خلاصه كتب مديريتي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور:خلاصه كتب مديريتي / www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - كتب

مقدمه اي بر جامعه شناسي انديشه ورزي و انديشه

مقدمه اي بر جامعه شناسي انديشه ورزي و انديشه .. sociology

معرفي و تلخيص يك كتاب

نوشتة: علي طايفي-  معرفي، بررسي و تلخيص: عاليه شكربيگي

درآمدي بر معرفي كتاب فوق: كتاب موانع فرهنگي توسعه تحقيق در ايران، بي ترديد براي مطالعه هر پژوهشگر علوم اجتماعي ابزاري لازم و ضروري است. هر پژوهشگري بايد انديشه هاي بنيادين و فرهنگي كه در اين مرز و بوم به انديشه ورزي يا انديشه سوزي در لايه هاي مختلف اجتماع مي پردازند شناسايي كند و سپس براي سير شناخت در وادي علم و پژوهش قدم گذارد تا بتواند آفت هاي راه را شناسايي نمايد. مطالعه كتاب فوق اين توانمندي ها را به مخاطبان خود عطاء مي كند و در حقيقت او را در برابر انديشه هاي فرهنگي كه ناآگاهانه مي تواند مانعي براي پژوهش علمي با رويكرد علمي باشد واكسينه كند. چرا كه تحقيق و پژوهش روندي است فعالانه و سامان مند براي كشف، تعبير و بازنگري پديده ها، رخدادها، باورها و فرضيه ها و پژوهش هم چنين براي استفاده از پديده هاي موجود براي دست يافتن به راه كارهاي عملي و فن آوري ها در امر توسعه به كار مي رود. مضاعف بر اين، در دنياي پيشرفته امروز، سير تحولات، خصوصاً تحولات علمي چنان شتابي به خود گرفته كه در هر لحظه با انبوهي از يافته ها و پژوهش هاي جديد روبرو مي شويم. ابزارهايي كه بتواند ملاك درستي را براي ارزيابي انبوه تحقيقات به ما هديه نمايد در كتاب موانع فرهنگي توسعه تحقيق در ايران به درستي شناسايي شده و تسلط لازم در امرشنا سا يي را به مخاطبان خود در

اين راستا ارزاني مي دارد. در نهايت بايد بگويم _ بعد از مطالعه كتاب فوق اين فكر در من شكل گرفت كه به نوعي به معرفي اين كتاب به طور مختصر و مفيد براي صدها و هزاران شيفته راه علم و دانش كه هر لحظه در جستجوي ابزارهاي مفيد با نگرشي علمي مي باشند و هم چنين رهايي از اثرات هاله اي پژو هش و جهت گير يها ي ارز شي  مي باشند، بپر داز م. اميد كه معرفي اين كتاب بتواند گامي هر چند مختصر در راه شناسايي آفت هاي نگرش علمي و موانع انديشه سوزي و انديشه ورزي به مخاطبين خود بردارد،چر ا كه شنا سا يي مو ا نع ا ند يشه ورز ي و به بيا ن د يگر ز مينه ها ي ا ند يشه سو ز ي در جا معه ا ير ا ن مهمتر ين هد ف كتا ب حا ضر مي با شد كه بطو ر و يژه به ميد ا ن علم و پژ و هش ا ختصا ص يا فته و به مبا حثي چو ن پنها نكا ر ي ،تقليد گر ا يي ،تقد س گر ا يي در بر ر سي پد يد ه ها ي محيطي و... مي پر دازد.

مقدمه:دغدغه مؤلف كتاب از نوشتن كتاب فوق همان دغدغة هميشگي فرهيختگان و نخبگان و انديشمندان اين ديار است كه به نوعي براي دسترسي به علل عقب ماندگي توسعه كشور چه در ابعاد فرهنگي، چه در ابعاد اجتماعي، سياسي و اقتصادي همواره در چالش با ابزارهاي روياروي خود مي باشند و در اين راستا از هر گونه تلاش و تحمل رنج و مصائب بسيار

فروگذار نمي كنند، به گوشه اي از سخنان آقاي علي طايفي در انگيزه انجام اين كار تحقيقاتي گوش مي سپاريم: «از قريب ده سال پيش تاكنون كه به تدريج پاي در عرصه تحقيقات اجتماعي و فرهنگي گذارده و به دنبال پاسخگويي به دغدغه ها و چالش هاي اساسي توسعه كشور بودم، همواره در انجام تحقيقات، خواه بيش از طرح و تصويب، خواه حين اجرا و خواه پس از آن» با مصائب و مسائل و مشكلات نسبتاً گوناگون و فراگيري برخورد داشته ام و...». «مسائل مذكور و معضلات ديگري از همين دست كه در ساختار و كاركردهاي بخش علم و پژوهش در كشور و به تعبيري انديشه ورزي در ايران رخ نموده است، چنان وضعي را به بار آورده است كه امروزه نه تنها شكاف علمي ايران با جهان بسيار زياد مي باشد، بلكه در مقايسه سال هاي اخير با چند دهه قبل نيز جز تعداد پژوهشگران آن هم با تعاريف خاص ايران و صرف نظر از ميزان هاي جهان شمول، چندان تحولي به چشم نمي خورد. به تعبير ديگر فضاي بسته، توسعه ناموزون، بطئي و بسيار پرنوسان بخش علم و پژوهش در كشور منجر به ايجاد شرايطي شده است كه حتي انديشه هاي خلاق نيز يا زمينه بروز نمي يابند يا در صورت بروز به نحوي خاموش مي شوند يا دست از تعهدات جغرافيايي خود برداشته و با تكيه بر رسالت هاي تاريخي خود، جغرافياي ديگر را براي انديشه ورزي برمي گزينند و ايران را با همه تنهايي ها، صلابت مردمانش و تمدن ديرينه اش، براي مدتي تنها مي گذارند.»گفته هاي مؤلف محترم كتاب در حالي است كه كشور ما در بسيا ر ي از معيا ر ها ي تعيين كنند ه در ا مر تو سعه

در و ضعيت نا مطلو بي قر ار گر فته ا ست.يكي از شا خص ها ي تو سعه يا فتگي را ميز ا ن تو حه به تحقيق و سر ما يه گذار ي در آ ن مي دا نند.هر چند به نظر مي ر سد كه تحقيقا ت در ز مينه ها ي صنعت و تكنو لو ژ ي و علو م پا يه ا ست كه به طو ر مستقيم نتا يج خو د را در تو سعه ا قتصا د ي و صنعتي نشا ن مي د هد،ا ما تجر به نشا ن داد ه ا ست كه حتي اگر بو د جه و ا مكا نا ت كا في در جهت تحقيق و تو سعه پا يه و قتي در نظر گر فته شود،بد و ن تمهيد ات سا ختا ري در عر صه ها ي ا جتما عي و ا نسا ني و ا تخا ذ را هكا ر ها ي منا سب سيا سي،حقو قي و ا خلا قي ،اين ا مكا نا ت نمي تو ا نند با ز د هي و بهر ه ور ي مو رد ا نتظا ر را در تو سعه ي پا يدار و همه جا نبه در پي دا شته با شند.البته اگر علوم اجتماعي به ابزاري در دست قدرت تبديل نشود و بتواند با رويكردي علمي به بررسي مسائل مبتلابه موانع توسعه تحقيقاتي در كشور بپردازد و در اين راستا دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي از ديرباز نقش آموزش و پژوهش را تؤاماً در سراسر جهان به عهده داشته آند و

به واقع در قرون اخير نيز بزرگ ترين تحقيقات و تتبعات علمي نيز از مراكز آموزش عالي بيرون آمده است، اما اينكه اين انبوه پژوهش ها داراي چه سطحي از كيفيت علمي برخوردارند، در اين مورد نمي توان قضاوت راستيني انجام داد. چرا كه نظام سلطه و اقتدارگرا، همه جا را به زير سيطره خود درآورده و در اين رهگذر بدون ترديد، فضاي پژوهشي در انجام تحقيقات اجتماعي در دانشگاه ها و اماكن آموزش عالي همه از سطح قابل توجهي برخوردار است و در بسياري از موارد تحقيقات پژوهشي هدفمند صورت مي گيرد نه بر اساس مسائل و مشكلات دانشگاه يا جامعه. در حقيقت ارتباط ميان دانشگاه و جامعه قطع مي باشد و اين در حالي است كه جامعه بهترين كارگاه آموزشي و عملي مسائل نظري علوم اجتماعي مي باشد و متأسفانه اين رابطه را در جامعة آكادميك و عام ملاحظه نمي كنيم يا اگر هست بسيار بطئي و كمرنگ مي باشد. يكي از وسايل و اهداف كيفي توسعه در قالب معيارهاي پيشرفت در نظام جهاني امروز، پي ريزي ساختارها و نهادهاي علمي و پژوهشي است. به طوري كه بدون تحقيق و توسعه، تلاش براي دستيابي به شاخص هاي توسعه اي امروز دنيا از ابعاد مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، سرابي بيش نبوده و ممالكي  كه هزينه هاي تحقيق و توسعه آنها نسبت به كل توليد ناخالص ملي، اندك مي باشد در بزرگراه هاي توسعه اي كه بسياري از كشورها با شتاب زايدالوصفي در آن رقابت مي كنند، به حاشيه رانده شده اند. نو يسند ه همچنين مي ا فز ا يد:در جامعه ايران امروز نيز به رغم اين كه سالانه درصد اندكي از توليد ناخالص داخلي صرف امور پژوهشي مي شود، مع الوصف، اين نسبت

اندك نيز به دليل وجود پاره اي مسائل و موانع از قبيل موانع مالي، تجهيزاتي، مديريتي و ساختاري، از جمله مسائل فرهنگي از وضعيت مطلوب و قابل قبولي برخوردار نيست. علم و پژوهش در جامعه ايران علاوه بر اصول، روش و ابزارهاي پژوهشي، داراي الزاماتي است كه بدون آن امكان انجام تحقيق عيني و شناخت دقيق پديده ها و مسائل وجود نخواهد داشت. يكي از اين الزامات، زمينه سازي بستر ساختار فرهنگي هر جامعه از جمله جامعه ايران مي باشد. به نحوي كه با اشاعه فرهنگ علمي و پژوهشي در كشور، برنامه ريزان، مديران و پژوهشگران كشور بتواننند اين مهم را تسهيل و بهبود بخشند. لذا در بررسي حاضر سعي بر اين است از زاويه نگرش سيستمي يا نظام گرا، به دو بعد دروني و بروني تحقيق به عنوان يك سيستم باز و پويا توجه شود. بدين معنا كه هم به روابط درون نظام علم و تحقيق اهتمام مي شود و هم به روابط نظام و نهاد علم با ساير نظام ها و نهادهاي اجتماعي در جامعه ايران امروز. در جامعه ايران نيز در فراخناي تاريخ پرتشتت آن تا سده اخير علي رغم غليان و خلجان بارقه هاي هر چند كوتاه و بلند در برهه هايي از تاريخ انديشه و دانشوري و اوج گيري ها و گاه كف نشيني هاي پي درپي، معرفت عليم كمتر توانسته است به صورت يك نهاد در درون ساختار اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه ايران، جاي گرفته و عرض اندام كند. با ورود ايران به قرن بيستم و غليان تموج علم در دنياي اطراف ما، به تبع تكدي گري و جيره خواري هميشگي نظام هاي سياسي ايران، فرهنگ و علم ممالك توسعه يافته غرب نيز وارد اين مرز و بوم

شده و بي هيچ تمهيدي از حيث بسترسازي هاي فرهنگي، آموزشي، اقتصادي و زيربنايي، علم و روش هاي تحقيق آن را هر چند به صورت ناقص، نسخه برداري شده و تقليدي به خود تزريق كرديم تا مبادا در مظاهر تمدني و رويارويي با انديشه گران بيروني، در اندرون جز مشتي اوهام و خرافه چيز ديگري براي عرضه نداشته باشيم. به هر حال با چنين نگاه كلي و گذرا بر علم و پژوهش در معنا و در تعين تاريخي ايران، مسألة فرهنگ شناسي علم و تحقيق در ايران هم به عنوان موضوع اصلي بررسي حاضر و هم به عنوان دل مشغولي، چالش اصلي و تجربه زيست شده مجري پروژه هم چون ساير پژوهشگران كشور، طرح و در نهايت تصويب گرديد.او همچنين بر اين نكته تا كيدداردكه: به طور خلاصه بررسي حاضر كه به طور مشخص به ابعاد فرهنگي تحقيق (و علم به طور كلي) در جامعه ايران از نقطه نظر مسأله شناسي مي پردازد، داراي جهت گيري هاي اصلي زير است. داراي يك رويكرد تاريخي است. زيرا علم و تحقيق به عنوان يك پديده زمان مند در فرآيند تاريخ دور و نزديك بستر گزيده و بدون شناخت تاريخي، هويت، ماهيت، مسائل و عوامل و موانع رشد يا ركود آن در پرده ابهام و تغافل خواهد ماند. لذا احراز رويكرد تاريخي در بررسي حاضر گريزناپذير است. غور و تفحص در نظريه هاي مربوط به جامعه شناسي علم نيز كه در دنياي خارج از مرزهاي جغرافيايي سياسي ايران داراي سابقه و صبغه هاي تعريف شده و معيني است، در جهت شناخت قانون مندي ها، هنجارها، ارزش ها و چگونگي تكوين و رشد علم و تحقيق در جهان و اقتباس براي شناسايي ابعاد مسأله در بررسي حاضر ضروري است. شناخت فرهنگ

پژوهش (و علمي) كشور با توجه به ضعف بررسي هاي مشابه و رقيب در فرهنگ شناسي علمي _ پژوهشي كشور در زمان هاي قديم و اخير، ضرورت بررسي فرهنگ شناختي جامعه ايران را از حيث فرهنگ عمومي اجتناب ناپذير مي سازد تا از اين راه نشانه هاي مختصات آسيب شناسي فرهنگ عمومي را بتوان در فرهنگ علمي ايران نيز باز جست. شناخت مؤلفه هاي فرهنگ علمي _ پژوهشي جامعه ايران امروز با گذر از تاريخ علم در جهان و شناخت قانون مندي ها و نظريه هاي مربوط به فرهنگ شناسي و جامعه شناسي علم از يكسو و شناخت و گذر از فرآيند تاريخ علم و مختصات عام شمول فرهنگ عمومي ايران از سوي ديگر، عينيت يافته و مسبوق و مصبوغ به نظريه هاي جامعه شناسي علم و تاريخ علم و فرهنگ شناسي تاريخي ايران مي گردد. دستيابي به نقاط هم پوشان مؤلفه هاي فرهنگ علمي با  فرهنگ عمومي و هم چنين با مفاهيم اصلي و محوري جامعه شناسي علم و تجربه تاريخي علم جهاني، با توجه به امكانات و مضايق موجود بهينه ترين راه نيل به تعين پذيري مختصات و مؤلفه هاي فرهنگ پژوهشي مي باشد. از اين رو ساختار گزارش حاضر نيز داراي چند بخش اساسي است: فصل اول به طرح نظريه هاي اصلي جامعه شناسي علم و تحقيق در دو الگوي اصلي حاكم بر آن در بعد درونگرا و برونگرا اهتمام دارد كه روشنگر بسياري از مفاهيم اساسي است كه در زمينة فرهنگ شناسي تحقيق در بررسي حاضر كاربرد دارد و محصول فرآيند تكوين، رشد و تكامل علم نوين در كشورهاي توسعه يافته است. فصل دوم، مروري گذرا بر تاريخ علم در ايران از دير زمان تاكنون دارد و در اين رهگذر با شناسايي مشخصه هاي اصلي و عمده فرهنگ عمومي در جامعة ايران،

در پي هدايت تحقيق به سوي پيوند اندام واره مفاهيم جامعه شناسي علم از يكسو و مختصات فرهنگ عمومي ايران از سوي ديگر مي باشد. فصل سوم، نيز با الگوي مذكور به تعريف و شناسايي مؤلفه هاي اصلي و محوري موانع فرهنگ علمي _ پژوهشي در جامعه ايران مي پردازد تا ضمن تدقيق اوليه آن، زمينه حركت به سوي شاخص سازي و تنظيم پرسشنامه فراهم شود. فصل چهارم، مختص مباني روش شناسي تحقيق است كه در آن مدل تحليلي، جامعه آماري و روش نمونه گيري و حجم جمعيت نمونه اشاره شده است. فصل پنجم، نيز متضمن توصيف اطلاعات حاصل از 169 پرسشنامه تكميل شده در شش گروه اصلي رشته هاي علمي است. فصل ششم، به بررسي و تحليل فرضيات مبتني بر مدل تحليلي و جمع بندي هر يك از فرضيه هاي چهارده گانه مي پردازد. فصل هفتم، گزارش حاضر نيز به جمع بندي فرصت ها و تهديدها و ارائه راه كارها جهت رفع يا كاهش شدت اثرگذاري موانه فرهنگي بر توسعه تحقيق اهتمام دارد.

اهداف تحقيق:الف) هدف كلي:بررسي حاضر ناظر بر شناسايي و تحليل مجموعه موانع فرهنگي موجود در فرا راه توسعه علم و پژوهش كشور جهت دستيابي به راه كارهاي كلان و عام برنامه اي در راستاي اصلاح و بهبود ساختارهاي فرهنگي توسعه علم در جامعه ايران امروز مي باشد. به طوري كه متأثر از مختصات و بسترهاي عام فرهنگ مبتني بر علم و پژوهش در دنيا، فرهنگ عمومي كشور تحت تأثير منش و خصوصيات فرهنگي علم و اجتماعات علمي و پژوهشي قرار گيرد. ب) اهداف جزيي:شناخت نظريه و قوانين تجربي مرتبط با جامعه شناسي علم و پژوهش به عنوان نهادهاي مدرن اجتماعي در قرن حاضر و تأسي از فرايندهاي توسعه بخش علم در كشورهاي

توسعه يافته دنياي امروز. شناخت مسائل فرهنگي عمده در فرهنگ عمومي كشور جهت شناسايي مشخصات اصلي آن به عنوان بستر تكوين و رشد فرهنگ و نگرش علمي و پژوهشي در كشور. شناخت موانع و مسائل فرهنگي توسعه علم و پژوهش در جامعه علمي ايران امروز كه به نوبه خود متأثر از ساختارهاي فرهنگي عمومي كشور است. ارائه راه كارهاي پيشنهادي براي رفع موانع فرهنگي موجود در توسعه علم و پژوهش در كشور از نقطه نظر نهادي و ساختاري. ارائه راه كارهاي پيشنهادي براي رفع مشكلات فرهنگي پژوهشگران كشور. نگا هي مختصر به ا جز ا ي بد نه تحقيق:قا بل ذكر ا ست با تو جه به هد ف بر ر سي حا ضر كه تلا ش بر اين است تا نما يي از تحقيق به منصه ديد مخا طبا ن محتر م گذ ا شته شو د لذا تلا ش بر ا ختصا ر و خلا صه نگا ري و ذ كر پيا م ها ي مهم پژ و هش مي با شد.در بيس نظر ي تحقيق كه در حقيقت ستو ن تحقيق مي با شد ،در مروري بر نظريه هاي جامعه شناسي علم و تحقيق كه ستو ن و ا ستحكا م پژ و هش فو ق مي با شد، عنوان شده است: هر چند تاريخ علم قدمتي تقريباً طولاني دارد كه سابقه آن را مي توان به آغاز حيات انسان انديشه ورز منسوب نمود، ليكن توجه به علم به عنوان يك نهاد اجتماعي و در ذيل عنوان و رشته تخصصي «جامعه شناسي علم» (Sociology of Science) به قرن اخير باز مي گردد. اما اين رشته در عين جوان بودن «توانسته است كه

نه تنها چتري براي تحقيقات جالب و مثمرثمر جامعه شناسان بشود بلكه زمينه پژوهشي شده است براي مطالعات وسيع و عميق بين رشته اي متفاوتي در باب علم بخصوص از دريچة اجتماعي». (تو كل ،1370،ص7) توجه به جامعه شناسي علم در كشورهاي در حال توسعه مانند ايران از بعد ويژه اي مي تواند موردنظر انديشمندان اجتماعي قرار گيرد. يكي از نمودهاي عقب ماندگي كشورهاي توسعه نيافته، كم رشدي فضاي علم در آنها است. نظام تحقيقاتي و پژوهشي ضعيف، كمبود يا فقدان اجتماعات علمي رسمي، فرار مغزها، جدايي بين نيازهاي داخلي و نظام دانشگاهي و پژوهشي،  ضعف مديريت نهادها و سازمان هاي علمي و...، جملگي معرف كم رشدي و ضعف فضاي علم به شمار مي آيند. مطالعة علم به عنوان يك نهاد اجتماعي كه مشخصات يك پديده اجتماعي را دارا مي باشد، بخشي از ادبيات موجود در جامعه شناسي علم را به خود اختصاص مي دهد. بخش قابل توجهي از ادبيات اجتماعي نهاد علم اختصاص به نقد و بررسي وضعيت علم در كشورهاي موسوم به جهان سوم دارد و نهايتاً بر رشد و گسترش علم و اجتماعات علمي و بر انتقال تكنولوژي مطابق با الگوي غربي (تقليد) تأكيد دارد. چنين ادبياتي كه اغلب توسط دانشمندان علوم طبيعي و مهندسان نگاشته شده كمتر جنبه نظري داشته و بيشتر جنبه راهبردي براي بهبود وضعيت علم در كشورهاي جهان سوم دارد. در مقابل، بخش اندكي از مطالعات، بر تحقيقات تجربي و مطالعات آماري مبتني هستند و بنيان آنها را مقايسة وضعيت علم در كشورهاي جهان سوم و غرب تشكيل مي دهد. علي رغم خصلت تجربي اين دسته از مطالعات، جنبة نظري آنها از نيرومندي قابل توجهي برخوردار نيست. وجه اشتراك اين دسته از مطالعات با

دستة اول غيرتئوريك بودن هر دو است. دستة سوم مطالعات در ادبيات جامعه شناسي علم در كشورهاي جهان سوم، به روابط ساخت اقتصادي، اجتماعي و سياسي با علم (و فن آوري) مي پردازد. تحليل هاي به دست آمده از اين دسته از مطالعات به شدت تحت تأثير بستر و متن اقتصادي، اجتماعي و سياسي قرار دارد. اين گروه از مطالعات كه خودگسترة متنوعي را شامل مي شوند، اساساً علم در كشورهاي توسعه نيافته را پديده اي منفعل و وابسته مي انگارند كه مي تواند تحت تأثير متغيرها و عوامل كلان اجتماعي قرار گيرد. دستة چهارم مطالعات، كه بخش اندكي از ادبيات جامعه شناسي علم را در كشورهاي جهان سوم در برمي گيرد، به بررسي تاريخ علم و مؤسسات علمي در كشورهاي جهان سوم مي پردازد. ويژگي اساسي اين دسته از مطالعات غيرتئوريك و تاريخي بودن آن است. در چارچوب دستة اخبر مطالعات، تحليل وضعيت كنوني پژوهش در كشورهاي در حال توسعه نياز به مطالعة مورد (Case Study)  مفصل دارد كه در پرتو مطالعه تاريخي امكان پذير مي باشد. نهايتاً، بررسي هايي كه به طور تخصصي در حوزة جامعه شناسي علم در كشورهاي در حال توسعه صورت مي گيرد، آخرين بخش از ادبيات موجود در جامعه شناسي علم را در بردارد. البته براي تمركز بيشتر مي توان ادبيات موجود در حوزة جامعه شناسي علم در كشورهاي در حال توسعه را به ره يافته هاي بزرگ تري مانند ره يافت ساختگرا، ره يافت كنش متقابل، ره يافت كاركردگرايي و ره يافت ماركسيستي تقسيم بندي كرد. نو يسند ه در ا دا مه مبا حث نظر ي كه مفصلا در كتا ب به آن پر دا خته شد ه ،ا ظها ر مي دارد:جامعه شناسي علم، با وجود اينكه دانشي نوپا تلقي مي شود، ليكن تغيير و تحولات

فراواني را تجربه كرده است كه عمده ترين آنها تغييرات دو دهه اخير در نظريات رايج در حوزة جامعه شناسي علم بوده است. با توجه به اين تغييرات و تحولات، كليه نظريات ارائه شده در اين حوزه را مي توان در دو دسته قرار داد: نخست، نظريه هايي كه ملهم از رويكرد اثبات گرايي يا پوزيتويستي به علم است؛ دوم نظريه هايي كه بر فلسفة علم نسبي گرا بنا شده اند. نظريه هاي مطرح شده در قالب رويكرد كاركردگرايي و ماركسيستي را مي توان در زمرة دستة اول، و نظريات مطرح شده در رويكرد «منافع» و «تلقي علم به مثابه ساخت اجتماعي» را مي توان در زمرة دسته دوم به شمار آورد. با اين دسته بندي كلان مي توان نظريه هاي موجود را از نظر اصول در درون خود مشترك و با دسته ديگر متفاوت دانست. در حقيقت:«اصل بنيادين دسته اول نظريات كه ملهم از فلسفه علم اثبات گرايي است بديهي انگاشتن «وجود» ما و جهان خارج است. با پذيرش وجود ما و جهان خارج كه مستقل از ما و درك ما است، به تدريج رويكردي عينيت گرا (Objective) نسبت به علم شكل گرفت كه علم را اساساً مقوله اي شناختي معرفي مي كرد. اين رويكرد ريشه اي متافيزيكي داشت. زيرا بر مبناي بحث از معرفت «هستي» بنا شده بود. براساس اين رويكرد، واقعيت هايي در بيرون از ذهن وجود دارند كه براي هر كس اين واقعيت ها يكسان هستند. به عبارت ديگر، خصوصيات و صفات ثابت و لايتغيري وجود دارند كه علم با فرمول بندي روش شناسي مناسب مي تواند به كشف آنها نايل شود. در چنين رويكردي اين فرض پذيرفته شده كه جهان بيرون داراي صفت هاي ثابتي است و بحث فقط بر سر اين است كه آيا ما در

موقعيتي قرار داريم كه چيزهايي از آن   دست آوريم يا خير.» علم شناسي پوزيتويستي معرفت علمي را معرفتي پيراسته از حدس ها و گمان ها، مشحون از تعينات و قطعيات و فارغ و منزه از آراي همواره مناقشه آميز فيزيكي معرفي كرده بود. با چنين نگاهي به علم، قوانين و قواعد علمي از دوران گذشته تاكنون وجود داشته اند، ليكن جوامع مختلف هر يك به اندازه اي از آن آگاه بوده و بهره گرفته اند. با رويكرد اخير به جوامع سنتي و ابتدايي كه كمترين برداشت و آگاهي از قوانين علمي داشتند، تا جوامع جديد كه برداشتي به مراتب غني تر از علم دارند، درجه بندي مي شوند. بدون ترديد اين درجه بندي غيريكسان و نامتقارن است، به اين معنا كه انديشه ها از ابتدا بر اساس نگرش سنتي تجربه گرايي به صادق و كاذب دسته بندي مي شوند و براساس ميزان وجود انديشه هاي صادق، جوامع و انديشه ها درجه بندي مي شوند. بنابراين، در رويكرد اخير، علم مقوله اي معرفت شناختي تلقي مي شود كه از تقدس ويژه اي برخوردار است. چرا كه پرده از اسرار و قوانين پنهان طبيعت برمي دارد. در اين گروه از نظريه ها فرض «حقيقي بودن معرفت علمي و اعتبار آن» بديهي انگاشته مي شود و حوزه مطالعه بر رفتار دانشمندان و فضاي كلي علم در جامعه متمركز است. حاكميت رويكرد پوزيتيويستي بر فلسفة علم اجتماعي دوامي نياورد و با انتقادات ويرانگر دهه هاي پنجاه و شصت ميلادي در معرض فروپاشي قرار رگفت. اين فروپاشي از چنان گستره و عمقي برخوردار بود كه حتي رويكرد تجربه گرايانه از جمله ابطال گرايي كارل پوپر را نيز در برگرفت. از ويرانه هاي پوزيتيويسم، رويكر نسبي گرا كه عمده ترين بديل رويكرد مذكور تلقي مي گرديد، قدبرافراشت. در رويكرد اخير به جاي اينكه علم مقوله اي

معرفت شناختي تعريف شود، مقوله اي جامعه شناختي تلقي مي شد كه اين تغيير را مي توان تحولي جامعه شناختي در نگاه به علم در نظر گرفت. به عبارت ديگر، نگاه به علم در رويكرد اخير، نگاهي اجتماعي است و علم، ايده هاي علمي و ادعاهاي معرفتي تنها از نظر اجتماعي قابل تبيين هستند. اين تحول بيشتر با آثار ويتگنشتان (Wittgenstien) و كوهن (Cohen) مرتبط است. در رويكرد اخير علم وجامعه دو پديدة وابسته و كاملاً مرتبط با هم و اساساً مقوله اي اجتماعي انگاشته مي شود. در اين رويكرد علم به شدت منبعث از مباحث و مفروضات اساسي و بديهي است كه در يك جامعه وجود دارد. بنابراين، مسأله اي كه در يك زمان پرسش عمده است، زماني ديگر و در جامعة ديگر سؤال نخواهد بود به طوري كه ملاحظه مي شود، اين تحول و انتقال، انتقال از معرفت شناسي به جامعه شناسي علم و دانش است و در آن به جاي بحث با حالتي دستوري _ مانند اينكه «چه نوع اعتقاد و باورهايي بايد داشته باشد» _ به شيوه اي توصيفي بحث ميشد كه هدف آن تنها نشان دادن اين است كه در عمل چه نوع اعتقادات و باورهايي وجود دارند. در چنين حالتي علم به شكل بي واسطه با هنجارهاي محلي يك جامعة خاص مرتبط مي شود و با توجه به اين بحث مي توان از علم «غربي»، «شرقي» و... سخن گفت. چرا كه تصور از علم كمتر ثابت است. چنين نگاهي به علم به فروكشيدن علم از جايگاه مقدس و معتبر مي پردازد و آن را نسبي و تحت تأثير شرايط اجتماعي مي داند. بنابراين رويكرد، نمي تواند از دوره هاي تاريخي جوامع مختلف روش شناسي ثابتي داشت. بنابراين علم نمي تواند مدعي دستيابي به

تمايزات ثابت، ماندگار و عام شمول در طول زمان باشد. در رويكرد اخير، علم «بخشي از جامعه» است و عالمان تنها به ارائه توصيف منفعلانه از واقعيات از قبل موجود مبادرت نمي ورزند، بلكه به شكل خلاقانه و فعالانه مبادرت به فرمول بندي و ساخت دهي ويژگي هاي جهان مي كنند. بنابراين، علم، روش ها و روش شناسي هاي مقبول علمي بايد نماينده اي مورد قبول از يك جامعه و اساساً از يك شكل زندگي باشند. در اين رويكرد تأكيد بر ساخت دهي جهان بيرون است تا كشف آن، اين رويكرد جامعه شناختي جامعه را رابط بين ما و واقعيت معرفي مي كند. تمثيل زير دقيقاً نشانگر رابطه تنگاتنگ علم با جامعه و «مجرابودن» جامعه براي دريافت واقعيت است: «... كريستف كلمب امريكا را كشف كرده ولي اين كشف (در اروپاي قرن پانزدهم) در زمرة كشفيات وارد نشد و اصولاً كشف به شمار نيامد، تا آنكه از نظر اجتماعي مورد تأييد قرار گرفت. به معناي دقيق و عميق كلمه، امريكا «هستي» نيافت تا اينكه ادعاي معرفتي كريستف كلمب به لحاظ اجتماعي و به وسيلة اكثريت مردم مورد تأييد قرار گرفت و از اين طريق وارد حوزة بحث اروپايي شد.» همان گونه كه ملاحظه مي شود در چنين حالتي تصور ما از واقعيت چيزي وراي محصول جامعه تلقي نمي شود. علم، در واقع حرفة ساخت دهي است. بنابراين علم اساساً پديده اي اجتماعي به شمار مي آيد. رويكرد اخير، علاوه بر اينكه به متن اجتماعي فعاليت علمي توجه بسيار دارد، خود توليد علمي را نيز پديده اي اجتماعي مي داند كه نه به طور خلق الساعه، بلكه در نتيجة وجود تعاملات بين دانشمندان و نظريات آنها حاصل مي گردد. در اين رويكرد جامعه شناسان علم و معرفت از مفهوم «شكلي

از زندگي» بهره مي جويند تا چگونگي اتصال «كشفيات» و فعاليت هاي علمي به بدنة اجتماع و عدم جدايي آن از اجتماع را نشان دهند. به نظر ويتگنشتاين، كسي نمي تواند بر پاية عناصر صرفاً خصوصي از درون خويش به تصوري از جهان دست يابد و از آنجا مقدماتي را پايه ريزي كرده به جلو برود تا به «جهان بيروني» و وجود ديگران برسد. به عبارت دقيق تر، ويتگنشتاين معتقد است هيچ معيار ثابت و تغييرناپذيري وجود ندارد و هر معيار و ميزاني كه براي سنجش هر چيز (از جمله معنا) به كار مي رود، در نهايت معياري اجتماعي است نه فردي. به ديگر سخن، معيار ثابت و ويژه شخصي يا فردي وجود ندارد. به نظر ويتگنشتاين، معناي واژه اي مثل علم) محصول متني است كه لفظ در آن به كار مي رود و آن متن هم به نوبة خود وابسته با كردارهاي اجتماعي و در نهايت شكل زندگي است. خلاصه اينكه هر زبان خود شكلي از زندگي است. بنابراين نمي توان زبان را جداي از ساير فعاليت هاي انساني ديد. چراكه زبان در هر گوشه اي از جهان زندگي با بقية فعاليت هاي گره خورده و داراي پيوند است. جامعه شناسان با استفاده از استدلال مذكور ادعا مي كنند علم را نمي توان جدا از ساير فعاليت هاي انساني ديد. چراكه علم مانند زبان از ساير فعاليت ها (در شكلي از زندگي) پيوند خورده است. در پايان اين نوشتار مي توان به اين موضوع اشاره نمود كه در جامعة صنعتي الگوهاي جديد به صورت خصيصه و سمت و سوي علم و تكنولوژي در مي آيند. دانشمندان و پژوهشگران علوم اجتماعي به بررسي اين روندها در هر امر جزيي مي پردازند.و اين بسيا ر طبيعي

است كه ، بسياري از تحليل ها در مورد علم به عنوان «يك نهاد اجتماعي» در خلال چند دهه اخير به صورت عميقي در معرض تغيير قرار گرفته و از تصوير مرتوني يك علم مستقل اجتماعي يا به تعبير مولكي «نظريه استاندارد علم» به تصويري از علم رسيده است كه آن را به عنوان يك پديدة اجتماعي و فرهنگي در نظر مي گيرد. بنابراين، مي توان اذعان نمود كه جامعه شناسي علم دچار تحول اساسي شده و اين امر به نوبة خود خصيصه هاي علم را نيز متحول نموده و تغيير داده است. در نتيجه اين تحول، «مشروعيت علم» در معرض ترديد قرار گرفته است و ادعاهاي معرفتي در زمينه هاي اجتماعي شان قرار داده شده اند و بين علم و زمينه هاي مذكور ارتباطاتي ايجاد شده است. در اين سير تحول، پويش هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي به مثابه عوامل مؤثر در ظهور ايده هاي خاص تلقي مي شوند. علم در ايران

مختصات فرهنگ عمومي، مؤلف پس از بررسي نظري واژه فرهنگ از ديدگاه هاي مختلف و نگاهي به فرهنگ عمومي ايران از ديرباز تاكنون و در ادامه بررسي علم در تمدن اسلامي وارد بحث مسأله شناسي در فرهنگ عمومي ايران ميشود كه در اين راستا به بررسي مسأله هايي هم چون: قناعت به اندك در برابر كار و تلاش پديده سه فرهنگ: «ملي، اسلامي، غربي» تقليد در برابر تحقيق و خلاقيت تجدد و سنت گرايي خاص گرايي: قوميت گرايي و قوم ستيزي خردورزي يا خردستيزي در ايران دنياگريزي در برابر دنياگرايي استبداد، ستم پذيري و تسليم پنهان كاري، بي قانوني و ترس از آينده پساهنگي اداري، ديوان سالاري و بيماري هايش ساختار بستة طبقاتي مي پردازد. از ديدگاه نظريه پردازان غربي و ايراني و بررسي مقايسه آي ديدگاه هاي اين انديشمندان به لحا

ظ مفهومي مي پردازد. در بررسي بيشتر كتاب موانع فرهنگي توسعه تحقيق در ايران، نويسنده ،سپس به بررسي علم در ايران: مؤلفه هاي فرهنگ علمي _ پژوهشي مي پردازد. او در اين راستا مي گويد: از آنجا كه علم به عنوان يك نظام باز محسوب مي شود و هيچ تحديد و تهديدي را از محيط خود برنمي تابد و در صورت وقوع تهديدي از سوي نظام اجتماعي محيط خود، به گونه اي از متن نظام اجتماعي جسته و رسالت و مأموريت خود را به نظام هاي اجتماعي مساعد ديگري وامي نهد، لذا داراي مختصات و ويژگي هاي عام و همه شمولي است كه كليه جوامع و اجتماعات علمي نيز آنها را به عنوان قواعد، ارزش ها و هنجارهاي همه پذير قبول داشته و بر آن تأكيد مي نهند. در جامعه جهاني امروز علم نوين بيشتر از هر زمان ديگري، توسعه خود را مرهون فعاليت هاي دانشمندان و دانشوران در دهه هاي اخير است به طوري كه «90 درصد دانشمنداني كه تاكنون به دنيا آمده اند، امروز زنده هستند». به بيان ديگر اگر چه تاريخ شكل گيري معرفت بشري به هزاره هاي پيشين بازمي گردد و حتي پيش از پديداري معرفت ديني در قالب معرفت هنري تجلي يافته و جادوگران و اورادخوانان، رهبران اين سنخ از معرفت به شمار مي رفتند وليكن با تحول معرفت انساني و سعي و خطاها و تجارب بسيار انسان انديشه ورز حلقه هاي محكم معارف هم چنان در تودرتوي يكديگر پيچيده و افزايش يافته و در عصر امروز پس از حلقه هاي معرفت ديني و فلسفي، حلقه معرفت علمي را در آخرين زنجير اين سلسله پرپيچ وتاب پديدار ساخته است. در اين فراز و فرود سهمگين تحول معرفتي، انديشه و انديشه ورزي تعطيل و بيكار نمي گشت و اگر

جنگ و نزاع، بي هنجاري، دانش ستيزي و انديشه سوزي نظام هاي اجتماعي نيز منجربه وقفه اي در اين غليان برخورد ذهن و عين در گوشه اي از جهان و در نزد تمدني مي گرديد، شريان اين جريان پرفتوح علم و انديشه ورزي سر از جاي ديگري مي گشود و هيچ توقفي را برنمي تابيد و چنگ بر سبيل و سلوك تمدن ديگري مي ساييد و دستاويز آن مي شود. در اين روند سال ها طول مي كشيد تا دانشمندي ظهور كند و بتواند بر معرفت عام شمول آن دوران فايق آمده و بر برج عاج بنشيند. اما در عصر نوزايي علمي و فرهنگي و با ناسوتي شدن انديشه هاي انسان و جستجوي چشمان كاوشگر او در كوچه پس كوچه هاي ناهموار، تاريك و گاه بن بست جلوه هاي طبيعي و مناسبات انساني _ اجتماعي، به تدريج سيماي معرفت نويني شكل و تكوين يافت كه بعدها توانست انقلاب هاي علمي و فني پي درپي را به ارمغان آورد. علم امروز پاي در قله هاي معرفتي نهاده است كه پس از گذشت چند دهه قرن حاضر، قله هاي پيشين را بر دامنه هاي پستي تبديل كرده كه تماشاي ستيغ رشد و تعالي اش براي هر انسان غيرمسلحي امكان پذير نيست و درنورديدن پهنا و بلنداي آن براي هر كسي ميسر نمي باشد. از همين رو به دليل پيش گفته، بازبودن نظام علمي در دنياي امروز، فرآورده ها و نهاده هاي علمي امروز جهان علي رغم اين كه به دليل گستردگي يافته ها و دغدغه هايش، فرايند جهاني را طي كرده است وليكن عمدتاً مرهون فعاليت هاي اهالي ممالك توسعه اي يافته اي است كه پيش از اهتمام بر اين مهم، شالوه هاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي ملازم با توسعه علمي را ساخته و پرداخته اند و امروز بي دليل نيست كه به رهبري بي بديل علمي جهان مبدل

شده و قريب 75 درصد توليدات علمي جهان را به نام خود سكه زده اند (ايالات متحده امريكا، اروپاي متحد و ژاپن).پر مسلم است در چنين سيمايي، خصوصيات و قابليت هاي سخت افزاري، نرم افزاري و انسان افزاري موجود در نظام هاي علمي نيز منقوش به نقش و نگار اين ممالك است و هرگونه فرهنگ و روحيه علمي نيز در آن منحصر به سازمان علمي است كه دوران نوزادي و نوجواني خود را در همان جوامع طي كرده و در نوسان بلوغ به سر مي برد. هم چنين در توسعه فراگير انديشه و باور علمي از يك سوي و فرهنگ و روح علمي از سوي ديگر در جوامع توسعه يافته، اين نكته حائز اهميت است كه با سيطره تدريجي فرهنگ عمومي، تحت مديريت، هدايت و حمايت فرهنگ علمي آن جوامع، علم امروز توانسته است به چنين رويكرد و مقامي دست يافته و در عرصه تحقيق و جستجوگري خود هيچ عرصه اي را از وزش باد شك و ترديد سازمان يافته و پرسش و پرسشگري مصون نگذارده است. جامعه ايران امروز نيز علي رغم تلاش هاي بسياري كه در كوران نضج، تكوين و رشد نهاد علم در دوران طفوليت تاكنون از خود نشان داده و به قول گريسون «فقط مشعلدار علم نبوده بلكه مشعل علم خود را به اروپا سپرده است و آن مشعل هنوز با نوري درخشان تر از هميشه مي سوزد»(سير يل،ص480) وليكن امروزه با تجمع و تمركز نهاده هاي علمي از منابع سرمايه اي تا عوامل انساني و نرم افزاري در جوامع توسعه يافته، بي ترديد علم موجود در جامعة ايران رونوشتي از اصل آن در جوامع پيشرفته بوده و متأثر از خصوصيات، قواعد و تنظيمات علمي ره پيمودگان پيشروي است كه در تعقيب مسير

رفته آنان، هنوز اندر ابتداي راه است. نو يسند ه همچنين مي ا فز ايد:از اين رو علاوه بر ورود ساختارها و فرآورده هاي علم نوين در طي سال هاي گذشته به جامعه ايران و تأثيرپذيري فرهنگ جامعه از فرهنگ علمي توأم با ورود زيربناهاي آن و تشكيل رسمي و غيررسمي جمعيت ها و انجمن هاي علمي در رشته هاي مختلف كه خواه ناخواه از فرهنگ علمي نيز متأثر بوده است، نوعي پاره فرهنگ در فرهنگ عمومي تشكيل و رو به رشد نهاده است كه از آن مي توان به فرهنگ علمي ياد كرد. بديهي است فرهنگ علمي موجود در جامعه ايران در تعارض با دو نوع فرهنگ محيطي به سر مي برد: از يك سو به تبعيت از فرهنگ جهاني علم همانند ساير علما و دانشوران ناگزير از اقتدا به مجموعه اي از ارزش ها، هنجارها و تنظيمات حقوقي و قانوني است كه بي ترديد بدون حرمت آنها امكان پايه ريزي اين نهاد در جامعه ميسر نمي گردد. به طور قطع اعضاي اين خانواده بزرگ علمي همگي منبع درآمد يكساني داشته و بر سر يك سفره از مائده ها و فرآورده هاي علمي گردهم مي آيند و دل مشغولي ها و ادبيات مشتركي دارند و لذا از نظر فرآيندهاي جهاني شدن، اين جمعيت خواه در ايران يا هر كشور ديگري داراي هويت، مأموريت، وظايف، دغدغه ها و چالش هاي مشابهي هستند كه با اشتراك زبان و ادبيات علمي از محدوده مرزهاي سياسي، جغرافيايي و قومي _ ملي فراتر رفته و جهاني شده اند. شايد به تعبيري بتوان اذعان كرد كه اولين ساكنان دهكده جهاني را همين علما و دانشمندان و سپس توليد كنندگان اطلاعات تشكيل مي دهند. از سوي ديگر فرهنگ علمي به دليل وجود تأخر فرهنگي

(Cultural Lag) بين فرآورده هاي نوين علمي با زيرساخت ها و قابليت هاي فيزيكي و فرهنگي جامعه در سطح كلان (و به تعبيري بين فرهنگ علمي و فرهنگ عمومي جامعه ايران)، دستخوش نوعي تعارض با فرهنگ عمومي است كه زبان و ادبيات، باورداشت ها، دل مشغولي ها، نگرش و ارزش ها و هنجارهاي متفاوتي با آن دارد. به بيان ديگر فرهنگ علمي در كشاكش اثرگذاري و اثرپذيري از فرهنگ عمومي جامعه ايران بوده و بسياري از انرژي ها، منابع و فرصت هايش صرف كاهش اثرات ناخواسته و نامطلوب فرهنگ عمومي بر مرزهاي فرهنگ علمي مي شود. در چنين وضعيتي كه تأثير گذاري فرهنگ عمومي بر فرهنگ علمي غالب باشد و سيطره آن بر شريان هاي تازه ولي ضعيف فرهنگ عملي چنگ انداخته باشد، جامعه هيچ گاه  روي سعادت را نخواهد ديد و حركت تعالي بخش آن بسيار بطئي و رو به تاريكي خواهد گراييد. مراغه اي در سياحتنامه ابراهيم بيك مي نويسد: «سبب عمده بقا و دوام اين وضع ناگوار (جامعه ايراني) بي علمي است. تا كنون هر چه داد مي زنم كه بيش از همه چيز براي ما علم لازم است به جايي نمي رسد و به گوشي نمي رود. اين بي بصيران نمي بينند كه سبب هر گونه عزت و افتخار مردم مغرب زمين همان علم است و سبب خواري مشرقاين نيز عدم علم وجهالت آنان».(بهنا م ،ص 80 )او همچنين مي گو يد:اينك با توجه به اوصاف مذكور، در تبيين فرهنگ علمي جامعه ايران امروز از دو روش مي توان استفاده كرد. نخست فرهنگ علمي حاكم بر جوامع علمي ممالك توسعه يافته كه مهم ترين مباحث نظري و تجربي آن در بخش هاي نظري و گزارش هاي مربو ط به آن ارائه گرديد. دوم شناخت مختصات اصلي فرهنگ

عمومي جامعه ايران جهت رديابي اثرات اين مختصات در فرهنگ علمي. متأسفانه در هر دو مسير مذكور خواه در بحث از جامعه شناسي علم جهت تبيين فرهنگ علمي اعم از مباحث نظري و تجربي و خواه در بحث جامعه شناسي ايران و فرهنگ شناسي عمومي و به طريق اولي فرهنگ شناسي علمي، يافته هاي علمي و تجربي اندكي وجود دارد و لذا در اين خصوص ناگزير از دريافت استنباطي از فرهنگ جهاني علم و فرهنگ عمومي ايران بوده و در بررسي حاضر بدان استناد خواهد شد. مفا هيم:در بررسي مفاهيم هم چون فرهنگ علمي خواه از نظر كاركردي يا آسيب شناختي دو گستردگي نسبتاً بي حضر و انتزاعي وجود دارد: نخست انتزاعي و عام شمول بودن مفهوم فرهنگ علمي است كه مي بايست در محدوده اي حدود آن را تحديد كرده و عينيت پذيري و انضمام آن را افزايش داد. دوم فرابخشي بودن ماهيت فرهنگ و علم و تحقيق است به طوري كه در تمامي حوزه هاي علوم نظري و عملي و بخش هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بسترهايي را تمهيد كرده است. لذا لاجرم جهت مطالعه همه جانبه نگر اين مقوله و روابط بين اين دو پديده بايد همسو با فرايند عملياتي كردن مفهومي هم چون فرهنگ علمي با تأكيد بر بخش تحقيقات، اين دو مفهوم را در ابعاد مختلف و متنوعي مورد مداقه و غور قرار داد تا بر ابهامات، ناگفته ها و ناپيداهاي آن پرتو بيشتري افكنده شود(طا يفي ،ص1 ) در فرايند مفهوم سازي كه بيشتر از تعريف ساده يا قراردادي واژگان فني يك علم است، ساختن مفهوم انتزاعي براي فهميدن امر واقعي است. لذا در مفهوم سازي به همه جوانب واقعيت موردنظر توجه نشده، بلكه فقط آن جنبه هايي كه از نظر

محقق اصلي است برگرفته مي شود.(ر يمو ن ،لو ك وا ن،ص 114) بديهي است براي پرهيز از تحويل گرايي (Reductionism) و سقوط در ورطه نگرش هاي تك عاملي مي بايست به گونه اي عمل كرد كه كليه عوامل موجود در زمينه فرهنگ تحقيقات از زاويه آسيب شناختي در كشور مورد توجه قرار گيرد. به طوري كه مي توان همانند هر واقعيت اجتماعي كه داراي ابعاد مختلف و متعددي است و در يك رويكرد جامع نگر مي بايست مورد توجه قرار گيرد، بررسي موانع فرهنگي تحقيق در ايران را كه به عنوان يك مسأله، مانع و رادع توسعه و تحول تحقيق يا پژوهش و نهادينه شدن هر چه بيشتر علم در جامعه ايراني به شمار مي رود، از ابعاد سياسي، ديني، آموزشي، سازمان در روابط كار، قانوني، فكري _ روحي و معرفتي، زباني مطالعه كرد. در چنين رويكردي تأكيد بر بررسي خصوصيات فرهنگي تحقيق در ارتباط متقابل با حوزه هاي سياسي، ديني و... ساير ابعاد پيش گفته است. به طوري كه در بعد سياسي، نگاه متقاطعي از علم و تحقيق، عرصه هاي سياسي و فرهنگي در شناسايي موانع و مسائل موجود آن پرتو خواهد انداخت. مؤيد چنين رويكردي وجود ارزش هاي مختلف در جوامع انساني است به طوري كه در احكام ارزشي نيز چند نوع ارزش مورد بحث قرار گرفته است كه عبارتند از «ارزش هاي زيستي، ارزش هاي مذهبي، ارزش هاي اقتصادي، ارزش هاي عاطفي، ارزش هاي اجتماعي، ارزش هاي عقلاني، ارزش هاي هنري و ارزش هاي اخلاقي».(شر يعتمد ار ي،ص9-4 )اينك با توجه به ابعاد مذكور به عملياتي كردن شا خص ها ي  موانع فرهنگي تحقيق در بررسي حاضر اهتمام مي شودكه به دليل طو لا ني بو د ن مبا حث فو ق ،در ا ينجا فقط ا شا

ر ه ا ي به عنا و ين شو د و در صو ر ت مطا لعه بيشر لطفا به ا صل كتا ب ر جو ع فر ما ييد.شا خص ها عبا ر تند از:پنهان كاري و پوشيده گويي تفرد و عدم اعتماد افراد به يكديگر فاصله از قدرت در جامعه علمي ايران تقليدگرايي و پذيرش آنچه كه هست به عنوان نوعي تقدير ازلي و اتكاي بر گزاره هاي پيشيني دنياگريزي، آخرت جويي و كم اهميت شمردن حيات اين جهاني تقدس گرايي در برخي پديده هاي محيطي تعصب و غلبه برخي عقايد قالبي (Steriotype) پول محوري در مسأله شناسي و انجام تحقيقات نبود تمايز ساختي و معرفتي كم ارزش بودن جايگاه تحقيق و محققان در كشور عدم شايسته سالاري (Meritocracy) و تخصص گراييضعف روحيه و اخلاق جستجوگري و پرسش گري غلبه خاص گرايي در جامعة علمي ايران نو يسند ه با بهره گيري از تئوري ها و ديدگاه هاي جامعه شناسان غربي و در مواردي نظريه پردازان ايراني مي پردازد كه به دليل تلخيص كتاب به ناچار از نگارش كلي تعاريف و ديدگاه ها مي گذريم و خواننده را به مطالعه كتاب ارجاع مي دهيم. در ادامه بررسي بيشتر كتاب، مؤلف به شرح مباني روش شناختي تحقيق مي پردازد كه در اين راستا و در اين كار پژوهشي از دو روش: الف) روش اسنادي و كتابخانه اي ب) روش پيمايشي مي پردازد و در نهايت به انتخاب جامعه آماري و نمونه گيري مي پردازد كه از نظر پوشش و جامعيت دربرگيري تحقيق نيز كليه پژوهشگران شش گروه اصلي رشته هاي علمي مشتمل بر فني _ مهندسي، پزشكي، علوم پايه، علوم انساني، كشاورزي و هنر مورد احصا و بررسي قرار گرفتند.

ساختن فر ضيا ت تحقيق:مؤلف كتاب در قسمت توصيف و تحليل فرضيات از فراراه مرور نظريه هاي

عام رشد علم در ساير ممالك پيشرفته و به طور كلي پيشرفت علم در جهان و وارسي بخشي از آن نظريه ها در متون تاريخي جامعه امروز ايران سرانجام مجموعه اي از فرضيات به دست آمد كه در اين بخش برپايه داده هاي جمع آوري شده در بين جمعيت پژوهشگران نمونه مورد بررسي نحوه تأثيرگذاري آنها بر يكديگر و در نهايت روابط افراد مورد بررسي قرار گرفته و معني داري روابط بين آنها در زير ارزيابي مي شودكه در ز ير به ا ختصا ر به آ ن ا شا ر ه مي شود.در بررسي فرضيه 1 _ سنجش پنهانكاري:«هر چه امكان انتشار يافته هاي تحقيقاتي و سهولت آن جهت دسترسي كمتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» يافته ها نشان مي دهد تفاوت بين دو متغير مورد بررسي معنادار است و ميزان معناداري آن نيز تا 9/99 درصد قابل اطمينان است. به طوري كه پژوهشگران رشته هاي كشاورزي، علوم انساني و علوم پايه به ترتيب داراي بيشتري پنهانكاري بوده و از ارائه اطلاعات خودداري مي كنند. به طور كلي قريب 55 درصد پژوهشگران از دادن اطلاعات مربوط به فعاليت پژوهشي محل اشتغال خود به ساير پژوهشگران احتراز دارند. البته بر اساس شواهد به دست آمده در رشته هاي فني و مهندسي و پزشكي بيش از 60  درصد پژوهشگران در ارائه اطلاعات به ساير پژوهشگران هر چند با شروط مختلف همكاري مي كنند. در نتيجه به نظر مي رسد كه پنهانكاري در بين رشته هاي كشاورزي، علوم انساني و علوم پايه بيشتر از ساير رشته هاي علمي است. به دليل همين تفاوت رابطه بين رشته هاي مختلف نيز ضريب كرامر گوياي شدت اندك اين تفاوت در رابطه مي باشد. فرضيه 2 _ سنجش پوشيده گويي: «هر چه امكان

صراحت بيان و نشر عقايد و نظرات علمي پژوهشي كمتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» در سنجش فرضيه مذكور متغيرهاي مستقلي از قبيل انواع اقدامات فردي در انعكاس يافته هاي پژوهشي مشكل آفرين، وجود مسائل پژوهشي فاقد امكان انعكاس يافته هاي تحقيقاتي آن از حيث سياسي، اجتماعي و ديني، امكان پذيري طرح مسائل و واقعيات پژوهشي در رشته هاي علمي و ميزان شفافيت در طرح مسائل انتقادي و حساس هر رشته علمي، ميزان برخورد با پژوهش هاي مشابه در جريان يا پس از انجام تحقيق مورد بررسي قرار مي گيرند. 88 درصد پاسخگويان گفته اند كه يا احتمال وقوع چنين امري وجود ندارد يا سعي مي شود انعكاس يافته هاي پژوهشي بدون دردسر باشد. در نتيجه رابطه مذكور و نوع واكنش ها گوياي عدم تأييد پوشيده گويي است. فرضيه 3 _ سنجش خاص گرايي: «هر چه ميزان و گرايش به خاص گرايي در فعاليت هاي پژوهشي بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» اين فرضيه با دو متغير مستقل «اهميت گذاري بر دغدغه هاي فردي تا ملي از سوي فرد» و نوع گزينشت همكار تحقيقاتي مورد سنجش قرار گرفته است. رابطه ميان اهميت گذاري بر دغدغه هاي فردي تا ملي از سوي فرد با رشته تحصيلي مورد سنجش واقع شده است. با توجه به نتيجه آماري، همبستگي معناداري در رابطه مذكور مشاهده نشده است. در مجموع 72 درصد پاسخگويان بر دغدغه هاي شخصي 7/16 درصد بر دغدغه هاي ديني تأكيد داشته اند كه در كل نشانگر وجود خاص گرايي نسبتاً بالايي در بين پاسخگوين مي باشد به طوري كه دغدغه هاي ملي فقط درصد از كل را به خود اختصاص داده است. فرضيه 4 _ «هر چه تمايل افراد به انجام پژوهش به صورت فردي بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» اين فرضيه كه مفهوم تفرد و

عدم اعتماد به يكديگر را  مورد سنجش قرار مي دهد، خود با متغيرهاي «ميزان عمكاري پژوهشي با همكاران فرد»، «ارزيابي فرد از تجربه همكاري با ساير پژوهشگران»، «فراهم بودن امكان جلب همكاري ساير پژوهشگران غيرهمكار»، «ميزان استفاده از مشورت فرد توسط همكاران و دوستان»، «مطلوبيت انواع تحقيقات فردي تا گروهي»، «تأثير تعويض مديران مركز پژوهشي در عملكرد آن» مورد سنجش قرار مي گيرد. با توجه به عدم وجود معناداري، ميان ميزان همكار پژوهشي فرد با همكار خود به تناسب رشته تحصيلي همبستگي معناداري وجود ندارد. در عين حال 47 درصد پاسخگويان در اكثر موارد و 13 درصد آنها در تمام موارد با همكاران خود همكاري پژوهشي داشته اند. لذا در بين كليه رشته هاي علمي از اين نظر تفرد بالايي به چشم نمي خورد. فرضيه 5 _ سنجش تقدس گرايي: «هر چه ميزان شك سازمان يافته در مسائل و پديده هاي مورد پژوهش كمتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» «هر چه ميزان تقدس و ممنوعيت مسأله شناسي و تحقيق پيرامون مسائل و پديده هاي محيطي بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» و «هر چه ميزان بي طرفي ارزشي در فعاليت هاي پژوهشي كمتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» در بررسي اين فرضيه متغيرهاي «عرصه هاي پژوهشي غيرقابل شك و ترديد علمي با رشته تحصيلي مورد سنجش قرار گرفته است. محاسبات آماري حاكي از عدم همبستگي معنادار (كمتر از 95 درصد اطمينان) در رابطه مزبور است. حدود 32 درصد پاسخگويان مسائل سياسي را عرصه پژوهشي غيرقابل شك و ترديد معرفي كرده اند. 30 درصد مسائل گروه هاي داراي نفوذ و سپس 22 درصد مسائل ديني و مذهبي را ذكر كرده اند. فرضيه 6 _ سنجش دنياگريزي: «هر چه استناد به داوري هاي پيش از تجربه در تحليل و ارائه يافته هاي

تحقيقاتي بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» و «هر چه تمايل و انديشه دنياگريزي و پرهيز از تلاش جهت شناخت و كشف قانون مندي هاي پديده هاي محيطي بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» رابطه ميان نگرش فرد پيرامون دنياگرايي به عنوان عامل رشد علم با رشته تحصيلي معنادار نيست. به بيان ديگر 58 درصد پاسخگويان با چنين رابطه و هم سويي موافقت كامل داشته اند و نزديك به 34 درصد بي نظر بودند. كه اين بي نظري نيزناشي از وجود نوي احتراز از تلاش جهت پاسخگويي و كشف قانون مندي ها و درگيرشدن در چالش هاي علمي است، بخصوص از اين حيث كه فقط در سؤال هاي حساس از اين دست ميزان آن افزايش مي يابد. به عبارت ديگر فقط 8 درصد با گزاره مذكور مخالفت ورزيده اند. فرضيه 7 _ سنجش تقليدگرايي و عدم خلاقيت: «هر چه ميزان تقليد و عدم خلاقيت در انجام تحقيقات بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» چنانكه يافته ها نشان مي دهد رابطه ميان ميزان استفاده از جديدترين يافته هاي علمي در تحقيقات مربوط به رشته علمي پاسخگو را رشته تحصيلي آن معنادار است و ضريب كاي اسكوئر مؤيد آن است. به طوري كه نوگرايي در تحقيقات مربوط به رشته هنر (38 درصد) فني و مهندسي (33 درصد) و علوم انساني (54 درصد) غالباً به ندرت روي مي دهد ولي در رشته هاي علوم پايه، كشاورزي و پزشكي ميل به نوگرايي در اكثر موارد پژوهشي مشاهده مي شود (به ترتيب 46، 58، 53 درصد) از اين رو مي تواند چنين تحليل كرد كه تقليدگرايي و عدم خلاقيت در رشته هاي هنر با 50 درصد و علوم انساني با 54 درصد از بيشترين مصاديق برخوردار است. البته آزمون ضريب شدت (كرامرز) چندان قابل توجه نيست و شدت

رابطه را چندان قوي نشان نمي دهد. فرضيه 8 _ سنجش تعصب در تحقيق: «هر چه ميزان تعصب پژوهشگران در حوزه هاي فرهنگي و علمي بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» يافته هاي حاصل از سنجش رابطه ميان نظر پاسخگويان درباره وجود يا عدم وجود تفاسير ديني، سياسي و ملي گرايانه در تحقيقات رشته علمي خود با رشته تحصيلي آنان نشان دهنده تأييد ضريب مربوط به تعيين رابطه معنادار ميان آن دو است. به طوري كه با 9/99 درصد مي توان به تفاوت نظرات افراد در رشته هاي مختلف علمي نسبت به نظرات شان درباره وجود تفاسير غيرعلمي اطمينان كرد. هم چنين ضريب شدت نيز از چندان قوت بالايي برخوردار نيست و فقط مي توان اذعان كرد كه رشته هاي علوم پايه با 96 درصد، فني و مهندسي با 78 درصد، كشاورزي با 81 درصد، پزشكي با 81 درصد و هنر با 63 درصد به تأييد وجود تفاسير غيرعلمي در تحقيقات پرداخته اند. به عبارت ديگر، به طور متوسط قريب 71 درصد پاسخگويان رشته هاي علوم پايه، فني، كشاورزي، پزشكي و هنر معتقد به وجود تفاسير غيرعلمي يا تعصب در تحقيقات علمي هستند. فرضيه 9 _ سنجش پول محوري در تحقيق: «هر چه محوريت پول و اعتبار در انجام تحقيقات قوي تر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» يافته ها گوياي سنجش رابطه بين نقش اعتبار تحقيقات در انتخاب آن را رشته تحصيلي پاسخگويان است كه ضرايب سنجش تفاوت نيز مؤيد معناداري اين رابطه مي باشد. به طوري كه با 98 درصد اطمينان نوع رشته تحصيلي بر نگرش پاسخگويان تأثيرات متفاوتي مي گذارد. به طوري كه در اكثريت رشته ها نقش اعتبار پروژه هاي تحقيقاتي در انتخاب يا عدم انتخاب آنها بسيار كم بوده است و فقط در رشته علوم

انساني با 33 درصد اعتبار پروژه ها در قبول يا عدم قبول آن توسط محقق مؤثرتر است. فرضيه 10 _ سنجش كم ارزش بودن محقق: «هر چه جايگاه و منزلت ارزش پژوهشگران و تحقيق پايين تر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» شواهد به دست آمده در تحقيق نشان مي دهد كه با توجه به معنادار نبودن رابطه دو متغير بر اساس آزمون ضريب كاي اسكوئر انواع رشته هاي تحصيلسي داراي وضعيت نسبتاً مشابهي از نظر ارتباط با موضوع تحقيقاتي پژوهشگر با رشته تخصصي او هستند. هم چنين يافته ها نشان مي دهد كه 46 درصد پاسخگويان با ارتباط زياد موضوع پژوهش با تخصص فرد اشاره كرده اند و 42 درصد ديگر نيز اين ارتباط را بسيار زياد ارزيابي كرده اند. لذا به نظر مي رسد منزلت محققان از اين نظر حفظ شده و از موقعيت بهتري برخوردار است. فرضيه 11 _ سنجش عدم تمايزهاي ساختي و معرفتي: «هر چه تمايز نقش ها و وظايف نهادها و سازمان هاي اقتصادي، اجتماعي و علمي كمتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» و «هر چه ميزان دخالت نهادها و سازمان ها و افراد غيرعلمي در حوزه هاي علمي بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» سنجش رابطه ميان انطباق تخصص مديران مراكز پژوهشي با موضوع فعاليت آن مراكز و رشته تحصيلي پاسخگويان نيز بر اساس ضريب كاي اسكوئر گوياي وجود تفاوت هاي معنادار ميان دو متغير مذكور است. به طوري كه در رشته هاي پزشكي با 48 درصد، كشاورزي با 56 درصد و فني با 47 درصد انطباق تخصصي مديران مراكز پژوهشي با موضوع فعاليت آن مراكز زياد مي باشد و فقط در رشته علوم انساني اين انطباق متوسط رو به پايين مي باشد (60 درصد) به عبارت ديگر تمايزهاي نقشي در علوم انساني كمتر از ساير

رشته ها است. فرضيه 12 _ سنجش ضعف اخلاق پرسشگري و انتقادگري: «هر چه پذيرش و شيوع فرهنگ نقد و انتقاد ضعيف تر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» همان طوري كه يافته ها نشان مي دهد رابطه ميان نظر فرد درباره انتقادگري به عنوان بخشي از وظايف علمي پاسخگو با رشته تحصيلي آنان داراي تفاوت معناداري است (با 7/99 درصد اطمينان). به عبارت ديگر به جز در رشته پزشكي با 36 درصد عدم قبول انتقادگري و علوم انساني با 27 درصد قبول نقد و نقادي در اين رشته علمي در ساير رشته هاي هنر با 87 درصد، علوم پايه با 89 درصد، فني با 90 درصد و در كشاورزي با 100 درصد آراي پاسخگويان، نقادي و انتقادگري به عنوان وظيفه علمي پژوهشگران مورد پذيرش است. فرضيه 13 _ سنجش فاصله از قدرت: «هر چه ميزان اتصال ساختارهاي پژوهشي كشور به منابع قدرت بيشتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» سنجش رابطه ميان وجود يا عدم نياز به حمايت پژوهشگران از سوي يك سازمان معتبر و نيرومند اقتصادي و سياسي در انجام پژوهش با رشته تحصيلي پاسخگويان يافته ها بر پايه ضريب كاي اسكوئر معنادار بوده و بر پايه نوع رشته علمي داراي تفاوت معنادار مي باشد. به طوري كه در رشته هاي علوم پايه با 52 درصد، پزشكي با 66 درصد، كشاورزي با 39 درصد و علوم انساني با 35 درصد اين حمايت ها و اتصال به منابع قدرت بيشتر از ساير رشته ها مشاهده مي شود. به عبارت ديگر فاصله از قدرت در رشته هاي هنر و فني و مهندسي با قريب 13 و 17 درصد (به ترتيب) به چشم مي خورد. فرضيه 14 _ سنجش عدم شايسته سالاري: «هر چه ميزان شايسته سالاري در ساختارهاي

مديريتي پژوهشي در كشور كمتر، توسعه تحقيقات ضعيف تر» در سنجش رابطه ميان ميزان اهميت شايستگي علمي در جذب پژوهشگران با رشته تحصيلي در يافته ها ضرايب نشان دهنده عدم وجود تفاوت معنادار بين اين دو متغير مي باشند. با وجود اين قريب 47 درصد ساختار جذب نيروي متخصص در كشور در كليه رشته هاي علمي مبتني بر عدم شايسته سالاري است. شواهد آماري نشان مي دهد كه عدم شايسته سالاري در رشته پزشكي با 66 درصد، كشاورزي با 43 درصد، علوم انساني با 43 درصد، علوم پايه با 44 درصد، فني و مهندسي با 42 درصد و هنر با 38 درصد از بيشترين نسبت برخوردار است. در پايان معرفي و تلخيص اين كتاب نگاهي به بررسي راه كارهاي پيشنهادي از سوي نويسنده كتاب مي پردازيم كه در ا ينجا به د ليل ا هميت را ه كا ر ها عينا از كتا ب نقل مي كنيم. "اينك كه جمع بندي نتايج حاصل از تحقيق حاضر در خصوص فرضيه هاي 14 گانه ارائه گرديد ضروري است با تأكيد بر چارچوب نظري پيش گفته شده در فصل او تحقيق حاضر كه بر دو رويكرد اصلي كاركردگرايي درون گرا (در درون ساختار و كاركردهاي نهاد علم) و برون نگر (در تعامل بين نهاد علم و ساير نهادهاي جامعه) محوريت داشت، يافته هاي تحقيق حاضر از منظر اين ابعاد دوگانه جمع بندي نهايي شود. نخست از طريق مطالعه تجربي در بين جامعه پژوهشگران ايران در رشته هاي مختلف علمي جهت پاسخگويي به ابعاد درون نگر مباحث نظري جامعه شناسي علم و مسأله شناسي فرهنگي علم و تحقيق در ايران ابتدا به يافته هاي تجربي تحقيق حاضر در بعد درون نگر پرداخته مي شود و با استناد به يافته هاي تاريخي و اسنادي فصل

دوم گزارش حاضر، بعد برون نگر چارچوب نظري نيز جمع بندي مي گردد. در نهايت، به عنوان نتيجه گيري حاصل از بررسي حاضر به استناد يافته هاي تحقيق در ابعاد درون نگر و برون نگر راه كارهاي كلان ارائه مي شود. بديهي است به دليل كلان بودن سطح مطالعه حاضر راه كارهاي ارائه شده نيز در سطح كلان بوده و اجرايي تر كردن هر كدام از آنها مستلزم مطالعه موردي و كاربردي تر ديگري است. راه كارهاي تخفيف پنها ن كاري در تحقيق:              آزادسازي اطلاعات و رسانش آن از طريق ايجاد بانك هاي اطلاعاتي و اتصال تمامي سازمان ها و دستگاه هاي توليدكننده و اطلاعات به شبكه فراگير محلي _ ملي و تمهيد امكان عدم مداخله علايق و سلايق فردي و شخصي در تبادل اطلاعات. تمهيد امكان و تسهيلات انتشار يافته هاي پژوهشي، نظريه ها و ديدگاه هاي مختلف از طريق ابزارهاي مطبوعاتي، انتشاراتي و الكترونيك (شبكه هاي اطلاع رساني). راه كارهاي تخفيف پوشيده گويي در تحقيق: اصلاح آموزه هاي تربيتي و آموزشي در آموزش عمومي و عالي در جهت نقدپذيري، انتقادگري و تحمل آراي يكديگر از طريق بازآفريني محتوا و روش هاي تدريس، آزمون و تربيت. اصلاح قوانين مربوط به آزادي بيان و نشر عقايد در قالب مطبوعات و انتشارات و در برخورد با دگرانديشان در جامعه و تضمين امنيت فكري، مالي و جاني صاحبان انديشه و نظريه هاي در رشته هاي مختلف علمي. راه كارهاي تخفيف خاص گرايي در تحقيق: اعمال روش هاي تربيتي و آموزشي كار گروهي در آموزش عمومي و عالي و گسستن حلقه هاي تنگ خاص گرايي از حيث روابط نسبي، قومي، زباني و مذهبي در انجام پژوهش هاي ملي. كمك به توسعه انجمن هاي علمي _ فرهنگي در رشته هاي مختلف علمي و بخش هاي مختلف اجتماعي، فرهنگي و سياسي جهت تقويت وجود رقابت در كسب

توفيقات اجتماعي و اقتصادي و مزايده فرصت هاي اقتصادي و اجتماعي بر پايه مزيت هاي نسبي افراد در يك رقابت سالم و پويا. راه كارهاي تخفيف خاص گرايي در تحقيق: پيش بيني و بازمهندسي نظام پاداش دهي مبتني بر كار و تلاش گروهي و جمعي در حوزه هاي كارشناسي، علمي و پژوهشي.تقويت و توسعه تشكل ها و انجمن هاي صنفي، علمي، سياسي، ادبي و هنري جهت تمرين آموزه هاي خردورزي جمعي، مشاركت هاي گروهي، اعتماد افراد به يكديگر و شكستن جو ترس، ناامني و بي اعتمادي.راه كارهاي تخفيف تقدس گرايي و ضعف شك علمي در تحقيق: ايجاد تحول در نظام آموزش عمومي از حيث محتوايي در خصوص تقويت و ترويج روحيه كنجكاوي و پرسشگري، بي طرفي ارزشي در علم و مشاركت فعال در تصميم گيري ها و سرنوشت فردي و اجتماعي با روش هاي تشويقي مناسب. ايجاد و تضمين فضاي با ثبات و امن سياسي، اقتصادي و اجتماعي براي پژوهشگران در نقد و پرسشگري پيرامون مسائل حساس سياسي، اجتماعي، ديني و ارزشي در جامعه. راه كارهاي تخفيف دنياگريزي و اثرات آن در تحقيق: شناخت نگرش مسؤولان و مديران امور فرهنگي و تربيتي، دانش آموزان، دانشجويان و مدرسان آموزش عمومي جهت اصلاح نگرش ها پيرامون دنياگريزي، عدم پرسشگري عدم بي طرفي در تحقيق و تقديرگرايي. شناسايي دامنه و شمول دنياگريزي با تأكيد بر اثرات زيانبار آن در عرصه ها و قلمروهاي مختلف علمي پژوهشي و پيش بيني راه كارهاي اجرايي كاهش آنها در برنامه ريزي هاي بخشي و فرابخشي براي نسل كنوني و كودكان و نوجوانان به عنوان نسل آتي. راه كارهاي كاهش تقليدگرايي در تحقيق: اصلاح نظام ترفيع و پاداش دهي در آموزش عالي و نظام پژوهشي بر پايه ارزش گذاري به تحقيق، نوآوري و خلاقيت و اختراع علمي فارغ از كپي برداري و تقليدها و

ترجمه هاي صرف.اصلاح ترفيع نظام شغلي و پاداش دهي در نظام اداري و بخش هاي صنعت و كشاورزي و رشته هاي مختلف فعاليت علمي و اجرايي (گروه هاي اصلي علمي و شغلي) مبتني بر ارزش گذاري بر نوآوري، ابداع و خلاقيت. راه كارهاي كاهش تعصب هاي فرهنگي و قوميتي در تحقيق: ايجاد امكان تشكيل و توسعه تشكل هاي قوميتي، سياسي، مذهبي و زباني براي طرح آزاد مسائل، نيازها و انديشه ها جهت آزادسازي فشارهاي محيطي، اصلاح نگرش ها و تعادل در انتظارها و تمايلات. پيش بيني اصلاح نگرش دانش آموزان در آموزش عمومي در راستاي عام گرايي با تأكيد بر رهايي از تعصبات خويشاوندگرايي، جنسيت گرايي، قوم گرايي، گروه گرايي و مطلق انگاري هاي كم شمول با دامنه هاي اندك. راه كارهاي كاهش پول محوري در تحقيق: بهبود وضع بودجه تحقيقات در كشور و شفاف سازي فعاليت هاي غيرپژوهشي از پژوهش هاي علمي و اختصاص اعتبار كافي برحسب شايستگي، تجربه، تخصص و زمان انجام پروژه هاي تحقيقاتي. ايجاد صندوق هاي اعتباري ويژه پژوهشگران در نظام آموزش عمومي، عالي و پژوهشي جهت حمايت از پژوهشگران جوان و كارآمد. دادن اولويت هزينه اي در بودجه سازمان ها و دستگاه هاي اجرايي به تحقيقات و كاهش تأثيرپذيري تحقيقات از كمبود بودجه و عدم تخصيص كامل يا به هنگام اعتبارات پژوهشي. بازنگري و اصلاح دستمزدها در بين اجتماعات علمي و پژوهشگران متناسب با شأن علمي و اجتماعي آنان در جامعه. راه كارهاي ارتقا و بهبود جايگاه محققان در جامعه: ترويج فرهنگ علم باروري، انديشه ورزي و پژوهشگرايي در جامعه از طريق نهادهاي آموزش عمومي، عالي و رسانه هاي جمعي. الگوسازي و شخصيت پردازي در علم و پژوهش از طريق فعاليت هاي فرهنگي و تبليغي مناسب و تمهيد نظام پاداش دهي و ارج گذاري بر محققان و دانشمندان. راه كارهاي افزايش تمايزهاي ساختي و معرفتي در بين نهادها

و سازمان ها و جامعه: اعمال نظام شايسته سالاري و انتصاب افراد متخصص در مشاغل مرتبط در نظام هاي آموزشي، اداري و سياسي. شناساندن و آگاهي بخشي به عامه مردم در خصوص تمايز درست معارف بشري اعم از معارف ديني، فلسفي، هنري و علمي از يكديگر و پيش بيني عدم تداخل اين حوزه هاي معرفتي در يكديگر از طريق آموزش همگاني در وسايل ارتباط جمعي نوشتاري و ديداري _ شنيداري. راه كارهاي ارتقاي اخلاق پرسشگري و اشاعه نقدپذيري و انتقادگري در تحقيق: اصلاح سياست هاي آموزشي در نظام آموزش عمومي از حافظه مداري به پرسشگري و نقادي، شك گرايي سازمان يافته و معطوف به اهداف خلاقيت و نوآوري. اشاعه فرهنگ و آموزه هاي انتقادگري، نقدپذيري و توليدگري در آموزش و تحقيق در نظام آموزش عالي، دانشگاه ها و مراكز پژوهشي و هم چنين واحدهاي پژوهشي سازمان ها و دستگاه هاي اجرايي در كشور از طريق بهره گيري از روش ها و سازوكارهاي آموزشي، ايجابي و نظارتي.

راه كارهاي كاهش وابستگي به منابع قدرت در تحقيق: توسعه نهادهاي مدني جهت توزيع و تكثير منابع قدرت و اطلاعات و خروج از انحصارگرايي در استفاده از رانت ها و فرصت هااي محدود جامعه در راستاي شايسته سالاري. اصلاح نظام جذب نيروي انساني بر پايه آزمون هاي تخصصي، شايسته سالاري و عدالت جويانه و پرهيز از رابطه مداري صرف در اين بخش. راه كارهاي تقويت شايسته سالاري و تخصص گرايي در تحقيق: اصلاح نظام گزينش عقيدتي و سياسي در نظام اداري _ سياسي كشور و تمهيد امكان حضور و جذب متخصصين رشته هاي مختلف علمي فارغ از انديشه، نگرش و سوابق خانوادگي و عشيره اي يا وابستگي هاي سياسي و گروه گرايانه. اصلاح نظام تصميم گيري بر پايه يافته هاي پژوهشي در سطح ملي و جهاني و تقويت نظام تصميم سازي و مشاركت پژوهشگران و

كارشناسان در اين حوزه. اصلاح نظام گزينش مديران بر پايه شايسته سالاري، تخصص گرايي، تجربه و با عنايت به سوابق علمي و اجرايي آنان. با توجه به راه كارهاي پيشنهادي فوق الذكر به نظر مي رسد بخش آموزش اعم از آموزش عمومي، عالي و همگاني در اصلاح نگرش و بهبود ساختار و كاركردهاي فرهنگي در نهاد اجتماعات و مؤسسات علمي _ پژوهشي در يك افق ميان مدت و بلندمدت مي تواند زمينه تعين بخشيدن به راه بردهاي كلاني باشد كه در اين قسمت به اين دو مبحث توجه ويژه اي مي گردد: 1-  نظام آموزش و پرورش در حال حاضر به گونه اي است كه روحيه علمي و پرسشگري را كمتر ايجاد مي كند. حجم زياد مواد درسي و در بعضي موارد لزوم انطباق كامل پاسخ ها با پرسش ها به گونه اي است كه به تقويت حافظه اولويت داده مي شود تا تفكر و تدبر در موضوعات. تحول نظام آموزش و پرورش در اين راستا نيازمند نگرشي نو به فارغ التحصيل دبيرستان مي باشد. اين نگرش در تمامي دروس مي بايست خود را نشان دهد. بر اين اساس شيوه آموزش بستگي به معلم دارد اما جهت گيري هاي كلي از نظر طرح پرسش در اذهان و ايجاد روحيه علمي در دانش آموزان قابل تعميم مي باشد اين امر مستلزم بازآموزي معلمان و دبيران است. ايجاد روحيه علمي مي بايست از مقطع دبستان آغاز شود. كاري كه در كشورهاي توسعه يافته صورت مي گيرد. متأسفانه گزارش هاي تحقيقي كه در پي ايجاد زمينه فكر كردن در دانش آموز است اغلب به دست والدين تهيه مي شود. لذا ساده كردن محتوا و تأكيد بر دانش آموز بسيار مهم مي باشد. آنچه كه در وهله اول مهم است چگونه فكر كردن مي باشد. با توجه به اينكه دستيابي به اين

هدف مستلزم تدوين برنامه اجرايي و وقوع تحول در نظام آموزش و پرورش است لذا در كوتاه مدت نمي توان انتظار اثربخشي سريع داشت. 2-  يكي از ضرورت هاي دستيابي به نيروهاي محققي كه بتوانند در زمينه علوم خالص و كابردي در جامعه مؤثر باشد، شكل گيري متناسب آنها در دوره قبل از دانشگاه است. هر چند در دانشگاه ها دانشجويان هوشمند و باخرد كم نيستند اما چنانچه در سطح جامعه ميزان نياز به انواع متخصص و محقق را در نظر بگيريم، كمبود شديدي محسوس مي شود. كسب رتبه هاي حائز اهميت در المپيادهاي علمي جهان نشانه اي از توان بالقوه علمي در كشور مي باشد كه چنانچه از ابتدا به پرورش اين توان ها توجه شود قطعاً از نيروي محقق بيشتري برخوردار خواهيم شد. بررسي هاي اوليه نشان مي دهد كه بخشي از علل مهاجرت نيروهاي محقق به دليل كمبود زمينه هاي تحقيقاتي در كشور مي باشد. مهمترين عاملي كه بايد در سطح آموزش عالي كشور دچار تحول گردد ماهيت غالب آموزش در دانشگاه ها است. سمت و سو دادن به تحقيقات به نحوي كه به گسترش روحيه علمي و فعاليت هاي متناسب با آن بيانجامد براي شكل گيري جامعه علمي و نهايتاً كمك به ايجاد نهاد علم بسيار مؤثر است. دستيابي به پروژه هاي تحقيقاتي انجام شده و يا در دست انجام هنوز به آساني صورت نمي گيرد. ايجاد چنين تسهيلاتي هم از تكرار ناخواسته موضوعات جلوگيري مي كند و هم به انباشتگي علمي و تحقيقات مي انجامد. تنظيم صحيح عناوين و اولويت هاي تحقيقاتي كمك مؤثري براي دانشجويان و اساتيد خواهد بود تا عنوان مناسب را برگزينند و بدين ترتيب به فرايند انباشتگي علمي كمك نمايند. گام بعدي در اين زمينه انتشار نتايج تحقيقات

است. حداقل تحقيقات دانشجويي و مدرسان دانشگاه كه براساس ضوابطي مناسب تشخيص داده مي شود، تكثير و در اختيار ديگران هم گذارده شود. از اين طريق فضاسازي لازم براي توسعه تحقيقات در سطح دانشگاه و مراكز آموزشي فراهم مي گردد و به تناسب آن تحقيق و محقق از ارزش بيشتر و جايگاه بهتري برخوردار خواهد شد. چنين امري به شكل گيري انجمن هاي علمي و نهايتاً جامعه علمي كه يكي از مقوم هاي نهاد علم است مي انجامد. قا بل ذ كر ا ست كه :چنين راه كارهايي مستلزم دو راه كار بنيادين ديگر است اول توجه تصميم گيران كشور به توسعه تحقيقات و يافتن برنامه، شيوه ها و رويه هاي توسعه تحقيقات در دانشگاه ها و دوم تأمين اعتبار و امكانات لازم براي پيشبرد برنامه هاي مزبور. در مورد مراكز تحقيقاتي به غير از بحث متحول كردن شيوه هاي آموزشي و محتواي دروس كه موضوعيت ندارند، بقيه راه كارها همچون مواردي است كه درباره آموزش عالي مطرح شد. البته مي بايست به ماهيت تحقيقاتي اين مراكز نيز توجه نمود. هم چنين محققان اين مراكز مي بايست حتي الامكان داراي يك شغل باشند تا بر عمق فعاليت آنان افزوده شود و تنها فعاليت ديگر آنان مي تواند آموزش باشد. طبيعي است كه تغييرات پيشنهادي در سطوح آموزش و پرورش، آموزش عالي و مراكز تحقيقاتي امور منفك از يكديگر نبوده بلكه در ارتباط با هم هستند. اين امر در مورد جنبه هاي فرهنگ عمومي كه تحت تأثير سازوكارهاي زيادي قرار مي گيرد و سپس به صورت سازوكاري در جهت توسعه تحقيقات عملي مي كند نيز صادق است. منظور از سازوكارهاي تلفيقي اثرات هم افزايي (Synergic) اين امور مي باشند كه در ارتقاي ارزش تحقيق و محقق، شكل گيري جامعه علمي و نهايتاً

توسعه نهاد علم نقش اساسي دارد. در پايان معرفي اين كتاب وزين و پرمحتوا كه نگاهي همه جانبه به موضوع تحقيق و موانع و راه كارهاي توسعه آن در ايران با بهره گيري از ديدگاه هاي نظريه پردازان جامعه شناختي دارد، يك بار ديگر مخاطبين و خوانندگان محترم را كه يدي در امر پژوهش و تحقيق دارند، به مطالعه اين كتاب فرامي خوانم. اميد كه اين معرفي مختصر چراغ راه همه پژوهندگان علم، دانش و پژوهش و تحقيق در اين ديار عزيز و همه محققين ايراني در هر كجاي اين جهان پهناور باشد.

*http://sociologyofiran.com/index.php?option=com_contenttask=viewid=442Itemid=65

شناخت عربستان

تاليف: علي محمدي آشناني – تلخيص: سيد احمد علومي كشور عربستان سعودي يكي از كشورهاي قاره آسيا درمنطقه استراتژيك خاورميانه است كه با مساحت دو ميليون و دويست و چهل هزار  كيلومتر مربع بزرگترين كشور شبه جزيره عربستان محسوب مي گردد.

خلاصه كتاب شناخت عربستان

محمدي ، علي ، 1342 – شناخت عربستان / تاليف علي محمدي آشناني. – تهران : مشعر ، 1381.151 ص. : نقشه ، جدول ، نمودار .ISBN: 978-964-7635-21-9فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا .كتابنامه : ص. 149 – 151 .1. عربستان سعودي. الف. عنوان.9ش3م/204 DS                       8/953 كتابخانه ملي ايران                                  42161-81 مشابك 9-21-7635-964-978ISBN: 978-964-7635-21-9شناخت عربستانتاليف:                                                       علي محمدي آشنانيويراستار:                                                             علي ورسه ايحروفچيني:                                                 مركز تحقيقات حج ناشر:                                                                         نشر مشعرچاپ:                                                                       دارالحديثنوبت چاپ:                                                         6- بهار 1386شمارگان:                                                                 3000 جلدبها:                                                                          800 تومان مراكز پخش و فروشگاههاي مشعر:تهران: تلفن: 64512003-021 / قم: تلفن: 7746532-0251فهرست مطالبفصل اول : جغرافياي عربستانپيشگفتار  ......................................................................................................................... 1    1- جغرافياي طبيعي  ........................................................................................................ 1    2- جغرافياي انساني  ...................................................................................................... 33- جغرافياي سياسي  ..................................................................................................... 44- جغرافياي اجتماعي  ................................................................................................... 55- جغرافياي آموزشي و فرهنگي  .................................................................................. 76- جغرافياي اقتصادي  .................................................................................................. 10 فصل دوم : عربستان

در گذر تاريخ1- دوران باستان تا هجرت حضرت ابراهيم (عليه السلام) .......................................... 12 2- ازهجرت حضرت ابراهيم (عليه السلام)تا ظهور اسلام  .......................................... 123- از ظهور اسلام تا دولت آل سعود  ...........................................................................  124- از دولت آل سعود تادوران معاصر  ........................................................................... 135- ساختار و اركان حكومت عربستان  ........................................................................  156- موسسات عمومي عربستان  .................................................................................... 17 فصل سوم : تشكيلات مذهبي عربستان1-نقش دين در عربستان  .............................................................................................. 172- سازمانهاي مذهبي عربستان  ................................................................................... 18منابع ومآخذ  ................................................................................................................... 21به نام خالق يكتاپيشگفتار در عصر طلاي ارتباطات كه رشد وگسترش فناوري ، كشورهاي جهان را به خانه هاي يك دهكده ، بلكه به بخش هاي يك كلبه تبديل نموده ، شناخت دقيق كشورهاي اسلامي ضرورتي مؤكد است. درميان كشورهاي اسلامي ، شناخت عربستان به ويژه براي كساني كه قصد سفر به آن كشور را دارند بدليل ويژگي هاي منحصر به فردي كه دارد ، از اهميتي دو چندان و ضرورتي افزون تر برخوردار است ، زيرا عربستان مركز گسترش زمين ، محل هبوط آدم و حوا ، سرزمين برپا شدن كعبه ، جايگاه جوشش چشمه توحيد و طلوع خورشيد تابناك و حيات بخش اسلام ، زادگاه خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) ،  صديقه اطهر فاطمه زهرا(س) و يازده تن از اختران تابناك آسمان ولايت و امامت ، محل وقوع و شكل گيري تاريخ پر افتخار و خاطره انگيز صدر اسلام ، مهد پيدايش تمدن بزرگ اسلامي ، مدفن و آرامگاه كوثر هستي و چهار امام و پيشواي پاك امام حسن مجتبي (ع)امام علي بن حسين (ع) امام محمد باقر(ع)امام جعفر صادق(ع) و بسياري از سادات و بستگان خاندان اهل بيت (عليهم السلام)، اصحاب و ياران

والامرتبه پيامبر(ص) و جايگاه حرم امن الهي ، قبله گاه مسلمانان جهان و محل برگزاري همايش بين المللي سالانه مسلمانان و انجام مناسك حج است كه پيوند عميق و وحدت امت اسلامي را به نمايش مي گذارد.فصل اول : جغرافياي عربستانجغرافياي طبيعي كشور عربستان سعودي يكي از كشورهاي قاره آسيا درمنطقه استراتژيك خاورميانه است كه با مساحت دو ميليون و دويست و چهل هزار  كيلومتر مربع بزرگترين كشور شبه جزيره عربستان محسوب مي گردد. اين كشور از شمال به اردن و عراق و از جنوب به جمهوري يمن و عمان و از شرق به كويت ، بحرين ، قطر ، امارات عربي متحده و خليج فارس و از غرب به درياي سرخ محدود مي شود و با همسايگان خود داراي 4532 كيلومتر مرز زميني است كه با عراق808 كيلومتر ، اردن 742 كيلومتر ، كويت 222 كيلومتر ، عمان 676 كيلومتر ، قطر40 كيلومتر ، امارات عربي متحده 586كيلومتر و با يمن 1458 كيلومتر مرز مشترك دارد. اين كشور بين خط العرض جغرافيايي 16 الي32 درجه در شمال خط استوا واقع شده و از سطح دريا 750 تا 1500 متر ارتفاع دارد.كشور عربستان سعودي از نظر جغرافيايي به چهار منطقه تقسيم مي شود :الف-ارتفاعات غربي      ب- نجد          ج-احساء و قطيف             د-صحراهاي شن زارنواحي سه گانه عربستان عبارتند از:1-تهامه: از ساحل درياي سرخ آغاز و تا سرزمين نجران امتداد دارد.2-نجد: قسمت اعظم عربستان را فرار گرفته و موطن آل سعود و كانون شكل گيري آيين وهابيت است.3-حجاز: درشمال غربي عربستان واقع شده و بيشترين قسمت آن را مناطق كوهستاني تشكيل مي دهد و شهرهاي مقدس مكه

مدينه در آن قرار گرفته اند. عربستان در شمار خشك ترين و گرمترين مناطق دنيا قرار گرفته ، هواي اين كشور در تابستان بسيار گرم و در زمستان معتدل مي باشد ، بارندگي بسيار كم دارد و تنها يك صدم ازمجموع اراضي آن قابل كشت و زارعت مي باشد. عربستان داراي منابع و ذخاير طبيعي غني وگسترده اي است كه نفت ،گاز ، طلا ، نقره ، سنگ آهن ، اورانيوم ، فسفات ، سنگ مرمر ، روي وپتاسيم از آن جمله اند. پايتخت عربستان سعودي شهر رياض و مهمترين شهرهاي آن جده ، طائف ، مكه ، مدينه ، دمام ، جبيل ، ينبع ، تبوك ، نجران ، احساء و جيزان مي باشد. عربستان داراي چهارده استان مي باشد كه در راس هر استان اميري به حكم پادشاه منصوب مي گردد.جغرافياي انساني برابر آخرين سرشماري ، جمعيت عربستان بالغ بر بيست و دو ميليون نفر است كه از اين تعداد حدود 7 ميليون نفر افراد خارجي مقيم اين كشور مي باشند . تراكم جمعيت درمنطقه جنوب بيشتر از شمال و مركز بوده و در زمانهاي گذشته بيشتر مردم اين كشور چادر نشين يا در روستاها زندگي مي كردند به گونه اي كه تا سال1970 م برابر با 1390 ه.ق تنها يك چهارم جمعيت در شهرها سكونت داشتند ، اما توسعه امكانات شهري باعث شد كه بيش از هشتاد درصد ساكنان اين كشور به شهرنشيني روي آوردند. نژاد مردم عربستان سامي است .مورخان اعراب را به دو دسته تقسيم كرده اند:1-اعراب بائده: اقوام از بين رفته و نابود شده اي مثل قوم عاد و

ثمود و جديس بودند.2-اعراب باقيه: اعرابي كه نسل آنها باقي مانده و به دودسته تقسيم مي شوند:الف-اعراب عاربه: يعني اعراب خالص و اصيلب-اعراب مستعربه: اعراب ناخالص و پيوسته باديگران. كوچ نشيني در عربستان رواج دارد ، گروه هايي كه از جنوب به شمال كوچ كرده بودند ، به ويژه دو قبيله خزاعه و جرهم درشهر مكه مستقر شدند كه بيشتر مردم عربستان از اين دو قبيله نشات مي گيرند و در حال حاضر چهار هزار قبيله در عربستان وجود دارد. نرخ رشد جمعيت در اين كشور4/3% است و بدليل اجراي برنامه واكسيناسيون و ترويج فرهنگ بهداشت ، متوسط عمر افراد در سال 2000 م برابر با 1421ه.ق به 4/71 سال افزايش يافته است.  85% مردم عربستان سني مذهب و 15 درصد شيعه هستند و كشور بر اساس آئين وهابيت اداره مي شود. داراي زبان و خط عربي و پرچم مستطيل شكل آن به رنگ سبز و در وسط آن برفراز شمشيري به خط ثلث و به رنگ سفيد نوشته شده است: ‹‹ لااله الا الله محمدرسول الله›› و نشان رسمي آن ، يك نخل خرما در ميان دو شمشير است كه يكديگر را قطع كرده اند. اين نشان از زمان محمد بن سعود تاكنون رواج داشته است. تقويم رسمي عربستان سعودي ، كه تقويم ‹‹ ام القري ›› خوانده مي شود طبق ماه هاي  دوازده گانه هجري قمري تنظيم شده و ايام سال 354 روز و اول محرم آغاز سال و آخر ذي الحجه پايان سال محسوب مي شود. واحد پول عربستان ريال است كه يك دلار معادل 75/3ريال مي باشد.جغرافياي سياسي ويژگي هاي جغرافيايي

، عوامل ديني ، فرهنگي ، سياسي و وضيعيت نسبتاً خوب اقتصادي ، كشور عربستان را از اهميتي استراتژيك در منطقه و جهان برخوردار ساخته است ، كه عمده آن عبارتند از: وجود مكه مكرمه و مدينه منوره ، موقعيت جغرافيايي ، ذخاير فراوان نفت و گاز ،  نفوذ در همگرايي هاي عربي و اسلامي . گفتني است عربستان 26 درصد ذخاير نفتي جهان و4/33 درصد نفت اوپك ، رتبه اول را در ميان كشورهاي دارنده نفت در اختيار دارد ، همچنين با در اختيار داشتن 2/4 درصد ذخاير شناخته شده گاز جهان رتبه پنجم پس از روسيه ، جمهوري اسلامي ايران ، قطر و آمريكا را به خود اختصاص داده است كه با توجه به شرايط فوق ، عربستان در سازمان اوپك از قدرت و نفوذ بسياري برخودار بوده و همواره مواضع اين كشور نقش عمده اي در بازار نفت ايفا مي كند. اين كشور همواره در شواري همكاري خليج فارس كه در سپتامبر سال 1980 م برابر با 1401 ه.ق و با شركت عربستان ، امارات متحده عربي ، قطر ، بحرين ، كويت و عمان تاسيس شده ، اتحاديه عرب كه در اكتبر سال 1944 م برابر با 1363 ه.ق توسط پنج كشور مصر ، سوريه ، لبنان ، عراق ، اردن و بعدها با پيوستن عربستان تشكيل شده و سازمان كنفرانس اسلامي كه در سال 1969 م برابر با 1389 ه.ق پس از آتش سوزي مسجد الاقصي توسط كشورهاي اسلامي تشكيل گرديده ، داراي نفوذ و تاثير مي باشد.جغرافياي اجتماعي از ديرباز جامعه عربستان بر پايه روابط قبيله اي استوار بوده

و دو عامل مذهب و تعصب و علقه نيرومند قبيله اي ساختار اجتماعي و فرهنگ كلي آن را شكل داده است ، گرچه اين سرزمين در دوران خلافت سه خليفه نخستين مركز جهان اسلام بود ، اما به دليل وجود قبيله هاي فراوان و آداب و رسوم مختلف ، تمدن اسلامي در اين سرزمين رشد و بالندگي و پويايي ديگر كشورهاي اسلامي را نيافت. در ميان جامعه كنوني عربستان مي توان دو گرايش و گروه عمده را مشاهده نمود : گروه سنت گرايان: سنت گرايان معتقد به حفظ ارزشهاي بومي و اسلامي اند و با هر نوع نفوذ فرهنگ غربي و خارجي مخالفت مي كنند و داراي دو جناح هستند :الف-جناح رسمي : روحانيوني كه در تشكيلات مذهبي رسمي داراي سمت و موقعيتي هستند و از قدرت زيادي برخودار مي باشند.ب-جناح غير رسمي: روحانيون جوان و جوانان متدين و بنيادگرايي كه ازحوزه هاي علمي و دانشگاههاي مذهبي عربستان فارغ التحصيل شده اند.اين جناح خود را احياگر واقعي افكار  سلفي گري و وهابيت مي دانند.گروه تجدد طلبان : حضور گسترده كارشناسان و اتباع خارجي ، برقراري ارتباطات وسيع سياسي با غرب ، اعزام دانشجويان براي تحصيل به خارج از كشور ، مسافرت هاي مردم عادي و سرمايه داران به كشور هاي غربي ، جذابيت كاذب شعارهاي انسان گرايانه و فرهنگ غرب ، استفاده گسترده از ماهواره ، به ويژه جوانان را متمايل به تقليد از فرهنگ غربي نموده و باعث شده در عربستان قشري متجدد كه به دنبال تغيير و تحول اوضاع اقتصادي و سياسي بوده و خواهان مشاركت هر چه بيشتر در تصميم گيري ها

و ايجاد تحولات اصلاح طلبانه در ساختار حكومت و دموكراتيك كردن كشور بوده و با هرگونه حركت متحجرانه و بنيادگرايانه سلفي گري مبارزه كنند. آداب و رسوم اين كشور ، آميخته اي است از سنت هاي قبيله اي و فرهنگ اسلامي و به سه گروه تقسيم مي شوند:1-حجازيان: كه بدليل ميزباني زائران خانه خدا و برخورد با ملل و فرهنگ هاي گوناگون آداب و رسوم معتدل تري دارند.2-نجديان: كه بدليل سكونت در منطقه خشك و بي آب و علف مركزي داراي آداب و رسوم خشك وخشن تري هستند.3-ساكنان منطقه شرقيه: كه بدليل پيروي از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) و نزديكي به خليج فارس آداب و رسوم متفاوتي دارند . حضور زنان و دختران در محافل عمومي و حتي مساجد بسيار كم و محدود است. از اواخر دوره ابتدايي علاوه بر پوشيدن چادر عربي ، پوشاندن دست ها و صورت توسط دختران اجباري         مي باشد . در ازدواج راي و نظريه دختران اهميت زيادي ندارد و داماد بايد افزون بر مهريه مبلغ قابل توجهي به پدر عروس بپردازد. سلام كردن نزد مردم اين كشورلازم وپاسخ دادن به آن واجب شمرده مي شود. به گونه اي كه ورود به هر مكان بدون سلام بي ادبي تلقي مي شود. دست دادن در هنگام ملاقات عملي پسنديده به حساب مي آيد و نوعي اظهار محبت و صميميت است ، به گونه اي كه در ديدارهاي مردم با سران قبايل يا پادشاه و وليعهد ، دست دادن و مصافحه معمول است . مردم اين كشور افراد را با نام كوچك صدا مي زنند و الفاظي نظير سيد و سيده

استفاده مي كنند . ورزش شترسواري ، اسب سواري و شكار ، صحرانشيني و رقص شمشير همچنان مورد علاقه مردم است . پخش اذان از مساجد ، التزام به نماز و حضور در نمازهاي جماعت كه در        پنج نوبت اقامه ميگردد ، تعطيل نمودن بازار به هنگام نماز و حفظ ظواهر اسلامي ازآداب و رسوم نيكوي مردم اين كشوراست. برابر قوانين عربستان ، ازدواج زنان با مردان بيگانه ممنوع است مگر با مجوز دولت كه به ندرت صادرمي شود ، درمورد رعايت پوشش نيز سخت گيري صورت مي گيرد. رانندگي براي زنان ممنوع و به تنهايي و بدون اجازه مرد ارشد خانواده حق خارج شدن ازخانه ويا اعزام به خارج ازكشور را ندارند. كشور عربستان سعودي با بهره گيري از درآمد نفتي خود ، توانسته است خدمات بهداشتي و درماني مناسبي به مردم بومي و مهاجران خارجي ارايه نمايد. اكنون در اين كشور بيش از 34 هزار پزشك در 314 بيمارستان و 3315 مركز بهداشتي مشغول به كار هستند. شهرك پزشكي ملك فيصل در حومه رياض از لحاظ فني و تجهيزات يكي از پيشرفته ترين مراكز پزشكي است . اين مركز داراي 65 هزار كادر پرستاري و بيش از 45729 تخت بيمارستاني و تعداد داروخانه هاي اين كشور بالغ بر 41763 مي باشد.جغرافياي آموزشي و فرهنگي نظام آموزش در دوران گذشته عربستان ، مدارس ديني و مساجد مسئووليت آموزش خواندن و نوشتن و علوم ديني را بر عهده داشتند. نخستين مدرسه به سبك امروز در اين كشور در دوران حكومت ملك عبدالعزيز و به فرمان وي تاسيس و در سال 1953 م اولين وزارت فرهنگ

تاسيس گرديد و ملك فهد پادشاه پيشين به عنوان اولين وزير معارف منصوب شد. در اين كشور مديريت آموزش و پرورش به دو بخش دختران و پسران تقسيم شده ، مديريت بخش پسران به عهده وزارت معارف (آموزش وپرورش) و مديريت بخش دختران به عهده رياست كل آموزش دختران بود و هركدام داراي دانشكده هاي تربيت معلم اختصاصي با سيستم آموزشي مشترك بودند و در سال 2001 م به فرمان ملك فهد با ايجاد پست قائم مقام وزير آموزش و پرورش در امور آموزش دختران ، تشكيلات جداگانه آموزش دختران در آن وزارتخانه ادغام گرديد و دكتر جوهره بنت فهد به آن سمت منصوب شد. مدارس عربستان در هر دو بخش پسران و دختران به دو نوع تقسيم مي شوند: دولتي و ملي و برابر آمار رسمي در سال تحصيلي 2001-2000 م بيش از 5/5 ميليون دانش آموز در اين كشور اشتغال به تحصيل داشته اند. علاوه بر مدارس دولتي و ملي ، تعدادي مدرسه زير نظر وزارت معارف و رياست تعليم دختران در مناطق مختلف كشور جهت حفظ قرآن كريم مشغول كار هستند و بيش از 380 هزار نفر در اين مدارس مشغول فراگيري و حفظ قرآن كريم مي باشند. اكنون دوران تحصيل در اين كشور 12 سال است كه به جز پيش دبستاني ، به سه مرحله ابتدايي ، متوسطه يا مياني و دبيرستان يا ثانويه تقسيم مي شود. سال تحصيلي در عربستان از اواخر سپتامبر يعني اوايل مهرماه آغاز شده و در اواخر ژوئن يعني اوايل تيرماه به اتمام مي رسد و سال تحصيلي به دو دوره نيم سال اول و دوم

تقسيم مي شود و پس ازاتمام نيم سال اول تعطيلات (اجاز ه الربيع) به مدت دو هفته آغاز مي گردد و افزون برآن به مناسب عيدفطر و عيد سعيد قربان هر كدام ده روز مدارس تعطيل مي باشد.اين كشور داراي هشت دانشگاه دولتي بشرح زير مي باشد:نام دانشگاه    سال تاسيس    محل    هيات علمي    تعداد دانشجويان    رشته هاي تحصيلي    ساير شعبملك سعود    1957 م    رياض    2679 نفر    29641 نفر    پزشكي و مهندسي    ابها و قصيمملك عبدالعزيز    1967 م    جده    1147 نفر    20077 نفر    هنر و علوم انساني    -نفت و معدن ملك فهد    1975 م    جده    698 نفر    5500 نفر    صنايع و مديريت    -ملك فيصل    1975 م    دمام    519 نفر    4759 نفر    كشاورزي و صنايع غذايي    احساءاسلامي امام محمد بن سعود    1953 م    قصيم    1236 نفر    13613 نفر    شريعت و اصول دين    احساءاسلامي مدينه منوره    1961 م    مدينه منوره    374 نفر    2449 نفر    شريعت و اصول دين    -ام القري    1975 م    مكه مكرمه    575 نفر    3720 نفر    شريعت و مطالعات اسلامي    -ملك خالد    2000 م    عسير    2240 نفر    26830 نفركشاورزي و بازرگاني    - اكنون بيش از 000/170 دانشجوي دختر و پسر در اين كشور به تحصيل اشتغال دارند و بيش از هشت هزار نفر براي تحصيل به كشورهاي خارجي اعزام شده اند. گفتني است در عربستان كنكور وجود ندارد و معدل دبيرستان ملاك پذيرش قرار مي گيرد ، تحصيل در دانشگاهاي عربستان رايگان و ماهانه مبلغي نيز به عنوان كمك هزينه به دانشجويان پرداخت مي شود و براي اسكان استادان و دانشجويان شهرك هايي مجهز به بيمارستان و امكانات ويژه ديگر ايجاد شده است. تعداد كتابخانه هاي عمومي

عربستان در سال 1410 ه.ق 60 تا و بيش از يك ميليون جلد كتاب در اين كتابخانه ها موجود است كه مهمترين آنها عبارتند از: كتابخانه شوراي انگليس ، كتابخانه فرهنگي ، كتابخانه انجمن اداره عمومي ، كتابخانه دانشگاه اسلامي ، كتابخانه عمومي ملك عبدالعزيز ، كتابخانه دانشگاه ملك سعود ، كتابخانه الحرم مكه ، كتابخانه مدرسه الحديث مكه ، كتابخانه اوقاف مدينه و ... مطبوعات در كشور عربستان زير نظر دولت است . سياست كلي تبليغاتي عربستان را شوراي عالي تبليغات تدوين مي كند. در اكثر مطبوعات تبليغ مسايل ديني در درجه اول قرار دارد و در مسائل سياسي اغلب نويسندگان به وسيله دولت تعذيه و خط و مشي خود را از دولت مي گيرند. روزنامه هاي عربي زبان عربستان عبارتند از: الجزيره ، الرياض ، المدينه منوره ، عكاظ ، اليوم ، البلاد ، الندوه ، المسائيه ، الشرق الاوسط ، الحيات و الوطن. روزنامه هاي انگليسي زبان عربستان عبارتند از: عرب نيوز ، سعودي گازات ، رياض ديلي و سعودي ريويو . الدعوه ، المجتمع ، المسلمون ، اليمامه ، اقراء ، الشرق و اخبار العالم الاسلامي ازمهمترين مجلات اين كشورمي باشد. در عربستان دو خبرگزاري داخلي وجود دارد كه زير نظر خاندان آل سعود اداره مي شوند: خبرگزاري (واس) باحروف اختصاري (S.P.A) و خبرگزاري اسلامي با حروف اختصاري (I.P.A) همچنين دو خبرگزاري خارجي به نام هاي رويتر و آسوشيتدپرس در اين كشور فعال مي باشند. اولين شبكه راديويي در اين كشور در سال 1932 م برابر با سال 1351 ه.ق به فرمان ملك عبدالعزيز در جده تاسيس گرديد . تلويزيون عربستان

در سال 1965 م برابر با سال 1385 ه.ق تاسيس و نخستين برنامه تلويزيوني خود را از دو ايستگاه رياض و جده پخش نمود و برنامه هاي آن از كانال يك به زبان عربي و ازكانال دو به زبان انگليسي پخش مي شود. راديو و تلويزيون عربستان دولتي و از سال 1990 م براي فرستادن امواج ، ماهواره را به خدمت گرفته است. در سال 1969 م به فرمان ملك فهد تشكيلاتي به نام (الرئاسه العامه الرعايه الشباب) براي رسيدگي به امور مختلف جوانان تشكيل و براي جذب جوانان ، مراكزي با عنوان خانه جوانان     راه اندازي نمود. عربستان براي انجام فعاليت ها و برگزاري مسابقات ورزشي ، دوازده شهرك ورزشي ايجاد كرده است كه بزرگترين آن در شمال شرقي رياض كه مساحتي بالغ بر 500 هزار مترمربع وسعت دارد . وزشكاران اين كشور در بيست رشته ورزشي فعاليت دارند.جغرافياي اقتصادي اقتصاد عربستان برمحور نفت و فرآورده هاي آن بنا شده است و پس از آن صنعت گردشگري كه عمدتاً مربوط به مسافرت حجاج به آن كشور و درآمد حاصله از برگزاري مراسم حج و بازار پر فروش كالا درآن ايام است كه نقش مهمي در اقتصاد اين كشور ايفا مي كند. البته در سال هاي اخير توسعه بخش صنعت ، كشاورزي ، معدن و افزايش آنها در سيستم اقتصادي ، مورد توجه بسيار قرار گرفته است. اين كشور بر اساس نظام اقتصادي آزاد ، سياست اقتصادي و تجاري خود را بنيان نهاده و از سرمايه گذاري خارجي استقبال نموده و تسهيلات زيادي در اختيار آنان قرار داده است. عربستان در پرتو درآمدهاي نفتي ،

صنعت توريسم و گسترش صنايع پتروشيمي به كشوري ثروتمند تبديل شده است. اقتصاد عربستان داراي بخش هاي مختلفي است كه برخي از مهمترين آنها عبارتند از: كشاورزي ، معادن ، انرژي و صنايع . عربستان داراي 893 كيلومتر شبكه ريلي ، 676/144 كيلومتر جاده ، 5 فرودگاه بين المللي و 25 فرودگاه داخلي مي باشد. شركت هواپيمايي عربستان كه (السعوديه) نام دارد و در سال 2000 م با در اختيار داشتن 106 فروند هواپيماي بوئينگ و ايرباس و 25000 نفر كادر پروازي و 1100 نفر خلبان ، كمك خلبان حدود 5/12 ميليون نفر مسافر و 335 ميليون تن كالا را جابجا نموده است. توليد ناخالص ملي اين كشور در سال 2000 م بالغ بر 4/512 مليارد ريال بوده كه نسبت به سالهاي پيشين 8/8% رشد داشته است. درآمد سرانه اين كشور در سال 1989 م معادل 6230 دلار بوده و اشتغال به طور متوسط سالانه 8% افزايش داشته است . واحد پول عربستان (ريال) و هر ريال معادل 745/3 ريال سعودي است. اسكناس هاي رايج  200،100،50،20،10،5،1 و 500 ريالي و سكه هاي رايج 50،25،10  هلله و يك ريالي است. بانك هاي مهم عربستان عبارتند از: بانك الرياض ، بانك الجزيره ، بانك عربي الوطني ، بانك سرمايه گزاري ، بانك المتحد ، بانك الراجحي ، بانك عربستان و آمريكا ، بانك عربستان و انگليس ، بانك عربستان و هلند ، بانك عربستان و فرانسه . تا سال 1979 م حدود 94% صادرات اين كشور نفت بوده ، اما با توسعه صنعت پتروشيمي ، در سال 2000 م سهم صادرات نفت به 67% تقليل يافته و

1/17% كالا هاي پتروشيمي 99/15% مواد غذايي و ساير مواد كشاورزي صادر شده است . واردات اين كشور در سال 2000 م حدود       2/113 ميليارد ريال سعودي كالا شامل 22%  مواد غذايي و 18%  مواد شيميايي و بقيه فلزات و مواد متفرقه بوده است. مهمترين مشتريان نفت و صادركنندگان كالا به عربستان ، آمريكا و ژاپن هستند.فصل دوم : عربستان در گذر تاريخ منطقه عربستان داراي تاريخي بس كهن و طولاني است كه مي توان پيشنيه آن را به پنج دوران تقسيم نمود:1-دوران باستان تاهجرت حضرت ابراهيم (عليه السلام) قرآن كريم درسوره نازعات از گسترش يافتن زمين سخن به ميان آورده است و برابر روايات پديدار شدن  خاك و گسترش زمين ازمحل كعبه در مكه آغاز شده است. بر اين اساس سرزمين عربستان كهن ترين ، بلكه نخستين نقطه پيدايش كره خاكي است.2-از هجرت حضرت ابراهيم (عليه السلام) تا ظهوراسلام يكي از بخش هاي مهم تاريخ عربستان ، هجرت حضرت ابراهيم(عليه السلام) به اين كشور و باقي نهادن همسر و فرزندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) در مكه است كه نقش و تاثير زيادي در تحولات بعد بر جاي گذاشت و با پديدار شدن چشمه زمزم ، مكه به تدريج آباد و به شهرتبديل گرديد و به فرمان الهي ، حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهم السلام) بنيان هاي كعبه را در آن سرزمين بر افراشتند و با سر دادن نداي توحيد ، مردمان را به انجام مناسك حج فراخواندند.3-از ظهور اسلام تا دولت آل سعود مهمترين سرفصل تاريخ عربستان ، بعثت خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) و ظهور اسلام در قرن هفتم ميلادي در اين سرزمين است.

پيامبر گرامي اسلام پس از تحمل سختي هاي فراوان در مكه ، به مدينه مهاجرت و با متحد ساختن قبايل متخاصم زير پرچم اسلام زمينه لازم براي تشكيل حكومت فراگير اسلامي را فراهم آورد . شهر مدينه و عربستان تا زمان خلافت سه خليفه اول داراي اهميت زيادي بود ، اما پس از انتقال پايتخت خلافت اسلامي به كوفه در زمان حضرت علي (عليه السلام) به تدريج از اهميت عربستان كاسته شد و پس از شهادت آن حضرت و در دوره امويان پايتخت اسلامي به شام و در دوره عباسيان به بغداد انتقال يافت . منطقه حجاز چند سالي تحت سلطه مصر قرار گرفته و با تشكيل دولت عثماني و تسلط آن بر مصر در سال 932 ه.ق و حاكميت در منطقه حجاز و ديگر مناطق عربستان تحت نفوذ آنان قرار گرفت و از سال 1139 تاكنون تحت سلطه و حكومت آل سعود مي باشد.4-از دولت آل سعود تا دوران معاصر در اوضاع آشفته منطقه نجد كه داراي حكومت يك پارچه نبود ، طلبه جواني به نام محمد بن عبدالوهاب پس از بازگشت از ايران و بصره به درعيه رفت و تعدادي از شاگردان و مريدانش را دورخود جمع كرد و در آن دوران حاكم درعيه محمدبن سعود بود و اين دو براساس پيماني حكومت جديدي به نام آل سعود تشكيل و آيين وهابيت شكل گرفت و طبق اين پيمان قرار شد از اين پس اداره حكومت و امور سياسي با محمدبن سعود و فرزندان وي باشد و امورمذهبي و ديني برعهده محمدبن عبدالوهاب و فرزندان ايشان باشد و با همبستگي و اتحادي كه بين

اين دو بر قرار شد به تدريج در سه مرحله حكومت خود را از منطقه كوچك درعيه به همه عربستان گسترش دادند. سرانجام محمدبن سعود پس از چهل سال حكمراني و جنگ درسال 1179ه.ق مطابق با 1765 م در گذشت و جاي خود را به پسرش عبدالعزيز داد و پس از آن به ترتيب حاكمان آل سعود كه به سه دوره تقسيم شده اند به شرح زير مي باشند :حاكمان دوره اول آل سعود1    محمد بن سعود    1139 ه.ق    1179 ه.ق    40 سال2    عبدالعزيز بن محمد    1179    1218    39 سال3    سعود بن عبدالعزيز    1218    1229    11 سال4    عبدالله بن سعود    1229    1223    5 سالحاكمان دوره دوم آل سعود5    مشاري بن سعود    1235 ه.ق    1235 ه.ق    كمتر از يك سال6     تركي بن عبدالله     1240    1249    10 سال 7    فيصل بن تركي (دوره اول)    1250    1254    4 سال8    خالد بن سعود    1254    1257    3 سال9    عبدالله بن ثنيان    1257    1259    2 سال10     فيصل بن تركي (دوره دوم)    1259    1282    23 سال11    عبدالله بن فيصل (دوره اول)    1282    1288    6 سال12    سعود بن فيصل    1288    1291    3 سال13    عبد الرحمن بن فيصل (دوره اول)    1291    1293    2 سال14    عبدالله بن فيصل (دوره دوم)    1293    1307    14 سال15    عبد الرحمن بن فيصل (دوره دوم)    1307    1309    2 سالحاكمان دوره سوم آل سعود16    ملك عبدالعزيز بن عبدالرحمن    1319 ه.ق    1373 ه.ق    54 سال17    ملك سعود بن عبدالعزيز    1373    1384    11 سال18    ملك فيصل بن عبدالعزيز    1384    1395    11 سال19    ملك خالد بن عبدالعزيز    1395    1402    7 سال20    ملك فهد بن عبدالعزيز    1402    1426    24 سال و هم

اكنون برادر ملك فهد بن عبدالعزيز بنام ملك عبداله بن عبدالعزيز به عنوان پادشاه بر اين كشور حكومت مي كند . نام حجاز توسط عبدالعزيز بن عبدالرحمن در سال 1351ه.ق مطابق با 1939 م طي فرماني به (المملكه العربيه السعوديه) تغييريافته و پايتخت خود را شهر رياض قرار داده و پرچم فعلي را طراحي نمود ، همچنين در زمان ملك فهد عنوان (جلاله الملك) را از ابتداي نام خود حذف و به جاي آن لقب (خادم الحرمين الشريفين) را برگزيد كه هم اكنون نيز اين لقب جاري است.ساختار حكومت پادشاهي عربستان سعودي به شرح زير مي باشد:1-قانون اساسي و نوع حكومت : اين كشور قرآن را به عنوان قانون اساسي خود معرفي نمود و در سال 1412ه.ق به فرمان ملك فهد ، قوانين سه گانه اساسي ، مجلس شورا و مناطق ايالتي را مشتمل بر83 اصل به تصويب رسانده و در اصل اول چنين آمده است:‹‹ مملكت عربستان سعودي دولتي عربي ، اسلامي و داراي استقلال كامل است و دين آن اسلام و قانون اساسيش كتاب الله و سنت پيامبر و زبان رسمي آن عربي و پايتختش رياض است.›› و در اصل پنجم آن چنين آمده است:‹‹ سيستم حكومتي در مملكت عربستان سعودي ، پادشاهي است و حكومت در فرزندان پادشاه بنياگذار ، عبدالعزيز بن عبدالرحمن بن فيصل آل سعود و فرزندانش موروثي است و با صالحين آنها براي حكومت برمبناي كتاب الله و سنت پيامبر بيعت مي شود.››2-قواي دولت بر سه قوه استوار است : قوه قضائيه ، قوه مجريه و قوه مقننه كه پادشاه مرجع تمام اين قوا مي باشد .3-اركان قدرت در

عربستان سعودي به شرح زير است:الف-پادشاه    ب-شوراي خاندان حاكم       ج- قواي سه گانه       د-استانداران يا اميران مناطق4-سيستم دفاعي عربستان : ارتش عربستان از چهار نيرو هوايي ، دريايي ، زميني و ضدهوايي تشكيل شده  و داراي سازمان هاي متعددي است و تحت فرم_ان پادشاه مي باشند ، علاوه ب_راين نيروها ، اين  كشور از يك گارد ملي كه بيش از 75000 نفر نيرو دارد برخوردار مي باشد.5 – سياست خارجي عربستان: سياست و روابط خارجي عربستان در پنج بخش قابل بررسي است:الف-روابط باكشورهاي غربي از زمان تشكيل دولت عربستان سعودي ، همواره اين كشور روابط بسيار نزديكي با دول غربي به ويژه انگليس و آمريكا داشته است و پس از جنگ جهاني دوم رابطه عميق با انگليس ، جاي خود را به آمريكا داد.ب- رابطه با چين و روسيه عربستان به دليل مخالفت شديد با كمونيسم به عنوان يك مسلك الحادي ، در تمام دوران جنگ سرد از ايجاد رابطه سياسي با اردوگاه سوسيالسيم خودداري كرد و پس از فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد ، عربستان فعاليت هاي بسياري در جمهوري هاي مسلمان تازه استقلال يافته آغاز نموده كه مهمترين هدف آن انتشار و تبليغ انديشه هاي وهابيت در اين كشورهاست.ج- روابط با همسايگان و كشورهاي اسلامي ضديت با ماركسيسم و جلوگيري ازتوسعه آن ، همسويي با سياست كشورهاي غربي،كسب قدرت برتر در منطقه خاورميانه ، سلطه فرهنگي بر كشورهاي مسلمان و ترويج آيين وهابيت از اهداف سياست خارجي عربستان در ارتباط با كشورهاي مسلمان منطقه مي باشد.د-در ارتباط با مساله فلسطين در زمان زمامداري ملك فيصل و همگام با سايركشورهاي اسلامي حمايت هايي

از جمله تحريم نفتي اسرائيل انجام گرفت ولي باكشته شدن ملك فيصل ، عربستان به تدريج سياست خود را تغيير داد و هم اكنون علي رغم جنايت هاي بي شمار رژيم صهيونيستي ، موضعي ضعيف و ميانه رو و توام  با بي اعتنايي در رابطه با مسايل منطقه اي دراين خصوص اتحاذ نموده است.ه-رابطه با جمهوري اسلامي ايران پيشنيه برقراري ارتباط ايران و عربستان سعودي به سال 1307ه.ش بر مي گردد و در طول ساليان متمادي از فراز و نشيب هاي فراواني برخوردار بوده ،كه از مهمترين آنها مي توان به شهادت رساندن حدود 400 نفر از حجاج ايراني در مراسم برائت از مشتركين سال 1366ه.ش و متعاقب آن قطع روابط سه ساله ، پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت و موضع گيري اصولي ايران در مقابل تجاوز عراق به كويت ، سفر آقاي هاشمي رفسنجاني به عربستان ، برگزاري كنفرانس اسلامي در تهران و حضورامير عبدالله در ايران اشاره نمود و هم اكنون روابط ايران و عربستان در سطح قابل قبول وچشم انداز روابط در آينده روشن تر پيش بيني مي شود.موسسات عمومي عربستان : ديوان محاسبات عمومي ، ديوان خدمات شهري ، سازمان امور استخدامي ، اداره آمار عمومي ، سازمان محيط زيست و هواشناسي ، هيئت عربي سعودي استاندارد (المواصفات و المقاييس) ، مؤسسه عمومي مخارج و هزينه ها .فصل سوم: تشكيلات مذهبي عربستاننقش دين در عربستان :     دين در ميان مردم عربستان نفوذ زيادي داشته و در اوضاع فرهنگي، سياسي و اجتماعي عربستان نقش اساسي ايفا مي كند. اين كشور بر اساس ظواهر شريعت اسلامي اداره مي شود و قوانيني چون قصاص

و تعزيرات در آن اجرامي شود، هيچ ديني غير از اسلام پذيرفته نيست و اماكن مذهبي غير اسلامي همچون كليسا ، كنيسه و... در اين كشور وجود ندارد. اكثر مردم اين كشور از اهل تسنن و كشور بر اساس مذهب حنبلي و آيين وهابيت اداره مي شود. در شهر مدينه منوره و منطقه شرقيه تعدادي از شيعيان امامي_ه و گروهي از اسماعليه در منطق_ه عسير و نجران زندگي مي كنند و بخشي ازيمني هاي مقيم عربستان نيز زيدي مذهب هستند. جناح مذهبي و سنت گرايان از قدرت و نفوذ بسيار زيادي در حكومت و جامعه عربستان برخوردار هستند.سازمانهاي مذهبي عربستان : 1-سازمان علماي بزرگ(هيئت كبارالعلما) اين سازمان كه به رياست مفتي كل كشور اداره مي شود ، مركب از 21 تن از علماي تراز اول كشور مي باشد . عمده فعاليت اعضاي اين سازمان صدور فتوي است كه نقش مهمي در مسايل مذهبي و سياسي كشور دارد . تا چندي قبل ‹‹ بن باز ›› پيرمرد نابيناي سعودي مقام مفتي كل را در اين كشور داشته كه پس از فوت وي در سال 1999م برابر با 1420ه.ق شيخ عبدالعزيز آل شيخ كه از نوادگان محمد بن عبدالواهب است توسط ملك فهد به اين سمت منصوب شد .2-سازمان رابطه العالم الاسلامي اين سازمان حدود 45 سال قبل با عضويت نمايندگاني از ساير كشورها تشكيل گرديد. اين تشكيلات از پرقدرت ترين سازمانهاي مذهبي عربستان مي باشد. بودجه سالانه آن بالغ بر دويست ميليون ريال سعودي است و در بيشتر كشورهاي جهان شعبه دارد. وظايف اين سازمان عبارت است از : آموزش اسلامي ، توضيح كتب اسلامي و

قرآن ، آموزش زبان عربي ، كمك به موسسات اسلامي ، ساخت بناهاي اسلامي ، احداث مدارس ديني با هدف ترويج آيين وهابيت .3-سازمان امر به معروف ونهي از منكر با توجه به فرهنگ حاكم بر جامعه عربستان ، مردم در كنار آداب و رسوم قبيله اي ، نسبت به انجام فرايض ديني و آداب و سنن مذهبي  پايبندي زيادي دارند . در عين حال  اين  سازمان به منظور دعوت هرچه بيشتر مردم براي برگزاري نمازهاي جماعت و جمعه ، نظارت بر رعايت شؤون اسلامي و حجاب بانوان  و جلوگيري از فعاليت مراكز غير شرعي تشكيل شده است .اعضاي اين سازمان نقش پليس مبارزه با  منكرات را  بر عهده داشته و با گشت زني درسطح خيابان ها با موارد خلاف شرع و نا مشروع بر خورد مي كنند .4-سازمانهاي وابسته به امور مذهبي موسسات مهمي كه وابسته به اين بخش مي باشند عبارتند از:الف-موسسه ملي راهنمايي حجاج اين موسسه براي ارائه خدمات رفاهي  به حجاج  در سال 1405 ه.ق در مدينه منوره تاسيس گرديد و هم اكنون به موسسه ملي راهنمايان تغيير نام داده و بخش هاي عمده آن عبارتند از : استقبال ، اسكان ، نظم امور بعثه ها ، گذرنامه ، حمل و نقل و....ب-مهد خادم الحرمين الشريفين لابحاث الحج اين مراكز در سال 1401 ه.ق براي جمع آوري اطلاعات ، حفظ محيط زيست و ارائه مشاوره فني به شوراي عالي حج تاسيس و زير نظر وزير كشور و رئيس  شوراي عالي حج اداره مي شود ، و داراي بخشهاي عمران و مهندسي ، بهداشت و محيط زيست ، اموراداري و انساني ،

اطلاعات و خدمات علمي ، امور تبليغات و امور ما لي مي با شد.ج- مجتمع چاپ قرآن ملك فهد اين مجتمع با مساحتي بالغ بر دويست وپنجاه هزار متر مربع در سال  1405ه.ق افتتاح و زير نظر وزارت اوقاف اداره مي شود ، كه به چاپ متن ، ترجمه وتفسير قرآن ، نشر سيره نبوي و مجموعه آثار ابن تيميه و تكثير نوار قرائت قرآن مي پردازد. اين مركز قرآن كريم را در بيست نوع مختلف در اندازه هاي بزرگ ، متوسط و كوچك چاپ مي كند و متوسط توليد سالانه آن بالغ بر ده ميليون نسخه مي با شد.د-كارگاه بافت پرده كعبه مركز نساجي و بافت پوشش كعبه در سال 1346 ه.ق ايجاد و تا كنون چند نوبت تجديد بنا و توسعه يافته است و اخيراً ماشين آلات نساجي آن نوسازي و مدرن گرديده است . اين مركز سالانه يك پرده از حرير خالص طبيعي كه با نخ هاي نقره و طلا فام تزئين شده ، مي بافد .ه- حوزه هاي ديني و رهبران مذهبي همانگونه كه در قبل به آن اشاره شد ، بر اساس توافق اوليه بين رهبر مذهبي وهابيت و بزرگ خاندان آل سعود ، اداره سياسي كشور در خاندان آل سعود و حاكميت مذهبي بر عهده فرزندان شيخ محمد بن عبدالوهاب مي باشد . در عربستان بالغ بر 30 هزار مسجد معمولي و جامع وجود دارد كه در 6535 مسجد آن نماز جمعه برگزار شده و حدود 90 هزار امام جماعت و مؤذن در وقت نمازهاي پنجگانه مشغول خدمت هستند . اكنون كشور عربستان بدليل قدرت مالي خود و نيز

برگزاري مراسم سالانه حج و ضعف دولت هاي حاكم بر كشور هاي اسلامي از نفوذ فراواني در ميان مسلمانان و حاكمان برخوردار مي باشد . حوزه هاي ديني عربستان به تدريج به شكل دانشگاه تكامل يافته و علاوه بر دانشجويان داخلي ، تعداد كثيري از دانشجويان خارجي از كشورهاي اسلامي با هزينه دولت در مقاطع مختلف در دانشگاههاي اين كشور مشغول تحصيل مي باشند .با عرض پوزش از استاد محترم و دانشجويان گرامي به خاطر صبرو حوصله اي كه به خرج داده اند. اميد است اين مختصر نوشتار مورد استفاده عزيزان قرار گرفته باشد . والسلام و من الله التوفيق و عليه التكلانسيد احمد علومي فروردين ماه سال 1388

منابع و مآخذ 1-قرآن كريم.2-آشنايي با علوم اسلامي ،كلام وعرفان ،  شهيد مطهري ، انتشارات صدرا.3-الاصاله والمعاصره ، فؤاد عبدالسلام الفارسي ، شركه المدينه المنوره للطباعه والنشر،1412ه.ق.4-الاعلام زركلي ، دارالعلم للملايين ، بيروت ،1990 م.5- اعيان الشيعه ، محسن امين ، مطبعه ابن زيدون دمشق ، چاپ دوم ،1944م.6-بحارالانوار ، علامه مجلسي ، بيروت.7-البعثات الخارجيه للمملكه العربيه السعوديه ، صادق علي حجازي ، مطبوعات نادي مكه الثقافي، چاپ اول ،1403ه.ق.8-تاريخ البلاد العربيه السعوديه ، دكتر منير العجلاني ، دارالشبل للنشر و التوزيع ، رياض ، چاپ دوم ،1413ه.ق.9-تاريخ تحليلي اسلامي ، سيد جعفر شهيدي.10-تاريخ العربيه السعوديه من القرن الثامن عشر حتي نهايه القرن العشرين ، اليكسي فاسيليف ، شركه المطبوعات للتوزيع و النشر بيروت لبنان ، چاپ اول ،1995م.11-تاريخ المملكه العربيه السعوديه ، صلاح الدين مختار،چاپ بيروت ، دار مكتبه الحياه.12-جغرافياي تاريخي كشور هاي اسلامي ، وزارت آموزش و پرورش ،تهران ،1366 ش.13-الجغرافيا التاريخيه لشبه الجزيره العربيه

، في عصور ما قبل التاريخ ، دكتر طلعت احمد محمد عبده ، دانشگاه الزهر‹‹ دارالمعرفه الجامعيه›› مصر.14-الجزيره العربيه في الوثائق البريطانيه ، نجده فتحي صفوه ، دارالساقي ، بيروت ، لبنان چاپ اول ،1996م.15-جزيره العرب في القرن ، حافظ وهبه ، چاپ مصر.16-حج ،استاد مطهري ، نشر صدرا.17-دراسات تاريخ الجزيره العربيه ، تدوين وچاپ جمعي از اساتيد دانشگاه ملك سعود ،1404ه.ق .18-دليل الفنادق ، مهد خادم الحرمين الشريفين لابحاث الحج ، مكه مكرمه.19-دليل المملكه العربيه السعوديه ، وزارت اعلام عربستان سعودي ،1996م.20-الذريعه الي تصانيف الشيعه ، دارالاضواء ، چاپ بيروت.21-رحله ابن بطوطه ، موسسه الرساله ، بيروت.22-الرحله الحجازيه، محمد لبيب البتنوني ، مكتبه الثقافه الدينيه.23-شبه جزيره العرب ، محمود شاكر، المكتب الاسلامي ، چاپ بيروت ، 1406ه.ق.24-الرد علي الاخنائي ، ابن تيميه ، مطبعه سلفيه ، مصر.25-عدل الهي ، مرتضي مطهري ، انتشارات صدرا ، چاپ دهم.26- عربستان ، محمد فخري ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني ، ويرايش دوم.27- عربستان سعودي ، رقيه عظيي سادات  ، تهران ، دفتر مطلعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه ، چاپ سوم 1380.28- فرازهايي از زندگي پيامبر ، جعفر سبحاني ، نشر مشعر ، 1381.29- الفهرست ، ابن نديم بغدادي ، چاپ تجدد. 30- قلب لحجاز ، آتق بن غيث البلادي ، دارمكه للنشر و التوزيع .31- الكامل في التاريخ ، ابن اثير ، دارصادر بيروت.32- كشف الشبهات ، محمد بن عبدالوهاب ، الرياسه العامه للادارات البحوث العلميه ، رياض .33- المدن و الاماكن الاثريه ف شمال و جنوب الجزيره العربيه ، احمد حسين شرف الدين ، چاپ رياض ، مطابع الفرزدق التجاريه ، 1404

ه. ق .34- مروج الذهب ، مسعودي ، دارالفكر بيروت ، 1409 ه . ق .35- معجم ادويه الجزيره ، عبدالله بن محمد بن خميس ، چاپ اول ، 1425 ه. ق . رياض مطابع  الفرزدق التجاريه .36- ملوك العرب ، امين الريجاني ، بيروت 1924 م .37- منهاج السنه النبويه ، ابن تيميه ، جامعه امام محمد بن سعود عربستان .

مديريت روابط عمومي

تأليف: وي.كي.دابي – ترجمه دكتر رحمان سعيديتلخيص: حميد رضا ضميري

فصل اول: اصول و جايگاه روابط عمومي هافصل دوم: روابط عمومي چيست و چرا ؟فصل سوم: اصول روابط عموميفصل چهارم: محتواي سازماني روابط عمومي فصل پنجم: مشاوره روابط عمومي فصل ششم: آموزش روابط عمومي فصل هفتم: روابط عمومي به عنوان بخشي از وظايف ديگرفصل هشتم: اجرا فصل نهم: اداره مطبوعات و رئيس اداره مطبوعات فصل اول:اصول و جايگاه روابط عموميارا ئه تعريفي دقيق،ساده،خلاصه شده وكاربردي از مفهوم روابط عمومي كاري سخت وگاهي غير ممكن است كارشناسان علوم ارتباطات وعلوم اجتماعي بارها سعي كرده اند تا تعاريف مختلفي از روابط عمومي را ادغام كرده و تعريفي دقيق وخلاصه ارائه دهند كه در ذيل به بعضي از آنها اشاره مي شود.«ادوارد البرينو»روابط عمومي راكوششي مي داند كه به وسيله ي اطلاعات اقناع وداوري براي طراحي(مهندسي) حمايت عامه از يك فعاليت يك حركت يا يك موسسه با استفاده از ارتباطات انجام مي شود.«پرفسور ادواردجي رابينسون» استاد دانشگاه بوستون روابط عمومي را با ويژگي هايي تعريف مي كند.نگرش ها وطرز تلقي ها را از پروسه هاي مختلف در روابط با عام مردم اندازه گيري و ارزيابي و تفسير كند.مديريت رادرتعريف اهداف براي افزايش تفاهم عمومي وپذيرش سازمان

،توليدات وطرحها و كاركنان كمك و ياري مي كند.نگرش اقشارگوناگون عامه مردم رااندازه گيري،ارزيابي وتفسير مي كند.در تعاريف بالا بيشتر به تشريح ياكاركرد روابط عمومي پرداخته است.تعريف روابط عمومي عملي:روابط عمومي عملي به عنوان يك برنامه وطرح انديشيده همراه با مشورت و كوششي مستمر براي ايجاد و تفاهم دوجانبه بين يك سازمان و عامةدر رابطه با آن است.و اينك براي روشن تر شدن اين تعريف به شفاف سازي اجزاي مختلف اين تعريف مي پردازيم.كوشش مبتني بر طرح: يك كارگزار روابط عمومي هميشه بايد در حال نظارت و كنترل باشد از اين رو بايد هميشه كارها از روي طرح باشد و بر اساس طرحي از قبل تعيين شده عمل كند.تفاهم دو جانبه:در هر پروسه ي ارتباطي شكاف عميقي بين آن معاني كه مقصود فرستنده است و آنچه دريافت كننده در بارة آن معاني فكر مي كند وجود دارد لزوماً استنباط از اين معاني يكسان نيستند و تفاهم دو جانبه براي از بين بردن هر گونه ترديد در فكر نويسنده و گيرندة پيام الزامي است.روابط عمومي در سازمان است:زيرا هيچ فردي به تنهايي كار نمي كند و هر شخصي براي افراد ديگر كار مي كند.«عامه» روابط عمومي : مفهوم عامه امروز ديگر همان معناي سابق نيست مثلا در يك سازمان گروههايي مانند مشتري ها،شركا،تهيه كنندگان ،فروشندگان و... سخن گويان خطوط ارتباطي سازمان يا به اصطلاح عامه روابط عمومي هستند.دربين اين ويژگي ها،ويژگي تفاهم دوجانبه ازهمه مهم تراست زيراتا تفاهم نباشد هيچ ارتباطي ايجاد نمي شود.نياز به روابط عمومي در جامعه ي مدرن:وقتي «ژلاف والدامرسون»دركلمات قصار خود مي گويد «اگر تو تله موش بهتري درست كني ، دنيا

در خانه تورا خواهد كوبيد»منظور ازتله موش بهتراستفادة بهينه و درست از تبليغات و ايجاد ارتباط است درجامعه امروزكه تهاجم تلويزيون هاي تجاري دربانكوك و بيرمنگام و آگهي هاي بازرگاني در«هلينسكي»و«هاوانا» وجود دارد تبليغات روابط عمومي مهم ترين وسيله براي پيشرفت در جامعه به شعار مي رود.اولين انساني كه محصول بهتري را معامله كرد ، اولين رهبري كه ايده اي را منتقل كرد، مشمول فعاليت هاي روابط عمومي مي شود زيرا آنها احتياج داشتندكه شنوندگان خودراپيدا كنند و پيام هاي خود را به شيوه ي مؤثري به وي برسانند اما امروزه منابع ارتباطات در سطح وسيعي تغيير پيدا كرده و متحول شده است مخاطبان نسبت به گذشته تحصيل كرده هستند و اغلب مردم ميل دارنددرباره ي پيام هاي دريافتي خود قضاوت عيني داشته باشند.روابط عمومي به شكل پيشرفته كنوني آن اولين بار در انگليس بين سالهاي 1919 تا 1930 ساخته شد.شركت هايي مانند شركت حمل و نقل لندن و شركت هاي پيشرفته ملي مانند «برد بازار» يا «امپراتور» براي اولين بار در انگليس خود را با افكار و ايده هاي روابط عمومي تطبيق دادند.تبليغات سياسي و جنگ رواني هم اولين بار در فاصله ي جنگ هاي 1914 ، 1918 مورد عمل و استفاده قرار گرفت. توصيه هاي روابط عمومي دردو جنبه محتوا و روش بايد مورد توجه قرار گيرد.كار گزار روابط عمومي حق انحصاري امتياز عقيدتي و توانايي اندازه گيري و سنجش عكس العمل انسانها را ندارد بعضي از كارگزاران روابط عمومي بر اين باورند كه چنين حقي را دارند و داراي چنان امتياز ويژه اي هستند در نتيجه متعصب و خود رأي مي شوند.كارگزار

روابط عمومي بايد بي طرف باشد و هرگز نبايد به نفع يك طرف وعليه طرف ديگر اقدام كند بايستي چهرهاي موجه و قابل قبول باشد در بعضي از شركتها مدير روابط عمومي موقعيتي مشابه با يك مدير تبليغات تجاري رادارد و هر دو كار بازاريابي و مديريت فروش را به عهده دارند.چنين وضعي ، موقعيت خيلي خطر ناكي است زيرابه ناچار تنوع بي شعاري در موضوع كار خواهيم داشت.انواع مشاغل در روابط عمومي سه دسته شغل يا كار در روابط عمومي انجام ميشود ايجاد يك برنامه ي فعاليت است كه بايستي مسؤليت تهيه و تدارك آن را پذيرفت.تهيه اطلاعات واطلاع رساني است يا براي مطبوعات يا به منظور مصرف داخلي سازمان.كارهاي مربوط به چاپ و ساير تكنيك هاي وابسته ، براي تمرين و مهارت در روابط عمومي كه بيشتر جنبه ي حرفه اي داشته باشد.فصل دوم: روابط عمومي چيست وچرا؟اصول ده گانه ي روابط عمومي:1-روابط عمومي درارتباط با واقعيات است وبر مبناي سياستگذاري يك روابط عمومي دقيق ومنسجم برنامه اي طراحي شده بر اساس علاقه عموم است.2-روابط عمومي يك حرفة خدماتي با علاقه ي عمومي است نه يك تشويق فردي براي انجام يك تمرين ابتدايي.3-از آنجا كه افراد شاغل در روابط عمومي براي تحقيق و تفحص و صيانت از منافع جامعه برنامه ريزي و سياستگذاري مي كند بايستي به واقع منافع عامه ي مردم معيار گزينش هاي وي در شغلش باشد.4-چون افرادشاغل در روابط عمومي از طريق وسايل ارتباط جمعي مخاطبين خود را تحت تأثير قرار مي دهند بايد صحت سقم و درستي عملكرد اين رسانه ها را تحت نظارت خود داشته باشند.5-با توجه به

اينكه افراد شاغل در روابط عمومي در واقع رابط بين سازمان وپرسنل و كاركنان آن هستند بايد با اطلاع رساني صحيح و مؤثربين سازمان و كاركنان به صورت دو جانبه بين آنها ايجاد تفاهم نمايند.6-براي سرعت بخشيدن و بهبود كيفيت ارتباطات شاغلان روابط عمومي لازم است به مسئله تحقيق علمي در افكار عمومي توجه خاص مبذول نمايد.7-شاغلين روابط عمومي براي آنكه درك درستي از خواسته هاي مخاطبين خود داشته باشند و بتوانند بر آنها اثرگذار باشند بايد از خدمات علوم اجتماعي روانشناسي ، جامعه شناسي ، روانشناسي اجتماعي ،زبان شناسي و مطالعه افكار عمومي و متخصصين ارتباطات به نحو مطلوب استفاده نمايند. 8-تعدادزيادي از مردم از تحقيقات روابط عمومي الگو مي گيرند پس شاغلين روابطعمومي بايستي كارهاي خود را منطبق با مقررات و نظم حاكم سامان دهند.9-شاغل روابط عمومي از تئوري هاي يادگيري و ساير تئوري روانشناسي ، جامعه شناسي ، علوم سياسي ، اقتصاد و تاريخ در حرفة خود استفاده مي كنند.10-يك كارگزار حرفه اي روابط عمومي صرفاً با معيار اخلاقي حرفه اي خود سنجيده مي شود.روابط عمومي وفعاليت وابسته:روابط عمومي امكان داردتمام فعاليتهاي ذيل را شامل شود اما هرگز صرفاً يك رابطه مطبوعاتي يا مشوق كارها و خدمات عمومي ، تبليغات و آگهي هاي تجاري نيست . آژانس هاي خبري (مطبوعاتي):از آنجا كه اصول روابط عمومي در ارتباط با نمايندگي خبراست بسياري از مردم فكر مي كنند كه آژانس (نمايندگي) خبري همان روابط عمومي است در حالي كه آژانس خبري فعاليتهاي طراحي شده يا وقايع طبقه بندي شده در مورد يك شخص،يك سازمان ،يك ايده،يا يك محصول است كه توجه ديگران را جلب

مي كند.امور عمومي ((Public Affairsبرخي كارگذاران روابط عمومي اصطلاح «امور عمومي» را براي توصيف كارهايشان مورد استفاده قرار مي دهند اين مطلب گمراه كننده است زيرا امور عمومي در واقع نوعي خاص از فعاليت روابط عمومي است كه به معناي روابط اجتماعي ، روابط دولتي ، يا رفتار حد واسط اداري و كار با گروه هاي قانون گذار و... تلقي مي شود.تبليقات (publicity)اولين آگاهي هاي يك دانشجوي كالج در مورد روابط عمومي، مجموع فعاليتهايي است كه در خلال تجربيات شخصي افراد با تبليغ حاصل شده است.تبليغات اغلب به مفهوم انتشار اطلاعات است اما هميشه خط ثابتي بر آن حكم فرما نيست و به عنوان خبرهاي خوب و جالب به حساب نمي آيد اما در موارد خاص مثل زماني كه بحراني در مؤسسه اي در راه است ممكن است قبل از پخش آن در رسانه هاي مهم و قابل اهميت باشد.آگهي تبليغات( (Advertisingآگهي تبليغاتي در واقع يك طرح تبليغاتي است كه از مجموعه اي از پيام هاي نوشتاري تهيه مي شود و سعي مي شود كه زمان و مكان خاصي ازيك رسانه را براي عرضه به ديگران (مشتريان) خريداري كند.آگهي تبليغات به عنوان تلاشي براي به دست آوردن زبان ، مكان يا مجلسي براي بهبود فعاليت روابط عمومي است كه اغلب براي تكميل فعاليت آگهي تبليغاتي تحقيق و آزمون نقش ضروري و مهمي در فروش كالا به عهده دارند.جاذب سازي (Merchadising) جاذب سازي اغلب بابازاريابي اشتباه مي شود.جاذب سازي تبليغات بازرگاني به بسته بندي خوب يك كالاياارائه خوب يك عقيده و شايدحتي ارائه ومعرفي خوب يك رئيس جمهور  به مردم مربوط ميشود. جاذب سازي بررسي مي

كند كه چگونه و با چه ظرافتي يك كالا به نمايش گذاشته مي شود تا مورد پذيرش قرارگيرد.ويژگي هاي شخصي يك كارگزار روابط عمومي:«برنيز» يازده ويژگي مورد نياز را براي شخصيت فردي يك كارگزار روابط عمومي به شرح زير فهرست كرده است.1.    شخصيت و راستي و صداقت2.    احساس (شاقه)داوري داشتن و برخورداري از منطق3.    توانايي داشتن تفكر خلاق و تصويري و تخيلي 4.    راستگويي همراه با دورانديشي ورعايت احتياط5.    واقع گرا بودن 6.    علاقه مندي عميق به حل مسائل 7.    داشتن كنجكاوي روشنفكرانه 8.    داشتن پيش زمينه ي فرهنگي 9.    قدرت تاثيرگذاري در تجزيه و تحليل نتايج10.    درك شهودي يا درك مستقيم 11.    دانش آموختگي در علوم اجتماعي و آشنايي با مكانيسم كار روابط عمومي انواع روابط عمومي:روابط عمومي اوقات فراغت:بازار روابط عمومي اوقات فراغت بعد از جنگ جهاني دوم رونق وتوسعه يافت تفريحات در كارخانجات ، پاركها ، مغازه هاي زنجيره اي ، هتلها و شركت هاي مسافرتي ،خطوط هواپيمايي ، سيستم حمل و نقل ، ورزش و مهارتهاي فوق برنامه هاي تحصيلي ، پذيرايي و روابط فرهنگي و حتي در روابط اقتصادي روابط عمومي اوقات فراغت مي تواند در ايجاد خلاقيت و پيشرفت افراد نقش معيين كننده اي داشته باشدروابط عمومي و مراقبت هاي پزشكي:بيمارستان انتفاعي يا غير انتفاعي ، آژانس هاي سلامت ، مانند خانه ي كمك هاي پرستاري شركت هاي دارويي  ، كلينيك هاي پزشكي ، مركز علوم بهداشت و تندرستي و آژانس هاي سلامتي غير انتفاعي همگي كارگزار اوابط عمومي حرفه اي استخدام مي كنند.عملكرد روابط عمومي در جامعه:كساني كه به بررسي عملكرد روابط عمومي در جامعه مي پردازد به

طور سنتي اين كار از سه طريق مختلف توصيف مي كنند:1)برخي از ديدگاهها ، عملكرد روابط عمومي حرفه اي براي پاسخگويي به عموم مردم است. روابط عمومي در جهت پيشرفت امور مسائل را دسته بندي و با استفاده از ابتكار و خلاقيت خود براي حل مسائل تلاش مي كند.2)بر اساس ديدگاه دوم ، عملكرد روابط عمومي را هدايت افكار و نظارت بر آن از طريق پاسخگويي به نياز افراد با استفاده از ارائه ي خدمات يا شيوه هاي جديد و ابتكاري توصيف مي كند.3)طبق ديدگاه سوم ، روابط عمومي به بررسي ارتباط متقابل ، سودمندبين اقشار مختلف جامعه مي پردازد در اين ديدگاه روابط عمومي وسيله اي براي ايجادتوافق و هماهنگي و مبادله افكار بين افراد عامه ي مختلف مؤسسات عمومي در جامعه است.روابط عمومي نقش واسطه بين ارباب رجوع و كاركنان و ساير عامه ها را بر عهده دارد. همچنين نقش رابط و واسطه بين گروه هاي ديگر را باشد ايجاد طرز تلقي هاي گوناگون و افراد متخصص در زمينه هاي مختلف مانند روزنامه نگاران ، جامعه شناسان ، روان شناسان ، سياستمداران و... بر عهده دارد.كاركردهاي روابط عمومي :1)روابط عمومي ها نماينده و سخنگوي «عامه هاي» مختلف مؤسسات اجتماعي هستند كه خواسته ها و منافع آنها راابراز مي دارند.2)روابط عمومي سعي در ايجاد رابطه اي ملايم و ملاطفت آميز بين مؤسسات وجامعه دارد به طوري كه نفع مؤسسه و جامعه هر دو تامين گردد.3)روابط عمومي راههايي را براي حل اختلافات و مناقشات ارائه مي دهد كه نيازي به خودكامگي و زورگويي براي رفع اختلافات نباشد.4)روابط عمومي اطلاعاتي رااز طريق سيستم ارتباطات به مردم

ارائه مي دهد كه اين اطلاعات آنها را در زمينه هاي مختلف زندگي كمك مي كند.5)كاركنان روابط عمومي مي توانند برانگيزاننده و تحريك كننده وجدان عمومي در يك مؤسسه باشند.6)عملكرد روابط عمومي در كليه جنبه هاي زندگي طبيعي انسان و اصول پايه اي كه مورد قبول انسان است در همه ي موارد در جستجوي راههاي اقناع براي همكاري و ابراز محبت و مشاركت با ديگران است و در واقع روابط عمومي اينگونه فعاليت هارا قاعده مند و منظم مي كند.7)روابط عمومي همچنين مي تواند به مدبريت سازمان كمك مي كند تا اهدافش را به عنوان وكيل سازمان عمل كند و در اين خصوص آموزش مناسبرا به سازمان ارائه نمايد.چالش هاي روابط عمومي:كار روابط عمومي يكي از شغلهاي پر تنش و استرس زاست و در جدول رده بندي شغلها يكي از ده شغل استرس زا محسوب مي شود.«توماس بيگلر» دلايل زير را براي پر استرس بودن روابط عمومي ها ياد آور مي شود:1)كاربرد منفي در نتيجه ي اشتباهات آشكار در اين حرفه منجر به افزايش استرس مي شود.2)بالا رفتن رؤساي موجود در ساختار سازماني.3)وجود فشار هاي دائمي زماني.4)عدم درك صحيح از نقش روابط عمومي به وسيله ي افراد مختلف در سازمان منتهي به برچسب زدن تحقير آميز و انتظارات شديد مي شود.فصل سوم:اصول روابط عموميتوانايي نوشتن يك ضرورت آشكار براي كار روابط عمومي است، نوشتن جزءلاينفك فرايند كلي روابط عمومي است. تحقيق، برنامه ريزي، ارتباطات وارزيابي در روابط عمومي از ضروريات هستند، ولي اولويت مرحلة سوم(ارتباطات) كاملاً مشهود است، يعني وقتي برنامه اي طراحي و اجرا مي شود، پيام هاي گوناگوني از طريق ارتباطات براي مخاطبان

خاص ارسال مي گردد.نوشتة شما بايد طوري طراحي شود كه به اهداف خاصي كه براي ارباب رجوع در نظر گرفته شده طبقه بندي شود. نوشته بايد مبتني بر واقعيات باشد. به طور كلي نوشته بايد واضح، دقيق، كامل و صحيح باشد.نوشتن براي اطلاع رساني:در اين نوع نوشتن ، نوشته بايد با واقعيات شروع شود و خواندن مطالب گوناگون، آمادگي شما را در اين خصوص زياد مي كند. خواندن اخبار روزانه و هفتگي براي آگاه شدن از رويدادهاي جهان و اينكه چه حوادثي در شرف وقوع است. مطالعه در مورد روزنامه نگاري حرفه اي وتخصصي مربوط به سازمان و مؤسسه اي كه شما در آن كار مي كنيد، شمارا در جريان رويدادهاي اتفاقي سازمان متبوع تان قرار خواهد داد. از طريق خواندن و مطالعه كتب و كتابچه ها براي اطلاع رساني بهتر مي توان آمادگي پيدا كرد.دستورالعمل ها (راه كارهاي) عمومي:مخاطب.جملات وپاراگراف ها.طول جمله.سادگي.سبك.خلاصه كردن.اجتناب از اشتباه. هجي كلمات و...اولين گام در نوشتن آن است كه بدانيم چه ايده يا عقيده اي را مي خواهيم منتقل كنيم. آنگاه اين ايده رادرقالب يك جملة كوتاه بيان مي كنيم. تمام كلمات و جملاتي كه به كار مي بريدبايد در جهت توضيح پيام اصلي شما باشد. به عنوان مثال شخصي كه در مسيري رانندگي مي كند، مي تواند نقش تعيين كننده اي در مقدار مصرف بنزين داشته باشد.اين موضوع درمورديك نوشته هم صادق است چراكه با حداقل استفاده از كلمات مي توانيم حداكثر محتواي پيام را به مخاطب خود برسانيم.در حقوق تعليم و تربيت و علم،استانداردهاي مختلفي براي بيان مطلب وجود دارد. زبان مشاوران حقوقي معمولاً سرشار از لغات

تكراري و دشوار است. دست اندركاران تعليم و تربيت اغلب به نظر ميرسد كه علاقمندند افكارشان را پشت كلماتي عجيب و غريب از قبيل ((يادگيري چند قومي فردگرايانه و پيوستار)) پنهان كنند.نوشته هاي روابط عمومي بايد عادي، طبيعي و روشن باشد. اگر وقتي كه اين نوع نوشته هارا با صداي بلندمي خوانيد مفهومش روشن و واضح نباشد، بايد آنرا دوباره نويسي كرد.هرقسمت از نوشته، دوباره بايد بررسي شود تا معلوم گردد هيچ لغتي حذف نشده است زيرا زبان فعال هميشه بر زبان منفعل برتري دارد.در شرح پديده هاي نوومتنوع از كلمات هم خانواده استفاده كنيد.از يك زمينة عادي فهم ويا يك تست مجدد و خطاناپذير از نوشته بهره بگيريد تا اگر چند نفري راجع به آن موضوع چيزي را نمي فهمند، نقاط ابهام روشن وساده شود. دراين مورد اگر افراد عادي چيزي را از آن مطلب نمي فهمند بايد مطلب ويرايش شود تا براي آنها قابل فهم باشد و اگر افراد متخصص آن را رد كرد، احتمالاً به دليل ساده كردن نادرست آن است كه در اينجا لازم است، مطلب دوباره باز نويسي شود.خطاها واشتباهات در نگارش از جمله مواردي هستند كه مي توانند شمارا ناراحت كنند واز تأثير نوشته شما بر مخاطبان بكاهد.فصل چهارم:محتواي سازماني روابط عموميبه عنوان نكتة آغازين اين مطلب به ما كمك مي كند كه بدانيم كداميك از كاركردهاي روابط عمومي در ابتدا بايد مطرح شود ودر گام بعدي به اهداف خاص و پاسخ به نيازها بينديشيم. توجه به اين نكات استنباط اين مطلب را آسان مي كند كه چرا كارگزار، مشاور روابط عمومي ممكن است در موقعيتي قرار گيرد يا

نقشي را در يك سازمان خاص به عهده بگيرد كه به نظر ميرسد، با ماهيت و طبقة او هماهنگي ندارد. به عنوان مثال يك عملكرد روابط عمومي وقتي مي تواند فعال باشد كه كاركنان اين نياز را احساس كنند كه بايد روابط بهتري با كاركنان ديگر و همكاران خود داشته باشد.روابط عمومي ها با مديران آغاز ميشود:مطلب كلي كه در اين موضوع مي توان به آن اشاره كرد، اين است كه شهرت روابط عمومي يك سازمان به مقامات ارشد آن سازمان دارد. همچنان كه مسؤليت هاي اجرايي و اداري و عملكرد مسؤلان و گفتار آنها، زمينة تفسيرها و خلاقيت هاي عملكرد روابط عمومي است. بنابراين كاركردروابط عمومي هابراساس طبيعت وضرورت عملكردمديران مشخص ميشود. زير مجموعه ها و اعضاي سازمان:عضويت در گروه ها در موقعيت هاي مختلف آثار متفاوتي اعم از مثبت و منفي دارد. در خدمت گروه بودن همراه با صداقت مي تواند به ابزار كارآمدي تبديل شودكه فرد را در دستيابي به استقلال وعدم وابستگي درنيازبه پشتيباني هدايت كند. درعين حال هر شخصي اعم از مرد يا زن دوست دارد كه مورد توجه و علاقة گروه قرار گيرد. در اينجا همچنين خطر كنار گذاشته شدن و صرفاًتبديل شدن به يك تأكيد كننده و تابع گروه نيز وجود دارد.نمودار سازماني:نمودار سازماني و تعاريف و شرح وظايف هر شغل در برگيرندة يك هدف سودمند است. آنها زمينه ساز پذيرش وظايف در چارچوب سازمان مي باشد. خطر در اينجاست كه چارتها و تعاريف شغلي رسمي، ممكن است بسيار محدوديت زا باشند ويا بدتر از آن تبديل به سپري شدند كه در پشت آن افراد تنبل و سست

پنهان شدند.فصل پنجم:مشاوره روابط عمومي در خارج از سازمانگرچه بيش از هزار بنگاه مشاوره با اندازه هاي متفاوت در انگلستان وجود دارد. اما وضعيت موجود در اين كشور را نمي توان به وضعيت دنياي تبليغات تشبيه كرد.توسعة حرفه اي شدن:اين آگاهي به سرعت در حال رشد است كه روابط عمومي از حدّ يك كار آماتوري و ذوقي گذشته و به شكل يك جريان تخصصي و اصولي پيش مي رود. ديگر اين نگرش در مردم هم تغيير يافته كه هر كسي مي تواند بااستخدام تعداد اندكي روزنامه نگار، لبخندي محبت آميز همراه با سرگرمي مي تواند كار روابط عمومي انجام دهد. امروزه اين واقعيت پذيرفته شده است كه يك نفر براي اينكه پروژه اي را در خصوص روابط عمومي اجرا كند، نياز به مقدار زيادي تحقيق و تفحص دارد. مشخصاً مثل ساير خدمات شهري در كار روابط عمومي نيز نياز به برنامه ريزي و تمهيداتي هست.چرخش شغلي، امكاني هيجان انگيز:من پيشنهاد كرده ام وقتي كه نياز ايجاب كند ما مي توانيم شخص ديگري را به جاي كارمندي كه در كار اجرايي به مدت يك سال يا هجده ماه يا دو سال وقت گذرانده است به كار بگماريم و پس از آن مجدداً به كار قبلي خود برگردد. در لحظه اول آن كارمند ممكن است با اين كار موافق نباشد. اما من فكر مي كنم در آينده حتماً موافق خواهد شد. اين موضوع درگفتن يك امر عادي است آياآنها بيش ازپيش در آموزش خود انعطاف پذير نخواهند بود؟چگونه آموزش رسمي امكان پذير است؟بحث در مورد آموزش روابط عمومي البته از سؤالات بنيادي است. اين سؤال مطرح مي

شود كه با چگونه پيشرفتي مي توان مهارت ها و توانائي هاي ضروري را در خلال هر نوع برمامة رسمي بدست آورد؟من فكر مي كنم شما در واقع بتوانيد اين كار را انجام دهيد. اما شما كه نتوانسته ايد چگونگي تهيه يك نوشته را آموزش دهيد، چگونه مي توانيد يك بخش نا مربوط از مبحث كلي گرفته و آن را تكميل كنيد.من معتقدم كه بايد به افراد شانس پيشرفت داد. به عنوان مثال، يك منشي كه كارگردان فيلم موفقي شد. ابتدا بدون تكنيك و صنعت بود اما حالا به يك درك و استنباط بيروني خوبي دست يافته است. فصل ششم: آموزش روابط عموميدوره ي تحصيلات براي آموزش دانشجو به اينكه آرزو دارند به شكل حرفه اي با روابط عمومي آشنا شوند مي تواند در غالب سه شكل به شرح زير باشد:1-كوچكترين حلقةمركزي اين دايره شامل موضوعات تخصصي در مورد روابط عمومي عملي باشد.2-سيكل يادايره ي دوم كه گسترده ي حالت اول است شامل يك دوره ي عمومي در زمينه ي ارتباطات خواهد بود.3-سنجش سوم كه وسيع ترين بخش در روابط عمومي است شامل آشنايي با هنرهاي آزاد عمومي و زمينه ي مطالعات انساني است كه اين ميزان مطالعه براي يك كارگزار روابط عمومي حرفه اي ضروري به نظر ميرسد.در پاسخ اين سؤال كه چه انتظاري از عملكرد روابط عمومي داريد؟ كميسيون IPRA ديدگاههاي به شرح زير بيان مي كند.روابط عمومي حرفه اي بايد در چرخه ي زندگي به شرح زير مورد استفاده قرار گيرد:1-حكومت ملي ، منطقه اي ، محلي و بين المللي 2-تجارت ، صنعت در حد كوچك ، متوسط و معاملات بزرگ 3-جامعه

و امور اجتماعي 4- مؤسسات آموزشي كالج ها و دانشگاهها 5-بيمارستانها و مراقبت هاي بهداشتي و پزشكي 6-مؤسسات خيريه و فعاليت هاي عام المنفعهو اما روابط عمومي در عمل شامل اين موارد است:1-مشاوره بر اساس فهم درست از رفتار انسان 2-تجزيه و تحليل امور در آينده و پيش بيني نتايج و حاصل كار 3-تحقيق در افكار عمومي ؛ نگرش ها و انتظارات و توصيه به عمل ضروري و مناسب4-پايه گزاري و مستقر كردن در راه براي ارتباطات مبتني ير حقيقت و اطلاعات كامل 5-جلوگيري از درگيري و برخور و سوءتفاهم6-ايجاد زمينه ي احترام متقابل و مسؤليت اجتماعي 7-ايجاد هم نوايي و همامنگي بين سود فردي و سود عامه 8-فراهم آوردن زمينه مناسب تصميم گيري خوب با كاركنان ، تهيه كنندگان و مجريان  9-اصلاح روابط صنعتي 10-حذف پرسنل كارآمدو تقليل ميزان كار در كارهاي پرزحمت و زيان آور11-افزايش و توسعه ي توليدات يا خدمات 12-به حد اكثر رساندن سود دهي 13-پروژه براي شناسليي شركت 14-تشويق سرمايه گذاري در امور بين الملل 15-توسعه ي استنباط از دموكراسي فصل هفتم:روابط عمومي به عنوان بخشي از وظايف ديگرتركيب شغل ها و عناوين شغل ها در روابط عمومي:حرفة روابط عمومي داراي عناوين شغلي متفاوتي است كه در كنار عنوان ساده ي روابطعمومي مورد استفاده قرار مي گيرند. مدير ، دفتردار ، مدير قسمت. وقتي يك دفتر مطبوعاتي در اداره اي كار مي كند ، اين فقط بخش كوچكي از كار روابط عمومي است بنابراين ما در روابط عمومي داراي اين مشاغل هستيم ؛ كارمندان اطلاعات ، كارمندان داخلي روابط عمومي ، كاركنان امور عمومي افراد متخصص در روابط عمومي. علاوه

بر اينها تبليغات تجاري و كارهاي اجرايي ديگر كه شايد ارتباطي با روابط عمومي ندارند از جمله ي اين عناوين هستند.مسئوليت هاي اجرايي ديگر:برخي از كارهاي اجرايي هستند كه عنوان عادي آنها عملكرد روابط عمومي را مخدوش مي كند. اين مشاغل شامل تبليغات تجاري ، بازار يابي ، حراج و به خصوص سرويس هاي بازار يابي مديريت است. اين كارهاي اجرايي تا حدودي در كنار فعاليت هاي روابط عموميانجام مي شوند كه البته تفاوت هاي فاحشي بين آنها و روابط عمومي وجود دارد. گرچه مديريت بازاريابي از نظر فعاليت روابط عمومي خيلي فقير هستند.هر چند وجود نا همخواني و عدم تجانش بين فعاليت روابط عمومي و بازاريابي محسوس و قابل بحث است اما متاءسفانه عملاً اين كنار هم بودن دو شغل وجود دارد و روي آن تاكيد مي شود.فصل هشتم:اجرابازاريابي: بازاريابي شغلي است كه هميشه با روابط عمومي اشتباه گرفته مي شود زيرا اين افراد بيشترين ابزار اطلاعات و برقراري ارتباطات و برقراري تماس در اكثر سازمان ها هستند اين دو حرفه بايد با هم همامنگي داشته باشند نياز به اين همكاري و هماهنگي در كارخانه و بين مؤسسات مختلف بيشتر در ساختار آگهي ها و تبليغات خود را بيشتر نشان مي دهند.آگهي هاي تبليغاتي براي روابط عمومي مانند روغن روان كننده اي هستند كه دستيابي به هدف را آسان ميكند. آگهي دادن و تبليغ محصولات چه به وسيله ي روابط عمومي يا بازاريابي بايد به وسيله ي ديگران بررسي مي شوند تا نسبت به هماهنگي آنها اطمينان حاصل شود. رشد اعتراض هاي گروه مصرف كننده نظرات مصرف كنندگان و رسيدگي دقيق دولت همگي ،روابط

عمومي و واحد هاي بازاريابي را تحت تأثير قرار مي دهند.   فصل نهم:ادرةمطبوعات و رئيس ادارةمطبوعاتده مسؤليت رئيس ادارة (دفتر) مطبوعاتيك رئيس ادارة مطبوعات بايد اين كارها را انجام دهد:1-خطوط ارتباطات داخلي را مستحكم كند زيرا او در واقع منبع اطلاع رساني در سازمان خود محسوب مي شود.2-اطلاعات كلامي و تصويري خود را براي استفاده در آينده هماهنگ و يكدست كند. بخشي براي تطبيق اخبارو لابراتوار تصويري طراحي و ايجاد كند.3-مطالب منتشر شده توسط رسانه هاي گوناگون در رابطه با سازمان متبوعش راجمع آوري كند.4-يك سرويس خبري كامل تداركات ببيند زيرا هرگونه تحقيقي در مطبوعات لازمه اش امكانات مناسب و رعايت سرعت، كيفيت و صحت مطالب است.5-رعايت بي طرفي در انعكاس مطالبي كه در آن رسانه ها و واقعيت ها را بيان مي كنند.6-داشتن قدرت تشخيص و قضاوت در مورد ارزش هاي خبري و اطلاعاتي كه جمع آوري مي كنند و مردود داشتن طرح داستانهايي كه براي درك واقعيت ها مناسب نيستند.7-داشتن آگاهي كامل از خطر انتشار اخبار دروغ يا اطلاعات ناقص و گمراه كننده هر چند از منابع موثّق گرفته شده باشد.8-باز پس زدن اطلاعات و اخبار بيروني دربارةسازمان هاي رقيب وقتي كه روش هاي نا مشروع به دست آمده باشد.9-به رغم تشكيلات سازمان يافته، وي (رئيس ادارة مطبوعات)توانايي آن را دارد كه ظرف 24 ساعت يك سازمان خبري شايسته ومفيد ايجاد كند.

10-بعضي از خواننده ها از مخاطبين ممكن است ده مسؤليت فوق و ده فرمان فشردة ارتباطي را يك مسأله شگفتي آورتلقي كنند. اما يك دست اندركار مطبوعات اين مسؤليت راخيلي جدّي تلقي مي كندوكساني موافق اصول پذيرفته شدة حرفه اي در مطبوعات

هستند نه صرفاً به دليل اخلاقي و حتي به دور از ضروريات اقتصادي كه به عنوان يك امر حرفه اي به اين مسؤليت ها احترام مي گذارند وبه آن عمل ميكنند.

مديريت مذاكره

... managementنوشته: فيليپ  باگليترجمه: دكتر مهدي ايران نژاد پاريزي – مينو سلسله –دكتر نغمه حياتتلخيص: طاهره سليماني

"   فهرست مطالب   "مقدمهفصل اول -  مذاكره و شمابخش اول – آمادگي براي مذاكرهفصل دوم  -   هدف گذاريفصل سوم  -   طرف ديگر مذاكرهفصل چهارم -   استراتژيها و تاكتيكهافصل پنجم  -  كجا ، كي و چگونهفصل ششم -  مهارتهاي ارتباطيفصل هفتم  -  آماده نمودن خود ( حق طلبي) بخش دوم – انجام مذاكرهفصل هشتم -  گفت و شنود ، گوش دادن و ارائه پيشنهادفصل نهم -  مهارتهاي مذاكرهبخش سوم – مذاكره تان را كامل كنيدبخش چهارم – بازتاببسم_ه تعاليمقدمه" مذاكره " ، كاري كه همه ما ، هميشه و تقريباً در مورد همه چيز انجام مي دهيم و اثر بخشي ترين روش براي حل تعارض است . مذاكره بعنوان روشي تعريف مي شود كه افراد براي نيل به تصميمهاي متفق استفاده مي كنند و در مورد چگونگي و ماهيت اقدامات آينده به توافق مي رسند .مذاكره در تمامي لحظات بشر عجين شده است و ماهيتي همه روزه دارد . چرا كه تمامي انسانها مذاكره مي كنند و در واقع زبان قرارداد و داد و ستد را از بدو تولد مي آموزند . اما آيا همه افراد از مهارتها و توانمنديهاي لازم جهت انجام مذاكره موفق برخوردارند ؟ و در صورت عدم برخورداري از مهارتهاي لازم ، آيا مذاكره اثر بخش ، مهارتي قابل انتقال است ؟در مديريت مذاكره ،

به دستور كارهاي پنهان كه بحثي تازه است اشاره  دارد و اهميت محل ، چگونگي اجرا و زمان مذاكره را مورد تاييد قرارمي دهد . همچنين مهمترين مهارتهاي ارتباطي مورد نياز براي اجراي يك مذاكره موفق بررسي مي شوند و مذاكره آرام كه يكي از اثر بخش ترين شيوه انجام مذاكره است تشريح مي شود ." بياييد تا هرگز ، نه از روي هراس مذاكره كنيم و نه از مذاكره كردن بهراسيم . "جان اف كنديفصل اول - مذاكره و شما به هر اداره اي كه پا بگذاريد و از كاركنان آنجا سوال كنيد كه آيا مذاكره مي كنيد يا نه ، حدسم اين است كه پاسخشان منفي باشد . آنها مي گويند : " ما درگير مذاكرات مربوط به دستمزد يا انعقاد قراردادها نيستيم ، اين رئيس است كه اين نوع كارها را انجام مي دهد . " در سازمانهاي بزرگ ، پاسخي كه شما به سوال خود دريافت مي كنيد ، اين است كه مذاكرات توسط اداره امور كاركنان يا ادارات روابط صنعتي يا خريد به انجام مي رسد . حالا اگر همين سوال را از خانواده تان بپرسيد ، تصور مي كنم همان پاسخها را بشنويد . اما آيا اين واقعيت دارد و مذاكره آن چنان فعاليت تخصصي است كه تنها توسط تعداد قليلي از افراد كه براي اين كار انتخاب شده اند ، انجام مي شود ؟ پاسخ " نه " اي بلند ، بي ترديد و پر صلابت است . ] پاسخ نه است [ براي اينكه همه ما مرتب مذاكره مي كنيم . در واقع زبان قرارداد و داد

و ستد را هنگامي كه در آغوش مادرمان هستيم ، مي آموزيم . ما با همه مذاكره مي كنيم ؛ اعم از رئيس ، شريك ، دوست ، دشمن ، عرضه كننده ، پيمانكار و مشتري . هيچ استثنايي وجود ندارد . اين مذاكرات مي تواند راجع به هر چيزي باشد . مثلاً چقدر به ما پرداخت شود ، چقدر پرداخت كنيم ، چه كسي مسئوليت داشته باشد و ... برخي از اين مذاكرات رسمي هستند و در اتاق جلسات يا دفاتر هيأت مديره ادارات ما برگزار مي شوند . اينگونه مذاكرات ، رويدادهاي سازماني يا دولتي هستند كه به جاي افراد مجزا ، شامل تيمهاي مذاكره كننده مي شوند و روي سيستمهاي پيچيده قوانين و روابط ، مذاكره مي كنند . اما اغلب مذاكرات ما غير رسمي هستند و بين ما ( زماني كه مشغول صرف چاي هستيم  ، سر ميز نهار ، در بازار يا حتي آشپزخانه منزلمان ) به عنوان فرد رخ مي دهد . اين مذكرات ماهيتي همه روزه و همه ساعته دارند و در اين رابطه هستند كه چه كسي چه چيزي را انجام دهد ، چه وقت انجام دهد و بعضي اوقات در اين باره كه چرا نياز به انجام آن دارند .هدف اين مذاكرات ، فراهم آوردن فرصتي است براي ارتقاء و توسعه توان انجام مذاكره در شما ، به نحوي كه يك مذاكره كننده متبحر شويد . يعني كسي كه هميشه در مذاكره به هدفش ميرسد . فوايد اين كار ، قابل توجه است . از آن جا كه توان مذاكره اثر بخشي ، مهارتي است قابل

انتقال  ، مهارتي كه شيوه كار شما را در شغل حرفه اي تان تغيير مي دهد ، نحوه اداره كار راهه تان را دگرگون مي سازد و حتي روش خريد اتومبيل جديدتان يا خريد در بازار را متحول مي نمايد ، به طور خلاصه زندگي شما را دگرگون مي كند .خواسته ها و نيازهاخواسه يك ويژگي بشري است و اغلب اوقات بدين علت وجود دارد كه ما بعنوان انسان ، كششهاي قوي داريم . اين كششها اغلب بعنوان نياز ما جهت تامين اهداف بيان مي شوند ، يعني اهدافي كه در جهت پاسخگويي به نيازمان هستند . ما احساس مي كنيم كه نياز داريم ثروتمند ، شادتر ، موفق تر يا كامياب تر باشيم .نظريه مازلو يكي از دسترس ترين ايده ها در مورد اين نيازها وكششها است . به عقيده او، ما در حالت نياز و كشش  دائمي و لا ينقطع قرار داريم . به گفته مازلو ، اين نيازها هرگز كاملاً تامين نمي شوند و اين حالت " نارضايتي " است كه سببمي شود ما آن گونه كه هستيم عمل كنيم . مازلو نيازهاي ما را به پنج گروه اصلي تقسيم مي كند . اين نيازها به سان پلكان ، روي هم قرار گرفته اند و نيازهاي اوليه در پايين پلكان هستند . اولين و اساسي ترين اين نيازها ، نيازهاي فيزيولوژيكي است ؛ نياز به غذا ، گرما و پناهگاه . بعد از آن ، نياز به محافظت و ايمني و سپس نياز به محبت و وابستگي قرار دارد . با بالاتر رفتن نيازها ، نياز به شهرت و قدرداني نمود مي

يابد و در قسمت بالا نياز به خوديابي ، قد علم مي كند .اين نيازها به صورت پله اي روي اعمال ما تاثير مي گذارند ، بدين ترتيب كه ما ابتدا مجبوريم نيازمان به غذا ، آب و گرما را پاسخگو باشيم قبل از اينكه در جهت تامين نيازهاي مراتب بالاتر خود ، مانند امنيت ، اعتبار يا آزادي اقدام كنيم . البته هنگامي كه مازلو اشاره كرده است ، اين حالت پلكاني ، ماهيتي خشك و انعطاف ناپذير ندارد و درجه اهميت اين نيازها در افراد مختلف ، متفاوت است .مثلاً براي يك نفر ممكن است عزت نفس ، مهمتر از محبت باشد يا در كسي تمايل به تامين نيازهاي خلاقانه بر ساير نيازها پيشي بگيرد . با همه اين تفاضيل ، شما بنا به تجربه خود مي دانيد كه اين نيازها هر ترتيبي كه داشته باشند ، زماني بيشترين تاثير را بر عمل مي گذارند كه به طور كامل تامين نشده باشند .بنابراين چگونه اين نيازها روي مذاكرات شما اثر مي گذارند يا آن را هدايت مي كنند ؟ پاسخ در اين واقعيت نهفته است كه اغلب اوقات  ما نمي توانيم از منابع خود به اين نيازها پاسخگو باشيم و آنها را تامين كنيم . پس براي پاسخگويي به اين نيازها در بيرون از خود به جستجو مي پردازيم و اين امر ما را به رقابت با ديگران مي كشاند ، رقابتي كه ما را به تعارض و سپس در جستجو براي برطرف ساختن تعارض وادار مي سازد و اينجاست كه مذاكره معني مي يابد .تعارضروانشناسان  بر اين باورند كه تعارض براي همه

انسانها ، تجربه اي بسيار متداول است . تعارض زماني خود نمايي مي كند كه خواسته ها و تمنيات فردي ما با ديگري در تصادم يا همپوشاني باشد . زندگي ما مملو از انواع گوناگون تعارض است . اينگونه تعارضها زماني بروز مي كنند كه ما براي گرفتن آنچه كه مي خواهيم ، با ديگران رقابت مي كنيم . زماني كه اين نوع رقابت ظاهر مي شود رفتار يك نفر ( من يا شما ) سبب نااميدي فردي ديگر در دستيابي به اهدافش مي شود . ما بدين شيوه رفتار مي كنيم چرا كه مي خواهيم نيازهايمان را تامين كنيم همچنانكه ديگري به دنبال تامين نيازش است . مثال روشني از اين موقعيت ، زماني است كه من و شما در يك جاده روستايي باريك در جهت مخالف هم در حال رانندگي هستيم . زماني كه بهم مي رسيم در هر دو نفر نا اميد مي شويم . نمي توانيم جلوتر برويم چرا كه اتومبيل ديگري ، راه ما را سد كرده است . نيازها و اهداف فردي ما در جهت مخالف نيازهاي اهداف فردي يكديگر است هر چند راه حل ساده است . يكي از ما بايد براي عبور ديگري راه را باز كند . اما هيچ يك از ما ، تمايل به انجام اين كار ندارد و اين سبب بروز تعارض مي شود .اين گونه تعارضات به فراواني در محيطهاي كاري يافت مي شوند . تاثيرات آن قابل توجه است . اين تعارضات بر شيوه صحت ، نگارش  ، عمل ، احساس و رفتار ما تاثير مي گذارند . اغلب احساسات و تمايلاتي

كه ما داريم با بدست آوردن يا نياوردن آنچه كه مي خواهيم ، غليان مي گيرند . تعارضات مي توانند نتايج بسيار مخربي به دنبال داشته باشند و روابط خوب و شيرين گذشته را به تلخي بكشانند . اين نوع تعارضات ، تقريباً بين همه در يك محيط كاري قابل وقوع هستند . افراد ، تيمها ،  ادارات ، بخشها و حتي سازمانها در گير آن مي شوند. تعارض مي تواد راجع به استفاده يا مالكيت منابع كمپاني مانند پول و افراد مجرب  يا در باره قدرت و نفوذ باشد ( مثلاً اينكه در هنگام تصميم گيري در مورد آينده سازمان ، كدام فرد يا اداره پر قدرت و ذي نفوذ است ) و ريشه هاي تعارض مي تواند در علايق ، تعصبات يا آنچه كه فرد دوست ندارد ، باشد .برطرف سازي تعارضات : شقوق مختلفتنوع تعارضات بي شمار است . هر چيزي مي تواند موضوع تعارض باشد و هر فردي كه تا كنون ملاقات نموده ايد يا با او كار يا زندگي كرده ايد ، نيز مي تواند طرف مقابل تعارض با شما باشد . برطرف ساختن تعارضات ، نياز به صرف زماني قابل توجه و شكيبايي بسيار دارد . آگاهي از اين مساله سبب مي شود كه شما از اين واقعيت شگفت زده نشويد كه براي برطرف ساختن يك تعارض ، تنها راه حل وجود ندارد . شما ناگزيريد دست به انتخاب بزنيد ، انتخابي از ميان چندين راهي كه ميتوانيد تعارض را اداره كنيد . اما همه روشهاي مديريت تعارض ، يك هدف مشترك دارند كه عبارتند از :1-    تعارض را

حل و برطرف بسازيد يا2-    تاثيرات و پي آمدهاي آن را محدود كنيد .اجتناب از تعارضانتخاب روشي كه شما براي حل تعارض بر مي گزينيد ، مي تواند يكي از پنج روش مديريت تعارض باشد . اولين روش از پنج راه اصلي ، سبك اجتناب نام دارد . اين سبك اين گونه توصيف مي شود كه " اگر ناديده بگيري ، برطرف مي شود " و در روابط صنعتي بعنوان سبك " عمل مطابق رويه ها " شناخته شده است . زماني كه اين سبك را به كار ميگيريد ، مي خواهيد پي آمدهاي تعارض را با اجتناب از آن كم كنيد يا حداقل سعي بر اين داريد . شما به مساله پشت مي كنيد با اين اميد كه خود برطرف شود . اين سبك از مديريت تعارض ، در مورد تعارضات بزرگ اثربخشي ندارد و براي تعارضهايي مفيد است كه جزئي هستند يا اولويت پاييني دارند . شما مي توانيد اين شيوه را در مورد تعارضهايي به كار بگيريد كه هزينه برطرف ساختن آنها از فوايد آن ، بيشتر باشد يا تعارضهايي كه علي رغم تلاش زيادتان ، قادر به برطرف ساختن آن نيستيد .رقابتسبك مديريت رقابتي ، سبك بي پرده و روشني در مديريت تعارض است . اين سبك به دنبال اطمينان از برد شما و در همان حال ، البته شكست طرف ، سازمان يا اداره مقابل شماست .به دلايل آشكار ، اين سبك اغلب بعنوان روش " برد – باخت " شناخته مي شود چرا كه با توسل به قدرت و رقابت سعي بر غلبه بر رقيب دارد . طرفداران اين

سبك مي گويند : ما هيچ عقب نشيني را قبول نمي كنيم . اين سبك ممكن است در گرماگرم جنگ ، جذاب به نظر آيد . اما هميشه بايد به خاطر داشته باشيد كه در اين روش ، طرف مقابل شما در هر مرتبه كه شما را ملاقات مي كند ، آماده تر از قبل است و شما احساس شكست خواهيد كرد . اين سبك ، روش مخرب در مديريت تعارض است و تنها در فوريتها و مسايل غير آشكار مي تواند به كار رود . اما زماني كه شما بعنوان يك واكنش تدافعي از اين روش استفاده مي كنيد ( و ديگران تصور ميكنند فاقد حالت رقابتي هستيد ) ، كاربردهاي خود را دارد .روش گذشتروش سوم از پنج روش ، سبك مبتني بر گذشت در مديريت تعارض است . زماني كه شما اين روش را به كار مي بريد با عقب نشيني و گذشت به نيازهاي طرف مقابل توجه مي كنيد . اين سبك و روش ، زماني بهترين كاربرد را دارد كه دريابيد تعارض براي شما مشكلات عظيم و غير قابل تحملي به بار مي آورد يعني زماني كه به اصطلاح در مخمصه افتاده ايد . همچنين اين روش ، زماني ارزشمند است كه شما متوجه شويد در مسير اشتباهي حركت مي كنيد يا علي رغم اينكه راهتان صحيح است دنبال به حداقل رسانيدن زيان خود هستيد . اين سبك زماني مفيد است كه شما نياز به كاهش سطح كلي تعارض داريد يا مي خواهيد آرامش را دوباره بازگردانيد يا وقتي كه تعارضي كه در آن درگيريد ، هزينه يا نتايج جزئي

را به دنبال دارد .همكاريچهارمين روش ، سبك همكاري مبتني بر اعتماد متقابل نام دارد . زمانيكه اين روش را كه اغلب روش " برد – برد "ناميده مي شود به كار مي بريد ، هدف ، يافتن راه حلهايي براي علل تعارض است كه براي هر دو طرف رضايت بخش است  . اين روش زمان زيادي مي برد و مستلزم تعهدي قوي از جانب طرفين است . قابلين اين روش در حفظ روابط بلند مدت از طريق توجه به احساسات طرف مقابل ، آن را ارزشمند مي سازد . زمان قابل توجهي كه صرف اين روش مي شود ، به اين معناست كه تنها در تعارضهاي عظيم يا براي حفظ روابطي كه در بلند مدت مورد نياز است ، مورد استفاده قرار مي گيرد .يافتن راهي ميانهاين روش ، آخرين روش است و رويكرد مبتني بر سازش ناميده مي شود . اين سبك با مصالحه كار دارد . در وسيع ترين شكل خود ، سبكي است كه براي حل تعارضاتي كاربرد دارد كه در اثر اهداف ناسازگار به وجود آمده اند يا براي ارائهراه حلهاي مناسب ، در زماني كه وقت تنگ است مورد استفاده قرار مي گيرد . اين سبك در مقايسه با دو سبك رقابت يا اشتراك مساعي كه مخرب يا مستلزم صرف توجه زياد هستند ، روشي اثر بخش است .كدام روش و چه زماني ؟شما چه روشي را مورد استفاده قرار مي دهيد و در چه زماني ؟ براي تصميم گيري در مورد روشي كه برمي گزينيد ، بايد به تعدادي از اين قبيل سوالات پاسخ دهيد . چقدر زمان

داريم يا چقدر مايل به استفاده از آن هستيم ؟ چقدر حل كردن تعارض برايمان داراي اهميت است ؟ كداميك از اين روشهاي مورد اشاره را قبلاً مورد استفاده قرار داده ايم ؟ همه اين سوالات و ديگر سوالات ، پرسشهايي هستند كه بايد طرح شوند و به آنها پاسخ داده شوند . بعنوان مثال شما ممكن است زمان اندكي داشته باشيد يا تصور كنيد تعارض مورد نظر شما ، اگر حل نشود ، آنقدرها هم مهم و دردسرآفرين نيست . همچنين امكان دارد به تازگي موقعيتي " برد – باخت " را تجربه كرده ايد و تمايل نداشته باشيد براي چيزي كه ارزشش را ندارد دوباره هزينه اي پرداخت كنيد . همه اينها نشان مي دهد كه انتخاب روش  صحيح مديريت تعارض ، ساده نيست . ممكن است روشي براي شما هزينه زيادي در بر داشته باشد ، اعتبار و شهرت شما را به خطر بيندازد يا اينكه به آنچنان مبلغي نياز داشته باشد كه نمي خواهيد هزينه كنيد .اما راه چاره وجود دارد . چرا كه اگر اين پنج سبك را در ماتريس كلاسيك برد – باخت قرار دهيد ، در مي يابيد كه تصميم گيري بسيار ساده است . زيرا درمي يابيد كه مذاكره كه نوع خاص ويژه اي از سبك مبتني بر سازش در مديريت تعارض است ، به شما اجازه مي دهد كه روش و نگاه سنتي برد – باخت را در نورديد .مذاكره بعد ديگري هم دارد : يعني به جاي اينكه به دنبال برنده يا بازنده باشد ، در جستجوي نتايج ، خروجيها و سرانجام معامله است .

مذاكره ، شما را فراتر از مقوله نزديك بيني روشهاي مديريت تعارض ، يعني اشتراك مساعي ، اجتناب ، رقابت و همكاري مي برد .مذاكره نتايجي را به بار مي آورد كه براي طرفين قابل قبول و اقتصادي است . در مذاكره ، اثري از گفتگوهاي پيچاپيچ و غير مستقيم يافت نمي شود . گذرگاه مذاكره ، شما را مستقيماً به نقطه اي مي رساند كه برايتان مطلوب است و اين كار را بدون استفاده مضاعف از زمان يا پول محقق مي سازد . آن چيزي كه اين مساله را به شما يادآور مي شود ، اين است كه اگر خواهان روش اقتصادي ، اثر بخش و واقعي براي حل تعارض هستيد . مذاكره تنها روش است . اما قبل از آنكه جزئيات روش و چرايي آن را كشف كنيد بايد به ماهيت و زمان آن واقف شويد .ويژگيهاي اصلي مذاكرههمه مذاكرات صرف نظر از محتواي بحث يا محل وقوع ، شش مشخصه اصلي دارند كه عبارتند از :    شامل افراد هستند : كه به صورت انفرادي ، نماينده ، تكي يا گروهي عمل مي كنند .    از ابتدا تا انتهاي انجام ، در معرض تعارض قرار دارند .    از روشهاي خوب مبادله ، همانند خريد و فروش يا معامله ، بهره مند مي شوند .    تقريباً هميشه چهره به چهره انجام مي شوند و قوياً بر مبناي استفاده از كلمات گفتاري ، اشارات و حركات و حالات چهره هستند .    همواره در مورد آينده هستند .    با تصميمي كه مشتركاً اتخاذ مي شود ، به نتيجه مي رسند .بخش اول - آمادگي براي مذاكرهفصل

دوم - هدف گذاريقبل از اينكه جلوتر برويم ، بايد نگاهي به مرحله آمادگي بيندازيم . آمادگي مهارتي است كه اغلب دست كم گرفته مي شود . آمادگي براي مذاكره نه فقط مبهم بلكه حياتي است و در واقع يكي از گامهاي اوليه و مهمي است كه شما را در مذاكرات ، به جاده موفقيت رهنمون مي شود . مثل گروه پيشاهنگ ها كه مي گويند : آماده باشيد . آمادگي خوب ، پايه محكم و استواري براي مذاكراتتان فراهم مي آورد و براي شما اعتماد به نفسي به ارمغان مي آورد كه براي موفقيت بدان نيازمنديد . شق دگر يعني عدم آمادگي يا آمادگي ضعيف يا محدود ، شقي نامناسب و ضعيف است و سبب مي شود كه بي پناه و داراي موضعي ضعيف گردد . اگر شما مثل اغلب مردم باشيد از مرحله آمادگي خود مي زنيد ، شما اين كار را انجام مي دهيد چون مشغله داريد ، وقت نداريد يا اينكه نمي خواهيد به زحمت بيفتيد . اما نبايد آمادگي در شما بدون توجه يا با آشفتگي بوجود آيد . به منظور نيل به موفقيت در مذاكرات ، براي آمادگي خود بايد اهداف بلند نظرانه تعيين كنيد . يعني حصول اطمينان از اينكه در حالي وارد مذاكره مي شويد كه از طرف مقابلي كه با او روبه رو خواهيد شد ، بيشتر مي دانيد . اگر موفق به اين كار نشويد ، خود را در معرض ريسك قرار مي دهيد و اگر موفق شويد حتي در مواجهه با بزرگترين مذاكره كنندگان جهان ، برتري خواهيد داشت . زماني كه به نحو

بايسته آماده ايد و براي ايجاد آمادگي خود ، به خوبي فعاليت كرده ايد ، سفر را آغاز مي كنيد ، سفري كه از طريق يك سلسله اقدام مرتبط به هم ، به سمت موفقيت گام بر مي داريد .- اولين گام براي ايجاد آمادگي ، مرحله اي ساده و آسان است . تصميم در مورد اينكه مي خواهيد چه چيزي به دست آوريد . روشن به نظر مي آيد اين طور نيست ؟ اما چنانچه ببينيد چه تعداد از افراد اين كار را انجام نمي دهند يا اگر سعي بر انجام آن داشته باشند كامل انجام نمي دهند ، شگفت زده خواهيد شد . اين گفته خلافي نيست كه مثلاً " مي خواهم حقوق بيشتري بگيرم " يا " اتومبيل قديمي ام را با قيمت خوبي بفروشم " شما ناگزيريد صحيح ، روشن و دقيق باشيد . بايد سوالاتي اين چنين را مطرح كنيد  و پاسخ دهيد : " چه مقدار بيشتر " يا " يك قيمت خوب يعني چقدر " و پاسخهاي آنها هم ، بايد واقعي باشند .- تصميم گيري در مورد آنچه تصور مي كنيد ، به دنبال آن هستيد ، اولين گام است ، چرا كه اگر بخواهيد در مذاكره تان موفق باشيد ، بايد فراتر از اين هم برويد .- خط كشي بين آنچه كه خواهان آن هستيد و آنچه نياز واقعي تان است ، گام مهمي است . آن را انجام دهيد تا گامهاي بعدي درست انجام شود و اگر اشتباه كنيد ، كل مذاكرات بعدي تان را در معرض خطر قرار داده ايد و حتي ممكن است

در اجراي موفق نتايج مذاكره هم ، خود را ناتوان بيابيد . - تصميم گيري در مورد اولويتها اهميت دارند چرا كه به مذاكرات شما جهات مي دهد و تمركزتان را بيشتر مي كند . - حقايق چيزهاي فريبنده اي هستند ، مي توانند شما را سرگرم كنند ، متحيرتان سازند ، شما را به هيجان آورند يا به وحشت بيندازند . اما در مذاكرات ، حقاق به شما قدرت و اختيار مي بخشد . بعنوان مثال : اگر شما شرايط فروش تلويزيون سوني را روي كاتالوگ يا وب سايت آن ديده باشيد ، حقايق و اطلاعاتي كه از اين طريق يافته ايد به شما اعتمادي مي دهد كه به راحتي با نماينده فروش كه مدعي است سوني تلويزيون كوچك به همراه ويديو نمي سازد ، چالش كنيد (زيرا خودتان در وب سايت سوني ديده ايد ) .- كتابخانه ها موثرترين منابع اطلاعاتي هستند كه شما مي توانيد پيدا كنيد . كتابخانه ها همه جا هستند ، دبيرستانهاي داخل شهر ، دانشگاههاي خارج از شهر و هر كجا كه باشند منبع عظيمي از اطلاعات را شامل ميشوند . گزارشها ، بررسيها و فهرستها ،  همه و همه در آنجا يافت مي شوند و همه آنچه كه بايد انجام دهيد ، رفتن به كتابخانه و گرفتن آنهاست .انجام اين كار به معناي رفتن به كتابخانه و پيدا كردن روش آنهاست . معمولاً كتابداراني حضور دارند كه براي پيدا كردن اطلاعات مورد نياز ، شما را ياري مي دهند .- در مورد اينترنت مي توان گفت ، مطالب زيادي نوشته شده و شما شاديها و ناكاميهاي "

آن لاين " بودن آن را دريافته ايد و براي آن عده از شما كه تا كنون آن را تجربه نكرده ايد بايد گفت كه اينترنت به سادگي مجموعه اي از كامپيوترهايي است كه در جهان گسترده اند و همه آنها از طريق سيستمهايي با تكنولوژي بالا به هم مرتبطند . انجام اين كار چه لزومي دارد ؟ شما را با ميزان حيرت آوري از اطلاعات و تعداي باورنكردي از خدمات ، در تماس قرار مي دهند . جستجوي اطلاعات به منظور ايجاد آمادگي در مذاكرات ، مستلزم تمركز بيشتر از جانب شماست . براي ايجاد اين تمركز ، از وب سايتهايي استفاده كنيد كه امكان جستجو را برايتان فراهم مي كند . مهمترين مزيت اينترنت ، بي واسطگي آن است ، هر وقت كه بخواهيد و هر جا در دسترس شماست . اشكال آن ممكن است در بعضي مواقع كندي يا هزينه بالاي آن باشد .- هر قدر هم كه جستجو كنيد يا گزارشهاي تحقيقي را مطالعه نماييد ، نمي توانيد اهميت اطلاعات منحصر به فردي را كه از طريق قدم زني و صحبت در بازار ، لمس ، احساس يا حتي بوئيدن و چشيدن محصول مورد نظرتان مي توانيد بدست آوريد ، دست كم بگيريد .  گزارشهاي مربوط به كالاهاي مصرفي ، در مورد اينكه چه محصولاتي وجود دارد و اينكه كدام يك قابل اطمينان است و كدام نه ، اطلاعاتي به شما مي دهد .- جهان امروز مملو از مجلات ، مقالات و روزنامه ها در مورد مسائلي است كه در زندگي بايد  ونبايد انجام دهيد .  اما بيشتر آنها در برگيرنده

اطلاعاتي پر ارزش هستند كه مي توانيد به نفع خود از آنها استفاده كنيد . برخي مجلات شامل نرخ طلا يا نرخ معامله بن هستند . هر جا كه آنها را مي بينيد ، جمع آوري كنيد يا از آن يادداشت برداريد ، چون هر گز نمي دانيد كه چه وقت به دردتان مي خورد .- قيمت ، يك مساله قديمي خنده آور است و بستگي كامل به ماهيت كالاي مورد نظر دارد ، چه تعداد افراد آن رامي خواهند و حاضرند چه ميزان پول در قبال آن پرداخت كنند . ما در بازارهاي جهاني امروز شاهد آن هستيم كه تا چه ميزان كمبود يك محصول سبب مي شود ، قيمت آن ، سر به فلك بكشد . حتي ارزش خود پول هم ، با بالا و پايين شدن آن در بازار پول ، تغيير مي كند . در اغلب اوقات ، ارزش كالاها يا خدمات به كالاها و خدمات ديگر ، ارزش خود پول و نيازي كه افراد به آن دارند وابسته هستند . اما ارزشي كه شما روي چيزي مي گذاريد يك مساله شخصي است . اين ارزش يا قيمت ، مثل زيبايي ، بستگي به چشم بيننده دارد . اين بدان معناست كه برخي از ما ، ارزش بالايي به كالاها ، خدمات يا محصولاتي مي دهيم كه سايرين حتي براي خريد ، مورد توجه قرار نمي دهند يا اينكه قيمت پاييني به ساير محصولات ، كالاها يا خدماتي مي دهيم كه ديگران براي آن قيمت بالاتري قائل مي شوند . تشخيص اين مساله مهم است چون ارزشي كه شما به چيزي

ميدهيد ، نقش مهمي براي مذاكراتتان دارد . پس در كل مي توان خلاصه كرد :    آمادگي ، كليد موفقيت مذاكرات شماست .    اولين گام در آمادگي شما ، اينست كه تصميم بگيريد نيازتان ، نه خواسته تان چيست ؟    دومين گام ، شناخت و اولويت بندي ويژگيهاي اصلي آن چيزي است كه مورد نياز شماست .    سومين گام تحقيق ، تحقيق و باز هم تحقيق است .    قدم نهائي اين مرحله ، آمادگي شما براي تصميم گيري در مورد قيمتهاي ايده آل ، حداقل و واقعي شماست .فصل سوم – طرف ديگر مذاكرهحالا از حقايق و اطلاعات واقعي و آنچه نياز شماست ، آگاهي يافتيد و مي دانيد كه مهمترين مشخصه ها كدامند . همه اطلاعات زمينه اي را ، مورد بررسي و تحقيق قرار داديد و در نهايت مصمم شده ايد كه قيمتهاي ايده آل ، حداقل ، حداكثر و واقعي شما كدامند . حال قدم بعدي چيست ؟پاسخ از همان پاسخهاي ساده و آشكار است : " مردم " . زيرا مردم نه فقط براي مذاكرات شما داراي اهميت هستند ، بلكه ضرورت دارند . ملاحظه كرديد كه همه مذاكرات در برگيرنده افرد هستند . اين افراد براي خودشان مذاكره مي كنند . آنها اين كار را براي پاسخگويي به نياز خودشان يا نياز سايرين انجام ميدهند . اين مذاكرات مي تواند بين دو نفر يا گروه هايتيم انجام شود . تقريباً تمامي مذاكرات به صورت چهره به چهره انجام مي شود و قوياً بر آهنگ ، بالا و پايي شدن كلمات گفتاري و حركات چهره شما متكي هستند . روشهايي كه

در مذاكرات با ساير افراد ارتباط يا تعامل برقرار مي كنيد ، پيچيده هستند و همينطور انگيزه شما نيز پيچيده است . در اين فصل به جنبه انساني مذاكرات توجه مي شود ( طرف مقابل) . اينها افرادي هستند كه چيزي را كه شما مي خواهيد دارند يا بر عكس آنچه را كه شما داريد مي خواهند . آنها طرف مقابل در ميز مذاكره هستند ، يعني جنبه ديگر معامله احتمالي  كه در پايان مذاكره خواهيد داشت . آنچه در مورد اين افراد نياز به آن داريد ممكن است  در نگاه اول غير ممكن به نظر آيد . از آنجا كه بايد آنها رابشناسيد و به نقاط قوت و ضعف ، خصوصات فردي و حوزه هايي كه در آن تخصص دارند آگاهي يابيد ، شما ناگزيريد اين كارها را قبل از اينكه دور ميز مذاكره جمع شويد تا آنجا كه مي توانيد بهتر انجام دهيد .تلاش براي شناخت شماهر جا شما با فردي مذاكره مي كنيد ( چه او را بشناسيد يا نه ) همواره بايد در مورد يك مساله اطمينان و يقين داشتهباشيد : اينكه طرف مقابل هم بشر است .البته در آينده دور زماني مي رسد كه ويژگيهاي اين بشر عوض شده است . مثلاً كاپيتان جيمز كرك در قرن بيست و پنج ، بدون شك ، ناگزير از مذاكره با يك نژاد بيگانه خواهد بود . در آن هنگام او متوجه مي شود كه فرهنگ و ارزشهاي اين نژاد ، با فرهنگ و ارزشهاي ما بسيار متفاوت است ، اما تا زماني كه اين اتفاق مي افتد مي توانيد يقين كامل داشته

باشيد كه افراد طرف مذاكره شما ،  بشر هستند . اين داراي اهميت است زيرا به شما مي گويد كه مسايل مشتركي داريد .طرفهاي مذاكره مانند شما ، نيازهايي دارند . نيازهايي كه هرگز كاملاً تامين نمي شود . به ياد داريد كه ابراهام مازلو مي گفت كه اين نيازها در پنج گروه قرار دارند ، گروه هايي كه به صورت پلكاني روي هم قرار گرفته اند ( از بالاترين تا پايين ترين مرتبه ) غذا ، گرما و پناهگاه ، ايمني و امنيت ، محبت و وابستگي ، شهرت و قدرداني و خود شناسي ، اين ترتيبي است كه قرار دارند و روي رفتار و عمل ما تاثير مي گذارند .  اما هرگز به اين سادگي نيستند . انسانها بي نهايت پيچيده هستند و شما و من به اين دليل به طرقي كه اكنون هستيم رفتار مي كنيم كه يك نياز يا گروهي از نيازهاي ما ، تامين نشده اند .طرقي كه ما اين رفتارها را توصيف مي كنيم ، اغلب كلي و ذهني هستند ، بعنوان مثال ممكن است كسي را كه چيز كمي براي گفتن دارد ، كم حرف بناميد يا رفتارش را غير اجتماعي توصيف كنيد . در حالي كه برخي از اين توصيف ها نزديك به واقعيت هستند و برخي نه . به دليل ماهيت متنوع و ذهني بودن اين توصيف ها ، ريسك سوء تفاهم يا سوء تعبير از رفتار افراد همواره وجود دارد . اگر در هنگام مذاكره اين اتفاق بيفتد ، ريسك شكست از راه مي رسد .با وجود اين و علي رغم همه اين پيچيدگيها ،تشخيص

برخي الگوها به شما كمك مي كند تا طرف مقابل را بهتر درك كنيد .درون گرايي و برون گراييواژه برون گرايي و درون گرايي اولين بار در قرن 19 ، براي توصيف روشهاي رفتاري انسانها به كار گرفته شد . اين دو اصطلاح به زودي رايج شدند و مكرراً در رمانهاي پرفروش آن زمان ، ظاهر گرديدند . در آن موقع ، يك انسان برون گرا ، فردي اجتماعي و بشاش توصيف مي شود . در حالي كه يك انسان درون گرا ، فردي غير اجتماعي و متفكر به نظرمي آمد . تا آن زمان تصور مي شد كه افراد يا درون گرا هستند يا برون گرا و به طور همزمان هر دو ويژگي را ندارند . اما نظر كنوني كه تحقيقات هم مويد آن است ، بر اين اصل استوار است كه امكان اندازه گيري درجه برون گرايي و درون گرايي مشاهده شده در رفتار فرد وجود دارد و مي توان آن را روي محوري در نظر گرفت كه در يك انتهاي آن درون گرايي ودر انتهاي ديگر آن برون گرايي قرار دارد . شاخصهاي مربوط به برون گرايي بالا و درون گرايي  پايين ، عبارتند از : اجتماعي بودن ، برخورداري از حالت كنشي ؛ تغيير پذيري ، پرحرفي ، فعال بودن ، سرزندگي ، تحرك پذيري و خوش بيني .برون گراها در حد غايي داراي ويژگيهاي ذيل هستند :    زياد و بلند صحبت مي كنند .    صحبت ديگران را قطع مي كنند .    با رفتارشان سبب مي شوند درون گراها بيشتر درون گرا شوند .    اغلب اطمينان دارند كه آنان بايد حرف

آخر را بزنند . و درون گراها در حد غايي داراي خصوصيات ذيل هستند :    آرام و غيركنشي هستند .    اغلب برون گرا را تحريك به برون گرايي بيشتر مي كنند .    ايده هاي خود را قبل از اظهار ، سانسور مي كنند .    به سايرين اجازه صحبت مي دهند .روشن است كه مذاكره بين يك فرد كاملاً درون گرا و يك فرد كاملاً برون گرا ، توافقي را كه براي طرفين قابل قبول است و از مذاكره ناشي مي شود به دنبال ندارد .اما خوشبختانه تعداد اندكي از ما به غايت ، درون گرا يا به غايت ، برون گرا هستيم و آموخته ايم كه برون گرايي يا درون گرايي خود را با شرايطي كه با آن مواجه مي شويم ، وفق دهيم . شايان ذكر است كه خاطر نشان سازيم ، نقشهاي گوناگوني كه يك تيم مذاكره كننده بدان نياز دارند ، مستلزم سطوح متفاوتي از برون گرايي و درون گرايي مي باشد . نقشهايي همچون :رئيس ، ارائه دهنده  ايده ، تصميم گيرنده و غيره . اما اين دو گره تنها الگوهاي رفتاري ما نيستند .چهار نكته در حوزه رفتاردر اوايل قرن بيستم راجع به آنچه درباره رفتار انسان تصور مي شد ، تغييرات شگرفي بوجود آمد . در آن زمان ، ايده هاي بسيار جديدي ارائه شد ايده هايي كه هم اكنون بديهي تلقي مي شوند  . در ميان اين نظريه ها ، نظريه روان شناس سوئدي ، كارل يونگ به چشم مي خورد . يونگ اظهار داشت ، روشهايي كه ما دنياي اطرافمان را تفسير مي كنيم و يا نسبت

به آن عكس العمل نشان مي دهيم ، بعنوان " دو بعد " متضاد توصيف مي شوند : ابعاد حسي در مقابل شهودي ، و تفكري در مقابل احساسي . يونگ با استفاده از اين دو متضاد چهار شيوه احساسي رفتاري را توصيف مي كند :    رفتار حسي – تفكري : از حس و فكر ناشي مي شود . اين دسته از افراد با تركيبي از اجساس و تفكر ، راه زندگي را طي مي كنند . تفاسير و قضاوتهاي آنها بر مبناي " منطق و حقايق خشك " قرار دارد .    رفتار شهودي – تفكري : بر اساس شهود و تفكر شكل مي گيرد . در اين شكل رفتاري همه انتخابهاي ممكن شناسايي مي شوند .    رفتار شهودي – احساسي : بر تركيبي از شهود و احساس استوار است . براي افرادي كه تحت اين تقسيم بندي قرار مي گيرند ، ارزشها بيش از حقايق ، حايز اهميت هستند .    رفتار حسي – احساسي : ريشه هاي اين رفتار در حس و احساسات قراردارد . افراد در اين گروه ، بر اساس آنچه احساس مي كنند ( و نه بر اساس منطق ) قضاوت مي نمايد .همه اين گروه بنديها ، چارچوبي به ما ارائه مي دهد كه مي توانيم رفتار افراد را در آن قرار دهيم و آن را پيش بيني كنيم و حتي روي روشهاي رفتاري آنها اثر بگذاريم .اما مراقب باشيد ، چرا كه در واقعيت ، انسانها بسيار پيچيده اند و زماني كه ما آنها را در چنين تقسيم بنديهايي قرارمي دهيم ؛ تقريباً هميشه به شيوه اي كاملاً متفاوت

رفتار مي كنند كه سبب شگفتي ما مي شود . آنچه كه براي اجتناب از اين اشتباه نياز است ، آگاهي و شناخت هر چه بيشتر رفتار انسانها مي باشد .كشف و جمع آوري اطلاعاتنياز به كشف و جمع آوري اطلاعات ، يك نياز اتفاقي نيست يا حالت سرگرمي ندارد . اگر قرار باشد شما مذاكره موفقيت آميزي داشته باشيد ، واقعاً نياز داريد و بايد درباره هر چيزي كه مربوط به مذاكره تان مي شود ، اطلاعاتي كسب كنيد .گذشته و آيندهبرخي اطلاعات درباره افرادي كه مي خواهيد با آنها مذاكره كنيد ، ماهيتاً خشك و منطقي هستند . بعنوان مثال درباره درصد موفقيت مذاكرات آنها و ميزان تخفيفي كه سالهاي گذشته داده اند ، اطلاعاتي به ما مي دهد . برخي از اطلاعات هم از قطعيت كمتري برخوردارند . اين نوع اطلاعات بر اساس عقايد و نظريات استوارند ؛ اما علي رغم آن ، اطلاعات مفيدي هستند چرا كه درباره عقيده سايرين راجع به طرف مقابل ، به شما ايده مي دهد و همچنين شايعاتي را كه در مورد موقعيت مالي شركت وجود دارد به گوش شما مي رساند . اما منبع آنها ، يا ماهيت و قطعيتي كه اين اطلاعات دارند هر چه باشد ، به شما مي گويد كه :    طرف مقابل شما در گذشته چه كاري انجام داده است و    در مذاكرات آينده با شما ، ممكن است چه كاري انجام دهد .ارتباط بين اين دو قوي و آشكار است چرا كه اگر از آنچه آنها در مذاكرات گذشته خود انجام داده اند ، مطلع باشيد ، مي توانيد از

اين اطلاعات درباره اينكه در مذاكره چه خواهند كرد ، استفاده كنيد . اين حدسيات در مورد اقدامات آينده آنها ، براي حال هم مي تواند مفيد باشد ( حالي كه شامل تصميماتي است كه به زودي در مورد روشها و وسايل مذاكره خود در آينده اتخاذ خواهد كرد ) .فصل چهارم – استراتژيها و تاكتيكهااگر شما از يك فرد نظامي درباره معناي استراتژي يا تاكتيك بپرسيد ، احتمالاً آنچه او مي گويد شبيه تعريف زير است كه از يك ديكشنري نظامي استخراج شده است :" استراتژي اساساً با تاكتيك فرق دارد ، تاكتيك به معناي حركت مكانيكي ابزار ، ماشين آلات نظامي و سربازاندر قالب طرح و برنامه اي است كه توسط استراتژي تدوين شده است "از طرف ديگر اگر شما از يك استاد دانشكده مديريت يا يك تحليلگر بازرگاني در مورد مفهوم استراتژي  يك شركت سوال كنيد ، احتمالاً تعريفشان به قرار زير است :" استراتژي موضوعي است كه كسب و كار يك شركت را يكپارچه مي سازد "اما زماني كه اين لغات را در مذاكره به كار مي گيريد مفهومي با ظرافت اما عميقاً متفاوت به خود مي گيرد چون استراتژي كه شما در مذاكره مي پذيريد به مذاكره شما خطي مشي و مسير اقدام خاصي ميدهد و سبب مي شود همه آنچه در مذاكره انجام مي دهيد ، يكپارچه شود . هدف استراتژي كسب يا تامين تعدادي هدف تعريف شده است . در حالي كه استراتژي ، نتيجه يا هدف نهائي را نشان ميدهد ، اين تاكتيك است كه شما را به آنجا مي رساند . تاكتيكها در مورد جزئيات اقدامات

و ماهيت عكس العمل هاي شما ، نسبت به اقدام طرف مقابل است . بعنوان مثال : فرض كنيد شما قصد سفر از لندن به پاريس را داريد . استراتژي شما براي اين مسافرت ، انجام سفير اقتصادي و دلنشين و رسيدن به پاريس در سوم ژوئيه ، ساعت 30/8 شب به موقعيت محلي است . تاكتيك شما شيوه و نحوه انجام اين سفر خواهد بود . شما مي توانيد با هواپيما ، ترن ، قايق يا اتومبيل (به تنهايي يا تركيبي از همه ) و همچنين در روز يا شب سفر كنيد .تصميماتي كه در اين موارد مي گيريد ، تصميمات تاكتيكي هستند . در عمل ، خط فاصل استراتژي و تاكتيك هرگز به اين وضوح نيست و در واقعيت ، اقتضاء و روابط متقابل بين استراتژي و تاكتيك ، اغلب اين مرز را از ميان بر مي دارد . همچنين بين آنچه شما براي استراتژي و تاكتيك برنامه ريزي مي كنيد و آنچه موفق به انجام آن مي شويد ، تفاوت وجود دارد . با وجود اين ، تصميم گيري در مورد استراتژي كه در مذاكره دنبال مي نماييد و تاكتيكي كه براي نيل به آن تعقيب مي كنيد ، بخش مهمي از مرحله آمادگي شما براي مذاكره خواهد بود .برد يا باختآنچه درباره مذاكره در روزنامه مي خوانيد يا در برنامه هاي راديويي يا تلويزيوني مي شنويد ، اغلب در برگيرنده" برندگان " يا " بازندگان " هستند . در مباحثات صنعتي يا موارد مربوط به حقوق و دستمزد ، معمولاً پيروزي براي يك طرف و شكست براي طرف ديگر وجود دارد

. اما مذاكره چيزي است كه همراه با فردي ديگر انجام مي دهيد نه در مقابل او . در واقع اين نوع مذاكرات عموماً شامل مباحثاتي است كه بين مذاكره كنندگان حرفه اي انجام مي شود . مباحثاتي كه هدفشان نيل به توافق است ، توافقي كه منافع همه افراد درگير را متضمن است . برداشتن اين گام يعني خارج شدن از جدال خصومت آميز نگرشي مبتني بر برد – باخت و قدم نهادن براي ايجاد فضاي مصالحه و توافقهاي مشترك ، اولين تصميم استراتژيك شماست ؛ اما اين اختياري نيست . از آنجا كه بدنبال اين هستيد كه يك مذاكره كننده اثر بخش باشيد ، اقدام براي آفرينش توافق مشترك و توانايي كار با هم براي مدتي طولاني ، به جاي اينكه يك اختيار باشد ، يك اجبار است . اما اين سخن به اين معناست كه طرف مقابل شما هم به همين شيوه به مذاكره نگاه كند يعني ممكن است وي مذاكره كننده غير اثر بخشي باشد . اين دست مذاكره كنندگان به دنبال اين هستند كه  در كوتاه مدت و سريع به منافع خود برسند و به صورت جهشي برنده شوند . آنها از عدم آمادگي طرف مقابل ، سود مي برند . شما بعنوان يك مذاكره كننده اثر بخش بايد قادر باشيد كه از عهده اين سبك برد – باخت تهاجمي برآييد .فصل پنجم – كجا ، كي و چگونهمكان مذاكرهمكان ها مهم هستند . همه ما مطلوبهايي داريم ، مكانهايي كه در آنها احساس آرامش ، راحتي و شادي مي كنيم و خاطرات خوش گذشته برايمان تداعي مي شود .

همچنين مكانهايي نيز وجود دارد كه ما در آنها احساس خوبي نداريم ، راحت و شاد نيستيم و ياد آور خاطرات تلخ و پراسترس گذشته مان هستند و در كل احساس آرامش به ما نمي بخشد . مكاني كه براي مذاكره بر مي گزينيد ، داراي اهميت است و انتخاب مكان مناسب ، به اندازه ساير اجزاي آمادگي ، حائز اهميت است .اولين سوالي كه در مورد مكان مذاكره با آن مواجه مي شويد ، درباره مالكيت محل است كه مذاكره در خانه يا خارج از آن انجام ميشود . البته در بعضي از موقعيتهاي مذاكره اي ، شرايطي وجود دارد كه حق انتخاب را از شما سلب مي كند بعنوا ن مثال ، زماني كه در مورد قيمت فريزر مذاكره مي كنيد ، غير ممكن است كه بتوانيد آن را در مكان خود انجام دهيد . شما در فروشگاه خواهيد بود و احتمالاً كنار مدل فريزر ايستاده ايد به عبارت ديگر شما در محل فروشنده هستيد . هر جا كه مذاكره مي كنيد بايد محلي باشد كه شما :    به لحاظ فكري و جسمي در آن احساس راحتي مي كنيد .    مي توانيد همه آنچه را كه گفته مي شود ، بدون حواس پرتي بشنويد .    همه امكاناتي را كه نياز داريد ، داشته باشيد مثل صندلي و ساير امكانات شنيداري و ديداري .    امكانات اقامت يك شنبه را داشته باشيد (در صورت ضرورت) .    به حد كافي مطمئن و ايمن باشيد كه بتوانيد مذاكره تان را خصوصي انجام دهيد .فضاي مذاكرهفضا در مورد مذاكره مرز اوليه است . روشهايي كه شما از فضاي

اطراف خود در مذاكره استفاده ميكنيد ، مثل خود شما ، متمايز و خاص هستند . چرا كه همه يك فضاي شخصي دارند . اين فضا تقريباً مشابه دايره اي است كه در مركز آن هستيم و فضاي شخصي ما بيشتر در جلوي ما هست تا در پشت سر ما . اندازه اين دايره به شخصيت ، سن ، جنس و موقعيت ما بستگي دارد . همچنين تحت تاثير احساسي كه نسبت به طرف مقابل داريم ، اينكه او را دوست داريم يا از او متنفريم . روشهايي كه ما از قسمتهاي مختلف اين فضا استفاده مي كنيم ، پيامدهايي به افراد اطراف ما مي دهد . بعنوان مثال ، اگر تمايل به كنترل جلسه اي داشته باشيد بهترين جا ، نشستن در راس ميز و اگر ميزي وجود نداشته باشد ، در بزرگترين صندلي يا نشستن در يك موقعيت كليدي در اتاق است . فاصله اي كه ما بين خود و افراد ديگر مي گيريم ، معادل احساسي است كه در مورد آنها داريم . بعنوان مثال ، بيشتر گفتگوهاي غير رسمي كه ما داريم در فاصله نيم متري يا حدود يك متري ما و طرف ديگر مذاكره انجام مي گيرد . در مذاكرات رسمي تر اين فضا به سه و نيم متر هم مي رسد و شما مجبوريد بلندتر صحبت كنيد و گفتار خود را با حركات و حالات چهره و نگاه كردن به طرفي كه با او در حال صحبت هستيد تكميل كنيد . شما به افرادي كه دوست داريد و به تاييد آنها نيازمنديد ، نزديك تر مي شويد و از

افرادي كه دوست نداريد و به نوعي با آنها متفاوت هستيد فاصله مي گيريد و دورتر مي نشينيد . همه اين عوامل در روشي كه شما از فضاي مذاكره تان استفاده مي كنيد ، تاثير گذار است .زمان بندي و سرعتزمان و نحوه مذاكره شما ( وقت و سرعت ) تاثير قابل توجهي روي نتيجه آن دارد . بعنوان مثال ، اگر شما در حال مذاكره درمورد موضوعي هستيد كه ناگهان بوجود آمده باشد يا در مورد آن احساسات قوي داشته باشيد ، ارزش آن را دارد كه سعي كنيد سرعت آن را اندكي كاهش دهيد . انجام اين كار مشكل است بويژه اگر شما نخواهيد به نظر ، تلف كن يا مخرب بياييد ؛ اما ارزشمند است . تصميمهايي كه تحت تاثير احساسات شديد اخذ مي شوند ، اغلب پس از گذشت زمان و برگشت آرامش كه حقايق و نظرات متفاوتي را آشكار مي سازد ، بايد مورد بازنگري مجدد و حتي تجديد نظر قرار گيرند . اما موقعيتهايي نيز وجود دارند كه نيازمند يك اقدام سريع و اثر بخش از جانب شما هستند . بعنوان مثال ، فرض كنيد در مذاكراتتان ، طرف مقابل موقعيتي را فراهم مي آورد كه روشن است و شما مي دانيد كه خواهيد پذيرفت . اما اغلب متخصصين مذاكره ، معتقدند كه تحت چنين شرايطي ، نبايد زود پذيرفت ، بايد به طرف  مقابل هم اجازه دهيد كاملاً مانور كند . اما به نظر من با توافق سريع تر و شادتر ، موفقيت بيشتري عايد شما مي شود . انجام اين كار در واقع به جاي اينكه روابط

شما را با طرف مقابل تضعيف كند ، آن را تقويت مي كند . شما احترام او را جلب خواهيد كرد و بعنوان مذاكره كننده اي ظاهر مي شويد كه نه فقط اثر بخش بلكه منصف است .سبك مذاكرهمي توان گفت كه سبك مذاكره " شيوه انجام كار است " . انتخابي كه شما براي سبكتان داريد ، بسيار گوناگون هستند . شما مي توانيد هر آنچه مي خواهيد باشيد : پرشور يا محتاط ، سرزنده يا خموده ، آرام يا برآشفته ، باز يا بسته ، دوستانه يا خشن ، تهاجمي يا منفعل . اما انتخاب سبك براي مذاكرات يك چيز است و تداوم آن ، بويژه هنگام  فشار قابل توجه ، يك چيز كاملاً متفاوت ديگر . به همين علت بايد سبكي را انتخاب كنيد كه با آن راحت هستيد . اگر شما بخشي از يك تيم مذاكره باشيد ، با سبك آزادي عمل بيشتري خواهيد داشت . روش عاقلانه اين است كه از اين مساله بهره برداري كنيد و به هم تيميهاي خود نقشهايي بدهيد كه با سبكهاي طبيعي آنها ، سازگار است . بعنوان مثال ، عاقلانه نيست به فردي كه به طور طبيعي چهره اي بشاش و گويا دارد ، سبكي را بدهيد كه نيازمند چهره اي عبوس ، خشك و بي حالت است و انتظار داشته باشيد كه اين حالت چهره خشك براي طولاني مدت دوام يابد . براي اكثريت ما ، سبكي اثر بخش است كه به حالت طبيعي ما نزديك است ، با آن احساس راحتي مي كنيم و بدون تحمل فشار زياد ، مي توانيم آن

را تداوم بخشيم . اين سبك در برگيرنده سه ويژگي است زيرا زماني كه از آن استفاده مي كنيم : حساب شده كار مي كنيم – بادقت – و آرام هستيم . اينها بدين معناست كه شما تقريباً آماده ايد ، اما آرامش موضوعي است كه با اطلاعاتي شروع مي شود كه شما در مرحله آمادگي كسب كرده ايد و آن را به خوبي انجام داده ايد و در چند قدم ساده تكميل مي شود ، قدمهايي كه بمنظور آمادگي براي مذاكره بر مي داريد .فصل ششم – مهارتهاي ارتباطيبراي فرايند مذاكره ، توانايي برقراري ارتباط اثر بخش ، اهميت حياتي دارد . با اين وجود بسياري از ما ارتباط برقراركنندگان خوبي نيستيم . ما لنگ لنگان ، ارتباط برقرار مي كنيم و اغلب اوقات از رسيدن به اهدافمان باز مي مانيم و زماني كهمي بينيم ديگران آنچه را گفته ايم يا نوشته ايم درك نكرده اند ، مات و مبهوت مي مانيم . اگر علت آن را درك كنيم ، ديگر جايي براي شگفت زدگي باقي نمي ماند . اين يك مشكل رايج و فراگير است . به نظر مي آيد كه اغلب ما بعنوان يك انسان ، ارتباطات را بيشتر اوقات به جاي درست ، غلط برقرار مي كنيم . اما مي تواند كه اينطور نباشد ، ارتباط خوب ، اثر بخش و متمركز را مي توان ياد گرفت و نتايج شگفت انگيزي به دست آورد . آيا توجه كرده ايد كه تا چه حد ارتباط برقرار كنندگان ، متمايز هستند ؟ آنها مي دانند كه كي و چه وقت صحبت كنند و

چگونه از مكث و بالا و پايين كردن آهنگ مناسب صدا استفاده نمايند . اما ارتباط اثر بخش ، تنها در مورد روش گفتن شما نيست ، در مورد آنچه شما مي گوييد نيز هست . يادگيري همه آنها يعني محتوا و نحوه گفتن ، براي مذاكره شما حائز اهميت است . اگر بتوانيد اين كار را انجام دهيد ، نه تنها از طرف مقابل خود در مذاكره بيشتر خواهيد دانست بلكه آگاهي مي يابيد كه بهترين زمان و شكل برقراري ارتباط اثر بخش چگونه است . زماني كه اين كار را مي كنيد ، نه تنها در موقعيت برتر خواهيد بود بلكه به يقين بليط موفقيت را بدست خواهيد آورد .اما مبدل به يك فرد ماهر شدن ، در برقراري ارتباط ، يعني تغيير از شيوه پرتاب تير و برخورد يا عدم برخورد به هدف ، به شيوه پرتاب و برخورد به هدف به طور هميشگي ، يك شبه اتفاق نمي افتد . بايد روي آن وقت بگذاريد . كلمات و عباراتتان را آماده كنيد و ديدگاهتان را روشن تر بيان كنيد .هدفتان را به يقين براي خود تا آنجا كه مي توانيد روشن و صريح سازيد . به طور خلاصه همان طور كه خود را براي مسابقه دوري ماراتون در بوستون يا لندن آماده مي كنيد ، بايد براي مذاكره نيز به خود آموزش دهيد و خود را آماده كنيد .ما همه به برقراري ارتباط نياز داريم و نبايد در اين مورد ترديدي داشته باشيم زيرا زماني كه شما صحبت مي كنيد يا مي نويسيد ، به دنبال بيان اهداف خود در جنگ

، عشق و يا خشم هستيد . در دنياي كاري ، با تعداد بيشماري از افراد مانند مشتريان ، همكاران ، روسا و ... ارتباط برقرار مي كنيد يا حداقل سعي بر اين داريد . شما نياز داريد كه با هر يك از آنها به روشني و به صورتي اثر بخش ارتباط برقرار كنيد . در خارج از محل كار هم وضعيت همينطور است و شما با مغازه دار ، آرايشگر ، دندانپزشك و ... بايد ارتباط برقرار كنيد و همانند ارتباطات محل كار ، بايد آن را به شيوه اي اثر بخش انجام دهيدارتباط چيست و چرا بايد آن را برقرار سازيد ؟شما اين كار را انجام مي دهيد تا افرادي را كه با آنها كار مي كنيد ، بازي مي كنيد ، خريد مي رويد يا زندگي مي كنيد ، متقاعد سازيد ، اطلاع دهيد ، آموزش دهيد ، گول بزنيد ، و يا حتي فريب دهيد . براي انجام اثر بخش اطلاعات به چند مهارت نياز داريد . اما اين مهارتها فقط مهارتهاي قديمي نيستند ، مهارتهايي هستند كه به معناي توانايي شما براي  نوشتن ، روان صحبت كردن ، توان ارائه اثر بخش اطلاعات ، حقايق و احساسات است . اما اين تنها شما نيستيد كه به برقراري اطلاعات نياز داريد ديگران هم به برقراري ارتباط با شما نياز دارند . بدين معنا كه از جانب شما مهارت شنيدن و گوش دادن ، دريافت و پاسخگويي به اطلاعات ، حقايق و احساساتي كه ديگران مي فرستند ، ضرورت دارد .اصول ارتباطاتاگر به ديكشنري آكسفورد يا وبستر رجوع كنيد ، ارتباطات بعنوان

" عمل بيان ، ارائه يا آشكار سازي به ديگران " تعريف شده است . ارتباطات در دو مورد :-    انتقال اطلاعات و-    استفاده از سمبلهاي از پيش توافق شده ، يعني لغات و ارقام براي انجام اين كار است .اما مي دانيد كه ارتباطات به تمامي اين نيست ، بعنوان مثال تجربه خود شما مي گويد زماني كه تمجيد مي كنيد ، نارضايتي خود را اظهار مي داريد يا عقايد خود را بيان مي كنيد و حتي وقتي كه يك سلام ساده به دوستان يا همسايگان خود مي دهيد ، در حال برقراري ارتباط هستيد . اگر در مورد آن فكر كنيد مي بينيد كه ارتباطات محدود و شبكه وسيعي را در بر مي گيرد و بسيار فراتر از صرفاً انتقال اطلاعات است . همچنين تجربه به شما مي گويد كه ارتباطات نيز مانند مذاكرات ، در موقعيتهاي گوناگون رخ مي دهد . زماني كه يك نفر با ديگري صحبت مي كند ، زماني كه افراد ، گروه ها ، جمعيتها يا مخاطبين را خطاب قرار مي دهند . زماني كه يك گروه يا جمعيتي از افراد ، گروهي ديگر را ملاقات مي كند يا زماني كه چند نفر در يك گروه با هم صحبت مي كنند . هنگامي كه افراد با هم صحبت مي كنند براي هم مي نويسند يا با هم دست مي دهند روي هم رفته يك فرايند ارتباطي ، بسيار منعطف است اما همه ما مي دانيم كه مي تواند به ضرر ما به خطا برود .اگر قرار باشد كه ارتباطات چيزي به جز حركات سر باشد اين بازخور بايد

عوض شود . بايد اطلاعات بيشتري را در بر گيرد . زماني كه اين اتفاق مي افتد بازخور و پيام اوليه هم قادر خواهند بود كه اطلاعات ، ايده ها و احساسات رامنتقل كنند .اين دگرسويي بسيار مهم است همان چيزي است كه نظريه پردازان دگرسويي ، انتقال از ارتباط نسبي به ارتباط كامل ناممي نهند . فرايندي كه تحقق كامل آن مهارت و تجربه واقعي مي طلبد .برقراري ارتباط كامل در زندگي واقعي ، به ندرت در ارتباطات من و شما به وقوع مي پيوندند ، اما زماني كه محقق مي شود اغلب به اين علت است كه شما و طرف مقابل :-    علايق ، اهداف و آرمانهاي مشترك داشته باشيد .-    به حد كافي به هم اعتماد داشته باشيد .-    تعهدي مشترك در نيل به نتيجه اي داشته باشيد كه براي هر دوي شما متقابلاً قابل قبول باشد .مذاكره و برقراري ارتباط ، مسائل مشترك زيادي دارند ، آمادگي براي هر دو بايد به دقت و توجه انجام شود . اين آمادگي در برقراري ارتباط ، با انتخاب و توجه به آن چيزي كه شما مي گوييد يا مي نويسيد در رابطه است . انجام صحيح اين كار ، گام اصلي به طرف مبدل شدن به يك برقرار كننده اثر بخش ارتباط است . بعنوان مثال در اين آمادگي بايد همه چيز را درباره طرف مقابل در نظر بگيريد . مثلاً زبان و مهارتهاي زباني ، اينكه از نظر مكاني دور است يا نزديك ، آيا در دسترس است و قادر است عكس العمل به پيام شما نشان دهند يا نه .تقريباً در

همه مذاكرات ، شما از لغات گفتاري استفاده مي كنيد چرا كه مستقيم و انعطاف پذير هستند . مي توان آنها را به طور رسمي يا غير رسمي و كامل يا خلاصه و به روشي كه احساسات و سبك شخصي را منعكس سازد به كار برد . لغات گفتاري را مي توان ثبت كرد يا از طريق راديو يا تلويزيون ، براي انتقال به گروه ها يا ساير افراد استفاده نمود . زماني كه با ديگران صحبت مي كنيد :-    مي توانيد سبب شويد كه تصور كنند ، مورد مشورت قرار گرفته اند .-    مي توانيد علاوه بر ايده ها ، احساسات خود را نيز منتقل كنيد و-    مي توانيد سايرين را قادر سازيد كه با شما هم عقيده شوند .ما به ندرت از لغات مكتوب براي مذاكره استفاده مي كنيم ، هر چند به شيوه هايي كه ما توافقات خود را ثبت مي نمائيم و به دنياي  بيرون ارائه مي دهيم ، بستگي دارد . علت اصلي استفاده محدود از مطالب مكتوب ، به ماهيت غير مستقيم آن مربوط است . براي انجام موفقيت آميز مذاكره ، شما بايد از اثر متقابل كلمات گفتاري استفاده كنيد . هر چند كلمات نوشته شده هم ، فوايد خود را دارند . بعنوان مثال شما را قادر مي سازد كه ايده ها و احساسات خود را بدون اجبار به پاسخگويي به عكس العملهاي ديگران ، اظهار كنيد . غير مستقيم بودن آن ، شما را قادر مي سازد كه روي انتخاب واژه ها و پيامهاي نوشتاري خود بيشتر بينديشيد و پيامهاي نوشته شده شما مي توانند تا

زماني كه از نوع آنها رضايت پيدا كنيد ، تغيير شكل يابند . نوشتار هم مي تواند ، همانند شكل گفتاري ، خلاصه يا طولاني ، رسمي يا غير رسمي باشد و براي يك نويسنده با تجربه ، سبك فردي او را منعكس سازد . در پايان، هر روش يا وسيله اي در ارتباطات شما مورد استفاده قرار گيرد ، باز هم بايد تاكيد كرد كه مذاكرات خوب ، نيازمند ارتباطات خوب هستند . فصل هفتم – آماده نمودن خود : حق طلبيحق طلبي هميشه تاكتيك خوبي نبوده است . در ابتدا ، حق طلبي توسط مردم به معناي طلبيدن صرف حقوق ، خواسته ها و آرزوهاي خود بود ، آن هم به قيمت از دست رفتن حقوق ، خواسته ها و آرزوهاي ديگر افراد ، اما گذشت زمان و ايجاد تغيير ، اين ديدگاه را لطيف تر ساخت و اكنون نوع ديگري به آن نگاه مي شود . يكي از ساده ترين راه ها براي يافتن معناي حق طلبي ، اين است كه دريابيم ، حق طلبي چه چيزي نيست ؟ حق طلبي بعنوان مثال به معناي تهاجم نيست . تعريف رايجي كه ديكشنري از رفتار تهاجمي ارائه مي دهد ، حملات بي جهت ، اشتياق براي دعوا و تهديد است . افرادي كه تهاجمي هستند ، مي خواهند خواسته هاي خود را به ديگران تحميل كنند و براي نيل به آنچه مي خواهند ، بر ديگران اعمال قدرت نمايند . مذاكره كنندگان تهاجمي بسيار رقابتي هستند . آنان از تعارض بعنوان يك اهرم استفاده مي كنند و سبك رقابتي ، مديريت تعارض را

به كار مي گيرند سبكي كه آنان مي برند و اطمينان حاصل مي كنند كه ديگران مي بازند . همه اينها تفاوت اساسي با حق طلبي دارند . از جمله يكي از موقعيتهايي كه حق طلبي مي تواند ارزشمند باشد ، در هنگام مذاكرات پردغدغه و اضطراب آور است .مذاكره و استرس همراهاني جدايي ناپذيرند . شما دلواپس شكست هستيد و نمي خواهيد مورد سوء استفاده يك مهاجم يا مخالف خود قرار گيريد كه به قيمت ضايع شدن حقوق شما ، آماده تامين نيازهاي خويش است . حتي زماني كه همه چيز به خوبي پيش مي رود ، ممكن است احساس نااميدي كنيد ، زيرا طرف مقابل در پاسخگويي به پيشنهادات شما كند است يا تمايل ندارد يا نمي تواند توافقهايي را كه اظهار مي داريد ، تصديق كند . همه اين احساسات كاملاً طبيعي هستند چرا كه شما انسان هستيد و انسانها احساس دارند .اما داشتن اين احساسات در مذاكره ، تقريباً بدون آنكه از آن آگاه باشيد ، مي تواند سبب شود كنترل تان را از دست بدهيد زيرا زماني كه بدين طريق تحريك شويد يعني دكمه عصبانيت شما را فشار دهند ، به سادگي عصبانيت بروز مي كند و زماني كه عصبانيت غلبه كند ، به آرامي به سمت سراشيبي شكست رهسپار مي شويد .استرس و دوست صميمي آن يعني خشم ، عكس العملهاي بدني شما نسبت به عوامل بيروني هستند . استرس و خشم آشكار هستند بويژه در چهره شما . مثلاً وقتي كه فردي گستاخ يا تهاجمي است ، به شما گوش نمي دهد ، موذي است يا سوالات شما

را بي پاسخ مي گذارد يا اينكه با شما صادق نيست ، شما دچار خشم و استرس مي شويد . كنترل تعداد محدودي از اين حوادث و وقايع بيروني ، در دست شماست . نه شما و نه من ، نمي توانيم ديگران را وادار سازيم كه مودب و صادق باشند . زماني كه اين چنين اتفاقاتي مي افتد ، شما دچار استرس مي شويد . شما بيش از همه نياز داريد كه راههايي بيابيد تا بتوانيد بدون آنكه تحت تاثير قرار گيريد از اين احساسات به نفع خود استفاده كنيد . روشها و وسايل انجام اين كار( مذاكره آرام ) عبارتند از :-    شناسايي آنچه رخ مي دهد -    دوري از خشم-    صحبت قاطعانهبخش دوم - انجام مذاكرهفصل هشتم –  گفت و شنود ، گوش دادن و ارائه پيشنهاد بهترين مكان براي شروع  مذاكره ، ورود به فضاي مذاكره و آغاز آن است . ورود و شروع ها به ندرت آسان هستند اما خلق جو مناسب ، از ابتدا اهميت دارد و تقريباً به اندازه آمادگي كه شما براي آن زحمت زياد و طولاني متحمل مي شويد ، حائز اهميت است  . از يك شروع خوب بايد اطمينان حاصل كنيد و به خود و آنچه كه قصد كسب آن را داريد ، اعتقاد داشه باشيد ؛ اما اين يك عقيده بدون قيد و شرط و خودبينانه نيست بلكه باروري است كه بر مبناي اعتقاد استوار است . روي هم رفته آماده شده ايد ، مي دانيد كه كه چه مي خواهيد ، در مورد آن آگاه هستيد و مي دانيد چگونه براي بدست آوردن

آن تلاش كنيد . بنابراين مذاكرات خود را به شيوه درست و با توجه به نكاتي از قبيل : دلپذير بودن ، قاطع بودن و محكم آغاز كنيدانجام صحيح اين كار ، تنشيم آةنگ مناسب صدا و ايجاد جوي مناسب در آغاز كار ، يك قدم حياتي است . اگر شما آن را درست انجام دهيد ، قدم مهمي به سمت رسيدن به توافق برداشته ايد و اگر درست انجام ندهيد سرابالايي دشواري را پيش رو داريد . ملاقت يك نفره ، نوعي تشريفات است . فرقي ندارد براي بار نخست باشد يا چندمين بار ، قوانين يكسان است . شما لبخند مي زنيد ، كلمات مناسب مي گوييد و دست مي دهيد . همه اينها در شرايط مناسب و درست خود ، قابل قبول هستند . اما زماني كه با .ضعيت مطابقت ندارند ، هر يك مي توانند منجر به نتيجه گيري اشتباه در مورد شما (بعنوان يكفرد ) شوند .

راهبردهاي مديريت منابع انساني

نوشته: مايكل آرمسترانگ

مترجمان: دكتر خدايار ابيلي - حسن موفقي - تلخيص: نيلوفر نصيري

اساس راهبرد منابع انسانيراهبرد منابع انساني درباره تصميماتي است كه بر بكارگيري و بهسازي كاركنان و بر روابط موجود بين مديريت و افراد تحت سرپرستي آنها تاثير عمده و ديرپايي مي گذارند.

فلسفه وجودي راهبرد منابع انساني حمايت از تحقق راهبرد كسب و كار است. چنين حمايتي بايد هم انفعلي و هم آينده ساز باشد.يك رويكرد تكراري در شرايط آرماني زماني پذيرفته شده است كه در آن مسئولان راهبرد منابع انساني هم آينده ساز و هم انفعالي باشند. يعني ضمن كمك به شكل گيري راهبرد كسب و كار تناسب راهبرد بين راهبرد

كسب و كار و راهبرد مربوط به منابع انساني را تضمين كنند.راهبرد كسب و كار و ماهيت آنكارشناسان راهبرد كسب و كار معتقدند كه اين راهبرد جهت سير شركت را براي نيل به مزيت رقابتي پايدار در محيط خود تعيين مي كند. به عبارت ديگر راهبرد ابراز تمايلي است كه سازمان به تخصيص درازمدت منابع مهم خود دارد چنان راهبردي ابراز رسيدگي به مسائل مهم يا عوامل موفقي در سطح شركت و يا بخشي از آن است.كارشناسان متولي راهبرد بين راهبرد و اهداف كسب و كار، برنامه ها، پيش بيني هاي مالي، اهداف ارزش سهام دار يا ساير نتايج كليدي تفاوت قائل مي شوند. سطوح راهبرد كسب و كاردو سطح متفاوت راهبرد كسب و كار قابل تشخيص است. به طور كلي راهبردع در سطح كل شركت احتمالا با تركيب و عملكرد مجموعه كسب و كارهايي سر و كار داشته باشد كه شركت را تشكيل مي دهد. راهبرد در سطح كل شركت به ويژه با موارد زير سر و كار دارد:-    رسالت شركت-    انسجام مجموعه كسب و كار-    ادغام ها، خريد مالكيت شركتها و خارج كردن سرمايه از شركتها-    آداب و رسوم نحوه اداره و كنترل كسب و كاررويكردهاي راهبرد در شركتهاي گوناگونگولد و كمپبل سه سبك اداره راهبرد را تعريف كرده اند. آن سه سبك مورد پذيرش شركتهاي زير قرار گرفته اند.1-    شركتهاي واجد برنامه ريزي راهبردي كه معتقدند دفاتر ستادي شركت آنها بايد با ايجاد فرايندهاي برنامه ريزي عالي و سهيم شد در جوهر تفكر راهبردي در تدوين راهبردهاي واحد كسب و كار مشاركت كنند و آن را تحت تاثير قرار دهند.2-    شركتهاي واحد كنترل راهبردي كه ضمن پرداختن به برنامه ريزي

واحد كسب و كار، به سازمان دهي واحدهاي كسب و كار مستقل و سودآور و تفويض ابتكار عمل بيشتري به مديريت واحد كسب و كار معتقدند.3-    شركت هاي واجد كنترل مالي. از اين سبك در مواردي استفاده مي شود كه ستاد مركزي وظيفه اصلي خود را تضمن هزينه ها، توافق در مورد مقاصد شركت، نظارت بر عملكرد در راساي مقاصد تعيين شده و اقدام در سامان دهي مجدد تيم هايي مي داند كه مديريت عملكرد ضعيف دارند.تدوين راهبرد كسب و كارغالبا فرض بر اين است كه تدوين راهبرد، فرايندي تحليلي، نظا مند و سخت است. اما لزوما چنين نيست. تبيين راهبردهاي كسب و كارراهبردهاي كسب و كار لزوما به صورت نوشته مطرح نمي شوند، اگرچه طرح آن به اين صورت از نظر داشتن محلي مشخص براي مراجعه به منظور برنامه ريزي و كنترل داراي مزايايي است. شركتهاي داراي مديريت و كنترل راهبردي احتمالا بيشتر برنامه هاي راهبردي رسمي و درازمدتي آماده مي كنند ولي در شركتهاي مبتني بر كنترل مالي به بودجه هاي يك ساله با متمم بودجه مورد نياز اكتفا مي شود.تلفيق راهبرد كسب و كار و راهبرد منابع انسانيبراي فراهم ساختن توافق و هماهنگي بين كسب و كار و راهبرد منابع انساني به نحوي كه راهبرد منابع انساني از تكميل كسب و كار حمايت و در واقع به تعريف آن كمك كند، نوعي تلفيق راهبردي ضرورت دارد. هدف از اين كار ايجاد تناسب راهبردي و وفاق بين اهداف سياستگذاري مديريت منابع انساني و كسب و كار است.مشكلات تلفيق1-    تنوع فرايندها، سطوح و سبكهاي راهبرديسطوح متفاوت تدوين راهبرد و سبكهاي مورد انتخاب سازمانها احتمالا حصول يك ديدگاه منسجم از ماهيت راهبردي منابع

انساني متناسب با راهبردهاي كلي كسب و كار و تعيين نوع همكاري هاي منابع انساني مورد نياز در طول فرايند تدوين راهبرد كسب و كار را با مشكل مواجه مي سازد به عبارت ديگر امر تمركز بر راهبردهاي منابع انسان احتمالا امري دشوار است. 2-    ماهيت تكاملي راهبرد كسب و كاراحتمالا تعيين دقيق راهبردهاي مناسب منابع انساني را مشكل مي سازد.3-    فقدان راهبردهاي مدون كسب و كاربه مشكلات روشن ساختن مسائل كسب و كار راهبردي مورد بررسي راهبراي منابع انساني مي افزايد.4-    ماهيت كيفي مسائل منابع انساني راهبرهاي كسب و كار درصددند و يا حداقل تمايل دارند تا به صورت نمودارهاي رايج و داده هاي اوليه در ارتباط با ساختار مجموعه رشد، موقعيت رقابتي، سهم بازار، سودآوري و ... تبيين شوند.رويكردهاي پرداختن به اين مشكل1-    درك نحوه شكل گيري راهبرد كسب و كار2-    درك مسائل كليدي كسب و كاربنابراين راهبرد كسب و كار دستورالعمل راهبرد منابع انساني را در حيطه هاي زير تعيين مي كند:-    تجهيز منابع-    كسب و پرورش مهارتها-    فرهنگ، ارزشها و نگرشها-    تعهد-    بهره وري -    مديريت عملكرد-    پاداشها-    روابط پرسنليدر حالي كه همه اين حيطه ها احتمالا در سطح واحد كسب و كار ظاهر مي شوند، مسائل راهبردي متعددي نيز در سطح كل شركت وجود خواهد داشت كه احتمال دارد بر راهبرد نيروي انساني عميقا تاثير بگذارند. آن مسائل عبارتند از:-    رسالت شركت-    ارزشها، فرهنگ و سبك شركت-    فلسفه سازماني و رويكرد مديريت بر افراد-    مديريت عالي به عنوان منبع مهم شركت 3- ايجاد روشهاي پيوند كسب و كار با راهبرد منابع انساني بيانيه راهبرد منابع انساني- بخش الفراهبرد انتخابي كسب و كار با مولفه هاي زير سر و كار دارد:-   

تصاحب دو كسب و كار جديد و تلفيق آنها با كسب و كارهاي بخش الف-    اجراي برنامه عمد سرمايه گذاري در تكنولوژي يك محصول جديد-    توسعه مداوم راهبرد توليد سلولي بخش الف در جهت ساده سازي كسب و كار-    انحلال يك كارگاه و انتقال امكانات آن به كارگاهي ديگر-    ساماندهي مجدد يك واحد كسب و كاردر پرتو راهبرد انتخاب شده كسب و كار، اهداف راهبردي منابع انساني بخش الف عبارتند از:-    تلفيق و ادغام ساختار سازماني و تيم هاي مديريت كسب و كار واحدهاي ب و ج در بخش الف-    افزايش سرمايه گذاري در تكنولوژي هاي جديد از طريق برنام هاي هدفمند پرورش مهارتها، افزايش بهره وري و اثربخشي كاركنان و كاهش ضايعات.-    اداره و كنترل فرايند كوچك سازي، سازمان دهي مجدد كاركنان مبتني بر مسائل انساني و برخورد مسئولانه.-    ايجاد آداب و رسوم فرهنگ روشن براي بخش مورد بحث بر اساس ارزشهاي مرتبط با راهبرد كسب و كار.عناصر اصلي راهبرد منابع انساني- تجديد ساختار سازماني و آموزش مديريت در جهت حمايت از:* تلفيق دو كسب و كار تصاحب شده* موقعيت يابي مجدد حمايت از محصول- طراحي شغلي با عملكرد بالا در كارگاه ها- استقرار سيستم هاي جديد مدريت عملكرد و پرداخت عملكرد- اعمال مقررات نوين بازنشستگي زودرس براي مديريت- اعمال برنامه ها جابجايي جذاب براي كاركنان منتخب- اعمال برنامه تعديل براي ساير كاركنان- تاكيد مجدد بر مديريت كيفيت جامعتدوين راهبرد منابع انسانيخلاصه كلام تا اين مرحله از بحث اين است كه راهبرد منابع انساني مي تواند به عنوان يك نيروي تلفيق كننده مورد استفاده قرار گيرد و لايه اي مختلف را به صورت يك نيروي كلي راهبردي يكپارچه درآورد.لازمه هاي اصلي راهبرد

منابع انساني تحقق موارد زير است:-    راهبرد منابع انساني از سوي راهبرد كسب و كار تبيين شده باشد.-    تحليلي و نوآور باشد.-    روشن و عملي باشد.-    انتخابي باشد و بر اولويت ها تمركز يابد.-    منعطف باشد. موضوعات مهم كسب و كار و منابع انسانيدر سال 1989 شركت كوپرزليبراند، انجمن مشاوران مديريت را در يك پژوهش پيمايشي در ارتباط با بررسي ديدگاه يكصد مدير عالي درباره مسائل منابع انساني و كسب و كار ياري داد. نتايج تحقيق نشان داد كه 84 درصد از پاسخ دهندگان منابع انساني را به عنوان يكي از سه مساله مهم اول خود رتبه بندي كردند، در صورتي كه 93 درصد آنها آن را به عنوان يكي از پنج مساله عمده خود به حساب مي آوردند. سه مساله مهم مورد اشاره عبارتند از:-    كارمنديابي (67درصد پاسخ ها)-    مهارتها (42 درصد پاسخ ها)-    بهره وري (35 درصد پاسخ ها)متداول ترين مسائل مورد اشاره نيز شامل موارد زير بود:-    دسترسي به افراد (42 درصد)-    سال 1992 (31 درصد)-    حمايت از مشتري (25 درصد)-    رقابت پذيري (25 درصد)علي رغم تاكيد بر مسائل نيروي انساني ذكر اين نكته جالب است كه يكي از مسائلي كه كمتر به آن اشاره شد روابط صنعتي (7درصد) بود.نظرات مديران عالي درباره اقدامات مورد نياز براي برخورد با اين مسائل عبارتند از:-    آموزش/ بازآموزي (56 درصد)-    پاداش/ انگيزه (41 درصد)-    استخدام افراد مسن تر (27 درصد)-    استفاده از تكنولوژي نوين (25 درصد)-    شرايط منعطف (21 درصد)-    ارتباطات (20 درصد)بنابراين بيشتر بر خصايصي چون تجهيز منابع، آموزش و انگيزش از طريق پاداش، تاكيد شده بود.راهبردهاي منابع انساني بايد بر اطلاعات لازم در ارتباط با موارد زير استوار باشد:-    راهبرد

و برنامه كسب و كار-    محيط خارجي، با توجه خاص به تامين كاركنان (مسائل جمعيت شناختي) و دسترسي به مهارت ها -    محيط داخلي، شامل مفاهيم ضمني توسعه محصول و فن آوري جديد، الزام به انعطاف پذيري بيشتر و نياز به مهارتهاي جديد و چند پيشگي.-    مسائل مربوط به بهره وري، انگيزش، ارتباطات، تعهد، مشاركت، روابط پرسنلي و غيرهراهبردهاي جذب و نگهدارينقطه شروع تدوين راهبرد منابع انساني هر سازمان، تعيين و شناسايي لازمه هاي درازمدت منابع انساني آن است. اين لازمه ها بايد به صورتي همگاني و جامع مورد ارزيابي قرار گيرد تا مباني لازم براي فرايندهاي مفصل تر برنامه ريزي نيروي انساني مهيا گردد. از يك سو هدف راهبردهاي جذب و نگهداري منابع انساني بايد تضمين اين نكته باشد كه كمبودها و نارسايي هاي منابع انساني، مانع تحقق اهداف شركت نخواهد بود و از سوي ديگر مي توان با خطر مازاد احتمالي نيروي انساني در زماني مناسب و با حداقل مشكلات فردي و كمترين وقفه در روابط پرسنلي به گونه اي مناسب برخورد كرد.راهبرد انگيزشهدف از راهبرد انگيزش بايد افزايش سهم موثر اعضا در تحقق اهداف سازمان باشد اين راهبرد به سيتم هاي مديريت عملكرد و تشويق به ويژه به نوع و ميزان انگيزه هاي مالي مورد نياز معطوف خواهد بود.راهبرد بهسازي و آموزش منابع انسانيبر طبق خواسته هاي بيشتري كه راهبرد كسب و آر در آينده بر دوش كاركنان خواهد نهاد راهبرد بهسازي منابع انساني براي بهبود عملكرد ع ملياتي خود در تمام سطوح با برنامه هاي دراز مدت مورد نياز سازمان سر و كار دارد اين راهبرد نوعي فرايندهاي مستمر بهسازي را فراهم خواهد كرد كهب ا برنامه هاي طراحي شده براي سازمان ارتباط

تنگاتنگي دارد اي برنامه ها به عنوان يك مجموعه براي اجراي راهبردهاي محصول، تكنولوژي و توسعه بازار سازمان طراحي شده اند.راهبرد توسعه سازمانيعبارتند از:-    وجود مفاهيم ضمني تحول و اقدامات لازم براي تضمين اينكه سازما در صورت مواجهه با فشارهاي ناشي از تحول با موفقيت به وظايف خود ادامه خواهد داد.-    ضرورت بروز تحول در ساختار سازان در برنامه هاي توسعه ارشزها و فرهنگ آن دو تحولات مربوط به جو و فرهنگ سازماني و سبك مديريتي.-    تلفيق مناسب فعاليت هاي متنوعي كه احتمالا از تحول ناشي خواهند شد.-    تشكيل تيم-    مديريت تعارض-    تلاش در برنامه ريزي و تنظيم اهداف براي افراد و تيم هاي كاريراهبرد پاداشراهبرد پاداش با مولفه هاي زير سر و كار دارد:-    ايجاد و توسعه فرهنگ مثبت و عملكرد- محور-    درك و تايد ارزشهاي سازمان به ويچه ارزشهايي كه با برتري، نو آوري، عملكرد، كار تيمي و كيفيت بستگي دارد.-    انتقال اين پيام به كاركنان مستعد آتي سازمان كه سازمان توقعات انگيزشي آنان را برآورده خواهد كرد.-    حصول اطمينان از اينكه در راستاي فرهنگ  سازمان، نيازهاي كسب و كار، نيازهاي كاركنان و محيط اقتصادي، رقابتي و بازاري كه سازمان در آن فعال است، آميزه و سطوح مناسبي از پاداش ارائه خواهد شد.-    تلفيق مقررات، سيستم ها و دستورالعمل هاي پاداش با راهبردهاي مهم كسب و كار و منابع انساني در جهت تامين امكان نو آوري، رشد، توسعه و جستجوي برتري-    ايجاد تمايل قوي در جهت  نيل به سطوح بالا و پايدار عملكرد، در كل سازمان، از طريق تشويق عملكردهاي موفق و ارتقاي سطوح شايستگي و مالا كمك به فرايند توان افزاييي و توانمند سازي كليه كاركنان سازمان-    مشخص

كردن انواع رفتارهاي منجر به پاداش كاركنان و نحوه پرداخت آن در جهت افزايش انگيزش و تعهد و بهبود عملكرد آنان.راهبرد روابط كاركنانراهبرد روابط كاركنان با افزايش منافع متقابل، بهود روابط و تدوين و حفظ قوانين و مقررات حاكم بر مديريت وب حث درباره مسائلي سر و كار دارد كه شركت و كاركنان آن را تحت تاثير قرار مي دهند. اين راهبرد راهبردهاي به رسميت شناخت يا رد اتحاديه ها و يا هر گونه مذاكرات كارگر- كارفرما را بر عهده خواهد داشت. راهبرد روابط كاركنان راهبردهاي مذاكرات و مشاركت كاركنان در امرو شركت و انتقال اطلاعات مربوط به عملكرد سازمان و برناهم هاي آتي آن به افراد را نيز پوشش مي دهد.اجراي راهبرد منابع انساني و ارزشيابي آنبنابه تجربه شخصي نگارنده در ارتباط با راهبردهاي منابع انساني سه مشكل اساسي وجود دارد. نخست اينكه اين راهبردها خود به  عنوان هدف تلقي مي شوند و در نتيجه تمام تلاشها به جاي سوق يافتن در جهت اجراي آنا به ايجاد راهبرد معطوف مي گردد. ثانيا اين راهبردها در عباراتي ملايم و مورد توافق همگان تدوين مي شوند. ثالثا باي ارزشيابي اين راهبردها هيچ تلاش نظام مندي صورت نمي گيرد.اجتناب از اين مشكلات به دو لازمه مهم بستگي دارد. اولا تلاشهاي مشخصي بايد صورت گيرد تا از طريق جا دادن راهبرد منابع انساني در بافت راهبرد كسب و كار امكان تزريق واقع گرايي در آن راهبرد فراهم شود به نحوي كه سه موظف راهبرد منابع انساني از سهم راهبرد كسب و كار مشخص گردد و بتوان ميزان پيشرفت در اعمال آن را بر اساس اهداف تعيين شده مورد ارزشيابي قرار دارد. راهبردهاي تامين الزام

و تعهد نسبت به تحولراهبرد تامين تعهد و الزام نسبت به تحول بايد مراحل زير را در بر گيرد:* آمادگي: در اين مرحله فرد يا افرادي كه احتمالا تحت تاثير تحول پيشنهادي قرار خواهند گرفت شناسايي مي شوند و در مورد تحول مورد نظر آگاهي مي يابند.* پذيرش: در مرله دوم اطلاعات بيشتري درباره هدف تحول، روش پيشنهادي براي اجراي تحول و تاثير آن بر افراد ذينفع ارائه مي شود هدف اين مرحله كسب آگاهي در مفهوم و ماهيت تحول و جلب واكنش مثبت افراد است. در صورت احراز شرايط زير احتمال نيل به اين هدف بيشتر خواهد بود:-    تحول، تحولي متناسب با رسالت و ارزشهاي سازمان تلقي شود.-    تحول تهديد آمزي تلقي نشود-    تحول م تضمن احتمال برآورده شدن نيازهاي افراد ذينفع باشد-    دلل قانع كننده اي براي تحول وجود داشته باشد.-    افراد ذينفع در برنامه ريزي واجراي برنامه تحول مشاركت داشته باشند.-    از اينكه د رجهت كاهش اثرات زيان آور تحول اقداماتي انجام خواهد شد آگاهي وجود داشته باشد.* تعهدتاريخچه مسائل سازمانيساليان سال فقط دو نوع سازمان يعني كليسا و قواي نظامي در ابعاد بزرگ وجود داشت. واژه پرسنل از فرهنگ واژگاني ارتش به وجود آمد كه به معني يكي از دو جز سپاه يعني افار است. (جزء ديگر مواد يعني منابع فيزيكي سپاه است) اما مفهوم وظيفه مديريت پرسنلي در اوايل قرن بيستم پديدار شد و بر سه موضوع به قرار زير تمركز داشت:1-    مديريت اداري/ پرسنلي، يا تصدي اموري مانند پرداخت حقوق و سوابق پرسنلي2-    فراهم ساختن تسهيلاتي براي افراد كه به طور كلي خدمات رفاهي ناميده مي شود.3-    ايفاي نقش به عنوان نقطه مركزي در

معامله و رفتار با كاركنان، به ويژه از طريق اتحاديه هاي تجاري آنها (يعني روابط نيروي كار). جدول- برخي از رويكردهاي تفكر درباره سازمانهارويكرد    ويژگي هاساختاري    در ارتباط با روابط سلسله مراتبي، تقسيم وظايف و نقش ها در جهت تحقق اهداف سازماني استبوروكراسي (ديوانسالاري)    در ارتباط با قدرت و اقتدار به عنوان ابزار تكميل وظايف با كارايي لازم است. از بينش هاي جامعه شناسي استفاده مي كند.روابط انساني    در ارتباط با تحقق اهداف مديريتي از طريق رفع نيازهاي اجتماعي گروه كاري است.روانشناسي سازماني    در ارتباط با نحوه تطبيق نيازهاي سازماني با نيازهاي افراد به منظور تامين رضايت و تكامل فردي است.نظريه سيستم ها(يا اقتضايي)    در ارتباط با چگونگي نحوه تطابق سازمانه در جهت پاسخگويي به تقاضاهاي متفاوت بازار، تكنولوژي و افراد است.نظريه عمل    در ارتباط با نحوه تاثير گذاري افراد بر سازمانها از طريق مفهوم بخشيدن به اعمال خود آنها است.فرهنگ سازماني    در ارتباط با هنجارهاي نانوشته اي است كه بر نحوه رفتار افراد در سازمانها اثر مي گذارد اين رويكرد از بينش هاي مردم شناسي استفاده مي كند .سازمان چيست؟مديران سازمان ها در پاسخ به سوال فوق عمدتا به تعريف ساختار آن خواهند پرداخت. با اطمينان نسبي مي توان گفت كه چارت (تشكيلات) سازماني با ترسيم ساختار سازمان بر اساس نقش ها و خطوط گزارش دهي تشكيل مي شود.-    هر فرد بايد دستورهايي را از سرپرست بلافصل خود دريافت كند.-    صرفا بايد يك زنجيره فرمان و از بالا به پايين سازمان وجود داشته باشد تا مقاصد ارتباط و هماهنگي سازمان را تحقق بخشد.-    تعداد افراد گزارش دهنده به يك سرپرست بايد محدود باشد تا امكان كنترل و هماهنگي موثر فراهم گردد.-    وجود تمايز روشني بين وظايف صف

(مانند توليد يا عمليات) و وظايف ستاد (مانند كارگزيني) ضرورت خواهد داشت.-    وظايف بايد بر طبق حيطه هاي تخصصي مختلف متمايز باشند تا امكان تاكيد بر دانش تخصصي افراد و تضمين انجام كارآمد وظايف فراهم آيد.-    به افراد بايد براي انجام وظايف ويژه مسئوليت لازم محول و اختيار كافي براي انجام آن مسئوليتها تفويض گردد.

رسالت و راهبردبيانيه رسالت از اجزاء مهم سازمان است چون ساير اجزاء بايد در جهت تحقق رسالت بيان شده مرتب و اداره شوند. از اين رو بيانيه رسالت در تشخيص مطلوب بودن يا نبودن يك تحول سازماني خاص مرجع مهمي مي تواند باشد.برخي از دستورالعمل هاي تدوين يك بيانيه رسالت عبارتند از:-    سازمان به طور معمول بايد در چه بازارهاي خاص و در جهت تحقق كدام ارزشها فعال باشد.-    از بيانيه اي استفاده كنيد كه منعكس كننده ماهيت خاص سازمان شما باشد و نه از يك بيانيه مبهم (ماند شركتي پيشرو در بازارهاي چنين و چنان) كه مي تواند به همان اندازه درباره ساير سازمانها نيز صادق باشد.-    بيانيه رسالت بايد كوتاه، واضح و به خاطر سپردني باشد.-    حصول اطمينان از اينكه راهبرد سازمان (از جمله عوامل مهم موفقيت) و مجموعه اي از ارزشهاي محوري قابل فهم و قابل انتقال به ديگران از بيانيه رسالت، حمايت مي كند.ذي نفعانبيانيه هاي رسالت در عين سودمندي، با اين خطر همراهند كه بيش از حد بر اهداف و منافع گروه كوچكي از ذي نفعن مثلا كاركنان و مالكان تمركز يابند. مفهوم ذي نفع مفهومي رسا و به معناي هر كسي است كه مي تواند در فعاليت هاي سازمان نفع مشروع و قانوني داشته باشد از ديدگاه ذي نفع حد و حدود

يك سازمان عملا وسيع تر از آن است كه يك تشكيلات سازماني استاندارد به آن دلالت دارد.تكنولوژيدر بستر سزاماني تكنولوژي به معناي ماشين الات يا تجهيزاتي است كه سازمان براي تبديل درون دادها به برون دادها از آن بهره مي گيرد، ميزان تعيين كنندگي تكنولوژي در يك سازمان بر حسب ماهيت تكنولوژي هاي اصلي مورد استفاده در سازمان متفاوت است. ساختار 1- ساختار وظيفه اي2- ساختار بخشي (واحدي)توجه: بخش ها (واحدها) احتمالا بر طبق طيف توليد يا منطقه جغرافيايي تعريف مي شوند. فرهنگ سازماني فرهنگ سازماني يك سازمان باورها، نگرش ها، فرضيات و انتظارات مشتركي را در بر مي گيرد كه در نبود يك قانون يا دستورالعمل صريح رفتارها را هدايت مي كند و در اكثر سازمانها، اكثريت موقعيت هاي مديريتي اينچنين است.فرهنگ سازمان خود را به شيوه هاي مختلف عرضه مي كند:-    هنجارها: مقررات نانوشته (معمولا حتي ناگفته) رفتار.-    ارزشها: باورها درباره آنچه كه براي سازمان مهم و سودمند است.-    سبك مديريت: شيوه هاي اعمال (يا ترك) اقتدار مديريتي.-    ابزار و مصنوعات: طرح ساختمانهاع تصوير ذهني شركت و غيره.سيستم پاداشسيستم پاداش بخش جدايي ناپذيري از هر سازمان است. سيستم هاي پاداش مقاصد گوناگوني را تحقق مي بخشند و از آن جمله است:-    تشويق افراد به قبول عضويت سازمان و ماندن در آن-    تامين تعهد نسبت به سازمان و تلاش براي آن-    تشويق رفتارهايي كه احتمالا به موفقيت سازمان منجر شود.-    حمايت از انعطاف پذيري، خلاقيت و نوآوري.•    سيستم رسمي پاداش•    پاداشهاي دروني يك شغل•    سيستم تشخيص و قدرداني: يعني شناخت نوع رفتاري كه مورد تاييد همقطاران و موجب تشويق و ارتقا است.نوع تشخيص و قدرداني مورد استفاده مي تواند بر حسب موقعيت و فرهنگ سازمان متفاوت باشد. مثالهايي از

آن عبارتند از:•    بازخورد مثبت مثلا از طريق ارزشيابي ها•    تبليغات داخلي و خارجي (معرفي فرد در داخل و خارج سازمان).•    بزرگداشت يا اهداي هداياي نمادين (يك دسته گل يا يك مسافرت تفريحي تشويقي).•    ارسال يك پيام شخصي از سوي مديرعامل و يا يكي از مديران ارشد.•    معرف به عنوان كارمند نمونه ماه يا طرح هاي مشابه ديگر.انواع پاداشهاي غير رسمي كه مديران در اختيار خود دارند، عبارتند از:•    گماردن فرد در يك پروژه معتبر•    اعطاي فرصت دستياري يك فرد ارشد•    ايجاد رابطه مريد- مرشدي با يك همكار مجرب•    ترويج تلقيهايي داير بر اينكه واحدهاي سازمان محترم و موقعيت مناسبي براي كار كردن و پيشرفت است. نقش هاي فرديهمه سازمانها از افرادي تشكيل مي شوند كه نقشهاي آنه ابا هم در تعامل است. طرحي نقش هاي فردي افراد براي مدير منابع انساني جوياي شيوه هاي تضمين اثربخشي سازمان امري مهم- ولي غالبا فراموش شده است.در وهله اول تعاريف نقش (شرح مشاغل) به نحوي نوشته شده باشن كه بتوان آنها را صرف نظر از ارتباطشان با نقش يا سازمان خاص، بر اساس عوامل به اصطلاح عمومي ارزشيابي شغل ارزيابي كرد.تعريف اهداف نقش فرد براي مشاغل نسبتا ساده و كوچك تا حدودي ممكن است سرراست باشد. اما با اين فرض كه كليه عناصر يك سازمان در تعامل با يكديگرند، تعريف رسمي نقش فرد، به هيچ وجه، تنها عامل تعيين كننده رفتار واقعي فرد در نقش سازماني او نخواهد بود. ساير عوامل به ويژه سيستم پاداش و فرهنگ سازماني نيز در نقش فرد تاثير عمده اي خواهند داشت.فرايندهاي مديريتانواع معمول فرايندهاي كليدي موجود در اكثر سازمانها عبارتند از:-    برنامه ريزي و بودجه بندي-    پردازش سفارشهاي

فروش-    توسعه محصول جديد-    توسعه سيستم هاي جديد-    مديريت روابط با مشتريان/ مراجعان مهم-    مديريت كيفيت فراگر-    برنامه ريزي جانشيني و توسعه مديريتنظر به اينكه اين مراحل مهم معمولا چند وظيفه اي و چند رشته اي هستند بچه هاي يتيمي را مي مانند كه هيچ فرد خاصي مسئول سلامت و راحت آنان نيست. بنابراين لازم است كه مدير منابع انساني كسب و كارمدار از وجود رويه هايي براي تعريف فرايندهاي مهم سازمان اطمينان حاصل كند و فرايندهاي مذكور را بر اساس معيارهاي مهم زير تجزيه و تحليل نمايد:•    زمان صرف شده•    منابع مورد استفاده•    كيفيت•    انعطاف پذيري براي رفع نيازهاي آيندهنتيجه گيري: مديريت تحولعملا كليه سازمانها با چالشهاي روز افزون عوامل موثر متعددي مانند بازار، تكنولوژي، محيط قانونگذاري، محيط اجتماعي، مسائل جمعيت شناختي و رقبا مواجهند كه واكنش موفقيت آميز سازمان به آن چالشها مستلزم دگرگوني لازم خواهد بود.در ارتباط با مديريت تحول سازماني، اهم نكات مورد نظر عبارتند از:-    تعيين مصداق تغيير آسان تر از تصميم گيري درباره نحوه انجام تغيير است.-    مقاومت افراد نه در برابر تغيير بلكه در برابر مديريت غير منطقي آن است.-    ترس از ناتواني در مبادرت به تحولع بزرگترين مانع تحول است، ولي غالبا به صورت مخالفتهاي عقلايي بيان مي شود.-    تحول همواره با شكست يا موفقيت همراه است: شكست را بايد انتظار داشت و از آن آموخت.-    تغيير رفتار از طريق ايجاد تحول در ساختارها فرايندها و سيستم هاي پاداش در مقايسه با ايجاد تحول در فرهنگ سازمان آسان تر است.-    موفقيت يك سازمان تا حد زيادي به مجموعه توان سازمان در مديريت موفقيت آميز تحول مستمر بستگي دارد.-    تحول دردآور، اما حفظ وضعيت موجود دردآورتر است.كسب مزيت

رقابتي در بازار نيروي كارراهبردهاي منبع يابي سازمان را در امور مربوط به جذب نگهداري و بهسازي منابع انساني مورد نياز براي تحقق هدفهاي خود راهنمايي مي كند. هدف اين راهبردها، توانمند سازي بنگاه در جهت تقويت قابليت ها و نقاط قوت خود از طريق جذب افراد است.تجزيه و تحليل عوامل درونينخستين گام در تحليل عوامل دروني يك پارچه ساختن راهبردهاي كسب و كار و منبع يابي است. تحليل بعدي تحليل مفاهيم ضمني منابع انساني برنامه هاي كسب و كار است كه به تحليل هاي ديگري از ذخاير و جريانات پرسنلي منجر مي شود. در تكميل اين كار مي توان در مورد چرايي پيوستن و ماندن افراد در سازمان و يا ترك آن، مطالعاتي انجام داد.تلفيق راهبردهاي كسب و كار و تجهيز منابعراهبرد كسب و كار سمت و سوي حركت سازمان را نشان مي دهد. اين راهبرد بايد بر حسب مولفه هاي زير نيازهاي منابع انساني را آشكار سازد.•    تعداد افراد مورد نياز در ارتباط با سطوح مختلف فعاليت هاي مورد پيش بيني•    مهارتهاي مورد نياز در چارچوب پيشرفتها و راهبردهاي فن شناختي و بازار/ محصول در جهت ارتقاي كيفيت و كاهش هزينه ها •    تاثير تجديد ساختار سازماني به عنوان نتيجه سياست هاي عقلاني كردن، تمركز زدايي، كاهش لايه هاي سازماني، ادغام ها، توسعه محصول يا بازار، يا معرفي تكنولوژي جديد، مثلا تكنولوژي توليد سلولي.•    برنامه هايي براي تغيير فرهنگ سازمان در زمينه هايي چون توان ارائه، استانداردهاي عملكرد، كيفيت، خدمات مشتري، كار تيمي و انعطاف پذيري كه نياز به افرادي با طرز فكرها، اعتقادات و ويژگي هاي شخصي متفاوت را نشان مي دهد.تجزيه و تحليل ذخاير و جابجايي كاركناناين تحليل نحوه ورود و خروج افراد از سازمان

و چگنگي پيشرفت آنان در سطوح و رتبه هاي مختلف سازماني را نشان مي دهد. چنين تحليلي ذخاير پرسنلي- يعني تعداد افراد استخدام شده در هر شغل يا رتبه شغلي در طول مدت خدمت يا در گروه هاي شغلي و جريانات پرسنلي- يعني ترك خدمت كرده ها، كار گماري ها و ارتقاء ها را بر حسب شغل و رتبه و بر طبق مدت خدمت ثبت مي كند. مطالعات پيمايشي درون سازمانياز مطالعات نگرش سنجي مي توان به عنوان بررسي هاي فشار سنجي كاركنان موجود استفاده كرد چرا به شركت پيوسته اند و چرا قصد ماندن يا ترك آن را دارند؟ براي تكميل اطلاعات (غالبا غير موثق) و حاصل از مصاحبه هاي مربوط به علت هاي ترك سازمان مي توان در مورد كاركنان قبلي شركت مطالعات ويژه اي انجام داد و علل ترك خدمات آنان را مورد بررسي قرارداد ضمنا مطالعاتي نيز مي توان درباره گروه هاي آسيب پذير براي ترك سازمان نظير افرادي كه كار در سازمان را اخرا شروع كرده اند و يا واجدين مهارت هاي كليدي، مخصوصا در سطوح مديريت انجام داد كه از مهارت و تجربه مورد نياز بازار خارجي برخرودارند و جايگزين كردن آنها مشكل است.تجزيه و تحليل محيطيروندهاي جمعيتي تا حدي دشواري به وجود مي آورند، اما بسياري از محدوديت هاي جايگزيني از عوامل زير ناشي مي شوند:•    سرمايه گذاري هاي ناكافي در آموزش (همانگونه كه از بررسي سرمايه گذاري در آموزش حرفه يي، از نظر تعداد روزهاي آموزش در سال و ارقام مربوط به هزينه هاي آموزشي موجود در بخش خصوصي بر مي آيد.•    كاهش جمعيت فارغ التحصيلان•    تغيير تقاضاي نيروي كار از كارگران ساده و نيمه ماهر به سمت دانشگران•    بروز تغيير عمده در تركيب سني نيروي كار•    پيدايش يك نيروي كار

پيوسته در حال دگرگوني كه تنوع آن بيشتر مي شود و به صورت بخشي در مي آيد.تجربه بين المللي و مسائل مربوط به سرمايه گذاري وسيع ترشرط اثربخشي راهبردهاي تجهيز منابع انساني، اين است كه به رقابت بين المللي در كسب منابع محدود از جمله منابع كار توجهي روز افزون داشته باشند. ضمنا كيفيت منابع كار و مديريت عامل تشخيص رقابتي مهمي در بازارهاي كالا وخدمات خواهند بود. تاكيد روز افزوني نيز بر كيفيت بالا و محصولاتي با تكنولوژي مدرن نهاده خواهد شد كه به نيروي كار كمتر ولي كيفي تري نياز دارند. روند اين تاكيد در آينده نيز ادامه خواهد يافت.پي ريزي منابع انساني مسائل مهم رشد و توسعه مستمر و پي ريزي منابع انساني عبارت خواهد بود از:-    بودجه خصوصي و دولتي آموزش و پرورش-    توسعه يك زيربناي آموزش و پرورش در جهت تقويت فعاليت توسعهقدرت تاثير سرمشقابتكار اخير تحت عنوان سرمايه گذارا در افراد نقطه عطفي را موجب شده كه شركتها بايد به آن واكنش نشان دهند. هدف چنين ابتكاري اين است كه سازمانها را وارد كند تا ضمن جدي گرفتن آموزش اثربخشي هزينه سرمايه گذاري هاي خود در منابع انساني را ارزيابي كنند.اين ابتكار به وسيله شوراهاي آموزش و كسب و كار تقويت مي شود و با پي گيري برخي از ابتكارات دولت/ شوراي آموزش و سرمايه گذاري درصدد بهبود كمي و كيفي آموزش در انگليس برآمده است.با اين حال تاثير اين ابتكارات در بازار تا كنون بسيار ناچيز بوده است و تلاشهاي انفرادي شركتها در ارتقاي مهارتهاي خود براي آينده بسيار حياتي خواهد بود.تجزيه و تحليل بازار كارتحليل محيطي بايد روندهاي كلي اقتصادي، كسب و كار و جمعيت شناختي

را مشخص كند. در مقابل آن تجزيه و تحليل هاي مشخص تري از بازارهاي كار مي تواند صورت گيرد كه شركت مورد نظر در آن در حال فعاليت است.بازار بين الملليبازار بين المللي نيروي كار از دو بخش تشكيل شده است. اتباع انگليسي كه تمايل دارند در خارج كار كنند و اتباع ساير كشورهايي كه تمايل به كار در انگليس يا جاي ديگري دارند.در ارتباط با عرضه و تقاضاي نيروي كار در بازار كار منطقه يي مراحل زير ضرورت دارد:-    عرضه-    تقاضا-    مسائل بازار كار-    روندهاي شغلي بازار كار محليدر تجزيه و تحليل بازار نيروي كار محلي، نخست بايد با توجه به قابليت حصور و تسهيلات اياب و ذهاب موجود حد و حدودي را تعريف كرد كه كاركنان مي توانند از آنجا به محل كار خود رفت و آمد كنند. در اين تعريف يك بررسي از ترتيبات رفت و امد كاركنان موجود مي تواند كارساز باشد. ضمنا تعيين امكانات حمل و نقل در دسترس نيز ضرورت خواهد داشت.ايجاد پايگاه اطلاعاتي منابع انسانيهدف پايگاه اطلاعاتي منابع انساني ذخيره اطلاعات گرد آمده از تجزيه و تحليل هاي درون و برون سازماني است به نحوي كه امكان پيش بيني هاي عرضه و تقاضا فراهم شود و فرصت ها و محدوديت هاي احتمالا تاثير گذار بر راهبردهاي تجهيز منابع مورد ارزيابي قرار گيرد.محتويات پايگاه اطلاعاتيپايگاه اطلاعاتي درون سازماني عمدتا از سوابق استخدام و پرسنلي تاريخچه شغلي (از جمله ارزيابي هاي عملكرد) داده هاي مربوط به دوره هاي آموزشي ط شده و داده هاي مربوط به ضايعات نيروي كار (شاخص هاي جابجايي و ثبات پرسنلي)، بيماري و غيبت تشكيل مي شود. اين پايگاه ضمنا اطلاعات حاصل از مطالعاتي را در بر خواهد گرفت كه شرح آنها قبلا در

اين فصل آمده است. پايگاه اطلاعاتي برون سازماني بايد شامل اطلاعاتي درباره روندهاي كلي نيروي انساني و بازارهاي كار باشد. مسئوليت هاي پايگاه اطلاعاتيمسئوليت هاي منبع يابي و برقراري و حفظ پيوند با ساير پايگاه هاي مربوط به كسب و كار منابع انساني را بايد به پايگاه اطلاعاتي محول كرد، در تفويض اين مسئوليت برداشتن گام هاي زير ضرورت خواهد داشت:1-    نيازهاي كاربر را تعريف كنيد.2-    يك بسته نرم افزاري با قابليت تحليل و دست كاري داده هاي منابع انساني تعبيه كنيد.3-    آمارهاي نيروي انساني را روزآمد و اصلاح كنيد.4-    مسئوليت مديريت پايگاه اطلاعاتي را به فردي از افراد واحد پرسنل ي واگذار كنيد، تا ضمن مديريت پايگاه داده ها را تامين و تحليل كند و امور مربوط به تحليل هاي ورود و خروج پرسنل و پيش بيني هاي نيروي انساني را انجام دهد.تدوين راهبردهاي كلي منبع يابيپايگاه اطلاعاتي منابع انساني بايد اطلاعات لازم براي آماده سازي پيش بيني هاي عرضه و تقاضا و تصميم گيري در مورد نحوه پاسخگويي به الزامات نيروي انساني ناشي از راهبرد كسب و كار را فراهم كند.راهبرد كارمنديابي (جذب)اين راهبرد بايد موارد زير را مد نظر داشته باشد:-    عوامل احتمالي جذب افراد و يا دفع آنان از سازمان-    اساس و مبناي رقابت سازمان با ساير كارفرمايان براي جذب كاركنان واجد كيفيت بالا (منبع يابي رقابتي).-    روشهاي جايگزين براي پاسخگويي به الزامات منابع انساني.-    فنون انتخابي كه به احتمال قوي به جذب بهترين كاركنان به سازمان منجر مي شود.عوامل موثر بر تصميم افراد در پيوستن به يك سازماناين عوامل عبارتند از:-    فرصتهاي شغلي- اين عامل به ويژه در جذب افراد جوان بسيار مناسب است.-    برنامه شغلي- آموزشي خاصي كه

شركت به اجراي آن متعهد باشد.-    فرصت بهره گيري از مهارتهاي موجود.-    دسترسي به آموزش و پرورش پيشرفته، چه در حين كار و چه در خارج از محيط كر-    شغلي متضمن مسئوليت و پادارش كه در آن عملكرد مورد توجه قرار مي گيرد.-    يك محيط كار جذاب-    تلقي از رفتار با افراد به عنوان يك انسان و نه يك ماشين-    سبك مديريتي باز-    امكان مشاركت سطح بالا-    امكان عضويتي احترام آميز در تيمي منسجم.-    اعتقادي داير بر اينكه ماموريت سازمان ارزشمند است و سازمان مي داند به كجا مي رود و به گونه اي موثر هدايت مي شود.-    اشتهار كلي سازمان به نوآوري، داشتن محصولات كيفي، سطح بالاي خدمات به مشترين و ارباب رجوع، مسئوليت اجتماعي و فلسفه سازماني مطلوب در مورد نحوه رفتار با افراد.-    آشكار بودن نامي بزرگ و محترمانه در شناسنامه شركت.روشهاي مختلف پاسخگويي به الزامات منابع انسانيراهبردهاي جذب بايد منابع مختلف جذب نيرو را مد نظر داشته باشد. برخي از شركتها بخش هاي خاصي از نيروي كار را مورد توجه قرار داده اند كه احتمالا در ارتباط با كسب و كار آنها مهم تلقي مي شود.جالب است كه اقدامات كارفرمايان براي مادران شاغل به دليل تقاضاي روز افزون ديگر چندان موثر نيست. علي رغم اين حقيقت كه در مقايسه با دهه گذشته تعداد دو برابر مادران پس از چند ماه مرخصي زايمان به كارشان بازمي گردند.ضمنا بايد تدبيري نيز به حال تقاضاي روز افزون افراد تحصيل كرد انديشيده و افراد تحصيل كرده (چه مرد و چه زن) را مورد توجه قرار دهد اكثر دانشجويان جوياي يك مسر شغلي مشخص آموزش مناسب و كار جالب هستند.در اين روشها شش رويكرد زير

را بايد مورد توجه قرار داد:1- رويكرد سازماني2- رويكرد انعطاف پذيري- انعطاف پذيري وظيفه اي كه به كاركنان آموزش يا بازآموزي هايي مي دهد تا بتوان آنان را به سرعت در فعاليت هاي مختلف ديگر به كار گرفت.- انعطاف پذيري از نظر تعداد كه با استفاده از قراردادهاي فرعي كاركنان موقت و پاره وقت به سازمان امكان مي دهد تا تعداد كاركنان خود را در واكنش به تحولات كوتاه مدت تقاضاي نيروي كار به سرعت افزايش يا كاهش دهد.- ساعات كاري منعطف كه در آن مي توان بر حب حجم كار معمول، الگوي روزانه كار را تغيير داد يا امكان ساعات كار هفتگي بيشتري را در ايام اوج كاري در طول سال فراهم آورد. يك رويكرد مبتني بر برنامه ريزي ايجاد يك سيتم ساعتي سالانه اي است كه نياز به نگهداري از كاركنان بيكار پنهاني را كاهش دهد يا بتوان در اوقات اوج كاري از كاركنان پاره وقت استفاده نمود. اين هدف با برنامه ريزي ساعات كار افراد، بر اساس تعداد ساعات كاري مورد نياز در طول سال تحقق مي يابد و پيش بيني افزايش يا كاهش ساعات كار در يك دوره خاص را بر طبق سطوح فعاليت فصلي امكان خواهد داد.- انعطاف پذيري مالي، متضمن طراحي سيستم هاي پرداختي است كه با انعطاف پذيري بيشتر سازمان در تدوين سيستم هاي پرداخت مانند پرداخت بر اساس مهارت يا پرداخت منعطف سر وكار دارد.3- رويكرد آموزش4- رويكرد مديريت شغلي (كار راهه)5- رويكرد برنامه ريزي بهره وري6- رويكرد كوچك سازي فنون انتخابراهبرد كارمند يابي بايد با معرفي يا گسترش فنون گزينش، مانند آزمون هاي روانسنجي، داده هاي زيستي و مراكز ارزيابي براي بهبود كيفيت افراد مورد

استخدام اقدام كند.راهبردهاي بهبود نرخ نگهداشتراهبراها بهبود نگهداشت كاركنان بايد ده حيطه زير را مورد توجه قرار دهند:1- پرداخت: برخي از مشكلات به دليل وجود نظام هاي پرداخت ناعادلانه و غير رقابتي بروز مي كند. اقدامات احتمالي لازم در اين ارتباط عبارتند از:- بررسي سطوح پرداخت بر اساس مطالعات بازار- تضمين اينكه به افراد بر طبق ارزش آنها در بازار پرداخت مي شود.- اعمال ارزشيابي شغل يا بهبود طرح موجود ارزشيابي براي فراهم ساختن امكان ربته بندي منصفانه- بررسي طرح هاي پرداخت عملكرد- محور براي حصول اطمينان از اعمال مطلوب آنها.2- پاداشها3- مشاغل4- عملكرد5- آموزش6- توسعه كارراه7- تعهد8- فقدان انسجام گروهي9- نارضايتي از مديريت و سرپرستي10- كارمند يابي، گزينش و ارتقاء11- بازارگرمي بيش از حدراهبردهاي آموزشراهبردهاي آموزش با عوامل زير سر و كار دارند:-    فلسفه آموزش سازمان-    مسائل راهبردي (دراز مدت) مهم تري كه آموزش بايد به آن بپردازد.-    نيازهاي آموشي كوتاه مدتي كه بايد رفع شود-    اولويتهايي كه بايد به رفع نيازهاي درازمدت و كوتاه مدت داده شود.-    منابعي كه بايد براي آموزش در دسترس قرار گيرد.-    تخصيص مسئوليت لازم براي تدوين و اجراي برنامه هاي آموزشي.راهبرد توسعه مديريتراهبرد توسعه مديريت بايد نحوه پرداختن سازمان به مولفه هاي زير را تنظيم كند:-    انجام ارزيابي هايي منظم و مبتني بر ضابطه، از استعدادهاي بالا بر اساس معيارهاي ملي و بين المللي -    انتخاب و پذيرش زباني مشترك براي توسعه مديريت بر اساس مدلهاي رهبري عالي و ابعاد شايستگي.-    اعمال نوعي چرخش شغلي انتخابي و برنامه ريزي شده-    بهره گيري از سيستم عملكرد مديريت به عنوان اهرم اصلي توسعه قابليت ها راهبرد كوچك سازياين راهبرد تركيبي از تداركات زير خواهد بود:-    مطلع ساختن كاركنان و مشورت

با آنان در زماني مناسب-    ايجاد انيگزه هاي مالي و غير مالي براي تشويق كاركنان به ترك داوطلبانه شركت-    ايجاد انگيزه هاي مالي براي كاركنان كليدي براي ادامه همكاري با شركت -    انجام اقداماتي در جهت بازآموزي كاركنان يا انتقال آنان به مشاغل ديگر-    انجام اقداماتي در جهت كمك به كاركنان مازاد براي پيدا كردن مشاغل جديد يا ارائه راه هاي منطقي صرف وجود حاصل از خريد خدمت يا خدمات مشاوره اي براي كاريابي مجدد.تلفيق توسعه منابع انساني و راهبرد كسب و كارتلفيق چه معنا است؟صرف واگذاري راهبرد كسب و كار به يك واحد آموزشي و انتظار حمايت و جراي اين راهبرد از آنها بمعني تلفيق نيست. ضمنا اين كار به معناي جداسازي اقدامات آموزش و توسعه از مديريت تجهيز منابع و مديريت عملكرد هم نخواهد بود. به اعتقاد ما مديران توسعه مناب انساني بايد در توسعه راهبرد و اجراي آن سهيم باشند.بنابراين تلفيق موثر توسعه منابع انساني با استراتژي كسب و كار شركت متضمن سه خصيصه زير خواهد بود.1-    مديران توسعه منابع انساني قبل از نهايي شدن راهبرد كب و كار با مديران بازرگاني در يك گفتگوي دو جانبه مشاركت خواهند داشت.2-    توسعه منابع انساني صرفا يك برنامه آموزشي راه حل سريع نيست و از جهات مختلف راهبرد كسب و كار را مورد حمايت قرار مي دهد.3-    فرايندهاي منابع انساني از يك معماري مشترك برخوردارند- بنابراين طرح ارزيابي به دنبال ارزيابي همان پديده هايي است كه برنامه توسعه درصدد پرورش آنان و نظام پرداخت به دنبال پاداش دادن به آنها است.درگيري/ مشاركت به چه معنا است؟اين عبارت مجموعه فرايندهاي توسعه افراد در كاري است كه بايد با راهبرد كسب

و كار مرتبط شود و با ساير فرايندهاي مهم كسب و كار مانند مديريت عرضه يا خريد تلفيق يابد. فرايندهاي توسعه منابع انساني عبارتند از:•    آموزش و پرورش•    مديريت عملكرد•    تجهيز منابعتلفيق خط مشي هاي توسعه منابع انسانيآيا مديريت كسب و كار و توسعه مناب انساني دو دنياي متفاوتند؟ظاهرا يك عامل معارض با تلفيق توسعه منابع انساني و راهبرد كسب و كار به گستره و پيچيدگي سازمان مربوط مي شود.به زمينه هاي متفاوت مورد علاقه دو گروه توجه كنيد:تعلق خاطر مديران كسب و كار•    راهبرد•    سود و سرمايه•    فرايندها و سيستم هاي كسب و كار•    تصميمات مربوط به كار راهه•    تصميمات مربوط به ارزيابي و پاداش    تعلق خاطر مديران توسعه منابع انساني•    برنامه هاي آموزشي•    بودجه هاي آموزشي•    دوره ها•    آموزش•    سمينارها•    كارگاه هاي آموزشي•    رويه هاي برنامه ريزي شغليسوابق ارزيابيتدوين يك دستور كار جديد توسعهچشم اندازسازمانها بايد دستور كار مشتركي تنظيم كنند كه هر دو طرف به انجام آن گردن نهند در حال حاضر چنين دستور كاري در سطحي گسترده از سوي عوامل خارجي در محيط كسب و كار تنظيم شده است كه تحول مرحله اي در نحوه اداره سازمانها را مي طلبد.سازمانهاي برخوردار از موقعيت جهاني به طور مداوم از تجارب گذشته خود و از افراد يا گروه هاي خلاق درس مي گيرند. ايده هاي خوب به سرعت مورد توجه قرار مي گيرند. چنين شركتهايي ابتكارات آموزش گله وار يرا كه در آن صدها كارمند بدون آمادگي و كسب اطلاعات لازم از نيازهاي آمزوشي آنان در يك دوره مشترك شرتك داده مي شوند رها كرده اند. در وضعيت بيمارگونه آموزش گله وار مديران دليل اهميت دوره را توضيح نمي دهند، زيرا در اين مورد چيزي نشنيده اند. بدتر اينهك اين

مديران حتي از اينكه كارمند خود را براي شركت در دوره از دست داده اند گله مندند.اين شركتهاي در سطح جهاني معتقدند كه هر يادگيري مستلزم نقش فعال يادگيرنده در فرايند يادگيري است. آنها در امر يادگيري با رويكدر انفعالي كه در آن يادگري مستلزم هيچ تلاشي نباشد و به عنوان مثال فرد يادگيرند بگويد به من آموزش داده شد مخالفند.يادگيري و پذيرش بايد به زبان مشترك همه كاركنان مبدل شود و نبايد واژگاني خاص افراد شاغل در واحد آموزش يا پستهاي بالاي مديريتي تلقي گردد. نيل به چشم اندازبراي ايجاد جوي جديد در نزديك كردن مديران بازرگاني  مديران منابع انساني به يكديگر كمك مي كنند، سه مرحله پيشنهاد مي شود:1-    با مديريت ارشد درباره ماهيت نقطه قوت مورد نياز به توافق برسيد.2-    امور آموزش مورد بازبيني قرار گيرد و ضمن ساده سازي به صورت كار مشترك با مديران بخش تجاري درآيد تا اطمينان حاصل شود كه مربيان دوره هاي آموزشي به مسائل كسب و كار نيز مي پردازند.3-    به يادگيري شتاب بيشتري بدهيد. در جهت كاهش رخوت ناشي از دوره هاي طولاني خارج از محيط كار، از رويكرد نوآورانه استفاده كنيد.•    از متناسب بودن دستور كار جديد توسعه منابع انساني با راهبرد اطمينان حاصل كند.•    تعهد و تعلق خاطر مديريت ارشد را نسبت به دستور كار جديد توسعه جلب كند.•    در سراسر سازمان تفاهم و زبان مشتركي به وجود آورد.•    قابليت هاي موجود را در ارتباط با دستور كار جديد بيازمايد و با مديريت ارشد در بحث مربوط به راهبرد مشاركت نمايد.•    با دخالت دادن توسعه منابع انساني در مديريت كسب و كارع جو قطبي دو دنياي متفاوت را در هم

شكند.كسب و كار همان توسعه منابع انساني است. مديريت بهبود عملكردمديريت علمكرد فرايندي است مبتني بر يك سري فعاليت ها و به نحوي بنا شده است كه بايد از طريق تضمين بهبود مستمر عملكرد افراد و گروه ها در جهت بهبود تمركز راهبردي و اثربخشي سازماني طراحي شود. مديريت عملكرد بايد چارچوبي فراهم كند كه در آن امكان يكپارچه ساختن فعاليت هاي بهبود ع ملكرد زير ميسر گردد:-    هدف گذاري [كلان] سازمان-    ارزيابي عملكرد [افراد]-    تعيين پتانسيل هاي [افراد]-    آموزش و توسعه شغلي-    برنامه ريزي جانشيني-    پاداشهاي دروني و بيروني ويژگي هاي مهم مدل مذكور عبارتند از:•    بيانيه رسالت- هدف و جهت حركت سازمان را توصيف مي كند.•    راهبردها- رهنمودهاي روشني را درباره رفتار و عملكرد مستلزم تحقق رسالت سازمان به دست مي دهند.•    اهداف- چارچوب نتايج مورد انتظار از عملكرد سازمان را دقيقا بيان مي كنند.•    ارزشها- متضمن مقولاتي است كه سازمان آنها را در انجام امور خود (مانند عملكرد، كار تيمي، نوآوري و پرورش افراد) مهم تلقي مي كند.•    عوامل مهم موفقيت- عوامل موثر در تحقق عملكرد موفقيت آميز و استانداردهايي هستند كه بايد به آنها دست يافت.•    شاخص هاي عملكرد- كه در تلازم با عوامل مهم موفقيت ايجاد شده اند و امكان پيشرفت در جهت تحقق اهداف، اعمال ارزشهاي مورد نظر و ارزيابي نتايج را فراهم مي آورند.•    بررسي عملكرد- عملكرد ويژگي هاي كيفي و صلاحيت هاي فرد را در قبال اهداف، ارزشها، عوامل مهم موفقيت و ديگر شاخص هاي عملكردي مربوط، بررسي و نيازهاي بالقوه و توسعه اي او را مشخص مي كند.•    پرداخت مبتني بر عملكرد- به روشني پاداشها را با عملكرد مرتبط مي سازد و مي تواند در قالب پاداش شايستگي جوايز فردي و گروهي

و پرداخت هاي گوناگون ديگر مرتبط با عملكر گروهي و سازماني (مانند طرح هاي مشاركت در سود سازمان) پرداخت گردد.•    طرح هاي بهبود عملكرد: برنامه هايي كه با استفاده از روش هاي غير مالي (مانند آموزش، توسعه شغلي، برنامه ريزي جانشيني و فرايندهاي ارتقاء مربي گري و مشاوره) موجب بهبود انگيزش و تعهد فرد مي شوند.اهداف دو سازمان كه يك نظام مديريت عملكرد قوي را پي ريزي كرده اند، نكات زير را به نمايش مي گذارد:الف: سازمان پاورجن•    حصول اطمينان از اينكه فرهنگ سازمان به گونه اي است كه در آن تلاش براي پيشرفت مستمرع يك هنجار محسوب مي شود.•    ترغيب سازمان به دست يافتن به درك روني از آنچه بايد به وسيله افراد تحقق يابد و شيوه تحقق ان•    تسهيل فرايند بهبود مستمر عملكرد فرد در چارچوب اهداف سازماني و اقدامات رهبري،•    تفويض مسئوليت و پاسخگويي در قبال بهبود عملكرد به تك تك مديران (به جاي واگذاري آن به امور كاركنان).ب: سازمان سيباگيگي•    تمركز توجه بر آنچه كه از لحاظ كسب و كار مهم است.•    نظارت بر طرح هاي بهبود•    تدوين اهداف آينده عناصر مديريت عملكردانواع مختلف سيستم مديريت عملكرد از خيلي ساده گرفته تا بسيار پيچيده وجود دارد. عوامل اصلي مورد ارزيابي در سيستم مديريت عملكرد عبارتند از:•    تحقق اهداف•    رعايت ارزشهاي اصلي•    خصوصيات فردي•    توان بالقوه

سازمان پاورجن براي كمك به مديران در فرايند تدوين هدف، دستورالعمل ها و راهنمايي ها زير را تنظيم كرد:-    اهداف سازمان، بخش ها و واحدهاي بنگاه را با اعضاي تيم در ميان بگذاريد.

-    به منظور توافق بر اهداف و مقاصد كاري سال آينده با هر يك از اعضاي تيم جلسه اي تشكيل دهيد.-    براي هر يك از اهداف اصلي مقاصد و اهداف

مشخص تري تدوين كنيد و اين مقاصد بايد در تعداد نسبتا محدودي تدوين شود.-    براي ترغيب كاركنان به تبادل اطلاعات و تلاش در جهت تحقق هدف مشترك هدفهاي تيمي را مشخص كنيد.-    سرپرست و هريك از اعضاي تيم بايد نسخه اي از اهداف مورد توافق را نزد خود نگهداريد. اين هدف در ارزيابي سالانه مورد بررسي قرار خواهد گرفت.-    اطمينان حاصل كنيد كه پيشرفت كاركنان بر اساس هدف اصلي و با استفاده از اهداف فرعي به طور منظم مورد نظارت قرار مي گيرد.درون دادهاي سيستم مي تواد شامل همه و يا برخي از موارد زير باشد:1-    تعابير پاسخگويي و يا حيطه هاي نتايج مهم.2-    تعاريف عوامل مهم موفقيت و شاخص هاي اصلي عملكرد.3-    تعاريف قابليت هاي مورد نياز پستهاي خاص يا پستهاي سطوح مختلف سلسله مراتب شغلي.4-    اهداف يا الزامات آنها در قالب مقاصد مشخص، وظايف محوله، استانداردهاي عملكرد يا ارزشهاي سازماني كه بايد مورد رعايت قرار گيرد. اين اهداف بايد بين مسئوليت هاي اساسي (مانند اهداف مستمر) و ادواري (معمولا سالانه) تفاوت قائل شوند. هر دو دسته از اهداف بايد به عنوان بخشي از سيستم عملكرد مورد توجه قرار گيرند.برون دادهاي يك سيستم مديريت عملكرد مي تواند يك يا چند مورد از موارد زير را در بر گيرد:•    يك برنامه بهبود عملكرد شامل آموزش و هر وظيفه و تجربه بهسازي فوري مورد نياز.•    يك برنامه بهسازي شغلي•    يك ارزيابي و درجه بندي عملكرد كه با پاداش مرتبط با عملكرد همراه باشد. مسائل متعددي در ارتباط با برون دادهاي سستم مديريت عملكرد وجود دارد. به عنوان مثال آيا عملكرد را بايد درجه بندي، آيا توزيع اجباري ضرورت خواهد داشت؟ به طور مثال آيا

بايد تعداد حائزني بالاترين سطح درجه بندي را محدود كرد؟ همه اين مسائل بايد در فرايند طراحي سيستم مورد توجه قرار گيرد.•    ارزيابي از پايين به بالا- سيستم هاي مديريت عملكرد به گونه اي روز افزون مكانيزم هاي ارزيابي از پايين به بالا را به كار مي گيرند. اين مكانيزم ها به مديران صف درباره نقاط قوت و ضعف آنان بازخورد مي دهند. مراحل مهم و مهارت هاي راه اندازي مديريت عملكرددر عين حال كه در فصل حاضر بحث مفصل در روش شناسي مديريت عملكرد مطرح نيست. تعيين شش مرحله كلاسيك براي راه اندازي يك سيستم حائز اهميت است:1-    طرح پروژه2-    تعيين نيازها و معيارها3-    طراحي و اجراي آزمايشي4-    آموزش و آگاهي5-    اجرا6-    ارزشيابي و اصلاحدر شركت پاورجن مهارتهاي مورد نياز مديران در بهسازي و توسعه عملكرد كاركنان عبارتند از:* تدوين هدف:- شناسايي عوامل مهم موفقيت- تدوين اهداف اصلي و مقاصد ذيربط- اولويت بندي- تعيين مقاطع بررسي هدف* مهارت هاي ارزيابي عملكرد:- تلخيص: يكسان سازي ديدگاهي متعادل ازعناصر مهم عملكرد فرد- ارزشيابي: ارائه راهنمايي و كمك از طريق بحث درباره نحوه توسعه نقاط قوت و رفع نقاط ضعف- برقراري ارتباط: بحث درباره مسائل و مشكلات عملكرد- قضاوت: ارزيابي عملكرد جاري و برنامه هاي نيازهاي آموزش و بهسازي*مهارتهاي مربيگري:- توصيه يا فراهم ساختن تعليمات لازم درباره رويكردهاي مختلف- دادن بازخورد درباره عملكرد- تسهيل بهبود عملكرد* مهارت هاي حمايتي- شناسايي علائم نشان دهنده موارد ضرورت حمايت از افراد- مهارتهاي ميان فردي- توجه و پرداختن به مسائل احساس و هيجاني- مشاوره درباره عملكرد* مهارت هاي برقراري ارتباط:- گوش دادن به افراد- استفاده از بحث براي رسيدن به توافق- در دسترس بودن * مهارتهاي انگيزش:- گفتگو و مراورده درباره فرايند

ارزيابي عملكرد- تعيين حيطه نتايج مهم اهداف عملكرد- ارائه منابع لازم، به هنگام تغيير وضعيت رويكرد جديد مديريت پاداشهيات مديره ها و مشاوران آنها بر اهميت سياست هاي پاداشي كه در پيوستگي با اهداف راهبردي كسب و كار يك سازمان به منظور مجهز ساختن آن به مزيت رقابتي طراحي شده است وقوف دارند. مديران از اين واقعيت نيز آگاهند كه از يك سيستم پاداش مي توان به عنوان كمك موثري ددر اثربخشي سازمان بهره گرفت.نگارنده به عنوان مشاور متخصص در مسائل پاداش، غالبا با نوعي بازبيني جنبه خاصي از سيستم پاداش سازمانها سر و كار دارم و به ندرت از من خواسته شده است تا نظام پاداش را به عنوان يك كل مورد توجه قرار دهم شايد بر حسب معمول مسئولان سياست در سازمانها خواهان انجام سريع كراها بوده و مايل باشند به جنبه هايي از نظام پاداش به عنوان مثال طرح پاداش غير نقدي مديريت مياني بپردازند كه معتقدند به گونه اي نسبتا سريع قابل تغيير است. چه بسا اين مهندسي مجدد و تدريجي فقط تاثير محدودي خواهد داشت. اگر سازماني مايل به تغير رفتار افراد از طريق مكانزم پاداش باشدع بايد هم به اجزاي تشكيل دهنده آن سيستم و هم به نحوه تناسب آن اجزا با اهداف كسب و كار و سياست هاي پرسنلي توجه كند ضمنا توجه بر نظام قدرشناسي و نوع رفتار سازمان مورد قبول نيز ضرورت خواهد داشت.چرايي شكست سياست هاي پاداشيكي از علل اصلي ناكامي سياست هاي پاداش در برآوردن انتظارات آن است كه اين سياست ها توان تغيير رفتار فرد يا برآمدن از عهده تقاضهاي روزافزون راهبردها و اولويت هاي متحول كسب و كار را ندارند.دلايل شكست

عمدتا عبارتند از:•    راهبرد كسب و كاز•    ارزشيابي شغل•    داده هاي پرداخت در بازار•    ارزش براي پولتدوين يك راهبرد پرداختاگر سياست هي پاداش به تحقق انتظاراتي كه از آنها انتظار مي رود قادر نبوده اند سازمان چه اقداماتي مي تواند انجام دهد؟ نخستين اقدام سازمان تدوين راهبرد پرداختي خواهد بود كه با رسالت، اهداف و مقاصد شركت به گونه اي تنگاتنگ همسويي دارد.اجزاي تشكيل دهنده سياست پرداختزماني كه در ارتباط با راهبرد پاداش تصميم مناسبي در سطوح بالاي سازمان اتخاذ شده باشد، گام دوم تسري آن راهبرد به بيانيه سياست و پاداش سازمان خواهد بود. اگر بنا بر آن است كه تاثير نظام پرداخت و مزايا بر برداشت، احساس و رفتار كاركنان در الزامات واقعي شركت بازتاب يابد، مرتبط شدن سياست با راهبرد كسب و كار شركت ضرورت خواهد يافت. انجام يك ارزيابي نيز از نوع نظام پاداش مورد نياز در آينده لازم به نظر مي رسد. سياست هاي پاداش در عمل بايد بتواند بين برخي از تاثيرات بعضي داخلي و بعضي خارجي تعادل و موازنه ايجاد كند. پرداخت مرتبط با عملكردبراي بيسياري از سازمانها تمايل به تغيير نظام پاداش و تصميمي كه چنان طرحي را در برگيرد، در تكامل يك راهبرد كلي گام نخست و مهمي بود، گامي كه به نوبه خود به ديگر بخش هاي راهبرد امكان مي داد تا در جايگاه مناسب خود قرار گيرند. با اين حال بسياري از طرح ها به علت طراحي، ارتباطات و كاربري ضعيفشان دچار شكست شده اند.موفقيت طرح پرداخت مرتبط با عملكرد به عملكرد اثر بخشي ستگي دارد پرداخت وقتي با عملكرد پيوند خورده باشد مي تواند به انگيزش كمك كند و به عنوان نيروي كار عوامل كارآمدتري را

جلب و حفظ نمايد اما اين نكته نيز كه كاركنانب ه طور عام فرايند ارزياب عملكرد را فرايندي معتبر و منصفانه تلقي كنند به همان اندازه حائز اهميت است، اين تلق به ويژه زماني مهم تر است كه طرح پرداخت جرياني فاقد نيروي محركه به نظر برسد.پرداخت را مي توان به شيوه هاي بسيار متفاوت با عملكرد مرتبط ساخت.عوامل دخيل در اين تنوع عبارتند از:-    نوع پرداخت: نوع پرداخت مي تواند اقلامي بين وجه نق تا سهام را در برگيرد.-    تناوب پرداخت: تناوب پرداخت را نيز بايد در نظر داشت.-    درباره روشهاي مرتبط ساختن پرداخت با عملكرد تحت يك طرح خاص نيز بايد تصميم گرفت.در اينجا امكان اشاره به همه عوامل محتمل طرح وجود ندارد. لذا هر طرحي بايد در پرتو اهداف سازمان مورد ارزيابي قرار گيرد، با اين حال شايد بتواند خصيصه هاي مختلف هر طرحي را بر اساس سه معيار زير ارزشيابي كرد:1-    اثربخشي طرح در ارتقاي اين تلقي كه پرداخت ها با عملكرد مرتبط است.2-    طرح و برنامه تا چه ميزان معرف رفتارهاي غير مرتبط است؟3-    برنامه تا چه ميزان كاركنان را به همكاري با يكديگر ترغيب مي كند؟رويكردهاي نوين مديريت پاداشبراي بسياري از سازمانهاي علاقه مند به معرفي رويكردهاي جديد و نوآورانه مديريت پاداش، نخستين وظيفه، تلفيق مديريت عملكرد و مديريت پرداخت مرتبط با عملكرد، با راهبرد كسب و كار است.اين فرايند تحول براي بعضي از سازمانها دشوار است، در حالي كه براي برخي ديگر كه پيشاپيش نظام پرداخت نسبتا مطلوبي براي خود تدوين كرده اند فرايند تحول چندان دشوار نيست.پاداش و جبران انعطاف پذيراساساً دو نوع رويكرد پاداش و جبران انعطاف پذير وجود دارد: بسته پاداش كامل

كه كارفرما از طريق آن براي هزينه مالي بسته كلي قابل پرداخت به كارمند سقفي معين مي كند.به اين ترتيب كاركنان آزادانه مي توانند بسته پاداش را بر حسب نياز و مناسب با تمنيات خود بسازند.براي كاركنان پايين تر از سطوح اجرايي يك احتمال انتخاب آن است كه به كسب مزاياي اصلي نظير بازنشستگي، بيمه عمر، مرخصي استعلاجي با حقوق و  غيره روي بياورند، اما براي ديگران مي توان به درجاتي از انتخاب حول مزاياي ديگري چون مشاوره مالي شخصي، حمايت هاي مراقبت از كودكان، سوخت رايگان براي مصارف خصوصي، مشاوره شغلي، و مزايايي از اين قبيل امكان به وجو آورد.مزيت پرداخت نقدي به كاركنان آن است كه ارزش چنين پرداختي در نظر دريافت كننده به طور كلي بالا است، در حالي كه كاركنان احتمالا ارزش واقعي مزاياي جنبي را كمتر از واقع برآورد كنند.پرداخت به ازاي مهارت هايك رويكرد ديگر پرداخت به افراد به ازاي مهارت آنها است، مزيت بالقوه پرداخت مبتني بر مهارت يا شايستگي آن است كه مي تواند فرهنگ پاداش موجود در سازمان را به نحوي تحت تاثير قرار دهدكه ديگر افراد صرفا به خاطر بالا رفتن در يك سلسله مراتب شغلي مستحق دريافت حقوق و دستمزد بالاتر نباشند بلكه به ازاي مهارتهاي كسب شده به خاطر فعاليت هاي خدسازي مستوجب دريافت بيشتر بشوند.منحني هاي تصاعدي پرداختمنحني هاي پرداخت به مديران امكان مي دهد تا موقعيت موجود فرد را از نظر پرداخت با موقعيتي كه با ملحوظ داشتن مهارتهاي كسب شده و عملكرد شغلي بايد در آن قرار گيرد مقايسه كنند.در چنين نظامي امكان انعطاف پذيري زيادي فراهم مي شود  تصميماتي بايد در عوامل زير اتخاذ شود:-    منحني هاي گروه وظيفه يا مهارت-   

شكل منحني-    منحني هاي يك مجموعه-    حقوق و دستمزد واقعي-    داده هاي ضمن بازارروابط كاركنان: يك چارچوب جديداصطلاح روابط كاركنان به طور سنتي با جنبه اي رسمي تر ارتباط بين سازمان و افراد تحت استخدام آن مترادف است اين اصطلاح غالبا به گونه اي قابل تبادل با روابط صنعتي به كار مي رود و در واقع با جريان ارتباط سازمان من حيث المجموع و به ويژه در مواردي ملازمت دارد كه اتحاديه تجاري يا انجمن هاي كاركنان نماينده و معرف كاركنان به حساب مي آيند. بنابراين مباحث مورد علاقه و متداول بخش هاي روابط كاركنان در سازمانها موارد زير است:-    مذاكره و گفتگو با اتحاديه هاي تجاري در مفاهيم و شرايط استخدام-    تفسير توافق هاي جمعي-    نمايندگي سازمان در امور شكايات فردي يا جمعي مربوط به روابط استخداميارتباط بين روابط كاركنان و مديريت منابع انسانينظر به آنچه گذشت تمايل عمومي بر اين بوده است كه مفاهيم منابع انساني و روابط كاركنان را به عنوان مفاهيم مخالف هم- و در واقع منفك از يكديگر- قرار دهند. اين تمايل بازتاب بحثي موازي بين دو مفهو ماست كه در ادبيات روابط صنعيت غالبا تحت عناوين جمع گرا و وحدت گرا مطرح مي شود. روباط جمع گرا كاركنان و كارفرمايان را به مثابه دو نيروي جداگانه و با علايقي لزوما در تعارض با يكديگر مي بينند. اما مي توان آنها را از طريق برخي مكانيزم هاي نهادي و عقيدتي در ارتباطي مبتني بر مذاكره با هم گرد آورد و امكان كاركرد كارخانه يا اداره خصي را فراهم ساخت. در اين مدل روابط كاركنان درباره سياست گذاري آن ارتباط مبتني بر مذاكره با هم گرد آورد و امكان كاركرد كارخانه يا اداره خاصي را فراهم

ساخت. در اين مدل روابط كاركنان درباره سياست گذاري آن ارتباط مبتني بر مذاكره و تداوم حالت نسبتا بي ثباتي در مسير راه است.مكتب فكري وحدت گرا از دنياي روابط كاركنان و كارفما ديدگاه متفاوتي دارد، بجاي دو موجوديت قانونا جداگانه در واقع فقط يك علاقه وجود دارد و آن علاقه به سازمان بعنوان يك كل است. علاقه اي كه در وهله نخست به وسيله مديران ارشد سازمان هدايت و تصريح شده است. در اين مدل مديريت مناب انساني درصدد ايجاد ارتباط و كسب تعهد براي اهداف و سياست هاي سازمان است و در تلاش تضمين اين نكته است كه افراد شاغل در آن سازمان از مهارتها، انگيزه و نگرشهاي لازم براي حصول آن اهداف برخوردارند. نيروهاي تحول آفرينچهار عامل فشار اصل را مورد بررسي قرار مي دهيم كه بر روي هم الگوي روابط كاركنان را شكل مي دهند. عوامل مذكور عبارتند از:1-    راهبرد شركت2-    چارچوب قانوني3-    تاثير اقتصادي 4-    توسعه اروپايي (پيشرفتهاي اروپا)راهبرد شركتبحثهاي روابط صنعتي و روابط كاركنان معمولا به جاي تاكيد بر سياست ها و مشي هاي كارفرمايان بر مشي اتحاديه هاي تجاري تمركز دارد. با اين وصف راهبرد شركت يك نقطه شروع منطقي به حساب مي آيد زيرا گذشته از هر چيز اين راهبرد شركت بود كه شبكه توافق هاي مل به وسعت كل صنعت را فراهم كرد.در دهه اخير مهمترين پشرفت حاصل در حيطه روابط صنعتي همان پديده اي بوده است كه ممكن است بتوان آن را دروني كردن روابط كاركنان ناميد.خصيصه هاي مهم اين تحولات به قرار زير است:-    تفويض مسئوليت كسب سود به واحدهاي عملياتي، مراكز سود و واحدهاي كسب و كار راهبردي-    تعريف دوباره نقش مراكز

ستادي به گونه اي كه به جاي مداخله در جزئيات امور و عمليات بيشتر بر مراقبت از عملكرد تعيين كننده مراكز سود و اتخاذ تصمياتي داير به تخصيص سرمايه بلند مدت توجه كنند.-    رشد از طريق ايجاد تنوع بيشتر و ادغام هاي منتهي به مقاطع مختلف شركت به نحوي كه بتوان نوعي تعدد و گوناگوني بخش هاي صنعتي را پوشش داد و امر واگذاري تصميمات و سنجش عملكرد به كسب و كارهاي مكمل را تقويت نمود.تغيير در راهبرد چگونه تبيين شده است؟تجليات بسيار مشهود اين پشرفت، كناره گيري سازمانها از- و دربرخي موارد مهر پايان زدن آنها بر ترتيبات روابط صنعتي چند كارفرمايي- چه در بخش خصوصي و چه در بخش دولتي- بوده است.از جمله موارد پايان دادن به اين توافقات موارد زير بوده اند:-    شركتهاي مهندسي-    كانالهاي تلويزيوني مستقل-    موسسات چاپ و توزيع روزنامه-    كارخانه هاي ساخت سيمان-    بندرگاه ها (متعاقب منسوخ شدن طرح نيروي كار داك)-    بانكهاي تسويه حسابنمونه هايي از شركتهاي عمده جدا شونده از توافق هاي ملي عبارتند از: خرده فروشي مواد غذايي، البسه و منسوجاتنمونه فوق از بخش خصوصي استخراج شده است اما با توجه به محدوديت هاي نقدينگي ابتكار عمل مديريت مالي و تحول ساختاري (مخصوصا ظهور نمايندگي اجرايي)، در بخش دولتي هم نوعي پيشرفت تقريبا موازي را با ايجاد يك الگوي مشابه از تمركز زدايي و محلي كردن امور مي تواند مشاهده كرد. از جمله تجليات اين روند در بخش دولتي عبارتند از:•    اعمال تنوع محلي بيشتر در پرداخت حكومتهاي محلي•    جدا شدن كامل برخي حكومتهاي محلي از توافقنامه هاي ملي•    جدايي صنعت راه آهن از توافقنامه هاي مليبنابراين موثرترين خصيصه هاي اين روند عبارتند از:•    متناسب كردن مناسبات

و شرايط با محيطها و اولويتهاي محلي•    جدا شدن از ترتيباتي كه در تنظيم روابط استخدام موسسات به دست اندركاران اتحاديه هاي تجاري ملي يا منطقه اي مجال مداخله مي دهد.روابط با اتحاديه هاي تجارياين روند تعريف دوباره اي از روابط با اتحاديه هاي تجاري را نيز فراهم ساخته است. جالب است كه اين روند كناره گيري نشان نمي دهد كه براي كنار گذاشتن برخي اتحاديه هاي تجاري قبلا به رسميت شناخته شده فشاري اعمال شده باشد.نمونه هاي نفي رسميت اتحاديه هاي تجاري معدود و متداول ترين واكنشها حركاتي در زمينه هاي زير بوده است:-    كاستن از طيف موضوعات و مسائلي كه به تصميمات مشترك مربوط مي شد.-    عطف توجه به ايجاد ارتباط با نمايندگان كاركنان داخلي به جاي كارشناسان اتحاديه تجاري خارجي (خارج از شركت).-    معكوس كردن رون كار اتحاديه يي شدن با سوق دادن آن به سمت كاركنان با سابقه-    تضمين اينكه اتحاديه هاي تجاري در زمينه ارتباطات با نيروي كار از قدرت انحصاري برخوردار نيستند.-    عقلاني كردن تعداد توافقنامه ها و تعداد اتحاديه هاي طرف مذاكره.چارچوب قانونيوجه مشخصه دهه 1980 اين بود كه اين چارچوب قانوني داوطلبانه را با چارچوب ديگري جايگزين نمود كه چارچوب جديد با ترسيم مجدد نقشه عمليات قابل دفاع چارچوب ديگري جايگزين نمود كه چارچوب جديد با ترسيم مجدد نقشه عمليات قابل دفاع و غير قانوني روابط صنعتي، در چهار جنبه مهم زير مستقيما و به شدت به مداخله مي پرداخت.1-    كاستن از مصونيت هاي قانوني اتحاديه تجاري2-    زير سوال برد مباني قانوني سازمان اتحاديه تجاري و مذاكرات جمعي3-    افزايش حقوق قانوني اعضا در قبال حقوق قانوني اتحاديه هاي متبوع آنها.4-    كاستن از حقوق مقرر كاركنان منفرد. اثرات اقتصادينيروهاي اقتصادي، صحنه روابط كاركنان را به دو

شيوه تحت تاثير قرار مي دهد. نخستن اينكه به تعيين ساختار روابط كاركنان دولت كمك مي كند و به سوالاتي از اين قبيل پاسخ مي دهد كه چه بخشي از نيروي كار به اتحاديه تجاري تعلق خواهد يافت؟ثانيا در حيطه اقتصاد كه در آن روابط استخدام به طور مشترك در برخي از اشكال آن تنظيم شده است، فشارهاي اقتصادي است كه شيوه و محتواي مقررات را مشخص مي كند.فشارهاي بازاراينك با بازگشت به تاثير عامل اقتصادي بر روش و محتواي روابط صنعتي مي توانيم سه منبع فشار فعال يعني بازار توليد بازار كار و نظام اقتصاد كلان را مورد توجه قرار دهيم. بنابراين مناب فشار مذكور را به ترتيب بررسي مي كنيم:بازار توليد (محصول)بازار توليد عمده موجوديت خود در صحنه روابط كاركنان را با شيوه هاي مهم زير مطرح كرده است:-    فشار روز افزون براي اعمال روشهاي انعطاف پذيرتر توليد و بهره برداري از نيروي كار با تاكيدي روبه رو شد بر چند مهارتي شدن و ايجاد مهارتها و صلاحيت هاي سازمان محور به جاي ساختارهاي مبني بر اشتغال تعريف شده در خارج از سازمان.-    تلقي برتري كيفيت به عنوان عامل تعيين كننده مزيت رقابتي و قائل شدن تاكيدي مشابه بر عملكرد- و بنابراين تاكيد بر تمايز بين افراد از نظر شرايط استخدام.-    ارتقاي سطح هوشمندي فرايند و كارگر (به تعبير چارلز هندي) با چالش ناشي از آن نسبت به سيستم هاي تصميم گيري سلسله مراتبي تر و آمرانه همراه است.بازار كاراگر بازار توليد منبع فشاري براي منفك ساختن روابط كاركنان از دنياي خارج به حساب مي آيد، بازار كار در جهت خلاف آن عمل مي كند با اين حال تحت شرايط كساد جاري ضعف اساسي

تامين نيروي انساني انگليس هنوز مشهود است:-    كمبود كلي در سطوح مهارت آموزشي و حرفه اي كاركنان، در مقايسه با مهارتها و آموزشهاي كسب شده در كشورهاي رقيب مهمي چون آلمان و ژاپن وجود دارد.-    كمبودهاي عمده مداوم به ويژه كمبودهاي مهارتي در بخش تكنولوژي پيشرفته صنعت به چشم مي خورد.-    نوعي كمبود ضمني جمعيت شناختي از تازه واردان در بازار كار نيز در ميان است كه موقتا به خاطر كساد موجود مشهود نيست.سياست اقتصاد كلاندر گذشته واكنش نسبت به آنچه كه در بالا به عنوان تركيب ناپايدار توضيح داده شد، بروز تغييري در سياست اقتصاد كلان بود. به احتمال زياد اين تغيير واكنشي نوعي كاستن از ارزش ارز بود كه براي كاهش تب مشكلات خارجي روياروي سازمانهاي استخدام كننده معمول مي شد. احتمالا برخي سياست هاي مربوط به درآمدها نيز با كاهش نرخ ارز همراه بوده است. ارتباطات كاركنان و اشتغال اثربخشچرا بايد ارتباط برقرار كرد؟سازمان به سيستم هاي ارتباطي كامل، منسجم و كارآمدي نيازمند است كه از طريق آن اطلاعات ضرور به سمت بالا، پايين و در سطوح افقي سازماني، بين مديران و كاركنان، همچنين در خارج از سازمان با مشتريان، تامين كنندگان مواد اوليه و سهامداران كاناليزه و مبادله شود.به تبير ساده اساسا سازمانها مجموعه اي از گروه هاي مختلف مردم به حساب مي آيند. اين گروه ها ممكن است از بخش ها قسمتها يا سطوحي در يك سلسله مراتب تشكيل شوند. اين گروه ها اگر به حال خود رها شوند هر يك از آنه به توسعه فرهنگ خود –مجموعه باورها، نگرش ها و ارزشهاي خود- و درك و مفاهمه خود از ماهيت اهداف سازمان و بهترين راه حصول به آن

اهداف تمايل نشان مي دهند.پيوند ارتباطات با راهبرد و تحولتوجه به اين سه مساله [افراد، سازمان، اهداف كسب و كار] نوعي پيوند طبيعي با راهبرد كلي منابع انساني كسب و كار به وجود خواهد آورد.راهبرد منابع انساني درصدد تضمين اين نكته است كه فرهنگ، سبك و ساختار سازمان و كيفيت، انگيزش و تعهد كاركنان به حصول اهداف كسب و كار به تمام و كمال كمك مي كند.راهبرد ارتباطات و سياست هاي يك سازمان بايد با قادر ساختن هر فرد نسبت به انجام اثربخش شغل وي از راهبرد منابع انساني و كسب و كار حمايت نمايد.برداشت نامطلوبحال اگر ارتباطات درست تا اين حد حائز اهميت است، چرا غالبا كارها نادرست از آب در مي آيند.ذيلا فهرستي از برخي موضوعات ارتباطات سازماني آورده شده است كه در آنه اتشخيص هاي نادرست بالقوه به نمايش گذاشته مي شود:-    جو ارتباطي و فرهنگ شركتها-    محتواي ارتباطات و وضوح آنها-    صحت هويت گروه هاي كاركنان و افق علايق آنها-    كدام كانالهاي ارتباط؟•    ارتباطات حضوري، فرد به فرد يا گروهي•    ارتباطات كتبي، نامه ها، يادداشت ها، گزارش ها، آگهي ها•    ارتباطات سمعي و بصري-    تناوب ارتباطات-    ميزان آزادانه و باز بودن-    الگوهاي ارتباطي بين افراد ، بخش ها و ادارات و نيازهاي اطلاعاتي آنها-    مديريت مياني: نبود اطلاعات، تعهد و مهارت كافي-    تاثير ارتباطات غير رسمي و خزنده.-    تاثير پيامهاي ناهماهنگي كه از ناحيه ديگر سياست هاي شركت دريافت ميشود.-    جنبه هاي انساني و سازماني بهره گيري از تكنولوژي اطلاعات نظير پست الكترونيكي و پيام رساني صورتي براي برقراري ارتباط.احتمالا سدها و موانعي نيز در برابر ايجاد ارتباط وجود دارد كه بايد قبل از تلاش براي اثر بخش كردن ارتباطات مورد شناسايي قرار

گيرند. برخي از اين موانع در عبارات زير نشان داد شده است:خصيصه هاي ارتباط موثر ذيلا چك ليست ساده اي از اصول ارتباطات اثربخش ارائه مي شود:•    الزام مديريت ارشد•    برنامه ريزي شده و سنجيده•    نظام مند•    مرتبط•    قابل اعتماد (موثق)•    ارتباط به بالا يا پايين و افقي •    مورد حمايت از طريق آموزش•    اهداف مورد توافق•    آزادانه و صادقانه•    جالب، با محتوا•    دوسويه    •    وقت و پول كافي•    قابل فهم (براي همه)•    منظم و به خوبي زمانبندي شده•    ميزان مطلوب (به اندازه)•    قابل انعطاف•    نگرشهاي حمايتي •    حمايت در آماده شدن•    اول پيام، آنگاه رسانه•    در محدوده افقهاي گيرندگان (در دسترس گيرندگان)•    پيوسته در حال تقويتافق هاي علائق مخاطبانمخاطبان يك ارتباط ممكن است طيفي از همه كاركنان تا گروه فرعي خاص يا فرد را در بر گيرد. يك گروه فرعي غالبا بخشي از سازمان يا سطحي در سلسله مراتب سازماني خواهد بود. اما ممكن است اين گروه فرابخشي يا فرا سلسله مراتبي نيز باشد. براي هر مخاطب بالقوه اي حيطه علائق او را بايد پي ريزي كرد. اين كار را مي توان به داشتن افق و حيطه اي هستند كه چند رده از حيطه خود آنها خارج است. بنابراين رده مديران پايين تر از هيات مديره ممكن است موضوعات بالا و خارج از مسائل هيات مديره و وراي آن را براي محيط هاي اقتصادي گسترده تر مورد توجه قرار دهند و به سمت پايين و به نخستين خط سرپرستي در سطح كارگاه (دفتر) نگاه كنند. به همين خاطر است كه مديران مياني در فرايندهاي ارتباط، تقويت كنندگان حياتي يا موانع مهم به حساب مي آيند.تقويتهر موضوعي را با هر مخاطبي و به وسيله هر رسانه اي

كه در ميان بگذاريم تكرار و تقويت آن ضرورت خواهد داشت. پيامي كه براي فرستنده مهم است اما از نظر گيرنده كم اهميت تلقي مي شود، اگر فقط يك بار ارسال گردد احتمالا ناديده گرفته خواهد شد. دريافت اطلاعات شباهت بسيار زيادي با فرايند يادگيري دارد: دريافت آن به سطح علاقه و دانش قبلي گيرنده بستگي دارد. بنابراين تكرار سطوح مختلف جزئيات و تنوع زبان نيز حائز اهميت است. نظام هاي كهنه و نوين ارتباطارتباط حضوريمنطق كلاسيك آن است كه نظامهاي ارتباطات را با فراهم آوردن مجموعه اي از كانال هاي مداربسته به عنوان مباني شبكه ارتباط بر اساس روشهاي متفاوت تنظيم كرد. با اينحال ارتباط رو در رو آنجا كه به عنوان جزئي از ارتباط مديريت صف، سازمان يافته باشد، بيشترين تاثير را دارد و معمولا متعارف ترين روش دريافت اطلاعات به حساب مي آيد. روش دو در رو محتمل ترين روش تضمين اين نكته است كه پيام ها روشن و بي وقفه انتقال مي يابدو با اين حال بزرگترين مانع بالقوه ارتباط رو در رو مديريت مياني است.توجه تيم (آگاه سازي)شيوه كلاسيك ارتباط رو در روع در صنعت انگليس، به فرايند آگاه سازي تيم در جامعه صنعتي مبدل شده است. اين شيوه در صدد است از طريق تشكيل جلسات منظم و درگير كردن گروه هاي رئيس و مرئوس در جهت انتقال اطلاعات مديريت به سطوح پايين سازماني براي همه كاركنان اقدام كند. اين شيوه انتقال با مرتبط بودن اطلاعات با نيازهاي گيرندگان و تشكيل مباني اقدام آتي آنها برايد براي همه گيرندگا در همه سطوح قابل فهم باشد. موفقيت مستمر كار را مي توان حداقل با گماردن يك تسهيل گر پاره وقت

در فرايند اجراي شيه تضمين كرد تا در فراهم ساختن اطلاعات و توجهات كمك كند، اقدامات پي گيري را معمول دارد و سوالات مورد پرسش را مرتب و نحوه عملكرد فرايند را كنترل و نظارت نمايد.رسانه هاي جمعي داخلياستفاده از روشهايي چون خبرنامه هاي كاركنان، گزارشها، كنفرانس ها و فنون سمعي و بصري نقش بسيار حمايت كننده اي دارد. در صفحه بعد چك ليستي از چنان روشهاي ارتباطي ارائه شده است كه هرگز كامل و جامع نيست اما ممكن است پاره اي ايده هاي سودمند را موجب شود.توصيف موفقيت و شكست در مورد گروه هاي كاركناني چون حلقه هي كيفي كار آساني نيست. حلقه هاي كيفي متضمن منافع غير ملموسي هستند كه مي تواند عظيم تر از صرفه جويي رد هزينه هاي فوري باشد. از جمله منافعي كه به وسيله اعضاي حلقه هاي كيفي نقل شده است عبارتند از: رضايت شغلي روز افزون فرصتي براي درگير شدن در سازمان، سهمي شدن در حل مسائل واقعي و بالاخره كار گروهي بهتر در بخش ذيربط. چك ليست روشهاي برقراري•    توجه تيم- گروه هاي آگاه سازي•    مديران امور كاركنان•    جلسات مشترك مديريت با اتحاديه•    كميته هاي مشاوره اي مشترك•    گروه هاي ويژه موقت، تيم هاي پروژه، دسته كاري •    نيروهاي موظف•    گروه هاي اسكانك•    گروه هاي آزمايشي•    مصاحبه هاي رو در رو•    طرح هاي بيان آزاد•    حلقه هاي كيفي•    نظام پيشنهادها•    مميزي اجتماعي•    انتشارات كاركنان/ روزنامه ها/ مجلات•    برگزاري نمايشگاه ها- به عنوان مثال براي برنامه سرمايه گذاري جديد جابه جايي    •    ويدئو•    كنفرانس هاي از راه دور•    تلويزيون مدار بسته يا راديو•    ويديوي تعاملي•    نوارهاي صوتي•    پست الكترونيك•    پيام الكترونيك•    گفتگوي تلفني با رئيس•    خط ارتباطي تلفي/ خط مستقيم•    آگهي كارمنديابي•    برنامه هاي انتصاب•    كمك به فعاليت هاي اوقات فراغت•    نگرش سنجي ها•    آموزش•    نظام هاي ارزيابي

كاركنان ترسيم شبكهتكنيكي كه بسياري از سازمانها آن را با تعدادي از مشتريان براي بهبود ارتباطات و اثربخشي سازماني با موفقيت به كار گرفته اند، فن ترسيم شبكه است. همه سازمانها براي عمليات موفقيت آميز خود هم بر اثر بخشي ساختار رسمي و هم بر شبكه غير رسمي شان متكي هستند.ترسيم شبكه، يك سيستم مبتني بر كامپيوتر است كه اين شبكه هاي غير رسمي را ترسيم و تحليل مي كند. شبكه هاي غير رسمي از داده هاي جمع آوري شده از افراد سازمان در بخش ها و بين بخش ها با مشخص كردن ايفاگران اصلي و تشخيص افرادي طراحي مي شوند كه در امور سازمان مشاركت چندان ندارند و همچنين گروه هايي را مشخص مي كنند كه در جنبه هاي مختلف و مهم عمليات سازمان تعامل دارند. در اين طراحي داده هايي درباره فراواني و اهميت ارتباط نيز گنجانده مي شود.كيفيت فراگير: نقش منابع انسانياهميت كيفيت فراگيرما در بخش دولتي نيز با چالشهايي مواجهيم. بخش دولتي در ارتباط با ارائه خدمات بهتر با بودجه محدود و جذب و نگهداشت بهترين افراد تحت فشار است.

كيفيت فراگير به مثابه موضوع اصلي پاسخ راهبردي به اين چالش ها است. كيفيت فراگير چنين تعريف شده است: شيوه نظام مند تضمين اين نكته كه كليه فعاليت ها در يك سازمان در راستاي تامين نيازهاي تعريف شده و الزامات خارجي طراحي مي شود. كيفيت فراگير (TQ) و استاندارد تضميني كيفيت (BS5750)مفهوم كيفيت فراگيررضايت مشتريتنها معيار سنجش واقعي كيفيت محصول و خدمات ميزان جلب رضايت مشتري است. رضايت را مي توان اينگونه تعريف كرد: رضايت مشتري وقتي حاصل مي شود كه كليه خواسته ها، نيازها و انتظارات تصريح شده يا ضمني مشتري مورد توجه قرار گيرد.بنابراين توليد كننده براي جلب رضايت مشتري،

بايد خواستها، نيازها و توقعات او را به روشني درك كند و در مورد يكسري الزامات مورد نياز با مشتري به توافق برسد.اهميت مشتري داخلي كيفيت فراگيربه عبارت ساده مفهوم فراگر الزامات همه كاركنان سازمان را در جميع شرايط و رد رفع كليه نيازهاي مشتري در بر خواهد داشت. به اين ترتيب فرهنگي در سازمان شكل خواهد گرفت كه بر اساس آن فعاليت هاي سازمان در جهت بهبود مستمر با تلاش افراد در رفع نيازهاي مشتري تلفيق خواهد شد.هزينه كيفيت فراگيرهزينه هاي كيفيت عامل مهمي در شناخت نواقص فرايندهاي موجود است كه شناخت آن نواقص، به سازمانها كمك مي كند تا تلاش هاي خود را در زمينه هاي منجر به اصطلاحات قابل توجه صرف كنند. هزينه هاي كيفيت معمولا تحت پنج عنوان زير تعيين مي شوند:1: هزينه پيشگيري:    هزينه اقداماتي كه به پيشگيري از نارسايي ها و ناكامي ها  يا كاهش آنها منجر مي شود.2: هزينه ارزيابي:    هزينه ارزيابي كيفيت به دست آمده3: هزينه شكست دروني    هزينه هاي ناشي از ناكامي سازمان در حصول كيفيت مورد نظر قبل از انتقال مالكيت [محصول] به مشتري.4: هزينه شكست بروني:    هزينه هاي متاثر از عوامل خارجي و ناشي از ناكامي سازمان در حصول كيفيت مورد نظر بعد از انتقال [محصول] به مشتري.5: هزينه از دست رفت:    هزينه هاي ناشي از فوت فرصت فروش كه با از دست دادن مشتريان به دليل كيفيت پايين محصولات يا خدمات بر سازمان تحميل مي شود.علت مبادرت شركتها به كيفيت فراگيرسازمان عمدتا براي تداوم حيات خود به كيفيت فراگير مي پردازد. چالشها بر ماهيت فعاليت شركتها و اينكه ضمن تداوم حيات در بازارهاي امروز امكان رشد نيز پيدا كنند، تاثير قابل توجهي نهاده است.

شركتها به تدريج در مي يابند كه ادامه حيات در محيط كسب و كار امروز نه تنها مستلزم پاسخ به نيازهاي مشتري در زمينه هاي توليد و خدمات است بلكه انعطاف پذيري كافي و سازگاري سازمان براي پاسخگويي به نيازهاي آتي در حال رشد را نيز مي طلبد. چالش هاچالش متعارض عامل وقت است. نيازه به تخصيص فرصتي قابل ملاحظه به ويژه در روزهاي نخست اعمال كيفيت فراگير، براي توافق در مورد اهداف و مقاصد، تعريف يك برنامه عملياتي، آموزشي، انجام تجزيه و تحلل و فرايند نظارت ضررت حياتي دارد.دومين چالش دريافت اين واقعيت است كه هزينه هاي اقدام به كيفيت فراگير كوتاه مدت ولي عوايد ناشي آن دراز مدت خواهد بود.سومين چالش مقاومت مديريت مياني است كه شركتها در ارائه كيفت فراگير با آن مواجه مي شوند.چالش ديگر اين است كه سازمان بعضا در ارتباط با ابتكار كيفيت فراگير و به منظور در ميان نهادن برنامه هاي خود با كاركنان وقت و تلاش زيادي صرف مي كند. ولي از ديد كاركنان عملا هيچ اتفاقي روي نمي دهد.احتمالا بزرگترين چالشي كه سازمنها در اجراي كيفيت فراگير با آن مواجه اند، استمرار اجرا و يكپارچه سازي فعاليت هاي مربوط به آن است. موفقيت كيفيت فراگير مستلزم مبدل شدن آن به بخش دائمي و اساسي كار روزانه خواهد بود.سهم و مشاركت امور منابع انسانياين واحد بايد براي ايجاد و به كارگيري وسيله نفوذ بر رفتار و طرز فكر كاركنان و هدايت تحول فرهنگي آنان از تخصص لازم برخوردار باشد. ابتكارات و اقدامات كيفيت فراگير بايد بر اساس تحقيق و تجزيه و تحليل رفتارها، طرز فكرها، عقايد و صلاحيت هاي صورت گيرد كه در حال حاضر وجود دارند و به

طراحي و سازماندهي آموزشي و پرورش، ارتباطات، مشاركت و برنامه هاي مديريت عملكرد منجر مي شوند. همه اين امور در قلمرو كاري واحد منابع انساني است.سطح راهبردياتخاذ تصميم نسبت به اجراي يك برنامه كيفيت فراگير در بدو امر ممكن است بر اساس فشارهاي ناشي از بازار رقابت و ضرورت حفاظت از موضع سازمان، در ميحيي بزرگتر الزام آور شود اما اين تصميم بر فرايند داخلي سازمان آنچنان تاثير عميقي مي گذارد كه مقابله با آن مستلزم درك مولفه هاي زير است:-    فرهنگ و جو داخلي سازمان، مشتمل بر طرز تلقي ها و تفكر ا فراد نسبت به تحول-    ساختارهاي سلسله مراتبي سازمان و عناصر اصلي تشكل دهنده آن-    مهارتهاي زيربنايي-    رويكردهاي جاري ارتباطات كاركنان، به ويژه اثربخشي آنها-    آگاهي كامل از تاثير و اثربخشي فرايندهاي نيروي انساني نظير: كارمنديابي، نظام هاي پاداش، سيستم هاي ارزشيابي و آموزش و مسائل توسعه و پرورش منابع انساني.سطح عملياتيپس از اتخاذ تصميم راهبردي در زمينه اجراي كيفيت فراگير، سياست ها و دستورالعمل هاي پرسنل از سطوح عملياتي نيز تاثير مي پذيرند كه خود مستلزم واكنش عملياتي واحد منابع انساني است اين واكنش به دو شيوه: مستقيم و ضمني صورت مي گيرد.1-    مشاركت مستقيم و بالقوه كارشناس پرسنلي و منابع انساني در فرايند كيفيت فراگير از طريق فرايند آموزش و پرورش موجود در برنامه كيفيت فراگير.2-    طراحي سياست ها و فرايندهايي در جهت حمايت از ابتكار كيفيت فراگيرايجاد نظم در سازمانبهره گيري از برخي از مقررات انضباطي سيستم استاندارد تضمين كيفيت، در واحد منابع انساني نقطه شروع مناسبي است. الزامات خاص اين سيستم استاندارد و واكنش منابع انساني شامل موارد زير است:•    مدير ارشد بايد با اقتدار لازم از طريق هماهنگي

و نظارت بر نظام كيفيت و دقت در اينكه براي برآورده شدن الزامات سيستم استاندارد تضمين كيفيت اقدام موثر و دقيق صورت مي گيرد، مسئوليت كيفيت را بپذيرد.•    ماهيت و حدود ساختار سازماني، مسئوليت منابع، دستورالعمل ها و فرايندهايي بايد مستند شود كه بر كيفيت اثر مي گذارند.•    نظام كيفيت بايد با توجه به ساير وظايف، برنامه ريزي و تدوين شود.•    كنترل لازم بايد بر ثبت خدمات محصول خريداري شده داده هاي خريد و بازرسي و تاييد محصول خريداري شده اعمال گردد.•    تدوين دستورالعمل هاي كاري مشتمل بر كليه مشخصات مشتري در شكل ساده آن.•    دستورالعمل هاي كنترل مدون كه در تمام اوقات نشان بدهد كه چه وقت محصولي بازرسي و تاييد شده، بازرسي نشده، يا بازرسي شده ولي پذيرفته نشده است.•    سوابق مبسوط در مورد برآورده شدن يا نشدن نيازهاي مشتري از جمله داده هايي چون گزارش هاي حسابرسي و نظام هاي تضمين كيفيت.اطلاعات منابع انساني: يك ابزار راهبرديمن در ارتباط با كمي كردن- البته نوع خاصي از آن- به فردي واپس گرا مبدل شده ام. با اينحال بر كمي كردن امور فكربر و ذهني يعني كيفيت، خدمت، پيوندهاي مشتري، نوآوري، ساختار سازماني، درگير كردن مردم و ... اصرار دارم.تام پيترزاطلاعات منابع انساني- تصوير موجودهمانگونه كه هر مدير پرسنلي به ستوه آمده اي نيز تاييد خواهد كرد همواره انبوهي از داده ها درباره فردي در اختيار است كه سازمان آنها را استخدام كرده يا در هر حال استخدام آنها است و يا به استخدام آنها مي انديشد. حتي بخش هاي پرسنلي فاقد نظام اطلاعات كامپيوتري پرسنلي نيز به يقين پرونده هاي پرسنلي متضمن فرم هاي تقاضا، مراجع كاريابي، توصيه نامه ها و ديگر اطلاعات قراردادي، همچنين ارزشيابي هاي عملكرد، پيشينه

حقوق و دستمزد و پيشرفت شغلي، دوره هاي آموزشي طي شده، گزارش هاي بيمار، اخطارنامه ها و انبوهي از مكاتبات متفرقه را در اختيار خواهند داشت، به علاوه نسخه هايي از برخي از اين اطلاعات به احتمال قوي در بايگاني هاي سرپرستان بلافصل، در بخش امور پرداخت و بر حسب اندازه و ماهيت سازمان در اداره تعاون كاركنان، اداره روابط صنعتي، بخش بهداشت، اشتغال و غيره يافت خواهد شد. يك سازمان بزرگ معروف در انگليس، با انتصاب يك كارمند جديد، از يك فرم، هفت نسخه تكميل و هر يك را به بخش جداگانه اي ارسال مي كند.تفاوت بين داده ها، اطلاعات و تفسير-    آيا ما يك سازمان جوان هستيم يا پير؟-    با توجه به توزيع سني موجود ايا بايد يك نظام حقوق بازنشستگي سخاوتمندانه تري ارائه دهيم؟-    آيا اگر همه كاركنان مسن با فاصله هاي سه سال از يكديگر بازنشسته شوند با مشكل جايگزيني مواجه خواهيم شد؟اقلام تشكيل دهنده هزينه هاي استخدام* هزينه هاي مستقيم-    حقوق پايه-    پاداش ها، ماموريت و پرداخت هاي تشويقي-    اضافه كاري-    پاداشهاي غير مادي كارفرما-    سهم مشاركت كارفرما در حقوق بازنشستگي-    مزاياي كارمندان:-    بيمه بهداشت و عمر-    اتومبيل، هزينه هاي حمل و نقلع سوخت، هزينه پاركينگ-    لباس كار-    غذاهاي يارانه اي، كوپن غذا-    هزينه هاي جابجايي-    هزينه هاي كارمنديابي-    هزينه هاي آموزشي (بودجه آموزش، بيتوته، مسافرتها و غيره)-    بودجه واحد منابع انساني (حقوق و دستمزد، تمهيد وسايل مسافرت و غيره)-    خدمات رفاهي، بهداشت شغلي-    هزينه هاي واحد پرداخت حقوق* هزينه هاي غير مستقيمهزينه هاي فرصت (ضايعات توليد، فروش، در آمد و غيره)-    غيبت هاي ناشي از تعطيلات-    غيبت در طول دوره بيماري-    غيبت ناشي از دوره آموزشي-    پستهاي خالي مدل مفهومي اطلاعات منابع انسانييك شيوه ساده براي تحليل انواع اطلاعات منابع انساني، استفاده

از هرم معروف سه سطحي: راهبردي، تاكتيكي/ تسهيل كننده تصميم گيري و عملياتي/ مديريتي است. اين مدل براي تحليل آن دسته از اطلاعات منابع انساني سودمند است كه معمولا در ادارات پرسنلي تهيه و به كار گرفته مي شوند و بايد در سطح راهبردي مورد استفاده قرار گيرند. اين اطلاعات براي درك و تشخيص قابليت ها و محدوديت هاي بسته هاي نرم افزاري نظام هاي كامپيوتري صنايع انساني نيز سودمند است.اطلاعات عملياتياز جمله انواع اطلاعات مورد استفاده در سطح عميلاتي، به عنوان مثال عبارتند از:•    سوابق فردي براي نشان دادن افزايش تدريجي حقوق و مزاياي شخص•    پيشينه شغل يا سوابق آموزشي•    يادداشتهاي روزانه كه استحقاق كاركنان را براي ارزيابي عملكرد يا افزايش حقوق نشان مي دهد.•    فهرست هايي كه استحقاق كاركنان را از نظر پاداش خدمات بلند مدت معين مي كند.•    فهرست كاركنان واجد مهارت يا قابليت هايي كه براي يك پست خالي در نظر گرفته شده اند.اطلاعات تاكتيكياطلاعات مورد نياز مديران منابع انساني براي مقاصد تاكتيكي (مدبرانه) يا مويد تصميم گيري چنانكه بايد به طور عام تعريف يا تدوين نشده است.مديران منابع انساني آينده ساز به انواع اطلاعات نياز بيشتري خواهند داشت.اطلاعات به ويژه داده هاي كيفي و مستلزم قضاوتي نظير ميزان مطلوبيت متقاضيان گزينش شده را صرفا بعد از ملاحظه ارزيابي عملكرد گزارش ارتقاء مدت خدمت در سازمان و ... مي توان جمع آوري كرد. معمولا چنان اطلاعاتي به يك شيوه نظام مند جمع آوري يا تحليل نمي شود.نمونه ديگري از اطلاعات پشتوانه تصميم گيري اطلاعاتي است كه براي مقاصد تعيين الگوي حقوق و دستمزد و يافتن پاسخ برخي سوالات شرطي مورد استفاده قرار مي گيرد.اخيرا اينگونه مدلسازي مالي به گونه اي روز افزون

براي هزينه بندي بسته هاي خريد خدمت كاركنان مورد استفاده قرار گرفته است.در اين سطح نظامهاي كامپيوتري در فراهم ساختن اطلاعات به تاريج عملكرد بهتري پيدا مي كنند و براي يك سيستم اطلاعات كامپيوتري ايجاد پيوند با يك بسته صفحه گستر استاندارد براي مقاصد مدلسازي كاري غير متعارف به حساب نمي آيد. برخي از نظام هاي كامپيوتري در بررسي هاي سالانه حقوق و دستمزد كمكهايي ارائه مي دهند، هرچند اين كمكها صرفا در قالب تهيه تجهيزات كلا روزامد صورت مي گيرد كه به رغم سودمندي در مقاصد مديريتي بعنوان پشتوانه تصميم گيري كارايي ندارد.اطلاعات راهبردياطلاعات راهبردي سطحي است كه نه تنها تهيه كنندگان سيستم هاي كامپيوتري منابع انساني بلكه دست اندركاران منابع انساني هم كمتر به آن مي پردازند و درك محدودي از آن دارند.در حال حاضر اهميت اطلاعات راهبردي منابع انساني چنانكه بايد شناخته نشده است و يا صرفا در برنامه ريزي نيروي انساني مهم تلقي مي شود.اين ادعا شايد نوعي انتقاد مستقيم از سيستم كامپيوتري تلقي شود اما مفهوم ضمني بيان ويكنز اين است هك داده هاي واقعي سخت نظام مند يا عيني مورد نياز او وجود نداشته است تا بتواند راهبرد كاركنان و بنابراين راهبرد كسب و كار خود را ساماندهي كند.تعيين اطلاعات راهبردي منابع انسانياز نظر سهولت مي توان اطلاعات راهبردي را به قرار زير دسته بندي كرد:-    تعيين راهبرد كسب و كار-    تعيين راهبرد منابع انساني-    اعمال راهبرد منابع انساني تدوين راهبرد كسب و كارمتخصصان راهبرد كسب و كار به درس گرفتن از اشتباهات گذشته خود پرداخته اند و اكنون بر آنند تا به هنگام تدوين راهبردها و پيامدهاي آن بر منابع انساني سازمان را نيز ارزيابي كنند.

مدير منابع انساني مي تواند با فراهم ساختن بينشهايي در ارتباطات با سوالات زير حتي نقش آينده ساز تري را ايفا نمايد:1.    در حال حاضر از نظر تعداد مهارتها و قابليتها چه نوع افرادي در اختيار داريم؟2.    در حال حاضر عوامل پوياي تاثير گذار بر افراد سازمان از نظر نرخ هاي كارمند يابي ارتقا و جابجاي كدامند؟3.    ساختار فرهنگ و ارزشهاي موجود سازمان كدامند؟ آيا از رسالت كسب و كار حمايت مي كنند يا فاقد كارايي هستند؟4.    چه تحولاتي در خارج از سازمان در شرف وقوع است كه مي تواند موقعيت فعلي يا آتي كاركنان ما را تحت تاثير قرار دهد؟موجودي فعل نيروي انسانيدر ارتباط با موجودي فعلي منابع انساني سازمان فعاليت ارزيابي از كميتع كيفيت و توان بلاقوه كاركنان موجود به چيزي فراتر از شمارش كمي تعداد افراد گروه هاي شغل گسترده نياز دارد. پويايي هاي موجودارزيابي منابع انساني موجود صرفا نيمي از تصوير واقعيت است درك نحوه تغيير آن منابع و شرايط استخدامي آنان نيز مهم است چه درصدي از كاركنان در موقعيت هاي مختلف زير قرار دارند:-    تامين نيرو از خارج-    ارتقاء يافته

-    انتقال يافته-    در حال ترك خدمات-    در حال بازنشستگيساختار، فرهنگ، ارزشهاامروزه به بركت كتاب هايي كه تا كنون انتشار يافته اهميت فرهنگ و ارزشها در فرايند ارتقاي توان رقابتي سازمان به خوبي شناخته شده است.به هر حال شيوه اي كه ما در اين باره به كار گرفته ايم توصيف مشخصي از فرهنگ است زيرا تهيه فهرست كليه ارشزها هنجارها و آداب و رسوم نامشخص تشكيل دهنده واحد اجتماعي، يعني سازمان بسيار دشوار است.* داده هاي حقيقي يا عيني -    منطق ساختار موجود-    تعداد سطوح مديريتي-    حيطه هاي كنترل اعم

از كوچكترين، بزرگترين يا حيطه متوسط-    ساختار جلسات رسمي و ارتباطات-    تعداد گروه هاي كاري ويژه فراوظيفه-    معيارهاي روحيه كارمند چون جابجايي نيروي كار و غيبت* داده هاي ذهني-    الگوهاي ارتباطات غير رسمي-    طرز تلقي هاي كاركنان حاصل از نگرش سنجي ها و مصاحبه هاي گروه مورد نظر (آزمايشي-    طرز تلقي هاي كاركنان ترك خدمت كرده از طريق تحليل مصاحبه هاي ترك خدمت آنها-    انجام بررسي مشتري داخلي براي ارزيابي سطوح خدمات داخليارزيابي خارجيتعيين راهبرد كسب و كار به يك معنا كلا در زمره ارزيابي هاي خارجي است. موفق ترين متخصصان راهبردهاي كسب و كار هنگام گسترش و متحول ساختن كسب و كار خود مسائل جمعيت شناختي را مطمح نظر قرار داده اند.دست اندكاران منابع انساني بنابرسنت به ارزيابي نظام مند محيط خارجي مبادرت نكرده اند اگر چنين كرده بودند انفجار جمعيت به گونه اي غير منتظره بروز نمي كرد. به هر حال براي پرورش و بار آوردن فارغ التحصيلان دانشگاهي 15 سال فرصت اقدام لازم است.يك رويكرد سيستمي تحليل عوامل خارجي در ارتباط با تاثير آنها بر منابع انساني سازمان تشكيل جلسات يورش فكري حتي الامكان با مشاوران خارجي و گروه نمونه اي از كاركنان از جمله فارغ التحصيلان جديد است. در اين ارتباط چارچوب استيپ يا چارچوب تغييرات احتمالي مي توان در حيطه هاي زير را به كار گرفت:•    اجتماعي- حقوقي•    فن شناختي•    اقتصادي•    محيطي•    سياسيبه چه افرادي نيازمنديم؟سازمانهاي واجد فرايند برنامه  ريزي نيروي انساني استوارتر در پاسخ به اين سوال مشكل نخواهند داشت آنها براي برقراري بنيان بخش هاي مختلف و گروه بنديهاي شغلي درست در دوره زماني پنج تا ده سال و تحت سناريوهاي رشد مختلف، از جمله رشد منفي پيشاپيش سيستم

هاي طراحي شده اي خواهند داشت.چه ساختار و فرهنگي مورد نياز است؟مساله نوع فرهنگي كه سازمان براي تحقق رسالت كسب و كار خود بدان نياز دارد نيز يك مساله تفكر تحليلي است. اين تفكر تحليلي با بهره گيري از مواد جمع آوري شده از برسي هاي قبلي با دريافت اينكه آيا عناصر مختلف در پرتو راهبرد، بايد يا نبايد و اگر بايد چگونه تغيير كنند و بالاخره با انديشيدن درباره تاثير احتمالي يك ساختار سازماني تحول يافته بر فرهنگ صورت مي گيرد.اعمال راهبرد منابع انسانياعمال راهبرد دو جنبه دارد:1.    تسري راهبرد به اهداف و سياست هاي مشخص منابع انساني2.    تعيين عوامل مهم موفقيت و شاخص هاي اجرايي ملازم آنها براي نظارت بر موفقيت اهداف و سياست ها در براوردن و تحقق راهبرد منابع انساني و تكميل راهبرد كسب و كارجنبه نخست با اقدام فكري و تحليلي ديگري سر و كار دارد كه با تفكر مفاهيم ضمني راهبرد و ماهيت سياست هاي تحقق مي يابد كه بايد مورد تغيير قرار گيرند. مهمتر اينكه سر و كار اين جنبه بيشتر با تدوين برنامه كاري براي اعمال آن تغييرات است، تنها لازمه اطلاعاتي اين فرايند احتمالا مرور و بازبيني فعاليت هاي مديريت تحول پيشين، براي آموختن درسهايي از آن فعاليتها است.جنبه دوم يا تعيين عوامل مهم موفقيت و تنظيم سيستم هايي براي نظارت بر آن عوامل نيز به همان اندازه جنبه اول اهميت دارد اما در مرعض خطر مورد غفلت قرار گرفتن از سوي امور منابع انساني است. معدود سازمانهايي هستند كه در جهت تحقق اهداف مورد نظر خود آگاهانه اثرات سياست هاي منابع انساني خود را مورد توجه قرار مي دهند.يك استثنا براي فقدان نظارت بر سياست

نبود فرصت برابر [براي] استخدام است. نقل قول باورهاواقعيت همان چيزي است كه ما آن را درست تلقي مي كنيمآنچه را درست تلقي مي كنيم چيزي است كه به آن باور داريمآنچه را باور داريم ادراكات ما مبتني استدرك و دريافت ما به امور اشيايي بستگي دارد كه در جستجوي آن هستيمآنچه در جستجوي آن هستيم بستگي به ماهيت چيزي دارد كه درباره آن فكر مي كنيمآنچه درباره آن فكر مي كنيم بستگي به چيزي دارد كه آن را درك و دريافت مي كنيمآنچه درك و دريافت مي كنيم باورهاي ما را معين مي كندباورهاي ما معلوم مي كند كه چه چيزي را درست تلقي مي كنيمآنچه را كه درست تلقي مي كنيم واقعيت ما است كاربردواژه پردازيمديريت كارمنديابيبرنامه ريزي جانشينيبرنامه ريزي نيروي انسانيارزشيابي شغلمديريت آموزشمدلسازي حقوق و دستمزد/ صفحه گسترزمان و حضورگزارش نويسسيستم اطلاعات مجري    سطحادارياداري و تاكتيكياداري و تاكتيكيتاكتيكي و راهبرديادارياداري و تاكتيكيتاكتيكياداري و تاكتيكيتاكتيكي، احتمالا راهبرديتاكتيكي و راهبرديمديريت منابع انساني بخش دولتي: برنامه اي تحولدر دهه گذشته ابتكارات سياستگذاري اعمال شده از سوي بخش دولتي، جو مديريتي به شدت متحولي را به وجود آورده است. در بخش دولتي خصوصي سازي بسياري از خدمات ايجاد تراست هاي خود گران خدمات بهداشت ملي، انتقلا واحدهاي كاري پراكنده حكومت به نماندگي هاي اجرايي تحت ابتكارات گامهاي بعدي مطرح شدن عرضه رقابتي الزامي در حكومتهاي محلي، تدوين منشور شهروندان وديگر تحولات به تدريج يك بازنگري جدي در عمليات مديريت بر افراد- مديريت منابع انساني- را موجب شده است.بستر (زمينه)مفاهيم ضمني سياست اخير دولتابتكارات همراه با موضوعات سياستي اساسي تصويب و اعمال شده است. نظارت بر بخشي از چارچوب حمل و نقل منتفي گرديده است. خدمات آموزش و

خدمات بهداشت ملي در حال اصلاح است. بازارهاي داخلي ايجاد شده است. وظايف اجرايي ادارات دولتي در قالب نمايندگي ها مجددا گروه بندي مي شود. پديده رقابت به زمينه پيش بيني خدمات قدرتهاي محلي كشانده شده است.هشت شيوه عملكرد كه در طي آن تاثير اين تحولات به روشني در مديريت منابع انساني محسوس بوده است. آن هشت شيوه عبارتند از:1-    اعمال رويكرد مديريتي بيشتر به طور عام2-    تعديل سيستم ها و فرايندها3-    ايجاد روابط جديد4-    تعيين چارچوبهاي جديد دستمزد و پاداش5-    محدود كردن نيروي كار و ساختار دهي مجدد متعاقب آن در سازمان6-    تاكيد بر تامين كيفيت خدمت و توجهي فزاينده به مشتريان7-    اعمال صريح و روشن مديريت تحول8-    ايجاد تغييرات فرهنگي در سازمان اعمال رويكرد مديريتي بيشترايجاد شراهاي آموزش كسب وكار مديريت محلي ابتكارات مدارس دانشكده هاي پلي تكنيك از كتنرل قدرت محلي، ايجد اتحاديه خدمات بهداشت ملي و تخصيص بودجه ها به مشاغل و حرف كوچك و ايجاد نماندگي هاي اجرايي مستقل همه و همه نيروهاي محركه تحول در اين حيطه ها بوده اند. فرايند انتقال صرف نظر از محل وقوع آن بدون زحمت اتفاق نيفتاده است.در حكومتهاي محلي كارشناسان ارشد در پرتو عصر بروز تحولات بي سابقه در دولت محلي به تدريج واقعيت هاي مربوط به نقش هاي جديد خود را كشف مي كند. كارشناسان عمده آموزشي در پرتو توان جديد مدارس و دانشگاه ها براي تامين يا عدم تامين خدمات از حكومت مركزي به ساختار دهي ادارات و بازانديشي درباره پيش بيني خدمات و و ظايف خود مي پردازند. در بخشهاي ديگر شوراهاي محلي گروه هاي كاركنان به تدريج واقعيت هاي مربوط به مشتريان و موكلان و نقشهاي طرف هاي قرارداد خود را كشف مي كنند.تاكيد

مجدد بر مسائل مديريت، دقيقه در بخش دولتي و در توجه روز افزون به مولفه هاي زير مشهود است.-    نقش مدير اجرايي ارشد-    اعطاي ختيارت به مدير اجرايي ارشد-    رهبري در سازمانهاي بخش دولتي-    ايجاد تيم ها ارشد كارآمد-    ايجاد يا ارتقاي نقش مديريت مالي-    تغيير جهت دادن از اداره امور به اعمال مديريت، از الزام و تحميل فرايندها و قوانين معين شده به اعملا دقت و شعور به خرج دادن-    تلفيق كامل فعاليت هاي عملياتي با رسالت ها و اهداف سازمان-    تفويض مسئويلت مديريت منابع انساني از سطح مركزي به سوي صف-    ارزشيهابي سيتسمها و فرايندهي عملياتي از نظر كارآيي، اثربخشي و ارزش دادن به پول، -    پيگيري مستمر كيفيت كو استانداردهاي بالا و توجه به مشتري-    مديريت فعال تعديلات فرهنگي مربوط به دگرگون ساختن سازمنها از يك نوع ماهيت و موجوديت به ماهيت و موجوديتي متفاوتتعديل سيستمها و فرايندهاتحول عمده و احتمالا مهمترين تحول در سيستم ها و فرايندها منبعث از سياستهاي اخير دولت توجهي است كه به جاي درون دادها، بر برون دادها- عملكرد- معطوف مي گردد. نوعي تغيير جهت از خدمات منحصرا توليد محور به سمت خدماتي بوده و هنوز هست كه نيازهاي مشتري را ملحوظ مي دارد. معرفي منشور شهروندان تأكيد بيشتري را به توجه بر برون دادهاي بخش دولتي و كيفيت خدماتي نهاده است كه بخش دولتي براي عامه مردم فراهم مي كند.نقش امور منابع انساني به عنوان پيامد اين تغيير چه به صورت متمركز و چه از منظر عملكرد مديران صف آن است كه به كاركناني كه عادت به براوردن نيازهاي سازمانهاي بزرگ ديوانسالار نوعي احساس مسئوليت شخصي را نسبت به كارايي و الزام به

جو پيشرفت القا نمايد و در سطوح مديريتي بالاتر امور منابع انساني نقش ترغيب كاركنان ارشد براي انجام ارزيابي هاي دقيق را نيز  بر عهده دارد. اين ارزيابي ها نه فقط از شيوه انجام امور در شرايط موجود بلكه از علت انجام آنها و از نحوه تاثير گذاري شيوه معمول برگيرندگان و مخاطبان نيز به عمل مي آيد.چارچوبهاي نوين نظام اجرت و پاداشمعيارهاي اجرت و پاداش كاركنان در بخش دولتي نيز در حالي دگرگوني است:•    شيوه هاي نوين كار به وجود مي آيند.•    نوعي تاكيد و تمركز كسب و كار پيرامون مقاصد و اهداف به روشني بيان شده مطرح مي شود.•    كيفيت برون داد به عنوان شخص اوليه عملكرد ايجاد مي گردد.•    تحولات بعدي در سيستم ها و فرايندها شكل مي گيرد.كاهش نيروي كار و بازساختار دهي سازمانيدلالتهاي ضمني راهبري كاهش تعداد نيروهاي كار و تجديد ساختار سازمانهاي كوچك از نظر مديريت منابع انساني عبارتند از:•    مشاوره و جايابي و جايگزيني كاركنان در خارج از سازمان•    برنامه ريزي و مذاكره با سازمانهاي ذيربط و ديگر ارگانهاي مالي مناسب براي كاركنان بازنشسته پيش از موعد يا اخراجي هاي مازاد بر نياز•    تامين دوره هاي آموزشي پيش از بازنشستگي براي كاركنان•    شكل دهي مجدد سازمانهاي كوچكتر•    ايجاد  حفظ انگيزه و روحيه كاركنان ابقا شده در پستهاي خود تاكيد بر تامين كيفيت خدمات و توجه بيشتر بر مشترياينك با نفوذ كلي و عبارت صريح مورد نظر منشور شهروند با تاكيد بيشتري مواجه شده است. تصريحات مذكور عبارتند از:-    الزام و تعهد آشكار نسبت به كيفيت استانداردهاي ارائه خدمات-    معيارهاي روشن و مورد توافق براي اندازه گيري كيفيت-    حضور عيني روز افزون افراد درگير در خدمات

دولتي در كليه سطوح-    الزام و تعهد روشن بخش دولتي نسبت به ايجاد جو پيشرفت مستمر-    وجود قصد آشكار بر بذل سعي افراد شاغل در بخش دولتي نسبت به هدايت فعاليت ها و ارائه خدمات به همشهريانمديريت تحول صريحگروهي معتقدند كه توجه و تاكيد موجود بر مديريت تحول حالتي از امپراتور و لباسهايش و اقدامي اندك فراتر از اقدامات هميشگي مديران خوب است. براي مديريت تحول صريح پنج خصيصه ضرور زير را مي توان برشمرد:1-    وجود درك و شناخت لازم در ميان گروه مديريت ارشد از ماهيت و خصيصه هاي تحولات جاري2-    تعيين اينكه سازمان رد همه ابعاد خود چگونه مي خواهد بر آن تحولات از جمله فرهنگ سازماني در حال تحول و مشخص كردن اقدامات لازم رسيدگي كند.3-    انتقال چشم انداز، مسير راهبردي كار به همه كاركنان4-    اجراي برنامه هاي كاري5-    تشخيص اينكه تحول مورد لزوم در صدد دگرگون ساختن سازمان از موضع الف به موضع ب نيست بلكه در صدد تغيير آن از الف به موضعي انعطاف پذير و حالت سازمان يادگيرنده است.تغير جهت فرهنگ سازمانيموضوع فرهنگ سازماني در بخش دولتي مساله آفرين است از يك سو آن را مي توان موضوعي غير قطعي، غير ملموس، نه چندان مد روز و ساخته رفتار گرايان تلقي كرد كه با واقعيتهاي برآوردن هدفهاي خزانه داري، تنظيم نخستين بار يك طرح كسب و كار تسلط بر مفاهيم صنعتي يك بازار داخلي يا مسئوليت پذيري براي مقادير معتنابه بودجه دولتي حرف ا ندكي براي گفتن دارد.هماند مدريت تحول درباره ميزان پذيرش فرهنگهاي سازماني نسبت به تحول نيز بيش از يك ديدگاه وجود دارد. برخي معتقدند كه تحول فرهنگي واقعي براي جايگزين شدن

يك دهه يا بيشتر زمان مي برد. به هر حال تحول فرهنگ يك سازمان هر مدت زمان كه طول بكشد وظيفه اي است كه مديران ارشد بخش دولتي بايد به آن بپردازند.هدف سازماني و شيوه اي قالبي كهنه در بخش هاي دولتي و خصوصي نيروي محركه مديريت سازمانها در بخش دولتي اساسا و از نظر محتوايي با نيروي محركه مديريت بخش خصوصي متفاوت است. در بخش اخير (خصوصي) غالبا تمايل كلي به فراهم ساختن يك عايدي مطلوب بر سرمايه سرمايه گذاري شده يا عايدي يكسان براي مالك/ مالكان يا سهامداران است. بدون آن هيچ چيز ديگه نه كيفيت خدمت يا توليدات، نه برتري مديريت، نه نوآوري در طراحي يا ابتكار در تحقيق رواج و رونق ندارد. كل كسب و كار بدون سود آوري و قابليت سوددهي در معرض تهديد است. براي سازمانهاي بخش دولتي قضيه متفاوت است.ويژگي هاي قالبي و كليشه اي سازمانهاي بخش خصوصي آنها را با خصوصي آنها را با خصيصه هايي از اين دست معرفي كرده است:-    در اهداف خود ضرورتا غير سياسي هستند-    اقتدار آنها در ويژگي سودآوري آنها است.-    و با بروز تغيراتي در بازار به تغيير واداشته مي شوند.رفتار كليشه اي سازمانهاي بخش دولتي در گذشته تا حدودي تصوير آينه معكوسي از بخش خصوصي بوده است به عنوان سازمانهايي با هدف سياسي تلقي مي شوند و قدرت آنها در گروه تمايلاتشان براي رسيدن به نتايجي نه سودمدار، بلكه اجتماعي است. آنان معمولا توليد كنندگان خدمات انحصاري بوده و مشتريان ناگزير گرفتر آنها هستند و در نتيجه سازمانهايي با ثبات و كمتر در مرعض تغيير تلقي مي شوند.محو شدن مرزهاي بخش دولتي و خصوصي: موردي مستلزم تفكر جديضرورت تفكر جديد

در مديريت منابع انساني در بخش دولتي چهار برابر شده است:1-    تحولي كه صورت گرفته است- آشتي بين بخش خصوصي و بخش دولتي- يك تحول مرحله اي است و بر تعداد كثيري از فرايندهاي مديريت تاثير خواهد نهاد.2-    اين تحول در حال روي دادن يك واقعيت است.3-    بسياري از جنبه هاي تحول از مرزهاي سياسي حزبي فراتر مي روند و بنابراين احتمال حذف آنها از دستور كار سياسي تحت هر حكومت متفاوت ديگر ضعيف است4-    در بخش دولتي تحول سودمند في نفسه يك تحول مطلوب است. دستور كار براي تحولدر دستور كار مديريت در اين حيطه چهار وظيفه سطح بالا وجود دارد و آن جهار وظيفه با يكديگر فرايند تشكيل مي دهند. اين وظايف عبارتند از:1-    درك و دريافت شرايط متحول و تنظيم واكنش سازمان نسبت به آن و تدوين يك چشم انداز.2-    در ميان نهادن چشم انداز با ديگران اعم از خود سازمان، سهامداران و مشتريان3-    گوش دادن به سازمان، كشف نظرات افراد و كشف موانعي كه از حصول به آن چشم انداز جلوگري مي كنند.4-    اقدام براي رفع موانع توان بخشي افراد و تضمين انطباق و سازگاري بين چشم انداز و آنچه كه عملا در سازمان روي مي دهد.درك شرايط متحول و تنظيم واكنش سازمان نسبت به آن و تدوين يك چشم اندازاين كار از وظايف مديريت اجرايي و گروه مديريت ارشد از جمله رئيس امور منابع انساني است وظيفه آنها بررسي مستمر محيط خارجي است تا ضمن تفسير آنچه كه تاثير آن محيط بر بستر عملياتي سازمان تلقي مي شود، سازمان را در تنظيم خود بر اساس آن تاثير كمك كنند. اين كار از نظر كاركنان ارشد

سازمانهاي بخش دولتي به معنماي تفسير تاثير سياست سيزده سال گذشته حكومت و تاكيد مناسب مجدد بر مقاصدع اهداف يا رسالت سازمان است فرايند كار با تعيين و تبيين ارزشهاي سازماني مناسب براي شرايط متحول نيز سر و كار دارد. اينها ممكن است الزامات مربوط به مشتريان، كاركنان، جامعه، اعتلاي عمل فرايندهاي كار اثر بخش و نوآوري و فرايند پيشرفت مستمري را مجسم كنند.انتقال چشم انداز به سازمان، ذي نفعان و مشتريان كاركنان و استفاده كنندگان از خدمات دولتي، همچنين هياتها ماي نبت به تعبيين صريح اين نكته مخيرند كه سازمانهاي بخش دولتي به چه چيزي بايد دست يابند. مفهوم مشتري داخلي و مشتري خارجي مفاهيمي معتبرند و انتقال منظور و مقصود سازماني براي هر دو گروه جزو لاينفك نقش گروه مديريت ارشد در سازمانهاي بخش دولتي به حساب مي آيد.ميزان مشاركت كاركنان در چارچوب بندي رسالت سازمان خودشان متفاوت است بخشي سازمانها قبل از تدوين يك بيانيه رسالت در سطحي گسترده به مشاوره با كاركنان خود مبادرت مي كنند. برخي به آزمون عمق سنجي ديدگاه هاي كاركنان مي پردازند.با اين حال صرف نظر از اينكه سازمان چگونه به اين حالت برسد، انتقال بيانيه رسالت و بيانيه رزشهاي سازماني متضمن اين نكته است كه سازمان مي خواهد در آينده چگونه باشد و چه چيزي را مهم تلقي مي كند.گوش سپردن به سازمان، به ذينفعان و به مشتريانمديريت سنتي، عملكرد كاركنان را در فواصل منظم و بر اساس شاخص هاي مشخص ارزشيابي مي كند مدريت جديد در سازمان يادگيرنده به طور مستمر با گردآوري اطلاعات داخلي و خارجي با اقدام بر اساس آن اطلاعات به خواسته هاي سازمان،ذي نفعان و مشتريان گوش مي سپارد. ابزار مورد

استفاده در اين گوش سپردن بر حسب ماهيت اطلاعات مورد جستجو متفاوت خواهد بود. مطالعات نگرش سنجي كاركنان مي تواند فرهنگ سازمان مسائل انگيزشي و رويحه همچنين اثربخشي فرايندهاي كراي خاص را مورد سنجش قرار دهد. بهترينهاي گروه ها گروه هاي ميان رشته اي و غير سلسله مراتبي مي توانند موجوديت هاي خاصي را مورد رسيدگي قرار دهد.اقدام از ميان برداشتن موانع، توامند ساختن افراد تضمين سازگاري و تطابق بين چشم انداز سازمان و آن چه عمل در سازمان روي مي دهد.با توجه به چارچوب تحولي كه رئوس آن مطرح شد، امور مديريت منابع انساني، در صورت الزام به اجراي سهم مناسبي در آينده احتمالا خود از سه طريق زير نياز به تحول خواهد داشت:

1-    امور مديريت منابع انساني بايد به اهميت نقش خود در تسهيل انتقلا و تحول واقف باشد. درياي تحول توصيف شده در بخش پيشين نه تنها تحولات در فرايندهاي كار، بلكه تحولات اساسي در فرهنگ سازماني را الزام آور خواهد ساخت. از آنجا كه گروه هاي مديريت ارشد ضمن توافق بر رسالتها و ارزشهاي سازماني راه خود را از طريق مذاكره مديريت ارشد ضمن توافق بر رسالتها و ارزشهاي سازماني يك شبه پيش نخواهد آمد.2-    امور مديريت منابع انساني در جهت تحقق اهداف خود بايد سازمانها را در حصول به منبع انساني- كاركنان- مورد نياز خود كمك كند.3-     دستيابي به وظايف چهارگانه مديريت سطحي بالاي توصيف شده در آغاز اين بخش: درك و دريافت، در ميان نهادن با ديگران، گوش دادن و اقدام- براي مديريت شفاف تحول، تحول لفرهنگي و كاربرد موفقيت آميز هر سيستم و فرايند جديد يا همه سيستم ها و فرايندها، يك

پيش نياز لازم و غير قابل اجتناب است.

بنابراين امور منابع انساني نمي تواند كار خود را به فهرست مدودي از عمليات پرسنلي رسمي منحصر كند به عبارت ديگر امور منابع كاركنان بخش ضروري و جزء غير قابل اجتناب مديريت راهبردي سازمان است و بايد به مركز سازمان انتقال يابد.ابتكار مديريت مايل براي قست اعظم بخش خصوصي و صد لبته در دولت مركزي نيز چارچوب مدريت مالي مطلوبي را برقرار مي كند. با اينحال چنانچه فرضيات اساسي تحول در جريان ادامه گسترش خود منحصرا به حجم و ارزش آن مربوط شود، اين مخاطره وجود خواهد داشت كه ارزش واقعي از دست برود  و بنابراين بخش دولتي در جهتي كاملا مغاير با مسير بخش خصوصي حركت كند، بخشي كه به گونه اي روز افزون بر ارزش و كيفيت خدمات مشتري تاكيد دارد. منشور شهروندان ابتكاري است كه براي تامين موازينه و عطف توجه به حمايت از مشتري و كيفيت در بخش دولتي طراحي شده است.آنچه آن را آغاز مي خوانيم اغلب يك پايان است و براي رسيدن به يك پايان بايد از جايي شروع كرد پايان جايي است كه ما از آنجا شروع مي كنيم.

توصيه هاي پدرثروتمند ،پدر فقير

نويسنده: رابرت كيوساكي،شارن لچتر- ترجمه: اشرف عديلي تلخيص: هلاله احمدي

بي آنكه فكر كنم، پاسخ دادم:«براي اين كه اگر نمره هاي بالايي نياوري، نمي تواني وارد كالج شوي.» او پاسخ داد:«كي مي خواد بره كالج؟ من مي خوام ثروتمند بشم!»من،با اندكي هراس مادرانه، به او گفتم:«اگر كالج نروي، نمي تواني شغل خوبي داشته باشي، و اگر شغل خوبي نداشته باشي، چطور مي تواني براي ثروتمند شدن نقشه بكشي؟ كيوساكي ،رابرت،1947-      م.                  kiyosaki.Rabert Tتوصيه هاي پدرثروتمند ،پدر

فقير/رابرت كيوساكي،شارن لچتر،برگردان اشرف عديلي ،ويراستار اصغر اندرودي – تهران:البرز،1382.ISBN   964-442-255-0                                                             فهرستنويسي براساس اطلاعات فيپا. عنوان اصلي:  Rich dad, poor dad: what the rich teach their kids about mony that poor and middle class or not.                1.امور مالي شخصي.2.سرمايه گذاري.الف.لشتر،شارن        اشرف ، 1328 نادر                        4پ9ك/197HG     الف 1382 كتابخانه ملي ايران چاپ اول : بهار 1382/چاپ پنجم : پاييز 1386       چاپ :چاپخانه البرز  بي آنكه فكر كنم، پاسخ دادم:«براي اين كه اگر نمره هاي بالايي نياوري، نمي تواني وارد كالج شوي.»او پاسخ داد:«كي مي خواد بره كالج؟ من مي خوام ثروتمند بشم!»من،با اندكي هراس مادرانه، به او گفتم:«اگر كالج نروي، نمي تواني شغل خوبي داشته باشي، و اگر شغل خوبي نداشته باشي، چطور مي تواني براي ثروتمند شدن نقشه بكشي؟»پسرم پوزخندي زد و با تأسف سر جنباند. ما پيش از آن، بارها وبارها نيز چنين بحثي داشتيم. او سرش را پايين آورد و چشم از من برگرداند. پندهاي مادرانه ام به گوش هاي ناشنواي او بي اثر بود!با وجود اين كه هوش و اراده اي قوي داشت، هميشه جواني مؤدب و قابل احترام نيز بود. حالا نوبت من بود كه به سخنراني او گوش كنم.« مادر، به اطرافت نگاه كن؛ثروتمندترين اشخاص، به دليل داشتن تحصيلات عالي ثروتمند نشده اند. به زندگي«مايكل جردن» و«مدونا» توجه كن. حتي «بيل گيتس»هم كه دانشگاه هاروارد را نيمه كاره رها كرد و مايكروسافت را بنياد گذاشت، حالا در سي سالگي، ثروتمندترين مرد آمريكاست. يكي از بازيكنان بيسبال كه ساليانه بيش از چهارميليون دلار درآمد دارد، حتي به عنوان آدم«كند ذهن» شناخته شده است!»سكوتي طولاني ميان ما حكم فرما شد. از قرار

معلوم، من هم همان نصايح پدر و مادرم را براي پسرم تكرار مي كردم. دنياي اطراف ما تغيير كرده، ولي نصيحت و توصيه ها عوض نشده است!ديگر تحصيلات عالي وگرفتن بهترين نمره ها ملاكي براي موفقيت نيست! و انگار كسي، به جز بچه هاي من، متوجه اين واقعيت نشده بود. او ادامه داد:«مادر، من نمي خواهم مثل شما و پدرم مدام كار كنم. شما خيلي پول به دست مي آوريد و ما در خانه اي بسيار بزرگ با تجهيزات و مبلمان خوب و انواع و اقسام سرگرمي ها و اسباب بازي ها زندگي مي كينم. اگر به توصيه هاي شما گوش كنم،عاقبت من نيز زندگي اي مشابه شما خواهم داشت...كار، كار و باز هم كار براي پرداخت ماليات هاي سنگين و دچار بدهي شدن! هيچ شغلي به شخص احساس امنيت نمي دهد؛ من در مورد ارتقا و ورشكستگي هاهمه چيز مي دانم. من زير و بم ترقي و تنزل را درك مي كنم؛ در ضمن، فارغ التحصيل هاي امروزي، كم تر از زماني كه شما فارغ التحصيل شده ايد حقوق مي گيرند. به دكترها نگاه كنيد. آنها متناسب با شايستگي و تحصيلاتي كه كرده اند، نمي توانند ثروتمند شوند. من مطمئنم  كه نمي توانم به تضمين اجتماعي يابه حقوق بازنشستگي  شركت ها در دوره ي بازنشستگي متكي باشم. من به پاسخ هاي تازه اي نياز دارم.»اوحق داشت. او به پاسخ هاي تازه اي احتياج داشت. من هم همين طور. شايد نصيحت هاي والدينم به درد آدم هايي مي خورد كه در سال هاي 1945به دنيا آمده بودند. ولي براي آن عده از ما كه در

ديناي متحولي، تولد يافته بوديم، حرف چرندي بود. تا كي مي توانستيم به بچه هايمان توصيه كنيم:« به مدرسه برو، نمره هاي عالي بگير و سپس در انتظار شغل سالم و آتيه داري باش»مي دانستم كه بايد از روش جديدي براي تحصيل فرزندانم استفاده كنم.در مقام مادر و حسابدار كه حرفه ام است، نگران عدم آموزش  امور مالي بچه ها در مدرسه بوده ام. بيشتر جوانان ما، بيش از اتمام مدرسه، حتي  بيش از آن كه تجربه اي در مورد پول در آوردن و پس انداز كردن داشته باشند، كارت اعتباري دارند! آنان فقط خرج كردن به وسيله ي آن كارت را بلدند، ولي بدون آگاهي از اعتبار پول و يا داشتن معلومات امورمالي، نمي توانند براي رويارويي با جهاني كه درانتظار آنان است، آمادگي داشته باشند. دنيايي كه درآن، بر خرج كردن و هزينه تأكيد بيشتري شده است تا پس انداز كردن؟ دينا عوض شده، ولي نوع آموزش و تحصيل، هم زمان با آن تغيير نكرده است!! كودكان سال هاي عمرشان را صرف آموزش نظام تحصيلي كهنه اي مي كنند. چيزهايي به آنان آموزش داده مي شود كه در زندگي هرگز از آنها استفاده نمي كنند و آنان را براي دينايي آماده مي سازند كه ديگر وجود ندارد. امروزه خطرناك ترين توصيه اي كه به بچه ها مي شود اين است كه به مدرسه برو، دانشگاه برو و با معدلي بالا مدرك بگير تا صاحب شغل درست و حسابي با تضميني شوي. اين توصيه ديگر قديمي شده و اندرزي مفيد نيست. واقعاً اگر مي توانستيم ببينيم كه در آسيا، اروپا و آمريكاي جنوبي چه

مي گذرد، حتماً تو نيز مثل من نگران مي شدي. اين توصيه ي بد آموزي است،« زيرا اگر دوست داري كه فرزندت از تأمين مالي در آتيه برخوردار شود، او نمي تواند طبق اصول قديمي، خود را به دست قضا و قدر بسپارد واين كاري بسيار خطرناك است.» منظور از قواعد و اصول قديمي و كهنه اين است كه زماني كه يك شركت معظمي اعلام مي كند قصد دارد از تعداد كاركنانش بكاهد چه اتفاقي مي افتد؟ مردم از كار بيكار مي شوند، خانواده ا آسيب مي بينند وعدم اشتغال و بيكاري ها افزون مي شود. حال براي آن شركت چه اتفاقي مي افتد، به ويژه يك شركت سهامي عام در بازار بورس سهام؟ معمولاً وقتي چنين چيزي اعلام مي شود، قيمت سهام افزايش مي يابد. وقتي شركتي هزينه هاي كارگرانش را تقليل مي دهد، چه به دليل استفاده از دستگاه هاي خودكار، يا به طور كلي، حقيقتاً در جهت تقويت و تحكيم نيروي كارگر، مورد پسند بازار است. زماني كه قيمت سهام افزايش پيدا مي كند آدمهاي كه سهام دارند ،ثروتمندتر مي شوند.منظور از قواعد متفاوت اين است كه كارمندان و كارگران مي بازند و مالكان و سهامداران برنده مي شوند. درك اين امر كه چه وضعي پيش مي آيد، براي اكثريت مردم دشوار است. آنان تنها تصور مي كنند كه اين منصفانه نيست. به همين دليل، احمقانه است كه به كودكي تأكيد كنيم« تحصيلات خوبي داشته باش.» واقعاً  احمقانه است كه تصور كنيم سيستم تحصيلي مدرسه و دانشگاه، بچه هاي ما را براي رويارويي با دنيايي كه پس از فارغ التحصيلي در پيش

دارند، آماده خواهد كرد. هر كودكي به آموزش بيشتري نياز دارد. آموزشي متفاوت. و آنها احتياج دارند كه قواعد و قوانين را بدانند. مجموعه ي قواعد و قوانيني متفاوت.»قواعد وقوانيني درمورد پول وجود دارد كه ثروتمند با آن سروكار دارد و قواعد ديگر نيز هست كه 95% جمعيت طبق آنها عمل مي كنند و آن تعداد آن قواعد را در منزل و مدرسه ياد مي گيرند. پس امروزه به اين دلايل كار خطرناكي است كه به فرزندان خود توصيه كنيم«خوب درس بخوان و كار خوبي گير بياور» امروزه، بچه نياز به آموزش مجرب تري دارد و سيستم جاري و متداول فعلي، نمي تواند باري را به مقصد برساند! اهميتي نمي دهيم كه نظام كنوني چندتا رايانه در كلاس ها مي گذارد ويا هزينه اي كه دانشگاه ها مي كنند، چقدر است، يا نظام آموزشي چگونه مي تواند مطلبي را كه خود نمي داند، آموزش بدهد؟ بنابراين والد چگونه مي تواند چيزي را كه مدرسه ياد نمي دهد به كودكانش بياموزد؟ شما حسابداري را چگونه به كودك خود ياد مي دهيد؟ و آيا شما، درمقام والدي كه از خطر كردن بيزار است چگونه مي توانيد سرمايه گذاري را به آنان ياد بدهيد؟ به جاي اينكه به بچه هايمان ياد بدهيم احتياط به خرج بدهند و دست به عصا راه بروند، بهترين كار اين است كه به آنان ياد بدهيم هوشيار باشند و با زيركي وارد عمل شوند. داستانمن دو تا پدر داشتم، يكي پولدار و يكي فقير، يكي بسيار تحصيل كرده و با هوش بود و درجه ي دكتري داشت و دوره ي چهارساله ي كارشناسي(ليسانس)درعرض

دو سال به پايان رسانده بود و سپس با كمك هزينه ي تحصيلي، براي ادامه ي تحصيل به دانشگاه استانفورد، دانشگاه شيكاگو و دانشگاه شمال غربي آمريكا رفته بود. پدر ديگرم حتي كلاس هشتم را نيز به پايان نرسانده بود. هر دو مرد در حرفه ي خود موفق بودند و سراسر زندگيشان را با جديت تلاش مي كردند. يكي از آنان امكان داشت كه ثروتمندترين مرد هاوايي باشد و در حالي كه ده ها ميليون دلار براي خانواده اش، مؤسسه ي خيريه و كليسايش ارثيه گذاشته بود، دارفاني را وداع گفت و ديگري صورت حساب هايي بر جا گذاشته كه مي بايستي پرداخت شود.هردو نفرشان مرداني محبوب، قوي و پر جذبه و متنفّذ بودند. هردو نصايحي به من كردند، ولي توصيه هايشان به يك شكل نبود. هردونفرشان به تحصيل بي اندازه معتقد بودند، ولي توصيه ي آنان در مورد تحصيل به يك شكل نبود. اگر من يك پدر داشتم مجبور بودم نصيحتش را قبول را رد كنم ولي داشتن دوتا پدر باعث شد كه من گزينشي از مجموعه ي توصيه هاي آنها داشته باشم؛ يكي از نصايح پدر پولدار و يكي از نصايح پدر بي پول را بايد انتخاب مي كردم.به جاي اينكه نظريات يكي را بي چون و چرا رد و ديگري  را بپذيرم، سعي كردم بيشتر بينديشم و آنها را باهم مقايسه كنم و سپس را ه زندگي خودم را برگزينم. مسئله اين بود كه آن مرد ثرتمند ،هنوز هم به مهنايي واقعي ثرتمند نبود و مرد فقير هم به ظاهر فقير نبود .هر دونفرشان گرفتار شغل خود بودند وبراي پول و خانواده

شان تلاش مي كردند. ولي در مورد پول اختلاف فاحشي با يكديگر داشتند. مثلا پدري مي گفت :« عشق و علاقه به پول ،سرچشمه همي بدي هاست ». و ديگري عقيده داشت : « فقدان پول ،باعث همه ي بدي هاست.» به عنوان پسري جوان ، داشتن دو پدر كه هر دو بر من بسيار نفوذ داشتند، كار منتحي بود ، من مي خواستم پسر خوبي باشم و به حرف آنان گوش كنم ، ولي پدران من هر دو يك جور حرف نمي زدند، مقايسه نظريه هاي آنان ، به ويژه زماني كه در مورد پول حرف مي زدند، بي نهايت دشوار بود ، به طوري كه من كنجكاو و مشتاق ، بار آمدم و مدت هاي مديدي فكر كردم كه هر يك از آنان چه مي گويد. بيشتر اوقات شخصي من صرف واكنش ها مي شد و من چنين پرسش هاي از خودم مي كردم :« چرا او اين را مي گويد ؟» و باز همين سوال را در مورد حرف هاي پدر ديگرم از خودم مي كردم . خيلي راحت تر بود كه به سادگي به خود بگويم : بله ، حق با اوست . من نيز گفته اش را تصديق مي كنم و با عقيده اش موافقم .» و يا عقيده او را تنها با گفتن اين جمله رد مي كردم :« پيرمرد بدرستي نمي داند كه چي مي گويد ! » درعوض داشتن دو پدر كه دوستشان مي داشتم، مرا واداشت كه فكر كنم و براي انديشيدن در مورد خودم ، راهي بيابم .« انتخاب بهترين روش زندگي . انتخاب روش

خوبي براي زندگي ام » ، فرآيندي برايم شد كه در طول ساليان ارزش والايي برايم پيداكرد: زيرا بهتراز اين بود كه چيزي را بي جون و چرا بپذيرم و يا ردش كنم . چون از قبل تحت تاثير هر دو پدر بودم ، از هر دو نفرشان بسيار چيزها آموختم . چون مجبور بودم كه در مورد تويه هر كدام و عمل به آن توصيه ها بينديشم ، ديد و بينش ارزشمندي در مورد قدرت و تاثيرگذاري بر افكار و زندگي ديگران كسب كردم . مثلا يكي از پدرها عادت داشت كه هميشه بگويد :« نمي توانم از عهده آن برآيم ، استطاعت مالي اش را ندارم .» و پدر ديگر، ابراز اين كلمات غدغن كرده بود . او به من تاكيد مي كرد كه بگويم : چگونه مي توانم استطاعت مالي فلان كار را داشته باشم تا از عهد? انجام دادنش برآيم ؟ يكي از آن بيانه ها به صورت « ادعا » بود و ديگري حالت « سوالي » داشت . يكي از آنها تو را وامي داشت كه از معركه فرار كني، و ديگري ، به انديشه وادار مي كرد تا از پس هر كاري برآيي. پدري كه ترجيح مي داد به زودي ثروتمند شود، با گفتن :« من نمي توانم از عهده ي آن برآيم .» به تور خودكار مي خواست بگويد كه از مغز خودت كمك نگير! با اين پرسش كه « چگونه مي توانم از عهد? آن برآيم ؟» مغز انسان به كار مي افتد . منظورپدرم از پرسش اين سوال ، اين نبود كه هر چه را

مي خواهي بخر. او در مورد بكارگيري ذهن و مغز ، تعصب خاصي داشت، مغزي كه قوي ترين رايانه جهان به شمار مي رود .« مغز من روز به روز نيرومندترمي شود ، زيرا به كار مي گيرم و هر چه مغزم نيرومندتر مي شود ،مي توانم ثروت زيادي كسب كنم . پدرم اعتقاد داشت كه به طور خود به خود گفتن:« من از عهد? آن بر نمي آيم .» نشانه اي از تنبلي و ركود ذهني ماست.» اگر چه هر دو پدر باجديت تلاش مي كردند ، متوجه شدم كه يكي از آنان عادت داشت در مورد مسائل مالي ، ذهنش را در سكون نگه دارد ، كه در طول سال ها به دست آورم ، اين بود كه يكي از آنان از رشد مالي نيرومندتري برخوردار بود و ديگري بنيه مالي ضعيف تري داشت . اين امر تفاوت چنداني در مقايسه اين دو نفر ديگر ندارد . كه يكي از آنان ، براي تمرينات ورزشي ، پيوسته به باشگاه مي رود و آن ديگري بر روي مبلي راحتي مي نشيند و سراسر روز را به تماشاي تلويزيون مي گذراند. حركات ورزشي  صحيح مي تواند موجب تندرستي بيشتري شود و تمرين هاي ذهني درست ، مي تواند امكانات بسيار در جهت ثروتمندشدن شما فراهم سازد. يكي از پدرها توصيه مي كرد :« تلاش كن تا تحصيلات عالي داشته باشي و در شركت معتبري شروع به كار كني .» و آن ديگري نصيحت مي كرد :« درست را با تلاش و جديت بخوان ، تا بتواني شركت معتبري را بخري.» پدري مي گفت :« علت

پولدار نشدن من وجود شما بچه هاست .» ديگري مي گفت:« دليل اين كه بايد ثروتمند شوم وجود شما بچه هاست .» هر دوي آنان قبض هاي پرداختي را به موقع ميدادند ، ولي يكي از آنان قبض را دراولين روز مي پرداخت و ديگري در آخرين روز مهلت آن.يكي از آنان معتقذ بود شركتي كه در آن كار مي كند ، و يا حكومت كشورش ، مسئول رفع نيازمندهاي افراد است . او هميشه نگران تورم ، طرح بازنشسگي ، مزاياي بيمه درماني، مرخصي استعلاجي، روزهاي مرخصي وديگر مسائل جنبي بود. او، تحت تاثير دو تا از عموهايش، به ارتش پيوسته ، و پس از بيست سال خدمت فعالانه ، بازنشسته شده بود و حقوق بازنشستگي دريافت  مي كرد . او از مزاياي بازنشستگي و بيمه درماني خوشش مي آيد .در ضمن، سيستم استخدام رسمي پس از فارغ التحصيل از دانشگاه را دوست مي داشت . به نظر او، حمايت حرفه اي هر شخص زندگي و منافع شخصي هراز گاه خود آن حرفه ، مهم تر از خود حرفه بود! اغلب مي گفت:« من فعالانه در خدمت دولت كار كرده ام و به خاطرهمين تلاشف اين منافع به من داده شده است !»؟ديگري در كليه امور مالي تنها به اتكاي به نفس معتقد بود .او هميشه در خلاف جهت « حقوق بازنشستگي و مزاياي آن » حرف مي زد ، عقيده داشت كه ايمان به اين مسئله تا چه امدازه موجب ضعف انديشه و ايجاد تود? فقيرانساني مي شود .او همواره بر كفايت مالي تاكيد داشت. پدري دايم در تلاش بود تا چند دلاري

پس انداز كند، ديگري خود خالق سرمايه گذاري بود. يكي از آنان به من ياد داد كه سوابق تحصيلي خود را در برگ پرسشنامه با چه آب و تابي بنويسم تا بتوانم شغل خوبي پيدا كنم. ديگري به من ياد داد كه چگونه طرح هاي مالي و تجاري پراقتدار را بنويسم تا بتوانم حرفه هايي در آن راستا ابداع كنم. محصول دو پدر قوي بودن، به من اجازه داد كه تفاوت نگرش هر دوي آنان را به زندگي ، به خوبي مشاهده كنم ،و دريافتم كه زندگي هر انساني مطابق طرز تفكر اوست. پدر فقيرم مي گفت :« من علاقه چنداني به مال و ثروت ندارم» و يا پول مسئله اي نيست !». پدر پولدارم هميشه مي گفت :« پول يعني قدرت.» شايد از اقتدار افكار و طرز نگرش ها هرگز تقدير نشود ويا قدرداني از آن به عمل نيايد ، ليكن در مقام پسري جوان كاملا برايم روشن شد كه بايد از طرز نگرشم مطلع باشم تا بتوانم باراز وجود كنم. من متوجه شدم كه پدر فقيرم به علت دستمزد هنگفتي كه مي گرفت ،فقير نبود، بلكه فقر او به علت طرز فكر و كارش بود. در مقام پسري جواني كه دو تا پدر داشت ، دقيقاَ متوجه شدم كه بايد خيلي مراقب باشم زيرا طرز تفكر من ، انتخاب نوع زندگي من است. به حرف هاي چه كسي بايد گوش كنم – پدر پودارم يا پدر فقيرماگر چه هردو نفرشان احترام فوق العاده اي براي تحصيلات و آموش عالي قائل بودند ، در مطالب مهم براي فراگيري با هم اختلاف نظر داشتند. يكي

از آنان از من مي خواست كه حسابي درست بخوانم ، مدركي بگيرم و صاحب شغلي شوم و پولي دستم بيايد . هدف اوازتحصيل من اين بود كه شخصي متخصص ، وكيل مدافع و يا حسابداري باشم و يا براي اخذ مدرك دكتري به دانشگاه برم. ديگري مرا تشويق مي كرد كه صرفا به خاطر پروتمندشدن تحصيل كنم و بفهمم كه پول چگونه در زندگي انسان ها تاثير مي گذارد و چگونه مي توانم با به دست آوردن پول در زندگي ، آن را به كار بگيرم. «من بخاطر پول كار نمي كنم» اين حرفي بود كه او بارها وبارها تكرار مي كرد وادامه مي داد:« پول براي من كار مي كند نه مي براي پول».پول شكلي از قدرت است ،ولي چيزي كه قدرت بيشتري دارد ،آموزش مالي است. پول را به دست م مي آوريم و خرج مي كنيم ، ولي اگر آموزشي در مورد كاركرد پول داشته باشيم ، به موجب اين آگاهي صاحب اقتدار مي شويم و شروع به پولدار شدن مي كنيم . دليل مثبت انديشي به تنهايي كارگر نيست زيرا اكثريت مردم به مدرسه و دانشگاه رفته اند،هرگز ياد نگرفته اند كه پول چگونه به درد مي خورد و براي ما كار مي كند . بنابراين ،زندگي خود را در جهت كسب پول و براي پول ، سپري مي كنند. آنان ،در واقع ، براي پول زندگي مي كنند ، نه آن كه پول به خاطر آنان وجود داشته باشد. مهم نيست كه در دنيا به علت افزايش تغيير و تحولات و عدم اطمينان ،چه پيش خواهد آمد ! مهم

اين است كه ما چه مي كنيم؟ در سال 1923 گروهي از بزرگترين رهبران ما و ثروتمندترين بازرگانان در سخنراني اي در هتل «ايج واتربيچ» شيكاگو بود ،شركت كردند.در ميان آنان شخصيت هايي مثل چالزشواب صاحب بزرگترين شركت فولاد ،امئل اينشول ،رئيس شركت دنياي وسايل رفاهي،هوارد هاسپن،رئيس بزرگ ترين شركت گاز،ايوار گروگر،رئيس شركت بين المللي مچ،ه يكي از بزرگ ترين شركت هاي جهاني در آنزمان بود،لئون فرزير،رئيس بانك بين المللي مستعمره ها ،ريچارد ويتني رئيس بورس سهام نيويورك ، آرتور كارتون و جسي ليورمور، دو تن از بزرگ ترين بورس بازان سهام و آلبرت فال يكي از اعضاي كابين? رياست جمهوري هاردينگ .بيست و پنج سال بعد ، نه نفرشان از آنان كه اسامي شان را ذكر كردم  كارشان به پايان رسيد . شواب بدون داشتن كوچك ترين پني و پس از پنچ سال  مقروض بودن ، مرد.اينشول ورشكسته شد و دو از وطن جان سپرد .كوگر و كارتن ورشكسته شدند و مردند.هاپس ديوانه شد وآلبرت  فال فقط توانستد از زندان آزاد شوند ، و فرزير و ليورمور خودكشي كردند.شك دارم اگر كسي بتواند بگويد واقعا چه بر سر آن بزرگ مردان آمد .اگر نگاهي به تاريخ1923 بيندازيد ،درست پيش از سقوط بازار و ركود اقتصادي بزرگ در سال هاي 1929 بود كه حدس مي زنم تاثير عظيمي بر زندگي اين مردان گذاشته شد .شعور و هوش ما حلال مشكلات و توليد كنند? ثروت است بدون داشتن شعور وعقل مالي ، پول به سرعت  از دست مي رود . هم? ما داستان هاي در مورد برندگان بخت آزمايي كه فقير بودند و ناگهان ثروتمند شدند

و بعد باز هم فقير شدند ، شنيده ايم .آنان برند?  ميليون ها دلار مي شوند و به سرعت  به همان جايي كه در آغاز بودند بازمي گردند و ثروتشان را مي بازند .يا داستان هاي در مورد ورزشكاران حرفه اي شنيده ايم كه در 24 سالگي در سال ميليون ها دلار درآمد داشته اند و در 34 سالگي زير پل ها ،جزو بي خانمان ها ، زندگي كرده وخوابيده اند.اكنون  خيلي از كساني را مي شناسم كه به سرعت ميليمونر مي شوند. باز دوباره غرش دوران ركود 1920 بار ديگر به گوش مي رسد . مهم نيست كه سرنجام چقدر درآمد داريم ، مهم اين است كه چه قدر پس انداز مي كنيد و چند نسل بعد از ما مي تواند آن دارايي را حفظ كند.امروز ،ما به هوش وذكاوت اقتصادي زيادي نياز داريم تا بتوانيم فقط زنده بمانيم!.نظري? پول آندوزي براي پولدار شدن ،تفكر مردم بي تجربه در امور مالي است. منظورم اين نيست كه آنان  اشخاصي باهوش نيستند،بلكه فقط علم پولدار شدن را ياد نگرفته اند.پول تنها يك نظريه است .اگر پول زيادي  مي خواهيد ،تنها تفكرتان را عوض كنيد. هر فرد خود ساخته اي تنها با يك نظريه شروع به كاري گوچك كرده و سپس آن توسعه داده است. در مورد سرمايه گذاري هم چنين است !آنجه در ذهن شماست ، دارايي جيب شما را مشخص مي كند .  خداوند به همِ? شما دو موهب بزگ عنايت كرده است : خرد و زمان. اين بستگي به خودتان دارد كه چگونه از هر دوي آنها راضي و خرسند باشيد .با هر اسكناسي

كه به دستتان مي رسد ،شما ،بله تنها خود شما ،قدرت تعيين سرنوشت خود را داريد.اگر پولتان را بي خودي اسراف و هزينه كنيد، فقير خواهيد شد.اگر پولتان را به خاطر تعهدات وبدهي هاي خود خرج كنيد،جزو طبق? متوسط خواهيد ماند . ابتدا در مغز خود سرمايه گذاري كنيد و ياد بگيريد كه چگونه بايد ثروتمند شويد .شما مطابق هدف خود و آينده اي كه براي زندگي تان در نظر گرفته ايد ،ثروتمند خواهيد شد.انتخاب حق شماست و تنها و تنها خود شما اين حق را داريد . هر روز با هر قطعه اسكناسي كه به دستتان مي رسد ،خود شما تصميم مي گيريد كه ثروتمند باشيد ،فقير شويد و يا جزو طبق? متوسط باشيد. تصميم بگريد كه در اين آگاهي ، با فرزندان خود سهيم شويد و مصصم باشيد تا آنان را براي دنيايي كه در انتظارشان است ،آماده سازيد.هيچ كس ديگري بجز خود شما نمي تواند.آينده شما و فرزندانتان با انتخاب امروز شما تعيين مي شود ،نه تصميم و انتخاب فردا! در اين موهب افسانه اي كه «زندگي» نام دارد ،برايتان ثروت و خرسندي بيكراني را آرزومند. دو جاده در جنگل زردي ، كه از هم جدا شده بودند وجود داشت و متاسفانه به عنوان سفر ، نمي توانستم از هر دوي آنها گذر نمايم .مدت ها ايستادم و به يكي از آنها كه پيچ در پيچ  بود نگريستم...آيا به كجا ختم مي شد؟سرانجام زير فرش ايبن جنگل به كجا ختم مي شود ...سپس جاد? ديگررا در نظر گرفتم كه به نظر زبيا مي رسيد و مي شد  از آن گذر كردزيرا سر

سبز و خرم و سرا سرجاده يكدست و پوشيده از سبزه  بود...هر دو جاده ،در آن صبحدم بكر،و بدون جاي پايي بود و پوشيده از برگ.اوه ،من جاد? اول را يك روز ديگر در نظر گرفتو! وبا اينكه مسيرم را انتخاب كرده بودم ،اما مردد بودم كه آيا مي توانم دوباره بازگردم؟يا نه؟...با آه و افسوس ،خواهم گفت كه جايي ، در سالهايي دور...جنگلي بود با دو جاده كه از هم فاصله داشتند و من- اولين جاده را برگزيدم كه كم تر كسي از آن گذر كرده بود.و اين گزينش به ظاهر زيبا،موجب تمام مشكلات من در زندگي ام شد...

دانش خانواده

دكتر حسين محموديان - دكتر محمد رضا شرفي دكترسهيلا خوش بين - دكتراحمد احمدي

تلخيص : حسن حجتي نشر : سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)

گردآوري و تلخيص : حسن حجتيدوره كارداني رشته روابط عموميو همكاري نشر طوبي «به نام قادر دانا»مقدمه :كتاب دانش خانواده كه در دست خواننده ارجمند است، تلاش دارد راه هاي تشكيل يك خانواده تندرست با معنويت و اخلاق اسلامي را در عين حال با داشتن فرزنداني محدود ، كه بتوان آنها را در عالي ترين سطح ممكن آموزش داد ، نشان دهد ، در جهت نيل به اين هدف مهمّ و مقدّس مطالب را به چهار بخش اصلي تقسيم نموده كه عبارتند از : الف ) بخش جمعيت شناسي از آن جهت كه معلوم شود افزايش بي رويّه و نابسامان فرزندان در يك خانواده چه نتايج و تبعات زيانباري براي كل جمعيت كشور خواهد داشت و در برابر ، پيدايش سامانمند و محاسبه شدة  فرزند چه تأثير سودمندي

براي سراسر كشور دارد . ب ) بخش تنظيم خانواده كه در واقع مكانيسم شيوه هاي عملي درست و بهداشتي كنترل و تنظيم خانواده را مي آموزد.ج) بخش مربوط به اخلاق و رفتار و معاشرت اعضاي خانواده با يكديگر كه موجب آسايش و آرامش جسمي ، روحي ، مادي و معنوي آنها است . د) بخش كوتاهي كه استحاب مؤكد ازدواج و داشتن فرزند از ديدگاه اسلام را بيان مي كند، اما در عين حال نشان مي دهد كه تنظيم خانواده و پيشگيري از نظر اسلام مجاز است . جمعيت و جمعيت شناسي :    1 (دكتر حسين محموديان)هر انسان عضو يك جمعيت خاص است و عوامل جمعيتي بر بسياري از جنبه هاي زندگي او از مكاني كه در آن زندگي مي كند تا قيمتي كه براي خريد كالاهاي مورد نياز خود مي پردازد تاثير مي گذارد . تاريخ ، تاثير شرايط جمعيتي بر زندگي و متقابلاً تاثير پذيري از آن را نشان داده است . جنگلها بخش مهمي از جمعيت را از بين بردند ، نبود بهداشت ، دارو، آلودگي هاي مختلف ، سبب مرگ و ميرهاي فراوان در زمانهاي مختلف شده است تغيير در شيوة زندگي انسانها در عصرهاي گوناگون، شناسايي جمعيت انساني ، چگونگي تغييرات آنها در طول زمان، و تعامل اين تغييرات با ساير عوامل مربوط به زندگي انسان از اهميت بسياري برخوردار است . در يك عبارت بسيار ساده، جمعيت انساني « مجموعه اي از انسانها است كه در يك منطقه ي معين ( روستا، شهر ، استان ، كشور و ...) در قالب خانواده يا خانوار زندگي مي كنند»تقسيم بندي انواع

جمعيت ، تابع عوامل گوناگوني است . اگر تأكيد بر قلمرو زندگي فرد باشد به دو دسته : جمعيت حاضر و جمعيت قانوني تقسيم مي شود ، جمعيت حاضر ، افرادي كه در يك زمان خاص در يك مكان معين زندگي مي كنند و جمعيت قانوني، افرادي كه قانوناً وابسته به يك منطقه خاص هستند . اگر بر جابجايي جمعيتي بين مناطق تاكيد شود ، مفاهيم جمعيت باز و بسته مطرح مي گردد . در جمعيت باز، ورود ساير افراد به اين جمعيت ، همچنين خروج افراد آن جمعيت به ساير جمعيت ها امكان پذير است ، اما در جمعيت بسته هيچ جا به جايي جمعيتي صورت نمي گيرد . فصل اول علم جمعيت شناسي جمعيت شناسي علم مطالعه جمعيتهاي انساني است ، تعاريف متعددي از اين علم ارائه شده است . به عبارت ساده مطالعه علمي اندازه ، تركيب و توزيع منطقه اي جمعيتهاي انساني و تغييرات اين عوامل با توجه به سه فرايند: زاد و ولد ، مرگ و مير ، مهاجرت ، در حوزه علم جمعيت شناسي قرار مي گيرد . جمعيت هاي انساني از دو جهت ، ساختاري و حركات زماني و مكاني مورد پژوهش قرار مي گيرند . ساختارهاي جمعيتي با توجه به عوامل مهمي نظير : حجم ، شكل توزيع، سن ، جنس، فعاليت و اشتغال ، سواد و آموزش ، خانواده و خانوار، ازدواج ، طلاق ، قوميت و نژاد ، مورد بررسي قرار مي گيرند.در حال حاضر دو قطب بزرگ جمعيتي يعني چين و هند بيش از 3/1 جمعيت جهان ( 3/2 ميليارد نفر) را در خود

جاي داده اند . كشورهاي داراي منابع طبيعي و اقتصادي فراوان و جمعيت كم ، سعي بر آن دارند تا با اعمال سياستهاي موافق با مهاجر پذيري بهره وري از منابع خود را به حداكثر برسانند. در عوض كشورهاي داراي نيروي كار مازاد و اقتصاد ضعيف به دنبال صادرات نيروي كار هستند . درداخل يك كشور نيز تمركز جمعيت در مناطق خاص ، تمركز را به همراه خواهد داشت و تحقق توسعه همه جانبه و پايدار را با مشكل مواجه خواهد ساخت . حركات جمعيت در سه مبحث زاد و ولد ، مرگ و مير و مهاجرت مورد مطالعه قرار مي گيرد . ساده ترين راه اندازه گيري زاد و ولد، به دست آوردن ميزان خام مواليد است كه نسبت مواليد يك سال تقويمي يك منطقه را به ميانگين جمعيت آن منطقه در همان سال ، به ازاي هزار نفر نشان مي دهد . 1000×                   = ميزان خام مواليدبا توجه به شرايط اقتصادي - اجتماعي و فرهنگي بهداشتي و محيطي در جوامع مختلف ، ميزان مواليد در آن جوامع متفاوت است. ميزان هاي بالاي مواليد به كشورهاي آفريقايي تعلق دارد، ميزان هاي پايين به كشورهاي اروپايي.مرگ و مير بر خلاف تولد، موجب كاهش تعداد جمعيت شده و داراي يك اثر كاهشي است بر خلاف زاد و ولد و مرگ و مير كه موجبات حركت را در طول زمان را فراهم مي كنند مهاجرت يا جابجايي جمعيتي  ، شكل توزيع جمعيت را در مكان تغيير مي دهد . انقلاب صنعتي در قرن 17 ميلادي و كشف سرزمينهاي جديد و توسعه نظام

اقتصاد صنعتي، جابه جايي جمعيتي را چه در بين كشورها چه در داخل كشورها تحت تأثير قرار داده . 100×                   = ميزان خام مرگ و ميررشد جمعيت : ميزان رشد ، حاصل تفاضل ميزان مواليد و ميزان مرگ و مير مي باشد و از آنجا كه اين رشد نتيجه حركات طبيعي (تولد و مرگ) جمعيت است به ميزان رشد طبيعي معروف است : ميزان مرگ و مير - ميزان مواليد = ميزان رشد طبيعيمرگ و مير موجب كاهش جمعيت شده و مهاجرت توزيع مكاني جمعيت را تغيير مي دهد . افزايش مهاجرپذيري در مقايسه با مهاجر فرستي ، جمعيت موجود در مكان مبدأ را افزايش مي دهد . اگر مرگ و مير بر مواليد فزوني يابد ، رشد منفي و جمعيت از لحاظ عددي كاهش مي يابد اين در حالي است كه ميزان مهاجرت خالص صفر يا منفي باشد . فصل دوم تغييرات جمعيت در جهان و ايران:جمعيت جهان از 2 ميليارد نفر در سال 1920 به بيش از 6 ميليارد نفر در سال 2000 افزايش يافت . اين درحالي است كه جمعيت جهان در فاصله 0-1650 تنها 2 برابر شده بود . انتظار مي رود جهان در سال 2050 جمعيتي بيش از 9 ميليارد نفر را در خود جاي بدهد . اين افزايش فزاينده بر اثر كاهش چشمگير مرگ و مير بعد از انقلاب صنعتي روي داده است . به موازات كاهش ميزان مرگ و مير در كشورهاي توسعه يافته،ميزان مواليد نيز با اندك تأخر زماني شروع به كاهش كرد . در نتيجه ميزان رشد جمعيت بعد از مدتي

كاهش يافت . هر چند بر اثر اشاعه فنّاوري و امكانات بهداشتي ، مرگ و مير در كشورهاي در حال توسعه نيز كاهش يافت ، اما تداوم ميزان مواليد بالا، رشد جمعيتي را براي يك دوره طولاني در حد نسبتاً بالايي نگاه داشته است . سهم بيشتر كشورهاي در حال توسعه از جمعيت جهان ، اثرگذاري بيشتري را درميزان رشدجمعيت در اثر افزايش جمعيت جهان به همراه داشته است . توزيع جمعيت در قاره ها متعادل نيست ، آسيا بيشترين جمعيت را در خود جاي داده است و سهم قاره اقيانوسيه از جمعيت جهان در كمترين حد قرار دارد . جمعيت فعلي قاره هاي آمريكا و اقيانوسيه مرهون مهاجرت افراد از ساير قاره ها است . به علت پايين رشد جمعيت در اروپا سهم اين قاره از جمعيت جهان در حال كاهش مي باشد. تنها قاره افريقاست كه با رشد بالاي جمعيتي در حال افزودن سهم خود در جهان است . ايران هجدهمين (18) كشور پرجمعيت دنياست . افزايش قابل توجه رشد جمعيت ايران طي 100 سال گذشته رخ داده است . رشد سالانه جمعيت ايران از 6/0 درصد در سال 1280 به حدود 4 درصد در فاصله 1355-1365 افزايش يافت . بعد از آن رشد جمعيت كاهش يافت و در حال حاضر در حدود 2/1 درصد برآورد مي شود . جمعيت كشور داراي ساختاري جوان بوده در حدود 33 درصد از جمعيت گروه سني 0-14 قرار دارند ميانگين سن ازدواج براي مردان حدود 26 سال و براي زنان در حدود 21 سال است رواج ازدواج در حد نسبتاً بالايي است و تنها كمتر از

2 درصد از افراد 45-49 ساله هرگز ازدواج نكرده اند . ميزان مرگ و مير خام 10 در هزار و اميد زندگي در بدو تولد حدود 70 سال است . ميزان باروري كل از 3/6 فرزند در فاصله 1361-1363 به حدود 2فرزند در سال 1379 كاهش يافته است . با فرض كاهش بيشتر ميزان رشد جمعيت ، كشور ايران بايد جمعيتي كمتر از 85 ميليون نفر را در سال 2025 را در خود جاي دهد . فصل سوم جمعيت و توسعه پايدار :با وقوع انقلاب صنعتي در اروپا و دگرگوني اقتصادي و اجتماعي متعاقب آن، رابطه جمعيت و توسعه شكل پيچيده تري به خود گرفت . اولين و مهم ترين تاثير ، كاهش اساسي مرگ و مير است. بهبود كشاورزي صنعتي شدن ، بهبود حمل و نقل انجام اصلاحات اجتماعي ، گسترش بهداشت عمومي و فردي و توسعه علم پزشكي نقش عمده اي را در اين كاهش ايفا كردند . تاثير جمعيت بر توسعهجمعيت مي تواند به عنوان يك عامل مستقل تاثيراتي بر رشد اقتصادي ، نيروي انساني عرضه منابع ، محيط زيست و بهداشت و سلامتي بگذارد . رشد اقتصادي جنبه كمّي توسعه اقتصادي را بيان مي كند . تعداد بالاي جمعيت به طور ساده مي تواند به تعداد بيشتر نيروي كار منجر شود كه البته در شرايط خاص دچار تغييرات مي شود . بقاي جمعيت نيازمند وجود بعضي از منابع ضروري ، نظير زمين ، مواد غذايي ، مواد معدني ، مواد انرژي زاست . از آن جا كه اين منابع هميشه به وفور يافت نمي شوند ايجاد يك رابطه مناسب بين جمعيت و

چگونگي مصرف اين منابع هدف عمده اقتصاددانان و برنامه ريزان است . كاهش وسعت مناطق آباد تنها نتيجه غيرقابل استفاده شدن زمينها براثر عوامل طبيعي نيست گسترش شهرها ، ايجاد جاده ها و مراكز صنعتي و تجاري نيز در اين امر سهم بسزايي دارند . هرچند فناوري در افزايش توليد مواد غذايي سهم داشته است ، اما حفظ رشد مواد غذايي هماهنگ با ميزان رشد جمعيت ميسر نشده است . توليد جهاني غلات در فاصله سال هاي 1961 و 1989 دو برابر شده آمار رشد آن در دهه 1980 قابل توجه نبود.جمعيت محيط زيستدر حال حاضر يكي از نگراني هاي عمده جوامع بشري حفظ محيط زيست است . آسيبهاي فراواني در دهه هاي اخير به محيط زيست وارد شده است ، يكي از عوامل مهم اين آسيب رساني افزايش جمعيت جهان است . در دوره ماقبل صنعتي به علت پايين بودن سطح فناوري و دانش پزشكي تغيير در تعداد عددي جمعيت ها تا حد زيادي تابع عوامل طبيعي و زيستي بود، نظير سيل ، زلزله ، نوسان درجه حرارت ، خشكسالي و اپيدميهاي بزرگ گاهي جمعيت را تا مرحله انقراض پيش مي برند اما با وقوع انقلاب صنعتي و ايجاد امكانات جديد كنترل بسياري از بلاياي طبيعي فراهم آمد ، اين امكان منجر به افزايش جمعيت ، احداث كارخانه ها ، گسترش راهها ، افزايش شهر نشيني و استفاده فزاينده از سوخت هاي فسيلي و مواد شيميايي همراه بود. رابطه بين محيط زيست و انسان را به نفع انسان تغيير داد و غلبه انسان بر طبيعت را آشكار كرد . افزايش توليد گازهاي گلخانه اي

( سي - اف - سي ها متان co2) كه بر اثر استفاده از سوختهاي فسيلي، فعاليتهاي كشاورزي ، ( گندزدايي شاليزارها) فعاليتهاي صنعتي حاصل مي شود موجب گرم شدن كره زمين ( از طريق عدم انعكاس گرماي خورشيد و حفظ آن در جو) شده است . كاهش جنگلها ذوب شدن يخهاي قطبي و در نتيجه گسترش اقيانوسها گسترش بيابانها كم آبي از آثار گرم شدن زمين است . همچنين تأثير منفي اين گازها بر لايه ازن باعث نازك شدن آن و درنتيجه ورود اشعه هاي خطرناك خورشيدي به زمين و ايجاد بيماري هايي نظير سرطان پوست و اختلال در توليد محصولات مي شود . تنظيم رابطه جمعيت با محيط زيست فقط از طريق توسعه اقتصادي و اجتماعي پايدار امكان پذير است . فشار مضاعف جمعيت بر محيط زيست در مراحل اوليه توسعه و انتقال جمعيتي ( با رشد جمعيت بالا) بيشتر است. در مراحل بعدي توسعه اقتصادي و اجتماعي خود موجبات تعديل رشد جمعيت و استفاده پايدار از منابع و محيط زيست را فراهم مي سازد . جمعيت و بهداشت با افزايش رشد جمعيت ناشي از توسعه ، نياز به خدمات و امكانات بهداشتي و پزشكي بيشتري براي متعادل نگه داشتن نسبت جمعيت به اين نوع خدمات و امكانات ضروري است ، چگونگي حفظ اين تعادل بر حسب نوع توسعه جوامع متفاوت است . در جوامع توسعه يافته به لحاظ هماهنگي بيشتر بين توسعه اقتصادي و تغييرات جمعيتي حفظ تعادل فوق بهتر انجام گرفته است در جوامع در حال توسعه به علت رشد بالاي جمعيت امكان آماده سازي تسهيلات بهداشتي فراهم نشده است .

جدول 2-3 ميزان 5 شاخص بهداشتي و جمعيتي در كشورهاي منتخب جهان در سال 2003كشورها    ميزان باروري كل    ميزان مرگ و مير مادران (درصد هزار تولد)    ميزان مرگ و مير اطفال    دسترسي به آب آشاميدني سالم (درصد)    ميزان استفاده از وسائل جلوگيري از حاملگياتيوپي    14/6    1193    100    23    8موزامبيك    63/5    936    122    54    6برزيل    21/2    277    38    87    77ايران    33/2    76    33    93    73اندونزي    35/2    226    42    78    57كانادا    48/1    7    5    100    75سوئد    64/1    4    3    100    78 افزايش بيماريهاي مزمن و غير واگيردار نظير انواع سرطان ها در دنياي جديد و آسيب پذيري بيشتر افراد سالمند در مقابل آنها مشكل جديدي را در مورد سلامت جمعيت ها پيش آورده است .فصل چهارم سياستهاي جمعيتي:هدف اين فصل شرح سياستهاي جمعيتي با توجه به ماهيت ، زمينه هاي ظهور ، انواع و گستردگي آنهاست. هيچ تعريف كاملاً پذيرفته شده و عمومي از سياست جمعيتي وجود ندارد در واقع اهداف و راهكارهاي برنامه ريزي شده در سطح محلي ، ملي و بين المللي در جهت تاثير گذاري بر عوامل مرتبط با جمعيت اندازه، رشد ، توزيع و تركيب جمعيت ) تحت عنوان سياستهاي جمعيتي ناميده مي شود اين سياستها به انواع مختلفي تقسيم مي شوند از نظر اجرا ، سياستها مي توانند به سياستهاي مستقيم و غير مستقيم تقسيم شوند به لحاظ ماهيت سياستهاي جمعيتي به سياستهاي كمي و كيفي تقسيم مي شوند . سياستهاي جمعيتي براي هماهنگ كردن تعادل بين تغييرات عوامل جمعيتي و تغييرات ساير عوامل طراحي مي شوند، بنابراين يك سياست جمعيتي زماني تدوين مي شود كه مشكل جمعيتي وجود داشته باشد و

هدف سياست، انجام مداخله براي رفع اين مشكل است ، راهكارهاي سياستي در گذشته عمدتاً در سطوح كلان و نظري بوده و كمتر به مرحله عمل رسيده است . هريك از حوزه هاي جمعيتي داراي سياستهاي مربوط به خود است . دولتها سعي مي كنند تا با اجراي سياستهاي جمعيتي ، تغيير عوامل جمعيتي را در حوزه هاي متفاوت تحت تاثير قرار دهند . راي كنترل رشد جمعيت، سياستهايي نظير كنترل مواليد و تنظيم خانواده اعمال مي شود ، كشورهاي ناراضي از وضعيت توزيع جمعيت با كنترل مهاجرت هاي داخلي و خارجي و با توزيع جمعيت به مقابله با آن مي پردازند .با توجه به اهميت رشد جمعيت جهان ، سياستهاي مرتبط با زاد و ولد و باروري توجه بيشتري به خود جلب كرده است . عليرغم كاهش چشم گير رشد جمعيت در ايران چالشهايي در زمينه هاي بهداشت باروري ، حفظ محيط زيست، موقعيت زنان، شهر نشيني، توزيع نابرابر جمعيت وامكانات و بهداشت و آموزش همگاني وجود دارد . تقويت سياستهاي موجود و تدوين سياستهاي تكميل كننده امكان مقابله با اين چالشها را فراهم مي سازد . نظام اخلاق خانواده  2     (دكتر محمدرضا شرفي )مقدمه : نگاهي گذرا به آنچه در اطرافمان مي گذرد، ما را بر مي انگيزد تا ميان خانواده امروز و ديروز، مقايسه اي داشته باشيم . برخي از ويژگي هاي عصر حاضر كه فرد، خانواده و جامعه اثر مي گذارند ، عبارتند از ؛ پيچيدگي روزافزون زندگي، اشتغال بيش از حد والدين ، وجود نقشهاي مضاعف مادر ، جابه جايي ها  و مهاجرتهاي پي در پي كه ريشه گرفتن آدمي

را در محله و شهر دشوار مي سازد و نيز تبديل شدن خانه ها به خوابگاه ها، همگي نمادهايي از خانواده درحال دگرگوني است . در حالي كه در گذشته ، حيات بشري از روندي آرام برخوردار بود . اتكا به معنويت به منزله داربست وجودي، آدمي را در برابر روزمرگي و درون تهي شدن، محافظت نموده معناي خاص به زندگي مي بخشد . هويت نيز در بستر معنويت ، رشد مي يابد.انتظار منطقي از مبحث « خانواده و دانش زندگي» اين است كه به ما ياري دهد تا بهتر و فهميده تر از گذشته بتوانيم با اطرافيان، ارتباط انساني برقرار كنيم و اين زماني امكان پذير خواهد بود كه ساختار خانواده را به درستي بشناسيم و با بررسي تطبيقي تيپ شناسي خانواده ، جايگاه خود را بيابيم و بدانيم به كدام نوع خانواده تعلق داريم . فصل اول مباني و اهداف خانواده:در نظر بسياري از مردم، خانواده به منزله واحد اجتماعي (social unit) است كه شامل يك زوج متأهل و فرزندانشان است . در تعريف ديگري از راجرز خانواده چنين توصيف شده است : خانواده نظامي نيمه بسته است كه نقش ارتباطات داخلي را ايفا مي كند، مرداك نيز در تعريف خانواده مي نويسد : خانواده يك گروه اجتماعي است كه اعضاي آن به وسيله دودمان، ازدواج يا فرزند خواندگي با يكديگر پيوند برقرار مي كنند و نيز كساني كه در زندگي با هم از تشريك مساعي در تامين درآمد ، اقتصاد زندگي و نگهداري از فرزندان برخوردار هستند . جايگاه و منزلت خانواده بررسي جايگاه خانواده از 4 منظر يا رويكرد قابل ملاحظه

است : الف ) خانواده، ساختاري در برابر جامعه: كه رابطه خانواده و جامعه از جنبه ارگانيكي و كاركردي آن مورد توجه مي باشد . ب) خانواده عامل انتقال فرهنگي، در اين رويكرد، خانواده به لحاظ ايجاد پيوند ميان نسلها  مي تواند ميراثهاي فرهنگي خود را به نسل هاي بعدي منتقل كند . ج) خانواده عامل تكوين هويت:  تشكيل خانواده به منزله تكوين بخشي از هويت فرد مي باشد كه با عنوان هويت خانوادگي آن را از ساير ابعاد هويت متمايز مي كنيم . د) خانواده عامل توسعه فرهنگي: هر فرهنگي براي تداوم حيات خود نيازمند نوعي توسعه و گسترش از طريق پيامها، عناصر و مؤلفه هاي متنوع خويش است . خانواده بستر مساعدي براي چنين منظوري است.تيپهاي خانوادهخانواده ها از حيث كييت روابط دروني و ميزان استحكام آنها مي توان به 4 تيپ تقسيم نمود كه هريك ويژگي ها ، كاركردها و تاثيرات خاص خود را داراست اين تيپها عبارتند از:الف) خانواده متلاشي ب ) خانواده متزلزل  ج) خانواده متعادل   د) خانواده متعاليگسيختگي خانوادگي را مي توان اين طور تعريف كرد: شكستن واحد خانوادگي يا تجزيه برخي از نقشهاي اجتماعي به علت آنكه يك يا چند تن از عهده انجام تكاليف ناشي از نقش خود آنطور كه بايد و شايد بر نيامده اند . در خانواده هاي متعادل اصطلاحاتي نظير خانواده به هنجار، متوازن و موفق نيز ياد مي شود در اين تيپ خانواده هر فرد در موقعيت واقعي خويش است، عواطف و مسئوليتها و امتيازات به طور عادلانه ميان افراد توزيع مي شود . امنيت و جذابيت مكفي براي افراد وجود دارد، مديريت

متكي بر روابط انساني و برخوردار از مشورت و هماهنگي با افراد اعمال مي شود . در خانواده متعالي ، نه تنها مشكلات مورد بررسي قرار مي گيرد و تلاش براي حل آنها مي شود ، بلكه ظرفيتها و استعدادهاي افراد تا مرز خودشكوفايي مورد استفاده قرار مي گيرد . در اين نوع خانواده، تفسير و تعبير وقايع و رويدادهاي زندگي خوش بينانه است ، هر شكست ، يك تجربه و فرصتي براي ارزيابي موقعيت در نيل به پيروزي تلقي مي شود . اهداف تشكيل خانوادهاز ديدگاه يونگ : هدف زندگي، يافتن توفيق و جايي در جهان است . از ديدگاه اسلام هدف زندگي نيل به سر حد كمال و بالندگي است . برخي هدفهاي تشكيل خانواده اجمالاً عبارتند از:1- تحقق جامعه سالم    2- تداوم نسل         3- تامين نيازهاي اساسي    4- تربيت اجتماعي نسل 5- حداست ايمان        6- جمال اجتماعي         7- رشد و بالندگيازدواج موقعيتي را براي زن و مرد مهيا مي كند تا در پرتو زندگي مشترك بتوانند اولاً به بخش قابل توجهي از نيازهاي حياتي خود برسند، مثل غريزه جنسي ، آن هم در محيطي سالم پاك و مشروع ، با تكيه بر آرامش به دست آمده از آن قادر خواهند بود مسئوليتها و وظايفشان را انجام دهند و هم چنين به تامين نيازهاي رواني خود اهتمام ورزند.از اهداف ديگر تشكيل خانواده پرورش فرزندان سالم و شايسته است ، تربيت اجتماعي ، يكي از مؤلفه هايي است كه تحقق آن نياز به محيط مساعد دارد و خانواده اولين نهاد تربيتي است كه شرايط لازم براي اين مؤلفه را داراست

. نكته قابل ذكر ديگر اين است كه در تداوم زندگي مشترك زن و مرد بايد به نقش همسر در بالندگي خويش توجه داشته باشند و اين واقعيت را نيز به او اظهار نمايند . فصل دوم روشهاي ايجاد خانواده سالم : ابتدا اينكه معيارها و ضابطه هاي همسر گزيني را مورد بازنگري قرار دهيم . زيرا هيچ انتخابي همانند همسر گزيني از آثار و پيامدهاي به درازاي يك عمر و ادامه نسل برخوردار نيست . در گام دوم براي تحقق خانواده سالم، ضرورت دارد به تبيين شويه هاي تثبيت ، استحكام و مودت در خانواده پرداخته شود و راهكارهاي عملي در اين زمينه مورد توجه قرار گيرد و در سومين گام وظايف والدين نسبت به فرزندان تبيين شود . در حقيقت بازشناسي حقوق فرزندان انگيزه اي است تا والدين با مسئوليت شناسي تؤام با آگاهي بتوانند به تربيت نسل صالح و شايسته اقدام كنند . معيارهاي همسر گزيني ، تنوع و پيچيدگي معيارها ، بعضاً پديده همسر گزيني را با دشواري مواجه مي كند ، با اين حال شناخت معيارها و ميزان اهميت آنها تا حدودي از اين دشواري مي كاهد.1- معيارهاي روان شناختي ، دراين بخش موضوعاتي همچون شخصيت فرد ، ساختار آن ، تيپ شخصيتي مثل ، درونگر، برونگرا ، صفات شخصيتي (متانت، وقار) رويكردهاي شخصيتي (مثبت گرا، منفي گرا ، واقع گرا مورد بررسي قرار مي گيرد، هدف اين بررسي يافتن فصل مشترك يا مشابهت ها ميان زن و مرد است.2- معيارهاي زيبا شناختي ، وجود زيبايي و جذابيت به تنهايي نمي تواند براي تشكيل زندگي كفايت كند زيرا زندگي مشترك

، وظايف و به تبع آن دشواريهايي دارد كه با تأكيد بر زيبايي نمي توان از عهده آن بر آمد لذا زيبايي و جذابيت براي پيوند زن و مرد نقطه شروع مناسي است و ليكن شرط كافي محسوب نمي شود . 3- معيارهاي علمي و فرهنگي : عواملي هم چون ميزان تحصيلات، مدارج علمي ، اندوخته هاي فرهنگي زن و مرد و نيز آشنايي به فناوري ومهارتهاي جديد و روزآمد ، بعنوان بخشي از ملاكهاي ازدواج مورد تأمل جوانان است . 4- معيارهاي تكوين رشد : موضوع ديگر ، مسأله سن ازدواج ، سن زوجين و اينكه چه سني براي دختران  وپسران مناسب تر است و همچنين اختلاف سن زوجين است . «هاري اورستريت» معتقد است كه هر فرد از دو سن واقعي و رواني برخوردار است منظور از سن واقعي سن تقويمي بر مبناي سال تولد و فاصله آن تا زمان حاضر و سن رواني يا سن عقلي به معناي وجود ويژگي هايي نظير ميزان پختگي، درك زندگي ، احساس مسئوليت و داشتن هدف مشخص مي باشد . مثلاً ممكن است فردي سن واقعي اش 25 سال و سن رواني اش 30 سال باشد براي تشكيل خانواده احراز و تحقق رشد فكري يا همان سن عقلي مقدم بر سن واقعي است .بهترين سن ازدواج محدودة جواني كه بين سالهاي 19 تا 25 تا 30 را در بر مي گيرد است . وجود فاصله سني حدوداً 3 تا 6 سال نيز طبيعي است، ارشديت سن مرد ، نسبت به زن زمينه مساعدي را فراهم مي كند تا وي از تجربه ، پختگي و درايت بيشتري

برخوردار باشد و بتوانند زندگي را به نحو شايسته اي هدايت كند البته اين هدف زماني محقق مي شود كه مرد از مشورت و هم فكري و هم انديشي زن بهره گيرد و خود را از اين مهم بي نياز نداند، اگر زن و مرد هم سن باشند و يا حتي زن به مرد ارشديت نمي داشته باشد . در صورتي كه در حالت اول موجب رقابت ميان آنان نشود و در حالت دوم به تضعيف مديريت مرد منجر نگردد سبب عدم موفقيت يك زندگي نمي شود . 5- معيارهاي مادي و اقتصادي : يكي از ملاكهاي مورد نظر همسران ، ارزيابي موقعيت مالي و اقتصادي طرف مقابل به ويژه توانمندي مادي مرد است . زيرا از يك سو او مدير زندگي و مسئول تامين معيشت خانواده است و از سوي ديگر برخي از زنان ، ضريب امنيت زندگي خود را بر مبناي توانايي اقتصادي همسران ، تنظيم مي كنند و لذا مايلند كه از همان آغاز مرد از بنيه مالي خوبي برخوردار باشد تا احساس ايمني بيشتري داشته باشند و همچنين براي برخي مردان ، وضعيت مالي زن و خانواده اش نيز حائز اهميت است . مسائل رفاهي و مادي با وجود تاثيرات فراوان نبايد به يك هدف زندگي تبديل شود شايسته است كه جوانان با يقين به وعده پروردگار به انگيزه محدوديت اقتصادي ، ازدواج را به تأخير نيندازند و اطمينان به لطف الهي داشته باشند كه فرمود:« ... اگر از نيازمندان و مستمندان باشند ، خدا از فضل خود بي نيازشان سازد»تشكيل خانواده عالي ترين پيوند دو انسان يا به عبارتي اتصال

دو روح يا دو شخصيت است لذا رويكرد صرفاً اقتصادي به اين پيوند آسيب مي رساند. در روايتي رسول اكرم (ص) مي فرمايد : «هركس تنها به منظور مال ، زني را به همسري انتخاب كند، خداوند او را به همان مال وا مي گذارد»و در روايتي ديگر فرمود:« مال زن موجب طغيان او مي شود»6- معيارهاي اخلاقي و ديني: ملاك ديگري كه براي بسياري از دختران و پسران در همسرگزيني ، اهميت خاصي دارد . شاخصهاي اخلاقي و ديني است . واقعيت اين است كه فرد دين باور در نگاه ديگران ، يعني كساني كه داراي درجه اي از خودساختگي ، رفتار اطمينان بخش و پايبندي به ارزشهاي اخلاقي باشد. در برخي از فرمايشات رسول اكرم (ص) آمده است كه : « هميشه در ازدواج همسر با ايمان انتخاب كنيد» از بررسي روايات و احاديث چنين استنباط مي شود كه تنها ملاكي كه به طور مطلق و در همه موارد به آن تأكيد شده است مقوله دين و اميان است و معلوم مي شود كه وجود اين عامل نوعي تضمين براي داوم ، بقا و تفاهم زندگي مشترك است در روايتي آمده است « دختر را به ازدواج فرد با ايمان در آوريد، زيرا اگر دختر را دوست داشته باشد به او محبت و نيكي خواهد كرد و اگر او را دوست نداشته باشد به او ظلم نخواهد كرد »شيوه هاي تثبيت و استحكام مودت در خانواده يكي از معيارهاي ارزيابي موفقيت همسران در زندگي ، وجود رابطه مبتني بر « مودت و رحمت» در مناسبات آنان است . در كلام الهي آمده است

:و از نشانه هاي (لطف) اوست كه همسري از جنس خودتان آفريد تا در كنار او به آرامش برسيد و ميان شما (رشته هاي ) مودت و رحمت نيز ايجاد كرد .شيوه هاي تحكيم و تقويت مودت در زندگي به ترتيب زير است :1- ارتقاء ارتباطات انساني : ارتباط كلامي، هنر خوب شنيدن كه از مهارتهاي مهم در مناسبات زناشويي است .2- تبادل عاطفي پايدار : « راه سالم پيوند با جهان، راه عشق است» ابراز محبت، تبلور نيروي محبت است . لازمه ي محبت به كسي ابراز آن است و اين امر سبب كاميابي بيشتر در زندگي زوجين است . غلبه بر خودشيفتگي مقدمه اي براي رسيدن به مرز « شخصيت از خود فرا رونده» است . 3- همدلي : زوجهاي جوان پس از پيوند زناشويي ، به تدريج خود را در برابر مسائل متنوع، گسترده و جدي مي بينند . مسائلي كه به تنهايي قادر به حل آنها نيستند . ولي وحدت و همفكري زوجين ، توان آنها را در غلبه بر مسائل و مشكلات مضاعف مي كند زيرا هريك از منظر خاصي به مسائل زندگي مي نگرد و لذا امكان دستيابي آنها به يك ديد جامع، بيشتر مي شود ، همدلي دريچه اي براي خروج فشارهاي دروني يا برون ريزي هيجاني است و بيان دردها، موجب تصفيه روح و روان و تداوم زندگي مي شود . 4- ارتقاء سطح ارزش شخصي :نياز به احترام و تكرم منزلت از ديگر نيازهاي افراد در زندگي مشترك است كه تامين آن به فرد احساس بهتري مي بخشد زيرا هريك از زوجين به شدت مايل است

نزد همسرش از احترام و جايگاه رفيعي برخوردار باشد و نتيجه چنين وضعي، ايجاد احساس دل بستگي به زندگي علاوه بر افزايش انگيزش و كارآمدي ، بر توان و قابليت فرد براي مواجهه با مشكلات نيز مي افزايد و فرجام آن پايداري و قوام زندگي مشترك مي باشد . 5- مثبت گرايي . مثبت نگري :يكي از نشانه هاي سلامت روان، رويكرد مثبت و سازنده به هستي است . چنين رويكردي زمينه اي براي گرايش و برخورد مثبت با جهان محسوب مي شود تحقق اين معنا در روابط زوجين از اهميت بيشتري برخوردار است زيرا آنان مايلند كه :-    از نظر همسر نسبت به خود آگاه شوند.-    اين نظر، مثبت ، سازنده و ارزشمند باشد . -    با اطمينان از رويكرد مثبت همه ، احساس امنيت مي كنند . -    شاهد استمرار چنين رويكردي باشند . در يك پژوهش تربيتي مشخص شد كه عامل اصلي بدرفتاريها و ناسازگاري هاي خانوادگي ، عامل دلسردي است . 6- رغبت شناسي:در روابط همسران، تامين علائق اصولي يك ديگر، موجب رضايت خاطر آنها مي شود و بر شادكامي زندگي مي افزايد . 7- وسعت نظر:منظور از وسعت نظر، داشتن ويژگي هايي نظير بلند نظري، بزرگواري ، گذشت است نقش اين عامل در مناسبات همسران، به لحاظ ارتباط نزديك و مستمر آنان تعيين كننده است به منظور تحقق وسعت نظر ، عمل به توصيه هاي زير پيشنهاد مي شود . - در زندگي به مسائل جزئي و پيش پا افتاده نبايد چندان اهميت داده شود تا بر روند دوستي همسران اثر نامطلوبي بر جاي نهد . - در مسائل اخلاقي

به ويژه غيرت نسبت به همسر، از حد اعتدال نبايد فراتر رفت ، زيرا غيرت بي جا زمينه ساز برخي آسيبهاي اخلاقي و اجتماعي مي شود . چنين مضموني در بخشي از سفارشات حضرت امير (ع) خطاب به امام حسن (ع) نيز آمده است . - در صورت عذر خواهي فرد از خطايش، بايد پوزش پذير بود و ديگر گذشته اش را به روي او نياورد و مجدداً فرصتي به او بخشيد . - خويشتنداري در مواجهه با مشكلات زندگي، بديهي است فردي كه از ظرفيت روحي و رواني بالايي برخوردار باشد ، خود را نمي بازد و مي تواند اعتماد همسرش را نيز نسبت به خود افزايش دهد . وظايف والدين نسبت به فرزندان معرفت نسبت به وظايفي كه در قبال فرزند دارند موجب احساس مسئوليت در اين زمينه مي شود عمل به اين وظايف و تلاش براي هماهنگ ساختن فعاليتهاي تربيتي والدين با يكديگر ، سبب تضمين موفقيت آنان مي شود . وظايف زوجين قبل از تولد مهمترين عامل در اين زمينه مراقبتهاي مربوط به انعقاد نطفه و نيز دوران بارداري است . در دوران بارداري رعايت چند نكته توصيه مي شود :1-    حمايت عاطفي و پشتيباني روحي و فكري مرد از زن.2-    ايجاد محيطي امن از حيث فيزيكي و رواني در خانواده3-    مراقبت زن از جهت روحي و رواني زن از خويش و پرهيز از استرس4-    تامين شادكامي زن ، پرهيز از غم ، اندوه و افسردگي5-    ارتقاء روحيه معنوي زن از طريق ارتباط با خدا6-    تقويت سلامت جسمي زن از طريق برنامه هاي ورزشي، بهداشتي و غذايي مطلوب7-    ابراز علاقه مرد

به داشتن فرزند و هماهنگي احساسي و عاطفي با زن در دوران انتظار تولد فرزند.پس از تولد حقوق خاصي به او تعلق مي گيرد : انتخاب نام نيك و شايسته – تغذيه صحيح در دوران رشد – تامين سلامت جسمي و رواني و دادن انگيزه به او براي ادامه زندگي – تربيت مطلوب كه شامل ابعاد بدني – عاطفي – عقلاني ، اجتماعي و اخلاقي يا ديني است و هريك عوامل و شيوه هاي خاصي را در بر مي گيرد . همچنين كشف علايق و استعدادها و نيازهاي فرزندان در جهت رشد و برطرف كردن ضعفها و كاستي ها موثر است كه در راستاي رسيدن به اين مهم نياز به آموزش در زمينه هاي مختلف است . حق فرزند از منظر امام سجاد (ع)« حق فرزندت اين است كه بداني، او قسمتي از وجود توست و جزئي از درخت هستي تو به شمار مي رود در اين جهان ، خوبي و بدي او با تو ارتباط پيدا مي كند ، تو درباره آنچه نسبت به او مسئوليت پذير شده اي مورد سؤال قرار خواهي گرفت از نظر :1- تربيت و آداب آموزي 2- دلالت كردن به خداشناسي3- ياري دادن او در راه حقو اين وظايف را به در طريق، يكي عمل خودت و ديگري راهنماي و آموزشي كه به او ارائه خواهي كرد ادامه كني (بنابراين بايستي او را دردوستي خدا و اطاعت از او كمك كني و مسائل ايمان و پاكي او را در حدود امكان فراهم سازي)عمل تو در باره چنين باشد كه يقين داري ، اگر در اين راه كمترين زحمتي به

خود مي دهي ، پاداش كافي خواهد داشت و اگر كمترين كوتاهي نمايي دقيقاً مورد مواخذه ، سلامت و مجازات قرار خواهي گرفت در رابطه خود با او ، طوري رفتار كن كه نزد خدا مغرور نباشي، در بر پا داري او ، سرپرستي شايسته داشته باشي و در راه اصلاح نواقص  او از تواناييهاي خود او كمك بگير و در اين راه پناهي ، جز خدا نيست .فصل سومازدواج هاي دانشجوييدر چندسال اخير ازدواج دانشجويي روند رو به رشد نسبتاً موفقي داشته است به لحاظ هم پوشي دوره دانشجويي با بخشي از سالهاي آغازين جواني مي توان اين ازدواجها را پيوندهاي آغاز جواني تلقي كرد. برخي از فرصتهاي مثبت و سازنده ازدواجهاي مذكور اجمالاً عبارتند از :1- طولاني كردن جواني : انديشه پايدار ساختن جواني از ديرباز ذهن انسانها را به خود مشغول ساخته يكي از پاسخهاي قابل قبول، حفظ شور و نشاط سالهاي جواني است كه منجر به تداوم آن در سالهاي بعد مي شود . ازدواج دانشجويي ، پيوند به موقعي است كه از همان زمان آغاز با شور و نشاط ويژه اي همراه است و زمينه اي براي بهره گيري بيشتر از سرمايه روحي مهيا مي كند . زوجهاي دانشجو، در مقايسه با دختران و پسران مجرّدي كه غالباً تنهايي را تجربه مي كنند، فرصت انس و الفت با همسر جواني مي يابند كه علاوه بر خروج از دايره تنهايي ، معنا و مفهوم جديدي نيز در زندگي شان پيدا مي كنند و معنا جويي ، مقدمه اي براي شور و نشاط بيشتر جواني و بهانه اي براي مقابله در برابر

مشكلات زندگي است . 2- تعديل انتظارات متقابل : بديهي است اتكاء نظام خانواده بر بنيادهايي همچون ساده زيستي، كم توقعي قناعت و روح بزرگواري و ارزش گرائي فرصتي مي آفريند تا زوجهاي دانشجو، سطح زندگي و روابط مشترك را به الگوي خانواده متعالي ارتقاء بخشند . نكته قابل توجه اينكه معناي حقيقي « زهد» از نگاه حضرت امير (ع) « برداشت كم و بازدهي زياد» تعبير شده است . 3- كاهش فاصله نسلها : يكي از مواهب ازدواج دانشجويي تنظيم طبيعي فاصله سني والدين و فرزندان است زوجهاي جواني كه در آغاز زندگي مشترك، صاحب فرزند و به تعبير ديگر امانت دار حق تعالي مي شوند ، از اين فرصت بهره مند خواهند شد كه فاصله سني قابل قبولي با فرزندانشان پيدا كنند و اين امر در تفاهم ميان دو نسل ( والدين و فرزندان) اثرمطلوبي دارد . طولاني شدن فاصله سني زياد ابتدا ممكن است به گسست نسلها و در ادامه به تضاد نسلها بيانجامد.4- افزايش سطح انگيزش: ازدواج رويداد مثبتي است كه در كنار همه مواهب و آثار ارزشمند آن بر شدت و تنوع انگيزه هاي زوجين مي افزايد و هريك در صدد بر مي آيند تا با افزايش كارآمدي و قابليت خود، زندگي مشترك را در مسير موفقي قرار دهند . ازدواج در سالهاي آغازين جواني بيش از ساير ازدواج ها انگيزه هاي زوجين را تحت تاثير قرار مي دهد زيرا جواني ، دوره مهم و بي نظيري در زندگي است كه فرد خود را قادر مي بيند به چالشهاي زندگي پاسخ دهد و از ميدان مبارزه، عقب نشيني نكند .درحقيقت

جوان زندگي را فرايندي طولاني و مداوم ازمبارزات كوچك و بزرگ مي بيند و به لحاظ غرور و عزت نفس تن به شكست نمي دهد.5- آرامش روحي به موقع: اگر آرامش روحي ، پيامد منطقي وطبيعي ازدواج محسوب مي شود وليكن در ازدواج هاي دانشجويي آرامش مورد نظر به موقع حاصل مي شود، زيرا زوجين در آغاز بهار زندگي همسر انتخاب كرده و قادرند از حداكثر شور و نشاط جواني ، بهره گيرند . اگر چه ازدواج در سالهاي بعد نيز آرامش به همراه خواهد داشت اما زمان فرصت محدود تري براي زوجين باقي مي ماند تا از بركات آرامش به دست آمده بهره گيرند . آسيب ها و محدوديت ها :رويكرد به مزيتهاي ازدواج دانشجويي ما را نبايد از پاره اي محدوديتها يا تهديدها، غافل كند اگر چه محدوديتهاي اين امر ، سهم ناچيزي در مقايسه با مزاياي آن دارد وليكن شايسته است كه نگاهي جامع بر هر دو جنبه آن داشته باشيم . برخي از اين محدويت ها عبارتند از : 1- انتخاب شتاب زده جواني سرشار از احساس و عواطف است ولي از جهاتي مي تواند در تصميم گيري هاي مهم زندگي و ازجمله ازدواج تاثير نا مطلوبي گذارد . بعنوان مثال جواناني كه شيفته زيبايي و جمال اند زماني كه در معرض برخي جلوه ها و جاذبه ها قرار مي گيرند بلافاصله تحت تاثير واقع شده احساس و عاطفه را مبنايي براي تصميم جدي قرار مي دهند لذا دانشجويان بايد مزاياي و معايب احتمالي را درنظر گرفته و ملاحظه كنند كه در يك ارزشيابي صحيح، غلبه بر كداميك از اين دو

است و در صورت ترديد با مراكز مشاوره تماس گرفته و با استفاده از تجربه و تخصص مشاورين خانواده به يك انتخاب صحيح برسند . 2- انگيزه هاي ناكارآمددر بازشناسي انگيزه برخي از دانشجويان عامل فرار از تنهايي و ايجاد هم صحبتي به چشم مي خورد كه البته مي تواند شرط لازم باشد ولي كافي نيست.دانش جويان به ويژه جوانان شهرستاني ، بايد ازدواج را پديده اي مهمتر و اساسي تر از (رفع تنهايي) تلقي كنند، وظايف و كاركردهاي زندگي مشترك سنگين تر از آن است كه صرفاً با اتكاء بر يك انگيزه، بتوان آنها را به انجام رساند و متقابلاً ظرفيتها و توانمنديهاي طرفين بايد بسي بيشتر از يك احساس هم صحبتي در نظر گرفته شود تا ازدواج موفقي پديد آيد . 3- مقايسه هاي محنت زايكي از آفاتي كه زوج دانشجو و زندگي مشترك آنان را تهديد مي كند . ترتيب دادن مقايسه ها ميان همسر و ديگران است . به مرور زمان اين مقايسه ها آثاري نظير برودت عاطفي، رنجش و بي تفاوتي در رفتار يكي از همسران يا هر دو ظاهر مي شود . واقعيت اين است كه برخي زوجهاي دانشجو به لحاظ موقعيت كلاس و عرصه هاي همكاري نزديك ميان دانشجويان در كارهاي عملي نظير آزمايشگاه ، كارگاه فعاليتهاي گروهي و نظاير آنها با افرادي از جنس مخالف ، خواه ناخواه آشنا شده و خصوصيات مثبت علمي ، آموزشي ، اجتماعي و ساير فعاليتهاي آنان، آگاه مي شوند و طرف مورد نظر را با همسرشان مقايسه مي كنند و چون همه يا بخشي از مزاياي مورد نظر را در همسرشان

نمي بينند به نقطه اي مي رسند كه شريك زندگيشان از چشم مي افتد و هميشه در حسرت فرد مورد نظر به سر مي برند و همين امر زمينه انجماد عاطفي را ميان زوجهاي جوان مهيا مي سازد . بهداشت باروري و تنظيم خانواده 3 (دكتر سهيلا خوش بين)فصل اول سلامت و بهداشت باروريسلامت به معناي رفاه كامل جسمي ، رواني و اجتماعي است ، نه فقط نبود بيماري يا ناتواني و اين موضوع يكي از حقوق اساسي بشر محسوب مي شود . بهداشت باروري و اجزاء آنتاكيد روز افزون روي سلامت مادر و كودك به عنوان هدفهاي اصلي برنامه هاي تنظيم خانواده باعث شده كه دامنه فعاليتهاي اين برنامه در سالهاي اخير بيش از پيش گسترش يابد . در حال حاضر در ايران بهداشت باروري در حيطه مراقبتهاي اوليه بهداشتي خدمات زير را ارائه مي دهد:الف)  مشاوره، اطلاع رساني، آموزش ، ارتباطات در زمينه مراقبتهاي اوليه بهداشتي ب) مراقبتهاي نوزاد به ويژه تغذيه با شير مادرج )مراقبتهاي كودكان و ترويج تغذيه سالم دوره كودكيد) خدمات مربوط به مراقبتهاي قبل و بعد از زايمان ، زايمان ، ايمن و مطمئن ه_) مراقبتهاي بهداشتي زنان مشتمل بر پيشگيري و درمان مناسب نازائي، جلوگيري از سقط جنين و درمان عوارض آن ، پيشگيري و درمان مناسب بيماريهاي مقاربتي از جمله ايدز، كنترل و درمان سرطانهاي پستان و دستگاههاي توليد مثل و ) خدمات تنظيم خانوادهز ) مراقبتهاي بهداشتي سالمندان كه در حال طراحي و ادغام در نظام ارائه خدمات است . بهداشت كودكدر كاهش ميزان مرگ و مير كودكان در همه جا پيشرفتهاي مهمي حاصل شده است .

بقاي كودكان وابسته زمان گذاري تولد و فاصله گذاري بين فرزندان ، تعداد زايمانها و بهداشت و سلامت باروري مادران دارد.الف ) هدفها•    بهبود و ترويج سلامت كودك•    بهبود تغذيه كودك•    ترويج تغذيه با شير مادرهمه كشورها بايد برنامه هايي را در جهت كاهش بيمارهاي دوران كودكي به ويژه بيماريهاي عفوني و انگلي و جلوگيري از سوء تغذيه كودكان به ويژه دختر بچه ها، از طريق اقداماتي در راستاي ريشه كني فقر و تضمين محيط بهداشتي براي كودك و اشاعه اطلاعات مربوط به بهداشت و تغذيه در اولويت كاري خود قرار دهند . ارائه اطلاعات و آموزش به والدين درباره مراقبت از كودك نيز اهميت بسياري دارد . جلوگيري از بيماري هاي مقاربتي از جمله ايدزموارد بيماريهاي مقاربتي در سراسر جهان زياد و در حال افزايش است  .اين شرايط با شيوع آلودگي به ويروس نقص سيستم ايمني انسان (HIV) بطور قابل ملاحظه اي بدتر شده است . شيوع اين بيماريهاي مقاربت از مالاريا بيشتر است . وضعيت نامساعد اقتصادي و اجتماعي زنان يك عامل تاثير گذار بر اين مشكل است . بهداشت زنان و مادري سالمدر بسياري از كشورهاي درحال توسعه ، عوارض مربوط به دوران بارداري و زايمان از علل اصلي مرگ و ميرهاي زنان در سنين باروري به شمار مي روند . 99 درصد اين مرگها در كشورهاي در حال توسعه اتفاق مي افتد ، توجه بيشتر به نيازهاي بهداشت باروري زنان جوان از طريق پيشگيري از بارداريهاي برنامه ريزي نشده كه نتيجه آن سقط جنين هاي غيربهداشتي و نامطمئن است مي تواند قسمت اعظمي از بيماريها و مرگ مادران را كاهش دهد.

برنامه هاي تغذيه اي براي مادران در طول دوران بارداري و شيردهي ، پيشگيري از توسل بي رويه به سزارين و مقابله با فوريتهاي مامايي ، آموزش تنظيم خانواده پس از زايمان، آموزش مادران و توجه آنها به بهداشت خود و كودك، مي تواند راهكارهاي موثري براي داشتن مادراني سالم و جامعه اي سالم و پر نشاط باشد . هم چنين توجه به بهداشت و سلامت ميانسالان و سالمندان با هدف پيشگيري، غربالگري و درمان بيماريهاي اولويت داراست . زنان در اكثر جوامع چون طولاني تر از مردان عمر مي كنند ، بيشترين جمعيت سالخورده را تشكيل مي دهند و آسيب پذير تر هستند . آثار اقتصادي و اجتماعي ، پديده پير شدن جمعيت چالشهايي را براي همه جوامع به وجود آورده است . تغيير در ساختار سني باعث شده كه بسياري از كشورها به بازنگري سياستهاي موجود پرداخته تلاش ويژه اي را در جهت شناخت بهترين راه كمك به مردم سالخورده با توجه به نيازهاي آنان آغاز كنند. -    در نظر گرفتن شمار و نسبت فزاينده افراد سالخورده در كل جمعيت طي برنامه ريزي هاي طولاني مدت و كوتاه مدت -    حمايت از مردم سالخورده از طريق تشويق خانواده هاي چند نسلي و ارائه خدمات طولاني مدت براي مردم سالخورده-    ايجاد تسهيلات لازم در زمينه مشاركت افراد سالخورده در جامعه با هدف افزايش خوداتكايي آنان در زمينه زندگي سالم، فعال و سازنده-    استفاده بهينه از مهارتها و قابليتهاي افراد سالخورده در راستاي بهينه سازي جامعه-    استفاده از همكاري سازمانهاي غير دولتي و بخش خصوصي جهت استقرار نظامهاي رسمي و غير رسميفصل دوم تنظيم خانوادهتنظيم

خانواده براساس تعريف سازمان بهداشت جهاني، يعني برنامه ريزي زوجين براي دستيابي به اهداف باروري به صورت آگاهانه، مسئولانه و داوطلبانه ، كه به منظور ارتقاي تندرستي و بهزيستي خانواده انجام مي گيرد تنظيم خانواده مترادف با تحديد مواليد نيست . « تحديد مواليد» يعني محدود ساختن داوطلبانه تعداد فرزندان و تقاضاي داشتن خانواده اي كوچكتر در مقايسه با نسل پيشين كه معمولاً به عنوان يك سياست دولتي اعمال مي شود . اهميت و ضرورت تنظيم خانوادهاز اثرات مهم تنظيم خانواده: به زنان كمك مي كند تا از خود در مقابل حاملگي هاي نا خواسته محافظت كنند؛ از طريق فاصله گذاري مناسب بين تولدها باعث نجات جان كودكان مي شود . رعايت مقررات تنظيم خانواده به مردان نيز امكان مي دهد تا بتوانند به طور شايسته اي از خانواده خود مراقبت كنند.زوجها با داشتن فرزند كمتر قادرند امكانات آموزشي ، پرورشي ، بهداشتي و غذايي بهتري براي فرزندان خود فراهم كنند.هم چنين تنظيم خانواده به توسعه ملل كمك مي كند . در جوامعي كه دختران فرزند كمتري در مقايسه با مادرانشان داشته اند . بهبود وضعيت اقتصادي سير سريعتري را طي كرده است . اگر خانواده ها در آينده فرزندان كمتري داشته باشند از دو برابر شدن جمعيت كره زمين طي 50 سال آينده جلوگيري مي شود . جمعيت مناسب در آينده تقاضاي مناسب براي استفاده از منابع طبيعي از قبيل آب و خاك قابل كشت را به دنبال خواهد داشت . بنابراين با كاهش رشد جمعيت هر فرد در آينده فرصت بهتر و بيشتري براي ساختن يك زندگي مناسب و خوب خواهد داشت .

فصل سوم برنامه كشوري براي تنظيم خانوادهبرنامه هاي تنظيم خانواده بر مبناي چهار محور به شرح زير است كه جمعيت هاي مرتبط با برنامه را در سه مرحله قبل ، حين و بعد از ازدواج پوشش مي دهد :الف) آموزشب) مشاورهج) تامين ، توزيع و ارائه روشهاي متنوع پيشگيري از بارداريد) تحقيقات و مطالعاته_ ) نظارت ، پايش و ارزشيابيآموزش دادن به زوجين متقاضي استفاده از تنظيم خانواده يعني زنان 15-49 ساله و كليه مردان ، از طريق خانه هاي بهداشت، برنامه هاي صدا و سيما، درج مقالات آموزشي در مطبوعات امكان پذير خواهد بود كه با هدف ارتقاء سطح آگاهي جامعه و با تأكيد بر نوجوانان و جوانان در زمينه نقش جمعيت در توسعه پايدار مي باشد .ازدواج و پيشگيري در اسلامدر اسلام ازدواج به خودي خود و ذاتاً عمل مستحبي است كه فراوان بر آن تأكيد شده است گرچه ممكن است به لحاظ امور عارضي ، واجب يا حرام شود ، چنان كه اگر كسي ببيند با ازدواج نكردن مرتكب حرام مي شود، ازدواج براي او واجب و اگر يقين كند كه نمي تواند حقوق واجب همسر داري را رعايت كند ، براي وي حرام خواهد بودبر همين اساس رسول اكرم (ص) فرموده اند : كسي كه از بيم تنگدستي ازدواج نكند به خداي عزوجل گمان بد برده است .يكي از نتايج مهم ازدواج ؛ علاوه بر حفظ عفاف و ايجاد آرامش و آسايش و ... داشتن فرزند است كه در آيات و روايات فراوان به آن اشاره شده است . درست است كه يكي از اهداف اصلي ازدواج ، داشتن فرزند است

و شايد كمتر كسي باشد كه اين خواست فطري را در نظر نداشته باشد ، برخي روايات را هم ديديم. اما در اسلام نيز داشتن فرزند منوط به بر خوردار بودن از شرايط لازم و كافي است . مهم تر از داشتن فرزند ، برآمدن از پس تربيت اوست و همچنين تأمين نيازهاي روحي ، جسمي ، مادي و معنوي او مي باشد . اسلام با در نظر گرفتن تمام ابعاد وجودي يك انسان و آگاه بودن از شرايط و مشكلات وي راهنماي كاملي در همه زمينه هاي زندگي بشر است . پايان

چون رود جاري باش

نوشته: پائولو كوئيلو

تلخيص: منصوره نعمتي, يگانه سيرجانيان, حمزه زارع زاده

پائولو كوئيلو ؛  (1947) برخي اورا كيميا گر واژه ها مي دانند وبرخي ديگر،پديده اي عامه پسند .اما درهر حال ،كوئيلو يكي از تاثير گذارترين نويسندگان قرن حاضر است . (1947)تلخيص: منصوره نعمتي, يگانه سيرجانيان, حمزه زارع زادهبهار1388چون رود جاري باش  خاموش درشباهنگام نترس ازتاريكي اگر درآسمان ستاره ايست تونورش را بازتاب وگر ابري گذرد از آن بالا ياد آر كه ازآب است ابر ،همچون روددرژرفاي  آرام خويش "مانوئل باندئيرا"زندگي نامه پائولو كوئيلو--------------------------------------------------------------برخي اورا كيميا گر واژه ها مي دانند وبرخي ديگر،پديده اي عامه پسند .اما درهر حال ،كوئيلو يكي از تاثير گذارترين نويسندگان قرن حاضر است .پائولو كوئيلو 24 اوت سال 1947درخانواده اي متوسط به دنيا آمد .پدرش ،پدرو،مهندس بود ومادرش،ليثريا ،خانه دار .درهفت سالگي به مدرسه ي عيسوي هاي سن ايگناسيو در ريو دوژا نيرو رفت وتعليمات سخت وخشك مذهبي تاثير بدي براو گذاشت .اما اين دوران تاثير مثبتي هم براو داشت.در راهروهاي خشك مدرسه ي مذهبي ،آرزوي زندگي اش رايافت

:مي خواست نويسنده شود ،اما والدين او براي آينده ي پسرشان نقشه هاي ديگري داشتند .مي خواستند مهندس شود .پس سعي كردند شوق نويسندگي را در او ازبين ببرند.اما فشارآن ها وبعد آشنايي پائولو باكتاب مدار راس السرطان هنري ميلر ،روح طغيانرا دراو برانگيخت وباعث شد به زير پا گذاشتن قواعد خانوادگي روي آورد.پائولو كمي  بعد باگروه تئاتري آشنا شد وهمزمان به روزنامه نگاري روي آورد .پدرش رفتار اورا ناشي ازبحران رواني دانست .همين شد كه پائولو تاهفده سالگي دوبار دربيمارستان رواني بستري شد وبارها تحت درمان الكترو شوك قرار گرفت .روانپزشك به آنها گفت پائولو ديوانه نيست ونبايد دربيمارستان رواني بماند.فقط بايد ياد بگيردچگونه با زندگي روبرو شود . پائولو كوئيلو ،سي سال پس از اين تجربه كتاب ورونيكا تصميم مي گيرد بميردرا نوشت .در بيست و شش سالگي به اين نتيجه رسيد كه به اندازه ي كافي زندگي  كرده وديگر مي خواهد"طبيعي"باشد .شغلي دريك شركت توليد موسيقي به نام پلي گرام  يافت وهمان جا با زني آشنا شد كه بعد با او ازدواج كرد .سال1977 به لندن رفتند .پائولو ماشين تايپي خريد وشروع كرد به نوشتن .اما موفقيتي به دست نياورد .سال بعد به برزيل برگشت ومدير اجرايي شركت توليد موسيقي ديگري ب هنام سي بي سي شد اما اين هم فقط سه ماه طول كشيد .سه ماه بعد همسرش ازاو جدا شد واز كارهم اخراجش كردند .بعد با دوستي قديمي به نام كريستينا اوتيسيكا آشنا شد كه به ازدواج انجاميد وهنوز باهم زندگي مي كنند. فهرست آثار پائولو كوئيلو --------------------------------------------------------------خاطرات يك مغ(1987)كيمياگر (1988)بريدا(1990)عطيه ي برتر(1991)والكيري ها(1992)كنار رود پيدرا نشستم وگريستم(1994)مكتوب(1994)كوه پنجم(1996)كتاب راهنماي

رزم آور نور(1997)نامه ي عاشقانه يك پيامبر(1997)دومين مكتوب (1997)ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد(1998)شيطان ودوشيزه پريم(2000)پدران ،فرزندان ونوه ها(2002)يازده دقيقه(2003)زهير(2004)چون رودجاري باش(2005)ساحره ي پورتويلا(2006)داستان مداد--------------------------------------------------------------پسرك پدر بزرگش را تماشا كرد كه نامه اي مي نوشت . بالاخره پرسيد: " ماجراي كارهاي خودمان را مي نويسيد ؟ درباره ي من مي نويسيد؟" پدر بزرگ نوشتن دست كشيد لبخند زد و به نوه اش گفت : " درست است ، درباره ي تو مي نويسم . اما مهم تر از نوشته هايم مدادي است كه با آن مي نويسم . مي خواهم وقتي بزرگ شدي مثل اين مداد بشوي " پسرك با تعجب به مداد نگاه كرد و چيز خاصي در آن نديد: " اما اين هم مثل بقيه مدادهايي است كه ديده ام! " " بستگي دارد چطور به آن نگاه كني .در اين مداد پنج خاصيت است كه اگر به دستشان بياوري ، تمام عمرت با دنيا به آرامش مي رسي. " خاصيت اول : مي تواني كارهاي بزرگ كني، اما نبايد هرگز فراموش كني كه دستي وجود دارد كه هر حركت تو را هدايت مي كند . اسم اين دست خداست، او هميشه بايد تو را در مسير اراده اش حركت دهد" " صفت دوم : گاهي بايد از آنچه مي نويسي دست بكشي و از مداد تراش استفاده كني اين باعث مي شود مداد كمي رنج بكشد . اما آخر كار ، نوكش تيز تر مي شود . پس بدان كه بايد رنج هايي را تحمل كني ، چرا كه اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي." " صفت سوم : مداد هميشه اجازه

مي دهد براي پاك كردن يك اشتباه ، از پاك كن استفاده كنيم . بدان كه تصميم يك كار خطا ، كار بدي نيست ، در واقع براي اينكه خودت رادر مسير درست نگه داري ، مهم است" " صفت چهارم : چوب يا شكل خارجي مداد مهم نيست ، زغالي اهميت دارد كه داخل چوب است. پس هميشه مراقب باش درونت چه خبر است."" و سرانجام ، پنجمين خاصيت مداد : هميشه اثري از خود به جا مي گذارد و سعي كن نسبت به هر كار مي كني ، هشيار باشي و بداني چه مي كني ." -چنگيز خان و شاهينش:يك روز صبح ، چنگيز خان مغول و درباريانش براي شكار بيرون رفتند . همراهانش تيز و كمان شان را برداشتند و چنگيز خان شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند . شاهين از هر پيكاني دقيق تر و بهتر بود، چرا كه مي توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببيند كه انسان نمي ديد. اما با وجود تمام شود و هيجان گروه ، شكاري نكردند . چنگيز خان مايوس به اردو برگشت ، اما براي آنكه ناكامي اش باعث تضعيف روحيه ي همراهانش نشود ، از گروه جداشد و تصميم گرفت تنها قدم بزند.بيشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزديك بود خان از خستگي و تشنگي از پا در بيايد . گرماي تابستان تمام جويبارها را خشكانده بود و آبي پيدا نمي كرد، تا اينكه – معجزه ! – رگه ي آبي ديد كه از روي سنگي جلويش جاري بود.خان شاهين را از روي بازويش بر زمين گذاشت و جام

نقره ي كوچكش را كه هميشه همراهش بود، برداشت . پر شدن جام مدت زيادي طول كشيد ة اما وقتي مي خواست آن را به لبش نزديك كند، شاهين بال زد و جام را از دست او بيرون انداخت . چنگيز خان خشمگين شد ، اما شاهين حيوان محبوبش بود، شايد او هم تشنه اش بود . جام را برداشت ، خاك را از آن زدود و دوباره پرش كرد . اما جام تا نيمه پر نشده بود كه شاهين دوباره آن را پرت كرد و آبش را بيرون ريخت . چنگيز خان حيوانش را دوست داشت ، اما مي دانست نبايد بگذارد كسي به هيچ شكلي به او بي احترامي كند، چرا كه اگر كسي از دور اين صحنه را مي ديد، بعد به سربازانش مي گفت كه فاتح كبير نمي تواند يك پرنده ي ساده را مهار كند.اين بار شمشير از غلاف بيرون كشيد ، جام را برداشت و شروع كرد به پر كردن آن . يك چشمش را به آب دوخته بود و ديگري را به شاهين . همين كه جام پر شد و مي خواست آن را بنوشد ، شاهين دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد . چنگيز خان با يك ضربه ي دقيق سينه ي شاهين را شكافت .جريان آب خشك شده بود. چنگيز خان كه مصمم بود به هر شكلي آب را بنوشد،ازصخره بالا رفت تاسرچشمه راپيدا كند.امادركمال تعجب متوجه شد كه آن بالا بركه ي آب كوچكي است ووسط آن،يكي ازسمي ترين مارهاي منطقه مرده است. اگر ازآب خورده بود،ديگر در ميان زندگان نبود .خان

شاهين مرده اش رادرآغوش گرفت وبه اردوگاه برگشت .دستور داد مجسمه ي زريني ازاين پرنده بسازند وروي يكي از بالهايش حك كنند:"يك دوست ،حتي وقتي كاري مي كند كه دوست نداريد،هنوز دوست شماست."وبر بال ديگرش  نوشتند:"هرعمل از روي خشم،محكوم به شكست است." كتاب راهنماي كوهنوردي-------------------------------------------------------------------------------------------------------الف) كوهي را كه مي خواهي از آن بالا بروي انتخاب كن : تحت تاثير حرف هاي ديگران قرار نگير كه مي گويند :" فلان كوه قشنگ تر است" يا " بهمان كوه راحت تر است" . قرار است براي رسيدن به مقصدت ، نيرو و شور و شوق زيادي صرف كني ، پس مسئول انتخاب خودتي و بايد از كارت مطمئن باشي.ب) زمان نزديك شدن به كوه را بشناس : كوه اغلب منظره اي دور دست است: زيبا ، جالب، پر از چالش . اما وقتي به آن نزديك مي شوي ، چه اتفاقي مي افتد؟ راه پيچاپيچ است و جنگل هاي زيادي درون و پيرامون توست . آنچه روي نقشه آسان مي نمايد، در زندگي واقعي بسيار دشوار است. پس تمام راه ها و مسيرها را بررسي كن، تا روزي به قله ي مقصدت برسي.پ) از كسي كه پيش تر به آنجا رفته ، بياموز: هر چه هم خود را بي همتا بداني، هميشه كس ديگري هم هست كه پيش از تو همين رويا را داشته . او نشانه هايي به جا گذاشته كه پيمودن مسير را برايت آسان تر مي كند: بهترين مكان براي آويزان كردن طناب ، مسيرهاي كوبيده، شاخه هايي كه شكسته تا عبور را راحت تر كند. اين صعود متعلق به توست ، مسئوليت توست،

اما هرگز فراموش نكن كه تجربه ي ديگران بسيار به تو كمك مي كند.ت) خطرها را اگر از نزديك ببيني ، مي تواني مهار كني : وقتي بالا رفتن از كوه روياهايت را آغاز مي كني به اطرافت توجه كن البته پرتگاه هايي در راه هست . شكاف هايي تقريبا ناديدني سر راهت است . سنگ هايي سر راهت است كه توفان چنان صيقل داده كه مثل يخ ليز شده است . اما اگر بداني هر پايت كجاست ، خطرات را هم تشخيص مي دهي و مي تواني مهارشان كني.ث) چشم انداز عوض مي شود ، از آن استفاده كن: البته بايد هدفي در ذهن داشته باشي ( رسيدن به قله ) . اما همان طوركه صعودميكني،بيشترهم ميتواني ببيني وزحمتي ندارد كه گاهي توقف كني وكمي از چشم انداز اطرافت لذت ببري.با هرمتر صعود ؛مي تواني كمي دورتر راببيني.ازاين فرصت براي كشف  چيزهايي استفاده كن كه تاكنون نشناخته اي.ج)به بدنت احترام بگذار:تنهاكسي مي تواند ازكوه صعود كند،كه به اندازه ي كافي به جسمش توجه كند.آن قدر كه زندگي به تو وقت مي دهد ؛فرصت داري .پس براي صعود پيش از حد لازم تلاش نكن.اگر تندتر بروي ؛خسته مي شوي ونيمه راه از پيشروي  دست ميكشي .اگر آهسته بروي ؛شب مي رسد وگم مي شوي.ازچشم انداز استفاده كن،ازآب خنك چشمه ها وميوه هايي كه طبيعت سخاوتمندانه تقديمت كرده ،لذت ببر ، اما به پيشروي ادامه بده.چ)به روحت احترام بگذار :تمام مدت تكرار نكن كه "بايد موفق بشوم".روحت ديگر اين موضوع را مي داند ،درعوض ،احتياج دارد كه ازاين راهپيمايي طولاني براي رشد ؛گسترش به سوي افق

ورسيدن به آسمان استفاده كني .وسواس هيچ كمكي دررسيدن به هدفت نمي كند وفقط لذت صعود راازتوميگيرد .اما توجه كن: اين را هم تمام مدت تكرار نكن كه "راه مشكل تر ازآن است كه فكر مي كردم "،چرا كه باعث از دست رفتن نيروي دروني ات مي شود.ح)خودت براي پيمودن يك كيلومتر بيشتر آماده كن:مسير قله كوه هميشه طولاني ترازآن است كه فكر مي كرده اي .خودت راگول نزن ؛لحظه اي ميرسد كه فكر مي كني به هدف نزديكي ؛اما هنوز خيلي راه مانده .اگر خود را براي بيشتر رفتن آماده كرده باشي،اين موضوع برايت دردسرساز نمي شود.خ)وقتي به قله رسيدي ؛شادشو،گريه كن ،دست بزن،ازته دل فرياد بكش ،بگذارباد بالاي كوه – چراكه بالاي كوه هميشه باد مي وزد – ذهنت راپاك كند،پاهاي عرق كرده وخسته ات را تازه كند،چشمهايت راباز كند ،غبار قلبت رابروبد.چه خوب ،آنچه قبلا فقط رؤيايي بود،چشم انداز دوردستي بود ،اكنون بخشي از زندگي توست ،پيروز شده اي .د)باخودت عهدي ببند:بپذير نيرويي راكشف كرده اي كه نمي شناختي وبه خود بگو ازحالا به بعد ،ازاين نيرو تاپايان عمرت استفاده مي كني .ترجيحا باخودت عهد كن كه كوه ديگري پيداكني ورهسپار ماجرايي تازه شوي.ذ)داستانت رابراي ديگران بگو:بله،داستانت رابگو .الگويي به جا بگذار .هرچه راممكن است بگو،تاديگران هم احساس شهامت كنند وبا كوههاي خود روبرو شوند .  تماشاي يك باغ-------------------------------------------------------------------------------------------------------يك ضرب المثل عربي مي گويد:"به ابله هزار نعمت بده ،اما باز هم فقط مال تو رامي خواهد."شروع مي كنيم به كاشتن باغ زندگي مان ،بعد به كنارمان نگاه مي كنيم ومي بينيم همسايه مان آنجاست  وما را مي پايد.ازهركاري ناتوان است ،اما دوست

دارد مارا راهنمايي كند كه چطور اعمال خودرا درو كنيم ،افكارمان را بكاريم ،فتوحاتمان را آبياري كنيم .اگر به گفته هاي او توجه كنيم ،آخر كار مي بينيم  داريم براي اوكار مي كنيم وباغ زندگي ما مي شود آنچه همسايه مان مي خواهد .سرانجام فراموش مي كنيم زميني راكه باعرق جبين كاشته ايم وبا بركات بسيار بارور كرده ايم .از ياد مي بريم كه هروجب زمين ،رازهاي خودرا دارد وفقط دست صبور باغبان مي تواند آن را رازگشايي كند .ديگر توجه نمي كنيم به آفتاب ،به باران وبه فصل ها....،چراكه فقط حواسمان به چشمهايي است كه درهمان نزديكي مرقب ماست .ابلهي كه عشقش فضولي درباغ ماست ،هرگز باغ خود را نمي كارد .كل چگونه مي تواند در جزء باشد  -------------------------------------------------------------------------------------------------------در خانه ي نقاشي سان پائولويي در نيويورك ملاقات مي كنيم . از فرشته ها و كيمياگري حرف مي زنيم . بعد سعي مي كنم براي مهمانهاي ديگر اين نظريه ي كيمياگري را توضيح بدهم كه همه ي ما تمام جهان را درونمان  داريم و مسئول آنيم.با كلمات كلنجار مي روم ، اما نمي توانم خوب توضيح بدهم . نقاش كه آرام گوش مي دهد ، از همه مي خواهد از پنجره ي استوديوي او بيرون را نگاه كنند. " چي مي بينيد؟"يكي جواب مي دهد : " يك خيابان در گرينويچ ويليج."نقاش كاغذي روي شيشه مي گذارد و خيابان را ديگر نمي بينيم ، بعد با قلم تراش مربعي در كاغذ در مي آورد. " حالا از اينجا نگاه كنيد ، چه مي بينيد ؟" يكي از مهمان ها مي گويد : " همان خيابان

را." نقاش چند مربع ديگر در كاغذ در مي آورد و مي گويد : " هر كدام از اين مربع ها تمام خيابان را در خودش دارد، ما هم تمام كيهان را در خودمان داريم ." همه ي حاظران براي اين تصوير زيبا از مفهومي پيچيده ،دست مي زنند.بركه ي شيطان-------------------------------------------------------------------------------------------------------بركه اي طبيعي نزديك روستاي بابيندا در استراليا راتماشا مي كنم .جواني بومي نزديك مي آيد ومي گويد :"مراقب باشيد نلغزيد."صخره ها بركه ي كوچك رااحاطه كرده اند .ام مطمئن به نظر مي رسند ومي توان درميان آن ها راه مي رفت.پسرك ادامه مي دهد:"اسم اينجا بركه ي شيطان است.سال ها پيش ،اولونا ،دختر بومي زيبايي كه همسر يكي از جنگجوهاي بابيندا بود،عاشق مرد ديگري شد.باهم به اين كوه ها فرار كردند .اما شوهر خودش رابه آنها رساند .مردفرار كرد،اما شوهر اولونا ،همين جا،درهمين آب ها ،اوراكشت .ازآن موقع ،اولونا تمام مردها راباعشق از دست رفته اش اشتباه مي گيرد وآنها را درميان بازوان آب گونه اش مي كشد."كمي بعداز صاحب هتل كوچك درباره ي بركه ي شيطان پرسيدم .گفت:"شايد خرافات باشد .اما واقعيت اين است كه دراين سالها ،يازده جهانگرد آنجا كشته شده اند وهمه شان مرد بوده اند."زغال تنها -------------------------------------------------------------------------------------------------------خوان هميشه به مراسم مذهبي كليسايش مي رفت .اما به نظرش ميرسيد كشيش هميشه حرفهاي تكراري مي زند وكم كم ديگر به كليسا نرفت .دوماه بعد ،درشبي سرد وزمستاني ،كشيش به ديدنش آمد .خوان فكر كرد :"حتما آمده مرا مجاب كند به كليسا برگردم."فكر كرد نمي تواند به كشيش بگويد كه دليل غيبتش موعظه هاي تكراري اوست .بايد بهانه اي پيدامي كرد ووقتي فكر

كرد ،دوصندلي جلوي آتشدان گذاشت وشروع كرد به صحبت درباره ي آب وهوا .كشيش چيزي نگفت .خوان بعد از اينكه بي فايده سعي كرد مدتي مكالمه را ادامه دهد،خودش ادامه دهد،خودش هم ساكت شد .دو نفري درسكوت نشستند ونيم ساعت به آتش خيره شدند .بعدكشيش برخاست وبا تكيه چوبي كه هنوز نسوخته بود ،زغالي راجدا كرد ودور ازآتش گذاشت .زغال كه حرارت كافي نداشت تا شعله ور بماند،كم كم خاموش شد .خوان با عجله زغال را به داخل آتش انداخت.كشيش بلند شد تا برود وگفت :"شب خوبي بود."خوان جواب داد:"شب خوبي بود وخيلي متشكرم .زغال دور ازآتش ؛هرچه هم درخشان باشد ،به سرعت خاموش مي شود .انساني كه از همنوعانش  دور بماند ،هرچه هم هوشمند باشد،نمي تواند حرارت وشعله اش را حفظ كند. يكشنبه ي ديگر به كليسا مي آيم ."در راه نمايشگاه كتاب شيكاگو-------------------------------------------------------------------------------------------------------براي شركت در نمايشگاه كتاب  شيكاگو كه اتحاديه ي كتابفروشان امريكا برگزار مي كند ،به شيكاگو پرواز مي كردم .ناگهان مرد جواني در راهروي هواپيما ايستاد وگفت :"دقيقا دوازده داوطلب مي خواهم كه پس از فرود ،هركدام يك گل سرخ در دست بگيرند."چند نفر از مسافران دست هاي خود را بالا گرفتند .من هم دستم رابالا بردم ،اما انتخاب نشدم .با وجود اين توانستم آن گروه را همراهي كنم .پس از فرود،مرد جوان بادختر جواني در فرودگاه اوهار ملاقات كرد.مسافران يكي يكي شاخه هاي گل سرخشان را به آن دختر جوان تقديم     كردند. سرانجام پسر جوان از دختر تقاضاي ازدواج كرد.... او هم پذيرفت .يكي از خدمه ي پرواز به من گفت :"از هنگامي كه اينجا كار مي كنم ،اين رويداد

رمانتيك ترين حادثه اي است كه در اين فرودگاه رخ داده است."ناني كه چپه به زمين افتاد-------------------------------------------------------------------------------------------------------هميشه گرايش داريم قانون مرفي را باور كنيم :يعني دوست داريم باور كنيم كه در كارهامان احتمال خطا بسيار زياد است ،گمان مي كنيم سزاوار اقبال نيستيم .ژان كلود كاريه ،داستان جالبي دقيقا درباره ي همين احساس دارد.مردي با فراغ بال صبحانه مي خورد .اما موقع ماليدن كره ،ناگهان نان از دستش برزمين افتاد.پايين را نگاه كرد وباكمال تعجب ديد آن طرف نان كه بر روي آن كره ماليده ،رو به بالاست !فكر كرد معجزه كرده .با هيجان سراغ دوستانش رفت وماجرا را برايشان گفت .همه تعجب كردند ،چرا كه نان وكره هر وقت برزمين مي افتد،سمت كره دار به طرف پايين قرار مي گيرد وكثيف مي شود .يكي لز دوستانش گفت :"شايد قديس باشي واين هم نشانه اي از سوي خداست ."خيلي زود ماجرا در آن ده كوچك پيچيد و همه با هيجان آمدند تا ماجرا را بشنوند و ببينند چطور شده كه برخلاف هميشه ، نان اين مرد به آن شكل برعكس روي زمين افتاده . هيچ كس نتوانست پاسخ مناسبي پيدا كند پس سراغ استادي رفتند كه اطراف شهر زندگي مي كرد و ماجرا را برايش گفتند.استاد از آن ها يك شب وقت خواست تا دعا كند ، فكر كند و از خدا بخواهد پاسخ اين سوال را به قلبش الهام كند روز بعد همه بي قرار شنيدن پاسخ آنجا جمع شدند. استاد گفت : " خيلي ساده است . در حقيقت نان دقيقا همان طوري روي زمين مي افتد كه بايد بيفتد ؛ تقصير كرده

بوده كه به اشتباه در طرف ديگر نان ماليده شده"ميهماني از مراكش مي آيد------------------------------------------------------------------------------------------------------مهماني از مراكش مي آيد و داستان عجيبي از تصور بعضي از قبايل بدوي درباره ي گناه نخستين برايم مي گويد: حوا در باغ عدن قدم مي زد كه مار به او نزديك شد و گفت: " اين سيب را بخور." حوا كه درسش را از خدا آموخته بود ، قبول نكرد. مار اصرار كرد: " اين سيب را بخور . چون بايد براي شوهرت زيباتر بشنوي." حوا پاسخ داد: " نيازي ندارم. او كه جز من كسي را ندارد ." مار خنديد : " البته كه دارد." حوا باور نكرد . مار او را به بالاي يك تپه ، به كنار چاهي برد. "آن پايين است . آدم او را آنجا مخفي كرده." حوا به درون چاه نگريست و باز تاب تصوير زن زيبايي را در آب ديد . بعد سيبي را كه مار به او پيشنهاد مي كرد، خورد. همين قبيله ي مراكشي معتقد است كه هركس به بازتاب چهره ي خود در آب بنگرد و نترسيد ، حتما به بهشت باز خواهد گشت.برقراري تعادل در شبكه----------------------------------------------------------------------------------------------------غروب ، با خانم هنرمند مشهوري در نيويورك مي رويم تا چاي بنوشيم . در بانكي در وال استريت كار مي كرد ، اما روزي رويايي داشت : بايد به دوازده مكان در جهان سفر مي كرد و در هر مكان ، در خود طبيعت اثري از نقاشي و مجسمه سازي به جا مي گذاشت . اكنون چهار بخش از ماموريتش را به انجام رسانده . عكس هايي را از يكي از كارهايش نشانم

مي دهد: سرخپوستي كه در غاري در كاليفرنيا حكاكي كرده . او همزمان كه مراقب نشانه هاي روياهايش است، در بانك هم كار مي كند. پول لازم را براي سفر و تحقق وظيفه اش اين طور به دست مي آورد. مي پرسم : " چرا اين كار را مي كني؟" جواب مي دهد: " براي حفظ تعادل دنيا . شايد به نظرت چرند بيايد ، اما شبكه ي ظريفي ما را احاطه كرده ، به هم پيوندمان مي دهد و بنا به رفتار ما، قوي تر يا ضعيف تر مي شود . با يك رفتار ساده كه گاهي كاملا بي فايده به نظر مي رسد ، مي توانيم خيلي چيزها را نجات بدهيم يا نابود كنيم . " حتا روياهاي من هم ممكن است چرند باشد ، اما نمي خواهم خطر كنم و دنبالشان نروم . براي من، روابط ميان انسان ها درست مثل يك تار عنكبوت عظيم و شكننده است. من با كارم سعي مي كنم بخشي از اين شبكه ي تارها را ترميم كنم".    اين دوستان منند-------------------------------------------------------------- درخيابان زني بسيار متدين گفت :"قدرت اين پادشاه ازعهدي كه با شيطان بسته ."پسرك گيج شد.مدتي بعد؛پسرك به ديگري سفر كردوشنيد كه مردي در كنارش مي گفت:"همه ي اين زمين ها مال يك نفر است .مطمئنم دست شيطان در كار است."درپايان روزي تابستاني ؛زن زيبايي از كنار جوان گذشت .واعظي خشمگينانه فرياد زد:"اين كنيز شيطان است ."از آ نروز به بعد پسرك تصميم گرغت دنبال شيطان بگردد وهمين كه او پيدا كرد،گفت:"مي گويند شما مردم را قدرتمند،ثرتمند و ريبا مي كنيد ."شيطان جواب داد:"دقيقا اين طور

نيست .تو فقط نظر كساني راشنيده اي كه مي خواهند مرا تبليغ كنند." لحظه ي سحر--------------------------------------------------------------سياستمدارمشهوري دركنفرانس اقتصاد داووس ،داستان زيررابرايم تعريف كرد.معلم شاگردانش راجمع كرد وازآنها پرسيد:"چطور لحظه ي دقيق پايان شب وآغاز روز را تشخيص مي دهيم؟"پسركي گفت :"وقتي ازدور ميشي رااز سگي تشخيق بدهيم ."ديگري گفت :"وقتي مي فهميم روز شروع شده كه از دور درخت زيتون راازدرخت انجير تشخيص بدهيم ."معلم گفت :"اين تعريف دقيقي نيست ."پسرها پرسيدند :"پس جوابش چيست ؟"معلم گفت:"وقتي بيگانه اي نزديك مي شود واورا با برادرمان اشتباه مي گيريم ،اختلاف ها ناپديد مي شود .اين لحظه اي است كه شب تمام وروز آغاز مي شود ." راج داستاني برايم مي گويد--------------------------------------------------------------در يكي از روستاهاي بنگال،زن بيوه اي استطاعت نداشت تابراي پسرش بليت اتوبوس بخرد .وقتي پسرش به سن مدرسه رسيد، مجبور بود براي رفتن به مدرسه ،تنها از وسط جنگل بگذرد.براي آنكه پسرش را آرام كند ،به او گفت :"پسرم ،جنگل نترس .از ايزد كريشنا بخواه همراهي ات كند .دعايت را اجابت مي كند."پسرك به دستور مادرش عمل كرد:كريشنا ظاهر شد وازآن به بعد،هر روز تا مدرسه همراهش مي رفت .روزتولد معلم مدرسه؛پسرك از مادرش كمي از مادرش كمي پول خواست تا براي معلمش هديه اي بخرد."پسرم پولي نداريم.از برادرت كريشنا بخواه هديه اي براي معلمت تهيه كند."روز بعد؛پسرك مشكلش را كريشنا درميان گذاشت.كريشنا يك كوزه ي پر از شير به او داد .پسرك با هيجان كوزه رابه معلمش داد.ام ازآنجا كه هداياي شاگردهاي ديكر بسيار زيبا بود ،معلم هيچ توجهي به هديه ي او نكردوبه دستيارش گفت:"اين كوزه رابه آشپزخانه ببر."دستيار دستور معلم را انجام

داد. اما وقتي كوزه را خالي كرد ؛ناگهان ديد كوزه دوباره پرشده.بي درنگ ماجرا را به معلم گفت .معلم باخشم ازپسرك پرسيد:"اين كوزه را از كجا آورده اي؟چه كلكي در كارش است؟""كريشنا ؛ايزد جنگل آن را به من داد."معلم ودستيارش وهمه ي شاگردها زدند زير خنده.معلم گفت:"جنگل كه خداندارد؛اين ها خرافات است.اگر راست مي گويي،برويم به جنگل وببينمش!"تمام گروه راه افتاد.اما پسرك هرچه كريشنا راصدا زد ،ظاهرنشد.سرانجام ،نوميدانه آخرين تلاشش راكرد:"برادر كريشنا ،معلمم مي خواهد تورا ببيند.خواهش مي كنم ظاهر شو!"درهمين لحظه ؛صدايي از سوي جنگل آمد ودرشهر پيچيد وهمه آن را شنيدند:"پسرم،چطور مي خواهد مرا ببيند ؟حتي باور نمي كند كه من وجود دارم!" پيش از يك كنفرانس--------------------------------------------------------------من ويك خانم نويسنده ي چيني ،خود را براي گفت وگو در يك جلسه ي ملاقات با كتابفروشان امريكايي آماده مي كرديم .خانم چيني ،با حالتي بسيار عصبي ،برايم تعريف كرد:"صحبت دربرابر عموم هميشه سخت است .فكرش را بكنيد كه مجبور بشويم به يك زبان ديگر، درباره ي كتابمان توضيح بدهيم."از او مي خواهم بس كند،وگرنه من هم مضطرب مي شوم ،من هم مشكل اورا دارم.ناگهان برگشت، به من لبخند زد وباصداي ملايمي گفت :"همه چيز خوب پيش مي رود .نگران نباشيد.تنهانيستيم :اسم كتابفروشي زني را كه پشت من نشسته نگاه كن !"برنشان سينه ي زن نوشته است:"كتابفروشي فرشتكان ."هم من وهم خانم چيني،بسيار عالي درباره ي كارمان سخنراني مي كنيم،چرا كه فرشتگان به ما نشانهاي داده اند كه منتظرش بوديم. نيا چيكاي بائپندي--------------------------------------------------------------معجزه چيست؟معجره تعاريف مختلفي دارد:"چيزي كه بر خلاف قوانين طبيعي عمل مي كند"؛"دخالت نيروهاي ماوراي طبيعي هنگام بحران شديد"،"اتفاقات غيرممكن از نظر علمي "و....من

تعريف خودم را دارم :معجزه چيزي است كه قلب مارا سرشار ازآرامش مي كند.گاهي خودش را به شكل يك درمان ،يك تمناي پذيرفته ياچيز ديگري نشان مي دهد،مهم نيست ؛نتيجه اين است كه وقتي معجزه رخ مي دهد،نسبت به لطفي كه خدا نثار ما كرده، احساس احترام مي كنيم.بيست وچند سال پيش ، وقتي دوران هيپي گري زندگي ام را از سر گذراندم،خواهرم از من خواست از پدر خوانده ي اولين دخترش بشوم .دعوتش راپذيرفتم،خوشحال بودم كه از من نخواسته تا موهايم را موتاه كنم (آن موقع ،موهايم تاكمرم مي رسيد)ونخواسته تاهديه ي گراني براي دخترخوانده ام بخرم (پولي در بساط نداشتم).دختر به دنيا آمد،سال اول گذشت ومراسم تعميد برگزار نشد.فهميدم خواهرم نظرش راعوض كرده ،از او پرسيدم ماجرا از چه قرار است .پاسخ داد:"موقع تعميد،تو پدرخوانده اش مي شوي.اما براي نيا چيكا نذر كرده ام ومي خواهم دختر را در بائپندي تعميد بدهم،چرا كه او لطف بزرگي در حق من كرده است."نمي دانستم بائپندي كجاست ومن هرگز نام نيا چيكا را نشنيده بودم.دوران هيپي گري ام گذشت وشدم مدير توليد آثار صوتي.خواهرم صاحب دختر ديگري شد وخبري از تعميد نبود. سرانجام،در1978،تصميمشان را گرفتند ودو خانواده _خانواده ي خواهرم وخانواده ي شوهر سابقش _عازم بائپندي شدند.آنجا فهميدم نيا چيكا كه نمي توانست شكمش را سيركند،سي سال عمرش را صرف ساختن يك كليسا وكمك به فقرا كرده است .آن زمان،دوران متلاطمي را درزندگي ام مي گذراندم وديگر به خدا هم اعتقاد نداشتم. يا بهتر بگويم،ديگر فكرنمي كردم طي طريق دردنياي روحاني اهميتي داشته باشد:مهم اتفاقات همين دنيا ونتايج اين اتفاقات بود.رؤياهاي جنون آميز جواني ام را

رها كرده بودم _كه يكي از آنها نويسندگي بود _ونمي خواستم دوباره به آن توهمات روي بياورم. به آن كليسا رفته بودم تا فقط يك وظيفه ي اجتماعي را به جا بياورم .همان طوركه منتظر زمان تعميد بودم؛دراطراف گشت مي زدم وسرانجام به خانه ي محقر نيا چيكا در كنار كليسا رسيدم .دو گنجه ويك محراب كوچك ؛با چند تمثال از قديسان و گلداني با دوگل سرخ و يك گل سفيد .ناخودآگاه،برخلاف تمام عقايدم درآن دوران، نذري كردم:اگر روزي بتوانم نويسنده بشوم،همان طور كه قبلاً مي خواستم وحالا دربندش نبودم ،درپنجاه سالگي به آنجا برمي گردم ودو شاخه گل سرخ ويك گل سفيد درآن گلدان مي گذارم.فقط براي اينكه مراسم تعميد را به ياد داشته باشم، عكسي از نيا چيكا خريدم .هنگام بازگشت به ريو، ناگهان فاجعه اي رخ داد. اتوبوسي جلوي اتومبيلم سبز شد، در يك چشم برهم زدن، فرمان را گرداندم، شوهرخواهرم هم توانست به موقع فرمان را بگرداند،اتومبيل پشتي ما به اتوبوس خورد، انفجاري رخ داد وچند كشته به جا گذاشت .كنار خيابان ايستاديم؛ نمي دانستم چه كنم. دست در جيبم كردم تاسيگاري بردارم وتصوير نيا چيكا را ديدم .در سكوت، پيام محافظت از من را مي داد.سفر بازگشت من به سوي رؤياهايم، به سوي سير وسلوك روحاني، به سوي ادبيات، از همان جا آغاز شد ويك روز ديدم دوباره درگير نبرد نيك شده ام، همان نبردي كه قلب آدم را پر از آرامش مي كند، زيرا حاصل يك معجره است. هرگز آن سهگل رز را فراموش نكردم. سرانجام، پنجاه سالگي _كه اول بسيار دور مي نمود _ازراه رسيد.   تقريباً هم گذشت.

در دوران بازي هاي جام جهاني عازم بائپندي شدم تا نذرم را ادا كنم. كسي مرا ديد كه براي گذراندن شب، وارد كاشامبو شدم وخبرنگاري براي مصاحبه با من از راه رسيد. وقتي گفتم آنجا چه مي كنم، گفت:"مايليد از نيا چيكا حرف بزنيد؟ همين هفته قبرش را نبش كردند وقرار است تبرك او در واتيكان انجام شود. هر كس بايد خاطره اش را از نيا چيكا بگويد."گفتم :"نه. اين يك داستان بسيار خصوصي است. فقط اگر نشانه اي ببينم حرف مي زنم."فكر كردم:"نشانه چيست؟ فقط اينكه كسي از طرف او حرف بزند !"روز بعد اتومبيلي كرايه كردم، گل ها را خريدم وبه پائبندي رفتم. كمي دور از كليسا ايستادم ويادن آمد مدت ها پيش كه اينجا ايستاده بودم، مدير توليد آثار صوتي بودم واتفاقات بسياري را به ياد آوردم كه مرا به اينجا بازگرداند. وارد خانه ي نيا چيكا شدم، زن جواني از يك لباس فروشي بيرون آمد وگفت:"ديدم كتابتان مكتوب را به نيا چيكا هديه كرده ايد. مطمئنم آن زن مهربان خيلي  خوشحال شده." از من هيچ چيزي نپرسيد. اما اين نشانه اي بود كه منتظرش بودم واين همان شهادت در ملاء عام است كه بايد مي دادم.بازسازي خانه--------------------------------------------------------------يكي از آشنايم كه هيچوقت نمي توانست رؤياهايش را با واقعيت تطبيق بدهد، دچار مشكل شديد مالي شد. ازآن بدتر، با كساني دچار مشكلي شد كه هرگز دلش نمي خواست آزارشان بدهد.نمي توانست بدهي هايش را بپردازد و روز به روز روي هم انباشته مي شد. به فكر خودكشي افتاد. روزي وقتي در خياباني قدم مي زد؛ چشم هايش به خانه ي ويراني افتاد. يك

لحظه فكر كرد :"ممكن است اين خانه، خود من باشد؟" ودرست در همان لحظه، آرزويي عميق براي بازسازي اين خانه در او زنده شد.صاحبخانه را پيدا كرد وبه او پيشنهاد كرد كه حاضر است خانه را بازسازي كند. صاحبخانه موافقت كرد. هر چند اصلاً نمي فهميد چي گير دوست من مي آيد. با هم توانستند آجر، سفال سقف ، مقداري چوب ومقداري سيمان تهيه كنند. دوست من با عشقي غير قابل وصف كار را شروع كرد، بي آنكه بداند براي چه وبراي كه.اما همزمان با تعمير آن بنا، احساس مي كرد زندگي شخصي اش بهبود مي يابد.پس از يك سال، هم آن خانه آماده ي سكونت شد وهم مشكلات شخصي اش برطرف شد.كوپا كابانا، ريو دوژانيرو--------------------------------------------------------------من وهمسرم، آن زن در كنار خيابان كنتستانته راموس كوپا كابانا مي بينيم. نزديك شصت سالش است. همسرم پيشنهاد مي كند كمكش كند:زن مي پذيرد واز او مي خواهد او را به خيابان سانتا كلارا ببرد. چند كيسه ي پلاستيكي از صندلي چرخدار آويزان است. در راه برايمان مي گويد اين كسيه ها، تمام مايملك اوست. زير گنبد آسمان مي خوابد وبا صدقات ديگران زندگي مي كند.به محل مورد نظر مي رسيم؛ گداهاي ديگري آنجا جمع شده اند. زن از كيسه هاي پلاستيكي، دو پاكت شير مدت دار بيرون مي آورد وبين مردم پخش مي كند.زن فقط گفت :"ديگران به محبت كرده اندف پس بايد به ديگران محبت كنم."نمي توانم وارد شوم--------------------------------------------------------------نزديك اوليت در اسپانيا، قلعه ي ويراني است. تصميم مي گيرم ببينمش. وقتي مي رسم، آقايي كنار در مي گويد:"نمي توانيد وارد شويد."غريزه ام به من اطمينان مي دهد

كه دليل لذت ممنوعيت مانع ورودم مي شود. توضيح مي دهم كه از راه درازي آمده ام، سعي مي كنم به او انعام بدهم، با مهرباني رفتار مي كنم، مي گويم اين كه فقط يك قلعه ي ويران است... ناگهان، ورود به آن قلعه برايم بسيار مهم مي شود.مرد تكرار مي كند:"نمي توانيد وارد شويد."فقط يك راه ديگر وجود دارد: بايد به راهم ادامه بدهم تا به زور جلويم را بگيرد. به طرف در راه مي افتم. مرد چشم به من مي دوزد وكاري نمي كند.موقع ترك آنجا، دو جهانگرد هم مي آيند و وارد قلعه مي شوند. پيرمرد سعي نمي كند جلويشان را بگيرد. احساس مي كنم به لطف مقاومت من، پيرمرد تصميم گرفته از گذاشتن قواعد احمقانه دست بكشد. گاهي دنيا از ما مي خواهد به چيزهايي كه نمي شناسيم بجنگيم، به دلايلي كه هرگز نخواهيم فهميد.قوانين هزاره ي جديد-------------------------------------------------------------- 1. تمام انسانها متفاوتند. وبايد هر كار مي توانند بكنند تا متفاوت بمانند.2. به هر انسان دو امكان اعطا شده است: عمل وانديشه. هر دو به يك جا مي رسد.3. به هر انسان دو كيفيت اعطا شده است: قدرت وعطيه. قدرت انسان را به مقابله با سرنوشتش هدايت مي كند، عطيه او را وا مي دارد بخش بهتر وجودش را با ديگران سهيم شود .4. هر انسان يك فضيلت دارد: قدرت انتخاب. كسي كه از اين فضيلت استفاده نكند، نفرين مي شود و ديگران برايش انتخاب مي كنند.5. هر انسان بر دو بركت براي براي كسب دانش تسلط دارد: بركت درست عمل كردن وبركت خطا كردن. در دومين مورد، هميشه آموزه اي وجود

دارد كه فرد را به راه درست هدايت مي كند.6. هر انساني ساختار جنسي خودش دارد و بايد بدون احساس گناه، آن را به كار بگيرد، اما نبايد ديگران را وادار كند مشابه او عمل كنند.7. هر انساني افسانه ي شخصي خودش را داردكه بايد تحقق يابد ودليل .ج.دي او در اين دنياست. افسانه ي شخصي، خود را با شيفتگي به انجام يك وظيفه نشان مي دهد.يك نكته وجود دارد: فرد مي تواند مدتي افسانه ي شخصي اش را كنار بگذارد، به شرط آنكه آن را از ياد نبرد وسراغ آن برگردد.8. هر مردي وجهي زنانه وهر زني وجهي مردانه دارد. لازم است بر غريزه انظباط حاكم باشد وبرعينيت، غريزه.9. هر انساني بايد دو زبان را بداند: زبان جامعه وزبان نشانه ها. يكي به كار با ديگران مي آيد. ديگري براي درك پيام هاي خداوند است.10. هر انساني حق دارد خوشبختي را بجويد وخوشبختي چيزي است كه شاد و راضي اش مي كند. لزوماً آنچه شما را خوشبخت مي كند، ديگران را هم راضي نمي كند.11. هر انساني بايد درون خودش شعله ي مقدس جنون را زنده نگه دارد، اما مثل انساني معمولي رفتار كند. 12. تنها خطاهاي غير مجاز براي انسان، خطاهاي زير است: عدم احترام به حقوق ديگران، فلج شدن از ترس، احساس گناه، اين گمان كه سزاوار خوبي وبدي اي نيست كه در زندگي برايش رخ مي دهد، و جبن.تبصره1: ما دشمنانمان را دوست داريم، اما با آنها متحد نمي شويم. آن ها بر سر راه ما قرار گرفته اند تا شمشير نا را بيازمايند وسزاوار احترام ما درهنگام نبرد هستند.تبصره2 :

ما دشمنان خود را انتخاب مي كنيم.13. همه ي اديان به خدايي واحد مي رسند وهمه ي آن ها سزاوار احترام يكساني هستند. تبصره: انساني كه ديني را انتخاب مي كند، همزمان دارد شيوه اي جمعي براي نيايش و سهيم شدن در اسرار هستي انتخاب مي كند. اما او تنها كسي كه است براي اعمالش در مسيرش مسئول است وحق ندارد مسئوليت اعمالش را به گردن دينش بياندازد. 14. انتهاي ديواري كه مقدس را از گجسته جدا مي كند، مشخص شده است. از حالا به بعد، همه چيز مقدس است.15. هر آنچه امروز رخ مي دهد، عواقب آن بر آينده و رستگاري آن بر گذشته تاثير خواهد گذاشت.16. تمام قوانين مخالف اين بيانيه، باطل اعلام مي شود .ويران كردن و بازسازي--------------------------------------------------------------به گونكان گيما، از معابد ذن بوديسم، دعوتم كرده اند. وقتي به آنجا مي رسم، تعجب مي كنم: آن عمارت بسيار زيبا در ميان جنگلي عظيم قرار دارد، اما قطعه زمين بايري نيز كنارش است.مي پرسم آن زمين خالي آنجا چه مي كند وپاسخ مي دهند كه:"قرار است معبد بعدي را آنجا بسازيم. هر بيست سال يك بار، اين معبد را خراب مي كنيم وكنارش معبد ديگري مي سازيم. به اين ترتيب، راهبان نجار، سنگ تراش ومعمار،فرصتي مي يابند تا توانايي هاي خود را به كار بگيرند و به ديگران هم بياموزند. به اين ترتيب، نشان مي دهيم كه هيچ چيز در زندگي ابدي نيست، حتي معابد نيز در معرض تغيير دائم قرار دارند."در بندر ميامي-------------------------------------------------------------- همان طور كه با دوستي به تماشاي بندر ميامي ايستاده ايم، مي گويد:" گاهي مردم آن قدر به آنچه

در فيلم ها مي بينند عادت مي كنند كه داستان اصلي را از ياد مي برند. فيلم ده فرمان يادت است؟""البته كه يادم است. يك جا موسي-چارلتون هستون- عصايش را بلند مي كند، آب مي شكافد وقوم بني اسرائيل از آن مي گذرند." دوستم مي گويد:" دركتاب مقدس داستان فرق مي كند. آنجا خدا به موسي مي گويد:به فرزندان اسرائيل بگوي كه پيش روند. وتنها بعد به موسي مي گويد عصايش را بلند كند وآب درياي سرخ مي شكافد. فقط شهامت پيش رفتن است كه باعث مي شود راه ظاهر شود." عمل بر اساس غريزه-------------------------------------------------------------------------------------------------------كشيش زكا ، از كليساي رستاخيز كوپا كاباناي ريودوژانيرو، سوار اتوبوسي بود كه ناگهان آوايي به او گفت همان جا برخيزد و سخنان مسيح را موعظه كند. پدر شروع كرد به صحبت با آوا :" فكر مي كنند احمقم !اينجا كه جاي وعظ نيست." اما چيزي درونش اصرار مي كرد كه بايد صحبت كند. پدر التماس كرد: " من آدم كمرويي ام . خواهش مي كنم اين را از من نخواه."تكانه ي دروني اش اصرار كرد.بعد قول خود را به ياد آورد :" پذيرش تمامي برنامه هاي مسيح." در اوج شرم از جا برخاست و شروع كرد به صحبت درباره ي انجيل . مسافران در سكوت به او گوش دادند. به تمام آن ها نگريست ، همه به او خيره بودند. كمتر كسي رويش را برگرداند. هر چه را در دلش احساس مي كرد گفت ؛ موعظه ي خود را به پايان رساند و نشست. حتا امروز هيچ تصوري ندارد كه در آن اتوبوس چه وظيفه اي را انجام داد. اما

در آنجا رسالتي را به انجام رسانده است، در اين هيچ شكي ندارد.نيكوكاري در خطر است------------------------------------------------------------------------------------------------------چند وقت پيش ، همسرم به جهانگردي سوييسي در ايپانما كمك كرد. مي گفت قرباني دزدها شده . با لهجه اي غليظ ، بسيار بد پرتغالي حرف مي زد، مي گفت گذر نامه و پولش را دزديده اند و جايي براي خواب ندارد. همسرم پول ناهارش را داد ، كمي پول به او داد تا شب را در هتل بگذراند و با سفارتخانه شان تماس بگيرد و بعد رفت. چند روز بعد، روزنامه اي در ريودو ژانيرو اعلام كرد كه آن " جهانگرد سوييسي " ، در حقيقت كلاهبردار حيله گري است كه لهجه اش را عوض مي كند و از كساني كه شهر ريو را دوست دارند و نمي خواهند تصوير بدي از آن در ذهن مسافران بماند ، سوء استفاده مي كند. همسرم كه خبر را خواند، گفت: " اين باعث نمي شود به ديگران كمك نكنم ." حرفش مرا به ياد داستان خردمندي انداخت كه يك روز عصر ، به شهر اكبر رسيد. مردم اهميت چنداني به حضور او ندادند و به پند و اندرزهاي او توجهي نكردند . پس از مدتي ، روش خنده و طنز و كنايه را در برابر مردم شهر پيش گرفت. يك روز عصر ، وقتي از خيابان اصلي اكبر مي گذشت ، گروهي زن و مرد شروع كردند به توهين به او. به جاي آنكه خودش را به نفهميدن بزند ، به طرف آن ها را تبرك كرد. مردي گفت :  " آقا، نكند شما ناشنواييد؟ ما به شما بدوبيراه  مي

گوييم و شما ما را تبرك مي كنيد! " خردمند گفت :" هر يك از ما تنها مي تواند آنچه را دارد به ديگران عرضه كند." زوج خندان ( لندن 1977)-------------------------------------------------------------------------------------------------------با زن جواني به نام سسيليا مك داول ازدواج كرده بودم و- در دوره اي كه تصميم گرفته بودم هر چيزي را كه برايم جذاب نيست ، كنار بگذارم – در لندن زندگي مي كرديم ، در طبقه ي دوم آپارتمان كوچكي در خيابان پالاس و پيدا كردن دوست برايمان بسيار سخت بود . اما هر شب ، زوج جواني از ميخانه ي كنار خانه بيرون مي آمدند و از جلوي پنجره ي ما مي گذشتند و دست تكان مي دادند و از ما مي خواستند پايين برويم.اهل معاشرت با همسايه ها نبودم : هيچ وقت پايين نمي رفتم و وانمود مي كردم متوجه منظور ان ها نشده ام . اما هر بار فرياد مي كشيدند ، حتا اگر كسي پشت پنجره نبود. يك شب، پايين رفتم و به سر و صداي آن ها اعتراض كردم . خنده ي آن دو بي درنگ به اندوه مبدل شد . عذر خواستند و از آنجا رفتند . اما آن شب ، متوجه شدم كه هر چند دنبال دوست مي گردم ، اما بيشتر نگران آنم كه " همسايه ها چه مي گويند" .تصميم گرفتم دفعه ي بعد آن ها را به خانه مان دعوت كنم تا قهوه اي بنوشيم . يك هفته ي تمام ، در ساعتي كه اغلب آن ها پيداشان مي شد، پشت پنجره ماندم ، اما ديگر نيامدند . چند بار به آن ميخانه

رفتم تا شايد آن ها را ببينم ، اما صاحب بار آن ها را نمي شناخت. تابلويي به پنجره آويختم و روي آن نوشتم : " دوباره صدامان كنيد." اما حاصلش فقط اين بود كه شبي ، گروهي مست ، شروع كردند به فرياد زدن و عربده كشي و همسايه مان، همان كه نگران بودم درباره ي ما چه بگويد، به ما به خاطر آويختن آن تابلو اعتراض كرد. ديگر هرگز آن ها را نديدم.استراليايي و آگهي روزنامه -------------------------------------------------------------------------------------------------------در بندر سيدني ، به پل زيبايي نگاه مي كنم كه دو بخش شهر را به هم وصل مي كند . بعد يك استراليايي به طرفم مي آيد و از من مي خواهد آگهي روزنامه اي را برايش بخوانم . مي گويد: " حروفش خيلي ريز است . عينكم را در خانه جا گذاشته ام و نمي توانم بخوانم ." سعي خودم را مي كنم ، اما من هم عينك مطالعه ام را نياورده ام . از مرد عذر مي خواهم . مرد مي گويد : " خوب ، فراموشش كنيم . يك چيزي را مي دانيد؟ من فكر مي كنم چشم خدا هم ضعيف است. نه اينكه پير شده ، اما خودش اين طور مي خواهد . اين طوري ، وقتي كسي اشتباهي مي كند ، درست نمي بيند و چون دلش نمي خواهد ناديده قضاوت كند، او را مي بخشد." مي پرسم : " خوب ، پس كارهاي نيك چه مي شود؟ استراليايي مي خندد: " خوب، خدا هيچ وقت عينكش را در خانه جا نمي گذارد." و به راهش ادامه مي دهد. اشك هاي

صحرا-------------------------------------------------------------------------------------------------------يكي از دوستانم با داستان بسيار زيبايي از مراكش برگشت . داستان درباره ي يك مبلغ مسيحي است كه بعد از ورود به مراكش ، تصميم گرفت هر روز صبح در بيابان بيرون شهر پياده روي طولاني بكند. اولين بار كه اين كار را كرد ، متوجه مردي شد كه روي زمين دراز كشيده بود و گوشش را بر زمين چسبانده بود و با يك دستش به زمين مي زد . مبلغ فكر كرد: " حتما ديوانه است."اما اين صحنه هر روز تكرار مي شد و پس از يك ماه ، مبلغ كه از اين رفتار عجيب گيج شده بود ، تصميم گرفت با مرد غريبه صحبت كند. هنوز عربي را خوب ياد نگرفته بود ، بنابر اين با زحمت زياد ، كنار مرد روي زمين زانو زد. " چه كار مي كني؟" " دارم با صحرا همنشيني مي كنم و به خاطر تنهايي و اشك هايش ، او را تسلا مي دهم." " نمي دانستم صحرا هم اشك مي ريزد." " هر روز گريه مي كند ، آرزو دارد براي مردم مفيد باشد، به دشت سبز وسيعي مبدل شود كه مردم بتوانند در آن كشت و زرع كنند و گل برويانند و گله ها در آن بچرند." مبلغ گفت: " خوب ، به صحرا بگو همين حالا هم دارد وظيفه ي مهمي انجام مي دهد. هر وقت در صحرا راه مي روم ، به اندازه ي واقعي انسان پي مي برم ، چرا كه فضاي باز وسيع صحرا ، به ياد من مي آورد كه ما در قياس  با خدا چقدر كوچيكيم . وقتي

به شن هاي صحرا نگاه مي كنم ، تصور مي كنم تمام اين ميلياردها انسان جهان يكسان آفريده شده اند ، حتا اگر دنيا نسبت به همه ي آنها منصفانه رفتار نكرده باشد . كوه هايش در مراقبه به من كمك مي كند و وقتي مي بينم خورشيد از فراز افق بالا مي آيد ، روحم سرشار از شعف مي شود و خود را به آفريدگار نزديك تر احساس مي كنم." مبلغ مرد را ترك كرد و به كارهاي روزمره اش برگشت . اما فكرش را بكنيد كه روز بعد ، وقتي آن مرد را دوباره  در همان حال ديد، چقدر تعجب كرد. " حرف هاي مرا به صحرا گفتي ؟" مرد سرش را تكان داد." هنوز هم دارد گريه مي كند؟ " " هر هق هقش را مي شنوم . حالا به اين خاطر گريه مي كند كه هزاران سال را با اين فكر گذرانده كه كاملا بي فايده است و تمام اين مدت را به كفرگويي بر عليه خدا و سرنوشت خودش تلف كرده است." خوب ، به صحرا بگو طول عمر ما انسان ها خيلي كوتاه تر است، اما ما هم بيشتر وقتمان را به اين فكر مي گذرانيم كه بي فايده ايم . به ندرت سرنوشت واقعي مان را پيدا مي كنيم و هميشه احساس مي كنيم خدا نسبت به ما منصف نبوده است . وقتي سرانجام لحظه ي موعود مي رسد و اتفاقي مي افتد و دليل زايش ما را به ما نشان مي دهد ، فكر مي كنيم براي عوض كردن زندگي مان خيلي دير شده و به رنج

بردن ادامه مي دهيم و مثل صحرا ، خودمان را براي وقتي كه تلف كرده ايم ، سرزنش مي كنيم ." مرد گفت: " نمي دانم صحرا اين حرف را گوش مي دهد يا نه . به رنج عادت كرده و نمي تواند زندگي اش را طور ديگري ببيند." " پس بيا كاري را بكنيم كه من مي كنم ، وقتي احساس مي كنم آدم ها تمام اميدشان را از دست داده اند . بيا دعا كنيم ." دو مرد زانو زدند و دعا كردند . يكي كه مسلمان بود ، رو به مكه نماز خواند و ديگري كه كاتوليك بود ، دست هايش را به هم چسباند و دعا كرد. هر كدام به درگاه خداي خود دعا كردند، كه هميشه يكي بوده است ، هر چند مردم اصرار دارند او را به نام هاي  مختلف بخوانند. روز بعد ، وقتي مرد مبلغ براي پياده روي صبحگاهي اش رفت ، آن مرد ديگر آنجا نبود. در جايي كه معمولا بر زمين مي خوابيد و زمين را در آغوش مي كشيد ، شن ها خيس به نظر مي رسيد، چرا كه چشمه ي كوچكي از آن مكان داشت مي جوشيد . تا چند ماه بعد ، چشمه بزرگ تر شد و اهالي شهر در آنجا چاهي ساختند. باديه نشينان آنجا را " چاه اشك هاي صحرا " مي نامند . مي گويند هر كس از اين آب بنوشد ، راهي براي مبدل كردن رنج هايش به شعف مي يابد و سرانجام سرنوشت حقيقي اش را پيدا مي كند.ايزابلا از نپال بر مي گردد-------------------------------------------------------------------------------------------------------ايزابلا را در رستوراني

ملاقات مي كنم كه به خاطر خلوتي اش اغلب به آنجا مي رويم . غذايش عالي است . مي گويد در سفرش به نپال ، چند هفته را در يك صومعه گذرانده . يك روز بعد ازظهر ، داشت با يكي از راهب ها از كنار صومعه مي گذشت كه راهب موزش را باز كرد و مدت درازي ايستاد و محتويات آن را بررسي كرد . بعد به ايزابلا گفت: " مي دانستي موز مي تواند معناي زندگي را به تو ياد بدهد؟" بعد موز فاسدي از آن بيرون آورد و دور انداخت و گفت: " اين زندگي اي است كه مسير خود را به پايان رسانده و از آن استفاده نكرده اند ... و حالا بسيار دير است." بعد موز ديگري را از خورجينش بيرون آورد كه هنوز سبز بود . موز را به ايزابلا نشان داد و دوباره در خورجينش گذاشت و گفت : " اين زندگي اي است كه هنوز مسير خود را نپيموده و منتظر لحظه ي مناسب است." سرانجام ، موز رسيده اي از خور جينش بيرون آورد ، پوست كند، با ايزابلا تقسيم كرد و گفت : " اين لحظه ي اكنون است . ياد بگير چگونه بي هراس و احساس گناه آن را زندگي كني." در كوه هاي آبي-------------------------------------------------------------------------------------------------------روز بعد از ورودم به استرليا، ناشرم مرا به يك پارك طبيعي در نزديكي سيدني مي برد. آنجا، در ميان جنگلي كه منطقه اي به نام كوه هاي آبي را پوشانده، سه تخته سنگ به شكل اوبليسك هاي مصري ديده مي شود. ناشرم مي گويد:" اين تخته ي سه خواهران

است." وبعد افسانه ي زير  را برايم تعريف مي كند.شمني، با سه خواهرش در سفر بود كه مشهور ترين جنگجوي زمان نزديك شد و به او گفت :"مي خواهم با يكي از اين دختر هاي زيبا ازدواج كنم."شمن گفت:" اگر يكي شان ازدواج كند، آن دوتاي ديگر رنج مي برند. به دنبال قبيله اي مي گردم كه مردانش بتوانند سه زن بگيرند."سال ها قاره ي استرليا را پيمودند، بي آنكه چنين قبيله اي را بيابند. هنگامي كه پير شدند وخسته، از هواپيمايي ماندند، يكي از خواهرها گفت :"دست كم يكي از ما مي توانستشاد باشد."شمن گفت :"من اشتباه مي كردم ، اما حالا ديگر خيلي دير شده ."وسه خواهرش را به سه تخته سنگ تبديل كرد، تا هركس ازآنجا مي گذرد، بفهمد كه شادي يك نفر، نبايد به معناي غمگين شدن ديگران باشد.ابرو تپه ي شني -------------------------------------------------------------------------------------------------------برونو فررو مي نويسد :" همه مي دانند زندگي ابرها بسيار پر تحرك است واما بسيار كوتاه."ابر جواني در ميان توفان عظيمي برفراز درياي مديترانه به دنيا آمد. اما فرصتي براي رشد در آن منطقه نيافت ؛باد عظيمي تمام ابرها را به سوي افريقا راند.همين كه به قاره ي افريقا رسيدند ، آب وهوا عوض شد . آفتاب تندي در آسمان مي درخشيد ودر زير، شن هاي خشك صحرا ديده مي شد. باد آنها را به سوي جنگل هاي جنوب راند، در صحرا هيچ باراني نمي باريد.بنابراين، ابر هم مثل انسان هاي جوان، تصميم گرفت از پدران ودوستان پير ترين جدا شود و به كشف جهان بپردازد .باد اعتراض كرد:"چه كار مي كني ؟ صحرا همه جا يك شكل

است ! به گروه برگرد تا به مركز افريقا برويم. آنجا كوه ها ودرختان زيبايي وجود دارد!"اما ابر جوان وعاصي توجه نكرد. كم كم ارتفاعش را كم كرد وسرانجام نزديك تپه هاي شني ، پشت نسيم ملايمي نشست . پس از مدت درازي ، متوجه شد يكي از تپه ها به او مي خندد.تپه هم جوان بود. باد تازه آن را شكل داده بود. همان جا، ابر عاشق تپه شد."روز به خير، زندگي آن پايين چطور است؟""با تپه هاي ديگر، خورشيد، ياد وكاروان هايي هم صحبتم كه هر از گاهي از اينجا مي گذرند. گاهي خيلي گرمم مي شود، اما تحمل مي كنم. زندگي درآن بالا چطور است؟""اينجا هم باد و خورشيد كنار ماست، اما حسنش اين است كه مي توانم در آسمان بگردم وبا چيزهاي زيادي آشنا بشوم."تپه گفت :"زندگي من كوتاه است . وقتي باد از جنگل برگردد ناپديد مي شوم.""حالا غمگيني ؟""حس مي كنم به هيچ دردي نمي خورم .""من هم همين حس را دارم. باد تازه كه بيايد، مرا به جنوب مي راند وباران مي شوم. به هر حال سرنوشتم همين است."تپه لحظه اي مكث كرد، بعد گفت:"مي داني اينجا در بيابان، به باران مي گوييم بهشت؟" ابر با غرور گفت :"نمي دانم مي توانم به چيزي به اين مهمي بدل شوم يا نه.""از تپه هاي پير افسانه هاي زيادي شنيده ام .مي گويند بعد از باران ، گياه ودرخت ما را مي پوشاند. اما هيچ وقت نفهميدم اين يعني چه. در صحرا خيلي كم باران مي بارد."اين بار ابر مكث كرد. اما خيلي زود، دوباره خنديد:" اگر بخواهي ، مي

توانم باران بر سرت بريزم . همين كه رسيدم ، عاشقت شدم و دلم مي خواهد هميشه كنارت بمانم ." تپه گفت : " وقتي براي اولين بار تو را در آسمان ديدم ، من هم عاشقت شدم. اما اگر موهاي زيبا و سفيدت را به باران مبدل كني مي ميري ." ابر گفت : " عشق هرگز نمي ميرد . دگرديسي مي يابد؛ مي خواهم بهشت را نشانت بدهم." و با قطره هاي ريز باران ، شروع كرد به نوازش تپه ؛ زمان درازي به همين شكل ماندند، تا اينكه رنگين كمان ظاهر شد. روز بعد ، تپه ي كوچك از گل پوشيده شد. ابرهاي ديگري كه از آنجا مي گذشتند ، ديدند كه آنجا ، جنگل كوچكي به وجود آمده و آن ها هم بر تپه باريدند . بيست سال بعد ، آن تپه ، واحه اي شده بود ، كه با سايه ي درختانش ، مسافران را پناه مي داد.و همه ي اين ها به خاطر اين بود كه روزي ، ابري عاشق ، نترسيد و زندگي اش را فداي عشق كرد.در ساحل سن ديگو ، كاليفرنيا-------------------------------------------------------------------------------------------------------در ساحل سن ديگوي كاليفرنيا قدم مي زدم و با زني پيرو سنت ماه- نوعي مكتب اسراري زنانه كه بر اساس هماهنگي نيروهاي طبيعت كار مي كند- صحبت مي كردم.خيره به پرندگاني كه روي ديواره ي ساحلي نشسته بودند، پرسيد: " دوست داريد يك مرغ دريايي را لمس كنيد؟" البته كه دوست داشتم . اما هر بار به آن ها نزديك مي شدم ، پرواز كنان مي گريختند . " سعي كنيد به آن ها احساس

عشق كنيد . بعد اين عشق را مثل رشته ي نوري ، از درون قلب خود بيرون بكشيد و به قلب مرغ دريايي بتابانيد و در آرامش به او نزديك شويد." به توصيه هاي آن زن عمل كردم . دوبار موفق نشدم ، اما بار سوم ، گويي به حالت خلسه وارد شده باشم ، نتوانستم مرغ دريايي را لمس كنم . بار ديگر وارد خلسه شدم و باز همان نتيجه ي مثبت را گرفتم . دوست جادوگرم گفت: " عشق در جاهايي پل مي زند كه غير ممكن مي نمايد." اين تجربه را اينجا براي آناني تعريف مي كنم كه مايلند دست به اين تجربه بزنند. نشانه هاي خدا-------------------------------------------------------------------------------------------------------ايزابل كوچولو داستان زير را برايم گفت. عرب بي سوادي عادت داشت هر شب با چنان حرارتي نماز بخواند كه مالك ثروتمند كاروان عظيم ، تصميم گرفت با او حرف بزند." چرا اين طور با اخلاص نماز مي خواني ؟ تو كه حتا خواندن بلد نيستي ، از كجا مي داني خدا وجود دارد؟ " " مي دانم قربان . من هر چيزي را كه پدر عظيم آسماني ما نوشته ، مي خوانم ." " چطور ؟" خدمتكار فروتن گفت :" وقتي نامه اي از فردي دور از اينجا دريافت مي كنيد ، از كجا نويسنده را مي شناسيد؟" " از روي دستخطش." " وقتي جواهري به دست تان مي رسدة از كجا مي فهميد كي آن را ساخته ؟" " از روي مهر جواهر ساز." " وقتي صداي حركت جانوران را اطراف خيمه تان مي شنويد ، از كجا مي فهميد گوسفند بوده يا اسب

يا گاو ؟"مالك كاروان كه از اين همه سوال تعجب كرده بود ، گفت : " از رد پايش." پيرمرد او را از خيمه بيرون برد و آسمان را نشانش داد. " هيچ كدام از چيزهاي آن بالا و هيچ كدام از چيزهاي روي صحراي اين پايين ، به دست انساني ساخته يا نوشته نشده است."

موضوعي مفرح درباره ي نوع بشر-------------------------------------------------------------------------------------------------------مردي از دوستم خائيمه كوهن پرسيد : " با مزه ترين خصوصيت نوع بشر چيست؟" كوهن گفت: " تناقص . به شدت عجله داريم بزرگ شويم و بعد دلمان براي كودكي از دست رفته مان تنگ مي شود . براي پول در آوردن خودمان را مريض مي كنيم ، بعد تمام پولمان را خرج مي كنيم تا دوباره سالم شويم . آن قدر به آينده فكر مي كنيم كه اكنون را نديده مي گيريم و براي همين ، نه اكنون را تجربه مي كنيم و نه آينده را. طوري زندگي مي كنيم كه انگار هرگز نمي ميريم و طوري مي ميريم كه انگار هرگز زندگي نكرده ايم." چه كسي اين اسكناس را مي خواهد ؟----------------------------------------------------------------------------------------------------قاسم سعيد عامر داستان خطيبي را مي گويد كه موقع سخنراني ، يك اسكناس بيست دلاري را بالا گرفت و گفت :" كي اين اسكناس بيست دلاري را مي خواهد ؟" چندين دست بالا رفت ، اما خطيب گفت : " قبل از آنكه بدهمش به شما ، بايد كاري بكنيم ." بعد اسكناس را مچاله كرد و گفت :" كسي هنوز اين اسكناس را مي خواهد؟" باز هم دست ها بالا رفت . خطيب اسكناس را به ديوار كوبيد ،

روي زمين انداخت ، به آن توهين كرد، لگد مالش كرد و باز آن را بالا گرفت . حسابي كثيف و چرك شده بود . سوالش را تكرار كرد و باز هم دست ها بالا رفت . خطيب گفت: " اين منظره را هرگز فراموش نكنيد . هر كاري با اين اسكناس بكنم ، باز هم يك اسكناس بيست دلاري مي ماند . در زندگي بارها مضروب مي شويم ، لگدمالمان مي كنند، به ما توهين مي كنند ، تحقيرمان مي كنند ، اما باز هنوز همان ارزش سابق را داريم." دو جواهر ------------------------------------------------------------------------------------------------------به قول ماركوس گاريا ، راهب سيترسين در بورخوس اسپانيا : " گاهي خدا بركتي را از كسي مي گيرد، تا بداند خدا فقط كسي نيست كه مي شود از او در خواستي كرد. خدا مي داند روح هر شخص را تا كجا مي تواند امتحان كند و هرگز از آن نقطه فراتر نمي رود . در اين لحظات هرگز نبايد بگوييم : خدا مرا ترك كرده . خدا هرگز كسي را ترك نمي كند ، هر چند شايد گاهي ما خدا را ترك كنيم . اگر پروردگار ما را مورد آزمون سختي قرار دهد ، هميشه به ما توانايي كافي – به عقيده ي من بيش از كافي – مي دهد تا از اين امتحان عبور كنيم .يكي از خوانندگانم ، كاميلا گالوان پيوا داستان جالبي را در همين باره برايم فرستاد . نام اين داستان " دو جواهر " است. خاخام بسيار مومني به خوبي و خوشي با خانواده اش زندگي مي كرد. زني بسيار وفادار و دو پسر عزيز

داشت . زماني به خاطر كارش مجبور شد چندين روز از خانه دور بماند . در آن مدت ، هر دو فرزندش در يك تصادف اتومبيل كشته شدند. مادر بچه ها در تنهايي رنج فقدان فرزندانش را تحمل كرد. اما از آنجا كه زن نيرومندي بود و به خدا ايمان و اعتقاد داشت ، با متانت و شجاعت اين ضربه را تحمل كرد . اما چطور مي توانست اين خبر هولناك را به شوهرش بدهد؟ شوهرش هم به اندازه ي او مومن بود ، اما او هم مدتي پيش براثر بيماري قلبيدر بيمارستان بستري شده بود و همسرش مي ترسيد خبر اين فاجعه باعث مرگ او هم بشود . تنها كاري كه از دست زن بر مي آمد، اين بود كه به درگاه خدا دعا كند تا بهترين راه را نشانش بدهد و شبي كه شوهرش قرار بود بر گردد ، باز هم دعا كرد و سرانجام دعايش اجابت شد و پاسخي گرفت. روز بعد خاخام به خانه بر گشت ، همسرش را در آغوش گرفت و سراغ بچه ها را گرفت . زن به او گفت فعلا نگران آن ها نباشد و حمام بگيرد واستراحت كند.كمي بعد نشستند تا ناهار بخورند . زن احوال سفر شوهرش را پرسيد و او هم همه ي ماجراهايش را براي همسرش گفت ، از لطف خدا گفت و باز سراغ بچه ها را گرفت . همسرش با حالت عجيبي گفت: " نگران بچه ها نباش . بعدا به آن ها مي رسيم . اول براي حل مشكلي جدي ، به كمكت احتياج دارم" شوهرش با اضطراب پرسيد :

" چه اتفاقي افتاده؟ به نظرم رسيد كه مضطربي . بگو در چه فكري ، مطمئنم به لطف خدا مي توانيم هر مشكلي را با هم حل كنيم ." " در مدتي كه نبودي ، دوستي سراغمان آمد و دو جواهر بسيار با ارزش پيش ما گذاشت تا نگه داريم . جواهرات بسيار زيبايي است! تا حالا چيزي به اين قشنگي نديده ام . حالا آمده و مي خواهد جواهراتش را پس بگيرد و من نمي خواهم آن ها را پس بدهم . خيلي دوستشان دارم. چكار بايد بكنم ؟" " اصلا رفتارت را درك نمي كنم ! تو هيچ وقت زن مبتذلي نبوده اي !" " آخر تا حالا جواهراتي به اين زيبايي نديده ام ! فكر جدا شدن از آن ها برايم سخت است ." و خاخام با قطعيت گفت:" هيچ كس چيزي را كه صاحبش نبوده ، از دست نمي دهد. نگه داشتن اين جواهرات يعني دزديدن آن ها. جواهرات را پس مي دهيم و بعد كمكت مي كنم تا فقدانشان را تحمل كنيم . همين امروز اين كار را با هم مي كنيم." " هر چه تو بگويي عزيزم . جواهرات را برمي گردانيم . در واقع ، قبلا آن ها را پس گرفته اند . اين دو جواهر ارزشمند ، پسران ما بودند. خدا آن ها را به ما امانت سپرد ووقتي تو در سفر بودي ، آن ها را پس گرفت . رفته اند ." خاخام فهميد . همسرش را در آغوش كشيد و با هم گريه كردند. اما خاخام پيام را دريافته بود و از آن روز به

بعد ، سعي كردند فقدان فرزندانشان را با هم تاب بياورند. خود فريبي-------------------------------------------------------------------------------------------------------بخشي از سرنوشت انسان اين است كه هميشه به شدت در مورد ديگران قضاوت مي كند ووقتي جهت باد به ضرر او عوض مي شود، هميشه بهانه اي براي سوء رفتارهاي خودش پيدا مي كند يا كس ديگري را به خاطر اشتباهاتش مقصر مي داند . داستاني كه آورده ام ، منظورم را مي رساند.پيكي را براي ماموريتي فوري به شهر دوردستي فرستادند . اسبش را زين كرد و چهار نعل تاختند . بعد از عبور از كنار چندين كاروانسرا كه توقف نكردند تا اسب غذا بخورد، اسب فكر كرد: " هيچ كدام از اين طويله ها نمي ايستيم تا غذا بخورم. معني اش اين است كه با من مثل انسان رفتار مي كنند ، نه اسب . احتمالا مثل انسان هاي ديگر ، در اولين شهر غذا مي خورم ." اما يكي يكي از شهرهاي بزرگ هم گذشتند و سوار به راهش ادامه داد. اسب فكر كرد:" شايد اصلا انسان نشده ام . شايد فرشته شده ام ، چرا كه فرشته ها غذا نمي خورند ." سرانجام به مقصدشان رسيدند و اسب را به طويله بردند و او هم با حرص و اشتها هر چه كاه پيدا كرد خورد . بعد به خودش گفت :" نبايد به خاطر آنكه بعضي چيزها مطابق انتظار من اتفاق نمي افتد ، باور كنم همه چيز عوض شده است . من نه انسانم و نه فرشته ، فقط يك اسب گرسنه ام." پدر زن من ، كريستيانو اويتيسيكا-----------------------------------------------------------------------------------------------------پدر زنم ، كمي پيش از مرگ ، خانواده

اش را فرا خواند : " مي دانم مرگ فقط يك گذرگاه است. وقتي به آن دنيا رسيدم ، علامتي مي دهم كه مي تواند در اين زندگي به ديگران كمك كند." وصيت كرد او را بسوزانند ، خاكسترهايش را در آرپوادور پخش كنند و همزمان ، موسيقي مورد علاقه اش را بنوازند. دو روز بعد در گذشت . يكي از دوستانش مراسم سوزاندن او را در سان پائولو برگزار كرد و وقتي به ريودوژانيرو برگشتيم ، با يك دستگاه پخش صوت و كوزه ي خاكستر ، مستقيم به آرپوادور رفتيم . وقتي به كنار دريا رسيديم ، تعجب كرديم : درپوش كوزه ي خاكستر به خود كوزه پيچ شده بود . نمي توانستيم بازش كنيم . كسي در آن حوالي نبود به جز گدايي كه به طرف ما آمد و پرسيد " مشكلتان چيست؟" برادر زنم پاسخ داد:" پيچ گوشتي .خاكستر پدرم داخل اين كوزه است." گدا گفت :" حتما مرد خيلي خوبي بوده ، چون همين حالا اين را پيدا كردم." و يك پيچ گوشتي به او داد. كاتوليك و مسلمانموقع ناهار با يك كشيش كاتوليك و يك مرد جوان مسلمان صحبت مي كردم . وقتي خدمتكار با سيني اش از راه رسيد، همه غذا برداشتيم ، به جز مرد مسلمان كه در ماه رمضان روزه بود . وقتي ناهار تمام شد و همه داشتند مي رفتند ، يكي از مهمانان ديگر نتوانست مقاومت كند و گفت : " مي بينيد اين مسلمان ها چقدر مرتجعند ؟ خوشحالم كه شما كاتوليك ها مثل آن ها نيستند ." كشيش گفت : " اما ما

هم همين طوريم . او سعي دارد درست مثل من در خدمت خدا باشد . ما فقط قوانين متفاوتي داريم" . و نتيجه گرفت: " شرم آور است كه مردم فقط به تفاوت ها توجه مي كنند . اگر با عشق بيشتر به ديگران نگاه كني ، مي بيني ما چه مشتركاتي داريم و در اين صورت ، نيمي از مشكلات جهان حل مي شود." گشوده ماندن در برابر عشق-------------------------------------------------------------------------------------------------------گاهي آرزومند آنيم كه به كسي كه بسيار دوستش داريم، كمك كنيم ، اما كاري از دستمان بر نمي آيد . شرايط به ما اجازه نمي دهد به او نزديك شويم ، شايد هم آن شخص روحش را به هر حركت محبت آميز و حمايت ما بسته باشد. و بعد براي ما فقط عشق مي ماند . در اين شرايط ، وقتي كار ديگري از دستمان بر نمي آيد ، هنوز مي توانيم عشق بورزيم ، بدون انتظار پاداش يا تغيير يا قدر شناسي . اگر اين كار را بكنيم ، نيروي عشق تمام جهان پيرامون ما را عوض خواهد كرد. هرگاه اين نيرو ظاهر شود ، همواره به نتيجه مي رسد . هنري دروموند مي گويد: " زمان انسان را دگرگون نمي كند . اراده انسان را دگرگون نمي كند . عشق دگرگون مي كند." در روزنامه درباره ي دختر كوچكي در برازيليا خواندم كه به شكلي بي رحمانه به دست والدينش كتك خورده بود . تمام بدنش از كار افتاد و حتا نمي توانست ديگر حرف بزند. دختر بعد از اينكه در بيمارستان بستري شد ، تحت مراقبت پرستاري قرار گرفت كه هر روز

به او مي گفت : " دوستت دارم." هر چند پزشك ها مطمئن بودند كه اين دختر نمي تواند بشنود و تمام تلاش هاي او بي حاصل است ، پرستار همچنان مي گفت : " فراموش نكن ، دوستت دارم." سه هفته بعد ، كودك قدرت حركتش را دوباره به دست آورد. چهار هفته بعد ، باز مي توانست صحبت كند و لبخند بزند. پرستار هرگز مصاحبه اي نكرد و روزنامه هم نامش را فاش نكرد ، اما بگذاريد همين جا بگويم ، فراموش نكنيم : عشق درمان مي كند. عشق دگرگون مي كند و درمان مي كند ؛ اما گاهي ، عشق دام هاي مرگباري مي گستراند و مي تواند منجر به نابودي كسي شود كه تصميم گرفته است خودش را به تمامي تسليم كند . اين احساس پيچيده چيست كه در ژرفا تنها دليل زندگي ، مبارزه و پيشرفت ماست؟ اگر بخواهم آن را تعريف كنم ، از بي مسئوليتي من است، چرا كه من، در كنار هر انسان ديگري ، تنها مي توانم آن را احساس كنم . هزاران كتاب درباره ي اين موضوع نوشته اند ، نمايش هاي زيادي اجرا كرده اند ، فيلم هاي زيادي ساخته اند، شعرهاي زيادي گفته اند ، مجسمه هاي زيادي از چوب و مرمر تراشيده اند ، اما هر هنرمندي ، فقط مي تواند تصور اين احساس را منتقل كند و نه خود آن را. اما من آموخته ام كه اين احساس در چيزهاي كوچك حاضر است و خود را در بي اهميت ترين اعمال ما نشان مي دهد. پس لازم است همواره عشق را

در ذهن داشته باشيم ، فارغ از آنكه عمل مي كنيم يا نه.برداشتن گوشي تلفن و گفتن حرف هاي محبت آميزي كه به تاخير انداخته ايم . گشودن در به روي كسي كه به كمك ما نياز دارد. پذيرفتن يك شغل . ترك كردن يك شغل . گرفتن تصميمي كه به تاخير مي انداخته ايم . تقاضاي بخشش براي اشتباهي كه كرده ايم و ما را آزارمي دهد. تقاضاي حقي كه متعلق به ماست . باز كردن حسابي در گلفروشي محله ، كه بسيار مهم تر از جواهر فروشي است . بالا بردن صداي موسيقي وقتي كسي كه دوست داريم ، از ما دور است. پايين آوردن آن صدا وقتي او نزديك است. دانستن آنكه كي بگوييم "بله" و كي بگوييم " نه" چرا كه عشق با تمام نيروهاي ما عمل مي كند. يافتن ورزشي كه مي توان دو نفره انجام  داد. پيروي نكردن از هيچ دستورالعملي ، حتا آنچه در اين متن آمده است ، چرا كه عشق نيازمند خلاقيت است. و وقتي هيچ يك از اين ها ممكن نيست ، وقتي تنها چيزي كه مي ماند، تنهايي است، پس اين داستان را كه خواننده اي برايم فرستاده ، به ياد بسپريد. گل سرخي روز و شب خواب زنبورها را مي ديد ، اما هيچ زنبوري بر گلبرگ هايش نمي نشست. اما گل به رويايش ادامه داد. در شب هاي دراز ، آسماني پر از زنبور را تصور مي كرد كه بر او فرود مي آمدند تا ببوسندش . با اين كار ، مي توانست تا روز بعد دوام آورد و بار ديگر گلبرگ

هايش را به روي خورشيد بگشايد. شبي ، ماه كه از تنهايي گل سرخ آگاه بود ، پرسيد : " از انتظار خسته نشده اي؟" " شايد . اما بايد به تلاشم ادامه بدهم." " چرا ؟"" اگر گلبرگ هايم را باز نكنم ، مي پژمرم ." گاهي ، وقتي به نظر مي رسد كه تنهايي تمام زيبايي ها را له مي كند ، تنها راه براي مقاومت ، گشوده ماندن است. نيايش هاي واپسين ذمه پادا ( منسوب به بودا ) بهتر بود . به جاي هزاران كلمه.تنها يك كلمه بود، كلمه اي كه صلح مي آورد. بهتر بود . به جاي هزاران شعر . تنها يك شعر بود . شعري كه زيبايي راستين را آشكار مي كرد. بهتر بود. به جاي هزاران ترانه.تنها يك ترانه بود. ترانه اي كه شادي مي پراكند. مولانا جلال الدين رومي ( قرن سيزدهم ) از كفر وز اسلام برون صحرايي استما را به ميان آن فضا سودايي استعارف چوبدان رسيد ، سررا پنهد ني كفر و نه اسلام ، نه آنجا جايي است. قرآن كريم  خداوند سرنوشت هيچ ملتي را تغيير نمي دهد . مگر آنكه خودشان تغيير روش دهند. محمد (ص) رسول خدا ( قرن هفتم)  خدايا حمد و ستايش مخصوص توست ، معبودي جز تو نيست ، در كتابت فرمودي :" خداوند نعمتي را كه به ملتي داده است ، تغيير نمي دهد مگر اينكه خودشان تغيير روش دهند." پس من به تو ايمان آوردم و تو را تصديق نمودم . خدايا اگر تو كسي را حفظ نكني . چه كسي توان آن دارد كه

با نيرو و توان خود نعمت هاي در اختيار خود را حفظ نمايد و از تغيير يافتن آن جلوگيري كند . پس خداوندا ، به كرمت، رشته ي در امان ماندن مرا برقرار كن تا من زمينه ي اطاعتي را كه در وجودم از تو دارم ، تغيير ندهم ، و گرنه هر چه نعمت در پيش من داري . تغيير خواهد يافت. پس حمد و ستايش مخصوص توست اي خداي هميشه زنده و پايدار . عيساي ناصري (مسيح) ( انجيل متي) بخواهيد تا به شما داده شود ؛ بجوييد كه خواهيد يافت؛ در بكوبيد كه بر شما گشوده خواهد شد. زيرا هر كه بخواهد ، دريافت كند و هر كه بجويد ، بيابد و هر كه در بكوبد ، براو گشوده خواهد شد. نيايش صلح يهوديبگذاريد به كوه خداوند صعود كنيم و در راهش گام بگذاريم . بگذاريد شمشيرهايمان را به خيش و نيزه هامان را به شن كش مبدل كنيم . ملت در برابر شمشير برنگيرد و ديگر از جنگ نياموزد. و هيچ كس نترسد ، چرا كه دهان خداوند قوج ها سخن گفته است.لائوزه چين ( قرن ششم ق. م) جهان اگر بناست در صلح باشد . ملت ها بايد در صلح بزنيد . اگر بناست در ميان ملت ها صلح باشد. شهرها نبايد در برابر هم برخيزند. اگر بناست در ميان شهرها صلح باشد، همسايه ها بايد همديگر را درك كنند.اگر بناست در ميان همسايه ها صلح باشد، در خانه بايد آرامش باشد.اگر بناست در خانه صلح باشد، بايد هر يك قلب خويش را بازيابيم.(چند ترانه از پائولو كوئيلو)سيب------------------------------------------------------------------------------------------------------- چه حقير

است اين عشق،گر بماند به ميان منو تو،خود بميره در خود،گرببندد در خود،وبماند به ميان من وتو.عشق در بسته،ناسزايي است به عشق همگان.او كه سيبي را دوست مي دارد، به همه مهر مي ورزد.كه همه از گوهر يكتايند.من به خوبي مي دانم،كه وراي من وتو،هستي هست،عشق ما مي ميرد، مگر آزاد شود ،رفتنت رنج من است ،رنج من عشق من است ،پس رهايت خواهم كردع كه تو را آزاد دوست مي دارم .مي خواهم-------------------------------------------------------------------------------------------------------مي خواهم هر طور دلم مي خواهد ،تو را دوست بدارم،از عشق بگويم،وزماني دراز شرمم مي آمد از خواسته ام.گل همان گل است،نام ديگري ندارد،سادگي ترس ندارد.دوباره بكوش ------------------------------------------------------------------------------------------------------- نگاه كن،نگو كه ترانه از دست رفته ست،دوباره بكوش،بنوش،درچشمه هنوز،آبي هست.با دو گام از پل مي گذري ،هيچ چيز به پايان نرسيده ست هنوز.دست تشنه ات را بالا بگير وراه بيفت،مي ميري تو اگر باز بماني .صدايي هست كه مي خواند، صدايي هست كه مي رقصد،صدايي هست كه مي رقصد ومي گردد،بخواه،اگر بخواهي ،تو جهان را مي جنباني ،دوباره بكوش،نگو كه قله ي فتح از دست رفته ست،زندگي همان رزم است،دوباره بكوش.قطار ساعت هفت------------------------------------------------------------------------------------------------------- هاي،هاي، ببين آن قطار را كه از پشت كوه هاي آبي،سرازير است.مي آورد خاكستر قرون را از دوردستان،مي آيد.دودكنان ،سوت كشان ،ندا در مي دهد سويآنان كه مي شناسندش .اين قطار ،راه نمي خواهد،بار نمي خواهد.چه كسي مي آيد؟چه كسي لبخند مي زند؟چه كسي مي ماند؟چه كسي خواهد رفت؟زيرا كه قطار مي آيد.به ايستگاه مي رسد.قطار ساعت هفت است،قطار هفت كار،آخرين قطار دهكده.هاي،هاي، آسمانديگر آن نيست كه بود،اين قطاري است كه درآن ،شر ونيكي به هما غوشي مشغولند. پايان

طرح ريزي دوباره مديريت

تأليف: جيمز چمپي- مترجم ايرج پادتلخيص: سيد محمد جواد حسيني – سعيد فولاديان

خلاصه كتاب- نام كتاب: طرح ريزي دوباره مديريت - ناشر: انتشارات مديريت صنعتي - موضوع مهندسي مجدد سازمان كه از زمان طرح آن تاكنون زمان زيادي نگذشته جذابيتي فراوان براي كليه مديران انديشمند داشته است. اساس اين مقوله كه بر بازنگري روشها وفرآيندهاوبررسي ويافتن راههاي بهترتاكيد مينمايد؛ ذهن هر مدير صاحب فكري را به خود مشغول مي دارد از اين رو بجاست كه بر جذبه مورد اشاره ضرورت را نيز بيفزائيم وهمگي را به انديشيدن در اين مسير توجه دهيم. سازمان مديريت صنعتي اولين كتاب را در اين زمينه تحت عنوان ((طرح ريزي دوباره شركت)) به سال 1374 منتشر ساخت كه به زودي كتاب مورد توجه واقع گرديد وخود مطلب نيز سريعاًبه موضوع روز بسياري از موسسات داخلي مبدل شد0اكنون اين سازمان با خوشحالي و رضايت كتاب ((طرح ريزي دوباره مديريت)) را كه بوسيله همان نويسنده به رشته تحرير درآمده است به جامعه مديران كشور عرضه مي كند. اين سازمان مفتخر است كه آنچه را در دنياي امروز مديريت ميگذرد در حد توان ومقدورات خود در كشور اشاعه دهد تا از اين رهگذر به ميزاني كه بكار آيد توسط مديران توانمند جامعه مورد بهره برداري قرار گيرد.سازمان مديريت صنعتيفصل نخست مديريت؟ چرا طرح ريزي دوباره مديريت؟ نتايج مورد نظر با طرح ريزي دوباره كارها حاصل ميشودكه تا يك مرحله امكان پذيراست سپس با مانع روبرو ميگردد.اين مانع مديريت است تنها راهي كه وجود دارد وما ميخواهيم با استفاده از آن به تمام وعده هاي طرح ريزي دوباره جامه عمل بپوشانيم دست زدن به

كار طرح ريزي دوباره مديريت است كه بايد با طرح ريزي دوباره خودمان آغاز گردد0 اماچنزي كه بايد معيار سنجش موفقيت هر مجموعه اي از آراء وانديشه هاي مديريتي قرار گيرد نتيجه اي است كه عايد شما ميشود نه بهره اي كه ما مي بريم0كتاب طرح ريزي دوباره شركت براي اين نوشته شد كه به مديران نشان دهد چگونه فرآيندهاي اصلي عملياتي شان-مانند فرآيندپديدآوري محصول ؛يا فراينداجراي سفارش- را زيرورو كرده و ازاين طريق عملكرد كسب وكار را بهبود بخشند شاهدمن نخستين مطالعه جامعي است كه درباره اثرات اين انقلاب آينده بر عمل آمده است. عنوان مطالعه مزبور ((گزارش وضعيت طرح ريزي دوباره)) است وآن را موسسه سي اس سي ايندكس در اوايل سال 1994 تهيه كرد0كتاب طرح ريزي دوباره شركت هدف هاي بزرگي را تعيين ميكند: 70 درصدكاهش در زمان گردش كار و40 درصد كاهش در هزينه ها؛40 درصد افزايش در ميزان رضايت مشتري ؛كيفيت ودرآمد؛ و25 درصد رشد سهم بازار. اين كتاب درباره فرآيندهاي عملياتي نيست0درباره اداره كردن است براي مديران نوشته شده؛(شايد باعث اطمينان خاطر شود اگر بگويم يك مدير آن را به رشته تحرير درآورده است) واين كتاب در باره ماست0 درباره درگرگون ساختن كار مديريتي ما؛ونحوه تفكرمان درباره سازمان دادن؛تشويق كردن به نظم كشيدن ؛پيش بردن ؛اندازه گرفتن وپاداش دادن به كار اجرايي ارزش افزايي است0 درباره دگرگون ساختن خود مديريت است0 درشركتي كه صميميانه طرح ريزي دوباره شده باشد؛ مسئوليت واقتدار چنان به طور گسترده در سرتاسر سازمان توزيع ميگردد كه واقعاً هر كسي مدير ميشود ولو تنها مدير كار خودش0 با اين وجود دو واقعيت را نمي توان

ناديده گرفت: نخست؛ به طوري كه مطالعه ما نشان ميدهد؛ شركتي كه به طور كامل طرح ريزي دوباره شده باشد هنوز نادر است0 دوم؛ حتي يك انقلاب طرح ريزي دوباره به برخي از اشخاص اقتدار ومسئوليت كلي بيشتري ميدهدتا به برخي ديگر0هرم قديمي شايد پهن تر شود؛ اماهنوز بقاياي آن در سطوحي از مسئوليت قابل مشاهده است 0اين سطوح مسئوليت عبارتند از:1-    خود-مديران-كساني كه شايد خودشان را مدير ندانند چرا كه؛ در آخرين تحليل تنها مسئول كيفيت كارخودشان هستند0مانند نمايندگان خدمات مشتري ؛پژوهشگران؛فروشندگان؛وكلا وحسابداران-خلاصه تقريبا هر كسي كه به طور انفرادي يا به عنوان عضوي از يك تيم كار ميكند02-    مديران فرايند ومديران كاركنان-كساني كه پاسخگوي كارهاي ديگران؛معمولاً خرده تيم يا گروهي از تيم هاهستند كه از نزديك با مشتريان كار مي كنند ويا روي يك فرآيند مشخص سر گرم كار ميباشند0نمونه اين مديران مدير تيم مسئول است0گروهي از افراد كه در ميان خود از تمام مهارت هاي مورد نياز براي اداره يك فرآيند خاص برخوردارند0مانند نصب تلفن يا فروش بيمه؛يا پديدآوري داروي جديد در كارگاهي كه در آن طرح ريزي دوباره صورت گرفته باشد؛اين گونه مسئوليت مديريتي اغلب بر حسب اقتضاء در بين كاركنان مي چرخد03-    مديران اطلاعات تخصصي- افرادي كه مسئوليت آنان مراقبت از اطلاعات شركت (به تمام معناي كلمه) وتوسعه آن است0 مانند مديران تكنولوژي ومديران برنامه هاي توسعه منابع انساني.4-    مديران تشكيلاتي- مديران ارشد اجرائي ؛رؤساي بخش يعني كساني كه مسئوليت نتايج كارها را بر عهده دارند.ما معمولا اين گونه مديريت ها را نگامي كه اقتدار كار بر اثر سالهاي خدمت تثبيت شد، ((مديريت ارشد)) مينمايم.فصل دوم: آزمون دشوار مديريتمابايد نتايج

كار را به نحوي چشمگير بهبود دهيم ، همين حالا ، و بايد اين كار را در عين حال كه دلها وانديشه هاي كاركنانمان را به دست مي آوريم انجام دهيم مشكل بازهم بيشتر ميشود اگر بگوييم ((حالا)) داراي هيچ گونه رسم و آئين ؛هيچ گونه سابقه ؛وهيچ گونه فرمولي كه آزمون زمان را گذرانده باشد نيست حالا راپيش از اين هرگز نديده اند. ديگر هيچ كاري آسان نيست . هيچ چيز ثابت نيست. محيط كسب وكار دارد پيش چشمانمان به سرعت از بيخ وبن وبه صورتي گيج كننده دگرگون ميشود ؛ اكنون ، هر كاري كه انجام مي دهيم كافي نيست. ايجاد تغيير جزئي كاري است كه بدان خوكرده ايم آن گونه تغييري كه بتوانيم به تدريج با برنامه ريزي دقيق با ايجاد اتفاق كامل آرا و با اعمال كنترل در اجرا آن به سامان برسانيم. اكنون ما نه تنها بايد تغيير را به سامان رسانيم ناچاريم-تغيير بزرگ- را ايجاد كنيم وبه سرعت ايجاد كنيم. اگر بخواهيم توقف كرده وسرفرصت به مسائل توجه كنيم وضع پيش چشمانمان تغيير خواهدكرد ونظرات دقيق ما به كار نخواهد آمد. هرچيزي موردترديداست روش هاي قديمي مديريت ديگر موثر نيست0نمودارهاي سازماني؛طرح هاي حقوق ودستمزد ؛سلسله مراتب ها ؛سازمان عمودي؛ كل جعبه ابزار تكنيك هاي مديريتي دستور- و- كنترل ديگر تاثيري ندارد. هر كسي بايد تغيير كند.تغيير عميق تر از تكنيك پيش ميرود. تغيير نه تنها بر كار ي كه مديران انجام مي دهند؛ بلكه بر ماهيتشان ,نه تنها براحساس وظيفه شان ؛بلكه بر احساس نفسشان؛ نه فقط بر چيزي كه ميدانند؛بلكه بر چگونگي فكر كردنشان ؛نه تنها بر نحوه

نگرش آنان بر دنيا؛ بلكه بر نحوه زندگيشان در دنيا تاثير مي گذارد0استعاره ماشين سازماني يك عكس مشهور از سالهاي دهه 1940 نشان ميدهد كه اين انديشه به كجا منتهي شد. مردي كه بيست سال در يك خط توليد پيچ ومهره سفت ميكرد بازوي راستش ورقلمبيده واز شكل طبيعي خارج شده ولي بازوي چپش طبيعي است0 معناي اين پديده بسيارروشن است. اين مرد تبديل به بخشي از ماشين خط توليد شده است0 يك كشش ديگر نسبت به استعاره ماشين وجود دارد0اين كشش به شكلي گويا دلبستگي هاي بزرگ مديران عالي ومياني دوران اوليه-دلبستگي به كارايي ؛تخصص گرايي؛قدرت؛واعتبار-را معقول جلوه مي دهد0خلاصه اين استعاره نزديك به قلب ايدئولوژيك مديريتي جاي دارد0غرض كوبيدن اين ايدئولوژيك نيست0مانند تمام ايدئولوژي ها؛اين ايدئولوژي هرگز نمي توانسته است بدون آميزه اي غليظ از عقل وآرمانگرايي به حيات خويش ادامه دهدونيز نمي توانسته است زنده بماند مگر آن كه به نيازها وخواست هاي جامعه اي كه به آن حيات بخشدپاسخ دهدواين ايدئولوژي پاسخ دارد ((ماشين)) سازماني به عنوان يك الگو مدت 25 سال پيروز بود0عصر قايقراني در آبهاي آرام و بي تلاطم اگر موقعيتي وجود داشته است كه برزبان راندن عبارت مغرورانه هندي لوس كه گفت اين قرن ((قرن امريكا)) است قابل قبول باشد؛ اين موقعيت دوره بيست وپنج ساله پس از شكست آلمان وژاپن بوده است0در اين سالها هيچ خبر ناراحت كننده اي وجود نداشت تنها موفقيت در پي موفقيت بود كه از راه ميرسيد0در آن دو دهه ونيم كه به تصور من عصر قايقراني در آب هاي آرام وبي تلاطم بود تاج افتخار به مديران عالي كسب وكار امريكا يعني

ناخدايان كشتي هاي بهره وري م__ا تعلق مي گرفت0 درخلال جنگ جهاني دوم بود كه تجديد حيات اعتباروحيشيت ما آغاز گشت ؛ليكن سالهاي شكوه وعظمت مابدون ترديد محدود به اين دو تاريخ فراموش شدني 1948 تا 1973 بود0درطول تاريخ هيچ گاه همه افراد يك ملت به سان ما امريكائيان در آن سال ها با هم به رشد وشكوفائي نائل نشده بودند0به ويزه از لحاظ آموزش وپرورش فراواني وكيفيت زندگي0 وچيزي كه در امريكا تحقق يافته بود يك برابري ومساوات شگفت انگيز بود نه تنها برابري در فرصت؛ بلكه برابري ومساوات در احساس فرصت0جابجايي قدرت: ناخدايان تازه ناخدايان سه نيرو موجب پديد آمدن اين جابجايي در قدرت شد:نخست؛ سرازير شدن پولهاي كه دستاورد سالهاي آرام بود به جيب مردم وفراهم شدن توليد كالا وخدمات وفروش آنهادرامريكا وسپس در اروپا0 دوم؛ سخاوت توام با اعتماد به نفس آمريكا در گشودن درهاي خود به روي تجارت آزادوتحميل آن به دنيا دردوران پس از جنگ 0 سوم؛ به اصطلاح انقلاب ديجيتالي در تكنولوژي ارتباطات بود كه به سرمايه واطلاعات امكان مي داد تا با سرعت نور دور تا دور دنيا به پرواز در آيند0 وبه اين ترتيب بود كه ((اقتصاد جهاني)) و((رقابت جهاني)) پا به عرصه وجودگذارد0اين دو عبارت را ما براي توصيف پديده اي به كار ميبريم كه اساساً بازاري است كاملاً آزاد ومختار از مشتريان ثروتمند؛بازاري با كسب وكار هاي رقيب كه به دنبال مشتريان ثروتمندروانند ودر تلاش هستند تا عنايت آنان را جلب كنند؛بازاري با مراكز عظيم سرمايه كه روي برندگان احتمالي اين تلاش شرط بندي ميكنند0خرابي ماشين ما هر نامي را به اين نظام جديد

بدهيم –ديكتاتوري مشتري يا(به ترجيح من) دموكراسي بازار- واقعيت اين است كه اين نظام رفته رفته موجبات بروز يك انقلاب تمام عيار را در داخل شركت سنتي ماشين گونه فراهم مي آورد0كشتي شركت دارد تبديل به سفينه اي مي شود كه نظير آن را بيش از اين هرگز نديده است0رقابت وحشيانه وبي ترحم براي كسب رضايت مشتري تمام فرآيندهاي كاري را تقريبا در هر شركتي در دنيا از فرآيندپديدآوري محصول گرفته تا فرآيندخدمات مشتري زير فشار گذاشته است0فصل سوم: با پرسش زندگي كردنپرسش هايي براي نيمه روز ونيمه شب چطور مي توانم اين كار را سريع تر انجام دهم؟چطور مي توانم آن را با هزينه كمتري انجام دهم؟چطور است كه اصلا ان را انجام ندهم؟آيا تمام شركت هاي موفق محكوم به فنا هستند؟اين كار براي چيست؟هدف ما در اينجا براي چيست؟بازار چيست؟مشتري كيست؟چگونه ميتوانيم بهتر وبهتر وبهتر كار كنيم؟ ماقصد داريم در اين فصل كتاب مساله را عميق ترازترس رها كردن سيستم ودستور وكنترل كاوش كنيم وبا انجام دادن اين كاوش به يك الگوي كامل تفكر؛يك ذهينيتي كامل ويك مجموعه تمام عيار از آرمان ها واميدواري ها دست خواهيم يافت0موارد زير را نيزبايد رها كرد هر چند واقعاً دشوار است:* بايد تفكر سازماني كمال طلب را همراه با اعتقادي كه اين نحوه تفكر به روش مطلقاً درست ودائمي انجام امور دارد پشت سر بگذاريم0 در عوض؛ تفكر ما بايد به طور ريشه اي تفكري تجربي باشد0اگر آن را دوست نداريم ؛بسيار بد است چاره ديگري نداريم0* بايد شعار مديريتي ((اول اصلاح كار؛سپس نظارت بر اجراي آن)) را كنارگذارد وشعار اول ((اصلاح كار ؛سپس بهتر وبهتروبهتركردن

آن)) يا حتي ((تبديل كردن آن به چيزي ديگر)) را اختياركرد0* بايد هر گونه احساس ياس نسبت به كاركنان را كه مبناي آن چيزي جز هوس سازمان كامل نيست از خود دور كنيم0 اين آسان است كه گاهي اوقات احساس كنيم كه ما انسان ها اساساً غير قابل اعتماد ومحدود هستيم واز اين رو بايد مجبورمان كنند تا از طريق زنجيره هاي دستور؛جزء جزء كردن كار وخطوط اقتدار وظيفه مان را انجام دهيم0 ليكن بايد به جاي اين احساس ؛ايمانمان را نسبت به انسان ها محكم نگاه داريم0 علم وايمان به اين كه ما همه مشتاق فراگيري ومستعد گذشت وتعالي واحساس مسئوليت فردي هستيم0*بايد اين پديده انتزاعي وواهي اقتدار به اعتبار مقام را با واقعيت ملموس اقتدار به اعتبار وجود مبادله كنيم0بايد چشمان خود را بر اين حقيقت بگشائيم كه اختيار را ديگر به مستطيل هاي رسم شده بر روي نمودار سازماني تفويض نمي كنند بلكه به توانايي انجام دادن بهتر كار براي مشتري واگذارمي نمائيد0*بايد استبداد حساب عمودي را برانداخت چرا كه تاكيد دارد ارزش در چيزهايي است كه قابل اندازه گيري است وپول معيار اندازه گيري تمام چيزها است0 اما بهترين راه براي اندازه گيري ارزش اين تاثيرات اين است كه آنها را به داروي مصرف كننده واگذاريم0 *بايد استراتژي بهترمديريتي خويش را كه يك استراتزي ديرينه مبارزه اي رقابتي است؛همراه با شعار آن كه مي گويد((بهترين مرد(زن؛ محصول ؛شركت ؛انديشه) برنده است!))حفظ كنيم0 در عين حال بايد يك استراتژي كمكي را با اعتقاد مربوط به آن بياموزيم0اعتقادبه اين امر كه ؛هنگامي كه به افراد اجازه داده شد اشتباه كنند ؛از اشتباه خود

پند گيرندوبا منتهاي كوشش خويش ادامه دهند كارها نيز بهتر ميشود0* بايد از خود گذشتگي ديرينه اي كه براي رشد داريم به از خود گذشتگي براي خدمت كه به همان اندازه قدمت دارد وليكن اين اواخر دوباره آن را كشف كرده اندتعميم دهيم0به عبارت ديگر بايد سر مشق ((بيشتر هميشه بهتر است))جايش را به سرمشق ((بهتر هميشه براي مشتري وبراي ما-بهتر است))بدهد0* بايد شيوه تفكر واحد گرايي خود را رها سازيم وبه شيوه تفكر كثرت گراخو كنيم0ما بايد به سمت گيري خودمان در چارچوب يك سازمان تك مركزي وتك قلمداي پايان داده وسمت گيري خود را در چارچوب يك سازمان چند مركزي يا فدرال آغاز كنيم0*بايد انديشه انظباط سازماني را رها كرده؛روحيه سازماني (فرهنگ تمايل آگاهانه ومسئوليت پذيري فردي))را مورد توجه قرار دهيم0*سرانجام واز همه دشوارتر بايد از تناقص بزرگ اراده آدمي استقبال كنيم : اين كه اغلب به ويژه در لحظات خطر يا فرصت بزرگ تنها راه بدست آوردن كنترل رها كردن كنترل است0چگونه طرح ريزي دوباره را تصور كنيم؟ پس آيا چنين است؟شركت ها دست به طرح ريزي دوباره نخواهند زد مگر اين كه در شرف برخورد به صخره سنگ ها وخرد شدن باشند؟خوب؛نه؛طرح ريزي دوباره شيوه خاص به كار بردن فكرمان وتوجه به كسب وكارمان است وهمه ميتوانند آن را فراگيرند0طرح ريزي دوباره روش تجربه گرايي رشيه اي ؛روش ابداع ودوباره سازي است0روشي است كه نتيجه عملكرد شركت پيوسته درستي آن را مورد بازرسي قرار مي دهد0امرسون مي گفت ما در دنياي جديدي زندگي مي كنيم وبنا بر اين بايد روش تازه فكر كردن را پيدا كنيم0وي نتيجه مي گيرد كه((هرگز به

خاطره تنها اتكاءنكردن 000ليكن گذشته را براي داوري به زمان حال هزار چشم آوردن وپيوسته در پرتوروزي تازه زندگي كردن به نظر ميرسد حكم عقل باشد)) من ديگر نميتوانم براي آن نوع تفكري كه در دنياي تازه وجسور كسب وكار امروز بدان نياز است بياني موثرتر از اين تصور كنم0اين عبارت را در ذهنتان مرور نمائيد0 تبعات شگفت انگيزشان را مزمزه كنيد0* ذهني كه پيوسته آماده طغيان عليه استساجات خويش است0*ذهني كه نه براي بي اعتمادي (كه هيچ چيز به اين اندازه قطعي نيست) بلكه براي يك شك دلپذير وهميشگي آماده ميشود0*ذهني كه براي هر امكاني از جمله عدم امكان باز است0* ذهني برخوردار از پذيرش دموكراتيك دربرابرديدگاه هاي ديگر(زمان حال هزار چشم دارد نه فقط يكي)* ذهني كه عميقاًپرسشگر؛اما خوشبينانه اميدوار است0*ذهني كه ميخواهد وميتواند فرايندهاي موجود ؛رويه ها وآري افراد را به داوري كشد0*ذهني كه به آساني مجاب ميشود كه سرانجام راي نهايي را در مورد هر جريان كاري؛نه علم صادر مي كند نه دليل؛نه تكنولوژي ونه حتي افكار عمومي (يعني تحقيق بازار) بلكه راي نهائي را نيمه كار صادر مي كند0*ذهني كه ميتواند روشنايي روزگار نو را تحمل كند0هميشه تنها راه خروج از {مسائل} عبور از ميان {مسائل} است0 خروجي ندارد0 دگرگون كن!مرگ بر گذشته!تغييرات عميق به وجود آور!اساسي فكر كن!از روي تجربه رهبري كن!به سوي موقعيت هاي خطرناك حركت كن!بر فراز پرتگاه برو!انديشه هاي طرح ريزي دوباره پيرامون چيست؟مديران امروز بايد يا مسائل زيست كنند تا اين كه موفق شوند؛بنابراين بايد ما اين مسائل را بدانيم0اين مسائل چهار دسته اند:1-    منظور از كسب وكار چيست؟2-    ما چه نوع فرهنگي را ميخواهيم؟3-   

كارمان را چگونه انجام دهيم؟4-    دلمان ميخواهد با چه مردمي كار كنيم؟فصل چهارم: به هرحال مقصود ازكسب وكار چيست؟ برگرديم ببينيم مقصود از اين كتاب چيست؟اين كتاب بدين منظور تدوين شده است تا به مديران كمك كند نيروي تغييراتي را كه دارد جهان كسب وكار رافراميگيردوهمراه با آن مقام ومرتبه ما را نيز تحت تاثير قرار ميدهد-تجهيز نمايند0 اين كتاب به مديران كمك ميكند در اين طرح ريزي دوباره كار مديريتي خودشان به مفاهيم وابزاهاي لازم تجهيز شوندتابتوانند فرصت كسب وكار به وجودآورند وبه نفع مشتريانمان با موفقيت به رقابت بپردازند0اين فصل را به بزرگترين ابزار در ميان تمام ابزارهاي مديريتي يعني: رهبري وبه تازه ترين مسئوليت رهبري : يعني توضيح دادن آنچه درجريان است براي همه كاركنان اختصاص مي دهيم0 طرح ريزي دوباره با يك دستور استراتژيك آغاز مي گردد0جريان ها راپيش بيني –حتي فراتر از آن؛ شروع -كن وبا جريان درخواست ها ؛نيازها وخواهش هاي مشتري روبه روشو0بازارممكن است يك بازار((مشتري گردد))باشديعني برمحورخواست مشتري گردش كند كه پيش از اين هرگزسابقه نداشته است ؛ليكن از آنجا كه مشتريان فقط انسان هستند اغلب نميدانند چه چيزي را تقاضاكنند؛نميدانند به چه چيزي نياز دارند وچه چيزي را ميخواهند؛مگر آن كه وتا وقتي كه آن را ببينند0اين فرصت بسيار خوبي را در اختيار شركتها مي گذارد تا بازارهايشان را شكل بدهند-البته همين كه مديرانشان متوجه شوند كه چه خبر است0 مردم براي دستمزد كار ميكنند ودر اين شكي نيست0 اما اگر اين تنا دليلي باشد كه آنها ميتوانند براي هر روز رفتن به سركار ارائه كنند نميتوانند با قدرت تخيل؛كارداني؛ميل راسخ؛وحساسيت نسبت به بازار كار كنند0حساسيتي

كه اگر ما بخواهيم در محيط امروزي فراگير شويم بايد همواره آن را در سرتاسر زمان تشويق نمائيم0 در اين كتاب بيشتر واژه ((مقصود)) به كار رفته تا وازه ((رسالت)) را 0چرا كه واژه مقصودحاكي از بررسي اساسي تر كسب وكار است0اما اين كار براي مديريت كاري مضاعف است: نخست؛ عصر ما ايجاب ميكند كه ما مقصود كسب وكارمان را بررسي وتبيين دوباره كنيم0دوم؛ بايد از تبيين دوباره كسب وكار در جهت بسيج كامل شركت هايمان براي تغيير استفاده نمائيم0 در ايام پيشين ما به اين دو كار به عنوان ((سخت)) استراتژي وكار ((نرم))تغييردادن رفتار اشاره مي كرديم 0اما همان گونه كه از گواهي دو تن از مديران نسبتاًسرسخت متوجه خواهيدشدديگربراي ماسودي ندارد برخي كارها را به عنوان كار سخت وبرخي ديگر را به عنوان كار نرم تصور نمائيم0چنين تفكيكي بسته به اين كه چه كاري از نظر شما مهم است يكي يا ديگري را حقير ميكند0امروز براي فراهم آوردن تغيير بايد مديران هر دو كار را انجام دهند((سخت)) و((نرم)) هردو به يك اندازه مهم هستند0 چه كسي ميخواهد به سئوالاتي كه هر كسب وكار بايد از خودش بپرسد پاسخ دهد؟سابقاً پاسخ اين پرسش روشن بود-مدير ارشد اجرائي(CEO ) ؛يعني مدير تشكيلات ؛رهبر0هنوز هم پاسخ اين پرسش دست كم در مورد يك سئوال اساسي روشن است0 تنها مدير تشكيلات اختيار دارد تصميم بگيرد كه شركت در چه كسب وكاري باشد0اختياروي در خصوص اين موضوع ناشي از اين حقيقت است كه سرمايه گزاران ؛سهامداران ؛نمايندگان آنان (مشهور به هئيت مديره)وعامه در نهايت بالاترين مقام اجرايي يعني مدير ارشد اجرايي را پاسخگوي آن ميدانند0با توجه به اين

كه اكنون اختيار در سرتاسر سازمان توزيع دوباره ميشودهيچ رهبر مشخصي وجود ندارد0همه بايدرهبرباشند؛يعني همه بايد پرسش هايي كه درباره مقصود كسب وكار مطرح ميشود پاسخ گويند-ونيز سئوال كنند0همان گونه كه بالاترين مقام اجرايي يك شركت به من گفت هر كس در اينجا بايد بتواند ((توضيح آسانسوري ))بدهد يعني در خلال مدتي كه لازم است تا با آسانسور از يك طبق به طبقه بعدي رفت توضيح براي هر كارمان چيست0 زندگي با اين پوشش كه كار طرح ريزي دوباره را كي بايد شروع كردفقط يك واژه براي توصيف اين گذار وجود دارد-جهنم0مابايد از مرحله انجام بسيار ؛بسيارموفقيت آميز كارها واز مقام يك رهبر بلند پايه به درون چاه برويم تا از سوي ديگربيرون آييم؛حركت سريع تر؛بهتر يا هدف هاي بالاتر؛ جهنمي است كه بايد آن را طي كرد000 اوقاتي وجود دارد كه من اين كار را بسيار انجام يافتني تر از آنچه تا كنون پيش بيني مي كردم ميابم واوقاتي ديگر وجود دارد كه حيرانم (من در اينجا چه ميكنم؟) آيا واقعا لازم است من اين جهنم را طي كنم؟اما اين روزهاي بد اغلب پيش نمي آيد قسمت اعظم آن خوشبينانه وبسيار؛ بسيار مثبت است0چه كسي خواهان دانستن است؟ در بسيج براي تغيير صرف نظرازاين كه چه چيزي اولويت دارد نخستين وظيفه رهبري درك نياز كاركنان به دانستن است درك اين نكته است كه جاي آنان  در انطباق با مقاصد آني وبلند مدت كسب وكار كجااست انجام اين وظيفه ممكن است يا تشويق كننده به نظر برسد يا تحقير كننده؛ليكن هيچ كدام نيست؛موضوع صرفاً قضاوت درست دركار- در- حقيقت ؛صيانت نفس است0 بالاترين مقام اجرايي

سازمان بايد با چه كسي سخن بگويد؟بگذاريددر اين باره صريح باشم حتي اگر خطر تكرار مكررات وجود داشته باشد بايد با همه كس ؛چه در داخل وچه در پيرامون شركت –مديران؛غير مديران(گونه اي به هر حال روبه زوال)؛فروشندگان جامعه هاي پيراموني؛سرمايه گزاران ونيازي به گفتن ندارد مشتريان - سخن بگويد0 بسيج براي امروز بايد بسيج تمام عيار باشد؛بالا ؛پائين وطرفين0 اين بدان معنا است كه همه بايد در جريان آگاهي ها قرارداشته باشند0 مدير موفق امروز مديري نيست كه به او اعتماد كرده رازهابا وي در ميان بگذارند بلكه مديري است كه با در ميان گذاردن انچه كه مي داند جلب اعتماد كند0 تنهاآن هنگام كه افراد به ما اعتماد كنند زماني است مناسب كه ما ميتوانيم آنان را براي تغييراتي شديد كه طرح ريزي دوباره ايجاب ميكند بسيج نماييم0اما براي بدست آوردن اين اعتماد بايد-باهمه-بي ريا؛صريح وصميمي باشيم0دانايي قدرت است0كمك؛اگر قرار است موثر باشد؛مستلزم قدرت است0مديران نياز به كمك موثر دارند0 بنابر اين ناچارند تمام آگاهي اي را كه دارندتصميم كنند0براي جلب اعتماد ؛ناچاريدخود را آسيب پذيركنيد0(مايكل والش)چه چيزي را مي خواهند بدانند؟ در آستانه بروز تغييرات اساسي چيزي را كه كاركنان واقعاً ميخواهند بدانند درست آن چيزي است كه همه ميخواهيم بدانيم وآن اين است كه ترسمان بي مورد است؛خطري تهديد مان نمي كندوميخواهيم براي هميشه سالم باشيم0 در روزگاري دريانوردي بر آبهاي آرام؛ زماني بود كه بسياري از مديران ميتوانستند تا آن جاپيش بروند كه عملاً چنين تضميني را بدهند0من يك استاد كار ماشين ابزار را ميشناسم كه پدر وپدربزرگش هر كدام بيش از پنجاه سال در همان شركتي كه وي 23

سال است در آنجا كار مي كند كار ميكردند0اما در فضاي سرشار از رقابت امروز وعده اين نوع امنيت را دادن غير واقعبينانه است0وهمان گونه كه ديده ايم اگر چيزي وجود داشته باشد كه ما متخصصان طرح ريزي دوباره با آن موافق باشيم ؛اين است كه هيچ كس در هيچ شركتي ودر هيچ بازاري ديگر به طور كامل ايمن نيست0 از نظر كساني كه نگران ثبات جامعه هستند اين حالت يك حالت تسكين دهنده وآرامش بخش نيست0ليكن امروز نگراني فوري مدير بايد جاي ديگري باشد-در جلب موافقت كاركنان براي ايجاد يك حالت اساساً متفاوت در شركت0 ممكن است اين مدير قادر نباشد واژه هاي تسكين دهنده ارائه كند؛اما ميتواند غير از آن بهترين چيز را ارائه نمايد-دلايل ضرورت دگرگوني وتصويري ازآينده0هر كس خواهان دانستن آن دلايل واين تصوير است ودر تلاش طرح ريزي دوباره كسي موفق تر بوده كه اينها را براي عرضه داشته است 0دلائل مربوط به تصوير بزرگ درس تاريخ ترس خوبي را ايجاد ميكند-ترس از اين كه موفقيت گذشته موفقيت آينده را تضمين نكند0اما اين ترس چيز بدي نيست0از يك طرف كاپيتاليسم سيستمي است كه به معناي كامل كلمه بر اساس ترس عمل ميكند0از سوي ديگر تنها راه براي ترغيب بسياري توده ها كه انجام دادن معالجات دردناكي شبيه به طرح ريزي دوباره ؛كه يك حالت دائمي بسيج به دنبال خود دارد؛قبولاندن اين واقعيت است كه راه حل جايگزين به مراتب دردناكتر خواهد بود0 برخي مديران بدون ترديد از اين استدلالي كه در چهارچوب تاريخي صورت مي گيردبه عنوان راهي براي گفتن اين مطلب استفاده كرده مي گويند((ببين؛من ميدانم طرح ريزي دوباره

كار دشواري است؛اما اين تقصير ماست ؛تاريخ ما را واداربه انجام دادن آن ميكند))اين ترفندي است كه بايد با احتياط زياد از آن استفاده كرد؛هرچند آنچه گفته شد كاملاً نادرست است0 تاريخ در اين جا عامل موثري است:مي فهماند؛تهييج ميكند؛تهديد مي نمايد0اما تاريخ به ما نمي گويدچگونه واكنش دهيم؛واين به عهده خودمان است0كاركنان اين را ميدانند وشما را مسئول هر گونه تصميمي كه بگيريد مي دانند0 بحث تصوير بزرگ فقط فرايند بسيج را به نحوي آغاز ميكند كه يك افق واحد ؛يعني يك افق تاريخي واقعي وجهاني از كسب وكار وكارامروز را براي همه به وجود مي آورد0اين چيزي است سودمند كه نه تنها ميتوان از آن به عنوان دليل طرح ريزي دوباره بلكه به عنوان شيوه اي براي عرضه معناي گسترده تشكيلات به همه كاركنان ومعناي گسترده تر خودشان در درون تشكيلات مورد استفاده قرارداد0شايد همه ما در يك قايق نباشيم :صنايع؛ شركتها ؛كاركنان با هم تفاوت دارندوتفاوتشان عميق است0ليكن همه ما در يك اقيانوس تقلا ميكنيم0دلايل مربوط به صنعت خاص براي مقاصد طرح ريزي دوباره وبسيج سازمان؛روشن بودن اين قضيه اهميت دارد كه در صنعت خاص شما چه عللي موجب چه تغييراتي ميشود0از نظر بسياري مديران به ويژه عده اي از ما كه چنان هم خويش را مصروف ((مسائل داخلي )) شركت هايمان كرده ايم كه واقعاً متوجه آن چه در بازارهاي صنعتمان در جريان است نميشويم؛اين تحولات ايجاد تغيير را ساده تر از آن چه خواهد بود جلوه مي دهد0ما در اين تفكر آرام گرفته ايم كه ميتوانيم ماشين هاي شركتي مان رابدون آنكه كارشان را واقعاً درك كنيم اداره نماييم0اين امر

به ويژه هر قدر كه در سلسه مراتب قديمي شركت بالاميرويد بيشتر صدق مي كند0دلايل مربوط به شركت خاص براي برخي از مديران احساس يك دنياي مشترك كه محدود به افقي مشترك باشد به قدري نيرومند است كه باعث ميشود گمان نمائيد واكنش همه اشخاص نيز نسبت به آن مشترك خواهدبود0 من نگران ميشود وقتي كه ميشوم مديران ميگويند (اين دقيقاًاحساس مشترك است)يا (وقت آن رسيده كه به اصول بازگرديم)اين اظهارات كلي وظاهراً سرسختانه پيچيدگي بازارهاي امروز ؛تغييراتي كه صنايع ما را فرا گرفته؛ودرخواست هاي تازه مشتريان را ناديده مي گيرد0امروز تنها (اصول)موجود كه شايد ما بايد به آنهاعمل كنيم اي بسا اعتماد ؛يكپارچگي؛تخيل وروحيه همكاري است0 من انكار نمي كنم كه بسياري مديران؛حتي در صنايع بسيار متفاوت ميتوانند در سطوحي از مجددات يكديگر را خيلي خوب درك كنند0 امروزه چيزي را كه ما به طور مشترك از آن برخورداريم يك ((احساس))نيست بلكه بازاري از ((احساس ها)) است كه همه آنهاتوجه مديران ويژه در مسند رهبري سازمان هاي ويژه ودر بازارهاي ويژه راجلب ميكنند0 همين ويژگي تقليل ناپذيراست كه بايد در عين حال همراه با ((تصويربزرگ)) از سوي هر مديري كه ميخواهد شركتي را براي تغيير بسيج كند جلوه گرشود0اگر شركت گرفتار درد سرشده است كاركنان ميخواهند بدانند دقيقاً به چه شكلي دچار درد سر شده –تمام پرسش هايي را كه با چه كسي ؛چرا؛چگونه وچه مقدار شروع ميشود را مطرح مي كنند0مقصود و ديد جمله دو مشيل مبين يك لحظه اساسي-يا اگر بتوان گفت يك لحظه امرسوني-در تلاش بسيج است0وي گفت: ((علاوه بر آن ما از خود پرسيديم ميخواهيم كه باشيم0))اين جا نقطه عطف

اساسي فكر طرح ريزي دوباره است زماني كه مارهبران بايد گذشته تحريك كننده وحال خطرناك-به قول امرسون ((نقش خاطره)) را رها كنيم واجازه دهيم ((روشنائي يك روز نو)) به درون تابد0 وي در خلال آن كه گذشته را در ((معرض داوري)) قرارداد نه تنها كارها را بلكه افرادي كه آن كارها را انجام ميدادند مورد بررسي قرارداد0او در اين باره ((هر كسي بايد براي شغلش دوباره درخواست كار مي داد آنها بايد براساس اين حقيقت كه بهترين فرد براي احراز اين شغل هستند استخدام دوباره مي شدند000اين نوعي هشدار بود چرا كه حتي شغل من در نوبت قرار داشت0 ((طرح ريزي دوباره در واقع يك احساس زيان شديدي را ايجاد ميكند0تغيير دادن روش انجام كار{حتي كار مديريتي}به معناي رها كردن چيزي است كه كاركنان مدتهاي طولاني با آن احساس راحتي مي كرده اند0)) استفاده از اعداد در مواردي به انسان قوت قلب ميدهد0 همچنين ما با استفاده از اعداد مي توانيم در طول مقياس هايي مشترك عملكرد از موقعيت خويش نسبت به ديگران آگاه شويم0به تصور من اساس يك خطابه منطقي وهدايت گر از سوي رهبر اجرايي را كه متفاوت با خطابه ها ولفاظي هاي احساس برانگيز است اعداد تشكيل ميدهند0اين هر دو شكل خطابه مورد نياز است0ليكن يك دليل ديگر مبني بر اين كه ((ديد)) واژه اي است كه امروز مورد علاقه برخي نيست آن است كه از آينده تصوير ملايمي را مجسم مي شازد0اعداد يا به عبارت ديگر سيستم متريك بيان ديد را ملموس تر ميسازند0 هر چند ايراد خطابه راهنما يا ارشادي امري است لازم؛ هيچ گاه كافي نيست0 مردم با اعداد

وارقام حساب وكتاب وحاصل جمع عملكرد قوت قلب پيدا ميكنند0اما اعداد هيچ گاه به تنهايي كسي جز يك حسابدار را بسيج نكرده اند اگر بسيج كرده اند مدت آن طولاني نبوده است؛به اين جهت ما به مقصوردها وديدهايي نياز داريم كه حاصل خطابه اي مهيج تر والهام بخش تر شامل مفاهيم واستعاره ها باشد0 برخي از اين واژه ها به شكل استعاره؛نه تنها ميتواند تصوير (وتصور نفس) يك شركت بلكه رويه هاي آن را دگرگون كند0 وقتي يك سازمان به استعاره تمسك جست؛ از آن دست بر نخواهد داشت0 اما فنا پذيري استعاره هاي خاص؛ ومقصودهاي مشخص به هيچ وجه اجازه نمي دهدمدير- رهبران مسئوليت خود راناديده بگيرند0همانگونه كه دوميشل به ما گفت: ميان بهشت (يعني فرصت هايي كه طرح ريزي دوباره ايجاد ميكند) وجهنم (يعني فشار عصبي؛زحمت وترس از تغيير)يك مو فاصله است0رهبران بايد قادر باشند هم از نظر روانشناختي وهم از لحاظ واقعي هيجان اين فاصله را در جهت مثبت هدايت كنند0من فكر ميكنم از امروز به بعد قرار است تجديد ساختار دائمي طريق حيات اين كسب وكار بوده؛ وپذيرش فشار عصبي؛ پشتيباني از كساني كه ماندگار ميشوند؛متمركز نگاه داشتن انان بر جنبه هاي مثبت وجلب توجهشان به آينده چالش رهبري در خلال طرح ريزي دوباره باشد0مقصود شخصي سرانجام ؛آن چيزي كه مدير از كوشش خويش در بيان مقصود شركت انتظار دارد؛خواه اين مقصود به صورت اعداد مبهم واساسي بيان شود يا به شكل سخنراني مهييج يا استعاره هاي جذاب,بسيج استعدادوتوان اشخاص است-كه نخست در شركت انجام مي شودوسپس به خارج از شركت وبه تامين كنندگان وفروشندگان تعميم ميابد0اين كار را نمي توان

بدون اينكه در ابتدا مقصود؛جايگاه فعلي وجايگاه آتي كسب وكار را تعيين وتثبيت نمود انجام داد0اما فراتر از اين ديد مديران معطوف به برانگيختن يك يك كاركنان وتمام آنان به انجام دادن وظيفه است0واين كار را مي توان تنها از طريق ايجاد احساس اهميت شخصي-اهميت در شركت وبراي شركت-دردلها وانديشه هاي تمام كاركنان انجام داد0اين اهميت تا اندازه اي در اين نهفته است كه چگونه مقصود وديد تازه بر كار ما وتا حدودي در تغيير فرهنگ شركتي كه در حال طرح ريزي دوباره است اثر مي گذارد0تاّثير مقصود وديد تازه در دگرگوني فرهنگ سازماني موضوعي است كه در فصل شش(6) بعد مورد بررسي قرار ميگيرد0اين فصل را با يك اظهار نظر به پايان ميبريم: بيان نامه مقصود وديد يك مدير در اين كار خطير اهميتي دارد0اين بيان نامه مقصود شركت است كه ما در آن مقصود شخصي خود را پيدا مي كنيم0 فصل پنجم : اشاره به موارد مناسب آماده كردن يك تشكيلات براي تغيير؛مانند كل مراحل طرح ريزي دوباره كه در پي آن خواهد آمدبا پرسش آغاز ميگردد-واقعاً مقصود از اين كسب وكار چه چيز وچه كسي است؟ اما پرسيدن اين سّوال فقط گام ضروري نخست است0پاسخ را در دنياي واقعي ؛يعني دنيايي شامل مشتريان؛تاّمين كنندگان؛شركاء؛سرمايه گذاران وكاركنان بايد پيداكرد0آن گاه مديران كه ماّموريت بسيج كردن سازمان را به عنوان ماّموريت ويژه خويش بر عهده دارندبايد ديگران را دراين پاسخ ها شريك نموده آنهارا انتشار دهند0 سابقاً اين طور تصور مي شدكه پديدآوردن مقصود وديد؛ تنها وظيفهّ بالاترين مقام اجرايي سازمان ؛يعني يك رهبر واقعي است0درروزگار پرآشوبي چون روزگار ما اين بايد وظيفه تمام

مديران باشدكه سئوالهايي را كه لازمه شروع اين فرايند است با رهبري مطرح نمايند0پرسش ها دشوار وپاسخ گفتن به آنهااغلب دردناك است؛ليكن همه بايد فوريتي را كه ايجاب مي كنند درك نمايند:* در بازارها چه مي بينيد؟تغييراتي كه در تكنولوژي پديد مي آيد واصلاحات سياسي واجتماعي چگونه صنعت شما را تغيير ميدهد؟* از گذشته چه درسي را ميتوانيد فرا بگيريد؟چگونه ميتوانيد درس هاي گذشته را تعليم دهيد؟*چه قابليت هايي به طور مشخص مورد نياز خواهد بود تا درآينده؛ درصنعت شما؛كه تعريف دوباره خواهد شد عمل كند؟*مقصود از كسب وكار شما چيست؟ميكوشد به چه كساني خدمت كند وچگونه بايد براي خدمت به آنان بكوشد؟معمولاً اين مدير دستگاه است كه براي نخستين بار؛ وبه چشمگيرترين وجهي؛ نياز به تغيير را مشاهده خواهدكرد؛وبايد فرايند بسيج كردن كل شركت را آغاز كند0اين فرايند با نگاهي باز وروشن به آينده؛ونيز به حال وگذشته آغاز ميگردد- واغلب بيم وهراس شروع ميشود0 براي يك رهبر كافي نيست كه صاحب ديد باشد0يك رهبر لازم است پيروان(همكاران) را به سوي خود جذب نمايد؛مردان وزنان را كه ميتوانند خودشان را به آرمان (وضرورتي)تازه اي كه مورد توجه مشتري است متعهد نمايند0ليكن اگر بنا است فرايند بسيج با موفقيت همراه باشد؛بايد اين پيروان نيزتبديل به رهبراني شوند كه درمبارزه جويي مشترك درك متعلق به خودشان را از مقصود پيدا كرده وصداوسيماي تغيير را منتشر نمايند0 سازماني از رهبران ؛كه همه در يك ديد ومقصود واجد شريك هستند؛ مي تواند نيرويي قدرتمند باشد0اما براي آن كه اين سازمان جديد كاركند؛بايد به هر كس كه در آن است كار واقعي داد تا انجام دهد؛كاري كه به تحقق بخشيدن

به ديد مقصود-خلاصه؛ بر طرح ريزي دوباره –متمركزباشد0اين رهبران بايد بپرسند ما براي چه مقصودي در اين كسب وكار هستيم؟براي چه كسي در اين كسب وكار هستيم؟ بسيج هيچ گاه نبايد متوقف گردد0تغيير ادامه خواهد يافت تا به صورت امري ثابت در آيد:براي آن كه طرح ريزي دوباره به حيات خود ادامه دهد؛لازم است پيوسته در شركت روح رسالت ومقصود دميده شود0در نتيجه؛ مديران بايد به طور دائم در بازارهايشان گردش كرده ؛پرسش هايي را مطرح كنند كه آغاز گر فرايند بسيج است0 بسيج در بالاترين سطح سازمان آغاز ميشود؛ با يك ديد ويك انديشه درباره كسب وكار؛ليكن نيرو وتوان لازم را از سپردن اختيارات ومحول كردن مسئوليت ها به رده هاي پائين شغلي يعني جايي كه اقدام اجرايي صورت ميگيرد كسب ميكند0 تغيير ريشه اي گاهي اوقات؛به طريقي ؛ساده ترين تغييري است كه ميتوان به وجود آورد0گسستن واقعي از گذشته موجي بسيج كننده از انرژي به سراسر سازمان ميفرستد؛ليكن اين حالت تنها زماني اتفاق مي افتد كه كاركنان احساس كنند بر آنچه بعداً رخ خواهد داد كنترل دارند0 سياست غرق شو-يا- شنا كن ديگر سياستي نيست كه در درياي مديريت ؛منطقي تر از استخر شنا باشد0بازوبند نجات هم خوب نيست؛فقط شكل ديگري از دستور-و-كنترل است0بهترين سياست ارائه خواهش هاي روشن وقابل اندازه گيري درس شنا است0 يك چيز را كه تفكر امرسوني گاهي اوقات وبه مسئوليت خويش فراموش مينمايد اين است كه گذشته نيز؛به نحوي تناقض آميز؛ ميتواند محلي براي جستجو انديشه هاي ((تازه)) باشد0اين امر به ويژه اگر يك فرهنگ صحيح مبناي وجود داشته باشد درست است0 خط مشي ها كافي نيست؛مدير طرح

ريزي دوباره فكر ميكند كه كارش؛بايد به هر حال قسمتي از كارش؛گفت وشنيد مستمر با كاركنان ميباشد0(غرق شدن-يا- شنا كن روشي است ناپسندبراي اعطا كردن اختيار وخود مختاري به كاركنان ,اما اين روش بازار است وضرري ندارد مديران اين حقيقت سخت را به شركت يادآوري كنند0)اعداد به ما احساس امنيت ميبخشد0مانند مسير كشتي كه بر نمودار ناوبري ثبت مي شودبه ما ميگويند از كجا آمده ايم وبه كجا داريم ميرويم0 يك دليل براي اين كه طرح ريزي دوباره يك تعهد ريشه اي است اين است كه به مجرد آن كه اين كار را شروع كرديد؛واقعاً مجالي براي محدود كردن آن نخواهيد يافت0به قول معروف هر اقدامي به اقدام ديگر ديگرختم ميشود-يا بهتر است ختم شود تا مبادا كل كوشش از بين برود0فصل ششم: چه نوع فرهنگي مي خواهيم؟ تمام چيزهايي را كه دربار? طرح ريزي دوباره آموخته ايم ما را به يك نتيجهّ قاطع ميرساند:مقررات اداري (وخودگرداني) موّسسات برجست? تجاري امروز فرهنگشان تعيين مي كند؛ نه ساختار سازماني شان0در ايام قايقراني در آبهاي آرام وبي تلاطم؛ دو عامل بود كه فرهنگ سازماني را القا ميكرد:ساختار سلسله مراتبي كه شركت ها به ارث برده بودند؛واسطوره جديد ((ماشين)) سازماني0 فرهنگ را كه اين دوعامل القاء نموده؛ در اصل فرهنگ فرمانبرداري بود- فرمانبرداري از اوامر نواهي يك زنجير فرمان ؛وتبعيت از مقتضيات يك وظيفه به شدت كنترل شده0 هواي متلاطمي كه امروز درآن مشغول قايقراني هستيم؛بازهم فرهنگ فرمانبرداري را اقتضا ميكند؛اين قدرت تازه در بازارهاي ما زندگي ميكند ومعمولاً به شكل مشتريانمان ظاهر ميگردد0شما بايد داراي فرهنگي باشيد كه مشوق كيفيت هاي خاصي باشد0كيفيت هايي چون پي گيري

شديد (براي مقابله با طفره رفتن مشتريانمان)؛منابع نامحدود تخيل (براي خلق نيازهاييكه ممكن است مشتريانمان از داشتن آنها آگاه نباشند) ؛وكار گروهي آرام توام با خود مختاري فردي(براي هماوردي با معيارهاي طاقت فرساي آنان)شما نميتوانيد داراي فرهنگ تبعيت از زنجيره فرمان وپست سازماني باشيد0اشكال فرهنگ اين است كه عمل نمي كند0 بازار شما را به خاطر آن تنبيه مي نمايد0 آينده متعلق به كساني(مديراني) است كه قادرند به طور مكرر گروه هاي برخوردار از روحيه عالي را در اطراف نيازهاي فرايندهاي در حال تغيير تجديد سازمان كنند0اگر اين گفته صحت داشته باشد؛وصحت دارد؛بنابراين ارزش ها مبدل به مهمترين عناصر ساختاري شركت ميشوند0چرا؟ارزشها حلقه ارتباطي ميان احساس ورفتار ؛يعني ارتباط ميان آنچه كه احساس ميكنيم وآنچه انجام ميدهيم هستند0ارزشها تمهيدات هدايت روحيه ما هستند0ارزشها تمهيدات هدايت وپيشبرد كسب وكار نيز هستند0كدام ارزش ها؟ بنابراين بياييم در اين خصوص تاّمل كنيم- چه نوع ارزشهايي ؛چه نوع فرهنگي؛را ميخواهيم؟آنچه در حال ظهور است يك فرهنگ گسترده انساني واقناع كننده است؛فرهنگي است كه به آن فرهنگ تمايل گويند؛مشخصاً تمايل به :1-    نشان دادن حد اعلاي شايستگي ؛هميشه2-    ايجاد ابتكار وريسك3-    انطباق با تغيير4-    گرفتن تصميم5-    انجام كار به طور تعاوني وبه شكل يك تيم6-    گشوده بودن ؛به ويژه در مورد اطلاعات؛دانش ؛واخبار مربوط به (مشكلات) آينده يا فعلي7-    اعتماد كردن وشايسته اعتماد بودن8-    احترام گذاردن به ديگران وبه يكديگر9-    پاسخ گويي در قبال اقداماتمان؛پذيرفتن مسئوليت10-قضاوت كردن وقضاوت شدن؛قدرداني كردن وقدرداني ديدن؛ بر اساس عملكردمان پنج بند نخست نشان دهنده ارزش هاي كاري است وپنج بند دوم فضايل انساني هستند0 اين يك حقيقت ثابت ومسلم حيات سازماني است كه تمايل

به قضاوت كردن ومورد قضاوت قرارگرفتن بر اساس عملكرد روي فضيلتهاي اعتماد؛احترام وكار گروهي فشار وارد مي آورد0بديهي است اين براي عده اي دردناك وبراي برخي ديگر لذت بخش خواهد بود؛بنابر اين؛ مسلم است كه قدري حسادت؛ناسازگاري؛ترس از موقعيت خود وبد خواهي بر مي انگيزد0اينجاست كه فرهنگ وارد مي شود يا بايد وارد شود0تا وقتي كه فرهنگ از فضايلي چون اعتماد ؛احترام وكار گروهي بشدت پشتيباني نكند اين ارزش هاي اجتماعي صرفاً تبديل به فضايل شخصي وخصوصي شده در زير زمين ناپديد مي شوند0يك مورد از ارزش هاي بد شش قاعده يا فرض اجرايي از نتايج بدست آمده از بازرسي شركت كه رئيس آن اشكال را در استراتژي بازاريابي مي دانست: 1-    تنها دوستان شايسته اعتماد ميباشند02-    كاركنان هزينه سربارهستند؛ نه دارايي شركت3-    مخالف بد است4-    رقابت هاي داخلي رقابت هاي سالم اند5-    عملكرد عالي ارزش اصلي نيست6-    مشتري مهم نيست0مواظب باشيد: علف هاي هرزه گل ها رابيرون مي رانند تذكر به مديران: فرهنگتان را تقويت كنيد0تنها يك فرهنگ بسيار نيرومند كه پيوسته زير مراقبت ونگهداري باشد ميتواند از رويش علف هاي هرزه بي اعتمادي؛ بي احترامي وعدم تعاون جلوگيري كرده ونگذارد سرتاسر باغ راپركنند0ارزش ارزشهاي خوبيكي از بيان نامه هاي واقعي وموجود ارزش ها0اين بيان نامه ها در واقع؛ميوه هاي خوب يك باغ خوب هستند01-    دستيابي روز افزون به كسب رضايت مشتري با هزينه مّوثر اساس كسب وكار است2-    استراتژي ها كه به منظور تاّمين پايدار مشتري؛سلامت مالي شركت؛ وتكامل وپشتيباني شاغل مقرر مي گردد به روشني تعريف ؛ابلاغ وتفهيم مي شود3-    (انجام دادن درست كار در بار اول) الگوي غالب هر فعاليتي است04-   

ابتكار ومهارتي كه براي هدايت كسب وكار وح______ل مشكلات به كار ميرود در سرتاسر سازمان تشويق وپشتيباني مي گردد05-    نقش ها ومسئوليت هاي هر شاغلي به روشني تعريف مي شود6-    ساختارهايي پاداش دستيابي وكمك به نتايجي را مورد توجه قرار مي دهد كه رضايت مشتري را افزايش داده؛اثر بخشي هزينه را بهبود بخشد؛وقدرت سود دهي را بيشتر نمايد0نتايج حاصل از وجود اين ارزش ها* ارائه خدمات شايسته به مشتريان* وجود يك محيط كار قدرشناس براي كاركنانمان* سود كافي براي سهامدارانماناز ابتذال بر حذر باشيد بزرگترين دشمن يك فرهنگ تمايل تازه ودوباره طرح ريزي شده فرهنگ قديمي بدگماني؛ترس از وضعيت خودوعدم اعتماد است0اين فرهنگ چون تخم علف هرزه منتظر است؛ تا دوباره در آن جا لانه كند0اما اين فرهنگ جديد دشمن بزرگ ديگري دارد كه تقريباً به همان اندازه نفرت برنگيز است –ابتذال نوعي قانون آهنين وجود دارد كه به موجب آن مضامين؛الفاظ وبيان نامه هاي ارزشها كهنه ومستعمل مي شوند0افراد از شنيدن عبارت هاي كهنه يكسان با همان آهنگ قديمي وسرشار از فوريت تهاجمي ؛در همان مجامع قديمي خسته ميشوند0فصل هفتم: اشاره به موارد مناسب شناخت ارزشهايي كه فرهنگ طرح ريزي دوباره –يعني فرهنگ پذيرش مشاتاقانه ضرورت تغيير دائمي-را تعريف مينمايد تنها گام ضروري نخست است0رشد دادن اين ارزشها واين فرهنگ در درون جامعه سازماني وزدودن تمام ((علفهاي هرزه)) مستلزم تعليم دادن اين ارزشها؛عمل نمودن به آنها؛ وزندگي كردن با آنها در تمام سطوح سازمان ودر تمام اوقات است0پنچ گام نه چندان آسان براي حركت به سوي هدف1-    تعيين كنيد كاركنان شركت در چه ارزشهاي عميقاًسهيم هستند2-    مشخص كنيد كدام رفتار ممكن است رفتار خوب

را بيرون رانده باشد0علف هاي هرز كجا هستند؟3-    ارزشها ورفتارهايي را كه شما بايد به طرفشان حركت كنيد يك به يك شرح دهيد04-    فرايندهاي مديريتي تان را بيازمائيد0آيا اين فرايندها از آرزوهاتان براي ارزش ها ورفتار سازماني پشتيباني ميكنند؛ يا اين كه با آنها تناقص دارند؟5-    كار تعليم دادن ارزش هايي را كه براي تعريف فرهنگتان لازم داريد ونيز عمل نمودن به اين ارزش ها وزندگي با آنها را آغاز كنيد0تعليم دادن براي تعليم دادن رفتار جامعه ازمردم؛ بايد هدف مشتركي را به وضوح بيان داشت0كار تعليم ارزش ها بايد هم رسمي باشد وهم غير رسمي0اما همچنان كه تغييرات خارجي چالش هاي تازه واغلب مزاحمي را در برابرفرهنگ يك سازمان بزرگ مطرح مي سازند بيشتر اوقات به ((مداخلات)) رسمي نياز پيدا ميشود0 در استفاده از استعاره ها براي تعليم فرهنگ نيروي عظيمي وجود دارد- از اين نيرو هنگامي استفاده مي شود كه تعليم فرهنگ سازماني مستلزم تاّكيد برفرايند صف بندي ارزشهاي شخصي وارزش هاي سازماني باشد0 تعليم بايد به طور منظم ؛وبه عنوان بخشي از كار شخص افتد0بايد فرصتي باشد براي هر فرد؛ استادان ودانشجويان فرقي نميكند؛تا تعهد خويش را نسبت به ارزشهاي فرهنگي شركت؛ ونيز شيوه نظارت بر چگونگي عملكرد اين ارزشها در عمل تجديد نمايند0 گاهي اوقات تعليم غير رسمي؛كه برحسب مورد انجام مي گيرد؛ميتواند بهترين شيوه جلوگيري از رشد علف هاي هرزه باشد0 مهمترين وتنها درسي را كه بايد آموخت دائمي بودن تغيير است0عمل كردن مي توانيد چنانچه بتوانيد((عمل كردن به ارزشها)) را خارج از چارچوب مديران رسميت دهيد ؛تغيير رفتاري را شتاب بخشيديد0 يك فرهنگ خوب را طراحي شيوه نظارت افراد

بر رفتار خودشان حفظ مي نمايد0اگر قرار باشد از كاركنان انتظار داشته باشيم قبول مسئوليت كنند بايد بدانند چگونه دارند كارشان را انجام مي دهند0طراحي سيستم هاي مسئوليت نيز ميتواند راه مّوثري براي گفتن اين موضوع به مشتري باشد كه شركتتان كار آنان را مهم تلقي مي نمايد0زيستن زيستن با يك فرهنگ؛ ايجاب مينمايد كه همه به شكلي پيشگيرانه به مشكلات بلقوه بپردازند0 آرماندوفلورس: ما چيزي را داريم كه به آن ((حمله شكاف)) مي گوييم0ابتداجايي را كه ميخواهيم باشيم تجزيه وتحليل مي كنيم؛ وسپس زمينه هايي را پيدا ميكنيم كه در آن جاميان آن هدف وجايي كه در حال حاضر قرارداريم يك شكاف عمده واساسي وجود دارد0آنگاه دست به حمله شكاف مي زنيم0حمله شكاف با ترسيم يك نقشه عملياتي در مورد چگونگي بستن شكاف آغاز مي شود؛وسپس با ماّمور نمودن تيمي از كاركنان براي اجراي اين نقشه ادامه ميابد0ازآنجا كه همه با فرهنگ زندگي مي كنند ؛تغيير تّاثيرگذارخواهد شد؛وبه افراد كار آزموده انرژي ميدهد وافراد تازه استخدام شده را دگرگون مي نمايد0 پاره اي اوقات صرفاً تغيير دادن فضاي فيزيكي تان ميتواند به پيشبرد يك تغيير فرهنگي كمك كند0كافي نيست به افراد بگوييم يك فرهنگ تازه براي مشتري مفيد است ؛براي واداركردن كاركنان به مشاركت كامل؛ آنان نيز بايد مشاهده نمايند كه ارزش هاي تازه تا چه اندازه برايشان مفيد است0اكنون چند نهي اشخاصي وجود دارند كه استدلال مي كنند كه تغيير فرهنگي غير ممكن است؛استدلال ميكنند كه ارزش ها ورفتارهابيش از آن در عمق وجود افراد ريشه دوانيده كه از آنان انتظار تغيير كردن داشت0انجام اين تغيير يك بخش لازم كار طرح ريزي دوباره

است0ليكن باشوق وذوقي كه براي وفق دادن خودتان با زندگي در كنار مساله فرهنگ داريد ؛نمي توانيد اين پنج نهي را ناديده بگيريد:1-بااشخاصي كه ازتغييردادن رفتارشان خودداري مي كنند؛ به ويژه اگر كارشان براي دستيابي به هدف هاي طرح ريزي دوباره تان اهميت دارد مدت طولاني به سر نبريد0تحمل رفتارهاي كهنه از سوي شما نشانه آن است كه در خصوص تغيير جدي نيستيد02- مطلب فوق شامل تمام اشخاص؛مديران؛ونيز كارگران ميشود0 اين يك دموكراسي تازه است!3- توقع نداشته باشيد اشخاص چگونگي رفتارشان را تغيير دهند مگر آن كه كاري را كه انجام مي دهند تغيير داده باشند؛يعني بايد كارشان طوري طراحي شود كه به آنان اجازه دهد به گونه اي متفاوت عمل كنند04- انتظار نداشته باشيد تغيير فرهنگي فوراً اتفاق بيفتد0هرچند امكان دارد به نتايج پيش از موعدي دست پيداكنيد0يك تغيير فرهنگ كامل را معمولاً بر حسب سال(به طور خوش بينانه چند سال) اندازه مي گيرند تا بر حسب ماه5- مجموعه اي از ارزش هاي تازه يابهنگام راتشريح نكنيدتا بعداًناچار شويد براي حمايت از آنهادر طرح ريزي دوباره فرايندهاي مديريتي تان تاخير نمائيد0فصل هشتم: كارمان را چگونه انجام خواهيم داد؟ دليلي كه مديران عملاً ميتوانند دربازارهاي امروز تشكيلاتشان را اداره كنند-يعني در مسابقه اي شركت كنند كه با سرعت بالا آغاز مي شودوبعد به تدريج بر سرعت آن افزوده ميشود-اين است كه تنها نيستند آنان ((ما)) هستند0((ما)) بازير دستانمان (اگر اين واژه درستي باشد) ((ما)) با روسامان (اگر واژه درستي باشد)و((ما)) همگنانمان(كه مسلماًواژه درستي است)0امروز در برخي از سازمان ها واژه؛ درست واژه همكاران است كه شايد در ميان تمام واژه ها بهترين واژه باشد0همكاري ؛تشريك

مساعي؛همياري-تمام اين رابطه ها؛ هر يك به نحوي يكي از قواعد اساسي اين كتاب را تشكيل ميدهند0درك اين رابطه ها وعمل كردن بر مبناي آنها همواره ثمر ميدهد-به شكل الهام؛ پشتيباني ؛وروحيه؛ يعني شرايط معنوي اوليه موفقيت0 ليكن از لحاظ عملي ؛تشريك مساعي صرفاً آن چيزي است كه ما براي به انجام رساندن كارمان برآن نياز داريم0در خصوص چه نوع كاري داريم صحبت مي كنيم؟ هر كسب وكاري داراي تعدادي فرايند محوري است:فرايند پديدآوري محصول جديد؛فرايند خدمات مشتري؛فرايندانجام سفارش وپنج فرايند محوري مديريتي وجود دارد:بسيج كردن؛توانايي دادن؛تعريض هدفها؛اندازه گيري وبرقراري ارتباطبسيج كردن بسيج فرايندي است كه بااستفاده ازآن يك شركت وافرادش راحداقل تامرحله اي جلو ميبرند كه تغييراتي را كه طرح ريزي دوباره ايجاب مي كندبپذيرند-وحداكثرتاجايي كه آماده ومايل باشند اين تغييرات را تحقق بخشند0درفصل 4 آن چرا كه بايد مديران در راه يك چنين كوششي صرف كنند مورد بررسي قراردادم: ضرورتاً يك تلاش خالصانه سرتاسري در شركت براي ايجاد رغبت با استفاده از دليل ومنطق؛ ويك تصوير حركت انگيز از آينده است چرا؟0 زيرا كاركنان براي آن كه بتوانند هم كاري را كه انجام مي دهند وهم چگونگي رفتارشان تغيير دهنده بايدشرحي مفصل وخالصانه از دليل ومورد موجود براي تغيير وديدي از آينده كه بهتر از حال باشد در دست داشته باشند0اما ممكن است هنوز يك مسّاله درباره بسيج مبهم مانده باشد:مسّاله كوچك كردن0متّاسفانه؛ اغلب ثابت شده است كه تنها هدف بسيج كاهش هزينه ميباشد0متاسفانه از نظر مدير يك تشكيلات گفتن جمله (بيائيم براي كاهش هزينه بسيج شويم!)تا اندازه اي شبيه به اين جمله است (آيا كسي براي كفن ودفن آماده است!)توانايي دادن اين

كافي نيست كه براي تلاش (روز نو) هر روز افرادتان را بسيج كرده؛ به آنان نيرو بدهيد؛وآماده ومشتاق نماييد0ناچاريد به آنان وسيله بدهيد0اين امر نياز به دادن توانايي دارد؛مستلزم طراحي دوباره كار به صورتي است كه افراد بتوانند مهارتها قابليتهاشان را تا اعلي در حدي ممكن اعمال نمايند-سپس عقب بروند وبگذارند اتفاق افتد-البته در اينجا واژه رايج ترتفويض اختيار كردن بوده است0طرح ريزي دوباره ايجاب مي كند كه مديران به افراد تفويض اختيار كنندتاكار جديد اجرايي وهر كاري را كه براي خدمت به نيازهاي مشتري لازم است انجام دهند0 ليكن براي انجام اين جابجايي مديران ناچار بايد چيزي را تسليم كنند0نه اختيار را؛ بلكه چيزي كاملادقيق؛يعني كنترل را0اين ميتواند باعث ترس شود0آنان كه تصميم مي گيرند به تغيير عمل كنندتناقض زيباي كنترل را كشف خواهند نمود:بهترين راه به دست آوردن كنترل دست كشيدن از آن مي باشد0تعريف كردن هدف ها تعريف كردن آرزوي يك شركت فرايندي است كه زمان پيدايش حرفه اي به نام مديريت در دستور كار مديريتي قرار داشته است به عبارت ديگر فكر((مديريت بر اساس هدف)) از قديم بوده است0 ليكن اين فرايند در چارچوب تاريخي حاضر حوزه عمل وفوريت تازه اي را پذيرفته است0تعيين هدف يك ابزار مديريتي است0اما متخصصان طرح ريزي دوباره مي دانند كه تعيين هدف مي تواند روشي نيرومند براي تغيير نمادها-يا روش هاي نمادي شده انجام كارها-باشد0 شايد بهترين نمونه تعيين هدف معتدل كه اين روزها مشاهده مي كنيم كوچك كردن شركت واخراج كاركنان باشد0كاهش دادن مخارج سرانه ورهاشدن از قيد وظايفي كه گفته ميشود؛غير ضروري است؛وجز ايجادزحمت حاصلي ندارداز لحاظ نظري كاملاً آسان است0ممكن است درباره

سخنان موافق ومخالف انجام اين كار مدتي دراز به شدت فكر كنيداما هنگامي كه اين را انجام داديد ميتوانيد فكر آن را از سر بيرون نمائيد؛مجبورنيستند درباره عملياتي كه از آن دست كشيده ايد نگران باشيد0كندن شاخه خشك اجازه ميدهد جنگل سبز رشد كند؛آيا چنين نيست؟ سرانجام؛ ايجاد تغيير ريشه اي از طريق تعيين هدف ريشه اي به مديري كه آن را به اجرا در مي آورد يك رضايت باطني مي دهد0اندازه گيري كمك بزرگ طرح ريزي دوباره به فرايند مديريتي اندازه گيري اين بوده است كه به حسابداري كمك كرد تا روي آنچه واقعاً براي كسب وكار مهم است متمركز شود0درنهايت ماعملكرد شركت را اعم از عملكرد كاركنان ؛محصولات؛ يا فرآيندها رابرحسب نتايج حاصل از آنها براي مشتري است كه ميتوانيم اندازه گيري كنيم؛نتايجي كه ممكن است موجب رضايت خاطر مشتري يا عدم رضايت وي گردد0بنابر اين مهمترين اندازه گيري قضاوت مشتري است0برقراري ارتباط درست همانگونه كه در كيفيت ونحوه ((تعيين)) هدفمان در طرح ريزي درباره يك ياچند تفاوت وجود دارد؛در كيفيت ونحوه ارتباط برقرار كردنمان هم يك چيز متفاوت هست0من اين را ((اصالت)) مي نامم وكاش ميدانستم چگونه آن را تعليم دهم0 اصالت به راست گوئي وروراستي ارتباط دارد؛به فصاحت ارتباط دارداما؛به گمان من ؛بيشتر به طرز بيان شخصيت متمايز-كه شما باشيد-ربط پيدا ميكند0 اين ارتباطات درست يعني گوش كردن؛پاسخ دادن؛مقابله نمودن؛ابراز وجود كردن ومنازعه نمودن است كه افراد را به صورت يك جامعه گرد يكديگر مي آورد؛ جامعه اي كه همواره درگير فرايندجاوداني تغيير است0فصل نهم: اشاره به موارد مناسب- تفكر در باره فرآيندهاي مديريت نسخه هايي كه من يا هر كس

ديگر براي فرآيند هاي مديريتي تجويز مي كنيم همه خوب ومناسبند؛نكته مهمي كه بايد به ياد داشت اين است كه؛دروقت مناسب اين نسخه ها را نيز بايد در روشنايي يك روز نو مورد قضاوت قرار داد0شايد از شنيدن اين سخن خوشحال شويد كه برخي چيزها هست كه تغيير نمي كند ؛مقوله هاي گسترده كار صرفاً مديريتي از جمله اين چيزها است0مديران كار توانايي دادن وبرقراري ارتباط با كاركنان؛ از جمله كاركنان مديريتي را؛ همان گونه كه همواره ادامه داده اند ادامه خواهند داد0توانايي دادن توانايي دادن مساوي است با يادگيري مشاهده اشتباهات به عنوان جزئي از فرآيند يادگيري امري است اجتناب ناپذير0توانايي دادن يعني رها ساختن از كنترل0 يك اقدام نمادين مي تواند معناي بالقوه اين علامت باشد كه شما واقعاً رها كرده ايد0 توانايي دادن يعني اين كه همواره بايد كنترل را به خط مقدم انتقال داد0ايجاد راه بندان در ميانه سازمان اين نهضت را متوقف ورفتارهاي ديرينه را تشويق مي نمايد0 س__ال ها آرزو داشته ايم (سازمان در حال آموزش) ايجاد كنيم0اشكال كار اين بوده است كه طراحي كارمان ؛وايدئولوژي هاي مديريتيمان؛اجازه نداده است چنين سازمان هايي كه پديد آيند0طرح ريزي دوباره مي خواهد اين گونه سازمان ها شكوفا شوند0 تفكيك كردن اين امر به مديران كه كاري را كه در آينده اداره خواهند كرد عملاً انجام دهند قوي ترين تجربه يادگيري است 0 توانايي دادن يعني از ميان بردن موانع است وپاگير اداريي كه توانايي كارگر را به كمك كردن وتمايل مشتري را به كمك شدن جدا مي كند0 مراقب عنوان ((شخص مسئول)) باشيد0آيا اين شخص كسي است كه واقعاً قادر است

كمك كند؛يا اين كه شخصي است كه نام وي بر حسب اتفاق پست مربوطه را در نمودار سازماني اشغال مي كند؟ كاركنان بايد بدانند كه به نظراتشان گوش داده مي شود وچنانچه نظرات شايسته اي باشند به آنها عمل مي شود:اگر اين را بدانند؛بسيج خلاقيت افراد در مقياس گسترده اي امكان پذير ميشود0 من اعتقاد ندارم كه استفاده از استعاره مربي هميشه سودمند مي شود؛ليكن در اينجا توصيف مناسبي از توانايي دادن وجود داردكه در آن كمتر از حد معمول از اين استعاره به شكل گمراه كننده استفاده مي شود0 توانايي دادن؛ مانند تمام فرآيندهاي دوباره طرح ريزي شده بايد هميشه ادامه يابد تا موفقيت آميز باشد؛وبايد شامل همه شود0تعريف كردن مشتريان علاقه اي به تعريف شما از يك كار خوب ندارند0آنان فقط مايل نيستند هيچ گونه اشتباهي در مورد حتي يكشاهي از پولشان رخ دهد0بنابراين هدفتان را اشتباه صفر قراردهيد0 معيارهاوهدفهاتان را از نقطه نظر مشتري تعريف كنيد0نتيجه اين كه به شكلي ناممكن بلند پروازانه خواهند بود؛اما درحين كوشش براي تّامين اين معيارها وهدفها ممكن است كاملاً به ((ناممكن )) دست يابيد0 در اين طرز تفكر كه ((بهتر است بهترين فرد برنده شود))ترديد نماييد0اين ترديد در اينجا به معناي متفاوت در برابر وسوسه تعريف فرآيندهاي كاري ومسئوليتها در جهت قراردادن يك واحد در رقابت با واحدهاي ديگر است0مشتريان ما درخواست دارند كه ما يك شريك واحد باشيم0 كالا وخدمات خود را از اين ديدگاه تعريف كنيد كه مشتري چه ميخواهد ؛نه از اين ديدگاه كه شركت چه ميتواندانجام  دهد0اندازه گيري اندازه گيري هاي عملكرد به نحوي گريز ناپزير؛ وپاره اي اوقات خارج از حيطه

آگاهي ؛به سمت تقويت وضع داخلي موجود ميل مي كنند0همواره به ياد داشته باشيد كه اندازه گيري نهايي ؛اندازه گيري رضايت مشتري است0 اندازه گيري رضايت مشتري در عين حال مي تواند راه مّوثري براي حفظ تماس مديران با بازار باشد0 چنانكه عملكرد شخصي را اندازه مي گيريد0 اطمينان حاصل كنيد كه از اشخاص پرس وجو مي كنيد كه آگاهي دارند0طرح ريزي دوباره به معناي هرج ومرج نيست0كنترل اضافي مسئوليت اضافي در پي دارد-عملكرد خودگردان را بايد اندازه گرفت0 ونياز به تكنيك هاي مختلف اندازه گيري است0 فرآيندهاي اندازه گيري عملكرد را بايد بر اساس اين فرض طراحي كرد كه كاركنان توان بالقوه انجام كار جديد را دارند اين فرآيند ها بايد تشويق كننده باشند؛ نه تنبيه كننده0 پرواضح است كه:فرآيندهاي اندازه گيري وپاداش بايد فرهنگي را كه ميخواهيد به وجود آوريد تقويت كند0برقراري ارتباط رساندن پيام طرح ريزي دوباره با معرفي دليل تغيير آغاز ميشود-بگذاريم كاركنان بدانند ((چرا))0سپس بايد به آنان ((چه چيز)) وچگونه –تّاثير مشخص روي زندگي شان –راگفت0 ((چرا)) ي تلاش طرح ريزي دوباره ما به اجرا درآوردن اين  بيان نامه رسالت باتمام نيرو وتوانمان بود0اين جريان تازه ارتباطات؛ براي بسياري از مديران مياني نيز كه لازم است به آنان نشان داده شود كه تقسيم آگاهي تا چه اندازه به صلاحشان است ؛ميتواند تهديدكننده باشد0 هيچ فرآيندارتباطي وجود ندارد كه بسيار بد يا بسيار خوب باشد0بنابراين از همه آنها از ساده ترين نوع يعني محاوره گرفته تا پيچيده ترين آن يعني گفتگوي تلويزيوني كه در آن بالاترين مقام اجرايي به عنوان مجري عمل كند ميتوان استفاده كرد0جمله اي است كه ميگويد دانايي

توانايي است0 ليكن دانايي به اين سادگي ها حاصل نمي شود0بافكر كردن به دست مي آيد0وتمام آنچه راكه ما بايد درباره اش فكر كنيم اطلاعات است 0بنابراين اطمينان پيداكنيد كه اطلاعات ((به همه جا برسد))يك خطر ديگر: آنرا نمي توانيد ببينيد طرح ريزي دوباره شركت درباره فرآيند هاي عملياتي گفت وگو مي كند- فرآيند هايي كه براي خود قابليت لمس وجنسيت دارند0 مواظب باشيد : مابراي اجراي طرح ريزي دوباره فرآيند مديريتي بيشتر از طرح ريزي دوباره فرآيند عملياتي نياز به انضباط داريم0حتي تا وقتي كه ابتكار اتمان در خصوص ايجاد تغيير شديداً دچار وقفه نشود ممكن است همكارانمان آگاه نشوند كه كار روي آنان را متوقف ساخته ايم0فصل دهم: با چه نوع افرادي مي خواهيم كار كنيم؟ اين پرسش در روزگار((ماشين )) سازماني قديمي بسيار ساده تر به نظر مي رسيد:شماافراد را استخدام ميكرديد تا برايتان كار كنند؟بنابراين آنان را انتخاب مينموديد؛درباره شان قضاوت مي كرديدوبه آنان به خاطر توانائي شان در انجام دادن وظيفه اي خاص مزد ميدادند0 اين روش ديگر موثرنيست:طرح ريزي دوباره ايجاب مي كند كه ما افراد را استخدام كنيم تا به منزله بخشي از يك جامعه با آرزوها؛آرمانها واعتماد مشترك با ماكار كنند0 توانايي انجام دادن يك وظيفه خاص كافي نيست؛امروز ما به افرادي نيازمنديم كه با هرفرآيندي كه تماس پيدا مي كنند ارزشي به آن اضافه كنند؛وارزشها را وارد شركت ما نمايند0 براي اين منظور داشتن اين تغيير بايدفرآيند هاي مديريتي گزينش ؛قضاوت وپرداخت مزد را طرح ريزي دوباره نمود هر فرآيندي بايد به نوبه خويش تبديل به يك ابزار طرح ريزي دوباره شود-وهستند پيماني كه ما مديران

با جامعه بزرگترمان داريم0 ((بيان نامه آرزوها))(اعتقادات را برت دي.هاس) مديريت را متعهد به ترويج ومتجلي ساختن انواع رفتارهاي زير مينمايد:* ((صراحت؛گشودگي دربرابر تّاثير؛ تعهد به موفقيت ديگران؛وميل به اعتراف به سهم خودمان در مشكلات))*استفاده از نيروي كار متنوع (از نظر سن ؛جنس؛گروه قومي وغيره)در تمام سطوح سازمان* قدرشناسي بيشتر –هم مادي وهم معنوي –از افراد وتيم هايي كه به موفقيت ما كمك ميكنند000 كساني كه خلق مي كنند ونوآوري دارند وكساني كه به طور مستمر نياز هاي روزمره كسب وكار را تامين مي نمائيد0* شفافيت هدف ها؛وعملكرد شركت؛واحد وفرد0كاركنان بايد بدانند از آنان چه انتظاري وجود دارد بازخوربه موقع وصميمانه دريافت دارند0* بيشتر شدن اقتدار ومسئوليت كساني كه از همه به محصول ومشتري نزديكتر هستند0ما از طريق هدايت فعالانه؛ مسئوليت اعتماد وقدرشناسي به درون سازمان؛مي توانيم توانايي هاي تمام كاركنانمان را تجهيز وآزاد نمائيم0گواهي مديران برجسته در اين زمينه بسيار مثبت ورساً است0* شما ناچاريد به نيروي كار اعتماد كنيد0اگر اعتماد نكنيد كار خوبي نكرده ايد0* تمام شركت ها خواب 0000 ابتكار را مي بينند؛ليكن به ندرت به آن دست پيدا مي كنند0دليل: كنترل خيلي زياد نظارت بسيار شديد كاركنان را روي صحنه خاموش مينمايد0به آنان احساس محدوديت ؛ترس ومزاحمت دست مي دهد0* خالي از لطف نيست بگوييم كه شما بايد از مغز ؛قوه تخيل وايثار كاركنان بهره برداري كنيد0آنان كارشان را بهتر از شما مي دانند0شخصي كه در كارخانه يا پاي دستگاهي كار مي كند بيش از آن كارمند اداري كه در دفتر نشسته است درباره آن بخش از فرآيند چيزمي داند0* كاركنان :تنهامزيت بلند مدت* موفقيت مابستگي به كاركنان پركاري دارد كه

بايكديگر در يك محيط امن وسالم كار ميكنند؛محيطي كه در آن به تنوع ؛تكامل وكار تيمي ارزش داده ميشودواز آنهاقدرداني مي گردد0* كاركن؛فرآورده؛سود000 اگر ما از كاركنان مراقبت كنيم؛ فرآورده هايي به وجود خواهدآمد؛ وسود هايي را به دنبال خواهد داشت0* از كاركنانمان مراقبت كنيم؛ آنان؛ به نوبه خويش؛ خدمت بي عيب ونقص مورد نياز مشتريانمان را ارائه خواهند كرد؛مشترياني كه با سود آوري لازم براي تّامين آتيه مان به ما پاداش خواهند داد0كاركن-خدمت-سود؛ اين سه واژه از زير بناي اصلي شركت است0نيروي كار جديدكارفرمايان طرح ريزي دوباره مي خواهنددرباره موارد زير آگاهي داشته باشند:* توانايي شما در برقراري ارتباط0آيا ميتوانيد درباره آنچه مي خواهيد ونياز داريد صريح باشيد؟آيا متوانيد به ديگران تعليم يا مشورت بدهيد؟* درك متقابل شما0آيا شما ميتوانيد به افرادي كه داراي پيشينه؛قوميت يا مذهب متفاوتي هستند اعتماد كرده به آنان احترام بگذاريد؟آيا مي توانيد با زنان يا مردان كار كنيد؟از نظر اعتماد كردن وقابل اعتماد بودن؛از نظر احترام متقابل واحترام شخصي ؛ از نظر تجاوز؛از نظر درستكاري وامانت؛از نظر همكاري؛ در چه جايگاهي هستيد؟* اعتماد به نفس شما0 چگونه تصميم مي گيريد-بدون فكر يا با تّامل وانديشه ؟آيامي توانيد پيش قدم شويد؟* تدبير وسازگاري شما0آيا شما فردي هستيد متكيبه نفس ؛متكي به ديگران؛يا هر دو؟آيا از نظر ذهني وبدني فرز وچابك ؛واز لحاظ منش وشخصيت فردي ثابت واستوار هستيد؟* كيفيت هاي رهبري0 آيا مي توانيد از ديگران اقتدار گرفته؛وبه ديگران اقتدار بدهيد؟آيا قادريد درباره اشخاصي كه با آنان كار ميكنيد بر اساس عملكردشان وتنها عملكردشان؛داوري نموده وبه آنان مزد بدهيد؟ يكي از دلايل ادامه افزايش موانع استخدامي در اين شركت اين

است كه داريم ياد ميگيريم براي موفقيت در اينجا واقعاً به چه چيزيهايي نياز است0 ما اگر نه در پي شايستگي بارز براي رهبر بودن؛باري دست كم به ميزان بسيار زيادي در پي قابليت يادگيري براي رهبر بودن هستيم0وقتي كه ميگوييم خودگردان؛مقصودمان آن روزي نيست كه شما سر كار مي آييد؛مقصودمان توانايي خودگردان شدن است0اين به معناي توانايي دادن بازخورد به همقطاران؛اداره كردن عملكرد در سراسر تيم؛ اداره كردن عملكردفردي؛اداره كردن مشكلات غيبت؛به عبارت ديگر؛شمار قابل ملاحظه اي از انواع مسائلي كه مدير در يك سازمان نسبت با آن سر وكار دارد- ميباشد0ما از تيم ها واعضاء تيم انتظار داريم به اين امور بپردازند0بنابر اين شما در اينجا رويه هم رفته يك شخص متفاوت هستيد0آموختن و پروردن من از آموزش وپروش شروع مي كنم چرا كه در بحث هايم با مشتريان عادي ترين پرسشي كه در ارتباط با كاركنان مطرح مي نمايد به آموزش پذيري كارگران ومديران فعلي در زمينه روشها؛وسايل؛وهدف هاي طرح ريزي دوباره مربوط مي گردد0 اين روزها اصطلاح معمول براي اين گونه آموزش ((بازآموزي مهارتها)) است؛اما اين اصطلاح به نظرمن بسيار محدودومكانيكي است0 ((مهارت)) توانايي هاي خاص فني؛ ومبنتي بر دانش را پيشنهاد مي نمايند؛رفتار هاي اجتماعي(يا فرهنگي) گسترده را پيشنهاد نمي كند؛توانايي هاي عمومي مديريتي را هم پيشنهاد نمي كند0 اما در خصوص پيشوند ((باز)) در اصطلاح ((باز آموزي مهارتها)) به نظر من ما را ازبهترين وسودمندترين فرضي كه ميتوانيم درباره كارگران ومديرانمان به عمل آوريم-يعني؛اين فرض كه آنان همه؛دردرون خود؛داراي منابعي از فكر ومنش هستند كه لازم است از آن آگاه گردند-دور ميكند0تنها يك اصطلاح وجود دارد كه فرآيندي را

كه وابسته به اين منابع است توصيف مي نمايد-آموزش وپرروش0 تغيير تكنولوژي هنوز هم امروز فرآيندهاي آموزشي را به حركت مي آورد؛ ليكن با دو تفاوت0 تفاوت نخست اينكه تغيير با سرعت وشدتي در هم شكننده روي ميدهد كه در گذشته دهها سال طول ميكشيد كه نقش خود را پايان دهد واكنون تنها چند سال يا چند ماه طول ميكشد0 تفاوت دوم اين كه تصور ما از تكنولوژي بسط پيدا كرده ومسائل مديريتي را در بر ميگيرد0پرداخت طرح ريزي دوباره تاكيد دارد كه ديگر نبايد به روش قديمي به كاركنان به خاطر وقتي كه به عنوان وابستگان ماشين سازماني صرف ميكنند؛پولي پرداخت كرد0در عوض بايدبه آنان به خاطر ارزش يا ارزشهايي كه به كسب وكار مي افزايند حقوق داد0همچنين طرح ريزي دوباره بر اين نكته پافشاري مي كند كه روش هاي پرداخت را ميتوان وبايد به طور تجربي؛جسورانه وبه دقت؛ وبه عنوان يك ابزار مديريت براي ايجاد تغيير؛وتقويت وتغيير مورد استفاده قرارداد0يعني تغييري كه هم به نفع فرد باشد وهم به نفع تشكيلات بزرگتركار0 فرآيند پرداخت يك ابزار طرح ريزي دوباره نيست؛يك جعبه ابزار است0در حقيقت كاتالوگي است از تمام ادوات يك جعبه ابزار كامل0كاركنان تازه را چگونه انتخاب مي كنيد؟ درست همانگونه كه فرآيندهاي پرداخت ابزارهاي متنوعي را در اختيار يك متخصص طرح ريزي دوباره قرار مي دهند؛فرآيند هاي گزينش واستخدام كاركنان جديد نيز ابزارهايي در اختيار وي ميگذارند0ديگر در پي پر كردن ((محل هاي خالي)) در نمودار سازماني نيستيم0از عهده هزينه آن بر نمي آييم0 از اين رو لازم است كار غربال كردن؛مصاحبه؛ وآزمون كاركنان احتمالي براساس ميزان توانايي آنان در كمك به

يك جامعه دوباره طرح ريزي شده استوارباشد0غربال كردن دربسياري از جوامع امريكايي واروپايي ؛مديران در بازاركار يك خريدار هستند؛از اين رو ميتوانند اغلب در ابتدا با تلفن ؛به سرعت از عهده غربال كردن متقاضيان كار برآيند0(ارزشهارا محك زدن)مصاحبه كردن مصاحبه رودرو هنوز هم ابزار لازم استخدام است؛اما اين كه تا چه اندازه ميتواند سودمند باشد بستگي به تّاثير پرسش ها ونظر مصاحبه گر دارد0توجه داشته باشيدكه مصاحبه خود يك آزموني دقيق از مهارت هاي ارتباطي وزيركي در ارتباط متقابل به شمار مي آيد- گو اين كه علاوه بر آن ازموني است از قدرت حافظه؛قوه تخيل واستعداد كلي وروحي0تمرين هاي (چه مي كرديد اگر) برخي شركت ها ترتيبي فراهم مي آورند تا كاركنان آينده در يك وضعيت فرضي به ايفاي نقش پرداخته ومشكلي را كه به وجود آمده حل نمايند0منظور از برخي از تمرين ها آن است تا روشن شودخود شخص –مثلاً در ارتباط با درخواست غير عادي يك مشتري ؛يا شكستن رويه هاي مرسوم-ممكن است چگونه رفتار كند0برخي تمرين هاي ديگر به اين منظور انجام ميشوند تا توانايي نامزدهاي استخدام را در همراهي با ديگران مورد آزمايش قرار دهند0كساني را كه نمي خواهيد با آنان كار كنيد چه مي كنيد؟ جريان عمده در مشاركت افراد همرديف در فرآينداستخدام اين است كه ميخواهند با كساني كار كنند كه (فكر مي كنند)شبيه خودشان هستند0شايد كسي را كه در كار بسيار بهتر از ايشان است نخواهند0حتي ممكن است دوست نداشته باشندكه كسي بسيار برتر باشد0هرچند اين امر نادرتر است0ممكن است آنان كسي را بخواهند كه داراي سابقه؛قوميت وجنسيت مشابه باشد0بر سرقرارداد اجتماعي چه آمد؟بهترين كوشش يك شركت نمونه:*

مهاجم در پي گيري انديشهاي تازه؛خدمات تازه؛محصولات تازه؛وبازارهاي تازه- والبته مشتريان تازه* كوشا در پي گيري يك فرهنگ تمايل* بهتر وبهتر وبهتر در كاري كه انجام مي دهم-هم كار عملياتي مان وهمكاري مديريتي مان* عادل؛باانصاف وگشوده در روابط مان با كاركنانبهترين كوشش يك كارمندنمونه:* سهمي در پديد آمدن انديشه هاي تازه؛خدمات تازه؛محصولات تازه؛بازارهاي تازه ومشتريان تازه داشته باشيم0* از مهارت ها وقابليت هايم در خدمت مشتريانمان بهره برداري نمايم0* در فرهنگ تمايل مشاركت كنم* كارم را بهتر وبهتر انجام دهم وكمك كنم ديگران هم كارشان را هر چه بهتر انجام دهند* در روابطم با كاركنان اين شركت عادل؛باز ومنصف باشم0فصل يازدهم: اشاره به موارد مناسب- چگونه انتخاب كنيم؟ استخدام واخراج ؛يعني آن امتيازات ديرينه مديريتي اكنون با استفاده از جعبه ابزاري تازه از فرآيندها وپيماني نو ميان شركت وكاركنان شركت وكاركنانش تعديل مي شود0چهار روش منابع انساني كه اصول طرح ريزي دوباره را شامل مي شود:1-    نخست كار؛((مديريت منابع انساني)) به خط مقدم انتقال يافته است0خود-مديران ومديران فرآيند ونيروي انساني مسئوليت اين امر را برعهده گرفته اند0آنان شايد از كاركنان قسمت منابع انساني كمك بگيرند؛اماكار تازه مستلزم اقتدار ومسئوليت خط مقدم براي آموختن وپرورش دادن؛استخدام كردن ؛اندازه گيري نمودن وپرداخت كردن حقوق ومزاياي كاركنان است02-    اين روش هاي مردمي مهم از ارزشهاي فرهنگي نيرومندي چون صداقت؛اعتماد؛واحترام است03-    اساس طرح اين روش ها ارتباطات باز وتقسيم اطلاعات است04-    اين روش ها مبتني بر درك ارزش توانائي هاي بالقوه آدمي است ؛يعني اعتماد به اين كه زماني كه كاركنان از محدوديت كارهاي محدود وتقسيم شده فارغ باشند(با آموزش وپرورش) شايستگي تصاحب كامل كار جديد را پيدا مي

كنند0آموزش و پرورش انتظاراتي كه از ((مديران فرآيند ونيروي انساني)) وجو دارد از هميشه سنگين تر است0 پس از تعيين توانايي بالقوه رهبري؛آموزش وپرورش رسمي آغاز مي گردد0مهارت هاي رهبري را مي توان تدريس نمود0آموزش وپرورش بايد متضمن درك كارهمكاران كارگر باشد0دربازار درحال تغيير؛آموزش وپروش بايد مستمر وجامع باشد0 تاكيد طرح ريزي دوباره بر ارزش ها ورفتار كاركن به هيچ وجه يك امر ((اختياري)) نيست كه بتوان نديده گرفت؛ليكن جاي توانايي فني را هم نمي گيرد0شما بايد بداني كارتان را چگونه انجام دهيد0 تدريس يك راه نشان دادن اين واقعيت به كاركنان است كه تا چه اندازه در ارتباط هستند- در ارتباط با همكارانشان محصولات وخدماتشان ومشتريانشان0ليكن اغلب اوقات پي مي بريم افرادي را كه اميدواريم تعليم دهيم خودشان بهترين معلمان شركت هستند0 پيشرفت شخصي آگاهانه هم به نفع كاركنان است وهم به نفع شركت0 كار طرح ريزي دوباره تغييراتي ساختاري به وجود مي آورد0تغييراتي كه شايد براي مديران از كارگران باشد0 گمان مبريد كه در اين رهگذر مديران به حمايت كمتري نياز خواهند داشت0ممكن است كاملاً به حمايت بيشتري نيازمند باشند0 آموزش وپرورش مديران براي رويارويي با شرايط تازه اغلب مستلزم صرف تمام منابع تكاملي است كه يك ش____ركت مي تواند تا سر حد امكان فراهم آورد0 فرآيند توانايي دادن؛چون هر فرآيندي مستلزم وجود آموزش وپرورش ثابت در زمينه ارزشهاست؛آموزش وپرورش؛ كه اگر قرار است به هدف هايش دست يابد؛بايد در هر سطحي از شركت- به ويژه ؛شايد در سطح مديريتي- به اجرا در آيد0 آموزش وپرورش يك مدير اغلب وبه درستي از سه منبع حاصل مي شود: تدريس رسمي ؛كمك افراد همرديف؛ وانتظار

سازنده كارگران0 مديران؛ در ضمن اين كه نقششان تغيير مي نمايد بايد پذيرش اين حقيقت را ياد بگيرند كه آن چه مهم است مهارتهاي فني ومهارتهاي مربوط به روابط ميانفردي است؛كاري كه عملاً انجام مي دهند وارزش مفيدي كه به تشكيلات مي آورند؛ نه مقامشان در سلسله مراتب سازماني يك شركت بايد درخلال اين انتقال دردناك مديرانش را آماده سازد؛از آنان حمايت كندوتشخيص دهد برخي افراد دقيقاً اين كار را انجام نخواهند داد0استخدام كردن طرح ريزي دوباره مستلزم فرآيندهاي پيشرفته تر غربال كردن واستخدام نمودن است0روزگار مصاحبه ساده سرآمده در اينجا مجموعه اي از الزامات اين فرآيند ها ارائه ميشود:* نقشه اي برش ني از مهارتهاي فني ومهارت هاي مربوط به روابط ميان فردي تهيه كنيد0*به ياد داشته باشيد كه توانايي يادگيري يكي از مهم ترين قابليت هايي است كه به دنبال آن هستيد0* مشخص كنيد كدام روشهاي رسمي آزمون ميتواند درباره داوطلب استخدام به شما آگاهي لازم را بدهد* فرآيند مصاحبه را به گونه اي گسترش دهيد تا اعضاي تيمي را كه دواطلب قرار است بعدها با آنان كاركند در برگيرد0* هر قدر امكان داردنحوه عمل داوطلب استخدام را تحت شرايط كاري واقعي ياشبيه سازي شده مشاهده نماييد0* با خواستن تجربه گذشته از داوطلبان استخدام تعداد آنان را محدود نكنيد0اين امكان وجود دارد كه به كار جديد مربوط نباشد0 واحتمالاً منجر به حذف داوطلبان با استعداد گردد0* فرآيند استخدام را به گونه اي طراحي كنيد كه فرهنگ شما را به داوطلب نشان دهد ودر خلال اين فرآيند با وي مانند يك عضو شركت رفتار نماييد0داوطلب به روشني متوجه خواهد شد كار كردن براي شركت

شما چه معنايي دارد0 بايد با كساني كه با آنان مصاحبه مي كنيد محترمانه رفتار شود؛همان طوركه در صورت استخدام از آنان مي خواهيد تا با شما ومشتريان شما با احترام رفتار كنند0هيچ معنايي ندارد كه فرآيند استخدام راطرح ريزي دوباره كرده؛سپس آن را با ارشديت يا سلسله مراتب سبك قديمي تضعيف نماييم0پرداخت برنامه هاي جبران خدمت بايد هم هدفهاي كسب وكار وكارتان را تقويت كند وهم پشتوانه فرهنگي باشد كه آرزوي دستيابي به آن را داريد0پاداش تشويقي ابزار مهمي است0مراقب باشيد مقياس هايي عملكرد روشن وساده باشند تا سوء تفاهمي در خصوص هدفهاتان به جود نيايد0 شما بايد آماده باشيد از فرآيندهاي ارزشيابي عملكرد براي تعليم فرهنگتان استفاده كنيد حتي زماني كه انجام چنين كاري منصفانه به نظر نرسد0در غير اين صورت بايد درباره اصول وفرهنگتان دوباره فكر كنيد0 اين نمونه اي است از زندگي كردن با پرسش0پيمان تازه اين مطلب مهمي است كه همواره بايد به فرد احترام گذارد-تمام افراد؛ ليكن به ويژه آن افرادي كه خير شركت رابر پيشرفت شخصي مقدم مي دارند0 اگر به كاركنان اجازه داده شود در حل مناقشات مشاركت داشته باشند احتمال بيشتري وجود دارد كه پيمان تازه را بپذيرند0 پيمان تازه تنها درباره پايان توام با احترام رابطه ميان شركت وكاركنان نيست0 اين يك ميثاق دائمي با هر كارگري است0 مستلزم زندگي كردن با فرهنگ شركت است0فصل دوازدهم انقلاب دوم در مديريت انقلاب اول در مديريت قدرت را جا به جا كرد. انقلاب دوم آزاديمان را به ما خواهد داد.

تاريخ انبيا

تأليف: سيد هاشم رسولي محلاتي – تلخيص: مهدي نيك نژاد و حسين يعقوبي

خلاصه كتاباقرا بسم ربك الذي

خلق 1خلق الانسان من علق 2اقراوربك الاكرم3 الذي علم باالقلم4 علم الانسان مالم يعلم5كلا ان الانسان ليطغي6 ان راه استغني   7 ان الي ربك الرجعيتهيه كنندگان :مهدي نيك نژاد     حسين يعقوبيمنبع:تاريخ انبيا تاليف دانشمند محترم اقاي حاج سيد هاشم رسولي محلاتي جلد سوم انتشارات علميه اسلاميه آخرين كسى كه از طايفه جرهم در مكه حكومت داشت ودر جنگ با خزاعه شكست خورد شخصى بود بنام عمرو بن حارث كه چون ديد نمى تواند در برابر خزاعه مقاومت كند وبزودى شكست خواهند خورد بمنظور حفظ اموال كعبه از دستبردديگران بدرون خانه كعبه رفت و جواهرات و هداياى نفيسى راكه براى كعبه آورده بودند و از آنجمله دو آهوى طلائى و مقدارى شمشير و زره و غيره بود همه را بيرون آورد و بدرون چاه زمزم ريخت و چاه را با خاك پر كرده و مسدود نمود و برخى گفته اند:حجر الاسود را نيز از جاى خود بركند و با همان هدايادر چاه زمزم دفن كرد،و سپس بسوى يمن گريخت و بقيه عمر خود را با تاسف بسيار در يمن سپرى كرد.اين جريان گذشت ودر زمان حكومت خزاعه و پس از آن نيز در حكومت اجدادرسولخدا«ص كسى از جاى زمزم و محل دفن هدايا اطلاعى نداشت و با اينكه افراد زيادى از بزرگان قريش و ديگران درصدد پيدا كردن جاى آن و محل دفن هدايا بر آمدند اما بدان دست نيافتند و بناچار چاههاى زيادى در شهر مكه و خارج آن براى سقايت حاجيان و مردم ديگر حفر كردند و مورد استفاده آنان بود. عبد المطلب نيز پيوسته در فكر بود تا بوسيله اى بلكه بتواندجاى چاه را پيدا كند و آنرا حفر نموده اين افتخار را نصيب خودگرداند،تا اينكه روزى در

كنار خانه كعبه خوابيده بود كه درخواب دستور حفر چاه زمزم را بدو دادند،و اين خواب همچنان دو بار و سه بار تكرار شد تا از مكان چاه نيز مطلع گرديد و تصميم به حفر آن گرفت. روزى كه مى خواست اقدام به اين كار كند تنها پسر خود راكه در آنوقت داشت و نامش حارث بود همراه خود برداشته وكلنگى بدست گرفت و بكنار خانه آمده شروع بكندن چاه كرد. قريش كه از جريان مطلع شدند پيش او آمده و بدو گفتند:اين چاهى است كه نخست مخصوص به اسماعيل بوده و ما همگى نسب بدو مى رسانيم و فرزندان اوئيم،از اينرو ما را نيز دراين كار شريك گردان،عبد المطلب پيشنهاد آنانرا نپذيرفته وگفت:اين ماموريتى است كه تنها بمن داده شده و من كسى رادر آن شريك نمى كنم،قريش به اين سخن قانع نشده و درگفتار خود پافشارى كردند تا بر طبق روايتى طرفين، حكميت زن كاهنه اى را كه از قبيله بنى سعد بود و در كوههاى شام مسكن داشت،پذيرفتند و قرار شد بنزد او بروند و هر چه او حكم كردگردن نهند،و بهمين منظور روز ديگر بسوى شام حركت كردند ودر راه به بيابانى برخوردند كه آب نبود و آبى هم كه همراه داشتند تمام شد و نزديك بود بهلاكت برسند كه خداوند از زيرپاى عبد المطلب يا زير پاى شتر او چشمه آبى ظاهر كرد و همگى از آن آب خوردند و همين سبب شد كه همراهان قرشى او مقام عبد المطلب را گرامى داشته و در موضوع حفر زمزم از مخالفت باوى دست بردارند و از رفتن بنزد زن كاهنه نيز منصرف گشته،بمكه باز گردند. و در روايت ديگرى است كه عبد المطلب چون مخالفت

قريش را ديد بفرزندش حارث گفت:اينان را از من دور كن و خود بكارحفر چاه ادامه داد،قريش كه تصميم عبد المطلب را در كار خودقطعى ديدند دست از مخالفت با او برداشته و عبد المطلب زمزم را حفر كرد تا وقتى كه بسنگ روى چاه رسيد تكبير گفت،وهمچنان پائين رفت تا وقتى آن دو آهوى طلائى و شمشير و زره وساير هدايا را از ميان چاه بيرون آورد و همه را براى ساختن درهاى كعبه و تزئينات آن صرف كرد،و از آن پس مردم مكه وحاجيان نيز از آب سرشار زمزم بهره مند گشتند. گويند:عبد المطلب در جريان حفر چاه زمزم وقتى مخالفت قريش و اعتراضهاى ايشان را نسبت بخود ديد و مشاهده كرد كه براى دفاع خود تنها يك پسر بيش ندارد با خود نذر كرد كه اگرخداوند ده پسر بدو عنايت كرد يكى از آنها را در راه خدا-و دركنار خانه كعبه-قربانى كند،و خداى تعالى اين حاجت او رابرآورد و با گذشت چند سال ده پسر پيدا كرد كه يكى از آنهاهمان حارث بن عبد المطلب بود و نام نه پسر ديگر بدين شرح بود: حمزه،عبد الله،عباس،ابو طالب-كه بگفته ابن هشام نامش عبد مناف بود-زبير،حجل-كه او را غيداق نيز مى گفتندمقوم، ضرار،ابو لهب.داستان ذبح عبد اللهفرزندان اظهار كردند:ما در اختيار تو و تحت فرمان توهستيم.عبد المطلب كه آمادگى آنها را براى انجام نذر خودمشاهده كرد با تولد يافتن حمزه و عباس عدد پسران عبد المطلب به ده تن رسيد،و در اينوقت عبد المطلب به ياد نذرى كه كرده بود افتاد،و از اينرو آنها را جمع كرده و داستان نذر خود را به اطلاع ايشان رسانيد. آنانرا بكنار خانه كعبه آورد،و براى انتخاب يكى از ايشان

قرعه زد،و قرعه بنام عبد الله در آمد،كه گويند: عبد الله از همه نزد او محبوبتر بود. در اين هنگام عبد المطلب دست عبد الله را گرفته و با دست ديگر كاردى بران برداشت و عبد الله را بجايگاه قربانى آورد تا درراه خدا قربانى نموده بنذر خود عمل كند. مردم مكه و قريش و فرزندان ديگر عبد المطلب پيش آمده وخواستند بوسيله اى جلوى عبد المطلب را از اينكار بگيرند ولى مشاهده كردند كه وى تصميم انجام آنرا دارد،و از ميان برادران عبد الله،ابو طالب بخاطر علاقه زيادى كه به برادر داشت بيش ازديگران متاثر و نگران حال عبد الله بود تا جائى كه نزديك آمد ودست پدر را گرفت و گفت:داستان ذبح عبد اللهپدر جان!مرا بجاى عبد الله بكش و او را رها كن! در اينهنگام دائيهاى عبد الله و ساير خويشان مادرى او نيزپيش آمده و مانع قتل عبد الله شدند،جمعى از بزرگان قريش نيز كه چنان ديدند نزد عبد المطلب آمده و بدو گفتند: تو اكنون بزرگ قريش و مهتر مردم مكه هستى و اگر دست بچنين كارى بزنى ديگران نيز از تو پيروى خواهند كرد و اين بصورت سنتى در ميان مردم در خواهد آمد. پاسخ عبد المطلب نيز در برابر همگان اين بود كه نذرى كرده ام و بايد به نذر خود عمل نمايم. تا بالاخره پس از گفتگوى زياد قرار بر اين شد كه شتران چندى از شتران بسيارى كه عبد المطلب داشت بياورند و براى تعيين قربانى ميان عبد الله و آنها قرعه بزنند و اگر قرعه بنام شتران در آمد آنها را بجاى عبد الله قربانى كنند و اگر باز بنام عبد الله در آمد به عدد شتران بيافزايند و

قرعه را تجديد كنند وهمچنان به عدد آنها بيفزايند تا وقتى كه بنام شتران در آيد،عبد المطلب قبول كرد و دستور داد ده شتر آوردند و قرعه زدند بازديدند بنام عبد الله درآمد ده شتر ديگر افزودند و قرعه زدند بازديدند قرعه بنام عبد الله در آمد ده شتر ديگر افزودند و قرعه زدند باز هم بنام عبد الله در آمد و همچنان هر بار ده شتر اضافه كردند وقرعه زدند و همچنان عبد الله در مى آمد تا وقتى كه عدد شتران به صد شتر رسيد قرعه بنام شتران در آمد كه در آنهنگام بانگ تكبيرو صداى هلهله زنان و مردان مكه بشادى بلند شد و همگى خوشحال شدند،اما عبد المطلب قبول نكرده گفت:من دو بارديگر قرعه مى زنم و چون دو بار ديگر نيز قرعه زدند بنام شتران در آمدو عبد المطلب يقين كرد كه خداوند به اين فديه راضى شده وعبد الله را رها كرد و سپس دستور داد شتران را قربانى كرده گوشت آنها را ميان مردم مكه تقسيم كنند. ازدواج عبدالله با آمنهدر تاريخ آمده كه پس از داستان ذبح عبد الله و نحر يكصدشتر،عبد المطلب،عبد الله را برداشته و يك سر بخانه وهب بن عبد مناف...كه در آنروز بزرگ قبيله خود يعنى قبيله بنى زهره بود آورد و دختر او آمنه را كه در آنروز بزرگترين زنان قريش ازنظر نسب و مقام بود به ازدواج عبد الله در آورد (1) . و يكى از نويسندگان اين كار را در آنروز-و بلا فاصله پس ازداستان ذبح-غير عادى دانسته و در صحت آن ترديد كرده است، ولى بگفته برخى با توجه به خوشحالى زائد الوصفى كه از نجات عبد

الله از آن معركه به عبد المطلب دست داده بود،و عبد المطلب مى خواست با اينكار زودتر ناراحتى خود و عبد الله را جبران كرده باشد،اينكار گذشته از اينكه غير عادى نيست، طبيعى هم بنظرمى رسد. 100 و البته اين مطلب طبق گفته ابن اسحاق است كه در سيره ازوى نقل شده،ولى طبق گفته برخى ديگر اين ازدواج يك سال پس از داستان ذبح عبد الله انجام شده است، (2) و ديگر اين بحث پيش نمى آيد. حوادث شب ولادتدر روايات ما آمده است كه در شب ولادت آنحضرت حوادث مهم و اتفاقات زيادى در اطراف جهان بوقوع پيوست كه پيش از آن سابقه نداشت و يا اتفاق نيفتاده بود كه از جمله ارهاصات بوده بدانگونه كه در داستان اصحاب فيل ذكر شد،و در قصيده معروف برده نيز آمده كه چند بيت آن چنين است: يوم تفرس منه الفرس انهم قد انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ايوان كسرى و هو منصدع كشمل اصحاب كسرى غير ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف عليه و النهر ساهى العين من سدم و ساء ساوه ان غاضت بحيرتها و رد واردها بالغيظ حين ظم كان بالنار ما بالماء من بلل حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم و شايد جامعترين حديث در اينباره حديثى است كه مرحوم صدوق ره در كتاب امالى بسند خود از امام صادق عليه السلام روايت كرده و ترجمه اش چنين است كه آنحضرت فرمود: ابليس به آسمانها بالا مى رفت و چون حضرت عيسى ع بدنيا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى رفت،و هنگاميكه رسولخدا«ص بدنيا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه ممنوع شد،و شياطين بوسيله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گرديدند،و قريش كه چنان

ديدند گفتند: قيامتى كه اهل كتاب مى گفتند بر پا شده! عمرو بن اميه كه از همه مردم آنزمان به علم كهانت وستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:بنگريد اگر آن ستارگانى است كه مردم بوسيله آنها راهنمائى مى شوند و تابستان و زمستان از روى آن معلوم گردد پس بدانيد كه قيامت بر پا شده و مقدمه نابودى هر چيز است و اگر غير از آنها است امر تازه اى اتفاق افتاده. و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هيچ بتى درآنروز بر سر پا نو ايوان كسرى در آن شب شكست خورد وچهارده كنگره آن فرو ريخت.و درياچه ساوه خشك شد.ووادى سماوه پر از آب شد. آتشكده هاى فارس كه هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گرديد. و مؤبدان فارس در خواب ديدند شترانى سخت اسبان عربى را يدك مى كشند و از دجله عبور كرده و در بلاد آنها پراكنده شدند،و طاق كسرى از وسط شكست خورد و رود دجله در آن وارد شد. و در آن شب نورى از سمت حجاز بر آمد و همچنان بسمت مشرق رفت تا بدانجا رسيد،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى سرنگون گرديد و خود آنها گنگ گشتند كه در آنروز سخن نمى گفتند.دانش كاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گرديد،وهر كاهنى كه بود از تماس با همزاد شيطانى خود ممنوع گرديد وميان آنها جدائى افتاد. آمنه گفت:بخدا فرزندم كه بر زمين قرار گرفت دستهاى خود را بر زمين گذاردم و سر بسوى آسمان بلند كردم و بدان نگريستم،و نورى از من تابش كرد و در آن نور شنيدم گوينده اى مى گفت:تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار. و ابليس در آن شب ياران خود را فرياد زد(و

آنها را بيارى طلبيد)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور چه چيزتو را بهراس و وحشت افكنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمين را دگرگون مى بينم و بطور قطع درروى زمين اتفاق تازه و بزرگى رخ داده كه از زمان ولادت عيسى بن مريم تاكنون سابقه نداشته،اينك بگرديد و به بينيد اين اتفاق چيست؟ آنها پراكنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما كه تازه اى نديديم. ابليس گفت:اين كار شخص من است آنگاه در دنيابه جستجو پرداخت تا به حرم-مكه-رسيد،و مشاهده كرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته اند،خواست وارد حرم شود كه فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،بسمت غار حرى رفت و چون گنجشكى گرديد و خواست در آيد كه جبرئيل بر او نهيب زد: -برو اى دور شده از رحمت حق!ابليس گفت:اى جبرئيل از تو سؤالى دارم؟ گفت:بگو،پرسيد:از ديشب تاكنون چه تازه اى در زمين رخ داده؟ پاسخداد:محمد-صلى الله عليه و آله-بدنيا آمده. شيطان پرسيد:مرا در او بهره اى هست؟گفت:نه. پرسيد:در امت او چطور؟ گفت:آرى.ابليس كه اين سخن را شنيد گفت:خوشنود وراضيم.سرپرستى عبدالمطلبو در كتاب اكمال الدين صدوق(ره)بسندش از ابن عباس روايت كرده كه گويد: در سايه خانه كعبه براى عبد المطلب فرشى مى گستراندند كه احدى بخاطرحرمت عبد المطلب بر آن جلوس نمى كرد و فرزندان عبد المطلب مى آمدند واطراف آن فرش مى نشستند تا عبد المطلب بيايد.و گاه مى شد كه رسول خدا(ص)-در حاليكه پسر كوچكى بود-مى آمد و بر آن فرش مى نشست واين جريان بر عموهاى آن حضرت(كه همان فرزندان عبد المطلب)بودندگران مى آمد و به همين جهت او را مى گرفتند تا از آن جايگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبد المطلب كه آن وضع را مشاهده مى كردمى گفت: پسرم را واگذاريد كه او را مقامى

بس بزرگ خواهد بود،و من روزى رامى بينم كه او بر شما سيادت و آقائى خواهد كرد،و من در چهره اومى بينم كه روزى بر مردم سيادت مى كند... اينرا مى گفت و سپس او را برداشته و كنار خود مى نشانيد و دست بر پشت او مى كشيد و او را مى بوسيد و مى گفت:من از اين فرزند پاك تر وخوش بوتر نديده ام...دردامن ابوطالبتا بدينجا هشت سال از عمر پر بركت رسول خدا(ص)را باخاطرات و حوادث ناگوارى كه براى آن بزرگوار بهمراه داشت پشت سر گذارديم.و اكنون آنحضرت در خانه ابو طالب وارد شده و دامن پر مهر عموى عزيزش آماده تربيت و پرورش و كفالت يتيم گرانقدر برادرش عبد الله بن عبد المطلب مى گردد،و بركسى كه از تاريخ اسلام مختصر اطلاعى داشته باشدپوشيده نيست كه ابو طالب يعنى آن مرد بزرگ،با چه فداكارى وگذشتى،و با چه اخلاص و ايثارى،اين وظيفه سنگين الهى واجتماعى را تا پايان عمر كه حدود چهل و سه سال طول كشيد به انجام رسانيد،و از اين رهگذر چه حق بزرگى بر عموم مسلمانان جهان تا روز قيامت دارد«فجزاه الله عن الاسلام و عن المسلمين خير الجزاء». مرحوم ابن شهر آشوب در كتاب مناقب از ابن عباس روايت كرده كه ابو طالب به برادرش عباس گفت:من(از وقتى كه محمد(ص)را در كفالت خود در آورده ام)از او جدا نمى شوم واطمينان به كسى نمى كنم(كه او را به وى بسپارم)...ابو طالب در اينجا داستانى از شرم و حياى آنحضرت نقل كرده و در پايان گويد: -رسم ابو طالب چنان بود كه هر گاه مى خواست شام و نهار به فرزندان خود بدهد به آنها مى گفت:صبر كنيد تا پسرم(محمد) بيايد،و(آنها صبر مى كردند)محمد(ص)مى آمد(و با آنها غذامى خورد...) (1) و نيز روايت كرده كه اين فرزند چنان بود كه دروقت خوردن و نوشيدن غذا و

آب بسم الله الاحد»مى گفت وشروع مى كرد و پس از فراغت نيز«الحمد لله كثيرا»مى گفت. و هيچگاه از او دروغى نشنيدم... و هيچگاه او را نديدم كه مانند ديگران بخندد... و نديدم كه با كودكان بازى كند... و تنهائى و تواضع براى او محبوبتر بود(و بيشتر به تنهائى علاقه داشت). و شبيه اين گفتار در كتاب طبقات ابن سعد نيز روايت شده كه هر كه خواهد مى تواند براى اطلاع بدانجا مراجعه كند (2) و البته بايد دانست كه به همان مقدار كه ابو طالب نسبت به رسولخدا(ص)علاقه و محبت داشت و در تربيت و حفاظت اومى كوشيد همسرش فاطمه بنت اسد نيز حد اعلاى محبت رانسبت به آن بزرگوار مى نمود.دردامن ابوطالبروزى كه ابو طالب رسولخدا-صلى الله عليه و آله-را از عبد المطلب باز گرفت و بخانه آورد به همسرش-فاطمه بنت اسد-گفت:بدان كه اين فرزند برادر من است كه در پيش من از جان و مالم عزيزتر است و مراقب باش مبادا احدى جلوى او را از آنچه مى خواهد بگيرد.فاطمه كه اين سخن را شنيدتبسمى كرده گفت: آيا سفارش فرزندم محمد را به من مى كنى!در صورتيكه اواز جان و فرزندانم نزد من عزيزتر مى باشد! و در روايت ديگرى است كه ابو طالب مى گفت:گاهى مرد زيبا صورتى را كه در زيبائى مانندش نبود مى ديدم كه نزد اومى آمد و دستى بسرش مى كشيد و براى او دعا مى كرد،و اتفاق افتاد كه روزى او را گم كردم و براى يافتن او به اين طرف وآنطرف رفتم ناگاه او را ديدم كه بهمراه مردى زيبا كه مانندش رانديده بودم مى آيد،بدو گفتم:فرزندم مگر بتو نگفته بودم هيچگاه از من جدا مشو! آن مرد گفت:هر گاه از تو جدا شد من با او هستم و او رامحافظت مى كنم.

جواني رسول اللهتحليلى راجع به شبانى پيامبر (صلى الله عليه و آله)در چند روايت كه از طريق اهل سنت و پاره اى از كتابهاى شيعه نقل شده آمده است كه رسول خدا(ص)در دوران جوانى مدتى هم گوسفند چرانى مى كرد1-بخارى در كتاب صحيح خود  (در كتاب الاجاره) ازابو هريره روايت كرده كه رسول خدا(ص)فرمود: «ما بعث الله نبيا الا راعى الغنم،قال له اصحابه و انت يا رسول الله؟قال:نعم،و انا رعيتها لاهل مكه على قراريط يعنى-خداوند پيغمبرى نفرستاد جز گوسفند چران(جز اينكه گوسفند چرانى مى كرد)اصحاب آنحضرت عرض كردند: شما نيزاى رسول خدا؟فرمود:آرى،من نيز براى اهل مكه در برابر چند قيراط گوسفند چراندم! و نظير اين روايت در كتابهاى ديگر حديث و سيره نيز روايت شده مانند سيره نبويه قاضى دحلان و سيره حلبيه و فتح البارى وطبقات ابن سعد. 2-و در روايت ديگرى كه در طبقات از زهرى از جابر بن عبد الله روايت شده گويد:ما به همراه رسول خدا بوديم و ميوه درخت اراك را جمع كرده و مى چيديم،رسول خدا(ص) فرمود:سياه رنگهاى آنرا بچينيد كه گواراتر و پاكيزه تر است و من نيز هنگامى كه گوسفند مى چراندم!آنها را مى چيدم!ما عرض كرديم:شما نيز گوسفند مى چراندى اى رسول خدا؟«قال:نعم،و ما من نبى الا قد رعاها»فرمود:آرى و هيچ پيغمبرى نبوده جزآنكه گوسفند چرانده! 3-و در روايت ديگرى كه از ابن اسحاق روايت كرده گويد:ميان گوسفند داران و شتر داران نزاعى در گرفت وشتر داران بر گوسفند داران تكبر مى ورزيدند،و چنانچه براى ما نقل كرده اند رسول خدا در اين باره فرمود: «بعث موسى عليه السلام و هو راعى غنم و بعث داود عليه السلام و هو راعى غنم،و بعثت و انا ارعى غنم اهلى باجياد». -موسى عليه السلام مبعوث شد در حالى كه گوسفندمى چرانيد،و داود

عليه السلام مبعوث شد و گوسفند مى چرانيد ومن مبعوث شدم و گوسفند خاندانم را مى چراندم در«اجياد». و ظاهرا«اجياد»نام جائى بوده كه طبق اين روايت رسول خدا(ص)در آنجا گوسفند چرانى مى كرده.چنانچه قراريط را نيزبرخى گفته اند:نام جائى در مكه بوده (5) اگر چه بعيد بنظرمى رسد.در تاريخ طبرى ازآنحضرت نقل شده كه متن آن چنين است كه فرمود: «...ما هممت بشى ء مما كان اهل الجاهلية يعملون به غير مرتين كل ذلك يحول الله بينى و بين ما اريد من ذلك ثم ما هممت بسوء حتى اكرمنى الله عز و جل برسالته،فانى قد قلت ليلة لغلام من قريش كان يرعى معى باعلى مكة لو ابصرت لي غنمى حتى ادخل مكة فاسمر بها كما يسمر الشباب فقال افعل فخرجت اريد ذلك حتى اذا جئت اول دار من دور مكة سمعت عزفا بالدفوف و المزامير،فقلت ما هذا؟قالوا فلان بن فلان تزوج بفلانه بنت فلان،فجلست انظر اليهم فضرب الله على اذنى فنمت فما ايقظنى الا مس الشمس،قال فجئت صاحبى فقال ما فعلت؟قلت ما صنعت شيئا ثم اخبرته الخبر،قال ثم قلت له ليلة اخرى مثل ذلك فقال افعل فخرجت فسمعت حين جئت مكة مثل ما سمعت حين دخلت مكة تلك الليلة فجلست انظر فضرب الله على اذنى،فوالله ما ايقظنى الا مس الشمس،فرجعت الى صاحبى فاخبرته الخبر،ثم ما ممت بعدها بسوء حتى اكرمنى الله عز و جل برسالته (6) . ...من آهنگ انجام كارى از كارهاى زمان جاهليت نكردم جز دو بار كه در هر بار ميان من و كارى را كه آهنگ انجامش راكرده بودم خداوند حائل و مانع شد،و پس از آن ديگر آهنگ كاربدى نكردم،تا وقتى كه خداى عز و جل مرا به رسالت خويش مفتخر ساخت،و داستان بدينگونه بود كه در يكى از شبها به پسركى از قريش كه در قسمت بالاى

مكه با من گوسفندمى چرانيد گفتم:چه خوب بود اگر تو از گوسفندهاى من مواظبت مى كردى تا من به مكه بروم و همانند جوانهاى مكه شبى را به شب نشينى و قصه گوئيهاى شبانه بگذرانم؟ آن پسر قريشى گفت:من اينكار را مى كنم! من هم بدنبال منظور خود براه افتادم و همچنان تا به نخستين خانه هاى شهر مكه رسيدم و در آنجا صداى نواختن دف ومزمارهائى (7) شنيدم،پرسيدم:اين چيست؟(چه خبر هست؟) گفتند:فلان پسر با فلان دختر ازدواج مى كند،من هم به تماشاى ايشان نشستم ولى خدا گوشم را بست و خوابم برد، وچيزى جز تابش خورشيد مرا بيدار نكرد(و هنگامى بيدار شدم كه ماجرا به پايان رسيده بود). رسول خدا فرمود:من بنزد رفيق خود(يعنى همان پسرك قريشى)باز گشتم وى از من پرسيد:چه كردى؟گفتم:هيچ كارى نكردم!و جريان را براى او شرح دادم. اين جريان گذشت تا دو باره در يكى از شبها همان سخن را تكرار كردم و او مانند شب قبلى حفاظت گوسفندانم را بعهده گرفت و من به مكه آمدم و همانند گذشته در آن شب نيز صداى دف و مزمار شنيدم و به تماشا نشستم و خدا بهمانگونه گوشم رابست و بخواب رفتم و بخدا سوگند جز تابش خورشيد چيز ديگرى مرا بيدار نكرد،آنگاه بنزد رفيق خود باز گشتم و داستان را براى او باز گفتم،و از آن پس ديگر آهنگ كار بدى را نكردم تا اينكه خداى عز و جل مرا به مقام رسالت خود مفتخر فرمود.السلام عليك يا خديجهسلام بر تو اى مادر مؤمنان، سلام بر تو اى همسر سرور فرستادگان، سلام بر تو اى مادر فاطمه زهرا سرور بانوان دو جهان، سلام بر تو اى نخست بانوى مؤمن، سلام بر تو اى آنكه دارائيش را در راه

پيروزى اسلام و يارى سرور انبيا هزينه كرد و دشمنان را از او دور ساخت، سلام بر تو اى آنكه بر او جبرئيل درود فرستاد، و سلام خداى بزرگ را به او ابلاغ كرد، اين فضل الهى گوارايت باد و سلام و رحمت و بركاتش بر تو باد.ازدواج پيامبرباخديجهجابر مي گويد: ابوطالب تصميم داشت براي حضرت محمد همسري برگزيند، ولي توانايي مالي چنداني نداشت. به همين دليل به او گفت:« خديجه از خويشان ماست و قريشيان هر سال با اموال او براي تجارت به شام مي روند و هر كدام دستمزد چشمگيري از او مي گيرند. تو هم به اين كار تمايل داري؟» پيامبر فرمود:« آري.» ابوطالب همراه او به خانه خديجه رفت؛ خديجه پيشنهاد آنها را پذيرفت و به غلام خود، ميسرة، گفت:« تو و اين اموال در اختيار محمد هستيد.» حضرت محمد نيز همراه ميسره راهي تجارت شام شد. پيامبر در اين سفر سود فراواني به دست آورد و به نزد خديجه برگشت. او در غرفه مخصوص خود با زنان نشسته بود كه ديد سواري از دور آشكار شد؛ ابري بر سر او سايه افكنده بود و همراه او حركت مي كرد و نيز دو فرشته از راست و چپ سوار با شمشيري در هوا همراه او حركت مي كردند. خديجه گفت:« اين سوار بايد بسيار گرانقدر باشد؛ اي كاش به خانه من بيايد!» وقتي متوجه شد كه او محمد است و به سوي خانه او مي آيد، پابرهنه براي استقبالش به در خانه شتافت. بعدا وقتي ميسره از كرامت هاي پيامبر در سفر شام براي خديجه تعريف كرد، خديجه پيكي نزد پيامبر فرستاد و گفت:« من

به تو بسيار علاقمندم و خواستار تو هستم. تو از بستگان و خويشاوندان من هستي، در ميان قوم خود بسيار گرامي و شريفي و به امانتداري، اخلاق نيك و گفتار صادقانه مشهوري. من حاضرم به همسري تو در آيم.» خديجه از محمد درخواست كرد كه ابوطالب را براي انجام مراسم ازدواج نزد او آورد و نيز به خدمتكاران خود گفت:« عمويم، عمرو بن اسد، را صدا بزنيد تا مرا به همسري محمد در آورد.» ابوطالب و عموي خديجه نزد او آمدند. ابوطالب خطبه ازدواج حضرت محمد - ص - و خديجه را خواند. در پايان مراسم وقتي پيامبر مي خواست از خانه خديجه خارج شود، خديجه گفت:« در خانه خود بمان. اين خانه، خانه توست و من خدمتگزار تو هستم.» چنين مي گويند كه: خديجه از راهباني نظير نسطور و يا كساني چون ورقة بن نوفل (پسر عمويش) شنيده بود كه حضرت محمد در آينده پيامبر امت اسلام خواهد بود.واقعيت بعثت از ديدگاه شيعهحديث اشتباهدراينجا بايد اعتراف كرد كه ماجراى بعثت پيغمبر با همه اهميتى كه داشته است،در تورايخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسير قرآنى و احاديث اسلامى و تواريخ اوليه آمده است،عايشه همسرپيغمبر يا خواهرزادگان او عبدالله زبير و عروة بن زبير يا عمرو بن شرحبيل يا ابوميسره غلام پيغمبر، گفته اند: جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و به وى گفت: بخوان به نام خدايت «اقرا باسم ربك الذى خلق و پيغمبر فرمود: نمى توانم بخوانم «ما انا بقارى يا من خواننده نيستم «لست بقارى . جبرئيل سه با پيغمبر را گرفت وفشار داد تا بار سوم توانست بخواند!در صورتى كه اولا جبرئيل از پيغمبر نخواست

از روى نوشته بخواند. جز در يك حديث كه آن هم قابل اهميت نيست. بيشتر مى گويند منظور جبرئيل اين بوده كه هرچه او مى گويد پيغمبر هم آن را تكرار كند. در اين صورت بايد از ناقلين اين احاديث پرسيد: آيا پيغمبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آيه كوتاه اول سوره اقرا يعنى «اقرا باسم ربك الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم يعلم را همان طور كه جبرئيل آيه آيه مى خوانده او هم تكرار كند؟ اين كار براى يك كودك پنج ساله آسان است تا چه رسد به داناى قريش!حديث درستپيشواى دهم ما حضرت امام هادى (عليه السلام) مى فرمايد: «هنگامى كه محمد (صلى الله عليه و آله) ترك تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشيده بودبه مستمندان بخشيد، هر روز به كوه حراء مى رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى نگريست، و شگفتى هاى رحمت و بدايع حكمت الهى را مورد مطالعه قرار مى داد.به اطراف آسمان ها نظر مى دوخت، و كرانه هاى زمين و درياها و دره ها و دشت ها و بيابان ها را از نظر مى گذرانيد، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى آموخت.ازآنچه مى ديد، به ياد عظمت خداى آفريننده مى افتاد. آن گاه با روشن بينى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى وزيد. چون به سن چهل سالگى رسيد خداوند نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترين و روشنترين و نرمترين دلها يافت.در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمان ها گشوده گردد. محمد (صلى الله عليه و آله) از آنجا به آسمان ها مى نگريست، سپس

خدا به فرشتگان امر كرد فرود آيند، و آنها نيز فرود آمدند، و محمد (صلى الله عليه و آله) آنها را مى ديد. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سر محمد (صلى الله عليه و آله) و چهره او معطوف داشت.در آن لحظه محمد (صلى الله عليه و آله) به جبرئيل كه در هاله اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئيل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟جبرئيل گفت: «نام خدايت را بخوان كه جهان و جهانيان را آفريد. خدائى كه انسان را از ماده پست آفريد (نطفه). بخوان كه خدايت بزرگ است. خدائى كه با قلم دانش آموخت و به انسان چيزهائى ياد داد كه نمى دانست . پيك وحى، رسالت خود را به انجام رسانيد، و به آسمان ها بالا رفت. محمد (صلى الله عليه و آله) نيز از كوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسيله وحى ديده بود كه از شكوه و عظمت ذات حق حكايت مى كرد،بى هوش شد، و دچار تب گرديد.واقعيت بعثت از ديدگاه شيعهنظر ما در پيرامون بعثت پيغمبر (ص)نكته اساسى كه قرآن در نزول وحى به پيغمبر بازگو مى كند، و متاسفانه كسى توجه نكرده است،اين است كه همه مفسران اسلامى نوشته اند، و در تمام احاديث نيز هست كه در روز بعثت فقط پنج آيه آغاز سوره «اقرا» بر پيغمبر نازل شد.اين پنج آيه از «اقرا باسم ربك الذى خلق آغاز مى گردد. و به «مالم يعلم ختم مى شود. هيچ كس نگفته است «بسم الله اين سوره كى نازل شده؟

و آيا نخستين سوره قرآن بسم الله داشته است يا نه؟ اگر داشته است چرا نگفته اند، و اگر نداشته است آيا بعدها آمده است، يا طور ديگر بوده؟ همگى سؤالاتى است كه پاسخى براى آن نمى بينيم.معراجداستان معراج رسول خدا(ص)در يك شب از مكه معظمه به مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها و بازگشت به مكه در قرآن كريم در دو سوره به نحو اجمال ذكر شده، يكى در سوره اسراء»و ديگرى در سوره مباركه نجم ، و تاويلاتى كه از برخى چون حسن بصرى، عايشه و معاويه نقل شده مخالف ظاهر آيات كريمه قرآنى و صريح روايات متواتره اى است كه در كتب تفسير و حديث و تاريخ شيعه و اهل سنت نقل شده است و هيچ گونه اعتبارى براى ما ندارد (1) ، و ايرادهاى عقلى ديگرى را هم كه برخى كرده اند در پايان داستان پاسخ خواهيم داد، ان شاء الله. اما در كيفيت معراج و اينكه چند بار بوده و آن نقطه اى كه رسول خدا(ص)از آنجا به سوى مسجد الاقصى حركت كرد و بدانجا بازگشت آيا خانه ام هانى بوده يا مسجد الحرام و ساير جزئيات آن اختلافى در روايات ديده مى شود كه ما به خواست خداوند در ضمن نقل داستان به پاره اى از آن اختلافات اشاره خواهيم كرد و آنچه مشهور است آنكه اين سير شبانه با اين خصوصيات در سالهاى آخر توقف آن حضرت در شهر مكه اتفاق افتاد، اما آيا قبل از فوت ابيطالب بوده و يا بعد از آن و يا در چه شبى از شبهاى سال بوده، باز هم نقل متواترى نيست و در چند حديث آن شب را شب هفدهم

ربيع الاول و يا شب بيست و هفتم رجب ذكر كرده و در نقلى هم شب هفدهم رمضان و شب بيست و يكم آن ماه نوشته اند. و معروف آن است كه رسول خدا(ص)در آن شب در خانه ام هانى دختر ابيطالب بود و از آنجا به معراج رفت و مجموع مدتى كه آن حضرت به سرزمين بيت المقدس و مسجد اقصى و آسمانها رفت و بازگشت از يك شب بيشتر طول نكشيد به طورى كه صبح آن شب را در همان خانه بود و در تفسير عياشى است كه امام صادق(ع)فرمود: رسول خدا(ص)نماز عشاء و نماز صبح را در مكه خواند، يعنى اسراء و معراج در اين فاصله اتفاق افتاد و در روايات به اختلاف عبارت از رسول خدا(ص)و ائمه معصومين روايت شده كه فرمودند: جبرئيل در آن شب بر آن حضرت نازل شد و مركبى را كه نامش براق (2) بود براى او آورد و رسول خدا(ص)بر آن سوار شده و به سوى بيت المقدس حركت كرد و در راه در چند نقطه ايستاد و نماز گزارد، يكى در مدينه و هجرتگاهى كه سالهاى بعد رسولخدا(ص)بدانجا هجرت فرمود، يكى هم مسجد كوفه، ديگر در طور سينا و بيت اللحم - زادگاه حضرت عيسى(ع) - و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گزارده و از آنجا به آسمان رفت. و بر طبق رواياتى كه صدوق(ره)و ديگران نقل كرده اند از جمله جاهايى را كه آن حضرت در هنگام سير بر بالاى زمين مشاهده فرمود سرزمين قم بود كه به صورت بقعه اى مى درخشيد و چون از جبرئيل نام آن نقطه را پرسيد پاسخ داد: اينجا سرزمين

قم است كه بندگان مؤمن و شيعيان اهل بيت تو در اينجا گرد مى آيند و انتظار فرج دارند و سختيها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.و نيز در روايات آمده كه در آن شب دنيا به صورت زنى زيبا و آرايش كرده خود را بر آن حضرت عرضه كرد ولى رسول خدا(ص)بدو توجهى نكرده از وى در گذشت. سپس به آسمان دنيا صعود كرد و در آنجا آدم ابو البشر را ديد، آن گاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان بر آن حضرت سلام كرده و تهنيت و تبريك گفتند، و بر طبق روايتى كه على بن ابراهيم در تفسير خود از امام صادق(ع) روايت كرده رسول خدا(ص)فرمود: فرشته اى را در آنجا ديدم كه بزرگتر از او نديده بودم و(بر خلاف ديگران)چهره اى درهم و خشمناك داشت و مانند ديگران تبريك گفت و خنده بر لب نداشت و چون نامش را از جبرئيل پرسيدم گفت: اين مالك، خازن دوزخ است و هرگز نخنديده است و پيوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهكاران افزوده مى شود بر او سلام كردم و پس از اينكه جواب سلام مرا داد از جبرئيل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان دهد و چون سرپوش را برداشت لهيبى از آن برخاست كه فضا را فرا گرفت و من گمان كردم ما را فرا خواهد گرفت، پس از وى خواستم آن را به حال خود برگرداند. (3) و سپس فرمود: و از آنجا به گروهى گذشتم كه پيش روى آنها ظرفهايى از گوشت پاك و گوشت ناپاك بود و آنها ناپاك را مى خوردند و پاك را

مى گذاردند، از جبرئيل پرسيدم: اينها كيان اند؟گفت: افرادى از امت تو هستند كه مال حرام مى خورند و مال حلال را وامى گذارند، و مردمى را ديدم كه لبانى چون لبان شتران داشتند و گوشتهاى پهلوشان را چيده و در دهانشان مى گذاردند، پرسيدم: اينها كيان اند؟گفت: اينها كسانى هستند كه از مردمان عيبجويى مى كنند، مردمان ديگرى را ديدم كه سرشان را به سنگ مى كوفتند و چون حال آنها را پرسيدم پاسخ داد: اينان كسانى هستند كه نماز شامگاه و عشاء را نمى خواندند و مى خفتند. مردمى را ديدم كه آتش در دهانشان مى ريختند و از نشيمنگاهشان بيرون مى آمد و چون وضع آنها پرسيدم، گفت: اينان كسانى هستندكه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، گروهى را ديدم كه شكمهاى بزرگى داشتند و نمى توانستند از جا برخيزند گفتم: اى جبرئيل اينها كيان اند؟گفت: كسانى هستند كه ربا مى خورند، زنانى را ديدم كه بر پستان آويزانند، پرسيدم: اينها چه زنانى هستند؟ گفت: زنان زناكارى هستند كه فرزندان ديگران را به شوهران خود منسوب مى دارند و سپس به فرشتگانى برخوردم كه تمام اجزاى بدنشان تسبيح خدا مى كرد. (4)و از آنجا به آسمان دوم رفتيم و در آنجا دو مرد را شبيه به يكديگر ديدم و از جبرئيل پرسيدم: اينان كيان اند؟گفت: هر دو پسر خاله يكديگر يحيى و عيسى(ع)هستند، بر آنها سلام كردم و پاسخ داده تهنيت ورود به من گفتند و فرشتگان زيادى راكه به تسبيح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده كردم. و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتيم و در آنجا مرد زيبايى را ديدم كه زيبايى او نسبت به ديگران همچون ماه شب چهارده نسبت به ستارگان بود و چون نامش را پرسيدم

جبرئيل گفت: اين برادرت يوسف است، بر او سلام كردم و پاسخ داده و تهنيت و تبريك گفت و فرشتگان بسيارى را نيز در آنجا ديدم. از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتيم و مردى را ديدم و چون از جبرئيل پرسيدم گفت: او ادريس است كه خدا وى را به اينجا آورده، بر او سلام كردم پاسخ داد و براى من آمرزش خواست و فرشتگان بسيارى را مانند آسمانهاى پيشين مشاهده كردم و همگى براى من و امت من مژده خير دادند. سپس به آسمان پنجم رفتيم و در آنجا مردى را به سن كهولت ديدم كه دورش را گروهى از امتش گرفته بودند و چون پرسيدم كيست؟جبرئيل گفت: هارون بن عمران است، بر او سلام كرده و پاسخ داد و فرشتگان بسيارى را مانند آسمانهاى ديگر مشاهده كردم. آن گاه به آسمان ششم بالا رفتيم و در آنجا مردى گندمگون و بلند قامت را ديدم كه مى گفت: بنى اسرائيل پندارند من گرامى ترين فرزندان آدم در پيشگاه خدا هستم ولى اين مرد از من نزد خدا گرامى تر است و چون از جبرئيل پرسيدم: كيست؟گفت: برادرت موسى بن عمران است، بر او سلام كردم جواب داد و همانند آسمانهاى ديگر فرشتگان بسيارى را در حال خشوع ديدم. سپس به آسمان هفتم رفتيم و در آنجا به فرشته اى برخورد نكردم جز آنكه گفت: اى محمد حجامت كن و به امت خود نيز سفارش حجامت را بكن و در آنجا مردى را كه موى سر و صورتش سياه و سفيد بود و روى تختى نشسته بود ديدم و جبرئيل گفت، او پدرت ابراهيم است، بر او سلام كرده

جواب داد و تهنيت و تبريك گفت، و مانند فرشتگانى را كه در آسمانهاى پيشين ديده بودم در آنجا ديدم.، و سپس درياهايى از نور كه از درخشندگى چشم را خيره مى كرد و درياهايى از ظلمت و تاريكى و درياهايى از برف و يخ لرزان ديدم و چون بيمناك شدم جبرئيل گفت: اين قسمتى ازمخلوقات خداست. و در حديثى است كه فرمود: چون به حجابهاى نور رسيدم جبرئيل از حركت ايستاد و به من گفت: برو! در حديث ديگرى فرمود: از آنجا به سدرة المنتهى رسيدم و در آنجا جبرئيل ايستاد و مرا تنها گذارده گفت: برو!گفتم: اى جبرئيل در چنين جايى مرا تنها مى گذارى و از من مفارقت مى كنى؟گفت: اى محمد اينجا آخرين نقطه اى است كه صعود به آن را خداى عز و جل براى من مقرر فرموده و اگر از اينجا بالاتر آيم پر و بالم مى سوزد، (5) آن گاه با من وداع كرده و من پيش رفتم تا آن گاه كه در درياى نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور وارد مى كرد تا جايى كه خداى تعالى مى خواست مرا متوقف كند و نگهدارد آن گاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانى گفت. و در اينكه آن سخنانى كه خدا به آن حضرت وحى كرده چه بوده است در روايات به طور مختلف نقل شده و قرآن كريم به طور اجمال و سربسته مى گويد: «فاوحى الى عبده ما اوحى [پس وحى كرد به بنده اش آنچه را وحى كرد] و از اين رو برخى گفته اند: مصلحت نيست در اين باره بحث شود زيرا اگر مصلحت بود خداى تعالى خود مى فرمود،

و بعضى هم گفته اند: اگر روايت و دليل معتبرى از معصوم وارد شد و آن را نقل كرد، مانعى در اظهار و نقل آن نيست. و در تفسير على بن ابراهيم آمده كه آن وحى مربوط به مسئله جانشينى و خلافت على بن ابيطالب(ع)و ذكر برخى از فضايل آن حضرت بوده، و در حديث ديگر است كه آن وحى سه چيز بود: 1. وجوب نماز 2. خواتيم سوره بقره 3. آمرزش گناهان ازجانب خداى تعالى غير از شرك. در حديث كتاب بصائر است كه خداوند نامهاى بهشتيان و دوزخيان را به او وحى فرمود. و به هر صورت رسول خدا(ص)فرمود: پس از اتمام مناجات با خداى تعالى بازگشتيم و از همان درياهاى نور و ظلمت گذشته در«سدرة المنتهى به جبرئيل رسيدم و به همراه او بازگشتيمدرباره چيزهايى كه رسول خدا(ص)آن شب در آسمانها و بهشت و دوزخ و بلكه روى زمين مشاهده كرد روايات زياد ديگرى نيز به طور پراكنده وارد شده كه ما در زير قسمتى از آنها را انتخاب كرده و براى شما نقل مى كنيم: در احاديث زيادى كه از طريق شيعه و اهل سنت از ابن عباس و ديگران نقل شده آمده است كه رسول خدا(ص)صورت على بن ابيطالب را در آسمانها مشاهده كرد و يا فرشته اى را به صورت آن حضرت ديد و چون از جبرئيل پرسيد در جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتياق ديدار على(ع)را داشتند خداى تعالى اين فرشته را به صورت آن حضرت خلق فرمود و هر زمان كه ما فرشتگان مشتاق ديدار على بن ابيطالب مى شويم به ديدن اين فرشته مى آييم. و در حديث نيز آمده كه

صورت ائمه معصومين پس از على(ع)را تا حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف در سمت راست عرش مشاهده كرد و چون پرسيد بدان حضرت گفته شد كه اينان حجتهاى الهى پس از تو در روى زمين هستند و آخرين ايشان كسى است كه از دشمنان خدا انتقام گيرد. و نيز روايت شده كه رسول خدا(ص)فرمود: در آن شب خداوند مرا مامور كرد كه على بن ابيطالب را پس از خود به جانشينى و خلافت منصوب دارم و فاطمه را به همسرى او درآورم. و در چند حديث نيز آمده كه خداى تعالى و پيمبرانى را كه ديدم از من سؤال مى كردند وصى خود على را چه كردى؟پاسخ مى دادم: او را در ميان امت خود به جاى نهادم و آنها مى گفتند: خوب كسى را جانشين خويش در ميان امت قرار دادى. و در حديثى كه صدوق(ره)در امالى نقل كرده چون رسول خدا(ص)به آسمان رفت پيرمردى را ديد كه در زير درختى نشسته و بچه هايى اطراف او را گرفته اند، از جبرئيل پرسيد: اين مرد كيست؟گفت: پدرت ابراهيم است، پرسيد: اين كودكان كه اطراف او هستند كيستند؟گفت: اينها فرزندان مردمان با ايمانى هستند كه از دنيا رفته اند و اكنون ابراهيم به آنها غذا مى دهد، سپس از آنجا گذشت و پيرمرد ديگرى را ديد كه روى تختى نشسته و چون نظر به جانب راست خود مى كند خوشحال و خندان مى شود و هرگاه به سمت چپ خود مى نگرد گريان مى گردد، به جبرئيل فرمود: اين پيرمرد كيست؟پاسخ داد: اين پدرت آدم است كه هرگاه مى بيند كسى داخل بهشت مى شود خوشحال و خندان مى گردد و چون كسى را مشاهده مى كند كه به دوزخ مى رود گريان

و اندوهناك مى شود. . . تا آنجا كه مى گويد: . . . در آن شب خداى تعالى پنجاه نماز بر او و بر امت او واجب كرد و چون باز مى گشت عبورش به حضرت موسى افتاد پرسيد: خداى تعالى چقدر نماز بر امت تو واجب كرد؟رسول خدا(ص)فرمود: پنجاه نماز، موسى گفت: بازگرد و از خدا بخواه تخفيف دهد! رسول خدا(ص)بازگشت و تخفيف گرفت، ولى دوباره موسى گفت: بازگرد و تخفيف بگير، زيرا امت تو(از اين نظر)ضعيفترين امتها هستند و از اين رو بازگرد و تخفيف ديگرى بگير چون من در ميان بنى اسرائيل بوده ام و آنها طاقت اين مقدار را نداشتند، و به همين ترتيب چند بار رسول خدا(ص)بازگشت و تخفيف گرفت تا آنكه خداى تعالى نمازها را روزى پنج نماز مقرر فرمود: و چون باز موسى گفت: بازگرد، رسول خدا(ص)فرمود: ديگر از خدا شرم مى كنم كه به نزدش بازگردم (6) و چون به ابراهيم خليل الرحمان برخورد از پشت سر صدا زد: اى محمد امت خود را از جانب من سلام برسان و به آنها بگو: بهشت آبش گوارا و خاكش پاك وپاكيزه ودشتهاى بسيارى خالى از درخت دارد و با ذكر جمله سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر و لا حول و لا قوة الا بالله درختى در آن دشتها غرس مى گردد، امت خود را دستور ده تا درخت در آن زمينها زياد غرس كنند. (7)شيخ طوسى(ره)در امالى از امام صادق(ع)از رسول خدا(ص)روايت كرده كه فرمود: در شب معراج چون داخل بهشت شدم قصرى از ياقوت سرخ ديدم كه از شدت درخشندگى و نورى كه داشت درون آن از بيرون

ديده مى شد و دو قبه از در و زبرجد داشت از جبرئيل پرسيدم: اين قصر از كيست؟گفت: از آن كسى كه سخن پاك و پاكيزه گويد، و روزه را ادامه دهد(و پيوسته گيرد)و اطعام طعام كند، و در شب هنگامى كه مردم در خوابند تهجد - و نماز شب - انجام دهد، على(ع)گويد: من به آن حضرت عرض كردم: آيا در ميان امت شما كسى هست كه طاقت اين كار را داشته باشد؟فرمود: هيچ مى دانى سخن پاك گفتن چيست؟عرض كردم: خدا و پيغمبر داناترند فرمود: كسى كه بگويد: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر»هيچ مى دانى ادامه روزه چگونه است؟گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: ماه صبر - يعنى ماه رمضان - را روزه گيرد و هيچ روز آن را افطار نكند و هيچ دانى اطعام طعام چيست؟گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: كسى كه براى عيال و نانخوران - خود (از راه مشروع)خوراكى تهيه كند كه آبروى ايشان را از مردم حفظ كند، و هيچ مى دانى تهجد در شب كه مردم خوابند چيست؟عرض كردم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: كسى كه نخوابد تا نماز عشا آخر خود را بخواند (8) - در آن وقتى كه يهود و نصارى و مشركين مى خوابند - . و در حديثى كه مجلسى(ره)در بحار الانوار از كتاب مختصر حسن بن سليمان به سندش از سلمان فارسى روايت كرده رسول خدا(ص)در داستان معراج فرمود: چون به آسمان اول رفتيم قصرى از نقره سفيد ديدم كه دو فرشته بر در آن دربانى مى كردند، به جبرئيل گفتم: بپرس اين قصر از كيست؟و چون پرسيد آن دو فرشته

پاسخ دادند: از جوانى از بنى هاشم، و چون به آسمان دوم رفتيم قصرى بهتر از قصر قبلى از طلاى سرخ ديدم كه به همانگونه دو فرشته بر در آن بودند و چون به جبرئيل گفتم و پرسيد آن دو فرشته نيز در پاسخ گفتند: از جوانى از بنى هاشم است. و در آسمان سوم قصرى از ياقوت سرخ به همان گونه ديدم و چون از دو فرشته نگهبان آن پرسيديم گفتند: ازان جوانى است از بنى -هاشم و در آسمان چهارم قصرى به همان گونه از در سفيد بود و چون جبرئيل پرسيد؟ باز هم دو فرشته نگهبان قصر گفتند: از جوانى از بنى هاشم است. و چون به آسمان پنجم رفتيم چنان قصرى از در زردرنگ بود و چون جبرئيل به دستور من صاحب آن را پرسيد گفتند: ازان جوانى از بنى هاشم است و در آسمان ششم قصرى از لؤلؤ و در آسمان هفتم از نور عرش خدا قصرى بود و چون جبرئيل پرسيد باز همان پاسخ را دادند. و چون بازگشتيم آن قصرها را در هر آسمانى به حال خود ديديم به جبرئيل گفتم بپرس: اين جوان بنى هاشمى كيست؟و همه جا فرشتگان نگهبان گفتند: او على بن ابيطالب(ع)است.

تفسير كتاب اختلال هويت جنسي

تاليف وگردآوري : دكتر عليرضا كاهاني - محققين: عليرضا مير محرابي - علي باقري احساس زنانگي يا مردانگي هر فرد از خودش، هويت جنسي گفته مي شود. به عبارت ديگر،  اين افرد از دوران كودكي با ساير همسن و سالان پسر يا دختر متفاوت بوده به نحوي كه اعتقاد دروني شخص به اين مسئله كه او فردي مونث يا مذكر، دو سوگرا

يا خنثي مي باشد تقويت مي شود. اختلال هويت جنسيدگر جنسيت جوهاتاليف وگردآوري :دكتر عليرضا كاهانيمتخصص پزشكي قانونيوعضو كميته ساماندهي به اختلال هويت جنسيپيمان فخري شجاعيكتابخانه ملي ايران          17177 -م11نام كتاب :  اختلال هويت جنسي (   (GIDدگر جنسيت ( TS  )تاليف و گردآوري : دكتر عليرضا كاهاني – پيمان فخري شجاعيناشر : موسسه فرهنگي انتشاراتي تميورزاده –نشر طبيبطرح جلد: واحد طراحي انتشارات تيمورزاده ( هومن فولادقلم )حروف نگاري و صفحه آرايي : مريم مظلومينوبت چاپ :   اول پائيز 1381شمارگان :  2200ليتوگرافي  :          نداي دانشچاپ : زيباصحافي : ممتازhttp://www.teimourzadeh.com

هويت جنسي چيست؟

احساس زنانگي يا مردانگي هر فرد از خودش، هويت جنسي گفته مي شود.به عبارت ديگر،  اين افرد از دوران كودكي با ساير همسن و سالان پسر يا دختر متفاوت بوده به نحوي كه اعتقاد دروني شخص به اين مسئله كه او فردي مونث يا مذكر، دو سوگرا يا خنثي مي باشد تقويت مي شود..

اختلالات جنسي به چند حالت قابل بررسي مي باشد. مردم ولي مغزم زن است! اگر پيغمبر هم بگويد مردي مي گويم زنم! فكر مي كنم پسر ها حرفم را نمي فهمند ولي دختر ها كه از جنس خودم هستند حرفم را مي فهمند. در خانه به تنهايي آرايش مي كنم ولي قبل از آنكه كسي بيايد آن را پاك مي كنم..." اين جمله ها دقيقا از يك جلسه روان درماني  كه در شماره 37 و 38 فصلنامه تازه هاي روان درماني چاپ شده، ذكر شده است. مراجعي كه مبتلا به اختلال هويت جنسي است اين حرف ها را  نه در مريخ كه  در همين ايران خودمان زده است.

اختلال جنسي به چند

روش قابل بررسي مي باشد.     1-نقش جنسي  2-   همجنس گرائي 3-  گرايش جنسي 4 -  دگر جنس گرائي 5-  دوجنس گرائي  6- بي جنسي يا بي جنس گرائي  7 -  تراجنسي 

موارد ي كه بيان شد هركدام نياز به تفسير و چاپ يك كتاب دارد .اما با خلاصه نمودن و توضيح در حد معقول اميدواريم كه بتوانيم در خصوص اختلالات جنسي خانواده ها را آگاه سازيم.نقش جنسي چگونه رفتاري است؟به گفته يكي از روان شناسان، نقش جنسي رفتار و نمايي است از آنچه در فرهنگ اجتماعي «زني و زن     بودن» يا «مردي و مرد بودن» به شمار مي آيد، كه مي توان آن را درك فرد از نقش اجتماعي زنانه يا مردانه  اي كه به عهده دارد نيز تلقي نمود. هويت جنسي حاصل تركيب سه عامل بيولوژيك، زيستي- رواني و واكنش هاي رواني نسبت به محيط،  

مخصوصا آثار و مفاهيم مربوط به والدين و ديدگاههاي اجتماعي است.

همجنس گرايي يكي ازگرايش هاي جنسي است كه مشخصه آن تمايل زيبايي شناختي، عشق رومانتيك،    وتمايل جنسي منحصرآ نسبت به جنس همگون با خود فرد مي باشد. به فردي كه به جنس ديگر گرايش   داشته باشد دگر جنس گرا و به افرادي كه هم به جنس ديگر و هم به همجنس خود تمايل دارند دوجنس  گرامي گويند. در اصطلاح اسلامي به ارتباط جنسي بين مردان «لواط» (برگرفته از نام لوط پيامبر قومي كه به اين كار مشهورند) و به ارتباط جنسي بين زنان ((مساحقه )) مي گويند. گرايش جنسي كه ترجيح و تمايل جنسي نيز ناميده شده توصيف كننده نوع و محل تمركز تمايلات عشقي، جنسي، احساسي و تخيلي افراد است. رده بندي گرايش هاي

جنسي موجودات زنده معمولاً برپايه نوع جنسيتي كه مورد تمايل آنهاست صورت مي گيرد. دگرجنس گرايي كه ناهمجنس خواهي هم گفته مي شود گونه اي ازگرايش هاي جنسي است كه در آن فرد به جنس مخالف خود تمايل جنسي دارد، يعني مرد به زن و زن به مرد گرايش دارد. اين نوع گرايش جنسي معمولترين و رايجترين گرايش است. دوجنس گرايي يكي ازگرايش هاي جنسي در برخي از موجودات زنده است كه فرد در آن به هر دو جنس مونث و مذكر گرايش جنسي دارد. شدت گرايش به دو جنس لزوماً يكسان نيست. دوجنس گرايي در بسياري از فرهنگها همچنان يك تابو شناخته ميشود. بي جنسي يا بي جنس گرايي يكي ازگرايش هاي جنسي در انسان ها است كه فرد داراي تمايلات جنسي نمي باشد و با هيچ يك از دو جنس ديگري داراي روابط جنسي نيست. تَراج_ِنسي، به افرادي گفته مي شود كه خواستار تغيير جنسيت خود هستند. «تراجنسي» اصطلاح جديدي درزبان فارسي است كه برابر با لغت انگليسي (transsexual) بكار برده مي شود، يعني كساني كه جنسيتي كه در روانشان حس مي كنند با جنسيت جسمشان متضاد است با توجه به توضيحات ارائه شده لازم مي دانيم در رابطه با نقش والدين ،بهداشت نوجوانان ،چالشهاي سلامت نوجواني توضيحاتي خلاصه وار ارائه دهيم.

نقش والدين و مربيان در بهداشت نوجوانان

بلوغ درلغت به معني رسيدگي و پختگي است . باتوجه به تعريف سلامت، بلوغ درابعاد جسماني، رواني عاطفي، معنوي و اجتماعي و درسنين نوجواني پي ريزي مي شود. امروزه سلامت نوجوانان به عنوان مطلبي مستقل مطرح مي گردد؛ اين امر مخصوصاً از كنفرانس بين المللي جمعيت و توسعه – قاهره 1994 (ICPD ) به بعد مورد تاكيد ويژه اي

قرار گرفته است و هر روز مطلب جديدي در مورد آن نتوشته و گفته مي شود. شايان ذكر است كه برطبق تعريف نوجواني سنين بين ده تا نوزده سال را شامل مي شود.

تفريحي، آموزشي

نظارت بر نيازمندي هاي بهداشت و سلامتي ازقبيل تغذيه ، ورزش ، رفتارهاي سالم  دادن اطلاعات مورد لزوم درباره تصميمات مهم زندگي از قبيل ازدواج ، بارداري ، دوستيابي و دانش جنسي   و جنسيتي ، جايگاه ها ، حقوق و احترام افراد   جلوگيري از خشونت و رفتارهاي مخرب ، كنترل انگيزه هاي رفتارهاي ناسالم كمك به ايجاد اعتماد به نفس و تحت تاثير ديگران نبودن، به نحوي كه نوجوان توان  تجزيه و تحليل  شرايط و شهامت گفتن « نه » را داشته باشند

چرا بهداشت نوجانان اهميت دارد؟

دنياي امروز ، نوجوانان بيشتري نسبت به ساير زمان ها دارد .  طبق سرشماري سال 1375 ، 25% جمعيت كشور ايران را افراد 19-10سال تشكيل مي دهند . اين تعداد افزون بر 16 ميليون نفر جمعيت ميباشد.  تاثير دوره جواني بر بقيه سالهاي زندگي حياتي است. نوجواني زمان گذر از كودكي به بزرگسالي و آمادگي براي بزرگسالي است. نوجواني زمان اكتساب باروري،  اكتساب خصوصيات عاطفي هيجاني بزرگسالي، زمان كسب هويت فردي و اجتماعي … مي باشد. بلوغ

فيزيكي، رواني و عاطفي در نوجواني متحول شده و ادامه مي يابد .

بسيار از مشكلات جسماني، رواني، اجتماعي و رفتارهاي ناسالم ريشه در زمان نوجواني دارند.ازدواج هاي ناموفق، حاملگي هاي پرخطر، مرگ و مير ها، عادات و رفتارهاي ناسالم از اين زمان شدت  مي گيرند . تحقيقات نشان مي دهند كه بيشتر افراد سيگاري اولين

سيگار را در زمان بلوغ تجربه كرده اند .نوجوانان آينده سازان جامعه هستند.  نوجوانان كنوني جامعه و دنياز دهه هاي آينده را اداره خواهند كرد . پس پرداختن به سلامت نوجوانان سرمايه گذاري براي آينده است . چالشهاي سلامت در دوران نوجواني چيست ؟ اينكه نوجواني درفرهنگ ها اغلب با جشن و شادي همراه است ولي نوجوانان برداشت خوبي از بلوغ و بزرگ شدن ندارند. يك نظر سنجي از دختران روستايي نشان داد كه اكثر دختران نگرش منفي و احساس ترس و نگراني از بلوغ دارند و اكثراً رفتارهاي ناسالم بهداشتي درباره قاعدگي از خود نشان مي دهند. يافته هاي مطالعه ديگري نشان داد كه حدود 19-16% دختران و 19% پسران، بلوغ را حادثه اي خوشحال كننده و اميدوار كننده مي دانند. نوجوان تغييراتي در جسم و روح خود احساس مي كند. سئوالاتي براي او مطرح ميشود و دچار اضطراب مي  گردد. به خود مي گويد اين علائم چيست كه درمن رخ مي دهد؟ آيا اين تغييرات طبيعي است؟ آيا در همه اتفاق مي افتد؟ چه تغييراتي طبيعي هستند؟ من كي ام ؟ ….. او نياز به تطابق با اين تغييرات دارد.

سئوالات مطرح شده درصداي مشاور سازمان بهزيستي، طيف گسترده اي از اين سؤالات را در رابطه با بلوغ و مسايل مربوط به آن نشان داد. انواع و اقسام سئوالات از قبيل شرايط و وضعيت عادات ماهيانه، بيماريهاي عفوني، ايدز، حاملگي و … مطرح شده بود و اين امر نشان  دهنده نياز نوجوان به دانستن و كسب آگاهي از   تحولاتي است كه درخود و اطرافش مي گذرد . دردنيا نيمي از نوجوانان درمقابل ايدز

و بيماريهاي مقاربتي و حاملگي حفاظت كافي ندارند؛ درمعرض روابط جنسي ناسالم و حفاظت و حمايت نشده، مصرف مواد، بيماريهاي مقاربتي، روابط جنسي فارغ از مسئوليت، حاملگي زودرس، خشونت، شكست در درس و مدرسه و موارد مربوط به سلامت فردي، تغذيه، ورزش … هستند. از مسائل ديگر آن است كه دختران رفتارهاي سلامت مناسبي در ضمن قاعدگي ندارند. عموماً منبع اكتساب اطلاعات آنان، دوستان، كتب و مجلات …. مي باشد؛ به نظر مي رسد كه نحوه برداشت افراد جامعه از جنسيت و نقش جنسيتي خود سالم نيست و اين امر موجب تظاهرات مختلف، اختلالات سلامت جسماني، رواني، عاطفي و اجتماعي مي شود . درايران طبق سرشماري سال 1375، 4.% دختران 14-1. ساله و 19% دختران 19-15 ساله ازدواج مي كنند. يعني حدود 23% دختران زير 20 سال ازدواج مي نمايند و درمعرض حاملگي زودرس و عواقب آن قرار مي گيرند. متاسفانه تنها 33% از اين افراد، از روشهاي پيشگيري از بارداري استفاده مي كنند و يك سوم اين نوجوانان در سال اول ازدواج باردار مي شوند . اولين علت مرگ نوجوانان جراحات و تصادفات است. درمرحله بعدي، خودكشي و قتل قراردارد و سپس تومورها، بيماري هاي قلبي و ناهنجاريهاي مادرزادي هستند .پس بصورت خلاصه مي توان نتيجه گرفت كه توجه به مقوله بهداشت در اين سنين و بخصوص بهداشت بلوغ و باروري هم اولويت بهداشتي و هم داراي نتايج طولاني مدت براي سرمايه هاي آينده و آينده سازان جوامع است. توجه داشته باشيم كه نوجوان در سنين بلوغ نياز مبرمي به اطلاعات صحيح در زمينه بدن و سلامت خود دارد . بديهي است اگر نوجوان

اطلاعات صحيح را از منابع سالم دريافت نكند،  اطلاعات خود را از منابع ناسالم كسب خواهد كرد و  در اين صورت صدمات طولاني مدت خواهد ديد. بطور كلي اين پژوهش به اين مسئله نمي پردازد كه آيا عملا اختلافي همگاني ميان زن و مرد وجود دارد يا نه، اعم ازكيفي يا كمّي. به اين فرضيه هم نمي پردازد كه زنها بي ثبات تر از مردان هستند، نكته اي كه پيش از ارائه تز تكامل هستند، نكته اي كه (كه بي ثباتي گونه ها را مورد ستايش قرار مي داد) ادعا مي شد، و يا اين كه كمتر بي ثبات بعداً ادعا شد. اين پژوهش در باره حقوق زنان نيز نيست، تحقيق در باره ريشه يابي «فميننيسم» هم نيست. به سادگي، شرحي است در باره اين كه چگونه سه جامعه بدوي عقايد اجتماعي شان را در مورد خلق و خو و حقايق آشكار اختلافاتِ جنسيت درهم ادغام كرده اند. من اين مسئله را در جوامع بدوي مورد مطالعه قرار دادم زيرا در اينجا هم ما ماجراي تمدن را به صورت غير آشكار داريم، جوامعي خُرد، كه در گونه مشابه اند، ليكن در حجم و اندازه متفاوت هستند، با همان ساختار اجتماعي پيچيده مردماني كه مانند جوامع خود ما، به سُنَت هاي مكتوب و اختلاط و امتزاج بسياري از درگيري هاي سنتي تاريخي متكي هستند. من اين مسئله را در ميان قبيله كوه نشين و نجيب آراپش،2 آدمخواران خشن قبيله موندوگومور،3 و افراد ملايمِ شكارچيِ سرِ قبيله چامبولي 4 مورد مطالعه و پژوهش قرار دادم. هريك ازاين قبايل، همانند هر جامعه انساني ديگر، مسئله اختلاف جنسيت را

به عنوان موضوعي درطرح داستان زندگي مورد استفاده قرار مي دادند، و افراد هريك از اين قبايل مضمون متفاوتي از آن ساخته بودند. در مقايسه روشي كه آنها اختلاف جنسيت را عنوان كرده اند، مي توان شناخت عميق تري نسبت به عوامل بافت جامعه پيدا كرد، كه در اصل هيچ گونه ارتباطي به حقايق زيست شناسانه جنسيت ندارد. جامعه خود ما از اين طرح داستاني بهره فراوان مي بَرد. براي جنس هاي مختلف نقش هاي مختلف تعيين مي كنذ، از هنگام تولد از آنها رفتارهاي متفاوت توقع دارد، و كلّ نمايش رابطه عاشقانه، ازدواج، و صاحب فرزند شدن را به گونه اي برصحنه مي آورد كه نقش هريك بر الگويي از رفتارِ خاص شكل مي گيرد؛ با اين اعتقاد كه نقش ها ذاتي و برازنده هرجنس خاص است. ما خود كمابيش شاهديم كه اين نقش ها حتي در جوامع خود ما نيز دگرگون شده اند. در پژوهش هايي مانند كتاب خانم پاتنام، با عنوان "بانو"، 5 زن شخصيتي است با انعطاف پذيري بي حدّ و مرز كه در هر عصر و دوره اي لباس خاصي براو پوشانده اند، كه براي مطابقت (خود و بدنش) با آن هركاري كرده است، پيچ و تاب خورده، شق و رق شده، لاسيده و يا فرار كرده وليكن تمام اين بحث ها، بر سر شخصيت هاي اجتماعي نسبي اي كه به دو جنسيت محول شده نيست، بلكه بيشتر در باره الگوهاي رفتاري سطحي اي است كه به زنان اختصاص يافته، و تازه نه همه زنان، بلكه اكثراً زنان طبقه مرفه جامعه. و پذيرش اين تصور كه زنان طبقه مرفه عروسك

هاي سنتي در حال تحولي هستند به عوض روشن كردن بيشتر بر ابهام اين نكته افزوده است. در اين ميان به نقشي كه براي مردان در نظر گرفته شده بود توجهي نشد، مرداني كه خلق شده اند تا در روند نقش خاص و مردانه شان، زنان را براي هوي و هوس هاي خودشان، به شكلي زنانه تر درآورند. تمام اين بحث هاي گوناگون در باره موقعيت زنان، شخصيت و خلق و خوي آنان، آزادي و بردگي آنها، اصل مسئله اي را نقض مي كند- كه همانا شناخت اين توطئه فرهنگي در پشت روابط انساني است، روشي كه نقش هاي مشخص زن و مرد برمبناي آن شكل مي گيرد، اين كه نقش پسرِ در حال رشد برمبناي تاكيد بر الگويي خاص و محلي شكل مي گيرد، آن نيز به همان اندازه غير قابل تغيير است كه نقش دختران در حال رشد... ... ما مي دانيم كه فرهنگ هاي انساني همگي در يك كفه ترازو قرار نمي گيرند، و امكان دارد كه جامعه اي به كلّي مسئله اي را نديده بيانگارد در حالي كه مثلاً دو جامعه ديگر آن مسئله را به دو شكل كاملاً متصاد حل كرده باشند. به عنوان نمونه ممكن است تصور شود مردمي كه به سالمندان احترام مي گذارند، به كودكان اهميت نمي دهند، حال آن كه افرادي مانند قبيله باتونگا6 در افريقاي جنوبي نه به سالمندان و نه به كودكان به هيچكدام احترام نمي گذارند؛ يا همچون سرخ پوستان دشت نشين 7 امريكا، فقط كودك خردسال و پدر بزرگ را ارج مي گذارند؛ و يا همچون قبيله 8 مانو و بخش هايي

از امريكاي جديد كه به كودكان بيشترين اهميت را مي دهند. با انتظار داشتن از اين تضادهاي ساده- كه اگر جنبه اي از زندگي اجتماعي به نحو خاصي مقدس نيست پس كفر است؛ به عنوان مثال اگر مردها نيرومند اند پس زنان حتما ضعيف اند- اين واقعيت را نديده مي گيريم كه فرهنگ هاي جهان با انتخاب جنبه هايي عملي از زندگي انساني كه يا آن را دست كم مي گيرند، يا برآن مُهر تاكيد مي گذارند و يا حذف مي كنند، آزادي عمل بيشتري را تجربه مي كنند. و با وجود آن كه هر فرهنگي به نحوي نقش زنان و مردان را مشخص كرده است، اين نقش ها لزوما در جهت تضاد ميان شخصيت تعيين شده زن و مرد يا برتري و پست تري آنها نسبت به هم به وجود نيامده است. كمبود منابع و جزئيات، مانع نشده تا فرهنگ ها از واقعيت هاي آشكار و چشمگير در باره سن و جنسيت به نحوي استفاده نبرند، اعم از اين كه مثلا در يك قبيله فيليپيني معتقد باشند كه مردان نمي توانند رازي را سر به مُهر نگاه دارند، يا اين باور قبيله مانو كه فقط مردان از بازي كردن با اطفال لذت مي برند، يا اعتقاد افراد قبيله تودا9 مبني براين كه خانه داري مقدس تر از آن است كه زنان از عهده آن برآيند، با آرايش ها كه معتقدند سرِ زنان از مردان محكم تر است. در تقسيم بندي كار، نحوه پوشش، مَنِش، اعمال اجتماعي يا مذهبي- گاه فقط در يكي دو زمينه اينها و گاه در همه آنها- زنان و مردان از

نظر اجتماعي از يكديگر متمايز مي شوند، و هر جنسيت، به دليل جنسيت خاصش مجبور است از نقشي كه به او محول شده پيروي كند. در برخي از جوامع اين قبيل نقش هاي اجتماعي معمولا در نوع لباس پوشيدن و كاركردن بيان مي شود، بي آن كه بر تفاوت هاي ميان خلق و خوي درون تاكيدي گذارده شود. زنان موهايشان را بلند نگاه مي دارند و مردان آن را كوتاه مي كنند، يا مردها موهايشان را فِر مي زنند و زنها سرشان را از ته مي تراشنده زنها دامن به تن مي كنند و مردها شلوار مي پوسند، يا زنان شلوار مي پوشند و مردها دامن به تن مي كنند. زنان مي بافند و مردان نه، يا برعكس مردان مي بافند و زنان نه. اختصاص دادن اين قبيل قيد و بندهاي ساده در لباس پوشيدن و كاركردنِ يك جنسيت خاص به آساني به اطفال آموخته مي شود، و فرض هم نمي شود كه ممكن اتست كودكي استثنايي به آساني به آن خو نكند.

درجوامعي كه ميان رفتار زنان و مردان تفاو ت هاي شديدي قابل مي شوند به گونه اي كه فرض را بر تفاوتي اساسي در خلق و خوي زن و مرد مي گذارند، وضع به گونه اي ديگر است. در ميان سرخ پوستان دشت نشين داكوتا،10 اهميت تحمل سختي و خطر كردن به عنوان خصوصيتي مردانه شديداً مورد تاكيد قرار مي گرفت. از اين رو از هنگامي كه پسربچه اي پنج، شش ساله مي شد، تمام تلاش آموزش خودآگاه خانواده معطوف اين مي شد كه او مردي استوار و مقاوم بار بيايد. كوچكترين

علامت ترس، گريه، خجالت، نياز به دستي براي حمايت و يا ميل به بازي با كودكان خردسالش با دختران با قاطعيت به عنوان شاهدي مبني بر عدم قابليت او براي تبديل شدن به مردي كامل تلقي مي شد. در چنين جامعه اي شگفت آور نيست كه به "برداچه"11 بربخوريم، مردي كه داوطلبانه تلاش براي پيروي از نقش مردانه را رها مي كند، لباس زنانه مي پوشد و شغل زنان را برمي گزيند. وجود "برداچه" به نوبت خود براي هر پدر هشداري بود؛ وحشت "برداچه" شدن يك پسر، تلاش هاي اولياء را با استيصال روبرو مي كرد، كه در نتيجه برفشاري كه پسر را به چنان تصميمي هدايت مي كرد دوبرابر مي افزودند. فرد «همجنس خواهي» كه فاقد هرگونه علائم جسمي قابل تشخيص براي هم جنس خواهي اش باشد مدتهاست كه دانشجويان پژوهش هاي مربوط به جنسيت را سر درگم كرده است، كه وقتي اشكالات غددي مشهودي نمي يابند، فرضيه شرطي شدن در سنين كودكي يا هم هويت شدن با ولي جنس مخالف را مطرح مي كنند. در روند اين پژوهش، در فرصت هاي گوناگون به بررسي زن "مذكر" و مرد "موء نث"، كه در قبايل گوناگون به آنان برخورده ايم، مي پردازيم، تا دريابيم زني با طبعي تحكم آميز هميشه به عنوان مذكر قلمداد مي شود، و مردي كه طبعي ملايم دارد، فرمانبردار است، عاشق كودكان و گلدوزي است موءنث به حساب مي آيد. ... ما در اين مقاله به الگوي رفتاري جنسيت از ديدگاه خلق و خو مي پردازيم، با اين پيش فرض فرهنگي كه برخي نگرش هاي خلق و خو مدارانه "طبيعتا" مذكر

و برخي ديگر "طبيعتا" موءنث هستند. در اين مورد ظاهراً انسان هاي بدوي از ما پيشرفته تر اند. آنها همان گونه كه مي دانند، خدايان، نحوه خوراك خوردن، و رسوم ازدواج يك قبيله ديگر با رسوم آنها متفاوت است، و اصراري ندارند براي كه ثابت كنند روش آنها درست تر و طبيعي تر است، و روش ديگر غلط و غيرطبيعي است، همان گونه هم آگاه اند تمايلاتي را كه به نظر آنها براي زنان و مردان طبيعي به نظر مي رسد، مي تواند با خلق و خوي طبيعيِ زنان و مردان قبيله همسايه شان تفاوت داشته باشد. با وجود اين در طيفي محدود تر و با نگرشي كه كمتر از ما براهميت الهي الگوهاي اجتماعي يا بيولوژيك تاكيد مي گذارد، هر قبيله نگرش مشخص و قاطعي در زمينه خلق و خو دارد، و داراي فرضيه اي مبني براين است كه هر انسان، اعم از زن يا مرد و يا هردو، چگونه بايد باشد، و نيز داراي معياري است كه بر مبناي آن افرادي كه از آن تخطي و يا سرپيچي كنند داوري و محكوم نمي شوند. دوتا از ان قبايل تصور نمي كنند كه زنان و مردان داراي خلق و خويي متفاوت هستند. براي آنها نفش هاي اقتصادي و مذهبي متفاوت، مهارت هاي گوناگون، آسيب پذيري متفاوت در مقابل سحر و جادوي شيطاني و نيروهاي مابعدالطبيعه قائل مي شوند. آراپش ها معتقدند كه نقاشي با رنگ فقط برازنده مردان است، و موندوگومورها ماهيگيري را اساسا وظيفه اي زنانه مي دانند. اما هرگونه تصوري مبني بر اين كه سرنخ خلق و خوي سِلك برتر شجاعت، ستيهندگي،

عينيت، و انعطاف پذيري، خاصّ يك جنس (در تقابل با جنس ديگر) است، مطلقا وجود ندارد. و اين براي تمدني كه در جامعه شناسي، پزشكي، اصطلاحات عاميانه، ادبيات و شعر و حرف هاي ركيك اش، تفاوت اجتماعي مشخصي را بين جنسيت ها قائل مي شود (مانند جوامع ما) و معتقد است كه اين تفاوت اساسا ذاتي است و هرگونه انحراف از اين نقش هاي پذيرفته شده اجتماعي را نوعي غير عادي بودن موهبت هاي مادري و يا بلوغ زودرس به حساب مي آورد، بسيار عجيب به نظر مي رسد. براي من هم شگفت آور بود زيرا من نيز عادت كرده بودم كه مردهاي با خلق و خوي "موءنث" و زنان با ذهنت "مذكر" را «انسان هاي مغشوش» بدانم. من موضوع مقاله خود را مطالعه وضعيت شخصيت هاي اجتماعي دو جنسيتي قرار دادم، به اين اميد كه چنين تحقيقي نكات ناشناخته اختلاف جنسيت را روشن كند. من هيچ تصوري نداشتم كه خلق و خويي را كه ما براي يك جنسيت ذاتي و اختصاصي مي دانيم، در عوض مي تواند گونه هاي متنوعي از خلق و خوي انساني باشد، و افراد هريك از اين جنسيت ها، مي تواند، با توفيقي كمتر يا بيشتر در مورد هر فرد، تا حدودي بياموزد. * * * اين آگاهي كه شخصيت هاي دو جنسيت محصول اجتماع هستند براي هربرنامه اي كه هدفش جامعه برنامه ريزي شده منظم باشد، مطلوب است. و اين مي تواند مانند شمشير دودم دو حالت داشته باشد يا جامعه را به جامعه اي انعطاف پذير و گونه گون، فراتر از هر آن چه كه بشر تاكنون ساخته

است تقسيم كند و يا آن را به جاده باريك و مستقيمي كه يك جنسيت و يا هردو، مانند سربازان سربازخانه، خبردار و بدون حركت سر به چپ و راست مجبور به پيمودن آن باشند تبديل كند... دست كم سه راه در برابر هرجامعه اي كه توانسته است ميزان شكل گرفتن شخصيت هاي زن و مرد را تحت شرايط اجتماعي مشخص سازد وجود دارد. دو راه از اين سه راه پيشتر بارها و بارها، در تاريخ طولاني، تكراري، و نا متفاوت نسل بشر آزمايش شده است. نخستين روش آن است كه شخصيت زن و مرد به وضوح و به گونه اي متضاد و مكملِ هم "استاندارد" بشود به طوري كه هر نهادي در جامعه متناسب با آن شكل بگيرد. اگر جامعه اي اعلام كرد كه تنها عملكرد زن مادري و تربيت فرزند است، درآن صورت مسائل را به نحوي ترتيب مي دهد كه هرزني كه از نظر جسماني اشكالي نداشت اجبارا مادر بشود و درروند اين جريان جامعه بايد از او حمايت كند. همين جامعه مي تواند نظريه «جاي زنان در خانه بودن» را لغو كند. مي تواند آموزش زنان براي ازدواج را لغو كند و آنان را به پير دختراني تبديل كند كه از پدر و مادر پيرشان نگاهداري مي كنند. چنين نظامي استعدادهاي بسياري از زنان را كه مي توانستند فعاليت هاي بيشتر و بهتري از قابليت بچه دار شدن در جهاني كه دچار كثرت جمعيت است، داشته باشند به هدر مي دهد. اين نظام در عين حال استعداد بسياري از رمداني را كه از توانائي هاي شخصيتي خاصشان مي توانستند درخانه بهتر

از بيرون استفاده كنند نيز تلف مي كند. اتلاف گرانه، اما مشخص و روشن است. چنين نظامي مي كوشد تا براي هر فردي نقشي را كه جامعه مُصراً در نظر گرفته تضمين كند، و چنين نظامي فقط افرادي را تنبيه مي كندأ كه بر رغم تمام آموزش ها و آموخته ها شخصيت هاي تاييدشده را عرضه نكند. ميليون ها آدم با خوشحالي تمام به تلقي چنين روش معيار شده اي در روابط ميان زن و مرد باز مي گردند، و ما نبايد فراموش كنيم امكاني كه فرصت هاي بيشتر در قرن بيستم براي زنان فراهم آورده است، مي تواند لغو شود، و ممكن است ما به نظام سخت تري براي زنان باز گرديم. هرگاه چنين اتفاقي رخ بدهد، نه تنها اتلاف بسياري اززنان مستعد را در پي خواهد داشت، بلكه مردان بسياري را نيز به چنين سرنوشتي دچار خواهد كرد، زيرا سخت گيري نسبت به يك جنسيت، كمابيش سخت گيري نسبت به جنس ديگر را هم به دنبال مي آورد. تلاش هر پدر و مادر براي آموختن نحوه خاصي از نشستن، واكنش نشان دادن نسبت به توبيخ يا تهديد، بازي با نقاشي، آواز خواندن يا رقصيدنِ زنانه به دختري، به همان نسبت خميرمايه شخصيت برادر آن دختر را نيز شكل مي دهد. امكان ندارد جامعه اي مصرانه بخواهد زنان الگوي شخصيتي مشخصي را دنبال كنند، و همزمان، نسبت به فرديت بسياري از مردان خشونت روا ندارد. از طرف ديگر، جامعه مي تواند روشي را در پيش بگيرد كه به خصوص با برنامه هاي اغلب افراد بنيادگرا همخواني دارد: اعتراف به اين كه مردان و زنان

قادراند به همان آساني طبق يك الگوي واحد شكل بگيرند كه طبق الگوهاي متفاوت، به طوري كه نشود شخصيت تاييد شده هيچ يك از جنسيت ها را تشخيص داد. دخترها را مي توان درست مانند پسرها تربيت كرد، همان نحوه بيان، اصطلاح و حرفه ها را به آنان آموخت. اين روش احتمالا منطق توجيه كننده اعتقادي است كه امكانات بالقوّه اي كه جوامع گوناگون با برچسب مذكر يا موءنث مشخص مي كنند در حقيقت امكانات بالقوّه برخي از اعضاي يك جنسيت است، و به هيچ وجه مربوط به يك جنسيت خاص نيست. و اگر اين را بپذيريم، آيا منطقي نيست كه معيار شدن مصنوعيِ تفاوت هاي جنسيت را كه مدتهاست ويژگي جامعه اروپا است رها كنيم، و اعتراف كنيم كه آنها اوهام اجتماعي هستند و ديگر كاربردي ندارند؟ در جهان امروز، وسايل جلوگيري از حاملگي به زن امكان مي دهد كه برخلاف ميل خودش صاحب فرزند نشود. شاخص ترين تفاوت واقعيِ ميان زن و مرد، كه همان تفاوت قدرت جسماني است، به تدريج اهميت خود را از دست داده است. همان گونه كه تفاوت ميان قدّ مردها ديگر مشكلي واقعي نيست، و اكنون كه دعواهاي حقوقي جايگزين برخوردهاي تن به تن شده است، همانگونه هم تفاوت قدرت جسماني زنان و مردان در نهادهاي فرهنگي ارزش تفسير ندارد. در ارزيابي چنين برنامه اي، ضروري است ماهيت بهره اي را كه جامعه در پيچيده ترين شكلش به دست آورده به خاطر بسپاريم. قرباني كردن وجود تمايز خصوصيت جنسيت مي تواند به معني قرباني كردن در همبافتگي باشد. افراد آراپش حداقل تفاوت را ميان شخصيت پير و جوان،

و مرد و زن قائل مي شوند، و فاقد طبقه بندي ميان درجات و موقعيت ها هستند. ما شاهد بوده ايم تمام زنان و مرداني كه در چنين جوامعي به تاكيدهاي ساده آن سر نمي سپارند در بهترين شرايط به سرخوردگي هاي فردي و در بدترين شكلش به ناسازگاري محكوم مي شوند. انسان پرخاشجوي آراپشي نه در ادبيات، نه در هنر، نه در تاريخ، نه در مراسم تشريفاتيِ افراد قبيله اش نحوه بياني براي ابراز خشونتي كه از درون آرامش او را به هم ريخته است نمي يابد. فرد بازنده هم تنها كسي نيست كه نوع شخصيت خود را در هيچ كجاي جامعه اش نمي شناسد. بلكه آدم مُتخيّل و بسيار هوشمندي هم كه در اساس با ارزش هاي جامعه اش هماهنگي دارد، گاه ممكن است از عدم تنوع و خصوصيات عميق و سادگي بيش از حد رنج ببرد. يك پسر جوان آراپشي را كه من خوب مي شناختم، از راه حل هاي ساده و نبود شور و هيجان در فرهنگشان رنج مي برد. و در جستجوي موادي كه تخيلش را تغذيه كند، و در حسرت زندگاني اي كه امكان هيجانات شديدتري را بدهد، هيچ راهي براي سيراب كردن اين نياز نمي يافت، جز به هم بافتن داستان هايي از غليان هاي عاطفي ناشي از ناسازگاري، غليان هايي كه با ابراز دشمنيِ خشم آميز نسبت به ديگران مشخص مي شد، چيزي كه خود او فاقد آن بود. تازه تنها فرد نيست كه رنج مي برد. جامعه نيز به همان نسبت بازنده است، و ما اين ضعف را در عرضه نمايش هاي موندوگومورها ديده ايم. با

ايجاد محدوديت براي زنان با عنوان وسيله حفاظتيِ مطلوب براي هردو جنسيت، آرايش ها آيين «تامبران»12 خود را حفظ كرده اند، و در ميان بينندگان به حد لزوم از زنان نيز ديده مي شوند. ليكن موندوگومورها چنان شخصيت خاصي براي زنان و مردان در نظر گرفته بودند كه غيبت هر گروه از آنان از هر بخشي از زندگي توهيني مرگزا به حساب مي آمد. درنتيجه با تقاضاي هرچه بيشتر زنان براي گرفتن حق پاگشايي، و به دست آوردن اين حق، جاي تعجب نيست كه زندگي تشريفاتي موندوگومورها تحليل رفته، هنرپيشه ها تماشاچيان خود را از دست داده اند و يك عامل هنري در جامعه موندوگومورها در حالِ از بين رفتن است. پس قرباني كردن تفاوت جنسيت به معناي از دست رفتن همبافتگي در جامعه انجاميده است. همين طور است در جامعه خود ما. تاكيد براين كه در جامعه هيچ گونه تفاوت ميان جنسيت ها وجود ندارد، آن هم جامعه اي كه هميشه به اين تفاوت اعتقاد داشته و برآن مُبتني بوده همان اندازه يكنواخت كردن تدريجي شخصيت هاست كه اصرار بر وجود تفاوت هاي زياد ميان آنها. و زماني كه گروه حاكم مي كوشد شخصيت اجتماعي جديدي را به وجود بياورد اين وضع به خصوص در سنت هاي در حال دگرگوني بيشتر صادق است، وضعيتي كه امروزه در بسياري از كشورهاي اروپايي شاهد آن هستيم. به عنوان نمونه، پيش فرض رايج را در نظر بگيريد كه زنان بيش از مردان ضد جنگ هستند، و هرگونه تاييد آشكار جنگ براي زنان وحشتناك تر و منزجركننده تر است از مردان. زنان در لواي اين پيشفرض مي توانند

براي صلح فعاليت كنند بدون آن كه با سرزنش هاي اجتماعي جامعه اي روبرو بشوند كه بلافاصله برادران و شوهران آنان را كه به همان اندازه در تبليغ صلح سهيم بوده اند مورد انتقاد قرار مي دهد. اين باور كه زنان طبيعتا بيشتر به صلح علاقمند هستند بي ترديد ساختگي است، و بخشي است از كلّ اسطوره اي كه معتقد است زنان از مردان نرم خوتراند. حال در تضاد با اين نظريه بگذاريد تصوّر امكان موجوديت اقليت قدرتمندي را بكنيم كه مايل باشد تمام جامعه يكپارچه جنگجو باشد. يك راه انجام اين نظريه اين است كه اصرار كنيم هدف ها و علايق زنان، مشابه مردان است، و زنان نيز همانند تمام مردان لذتي خونخوارانه از آمادگي براي جنگ مي برند. تاكيد بر ديدگاه مخالف، مبني براين كه زن در مقام مادر بر زن در مقام شهروند برتري اين دارد كه دست كم ترمزي است در مقابل اضطراب جنگ، مانعي است در مقابل هيجانِ يكپارچه اي كه تمام نسل جوان را در بر مي گيرد. چنانچه كشيش ها هم به طور حرفه اي به ايمان نسبت به صلح متعهد بشوند، نتيجه مشابه همان مثال بالا خواهد شد. حال ممكن است خصومت نسبي اعضاي كليسا با تجويز اين نقش مسالمت آميز آزرده و يا ارضا بشود، به هرحال اعتراض و نارضايتي خاصي در جامعه پديد خواهد آمد. يكسان كردن خطرناك ذهنياتي كه هرنوع كجروي را منع مي كند زماني شديد تر مي شود كه نه سن نه جنسيت و نه اعتقادات مذهبي هيچ يك نتواند افرادي را مخيّر كند كه نظريات اقليت داشته باشد. از طرف ديگر

حذف تمام سدهاي اقتصادي و قانوني برعليه شركت زنان در جهنان همسان با مردان نيز خود به خود مي تواند نوعي حركت يكسان كننده در جهت از ميان بردن تنوع در گرايش هاي ذهني محسوب بشود كه محصول عزيز دردانه تمدن است. چنين جامعه يكساني، كه درآن مردان، زنان، كودكان، كشيش ها، و سربازان هعمگي با يك سلسله ارزش هاي تغيير ناپذير و مُنسجم تعليم مي يابند، بالاجبار آن انحطاطي را پديد مي آورد كه در ميان آراپش ها و موندوگومورها يافتيم؛ فردي كه بدون در نظر گرفتن جنسيت يا حرفه، عصيان مي كند چون از نظر خلق و خو قادر به پذيرفتن تاكيدهاي يك جانبه فرهنگش نيست. درست است كه اين قبيل افراد تكرو كه به گونه اي مشخص از لحاظ نقش روحي جنسي ناسازگارند، از بين مي روند، ليكن دانشي كه امكان وجود نوع ديگري از ارزش را ثابت مي كند نيز همراه آنها نابود مي شود. حذف تفاوت ها در شخصيت هاي مورد تاييد مردان وزنان تا آنجا كه معني اش حذف هرگونه بيان نوع شخصيتي باشد كه زماني منحصراً زنانه يا منحصراً مردانه محسوب مي شد، زياني اجتماعي است. همان گونه كه در مراسم و اعياد، پوشش متفاوت زنان و مردان به زيبايي و جذابيت موقعيت مي افزايد، اين جذابيت در موارد غير مادي هم صادق است. چنانچه لباس پوشيدن في نفسه گونه اي نماد است، و مثلا نرمي شال يك زن به عنوان خصوصيت شناخته شده اي در او به حساب مي آيد، درآن صورت كلّ روابط انساني طول و تفصيل بيشتري مي يابد، و از بسياري جهات ياداشمند تر

خواهد بود. شاعر چنين اجتماعي، عفت و پاكدامني را تحسين مي كند، اگر همه عفت و پاكدامني زنانه را، كه در غير اين صورت در جامعه آرمانشهري كه هيچگونه تفاوتي را ميان شخصيت زنان و مردان قايل نمي شود سهمي نداشته باشد. در حدّي كه هر اجتماعي برتفاوت ميان انواع شخصيت تاكيد مي گذارد، به طوري كه هر گروه سني خاص يا طبقه خاص و يا گروه جنسيِ خاص بتواند هدف هايي را دنبال كند كه در جوامعي ديگر مجاز نباشد يا مورد توجه قرار نگيرد، مشاركت هريك از افراد جامعه در امور آن به مراتب غني تر خواهد بود. اختصاص دادن تحكم آميز نوعي لباس خاص، شيوه هاي خاص، واكنش هاي اجتماعي خاص، به افرادي كه در طبقه اجتماعي خاصي متولد شده باشند، از جنسيتي خاص باشند، يا رنگ خاصي داشته باشند، و يا كساني كه در روز خاصي از هفته متولد شده باشند، با خصوصيات چهره خاص، همه و همه ناقضِ موهبت استقلال افراد است، اما البته سبب غني شدن فرهنگ مي شود. افراطي ترين جامعه اي كه گسترش پيچيدگي عظيمي را به بهاي از دست رفتن فرديت اشخاص به دست آورده هندوستان تاريخي است، كه هزاران ويژگي رفتاري، گرايش هاي ذهني، و حرفه اي را به صورت انعطاف ناپذيري با تصادف تولد درهم آميخته است. در آنجا به هر فرد تضميني در مورد يك سلسله نقش ها و پاداش متولد شدن در يك جامعه بسيار درهم پيچيده داده مي شد، اگر همه تضمين بيچارگي. از آن گذشته، زماني كه موقعيت كجرويِ فردي را درجوامع تاريخي در نظر مي گيريم، متوجه مي شويم

آنان كه در جوامع پيچيده با جنسيت و طبقه عوضي متولد شده اند براي امكان رشد شخصيتشان داراي وضعيت بهتري هستند تا افراد مشابه آنها در جوامع ساده كه كاربردي براي موهبت خلق و خوي خاص آنها ندارد. زني خشن، در جامعه اي كه خشونت را مختص مردان مي داند، اشرافزده اي پُر شر و شور در فرهنگي كه بروز عواطف را مختص طبقه رعايا مي داند، فردي (مسيحي) كه شديداً به مناسك مذهبي متمايل است در كشوري كه نهادهاي كاتوليك هم دارد، پروتستان بار مي آيد هريك از اين افراد مي توانند بروز احساساتي را كه خود از ابرازش منع شده اند در گروهاي ديگري از اجتماع بينند. و فرد در ميان اين گروه ها، به صرف وجود چنين ارزش هايي كه براي او مطلوب است ولي به دليل تصادف تولد برايش دست نيافتني است، مي تواند نوعي حمايت بيابد.ا ين براي كسي كه به نقش تماشاگري عاريتي اكتفا كند و يا از دارا بودن وسائلي كه تخيلش را بپروراند راضي شود، مي تواند كافي به نظر برسد. اينها مي توانند مثلا در طول يك رژه از پياده رو، يا در ميان تماشاگران يك تئاتر يا در شبستان يك كليسا، شاهد تجربه اي باشند كه شخصا از بيان مستقيم اش منع شده اند. براي كساني كه زندگي عاطفي شان دچار قحطي است، سينما جايگزين ناشيلنه اي است ولي در جوامع پيچيده تر براي فردي كه از جنسيت يا طبقه يا گروه حرفه اي خودش بيرون افتاده امكانات جبران كننده ظريفتري در هنر و ادبيات، وجود دارد. با وجود اين، سازگاري جنسيت مسئله تماشاگر بودن

نيست، بلكه موقعيتي است كه منفعل ترين افراد نيز اگر بخواهند در زندگي روزانه سهمي داشته باشند، بايد در آن شركت كنند. در حالي كه محاسن پيچيدگي ها را در مي يابيم- همان ماجراهاي جذاب و جالبي كه براساس تصادف تولد شكل مي گيرند- بهتر است از خودمان بپرسيم: آيا بهاي بيش از حد سنگيني را نبايد بپردازيم؟ آيا نمي شود زيبايي و تناقضي را كه در پيچيدگي وجود دارد به نحوي ديگر به دست آورد؟ اگر اصرار جامعه بر تفاوت شخصيت دو جنسيت حاصلش اين همه اغتشاش است، اين همه كجروي هاي غم انگيز، اين همه اختلال جهت يابي، آيا مي شود جامعه اي را مجسم كرد كه اين تمايزها را كنار بگذارد بي آن كه ارزش هايي را كه هم اكنون بر آنها متكي است، از دست بدهد؟ بياييد فرض كنيم كه به جاي طبقه بندي اي كه اساس طبيعي جنسيت و نژاد قرار گرفته، جامعه اي مي آمد و اين اساس را برمبناي رنگ چشم قرار مي داد. و حكم مي كرد كه تمام افراد چشم آبي نرمخو، فرمانبردار، و نسبت به نياز ديگران جوابگو باشند، و تمام افراد چشم قهوه اي متكبر، مستبد، خود خواه، و هدفمند. دراين صورت دو زمينه احتماعي مكملِ در هم بافته پديد مي آمد- فرهنگ آن جامعه در هنر، مذهب، روابط رسمي فردي، به جاي يك جريان داراي دو جريان مي شد. يكي زنان چشم آبي و مردان چشم آبي، كه معنايش اين بود كه زنان نرمخويِ "مادرانه" و مردان نرمخوي "مادرانه" مي داشتيم. مردي چشم آبي ممكن بود با زني كه با شخصيت مشابه خودش

پرورش يافته بود ازدواج كند، يا با زني چشم قهوه اي كه با خصوصياتي درست برعكس خود او رشد كرده بود. درآن صورت يكي از گرايش هاي نيرومندي كه دليل همجنس خواهي است از بين مي رفت، گرايش عشق ورزيدن به شخص همجنس به عوض شخصي از جنس مخالف. خصومت ميان دو جنسيت به روش هاي متفاوتي در هم بافته مي شد، و ازدواج هاي متشابه، و دوستي هاي مبتني بر نياز متضاد لزوماً دچار نقطه ضعف ناسازگاري هاي روحي جنسي نمي شد. فرد البته همچنان از نطر رجحان خلق و خوي اش دچار سرخوردگي مي شد، زيرا دراينجا شاخص بي ربط رنگ چشم بود كه نحوه آموزش و نگرش او را تعيين مي كرد. در اين صورت هر فرد چشم آبي مجبور به فرمانبرداري و اطاعت بود و هرآينه اثري از خصوصياتي را كه منحصر به چشم قهوه اي ها بود از خودش بروز مي داد ناسازگار اعلام مي شد. هرچند بزرگترين خسارت اجتماعي كه حاصل طبقه بندي شخصيت برمبناي جنسيت بود در اين اجتماع كه طبقه بندي را بر رنگ چشم بنا نهاده بود ديده نمي شد. روابط انساني، و به خصوص روابطي كه بر مبناي جنسيت بود به گونه اي مصنوعي دچار اختلال نمي شد. ليكن گزينش چنين روشي، يعني جايگزيني رنگ چشم به جاي جنسيت به عنوان پي بناي آموزش كودكان و تقسيم آنها به گروهايي با شخصيت هاي متفاوت، هرچند پيشرفت قابل ملاحظه اي نسبت به طبقه بندي جنسيت دارد، طنزي است در باره تمام تلاش هايي كه جامعه در طول تاريخ انجام داده است تا نقش فرد را برحسب

جنسيت، رنگ پوست، تاريخ تولد، يا فرم سر، مشخص بكند. معهذا، تنها راه حل مسئله، بين پذيرش يكسان كردن تفاوت جنسيت به بهاي از دست دادن خوشبختي فرد و سازگاري، و از بين بردن اين تفاوت ها به بهاي نهاييِ از بين رفتن ارزش هاي اجتماعي نيست. يك تمدن انگيزه هايش را از چه چيزهايي مي تواند بگيرد؟ با شناسايي موهبت هاي خُلقيِ متنوع و پرورش دادن آنها و مشخص كردن جايگاهي براي آنها و نه لزوما از طبقه بندي هاي ساده اي مانند سنت يا جنسيت، نژاد يا وضعيت توارث در شجره نامه خانوادگي اين تمدن مي تواند جامعه را برمبناي امكانات بالقوه متفاوتي كه هم اكنون مي كوشد به نحوي مصنوعي در برخي از كودكان سركوب كند و در بعضي ديگر به گونه اي مصنوعي به وجود بياورد، بنا كند. از ديدگاه تاريخي، كاهش سخت گيري در طبقه بندي ميان جنسيت ها، در زمان هاي گوناگون رخ داده است، و آن يا با پديدار شدن يك رده بندي مصنوعي و يا با شناخت تفاوت هاي فردي واقعي اتفاق افتاده است. گاه تصور موقعيت اجتماعي قراتر از رده بندي جنسيت قرار گرفته. در جامعه اي كه درجه بندي هاي تمكن و مقام ضوابط اصلي است، زنان متمكن و صاحب مقام به چنان تكبري نائل آمده اند كه در ميان فقرا و طبقات پائين هردو جنسيت از آن محروم بوده اند. حقيقت اين است كه هرچند چنين جابجايي گامي در جهت پيشبرد آزاد سازي زنان بوده است، وليكن در پيشبرد آزاديِ بيشتر براي استقلال فرد نبوده، زنان چندي از تشخص طبقه بالا بهره برده اند،

اما در مقابل، بسياري از مردان و زنان محكوم به شخصيتي بوده اند كه ويژگي فرمانبرداري و وحشت است. اين قبيل جابجايي ها فقط به مفهوم جايگزين كردن يك معيار اجباري با معياري مشابه است. يك جامعه چه هنگامي كه مُصر باشد تنها مردان قادر به شجاعت اند و يا افراد صاحب مقام مي توانند داراي قدرت باشند به يكسان غير واقع گراست. از بين بردن يك تقسيم بندي، مثلا تفاوت ميان جنسيت ها، و جايگزين كردن آن با تقسيم بندي ديگر، مثلا تفاوت ميان رده بندي ها را، نمي توان پيشرفت به حساب آورد. كه فقط عدم ارتباط را از نقطه اي به نقطه ديگر منتقل مي كند. و در اين ميان افرادي كه در طبقات بالا متولد شده اند بي چون و چرا به قالب خاصي از شخصيت شكل مي گيرند،، آن چنان متكبر و پُر نخوت كه باز براي برخي از آنان شكل مطلوب نيست، حال آن كه افراد متكبر در ميان فقرا، در حال آموزش ديدن براي فرمانبرداري و اطاعت كردن، خون خونشان را مي خورد. در يك كفه ترازو پسر جوان نرمخو و مظلوم پدر و مادري پولدار قرار دارد كه مجبور به رهبري كردن است، و در كفه ديگر بچه ستيهنده و جسور خانواده اي فقير كه محكوم به موقعيت طبقاتي اش مي باشد. اگر هدف ما بيان فرديت بيشتر براي خلق و خوي فردي است، و نه جهت گيري دوآتشه از جنسيت و يا سرنوشت اش، بايد پيشرفت هاي تاريخي اي را كه به آزادي برخي زنان كمك كرده است، به عنوان پيشرفت هايي كه با خسارت هاي

بزرگ اجتماعي توام بوده است، قلمداد كنيم. راه ديگري كه رده بندي تفاوت جنسيت انعطاف پذيري بيشتري مي يابد، از طريق شناخت موهبت استعدادهاي فردي اي است كه در هرجنسيتي يافت مي شود. در اينجا تفاوتي واقعي جايگزين مصنوعي آن مي شود، و دست آوردهاي آن براي جامعه و فرد بسيار عظيم است. آنجا كه نويسندگي به عنوان يك حرفه پذيرفته شده است، بدون درنظرگرفتن جنسيت نويسنده و فقط برمبناي قابليت تمام، درآن صورت افرادي كه مي نويسند، لزوما به دليل جنسيت شان از نويسندگي محروم نمي شوند، و چنانچه نويسنده هستند، لزوما نبايد در زنانگي يا مردانگي خود ترديد كنند. حرفه اي كه در مورد استعداد، ويژگي جنسيت را ملاك قرار ندهد، اكنون مي تواند از دو برابر امكانات بالقوه هنرمندان استفاده كند. و در اينجاست كه ما مي توانيم پيِ بناي جامعه اي را بگذاريم كه تفاوت هاي واقعي را با تفاوت هاي اجباري جايگزين كرده است. بايد توجه بكنيم كه در زير رده بندي مصنوعي جنسيت و نژاد نيز همان امكانات بالقوه وجود دارد، و نسلي پس از نسل ديگر تكرار مي شود، ولي هنوز پرورش نيافته از بين ميرود، زيرا جامعه اين امكانات را نمي پذيرد. همانگونه كه اكنون جامعه كاربرد هر هنري را براي اعضاي هردو جنسيت مجاز داشته است، همانطور نيز مي تواند گسترش بسياري از استعدادهاي با خلق و خوي متضاد را نيز براي هرجنسيت مجاز بشمارد. مي تواند تلاش هاي گوناگونش را براي جنگجو بار آوردن پسرها، و مطيع كردن دخترها رها كند، يا تمام كودكان را به جنگ وادار و يا در عوض نهادهاي آموزشي ما

را به شكلي درآورد كه اگر پسري قابليت رفتاري مادرانه داشت امكان يادگيري بيابد، و به همان نسبت دختري كه كارايي متضاد آن را نشان مي دهد، كه با جنگيدن برعليه موانع برانگيخته مي شود هم امكان پرورش پيدا كند. دراين جامعه، هيچ مهارت، هيچ استعداد خاص، هيچ تخيل خلاق يا تفكر قاطعي ناشناخته نمي ماند صرفا به اين دليل كه كودك صاحب آن به اين يا آن جنسيت تعلق دارد. هيچ كودكي بي رحمانه طبق يك الگوي رفتاري خاص شكل نمي گيرد، بلكه در جهاني كه آموخته است هر فرد را مخيّر بسازد الگويي را كه با استعدادهايش متناسب تر است برگزيند، الگوهاي گوناگوني وجود خواهد داشت. چنين جامعه اي دست آورد هزاران سال را كه در طي آن يكساني تفاوت ها را ساخته است فدا نخواهد كرد .دست آوردهاي اجتماعي سرجاي خود محفوظ خواهند ماند، و هركودك براساس خلق و خوي واقعي اش مورد تشويق قرار مي گيرد. آنجا كه ما اكنون الگوهاي رفتاري خاص براي مردان و زنان داريم، آنگاه الگوهايي خواهيم داشت كه علائق فرد را با انواع امتيازها بيان مي كند. اصولي اخلاقي و نمادهايي اجتماعي وجود خواهد داشت، گونه اي از هنر و روشي از زندگي كه مطلوب هريك از اين امتيازها باشد. از نظر تاريخي، فرهنگ ما براي آفرينش ارزش هاي متضاد و غني، متكي به بسياري تفاوت هاي مصنوعي بوده است، كه شاخص ترين آنها جنسيت است. تنها با حذف اين تفاوت ها نيست كه اجتماع الگوهايي به دست مي آورد كه هر استعداد فردي مقام خود را بيابد به عوض آن كه احباراً به قالبي ناجور

درآيد. اگر در پي يافتن فرهنگي غني تر هستيم، غني از نظر ارزش هاي متفاوت، بايد لزوما تمام گستره امكانات بالقوه انساني را بشناسيم، و درنتيجه ساختار اجتماعي مان با اجبار كمتر توام باشد، ساختاري كه قابليت هاي گونه گون انساني درآن مقامي مناسب مي يابد.

شرح زندگاني حضرت محمد

تاليف:مهدي پيشواي – تلخيص: فرزانه سابود محمدي تخليص:مركز فعاليتها وپژوهشهاي قرآن وعترت دانشگاه آزاداسلامي بازنگري متن كتب:داود حيدري وعتي اكبر هراتيچاپ ششم:زمستان1383تيراژ:7500جلدبهاء:4200ريالليتوگرافي وچاپ و صحافي:سازمان چاپ دانشگاه آزاد اسلامي «شرح زندگاني حضرت محمد (ص)»اين كتاب از فرازهايي ازتاريخ پيامبر اسلام اثر استاد گرامي آيه ا... جعفر سبحاني تلخيص شده است.به خوانندگان ارجمند توصيه مي شود براي كسب اطلاعات بيشتر از زندگاني پيامبر اكرم (ص) اصل كتاب را مطالعه فرمايند .ميلاد پيامبر (ص)بازگشت به آغوش خانوادهدوران جوانيازدواج پيامبر با خديجه ازدواج تا بعثتدعوت سرَي – دعوت خويشاونداندعوت عمومينخستين هجرتمحاصره اقتصاديمرگ ابوطالب سفري به طائفپيمان عقبهسرگذشت هجرتمسجد، مركز جنبش هاي اسلاميجنگ بدر يگانه بانوي اسلام ازدواج مي كنددفاع از حريم آزاديغضوه بني نضيرغزوه خندقيك سفر مذهبي و سياسيپيامبر (ص) رسالت جهاني خود را اعلام مي كندكانون خطر يا دژ آهنين خيبرعمرۀ قضاءجنگ موته فتح مكهعام الوفودغزوۀ تبوكقطعنامه روز منيهيئت نمايندگي نجران در مدينهحجه الوداعنامه اي كه نوشته نشد «فصل اول» ميلاد پيامبر (ص)هنگام ولادت آن حضرت، ايوان كسري شكاف و چند كنگره آن فروريخت؛ آتش آتشكده فارس خاموش شد ؛  درياچۀ ساوه خشك گرديد؛ بت هاي بتخانۀ مكه سرنگون شد ؛ نوري از وجود آن حضرت ، به سوي آسمان بلند شد كه شعاع آن فرسنگها راه را روشن كرد ؛ انوشيروان و مو بدان خواب وحشتناكي ديدند ؛ آن حضرت

ختنه شده و ناف بريده به دنيا آمد و گفت : آيه قرآني«الله اكبر و الحمدلله كثيراً سبحان الله بكرهً و اصيلا ً. »پيامبر (ص) در عام الفيل و سال 570   ميلادي متولد شدند. آن حضرت در هفدهم ماه ربيع الاول ، روز جمعه ، پس از طلوع فجر چشم به جهان گشود و مشهور ميان اهل تسنن اينست كه ولادت آن خضرت ، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است .آن حضرت از دوران كودكي دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب مي كردند.يكي محمد كه جد بزرگوارش عبدالمطلب براي او انتخاب كرده بود و ديگري احمد كه مادرش آمنه او را به آن ناميده  بود .دوران شيرخوارگي پيامبر (ص)نوزاد قريش فقط سه روز از مادر خود شير خورد و پس از او دو زن ديگر به افتخار دايگي پيامبر نايل شده اند: نام دايه هاي اين حضرت  ثوبيه و حليمه نام داشت كه از اهل قبيله بني سعد بود.علت اينكه اورا به ديگر دايگان ندادند، اين بود كه نوزاد قريش پستان هيچ يك از زنان شيرده را نگرفت . سرانجام حليمه سعديه آمد پستان او را مكيد. در اين لحظه وجد و سرور خاندان عبدالمطلب را فرا گرفت. عبدالمطلب ، رو به حليمه كرد و گفت : «از كدام قبيله اي؟ گفت از : بني سعد . آفرين! آفرين! دو خوي پسنديده و دو خصلت شايسته : يكي سعادت و خوشبختي و ديگري حلم و بردباري.» «فصل دوم»بازگشت به آغوش خانوادهحليمه، دايۀ مهربان ، از محمد (ص) محافظت كرد ودر تربيت و پرورش اوكوشيد. سپس اورا

به مكه آورد ومحمد (ص) مدتي نيزآغوش گرم مادررا ديد و تحت سرپرستي جد بزرگوارخود قرارگرفت .سفري به يثرب و مرگ مادرآمنه، مترصد فرصت بود كه يثرب برود وآرامگاه شوهرخود را ازنزديك زيارت كند. با خود فكركرد فرزندش بزرگ شده است و مي تواند در اين راه شريك غم او گردد. آنان با ام ايمن راه يثرب را پيش گرفتند ويك ماه تمام درآنجا ماندند. موقع مراجعت به مكه محمد(ص) مادرعزيزخود را درميان راه ،درمحلي بنام ابواء از دست داد . اين حادثه محمد را بيش از پيش ، در ميان خويشاوندان عزيز و گرامي گردانيد و فزون ازحد موردعلاقه عبدالملب قرار گرفت. از اين جهت اورا ازتمام فرزندان خود بيشتردوست مي داشت و برهمه مقدم مي شمرد .قرآن مجيد ، دورۀ يتمي پيامبر را درسورۀ الضحي ياد آور مي شود و مي گويد : « ا لم يجدك يتيماً فآوي » ( مگر تو را يتيم نيافت و پناه داد؟) مرگ عبدالمطلبهشت بهار از محمد نگذشته بود كه عبدالمطلب را از دست داد مرگ عبدالمطلب آن چنان روح وي را فشرد كه در روز مرگ او تا لب قبر اشك ريخت. سرپرستي ابوطالبابوطالب ، روي علل افتخار سرپرستي پيامبر را بر عهده گرفت . زيرا ابوطالب با عبدالله پدر محمد ، از يك مادر بودند و شخصيتي بود معروف به سخاوت و نيكو كاري . از اين لحاظ ، عبدالمطلب او را براي نگهداري نوۀ ارجمند خود برگزيد.«فصل سوم»دوران جواني در جبين عزيز قريش ، از دوران كودكي و جواني ، آثار قدرت و شجاعت ، صلابت و نيرومندي نمايان بود وي در سن

پانزده سالگي ، در يكي از جنگهاي قريش  با طايفه هوازن كه آن را حرب فجار مي نامند ، شركت داشت . كار او در جبهه رزم ، اين بود كه تير به عموهاي خود ميرساند «فصل چهارم» ازدواج پيامبر اكرم (ص) با خديجهمحرك خديجه براي ازدواج با امين قريش يك سلسله جهات معنوي بود ، نه جنبه هاي مادي.ورقه ، عموي خديجه ، از دانايان عرب بود و اطلاعات فراواني دربارۀ كتب عهدين داشت و مكرر مي گفت كه : مردي از ميان قريش ، از طرف خدا براي هدايت مردم برانگيخته مي شود و   يكي ازثروتمندترين زنان قريش را مي گيرد و چون خديجه ثروتمند ترين زنان قريش بود ؛ از اين لحاظ گاه و بيگاه به خديجه مي گفت : روزي فرا رسد كه تو با شريفترين مرد روي زمين وصلت مي كني !خديجه ، شبي درخواب ديد : خورشيد بالاي مكه چرخ خورد و كم كم پايين آمد و در خانۀ او فرود آمد . خواب خود را براي ورقه نقل كرد . وي چنين تعبير نمود : با مرد بزرگي ازدواج  خواهي نمود كه شهرت او عالم گير خواهد بود.«فصل پنجم»1    ازدواج تا بعثت دوران جواني پيامبر (ص)پيامبر (ص) بسان مردان عاقل و كارآزموده  كار مي كرد . هميشه از خوشگذراني و بيخبري گريزان بود . پيوسته بر سيما ، آثار تفكر و تدبر داشت و براي دوري از فساد اجتماع ، گاهي مدتها در دامنۀ كوهها ، ميان غار ، بساط زندگي را پهن مي نمود و در آثار قدرت و صنع وجود به مطالعه مي پرداخت .در مواقع

قحطي و كم باراني ، گاهي مادر رضاعي او حليمه به ديدار فرزند خود مي آمد. رسول گرامي (ص) عباي خود را زير پاي او پهن مي نمود و به ياد عواطف مادر خود و آن زندگي ساده مي افتاد و سخنان او را گوش مي داد ، موقع رفتن آنچه مي دانست به مادر خود كمك مي كرد.فرزندان او از خديجههمسر جوان قريش ، براي او شش فرزند آورد . دو پسر كه بزرگتر آنها قاسم بود و سپس عبدالله كه به آنها طاهر و طبيب مي گفتنند و چهار تاي آنها دختر بود. ابن هشام مي نويسد: بزرگترين دختر او رقيه ، بعداً زينب و ام كلثوم و فاطمه بود . فرزندان ذكور او ، تمام پيش از بعثت بدرود زندگي گفتنند ؛ ولي دختران دوران نبوت او را درك كردند.خويشتن داري پيامبر، در برابر حوادث زبانزد همه بود. حتي عربي از جهل و ناداني به مباني اسلام ، به گريه كردن او اعتراض نمود پيامبر (ص) فرمود : يك چنين گريه رحمت است . آنگاه افزود : آنكس كه رحم نكند ، مورد ترحم قرار نمي گيرد. آئين او پيش از بعثتاو از لحظه اي كه از مادر متولد شد ، تا روزي كه به خاك سپرده گرديد؛ جزء خداي يكتا رت نپرستيد. سرپرستان او مانند  عبدالمطلب و ابوطالب ، همگي موحد و خداپرست بودند. به ياد داريد كه در موقع حمله سپاه فيل ، عبدالمطلب حلقه كعبه را به دست گرفت و با خداي خود ف بسان يك موحد به مناجات پرداخت و گفت: خدايا جزء تو به كسي اميدوار نيستم

.بهترين گواه بر يكتا پرستي او ، همان اعتكاف او قبل از بعثت در غار حراء است . سيره نويسان، همگي اتفاق نظر دارند كه رسول گرامي (ص) ، سالي چند بار در غار حراء به عبادت خدا مي پرداخت . اميرمومنان (ع) در اين مورد مي فرمايد : پيامبر در هر سال ، در كوه حراء اقامت مي گزيد ؛ من او را مي ديدم و جزء من كسي او را نمي ديد.امين قريش در كوه حراءكوه حراء عبادگاه عزيز قريش است . او شبها و روزها ، پيش از آنكه به مقام رسالت برسد ، در اين جا بسر مي برد. وي ، اين نقطه دور از غوغا را به منظور عبادت و پستش انتخاب كرده بود . تمام ماه رمضانها را در اين نقطه مي گذراند و در اين ماه گاه به گاهي به آنجا پناه مي برد.آغاز وحيفرشته اي از طرف خدا ما مور شد. آياتي چند به عنوان طليعه وآغاز كتاب هدايت وسعادت ، براي امين قريش بخواند تا او را به كسوت نبوت مفتخر سازد. آن فرشته، همان (جبرئيل) و آن روز همان روز بعثت بود.در روز مخصوصي فرشته اي با لوحي فرود آمد و آن را در برابر او گرفت و به او گفت :«اقرء» يعني بخوان. او از آنجا كه امي و درس نخوانده بود ،پاسخ داد كه من توانايي خواندن را ندارم . فرشته وحي او را سخت فشرد ؛ سپس درخواست خواندن كرد و همان جواب را شنيد ، فرشته بار ديگر ، او را سخت فشار داد ، اين عمل سه بار تكرار شد

و پس از فشار سوم ناگهان در خود احساس كرد مي تواند لوحي كه در دست فرشته است ، بخواند. در اين موقع آيات را كه در حقيقت ديباچه كتاب سعادت بشر بشمار مي رود ، و اينك ترجمه آيات:«بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد،كسي كه انسان را از خون بسته خلق كرد، بخوان و پروردگار تو گرامي است آنكه قلم را تعليم داد و به آرامي آنچه را كه نمي دانست آموخت.»جبرئيل ماًموريت خود را انجام داد و پيامبر پس از نزول وحي ، از كوه حراءپايين آمد ؛ و به سوي خانه خديجه رهسپار شد. نخستين مرد و زني كه به پيا مبر (ص) ايمان آوردنداز مسلمات تاريخ اين است كه : خديجه نخستين زني است كه به او ايمان آورده است. و نخستين كسي كه از مردان ايمان به پيامبر (ص) آورد علي بود. علي (ع) خود را در خطبه در اين باره مي فرمايد : در آن زمان ، اسلام در خانه اي نيامده بود مگر خانه رسول خدا و خديجه و من سوم ايشان بودم ؛ نور وحي و رسالت را مي ديدم و بوي نبوت را استشمام مي كردم. «فصل ششم» دعوت سري - دعوت خويشاوندان  پيامبر گرامي سه سال تمام به دعوت سري پردخت و در اين مدت به جاي توجه به عموم مردم ، به عنايت نمود . مصالح وقت ايجاب مي كرد كه او دعوت خود را آشكار نسازد و با تماس هاي سري، گروهي را به آئين خود دعوت نمايد و همين دعوت يري بود كه توانست جمعي را به آئين توحيد جلب

كند.سران قريش در اين سه سال ، مشغول خوشگذراني و سرمست عيش و نوش بودند ؛ در حالي كه كم بيش از دعوت سري رسول خدا آگاهي يافته بودند ولي كوچكترين واكنشي نشان نداده و جسارتي       نمي كردند. سرا قريش، در ظرف اين سه سال كوچكترين جسارتي نسبت به پيامبر نمي كردند و پيوسته ،ادب و احترام او را نگاه مي داشتند . ولي از روزي كه دعوتهاي خصوصي (دعوت خويشاوندان) و عمومي آغاز گرديدو انتقاد او از بتان و از آئين و روشهاي ضد انساني آنها بر سر زبانها افتاد، بيداري قريش نيز آغازگرديد. بنا براين مخالفتها و مبارزه هاي سري و علني شروع شد. بيان و گفتار پيامبر در حد كمال بود ولي در نخستين دوره هاي دعوت فاقد نيروي دفاعي بود. زيرا در ظرف اين سه سال ،فقط موفق شده بود كه قريب چهل نفر را در حوزه سري مومنان درآورد. از اين نظر ، براي بدست آوردن يك خط دفاعي ، خويشاوندان خود را پيش از دعوت عمومي ، به آئين خود خواند و از اين راه توانست نقص نيروي دفاعي را برطرف كرده و سنگر مهمي را در برابر هر گونه احتمالي به دست اورد. از اينرو ، خداي بزرگ با خطاب زير پيامبررا موظف به دعوت خويشاوندان كرد و فرمود : « و انذر عشيرتك القربين» (خويشاونداننزديك را از عذاب الهي بترسان) طرز دعوت خويشاوندانپيامبر به علي بن ابي طالب كه آن روز سن او از سيزده يا پانزده سال تجاوز نمي كرد ، دستور داد كه غذايي آماده كند و همراه آن شيري نيز ترتيب دهد . سپس

چهل و پنج نفر از سران بني هاشم را دعوت نمود و تصميم گرفت در ضمن پذيرايي از مهمانان راز نهفته را آشكار سازد. ولي متاً سفانه بعد از صرف غذا پيش از آنكه او آغاز سخن كند ، يكي از عمو هاي وي با سخنان بي اساس خود ، آمادگي مجلس را براي طرح موضوع رسالت از بين برد . پيامبر مصلحت برد كه طرح موضوع را به فردا موكول سازد. سپس فردا برنامه خود را تكرار كرده و با ترتيب يك ضافت ديگر ، پس از صرف غذا ، رو به سران فاميل نمود و سخن خود را با ستايش خدا و اعتراف به ودانيت وي آغاز كرد .« خدايم به من فرمان داده كه شما را به جانب او بخوانم . كدام يك از شما پشتيبان من خواهد بود ، تا برادر و وصي و جانشين من ميان شما باشد؟» يك مرتبه علي (ع) كه آروز جواني پانزده ساله بود ، برخاست و با لحني تند عرض كرد : اي پيامبر خدا من آماده پشتيباني از شما هستم. پيامبر دستور داد تا بنشيند و سپس گفتار خود را تا سه بار تكرار نمود. جز همان جوان پانزده ساله كسي پرسش او را پاسخ نگفت . در چنين هنگام رو به خويشاوندان نمود و فرمود : مردم! اين جوان برادر و وصي و جانشين منست ميان شما ! به سخنان او گوش دهيد و از او پيروي كنيد و در اين هنگام مجلس پايان يا فت.«فصل هفتم» دعوت عموميسه سال از آغاز بعثت گذشته بود كه پيامبر گرامي پس از دعوت خويشاوندان دست

به دعوت عمومي زد . روزي دز كنار كوه رويسنگ بلندي قرار گرفت و با صداي بلند گفت: « اي مردم هر گاه من به شما گزارش دهم كه پشت اين كوه (صفا) دشمنان شما موضع گرفته اند و قصد جان و مال شما را دارند، آيا مرا تصديق مي كنيد؟ همگي گفتنند: آري، زيرا ما در طول زندگي از تو دروغي نشنيدهايم . سپس گفت: اي گروه قريش ،خود را از اتش نجات دهيد من براي شما در پيشگاه خدا نمي توانم كاري انجام دهم ؛من شما را از عذاب دردناك مي ترسانم.»استقامت و شكيبايي پيامبر(ص)سران قريش پس از مشورت چنين تصميم گرفتند كه بنيانگذار اين مكتب را با وسايل مختلف از بين ببرند. گاهي از طريق تطميعوارد بشوند و او را با ئعده هاي رنگارنگ از دعوت خود بازدارند و احياناً به وسيله تهديد و ازار از انتشار دعوت او جلوگيري كنند. اين برنامه دهساله قريش بود كه سرانجام تصميم قتل او را گرفتنند و او را از طريق مهاجرت به مدينه توانست نقشه آنها را نقش بر آب سازد.رئيس قبيله بني هاشم در آن روز ابوطا لب بود در ميان جامعه عرب ،علاوه بر اين كه رياست مكه و برخي از مناصب كعبه با او بود ، جاي بزرگ و منزلت س خطير داشت و از آنجا كه كفالت و سرپرستي پيامبر با او بود ،سران ديگر قريش به طور دست جمعي به حضور وي باز يافتندو او را با جمله هاي زير خطاب نمودند.ابوطالب ! تو از نظر شرافت و سن برتري داري؛برادر زاده خود را از تبليغ آئين جديد بازدار

و ما را بيش از اين بردباري نيت ، كه ببينيم فردي از ما به خدايان ما بد مي گويد و ما را بي خرد و افكار ما را پست مي شمرد . بر تو فرض است كه او را از هر گونه فعاليت باز داري و گرنه با او و تو كه حامي او هستي مبارزه مي نماييم ، تا تكليف هر دو گروه معين گردد و يكي از آنها از بين برود.يگانه مدافع پيامبر با كمال عقل دريافت كه بايد در برابر گروهي از شئون و كيان آنها در خطر افتاده بردباري نشان داد . يگانه مدافع پيامبر از در مسالمت وارد شد و قول داد كه گفتار سران را به برادر زاده خود برساند . البته اين نوع جواب ،  به منظور خاموش كردن آتش خشم و غضب آنها بود – لذا – پس از رفتن سران ، با برادر زاده خود ماس گرفت و پيام آنها را رساند و ضمناً به منظور آزمايش ايمان او نسبت به هدف خود در انتظار پاسخ شد . پيامبر اكرم فرمود:«عمو جان ! به خدا سوگند، هر گاه آفتاب در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند كه از تبليغ آئين و تعقيب هدف خود دست بردارم ، هرگز برنمي دارم تا به مقصد نهايي برسم و يا در طريق هدف جان بسپارم.»نمونه اي از شكنجه ها و آزار قريشوقتي سران قريش ديدند كه نقشه هاي اصلاح طلبانه ! آنها نقش بر آب شد ، ناچار شدند كه برنامه را عوض نمايند . از اينرو ، سران قريش به اتفاق

آراء راي دادند كه با مسخره و استهزاء ، آزار و اذيت ، تهديد و ارعاب ، او را از ادامه كار باز دارند. پيامبر گرامي علاوه بر عامل روحي و معنوي از يك عامل خارجي نيز كه حراست و حفاظت او را بر عهده داشت برخوردار بود و آن حمايت بني هاشم بودكه در راًس آنها ابوطالب قرارداشت . وقتي ابو طالب از تصميم قاطع  قريش مبني بر اذيت برادر زاده خودآگاه گرديد ، عموم بني هاشم را براي دفاع از محمد بسيج نمود . گروهي از آنها از روي ايمان ، گروهي ديگري بر اثر روابط خويشاوندي ، حمايت و حفاظت او را بر عهده گرفتنند . تنها در ميان آنها ابولهب و دو نفر ديگر از تصميم وي سر باز زدند . ولي اين حلقه دفاعي باز نتوانست او را از برخي از حوادث ناگوار مصون بدارد ؛ زيرا هر جا كه پيامبر را تنها مي ديدند از رساندن هر گونه آسيب دريغ نداشتند.بلال حبشيبلال غلام اميه بن خلف بود اميه ، از دشمنان سرسخت پيشواي يزرگ مسلمانان بود . جون عشيره رسول خدا دفاع از حضرت را بر عهده گرفته بودند، وي براي انتقام ، غلام تازه مسلمان خود را در گرمترين روزها با بدن برهنه روي ريگهاي داغ مي خوابانيد و سنگ بسيار بزرگ و داغي را روي سينه او مي نهاد ؛ ولي بلال در برابر آن همه شكنجه ، گفتار او را با دو كلمه كه روشنگر پايه استقامت او بود پاسخ مي داد و مي گفت : احد احد يعني : (خدا يكي است!) فداكاري عمار ياسرو

پدر و مادر اوعمار و والدين او از پيشقدمان در اسلام مي باشند. مشزكان ، اين سه نفر را در گرمترين مواقع مجبور  مي كردندكه خانه خود را ترك بگويند و در زير آفتاب گرم و باد سوزان بابان بسر ببرند . اين شكنجه انقدر تكرار شد كه ياسر در آن ميان جان سپرد. روزي همسر او در اين خصوص به ابوجهل پرخاش نمود و آن مرد سنگدل و بي رحم نيزه خود را در قلب او فرو برد و او را نيز كشت . پس از مرگ ياسر و همسرش ، مشركان درباره عمار ، شدت عمل به خرج داده و او را نيز مانند بلال شكنجه دادند.ابوذرچهارمين يا پنجمين نفر بودكه مسلمان شد . هنگامي كه ابوذر اسلام آورد ، پيامبر اسلام بطور پنهاني مردم را به سوي اسلام دعوت مي كرد و هنوز زمينه دعوت آشكار ، فراهم نشده بود . آن روز پيروان اسلام ، منحصر بود به خود پيامبر و پنج نفري كه به او ايمان آورده بودند . روزي ابوذر به پيامبر اسلام عرض كرد : «من چه كنم و چه وظيفه اي براي من معين مي كنيد؟» پيامبر فرمود : « تو مي تواني اسلام در ميان قبيله خود باشي . اينك ميان قوم خود برگرد تا دستور من به تو برسد.» ابوذر گفت : « سوگند به خدا پيش از آنكه به ميان قبيله خود برگردم ،نداي اسلام را به گوش اين مردم برسانم و اين سد را بشكنم- سد ممنوعيت شعار اسلام و آئين يكتا پرستي در مكه ! » او بدنبال اين تصميم ، هنگامي

كه قريش در مسجدالحرام سرگرم گفتگو بودند  ؛ وارد مسجد شد و با صداي بلند و رسا ندا در داد : «اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمداً رسول الله» لذا تا صداي ابوذر در مسجدالحرام طنين افكند ، قريش حلقه انجمن را شكسته به سوي او هجوم بردند و او را با بي رحمي زير ضربات خود قرار دادند و آنقدر زدند كه بيهوش نقش زمين گشت . ابوذر كه جواني پر حرارت و فوق العاده دلير و مبارز بود ،آن روز باز وارد مسجد شد و شعار خود را تجديد كرد . درو مرتبه قريشيان برسر او ريختند و تا سر حد مرگ زدند. ليكن ابوذر كسي نبود كه به اين زودي در ميدان مبارزه در راه پيروزي اسلام ، عقب نشيني كند.قبيله غفار مسلمان مي شوندپيامبر اسلام به ابوذر دستو داد به ميان طايفه خود برگردد و آنان را به سوي اسلام دعوت كند . ابوذ ر به سوي قوم و طايفه خود برگشت و كم كم با آنان پيرامون موضوع قيام پيامبري كه از جانب خدا بر انگيخته شده و مردم را به پرستش خداي يگانه و اخلاق نيك دعوت مي كند ، سخن گفت . ابتداء برادر و مادر ابوذر اسلام آوردند . بعد ، نصف قبيله غفار مسلمان شدند و پس از هجرت پيامبر اسلام به شهر يثرب (مدينه) ، نصف ديگر نيز اسلام اختيار كردند . قبيله اسلم نيز به پيروي از غفار ، به محضر پيامير شرفياب شده اسلام اختيار كردند.دشمنان سر سخت پيامبربرخي از دشمنان پيشواي بزرگ مسلمانان عبارتند از : ابولهب - اسود

ابن عبديغوث - وليد بن مغيره- اميه و ابي- ابوجهل- عاصاين وائل- عقبه بن ابي معيطانگيزه سر كشي سران قريشعلت و يا علل سر پيچي سران قريش را مي توان چند چيز دانست:1- رشك بر پيامبر :گروهي از آنها براثر رشك و حسادتي كه داشتند ، از او پيروي نمي كردند و آرزو داشتند كه خود را صاحب اين منصب الهي باشند.2- ترس از روز بازپسين :اين عامل بيش از همه ، در سر پيچي قريش موثر بود ؛ زيرا آنان  افراد  خوشگذران و عياش و بي قيد بودند اين افراد كه سالها از آزادي مطلق بهره مند بودند دعوت محمد را بر ضد عادت ديرينه خود تشخيص دادند و ترك عادت آن هم مطابق تمايلات نفساني ، با رنج و تعب توام  است.3- ترس از جامعه عرب مشركحارث ابن نوفل ، محضر پيامبر نازل گرديد عرض كرد ما مي دانيم آنچه تو از آن بيم مي دهي راست و پا برخاست . ولي هرگاه ما ايمان بياوريم ، عرب مشرك ما را از سرزمين خود بيرون مي كند.«فصل هشتم»نخستين هجرت مهاجرت گروهي از مسلمانان به خاك حبشه ديل بارزي بر ايمان و اخلاص عميق آنها است . عهده اي براي رهايي ازشر و آزار قريش ، به منظور تحصيل يك محيط آرام ، بپا داشتن شعاير ديني و پرستش خداي يگانه ، تصميم گرفتند ، كه خاك مكه را ترك گويند و دست از كار و تجارت ، فرزند و خويشان بردارند؛ ولي متحير بودند چه كنند و كجا بروند؟ را مي ديدند كه سرتاسر شبه جزيره را بت پرستي فرا گرفته است و

در هيچ نقطه اي نمي توان نداي توحيد را بلند نمود و دستورات آئين يكتا پرستي را بر پا داشت . با خود فكر كردند كه بهتر اين است كه مطالب را با خود پيامبر در ميان بگذارند. پبامبري كه آئين او بر اساس « ان ارضي واسعه فاياي فاعبدون. » يعني (سرزمين خدا پهناور است نقطه اي را براي زندگي بگزينيد كه در آنجا توفيق پرستش خدا را داشته باشيد) وضع رقت بار مسلمانان كاملاً بر پيامبر روشن بود. خود او گرچه از حمايت بني هاشم برخوردار بود و جوانان بني هاشم حضرتش را از هر گونه آسب حفظ مي نمودند ؛ ولي در ميان ياران او كنيز و غلام ، آزاد و بي پناه افتاده بي حامي ، فراوان بود و سران قريش آني از آزار آنها آرام نمي گرفتند. سران كفر بار ديگر انجمن كردند و نظر دادند كه نمايندگاني به دربار حبشه بفرستند و براي جلب نظر شاه و وزراء هداياي مناسبي ترتيب دهند؛ تا از اين راه بتوانند در دل شاه براي خود جايي باز كنند سپس مسلمانان مهاجر را به بلاهت و ناداني و شريعت سازي متهم سازند. براي اينكه نقشه آنها هرچه زودتر و بهتر به نتيجه برسد ، از ميان خود دو كارآزموده حيله گر و كارگشته را كه بعداً يكي از آنها بازيگر ميدان سياست گرديد و برگزيدند. قرعه بنام عمرو عاص و عبدالله ابن ربيعه افتاد.بر خلاف آنچه وزيران و نمايندگان قريش تصور مي كردند به ضرر آنها تمام شده است و روزنه اميدي باقي نماد . فرداي آنروز دوباره با  وزيران به دربار شاه

بار يافتند . اين بار از عقايد مسلمانان درباره حضرت مسيح انتقاد كردندو گفتند : « اين گروه درباره عيسي عقايد مخصوصي دارند،كه هرگز با اصول و عقايد جهان مسيحيت سازگار نيست.»هياٌت اعزامي قريشهياٌت اعزامي مردم حبشه ، وسيله بيداري قريش و سران قريش در صدد تحقيق  برآمده گروهي را به نمايندگي از طرف خود به يثرب فرستادند تا رسالت محمد را با دانشمندان يهود در ميان بگذارند . دانايان يهود به هياٌت اعزامي گفتند كه از محمد مطالب ياد شده در زير را سوال كنيد:1- حقيقت روح چيست؟2- سرگذشت جواناني كه در روزگارهاي پيشين ، از انظار مردم پنهان شده اند.3- زندگي مردمي كه در شرق و غرب جهان گردش نمود (ذوالقرنين)اگر محمد پاسخ اين سه پرسش را داد ؛يقين بدانيد كه برگزيده خداست و در غير اين صورت دروغگو است و هر چه زودتر بايد او را از ميان برداشت.نمايندگان با سرور هر چه زيادتر وارت مكه شده و هر سه سوال را در اختيار قريش گذاردند. آنها مجلسي ترتيب دادند و پيامبر را نيز دعوت نمودند . حضرتش فرمود :من درباره اين سه سوال در انتظار وحي هستم. وحي آسماني نازل گرديد . پاسخ پرسش آنها مربوط به روح ، در سوره اسراء آيه 85 وارد شده است و دو پرسش ديگر آنها در سوره كهف ، بطور مشروح طي آيه هاي 9-28  و آيه هاي 83-98 پاسخ داده شده است. «فصل نهم»محاصره اقتصادي سران قريش عهد نامه اي نوشتند و در داخل كعبه آويزان كردند و سوگند ياد نمودند كه ملت قريش ، تا دم مرگ طبق مواد زير رفتار كنند

:1-همه گونه با هواداران محمد تحريم مي شوند2-ارتباط و معاشرت با آنان اكيداً ممنوع مي گردد.3-كسي حق ندارد با مسلمانان ارتباط زناشويي برقرار كند4-در تمام پيشآمدها بايد از مخالفان محمد طرفداري كرد.ابوطالب از خويشاوندان (فرزندان هاشم مطلب) دعوتي به عمل آورد و ياري پيامبر را بر دوش آنها گذارد و دستور داد كه عموم فاميل ، از محيط مكه به دره اي كه در ميان كوههاي مكه قرارداشت و به شعب ابي طالب معروف بود و داراي خانه هاي محقر و سايبانهاي مختصري بود ، منتقل شوند و در آنجا سكني گزينند و از محيط زندگي مشركان دور باشند. همچنين براي جلوگيري از حمله هاي ناگهاني قريش ، در نقاط مرتفع افرادي را براي ديده باي گماشت تا آنها را از هر گونه پيشآمد ، باخبر سازند. اين محاصره سه سال طول كشيد ، فشار سخت گيري به حد عجيبي رسيد.وضع رقت بار بني هاشم در شعبشدت عمل قريش ، در اجراء عهد نامه ذره اي از صبر و بردباري مسلمانان نكاست. سرانجام ناله فرزندان و كودكان و وضع رقت بار عموم مسلمانان گروهي را تحت تاٌثير قرار داد و از امضاء عهد نامه سخت پشيمان شدند و به فكر حل قضيه افتادند.برخي مي نويسند : پيامبر و ابو طالب و خديجه در اين مدت محاصره تمام دارايي خود را از دست داده بودند .  ناگهان پيك وحي نازل  گرديد و گزارش داد: « موريانه تمام آن پيمان را كه قريش نوشته و مهر كرده بودند ، خورده است ؛ جزء جمله نخست آن : « بسمك اللهم» كه بر جاي خود باقي است .

رسول گرامي ابو طالب را از اين امر آگاه ساخت  و هر دو نفر با گروهي از شعب بيرون آمدند و در كنار كعبه نشستند . در اين م قع دور ابوطالب را گرفتند و به او گفتند : آيا وقت آن نرسيده است كه خويشاوندي خود را با ما به ياد آوري و از خمايت برادر زاده ات دست برداري ؟! ابوطالب روبه آنان كرد گفت : عهد نامه را بياوريد. آنها عهد نامه را آوردند ، در حالي كه مهر ها بر آنها باقي مانده بود ابوطالب گفت : آيا اين همان عهد نامه هست كه همكي نوشته ايد ؟ گفتند : آري. گفت : آيا كسي به آن دست زده است ؟ گفتند: نه . گفت: برادر زاده من از طرف پروردگار خويش خبري دريافت كرده است ؛ اگر سخن او راست نباشد من او را تحويل شما مي دهم تا او را بكشيد. قريش به تصديق  ابوطالب برخاسته و گفتند: از رد انصاف وارد شده اي . گفت : برادرزاده من مي گويد : موريانه عهد نامه را خورده است . آنگاه مهر عهد نامه را شكستند، ديدند موريانه همه را جز نام خدا خورده است . اين كار نه تنها مايه هدايت آنها نگشت ، بلكه سبب شد كه بر عناد خود بيفزايند.«فصل دهم»مرگ ابو طالب پيامبر و هواداران وي پس از سه سال تبعيد و رنج ، از شعب ابي طالب بيرون آمده ، راه خانه هاي خود را در پيش گرفتند و مي رفت كه سر وضع مسلمانان سر و ساماني پيدا كند. ناگهان پيامبر گرامي با پيشآمد

سختي روبرو گرديد . اين مصيبت جانگداز اثر ناگواري در روحيه مسلمانان بي پناه گذارد . اندازه تاٌثير اين حادثه در ان لحظه حساس با هيچ مقياسي قابل سنجش نبود در آن روز ، پيامبر گرامي حامي و مدافعي را از دست داد ، كه از سن هشت سالگي تا ان روز كه پنجاه سال از عمر رسول خدا مي گذشت حفاظت و حراست او را بر عهده داشت و پروانه وار گرد شمع وجود او مي گشت.شخصيتي را از دست داد، كه عبدالمطلب (جد پيامبر) محمد را در آخرين لحظالت عمر خود به او سپرد و گفت : نگاداري و حفاظت شخصي را كه مانند پدرش يكتا پرست است ، بر دوش تو مي گذارم . وي در پاسخ  عبدالمطلب گفت: پدر جان ، محمد هيچ احتياج به سفارش ندارد ، زيرا او فرزند من است و فرزند برادرم.وصيت ابوطالب هنگام مرگوقتي علي خبر مرگ ابو طالب را پيامبر داد ، و به علي دستور غسل و كفن و دفن را صادر نمود و از خدا براي او طلب مغفرت  نمود.«فصل يازدهم»سفري به طايفدر سال دهم بعثت پيامبر گرامي دو حامي بزرگ و فداكار خود را از دست داد. در مرحله اول ، يگانه مدافع از حريم رسالت يعني حضرت ابوطالب چشم از اين جهان پوشيدو بعد مرگ همسر عزيز او خديجه اين داغ را تشديد نمود . ابوطالب حامي و حافظ  جان و آبروي پيامبر بود و خديجه با ثروت خود در راه پيشرفت اسلام خدماتي انجام مي داد. از طيعه سال يازدهم بعثت ، حضرتش در محيطي بسر مي برد كه سراسر

آن را كينه ها و عداوتها فرا گرفته بود . هر لحظه خطري جان او را تهديد مي كرد و همه گونه امكانات تبليعي را از وي سلب كرده بود.دعوت سران عشاير در موسم حج پيامبر اكرم در ايام حج با روساي عرب تماسهاي مي گرفت و حقيقت دين خود را به آنها عرضه          مي داشت . وقتي گروهي از قبيله بني  عامر  وارد مكه شدند . پيامبر آئين خود را بر آنها عرضه كرد . آنان حاضر شدند كه به آنها ايمان بياورند ، مشروط بر اينكه رهبري جامعه پس از درگذشت پيامبر با آنها باشد . پيامبر فرمود:كار در دست خداست ، هر كس را مصلحت ديد او را بر مي گزيند . آنان از پذيرش اسلام سر باز زدند. اين قطعه تاريخي ثابت مي كند كه مساله امانت پس از رسول گرامي مساله تنصيصي است  نه انتخابي و  گزينشي .«فصل دوازدهم» پيمان عقبه نخستين پيماندر سال دوازدهم بعثت ، دسته اي مركب بر دوازده تن ، از مدينه حركت كردند و با رسول گرامي در عقبه نخستين پيمان اسلامي بسته شد. متن پيمان آنها پس از پذيرفتن اسلام به قرار زير بوده است .با رسول خدا پيمان بستيم كه به وظايف خود عمل كنيم: به خدا شرك نورزيم ؛ دزدي و زنا نكنيم ؛ كار زشت انجام ندهيم و در كاهاي نيك نافرماني نكنيم. دومين پيمان عقبهشب سيزدهم رسول گرامي پيش از همه با عموي خود عباس در عقبه حاضر شد . ديدگان مشركان عرب ، در خواب فرو رفت . مسلمانان يكي پس از ديگري از جاي خود بلند شدند و

مخفيانه به سوي عقبه روي آوردند و دومين پيمان را براي دفاع از اسلام و پيامبر بستند.عكس العمل قريش در مقابل پيمان عقبهقريش تصور مي كردند كه قوس نزولي اسلام آغاز گرديده  و چيزي نمي گذارد كه شعله آن به خاموشي مي گرايد . ناگهان دومين پيمان عقبه ، مثل بمب درميان  قريش صدا كرد.ترس و وحشت قريشحمايت و پشتيباني يثربيان ، از مسلمانان دوباره باعث شد قريش آزار و اذيت را دوباره از سر بگيرد . ياران پيامبر از فشار و آزار مشركان شكايت نمودند و اجازه خواستند كه به نقطه اي مسافرت كنند. پيامبر فرمود : بهترين نقطه براي شما همان يثرب است . پس از صدور فرمان مهاجرت ، مسلمانان به بهانه هاي گوناگوني ، از مكه بيرون رفتند و راه يثرب را در پيش گرفتند و علي رغم محدوديت هاي قريش ، سرانجام عده زيادي از چنگال قريش نجات يافتند و به يثربيان پيوستند.«فصل سيزدهم»سرگذشت هجرتدر سالهاي دوازدهم و سيزدهم بعثت ، مردم مكه با خطر بزرگي روبرو شدند. پايگاه بزرگي كه مسلمانان در يثرب به وجود آورده بودند و حمايت و حفاظت يثربيان  از پيامبر ، نشانه بارز اين تهديد بود.سران قريش ، تصميمي خطر ناك گرفتند . جلسه مشورتي سران ، در دارالندوه منعقد گرديد وتصميم گرفتند كه از تمام قبايل ، افرادي انتخاب شوند كه شبانه بطور دسته جمعي به خانه پيامبر گرامي حمله ببرند و او را قطعه قطعه كنند ، تا خون او در ميان تمام قبايل پخش گردد. بديهي كه در اين صورت بن هاشم قدرت نبرد با تمام قبايل ررا نخواهد داشت.كمكهاي غيبيمفسران مي

گويند : فرشته ي وحي نازل گرديد و پيامبر را از نقشه هاي شوم مشركان به وسيله اين آيه آگاه ساخت .« و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوكو يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين. » ( هنگامي كه كافران برضد تو فكر مي كنند ؛ تا تو را زنداني كنند، يا بكشند و يا تبعيد نمايند آنان با خدا از در حيله وارد مي شوند و خداوند حيله آنان را به خود آنها بر مي گرداند.) رسول گرامي از طرف خدا مامور شد به سوي يثرب برود.پيامبر به علي فرمود : امشب در فراش من بخواب و آن برد سبز رنگي كه من هنگام خواب بر روي خود مي كشم و به روي خود بكش . زيرا از طف مخالفان ، توطئه اي براي قتل من جيده شده و من بايد به مدينه مهاجرت كنم . علي از آغاز شب در خوابگاه پيامبر خوابيد . پاسي از شب گذشته بود كه به وسيله چهل نفر محاصره اطراف خانه پيامبر آغاز گرديد . آنان از شكاف در به داخل خانه نگاه مي كردند و وضع خانه را عادي ديده و گمان مي كردند كسي كه در خوابگاه پيامبر است ، خود او است.هجوم مخالفان به خانه وحيصبح صادق سينه افق را شكافت . مشركان در حالي كه دستها به قبضه شمشيرشان بود با شر و شوق خاص وارد حجره پيامبر شدند . در اين حال علي سر از بالش برداشت و برد سبز رنگ را كنار زد و با كمال خونسردي فرمود : چه مي گوييد؟ گفتند : محمد

را مي خواهيم و او كجاست ؟ فرمود : مگر او را به من سپرده بوديد تا از من تحويل بگيريد ، او اكنون در خانه نيست.پيامبر در غار ثور پيامبر نخستين شب هجرت و دو شب پس از آن را ، با ابوبكر در غار ثور كه در جنوب مكه (نقطه مقابل مدينه) است بسر برد . چندان روشن نيست كه اين مصابحت چگونه پديد آمد . عده اي معتقدند كه اين مصابحت اتفاقي بوده و رسول خدا او را در راه ديد و همراه خود برد . برخي نقل كرده اند كه پيامبر همان شب به خانه ابي بكر رفت و نيمه شب هر دو نفر ، خانه را به قصد غار ثور ترك گفتند . گروهي مي گويند: ابوبكر به سراغ پيامبر آمد و علي او رابه مخفيگاه او راهنمايي كرد.قريش در پيدا كردن پيامبر از پاي  نمي نشستندقيافه شناس معروف مكه با رد پاي پيامبرآشنا بود . روي اين اصل تا نزديكي غارآمد گفت خط مشي پيامبر تا اين نقطه بوده است ؛ كسي را مامور كرد تا به درون غار برود . آن شخص تا ديد تارهاي غليظي بر دهانه آن تنيده شده ؛ و كبوتران وحشي در آن تخم گذارده اند  . بدون آنكه وارد غار گردد ، برگشت و گفت : كسي آنجا نيست . و لذا پس از  سه روز تلاش جملگي ماًيوس شدند. دنباله جريان مهاجرت پيامبرپيامبر در دل شب به غار ثور پناه برد. او كوچكترين اضطرابي در دل خود احساس نمي كرد حتي هم سفر خود را در لحظات حساس با جمله « لاتحزن

ان الله معنا » (غم مخور خدا با ما است ) تسلي ميداد . آنها سه شبانه روز از عنايات خداوند بزرگ بهرهمند شدند .خروج از غار علي به دستور پيامبر سه شتر به همراه راهنماي اميني در شب چهارم به طرف غار فرستاد . رسول خدا و همسفر خود سوار شتر شدند و از طرف پايين مكه  عازم يثرب گرديدند. ورود به دهكده قباعلي پس از مهاجرت رسول گرامي در نقطه اي بلندي  از مكه ايستاد و گفت : هر كس پيش محمد سپرده اي دارد ، بيايد از ما بگيرد . كساني كه پيش از پيامبر امانت داشتند با دادن نشانه و علامت امانتهاي  خود را پس گرفتند . بعداً طبق وصيت پيامبر بايد علي ، زنان هاشمي را از جمله فاطمه دختر پيامبر و فاطمه دختر اسد مادر علي و فاطمه دختر زبير و مسلماناني كه تا آن روز موفق به مهاجرت نشده بودند ،همراه خود به مدنه بياورد . بدين ترتيب علي در دل شب عازم مدينه گرديد . علي در نيمه همان ماه به پيامبر پيوست.جوش و خروش و غريو شادي در مدينهرسول خدا عازم مدينه گرديد. وقتي مركب پيامبر به سمت شهر مدينه سرازير مي گرديد و گام به خاك يثرب مي نهاد ، جوانان و مسلمانان مقدم پيامبر را گرامي شمرده و با طنين سرودهاي شادي ، محيط مدينه را مملو ساخته بودند .«فصل چهاردهم»مسجد ، مركز جنبش هاي اسلاميپيامبر پس از ورود به مدينه لازم ديد پس از هر كار مركزي به وجود آورد كه عموم اعضاء حزب اسلام (حزب الله)در هر هفته در روز معيني در

آنجا دور هم گرد آيند و در مصالح اسلام و مسلمانان به شور و مشورت بپردازند و علاوه بر اجتماع وزانه در هر سال عموم مسلمانان در آنجا دو بار نماز عيد بگزارند. مسجد تنها مركز پرستش نبود بلكه تمام معارف و احكام اسلامي اعم از آموزشي و پرورشي در آنجا گفته مي شد . همه گونه تعليمات ديني و علمي حتي امور مربوط خواندن و نوشتن در آنجا انجام مي گرفت.عمار و ياثر جوانان نيرومند اسلام چند قطع سنگ را ، روي هم جمع مي كرد و براي ساختن مسجد حمل مي نمود روزي پيامبر او را در حالي كه  سه قطعه سنگ بر او حمل كرده بودند ديد عمار سخن به گله گشود و گفت : اصحاب شما خواهان قتل من هستند آنان سنگها را يك يك مي آورند ، ولي سه تا سه تا بر دوش من حمل مي نمايند . پيامبر دست او را گرفت ، گرد و غباري كه بر دوش او بود پاك كرد و اين جمله تاريخي را گفت : آنان قاتل شما نيستند ، ترا گروه ستمگر خواهد كشت ، در حالي كه تو آنان را به سوي حق و حقيقت دعوت مي نمايي . سرانجام عمار در سن نود سالگي در جنگ صفين در ركاب امير مومنان به دست هواداران معاويه كشته شد.برادر ي يا بزرگترين پرتو ايمانپيامبر از طرف خدا مامور گشت كه مهاجرين و انصار را با يكديگر برادر كند . روزي در يك انجمن عمومي روبه هواداران خود كرد و فرمود : دوتادوتا با يكديگر برادر ديني شويد . او با اين طرح

وحت سياسي و معنوي مسلمانان را حفظ  كرد. پيامبر سيصد نفر از مهاجرين و انصار را با يكديگر برادر نمود كار اخوت به پايان رسيد . ناگهان علي با چشمهاي اشكبار عر ض كرد : ياران خود را با يكديگر برادر كرديد ولي عقد اخوت ميان من و ديگري برقرار نفرموديد ؟ در اين هنگام پيامبر گفت: تو در دنيا و آخرت برادر من هستي . رويدادهاي سال دوم هجرتسال دوم هجرت حوادث عظيم و چشمگيري دارد . دو رويداد آن از اهميت شگرفي برخوردار است يكي از آنها تغيير قبله و ديگري نبرد بدر است . در اصطلاح سيره نويسان ، دو لفظ بيش از همه رواج دارد و آن لفظهاي غزوه و سريه است . مقصود از غزوه ، آن گونه هجوم به دشمن بود كه خود رسول خدا همراه سپاه مي بود و آن را رهبري مي كرد . در حالي كه مقصود از سريه ، اعزام گروه ها  و يا گردان ها و هنگ هايي بود كه خود پيامبر در ان شركت نداشت. شمار غزوات پيامبر  را 27 يا 26 غزوه نوشته اند . جهت اختلاف اين است كه برخي غزوه خيبر را با غزوه وادي القري كه به دنبال هم رخ داده اند ، دو غزوه و برخي آنها را يك غزوه شمرده اند . در تعداد سريه هاي رسول خدا نيز اختلاف است مورخان آنها را 48 ،36 ،35و حتي 66 سريه نوشته اند . علت اختلاف اين است كه برخي از سريه ها به سبب كمي  افراد به شمارش نيامده و از اين جهت در شماره آنها اختلاف

پيش آمده است.«فصل پازدهم»قبلهطبق محاسبات دانشمندان سابق ، عرض جغرافيائي مدينه 25 درجه و طول آن 75 درجه و 20 دقيقه       مي باشد . طبق اين محاسبه ، قبله هاي كه در مدينه استخراج مي شد با محراب پيامبر كه اكنون به همان وضع سابق مانده است تطبيق نمي نمود اينگونه اختلاف باعث تحير عده اي از اهل فن شده بود و گاهي هم توجيهاتي را براي رفع اختلاف مي نمودند .ولي اخيراً دانشمند معروف كابلي ، روي مقياس هاي امروزي اثبات كرد كه عرض  مدينه 24 درجه و 57 دقيقه و طول آن 39 درجه و 59 دقيقه است .نتيجه اين محاسبه اين  شد : قبله مدينه درست نقطه جنوب است و با محراب پيامبر بدون كم و زياد انطباق دارد ، و اين خود يك كرامت علي است كه در آن روز با نبودن كوچكترين وسايل علمي ، بلكه بدون محايبه در حالت نماز ، چنان از بيت المقدس متوجه كعبه گرديده كه انحرافي جزئي نيز در توجه او به كعبه  پديد نيامده است.«فصل شانزدهم»جنگ بدر از نبرد هاي بزرگ اسلام ، جنگ بدر است كساني كه در اين جنگ شركت كرده بودند بعدها امتياز مخصوصي در ميان مسلمانان پيدا نمودند . در شرح زندگاني اصحاب پيامبر كساني كه در واقع بدر شركت نموده اند ، بدري مي نامند و علت اين اهميت  از تشريح اين حادثه بدست مي آيد. در نيمه جمادي الاولي سال دوم ،گزارشي به مدينه رسيد كه كاروان قريش به سرپرستي ابوسفيان از مكه به شام مي رود . پيامبر براي تعقيب كاروان تا ذات العشيره رفت و تا

اوائل ماه ديگر درآن نقطه توقف كرد ؛ ولي بهكاروان دست نيافت و زمان بازگشت كاروان ، تقربياً معين بود، زيرا وايل پاييز كاروان قريش ، از شام به كعبه باز مي گشت .در تمام نبردها كسب اطلاعات ، نخستين گام پيروزي بود تا فرمانده لشكر از استعداد دشمن و نقطه تمركز آنها و روحيه جنگجويان آگاه نباشد چه بسا ممكن است در نخستين برخورد شكست بخورد . سرپرستي كاروان ابوسفيان و در حدود چهل نفر پاسباني آن را بر عهده داشت هزار شتر مال التجاره را حمل مي كرد و ارزش كالا حدود پنجاه هزار دينار بود. اكثريت سربازان جوانان انصار تشكيل مي دادند و پيماني كه انصار در عقبه با پيامبر بسته بودند يك پيمان دفاعي بود نه جنگي ؛ يعني پيمان بسته بودند كه در مدينه از شخص پيامبر مانند كسان خود دفاع كنند. چگونه ابوسفيان گريخت ابوسفيان سرپرست كاروان كه موقع رفتن مورد تعرض دسته اي از مسلملنان واقع شده بود بخوبي     مي دانست كه هنگام بازگشت  بطور قطع از طرف مسلمانان مورد تعرض قرار خواهد گرفت . از اين نظر مسير كاروان را عوض كرد و دو منزل را يكي كرده كاروان را از منطقه نفوذ اسلام بيرون برد همچنين شخصي را مامور كرد كه به قريش اطلاع دهد كه كاروان از دستبرد مسلمانان جان به سلامت برد و آنان نيز از راهي كه آمده اند برگردند.اختلاف نظر ميان قريشوقتي نمايندگان ابوسفيان پيام وي را به سران جمعيت ابلاغ كرد ، دودستگي عجيبي ميان آنان پديد آمد قبيله بني زهره و اخنس ابن شريق با هم پيمانان خود از راهي

كه آمده بودند بازگشتند. ابوجهل بر خلاف ابوسفيان اصرار ورزيد كه ما بايد به منطقه بدر برويم و در آنجا سه روز بمانيم و شتراني را بكشيم و شراب بخوريم و زنان رامشكر  براي ما آواز بخوانند ؛ صيت قدرت و توانائي ما به گوش عرب برسد و تا ابد از ما حساب ببرند. سخنان فريبنده ابوجهل قريش را بر آن داشت كه از آن نقطه حركت كنند و در نقطه مرتفعي از بيابان پشت تپه اي فرود آيند. باران شديدي باريد كه راه رفتن را براي قريش سخت كرد و آنان را از پيشروي بازداشت. اما باران در منطقه سرازيري بيابان كه رسول گرامي در آنجا تمركز داشت اثر سوئي نگذاشت.جنگ هاي تن به تنپيامبر گرامي از مقر فرماندهي پايين مي آمد و  مسلمانان را براي نبرد در راه خدا و حمله به دشمن تحريك و تحريض مي نمود . يكبار در ميان مسلمانان با صداي بلند فرمود : « به خداي كه جان محمد در دست اوست ، هركس امروز با بردباري نبرد كند ، و نبرد او براي خدا باشد و در اين راه كشته شود خدا او را وارد بهشت مي كند » سخنان فرمانده كل قوا آنچنان تاثير مي كرد كه برخي براي اينكه زودتر شهيد شوند زره از تن كنده و مشغول جنگ مي شدند . چيزي نگذشت كه آثار پيروزي در ناحيه مسلمانان نمايان گرديد. دشمن كاملاً مرعوب گشته ، پا به فرار گذارد. ميزان خسارت و تلفات در اين نبرد ، چهارده نفر از مسلمانان قريش كشته شدند و هفتاد نفر اسير گشتند. شهداي بدر ، در

گوشه رزمگاه به خاك سپرده شدند اكنون نيز قبور آنان باقي است.«فصل هفدهم»يگانه بانوي عالم ازدواج مي كندپيامبر مامور بود كه در جواب خواستگاران بگويد ازدواج فاطمه بايد به فمان خدا صورت بگيرد. لذا اصحاب پيامبر فهميدند كه جريان ازدواج فاطمه سهل و آسان نيست . آنها براي امتحان علي را تشويق كردند كه از دختر پيامبر خواستگاري كند علي هم از صميم قلب با اين مطب موافق بود؛ لذا شخصاً شرفياب محضر رسول خدا گرديد. حج و حيا سراسر وجود او را فرا گرفته بود . پيامبر گرامي او را وادار به سخن گفتن كرد. او با اداء چند جمله توانست مقصود خود را بفهماند. پيامبر با تقاضاي علي موافقت كرد و فرمود: شما مقداري صبر كنيد تا من اين موضوع را با دخترم در ميان بگذارم. وقتي مطلب  را به دختر خود گفت ، سكوت، سراپاي زهرا را گرفت. پيامبر برخاست و فرمود: « الله اكبر سكوتها اقرارها » ولي دارائي علي در آن روز جزء يك شمشير و زره چيز ديگري نبود. علي مامور شد كه زره خود را بفروشد و مقدمات و مخارج عروسي را فراهم آورد.صورت جهيزيه دختر پيامبر1 - پيراهن. 2- مقنعه.3 - قطيفه مكي كه تمام  بدن را  كفايت نمي كرد  4- يك تخت كه از چوب و ليف خرما مي ساختند. 5- دو تشك. 6 - چهار بالش. 7 - پرده. 8- حصير هجري.9- دستاس.10- مكي از پوست. 11- كاسه چوبي براي شير. 12- ظرف چوبي براي آب.13 - سبوي سبز رنگ.14 - كوزه. 15- دو بازو بند نقره اي . 16- يك ظرف مسي. وقتي چشم

پيامبر به آنها افتاد فرمود : خداوندا زندگي را بر گروهي كه بيشتر ظروف آنها سفال است مبارك گردان. مهريه دختر پيامبر پانصد درهم مي باشد.مراسم عروسيعلي به افتخار همسر گرامي خود ولمه اي ترتيب داد . پس از صرف غذا ، رسول گرامي فاطمه را به حضور خود طلبيد. پيامبر دست دختر خود را گرفت . در حق او دعا فرمود . سپس دست دختر خود را گرفت و در دست علي گذارد . سپس كارهاي درون خانه را بر عهده فاطمه گذارد و وظايف خارج از خانه را بر دو علي نهاد . پيامبر ظرف آبي را بدست گرفت ، به عنوان تغال بر سر و بر اطراف بدن دختر پاشيد . زيرا آب مايه حيات است و در حق هر دو دعا فرمود : « اللهم هذه ابنتي و احب الخلق الي اللهم و هذا اخي و احب الخلق الي اللهم اجعله وليا و ......» «فصل هجدهم» دفاع از حريم آزاديغزوه احددر سال دوم غزوه بدر رخ داد ، و در سال سوم غزوه احد اتفاق افتاد. سران قريش پس از تحمل رنج فراوان ارتشي ترتيب دادند  كه هفتصد زره پوش ، سه هزار  شتر ، دويست سواره و گروهي پياده نظام  در آن شركت كرده بودند . عباس، عموي پيامبر كه يك مسلمان واقعي غير متظره  به اسلام بود پيامبر را از نقشه جنگي قريش آگاه ساخت . ارتش قريش پس از طي مسافتي ، به نقطه اي بنام ابناء رسيد نيروهاي قريش عصر روز پنجشنبه پنجم شوال سال سوم هجري در دامنه كوه احد پياده شدند.پيامبر نماز جمعه را خواند

و با شكري كه بالغ بر هزار نفر بود، مدينه را به قصد احد ترك گفت در نيمه راه عبدالله ابي به بهانه اينكه پيامبر از نظر جوانان پيروي كرد از شركت در جهاد خودداري كرد. همچنين سيصد تن از اوسيان كه با او هم قبيله بودند از نيمه راه برگشتند . بنابراين در اين نبرد نه يهوديان شركت كردند  و نه حزب نفاق پيشه. يك سرباز جانبازحنظله، جواني است كه بيست و چند بهار بيش از عمر وي نگذشته است . او فرزند  ابوعامر  دشمن پيامبر است و پدر او در نبرد احد در ارتش قريش شركت داشت . وي پايه گذار حادثه مسجد ضرار است كه تفصيل آن در حوادث سال نهم هجرت بيان خواهد شد. روزي كه نبرد احد اتفاق افتاده ، آنروز عروسي حنظله بود او با دختر عبدالله ابي سرشناس اوسيان ازدواج كرده بود پيامبر يك شب براي انجام مراسم عروسي به او اجازه داد. بامدادان ، حنظله به سوي  ميدان شتافت . حنظله وارد سپاه گرديد ديدگان وي به ابوسفيان افتادكه ميان دو سپاه مشغول جولان بود . او با يك حمله جوانمردانه شمشيري به سوي او متوجه ساخت ولي شمشير بر پشت اسب  وي فرود آمد و ابوسفيان نقش زمين  گرديد . در ميان سربازان قريش نيزه داري به حنظله حمله نمود و نيزه خود را در بدن وي فرو برد. حنظله با همان زخم نيزه دار را تعقيب كرد، و او را به وسيله شمشير از پاي درآورد و خود نيز بر اثر زخم نقش زمين شد.صف آرائي دو لشكربامداد روز هفتم شوال سال سوم ، نيروهاي

اسلام در برابر نيروي متجاوز قريش صف آرائي كردند . فداكاريهاي علي در ميان آنان بيشتر شايسته تقدير مي باشد.در گرما گرم جنگ هر موقع دشمن مي خواست از دره احد عبور كند بوسيله تيراندازان عقب رانده مي شد. در آن لحظه كه ارتش قريش سلاح و متاع خود را در ميدان به زمين گذارد  و براي حفظ جان خود فراري شد گروه انگشت شماري از افسران ارشد اسلام كه بيعت خود را بر اساس بذل جان نهاده بودند به تعقيب دشمن در خارج از ميدان نبرد پرداختند . اما بيشتر مسلمانان از تعقيب دشمن صرف نظر نموده و سلاح بر زمين نهاده و به گردآوري غنائم اشتغال ورزيدند و به گمان خود كار را تمام يافته تصور مي كردند. خالد ابن وليد كه از آغاز نبرد مي دانست كه دهانه دهليز كليد پيروزيست از كمي افراد نگهبان استفاده كرد و با يك حمله چرخشي در پشت مسلمانان ظاهر گرديد و مقاومت گروه كمي كه روي تپه مستقر بودند سودي نبخشيد . تمام آن ده نفر پس از جانبازيهاي زياد كشته شدند چيزي نگذشت كه مسلمانان غير مسلح و غفلت زده از پشت سر مورد حمله سخت دشمن مسلح قرار گرفتند. مجدداً نبرد آغاز گرديد . در اين هنگام هرج و مرج شگفت آوري در ارتش اسلام بوجود آمد مسلمانان چاره اي نديدند جزء اينكه دسته هاي پراكنده به دفاع بپردازند ولي چون رشته فرماندهي از هم گيخته بود سربازان اسلام نتوانستند در اين دفاع موفقيتي بدست آورند بلكه تلفات سنگيني بر آنان وارد آمد. وجود پيامبر از هر طرف مورد هجوم دسته هائي از

ارتش قريش قرار گرفت . هر دسته اي كه به آن حضرت حمله مي آورد علي به فرمان پيامبر به آنان حمله مي كرد و با كشتن برخي موجبات تفرق آنها را فراهم    مي ساخت . اين جريان چند بار در احد تكرار شد . در بربر اين فداكاري امين وحي نازل گرديد و فداكاري علي را نزد پيامبر ستود و گفت: اين نهايت فداكاريست كه اين افسر از خود نشان مي دهد رسول خدا امين وحي را تصديق كرد و گفت: من از علي و او از من است . سپس ندائي در ميدان شنيده شد كه «لاسيف الا ذوالفقار، لا فتي الا علي» (يعني شمشير خدمتگزار ، شمشير علي ابن ابي طالب است و جوانمردي جزء علي نيست.)پيامير به مدينه باز مي گردد پيامبر با آن گروه از انصار و مهاجرينكه در جنگ شركت كرده بودند وارد مدينه شدند . عمرابن جموع با اينكه لنگ بود و جهاد بر واب نبود ولي با اسرار پيامبر از پيامبر اجازه گرفت و در صفوف مقدم مجاهدان شركت جست . فرزندش خلاد و برادر همسرش عبداله ابن عمرو نيز در اين جهاد مقدس شركت داشتند و هر سه جام شهادت نوشيدند.همسر وي هند ، دختر عمروابن حزام ، عمه جابرابن عباله انصاري به احد آمد و شهيدان و عزيزان خود را از روي خاك برداشت و بر روي شتري انداخت و رهسپار مدينه گرديد. اما پيامبر فرمود بر تو لازمست كه هر سه جنازه را در اين سرزمين به خاك بسپاري و بدان كه اين سه نفر در سراي ديگر پيش هم خواهند بود از حوادث

سال سوم هجرت تولد نخستين گوهر تابناك امامت حضور امام مجتبي حسن ابن علي (ع)  است ولي در نيمه  ماه رمضان سال سوم ديده به جهان گشود.«فصل نوزدهم»غزوه بني النضيرمنافقان و يهوديان مدينه از شكست مسلمانان در احد و شته شدن رجال علمي سخت خوشحال بودند و به دنبال فرصت بودند كه در مدينه شورشي بپا كنند و به قبايل خارج از مدينه بفهمانند كه كوچكترين اتحاد و وحدت كلمه در مدينه وجود ندارد و دشمنان خارج مي توانند حكومت نوجوانان اسلام  را سرنگون سازند. سران بني النضير تصميم گرفته بودند كه پيامبر را غافلگير كنند . يك نفر از آنان آماده شده بود كه بالاي بام برود و با افكندن سنگ بزرگي بر سر پيامبر به زندگي او خاتمه بخشد. فرشته وحي پيامبر را آگاه ساخت . پيامبر از جاي خود حركت كرد و طوري مجلس را ترك گفت كه يهوديان تصور كردند دنبال كاري مي رود و بر مي گردد . ولي پيامبر راه مدينه را در پيش گرفت و همراهانش را از تصميم خود آگاه نساخت . آنان همچنان در انتظار بازگشت پيامبر بسر مي بردند اما هر چه انتضار كشيدند انتظار آنها سودي نبخشيد . رسول گرامي تكبير گويان براي محاصره قلعه بني النضير حركت كرد . فاصله بني قريطه و بني النضير را لشكرگاه خود قرارداد و رابطه آن دو گروه را از هم قطع كرد . و بنا به نقل ابن هشام شش شبانه روز بنا به نقل برخي ديگر 15 روز قلعه آنها را محاصره كرد . سرانجام جهودان تن به قضاء دادند و گفتند: ماحاضريم جلاء وطن

كنيم مشروط بر اينكه اموال منقول خود را از اين سرزمين ببريم  پيامبر اكرم موافقت كرد كه آنان انچه از اموال را دارند ببرند غير از سلاح كه مي بايست به مسلمانان تسليم نمايند. در سوم شعبان سال چهارم هجرت حسين بن علي دومين نواده پيامبر گرامي ديده به جهان گشود.«فصل بيستم»غزوه خندقنيروهاي عرب مشرك و يهود در اين نبرد بر ضد اسلام بسيج شدند . آنان با تشكيل اتحاديه نظامي نيرومندي قريب يك ماه مدينه را محاصره كردند و چون در اين غزوه احزاب و دسته هاي مختلف شركت كرده و مسلمانان براي جلوگيري از پيشروي دشمن اطراف مدينه را به صورت خندق در آورده بودند اين غزوه را جنگ احزاب و گاهي غزوه خندق مي نامند . ضربت محكمي كه يهوديان بني النضير از مسلمانان خوردند و بطور اجبار مدينه را ترك  كردند موجب شد كه نقشه دقيقي براي براندازي اساس اسلام بريزند . در اين نقشه گرو هاي بيشمار عرب از كمكهاي مالي و اقتصادي يهوديان برخوردار بودند . نقشه از اين قراربود كه سرا بني النضير وارد مكه شدند و به سران قريش گفتند : محمد شما و ما را هدف قرار داده است . شما برخيزيد و از هم پيمانان خود كمك بگيريد و ما نيز هفصد تن شمشير زن يهودي ( بني قريظه) در دهانه مدينه داريم و همه آنها به ياري شما مي شتابند . لاف و گزاف آنان ، در سران قريش موثر افتاد اعلام آمادگي كردند و در روز معين تمام احزاب از نقاط مختلف عربستان حركت كرده آهنگ مدينه نمودند . گزارشگران اطلاع دادند كه

: اتحاديه نظامي نيرومندي بر ضد اسلام تشكيل شده در روز معيني حركت كرده مدينه را محاصره مي نمايند . پيامبر فوراً شوراي دفاعي تشكيل داد . پيامبر هر چهل ذراع را به ده نفر واگذار كرد و اولين كلنگ خود را بر زمين زد و مشغول كندن زمين شد و علي علي خاكها را بيرون مي ريخت . از اين جهت تلاش و كوشش پيامبر شور عجيبي در مسلمانان پديد آورد و همه بدون استثناء شروع به كار نمودند . موقعي كه به تخته سنگهاي عظيمي بر مي خوردند به پيامبر متوسل مي شدند ويامبر با ضربات محكمي صخره هاي عظيم را درهم مي شكست.سپاه عرب از ده هزار نفر تجاوز مي كرد ولي عده مسلمانان از 3000 نفر تجاوز نمي كرد  . سپاه شرك نزديك به يك ماه  در پشت خندق توقف كرد و جزء عده معدودي نتوانستند از خندق عبور كنند. حيي بن اخطب وارد دژ بني قريظه مي گرددبني قريظه تنها تيره يهودي بودند كه در مدينه با صلح و آرامش بسر مي بردند فرزند اخطب خود را به دژ رسانيد و آنقدر سخن گفت تا كعب را آماده پيمان شكني كرد . لذا عهد نامه اي را كه ميان آنان و محمد نوشته شده بود خواست و آن را در برابر چشم آنها پاره كرد و گفت : آماده جنگ باشيد.سپاه عرب از خندق عبور مي كنندپنج قهرمان به نام هاي : عمروابن عبدود ، عكرمه ابي جهل ، هبيره بن وهب ، نوفل بن عبدالله و ضراربن الخطاب ، لباس جنگ پوشيدند . از ميان اين پنج نفر قهرماني

كه از نظر جراًت شهرت زيادي داشت جلوتر آمد و رسماً مبارز طلبيد. پيامبر گرامي فرمود يك نفر برخيزد ، شر اين مرد را از سر مسلمانان قطع كند . اما هيچكس جزء علي ابن ابيطالب آماده مبارزه نبود . پيامبر شمشير خود را به علي داد عمامه مخصوصي بر سر او بست .نبرد بين دو قهرمان به شدت آغاز گرديد . ناگهان صداي تكبير از ميان گرد و غبار كه نشانه پيروزي علي بود بلند شد . منظره بخاك غلتيدن عمرو آنچنان رعبي در دل ساير قهرمانان كه در پشت عمرو ايستاده بودند افكند كه بي اختيار عنان اسبها را متوجه خندق كرده همگي به لشكر گاه خود باز گشتند جزء نوفل كه اسب وي در وسط خندق سقوط كرد و علي وارد خندق گرديد و او را كشت . ابو سفيان كسي را فرستاد كه جسد او را به ده هزار دينار بخرد . پيامبر فرمود : نعش را بدهيد و پول مرده در اسلام حرام است. عمل ديگري كه در حقيقت مي توان آن را مدد غيبي ناميد احزاب را متفرق ساخت . آن عامل ديكر اين بود كه ناگهان هوا توفاني شد و سردي هوا شدت  پيدا كرد . خيمه هارا از جاي كند و ديگهاي غذا را از روي آتش پرت نمود ؛ چراغها را خاموش نمود و آتش هاي افروخته را در وسط بيابان پخش كرد. هنوز سفيدي صبح منطقه را روشن نكرده بود كه سپاه عرب آنجا را ترك گفته و كسي از آنها در انجا نمانده بود. «فصل بيست و يكم»يك سفر مذهبي و سياسيسال ششم هجرت

پيامبر در روياي شيريني ديد كه مسلمانان در مسجدالحرام مشغول انجام مراسم خانه خدا هستند . پيامبر خواب خود را به ياران خويش گفت و اين را به فال نيك گرفت . چيزي نگذشت كه به مسلمانان  دستورداد كه آماده عمره شوند . اين خبر در تمام نقاط عربستان انتشار يافت كه مسلمانان در ما ذي القعده به سوي مكه حركت مي كنند و مراسم عمره را انجام مي دهند . اين مسافرت روحاني علاوه بر مزاياي معنوي روحي يك سلسله مصالح اجتماعي و سياسي را در برداشت و موفقيت مسلمانان را در شبه جزيره بالا مي برد و باعث انتشار آئين يكتا پرستي در ميان عرب مي گشت. نمايندگان قريش در حضور پيامبر قريش نمايندگان متعددي حضور پيامبر فرستاد تا هدف او را از اين مسافرت به دست آورند. تماسهاي كه نمايندگان قريش با رهبر عاليقدر اسلام انجام دادند به نتيجه نرسيد . جا داشت پيامبر تصور كند كه نمايندگان قريش نتوانستند و يا نخواستند حقيقت را به گوش بزرگان قريش برسانند. از اين نظر پيامبر تصميم گرفت شخصاً نماينده اي به سوي سران شرك بفرستد تا هدف پيامبر را از اين مسافرت كه جز زيارت خانه خدا چيزي نبود تشريح كند . كسي را به نمايندگي انتخاب كرد كه دست او به خون قريش آغشته نشده باشد . بنابراين عمر فرزند خطاب را براي انجام اين ماموريت انتخاب كرد . عمر از پذيرفتن اين ماموريت پوزش طلبيد و گفت : من از قريش بر جانم مي ترسم . ولي شما را به شخص ديگري هدايتمي كنم . او عثمان ابن عفان است كه

با ابوسفيان خويشاوندي نزديك دارد و مي تواند پيغام شما را به سران قريش برساند.سهيل ابن عمرو با پيامبرتماس مي گيردمذاكرات سهيل با پيامبر سبب شد كه يك قرارداد كلي و وسيع ميان مسلمانان و قريش بسته شود . لذا قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظيم گردد و به امضاء طرفين برسد . پيامبر با در نظر گرفتن يك رشته مصالح عالي خواسته سهيل را پذيرفت . خلاصه متن پيمان حديبيه1    قريش و مسلمانان متعهد مي شوند كه مدت ده سال جنگ را ترك كنند. 2    اگر يكي از افراد قريش بدون اذن بزرگتر خود از مكه فرار كند و اسلام آورد و به مسلمانان بپيوندد محمد بايد او را به سوي قريش باز گرداند ولي اگر فردي از مسلمانان به سئي قريش بگريزد قريش موظف نيست آن را به مسلمانان تحويل دهد.3    مسلمانان و قريش مي تئانند با هر قبيله اي پيمان برقرار كنند .4- محمد و ياران او امسال به مدينه باز مي گردند. ولي در سالهاي آينده مي توانند خانه خدا را زيارت كنند ؛ مشروط بر اينكه سه روز بيشتر در مكه توقف ننمايند و سلحي جز سلاح مسافر كه همان شمشير است همراه نداشته باشند.5- مسلمانان مقيم مكه به موجب اين پيمان مي توانند آزادانه شعائر مذهبي خود را انجام دهند و قريش حق ندارد آنها را آزار دهند و يا آئين آنها را مسخره نمايند.6- اموال يگديگر را محترم بشمارند و حيله و خدعه را ترك كرده و قلوب آنها نسبت به يكديگر  خالي از هر گونه كينه باشد.7- مسلماناني كه از مدينه وارد مكه مي شوند

مال و جان آنها محترم است.                                                             «فصل بيست و دوم»پيامبر رسالت جهاني خود را اعلام مي كندپيمان حديبيه ، فكر پيامبر را از ناحيه جنوب (مكه) آسوده ساخت و در پرتو اين آرامش گروهي از سران عرب به آئين اسلام گرويدند . در اين هنگام رهبر گرامي مسلمانان فرصت را مغتنم شمرد و با زمامداران وقت و روساي قبايل و رهبران مذهبي مسيحيان جهان آن زوز ، باب مكاتبه را باز نمود. نامه هاي كه پيامبر گرامي ، به عنوان دعوت اسلام به امراء و سلاطين و ... نوشته است ، از شيوه دعوت او حكايت مي كند.« فصل بيست و سوم»كانون خطر يا دژ آهنين خيبرجلكه وسيع و حاصلخيزي را كه در شمال مدينه ، به فاصله سي و دو فرسنگي آن قراردارد وادي خيبر    مي نامد و پيش از بعثت پيامبر ملت يهود براي سكوت و حفاظت خويش در آن نقطه دژهاي هفتگانه محكمي ساخته بودند. جرم بزرگي كه يهوديان خيبر داشتند اين بود كه تمام قبايل عرب را براي كوبيدن حكومت اسلام تشويق كردند و سپاه شرك با كمك مالي يهوديان خيبر در يك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده خود را به پشت مدينه رسانيدند . ناجوانمردي يهود خيبر پيامبر را بر آن داشت كه اين كانون خطر را برچيند و همه آنها را خلع سلاح كند . زيرا بيم آن مي رفت كه اين ملت لجوج و ماجراجو  بار ديگر بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان  برانگيزند و صحنه  نبرد احزاب بار ديگر تكرار شود.پيامبر پرچم سفيدي به دست علي داد و فرمان حركت صادر نمود. دژهاي هفتگانه

خيبر هر كدام نام مخصوصي داشتند . طرز ساختمان برج و دژ طوري بود كه ساكنان آنها در بيرو ن قلعه كاملاً مسلط بودند و با  منجنيق و غيره مي توانستند دشمن را سنگ باران كنند. مسلمانان كه در برابر چنين دشمن مجهز و نيرومندي قرار گرفته بودند بايد در تسخير اين دژها از هنر نمايي نظامي حداكثر استفاده را بنمايند . لذا شبانه تمام نقاط حساس و راهها به وسيله سربازان اسلام  اشغال گرديد . اين به قدري مخفيانه و در عين حال سريع انجام گرفت كه نگهبانان برجها نيز از اين كار آگاهي نيافتند. دژها يك پس از ديگري گشوده مي شودپس از فتح قلعه هاي ناعم و قموص ، سپاهان اسلام به طرف دژهاي وطيح و سلالم يورش آوردند . ولي با مقاومت سرسختانه يهود در بيرون از قلعه روبرو شدند . از اين رو سربازان دلير اسلام با جانبازي و فداكاري و دادن تلفات سنگين نتوانستند پيروز شوند و بيش از ده روز با جنگاوران يهود دست و پنجه نرم كرده هر روز بدون نتيجه به لشكرگاه باز مي گشتند . در يكي از روزها ابي بكر مامور فتح گرديد و با پرچم سفيد تا لب دژ آمد . مسلمانان نيز به فرماندهي او حركت كردند ولي پس از مدتي بدون نتيجه باز گشتند. روز ديگر فرماندهي لشكر به عمرو واگذار شد . او نيز داستان خود راتكرار نمود و بنا به نقل طبري پس از بازگشت از صحنه نبرد با توصيف دلاوري و شجاعت فوق العاده رئيس دژ مرحب ياران پيامبر را مرعوب مي ساخت . در اين لحظه پيامبر

فرمود : اين پرچم را فردا به دست كسي مي دهم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر او را دوست مي دارند. و خداوند اين دژ را به دست  او مي گشايد . او مردي است كه هرگز پشت به دشمن نكرده ، از صحنه نبرد فرار نمي كند. فرداي صبح پياملر فرمود : « علي كجا است؟! » در پاسخ جواب داد كه او دچار درد چشم است . پيامبر فرمود او را بياوريد. علي را سوار بر شتر نموده و در برابر خيمه پيامبر فرود آوردند. عارضه چشم به قدري سخت بوده كه سردار را از پاي در آورده بود . پيامبر دستي بر ديدگان او كشيد و در حق او دعا نمود . اين عمل و اين دعا ، مانند دم مسيحائي ، آنچنان اثر نيك بر ديدگان او گذارد كه سردار نامي تاايان عمر به دردچشم مبتلا نگرديد.پيامبر يادآور شد كه قبل از جنگ نمايندگاني را به سوي سران دژ اعزام بدارد و آنها را به آئين اسلام دعوت نمايد . اگر او را نپذيرفتند ، آنها را به وظايف خويش تحت لواي حكومت اسلام آشنا سازد كه بايد خلع سلاح شوند . و با پرداخت جزيه د رايه حكومت اسلامي آزادانه زندگي كنند و اگر به هيچ كدام گردن ننهادند با آنان بجنگد . جمله زير آخرين جمله اي بود كه مقام فرماندهي بدرقه راه علي ساخت و گفت :   « لئن يهدي الله بك رجلاً  واحداً خير من ان يكون لك حمر النعم » پيروزي بزرگ در خيبر اميرمومنان بسوي دژ حركت كرد و

پرچم اسلام را كه پيامبر به دست او داده بود در نزديكي خيبر بر زمين نصب نمود . در اين لحظه دلاوران يهود از قلعه بيرون ريختند . نخست برادر مرحب  به نام حارث جلو آمد . لحظه اي نگذاشت كه جسد مجروح حارث به روي خاك افتاد و جان سپرد.مرحب براي گرفتن انتقام بردر جلو آمد صداي ضربات شمشير و نيزه هاي دو قهرمان اسلام و يهود وحشت عجيبي در دل ناظران پديد آورد. ناگهان شمشير برنده و كوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر تا دندان دو نيم ساخت اين فرصت آنچنان سهمگين بود كه دلاوران يهود كه پشت سر مرحب ايستاده بودند پا به فرار گذارده و به دژ پناهنده شدند . و عده اي كه فرار نكردند با علي تن به تن جنگيده كشته شدند . علي فراريان يهودي را تا در حصار تعقيب نمود . در اين كشمكش يك نفر از جنگجويان يهود  با شمشير بر سر علي زد و سپر از دست وي افتاد علي فوراً متوجه در دژ گرديد و آن را از جاي خود كند و تا پايان كارزار  به جاي سپر به كار برد . پس از آنكه آن را بر روي زمين افكند هشت نفر از نيرومندتري سربازان اسلام سعي كردند كه آن را از اين رو به آن رو كنند اما نتوانستند ودر نتيجه قلعه اي كه مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت گوتاهي گشوده شد.« فصل بيست و چهارم »عمره قضاءمسلمانان پس از امضاء صلح حديبيه مي توانستند كه

يك سال بعد از تاريخ قرارداد وارد مكه شوند. يك سال گذشت. هنگام آن رسيده بود كه مسلمانان از اين پيمان بهره برداري نمايند . وقتي پيامبر اسلام اعلام كرد كساني كه در سال گذشته از زيارت خانه خدا محروم گرديده اند آماده سفر شوند، حركت كردند . همچنين شست شتر كه علامت قرباني را به گردن داشتند همراه خود آورده بودند . پيامبر از مسجد مدينه احرام بست ؛ و ديگران نيز از و پيروي نمودند . دو هزار نفر لبيك گويان با لبهاي احرام راه مكه را پيش گرفتند . اين كاروان آنچنان شكوه و جلالي داشت كه بسياري از مشركان را به معنويت و حقيقت اسلام متوجه ساخت.پيامبر دستور داد كه اين دعاي خاص را با آهنگ خود تلاوت كند و مردم نيز با او همصدا شوند : « لا اله الا الله وحده وحده ، صدق وحده ، و نصزه عبده و اعز جنده و هزم الا حزلب وحده » يعني( خدائي جزء او نيست ، يگانه و بي همتا است . به وعده خود عمل نمود ( وعده داده بود كه بزودي خانه خدا را زيارت    مي نمايد ) بنده خدا را ياري نمود سپاه توحيد را گرامي ساخت . حزبهاي كفر و شرك را به تنهايي در هم شكست )موقع ظهر شد . پيامبر و مسلمانان بايد فريضه الهي را در مسجد با حالت دست جمعي انجام دهد . بلال حبشي كه مدتها در اين شهر به جرم گرويدن به آئين توحيد مورد شكنجه قرار مي گرفت به فرمان پيامبر بالاي بام كعبه رفت و در نقطه اي كه

شهادت به يگانگي خدا و گواهي بر رسالت محمد بزرگترين جرم بود دستها را بر گوشهاي خود نهاد و اذان را با آهنگ مخصوص خود اداء نمود. آهنگ وي و تصديق مسلمانان كه به زبان جاري مي ساختند به گوش بت پرستان و دشمنان توحيد مي رسيد و آنها را ناراحت و دگرگون مي ساخت.« فصل بيست و پنجم»جنگ موتهپيامبر نماينده اي را با نامه اي روانه دربار فرمانرواي شام نمود . فرمانرواي مطلق شامات به دست نشاندگي از طرف قيصر در آنجا حكومت مي كرد . وقتي سفير پيامبر وارد شهرهاي مرزي شام گرديد فرماندار سرزمينهاي مرزي از ورود سفير آگاه شد و او را در دهكده موته دستگير كرد و دستور داد دست و پاي او را بستند و او را كشتند . پيامبر از اين جنايت آگاه گرديد و از كشته شدن سفير سخت ناراحت شد ؛ از اين رو سربازان خود را براي انتقام از اين زمامدار خودسر دعوت نمود. مقارن اين جريان حادثه جانگدازتري رخ داد . اين حادثه تصميم پيامبر را براي ادب كردن مرزنشينان شام كه آزادي تبليغ را از مبلغان اسلام سلب نموده  ، ناجوانمردانه سفير پيامبر و سپاه  تبليغ  او را كشته بودند جدي تر ساخت.كشتن سپاه تبليغ ، سبب شد كه فرمان جهاد صادر گردد و سپاهي مركب از سه هزار نفر براي سركوبي ياغيان و مزاحمان تبليغ اسلام اعزام شوند. صف آرائي سپاه روم و اسلامروم  آنروز براثر نبردهاي پياپي با ايران دچار هرج و مرج عجيبي شده بود . با اينكه سرمست پيروزيهاي خود بر ايران بود ولي از شهامت و رشادت سربازان

اسلام اطلاعاتي داشت . از اين نظر قيصر روم به كمك فرمانرواي دست نشانده خود در سرزمين شام عظيم ترين و نيرومندترين سپاه را براي مقبله با سه هزار سرباز اسلامي آماده نمود ، تنها فرمانرواي سرزمين شام صد هزار سرباز از قبايل مختلف شام زير پرچم گردآورده براي جلوگيري از پيشروي سربازان اسلام به مرزهاي كشور روانه ساخت . حتي قيصر با اطلاع قبلي با صد هزار سرباز از روم حركت نمود. هر دو سپاه در سرزمين موته فرود آمدند . جعفرابن ابي طالب  كه فرمانده لشكر بود در حملات جانانه خود نبرد شديدي نمود و سرانجام با بيش از هشتاد زخم روي خاكها افتاد و جان سپرد . آنگاه زبيد حارثه پرچم را به دوش گرفت و با شهامت  كم نظيري انجام وظيفه كرد و بر اثر ضربات نيزه ها جان سپرد . معاون دوم عبدالله رواحه پرچم را به دست گرفت و آنقدر جنگ كرد تا كشته شد.سرگرداني سپاه اسلامپيامبر اين وضع را پيش بيني كرده ترتيب اختيار فرمانده  بر عهده خود سربازان قرار داده بود . در اين لحظه ، خالدبن وليد را كه تازه اسلام آورده بود به فرماندهي انتخاب كردند . فرماند لشكر دست به يك تاكتيك نظامي زد . او دستور داد كه در نيمه شب به نقل و انتقال آنهم با سر و صدا مشغول شوند اين انتقال تا سپيدي صبح ادامه داشت . او دستور داد تا گروهي مسلمانان نيمه شب به نقطه دور دست حركت كنند و در طليعه صبح با دادن شعار «لا اله الا الله »  به مسلمانان بپيوندند . تمام اين نقشه

ها براي اين بود كه سپاه روم تصور كنند كه نيروهاي امدادي براي مسلمانان رسيده است  اتفاقاً همين خيال سبب شد كه آنان روز بعد ، از حمله به مسلمانان خودداري نمودند . كه مسلمانان از راهي كه آمده بودند بازگردند . بزرگترين پيروزي كه مسلمانان به دست آوردند اين بود كه يك جمعيت كم در برابر ارتش منظم و نيرومند مقائمت نمودند و سرانجام جان به سلامت بردند.« فصل بيست و ششم»فتح مكهقبيله خزاعه با مسلمانان هم پيمان شدند و پيامبر اسلام دفاع از آب و خاك و جان مال آنها را بر عهده گرفت. و قبيله بني كنانه كه از دشمنان ديرينه قبيله خزاعه و هم مرز آنان بودند با قريش هم پيمان گشتند. اين جريان با بستن يك قرارداد صلح دهساله كه حافظ امنيت اجتماعي و صلح عمومي در نقاط عربستان بود پايان پذيرفت. طبق اين قرارداد طرفين نبايد بر ضد يكديگر قيام مسلحانه نمايند و يا هم پيمانان خود را بر ضد  هم پيمان طرف مقابل تحريك كنند . پيامبر در ماه جمادالاولي سال هشتم سه هزار نفر را به كرانه هاي شام براي سركوبي عمال روم – كه مبلغان بي پناه  اسلام را نا جوانمردانه كشته بودند – اعزام نمود . سپاه اسلام در اين ماموريت اگرچه جان به سلامت بردند ولي با پيروزي چشمگيري كه از مجاهدان اسلام انتظار مي رفت ،  بازگشتند. با انتشار اين خبر سران قريش تصور كردند كه نيروي نظام اسلام به ضعف گرائيده است . از اين نظر تصميم گرفتند كه محيط صلح و آرامش را بهم بزنند . نخست در ميان قبيله بنوبكر

اسلحه پخش كرده و آنان را تحريك كردند كه شبانه به قبيله خزانه – كه با مسلمانان هم پيمان بودند – حمله ببرند و گروهي را كشته و دسته اي را اسير كنند. حتي دسته اي از قريش شبانه در جنگ بر ضد خزاعه شركت كردند و از اين طريق پيمان حديبيه را زير پا نهادند.ستمديدگان خزاعه رئيس قبيله خود را خدمت پيامبر فرستادند . او وارد مدينه شد و يكسره به مسجد آم و پيامبر را به احترام آن پيماني كه با قبيله خزاعه بسته بود سوگند داد و او را دعوت به كمك و گرفتن خون مظلومان نمود . يامبر دربرابر انبوهي از مسلمانان گفت : ترا كمك خواهم كرد.قريش از تصميم پيامبر نگران مي شودقريش از كار خويش سخت پشيمان شدند و به زودي دريافتند كه عملي بر خلاف پيمان حديبيه انجام داده و بدين سان قرارداد صلح را زير پا گذارده اند . از اينرو براي فرونشاندن خشم پيامبر و تاييد و تحكيم پيمان ده ساله ابو سفيان را روانه مدينه نمودند.ابوسفيان در مدينه با بي اعتنائي پيامبر مواجه شد عليرغم تمام تلاش خود دست خالي به مكه بازگشت . اما پيامبر اسلام براي فتح مكه بسيج عمومي اعلام كرد . در آغاز ماه رمضان از اطراف و اكناف سپاهيان انبوهي در مدينه جمع شدند. كليه سپاهيان اسلام به ده هزار نفر مي رسيدند.هنوز سربازان اسلام حركت نكرده بودند كه جبرئيل به پيامبر گزارش داد يك نفر از ساده لوحان كه در صفوف مسلمانان جاي داشت نامه اي به قريش نوشته و با زني به نام ساوه قرارداد كرده كه با

اخذ مبلغي نامه وي را به قريش برساند . وي در آن نامه حمله قريب الوقع مسلمانان را به مكه فاش ساخته بود. با اينكه ساوه مشمول مراحم پيامبر اسلام بود ولي با گرفتن مبلغ ده هزار دينار حاضر شد نامه را به قريش برساند . پيامبر به علي و زبير و مقداد ماموريت داد تا آن زن را دستگير كنند . آنان در نقطه اي در بين را زن را دستگير كرده و نامه را گرفتند.روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجرت فرمان حركت صادر گرديد . پيامبر با كمال مهارت اردوي ده هزار نفري خود را تا كرانه هاي مكه رهبري نمود در حالي كه قريش و جاسوسان آنها و كساني كه به نفع آنها فعاليت مي كردند هرگز از حالت سپاه آگاهي نداشتند. پيامبر براي ايجاد رعب در دل مكه و براي اينكه اهلي بدون مقاومت سر تسليم فرود آورند دستور داد كه در نقاط مرتفع هر فردي به طور مستقل آتشي بيفروزد ، تا نوري از شعله هاي آتش كليه كوهها و نقاط مرتفع را فراگيرد.عباس بن عبدالمطلب كه از جحفه ملازم ركاب پيامبر بود فكر كرد كه اگر اردوي اسلام با مقاومت قريش روبرو شوند گروه زيادي از قريش كشته خواهند شد . لذا شبانه راه مكه را در پيش گرفت تا محاصره مكه را بوسيله سپاه اسلام  به سمع ران قريش برساند و به آنها بفهماند كه چاره اي جز تسليم نيست.تلاش عباس بن عبدالمطلب به نفع اسلام تمام شد و مغز متفكر قريش يعني ابوسفيان را آنچنان مرعوب نمود كه در فكر او جز تسليم چيزي خطور نكرد

. بالاتر از همه اينكه از باز گشت ابوسفيان به مكه جلوگيري شد و به اردوگاه مسلمانان آمد ، و از هر جهت محدود شد و نگذاشت به مكه باز گردد.ابوسفيان در حضور پيامبرعباس ، در طليعه آفتاب ابوسفيان را به حضور پيامبر آورد. اگر چه ابو سفيان با ترس ايمان آورد و اين طرز ايمان هيچگاه مورد نظر پيامبر اسلام نبود ؛ ولي مصالحي ايجاب مي كرد كه به هر نحوي باشد ابوسفيان در سلك مسلمانان درآيد ، تا بزرگترين مانع از سر راه گرايش مردم به مكه به اسلام برداشته شود . با اين حال پيامبر دستور آزادي ابوسفيان را صادر نكرد زيرا از تحريكات وي تا قبل از فتح مكه مطمئن نبود از اين رو به عباس دستور داد او را در تنگناي دره اي نگاه دارد تا واحدهاي ارتش اسلام با تجهيزات و ساز و برگ خود در برابر او رژه روند كه پس از بازگشت به مكه مردم را از قدرت ارتش اسلام بترساند و آنها را از فكر مقاومت بازدارد.وقتي اين واحدها از برابر ابوسفيان عبور مي كردند عظمت اين واحدها انچنان ابوسفيان را مرعوب ساخته بود كه بي اختيار روبه عباس كرد و گفت : هيچ قدرتي نمي تواند در برابر اين نيروها مقاومت كند ، عباس سلطنت و برادرزاده تو خيلي اوج گرفته است . عباس برگشته با قيافه توبيخ آميز گفت : سرچشمه قدرت برادرزاده من نبوت و رسالتي است كه از طرف خدا دارد.در اين موقع پيامبر مصلحت ديد كه ابوسفيان را آزاد نمايد تا او به موقع قبل از ورود نيروها به مكه رفته

و اهالي را قدرت فوق العاده مسلمانان آگاه سازد.پيامبر نيز به اين اكتفا نكرد . پس از ورود به مكه علاوه بر پناهگاهاي سه گانه پرچمي بدست عبدالله خثعمي داد و فرمود كه فرياد كند كه هركس زير پرچم او آيد در امان است . ابوسفيان با اين پيام آنچنان روحيه مردم مكه را تضعيف نمود كه اگر فكر مقاومت در دسته اي نيز وجود داشت به كلي از بين رفت . وقتي ديدگان پيامبر به مكه افتاد اشك شوق در چشمانش حلقه زد . مركب رسول خدا با حشمت شگوه هرچه تمامتر از بالا ترين نقطه مكه (اذاخر) وارد شهر گرديد و در حجون كنار قبر عم بزرگوار خود         ابو طالب فرود آمد و خيمه مخصوصي را براي حضرش زده شد و هر چه اصرار ورزيدند كه به خانه كسي وارد شود نپذيرفت.شكستن بتها! شستشوي كعبهسپس پيامبر در حالي كه سوار شتر بود براي زيارت و طواف خانه خدا رهسپار مسجد الحرام گرديد . در مسير آن حضرت صفوف منظمي از مسلمانان مشركان تشكيل يافته بودند . گروهي از خشم و ترس بهت زده بودند ؛ دسته اي ابراز شادي مي نمودند . او شروع به طواف نمود . در نخستين دور طواف متوجه بتهاي يزرگي به نام هبل و اساف و نائله گرديد ؛ كه بالاي در كعبه نصب كرده بودند . و با نيزه اي كه در دست داشت ضربه محكمي بر آنان زد و آنها را بر روي زمين افكند . و اين آيه را خواند: « قل جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل كان زهوقا ً» بعد پيامبر اكرم

وارد خانه خدا گرديد و دستور داد و درب كعبه را بستند . ديوار داخل كعبه مملو از صور و اشباح پيامبران بود . به دستور پيامبر ديوارهاي كعبه را با آب زمزم شستشو دادند و تصاوير و عكسهاي را كه بر ديوار كعبه قرار داشت پاك كردند.علي بر دوش پيامبرقسمتي از بت هاي منصوب در داخل كعبه و يا بيرون ان بوسيله علي سرنگون شد . پيامبر دستور داد كه علي را بر دوش او قرار گيرد . علي بر دوش او قرار گرفت و بت بزرگ قريش كه از مس بود ، بر زمين افكند . آنگاه به انداختن ديگر بت ها پرداخت.پيامبر دستور داد درب كعبه را باز كردند و در حالي كه دستهاي خود را بر چهار جوبه هاي درب گذارده بود و همه مردم قيافه نوراني و جذاب  او را ميديدند گفت : « الحمدلله الذي صدق وعده و نصر عبده و هزم الا حزاب وحده » ( سپاس خدائي را كه به وعده خود عمل نمود و بنده خود را كمك كرد ، و دشمنان را به تنهاي سرگوب ساخت.)سكوت تامي بر محوطه مسجد و بيرون آن حكفرما بود . نفسها در سينه حبس و افكار و تصورات مختلفي بر مغز و عقل مردم حكومت مي كرد . مردم مكه در اين لحظات به ياد آن همه ظلم وستم و بيدادگريهاي خود افتاده فكرهاي مختلفي مي كردند كه ناگهان پيامبر با جمله هاي زير سكوت آنها را شكست و چنين گفت : «چه مي گويد و درباره من چه فكر مي كنيد؟» مردم بهت زده و حيران و بيمناك

همگي با صداي لرزان و شكسته روي سوابق عواطف بزرگي كه از پيامبر داشتند . گفتند : « ما جز خوبي و نيكي چيزي درباره تو نمي انديشيم ؛ ترا برادر بزرگوار خويش و فرزند برادر بزرگوار خود مي دانيم.» پيامبر وقتي با جمله هاي عاطفي آنان روبرو گرديد چنين گفت : من نيز همان جمله اي كه برادرم يوسف به برادر ان ستمگر خود گفت به شما مي گويم : امروز بر شما ملامتي نيست خدا گناهان شما رامي آمرزد او ارحم الراحمين است. بلال اذان مي گويدوقت نماز ظهر فرا رسيد موذن رسمي اسلام بالاي بام كعبه قرار گرفت و  با صداي رساند . اي توحيد و رسالت را در آن مجمع عمومي به سمع همه مردم رسانيد . مشركان لجوج هر كدام سخني مي گفتند ؛ يكي مي گفت : « خوشا به حالي فلاني كه مرد و صداي اذان را نشنيد.» ابوسفيان گفت : « من در باره چيزي نمي گويم ؛ زيرا به قدري دستگاه خبر گزاري محمد نيرومند است كه مي ترسم همين ريگهاي مسجد او را از گفتگوي ما با خبر سازند.»اين پير خيره سره كه پايان عمر نور اسلام بر دل او نتابيده اطلاع از غيب و اخذ حقايق از جهان وحي را با مساله جاسوسي و خبرگزاري جباره جهان يكسان حساب كرده بود.«فصل بيست و هفتم»عام الوفودسال هفتم هجرت سپري  گرديد. در اين سال يزرگترين پايگاه شرك به دست مسلمانان افتاد و رهبر عاليقدر اسلام با پيروزي كامل به مدينه بازگشت و سايه قدرت  نظامي اسلام بر بيشتر نقاط عربستان كشيده شد . قبائل سرش عرب

كه تا آن روز چنين پيروزي را براي آئين توحيد فكر نمي كردند كمكم به فكر افتادند كه به مسلمانان نيك شوند و آئين اسلام را بپذيرند . از اين نظر نمايندگان قبايل مختلف عرب گاهي به حضور پيامبر شرفياب مي شدند و اسلام و ايمان خود را ابراز مي داشتند. در سال نهم نمايندگان قبيله ها به قدري به مدينه آمدو رفت مي نمودند كه نام آن سال را عام الوفود نهادند.« فصل بيست و هشتم»غزوه تبوكنفود و انتشار سريع اسلام ، در شبه جزيره عربستان و فتوحات درخشان مسلمانان در حجاز پشت دشمنان را به لرزه در آورده آنان را به فكر چاره افكند . سقوط حكومت مكه امپراتور روم را بر آن داشت كه با ارتش مجهز و منظم بر سر مسلمانان بتازد و آنها را غافلگير سازد . زيرا با گسترش و نفوذ فق العاده اسلام پايه هاي حكومت را متزلزل مي ديد.ارتش روم مركب از چهار هزار سواره نظام و پياده نظام مجهز به آخرين نمونه از سلاح زمان در نوار مرزي شام مستقر گرديدند . استقرار گروهي از سربازان روم به گوش پيامبر رسيد . پيامبر چاره اي جز اين نديد كه با لشكري عظيم پاسخ تجاوزكاران را بدهد . براي اين منظور سي هزار تن آمادگي خود را براي نبر اعلام نمودند.ارتش اسلام در سرزمين تبوكسپاه توحيد در آغاز ماه شعبان سال نهم هجرت به سرزمين تبوك گام نهاد . اما اثري از اجتماع و سپاه روم نديد . گويا سران روم از افزوني سپاه اسلام و شهامت آنان آگاهي يافته و صلاح ديده بودند كه سپاه خويش

را به داخل كشور باز گردانند . پيامبر اسلام افسران عالي رتبه را گرد آورد پيرامون پيشروي در خاك دشمن و يا بازگشت به مدينه با آنان مشاوره نمود. نتيجه شوراي نظامي اين شد كه سپاه اسلام براثر سختيهاي زيادي كه در طي راه تبوك ديده اند براي تجديد قوا به مدينه باز گردد . علاوه بر اين مسلمانان در اين مسافرت به هدف عالي خود كه پراكنده ساختن سپاه روم بود رسيده است بنابراين ، پيامبر نظر شورا را محترم شمرده به مدينه بازگشتند . تبوك آخرين غزوه اسلامي بود كه پيامبر در آن شركت داشت . وي پس از آن در هيچ نبردي شركت نكرد.سرگذشت مسجد ضرارپدر حنظله شهيد معروف غزوه احد گويا در دوران جاهليت در سلك راهبان در آمده بود . هنگامي كه ستاره اسلام از افق مدينه طلوع نمود . سخت از اين جريان ناراحت شد و با منافقان اوس و خزرج همكاري صميمانه را آغاز نمود . پيامبر خواست او را دستگير كند . او از مدينه به مكه  و از آنجا به طائف و پس از سقوط طائف به شام گريخت و از آنجا شبكه جاسوسي حزب منافقان رارهبري نمود.او مي دانست كه پيامبر به هيچ عنواني به حزب منافق اجازه نخواهد داد مركزي براي خود بسازد ؛ مگر در صورتي كه به مركز رنگ مذهبي بدهند . حزب نفاق با سرعت ساختمان محفل را به نام مسجد به پايان رسانيدند . روزي كه پيامبر از غزوه تبوك به مدينه بازگشت ، از حضرتش خواستند كه در اين پرستشگاه را با خواندن چند ركعت نماز بگشايند . در

اين لحظه فرشته وحي پيامبر را از جريان آگاه ساخت و آنجا را مسجد ضرار خواند . پيامبر دستور داد كه ساختمان مسجد را با خاك يكسان كنند و آنجا را بسوزانند و براي مدتي مركز زباله باشد .« فصل بيست و نهم»قطنامه روز منيدر اواخر سال نهم هجرت  ،  پيك وي آياتي چند از سوره توبه ( برائت ) را آورد و پيامبر را مامور نمود كه شخصي را روانه مكه كند كه در مراسم حج آيات ياد شده را همراه با قطنامه چهار ماده اي بخواند.پيامبر دستور داد ابوبكر با چهل تن از مسلمانان را مكه را در پيش گيرد و اين آيات را كه متضمن برائت و بيزاري از مشركان است در روز عيد قربان تلاوت كند . ابوبكر به فرمان پيامبر راه مكه را در پيش گرفت . چيزي نگذشت كه پيك وحي پيامي از طرف خدا آورد و آن اينكه بايد موضوع بيزاري از مشركان را خود يا كسي كه از اوست به مردم ابلاغ كند . از اين نظر پيامبر مركب خود را در اختيار علي نهاد و دستور داد هر چه زودتر مدينه را ترك گويد تا ابوبكر را در راه ملاقات كند و آيات را از او باز گيرد و در روز عيد قربان  ، آيات را به ضميمه قطعنامه اي كه در آن اجتماع با شكوه كه تمام نقاط عربستان در آن شركت  مي نمايند ، ايراد كند .موتد قطعنامه عبارت بود از : 1    بت پرستان حق ندارند وارد خانه شوند .2    طواف با بدنه برهنه ممنوع است .3    بعد از اين هيچ بت پرستي

در مراسم حج شركت نخواهد كرد .4- كساني كه با پيامبر پيمان عدم تعرض بسته اند و در طول مدت به پيمان خود وفادار بوده اند ، پيمان آنان محترم است و تا انقضاي وقت پيمان  ، جان و مالشان محترم مي باشد ، ولي به مشركاني كه با مسلمانان پيماني ندارند و يا عملاً پيمان شكني كرده اند از اين تارخ (دهم ذي الحجه) چهار ماه مهلت داده مي شود كه تكليف خود را با حكومت اسلامي روشن سازند يا بايد به گروه يكتاپرستان بپيوندند و يا اينكه آماده جنگ و نبرد گردند .امير مومنان در روز دهم ذي الحجه  ، بالاي جمر عقبه قرار گرفت و سيزده آيه از آغاز سوره برائت را قرائت نمود . وي قطعنامه پيامبر را با دلي لبريز از شجاعت و قدرت با صداي بلند كه به گوش تمامشركت كنندگان مي رسيد – خواند . اثر اين آيات قطعنامه اين شد كه هنوز چهار ماه سپري نشده بود مشركان دسته دسته روبه يگانه پرستي آوردند و در اواسط سال دهم هجرت بت پرستي در شبه جزيره ريشه كن گرديد .« فصل سي ام»هيئت نمايندگي نجران در مدينهپيامبر اسلام نامه اي به اسقف نجران نوشت و طي آن نامه ساكنان نجران را به آئين اسلام دعوت نمود . نمايندگان پيامبر نامه پيامبر را به اسقف نجران دادند . وي نامه را با دقت خواند و براي تصميم مركب شواي  مركب  از شخصيتهاي بارز مذهبي  و غير مذهبي تشكيل داد . هيئت نمايندگي در حالي كه لباسهاي تجملي ابريشمي بر تن و انگشترهاي طلا بر دست و صليبها برگردن داشتند

، وارد مسجد شدند و به پيامبر سلام كردند . ولي وضع زننده آنان آن هم در مسجد پيامبر را ناراحت نمود . آنان احساس كردند كه پيامبر از آنان ناراحت شده است اما علت ناراحتي را ندانستند . فوراً با عثمان بن عفان و عبد الرحمان بن عوف كه سابقه آشنائي با آنان داشتند تماس گرفتند آنان اظهار داشتند كه حل اين گره به دست علي بن ابي طالب است . وقتي به امير مومنان مراجع كردند علي گفت : شما بايد لباسهاي خود را تغيير دهيد و با وضع ساده بدون زر و زيور به حضور حضرت بيائيد . نماينگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا به محضر پيامبر شرفياب شده سلام كردند . پيامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنان راداد و برخي از هدايائي را كه براي وي آورده بودند پذيرفت .سران هيئت نمايندگي در اين گفتگو بودند . ناگهان قيافه نوراني پيامبر با چهار تن ديگر كه سه تن از آنها شاخه هاي شجره وجود بودند نمايان گرديد . همگي با حالت بهت زده و تحير به چهره يكديگرنگاه كردند و ازاينكه او جگر گوشه هاي معصوم و بي گناه ،ويگانه دختر و يادگار خود را به صحنه مباهله آورده است ، انگشت تعجب به دندان گرفتند .انصراف هيئت نمايندگي از مباهلههيئت نمايندگي با ديدن وضع ياد شده به اتفاقاً آراء تصويب كردند كه هركز وارد مباهله نشوند و حاضر شدند كه هر سال مبلغي به عنوان جزيه ( ماليات سالانه) بپردازند و در برابر آن حكومت اسلامي را از جان و مال آنان دفاع كند . پيامبر رضايت

خود را اعلام كرد و قرار شد هر سال در برابر پرداخت يك مبلغ جزئي از مزاياي حكومت اسلامي بر خوردار گردند . « فصل سي و يكم»حجه الوداعپيامبر خدا در سال دهم هجرت از طف ماموريت يافت كه در آن سال شخصاً در مراسم حج شركت جويد و عملاً مردم را تكاليف خود آشنا سازد و هر گونه شاخه هاي كج و معوجي را كه روي علل ياد شده بر پيكر اين عبادت روئيده بود ببرد . پيامبر در بيست و ششم ذي القده به سوي مكه حركت نمود . وقتي به مسجد شجره رسيد با پوشيدن دو پارچه ساده از مسجد شجره احرام بست . وقتي هگام طواف برابر حجر الاسود قرار گرفت نخست آن را استلام نمود و هفت بار اطراف كعبه دور زد . سپس براي اداي نماز طواف پشت مقام ابراهيم قرار گرفت و دو ركعت نماز خواند . وقتي از نماز فارغ شد شروع به سعي در ميان صفا و مروه نمود . روز هشتم ذي الحجه فرا رسيد . زائران خانه خدا همان روز از مكه به سوي عرفات حركت مي كنند تا در عرفه از ظهر روز نهم تا غروب آن روز توقف نمايند . پيامبر هشتم ذي الحجه عازم عرفات شد و تا طلوع آفتاب روز نهم در مني ماند . سپس بر شتر خود سوار شد و راه عرفات را در پيش گرفت و در نقطه اي كه خيمه آن حضرت را در آنجا زده بودند فرود آمد . در آن اجتماع با شكوه در حالي كه بر روي شتر قرار گرفته بود سخنان تاريخي

خود را ايراد فرمود . « اي مردم بدانيد من امروز اعلام مي كنم كه كليه مرسم و عقائد دوران جاهلي را زير پاي خود نهاده بطلان آن را به اطلاع شما مي رسانم. » در اين موقع پيامبر سخنان خود را قطع كرد و در حالي كه با انگشت سبابه  ( انگشت شهادت ) به آسمان اشاره مي كرد گفت : بار الها پيامهاي تو را رسانيدم . سپس پيامبر با گفتن سه بار « اللهم اشهد » گفتار خود را به پايان رسانيد . پيامبر تا غروب روز نهم در عرفه توقف نمود . وقتي خورشيد در افق مغرب پنهان گشت و هوا كمي تاريك شد بر شتر خود سوار شد و وقسمتي از شب را در مزدلفه و فاصله طلوع فجر و آفتاب را مشعر به سر برد . روز دهم رهار مني گرديد و مراسم رمي جمره و قرباني و تقصير را انجام داده براي انجام مراسم ديگر حج عازم مكه گرديد . سرگذشت غديرمراسم حج به پايان رسيد و پيامبر گرامي تصميم گرفت كه مكه را به عزم مدينه ترك گويد . فرمان حركت صادر گرديد .  هنگامي كه كاروان به سرزمين غدير خم فرود آمدجبرئيل نازل شد . و او را با آيه زير مورد خطاب قرار داد كه : «بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»( آنچه را كه از طرف خدا فرستاده شده به مردم ابلاغ كن . و اگر ابلاغ نكني، پيام اورا نرسانده اي خداوند ترا از  شر مردم حفظ  مي كند .)لحن آيه حاكي است كه خداوند انجام

امر خطيري را به عهده پيامبر گذارده است . از اين نظر دستور توقف صادر شد . كساني كه جلو كاروان بودند از حركت  باز ايستاد و آنها كه دنبال كاروان بودند  به آنها پيوستند. وقت ظهر هوا بشدت گرم بود. پيامبر نماز ظهر را با جماعت خواند . سپس در حالي كه جمعيت گرد او حلقه زده بودند بر روي نقطه بلندي كه از جهاز شتر ترتيب داده بودند قرار گرفت و با صداي بلند و رسا خطبه اي به شرح زير خواند: «هان اي مردم ! نزديك است من دعوت حق را لبيك بگويم و از ميان شما بروم . من مسوولم و شما نيز مسووليد ؛ درباره من چه فكر مي كنيد؟!» در اين موقع صداي جمعيت  به تصديق بلند شد و گفتند: « ما گواهي مي دهيم كه تو رسالت  خود را انجام دادي و كوشش نمودي . خدا تو را پاداش نيك دهد.»پيامبر فرمود : « آيا گواهي مي دهيد معبود جهان يكي است و محمد بنده خدا و پيامبر او مي باشد و بهشت و دوزخ جاويدان در سراي ديگر جاي ترديد نيست؟» همگي گفتند:«صحيح است و گواهي مي دهيم.» سپس فرمود :«مردم من دو چيز نفيس و گرانمايه در ميان شما مي گذارم. ببينم چگونه با دو يادگار من رفتار مي نمائيد؟! يكي كتاب خدا كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست و ديگري عترت و اهل بيت من. خداوند به من خبر داده كه اين دو يادگار هرگز از هم جدا نخواهند شد.» هان اي مردم! بر قرآن و عترت

من پيشي نگيريد و در عمل به هر دو كوتاهي نورزيد كه هلاك مي شويد. در اين لحظه دست علي را گرفت و آنقدر بلند كرد كه سفيدي زير بغل هر دو براي مردم نمايان گشت و او را به همه مردم معرفي نمود. سپس فرمود: سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها كيست؟ همگي گفتند: خدا و پيامبر او داناترند . پيامبر فرمود : خدا مولاي من و من مولاي مؤمنان هستم و من بر آنان از خودشان اولي و سزاوارترم . هان مردم هركس را من مولايم، علي مولاي اوست . خداوندا! كساني كه علي را دوست دارند آنان را دوست بدار و كساني كه آن را دشمن مي دارند دشمن دار . خدايا ياران علي را ياري كن دشمنان علي را خوار ذليل نما و او را محور حق قرار بده . آنگاه فرمود : مردم اكنون فرشته وحي نازل گرديد و اين آيه را آورد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً» (امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را يگانه آئين انتخاب كردم.) در اين موقع صداي تكبير پيامبر بلند شد. پيامبر مطمئن بود كه دولت نيرومند روم كه شاهد نفوذ روزافزون دولت اسلامي است از اينكه پيامبر يهوديت را از عربستان برانداخت و گروهي از مسيحيان را باج دهنده دولت اسلامي نمود سخت ناراحت مي باشد . از اين نظر احتمال خطر در نظر پيامبر فوق العاده جدي بود به همين جهت پس از بازگشت از حجه الوداع و ورود به مدينه سپاهي منظم از مهاجرين

و انصار كه در آن افراد سرشناسي مانند ابوبكر و عمر و ابي عبيده و سعد و قاص و ...... نيز شركت داشتند ترتيب داد . همچنين دستور داد آن گروه از مهاجران كه پيش از ديگران به مدينه هجرت كرده بودند همگي در اين نبرد شركت كنند. پيامبر براي تحريك احساسات مذهبي مجاهدان با دست خود پرچمي براي اسامه بست .پيامبر از اينكهجوان نورسي را براي فرماندهي انتخاب نمود و بزرگاني از مهاجرين و انصار را زيردست او قرار داد دو نظر داشت :نخست خواست از اين طريق مصيبتي را كه متوجه اسامه شده بود جبران كند و شخصيت او را بالا ببرد زيرا او پدرش را در جنگ با روميان از دست داده بود. در درجه دوم خواست قانون تقسيم كار و مقام بر اساس شخصيت و لياقت را زنده كند و آشكارا برساند كه مقام و موقعيتهاي اجتماعي جز لياقت و كارداني چيز ديگري نمي خواهد و هيچگاه در گرو سن و سال نيست تا جواناني كه داراي لياقت و شايستگي هستند خود را براي يك سلسله مسئوليت هاي سنگين اجتماعي آماده سازند و بدانند در آئين اسلام مقام و موقيعت رابطه مستقيمي با لياقت و كارداني دارد نه با سن و سال. پيامبر فرداي روز كه پرچم جنگرا براي اسامه بست در بستر تب  شديد توام با سردرد سخت افتاد چند روزي ادامه داشت كه سرانجام به رحلت آن حضرت انجاميد.پيامبر در اثناء بيماري آگاه شد كه در حركت سپاه از لشكرگاه ، كارشكنيهائي مي شود و گروهي به فرماندهي اسامه ، طعن مي زنند. وي از اين جريان ، سخت

خشمگين گرديد ، در حالي كه حوله اي بر دوش انداخته و دستمالي بر سر بسته بود آهنگ مسجد كرد تا از  نزديك با مسلمانان سخن بگويد؛ و آنان را از خطر اين تخلف بيم دهد. وي با آن تب شديد بالاي منبر قرار گرفت.طلب آمرزش براي اهل بقيعروزي كه پيامبر احساس بيماري كرد دست علي را گرفت و با دنبال وي بودند به سوي قبرستان بقيع حركت كرد و به همراهان خود گفت : «از طرف خدا مامورم كه براي اهل بقيع طلب آمرزش نمايم.» هنگامي كه گام به بقيع نهاد بر اهل قبور سلام كرد و سخنان خود را چنين آغاز نمود: « سلام من بر شما اي كساني كه زير خاكها قرار گرفته ايد.حالتي كه در آن قرار داريد بر شما خوش و گوارا باد. فتنه هامانند پاره هاي شب تاريك ،روي آورده و يكي به ديگري پيوسته است. » سپس براي اهل بقيع طلب آمرزش نمود. بعداً روبه علي كرد و گفت : « كليد گنجهاي دنيا  و زندگي ممتد در آن را به من عرضه داشته اند و مرا ميان آن . و ملاقات پرودگار و دخول بهشت ، مخير ساخته اند؛ولي من ملاقات پروردگار و ورود به بهشت را ترجييح داده ام.فرشته وحي هر سال قرآن را يكبار به من عرضه مي داشت ولي  امسال دوبارآن را بهمن عرضه داشت و جهتي ندارد جز اين كه اجل من فرا رسيده است.»«فصل سي و دوم»نامه اي كه نوشته نشدپيامبر گرامي از فعاليتهايي كه در خارج از خانه او براي قبضه كردن موضوع خلافت انجام مي گرفت آگاه بود. از اينرو

براي پيشگيري از انحراف مسأله خلافت از محور اصلي خود و جلوگيري از بروز دودستگي تصميم گرفت كه موقعيت خلافت امير مؤمنان و اهل بيت خود را بطور كتبي تحكيم كرده سندي زنده پيرامون موضوع خلافت به يادگار بگذارد. از اين جهت روزي كه سران صحابه براي عيادت آمده بودند كمي سر به زير افكند و مقداري فكر كرد سپس رو به آنان نمود و فرمود كاغذ و دواتي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم !كه پس از آن گمراه نشويد. در اين لحظه خليفه دوم سكوت مجلس را شكست و گفت: بيماري بر پيامبر غلبه كرده قرآن پيش شماست كتاب آسماني ما را كافيست. گروهي با وي مخالفت كرده گفتند: حتماً بايد دستور پيامبر اجرا گردد. و برخي جانب خليفه را گرفتند و از آوردن قلم و دوات جلوگيري كردند . پيامبر از اختلاف و سخنان جسارت آميز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: برخيزيد و خانه را ترك كنيد .ابن عباس پس از نقل از اين واقعه مي گويد: بزرگترين مصيبت براي اسلام اين بود كه اختلاف و مجادله گروهي از صحابه مانع از آن شد كه پيامبر نامه مورد نظر خود را بنويسد .آخرين وداع با يارانپيامبر در طول بيماري خود گاه بيگاهي به مسجد مي آمد و با مردم نماز مي گزارد و برخي از موضوعات را تذكر ميداد. در يكي از روزهاي بيماري در حالي كه سرش را با پارچه بسته بود و علي(ع) و فضل بن عباس زير بغلش را گرفته بود و پاهايش بر زمين كشيده مي شد وارد مسجد شد و روي منبر قرار گرفت

و شروع به سخن كرد و فرمود: مردم! وقت آن رسيده است كه من از ميان شما غائب گردم. اگر به كسي وعده اي داده ام آماده ام كه انجام دهم و هر كس طلبي از من دارد بگويد تا بپردازم . در اين موقع مردي برخاست و عرض كرد چندي قبل به من وعده داديد كه اگر ازدواج كنم مبلغي به من كمك كنيد. پيامبر فوراً به فضل دستور داد كه مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پايين آمد و به خانه رفت.سپس روز جمعه سه روز پيش از وفات خود،بار ديگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طي سخنان خود فرمود: هركس حقي بر گردن من دارد برخيزد و اظهار كند زيرا قصاص در اين جهان آسانتر از قصاص در روز رستاخيز است. در اين موقع سواده بن قيس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد طائف در حاليكه بر شتر سوار بوديد تازيانه خود را بلند كرديد كه بر مركب خود بزنيد اتفاقاً تازيانه بر شكم من اصابت كرد من اكنون آماده گرفتن قصاصم.درخواست پيامبر يك تعارف اخلاقي نبود بلكه جداً مايل بود حتي يك چنين حقوقي را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمي گيرد جبران نمايد. پيامبر دستور داد بروند همان تازيانه را از خانه بياورند سپس پيراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند . ياران رسول خدا با دلي پر غم و ديدگاني اشكبار و گردنهايي كشيده و ناله هايي جانگداز منتظرند كه جريان به كجا خاتمه مي پذيرد.آيا سواده واقعاً از در قصاص وارد مي شود؟ ناگهان ديدند سواده

بي اختيارشكم و سينه  پيامبر را مي بوسد. در اين لحظه پيامبر او را دعا كرده گفت: خدايا از سواده بگذر همان طور كه او از پيامبر اسلام در گذشت.اظطراب و دلهره سراسر مدينه را فرا گرفته بود. ياران پيامبر با ديدگاني اشكبار و دلهائي آكنده از اندوه دور خانه پيامبر گرد آمده بودند تا از سرانجام بيماري پيامبر آگاه شوند . گزارشهائي كه از داخل خانه به بيرون مي رسيد از وخامت  وضع مزاجي آن حضرت حكايت مي كرد و هر نوع اميد به بهبودي را از بين   مي برد و مطمئن مي ساخت كه جز ساعاتي چند از آخرين شعله هاي نشاط زندگي پيامبر باقي نمانده است . گروهي از ياران آن حضرت علاقمند بودند  كه از نزديك رهبر عاليقدر خود را زيارت كنند ولي وخامت وضع پيامبر اجازه نمي داد در اطاقي كه وي در آن بستري گرديده بود ؛ جز اهل بيت وي ، كسي رفت و آمد كند.دختر گرامي و يگانه يادگار پيامبر،  فاطمه در كنار بستر پدر نشسته بود ، و چهره نوراني او را نظاره مي كرد . او مشاهده نمود كه عرق مرگ بسان دانه هاي مرواريد ، از پيشاني و صورت پدرش سرازير مي گردد.در آخرين لحظه هاي زندگي ، چشمان خود را باز كرد و گفتبرادرم را صدا بزنيد تا بيايد در كنار بستر من بنشيند . همه فهميدند مقصودش علي است . علي در كنار بستر وي نشست ، ولي احساس كرد كه پيامبر مي خواهد از بستر برخيزد. علي پيامبر را از بستر بلند نمود و به سينه خود تكيه داد.چيزي نگذشت كه

علايم احتضار در وجود شريف او پديد آمد. پيامبر گرامي در حالي كه سر در آغوش علي داشت ، جان سپرد.روز رحلتروح مقدس و بزرگ آن سفير الهي ، نيمروز دوشنبه  در 28 ماه سفر به آشيان خلد پرواز نمود. آنگاه پارچه يمني بر روي جسد مطهر آن حضرت افكندند و براي مدت كوتاهي در گوشه اتاق گذاردند. شيون زنان و گريه نزديكان پيامبر مردم بيرون را مطمئن ساخت كه پيامبر گرامي د رگذشته است . چيزي نگذشت كه خبر رحلت وي  در سرتاسر شهر انتشار يافت.اميرمومنان جسد مطهر پيامبر را غسل داد و كفن كرده زيرا پيامبر فرموده بود كه نزديكترين فرد مرا غسل خواهد داد و اين شخص جز علي كسي نبود. سپس چهره او را باز كرد و در حالي كه سيلاب اشك از ديدگان وي جاري بود؛ اين جمله ها را گفت : پدر و مادرم فداي توگردد،با فوت تو رشته نبوت و وحي الهي و اخبار آسمانها  كه هرگز با مرگ كسي بريده نمي شود – قطع گرديد . اگر نبود كه به شكيبايي در برابر ناگواريها دعوت مي فرموديد ، آنچنان در فراقت اشك مي ريختم كه  كه سر چشمه اشك را مي خشكانم ، ولي حزن و اندوه مادر اين راه پيوسته است و اين اندازه در راه تو بسيار كم است ، جز اين اين چاره نيست . پدر و مادرم فداي تو باد ما را در سراي ديگر بياد آر و در خاطر خود نگاهدار .نخستين كسي كه بر پيامبر نماز گزارد ، امير مومنان بود سپس ياران پيامبر  دسته دسته بر جسد او نماز گزاردند

و اين مراسم را تا ظهر روز سه شبنه ادامه داشت . و سپس تصميم بر اين شد كه جسد مطهر پيامبر را در همان حجره اي كه در گذشته بود ، به خاك بسپارد . قبر آن حضرت بو سيله ابوعبيده جراح و زيدبن سهل آماده گرديد و مراسم دفن به وسيله امير مومنان به كمك فضل و عباس انجام گرفت . سرانجام آفتاب زندگي شخصيتي كه با فداكاريهاي خستگي نا پذير خود سرنوشت بشريت را دگرگون ساخت و صفحات نوين و درخشاني از تمدن به روي انسانها گشود ، غروب نمود .

مديريت بر آينده باتكنولوژي فردا

تلخيص: فاطمه سادات عطار طوسي

خلاصه كتاب: از يك دهه گذشته جرياني آكنده از رقابت و تحولات پر شتاب با سطح بالايي از نامعلومي شروع شده كه اثرات و نتايج آن در محيط پيچيده و پر ابهام امروز به خوبي قابل مشاهده است. فروردين 1388 فهرست مطالب عنوان                                                                             صفحه •    فصل اول(استراتژي) مديريت استراتژيك............................................................................3 تعاريف و مفاهيم.................................................................................4 رويكردهاي استراتژيك.......................................................................6 سطوح استراتژيك........................................................................... 11 •    فصل دوم(تكنولوژي) تعاريف تكنولوژي و نگرش ها..........................................................14 نگرش هاي تكنولوژي......................................................................16 تاريخچه تكنولوژي...........................................................................18 سير تكامل وتكوين تكنولوژي.........................................................19 الگوهاي ارزيابي و تعيين موقعيت تكنولوژي....................................21 •    فصل سوم(مديريت تكنولوژي) تعاريف و مفاهيم مديريت تكنولوژي................................................23  توسعه تكنولوژي...............................................................................24 نگرش هاي جديد توسعه تكنولوژي جديد......................................30 •    فصل چهارم(استراتژي توسعه تكنولوژي) مديريت تكنولوژي...........................................................................36 تقسيم بندي تكنولوژي از نظر اولويت واهميت...............................38 طرح ريزي تكنولوژي.......................................................................40 •    فصل پنجم(الگوي استراتژي توسعه تكنولوژي) مدل تدوين استراتژي.......................................................................47 پارادايم هاي تكنولوژي....................................................................49 محيط تكنولوژي.............................................................................51 طراحي استراتژي سطح واحد كسب وكار........................................57 فصل اول: استراتژي مديريت استراتژيك از يك دهه گذشته جرياني آكنده از رقابت و تحولات پر شتاب با سطح بالايي از نامعلومي

شروع شده كه اثرات و نتايج آن در محيط پيچيده و پر ابهام امروز به خوبي قابل مشاهده است.مديران اگرچه تلاش مي نمايند تا عدم قطعيت و پيچيدگي را در پياده سازي انتخابهاي خود كاهش دهند اما هرگز نمي توانند همه آنها را حذف نمايند. براي مقابله با چنين وضعيتي هم زمان،نياز به دو حركت اصولي است.حركت اول تشخيص عوامل كليدي موفقيت است و حركت دوم تدوين راه كارهايي است كه توان برخورد با عوامل تهديد و ضعف و بهره گيري از فرصتها و قوت ها را در چنين محيطي براي مقاطع زماني كوتاه مدت و بلند مدت پديد آورد.شناسايي مهمترين عوامل كليدي موفقيت و تلفيق با الگو و راهكارهايي كه در رسيدن به آن اهداف ما را ياري نمايند در قالب مديريت يا تصميم گيري استراتژيك تجلي مي يابد.مديريت استراتژيك يك ابزار چند بعدي است كه نياز هاي سازمان را در محور هاي مختلف پاسخ مي دهد. بهره گيري از روش و الگوريتم پويا در فعاليت هاي سازماني امري بديهي و ضروري مي باشد،زيرا ما را از برخورد يك سويه و ديدگاهي خاص و بسته بر حذر مي دارد و با چشم پوشي از كنترل محض بدون پاسخگويي اثر بخش به نتايج،تضمين اطمينان بخشي را براي طي مسيرفراهم مي نمايد. تامين اثر بخشي در محيط رقابتي،واحدهاي ملي و كسب و كار(تجاري) را براي حضور پايدار و دراز مدت سخت به مخاطره انداخته است. از اين رو طراحي و پياده سازي فرآيند تصميم گيري و تدوين استراتژي به عنوان مهم ترين وظيفه مديريت تلقي مي گردد. فعاليت هاي استراتژيك مديران در جهت بهره وري بيشتر

سازمان،به صورت دراز مدت با جهت گيري مشخص و توسعه اثر بخش،و تامين انتظارات ذينفعان(مشتريان و كاركنان) به ظهور مي رسد.مديريت استراتژيك متكي بر مشاركت هاي فكري، بحث و مذاكره، تجزيه و تحليل اهداف و اتخاذ راهكارهاي اثربخش در تعامل بيت محيط بيرون و داخل واحد ملي يا سازمان ميباشد. مديريت استراتژيك در حقيقت آرايه اي از گزينه هاي مختلف استراتژي مي باشد كه از تعامل سرايط داخلي و خارجي سازمان منتج مي شود.به عبارت ديگر تصميم گيري استراتژيك ، تصميم گيري روي منافع اصلي و اصولي سازمان است كه به تحول و تغييرات  دراز مدت و اثربخشي آن منتهي ميگردد. تعاريف و مفاهيم استراتژي واژه استراتژي به دليل قدمت كاربري با تعابير متنوع و مختلفي در فرهنگ و ادبيات مديريت مطرح شده است. در كشور هاي بلوك غرب از جمله امريكا،استراتژي به عنوان يك واژه كليدي براي مديران مطرح است و در حقيقت تلفيقي از نگرش ،هدف،سياست ها و راه كارهاي اجرايي مي باشد. استراتژي در زمان پريكلس(450 قبل از ميلاد) به معناي مهارت مديريت(شامل اداره امور،رهبري،سخنوريو قدرت) به كار رفته است.در زمان اسكندر(330 قبل از ميلاد) اين واژه به عنوان مهارت در به كار گيري نيرو ها براي غلبه بر مخالفان و ايجاد نظام حكومتي متحد مورد استفاده قرار گرفته است.تعبيري كه از زمان ناپلئون به جا مانده به اين صورت است كه استراتژي علم حركات و طرحهاي نظامي يا دانش جنگ و تهيه طرح ها و خط مشي واحد هاي نظامي ميباشد. ماكياولي اصطلاحات استراتژي نظامي را به صحنه سياست وارد نمود و جلب و حفظ حمايت هاي سياسي را محور تدوين

استراتژي قرار داد. اندروز تعريف نسبتا جامعي از استراتژي ارائه نموده است.وي معتقد است استراتژي مجموعه تصميماتي است كه يك سازمان اتخاذ مي نمايد از جمله:تعيين اهداف و آرمانها، سياست ها و راه كارهاي اجرايي حصول اهداف، تعيين حوزه و گستره فعاليت هاي سازمان،تعريف ساختار اقتصادي و نيروي انساني سازمان. استراتژي مكانيزمي است براي تغيير در پيش فرضهائي كه در سطح سازمانها و حتي در سطوح ملي به عنوان اصول شناخته شده قلمداد مي گردند.نظام اقتصادبازار و همچنين جامعه پذيري بازار نيز محصول اين رويكرد مي باشد.در كشور هاي شرقي و بعضا اروپايي،استراتژي به عنوان مرحله نخست درطراحي ساختار يك واحد ملي و كسب و كار تلقي  نمي گردد،بلكه به عنوان راهكاري در مديريت براي رسيده به هدف مي باشد. استراتژي در حقيقت بايستي پاسخگوي دو سوال باشد:سوال اول اين است كه چگونه عامل سود آوري و يا منافع خروجي به صورت دراز مدت براي ذينفعان يا مشتريان تضمين شود؟و به عنوان سوال دوم اين مساله مطرح است كه به چه نحوي جايگاه و موقعيت در محيط ملي يا تخصصي حفظ شود؟ اين نگرش در مراحل ذيل عينيت پيدا مي كند: *توسعه مفاهيم ذهني نسبت به مسائل و اهدافي كه سازمان بايستي در جهت گيري به سمت آن قرار گيرد. *تغيير و تبديل اهداف به اهداف مشخص عملياتي. *عملياتي نمودن استراتژي به نحوي كه سبب كارآيي و اثر بخشي سازمان گردد. *پياده سازي و اجراي استراتژي منتخبي كه سبب كار آيي و اثر بخشي سازمان گردد. *ارزشيابي و مرو شرايط و تنظيم مسير نسبت به اهداف در استراتژي و پياده سازي آن به طوريكه بتواند

چراغ راه تجربه اي جديد،شرايط جديد،عقايد جديد و فرصت هاي جديد گردد. تصميم گيري و تهيه استراتژي از محوري ترين ابزار هاي مديريتي در انجام وظايف و تعامل با بازيگراين در محيط تخصصي خود مي باشند. استراتژي شامل كليه حركات و اقدامات رقابتي و رويكردهاي سازمان براي كسب توفيق در عملكرد مي گردد،از جمله طرح بازي مديريتي براي پيش بردن كسب و كار ،تقويت موقعيت رقابتي شركت،ارضاي مشتري و دستيابي و به اهداف عملكردي.استراتژي بايستي داراي ضمانت دراز مدت براي بقاء شركتهاي كسب و كار در بازار رقابتي و ايجاد تمايز و اثر بخشي در دراز مدت باشد. ابعاد استراتژي 1-استراتژي با تطبيق و تعامل فعاليت هاي محوري سازمان و محيطي كه در آن عمل مي كند شكل مي گيرد. 2-استراتژي بر اساس توانايي ها و منابع سازمان (موجود يا قابل تامين)بنا مي شود. 3-استراتژي نه تنها از عوامل محيطي و عوامل دروني سازمان تاثير مي پذيرد بلكه نقش ارزشها و انتظارات صاحبان قدرت نيز حائز اهميت است. 4-تصميمات استراتژيك در حوزه فعاليت هاي محوري سازمان قرا مي گيرند. 5- تصميمات استراتژيك روي فعاليت هاي بلند مدت سازمان تاثير مي گذارند. هر شرايط خاصي،استراتژي خاص و منحصر به فردي را طلب مي نمايد.در شكل گيري يك استراتژي موفق يا ناموفق پارامترهاي متعددي از جمله محيط بيرون ،محيط داخل،توقعا و انتظاران ذينفعان و سليقه ها و شخصيت مدي نقش دارند. از اين رو با طيف گسترده اي از انواع و رويكرد استراتژي مواجه مي گرديم. نياز استراتژي نقش استراتژي تمركز فعاليتها،ايجاد سازگاري و تطبيق و همچنين ايجاد ايده ها و تصاوير جديدي از آينده سازمان است.استراتژي

به عنوان مكانيزمي براي خلق و توزيع ثروت در قالب تطبيق سازمان با محيط و دستيابي به اثر بخشي تلقي مي گردد.برخي از انديشمندان از جمله هوفر و شندل و هريسون روي اين مسئله تاكيد دارند كه استراتژي ويژگي نائل شدن سازمان به تطبيق با محيط و مديريت فرصتها و تهديدات محيط خارجي هماهنگ با قابليت هاي دروني سازمان است. نياز به تطبيق با محيط و اثر بخشي است كه سازمان هارا مجبور مي نمايد بر اساس شرايط خاص خود اقدام به طراحي يا انتخاب راه كارهاي استراتژيك نمايند. تفكر استراتژيك از ميان مزايايي كه براي تفكر استراتژيك در مديريت بر شمرده ميشود مي توان به موارد زير اشاره نمود: *سازمان را هدايت مي كند به اينكه چه كاري ميخواهد انجام شود و به چه چيزي دست يابد. *سطح مقاومت مديريت در برابر تغيير را كاهش مي دهد. *مبناي توجيه بودجه مورد نيازبراي فعاليت هاي رقابتي را ايجاد مي كند. *در تصميمات استراتژيك در سطوح مختلف سازمان يكپارچگي بوجود مي آورد. *در مقابل فضاي انفعالي متداول و مرسوم يك فضاي فعال در سازمان بوجود مي آورد. *عملكرد بلند مدت سازمان را توسعه مي بخشد. رويكردهاي استراتژيك در ادبيات علوم استراتژيك نظريه ها و رويكردهاي مختلفي براي تدوين استراتژي مطرح گرديده كه مبناي تحليلي،مفهومي،ذهني،تكاملي،ويا سيستمي دارند.نظريه پردازان استراتژي با توجه به اينكه در دنياي واقعي با تنوعي از مسائل و پديده هاي پيچيده و غير ساختاري مواجه هستند،ديدگاههاي مختلفي را مطرح كرده و تلاش نمودخ اند با تعيين محورهاي تمركز،رويكردهاي تدوين استراتژي را دسته بندي نمايند.اهداف،فرآيند،بعد زماني،محيط و محتواي استراتژي از جمله محور هايي هستند كه

براي اين منظور مورد ملاحظه قرار گرفته اند. فرآيند تصميم گيري استراتژيك چهار مرحله آگاهي، فرمول بندي، توسعه راه كارها و انتخاب راه كار از ديد كليه انديشمندان اركان اصلي فرآيند تصميم گيري استراتژيك تشخيص داده شده اند كه بطور مشترك در تمام فرآيندها مشاهده مي گردند. -آگاهي آگاهي نسبت به كاستي ها يا اشتباهات در وضعيت موجود،در مقايسه با شرايط مطلوب و دلخواه كه نياز به تقويت دارد،و يا فرصتهايي كه بايد براي توسعه بوجود آيند.آگاهي معمولا براي فرد يا گروه كوچكي از افراد در رابطه با استراتژي پديد مي آيد.اين امر ممكن اسن در رابطه با عمليات بازار يابي ،تغييرمحصول،فروش و يا هركدام از تخصص هاي موجود در صنعت بوسيله افرادي كه در آن محيط كار مي كنند پديدار مي گردد. -فرمول بندي فرمول بندي شامل گرد آوري اطلاعات درباره وضعيت حال وبه هنگام و فرمول بندي كردن چشم انداز سازمان بر اساس آن مي باشد.اطلاعات جمع آوري مي گردد اما لزوما هدفمند و ساختار يافته نيست.در واقع نقش اطلاعات،كه بر پايه تحليل و اصول منطقي و عقلايي از وضعيت سازمان،براي مديران،اهميت پيدا مي كند. -توسعه راه كار منظور از توسعه راهكار،ايجاد و خلق راه كارهاي ممكن در رابطه با سازمانمي باشد.اصولا مديران به دنبال تصميمات تجربي يا طراحي شده از قبل مي گردند و در برخي موارد به دنبال راه حل سفارشي براي استراتژي بر اساس تجارب قبلي مي باشند.مديران موفق و استراتژيك كساني هستند كه اهل مذاكره،چانه زني و بحث هاي اقناعي براي جمع آوري اطلاعات  و كمك گرفتن از ديگران براي دستيابي به راه حل ابتكاري مي باشند. -انتخاب راه

كار هدف تعيين ابزار و امكاناتي است كه به وسيله آن تصميم گيري قابل اجرا مي گردد.مديريت بايستي بتواند تصميمات را مرور و بهترين تصميمي كه امكان پذير است را استخراج و تبديل به تصميم نهايي بنمايد. تبيين اهداف اجرايي منظور از تبيين اهداف تبديل ماموريت به هدف هاي عملياتي و اجرايي و هم چنين تعيين معيارهاي سنجش عملكرد است.قابل دسترس بودن اهداف تعيين شده يكي از مهمترين ويژگي هاي قابل ذكر در اين مرحله از فرايند است.عمدتا براي هر سازمان دو نوع هدف منظور مي گردد: *اهداف مالي *اهداف استراتژيك اهداف مالي به نتايج و دستاوردهايي اشاره دارد كه با رشد عملكرد مالي سازمان مرتبط باشد.اهداف استراتژيك آن دسته از خروجي هاي سازمان است كه به رقابت بيشتر و موقعيت قوي تر و بلند مدت تر در بازار مي انجامد. عوامل موثر بر تصميم گيري استراتژيك در نگاه سنتي مديريت،محيط به مجموعه عواملي گفته مي شود كه تحت كنترل مديريت سازمان نبوده لكن بر فعاليت سازمان اثر مي گذارد.به صورت عام،استراتژي را وسيله انطباق و سازگاري سازمان با محيط تعريف كرده اند. تجزيه و تحليل محيطي به تشخيص دادن فرصت هاي ثروت آفرين آتي و دستيابي به ديدگاههايي از ساير جنبه هاي تحليل استراتژيك كمك مي كند.تجزيه و تحليل محيط،پايه اي عقلائي تر براي تصميم گيري  در مورد  تغييرات مورد نياز جهت بهره برداري از فرصت هاي روت ساز و پرهيز از تهديدات فراهم مي آورد. محيط جهاني محيط جهاني به محيطي گفته مي شود كه عوامل موثر در آن براي سازمان و يا كشور به صورت مستقيم قابل كنترل نمي باشد و اصولا

در تعامل با كشورهاي ديگر قرار مي گيرد.عوامل موثر محيط جهاني عبارتند از : *عوامل جهاني *سيستم اقتصادي *عوامل سياسي *عوامل قانوني *عوامل فناوري *عوامل نظامي/امنيتي -تحليل عوامل جهاني همكاري و تبادلات تجاري،اقتصادي،فناوري،نظامي_امنيتي،فرهنگي،اجتماعي و قانوني در صحنه جهاني با يك نگرش تحليلي سيستم گرا و در قالب يك نظام يكپارچه و متعادل امكان پذير است. وجود پول واحد ،پارلمان، شوراي وزيران، اتحاديه، سياستها، قوانين و تعرفه هاي مشترك حذف مرز هاي سمبليك، ايجاد بازار يكپارچه، قوانين تنظيم حضور و فعاليت هاي احزاب به صورت مشترك، وجود همكاريهاي امنيتي مشترك و فعاليت هاي مشترك فراملي از جمله تحولاتي هستند كه در سطح محيط جهاني رخ داده و كليه كشورها وساز مانها را متاثر نموده اند. با نوجه به مصاديق فوق الذكر به منظور ارتباط، همكاري، ايجاد منافع براي سازمان و يا كشور در سطح فراملي نياز به شناخت دقيق بازيگران صحنه بين الملل، نيات، تحركات، واكنشها، پيش فرضها و رفتارهاي انها مي باشدكه عمدتا بر اساس منافع يك كشور رقم نمي خورد،بلكه در قالب تعامل و همكاري هاي بين المللي جريان پيدا مي كند. محيط ملي عوامل محيط ملي نيز مشابه عواملي هستند كه در ارتباط با محيط جهاني مطرح شده اند. *سياسي *قوانين و مقررات *عوامل اقتصادي *توسعه و فناوري *فرهنگي و اجتماعي *نظامي_امنيتي -تحليل عوامل ملي در راستاي تحليل براي تصميم گيري استراتژيك نياز است تا بازيگران سياسي كشورها و عاملان اقتصادي و رهبري ،مورد شناسايي قرار گيرند.در اين ارتباط نقش مديران ارشد به عنوان الگو و شخصيت هاي نمادين ،مي تواند در نوع تعامل با آن ها مفيد واقع گردد. از طرف ديگر

نيات اصلي رهبران كه در پشت بيان و كلام آنها نهفته است و هم چنين منافع اساسي آنها و كشورشان و هم چنين نقاط قوت و ضعف داخلي ويا پرستيژ بين المللي و تهديدات آنها نيز در تصميم گيري دخالت دارند. محيط داخلي تصميم گيري استراتژيك در محيط داخلي سازمان با مسائلي چون سازماندهي ،برنامه ريزي ،كنترل و اثر گذاري در ارتباط است و غالبا تصميم گيري ها حول اين محور ها انجام مي گيرند.به همين لحاظ مديريت در چنين تصويري توجه خود را روي اتخاذ، تبادل و پياده سازي تصميمات معطوف مي نمايد.در اين مورد ساختار سازماني، فرهنگ سازماني، منابع، اهداف، فناوري و سيستم هاي اطلاعاتي سازمان قابل بررسي است. *ساختار سازماني *فرهنگ سازماني *اهداف سازماني *منابع *فناوري و سيستم هاي اطلاعاتي -تحليل عوامل درون سازماني نگرش مديران در سازمان در تلفيق و تركيب و يكپارچه سازي عوامل سازمان وتشخيص درست در بكارگيري آنها و آگاهي از نقاط قوت و ضعف نسبت به هر كدام از عوامل سبب مي گردد تا اتخاذ و اجراي تصميمات استراتژيك در سازمان با موفقيت يا عدم موفقيت روبرو گردد.از اين رو نگرش مديران را مي توان به عنوان يكي از عوامل حائز اهميت در اولويت عوامل تاثير گذار در نقش تصميم گيرنده مطرح نمود كه بر بخش بعد مورد اشاره و بررسي قرار خواهد گرفت. ساختار نامناسب ،الگوي توزيع نامناسب نيروي انساني، فرهنگ متعارض و غير هماهنگ با استراتژي و اهداف سازمان ،همچنين وجود فرهنگ متفاوت بين سطوح مديريت سازمان و منابع انساني، كمبود وكاهش منابع و عقب ماندگي فناوري از مسائل اساسي و عمده اي است كه

در هر سازمان ممكن است مديران را با يك يا چند مشكل روبرو نمايند.ضمن پديد آوردن فرصت هاي ترميم و اصلاح مشكلات دروني سازمان ،از طريق عوامل بيروني نيز بايستي شرايط بهسازي و بهينه سازي مجموعه عوامل را در فرآيند تصميم گيري در كوتاه مدت و دراز مدت مورد لحاظ قرار داد. مدير(استراتژيست) در زمينه نقش مديران بر استراتژي هاي سازمان و عملكرد سازمان و برنامه ريزي مطالعات و تحقيقات زيادي انجام شده است و نتايج به دست آمده وجود اين ارتباط را تاييد كرده اند.اما در زمينه تاثير خصوصيات مدير بر تصميم گيري استراتژيك اطلاعات زيادي در دست نيست و تحقيقات تجربي محدودي صورت گرفته است.به عنوان مثال در تحقيقات جديدي كه توسط هيت و تايلر به عمل آمده نقش ويژگي هاي اجتماعي (مثل تحصيلات آكادميك)مدير مورد بررسي قرار گرفته است. *سبك مديريت/تصميم گيري *پذيرش مخاطرات *توانايي *شخصيت *نگرش و انگيزش -تحليل عناصر مدير (استراتژيست) عناصر شكل دهنده مدير در اثر گذاري روي تصميمات استراتژيك به نوعي است كه به خودي خود وضعيت عوامل را با ويژگي هاي فردي تغيير مي دهد.اين تغيير بصورت مجرد قابل ارزيابي است و هم چنين در قالب تاثير روي عوامل محيطي و داخلي قابل انتقال مي باشد كه امكان اين تغييرات نوعا قابل توزيع بوده و نتيجه نيز يكي مي باشد.سبك مديريت، شخصيت، ادراك، توانايي، و انگيزش و ارزش ها نيز هركدام به نوعي بر روي توانايي و ذينفع بودن مدير در تصميم گيري تاثير خواهد داشت با اين حال نقش سبك مديريت و تصميم گيري و نگرش ها و ارزش ها روي تصميمات به مراتب بيشتر مي

باشد.لذا آثار هر يك از اين عناصر ويژه مدير ،در هر تصميم جداگانه قابل طرح و بررسي مستقل است. سطوح استراتژيك تصميم گيري و مديريت استراتژيك بر اساس اينكه در حوزه چه مسائلي قرار گيرد به سطح ملي يا كلان ،سازمان ،كسب و كار و واحد عملياتي دسته بندي مي شود.ماموريت، اهداف و استراتژي ها در هر سطح زير مجموعه اي از اين مباحث در سطح بالاتر هستند.به بيان ديگر حركت از سطح كلان به سطح واحد عملياتي با كاهش بار مسئوليت و تغيير نگرش از كل نگري به جزء نگري همراه است. از اينرو طرح هاي استراتژي تدوين شده در سطوح كلان ، سازمان ،كسب وكار در سطح واحد عملياتي به اجرا در مي آيد و بازخور آن بر اساس فرآيند سيستمي تدوين استراتژي به سطوح بالاتر بر مي گردد. معيار هاي تحليل و انتخاب استراتژي غالبا در انتخاب استراتژي ها ،با توجه به اهداف مورد نظر ساز مانها ، معيار هاي كنترل كننده نيل به اهداف معرفي و مورد ارزيابي قرار مي گيرند. تصميم گيري در مورد گزينه هاي مختلف بر اساس شاخص هاي كمي يا كيفي از عوامل محيط صورت مي گيرد. ارزيابي و انتخاب استراتژي صرفا بر اساس  يك طراحي مناسب و سيستماتيك و روشمند نيست،بلكه نسبت به اجرا و پياده سازي استراتژي و تخصيص منابع روي استراتژي نيز قابل ارزيابي مي باشد.چنانچه اين نوسان و محدوديت ها ،روي پياده سازي انجام گردد فقط ارزيابي نسبت به استراتژي بايستي تعديل گردد يا ممكن است مواردي از استراتژي ها نسبت به بازگشت سرمايه يا ايجاد سرمايه و هم چنين نسبت به مقدار

ريسك قابل قضاوت باشد اما تعداد ديگري از اين استراتژي ها بر اساس رضايتمندي ذينفعان و تامين خواسته هاي آنان ارزيابي مي گردد. الگوي ارزشيابي مالي و ريسك سرمايه گذاري مهم ترين وظيفه يك استراتژي ايجاد سرمايه است كه حتي مقدم بر بقاء است. ارزيابي مالي و ريسك سرمايه گذاري به تحليل گران در ارائه برآورد مناسب تري از در آمد و سود آوري كمك مي كند.اين ارزيابي منابعي كه بايستي صرف گردد و مقدار ريسكي كه روي منابع در استراتژي وارد مي شود را شامل مي شود كه در اين خصوص مواردي چون تحليل فاصله در استراتژي ، مفهوم بازگشت سرمايه، تكنيك ارزيابي جريان نقدي ،تحليل نقطه سر به سر ،تحليل پرداخت هاي دوره اي ،نسبت نقدينگي و نهايتا تحليل سناريو هاي پايه و شبيه سازي آنها قابل بهره گيري مي باشند. ماتريس ارزيابي 2*2 در اين روش يك ماتريس 2*2 بر اساس مقادير حدي دو شاخص ارزيابي مهم و اولويت دار تشكيل مي شود.در هر خانه از ماتريس استراتژي مواجه با تركيب دو به دو شاخص ها پيشنهاد مي گردد. ماتريس سهم و رشد بازار BCG گروه مشاورين بوستن شاخص هاي رشد بازار و سهم بازار را در قالب روش فوق پياده كرده اند كه به عنوان يك مدل تحليل استراتژي متداول شده است. استراتژي هايي كه در هر مورد پيشنهاد شده بصورت استعاره با عبارات سگ، گاو شيرده، ستاره و بچه نا اهل آمده است.به عنوان مثال در حالتي كه سازمان از سهم بازار و رشد بازار بالايي بهره مند گردد همچون يك ستاره خواهد درخشيد. اين ماتريس به ماتريس پورتفوليويسازمان نيز

مرسوم است. ماتريس SWOT تحليل SWOT نيز با تعيين و تطبيق نقاط قوت و ضعف و فرصت و تهديد از متداول ترين روش هاي تجزيه و تحليل استراتژي مي باشد. مناسب بودن استراتژي بستگي به شرايطي دارد كه استراتژي در آن شرايط تحليل و اندازه گيري مي گردد.تشكيل ماتريس SWOT به شناسايي نقاط قوت و ضعف در محيط دروني سازمان ،فرصت ها و تهديد هاي محيط بيروني سازمان و زمينه هاي تو سعه كمك مي كند. تعامل نقاط قوت و ضعف و فرصت ها و تهديد ها به صورت يك تحليل كيفي استراتژي هاي مناسب را از بين مجموعه طرح هاي استراتژي عام پيشنهاد مي نمايد.با اين حال انتخاب نهايي  استراتژي مستلزم تحليل هاي كمي و دقيق تر مي باشد. استراتژيست ها با توجه به ماتريس SWOT چهار نوع استراتژي را مي توانند معرفي كنند: استراتژي قوت-فرصت(SO ) كه از نقاط قوت سازمان در بهره برداري از فرصت ها استفاده مي شود. استراتژي ضعف-فرصت(WO) كه راهكارهاي غلبه بر نقاط ضعف جهت بهره برداري از فر صتها پيشنهاد مي گردند. استراتژي قوت-تهديد(ST) از نقاط قوت سازمان براي غلبه بر تهديد ها استفاده مي كند. استراتژي ضعف-تهديد(WT)  تلاش در ارائه  راه كارهايي براي كاهش نقاط ضعف و اجتناب از تهديدها دارد. اجراي استراتژي اصولا هر مدل تئوري براي پياده سازي، نيازمند حك و اصلاح متناسب با موقيت عملياتي و اجرايي مي باشد.از اينرو تلاش زيادي صورت مي گيرد تا نظريه ها قبل از پياده سازي كامل به نحوي شبيه سازي گردند و يا در صورت نياز بصورت محدود در محيط تست شوند. به طور مشابه استراتژي واقعي

و قابل اجرا از تطبيق و تلافي ايده ها و طرح هاي استراتژي با شرايط محيط بعنوان واقيعتهاي فضاي حقيقي حاصل مي شوند.به عبارتي ايده هاي تئوري در طراحي استراتژي عملياتي نخواهند بود مگر در فضاي واقعي قابل تجربه باشند و همواره با تغييرات شرايط محيطي قابليت تطبيق و انعطاف داشته باشند. در مرحله اجرا سعي مي شود بين فعاليت ها و آنچه براي حصول اهداف و موفقيت استراتژي لازم است تطبيق صورت گيرد و در زمان مورد نظر نتايج مطلوب حاصل گردد.مهم ترين محورهاي تطبيق استراتژي عبارتنداز: *ظرفيت سازمان *ساختار پاداش *سيستم هاي پشتيباني داخلي *فرهنگ سازماني ارزيابي استراتژي يكي از وظايف مديران ارزيابي مستمر استراتژي سازمان مي باشد.ارزيابي عملكرد سازمان با توجه به شرايط داخل سازمان و عوامل محيط بيروني ،نشان مي دهد كه آيا استراتژي موجود مي تواند بقاء سازمان را در محيط پو ياي پيش روي ،تضمين نمايد؟ با اهداف: زماني استراتژي مناسب است كه سازمان را از بالاترين درجه هماهنگي و تطبيق سازماني با محيط در مراحل اجرا و شبيه سازي اوليه برخوردار گرداند و كليه عوامل داخلي و خارجي، قابليت ها و تمايلات سازمان را مد نظر قراردهد.زمون مزيت رقابتي يك استراتژي خوب مي تواند سازمان را از مزيت رقابتي مستمر و دراز مدت برخوردار نمايد.استراتژي از يك طرف بايد قابليت پركردن فاصله با رقباي پيش رو را داشته باشد و از طرف ديگر بين سازمان و رقباي پشت سر فاصله بيشتري را ايجاد نمايد.يك استراتژي مناسب، در ارتقاء عملكرد و كارايي سازمان نقش موثري دارد. عمدتا دو بعد در توسعه و رشد كارايي حائز اهميت است: اولين اينكه

سود آوري و منافع مناسب را ايجاد نمايد، دوم اينكه در دراز مدت بتواند توانايي لازم را در شرايط رقابتي تضمين نمايد. فصل دوم تكنولوژي تعاريف تكنولوژي و نگرش ها تكنولوژي ريشه يوناني دارد و از دو كلمهTechne و Logie تشكيل شده است.Techne به معني هنر ، مهارت و آن چيزي است كه آفريده انسان باشد و در مقابل Arche يعني آفريده خداوند قرار دارد.Logie يا Logos در يونان قديم به معني علم، دانش و خرد بكار مي رفته است.به اين ترتيب تكنولوژي در تركيب اين دو كلمه هنر و مهارت در دانش و علوم را تداعي مي نمايد و اين مفهوم نهفته است كه انسان خردمند در تعامل با طبيعت به قوانين عام آن دست مي يابد و با باز آفريني اين قوانين در محيط و شرايط دلخواه كاربردهاي مورد نظر خود را ايجاد مي نمايد. بسياري از تعاريف ارائه شده از تكنولوژي مضمون حل مشكلات علمي ، حاكميت بر شرا يط محيط و توانايي تبديل منابع و مواد اوليه به كالاهاي قابل مصرف را دارند. گالبريت تكنولوژي عبارتست از كابرد سيستماتيك علوم يا نوع ديگري از دانش و اطلاعات نظام يافته  كه در جهت عملياتي كردن نيازها مورد بهره برداري قرار مي گيرد. ارنست تكنولوژي به عنوان راهكار ها و اهدافي تلقي مي گردد كه انسان ها را به توليد ماهرانه و اثر بخش رهنمون مي كند.تكنولوژي به موافه هايي گفته مي شود كه هنرمندانه توسط انسان هاي با تجربه، با اطلاعات و دانش به كار گرفته مي شوند و آنان را به خلق ايده ،محصول ويا سرويس نائل مي كند. روزنبرگ و

فريشتاك تكنولوژي عبارتست از دا نش مربوط به محصول ،فرآيند و سازمان توليد كه براي توليد كالا و خدمات به كار گرفته ميشود. كلاكستون تكنولوژي عبارتست از به كار گيري شاخه هاي مختل علم براي حل مشكلات علمي كه بدليل تنوع شرايط محيطي ممكن است از ناحيه اي به ناحيه ديگر تغيير كند.به بيان ديگر تكنولوژي مجموعه اي از روش ها ،تجربيات و علوم عملي است كه انسان ها براي تسلط بر محيط و حل مشكلات مربوط به رابطه خود با محيط به كار مي برند. نژي تكنولوژي در مطالعات مردم شناسي به ابزار ياشاره دارد كه انسان هاي نخستين براي حفظ بقاي خود به كار مي برده اند.امروز كاربرد تكنولوژي به طور عمده اشاره به اسباب تكنيكي نظير ماشينها، ابزار و تجيزات ، خودروها، ساختمان ها و بزرگراه ها دارد. خليل تكنولوژي تمام دانش ها ،محصولات، ابزار ،روشها و سيستم هايي است كه به خدمت گرفته مي شود تا محصول يا سرويسي ارائه شود.تكنولوژي فرآيند انتقال و تبديل منابع به محصول از طريق دانش ،تجربه، اطلاعات و ابزار است. تكنولوژي و دانايي تكنولوژي بخشي از دانايي است كه براي خلق يك محصول، ارائه خدمات و يا توسعه بهره برداري از منابع محدود و گران بها به كار ميرود،گرچه ممكن است در جهت تخريب و نابودي نيز مورد اسنفاده قرار گيرد.پيشرفت تكنولوژي در گرو توسعه و ارتقاء دانايي است.البته بايد توجه داشت كه دانايي مارادف با اطلاعات نيست، اما به ميزان اطلاعات موجود بستگي دارد.دانايي قوه ادراك مغز انسان از اطلاعات است. انسان ها قادر هستند كليه اطلاعات موجود در محيط اطراف خود را در

قابل وقايع، اصول و تئوري ها كه پايه يادگيري هاي او مي باشند دسته بندي و پياده ساز ي نمايند.با اين حال تنها وقتي دانايي بصورت عملياتي براي خلق چيزهاي جديد، اجراي يك سيستم يا ارائه خدمات به كار گرفته شود وارد حوزه تكنولوژي مي شود. تكنولوژي و كسب و كار در گذشته ارزش يك سازمان با عوامل زمين، سرمايه و تجهيزات سنجيده مي شد، اما امروز تكنولوژي و دانش فني كه در انسانها  و سيستم هاي توسعه آن هناده شده ارزش سازمان را تعيين مي كند.كوئين نظريه اي را مطرح نموده است كه بر اسا آن فعاليت شركت ها در چهار سطح از تكنولوژي دسته بندي مي شود: 1)دانايي اشراقي ياKnow-what اين يك اصل اساسي و قابليت ممتاز است اما براي موفقيت در كسب و كار كافي نيست. 2)تجربه پيشرفته يا Know-how كه كاربرد يادگيري هاي آكادميك در عمليات اجرايي است. 3)درك سيستمي يا Know-Why يك دانايي عات و معلولي است. 4)خلاقيت ذاتي يا Care-Why كه شامل تمايلات ،انگيزه ها و قدرت تطبيق است كه براي كسب موفقيت لازم هستند. تكنولوژي و صنعت نقش تكنولوژي در صنعت در سه سطح مطرح شده است: *اولين و مهم ترين نقش ،توليد و فرآيند در كارخانجات و صنايع است كه كيفيت محصول، هزينه توليد، تجارت و تخصص مورد نياز ، نيازهاي نگهداري ، هزينه مواد و ظرفيت توليد را مشخص مي نمايد. هم چنين استاندارد بهداشتن و امنيتي ،مسائل محيط داخلي/خارجي را تعيين مي كند. *دومين تكنولوژي ،تكنولوژي زير ساخت و تاسيساتي است.كه گرمايش، سرمايش، حمل و نقل داخل.بيرون، ارتباطات،اداري،برق، آب ، فاضلاب و ساير را رقم

ميزند. *سومين تكنولوژي ،تكنولوژي محصول است.تكنولوژي محصول عمر يك خط توليد را مشخص مي كند.انتخاب، طراحي، ظرفيت فني و امكانات محصول را تعيين مي كند. اگرچه از طرف ديگر كيفيت، قيمت نيز بسيار حياتي در رابطه با رقبا مي باشد. نگرشهاي تكنولوژي *از ديد مشاوران مديريت، تكنولوژي در بر گيرنده خلق هنر ها و تعامل نظام هاي مديريتي و طراحي و پياده سازي سيستم هاي مديريت و سازمان است. *تكنولوژي از نظر مديران خطوط توليد با فرآيند توليد، برنامه ريزي توليد، برنامه ريزي مواد، نوع ماشين آلات توليد و روش توليد، تنظيم و راه اندازي ماشين آلات، به كار گيري و توليد محصول همراه است. *تكنولوژي از نظر تامين كنندگان مواد به عنوان فرآوري مواد جهت ارائه خالص ترين، دقيق ترين و مناسب ترين سرويس در پشتيباني نياز توليد كنندگان مي باشد. *در بين طراحان محصول، تكنولوژي به عنوان طراحي بهترين محصول از نظر كاربري ، نوع،  تامين نياز مشتري، زيبايي، انعطاف، اقتصادي بودن و فاكتورهايي از اين قبيل مي باشد. در ادبيات عصر حاضر تعابيري كه از تكنولوژي ارائه مي شود اغلب منبعث از نقش جديد تكنولوژي در دو دهه اخير و ورود به قرن بيست و يكم مي باشد. همه جا صحبت از تكنولوژي پيشرفته، تكنولوژي جديد، تكنولوژي نوظهور و تكنولوژي پيشگام مطرح مي شود كه اشاره به سطوح تكنولوژي دارند.اين تركيبات يا تركيبات مشابه آنچنان مصطلح شده اند كه شايد كمتر كسي به معناي دقيق آن توجه نمايد. در فرهنگ جوامع تكنولوژيك هر يك از اين تركيبات بيشتر تداعي كننده يك محصول يا صنعت مي باشد. هر كجا نامي از تكنولوژي پيشرفته

به ميان مي آيد ناخودآگاه صنايعي چون ميكروالكترونيك، روبوتيك، هوافضا و امثال آن به ذهن خطور مي كند. تكنولوژي ، تكنولوژي پيشرفته، و تكنولوژي جديد واژه هايي هستند كه امروز در مباحث مديريت سيستمي از آن به كرات ياد مي شود. الف-تكنولوژي مفهومي است كه دانشف مهارت و هنر و ذوق را در تعامل با يكديگر قرار مي دهد و هر سازماني براي ايجاد ارزش افزوده تركيب و تنوعي از آن را به كار ميگيرد. ب-تكنولوژي برتر به واسطه محصولات پيچيده، داشتن تعداد زيادي رقباي باهوش و مستعد، مشتريان پيچيده و تغييرات زياد تشخيص داده مي شود. اين ويژگي ها در قالب دو پارامتر عمده تكنولوژي و بازار متغير و غير قطعي خلاصه مي گردد. الف-تكنولوژي يك تركيب هماهنگ و سازگار از سخت افزار، نرم افزار، ومغز افزار است كه در بستر يك شبكه زير ساختاري مفهوم و معناي واقعي خودرا پيدا مي كند. تكنولوژي صرفا يك ابزار يا دانش انجام يك كار يا يك ايده و طرح نيست، بلكه ماهيتي  شبيه به جامعه با كل ارتباطات اجتماعي مربوط به آن را دارد و تنها با چنين نگرشي قابل درك و اراده و رهبري خواهد بود. اجزاء اصلي و اساسي تكنولوژي كه در ارتباط متقابل با يكديگر و مكمل يكديگر هستند و از اهميت يكساني برخوردار ند عبارتند از » •    سخت افزار : ساختار فيزيكي جانمايي منطقي ابزار و ماشين آلات براي تامين اهداف مشخص سازمان را در بر مي گيرد. •    نرم افزار: شامل قواعد، راهنماها و الگوريتم هاي لازم براي استفاده از سخت افزار جهت عملي نمودن اهداف مشخص سازمان مي باشد.

•     مغز افزار : منظور از مغز افزار اهداف، كاربردها، تعادل و تنظيم بين نرم افزار و سخت افزار ،دانستن چه و چرا براي يك تكنولوژي مي باشد. •    شبكه پشتيباني: سازمان، امور اداري و مديريتي و ساختار فرهنگي مناسب،شامل قواعد كار، سيستم هاي اندازه گيري استاندارد، سبك مديريت و فرهنگ الگوهاي سازماني و غيره مي باشد. ب-تكنولوژي برتر: تكنولوژي برتر به سه دسته اي از تكنولوژي اطلاق مي شود كه تاثير زيادي در ساختار و سازمان شبكه پشتيباني ايجاد نمايد. به عبارت ديگر تكنولوژي برتر ماهيت امور و كارايي و توانمندي آنها ، نوع ارتباط و ماهيت جريان هاي فيزيكي اطلاعات و انرژي ،نياز هاي مهارتي ، قواعد و مقررات ، سبك مديريت و هماهنگي و حتي فرهنگ سازماني را تغيير مي دهد. تكنولوژي برتر اين امكان را فراهم مي كند كه هم كارهاي جديدي انجام شوند و هم كارها با روش هاي جديد و متفاوت انجام گردند. اطلس تكنولوژي كه به وسيله مركز انتقال تكنولوژي آسيايي سازمان ملل متحد منتشر شده است مدعي ارائه مدل مناسبي براي اندازه گيري سطح تكنولوژي است. در اين مجموعه با اين ديدگاه كه تكنولوژي عامل تبديل كننده منابع طبيعي ،زمين ، سرمايه و نيروي انساني به كالاي ساخته شده مي باشد تكنولوژي به چهار جزءجداگانه تقسيم شده است. •    ماشين آلات و ابزار توليد وسايلي كه تكنولوژي در آن جاي گرفته است و شامل تمام امكانات فيزيكي براي تبديل مي باشد. •    مهارتها و تجربيات توليدي تكنولوژي  نهفته در انسانها كه شامل تخصص، مهارت، چالاكي ، نوآوري ، ابتكار و نبوغ مي باشد. •    اطلاعات و دانش

فني توليد كه تكنولوژي نهفته در اسناد مانند طرح ها ،نقشه ها، مشخصات، مشاهدات ، روابط، محاسبات ، نمودارها و نظريه ها ميباشد. •    سازمان دهي و مديريت تكنولوژي نهفته در سازمان كه شامل تمام چارچوب هاي مورد نياز مانند سازماندهي، شبكه سازي، مديريت و بازار يابي بصورت سيستماتيك مي باشد. تاريخچه تكنولوژي پيدايش اوليل لايه هاي تكنولوژي مربوط به زماني بوده كه انسانها براي دفاع يا شكار ، سنگ هاي عادي را تراشيدند و به عنوان ابزار نبرد مورد استفاده قرار دادند. انگاه از تدابير هنر و مهارت هاي خود در ساخت نيزه و تير و كمان بهره گرفتند. شايد بتوان اختراع وسائل حمل و نقل، ابزار كشاورزي و لوازم خانگي اوليه و استخراج فلزات را نيز اولين پايه هاي تكنولوژي تجاري محسوب نمود. گرچه اطلاعات موجود از سابقه تكنولوژي به مواردي منحصر  مي گردد كه به دليل ماندگاري بهره برداري يا نقش آنها درتحولات بعدي مورد شناسايي قرار گرفته اند، اما همه حكايت از بهره گيري تكنولوژي در زندگي اجتماعي، اقتصادي و دفاعي جوامع بشري دارند. تحولات تكنولوژي تكنولوژي جديد و يا تكنولوژي برتر در 50 سال گذشته تاثيرات ساختاري و محتوايي عميقي روي سازمانها و مراكز توليد كننده تكنولوژي داشته است.به طوري كه اين ساختارها در روند خود بارها شاهد تغببر و تحول اساسي  از نظر اجتماعي، فرهنگي، سياسي، بازار و اقتصادي بوده اند. محور تغييرات مذكور در شركتهاي كسب و كار عمدتا تغييرات تكنولوژي در محصول ، فرآيند توليد و توسعه تكنولوژي بوده است. ايت تغييرات چنانچه از نظر زمان، محصول، بازار و تهديدات رقبا درست انجام شود ماندگاري و بقاي

شركتها را افزايش مي دهد. در مقابل اگر مورد انتخاب نوع تكنولوژي و يا مقطع زماني تغيير، تصميم گيري مناسب صورت نگيرد شركت را در ليست شركتهاي ناموفق و فراموش شده قرار خواهد داد.   استراتژي هاي كاهش هزينه(از طريق كاهش موجودي ، مشاركت در توسعه تكنولوژي، طولاني كردن سيكل عمر تكنولوژي ، انبوه سازي محصول و توسعه بازار ، تدوين نظام هاي كارايي و راه كارهاي ديگر) ، افزايش كيفيت (بر اساس توسعه منابع انساني،تدوين نظام هاي بهره وري و اندازه گيري، بهبود مستمر در محصول و توليد و افزايش سرويس به مشتري) و افزايش رضايت مشتري(قابليت اتكاء مشتري به شركت در دراز مدت، انعطاف پذيري در سرويس و محصول، سرعت در پاسخ گويي به نياز مشتري و نهايتا سرويس و خدمات قبل و بعد از فروش) مورد نظر طراحان سيستم هاي مذكور مي باشد. براساس نگرش هاي نوين مديريت، تحولات سريع در شركت هاي بين المللي در حال انجام است. منظور از تحولات صرفا ايجاد تغيير نيست به انتخاب اهداف و استراتژي ها، آگاهي نسبت به تعيين محصول و تكنولوژي ، آگاهي نسبت به ساختار و فرآيند توليد، روند تغيير را به طور مناسب تعيين مي نمايد. بر اين اساس مي توان دسته بندي جديدي از تكنولوژي محصول، تكنولوژي فرآيند و تكنولوژي سازمان مديريت را در جهت توسعه  و ارتقاء تكنولوژي ارائه نمود. تكنولوژي محصول توسعه تكنولوژي وابستگي زياد به محصول/سرويس و بازار دارد.ابتكارات و اختراعات محصول در دو قرن گذشته سبب پيدايش سطح استاندارد بالاتري در زندگي مردم گرديده است. سير تكامل و تكوين تكنولوژي الف)تكنولوژي تنها بر روي روندو جريان امور تاثير

مي گذارد و زمينه را براي انجام سريع تر، گسترده تر و كاراتر فعاليتها فراهم مي كند، در حاليكه در ماهيت كمب جريان، ساختار شبكه پشتيباني، مهارت ها، سبك ها و اسلوب ها و فرهنگ سازمان تغييري حاصل نمي گردد.تكنولوژي اين امكان را فراهم مي كند كه فعاليتهاي جاري با روش موجود به نحو بهتري انجام گردد. مديريت نقش اجرايي در ايجاد و بهبود بهره وري و كارايي، استانداردها، مهارت ها، سلسله مراتب اجرايي امور، بازار و تعادل دارد. ب)تكنولوژي موجود(تثبيت يافته) در شرايطي مورد بهره برداري قرار مي گيرد كه شبكه پشتيباني و جريان فرايندها ثابت است. به عبارتي همه فعاليت ها در يك ساختار ثابت همانطور كه هست پيش ميرود.اين شرايط وضعيت تثبيت شده تكنولوژي رابيان ميكند. نقش مديريت در اين تكنولوژي حفظ وضعيت موجود از نظر اداره استمرار فعاليتها، سياستهاي بروكراسي ، وابستگي ها و آداب و سنن است. ج)تكنولوژي برتر تاثير خود را روي جريان و ساختار نشان ميدهد و در حقيقت ساختار طبيعي ارتباط و كارايي و پشتيباني را با هم  تغيير مي دهد. به عبارتي قابليت انجام كارهاي متفاوت از وضعيت موجود را با روش هاي متفاوت ميسر مي سازد و از اين جهت از هر دو تكنولوژي قبلي متمايز ميگردد.در مجموع شبكگه پشتيباني، وظايفف مهارتها، فرهنگ، كيفيت، كارايي، سبك، قابليت تغيير در حجم و كيفيت و ساير پارامترهاي سازماني و تكنولوژيكي را تغيير مي دهد. در اين مورد مديريت نقش رهبري و مربي را دارد؛ نوآوري، دانش، مهارتهاي محوري، خود مديري و فعاليت هاي چند رشته اي مقوله هايي هستند كه مورد توجه خاص قرار مي گيرند. ويژگي

تكنولوژي در قرن21 پويايي محيط و سرعت در رشد و تحولات بازار و تكنولوژي در قالب  عدم قطعيت در بازار و عدم قطعيت در تكنولوژي به عنوان دو ويژگي براي تكنولوژي مطرح مي گردد كه خود شاخص تمايز ميان تكنولوژي برتر و تكنولوژي ساده تلقي مي گردد. عدم قطغيت بازار ناشناخته بودن ان دسته ار انتظارات و نيازهاي مشتريان ست كه با تكنولوژي جدبد قابل تامين  است؛عدم قطعيت تكنولوژي در واقع عدم اطمينان به موفقيت و قابليت تكنولوژي در پاسخگويي به نياز مشتري است. عدم قطعيت تكنولوژي در مواردي كه تكنولوژي جديد باشد يا با تغييرات سريع همرا ه باشد با عدم قطعيت بالاتري مواجه خواهيم بود. 1-    عدم وجود اطلاعات كافي درباره عملكرد نهايي محصول و عدم اطمينان از اين مطلب كه عملكرد محصول دقيقا مطابق انتظار است و همانگونه كه به مشتري وعده داده شده عمل خواهد كرد. 2-     عدم برخورداري سازمان از يك برنامه و چارچوب زماني مشخص و سازمان يافته براي عرضه و تحويل محصول. اين مسئله خود ممكن است به دليل عدم اطمينان از قدرت مالي خريدار بوجود آيد. 3-    ابهام توليدكننده خدمات يا محصول نسبت به توانايي ارائه خدمات  بعد از فروش با توجه به اهميت سرويس دهي به مشتري. 4-    خطرات ناشي از الگوهاي نادرست كاربرد تكنولوژي جديد. 5-    نگراني درباره قديمي شدن تكنولوژي هاي موجود. ترس از كنار گذاشته شدن تكنولوژي هايي موجود به واسطه ظهور تكنولوژي جديد موجب مي شود كه بازار در برابر ورود محصولات اين تكنولوژي مقاومت نشان ميدهد. عدم قطعيت بازار بعد دوم از ويژگي هاي تكنولوژي در بازار به ظهور ميرسد.در فرهنگ

سنتي، بازار يابي را استفاده از هر تكنيك و ترفندي براي تبادل محصول با پول مرسوم تلقي مي كردند. اما در بازار يابي جديد تلاش براي سوق دادن فرآيند كسب و كار به سمت پوشش، ايجاد، توسعه نيازها مي باشد ونهايتا جلب مشتري محورهاي اصلي به شمار مي آيند. 1-    استفاده از محصولات تكنولوژي جديد بدون اطلاع كافي از كاربردهاي صحيح و قابليتهاي آن. 2-    تغيير نيازهاي مصرف كنندگان(منطبق با شرايط محيطي) به نحو غير قابل پيش بيني و بسيار سريع. 3-    عدم وجود استانداردهاي خاص دربازار و صنايع به منظور ايجاد سازگاري بين محصولات مختلف. 4-    تغيير در سرعت تحولات و گسترش محصولات تكنولوژي پيشرفته و عدم امكان پيش بيني بازار آتي بر اساس روند گذشته. 5-    نامشخص بودن حجو بازار محصولات و تكنولوژي جديد. الگوهاي ارزيابي و تعيين موقعيت تكنولوژيكي تعيين موقعيت تكنولوژي و تشخيص فاصله تكنولوژيكي، با بررسي وضع موجود در مقايسه با وضع مطلوب و همچنين وضعيت جهاني ميسر مي گردد. مدلهاي كمي و كيفي متعددي براي اين منظور ارائه شده است كه در ادامه مورد بحث قرار مي گيرند. تكنيكي كه اطلس تكنولوژي معرفي كرده، در صددآن است كه خلاء ميان تكنولوژي موجود را از ابعاد مختلف توسعه تكنولوژي، با شرايط مطلوب مورد بررسي و مورد ارزيابي قرار دهد. اجزاء چهارگانه تكنولوژي يعني(1) ماشين آلات و ابزار توليد، (2) مهارتها و تجربيات،(3) اطلاعات و دانش فني توليد و (4) سازماندهي و مديريت روي چهار قطب يك محور مختصات متعامد در يك روند تكاملي، از نظر ميزان پيچيدگي، قرار مي گيرند. با وزن دهي هر عامل و سپس اتصال نقاط حاصل

بر روي محورها، سطح چهار ضلعي محاط شده به عنوان شاخص ارزيابي و مقايسه تكنولوژي مورد لحاظ قرار مي گيرد. فرآيندي كه اين چهار جزء را در سطح بالاتري از پيچيدگي به كار گيرد تكنولوژي پيشرفته تري به شمار مي آيد. ضمن اينكه اين مدل از نظر ساختار و كاربرد به واسطه سادگي  ونمايش تصويري ارزيابي، از ويژگي هاي مثبتي برخوردار است، اما متاسفانه با مشكلاتي چون تعامل كليه اجزاء مواجه است. عوامل تعيين كننده موقعيت تكنولوژي در متدولوژي زلني شامل فاكتورهاي زير مي باشد: 1-عوامل فضاي فيزيكي و كارخانه؛ كه مهم ترين اجزاء اين عامل استقرار،اندازه، موجودي، امنيت محيطي، تعمير و نگهداري و جابجايي مواد و كالا ميباشد. اين عامل بيشتر به فضاي فيزيكي و مظاهر خط توليد و فرايند مربوط مي گردد. 2-عوامل مالي/اقتصادي؛كه اصولا منابع سرمايه گذاري ، كنترل هزينه و قيمت تمام شده و سلامت مالي سيستم را شامل مي گردد. 3-عوامل استراتژيك؛ كه تعامل رويكرد، اهداف سازمان و مسائل برون سازمان و تغيير محصول و بازار(سهم بازار، تركيب مشتري، تهديد رقبا) ،پيچيدگي(انتخاب محصول،عرضه كنندگان و عمليات) را در بر مي گيرد. 4-عوامل انساني؛ كه با مديريت منابع انساني، انعطاف پذيري سيستم هاي پاداش و ارتباطات همراه است. 5-عوامل كليدي تكنولوژي؛ كه از حساسيت بيشتري برخوردار است مسائلي چون نوآوري (در محصول، فرايند، تحقيق و توسعه) ، انعطاف (در توسعه، محصول، عمليات، توليد، فرايند، نگداري) ؛ قيمت (هزينه ها،اندازه اقتصاد، موجوديها، ميزان مصرف) ، كيفيت (تلرانس ها، قابليت اطمينان، بازرسي ، بهبود مستمر) و سرويس (خدمات، زمان تحويل، ارتباط با مشتري، زمان واكنش به تقاضاي مشتري) را در بر مي گيرد.

مدل ارزيابي تكنولوژي كه بر اساس عوامل پنج گانه فوق بنا شده است ابزار متعددي براي اين منظور مي باشد. روش ديگري كه در سنجش و ارزيابي تكنولوژي مطرح مي گردد شاخص گذاري رقابتي است. اين معياري است كه شركت ها به واسطه آن مي توانند ابعاد توسعه مورد نياز براي حضور در بازار هاي رقابتي و يا استراتژيك را تعيين نمايند. محور اصلي شاخص گذاري رقابتي بر پايه كمپاني هاي مطرح در سطح منطقه اي و جهاني و پيشگام در تكنولوژي قرار مي گيرد اما شركت هاي مطرح نيز خود در سطوح مختلف تكنولوژي فعاليت مي نمايند لذا در مرحله اول لازم است كه سطح مطلوب به درستي مورد شناسايي قرار گيرد. آنگاه مطالعه و بررسي روند حركت شركت مورد نظر تا حدي مي تواند به عنوان راهنماي گام برداشتن در مسير توسعه و جذب تكنولوژي قرار گيرد. فصل سوم مديريت تكنولوژي تعاريف و مفاهيم مديريت تكنولوژي مديريت تكنولوژي يك حوزه چند رشته اي از مهندسي،علوم طبيعي،علوم اجتماعي،تجارب صنعتي و تئوري هاي كسب و كار را شامل مي شود.يك مهندس از ديدگاه ماشين ها و ابزار به تكنولوژي مي نگرد.يك اقتصاددان تكنولوژي را عاملي براي كاهش هزينه ها و افزايش بهره وري مي داند. براي مردم شناس مفهوم فرهنگي دارد و براي جامعه شناس نشاني از تحول اجتماعي است. با اين حال همه اين گروهها بر اين مساله اتفاق نظر دارند كه هدف از كاربرد تكنولوژي دگرگون كردن و متحول كردن محيطي است كه انسان ها در آن زندگي مي كنند. منظور از مديريت تكنولوژي، مديريت سيستم هايي است كه بستر مناسبي براي خلق

، جذب و توسعه تكنولوژي فراهم مي كند. تكنولوژي في النفسه مي تواند خوب و يا بد باشد. آنچه كه سبب مي گردد تكنولوژي مفيد و ارزشمند معرفي گردد مديريت و كاربرد آن است. تحقيق و توسعه از مولفه هاي اساسي در خلق و ارتقاء تكنولوژي به شمار مي آيند اما آنچه از نظر كسب ثروت به واسطه تكنولوژي حائز اهميت است كاربردي كردن يا اصطلاحا تجاري كردن تكنولوژي است. و اين وقتي محقق مي شود كه تكنولوژي با جامعه و نياز هاي مشتري اتصال عميق و حقيقي ايجاد نمايد. مشتري مي تواند به يك فرد، يك سازمان يا يك ارگان دولتي مثل نيروهاي نظامي اطلاق شود. مديريت تكنولوژي در سطح سازمان يك حوزه چند رشته اي است كه به برنامه ريزي، توسعه و پياده سازي توان مندي هاي تكنولوژي در جهت تدوين و تحقق اهداف استرتژيك سازمان مي پردازد. مديريت تكنولوژي در سطح ملي و دولت از ديد كلان زمينه هاي دانايي است كه به منظور تعيين و پياده سازي سياست هاي توسعه و كاربرد تكنولوژي با ملاحظه تاثير تكنولوژي بر جامعه، سازمانها، افراد و طبيعت مورد استفاده قرار مي گيرند. در سطح ملي تمركز بيشتر بر روي نقش سياست هاي عمومي است كه به پيشرفت علوم و تكنولوژي مي پردازد. تاثير تكنولوژي بر جامعه به ويژه نقش آن در رشد توسعه اقتصادي پايدار،تاثير تغييرات تكنولوژي بر جامعه و نوع آموزشي كه نياز دارند، هم چنين سلامت و امنيت جامعه و نهايتا محيط زيست از جمله محور هاي مورد توجه مديريت تكنولوژي در اين سطح به شمار ميروند. مدل مفهومي مديريت تكنولوژي در مدل

مفهومي ارتباط بين اصول علم و مهندسي و اصول اداره بازار با اصول مديريت مشخص گرديده است. اين مدل بيانگر اين ايده است كه تكنولوژي بايستي به بازار و سيستم هاي اقتصادي مرتبط شوند. اين وظيفه به عهده مديريت تكنولوژي است كه تمركز بيشتري روي راهكارهاي ايجاد و خلق تكنولوژي داشته با شد و به واسطه ايجاد فرصت هاي مناسب در بازار در جهت توليد ثروت بهره برداري نمايد. توسعه تكنولوژي روند تغيير و توسعه تكنولوژي در دو جهت مي باشد.اول در جهت عملكرد بالاتر و جهت دوم در تامين رضايت و نيازهاي عمومي جامعه مي باشد. عملكرد بالاتر در تكنولوژي به معني سرعت بالاتر ، ظرفيت سازي بيشتر، توسعه اثر بخشي هزينه، كارايي بالاتر، افزايش توانايي، كاهش تلاش انسان ، آرامش بيشتر، كاربري هاي مكانيزه بيشتر مي باشد. توسعه تكنولوژي را زير بناي رشد اقتصادي مي دانند. بر اساس تئوري هاي موج بلند هر گونه تغيير در اقتصاد كشور هاي پيشرفته، براقتصاد كشورهاي در حال توسعه تاثير مي گذارد. از اين رو توسعه تكنولوژي سبب مي شود كشور ها به هم نزديك تر شوند و آنها را قادر مي سازد تا در فعاليت هاي بين المللي مشاركت كنند و از آن منتفع گردند. توسعه تكنولوژي در هر جامعه با ساير عوامل محيطي همچون ساختارهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و ساختار سازمان نيز در تعامل است. تويس معتقد است اهميت توسعه تكنولوژي در فرآيند توسعه ملي از اين حقيقت آشكار مي گردد كه كاربرد تكنولوژي تحولات عظيمي را در سطح استاندارد زندگي جوامع توسعه يافته و يا در حال توسعه بوجود آورده است. در عصر حاضر

پديده هاي علمي و تكنولوژيكي نقاط عطف تازه اي در بروز مزيت هاي نسبي و رقابتي كشورها بوجود آورده اند. هم چنان كه قدرت اقتصادي بازتابي از توسعه تكنولوژي تجاري آن كشور است، قدرت دفاعي نيز متاثر از توسعه تكنولوژي هاي دفاعي مي باشد،اگرچه تحولات جديد تكنولوژيكي و پارادايم هاي جهاني مرز هاي بين تكنولوژي تجاري و دفاعي را تا حد زيادي از بين برده است. عوامل توسعه تكنولوژي در تعامل مستقيم با ساير عوامل محيط قرار دارد. تغييرات در تحولات سياسي، نظامي، اجتماعي، اقتصادي، سازمان و مديريت، مشتري ها، رقبا و بازار  همواره بر روند توسعه تكنولوژي تاثير گذاشته است و بالعكس توسعه تكنولوژي از دير باز نقش عظيمي در ارتقاء سطح زندگي و رشد اقتصادي ملل جهان داشته است. امنيت جغرافيايي،سياسي، دفاعي، و ملي نيازمند ايجاد توانايي در مقابل هرگونه تهديدي از جانب محيط فراملي، ملي و داخلي سازمان مي باشد. امروز تكنولوژي  به عنوان محور اصلي موازنه قدرت شناخته مي شود و زير ساخت حاكميت در ابعاد سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي به شمار مي رود. كه هر يك در برهه اي از زمان محور قدرت محسوب  گرديده اند. تكنولوژي در محيط ملي- عمومي مطالعات انجام شده نشان مي دهد توسعه در هر كشور عبارتست از اصول ثابت ، پذيرفته شده و بديهي همه ملل و كشورها. شايد نتوان ملت يا كشوري را سراغ گرفت كه نسبت به موضوع توسعه بيگانه باشد ويا رسيدن به سطوح بالاي توسعه را طلب ننمايد. به همين منظور شاخص توسعه يافتگي اگر چه با سطح رفاه اجتماعي و در آمد سرانه ارزيابي مي گردد اما بدون

استثناء در همه زمينه ها فناوري، موتور توسعه نام گرفته است. فناوري در سطح ملي بر اساس ظرفيت هاي ايجاد شده و كاربردآن اندازه گيري مي شود. وجود مراكز تحقيقاتي، دانشگاهي ، آموزشي، تعداد نخبگانف اعضاء هيئت علمي، دانشجويان وسطح سواد به عنوان شاخص هاي بالقوه شناسايي مي گردند و شاخص هايي چون حجم صادرات محصولات توليدي، سهم بازارجهاني، تعداد محصولات ارائه شده،تنوع محصول، سطح فناوري و فرآيند، و محصول و خدمات از شاخص هاي بالفعل مي باشند. تكنولوژي در محيط ملي- اختصاصي نوع و سطح فناوري كه شامل رشد و توسعه فناوري در محيط قابل دسترس بوسيله همكاران و يا رقابت بر روي آن به وسيله رقبا مي باشد از موضوعات مطرح در محيط اختصاصي است. دسترسي به فناوري مورد نظر در صنعت خاص كه در محيط ملي(محلي) قابل دسترس و از پشتوانه هاي قانوني و سياسي در جهت بهره برداري مضاعف برخوردار مي گردد، سبب شكوفايي و خلاقيت در آن محيط مي شود. هم چنين سرمايه گذاري روي فناوري پايه كه مستلزم همكاريهاي محيط اختصاصي و نظام ملي مي باشد،سبب جلوگيري از سرمايه گذاري هاي سنگين و در  مقابل تقويت ابتكارات موردي سازمانها مي شود. از طرف ديگر تهاجم رقبا در بازار ملي(محلي) و ارائه فناوري برتر و پيشرو، سبب تغييرات جدي در استراتژي هايسازماني مي گردد. از اينرو محاسن و معايب فناوري محيط اختصاصي به عنوان پشتيباني دهنده و يا تضعيف  كننده از عوامل موثر بر تصميم گيري استراتژيك يك سازمان مي باشد وبايد دقت و توجه كافي نسبت به آن مبذول گردد. تكنولوژي و رشد پايدار سياستهاي عمومي توسعه تكنولوژي كه

قادر باشند به چالش هاي قرن حاضر پاسخ دهند، براي دستيابي به رشد اقتصادي پايدار و سطح بالاي استاندارد زندگي ضروري هستند. آغاز قرن 21 همراه با تغييرات شديد در تكنولوژي بوده  و در اين دوره ماهيت تجارت دگرگون شده است. سيستم هاي مديريتي نيز  همگام با اين تغييرات متحول شده اند و در نتيجه پارادايم هاي جديد در كسب و كار مطرح گرديده است. به روايت ديگر بايستي در استراتژي هاي يك هارموني بين سيستم هاي اقتصادي با ظرفيت هاي تكنولوژيكي و تجارت در داخل سازمانهاي كسب و كار پديد آيد. تكنولوژي امروز مهمترين تفاوت عصر حاضر با دوران گذشته در تغييرات سريع و تنوع زياد تكنولوژي نهفته است. رقابت جهاني نيز موضوع جديدي است. تكنولوژي در چند دهه اخير با يك رشد نمايي مواجه بوده و بيش از مجموع رشد آن در چند هزار سال قبل بوده است. اين تغيير همراه با تحولات شديد در تقاضاي بازار ، نياز به ساختار هاي انعطاف پذير را توجيه نموده است. رقابت در سطح ملي و فراملي در گرو سيستم اقتصادي مناسب، توانمندي هاي تكنولوژيكي و قدرت تجارت در محيط جهاني است. توليد ثروت آدام اسميت در قرن 18 در كتاب ثروت ملل موضوع توليد ثروت و توزيع آن را در قالب يك فرآيند مطرح نمود و قدرت  ثروت را بر شمرد. او معتقد بود كه سرمايه مهم ترين عامل در توليد ثروت است و هر ملتي بايد بر اساس مزيت مطلق خود، محصول توليد كند. بوسكين و  لو نشان دادند كه سه عامل سبب رشد اقتصادي است: سرمايه، نيروي انساني و توسعه تكنولوژي . سرمايه

هر گونه منبعي اعم از كالا و سرويس است كه سبب توليد كالا و سرويس ديگر مي شود؛ مانند ماشين، ابزار و منابع طبيعي. منابع انساني نيز سرمايه انسلني براي كار است. تركيب اين دو عامل با تكنولوژي سبب رشد اقتصادي مي گردد. دوره موج بلند بسياري از صاحب نظران معتقدند كه هر تكنولوژي جديد سبب توسعه اقتصادي مي شود؛ كه در ادبيات اقتصاد نظريه موج بلند يا دوره اقتصادي بلند مدت ناميده مي شود. از جمله منش مطرح نمود كه تكنولوژي هاي بنيادي جديد نقطه آغاز رشداقتصادي در هر موج هستند.اما بتز معتقد بود كه در پس هر موج بلند تعامل بين تكنولوژي جديد، فرصت هاي ناشي از آن و افزايش سرمايه نقش آفريني مي كند. بتز بر اين اساس چرخه اين موج را بر8 اصل بيان كرده است. تكنولوژي و اقتصاد ملي كشورهاي توسعه يافته به كشورهايي گفته مي شود كه به نحو مطلوب از تكنولوژي براي ايجاد ثروت استفاده مي كنند.در واقع تكنولوژي به خودي خود توليد ثروت نمي كند بلكه استفاده و كاربرد مناسب و موثر تكنولوژي سبب توسعه كشورها مي شود. وقتي كه تكنولوژي در جهت ايجاد ارزش افزوده در منابع به كار مي رود و محصول و سرويس آن وارد بازار شود افزايش ثروت صورت مي گيرد. اختراع اختراع به يك ايده يا يك تكنولوژي بديع گفته مي شود كه ممكن است به خلق يك محصول جديد ، يك فرآيند جديد و يا سيستم ناشناخته منجر گردد. ماشين بخار، ترانزيستور و ماشين زيراكس از جمله اختراعات مهم بشر هستند. نو آوري ابتكار و نوآوري عبارتست از خلق يك محصول،

سرويس يا فرآيندي كه براي يك سازمان جديد باشد و سبب حضور سازمان در بازار گردد. لزومي ندارد كه اين پديده براي كل جهان باشد بلكه كافي است در يك سازمان  براي اولين بار مطرح و پياده سازي شود. فرآيند نو آوري  تلفيقي از تكنولوژي هاي موجود و اختراعات انجام شده را در بر دارد كه براي خلق يك محصول ، فرايند يا سيستم جديد و يا توسعه آنها به كار گرفته مي شود. نوآوري تكنولوژي نيازمند فعاليت هاي زيادي در جهت توسعه گام به گام و تحولات راديكالي در بيش از يك شاخه از صنعت مي باشد. مدل هاي نو آوري تكنولوژي راتول در دهه 1950 اين پيش فرض را مطرح كرده بود كه نو آوري تكنولوژي يك فرايند متوالي است كه با كشف علم شروع مي شود و در نهايت  به صورت محصول وارد بازار مي گردد. با اين حال مواردي مشاهده مي شد كه نياز بازار سبب رشد تكنولوژي و بروز نو آوري مي گرديد. روند اول در فالب يك عامل دروني براي نو آوري تكنولوژي قرار مي گيرد و مطرح مي گردد كه علوم و تكنولوژي ذاتا براي توسعه دچار تغيير مي شوند. روند دوم نمايانگر عامل اقتصادي است، نياز به بازار جديد، ايجاد سرمايه و توسعه اقتصادي به عنوان محرك در فرآيند نوآوري وارد مي شود. حال آنكه در جهان واقعي تركيب اين دو روند حاكم هستند. مدل كشش بازار مدل نوآوري تكنولوژي بر اساس كشش بازار بعد از دهه 1960 مطرح شد. تكنولوژي اغلب براي پاسخ گويي به نياز و تقاضاي بازار شكل مي گيرد. اما اين مستلزم اطلاعات

بالاي مشتريان از سطوح تكنولوژي است كه هميشه امكان پذير نيست. به همين جهت در اكثر مواردي كه نوآوري تكنولوژي در نتيجه كشش بازار اتفاق افتاده از نوع نوآوري گام به گام يا در حد يك مرحله رشد در تكنولوژي موجود بوده است. فرايند نوآوري تكنولوژي فرايند نو آوري به صورتهاي مختلف بيان گرديده است كه نمونه هايي از آن ارائه مي گردد: الف:فرآيند نوآوري تكنولوژي فرايند نو آوري تكنولوژي 8 مرحله اي از تحقيق پايه (افزايش درك عمومي از قوانين طبيعي)، تحقيق كاربردي(حل يك چند مشكل عمومي جامعه)، توسعه تكنولوژي(فعاليتي كه سبب تبديل دانش و ايده به سخت افزار، نرم افزار و سرويس مي گردد.) پياده سازي تكنولوژي (فعاليتي كه در جهت عرضه محصول به بازار صورت ميگيرد) توليد( يك سري از فعاليتهايي كه ايده و دانش و مفاهيم طراحي شده را تبديل به محصول يا سرويس نمايد كه شامل ساخت، كنترل، لجستيك و توزيع است)؛ بازاريابي (ايجاد بازار براي توليد و جذب مشتريان)؛ باروري و رشد (توسعه و جلوه گر كردن تكنولوژي (ايجاد يك شرايط رقابتي با حضور بهتر براي تكنولوژي) تشكيل مي گردد. ب: فرايند نوآوري تكنولوژي(مدل عمومي) اين مدل عموما مورد توجه تعداد زيادي از دانشمندان قرار گرفته است كه بلوك اصلي در مورد تكنولوژي ها وموقعيت چندان تفاوت ندارد اما در پياده سازي ممكن است كه سبب اعمال نظر روي اجرا و تغيير تكنيكها گردد. ج:فرايندنوآوري تكنولوژي مارتين در اين مدل فرايند نوآوري تكنولوژيكي همانند يك معادله زنجيره اي در شيمي تجسم شده است. فرايندي در بازار به موفقيت مي رسد كه نتيجه بر همكنش پايدار اجزاء اين زنجيره باشد.

ه:فرايند ابداع تكنولوژي به روش بردوگنا بردوگنا مدلي متفاوت با فرايند خطي مرسوم در نوآوري يك فعاليت تعاملي و غير خطي است. تنها علوم، مهندسي و تكنولوژي نيستند كه در اين فعاليت نقش دارند بلكه تعاملات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و سياست هاي عمومي را كه در فرايند ايجاد ثروت موثر هستند نيز در بر دارد. و:فرايند ابداع تكنولوژي ذاكي ذاكي و خليل بر پايه تجارب بدست آمده در زمينه توسعه بيوشيمي فرايندي  ارائه كرده اند كه مولفه هاي آن بسيار شبييه به فرايند عمومي نوآوري تكنولوژي است. فرايند توسعه تكنولوژي هنگامي كه سازماني از تكنولوژي هاي موجود استفاده كند فرايند توسعه تكنولوژي الگوريتم ديگري پيدا مي كند. در واقع اين فرايندها براي سازمانهاي مرسوم به دنباله رو و عقب مانده كارايي دارد، در حاليكه فرايند نوآوري تكنولوژي كه در بخش قبل ارائه شد ويژه سازمانهاي پيشگام است. پژوهشگران اين فرايند توسعه تكنولوژي را از ابعاد مختلف ارائه نموده اند. انوس انوس فرايند توسعه تكنولوژي را در دو فاز آلفا و بتا مطرح كرده است. فاز آلفا مربوط به مراحلي است كه يك تكنولوژي نو و جديد را وارد محيط سازمان مي شود.فاز بتا هرگونه اقدامي در جهت تطبيق تكنولوژي با محيط سازمان؛اصلاح و نوآوري در آن را شامل مي گردد. كيم كيم مراحل توسعه تكنولوژي را در تطبيق با شرايط كشورهاي در حال تو سعه بيان نموده است كه به ترتيب عبارتند از :1) به كار گيري تكنولوژي جديد، 2) بومي سازي تكنولوژي با محيط سازمان، 3) اصلاح و بهبود تكنولوژي. لال لال  نيز فرايند مشابهي را مطرح نموده است با اين تفاوت كه مرحله

دوم ماهيت شبيه سازي تكنولوژي را دارد. يونيدو يونيدو نيز سه مرحله براي توسعه تكنولوژي معرفي كرده است: 1)انتخاب و كسب تكنولوژي خارجي، 2) تطبيق و جذب تكنولوژي، 3) ايجاد تكنولوژي جديد. نگرش هاي جديد توسعه تكنولوژي جديد نگرش تعميق در اين نگرش تكنولوژي قديم به روش پله اي و گام به گام با تكنولوژي جديد جايگزين مي گردد و به مرور به سطوح عميق تري از تكنولوژي مي انجامد. (مثال: توسعه تكنولوژي لامپها خلاء به نيمه هادي و يا جايگزين شدن CD به جاي صفحات گرامافون) نگرش ادغام هم افزايي توسعه تكنولوژي در تركيب دو يا چند تكنولوژي مجزاي قديمي و يا جديد، محصولاتي را بوجود مي آورد كه باعث تحول عميق در بازار مي گردد. (مثال: اپتو الكترونيك محصول تركيب تكنولوژي اپتيك و الكترونيك، و مكاترونيك محصول تركيب مكانيك و الكترونيك) تزريق و جذب تكنولوژي نوآوري يك تكنولوژي ، ارائه ايده جديد وياارائه يك سيستم جديد وقتي موفق است كه به كاربري برسد و در جامعه مصرف كنندگان انتشار يابد. تزريق و انتشار فرايندي است كه به وسيله آن يك نوآوري تكنولوژي در طول زمان از طريق كانال هاي مشخص به جامعه انتقل پيدا كند. جذب تكنولوژي بستگي به كارآيي يك نوع از تكنولوژي در حل دقيق يك مشكل دارد و ميزان جامعه پذيري آن به عوامل زير بستگي دارد: درجه ايجاد مزيت نسبت به وضعيت گذشته. درجه تطبيق با ارزش ها و نياز كاربران. درجه پيچيدگي و مشكل بودن كاربرد تكنولوژي. امكان عرضه نمونه عملياتي براي جلب اعتماد كاربران در كاربري واقعي.قابليت مشاهده تكنولوژي و نتايج و آثار آن در كاربري واقعي.

تحقيق و توسعه در صنايع چند رشته اي اساسي بودن زمينه تحقيقاتي از آنجا مشخص مي شود كه مديريت از ابتدايي ترين مرحله پيدايش و شكل گيري تحقيقات تا توسعه پيشرفته ترين تحقيقات تا توسعه پيشرفته ترين محصولات  نسبت به پروژه متعهد باقي بماند. به همين ميزان رابطه متقابل در تكنولوژي ادغام امري ضروري است يعني كليه شركاي  پروژه تحقيقاتي به يك ميزان در اجراي پروژه دخالت و نقش داشته باشند و به يك ميزان مسئوليت پذير باشند. رابطه متقابل يك مفهوم ديگر را نيز در بر دارد : كليه شركت ها در توسعه ودستاورد هاي پروژه به يك ميزان سهيم هستند. عمومآ ادغام زماني رخ مي دهد كه شركت هاي جديد در يك شاخه جدي صنعتي وارد ميدان مي شوند. نيازي نيست شركتهايي كه وارد اين تحول مي شوند ابعاد يكساني داشته باشند، چه بسا كمپاني هاي كوچكي كه نقش عمده اي را در شكل گيري و توسعه صنايع ادغام شده داشته اند. پارادايم جديد فوميو كوداما كوداما معتقد است كه ادغام تكنولوژي در حقيقت تغيير را در سطح صنايع در قالب يك پارادايم جديد بوجود مي آورد. اين تغيير در كل استراتژي يك واحد كسب و كار اتفاق مي افتد. •    كمپاني هاي توليد و ساخت- از توليدكننده به  صرف سازمانهاي متفكر كمپاني هاي توليد وساخت از چهارچوب تعاريف قبلي كه سازمانهاي مبتني بر توليد به شمار مي رفتند و عبارت بودند از يك فضاي مشخص مشتمل بر سرمايه و پرسنل توليدي فراتر رفته و در حال حاضر امر تحقيق و توسعه را نيز در بر ميگيرند. به واسطه تشكيل ساختار جديد، سازمان

از قابليت برنامه ريزي و انعطاف لازم مطابق با نياز بازار  برخوردار مي گردد. به عبارتي موجوديت  توليدي به موجوديت متفكر تبديل شده است. •    پويايي كسب و كار- از تك تكنولوژي به چند تكنولوژي تغييرات عمده اي در محيط كسب وكار بوجود آمده است. در گذشته يك تكنولوژي مشخص فعاليت هاي يك شركت ا پوشش مي داد. اما اكنون شركتها بخصوص در ژاپن طيف گسترده اي از تكنولوژي هارا استفاده مي نمايند؛ به طوريكه به سختي مي توان تشخيص داد كدام تكنولوژي زمينه فعاليت اصلي آن كمپاني است. امروز شركت هاي ژاپني براي تطبيق پذيري با محيط و پاسخ گويي به نيازهاي تكنولو.ژيكي با اتكاء به واحدهاي تحقيق و توسعه خود فعاليت مي كنند. •    فعاليتهاي تحقيق و توسعه-از رقباي مشهود به نامشهود تغييرات در سرمايه گذاري روي واحدهاي تحقيق و توسعه مهم ترين مباحث تصميم گيري را در هر صنعت تشكيل مي دهد. در حقيقت شركتها اكنون ديگر در جهت سرمايه گذلري بر اساس رقباي مشخص در رشته و صنعت خود فعاليت نمي نمايد،بلكه با دامنه گسترده اي از رقبا كه در صنعت هاي ديگر نيز در حال تحقيق و توسعه مي باشند در رقابت هستند. بدين منوال شركتها بجز رقباي مستقيم از رقباي پنهان و غير مشهود نيز به شدت آسيب مي بينند. چنانكه حتي از يك مورد غافل بمانند به عقب ماندگي و خارج شدن آنها از گردونه رقابت منجر خواهد شد. شركتهاي داراي تكنولوژي برتر مي بايستي رقباي غير مشهود خود را در واحدهاي تحقيق و توسعه خود ببينند. •    توسعه تكنولوژي-از فرايند خطي به فرآيندتشخيص تقاضا در فرايند توسعه

تكنولوژي براي حضور در جو تكنولوژي برتر نيز تغييراتي رخ داده است. استراتژي كليدي تحول و توسعه تكنولوژي ، صرفا شكستن بن بست هاي تكنولوژي نيست،بلكه چگونگي بهره برداري صحيح و بهينه از تكنولوژي هاي موجود است. مولفه هاي مديريت تكنولوژي خلاقيت و ابتكار ابتكار در جهت ايجاد ارزش براي مشتري ويا تامين نياز او بوجود مي آيد، در صورتي كه خلاقيت موتور ابتكار است. محيط خلاق به افراد اجازه ميدهد در دنياي بزرگتري فعاليت كنند، فعاليت گسترده تري با همكاران ايجاد كنند، ريسك پذيري را بالا مي برد، برخي شكست ها و ناملايمات را تخفيف مي دهد و نهايتا سبب پاداش و ارزيابي مناسب مي شود. عرضه ابتكار به بازار كاهش زمان بين مراحل ابتكار،اختراع، پديده علمي و بازار  عامل موفقيت به شمار مي آيد با اين حال تنظيم زمان مناسب ورود به بازار يك سلاح قوي در دست رقبا مي باشد. عرضه سريعWindows95 بجاي DOS به بازار از ديد ساير رقبا واقعه غافلگير كننده اي در استراتژي ميكروسافت بود. عامل قيمت هر تكنولوژي داراي يك ارزش مادي است. چنانكه فاصله دانش سازمان و مشتري زياد باشد، قيمت تكنولوژي قابل افزايش است. اما هنگامي كه مشتري تكنولوژي را شناخته باشد، همراه با كاهش فاصله دانش سازمان و مشتري ارزش تكنولوژي نيز كاهش مي يابد. اين روند هنگامي كه مشتري قابليت توسعه تكنولوژي را داشته باشد معكوس مي گردد. از اين رو استراتژي مناسب و آهنگ مناسب انتشار تكنولوژي شديدا وابستگي به ارزشمادي فاصله دانش دو طرف دارد. عامل زمان زمان توليد، توسعه و انتقال تكنولوژي به بازار به وسيله سازمان  يكي از عوامل كليدي

است، علاوه بر آن زماني كه تكنولوژي  هاي بعدي ارائه مي شوند نيز بسيار مهم است. توسعه مستمر روي محصول و فرآيند سبب سلامت و بقاء سازمان در طول زمان است. چرخه عمر تكنولوژي توجه به اينكه تكنولوژي در جه مرحله اي از منحني چرخه عمر خود قرار دارد نگرش بهتري را براي مديريت تكنولوژي فراهم مي كند. مديريت بر منابع استفاده موثر از منابع تكنولوژيكي، شامل ابزار ،تجهيزات، لوازم، مواد، روش ها، نرم افزار ، كارمندان ماهر و با تجربه، اطلاعات،منابع معنوي و منابع مالي، يكي از مباحث محوري در مديريت سازمانهاي فني-اقتصادي است. در محيط رقابتي و پوياي عصر حاضر مديران بايد از متدولوژي آينده نگري و ابزرا و الگو هاي تصميم گيري مطمئن قابل انعطافف اجرايي وسريع در اين رابطه برخوردا باشند. مديريت بر محيط كسب وكار يك سازمان در محيط اجتماعي، اقتصادي و فني فعاليت ميكند. چگونگي تاثير گذاري هر يك از عوامل محيطي روي تغييرات تكنولوژي در محيط سازمان وبالعكس تاثير گذاري تغييرات تكنولوژي در درون سازمان روي محيط بيرون ،در اين محور مورد تاكيد قرار مي گيرد. مديريت و ساختار زمان تغييرات سريع تكنولوژي همراه با رقابت شديد جهاني چالش هايي را در ساختار و مديريت سازمان ها يوجود آورده است. نياز به كاركنان با تجربه و تحصيلات بالا  و توانمند در تصميم گيري به ايجاد ساختارهاي افقي منجر شده است، شبكه هاي اطلاع رساني كامپيوتري نقش حساسي را در تبادل اطلاعات بين بخش هاي مختلف سازمان ايفا مي كنند وبسياري از فعاليت هاي سازمان از طريق سفارش به بيرون انجام مي گيرند. طرح ريزي و مديريت پروژه پروژه

هاي پيچيده در مراكز RD نيازمند جابجايي منابع و انجام فعاليت هاي مشترك در آزمايشگاههاي مختلف و حتي در كشورهاي مختلف هستند. درك و مديريت نيروي انساني ويژه اين محيط، از خلاقيت و فرايند خاصي برخوردار است. مديران عموما فني هستند و تجارب و مهارت رهبري نيروي انساني را بايد آموزش ببينند. از طرفي بايد قادر باشند افراد مختلف را در يك محيط چند رشته اي با فرهنگ هاي كاري مختلف رهبري نمايند. مديريت منابع انساني پيشرفت هاي اخير در تكنولوژي مخابرات،سيستمهاي حمل و نقل، سيستم هاي اطلاعاتي و اتوماسيون اداري فضاي سازمانهاي مدرن را متحول كرده است. مديريت بايستي بر اساس نيازهاي تكنولوژيكي كاركنان در چنين فضايي روشهاي مناسب در امر تامين نياز هاي اطلاعاتي، آموزش و كسب تجارت عملياتي و همچنين سيستم هاي پاداش و انگيزش متناسب با سازمانهاي پويا را به خدمت بگيرند. اصول مديريت تكنولوژي در شركتهاي كسب براساس نظريه هاي جديد و پارادايم جديد مديريت سازمان هاي مدرن بر8 اصل استوار است: ايجاد ارزش: ارزش افزوده سبب بقاء شركتها در دراز مدت مي گردد. كيفيت: كيفيت يكي از عوامل اصلي رقابت پذيري است و نبايد فرض شود كه با قيمت در تعادل قرار ميگيرد. مسئوليت پذيري: سازمانها بايد قادر باشند بر شرايط ثبات و پويا مديريتنمايند و نسبت به تغييرات محيط و نياز مشتري پاسخگويي سريع داشته باشند. چابكي:  امكانات توليدي بايستي از انعطاف پذيري كافي براي ايجاد تنوع در محصول و پاسخ به نياز  مشتري از طريق هماهنگي مناسب با تامين كنندگان برخوردار باشند و در صورت نياز ساختار سازمان متناسب با نياز و شرايط محيط تغيير كند. خلاقيت:

ايجاد فضاي مساعد براي خلاقيت و نوآوري در فرآيندهاي شركت از جمله توليد، سرويس ، محصولات شرط لازم براي كسب مزيت رقابتي است. يكپارچگي: ايجاد يكپارچگي در سبد تكنولوژيها كه ممكن است شامل چندين نسل تكنولوژي محصول در فرآيند باشد سبب ايجاد مزيت نسبت به رقبا و رشد بهره وري و كارايي مي گردد. تيم سازي: پيچيدگي يكپارچه سازي انواع مختلف تكنولوژي نياز به افرادي با سطوح آموزشي بالا و قابليت همكاري در قالب تيم هاي كاري با تخصص هاي متفاوت را بر مي انگيزد. عدالت: توزيع عادلانه منافع سبب كاهش درگيري صاحب سهم، مديريت، پرسنل و جامعه و بقاء دراز مدت سازمان مي شود. تصميم سازي استراتژيك روي صنايع فرايند طرح ريزي استراتژيك نقش زيادي در قرار گرفتن روي لبه تكنولوژي دارد.تفكر استراتژيك ماهيت پيچيده تري پيدا مي كند و سازمانها براي موفقيت نياز به طرح ريزي هاي كوتاه مدت و دراز مدت دارند. ارتباط بين استراتژي تكنولوژي و بازار بيشتر مورد تاكيد واقع خواهد شد، مديريت هاي سنتي منسوخ خواهند شد. از اين رو يادگيري به همراه توسعه تكنولوژي الزام بيشتري پيدا خواهد كرد. سازمانها به منظور بهره برداري بيشتر از مزيتهاي تكنولوژيكي فعاليت هاي خود را بين سازمانهاي كارآفرين كوچك تر توزيع مي كنند. تغيير ساختار ساختار سازمانها نيز دستخوش تغيير خواهند شد. سازمانهاي مجازي و موقتي افزايش خواهند يافت و در مقابل از تعداد سازمانهاي دائمي كاسته خواهد شد. چرخه حيات سازمانها بستگي به بهره برداري از موقعيت بازار وتكنولوژي خواهد داشت و سپس از بين خواهد رفت. سازمانهاي مجازي كه بيشتر به بهره برداري از تكنولوژي در راستاي امور لجستيك،

حمل و نقل و تامين نياز مشتريان جهاني توجه دارند و بر روي بستر شبكه اطلاعات با تعداد افراد محدودتر و منابع كمتري ايجاد مي گردند. سازمانهاي عمودي.سلسله مراتبي به افقي و ماتريسي تغيير خواهند يافت و شبكه اينترانت به توسعه همكاري سازمانها بيشتر كمك خواهد كرد. دانايي محرك خلاقيت در امور بازار ،توليد، محصول و توزيع خواهد بود نهايتا تعداد سازمانهايي كه به توزيع و توليد اطلاعات مي پردازند افزايش خواهد يافت و فرهنگ ملي بر سازمانها غالب خواهد شد. ساختار مالي مباحث ساختار مالي بيشتر در ارتباط با سرمايه گذاري در تكنولوژي مطرح خواهند بود.تامين منابع مالي مورد نياز تكنولوژي هاي جديد و در حال شكوفايي از طريق پروژه هاي مشترك صورت خواهد گرفت. سرمايه گذاران مشاركت جو خواستار روش هاي جديد در ارزيابي تكنولوژي خواهند بود.همكاري شركتهاي متعدد از سراسر جهان در پروژه هاي نوآوري به ساختار مالي ويژه اي نياز دارد. هم چنين همكاري روش هاي پيش بيني اقتصادي و ارزش گذاري مالي مستلزم تغيير هستند. جهاني شدن مسائل، زمينه هاي سرمايه گذاري جهاني را براي انتفاع جهاني فراهم مي كند. فصل چهارم استراتژي توسعه تكنولوژي مديريت استراتژيك تكنولوژي چهار وظيفه مديريت تكنولوژي بر اساس يك تحقيق و روش تاريخي توسعه تكنولوژي تنظيم شده است. مديريت RD ، هميشه در اختيار دانشمندان و تكنولوژيستها مي باشد اين كار مشكلي است كه تعريف پروژه ها در رابطه نزديك با استراتژي كسب و كار باشد.اينكه سطح تحقيق  پايه ، كاربردي و صنعتي چه با شد و فعاليت RD در چه محدوده اي باشد در حوزه مسئوليت اين بخش قرار مي گيرد. مديريت نوآوري،

انتخاب پرو ژه هاي نوآوري، توسعه فرايندهاي كارا، نوع نياز و آماده سازي خطوط توليد و ساخت و ساير نيازهاي بازار با تكنولوژي را مديريت مي نمايد. طرح ريزي تكنولوژي، موضوعي بسيار نزديك با استراتژي تكنولوژي است، كه محدوده محصول را نيز مشخص مي نمايد. انتخاب تكنولوژي و نوآوري و ارزيابي  تكنولوژي نيز در حيطه اين مديريت مطرح مي گردد. مديريت استراتژيك تكنولوژي، در شكل گيري مديريت استراتژيك، تكنولوژي يك نقش كليدي و حساس مثل مالي و بازار دارد،كه در بحث طرح ريزي فرايند،ساخت و محصول نيز در تعامل با ساير عوامل مهم شكل مي گيرد. مديريت استراتژيك تكنولوزي، طرح ريزي توسعه و نياز تكنولوژي توليد و محصول با امكانات و نيازهاي كاربردي است، كه با استراتژي طرح ريزي كلان و اصلي سازمان هماهنگي مي نمايد. روند حاكم بر جهان امروز بازار صنايع و مشتريان، امروز جهاني هستند. با وجد تاثير زياد فعاليت هاي دروني سازمان ها، اكثر چالش هاي آنها ناشي از روند حاكم بر محيط بيرون سازمان و مبتني بر رقابت در سطح جهاني است. جهاني شدن بازار در حاليكه بازار و محصولات جهاني شده اند، رقابت در تكنولوژي به مرز يگانگي رسيده است. از طرفي در محيط پوياي قرن بيست ويكم ريسك تنها بودن و فعاليت در حوزه هاي  تكنولوژيكي بي همتا و منحصر به فرد بالا رفته است. به طوري كه سازمانها را به سمت فعاليت هاي مشاركتي ، هم پيماني هاي استراتژيك و ادغام كشانده است تا موقعيت آنها در ورود به تكنولوژي هاي جديد تضمين گردد. جهاني سازي تكنولوژي جهاني سازي مفهومي گسترده دارد و با طيف وسيعي از

معاني مطرح شده است، از اين رو در كاربرد با ابهاماتي مواجه مي گردد. جهاني سازي، عمدتا سرمايه را در سطح جهاني تصوير مي كند و براحتي محصول و يا فرايند توليد را از يك كشور به كشور ديگر تغيير مي كند. در اين رينگ جهاني، پرسنل با نظام هاي مختلف بكار گمارده مي شوند. مقررات و قوانين دولت ها براحتي كنار گذاشته مي شود و تعرفه ها و ماليات ها و مقررات معاني خود را از دست مي دهد. سرمايه گذاري خارجي در هر كشور كه از مزيت بيشتري برخوردار باشد اتفاق مي افتد. انتخاب محل سرمايه گذاري و تعارض و تضاد در مزيت ها و امكانات كشورها، فضاي بسيار پيچيده اي را براي سرمايه گذاران فراهم نموده است. اگرچه در انتخاب كشورها، سطح توسعه و امكان جذب سرمايه از ديگر عوامل انتخاب است بلوك بندي ها از جمله اتحاديه اروپا، امريكاي مركزي، امريكاي جنوبي، اتحاديه افريقا،جنوب شرق آسيا، بلوك شرق نيز به نوبه خود بر مشكلات افزوده است. و ورود به كشورها را با دامنه ديگري از پيچيدگي روبرو نموده است. مديريت در سطح جهاني، امروز از ويژگي هاي جديد مديران سازمانها گشته است. حضور در سايت هاي مختلف توليدي، تحقيقاتي، بازار و سرمايه سبب مشكل و پيچيده شدن تصميم گيريها گرديده است. يك سازمان ممكن است يك محصول را در مكانها و كشورهاي مختلف با اندازه و كيفيت متفاوت توليد كند. نهايتا فعاليت در سطح جهاني سه ويژگي استراتژيك بسيار مهم دارد: *ارتباط شبكه اي هوشمند جهاني *سيستم همكاري هاي هوشمند جهاني *سيستم كنترل هوشمند جهاني استراتژي كسب و كار و استراتژي

تكنولوژي در قرن حاضر استراتژي روي چشم انداز و آينده نگري تآكيد مي كند به طوريكه اهداف را در دراز مدت تامين مي كند. در ادبيات كسب وكار، استراتژي به مفهوم فرمول بندي روش هاي كسب موفقيت براي سازمان طرح عملياتي براي رقابت را ارائه مي كند. طرح ريزي استراتژي، پياده سازي و ارزيابي عناصر اصلي در تصميم گيري مديريت استراتژيك مي باشند. طرح ريزي استراتژي متضمن آينده نگري، يورش فكري، تفكر درباره آينده، تحليل شرائط موجود در روند بازار، تكنولوژي و جامعه مي باشد.موفقيت طرح ريزي استراتژيك در اين است كه تكنولوژي درست و محصول درست را با قيمت درست عرضه نمايد و تنوع توليد و انعطاف نسبت به نياز در بازار را در برنامه هاي آتي سازمان مد نظر قرار دهد. موفقيت و بقاء كسب و كار متكي بر محصول و سرويسي است كه بر پايه تكنولوژي به بازار عرضه مي كند. شركتهايي كه مي توانند بخوبي استراتژي تكنولوژي خود را به استراتژي كسب و كار پيوند دهند از موضوع رقابتي بالاتر و بقاء بيشتري در بازار برخوردار  مي گردند. فرمول بندي استراتژي تكنولوژي تكنولوژي در مركز سيستم هايي قرار مي گيرد كه براي رفع نياز جامعه طراحي مي شوند. شركت ها با اين هدف تاسيس مي شوند كه ساختار و مكانيزم مناسب براي بهره برداري از تكنولوژي در جهت رفع نياز هاي جامعه را فراهم نمايند، و معمولا با عنوان ارزشهاي سازمان و يا در قالب بيانيه ماموريت شركت ارائه مي نمايند. مديريت تكنولوژي موفق مستلزم برقراري ارتباط بين استراتژي بازار و تكنولوژي در ارتباط با شكوفائي، توسعه و نگهداري دانش و

اطلاعات سازمان است. تكنولوژي عامل موفقيت در كسب و كار نيست، هماهنگي و يكپارچه سازي نوآوري تكنولوژي با توليد ، بازار، مالي و منابع انساني در جهت رسيدن به اهداف سازمان تامين كننده موفقيت است. تقسيم بندي تكنولوژي از نظر اولويت و اهميت تكنولوژي ها بر اساس اهميت آن براي سازمان و در مقايسه با محورهاي رقابتي به سه لايه تقسيم شده اند: لايه اول تكنولوژيهاي برجسته كه محور و قدرت رقابتي يك شركت است. لايه دوم تكنولوژي پايه و با اهميت كه ساير شركت ها نيز دارا مي باشند و از اهميت فوق العاده برخوردار است. لايه سوم تكنولوژي بيروني يا تكنولوژي هاي مرتبط كه از اهميت كمتري برخوردارند و غير حياتي مي باشند اينگونه تكنولوژي ها را مي توان از شركت هاي بيروني تامين كرد. تصميم گيري در مورد نحوه جذب و دسترسي به تكنولوژي بر اساس جايگاه و موقعيت تكنولوژي سازمان صورت مي گيرد. از اين رو لازم است امكان دسترسي يا امكان رسيدن به سطح رقابتي و يا پيشگامي تعيين گردد. نياز به تفكر ساختار يافته در مورد تكنولوژي سازمانها  و مؤسسات نيزمند جذب و توسعه تكنولوژيها مي باشند و در اين راه از روشها و رويكرد هاي متععي بهره مي گيرند كه بخشي از آنها در ذيل آمده است: *هدايت و توسعه فعاليت هاي درونيRD *سرمايه گذاري مستقيم روي تجهيزات و منابع انساني جديد. *عدم سرمايه گذاري جديد يا جذب منابع *مجوز به يا مجوز از ساير سازمانها *حضور فعال و تهاجمي روي ابداع و اختراع طي يك آينده نگري *ساختارRD بيروني با استفاده از دانشگاهها و ساير مراكز *بهره

گيري از دستاوردهاي بخش عمومي *تلاش براي مشاركت روي محصول و فرآيند توليد با محيط جديد *آموزش مجدد و جهت گيري جديد روي ظرفيت ها و منابع موجود با وجود زمينه هاي تكنولوژي مختلف و راهكارهاي متعع و روش هاي گوناگون مديريتي يكي از مشكلات اساس سازمانها اين است كه از بين راهكارهاي متعدد فقط يك يا دو راه را براي سرمايه گذاري و تخصيص منابع بر گزينند. مجموعه راهكارهاي موجود بايستي بتواند يكپارچگي و تجمع بين طرح ريزي و استراتژي كسب وكار و تكنولوژي ايجاد نمايد. كدام استراتژي كسب و كار به تكنولوژي نياز دارد؟ در يك جهان ايده آل ،چنين فرض مي شود كه اهداف كمي كاملا شفاف هستند،دقيقا با استراتژي ها و طرح هاي اجرايي همسو هستند و امكان تعيين تكنولوژي هاي مورد نياز را فراهم مي كنند. اما در عمل اهداف و استراتژي هاي كسب و كار معمولا فضاي توسعه بازار جديد و در آمد جديد بايستي قبل از فرمول بندي استراتژي تعيين شوند؛ همينطور اهداف در محورهاي هزينه، كيفيت، بهره وري و پشتيباني مشتري. نكات كليدي متعددي از تحليل استراتژي سطح كلان حاصل مي شود: اول ، نياز به تكنولوژي روي عوامل كليه عناصر ماتريس يكسان بروز نمي كند و هر كسب و كاري نياز به تكنولوژيهاي مختلفي دارد. دوم، شاخه هاي تكنولوژي مورد نياز براي موفقيت معملا زياد است به ويژه وقتي كه گرايش به IT وجود داشته باشد. سوم، مجموعا محدوهفعاليت ها بسيار گسترده تر است و كليه سطوح از تحقيق تا طراحي ، كاربرد سيستمي و مهارت هاي عملياتي را در بر مي گيرد. طرح ريزي تكنولوژي

طرح ريزي تكنولوژي يكي از مولفه هاي اصلي از طرح ريزي كسب و كار يك سازمان است كه هم در سطح سازمان و هم در سطح كسب و كار(S.B.U) مورد نظر واقع مي شود. سازمانهاي بزرگ موفق، مانند G.T، Motorola، NEC  طرح ريزي تكنولوژي را،در قابليت ارائه برترين خدمات بر اساس برترين تكنولوژي ها امري بسيار حياتي به حساب مي آورند. بعضي از صاحب نظران طرح ريزي، بين تنظيم استراتژي و طرح ريزي تفاوت قائل هستند. اين گروه معتقدند تنظيم استراتژي يك حركت خلاق و راديكالي براي برنده شدن است، در حاليكه برنامه ريزي يك سري اقدامات سيستمي است كه از متدولوژي هاي خاصي تبعيت مي كند و روشها و برنامه هاي عملياتي كوتاه مدت را ترسيم مي نمايد. با اين وجود طرح ريزي براي موفقيت در پياده سازي ،اجرا و ارزيابي استراتژي لازم است. حوزه زماني فرايند طرح ريزي استراتژيك با اهداف سازمان در تغيير است و بر اساس اينكه كوتاه مدت ، ميان مدت يا دراز مدت باشد بين يك تا بيش از5 سال انجام مي گيرد. در فرايند طرح ريزي معمولا گام هاي زير دنبال مي شوند: - آزمايش همه نكات از منظر سازمان. - تنظيم اهداف شفاف و واقعي سازمان. - ترسيم مسيرهاي رسيدن به اهداف. - توافق براي اجراء و پياده سازي - اجرا و پيگيري مطابق مسير طرح. فرايند طرح ريزي ASSETS فرايند ASSETS يك فرايند سيستمي براي فرمول بندي و اجراي استراتژي تكنولوژي است. نام گذاري ان به جهت تاكيد بر اين مساله است كه تكنولوژي نيز همچون سرمايه و ساير منابع فيزيكي و انساني يك منبع درآمد

محسوب مي گردد. گام اول: ارزيابي موقعيت موجود(A) بحث و تصميم گيري در رابطه با آينده سازمان بر اساس دو محور انجام مي گيرد كه يكي از منظر محيط داخلي و ديگري از منظر محيط بيروني است. منظر داخلي روي اهداف، استراتژي ، ظرفيت و قابليت ها و عملكرد سازمان است. از منظر محيط بيروني روي بازار و محيط تكنولوژي كه سازمان در آن فعاليت مي كند، تكيه مي شود. اهداف با توجه به موقعيت موجود و بكارگيري تكنولوژي جديد در قالب يك شرايط ريسك بررسي مي گردد، همچنين محيط تكنولوژي، تكنولوژي هاي كليدي، مزيت هاي رقابتي مركز تحقيقات، ظرفيت و قابليت سطح سرمايه گذاري، پتانسيل ارتقاء و محدوديت هاي تكنولوژي نيز مورد نظر واقع مي شوند. ابزار:ابزار هاي متعددي براي انداه گيري عملكرد و اهداف وجود دارد. يكي از آنها منحني چرخه عمر تكنولوژي است كه قابليت دسترسي به تكنولوژي هاي پيشرفته يا نياز به جايگزيني را نشان مي دهد. گام دوم: تعريف استراتژي تكنولوژي(S)  هدف از اين مرحله تعيين يك طرح بازي براي توسعه و بهره برداري از تكنولوژي و بيان ايده ها و اطلاعات بدست آمده از مرحله قبل در قالب يك طرح عملياتي مي باشد. استراتژي تكنولوژي به مفهوم يك رويكرد گسترده براي تامين اهداف سازمان براساس مزيت هاي مستمر تكنولوژي در محيط رقابتي براي آينده است. از ويژگي هاي استراتژي تكنولوژي توجه كردن به چهار عنصر مشتري، رقبا، فرهنگ سازمان وسرمايه است. استراتژي مشخص كننده خطو راهنما براي انتخاب و پياده سازي فعاليت ها مي باشد. ابزار: ابزار خاصي بجز خطو راهنماي كلي ، ماتريس هاي مفهومي ، و چك

ليست ها وجود ندارند. با اين حال اكثر رويكرد ها و ابزاري كه معمولا در طرح ريزي كسب وكار استفاده ميشوند در اينجا نيز كاربرد خواهند داشت، به عنوان مثال تكنيك هاي پيش بيني. گام سوم: انتخاب سبد تكنولوژي(S) پيش از آنكه محيط عمليات براي ايجاد ياجذب و توسعه تكنولوژي مد نظر باشد بايستي تكنولوژي هاي مناسب را تعيين كرد. براي اين منظور مي توان از نتايج گام اول استفاده نمود:شناساي محيط تكنولوژي، رقبا، تامين كنندگان و مشتريان. ابزار:از تكنيك هاي مقايسه اي مانند از تكنيك هاي مقايسه اي مانند AHP و يا ساير سيستم هاي موزون و انتخاب اولويت استفاده مي گردد. گام چهارم: اجرا براي سرمايه گذاري(E) تامين سرمايه براي تكنولوژي در اين محقق مي شود و سازماندهي تيم همكار ، طرح ريزي جزئي فعاليت ها، گزينش نيروي كار، تلاش در جهت هدايت و راهبري و كنترل فعاليت ها از جمله فعاليتهاي اجرايي در اين مرحله هستند. ابزار: نمودارهاي پرت،گانت و ساير ابزار هاي مديريت و كنترل پروژه قابل بهره برداري هستند. گام پنجم:انتقال نتايج براي اجرا(T) براي محققين حل مشكل فني پايان كار است، اما براي سازمان اين تازه شروع كار است چرا كه فعاليت هاي ديگري از جمله نمونه سازي، توليد انبوه، توزيع و نصب براي ارائه محصول به بازار بايد انجام گيرد. ابزار : مهم ترين ابزار ، بررسي محيط بازار براي محصول جديد است. گام ششم: تضمين دراز مدت(S) گام آخر مرور، بررسي و ارزيابي شرايط در قالب عمليات كنترل و باز خور است. ارزيابي كل فرايند ASSETS براي حفظ موفقيت آينده سازمان است و بصورت مستمر شرايط براي

رقابتي و ماندگاري در محيط پويا، رقبا، تكنولوژي جديد و نيازمندي هاي بازار بررسي مي شود. ابزار:از ابزار هاي مكانيزه و كامپيوتري براي مطالعه و تحليل محيط و روند تكنولوژي استفاده مي شود. پيش بيني تكنولوژي اولين گام در طرح ريزي تكنولوژي ،پيش بيني تكنولوژي است كه با ايجاد يك دورنماي مناسب از آينده، سازمان را در مسير حركت در مقطع كنوني هدايت مي كند. محور هاي پيش بيني تكنولوژي معمولا در يكي از 5 موترد زير قرار مي گيرد. *رشد قابليت عملياتي *آهنگ جايگزيني تكنولوژي قديمي با تكنولوژي جديد *نفوذ به بازار *انتشار *احتمال وقوع تحول و انقلاب تكنولوژيكي عوامل موثر در پيش بيني *از دقت و سادگي برخوردار باشد. *يك پايه اطلاعاتي شفاف داشته باشد. *از روش و مدل هاي مشخص تبعيت كند. *بر پايه پيش فرض هاي دقيق و شفاف استوار باشد. *در صورت نياز ، به اطلاعات كمي و آماري استناد داشته باشد. *يك سطح تعريف مناسب در اطلاعات پيش بيني وجود داشته باشد. متدولوژي پيش بيني پورتر و همكارانش پنج متدولوژي براي پيش بيني ارائه داده اند كه عبارتند از: 1-    مطالعه محيط 2-    عقيده خبرگان 3-    تحليل روند 4-    مدل سازي 5-    سناريو تكنولوژي هاي حياتي و نقشه تكنولوژي بر اساس يكي از پنج متدولوژي ارائه شده توسط پورتر و  همكارانش ،مي توان تكتولوژي هاي حياتي را در سطح كلان وملي و هم چنين خرد كارخانجات و مراكز تحقيقاتي مشخص كرد(به عنوان مثال متد خبرگان در امريكا). در سال 1991 اولين بار در امريكا تكنولوژي هاي كليدي ملي كه در بخش تجارت،دفاع و ساير بخشها براي كشور امريكا اهميت

دارد استخراج و به رئيس جمهور ارائه شد. اگر چه تكنولوژي هاي مذكور در امريكا مطرح شده است اما به لحاظ رهبري در بسياري از تكنولوژي هاو توان صرف منابع روي آنها، تقريبا مي توان تصور كرد كه اين ليست بخشي از روند تكنولوژي هاي جهاني در آينده است. تكنولوژي هاي فوق عمومي هستند كه در يك طيف گسترده و وسيع قابل توسعه مي باشند. در سطح ملي تشويق تكنولوژي هاي عمومي يك استراتژي مزيتي براي كشور ايجاد مي كند تا نه فقط در سطح دفاع و ارتش، بلكه در سطح تجارت و بازار جهاني بتواند موفق باشد. اولويت هاي محوري تكنولوژي بديهي است كه هيچ رويكرد واحدي نمي تواند نياز هاي پيچيده و مختلف يك سازمان را برآورده سازد. براي ايجاد يك چارچوب قابل انعطاف براي هماهنگ سازي نيازهاي مختلف [ و در برخي موارد متضاد ] از يك الگوي دو بخشي مي توان استفاده كرد. مدل شاخص اقتصادي در اين الگو نيازهايي مطرح هستند كه براي بهبود عمليات يا كارايي خط توليد و كاهش هزينه انجام فعاليت ها در سازمان، ضرورت مي يابند. اين نياز ها ممكن است با مطالعه و يا بازخور حاصل از كاربران، واحدهاي عمليات، محققان و يا از طريق بررسي و تحليل محصولات و فعاليت هاي رقبا بروز نمايد. به عنوان مثال با اين مدل مي توان درجه انعطاف پذيري در فرايند و خط توليد را منطبق بر نيازها تعيين نمود. مدل مجموعه گزينه هاي قابل سرمايه گذاري تركيبي از تكنولوژي هاي مورد نياز را ميتوان بر اساس نيازهاي مشهود،نيازهاي مقايسه اي و نيازهاي پيش بيني شده مشخص نمود.

نيازهاي مشهود آن دسته از نيازهايي است كه مستقيما از خواسته  مشتريان نشات گرفته باشد. منظور از نياز هاي مقايسه اي مواردي است كه از ابررسي وضعيت سازمان ها، خطوط توليدي و محصولات-رقبا حاصل مي شود.نيازهايي كه بر اساس تحليل روند نياز هاي مشتريان ، تغيير و تحولات بازار ، دستاوردهاي تكنولوژيكي جديد و يا مقررات ايمني و بهداشت محيط نوين بدست مي آيند، دسته ديگر را تشكيل مي دهند. محورهاي رقابتي محورهاي رقابتي مجموعه اي از توانمندي هاي اساسي هستند كه به هم افزايي رسيده اند و سازمان را از سايرين كاملا متمايز مي كنند. توانمندي ها و قابليت هاي اوليه در چند سر فصل تقسيم بندي مي شوند: قابليت هاي مرتبط با بازار ، قابليت هايي كه در بازار استفاده ميشوند و يا به صورت شفاف و دقيق در ارتباط با بازار قرار مي گيرند مانند: فروش، تبليغات، مشاوره، پيشنهاد به مشتري، شناسايي محورهاي رضايت مشتري. قابليت هاي زير ساختاري ، قابليت هاي عملياتي داخلي كه در بيرون از سازمان مشهود نيستند مانند سيستم هاي اطلاعات مديريت MIS و آموزش هاي داخلي. قابليت هاي تكنولوژيكي، قابليت هاي فني كه پشتيباني مستقيم از محصول و سرويس را دارا مي باشند. اين قابليت ها خود به چند گروه تقسيم مي شوند: •    قابليت هاي علوم كاربردي- دانش چگونگي پايه كه از تحقيقات بنيادي حاصل مي شود مثل ژنتيك ،فيزيك هسته اي و آمار كاربردي. •    قابليت توسعه و طراحي- تخصص هايي كه در تبديل ايده به محصول نقش دارند مثل CAD، نمونه سازي، توسعه نرم افزار. •    قابليت هاي ساخت- قابليت هاي كه مستقيما در

ساخت و يا عمليات بكار گرفته مي شوند. مانند سيستم هاي Q.A ، كنترل و  تست نهايي. محورهاي رقابتي به دو دسته تقسيم مي شوند: محور هاي رقابتي فني (CTC) – عمده محور هاي رقابتي از نوع فني  هستند. محورهاي رقابتي بازاريابي(CMC) بازاريابي شامل فعاليت هاي مديريت محصول، قيمت گذاري، ارتباطات، فروش و توزيع مي گردد. رقابت در هر دو محور سبب ايجادقدرت مي شود اما CTC از آن جهت اهميت ويژه دارد كه مي توان مرز بازار را بشكند و برتري در محصول يا سرويس ايجاد نمايد. استاندارد و ويژگي هاي CTC ارزش محوري CTC ها بر اساس استاندارد ويژه مشخص مي گردد: *ايجاد هارموني بين قابليت هاي تكنولوژيكي اساسي در جهت ايجاد مزيت هاي رقابتي و تبديل شدن به ارزش براي مشتري. * ايجاد يك حصر رقابتي براي رقبا. *قابليت توسعه به بازار جديد. بيشتر سازمانها وقتي با چنين شاخص هايي مواجه مي گردند كه محورهاي رقابتي فني ندارند. با اين حال تشخيص اينكه چه محورهايي رقابتي را دارا نيستند نيز ارزشمند است. طرح ريزي CTC طرح ريزي نياز به يك گروه هدايتي  براي طرح ريزي در تطبيق با اهداف و عمليات دارد. مرحله1 مرحله اول نقش مهمي در ايجاد ارتباط بين فازهاي طراحي و اجرا دارد. در پايان اين مرحله تمام افراد يك گروه به يك زبان مشترك دست مي يابند و در بيان اهداف و رويكردها به توافق مي رسند. مرحله2 در اين بخش تلاش مي گردد تا ساختار و محتواي ليست را در رابطه با پارامترهاي ارزيابي ، نهايي نمايد. مرحله3 خروجي در اين مرحله ايجاد ليست نهايي شامل توانمندي

ها ، شاخص ها و نتيج ارزيابي مي باشد و  هم چنين ليست محورهاي حياتي و مهم نيز تعريف گردد.در اين فرايند كار با ارزيابي قوت ها شروع مي شود و نهايتا از نظر درجه حياتي بودن بررسي مي شوند. مرحله4 هدف از اين مرحله ايجاد ليست پيشنهادي CTC سازمان ميباشد. شاخه هاي مختلف تخصصي/ صنعتي بايستي تست شوند تا تطبيق آنها با اهداف مشخص گردد و نهايتا به عنوان CTC سازمان محسوب شوند. مرحله5 هدف از اجراي اين مرحله اين است كه بتوان تعيين نمود كداميك از محورهاي CTC پيشنهادي با حوزه محورهاي رقابتي سازمان سازگار هستند. به اين ترتيب يك مجموعه از CTC هاي معتبر و در دسترس، بر پايه توانمندي هاي حياتي موجود سازمان تعيين ميشوند. مرحله6 در آخرين مرحله مشخص مي شود كه جايگاه فعلي سازمان در هر يك از محورهاي CTC چيست. هم چنين شركت هاي رقيب به عنوان معيارهاي ارزيابي تعيين مي گردند. در ارزيابي دروني كل قابليت هايي كه CTC را مي سازد، با هدف تعيين فاصله ها توسط تيم مورد بازنگري قرار ميگيرد. براي ارزيابي بيروني روشهاي تحقيق در بازار مورد بهره برداي قرار مي گيرند تا پيشگامان بازار و توانمندي هاي اصلي آنها شناسايي شوند. تيم باتوجه به قابليت ها و ظرفيت هاي موجود سازمان، روي پارامترها وعوامل زير تمركز ميكند: *ارزيابي ارزشهاي استراتژيك CTC *ايجاد يك نگرش كلي جهت تشخيص CTC هاي استراتژيك. *تحليل فاصله ها و تصميم گيري روي اولويت هاي توسعه جهت كسب توانمندي هاي حياتي. *تصميم گيري در مورد زمان، مكان و چگونگي توسعه چشم انداز روي محور هاي رقابتي. سازمان هايي

كه داراي CTC  و قابليت هاي حياتي هستند، اما خود مطلع نيستند، بدون اطلاع از آنها، فرصت هاي مهم موجود را از دست مي دهند، و در مقابل شركت هايي كه CTC ندارند از خود مي پرسند چگونه بدون محورهاي رقابتي و حياتي تكنولوژي در دراز مدت مي توانند بقاء داشته باشند. فصل پنجم الگوي استراتژي توسعه تكنولوژي مدل تدوين استراتژي عموما در بحث مدل سازي به سه روش اشاره مي گردد كه نام آنها گوياي ماهيت روش است: *الگوي كامل *الگوي نيمه ساخته *بدون الگو انتخاب هر يك از روشهاي مدل سازي وابسته به ميزان اطلاعات ، درجه قطعيت و ثبات، و يا ميزان پوياي و نوآوري است. رويكرد هاي مختلف به مسئله تدوين استراتژي نيز سبب شده كه برخي از صاحب نظران داشتن يك مدل محض و مشخص را ضروري بدانند به طوريكه طي يك روند تحليلي، با در اختيار داشتن داده هاي مورد نياز قادر به ارائه راهكار مناسب گردند. در مقابل، گروهي قرار دارند كه فرايند تدوين استراتژي را كاملا اقتضايي مي دانند، از قبل پيش بيني خاصي را در مورد نحوه برخورد با ابعاد و مولفه هاي مختلف محيطي ندارند و نحوه برخورد آنها با مسائل مشابه فرد نقاشي است كه با يك صفحه سفيد كار خود را آغاز مي كند. بين اين دو حد، طيفي از روشهاي تدوين الگوي استراتژي قرار مي گيرند.اما مناسب ترين شيوه، مدلي است كه از انعطاف پذيري بالايي برخودار باشد.به اين ترتيب ضمن در دست داشتن مدل هاي آماده و پيش بيني هاي قبلي مي توان متناسب با شرايط محيطي حاكم،از گزينه هاي متعدد

بهره برداري نمود. البته محدود شدن به گزينه هاي موجود نيز خيلي مورد نظر نيست و بهتر است ك از قدرت ابتكار و خلاقيت در جهت ايجاد و خلق گزينه هاي جديد استفاده نمود. شاخص هاي محوري تصميم گيري در هر مرحله اولويت مسايل و عوامل محيطي را براي استراتژيست تداعي مي نمايد و به اين ترتيب او را راهنمايي مي كند كه به چه عواملي توجه داشته باسد و چه مرزهايي را براي اصلاح و ارزيابي در نظر داشته باشد. فرايند تدوين استراتژي در هر سطح گام هايي را كه در مسئوليت آن سطح قرار مي گيرد در بر ميگيرد.اجرا يه عهده آخرينسطح، يعني سطح واحد عملياتي است، گرچه هر سطح معيارهاي خاصي را براي ارزيابي ئ اصلاح مورد نظر قرار مي دهد و به اين ترتيب بر صحت اجرا و پياده سازي احاطه پيدا مي كند. فرايند طرح ريزي تكنولوژي به عنوان مولفه خاص در فرايند تدوين، استراتژي از مدل هاي مختلفي تبعيت مي كند. مدل هاي معرفي شده مناسب ترين فرايند را در تطبيق با سطوح استراتژيك ارائه مي نمايند. نوع نگاه هر سطح به مسئله توسعه تكنولوژي محورهاي تاكيد فرايند را مشخص مي كنند. گزينه هاي استراتژي تكنولوژي در هر سطح متناسب با نوع مسئوليت همان سطح راهكارهاي مختلف را در توسعه تكنولوژي بيان مي نمايد. انتخاب هر يك از گزينه ها ارتباط و تعامل بين سطوح مختلف تدوين استراتژي و طرح ريزي تكنولوژي را طلب مي نمايد. پيش فرض هاي محيط نيازهاي محيط كه در قالب پيش فرض مطرح مي گردند عبارتند از: *توانايي مقابله با رقابت هاي جهاني و

منطقه *قابليت مانور و پاسخگوئي سريع *قابليت توسعه و امكان حفظ توانائي متناسب با روند جهاني. *تنظيم سرمايه گذاري متناسب با كاهش منابع و جذب نيازها از طريق منابع بيروني و دسترس *افزايش قدرت تكنولوژي و اثر بخشي *قدرت حضور و رقابت در بازار جهاني، منطقه و ملي *افزايش سهم بازار و توسعه منابع *افزايش سود آوري و ماندگاري در طراحي مدل و الگوي تدوين استراتژي توسعه تكنولوژي بايستي پيش فرض هاي فوق در بطن مدل مورد نظر واقع گردد. علاوه بر اين، مدل مذكور بايستي از ويژگي هاي زير نيز برخوردار باشد: قابليت انعطاف: انعطاف در زمان و تطبيق با شرايط محيطي هر مقطع زماني، پاسخگويي در دراز مدت، انعطاف با سطح منابع در دسترس و عدم مقاومت در برابر تغيير و تحول سادگي فرايند: قابليت فهم و شفافيت در اجرا و پياده سازي در بر داشتن ابعاد محوري: تمركز بر عوامل و مولفه هاي تاثير گذار با وزن بالا تطبيق با رويكرد سيستمي: برخورداري از چرخه بازخور ارزيابي و اصلاح در فرايند. تاكيد بر محور سياست گذاري و هدف گذاري: در پاسخ گويي به بازار تسليحاتي و رقابتي در سطح كلان ايجاد پل ارتباطي بين استراتژيست ها و تكنولوژيست ها: استفاده از نظريه هاي خبرگان و كارآفرينان استراتؤي و تكنولوژي در جهت تلفيق تئوري با عمل در پيشنهاد گزينه هاي استراتژي  مديريت بر فرصتها: امكان شناسي و تحليل فرصت هاي محيطي جهت همسويي باروند توسعه تكنولوژي با بهره گيري از ابزار هاي رقابتي مانند مديريت استراتژيك و طرح ريزي تكنولوژي يكپارچگي فرايند از كل به جزء و بالعكس: يكپارچه كنندگي و همسو سازي

فعاليت هاي ارگانها و سازمانها در سطوح مختلف استراتژيك پارادايم هاي تكنولوژي نوع ارتباط بين كشورها را، موقيت تكنولوژيكي آنها تعيين مي كند. پيشگام بودن، دنباله رو بودن، يا عقب ماندن در تكنولوژي استراتژي هاي كلان و سازمان را در نحوه دنبال كردن روند تكنولوژي نشان ميدهد. استراتژي تكنولوژي بي ارتباط با استراتژي توسعه كشور ها نيست. استراتژي صنعتي مدلي است كه تطبيق نزدي كتري با شرايط كشور ما دارد. از ويژگي هاي اين استراتژي بلند مدت آن است و رويكرد آن به سمت رشد صنعت، تشكيل سرمايه، ارائه تكنولوژي هاي مدرن و ارزش دادن به عوامل سرمايه مي باشد. در اين نوع استراتژي دولت نقش پر رنگي دارد و توليد كالاهاي مصرفي و سرمايه اي و تشويق به صادرات از اهداف محوري به شمار مي آيند. موقعيت تكنولوژيكي ايران را ميتوان در تطبيق با كشورهاي در حال توسعه در نظر گرفت كه توجه خود را معطوف دنباله روي پيشگامان در تكنولوژي و تلاش بر نزديك شدن به آنها در محورهاي كليدي تكنولوژي كرده است. طراحي مجدد كسب و كار (BPR) يكي از نظام هاي نوين مديريتي است كه در بحث شناسايي و تفكيك فعاليتهاي يك سازمان بر پايه ارزش افزوده نگرش  جديدي را در پاسخ گويي به نياز مشتري پديد آورده است. از اين رو يك ابزار مفيد در تغيير و تحول سازمان جهت تطبيق سريع با شرايط محيط به شمار مي آيد. ساختار محيط رشد سريع تكنولوژي سبب شده فضاي رقابت به فضاي همكاري هاي جهاني تبديل شود، به همين جهت تغييرات ساختاري عمده اي در كشور ها و سازمان ها اتفاق افتاده

است. كه مهمترين ابعاد آن در اشكال زير نمود پيدا كرده است: *سازمانهاي موقت *همكاري هاي مجازي *ساختارهاي افقي * يكپارچگي در سازمان *نوآوري در محصول، توليد، توزيع و بازار يابي استراتژي زنجيره اي تامين كنندگان *توليد و توزيع اطلاعات و دانايي *حاكميت فرهنگ ملي شايد بتوان ادعا نمود محيطي كه تاكنون در كشور حاكم بوده است از نظر ساختار سازماني از شرايطي نسبتا مطمئن با ويژگي هاي ايستا، رسمي، متمركز، با دواير سازماني محدود و برنامه ريزي مقطعي و جاري برخوردار بوده است. محيطي كه مشتري در آن تا حدود زيادي انحصاري بوده است، منابع بدون وابستگي به مشتري از طريق تخصيص بدون دغدغه تامين مي شده و به همين لحاظ موضوع كارايي و اثر بخشي فوق كمتر مورد توجه محوري بوده است. همچنين موضوع استراتژيك بودن نياز و يا محدوديت بازار هرگونه عملكردي را در درون خود توجيه مي نموده است. نياز واقعي ايجاد ساختار ارگانيك ، ايجاد گروههاي كاري انعطاف پذير، نظام غير متمركز با مديران مسئول، واحدهاي كوچك تر و برنامه ريزي هاي سنگين و دراز مدت و انعطاف پذير و خلاق مورد توجه قرار نگرفته است. روشها، برنامه ها، فرهنگ حاكم، سيستم هاي عملياتي، و نگرش هاي سازماني كاركنان هنوز درمطابق يك ساختار ارگانيك عمل نمي نمايند. از طرفي اين نياز وجو دارد كه ساختار هاي مذكور با تقسيم وظايف سازماني،استقلال واحدهاي كوچكتر را از نظر حقوقي و اجرايي به وجود آورند و خود را بيشتر براي محيط هاي نا مطمئن آماده نمايند. ابزار هايي كه براي بهبود سازمان و يا ايجاد تغييرات ريشه اي و بنيادي در سازمان در

اختيار مديريت قرار دارد عبارتند از روش هاي كوچك سازي، استفاده از منابع بيروني، تجديد ساختار، و تنوع؛ كه هر يك اشكال مختلفي از سازمانهاي وانش سريع (FRO) بنابر اقتضاي محيطي پديد آورده اند. ساختارهاي بدون كارخانه مراكز طراحي و RD بيروني، و مونتاژ در بيرون نمونه هايي از اين ساختارها هستند كه در جهت خارج كردن فعاليت هاي غير ضرور از محيط دفاعي، كاهش سرمايه گذاري هاي تحقيقاتي و كوچك سازي خطوط توليد شكل گرفته اند. وجه مشترك تمام اين الگوها محور قرار گرفتن مشتري و قابليت پاسخ گويي سريع به نياز مشتري است از اينرو تحت عنوان سازمانهاي واكنش سريع مطرح مي گردند. بهره گيري از اين الگو ها و ساختارها متناسب با اهداف، استراتژي ها، شرايط محيط داخل و بيرون با توجه به محوريت رقابت يا اقتدار و اثر بخشي صورت مي گيرد. يك سازمان واكنش سريع بر پايه بعد رقابتي هزينه، كيفيت، قابليت اتكا، انعطاف پذيري، زمان و سرويس شكل مي گيرد. چنين سازماني قادر است تركيبات مختلفي از اين ابعاد رقابتي را در پاسخ گويي به نياز هاي مشتريان در بازار هاي مختلف ارائه دهد. پيش نياز هاي ساختاري در چهار بعد مشخص مي شود: * تاكيد روي بهبود مستمر در كل سازمان * سرمايه گذاري لازم و كافي در تحقيق و توسعه * تطبيق تكنولوژي پيشرفته محصول، فرايند، سازمان و مديريت * هماهنگي و يكپارچگي سازي فعاليت ها (فرايند) در كل زنجيره ارزشس سازمان هر چهار بعد پيش نياز هاي ساختاري نيز همانند ابعاد شش گانه ساختار از درجه اهميت واحد و مشابه برخوردار هستند و نمي توان يكي

را بر ديگري ترجيح داد و يا اهميت بيشتري براي آن قايل شد. محيط تكنولوژي موج جهاني ، كشورها و سازمان ها را با سه پديده مواجه نموده است: * بهره برداري جهاني از تكنولوژي به مفهوم افزايش روز افزون نوآوري هاي تكنولوژيكي براي بهره برداري در بازار جهاين * همكاري جهاني در زمينه تكنولوژي در قابل همكاري هاي بين المللي شركتها، تسهيم دانش فني در ميان رقباي ساير كشورها و همچنين همكاري بين المللي دولت ها و نهادهاي دانشگاهي * توليد جهاني تكنولوژي با افزايش يكپارچگي بين المللي و توسعه و فعاليت هاي تكنولوژيك توسط شركت ها سطوح استراتژيك محورهاي تمركز در توسعه تكتولوژي متناسب با سطوح استراتژيك تعريف مي گردد. سطح كلان به تعيين تكنول.ژي هاي محوري و اولويت هاي تكنولوژيكي و سطح مورد انتظار، در هر مقطع زماني اهتمام مي ورزد. سطح سازمان در جهت تعيين استراتژي هاي جذب تكنولوژي هاي محوري، استراتژي بازار، استراتژي مالي/اقتصادي و ساختار تلاش مي كند. تعيين استراتژي جذب تكنولوژي هاي هر شاخه، استراتژي محصول، فرايند، فروش و توزيع، بازاريابي، و خدمات از مسئوليت هاي واحد هاي كسب و كار مي باشند. مدل تدوين استراتژي توسعه تكنولوژي در سطح كلان تعيين جهت استراتژيك، تامين توسعه پايدار و مديريت تخصيص منابع از مسئوليت هاي عمده مديران استراتژيك سطح كلان به شمار مي آيند. فرايند طرح ريزي توسعه تكنولوژي طرح ريزي توسعه تكنولوژي در سطح كلان بر پايه پيشرانهاي توسعه صورت ميگيرد. محورهاي توسعه و سبد تكنولوژي هاي محوري مورد نياز كشور را براي ايفاي ماموريت هاي سطح كلان در افق زماني بلند مدت مشخص مي گردد. ضمن اينكه

در تعامل با فرايند تدوين استراتژي راهكار هاي كلان تامين آنها طراحي مي شود. شاخص هاي محوري توسعه تكنولوژي موقعيت تكنولوژيكي ساير كشورها و وضعيت حال كشور در مراحل تصميم گيري توسعه تكنولوژي نقش مهمي ايفا مي كند. اتخاذ استراتژي مناسب شديدا وابسته به اين است كه چه جايگاهي براي كشور از نظر تكنولوژيكي در شاخه هاي مختلف قابل تصوير و تحقق مي باشد. ديد كلان به روند تكنولوژي، توانمندي هاي بازار ، افق روشني را براي مديران استراتژيك باز مي كند. طراحي استراتژي سطح كلان گرچه قدرت خلق گزينه هاي استراتژي جديد و ابتكاري به ويژه در سطح كلان مهره اي قوي در برتري هاي ملي محسوب مي گردد، اما از آنجايي كه آگاهي از گزينه هاي مختلف نيز مي تواند ابزار مفيدي را در طراحي استراتژي در اختيار مديران استراتژيك قرار دهد به برخي از استراتژي هاي اتخاذ شده در شرايط مختلف اشاره  خواهد شد. كوچك سازي خارج كردن فعاليت هاي غير محوري از محيط صنايع كه اصطلاحا كوچك سازي گفته مي شود يك ضرورت ملي به شمار مي رود. استراتژي كه به كاهش ظرفيت سازي دولت منجر مي گردد ريسك هايي را نيز به دنبال دارد. ريسك از دست دادن قابليت هاي ويژه و از بين رفتن قابليت هاي پشتيباني بدون ايجاد جايگزين مناسب از آن جمله هستند. مدل تدوين استراتژي تكنولوژي در سطح سازمان فرايند تدوين استراتژي فرايند تدوين استراتژي در سطح سازمان مشتمل بر تبيين ماموريت، اهداف، استراتژي و نهايتا سازماندهي مي گردد كه در بستر محيط فراملي و ملي بر پايه سياست هاي اجرايي اخذ شده از سطح كلان

انجام مي پذيرد. سازمان ها در جهت پاسخ گويي به نيازهاي استراتژيك كه بنا بر شرايط محيطي در محورهاي رقابتي و اثر بخشي تمركز بيشتري مي يابد ابعاد متعددي را در طراحي استرا تژي مورد نظر قرا مي دهند. استراتژي سطح سازمان به مسائلي چون تعيين مسير و جهت استراتژيك، طرح ريزي استراتژي سازماني، انتخاب فعاليتهايي كه در آنها بايد به رقابت پرداخت، انتخاب تاكتيكهاي مربوط به تنوع و رشد، مديريت منابع و توانمنديهاي سازماني مي پردازد. ساختارهاي سطح سازماني ساختار يك سازمان بايد به گونه اي طراحي شود كه از استراتژي مورد نظرشركت، حمايت و پشتيباني كند. بر اساس يك فرضيه، عملكرد يك سازمان هنگامي ارتقاء مي يابد كه استراتژي با ساختار هماهنگ باشد. توجه به موارد ذيل براي مديراني كه در صدد ساخت يك ساختار سازماني مي باشند، بسيارمهم مي باشد: 1-ساختار، يك غايت نيست بلكه وسيله اي است براي رسيدن به هدف. 2-ساختار ايده ال هيچگاه وجود ندارد. تغيير در استراتژي سازماني، نيازمند تغيير در ساختار مي باشد كه از ناكارايي هاي اداري جلوگيري شود.اندازه سازمان، استراتژي ها، محيط بيروني، روابط افراد ذينفع و سبك مديريتي، تماما تناسب يك ساختار را تحت تاثير قرار مي دهند. 3-ناكارايي هاي عملياتي ،  ارائه خدمات نامناسب به مشتريان، مشكلات ارتباطي و ناكامي هاي كارمندان، نشان دهنده عدم تطابق استراتژي با ساختار مي باشد. مديران براي استفاده هم افزايي عملياتي، كه از انسجام واحدهاي كسب و كار حاصل مي شودوبايد به ايجاد روابط ميان واحدهاي كسب وكار بپردازند. فرايند طرح ريزي توسعه تكنولوژي شناسايي و مطالعه تكنولوژي و بازار گام هاي اصلي در فرايند طرح ريزي

توسعه به شمار مي روند. پيش بيني تكنولوژي و بازار مبناي شناسايي فرصت ها مي باشد. منابع مالي و انساني محورهاي ديگري هستند كه در تعامل با تكنولوژي و بازار نقش تعيين كننده اي در طرح ريزي توسعه تكنولوژي سازمان ايفا ميكند. طرح ريزي توسعه تكنولوژي يك فرايند يادگيري است كه با نگرش به4 محور شناسايي نياز، اهدف، استراتژي و فعاليت هاي اجرايي در جهت بهبود مستمر در سازمان در جريان است. شاخص هاي محوري توسعه تكنولوژي سطح سازمان به روند توسعه و رشد شاخه هاي تكنولوژي محوري توجه دارد و پيش بيني تكنولوژي به ايجاد تفكر استراتژيك و همچنين طراحي و انتخاب گزينه هاي مناسب كمك مي كند. طراحي استراتژي سطح سازمان محورهاي طراحي استراتژي در ارتباط با محيط بيرون و محيط داخل سازمان در قالب طرح هاي اوليه استراتژي پيشنهاد مي شوند. رويكرد هاي عمده در استراتژي توسعه در سطح سازمان عبارتند از: تمركز، ادغام عمودي و تنوع. تمركز اغلب سازمانها، فعاليت هاي خود را با يك گروه كوچك محصولات وخدمات يك بازار واحد شروع مي نمايند. اين نوع استراتژي در سطح سازماني ، تمركز ناميده ميشود. هنگاميكه شرايط صنايع، جذاب باشند، نقاط قوت استراتژي تمركزي به وضوح قابل مشاهده خواهد بود. استراتژي تمركزي از ازدياد سطوح مديريتي و وظايف كارمنداني كه در شركتهاي غير تمركزي مشغول هستند و باعث اضافه شدن هزينه هاي سربار و محدود كردن انعطاف پذيري واحدهاي تجاري مي شوند، جلوگيري ميكند. نهايتا، استراتژي تمركزي به يك شركت اجازه مي دهد تا از سودهاي برگشتي در يك جهت خاص، سرمايه گذاري نمايد و در نتيجه از پراكندگي و تقسيم

سرمايه در چند شاخه اجتناب مي گردد. استراتژي هاي تمركزي ريسك هايي را نيز بدنبال دارد خواهد داشت، بخصوص هنگامي كه شرايط، از اثبات كافي برخوردار نباشد. از آنجايي كه سازمان براي حفظ و بقاي خود به يك محصول يا تجارت متكي مي باشد، بروز يك تغيير بطور قابل ملاحظه اي عملكرد سازماني را تحت تاثير قرار خواهد داد. استراتژي هاي تمركزي هم چنين به جريان نقدينگي و سود آوري غير يكنواخت منجر مي گردد. هنگامي كه تجارت رشد مي كند، سازمان خود را از نظر نقدينگي در موقعيت ضعيفي مي بيند زيرا رشد، در اغلب اوقات مستلزم سرمايه گذاري هاي اضافي در تجهيزات سرمايه اي و بازار مي باشد. از سوي ديگر هنگامي كه سطوح رشد متوقف مي شود سازمان خود را از نظر نقدينگي در وضعيت بهتري مي بيند،چرا كه براي سرمايه گذاري سود آور فرصت هاي زيادي را  مشاهده نمي كند.در حقيقت اين امر مي تواند يكي از مهم ترين دلايلي باشد كه سازمانهايي كه وضعيت بازار هاي آنها نامساعد است شروع به ايجاد تغيير و تنوع مي كنند. ادغام عمومي اين واژه ميتواند نمايانگر اين باشد كه يك شركت تا چه اندازه در مراحل مختلف زنجيره عرضه صنايع حضور دارد. شركتها ممكن است به دلايل متعددي از استراتژي ادغام عمودي پيروي نمايند. برخي معتقد هستند كه، كه با در اختيار درآوردن يكي از وظايفي كه قبلا توسط شركت ديگري انجام مي شده است، مي توانند ميزان سود دهي را افزاريش دهند و از صرفه جويي هزينه معاملاتي استفاده كنند. تحقيقات انجام شده نشان مي دهد كه ادغام عمودي در مقايسه با

ساير استراتژي هاي سطح سازماني يا استراتژي سودآرو به شمار نميرود. اگرچه تعداد بسيار زيادي از شركت هاي قديم  و بزرگ از اين روش استفاده مي كرده اند. يكي از دلايلي كه براي اين ادعا ارائه شده اين است كه ادغام عمودي سبب شده تا اين شركت ها از منافع و سود هاي تجارت هاي ديگر دور بمانند. در هر حال اين بدان معنا نيست كه تمام ادغام هاي عمودي فاقد سودآوري مي باشند. بعلاوه يك مطالعه جديد نشان مي دهد كه ادغام عمودي با كاهش مسايل اداري ،فروش و هزينه هاي تحقيق و توسعه همراه  مي باشد، اگرچه باعث افزايش هزينه هاي توليد مي باشد. بطور كلي ادغام عمودي، اساسا نيازمند مهارتها و فنون مختليف است كه برخي از شركتها از اين فنون ، برخوردار نمي باشند. شركتي كه بر يكي از مراحل زنجيره توليدي صنعت، تسلط يافته است، لزوما قادر نيست به مراحل ديگر نيز تسلط پيدا كند. به همين دليل بسياري از شركتها از ادغام عمودي امتناع مي ورزند و مسقيما به سمت اشكال مختلف تنوع روي مي آورند. با توجه به توضيحات فوق، بطور خلاصه مي توان گفت كه اگر شركتي تصميم بگيرد كه تامين كننده مواد اوليه خود باشد و پس از فراين توليد، خود اقدام به فروش محصولات خود نمايد، آن شركت از استراتژي توسعه اي ادغام عمودي استفاده كرده است. ابعاد استراتژي ادغام عمودي به دو بخش تقسيم مي گردد: 1-استراتژي ادغام عمودي نزولي 2-استراتژي ادغام عمودي صعودي تنوع همانطور كه از اين واژه مشخص است منظور از تنوع، فعاليت در شاخه هاي مختلف صنعت است.تنوع را مي

توان به دو مقوله عمده تقسيم بندي نمود. تنوع همگن و تنوع غير همگن. تنوع همگن به فعاليت هايي اطلاق مي شود كه تا حدودي با حيطه فعاليت هاي سازمان يا با محور تجارت مرتبط باشد، اين ارتباط از طريق بازارهاي مشترك و يا تكنولوژي هاي مشابه حفظ مي شود. تنوع غير همگن به هيچ الگويي از وابستگي مرتبط نمي گردد. شواهدي وجود دارد كه گوياي آن است كه استراتژي تنوع غير همگن در مقايسه با ساير استراتژي ها، از ريسك بالاتري برخوردار است. با اين وجود برخي از شركتها در استفاده از تنوع غير همگن، موفقيت زيادي بدست آورده اند. تنوع همگن مبتني بر شباهت هايي است كه در ميان محصولات ، خدمات، بازار ها و يا  فرايندهاي تبديل منابع در تجارت، وجود دارد و به نظر مي رسد كه اين شباهتها منجر به هم افزايي مي شوند. روش هاي اجراي استراتژي تنوع: اين بخش تكنيك هاي موجود استراتژي تنوع را مورد تاكيد قرار مي دهد. اين تكنيكها شامل پيمان هاي مشاركت داخلي ادغام از طريق خريد و مشاركت خاص مي شوند. مشاركت داخلي: مشاركت داخلي را مي توان به عنوان يك فرايند يادگيري سازماني بر شمرد. اين مشاركت با استفاده از توانمندي هاي داخلي سازمان، به دنبال كسب مزيت هاي رقابتي است. تلفيق از طريق خريد برخي از سازمانها از يكي ديگر از راهكار هاي مشاركت، يعني تلفيق دو شركت با خريد يكي توسط ديگري براي پياده سازي استراتژي تنوع استفاده مي كنند. تلفيق هنگامي صورت مي پذيرد كه دو سازمان به يك سازمان تبديل شوند. و يكي از سريع ترين راه هاي

ممكن براي تحقق اهداف توسعه كسب و كار و تكنولوژي هستند از جمله: 1-ورود به بازار هاي جديد.. 2-بدست آوردن خدمات يا محصولات جديد. 3-يادگيري موضوعات مربوط به فرايندهاي تبديل منابع 4-بدست آوردن دانش و فنون مورد نياز 5- ادغام عمودي 6-گسترش بازار ها از نظر جغرافيايي 7-ارضاي نياز ها در پوتفوليوي مشترك هم پيماني ا ستراتژيكي و مشاركت خاص هم پيماني استراتژيكي بوسيله دو يا بيش از دو سازمان كه خواهان ايجاد و توليد محصولات يا خدمات جديد، ورود به بازار هاي جديد و يا بهبود فرايندهاي تبديل منابع هستند، تشكيل مي گردد. منابعي كه از طريق مشاركت خاص انتقال پذير هستند عبارتند از: بازاريابي: شركت ها نمي توانند اطلاعات بازاريابي را به آساني بدست آورند. اين نوع مشاركت باعث مي گردد كه اطلاعاتي در خصوص آكاهي هاي مربوط به رقابت، رفتار مشتري، شرايط صنعتي و كانالهاي توزيع بدست آيد. تكنولوژيكي: افرادي كه در مشاركت خاص شركت مي كنند مي توانند از مهارت هاي تكنولوژيكي و دانش ويژه اي كه عموما در دسترس است، استفاده نمايند. عناصر و مواد خام: برخي از مشاركت هاي خاص بدين منظور تشكيل مي شوند كه امكان دسترسي سازمان به بخش هاي مختلف فرايند ساخت و مواد اويله را فراهم سازند. مالي: شركتها مي توانند سرمايه خارجي را در ارتباط با ساير منابع از محيط بدست آورند. مديريتي: شركت كنندگان در مشاركت خاص با توجه به ساير منابع مي توانند از توانمندي ها و مهارت هاي مديريتي استفاده نمايند. سياسي: برخي از مشاركت هاي خاص، اجبارا بايد در كشورهاي در حال توسعه انجام شوند و برخي ديگر نيز براي

دست يافتن به تعهدات سياسي تشكيل مي شوند. طراحي استراتژي سطح واحد كسب وكار مديران سطح واحد كسب و كار جهت تحقق رشد و اهداف سود اقتصادي دو نوع استراتژي را بسط مي دهند. استراتژي رشد و استراژي هاي رقابتي. استراتژي هاي رشد استراتژي هاي رشد به افزايش حجم و بازدهي كار در طول زمان مربوط مي شوند.بطور كلي حصول رشد در كارهاي منفرد ممكن است از طريق استراتژي هاي داخلي يا خارجي و ثبات صورت پذيرد.موضوع اساسي در برنامه ريزي استراتژي هاي رشد، زمان بندي برنامه ها نسبت به رقبا مي باشد. استراتژي هاي رقابتي استراتژي هاي رقابتي ، از طرفي ديگر، بيشتر به اين موضوع مي پردازند كه شركت به منظور ارزش دادن به مشتريان- با روشي متمايز از رقبا-چگونه موضع گيري نمايد. علاوه بر برنامه ريزي تخصيص منابع، مديران بايستي يك نگرش كلي به بازار داشته باشند. استراتژي هاي رشد و رقابتي به يكديگر مرتبط مي باشند، چرا كه تنها از طريق استراتژي هاي موفق رقابتي است كه يك سازمان به استراتژي رشد نائل مي گردد. استراتژي بازاريابي: يكي از مسئوليت هاي بسيار حياتي كارمندان بازاريابي آن است كه مرز سازمان را گسترش دهند و با افراد ذينفع خارج از سازمان مانند مشتريان و رقبا در ارتباط باشند وظايفي كه در بازاريابي مورد توجه قرار مي گيرد شامل ارائه اطلاعات ضروري درباره نيازهاي مشتري، پيش بيني تقاضاي آينده، مطالعه رفتار رقبا، كشف فرصت هاي تجاري جديد، ارائه طرح ها و برنامه هاي توسعه، افزايش ظرفيت نيروي كار و مطالعه تكنولوژيهاي جديد محصولات و خدمات مي گردد. استراتژي توليد و عمليات: وظيفه مديران

توليد و عمليات، طراحي و مديريت فرايند هاست. با اين استراتژي سازمان قادر مي گردد محصولات و خدماتي را ارائه كند كه منتهي به مزيت رقابتي شود. يك واحد عمليات كارآمد،لزوما واحدي نيست كه متعهد به حد اكثر كارايي شده باشد، بلكه واحدي است كه سعي در هماهنگ نمودن نيازهاي تجاري دارد. اين واحد براي ايجاد هماهنگي ميان توانمندي ها و خط مشي هاي خود و مزاياي رقابتي كه در جست و جوي آن مي باشد، كوشش مي كند. استراتژي تحقيق و توسعه:  در بسياري از سازمانها،تلاش هاي تحقيق و توسعه براي اجراي كارآمد استراتژي بسيار ضروري است. اين نوع استراتژي كه از تصميمات و اقدامات انجام شده در تحقيق و توسعه، مهندسي و فعاليت هاي پشتيباني ناشي شده است، همان استراتژي تحقيق و توسعه مي باشد. استراتژي سيستم هاي اطلاعاتي: در برخي موارد ، سيستم هاي اطلاعاتي جامع به عنوان اساس و پايه مزيت رقابتي مورد استفاده قرار مي گيرد. اين مزيت امكان مديريت هزينه و استفاده كارآمد و همزمان از اطلاعات بازار را فراهم مي كند. بطور كلي شبكه هاي اطلاعاتي منطقه اي باعث ارتباط كاركنان گرديده به نحوي كه ارتباطات و تصميم گيري را بهبود بخشيده است. كارمندان در سطح اجرايي با در اختيار داشتن اين سيستم ها قادر مي گردند كه از اطلاعات ضروري مطلع گردند. استراتژي منابع انساني: به نظر مي رسد كه در شرايط مختلف صنعتي و استراتژي هاي سازماني، از اصول منابع انساني مختلفي،تبعيت مي كنند. كارمندان در سازمان هاي با تكنولوژي و رشد بالا، معمولا از بيرون سازمان، استخدام مي شوند تا پست ها را در تمام

سطوح تكميل نمايند. سيستم هاي تشويقي مبتني بر تحقق اهداف بلند مدت است. بنابراين در سازمانهايي كه استراتژي هاي رشد در آنها دنبال مي شود، استراتژي منابع انساني مبتني بر استخدام ، پرورش و آموزش كاركنان جهت تحقق اهداف سازماني است. همانطور كه شركت ها به سمت جهاني شدن پيش مي روند، چالش هاي اعضاي گروه منابع انساني نيز افزايش مي يابد. اعضاي گروه فوق بايد تعيين كنند كه براي مديريت بر افراد داراي فرهنگ هاي مختلف ، به چه مهارت هايي نياز دارند، آيا بايد به استخدام افراد عالي رتبه در سطح جهاني بپردازند يا به ايجاد برنامه هاي آموزشي توجه كنند. خطوط پشتيبان فرايند سيستم هايي چون اطلاعات، تصميم گيري، تغيير و تحول، ارزيابي و اصلاح در خط پشتيبان فرايند تدوين استراتژي توسعه تكنولوژي قرار مي گيرند كه فعاليت هايي را بنا بر اقتضاي زمان و شرايط حاكم در تعامل با مولفه هاي اصلي فرايند انجام مي دهند. سيستم اطلاعات اطلاعات صحيح از محيط مهمترين عامل در اتخاذ استراتژي مناسب است از اين رو فرايند تدوين استراتژي به سيستم هاي اطلاعاتي قوي نيازمند است كه در هر شرايط قادر باشد پشتيباني مناسب را ايجاد نمايد. سيستم تصميم گيري رويكردها و الگو هاي مختلف تصميم گيري به عنوان ابزار مورد نياز مديران استراتژيك در مراحل مختلف تدوين استراتژي توسعه محسوب مي گردد، به همين جهت تسلط بر آنها تاثير مستقيم بر شكل گيري مناسب فرايند اصلي دارد. سيستم ارزيابي و اصلاح استراتژي در فرايند تدوين استراتژي پيش بيني شرايط محيطي و روند آتي نقش مهمي را ايفا مي كند به همين جهت بايستي در

اجرا به صورت مستمر اطلاعات محيط اخذ و در قالب يك سيستم ارزيابي و اصلاح استراتژي قرار گيرد. اين روند به تطبيق بيشتر استراتژي طراحي شده با واقعيت مي انجامد. سيستم هاي ارزيابي تكنولوژي تصميم گيري براي حركت در روند توسعه تكنولوژي مستلزم ارزيابي دقيق وضعيت موجود و مقايسه آن با وضعيت مطلوب مي باشد. از اين رو تكنيك هاي مختلف ارزيابي تكنولوژي در سطوح كلان، سازمان و كسب و كار كارايي پيدا خواهند كرد. سيستم تغيير و تحول پذيرش سريع تغيير پارادايم و شرايط محيطي و انعكاس آن در فرايند استراتژي توسعه تكنولوژي و آمادگي پياده سازي تحول از جمله مباحثي است كه بستر مناسبي براي توسعه پايدار فراهم مي نمايد. مدل جامع تدوين استراتژي توسعه تكنولوژي از تلفيق و تعامل مدل هاي ارائه شده در سطوح استراتژيك مدل نهايي تدوين استراتژي توسعه تكنولوژي حاصل مي گردد. ارتباط سطوح مختلف از طريق چرخه هاي بازخور صورت ميگيرد. اين فرايند كه با تعيين نيازهاي بازار و مقابله با تهديدات آتي در محيط آغاز مي گردد، براي حفظ امنيت ملي با توجه به مسائل رقابتي بازار الگو هايي را براي توسعه تكنولوژي در سطح سازمان، كسب و كار و عملياتي ارائه مي نمايد كه بالاترين سطح اثر بخشي و رقابت و برتري را حاصل نمايد. ويژگي هايي كه مدل در كاربرد مورد توجه قرار مي دهد رويكردي كاملا سيستمي با مفهومي كه طرح هر مسئله سبب ايجاد و توسعه انواعي از آن مسئله و خلق راه كارهاي متعدد براي حل آن است. از اين رو در هر سطح با ايجاد گزينه هاي متعدد و توسعه آن

بطور مستمر، سبب پويايي مدل مي گردد و مديران ارشد با انتخاب و گزينه هاي متعدد روبرو مي باشند و از محدوديت ويا شكل تطبيق پذيري در بكارگيري آن با تهديد مواجه نمي گردند. نظام اطلاع رساني در قالب يك استراتژي براي محيط بيرون و داخل، مدل را احاطه نموده است. اطلاع رساني به هنگام روي گره هاي تصميم گيري سبب مي گردد تا تصميم گيران از فضاي نسبتا شفاف تري بهره مند گردند و پديده اطلاعات به عنوان يك عمل اثر بخش در پوياي مدل مرود توجه قرار گيرد. شاخص هاي ارزيابي و بهبود كمي و كيفي روي تعدد و طول عمر تكنولوژي در صنعت، سازمان، شاخه تخصصي و تكنولوژي هاي عملياتي با نماگرهاي شماتيك سبب مي شود تا از مزيت و فرصت هاي تكنولوژي وقوف كامل داشته و از تصميمات با ريسك بالا پرهيز شود. وجود شاخص هاي كنترلي ، اطلاعات به هنگام ، فرايند اصلي، فراين تكنولوژي، گزينه هاي متعدد در هر سطح، اعمال متغيرهاي محيطي ضمن اينكه مدل را به تكامل رسانده است، پوياي لازم را به همرا داشته و اين مجموعه در يك سيستم هماهنگ در هر شرايطي مي توانند نسبت به نيازهاي كليدي پاسخ مناسب دهد.

مردان مريخي زنان ونوسي

نويسنده: جان گري- تلخيص: مصطفي رمضاني خلاصه كتاب: مردان مريخي زنان ونوسي - اين كتاب يكي از پر فروش ترين كتب چند سال اخير بوده كه به 50زبان زنده دنيا ترجمه شده است.

تلخيص: مصطفي رمضاني- مجتي دلير  - حيدر اسكندرينويسنده: جان گريمترجم: سيد رضا نيازي                        انتشارات:شابكمقدمه: نويسنده معتقد است در زمانهاي بسيار دور مردان ازسياره مريخ وزنان ازسياره ونوس به زمين آمده

اند.آنان سالها در كنار هم زندگي كردند وبه مرورزمان ازياد بردند كه از دو سياره مختلف آمده اند و با هم تفاوتهاي زيادي دارند واين تفاوتهاي آنهاست كه آنها را به هم جذب مي كند اما همين تفاوتها بوجود آورنده مشكلات است مشكلاتي كه امروزه در زندگي زناشويي به كررات ديده مي شود.اما آقاي جان گري مي گويد اگرما يادمان نرود كه مردان از مريخ وزنان از ونوس هستند وباهم تفاوت دارند به راحتي مي توانيم با اين مشكلات كنار بياييم و يكديگر را درك كنيم وي دراين كتاب به شرح تفاوتهاوارائه راه حل براي مشكلات پرداخته ومي گويد وقتي زن ومرد تفاوت هايشان را بشناسند وآنها را رعايت كنندعشق شكوفا ميشود هفت تفاوت مهم وآشكار بين زن و مرد :ونوسي ها                              1.زنان پيشنهادهاي درخواست نشده مي دهند

2.زنان به شيوه ي ونوسي ها حرف مي زنند

3.زنان بايد يادبگيرنددرصدد اصلاح يا تغييرهمسرشان نباشند

4.در ونوس ابراز كمي محبت تغيير زيادي به وجود مي آورد

5.در ونوس اگرزن درخواست ابراز محبت كند مرد كار مهمي انجام نداده 6.زن ها براي حل مشكلات فقط در مورد آن صحبت مي كنند7.زنان از اينكه مورد احترام،درك و عشق قرار بگيرند واقعا لذت مي برند مريخي ها                                                                             1.مردان با ارائه راه حل حرف زنان را قطع مي كنند2.مردها به شيوه ي مريخي ها حرف مي زنند3.مردها بايد اهميت گوش دادن را بياموزند4.در مريخ ابراز عشق كولاك مي كند5.مردان بر اين باورند كه اگر زنان چيزي درخواست نمي كنند حتما چيزهايي كه مرد ارائه مي دهد  كافي است

6.مردها براي حل مشكلات خود سكوت ميكنند و در خود فرو ميروند

7.مردهاازاينكه مورد پذيرش، تحسين و اعتماد

قرار بگيرندواقعالذت مي برند بيشترين اعتراضي كه زنها در مورد مردان مي كنند: اين است كه مردها به حرفهاي زنها گوش نمي دهند. بيشترين اعتراضي كه مردها در مورد زنها مي كنند: اين است كه زنهاهميشه مي خواهند مردها را تغيير دهند. چگونه دست از تغيير دادن مرد برداريم: وقتي او ناراحت است زياد از اوسوال نكنيد: به ناراحتي مرد زياد توجه نكنيد مگر اينكه خودش از شما كمك بخواهد ناراحتي خود را از ناراحتي او ابراز كنيد اما نه خيلي زياد.منتظر باشيد تااو خودش ازشما كمك بخواهد:صبور باشيد وبه همسرتان اعتماد كنيد كه به تنهايي مي تواند راه خودش را پيدا كند.وقتي شما پيشنهاد ناخواسته اي مي دهيد ممكن است مرد احساس كند شما مي خواهيد او را تحت كنترل بگيريدايرادها و كاستيهاي همسرتان را بپذيريد:كاري كنيد كه او بفهمد احساساتش براي شما بيش از كمالاتش اهميت دارد. سعي نكنيد ديگران را براي او مثال بزنيد و از خصوصيات آنها تعريف كنيد. فداكاري نكنيد:اگر از خود گذشتگي از خودتان نشان مي دهيد به اين اميد كه او هم همان كارها را بكند در او اين احساس بوجود مي آيد كه شما مي خواهيد او را تغييردهيد.مي توانيد بدون اينكه بخواهيد او را تغيير دهيد احساسات منفي خود را با او در ميان بگذاريد:وقتي احساس خود را با همسرتان در ميان مي گذاريد صريحا به او بگوييد كه منظورتان اين نيست كه به او تذكر دهيد چه كار بايد بكند بلكه از او مي خواهيد كه احساسات شما ر ا درك كند.بخشيدن را تمرين كنيد:اشتباهات شوهرتان را ببخشيد. چگونه چيزي را درخواست كنيم و پاسخ

بگيريم: چيزي را بخواهيم كه تا بحال از همسرمان خواسته ايم:

توقعات بي جا و غير ممكن نداشته باشيم حتي براي امتحان. در وقت مناسب بخواهيم:با شناختي كه از همسرتان داريد درخواستهايتا ن را در زمان هاي مناسب مطرح كنيد.رفتار ولحنتان آمرانه وتوقعي نباشد:خواهش و درخواست با دستور فرق مي كندخلاصه بگوييد:احتياجي نيست كه دلايل ومثالهاي گوناگون بياوريد كه به او بفهمانيد كه اين كار را بايد انجام دهد اين كار شما باعث مي شود او احساس كند شما فكر مي كنيداو نمي تواند خواسته ي شما را براورده كند.رك و صريح بگوييد واز كلمات مناسب استفاده كنيد:سخنانتان كنايه اي نباشد و تا جايي كه مي توانيد از كلماتي مثل لطفا...استفاده كنيد جروبحث و دعوا: يكي از دشوارترين مسائل درزندگي زناشويي نحوه برخورد با نظرات مخالف و تفاوتهاست.وقتي زن وشوهري دچار اختلاف نظري مي شوندبحث وگفت وگويشان تبديل به جر و بحث و بدون اينكه واقعا بخواهند تبديل به دعوا مي شود.    جان گري بر اين باور است كه گفتن يك ببخشيد راحت ترين راه براي پايان دادن به جر وبحث و دعواست.اما اين كلمه به ندرت بر سر زبان مرد مي آيد و زنان هم اين كلمه را به منظور معذرت خواهي و قبول اشتباه به كارنمي برند. راه هاي رايج اما غلط پس از بروز جرو بحث: دعوا:اين روش مخصوص مريخي هاست. آنها معتقد اند  بهترين دفاع حمله ي تهاجمي است.آنها وقتي همسرشان عقب نشيني مي كند فكر مي كنند پيروز شده اند اما با گذشت زمان متوجه اشتباه خود مي شوندفرار: اين روش هم مخصوص مريخي هاست.اين شبيه يك جنگ سرداست. آنها سعي

مي كنند به حرفهاي زن بي توجهي كنند و به خلوت خود بروند تزوير:اين روش مخصوص ونوسي هاست. برخي زنان براي جلوگيري از بروز مشاجره سعي مي كنند وانمود كنند همه چيز خوب است اين زنان در دراز مدت دچار آزردگي خاطرو رنجش مي شوند وراه ابراز عشق را مسدود مي كنندتسليم:اين روش هم مخصوص ونوسي هاست.آنها بجاي اينكه به بحث ادامه دهند خود را مقصر جلوه مي دهند ومسوليت همه چيز را بر عهده مي گيرند.اين روش هم در كوتاه مدت جواب مي دهد اما با گذشت زمان زن  تحملش را از دست مي دهد و... دعوا   فرار   تسليم   تزوير در هر كدام از چهار روش بالا قصد ما اين است كه خودمان را از آسيب هاي روحي در امان بداريم و متاسفانه هيچكدام از اين روشها فايده اي ندارد.اگر ما بجاي عكس العمل سريع و احساسي كمي درنگ كنيم و با فكر واحترام به عقائيد و روحيات يكديگر با مشكلات روبرو شويم مطمئنا نتيجه بهتري خواهيم گرفت. همانطوركه قبلاهم گفتم استفاده ازكلمه ببخشيدواقعامعجزه ميكند.   اولا:پس از مدتي كه شما ازاين كلمه استفاده كنيد همسرتان به خود مي آيد وبا خود مي گويد آيا تنها شما اشتباه ميكنيد كه اين كلمه را به كار مي بريد و او هم بكارگيري ومعجزه اين كلمه را ياد مي گيرد. دوما:شما اين كلمه را در برابر كسي بكار مي بريد كه او را از روي علاقه وعشق انتخاب كرده ايد وبايد سالها در كنار هم زندگي كنيد.جان گري مي گويد اگر با اين وجود هم نمي توانيد از اين كلمه استفاده كنيد بدانيدكه آدم مغروري هستيد و

سعي كنيد اين غرور كاذب را كنار بگذاريد. مرد به فنر شبيه است در واقع چرخه ي عاطفي مرد شبيه خاصيت كشساني فنراست.مردان به حكم غريزه طبيعي خود به اين چرخه يعني صميمي شدن،كناره گرفتن و دوري گزيدن پاسخ مثبت مي دهند.اين اتفاق تقصير زن يا مرد نيست اين يك نياز طبيعي است كه مرد دارد.يك مرد به دليل نيازش به استقلال وآزادي از زن كناره گيري مي كند.وقتي او به اندازه كافي دور خيز كرد ناگهان به دليل نيازي كه به عشق ومحبت دارد به سوي همسر خود باز مي گردد ودوست داردمورد محبت قرار بگيرد.مردها پيوسته بين صميميت و استقلال به طور متناوب يكي را انتخاب مي كنند واين در غريزه ي مردان نهفته است. آنچه زنان در مورد اين چرخه بايد بدانند: زنان يا به دليل اينكه از اين چرخه آگاهي ندارند يا به اين دليل كه خودشان به دلايل مختلف از مرد كناره گيري ميكنند برداشت بدي از اين چرخه ي غريزي مرد مي كنند.اما زنان بايد به ياد داشته باشند در طول اين چرخه دو كار را نبايد انجام دهند:اول اينكه زن نياز طبيعي مرد به تنها بودن را نمي پذيرد و در هنگامي كه مرد عقب نشيني مي كند زن تعقيبش مي كند ومدام ا زاو سوال مي كند كه چي شده؟چرا اينطوري شدي؟ دوم اينكه وقتي مرد از خلوت خود بيرون مي آيد زن به منظور تلافي كردن كارهاي مرد به او بي توجهي مي كند.هنگامي كه مرد به خاطر عقب نشيني تنبيه مي شود ممكن است در آينده به دليل هراس از عواقب كناره گرفتن ديگر به

اين چرخه كه نياز طبيعي اوست پاسخ ندهد و مطمئنا پاسخ ندادن به يك نياز طبيعي مشكلات بدتري رابه وجود مي آورد. نتيجه: اگر زن به مرد فرصت عقب نشيني و كناره گيري ندهد،مرد هرگز اين شانس را پيدا نمي كند كه احساس نياز به همسرو عشق وعلاقه به او رادر خود بيابد وهرگز صميمي تر نمي شود وبراي بدست آوردن استقلال سعي مي كند احساسات دروني اش را از بين ببرد.ويا اگر وقتي شريك زندگي شان عقب مي كشد دنبال او بروند،مرد هميشه در ميل به عقب نشيني باقي مي ماند و هرگز فرصت آن را پيدا نمي كند كه نياز مشتاقانه خود به عشق ومهر را احساس كند. زن به موج شبيه است زن هم مانند مرد يك چرخه عاطفي دارد كه بيشتر شبيه امواج درياست.وقتي زن احساس كند كسي او را دوست دارد وعاشق اوست اعتماد به نفسش بالا مي رود واحساساتش مثل امواج اوج مي گيرد اما كمي بعد به طور ناگهاني احساسش تغيير كرده و فروكش مي كند.سرعت چرخه عاطفي زنان بسيار بيشتر از مردان است.وشايد دليل اينكه مي گويند مردها بيشتر عصبا ني مي شوند علاوه بر ذاتي بودن اين موضوع تكرار زياد چرخه عاطفي زنان است. اما زنان هم به طور ناخودآگاه واز روي نياز به اين چرخه پاسخ مثبت مي دهند. آنچه مردان در مورد اين چرخه بايد بدانند: مردان هم يا به دليل ناآگاهي ويا به دليل تكرار بيش از حد اين چرخه برداشتهاي نادرستي از اين چرخه ي غريزي مي كنند.اما مردان در طول اين چرخه چه كارهايي بايد انجام دهند:1- به حرفهاي همسرتان گوش

كنيد:

حتي اگرمي دانيدحرفهاي او موثر نيست. بدانيد اگر او را رها كنيد دچار آسيب روحي مي شود. 2- ناراحتي و آشفتگي زن را درك كنيد:در آن لحظه همسر شما بيش از محبتي كه به او داريد نياز دارد كه احساساتش را درك كنيد،كاري نكنيد كه اواحساس كند به خاطر اينكه نياز به توجه بيشتري دارد يا رنجيده است در اشتباه است.3- بجاي دعوا و جروبحث به او اطمينان بيشتري بدهيد:مطمئن باشيد اين وضعيت زياد طول نمي كشد ودعوا و جر وبحث فقط كار را خراب تر مي كند. نتيجه: زنان،زماني كه احساس كنند مورد توجه ومحبت قرار گرفته اند،انگيزه پيدا مي كنند وقدرتمند ميشوند درنتيجه اگر مردها مي خواهند كه زنان همواره در بهترين شرايط خود باشند بايد عشق،محبت وتوجهي را كه آنان نيازمند و شايسته ي آن هستند را به آنها ارزاني دارند. دوازده گونه ي عشق: معمولا زن ومرد خودشان هم نمي دانند كه نيازهاي احساسي متفاوتي دارند.در نتيجه نمي دانند چگونه به هم ابراز محبت كنند.زن ومرد هر يك محبتي را به همسرشان مي كنند كه خودشان دوست دارند واز نظر خودشان با تمام وجود به همسرشان عشق مي ورزند در صورتي كه نمي دانند همسرشان نيازهاي عشقي متفاوتي دارد.در ادامه اَشكال دوازده گانه عشق كه هر يك دو به دو مكمل يكديگر هستند را تعريف مي كنيم: زن به توجه نياز دارد ومرد به اعتماد اين دو نياز هاي اوليه زندگي زناشويي است وپيش نياز ساير نيازهاست.طبيعتا وقتي زن توجه مرد رانسبت به خود مي ببيند،باور واعتماد بيشتري به همسرش مي كند،و بهتر او را مي پذيرد.همچنين وقتي كه رفتاروحركات زن

نشان مي دهد كه به توانايي هاي همسرش اطمينان دارد،مرد خود به خود توجه بيشتري به برآورده كردن نيازها و خواسته هاي زنش نشان مي دهد زن نيازمند درك ومرد نيازمند پذيرش است وقتي مرد بدون داوري وبا همدردي و علاقه به حرفهاي زنش كه احساساتش را بيان مي كند،گوش مي دهد،زن احساس مي كند همسرش حرفهايش را مي فهمد و درك مي كند.و زماني كه زن با مهرباني ومحبت رفتارهاي همسرش را قبول داشته باشد وسعي در تغيير دادن آنها نداشته باشد،مرد احساس مي كند كه مورد پذيرش زن قرار گرفته و زنش او را تاييد كرده است. زن به احترام ومرد به قدرداني نياز دارد وقتي مرد با زنش طوري رفتار مي كند كه نشان دهد كه خواسته ها،نظرات و نيازهايش براي اواهميت دارد،زن احساس شخصيت واحترام مي كند.به ياد داشته باشيد جنبه هاي ظاهري احترام مثل تقديم يك شاخه گل،به ياد داشتن روزهاي مهم مانند سالروز ازدواج وتولد،براي بر آورده كردن سومين نياز عشقي زن،بسيار مهم استوقتي زن از تلاش مرد قدرداني مي كند ورفتار او را با ارزش مي شمارد،مرد مي فهمد كه تلاش هايش به هدر نرفته و زن آنها را دست كم نگرفته،به همين دليل به تلاش بررفع نيازهاي همسرش مسمم تر مي شود زن به عشق ورزي ومرد به تحسين نياز دارد وقتي زن دريابد كه شوهرش ديوانه وار او را دوست دارد و تنها به او مي انديشد احساس بالندگي مي كندو شاداب وسرزنده تر به زندگي ادامه مي دهد،زن اگر احساس كند همسرش تنها وتنها به او فكر مي كند،به راحتي به تحسين وستايش شوهرش مي

پردازد.مرد مي خواهد كه زن خوشحالي و خشنودي خود را از زندگي بااو نشان دهد،تحسين كردن مردوتعريف از او اين نياز او را براورده مي كند.وقتي مرد احساس كند مورد ستايش وتحسين واقع شده است اطمينان خاطر پيدا مي كند و خود را وقف همسرش مي كند زن به اعتبارنياز دارد ومرد به تاييد مردان بايد يادبگيرند وقتي كه نظر متفاوتي با نظرهمسرشان دارند،ديدگاه ونظر زن را معتبر وبا ارزش بدانند.مرد با اعتبار بخشيدن به عقايد زن بر اين نكته صحه مي گذارد كه زن حق دارد آن گونه كه هست،باشد و افكار خود را به راحتي بيان كند.همه مردان از صميم قلب دوست دارند نزد همسرشان قهرماني بالياقت باشند،او فقط با تاييد زن،به اين خواسته ي خود مي رسد.زنان حتي در صورت موافق نبودن با مرد مي توانند آنها را تاييد كنند. زن به قوت قلب نيازدارد ومرد به تشويق قوت قلب،اين احساس را به زن مي دهد كه همواره كسي هست كه او را دوست داشته باشد و او را حمايت كند.مرد براي اينكه به همسرش قوت قلب بدهد بايد به او بارها وبارها اطمينان خاطر بدهد چون زنان اين چنين انتظارو نيازي دارند.مرد نياز دارد كه زنش او را تشويق كند.وقتي زن،مرد را تشويق مي كند،با اطمينان به شخصيت و توانايي مرد،جرات واميد را در اوزنده مي كند. بيست وپنج راه جزئي اما بسيار مهم براي بدست آوردن دل زنان: گاههي اوقات با دادن شاخه گلي او را متعجب كنيدهيچ وقت روز تولدش رافراموش نكنيد وقتي خسته است به اوپيشنهاد كمك بدهيداز آرايش و لباسهايش تعريف كنيد كارهايي را كه به شما

مي سپاردبه بهترين شكل انجام دهيددر حضور جمع،به او بيش ازسايرين توجه كنيداتومبيلش را بشوييدو... بيست وپنج راه جزئي اما بسيار مهم براي بدست آوردن دل مردان: نواقص وعيب وارادهايش را بپذيريدبه جك هايي كه مي گوييد،بخنديداز ديدن شوهرتان خوشحال شويددرباره ي او مثبت بينديشيدهميشه يادتان باشد موقع خداحافظياورا ببوسيد اگراشتباهي كرديد معذرت خواهي كنيد و... سخن پاياني جان گري: حتي اگر تمام مطالب كتاب را فراموش كرديد،همين قدر يادتان باشد كه زن ومرد با هم تفاوت دارند،اين به شما كمك ميكند كه دوست داشتني تر به نظر بياييد.شما راه زيادي در پيش داريد كه بايد برويد وزندگيتان را سرشار از عشق و محبت سازيد در اين راه هيچ گاه ازياد نبريد كه مردها از مريخ وزنها از ونوس آمده اند.از اينكه به من اين فرصت را داديد تا در زندگي شما تغيير مثبتي به وجود آورم،بسيار سپاس گزارم به اميد روزي كه مرگ هم حريف عشق نشود

مديريت و فرماندهي در اسلام

خلاصه و برداشتي از كتاب

نويسنده: حضرت آيت الله مكارم شيرازي -تلخيص: محمد ظريف بروجرديان

بجاي پيشگفتار قبل از بحث پيرامون موضوع كتاب، ذكر چند يادآوري به شرح ذيل، ضروري به نظر مي آيد: بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و خلع يد از كارگزاران رژيم ستمشاهي و قرار گرفتن جمعي از عناصر مؤمن در پستهاي حساس مديريت و فرماندهي، يك نوع خلاء احساس مي شد. اين خلاء به خاطر آن بود كه ضوابط «مديريت غربي» كه با تمام قدرت بر نظامات گذشته حكومت مي كرد فرو ريخته بود و هنوز ضوابط مديريت اسلامي براي جانشيني آن مشخص نبود. لذا چاره اي جز اين نبود كه آستين بالا زده، با استفاده از منابع

غني و سرشار اسلام، كتابي در اين زمينه آماده سازم. شايد سرآغازي باشد براي حركت وسيع در مورد اين مسأله مهم اسلامي و اجتماعي. آنچه در اين كتاب درباره مديريت و فرماندهي اسلامي (بايد توجه داشت كه فرماندهي نيز نوعي مديريت در محدوده فعاليتهاي نظامي است) آمده است، چون از نخستين آثار در نوع خود مي باشد، طبعاً نمي تواند خالي از نقص باشد. هم چنين مهمترين منابعي كه در اين كتاب بعد از قرآن مجيد مورد استفاده قرار گرفته است، سيره پيغمبر اكرم صل الله عليه و آله و پيشوايان بزرگ اسلام و مخصوصاً نهج البلاغه است، كه مملو است از نكات برجسته پيرامون اين بحث و نيز از احاديث مختلف اسلامي كه در كتب حديث پراكنده است و ابعاد اين مسأله را تذكر مي دهد، بهره گيري شده است. به عقيده نگارنده، مطالعه اين كتاب نه فقط براي كساني كه پستهاي مديريت و فرماندهي (اعم از كليدي و غير كليدي) در اختيار دارند، ضروري است، بلكه مطالعه آن براي همه كساني كه مي خواهند اسلام را بهتر و عميق تر بشناسند، مفيد و راهگشا است. به خصوص اين كه هيچ كس بر كنار از نوعي مديريت نيست. حداقل مديريت در مورد خانه خود.! از اين گذشته در اين مسأله شك نيست كه هر پيروزي در روند انقلاب نصيب ما شده است، به خاطر درك صحيح اسلام و به كار بستن دقيق تعليمات آن بوده و هر مشكلي در اين طريق پيش آمده، به خاطر عدم درك صحيح يا عدم تطبيق برنامه ها و عملكردها بر اين تعليمات بوده است. به همين دليل براي علاقمندان پيروزي انقلاب در تمام زمينه ها و خروج

از مشكلات، راهي بهتر از اين نيست كه اسلام را بهتر بشناسيم و بهتر پياده كنيم و البته اين كار بي نياز از گذشت زمان نيست و دانستن اصول مديريت اسلامي در اين زمينه مهم است. درست است كه مسأله مديريت از ديرباز در غرب مطرح بوده است و كتابهاي زيادي در اين زمينه نوشته اند و حتي دانشكده هايي مخصوص مديريت و فرماندهي تأسيس و مشغول بكار گشته است. ولي با توجه به تفاوت زياد ميان ارزش هاي حاكم بر مديريت غربي و ارزش هاي حاكم بر مديريت اسلامي، ما هرگز نمي توانيم تمام آنچه را آنها نوشته اند، اقتباس كنيم و براي خود الگو قرار دهيم. ولي اين بدان معني نيست كه ما همه اصول مديريت غربي را به طور كامل رد مي كنيم. مسلماً قسمتهايي از آن كه با ارزشهاي اسلامي هماهنگ است، مورد قبول ماست، كه نمونه هايش را در اين كتاب مي بينيد. نكته آخر اين كه؛ مهم در امر مديريت و فرماندهي «دانستن» اين اصول و ضوابط و قواعد نيست. بلكه مهم «بكار بستن» آنهاست. كه آن هم كار نسبتاً دشواري است و بدون زيربناي اعتقادي و خودسازي و تقوا و تهذيب نفس ميسر نيست. فصل اول: ضرورت تشكيلات و اهميت مديريت هر كس در زندگي خود به نحوي با مسأله «مديريت» درگير است. در سطوح بالا و پايين. نه تنها دولتمردان، وزرا، فرماندهان، رؤساي دانشگاه ها، مديران ادارات، گردانندگان چرخهاي صنايع و مؤسسات خصوصي، بلكه هر انساني در محدوده كسب و كار و خانه و خانواده خود، با نوعي از مديريت سر و كار دارد، كه اگر به طور صحيح انجام شود، راهها نزديك، فعاليتها پرثمر، كوششها پربار،

مشكلات كم، و موفقيت و پيروزي قطعي است. در ابتداي بحث، بايد توجه داشت كه مديريت و فرماندهي يك نوع «ايدئولوژي» است. يعني يك نوع از «بايدها» است و مي دانيم «بايدها» هميشه از «هستي ها» يعني از «جهان بيني» سرچشمه مي گيرد. به نحوي كه ما اگر واقعيات موجود را تشخيص ندهيم، وظايف لازم را تشخيص نخواهيم داد. اگر هستي ها را ندانيم، بايدها را نخواهيم دانست. لذا تمام كتاب هايي كه در زمينه علوم مختلف نوشته شده است و از نظامات جهان هستي در خلقت منظومه ها و كهكشانهاي عظيم گرفته، تا اسرار شگفت انگيز اتم و انواع جانداران و گياهان سخن مي گويد، همه و همه شرح و بيان «مديريت دقيق و فرماندهي حساب شده خداوند» در اين عالم بزرگ است. -  وجود هر انسان يك نظام تشكيلاتي است: ساختمان وجود آدمي نيز يك نظام تشكيلاتي فوق العاده ظريف و پيچيده است كه تمام تشكيلات لازم براي يك مديريت صحيح و نمونه را به عاليترين صورتي در بر گرفته است. اين تشكيلات حيرت انگيز و منظم داراي بخشهاي زير است: - مركز تصميم گيري - فرماندهان و مديران كل و جزء - بازوهاي اجرايي - انگيزه هاي حركت - برنامه ريزي - سازماندهي - كنترل و هماهنگي و ... به طوري كه اگر يك لحظه گوشه اي از اين مديريت از كار بيفتد، مرگ به سراغ انسان مي آيد و يا لااقل بيمار مي شود. به همين دليل براي پي بردن به اصول صحيح تشكيلات و ضوابط مسأله مديريت و فرماندهي، راهي بهتر از اين نيست كه از اين دو جهان «بزرگ» و «كوچك» الهام و الگو بگيريم و به دستورات پرمعني قرآن تحقق بخشيم.

انسان نمي تواند به گونه اي ناموزون و به صورت وصله اي ناهمرنگ در اين جهان هستي زندگي كند و به همان اندازه كه از نظام و تشكيلات و «مديريت صحيح» فاصله مي گيرد، با شكست و ناكامي روبرو خواهد شد و محكوم به فناست. از همه اينها كه بگذريم، از ويژگيهاي زندگي انسان، اين است كه تمام كارهاي اصلي و مهم او به صورت جمعي انجام مي شود و كار جمعي، بدون تشكيلات و سازماندهي و مديريت، مفهومي جز هرج و مرج و به هدر دادن نيروها و از بين بردن امكانات و استعدادها محصولي نخواهد داشت. اگر تمام ابزار و وسايل لازم براي انجام يك كار را به منزله «جسم» فرض كنيم، مديريت صحيح به منزله «روح» آن است و با جدا شدن اين روح، چيزي جز لاشه گنديده اي باقي نخواهد ماند. امير مؤمنان علي عليه السلام نقش فرمانده و مدير كل را در جامعه، به رشته و نخ گردن بند تشبيه نموده است؛ كه دانه ها و مهره ها را به هم ارتباط داده و از مجموع آنها يك واحد به هم پيوسته به وجود آورده است و اگر آن رشته از هم بگسلد، مهره ها پراكنده گرديده و هماهنگي خود را از دست مي دهند. بنابراين نه تنها «مديريت» به نيروها «جهت» مي دهد، بلكه انگيزه، سازمان، كنترل و هماهنگي اصولي كه هر گونه بازدهي در سايه آن صورت مي گيرد، ارائه مي دهد. -   حكومت اسلامي اهرمي براي وصول به چهار هدف بزرگ: بدون ترديد، اسلام به مسأله حكومت به عنوان يك «هدف» نمي نگرد، بلكه آن را يك «وسيله» براي تحقق بخشيدن به اهداف عالي مذهب مي شمرد. كه در يك بررسي كلي، چهار هدف

عمده بيش از همه جلب توجه مي كند، كه نه تنها حكومت اسلامي، بلكه مديريت هايي كه از آن نشأت مي گيرد، نيز بايد در مسير اين چهار هدف گام بردارد: 1- آگاهي بخشيدن به انسانها 2- تربيت معنوي و احياي ارزشهاي اخلاقي 3- اقامه قسط و عدل به صورت خودجوش و برخاسته از متن جامعه 4- آزادي انسانها از زنجيرهاي اسارت. درست است كه هدفهاي جزئي و نزديك در تمام مديريتها و فرماندهي ها و رسيدن به حد اعلاي بازدهي بيشتر و بهتر آن تشكيلات، در زمان كوتاه تر و با ضايعات كمتر است، به عنوان مثال فرماندهي صحيح يك گردان، انجام كامل مأموريت جنگي خاصي است كه به او واگذار شده است، آن هم با كيفيت عالي و تلفات و ضايعات كمتر، وليكن با اين همه، از ديدگاه يك فرد مسلمان، هيچ گاه اين «فرماندهي» و «مديريت» نمي تواند از اهداف كلي الهي و انساني اصل مذهب و سپس تشكيل حكومت جدا باشد. بلكه بايد جهت گيري تمام اهداف جزئي به سوي آن اهداف كلي و والا باشد، نه در جهت مخالف و نه بي تفاوت نسبت به آنها. و همين است كه مسأله مديريت و فرماندهي را در اسلام، از مديريت مادي شرق و غرب جدا مي سازد و پايه ها و بدنه و ابزار آن را به صبغه و شكل ويژه خود در مي آورد. مهم اين است كه در حكومت اسلامي همه معيارها، مخصوصاً «معيار مديريت»، معيار اسلامي باشد و از كتاب و سنت مايه گيرد، تا اين حقيقت آشكار گردد كه كاربرد اين معيارها براي حل مشكلات اجتماعي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي و نظامي به مراتب بر

معيارهاي شناخته شده شرق و غرب برتري دارد. اگر خداي ناكرده بر اثر سهل انگاري ها و عدم رعايت موازين اسلامي، مديريتها به بن بست و ناكامي كشد، بيم اين مي رود كه ناآگاهان، يا دشمنان قسم خورده، آن را به حساب ضعف مباني مديريت در اسلام بگذارند و مكتب از اين رهگذر صدمه ببيند و اين مصيبتي است بزرگ و ضايعه اي جبران ناپذير.! فصل 2 پيامبر اسلامصل الله عليه و آله ، مدير و فرمانده بي نظير! حتي آنان كه اسلام را به عنوان يك آيين الهي و آسماني نپذيرفته اند، در اين امر شك ندارند كه پيامبر اسلامصل الله عليه و آله فرمانده بزرگي بود كه پيروزي سربازانش را در كمترين مدت و با كمترين ضايعات، تأمين مي كرد. و از نظر مديريت نيز آن چنان نيرومند بود كه از يك جامعه نيمه وحشي، تمدني بزرگ به وجود آورد و از قبايل پراكنده عرب توانست تشكيل امتي بدهد. شك نيست كه تأليف امتي واحد از قبايلي كه در طول تاريخ به نزاع و تخاصم و حمله و هجوم بر يكديگر عادت كرده بودند و خون همديگر را مي ريختند، در اندك مدتي كاري بس بزرگ و معجزه اجتماعي بي نظيري است، كه تأثير آن بر كل تاريخ بشر بر كسي پوشيده نيست. به همين دليل زندگي او را روي هر حساب كه باشد، مي توان منبع بزرگ الهام بخشي، براي «مسأله مورد بحث» در تمام ابعادش شمرد. همچنان كه خواهيم ديد پيامبر اسلام صل الله عليه و آله چگونه دقيق ترين ريزه كاريهاي مربوط به مسأله مديريت و تاكتيكهاي فرماندهي را در زندگي خود، بكار مي بست. -   نگاهي گذرا به زندگي پيامبرصل الله عليه

و آله   : يك نگاه گذرا به زندگي پيام اسلامصل الله عليه و آله ، بعد از بعثت، نشان مي دهد كه زندگي پربارش به دو دوران متمايز تقسيم مي شود: 1- دوران مكه (دوران آمادگي و سازندگي) 2- دوران مدينه (دوران عمل و پياده كردن برنامه ها) در دوران مكه (13 سال) تمام همت پيامبر صل الله عليه و آله متوجه آموزشهاي عقيدتي و فكري و فرهنگي بود تا دلهاي تازه ي مسلمانان را از رسوبات شرك كاملاً شستشو دهد و آنها را براي يك حركت بزرگ به سوي آيين الهي، همراه با تشكيل يك «حكومت انساني نيرومند و پرقدرت» به عنوان مقدمه اي براي پيشبرد اهداف بزرگ رسالت آماده سازد. پيامبر صل الله عليه و آله در مكه گامهاي بسيار برداشت و از جمله گامهاي مؤثر كه با مديريت بسيار حساب شده، براي گسترش آيين جديد تشكيل حكومت اسلامي به عنوان يك اهرم نيرومند براي رسيدن به اهداف اسلامي و انساني برداشت، اين كه در عصر جاهليت، مراسم حج، توأم با خرافاتي بسيار انجام مي شد. زيرا حج جزء آيين ابراهيم عليه السلام بود و بقاياي اين آيين، آميخته با خرافات زياد در ميان مشركان عرب، وجود داشت. پيامبر صل الله عليه و آله در موسم حج با گروههايي از مردم جزيره العرب كه به مكه مي آمدند، به طور پنهاني ملاقات كرد و هسته بندي بيعت و پيمان مردم مدينه نيز در همين ايام حج صورت گرفت. همچنين هجرت گروهي از مسلمانان نخستين به حبشه كه «هجرت اولي» يا «هجرت صغير» بود، نيز بخشي از اين برنامه محسوب مي شد. چرا كه هم باعث شد صداي آيين نوين و پرخروش اسلام

در فضاي آفريقا بپيچد و مهاجران حبشه نيروي ذخيره اي بودند براي آينده حكومت اسلامي و هم سبب مي شد كه از وضع دولت و حكومت آن جا آگاهي بيشتر و تجارب فزونتري كسب كنند. -   مديريت دقيق در تمام مراحل: بعد از ورود پيامبر صل الله عليه و آله به مدينه، حوادثي رخ داد كه هر يك چهره جديدي از اين مديريت الهي بود. به عنوان نمونه؛ 1- ارايه عدل اسلامي در آغاز ورود: نه تنها در آن روز كه محمد صل الله عليه و آله جوان نوخاسته اي بود، با تدبير فوق العاده خود اختلافي را كه ميان قبايل قريش، بر سر نصب حجرالاسود بعد از ماجراي سيل رخ داده بود و بوي خون مي داد، برطرف ساخت و دستور داد سنگ را در وسط پارچه اي گذارده و هر كدام از قبايل گوشه اي از آن را گرفته و به محل نصب آورند و شخصاً آن را در جاي خود گذارد و غائله را برچيد، بلكه بعد از هجرت به مدينه در مواردي كه ممكن بود از حادثه اي ساده، اختلاف بزرگي به وجود آيد، با استفاده از راه و روش هاي بسيار ظريف و مدبرانه، زمينه هاي اختلاف را به كلي بر مي چيد و با مديريت والاي خود، به غائله پايان مي داد. مثلاً هنگام ورود به مدينه و استقبال پرشكوه مردم شهر و انتظار هر يك از آنها كه پيامبر صل الله عليه و آله به خانه او وارد شود، بيم اين مي رفت كه هر گونه ترجيح در ميان افراد و قبايل وضع شكننده آغاز ورود را به هم ريزد، لذا پيامبر صل الله عليه و آله با يك الهام الهي

فرمود: «ناقتي مأموره» يعني شتر من، خود دستوري دارد، كه اجرا خواهد كرد. و ناقه به راه خود ادامه داد تا در كنار خانه «ابو ايوب انصاري» بر زمين نشست و پيامبرصل الله عليه و آله بر او وارد شد و مسأله بدون كمترين ناراحتي پايان يافت.! 2- عقد مواخات بين دو گروه «مهاجران مكه» و «انصار مدينه» كه فقط اسلام، حلقه اتصال آنان بود. 3- جامعه نوپاي اسلامي مركز اجتماعي لازم داشت، آن هم با جاذبه اي بسيار نيرومند و معنوي. لذا پيامبرصل الله عليه و آله به فرمان خداوند، دست به ساختن مسجد زد و اين محل نه تنها مركز عبادت بود، بلكه مركز تمام فعاليتهاي فكري، فرهنگي، سياسي و اجتماعي مسلمانان و پايگاه اصلي حكومت بود و جالب اين كه برخلاف تمام دارالحكومه ها و كاخهاي زمامداران آن زمان، اين پايگاه حكومتي، بي اندازه ساده بود و فقط يك چهار ديواري با ديوارهايي به طول قامت يك انسان بود، با فرشي از شن هاي نرم، بدون سقف و بعداً كه سقف و شبستان براي آنها ساختند، ستونهايش از تنه درخت نخل و پوشش آن فقط برگهاي همان درخت بود و اين وضع تا آخر عمر پيامبر صل الله عليه و آله ادامه داشت.! اين موضوع، خود يكي ديگر از طرحهاي عجيب مديريت پيامبر اسلام صل الله عليه و آله بود كه به امر الهي اجرا شد و در تمام جزيره العرب صدا كرد و قلوب مردم را متوجه اسلام ساخت. 4- پيمان عدم تعرض كه پيامبر صل الله عليه و آله براي تحكيم آيين نوپاي اسلام در مدينه، ميان مسلمانان و قبايل موجود در داخل

مدينه منعقد نمود. 5- پرهيز از جنگ در جبهه هاي مختلف؛ به نحوي كه او سعي داشت در آن واحد خود را در دو يا چند جبهه درگير نكند. 6- ارسال نامه براي سران كشورهاي بزرگ جهان پس از آن كه حكومت اسلامي در مدينه و اطراف آن استقرار يافت و تقريباً فكر پيامبر صل الله عليه و آله از جزيره عربستان آسوده شد. (هر چند هنوز مكه فتح نشده بود، ولي فتح آن قطعي به نظر مي رسيد). لذا پيامبر صل الله عليه و آله رسالت جهاني خود را در خارج از مرزهاي عربستان نشان داد و اسلام را به همه مردم جهان عرضه كرد و اين توهم را كه اسلام رنگ قومي و نژادي دارد و يا به منطقه جغرافيايي خاصي تعلق دارد، از ميان برد. 7- بيعت گرفتن اوليه و يا تجديد بيعت با مسلمانان و قبايل مختلف و ايجاد روحيه تازه در لحظات بحراني از ديگر اقدامات مدبرانه و مؤثر پيامبر صل الله عليه و آله بود. 8- بينش دقيق پيامبرصل الله عليه و آله در آيين نبرد كه براي اولين بار در تاريخ ملت عرب، ملل ديگر را در تحت لواي اسلام به عنوان امت واحد گرد آورد و اين پيروزي سبب شد كه در مدت 23 سال تمام جزيره العرب را آزاد كند و عناصر مخالف و بيگانه را در آن سرزمين از ميان بردارد و تأمين عدالت اجتماعي را در تمام جزيره محقق سازد. متأسفانه هيچ يك از مورخان نتوانسته اند افق استراتژي غزوات پيامبر صل الله عليه و آله و كارهاي نظامي او را كاملاً روشن كنند. ولي به هر

تدبير اعمال نظامي او از نظر فني به خوبي تبيين است و اين كه او بهترين سپاه ايدئولوژيكي را در تاريخ به وجود آورد، هر چند حكومت اسلامي نهاد تازه اي بود و از يافته هاي دانش نظامي به تازگي بهره مي جست. خلاصه از اين ريزه كاريها و روشهاي دقيق و حساب شده اي كه از ظرافت خاصي برخوردار و با شهامت و شجاعت و قاطعيت فوق العاده اي آميخته بود، در برنامه زندگي پيامبر صل الله عليه و آله فراوان است كه از «مديريت بي نظير و فرماندهي عظيم» او حكايت مي كند. فصل 3 مسؤوليتها و وظايف ده گانه يك مدير و فرمانده پيش از آن كه شرايط علمي و اخلاقي يك مدير لايق روشن شود، بايد ابعاد وظايف او را در نظر بگيريم. چرا كه هميشه شرايط بر محور وظايف دور مي زند و بدون شناخت ابعاد وظيفه يك مدير و فرمانده هرگز نمي توان شرايط لازم براي احراز پستي را براي او تعيين كرد. به طور كلي مي توان گفت كه يك مدير، ده وظيفه عمده و اصلي دارد: 1- تصميم گيري 2- برنامه ريزي 3- سازماندهي 4- هماهنگي و كنترل 5- ايجاد انگيزه و كنترل 6- چاره چويي و پيشگيري 7- بررسي و ارزيابي عوامل پيروزي و ناكامي 8- جمع آوري اطلاعات و آمار لازم 9- جذب نيروهاي صالح 10- تشويق و توبيخ 1-  تصميم گيري: مدير بايد قبل از هر چيز براي انجام وظايفي كه به عهده او محول شده است، تصميم گيري لازم را بعمل آورد و براي انجام اين مقصد بايد موارد زير را مد نظر بگيرد: الف) آگاهيها و تجربه هاي گذشته: در اين قسمت بايد آنچه را از نظر

علمي خوانده، يا در پستهاي ديگري به عنوان تجربه اندوخته است، همه را به دقت مورد بررسي مجدد قرار دهد و هرگز مواردي را كه به ناكامي منجر شده، فراموش نكند. هيچ گاه اصرار به آزمودن آزموده ها و پيمودن راهي را كه نتيجه آن قبلاً منفي بوده، نداشته باشد و اين نكته را در نظر بگيرد كه آموزشهاي كلاسيك در زمينه مديريت، هر قدر عميق و گسترده باشد، هرگز جاي مسائل تجربي را نمي گيرد، بلكه ارزش آن آموزه ها نيز با محك تجربه تعيين مي شود. ب) بهره گيري هر چه بيشتر از مشاوره: جالبترين تعبير در اين زمينه در كلام امير مؤمنان عليه السلام وارد شده است، آن جا كه مي فرمايد: «لاظهير كالمشاوره» يعني هيچ پشتيباني هم چون مشورت نيست. به اين ترتيب، انسان از طريق مشورت مي تواند تمام ارزشهاي فكري ديگران و تجربيات آنان را در اختيار خود قرار دهد. از سوي ديگر، خطرناكترين پرتگاهي كه بر سر راه «مديران» و «فرماندهان» نيز قرار دارد، «استبداد به رأي» و احساس بي نيازي از مشورت و نظرات ديگران است. مواردي نيز پيش مي آيد كه شخص مدير يا فرمانده، در آن موضوع تخصصي ندارد و در اين جا هيچ راهي جز استفاده از نظر آگاهان در آن موضوع نيست و طبعاً بايد با استفاده از نظرات خبرگان متعهد و آگاه اقدام كند و غير آن نيز حرام و خيانت به مسلمين است. لذا گاه يك مدير بايد چند گروه مشورتي براي امور مختلف داشته باشد تا بتواند صحيح عمل كند و عدم تشكيل اين شوراها يا عدم توجه به نتايج آنها گاه خيانت محسوب مي شود. گويند هنگامي كه مسلمانان شهر طائف

را محاصره كرده بودند، حدود بيست روز پشت ديوار محكم شهر ماندند و قادر به فتح آن نشدند. پيامبر صل الله عليه و آله با اصحاب خود به مشاوره پرداخت. سلمان فارسي طرح استفاده از منجنيق (به منزله تانك هاي كوچه قلعه خراب كن) ارائه داد كه مورد پسند پيامبر صل الله عليه و آله واقع شده و به آساني قلعه را گشودند. ج) آفات تصميم گيري: مدير بايد از اموري كه تصميم گيري را به مخاطره مي اندازد، به شدت اجتناب كند. مانند: 1- ترديد و دو دلي 2- احتياط بيش از حد 3- وسواس در برخورد با مسائل مختلف 4- تسويف يا امروز و فردا كردن 5- ترس و وحشت از مسائل و حوادث بزرگ و احساس حقارت در مقابل آنها 6- دستپاچگي در برابر حوادث پيش بيني نشده. و خلاصه آنچه نشانه عدم اعتماد به نفس است. مهمترين آفت و مانع اتخاذ تصميم مؤثر براي كارها، گاه وحشت از عدم پيروزي و روشن نبودن عاقبت كار است، كه مدير يا فرمانده را از اتخاذ تصميم قاطع باز مي دارد. در حالي كه يكي از اصولي كه مديران بايد بدان توجه داشته باشند، اين است كه با توجه به عدم اطلاع از آينده و حوادث احتمالي، هيچ كاري را با يقين صددرصد به موفقيت نمي توان شروع كرد. لذا اين انتظار بيهوده اي است كه گاه مانع تلاشهاي مؤثر و مفيد خواهد بود. 2-  برنامه ريزي: بعد از آن كه كليات مسائل در شورا براي مدير روشن شد و به مرحله تصميم گيري درآمد، براي تحقق بخشيدن و اجراي آن، نياز به برنامه ريزي است. يك مدير خوب كسي است كه از

قدرت برنامه ريزي بهره ي كافي داشته باشد، كه آن نيز با استفاده از تجربيات شخصي و استفاده از تجارب ديگر صاحب نظران انجام مي گيرد. به هر حال، بدون برنامه ريزي هرگز نبايد و نمي توان وارد مرحله عمل شد. منتها گاه نياز به برنامه ريزي «كوتاه مدت» است و گاه «دراز مدت» و گاه هر دو مورد. برنامه ريزي نيز بايد واجد شرايط زير باشد: الف)برنامه بايد دقيق و از نظر كيفي و كمي كاملاً روشن باشد. ب)  برنامه بايد از هر گونه ابهام و كلي گويي خالي و تماماً جنبه عملي و عيني داشته باشد. ج) در برنامه ريزي بايد نيروهاي انساني لازم براي انجام هر كار، هزينه ها، ابزار و وسايل مورد نياز دقيقاً محاسبه و براي هر مرحله و مقطع آنچه لازم است، پيش بيني گردد. د)  در برنامه ريزي بايد زمان بندي مورد توجه قرار گيرد. به طوري كه نه وقت بيهوده تلف شود و نه حجم برنامه بيش از مقدار وقت باشد. ه_) مديران و فرماندهان بايستي در برنامه ريزيهاي خود هميشه محلي براي حوادث پيش بيني نشده و خطرات احتمالي در نظر بگيرند. هم چنان كه امام صادقعليه السلام براي نشر علوم اسلامي در زمانهايي كه شيعيان و شاگردان مكتب اهل بيت عليهم السلام سخت در فشار قرار خواهند گرفت، برنامه ريزي فرمود و به يكي از دوستانش تأكيد كرد: امروز كه توانايي داري، اين احاديث را بنويس و در ميان ياران خود پخش كن. چرا كه زماني فرا مي رسد مردم دسترسي جز به كتابهايشان ندارند و جباران زمان رابطه ميان امام و پيروان مكتب را قطع مي كنند. از اين ريزه كاريهاي مديريتي در زندگي پيشوايان بزرگ اسلام فراوان است و پيامبر صل الله عليه و آله

نيز شخصاً براي تمام حركتهاي نظامي و غزوات اسلامي، تمام مسائل را دقيقاً زير نظر مي گرفت و برنامه را تنظيم مي نمود. 3-  سازماندهي: هدف سازماندهي تقسيم كار در يك مجموعه است، به گونه اي كه مسائل زير در آن تأمين گردد: الف) هيچ كاري بدون مسؤول نماند و در عين حال از تداخل و تضاد مسؤوليتها جلوگيري شود. ب) هر كاري به افرادي كه دقيقاً از عهده آن بر مي آيند، سپرده شود. ج) كل افراد به صورت يك مجموعه كاملاً منسجم عمل كنند. به طوري كه كار هر يك مكمل عمل ديگري باشد. د) سلسله مراتب در تقسيم پستها در نظر گرفته شود. ه_) تمام افراد از طريق سلسله مراتب با مديريت يا فرماندهي در ارتباط باشند. هم چنين براي سازماندهي بايد به لياقتها، استعدادها، تخصصها و تقوا فوق العاده اهميت داد و از تمام عناصر شايسته، استفاده نمود. به عنوان مثال؛ مي بينيم كه پيامبر صل الله عليه و آله براي قرائت آيات سوره برائت براي مشركان مكه در موسم حج، كه در حقيقت اعلام پايان عمر شرك و بت پرستي و از مهمترين فصول تاريخ اسلام بود، طبق فرمان الهي، عليعليه السلام را برگزيد. چرا كه از همه براي اين كار شايسته تر بود. 4-  ايجاد هماهنگي: از وظايف مهم ديگر مدير، نقش هماهنگ كننده اوست. او در عين اين كه رابطه خود را با نفرات خويش، چه مستقيم و چه غير مستقيم، بايد حفظ كند، نقش هماهنگ كننده را نيز هرگز نبايد فراموش كند. چرا كه مفردات خوب هرگز ضامن پيروزي نيست، بلكه يك تركيب صحيح و هماهنگ هميشه پيروز است. به تاريخ اسلام كه برگرديم، يك ناهماهنگي

در لشكر اسلام در جنگ احد (ناهماهنگي مردان تيراندازي كه تحت فرماندهي عبدالله بن جبير بودند با بقيه سپاه اسلام) سبب شد كه شكست سختي بر ارتش اسلام وارد گردد و ضايعاتي در حدود 70 شهيد، آن هم شهيداني مانند حمزه سيدالشهدا به بار آورد. 5-  ايجاد انگيزه: مسأله ايجاد انگيزه از ديگر وظايف سنگين هر مدير در هر سازمان و از جمله فرماندهان در پست فرماندهي، كه شعبه اي از مديريت است، مي باشد. ايجاد انگيزه، ايجاد يك حركت نيرومند دروني است بر اساس بسيج تمام نيروهاي نهفته در روح و جان انسانها و خوشبختانه در يك تشكيلات اسلامي كه فرهنگ ايمان به الله بر آن حاكميت دارد و افراد مؤمن و ايثارگر و فداكار تار و پود آن را تشكيل مي دهند، ايجاد انگيزه نه تنها كار مشكلي نيست، بلكه منابع عظيمي براي بهره گيري در اين زمينه در دست است. در اين ميان انگيزه را مي توان به سه نوع تقسيم كرد: الف) انگيزه هاي پنداري ب) انگيزه هاي مادي ج) انگيزه هاي معنوي لذا براي ايجاد انگيزه در مديريت و فرماندهي در جامعه اسلامي بايد از فرهنگ غني و پر مايه اسلام كمك گرفت و از طرق مختلف آن را بارور و پرثمر نمود. به عنوان نمونه طرق زير پيشنهاد مي شود: 1- بهره گيري از منابع قرآن 2- بهره گيري از متون اصلي سخنان پيشوايان بزرگ اسلام 3- تجزيه و تحليل حكومت پيامبر صل الله عليه و آله و ساير پيشوايان دين 4- استفاده از دعاها و مناجات پرمحتواي ائمه هديعليهم السلام 5- آموزشهاي مكتبي و اسلامي در مقاطع مختلف براي تحكيم پايه هاي ايمان و اعتقاد به اسلام. 6- نشر مطالب جالب

و پرمايه و غير تكراري براي تداوم بخشيدن به جوشش انگيزه ها 7- تجليل و بزرگداشت خدمتگزاران گذشته و حال و تجليل از شهدا و خانواده هاي آنان و سايرين. 6-  چاره جويي در برابر حوادث پيش بيني نشده: يك سازمان همانند بدن انسان است، كه در جريان كار، گاهي با موانع و عوارضي برخورد مي كند و بيمار مي شود. يا ناگهان با حالات شوك روبرو مي گردد. مدير و فرمانده در اين حالات فوق العاده بايد همچون يك طبيب ماهر و قاطع با كمك مشاورانش فوراً دست به كار شود. مدير نبايد فكر كند كه سازمان زير نظرش هميشه سالم است و هيچ گونه كمبود و نارسائي و بيماري ندارد و همه چيز هميشه در جاي خود كار مي كند. كه اگر چنين تصوري داشته باشد، به هنگام بروز حوادث ناگهاني و پيش بيني نشده، اعم از حوادث عمومي و همگاني و يا فردي و شخصي، به سردرگمي خطرناكي گرفتار مي شود. با اين حال يك سلسله اصول كلي وجود دارد كه به كار بستن آنها، در صورت بروز حوادث و موارد پيش بيني نشده، ضرورت دارد و مي تواند به حل مشكلات كمك كند، يا لااقل راه را هموار سازد، يا از تشديد مسائل بكاهد. از جمله: 1- قبل از هر چيز مدير در اين شرايط بايد خونسردي و تسلط بر نفس را از دست ندهد و گرفتار وحشت و دستپاچگي نشود. 2- اگر احساس مي كند اشتباهي از ناحيه او رخ داده، هرگز نبايد گرفتار تعصب و خودخواهي و لجاجت شود و بر اشتباه خود اصرار ورزد. 3- مدير و فرمانده بايد قاطعيت و شجاعت را در تصميم گيري از دست ندهد و گرفتار ترديد نشود.

4- مدير و فرمانده بايد قبل از هر اقدام ديگر به اين فكر باشد كه حادثه را مهار كند و از گسترش آن مانع گردد. 5- ايستادن در مقابل موجِ حادثه، انسان را در هم مي شكند، پس كمي بايد همراه موج حركت كرد و سپس بر موج سوار و آن را مهار نمود و اين كاري است بسيار ظريف و دقيق كه مدير بايد با هوشياري كامل بدان عمل نمايد. 6- در اين موارد گاهي دقيقه ها و لحظه ها سرنوشت ساز است و در يك لحظه ممكن است همه چيز دگرگون گردد. مدير و فرمانده بايد بدون فوت وقت و با نهايت چابكي و در عين خونسردي دست به كار علاج واقعه گردد. 7- يك مدير و فرمانده مسلمان و با ايمان بايد در اين گونه مواقع به درون جان خود بازگردد و با خداي خود راز و نياز كند. از لطف و رحمت او كمك گيرد. خود را به او بسپارد و از ساحت مقدسش بخواهد كه او را از لغزشها باز دارد و لحظه اي او را به خودش وانگذارد. 7-  بررسي عوامل پيروزي و ناكامي و بهره گيري از آنها: ممكن نيست انسان در زندگي هرگز با ناكامي و شكست روبرو نشود. چرا كه در طبيعت اين زندگي خواه ناخواه ناكامي وجود دارد. مهم اين است كه انسان چگونه مي تواند از ناكاميها عاملي براي پيروزيهاي آينده بسازد. ضعفها را بشناسد. كمبودها را حس كند. موضع گيريهاي نادرست را اصلاح نمايد و خلاصه وضع تمام نيروهاي خود را مجدداً ارزيابي كند و در كوره داغ ناكامي به محك تجربه بگذارد. همچنان كه در اسناد تاريخ اسلام ديده ايم؛ شكست

سپاه اسلام در جنگ احد آن چنان درس بزرگي به مسلمانان داد كه ضامن پيروزي آنها در ميدانهاي آينده شد و نتيجه بسيار مثبتي به بار آورد كه در نوع خود بي نظير بود. 8-  جمع آوري اطلاعات و آمار: هر مدير يا فرمانده به طور كلي بايد اطلاعات دقيق، صحيح و صريحي از سازماني كه زير نظر اوست و كساني كه با او همكاري دارند و تمام رويدادها كه در داخل و خارج آن تشكيلات واقع مي شود و به نحوي با آن ارتباط دارد، آگاه باشد. آن هم با اعداد و ارقام دقيق و صحيح. در تاريخ پيامبر صل الله عليه و آله مي خوانيم كه از مأموران امين اطلاعات خويش براي كشف حوادث و گاه براي اقدامات آينده و حتي احياناً براي ايجاد اختلاف در صفوف دشمن استفاده مي كرد، كه نمونه هايي از آن را براي الهام گرفتن از طرز كار آنها در اينجا يادآور مي شويم: 1- پيامبر صل الله عليه و آله به هنگام فتح مكه تمام جاده هايي را كه از سوي مدينه به مكه منتهي مي شد، تحت مراقبت شديد مأموران خود قرار داد. مبادا اخبار آماده شدن مسلمانان براي اين فتح بزرگ به گوش دشمن رسد و خود را آماده كنند. 2- امام رضا عليه السلام مي فرمايد: هنگامي كه رسول خدا صل الله عليه و آله لشكري را مي فرستاد و اميري بر آنها مي گمارد، كسي از افراد مورد اعتماد خود را با آنها اعزام مي داشت، تا مسائل مربوط به او را گزارش دهد. 3- پيامبر صل الله عليه و آله در جنگ احد براي كسب خبر، «انس» و «مونس» فرزندان «فضاله» را بيرون فرستاد تا او

را از اخبار قريش آگاه سازند. كه آن دو نفر نيز اخبار موثقي آوردند. 4- در غزوه «حديبيه» پيامبر گراميصل الله عليه و آله دستگاه اطلاعاتي خود را جلوتر از لشكر فرستاد تا اگر در نيمه راه به دشمن برخورد، فوراً ايشان را مطلع سازند. 5- از آن روز كه پيامبر صل الله عليه و آله پايه هاي حكومت اسلامي را در مدينه گذارد، پيوسته مأموراني را اعزام مي كرد تا او را از اوضاع خارج مدينه و تحولات نظامي و سياسي آگاه سازند. 6- در سفارشي كه امام علي عليه السلام به سپاهي كه براي پيكار با شاميان فرستاد، آمده است: « بر فراز تپه هاي مسطح و در بلندي كوهها، براي خود ديده بان مستقر داريد، تا دشمن شما را غافلگير نسازد و ناگهان از يك نقطه مخفي يا آشكار به شما حمله نكند و بدانيد پيشاپيش لشكر، ديده بانان حركت مي كنند و پاسداران صف مقدم جبهه، مأموران اطلاعاتي شما هستند...» 7- در فرمان معروف امير مؤمنان عليعليه السلام به مالك اشتر نيز آمده است: « مأموراني براي نظارت بر كارمندان خود بگمار، از كساني كه راستگو و باوفا باشند، تا حقايق را دقيقاً به تو اطلاع دهند. زيرا بازرسي مداوم و پنهاني سبب مي شود كه به امانت داري و مدارا كردن ترغيب شوند.» لازم است در اين ميان مهمترين شرايط و امور مد نظر در دستگاههاي اطلاعاتي و آماري مديران اسلامي را به شرح ذيل بر شماريم: 1- از همه لازمتر اين كه؛ بر محور واقعيتها دور زند. چرا كه هيچ چيز خطرناكتر از اطلاعات دروغين، گمراه كننده و مبالغه آميز نيست. هر چند موقتاً مايه دلخوشي باشد. 2- مدير

اسلامي هرگز نبايد در زندگي خصوصي افراد خود تجسس كند، كه هم بر خلاف دستور صريح قرآن است و هم مايه سلب اعتماد افرادي مي شود كه تحت پوشش مديريت او قرار دارند و سوء ظن آنان را برمي انگيزد. 3- اطلاعات مديران بايد همه جا شكل آماري داشته باشد و از اطلاعات كلي و فاقد آمار يا واحد اعداد و ارقام مجهول و نامشخص جداً پرهيز كنند. چرا كه اين امور دام بزرگي بر سر راه مديران است. پيغمبر گرامي اسلام صل الله عليه و آله هميشه سعي داشتند در جنگها از كم و كيف و عده و نفرات و امكانات دشمن دقيقاً آگاهي يابند، تا وضع ارتش خود را براساس آن تنظيم نمايند. 4- اطلاعات بايد مستمر و منظم باشد، چرا كه بسياري از مسائل ماهيت خود را در يك مقطع نشان نمي دهد. يا با گذشت زمان دگرگون مي شود. 5- هرگز نمي توان در گرفتن و دادن اطلاعات تنها بر حافظه تكيه كرد. بلكه هميشه بايد به نوشته هاي صريح و صحيح تكيه نمود. چرا كه حافظه ي بهترين افراد، گاه به آنها خيانت مي كند و مايه شكست و ناكامي مي شود. 6- مدير و فرمانده بايد از حالات مأموران خود باخبر باشد و گروهي از افراد مورد اعتماد را براي رسيدگي به وضع حال كارمندان بگمارد كه تمام اخبار مهم آنها را به وي برسانند. همچنان كه امير مؤمنان عليعليه السلام در دوران حكومتش بوسيله گروهي از افراد مورد اعتماد كه آنها را به عنوان بازرس براي رسيدگي به اوضاع كارمندان و كاركنان در شهرهاي مختلف گماشته بود، باخبر مي شد. 9-  جذب نيروهاي صالح: مدير براي وصول به اهداف

خود در سازمان و تشكيلاتي كه تحت پوشش مديريت او است، بايد همراهان همفكر و هم عقيده، جدي، صالح، امين و درستكار داشته باشد، كه آنها را به تدريج از ميان افراد لايق جذب كند. فرق نمي كند گزينش در حوزه اختيارات او باشد، يا نه. به هر حال، او مي تواند در جذب نيروهاي صالح به طور مستقيم يا غير مستقيم نقش مؤثري داشته باشد. بزرگترين خطري كه بر سر راه مديران در اين قسمت است، اين است كه به سراغ افرادي بروند كه تنها نقطه قوتشان اين است كه چشم و گوشه بسته تسليم فرمانند و دائماً با زبان حال و قال به اين بيت مترنم اند: بندگانيم جان و دل بر كف    چشم بر امر و گوش بر فرمان! درست است كه شرط پيشرفت امر مديريت و فرماندهي، انضباط نفرات و همكاران است، ولي اين بدان معني نيست كه مديران به سراغ «بله قربان گو»ها بروند و نبايد فراموش كرد كه اين نوع گزينش، تنها از روح استبداد سرچشمه مي گيرد و مستبدان هميشه ترجيح مي دهند كه افرادي را در اختيار داشته باشند كه بي چون و چرا تسليم فرمانند. به تعبير ديگر مدير و فرمانده لايق كسي است كه اين قدر سعه صدر داشته باشد كه افراد لايق را كه در مسائل مختلف اظهار نظر مي كنند و چون و چرا و حتي انتقاد دارند تحمل كنند، بلكه از آنها استقبال نمايند (البته مشروط بر اين كه انضباطي را كه براي مديريت لازم است محترم بشمارند) و به خاطر انتقاد و اظهار نظرشان بر متملقان چاپلوس و چشم و گوش بسته و بي اراده و بله

قربان گو مقدم بشمرد. چرا كه اين گونه همكاران نالايق، علاوه بر اين كه آفت خطرناكي براي روند هر اداره و تشكيلاتي هستند و مديران خود را در حالت غفلت و بي خبري محض نگاه مي دارند، رابطه آنها را از واقعيتهاي عيني قطع مي كنند. از اين جاست كه مولاي متقيان عليعليه السلام پيروان خود را شديداً از اين كارها برحذر مي دارد و دستوراتي بسيار پرمحتوا بدين شرح براي رفتار مردم با آن حضرت ارائه مي فرمايند: 1- او را با عناوين و القاب آن چناني كه در مورد جباران به كار مي برند، ياد نكنند. 2- در ملاقات با آن حضرت، خيال نكنند كه او يك پادشاه است و به سبب آن خوف و رعب بر آنها مسلط شود و نتوانند حرفشان را بزنند. 3- با مجامله و ظاهرسازي با او رفتار نكنند. 4- خيال نكنند كه حرف حق بر آن حضرت سنگين است. 5- حرف حق را صريحاً و بدون پرده بگويند. 6- از عرضه عدل و انصاف بر حضرتش خودداري ننمايند. در پايان اين سخن، لازم است بار ديگر بر خطرات افراد بي عرضه، چاپلوس و متملق تأكيد شود كه از نقطه ضعفهاي مديران و از غريزه حب ذات و خودخواهي و خودپسندي آنها سوء استفاده كرده و آنها را با دروغهاي گوناگون به خود مجذوب و از ديگران بيگانه مي كنند و پرده اي بر چشم و گوش مديران مي افكنند و عقل آنها را مي دزدند و حس تشخيص آنها را به غارت مي برند. آنها بلايي هستند همانند صاعقه و زلزله ويرانگر.! 10-  قدرداني، تشويق و توبيخ: مي دانيم سنگينترين وظيفه مديريت، بر دوش انبياء و پيامبران الهي بوده است و

نيز مي دانيم بارزترين صفت آنها «بشارت» و «انذار» است. چنانكه در قرآن متجاوز از 120 مرتبه مشتقات «انذار» و متجاوز از 40 بار مشتقات «بشارت» بكار رفته است. قسمت مهمي از آيات قرآن توصيف نعمتهاي معنوي و مادي بهشت است كه تشويقي براي حركت به سوي نيكيها و پاكيهاست و در بخش عظيمي از مجازاتهاي روحاني و جسماني دوزخيان سخن مي گويد، كه يك عامل بازدارنده است. به هر حال، وظيفه هر مدير و فرمانده اين است كه از افراد زير تشويق به عمل آورد: 1- آنها كه وظايف خود را به خوبي انجام مي دهند و در نظم، انضباط و وظيفه شناسي نمونه اند. 2- آنان كه در مقاطع خاصي كه نيازمند به فداكاري است، ايثار و فداكاري از خود نشان داده اند. 3- آنها كه براي پيشرفت تشكيلات دست به ابتكار خاصي زده اند. 4- آنها كه خطر مهمي را از سازمان و تشكيلات دفع كرده اند. 5- آنها كه در غياب مدير و فرمانده هم چون حضور او برنامه ها را دقيقاً اجرا مي كنند. 6- آنان كه توطئه هايي را كشف و به موقع خنثي مي كنند. از سوي ديگر، تشويقها نبايد به صورتي انجام گيرد كه مفاسد زير را به بار آورد: 1- تشويق نبايد به كيفيتي باشد كه مايه غرور و غفلت تشويق شونده يا خاموش شدن شعله فعاليتها و نظم و انضباط او گردد. 2- احساس تشويقها بايد بر جنبه هاي معنوي باشد تا به افراد شخصيت والا بدهد. 3- تشويق يك فرد نبايد مفهوم مخالفي براي ديگران باشد و مايه تحقير و توهين آنها گردد. 4- تشويق نبايد پرخرج و با هزينه فراوان باشد. بلكه بايد كاملاً گستردگي و شمول

داشته باشد. 5- تشويق بايد براساس ضوابط صورت گيرد. 6- طبيعي است كه ميان تشويق و كار انجام شده بايد تناسبي وجود داشته باشد و سلسله مراتب و كميت و كيفيت در اين زمينه ملحوظ گردد. 7- تشويقها معمولاً در حضور جمع صورت مي گيرد و يا نتيجه آن به اطلاع عموم مي رسد. ولي مواردي وجود دارد كه بايد تشويق شكل خصوصي و محرمانه داشته باشد و مديران بايد با ذكاوت خود اين موارد استثنايي را تشخيص دهند. همچنين براي اين كه مديران بتوانند از توبيخ و تنيبه به هدفهاي تربيتي مورد نظر خود برسند، رعايت اصول زير مناسب به نظر مي رسد: 1- تنبيه هميشه بايد مقطعي باشد. 2- توبيخ و مجازات نبايد حس كينه توزي افراد را برانگيزد. 3- رعايت تناسب ميان جرم و جريمه از مسلم ترين مسائل اسلامي و تشكيلاتي است. 4- اصل در توبيخ اين است كه خصوصي باشد، به عكس تشويق. مگر در موارد استثناء.! 5- دليل توبيخ و مجازات بايد دقيقاً به طرف تفهيم شود. 6- مدير و فرمانده نبايد در توبيخ و ملامت زياده روي كند. زيرا گاه مي شود كه تكرار آن اثر معكوس دارد. متخلفان را در اعمال ناپسند خود جري تر مي كند و آنان را به لجاجت وا مي دارد. چنانكه امير مؤمنان عليعليه السلام مي فرمايد: زياده روي در ملامت و سرزنش، آتش عناد و لجاجت را مشتعل مي كند.! فصل 4 صفات و شرايط ويژه مديران و فرماندهان اسلامي هميشه معيار گزينش افراد و شرايط و صفات لازم در آنها بستگي و تناسب نزديكي با ميزان مسؤوليتهاي آنان دارد. چرا كه هر نوع مسؤوليتي يك نوع شرايط و صفات را ايجاب مي كند. مسلماً هر

قدر مسؤوليتها سنگينتر و گسترده تر باشد، شرايط آن نيز به همان نسبت سنگينتر و گسترده تر خواهد بود. در حقيقت اصل «انتخاب اصلح» يكي از اصولي ترين شرايط براي انتخاب مديران است. منتها كلمه ي «انتخاب اصلح» تعبير سربسته اي است كه از آن سوء استفاده فراوان شده است. لذا به صورت يك «عنوان كلي» قابل پياده كردن نيست، بلكه بايد با يك تحليل دقيق، جزئيات و شكل عملي آن را پيدا نمود. در اين جا به سراغ اصول شرايط و صفات ويژه مشترك «مديران» و «فرماندهان» مي رويم. اصول اين شرايط به شرح ذيل است: 1-  ايمان به هدف: قبل از هر چيز بايد به اين نكته توجه داشت كه ما در چارچوب يك نظام مكتبي بحث مي كنيم و طبعاً «ايمان به هدف» در اين جا مفهوم ايمان به مكتب و مباني مكتبي را دارد. يك مدير و فرمانده مكتبي نه تنها نمي تواند در برابر آن مكتب بي تفاوت باشد، بلكه بايد ايمان عميقش به تعليمات آن مكتب انگيزه اصلي او را در انجام وظايفش تشكيل دهد. در اين جا مسأله از شكل سلسله مراتب و احساس مسؤوليت در برابر مقام فوق، بيرون مي آيد و شكل خودجوشي را به خود مي گيرد. آن جا كه مورخان اعم از تاريخ نويسان مسلمان و غير مسلمان از ايستادگي پيامبر صل الله عليه و آله در برابر حوادث مشكل و انبوه مصائبي كه براي او در مسير دعوتش رخ مي داد، ستايش كرده و اعتراف دارند كه اين ايثار و فداكاري نشانه ايمان عميق او به مكتبش بوده است. ايمان پيامبر صل الله عليه و آله به هدف و رسالتش تا آن پايه بود كه گاه

از عدم پذيرش اسلام توسط برخي مردم آن چنان متأثر مي شد كه مي خواست جان عزيزش را از دست بدهد. قرآن مجيد در مقام دلداري او مي فرمايد: «گويا مي خواهي از فرط غصه و شدت تأثر هلاك شوي، از اين كه آنها به اين قرآن ايمان نمي آورند.!» اينها همه نشان مي دهد كه اين مدير و فرمانده بزرگ عالم بشريت تا چه حد به مكتب و هدفش ايمان داشت. ايماني كه در تمام اعمالش پرتو افكن بود و در عمق جانش نفوذ كرده و به تمام اعمالش جهت مي داد. همين ايمان عميق بود كه به دعوت او جاذبه مخصوصي مي داد. كوتاه سخن اين كه ايمان به هدف براي يك مدير و فرمانده در هر تشكيلات، نخستين و مهمترين شرط موفقيت اوست و اصولاً عشق به كار و تلاش و كوشش توأم با دلسوزي بدون چنين ايماني صورت نخواهد گرفت. 2 و 3-  علم و قدرت: اين دو چنان كه مي دانيم در قرآن مجيد صريحاً آمده است و به عنوان دو ارزش مهم در مسأله گزينش فرمانده روي آن تكيه مي كند. بسيار است تشكيلاتي كه مديران آنها به خاطر حاكميت روابط شخصي و خصوصي، اين دو ضابطه سرنوشت ساز را به دست فراموشي سپرده و از هم متلاشي شده اند. مدير ناآگاه يا ناتوان، تشكيلات خود را به ورشكستگي و سقوط مي كشاند و چنين فرماندهي در ميدان نبرد نيز سرنوشتي جز شكست ندارد. امام صادق عليه السلام در اين زمينه چنين مي فرمايد: «كسي كه بدون بصيرت و آگاهي كاري انجام مي دهد، همانند كسي است كه از بيراهه سير مي كند، كه هر قدر سريعتر مي رود، از مقصد دورتر مي شود.» در همين زمينه پيامبر

اكرم صل الله عليه و آله مي فرمايد: «هر كس از ميان مسلمانان فرمانداري را برگزيند، در حالي كه مي داند ديگري نسبت به او اولويت دارد و به قرآن و سنت آگاهتر است، خيانت به خدا و رسول او و جميع مسلمانان كرده است.» به راستي اين حديث كه هم ناظر به بعد مكتبي و تعهد و هم بعد تخصصي و آگاهي است، پشت را مي لرزاند و به همگان هشدار مي دهد كه در همه جا اصل لياقت و آگاهي و اولويتها را دقيقاً مراعات كنند. اين نيز روشن است كه بخشي از اين دو امتياز (علم و قدرت) ذاتي و بخش مهمي از طريق اكتساب فراهم مي گردد. مخصوصاً از طريق تجربه و سابقه كار و بايد مديران و فرماندهان را در اين دو جنبه پرورش داد. 4-  امانت و درستكاري: در معيارهاي اسلامي اين شرط به ضميمه قدرت براي همه كاركنان و كارمندان قيد شده است و مدير و فرمانده به حكم اين كه از رده هاي بالاي كاركنان و كارمندان هستند، نه تنها نمي توانند از آن فرمان مستثنا باشند، بلكه بايد هر دو را در حد عالي دارا باشند. لذا «امانت» نيز منحصر به امين بودن در حفظ اموال نيست، بلكه هر پست و مقامي نيز مصداقي از مفهوم وسيع امانت است و اسرار هر تشكيلات نيز امانت آن تشكيلات است كه بايد در حفظ آن كوشيد. تعبير به امانت درباره ي پستهاي مهم سياسي و مديريتها در كلام معروف حضرت عليعليه السلام نيز آمده است، كه در نامه اي به فرماندار آذربايجان نوشت: «پست و مقامي كه به دست تو افتاده، شكاري در چنگال تو نيست. بلكه امانتي

است كه بر گردنت سنگيني مي كند.» فرماندهان و مديران نيز بايد از چنان قدرت و امانتي برخوردار باشند، كه از يك سو برنامه هاي كاري خود را با قاطعيت پيش برند و هم از سوي ديگر اسرار و اموال آن تشكيلات را حفظ و پاسداري كنند. مدير خائن از دريچه چشم رسول خدا  صل الله عليه و آله چنان است كه در حديث ذيل منعكس شده است: « اگر فردي را در پستي گمارديم و او يك نخ يا بالاتر از آن را از ما پنهان كند، او خائن است و مالي را كه خيانت كرده است، غلي در گردن او در قيامت خواهد بود.» امانت از نظر اسلام حتي مفهومي از اين گسترده تر دارد و تمام مسؤوليتها و تكاليف را شامل مي شود. به اين ترتيب چگونه ممكن است كسي را كه از امانت او مطمئن نيستيم، به مديريت برگزينيم. خواه در يك امر اقتصادي باشد، يا فرهنگي، يا سياسي.؟ هم چنين در مورد فرماندهي كه عملاً جان گروهي را در اختيار دارد.؟ 5- صداقت و راستي: با توجه به اين كه مهمترين سرمايه يك مدير و فرمانده در برنامه هاي اجرايي همبستگي او با افراد زير نظر او و وجود اعتماد متقابل در ميان آنها است و با عنايت به اين كه ضامن حفظ اين همبستگي و اعتماد متقابل، صداقت در گفتار و عمل است؛ نقش اين موضوع در امر مديريت آشكار مي شود. گاه سخن يا عملي خالي از صداقت، كافي است كه ميان مدير و فرمانده و كساني كه تحت مديريت و فرماندهي قرار دارند، جدايي بيفكند. به همين دليل مدير و فرمانده حتي از كارهايي

كه او را متهم به ترك صداقت مي كند، هر چند واقعيتي نداشته باشد، بايد بپرهيزد، تا بتواند سرمايه عظيم اعتماد عمومي را حفظ كند. در تعليمات اسلام به قدري روي مسأله صداقت و امانت تكيه و تأكيد شده است كه درباره كمتر موضوعي ديده مي شود و اين به خاطر نقش حياتي اين دو در زندگي اجتماعي بشر است. جايي كه رعايت اين دو اصل (صداقت و امانت) براي عموم مردم ضروري است، در مورد مديران و فرماندهان از اهميت و اولويت ويژه اي برخوردار خواهد بود. 6-  حسن سابقه: اين شرط مهم را كه امروز از سوي همه مجامع و محافل جهاني و مؤسسات مختلف به رسميت شناخته شده است، امير مؤمنان عليعليه السلام در چهارده قرن پيش با صراحت تمام در فرمان تاريخي به مالك اشتر بيان فرموده است. آن جا كه مالك را مخاطب ساخته و مي گويد: «بدترين وزراي تو كساني هستند كه براي اشرار قبل از تو وزير بوده اند. كسي كه با آن گنهكاران در كارهايشان شركت داشته است، نبايد صاحب اسرار تو باشد. آنها همكاران گنهكاران و برادران ستمكارانند. در حالي كه تو مي تواني جانشينان خوبي براي آنها بيابي، از كساني كه از نظر فكر و نفوذ، كمتر از آنان نيستند، اما بار گناهان آنها را به دوش نمي كشند. هزينه اين افراد بر تو سبكتر و همكاري شان با تو بهتر است.» براي شناخت سوابق افراد بايد به بازتاب شخصيت آنها در افكار عمومي جامعه مراجعه كرد. البته ممكن است افكار عمومي در قضاوت خود درباره كسي احياناً گرفتار اشتباه شود، ولي غالباً معيار خوبي براي شناخت افراد مي تواند باشد. 7-  وراثت صالحه: بدون

شك يكي از ابعاد شخصيت انسان را مسائل ناشي از وراثت تشكيل مي دهد. تا آن جا كه بعضي شخصيت آدمي را در سه بعد «وراثت» و «محيط» و «تعليم و تربيت» خلاصه كرده و آن را «مثلث شخصيت» نام نهاده اند. البته ما ابعاد و عوامل سازنده شخصيت را اين چنين محدود نمي دانيم و مسائل فراوان ديگري وجود دارد كه در تركيب بندي شخصيت انساني مؤثر است. ولي به هر حال تأثير «وراثت» را در شخصيت به عنوان يك عامل مهم نمي توان انكار كرد. در قرآن مجيد و روايات و زيارات، اشاره هاي زيادي به اين معني ديده مي شود. در سوره نوح مي خوانيم: «اين پيامبر بزرگ هنگامي كه تقاضاي عذاب براي مشركان مي كند، تقاضاي خود را با اين دليل مقرون مي سازد؛ اگر آنها را به حال خود رها سازي بندگانت را گمراه كرده و جز فرزنداني فاجر و فاسد از آنها متولد نمي شود.» اين معني را به وضوح در فرمان مالك اشتر مي خوانيم: آن گاه كه درباره شرايط «فرماندهان» سخن مي گويد؛ مي فرمايد: «سپس به سراغ كساني برو كه از خانواده هاي اصيل، نجيب، باشخصيت، مؤمن، صالح و خوش سابقه اند.» به هر حال تا آن جا كه ممكن است بايد مديران و فرماندهان را از خانواده هايي برگزيد كه از وراثت صالحه اي بهره مندند. 8-  سعه صدر: مديريت مانند فرماندهي كار پيچيده اي است و مي دانيم هر قدر كاري پيچيده تر باشد، مشكلات آن افزونتر و آفاتش بيشتر است. به همين دليل مديران و فرماندهان، بايد داراي اعصابي قوي، حوصله زياد و ظرفيت كافي در رويارويي با مشكلات باشند. حديث معروف «وسيله رياست سعه صدر و گشادگي فكر است» را غالباً شنيده ايم. نكته

قابل توجه اين كه؛ در بسياري از روايات اسلامي «علم» و «حلم» در كنار هم به عنوان دو عامل موفقيت و پيروزي بيان شده و «حلم» چيزي جز «ظرفيت و سعه صدر» نيست. اهميت اين صفت ويژه را مانند هر صفت ديگر از نقطه مقابل آن مي توان شناخت. نقطه مقابل سعه صدر و حلم، همان تنگ نظري، دستپاچگي، سختگيري و كينه توزي است، كه اثرات فوق العاده منفي آنها در امر مديريت و فرماندهي براي احدي پوشيده نيست. 9-  دلسوزي و عشق به كار: هيچ كس نمي تواند مدير و يا فرمانده خوبي باشد، مگر اين كه به كار خود عشق بورزد. آنها كه برنامه هاي خود را به عنوان يك «مسؤوليت اداري» يا «نجات از اعتراض مردم» و «توبيخ مافوق» انجام مي دهند، به دايه اي مي مانند كه در برابر گرفتن مزد، مسؤوليت «تغذيه» يا «تربيت كودكي» را بر عهده گرفته، ولي آنها كه به كار خود عشق مي ورزند، همچون مادرند.! و درست يكي از مهمترين تفاوت مديريت غربي و اسلامي همين است. به تعبيري ديگر؛ بايد پيش از آن كه انگيزه در افراد تحت مديريت ايجاد گردد، در خود مديران و فرماندهان ايجاد انگيزه نمود و مي دانيم قويترين و مؤثرترين انگيزه ها «عشق» است و عشق و شوقي كه از ايمان مكتبي سرچشمه مي گيرد، از همه برتر و عميقتر و سازنده تر است. 10- تجربه و آزمودگي: مسلماً هيچ مدير و فرماندهي در آغاز كارش تجربه خاصي درخصوص آن پست ندارد. ولي كارهاي قبلي او در پستها و مناصب ديگر مي تواند زمينه ساز براي پست و منصب فعلي او باشد و منظور از تجربه و سابقه كار نيز همين است. في المثل ؛

نبايد و نمي توان يك سرباز عادي را بدون طي سلسله مراتب به فرماندهي لشكري منصوب كرد و اگر ضرورتهاي حاصل از انقلاب و كمبودها چنين مطلبي را در بعضي سطوح ايجاب كند، اين يك استثنا است، نه يك ضابطه و قانون. دليل آن هم روشن؛ زيرا مسائل مربوط به «مديريت» و «فرماندهي» بيش از آنچه جنبه علمي و آموزشي دارد، داراي جنبه عملي و تجربي است. يك فرد ممكن است حداكثر استعداد را براي مديريت و فرماندهي داشته باشد و بالاترين دانشكده هاي مديريت و فرماندهي را نيز بگذراند. مسلماً چنين كسي نمي تواند به عنوان يك مدير يا فرمانده قوي و مطمئن عهده دار پستهاي حساس شود. چرا كه قسمتهاي مهم اين برنامه را بايد با آزمايش و تجربه و كار فرا گرفت. 11- شجاعت و قاطعيت: گرچه ويژگيهاي مهم يك مدير و فرمانده و ارزشهاي لازم براي آنها منحصر به آنچه در اين جا آورده ايم نيست، ولي مي توان گفت آنچه تا حال بيان شده است، عمده ترين اوصافي است كه بدون آن لباس مديريت و فرماندهي بر قامت كسي زيبا و رسا نيست و شجاعت؛ آخرين ويژگي در اين سلسله و از يك نظر اولين خصلت لازم براي احراز اين مقام است. زيرا مديران و فرماندهان وظايفي دارند كه انجام صحيح آنها بدون بهره گيري از اين صفت ممكن نيست. مدير و فرمانده در هر گام به اين صفت نياز دارد و افرادي كه آگاه و پرتجربه و باسابقه و امين و درستكارند، اما فاقد شهامت لازم مي باشند، هرگز نمي توانند مدير و فرمانده خوبي باشند. يكي از مهمترين اوصاف انبيا شجاعت آنها بوده است كه نمونه اي از آن

را در داستان ابراهيم خليلعليه السلام، قهرمان بت شكن، در قرآن مجيد مي خوانيم و بيش از آن نيز درباره شخص پيامبر صل الله عليه و آله است كه در سخت ترين حالات خوف انگيز مانند كوهي استوار در برابر همه توطئه ها مي ايستاد. 12- عدالت و دادگري: از مهمترين اوصافي كه در هر فرمانده و مدير نهايت لزوم را دارد، «پيراستگي از هر گونه تبعيض و ظلم» است. مسأله عدالت به قدري مهم است كه امير مؤمنان عليعليه السلام آن را به عنوان هدف اصلي حكومتش معرفي مي كند. آن جا كه مي گويد: «خدايا تو مي داني آنچه از ما در گرفتن زمام حكومت به دست واقع شد، به خاطر رغبت در امر حكومت و سلطنت نبوده و نه براي به دست آوردن متاع دنيا، هدف اين بود كه تعاليم دينت را زنده كنيم و بلاد تو را اصلاح نماييم، تا بندگان مظلوم تو احساس امنيت كنند و حدود و قوانين تو را بر پا سازيم» 13- پايگاه مردمي: مهمترين پشتوانه كار مديران و فرماندهان در پيشبرد اهداف بزرگ خود حمايتهاي مردمي و علاقه قلبي مردم به آنهاست و اين پشتوانه در صورتي محفوظ مي ماند كه رابطه خود را با مردم از طرق مختلف، مخصوصاً از طريق تماس مستقيم حفظ كنند. اصولاً هيچ تكيه گاهي براي زمامداران، مديران و فرماندهان مهمتر از تكيه گاه مردمي نيست. كه اگر باشد، كارها به سهولت و سرعت پيش مي رود. اگر نباشد، تلاشها كم اثر و بيهوده است. طريق بدست آوردن اين پايگاه علاوه بر اين موارد، دلسوزي و صداقت و خيرخواهي براي مردم است. 14- پاي بند بودن به اصول و ضوابط: اين اصل را به عنوان يكي

از مهمترين شرايط و ويژگيهاي مدير و فرمانده مي توان ذكر كرد و در برابر آن مقدم داشتن روابط بر ضوابط را به عنوان يكي از مهمترين آفات مديريت مي توان شمرد. منابع و تواريخ اسلام مملو است از اسناد زنده اي كه نشان مي دهد پيشوايان اسلام براي حفظ ضوابط تا چه اندازه رابطه ها را زير پا مي گذاشتند. اجراي اين اصل از مشكلترين كارهاي مديران و فرماندهان است و با خشونت و سختگيري و خشكي نيز هرگز عملي نيست و گاه عكس العملهاي نامطلوب فراواني دارد. بلكه قبل از هر چيز يك آموزش مستمر فرهنگي براي اين كار لازم است تا همه مردم تدريجاً به آن عادت كنند. هيچ كس اجراي قانون را مخالف مراتب دوستي و رفاقت و روابط خويشاوندي نداند و كسي انتظار نداشته باشد كه به خاطر روابط نزديك با مديران و رهبران بايد ضوابط الهي به خاطر آنها زير پا گذارده شود. = ويژگيهاي ديگر: البته ويژگيهاي مدير و فرمانده منحصر به آنچه در بالا گفته شد، نيست. هر چند آنچه گذشت، جنبه اصولي و اساسي دارد، مسائل زياد ديگري نيز وجود دارد كه هر كدام داراي نقش مؤثري در مسأله مديريت يا فرماندهي است، كه از جمله صفات و ويژگيهاي زير را مي توان برشمرد: 1- خلوص نيت، چرا كه رمز پيروزي، تلاش است و خلوص. 2- توكل، كه تكيه بر خداوند و اعتماد به نفس است. 3- صبر و استقامت و شكيبائي و پايمردي. 4- عفو و گذشت. 5- همت و بلند نظري. 6- ابتكار. 7- نظم و انضباط. 8- پشتكار. 9- آمادگي براي پذيرش انتقاد. 10- محبت و صميميت. 11- آينده نگري. 12-

رازداري. 13- تواضع و فروتني. 14- روح مشاورت و احترام به افكار ديگران. - آفات مديريت: از آن جا كه مسأله مديريت و فرماندهي، مسأله اي مهم، پيچيده و بسيار ظريفي است، طبعاً آفات آن نيز بسيار زياد است كه در ذيل 30 آفت مهم براي مديريت را بر مي شماريم: 1- تبعيض بي دليل در ميان افراد و نفراتي كه تحت مديريت و فرماندهي او قرار دارند. 2- سپردن كارها به دست افراد نامناسب. 3- راه دادن به افراد متملق و چاپلوس به محدوده كار خود. 4- حب ثناء و مدح. 5- جاه طلبي (حب جاه). 6- مال اندوزي و حرص. 7- تنگ نظري و بخل 8- حسادت نسبت به همكاران 9- اعتنا به شايعات و ترتيب اثر دادن به آنها. 10- ريخت و پاش و اسراف و تبذير. 11- از دست دادن فرصتها به خاطر ترديد و عدم شهامت در تصميم گيري يا ترس و بزدلي. 12- هدر دادن نيروهاي لايق به خاطر مسائل كوچك يا لجاجت و كينه توزي. 13- چسبيدن به نقاط ضعف و فراموش كردن نقاط قوت و عدم توجه به معدلها. 14- هواپرستي و هوسبازي. 15- انتقامجويي و كينه توزي. 16- استبداد به رأي. 17- عجله و شتاب و عدم تحقيق در كارها. 18- سوء ظن مفرط. 19- خوش بيني زياد. 20- غرور و غفلت. 21- عصبانيت و خشونت. 22- انعطاف و نرمش بيش از حد و سازشكاري با منحرفان. 23- عدم اعتماد به همكاران. 24- انحصارطلبي و قبضه كردن كارها. 25- ترجيح دادن افراد ضعيف براي همكاري به خاطر تسليم بودن آنها. 26- لجاجت در اشتباه و تمادي در غلفت. 27- عدم

عفت در سخن (بدزباني). 28- عدم رعايت ادب در برخوردها. 29- آلوده ي كارهاي اجرايي شدن. 30- ترك صراحت و به طور كلي دورويي و نفاق با دوستان و همكاران. فصل 5 نمونه هايي از مديريت و فرماندهي اسلامي -  ويژگيهاي ده گانه فرماندهان سپاه و لشكر در فرمان عليعليه السلام  : عليعليه السلام براي فرماندهان سپاه و لشكر شرايطي بيان فرموده است كه در فرمان تاريخي خويش به مالك اشتر مي فرمايد: فرمانده سپاهت را كسي قرار ده كه واجد اين شرايط باشد: 1- از همه آنها نزد تو نسبت به خداوند و پيامبر و امام دلسوزتر و خيرخواه تر است. 2- از همه آنها پاكدامنتر. 3- از همه عاقلتر و هوشيارتر. 4- از كساني باشد كه دير خشم مي گيرند. 5- به موقع عذر مي پذيرند. 6- از آنها كه نسبت به مستضعفان رؤوف و مهربانند. 7- در مقابل زورمندان و مستكبران قوي و انعطاف ناپذير. 8- از كساني كه حوادث سخت آنها را از جا بدرنمي برد. 9- هرگز ضعف و زبوني آنها را به زانو درنمي آورد. 10- به سراغ كساني رو كه از خانواده هاي اصيل، نجيب، باشخصيت، صالح، خوش سابقه، باشهامت، شجاع و سخاوتمند هستند. -  ويژگيهاي پنج گانه فرمانده بزرگ اسلام، پيغمبر اكرمصل الله عليه و آله در قرآن مجيد: قرآن مجيد در مورد شخص پيامبر صل الله عليه و آله پنج صفت را به عنوان دلايل شايستگي او براي پست و مقام مهم فرماندهي بيان فرموده است: 1- او بايد از ميان همان مردم برخيزد كه رهبري آنها را بر عهده دارد، تا دردها و نيازها و مشكلات آنها را به خوبي درك كند. 2- دلسوز بودن، چنانچه

در قرآن از ويژگيهاي پيامبر صل الله عليه و آله اين است كه ناراحتيهاي شما بر او سخت گران است و از رنجهاي شما رنج مي برد. 3- عشق و علاقه به كار خود، كه در آياتي از قرآن از آن تعبير به «حريص عليكم» شده است و اشاره به عشق شديد و علاقه فوق العاده پيامبر صل الله عليه و آله نسبت به هدايت مردم است. 4- و 5- مدير بايد نسبت به نفرات تحت اداره خود هم رؤوف باشد و هم رحيم. -  يك فرمانده نمونه از ديدگاه علي عليه السلام : از ميان سخنان امير مؤمنان عليعليه السلام درباره ي مالك اشتر، سردار رشيد اسلام، صفات زير كه از ويژگيهاي يك فرمانده نمونه است، را مي توان برشمرد: 1- بيداري و هوشياري كامل در بحرانها و به هنگام احساس خطر. 2- عدم ترس و وحشت از قدرت دشمن هر چه باشد و هر قدر باشد. 3- قاطعيتي همچون شعله هاي سوزان آتش در برابر دشمنان. 4- مؤثر بودن و حساب شده بودن ضرباتي كه بر دشمن وارد مي كند. 5- پيروي كامل از فرمان امام و رهبر. 6- دلسوزي و خيرخواهي نسبت به جامعه اسلامي. 7- سختگيري در برابر دشمنان. از مجموعه اين صفات و صفات گذشته، ارزشهاي والايي كه در يك فرمانده نمونه بايد جمع باشد، به دست مي آيد و بايد تصديق كرد جمع ميان اين صفات كاري است مشكل و اگر كساني واجد آن باشند، وجودشان بسيار مغتنم است.! فصل 6 توصيه هاي مهم به فرماندهان و مديران در اين جا، توصيه هاي هفت گانه، كه همه از زبان عليعليه السلام است، به قدري اهميت دارد كه شايسته است فرماندهان اسلامي

همه روز پيش از حضور در مركز كار خود يك بار آنها را بخوانند و به پيامش گوش جان فرا دهند. فرماندهان به خاطر مسؤوليت سنگيني كه بر عهده دارند، بايد به طور مداوم تحت تعليمات مستمر اسلامي باشند و بيانات حياتبخش پيشوايان اسلام، همچون قطرات حياتبخش باران دائماً بر سرزمين فكر و قلب آنها ببارد، تا هميشه درخت وجودشان پربار و شاخه هاي آن پرثمر باشد و اگر مدتي اين نزول رحمت الهي از آن قطع گردد، مسلماً رو به پژمردگي و خشكي خواهد نهاد. البته در اين زمينه دستورات و توصيه هاي فراواني در منابع اسلامي وجود دارد، كه در اين جا فقط فهرست وار بدان اشاره مي نماييم و تأكيد مي كنيم لازم است همه فرماندهان و مديران مكتبي، ارتباط مستقيم خود را با قرآن و سخنان پيامبر صل الله عليه و آله و نهج البلاغه و احاديث پيشوايان حفظ كنند و بدانند بدون مد نظر گرفتن اين سرمايه هاي روحاني انجام رسالتي را كه بر عهده دارند، ممكن نيست. اين توصيه ها به قدري گويا است كه از هر گونه شرح و توضيح بي نياز است؛ - توصيه هاي امام عليعليه السلام به محمد بن ابي بكر (والي و فرمانده لشكر مصر). - توصيه هاي امام عليعليه السلام به عبدالله بن عباس. - توصيه هاي امام عليعليه السلام به قثم بن عباس (فرماندار مكه). - توصيه به هنگام رويارويي با دشمن. - دستورالعملي براي قدرداني از خدمات يك فرمانده. - و توصيه براي بزرگداشت ياد فرماندهان شهيد. گرامي داشت ياد شهيدان نه فقط عبادتي است بزرگ و دليل بر حق شناسي و زنده بودن و عواطف انساني است، بلكه براي تقويت روحيه ديگران اثر فوق العاده مهمي

دارد. از سخنان امام عليعليه السلام مي توان در اين مورد نيز بهترين سرمشق را گرفت: آن جا كه آن حضرت بعد از شهادت محمد بن ابي بكر در نامه اي كه به عبدالله بن عباس نوشت چنين فرمود: «محمد بن ابي بكر كه رحمت خدا بر او باد، شهيد شده است. من اين مصيبت بزرگ را به خاطر خدا تحمل مي كنم و اجر آن را از خدا مي طلبم. او براي من فرزندي خيرخواه، فرمانداري تلاشگر، شمشيري برنده و ستوني محكم و بازدارنده بود...» « پايان »

بهشت جوانان يا آنچه بايد يك زن و مرد بدانند

مولف:اسدا...محمدي نيا

تلخيص: مريم زارع دوست- فاطمه پيشوايي

فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيفا.كتابنامه:ص.531-536رسول گرامي اسلام(ص)فرمود:محبوب ترين مردم نزد خداوند بزرگ نوجوان زيبايي است كه جواني وزيبايي خود را در راه حق تعالي واطاعت او سپري مي كند.و خداوند نزد فرشتگان به چنين جواني هفتخار مي كند و مي فرمايد:بنده واقعي من اين جوان است.                        ميزان الحكمه.ج5.ص9مظلوميت زنان قبل از اسلام:مظلوميت زن در جهان قبل از اسلام را به دودوره مي توان تقسيم كرد:1-دوره وحشيگري كه زن انسان شناخته نمي شد و در نهايت خشونت با وي رفتار مي شد.مشكل ترين كارها بر عهده زنان بود و مرد مي توانست زن خود را بفروشد يا كرايه دهد.2-دوره تمدن هاي يونان ،مصر،روم و ايران كه براي زن شخصيت حقوقي و اجتماعي قائل نبودند واورا از هر لحاظ تابع مرد مي دانستند.زن در اروپا:در يونان زن به عنوان كالاي تجاري  در بازار ها خريد و فروش مي شد و بدون شخصيت حقوقي و اجتماعي بود و بعد از وفات شوهرش حق زندگي نداشت.در روم قبل از ميلاد ،دختران وزنان  از تمام حقوق اجتماعي محروم

بودند،نه ارث مي بردند ونه مي توانستند مالك چيزي بشوند.مرد حق دادرسي و وكيفر زن را داشت و مي توانست به خاطر گناهش او را به مرگ محكوم كند.زن در روسيه:در روسيه قديم هنگامي كه پدري دختش را به خانه شوهر مي فرستاد اورا آهسته با تازيانه مي زد و سپس شلاق را به داماد خود ميداد تا معلوم شود از اين به بعد دختر از كسي كه جوانترو نيرومندتر است كتك خواهد خورد. زن در آسيا:در هندوستان:قبايل وحشي هندوستان دخترن خود را مي كشتند.برخي از آن ها معتقد بودند كه داشتن دختر و شوهر دادن آن ها مهيه ننگ است،پس چه بهتر كه اين ننگ به كلي از ميان برداشته شودو نسل دختر از بين برود تا دچار چنين رسوايي نگردند.وقتي مردي مي مرد ،برا ي رهايي روحش از تنهايي ،زنش را با وي زنده  زنده مي سوزاندند و اين سوختن او را نوعي فداكاري وعشق زن هندي به همسرش قلمدا مي كردند.زن در عربستان:قرآن مي فرمايد:زماني كه به يكي از آن ها فرزند دختر مژده داده مي شد،از شدت غم و ناراحتي رخسارش سياه و سخت دلتنگ مي گشت و از اين خبر بدي كه به او رسيده بود:خود را از اقوام پنهان مي داشت و مي گفت:آيا اين دختر را با ذلت و خواري نگه دارم يا اورا زنده به گور كنم؟آگاه باشيد كه آن بسيار بد داوري مي كنند.اعراب گاهي زن شوهر مرده را جزء اموال ودارايي او به حساب مي آورند و به عنوان سهم الارث او را تصاحب مي كردند.حقوق زن در اروپا:در قرن بيستم براي اولين بار مساله

حقوق زن در برابر حقوق مرد عنوان شد.انگلستان كه قديميترين كشور دموكراسي  به شمار مي رود،در اوايل قرن بيستم براي زن و مرد حقوق مساوي قائل شد.دول متحد آمريكا در يال 19920.م قانون تساوي زن و مرد را درحقوق سياسي تصويب كردند.همچنين فرانسه در قرن بيستم تسليم اين امر شد.مقام زن در اسلام:مقام زن صالح از نظر قرآن كريم:1-سوره احزاب .آيه 35:همانا همه مردان و زنان مسلمان ،مردان و زنان با ايمان ،مردان و زنان اهل اطاعت و عبادت ،مردان و زنان راستگو،مردان و زنلن صابر ،مردان و زنان خدا ترس ،مردان و زنان خير خواه ومسكين نواز،مردان و زنان روزه دار ،مردان و زناني كه پاكدامنندو مردان زناني كه بسيار از خداوند ياد مي كنند،براي همه آن ها خداوند مغفرت وپاداس بزرگ آماده نموده است.در ايه كريمه زنان ومردان هم رديف يكديگرذكر شده اند وخداوند سبحان از نظر پداش فرقي بين آن ها نگذاشته است.2-سوره روم:آيه 21:و از نشانه هاي خداوند اين لست كه همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در كنار آن ها آرامش يابيد و در ميان مودت و رحمت قرار داد.در اين،نشانه هايي است براي گروهي كه تفكر مي كنند.در اين آيه مباركه خداوند خلقت زن را از آيات و و نشانه هاي خود دانسته و ياد آور شده كه زن باعث محبت و رحمت و سكون و آرامش آست. زن و مرد با پيوستن به يكديگركامل مي گردند و هر يك بدون ديگري موجود ناقصي است . خداوند در پايان آيه شريفه مي فرمايد :اين مطلب براي كساني است كه تفكر مي كنند .اگر كسي عاقل و انسن

متعالي باشد متوجه مي شود كه زن و مرد مكمل يكديگرند و اين زن است كه كانون  خانواده را گرم و با نشاط نگه ميدارد و باعث رشد و كمال انسان مي شود.3-سوره كوثر:اي رسول ما به تو عطاي بسيار –مانند مقام نبوت ، شفاعت ،كوثر،حضرت فاطمه(س)-بخشيديم.پس تو هم به شكرانه اين نعمت ها نمازبگزار و قربان كن ،بخ درستي كه دشمنت بي فرزند مي ماند.  زن از ديدگاه ائمه معصومين(ع):رسول اكرم فرمود:بهترين فرزندان شما دختران هستند.ونيز فرموده اند:بهترين شما در درگاه كساني هستند كه با زنان و دخترانشان برخورد نيكو داشته باشند و من در بين شما بهترين برخورد را با خانواده ام دارم.ثواب تربيت دختر:رسول خدا فرمود:هر كس سه دختر پاكدامن،يا سه خواهر را سرپرستي وبزرگ كند:بهشت بر او واجب مي شود.از رسول خدا در باره سرپرستي دو دختر و يك دختر نيز پرسيده شد،و رسول خدا فرمودند همين پاداش را دارد.زنان نمونه:در تاريخ زنان با ايمان وشجاع بسياري بوده اندكه زندگي آن ها سراسر ايثار و شهادت و از خود گذشتگي در راه خداوند متعال بوده است.اينك به نام چند تن ازآن ها اشاره مي شود:1-همسر حزبيل نجار:اين زن در زمان حضرت موسي ايمان آورد و آرايشگر دختر فرعون بوده است.از قضا روزي هنگام آرايش موي دختر فرعون شانه از دستش افتاد.از آن جا كه زبانش همواره به ذكر خدا مشغول بود ناگهان گفت:به نام خدا.دختر فرعون از او پرسيد:منظورت از خدا پدرم فرعون است؟ او گفت:خير بلكه من كسي را ستايش مي كنم كه پدر تو راآفريده است واو را از بين خواهد برد. دختر فرعون موضوع را به پدرش اطلاع

داد.فرعون اورا احضار كرد و گفت:مگر به خدايي من اعتقاد نداري ؟او گفت:هرگز.خداي حقيقي را رهانمي كنمتا تورا به پرستم .فرعون عصباني شد و دستور داد تا تنوري را پر از آتش كردند.به جلادان دستور داد تا همه بچه هاي اين زن را به تنور بيندازند.تمام بچه هايش دردر مقابل چشم هايش سوختند.تنها يك بچه كوچك در آغوش زن مانده بودو اين امري طبيعي است كه مادر به كودك شير خوار خود علاقه بيشتري دارد. بچه را به زور از مادر گرفتند.جلاد گفت:اگر از آيين موسي بيزاري بجويي واز آن دوري كني فرزندت را در آتش نمي افكنم.همسر حزبيل خواست در ظاهر سخن بگويدكه ناگهان به قدرت خود بچه به زبان آمدو به مادرش گفت:صبر كن تو بر حق هستي .مادر صبر كرد و آن بچه را دذآتش افكندند.پس خودش را نيز به آتش افكندند.پيامبر اسلام مي فرمايند:در شب معراج در محلي بوي بسيار خوشي به مشامم رسيد.از جبرئيل پرسيدم اين بوي خوش بي نظير چيست:جبرئيل گفت:اين بوي خوش خاگستر جسد سوخته همسر حزبيل و فرزندان اوست اين بوي خوش تا قيامت از لين زمين استشمام مي شود.2-همسر حضرت ايوب                                         3-حضرت خديجه4-حضرت زهرا(س)                                            5-سميه اولين زن شهيد6-خنسا مادر 4شهيد                                              7-فاطمه بنت اسد8-ام البنين مادر 4شهيد                                         9-حضرت زينب اسوه صبر و شجاعت،نيز از زنان پاكدامن بوده اند.مفاسد و ضررهاي بد حجابي و بي حجابي:بهترين سلاح شيطان:رسول خدا فرمودهاند:مطمئن ترين اسلحه براي شيطان زنان هستند.شيطان براي نابودي بشر سلاح هاي متعددي دارد و آن سلاحي كه از همه بيشر قابل اعتمادبراي شيطان در جنگ با انسان است و اورا كاملا موفق كرده زنان بي تقوا هستند.درروزگار ما

نيز يكي از موثرترين عوامل استعمارگران در ظلم و غارت مردم جهان به ويژه كشور هاي اسلامي زنان فاسدالاخلاق هستند.بحثي مختصر پيرامون شيطان:شيطان در اصطلاح به هر موجود متمرد،اختلاف افكن،موذي،مفسد و منحرف كننده،مضر،زن بي تقوا،منافق، دروغگو،حيله گرو...اعم از انسان ،جن و جنبندگان گفته ميشود.حكمت وجود شيطان:قرار دادن شيطان از جانب حق تعالي براي انسان از كمالات نظام تكوين و تشريع است،زيرا وجود دشمن بد نيست،آن چه بد است دشمني اوست.اما در نظام تكوين وطبيعت:اگر همه چيز براي انسان در طبيعت گوارا و بر طبق ميل او باشدديگر به دنبال مجهولات نمي رود واستعداد او شكوفا نخواهد شدو در علوم مختلف پيشرفتي نخواهد داشت.و امادر نظام تشريع و دين :اگر انسان دشمني به نام شيطان و نفس اماره نداشت در راه تكامل رشد نمي كرد.در مبارزه باشيطان است كه انسان به خدا تقرب مي جويد پس آنچه سبب شده انسان به مقام خليفه اللهي برسد و مثل حيوان نباشد مبارزه او با دشمني به نام شيطان است.راه هاي ورود شيطان:در آيات وروايات آمده كه شيطان از چهار طرف بر انسان مي ايد و اين به اين معنا مي تواند باشد كه شيطان انسان را به طور كامل محاصره كرده است. امام محمد باقر (ع)در اين باره مي فرمايند:منظور از آمدن شيطان به سراغ انسان از پيش رو اين است كه آخرت و جهاني را كه در پيش دارد در نظر او سبك وساده جلوه مي دهدكه همين امر موجب گناه در دنيا مي شود.و منظور از پشت سر اين است كه آن هارا به گردآوري اموال و تجمع ثروت وبخل از پرداخت حقوق ،به خاطر فرزندان

و وارثان دعوت دعوت مي كند و منظور از طرف راست اين است كه امور معنوي را به وسيله شبهات وايجاد شك و ترديد ضايع مي سازد .منظور از طرف چپ نيز اين است كه لذت هاي مادي وشهوات را در نظر آن ها نيك جلوه مي دهد.و در پايان اين مبحث به سخني از حضرت علي (ع) در نهج البلاغه اشاره مي كنيم:ايشان فرمودند:ازآن چه خداوند سبحان با ابليس رفتار كرد درس عبرت بگيريد.با اين كه او اعمال وعبادت طولاني و كوشش هاي فراواني در راه حق تعالي انجام داد،به طوري كه 6هزار سال خداوند بزرگ را عبادت كرد كه شما نمي دانيد اين 6هزار از سال هاي دنيا بوده يا سال هاي آخرت،ولي در اثر يك لحظه تكبر همه اين زحمات را بر باد داد.به راستي شيطاني كه خداوند را مي شنلخت ،اين همه اورا عبادت كرد واز طرفي به بهشت وجهنم معتقد بودوبا اين وضع به خود رحم نكردو زحمات 6هزار ساله خود را بر باد داد ،آيا به ما رحم مي كند؟اولين مهاجم فرهنگي:اين روزها بحث از تهاجم فرهنگي غرب وراه مقابله باآن فراوان است ولي قبل از هر چيز بايد:اولا:ريشه هاي تهاجم فرهنگي را شناخت وبعد درصدد علاج آن برآمد.ثانيا:مساله تهاجم فرهنگي مربوط به اين زمان نيست بلكه حضرت آدم كه خلق شد بعد از مدت كوتاهي اين تهاجم عليه او وفرزندانش شروع شد.برهمين اساس خداوند سبحان مي فرمايد:((اي فرزندان آدم شيطان شمارانفريبد،آن چنان كه پدر ومادر شمارا (فريب داد)واز بهشت مكاني كه درآن بودندبيرون ساخت...))از اينآيه مبارك وآيات ديگر معلوم ميشود كه اولين مهاجم فرهنگي و نخستين موجودي كه

موسيقي وآلات موسيقي وعرياني وساير مفاسد را ترويج كرد شيطان بودوبه دنبال او يارانش حركت كردندوراهش را ادامه دادند.امروزه نيز كساني كه در اين راه قدم برميدارنداعم از استكبار جهاني (شيطان بزرگ)وافرادي كه باپخش نوارهاي مبتذل و فيلم هاي منحرف كننده ويدئويي وسينمايي و... فضاي جامعه را آلوده مي سازند وهمچنين زنان بد حجاب وعروسك هاي متحرك كوچه وبازارو...همه اين ها بر شيطان اقتدا كرده اند.تنها راه مقابله با تهاجم فرهنگي:همان طوري كه قرآن كريم ريشه تهاجم فرهنگي را براي ما روشن و مشخص نموده ،روش مبارزه وراه پيروز شدن راهم به مايادداده است.به شرط اين كه در اين راه صبر واستقامت از خود نشان دهيم وآن روش مبارزه معنويت وارتباط با خداوند سبحان مي باشد.قرآن مجيد ميفرمايد:به راستي كه نماز(واقعي)انسان را از زشتي ها ومنكرات باز مي دارد.حضرت امام علي نيز مي فرمايد:نماز واقعي سد محكم خداوند ،دربرابر شيطان ودور كننده اوست.عواقب اسف بار بدحجابي وبيحجابي از ديدگاه عقل واجتماع:ابتدا به وضع اسف بار جوامع قربي نظري مي افكنيم:-خود كشي:خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران:هر ساله بيش از سي هزار ايتاليايي براثر ابتلا به مشروبات الكلي جان خود رااز دست مي دهند.8هزار كشته و448هزار مجروح نتيجه تصادفات در آلمان بوده وعلل آن سرعت زياد ،مصرف الكل ،عدم رعايت حق تقدم بوده است.ميگويند در آمريكا در هر15دقيقه يك نفر خودكشي مي كنديعني سالانه 31هزار نفر براثر خودكشي مي ميرند به طوري كه اين پديده به هشتمين عامل مرگ ومير در اين كشور تبديل شده است.-افزايش آمار طلاق وفروپاشي كانون خانواده :به گزارش تحقيقاتي  كه از سوي اداره مطالعات آمارجمعيت انگليس كه قبل از ازدواج با هم روابط

نامشروط داشته اند ظرف 15سال اول زندگي خود حداقل 14% بيشتر از سايرين در معرض خطر طلاق قرار دارند.ودر سال هاي پس از آن نيز با احتمال 60% زندگي زناشويي آنان به طلاق وجدايي منجر خواهد شد.براساس همين گزارش آمار مربوط در كشور هاي آمريكا ،كاناداو سوئد به مراتب بدتر از آمار مربوط به طلاق در انگلستان است.به گزارش cnnاز هر 3ازدواج در آمريكا يكي به طلاق كشيده مي شودوهمين امر باعث مي شود كه كودكان مورد آزارو اذيت ناپدري ها ونا مادري ها قرار گيرندوحتي به دست آنان كشته شوند.عاقبت آزادي غرب:در خيابان گاندي تهران جنايتي هولناك اتفاق افتاد كه هر انساتي را متحير وبهت زده نمود .جريان از اين قرار بود كه دو نوجوان 16ساله دختر وپسر به نام هاي  سميه-ش-وشاهرخ-و-كه باهم آزادانه به سبك غرب ارتباط داشتنددست به اين جنايت فجيع زدند.كه درآن خواهر و برادر 14و9ساله سميه به نام هاي سپيده ومحمدرضا با همفكري و نقشه قبلي  در يك اقدام مشترك توسط نامبرده به قتل رسيدندومادرسميه پس از مجروح شدن توانست از دست دختر قاتلش و دوست وي جان سالم به دربرد.واين حادثه شوم در منزل دختر بهوقوع پيوست.طبق اظهارات مسئولين در دادگاه نكات قابل توجهي كه نبايد به سادگي از كنار آن ها گذشت عبارتنداز:1-خانواده دختروپسر هردو ازلحاظ مادي مرفه بودندپس فقر عامل چنين جنايتي نبوده است .2-استفاده از ماهواره در خانواده پسر وامكان استفاده آن براي دختر بوده .همان گونه كه در اظهارات قاتلين در دادگاه آمده آن ها تحت تاثير برنامه هاي ماهواره قرار گرفته اند وبه خاطر تقليد از فيلم هاي غربي به چنين جنايتي دست زده

اند.3-دختر وپسر با اين كه باهم محرم نبودند به منازل هم رفت وآمد داشته و خانواده دو متهم نيز مطلع بودندوبه اعتراف متهمان به طور مرتب در خانواده شاهرخ جشن دوستانه و مختلط برقرار بوده و سميه نيز آزادانه در بسياري از جشن ها شركت مي نموده.همچنين شاهرخ با دو تن از بزرگان گروه هاي رپ در ارتباط بوده و تحت تاثير القائات خشونت بار افكار گروهي موسوم به (هوي متال)اقدام به اين جنايت هولناك كرده است.عبرت از اين حادثه:تنها راه جلوگيري از اين حوادث هولناك روي آوردن و عمل نمودن به دستورات قرآن كريم و روايات ائمه معصومين (ع)است.آثار مخرب در فرزندان نيز يكي از عواقب بد حجابي است،همچنان كه حضرت علي (ع)مي فرمايد:سجاياي اخلاقي دليل وراثت و فضيلت ريشه خانوادگي است.با اين بيان، تقوا و بي تقوايي ونيز عفت و بي عفتي زن در دختر وپسرش تاثير دارد واين موضوع را نه تنها شرع مقدس اسلام و قانون وراثت ،بلكه تجربه و تاريخ ثابت كرده است در نتيجه زن بدحجاب ضمن اينكه منشا انحراف و فساد در جامعه مي باشدآينده فرزند خود مخصوصا دخترش را به خطر مي افكند.از ديگر عواقب اسف بار بد حجابي مي توان به :محروميت از محبت،تباهي شخصيت ،تاخير در ازدواج،از هم پاشندان زندگي ديگران عضعف اعصاب و...اشاره كرد.علل بدحجابي و اقسام آن :1-تقليد كوركورانه :قرآن مجيد در اين باره مي فرمايد :بعد از آن كه فرعون در رود نيل غرق شد وبني اسرائيل از ظلم او نجات يافتندهنگام بازگشت به قومي بت پرست برخوردنددر اين هنگام به حضرت موسي (ع)گفتند:اي موسي،همان طور كه اين ها معبود وبتي دارند

براي ما هم مانند آن ها معبود وبتي قرار بده . 2-كمبود رواني:عده اي به خاطر عقده هاي رواني وكمبود هاي روحي است كه در وجودشان احساس مي كنند.با گمان واهي خود موي سر خود را بيرون مي ريزند وبنادا واطوار وآرايش در خيابان و انظار عمومي ظاهر مي شوند تا اين كمبود هاي رواني را جبران كنند.3-دوستان ناباب و نا منيب:علت بد حجابي بعضي از اشخاص به خاطر داشتن دوستان ناباب مي باشد .از اول دختر خوبي بوده ولي در اثر بي اطلاعي و عدم ايمان قوي تحت تاثير دوست بد حجابش قرار مي گيرد در حالي كه دختران مسلمان بايد بدانند انسان نبايد به هيچ دوست و انساني اطمينان كامل داشته باشد.در صورتي كه دوست انسان گناه كند اگر ميتواند به او تذكر دهدو اصلاحش گرداند واگر نمي تواند به حال خودش رهايش كند .حضرت علي(ع)مي فرمايند:پيش از آزمايش و شناخت به دوستت اعتماد مكن وهمچنين مي فرمايد :دوست تو كسي است كه تو را از گناهان وخطاها باز دارد.4-خود باختگي وتهاجم فرهنگي:تهاجم فرهنگي نيز علت ديگري براي ترويج بد حجابي ئ بي بندو باري در جامعه است كه از سوي جرايد ،راديوها،ماهواره،نوار وفيلم هاي مبتذل از طرف كشور هاي بيگانه و دشمنان اسلام مانند سيل به طرف كشورهاي اسلامي در حركت است وبعضي از جوانان ما تحت تاثير قرار مي گيرند به طوري كه آثار نا به هنجار اين گونه فيلم ها در شكل و قيافه آن ها مشاهده مي شود.5-لقمه حرام:خوردن لقمه حرام يكي از علت هاي مهم بد حجابي است .كسي كه درآمد وكسب زندگيش را با ربا ،رشوه،كم فروشي

،گران فروشي،مصرف بيجا از بيت المال و...مخلوط كند و آن را به خورد زن و فرزندش مي دهد در نتيجه غذاي حرام وگناهان سبب مي شود كه دختر و همسرش همانند يك عروسك متحرك در كوچه وخيابان ظاهر شوند وپسر او نيز خود را به شكل دختران و غربي ها درآورد و خود هم عكس العملي نشان ندهد.در روز عاشورا امام حسين (ع)خطاب به مردم فرمود:شما گوش به سخنان من نمي دهيد و حرف من در دل شما اثر نمي كند ،علتش آن هدايايي استكه از راه حرم به دست شما رسيده وشكم هاي شما از حرام پر شده وبه همين خاطر خداوند بزرگ بر دل هايتان مهر زده و سياه گردانيده است.6-نداشتن ارتباط واقعي با خداوند سبحان :نداشتن ايمان درست ونبودن ارتباط واقعي به وسيله نماز وقرآن ودعا وبا خداوند سبحان :علت تمام گناهان از جمله بد حجابي است.اگر كسي نمازي خواند كه او را به ياد خداوند بزرگ و مرگ وصحنه هاي هولناك عالم قبر و روز قيامت انداخت ديگر گناه نمي كند.ديگر به اعضاي بدنش كه امانت هاي حضرت حق تعالي است خيانت نمي كند.چون خودرا در محضر پروردگار عالم مي بيند نمي آيد براي هوي وهوس اسير دام شيطان در اين چند سال جواني بشود وآخرت خود را كه جاي هميشگي است از دست بدهد.نظر هنرمندان غير مسلمان در مورد حجاب:   آن هايي كه با سينما آشنايي دارند مي دانند كه بيشترين فيلم هاي عربي در مصر ساخته مي شوند و بيشتر اين فيلم ها در ابتذال و وقاحت و فساد ونيز كيفيت پايين هنري شهرت دارند.در سال هاي اخير گروهي

از بازيگران زن مصري اين واقعيت را درك كرده اند كه بازيچه دست توليد كنندگان و ابزار سود جويي هاي يغماگران شده اند واز سويي بر اثر موج اسلام گرايي ،وانوار حيات آفرين  محمد(ص)بر دل هايشان تابيده است وبه هدايت الهي راه يافته انداز اين روبا شهامتي خالصانه به دامن اسلام وارزش هاي گران قدر آن بازگشتند .از گذشته خود توبه كردندواز هنر پيشگي دروغين كناره گرفتند.اينك نظر شما را به مصاحبه با يكي از آن بانوان محترم جلب مي كنم:1-ام كريم: (هاله الصافي)) كه روزگاري از ستاره هاي مشهور رقص شرقي بود هم اكنوندر خانه خود به امور همسر و فرزندان وعبادت مشغول است.در نخستين ملاقاتي كه با وي داشتم گفت:هاله الصافينام حقيقي من نيست .بلكه نام هنري من بوده است كه در طول دوران هنري ام مرا با آن نام مي شناختند .من آن اسم را فراموش كردها م واميدوارم همه آن را به فراموشي بسپارند.چه وقت تصميم گرفتي از رقص كناره گيري كني و با حجاب شوي ؟تقريبا 5 سال پيش اين تصميم را گرفتم.چگونه تصميم گرفتي؟صبح يكي از روز ها در خواب ديديم كه از نزديك يكي از مساجد عبور مي كنم ومن ميترسم وارد آن مسجد شوم،زيرا لباس شرعي در تن نداشتم  .ناگاه مردي مردي عباي خود را كند و مرا باآن پوشاند .آن گاه وارد مسجد شدم ونماز خواندم .از خواب كه بيدار شدم برخواستم ،غسل كردم ،وضو گرفتم و نماز خواندم.مدت يك هفته با كسي صحبت نكردم .از ان پس نماز هاي خود را ادا مي كردم . احساس مي كردم قلبم لبريز از ايمان وهدايت شده است

.لذا رابطه خود را با هنر قطع كرده وبه همراه همسرم فريضه حج را انجام دادم.عكس العمل خانوادت در اين تصميم چه بود ؟تمام افراد خانواده ام ،مادرم،همسرم ودخترم از گرفتن اين تصميم خوشحال شدند ومرا تشويق كردند.گرچه آن ها توبه من را جدي نگرفته بودند وگمان مي كردند كه كار من در اثر خوابي است كه ديده ام وپس از يكي –دو هفته،پايان خواهد يافت ومجددا به كارم بر خواهم گشت ولي وقتي اصرار مرا به توبه وجديت در آن مشاهده كردند نسبت به توبه من باور پيدا كردند.حجاب در تمام اديان الهي و ملل مختلف:در حالي كه در جهان بدحجابي وبي حجابي شيوع پيدا كرده ودر اثر همين كار ،فسادو بي بندوباري ،بسياري از كشور هاي دنيا را فرا گرفته اند،عده اي گمان مي كنند كه حجاب مخصوص دين مقدس اسلام و بعضي از اديان الهي است در حالي كه اين توهم و گمان شايسته نيست.زيرا آن چه به طور خلاصه مي توان گفت آن است كه :تمام ملل ومردم جهان  زنان شان داراي حجاب بوده اند اگر چه در كيفيت پوشش فرق داشته اند.اكنون براي ثابت شدن اين موضوع به شواهد ادله از قرآن كريم ،تورات،انجيل و نقوش به جاماندهاز پيشيان مي پردازيم:1-قرآن كريم وحجاب زنان در اقوام گذشته:از قصه حضرت آدم (ع)وحوا كه در سوره مباركه اعراف ازآيه 11-27ودر سوره مباركه طه116-123آمده استفاده مي شود كه:حوا پوشش وحجابي داشته كه در اثر فريب شيطان برهنه گرديده است.در روايتي از ابن عباس آمده است كه:بعد از آن كه آدم و حوا برهنه شدند خداوند امر كرد قوچي را ذبح كنند،پس حوا پشم

آن را ريشت وبه كمك آدم(ع)از تابيده هاي آن يك جامه بلند براي آدم و يك پيراهن و روسري براي خود بافت .بدين وسيله بدن انسان هاي نخستين پوشيده وباحجاب گرديدو هر دو از برهنگي وشرمندگي آن نجات يافتند.2-حجاب در تورات :تورات و انجيل فعلي كه به دست بعضي از شاگردان موسي و عيسي (ع)نوشته شده بر موضوع پاكدامني و حجاب زن و دوري از هر ناز و عشوه گري در برابر شوهر تاكيد نموده است .تورات در باره ي دختر رفقه(دختر بتوئيل )كه با نامحرم برخورد مي كند چنين مي گويد :رفقه چشمان خود را بلند كرده اسحاق را ديد و از شتر خود فرو آمدواز خادم پزسيد ،اين مرد كيست كه در صحرا به استقبال ما مي آيد؟خادم گفت:آقاي من است .پس نقاب خود را گرفته ،خود را پوشاند.3-سخن ويل دورانت درباره حجاب يهوديان:در قرون وسطي يهوديان همچنان نسوان و زنان ،خود را بالباس هاي فاخر مي آرايتند .كسي به آن ها اجازه نمي داد كه با سر عريان به ميان مردم روند.نپوشاندن سر خلافي بود كه مرتكب را مستوجب طلاق مي ساخت.از جمله تعاليم شرع يكي آن بود كه مرد يهودي نبايددر حضور زني كه موي سرش هويداست دست به درگاه خدا بردارد.4- حجاب در انجيل: به بخش هايي از انجيل درباره لزوم رعايت تقوا و پاكدامني زنان توجه فرماييد:نهي از نگاه به نا محرم:اگر دست و پايت تورت بلغزاند آن راقطع كرده از خود دور انداز زيرا تورا بهتر است كه لنگ يا شل داخل حيات شوي از آن كه با دودست يا پا در نار(آتش)جاودان افكنده شوي.اگر چشمت تو را

لغزش دهد آن را قلع كرده ،از خود دور انداز،زيرا تورا بهتر است با يك چشم وارد حيات شوي از اينكه با دو چشم در آتش افكنده شوي.وظيفه زنان از نظر انجيل:زنان پير در سير متقي باشند ونه غييب گو ونه بنده شراب  زباده بلكه معلمات تعليم نيكو،تا زنان جوان را خرد بياموزند كه شوهر دوست و فرزند دوست باشند وعفيفه و خانه نشين ونيكو ومطيع شوهران خود كه مبادا كلام خدا متهم شود.وهمچنين زنان ،خويشتن را بيارايند به لباس مزين به حيا وپرهيز ،نه(مزين)به زلف ها و طلاو مرواريد و رخت گران بها ،و شما را زينت ظاهر نباشد از بافتن موي و متحلي شدن به طلا و پوشيدن لباس ،بلكه انسانيت باطني قلبي در لباس غير فاسد،روح حليم وآرام كه نزد خدا گران بهاست زيرا بدين گونه ،زنان مقدسه در سابق نيز كه متوكل به خدا بودند خويشتن را زينت مي نمودتد و شوهران خود را اطاعت مي كردند مانند ساره كه مطيع ابراهيم(ع) بود.سوال:اگر تورات وانجيل روي حجاب و پاكدامني زن و ساير احكام و مسائل اخلاقي اين همه تاكيد نموده است.پس چرا در اروپا و بعضي از كشور هاي ديگر كه خود را پيرو حضرت موسي و عيسي (ع)مي دانند اين همه برهنگي و بي بندوباري از جانب بسياري از زنان مشاهده مي شود؟جواب:اولا همان طور كه در بين مسلمانان بعضي از افراد به قرآن كريم واحاديث پيامبر اكرم (ص)وائمه اطهار (ع)عمل نمي كنند ودر ظاهر مسلمان هستند ،در بين يهوديان ومسيحيان نيز افراد بسيار هستند كه ادعاي پيروي از حضرت موسي و عيسي را مي كنند ولي در حقيقت بنده

هوي وهوس خود هستند نه بنده خداوند بزرگ و پيروان اين دو پيامبر بزرگ.ثانيا:از زماني كه اروپا از نظر علم و صنعت رشد چشمگيري داشت به همان نسبت از دين و مسائل معنوي دو رشد كه يكي از آن ها رواج فساد و برهنگي در بين بسياري اززنان آن ها بود واين موضوع اختصاص به اروپا ندارد بلكه كشور هاي اسلامي هم اگر دقت نكنند و همزمان با رشد صنعت به رشد معنويت جامعهئفكر نكنند به دردو بلاي اروپا مبتلا خواهند شد واين موضوعي است كه قرآن كريم در موارد متعددي به آن ها هشدار داده است.5-حجاب در شريعت زرتشت:در كيش آريايي ،زنان محترم محجوب بودند ،زنان محترم ايران براي حفظ حيثيت طبقه ممتاز و ايجاد حدودي كه آن ها را از زنان عادي و طبقه چهارم امتياز دهد صورت خود را مي پوشاندندو گيسوان خود را پنهان نگه مي داشتند.6-نقوش به جا مانده از اقوام گذشته:يكي ديگر از شواهد وجود حجاب حجاب در اقوام گذشته تصاويري است كه مردمان گذشته در سنگ ها و نقوش باقي مانده است و اين ها نشان مي دهد زنان داراي حجاب،مخصوصا با چادر بوده اند.7-چادر ،حجاب زنان ايران باستان:نويسنده كتاب پوشاك باستاني ايرانيان در اين مورد مي نويسد :تاريخ نويسان درباره پوشاك آن زمان اكثرأ به سكوت گذرانده اند. با اين وصف از روي برخي نقوش كه از آن زمان مانده ،به زناني بومي برخورد كرديم كه پوشش جالبي دارند ،پيراهن آنان پوشش ساده،بلند يا داراي راسته چين و راسته چين و آستين كوتاه است. و در پايين دامن و از زانوبه پايين ،شرابه هايي (منگله)تا مچ پا

آويزان است.بعد مي گويد به زناني از اين دوره برمي خوريم كه از پهلو براسب سوار ند.اينان چادري مستطيل برروي همه لباس خود افكنده اند و در زير آن يك پيراهن دامن بلند،و زير اين نيز يك پيراهني ديگر بلند تر تا مچ پا نمايان است.8-حجاب زنان اشكاني:لباس زنان اشكاني پيراهني بلند تا به روي زمين ،گشاد ،پرچين ،آستين دار و يقه راست بوده است.پيراهن ديگري داشته اند كه روي اولي مي پوشيدند.اندازه اين يك نسبت به اولي كوتاه و ضمنأيقه باز است.روي اين دو پيراهن نيز چادري سر مي كردند.9-حجاب زنان ساساني :در مقايسه چندين نقش سنگي آناهيتا  ونقوش ديگر با هم ،به نظر مي رسد كه بانوان ساساني پيراهن بلند ،بسيار پرچين و گشاد مي پوشند و آن را بانواري در زير سينه جمع كرده ،مي بستند ...گاهي چادري گشاد و پرچين سر مي كردند كه تا وسط ساق پا مي رسيده است.نقوشي كه از بانوان ساساني در بشقاب هاي نقره اي مانده حكايت مي كند كه هر يك از بانوان چادري به خود پيچيده دارند.10-حجاب در شاهنامه:در جاهاي مختلف شاهنامه سخن اززن نيكوي ايراني و حجاب او به ميان آمده است كه از اين اشعار استفاده مي شود زنان ايران از دير باز حجاب و اخلاق نيكو و پاكدامنيشان زبانزد همه بوده است ،اكنون به برخي از آن اشعار توجه فرماييدسخن تهمينه همسررستم:به گيتي ز خوبان مرا جفت نيست                چو من زير چرخ كبود اند كيستكس از پرده بيرون نديدي مرا                   نه هرگز كش آواز شنيدي مراسخن منيژه:منيژه منم دخت افراسياب                       برهنه نديده رخم افتابعلامه نقدي در كتابش مي نويسد :مشهورترين گروه

هايي كه قبل از اسلام زندگي مي كردند،زرتشتيان ايران،براهمه،بودائيان،مسيحيان وامت عرب بوده اند كه در همه آن ها حجاب در بين زنانشان رايج بوده است.اما ايرانيان بعضي از ان ها زنانشان داراي حجاب و بعضي ديگر با صورت باز (بدون حجاب بوده و به آن افتخار مي كردند)و سخت گيري بعضي در مورد زن به حدي بود كه زن ناچار بود در تمام طول عمرش در چهار ديوار منزلش به صورت زنداني باشد و جز آن محار مي كه دين معرفي كرده بود حق نداشتنداورا ببينند و بشناسد.استاد شهيد مطهري در مورد حجاب ايرانيان قبل از اسلام مي گويد ((تا آن جا كه من در كتاب هاي مربوطه مطالعه كرده ام در ايران باستان و در ميان قوم يهود و احتمالأدرهند،حجاب وجود داشته و از آن چه در قانون ايلام آمده سخت تر بوده است))11-سخن ويل دورانت درباره حجاب زنان ايراني:زنان طبقات بالاي اجتماع جرأت آن را نداشتند كه جز در تخت روان روپوش دار از خانه بيرون بيايند و هرگز به آنان اجازه داده نمي شد كه آشكار ا با مردان رفت و آمد داشته باشند و سخن گويند. زنان شوهردارحق نداشتندهيچ مردي راولو پدر يا برادرشان را ببينند. در نقش هايي كه از ايران باستان برجاي مانده هيچ صورت زن ديده نمي شود.12-حجاب نزد برهمائيان:اما براهمه،حجاب نزد آن ها روش خاصي داشته و زن حق نداشت .

راز موفقيت دربازار كار

نويسنده : ا- كيهان نيا

خلاصه كتاب راز موفقيت در بازار كار؛ نويسنده : ا- كيهان نيا- خلاصه كننده: فاطمه گنجيان فرد  - شخصيت واقعي شما زير چهره ظاهريتان پنهان است نويسنده : ا- كيهان نياويراستار: ماندانا

حميدپورناشر: نشرمادرناظرفني: افشين كيهان نيا طراح جلد: آيدا ذوقي چاپ اول :76 چاپ بيستم : پائيز 86تيراژ: 3000 جلدچاپ : محررصحافي: علايي شماره شابك : 0- 0- 90869- 964عريف موفقيتبزرگترين آرزوي بشركسب موفقيت است .(( لوسيا))موفقيت امري است نسبي و هرگز تعريفي واحد به خود نمي پذيرد.به نظر آلفرد اوستن :  آرامش و اطمينان بهترين موفقيت است .صاحبنظران برداشتهاي متفاوتي از موفقيت دارند اما درنظراكثريت مردم فرد موفق كسي است كه به آرزوهاي خود برسد و در درون رضايت خاطر احساس كند كه اين خود حاصل تلاش و كوشش مداوم در زندگي مي باشد.و اينكه هيچ كس واقعا" موفق نيست مگر آنكه خوشبخت باشد و نيز خوشبخت كسي است كه كاري مفيد و با ارزش انجام دهد . تعريف فرهنگ وبستراز موفقيت به مفهوم نيل رضايتبخش به هدف تعريفي مناسب است .كسي كه داراي هدفي روشن است پس از رسيدن به كاميابي احساس خوشبختي و آرامش مي كند .به گفته لويي استوني : تنها گنجي كه ارزش جستجو كردن دارد هدف است .براي رسيدن به هدف چه كارهايي بايد انجام داد .كليه اهدافي كه درسرمي پرورانيد يادداشت كنيد و سپس چندين بارآن را بخوانيد تانسبت به هدفهاي قابل امكان شناخت بيشتري پيدا كنيد .سپردن انديشه هاو آمال به مغز و ايجاد فرصت لازم براي بررسي يكايك آنها امروزه بين كساني كه به نيروي شگفت انگيزمغز آگاهند متداول است .مطالعه پل ارتباط دهنده مغزهاست به واسطه اين ارتباط است كه مي توانيم درانتخاب هدف به خود ياري رسانيم . همچون اسفنج كه آب را جذب مي كند شما نيز افكارخوب را جذب كرده و آن را

در خدمت هدف خويش قراردهيد . (( تامس اديسون ))با روش الگو برداري و مدل سازي در وقت و پول خود صرفه جويي كنيد .كاش دانسته بودم چگونه زندگي كنم يا كسي را يافته بودم كه روش زندگي را به من تعليم دهد . (( تئودور پاركر)) ره چنان رو كه رهروان رفتند يا دانا داند و پرسد و يا آنكه بيشترمشورت مي كند كمتردچاراشتباه مي شود . و يا به قول امريكاييها دو فكرازيك فكربهتراست.با كساني مشورت كنيد كه داراي خصوصيات يك مشاور آگاه و خبره باشند . به گفته علي (ع): كسي كه در امورمهم با خردمندان مشورت كند شريك عقل آنها ميشود .ازمشورت با آدمهاي بدبين ، ترسو و بيكاره و لاف زن دوري كنيم . زيرا آدم بدبين همچون مبتلايان به ترياك مرض خود را به هزاران دليل به ديگران منتقل مي كند . (( حجازي ))آينده را از دريچه ترس و وحشت نگاه نكنيد . (( هاريمن ))هركه با دانا مشورت كند ازرسوايي درامان است .         از((تاريخ گزيده)) پس ازشناخت هدف و بررسي همه جانبه آن با رعايت زمان بندي دقيق هدف خود را انتخاب كنيد كساني كه همواره درمورد اهدافشان سخن سرايي ميكنند و هرگزدست به عمل نمي زنند موفقيتي نخواهند داشت .انسان به درستي همان مي شود كه اغلب به آن فكرمي كند . ((ارل نايتين گل ))اهميت تصميم گيريپس ازشناخت يك هدف سالم نوبت به تصميم گيري مي رسد كه بايد به عنوان گامي مهم مورد توجه قرار گيرد . لحظه تصميم گيري از سخت ترين و سرنوشت سازترين لحظات زندگي بشراست . ويليام جيمزدرباره تصميم گيري

مي گويد : لحظاتي هست كه مجبوريم انتخاب كنيم اما لحظاتي هم هست كه انتخاب نكردن خود يك تصميم است . البته نه اينكه تصميم خوبي باشد بلكه از تصميم گيري غلط بهتراست .تصميم گيري براي آينده و نيزانتخاب راه مناسب به يقين نياز به انديشه و تفكر دارد بخصوص اگر سعادت و آينده ما در گرو آن باشد .نيچه مي گويد : هيچ وقت براي تغييرتصميمات ديرنيست .هدفي را انتخاب كنيد كه ضمن فراهم ساختن رفاه و آسايش به شما خوشي و نشاط بخشد و به دور از چشم و همچشمي و رقابت باشد .بزرگترين اشتباه اين است كه ازاشتباه كردن بترسيم . (( آْلبرت هيوبار))اخذ تصميم مناسب مستلزم رعايت شرايط هفتگانه زير است :ترديد به خود راه ندهيد .  5- شما تصميم گيرنده باشيد.2- ازعواقب تصميم گيري نترسيد .   6- عجولانه تصميم نگيريد.تصميم خود را تغييرندهيد .   7- لجوج و يكدنده نباشيد .با افكار نااميد كننده بجنگيد .چشم آخربين تواند ديد راست                    چشم آخر بين غروراست و خطامولاناتوجه به توصيه هاي نابجاي اطرافيان و اهميت دادن به پيشداوريهاي جامعه در مورد ارزش و اعتباريك حرفه خاص مانع ازانتخاب صحيح مي شود .اصول چهار گانه تصميم گيري براي انتخاب شغل:علاقه به كار  -  كاررابايد دوست داشت .   (( باكار خود ازدواج كنيد ))نداشتن تضاد -  ((ترديدهايمان خائنيني هستند كه با نصايح خود ما را ازهدفمان باز ميدارند ، درحاليكه تصميمي راسخ و شروعي بموقع فتح و پيروزي را نصيبمان مي سازد .  ((شكسپير))  يكدله باشيد  ( راز پيروزي شير )انسان مي تواند به آنچه مي خواهد برسد ، به شرطي كه دست از دامن

تصميم استوار رهانكند .  (( تامس )) دنبال كارهاي متعدد نباشيد .رسيدن به صدها آرزو در آن واحد امكان پذير نيست . ؟كسي كه همه راهها را مي جويد ، همه را از دست مي دهد . ؟عواملي كه تصميم را به موفقيت نزديك مي كنند :1) پشتكار      (( تلاش منظم و متوالي ، پاداش چند برابردارد .)) جيم ران 2) اعتماد به نفس  (( تمام وعده و وعيده هاي  دنيا فريبي بيش نيست ،بهترين دستور زندگاني اين است كه اعتماد به نفس داشته باشيد ))  ميكلانژ(( اگر اراده كني و استقامت داشته باشي بي شك موفق مي شوي ))                                                     امرسون راههاي ساده و عملي زيربه شما در تقويت اعتماد به نفس ياري خواهد رساند :افكارتان را پيشاپيش بر موفقيت متمركز سازيد .با تمركز براستعداد ، توانايي و امكانات خود نيروهاي درونيان را تقويت كنيد سعي كنيد باتكرار كلمات اميد بخش و دلگرم كننده روحيه خود را از هر لحاظ قويتر سازيد .در پي هدفتان باشيد و فكر تأئيد ازجانب ديگران را از خود دور كنيد .از شكست هراسي به دل راه ندهيد ، زيراشكست آغاز پيروزي است .اميد و ايمان را باور داشته باشيد و آن را شعار خويش سازيد .دائما" به خود تلقين كنيد كه من مي توانم راه حل هر مشكلي راپيدا كنم .از ميان هدفهايتان آن را برگزيند كه اميد بيشتري به موفقيتش داريد .براي رفع هر مشكل به مغزتان رجوع كنيد و از آن كمك بخواهيد .به اهداف بزرگ بينديشيدبايد به هدفهاي بزرگ بينديشيم و براي رسيدن به آنها سرسختانه تلاش كنيم همه مي توانيم جزء بهترينها باشيم به شرطي

كه با تمام وجود بخواهيم و اين خواست دروني و قلبي را همواره تكرار كنيم .طرح كوچك را كناربگذاريد و طرحهاي بزرگ را در نظر بگيريد و هدف خود را بالا ببريد . (( دانيل بارتهايم ))اگر دركارها جديت به خرج ندهيم بي استعدادترين افراد مصمم و با اراده بر ماپيشي خواهند گرفت .(با استعداد متوسط اما پشتكاري بيش از حد به هر چه بخواهيد مي رسيد پشتكارهميشه جايگزين استعداد شده است .) (( باكستون ))( تنها كسي موفق ميشود كه به انتظارننشيند و همه چيزرا هوش و حواس خود بخواهد ) .  (( شيلر))ازمغز خود بايد حداكثراستفاده را ببريم وبا مقاومت و سختكوشي و نظم و دقت و شكيبايي پيماني ابدي ببنديم .شانس و اقبال به معناي استفاده به جا از فرصتهاي پيش آمده و توانايي درك موقعيتهاي مناسب است .به گفته حافظ:قومي به جد و جهد گرفتند زلف يار                 قوم دگر حواله به تقدير مي كنند( طالع باگنجينه هاي خود به استقبال كساني مي رود كه با اعتماد به نفس و جرآت بسيار در جستجوي حق خويش اند .)    (( هيلر ويلمن ))به نظرفلاسفه با آري گفتن به مشكلات و تلاش و كوشش غيرممكن ها ممكن ميشود و خواستن ها به توانستن ها بدل مي گردد.مثل انگليسي مي گويد : خواستن نه به معناي ميل داشتن . آرزو كردن و اميدوار بودن . بلكه به معناي عمل كردن است . نيچه در كتاب (( چنين گفت زرتشت )) مي گويد : خواستن توانستن است .به نظراوتنها فرماني كه شخص بايد بي چون و چرا به آن پاسخ دهد فرماني است كه درونش صادر

مي كند و اين نداي دروني است كه جهت و هدف تلاشهابه بياني بهتر اراده را شكل مي بخشد .كار بزرگ وجود ندارد به شرطي كه آن را به كارهاي كوچكتر تقسيم كنيم .( كار كوچكي كه انجام يافته بهتر از از كارهاي بزرگي است كه طرح آن ريخته نشده. )  (كارتان را آغاز كنيد  توانايي انجامش به دنبال مي آيد .)    (( امرسون ))( اگر كارها را به بخشهاي كوچك تقسيم كنيد و جزء به جزء انجامش دهيد به نظر بزرگ و دشوار نمي آيد .) (( هنري فورد )) ازانجام كارها هراس به خود راه ندهيد با انتخاب راه و روش درست و مقاومت و شكيبايي هر كاري امكان پذيراست .  همچون ذره بين همه نيروهايتان را در يك نقطه متمركز كنيد .آرزوها و اهداف خود را با ضمير باطن بسپاريد تا با دقت روي آن كار كند . و نتيجه صحيح را در اختيار تان گذارد هرگز ذهن خويش را با اين افكار كه من عوض شدني نيستم (( اين جوري به دنيا آمده ام ))  (( زندگيم با اين حرفها تغيير نمي كند و يا وضع من با ديگران فرق دارد )) آلوده نسازيد انديشه منفي همواره شما را به نتايج منفي خواهد رساند .هيچگاه براي بروز خلاقيتهاي دروني ديرنيست و هميشه ميتوان از صفرآغازكردسقراط(( انسان سعادتمند كسي است كه ازهرخطايي تجربه كسب مي كند))كار امروزرابه فردا ميندازيد بلكه در صورت امكان كار فردا را امروزانجام دهيد. هرگزكاري را كه امروز قادر به انجامش هستيد به فردا موكول نكنيد امروز همان فردايي است كه ديروز منتظرش بوديد با سعي و كوشش

مداوم به همه خواسته ها و آرزوها يتان دست مي يابد افكاري چون ((قسمت نبود)) يا من سرنوشت ديگري داشتم را ازذهن خود خارج سازيد.((اميد در زندگاني همان قدر اهميت دارد كه بال پرندگان )) ويكتور هوگوحقيقتي بالاتر از اين سراغ ندارم كه انسان مي تواند با تلاش زندگي خود را متعالي سازد روش الگو برداري به ما در رسيدن به اهدافمان ياري مي رساند.              ((تورئو))   پس از بررسي و مطالعه هدف مورد نظر بلافاصله دست به اقدام بزنيد،اجازه ندهيد شكست دلسردتان كند با تلاش و سختكوشي بر آن فائق خواهيد شد.اگرباورداشته باشيم كه غير ممكن وجود ندارد ميتوانيم تمام موانع را ازسرراهمان برداريم .در هركاري شرط اساسي داشتن اراده اي قوي است با اراده اي قوي شرايط ديگر چندان اهميت ندارد.((گوته))ازشكست نهراسيدعشق علاقه به هدف و آرزوهاي دورو دراز پاد زهر ترس و اضطراب است با پيگيري كارها مغز فعالتر و اميد به موفقيت در شما بارور ميشود .از شكست نهراسيد و بدانيد كه تواناترين و لايق ترين افراد نيزبا ناملايمات و سختيها مواجه مي شوند كساني كه با اراده اي استوار و اعتماد به نفس بيشتر به دنبال اهداف خويش مي روند همواره پيروزند اما آناني كه در اثر شكست مايوس مي شوند هيچ راهي به سوي موفقيت ندارند.آنقد ر شكست مي خورم تا راه شكست دادن را بياموزم .           (( پطركبير))من از اشتباه بيش از موفقيت درس آموختم .                  (( سرهمفري ديوي ))ازشكست درس عبرت بگيريد آن راپايان كارتلقي نكنيد و درپي علت ناكامي درزندگي باشيد .   مصيبت هميشه پايان كارنيست .  ((  دوروتي كارنگي ))شكست بيش از موفقيت آموزنده است كسي

كه هيچ وقت اشتباه نمي كند هرگز به جايي نمي رسد .(( ساموئل اسمايلز )) سايرعوامل موفقيت با لا را نگاه كنيد اين توصيه ديل كارنگي به كارگران جواني است كه انديشه موفقيت در سردارند . او سپس مي افزايد به نظرمن جواني كه اكنون خود را شريك يا رئيس تجارتخانه معتبري نمي پندارد قابل اعتنا نيست . همواره با خود تكرار كنيد كه جاي من در قله اين كوه است و در عالم خيال خود را بزرگترين انگاريد . يك ضرب المثل است كه مي گويد : با چشم در آسمان و با پا برروي زمين راه رويد .               عاقلانه ريسك كنيد با كار بيشتردر آمد افزايش مي يابد و زندگي مرفه تر مي شود .مارك تواين مي گويد : ازآناني كه سعي دارند جاه طلبيهايشان را تحقيركنند دوري كنيد . انسانهاي ناچيز هميشه چنين عكس العملي نشان مي دهند در حالي كه اشخاص بزرگ سعي دارند با رفتار خويش احساس به عظمت رسيدن را در شما تقويت كنند .   گفته دكترنصر را هميشه به خاطربسپاريد :  آنچه درعالم خيال گذشت ، روزي جنبه تحقق خواهد گرفت ، چه ، عالم خيال غالبا" عا لم جمال است . مال اندوزي در حد متعارف نه تنها كارناشايستي نيست ، بلكه درصورت فراهم بودن سايرشرايط ضامن خوشبختي انسان و نيز عامل مهم موفقيت است .پول خوشبختي نمي آورد ولي نبودنش بد بختي مي آورد .     (( همينگوي ))   سعدي سخنورنامي مي گويد :   مال ازبهر آسايش عمر است                          نه عمر ازبهر گرد آوري مال موفقيت تنها به دست آْوردن و از ديگران گرفتن نيست چه بسا

كه بخشش و سخاوت عين موفقيت و كاميابي باشد .

گرت ز دست برآيد چو نخل باش كريم      ورت زدست نيايد چو سرو باش آزاد(( سعدي ))وقتي با مشكلات ديگران آشنا شديد بايد قدر زندگي و امكانات خود را بدانيد .شمايي كه برغم مشكلات گذشته امروز موفق و سربلنديد ، استعداد ، توانايي و پشتكارتان را به اثبات رسانده ايد .نامه چارلي چاپلين خطاب به دخترش جرالدين را بخوانيم تا از طرز فكر كساني كه بسيار ثروتمند بوده اند آگاه شويم .... نيمه شب ، هنگامي كه ازسالن پرشكوه تئاتر بيرون مي آيي ، آن ستايشگران ثروتمند را فراموش كن ولي حال آن راننده تاكسي را بپرس كه تو را به منزل مي رساند . حال زنش رابپرس و اگر آبستن بود و پولي براي خريد لباس بچه نداشت ، مبلغي پنهاني در جيبش بگذار...دخترم جرالدين ، چكي سفيد امضا براي تو فرستادم كه هر چه دلت خواست در آن بنويسي و آن  را خرج كني ولي هر وقت خواستي دو فرانك خرج كني ، با خود بگو سومين فرانك از آن من نيست بلكه متعلق به مرد فقيرگمنامي است كه امشب به يك فرانك احتياج دارد .جستجو لازم نيست . اين نيازمندان گمنام را ، اگر بخواهي ، همه جا خواهي يافت . به نماينده خود در پاريس دستور داده ام وجه اين نوع مخارج تو را بي چون و چرا بپردازد ، اما براي سايرمخارجت بايد صورتحساب بفرستي ...ازوقت خود چگونه بايد استفاده كرد با نظم و ترتيب بخشيدن به اوقات روزانه، علاوه بر آنكه به تمام كارهايتان رسيدگي مي كنيد ، از زمانهاي

بيكاري خود نيزحداكثراستفاده را مي بريد .انساني كه آفريده بولدوزراست ، بايد از مخلوقش قويترباشد .براي رسيدن به اهداف بزرگ بايد از خوشيهاي كوچك وگذرا صرف نظركرد .زياد كار كردن ، در صورتي كه انسان به كارش علاقمند باشد ، بسيارسودمند است .قبل از آغاز هر كار بايد مراحل اجراي آن را مشخص كنيم .با دوباره سنجي برنامه هايتان دست به ابتكارات و ابداعات جديد بزنيد و راه حلهاي آسانتر و عملي تر را جستجو كنيد .اگر در استفاده از امكاناتي كه زندگي در اختيارمان مي گذارد كوتاهي كنيم، سزاوار سرزنش هستيم .روزگارنسبت به كسي كه بداند وقت خود را چگونه صرف كند ، فوق العاده مهربان است .   (( لرد آويبوري))موفقيت شما بستگي به طرز فكرتان دارد اشتياق وتدريج دو شرط اصلي موفقيت است .افكارتان را بركسب در آمد جديد متمركز سازيد .ما سرچشمه انرژي و قدرتيم اگر از اين نيروي جاوداني استفاده ببريم، درهاي شادي و شادماني يكي پس از ديگري به رويمان گشوده خواهد شد .براي موفقيت بيشتر دوستان خود را از ميان افراد برجسته ، خيرخواه و مثبت انديش برگزينيد .رويايي فكر نكنيد . هر گونه برنامه ريزي بايد هماهنگ با امكانات و واقعيات زندگي شما باشد .ايده ها و آرزوها ي بالقوه خود را هر چه زودتر به فعل در آوريد تا راه خويش را به سوي موفقيت هموار سازيد .انسان به كار كردن نياز دارد يكي ازبهترين راههاي انجام صحيح ودقيق كارها ثبت آنها در دفترچه روزانه است . انجام بموقع كارها به صرفه جويي در وقت وكسب منافع احتمالي مي انجامد .حركت و هيجان به جسم نيرو مي

بخشد و روح راسرزنده و شاداب مي كند .داشتن آرزو بتنهايي ضامن موفقيت نيست .داشتن كار و ميل رسيدن به اهداف و آرزوها نيروي حيات را درشما تقويت و صد چندان مي كند .در پايان هرروز و هر هفته فهرستي از كارها  انجام نشده تنظيم كنيد و از خود بپرسيد كه با انجام آنها به چه نتايجي دست مي يافتيد .سختكوشيبه نقشه هايي كه در سرداري فكر كن و پايبند استعدادهاي فطري و تواناييهاي ذهنيت باش.همه قوا و انرژي خود را ، چه فيزيكي وچه معنوي ، برهدفت متمركزساز و اطمينان داشته باش به مقام و مرتبتي بالاتردست خواهي يافت .اگر مي خواهي موفق شوي و طعم پيروزي رابچشي ، بايد به نيروي خود متكي باشي و اميد به ديگران را از خود دورسازي .تلاش و پشتكار دو عنصراصلي و تعيين كننده زندگي كساني بوده كه به موفقيت وكاميابي دست يافته اند . به تجربه ثابت شده كه بيشتر شكستها ناشي از سهل انگاري در زندگي بوده است .عاقلانه ريسك كنيد و از خطر نهراسيد . پيروزي از آن كساني است كه از شور و شوق زندگي لبريز بوده اند .اين پيام نيچه را به خاطربسپاريد:(( آنچه مرا نكشد ، قويترم خواهد ساخت .))خوشبيني شكل ظاهري ايمان است . با ايمان راسخ قادربه انجام هركاري خواهيد بود .آنچه به فعل مي آيد ، محدود است و آنچه بالقوه است ، وسيع.     ((  لامارتين))مردي كه از مساعدتهاي ديگران چشم بپوشد ، شخصا" وارد ميدان شود وبرنيروي خويش متكي باشد ،همان كسي است كه نيرومندي و موفقيتش راپيش بيني مي كنند .   ((  امرسون))براي شنا كردن در

جهت مخالف رودخانه قدرت ،جرأت و سختكوشي لازم است ، و گر نه هر ماهي مرده اي مي تواند ازسمت موافق آب حركت كند .((  ساموئل اسمايلز))افكار بزرگان زماني ارزش واقعي خودرا آشكار مي سازند و شيوه زندگيمان را تغييرمي دهند كه به كار گرفته شوند . مشكلات ومسائل زندگي بي شباهت به كلاغان بيمناك نيستند ، به شرط آنكه همچون عقاب برآنها حمله ور شويم.با تمركز بريك موضوع وتفكيك آن در ذهن نه تنها به راه حلهاي صحيح دست مي يابيم بلكه قدرت پرداختن بموقع به موضوعات ديگر را در خود تقويت     مي كنيم.به علايق خويش واقف شويد و در يابيد كه اعتقادات شما برچه تمايلاتي استواراست .براي پيشرفت در كارها ناچاريد ازخود شناخت كافي داشته باشيد . آگاهي به مشكلات و لنگي هاي رفتاري پيش شرط هر گونه خود سازي است .نوشتن ، تكرار و تلقين به خود ما را از هر نارسايي رفتاري نجات خواهد داد و آرامش در حضور ديگران را به ما ارزاني خواهد داشت .فرصتها را مي سازيم ، به دست نمي آوريم . آينده را بايد ساخت .((   برنارد شاو))كتاب معلمي است كه بدون عصا و تازيانه ما راتربيت مي كند .                                                   ((دانشمند انگليسي))دربرابر عزم آهنين قوه اي را ياراي مقاومت نمي بينم.           ((  ناپلئون))مرد بزرگ كسي است كه اگراراده كند ، بتواند ميان احساسات و افكارخود حائلي ايجاد نمايد .   (( ناپلئون ))مي خواهم گريبان سرنوشت رابگيرم . او نمي تواند سرم را در برابر زندگي خم كند ، پيروزي از آن من خواهد بود .                                       ((بتهوون ))مركز ثقل خود را به درون خويش منتقل كنيد ،

آن گاه درآرامش مطلق فرو خواهيد رفت .

((كارن هورناي))مراوده با ديگران هيچ كس جزكارفرماي صالح ،رئيس دلسوز و دوست صميمي حق دخالت و قضاوت در مورد كارهاي شمارا ندارد . كساني  كه به شما حسادت مي كنند . امتيازات قابل توجهي درشما ديده اند كه خود فاقد آن هستند .فكردوستي با دشمنان را درخود احيا كنيد . كينه توزي را كناربگذاريد و با ابزار محبت و لطف سعي كنيد دشمنان خويش را برسرمهرآوريد .بيشتركارها آن طور كه به نظرمي آيد ، غامض و پيچيده نيست و با كمي تلاش مي توان از عهده آنها برآمد .((صداقت بهترين سياست است)) را سرلوحه زندگي خود قراردهيد .راستگويي شما را بهترمعرفي ميكند تا دروغگويي .                   ؟جواني كه استعدادش كم و عزم و اراده اش زياد است از كسي كه داراي استعداد زياد و عزم و اراده اي كم است ، موفقتر مي باشد .   (( جيمز رايلي))ميزان خوشبختي و بد بختي افراد تنها به دست خود آنها فراهم مي شود .(( لينكلن))هرگز توقف نكنيد . اگر از شغلتان راضي نيستيد و احساس كرديد محيط كارتان محل مناسبي براي  رشد و پيشرفت نيست ،كارخود را عوض كنيد .كسي كه داراي عزمي راسخ است ، جهان را مطابق ميل خويش عوض مي كند (( گوته))عدم همكاري ديگران با شما نبايد موجب تأخير كارها شود ، براي به پايان رساندن كارها شخصا" وارد عمل شويد . عمر شما از زماني شروع مي شود كه اختيار سرنوشت خويش را در دست گيريد .   (( ويكتور هوگو))الگو قرار دادن حرفها و نصايح ديگران چنان نيرويي در ما ايجاد مي كند كه ما را

از حمايت سايرين بي نياز مي سازد .اگر كار را درست انجام دهيم ، پاداش و مزايا از آن ما خواهد بود .اگر مسئوليتي به شما محول شد ، به گونه اي عمل كنيد كه نيازي به تحقيق و بررسي دوباره نباشد .مردان شجاع فرصت مي آفرينند ، ترسوها و ضعفا منتظرفرصت مي نشينند . (( ويليام جيمز)) انسان ! خودت به ياري خود برخيز .                                          (( بتهوون)) رمزو راز موفقيت در بازار كارگوش كردن هنري است همپاي سخن گفتن و كسي كه بخوبي به صحبتهاي ديگران گوش مي سپرد ، رابطه خوبي با آنهابر قرار مي كند .آنچه را كه بد مي فهميم نمي توانيم خوب بيان كنيم .               (( بوالو))ضمن صحبت با مديرتان كارهاي زيررا انجام دهيد :الف- با آرامش و اطمينان خاطربنشينيد و نگاهتان را مستقيما" به چشمان او بدوزيد .ب- با دقتي وسواس گونه به حرف هايش گوش دهيد .ج- ضمن گوش دادن ، بانيم نگاهي كه از او بر مي داريد ، حرفهايش را يادداشت كنيد .د- در صورت نياز از او توضيح بخواهيد .ه – چنانچه لازم تشخيص داديد ، سئوالتان را بلافاصله مطرح كنيد و راه حلهاي احتمالي را جويا شويد .و- اگر صلاح دانستيد ، درپايان كار با صراحت اظهار نظركنيد .اگر مي خواهيد به مدير قسمت پيشنهادي ارائه دهيد ، سعي كنيد اصول و ضوابط لازم را درنظرگيريد .پيشنهادات وطرحهايي كه مورد ايراد واقع مي گردند ، پذيرفته نمي شوند .از مخالفت نهراسيد . بادبادك هنگامي بالا مي رود كه با باد مخالف مواجه شود .(( چرچيل))رعايت نكات زيربه شما درروند يك مذاكره سودمند ياري مي

رساند :الف- در سخن گفتن شتاب نكنيد .ب- موضوع را قبلا" چندين بار با خود و باصداي بلند تكرار كنيد تا هنگام اداي آنها دچار فراموشي يا لكنت زبان نشويد .

ج- جملات ساده، كوتاه و رسا به كار بريد و شيوه خلاصه گويي درپيش گيريد .د- گفته هاي خويش رابا اطمينان و اعتماد به نفس ادا كنيد . انتظارنداشته  باشيد ديگران آنچه را كه شما باشك و ترديد برزبان مي آوريد ، باور كنند .ه- اگر در حين مذاكره متوجه شديد كه مخاطبتان مايل به صحبت است ، به او مجال دهيد افكارش را بروز دهد و ميزان اطلاعات و معلوماتش را برشما فاش سازد . و- دربرابر ترشرويي و عبوسترين اشخاص هرگز بشاشت خود را از دست ندهيد و هنگام گفتگونيز تمام قوايتان رابر كسب كاميابي متمركزسازيد.دقت درشناخت عادات ، علايق و سليقه مدير،شما رابه او نزديكتر مي كند و در نتيجه رابطه بهتري بينتان برقرار مي گردد . عدم توجه به خواسته هاي مديران رده بالا شما را كارمندي ناسازگار معرفي مي كند .هرگز باعث رنجش و نارضايتي مديرخود نشويد .كارمنداني كه در حرفه خود ارتقاء  كيفي نمي يابند و هميشه در جا مي زنند جزو افرادي هستند كه مورد قبول هيچ كس واقع نمي شوند . اگربارئيس  غير منصفي روبرو شديد ، با او مذاكره كنيد و اگر به نتيجه نرسيديد خود را براي كاردرمحيطي ديگر آماده سازيد .ضمن  مذاكره (( مودبانه )) ، (( مصممانه)) و(( شجاعانه)) رفتار كنيد با اين روش زودتر به خواسته هاي خود مي رسيد .توجه دقيق به نكاتي كه درآداب شركت در ميز گرد آمده ،

ازشما عضوي فعال، سازنده و موفق مي سازد .با آگاهي از نحوه مكالمه تلفني ، مي توانيدازاين وسيله جهت دستيابي به اهداف خويش بهره گيريد .  امتيازاتي كه موفقيت شما را در بازار كار تكميل مي كند وقت شناسي برجسته ترين امتياز انسان عصر ماشين ،سرعت و ترقي مي باشد . آدم وقت نشناس اعتبارو منزلت خود را نزد ديگران از دست مي دهد. تنها سرمايه ما وقت است ، اگر رفت ديگر بر نمي گردد .        (( ساموئل اسماليز))نظم و ترتيب و عمل به قول وقرار دو عامل مهم وارزشمند است و كساني كه ا ز اين دو ويژگي برخوردارند ، نبايد از هيچ گزندي هراس داشته باشند .سند پاره مي شود ، قول پاره نمي شود .  (( مثل آلماني ))تحرك و فعاليت عامل مهم موفقيت در كارهاست و پيگيري و مداومت تضمين كننده آن .اراده هاي ضعيف همواره به صورت حرف و گفتار خود نمايي مي كنند ، اما قوي جز در لباس عمل و كردار ظاهرنمي شوند .   (( گوستاو لوبون ))كساني كه پس از موفقيت مغرور مي شوند ، از خود شخصيتي بدلي مي سازند ، به طوري كه همواره انتقاد ناپذير مي شوند و انتظار ندارند كسي به آنها نه بگويد .كسيكه به خود احترام مي گذارد هرگز دچار غرور نمي شود . (( كارن هورناي ))افتادگي آموز اگر طالب فيضي                   هرگز نخورد آب زميني كه بلند است دوستان ما همچون سرمايه هايي گرانقدرند كه هرگز نبايد از دستشان بدهيم . با رعايت آيين دوستي هرگز تنها نخواهيدماند .گر مخير بكنندم به دو عالم كه چه خواهيدوست ما را

و همه نعمت فردوس شما را                                                          ((سعدي))                                                                                                                                                همه فهميدن همه بخشيدن است .                      (( ويكتور هوگو))علاقه به يادگيري زندگي ما را روز به روز شيرين تر مي سازد ، چه بسا كه آموختن يك نكته ما را از صدها گرفتاري نجات دهد . هر كه را مي بينم از يك حيث بر من برتري دارد ، از اين جهت من از همه پند مي گيرم و چيزي مي آموزم .  (( امرسون)) ايجاد رابطه سالم و گشودن درهاي همكاري به دور از هر گونه فريب و ريا هنري است كه زبان بازي به آن راهي ندارد . چاپلوسي  هم گوينده را فاسد مي كند و هم شنونده را .      (( مثل لاتين ))تملق و اخلاق بندرت دريك جا جمع مي شوند .    ((  كنفوسيوس))گوش سپردن به حرفهاي ديگران حوصله و صبوري خاصي لازم دارد . سعي كنيد سنگ صبور ديگران باشيد تا هميشه به سراغتان بيايند . مضرات كمرويي را بشناسيد وبراي رفع آن اقدام كنيد . خود را دستكم نگيريد و به ارزشهايتان واقف شويد .              علايم كمرويي :نامفهوم و كنگ حرف مي زنيم .صدايمان دچار ارتعاس مي شود و تشويش و اضطراب وجودمان را فرا مي گيرد . ماهيچه هاي گلويمان به طوري در هم مي پيچد و دردناك مي شود كه قدرت حرف زدن را ازما سلب مي كند .دستپاچه مي شويم و از انجام هر كار ساده اي باز مي مانيم .اعتماد به نفس لازم را از كف مي دهيم .اغلب ساكتيم و ترس از ايجاد ارتباط ما را خاموش نگاه مي دارد .راه رفع كمرويي :مطالبي را كه قصد بيانشان

را داريد ، قبلا" آماده كنيد و آنها را چندين بار با صداي بلند بخوانيد .ظاهر خويش را هميشه تميز ومرتب نگاه داريد تا ازاعتماد به نفس بيشتري برخوردارشويد .قبول كنيد كه بالاتر از سياهي رنگي نيست . بدترين اتفاقي كه احتمالا" دريك گفتگو ياسخنراني برايتان رخ خواهد داد اين است كه نتوانيد خوب صحبت كنيد و اين حادثه فاجعه نيست .به هنگام تنهايي درگوشه اي دراز بكشيد و عبارات ، جملات و افكار اميد بخش را به خود تلقين كنيد و ضمن اين تمرين امتيازات و موفقيتهاي خويش را ياد آور شويد و به خود بقبولانيد كه در برخي موارد از بيشتر اطرافيان برجسته تر و ممتازتريد .افراد سخنران را هميشه الگوي خود قراردهيد .با نيروي اراده مي توان به همه چيز دست يافت ، اما اين اراده محرك و تازيانه مي خواهد و اگر آن را به كار نيندازيم ،بزودي زنگ مي زند .((  لابولايه))چهره مصمم ، شاد و صميمي بزرگترين حربه در باز كردن درهاي بسته است . هرگز با روحيه خراب ، افسرده و ناشاد به سراغ كسي برويد  كه نه تنها هيچ دري به روي شما باز نمي شود ، بلكه روند مذاكرات معمولي و ساده را نيز به بن بست مي كشانيد .آيين سخنوريتا مرد سخن نگفته باشد                            عيب و هنرش نهفته باشد(( سعدي))با به كارگيري شيوه هاي سخنراني و انتخاب كلمات و مطالب مناسب به هنگام سخن گفتن ، از خود  شخصيت تازه اي مي سازيد .يا درست حرف بزن يا آنكه عاقلانه سكوت كن .  (( ژرژ هربرت))يا خاموش باش يا حرفي بزن كه از خاموشي بهتر

باشد .    (( فيثاغورث))كلام منتسكيو نيز چنين است :گاهي سكوت بيش از تمام حرفها مقصود را بيان مي كند .به قول يكي از فلاسفه يونان : كم دانستن و بد بيان كردن مانند پول نداشتن و زياد خرج كردن است .با اجراي دقيق قوانين گفتگو به نتيجه مطلوب و دلخواه مي رسيد . افرادي كه شيوه صحيح مذاكره با ديگران را رعايت نكنند ، كمتر موفق به حل گرفتاريهاي فيمابين مي شوند .اقدامات مفيد قبل از سخنراني: ( سخنران خوب بايد نكات زير را رعايت كند )موضوع سخنراني را قبلا" تمرين كند .براي صرفه جويي درتنفس ، تمرينات لازم را انجام دهد و قبل از شروع چند نفس عميق بكشد .قبل از جلسه به اندازه كافي استراحت كند و گرسنه نباشد .چندين بار به خود تلقين كند كه سخنراني من بسيار خوب خواهد شدوضعيت محيطي سخنران :اطراف او شخص يا شيئي نباشد كه توجه شنوندگان را به خود جلب كند. نورطوري تنظيم شود كه چهره او كاملا"واضح و روشن باشد .بلندگوخراب نباشد و صدايش كم وزياد نشود . ازهر گونه رفت و آمد دراطراف او خودداري شود .براي رعايت نظم و آرامش، مسئولين انضباطي وجود داشته باشند .شيوه كارسخنران :توجه مدعوين را به موضوع سخنراني جلب كند و ذهن آنهارا از مسائل و اتفاقات خارج از جلسه دورسازد .موضوع سخنرانيش داراي مقدمه ، متن و نتيجه گيري باشد .به موضوع بحث احاطه كامل داشته باشد و آماده پاسخ بههر پرسشي باشد .ازموضوع اصلي خارج نشود و چند موضوع را دريك سخنراني نگنجاند ، مگر آنكه برنامه چنين تنظيم شده باشد .با صدايي رسا و نيز

شمرده و متين صحبت كند .از خود تعريف و تمجيد نكند و شنوندگان را نرنجاند .مراقب باشد كه تحت هيچ عنواني عصباني نشود .به هنگام سخنراني با نگاه همه را دنبال كند و گاهي با سكوتهاي كوتاه خود توجه آنها را برانگيزاند .در هردقيقه بيش از 120 كلمه به كار نبرد .تنوع درآهنگ و ريتم بيان داشته باشد ، زيرا صداي يكنواخت شنوندگان را كسل مي كند .مشخصات يك سخنران خوب:خوشخو ، فروتن ، مؤدب ، بذله گو ،نكته سنج ، و شيرين سخن باشد.هميشه لبخند برلب داشته باشد ، راحت و آرام باشد و ازكلمات ساده و قابل فهم استفاده كند .براي تفهيم مطالب و استدلال آنها از طنز و گفته هاي شعرا، نويسندگان و دانشمندان كمك گيرد .سطح معلومات و دانش شنونده را مد نظر قرار دهد ، به طوري كه سخنانش براي اكثريت قابل فهم و درك و نيزبه دور ازهر گونه فخر فروشي باشد .هر كلمه كه از دهان بيرون مي آيد ، مرهمي است كه به زخمي مي رسد يا خنجري است كه دلي را مي شكافد و يا نسيمي  است كه دريايي احساسات را به تلاطم مي آورد . پيش از گفتن ، تأمل كنيد .(( حجازي))بجاي ثابت كردن اشتباهات و خطا كاريهاي طرف صحبت ، بيشتر پيرامون خواسته خويش گفتگو كنيد و مطمئن باشيد كه با اين شيوه جريان مذاكره را به مسيري مطلوب هدايت خواهيد كرد .گرفتاريهاي روزانه را با خود به خانه نبريد و پيش از آنكه واكنشي ناسالم از خود نشان دهيد ، سعي كنيد آن را بر طرف سازيد . بيشتر مشكلاتي كه با

آنهادست به گريبانيم ، حل شدني اند و اكثرا" راه حلهايي بسيارآسان دارند .عوامل هشتگانه يك گفتگوي خوب :طرف مقابل خود را درك كنيد .درحين مذاكره عصباني نشويد .از خود بيني اجتناب ورزيد .سرزنش نكنيد سراپاگوش باشيد .به شخصيت طرف مذاكره حمله نكنيد .با اشخاص لجوج مدارا كنيد .انتخاب ميانجي شما بدون تسلط بر خود نمي توانيد فاتح ديگران باشيد . (( كيم وو- چونگ ))مغز پركار، خلاق وفعال شما نياز به مراقبت دائمي دارد . كارضامن موفقيت است اما اگر با استراحت همرا ه نباشد .

زندگي ارزش ويژه و مفهوم حقيقي خود را از دست مي دهد .كساني كه نمي توانند فرصت كافي براي تفريح بيابند ، ديريا زود نا گزيرند وقت خود را صرف معالجه كنند .   (( جان واناتيگر))زندگي كوتاهتر ازآن است كه شما بخواهيد وقت خود را صرف تشويش و نگراني كنيد .   (( افلاطون)) بي ثمرترين روز ما روزي است كه نخنديده باشيم.        (( چارلز فيلد)) مردم حاضرند لحظات خويش را با كساني بگذرانند كه گفته هاي شنيدني دارند .هلن كلر كه بود اراده همچون موتوري است كه شخص را به پيش مي برد .( مثل انگليسي)دختري نابينا ، از گوش كر و از زبان لال . آيا اينهمه كم لطفي كه طبيعت در حق اين موجود بيگناه روا داشته بود ، كافي نبود تا او اميد به زيستن را از دست بدهد و به ضعف و ناتوانيش در دستيابي به موفقيت پي برد ؟ با اين حال اگر داستان زندگي اين دختر جسورو بي باك را مطالعه كنيد ، مي بينيد كه او به چه درجات تحصيلي نايل گشت

و چگونه از خود قهرماني ساخت كه تاريخ نظيرش رابه ياد ندارد . دربيست سالگي ادبيات آلماني ، فرانسه و انگليسي رافرا گرفت و بعدها دررشته هاي مختلف ديگر آموزش ديد . هلن كلربه كمك آموزگار خود آن سوليوان سركلاس مي نشست و با ضربه انگشتان او بربدن خود ، كلمات را هجي مي كرد و مطالب درسي را مي آموخت . يازده كتاب نوشت ، از زندگي خود فيلمي ساخت و خود نيز در آن بازي كرد . با دست گذاشتن برپيانو مي توانست از موسيقي لذت برد . همچنين وقتي دستش را كناردهان طرف مقابل قرار مي داد ، ازحركت لبهاي او متوجه صحبتهايش مي شد . اگر هلن كلر روزي با شما دست مي داد و پنج سال بعد همين عمل را تكرارمي كرد ، شما را مي شناخت .او حتي با شطرنج مخصوصي كه براي خود ساخته بود ، بازي مي كرد .هلن كلربا بيشتر رؤساي جمهور دنيا ملاقاتهايي داشته و مسافرتهاي بسياري به سراسر دنيا كرده است . او زني مقاوم و شكست ناپذيرو هموارهالهامبخش ديگران بوده است .     آبراهام لينكلن درهركاري شرط اساسي داشتن اراده اي قوي است . با اراده اي قوي شرايط ديگر چندان اهميت ندارد . ((  گوته ))لينكلن فرزندخانوادهاي فقير بود كه در پي سالها رنج و مرارت از دانشكده حقوق فارغ التحصيل شد . ابتدا شغل وكالت را برگزيد ، اما موفق نشد . در كار تجارت نيز پيشرفتي نداشت . وارد سياست شد و در انتخابات شهرش شركت كرد ، اما شكست خورد . همچنين نامزدي خود را با دختر مورد علاقه اش

را به هم زد و مدتي دچار افسردگي گرديد . شركت دوباره درانتخاب شهري ، انتخابات كنگره و بالاخره نامزدي سناتوري نيز به شكست انجاميد . اين بار يك قدم فراتر نهاد و كانديداي معاونت رياست جمهوري امريكا شد ، اما باز هم مغلوب گرديد . آيا اين شكستهاي پي در پي كافي نبود تا لينكلن دچاريأس و نوميدي شود ، ايمان به هدفش را از دست بدهد ، عدم شايستگي و لياقتش را به خود بقبولاند و راهي ديگر برگزيند ؟ اما او هرگز از پاي ننشست . با دور افكندن افكار منفي و يأس آلود از ذهن خويش و نيز بااطمينان به استعدادهاو كفايتش ، مصمم و ترديد ناپذيردرانتخابات رياست جمهوري دوره بعد شركت كرد و سرانجام به پيروزي دست يافت .                     دكتر ويكتور فرانكلويكتور فرانكل  زنداني دوره شوم حكومت نازيسم بود كه پس از چهارسال اسارت در سياهچالها ، اردوگاهها ي كاراجباري ، بازداشتگاههاي مرگ آور آلمانيها و متحمل شدن مصيبتهاي بسيار ، سرانجام جان سالم به دربرد . او مي گويد : (( آنچه مرا زنده نگاه داشت ، اميد به آينده و انگيزه ام براي تقويت روز افزون اين اميد و هدف والاي زنده ماندن بود . مي خواستم زنده بمانم تا پس از آزادي ، سرگذشت خود و ديگر قربانيان ظلم و بيداد را به رشته تحريردر آورم .))دكتر فرانكل با مقاومت و پايداري به آرزوي خود دست يافت و به وعده هايش جامه عمل پوشاند . درجايي مي گويد : ((با وجود آنكه پدر، مادرو همسرم را ازدست داده بودم ، اما دردرونم اشتياق به زنده ماندن براي

رسيدن به آرزوهايم شعله مي كشيد و آن چنان اميدوار و سخت جان شدم كه همه مرارتها ، فلاكتها، گرسنگيها ، بي خوابيها و تحقيرها را تا پايان جنگ تحمل كردم .)) او پس  از جنگ ، در حالي كه به افتخارات بي شماري در وطن خويش نايل شده بود ، به امريكا رفت و زندگي پرباري را آغاز كرد .سخن آخر دوران سخت نمي پايد ، انسان سخت همي پايد انسان زاييده شرايط نيست ، بلكه خالق آن است .بنيامين ديزرائيلي بانگاهي اجمالي به موضوعات و مطالب مطرح شده در مي يابيد كه آنها درجاي خود بسيارمتنوع و گسترده اند و مي توانند الگوي مناسبي براي جوانان پرشور و علاقمند باشند ، جواناني كه مشتاق به كار گيري استعداد ها و توانا ييها و خواستار تحقق بخشيدن به علايق  خويش اند . يكي از اهداف اين كتاب نماياندن سرگذشت برخي مشاهيربر جسته و ويژگيهاي زندگي كساني بوده كه درتنگناها از خود اراده نشان دادند ، احساس نا اميدي را در نطفه خفه كردند و راههاي سخت و غيرقابل عبور را برخود هموار ساختند .آنها براي تحقق بخشيدن به اهداف خويش همه گونه نا ملايمات را تحمل كردند و تحت هيچ شرايطي ازپاي ننشستند ، زيرا يقين داشتند كه پايان هرسياهي ، سپيدي و رو شنايي است . هيچ موفقيتي را به آساني به دست نياوردند و گر چه درخت پيروزي برخي از آنهاديربه بار نشست ، اما سر انجام مي خواستند ، رسيدند .سرگذشت اين افراد به ما نشان داد كه هيچ يك از امتياز خاصي بر خودارنبودند و حامي و پشتيباني نداشتند .

تنها امتيازشان نظم ، دقت ، پركاري و حوصله بود كه راه دستيابي به آنهابه روي شما نيز گشوده است . اگر شما خود  را باورداشته باشيد و به استعدادها و خلاقيت فردي خود ميدان دهيد ، شايد چند قدمي هم از آنها جلوتر قرارگيريد .چنانچه اراده كنيد و با تمام وجود درصدد حل مشكلاتتان برآييد ، همه عوامل موفقيت را به خدمت خويش در مي آوريد و هرسدي را درهم مي شكنيد .بزرگترين توفيقها نصيب كساني شده كه تن به بزرگترين مصيبتها و مخاطرات داده اند .برايتان گفتم كه آبراهام لينكلن با چه مشكلاتي مواجه شد و چه تجربياتي كسب كرد تا به شهرت و محبوبيت رسيد . ازآنجا كه مي دانست رسيدن به نقطه اوج مستلزم عبور از موانع متعدد است ، دربرابرگرفتاريها و شكستها سر خم نكرد و سرانجام نيز به آرزوي خود رسيد .لينكلن تواناييها ي خود را باور داشت كه اين خود بالاترين محرك در جهت پيگيري اهدافش بود . حال براي لحظه اي هلن كلر را به ياد آوريد كه از چشم كور، از گوش كر و از زبان تقريبا" لال بود . شما نيز اگر نيمي از تلاشهاي او را به خرج دهيد ، يقينا" به موفقيتهاي چشمگيري نايل مي شويد .ما نبايد خود را بالينكلن ، هلن كلر و يا ديگر چهره هاي سرشناس مقايسه كنيم . هركس درشرايط و اوضاع و احوال خاص خود زندگي ميكند و ميزان ترقي و كمالش نيزدر گرو همان شرايط است . شايد شما برغم به كارگيري تواناييهاي خود همچون هلن كلر و سايربزرگان به شهرت و محبوبيت دست نيابيد ،

امابدانيد كه موفقيت به دست آمده درجاي خود بسيارارزشمند و گرانبهاست . اگر دكترويكتور فرانكل از خود شهامت ، بردباري، تلاش و پايداري نشان نميداد ، زنده نمي ماند كه آثار ارزنده اي به جاي گذارد . او بدون هيچ حامي و پشتيبان و صرفا" با كمك هوش و حواس خود توانست آن دوران طولاني طاقت فرسا راپشت سرگذارد، اززندان نازيها رهايي يابد وبه افتخارات بيشتري برسد . هريك از ماقادريم چنين شگفتيهاي بيافرينيم ، با اين شرط كه صبورباشيم ، به ارزشهاي دروني خود پي ببريم و در نهايت بپذيريم كه دوران سخت نمي پايد ، انسان سخت همي پايد .

مديريت و اصول سرپرستي

تأليف: دكتر سيد رضا سيدجوادين- تلخيص: مليحه زرگري

خلاصه كتاب؛ بنا بر تعريف، سرپرست به كسي اطلاق مي گردد كه ديگران را هدايت و اداره مي كند و در سازمان برخلاف ساير رده هاي مديريتي افراد غيرمدير را اداره مي كند. در فرهنگ آمريكايي از سرپرست به عنوان پيشرو نام برده مي شود. عنوان و نام پديدآور:    مديريت و اصول سرپرستي / مؤلف سيد رضا سيد جوادينمشخصات نشر:    تهران: نگاه دانش، 1385مشخصات ظاهري:    336 ص: نمودار، جدولفروست:يادداشت:    فيپاموضوع:    مديريترده بندي ديويي:    658شماره كتاب شناسي ملي:    25144-85 م فهرستفصل اول: اصول سرپرستي در سازمانفصل دوم: مسئوليت، قدرت و اخلاق سرپرستيفصل سوم: سير تحول نظريه هاي مديريت و سرپرستيفصل چهارم: خلاقيت و نوآوريفصل پنجم: تصميم گيري و حل مسألهفصل ششم: برنامه ريزيفصل هفتم: كنترلفصل دهم : سازماندهيفصل يازدهم: تفويض اختيار و هماهنگيفصل دوازدهم: ارتباطات و رهبري بخش اول: كلياتفصل اول: اصول سرپرستي در سازمانفصل دوم: مسئوليت، قدرت و اخلاق سرپرستيفصل سوم: سير تحول نظريه هاي مديريت و سرپرستيفصل اول: اصول سرپرستي در سازمانسرپرست چيست و

سرپرست كيست؟بنا بر تعريف، سرپرست به كسي اطلاق مي گردد كه ديگران را هدايت و اداره مي كند و در سازمان برخلاف ساير رده هاي مديريتي افراد غيرمدير را اداره مي كند. در فرهنگ آمريكايي از سرپرست به عنوان پيشرو نام برده مي شود.و در متون فارسي سرپرست مترادف، با سرور، بزرگ و رئيس مي باشد و سرپرست به معناي مواظبت رياست و سروري است.فعاليتهاي مديريتي سرپرستي:الف) نقش هاي سرپرستي:1- سرپرست در اين جايگاه به عنوان حلقه اتصالي بين مديريت و كارگران مي باشد:1.    سرپرست به عنوان فرد رابط2.    سرپرست به عنوان نماينده مديران: اين نقش در موقعيتي كه سرپرست به عنوان نماينده مديريت عالي يا مياني كارفرما روبرو و يا مافوق كارگران قرار مي گيرد.3.    سرپرست به عنوان نماينده كارگران: سرپرست به عنوان سخنگو و نماينده كارگران خواسته هاي آنها را با مقامات بالا مطرح مي كند.4.    سرپرست به عنوان حاشيه نشين: در اين موقعيت سرپرست نقش كارگري را دارد كه فقط اسم سرپرست را به يدك مي كشد.5.    سرپرست به عنوان متخصص: مانند ديگران سرپرستان مورد اقبال و اكرام قرار مي گيرد و از نظرات آن در تنظيم روابط انساني و خط توليد بهره گرفته مي شود.ب) وظايف سرپرستي:وظايف سرپرستي از منظر صاحب نظران در پنج قلمرو وظايف مديران دسته بندي مي گردد. كه عبارتند از:1.    برنامه ريزي2.    سازماندهي3.    كارگزيني4.    رهبري5.    كنترلمهارتهاي مورد نياز سرپرستي:1.    مهارتهاي فني2.    مهارتهاي انساني3.    مهارتهاي اداري4.    مهارتهاي تصميم گيري و حل مسألهعوامل مؤثر بر موفقيت سرپرستان:1.    تمايل و توانايي به تفويض2.    استفاده مناسب از اختيار3.    تعيين يك الگوي خوب4.    بازشناسي تغيير در نقش5.    تمايل به ايفاي نقش سرپرستماهيت تغييرات محيط سرپرستانمحيط سرپرستان براساس سبك زندگي منابع مادي و انساني اطلاعات در دسترس شرايط كار

فن آوري و وضعيت فرهنگي به سرعت در حال تحول است.تأثيرات برخي تغييرات بر سرپرستي1.    تغييرات در اطلاعات قابل دسترسي2.    ضرورت تغييرات ديدگاهي نسبت به محيط كار سرپرستي3.    تغيير در تركيب نيروي كارفصل دوم: مسئوليت، قدرت و اخلاق سرپرستيتعريف اخلاق و مسئوليتاخلاق گاهي به معناي خلق و خوي عادت و مزاج به كار مي رود. معناي ديگر نيز از آن تحت تعبير حسن و قبح و خوبي و بدي رفتار نيز مطرح مي گردد.انواع اخلاق عبارتند از:1.    اخلاق فردي2.    اخلاق شغلي3.    اخلاق سازماني4.    اخلاق اجتماعياخلاق در محيط كار:اخلاقيات، استاندارد و اصول راهنمايي هستند كه بر رفتار افراد و يا گروهها حاكميت دارند. اين اصول و استانداردها نتيجه ارزشها مراودت و تعاملات طولاني است كه توسط بشر پيشين به بشر امروز انتقال يافته است.اداره اخلاق كاركنان:ابتدا: بايد مسأله شناسايي گردد.     دوم: برخورد با كارمند مختلف     سوم: پيروي از نظام انضباطي مقرر شدهسرپرستان چه نوع قدرتهايي مي توانند به كار گيرندقدرت، توانايي به كارگيري ديگران در پاسخ به برنامه ها و وظايف سازماني است. به عبارت ديگر قدرت توانايي فرمان دادن و به كارگيري ديگران براي آنچه كه مي خواهيم است.منابع قدرت بين شخص:1.    قدرت پاداش: توانايي فرد جهت نفوذ در ديگران از طريق پرداخت پول ارتقاء مقام2.    قدرت شخصي: عبارتند از نفوذ در ديگران از طريق مهارتهاي تخصصي دانش و استعدادها3.    قدرت مرجعيت: قدرت نفوذ در ديگران به واسطه داشتن پايگاهي خاص و مشروعيت كامل در نزد آنها4.    قدرت قانوني يا پست مقام: عبارتند از اختياراتيست كه پست رسمي به فرد يا مديريت سازمان مي دهند.5.    قدرت اجبار: عبارتند از نفوذ در ديگران از طريق تنبيه آنها به واسطه انجام كارهاي نادرستاستفاده

نادرست از قدرتمديران مي توانند قدرت خود را به طور نادرست به كار برند چنانچه سرپرستان مي توانند از زيردستان براي رسيدن به خواسته ها خودپسندانه خود استفاده كنند همچنين قدرت و مقام مي تواند براي اهداف نادرست به كار رود.استفاده مؤثر از قدرت در نقش هاي مديريتيدر رابطه با ايجاد قدرت و استفاده مؤثر از آن در نقش هاي مديريتي پيشنهاداتي مطرح است كه البته بكارگيري آنها در هر شرايطي امكان پذير نيست.اختيار نفوذ و سياست سازمانيقدرت از اختيار نفوذ اجتماعي جداست اصولاً قدرت به معناي اعمال نفوذ در ديگران بوده اما نفوذ عبارتند از اعمالي كه بطور مستقيم يا غيرمستقيم باعث تغيير در رفتار يا نظرات ديگران مي شود.اخلاق و قدرتاستفاده از قدرت خود بطور مشروع و اخلاقي عبارتند از:•    شناختن افراد ذينفع خارجي (سهامداران) و قدرت آنها و همچنين خواسته آنها در هر فعاليت و طرح سازماني•    شناساندن حقوق كاركنان و الزامات و محدوديتهاي سازمان براي كاركنان•    استفاده از اصول اخلاقي از قبيل، عدالت، برابري، مساعدت و احترام كاركنان در موقعيتهاي تضاد و وجود مشكلات.•    اطمينان از رسيدگي به شكايات و مطلع بودن كاركنان از اين رويه ها.انتخاب تاكتيك هاي نفوذي: موارد و عوامل انتخابيعوامل انتخابي متأثر از عوامل زير است:•    مديران چه منابع قدرتي دارند و تا چه حد در استفاده از تاكتيكهاي مختلف مهارت دارند.•    آيا مدير تلاشهاي نفوذي نويني را انجام مي دهد و يا از تلاشهاي قبلي پيروي مي كند؟•    آيا در مواردي كه تاكتيكهاي نفوذي به هم پيوسته باشند، احتمال مقاومت وجود دارد؟فصل سوم: سير تحول نظريه هاي مديريت و سرپرستيتقسيم سير تفكر انسان بر مبناي شرايط فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي پديده اي اختياري است كه صاحبنظران براساس تلقي هاي

خود به آن مي پردازند.ويژگي هاي مهم اين سه دوره به شرح ذيل است:الف) دوره پيش نوين گرايي:ارتباطات به صورت رودررو، سازمانهاي كوچك، ساختار ساده، مرزهاي مبهم بودند و سازمانها تمايل چندان زيادي به رشد و توسعه از خود نشان نمي دانند. به طور كلي اين دوره به دو دوره: 1- تمدنهاي كهن يا قدم و 2- قرون وسطي يا دوران فترت تقسيم مي شود.قرون وسطي يا فترت: در اين دوره بشر در قالب نظام ارباب رعيتي و فئوداليسم تا حدودي به اشاعه افكار اداري كمك نموده است.ب) دوره نوين گرايي:دوره نوين گرايي شامل چند دوران است:1- انقلاب صنعتي: از ويژگي هاي اين دوران:1.    دوران آگاهي اداري2.    قرن نوزدهم و ظهور انديشه هاي مديريت2- قرن بيستم و آغاز جنبشهاي منظم مديريت:علمي ترين ديدگاه هاي مديريت منظم عبارتند از:1.    نظريه كلاسيك ها2.    نظريه نئوكلاسيك ها3.    نظريه پردازان علوم رفتاري4.    نهضت نوين مديريتج) دوران پسانوين گرايي:تئوري هاي پسا نوين گرايي بر كاهش بوروكراسي، عدم تفكيك كار و يكپارچگي تأكيد دارد، و بر شيوه هاي شهودي و مشاركت زير دستان در تصميم گيري، تفكر تركيبي، و مطالعه پديده ها نمادين در كنار پديده هاي مشاهده تأكيد دارند.سازمانهاي پست مدرن برخلاف سازمانهاي مدرن به بوروكراسي كمتر، يكپارچگي بيشتر و انعطاف در ساختار گرايش دارند. به طور كلي عصر پسا نوين گرايي عصر فن آوري، اطلاعات پرشتاب، تحول و تغيير در كليه شئونات زندگي و سازمان توجه به نيازهاي رواني انسان (و نه نيازهاي فيزيولوژيكي)، انتقال اطلاعات، تبديل جهان به يك دهكده، تأكيد بر دانش به عنوان عامل اصلي ثروت و قدرت كشورها، تأكيد عمده اين دوره بر تفكر شهودي است عصر پسانوگرايي به سال 1990 تاكنون برمي گردد و ديدگاههاي زير را پوشش مي دهد.بخش دوم:

وظايف سرپرستي و تنظيم برنامه هافصل چهارم: خلاقيت و نوآوريفصل پنجم: تصميم گيري و حل مسألهفصل ششم: برنامه ريزيفصل چهارم: خلاقيت و نوآوريتعاريف خلاقيت و نوآوري:خلاقيت به مفهوم به كارگيري تواناييهاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد است. اما نوآوري بيشتر به مفهوم به كارگيري ايده هاي نويني ناشي از خلاقيت است كه مي تواند يك محصول جديد، خدمت تازه، يا راه حل جديدي براي انجام كار باشد.ويژگي هاي افراد خلاق:1.    سلامت رواني ادراكي2.    انعطاف پذيري ادراكي3.    ابتكار4.    ترجيح پيچيدگي به سادگي5.    استقلال رأي6.    اعتماد به نفس7.    تمركز ذهني8.    مخاطره پذير بودن9.    دانش10.    زندگينامه11.    نياز به كسب موفقيت12.    رفتار از نوع A (يعني اهل رقابت، عجول، مقاوم)شيوه هاي ظهور انديشه هاي نوع و سريع:كاراترين شيوه ها عبارتند از: 1.    تفكر استقرايي: در اين شيوه از انباشتن و رده بندي مشاهدات در فراگرد تركيبي و از تصميم موارد جزئي حكم كلي به دست مي آيد.2.    تفكر قياسي: يعني با تصميم نتيجه گيري هاي كلي به مصاديق خاص نتيجه ويژه اي به دست آيد.3.    تفكر خلاق: تخيل با تفكر خلاق با يك مسئله درگير مي شود و تجسم و نمادسازي آن مي پردازد.4.    تفكر سببي: در اين نوع تفكر با تحليل و ارزيابي ريشه هاي حوادث و نتايج آن ها به جاي واگذار كردن مسائل به حوادث آينده وقايع مشابه پيش بيني مي شود.5.    تفصيل و مدل سازي6.    شهود و اشتياق7.    تفكر قضاوتي و تحليل: در اين شيوه افراد از طريق جستجو كسب اطلاعات واقعي درباره وضعيت اقدام به تعريف و تعيين مسئله مي كنند.8.    افزايش حساسيت افراد نسبت به مسئله9.    مهيا ساختن شرايط خلاقيت از طريق فراهم كردن مواد خام10.    ايجاد سلامت و رواني فكر11.    استقرار فعاليت ضمير ناخودآگاه

بر روي مسئله12.    درخشش ناگهاني يك فكرفنون خلاقيت در سطح مديريت سرپرستيخلاقيت را مي توان روشي براي موضوع يابي، استفاده از فرصتها و حل مسائل دانست به اين معني كه فرد خلاق به كمك مهارت خلاقيت خود به طور مداوم به دنبال راه حلهاي جديد مي باشد.روشهاي متناسب با سطح سرپرستي عبارتند از:1.    يادداشت برداري2.    تحليل شبكه يا ارتباط اجباري3.    هم انديشي مستقيم، طوفان مغزي يا تحرك مغذي4.    هم انديشي رقابت مستقيم يا گروه اسمي5.    الگوبرداري از طبيعت6.    عادت و مانع شكني7.    خود را جاي ديگران قرار دادن8.    استفاده از رويدادهاي پيشبيني شده9.    برداشت از گزارشها و نامه ها و سوابق سازمان10.    تحليل داده ها و بازدادهانقش مدير در پرورش توانايي خلاقيت و نوآوري:مديران شركت مي توانند توانايي و استعداد و خلاقيت و نوآوري را در افراد ايجاد، ترويج و تشويق كنند يا رفتار و عملكردي داشته باشد كه مانع نوآوري كاركنان گردد مديران بايد بدانند كه سازمان آنها مجموعه زنده انساني است كه در تعامل با ابزار و تجهيزات و مواد مي باشد.مديران جهت پرورش افراد خلاق بايد در آموزش موارد زير امكان پذير باشد:1.    تحصيل مخاطره2.    كاهش كنترل بيروني3.    كاهش تقسيم كار4.    قبول ابهام5.    تحمل راههاي غيرعملي6.    تحمل تضاد7.    تمركز بر نتايج تا ابزارها8.    ارتباطات همه جانبه9.    ايجاد نظام مشاركت جو10.    گسترش گروههاي كاريچگونه مي توان خلاقيت و نوآوري را در سازمان تسهيل كرد؟1.    ساختار انعطاف پذير2.    تشويق نظام ضدخلاقيت3.    فضاي فرهنگي خلاق4.    ايجاد واحد مخصوص خلاقيت5.    ايجاد زمان براي ارائه خلاقيت6.    برقراري سيستم پيشنهادات1- صاحبنظران معتقدند كه با ساختار انعطاف پذير و دوري جستن از خصوصيات سازمانهاي بروكراتيك و قيد و بندها و ضوابط سخت و ثابت آن مي توان محيط مناسبي را

براي خلاقيت كاركنان ايجاد كرد.2- يكي ديگر از عوامل توسعه و خلاقيت و نوآوري در سازمان حمايت و پشتيباني و تشويق نظامند كساني است كه ايده هاي تازه و خلاق را بروز نمي دهند.3- هر گاه مديران سطوح عالي و سياستگذاران سازمان خود به خلاقيت و نوآوري به عنوان فعاليتهاي حياتي باور و اعتقاد نداشته باشند هيچ فعاليتي در اين زمينه در سازمان بقاء و دوام نخواهد يافت.4- ايجاد گروههاي تحقيقاتي چند نفره تا واحدهاي بزرگ پژوهشي در سازمان همه تقويت كننده توانايي خلاقيت و نوآوري در سازمان است.5- موضوعات انحرافي و روزمره محيط كار در اغلب مديران، طراحان و كارشناسان را از خلاق بودن باز مي دارد.6- الف) بكارگيري و جذب نيرويهاي خلاق و نوآور به سازمانب) امكانات مناسب تحقيقاتي و مالي براي كوششهاي نوآورانهج) به كارگيري نتايج از فعاليتهاي خلاق و دادن پاداش مناسب، افراد داراي خلاقيتد) آزادي عمل كافي در انجام امور، فعاليتها و تلاشهاي خلاقفصل پنجم: تصميم گيري و حل مسألهتعريف مسئلهالف) انتخاب يك راه از ميان چند راهكار تصميم گيري فرآيند تعيين و تشخيص مسئله، يافتن راه حلهاي مختلف براي مسئلهب) جورج هابر مي گويد: تصميم گيري از انتخاب و حل مسئله متفاوت است به نظر وي انتخاب كردن جزئي از تصميم گيري است كه شامل انتخاب يك مورد از چند مورد انتخاب مي گردد.مختصات تصميم گيريمهمترين مختصات تصميم گيري عبارتند از:1- ترتيبي بودن: اين جلوه تصميم گيري سوابق زنجيره اي آن را از نظر افراد علمي دور مي دارد و به ندرت مي توان گفت: تصميم مهم تجاري اين گونه اخذ مي شود.2- فرآيند تصميم گيري بسيار پيچيده است: فرآيند تصميم گيري حداقل، مركب از روابط پيچيده

ميان متخصصين، مسئوليت شغلي، تعامل گروهي، سيستم هاي ارتباطي و اطلاعاتي هنجارها و ارزشها مي باشد.3- در تصميم گيري ارزشهاي فردي دخالت دارد: طرز تفكر افراد سيستم هاي اطلاعاتي و عوامل شبيه اينها بر تصميم گيري و نحوه انجام كارها اثر مي گذارد لذا فرآيند تصميم گيري روان مي شود و اين امر به دليل سروكار داشتن تصميمات با ارزشهاي غيركمي است كه از روند غيريكسان متبدار از تفكر افراد ناشي مي گردد.4- تصميمات در يك محيط نهادي انجام مي شود: هر سازمان مركب از مجموعه اي از تركيبات نهادي مي باشد كه در درون آنها شكل مي گيرد در اين محيط راهنماي منحني محدوديتهاي شناخته شده و انگيزه هاي اخذ تصميم وجود دارد.- شرايط تصميم گيريعبارتند از: 1- اطمينان 2- عدم اطمينان 3- مخاطرهمتغيرهاي تصميم گيريالف) اتخاذ تصميم و اطلاعات: ارزش اطلاعات براي تصميم گيرنده براساس پول زمان مخاطره اقتصادي و ارزيابي اثر آن در تصميم برآورد مي شود.ب) اتخاذ تصميم و محيط: 1- عوامل عمومي و كلي 2- عوامل عرضه كنندگان 3- فناوري 4- عوامل بازاريابيج) اتخاذ تصميم و رفتار: از آنجايي كه همه وظايف و اعمال مدير به صورت تصميم گيري است حتي زماني كه تصميمات مقامات مافوق را اجرا مي كند ناچار به اخذ تصميم است پس بررسي رفتار از نظر ارزشها و معتقدات، استعداد و غيره... بسيار اهميت دارد.ماهيت مديريت حل مسائل:عبارتند از: 1- نحوه اجرا به گونه اي است كه براي اهداف جاري و حاضر متناسب نمي باشد.2- انتظار مي رود انجام كار در زمان آينده براي كسب هدفهاي فعلي ادامه نيابد.3- هدفهاي ارائه شده متغيرند به طوري كه از روشهاي عملياتي فعلي كسب اهداف آتي منتج نخواهد شد.تعريف مسئلهمسأله عبارتند از يك نياز احساس شده يا

انحراف ميان آنچه پيش بيني شده و آنچه كه مطلوبست يا بين آنچه كه بودنش مطلوب خواهد بود و صنعت بينابيني است كه از يك طرف عدم اطمينان و از طرف ديگر تمايل به حل مسئله احساس مي گردد.مسائل كه اغلب در مؤسسات و شركتها ظاهر مي شوندعبارتند از: الف) مسأله يابي به صورت رسمي: 1- بصورت مستقيم   2- غيرمستقيمب) مسئله يابي به صورت غيررسمي: كه براساس ارتباطات مديران و دل نگرانيهاي آنان و يا بينش آنها نسبت به مسئله سازمان حاصل مي شود از اين رو نتيجه گيري كه مسئله يابي غيررسمي امري بينشي است و از كانالهاي ارتباط غيررسمي حاصل مي گردد.فرآيند حل مسئله بطور منطقي:فرآيند حل مسئله بطور منطقي عبارتند از:مرحله اول: بررسي موقعيت و شرايط الف) تعريف مسئله ب) تعيين هدفهاي تصميم گيري ج) تشخيص مسئله مرحله دوم: ايجاد راه حلهامرحله سوم: ارزيابي راه حلها و انتخاب بهترين راه حلها:  1- برحسب هدف و منابع سازماني 2- چه مقدار به حل مسئله تأثير مي گذارد.مرحله چهارم: اجراي تصميم و جريان آن: 1- اختصاص منابع برحسب ضرورت و امكان كسب آن 2- براي عمليات بودجه و برنامه زمان بندي شده  3- زمان و پول پروژه بندي شدهفصل ششم: برنامه ريزيتنظيم برنامه جامع:تنظيم برنامه ها بوسيله واحدهاي بالاتر شروع شده تا واحدهاي پاييني سازمان ادامه مي يابد.در اغلب سازمانها اين كار توسط بالاترين بخشها يا قسمتها شروع مي شود و پس برنامه ها بطور متوالي به سطوح پايينتر توسعه مي يابند. نكته مهم اين است كه هر برنامه سطح پايين تر، خود مبناي براي برنامه در سطح بالايي بعد از آن باشد.اهداف برنامه ريزي:1.    افزايش احتمالي در كسب اهداف سازمان، يا ايجاد يك مكانيزم هدايت منطقي عملياتي

بسوي هدفهاي تعيين شده2.    تكرار بر اجرايي بودن موضوع3.    افزايش جنبه اقتصادي بودن كسب هدف4.    تهيه ابزار براي كنترل عملياتتعريف و اهميت برنامه ريزي:با توجه به اينكه برنامه ريزي عبارت است از تصميم گيري براي انجام فعاليتها در زمان آينده از اين رو بايد جايگاه و اهميت برنامه ريزي را در فرآيند مديريت شناسايي كرد. برنامه ريزي اساسي ترين وظيفه مديريت مي باشد.انواع برنامه ها و آگاهي سرپرستان:استراتژي يا راهبرد:استراتژي، الگويي سازمان براي پاسخ به محيط اطرافش در طول زمان مي باشد. در واقع استراتژي هاي يك سازمان عامل عمده اي جهت نيل به اهداف سازمان در شرايط عدم اطمينان و رقابت محيطي است. استراتژي را عبارت از برنامه جامع، واحد و كاملي دانست كه بر مبناي آن نيل به اهداف اساسي و دوربر و سازمان تضمين گردد.خط مشي ها و سياستها:ويژگي هاي مهم زير را عبارتند از:1.    صراحت و وضوح2.    قابليت اجرائي3.    قابليت انعطاف4.    جامعيت5.    هماهنگي6.    مستدل بودن7.    از قوانين تفكيك گردد8.    مكتوب بودنانواع سياستها (خط مشي ها) به سه دسته تقسيم مي شوند:1.    سياستهاي اساسي2.    سياستهاي كلي3.    سياستهاي واحديمثال: اگر سيستمهاي شركتي رقابت در قيمت باشد كه توسط رئيس شركت تعيين شده باشد معاون فروش بر مبناي همان سياست اساسي رقابت در قيمت را در مورد محصولات غيرانحصاري اجرا مي كند.سياستهاي اساسي مبناي سياستهاي كلي بوده و سياستهاي كلي به نوبه خود مبناي سياستهاي واحدي مي باشند.1.    خط مشي مشخص روشن و كاملاً گويا باشد در حالي كه براي خيلي از افراد در سطوح مختلف قابل درك باشد.2.    خط و مشي قابل اجرايي باشد و بتوان آن را از قوه به فعل تبديل كرد.3.    خط مشي بايد نسبت به فعاليتهاي سازمان قابليت تطبيق با شرايط

جديد را در صورت تغيير دارا باشد.4.    خط مشي بايد جامع و كامل باشد در حالي كه تمام جوانب كار را در نظر گرفته و پاسخگوي تمام شرايط پيش بيني شده باشد.5.    خط مشي در كليه واحدها و سازمانها تابع هماهنگي لازم را به وجود آورد.6.    خط مشي بايد براساس واقعيتها و قضاوتها مستدال تهيه شود.انواع برنامه ريزي با توجه به نقش پرستاريالف) برنامه ريزي تخصصي كه براساس وظايف مديريت در سازمان عنوان مي گردد:1.    برنامه ريزي و كنترل توليد (مديريت و يا): عبارتند از تعيين نيازها و ابزارها و تسهيلات، و تربيتي نيروي انساني لازم براي توليد آتي محصولات2.    برنامه ريزي نيروي انساني: در اين نوع برنامه ريزي با تعيين افراد مورد نياز سازمان در سالهاي آينده امكانات و تسهيلات و وسايل مورد نياز تخمين زده مي شود.3.    برنامه ريزي مالي و بودجه: عبارتند از تعيين ميزان و چگونگي منابع و همچنين تعيين ميزان و چگونگي مالي به منظور تأمين هدفهاي مؤسسه و صاحبان و كنترل كنندگان آن مي باشد.ب) برنامه ريزي عملياتي و اجرايي كه عبارتند از:1.    تدوين برنامه هاي كوتاه مدت مانند تنظيم و زمان بندي بودجه2.    تعيين معيارهاي كيفي و كمي سنجش عملكرد و ارزيابي هزينه هاي اجاري 3.    ارزيابي برنامه ها و تعيين موارد انحراف عملكردج) برنامه ريزي استراتژيك يا راهبردي: برنامه ريزي استراتژيك به عنوان تلاشي منظم و سازمان يافته به منظور اخذ تصميمات بنيادين كه شكل دهنده فعاليتهاي آتي و بلند مدت سازمان تنظيم مي گردد.د) برنامه ريزي براساس مديريت برمبناي هدف و نتيجه عبارتند از:1.    انواع مديران مافوق2.    دخالت زيردستان در تعيين هدفها3.    خودكفايي در اجراي طرح4.    مرور دوره هاي اجراتابلوي تجزيه و تحليل فعاليت هازمان بر حسب

هفتهفعاليتها    تخمين با                       زمان مورد    خوش بيني    محتمل ترين    بدبيني    انتظارنظرخواهي از دانشجويان    5/0    1    5/1    1كسب مجوز    1    2    3    2گزينش افراد    4    8    12    8آموزش    2    3    4    3تبليغات و دريافت اعانه    4    6    11    7جمع آوري مقالات    2    6    10    6انتخاب    1    2    3    2تكثير    5/0    1    5/1    1فصل هفتم: كنترلمفهوم و اهميت كنترلكنترل يكي از وظايف اساسي مديريت و سرپرستي است كه با ساير وظايف سرپرست در ارتباط مي باشد. فقط با كنترل است كه برنامه ريزي به صحت پيش بيني خود پي خواهد برد. هيچ برنامه اي بدون كنترل بدرستي اجرا نمي شود و كنترل نيز بدون وجود برنامه مفهوم و معني پيدا نمي كند.فرآيند كنترلكنترل را مي توان طي چهار مرحله انجام مي داد:مرحله اول: تعيين استاندارد يا ضابطه براي كنترل عبارتند از:1.    استانداردهاي كمي: مانند استانداردهاي هزينه، درآمد، سرمايه و برنامه2.    استانداردهاي كيفي: بر كيفيت توليد يا خدمات نظر داشته و مطلوبست آنها را تعيين مي كند.3.    استانداردهاي مختلط: تركيبي از استانداردهاي كمي و كيفي مي باشد و به وسيله آن مي توان خدمات يا توليد مورد نظر را از نظر جنبه هاي كيفي و كمي مورد بررسي و كنترل قرار داد.مرحله دوم: سنجش عملكرد استانداردها:عبارتند از:1.    روش نمونه گيري: زماني كه توليد زياد باشد و نتوانيم تمام آحاد محصول يا خدمت را بررسي كنيم با انتخاب تعدادي بصورت تصادفي و مقايسه آنها با استانداردها بر اتمام كار نظارت مي كنيم.2.    روش مشاهده و بحث غيررسمي3.    روش پيش بيني: پيش بيني اغلب به عنوان سيستم اندازه گيري نتايج احتمالي عملكرد به كار مي رود.4.    روش گزارشات: گزارشات كتبي به همواره توضيحات شفاهي مي تواند به عنوان سيستم اندازه گيري به كار رود.مرحله سوم: تشخيص

انحرافات و تحليل علل آنها:مقايسه نتايج عمليات يا استانداردها، منجر به تشخيص انحرافات مي شود. براي اين مقصود مدير كنترل بايد به نقاط استثنايي توجه نمايد. اندازه گيري نتايج در نقاط استراتژيك كاربرد اصل استثناء را نشان مي دهد كه منظور از آن تمركز توجه مديريت به موقعيتهايي است كه از استاندارد انحراف پيدا كرده اند.مرحله چهارم: اقدامات اصلاحي:اقدامات اصلاحي بهنگام ملاحظه نتايج عمليات با حدي پائين تر از ميزان استاندارد ارائه مي شود.در هنگام اجراي عمليات، انحرافي را كه در مرحله اي بوجود آمده در مرحله بعد اصلاح نمايند.تدابير كنترل و نظارت:1.    كنترل عملياتي: كه در ارتباط با وظايف عملياتي است. توليد، تداركات، بازاريابي، حسابداري، عمده ترين عمليات در رابطه با توليد است.2.    بودجه: برنامه هاي يك سازمان در قالب ارقام پولي به عبارت ديگر بودجه يك سازمان با ارائه كمي يعني با تعيين هزينه عمليات به تفكيك و براي محدوده هاي زماني معيني مشخص مي شود.3.    گزارشهاي كنترل آماري: وسيله ديگر كنترل عبارت از گزارشهاي مستمر دوره اي (هفتگي، ماهانه و...) كه مدير مي تواند خواستار تهيه آن شود واضح است كه اين گونه گزارشات بايد مستمر باشد.4.    گزارشهاي كنترل خاص: تفاوت اين گزارشها با ساير وسائل كنترل اين است كه عمليات خاص را به منظور خاص مورد رسيدگي قرار مي دهد. تهيه نوع گزارشها بر يك مبناي غيرمستمر و در حالات استثنايي انجام مي شود.5.    ارزش يابي داخلي6.    كنترل هاي همزمان: كنترلهاي همزمان يكي از تدابير لازم مديريت در امر دائمي و مستمر بودن كنترل مي باشد.7.    كنترلهاي مديريتي: يكي از مهمترين تدابير كنترلي، كنترل مديريت است كه در ارتباط با سنجش عملكرد مديريت در بخشهاي گوناگون مالي، فروش، تبليغات و غيره مي باشد.انواع كنترل:1.    كنترل پيش

برنده تا آينده نگر2.    كنترل هاي غربالي يا بله / خير يا حال نگر3.    كنترل هاي پس از عمل با گذشته نگرعوامل مؤثر در كنترل:1.    تغييرات محيطي2.    پيچيدگي3.    اشتباهات4.    تفويض اختيارايجاد كنترل مؤثر:بررسي سيستمهاي اطلاعاتي مديريت به دلائل زير ضروري است:1.    سيستم اطلاعاتي سازمان نقش مهمي در سيستم كنترل به عهده دارد.2.    سيستم اطلاعاتي سازماني تغييرات عمده اي پيدا كرده كه نمونه آن استفاده روز افزون رايانه است.نقش اطلاعات و رايانه در كنترل:1.    كيفيت اطلاعات: منظور از كيفيت اطلاعات: اين است كه مديران بايد بين بايدها و جستهاي گزارش شده مقايسه انجام دهند.2.    به هنگام و به موقع بودن اطلاعات: فقط اطلاعاتي كه بسته به زمان و به موقع باشد قابل بررسي است.3.    كميت اطلاعات: مديران بعضي اوقات بدون توجه به كيفيت و يا كميت براساس دقت و به موقع بودن اطلاعات ممكن است تصميم بگيرند.4.    مربوط بودن اطلاعات: اطلاعات دريافتي مديران بايد در ارتباط با مسئوليت ها و وظايفشان باشد.مشكلات كنترلمقاومت كاركنان در برابر كنترلمشكل دسترسي مجريان و برنامه ريزان و مديران به نتايج كنترلانتخاب استانداردها بايد واقعي و منصفانه باشد.مديريت زمان براساس جداول كاري متغير:1.    زمان كاري قابل انعطاف: زمان قابل انعطاف يا ساعتهاي كاري انعطاف پذير به كاركنان اين اجازه را مي دهد كه ساعات شروع و پايان كار خود را با در نظر گرفتن يك سري محدوديت هاي خودشان انتخاب كنند معمولاً سازمانها يك محدوده زمان خاصي را كه در مقام كاركنان در سر كار هستند مثلاً ده صبح الي سه بعد از ظهر تعيين مي كنند.2.    ارتباط از راه دور3.    هدف كاري تبديلي: استفاده از هفته هاي كاري تبديلي عبارتند از افزايش دادن تعداد ساعات كاري در طي

روز و كاهش تعداد روزهاي كاري در هفته معمولاً به اين شكل است كه كاركنان روزي ده ساعت در هفته چهار روز كار مي كنند.4.    فكر كردن: فكر كردن يكي از فعاليتهاي طبيعي بشر است و از انجام امور به صورت مطلوب در اين است كه لحظاتي را بر روي آن موضوع فكر نمائيد سرپرستان بايد زمان و مكانهاي خاصي را براي فكر كردن اختصاص دهند بنابراين فكر قبل از عمليات داراي اولويت است در ابتداي شروع فكر كردن اهدافي را كه به آن مي خواهيد برسيد مشخص كنيد.فصل دهم : سازماندهيسازمان رسمي و سازمان غيررسميسازمان رسمي، سازماني مبتني بر ساختار و ضوابط سازمان بوده، كه نقش افراد در آن به وضوح معين مي باشد. اما سازمان غيررسمي را هر گونه فعاليت شخصي، مشترك بودن منافع و آگاهي از هدف مشترك مي دانند، هر چند ممكن است به نتايجي مشترك نيز منجر شود. صاحب نظران معتقدند كه در سازمان غيررسمي سنخيت و تجانس بين افراد حاصل مي شود كه در نمونه هاي سازماني قابل مشاهده نيست.قلمرو ساختارهاي سازماني:بسياري از ساختارهاي ساختماني به اندازه اي پيچيده اند كه نمي توان به راحتي به توضيح آنها پرداخت. نقشه و نمودارهاي ويژه اي استفاده مي شود كه به آنها نمودار سازماني مي گويند. در يك نمودار سازماني مستطيلها يا مربعها نمايانگر تقسيم كار هستند. اين مربعها يا اشكال هندسي در سطوح مختلف تنظيم مي شوند.انواع ساختارهاي سازمان:در سازمان ساختار آن بر مبناي محصول يا بازار است. در امر توليد و بازاريابي يك محصول يا گروهي از محصولات مشابه كار مي كنند، يا تخصص دارند و افرادي را كه در يك حوزه جغرافيايي فعاليت مي كنند يا با دسته خاصي از مشتريان

ارتباط دارند. در يك منطقه قرار مي دهند و سرانجام سازمانهايي كه داراي ساختار تركيبي هستند. به صورت تركيبي دو نوع ساختار وظيفه اي و ساختار مبتني بر محصول قرار مي گيرد.انواع سازمان و نموداربندي ساختارها را به شرح زير مي باشند:1- سازمان براساس وظيفه (نوع عمليات): در اين نوع تقسيم بندي، مأموريتهاي كلي سازمان به وظايف تخصصي مثل: فروش، توليد، امور مالي، اداري، تداركات و غيره تقسيم مي شود.از مزاياي مهم سازمان براساس ساخت وظيفه اي اين است كه باعث سهولت كار سرپرستان گرديده زيرا هر مديري بايد دامنه تخصصي منحصر به فرد را مورد بررسي و آزمون قرار دهد. بعلاوه يك سازمان كه براساس ساخت وظيفه اي عملياتي پي ريزي و سازماندهي شده است و در عمل خود را آماده مواجهه شدن با آنچه كه مورد نياز سازمان است.2- طراحي سازمان بر مبناي خدمات دهي:صاحب نظران معتقدند برغم صرف زمان و بودجه زياد در عوامل بهداشتي و نگهدارنده در طراحي سازمانها، فقد عدم رضايت در كاركنان كاهش مي يابد.در طراحي سازمان بايد از فرآيند بهره جست حالت عدم رضايت تبديل به رضايت گردد.با اين وصف طراحي بر مبناي خدمات دهي به دليل روش خاص مطالعه و نمونه هاي تحقيق كه از مهندسان و حسابداران بوده ممكن است. قابليت تعميم گسترده را با افراد متفاوت و شرايط گوناگون دارا نباشد.3- سازماندهي بر مبناي ارباب رجوع:طراحي اداره بر مبناي ارباب رجوع به هنگام وضعيت بحراني، مقررات تازه دسته بندي فعاليتهاي متنوع اداره امور كاركنان به كار مي رود. ولي به ندرت يك ساختار سازماني عمده مطرح است. و به طور معمول در رده مياني به پايين سازمان به كار گرفته مي شود.4- سازمان براساس

مشتري:زماني سازمان براساس مشتري صورت مي گيرد كه يك بخش فروش يا همه محصولات توليدي يك شركت براي دسته بندي خاص از مشتريان و فروخته شود. در اين حالت سازمان براساس نوع مشتريان سازماندهي كرده بطوري كه مشتري براي خريد يا خدمات خاص مستقيماً به بخش مربوطه مراجعه مي نمايد.5- سازمان براساس خدمت:در اين نوع سازماندهي كليه فعاليتهاي مشابه يا غير مشابهي كه براي انجام كار يا توليد كالا معيني لازم است.دسته بندي شده و در يك واحد سازماني قرار مي گيرند.بدين ترتيب معايب و مزاياي اين نوع سازمان را به شرح زير مي توانيم برشماريم:الف) مزايا:1.    باعث صرفه جويي هزينه فعاليتهايي خدمات مي گردد فعاليتهاي خدماتي در بخشهاي ويژه تخصصي متمركز است.2.    باعث توسعه و افزايش درجه تخصصي در مناطق مديريت و متخصصان خدماتي مي گردد.ب) معايب:1.    خطر عدم كارائي2.    كنترل بيش از حد روي سازماندهي براساس خدمات3.    ايجاد مشكلات و موانع به هنگام ارائه خدمات مناسب براي مشتريان8- ساخت خزانه اي يا ماتريسي:كه از آن به عنوان سامان پروژه، و شبكه نيز نام برده شده است.در سازمان براساس پروژه (ساختمان دو بعدي با ساخت ماتريسي) در يك بعد تخصصي لازم براي انجام وظايف (پروژه) برحسب درجات مختلف تخصص و مهارتهاي تحت سرپرستي مديران گروه ها قرار مي گيرند.9- تركيب مختلط:در عمل بسياري از سازمانها و مؤسسات، تركيبي از طرح هاي ساختاري را در سازمان ممكن است بكار گيرند. يك بهترين روش سازماندهي يا بخش بندي سازمان كه قابليت اجراء و در عين حال براي همه سازمانها و موقعيتها وجود داشته باشد، وجود ندارد.صف و ستاد:صف و ستاد مفاهيمي هستند كه بطور وسيع و گسترده در سازمانهاي امروزي پذيرفته شده و بيشتر ساختارهاي سازماني

متشكل از صف و ستاد مي باشند.سازمانهاي بزرگ و پيچيده كه در يك محيط پويا و فعال قرار دارند.بنابراين سازمانهاي موفق با استخدام نمودن متخصصين مختلفي چون مهندسان صنعتي، مديران كنترل كيفيت، مشاوران حقوقي تحقيق امور سازمان را دنبال مي كردند.انواع ستاد:1.    ستاد عمومي يا شخصي: اعضاي ستاد شخصي مدير را در اجراي وظايفي كه به عهده اش محول شده است ياري مي نمايد.2.    ستاد تخصصي: برخلاف ستاد شخصي كه به رئيس سازمان در انجام وظايف كمك مي كند. ستاد تخصصي به كليه مديران مسئول سازمان در اموري كه در تخصص آنها است. مشورت مي دهد.3.    ستاد عمومي: در زمره واحدهاي ستادي در اداره مركزي واقع شده كه از آن بعنوان ستاد مركزي يا ستاد كل نيز اسم مي برند. معمولاً شامل: متخصصين اداري، مهندسي صنعتي، روابط عمومي.فصل يازدهم: تفويض اختيار و هماهنگيتفويض اختيار و عدم تمركز:به عبارتي، تفويض اختيار عبارت است از اينكه، مدير قسمتي از اختيارات خود را به مرئوسين انتقال دهد.تمركز عكس عدم تمركز بوده و عبارت است از عدم تفويض اختيار در سطحي گسترده و اگر چنانچه اصلاً تفويض اختيار نشود، تمركز مطلق اختيارات در يك فرد يا يك سطح سازمان است.تمركز و عدم تمركز با هم ارتباط داشته و در يك پيوستار تحليل مي شوند. تمركز و عدم تمركز به صورت مطلق در هيچ سازمان وجود ندارد. و هميشه حفظ تعادل بين تمركز و عدم تمركز لازم مي باشد.فرآيند تفويض اختيار:از فرآيندي كه مدير با توجه به وظايف، اختيارات و هدفهايي كه مؤسسه دارد، قسمتي از اختيارات خود را به مرئوسين واگذار نمايد، كه عبارتند از:1.    واگذاري وظايف: فرآيند تفويض اختيار با واگذاري وظائف شروع مي شود و جهت انجام

اين امر، مدير نيازمند به تجزيه و تحليل پست است. تجزيه و تحليل، مسئوليت و اهداف شغل مورد نظر است.2.    تفويض اختيارات: تفويض اختيار عبارت است از اينكه بايد اختيارات كافي و متناسب با مسئوليتهاي شغلي واگذار شده را داشته باشد. هدف تفويض اختيار، قادر نمودن جهت انجام وظايف شغلي بطور كارآمد و مؤثر است و در حقيقت به همان ميزان كه از او مسئوليت خواسته مي شود.3.    تعيين مسئوليت: يك نتيجه واگذاري وظايف و شغل ها به اين است كه با تعيين مسئوليت و موازين و معيارهاي از قبل تدوين شده براي حسن انجام وظايف محوله و به كار بردن رهبري مؤثر و استفاده عاقلانه از اختيارات تفويض شده مسئول و جوابگو باشند.4.    ايجاد يك سيستم كنترل: چهارمين مرحله در فرآيند تفويض اختيار ايجاد يك سيستم كنترلي مناسب جهت ارزيابي نتايج تفويض اختيار است. كه اين در حقيقت برخاسته از اصول اصلي مديريت است، و لذا مديران با ايجاد يك سيستم بازخورد موارد فوق را كنترل مي نمايند.مفاهيم پنجگانه عدم تمركز:الف) هسته عملياتي، كاركناني كه در رابطه با توليدات (كالا و خدمات) و اهداف شركتها كارهاي اصلي را انجام مي دهند.ب) مديريت ارشد يا سطح استراتژيك، مديراني كه در رأس هرم قرار مي گيرند. و كساني كه مسئوليت كل سازمان را برعهده دارند.ج) مديون رده مياني: مديراني كه بين هسته عملياتي و مديريت ارشد سازمان ارتباط برقرار مي كنند.د) متخصصين ساختار فني: تحليلگراني كه عهده دار اجراي استانداردها و نظارت بر رعايت آنها در سازمان مي باشند. هماهنگي:يك سازمان جهت نائل شدن به اهداف مورد نظرش، نياز به ايجاد چارچوبي دارد كه فعاليتهاي افراد مختلف سازمان را هماهنگ نموده و ارتباط مناسبي

بين آنها برقرار نمايد.همين كه تعداد كاركنان يك سازمان از چند نفر تجاوز نمود، هماهنگ نمودن فعاليت آنان امري ضروري و اجتناب ناپذير است.مفهوم هماهنگي:هماهنگي عبارت است از فرآيند همسو نمودن فعاليتهاي همه قسمتهاي سازمان بطوري كه تصميمات، وظايف فعاليتها و تخصص همه كاركنان و گروهها، جهت نائل آمدن به اهداف از قبل تعيين شده در حداكثر مطلوبيت ممكن تركيب و هم جهت گردد.نياز به هماهنگي:نياز به هماهنگي در يك سازمان بستگي به وسعت، اندازه و ميزان پيچيدگي عمليات دارد. در كل، سازمان يا به طور عمودي گسترش مي يابد و يا به طور افقي، در ابعاد عمودي سطوح سازماني افزايش يافته وليكن حيطه نظارت مديريت محدود مي گردد. اصلي كه هميشه بايد حاكم بر روند تعيين حدود حيطه نظارت باشد، مسئله امكان هماهنگ نمودن عمليات واحدهاي ؟؟ بعد است. معمولاً قلمرو نظارت در سطوح پايين سازمان از قلمرو نظارت در سطوح بالا وسيعتر است.- نياز به هماهنگي در سازمان امري ضروري و اجتناب ناپذير است عبارتند از:1.    تقسيم كار2.    تعداد طبقات عمودي سازمان3.    تنوع تخصص و وظايف4.    وظايف صف و ستاد5.    تخصص منابع محدود6.    اختلاف منحصر به فرد كاركنانروش هماهنگي:عبارتند از:1.    اختيارات: به عنوان يكي از مهمترين و در عين حال بزرگترين مكانيزم هماهنگي در سازمان مطرح است اختيارات اساس و اولين اصل هماهنگي، سازماندهي و هدايت براي سرپرستي و هماهنگ كردن نيروها است.2.    اهداف، خط مشي ها، قوانين، رويه ها: اهداف، خط مشي ها و روشها به عنوان مكانيزمهاي كنترل براي هماهنگ نمودن مؤثر عمليات در يك سازمان پي ريزي مي شود.3.    افراد رابط: اغلب جهت هماهنگي بين واحدهاي مختلف سازمان، از افراد رابطي استفاده مي شود.4.    ارتباطات: ارتباطات به عنوان يكي

از مؤثرترين ابزار هماهنگي مطرح است.5.    مذاكرات: مذاكره به عنوان يك روش، جهت هماهنگي مورد استفاده واقع شود. مذاكره بين مديريت و كاركنان بين مديريت و واحدهاي خريد و فروش بين واحدهاي سازمان مطرح است.6.    سيستم پاداش: سيستم پاداش نيز مي تواند به عنوان يك مكانيزم هماهنگي مورد استفاده واقع شود.7.    هماهنگي داوطلبانه: تلاش و تمايل افراد در ايجاد هماهنگي مي تواند موجب اثربخشي بيشتر گردد.8.    مديريت: مدير يك پروژه به طور عمده براي هماهنگ نمودن وظايف بخشهاي تخصصي واحدهاي يك سازمان طراحي مي شود.فصل دوازدهم: ارتباطات و رهبريارتباطات:ارتباطات فرآيندي است كه افراد و گروه ها براساس آن در يك سازمان براي كسي مفاهيم و اهداف مشترك با استفاده از پيام ها، نمادها و علائم تفاهم مي يابند (استونر و وانكل 1986، 500)بنابراين فرآيند ارتباطات كه به شكل يك جانبه، دو جانبه و به صورت يك نفر به يك نفر، يك نفر به چند نفر، جريان مي يابد وظايف اداري سرپرستي را هماهنگ كرده وظيفه اصلي فرآيند ارتباطات يگانگي و نزديكي افراد سازمان نسبت به هم مي باشد.در سرپرستي ارتباطات چهار وظيفه عمده كنترل، عمده كنترل، انگيزش، بيان احساسات و ارائه اطلاعات ايفا مي نمايد.قلمرو ارتباطي و اهداف مديريتي سرپرستي عبارتند از:الف) انواع ارتباط از نظر عكس العمل در محيط كار: بسياري از اوقات مدير و سرپرست كارگران پيامي را منتقل مي كنند كه اين پيام موجب عكس العملي نمي شود اين چنين پيامي را ارتباط يك جانبه گويند.اما اگر پيام منتقل شده به گونه اي باشد كه گيرنده را به عكس العمل وادارد و نظرات خود را دربارة محتواي پيام به اطلاع فرستنده برساند، اين نوع ارتباط را ارتباطات دو جانبه گويند:هر يك از دو

نوع ارتباط ياد شده داراي نكات مثبتي هستند كه عبارتند از: ارتباط يك جانبه سريعتر و كار فرستنده پيام آسانتر است.ب) ارتباطات از نظر جهت پيام:1.    ارتباطات افقي2.    ارتباطات عمودي3.    ارتباطات موربرهبريرهبري به توانايي ترغيب ديگران به كوشش مشتاقانه در جهت هدفهاي معيني اطلاق مي گردد.- بنا بر ماهيت سازمان سرپرست مي تواند از فنون زير در رهبري استفاده نمايد:1.    شنونده خوب و ارتباط دهنده دقيق و آماده اي باشد.2.    پيوسته در بررسي احوالات كاركنان برآيد.3.    انگيزه براي زيردستان را بررسي كرده تا اينكه مؤثرترين انگيزه را بيابيد.4.    انتقاد و توبيخ را بطور پنهاني انجام دهد و تشويق را در جمع بعمل آورد.5.    به اشتباهات خويش به صراحت اعتراف كند.مفاهيم اصلي سبك رهبري مي باشند به ترتيب زير تعريف مي شوند:1.    رفتار كاري2.    رفتار رابطه اينگرشهاي نوين به رهبري در مديريت سرپرستيمديريت به سازماندهي و توسعه منابع توجه دارد. در حالي كه رهبري به نفوذ در افراد و جهت دادن به آنچه مقصود رهبر است اطلاق مي گردد.برخي معتقدند كه رهبري عبارت از ايجاد شرايطي است كه در آن شرايط افراد قادر باشند ديگران را به گونه اي به كار گيرند كه هم آنها به آسايش و رفاه دست يابند.برخي صاحب نظران معتقدند كه امروزه نقش رهبران در مديريت سازمانها يك، نقش نگرشي است.چهار دسته ويژگيهاي شخصي را در زمينه شايستگي رهبران كه عبارتند از:الف) مديريت توجه: توانايي ايجاد حس نتيجه يابي، كسب هدف و يا هدايتي كه موجب جذب شود.ب) مديريت مفهوم: توانايي خلق و ايجاد ارتباط مفاهيم به گونه اي كه واضح و قابل درك باشد.ج) مديريت اعتماد: توانايي ايجاد اعتبار و قاطعيت به گونه اي كه افراد آنها را پذيرا

باشند.د) خود مديريتي: توانايي شناسايي خود و استفاده از مهارت ها در محدوده توانايي ها و ضعف هاي در خودشناسي است.فصل سيزدهم: انگيزشانگيزش چيست؟انگيزه به مفهوم نيازها، خواسته ها، تمايلات يا قواي دروني افراد نيز تعريف مي شوند.بنابراين نقش انگيزه ها است كه افراد را در جهت كسب اهداف سازمان هدايت مي كند.عوامل مهم انگيزش عبارتند از:الف) چالشي بودن كارب) مقاوم و اعتبار اجتماعيج) انگيزه انجام رهبريد) رقابته ( پولمطالعات انگيزشي:هيچ سازماني نمي تواند بي تلاش، تعهد و رضايت مندي افراد خود به موفقيت دست يابد كه انگيزش نتيجه تعامل فرد با شرايط و موقعيتي است كه فرد در آن قرار دارد بديهي است كه افراد به دليل تفاوتهاي فردي از نظر پويايي انگيزش مشابه عمل نمي نمايند.انگيزش و عملكرد:اين ديدگاه وجود دارد كه عملكرد افراد تابعي از توانايي و انگيزه هاي آنان مي باشد.انگيزه ها گاهي به نيازها، خواسته ها، غرايز يا محركهاي دروني فرد تعريف مي شوند. در تازه ترين تعريف از ارتباط عملكرد با انگيزش مفهوم فرصت نيز توسط صاحب نظران لحاظ گرديده.نظريه هدف گذاري:طبق نظريه هدفگزاري، اگر براي هر شخص هدفي تعيين شود جهت نيل به اهداف تعيين شده برانگيخته مي شوند. علاوه بر نيازها، خواسته ها و ديگر مفاهيم دروني محيط، نقش بسيار مهمي در تعيين اهداف و هدايت عملكرد افراد دارد.

سيري در سيره نبوي

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري- تلخيص: غلامرضا عباسي چاپ سي و هفتم : مهر 1385 مطابق رمضان 1427تعداد : 25000 نسخه حروفچيني ، ليتوگرافي ، چاپ و صحافي : موسسه چاپ فجر ( 1001395) تلفن : 33119796ناشر : انتشارات صدرا ( با كسب اجازه از شوراي نظارت بر نشر آثار استاد شهيد ) كليه حقوق چاپ و نشر مخصوص ناشر است . فهرست مطالبموج اسلامي    

مقدمه     معني « سيره » و انواع آن     عمق رفتار پيغمبر ( ص)     معني « سيره »     سبك شناسي     سبكهاي مختلف در رفتار     منطق عملي ثابت     تعريف زهد     متدولوژي    سعد ونحس ايام     سيره و نسبيت اخلاق     آيا اخلاق ، نسبي است ؟    اصول ملغي     الف . اصل غدر     ب . اصل تجاوز     ج . اصل انظلام و استرحام     اصل قدرت و اصل اعمال زور    اصل سادگي در زندگي و دوري از ارعاب    كيفيت استخدام وسيله     استفاده از وسيله نامشروع در تبليغ دين     جعل حديث     علي (ع) و استخدام وسيله     رسول اكرم و استخدام وسيله     استفاده ازجهالت مردم به نفع دين     وفات فرزند پيغمبر و گرفتن خورشيد     وسيله حق براي هدف حق     علي (ع) و بستن آب بروي دشمن     ارزش مسئله تبليغ و شرايط مبلغ     درخواستهاي موسي (ع) از خدا     خطاب قرآن به رسول اكرم     سخن سنگين     ارزش مسئله تبليغ     ابلاغ به عقل و فكر     ابلاغ به دل     بلاغ مبين     نصح يا خلوص سخن     پرهيز از تكلف     تبشير و انذار     تنفير     لطافت روح     ملامت زياد     اسلام ، دين با گذشت و آسان     خشيت الهي     تذكر     ايمان اجبار بردار نيست     سيري در سيره نبوياثر استاد شهيد مطهري موج اسلام اسلام در تاريخ چهارده قرني خود نه تنها ضربه و صدمه اي از نهضتهاي فرهگي نديده است بكله خود موجد نهضتهاي عظيم فرهنگي شد . تمدن و

فرهنگ را در خدمت خويش گرفت و رهبري كرد و به آنها جان و ايمان داد و قوي وپايدارشان ساخت . اسلام پيمان خويش را ، با عقل سخت استوار كرده است عقل را به عنوان يكي از اركان اصلي دين پذيرفته ، بالاتر ، پيامبر دروني اش خوانده است از طرف ديگر ملك و ملكوت دنيا و آخرت ، جسم وروح ، ظاهر و باطن ، ماده و معني را يكجا در نظر گرفته و همه جانبه شايسته و مجرياني لايق به جهان عرضه كرده است از اين رو عجيب نيست كه وقتي امروز در فاصله چهارده قرن تمام ، كارنامه مشعشع اين آيين پاك را مطالعه مي كنيم آن را مملو از افتخارات مي بينيم . و نيرومندترين و مجهزترين مخالفان اسلام در طول اين چهارده قرن مسيحيان بوده اند هنگامي كه به تاريخچه داوري اين رقيب نيرومند مي نگريم مي بينيم دوره به دوره به سوي انصاف گراييده است و اين خود از طرفي نشانه وجدان جهاني است و از طرف ديگر نشانه حقيقت اسلام است و اين خود مي رساند كه از وحي سرچشمه گرفته اسلام و پيام خداي بشر براي بشر است و چيزي جز نجات بشر ندارد . آري يكي از منابع شناخت از نظر اسلام ، سيره اولياء و پيشوايان اسلام يعني از شخص پيامبر اكر تا ائمه اطهار و به عبارت ديگر سيره معصومين است . كه گفته هاشان به جاي خود ، شخصيتشان يعني شيوه و روششان منبعي است براي شناخت و سيره شخصيت پيغمبر براي ما يك منبع الهام از خداوند است كه سيره ائمه

هم همينطور فرق ، پيغمبر اكرم ندارد .و اين ما شيعيان هستم كه ظلم كرديم نظير ظلمي كه درمورد قران كرده ايم ، و در مورد سيره پيغمبر اكرم و ائمه اطهار كرده ايم كه وقتي مي گويند پيغمبر چنين بود مي گوييم او كه پيغمبر بود يا وقتي مي گويند علي چنين بود مي گوييم او كه علي بود . آنها را از آب و خاك و دگر شهر و ديار دگر مي دانيم و سپس مي گوييم به ما مربوط نيست . اين شعر چقدر گمراه كننده برداشت شد كه مي گويند : « كار پاكان را قياس از خود مگير » اينكه انسان خودش را داراي يك احساساتي مي بيند و ديگران را نيز چنين بداند اشتباه بزرگي است مثلاً فردي نمي تواند يك نماز با حضور قلب بخواند مي گويد اي بابا ! ديگران هم همين جور هستند مگر مي شود نماز را با حضور قلب خواند يعني خودش را مقياس پاكان قرار مي دهد و اين غلط است و ما نبايد ديگران را به خودمان قياس كنيم و كار پاكان را قياس از خود مگير يعني خودت را مقياس پاكان قرار نده و اين شعر اغلب مي خوانيم ديگران مقياس خود قرار نده و اين گمراه كننده است .همان طور كه قرآن را برداشتيم و به طاقچه بالا گذاشتيم و به طاق آسمان كوبيديم سيره انبياء و اولياء مخصوصاً سيره پيغمبر اكرم و علي (ع ) و اولادش را برداشتيم . و به آسمان كوبيديم و گفتيم او پيغمبر است و حضرت زهرا هم كه ديگر حضرت زهراست و حضرت

علي هم كه حضرت علي است نتيجه اش اين شد كه اگر يك عمر براي ما تاريخ پيغمبر و سلاله اش را بگويند براي ما درس نصحيت يا اگر يك عمر بيايند و درباره علي حرف بزنند . اصلاً ككمان نمي گزد مي گوييم علي كه نمي شود مقياس ما قرار گيرد يا يك عمر براي ما از امام حسين (ع) حرف مي زنند ككمان نمي گزد كه بايد در راه اسلام هم يك قدم برداشت و با اين بيت شعر منبع شناخت را هم ازما گرفتند و اين درصورت كه اگر اين جور مي بود خدا به جاي پيغبر فرشته مي فرستاد و اين در حالياست كه پيغمبر و ائمه اطهار يك انسان كامل هستند يعني مشخصات بشريت را دارند . با كمال عالي ، وفوق ملكي ،يعني مانند يك بشر گرسنه مي شوند و غذا مي خورند و مي خوابند و غريزه جنسي دارند و عاطفه دارند و احتياج به خواب دارند لهذا هم مي توانند مقتدا باشند و اينها هستند كه عواطف و جنبه هاي شرعي شان از ما قوي تر است و در عين حال در جنبه هاي كمال انساني از فرشته و از جبرئيل امين بالاتر و لهذا مي توانند مقتدا باشند زيرا در مقابل رضاي حق پا روي همه احساسات خود مي گذارند . و بنابراين يكي از نعمتهاي خدا بر ما مسلمين و يكي از افتخارات ما مسلمين نسبت به پيروان اديان ديگر اين است كه از طرفي قسمت بسياري از سخنان پيغمبر ما كه شك نيست كه سخن ايشان است يعني متواتر و مسلم است ، امروز

در دست ماست در صورتي كه هيچ يك از اديان ديگر نمي توانند چنين ادعايي بكنند كه به صورت قطع بگويند فلان جمله جمله اي است كه از زبان مثلاً عيسي شنيده شده است و از طرفي ديگر تاريخ پيغمبر ما تاريخ بسيار روشن و مستندي است و جزء به جزء زندگي پيغمبر در دست است كه اين جهت هم با رهبران ديگر جهان مشاركت ندارند مثلاً خود مسيحيها از جنبه تاريخي اصلاً اعتقاد به تاريخ ميلادي ندارند و ميگويند يك حوف قراردادي است نه حقيقي .ولي براي ما مسلمني اين مبنع گفتار و رفتار پيغمبر اكرم كه به صورت دو منبع بسيار مسلم و تا شعاع بسيار زيادي قطعي است بايد سند و راهنما باشد و بتوانيم از آن بهره بگيريم لذا هر چيز به صورت اختصار خلاصه اي از گفتار و پيغمبر اكرم را كه تمايز كرده ايشان را به سايرين رهبران ديگر بررسي مي نمايم .1- عمق كلام پيغمبرعمده كلمات بزرگان اين است كه كلمات بسيار دقيقتي كه در اين كلمات گنجاينده شده ، افراد بتوانند درك كنند خصوصاً پيغمبر كه درباره سخنان خودش فرمود ( عمل هم نشان داد ) خدا به من كلمات جامعه داده است « اعطيت جوامع الكلم » يعني خدا به من قدرتي داده است كه با يك سخن كوچك يك دنيا مطلب مي توانم بگيريم با اينكه همه سخنانش را مي شنيدند آيا مي توانستند به عمق سخنان پيغمبر برسند ؟ ابداً :شايد حدي نود و نه شان هم نمي رسيدند و خود پيغمبر پيش بيني مي كند و مي فرمايد سخناني كه از من مي

شنويد ضبط و نگهداري كنيد و به نسلهاي آينده تحويل بدهيد و بسپاريد اي بسا نسلهاي آينده و خيلي دور معني حرف مرا بفهمند از شما كه امروز پاي منبر من هستيد لذا سخنان پيغمبر در هر رشته اي دقيقاً قرن به قرن عمق بيشتري براي آن كشف شده است .2- عمق رفتار پيغمبررفتارهاي پيغمبر هم معني و هم تفسير دارد و بايد در آنها تعمق كرد . مخصوصاً با تعبيري كه قرآن مي فرمايد كه در وجود پيغمبر اسوه و تاسي اي است براي شما  و وجود پيغمبر كانوني است كه ما از ۀآن بايد روش زندگي را استخراج كنيم . مثلاً :سيره پيغمبر :  ابتدا سيره را معني كنيم سيره در زبان عربي از ماده شيو است سير يعني حركت، رفتن و راه رفتن سير يك نوع راه رفتن است پس ير يعني رفتن ورفتار ولي سيره نوع و كسب رفتار و آنچه مهم است شناختن سبك و رفتار پيغمبر است كه كمتر به مسئله سيره توجه شده است .مثال : شاعرها كه هر كدام سبد مخصوص به خود دارند و يا سبك هاي متفاوت بنايي و يا سبك هاي مختلف هنر رفتارهاي نيز سبك هاي مختلف دارد و سيره شناسي يعني سبك شناسي كه اولاً يك كليت دارد . و سلاطين عالم به طور كلي يك سبك و يك سيره و يك روش مخصوص به خود دارند . فلاسفه يك سبك مخصوص ديگر و رياضت كش ها هم يك سبك به خود و پيغمبران هم به طور كلي يك سبك مخصوص به خود دارند . كه پيغمبر اكرم هم يك سبك مخصوص

به خود دارد و سبك پيغمبر ، متدي كه پيغمبر در عمل و در روش براي مقاصد خودش به كار مي برد ، بحث مادر مقاصد پيغمبر نيست بلكه روشي كه پيغمبر براي هدف و مقصد خودش به كار مي برد . مثلاً پيغمبر تبليغ مي كرد روش تبليغي چه روشي بود وسبك تبليغي چه سبكي بود ؟ يا سبك قضاوتش چه سبكي بود يا سبك پيغمبر در زن داري چگونه بود و سبكش در معاشرت با اصحاب و مريدها چگونه بود . سبك و روش پيغمبر در رفتار با دشمنان چه بود كه ابتدا سبك هاي مختلف را روشن كنيم . الف-  سبك هاي مختلف در رفتار رهبرهاي اجتماعي و سياسي سبكشان يعني آنچه بدان اعتقاد دارند فقط زور است . و منطقشان اين است كه يك گره شاخ از دو ذرع هم بهتر است يعني غير زور هر چه هست بريزد دور . مثلاً متد يزد الدرم بولدرم يعني زور بر ولي متد معاويه بيش از هر چيز نيرنگ ، فريب و نفاق و حقه بازي ومكاري بود كه خيلي از مردم مي آمدند و به حضرت علي مي گفتند تو چرا همان متدي را كه معاويه به كار مي برد به كار  نمي بري تا كارت پيش برود ؟ يك جا وعده بده ولي بعد عمل نكن دروغ هم درآمد درآمد . بگذار كارت پيش برود . تا جايي كه مي گفتند شايد علي اين راهها را بلد نيست و زيركي و زرنگي معاويه را ندارد . كه حضرت به آنها مي فرمود چرا اشتباه مي كنيد به خدا قسم كه معاويه

از من داهيه تر و زيرك تر نيست شما خيال مي كنيد من كه عذر به كار نمي برم راهش را بلد نيستم او غدر و نيرنگ به كار مي برد و فسق و فجور مي كند اگر نبود خداي متعال دوست نمي دارد غداري را ، آن وقت مي ديديد من به آن معنايي كه شما اسمش را گذاشته ايد دها و معاويه را داهيه مي خوانيد آن وقت مي ديديد كه داهيه كيست و من داهيه هستم يا معاويه ، ودر قيامت هر غداري با پرچمي محشور مي گردد و من ابداً عذر به كار نمي برم و اين كار علي برگرفته از همان سبك پيغمبر اكرم بود . ب - منطق پيامبر در منطق فكري ، همه مردم فكر مي كنند ولي همه مردم منطقي فكر نمي كنند و منطقي فكر كردن يعني انسان يك سلسله معيارها به نام منطق كه در علم منطق محرز است در دست داشته باشد و تفكرش بر اساس آن معيارها باشد . و افراد بسيار كمي پيدا مي شوند كه تفكرشان منطبق با آن معيارها و مقياس ها باشد . و با رفتارشان هم منطبق باشد و پيغمبر اكرم مردي بود كه در عمل سيره داشت روش اسلوب داشت منطق داشت و مي توان گفت كه در عمل يك منطق ثابت داشت و تابع شرايط زماني و مكاني يا شرايط زندگي يا تابع موضع گيري طبقاتي و در هر وضعي از شرايط اجتماعي و اقتصادي متفاوت نبود مثلاً پيغمبر در شعب ابي طالب با آن جمع قليل و اصحابي كه در دره اي محبوس بودند و

آب و غذاو احتياجات به آنها نمي رسيد با پيغمبري كه در سال دهم هجري كه همه حكومتهاي جهان رويش حساب باز مي كنند و در مقابل او احساس خطر مي كنند كه نه تنها تمام جزيره العرب تحت نفوذ اوست بلكه در حال گسترش بيشتر هم است با اين حال باز يك ذره از نظر روحيه با هم فرق نمي كنند و قرآن مي فرمايد بعضي از مردم راه ايمان و حق را تا وقتي مي روند كه منافعشان هم در آن راه تأمين بشود و همي قدر ببيند كه ضرر دارد به آن پشت مي كنند و اين ايمان نيست .پس نتيجه اين شد كه سيره يعني منطق عملي غير از منطق نظري است و مي شود انسان علي رغم شرايط اجتماعي و اقتصادي و موقعيتهاي طبقاتي مختلف داراي يك منطق ثابت باشد يعني تز اسلام اين است و تربيت شدگان واقعي اسلام هم نشان داند كه بشر مي تواند چنين باشد . ج – زهد زهد در دو جمله در قرآن بيان شده در سوره حديد آيه 23 . اينكه برسيد به اين مرحله كه اگر دنيايي كه داريد از شما گرفته شود غمزده نشويد ، غم دنيا شما را نگيرد و اگر چيزي نداريد ، دنيا يك مرتبه به شما رو بياورد شايد زده نشويد . و به عبارت ديگر اگر تمام دنيا در دست شماست چنانچه آن را از شما بگيرند تو همان آدم باشي كه هيچ نداشته باشي ، و همه دنيا را هم به تو بدهند تو همان آدم باشي و پيامبر اكرم مصادق كامل زهد بود .

د – بعد و نحس ايام در نزد پيامبر در منطق علمي بسياري از سبك ها از اساس منسوخ است و اسلام هم آنها را منسوخ كرده مثلاً پيامبر در كارها و در متد خويش از لعد و نحس ايام استفاده نمي كرد بكله به خدا توكل داشت و ازمجموع رواياتي كه از اهل بيت اطهار رسيده است اين مطلب استنباط مي شود كه اين امرو يا اساساً اثر ندارد و يا اگر هم اثر دارد توكل به خدا و توكل به پيغمبر و اهل بيت پيغمبر اثر اينها از بين مي رود و يك مسلمان و شيعه واقعي در عمل به اين مورد اعتنا نمي كند . ذ – اخلاق در پيغمبر اصول اوليه اخلاق ، معيارهاي اوليه انسانيت به هيچ وجه نسبي نيست و مطلق است ولي معيارهاي ثانوي نسبي است و در سيره رسول اكرم يك سلسله اصول باطل و ملغي هستند يعني پيامبر در سيره و روش خودش در منطق عملي خود هرگز از اين روشها در هيچ شرايط استفاده نكرده است از قبيل :1 – اصول ملغي :الف : اصل غدر : اكثريت قريب به اتفاق سياستمداران جهان از اصل غدر و خيانت براي مقصد و مقصودشان استفاده مي كنند مثلاً حتي مي گويند سيادت در اخلاق معني ندارد و پيامبر اكرم و اهل بيت از اصل غدر و خيانت پيروي نمي كنند و او به قيمت اينكه آنچه دارد و حتي خلافت را از دستش برود . زيرا معتقدند كه آنها پاسدار اصول انساني و صداقت ، پاسدار امانت ، پاسدار وفا و پاسدار دوستي هستند . مثل علي

(ع) كه حتي به مالك اشتر هم توصيه مي كند مي گويد مالك با هر كسي پيمان بستي و لوبا كافر مبادا پيمان خودت را نقض كني و قرآن هم مي فرمايد مادامي كه از مشركين و بت پرستان با پيغمبر به عهد خودشان وفادار هستند شما هم وفادار باشيد و آن را نشكنيد اما اگر آنها را شكستند شما نيز بشكنيد .ب : اصل تجاوز قرآن مي فرمايد حدي در كار است حتي در مورد مشرك و مي گويد اي مسلمانان ! با اين كافران كه با شما مي جنگند بجنگيد ولي حد را از دست ندهيد حتي پيغمبر اكرم و حضرت علي (ع) در جنگها توصيه مي كردند كه وقتي دشمن افتاده و مجروح است مثلاً ديگر دستي ندارد با تو بجنگد به او كاري نداشته باشيد يا مثلاً آب را بر آنها نبنديد و در دوره فتح مكه در سوره مائده مي فرمايد : اي اهل ايمان ، ما مي دانيم دلهاي شما از اينها پر از عقده وناراحتي است شما از اينها خيلي نارحتي و رنج ديديد ولي مبادا آن ناراحتيها سبب شود كه حتي درباره اين دشمنيها از حد عدالت خارج شويد .ج – اصل انظلام و استرحام پيغمبر هرگز از اين دو اصل پيروي نكرد .يعني آيا بوده در يك جايي كه چون دشمن را قوي مي ديدند به يكي از اين دو وسيله چنگ بزنند يكي اينكه استرحام كنند يعني گردنشان را كج كنند و شروع به التماس كردن ناله و زاري كردن كه به ما رحم كن . ابداً انظلام هم همين طور انظلام يعني تن به

ظلم دادن كه اين هم ابداً ولي گاهي يك سلسله اصولي كه نسبي هم بود استفاده مي كرد مثل اصل قدرت و اصل اعمال زود و اسلام در همه زمانها ، مادام كه دشمن وجود دارد توانا بودن براي اينكه دشمن طمع نكند نه توانا بودن براي تو سر دشمن زدن و پيغمبر اكرم در سيره خودش گاهي اعمال زور هم مي كرد ولي به طور نسبي يعني در يك مواردي اعمال زور را اجازه مي داد آنجايي كه هيچ راه ديگري باقي نمانده بود مثال تعبير كه علي (ع) درباره پيغمبر اكرم مي فرمايد كه پيغمبر طبيب منظور پزشك بدن نيست بلكه مقصود پزشك روان و پزشك اجتماع است . و مي خواهد بگويد روش پيغمبر روش يك طبيب معالج با بيماران خودش بود يك طبيب معالج با بيمار چگونه رفتار مي كند ؟ از جمله خصوصيات طبيب معالج نسبت به بيمار ، ترحم به حال بيمار است سپس گنهكاران لايق ترحم اند يعني چه ؟ آيا چون لايق ترحم اند پس چيزي به آنها نگوييم ؟ يا نه اگر مريض لايق ترحم است يعني فحشش نده ولي بي تفاوت هم نباش معالجه اش كند ، پيغمبر اكرم روشش يك طبيب معالج بود ولي مثل طبيب سيار بود طبيب ثابت پيغمبر سراغ مريضهاي اخلاقي و معنوي مي رفت و در تمام دوران زندگي اش كارش اين بود .و حضرت علي مي فرمود ، پيغمبر هم با نرمش رفتار مي كرد و هم با خشونت ولي جاي هر كدام را مي شناخت هم مرهم داشت هم ميسم ( يعني در يك دستش مرهم بود و

در دست ديگر ميسم ( آلت جراحي و آلت داغ كردن ) و – سادگي در زندگي و دوري از ارعاب پيغمبر اكرم در زندگي سادگي را انتخاب كرده بود و در همه چيز در خوراك و پوشاك در مسكن ، در معاشرت و برخورد ، با افراد روشش سادگي است و از روش ارعاب اجتناب مي كرد اگر چه همه قدرتمندان عالم از روش ارعاب استفاده مي كنند و در نهايت سادگي ولي همان سادگي آن جلال و جبروتها و حشمتهاي حاكمان را خرد مي كرد و حضرت علي مي گويد كه پيغمبران در زي قناعت و سادگي بودند و اين سياستشان بود سياست الهي آنها هم دلها را پر از مي كردند ولي نه با جلال و دبدبه هاي ظاهري بلكه ، با جلال معنوي كه توام با سادگي ها بود و پيغمبر از جلال و حشتمها تنفر داشت حتي در مجلسي كه مي نشست مي گفتن به شكل حلقه بنشينيد كه مجلس بالا و پايين نداشته باشد و وقتي هم كه رحلت نمودند با وجود يك دختر خود ، چيزي باقي نگذاشتند .ر – كيفيت استخدام وسيله در سيره پيغمبر يكي از مسائلي كه از سيره رسول ا... بايد آموخت كيفيت استخدام وسيله است .انسان اولاً بايد در اهداف خودش يعني در هدفهاي مسلمان باشد  يعني هدفش مقدس و عالي و الهي باشد ثانياً بايد در استخدام وسيله براي همان هدفها هم واقعاً مسلمان باشد براي هدف مقدس از هر وسيله ولو وسايل نامقدس استفاده نمي كرد بلكه از وسيله مقدس استفاده مي كرد . مثالهايي را ذكر مي كنيم تا مطلب

روشن شود . استفاده از وسيله نامشروع در تبليغ دين هدف هر چند تبليغ براي دين باشد ولي از وسيله نامشروع نبايد استفاده كرد مثل كسي كه باني مسجد مي شود نبايد براي ساخت آن به دروغ و چاپلوسي نسبت به ديگران بپردازد تا اينكه پول بيشتري بگيرد . جعل حديث كساني بودند براي اينكه مردم را هدايت و راهنمايي كنند حديثي از پيغمبر و امام جعل مي كنند و غرضشان هدايت مردم است اگر چه هدف مقدس است ولي كاري ناپسند است و انبياء هرگز در سيره و روش خودشان براي رسيدن به حق از باطل استفاده نمي كنند و براي رسيدن به حق هم از خود حق استفاده مي كنند . و بدعت و نوآوري در دين جايز نيست و بدعت يعني كسي بيايد چيزي را كه جزء دين نيست به نام دين وارد دين كند به طوري كه مردم خيال كنند اين جزء دين است و عكسش هم هست چيزي را كه جزء دين هست كاري كند كه مردم خيال كنند اين جزء دين نيست و حديث است اگر كسي بدعتي در دين ايجاد مي كند بر ديگران حرام است كه با و ديد و بازديد كنند .ز : استفاده نكردن از جهالت مردم به نفع دين و خود از خواب غفلت مردم ، از جهالت و ناداني مردم به نفع دين استفاده نمي كرد حتي موقعي كه فرزند پيغمبر وفات كرد ومصادف شد با خورشيد گرفتگي و مردم خيال مي كردند كه به خطر حزني كه عارض پيغمبر اكرم شده است و اين امر سبب شد كه عقيده و ايمان مردن

به پيغمبر اضافه شود ولي پيغمبر سكوت نكرد و آمد بالاي منبر و صحبت كرد و خاطر مردم را راحت كرد و گفت اينكه خورشيد گرفت به خاطر بچه من نبود و از سكوتش استفاده نكرد . پس در راه دعوت به حق وحقيقت و در راه عبور دادن مردم از بي ايماني به ايمان از هر وسيله اي نمي شود استفاده كرد .مسئله دوم مسئله ارزش تبليغ و شرايط تبليغ پيامبر است يكي از آموزشهاي لازم از سيره مقدس پيامبر اكرم به آموزش نحوه دعوت به حق ونحوه تبليغ ورساندن پيام حق به مردم است . دعوت و ابلاغ پيام فرق دارد با پيام و ابلاغ پيامهاي ديگر زيرا برداشت خود قرآن اين است كه اين كار مهم و دشوار است مثلاً در مورد حضرت موسي وقتي كه مي گويند برو پيام خدا را به فرعون وفرعونيان ابلاغ كن احسان مي كند بار بسيار سنگن و رسالت فوق العاده مشكلي به دوش او گذاشته است خدا ، لذا تقاضا مي كند كه پروردگارا به من شرح صدر بده يعني ظرفيت روحي بسيار وسيع و تحمل فوق العاده زياد بده و كار را بر او آسان كن و حتي از خداوند درخواست كمك مي كند كه برادرش هارون را كمك او قرار دهد . ولي خطاب قرآن به رسول اكرم در سوره مباركه نشرح مي فرمايد كه آيا ما به تو شرح صدر نداديم و به تو ظرفيت فراوان داديم و برعكس موسي كه مي گويد اين بار سنگين را براي من سبك و آسان كن قرآن به پيغمبر مي گويد كه اين بار سنگين

را از دوش تو برداشتيم و اين بار هم جزء بار دعوت و تبليغ و مواجه شدن ، با مردم نيست و هدايت و راهنمايي مردم به سوي پروردگار است . ودر آيه مزمل قرآن اشاره مي كند ما عن قريب سخن سنگيني به تو القاء مي كنيم و اين بدين معنا كه خود سخن كه سبكي و سنگيني ندارد بلكه محتواي سخن و اجراي مدلول سخن است كه ممكن است سخت و دشوار باشد درباره ارزش مسئله تبليغ اينكه بعضي از مسائل بحق ارزش آن را درك كرده ايم و قهراً آن را در سطح خودش مي شناسيم مثلا امر افتاء و فتواد دادن كه لااقل 95% جامعه مي شناسند كه افتاء كاري است سنگين و درسطح بسيار بالا ، نه افرادي زود جرأت مي كنند كه چنين ادعايي كنندو نه اگر افراد خوش اشتهايي اين ادعا را كردند جامعه زود مي پذيرد . ولي مسئله دعوت مردم به سوي حق ، مسئله تبليغ مردم ، مسئله ارشاد و هدايت مردم ، مسئله حركت دادن مردم به سوي خدا كه سخن سخن حركت دادن است ( سطح آن شناخته نشده است ) . خيلي از مكتبها هستند كه بشر را حركت مي دهند و خوب هم حركت مي دهند اما به سوي آخور به سوي منافعشان به سوي حقوقشان كه بالاخره منافعشان در حقوقشان است ولي حركت پيغمبرها به غير از منافع حقوق ديگري هم است آن كه انسان را از منزل نفس به سوي حق سوق مي دهند . بشر را از خودي رهاندن و به حق رساندن يعني بشر را از درون

خودش عليه خودش برانگيختن نه تنها شماي مظلوم را عليه من ظالم بر مي انگيزد من ظالم را هم احياناً در خيلي موارد عليه خودم برانگيزد كه توبه كنم و اين حركت دادن انسانها از خودي ، خودخواهي ، نفس پرستي و نفع پرستي به سوي حق پرستي و حقيقت پرستي كاري بسيار دشوار و سختي است . س : ابلاغ به عقل و فكر :ابلاغ دگر چه كار آساني است مثل مأمور دادگستري كه اخطاري را به اطلاع متهم مي رساند ولي پيغمبران كه بلاغ مبين دارند و وظيفه شان فقط اين نيست كه مطالب را به گوش مردم برسانند بالاتر از ابلاغ به حسن وچشم بايد ابلاغ به عقل و فكر كنند تا مطلب آنچنان بيان كنند تا به عقل نفوذ كند و عقل چون دروازه  خودش را بسته است و جزء با ابزار و مركب برهان و استدلال به تعبير قرآن ( حكمت  ) پيامي در خودش نمي پذيرد و اينكه قرآن در سوره نحل ( 125 ) اولين چيزي كه بيان مي كند حكمت است ، مردم را به راه پروردگارت بخوان اي داعي الله و مي گويد اي پيغمبر ما تو را فرستاديم كه نذير باشي بيم دهنده و به اين معنا باشي ، اعلام خطر كننده باشي و تورا فرستاديم كه نويدبخش و نويد دهنده باشي چس مي توان اين نتيجه را گرفت كه قرآن راهش را معين كرده و آن هم دعوت به خداست .دعوت به بزرگترين حقايق عالم است دعوت به چيزي است كه عقلهاي بشر را مي شود به آن سو هدايت كرد و حركت داد

، دعوت به چيزي كه بايد عقلها آن را بپذيرند با چه با دليل و برهان و حكمت و سخن منطق ، و اينكه قرآن مي گويد ، با بلاغ مبين ، آشكار و آشكار كننده آن دعوت كننده اي آن داعي آن مبلغي در هدف خودش به نتيجه مي رسد كه بلاغش مبين باشد بيانش در عين اينكه در اوج حقايق است ساده باشد و روشن باشد عموم فهم باشد . مردم حرفش را بفهمند و درك كنند . ز : نصح و خلوص سخن پيامبر نصح يعني خيرخواهي به معني سخني كه از روي خلوص باشد يعني از كمال خيرخواهي طرف و از سوز دل برخاسته باشد . و آن كس مي تواند داعي الي الله و مبلغ پيام خدا باشد كه سخنش نصح باشد يعني هيچ انگيزه اي جز خير و مصلحت مردم نداشته باشد و سخنش از سوز دل برخيزد . سخن كز جان برون آيد         نشيند لاجرم بر دل و سخني كه فقط از زبان بيرون بيايد و دل از آن بي خبر باشد از گوشهاي مردم تجاوز نمي كند . اين است كه پيغمبر از خداوند مي خواهد كه بتواند در نهايت خلوص پيام خدا را به مردم عرضه بدارد . ص : پرهيز از تكلف : شرط ديگر تبليغ دين پرهيز از تكلف است و تكلف يعني به خود بستن ، خود را به مشقت انداختن مثل چيزي را كه اعتقاد ندارد و مي خواهد اعتقادش را در دل مردم وارد كند كه دروي بالاتر از اين نيست و معني ديگر آن كه ابن مسعود و

و مفسرين گفته اند « قول به غير علم » است يعني غير از پيغمبر و امام هر كس ديگر را شما در دنيا پيدا كنيد و بخواهيد همه مسائل را از او سوال كنيد قهراً نمي داند ولي اين پيغمبر و علي بودند كه مي فرمود « سلوني قبل ان تفقدوني » بپرسيد از من قبل از آنكه مرا نيابيد . ح : روش هاي استفاده نكردن تبشير و انذار و تنفير درروش تبليغ يكي از اين روشها ، تبشير يعني مژده دادن و انذار يعني ترساندن ( اعلام خطر كردن ) و تنفير يعني عمل فراردادن است .تبشير را قائد هم گويند يعني جلوكش  ، كسي كه مهار اسب يا شتري را مي گيرد از جلو مي رود و حيوان پشت سرش او را مي گويند قائد و انزار حكم حكم سائق گويند يعني كسي از پشت سر ، حيوان را مي راند . بنابراين تبشير حكم قائد را دارد و انزار حكم سائق را دارد و هر دوي اينها يك عمل انجام مي دهند و براي مبشر هر دو ضرروي است يعني تبشير و انذار هيچ كدام به تنهايي كافي نيست . تبشير شرط لازم است ولي شرط كافي نست و انذار شرط لازم است ولي شرط كافي نيست و در دعوت ، اين هر دو ركن بايد توأم باشد و تنفير هم مثل اينكه انساني حيواني را مي كشد و بعد مي خواهد او را پشت سرخودش حركت بدهد و نوعي ( هاي وهو ) هم مي كند كه يك مرتبه حيوان محكم سرش را به عقب مي كشد و افسارش

را پاره مي كند وفرار مي كند اين را مي گويند تنفير ، در روح انسان گاهي بعضي از دعوتها نه تنها سوق دادن و قائديت نيست بلكه تنفير است يعني نفرت ايجاد كردن و فرار دادن است و اين اصلي است رواني ، روح و روان انسان اين طور است و پيغمبر به معاذبن جبل كه براي تبليغ به يمن فرستاد توصيه كرد كاري نكن كه مردم را از اسلام فرار بدهي و متنفر كني و مطلب را طوري تقرير نكن كه عكسل العمل روحي مردم فرار از اسلام باشد . زيرا كه روح انسان فوق العاده لطيف است و زود عكس العمل نشان مي دهد اگر انسان در يك كاري به روح خود فشار بياورد تا چه رسد به روح ديگران ، عكس العملي كه روح انسان ايجاد مي كند گريز و فرار است . و پيغمبر اكرم توصيه مي كرد كه عبادت را آن قدر انجام دهيد كه روحتان نشاط عبادت دارد و عبادت را با ميل و رغبت انجام بدهيد .و پيغمبر به جابر مي گويد اي جابر دين اسلام دين با متانتي است ، با خودت با مدارا رفتار كن . بعد مي فرمايد چه تشبيه عاليي جابر ؛ آن آدمهايي كه خيال مي كنند با فشار آوردن بر روي خود و سخت گيري برخود زودتر به مقصد مي رسند اشتباه مي كنند و اصلاً به مقصد نمي رسند زيرا روحش مثل مركبي مي شود كه زخم برداشته باشد و از راه مي ماند و ديگر قدم از قدم بر نمي دارد نسبت به مردم هم همين طور است .خيلي

از چيزهاست كه اثر تنفير دارد موجب مي شود كه مردم از اسلام متنفر بشوند مثل نظافت كه سنت و مستحب موكد است و پيغمبر ما نظيف ترين مردم زمان خودش بود ويكي ديگر از چيزهايي كه از پيغمبر هيچ وقت جدا نمي شد . استعمال عطر و بوي خوش بود ودر پيغمبر صفتي نبود كه موجب تنفر مردم بشود و لو نقص جسمي .ص   : خشيت الهي در پيغمبر آنان كه رسالات الهي را تبليغ مي كنند دو شرط در آنها وجود دارد يكي اينكه خودشان از خدا مي ترسند و ديگر اينكه از غير خدا نمي ترسند . و بنابراين خوف خدا و خشيت الهي در قلبشان جا گرفته است و قرآن هم در سوره فاطر ( 28 ) درباره مبلغ اولين شرطي كه ذكر مي كند خشيت ا... است كه از خدا بينه و بين الله بترسد . يعني آنچنان هيبت و عظمت الهي در قلبش ورود دارد كه تا تصور يك گناه در قلبش پيدا مي شود اين خشيت گناه را عقب مي زند و از غير خدا از احدي نمي ترسد البته خشيت آن حالتي است كه ترس بر انسان مسلط مي شود و انسان جرأت را از دست مي دهد يعني شجاعت نداشتن و شهامت نداشتن در مقابل پروردگار ولي در مقابل غير خدا جرأت محض است و يك ذره خود را نمي بازد و پيغمبر اكرم از اين سيره يعني مسئله جرأت برخوردار بود يعني خود رانباخت و استقامت داشت و مثل كوه ايستاد حتي در اوايل اسلام و البته با خوف فرق دارد خوف يعني نگران عاقبت

و آينده بودن ، فكر و تدبير براي آينده و عاقبت يك كار كردن است . ف : تذكر در سوره ذاريات ( 55 ) و غاشيه 21 تا 24 دو مطلب ذكر شده يكي تفكر و ديگر تذكر است تفكر يعني كشف چيزي كه نمي دانيم . انديشيدن براي بدست آوردن آنچه كه نمي دانيم و قرآن دعوت به تفكر مي كند و تذكر يعني يادآوري ، تذكار يعني به يادآوردن ، خيلي مسائل در فطرت انسان و حتي گاهي در تعليم انسان وجود دارد ولي انسان از آنها غافل است و احتياج به تنبيه و بيداري دارد . احتياج به تذكر و يادآوري دارد و به پيغمبري مي فرمايد اي پيغمبر تو خيال نكن كه فقط با جاعل روبرو هستي با غافل هم روبرو هستي جاهل را به تفكر وادار و غافل را به تذكر و مردم بيش از آن اندازه كه جاهل باشند غافل و خوابند و خوابها را بيدرا كن و غافل ها را متنبه و احساسهاي خفته را بيدار كن لذا مي گويند اسلام دين جبر نيست و در ايمان جبر وجود ندارد . چون ايمان اعتقاد است گرايش است ، علاقه است اعتفاد را كه با زورد نمي شود ايجاد كرد و علاقه و مهر و محبت را كه به زور نمي شود ايجاد كرد . اسلام دين با گذشت و آسان پيغمبر اكرم مي فرمايد خدا مرا به شريعت وديني مبعوث كرده است كه با سماحت ( با گذشت ) و آسان است .دين اسلام سماحت دارد . به يك انسان مي گويند سماحت يعني انسان با گذشت

ولي دين با گذشت است يعني چه ؟ بله دين با گذشت است ولي اصولي دارد مثلاً دين به شما مي گويد وضو بگير وضوبگير ولي اگر زخم و يا بيماري در بدن تو هست و خوف وضو داري نمي گويد نه به يقين تيمم كن و وضو نگير اين معني اش سماحت دين است يعني يك دنده لجوج و بي گذشت نيست يا مثلاً در مسافرت نماز را شكسته بخوان يا زمان مقرب  يعني زن حامله اي كه نزديك وضع حمل است لزومي بر روزه واجب بر او نيست .سيره نبوي و گسترش سريع اسلام : در اسلام خصوصيتي از نظر گسترش است كه در مسيحيت وحتي دينهاي ديگر نيست بلكه اسلام فوق العاده سريع پيشروي كرد چه در سرزمين عربستان و چه در خارج عربستان چه آسيا و آفريقا و جاهاي ديگر و اينكه چرا اسلام سريع پيشروي كرد واينكه احدي به پايه پيامبر اسلام نمي رسد شاعر معروف فرانسوي لامارتين گفته سه شرط دارد :1- فقدان وسايل مادي ، مردي ظهور مي كند و دعوتي مي كند در حالي كه هيچ قدرتي و نيرويي ندارد و حتي نزديكترين افرادش و خاندانش با او به دشمني بر مي خيزند .2- سرعت پيشرفت يا عامل زمان 3 – بزرگي هدف .حتي مسيحيت كه نسبت به دينهاي ديگر نفوذ بيشتري دارد و پيشرفت كرده بعد از چند صد سال كه از عروج مسيح گذشت به اتفاق افتاد ولي اسلام به علت خوي و خلق و رفتار و طرز دعوت و تبليغ پيغمبر ديگر معجزه پيغمبر مخصوصاً زيبايي قرآن و عمق و شورانگيزي و جاذبه قرآن

عاملي شد براي نفوذ و توسعه سريع اسلام كه حتي بعد از وفات پيغمبر هم ادامه داشت و خدا به پيغمبرش خطاب مي كند اي پيامبر گرامي به موجب رحمت الهي به تو ، در پرتو لطف خدا تو نسبت به مسلمين اخلاق لين ونرم و بسيار ملايم داري نرمش داري و روحيه تو روحيه اي است كه با مسلمين هميشه در حال ملايمت و حلم وبردباري و حسن خلق و حسن رفتار و تحمل و عفو و امثال اينها هستي و اگر اين خلق و خوي تو نبود مسلمين از دور تو پراكنده مي شدند يعني اين اخلاق تو خود عاملي است براي جذب مسلمين و بايد گفت كه پيغمبر در مسائل فردي و شخصي نرم و ملايم بود نه در مسائل اصولي و كلي كه در آنجا پيغمبر صددر صد 100% صلابت داشت و انعطاف ناپذير بود . خلاصه مطلب اينكه پيامبر با خصلتهاي متمايز فراوان و روشهايي كه به كار گرفت باعث شد كه اولاًً دين اسلام سريع گسترش پيدا كرد و همه علاقه مند به آن شدند و ثانياً فطرت انسان به سوي توحيد گرايش پيدا كرد .

فنون و روشهاي مشاوره

تاليف : عبدالله شفيع آبادي - علي مهدي پور

مشاور بايد در ديدگاههاي نظري و عملي فنون و روشهاي مشاوره را بخوبي بداند.گرچه استفاده عملي از فنون مشاوره ، نوعي هنر است و موفقيت در آن با خصوصيات شخصيتي مشاور بستگي دارد. منبع :فنون و روشهاي مشاورهتاليف : دكتر عبدالله شفيع آباديناشر :ترمه با همكاري رز نوبت چاپ : هشتم ، 1367چاپ و صفاحي : رامينتيراژ : 4000 نسخهشابك : 8-16-6327-964حق چاپ براي

نشر ترمه محفوظ است.تهران – خيابان انقلاب – خيابان 12 فروردين پ 25تلفن : 6417346 فنون و روش هاي مشاورهپيشگفتارفصل اول _ لزوم مشاورهفصل دوم _ مشاورهفصل سوم _ مصاحبه مشاوره ايفصل چهارم _ فنون مشاورهفصل پنجم _ بازي درمانيفصل ششم _ كاربرد آزمون در مشاورهفصل هفتم _ فرم ها و پرسشنامه هاپيشگفتار مشاور بايد در ديدگاههاي نظري و عملي فنون و روشهاي مشاوره را بخوبي بداند.گرچه استفاده عملي از فنون مشاوره ، نوعي هنر است و موفقيت در آن با خصوصيات شخصيتي مشاور بستگي دارد.در عين حال آموزش فنون و روشها به مشاور احتمال موفقيت او را در مشاوره افزايش مي دهد.در اين جزوه پس از بررسي لزوم تعاريف مشاوره ، فنون و روش هاي آغاز و ادامه و پايان  جلسه مشاوره مورد بحث قرار گرفته است. پس فرم ها و پرسشنامه هاي گوناگوني به عنوان وسيله كار مشاور جهت استفاده در موارد متععد پيشنهاد شده است. فصل اول:          لزوم مشاورهبراي پي بردن به ارزش و اهميت مشاوره در نظام آموزشي به تجزيه و تحليل جريان يادگيري دانش آموزان مي پردازيم. به نظر هيلگاروباور يادگيري تغييرات نسبتاً پايداري در رفتار بالقوه است كه حادث از رشد نباشد . براي تحقق اين تعريف ، اولا اطلاعات و يا تجربيات بايد به وسيله فردي آگاه و آشنا به كار مثلاً معلم _ تهيه و سپس ارائه گردد. معلم بايد آمادگي تهيه مطالب و ارائه آن را از هر نظر دارا باشد تا اطلاعات ارائه شده مفيد واقع گردد. مشاور مي تواند معلم را در تهيه و ارائه موضوعات ياري دهد و يادگيري را تسهيل كند.ثانيا يادگيرنده

استعداد و علاقه كافي براي يادگيري داشته باشد تا بتواند اطلاعات ارائه شده را دريافت و از آن استفاده كند مسلماً چنانچه يادگيرنده ، مسائل و مشكلاتي داشته باشد قادر به يادگيري نخواهد بود در اين زمينه نيز مشاور به كمك يادگيرنده مي شتابد و با حل مشكلات و شناخت استعدادها جريان يادگيري را تسهيل مي كند.براي ياري به دانش آموزان به منظور بهبود رفتار و افزايش ميزان يادگيري پيشنهادات زير ارائه مي گردد :1-    ايجاد احساس نياز و علاقه به مطالب آموختني .تا زماني كه فرد به وجود چيزي احساس نياز نكند و بدان راغب نباشد . براي رسيدن به آن تلاش نخواهد كرد و يا اگر فرد در زندگي چيزهاي مهم را نشناسد و آن را تشخيص ندهد به بهبود در زندگي او نبايد اميد داشت.از آنجا كه رفتار انسان متأثر از احساسات است و به عبارت ديگر احساسات ، طرز تلقي ها اعتقادات و ادراكات پديد آورنده ي رفتار هستند كه از نظر تربيتي ، اين عقيده حائز اهميت بسيار است. اگر دانش آموز احساس كند كه معلم او را دوست دارد رفتارش نسبت به آن معلم دوستانه خواهد بود و نسبت به درس آن معلم نيز علاقه خواهد داشت و برعكس.2 _ شناخت خود و ارزشهاي وابسته به آن :خويشتن پنداري عبارت است از تصور و پنداري كه شخص درباره ي خود دارد و بر دو نوع مثبت و منفي طبقه بندي شده است .افرادي كه خويشتن پنداري مثبت دارند رفتارشان اجتماع پسندتر از كساني است كه خويشتن پنداري منفي دارند. يكي از علل مهم عقب افتادگي تحصيلي همين تصور و

پندار منفي است كه شخص نسبت به خودش دارد چون معتقد است كه قادر به خواندن نيست.خويشتن پنداري بر اثر تعامل بين عوامل متعددي به وجود مي آيد و رشد مي كند كه :الف _ نظر والدين  ب _ نگرش دوستان و همبازيان   ج _ نظر معلمان از آن جمله اند3 _ تاكيد بر اينجا و اكنون : بهره برداري از شكست هاي گذشته دانش آموز به منظورعبرت گيري و نه خدمت آن ، موجب مي شود كه دانش آموز براي كسب موفقيت بكوشد . و از سوي ديگر تاكيد بيش از حد بر نگراني ها و مشكلات گذشته عذر و بهانه اي براي دانش آموز فراهم مي آورد تا به سادگي تمام شكست هاي آينده خود را به عوامل گذشته استناد دهد و براي بهبود وضع موجود تلاش نكند.4- دادن فرصت براي تفكر و (خوديابي )يكي از عواملي كه در نظام فعلي آموزش و پرورش كمتر مورد توجه قرار مي گيرد، دادن فرصت براي تفكر و خود يابي دانش آموزان است ، معلم مي كوشد مطالب بسياري را بدون فوت وقت به دانش آموزان ارائه دهد و هنوز موضوع قبلي بخوبي درك نشده مطالب جديد ارائه مي شود و دانش آموز مجبور است براي اهراز موفقيت در امتحان مطالب را حفظ كند . 5- تجديد نظر در برنامه هاي مراكز تربيت معلم ، مراكز تربيت معلم بايد براي معلمان متخصص ، خلاق و مبتكر و انديشمند و آگاه به مسائل انسانها امتيازاتي در نظر بگيرد تا ديگر معلمان نيز در اين مسير تشويق شوند تا هيچ گاه كيفيت فداي كميت نگردد. فصل دوم :

مشاوره مشاوره از نظر لغوي به معني همكاري كردن و راي ديگري را در انجام كاري خواستن است.تعريف مشاوره : پاترسون ، مشاوره را جريان  ياري دهنده اي مي داند كه به ارتباط خاص بين دو نفر نياز دارد. يكي از اين دو نفر يعني مراجع معمولا با مشكل رواني و عاطفي مواجه است ، و ديگري يعني مشاوره كه در حل مشكلات رواني مهارت دارد. از طريق ايجاد ارتباط خاص مشاوره اي ، مشاور به مُراجع كمك مي كند تا راه حلي براي مشكلش بيابد به نظر او رابطه حسنه بين مراجع و مشاور اثر روان درماني مهمي دارد. به طوري كه اگر مشاور نتواند چنين رابطه مطلوبي را ايجاد كند مشكل مراجع در حد مطلوب و مقبولي حل نخواهد شد . مشاوره به دو صورت فردي و گروهي انجام مي شود . مشاوره گروهي : يك سلسله فعاليتهاي سازمان يافته و تعامل بين اعضاي گروه است كه در يك زمان و در يك مكان بخاطر حل مشكل معين و يا گفتگو درباره مسائل گوناگون انجام مي پذيرد. مواردي را كه مشاور بايد براي تشكيل مشاوره گروهي رعايت كند به شرح ذيل است . 1-    انتخاب اعضا 2-    تعداد اعضا 3-     تعداد جلسات در هفته 4-    تعداد كل جلسات 5-    زمان هر جلسه 6-    تهيه امكانات 7-    آغاز جلسه گروه 8-    انواع گروه شامل : گروه داوطلب _ گروه اجباري 9-    ختم جلسه 10-    مراحل مشاوره گروهي شامل : شناسايي ، انتقال ،عمل  پايان محاسن روش مشاوره گروهي 1-    از نظر زمان و هزينه مقرون به صرفه است 2-    اعضاي گروه رفتارهايي را در

گروه مي آموزند و به انتقاد از خود و ديگران مي پردازند 3-    عكس العمل هاي اعضاء نسبت به يكديگر در مشاوره ، گروهي به مراتب بيشتر است و همين امر موجب كسب بينش بيشتر مي شود.4-    در مشاوره گروهي اعضاء متوجه مي شوند كه مشكل آنها منحصر به فرد نيست و ديگران نيز مشكلات مشابهي دارند با چنين اطلاعاتي ، مقاومت مراجع در جريان درمان كاهش مي يابد.انواع مشاوره ها :1 _ مشاوره مستقيم    2_ مشاوره غير مستقيم    3 _ مشاوره انتخابيمشاوره مستقيم : از اين روش كه در نظريه هاي رفتار گرائي و تا حدودي در عقلي _ عاطفي استفاده مي شود ، اعتقاد كلي بر آن است  با استفاده از فنون گوناگون بايد مراجع را در حل مشكلش ياري دهد و بايد با استفاده از انواع پرسشنامه ها و آزمون هاي رواني به جمع آوري اطلاعات درباره مراجع پرداخت.مشاوره غير مستقيم در اين روش كه در نظريه هاي گشتالت ، مراجع _ محوري و هستي گرايي كاربرد دارد اعتقاد بر آن است كه اگر مراجع در يك محيط مشاوره اي گرم و پذيرا قرار گيرد خودش مي تواند به حل مشكلش اقدام كند و در نتيجه بر استفاده از فنون مشاوره تاكيد چنداني نمي شود .مشاوره انتخابي : در اين روش مشاور با توجه به موقعيت و نياز مراجع و با تاكيد بر روابط علت و معلولي و نيز تشخيص مشكل ، هر كدام از روش هاي مستقيم و يا غير مستقيم را كه مقتضي بداند انتخاب مي كند و به كار مي بندد. فصل سوم :  مصاحبه مشاوره اي مصاحبه مشاوره

اي رابطه رويارو بين دو نفر است كه بدان وسيله مشاور مي كوشد مراجع را در حل مشكلات و يافتن اهداف زندگي ياري دهد .اهداف مصاحبه ي مشاوره اي :  1_ كسب اطلاعات درباره ي مراجع به منظور شناسايي نوع مشكل 2_ ارائه اطلاعات به مراجع و تشويق او به تفكر درباره ي مشكل براي يافتن راه حل هاي احتمالي3 _ كمك به مراجع براي خود  _ فهي و خود _ رهبريمراحل مصاحبه مشاوره اي :1-    مراحله ي بقاء : در اين مرحله مشاور بيش از آنكه به گفتار مراجع گوش فرا دهد و به حل مشكل او بينديشد نگران وضع رواني خويش است و دوست دارد جلسه هر چه زودتر به اتمام برسد و مشاور در اين مرحله احساس بي كفايتي ، نگراني شديد و پريشاني و عدم امنيت مي كند2-    مرحله وابستگي : مشاور بر اثر احساس بي كفايتي بشدت  به يك منبع بيروني براي دريافت كمك متكي مي شود و به علت ترس از عدم موفقيت امنيت رواني اش متزلزل مي گردد.3-    مرحله مكاشفه : در اين مرحله مشاور كاربرد روش ها و فنون متعدد مشاوره را مورد عمل و تجزيه و تحليل قرار مي دهد و نتيجه مي گيرد كه فقط يك روش صحيح براي انجام مشاوره وجود ندارد4-    مرحله ثبات: مشاور از اين مرحله به تدريج در انجام كارش استقلال پيدا مي كند و مي تواند بدون كمك ديگران به تشكيل جلسات مشاوره بپردازد.5-    مرحله تقويت مشاور در اين مرحله با توجه به مطالعه آثار ديگران و تحقيقات انجام شده به توسعه و بهبود روش خود مي پردازد.شرايط انجام مصاحبه

مشاوره اي :1-    ايجاد رابطه ي حسنه 2-    راز  داري 3-    پذيرش غير شرطي مراجع4-    درك مراجع و مشكل او5-    تهيه شرايط محيطي مطلوب فصل چهارم : فنون مشاوره1- گوش دادن       2- انعكاس      3- سازمان دادن     4- رهبري5- تشويق        6-  سكوت        7-مقاومت        8- پايان جلسه1- گوش دادن :  عملي فعال و ارادي است كه به دقت و توجه نياز دارد.نكات مهم در گوش دادن : 1-    گوش دهنده به هنگام گوش دادن نبايد صحبت كند زيرا در يك لحظه نمي توان هم صحبت كرد و هم گوش داد .2-    لازمه گوش دادن آن است كه گوينده به گرمي پذيرفته شود و رابطه حسنه با او بر قرار گردد .3-    گوش دهنده در مواقع ضروري از گوينده سوال كند.4-    گوش دهنده نگاهش به گوينده باشد5-    گوش دهنده عوامل مزاحم را از خود دور كند 6-    گوش دهنده از قضاوت عجولانه درباره ي گوينده بپرهيزد.7-    گوش دهنده صحبت هاي مشاور را با كلماتي از قبيل : بله ، خوب ، احسن و .... و يا با حركات سر تاييد كند.2- انعكاس : يعني اينكه مشاوره علاوه بر بيان گفته مراجع در غالب كلمات خودش ، او را به گويايي بيشتر و تفكر درباره موضوع مورد بحث تشويق مي كند.3- سازمان دادن : از طريق سازمان خط مشي و چگونگي اجراي جلسه مشاوره مشخص مي شود و وجود سازمان در جلسه مشاوره ، مراجع را ياري مي دهد كه طرح و نقشه اي براي رسيدن به اهدافش تعيين و پيش بيني كند. سازمان در جلسه مشاوره ، از ابهام و درماندگي

مراجع و مشاوره مي كاهد و مسير فعاليت آن را نشخص مي كند.4- رهبري : رهبري جلسه مشاوره عبارت از اينست كه مشاور تا چه حد مي كوشد مراجع را به دنبال خود بكشاند و اداره جلسه را بر عهده گيرد.انواع روش هاي رهبري :1- پذيرش        2- پند دادن        3- اطمينان دادن     4- تشخيص        5- ارائه صحنه اي از زندگي خصوصي    6- ارائه صحنه اي از زندگي شخص ثالث    7- افكار ناتمام        8- آگاهاندن        9- تعبير و تفسير    10- هشدار دادن        11- پرسش        12-فرافكني        13- مخالفت         14- سكوت        15 – پيشنهاد دادن        16- خلاصه كردن 5- تشوق : مجموعه فعاليت هايي است كه مراجع را به ادامه كارش ترغيب مي كند و او را در مسير پيشرفت و بهبود قرار مي دهد. تشويق نوعي پاداش است كه براي تقويت رفتار مطلوب و ادامه ي آن به مراجع ارائه مي شود.6- سكوت : سكوت در جلسه مشاوره ممكن است به خاطر علل زير باشد1-    مراجع و مشاوره حرفي براي گفتن نداشته باشد.2-    سكوت ممكن است بر اثر خشم و خصومت مراجع نسبت به مشاوره باشد 3-    گاهي مراجع ساكت مي ماند تا مشاور حرف بزند4-    گاهي سكوت مراجع بر اثر خستگي حاصل از فعاليت بيش از حد او در جلسه مشاوره است.5-    گاهي تفكر و تعمل مراجع درباره موضوع مطرح شده ، سكوت را موجب مي شود 7- مقاومت : عبارت از ايستادگي و سر سختي مراجع در جلسه مشاوره است كه مانع پيشرفت جلسه مشاوره به سوي اهداف تعيين شده مي شود.

كه اين مقاومت ممكن است بر اثر عوامل دروني مثل ترس از حل نشدن مشكل و يا عوامل بيروني مثل رفتار هاي نا مناسب مشاور در جلسه مشاوره و عوامل تركيبي مثل بيماري ، خستگي و ....... باشد.8- پايان جلسه : جلسه مشاوره بايد زماني پايان پزيرد كه مراجع به خود _ رهبري برسد و توانايي لازم براي حل مشكل را كسب كرده باشد.روش هاي پايان دادن جلسه :1-    اشاره به پايان وقت 2-    تلخيص بحث3-    دادن تكليف به مراجع 4-    تعيين وقت جلسه آينده فصل پنجم : بازي درماني بازي ، به معني تلاش و فعاليت لذت بخش و خوشايند و تفريح است.براي رشد همه جانبه كودك ضرورت تام دارد،كودك از طريق بازي احساسات وروياهاي خود را بروز مي دهد، استعدادهايش را شكوفا مي سازد،كنترل به موقع عمال و حركات را مي آموزد ، بر تجاربش مي افزايد ، پاسخ كنجكاوي ها و پرسشهايش را مي يابد،حواسش را تقويت مي كند ، دنياي درون و مشكلاتش را بارز مي سازد و انرژي ذخيره شده اش را در جهت مطلوب به مصرف مي رساند. سه نوع بازي از نظر پياژه : مهارتي ، نمادين ، با قاعده : 1 _ بازي مهارتي : باعث لذت و رشد اعمال و حركات كودك مي شود.2 _ بازي نمادين : مربوط به سنين 5 _ 2 سالگي كودك است كه با استفاده از تخيل واقعيت اشياء در دسترس را تغيير مي دهد ، مثلا بر چوبي سوار مي شود كه گويا سوار بر اسب است.3- بازيهاي با قاعده : از 7_4 سالگي در بين كودكان مشاهده مي شود

و در طول زندگي ادامه مي يابد و با گذشت زمان به تدريج كامل تر مي شود . كودك از طريق اين بازي ها ، مشاركت و همكاري و رعايت حقوق ديگران و قوانين اجتماعي را ياد مي گيرد.اهداف بازي درماني : چون كودكان خردسال نمي توانند افكار و عقايده خود را به وضوح از طريق كلمات و گفتار بيان كنند مشاور از طريق بازي كودكان اقدام به رفع مشكل آنان مي نمايد.فوايد بازي در كودكان : بازي باعث رشد شخصيتي كودك مي گردد ، باعث شناخت جهان پيرامون و آموختن اخلاق نيكو و صفات اجتماعي پسنديده مي شود ، موجبات شادي و لذت و انسباط خاطر كودك را فراهم مي آورد ، همكاري و نوع دوستي و اطاعت از قوانين را به كودك ياد مي دهد ، دامنه تجسم و تصور او را مي گستراند و كودك را با مشاغل گوناگون آشنا مي سازد. فصل ششم : كاربرد آزمون در مشاوره آزمون مركب از تعدادي سوال است و وسيله ي عيني محسوب مي شود كه براي سنجش حالات و رفتار معين در زمان مشخص مورد استفاده قرار مي گيرد.اهداف كاربرد آزمون از ديدگاه ثورند ايك وهيگن1-    طبقه بندي دانش آموزان2-    تعيين تكاليف مناسب براي دانش آموز3-    شناخت دانش آموزاني كه به كمك هاي خاص نياز دارند4-    تعيين ميزان پيشرفت تحصيلي دانش آموزان 5-    تهيه اطلاعاتي در زمينه خصوصيات شخصي دانش آموز6-    كمك به دانش آموزان براي تصميم گيري صحيح و مناسب7-    كمك به مسئولان مدرسه براي شناخت مشكلات دانش آموزان و يافتن راه حل مناسبمراحل اجراي آزمون :1-    مشاور بايد زماني از آزمون استفاده

كند كه با مشكل و مساله اي مواجه گردد كه از طريق ديگر نتواند اطلاعات دقيق و موثقي بدست آورد.2-    نوع آزمون بايد با توجه به مشكل مراجع انتخاب و اجرا شود .رعايت موارد ضروري در اجراي ازمون 1-    مشاور بايد با آزمون مورد نظر كاملا آشنا باشد 2-    دلايل و اهداف اجراي آزمون بايد با زبان ساده براي مراجع گفته شود3-    اجراي هر آزمون براي مراجع كم و بيش با ترس و نگراني همراه است و مشاور بايد براي كاهش اين احساس اقدام كند.در تعبير و تفسير نتايج آزمون رعايت نكات زير لازم است.1-    نتايج آزمون بايد در يك جلسه ي مشاوره مورد بررسي و در اختيار مراجع قرار گيرد2-    در جلسه تعبير و تفسير آزمون ها ، مراجع بايد به خود شناسي بيشتر نائل آيد و مراجع بايد در جلسه فعالانه شركت كند3-    نمره خام آزمون به هيچ وجه نبايد در اختيار مراجع و يا اطرافيان او قرار گيرد4-    در تفسير نتايج آزمون ، بر نمره هاي كم و زياد تاكيد نشود5-    نتايج آزمون در غالب كلماتي ساده كه براي مراجع قابل درك باشد بيان گردد. فصل هفتم : فرم ها و پرشسنامه هامشاور براي يادآوري مطالب جلسات مشاوره و به منظور بهبود شيوه ي كارش در كمك به مراجع ، بايد پرونده اي براي او تشكيل دهد و پس از پايان جلسه مشاوره فرم ها را تكميل كند و در پرونده مراجع قرار دهد. كه اين فرم ها و پرسش نامه هاي پيشنهادي به سه دسته تقسيم مي شوند.1-    فرم هايي كه مشاور پس از هر جلسه مشاوره براي تمام مراجعان تكميل

مي كند و در پرونده آن ها قرار مي دهد.2-    پرسشنامه هايي كه مشاور براي شناخت مراجع به كار مي برد.3-    پرسشنامه هايي كه براي ارزشيابي از عملكرد مشاور مورد استفاده قرار مي گيرد .1-    پرسشنامه هاي گزارش از جلسه ي مشاوره : اين فرم ها عبارتند از خلاصه گزارش از جلسه ي مشاوره و گزارش محتواي جلسه ي مشاوره توصيه مي شود مشاور بلافاصله بعد از پايان جلسه مشاوره ، فرم هاي پيشنهاد شده را تكميل كند زيرا چنانچه اين فرم ها پس از گذشت مدت طولاني از جلسه مشاوره تكميل شود ، مشاور نكات و موارد ضروري را فراموش خواهد كرد و در نتيجه گزارش تهيه شده صحيح و دقيق نخواهد بود .2-    پرسشنامه شناخت مراجع : اين پرسشنامه ها عبارتند از پرسشنامه شناخت مراجع ، پرسش نامه خود _ ارزيابي ، پرسش نامه نگرش  به مدرسه ، بررسي مهارت هاي مطالعه ، بررسي مهارتهاي مطالعه ، پرسشنامه انجام تكاليف ، نظر والدين درباره ي دانش آموز و شناخت آرزو هاي مراجع 3-    پرسشنامه هاي ارزشيابي از مشاوره : پرسشنامه هاي ارزشيابي از مشاوره عبارتند از فرم تشخيص پيشرفت مشاوره ، سنجش رفتار مشاوره اي ، سنجش مهارت هاي مشاوره اي و فرم واكنش مشاوره نسبت به جلسه مشاوره

گفتگوي فرهنگها

( ارتباطهاي بين المللي در دنياي وابسته )

نويسنده :ريموند كوهن - تلخيص : محمود نجفي و مهدي ناطقي

ترجمه : محمد علي محمدي چاپ: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي ( شركت به نشر) گفت_گوي فرهن_گها : ريشه هاي فرهنگي گفتگو : تعريف گفتگو سياسي در مفهوم ارتباط بين دولتهايي كه مي خواهند

در مورد موضوع يا موضوعاتي كه مورد توجه آنهاست به نتيجه مشترك دست يابند. اگر براي مذاكره سياسي طيفي در نظر بگيريم در يك طرف آن مذاكره تنها به عنوان تبادل نظرات و طرف ديگر مذاكره به معناي تحميل قهر سياستهاي خود است كه يك طرف تلاش مي كند تا نظراتش را به طور يك جانبه تحميل نمايد. گفتگو روندي است كه موجب تغيير روابط ملتها از يك حالت به حالتي ديگر مي شود. همانند آئين تشرف كه به وسيله آنها جوامع تغيير و تحول افراد يا گروهها را از يك وضعيت به وضعيت ديگر جشن مي گيرند. ماهيت فرهنگ : از ميان انبوه تعاريفي كه براي فرهنگ در متون مختلف ارائه گرديده است سه جنبه فرهنگ مورد پذيرش عامه قرار گرفته است. فرهنگ يك مفهوم كيفي است كه به افراد مربوط نمي شود بلكه متعلق به اجتماع است كه افراد آن را تشكيل مي دهند و اين امر از طريق فرهنگي شدن و اجتماعي گشتن افراد در جوامع مربوط به خود پديد مي آيد و نيز هر فرهنگ مجموعه اي منحصر به فرد از نشانه هايي است كه تمام جوانب زندگي را در بر مي گيرد. مشكلات روابط بين فرهنگي : تاثير فرهنگ بر مذاكره دو جانبه بين طرفين مذاكره كننده اي است كه داراي اختلافات فرهنگي (در سطح زباني) مي باشد اين يك مساله ارزشهاي نسبي است نه مطلق. متون فرآينده اي در علوم اجتماعي اشاره دارند كه ارتباطهاي بين فرهنگي ممكن است از طريق مواجهه ديدگاههاي مخالف نه تنها درباره نقش زبان و اشارات غيركلامي بلكه درباره ماهيت و ارزش روابط اجتماعي

تحت تاثير قرار گيرد و حتي دچار اختلال گردد. ماري استرازار تاثيرات عوامل بين فرهنگي بر مذاكرات قرارداد صلح سال 1951 سانفرانسيسكو بين ايالات متحده و ژاپن را مورد مطالعه و بررسي قرار داده است. (سازگاري نسبت به محيط اطرافشان بدون شكوه و شكايت و سلسله مراتب در زندگي اجتماعي و آشنايي آنان با روابط و ديدگاههاي خوشبينانه و كاربردي آمريكاييها نسبت به طبيعت، منفعت طلبي در روابط. تف_اوته_اي بي_ن فرهن_گي : چهارچوب نظري : استفاده از الگوي سزالي با كمي تغيير در اين الگو مي تواند زيربناي نظري جهت مطالعه و تحقيق. اگر بپذيريم كه در ارتباط متقابلي (تبادل پيامها، يا به تعبير دقيقتر، پيشنهادها) در بطن مذاكره وجود دارد نتيجه آن خواهد بود كه مذاكره را مي توان يك مورد خاص از ارتباطها به حساب آورد. نقطه عزيمت سزايي تمايز بين شكل يا شيوه ارسال پيام يا محتوي و معني آن پيام مي باشد استفاده مدرن ما از فن آوري و كاربرد واژهاي فني (مانند: بيت يا بسته هاي اطلاعاتي) ممكن است منجر به نتايج وسوسه انگيز اما فريبنده اي شود مبني بر اين كه ارتباطها فقط مستلزم انتقال بسته هاي غيرقابل خدشه اطلاعات (مانند: توپهاي بسيار زياد بيليارد) از سوي فرستنده به گيرنده مي باشد. براين اساس احتمالاً عامل مهم در اصلاح درك يكديگر خصوصيات فيزيكي يك پيام مي باشد مشكل اين مقايسه اين است كه از مساله رمزگشايي يا بيرون كشيدن پيام از داخل پوسته آن به منظور كسب معناي اصلي چشم پوشي مي كند به عبارت ديگر محتواي پيامي كه توسط فرستنده رمزگذاري شده است بايد با محتوايي كه دريافت كننده

از رمزگشايي آن بدست آورد تطابق داشته باشد. سزالي نشان مي دهد كه چگونه تستهاي فوري كلمات مي تواند تفاوتهاي بين فرهنگي معاني و مفاهيم واژه هاي كليدي را نشان دهد. عادات و صفات فردگرا و وابسته گرا : تضادهاي اساسي كه در بحث سزالي درباره فساد از قبيل تضادهاي بين فردگرايي و عادات و رسوم مبتني بر جامعه گرايي، اشتراكي گري يا خويشاوندي نقطه خوبي جهت آغاز است. (گيرت ها فستد) در مطالعه دايره المعارفي خود به نام تاثير فرهنگهاي ملي بر مديريت شواهد قابل توجهي را مبني بر اين كه بسياري از جنبه هاي رفتاري و سازماني را مي توان حول اين دو قطب دسته بندي نمود ارائه مي دهد. نقشهاي متضاد زبان : تضاد غربيها و غير غربيها در استفاده از زبان مستقيما از تمايز ميان فردگرايي و جامعه گرايي ناشي مي شود داراي مفاهيم ديريابي در ارتباطهاي درون فرهنگي مي باشد. ارتباطها با پيوستگي بالا عوامل كليدي در اخلاق اجتماعي همانند حفظ آبروي فردي و گروهي همراه مي باشد يك فرهنگ با پيوستگي بالا به طور ضمني و غيرمستقيم ارتباط برقرار مي سازد نه به صورت مستقيم بافتي كه پيام در آن فرستاده مي شود. مفهوم تك زماني در برابر مفهوم چند زماني : اغلب داوريهاي راهبردي و تاكتيكي براساس نظريه هاي درباره تاريخ، رسيدن موعد مقرر، در نظر گرفتن زمان، در نظر داشتن لحظه و مدت زمان بنا مي شوند. مهمترين و ضد ويترين فعاليت ارتباطهاي انساني است و آرامش يك ارزش مهم تلقي مي شود. چه چيز قابل گفتگو است ؟ در وراي هر مذاكره اي يك توافق اوليه

مبني بر انجام مذاكره وجود دارد. اگر روابط گسترده تر مذاكره را تجويز نكند و طرفين در به بحث گذاردن موضوعي مشخص به توافق نرسيده باشد هيچ مذاكره اي بر سر جزئيات انجام نخواهد شد. قبل از مشخص نمودن روال و نحوه مذاكره لازم است كه حوزه هاي تابو و خط قرمز در فرهنگها مورد تامل قرار گيرد. متاسفانه بعضي از مقامات آمريكايي و نمايندگان مردم برداشت خود را از برتري خيلي روشن و واضح ابراز داشته اند به عنوان مثال جورج شولتز وزير برنامه و بودجه دولت نيكسون، در ملاقاتي كه در سال 1970 بين آرمين ميد سفير آمريكا در توكيو و كيچي ميازاوا وزير صنايع و تجارت بين المللي ژاپن انجام شد حضور داشت او مي گويد ميد آنچنان با اوقات تلخي و رفتار تهاجمي برخورد مي كرد كه وزير ژاپني تهديد به ترك جلسه نمود. غرور و منزلت : مانع عمده در مذاكرات ممكن است در بعضي از برداشت ها از روند مذاكرات نباشد بلكه به طور كلي در عدم توانايي طرفين در گرد آمدن بر سر ميز مذاكره و يا ناتواني در آغاز موفقيت آميز مذاكره، پس از گرد آمدن، باشد. از طرف ديگر تعدادي از مواردي كه در اين تحقيق مورد مطالعه قرار گرفته اند نشان مي دهد كه مذاكرات اغلب به خاطر دلايل ذهني متوقف گشته است. زمان و همچنين مسئولان و رهبران هندي از توهينهايي كه به صورت واقعي يا به صورت توهمي نسبت به حيثيت و منزلت ملي آنها شده دچار سوءظن مي باشد كارگزار ارشد نظري مخالف دارد مساله دهلي كه با نوعي (انگلو فيل عاميانه) به ديپلماتهاي

آمريكايي به ديده تحقير مي نگرد. بعضي از كارگزارها مجموعه ويژگيهاي اين رفتار ريشه در (سندرم كريشنامنون) (وزير دفاع تندخوي هند) دارد كه تركيبي از غرور نخوت همراه با حساسيت فوق العاده مي باشد ترديد نسبت به توانايي فكري آنها و هر گونه نشانه اي از غرور و نخوت در روابط منجر به ابعاد حالتي انفجاري خواهد شد توجه به اين كه ظواهر بيروني رعايت برابري بايد با وسواس مورد احترام قرار گيرد امري فراگير و همه جايي مي باشد. حق حاكميت : فرهنگ نه تنها در شيوه اي كه يك جامعه حيات و وجود خود را بر آن اساس سامان مي دهد بلكه در چگونگي اولويت بندي اهداف و ارزشهايي كه جامعي خواهد به آنها دست يابد و يا از آنها دفاع نمايد نيز تجلي مي يابد اين ساختار است كه به طور اساسي مشخص مي كند جامعه اي كه آماده مذاكرات شده است چه جامعه اي مي باشد هر كشوري كه مورد مطالعه قرار گرفته خط قرمزهايي براي خود دارد. فرهنگهاي جمع گرا به مسائل حق حاكميت و مقام و منزلت و غرور ملي همان اهميتي را مي دهند كه به مسائل مقام و منزلت فردي خود مي دهند به همين صورت ممكن است ظاهر بر محتوا سايه بيفكند و سرانجام تمام ملتهايي كه مورد بحث قرار گرفتند تحولات زيادي را طي نموده اند و در تلاش عمومي خود براي مدرنيزه شدن و همپايي با غرب كاوشهاي روحي سختي را انجام داده اند. دولت ها مجبورند كه مسائل دردآوري را در زمينه درستي يا نادرستي اعتقادات سنتي مطرح نمايند و ببينند كه ارزشهاي

مورد احترام آنها از سوي موجهاي غيرقابل مقاومت غربي شدن تهديد قرار گرفته اند. طراحي جزئيات برنامه گفتگو : مراحل قبل از مذاكره : پنج مرحله اساسي دلايل فني مذاكرات به عنوان روش سازماندهي مي باشد: 1-    مراحل قبل از مذاكره 2-    آغاز مذاكره 3-    وسط مذاكره 4-    پايان مذاكره 5-    به بارنشستن اولين مرحله آماده سازي مذاكرات است طي سالهاي اخير ايده (پيش از مذاكره ) كه تلاش جهت فائق آمدن بر موانع اصولي مذاكرات مي باشد مورد تاكيد قرار گرفته است . به عنوان مثال در مذاكرات كانال پاناما و مذاكرات اعراب و اسرائيل براي رئيس جمهور جانسون و رئيس جمهور سادات پذيرش نشست و گفتگو با طرفهاي خود واقعا مشكل و عذاب آور بود. مرحله آغازين زماني كه يك يا چند طرف ، مذاكره را به عنوان يك گزينه در سياست  خود به حساب مي آورند و اين تلقي را به طرف ديگر انتقال مي دهند. اين تعريف شامل تحولات داخلي وخارجي في ما بيني طرفيني است كه شامل تمامي سياستهاي داخلي و تصميم گيريها در سياست خارجي و تعالي ديدگاه هاي عمومي شود. به وجود آوردن رابطه شخصي يكي ازمسائلي است كه در تار و پود مذاكرات و فرهنگهاي بهم پيوسته و وابسته وجود دارد . جلوگيري از غافلگيري: فرهنگهاي با پيوستگي بالا فرهنگهاي خجالتي نيز هستند . برجستگي شخصيت شهرت و افتخار مهمترين چيزهايي مي باشد و جلوه هاي بيروني و ظواهر امر بايد به هر قيمتي حفظ شوند. يك مذاكره ايده آل مذاكره اي است كه هر حركت آن پيش بيني شده باشد و از قبل برنامه ريزي شده

باشد . به كار گرفتن گفتگوهاي غير رسمي قبل از ملاقاتهاي رسمي به منظور جمع آوري اطلاعات در باره نيازها و ديدگاههاي طرف مقابل مي باشد ( آزمايش آب ) طبق سنت ژاپني جهت توانمند شدن از طريق ايجاد آمادگي براي يك پيشنهاد است كه از سنت غربي واقع بين تر مي باشد زيرا نيازهاي هر دو طرف را لحاظ مي نمايد. بگذاريد مشاجرات آغاز گردد: با آغاز رسمي  مذاكرات تفاوتها و تضاد هاي بين الگوهاي فردگرا و الگوهاي وابسته گرا شروع به تاثير گذاردن عمل مي كنند در سطوح نظري و عملي و همچنين تاكتيكهاي دو گانگي ظاهرمي شوند. تصور موضوع اخلاقي برتر براي خود: يكي از نتايج آن است كه فرد خورد را در آغاز كار به عنوان طرفي كه از لحاظ اخلاقي لطمه ديده است و مستحق فريادرسي است نشان مي دهد كشورهاي جهان سوم كه اغلب از قدرت اقتصادي و نظامي بالايي در مذاكرات خود با ايالات متحده برخوردار نمي باشند آموخته اند كه وجدان و اخلاق پروتستاني كشورهاي شمال اروپا توسط آمريكا (و كانادا) به ارث برده شده است اين امر براي آنها اهرم نفوذي مؤثري فراهم آورده است. آنها از موضوع اخلاقي بالا و خشم ناشي از اعتقاد به درستگاري خود مي توانند سخنان بليغ و آتشين خود را متوجه مواضع اخلاقي مشخص شده آمريكا نمائيد. ت_اكتي_كها و ب_ازي_گران : چانه زدن : مجموعه اي از ارزشهاي بازي تيمي، بازي نمودن براساس قواعد حاكم بر آن، جوانمردي، شجاعت و تلاش و نظم مي باشد مبارزه ورزشي امري جالب و برانگيزنده است. زيرا ارزش برتر (در معناي اصيل يوناني به

معناي مهارت فرد در انجام كار خود) پاداش مناسب خود را به دست مي آورد اما استعاره بازار كه مكمل استعاره آرماني رقابت ورزشي است از قدرتي برابر با آن برخوردار مي باشد. يك نوع مذاكره مدل سابق (بازار عربي) است پيش از چانه زني تشريفات دقيق و مفصلي انجام مي گيرد چاي يا قهوه زيادي نوشيده مي شود و تبادل علائق اجتماعي به جهت ايجاد رابطه دوستانه صورت مي پذيرد. اين دو مدل افراطي سوق و بدوي (خريدن قالي) و امتناع از چانه زدن بر سر موضوعات مربوط به جايگاه و منزلت و همچنين اصول والا- يك چانه زدن ديپلماتيك براي آشتي دادن موضعهاي مخالف وجود دارد كه ما آن را مدل (طبيعي) مي نمايم و عبارت است از جستجو جهت يافتن يك نظريه مشترك درباره يك موضوع . آرامترين وضعيت در برخوردهاي بين فرهنگي در مرحله مياني است كه يك عدم توافق بين مذاكره كننده با پيوستگي بالا با مذاكره كننده با پيوستگي پايين بر سر ادعاهاي متقابل جوانمردي (و همراه با آن گذشت) و قدرت (و همراه با آن حسادت) وجود دارد. خوي و رفتار مسئولان : تأثير حياتي فرهنگ بر معيارها و رفتارهاي سياسي بايد حداقل در زمان انتشار كتاب فورتس و ايوانس- پريچارد در زمينه مردم شناسي كلاسيك به نام سيستمهاي سياسي آفريقايي روشن شده باشد. گر چه بنا به دلايلي كوته نظري آمادميك دانشمندان علوم سياسي به طور گسترده اي بصيرتهاي مربوط به مردم شناسي را كتمان مي نمودند. مكتب فرهنگ سياسي از كلمه فرهنگ استفاده نموده است اما به معناي محدود و خاص آن كه بيشتر به مفهوم مطالعه

نهادها و ديدگاههاي بين المللي است تا بررسي ارتباط ارگانيك رفتار سياسي با فرهنگستان طور كه توسط مردم شناسان درك مي شود تنها در سالهاي اخير دانشمندان علوم سياسي طي مطالعات دانشگاهي و مديريتي شروع به درك اين نكته نموده اند كه رفتار هم در سازمانهاي عمومي و هم در سازمانهاي خصوص به سادگي يك جلوه از فرهنگ عمومي مي باشد نتيجه منطقي اين است كه مسائل ارتباطات بين فرهنگي مي تواند بر روابط بين المللي كه مستلزم وزارتهاي خارجه، بازرگاني و دفاع مي باشد به همان اندازه همكاريهاي تجاري تأثيرگذار باشد. نتها و روشهاي اجرايي اداري و ملي جزو ضروريات است هر تلاش جهت طرح انتظارات وابسته به فرهنگ براي طرف مقابل فقط مسائل را پيچيده تر و به هم ريخته تر مي نمايد. سئوال مهم اين است كه دولت تا چه حد به گروه مذاكره كننده خود آزادي عمل داده است. مذاكره كنندگان آمريكايي در مقايسه با كشورهايي كه از پيوستگي فوق العاده پائيني برخوردارند، همانند اسرائيل، وسعت عمل زيادي ندارند. تناقضي كه در برخورد با دولتهاي بسيار متمركز گرا وجود دارد خطر دست كم گرفتن قدرت نظام اداري مي باشد در مورد مسائلي كه به نظرات شخصي رئيس اجرايي مملكت ارتباطي ندارند نظام اداري هنوز نقش تعيين كننده اي ايفا مي نمايد. در مطالعاتي كه توسط دو متخصص هندي در سال 1988 بر روي اخلاقيات اداري هنر صورت گرفته است عدم توافق روندها و اصول مديريتي آمريكا و جوامع با پيوستگي بالا را بدون در نظر گرفتن ويژگيهاي خارجي نشان داد نقطه عزيمت اين محققان پافشاري آنها بر اين است كه جهت

درك نظام اداري هنر بايد روابط نمادين آن را با فرهنگ هنرمند نظر قرار داد. مقامات يا بايد به پيشينه فرهنگي خود وابسته و يا بايد ريسك مخالفت اجتماعي را بپذيرند. زمان در مرحله مياني مذاكرات از اهميت حياتي برخوردار است. پيشنهادهاي اوليه بايد ارائه شود و در دوره هاي بعدي مذاكرات اين پيشنهادها پيگيري شوند. آنچه كه هر كس در اين زمان مي خواهد بداند عمق مواضع حريف است. صداها- نشانه ها- سكوت : مهمترين ويژگي بارز شيوه مذاكره كردن آمريكايي از ديدگاه يك ناظر از جامعه با پيوستگي بالا قانونگرايي آن در غالب پيوستگي پائين مي باشد. اين شيوه تكيه زيادي بر امتناع از طريق ارائه مدرك قانع كننده دارد گاهي اوقات ممكن است احساسات با هدف صحنه سازي به شكل قابل توجهي تريك شود تا احساس محكوميت، آزاردگي و رنجش را به ديگران منتقل نمايد اما معمولاً از آن به عنوان امري نابجا و حتي بر ياد مي شود. تأكيد زيادي بر روند كار به طريقي منطبق بر قانون حتي با صرف مال فراوان مي باشد اين روش تأثير گسترده اي بر رفتار مذاكره، به عنوان فعاليتي كه ساختار محكمي برخوردار است. و از قوانين سخت اما پنهان در روند كاري خود پيروي مي كند مي گذارد. قانون گرايي افراطي اغلب يك عنصر جزمي و مانع آفرين در مناسبات اساسي سياسي مي باشند. مباحث تحريك كننده : در تست مذاكره حقوقي نقش مهمي براي انجام امتناع جدلي لحاظ مي شود و چنين بحثهايي جهت يك دادگاه حقوقي و با يك مناقشه مناسب مي باشند. اعتقاد عميق وجود دارد كه مردم متمدني كه

داراي نيت خير هستند در برابر منطق تسليم مي باشند و بايد تلاش كنند تا يكديگر را براساس قوانين مشروع گفتمان امتناع نمايند. از مذاكره كنندگان انتظار مي رود كه همانند وكلاي مدافع يك زمينه منطقي براي ديدگاههايشان ايجاد نمايند تا براساس شواهد و مستندات قابل قبولي همانند واقعيتهاي موجود، منافع متقابل، نتايج قابل پيش بيني، تساوي و بخصوص اصول قانوني، حقوقي موجود و سوابق مربوطه عمل نمايند. بحثهاي جدلي يكي از ويژگيهاي خاص تمدن آنگلو ساكسون مي باشد كه در حقيقت در تاريخ حكومت پارلماني و حاكميت قانون و ثبات داخلي ريشه دارد. در خارج از دنياي انگليسي زبانان اين شرايط به ندرت براي مدت طولاني وجود داشته است. بنابراين گر چه واضح است كه مذاكره كنندگان بايد با روش عقلاني در پي امتناع يكديگر باشند اما حتي يك واكنش يك لحظه اي هم كه ناشي از تفاوتهاي بين فرهنگي باشد موجب مي شود احتياط را از دست ندهيم و هيچ چيز را مسلم فرض نكنيم. ادموند گلن هشداري دهد كه فرهنگهاي مختلف به روشهاي مختلف استدلال مي كنند - بعضي استقرايي- بعضي قياسي و بعضي احساسي. بيزاري از پاسخ منفي : كاربردهاي مخالف و متضاد زبان از سوي آمريكاييها و طرف مذاكره كننده با پيوستگي بالا زمينه هايي را براي سوء تفاهم فراهم آورده است گر چه اين امر را نبايد زياد بزرگ نمود و اغلب اوقات طرفين همديگر را درك مي كنند. در فرهنگ رك و پوست كنده گويي آمريكايي زبان اساساً ابزار كاربردي جهت انتقال اطلاعات مي باشد. امام براي اعضاي جوامع كمر و زبان نقش ثانوني مهمي در جهت ايجاد روابط

اجتماعي و تسهيل نمودن و هماهنگ ساختن روابط شخصي دارد خصيصه مهم مذاكره كنندگاني كه از پيوستگي بالا و ذهني جمع گرا برخوردار مي باشد تنفر از نفي است آنها هميشه از مخالفت مستقيم پرهيز دارند. براي افراد با پيوستگي بالا موافقت نمودن هميشه آسانتر از مخالفت كردن مي باشد آنان هنگامي كه با درخواست مصرانه و نامطلوبي مواجه مي شوند مهمترين راه براي خروج از اين شرايط ناخوشايند را مطرح نمودن (الزامات اجتماعي) مي دانند بنابراين در يك مواجهه بين فرهنگي مسئوليت سوء تفاهم ممكن است فقط متوجه فرهنگها نباشد بلكه متوجه مذاكره كنندگاني هم باشد كه نتوانسته اند درباره ماهيت پاسخ كه با درنگ همراه است وثوق انگيز نيست به نتايج درستي برسند. صراحت در مقابل عدم صراحت : فرهنگهايي كه پيوستگي بالايي برخوردارند تمايل و رغبت نسبتاً مشخصي به شيوه هاي تلويحي و در لفافه مذاكره نمودن به همراه، عدم تمايل نسبت به نشان دادن مخالفت و تضاد مستقيم خود دارند. هر دو اين وضعيت داراي انگيزه زيربنايي مشابهي مي باشند. تمايل به پرهيز از بيان تند و قاطع مطلب، حفظ هماهنگي و حفظ آبروي طرف مذاكره كنند. ارتباطهاي غيركلامي : ارتباطهاي غيركلامي قسمت عمده اي از رفتار بشر را در بر مي گيرد كه شامل بيانات چهره اي، اشارات، ارتباطهاي بدني حركات و استفاده از فضا و لباسهاي محلي در مراسم و غيره مي باشد. همانند زبان اين ارتباطها يك پديده جهاني يا تنوع گسترده محلي مي باشد. تحت فش_ار : بازي پاياني اول: مرحله پاياني يك مذاكره مي تواند به روشهاي مختلف صورت پذيرد. زارتمان و برمن آن را زماني

مي دانند كه مذاكره كنندگان از مرحله تدوين اصول كلي مي گذرند و به تصيل به توافقهاي جزئي مي پردازند قبل از اين كه مرحله رخ دهد (نقطه عطفي از جدبت) وجود دارد. به طور كلي ما مي توانيم قبول كنيم كه بازي پاياني مرحله سازند يك مذاكره است كه بعد اط طي نمودن پيشرفتهاي قبلي حاصل شده و موانع بر طرف گرديده است. در اين مرحله موافقت شكل نهايي خواهد را مي گيرد. زماني كه اين مرحله حساس فرا مي رسند فلسفه هاي مذاكره جوامع با پيوستگي بالا و يا با پيوستگي پائين جهت مصالحه نهايي به كنار گذارده مي شوند. اعطاي بي جا و غير ضروري امتياز باعث به هم خوردن تعامل امتيازات طرف مخالف مي شود آنچه اعطا شده است نمي شود لغو نمود. موانع نهايي بايد به صورتي بر طرف گردند كه آنچه را تاكنون به دست آمده و در حقيقت هدفهاي سياسي وسيعتري را مختل نسازد. شكستن بن بست : بعضي از مذاكره كنندگان نسبتاً آهسته عمل مي كنند. تعداد بسياري گرفتار عدم آمادگي مي شوند. در اكمن و همكارانش بن بستها را ناشي از (نبود هماهنگي ميان نمايندگان در زمينه اولويتها يا هدفها، در عملكردها و نحوه سخن گفتن در مذاكره مي دانند). مذاكره كنندگان بايد انتخاب سختي داشته باشند بايد نيازهاي طرف مقابل را مورد توجه قرار دهند و بر مشكلات فائق آيند يا شكست را بپذيرند. شكستن بن بستها يكي از آزمايشهاي كليدي است كه در برابر مذاكره كنندگان وجود دارد اين كار را به چند طريق مي توان انجام داد. راه حلهاي زنجيره اي كه با پشت

سر نهادن موانع، بالا بردن سطح گفتگوها براي ايجاد تحرك سياسي يا تغيير دادن چهارچوب مذاكرات به شكل ديگر عمل مي كند. مكانيسمها پل زدن ممكن است تسهيل كننده موافقت از طريق اتخاذ نمودن تدابير موقتي يا دوره هاي دراز مدت اجرايي آن باشد. طبق گفته ديويد نيوسام : عجله و بي پروايي نه تنها اهانت است بلكه به از دست رفتن احترام و حرمت مذاكره كننده اي كه نمي تواند خود را كنترل نمايد منجر مي شود البته اين امر گاهي، بنا به اهداف نمايشي، به صورت برافروختگيهاي حساب شده نمود مي يابد. فشارهايي جهت تسويه حساب : همانطور كه دورنماي موفقيت يا شكست ظاهر مي شود فشارهايي از طريق منافع داخلي و از سوي حريف- و بخصوص در مذاكراتي كه از حساسيت بالايي برخوردار مي باشد از سوي گردهمايي سياسي و مطبوعاتي- صورت مي پذيرد. تحت فشار اين مواجهه و تقابل جدي جرأت و اعصاب مذاكره كنندگان تا در حد ممكن مورد آزمايش قرار مي گيرد در اين جا شخصيت افراد مهم است اما علاوه بر اين، ابتكارات و نظريه هاي يك گروه در معرض آزمايش قرار مي گيرد. آب_رو و ظ_واه_ر ام_ر : ظواهر بيروني : در فرهنگهاي خجالتي مانند مصر و ديگر جوامع اشتراكي و به هم پيوسته كه اين جا مورد بحث قرار گرفتند ظواهر بيروني به اندازه خود مفاد قرار داد مهم است. يك ضرب المثل مصري است كه مي گويد (بگذار خرمنت بزرگ ديده شود، مباد دشمني شاد شود) اگر زجر بكشيد ولي ديگران فكر كنند كه شما خشنود هستيد بهتر است از اين كه يك ضعف تحقير كننده اي

را بر ملا سازد. مذاكره كنندگان جوامعي كه از پيوستگي پائين برخودارند ممكن است درك اين فلسفه در زندگي آنها مشكل باشد زيرا ماوراء مفهوم فردگرايي غربي قرار مي گيرد. با وجود اين از ديد طرفهاي مذاكره كنندشان از جوامع با پيوستگي بالا جهت اين كه توافقي مورد قبول باشد بايد توافق نه تنها خوب باشد بلكه بايد خوب هم به نظر برسد. در حقيقت همان طور كه خواهيم ديد برخورد درست ممكن است موجب پذيرش چيزي شود كه بدون آن غير قابل پذيرش مي بود. استلاتينگ تومي و مارك كول در تحقيقاتشان در مورد نقش آبرو در مذاكرات بحث مي كنند كه مذاكره كنندگان كه از فرهنگهاي فردگرا مي باشند آبروريزي را مي پذيرد. حصول توافق (يعني توزيع مساوي منافع براي دو طرف تحت شرايطي خاص) به علت اين كه نتيجه موفقيت آميز يك مذاكره به خودي خود مورد توجه زيادي باشد از دست رفتن حيثيت و پريتيژ كه احتمالاً واژه بهتري از آبرو در اين متن باشد بيشتر از شكست خوردن در حل يك مساله ناشي مي شود تا از يك اشتباه جزيي در قرارداد نهايي ناشي مي شود. از اين رو، وسوسه باور نمودن اين كه هر گونه توافقي بهتر از اين است كه اصلاً توافقي صورت نپذيرد وجود دارد. حق تقدم و منزلت به طور اجتناب ناپذيري مكانيسم گفتگوها (شكل مذاكره) و نتيجه مذاكره را تحت الشعاع قرار مي دهد براي كشورهاي غيرغربي مذاكره با كشور قدرتمند آمريكا به صورت بالقوه مستعد چالشهايي در مورد غرور ملي و جايگاه حيثيتي مي باشد وقتي موضوعاتي احساس برانگيز مانند حاكميت، استقلال و دفاع

از ارزشهاي سنتي در مواجهه با مدرنيته قرار است مورد بحث قرار گيرند. شكلهاي يك توافق : تفاهماهاي بين المللي به اشكال و اندازه هاي گوناگوني نمود مي يابد. از قراردادهاي نگاشته شده با درجات مختلف خاص بودن عموميت داشتن و رسمي بودن در قالب نامه هاي يكسو اشتياق آميز (توافقات ثرافتمندانه) شفاهي و قولهاي غير رسميتر گرفته يا بيانيه هاي يكطرفه، نه مخالف، كه حاوي (آرزوها و خواسته ها) مي باشند. عنوان توافق- قرارداد، معاهده ميثاق، توافقنامه و غيره- تفاوتي در ويژگيهاي الزام آمد آن در حقوق بين المللي ايجاد نمي كند. قولها و تفاهمهاي غير رسمي و نانوشته به عنوان راه حل مناسب در ارتباطهاي در حال انجام ديپلماسي پذيرفته هستند. اما شكل ناخوشايندي از بيان نتيجه يك مذاكره به حساب مي آيد انواع ديگر توافق مانند اعلاميه و بيانيه يكطرفه بيشتر يك التزام اخلاقي و سياسي به وجود مي آورد هر چند كه در يك محكمه قانوني الزام آور نيست. همكاريهاي نظامي حوزه كاري مي باشد كه داراي حساسيت زيادي است و باعث بروز مسائلي بالقوه اي در زمينه حاكميت، استقلال و هم پيماني مي شود. چ_ه م_وق_ع ي_ك ت_واف_ق ي_ك ت_واف_ق اس_ت ؟ مرزهاي مبهم : زماني كه توافقي كه خود به خود صورت گرفته نتايج نامطلوبي از خود برجاي مي گذرد اين امر ناشي از اين كه طرفهايي از جوامع با پيوستگي بالا به تعهدات خود عمل ننموده اند و يا حداقل اين طور به نظر مي رسد. طبق مفهوم قوي و نافذ غربي- از مذاكره، يك مذاكره موفق لزوماً همگرايي بر يك توافق است كه اجرا در پي دارد.

اگر توافقي در كار نيست يا بايد گفتگوها را قطع نموده و يا گفتگو را به نتيجه رساند. مي توان نتيجه گرفت : كه در حالي كه مذاكره كنندگان با پيوستگي پايين بر مذاكره همراه با ايمان و اعتقاد درست و پاي بندي ديني به اجراي مفاد يك قرارداد تأكيد دارند مذاكره كنندگان با پيوستگي بالا به حفظ روابط- كه هر مذاكره اي را شامل مي شود- براساس اخلاص و نيت خير تأكيد مي كنند. در جستج_وي هم_اهن_گي : نتايج : فرهنگ را (جنبه ناپيدا كه ظاهراً ديده نمي شود مي نامند با وجود اين، فرهنگ تأثير قرار گيرد و نافذ بر رفتار، گروهها و جوامع دارد. وقتي كساني كه با يكديگر به گفتگو مي پردازند تلاش مي نمايند تا پيامهايي از طريق ظرفيتهاي فرهنگي و زبان شناختي منتقل نمايند سخنان بي ربط مطرح نمي گردد و گفتگو منحرف و تحريف نمي شود. اين كه مذاكرات بين المللي از سوي بسياري از دانشمندان علوم سياسي آشكارا يا ضمني از اين گرايش عمومي مستثنا مي شود به اندازه كافي تعجب آور است. با وجود آن فعاليتهاي كمي به اندازه مذاكره نيازمند هماهنگ نمودن تحركات، اصول، قواعد و مفاهيم در بين طرفهاي ذينفع مي باشد. در حقيقت در مواردي كه مورد مطالعه و بررسي قرار گرفت. كه شامل ايالات متحده و پنج كشور غيراروپايي مي شد مشخص گرديد كه اختلافات بين فرهنگي ممكن است شديداً رفتار و نتايج اين گونه گفتگوها را تحت تأثير قرار دهد. عوامل فرهنگي معمولاً خود به خود قطعي و جزئي نيستند بلكه توسط عوامل موقعيتي بزرگ و پراهميت مي شوند. رايج ترين

نتيجه سوء تفاهمات بين فرهنگي كه ما ديديم اين است كه اختلافات نه تنها رويايي نيستند و واقعي مي باشند بلكه مهلك و مخرب نيز هستند. تأثير فزاينده اي بعد از مذاكرات بلافاصله ايجاد مي شود و باعث از دست رفتن اعتماد و لطمه ديدن روابط گسترده تر مي شود. اگر اختلافات بين فرهنگي مي تواند به رابطه اي لطمه برساند بر عكس آن هم مي تواند صحيح باشد. اگر منافع مشترك در رسيدن به يك توافق و روابطي سالم بعد از حصول توافق وجود نداشته باشد هيچ مقداري از حساسيت هاي بين فرهنگي مؤثر نخواهد بود. البته ممكن است بر برجستگي فردي در امور بين المللي خيلي تأكيد شود. به طور كلي هداست مستمر سياست خارجي در دست مقامات و سازمانهاي بسيار زيادي است و رهبران ملي و مقامات بلند پايه فقط به طور متفاوت درگير آن مي باشند با وجود اين مشورت در سطوح عالي نقش بسزايي ايفاد مي نمايد. روابط بين سران دولتها و وزاري خارجه اطلاعاتي را به صورت موثق و صحيح در دسترس دولتها قرار مي دهد. تعهداتي ايجاد مي شود جهت گيريهايي مشخص مي شود و دستورالعملهايي تنظيم مي گردد جايي كه اين روابط سادگي و راحتي امكان پذير است ممكن است امكان بر طرف شدن اختلافات غير قابل حل وجود نداشته باشد. اما مي توان از سوءتفاهم نسبت به مقاصد يكديگر و پيچيدگيهاي زياد پرهيز كرد. علاوه بر اين بدون كانالهاي باز ارتباطي فرصتها جهت مشخص نمودن منافع مشترك ممكن است از دست برود.

خلاصه كتاب: حليه المتقين

مولف: علامه محمد تقي مجلسي تلخيص: علي اكبر احمدي-محمددرخشان فرباب اول :در بيان آداب جامه

وكفش پوشيدن فصل اول :در فضيلت تجمل و زينت كردن بدانكه موافق احاديث معتبره بسيار زينت كردن و جامه هاي پاكيزه و فاخر پوشيدن هرگاه از حلال بهم رسد و مناسب حال او باشد سنت است و موجب خشنودي پروردگار است و اگر از حلال بهم نرسد به هر چه ميسر شود بايد قناعت نمايد . وتحصيل زياد تيهاي لباس را مانع عبادت الهي نگرداند و اگر حق تعالي روزي را بر او فراخ گرداند ، در خور آن بخورد و بپوشد و صرف نمايد و به برادران مومن بدهد .واگر روزي بر او تنگ شود قناعت نمايد و به حرام و شبه خود را آلوده نكند.بسند معتبر منقول است كه حضرت علي بن موسي الرضا (ع) در تابستان بر روي حصير مي شستند و در زمستان بر روي پلاس و در خانه جامه هاي گنده مي پوشيدند و چون بيرون مي آمدند براي مردم زينت مي كردند .از حضرت امير المومنين (ع) منقول است كه بايد از براي برادر مومن خود زينت كنيد چنانچه از براي بيگانه زينت مي كنيد كه خواهيد شمارا به نيكو ترين هيئتي ببينند .فصل دوم :در بيان جامه هاييكه حرام است پوشيدن آنها بدانكه مردان را حرير محض پوشيدن و جامه طلا باف پوشيدن حرام است واحوط آن است كه عرقچين و كيسه چيزهايي كه عورت را با آن نتوان پوشيد هم از حرير نباشد و باز احوط آن است كه اجزاي جامه مانند سجاف ، حرير نباشد . بهتر آن است كه چيزي كه به ابريشم مخلوط كنند يا پشم يا كتان يا ريسمان باشد و اولي آن

است كه چيزي كه به ابريشم مخلوط كنند يا پشم يا كتان يا ريسمان باشد و اولي آن است كه بقدر ده يك يا زياده باشد و اگر مجموع تار يا مجموع پود غير حرير باشد ، بهتر خواهد بود و بايد كه پوست حيوان مرده نباشد در نماز بايد كه پوست و پشم و مو و شاخ و دندان و ساير اجزاي حيواني كه گوشتشان حرام است نباشد .بسند معتبر منقول است كه حضرت رسول (ص) به حضرت علي (ع) فرمود كه : يا علي انگشتر طلا در دست مكن كه زينت تست در بهشت ، جامه حرير مپوش كه آن پوشش تست در بهشت .فصل سوم:در پوشيدن پنبه و كتان و پشمبهترين جامه ها جامه اي است كه از پنبه بافته باشند و بعد از آن كتان است و جامه پشمينه را هميشه پوشيدن و لباس خود قرار دادن كرامت دارد، اما گاهي از براي قناعت يا دفع سرما پوشيدن بد نيست.فصل چهارم:در بيان رنگهايي كه در جامه سنت يا مكروه است .بهترين رنگها در جامه سفيد است و بعد از آن زرد و بعد از آن سبز و بعد از آن سرخ نيمرنگ و كبود و عدسي ، مكروه است : سرخ تيره خصوصا در نماز و پوشيدن جامه سياه كراهت شديد دارد در همه حال مگر درعمامه و عبا و موزه و اگر عمامه و عبا هم سياه نباشد بهتر است .فصل پنجم : در بعضي از آداب جامه پوشيدن جامه هاي دراز پوشيدن و آستين جامه دراز كردن و جامه را از روي تكبر بر روي خاك كشيدن مكروه و

مذموم است .حضرت صادق فرمود كه جامه آنچه از غوزك پا بگذرد در آتش جهنم است .از حضرت موسي كاظم (ع) منقول است كه حق تعالي به پيغمبرش فرمود كه : وثيابك مظهر كه ترجمه لفظي اش آنست كه جامه هاي خود را پس پاك گردان حضرت فرمود : كه جامه هاي آن حضرت پاك بود و ليكن مراد الهي آن است كه جامه را كوتاه كن كه آلوده نشود .فصل ششم:در پوشيدن لباسي كه مخصوص زنان يا كافران باشد .حرام است مردان را پوشيدن لباسي كه مخصوص زنان باشد مانند لچك و مقنعه و نيمتنه و همچنين حرام است زنان را پوشيدن لباسي كه مخصوص مردان باشد مانند كلاه و قبا و عمامه و هيچ يك را جايز نيست پوشيدن لباسي كه مخصوص كافران باشد مانند زنارو و كلاه هاي فرنگي .فصل هشتم :در بيان آداب زير جامه پوشيدن در فقه رضوي مذكر است كه زير جامه را نشسته بپوش و ايستاده مپوش كه مورث هلاك و زرداب و غم و الم مي شود و در وقت پوشيدن اين دعا رابخوان بسم الله اللهم استر عورتي و لما تهتكني في عرصات القيامه واعف فرجي ولا تخلع عني زينه الايمان در روايت ديگر آمده كه ايستاده و روبه قبله و روبه آدم مپوش فصل نهم :در آداب جامه نو بريدن و پوشيدن از حضرت موسي بن محضر منقول است كه است كسي كه جامه نو بپوشيد دست بر آن  نهاده و بگويد : الحمدالله الذي كساني ما اواري به عورتي و اتحمل به في الناس و اتزين به بينهماز حضرت ابي عبدالله منقول است كه

هركه آبي در ظرف نوي بكند سي و دو مرتبه سوره انا انزلنافي ليله القدر  بر آن بخواند و بر جامه نو بپاشد در هنگام پوشيده پيوسته در فراخي روزي باشد تا تاري از آن جامه باقي باشد .فصل يازدهم : در رنگ نعلين و موزه و كفش و چگونگي آنهابهترين رنگها در نعل و كفش رنگ زرد است و بعد از آن رنگ سفيد و بهترين رنگها در موزه و چكمه سياه است و در سفر سرخ است و در حضر كراهت دارد و در نعل سنت است كه پيش و عقبش بلند باشد و ميانش تهي باشد و همه اش برزمين نچسبد و غير اين مكروه است و ظاهرا كه كفش نيز آن حكم دارد كه كفش سرپايي مكروه باشد .فصل دوازدهم :در آداب پوشيدن نعل و موزه و كفش بسندهاي معتبر از حضرت امام محمدباقر و امام جعفر صادق (ع) منقول است كه چون نعل بپوشي ابتدا به پاي راست بكن و در وقت كندن ابتدا بپاي چپ كن و فرمود كه هركه با يكتاي كفش براه رود يعني يك پا در كفش و ديگري برهنه بر او شيطان بر او دست يابد و ديوانه شود.در فقه الرضا مذكور است كه چون خواهي موزه با كفش بپوش ابتدا به پاي راست كن و بگو : بسم الله و بالله و الحمدالله للهم صل علي محمد و آل محمد اللهم وطي قدمي في الدنيا و الاخره و ثبتها علي الايمان  لا تذكر لهما يوم زلزله الاقدام اللهم وقن من جميع الافات و اعاهات و من الازي و چون بخواهي بكني بگو : اللهم

فرج عني كل غم و هم ولا تنزع عني حله الايمان در مكارم اخلاق از كتاب نجات نقل فرموده كه موزه و نعل را نشسته بپوش و ايستاده بكن.باب دوم در آداب حلي و زيور پوشيدن مردان و زنان و سرمه كشيدن و در آينه نظر كردن و خضاب كردن فصل اول :در فضيلت انگشتر به دست كردن و آداب آن موكد است مردان زنان را انگشتر در دست راست كردن در بعضي احاديث تجويز فرموده اند كه در دست چپ بكنند اما اگر شش شريفي داشته باشد بايد كه در وقت استنجا بيرون آورد .فصل سوم :در فضيلت عقيق منقولست كه حضرت امير مومنان (ع) چهار انگشتر در دست مي كردند انگشتر ياقوت براي شرافت و زينتش و فيروزه براي نصرت و ياري اش و حريه صيني براي قوتش و عقيق براي حرز و دفع دشمنان و بلاها و در حديث صحيح از حضرت علي بن موسي الرضا (ع) منقول است كه عقيق فقر و درويشي را برطرف مي كند و در دست كردن عقيق نفاق را زايل مي كند .فصل نهم:در آداب سرمه كشيدن بسند صحيح از حضرت صادق (ع) منقول است كه سرمه كشيدن در پشت چشم نفع مي رساند و در روز زينت است .در حديث معتبر ديگر از حضرت امام محمد باقر منقولست كه سرمه سنگ در ديده كشيدن دهان را خوشبو مي كند و مژگان را محكم مي كند .از حضرت امام رضا (ع) منقولست كه هركه را ضعف در باصره بهم رسد هفت ميل از سرمه سنگ در وقت خواب در چشم كشد چهار در چشم راست و

سه در چشم چپدر فقه الرضا مذكور است كه چون اراده نمايي كه سرمه بكشي ميل را به دست راست بگير و در سرمه دان بزن و بگو بسم الله چون ميل را در چشم كشي بگو اللهم نور عصبري و اجعل منه نورا ابصر به حقك واهدني الي طريق الحق و از شدني الي سبيل الرشاء اللهم نور علي دنيا و آخرتي فصل دهم :در آداب كه حضرت رسول (ع) به حضرت امير المومنين (ع) فرمود كه يا علي چون در آينه نظر كني بگو اللهم كما حسنت خلقي فحسن خلقي و رزقي فصل يازدهم :در فضيلت خضاب كردن مردان و زنان بدانكه مرد آن را خضاب موي سر و ريش سنت موكد است و زنان را خضاب موي سر ودست و پا سنت است و مردان خضاب دست و پا كراهت دارد مگر اندك رنگي كه بعد از نوره بر جميع بدن سنت است حنا ماليدن از آن رنگ در ست بماند كه رنگ ناخن به سرخي مايل شود. چنانچه بسندهاي معتبر از حضرت رسالت (ص) منقولست كه چهار چيز است كه از سنتهاي پيغمبران است بوي خوش كردن ، نزديكي با زنان ، مسواك كردن و خضاب كردن با حنا.در حديث ديگر از آن حضرت منقولست كه يك درهم در خضاب صرف شود بهتر است از هزار درهم كه در راه خدا صرف شود و در آن چهارده خصلت است باد را از گوش دور مي كند و غبار چشم را برطرف مي كند و چشم را جلا مي دهد و بيني را نرم مي كند و دهان را خوشبو مي كند

و بن دندان را محكم مي كند و گند زير بغل را را دفع مي كند و گم مي كند وسوسه شيطان را و ملائكه به سبب آن شاد مي شوند و سبب خوشحالي مومنان و خشم كافران مي شود و زينت است و بوي خوش است و موجب خلاصي از عذاب قبر مي شود و نكير و منكر شرم مي كند از آنان . باب سوم در آداب خوردن و آشاميدن فصل سوم :در بيان بعضي از آداب و اوقات طعام خوردن سنت است كه چاشت را در بامداد بخور و در ميان روز ديگر چيزي نخور و بعد از نهار خفتن بار ديگر طعام خورد و لقمه را كوچك بردارد و نيكو بجايد و بر روي مردم نظر نكند و طعام بسيار گرم نخور و در طعام گرم ندمد بلكه گذارد تا سرد شود و بعد از آن بخورد و ناسزا به كار نبرد و استخوان را پاك نكند و به كمتر از سه انگشت چيزي نخورد و دست در پيش ديگران دراز نكند و كاسه و انگشتان را بليسد و در جنابت مكروه است طعام و آب خوردن و اگر وضو بسازد يا دست بشويد و مضمنه واستنشاق بكند يا دست و رو را بشويد در حدي ديگر است كه اگر چيزي بخورد در حال جنابت بي آنكه اينها را به عمل اورد بيم آن است كه پيس شود.از حضرت صادق (ع) منقولست كه هر كه ترك كند طعام خوردن در شب شنبه و شب يكشنبه پي هم قوت او برطرف شود كه تا چهل روز به او برنگردد و فرمود كه

طعام شب نافع تر از طعام روز است.از حضرت علي (ع) منقولست كه كسي كه مي خواهد طعام او را ضرر نرساند تا گرفته نشود و معده پاك نگردد چيزي نخورد و چون خواهد بخورد بسم الله بگويد و نيكو بجايد و دست از طعام وقتي بكشد كه هنوز خواهش طعام داشته باشد.فصل چهارم :در ساير آداب طعام خوردن سنت است كه به دست راست چيزي بخورد و دو زانو بنشيند و خوابيده چيزي نخورد اما به دست چپ تكيه كند باكي نيست چهار زانو نشستن مكروه است و اگر پا بر روي زانو گذارد بدتر است و تنها چيزي خوردن مكروه است و مشهور اين است كه در وقت راه رفتن چيزي خوردن مكروه است و پيش از طعام و بعد از طعام دست شستن سنت است . از حضرت صادق منقولست كه مكروه است آدمي را كه از دست چپ چيزي بخورد يا بياشامد يا چيزي با آن بردارد و حال كه تواند از دست راست برداشتن .در حديث موثق منقولست كه حضرت رسول (ص) به حضرت علي (ع) فرمودند در اول طعام و آخر طعام نمك بخور كه هر كه در طعام افتتاح و اختمام نمك كند خداي تعالي دفع كند از او هفتاد نوع از انواع بلا را كه آسانتر آنها خورده باشد.فصل پنجم :در بيان دعاي وقت طعام خوردن از حضرت رسول (ص) منقول ست كه چون خوان را مي گذارد چهار هزار ملك بر دور آن اضافه مي كنند اگر بنده بسم الله گفت ملائكه مي گويند خدا بركت فرستد برشما و برطعام شما پس به شيطان مي گويند

بيرون رو آن فاسق كه تو را بر ايشان سلطنتي نيست  بعد از فارغ شدن اگر گفتند الحمدالله ملائكه مي گويند كه ايشان جماعتي اند كه نعمت داد خدا به ايشان پس ادا كردند شكر پروردگار خود را و اگر بسم الله در اول نگفتند ملائكه به شيطان گويند كه بيا اي فاسق و با ايشان طعام بخور و اگر خوان را برداشتند و ايشان حمد الهي نكردند ملائكه گويند كه ايشان گروهي اند كه خدا به ايشان نعمت داد و ايشان پروردگار خود را فراموش كردند .از حضرت علي (ع) منقولست هر كه نام خدا را بر اول طعام ببرد و حمد خدا را آخر بكند هرگز از آن طعام از او سوال نكنند .فصل ششمدر آداب بعد از طعام در حديث ديگر معتبر از اما رضا(ع) منقول است كه هرگاه چيزي خوردي بر پشت بخواب و پاي راست را بر روي پاي چپ گذار .در حديث معتبر از حضرت علي(ع) منقول است كه بخوريد آنچه از خدا بر زمين افتد كه خوردن آن شفاي هر درديست به امر الهي براي كسي كه به آن طلب شفا كند .در حديث ديگر منقول است كه خوردن آن فقر را برطرف مي كند و از خورنده آن و فرزندان و فرزندان فرزندان او تا فرزند هفتم در روايت ديگر هركه بخورد خدا نگاه دارد او را از ديوانگي و خود پيسي و زرداب و حماقت.فصل هفتم :در فضيلت نان و سويق و گوشت و روغن و ساير آنچه از حيوان حاصل مي شود و سركه و شيرينيها در حديث است كه نان را گرامي داريد گفتند

گرامي داشتن نان كدامست؟فرمود كه چون نان حاضر شود بخوريد و انتظار چيزي ديگر مبريد .حضرت رسول در حديث ديگر فرمود كه چون نان و گوشت حاضر شود ابتدا نان كنيد و رخنه گرسنگي را به نان ببنديد پس گوشت بخوريد در چند حديث معتبر منقولست كه نان را به روش عجمان از كارد مبريد و ليكن با دست بشكنيد .در حديث امام رضا(ع) منقولست كه فضيلت نان جو بر نان گندم مانند فضيلت ما  اهل بت است بر مردم .در حديث صحيح از امام رضا (ع) منقول است كه نيكو خوراكي است سويق يعني آرد سو داده گرسنه را سير مي كند و طعام را هضم .در حديث حسن از حضرت صادق (ع) منقول است كه گوشت خوردن در بدن گوشت ميروياند و كسي كه چهل روز گوشت نخورد كج خلق مي شود و هركه كج خلق شود اذان در گوشش بگوييد و فرمود : هر كه چهل روز بگذرد و گوشت نخورد توكل بر خدا كند و قرض كند و بخورد و قرضش ادا مي شود.از حضرت صادق منقول است كه مرق گوشت گاو پيسي را زايل مي كند و فرمود كه شير گاو دواست و روغن گاو شفاست و گوشت گاو درد است .از حضرت اميرالمومنين منقول است كه هر گاه ضعف بر مسلماني مستولي شد گوشت را با شير بپزد و بخورد .در مدح روغن خصوصا روغن گاو احاديث بسيار وارد شده است و از براي پسران كه پنجاه سال زياده داشته باشند و منع از خوردن روغن وارد شده است و منقول است كه روغن گاو شفاست.در روايت ديگر منقول

است كه شير شتر شفاست .در حديث معتبر از حضرت موسي بن جعفر (ع) منقول است كه هركه خواهد كه هاست او را ضرر نرساند با زينان بخورد .حضر امام محمد باقر (ع) فرمود كه دست مي دارم پنير را دو روايتي وارد شده است كه در ظرف چاشت مضر است و در ظرف شب نافع است و موجب تولد فرزند مي شود.در چند روايت وارد شده است كه پنير و مغز گردكان را چون با هم بخوري دواست و هر يك را كه تنها بخوري درد است .فصل هشتم :در فوايد سبزي ها و ميوه هاو ساير ماكولات در روايت بسيار وارد شده است كه خوردن عدس دل را نرم مي كند و آب ديده را جاري مي سازد .در روايت معتبره منقول است كه خوردن باقلا ساقرا پر مغز مي كند و دماغ را زياد مي كند وتوليد خون تازه مي كند .در احاديث معتبر منقول است كه پنج ميوه است كه از بهشت آمده است انار ملس و سيب شامي و به و انگور رازقي و رطب مشان در حديث ديگر از حضرت صادق (ع) منقول است كه دو چيز است كه به دو دست مي بايد خورد انگور و انار در احاديث معتبره از حضرت صادق (ع) منقول است كه چون حضرت نوح (ع) از كشتي فرودآمد از ديدن استخوان مرده ها غم عظيم او را عارض شد سپس حق تعالي به او مي فرمود كه انگور سياه بخور تا غمت زايل شود. در احاديث معتبر بسيار وارد شد كه در هر اناري دانه اي از بهشت است و چون كافر

مي خورد ملائكه مي آيد و آن دانه را برمي دارد كه او نخورد كه اين سبب مستحب است كه انار را تنها بخوريد .از حضرت صادق(ع) منقولست كه هر مومني يك انار را تمام بخورد خدا شيطان را از روشني دل او چهل روز دور مي كند  هر مومني كه دو دانه انار تمام بخورد خداي تعالي شيطان را از روشني دل او صد روز دور كند و هر مومن را كه سه انار تمام بخورد خداي تعالي شيطان را از روشني دل او يكسال دور گرداند و هر كه يك سال شيطان از او دور گردد گناه نمي كند و هر كه گناه نكند داخل بهشت مي شود.بسند معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است كه سيب معده را جلا مي دهد .از حضرت رضا (ع) نقول است كه انجير گنده دهان را زايل مي كند و استخوان را سفت مي كند و مو را مي روياند و با آن بداوي ديگر حاجت نيست و شبيه ترين ميوه هاست به ميوه هاي بهشت .از حضرت امير المومنين (ع) منقول است كه خوردن انجير روده ها را نرم مي كند و براي بادهاي قولنج نافع است و در روز بخوريد بسيار بخوريد و در شب بخوريد و بسيار مخوريد منقول است كه دفع مي كند بواسير و نقرس را و قوت مجامعت را مي افزايد.در حديث ديگر فرمود كه هر كه ناشتا بخورد آب مني او پاكيزه مي شود و فرزندش وجيه مي شود. در حديث معتبر ديگر مي فرمايد كه به غم اندوهگين را مي برد و نانچه دست عرق جبين را مي

ريزد.از حضرت صادق (ع) منقولست كه سنجد مغزش گوشت را مي روياند و پوستش پوست را مي روياند و استخوانش استخوان را و خوردن سنجد گردها را گرم مي كند و مغز را دباغي مي كند و امان مي دهد از بواسير و از تقطير بول و ساق پا را قوت مي دهد و رگ خوره را قطع مي كند. حضرت صادق فرمود كه كاسني سبزي حضرت رسول است و باد روح سبزي اميرالمومنين است و برگ خرفه سبزي حضرت فاطمه است . از حضر صادق منقولست كه بخور تره را كه در آن چهارخصلت هست. گند دهان را برطرف مي كند و بادها را دفع مي كند و بواسير را قطع مي كند و هركه مداومت كند بر آن از خوره ايمن است .از حضرت موسي مرويست كه خوردن سيب ترش و گشنيز مورث فراموشي است .از حضرت صادق (ع) منقولست كه خيار را از تهش ابتدا خورده كنيد كه باعث زيادي بركت آن مي گردد.فصل نهم :در فضيلت ضيافت مومنان و آداب آناز امام صادق (ع) منقولست كه چون برادر مومن به خانه تو بيايد او را تكليف خوردني بكن و اگر قبول نكند تكليف آشاميدني بكن اگر قبول نكند تكليف دست و رو شستن با آب يا به عرق خوشبو بكن .حضرت رسول (ص) فرمود وليمه و مهماني سنت در پنج چيز مي باشد عروسي و عقيقه و ختنه كردن پسر و خانه خريدن يا بنا كردن و در وقتي كه از سفر به خانه خود برگردد.از حضرت رسول (ص) منقولست كه هشت كسند كه اگر به ايشان مزلتي و خواري برسد

ملامت نكنند مگر خودرا. كسي كه بر سفره حاضر شود كه او را نطليده باشند و كسي كه بر صاحب خانه تحكم كند و كسي كه طلب چيز از دشمنان خود كند و كسي كه طلب فضل و احسان از لئيمان و بخيلان بكند و كسي كه خودرا داخل كند در رازي كه ميان دو كس باشد بي رخصت ايشان و كسي كه استخفاف كند به پادشاهان و صاحبان حكم و كسي كه در مجلسي بنشيند كه سزاوار آن مجلس نباشد و كسي كه با شخصي سخن گويد گوش به او ندهد.در احاديث معتبره آمده است كه هر كه ايمان به خدا دارد بايد كه مهمان خود را گرامي دارد .فصل يازدهم :در فضيلت آب و انواع آندر احاديث معتبره وارد شده است كه بهترين آشاميدنيهاي دنيا و آخرت آب است .از حضرت علي (ع) منقولست كه آب زمزم بهترين آبهاست بر روي زمين و بدترين آنهابر روي زمين آبي است كه در برهوت است در بلاد يمن كه ارواح كافران در انجا وارد مي شوند و در شب و معذب مي باشند. در حديث ديگر فرمود كه آب زمزم دواست از براي هر دردي كه از براي ان بخورند .حضرت اميرالمومنين (ع) فرمود كه بخوريد آب باران را به درستي كه بدن را پاك مي كند و بيماريها و دردها را از بدن دفع مي كند .از حضرت اميرالمومنين (ع) منقولست كه اگر اهل كوفه كام فرزندان خود را با آب فرات بردارند هر آئينه همشيعه ما باشند .فصل دوازدهم :در آداب آب خوردناز حضرت امام صادق (ع) منقولست كه هر بنده اي كه

آب بخورد و حضرت امام حسين (ع) و اهل بيت او را ياد كند و لعنت كند كشندگان آن حضرت را حق تعالي صدهزار حسنه براي او بنويسد و صدهزار گناه او را بيندازد و صد هزار درجه براي او بلند كند و چنان باشد كه صدهزار بنده آزاد كرده باشد و حق تعالي در قيامت او را خوشحال و مطمئن خاطر محشور گرداند .در احاديث بسيار وارد شده است كه آب ايستاده خوردن خوب است و آب سبك نفس خوردن خوب است و بهتر آن است كه به سه نفس خورده شود و در روزايستاده خورده ودر شب نشسته چنان چه از حضرت صادق (ع) منقولست كه آب ايستاده خوردن باعث غلبه زرداب و صفرا مي شود و در حديث ديگر فرمود كه آب ايستاده خوردن بيشتر باعث قوت و صحت بدن مي شود.در احاديث معتبره از حضرت امام محمدباقر (ع) منقولست كه آداب آب خوردن آن است كه در ابتدا بسم الله بگو و چون فارغ شدي الحمدالله بگو و از پيش دسته كوزه و از جايي كه شكسته باشد يا رخنه داشته باشد نخوري كه اين دو موضع جاي شيطان است .باب پنجم در بيان آداب مسواك كردن و شانه كردن و ناخن گرفتن و شارب گرفتن و سر تراشيدن و امثال آن فصل اول :در بيان فضيلت مسواك كردن حضرت صادق (ع) فرمود كه مسواك كردن دوازده خصلت است از سنت پيغمبران است و پاك كننده دهان است و جلا دهنده چشم است و موجب خوشنودي پروردگار است و بلغم را دفع مي كند و حافظه را زياد مي كند و

دندانها را سفيد مي كند و حسنات را مضاعف مي گرداند و پوست انداختن و پوسيدن دندان را مي برد و دندان را محكم مي كند و اشهاي طعام را زياد مي كند و ملائكه خشنود مي شوند. از حضرت رسول (ص) منقولست كه سه چيز است كه حافظه را زياد مي كند و دردهاي بدن را مي برد. كندر خواييدن و مسواك كردن و قرآن خواندن .از حضرت صادق منقولست كه هر كه مسواك كند بايد كه بعد از آن مزمزه كند. منقولست از حضرت امام محمدباقر كه مسواك كردن در حمام دندانها را مي ريزد . فصل دوم:در فضيل سر تراشيدن و آداب آن حضرت صادق فرمود كه من هر جمعه سر مي تراشم .در حديث ديگر فرمود كه موي پشت سر تراشيدن غم را زايل مي كند و در حديث صحيح از امام موسي (ع) منقولست كه چون موي سر بلند شود چشم را ضعيف مي كند و نورش را كم مي كند و مويش را ازاله كردن ديده را جلا مي دهد.فصل سوم :در آداب موي سر نگاه داشتن بدانكه زنان را بي ضرورتي و غدري موي سر را تراشيدن حرام است و مردان را يكي از دو چيز سنت است يا آنكه موي سر را بتراشند و اين بهتر است يا آنكه موي سر را بگذارند و تربيت كنندبا آنكه بشويند و شانه كنند و موي سر را دو حصه كنند در ميان سرته مو ظاهر شود. فصل چهارم :در فضيلت شارب گرفتن يعني موي لب بالا را تا ته گرفتن از امام صادق (ع) منقولست كه شارب گرفتن رفع

غم و وسواس مي كند و از سنت حضرت رسول (ص) است گرفتن موي شارب تا آنكه برسد بدم لب بالا و حضرت صادق شارب را آنقدر مي گرفتند كه به ته مو برسند .و در حديث ديكر وارد شده است كه شخصي به خدمت آن حضرت عرض كرد كه دعايي تعليم من كن كه باعث زيادي روزي شود و حضرت فرمود كه شارب و ناخن بگير كه در روز جمعه باشد .فصل پنجم :در آداب ريش بلند كردن بدانكه سنت است ريش را ميانه گذاشتن نه بسيار بلند و نه بسيار كوتاه و زياده از قبضه گذاشتن مكروه است و احتمال حرمت نيز دارد.  مشهور ميان علما آن است كه تراشيدن ريش حرام است اما بر رو و دو طرف لب پايين را تراشيدن جايز است . احوط آن است كه اصلاح سيار تند كه شبيه به تراشيدن باشد نكنند .فصل ششم :در بيان فضيلت موي سفيد و حكم كندن آن از امام صادق (ع) منقولست كه اول كسي كه موي سفيد در محاسن او بهم رسيد حضرت ابراهيم (ع) بود نظر كرد موي سفيد در ريش خود ديد گفت : پروردگارا اين چه چيز است ؟ خطاب به او رسيد كه اين باعث وقار آدمي است گفت پروردگارا وقار مرا زياده گردان .در حديث ديگر فرمودكه حضرت امير المومنين تجويز بريدن موي سفيد مي فرمودند اما كندنش را مكروه مي دانست .فصل هفتم :در كندن موي بيني و بازي كردن با ريشاز امام صادق (ع) منقولست كه موي بيني را گرفتن زو را نيكو مي كند .از امام موسي (ع) منقولست كه چهارچيز

است كه از وسواس شيطان است گل خوردن و گل را به دست ريز كردن و ناخن را به دندان گرفتن و ريش را خائيدن. فصل هشتم :در فضيلت ناخن گرفتن از حضرت رسول (ص) منقولست كه ناخن گرفتن دردهاي بزرگ را منع مي كند و روزي را فراخ مي كند.فصل نهم:در بيان آداب و اوقات ناخن گرفتن در حديث حسن از امام صادق (ع) منقولست كه ناخن گرفتن در روز جمعه ايمن مي گرداند از خوره و كوري و پيسي واگر احتياج به گرفتن نداشته باشي بساي تا ريزه هاي بريزد .در حديث ديگر فرمودكه ناخن و شارب گرفتن و سر را با خطي شستن در هر جمعه فقر را برطرف مي كند و روزيرا زياد مي كند. در حديث ديگر وارد شده است كه ناخن گرفتن ابتداانگشت كوچك را از دست چپ بكنيد پست بگيرد با انگشت كوچك دست راست ختم كند .در حديث ديگرآمده است كه به آن حضرت عرض كردند كه خبر به ما رسيده است كه تعقيب خواندن بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب نافع تر است براي زيادتي روزي از سفر كردن به شهرها حضرت فرمود كه مي خواهي چيزي به تو تعليم كنم كه ازاين همه نافع تر باشد ؟ گفتم بلي فرمودكه ناخن و شارب را درهر جمعه بگير اگر چه به سائيدن باشد. از امام صادق (ع) منقولست كه هر كه در روز جمعه ناخن بگيرد ريشه كردن بن ناخن هاي او برطرف مي شود. در روايت ديگر وارد شده است كه اگر روز پنجشنبه ابتدا كند به ناخن انگشت كوچك دست راست و تا

انگشت مهين بگيرد سپس ابتدا كند به انگشت كوچك چپ پا و تا انگشت مهين بگيرد امان يابد از درد چشم فصل دهم:در دفن كردن مو ناخن و ساير چيزها كه بايد دفن كرد از امام صادق (ع) منقولست كه در تفسير اين ايه كريمه كه الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا يعني آيا نگردانيده ايم زمين را محل انضمام و اجتماع و پنهان شدن در حاليكه زنده اند و در حاليكه مرده اند حضرت فرمود كه مراد از حال زندگي دفن كردن مو ناخن است .فصل يازدهم:در فضيلت شانه كردن موي سر و ريش در حديث معتبر از امام صادق (ع) منقولست كه جامه پاكيزه پوشيدن دشمن را منكوب مي كند و روغن بر بدن ماليدن بدحالي و پريشاني را زايل مي كند سر را شانه كردن تب را مي برد و ريش را شانه كردن دندانها را محكم مي كند. از حضرت صادق (ع) منقول است كه شانه كردن فقر را برطرف مي كند درد را مي برد .در حديث ديگر فرمود كه روزي را زياد مي كند مو را نيكو مي كند حاجت را روا مي كند پشت را محكم مي كند بلغم را قطع مي كند. فصل دوازدهم:در آداب و اوقات شانه كردن و انوع شانه هادر حديث معتبر منقولست كه در ميان جانماز امام صادق (ع) شانه اي بود كه هرگاه از نماز فراغ مي شد شانه مي كرد . از امام موسي (ع)  منقولست كه هر كه ايستاد شانه كند مقروض مي شود از امام علي (ع) منقولست كه ايستاده شانه كردن باعث فقر و پريشاني مي شود

از امام رضا (ع) منقولست كه هر كه شانه را هفت مرتبه بر سر و ريش و سينه بكشد دردي نزديك او نيايد .در روايتي از حضرت صادق (ع) منقولست به شانه نقره شانه كردن مكروه است در احاديث بسيار وارد شده است كه ائمه (ع) به شانه استخوان فيل شانه مي كردند. باب هفتم در آداب حمام رفتن و سر و بدن شستن و دارو كشيدن فصل اول :در فضيلت حماماز امام موسي (ع) منقولست كه حمام يك روز در ميان گوشت بدن را زياد مي كند و هر روز رفتن پيه گرده ها را مي گدازد و بدتر لاغر مي كند فصل دوم :در آداب داخل شدن و بيرون آمدن و دعاهايي كه بايد خواند از امام صادق منقولست كه داخل حمام مي شود بعد ازآنكه اندك چيزي در معده تو باشد كه حرارت معده را از تو فرونشاند و اين بيشتر باعث قوت به توست و داخل حمام مشو وقتي كه معده پر باشد از طعام در روايت ديگر فرمود : كه حمام رفتن ناشتا بلغم را پاك مي كند و بعد از چيزي خوردن صفرا و سودا را پاك مي كند و فرمود اگر خواهي گوشت بدنت زياد شود بعد از چيزي خوردن به حمام برو و اگر خواهي كم شود ناشتا برو امام صادق (ع) فرمودند : كه هرگاه از حمام بيرون مي آييد عمامه بر سر ببنديد و فرمود كه بعد از بيرون آمدن از حمام پاها را بشوييد كه درد شقيقه را زايل كند از امام موسي (ع) وارد شده است كه در روز چهارشنبه به حمام برويد

. فصل پنجم :در فضيلت شستن سر با سدر خطمي درحديث حسن از امام صادق(ع) منقولست كه ناخن و شارب گرفتن و سر با خطمي شستن فقر را زايل مي كند و روزي را زياد مي كند. در حديث ديگر فرمود كه شستن سر با خطمي در هر جمعه امان مي دهد از پيسي و ديوانگي در حديث موثق از امام موسي (ع) منقولست كه شستن سر با سدر روزي را زياد مي كند .فصل هشتم :در فضيلت دارو كشيدن در حديث حسن از امام علي (ع) منقولست كه دارو كشيدن پاك كننده بدن است .در حديث ديگر از آن حضرت منقولست كه موي بدن چون بلند مي شود آب پشت را قطع مي كند يعني فرزند به وجود نمي آورد و بندها را سست مي گرداند و ضعف مي آورد و نوره كشيدن آب پشت را زياد مي كند و بدن را قوي مي كند و پيه گرده ها را زياد مي كند و بدن را فربه مي كند .باب نهم در آداب حجامت ردن و تنيه و بعضي از ادويه و معالجه بعضي از امراض و ذكر بعضي از ادعيه و احراز فصل اول :در ثواب بسياري و صبر كردن برآن و بيان ثرت ابتلا مومنان در حديث حسن و غير از آن از امام محمد باقر منقولست كه بيداري يك شب از بيماري و درد بهتر است از عبادت يكساله و در حديث ديگر منقولست كه حق تعالي ملك دست چپ را امر مي فرمايد كه در ايام بيماري گناه بر مومن ننويسد.از امام صادق (ع) منقولست كه يك شب تب كفاره

گناهان گذشته و آينده است در روايت ديگر از حضرت رسول (ص) وارد شده است از حجامت كردن در روز چهارشنبه و از حضرت امام موسي منقولست كه در روز پنجشنبه حجامت بكنند . ازامام علي نقي (ع) منقولست كه انار شيرين بعد از حجامت خون را ساكن مي كند خون اندرون را صاف مي كند از امام محمد باقر (ع) منقولست كه بهترين دواها ني حقنه و دوا در بيني چكانيدن و حجامت كردن و حمام رفتن است .از امام علي منقولست كه حضرت رسول فرمود روغن بنفشه در بيني چكانيد در عسل شفاي هر دردي است هر كه يك انگشت عسل ناشتا بخورد بلغم را دفع مي كند سودا را برطرف مي كند ذهن را صاف مي كند هرگاه با كندرخورده شود آب معده و حرارت صفرا را فرومي نشاند و طعام را هضم مي كند تب را برطرف مي كند. از حضرت رسول منقولست كه دوا كنيد بيماران را به صدق فرمود كه تصدق بلاهاي محكم را دفع مي كند كه تصدق مرگهاي بد را از صاحبش دفع مي كند. فصل چهارم :در معالجه انواع تبدر احاديث بسيار وارد شده است كه ماداوا نمي كنيم تب را مگر به ريختن آب سرد بر بدن و خوردن سيب از حضرت امام محمد باقر (ع) منقولست كه علاج تب سه چيز است به قي و عرق و مسع امام موسي (ع) فرمود در معالجه تب كهنه عسل و سياه دانه را با هم مفروج كن سه انگشت از آنها بخور كه اين دو مباركست و خدا عسل را فرموده كه شفاست حضرت پيغمبر فرمود

كه درسياه دانه شفاي هر درد هست مگر مرگ در چند حديث معتبر منقولست كه بر هيچ بيماري و صاحب دردي هفتاد مرتبه حمد خوانده نمي شود مگر آنكه درد ساكن شود باب دهم در آداب معاشرت با مردم و حقوق اصناف ايشان فصل اول :در بيان حقوق خويشاوندان و غلامان و كنيزان در احاديث سيار منقولست كه نيكي به خويشان كردن باعث قبولي اعمال است و مال را زياد مي كند و بلاها را دفع مي كند و عمر را زياد مي كند حساب قيامت را آسان مي كند. در حديث حسن از حضرت رسول(ص) منقولست كه دو طرف صراط امانت و صله رحم است پس كسي كه در امانت مردم خيانت  نكرده است با خويشاوندان نيكي كرده از صراط به آساني مي گذرد زود به بهشت مي رود و كسي كه خيانت در امانتها كرده و قطع صله رحم كرده عمل ديگر او را نفع نمي دهد و صراط او را به آتش مي افكند حديث صحيح از امام محمد باقر منقولست كه سه چيز است كه هر كه مرتكب آنها بشود پيش ازمردن عقوبت آنها مي يابد : ظلم و قطع رحم و قسم دروغ بسيار است كه جماعتي بدكردارند به سبب صله رحم مال و فرزندان ايشان بسيار شود قسم دروغ و قطع صله رحم انه ها را اهلش خالي مي كند نسل را منقطع مي كند. فصل دوم :در حقوق همسايگان و يتيمان و عشيره و قبيله از حضرت رسول منقولست كه كه پيوسته مرا جبرئيل وصيت مي نمود به رعايت همسايه تا آنكه گمان كردم كه براي او ميراثي

قرار خواهد داد فرمود كه هر كه همسايه خود را آزار كند حق تعالي بوي بهشت را بر او حرام مي كند مأواي او جهنم باشد فرموده كه هر كه از همسايه اش به قدر يك شبر زمين خيانت كند خداي تعالي آن زمين را تاطبقه هفتم طوقي گرداند و در گردن او اندازد تا چون او را به مقام حساب آورند طوق در گردن او باشد مگر آنكه توبه كند آن زمين را پس دهد .در احاديث معتبره وارد است كه خوردن مال يتيم به ناحق از جمله گناهان كبيره است .درروايت معتبر از اميرالمومنين منقولست كه كه هر كه مرد مومن و زن مومنه كه دست بر سر يتيم بكشد از روي ترحم حق تعالي براي او هر مويي كه دستش برآن مي گردد حسنه اي براي او بنويسد .از امام رضا (ع) منقولست كه هر كه برادر مومني براي خدا بگيرد خانه اي در بهشت يافته باشد.از احاديث معتبر ديگر وارد شده است كه مومن برادر مومن است و ديده او است راهنماي اوست و خيانت نمي كند بر او ظلم نمي كند فريب نمي دهد يا وعده كند خلف نمي كند به او دروغ نمي گويد غيبت او نمي كند. فصل چهارم :در بيان حقوق مومنان بر يكديگر و حسن معاشرت با خلق بسند معتبر از امام صادق منقولست كه وعده كردن مومن برادرمومن خود را نذريست كه كفاره ندارد هركه خلف وعده مومن بكند اول ابتدا خلف وعده خدا كرده است و متعرض غضب الهي شده است . در حديث معتبر ديگر از حضرت رسول منقولست كه مومن را بر

مومن هفت حق واجبست اول انكه در حضور او تعظيم نمايد ، محبتش در سينه او باشد، مال خودرا با او صرف نمايد ، غيبت او را برخود حرام داند و چون بيمار شود به عيادت او برود چون بيمرد به جنازه اش حاضر شود و بعد از مرگش به غير از نيكي او چيزي نگويد.از امام علي (ع) منقولست كه مسلمان را بر برادر مسلمان شش حق است هرگاه به او رسد به او سلام كند هرگاه كه بيمار شود به عيادت او برود هر گاه عطس كند او را دعا كند چون بميرد بر او نماز كند هر گاه او را به ضيافت بطلبد قبول كند از براي او در دست آنچه دارد از بري خود وست دارد از براي او دشمن دارد آنچه از براي خود دشمن مي دارد .فصل پنجم :درقاي حاجت مومنان و سعي نمودن در كارهاي ايشان و شاد گردانيدن ايشان ر حديث صحيح از حضرت رسول (ص) منقولست كه هر كه مومني را شاد گرداند مرا شاد گردانيده و هركه مرا شاد گردانيده خدا را شنود گردانيده است .در حدث ديگر فرمود كه هر كه مومني را شاد گرداند حق تعالي هزار هزار سنه براي او بنويسد. از امام محمد باقر (ع) منقولست كه مومني كه برادر مومنش حاجتي به نزد او بياورد و او قادر نباشد بر برآوردن حاجت او دلش غمگين شود به سبب اين خدا بهشت را بر او واجب مي گرداند .فصل ششم :درديدن مومنان و عيات بيماران ايشان در احاديث معتبر وارد شده است : از امام محمد باقر و صادق كه هر

كه به ديدن برادر مومن خود برود از براي خدا حق تعالي هفتاد هزار ملائكه به او موكل گرداند كه به او ندا كنند تا به خانه خودبرگردد كه خوشحال تو و گوارا باد بهشت از براي تو از امام باقر منقولست كه به ديدن يكديگر برويد در خانه هاي خود كه به اين زنده مي ماند ين ها خدا رحمت كند كسي را كه مذهب مارا زنده بدارد .از امام صادق (ع) منقولست كه كه هر كه عيادت كند برادر مسلمان بيماري را در آن روز هفتاد هزار ملك بر او صلوات بفرستد اگر صبح باشد تا شام واگر شام باشد تا صبح از امام علي (ع) منقولست كه ازعيادت كنندگان كسي ثوابش بيشتر است كه زودتر برخيزد مگر اينكه بيمار نشستن او را خواهد و از او سوال كند كه بنشيند .فصل هفتم :در اطعام مومنان و آب دادن به ايشان و جامه پوشانيدن و ساير امانتهاي ايشان و ياري كردن مظلومان از امام صادق (ع) منقولست كه هر كه مومني را سير كند بهشت او را واجب شود و هر كه كافري را سير كند بر خدا لازم است كه شكم او را پر از زقوم جهنم كند .از حضرت علي بن الحسين (ع) منقولست كه هركه جامه زيادتي داشته باشد و داند برادر مومنش به ان احتياج دارد به او ندهد حق تعالي او را سرنگون در آتش جهنم اندازد هر كه سير بخوابد و نزديك او مومني گرسنه باشد حق تعالي به ملائكه فرمايد كه شما را گواه مي گيرم بر اين بنده كه من او را امري كردم و

نافرماني من كرد اطاعت ديگران كرد بدانيد كه او را به عمل خود گذاشتم هرگز او را نيامرزم.فصل هشتم :در حقوق فقيران و ضعيفان و مظلومان و پيران و اصحاب تو آداب معاشرت ايشان در حديث معتبر از امام صادق منقولست كه فقرا مومنان چهل سال پيش از توانگران ايشان در بهشت متغم مي شوند پس فرمود كه براي تو مثلي بزنم مثل فقير و غني و كشتي است كه بعشاري بگذارند كشتي خالي را زود روانه مي كنند نگاه نمي دارند و كشتي پر از بار را براي حساب نگاه مي دارند .از امام موسي منقولست كه كه حق تعالي مي فرمايد كه من اغنيا را توانگر نگردانيده ام براي آنكه ايشان گرامي بود بر من و فقيران را بي چيز نكرده ام براي خواري ايشان نزد من ليكن توانگران را امتحان كرده ام به فقيران و اگر فقيران نمي بودند توانگران هرگز مستوجب بهشت نمي شدند .از امام علي منقولست كه حقير مشماريد ضعيفان برادران خود را كه هر كه مومني را حقير بشمارد خدا او را با آن مومن در بهشت جمع نكند مگر آنكه توبه كند .از حضرت رسول منقولست كه هر كه حرمت مرد پيري را بشناسد او را تعظيم كند براي سنش خدا او را ايمن گرداند از ترس روز قيامت و فرمود كه تعظيم خداست تعظيم كردن مومن ريش سفيد و فرمود كه از ما نيست كسي كه خوردان ما را رحم نكند و پيران ما را تعظيم نكند .فصل نهم :در رعايت حقوق مومنان در غيبت ايشان در حديث معتبر از حضرت رسول منقولست كه هر كه

ايمان به خدا و رسول دارد ننشيند در مجلسي كه به امامي دشنام دهند يا غيبت مسلماني كنند .در حديث ديگر فرمود هر كه غيبت كند برادر مومن خود را بي آنكه دشمني در ميان آنها باشد شيطان در نطفه او شريك خواهد بود. از حضرت رسول منقولست كه غيبت بدتر است از زنا زيرا زناكار توبه مي كند و خدا توبه اش را قبول مي كند و لي غيبت كننده توبه اش قبول نيست تا آن شخص آن را حلال كند .ار امام باقر (ع) منقولست كه سه كسند كه ايشان را حرمتي نيست كسي كه صاحب بدعت باشد و اماو پيشوا ظلم كند و فاسقيكه علانيه فسق كند .امام صادق (ع) فرمود كه هر كه سرزنش بكند مومني را خدا او را در دنيا و آخرت سرزنش كند.ازحضرت رسول منقولست كه بدترين دروغها گمان بد بردن به مردم است از حضرت رسول (ص) منقولست كه آزردگي و جدايي زياده از سه روز نمي باشد . باب يازدهم در آداب مجالس از سلام و مصاحفه و معانقه و بوسيدن و اداب عطسه كردن  و آدابنشستن و برخاستن و صحبت داشتن و امثال اينها فصل اول :در فضيلت سلام و آداب آن از حضرت رسول سلام كردن سنت است و جواب سلام دادن واجب است .در حديث ديگر فرمود كه عاجز ترين مردم كسي است كه از دعاها عاجز باشد و بخيل ترين مردم كسي است كه به سلام كردن بخل كند .در حديث ديگر فرمود كه هر كه به ده نفر از مسلمانان برخورد و بر ايشان سلام كرد ثواب سي بنده آزاد كردن

در نامه اعمالش نوشته مي شود. از امام صادق (ع) منقولست كه سه كسند كه بر ايشان سلام نمي بايد كرد كسيكه با جنازه راه رود كسي كه به نماز جمعه رود و كسي كه در حمام باشد و حمل كرده اند به صورتي كه لنگ بسته باشد .فصل دوم :در فضيلت مصاحفه يعني دست يكديگر را گرفتن و مناعقه يعني دست در گردن يكديگر كردن و بوسيدن و آداب هر يكامام صادق فرمود كه حضرت رسول هرگز با كسي مصاحفه نكردند كه دست را ازدست بكشند تا آنكه آن شخص دست را مي كشيد . در حديث ديگر فرمود كه با يكديگر مصاحفه كنيد كه كينه ها را از سينه ببرد و فرمود كه مصاحفه كردن با مومن بهتر است از مصاحفه كردن با ملائكه و در حديث ديگر فرمود كه هركه شما را در مصاحفه كردن مثل ثواب آنهاست كه در راه خدا جهاد كند .فصل سوم :در آداب نشستن در مجالس از حضرت رسول منقولست كه وصيت فرمود به حضرت علي كه هشت كسند كه اگر خوار شوند ملامت نكنند مگر خود را. كسي كه حاضر شود سر سفره اي كه اورا نخوانده باشند كسي كه تحكم كند بر صاحب خانه و كسي كه طلب خير كند از دشمنان و كسي كه توقع احسان كند از لئيمان و بخيلان و كسي كه خود را در آورد در رازي كه ميان دو كس باشد بي رخصت ايشان و كسي كه استخفاف كند به پادشاه در مجالسجايي بشيند كه او سزاوار آن نباشد و كسي كه سخن با كسي گويد كه گوش به سخن

او نكنند .ازامام صادق منقولست كه سزاوار نيست مومن را كه بنشيند مگر بعد از جامعتيكه نشسته اند زيرا پا بر گردن مردم نهادن و بالا رفتن علامت سبكي عقل است .فصل چهارم :در آداب ملاقات صاحب خانه با كسي كه به خانه او مي آيد .از حضرت رسول (ص) منقولست كه حق كسي كه داخل خانه مي شود بر اهل آن خانه است كه در وقت داخل شدن و بيرون رفتن پاره ايبا ا راه بروند وفرمود كه چون كسي داخل خانه شود بر صاحب خانه حاكم است تابيرون آيد مي بايد صاحب خانه اطاعت كند. امام صادق فرمود هر كه برادر مومن او بيايد و او را گرامي دارد چنانكه خدارا گرامي داشته و از حضرت رسول (ص) منقولست كه هر ملاطفتي با برادر مومن خودبكند حق تعالي او را  از خدمه بهشت كرامت فرمايد .فصل پنجم :در بيان مجالسي كه در آنجا داخل شدن رواست و جماعتي كه همنشيني و مصاحبت ايشان سزاوار است.از امام محمد باقر منقولست كه كه متابعت كن كس را كه تو را مي گرياند و خيرخواه توست و متابعت مكن كسي كه تو را مي خوانند  در مقام فريب دادن تو است .از حضرت رسول منقولست كه نظر كنيد كه با كه سخن مي گوييد و مصاحبت مي كنيد كه هر كه هست در وقت مرگ مصاحبانش را به او مي نماياند اگر حالشان نيك است غمين مي شود و امام صادق غرمود كه بهترين برادران من نزد من كسي است كه عيبهاي مرا به من بگويد و فرمود كه به تو باد به مصابحان كهنه و

خود كن از مصاحبت مصاحبان تازه كه ايشان عهدي و امانتي و وفايي نيست و بر حذرباش از همه كس هر چند اعتماد بسيار داشته باشي ازحضرت رسول منقولست كه سزاوارترين مردم به تهمت كسي است كه با اهل تهمت همنشين باشد .ازامام علي منقولست كه هر كه خودرا در محل تهمت آورد ملامت نكند كسي را كه گمان به او مي برد.از امام زين العابدين منقولست كه با پنج كس مصاحبت و همزباني و رفاقت نكن زينهار كه با دروغگو مصاحبت نكن كه او از بابت سرا است به دروغهاي خودتو را فريب مي دهد و دور را براي تو نزديك مي نمايد و نزديك را در نظر تو دور مي كند زينهاركه مصاحبت نكن با فاسق كه تو را به يك طعام خوردن نزد ديگران يا كمتر مي فروشد و با بخيل مصاحبت نكن كه تو را به مال خودياري نمي كند در هنگامي كه نهايت احتياج بهم رساني و با احمق مصاحبت نكن كه او اگر خواهد به تو نفع برساند ضرر مي رساند و با كسي كه قطع رحم كرده مصاحبت نكن كه حق تعالي در سه موضع قرآن مجيد او را لعنت كرده است .فصل ششم :در آداب عطسه كردن و آروق زدن و آب دهان انداختن از امام صادق (ع) منقولست كه مسلمان را با برادرش حق لازم هست كه چون او را ملاقات كند بر او سلام كند و چون بيمار شود او را عيادت كند و در غايبانه خير خواه او باشد و چون عطسه كنداو را دعا كند. بگويد الحمدالله رب العالمين لا شريك له و

ديگران به او بگويند رحمك الله و او در جواب بگويد يهديكم لله و يصلح  بالكم در حديث معتبر از حضرت رسول منقولست كه كسي كه آروق زند به جانب آسمان بلند كند و فرمود كه آروق نعمت خداست بعد از آن حمدالهي بكنيد . از امام علي (ع) منقولست كه مومن آب دهان را به جانب قبله نيندازد و اگر از روي فراموشي بيندازد استغفار بكند .فصل هفتم :دربيان مزاح كردن و خندين و سرگوشي كردن و آداب صحبت داشتن و راز مجلس را پنهان كردن در حديث صحيح از امام صادق (ع) و در حديث ديگر از امام موسي (ع) منقولست كه چون سه نفردر مجلسي باشند دوتاي ايشان با يكديگر سرگوشي نكنند كه موجب اندوه آن رفيق ديگر است. از امام باقر (ع) منقولست كه خدا دوست مي دارد كسي را كه خوش طبعي كند ميان مردم مادامي كه فحش نگويد .از امام صادق (ع) منقولست كه خنديدن مومن مي بايد تبسم باشد و صدا نداشته باشد .در حديث حسن ديگر فرمود كه قهقه كردن از شيطان است فرمود كه بسيار خنديدن آبرو را مي برد .در حديث ديگر فرمودكه بسيار خنديدن دل را مي ميراند و دين را مي گدازد چنانكه آب نمك را مي گدازد و فرمود كه از نادانيست خنديدن بي آنكه تعجبي باعث آن شود .

از ملك تا ملكوت

مولف: سيد حسين تقوي – تلخيص: فاطمه تقوايي در اين گفتار تذكري است براي فردي كه صاحب دل است ، يا با حضورش گوش فرا  مي دهد.(قرآن كريم ، سوره ي ق ، آيه ي 37) از ملك تا ملكوت : نگاهي

قرآني به اصطلاحات دروني و مقامات انساني انتشارات ميراث ماندگارشناسنامه كتابنام كتاب -------------------------از ملك تا ملكوتمولف---------------------------سيد حسين تقويناشر----------------------------ميراث ماندگارشمارگان---------------------------300نوبت چاپ-------------------------اول /1383چاپ-----------------------------بهارقيمت----------------------------3000 تومانا- تاريخچه ي علم اخلاق:سابقه ي اين مباحث ، به چهارقرن قبل از ميلاد بر مي گردد كه سقراط حكيم و پس از او، ارسطو ( معلم اول ) كه 350 سال قبل از ميلاد مي زيسته به اين مطالب پرداختند و سپس ابونصر فارابي ( معلم ثاني) فصوص الحكم را نوشت و بعد از او يحيي بن عدي، تهذيب اخلاق را تاليف كرد و سپس علي بن مسكويه – معاصر بوعلي سينا در قرن پنجم – كتاب تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق را نوشت كه خواجه نصير الدين طوسي آن را ترجمه كرد و نام آن را اخلاق ناصري گذاشت ؛ كتاب اوصاف الاشراف و آداب المتعلمين نيز در زمينه ي اخلاق ، از تاليفات خواجه نصير الدين است ، بعد از او در قرن ششم ، ورام بن ابي فراس ، كتاب تنبيه الخواطر و نزهه النواظر ، معروف به مجموعه ي ورام را نوشت و سپس ملاصدرا رساله ي سه اصل را و پس از آن ، ملاهادي نراقي ، جامع السعادات را تاليف نمود و فرزندش – ملااحمد – معراج السعاده را نگاشت ، پس از ايشان ، مرحوم آقا ميرزا جواد ملكي تبريزي ، كتاب لقاء الله و مراقبات را تدوين كرد و بعد از ايشان ، امام خميني ، كتاب اربعين و جهاد اكبر و چند جزوه ي ديگر اخلاقي را به يادگار گذاشت. 2-تعريف واژه ها: الف- تربيت چيست؟ تربيت در اصطلاح عبارت است از: فراهم كردن

زمينه ها و عوامل براي به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب.در جهت مطلوب نشانگر آن است كه تربيت ، داراي هدف و مقصد است و تصادفي نيست، و اگر هدف را مشخص كرديم ، هر تعليم و تربيتي كه آن هدف ( قرب به خدا) را در بر نداشت ،از دايره خارج است . تربيت ، ايجاد مهارت در رفتار است و تعليم آموزش و انتقال مفاهيم به ذهن.تربيت اسلامي چيست؟ شناخت خدا به عنوان رب يگانه ي انسان و جهان ، و برگزيدن او به عنوان رب خويش ، و تن دادن به ربوبيت او، و تن زدن از ربوبيت غير از تربيت اسلامي گويند. ب- اخلاق چيست؟آن سلسله صفاتي كه در نفس و روح انسان ثابت و ريشه دار است و منشا صدور اعمال نيك يا بد مي گردد.تزكيه و تربيت در قرآن:واژه ي " تزكيه " از ماده ي " زكي ، يزكو" به معناي افزايش و نمو است كه فراگيرترين واژه قرآني در باب تربيت مي باشد و در اصطلاح ، به معني تهذيب نفس انساني است واين بدان خاطر است كه تهذيب ، موجب رشد و نمو انسان است؛ " زكات" نيز از همين ماده است و گرچه با پرداخت زكات ، در ظاهر ، مال كم مي شود ، ولي در حقيقت ، موجب بركت و رشد آن مي گردد. " تزكيه" در آيات قرآني ، تنها در جنبه هاي معنوي به كار رفته است؛ رستگار شد كسي كه نفس خود را پرورش داد. رابطه ي علم اخلاق و روان شناسي:با توجه به تعريف

اخلاق ، معلوم مي شود كه علم اخلاق همان علم النفس و روان شناسي است ، و اين دو درباره ي يك چيز بحث مي كنند كه عبارت است از: صفات ، رفتار و منشاء آنها كه ريشه در سرشت آدمي دارد. منشاء اخلاق:منشاء اخلاق ممكن است به طور طبيعي يا فطري در فرد وجود داشته باشد و يا از طريق وراثت ، تمرين و تكرار حاصل شود و تبديل به عادت و خلق و خوي گردد.3-موضوع اخلاق:هر علمي موضوعي دارد كه در آن علم از مسائل مربوط به آن موضوع بحث مي شود و موضوع تربيت و اخلاص ، انسان است. انسان داراي دو بعد جسماني و روحاني است كه هر كدام ، قابليت تربيت دارند، انسان از دوران حيات جنيني تا زمان تولد و بعد از آن – در دوره ي شير خوارگي ، كودكي ، نوجواني ، جواني و حتي بزرگ سالي – از نظر جسماني رشد مي كند و در بعد روحاني نيز، احساسات ، عواطف فكر،  عقل ، ايمان و اخلاق او همواره در حال رشد و تكامل است.صفات پسنديده و ناپسند، از آن جهت كه براي انسان قابل كسب يا اجتناب است، موضوع اخلاق قرار مي گيرد.بنابر اين ، اخلاق پس از علم توحيد ، اشرف علوم است ؛ زيرا ارزش هر علمي به موضوع آن بستگي دارد، گر چه هر عملي شريف است ، ولي يك كارش اصلاح پوست حيوانات است و ديگري معالجه ي بدن انسان، لذا هيچ گاه نه يك دباغ ارزش يك طبيب را دارد و نه كار دباغي ارزش طبابت را. 4-روش نويسندگان كتب

اخلاقي:الف: روش عمومي:روشي كه مي گويد : خود سازي بايد در دو مرحله انجام گيرد؛ نخست تهذيب نفس از بدي ها، و تصفيه ي دل از اخلاق رذيله ، و اجتناب از گناه .مر حله ي دوم ، پرورش و تكميل نفس به وسيله ي تحصيل علوم.ب: روش محدثانه:روشي كه فيض كاشاني در المحجه البيضاء آورده است كه افعال اخلاقي را چهار بخش كرده ؛ 1-منجيات 2-مهلكات3-عبادات 4-عادات ، سپس هر كدام را به ده بخش فرعي تقسيم نموده است. زكات ، نماز ، حج ، روزه و آداب تلاوت قرآن آداب خوردن ، ازدواج ، احكام كسب ، كتاب حلال و حرام ، غضب ، كينه و بخل ، ريا ، تكبر ، خود پسندي و غرور.شامل توبه ، صبر و شكر ، ترس و اميد ، فقر و زهد ، ج: روش عارفانه:عرفا ، موضوع اخلاق را انسان در حال سير و سلوكو در رابطه با مبدا وو معاد قرار داده و براي او نقطه آغازي در نظر گرفته اند كه به سوي مقصدي در حركت است و سالك بايد در اين مسير ، از " منازل " بگذرد ، و تا از منزل اول نگذشته ، حق ورود به منزل بعدي را ندارد. عرفا براي انسان، صراطي قائلند كه با استمداد از فيض الهي و كوشش مستمر و حركت در اين صراط ، وصول به مقصد نهايي ( لقاء الله) و دست يابي به سعادت ابدي ، ميسر است.مراتب سلوك: در منازل سلوك ، اقوال متعددي با استفاده از قرآن و روايات مطرح شده است؛ برخي قائل به يك منزلند؛ مي گويند

: قطع و وصل.در برخي روايات از ائمه (ع) به پنج منزل اشاره شده است ؛ چنان كه در دعايي از علي (ع) آمده است: " خدايا !ظاهر مرا به طاعتت و باطنم را به محبتت،دلم را براي مشاهده ات ، روحم را به معرفت و ضميرم را به اتصال حضرتت منور كن! اي صاحب جلال و كرامت."عده اي نيز با توجه به برخي از روايات ، مراتب سلوك را تا ده مقام شمرده اند و آن را متناسب با درجات ايمان كه ده مقام است قرار داده اند. برخي نيز با توجه به رواياتي همچون روايات معراج ، مراتب سلوك را تا هفتاد مقام گفته اند ؛ پيامبر اكرم (ص) فرمودند: پس جلو رفتم و هفتاد حجاب برداشته شد.مهم اين نيست كه بدانيم منازل سلوك دو منزل است يا هفتاد هزار منزل . مهم ، سير تكاملي معنوي انسان است كه از بيداري آغاز مي شود و غايب و نهايت اين سيره ، توحيد و شهود خداوند متعال است.د:روش فيلسوفانه : فلاسفه ، موضوع بحث را انسان ، از آن جهت كه داراي روح است مي دانند و براي روح ، قواي سه گانه كه عامل حركت انسان است قائلند ؛ آن سه قوه ي تحت امر روح ، عبارتند از نيروهاي " عاقله " ، " شهويه " و " غضبيه" اصول اخلاق پسنديده : چنان كه هر چيزي اصل و فرعي دارد، اخلاق نيز داراي اصول و فروعي مي باشد كه اصول آن عبارتند از : 1-حكمت 2-شجاعت3-عفت 4-عدالتحكمت:يعني شناخت موجودات آن گونه كه هستند ، به اندازه ي توان بشري .شجاعت:يعني

قوت قلب و استحكام در روحيه عفت:يعني پرهيز و خويشتن داري از بي بند و باري جنسي و امور ناپسند.عدالت:يعني پيروي نمودن قوه ي عامله از قوه ي عاقله است.5-ضرورت تربيت اخلاقي : اقوام روزگار به اخلاق زنده اند   قومي كه گشت فاقد اخلاق ، مردني است تربيت اخلاقي يكي از مهم ترين وظايف انسان است.اما بعد انساني ، از هنگام تولد ، بالقوه است ؛ يعني بذرهايي در درون انسان پاشيده شده كه با پرورش ، به صورت آنچه كه ارزش هاي والاي انساني ( عواطف و فطرت ) ناميده مي شود ، در خواهد آمد. از اين جهت است كه امانت به انسان عرضه شده است و امانت به گونه اي است كه بايد تحمل كنند نه اينكه صرفا بپذيرند.امانت چيست؟ امانت ، مسئوليت و تكليف است ؛ يعني زندگي انسان ، بايد در پرتو وظيفه و تكليف باشد و اسلام هر فردي را مسئول ساختن ماهيت و اعمال خود مي داند و در قيامت از او قيامت از او سوال مي شود ؛ چنان كه قرآن كريم فرموده است." هيچ كسي نمي تواند بر كار خدا خرده بگيرد؛ ولي از كار انسان ها سوال مي شود . سوره انبياء آيه 23بنابر اين اين (1- انسانيت انسان ، بالقوه است و حيوانيت او بالفعل ؛ يعني از نظر ساختمان روحي و معنوي ، يك مرحله از ساختمان جسماني و حيواني خود عقب تر است. ساختمان حيواني در دوران جنيني تكون يافته ، ولي ابعاد روحي پس از تولد رشد مي يابد؛ خصوصا عقل انسان كه نيروي باز دارنده از گناه است ، بعدا

شكوفا مي شود و انسان به لحاظ داشتن اختيار ، مي تواند ماهيت هاي گوناگون بپذيرد ؛ حال آنكه موجودات ديگر داراي چنين خصوصيتي نيستند.2-اخلاق ، ماهيت انسان را مي سازد و حقيقت او را شكل مي دهد و چگونه زيستن را بيان مي كند ؛ قران كريم مي فرمايد: " خداوند به واسطه ي قسم هاي لغو ( سر زباني ) شما را مواخذه مي كند" سوره بقره آيه 225تجسم اعمال : حقيقت انسان ، به قلب او بوده و حشر و نشرش نيز طبق قلب او است ؛ در فلسفه ي اسلامي ثابت شده است كه انسان در اين دنيا ، نوع است ؛ يعني ماهيت هاي گوناگون دارد ، همواره در تغيير است و ثبات ندارد ، ولي در آخرت ، جنس است و داراي انواع مي باشد ، و انسان مي تواند به صورت انواع گوناگون محشور شود ؛ يكي از معاني آيه ي " هنگامي كه حيوانات وحشي محشور مي شوند"اين است كه انسان به صورت حيوانات وحشي محشور مي شود و مي فهمد كه انسان بوده و اين نتيجه ي اعمالش است كه مجسم مي شود. بهشت و جهنم نقد: اين طور نيست كه خداوند ، قبل از هر چيزي ، بهشت و جهنم را خلق كرده باشد و در آنجا مارها و كژدم ها را نگهداري كند؛ بلكه همين اعمال دنيايي انسان هاست كه جمع مي شود و بهشت و جهنم را مي سازد ؛ اين ما هستيم كه بهشت يا جهنم را در دنيا ساخته و در آن زندگي مي كنيم ، و آن بهشت نقدي كه

عرفا مي گويند ، همين است ؛ چنان كه حافظ مي گويد : من كه امروزم بهشت نقد حاصل مي شود         وعده ي فرداي زاهد را چرا باور كنم قرآن مي فرمايد : " آنان كه اموال يتيمان را از روي ستم مي خورند ، آتش مي خورند و به زودي به آتش سوزان مي سوزند. " سوره نساء آيه 103-اهميت و ضرورت اصطلاحات دروني آن قدر زياد است كه يكي از اهداف مهم بعثت ، در ضمن چهار آيه ي قرآن " تزكيه " معرفي شده است ، و حضرت رسول (ص) فرمودند: من براي تكميل كرامت هاي اخلاقي بر انگيخته شده ام. 4-حساسيت و اهميت اخلاق در اين است كه پيامبر (ص) در نيمه هاي شب ، پيشاني بر آستان ربوبيت مي ساييد و عرض مي كرد: " پروردگارا! يك چشم بر هم زدن ، مرا به خودم وامگذار!نهج الفصاحه ج2 ص 10065-با نفسي كه هر لحظه دل به ميلي مي سپارد چه بايد كرد؟ نمي توانم براي تربيت آن به حالاتي زود گذر اكتفا كنيم اگر كسي نفس خود را مديريت نكند آن راضايع كرده است . قوي ترين مردم كسي است كه مالك آن باشد بهترين كارها اين است كه نفس در اختيار انسان باشد نه انسان در اختيار نفس و اين به آساني نصيب نمي شود وگرنه از آن به جهاد اكبر و جهاد فضل تعبير نمي كردند. جهاد اكبر چيست؟جهاد با نفس ؛ همانا برترين جهاد ، جهادي است كه هر كس با نفس خويش – كه در ميان دو پهلوي اوست – مقابله كند به شيخ ابوسعيدابوالخير گفتند

: فلان كس بر روي آب ، راه مي رود ، گفت : سهل است ؛ وزغي نيز بر روي آب مي رود گفتند: " فلان كس در هوا مي پرد" گفت : مگسي نيز در هوا بپرد . گفتند : فلان كس در يك لحظه ، از شهري به شهري مي رود . شيخ گفت :شيطان نيز در يك نفس ، از مشرق به مغرب مي شود، اين چنين چيزها را پس قيمتي نيست ؛ مرد آن بود كه ميان خلق بنشيند و برخيزد و بخسبد و با خلق داد و ستد كند و با خلق در آميزد و يك لحظه از خدا غافل نباشد .( رسائل الشيعه ج 11 ص 124)چرا جهاد با نفس ، بزرگ تر از جهاد نظامي است؟1-هر عبادتي ، حتي جهاد نظامي ، به جهاد با نفس نياز دارد و عبادت ها وقتي مقبول است كه صرفا براي رضاي خدابوده و خالي از هر گونه شرك و ريا و خود بيني باشد و اين امر مهم جز با جهاد نفس به دست نمي آيد. 2-جهاد نظامي ، در زمان و شرايط خاصي واجب كفايي است ؛ مضافا كه اين وجوب شامل همه ي افراد نمي شود و بعضي مستثني هستند  ؛ مثلا بانوان و پيران و... 3-جهاد با نفس ، هميشگي است ؛ يك روز و يك ماه و يك سال و ده سال تمام نميشود و همه ي عمر ما را مي گيرد؛ اين كه انسان همواره خود را تسليم اوامر پروردگار نمايد و يك عمر ، با ميل هاي نفساني مبارزه كند، دشوار است. 4-مجاهد در جهاد

نظامي ، در هر صورت – اعم از شهيد ، اسير، مجروح يا پيروز – مورد احترام خدا و خلق است ، ولي در جهاد با نفس ، تنها در صورتي محترم هستي كه پيروز شوي .5-ميدان جهاد با شيطان و ابزار قوي او – يعني هواي نفس – بسيار وسيع است و غنيمت يا غرامتي كه در اين جنگ نصيب انسان مي شود ، بسيار مهم، ولي جنگي كه در طبيعت رخ مي دهد ، محدود ، و غنائم آن اندك است.6-در جهاد نظامي ، مجاهد رويا رو با دشمن است ؛ وسايل تهاجم نيز مادي و معلوم است ، اما در جهاد با نفس ، چنين نيست و دشمن نيز تنها از روبه رو حمله نمي كند، قرآن مي فرمايد : شيطان گفت : اكنون كه مرا گمراه ساختي ، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر كمين مي كنم ، سپس از پيش رو و پشت سر و از طرف چپ و راست به سراغشان مي روم ؛ و بيشتر آنها را شكر گزار نخواهي يافت. 7-در هجوم نظامي ، طمع به خاك است و زمين ، و در شبيخون فرهنگي ، طمع به اخلاق است و دين ، در هجوم نظامي ، دشمن اعلام جنگ و دشمني ميكند ، ولي مهاجم فرهنگي ، اعلام دوستي ؛ انجا در گيري در مرزهاست و اينجا خطر دردرون خانه ها. 6-اهداف اخلاق و تربيت:در معرف اسلامي براي رفتار و صفات اخلاقي، اهداف و آثار گوناگوني بيان شده است، ولي ميزان ارزش و نتايج مطرح شده ، متفاوت است . براي باز شناسي اهداف

مياني و نهايي ، آنها را در چهار بخش بيان مي كنيم: 1-دست يابي به فايده ي دنيوي : پيامبر (ص) فرمود: صداقت مايه ي آرامش ، و دروغ گويي عامل اضطراب استصله ي رحم ، خانه ها را آباد ، و عمرها را طولاني مي كند.2-جلوگيري از ضررهاي دنيوي3-نيل به درجات عالي بهشتي 4-دوري از عذاب آخرتعلي در مقام بيان فلسفه ي تشريع مجازات قصاص ، آن را موجب كاهش آدم كشي عمدي و سبب استواري پايه هاي شريعت در جامعه مي داند . سوء ظن به خداوند را موجب نابودي ايمان به پروردگار و بدبيني نسبت به مردم را موجب اختلاف بين برادران ، احساس وحشت از ديگران ، بروز بخل و حرص ورزي در فرد ، دوري از ناصحان و خير خواهان و سبب اشاعه ي فساد پنهان ، معرفي مي كند .2-جلوگيري از ضررهاي دنيايي :پيامبر گرامي (ص) فرمود: " راحتي بخيل از همه ي مردم كمتر است . امام علي (ع) در جاي ديگر فرمود: " دنيا پرستي ، انسان را در برابر حقيقت ، كر و كور و لال مي كند و زبوني مي آورد.و نيز فرمود : " حسد،بدن را آب مي كند. امام صادق ( ع) فرمود: كساني كه به گناهان مي ميرند بيشتر از كساني اند كه به عمر طبيعي فوت مي كنند همچنين فرمود: قسم دروغ ، خانه را بي صاحب نموده و موجب فقر فرزندان مي گردد. 3-نيل به درجات عالي بهشت : رفتار اخلاقي ، انسان را بهشتي و از نعمت هاي الهي برخوردار مي سازد .خداوند ، در اين باره فرموده است

: به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند بشارت ده كه بهشتي براي آنان است كه جويباران ، از زير درختان آن جاري است و هرگاه از ميوه اي بهشتي روزي برگيرند ، گويند : اين همان است كه پيش از اين نيز از آن بهره مند شديم . پيامبر گرامي (ص) فرمود: چيزي كه بيش از هر عامل ديگر ، امت مرا وارد بهشت مي سازد ، تقواي الهي و حسن خلق است.4-دوري از عذاب آخرت : در تعدادي از آيات و روايات ، آثار و نتايج زيان بار رفتار غير اخلاقي را در جهان ديگر مورد توجه قرار ده و نسبت به كردار ناپسند هشدار مي دهند ، چنان كه قرآن مي فرمايد: آنان كه نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به ايشان داده ، بخل مي ورزند، خيال نكنند اين كار به سود ايشان است ، بلكه به زيان آنهاست ؛ به زودي آنچه بدان بخل مي ورزند ، در قيامت گريبان گير ايشان خواهد شد.در ميان مراحل چهار گانه ، حركت هايي كه از روي ترس و اميد دنيا باشد هيچ ارزش اخلاقي وعبادي ندارد ولي رفتاري كه از روي بيم و اميد اخروي باشد و از ترس جهنم و به اميد بهشت انجام شود از آنجا كه شخص در اعمال خود خدا را در نظر مي گيرد در رديف عبادات خواهد بود هر چند كه در مقابل با اعمالي كه عاشقانه انجام مي شود در مراحل پايين تري جاي مي گيرد. امام علي (ع) فرمود: اوج ارزش ها ايثار است .هدف نهايي از اخلاق اسلامي چيست؟در

بعضي از آيات و روايات بيان شده ، هدف نهايي از اخلاق اسلامي ، قرب به خدا و جلب رضا و محبت او ، تخلق به اخلاق الهي ، دست يابي به ولايت الله ، نيل به لقاي الهي و نظر به وجه الله مي باشد. چنان كه قرآن از زبان اسوه هاي اخلاق – امام علي و حضرت زهرا (ص) مي فرمايد: ما شما را به خدا اطعام مي كنيم و هيچ پاداش و سپاسي از شما نمي خواهيم .بنابراين والاترين هدف تربيت عبارت است از ( خلوص انسان براي خدا) كه رمز سعادت و فوز و فلاح و جاودانگي انسان در آن نهفته است .انسان اخلاقي در رمز ارزش هاي دنيوي توقف نمي كند و در چهار چوب نعمت هاي جسمي بهشت محدود نمي گردد؛ چنانكه امام علي (ع) فرمود ( خدايا ! تو را از ترس جهنم پرستش نكردم و به اميد بهشت عبادت ننمودم بلكه تو را شايسته عبادت يافتم و پرستيدم )چه كساني محبوب خدايند؟خداوند، نيكوكاران ، توبه كنندگان ، پاكان ، پرهيز كاران ، صابران ، توكل كنندگان ، عدالت پيشگان ، مجاهدان و پيروان پيامبر (ص) را دوست دارد. چه كساني مبغوض خدايند؟ خداوند ، افراد متجاوز ، فاسد ، ناسپاس ، گناهكار ، كافر ، منافق ، ظالم ، خود پسند ، فخر فروش ، خائن ، اسراف كار ، مستكبر و خوش گذران را دوست ندارد. خوش اخلاقي : صفات  در شكل دهي به شخصيت انسان ، نقش اساسي دارند، قر آن كريم – از قول لقمان حكيم در نصيحت به فرزندش – مي فرمايد: "

با مردم ، خوش رو و خوش برخورد باش و با گرفتگي و عبوسي با آنها برخورد مكن ! در راه رفتن ، حد وسط را رعايت كن؛ نه متكبرانه و نه بي ادبانه راه برو! صدايت را بلند مكن كه بدترين صداها ، صداي حمار است" در حديثي ديگر از پيامبر وارد شده كه فرمودند: " كامل ترين افراد از جهت ايمان نيكوكارترين آنها از جهت اخلاق است." آثار خوش خلقي:خوش خلقي باعث زياد شدن روزي ، عمران و آبادي ، طول عمر انسان و نابودي گناهان مي شود و وسيله ي ورود به جوار رحمت الهي است . در حالي كه سوء خلق ، موجب غربت وتنهايي انسان و تنگي معيشت و عذاب هميشگي مي باشد. مضافا كه سبب فشار قبر نيز خواهد شد ؛ چنان كه پيامبر اكرم (ص) به مادر سعد بن معاذ فرمودند: چنان او با خانواده ،بد رفتاري مي كرد ، دچار فشار قبر است. اين در حالي بود كه پيامبر ، با پاي برهنه در تشييع پيكر سعد شركت كرد ، و پس از دفن ، مادرش به او خطاب كرد و گفت كه " اي  سعد ! بهشت گواراي وجودت باد. پيامبر فرمود: ( آرام باش ! درباره ي كار خداوند ، با قاطعيت قضاوت مكن)7-فايده ي اخلاق : ارزش هاي اخلاقي ، قطع نظر از جنبه هاي مذهبي و ديني از ضروريات و اركان سعادت بشر است ؛ چنان كه امام علي ( ع) فرمودند : " اگر فرضا نه به بهشت اميدوار باشيم و نه از آتش جهنم هراسناك ؛ نه به ثوابي معتقد باشيم

و نه عقابي را باور داشته باشيم ، باز شايسته است كه به دنبال فضايل اخلاقي برويم ؛ زيرا اخلاق پسنديده ، ما را در زندگي ، به راه رستگاري هدايت مي كند" نقش اخلاق در پرورش جوامع:كاربرد اخلاق در زمينه رشد ملت ها بيش از عقايد و احكام بوده است و در مقابل نقش ويرانگري اخلاق در از بين برون شدن ها و انسان ها موثر بوده است . ملت هايي كه در اوج تمدن بودند . اما وقتي به مفاسد اخلاقي آلوده شدند سقوط كردند. آداب معاشرت : آداب معاشرت ، عبارت است از نحوه ي برقراري ارتباط با ديگران و رعايت وظايف اخلاقي در برخوردهاي اجتماعي كه بدين منظور ، دستورات متعدد و موكدي در قرآن كريم بيان گرديده ، كه برخي از آنها عبارت است از : 1-احترام و حفظ آبرو و شخصيت مردم 2-تحمل شنيدن سخن ديگرا3-جواب سلام دادن 4-جا دادن به كسي كه تازه وارد مجلس مي شود5-طلب اجازه از صاحب خانه قبل از ورود به منزل ، و داخل نشدن بدون رضايت او 6-سلام كردن و انس گرفتن با مردم 7-خوش بيني نسبت به مومنين 8-تواضع 9-مقدم دانستن مصالح معنوي بر مادي و برقراري صلح و سازش در ميان جامعه 10-همسايه ي نزديك و دور را مورد احسان قرار دادن11-فرو بردن خشم 12-عيادت از بيماران ، چون مومنان همانند يك پيكرند 13-اكرام و پذيرايي مهمان ؛ زيرا مومن ، مهمان را دوست دارد و اكرام مي كند 14-اصلاح بين افراد 15-انصاف 16-پرهيز از استهزا ء ، نكوهش و نام زشت بر يكديگر نهادن 17-دوري از تكبر 18-پرهيز از

نجوا و سخن در گوشي در جمع 19-خير خواهي و نصيحت مردم 20-حلم و بردباري معيار عمل اخلاقي : 1-عقل :عقل نيرويي است كه عهده دار فهميدن و دانستن و درك نيك و بد امور و شناسايي مجهولات مي باشد و نيز تشخيص دهنده ي خوبي عدالت و بدي ظلم است . پس اولين ميزان سنجش افعال اخلاقي عقل است. 2-فطرت ( وجدان اخلاقي  ):شناخت راستي و كجي و فجور و تقوا را خداوند به نفس انساني الهام كرده است : " پس الهام كرد بدكاري و پرهيز كاريش را."امير المونين (ع) در وصيت به فرزندش مي فرمايد: " فرزندم ! در آنچه بين تو و ديگري است ، خود را ميزان قرار ده ؛ براي ديگران بپسند آنچه را براي خود مي پسندي ، و براي ديگران مخواه آنچه را كه براي خود نمي خواهي ؛ ستم مكن همچنان كه نمي خواهي به تو ستم شود ، نيكي كن چنان كه دوست داري به تو نيكي شود! 3- وحي :تمايلات در انسان بسيار قوي و سركش است و گاهي حق و باطل هم مرز هم هستند كه ممكن است انسان لجاجت و كه صفتي شيطاني با استقامت در راه خدا و صبر را با تحمل ظلم اشتباه بگيرد در اثر اين تمايلات كر و كور شود و نداي وجدان را نشنيده بگيرد و در اين جا از وحي براي تشخيص حق از باطل استفاده مي شود. چرا بشر بدون وحي ، قادر به تربيت خويش نيست؟ علت نياز به پيامبران چيست ؟ اما اين كه انسان قادر به شناخت كامل خود نيست به اين

دليل است كه: 1-    روح انسان ، در نهايت حساسيت پذيري است و از عامل كوچكي – اعم از محسوس و غير محسوس – تاثير مي پذيرد. 2-    عوامل تاثير گذار، محدود نيستند بلكه بي شمارند ؛ اين عوامل موثر ، به دو دسته تقسيم مي شوند: عوامل بيروني ؛ عوامل دروني 3-    ميزان تاثير گذاري هر كدام از عوامل ، نامعلوم است. 11-مباني اخلاق و تربيت اسلامي : مباني اخلاق و تربيت اسلامي عبارت است از : 1- فطرت ؛ 2-كرامتنفس چيست ؟ اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايند: نفس گوهري گران بهاست كه هركس آن را حفظ كرد ، موجب ترفيع آن مي گردد. نظريات مختلفي در مورد نفس بيان كرده اند : مثل: 1-متكلمين گفته اند كه نفس عبارت است از اجزاي اصلي بدن كه در قيامت مورد سوال قرار مي گيرد. 2-محققين شيعه مي گويند كه نفس عبارت است از جسمي نوراني از عالم قدس كه در بدن ، مانند چراغي است كه نورش به همه ي اجزاي بدن مي رسد. 3-فلاسفه گفته اند كه نفس گوهري است ملكوتي كه بدن را براي نيازهايش به كار مي گيرد. نفس شامل مجموعه ي احساسات ، غرايز و عواطف آدمي است ، هر كاري بخواهد بكند ، بايد از بدن و اعضاء و جوارح كمك بگيرد ؛ بر خلاف عقل كه گوهري جيروتي است و در كارهايش نياز به بدن ندارد ؛ نفس ذاتا مجرد است ولي از نظر عمل ، مادي مي باشد ؛ اما عقل ، از نظر ذات و عمل – هر دو- مجرد است. قلب چيست؟  در قرآن كريم 132

مرتبه سخن از قلب به ميان آمده است؛ مقصود از قلب در اصطلاح قرآني ، آن عضو عضلاني در طرف چپ بدن نيست ، بلكه مقصود از آن وجود ارزشمند و بلند مرتبه ي عقل و فهم و مركز فرماندهي و اداراكات است ،چنان كه قرآن فرموده است : " همانا در عقوبت ها تذكري وجود دارد براي كسي كه داراي قلب است.قلب يعني دگرگوني كه داراي دو چهره ي انقلاب و تغيير است ؛ همان طور كه قلب جسمي دو كار انجام مي دهد – يعني خون را مي گيرد و پس مي دهد و اين گرفتن و دادن ، آغاز يك رويكرد تازه است – قلب معنوي هم حالات و جلوه هايي دارد كه بهترين حالت آن ، نفس مطمئنه ، راضيه و مرضيه است. مراتب وجود عالم و انسان : عرفا مي گويند : مراتب وجود انسان با عوالم وجود متطابق است . انسان نيز در مراتب وجودي داراي ناسوت ، ملكوت و جبروت است و در هر مرتبه اي از مراتب وجود خود با يك مرتبه از عالم كلي مي تواند مرتبط شود. رابطه نفس و جسم : 1-جسمانيه الحدوث و جسمانيه البقاء. يعني نفس با پيدايش بدن شكل مي گيرد و با مرگ او از هم مي پاشد. 2-روحانيه الحدوث و جسمانيه البقاء يعني روح قبل از پيدايش بدن وجودداشته و با مرگ بدن زندگي اش به پايان مي رسد. 3-روحانيه الحدوث و روحانيه البقاء يعني نفس از نظر پيدايش ، پيش بدن وجود داشته و با مرگ بدن زندگي اش به زندگي ادامه مي دهد. 4-جسمانيه الحدوث و روحانيه

البقاء يعني نفس از نظر پيدايش ، وابسته به بدن است. بقاي نفس :1-ادله ي تجرد نفس ؛ 2-ادله ي قرآني اي نفس آرام يافته ! به سوي پروردگارت رجوع كن( چنان كه از اول از نزد او آمدي 3-احاديثمعاني نفس:1-روح 2-ذات و شخص 3-خواهش هاي نفساني 4-قلب ، جان ، دل و باطن5-انسان و بشر قواي نفس :نفس از نظر ادراكات و حفظ آن ، 5 قوه دارد كه عبارت است از : 1-حس مشترك ( درك صورت ها به وسيله ي حواس پنج گانه ي ظاهري)2-قوه ي خيال ( حافظ مدركات حس مشترك است)3-قوه ي واهمه ( مسئول درك معاني جزيي ؛ مثل محبت پدر به فرزند )4-قوه ي حافظه ( عبارت است از توانايي به ياد آوردن يك فكر يا خاطره )5-قوه ي عاقله ( مسئول درك معاني كلي.)

دفاع از تشيع و پاسخ به شبهات

مولف : علي اصغر رضواني

تلخيص : محسن خسروپور – حامد اخوان ثالثصفحه آرا: امير سعيد سعيديناشر : انتشارات مسجد مقدس جمكرانتاريخ نشر : پاييز 1386نوبت چاپ : دومچاپ  : اسوهتيراژ : 3000 جلدقيمت : 3000 تومانشابك 5-045-973-964-978تلفن و نمابر : 7253340-0251صندوق پستي : قم -617 پيش گفتار:مساله حقيقت تشيع و مبدا پيدايش آن مورد اهتمام و توجه بسياري از مولفان و مورخان قديم و جديد قرار گرفته و محل تضارب آراء و افكار بوده است . بيشتر مولفان هنگام بحث از حقيقت تشيع آن را مذهبي مي دانند كه در عصر تقسيمات اعتقادي به سبب اختلاف اعتقادي و سياسي پديد آمده كه همگي بعد از گذشت نيم قرن از هجرت پيامبر اكرم (ص) بوده است. بدين جهت آراء مختلفي درباره پيدايش اين

فرقه و عقايد آنان مطرح كرده اند ؛ گاهي مي گويند : آنان پيروان عبدالله بن سباند و عقايدشان را از يهوديت گرفته اند و برخي افكار اين فرقه را منتسب به پارسيان قديم مي دانند كه مجوس بوده اند و عده اي پيدايش اين فرقه و مذهب را در نتيجه و عكس العمل آن اتفاقاتي مي دانند كه در كربلا بر ضد اهل بيت پيامبر (ص) اتفاق افتاد و سر منشا آن شهادت امام علي (ع) بود . اينگونه آراء و نظرات درباره مبدا پيدايش مذهب تشيع ادامه يافت ؛ برخي ديگر پيدايش آن را به بعد از سقيفه نسبت داده و عده اي به عصر عثماني و گروهي به شروع معركه جمل يا صفين نسبت داده اند و سبب همه اينگونه نسبت ها  عدم شناخت صحيح از تشيع و شيعه به عنوان الگوي حقيقي اسلام يا عقيده اي وارداتي از يكي از امت هاي ديگر نبوده ؛ بلكه عقيده اي اسلامي به تمام معنا بوده است كه بذر اول آن را خداوند متعال در قرآن كريمش و رسول گرامي اسلام  (ص) در سننش كاشت و آبياري كرده اند و اهل بيت عصمت و طهارت نيز در طول بيش از دو قرن موقعيت اين مذهب را ترسيم كرده و شبهات را از آن زدوده اند ، و علماي اسلامي نيز تاكنون در صدد تثبيت و تبيين آن برآمده و حقانيت آن را به اثبات رسانده اند.تشيع در لغت جوهري در «صحاح اللغه » مي گويد «تشيع عبارت است از مشايعت يعني پيروي نمودن ، ياري نمودن ، ولايت كسي را داشتن » به همين

مضمون نيز در تاج العروس و لسان العرب وارد شده است .تشيع در اصطلاح تشيع در اصلاح از نگرشي برخاسته است كه امامت را منصبي الهي دانسته و معتقد است كه انتخاب امام به وسيله نص و از جانب خداوند صورت مي گيرد . در اين ميان پيامبر گرامي اسلام (ص) به پيروي از سنت الهي كه در ميان انبياي گذشته نيز وجود داشته – به دستور خداوند –امامان و اوصياي بعد از خود را معرفي كرده است. اين بزرگواران كه اول آن علي بن ابي طالب عليه السلام است ، و آخر آن امام مهدي (ع) ، هم در زمينه مرجعيت ديني و در بخش ولايت ، حاكميت و رهبري جامعه، امام و مقتداي مردم پس از رسول خدا (ص) است. مرحوم شيخ محمد جواد مغنيه مي گويد : « تشيع عبارت است از ايمان به وجود نص از جانب پيامبر (ص) بر امامت علي (ع) و خلافت او ، بدون آنكه در حق او يا فرزندانش غلو شده باشد » .پيدايش تشيع در مورد پيدايش تاريخي شيعه و ظهور آن نظرات گوناگوني از سوي مورخين ارائه شده است كه به عمده ي آنها اشاره مي كنيم :1- ظهور تشيع در عصر پيامبر (ص) شيعه اماميه معتقد است كه بذر اوليه تشيع را خداوند در قرآن كريم نشانده و پيامبر اكرم (ص) در طول دوران رسالتش آن را آبياري كرده است . بنابراين شجره طيبه در زمان حضور نبي گرامي اسلام به ثمر نشسته و به همين جهت عده اي در زمان پيامبر (ص) به اين عنوان معروف بوده اند ، مثل سلمان فارسي

، ابوذر غفاري ، مقداد بن اسود و غيره ، اين قول و نظريه را ان شاء الله اثبات خواهيم كرد.2- ظهور تشيع در سقيفه بعضي از تاريخ نگاران اهل سنت معتقدند، هنگامي كه در سقيفه عده اي به تبع نص – به دنبال حضرت علي (ع) رفتند ، تشيع بوجود آمد. 3- ظهور تشيع هنگام قتل عثمان گروهي نيز عقيده دارند كه هنگام حمله مردم به خانه عثمان و كشتن او ، تشيع ظهور پيدا كرده است .4- ظهور تشيع پس از شهادت حسين بن علي (ع)دكتر كامل مصطفي شبيبي معتقد است كه تشيع و شيعه پس از شهادت امام حسين (ع) ظاهر گشته است .5- تاثر تشيع از افكار فارسيان برخي معتقدند كه فكر و ايده تشيع برخاسته از افكار ايراني است كه به پايتخت اسلام نفوذ كرده است . 6- تشيع متاثر از افكار ابن سبا عده اي معتقدند كه تشيع متاثر از افكار عبدالله بن سبا مي باشند كه در عصر عثمان ، مسلمان شد . در اين بحث نظريه اول را به اثبات خواهيم رساند كه در نتيجه آراي ديگر خود به خود ابطال خواهند شد.عوامل ظهور تشيع عوامل ظهور و بروز تشيع و يا به تعبيري ديگر ، جدايي شيعه از عامه را مي توان در امور ذيل خلاصه كرد .عامل اول : وجود آيات فراوان بر امامت و ولايت امام علي (ع) با مراجعه به قرآن كريم پي به وجود آياتي خواهيم برد كه بر امامت و ولايت امام علي (ع) يا مجموعه اهل بيت (ع) دلالت مي كنند كه در ذيل به برخي از آنها اشاره خواهيم

كرد : 1-آيه ولايت : خداوند متعال مي فرمايد :« انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكواه و هم راكعون » ولي امر شما تنها خدا و رسول خدا و مومناني هستند كه نماز را به پا داشته و فقيران را در حال ركوع زكات مي دهند. ( سوره مائده ، آيه 55 )1- آيه تبليغ : خداوند متعال مي فرمايد « يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس » اي رسول ، ابلاغ نما آنچه را كه پروردگارت بر تو نازل كرده و اگر ابلاغ نكني رسالتت را ابلاغ ننموده اي و خداوند تو را از مردم محافظت مي نمايد . (سوره مائده ، آيه 67) 2- آيه اكمال : خداوند متعال مي فرمايد «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» امروز دينتان را بر شما كامل نموده و نعمتم را بر شما تمام كردم و راضي شدم كه اسلام دين شما باشد (سوره مائده آيه 3) عامل دوم : وجود آيات فراوان بر امامت و ولايت اهل بيت (ع)خداوند متعال مي فرمايد « اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم » خدا و رسول و صاحبان امر از خود را اطاعت كنيد . ( سوره نساء آيه 59) مقصود از اولي الامر معصوميني هستند كه اطاعت آنان به طور مطلق همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب است. البته در حق كساني غير از اين دوازده امام ادعاي عصمت نشده است. عامل سوم :

وجود آيات فراوان درباره مرجعيت ديني اهل بيت (ع) 1- آيه تطهير: خداوند متعال مي فرمايد : « انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» همانا خداوند اراده كرده تا هر گونه رجس و پليدي را از شما اهل بيت (ع) دور كرده و شما را كاملاً پاك نمايد ( سوره احزاب آيه 33)هنگامي كه آيه تطهير بر پيامبر (ص)در خانه ام سلمه نازل شد ، پيامبر (ص) علي ، فاطمه ، حسن ، و حسين (ع) را دعوت كرد و سپس كساء را بر روي آنها كشيد و عرض كرد بار خدايا ، اينان اهل بيت من هستند پس رجس و پليدي را از آنان دور كن و آنان را پاك فرما. 2- آيه هدايت : خداوند متعال مي فرمايد « انما انت منذر و لكل قوم هاد » همانا تو بيم دهنده اي و براي هر قومي هدايت گري مي باشد ( سوره رعد آيه 7) طبري به سند صحيح از رسول خدا (ص) روايت كرده اند كه فرمود : من منذر و علي هادي است و با تو اي علي هدايت شوندگان هدايت يابند .عامل چهارم : وجود آيات فراوان در مورد فضايل و مناقب اهل بيت (ع) 1- آيه دهر : خداوند متعال مي فرمايد :« و يطعمون الطعام علي حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا» و هم به دوستي خدا به فقير و طفل يتيم و اسير طعام مي  دهند و مي گويند فقط براي رضاي خدا به شما طعام مي دهيم و از شما

هم هيچ پاداش و سپاسي هم نمي طلبيم . ( سوره دهر آيات 8 و 9) 2- آيه شراء : خداوند متعال مي فرمايد : « من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رءوف بالعباد» برخي مردانند كه از جان خود در طلب رضايت خداوند در گذرند و خداوند دوست دار چنين بندگاني است ( سوره بقره آيه 27) ابن ابي الحديد مي گويد : تمام مفسرين روايت كرده اند كه آيه فوق در شان علي نازل شد ، آن هم در شبي كه آن حضرت در رخت خواب پيامبر (ص) آرميد . 3- آيه مباهله: خداوند متعال مي فرمايد :« فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا نوع ابناءنا و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الكاذبين» پس هر كس با تو در مقام مجادله (درباره عيسي ) برآيد پس از آن كه به وحي خدا بر احوال او آگاه شدي بگو كه بيايد ما و شما  با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله بر خيزيم تا دروغ گو و كافران را به لعن عذاب خدا گرفتار سازيم . ( سوره آل عمران آيه 61) 4- آيه مودت : خداوند متعال مي فرمايد « قل لا اسئلكم عليه اجراً الا الموده في القربي » بگو من از اجر رسالت جز اين نمي خواهم كه مودت مرا در حق خويشاوندان من منظور داريد. حاكم نيشابوري به سند خود از علي بن الحسين نقل كرده كه فرمود : حسن بن علي (ع) بعد از شهادت علي (ع) خطبه اي ايراد

فرمود . در آن خطبه حمد و ستايش خدا كرده . آن گاه فرمود: در اين شب كسي از دنيا رحلت نمود كه هيچ يك از اولين ، در عمل بر او پيشي نمي گيرد و هيچ يك از آخرين او را درك نخواهند نمود . پيامبر (ص) پرچم را به دست علي (ع) مي داد و جنگ مي نمود در حالي كه جبرئيل طرف راستش و ميكائيل طرف چپ او بودند ، و باز نمي گشت تا اين كه خداوند به دست او فتح  و پيروزي قرار مي داد و بر اهل زمين ، هيچ زرد و سفيدي (طلا و نقره ) نگذاشت ، جز ششصد درهم از زيادي عطاهايش ، كه مي خواست با آن خادمي را براي اهلش تهيه كند ... آنگاه فرمود: اي مردم هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد ، و هر كسي كه مرا نمي شناسد ، پس من حسن بن علي هستم . من پسر پيامبرم ، من پسر وصي ام ، من پسر بشارت دهنده ام ، من پسر بيم دهنده هستم و من پسر دعوت كننده به سوي خدا به اذن اويم ، من پسر چراغ نور دهنده ام ، من از اهل بيتي هستم كه جبرئيل بر ما نازل مي شد و از نزد ما بالا مي رفت من از اهل بيتي هستم كه خداوند پليدي را از آنان دور كرده و آن ها را كاملاً پاك نموده است . و من از اهل بيتي هستم كه خداوند دوستي و مودت آن ها را بر هر مسلمان واجب كرده است .عامل پنجم :

وجود روايات فراوان بر امامت و ولايت اهل بيت (ع) 1- حديث غدير : پيامبر اكرم (ص) در غدير خم فرمود :« من كنت مولاه فعلي مولاه» هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست 2- حديث دوازده خليفه : پيامبر اكرم (ص) فرمود : « يكون بعدي اثنا عشر اميراً كلهم من قريش » بعد از من دوازده خليفه و امير خواهد بود كه همه آنان از قريش هستند.3- حديث ولايت: پيامبر اكرم (ص) خطاب به علي (ع) فرمود: « انت ولي كل مومن بعدي » تو ولي و سرپرست هر مومني بعد از من هستي 4- حديث وصايت : پيامبر اكرم ( ص ) فرمود : « ان لكل نبي وصياً و وارثاً و ان علياً وصيي و وارثي » براي هر پيامبري ، وصي و وارثي است و همانا علي وصي و وارث من است.5- حديث منزلت : پيامبر اكرم (ص) فرمود « انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي » تو نزد من مانند هارون نزد موسايي ، مگر آن كه بعد از من پيامبري نيست. 6- حديث خلافت : پيامبر اكرم (ص) خطاب به علي (ع) فرمود «انت اخي و وصيي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوا» تو برادر ، وصي و جانشين من در ميان قومت مي باشي، پس به سخنان او گوش داده و او را اطاعت كنيد. عامل ششم: وجود روايات فراوان درباره مرجعيت ديني اهل بيت (ع) 1- حديث ثقلين : ترمذي از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي كند كه گفت :« در حجه الوداع روز عرفه رسول خدا

(ص) را ديدم در حالي كه بر شتر خود «قصواء» سوار بود و خطبه مي خواند . شنيدم كه فرمود : اي مردم من در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد ، كتاب خدا و عترتم 2- حديث « انا مدينه العلم» : حاكم نيشابوري به سند خود از جابر نقل مي كند كه از رسول خدا (ص) فرمود ، « انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد العلم فلياتها من بابها» من شهر علمم و علي دروازه آن  است ، هر كس كه اراده كرده است شهر علم را دريابد بايد از درب آن وارد شود و نيز رسول خدا (ص) فرمود :« انا دارالحكمه و علي بابها» من خانه حكمت هستم و علي درب آن است .3- حديث سفينه : پيامبر اكرم (ص) فرمود : « مثل اهل بيتي كسفينه نوح، من تخلف عنها زخ في النار » مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است ، هر كس از آن تخلف كند در آتش قرار خواهد گرفت.4- حديث امان : حاكم نيشابوري از ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر (ص) فرمود ستارگان ، امان بر اهل زمينند از غرق شدن  و اهل بيت من امان اين امت از اختلافند ، اگر قبيله اي از عرب با اهل بيتم مخالفت نمايد بين خودشان اختلاف شده و از گروه شيطان محسوب خواهند شد. 5- حديث « علي مع الحق » رسول خدا (ص) فرمود :« رحم الله علياً ، اللهم ادر الحق معه حيثما دار» خدا رحمت كند علي را

، بار خدايا  هر جا علي است حق را با او قرار بده. حاكم نيشابوري از ام  سلمه نقل مي كند كه رسول خدا (ص) فرمود « علي مع القرآن و القرآن مع علي ، لن يفرتانا حق يردا علي الحوض » علي با قرآن و قرآن با علي است اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند .آيات و رواياتي كه در شان اهل بيت (ع) ذكر شد ، نه تنها فضيلتي براي آنان محسوب مي شود ، بلكه از آنجا كه اين فضايل انحصاري آنان است دلالت بر افضليت و برتري آنان بر ديگران دارد ، و طبق نص عده اي از اهل سنت ؛ همچون ابن تيميه امامت حق افضل امت است. عامل هفتم وجود روايات فراوان درباره فضايل و مناقب اهل بيت (ع) 1- حديث نور : پيامبر اكرم (ص) فرمود : من و علي ابي طالب نوري واحد نزد خداوند متعال بوديم ، چهار هزار سال قبل از آن كه خداوند حضرت آدم را خلق كند ، بعد از خلقت آدم آن نور را به دو جزء تقسيم نمود جزئي من و جزء ديگر آن علي است .2- حديث «احب الخلق » امام علي (ع) كسي است كه طبق نص نبوي « احب الخلق الي الله » است ترمذي به سند خود از انس بن مالك نقل مي كند مرغ برياني نزد پيامبر (ص) برد، عرض كرد : خدايا محبوب ترين خلق نزد خودت را نزد من بفرست تا با من در اين غذا شركت كند ، در اين هنگام علي (ع)

وارد شد و با او در غذا شركت كرد. 3- امام علي (ع) برادر معنوي پيامبر (ص) : جابر بن عبدالله و سعيد بن مسيب مي گويند رسول خدا (ص) بين اصحابش عقد اخرت بست و تنها رسول خدا ، ابوبكر ، عمر و علي باقي ماندند ، آن گاه بين ابوبكر و عمر عقد اخوت بست و سپس به علي (ع) فرمود : تو برادر من و من برادر تو ام .4- امام علي (ع) ميزان ايمان و انفاق : رسول خدا  (ص) فرمود : دوست ندارد علي را مگر مومن و مبغوض ندارد علي را مگر منافق  .5- امام علي (ع) و باز بودن درب خانه او به مسجد: احمد بن حنبل از زيد ابن ارقم نقل مي كند ، گروهي از اصحاب، درهايي را از منزلشان به مسجد باز نموده بودند ، پيامبر (ص) نقل فرمود : همه درها بسته شود ، غير از درب خانه علي ، برخي از مردم سخناني گفتند ، آن گاه فرمود : من درها را از جانب خود نبستم و باز نگذاشتم، بلكه مامور شدم و به ماموريتم عمل نمودم.6- امام علي (ع) و ردّ شمس: ابوهريره مي گويد: رسول خدا (ص) در حالي كه سرش در دامان علي (ع) بود خوابيد ، و ايشان نماز عصر را نخوانده بود كه خورشيد غروب كرد . پيامبر (ص) كه بيدار شد براي او دعا كرد ، خورشيد بازگشت ، علي (ع) نماز عصر را در وقت خود به جاي آورد ، آن گاه خورشيد بازگشت . 7- امام علي (ع) و ابلاغ سوره برائت : ابورافع مي

گويد : رسول خدا (ص) ابوبكر را براي ابلاغ سوره برائت به مكه فرستاد ، جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت : سوره را يا بايد خودت ابلاغ كني يا كسي كه از توست . پيامبر (ص) علي (ع) را به دنبال او فرستاد .علي (ع) بين مكه و مدينه به ابوبكر رسيد ، سوره را از او گرفته و بر مردم قرائت نمود.8- امام علي (ع) مولود كعبه: حاكم نيشابوري مي گويد : در اخبار متواتر آمده است كه فاطمه دختر اسد ، اميرالمومنين علي بن ابي طالب كرم الله وجهه- را داخل كعبه زاييد.9- امام علي (ع) و گرفتن لواء: بريده اسلمي از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه فرمود : فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند . روز بعد ابوبكر و عمر منتظر بودند كه آن را صدا بزند ، ولي پيامبر (ص) علي (ع) را در حالي كه درد چشم داشت صدا زد و آب دهان در چشم او ماليد ، آن گاه پرچم را به دست او داد و عده اي نيز با او حركت كردند.10- امام علي (ع) اولين مسلمان و مومن : پيامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود :« انه لاول اصحابي اسلاماً » علي اولين نفر از اصحاب من است كه اسلام آورد. 11- امام علي (ع) اولين نمازگزار با پيامبر (ص) : حاكم نيشابوري به سندش از امام علي (ع) نقل مي كند كه فرمود «عبدت الله مع رسول الله سبع سنين قبل ان يعبده

احد من هذه الامه» با رسول خدا (ص) هفت سال قبل از ديگران عبادت كردم . عامل هشتم : وجود روايات فراوان در مدح شيعه و پيروان اهل بيت (ع) در مصادر حديثي اهل سنت روايات بسياري مي يابيم كه پيامبر اكرم (ص) پيروان اهل بيت (ع) را تحت عنوان شيعيان علي (ع) مورد مدح و ستايش قرار داده است ، اينك به برخي از آنها اشاره مي كنيم ، جابر ابن عبدالله انصاري مي گويد : نزد رسول خدا (ص) بوديم كه  علي (ع) وارد شد ، پيامبر (ص) فرمود :« قسم به كسي كه جانم به دست اوست همانا اين علي (ع) و شيعيان او قطعاً كساني هستند كه روز قيامت به فوز بهشت و سعادت نايل خواهند شد»امام علي (ع) فرمود : رسول خدا (ص) به من فرمود : تو و شيعيانت در بهشت خواهيد بود.مفهوم شيعه در لغت واژه شيعه از نظر لغت در دو معنا به كار رفته است .1- موافقت و هماهنگي دو فرد يا دو گروه در عقيده يا عمل ، بدون اين كه يكي تابع ديگري باشد ، چنان كه در لسان العرب آمده :« شيعه جماعتي را گويند كه بر امري اجتماع كنند. پس هر قومي كه بر امري اجتماع كنند را شيعه نامند »اين معنا در قرآن كريم نيز به كار رفته است ، چنان كه از حضرت ابراهيم (ع) به عنوان شيعه حضرت نوح (ع) ياد شده است .( و ان من شيعته لابراهيم ) ( سوره صافات آيه 83) 2- متابعت و پيروي از ديگري ، در قاموس المحيط آمده است « شيعه

رجل ، اتباع و انصار اوست . پيروي از عقيده و راه و رسم ديگري معمولاً با محبت و دوستي همراه است. در كاربرد واژه شيعه نيز اين معنا مراد است. چنان كه قرآن كريم در مورد فردي قبطي كه از هواداران و پيروان حضرت موسي (ع) بود فرموده است (فاستغاثه الذي  من شيعته علي الذي من عدوه) در آن حال آن شخص كه شيعه موسي بود ، دادخواهي و ياري عليه دشمني خواست .از دو معناي ياد شده معناي دوم شناخته شده تر و معروف تر است. مفهوم شيعه در اصطلاح مورخان و محققان در ملل و نحل، عنوان شيعه را به طور مطلق بر شيعه دوازده امامي اطلاق مي كنند كه در ذيل به برخي از اين كلمات اشاره مي كنيم: 1- ابن خلدون مي نويسد: شيعه در لغت به معناي همراه و پيرو است ، اما در عرف فقيهان و متكلمان به پيروان علي و اولاد او اطلاق مي شود. 2- مير سيد شريف جرجاني مي نويسد : شيعه به كساني گفته مي شود كه از علي (ع) پيروي نموده و امامت او را پس از رسول خدا (ص) پذيرفته اند و معتفدند كه امامت از او و فرزندانش خارج نمي شود .3- محمد فريد وجدي مي نويسد : به كساني كه علي (ع) را امام دانسته و از او پيروي كرده اند و امامت را خارج از اولاد او نمي دانند شيعه اطلاق مي شود . اينان معتقدند كه امامت قضيه اي مصلحتي نيست تا امت به اختيار خود كسي را به عنوان امام معرفي كنند، بلكه ركن و پايه اي

از اركان دين مي باشد به همين جهت بايد رسول خدا به صراحت ، امام پس از خود را معرفي نمايد . از معتمدات ديگر شيعه اين است كه آنان امامان را از گناهان كبيره و صغيره معصوم دانست و مي گويند : انسان در گفتار و رفتار بايد تولّي و تبرّي را رعايت كند ، مگر اين كه از دشمن ظلم بترسد كه در آن حال مي تواند تقيه نمايد .4- شيخ مفيد نيز مي گويد : به كساني كه از امام علي (ع) پيروي نموده و او را بر ديگر صحابه مقدّم داشته اند ، شيعه گفته مي شود . آن ها معتقدند كه امام علي (ع) پس از رسول خدا (ص) به اراده خداوند متعال و وصيت پيامبر اكرم ( ص) به عنوان امام معرفي شده است .پيامبر و دعوت به تشيع 1- ابن عساكر به سندش از جابر ابن عبدالله انصاري نقل مي كند كه فرمود : ما نزد پيامبر (ص) بوديم كه علي (ع) وارد شد . پيامبر (ص) فرمود : قسم به كسي كه جانم به دست اوست همانا اين ( علي )  و پيروان و شيعيان او به طور حتم در روز قيامت به فوز خواهند رسيد . در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شد . ( ان الذين آمنا و عملوا الصالحات و اولئك هم خير البريه ) لذا هر گاه اصحاب پيامبر مشاهده مي كردند كه علي (ع) مي آيد مي گفتند : خير البريه آمد « مقصود تو هستي اي علي و شيعيان تو » .2- ابن مغازلي به سندش از انس بن

مالك نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود : از امتم هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت مي شوند . آن گاه به علي (ع) التفات كرده و فرمود : اينان شيعيان تواند و تو امام آناني .3- سمهودي به سندش از امام علي (ع) نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود : خوشا به حال سبقت گيرندگان بر عرش الهي در روز قيامت . عرض شد :  اي رسول ! خدا آنان كيانند؟ فرمود : شيعيان تو اي علي و محبّين تو. تاريخ تشيع در بحث ظهور شيعه، به عوامل چند اشاره كرده و گفتيم كه موسس شيعه خداوند متعال است ، زيرا در قرآن كريم ، علي (ع) را به عنوان ولي و سرپرست ، بعد از رسول خدا (ص) معين كرده و مردم را به پيروي از او دعوت نموده است. نه تنها علي (ع) بلكه با معرفي كردن اهل بيت عصمت و طهارت به عنوان افراد معصوم ،همه را به پيروي از آن بزرگواران فرا خوانده است  و در طول 23 سال بعثت پيامبر اكرم (ص) نيز مردم را به پيروي از امام علي (ع) و التزام به امامت و ولايت آن حضرت و امامت يازده امام بعد از او فرمان داده است . آيا در زمان پيامبر (ص) كساني بوده اند كه علي (ع) را به اين عنوان پذيرفته و او را ولي و جانشين بعد از رسول خدا (ص) قبول كرده باشند ؟ وضعيت شيعيان و پيروان علي (ع) در طول تاريخ اسلام تا اين زمان چگونه بوده است !تشيع در عصر پيامبر (ص) گروهي از اصحاب در

زمان پيامبراكرم (ص) با شنيدن آيات و روايات در امر امامت و ولايت و خلافت امام علي (ع) و بعد از پيامبر اكرم (ص) به او اعتقاد پيدا كرده ، زعامت و امامت او را پذيرفتند و از ارادتمندان آن حضرت قرار گرفتند . اين گروه از همان زمان به «شيعه علي » معروف شدند.1- ابوحاتم رازي مي گويد : اولين لقب و كلمه اي كه در عهد رسول خدا ( ص) ظهور كرد كلمه شيعه بود . اين كلمه، لقب چهار نفر از صحابه بوده است كه عبارتند از ابوذر، سلمان ، مقداد، عمار.2- نوبختي مي گويد: همانا اولين فرقه از فرقه هاي اسلامي ، شيعه است و آن فرقه علي بن ابي طالب مي باشد كه در زمان پيامبر به شيعه علي نام گذاري شد ، و بعد از او معروف به توجه به آن حضرت و اعتقاد به امامت او بوده اند. برنامه تشيع در زمان رسول خدا (ص) شيعيان در زمان رسول خدا (ص) بعد از آن كه از ولايت و جانشيني امام علي (ع) اطلاع يافتند درصدد تثبيت اين مقاوم و ولايت از راه هاي مختلف برآمدند كه از آن جمله است: 1- بيعت با اميرالمومنين در روز عيد خدير خم پيامبر (ص) در روز غدير خم خطبه اي ايراد كرد و در آن مقام و منصب علي بن ابي طالب ( ع )  را براي خلافت ابلاغ نمود ، آن گاه فرمود : من مامورم كه از شما بيعت گرفته نسبت به آنچه از جانب خدا در حق علي اميرالمومنين و امامان بعد از او آورده ام از شما

التزام بگيرم ، اماماني كه آن ها از ذريّه من و اويند . امامان كه قيام كننده بر حق مي باشند و از جمله آنان مهدي است كه تا روز قيامت به حق حكم خواهد كرد....اي مردم : شما بيش از آن هستيد كه با يك دست با من بيعت كنيد ، در حالي كه خداوند عزوجل مرا امر كرده كه از زبان شما نسبت به پيماني كه براي علي به عنوان اميرالمومنين و امامان بعد ا زاو گرفته ام ، اقرار بگيرم ، اماماني كه از من و اويند . آنگونه كه من به شما ابلاغ كردم ، اين كه در ذريّه من از صلب اوست . پس همه شما بگوييد ، ما شنوا و مطيع و راضي و منقاد دستوراتي هستيم كه از جانب پروردگار ما و تو در امر علي و امر اولاد از طلب او از امامان ، ابلاغ كردي ، با تو به قلب ها و جان ها و زبان ها و دستهايمان بيعت مي كنيم و بر اين امر زندگي كرده و مي ميريم و مبعوث مي گرديم و هرگز تغيير و تبديل نخواهم داد و شك و ريبي نخواهيم داشت و از عهد خود باز نمي گرديم و پيماني كه بسته ايم نقض نخواهيم كرد . خدا را اطاعت كرده و تو و علي اميرالمومنين و اولاد او ، اماماني كه از ذريّه و صلبت بعد از حسن و حسين نام بردي اطاعت خواهيم نمود . اماماني كه مقام آنها را نزد خود و پروردگار عزوجل به شما شناساندم...مردم خطاب به حضرت علي (ع) عرض كردند : گوش

فرا داده و اطاعت امر خدا و امر رسولش را به قلب ها و زبان ها و دستان خود خواهيم كرد. در اين هنگام بود كه مردم نزد رسول خدا و علي (ع) ازدحام كرده و با دستان خود بيعت نمودند ... » 1- كار عملي در تثبيت ولايت از جمله كارهايي كه پيروان امام علي (ع) در جهت تثبيت امامت و ولايت آن حضرت انجام دادند اين بود كه شهادت به ولايت او را بعد از شهادت به رسالت پيامبر (ص) در اذانشان به عنوان تبريك ، نه به قصد جزئيت ، مي گفتند تا از اين راه هم اعتقادشان را به ولايت محكم كنند و هم به ديگران گوشزد نمايند.شيخ عبدالله مراغي مصري نقل مي كند : در زمان پيامبر (ص) سلمان فارسي در اذان و اقامه نمازش شهادت به ولايت را بعد از شهادت به رسالت مي گفت. شخصي بر رسول خدا (ص) وارد شد و عرض كرد ، اي رسول خدا: چيزي شنيدم كه تاكنون نشنيده بودم . پيامبر (ص) فرمود . آن چيست؟ عرض كرد سلمان در اذانش بعد از شهادت به رسالت ، شهادت به ولايت مي گويد . رسول خدا (ص) فرمود : نيكي و خير شنيده اي ».تشيع هنگام وفات پيامبر (ص)شيعيان هنگام وفات پيامبر ( ص) با توجه به دستورهاي آن حضرت درصدد تثبيت و تنفيذ دستورات برآمدند ، از آن جمله : 1- با تاكيد و اصرار پيامبر (ص) به آوردن دوات و قلم براي نوشتن وصيت ، در آن هنگام ، دسته و جماعتي بودند كه اصرار به آوردن دوات و قلم داشتند تا

پيامبر (ص) وصيت خود را مكتوب دارد،  ولي از آنجا كه طرف مقابل قوي بود نتوانستند اين دستور عمل را عملي سازند. 2- بعد از آنكه پيامبر (ص) به جهت عمل نكردن به دستورش ، جمعيت را از خود دور كرد ، افرادي از شيعيان امام علي (ع) مثل مقداد و ابوذر را نزد خود نگاه داشت ، آنگاه وصيت خود را نسبت به امامان بعد از خود نزد آنان مطرح نمود .3- هنگامي كه برخي ، به جهت رسيدن به ملك و سلطنت بعد از فوت پيامبر (ص) به سقيفه بني ساعده رفته مشغول تقسيم قدرت و تصاحب آن براي خود بودند ، در حالي كه جنازه رسول خدا (ص) هنوز دفن نشده بود ، شيعيان به پيروي امامشان علي (ع) مشغول دفن رسول خدا (ص)  و عزاداري براي آن حضرت بودند. تشيع در ايام امامت اميرالمومنين (ع) خلافت امام علي (ع)  در اواخر سال 35 ه.ق شروع شد و تقريباً چهار سال و نه ماه ادامه يافت.شيعيان اميرالمومنين (ع) هنگام بيعت عمومي با آن حضرت وقت را مناسب ديدند تا يادي از ولايت اميرالمومنين (ع) كرده ، مردم را به آن مقام شامخ تذكر دهند تا اگر خواستند با آن حضرت بيعت كنند با انگيزه اي حقيقي باشد . از اين رو هنگام بيعت مردم با اميرالمومنين (ع) مالك بن حارث اشتر خطاب به مردم كرده ، فرمود :« اي مردم ، اين علي (ع) و وصي اوصياء و وارث علم انبياست ، او كسي است كه بلاهاي بزرگ را به جان خريده و زحمت هاي فراواني در راه اسلام تحمل كرده است

. و او كسي است كه كتاب خدا به ايمان او شهادت داده و پيامبرش او را به بهشت رضوان بشارت داده است . كسي كه تمام فضايل در او جمع شده ، و احدي از گذشتگان و اهل اين زمان در سابقه و علم و فضلش شك نكرده است ....»خزيمه بن ثابت نيز پس از بيعت با امام علي (ع) مي گفت « ما كسي را برگزيديم كه رسول خدا (ص) او را براي ما برگزيد»امام علي (ع) به كوفه آمد و آن شهر را محل اقامت خود ، به عنوان پايتخت ، انتخاب نمود ، تا آن كه بتواند تشيع را در عراق گسترش داده و خود را نيز به اهل عراق معرفي نمايد . از طرفي كوفه منطقه اي سوق الجيشي بود ، و چون كل عراق نيز به شام نزديك بود ، آن حضرت خواست تا علاوه بر عراق ، شام را نيز تحت نظر قرار دهد. بعد از ورود امام علي (ع) به عراق، مردم با ملاحظه امام علي (ع) به عنوان قهرمان سياست ، در مقابل استيلاي شاميان از او حمايت كردند و مدت ها از حاميان مذهبي امام علي (ع) بودند . پس از جنگ جمل ، اصطلاح شيعه علي (ع) شامل همه كساني مي شد كه از علي (ع) در مقابل عايشه حمايت مي كردند . علاوه بر آن به اشخاص و گروه هاي غيرمذهبي كه به دلايل سياسي از علي (ع) حمايت مي كردند ، لفظ شيعه اطلاق مي گرديد . نصر بن مزاحم مي گويد : امام علي (ع) هنگام برشمردن جنايات طلحه و زبير

فرمود : همانا پيروان طلحه و زبير در بصره شيعيان و عاملان مرا به قتل رساندند. در اين مفهوم وسيع بود كه كلمه شيعه در سند حكميت در صفين به كار رفت . ده سال بعد ، زماني كه شيعيان شروع به تثبيت موقعيت اسمي خود كردند ، كوشش هايي براي جدايي حاميان علي (ع) صورت گرفت و بين حاميان مذهبي و غيرمذهبي وي تمايزي حاصل شد. امام علي در طول چهار سال و نه ماه حكومت خويش ، اگر چه نتوانست جامعه اسلامي را به صورت اول خويش بازگرداند ، اما به موفقيت هاي مهمي دست يافت كه عبارتند از : 1- معرفي كردن شخصيت واقعي رسول خدا (ص) براي مردم 2- جلوگيري از بدعت ها و تحريف هاي ديني در حد امكان 3- تبيين احكام فراموش شده اسلام 4- تصحيح و اصلاح احكامي كه به اشتباه براي مردم تبيين شده بود 5- تبيين مقدار زيادي از معارف ديني 6- تربيت شاگردان جليل القدر ؛ مانند اويس قرني ، كميل بن زياد ، ميثم تمار، رشيد هجري ، و ...در عصر حكومت امام علي (ع) اگرچه فشارها و حصرهاي سياسي از شيعه برطرف شد، ولي در عوض مبتلا به جنگ هاي داخلي  متعدد شدند و در اين جنگ ها نيز با گفتار و عمل ، دست از دفاع از اميرالمومنين (ع) بر نداشتند. شيعيان با وجود شكست در جنگ ها براي دفاع از اميرالمومنين و مقابله با مخالفين آن حضرت ، دست از دفاع عقيدتي از آن حضرت (ع) برنداشتند از جمله جنگ جمل و جنگ صفين  .شيعه واقعي كيستممكن است عده زيادي در

مسئله اي ادعايي داشته باشند ، ولي اهل عمل نبوده ، و بر اعتقادات خود ثابت قدم نباشند .ادعا مي كنند كه ما متدين به فلان دين هستيم ولي به اصول و موازين آن پايبند نيستند . ادعا مي كنند كه اهل فلان مذهبيم ، ولي نه تنها از اصول آن مذهب خبر ندارند ، بلكه اصول آن را زير پا مي گذارند آنان را نمي توان حقيقاً از افراد دين يا مذهب خاص به حساب آورد ، اگرچه در ظاهر خود را جزء آن مي دانند ، و در حقيقت سياهي لشگري براي آن دين و مذهبند . مخالفان آن دين و مذهب نيز براي اين دسته و گروه حساب خاص و مهمي باز نمي كنند ، و ازآنان خوف و هراسي ندارند و اصلاً آنان را جزء آن دين يا مذهب به حساب نمي آورند ، بلكه افراد حقيقي آن دين و يا مذهب را كساني مي دانند كه بر اصول خود   پايبند بوده ، و حاضرند در اين راه جان و مال خود نيز بگذرند. در رابطه با مذهب تشيع و شيعيان نيز همين را مي گوييم ، به اين معنا كه اگرچه خيلي ها ممكن است ادعا كنند ما شيعيان علي (ع) و اهل بيت پيامبريم ، ولي اين ادعا تنها زبان و لفظ تجاوز نكرده و به قلب آنها ننشسته است ، به مباني و اصول تشيع پا برجا و پايبند نيستند. نمي توان تشيع و شيعه عقيدتي را به حساب آنها تمام كرد . شيعه حقيقي و عقيدتي كسي است كه نه تنها امام كُش نيست بلكه جانش را

فداي امام خود مي كند ، همانگونه كه در روز عاشورا تعداد زيادي از آنان كه از حركت امام حسين (ع) و قيام او اطلاع پيدا كردند ، نهايت فداكاري را كرده و خود را به امامشان رساندند و جان خود را عاشقانه در راه او در طَبَق اخلاص گذاردند و به شهادت رسيدند.همين سوال و اشكال را مي توان از خود سوال كنندگان و اشكال كنندگان پرسيد: آيا تمام كساني كه در كشورهاي اسلامي ادعاي مسلماني دارند حقيقتاً مسلمانند؟ همه آنان به اصول و مباني اسلام پايبند هستند ؟ يا اين كه نه تنها اين چنين نيستند ، بلكه در راه محو و نابودي اسلام قدم بر مي دارند ، و براي استكبار جهاني خدمت مي كنند؟ آيا كساني كه در جوامع و كشورهاي اسلامي نيستند كه عبد ذليل و خدمتكار كافران و استعمارگران بر عليه اسلام و مسلمين هستند ؟ شما قطعاً آنان را مسلمان واقعي نمي دانيد ، بلكه آنها تنها اسمي از اسلام را بر خود نهاده اند. در مورد شيعيان نيز ممكن است برخي اين چنين باشند كه با نام گذاري خود به شيعه عقيدتي ، عمل كننده به اعتقادات خود نبوده ، و بر اصول و مباني پابرجا و پايبند نباشند. استاد شيخ علي آل محسن مي گويد « اين كه برخي مي گويند شيعيان قاتلان حسين اند در كلامشان تناقض آشكار است ؛ زيرا شيعه امام حسين (ع) به كسي اطلاق مي شود كه از ياران و متابعان و دوستداران او باشد ، چگونه ممكن است بين اين معنا و جنگ و كشتن جمع شود ؟ آيا شيعه

امام كش مي شود ؟ بر فرض تسليم كه قاتلان امام حسين (ع) از شيعيان بودند ، ولي با اين عملشان به طور قطع از تشيع خارج مي شوند)) . سيد محسن امين عاملي در جواب اين شبهه مي نويسد :« پناه بر خدا، اين كه شيعيان واقعي قاتلان امام حسين (ع) باشند ، كساني كه او را به شهادت رساندند برخي اهل طمع بودند كه به دين كاري نداشتند ، و برخي ديگر انسان هايي پست و شرور بودند ، و بعضي هم پيروان روساي خود بودند كه حب دنيا آنان را به اين جنايات بزرگ وادار ساخت . و از شيعيان و محبان حضرت هيج كس در قتال با او شركت ننمود. اما شيعيان مخلص و حقيقي او همگي از انصار و ياران او بودند، و تا آخر او را همراهي كرده ، در ركاب آن حضرت به شهادت رسيدند . آنها با تمام كوشش خود و تا آخرين ساعت از حيات خود دست از ياري او برنداشتند ، بسياري از آنان نيز تمكن ياري و نصرت از حضرت را نداشتند تا در ركاب او جانفشاني كنند . يا اين كه نمي دانستند كه كار به اينجا ختم مي شود و امام (ع) را به شهادت مي رسانند. و برخي نيز خود را به خطر انداخته و حصاري را كه ابن زياد بر دور كوفه كشيده بود پاره كرده، خود را به آب و آتش زده تا به هر نحو ممكن به حضرت ملحق شوند . اما اين كه يكي از شيعيان و محبان آن حضرت در قتل او شركت كرده، باشد اين

مطلبي است كه هرگز در خارج واقع نشده است.......»تشيع در عصر امام مهدي (عج)برخي از شيعيان قم ، (بي خبر از رحلت امام عسكري(ع)) براي پرداخت وجوه خويش به سامرا رفتند . كساني آنها را به پيش «جعفر» بردند. قمي ها ، نخست در پي  امتحان «جعفر» برآمدند . بدين منظور از وي پرسيدند : آيا از مبلغي كه آورديم اطلاع داري ؟ جعفر گفت : تنها خدا از غيب اطلاع دارد . در نتيجه قمي ها از پرداخت پول به وي خودداري نمودند . در آن هنگام شخص آنها را به خانه اي هدايت كرد و در آنجا پس از آن كه مبلغ وجوهات به آنها گفته شد. پول را به شخصي كه درست گفته بود ، تحويل دادند .جعفر اين موضوع را به معتمد گزارش دادند ، به دستور او ، خانه امام و حتي خانه هاي همسايگان آن حضرت تفتيش مجدد شد.حساسيت شديد دستگاه خلافت و تحريكات جعفر براي كنترل امام دوازدهم (ع) بود و علاوه بر آن در صورت عدم دسترسي به آن حضرت ، دست كم مي توانستند اعلام كنند كه امام حسن عسكري (ع) فرزند نداشته است. احضار افراد موثق در منزل امام نيز براي اين بود تا ادعاي خود در اين باره رنگ حقيقت داده و شيعيان را دچار حيرت و سردرگمي سازند.بر اساس طرح پبش بيني شده ، مساله ولادت آن حضرت ، از چشم مردم و حتي بيشتر شيعيان به دور ماند. فقط برخي از شيعيان مورد اعتماد و عده اي  از وكلاي امام حسن عسكري (ع) و كساني كه در خانه امام (ع) مشغول خدمت

بودند ، از ولادت حضرت باخبر شدند. شيخ مفيد از تعدادي اصحاب و خادمان و ياران نزديك امام عسكري (ع) روايت كرده است كه آنان موفق به ديدار امام زمان (ع) شده اند .محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر ، حكيمه خاتون (دختر امام جواد (ع)) ، ابوعلي بن مطهر، عمرو اهوازي و ابو نصر طريف (خدمتگزار امام) از آن جمله بودند. به اين ترتيب امام حسن عسكري (ع) فرزند خود را به برخي نشان داد و ايشان را جانشين خويش معرفي نمود . شيخ كليني از «ضوء بن عجلي» روايت كرده است كه مردي ايراني از اهالي فارس، به او گفته بود :« به منظور خدمت براي امام عسكري (ع) به سامرا رفتم خود را به عنوان مسئول خريد خانه پذيرفت . روزي حضرت عسكري (ع) فرزند خود را به من نشان داد و فرمود «هذا صاحبكم» وي اظهار مي كند كه ديگر پس از آن تا رحلت امام ، آن كودك را نديده است . او مي افزايد : «د رزماني كه وي آن حضرت را ديد حدود دو سال سن داشته است. » شايد پراهميت ترين ديدار اصحاب و شيعيان امام عسكري (ع) با حضرت بقيه الله ، زماني بود كه «محمد بن عثمان عمروي» از وكلاي خاص امام زمان (ع) ، همراه با چهل نفر ديگر در خدمت امام بودند . آن حضرت فرزند خود را به آنان نشان داد .گسترش تشيع در ايران با تاملي در تاريخ ايران پي مي بريم كه گرايش ايرانيان به تشيع از چند جهت و طريق بوده است 1- از آنجا كه در فتوحات

عصر خلفا برخي از شيعيان امام علي بن ابي طالب (ع) به جهت مصالحي در آنها شركت مي كردند ، لذا بعد از فتح كشورها و شهرها اعتقادات خود از جمله ولايت اهل بيت (ع) را به آنان منتقل مي نمودند. 2- عده اي نيز به جهت همدردي كه با شيعيان مظلوم و در راس آنان امامان داشتند تشيع را در اختيار نمودند ؛ زيرا انسان فطرتاً ميل به همدردي و گرايش به مظلوم دارد و اين خود عامل اساسي براي نفوذ شيعه د رميان مردم ايران بوده است. دكتر جوزف فرانسوي در تحقيقي تحت عنوان «شيعه و ترقييات معير العقول» مي نويسد «... و از جمله امور طبيعي كه مويد فرقه شيعه شده و توانسته است تا در قلب ديگر فرقه ها تاثير بگذارد ، مساله اظهار مظلوميت بزرگان دينتان است.و اين مساله از امور طبيعي به شمار مي آيد ؛ زيرا طبع هر كس به نصرت و ياري مظلوم كشش دارد و دوست دارد ضعيف بر قوي غلبه يابد و لذا طبيعت بشر به ضعيف متمايل است.... »3- عده اي ديگر تشيع را از طريق مقابله و معاشرت با شيعيان كه به ايران سفر كرده بودند فرا گرفتند ؛ زيرا شيعه به اين نتيجه رسيده بود كه اگر بخواهد به حيات معنوي خود ادامه دهد بايد فرهنگ و مذب خود را گسترش داده و در قلوب مردم نفوذ كند ، و در بين مردم و حكومت ها جا افتاده و موقعيت خود را حفظ و تثبيت نمايند. 4- گروه بسياري نيز بعد از آن كه دولت شيعي صفوي در ايران تاسيس شد ،

رسماً اعلان تشيع كرده و لذا اين مذهب به طور رسمي در ايران گسترش چشمگيري پيدا كرد .عوامل نفوذ و گسترش تشيع عوامل چند در نفوذ و گسترش تشيع در سرزمين هاي مختلف، محبوبيت علويان مي باشد. اين مساله در ميان مردم عراق ، علاوه بر جنبه دوستي اهل بيت ، جنبه سياسي نيز داشت. اهالي كوفه ، علويان را كه پيشينه اي از حكومت حضرت علي (ع) داشتند ، لايق رهبري ديدند . علاقه مردم به اهل بيت ، با توجه به گفته هاي پيامبر (ص) امري طيبعي به نظر مي رسد ، به تعبير ديگر وقتي مردم مي شنيدند، پيامبر (ص) اهل بيت را معرفي كرده است ، به سوي ائمه گرايش پيدا مي كردند . محبت علويان در طول تاريخ اسلام ، ذره اي كاهش نيافت . هر زمان كه يك علوي در يك نقطه اي قيام كرد ، مرد گرد او جمع مي شوند . مي دانيم ((صاحب الزنج )) براي نفوذ در ميان زنگيان ، خود را علوي معرفي كرد.عبدالله محض مي گفت :« همه مردم علاقه داشتند تا از علويان باشند ، ولي هيچ يك از علويان آرزو نكردند كه ا زديگران باشند »صفات شيعه برخي ادعا مي كنند كه ما شيعه امام علي (ع)  و امام جعفر صادق (ع) هستيم ولي در عمل از آن حضرات چندان پيروي نمي كنند و تنها به حرف دل خوش كرده اند مخالفان از اديان و مذاهب ديگر هنگامي كه به اعمال مدعيان تشيع نگاه مي كنند به تشيع بدبين شده و از ان اعلان تنفر مي نمايند. خيال مي كنند كه

تشيع همين اعمالي است كه در اشخاص مدعيان آن تبلور يافته است ، در حالي كه اين چنين نيست ، شيعه آنگونه كه امامهاي شيعه فرموده اند ، خصوصيات و صفاتي دارد كه برخي از آنان در اصل مسلمان بودن او دخيل بوده و برخي نيز دلالت بر كمال دارد . شيعه واقعي و كامل كسي است كه در تمام صفات حسنه ، و بارز و نمونه باشد . در اين بخش به ذكر صفات و خصوصياتي كه در كلمات اهل بيت (ع) براي شيعيانشان آمده مي پردازيم. امام صادق (ع) فرمودند : «شيعيان ما اهل ورع و كوشش و اهل وفا و امانتداري و اهل زهد و عبادتند. شبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز مي خوانند (يعني غير از نمازهاي واجب، نوافل را نيز انجام مي دهند ) . آنها شب را به عبادت پرداخته و روزها را روزه دارند. زكات اموال خود را مي پردازند و حج را به جا آورده و از هر كار حرامي پرهيز مي كنند» . و نيز فرمود :« شيعيان ما كساني هستند كه پيشتاز در كارهاي خوب بوده و از كارهاي قبيح خودداري مي نمايند ، كارهاي زيبا را آشكار كرده و نسبت به امر جليل سرعت مي نمايند ، و اين به جهت رغبت به رحمت جليل است ، اين چنين شخصي كه از ما است ، به سوي ما منسوب بوده و با ما است و هر كجا كه ما هستيم » .امام باقر (ع) فرمود : «شيعيان ما فقط كساني هستند كه خدا ترس بوده و او را اطاعت كنند . آنان معروف

به تواضع و خشوع و كثرث ياد خدايند»امام صادق (ع) فرمود » همانا شيعه علي كسي است كه شكم و فرج او عفيف بوده و در جهاد ثابت قدم باشد تنها براي خالقش كار كند و اميد ثواب او را داشته و از عقاب او خائف باشد . هر گاه چنين اشخاصي را ديدي آنها شيعه جعفرند» .امام علي (ع) فرمود «شيعيان ما كساني هستند كه در راه ولايت ما از خود بذل و بخشش نشان مي دهند ، و در راه مودت ما همديگر را دوست دارند. به جهت زنده نگه داشتن امر به زيارت يكديگر مي روند در حال غضب به كسي ظلم نمي كنند و در صورت رضا اسراف نمي نمايند . براي همسايگان خود مايه بركتند ، و با كساني كه معاشرت مي كنند پيام آوران صلح و صفا و صميميتند. ))امام صادق (ع) فرمود : (( اگر شيعيان ما استقامت مي كردند ملائكه با آنها مصافحه مي كردند و ابرها بر سرشان سايه مي افكند، و در روز تحت اشراق انوار الهي بوده و از بالاي سرشان و از زير پاهايشان متنعّم به نعمت هاي خداوند بودند، و از خداوند هر چيزي را كه سوال و خواهش مي كردند به آنها عطا مي نمود.زيد شحّام مي گويد :امام صادق (ع) به من فرمود : « به هر كس از شما كه مطيع من است و از من دستور مي گيرد ، سلام برسان . من شما را به تقواي خداوند عزوجل و ورع  در دينتان و كوشش براي خدا و صدق گفتار و اداي امانت و سجده طولاني و معاشرت

خوب با همسايگان دعوت مي نمايم . محمد (ص) براي اين امور به سوي مردم فرستاده شد . كساني كه شما را امين خود دانسته و چيزي را نزد شما به امانت گذارده اند،  حق امانت را رعايت كنيد چه خوب باشد و چه بد ؛ زيرا رسول خدا (ص) هميشه امر مي نمود به اداي نخ و پارچه خياطي شده . از عشيره خود صله رحم نماييد ، و در تشييع جنازه آنها حاضر شويد . مريض هاي آنها را عيادت كنيد و حقوق آنان را بپردازيد . هر يك از شما كه در اين خود ورع داشته و راستگو بوده و داراي امانت نمايد و با مردم خوشرفتار باشد ، گفته مي شود اين شيعه جعفري است ، اين امر خشنود ساخته و گفته مي شود اين ادب جعفري است به خدا سوگند هر آينه حديث گفت مرا پدرم همانا شخصي از شيعيان علي در ميان قبيله خود زينت آنان است، از همه بهتر امانت دار بوده و به جا آورنده حقوق و راستگوترين مردم در گفتار است . وصيت هاي مردم و امانت هاي آنان نزد اوست . در بين عشيره از او سوال مي شود و مي گويند : چه كسي مثل فلاني است ؟ او از همه بهتر امانتدار بوده و از همه راستگو تر در گفتار است )).اين ها شيعه واقعي نيستند؟!امام صادق (ع) فرمود :« از شيعيان ما نيست كسي كه به زبان خود چيزي بگويد ولي در اعمال و آثار به ما مخالفت كند » و نيز فرمود : « اي شيعيان آل محمد ! از ما

نيست كسي كه هنگام غضب خود را حفظ نكند ، و با كسي همنشين مي شود خوش زبان نبوده و با او مدارا ننمايد و با كسي كه تقاضاي صلح كرده مصالحه نكند»وظيفه شيعه در معاشرت با مردم امام صادق (ع) فرمود :« اي جماعت شيعه ! شما به ما منسوب هستيد، زينت ما باشيد ، كاري نكنيد كه مردم با رفتار شما به ما بدبين شوند» . و نيز فرمود : « خدا رحمت كند بنده اي را كه ما را نزد مردم محبوب گرداند و باعث دشمني مردم با ما نشود . به خدا سوگند اگر مردم محاسن كلمات ما را ببينند از هر چه عزيزتر خواهند شد و هرگز كسي نمي تواند به آنها دسترسي پيدا كند ». و نيز فرمود : « اي عبدالاعلي .....سلام و رحمت خدا را بر شيعيان ما برسان و به آنها از قول من بگو : خدا رحمت كند بنده اي را كه محبت مردم را به سوي خود و ما بكشاند و به اين كه معروف را بر آنها ظاهر كرده و منكر را از آنان دور نمايند)). امام هادي (ع) فرمود: «تقوا پيشه كنيد و زينت ما باشيد نه مايه بي آبرويي ، هر دوستي و مودت را به سوي ما بكشيد و از ما هر قبيحي را دفع نماييد)).مفهوم تشيع جوهري در «صحاح اللغه» مي گويد : تشيع عبارت است از مشايعت يعني پيروي نمودن ، ياري كردن ، ولايت كسي را داشتن» .تشيع در اصطلاح از نگرشي برخاسته است كه امامت را منصبي الهي دانسته و معتقد است كه انتخاب امام به

وسيله نص و از جانب خداوند صورت مي گيرد . در اين راستا پيامبر گرامي اسلام (ص) به پيروي از اين سنت الهي كه در ميان انبياي گذشته نيز وجود داشته ، به امر خداوند ، امامان و اوصياي بعد از خود را معرفي كرده است . اين بزرگواران كه اول آنها علي بن ابي طالب ( ع ) و آخر آنها حضرت مهدي (ع) است هم در زمينه مرجعيت ديني و هم در بحث ولايت و حاكميت و رهبري جامعه، امام و مقتداي مردم بعد از رسول خدايند. مرحوم شيخ محمد جواد مغنيه مي گويد : «تشيع عبارت است از ايمان به وجود نص از جانب پيامبر (ص) بر امامت حضرت علي (ع) و خلافت او ، بدون اينكه در حق او و فرزندانش غلو شده باشد» .خداوند متعال مي فرمايد :« خداوند به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است كه آنها را قطعاً خليفه در زمين خواهد كرد. همانگونه كه پيشينيان را خلافت بر روي زمين بخشيد ، و دين پسنديده برپا خواهد كرد ، و خوف آنها را به امنيت مبدل مي كند ، آن چنان كه تنها مرا مي پرستند و چيزي را براي من شريك نخواهند ساخت ، و كساني كه بعد از آن كافر شوند فاسقند» . در اين آيه خداوند مي فرمايد : وعده ما اين است كه دين پسنديده را بر پا خواهيم كرد. اين دين پسنديده كدام دين است؟ همان ديني است كه در آيه «اكمال» به آن اشاره كرده است . در آنجا فرمود: امروز براي شما راضي

شدم به اسلام كه دين شما باشد . يعني روزي كه حضرت علي بن ابي طالب (ع) به امامت و خلافت رسيد . پس معناي آيه اين است كه دين با ولايت ، مرضي و مورد پسند خداوند است نه دين بي ولايت حضرت علي (ع) ، و تشيع يعني اعتقاد به امامت و ولايت اميرالمومنين (ع) بعد از رسول خدا (ص) و ولايت يازده امام معصوم از ذريّه او ، و همين دين يعني دين با ولايت ، اسلام همراه با امامت اهل بيت، مورد وعده الهي است كه در عصر ظهور پياده خواهد شد، زيرا كه مورد پسند و رضايت خداوند است. شيعه جعفري در اين عصر شيعه دوازده امامي به شيعه جعفري معروف شده است. و اين بدان جهت است كه مذهب شيعه در فروع همان مذهب امام جعفر صادق (ع) مي باشد به اعتبار اين كه بيشتر تعليمات تشيع از آن حضرت اخذ شده است ، گرچه اعتبار روايات حضرت صادق (ع) در فروع فقه از ديگر امامان بيشتر است لذا مذهب شيعه را مذهب جعفري ناميده اند.سرّ اين مطلب آن است كه عصر حضرت صادق (ع) در آخر حكومت اموي بود . هنگامي كه آن حكومت رو به ضعف گرويده و در اوائل عصر دولت عباسي قرار داشت . آنان در ابتداي حكومتشان تعصب شديد به خرج ندادند ؛ زيرا دولتشان هاشمي بود ، لذا اهل بيت در آن ايام از آزادي نسبي برخوردار بودند و بدين جهت توانستند در نشر دين و مذهب كوشش فراواني داشته باشند . ولي در عصر منصور و هارون الرشيد و امثال آن دو

از پادشاهان ظالم ، راويان از اهل بيت (ع) تقليل يافت و اين به جهت فشارهاي سياسي و خوف شديدي بود كه بر اصحاب امامان وارد مي شد.

مديريت و نظام اداري از ديدگاه امام علي (ع)

مديريت و نظام اداري از ديدگاه امام علي (عليه السلام)

تلخيص : سيد عسگري طباطبايي- محمد رضا شهري

نويسنده : دكتر محسن باقر الموسوي- ترجمه : دكتر سيد حسين سيدي ( عضو هيئت علمي دانشگاه فردوسي مشهد ) - چاپ : مؤسسه چاپ و انتشارات آستانقدس رضوي (به نشر)- انديشه مديريتي امام علي (ع) و انديشه مديريتي كلاسيك و معاصر ارزيابي و مقايسه چاپ سوم سال 1384 – تعداد 4000 نسخه چاپ : مؤسسه چاپ و انتشارات آستانقدس رضوي (به نشر) فصل اول : مفهوم و ويژگيهاي مديريت فصل دوم : ويژگيها و وظايف مدير فصل سوم : سازمانهاي اداري در روزگار امام علي (ع) فصل چهارم : انديشه مديريتي امام علي (ع) و انديشه مديريتي كلاسيك و معاصر ارزيابي و مقايسه خرداد ماه 88 فصل اول مديريت : معنا و ويژگيهاي آن بطور خلاصه مديريت بنابر اصل تحليل انگليسي واژگان Administer كه شامل دو جزء لاتيني يعني administer مي باشد . معناي خدمت كردن را مي رساند بنابراين مديريت با استناد بر اين نتيجه گيري يعني خدمتي كه شخص براي شخصي ديگر ارائه مي كند . اين معنا كاملا منطبق است با حديثي كه از پيامبر روايت شده است كه فرموده اند : سيد القيوم خادمهم (رئيس يك گروه : خدمتگزار آنهاست). مفهوم مديريت نزد مسلمانان واژه مديريت پيشينه چنداني ندارد اين واژه به معناي متعارف در كتابهاي فرهنگ اسلامي مربوط به مسائل مديريت ، عليرغم بحثها

و پژوهشهاي زيادي كه در اين زمينه نوشته شده نيامده است . واژه اي كه مسلمانان و عربها براي مديريت به كار برده اند واژه تدبير است . اين واژه به معناي مديريت در مهمترين منابع انديشه مديريتي و سياسي مسلمانان مانند الاحكام السلطانيه ماوري آمده است. كتابهايي نيز وجود دارند كه اين واژه را به كار برده و تنها بموضوع هاي مديريتي پرداخته اند نظير تدابير المنازل او السياسات الاهليه از ابن سينا اين كتاب در بردارنده قوانين مديريتي از مديريت خانواده تا مديريت مملكت مي باشد. فارابي نيز واژه تدبير در معني مديريت را به كار برده است . وي مي گويد : پادشاهان عصر جاهلي عليرغم قدمت آنها هر يك به اداره شهري مي پرداختند كه بر آن حاكم بودند تا به ميل و خواسته خود برسند. اين لفظ در قرآن و احاديث پيامبر و سخنان امام علي (ع) آمده است كه تنها به سخنان امام علي بسنده خواهيم كرد. مبحث نخست مفهوم مديريت در سخنان علي عليه السلام عليرغم اين كه انديشه ها آموزه ها و شيوه هاي مديريتي در سخنان حضرت علي (ع) وجود دارد اين واژه با همين ساختار در سخنان ايشان نيامده است و نيز در قرآن كريم اين لفظ (( دائره )) به همين معنا به كار رفته است ((عليهم دائرة السوء)) ((يتربصن بكم الدوائر)) يعني بدي آنها را همچون دايره اي در بر گرفت كه راهي براي بيرون شدن از آن براي آنها وجود ندارد. لفظ (دائره) به معناي پيشين در نامه حضرت به مردم سرزمينهايي آمده است كه حضرتش در آن جا به بيان ماجراي

خود و اهل صفين مي پردازد كه هر كس لجاجت ورزد و به اين كار ادامه دهد در حقيقت واژگون شده اي است كه خداوند بر قلبش زنگار زده و گردش بد روزگار عليه آنان مي باشد . واژه (دائره) بمعناي جديد در واژگان زير آمده اسك كه عبارتند از: 1-تدبير 2-فرماندهي 3- قدرت 4-سيادت 5-سياست 6- راعي (رهبر). كه در مورد تدبير از فرمايشات حضرت علي مي توان گفت : حسن التدبير ينمي قليل المال و سوء التدبير يخفي كثيره نيك تدبيري ثروت اندك را افزون مي كند و سوء تدبير ثروت فراوان را از بين مي برد. و در مورد فرماندهي مي فرمايد : الانصاف من النفس كالعدل في الامره : رعايت انصاف نسبت به خود همچون عدالت ورزي در حكومت است و نيز درباره قدرت حضرت علي (ع) مي فرمايد : افضل الحلم كظم الغيظ و منك النفس مع القدرة : بهترين شكيبايي فرو خوردن خشم و مالك نفس بودن در عين قدرت مي باشد. قدرت از مرفوع كه باشد چه قدرت اقتصادي و چه سياسي با علتي براي تكبر و تفاخر بزرگ نمايي نزد مردم نمي باشد بلكه رفتار او بايد متواضعانه بوده از حق خود در برابر ضعيف تر كوتاه آيد . مطلب چهارم سروري و سرور است. از كاربردهاي سيادت (سروري) در سخن علي عليه السلام نشان دادن مفهوم رياست و مديريت است . سرور يا سيد همان مدير بايسته اي است كه به شيوه منطقي بر زير دستان حكم فرمايي مي كند مديري كه بر آنها تحميل نشده است و به اجبار بر آنها فرمان نمي راند و

نيز از سخنان حضرت در اين زمينه توجه كنيم كه فرمودند : السيد من تحمل الهوونة و جاء بالمعونة : آقا و سرور كسي است كه زحمت ديگران را بدوش مي كشد و ياري مي رساند. السيد لا يصانع و لا يخادع و لا تعره المطالع : آقا و سرور كسي است كه مكر و حيله نمي كند و حرص و طمع وي را نمي فريبد . مطلب پنجم : سياست سياست به معناي فن رهبري مردم مفهومي است كه بر آن اتفاق نظر است و لفظ آن بر گرفته از (ساس يسوس) است و گفته مي شود (سائس الخيل) يني كسي كه به پرورش اسب مشغول است و اسبان را به ميل خود رام و مطيع مي نمايد . كه از سخنان ايشان در معناي سياست مي توان گفت: رأس السياسة استحمال الرفيق : اصل سياست ، مدارا ورزيدن است فضيلة الرياسة حسن السياسة : فضيلت رياست به نيكي سياست كردن است ملاك السياسة العدل : ملاك سياست عدالت ورزي است . اصول و مباني اين فن در سخنان حضرت علي عليه السلام عناصر اين فن را چنين مي يابيم : مدارا ، تحمل ، فضيلت ، عدالت ، كنترل نفس همه اين امور فضايل نفساني و ارزشهاي اخلاقي هستند كه تربيت نيكو و توجه معنوي موجب آنها مي شود ؛ اصل سياست مدارا است نه به كار بستن قدرت. مطلب ششم : رهبري راعي است راعي از رعايت است و به معناي حفظ و سياست مي باشد . خداوند مي فرمايد : فما رعوها حق رعايتهما : آن را سزاوار حقش رعايت نكردند

و هر كه مراقب خود و ديگري باشد به اوراعي اطلاق مي شود . حضرت علي عليه السلام اين واژه را در سخنانش زياد به كار گرفته است: فاستجيبوا الداعي واتبعوا الراعي : دعوت كننده را اجابت و از رهبر اطاعت نماييد . من حق الراعي ان يختار لرعيته ما يختار لنفسه : از حقوق رهبر آن است كه آنچه را كه براي خود مي پسندد براي مردم خود نيز بپسندد . راعي و عدالت دو چهره از يك امر واحد هستند و آن چنان با عدالت آميخته است كه تمايز بين آنها مشكل است . عادل همان راعي است و بدون عدالت نمي توان حقوق ديگران را رعايت كند . همه واژگاني كه ذكر كرديم به صفاتي اشاره دارند كه در آنها اشاره اي به سازمانهاي اداري يا اجتماعي نشده است و اين تأكيدي بر اين مطلب است كه حضرت علي عليه السلام بر جنبه اخلاقي و ارزشي در سازمانهاي اداري اصرار مي ورزد. مبحث دوم انديشه مديريتي امام علي عليه السلام به استواري و ارتباط و استناد به قواعد محكم و منطقي از ديگر انديشه ها متمايز است ، به تعبيري مديريت امري جمعي و زنده بوده كه در متن جامعه وجود دارد و براي رسيدن به اهداف بزرگي در زندگي تلاش مي كند. ويژگيهاي مديريت از ديدگاه امام علي عليه السلام 1-    ويژگي انساني 2-    ويژگي نظم بخشي و سازماندهي 3-    ويژگي جمعي بودن 4-    هدفمندي مطلب اول : ويژگي انساني انديشه امام علي عليه السلام به تناسب سازگاري و هماهنگي ممتاز است چون ديدگاه ايشان به زندگي ديدگاهي فراگير نسبت به

همه ابعاد اركان و اجزاي آن است. به عنوان مثال اقتصاد با سياست در ارتباط است و هر دو بر مديريت تكيه دارند . اگر منظومه فكري امام را پي گيريم در مي يابيم كه از نگرش ثابت وي از آدمي طبيعت او روشهاي رشد و تكامل او مشكلات و كيفيت مقابله با آن برگرفته است  قبل از پرداختن به ديدگاه مديريتي ايشان ناگزير بايد به بيان ديدگاه ايشان درباره انسان بپردازيم . مدير خوب كسي است كه با طبيعت انسانهايي كه با آنها سرو كار دارد آشناست و به خوبي مي داند كه چيزي آنها را به حركت وا مي دارد و چه چيزهايي اراده شان را سست مي كند پس نظريه كامل مديريتي آن است كه ابتدا از آدمي ، ماهيت او عوامل وجودي ، و چگونگي تعامل وي با زندگي ، مشكلات وي ، چگونگي پيشرفت وي و راه هدايت او به جهت درست مي پردازد . انسان كيست و چگونه آفريده شده است ؟ پس انسان مشتي از خاك زميني است و شوره زار و نفخه اي از روح خداوند است و به نفخه اي كه آدمي از آن آفريده شده قدرت انديشيدن و حركت و تشخيص داده است او بر زندگي خود و همنوعانش مي انديشد و از الهام آن انديشه اي كه به آن دست يافت به فعاليت مي پردازد و به تشخيص حق از باطل مبادرت مي ورزد. و نيز حضرت ضمن اشاره به اولياي الهي مي فرمايد : بايد ضماير در دنيا به سر مي بردند كه روح آن به جهان برين وابسته است. انسان آميزه اي

است از خرد و هوي از اين نفحه نوري ناشي مي شود كه انسان به واسطه آن راه زندگي را مي يابد اين نور همان عقل است . حضرت مي فرمايد : آدمي به عقلش مي باشد و عقل مايه فضيلت آدمي است . نهايت كمال آدمي هنگامي است كه عقلش كامل گردد چنان كه حضرت مي فرمايد . كمال آدمي به عقل است و برترين ثروت عقل است و هيچ ثروتي چون عقل نيست امام علي (ع) براي ما نمونه اي مجسم از اهميت عقل در هدايت آدمي ارائه مي دهد و به معاويه مي فرمايد اي معاويه اگر به عقلت بنگري مرا سالم ترين مردم خواهي يافت . آن گاه كه عقل نباشد هواي نفس جاي آن را مي گيرد كه به قول حضرت (ع) آفت عقل ، هواي نفس است و با هواي نفس عقل وجود نخواهد داشت . و درباره معاويه مي فرمايد : هواي نفس است و با هواي نفس عقلي وجود نخواهد داشت . هواي نفس هم او و هم ديگري را بدبخت مي كند . بدبخت كسي است كه فريب هواي نفس و غرورش را بخورد . و بيشتر فتنه هاي تاريخ ، منشأ آن پيروي حاكمان از هواي نفسشان بوده است و مي فرمايد : آغاز وقوع فتنه ها ، هواي نفساني است كه از آن پيروي مي شود و احكامي است كه بدعت گذارده مي شود . راه حل چيست ؟ راه حل آن است كه عقل بر آن بندها بشورد و با قدرت در برابر هواي نفس همچون جنگنده اي قومي بايستد. امام مي فرمايند

: آن گاه كه كار داوري به نهايت از آن جاست كه تباهكاران زيان بونه ، بر اين سفه خود گواهي دهد هر گاه كه از بند هوا و دلبستگيهاي دنيا بيرون رود . اين جاست كه عقل شمشير آگاهي را عليه هواي نفس بيرون مي كشد و با او به نبردي بي امان وارد مي شود . آن حضرت مي فرمايد : عقل شمشيري بي نهايت سپس عيبهاي اخلاقي را با عقلت بپوشان و با عقلت به جنگ با هواي نفست برخيز و هواي نفس هميشه در حالت عكس يكديگر هستند. در احاديث حضرت چنين آمده است: پيروي از هواي نفس عقل را فاسد مي سازد. هواي نفس ، دشمن عقل است. هواي نفس ، ضد عقل است. منشأ فضيلتها و رذيلتها امام علي (ع) عقل را منشأ همه فضيلتها مي داند عقل مايه فضيلت انسان است ، عقل سرچشمه خير و نيكي است ، دانش چراغ عقل و سرچشمه فضيلتها ست. و فضيلتها نزد عاقل شامل انديشه ، ادب ، علم ، تواضع ، شكيبايي ، بخشش ، عدالت ، حكمت ، پند پذيري و جوانمردي همگي فضيلتهايي است كه آنها را نزد عاقل مي يابيم. اما جاهل كه از هواي نفسش پيروي مي كند نزد او مي يابيم؟ 1- علت هر بدبختي 2- عامل هر فتنه 3- علت پريشاني در زندگي 4- علت هلاكت 5- علت لغزشها 6- علت فساد نفس 7- علت اخلاص نداشتن 8- علت گمراهي 9- علت كوري ، كري و خواري 10- علت ظلم و ستم. دنيا و آخرت امام درباره آنهايي كه آن را به ميدان خير

تبديل كرده اند مي فرمايد : دنيا مرداني دارد كه داراي گنج هايي پنهان مي باشند كه نزد شما ناچيزند دين به واسطه آنها آشكار مي شود همان گونه كه يكي از شما نزديك خود را بر مي دارد و همچون ملخ هايي پناه مي آورند و ستمكاران عالم را نابود مي سازند . پس خير دنيا به موضع گيري در برابر آن بستگي دارد . يعني هر كس آن را بفهمد در آن به سلامت زندگي مي كند و هر كس از آن توشه برگيرد وي را ثروتمند مي كند در عين حال مدرسه اي است براي كسي كه در پي پند و عبرت از حوادث آن است . اما كسي كه در پي شر آن باشد باز هم در دستان او رام و مطيع است امام مي فرمايد : دنيا چشم اندازي زيبا دارد و باطنش شايسته گريز به فريب آراسته با زيبايي اش فريبنده ، منزلگاهي است كه صاحبش را خوار مي كند حلالش به حرام و خيرش به شرش و شيريني اش با تلخش به هم آميخته است. بر آدمي است كه شيداي آن نگردد و تمام هم و غم خود را دنيا قرار ندهد و به منزله هدفي در زندگي به آن روي نياورد چون سريع متحول مي شود بسيار دگرگون ، مكرش زياد و همبستگي است . لذا سفارش حضرت چنين است از كم دنيا جوگير كه ترا كفايت مي كند كه آدمي براي چيزي دنيا براي چيز ديگر آفريده شده است. حضرت مي فرمايد : اما بعد ، خداوند سبحان دنيا را براي بعد از خودش (آخرت) آفريده

و اهلش در آن مي آزمايد تا بداند كه كدامين آنها بهتر است ، و ما براي دنيا آفريده نشديم . در اين متن حضرت هدف از آفرينش دنيا و انسان را بيان مي كند و مي فرمايد: دنيا براي شما به منزله محل دائمي آفريده نشده بلكه محل گذر است براي شما تا از اعمال نيك و شايسته را براي آخرت توشه برداريد در آن شتاب حركت كنيد و امور گذراي آن شما را نفريبد. تقوا در بيان شرح ، تقوا عبارت است از حفظ نفس از آنچه موجب گناه مي شود و با ترك محرمات و با ترك برخي امور مباح كامل مي گردد. انتقال از دنيا دوستي به آخرت گرايي را تقوا گويند مالك تقوا ترك دنياست . اما تقوا نزد امام علي (ع) به چه معناست؟ مي فرمايد تقوا يعني پرهيز كردن اگر مومني به تقوا دست يازد به آنچه خواهد مي رسد امام نتايج تقوا را به شرح زير برمي شمارد. تقوا پاك ترين زراعت است. تقوا اصل همه نيكيها ست تقوا اصل اخلاق است تقوا كليه رستگاري است تقوا ظاهرش شرافت و ارجمندي در دنيا و باطنش شرافت و ارجمندي در آخرت نشانه هاي پارسايان پارسايان سه نشانه دارند : اخلاص در عمل ، آرزوي كوتاه و قبل از اقدام در كاري راهنمايي جستن 1-    اخلاص در عمل يعني صداقت ورزيدن در كار 2-    كوتاهي آرزو يعني كار را به واقعيت و برنامه زمانه مرحله بندي شده ارجاع دادن 3-    راهنمايي جستن قبل از اقدام به عمل كه همان آرامش و وقاري باشد مطلب دوم: ويژگي نظم بخشي و

سازماندهي در اين مورد مي توان به وصيت حضرت در بابت تعلم بعد از وصيت به تقوا اشاره كرد كه ........... و ارزشمند جايگاه نخست را به خود اختصاص دهد. فرمودند شما و همه فرزندان و خويشانم را و هر كسي كه اين نامه به او مي رسد به تقواي الهي و نظام در كارهايتان سفارش مي كنم. چگونگي پيدايش نظم حضرت مي فرمايد : عقل آدمي ، نظم و نظام اوست پس بنابراين عقل ما نخستين منبع نظم است و بدون آن هيچ امتي نمي تواند زندگي منظم باشد پس عقل منشأ انديشه ، مركز برنامه ريزي و سرچشمه برنامه ماست انديشه طرح و برنامه ريزي همان الفباي نظم هستند. عدالت : دالت مشابه عصايي (چوبي) براي كسي است كه قصد دارد تعادل جسمش را بر بالاي ريسماني بلند در بازيهاي پسرك حفظ نمايد . روح تعاون : روح تعاون در ميان افراد، مثل نيكي كردن به ديگران و كمك به برادران ديني بخشش و كرم، صفاتي هستند كه ناشي از روح جمعي و ضعيف شدن روح فردي است كه سازمانهاي اداري را تمديد مي كند. در احاديثي كه حامل اين معنا هستند تأمل كنيم : نظام جوانمردي نيك پيوندي است و نظام ديني و خدمات است : رعايت انصاف به خود و ياري به برادران ديني و نظام بخشش علاقه به نيكي كردن و ياري برادران است . و نظام جوانمردي تحمل لغزش برادران و احسان پيوسته به همسايگان است . تواضع : ارزش است اجتماعي كه بدون آن هيچ اصلي در جامعه برقرار نمي گردد و تكبر عامل نشست و از هم

گسيختگي در جامعه است. براي جلوگيري از حالت از هم پاشيدگي بايد مطابق كارهاي زير ........ برداشت. 1-    مدارا با ديگران كه حدي بر مخالفت ها قرار مي دهد. حضرت (ع) مي فرمايد : مدارا كردن شدت مخالفت را مي كاهد. 2-    انصاف كه نوعي عدالت است كه مساوات انسان با ديگران در آن پديدار مي گردد امام علي (ع) مي فرمايد : انصاف ، اختلاف را از بين مي برد و اتحاد و همبستگي به وجود مي آورد. مطلب سوم : ويژگي جمعي بودن ضرورت وجود جامعه كه حضرت در اين باره مي گويد : با انسانهاي با فضيلت معاشرت كن تا خوشبخت گردي و شرافت يابي . در مورد تشويق و برقراري ارتباط در جامعه مي توان به فرمايشات حضرت در زير رسيد. به جماعت پايبند باشيد و از تفرقه بپرهيزيد به انبوه مردم بپيونديد كه دست خدا با جماعت است پايبنده آنچه كه ريسمان جماعت به آن گره خورده باشيد شما را به اين توده عظيم سفارش مي كنم. كيفيت شكل گيري جمع (گروه) حضرت در اين باره مي فرمايد : نصيحت كردن و خيرخواهي در قوي كه فاصحي نبود و نصيحت را دوست ندارند خيري نيست و همچنين مي فرمايد : بهترين برادران ، ناصح ترين آنها و بدترين آنها خائن ترين آنها هستند. تصميم بندي جوامع: حضرت جوامع بشري را به دو قسم تقسيم مي كند جامعه نيكان و جامعه بدان جامعه نيكان گروهي هستند كه داراي 1- فرمانبرداري 2- با صداي بلند سلام كردن . دوستت نيكان ، نرمي در گفتار و آشكار كردن سلام است 3- صداقت و

امانت . صداقت و امانت پيشه كن كه اين دو اخلاق نيكان است و در آخر 4- خودگذشتگي كه رابطه مجسم روح جمعي است ايثار خوي نيكان و اخلاق اخيار است. جامعه بدان آن گروهي هستند كه : 1- كينه توزي از سرشت و طبع بدان است 2- عادت بدان آزار رساندن به همراهان و همسفران است و حضرت مي فرمايد بزرگترين دروغ پاك جلوه دادن بدان است . و نيز مي فرمايد : (انتخاب نيكو ، نزديكي با نيكان و دوري گزيدن از بدان است). چگونگي انتساب به جامعه صالح يك جامعه صالح شامل : 1- پيروي كردن از جامعه صالح و شايسته : حضرت مي فرمايد : با اهل حق باش و همچون آنان عمل كن. 2-    مشاركت ورزيدن در جامعه صالح : امام مي فرمايند : با اهل دنيا در دنيايشان مشاركت ورزيدند. مطلب چهارم : هدفمندي الف: آيا خداوند هستي را عبث آفريده است؟ پاسخ صريح امام در برابر چنين پرسشهايي چنين است : خداوند امر بيهوده اي نيافريده است تا سرگرم شود. ب: آيا خداوند انسان را بيهوده آفريده است؟ حضرت پاسخ مي دهد: خداوند سبحان شما را بيهوده نيافريده است و شما را بي هدف راهنما نمي كند. ج: اما هدف از آفرينش انسان چيست؟ حضرت مي فرمايد: رضايت خداوند سبحان نزديك ترين هدف دست يافتن است. پس رضايت خداوند همان هدف بزرگ مي باشد. اما رضايت حق چگونه تحقق مي يابد ؟ خداوند پيامبران و رسولان و كتابهاي آسماني را فرو فرستاد و امر و نهي هاي خود را در آن بيان نمود . عمل به اين امور

و سخنان پيامبران همان تحقق رضايت و خشنودي خداوند است . حضرت در اين باب مي فرمايد: اسلام عنايت و هدفي دارد پس به آن هدف برسيد و حقوقي را كه خداوند بر شما واجب نموده ادا كنيد. دنيا وسيله است نه هدف اين پرسش پيچيده است كه مكاتب و فلسفه ها و نظريات زيادي از گذشته تا كنون در پي پاسخ آن هستند پاسخ حضرت كه خطاب بر آدمي است چنين مي باشد تو براي دنيا آفريده نشدي پس در آن زهد بورز و از آن اعراض نما. اين سخن به آن معنا نيست كه آدمي ترك دنيا كند و امورش را  نمد بلكه به اين معناست كه دنيا هدف نيست ، پس بايد در آن زهد ورزد و تعلق و وابستگي شديد به آن نداشته باشد به قدر كفايت از آن بهره گيرد و آنچه كه او را كفايت مي كند تأمين نيازهاي ضروري اوست كه سه گونه است: 1-    نيازهاي ضروري براي بقاء يعني نياز به خوراك و مسكن 2-    نيازهاي ضروري براي بقاي نسل يا نياز به ازدواج و تشكيل خانواده 3-    نيازهاي اجتماعي مثل احترام ، تقدير و بزرگداشت حق انسان است كه از دنيا به اندازه رفع نياز بردارد اما نه بيش از آن  حضرت مي فرمايد : دنيا خانه اي براي فناست و براي اهلش جاده و جلالي دارد و شيرين و سرسبز است كه براي اهلش زودرس است و امر براي بيننده ...... مي شود پس از آن كوچ كنيد با بهترين زاد و توشه و از آن جز به قدرت كفاف نخواهيد و بيش از زاد

و توشه طلب نكنيد. به گفته امام علي (ع) سودمند كسي است كه دنيا را به آخرت بفروشد. اما براي كافر دنيا بهشت اوست و امور زودگذر وجهه همت او و مرگ مايه بدبختي و پايان كارش جهنم. بهشت از آن چه كسي است؟ امام با تكرار اين حقيقت مي فرمايد : بهشت پاداش هر انسان مومن و نيكوكاري است بنابراين ايمان راه رسيدن به بهشت است و نخستين گام در راه ايمان جهاد با نفس است . چون كسي كه قلبش را از شر و بدي خالي نسازد نمي تواند آن را از ايمان لبريز كند چون به فرموده آن حضرت (ع) بهشت تنها براي كسي است كه با نفس خودش مبارزه كرده است. اما مومن چه كسي است؟ به فرموده حضرت (ع) اگر سه چيز در كسي باشد ايمان او كامل است عقل با حلم و علم. الف: عقل چيست؟ به اعتقاد حضرت عقل نيرويي است كه آدمي را به خير و سعادت رهنمون مي شود . حضرتش مي فرمايد عقل آن است كه ميانه روي پيشه كني نه اسراف و وعده دهي و خلاف نكني و هنگام خشم شكيبايي ورزي. حلم هدف ديگري كه به خاطر آن انسان مي كوشد به شهوات نفس و خشم خود مسلط باشد حلم و شكيبايي است حضرت (ع) در اين باره فرموده: حلم و بردباري همچون عشيره است انسان چگونه حليم و بردبار مي شود؟ حضرت راه هايي براي كسب اين فضيلت در برابرمان مي نهد كه از آن جمله عبارتند از : همنشيني با انسانهاي حليم و بردبار ، با انسانهاي حليم و بردبار همنشيني

كني تا حلم تو زياد گردد . و با حكيمان مصاحبت داشته باش و با حليمان مجالست. علم سومين هدف در زندگي علم است . به فرموده حضرت علم مايه نجات از حيرت و سرگرداني است . حضرت مي فرمايد : علم تو را به فرمان خداوند هدايت مي كند با دقت در اين احاديث به نتايج زير دست خواهيم يافت. -    علم زماني مفيد است كه با عمل همراه باشد ، علم بدون عمل مثل درخت بي ثمر است. -    عبادت بدون علم ، فايده اي ندارد عبادت كننده بدون علم همچون چارپاي آسياب است. -    تجربه هاي انسان در زندگي نوعي علم است تجربه هاي علمي قابل استفاده اند. -    دانشها متنوع هستند و بهترين را بايد فرا گرفت بهترين را از علم برگيريد. وحدت هدف ميان عقل ، حلم و علم از معادله بالا مي توان به نتايج پايين رسيد. -    عقلي كه با حلم همراه نباشد بي خير و بركت است. -    حلم كامل كننده عقل است. -    با عقل و خرد حلم به وجود مي آيد. -    علم چراغ عقل است. -    علم راهبر به سوي حلم است. حضرت در اين باره مي فرمايد : نخستين چيزي كه فراواني خود را نشان مي دهد حسن تدبير و مديريت است . و نيز درباره وجود حلم در مدير به فرمان حضرت به مالك در مقوله نحوه انتصاب فرماندهان نظامي اشاره مي كنيم كه فرموده : حليم ترين افراد را به فرماندهي لشكر بگمار علم نيز يكي از اركان مديريت و رهبري به نظر حضرت مي باشد. رياست با علم برترين رياست

است. فصل دوم: ويژگيها و وظايف مدير برنامه ريزي plhning سازماندهي organizing هدايت direction كنترل control سپس مي گويد : صاحب نظران به كارگيري را به فهرست اين وظايف اضافه مي كنند. وظايف مدير از نظر امام علي (ع) 1-    مطلب اول : انديشه ورزي 2-    مطلب دوم: مشورت 3-    مطلب سوم : برنامه ريزي 4-    مطلب چهارم : كنترل انديشه ورزي شامل مراحل زير است: 1-    اهميت انديشيدن 2-    فايده هاي انديشيدن 3-    روشمند بودن انديشه 4-    تقويت انديشه حضرت علي (ع) درباره اهميت انديشيدن مي فرمايد  : يك ساعت انديشيدن از عبادت طولاني بهتر است. فايده هاي انديشيدن شامل : 1-    نجات از گمراهي 2-    محفوظ ماندن از لغزش 3-    رهايي از شك 4-    ............ امور پنهان 5-    صيقل زدن عقل 6-    عبرت آموزي 7-    حل مشكلات 8-    كشف خطاها و شناخت امور 9-    كسب اعتبار در ميان مردم 10-    سلامت و حسن عاقبت روشمند بودن انديشه شامل: 1-    مناقشه آراء و نظريات 2-    رأي 3-    نظر 4-    نتايج كه به اين روش صورت مي گيرد . 5-     مشورت ------ بحث و بررسي آراء --------- رأي -------- ديدگاه ----------- تدبير تقويت انديشه شامل مراحل زير است: 1-    علم 2-    عادت كردن به انديشيدن 3-    سكوت بعد از آن موانع تفكر را مي آموزيم كه شامل: 1-    پرخوري 2-    شهوتها و تمايلات نفساني در رابطه تفكر و مديريت حضرت مي فرمايد : تدبير به رأي و رأي به انديشه است. در مورد دوم مشورت اولين موضوع اهميت شوراهاست كه شامل -    مشورت بهترين پشتيبان است. -    مشورت كردن عين هدايت است. -    بهترين مردم

كسي است كه از رأي ديگران بي نيازي نمي جويه. -    هيچ پشتيباني چون مشورت نيست. -    پشتيباني استوارتر از مشورت نيست. -    آن كه مشورت كند گمراه نخواهد شد. -    خردمند از مشورت بي نيازي نمي جويد. از فوايد مشورت مي توان به چند مورد اشاره كرد: 1-    كسي كه با خردمندان مشورت كند از خود عقل ايشان بهره گرفته است. 2-    كسي كه با انسانها مشورت مي كند د ر حقيقت در عقل آنها شريك مي شود. 3-    سحرخيز باشيد كه بركت در سحرخيزي است و مشورت كنيد كه نجات و موفقيت در مشورت كردن است. 4-    مشورت رأي درست ديگران را به تو ارائه مي نمايد. 5-    مشورت آراي پنهان را آشكار مي كند. 6-    مشورت مايه راحتي تو و رنج ديگري است. ويژگيهاي جوياي مشورت 1-    قبل از تصميم گيري مشورت كن و قبل از اقدام بينديش. 2-    آن گاه كه اراده كردي مشورت نما. 3-    بر تو باد به مشورت كردن كه نتيجه دورانديشي است. 4-    انديشه ورزي طولاني معادل رأي مشاور است. چند مورد از شرايط مشاور 1-    آن كسي كه با خردمندان مشورت كند به موقعيت و راه درست مي رسد. 2-    بهترين كساني كه با آنها مي توان مشورت كرد اهل تجربه هستند. 3-    بهترين كساني كه مي توان با آنها مشورت نموده ، خردمندان و اهل تجربه و دورانديشي هستند. 4-    در كارهايت با نادانان مشورت مكن. 5-    مشورت با جاهل دلسوز خطرناك است. با چه كساني نبايد مشورت كرد. 1-    با دشمنت مشورت مكن و رازت را از او پنهان ساز. 2-    با شخص دروغگو

مشورت مكن. 3-    در مشاوره ات بخيل را راه مده. 4-    با حريص مشورت مكن. 5-    شخص ترسو را در رأي و نظرت دخالت مده. 6-    تو را از مشورت با زنان بر حذر مي دارم چون سست رأي هستند. مورخان نمونه هاي متعددي از مشورتهاي حضرت علي (ع) را به شرح زير نقل كرده اند. 1-    بقاي ولايت ابوموسي اشعري 2-    بركناري قيس بن سعد از ولايت مصر 3-    حركت به سوي شام 4-    جنگ با خوارج 5-    جنگ با .......... بن ارشد 6-    انتصاب زياد بن ابيه به عنوان والي فارس تفاوت بين شورا و دموكراسي مهمترين فرق شورا با دموكراسي آن است كه اكثريت در نظام شورايي يك قاعده ترجيحي است و زماني كه رأي اكثريت برگرفته مي شود دليلي بر حقانيت آن نيست. مطلب چهارم كنترل است كه شامل : نظارت و ارزيابي مي باشد. مبحث سوم اطاعت است. مديريت بر اطاعت مبتني است و بدون آن نظام اداري ارزش ندارد چون اطاعت براي انجام امور و وظايف و مسئوليتهاي سازمان ضروري است . سازماني كه از اطاعت افرادش بهره مند نيست نمي تواند به اواي وظيفه سازماني خود بپردازد . همچنين سازماني كه از اطاعت مردم بهره مند نيست در تحقق برنامه ها و كارهايش ناتوان است. پس دو وظيفه دوگانه براي اطاعت وجود دارد . اطاعت افراد از سازمان و اطاعت مردم از سازمان. اهميت اطاعت حضرت به خاطر نقش مهم آن در زندگي به اطاعت تشويق نموده است و مفهوم اطاعت نزد حضرت ، فراگير تر از مفهوم محدود اداري آن مي باشد. انگيزه هاي اطاعت از اهميت

اطاعت در هر امر خيري به ويژه در امور اداري از خلال احاديثي كه به رابطه اطاعت و عبادت ، اطاعت و موفقيت در زندگي و اطاعت و رضايت خداوند از شخص مطيع اشاره دارد ، پرداختيم. پيروي از حق آن كه در مسير حق است از اعتماد مردم برخوردار است و مردم از كساني كه به آنها اعتماد دارند اطاعت مي كنند و از افرادي كه به آنها اعتماد ندارند نافرماني مي نمايند. تقويت سازمان فرد بخشي از سازماني است كه در آن كار مي كند چه آن سازمان حكومتي باشد يا موسسه اقتصادي ، حزبي سياسي يا مانند آن . پس يكي از انگيزه هاي اطاعت در سازمان ، رغبت فرد به تقويت سازمان و بالابردن منزلت اجتماعي و سياسي آن است. پاداش و تنبيه گروه زيادي از مردم تنها زماني به اطاعت روي مي آورند كه بدانند در برابر اين كار پاداش مي گيرند و يا بر اثر ترك آن مجازات خواهند شد. پس برانگيختن نيتهاي دوستي و ترس يكي از ابزار تشويق به پيروي و اطاعت است. پيروي از نظام بسياري از مردم تنها به خاطر نظام ، از آن پيروي مي كنند و بسياري از كودكي ياد گرفته اند حكومتي در درون مجموعه يا گروهي به بازي مشغولند ، بايد به قوانين بازي احترام بگذارند . مثل بازي فوتبال كه بايد از قوانين آن در انجام بازي پيروي كنيد. نتايج اطاعت و پيروي عملي كه مبتني بر اطاعت و پيروي است عمل موفقي است كه با سرعت نتيجه مي دهد . حضرت در اين باره مي فرمايد: -    هر كس

پروردگارش را اطاعت كند صاحب قدرت مي شود. -    هر كس از خداوند اطاعت كند ، موفق مي شود. -    هر كس از خداوند پيروي نمايد كارش ارجمند مي شود. -    هر كس از خداوند اطاعت كند كارش رفعت مي يابد. -    اطاعت خداوند كليد هر درستكاري و اصلاح هر فساد است. -    آن كس كه اطاعت خداوند را كالاي خود برگزيند سودها بدون تجارت به سوي او مي آيند. دريافتيم كه اطاعت خداوند همان اقدام هر عملي است كه رضايت خداوند در آن باشد و زماني همه اعمال بندگان عبارت و اطاعت ، خداوند است كه تابع قوانين خداوند باشد . پس انسان سازمان به واسطه اطاعت عزيز و قدرتمند مي گردند چون هيچ عزتي جز به اطاعت نيست و همچنين مي فرمايد . اطاعت كن تا بهره ببري كه اشاره به درآمدهاي مادي و معنوي است كه در اثر اطاعت به آن دست خواهد يافت. فصل سوم سازمانهاي اداري در زمان امام علي (ع) مديريتي كه در پايتخت كشور اسلامي در روزگار علي (ع) وجود داشت شامل امام ، وزيران (مشاوران) و كاتبان بوده است. دولت اسلامي نياز به سرپرستي دارد و مي توان گفت امام زمام دار امور مي باشد كه با سازماندهي امور جامعه پرداخته و براي اجراي صحيح احكام اسلامي بر آنها نظارت مي نمايد . امام بعنوان بالاترين قدرت اداري در حكومت اسلامي كه همه قدرتها به او منتهي مي شود و ساير عناصر اداري و قدرتها از او سرچشمه مي گيرد بهترين و شايسته ترين مقام براي سرپرستي حكومت اسلامي باشد و جامعه را در راه تعادل اجتماعي

و اقتصادي انتظام مي دهند ابن خلدون كاركرد امام و امامت را در مورد خلافت بر جامعه را چنين تعريف مي نمايد. خلافت واداشتن جمهور به مقتضاي ديدگاه شرعي در مصالح اخروي و دنيوي آنها مي باشد. پس خلافت اداره امور مطابق دين است لذا امام منتخب داراي صفات و شرايط زيادي مي باشد از بهترين صفات مي توان به بيان ويژگيهاي مديريتي رهبر خليفه يا امام پرداخته كه ضراربن حمزه در جواب معاويه و در توصيف علي ابن ابي طالب بيان كرده است . وي مي فرمايد به خدا سوگند او دورنگر قوي و قدرتمند ، قاطع ، عادل ، چشمه علم و دانش ، حكيم ، زاهد در خوردن و پوشيدن و ............ اگر بخوانيم را پاسخ مي گويد اگر چيزي طلب كنيم عطا مي كند، با هيبت بود و بخاطر عظمت وجودي او آغاز به سخن نمي كردم و ايشان لبخند مي زدند ديدنداران را محترم مي شمرد و به مسكينان رحم مي كردند در قحطي و گرسنگي به يتيم و مسكين اطعام مي كند عريان را مي پوشاند دردمند را ياري مي كند . از دنيا و طراوت آن بيم دارد و به شب و تاريكي اشت انس وقتي كه شب پرده هايش را مي افكند در محراب عبادت همچون مار گزيده اي به خود مي پيچد و همچون اندوهگيني مي گريد. و مي گويد : اي دنيا غير از من را بفريب آيا مرا طلب كرده اي يا به من علاقمند شدي؟ هيهات، هيهات! زمان تو فرا نرسيده است كه من ترا سه طاله كرده ام و بازگشتي براي تو

نيست. عمر تو كوتاه است و عيش تو تا چند و خطر تو آسان آه از كسي كه توشه و دوري سفر و وحشت راه دارد. مصاديق اين توصيفها در زندگي امام علي (ع) به اين صورت مي باشد كه در خصوص دور انديشي و بلند نظر و ژرف انديش بودن همين بس كه ابن ابي الحديد مي گويد كه حضرت از همه مردم صاحب نظر تر و خوش تدبيرتر بود او بود كه به عمر بن خطاب وقتي عزم جنگ با روم و ايران را داشت سافرش نمود و كسي است كه به عثمان به اموري كه خير و صلاح وي در آن بود ، سفارش كرد اي كاش مي پذيرفت كه آن حوادث ناگوار رخ نمي داد. در مورد قدرت جسماني و روحاني ، مادي و معنوي آن حضرت نيز ابن ابي الحديد مي گويد شجاعت كه مردم نام شجاعان پيش از او را فراموش و نام شجاعان بعد از خود را محو نمود و عربها به جنگيدن با او افتخار مي كردند مثلا خواهر عمر وبن عبدود به خاطر اين كه با برادرش جنگيد در شعر خود به آن افتخار كرد. آن حضرت در قدرتمندي و نيرو ضرب المثل بودند چنانكه ابن قتيبه مي گويد : هرگز با كسي به نبرد نپرداخت مگر او را مغلوب ساخت . او كسي است كه در خيبر را كند در حالي كه گروهي از مردم اگر مي خواستند فقط مي توانستند آن را تكان بدهند آن بزرگوار بت هبل كه بسيار بزرگ بود را از بالاي كعبه به زمين افكند. در سخنانشان بسيار قاطع بودند

و هيچ ترديدي به دل راه نمي دادند زيرا به دليل و گسترده عواقب آن آگاه بودند به عزل معاويه فرمان دادند در صورتي كه اكثر رجال آن زمان مخالفت ورزيدند. عادلانه حكم مي كردند . در مورد عدالت او آورده اند كه مالي از اصفهان به ايشان رسيد و از قرص ناني كه مانده بود آنرا به هفت قسم همانند ديگر آن مال تقسيم كردند و هر يك را به جزئي ديگر و به طور مساوي بين مردم تقسيم نمودند. سرشار از علم و دانش بودند . در علم و دانش همين بس كه ايشان در جمع فرمودند : سلوني قبل از تفقدوني . يعني هر چه مي خواهيد از من بپرسيد قبل از آن كه مرا از دست دهيد. دانش حضرت تمام علوم و معارف را در بر مي گرفت چنانكه ابن ابي الحديد مي گويد : علومي را كه دانشمندان مسلمان از حضرت برگرفتند بيشمار است و تمام علوم به ايشان ختم مي شود. پيامبر (ص) درباره آن حضرت مي فرمايد من شهر دانشم و علي دروازه آن و هر كس كه به دانبال دانش است بايد از دروازه آن وارد شود. تامل در اين حديث روشن مي سازد كه بعد از بحث و دقت نظر ، اصول هر علم را نزد حضرت خواهيم يافت زيرا سخنان ايشان مشتعل بر علومي است كه بشر نياز دارد. زهد ايشان در خوردن و پوشيدن آنچنان بود كه سعودي درباره زهد آن حضرت مي گويد : حضرت در روزگارش لباس تازه اي بپوشيد و زمين و خانه اي بر نگرفت جز اندكي در يمن كه

آن را هم وقف كرد و صدقه دادند. ابن ابي الحديد مي گويد: درباره زهد در دنيا او سرور زاهدان و از اولياء الله بوده است و طالبان علم نزد او مي رفتند و رحل اقامت مي افكندند هرگز غذايي را سير نخورد و از نظر غذا و پوشاك از همه مردم كم بهره تر و از غذا و لباس خشن استفاده مي كردند. هر گاه او را دعوت مي كرديم مي پذيرفت صعصعه بن صوحان مي گويد در ميان ما چون يكي از ما بود خوش اخلاق و ............ متواضع و فروتن. هنگام درخواست مي بخشيد بخشش در وجود وي آشكار بود روزه مي گرفت و زاد و توشه اش را مي بخشيد و درباره او آيه (و يطعمون الطعام علي حبه) نازل شده است . و روايت كرده اند كه تنها چهار درهم داشت كه يكي را در شب و يكي را در روز و يكي را پنهان و ديگري را آشكار صدقه داد تا آيه (الذين ينفقون اموالهم باليل و النهار سرا و علانيه) نازل شد . با دستان خود نخل گروهي از يهود مدينه را آبياري مي كرد تا آن كه دستش زخم شد و مزدش را صدقه مي داد و بر شكمش سنگ مي بست. هرگز به فقيري (نه) نمي گفت . در هنگام رحلت از دنيا تنها هفتصد درهم به جاي گذاشت كه آن را براي خريد خادمي براي خانه آماده كرده بود و تمام آنچه كه در بيت المال بود تقسيم مي كرد و سپس دستور مي داد آن جا را جارو كنند و در همان جا نماز

مي گزاردند و هرگز از غذايي سير نخوردند و در زهدورزي نسبت به دنيا به درجه اي رسيد كه دنيا نزد او پست تر و ناچيزتر از برگي در دهان ملخي بود و حكومت در چشمان ايشان به ارزش كفش كه سه دينار قيمت داشت نبود مگر اين كه حقي را اضافه نمايند و باطلي را از بين ببرند. مشاوران و وزيران: كلمه وزير از (وزر) (بار سنگين) مشتق شده و بدان معني كه وزير بار سنگين حكومت را به دوش مي كشد. يا از (وزر) (پناهگاه) يعني كسي كه به او پناه برده مي شود و به رأي و تدبير او مراجعه مي شود و همچنين از (أزر) (پشت) است زيرا پادشاه همانند اقتدار يافتن به بدن به وزيرش قدرت مي يابد. منشأ و نياز به وزير و مشاور مسئوليت هاي سنگين مديريت است . و انجام امري كه انتخاب برخي از خواص را براي بعضي كارها اقتضا مي كند. ابن خلدون مي گويد: سلطان به تنهايي در پذيرش امر سنگين حكومت ضعيف است و ناچار بايد از هم نوع خود ياري جويد. پس نتيجه مي گيرم كه ضرورت انتخاب وزير و مشاور آنچنان كه در امور زندگي لازم است براي سياست و پرداختن به امور مردم واجب تر و مهم تر مي باشد. بنابراين نيزا تنها علت انتخاب وزير و مشاور است. براي درست انجام گرفتن كارها با هدف پشتيباني مشاور در امور و نگه داشتن از لغزشها و كاستيها است هر چند كه بر شخص كمك كننده لفظ وزير اطلاق نمي شود . برخي از مورخان گفته اند كه با وجود اين

پست از همان آغاز اسلام تاكيد مي رفت . براي مثال پيامبر (ص) در رأس كساني كه با آنها در امور مشورت مي كرد علي بوده باست كه مشاور نخست حضرت به شمار مي آمد حضرت (ص) در حديثي درباره علي (ع) به اين مطلب اشاره كرده بوده و فرمودند: اي علي تو برادر و وزير من هستي و وام مرا مي پردازي و به وعده ام عمل مي كني و ذمه ام را مبرا مي سازي و بشكل واضع تر فرمودند او برادرم و وزيرم و جانشين من در ميان اهل بيت و بهترين جانشين بعد از من مي باشد. امام علي (ع) هم مشاوران و وزيراني انتخاب كرده بودند كه به وزارت مي پرداختند از جمله عبدالله بن عباس قرشي مي گويد حضرت ابن عباس را به عنوان مشاور در امور مهم خود برگزيد. ابن عباس پرچمدار لشكر آن حضرت در جنگ صفين بود و تا پايان عمرش به آن حضرت وفادار ماند تا جايي كه وي را براي امور مهم و دشوار جانشين خود قرار دادند و همچنين وي والي حضرت در بصره مركز آشوبها و جنگ جمل بوده است سعودي درباره اخلاص ابن عباس مي گويد: ابن عباس از كنار جماعتي عبور مي كرد كه سب و لعن علي (ع) را مي كردند. به بزرگشان گفت جلو بيا و گفت: كدام يك از شما سب خداوند را مي كند؟ گفتند پناه بر خدا كه چنين نيست . گفت: كدام يك سب رسول الله مي كند؟ گفتند پناه بر خدا كه چنين كنيم . گفت : كدام يك از شما سب علي

(ع) را مي كند؟ گفتند : اين درست است. گفت: از پيامبر شنيدم كه مي فرمود: هر كس مرا سب كند خدا را سب كرده و هر كس علي را سب كند مرا سب كرده است . سپس خاموش شدند . امام علي با امام حسن و امام حسين مشورت مي كردند و آنها را به انجام برخي از امور حكومت مي فرستادند. همچنين عبدالله بن جعفر را به برخي امور مهم گمارد . و در امور حكومت با او به مشورت مي پرداختند. اين سه گروه مشورتي حضرت را تشكيل مي داد كه در شرايط دشوار با آنها مشورت مي شد از محمد بن ابوبكر و عمار ياسر نيز در برخي از امور مهم و خاص به اقتضاي شرايط استفاده مي شد. اينها در واقع هيأت وزيران حكومت اسلامي را تشكيل مي دادند كه طبعا در رأس آنها عبدالله بن عباس بوده است. كاتبان: وزير به تنهايي از انجام همه امور ناتوان است چاره اي نيست كه به تعيين كاركنان برجسته اي بپردازد كه وي را در اداره امور دولت ياري كند لذا كاتبان به وجود آمدند كه از بزرگترين ياريگران وزير و خليفه بودند. ابن خلدون كاتب (نويسنده) را يكي از چهار معاون سلطان دانسته و مي گويد: اوضاع و امور سلطان از چهار حالت خارج نيست .... يا در امور خطابهايي است كه از نظر زمان و مكان از او دور هستند و يا اقدام درباره كساني كه در حضور او نمي باشند و متولي اين امور كاتب است. در حكومت اسلامي كاتبان از ميان كساني كه خوش خط بودند يا با

خواندن و نوشتن آشنا بودند انتخاب مي شدند مانند عمر بن خطاب ، علي بن ابي طالب ، زيد بن ثابت و معاويه بن ابي سفيان كه براي پيامبر (ص) قرآن و نامه ها را به پادشاهان و اميران مي نوشتند. حضرت علي (ع) مأمور نوشتن عهدنامه ها و سندهاي سياسي حضرت (ص) بودند. حاكمان نزديكترين افراد را براي نويسندگي انتخاب مي كردند چون اسرار حكومتي در دست او بود سعد بن نمران يا عمران همداني كاتب حضرت علي (ع) بوده است او چند سالي از روزگار پيامبر را نيز درك كرده بود و رواي ابوبكر و عامر بن سعد نيز بوده است. در روزگار حضرت (ع) مديران و مشاوران و كاتبان رشوه نمي پذيرفتند و هديه ظالمان و صاحبان منافع و سودجويان را رد مي كردند چون به امامشان اقتدا مي كردند كه از قلبش حب دنيا را بيرون رانده بود. از ديگر كاتبان امام علي (ع) عبدالله بن ابي رافع مي باشد كه شيخ طوسي به نام عبدالله ذكر كرده است و وي را از ياران امام علي (ع) مي داند و درباره او مي گويد عبدالله بن ابي رافع كاتب حضرت (ع) بوده است. در نهج البلاغه نيز ياري از او شده است . آن گاه كه حضرت به او فرمود: در دوات ليقه قرار بده و نوك آن را تيز كن و بين سطرها فاصله بيندازد حروف را كنار هم بنويس كه اين براي زيبايي خط بهتر است. مشهور آن است كه عبدالله بن ابي رافع كتاب قضايا اميرالمومنين و كتاب من شهد مع اميرالمومنين حروبه الثلاثه من الصحابه را نوشته

است. اداره محلي: اين اداره ويژه مناطق بود همه كاركنان مسئول بيت المال قضات ، پليس و محتسب و مسئول مظالم و ماموران ماليا فرماندهان لشكر و سرپرست ديوان امور آن را انجام مي داده اند. همچنين نوعي مدير اداره وجود داشته كه شكل آن به ايران باز مي گشته است . زيرا به طور كلي نظام اداري حكومت اسلامي به شيوه ايران و روم بوده است. حسن ابراهيم مي گويد: نظام اداري در صدر اسلام و روزگاران بني اميه نظامي ابتدايي بود و از نظام تقسيم كار در ادارات مختلف و اختصاص دادن هر اداره به كارهاي شخصي مثل عباسيان و پيروي مي كرد. نياز به نظام اداري با توجه به گسترش دامنه نفوذ حكومت اسلامي كه در زمان عمر مرزهاي آن شامل مناطق وسيعي گشت خليفه را واداشت تا به بخشهاي اداري در مناطق براي تسهيل امور و اشراف بر منافع مالياتي دست بزند. اين تقسيمهاي اداري در روزگار وي شامل (اهواز ، بحرين ، بجستان ، مكران ، طبرستان و خراسان) بود. او سرزمين فارس را به سه بخش تقسيم كرد عراق كه دو بخش بود بخشي كه پايتختش كوفه ، بخشي ديگر كه مركز آن بصره بود. شام را نيز به دو بخش تقسيم كرد يكي به مركزيت حمص و ديگري به مركزيت دمشق . همچنين فلسطين را مستقل نمود . و آفريقا را به سه بخش مصر عليا ، مصر سفلي و غرب مصر و صحراي ليبي تقسيم كرد. كارگزاران: سرپرست هر منطقه عامل يا كارگزار  نام داشت : در اين مورد دو نظر وجود دارد: 1-    نظر حسن ابراهيم

كه معتقد است عامل يا كارگزار به اين معناست كه سلطه مطلق ندارد. 2-    نظر صبحي صالح كه بر خلاف نظر قبلي مي گويد: امير را عامل ناميدن نشان مي دهد سلطه وي فراگير و عمل است و هر چه را كه در امور زندگي ديني يا دنيوي مناسب ببيند عمل مي كند با نظري دقيق به صلاحيتهاي والي در عهدنامه مالك اشتر درست بودن نظر صبحي صالح تأييد مي شود امارت بنابه نظر ماوردي بر حسب وظايف به دو گونه بود: عام و خاص و وظيفه عام هفت قسمت تقسيم مي شد. 1-    نظارت بر تدبير

نوآوري نظام يافته

TRIZ

خلاصه كتاب نوآوري نظام يافته نويسندگان:جان ترنينكو - آلازوسمن - بوريس زلاتين  مترجمان : دكتر مصطفي جعفري- مهندس اميرحسين فهيمي- مهندس رضا مورعي-مهندس سيد حسين اصولي،موسسه خدمات فرهنگي رسا موسسه خدمات فرهنگي رسا فهرست :     فصل اول : مقدمه اي بر TRIZ : نظريه حل ابتكاري مساله     فصل دوم : پرسشنامه ي شناخت موقعيت هاي نوآوري (ISQ )     فصل سوم : فرمول بندي مسئله     فصل چهارم : تناقض هاي فني     فصل پنجم : طرح ايده ال     فصل ششم : مدل سازي سيستم , تجزيه و تحليل شيء – اثر     فصل هفتم : الگوهاي تكامل     فصل هشتم : پياده سازي فصل اول : مقدمه اي بر TRIZ  : نظريه حل ابتكاري مسئله هم افزايي : براي بهبود رايند طراحي در يك سازمان سه ابزار وجود دارد . اولين ابزار QFD(1) است كه به منظور تسهيل طراحي محصول , كليه ي اطلاعات به دست آمده از مشتري را به زبان مهندسي

تبديل مي كند . تا پيش از اين تنها دو روش براي دستيابي به نو آوري وجود داشت : روش گزينش ايده ي پاگ (2) و توفان ذهني (3) . ول ياكنون با افزودن TRIZ به QFD بهبودهاي شگرفي در طراحي نوآورانه ي محصول و فرايند به وقوع پيوسته است . بايد توجه داشت كه TRIZ تنها در صورتي مفيد  واقع مي شود كه مسئله به خوبي شناسايي و تعريف شده باشد . همچنين , TRIZ طراحي نهايي را انجام نمي دهد بلكه آخرين ابزار يعني فلسفه طراحي استوار گنيچي تا گوپي (4) است كه از طريق تعيين مقدار هر يك از متغيرها طرح را به دور از عوامل غيرقابل كنترل به هدف موردنظر مي رساند . QFD + TRIZ + Taguchi =  نوآوري هاي استوار مشتري گرا تاثير اين سه ابزار ب رتوانايي سازمان براي نيل به هدف خود قابل ملاحظه بوده است . اصطلاح «نظام يافته » فعاليت هاي تكرارپذيري را كه با ترتيبي معين براي رسيدن به هدف مطلوب اجرا مي شوند , در ذهن  تداعي مي كند . « نوآوري» نيز با خلاقيت كه داراي فرايندهاي تصادفي و غيرقابل پيش بيني است ارتباط دارد با يان حال اصطلاح «نوآوري نظام يافته » يك تركيب متناقص نيست . كليد فهم نظريه حل ابتكاري مسئله  TRIZ درك اين مطلب است كه مي توان تناقض ها را به طور منظم با ساتفاده از راه حل هاي نوآورانه حل كرد و اين موضوع يكي از سه فرض اصلي پيدايش TRIZ است . اين سه پيش فرض عبارتند از : 1.    هدف رسيدن به طرح ايده

آل است . 2.    تناقض ها به حل مسئله كمك مي كنند 3.    فرايند نوآورانه مي تواند به طور نظام يافته پي ريزي شود . 1.Qaliiy Function Deploment 2. Pugh's concept selection 3. brainstoiming 4. Genichi Taguchi philosophy of robust disign اين پيش فرش كه فرايند نوآوري قابل مهار و كنترل نيست نه تنها محدودكننده بلكه كاملا نادرست است .اين روش به خصوص براي مسائل فني مشابه در دنياي اختراعات موثر شناخته شده است . آلتشولر در كتاب خود با عنوان « خلاقيت به عنوان يك علم تمام عيار » از رزي (نمايشنامه نويس )نقل قول ميكند : « همه مي دانند كه خلاقيت مساله اي ارادي نيست و حتي به قويترين اراده ها و آمرانه ترين دستور ها نيز پاسخ نمي دهد . چنين به نظر مي آِد كه يك هنرمند درست در لحظه ي خلق ايده و كمي پس از آن , در حال تفكر است ؛ ولي اين تفكر در لحظه ي خلق ايده , آگاهانه و از روي قصد نيست .» توفان ذهني روشي متداول براي آشكارسازي ايده هايي است كه در ذهن ناخودآكاه ما قرار دارند . روش هاي توفان ذهني اغلب باعث مي شوند كه به يك مساله از ديدگاه هاي متفاوت نگريسته شود .نمونه ي    سوال هاي توفان ذهني عبارتند از :     براي چه روي اين مشكل كار ميكنيد ؟     اگر راه حل ها يا اثرات متضاد مي خواستيد چه مي كرديد ؟     اگر فرايند سريعتر اتفاق بيفتد چه مي شود ؟ در دهه  1960, ويليام گوردن فعاليت هايي را براي توسعه روش توفان ذهني

انجام داد . او دريافت بين توفان ذهني , تفكر منتقدانه و تفكر قياسي هم افزايي وجود دارد . يك روش براي رسيدن به اين هم افزايي اين است كه خود را جاي محصولي كه قرار است طراحي شود بگذاريم و مسئله را از درون بررسي كنيم . توماس اديسون يكي از حاميان روش سعي و خطا بود كه عقيده داشت  1% الهام و  99%  سخت كوشي و عرق ريختن چاره هر كار است . بايد در نظر داشت كه اديسون صدها دستيار داشت و مي توانست براي هر ايده هزاران بار آزمايش كند . با اين روش اديسون براي هر نوآوري به حدود  50.000  بار سعي و خطا احتياج داشت . اشكال عمده ي فرايندهاي سنتي افزايش خلاقيت اين است كه با پيچيده تر شدن مسئله تاثير آنها كاهش مي يابد . مي توان روش سعي وخطا را در هر فرايندي به كار گرفت ولي بايد توجه داشت كه تعداد سعي هاي لازم با سخت تر شدن مسئله ي ابتكاري افزايش مي يابد . آلتشولر مي خواست روند حل مشكلات پيچيده را تسهيل كند , سپس روش تسهيل فرايند را به افراد ديگر انتقال دهد . تلاش او براي بهبود فرايند نوآوري به خلق TRIZ منجر شد پرسش هاي اصلي آلتشولر در راه توسعه دانش خلاقيت عبارت بودند از :     چگونه مي توان زمان رسيدن به نوآوري را كاهش داد ؟     چگونه  مي توان فرايندي ايجاد كرد كه بتواند تفكر خلاق را تقويت كند؟ براي دانشمندان بسيار سخت است كه خارج از حوزه ي مفروضات خود فكر كنند كه در اين صورت

مجبورند با فن آوري جديد و با زباني ديگر تفكر كنند . آلتشولر و همكاران فعاليت خود را با تجزيه و تحليل راه حل هاي ارائه شده در مسائل موجود و به ثبت رسيده بين المللي شروع كردند . با شناسايي الگوهاي موجود حل خلاقانه در فن آوري هاي مختلف , مشكل محدود بودن ديد در اثر تخصص گرايي بر طرف شد و فرايند نوآوري بهبود يافت بنابراين هر كس كه قادر به فكر كردن باشد مي تواند نوآوري كند و البته نوآوران با استعداد , موثرتر خواهند بود . بر اساس ارزيابي آلتشولر در دهه ي 1980  حدود  100  موسسه TRIZ و مدرسه تكنولوژي فكر                تاسيس شد . تاريخچه تئوري TRIZ لغت TRIZ برگرفته از حروف كلمات اول در عبارت روسي به صورت زير مي باشد. Teoriya Resheniya Izobretatelskikh Zadatch كه معادل انگليسي آن عبارت Theory of Inventive Problem Solving است كه به معني نظريه حل ابداعانه مسئله مي باشد . TRIZ تنها ابزار تقويت نوآوري و ايجاد بهبود هاي شگرف در طراحي است اين ابزار قدرتمند نياز به سازش و ايجاد تعادل ناشي از تضاد بين مقياس هاي مختلف عملكرد را از بين مي برد . ضمنا TRIZ از شناسايي تضاد ها به عنوان موقعيت هايي براي بهبود و تصحيح فرايند طراحي استقابل مي كند . چهره اي در پس انقلاب جنريچ آلتشولر (1926) كه  10  سال پس از آغاز انقلاب بلشويكي در اتحاد جماهير شوروي به دنيا آمد از همان كودكي علاقه ي شديدي نسبت به نوآوري بروز مي داد . در حال كه  14  سال بيشتر نداشت وسيله اي را براي

توليد اكسيژن از پراكسيد هيدروژن ساخت و آن را آزمايش كرد . و او در سن  16  سالگي براي اولين بار اسم خود را به عنوان مخترع اين وسيله مخصوص تنفس زير آب به ثبت رساند . در طول جنگ جهاني دوم آلتشولر به ارتش پيوست وي پس از جنگ مسئول بررسي اختراعات در نيروي دريايي شد . آلتشولر و دوست دوان بچگي اش را فائل شاپي رو به اتهام تخريب كشور متهم گشتند سرانجام پس از يك سال بازجويي و شكنجه به  25  سال حبس در زندان در نواحي قطبي محكوم شدند . از نظر آلتشولر اين فرصتي براي رشد فكري و افزايش بهره وري تلقي شد . در زندان مملو از استادان , دانشمندان معروف و موسيق دانان و هنرمندان بود كه همگي در جريان تصفيه حساب هاي سياسي استالين بازداشت شده بودند به اين ترتيب آلتشولر به كسب علم و دانش ادامه داد . در سال  1953  آلتشولر و شاپي رو از زندان آزاد شدند و به توسعه ي TRIZ ادامه دادند و اولين مقاله خود را درباره اصول تئوري TRIZ در سال  1956 در مجله علمي به چاپ  رساند . در سال  1974  بوريس زلاتين و در سال  1981  آلازوسمن به گروه متخصصان علاقه مند به TRIZ پيوستند و TRIZ براي حل مسائلي د رحوزه دانش , تجارت و مديريت و ديگر زمينه ها به كار گرفته شد .دولت سوسياليستي تمايلي به شنيدن اين حرف ها نداشت و مشكلات و دشواري ها براي آلتشولر و همكارانش دو چندان شده بود و او براي گذراندن زندگي با نام مستعار آلتوف شروع به

نوشتن داستان هاي علمي – تخيلي كرد . در دهه 1970  ترجمه كتاب و مقالات آلتشولر به كشورهاي آلمان , هلند , ژاپن , آمريكا و ديگر كشورهاي غربي راه يافت . تا سال  1985  آلتشولر  بيش از  14  كتاب را تاليف كرد . اما تنها دو كتاب از آن كتابها به زبان انگليسي ترجمه شده است . در اين كتابها يافته هاي كليدي آلتشولر تشريح شده اند . اين يافته ها از بررسي بيش از  200.000  اختراع ثبت شده و با تمركز بر  40.000   اختراع برتر به دست آمده اند . آلتشولر الگوهايي را كه مكررا در نوآوري هاي مختلف استفاده مي شد شناسايي كرد وبر اساس معيارهاي زير پنج سطح نوآوري را تعيين كرد كه اين معيارها عبارتند از :     دانش استفاده شد ه در نوآوري تا چه حد در حوزه ي كاري فرد نوآور قرار داشته ؟     تعداد آزمون هاي نظري كه نوآور براي رسيد به راه حل انجام داده جقدر بوده ؟     مسير بهبود طرح اصلي براي رسيدن به راه حل تا چه حد بديهي بوده است ؟ درجه ابتكار : آلتشولر مسئله ي ابتكاري را به عنوان مسئله اي كه د رآنحداقل يك تناقض وجود دارد تعريف كرده است . وي تناقض را نيز اين گونه تعريف كرد :« موقعيتي كه در آن تلاش براي بهبود يك جنبه از مسئله بر جنبه اي ديگر از مسئله اثر منفي مي گذارد .» سطوح نوآوري : سطح يك : نوآوري هاي كه  32%  از نوآوري ها را تشكيل مي دهد , اختراع هاي ثبت شده و راه حل هاي

واضحي را كه از بين چند انتخاب گزينش شده اند شامل ميشود در حقيقت بهبودهاي كوچك در سيستم هايي كه تغييري ماهيتي نيافته اند , نوآوري هاي سطح يك را تشكيل ميد هد .معمولا در آن سطح يك ويژگي خاص سيستم اصلاح يا تقويت شده است . براي مثال افزايش قطر ديوار خانه به منظورعايق بندي بيشتر سطح دو  : نوآوري ها معرف بهبودهايي كوچك در سيستم , هم زمان با كاهش تناقض ذاتي موجود در سيستم مي باشد راه حل هاي بيان شده در اين سطح چيزي حدود  45% از كل نوآوري ها را تشكيل مي دهند . راه حل هاي اين سطح معمولا با چند صد بار آزمون و خطا حاصل مي شود و براي رسيدن به آنها داشتن اطلعات لازم در يك زمينه فن آوري كفايت مي كند . سيستم موجود به آرامي تغيير مي كند و ويژگي هاي جديدي به دست مي آورد كه بهبود آن را تضمين ميكند . سطح سه : اين سطح كه 18% از كل نوآوري ها را تشكيل مي دهند , سيستم موجود را به نحو چشمگيري بهبود مي بخشند در اين سطح تناقض موجود در سيستم فعلي با معرفي چند عنصر كاملا جديد حل م يشود براي رسيدن به اين نوع راه حل ها صدها ايده با استفاده از روش سعي و خطا بررسي و آزمايش مي شوند . راه حل هاي سطح چهار : از حوزه ي علمو نه از حوزه ي فن آوري كشف مي شوند و حدود  4% از كل نوآوري ها را تشكيل مي دهند انجام ده ها هزار آزمايش تصادفي

براي يافتن اين نوع راه حل ها ضروري است . اين راه حل ها به كلي خارج از الگوهاي معمول در فن آوري هستند و براي رسيدن به آنها اصول كاملا متفاوتي به كا رگرفته مي شود در يان سطح از نوآوريها تناقض به طور كامل از بين مي رود زيرا در سيستم جديد وجود آن غيرممكن است . نوآوري هاي سطح 4 اثرات و پديده هاي فيزيكي اي را كه قبلا در آن حوزه ي كاري شناخت كمي از آنها وجود داشته به كار ميگيرند . راه حل هاي سطح پنجم : به خارج  از محدوده ي دانش زمان خود تعلق دارد و كمتر از  1%  از كل نوآوري ها را تشكيل مي دهند . براي دستيابي به اين سطح از راه حل ها به ده ها هزار ايده نياز مي باشد . اين راه حل ها وتي به وجود مي آيند كه پديده اي جديد كشف و براي مسئله اي ابتكاري به كار گرفته شود . راه حل هاي اين سطح همچون ليزرها و ترانزيستورها باعث ايجاد سيستم ها و صنايع جديدي مي شوند . هر گاه يك راه حل سطح 5 شناخته شود , متعاقبا راه حلي ديگري در سطوح پايين تر شناخته خواهند شد . آلتشولر تحقيقات خود را بر سطوح 2 , 3, 4  نوآوري ها متمركز ساخت و اط سطح 1 به دليل ابتكاري نبودن راه حل ها صرف نظر كرد . همجنين به اين دليل كه راه حل هاي سطح به 5 به كشف پديده هاي جديد نياز داشته و نمونه هاي كمي هم از آنها موجود بود

فعاليت سازمان يافته اي براي بررسي آنها انجام نداد . آلتشولر بر اين باور بود كه مي تواند به هركسي در توسعه ي راه حل هاي سطوح 2, 3 , 4 كمك كند  . او براي نيل به اين هدف صدها هزار سند ثبت اختراع را بررسي كرد و نهايتا  40  اصل را كه بارها براي حل تناقض هاي فني به كار گفته شده بودند شناسايي نمود . هر فرد نوآور مشتاق بايد اين حقيقت را كه سرعت پيشرفت فن آوري بسيار بيشتر از سرعت تغييرات اجتماعي است درك كند و بداند كه همين تفاوت در سرعت تغييرات است كه موفقيت نوآري هاي سطوح بالاتر را مشكلتر مي سازد . آلتشولر در كتاب « و ناگهان مرد خلاق ظاهر شد » مي نويسد : « اگر كسي بخواهد سيستم فني كاملا جديدي عرضه كند , در حالي كه هنوز سيستم موجود به اندازه كافي توسعه نيافته و از دور خارج نشده , براي موفقيت و پذيرش ايده اش توسط جامعه راه بسيار طولاني و ناهمواري در پيش هخواهد داشت . راه حل كاري كه بسيار از زمان خود جلوتر است , ساده نمي باشد و سخت ترين كار اثبات اين حقيقت است كه سيستم جديد امكان پذير و ضروري است .» فرد نوآور بايد مراقب باشد , زيرا ممكن است طرح هاي جديد از سوي جامع پذيرفته نشود و پشتيباني چنداني به عمل نيايد , بنابراين بهبود پياپي طرح فعلي استراتژي بهتري است . نوآوري هاي سطوح 1,2 و 3 را اغلب مي توان از يك حوزه دانش به حوزه ديگر انتقال داد اين امر

به ايم معني است كه  65%  مشكلاتي كه در زمينه اي خاص مطرح مي شوند قبلا د رحوزه هاي ديگر فن آوري پاسخ داده شده اند . اكثر اسناد ثبت اختراع ها د رچهار نوع فن آوري اصلي ميگنجد : فن آوي هاي مكانيكي, الكترومغناطيسي , شيميايي و ترموديناميكي . اكنون د رذهن خود ميزان دانش يك فرد را تصور كنيد . سپس به دانش موجود در يك شركت ,يك صنعت يك جامعه يا كل جهان فكر كنيد . اگر حتي يك محقق كل اطلاعات يك صنعت را در اختيار داشته باشد نسبت به شخص ديگري كه كل اطلاعات يك جامعه را در اختيار دارد راه حل هاي كمتري پيدا خواهد كرد .پسر يك مهندس مكانيك مي تواند با توجه به مطالب جديدي كه در يك دوره شيمي آموخته ذهنيت پدر خود را نسبت به مسئله كه د رمورد آنتحقيق مي كند عوض كند . به همين ترتيب وقتي كه افراد نوآور خارج از محدوده ي زمينه تخصصي خود كار مي كنند سطح نوآوري نيز افزايش پيدا ميكند . مسائل ابتكاري اغلب از روي ناآگاهي مانند مسائل مهندسي , فن آوري و طراحي مورد بررسي قرار ميگيرند .در حالي كه در اين نوع مشكلات , شخص نوآور به منظور حل مسئله براي رفع يك تناقض تلاش مي كند و تنها تفاوت بين كار افراد نوآور و ديگر افراد درگير در طرح نيز همين موضوع است . در مسائل واقعي به محض آن كه ايده ي راه حل خلاق پيدا شد بايد از مهارت مهندسين و طراحان كمك گرفت , زيرا دانش اين افراد آن ايده

را به طرح و محصولي قابل پذيرش از طرف جامعه تبديل مي كند . رخوت ذهني مشكل ديگري است كه گسترش نوآوي را كند ميكند . همه ي محققان به موضوع خاصي براي تحقيق علاقه دارند كه اين موضوع مانند برداري در حول و حوش حوزه ي تخصصي آنها است . از آنجايي كه هر محقق مختصري اطلاعات اززمينه هاي ديگر نيز دارد اين بردار بيشتر شبيه مخروطي است كه با زمينه هاي ديگر د رحد متعارف نيز اشتراكاتي دارد . رخوت ذهني باعث مي شود كه محقق كارش را رد همان جهتي كه قبلا و در پروژه هاي پيشين موفق بوده سوق دهد . فرايندهايي كه به خلاقيت كمك مي كنند در راستاي يك جهت فن آوري پيش مي روند و به راه حل هاي متعدد در آن حوزه از فن آوري دست مي يابند ولي نمي توانند به راه حل هاي موجود در فن آوري هاي ديگر دستيابي پيدا كنند . البته اين موضوع به تركيب تيم نيز بستگي دارد . اگر در هر مورد بتوانيد متخصص مناسب را به خدمت بگيريد حل مسئله ساده تر خواهد شدولي چگونه مي توان زمينه تخصص مناسب را تشخيص داد ؟ آلتشولر عقيده داشت كه  هر گاه دانش بيشتري در اختيار داشته باشيد , پتانسيل خلاقيت شما افزايش مي يابد . استفاده از اصول اساسي آلتشولر دانش موردنياز براي طراحي را افزايش مي دهد . آلتشولر اين اطلاعات در قالب  40  اصل كه براي حل تناقض فني بين  39  پارامتر مهندسي به كار مي روند خلاصه كرد . دستيابي به راه حل ها از طريق الگوهاي

نوآوري هنگام بررسي اسناد ثبت اختراع آلتشولر دريافت كه يك مسئله ي مشابه (تناقض خاص) بارها و بارها د رنوآوري ها مختلف و در فن آوري هاي گوناگون بروز مي كند  اين مسئله مخصوصا وقتي كه به حوزه فن آوري خاص محدود نباشيم مشهود تر است . وي همچنين دريافت بسيار اتفاق افتاده كه يك راه حل مشابه بارها و بارها و فاصله زمان طولاني به كار گرفته شود بنابراين اگر به طريقي بتوان راه حل هاي پايه اي را در دسترس نوآوران قرار داد اين فاصله هاي زماني كاهش خواهند يافت در نتيجه با موثرتر شدن فرايند نوآوري فاصله ي زماني بين پيشرفت ها نيز كاهش يافته و مرز بين فن آوري هاي مختلف شكسته خواهد شد . به خاطر داشته باشيد كه بهترين ايده , ايده اي است كه زمان رسيدن به آن وهزينه صرف شده براي آن كمترين باشد . آلتشولر معتقد بود كه دانش مربوط به نوآوري بايد خلاصه , فشرده و كلي باشد تا نوآوران هر حوزه از دانش بتوانند به راحتي از آن استفاده كنند . بهتر است مانند يك كودك با تناقض ها كنار بياييد , آنها را بپذيرد و از آنها خرسند شويد . « بزرگترين وظيفه ي ما پيش از متمدن شدن اين است كه ماشين ها را به صورتي كه بايد باشند , يعني بردگان و نه كارفرمايان تبديل كنيم .» هاولاك اليس 1923 فصل دوم : پرسشنامه ي شناخت موقعيت هاي نوآوري (ISQ ) كارشناسان عقيده دارند اگر مسئله اي به درستي تعريف و بيان شده باشد , نيمي از مراحل حل خود را

طي كرده است . به همين دليل باري پياده سازي روش TRIZ ابتدا بايد مسئله به صورت صحيح و دقيق تعريف شود يعني مسئله موردنظر به دقت بررسي و ابعاد مختلف آن شناخته شود بنابراين تيم خلاق حل مسئله بايد سيستم هاي پيرامون مسئله رابه خوبي درك كند بدين منظور بايد پس از بررسي مسئله ازديدگاه هاي مختلف , كليه ي اطلاعات مربوط به مسئله مستندسازي شوند . ISQ توسط مدرسه ي TRIZ كيشينو در ملدوا ايجاد شده است در طول تكميل پرسشنامه كارشناسان را تشويق مي كنيم هر ايده اي را كه به ذهنشان مي رسد بلافاصله ثبت كنند . محتويات ISQ 1-    اطلاعات درباره سيستمي كه مايل به ايجاد يا بهبود آنهستيد و محيط اطراف آن 1-1    نام سيستم نام استاندارد سيستم را بنويسيد 1-2    كاركرد سودمند اوليه سيستم هنگامي كه سيستم تحت تاثير عاملي قرار مي گيرد از خود كاركردي نشان مي دهد كاركرد را بايد با استفاده از افعال معلومي كه جسم تاثير پذيرفته از سيستم را توصيف ميكنند بيان كرد . نوشتن پاسخ اين بند پرسشنامه بسته به اين است كه مسئله در سطح سيستم , ابرسيستم يا زيرسيستم توسعه يافت باشد . 1-3    ساختار فعلي يا مطلوب سيستم براي تشريح ساختار فعلي يا مطلوب , بايد آن را در حالت سكون (زماني كه سيستم مشغول به كار نيست ) بررسي كرد و از نقشه و اشكال ترسيمس سود جست همچنين زيرسيستم ها , جزئيات و ارتباطات بين آنها بايد تشريح شود . گاها لازم است كه ابرسيستم در برگيرندهي سيستم اصلي نيز مورد بررسي قرار گيرد . 1-4    چگونگي

كاركرد سيستم چگونگي كاركرد سيستم را توصيف كنيد يعني تعيين كنيد كه سيستم هنگام اجراي كاركرد سودمند اوليه ي خود چگونه عمل مي كند و زيرسيستم ها و اجزاي آن چگونه با يكديگر تعامل ايجاد ميكنند . زيرسيستم ها را به ترتيب نشان داده , شيوه و دليل ايجاد تعامل ها را تشريح كنيد . 1-5    محيط سيستم بسياري از سازمان ها ي مشتري گرا به منظور برآوردن نيازمندي هاي راه حل هاي مسائل خد , در مورد استفاده از شرايط محيطي تحقيق مي كنند . چگونه سيستم با ابرسيستم هايي كه جزئي از آنهاست تعام لدارد ؟ محيط سيستم مي توانديكي از موارد زير باشد :     سيستم هايي كه با سيستم مسئله تعامل دارند اين تعامل مي تواند سودمند يا زيان بار باشد .     سيستم هايي كه در كنار سيستم اصلي قرار دارند و احتمال مي دهيم كه در آينده با سيستم اصلي تعامل داشته باشند .     سيستم هاي عمومي تر (ابرسيستم) كه سيستم موردنظر (زيرسيستم) جزئي از آنهاست     محيط طبيعي كه سيستم موردنظر را احاطه كرده است . 2-    منابع موجود كارشناسان غالبا منابعي را كه به صورت رايگان در اطراف سيستم مسئله وجود دارند ناديده ميگيرند . در حالي كه طرح هاي ابتكاري از پديده هاي طبيعي بهره ي زيادي مي برند . بنابراين تمام منابع موجود را به دقت فهرست كنيد . سعي كنيد درهر مورد تواناييهاي ويژه ي آن منبع را برا يحل مسئله كشف كنيد . بدين منظور از فهرست زير كمك بگيريد :     منبع شيء     منبع اثر     منابع كاركردي     منابع

اطلاعاتي     منابع زماني     منابع مكاني 3-    اطلاعات درباره ي موقعيت سيستم 3-1     ايجاد بهبودهاي مطولب يا حذف اثرات نامطلوب علت هاي بروز مسئله را تعيين نماييد ( در اينجا به هر چيز نامطلوب و يا هر موقعيت بهبود , مسئله مي گوييم ) رابطه اين مسئله را با كاركرد سودمند اوليه و كاركردهاي ديگر پيدا كنيد . بعضي از مسائلي كه معمولا در سيستم ها مشاهده مي شوند عبارتند از :     عمل سودمند در هنگام نياز رخ نمي دهد .     عمل سودمند در هنگام نياز به طور ناموثر يا ناكامل رخ مي دهد .     عاملي زيان بار مانند يك عمل زيان بار يا پيامد زيان بار يك عمل , در سيستم موجود است .     اطلاعات لازم در مورد وضعيت قسمتي از سيستم وجود ندارد .     اطلاعات لازم در مورد وضعيت قسمتي از سيستم ناقص است .     سيستم پيچيدگي بسيار زيادي دارد . 3-2    فرايندي كه باعث ايجاد مسئله شده فرايندي را كه باعث ايجاد مسئله شده شرح دهيد و شرايط ايجاد آن را ثبت كنيد . بدانيد كه هميشه دانستن ريشه هاي اصلي ايجاد مسئله سودمند است . اطلاعات مربوط به اين قسمت نقش حياتي دارد . 3-3    تاريخچه ي پيدايش و توسعهي مسئله پس از چه مراحلي از فرايند توسعه ي سيستم , مسئله بروز كرد ؟ رخدادهايي را كه منجر به ايجاد مسئله شدند , به همراه دلايل رخدادها , توصيف كنيد . مسير توسعه اي را بررسي كنيد كه از ايجاد مسئله جلوگيري مي كند . 3-4    مسائل متفرقه آيا ممكن است كه بتوان

مسير توسعه ي سيستم را ب گونه اي اصلاح كرد كه مسئله حذف شود ؟ ممكن است اين كار به ايجاد مسائل جديد بيانجامد ولي اين امكان وجود دارد كه حل مسائل جديد آسان تر باشد . 4-    تغيير سيستم 4-1    تغييرات ممكن در سيستم انواع تغييراتي را كه مي توانيد در سيستم ايجاد كنيد , شرح داده و ارزش يابي كنيد ميزان تغييرات امكان پذير در سيستم به عوامل زير بستگي دارد :     سطح توليد فعلي سيستم (در توسعه , نمونه هاي اوليه , نمونه هاي آزمايشي , توليد انبوه و فن آوري موجود )     تلفاتي (مستقيم و غيرمستقيم ) كه معمولا توسط اثر منفي ايجاد مي شوند     منافعي كه از حل مسئله به دست خواهند آمد 4-2    محدوديت هايي كه براي تغيير سيستم وجود دارند مشخصات قابل تغيير و غيرقابل تغيير سيستم را شناسايي كندي چه ويژگي هاي فني يا اقتصادي از سيستم .     بايد ثابت بمانند .     نبايد كاهش پيدا كنند .     نبايد افزايش پيدا كنند . عوامل به وجود آورنده اين محدوديت ها را شرح دهيد در صورت امكان بررسي كنيد تحت چه شرايطي اين محدوديت ها از ميان مي روند . اگر از بين رفتن محدوديت هاي مسائل جديدي به وجود مي آورد . ببينيد كه اين مسائل ارزش حل كردن دارند يا خير . 5-    معيارهايي براي انتخاب ايده هاي راه حل 5-1    مشخصات فني مطلوب 5-2    مشخصات اقتصادي مطلوب 5-3    زمان بندي مطلوب 5-4    سطح نوگرايي مطلوب 5-5    معيارهاي ديگر اجزائي از سيستم را كه بايد براي رسيدن به معيارهاي بالا تغيير

يابند مشخص كنيد . چه تغييرات كمي يا كيفي بايد انجام شوند تا اين مشخصات به دست آيند ؟ اساس معياري را كه براي ارزش يابي هر راه حل به كار مي بريد تعيين كنيد . 6-    تاريخچه راه حل هاي آزمايش شده روي مسئله 6-1    تلاش هايي كه در گذشته براي حل مسئله انجام شده در زماني كه اين تلاش ها را فهرست ميكنيد سعي كنيد دلايل شكست هر كدام را نيز پيدا كرده دركنار آن بنويسيد . 6-2     سيستم هايي با مسئله مشابه سيستم هايي را كه داراي مسائل مشابه هستند فهرست كرده سپس از خود بپرسيد :     آيا مسئله درجاي ديگري حل شده است ؟     آيا مي توان راه حلمشابه را براي مسئله فعلي به كار برد ؟     اگر پاسخ منفي است دلايل و محدوديت هايي را كه براي اجراي راه حل وجود دارد پيدا كنيد . « آن كه پيوست ه براي مسائل چاره جويي نمي كند , بايد هميشه انتظار دردسرهاي جديدي را داشته باشد زيرا گذشت زمان خلاقانه در اين راه مي كوشد .» فرانسيس بيكن 1625 فصل سوم فرمول بندي مسئله اين فصل فرايند فرمول بندي مسئله را براي ساختار دهي به يك نمودار ساده يعلت و معلولي و به منظور نشان دادن رابطه ي بين اثر زيان بار و كاركرد سودمند اوليه ي سيستم ارائه مي دهد . متدولوژي TRIZ براي اشاره به اثر زيان بار و كاركرد اوليه به ترتيب از اصطلاحات كاركرد زيان بار و كاركرد سودمند استفاده ميكند . دراين فصل معني كاركرد به هر چيزي كه مايل به انجام آنهستيم

اطلاق مي شود . براي رسم نمودار مي توان با كراكرد سودمند اوليه (PUF ) يا كاركرد زيان بار اوليه (PHF ) شروع كرد . اگركار خود را PHF شروع مي كنيد سعي كنيد كاركردهايي را كه ميتوانند با PUF مرتبط باشند شناسايي كنيد . هر زمان كه حداقل يك مسير ارتباطي از PHF به PUF تعيين شد مي توان ادعا كرد كه رابطه ي بين آنها درك شده است . نمودار ذكر شده ديد مفيد از بسياري از مسائل كوچكتر و مرتبط به هم كه درون مسئله ابتكاري قرار دارند ارائه مي دهد . براي حل موثر مسائل ابتكاري ( از بين بردن PHF) كليه ي ارتباطات علت و معلولي مسائل مرتبط را فرمول بندي كنيد . پس از اين كار متوجه مي شويد كه حل فقط يكي از اين مسائل ثانويه به حل مسئله اصلي منجر خواهد شد به اين منظور بهتر است كار خود را با مسنله كه بيشترين تاثير را بر كل سيستم دارد آغاز كنيد . آغاز كار : هشت پرسش زير براي تعيين رابطه ي بين كاركردها به كار ميروند .پرسيدن اين پرسش ها ما را مطمئن مي سازد كه هيچ رابطه اي از قلم نيافتاده است . شايان ذكر است كه بين كاركرد سودمند (UF ) و كاركرد زيان بار (HP) ممكن است سه نوع رابطه وجود داشته باشد . 1.    UFn ايجاد ميكند ------- HFn 2.         UFn به كار مي رود براي حذف ------------ HFn 3.    UFn  لازم است براي ايجاد --------------- 1 + HFn  اين سه نوع رابطه به هشت پرسش منجر مي شود كه

ازاين هشت پرسش چهار پرسش اول با كاركرد هاي سودمند و چهار پرسش با كاركردهاي زيان بار مرتبط هستند . 4    پرسش باكاركدهاي سودمند  (UF ) : 1-    آيا اين كاركرد سودمند براي ايجاد كاركردهاي سودمند ديگر لازم است ؟ UFn  لازم است براي ايجاد --------------- 1 + HFn  2-    آيا اين كاركرد سودمند , اثرهيا زيان بار ديگري ايجاد مي كند ؟ UFn ايجاد ميكند ------- HFn 3-    آيا اين كاركرد سودمند باري حذف اثرهيا زيان بار مطرح شده است ؟ UFn به كار مي رود براي حذف ------------ HFn 4-    آيا براي اجرا شدن اين كاركرد سودمند , كاركردهاي سودمند ديگري لازم است . 1 + HFn   لازم است براي اجياد ---------------    UFn 4 پرسش براي كاركردهاي زيان بار (HP): 5-    آيا اين كاركرد زيان بار كاركردهاي زيان بار ديگري ايجاد ميكند ؟ HFn ايجاد ميكند ------- 1 + HFn   6-     آيا اين كاركرد زيان بار توسط كاركردهاي زيان بار ديگري ايجاد شده است ؟ 1 + HFn   ايجاد ميكند ------- HFn  7-    آيااين كاركرد زيان بار توسط كاركردهاي سودمند ايجاد شده است ؟ UFn ايجاد ميكند ------- HFn 8-    آيا يك كاركرد سودمند باري حدف اين كاركردهاي زيان بار مطرح شده است ؟ UFn به كار مي رود براي حذف ------------ HFn پرسش هاي 1 تا 4  به كاركردهاي سودمند مربوط هستند سه پرسش اول رويدادهايي را كه به دنبال كراكرد سودمند اوليه نشان دهنده ي انتهيافرايند مي باشد . هر گاه كه چرخه ي اول كه به بررسي كاركردي مي پردازد كه بيشترين ارتباط را با كاركرد سودمند اوليه PUF دارد

, كامل شد , مي توان چهار پرسش اول را مطرح كرد . هر پاسخ مثبت به يكي از پرسش هاي فوق باعث شناسايي يك كاركرد و يا يك ارتباط ديگر در مدل مي شود . ممكن است بيش از يك پرسش از پرسش هاي فوق پاسخ مثبت داشته باشد هر پاسخ مثبت مي تواند به بيش از يك رابطه منتهي شود . ايجاد صورت مسئله ها براي كاركردها مي توان دو نوع صورت مسئله نوشت صورت مسئله هاي پيشگيرانه براي كاركردهاي زيان بار و صورت مسئله هاي جايگزين براي كاركردهاي سودمند . همچنين صورت مسئله هايي ديگر مثل امتياز يك كاركرد زيان بار , بهبود يك كاركرد سودمند ويا حل يك تناقض را مي توان براي هر شكل مطرح كرد . هرگاه سازمان شما به كمبود منابع براي كار روي صورت مسئله ها دچار شد از راهنمايي هيا زير براي كوتاه شدن فرايند انتخاب مسئله كمك بگيريد : 1-    مسئله اي را كه بهترين نسبت هزينه به درآمد را دارا است انتخاب كنيد . 2-    هر چه مسئله ريشه ايتر باشد , منافع احتمالي بيشتر خواهند بود . 3-    بهتراست به جاي كاهش دادن نتايج يك كاركرد زيان بار , علت ايجاد آنرا از بين ببريد . 4-    ميزان سختي به كارگيري يكه راه حل _فاكتور مهمي در انتخاب راه حل هاست . راه حل هاي انقلابي به خاطر فرهنگ و ذهنيت موجود در اغلب سازمان ها معمولا مورد پذيرش قرار نميگيرد . «تقريبا تمام مردم باهوشند ولي بعضي از آنهاتنها راه حل ها را نمي دانند .» اف دبليو – نيكل فصل چهارم

تناقض هاي فني زمان استفاده از تحليل تناقض تحليل تناقض راهي جديد براي نگريستن به مسئله است . در اين روش با استفاده از جدول تناقض ها به راه حل هاي متعددي براي هر مسئله مي رسيد راه حل هايي كه هم ابتكاري و هم اثربخشند . به اين منظور مسئله با پارامتر سازگار شود . منشا تحليل تناقض اصطلاحات فني و فيزيكي لغاتي قراردادي اند ولي در فرهنگ اصطلاحات TRIZ متداول شده اند . از اصطلاح تناقض فني وقتي استفاده مي كنيم كه بهوبد در يك ويژگي طرح به قيمت از دست رفتن ويژگي ديگر تمام شود به عبارت ديگر نتيجه بهبود پارامتر A  تخريبت پارامتر B  خواهد بود , مثلا هر چه قطر ديواره ي ظرف زياد تر شود استحكام آن بيشتر مي شود . هر گاه يك ويژگي محصول يا خدمت داراي دو وضع مطلوب متفاوت باشد يك تناقض فيزيكي ايجاد شده است به عنوان مثال مي توان محصولي را در نظر گرفت كه هم سرد و هم گرم است . نگاهي نزديك تر به تناقض فيزيكي معمولا مصرف كننده خواستار اتومبيلي كوچك براي رانندگي و پارك كردن در سطح شهر است و از طرف ديگر براي تامين راحتي و سوار و پياده شدن سريع او اين اتومبيل بايد تا حد امكان بزرگ باشد در سال  1995   شركت هوندا از مهندسان خود خواست با فراموش كردن طرح هاي معمول براي بدنه طرحي بار تامين اين نيازهاي مصرف كننده پيشنهاد كنند . مشكل اصلي ,لزوم پارك كردن ساده ي اين اتومبيل در شهر توكيو بود . نظر اعضاي تيم طراح , يك شكل

كرده مانند بود كه از بيرو ن كوچك و از داخل بزرگ به نظر برسد . تناقض فني معادل يان تناقض فيزيكي اين است كه بزرگ شدن اتومبيل پارك كردن آن را مشكل مي كند . ساختار دهي به مسئله ي ابتكاري در قالب يك تناقض تبديل مسئله به يك تناقض ,اولين قدم به كارگيري اين رضو است . اطلاعات موجود در ISQ دانش شما را درباره وضعيت مئسله به گونه اي نظم مي دهد كه بتوانيد فضاي جواب مسئله را به شكلي نظام يافته ايجاد كنيد . اين پرسشنامه شامل پرسش هايي ماند « كاركرد مفيد اوليه سيستم چيست ؟» جدول تناقض ها راهي براي بهبود فرايندهاي معمول در حل مسئله روش حل سنتي مسئله بر پايه ي تجربيان گذشته بنيان گذاشته شده است انسان ها د رحالت طبيعي مسائل را به صورت مقايسه اي حل ميكنند ما هميشه سعي ميكنيم كه مسئله خود را به يكي از مسائل مشابه و استاندارد كه براي ما شناخته شده است مرتبط كنيم و سپس از طريق مقايسه جواب مسئله خود را از روي جواب مسئله استاندارد به دست آوريم . در صورتي كه عمل مقايسه را درست انجام بدهيم به پاسخي مناسب خواهيم رسيد بايد بدانيم كه دانش ما در زمينه مسائل مشابه نتيجه ي آموخته ها , عادت هاي حرفه اي و تجربه هاي زندگي روزمره ي ماست . پارامتر ها 1. وزن جسم متحرك     21.قدرت 2.وزن جسم غيرمتحرك    22. تلفات انرژي 3. طول جسم متحرك    23.ضايعات مواد 4.طول جسم غيرمتحرك    24.فقدان يا از دست رفتن اطلاعات 5. مساحت جسم متحرك     25. تلفات

زمان 6.مساحت جسم غيرمتحرك     26. مقدار مواد 7.اندازه و حجم جسم متحرك     27. قابليت اطمينان 8.اندازه و حجم جسم غيرمتحرك    28. دقت اندازه گيري 9.سرعت     29. دقت ساخت 10.نيرو     30.عوامل زيان بار موثر بر جسم 11. كشش , فشار    31. اثرات داخلي زيان بار 12.شكل     32.سهولت ساخت 13.ثبات و پايداري جسم    33. راحتي استفاده 14. استحكام     34.سهولت تعمير 15.دوام جسم متحرك     35.قابليت سازگاري 16.دوام جسم غيرمتحرك    36.پيچيدگي وسيله 17.دما     37.پيچيدگي كنترل 18. روشنايي    38.سطح خودكار بودن 19.انرژي مصرفي جسم متحرك    39. بهره وري 20. انرژي مصرفي جسم غيرمتحرك    اصل 1. جداسازي     21.حمله سريع 2.استخراج    22. تبديل زيان به سود  3. كيفيت موضعي    23.بازخورد  4.عدم تقارن    24.واسطه و ميانحي 5. تركيب كردن     25. خدمت دهي به خود  6.جامعيت     26. كپي كردن  7.تودرتو بودن      27. استفاده از جسم ارزان قيمت به جاي جسم گران قيمت  8.عامل تعادل و توازن     28. تعويض يك سيستم مكانيكي  9.مقابه پيشاپيش    29. استفاده از ساختار پنوماتيك يا هيدروليك  10.كنش پيشاپيش    30.پرده ي انعطاف پذير يا پوسته ي نازك  11. حفاظت پيشاپيش    31. استفاده از مواد متخلخل 12.هم پتانسيل     32.تعويض رنگ  13.معكوس كردن     33. هم جنس و همگن سازي 14. كروي ساخت     34.رد كردن و بازسازي فطعات 15.پويايي    35.تغيير خواص فيزيكي و شيميايي يك جسم 16.عمل ناقص يا مازاد     36.تغيير فاز 17.حركت به بعد جديد     37.انبساط حرارتي 18. ارتعاش مكانيكي    38.استفاده از اكسيد كننده هاي وق ي 19.عملكرد دوره اي     39. محيط بي اثر 20. تداوم كنش مفيد    40. مواد مركب تناقص فني طبق

نظر آلتشولر , يك مسئله ي ابتكاري حداقل داراي يك تناقض است . اين نظر بر پايه يي مشاهدات روي در بررسي تعداد قابل ملاحظطه اي از اسناد ثبت اختراع بيان شده است در نتيجه كار آلتشولر اكنوت فقط كافي است كه فرد برا ي حل يك مسئله آن را به فرم جدول تناقض در آوردو ديگجر احتياجي به بررسي اسناد ثبت اختراع نيست . بنابراين تنها با دانستن انيكه ضمن كار چه  پارامتري بهبود مي يابد و چه پارامتري آسيب ميبيند مي توان راه حل تناقض را از ميان 40 اصل پيدا كرد . اصول ابتكاري 40  اصل موجود در TRIZ داراي كاربردهاي بسيار وسيعي بوده و حت يدر محيط هاي تجاري نيز يه كار مي آيند اين اصول آن قدر منطقي و جذاب هستند كه با نگاهي گذرا به آنها , ايده هاي فراواني به ذهن هر شخص مي رسد . تناقض هاي فيزيكي و اصول تفكيكي تناقض هاي فيزيكي زماني ايجاد مي شوند كه به دو حال مختلف و مانع الجمع يك جسم در يك زمان نيازمند باشيم .مسئله تناقض در مورد عملكرد كاركردها و اجزا نيز صادق است ( مثلا سطح هم بايد صيقلي و هم زبر باشد ) اين نوع تناقض را مي توان با تفكيك نيازمنمدي هاي مسئله حل كرد براي اين منظور بايد هر چهار اصل اساسي تفكيك را بررسي كرد زيرا پيش از بررسي اصول در مورد اين كه كدام يك از اين اصول طرح بهتري ايجاد ميكند هيچ اطلاعاتي وجود ندارد . در بسياري از مورادي كه نمي توان با استفاده از جدول تناقض هاي نفي

, جواب مناسبي پيدا كرد بهتر است كه تناقض هاي فني را به تناقض هاي فيزيكي تبديل كرد . تناقض فيزيكي عبارت است از نيازمندي هاي متضاد و مانع الجمع كه به عملكرد , كاركرد يا يكي از اجزا مربوطه مي شوند . به طور كلي به منظور بازنويسي مسئله به صورت تناقض فيزيكي , بايد ويژگي هاي نتايج مطلوب و نامطلوب را شناسايي كرد اين ويژگي تناقض فيزيكي را تعريف مي كن . چهار اصل تفكيك ,تضاد بين نيازها را برطرف ميكنند اين چهار اصل عبارتند از : -    تفكيك فضايي -    تفكييك زماني -    تفكيك اجزا -    تفكيك وابسته به شرايط تفكيك فضايي ايده ي اين اصل جداسازي مكاني نيازهاي متضاد است هر گاه لازم باشد كه سيستم در شرايط متناقضي كار كند يا عملكردهاي متناقضي را ارائه دهد تلاش كنيد تا سيستم را به زيرسيستم هايش تفكيك كرده سپس هر كاركرد متناقض را به يكي از زيرسيستم ها واگذار كنيد . تفكيك زماني پيشنهاد اين اصل جداسازي زماني نيازهاي متضاد است . هر گاه لازم باشد تا سيستم در شرايط متناقضي كار كند نيازهاي متناقضي را رآورده سازد يا كاركردهاي متناقضي را ارائه دهد تلاش كنيد تا فعاليت هاي سيستم را طوري زمان بندي كنيد كه نيازها و كاركردهاي متناقض در زمان هاي متفاوت اتفاق بيافتد . تفكيك اجزاء ايدهي اصلي در اين روش جداسازي نيازمندي هاي متناقض به وسيله ي تفكيك يك كل و اجزاي آن است . هر گاه لازم باشد تا سيستم در شرايط متناقضي كار كند يا كراكردهاي متناقضي را ارائه دهد تلاش كنيد تا سيستم را به

اجزاي سازندهي آن تفكيك كرده هر يك از كاركردهاي متناقض را توسط يكي از اين اجزاء تامين كنيد سيستم به جا مانده باقيمانده كاركردهاي مورد نياز را خواهد داشت . تفكي وابسته به شرايط ايده ي جداسازي نيازمندي هاي متناقض , هنگامي كه يك فرايند كمكي در شرايط خاص اتفاق مي افتد , براي حل تناقض ها مفيد است . سيستم يا محيط آن بايد به نحوي تغيير كند كه فقط فرايند كمكي اتفاق بيافتد . « من آينده را ديده ام و اين بينش معجزه مي كند .» لينكلن استفنز1919 فصل پنجم طرح ايده آل چه زمان از مفهوم طرح ايده آل بهره جوييم سيستم ايده آل سيستمي است كه بدون اين كه وجود داشته باشد , كاركرد مطلوب را ايجاد ميكند اين مدل به آرماني تبديل مي شود كهبسياري از تصورات سنتي در مورد سيستم را در هم خواهد شكست . طرح ايده آل طرحي كلي و جامع است , ولي بايد براي هر يك از اجزاي آن راه حلي جداگانه انديشيده شود . منابع دستيابي به اين راه حل ها باري افراد مختلف و در موقعيت هاي مختلف متفاوتند . در صورتي كه بتوانيم كاركرد سودمند اوليه اي را شناسايي كنيم كه توسط سيستم ي كه وجود نداردارائه مي شود به سرعت به نوآوري هايي د رطراحي خواهيم رسيد . در تمام موارد كاربرد  TRIZ بايد به طور آگاهانه از ايده طرح ايده آل استفاده كرد بيان نهايي نتيجه ي ايده آل و سعي در كاهش انحرافات نسبت هب آن چالش فني است متفاوت از آن چه كه در بخش تناقض هاي

فني با آن مواجه شديد . ايده آل بودن يعني چه ؟ ايده آل بودن عبارت است از نسبت مجموع كاركردهاي سودمند سيستم به مجموع كاركردهاي زيان بار آن هر نوع هزينه (كه شامل انواع ضايعات و آلودگي نيز مي شود ) اثري نامطلوب به حساب مي آيد . هزينه شامل مكاني كه سيستم اشتغال مي كند , سروصدايي كه منتشر ميكند و انرژي اي كه مصرف ميكند نيز ميشود . هر تغيير در طراحي كه به افزايش صورت يا كاهش مخرج كسر منجر شود سيستم رابه طرح ايده ال نزديك ميكند . ايده آل بودن =    تمام اثرات سودمند تمام اثرات زيان بار با توجه به اين مقياس نظري بايد به دنبال طرح هايي باشيم كه : الف) طرح فعلي را بپذيريد ب) با اضافه كردن كاركردها يا بهبود عملكرد برخي كاركردها مهمترين آنها صورت كسر را افزايش دهد . پ) به منظور كاهش مخرج , كاركردهاي غير لازم را حذف كنند . ت) به منظور كاهش مخرج , زيرسيستم ها را ادغام كرده , چند كاركرد را به يك سيستم واگذار كنند . ث ) صورت كسر را با شتابي بيشتر از مخرج آن افزايش دهند . د ر TRIZ دو را عمومي براي نزديك شدن به طرح ايده آل وجود دارد (يعني اين كه مي توان نسبت به كاركردهاي سودمند به كاركردهاي زيان بار را افزايش داد .) استفاده از منابع هر شيءاي (حتي ضايعات )كه در سيستم يا محيط آن موجود بوده و بتواند به طور مشترك با بقيه ي اجزا كاركردي را ارائه دهد .كارشناسان شوخ طبع TRIZ بر اين

باورند كه هيچ چيز سودمندترين و در دسترس ترين منبع است . اگر هيچ چيز را به عنوان فضاي خالي – كه عايق صدا و حرارت است در نظر بگيريم مي توان واقعا به عنوان يك منبع از آن استفاده كرد . استفاده از اثرهاي فيزيكي , شيميايي , هندسي و غيره با استفاده از اثرات فيزيكي , شيميايي يا هندسي مي توان يك سيستم پيچيده را با سيستمي ساده تر جايگزين كرد . منابع طبيعي منابع تقريبا رايگاني هستند . گاهي ضعف طراحي به دليل ناديده گرفتن همين پديده هاي طبيعي است . بيش از  250  اثر فيزيكي و بيش از  120  اثر شيميايي و  50  اثر هندسي وجود دارد كه مي توان آنها را در موارد مختلف به كارگرفت . آنچه مورد نياز مبرم دانشمندان است , در دست داشتن آرايش و نحوه ي ارائه مناسبي از اين اطلاعات است . شش رويكرد براي يافتن سيستم ايده آل عبارتند از : 1-    حذف كاركردهاي كمكي 2-    حذف اجزا 3-    شناسايي خدمت دهي به خود 4-    تعويض اجزا قسمت ها يا كل سيستم 5-    تغيير اصول عمليات 6-    استفاده از منابع 1.حذف كاركردهاي كمكي كاركردهاي كمكي به ايجاد كاركردهاي اصلي كمك كرده يا زا آنها پشتيباني ميكنند . در بسيار يموارد مي توان كاركردهايكمكي را به همراه اجزا و قمست هاي مربوطه بدون اين كه آسيبي به اجراي كاركرد اصلي وارد شود . حذف نمود . 2.حذف اجزا مي توان برخي اجزا سيستم را حذف كرد و كاركرد آنها را به منابع سپرد براي اين منظور از فهرست منابع موجود در ISQ بهره گيريد

. منابع اشياء تمام موادي كه سيستم و محيط اطرافش از آن تشكيل شده اند جز اين منبع به حسا ميآيند  منابعي كه به سادگي به دست مي آيند عبارتند از : o    ضايعات o    منابع مشتق شده o    تغيير شي ء منابع كاركردي توانايي سيستم با محيط اطراف آن براي انجام كاركردهاي اضافي , منابع كاركردي نامديه ميشود . منافعي كه به طور پيش بيني نشده در اثر به كارگيري نوآوري به دست مي آيند اثرات عاليناميده ميشود . منابع شامل موارد زير مي باشند . o    به كارگير ي كاركردهاي موجود o    به كارگيري اثر عالي o    به كارگيري كاركردهاي زيان بار 3.شناسايي خدمت دهي به خود امكان استفاده از خدمت دهي به خود را در سيستم بررسي كنيد . به دنبال كاركردهاي كمكي باشيد كه به همراه يا با هزينه كاركردهاي سودمند اوليه به انجام برسند . همچنين ممكن است لازم باشد وسايل ايجاد كاركردهاي كمكي را با وسايل ايجاد كاركردهاي سودمند اوليه جايگزين كنيد در اين حالت اگر عناصر كمكي مربوط به كاركردهاي كمكي حذف شوند , سيستم كاراتر مي گردد . 4.تعويض اجزا , قسمت ها يا كل سيستم -    ببينيد كه آيا مي توان از يك مدل يا كپي استفاده كرد ؟ -    ببينيد كه آيا مي توان يك محصول پيچيده – يا قمستي از آن – را با نسخه ي ساده تر يا نوعي كپي محصول تعويض كرد ؟ -    ببينيد كه آيا مي توان به طور دائم يا موقت كپي يا طرحي از جسم را استفاده كرد ؟ -    ببينيد كه آيامي توان از شبيه سازي استفاده

كرد يا خير ؟ 5.تغيير اصول عمليات به منظور ساده سازي يك سيستم يا فرايند مي توان اصول عملياتي آن  را تغيير داد . 6.استفاده از منابع تمام شمخصاتي كه در سيستم و محيط اطراف آن وجود داشته و مي توان آنها را براي بهبود سيستم به كار گفرت مانند اشيا , اثرات (انرژي) , خواص اثرات و ويژگي هاي كاركردي , منابع را تشكيل مي دهند . منابع را مي توان به گروه هاي متعددي تقسيم بندي كرد منابع سهل الوصول , منابعي هستند كه رد همان حالت اوليه ي خود قابل استفاده اند . منابع مشتق شده , منابعي هستند كه بعد از نوعي تبديل قابل استفاده مي شوند . همچنين منابع اشيا, منابع اثرات , منابع كاركردي , منابع فضايي و منابع زماني رد اكثر سيستم ها وجود دارند. منابع اشياء از آنجايي كه تمام مواد تشكيل دهندي سيستم و محيط پيرامون آن منبع شي ء به شمار مي آيندبايد در هر سيستم غير ايده آل اين منبع در دسترس باشد . منابع مشتق شده منابع مشتثق دشه منابعي هستند كه بعد از چند تغيير و تبديل قابل استفاده  خواهند شد مواد خام محصولات , ضايعات و ديگر اجزاء سيستم مثل آب , هوا و غيره كه در وضع فعلي خود قابل استفاده نيستند مي توانند پس از تغيير و تبديل به عنوان منبع مشتق شده مورد استفاده قرار گيرند . تغيير شي ء مانند منابع مشتق شده از تغيير اشيا نيز مي توان براي غلبه بر محدوديت هاي آشكار استفاده كرد به منظور غلبه بر موانع امكان اعمال تغييرات مختلف در

سيستم موجود بررسي مي شود . منابع زماني بازه هاي زماني پيش از آغاز , پس از پايان و يا بين دوره هاي يك فرايند فني – كه كاملا يا تا حدي بلا استفاده اند – منابع زماني را تشكيل مي دهند برخي از روش هاي دستيباي به منابع زماني عبارتند از : o    تغيير دوره اي مكان اوليه جسم o    به كارگيري زمان هاي توقف o    استفاده از عمليات هم زمان o    حذف حركت هاي زايد كاركردهاي استفاده از چهار قدم براي رسيد به طرح ايده آل     قدم اول : موقعيتي را كه مي خواهيد بهبود دهيد , به تشريح بيان كيند     قدم دوم : موقعيت ايده آل راشرح دهيد     قدم سوم : به راه هاي تحقق يفات موقعيت ايده آل فكر كنيد . آيا را ه شناخته شده اي براي دستيابي به موقعيت ايده آل وجود دارد ؟     قدم چهارم : آيا راهي براي غلبه بر مانع فوق مي شناسيد ؟ « با نيروها مبارزه نكيند , آنها را به كار گيريد .» ر. باكمينيستر فولر فصل ششم مدل سازي سيستم , تجزيه و تحليل شي ء – اثر مدل شي ء – اثر تجزيه و تحليل شي ء – اثر يكي از ابزارهيا تحليلي TRIZ براي مدل سازي مسائل مرتبط با سيستم هاي فني موجود است . هر سيستمي براي انجام تعدادي كاركرد ساخته شده است كاركرد مطولب و دلخواه خروجي يك شي ء يا ماده (S1 ) است كه از شي ديگر(S2 ) و باكمك وسايل (F ) مثلا انواع انرژي به دست مي آيد . اصطلاح

عمويم شي ء در ادبيات كلاسيك  TRIZ براي رجوع به بعضي اشيا به كار مي رفت اين اشيا چيزهايي كوچك و يا سيستم هايي پيچيده بودند عمل يا شيوه هاي انجام عمل اثر ناميده مي شوند . تجزيه و تحليل شي ء- اثر مدلي ساده و سودمند براب بررسي و مطالعه ي ايده هاي متفاوت الهام شده ي مبتني بر دانش ارائه مي دهد . تجزيه و تحليل شي ء – اثر نخستين با ربراي تشريح مسائل به كار گرفته شد .اين ابزار به خصوص براي مواقعي كه مسئله به خوبي تدوين و فرموله شده باشد – مثل مسائيلي كه توسط روش فرمول بندي مسئله توسعه يافته اند – كاربرد دارد . اشخاصي كه كار با TRIZ را آغاز ميكنند مدل ها را ابزار مناسب براي ارائه و مطالعه راه حل هاي استاندارد مي يابند همچنين اين ابزار تحليلي به دانش فني گسترده تري نسبت به ديگر ابزارهاي TRIZ نياز دارد . زمان استفاده از تجزيه و تحليل شيء – اثر اين ابزار تحليلي براي تمركز بر موضوعي مشخص به كار مي رود . بايد در نظر داشت كه تجزيه و تحليل شيء – اثر همان طور كه براي تجزيه و تحليل سطوح سازنده ي يك شيء به كار مي رود براي تجزيه و تحليل يك سيستم نيز مورد استفاده قرا رمي گيرد . در حقيقت كاربرد آن در ارتباطات بين دو شيء متجلي مي گردد . همچنين در سيستم هاي پيچيده مي توان براي تمامي زيرسيستم ها يك مدل شيء – اثر تعريف كرد . براي يك سيستم فني در حال كار , دو

شيء و يك اثر لازم و كافي مي باشند . در تجزيه وتحليل شيء –اثر چهار مدل اصلي وجود دارد : 1-    سيستم كامل اثربخش 2-    سيستم ناقض 3-    سيستم كامل بي اثر 4-    سيستم كامل زيان بار اگر در سيستم موجود مشكلي وجود دارد و يكي از سه جزء سيستم حدف شده باشد روش تجزيه و تحليل شيء- اثر محلي را كه مدل در آنجا به تكامل نياز دارد نشان مي دهد همچنين , راهنايي هايي را براي تفكر ابتكاري ارائه ميد هد . ساخت يك مدل اثر – كه معمولا در قابل يكي از انواع انرژي ظاهر مي شود – براي تضمين نتيجه اي خاص نيرو , انرژي يا عكس العمل ايجاد مي كند . واژي اثر در مفهومي وسيع مورد استفاده قرار ميگيرد كه اثرات فيزيكي چون الكترومغناطيس , گرانش , واكنش هسته اي قوي و هسته اي ضعيف يا اثراتي ديگر مانند گرمايي , شيميايي , مكانيكي , شنوايي نوارني و . را شامل مي شود . براي ساختن يك مدل شيء- اثر بايد چهار مرحله ي زير را طي كرد . 1.    شناسايي اجزا اثر يا بر هر دو شي اعمال مي شود يا در درون شي دوم و به عنوان يك سيستم يك باشد . 2.    ساخت مدل پس از انجام كامل اين دو مرحله , كمي درنگ كنيد تا كمال و اثربخشي سيستم را ارزيابي كنيد . اگر بعضي اجزا كم يا ناقض يودند , براي شناسايي آنها تلاش كنيد . 3.    ايجاد و توسعه ي يك مفهوم جديد براي پشتيباني از راه حل هاي مناسب اصطلاحات مدل

شناسايي شيء ها (S1 و S2  ) به كاربرد آنها بستگي دارد . شي مي تواند ماده ابزار قطعه و شخص و يا يك محيط باشد . S1 دريافت كننده عملكرد سيستم مي باشد . S2  وسيله اي است كه با استفاده از بعضي منابع انرژي بر S1 تاثيرگذار است . منبع انرژي يا اثر (F) كه بر شي موثر است معمولا يكي از انواع زير است :     مكانيكي     گرمايي     شيميايي     الكترونيكي     مغناطيسي     گرانشي تجزيه و تحليل چهار مرحله مدل سازي را براي چهار مدل اصلي به كار ببريد . 1.    شناسايي اجزا 2.    ساخت مدل 3.    توجه به  76  راه حل استاندارد به منظوظر دستيابي به راه حل هاي مطلوب 4.    ايجاد و توسعه ي يك مفهوم جديد براي پشتيباني از راه حل هاي مناسب هفتاد و شش راه حل استاندارد آلتشولر و همكارانش بين سال هاي  1975  و  1985  هفتاد و شش راه حل استاندارد TRIZ  را تدوين كردند اين راه حل ها در پنج كلاس ير جاي ميگيرد . 1.    بهبود سيستم بدون ايجاد تغيير در آن يا با اعمال تغييرات اندك  13  راه حل استاندارد 2.    بهبود سيستم از طريق تغيير آن  33  راه حل استاندارد 3.    گذار سيستمي   6  راه حل استاندارد 4.    كشف و اندازه گيري  17   راه حل استاندارد 5.    راهبردهاي ساده ساز ي و بهبود سيستم   17 راه حل استاندارد اين فهرست به كساني كه با  40 اصل TRIZ   آشنايي دارند كمك مي كند تا با آموختن تجزيه وتحليل شيء – اثر و  76  راه حل استاندارد توانايي حل مسئله خود

را بهبود بخشند . تناقض هاي ابتكاري در داخل سيستم موجود هستند و اغلب از طريق ورود برخي عناصر كاملا جديد به سيستم برطرف مي شوند اين نوع راه حل نيازمند صدها ايده ي جديد است كه هر يك بايد از طريق آزمون و خطا مورد بررسي قرار گيرند . بهبود سيستم بدون ايجاد تغيير در آن يا با اعمال تغييرات اندك  1-1    بهبود عملكرد يك سيستم ناقص 1-1-1    مدل ناكامل را كامل كنيد . 1-1-2    سيستم نمي تواند تغيير كنت ولي يك افزودني مي تواند به صورت دائمي يا موقت به سيستم افزوده شود . 1-1-3    مانند 1-1-2  است با اين تفاوت كه افزودني خارجي به منظور تغيير S1 يا S2  به صورت دائمي يا موقتي به سيستم افزوده مي شود . 1-1-4      مانند 1-1-2  است با اين تفاوت كه يك منبع محيطي به صورت داخلي يا خارجي به سيستم افزوده مي شود . 1-1-5    مانند 1-1-2  است با اين تفاوت كه بايد محيط سيستم را اصلاح كرده يا تغييردهيد 1-1-6    كنترل دقيق حجم ها و كميت هاي كوچك كار دشواري است . حجم ها و كميت هاي كوچك را از طريق استفاده مازاد و سپس حذف مازاد كنترل كنيد . 1-1-7    اگر اثر ملايم براي ايجاد اثر دلخواه كافي نمي باشد و اثر قويتر از آننيز به سيستم آسيب ميرساند ميتوان اثر قويتر را به عنصر سومي كه با عنصر اصلي در ارتباط است وارد كرد . 1-2    حذف يا خنثي سازي اثرات زيان بار 1-1-8    در طراحي موجود اثرات سودمند و زيان بار وجود دارد . در اين حالت نيازي نيست

S1 وS2  در ارتباط مستقم باشند . با افزودن  S3 اثر زيان بار را از سيستم حذف كنيد . 1-1-9    ماند 1-2-1 است با اين تفاوت كه نمي توان شي جديدي را به سيستم افزود . 1-1-10    عمل زيان بار نتيجه ي وجود يكاثر است . 1-1-11    اثرات سودمند و زيان بار در سيستمي كه عناصر S1 وS2   با هم در تماس باشند وجود دارند . 1-1-12    در يك عنصر يك سيستم به دليل وجود خواص مغناطيسي يك اثر زيان بار وجود دارد . بهبود سيستم از طريق تغيير آن 2. توسعه ي سيستم شيء – اثر 2-1- گذار به مدل هاي شيء- اثر پيچيده 2-1-1 مدل شي – اثر زنجيري : مدل يگانه را به مدلي زنجيري تبديل كنيد . 2-1-2 مدلي شي – اثر دوگان : سيستيم كه كنترل كمي بر روي آن وجود دارد نيازمند بهبود است ولي ممكن است نخواهيد عناصر سيستم موجود را تغيير دهيد . 2-2 تقويت مدل هاي شيء – اثر 2-2-1 اثري را كه به آساني كنترل مي شود به اثري كه كنترل كمي روي آن وجود دارد بيفزاييد يا با آن جايگزين كنيد . 2-2-2 S2  را زا سطح كلان به سطح خرد انتقال دهيد . 2-2-3  S2 را پرزدار يا مويين كنيد تا بتواند گاز و مايع را از خود عبور دهد . 2-2-4 سيستم انعطاف پذيرتر و انطابق پذير تر كنيد . 2-2-5 يك اثر كنترل نشده را به اثري با الگوي از پيش تعيين شدهي دائمي يا موقتي تبديل كنيد . 2-2-6  شي يكنواخت يا كنترل نشده را به شي غيريكنواخت با ساختار

فضايي از پيش تعيين شده ي دائمي يا موقت تغيير دهيد . 2-3    كنترل فركانس به منظور هماهنگي يا عدم هماهنگي با فركانس طبيعي يك يا هر دو عنصر سيستم 2-3-1 هماهنگي يا عدم هماهنگي بسامد F با S1 ياS2  2-3-2  هماهنگ سازي ريتم F1  و F2 2-3-3  اگر دو عمل ناسازگار يا مستقل هستند يكي را در نبود ديگري انجام دهيد . 2-4    به كارگيري موثر مواد فرومغناطيسي د رميدان هيا مغناطيسي عملكرد سيستم را بهبود مي بخشد در مدلي هاي شي – اثر ميدان مغناطيسي موثر بر ماده ي فرومغناطيسي را با Ffe نشان ميدهيم . 2-4-1 ماده اي فرومغناطيس و يا ميداني مغناطيسي ر به سيستم بيفزاييد . 2-4-2 مارد 2-2-1  (گزينش اثرات كنترل پذيرتر) را با 2-4-1 (استفاده از مواد فرومغناطيس و ميدان هاي مغناطيسي) تركيب كنيد . 2-4-3 از مايع مغناطيسي استفاده كنيد 2-4-4  از ساختارهاي مويين كهداراي ذرات يا مايعات مغناطيسي هستند استفاده كنيد . 2-4-5  براي انتقال خاصيت مغناطيسي به مواد غيرمغناطيسي, از افزودني ها(مانند پوشش) استفاده كنيد . اين حالت مي تواند دائمي يا موقت باشد . 2-4-6  اگر امكان مغناطيسي كردن اشيا سيستم وجود ندارد مواد فرومغناطيسي را به محيط وارد كنيد . 2-4-7  به پديده هاي طبيعي توجه كنيد 2-4-8  از ميدان مغناطيسي پويا , متغيير يا خود تنظيم استفاده كنيد . 2-4-9  بت .ترئ گرئم ذرات فرومغناطيسي در يك ماده و استفاده از ميدان مغناطيسي براي به حركت در آوردن آنها ساختار ماده را اصلاح كنيد . 2-4-10 وزن مدلهاي داراي ميدان مغناطيسي را هماهنگ سازيد 2-4-11  براي ايجاد ميدان هاي مغناطيسي به جاي

استفاده از ذرات مغناطيسي از جريان الكتريكي استفاده كنيد . 2-4-12  گرانروي مايعات تغيير شكل پذير را با استفاده از يك ميدان الكتريكي كنترل كنيد . گذار سيستمي 3-1    گذار به دو يا چمئ سيسنمي ها 3-1-1 گذار سيستمي : ايجاد دو يا چند سيستمي ها 3-1-2  بهبود ارتباط دو يا جند سيستمي ها 3-1-3 گذار سيستمي : افزايش تفاوت بين عناصر 3-1-4 ساده سازي دو يا چند سيستمي ها 3-1-5  گذار سيستمي : خصوصيت متضاد كل سيستم و اجزا آن 3-2    گذار به سطح خرد 3-2-1    گذار سيستمي : گذار به سطح خرد كشف و اندازه گيري 4-1    روش هاي غيرمستقيم 4-1-1    به جاي كشف و اندازه گيري , سيستم را اصلاح كنيد تا ديگر نيازي به اندازه گيري نباشد . 4-1-2    اگر استفاده از  4-1-1  ممكن نيست كپي يا تصويري از جسم را اندازه گيري كنيد . 4-1-3    اگر استفاده از 4-1-1  و  4-1-2  امكان پذير نيست به جاي اندازه گيري هاي مستمر از دو كشف استفاده كنيد . 4-2    ايجاد يك سيستم اندازه گيري در اين وضعيت بايد بعضي عناصر يا اثرها به سيستم موجود افزوده شوند . 4-2-1    اگر نتوان يك سيستم شيء – اثر ناقض را كشف و يا اندازه گيري كرد يك سستم شيء – اثر يگانه يا دوگانه كه داراي يك اثر به عنوان خروجي است ايجاد كنيد . 4-2-2    يك اقزودني وارد شده را اندازه گيري كنيد . براي اين منظور يك افزودني را كهدر مقابل تغيير در سيستم اصي واكنش نشان ميدهد وارد سيستم كنيد . 4-2-3    اگر نتوان چيزي را به سيستم اضافه كرد بهتر

است كهتاثيرات سيستم را بر اثر خلق شده توسط افزودني واقع د رمحيط خارج بررسي و اندازه گيري كرد . 4-2-4    اگر مانند حالت  4-2-3  نتوان افزودني ها را وارد  محيط سيستم كرد با تجزيه و تغيير در موقعيت اجسامي كه هنوز در محيط قرار دارند افزودني ها را ايجاد كرده و تاثير سيستم را بر اين افزودني خلق شده اندازه گيري كنيد . 4-3    بهبود سيستم اندازه گيري 4-3-1    پديده هاي طبيعي را به كار بريد . اثرات شناخته شده را بر سيستم اعمال كندي و با مشاهده تغييرات اين اثرات به حالت و چگونگي سيستم پي ببريد . 4-3-2    اگر نمي توان تغييرات سيستم را مستقيما يا از طريق اعمال اثر بر آنتعيين كرد با اندازه گيري فركانس تشديد برانگيخته سيستم يا عنصري از آن انجام اين كار را ميسر مي سازد . 4-3-3    اگر انجام 4-3-2  امكان پذير نباشد فركانس تشديد شي مورد نظر را در ارتباط با شيء شناخته شده ي ديگر اندازه گيري كنيد . 4-4    اندازه گيري ميدان فورمغناطيس 4-4-1    به منظور ساده سازي عمل اندازه گيري , از شيء فرومغناطيسي و ميدان مغناطيسي استفاده كنيد . 4-4-2    ذرات مغناطيسي را به سيستم بيفزاييد همچنين مي توانيد يك شيء را به ذرات فرومغناطيس تبديل كنيد تا بتوان با كشف ميدان مغناطيسي حاصل , عمل اندازه گيري را انجام داد . 4-4-3    اگرنمي توان ذرات مغناطيسي را مستقيما به سيستم افزود ؛ يا اين كه نميتوان شي را با ذرات فرومغناطيسي جايگزين كرد سيستم پيچيده اي بسازيد و افزودني هاي فرومغناطيس  را در شيء بگنجانيد . 4-4-4    اگر نمي توان

ذرات فرومغناطيسي را به سيستم افزود آنها را به محيط بيفزايييد . 4-4-5    اثرات پديده هاي طبيعي مرتبط با خاصيت مغناطيسي را اندازه گيري كنيد . 4-5    سمت و سوي تحولات سيستم هاي اندازه گيري 4-5-1    گذار به دو و چند سيستمي ها اگر يك سيستم اندازه گيري يگانه دقت لازم را نداشته باشد ا زدو يا چند سيستم اندازه گيري يا از اندازه گيري هاي چندگانه استفاده كنيد . 4-5-2    به جاي اندازه گيري خود پديده , مشتقات اول و دوم آن در زمان و مكان را اندازه گيري كنيد . راهبردهاي ساده سازي و بهبود . 5-1    ورد اشيا 5-1-1    روش ها يغير مستقيم 5-1-1-1    از هيچ چيز استفاده كنيد . هوا , خلا, حباب , فوم , سوراخ 5-1-1-2    به جاي شي از اثر استفاده كنيد 5-1-1-3    به جاي افزودن شي يا اثر داخلي , از شي يا اثر خارجي استفاده كنيد 5-1-1-4    از مقدار بسيار كمي از يك افزودني بسيار فعال استفاده كنيد . 5-1-1-5    افزودني را در نقطه اي مشخص متمركز كنيد . 5-1-1-6    افزودني را به طور موقت اضافه كنيد . 5-1-1-7    اگر وارد كردن افزودني به مورد اصلي ممكن نيست كپي يا الگويي از آن استفاده كنيد . 5-1-1-8    اگر ورود ماده اي به سيستم زيان بار است , از يك تركيب شيميايي كه واكنش را نشان داده و حاوي ماده ي موردنظر نيز باشد استفاده كنيد .  5-1-1-9    افزودني مورد نياز را با تجزيه عوامل محيطي يا تجزيه خود ماده به دست آوريد . 5-1-2     عناصر را به واحدهايي كوچكتر تقسيم كنيد . 5-1-3    افزودني موردنشظ پس

از استفاده خود را حذف مي كند . 5-1-4     اگر شرايط اجازه استفاده از مقدار زيادي از يك ماده را نمي دهد از هيچ چيز استفاده كنيد . 5-2    استفاده از اثرات 5-2-1    براي ايجاد يك اثر از اثري ديگر استفاده كنيد . 5-2-2     از اثراتي كه در محيط وجود دارد استفاده كنيد . 5-2-3    از اشيايي كه منشا اثرات هستند استفاده كنيد . 5-3    گذار فازي 5-3-1    گذار فازي : جانشيني فازها 5-3-2     كذار فازي : حالت فازي دوگانه 5-3-3      گذار فازي :  استفاده از پديده هاي همراه با تغيير فاز 5-3-4      گذار فازي : گذار به حالت دو فازي 5-3-5      تعامل فازها , ايجاد تعامل بين عناصر سيستم يا فازهاي آن , اثربخشي سيستم را افزايش دهيد . 5-4    به كارگيري پديده هاي طبيعي 5-4-1    گذارهاي خود كنترل . اگر لازم است كه ماده اي در حالات مختلف قرار گيرد گذار از يك حالت به حالت ديگر بايد توسط خود ماده صورت پذيرد . 5-4-2      تقويت اثرخروجي هنگامي كهاثر ورود ضعيف است معمولا اين كار در نزديكي نقطه ي گذار فازي صورت مي پذيرد . 5-5    ايجاد مقياس هاي بزرگتر و كوچكتر اشيا 5-5-1      شي مطلوب ( يون , اتم  و مولكول و .. ) را از را تجزيه ايجاد كنيد . 5-5-2     شيء مطلوب را از راه تركيب ايجاد كنيد . 5-5-3    راه حل هاي استاندارد  5-5-1 و 5-5-2  را در يك سيستم به كار بريد . اگر لازم است كه شيء داراي ساختار پيچيده تجزيه شود ولي به دلايلي تجزيه ي آن امكان پذير نباشد شي

ديگري را كه پيچيدگي ساختار آن رد سطح پايين تر قرار داردتجزيه كنيد . فصل هفتم الگوهاي تكامل زمان استفاده از الگوهاي تكامل اگر هدف شما كسب مزثيت رقابتي د رطرحي است كه جديتر و بسيار بهتر از طرح هاي موجود است دانش نهفته در الگوهاي تكامل فني , ابزاري كارآمد در خدمت شما خواهدبود . البته اين الگوها آنقدر عمومي هستند كه حتي در موارد غيرفني نيز به كار مي آيند . حل هر مسئله عملي واكنشي است كه در واقع به مثابه اصلاح يك سيستم بيمار خواهد بود . نگاه كردن به اينده با الگوهاي تكامل نوعي پيش بيني است كه براي خلق آنيده طراحي شده است . الگوهاي تكامل اگر در موزه اي نسل هيا مختلف طرح يك محصول كه با گذشت زمان تغيير يافته , نمايش داده شود چشم اندازي از الگوهاي تكامل را در آنها خواهيد ديد . اين الگوها براي بسياري ازمحصولات مشابه هم مي باشند و با مطالعه آنها مي توانيد تصوري از محصولات آينده را بهدست آوريد . براي اين كار جايگاه طرح فعلي را در چهارچوب يك الگوي تكامل پيدا كنيد و سپس متناسب با آن طرح هاي آينده را پيش بيني كنيد . بهترين روش براي طراحي محصولا فردا آن است كه مسير تكامل طرح فعلي را با استفاده از الگوهاي تكامل مختلف رسم كنيد و سپس تكامل احتمالي در چهارچوب هر الگو را پيش بيني كنيد همچنين مي توانيد الگوهاي تكاملمختلف  را با هم تركيب كنيد . الگوهاي تكامل 1.    تكامل مرحله اي 2.    تكامل براي ايده آل شدن هر چه بيشتر 3.    تكامل

از طريق توسعه ي غيريكنواخت اجزاي سيستم 4.    تكامل براي افزايش پويايي و كنترل پذيري 5.    تكامل از طريف افزايش پيچيدگي و سپس ساده سازي 6.    تكامل به وسيله اجزا سازگار و اجزا ناسازگار 7.    تكامل به سوي سطح خرد و افزايش استفاده از ميدان ها 8.    تكامل براي كاهش درگيري انسان . 1.    تكامل مرحله اي در اين الگو در واقع عمومي ترين الگو است و هر تكامل را در سطح كلان نشان ميد هد . 2.    تكامل براي ايده آل شدن هر چه بيشتر هر سيستم عملكردهاي مختلفي دارد كه اين عملكرد اثرات سودمند و يا زيان باري ايجاد ميكند نسبت اثرات سودمند به اثرات زيان بار سيستم را , ايده آل بودن سيستم مي گوييم كه اين نسبت بايد براي بهبود سيستم افزايش پيدا كند . اثرات سودمند     = ميزان ايده آل بودن سيستم اثرات زيان بار     طرح ايده آل عملكردهاي موردنياز را بدون آن كه واقعا وجود داشته باشد ارائه مي دهد و به اين ترتيب طرحي ساده كه كليه ي منابع موجود را به كار مي برد به طرحي دقيق تبديل مي شود . 3.    تكامل از طريق توسعه ي غيريكنواخت اجزاي سيستم هز يك از اجزا و يا زيرسيتم ها معمولا توسعه اي برنامه ريزي شده داند و به همين ترتيب در زمان هاي مختلف به مرزهاي محدوديتي خود مي رسند .هر جزئي كه زودتر از بقيه اجزا به اين مرز برسد بقيه اجرا عقب نگه مي دارد نتيجه چنين پيشامدي طراحي ضعيف سيستم خواهد بود . به همين ترتيب اجزايي نيز كه هنوز به اندازه كافي

توسعه نيافنته اند بقيه اجزا را عقب نگه مي دارد . و بدين شكل عملكرد سيستم محدود مي شود . 4.    تكامل براي افزايش پويايي و كنترل پذيري شروع بسيار جدي و انعطاف پذير يك سيستم پويا , انتخاب هاي بعدي را مشكل خواهد كرد . اگر بتوانيد موقعيت طرح فعلي را تشخيص دهيد مي توانيد مطابق خواسته ها و تمايلات مشتري و در راستاي الگوي تكامل به مسير توسعه جهتي هوشمندانه بدهيد . بعضي از روشهاي افزايش پويايي به شرح زير مي باشد .     پوياسازي خارجي كاهش درجه پايداري و يا تغيير حالت يك شي ا زحالت ثاتب به حالت متحرك مثالهاي از پويا سازي خارجي سيستم به شمار مي آيند .     پوياسازي داخلي براي پوياسازي داخلي سيستم مي توان با تقسيم ان به قسمت هاي متحرك درجان آزادي سيستم را افرايش داد .     افزودن يك شي متحرك پويايي را مي توان با افزودن يك شي متحرك افزايش داد اين نوع پوياسازي مي تواند با استفاده از عناصر قابل تعويض , عناصر داراي ويژگي هاي پويا و يا افزودن عناصر و پيوند هاي قابل تنظيم به دست آيد . 5.    تكامل با افزايش پيچيدگي وسپس ساده سازي سيستم هاي فني عموما درابتدا با افزايش پيچيدگي (افزايش كميت و كيفيت عملكردهاي سيستم )  سپس ساده سازي ( دستيابي به عملكردهاي بهتر يا مشابه از طريق كاهش پيچيدگي سيستم ) توسعه مي يابد . براي اين كار مي توان سيستم را به د يا چند سيستم تقسيم كرد . 6.     تكامل به وسيله اجزا سازگار و اجزا ناسازگار بسياري از سازمان ها به

يافته ها  تجربيات خود در زمينه كنترل آماري فرايند افتخار ميكنند . چنين سازمان هايي براي كاهش تنوع و تغييرات محصولات خود رنج زيادي متحمل مي شوند . هدف اين سازمان ها كاهش تغييرات بين محصول ها است ؛ ولي لزوما نبايد تغييرپذيري درون خود محصول را كاهش داد ؛ زيرا ممكن است كه عملكرد يك محصول با يكسان سازي زيرسيستم هاي آن كاهش يابد . 7.    تكامل به سوي سطح خرد و افزايش استفاده از ميدان ها سيستم هاي فني به تكامل از حالت سيستم هاي كلان به سيستم هاي خرد تمايل بسيار دارند . در طول اين انتقال از انواع مختلف ميدان هاي انرژي براي نيل به عملكرد و كنترل بهتر استفاده مي شد . جريان تكامل از سييستم كلان به سيستم خرد هفت مرحله دارد . 1.    سطح كلان 2.    اشكال ساده 3.    ذرات كوچك 4.    ساختار ماده 5.    فرايندهاي شيميايي 6.    سطح اتمي 7.    ميدان هاي انرژي 8.    تكامل براي كاهش درگيري انسان سيستم هاي جديدي كه براي انجام كاركردهاي خسته كننده توسعه مي يابند باعث ميشوند كه انسان ها وقت بيشتري را به كارهاي كري تخصيص دهند . « تاريخ زندگاني بشر هر روز بيشتر و بيشتر به مسابقه اي بين آموختن و فاجعه نزديك ميشود .» اچ جي ولز 1920 فصل هشتم پياده ساز ي پياده سازي مواردي غير از TRIZ TRIZ روشي براي ايجاد ايده هاي راه حل است . اين روش لزوما يك راه حل كامل و نهايي فني مهندسي را ارائه نمي دهد بلكه راه حل نهايي در راستاي ايده ي مطرح شده خواهد بود ولي

جزئيات آن بايد ايجاد و توسعه داده شوند . ايده ي كلي مشابه است ولي سيستم و جزئيات هر مسئله متفاوت خواهند بود . براي اين كه از كار خود نتيجه ي بهتري بگيريم بايد قبل از به كارگيري TRIZ توقعات خود را از اين روش مشخص كنيد . روش هاي مختلفي براي بكارگيري موفقتر TRIZ وجود دارند كه ارتباط مستقيمي به TRIZ ندارند يك از اين روش ها انتخاب مسئله است .  اگر مسئله به درستي انتخاب شود ISQ  ابزار بسيار قدرتمندي براي حل آن خواهد بود . از خود بپرسيد كه محصل شما بيشتر مشتري گرا خواهد بود يا تكنولوژي گرا . د رهر كام از اين دو مورد , فرايندهايي مانند گسترش كاركردهاي كيفيت (QFD ) بايد به درستي به كار گرفته شد . QFD نيازها و تمايلات مشتري و سرمايه گذار را به صوتري ساختاريافته به زبان مهندسي تبديل ميكند در نتيجه كيفيتي كه براي مشتري اهميت دارد به نيازمندي هاي مهندسي و مقادير هدف در طراحي مرتبط خواهدشد . محدوديت هاي سازمان چه آنهايي كه به خد سازمان و چه آنهايي كه به مشتري مربوطند بايد شناسايي شوند . ممكن است در راه حل هاي ارائه شده به خاطر دلايلي همچون نياز به سرمايه ي زياد تسهيلات توليد يا ملاحظات مربوط به شركت , محدوديت هايي اعمال شود . موارد ديگر كه TRIZ در آن نظري ارائه نمي دهد تركيب تيم است . بسياري از مردم از تفاوت بين  كساني كه با سمت راست و يا چپ مغز فكر ميكنند آگاه هستند . سمت چپ مغز تحليل گر و منطقي

است د ر حالي كه سمت راست آ ن احساساتي , خلاق و بدون ساختار مي باشد . ند هرمن در كتاب خود با نام مغز خلاق  افراد را به چهار گروه رفتاري تقسيم كرده است . وي افرادي را كه با سمت چپ مغز فكر ميكنند به دو گروه تقسيم كرده :  اول افرادي كه با ربع بالايي اين نيمه فكر ميكنند و تحليل گرند و دوم كساني كه با ربع پاييني اين نيمه فكر ميكنند كه مدبرند  . او كساني را كه با سمت راست مغز فكر ميكنند نيز به دو گروه تقسيم ميكند : گروه اول افرادي كه با ربع بالايي فكر ميكنند افراد خلاق هستند و افرادي كه با ربع پاييني فكر ميكنند افراد متفكر اجتماعي هستند . وجود اين چهارگروه افراد در طول حيات يك پروژه ضروري است تا تعادل تيم طراحي حفظ شود .در اين تيم هر شخص دااي يك الگوي رفتاري غالب مي باشد . در نتيجه مديران اچرايي سطح بالا مي توانند به نحو متعادلي از هر چهار گرو ه استفاده كنند . از سوي ديگر مهندسين بيشتر تحليل گر و منطقي هستند و نسبت به رفتارهاي سه گروه ديگر توجه كمي نشان دهند . از آنجا كه TRIZ داراي ساختار ويژه اي است افراد مدير (سمت چپ و پايين مغز ) براي اجراي ان مناسب ترند . د رنتيجه معمولا  يك مهندس معمولي براي كار با TRIZ از يك فرد مبتكر يا نوآور موثرتر ست . كنار هم گذاشتن ابزارهاي مختلف اولين قدم براي اين كار شناسايي حوزه ي كار هر ابزار است . سعي كنيد

تمام ابزارهاي TRIZ را (حتي اگر بعضي از آنها به مسئله شما منطبق نباشد )به كار ببريد با اين كار خواهيد فهميد كه د رمورد مسئله شما هر ابزار تا چه اندازه قدرتمند است و چه محدوديت هايي دارد . براي پياده سازي TRIZ اولين كار جمع آوري تمام اطلاعا ت موجود درباره ي مسئله موردنظر است . اگر مي توانيد راه حل را به سرعت و بدون تحليل هاي اضافي پيدا كنيد . اگر راه حل را مي دانيد د راين صورت كار به پايان رسيده و راه حل شما احتمالا يك راه حل سطح او ل است كه فقط نياز به بهبود دارد . •    پرسش نامي شناخت موقعيت هاي نوآوري با IQS •    فرمول بندي مسئله •    انتخاب ابزار مناسب •    تجزيه و تحليل تناقض هاي فني     نوع ابزار     نقطه قوت     بهترين كاركرد •    طرح ايده آل     نوع ابزار     نقطه قوت     بهترين كاركرد •    تجزيه و تحليل شيء-اثر     نوع ابزار     نقطه قوت     نقطه ضعف     بهترين كاركرد •    الگوهاي تكامل     نوع ابزار     نقطه قوت     نقطه ضعف     بهترين كاركرد هم افزايي لغت هم افزايي ريشه يوناني دارد و به معناي با هم كاركردن و هماري است . اگر از آغاز تا پايان كار از همكاري توام سه ابزار استفاده كنيد طرح شما بسيار موثر تر خواهد بود .اين سه ابزار عبارتنداز : QFD  يا گسترش كاركردهاي كيفيت  : به منظور طراحي محصول تمام اطلاعات مربوط به مشتري را به زبان مهندسي تبديل ميكند . TRIZ يا نظريه حل ابتكاري مسئله

: روشي برا ي حل ابتكاري مسئله ارائه ميدهد. روش تاگوچي  : مقادير پارامترهاي طراحي را تعيين ميكند . اين ابزارها به تنهايي داراي نقاط قوت و ضعف مختلف مي باشند ولي باهم يكروش كامل و متعادل به حساب مي ايند . QFD  به سازمان كمك مي كند تا سرمايه گذاران و مشتريانش را بهتر درك كند . QFD   عكس العمل مشتري را قبل و بعد از آزمايش محصول يا خدمت به دقت ثبت ميكند و بدين وسيله اطلاعات زيادي در مورد نقاط ضعف و قوت محصول به دست مي آورد . QFD   نوع بهبودهاي آينده را مشخص ميكندولي هيچ كمكي به فرايند حل ابتكاري مسئله نميكند . بنابراين سازمان بايد براي تحريك قوهي تصور طراحان خود و ايجاد توفان ذهني به ابزاري جديد روي آورد . TRIZ بهبودهاي چشم گيري را در راستاي ايجاد طرح هاي ابتكاري به وجود مي آورد و تكامل جهت دار محصلونرا تسهيل ميكند . تكامل جهت دار محصول سازمان را قادر مي سازد تا براي آينده طرح هايي ايجاد كند بدون اينكه منتظر اتفاق افتادن طبيعي اين تكامل باشد . TRIZ ابزاري قدرتمند براي ايجاد ايده هاي جديد است . TRIZ همچنين به موضوعات مرتبط باكار نهايي طراحي نمي پردازد . روش تاگوچي طرح هاي انعطاف پذيري براي فرايند و محصول خلق ميكند . و به مهندس طراح اجازه ميد هد كه براي آينده يا براي نيازهاي متغير پيش بيني و برنامه ريزي كند . تركيب اين سه فرايند ابتكاري و مشتري گرا طراحي محصول منجر مي شود . برتري اين روش كامل در اين حقيقت نهفته است كه

اين روش به منابع تغييرات حساس نيست , يعني در آن هر نوع اثر كنترل نشده اي مي تواند اتفاق بيفتد , ولي بر عملكرد كالا يا خدمت تاثير منفي نخواهد داشت . نوآوري استوار مشتري گرا = Taguchi + TRIZ   + QFD « من براي اينان سرود شكرگزاري و سپاس نمي خوانم , بلكه اينسرود را براي آنهايي مي خوانم كه برسوالاتي مفهومي و مسائلي آشكار اصرار مي ورزند . » ويليام وردزورث  1807

اصول مباني مددكاري اجتماعي

، 07:08

اصول  مباني مددكاري اجتماعي دكتر مري . دابليومانيت - دكتر خوزه . بي اشفورد

مدد كار اجتماعي به عنوان يك عامل ارتباطي بين مدد جو و منابع و امكانات موجود در جامعه فعاليت مي كند غالباً مهمترين خدمتي كه مددكار ارائه مي دهد ، اين است كه به مددجويان دريافتن منابع مورد نياز خود كمك كند ، اگر چه مددكار در جريان انجام اين وظيفه و خدمت ممكن است اعتبار و اهميت يك روان درمانگر را احساس نكند . ترجمه : خديجه السادات غني آبادي تلخيص: محسن نورائي فهرست مطالب عنوان                                        صفحه مقدمه مددكاري اجتماعي و حرفه هاي وابسته تحليل مقايسه اي انتخاب حرفه : تفاوت بين حرفه ها تخصص پيش نياز صلاحيت است جامعه شناسان و مددكار اجتماعي مشاوران و مددكاران اجتماعي وكلا و مددكاران اجتماعي شناخت مددكاري اجتماعي مقدمه اي بر مددكاري اجتماعي مددكاري اجتماعي چيست ؟ كاركردهاي مددكاري اجتماعي مسايل فردي و موضوعات اجتماعي منابع محيطي سيستم كنش متقابل نقش هاي مددكار اجتماعي رابطه ياري دهنده آموزش دهنده مدل جامع نگر سئوالات تشخيصي مدلهاي مددكاري اجتماعي

مددكاري فردي جامع نگر يا كل گرا مددكاري اجتماعي و ارتباطات انساني اهميت ارتباطات فرآيند مشكل گشايي مقدمه : ارتباطات متقابل از جمله اركان اساسي زندگي اجتماعي بوده و هست و خواهد بود . در واقع نمي توان هيچ نوع تشكل اجتماعي در نظر مجسم كرد كه افراد يا اعضاي آن با يكديگر ارتباط نداشته باشند . اما ناگفته پيداست كه اين ارتباطات همواره مشابه يا يكسان نيستند ، بلكه نوسانهاي چندي دارند كه از جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد : ارتباطات يكطرفه ، ارتباطات دو طرفه ، ارتباطات انفرادي ، ارتباطات گروهي و ارتباطات دوراني . دراين ارتباطات حالات كاملاً متفاوت زير به چشم مي خورد : 1- فقط يكي از طرفين ارتباط از آن سود مي برد . 2- طرفين ارتباط متقابلاً از آن نفع مي برند . 3- يكي از طرفين ارتباط متضرر مي شود . 4- طرفين ارتباط متضرر مي شوند . از سوي ديگر ، هرگاه دليل يا دلايل برقراري ارتباطات انساني را مورد توجه قرار دهيم ، به اين نتيجه مي رسيم كه شيوه هاي مراجعه افراد به يكديگر تابع وضعيتهاي زير است : 1- شخص الف با شخص ب با بك گروه ارتباط مستقيم برقرار مي كند . 2- شخص الف با شخص ب با يك گروه ارتباط غير مستقيم برقرار كند . 3- ارتباطات برقرار شده ارادي است . 4- ارتباطات برقرار شده اجباري است . در مدد كاري اجتماعي به فرستنده پيام مددكار و به گيرنده پيام مددجو مي گويند . هرگاه مددجو به مددكار مراجعه كند و مطالبي را با او در

ميان بگذارد ، جاي فرستنده و گيرنده پيام عوض مي شود . در مددكاري اجتماعي ارتباطات افراد از نوع دوراني است يعني طرفين ارتباط بطور مرتب اطلاعاتي را مبادله مي كنند تا بتوانند تصميمات بهتري و حساب شده نفري را اتخاذ كنند . بنابراين در گفت و شنودهاي آنان ، مرتباً جاي فرستنده و گيرنده پيام عوض مي شود تا در نهايت از اين تبادل اطلاعات ، راه حل يا راه حل هايي براي مسئله يا مسايلي كه بوجود آمده پيدا شود . به اين جابه جايي و تبادل راي و اطلاعات بازخورد گفته مي شود و هدف آن است كه تصميمات نهايي بر اساس دقيق ترين نتايج گفت و شنودها اتخاذ شود . در كشور ما نيز همانند ديگر كشورها و جوامع بشري مددكاري اجتماعي بصورت عملي همواره وجود داشته ، اما اين امر بيشتر جنبه پند و اندرز داشته و بطور معمول نسل مسن تر يا افراد داراي تجربه هاي زيادتر در نقش ارشادي ظاهر مي شده اند . مددكاري اجتماعي و حرفه هاي وابسته : تحليل مقايسه اي : بيش از همه « ياريگران حرفه اي » از مددكاران اجتماعي انتظار مي رود هنگام كار با افراد تاثير محيط را بسيار با اهميت تلقي كنند . آنها در هنگام كار با افراد مي بايست هم بافت اجتماعي كلان و هم محيط خرد و بلاواسطه را در نظر بگيرند .  امروزه به همان اندازه كه توانايي جامعه براي توليد و تامين نيازهاي مادي افزايش مي يابد توانايي افراد براي كسب رضايت و خشنودي كاهش پيدا مي كند . انتخاب حرفه : تفاوت بين

حرفه ها «كاركرد متفاون به آمادگي هاي آموزشي متفاوت نياز دارد » به عنوان يك دانشجوي داوطلب حرفه مددكاري اجتماعي شايد ، ندانيد كه چگونه انتخاب شما با انتخابهاي ديگران تفاوت دارد . در ميان حرفه هاي خدمات انساني طولاني ترين دوره آموزشي يا كار آموزي مخصوص روانپزشكان است . زيرا ابتدا دوره عمومي طب را تمام و سپس يك دوره سه يا چهارساله تخصصي روانپزشكان را مي گذرانند . در مقابل آنان كاركنان بومي يا محلي هستند كه از طريق يادگيري ضمن خدمت كارآموزي مي كنند . بهترين مثال براي يادگيري ضمن خدمت مشاوران مواد مخدر و معتادين به الكل هستند كه كارآموزي اوليه آنان بر پايه درمان براي رفع مشكلات ناشي از اعتياد به مواد مخدر يا الكل است . مددكاران بايستي انعطاف پذير بوده ، مشتاق انجام وظايفي باشند كه در درمان موفقيت آميزه كرده مددجويان بسيار مهم است . تخصص پيش نياز صلاحيت است هر حرفه ويژگيهاي خاص خود را دارد ولي با حرفه هاي ديگر در زمينه وظايف و دانش نيز داراي همپوشي است . مددكاراني كه علاقمند يا متخصص در مهارتها و دانش ديگر حرفه ها باشند بدون ترديد خارج از محدوده حرفه اي و قانوني خود عمل مي نمايند . كه اين امر مي تواند به دو صورت به مددجويان ضرر رساند : 1- مددكار تخصص لازم را نداشته 2- مددجو از تخصصي كه مددكار بايد در كارش داشته باشد بهره مند نگردد . جامعه شناسان و مددكاران اجتماعي هدف اصلي و عمده جامعه شناسان توسعه و آزمايش نظريه هاي مربوط به پديده هاي اجتماعي است ، در

حالي كه هدف اوليه و اساسي مددكاري حل مشكلات انسان است . مددكاران سعي در شناخت و درك مددجو يا جامعه ، ارزيابي مناسب و مداخله دارند با اين هدف كه به حل مشكل و تغيير مددجو كمك نمايند . روانپزشكان و مددكاران اجتماعي بر خلاف تفاوت حوزه عمل جامعه شناسان و مددكاران اجتماعي ، مددكاران و روانپزشكان معمولاً در يك محل با يكديگر كار مي كنند . محل كار آنان موسسه هاي بهداشتي و درماني نظير بيمارستانهاي رواني ، بيمارستانهاي عمومي و زندان است . بعضي از نقشهايي آنان عهده دارند از جمله : مشاوره ، درمانگري – تسهيل كننده گروه يا مديريت تداخل در كار يكديگر محسوب نمي شود . اما بسيار مهم است كه مددكاران از نقش منحصر به فرد خود آگاه بود ، بصورت يكي از اعضاي غير پزشك تيم پزشكي درنيايند مشاوران و مددكاران اجتماعي مشاوران هم وجود مشتركي با روانپزشكان و مددكاران اجتماعي دارند . اغلب مشاوران مانند مددكاران داراي مجوز رسمي نيستند . حرفه روان شناسي و روانپزشكي به دليل داشتن مجوز تحت مقررات و قواعدي است از نظر علمي ، يكي از مزاياي داشتن مجوز مشخص بودن مرزهاي حرفه است . معمولاً مددكاران و مشاوران مدرسه را با يكديگر اشتباه مي گيرند . مشاوران مدرسه اكثراً داراي مدرك كارشناسي علوم تربيتي دارند و بيشتر مدارس مرفه دانش آموزان را تشويق مي كنند نا در دو زمينه مهم تحصيلي و شغلي از مشاوره كمك بگيرند و بر عكس دانش آموزاني را به مددكار مدرسه ارجاع مي دهند كه رفتار آنان در كلاس درس مشكل آفرين شناخته شده است

. وكلا و مددكاران اجتماعي وكلا و مددكاران هر دو در نقش مدافع براي مددجو ظاهر مي شوند اما تعريف هر يك از دو حرفه از مدافعه ، مبين تفاوتهاي مهم و اساسي حرفه اي است . دفاع حقوقي روشن و واضح است وكلا بايد در چهارچوب سيستم حقوقي به هر طريقي در جهت پيشبرد و دفاع از موقعيت مراجع خود تلاش نمايند . مسئوليت مددكار در زمينه مدافعه به لحاظ سنتي مشخص نيست . از ديرباز فرض بر اين بوده كه مدافعه يا خدماتي از اين قبيل در مددكاري اجتماعي بواسطه مسئوليت مددكاران اجتماعهي در ايجاد تعادل بين منافع اجتماع و مددجو با محدوديتهايي مواجه بوده است . مددكاران اجتماعي موظف اند كه مددجويان را در انجام وظايف زندگي روزانه از قبيل تنظيم بودجه ، خريد پوشاك و غذا رعايت بهداشت فردي ، مصرف دارو ، حضور به موقع در وقت قرار و يافتن مسكن كمك نمايند . شناخت مددكاري اجتماعي ( مقدمه اي بر مددكار اجتماعي ) براي مددكاري اجتماعي علاقه مند به فعاليت هاي ميداني ، دروسي خاص تنظيم شده كه اهم موضوعات درس آن شامل : چگونگي سازماندهي ولگردان خياباني و تبديل آنها به يك تيم بستكتبال ، چگونگي استفاده از زمين هاي بازي به عنوان وسيله اي براي پيشگيري از بزهكاري نوجوانان ، چگونگي تبديل مجرمين بالقوه به افراد درستكار ، چگونگي بررسي مسايل مربوط به تبعيض ، بي خانماني و خانواده هاي متلاشي شده و نظاير آن . مددكاري اجتماعي چيست ؟ سايمونز ، تعريفي جامع از مددكاري اجتماعي به اين شرح ارائه داده است : « اجتماعي »

از اين جهت كه بيانگر علاقه مندي و توجه اين حرفه به آن دسته از نيروهاي اجتماعي است كه در شكل گيري زندگي افراد تاثير دارند ، « كار » براي جداساختن فعاليتهاي جانبي و سرگرم كننده بانوان نيكوكاري كه براي انجام امور خيريه و دستگيري از مستمندان به مجله هاي فقرنشين مي روند از اقدامات متخصصاني كه فعاليتهاي شان منظم ، مسئولانه و منضبط است . كاركردهاي مددكاري اجتماعي كاركرد به معناي نوعي عمل يا فعاليت مناسب هر فرد يا شيئي است هدفي كه فرد يا شيئي براي آن موجوديت يافته با توجه به اين تعريف ، مددكاري اجتماعي جزئي از ساختار اجتماعي گسترده تر محسوب مي گردد ، اين اجتماع بزرگتر ، مددكاري اجتماعي را موظف به انجام وظايف خاص كاركردي مي كند به گونه اي كه در كاركردهاي اجتماعي تاثير مثبت بگذارند . فعاليتهاي مددكاري اجتماعي متضمن يك يا چند كاركرد اجتماعي زير است : 1- كمك به افراد در جهت استفاده بيشتر و موثر تر از توانايي حل مشكل و قابليت سازگاري خود . 2- ايجاد رابطه اوليه بين افراد و سيستم هاي منابع و امكانات . 3- تسهيلات كنش هاي متقابل ، اصلاح و تغيير و ايجاد روابط جديد بين افراد و سيستم هاي منابع اجتماعي . 4- تسهيل كنش هاي متقابل ، اصلاح و تغيير و ايجاد روابط بين افراد در درون سيستم هاي منابع . 5- كمك به توسعه ، اصلاح و تغيير خط منشي اجتماعي . 6- توزيع منابع و امكانات مادي . 7- ايفاي نقش به عنوان عوامل كنترل اجتماعي . مسائل فردي و موضوعات اجتماعي

به نظر سي . رايت ميلز مسايل فردي و موضوعات اجتماعي همانند دو روي سكه هستند . وي مسايل فردي را مشكلات مي داند كه به لحاظ منش فردي را به موازات شكل گيري ارتباط هاي بلاواسطه وي با ديگران پديد مي آيد . ميلز مسايل را مشكلات مي داند كه فراسوي فرد رفته بازتاب اجتماعي به عنوان يك كل و شيوه هاي كنش متقابل و همپوش نهاد هاي اجتماعي است . از ديرباز مدد كاران اجتماعي علاقمند دخالت در مشكلات انسان با توجه به موقيت هاي اجتماعي آنان بوده اند مشكلات را چه به عنوان مسايل فردي و چه به عنوان موضوعات اجتماعي در نظر بگيريم ايجاد تغييرات به ايدئولوژي برتر توسعه و پيشرفت دانش و منابع و امكانات موجود بستگي دارد لازم است مددكاران اجتماعي به علل ساختاري مشكلاتي كه موجب درد و رنج موردم محروم است توجه كنند به عقيده لوم مشكلاتي كه عقليت ها به خود به موسسه هاي اجتماعي مي آورند مشكلات ساختاري هستند به عنوان مثال سياهان از نظر اشتغال در وضعي نا برابر قرار دارند يا كمتر از سفيد پوستان شاغل هستند اگر چه مشكل مي تواند اساس و پايه ساختاري داشته باشد لاكن به هر حال افسردگي فردي را كه ايجاد مي كند مي بايست درمان گردد . براي مدد كاران اجتماعي سوالات مربوط به مسايل فردي و موضوعات اجتماعي دست مايه اصلي ارزيابي مشكلات است . منابع محيطي سيستم كنش متقابل هدف مداخله هاي مدد كاران اجتماعي بيشتر در جهت حل مشكلات كل جامعه است تا توانبخشي تك تك قربانيان مشكلات اجتماعي مدد كاران اجتماعي كنش

متقابل بين افراد و محيط را به سود هر دو مورد توجه قرار مي دهند در حرفه مدد كاري اجتماعي محيط شامل تمام متغير هاي موثر در مشكل مورد نظر است يعني متغير هاي فيزيكي اجتماعي فرهنگي و بين فردي يكجا لحاظ مي شود مري ريچموند در نوشته هاي اوليه خود بر اهميت محيط تاكيد بسيار مي نمايد . وي در كتاب مدد كاري اجتماعي مي نويسد : آن دسته از مدد كاران فردي كه تصوير روشن و دقيقي از روابط مدد جويان خود با دوستان و همكاران و غيره را دارند درك بهتري از مشكلات آنان را به دست مي آورند . گاه محيط زندكي مدد جويي خاص بسيار بزرگ و مسئله ساز است در اين صورت مدد كار بايد توجه خود را محدود به جنبه هايي از محيط مدد جو سازد كه در اربطه با مشكل مطرح شده است . ارزيابي محيط زندگي مدد جويان متفاوت بوده به موقعيت زندگي نياز هاي فردي توانايي ها منابع و فرستهاي آن بستگي دارد . نقش هاي مدد كار اجتماعي نقش مجموعه رفتاري است كه انتظار مي رود فرد در موقعيتي معين از خود ظاهر سازد . در مفهوم جامعه شناختي نقش كوششي شده است تا چگونگي برقراري ارتباط افراد با يكديگر شرح داده شود . جرج هربرت ميد چگونگي رشد بشر را ضمن فرآيند هاي اجتماعي و ارتباطات تحليل نموده است . او تاكيد دارد كه افراد را نمي توان بدون درك بافت اجتماعي كه در آن زندگي مي كنند ، شناخت . در مدد كاري اجتماعي ، نقش ها موجب كاركرد هاي گوناگون مي

شود . نقش ها الگوي جامع و كاملي را براي رفتار و نگرش ها بوجود آورده ، استراتژيهاي خاصي را براي رويارويي با موقعيت هايي كه دايماً تكرار مي شود ، تجويز مي كند . براي مثال ، در حال حاضر نقش مدافع براي مدد كاران اجتماعي به هنگام رويارويي با برخي از مشكلات با اهميت تلقي مي گردد . تعريف نقش در مدد كاري اجتماعي فرايندي انعطاف پذير ، و قابل تغيير است تا مدد كار بتواند از عهده رسالتي كه جامعه بر دوش كاركنان اين حرفه براي مقابله با مشكلات و وظايف اجتماعي گذارد ، برآيد . رابطه در اين نقش مدد كار اجتماعي به عنوان يك عامل ارتباطي بين مدد جو و منابع و امكانات موجود در جامعه فعاليت مي كند غالباً مهمترين خدمتي كه مددكار ارائه مي دهد ، اين است كه به مددجويان دريافتن منابع مورد نياز خود كمك كند ، اگر چه مددكار در جريان انجام اين وظيفه و خدمت ممكن است اعتبار و اهميت يك روان درمانگر را احساس نكند . پيدا كردن سرپناه براي زني كه مورد ضرب و شتم واقع شده ، كمك به يك نفر در انجام تشريفات اداري به منظور دريافت كمك دولتي ، يا مساعدت به يك خانواده براي برخورداري از مراقبتهاي رفاهي جهت بيماري عضوي از اعضاي خانواده كه مبتلا به درد مزمن است ، نمونه هايي از نقش مددكار به عنوان يك رابطه تلقي مي شود . ( ياري دهنده ) ياري دهنده نقشي عجين شده را حرفه مددكاري اجتماعي است . ياري دهنده كسي است كه به مددجويان كمك مي

كند تا توانايي ها و نيروهاي دروني خود را براي ايجاد تغيير مطلوب يا نيل به هدفهاي از پيش تعيين شده بكار گيرند . مددكار اجتماعي در نقش ياري دهنده موظف است با تشويق ، حمايت و اطمينان بخشيدن بيشتر به مددجو در موقعيت پيش آمده ، تغيير مورد نظر را در او ايجاد نمايد . ريشه مشكل مددجو چه فردي و چه محيطي باشد مددكار بايد مددجو را براي پيدا كردن تواناييهاي دروني خود براي اصلاح رفتارش ياري دهد . (آموزش دهنده ) مددكار همواره متوجه تقويت توانايي هاي مددجو براي ايجاد تغييرات موثر در موقعيت مشكل است ، بدين لحاظ اين نقش مشابه نقش ياري دهنده است . مددكار در نقش آموزش دهنده اطلاعات و منابع بيشتري را در رابطه با موقعيت به مددجو معرفي مي كند . از ديرباز آموزش را وسيله اي موثر در ارتقاي مقام و پايگاه اجتماعي دانسته اند . از جمله آموزشهايي كه مددكار بايد به مددجو بياموزد آموزش مهارتهايي چون برقراري ارتباط با ديگران يا آماده كردن والدين براي ايفاي نقشي موثر را در بر مي گيرد ، آماده ساختن مددجو يا گروه مددجويان تا از نظر سياسي موثر واقع شوند و غيره . مدل جامع نگر مدل عبارتست از نمونه يا الگويي براي تشريح ، تحليل و تدوين و تنظيم واقعيتي كه معرفي مي كند مدل ها را مي توان به دو صورت ذهني يا دقيق و عيني ارائه نمود . سئوالات تشخيصي مدلهاي مددكاري اجتماعي : 1- آيا اين مدل مرا متوجه همه افراد درگير در موقعيت مساله ساز مي كند ؟ 2- آيا اين

مدل عوامل محيطي موثر بر مشكل را در بر مي گيرد ؟ 3- با بكار گيري اين مدل ، آيا مي دانم نقطه شروع كجا است ؟ و غيره ..... مددكاري فردي جامع نگر يا كل گرا مددكار جامع نگر كار را با اين فرض شروع نمي كند كه علت بيكاري فقدان انگيزش است . مشكل فرد بيكار نداشتن شغل و درآمد است و چه بسا كه موانع مختلفي بر سر راه اشتغال فرد بيكار وجود داشته باشد . براي بررسي موفقيت آميز مشكل ، مددكار و فرد بيكار بايد با شماري از مشكلات مقابله نمايند . هدف موثر عمل جامع نگر نه تنها اشتغال فرد بيكار است بلكه سعي مي كند كه وي در شكل دادن محيط زندگي خود مشاركت فعال داشته باشد . علاوه بر حل مشكلات فعلي او ، مددكار اجتماعي مهارتهاي لازم را براي حل مشكلاتي كه در آينده با آنها مواجه مي شود ، ايجاد مي كند . مددكاري اجتماعي و ارتباطات انساني مددكار اجتماعي بايد از نظر جسماني ، عاطفي و عقلاني آمادگي لازم را داشته باشد تا بتواند از مفهوم « خود» به عنوان ابزاري مثبت براي تغيير استفاده نمايد . مهمترين ويژگي نوع بشر ، زندگي توام با برقراري ارتباط با ديگران است . مددكاري اجتماعي از آغاز به اهميت كنش متقابل انسانها پي برده ، سعي داشته از مفهوم رابطه به طريقي سنجيده و آگاهانه به نفع افرادي كه در خدمت آنان است استفاده كند . مددكاران اجتماعي در حين كار با افراد بسياري ارتباط برقرار مي كنند . در جريان كمك به مددحو ، چه

بسا لازم مي آيد كه مددكار اجتماعي با صاحبخانه ، معلم ، كارفرما ، پزشك ، سياستمدار ، پليس ، مديربرنامه ، شبكه همسايگان ، گورههاي مختلف جامعه يا متخصصان ديرگ تماس برقرار نمايد . رابطه مددكاري اجتماعي در برقراري اين قبيل تماسها در قالب عوامل و عناصر متعارف ، يعني عواملي صورت مي گيرد كه به ماهيت تكليف و وظيفه اي كه بايد به بهترين نحو انجام پذيرد ، مربوط مي شود . اهميت رابطه مددكاري اجتماعي به دليل تبيين دقيق اجزاي كليدي اين رابطه ، منجر به گفتگوها و نوشته هاي بيشمار شده است . عمده ترين متغيرهاي شناخته شده در ارتباطات مددكاري عبارتند از : از علاقه مندي به امور ديگران ، تعهد ، پذيرش ، توجه مثبت ، همدلي ، اقتدار ، اخلاص ، همخواني و هدف مداري . احتمالاً علاقه مندي به امور ديگران مهمترين انگيزه براي ورود به اين حرفه است . تعهد مددكار را در سراسر زندگي حرفه اي خود مورد آزمايش قرار مي دهد ، منظور از پذيرش و توجه مثبت ، احترام ، علاقه مندي و توجه مددكار به بهرورزي و بهزيستي مددجو است . همدلي به معناي همدردي نيست به عنوان يك انسان ، غالباً نسبت به وضع ناگوار مددجو احساس همدردي مي كنيم . اقتدار جزء ديگري از ارتباطات حرفه مددكاري است مددكار كم تجربه ممكن است كه گاه نگران اين مسأله باشد كه مددجويان مسن تر يا داراي تحصيلات بيشتر او را به عنوان قدرتي كه مي تواند به حل مساله يا مشكل آنها كمك نمايد، نپذيرند . مددكار بايد توجه كند كه

اقتدار داراي دو جزء مهم است : 1- مجوزي كه جامعه براي اجراي اينگونه وظايف به مددكار داده است . 2- دانش ، ارزشها و مهارتهاي حرفه اي مددكار ، اخلاص يعني دل دادن و درگير شدن مددكار با جرفه براي توجه صادقانه مددجو براي بهرورزي و بهزيستي انسان همخواني رابطه اي نزديك با اخلاص و همدلي دارد . همكاري مددجو در فرايند تغيير بعيد به نظر مي رسد مگر اينكه مددجو احساس نمايد در تعريف مشكل مقاديري توافق و همخواني بين او و مددكار وجود دارد . هدف مداري آخرين جزء كليدي است . رابطه حرفه اي نيز بايد بازتاب فرايند تغيير هدف دار باشد . در حقيقت نفس هدف مدت استمرار ارتباط را مشخص ميكند اهميت ارتباطات اهميت ارتباطات براي عملكرد موفق ، به تحقيق اثبات شده است . بايد متوجه اجزاي اصلي و مهم ارتباطات بود . تكنيكهاي مددكاري اجتماعي به آساني قابل تدريس و كاملاً قابل فهم است . ولي اين سهولت و وضوح در مورد ارتباطات اجتماعي صادق نيست . روابط اجتماعي بخش عمده و مهم مساله اي است كه آن را هنر مددكاري مي دانند . در حال حاضرمسلم گرديده كه همدلي ، روابط صميمانه و اخلاص به نتايج موفقيت آميز منجر مي گردد . فرايند مشكل گشايي فرايند حل مشكل به مراتب با مراحلي تقسيم شده است : 1- تعريف مشكل : در اين مرحله مددكار و مددجو مشكل را شناسايي نموده درباره اينكه چه چيزي بايد تغيير كند ، به توافق مي رسند . تعريف هدف : در اين مرحله ، مددكار و مددجو متفقاً تغييرات مورد

نظر را مشخص مي كنند و به عنوان مثال : چه بسا نوجواني كه در زمينه نوع فعاليتهاي اجتماعي با والدينش در تعارض است از مددكار درخواست مي كند كه بين او و الدينش به منظور كسب امتيازاتي ميانجي شود . در اين حالت مددكار مجاز به تلاش براي نيل به هدف مذكور نيست ، مگر آنكه بر اساس ارزيابي حرفه اي ، اين نوع مداخله را در جهت خير و صلاح مددجو تشخيص دهد . 3- جستجوي راه حل : در اين مرحله مددكار موظف است با استعانت از يافته هاي تحقيقات و دانش نظري خود درباره رفتار فردي و محيطي ، منابع موجود در جامعه ، خط مشي ها و روشها ، و نيز سيستم هاي موجود دريابد كه چرا مشكل رفتاري بوجود آمده و چه تغييراتي بايد رخ دهد . غالباً مددكار در مرحله جستجوي راه حل ، با مقاومتهايي از جانب مددجو ، موسسه هاي مربوط ، مدارس ، جامعه و يا حتي خانواده مددجو روبرو مي شود . اين مرحله را جستجوي راه حل ناميده اند ، زيرا تاكيد بر ملاكهاي خاصي دارد كه به مددكار در انتخاب مناسب ترين مداخله كمك مي كند . يعني مداخله اي را كه احتمال مي رود بيشترين موفقيت را در كار با مددجو خاص و مشكل خاص به همراه آورد مشخص مي سازد . احتمال موفقيت بيشتر در اين مرحله منوط به آن است كه مددكار اجتماعي اساس كار را بر يافته هاي تجربي ناشي از فعاليت و عمل خود قرار دهد . منابع: نام كتاب : اصول و مباني مددكاري  اجتماعي    اثر

دكتر مري – دابيلو مافت- دكتر خوزه بي اشفورد مترجم : خديجه السادات غني آبادي ناشر : موسسه انتشارات آواي نور تيراژ: 3000 نسخه نوبت : چاپ دوم - 1379 چاپ : بهارستان ليتوگرافي: پرتو شمس

اصول و تكنيك هاي مصاحبه در روابط عمومي

نويسنده : اصحاب حبيب زاده ملكي تاريخچه مصاحبه: مصاحبه به شيوه اي تقريباً امروزي در مطبوعات اروپا طي دهه 1830 آغاز شد و اولين مصاحبه خبري در 16 آوريل 1836 در روزنامه نيويورك هرالد به چاپ رسيد.

تاريخ انتشار : زمستان 1385ناشر : موسسه روابط عمومي آرمان ( تحقيقات روابط عمومي )ناشر همكار : موسسه انتشارات سربداران بيهقشمارگان : 2000 جلدنوبت چاپ : چاپ اولقيمت : 15000 ريالفهرست فصل اول : كلياتي در نپمورد مصاحبهفصل دوم : تكنيكهاي مصاحبهفصل سوم : سئوال و انواع آن در مصاحبهفصل چهارم : انواع ارتباطاتفصل پنجم : قواعد عمومي در مصاحبهفصل ششم : انواع مصاحبهفصل اولكلياتي در مورد مصاحبهتاريخچه مصاحبهمصاحبه به شيوه اي تقريباً امروزي در مطبوعات اروپا طي دهه 1830 آغاز شد و اولين مصاحبه خبري در 16 آوريل 1836 در روزنامه نيويورك هرالد به چاپ رسيد.در ايران استفاده از مصاحبه براي كار روزنامه نگاري با تاخير طولاني همراه بوده است. به طوري كه آثاري از مصاحبه را در مطبوعات دوره ناصري ميتوان ديد.يك سال پس از چاپ مصاحبه در جهان «روزنامه كاغذ اخبار »توسط ميرزا صالح شيرازي به عنوان نخستين روزنامه ايراني منتشر شد.به طور كلي ، مصاحبه مطبوعاتي به شكل امروزي در ايران از سال 1288 تا 1334(ه.ق)وارد مطبوعات ايران شد و نخستين مصاحبه در روزنامه يوميه غير دولتي در سال 1305 در روزنامه اطلاعات آغاز شد.اهميت مصاحبه1)    در مصاحبه

،مطالب ناگفته كه تا قبل از مصاحبه انتشار نيافته به مخاطبان ارائه ميشود.2)    مخاطبان مطالب را به طور وستقيم از منبع مسئول دريافت ميكنند.3)    مخاطبان با منبع خبري آشنا و به توانائي هاي آنان آگاه ميشوند.4)    مخاطب با گرفتن اطلاعات مصاحبه شونده، به ارزيابي روند امور اقتصادي ، سياسي ، اجتماعي و ...... ميپردازند.اهميت مصاحبه در ميان انواع خبرمصاحبه از زواياي مختلف براي مخاطبان وسايل ارتباط جمعي به خصوص براي مخاطبان رسانه هاي مكتوب جالب است:1)    گفته هاي مصاحبه شونده مطالب خبر را زنده تر جلوه ميكند.2)    وقايعي كه از زبان يك منبع داراي اعتبار بيان ميشود بر روي مخاطب تاثير زيادي دارد.3)    مصاحبه خواه براي مطلع كردن باشد يا اطلاع رساني ، براي مخاطب مفيد و موثر ميباشد.مصاحبه يكي از انواع بسيار مهم كسب خبر ميباشد كه از سوي روزنامه نگاران بيشتر مورد استفاده قرار ميگيرد به طوري كه اميل لودويك ميگويد :«مصاحبه از جالب ترين و سر گرم كننده ترين انواع خبر است.»هدف مصاحبهبه طور كلي اهداف مصاحبه عبارتند از :1)    دريافت اطلاعات بيشتر در مورد يك رويداد2)    آگاهي از واكنش افراد عادي و سرشناس در مورد رويداد3)    انعكاس عقايد ، افكار و اطلاعات ويژه شخصيت هاي خبر ساز،مقامات مسئول و ديگر افراد جامعه.تعريف مصاحبهمصاحبه يكي از انئاع خبر گيري هاي مستقيم است كه به وسايل آن عقايد ،افكار شخصيت هاي مهم جامعه يا ديدگاههاي مردم عادي را درباره موضوعات مختلف بويژه مسائل روز جامعه به دست مي آورد.مصاحبه گاهي نيز براي گرفتن اطلاعات خاصي است كه در اختيار مصاحبه شونده قرار دارد و مصاحبه كننده به وسيله انجام مصاحبه با اين شخصيت

اطلاعات به دست آمده را در اختيار مخاطبان قرار ميدهد(معتمد نژاد)مصاحبه نوعي ارتباط فكري ، عقيدتي و اطلاعاتي است كه بين مصاحبه شونده و مخاطبانئ از طريق يك واسطه يا ارتباط دهنده كه همان خبرنگار است برقرار ميشود.(محسنيان راد)براي دريافت بهتر معاني ذكر شده ميباست به تعاريف خبر نيز اشاره شود.تعريف خبر براي خبر تعاريف گوناگوني ذكر شده است:-    گزارشي از واقعيت است ولي هر واقعيتي را نميتوان خبر ناميد.-    پيامي است كه احتمال صدق و كذب آن وجود دارد.-    گزارشي از رويداد عيني و واقعي است كه داراي يك يا چند اررزش خبري بوده ،چگونگي ارائه اين گزارش ، به عوامل درون سازماني و برون سازماني بستگي دارد(بديعي،قندي)ارزشهاي خبريارزشهاي هفتگانه خبري عبارتند از :1)    در بر گيري:يعني خبر افراد بيشتري را در برگيرد.2)    شهرت : رويدادهاي مربوط به افراد مشهور براي مردم مهمتر هستند.3)    برخورد(اختلاف و تضاد):در طبيعت و در ميان افراد و ساير مخلوقات برخورد ممكن است جسماني،فكري و ايدئولوژيك باشد.4)    استثنا و شگفتي : يعني اتفاقات غير عادي و عجيب براي مردم هميشه مورد توجه و علاقه بوده است.5)    بزركي و فراواني :اعداد و ارقام گوياي واقعيت هستند.6)    مجاورت : افراد به آنچه نزديكتر هستند حساسترند.7)    تازگي رويداد:تازگي رويداد به مطلب خبري ارزش خاصي ميبخشد.عناصر خبر1)    كه (چه كسي)؟2)    كي (زمان وقوع رويداد)؟3)    كجا(مكان وقوع رويداد)؟4)    چه (فعليت و ماهيت رويداد)؟5)    چرا (انگيزه رويداد)؟6)    چگونه (چگونگي رويداد)؟تعريف ديگري از مصاحبه عبارت است از:مصاحبهنوعي ارتباط شفاهي دو طرفه است كه در آن يكي از طرفين با برنامه ريزي قبلي و به منظور كسب اطلاعات داراي ارزش خبري با طرح پرسشهايي ، پاسخهاي لازم

را از طرف مقابل دريافت ميكند.مصاحبه عبارت است از پرسيدن هدفمندانه از يك شخص يا اشخاص براي كسب اطلاعات و اخبار و ضبط مناسب پاسخها به منظور انتشار آن.كامل ترين تعريف مصاحبه مصاحبه گزارش و حاصلي است از فرآيند ارتباط دو سوي ارتباط به منظور دستيابي به واقعيتي كه داراي يك يا چند ارزش خبري است.اين گزارش ضمن آنكه تحت تاثير ويژگيهاي دوسوي اين فرآيند ارتباطي ميباشد،احتمالاً از عوامل درون سازماني و برون سازماني تاثير ميپذيرد.اركان مصاحبه 1)    مصاحبه شونده2)    موضوع مصاحبه3)    مصاحبه كنندهمصاحبه كننده كيست؟هر كسي از يك آدم معمولي كوچه و خيابان گرفته تا يك كارشناس و متخصص ، يك هدف احتمالي براي يك مصاحبه است.انواع مصاحبه شوندگان عبارتند از :الف) مصاحبه شوندگان مهمب) مصاحبه شوندگان متخصص و كارشناسمصاحبه كننده كيست؟كسي است كه داراي تبحر لازم در حرفه روزنامه نگاري باشد و تجربيات علمي و عملي نيز در اين زمينه داشته باشد.هدف از ارتباط از نظر مصاحبه كننده1)    آگاه كردن مخاطب نسبت به مسائل جامعه2)    آموزش دادن مخاطبان3)    سرگرم كردن مخاطبان4)    تامين نيازهاي اطلاعاتي مخاطبانهدف مصاحبه شونده 1)    كسب شهرت و احترام2)    محبوب ساختن3)    متعجب كردن مخاطب4)    پنهان كردن واقعيتويژگيهاي مصاحبه كننده1)    تيز بيني و نكته سنجي و كنجكاوي2)    داشتن ذوق و استعداد نويسندگي3)    توانائي جوشش با طبقات مختلف جامعه4)    صبر و حوصله زياد5)    قدرت تفكر سريع6)    عشق به كار خبري7)    رعايت اصول اخلاقي و حرفه اي و داشتن تقوا8)    نداشتن غرور و تعصب فكري، ساده لوحي و .....9)    داشتن حافظه اي بيشتر از حافظه متوسط جامعه10)    آشنائي با مهارتهاي ارتباطي11)    قدرت تصميم گيري سريعفصل دوم تكنيكهاي مصاحبهتكنيكهاي مصاحبهمنظور از تكنيكهاي مصاحبه راههايي

است كه براي انجام مصاحبه از مرحله شروع يعني آماده كردن مصاحبه و بعد اداره كردن مصاحبه در حين گفتگو تا پايان آن يعني نگارش  و تنظيم مصاحبه ، نشر و پخش مصاحبه ،بايد پيگيري شود.1)    مراحل آماده كردن مصاحبهالف) گرفتن وعده و وقت مصاحبهب) تعيين موضوع مصاحبه ج) تهيه سئوالهاد) صراحت و روشني سئوالهار) مطالعه قبلي موضوعس) نظم پرسشهاش)شناسائي شخصيت مصاحبه شونده2)    اداره كردن صحيح مصاحبه الف) شروع غير مستقيمب) داشتن تاكت(ظرافت، كارداني)ج)دقت در طرز صحبت و رفتارر) جلب اعتماد مصاحبه شوندهس)توچه به سخنان ناطق و يادداشت برداريش)مبارزه با سكوت مصاحبه شوندهص)عكس برداري از مصاحبه شوندهاستفاده از روش goal براي انجام مصاحبهG :مخفف كلمه goals به معناي اهداف است.O : مخفف كلمه obstacles به معني موانع است.A : مخفف كلمه achierements به معني دست آوردهاست.L : مخفف كلمه logistics به معني تداركات و سازماندهي است.فصل سومسوال و انواع آن در مصاحبهمقدمهاساس هر مصاحبه مطبوعاتي و راديو – تلويزيوني ، پرسش است و پرسش نيز يكي از رايج ترين و در عين حال ساده ترين مهارت هاست كه هر خبر نگار و مجري بايد داشته باشد.بهترين مصاحبه ها و ميز گردهاي مطبوعاتي و راديو-تلويزيوني بر پايه طرح و هدايت پرسشها و پاسخهاي نا مناسب موضوع ، شكل ميگيرند.تعريف سوالسوال كليد در منزل مصاحبه است كه با گشودن آن محتوي منزل خوبي آشكار ميشود.مصاحبه گر ،مصاحبه شونده و پيام دهنده، سه ضلع مثلثي را تشكيل ميدهند كه در قاعده اصلي آن ،پيام گيرندگان قرار گرفته اند و در صورتي دو ضلع مثلث ميتواند بر قاعده استوار باشد كه يك ارتباط تنگاتنگ بين دو ضلع ديگر بوجود

آيد و اين ارتباط از يك زاويه ديد،ميتواند با طرح سئوالهاي مناسب ميسر شود.اهميت سئوال در مصاحبهسئوال در مصاحبه از اهميت بالائي بر خوردار است ، به نحوي كه هر چقدر سئوالها پر بارتر باشدمصاحبه نيز غني تر خواهد بود.وقتي كه سئوال عالملنه ، جهت دار و جدي باشد،مصاحبه شونده ، مصاحبه گر را به صورت جدي قبول خواهد كرد و از دادن پاسخهاي صحيح به سئوالها كوتاهي نخواهد كرد.حساس تيرن مرحله مصاحبه را سئوالهاي مصاحبه شونده تشكيل نميدهد، بلكه طرح سئوالهاي مناسب ، كوتاه،عميق و جهت دار است كه ميتواند زواياي باريك و دور از دسترس را بخوبي بگشايد و زمينه تهيه يك مصاحبه خوب را فراهم كند.ويژگيهاي سئوال در مصاحبه1)    كوتاه و معني ار بودن2)    شفاف و قابل درك بودن3)    موضوعيت داشتن4)    فراگير بودن5)    متنوع و جهت دار بودن6)    چند پهلو و مبهم نبودننحوه تنظيم سئوالهاي مصاحبهزمان طرح سئوالها(از قبل)به روند و روال مصاحبه فكر نكنيد،به اينكه چقدر وقت داريدو چند سئوال ميتوانيد بپرسيد نيز فكر نكنيد، بلكه بيشتر به اصل موضوع بپردازيد.تعداد سئوالهاقانون ثابت و تغير ناپذيري درباره تعداد سئوالهاي يك مصاحبه وجود ندارد و مهمترين موضوع اين است كه پرسشهائي را مطرح كنيد كه در خدمت هدف شما براي مصاحبه مورد نظرتان ميباشد.اگر براي مصاحبه حضوري كه حدود 1 ساعت طول ميكشد معمولا بين 10 تا 15 سئوال كافي است.انواع پرسشها1)    پرسشهاي يادآوري كننده2)    پرسشهاي تحليل يا پردازشي3)    پرسشهاي احساسي4)    پرسشهاي هدايت كننده5)    پرسشهاي سر نخ گيرنكاتي كه بايد در مورد پرسيدن رعايت شود عبارتند از :1)    هميشه مصاحبه را پرسش آسان شروع كنيد.2)    به مصاحبه شونده فرصت دهيد كه آرامش

يافته و به خود مسلط شود.3)    پرسشهاي نخستين ميتواند كلي و پاسخهاي آن طولاني باشد.4)    استفاده از فرصت براي گرد آوري اطلاعات اساسي كه نتوانستيد در جاي ديگري بدست آوريد.5)    سعي كنيد مصاحبه را با يك پرسش مثبت و آينده نگرانه تمام كنيد.6)    پرسشهاي شما بايد هميشه روشن و مربوط به موضوع باشد.7)    پرسشهايي كه پاسخ آنان بديهي است را با مصاحبه شونده در ميان نگذاريد.8)    در طرح پرسشها از زبان مناسب استفاده كنيد و سن وميزان تحصيلات و سابقه اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي و فرهنگي مصاحبه شونده را هنگام تنظيم پرسشها در نظر بگيريد.انواع سئوال1)    سئوالهاي كلي2)    سئوالهاي جزئيكاركردهاي سئوالهاي كليالف) سئوالهاي كلي جوابهاي كلي را نيز در بر خواهد داشت.ب) پاسخ كلي سبب طولاني تر شدن زمان مصاحبه خواهد شد.ج) سئوال كلي احتمالا منتج به حجم بيشتري از اطلاعات خواهد شد.د) سئوال كلي سبب ميشود كنترل و هدايت مصاحبه بيشتر در دست مصاحبه شونده باشد تا مصاحبه كننده.ه) طرح سئوالهاي كلي احتمالا مصاحبه را گرم و صميمانه تر ميكند.كاركرد سئوالهاي جزئيالف) مصاحبه شودنه مجبور ميشود به طور مستقيم با سئوال مواجه شود و جواب او نيز روشنگر جزئيات خواهد بود.ب) مدت مصاحبه به دليل پاسخهاي محدود و اجتناب از حاشيه پردازي كوتاه ميشود.ج) ممكن است اطلاعات مهمي در حوزه سئوال جزئي مصاحبه كننده قرار نگيرد و مصاحبه شونده نيز فقط در همان محدوده سئوال ها را پاسخ دهد در نتيجه اطلاعات مذكور بيان نشده باقي بماند.د) سئوال درباره جزئيات سبب ميشود كه مصاحبه شونده گوش به زنگتر بوده و در طول مصاحبه حالت به اصطلاح آماده باش دائم داشته باشد و در

نتيجه مصاحبه نيز حالتي سردتر و غير صميمانه تر دنبال شود.ه) سئوال در مورد جزئيات سبب ميشود كنترل و هدايت مصاحبه بيشتر دردست مصاحبه كننده باشد تا مصاحبه شونده ، چرا كه مصاحبه شونده به دنبال پاسخ هر سئوال منتظر سئوال بعدي و تابع مصاحبه كننده ميماند.تعريف پارازيت(اختلال در مصاحبه )اختلالات ارادي يا غير ارادي همان پارازيتها هستند كه در فرآيند ارتباط تاثير منفي ميگذارد.اين پارازيتها را ميتوان به 2 دسته تقسيم كرد:1)    پارازيتهايي كه عامل اصلي آن مصاحبه كننده است.2)    پارازيتهايي كه عامل اصلي آن مصاحبه شونده است.فصل چهارمانواع ارتباط در مصاحبهمقدمهمصاحبه آميزه اي از ارتباط كلامي و غير كلامي است كه معمولا به صورت چهره به چهره انجام ميشود.نزديك ترين تعريف ارتياط به فرآيند مصاحبه ،تعريف ادوين امري است كه ميگويد:«ارتباط انتقال افكار و رفتارهاي انساني از يك شخص به شخص ديگر است».ارتباط در مصاحبه به دو دسته عمده تقسيم ميشود:1)    ارتباط كلامي2)    ارتباط غير كلاميارتباطات كلاميارتباط كلامي شامل كليه اطلاعاتي است كه بين دو طرف مصاحبه در غالب گفتگو و به بيان مستقيم مبادله ميشود و به سه دسته تقسيم ميشود:الف) پاسخهاي مستقيم مصاحبه شونده به سئوالات مصاحبه كنندهب)اطلاعات سرريز يا اطلاعات پيش بيني نشده و غير منتظرهج) مطالب كم ارزش و غير ضروري و قابل حذفارتباطات غير كلاميارتباطات غير كلامي بيشتر در غالب مصاحبه هاي غير خبري به كار گرفته شده و از اهميت بالائي برخوردا راست.يكي از ابزارهاي مهم كه همواره در اختيار مصاحبه كننده است ،استفاده بجا از حركات دست ،صورت و انواع و اقسام نگاهها يعني ارتباطات غير كلامي در حين مصاحبه استعوامل موثر به كم و كيف

مصاحبه1)    جسارت و شهامت مصاحبه كننده2)    شخصيت مصاحبه كننده و مصاحبه شونده3)    اوضاع و شرايط اجتماعي و سياسي به عنوان عامل بازدارنده و عامل تشويق كننده4)    خط و مشي و سياست و اهداف نشريه5)    اهداف آشكار و پنهان مصاحبهويژگيهاي لازم براي كار آمدي و اثر بخشي ميان ارتباطات فردي1)    گشودگي2)    همدلي3)    حمايت گري4)    مثبت گرائي5)    تساويفصل پنجمقواعد عمومي مصاحبهقواعد عمومي در مصاحبه عبارتند از:1)    ثبت و ضبط اطلاعات و يادداشت برداري2)    قدرت ارزيابي و تحليل پاسخهاي مصاحبه شونده3)    يادداشت برداري و خلاصه نويسي نه ديكته نويسي4)    داشتن ذهن انتخاب گر5)    ابداع شيوه خلاصه نويسي شخصي6)    تمركز روي روند انجام مصاحبه توسط مصاحبه گر7)    وابستگي محتوايي يك مصاحبه به سئوالهاي آن8)    نقش سئوال در كشف اطلاعات و دانش نهفته در ذهن مصاحبه شونده9)    عدم رضايت از طرح سئوالهاي ساده و پيش پا افتاده10)    عد طرح سئوالهاي كلي11)    انتخاب سئوال از نظر محتوي و شكل12)    مصاحبه شونده احساس تخليه اطلاعاتي و يك طرفه بودن مصاحبه را نكند13)    انعطاف پذيري مصاحبه گر14)    محور اصلي مصاحبه اولويتها و نيازهاي مخاطبان باشد15)    توانايي درك معاني و مفاهيم ايما و اشارات16)    انسجام و عدم پراكندگي سئوالات17)    لو ندادن فقر اطلاعات توسط مصاحبه گر18)    جلب اعتمد و اطمينان مصاحبه شونده19)    هنر و مهارت خوب گوشدادن و خوب فهميدن فصل ششمانواع مصاحبهمصاحبه خبريمصاحبه خبري ،مصاحبه اي است كه هدف از انجام آن كسب و جمع آوري اطلاعات تازه وتكميلي است كه نزد مصاحبه شونده وجود دارد و براي مخاطبان ميتواند جالب و قابل استفاده باشد.اهميت مصاحبه خبري1)    مطالب ناگفته كه تا قبل از انجام مصاحبه انتشار نيافته به مخاطبان عرضه ميگردد.2)    مخاطب مطالب

را به طور مستقيم از منبع مسئول دريافت ميكند.3)    مخاطبان با منابع خبري آشنا و به توانائيهاي آنان آگاه مشوند.4)    مخاطب با گرفتن اطلاعات مصاحبه شونده به ارزيابي روند امور ميپردازد.سه خصلت ويژه مصاحبه خبري1)    موضوع مصاحبه در رابطه با رويدادهاي جاري است.2)    مصاحبه شونده كسي است كه گفته هاي اوبراي خواننده ارزش و اعتبار دارد.3)    خبر تنظيم شده اطلاعات بيشتر و تازه اي براي روشن شدن و فهم موضوع به خواننده ميدهد كه در خبر قبلي نبوده است.مصاحبه تفسيريدر مصاحبه تفسيري ، مصاحبه شونده در مورد انگيزه وقوع رويداد،نظر خود را بيان ميكند.مصاحبه تفسيري مصاحبه اي است كه هدف از انجام آن آگاهي از ديدگاهها،عقايد،تحليلهاي مصاحبه شونده پيرامون يك موضوع، رويداد و يا شخصيتت خاص است.  مصاحبه غير خبريمصاحبه اي است كه هدف از انجام آن جراحي روح شخص مصاحبه شونده است يعني شناخت هر چه بيشتر مصاحبه شونده و همه اطلاعات و ويژگيهايي كه به او مربوط ميشود.كاركردهاي مصاحبه غير خبري1)    سرگرمي2)    كاركرد آموزشي3)    كاركرد الگو دهيموارد مختلفي ك مصاحبه هاي خبريو تفسيري مورد استفاده اندو نيز شكل هاي گوناگون اين مصاحبه ها و اشخاصي كه طرف مصاحبه هستند از اين قرار است :1)    مصاحبه فوري(تلفني)مصاحبه كوتاه يا فوري مصاحبه اي است كه درباره يك حادثه يا يك مسئله اجتماعي با شخصيتهاي مهم و مردم كوچه و بازار مطرح ميشود و هدف از آن كسب فوري عقايد و عكس العمل افكار عمومي است.2) مصاحبه با شخصيتهاروزنامه نگاران سعي ميكنند هميشه با معروف ترين چهره هاي اجتماعي به مصاحبه بپردازند و عقايد و ديدگاههاي آنان را به خوانندگان برسانند.مهمترين موارد و انواع مصاحبه با

شخصيتها:الف) مصاحبه در موقع انتصابب) مصاحبه توديعج) مصاحبه با مقامهاي دولتيد) مصاحبه با رجال سياسير) مصاحبه با اشخاص معروفز)ظهور شخصيتهاي بزرگ در مقامات جديدس) مصاحبه با مهمانان و مسافران مشهورش) مصاحبه در راه مسافرتص) مصاحبه در سالگردهاي مختلفض) مصاحبه براي نوشتن شرح حالط) مصاحبه براي رفع ابهام واشتباهاتع)مصاحبه در بازگشت 3) مصاحبه اتفاقيدر هر ملاقات تصادفي با شخصيت هاي مهم ميتوان مصاحبه اتفاقي انجام داد.4) مصاحبه گروهيمصاحبه گروهي آگاهي از عقايد ، افكار و نظر تعداد زيادي از افراد جامعه در مورد توجه و نظر است و خبر نگار ،اطلاعات خود رااز چندين نفر به دست مي آورد.معمولا محوضوع مصاحبه گروهي مطالبي در رابطه با وقايع جاري است كه مستقيما به مردم مربوط ميشود.5) مصاحبه با شهود عينيمصاحبه اي است كه معمولا در چارچوب مصاحبه هاي خبري صورت ميگيرد و در مورد رويدادها و حوادث اعم از سوانح طبيعي و غير طبيعي ميباشد. 6)مصاحبه مستند درباره حوادث تاريخيد راين مصاحبه هدف آن است كه از اشخاص راجع به آنچه از گذشته ميدانند پرسش شود.  7) مصاحبه آزادمصاحبه اي است كه در آن موضوعات و محدوده هاي گفتگو از قبل مشخص و محدود نمي شوند.8) مصاحبه هدايت شدهمصاحبه اي است كه موضوعات قابل طرح در گفتگو از قبل بين مصاحبه كننده و شونده تعيين و مشخص ميشود.9)مصاحبه بازمصاحبه اي است كه در آن مصاحبه شونده ناگزير است دراسخ به سئوالهاي مطرح شده توضيحات محدود بدهد.ديدگاهها،دلايل و مستندهاي خودش را مطرح كند.10) مصاحبه بستهمصاحبه اي است كه سئوالات آن فقط بله يا خير دارد.11) كنفرانس مطبوعاتيروابط عمومي هر سازمان يا دستگاهي براي آگاه كردن مردم از تصميمات

تازه،فعاليتها و اعلام برنامه هاي آينده از خبرنگاران و روزنامه نگاران رسانه هاي خبري ،ادقام به برگزاري كنفرانس مطبوعاتي ميكند.12) مصاحبه اختصاصي و غير اختصاصيمصاحبه اختصاصي مصاحبه اي است كه تنها خبرنگار يا نمايندگان يك رسانه در جريان گفت و گو حضور داشته باشند و اگر نماينده يا نمايندگان ديگر رسانه ها در جمع مصاحبه حضور داشته باشند، مصاحبه از حالت اختصاصي خارج و به يك مصاحبه عمومي تبديل خواهد شد.13) مصاحبه شفاهي و كتبيمصاحبه شفاهي يا گفتگوي رودررو كه مصاحبه كننده با شخصيت مورد نظر حضورا به عمل مي آورد.مصاحبه كتبي ،مصاحبه اي است كه بين سئوالهاي آن قبل از انجام مصاحبه به صورت مكتوب در اختيار مصاحبه شونده قرار ميگيرد و پاسخهاي مصاحبه شونده نيز به صورت مكتوب گرفته ميشود.

تأثيرات رواني عمليات هوايي امريكا در طول چهار جنگ

خلاصه كتاب : ويتنام _ كره - خليج فارس و جنگ جهاني دوم- نويسنده: استفان تي.هاسمر- مترجم : ابراهيم لطفيان كريم- تاريخ انتشار : 1378- ناشر: انتشارات رند- شمارگان : 1000 جلد مقدمه اين كتاب راه كارهايي را در خصوص افزايش اثرات رواني قدرت هوايي در جنگهاي آينده ارائه مي كند. موضوعات اين كتاب كه در دوازده فصل به انگليسي گردآوري شده است، برگرفته از بازجوييهايي است از اسراي جنگي و كسب اطلاعاتي در خصوص جنگهاي ويتنام، كره و خليج فارس. اين كتاب همچنين به تحليل تأثيرات رواني عمليات سابق نيروي هوايي امريكا عليه اهداف استراتژيك و مواضع نيروهاي ديگر كشورها، مي پردازد. هدف از آن، بررسي و شناخت موارد زير است: 1 _ شرايطي كه تأثيرات رواني عمليات هوايي را افزايش و يا كاهش مي دهند. 2 _ طراحي هرچه بهتر عمليات رواني و استفاده هرچه بيشتر

از امكانات بالقوه عمليات رواني درنيروي هوايي. 3 _ نحوه افزايش قابليتهاي موجود در نيروي هوايي و نقش اين نيرو در بعد رواني جنگ. اين تحقيق را اداره طرح و برنامه و قرارگاه نيروي هوايي امريكا، با عنوان بخشي از برنامه دكترين و استراتژي نيروي هوايي انجام داده است. هدف از آن، آشنا كردن فرماندهان و ساير كاركنان نظامي وابسته، با طراحي و هدايت عمليات رزمي و طراحان عمليات رواني است؛ همچنين براي مطالعه دانشجويان دوره هاي عالي علوم نظامي نيز مفيد است. پروژه نيروي هوايي پروژه اي مشترك كه در مركز تحقيقات و توسعه، مورد تحقيق و تجزيه و تحليل قرار گرفته است. اين پروژه زمينه ساز تحليلهاي جداگانه در مورد خط مشيها و متغيرهاي مؤثر بر توسعه، به كارگيري، آمادگي رزمي و پشتيباني از نيروهاي حال و آينده هوافضا است و در قالب سه برنامه، تحقيقاتي را ارائه مي دهد. الف - استراتژي، دكترين و ساختار نيرويي؛ ب _ نوآوري و به كارگيري انديشه هاي جديد؛ و ج _ مديريت منابع انساني و تأمين سيستمها. تأثيرات رواني عمليات هوايي تا به حال به نحوي بوده است كه عملاًً كوتاه شدن زمان جنگ و كاهش هزينه هاي نظامي به ويژه هزينه هاي جاري را در پي داشته است. در برخي از جنگها تأثيرات رواني عمليات هوايي به مراتب بيش از تأثيرات فيزيكي، مشاهده شده است. اين گزارش، ارائه كننده راه كارهايي در مورد افزايش كارايي عوامل رواني در جنگهاي آينده نيروي هوايي، و حاصل بازجوييها و سير اطلاعات به دست آمده از اسراي جنگي و نيز از تأثير عمليات رواني در جنگهاي كره، ويتنام و خليج فارس است كه بعد از جنگ جهاني دوم

تا به حال، مهم ترين جنگهاي طول تاريخ بوده اند. دو نوع از عمليات هوايي كه تأثيرات رواني مهمي بر كاهش مدت جنگ و مقاومت نيروهاي دشمن دارند به شرح ذيل مي باشند: الف _ عمليات هوايي عليه اهداف استراتژيك: مبارزه و از بين بردن تهديداتي كه از سوي كشور هدف، متوجه ما بود و هدف از آن، پايان دادن به جنگ، در حدي است كه از نظر ايالات متحده پذيرفته شده باشد. ب _ عمليات هوايي عليه سازمان رزم كشور هدف: ايجاد جنگ رواني كه ممكن است باعث از بين رفتن وحدت و انسجام نيروهاي كشور هدف شود و نيز باعث شود روحيه مقاومت در صحنه نبرد را از دست بدهند. تأثيرات رواني عمليات هوايي عليه اهداف استراتژيك كشور هدف تجربه جنگهاي گذشته در تمامي جنگهاي مهمي كه پس از جنگ جهاني دوم تا به حال روي داده اند، ايالات متحده همواره به اهداف به اصطلاح استراتژيك، حمله كرده است. اين اهداف شامل اهداف نزديك يا حمله به قلب مواضع كشور هدف با هدف ايجاد جنگي رواني بوده است. از ميان ساير اهداف، عمليات استراتژيك هوايي با هدف تحميل اراده خود به كشور آماج براي عقب نشيني از سرزمينهاي خودي، پذيرش آتش بس و صلح و در نهايت زمين گير كردن كشور هدف صورت گرفته است. عمليات نظامي با هدف جلوگيري از هرگونه اقدام نظامي و در ابعاد گسترده تر با هدف براندازي كامل نظام كشور هدف، صورت مي گيرند. تجارب جنگهاي گذشته، نشان داده اند زماني كه حملات هوايي امريكا عليه اهداف استراتژيك به عنوان اهرم فشار قرار گيرد، در پرتو اين حملات است كه اهداف جنگ، خودبه خود، تأمين شده است. ايالات متحده

و ساير هم پيمانان وي براي وادار كردن دشمن به زمين گير شدن يا به ميز مذاكره كشاندن او و يا الزام به آتش بس، بايد كشور هدف را با رفتارشان متقاعد كنند كه در صورت مقابله، شكست سختي متحمل، و يا در صورت ادامه جنگ، به مخمصه سختي دچار خواهند شد. از آنجايي كه تصميم كشور هدف به ادامه جنگ و يا توقف آن، به شناخت آنان از نتايج آينده صحنه نبرد بستگي خواهد داشت، طراحان عملياتي نيروي هوايي امريكا گسترش نيرويي كشور هدف را نيز بايد جزء اهداف استراتژيك قلمداد كنند (و براي ايجاد جنگي رواني به آن حمله نمايند). نگاهي به جنگهاي گذشته جنگ جهاني دوم (1945-1941): طراحان جنگ جهاني دوم، اميد داشتند كه بمباران هوايي اهداف استراتژيك در همه جا نتايج مهمي را به بار آورد. براي آلمان اين موضوع زماني اهميت پيدا كرد كه متفقين كارخانجات صنعتي آلمان را هدف بمباران هوايي قرار دادند كه در نتيجه تأثير رواني آن ايتاليا به دنبال راهي براي انعقاد صلح گشت.همچنين در آن شرايط، هدف متفقين از بمباران، پايان دادن به خصومت ميان دو كشور بود. زيرا هر دو طرف شاهد شكستهاي پياپي بودند. جنگ كره(1953-1950م) و جنگ ويتنام(1972-1965م): در جنگ امريكا با ويتنام، حملات هوايي عليه اهداف نظامي و استراتژيك مخصوصا با هدف ايجاد جنگ رواني اجرا شدند. تأثير مهم اين حملات، متقاعدكردن سران ويتنام براي حضور در مذاكرات، در راستاي پايان بخشيدن هرچه سريع تر به جنگ و تأمين اهداف امريكا بود. اين حملات هوايي، باعث شد كه ايالات متحده سه سال در كره وهشت سال در ويتنام، از عمليات هوايي استفاده كند و در شرايط

و وضعيتهاي مختلف لشكركشي اين دو كشور، تمامي تلاش خود را براي حمله به اهداف استراتژيك به كار گيرد. در غير اين صورت احتمالات زير ممكن بود: 1-با دسترسي كشور هدف به پشتيباني قدرتهاي خارجي اين امكان به آن داده شود كه با وجود از بين رفتن بخش عظيمي از تجهيزات جنگي اش بازهم بتواند به جنگ ادامه دهد. 2- كشور هدف به سرعت به اهداف خود دست يابد و عليه ايالات متحده وارد جنگ شود. 3-كشور هدف به سرعت انبوه نيروي انساني و تداركات را وارد صحنه نبرد كند. 4- توانايي حفظ وضعيت لجستيكي موجود براي ادامه جنگ و يا حفظ اوضاع امنيت داخلي را براي سركوب مخالفين به دست آورد. 5- به اين نتيجه برسد كه منافع آتي اش در صورت تداوم جنگ، بيش از خسارتهاي بمباران خواهد بود. پس از ارائه مطالبي در خصوص گفتگوي صلح ميان كره و ويتنام، ايالات متحده، بحث تعادل قدرت و يا كاهش تهديدات را در دستور كار خود قرار داد. در بحث مهم تعادل قدرت و يا كاهش تهديدات، بايد نقاط قوت و ضعف هر دو طرف به خوبي شناخته مي شد. در كره، تهديدات دوگانه جنگ روزافزون با چين و نيز احتمال استفاده امريكا از سلاحهاي هسته اي تهديدي ثانويه بود كه باعث مي شد تقاضاي امريكا مبني بر بازگردانيدن اسراي جنگي به ميهن شان با شكست روبه رو شود. در ويتنام نيز واشنگتن مجبور بود از جنگنده بمب افكنهاي ليزري ب _ 52 براي بمباران هانوي و هايپونگ، استفاده كند تا ويتناميها به پذيرش تنها راه حل باقي مانده يعني توافق صلح، وادار شوند. جنگ 1991 خليج فارس: اهداف عمده رواني ازحمله به اهداف

استراتژيك عراق در جنگ دوم خليج فارس، وادار كردن اين كشور به تغيير مواضع در قبال حمله به كويت بود. استراتژيستهاي نيروي هوايي امريكا، بمباران شديد را تنها راه مؤثر براي رژيم صدام حسين مي دانستند كه از سياست اشغالگري كويت دست بكشد و متقاعد شود كه از كويت عقب نشيني و قطعنامه هاي مختلف سازمان ملل متحد را در مورد كويت، قبول كند. نظريه پردازان ائتلاف، همواره اميد داشتند تا از راههاي زير بتوانند عمر حكومت صدام را به آخر رسانند: 1-ناتوان ساختن و منزوي كردن صدام و كشورهاي حامي وي از صحنه بين الملل؛ 2- تشويق نظاميان عراق و ساير اركان حكومتي به سرنگون كردن هرچه زودتر صدام؛ و 3 _ تحريك مردم عراق به قيام و شورش با هدف سرنگون كردن كامل رژيم عراق. براي نيل به اهداف ياد شده، متحدين تمام توان هوايي خود را صرف حمله به مراكز فرماندهي و كنترل و ارتباطات و مسيرهاي فرماندهي، كنترل، كامپيوتر، ارتباطات و اطلاعات عراق كردند. بعدها مشخص شد كه (در جنگ دوم خليج فارس) مسائل ناشناخته مهم تر ديگري دربقاي رژيم عراق و از دست ندادن كنترل عراق در اثر بمباران شديد وجود داشته است. به نظر مي رسيد كه متحدين از اوضاع عراق اطلاعات كافي، دقيق و به موقعي نداشتند كه با استفاده از آن بتوانند قدرت رژيم عراق را خنثي كنند. حملات متحدين كه با هدف برانگيختن مردم عليه صدام طراحي شده بود، ابتدا باعث غافلگيري شديد آنان شد ولي در نهايت كاري از پيش نبرد و تعداد كمي نيروي پليس و نيروي امنيتي محافظ كاخ صدام در اثر بمباران كشته شدند. در حقيقت، وضعيت فيزيكي كاخ

رهبر عراق از نظر مسائل امنيتي، اطلاعاتي طوري بود كه به نظر مي رسيد در اين جنگ، آسيب چنداني نديده است. نيروي هوايي متحدين درميان كردها و شيعيان عراق نفوذ بسيار زيادي داشت، همانهايي كه نسبت به رژيم عراق احساسات ضددولتي داشتند هر چند بعدها شورش كردها به شدت سركوب شد. در نخستين اقدام، گارد رياست جمهوري عراق هدف حملات هوايي و زميني متحدين قرار گرفت. صدام در اثر اين حملات، تاب مقاومت را از دست داد و مجبور شد قطعنامه سازمان ملل را بپذيرد. صدام در محاسبات خود، عليه متحدين، دچار اشتباه شده بود و سرانجام علي رغم ميل خود، مجبور به عقب نشيني از كويت گرديد، زيرا وجهه او در داخل كشور و مجامع در بين المللي كاملاً از بين رفته بود و غير از اين راهي نداشت. صدام زماني كه گارد رياست جمهوري را وارد عمل كرد فكر مي كرد كه بازهم مي تواند مقاومت كند، اما آنان نيز شكست سختي را متحمل شدند. درسهايي براي فرماندهان به احتمال زياد در جنگهاي آينده، دشمنان امريكا نيز به دنبال تداوم رزم و تحميل تلفات انساني به ايالات متحده باشند تا در اين راستا، ايالات متحده از پذيرش تلفات خودداري، و از جنگ با آنان اجتناب نمايد و به پذيرش قطعنامه هايي در خصوص پايان دادن به جنگ، مجبور شود. به منظور جلوگيري از سوء استفاده از تداوم جنگ فرسايشي، اتخاذ يك راه حل و استراتژي منطقي و شناخت نحوه مقابله با تهديدات كشور هدف، براي پايان دادن به جنگ در مراحل اوليه آن ضروري است. تجزيه تحليلهايي كه در مورد اثرات رواني عمليات هوايي بر اهداف استراتژيك در جنگهاي گذشته

انجام گرفته است، بيانگر اين است كه صحنه رزم هوايي در گذشته چگونه بوده و در جنگهاي آينده، فرماندهان چه طرحهايي را بايد براي هدايت عمليات استراتژيك، آماده كنند. انجام تك تجربه نشان داده است كه بمباران اهداف استراتژيك، به تنهايي نمي تواند اهداف جنگي امريكا را تأمين كند، زيرا عوامل متعدد و مختلفي در داخل كشورها وجود دارند كه باعث مقاومت ملتها در مقابل اينگونه فشارها و بروز مشكلاتي براي امريكا شده اند. پس ما بايد اين توان را در خود داشته باشيم تا براي تحقق عمليات هوايي درآينده، نواقص را مرتفع تا بتوانيم بيشترين تلفات را به طرف مقابل خود، واردكنيم. فرماندهان ما بايد بدانند كه دشمنان آينده ما تلاش دارند تا ابعاد جنگ را از طريق تلويزيون و ساير رسانه ها پوشش و نشان دهند كه ميزان تلفات طي بمباران هوايي، ناچيز بوده است. آنان از مسائل بشردوستانه و نيز افراد با نفوذ در توقف جنگ، بهره خواهند گرفت. براي محدودكردن واكنشهاي سياسي كه بعدها ممكن است متوجه واشنگتن گردد، فرماندهان ما در صحنه نبرد بايد آماده ارائه هرگونه توضيح و قضاوت در مورد حملات هوايي امريكا در صحنه داخلي و خارجي به افكار عمومي باشند. لازم است بگوييم، فرماندهان ما بايد به قدري پخته باشند كه از انجام هرگونه حمله كه خطرات مهمي را براي ساكنان غيرنظامي فراهم آورد، اجتناب كنند. واكنشهاي منفي كه در اثر حملات ناشيانه امريكا صورت مي گيرد، برانگيخته شدن افكار عمومي عليه امريكا توسط كشور هدف را به دنبال خواهد داشت. اين موضوع، باعث كم ارزش شدن اهداف خواهد شد و حتي آزادي عمل را در بمبارانهاي آتي از فرماندهان امريكايي

خواهد گرفت. وارد آوردن فشار مضاعف در راستاي تأمين اهداف جنگي در گذشته، تركيبي از فشارهاي مختلف نظامي و ساير شرايط براي مجبور كردن كشور هدف به توقف جنگ و يا توافق قابل قبول با ايالات متحده، صورت مي گرفت. شرايطي كه كشور هدف وادار به مذاكره گردد. انجام حملات تهديدآميز عليه مواضع استراتژيك اين حملات موجب اعمال فشار بر سران كشور هدف، به منظور خاتمه جنگ با شرايط مورد پذيرش ايالات متحده گرديده اند. اين موضوع وقتي است كه سران كشورهدف مسائل زير را به خوبي دريافته اند: الف _ آنان حتما با شكست روبه رو شده اند و يا در آينده در صحنه نبرد، دچار مخمصه شديدي خواهند شد. ب _ در صورت تداوم جنگ در آينده نيز، حتما به اين نتيجه خواهند رسيد كه صلح مورد پذيرش ايالات متحده را قبول نمايند. ج _ ارزش خسارات و يا تهديدات عليه منافع استراتژيك آنها بيش از ارزش پذيرش مذاكره با ايالات متحده خواهد بود. د _ هيچگونه پدافند عاملي را براي جلوگيري از حمله به مناطق استراتژيك خود نداشته و نيز امكان انجام پاتكي كه بتواند ايالات متحده را از مسير اصلي جنگ خارج كند، نيز وجود نداشته باشد. شرايط لازم براي تسليم شدن كشور هدف علاوه بر چهار شرط ياد شده كه براي وادار كردن دشمن به تسليم شدن لازم است. ، تجربه ثابت كرده است كه شرط اصلي براي وادار كردن دشمن به تسليم، حذف رهبر آنان از اريكه قدرت و يا سراني است كه جنگ را شروع كرده اند. فرماندهان و استراتژيستها بايد دقت نمايند زماني كه در شرايط مساوي، منزوي كردن كشور هدف نتواند كارساز

باشد بايد تواناييهاي داخلي سران كشور هدف (پشتوانه مردمي) را بررسي كرد. حتي اگر از نظر نظامي، به نظر آيد كه به موفقيت كشور هدف در صحنه نبرد ديگر اميدي نيست. در نظر گرفتن گسترش نيرويي كشور هدف به عنوان اهداف استراتژيك از آنجايي كه در معادلات كشور هدف، شناخت صحنه رزم براي خاتمه دادن به جنگ از نظر استراتژيستهاي آنان حائز اهميت است، پس فرماندهان بايد بدانند كه وضعيت نيرويي كشور هدف نيز از اهداف استراتژيك است. تجربه نشان داده است كه انجام بمباران و ساير حملات (موشكي، توپخانه و...) به آرايش نيرويي كشور هدف ممكن است توان حياتي آنان را كاهش دهد و يا به سران كشور هدف فشار آورد تا جنگ را خاتمه دهند. در جنگهاي مهمي كه پس از جنگ جهاني دوم، به وقوع پيوسته اند، زماني كه مخالفان امريكا به طور جدي در صحنه رزم، دچار مخمصه شده اند يا صلح را پذيرفته اند و يا تسليم شده اند. در جنگهاي آينده نيز، سران كشور هدف در زمان نوسان قدرت، مجبور به تسليم و يا خاتمه جنگ خواهند شد. براي آنكه در آينده، سران كشور هدف مجبور به ترك استراتژي جنگي قبلي خود شوند، امريكا و هم پيمانان او بايد طوري وانمود كنند كه موازنه قدرت در صحنه رزم، همچنان در دست آنهاست و در صورت ادامه جنگ، توان رزمي دشمن نيز به شكست خواهد انجاميد. توسعه قابليتهاي ايالات متحده به منظور حمله به اهداف بسيار ارزشمند حملات شديد هوايي براي اثربخشي هر چه بيشتر، بايد بر اهدافي متمركز باشد كه براي سران كشور هدف، حائز اهميت است. در برخي وضعيتهاي ناشناخته، تعيين اهدافي كه

براي سران كشور مقابل، بسيار با اهميت باشد، مشكل است. علاوه بر آن، تقريباً تمامي سران كشور مقابل نيز به منظور تجديد قدرت و بقاء نفرات خود همواره در صدد كسب برتري اند. به منظور ايجاد زمينه بحث مقابله با اهداف استراتژيك ، در آينده، نيروي هوايي بايد طوري عمل نمايد كه به سران كشور هدف تفهيم نمايند كه يا كشته خواهند شد و يا حكومت آنان سرنگون خواهد شد. شايد آنان در خصوص پايان دادن به جنگ، به زودي پاسخ مثبتي به ايالات متحده ارائه ندهند. احتمال اينكه سران كشور هدف چنين خطري را بپذيرند، به شناخت آنان از مقاصد ايالات متحده، قابليتهاي ما و آزادي عملي بستگي دارد كه تهديدات را براي آنان واقعي تر نشان دهند. با انجام حمله اي مؤثر يا نشان دادن قاطعيت در توانايي حمله به سران كشور مقابل، طراحان عمليات هوايي لازم است از اطلاعات واقعي و به موقع در مورد نحوه اطلاع رساني و اهداف، با خبر شوند. شايد مشكل باشد كه بتوان انواع سيستمهاي بسته و ناشناخته امنيتي را كه با ايالات متحده مشغول جنگ اند، دقيقاً شناسايي كرد. داشتن اطلاعات دقيق و به موقع براي استفاده در حملات هوايي مي تواند باعث دقت و سهولت ما در سرنگوني داخلي رژيم كشور مقابل شود و انجام اين كار به كمك ستون پنجمها نيز تا حدي مشكل است. انجام حملات هوايي به يك موضع خوب دفاعي، غالباً مشكلاتي را در ميان آنان به وجود مي آورد. بارها ديده شده است كه جمعيتي از ساكنان غيرنظامي كشور آماج در اثر بمبارانهاي عظيم به ستوه آمده، و عليه دولت خود تظاهراتي به راه انداخته اند، هر چند

در سرنگوني آنان ناكام مانده اند. در جنگ آينده توجه به ملاحظات انساني حتي به صورت حمله محدود به ساكنان غيرنظامي، باعث ممنوعيت حمله به مناطق غيرنظامي خواهد شد. يكي از مهم ترين راه كارها براي تهديد كشور هدف، اعلام سرنگوني در خارج از كشورشان است سران كشور آماج نيز درشرايط ذيل نسبت به احتمال سرنگون شدن توسط قدرت خارجي واكنش نشان مي دهند: الف. در شرايطي كه با مذاكرات نتوان به اهداف جنگي دست يافت. ب. ترتيب نيروي هوايي، زميني، دريايي امريكا و عمليات نظامي عليه مواضع نيروها با هدف نيل به پيروزي نهايي و اشغال سرزمين كشور آماج، صورت گيرد. ج. الگوي عمليات هوايي عليه مناطق استراتژيك مناطق عقبه كشور آماج نيز نشانگر احتمال نفوذ در قلب كشور هدف و به دنبال آن اشغال نظامي را در پي داشته باشد. عمليات رواني با انجام حمله هوايي به مناطق استراتژيك در چنين عملياتي، اهداف مورد حمله بايد از طرحهاي عمليات رواني پشتيباني نمايد. محتواي موضوعي عمليات رواني برگه هاي اعلاميه و پخش صداهايي باشد كه مستقيم يا غيرمستقيم باعث تقويت پيام هايي رواني گردند و يا پيامهايي كه طي عمل بمباران، افسران نيروي هوايي از آن به منظور برنامه ريزي و هدايت لشكر هوايي و كل نفراتي كه مسئوليت طراحي و انتشار پيامهاي رواني را دارند، استفاده شود. تأثيرات رواني عمليات هوايي عليه مواضع نيروها تجارب جنگهاي گذشته تاريخ نشان داده است كه عمليات هوايي مي تواند به صورت مهم و بسيار قاطع، تأثيرات رواني مهمي در روحيه و رفتار نيروها در صحنه نبرد بر جاي گذارد. حملات هوايي مي توانند قابليتهاي كشور هدف را در جنگ، كاهش دهند. همچنين باعث زمين گير شدن

كشور آماج، تضعيف روحيه، تسليم شدن و يا فرار از صحنه رزم شوند و يا در انجام وظايف نظامي آنها اختلال ايجاد كنند. تضعيف روحيه در حد شديد و يا تسليم شدن ، كاري بس مشكل است، زيرا به علت ساختار اخلاقي مؤثر و كنترل مكانيسمي كه گاهي در ميان يگانهاي نظامي وجود دارد و در اثر ترس، مسائل زير رخ مي دهند: _ ترس از اينكه فرار و يا تسليم شدن او بازتاب منفي در ميان خانواده اش يا براي خودش داشته باشد. _ مسائل ذيل طي پنج سال تجزيه و تحليل در مورد جنگهاي كره، ويتنام و خليج فارس به دست آمده است. در مورد هركدام، عده زيادي از نظامياني كه در شرايطي از صحنه نبرد، يكي از مسائل زير برايشان پيش آمده بود. مجبور به فرار از جنگ و يا تسليم شده بودند. الف _ در سپتامبر تا دسامبر 1950 در كره: زماني كه نيروهاي كره شمالي، روحيه مقاومت را از دست دادند و بيشتر آنان به اسارت در آمدند. ب _ در دسامبر1951 و ژولاي 1953 در كره شمالي: زماني كه كمونيستها هيچگونه مقاومتي نكردند و بسياري از نيروهاي چيني و كره اي، صحنه جنگ را ترك كردند و يا به اسارت در آمدند. ج _ در سالهاي 1972-1963 در ويتنام: كه نيروهاي كمونيست هيچگونه مقاومتي نكردند و تعداد كمي از نيروهاي ارتش ويتنام شمالي و نيروهاي اصلي ويت كنگ در صحنه نبرد، باقي ماندند و الباقي پا به فرار گذاشتند. د- ژانويه 1991: تعداد زيادي از نيروهاي عراقي، صحنه رزم را ترك، و به سوي ميهنشان فرار كردند. شرايط لازم براي ايستادگي نيروها در صحنه نبرد و

تسليم نشان برخي شرايط ذيل در كاهش روحيه نيروها مؤثر است اما كمتر باعث فرار از جنگ و يا تسليم شدن در برابر دشمن، شود: الف _ روحيه اوليه: هنگامي كه وضعيت روحي دشمن در ابتداي جنگ، قوي و فاقد ضعف اخلاقي باشد، در مراحل بعدي، كمتر ضعف روحيه در آنان رخ مي دهد. وجود تفرقه و نبود انگيزه در تداوم جنگ، بسيار مؤثر است. ما ديديم كه چگونه ستون نظامي عراق، از هم پاشيده شد. ليكن، به خاطر اتحاد ميان نيروهاي ويت كنگ و ارتش ويتنام، جنگ در جنوب ويتنام تا مدتها ادامه داشت. و نيز، شروع يك جنگ با انگيزه قوي، نمي تواند ثابت كند كه چرا در پاييز 1950 نيروهاي كره شمالي و در بهار 1951 يگانهاي چين، شكست خوردند. زيرا هردو ارتش با انگيزه هاي قوي وارد جنگ شده بودند. ب- تلفات: وقتي آمار تلفات، زياد باشد نمي توان تعداد كشته ها، فراريها و اسرا را يكسان فرض كرد. براي نمونه در جنگ خليج فارس كه تعداد زيادي از هردو طرف كشته شدند اما تعداد اسرا و فراريان عراق، از تعداد كشته ها بيشتر بود. اما در جنگل ويتنام ديديم كه حجم بسيار زيادي از تلفات را آمار كشتگان تشكيل مي داد حال آنكه تعداد كمي ازنيروهاي ارتش ويتنام شمالي و ويت كنگ به اسارت در مي آمدند. مورد ديگر مربوط به كره شمالي و يگانهاي چيني بود كه اين جنگ، طي يكسال، تلفات زيادي را به همراه داشت و نيمي از نيروها فراري گشتند و يا به اسارت نيروهاي سازمان ملل، درآمدند. شدت و كيفيت عمليات رواني شدت عمليات رواني در جنگهاي مختلف، حائز اهميت بوده است. انتشار بيش از پنجاه

ميليون برگه تبليغاتي در جنگ كره و عراق، تأثير به سزايي در پيشبرد جنگ، داشته است. هنوز هم، كسي نتوانسته است تحليل دقيقي در مورد مقاومت ويتناميها ارائه دهد. اجراي عمليات رواني در جنگ خليج فارس سبب شد تعداد زيادي از نيروهاي عراقي از صحنه رزم، فراركنند و يا به اسارت متحدين درآيند. هنوز هم در مورد كيفيت عمليات رواني، تفاسير مختلفي ارائه مي گردد. هنگامي كه يگانهاي عمليات رواني متحدين عليه نيروهاي عراق، وارد عمل شدند، به نظر مي رسيد كه طراحي و اجراي اينگونه عمليات با الهام از جنگهاي كره و ويتنام، بسيار كارساز بود زيرا عده زيادي از عراقيها مجبور به ترك كويت شدند. شرايطي كه موجب فرار يا به اسارت درآمدن تعداد زيادي از نيروها مي گردد تجارب به دست آمده از چهارجنگ كره، ويتنام و خليج فارس، سه شرط مهم را براي ايجاد تفرقه شديد در ميان نيروهاي كشور هدف به منظوركسب روحيه مقاومت و در نهايت، تصميم به فرار از جنگ و يا تسليم شدن، به ما آموخته است: الف _ تشديد حملات هوايي و ساير حملات نظامي مؤثر: در مورد جنگهاي كره و خليج فارس، ديديم كه تشديد حملات هوايي عليه ستون نظامي، موجب فرار و يا اسارت عده اي از آنها به صورت ذيل گرديد: 1_ فرار يا به اسارت درآمدن عده زيادي از آنان. 2_ از دست رفتن قابليتهاي رزمي سران كشور هدف و از بين رفتن روحيه جنگي در ميان نيروها. 3_ ايجاد زمينه براي نيروهاي كشور هدف براي فرار از جنگ و يا تسليم شدن. نيروهاي كره اي در پاييز 1950 و بهار 1951 و نيز يگانهاي عراقي كه

در عمليات آزادسازي كويت در فوريه 1991 به اسارت در آمدند در اثر تشديد حملات هوايي و ساير حملات نظامي (از زمين، هوا، دريا) ستون نظاميان آنان از هم متلاشي شده بود. بيست ماه جنگ كره، تعداد زيادي نيروي فراري و اسير را به دنبال داشت، زيرا نيروهاي كره اي غير از زمانهايي كه در حالت آفند بودند، در حالت پدافندي درون پناهگاههاي زيرزميني، سنگرها و تونلهاي مقاوم در برابر حملات هوايي و توپخانه بودند. در اثر عمليات رواني تعداد زيادي از آنان مجبور به فرار و يا تسليم شدند. نيروهاي ويتنام كمتر در معرض حملات هوايي، توپخانه و … قرار مي گرفتند. چرا كه فرماندهان آنها دقيقاً به آنان آموخته بودند كه در كدام محل و در چه زماني بايد جنگ را شروع كنند. به دنبال اين آموزشها بود كه چريكهاي ويتنامي آموخته بودند كه چگونه وضعيت رزمي خود را حفظ، و از تلفات زياد جلوگيري نمايند. در واقع بيشتر يگانهاي ويتنامي، فقط مدتي از سال را مي توانستند جنگ كنند. پس از درگيري با نيروهاي امريكايي، نيروهاي كمونيست به مناطق عقبه، عقب نشيني (تاكتيكي) كردند يعني همان جايي كه در اثر حملات متعدد هوايي امكان تعقيب و گريز بيشتري را داشتند چرا كه در پوشش جنگلهاي باراني به سادگي مي توانستند تغيير موضع دهند و از ديد و حملات هوايي مصون بمانند. ب) شرايط ناشي از كمبود غذا: شرط ديگري كه به نظر مي رسد براي از دست رفتن روحيه مقاومت و تسليم شدن عده زيادي از آنان كارساز باشد، كمبود مواد غذايي بود كه در اثر بمباران شديد خطوط مواصلاتي و خودروهاي تداركاتي صورت مي گرفت. بسياري از موفقيتهايي

كه در 1950 و بهار 1951 در كره و در اوايل سال 1991 در جنگ خليج فارس به دست آمد در اثر نرسيدن مواد غذايي كافي به نيروهاي در حال نبرد بود. علت فرار زياد نيروها در هر دو جنگ ياد شده، كمبود غذا بود كه علت ضعف روحيه در يگانها به شمار مي آيد. در اوضاع جنگي كه برنامه غذايي درستي براي نيروها پيش بيني شده باشد، وحدت بين نيروها همچنان پابرجا است و كمتر نيرويي روحيه اش را ازدست مي دهد. زماني كه در خطوط رزمي ويتنام، برنامه غذايي درستي پيش بيني شده بود، چريكهاي ويت كنگ و يگانهاي ارتش ويتنام با استفاده از منابع غذايي پيش بيني شده در جنوب ويتنام، توانستند تا مدتهاي طولاني در تمام خطوط نبرد به مبارزه خود ادامه دهند. ج -انجام حملات به موقع زميني، با هدف تضعيف روحيه: آخرين راهي كه بعد از انجام مراحل ياد شده براي درهم شكستن روحيه مقاومت يگانها در سطح وسيع، مطلوب به نظر مي رسد، تشديد حملات زميني است. نمونه اين كار در سال 1950 در منطقه اين چين و مورد ديگر در منطقه پوسان (بندري درشمال كره) و مورد سوم تضعيف روحيه چينيها در عمليات تهاجمي مه 1951 توسط نيروهاي سازمان ملل بود، كه ضربات سختي را به چينيها وارد آوردد. در مورد نيروهاي عراقي اشغالگر كويت، متحدين در فوريه 1991 با صد ساعت عمليات تهاجمي با يگانهاي هوايي، ضربات سختي را به عراقيها وارد كردند و اين عمليات تهاجمي به شدت، روحيه ارتش صدام را ضعيف كرده. در جنگ ويتنام، بارها شاهد تلاش ايالات متحده به منظور تضعيف روحيه ويتناميها بوديم؛ ابتدا نيروهاي امريكايي به جاي حملات

زميني، حملات هوايي و توپخانه را در دستور كار خود قرار دادند تا كار ويتناميها را يكسره كنند. در مراحل بعدي چون حملات هوايي و توپخانه (در جنگ چريكي)كاري از پيش نبرد، ايالات متحده تهاجم شديد زميني را شروع كردند اما چون نيروهاي مردمي ويتنام در اثر حملات هوايي عقب نشيني(تاكتيكي) كرده و به مناطق امن جنگلي، پناه برده بودند، علاوه بر استقرار در آنجا توانستند توان نظامي خود را بازسازي و روحيه جديدي براي جنگيدن پيدا كنند. درسهايي جديد براي فرماندهان تجزيه و تحليلهاي صورت گرفته در مورد اثرات رواني عمليات هوايي و ساير عمليات عليه گسترش نيروها در كره، ويتنام و خليج فارس، نشان مي دهد كه در صحنه نبرد، مسائل زير براي فرماندهان بسيار حائز اهميت بوده است: الف _ نحوه طراحي عمليات: براي بهره برداري كامل از توان نظامي عليه نيروها، لازم است تا فرماندهان در هدايت عمليات خود، به ابعاد رواني جنگ توجه بيشتري بنمايند. فرماندهان، بايد در همه جا وحدت نظر داشته باشند و از عمليات رواني، بهره برداري مطلوب را براي ضربه زدن به كشور هدف، به عمل آورند. فرماندهان بايد بدانند كه نتايج به دست آمده از پيامهاي رواني بسيار مهم است، زيرا اثري به مراتب مخرب تر از خسارتهاي فيزيكي بر دشمن دارد. تأثير عمليات رزمي با تشديد حملات هوايي و توپخانه، بيشتر نمود پيدا مي كند، زيرا تفرقه و از هم گسيختگي نيروها را در پي دارد. همچنان كه در جنگهاي كره و خليج فارس، با از بين رفتن روحيه جنگي كشور هدف، راه پيروزي سريع تر و با هزينه اي كمتر، گشوده شد. كارساز بودن عمليات رواني را مي توان با وارد آوردن فشارهاي مضاعف

بر كشور هدف، چند برابر كرد. فرماندهان بايد به دنبال راهي براي كاهش توان رزمي در صحنه رزم باشند. براي نمونه به جاي بمباران شهرها و روستاها، بايد مناطق پشتيباني دشمن را بيشتر ، هدف بمباران شديد خود، قرار دهند. براي شناسايي كامل و دقيق ابعاد رواني جنگ، فرماندهان و طراحان بايد تأثير آن را در موارد مختلف، بررسي، و حتي دروس عمليات رواني را به عنوان يكي از دروس مهم دانشكده هاي فرماندهي و ستاد، مطرح نمايند. ب - تصويب استراتژي كلي نظامي كه باعث افزايش اثربخشي حملات هوايي گردد: فرماندهان بايد  استراتژي خاصي را تصويب كه نيروهاي دشمن را به عكس العملهاي لحظه اي واداركنند به گونه اي آنان از نظر رواني، لحظه اي خود را از حملات هوايي و…. ايمن نبينند. براي تضعيف هرچه بيشتر روحيه جنگي، لازم است تا هواپيماها چندبار در طول هفته بمباران خود را تشديد كنند. عمليات هوايي و زميني جنگ كره در پاييز 1950و بهار1951 به قدري شديد بود كه سربازان كره اي بيش از چندماه تاب تحمل نياوردند. بمباران شديد مواضع عراقيها در جنگ (دوم)خليج فارس نيز به قدري شديد بود كه در عرض 38 روز ،روحيه جنگي و مقاومت آنان را نابودكرد. ج _ تشديد حملات هوايي با هدف تضعيف روحيه نيروهاي مقابل:در جنگهاي گذشته به اثرات رواني حملات هوايي، توجه كافي نمي شد. ولي امروز يگانهاي هوايي بايد حداكثر توان خود را به جاي توجه به خسارات فيزيكي، بر اثرات رواني بمباران، متمركز كنند. براي توجه هرچه بيشتر به اين نكته بايد به دو موضوع، توجه كرد: 1 _ فرماندهان يگانهاي هوايي، بايد اولويت كاري خود را بر محور تخريب روحيه جنگي،

متمركز سازند. 2 _ در واحدهاي طراحي عمليات، بايد از وجود كارشناسان خبره عمليات رواني و روان شناسان مجرّب، استفاده لازم و كافي به عمل آيد. د- استفاده از اهداف عملياتي مؤثر براي افزايش اثرات رواني جنگ: فرمانده يگانهاي هوايي بايد از طرحهايي استفاده نمايد كه تأثيرات رواني قدرت هوايي را افزايش دهد . براي تحقق اين منظور بايد اقدامات زير صورت گيرد: 1 _ نيروهاي كشور مقابل بايد همواره در معرض حملات مداوم و تهديدآميز قرار گيرند . تداوم اين حملات در شبانه روز و در تمامي قسمتهاي صحنه نبرد، به امكانات نيرويي فراوان نياز دارد. از آنجايي كه حضور پرتلاش نيروهاي خودي در صحنه نبرد، كاهش شديد روحيه كشور مقابل را به دنبال دارد، پس بايد با تمركز تمامي امكانات و نيروها شديدا با كشور آماج مقابله كنند و فرصت را از او بگيرند تا روحيه از دست رفته خود را نتوانند باز يابند. 2 _ از بين بردن جيره غذايي كشور هدف با حمله به انبار تداركات، قطع خطوط مواصلاتي و حمله به خودروهاي تداركاتي. تجربه نشان داده است كه انجام پروازهاي شناسايي به منظور بررسي امكانات آمادي و خطوط مواصلاتي دشمن مي تواند اين ترس را در آنان به وجود آورد كه شايد در آينده در تأمين جيره كافي خود نيز، دچار مشكل شوند. 3- تشديد بمباران براي ايجاد رعب و وحشت: در جنگهاي ويتنام و خليج فارس، جنگنده هاي ليزري ب _ 52 رعب و وحشت در دل نيروهاي مقابل انداخته بودند، به طوري كه هر لحظه مي ترسيدند مواضع مهم آنها هدف بمباران قرار گيرد. بمباران حساب شده و دقيق مواضع كشور هدف،

تأثيرات رواني شديدي به جاي گذاشته است به طوري كه هر لحظه واهمه دارند كه پناهگاههاي زيرزميني و ساير تأسيسات آنها هدف حمله مستقيم هواپيما و راكت قرار گيرد. ه_ _ تحميل اين باور به كشور مقابل كه پدافند هوايي او ناتوان است: تجربه نشان داده است زماني كه نيروهاي مقابل در مقابل شديدترين حملات هوايي قرار گيرند، به سرعت روحيه خود را از دست مي دهند. و چون تمامي فرماندهان كشور مقابل، موظف اند روحيه نيروهايشان را حفظ كنند پس بايد نيروي هوايي به نحوي عمل كند كه دشمن، خود را ناتوان حس كند. استفاده از گيرنده هاي قوي و قابليتهاي هواپيماهاي استراتژيك، هواپيماهاي تعقيب و گريز و مدلهاي ضربه اي دقيق، اين اهداف را محقق مي سازند. و- ايجاد شرايطي كه دشمن نتواند از سلاحها و تجهيزات خود، به خوبي استفاده نمايد: بايد از طريق تبليغات رواني به كشور مقابل، تفهيم كرد كه هرگونه اقدام نظامي و هرگونه حركت خودروها، شليك توپ يا گلوله ضدهوايي، استفاده از بي سيم، رادار و ساير وسايل ارتباطي به قيمت از دست دادن جانشان تمام خواهد شد. براي اين منظور مي توان پيامهايي با مضامين زير براي ايجاد جنگ رواني در ميان دشمنان پخش كرد: اگرپروازي صورت گيرد، مرگتان حتمي است. اگر گلوله اي شليك شود، مرگ در انتظار شماست. اگر سرو كله تان پيدا شود، خطر مرگ در كمين شماست. اگر با خودرو حركت كنيد، به استقبال مرگ رفته ايد. اگر سلاح را از خود دور نكنيد، مرگ به شما نزديك خواهد شد. توسعه سلاحهايي كه تأثيرات رواني قدرت هوايي را بيشتر نشان دهند: بايد همواره سعي كرد قدرت هوايي را در ديد كشور مقابل، بزرگ تر

از آنچه هست، به نمايش گذاشت.توانمنديهاي زير تأثيرات بسيارمهم رواني برجاي مي گذارند: 1 _ استفاده از گيرنده هاي رهگيري و سلاحهاي حمله مؤثر بر دشمن 2 _ حمله به نفرات و تجهيزات داخل پناهگاهها انجام عمليات زميني تجربه ثابت كرده است كه وجود تفرقه ميان نيروها و ضعف روحي، باعث تحليل رفتن نيروها مي شود و با استفاده از اين نقاط ضعف و آسيب پذيريهاي رواني است كه مي توان ضربات جبران ناپذيري بر پيكر كشور مقابل، وارد آورد. اجراي حملات زميني در فرصت مناسب، باعث مي شود كه از نظر رواني برتري نبرد با ما بوده (زيرا ابتكار عمل از كشور مقابل، سلب مي شود) و در اين موقع است كه با بمباران شديد هوايي مي توان تلفات زيادي از كشور هدف گرفت و شوك رواني جديدي به آنان وارد كرد. اجراي عمليات رواني با انجام حملات هوايي عليه ستون نظامي: استراتژيستها بايد با طراحان جنگ رواني هميشه در تماس باشند و هماهنگيهاي لازم را درخصوص ايجاد پيامهاي رواني به موقع به عمل آورند. نمونه اي از ناهماهنگيها در جنگهاي خليج فارس ديده شده است. تداوم عمليات رواني را بايد با يافتن ديدگاهها و استفاده كردن از آنها پيش از حمله هوايي، انجام داد. شناخت قدرت رواني كشور آماج و نقاط آسيب پذيري او از آنجايي كه كسب اطلاع از وضعيت قبلي كشور هدف براي ارزيابي تأثير عمليات نظامي بر روحيه آنان اهميت خاصي دارد، پس براي ارزيابي پيامهاي رواني، فرماندهان بايد اطلاعات دقيقي از كشور مقابل داشته باشند. اين اطلاعات را مي توان با انجام گشت شناسايي و يا بازجويي از زندانيان جنگي، به دست آورد. نيروي هوايي بايد گروهي از متخصصان عمليات رواني

و روان شناسان متخصص در امور اطلاعاتي از جمله بازجويان مجرّب را، براي همكاري با كاركنان نظامي در امر كنترل و ارزيابي زندانيان و بازجويي از فراريان و نيز طراحي پيامهاي عمليات رواني و طراحي عمليات رواني و ساير عمليات، تربيت نمايد. اعمال توانمنديهاي رواني در زمان جنگ نيروي هوايي و ساير ادارات نظامي به دلايل متعددي بايد توانمنديهاي رواني خود را اعمال نمايند. مخصوصا نيروي هوايي كه با ايجاد نمايشهاي هوايي و آموزشهاي زمان صلح، همواره در برپايي مانورهاي نظامي تلاش مي كند بايد از فرصتهاي مناسب براي نشان دادن توانمنديهاي برتر فناوري پيشرفته ضد هوايي و سيستم سلاحهاي موجود نيز استفاده نمايد. فهرست مطالب مقدمه بخش اول: تأثيرات رواني عمليات هوايي عليه اهداف استراتژيك فصل اول: استفاده از حملات هوايي استراتژيك براي تحقق اهداف رواني جنگ فصل دوم: جنگ جهاني دوم(1945-1941) الف _ آلمان ب _ ژاپن ج _ ايتاليا د- ساير كشورهاي در حال جنگ فصل سوم: كره(1953-1950) الف _ فشارهاي رواني ناشي از جنگ هوايي ب _ عمليات رواني، متضمّن حمله به مناطق استراتژيك ج _ تهديد به استفاده از سلاحهاي هسته اي و گسترش جنگ تا كشور چين د- دلايل موافقت چينيها با پايان دادن به جنگ فصل چهارم: ويتنام(1972-1965): الف _ يگان بمب افكن تندر( ) ب _ يگان يكم بمب افكن( ) ج - يگان دوم بمب افكن( ) د- وجوه تشابه ميان ويتنام و كره فصل پنجم: جنگ 1991 خليج فارس: الف _ تلاش براي تغيير دولت عراق ب- تلاش براي تغيير سياستهاي عراق فصل ششم: درسهايي براي فرماندهان: الف _ محدوديتهاي مورد نظر در مورد تأثيرات حمله به مناطق استراتژيك ب _ طرح ريزي

در مورد اعمال فشار مضاعف بر دشمن، براي تأمين اهداف جنگي ج _ در نظر گرفتن گسترش نيرويي دشمن به عنوان يكي از اهداف استراتژيك د _ توسعه توانمنديهاي امريكا براي حمله به اهداف بسيار ارزشمند ه _ انجام عمليات رواني در كنار حمله هوايي به مناطق استراتژيك بخش دوم: تأثيرات رواني عمليات هوايي بر گسترش نيرويي دشمن: فصل هفتم: چگونه عمليات رواني مي تواند بر روحيه و رفتار نيروها در صحنه رزم، تأثير بگذارد؟ الف _ تجارب جنگهاي كره، ويتنام و خليج فارس ب- پيش بيني هايي با بهره گيري و مقايسه تجربه هاي جنگهاي كره، ويتنام و خليج فارس فصل هشتم: كره الف _ نحوه استفاده و نقش سازمان ملل در ايجاد عمليات رواني ب _ فشارهاي نظامي سازمان ملل كه باعث شد عده زيادي از صحنه رزم فرار كنند. فصل نهم: ويتنام الف _ نحوه استفاده و تأثيرات عمليات رواني ب _ دلايل كم بودن آمارپناهندگان و اسراي ويتنامي فصل دهم: خليج فارس الف _ نحوه استفاده و تأثيرات عمليات رواني ب _ تأثير بمباران هوايي بر رفتار عراقيها در صحنه رزم ج _ انگيزه اوليه و روحيه نظاميان عراقي د _ نقش يگانهاي هوايي در ايجاد انگيزه و روحيه ه _ ساير عوامل رواني مربوط به بمباران و عمليات هوايي فصل يازدهم: خلاصه اي از تجارب جنگهاي كره، ويتنام و خليج فارس: الف _ شرايطي كه الزاما باعث فرار از رزم و تسليم شدن نيروهاي دشمن نمي گردند. ب _ شرايطي كه باعث فرار و اسير شدن عده زيادي از نيروهاي دشمن، در صحنه رزم مي گردند. ج _ پايداري رفتارآلمانيها در جنگ جهاني دوم فصل دوازدهم: درسهايي براي

فرماندهان: الف _ تأكيد بر جنبه هاي رواني آموزش، برنامه ريزي و عمليات ب _ تصويب استراتژي كلي نظامي كه جنبه رواني حملات را تقويت نمايد. ج _ تضعيف روحيه دشمن، هدف يگانهاي هوايي د- استفاده از مفاهيم عملياتي كه جنبه هاي رواني قدرت هوايي را تشديد مي كند. ه _ بهره برداري از اثرات رواني جنگ هوايي همگام با انجام عمليات زميني و _ اجراي عمليات رواني از طريق حمله هوايي ز _ شناخت قدرت رواني و نقاط آسيب پذيري دشمن

تشيع علوي و تشيع صفوي

نويسنده : دكتر علي شريعتي-تلخيص : محمد روح بخش

در جامعه شناسي يك اصلي است به نام : " تبديل موومان ( يعني نهضت و حركت ) به انستيتوسيون ( يعني نظام و سازمان ) " . به اين معني كه در جامعه ،حركتي بر اساس ايده آل ها و هدفهايي ايجاد ميشود ، و يك فكر ، يك گرايش ، يك ايمان جوان متحرك است كه اين نهضت را ( به آن معناي حقيقي كلمه ، يعني حركت و ورزش ) ايجاد ميكند. چاپ : نهم 1387 مذهب – مليت1- مليت : نهضت " شعوبي شيعي "  2- مذهب : نهضت " شعوبي شيعي "پايه هاي اعتقادي دو مذهب 1- عترت 2- عصمت 3- وصايت         4- ولايت 5- امامت 6- عدل 7- تقيه  8- سنت و نفي بدعت 9- غيبت 10- شفاعت 11- اجتهاد 12- دعا 13- تقليد خلاصه تحقيق مقدمهدر جامعه شناسي يك اصلي است به نام : " تبديل موومان ( يعني نهضت و حركت ) به انستيتوسيون ( يعني نظام و سازمان ) " . به اين معني كه در جامعه ،حركتي بر اساس ايده آل

ها و هدفهايي ايجاد ميشود ، و يك فكر ، يك گرايش ، يك ايمان جوان متحرك است كه اين نهضت را ( به آن معناي حقيقي كلمه ، يعني حركت و ورزش ) ايجاد ميكند. يك نهضت عبارت است از : روح و  حركتي كه به طرف هدفي روان است ، و همه پيروانش ، همه مسائل و احكام و عقايد و اعمال و شعائر و حتي مراسمي كه در ميان پيروانش وجود دارد ، متوجه آن هدفند ، وهمه چيز و همه كس وسيله هستند براي تحقق آن هدفي كه اين نهضت براي نيل به آن هدف بوجود امده است . اين نهضت يا حركت ، در راه رسيدن به آن هدف ، خود به خود به موانعي كه عوامل سد كننده راهش است بر ميخورد ، و در اينجاست كه درگيري  ، مبارزه و كشمكش ايجاد ميشود . حال براي به تحقق بخشيدن به آن اهداف و شعارهايش ، پيروان خودش را به حركت درمي آورد ، و در مسير خود  حركت ميكند ، يك حركت مدعي نظام و تغييردهنده نظام موجود كه مي خواهد ويران كند ؛ همه چيز تغيير ميكند و به هدفش ميرسد يا بي آنكه به هدفش برسد به اوج قدرتش ميرسد ؛ حال ك به اينجا رسيد درگيري و مبارزه اش از بين ميرود و ديگر مانعي جلويش نيست . حال كه ديگر به قدرت رسيد مي ايستد ؛ خالت متحرك و انقلابيش از بين ميرود و حالت محافظه كاري ميگيرد !چون اول مي خواست دشمن را خلع سلاح كند و نظام را عوض كند ، حالا

خودش قدرتمند و حاكم است و مي خواهد خودش را حفظ كند و نگهدارد ، لذا حالت ضدانقلابي پيدا ميكند ، چون خودش روي كار آمده ، انقلابهاي بعدي را شورش ، خيانت و يا ضد انقلاب ميخواند . در مذهب تشيع دو دوره كاملا منفك و جدا از هم داريم ، يكي دوره اي از قرن اول – كه خود تعبيري از  " اسلام حركت " است ، در برابر " اسلام نظام " ( = تسنن ) – تا اوايل دوره صفويه ، كه دوره نهضت و حركت شيعه است ؛ و ديگري دوره اي از نظام صفويه تاكنون كه ، دوره تبديل شدن شيعه " حركت " است به شيعه " نظام " . شيعه پيشين ، اقليتي بود محكم و بي قدرت و حال همان شيعه تبديل شده به يك قدرت بزرگ حاكم بر كشور كه بزرگترين نيروهاي رسمي از او حمايت ميكنند . در اين تحقيق سعي شده كه نگاهي به اين دو مذهب داشته باشيم ؛ اميدوارم كه مورد قبول استاد محترم جناب آقاي مهدي يار احمدي باشد . با تشكر از استاد گرانقدر جناب آقاي مهدي ياراحمدي كه در طول ترم به بنده محبت داشته و همواره مرا راهنمايي مي كردند . مذهب-مليتهنرمندي و هوشياري ملت صفوي اين بود كه اصولا بناي حكومت خودش را بر دو ستون قوي قرار دهد :1- مذهب شيعي 2- مليت ايراني . اولي تكيه بر  عواطف و شعائر ويژه شيعي و دومي تكيه بر سنتهاي قومي . اين دو تا مرز ايران را از همه جهت از امت بزرگ اسلامي و از

قلمرو بزرگ عثماني كه جامعه اسلام به تن كرده بود و قدرت رقيب صفويه بود كاملا جدا كرده بود ! 1- مليت : نهضت شعوبي شيعيصفويه و روحانيون و علماي وابسته به اين نهضت مليت ايراني را بايد با اسلام توجيه مي كردند و ناسيوناليسم را رداي سبز مذهب ميپوشاندند و براي اين كار ناگهان صفويه – فرزاندان شيخ صفي – سيد شدند و صوفيه ، شيعه ، و محدث و فقيه جانشين مرشد و بديل و دسته جمعي از " خانقاه " ، به " تكيه " آمدند و به جاي پرستش " اوليا تصوف " ، "اوصيا " تشيع و تكيه بر عميق ترين احساسات توده شيعي و ظاهر شدن در سيماي فرزندان فاطمه (ع) و لباس ولايت علي و  نيابت امام و انتقام از دشمنان اهل بيت و ... و توجيه مذهبي قوميت و احياي مليت ايراني در زير نقاب تشيع و جدا شدن مليت ايران از امت بزرگ اسلامي و ايجاد روح خصومت ميان ايرانيان با ترك و عرب ، كه جنگ قدرت سياسي – نظامي حكومتهاي عثماني با صفوي بود ، تحت لواي جنگ شيعه و سني و در نتيجه قطع كليه وجوه اشتراك اسلامي ميان تشيع و تسنن . اين است كه دستگاههاي تبليغاتي صفويه بر خصوصيات ويژه و موارد اختلاف شيعه و سني تكيه انحصاري كردند ، و موارد اشتراك با آنها را متروك گذاشتند و يا آنها را نيز به شكل خاصي توجيه كردند و يا تضعيف ، در نتيجه جدايي مذهبي ، جدايي اجتماعي و فرهنگي و طبيعتا ، جدايي ملي و سياسي را بشدت بيشتري

تحقق بخشيد . اين بود كه شيعه صفوي در عين حال كه خودشان را به اسلام وفادار ميدانستند و بر اسلامشان ميماندند ، تمام وجود  اشتراكشان را با ديگر ملتهاي مسلمان ميبريدند ، و نه تنها مثل گذشته در اصل اعتقادي " امامت " ، بلكه در نوع ادراك و كيفيت اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد و حتي قرآن نيز شيعه را از سني جدا كردند ، و غالب شعارها و سنتها و مراسم اعياد رسمي و رسوم و آداب و مظاهر مشترك اسلامي را تعطيل يا تحريف كردند  و تغيير دادند و در اعمال و مراسمي كه جبرا شيعه و سني با هم انجام ميدادند ، از قبيل حج و زيارت مدينه و نماز جماعت كوشيدند تا از موارد مشترك هر چه بيشتر بكاهند و موارد اختلاف جزئي و اندك را هر چه بيشتر زياد و جدي اساسي نمايند ، تا در حج و مسجد پيغمبر نيز دو گروه كه دسته جمعي شركت دارند ، خود را با هم يكي احساس نكنند و از يك دين ندانند و خطر تفاهم و احياي روح اخوت و وحدت اسلامي كه بويژه در حج زياد است پيش نيايد . همچنانكه در اين سو ، ملاهاي وابسته به "عالي قاپو " ي اصفهان با توجيهات و تاويلات انحرافي و مغرضانه تفسير و تاريخ و روايت و فقه ، حتي مشتركات را به مختلفات تبديل ميكردند ، و تمام قرآن را كتابي معرفي ميكردند سراپا فحش به خلفا است . در زير نقاب رمز و كنايه و مجاز و استعاره و جز بدگويي از آن چند نفر

حرف ديگري ندارد و اگر اسم نبرده يا روشن نگفته تقيه كرده است ! زيرا اگر آنها ميفهميدند ، كتاب خدا را از بين ميبردند ( با اينكه خدا حفظش را تضمين كرده ) چنانكه بعضي آيات را كه در مدح علي (ع) بود از قرآن حذف كردند و قرآن را ناقص كردند و اين است كه قرآن فعلي تحريف شده و قرآن درست دست علي (ع) بود كه دست به دست به ائمه رسيده و الن دست امام زمان است و هر وقت ظهور فرمود ، آن را خواهد آورد !!در آن سو هم ، ملاهاي وابسته به " باب عالي " اسلامبول ، دست اندركار جنين تحقيقات و اجتهاداتي بودند تا آنجا كه شيعه ، سني را از همه كفار و ملحذين كافرتر ميشمرد و سني ، در فقه خود مينوشت كه : " مرد مسلمان ميتواند با زن كافر از " اهل كتاب " ( يهود ، نصاري و زرتشتي ) ازدواج كند اما با زن شيعي نميتواند " . زيرا همانطور كه صفويه براي جنگ با عثماني به يك نوع تشيع ايراني نيازمند بود ، عثماني نيز براي جنگ با صفويه به يك نوع تسنن تركي تكيه ميكرد و بدين گونه بود كه اسلام واحد ، به دو دين متخاصم مستقل شد و درست در حالي كه مسيحيت با رنسانس و بورژوازي تازه پا  جان ميگرفت و با علم و صنعت و ثروت مجهز ميشد و اسلام را تهديد ميكرد ، اسلام ، به جان اسلام افتاده بود ودشمن را فراموش كرده بود.اين بود كه تشيع صفوي "( كه نه تنها

هيچ وجه مشتركي با تسنن نداشت بلكه در قبال آن بوجود آمده بود ) با مليت ايراني يك نهضت تازه و نيرومند بوجود آورد ، و اين دو قدرت در اين نهضت چنان در هم جوش خوردند كه قابل انفكاك نودند ، و چنان با هم تركيب يافتند كه يك " تشيع ملي " يا " مليت شيعي " بوجود آمد ، و آنگاه خيلي چيزها عوض شد ، و حتي تاريخ! و اين همسر امام حسين (ع) ، براي اينكه فرزندان امام حسين كه نه امام شيعي هستند با ذريه ساسانيان پيوند خورند ، آنگاه امامتي تازه تشكيل ميشود ، امامتي كه در آن ،" نور محمدي " با " فره ايزدي " تركيب ميشوند و ذريه ساساني در صلب امامت شيعي پيوند ميخورند ، و خاندان رسول ، با تبار ساساني در صلب امامت شيعي پيوند ميخورند ، و خاندان ساساني مه به دست عمر نابود شدند ، از طريق شهربانو وارد " اهل بيت " پيغمبر اسلام ميشوند و در نسل ائمه ادامه مي يابند و موعود آخرالزمان اسلام نيز كه از نوادگان ساساني ميشود ، با مليت ايراني خويشاوند ميگردد و بدينگونه است كه مليت و مذهب اينچنين هوشيارانه جوش ميخورند . و تشيع بر پايه هاي قومي نژادي سوار ميشود و قدرت صفوي بر اين دو بنياد استوار ميگردد .حتي يكسال كه " عاشورا " و " نوروز " در يك روز با هم مصادف ميشود ( ببينيد " مليت- مذهب " چقدر قشنگ و ماهرانه ساخته شده بوده كه جهمعه تحمل كرده و ساده پذيرفته است !) ، سلطان

صفوي دستور ميدهد كه آن روز را عاشورا بگيرند ، و فرداي آن روز را نوروز ! و مردم هم ميگرفتند ! يعني يازده محرم را جشن نوروز گرفتند و اين دو سمبل شيعي و اراني – هرچند با هم متضاد : يكي عزا و يكي عيد – با هم همسايه و همساز شدند ! و اين خود سمبل همبازي دو عنصر متضاد " تشيع حسيني " و " رژيم شاه سلطان حسيني" كه به تيغ ملك و تسبيح ملاي صفوي يكي ميشوند و ميدان " نقش جهان " را در اصفهان ببين كه " مسجد شاه " و " مسجد شيخ " و " قصر عالي قاپو " چه نقش خوشي ساخته اند ، شانه به شانه هم ، چشم در چشم هم ، و در وسط " ميدان بازي " !شاه ، داماد شيخ ( شيخ لطف الله ) ،شيخ داماد شاه (مير داماد )! 2- مذهب : نهضت " شعوبي شيعي "شيعه ايراني در تاريخ اسلام يك چهره ممتاز و درخشان علمي و تحقيقي دارد و اكثريت نوابغ بزرگ اسلامي و برجسته ترين قضات و محققان و فلاسفه و مورخان و دانشمندان علوم غير مذهبي و حتي فقها و رهبران مذاهب بزرگ اسلامي در فقه و كلام نيز ايراني اند و همچنين شيعه كه هميشه به " علم " ، " منطق " ، "پارسايي " ، " عمق " و " عدالت خواهي " شهره بود و مردي چون عبدالرحمان بدوي ، محقق بزرگ معاصر مصر ، رسما اعتراف مي كند كه " فرهنگ و تمدن اسلام ، در ميان همه

ملتها و نژادهايي كه به اسلام آمده اند ، همه چيزش را مديون نبوغ اين عنصر چند پهلوي پر ملكات ايراني است ، و نهضت شيعي ، تنها نهضت پر حيات و حركت و توفنده و مغز شكافي است كه از رويه سطحي اصطلاحات و تعبيراتي كه يك عقيده را در بر دارد ميگذرد و پرده رموز و اسرار را كنار ميزند و به اعماق سر ميكشد و حقايق زنده و ر تكان و تپشي را در پس ظواهر پيداي هر مذهبي پنهان است به چنگ مي آورد و اگر اين نمي بود ، مذهب در قالبهاي منجمد و وتحجر و ظواهر و الفاظ و تكرار مكررات سطحي خويش به جمود و توقف دچار ميشد و در توالي ادوار و تحول افكار و حركت مستمر زمان ميماند و اين است كه تشيع – كه متاسفانه ما ( اهل تسنن ) فقط آن را يك انگيزه ي سياسي تلقي مي كنيم و از آن تنها چهره سياسيش را ميبينيم – داراي چهره اي است كه اگر چه از انظار پنهان است و مجهول عميق ترين و درخشان ترين نقش را در تاريخ اسلام حكايت مي كند و آن نقشي است كه در آغاز نهضت معنويت گرايي و در فرهنگ اسلامي بر عهده داشته و به تمدن اسلام روح و غني و به بينش اسلامي عميق و درون نگري و تحول و تكامل بخشيده و به روح اسلامي در تاريخ ، جهش و جنبش زاينده و توفنده انقلابي داده است . غير از " چهره علمي و فرهنگي " ويژه شيعه كه بگفته عالمانه ي " بدوي"

، بنيانگذار درون شكافي و معنويت گرايي و مظهر عمق و غني و روح علمي و فكري در تمدن بزرگ اسلامي است ،" چهره سياسي " آن نيز كه عبدالرحمان بدوي – جون فقط مرد تحقيق علمي و داراي بينش فلسفي و ادبي و فرهنگي است – در آن سبك مينگرد و آن را كوچكتر از چهره علمي اش ميبيند ، بر عكس ، به نظر من و اكثال من در اين عصر ، درخشان ترين و زنده ترين چهره ي شيعه است زيرا ، بر خلاف تصور عبدالرحمان بدوي و استاد دانشگاهي امثال او ، انگيزه ي سياسي شيعه ، يك شعار ساده سياسي در سطح معمول خبري و ماجرايي زمان نبوده است ، بلكه در اين چهره ، شيعه مكتبي را ارائه ميدهد كه جهت اصلي و خط سير اساسي " رسالت جهاني اسلام " است و آن نجابت بشريت ، نفي تضاد طبقاتي و تبعيض نژادي و اجتماعي ، و بالاخره كوشش در راه كسب يك رهبري حقيقي براي مردم و تحقق برابري و داد در زندگي اجتماعي است و اين است كه دو شعار اصلي شيعه كه " امامت " و " عدل "  است -  به آن معني كه در تشيع علوي تفسير ميشود و در شخصيت علي و حكومت علي تحقق مي يابد – براي وجدان انسانهاي محروم و در نظر روشنفكران مسئول ، بيش از هر شعاري زنده و حياتي و شور انگيز به شمار مي آيد ، چنانكه مبارزه نسل معاصر بشريت – بويژه دنياي سوم كه در كشاكش رستاخيز و رستگاري است – آزادي ميطلبد و

برابري و در جستجوي اين دو آرمان بزرگش ، به نبرد ايدئولوژيك و مبارزه انقلابي در سطح جهاني برخاسته است و رنج بزرگش يكي از حكومتهاي استبدادي يا استعماري است ، از نظر سياسي ، و يكي نظامهاي طبقاتي استثماري است ، از نظر اجتماعي ،  و امامت و عدل – كه دو شاخصه ي اصلي نهضت شيعي است – در اين دو نظر گاه مطرح است . اگر تشيع علوي كه اسلام است منهاي خلافت و در معناي كلي تر : ايمان است به اضافه برابري ، عقيده و عشق است ، روح و اخلاق و زيبايي و خير است ، پيوسته و تفكيك ناپذير با رهبري و آزادي ، باطل كننده افسانه انباركنندگان و توجيه كنندگان گرسنگي و فقر كه خدا و خرما را از هم جدا كرده اند و دشمن خوانده اند ، خدا را براي مردم و خرما را براي خويش ...اگر تشيع علوي ، يعني مذهبي علي وار داشتن ، يعني پيروي از انساني كه هم خوب ميجنگد و هم خوب مي پرستد ، هم به دل خويش عشق ميورزذ و در برابر خدا – كه زيبايي و خير و عظمت مطلق وجود است – به خشوع ، نماز ميبرد و در خلوت درد و تنهايي تاملات عاشقانه اش مينالد ، و در بيكرانكي ابديت شنا مي كند و هم جور اشرافيت ، جهل تقدس و خيانت نفاق را به خون مي كشد و هم از سنگلاخهاي سخت و سوزان صحرا ، به دستهاي خويش ، براي محرومان مدينه نان بر ميگيرد و آب بر مي آورد . پايه هاي

اعتقادي دو مذهب :اكنون با قبول اينكه اساسا در حال حاضر دومذهب وجود دارد و هر دو اسمش تشيع است ، مباني اعتقادي هر دو با هم يك يك بر مي شماريم و هر يك را به اختصار در هر دو مذهب تعريف ميكنيم تا اختلاف ها را دريابيم . مهم اين است كه در هر دو تشيع اصول و فروع يكي است ، با هم هيچ اختلافي ندارند ، و مشكل بودن تشخيص هم همينجاست كه ، تشيع صفوي آمد و پايه هاي خود را بر روي تشيع علوي بنا كرد ، قالبهاي فكري و ذهني تشيع علوي را گرفت ، محتوايش را خالي كرد و پايه هاي روح و فكر و عقيده و احساس تشيع  صفوي را آرام و پنهاني و ماهرانه به كمك علماي متخصص وابسته وارد كرد تا مردم نفهمند ؛ آنها نفهميدند كه مذهب عوض شد ، عقيده ها عوض شد خدا و كتاب و پيغمبر و امام و شخصيت هاي مذهبي و تاريخ و همه چيز عوض شد ! هنوز هم خيلي ها نفهميده اند ! برون بر جا ماند و درون به طور كلي چيز ديگري شد ! مصلحت نداشت اگر ميگفتند ميخواهيم دين و مذهب ديگري بياوريم . از اين رو تمام اصول و فروع و تاريخ ، شخصيت هاي بزرگ ، اسامي خاص و همه ي اصطلاحلت تشيع اسلامي – علوي را حفظ كردند و خيلي هم جلا دادند و برق انداختند اما ، درون اين ظرفها را از ماده سمي خواب آور ضد شيعي پر كردند كه نامش ، شيعه بود اما تشيع "صوفي-صفوي" !

اين است كه احساس مذهبي مرئم متوجه نشد ، وجدان عمومي جريحه دار نشد ، در نتيجه نه تنها در برابرش مقاومتي پديد نيامد ؛ بلكه به خاطر همين زرق و برق هاي ظاهري و تشريفاتي و تعظيم شعائر و تجليل ظواهر و مراسم و حب و بغض و تولي و تبري هاي لفظي و بي تعهد و لعن و نفرين ها و مدح و منقبت هاي شعري و ذهني و بي معني ، توده شيعي ا به دنبال خود كشاند . 1-    عترت در تشيع اسلام بر دو اساس استوار است :        قرآن و عترت  تشيع علوي عترت را از خود سنت گرفته است ، اصل عترت نه در برابر سنت است نه در برابر قرآن ؛ بلكه "راه" منطقي و مستقيم و مطمئن قرآن و سنت است . خانه ايست كه در آن پيام و پيامبر هر دو حضور دارند و درش بر روي مردم حقيقت پرست گشوده است . خانه راستي و عصمت ، سردري متواضع با دروني پر عظمت و ساده ، اما سرشار زيبايي ؛ تنها خانه اي كه در آن فريب نيست . " عترت " ملاك شناخت روح اساسي اسلام ، چهره حقيقي پيغمبر و معني و جهت قرآن است . رسالت " عترت " تنها اين است. ارزش " اهل بيت " در تشيع علوي تنها به خاطر اين نيست كه اهل بيت پيغمبرند ، به خاطر اين است كه ، اين خانواده خودش يك خانواده ي ايده آل و آرماني است ، يك نمونه كامل و متعالي و مثالي از " خاندان " انساني است

، خانداني كه بايد باشد و همه بايد باشند  ، و نيستند و نيازمندند كه نمونه اي باشد ، اين خانواده ، خانواده اي است كه اصالت به خويش دارد . چرا كه ارزشهاي اعتباري و انتسابي نميتواند براي ديگران ارزش عملي داشته باشد و براي خود اينان اين ارزشهاي نسبي ارجمند است اما ، اگر علي ارزشش در اين است كه پسر عمو يا داماد پيغمبر است و فاطمه در اين كه دختر اوست ، براي مردان و زناني كه از اين پيوندهاي خويشاوندي محروم اند ، چگونه ميتوانند سرمشق و نمونه و امام و اسوه باشند ؟ چگونه مي توانند چنان رسالتي داشته باشند ، يعني چه كه پيغمبر قرآن و افراد خانواده اش را براي جامعه اش و آينده دينش و مردم پيروش بگذارد ؟ در تشيع صفوي " عترت " به عنوان يك خانواده ايست و يك اصلي است كه وسيله شده براي كنار زدن سنت پيغمبر ، در محاق گرفتن سيماي پيغمبر و تعطيل شدن قرآن ! و حتي خدشه دار شدن توحيد و توجيه ارزشهاي نژادي و اشرافيت خوني و ارثي ! 2-    عصمت اصل دوم تشيع علوي عصمت است ، عصمت به اين معني است كه رهبر مردم ، رهبر جامعه ، كسي كه سرنوشت مردم به دست اوست و رهبري ايمان مردم با او ، بايد فاسد و خائن ، ضعيف و ترسو و سازشكار نباشد ، هرگز گرد پليدي نگردد ، و عصمت به اين معني مشتي محكم است به دهان هركس كه ادعاي حكومت اسلامي دارد ولي  ، ضعيف و پليد و فاسد و خيانتكار

است . اما در تشيع صفوي عصمت عبارت است از يك حالت فيزيولوژي خاص ، بيولوژي خاص ، پسيكولوژي خاص كه امام ها دارند و از يك ماده خاص ساخته شده اند كه اصلا نمي توانند گناه كنند !!!در تشيع صفوي ذات امام يك نوع عصمتي پيدا كرد كه هيچ ارزشي نداشت ، نه ارزش انساني ( چون امام معصوم فاقد قدرت گناه بود ) و نه ارزش عملي ( چون مردم نمي تواننند از موجودي كه ذاتش با آنها فرق دارد سرمشق بگيرند ) ! ائمه را موجودات متافيزيكي ومجرد و غيبي و از آب و گل مخصوص معرفي كردند و در نتيجه هم امام بودن بي ارزش شد و هم معتقد بودن به امام بي اثر ! و ظاهرش هم اينكه ملاي وابسته به رژيم صفوي ، با فرشته نشان دادن امام ، مقام امام را ارتقا داده  است . در تشيع صفوي چهارده معصوم را به گونه اي تعبير كرده كه اولا برخي فضائل انحصاري دارند كه نوع انسان هرگز نمي تواند داشته باشد و ثانيا برخي صفات و خصوصيات متعالي دارند كه برخي از نمونه هاي عالي انسان مي توانند در سطح هاي پايين تري ع مشابه آنها را فرا گيرند اما ، اين صفات عالي انساني ، ذاتي ، فطري و طبيعي است و اقتضاي جبري جنس و خصوصيت ذاتي نژادشان است و در انسانهاي ديگر اكتسابي است و اختياري و عرضي ؛ و در اين صورت پيروان امام از خود امام برترند ، چون فضيلت ارادي اكتسابي برتر از فضيلت ذاتي ارثي است . 3-    وصايت وصايت به طوري

كه تشيع علوي مي گويد و مي فهميم ، نه  " انتصاب " است و نه " انتخاب " و نه " نامزدي " بلكه " وصايت " است ، به اين معني كه پيغمبر اسلام ، به عنوان رهبر و نيز صاحب مكتب ، بهترين و لايق ترين كسي را كه براي ادامه رسالتش ميشناسد به مردم معرفي مي كند و رهبري او را به مردم توصيه مي كند . اين معني وصايت است كه انسان از عمل پيغمبر و علي مي فهمد ولي در تشيع صفوي ، وصايت عبارت است از يك رژيم موروثي مثل ديگر رژيم هاي موروثي و سلسله حكومت هاي ارثي كه از پدر به پسر مي رسد و از خويشاوند به خويشاوند و از نسل پيش به نسل بعد ، و بر اساس انتصاب و وراثت و خويشاوندي ؛ و مي بينيم ميگويند : امام اول ، به خاطر اين امام اول است كه داماد و پسر عم پيغمبر است ، كه  بنيان گذار سلسله است . امام بعدي به خاطر اينكه پسر امام اول است ، و بعدي به خاطر اينكه برادرش است ، و بعدي به خاطر اينكه پسرش است و پسرش است و ... ! اصالت از آن خود شخصيت اين دوامام نيست ، و از آن عمل " نصب " و " تبار و نژاد و قرابت " است ! يعني توجيه اصل وراثت در قدرت ها وحكومت ها ، يعني چيزي شبيه رژيم ساساني وكپيه اش رژيم صفوي !4-    ولايت در تشيع علوي ، ولايت التزام مردم است به حكومت علي با همه ي

ابعادش و همه ي ضوابتش ، و به پيروي از او و او را بنام يك سرمشق و الگويي ( يكي از معاني امام ) قبول كردن ، يعني تسليم فقط در برابر حكومت او ، نظام او ، رهايي از هر ولايتي ديگر . در تشيع صفوي ولايت عبارت است از يك ولايت گل مولائي ، ساخت ساخت عناصر اسمعيليه ، علي اللهي ، باطنيه ، حلوليه ، صفويه و هنديه ! 5-    امامت اعتقاد به امامت درمفهوم  تشيع علوي  نفي كننده ي تسليم انسان معتقد است در برابر هرگونه نظام ضد آن نظام ، و اعتقاد به اين است كه در زمان غيبت امام معصوم حكومت هايي كه شيعه مي تواند بپذيرد ، حكومت هايي هستند كه به نيابت از امام شيعي ، بر اساس همان ضوابط و همان راه و همان هدف بر مردم حكومت مي كنند . اما در تشيع صفوي ، امامت ، اعتقاد انسان به 12 شخصيت ماوراء الطبيعي كه عبارت از 12 شماره و دوازده اسم مقدس است ، مي باشد كه بايد آنها را دوست بداريم ، بپرستيم ، بستائيم ، ولي در زندگيمان هيچ التزامي از نظر پيروي آنان نداريم ، بريا اين كه ما قادر و قابل پيروي از آنان نيستيم ، و پيروي از آنان ممكن نيست ، چون جنس آنها با ما فرق دارد ! بنابراين در تشيع صفوي اعتقاد به امامت ، پرستش دوازده اسم است ( همانطور كه به 124 هزار پيغمبر معتقديم ) كه در غيبت آنها و بدون آنها ، تن به هر فردي و هر نظامي مي دهيم

! تنها با يك شرط كه كه آن فرد و ان نظام حب دوازده تن را داشته باشد ، با هر نظامي كه زندگي كنند ، با هر شكلي كه با مردم رفتار كنند و با هر وضع زندگي فردي و اجتماعي شان بگذرد مهم نيست ، به امامت و اعتقاد به امامت مربوط نيست ، امامت يك عقيده ي غيبي است و تاريخي ، به شكل زندگي و رهبري و زمان حال ربطي ندارد !6-    عدلبه معناي خدا عادل است . در تشيع علوي ، عادل به اين معني است كه هر خيانتي در جهان حساب دقيق دارد و غير قابل گذشت ، چنانكه هر خدمتي ، نيز .اعتقاد به اينكه خدا عادل است . يعني عدل به عنوان يك نظام مصنوعي ، كه سياست يا حزب بايد در جامعه بشري ايجاد كند ، نيست . در تشيع علوي  كه عدل منسوب به خداوند مي شود به اين معني است كه ، عدل زير بناي جهان است ، و جهان بيني مسلمين بر عدل است . بنابراين اگر جامعه اي بر اساس عدل نيست ، يك جامعه بيمار ، منحرف و موقتي است و محكوم به زوال . اما در تشيع صفوي ، عدل يعني : خدا عادل است و ظالم نيست . خوب ، فايده اش چيست ؟ يعني بعد از مرگ يزيد را مي برد به جهنم و امام حسين را مي برد به بهشت . خوب ، حالا چي ؟ حالا ؟ در دنيا ؟ اصلا ربطي به دنيا ندارد ، موضوعي علمي است ، بحث علمي است و مربوط به

فلاسفه الهي ، به مردم ربطي ندارد !!!7-    تقيه تقيه عبارت بوده از دو نوع تاكتيك . الف ) تقيه وحدت :  تقيه شيعه در جامعه بزرگ اسلامي اين است كه  ، شيعه با ابراز موارد اختلافش باعث تفرقه در وحدت اسلامي نشود ، پس تقيه پوششي است كه شيعهعقايد خودش را حفظ مي كند اما  نه به شكلي كه باعث تفرقه و ايجاد پراكندگي و خصومت در متن جامعه ي اسلامي بشود ، براي همين است كه مي گويند به مكه كه مي رويد بايد با آنها نماز بخوانيد . ب ) تقيه مبارزه : عبارت است از رعايت شرايط خاص مبارزه مخفي براي حفظ ايمان نه حفظ مؤمن .! يعني كار فكري و مبارزه ي اجتماعي و سياسي كردن شيعه ، اما حرف نزدن و تظاهر نكردن ، و از لو رفتن در برابر دستگاه خلافت تقيه كردن و خلاصه مفت نباختن و بي جهت تشكيلات و قدرت خود و جان خود را به خطر نيفكندن . پس تقيه امنيت در برابر خلافت است بخاطر حفظ نيرو و امكان ادامه ي مبارزه و آسيب پذيري در برابر دشمن ( زندگي ائمه نمونه اش ، در رژيم هاي اموي و عباسي ) .تقيه در تشيع صفوي خيلي روشن است ؛ تقيه در تشيع صفوي ، يعني سكوت در برابر همه پليدي ها و انحراف ها و تجاوزهاي قدرت حاكم است براي حفظ سلامت مزاج  و كار و زندگي و پرهيز از دردسر و زحمت و خطر و ضرر و گرفتاري هاي حق و باطل و مسئوليت هاي عقيده و وظيفه ! اين است كه

مي بينيم در تشيع علوي ، تقيه عامل وحدت با دوست و مبارزه با دشمن است ، و در تشيع صفوي ، تعطيل مطلق مبارزه است و در عوض همين تقيه كار را مي بينيم كه عنصر فعال تفرقه و تعصب است . در تشيع علوي ، تقيه ، يك تاكتيك علمي است و بسته به شرايط و اوضاع و از اين رو به تشخيص رهبر گاه ممنوع مي شود و حتي حرام ؛  و در تشيع صفوي ، تقيه يك اصل اعتقادي است و ثابت و لازمه ي شيعه بودن .8-    سنت و نفي بدعت به اين معني كه تشيع علوي سني ترين نهضت و فرقه اسلامي است ، سني ترين يعني وفادارترين فرقه ها به سنت پيغمبر . و اختلاف تشيع و تسنن از صدر اسلام به وسيله ي شخص علي (ع) بر سر سنت پيغمبر است !تشيع علوي حافظ و نگهبان سنت پيغمبر است و دشمن بدعت ، هم در روح و جهت ( رويه پيغمبر ) و هم در احكام و اعمال و اقوال ( سنت پيغمبر ) علي مظهر پيروي و ادامه و تكيه دقيق بر سنت است . اما در تشيع صفوي ، تشيع درست يك فرقه و يك مذهبي " ضد سنت " نشان داده مي شود كه در برابر سنت مي خواهد " عترت " را بگذارد . تشيع علوي مذهب سنت است و تشيع صفوي مثل تسنن اموي مذهب بدعت ، زيرا هر دو " اسلام دولتي " اند منتهي يكي  اجتهاد را  بهانه مي كند كه اصل مقدسي است و ديگري عترت را كه اساس

مقدسي است . عترت علوي حامي و معلم سنت است و عترت صفوي ناقص و محرف سنت . 9-    غيبت غيبت در تشيع صفوي - كه داراي انتظار ، مذهب تسليم و تحملو صبر و سكوت است و انتظاري منفي – به اين معني كه امام غايب است ، امام حقيقي معصوم غيبت كرده است و بنابراين ، اسلام اجتماعي تعطيل است و افتتاح نميشود تا " خودش بيايد و باز كند " چون امام نيست جمعه و جماعت و جهاد هم نيست البته نائب امام هست اما نه براي جهاد ، براي اخذ ماليات و گرفتن " سهم امام غايب " . امر به معروف و نهي از منكر هم ساقط است ، مگر در مسائل فردي و اخلاقيات شخصي و نصيحت هاي دوستانه راجع به فوائد كارهاي خوب و مضرات كارهاي بد . در تشيع صفوي دوره ي غيبت دوره ي تعطيل ، دوره ي تحمل و انتظار است و بس . و چون مساله اجتماعو حكومت منتفي است ، مسئوليت ها در محدمده ي وظايف اخلاقي و فردي محدود ميشود وهر كسي بايد خودش را حفظ كند ، چون جامعه را نمي توان حفظ كرد زيرا اصل بر زوال و انحطاط قطعي جامعه ، ايمان و نظام و فرهنگ اجتماعي است تا ظهور امام را ايجاب كند ، بنابراين غيبت برات آزادي دادن به همه قدرت ها و قدرتمندها و نظام هاست و فتواي تسليم دادن به هر چه هست و هر كه هست و هر جور هم هست و اعلام سلب مسئوليت اجتماعي از همه است و خزيدن همه به "

درون فطريت خويش " و تبديل آرزوها ، شعارها ، عقايد و عواطف شيعي و مسئوليت هاي انساني شيعه به دو اصل ، يكي تعزيه داري ، دوم : سني كشي و ديگر هيچ ! اما دوره غيبت در تشيع علوي ، " عصر سنگين ترين و مستقيم ترين مسئوليت هاي اجتماعي و سياسي و فكري مردم " است . در تشيع علوي ، تاريخ بشر به چهار دوره تقسيم ميشود : ?    اول : از آدم ( آغاز بشريت ) تا خاتم ( پيغمبر اسلام ) دوره نبوت است . رسالت رهبري با فرستادگان الهي است . ?    دوم : از علي (ع) تا پايان دوره غيبت صغري ( سالهايي كه امام دوازدهم در خفا بسر مي برد و با چهار شخصيتي كه به عنوان " باب " ، يا " نائب هاي خاص " شخصا تعيين كرده بود و با او تماس مستقيم داشتند به رهبري شيعيان ميپرداخت ، اين دوره ي " وصايت " است (در برابر رژيم رسمي خلافت ) .?    سوم : از آغاز غيبت كبري ، يعني سال 319 – كه امام دوازدهم وارد دوران طولاني و نا معلوم غيبت ميشود و رابطه اش را به طور رسمي با مردم قطع مي كند – دوره غيبت است كه ما اكنون در اين دوره ايم .?    چهارم : دوره ظهور است كه امام غائب پس از يك انقلاب جهاني عدالت را در جامعه بشريت مستقر مي سازد و رهبري مردم را به عهده دارد . 10-    شفاعت شيعه صفوي مي گويد امام حسين ، حضرت ابوالفضل ، حضرت زينب و

... مرا شفاعت ميكنند ، در هنگام امتحان نهايي ، در برابر ترازوي دقيق عدالت الهي كه بد و خوب هر كسي را خدا وزن مي كند  يا نجات مي دهد ، پاداش مي دهد يا كيفر . شفاعت در تشيع علوي يعني جفت شدن ، چيزي را به چيزي متصل كردن و يكي كردن ، چيزي را با مثل آن است ضميمه كردن ، يك شخص را دو تا ديدن ! خود را در راه قرين ديگري كردن ، با ديگري قرين و شبيه و پيوسته و يار شدن و ... ! 11-    اجتهاد در تشيع علوي ، اجتهاد يكي از اصول بزرگ تشيع است كه علماي ما افتخارشان به اين است و افتخار تشيع به اجتهاد .اجتهاد مي گويد : بعد از اينكه اصول اسلام و قوانين احكام فقه تدوين شد ؛ چون همواره جامعه در تغيير است و نظامهاي زندگي فرق مي كند بنابراين نيازهاي تازه بوجود مي آيد كه " بينش مذهبي " و " احكام مذهبي " موجود نمي تواند پاسخ گوي زمان و يا رويدادهاي خاص در زمان باشد .مجتهد – به معناي كوشنده و محقق آزاد – بر اساس روح و جهت مذهب و منطق علمي و بر مبناي اصول چهار گانه اسلامي ( كتاب ، سنت ، عقل و اجماع ) مي تواند اين نياز تازه زمان ، شرايط تازه حقوقي و اقتصادي و اجتماعي را بررسي و حكم تازه استخراج و استنباط كند .اجتهاد در تشيع صفوي عبارت است از يك ادعاي بزرگ و لقب بسيار بزرگ بدون محتوي ، يك مقام رسمي ديني است ،

شبيه به پاتريارش يا اسقف و كاردينال ، درست بر خلاف مجتهد در تشيع علوي كه يك متفكر محقق نوانديش و متحول و پيشتاز زمان و همگام با سير تاريخ و آگاه از " حوادث واقعه " و رويدادها و مشكلات و مسائل و تحولات حقوقي و اقتصادي و سياسي و اجتماعي و علمي و فكري عصر خويش است – چون بايد باشد اين لازمه ي مسئوليتش است – مجتهد صفوي ، هر چه كهنه تر و منحط تر و عقب مانده تر است ، مجتهدتر است ! در تشيع صفوي ، مجتهد اصلا حرف نمي زند ، چيز نمي نويسد ، تفسير نمي گويد ، تاريخ نمي داند ، بحث نمي كند ، از صدر اسلام خبر ندارد ، سيره نمي خواند .12-    دعادعا در تشيع علوي ، دعاي خود پيغمبر است ، داي قرآن است ، دعاي علي است ، مظهرش دعاي امام سجاد است ، دعا وسيله ايست كه خواست هاي بلند انسان را در من تلقين مي كند ، زنده نگه مي دارد ، دعايي است كه مجموعه شعارهاي اين گروه است ، دعايي است كه محموعه حكمت ها و انديشه هاي لطيف در شناخت خدا و جهان و انسان و زندگي است .دعاي صفوي وسيله لش بودن و جبران همه ضعف ها و ذلت ها و كمبودها است و در يك محدوده بسيار پست و تنگ و خود خواهانه !13-    تقليددر تشيع علوي ، اصل تقليد برگترين عاملي بوده كه توده هاي پراكنده را در دوره اي كه رهبري هزاران تريبون و دستگاه هاي تبليغاتي بنام مسجد ، امام و

پيشنماز ، قاضي و واعظ سني بوده ، رهبري دست شيعه نبوده و تشيع تشكيلات نداشته ، نظام و مركزيت نداشته ، اصل " تقليد توده عامي " از عالم و دانشمند متخصص ( مجتهد ) ، اصلي بوده كه هم رهبري توده ها را در دوره هاي سخت تضمين مي كرده ، و هم يك اصل مترقي بوده است براي جلوگيري از متلاشي شدن وحدت فكري . و دانشمندان را آزاد مي گذاشته كه اجتهاد آزاد بكنند ( بر خلاف امروز كه هر كسي يك فكر تازه ، حتي تعبيرتازه مي كند ، بايد گردنش را بزنند . ) و با هم اختلاف فكري داشته باشند . مي بينيم چقدر طرز فكر با آنچه امروز بنام اسلام وجود دارد متناقض است . جمود و تعصب و خشكي دماغ تا جايي است كه حتي آب خوردن پشت تريبون را در ضمن سخنراني بر سخنران نمي بخشند و عليه او كتاب مينويسند ؛ مي گويند فلان بحثي كه درباره ي امام زمان كردي درست بود و ايرادي نداشت اما يك كلمه اي بكار بردي كه يك آقايي در محله ما ، خوشش نمي آيد . در عرضش نيايش سخن ميگفتي ولي به مطلبي در حاشيه ي يك كتاب دعايي كه يك واعظ معاصر نوشته انتقاد كردي بايد شمع آجين شوي ... !در تشيع علوي عالم محقق در اجتهادش آزاد است ، عامي بايد در برابر مجتهد مقلد باشد ، اين يك نظام اجتماعي و در عين حال علمي است اما در تشيع صفوي ، تقليد يعني : " صم ، بكم ، عمي " بودن همه

در برابر كساني كه لباس رسمي دارند و رسميت هم به نامشان در تشيع صفوي اببلاغ شده و ديگران بكلي حق تحقيق و برداشت و استنباط تازه ، نه در مسائل فني بلكه در فهم و تلقي مذهب و مسائل اعتقادي كه طبق اصل اسلامي هر كسي خود بايد اجتهاد كند ندارند ؛ سپس تمام اصول اعتقادي ، احكام ، ارائه راه حل ها ، نظريات ، مسائل عقلي و اجتماعي همه بي منطق و بي تحليل صادر ميشود و عقيده را هم به عموم بخشنامه  مي كنند .در تشيع علوي ، تقليد در اصول نيست ، در عقايد نيست ، در احكام است ، در فروع است ، آن هم نه در خود فروع ، بلكه در فروع فروع . در در چگونگي مسائل عملي خاصي كه احتمالا ميان مجتهدان اختلاف هست ، مثلا نماز كه جز فروع دين است ، قابل تقليد نيست ، مسلم است و ضروري . در تشيع صفوي مردم در همه چيز مقلد كور و تسليم منطق روحاني خويشند و روحاني صفوي عقل و علم و دين و احساس و سليقه و فهم و زندگي فردي و اجتماعي و سياسي و اخلاقي مردم را همه با فتوي ، كه به صورت فرمان هاي كوتاه و قاطع و امرو نهي صادر مي شود تعيين ميكند . خلاصه تحقيقحال برخي از اصول اعتقادي دو مذهب را كه در ظاهر به هم شبيه هستند ولي در باطن كاملا با هم فرق دارند را به اختصار توضيح مي دهم : در تشيع علوي    در تشيع صفويوصايت : يعني توصيه پيغمبر ، به فرمان

خدا براي نشان دادن لايق ترين ، ذيحق ترين ، بر مبناي علم و تقوي كه در خاندان اويند .    وصايت : يعني اصل حكومت انتصابي  موروثي و سلسله ارثي تنها بر مبناي نژاد و قرابت خانوادگيامامت : يعني رهبري پاك انقلابي براي هدايت مردم و بناي درست    امامت : يعني اعتقاد به دوازده اسم معصوم مقدس ماوراءطبيعيعصمت : يعني اعتقاد به پاكي و تقوي رهبران فكري و اجتماعي ، پيشوايان مسئول ايمان ، علم و حكومت مردم ، يعني نفي حكومت خائن ، نفي پيروي از عالم ناپاك ، روحاني نادرست و وابسته به دستگاههاي خلافت .    عصمت : يعني ذات مخصوص و صفت استثنايي خاص موجودات غيبي كه از نوع انسان خاكي نيستند و لغزش و خطا نمي توانند كرد و اعتقاد به  اينكه اين چهارده تن چنين ذات هايي بودند .يعني اثبات طبيعي بودن حكومت خائن ، قبول عالم ناپاك و روحاني منحرف و وابسته ظلمه ، چون اينها كه معصوم نيستند .ولايت : يعني تنها دوستي و رهبري ، حكومت علي و علي وار با پذيرفتن ولاغير . دوستي علي ، زيرا او نمونه عالي بندگي خدا است ، رهبريش چون چراغ روشن هدايت است و رائد راستين قبيله بشريت ، و حكومتش چون تاريخ انسان آرزوي عدل و آزادي و برابري او را در پنج سال حكومتش دارد و ملت ها همه به آن نيازمندند .    ولايت : يعني تنها حب علي را داشتن و از هر مسئوليتي مبري بودن و بهشت را بخاط ولايت تضمين كردن و آتش دوزخ كارگر نيفتادن و اعتقاد به اينكه ولايت به درد خلق

و اداره جامعه نمي خورد ، بلكه به خدا كمك مي كند و در اداره جهان طبيعت دست اندركار است .شفاعت : عامل كسب " شايستگي نجات " .    شفاعت : وسيله " نجات ناشايسته " .اجتهاد : عامل مذهب حركت در زمان و پابپاي تاريخ و انقلاب و تكاملي در بينش مذهبي و تكامل و تناسب حقوقي در تغيير و تحول نظام .    اجتهاد : عامل ثبوت و جمود و مانع پيشرفت و تغيير و تحول و نوآوري و وسيله تكفير و تفسيق و محكوميت مطلق هر كار تازه ، حرف تازه ، راه تازه اي در راه دين ، در نظام زندگي ، در فكر ، در علم ، در جامعه و در همه چيز .تقليد : رابطه منطقي و علمي و طبيعي و لازم ميان  عامي يا غير متخصص با عالم متخصص علوم مذهبي ، در مسائل عملي و حقوقي كه جنبه فني و تخصصي دارد .    تقليد : اطاعت كوركورانه از روحاني و تابعيت مطلق و بي چون و چرا از عقل و عقيده و حكم روحاني ، و به تعبير قرآن ، پرستش روحاني مذهبي .عدل : عقيده ايست درباره صفت خدا كه عادل است و جهان بر عدل است و نظام اجتماع و زندگي نيز بايد بر عدل باشد و ظلم و نابرابري نظامي غير طبيعي و ضد الهي است و عدل يكي از دو پايه ي اساسي مذهب است ، كه عدل هدف رسالت است و شعار بزرگ اسلام است .    عدل : بحثي است در صفات الهي مربوط به بعد از مرگ و پيش بيني يا تعيين

تكليف براي خدا كه در قيامت چگونه قضاوت مي كند ؟ به اين طرف پيش از مرگ مربوط نيست چون پيش از مرگ ، بحث عدل مربوط به شاه عباس است ، كار قيصر را به قيصر واگذار ، كار خدا را به خدا . دنيا قلمرو سلطنت شاه عباس است ، آخرت قلمرو سلطنت خدا!دعا : متني است كه مي آموزد ، آگاه مي كد ، نيكي و زيباييي را تلقين مي كند ، و عملي است كه روح را به معراج روحاني مي برد ، از روزمرگي به در مي كشد ، به خدا نزديك ميكند ، تعليم و تربيت مي دهد .    دعا : وردي است كه خاطر جمعي مي آورد ، تخدير مي كند ، اميد واهي مي دهد ، ثواب هاي بي ربط به قضيه به بار مي آورد و جانشين مسئوليتهاي سنگين كه خرج و زحمت و خطر و ضرر دارد ، مي شود . انتظار : آمادگي روحي وعملي و اعتقادي براي اصلاح انقلاب ، تغيير وضع جهان و ايمان قاطع به زوال ، ظلم و پيروزي و عدل و روي كار آمدن طبقه محروم ، و اسير و وراثت زمين به توده غارت شده و انسانهاي صالح و خودسازي براي انقلاب جهاني.    انتظار : وا دادگي روحي و عملي و اعتقادي براي تسليم وضع موجود ، توجيه فساد و جبري ديدن هر چه آيد سال نو گويم دريغ از پارسال و نفي مسئوليت ، ياس از اصلاح و محكوميت قبلي هر قدمي .غيبت : مسئوليت مردم در تعيين سرنوشت ، ايمان ، رهبري و زندگي معنوي و

اجتماعي خود . براي تعيين رهبري از مردم آگاه و مسئول و پاك كه بتواند جانشين رهبري مردم باشد .    غيبت : سلب مسئوليت از همه كس تعطيل همه احكام اجتماعي اسلام ، بيهوده بودن هر كاري ، غير مشروع بودن قبول هر مسئوليت اجتماعي ، به عذر اينكه فقط امام مي تواند رهبري كند و فقط از امام مي توان تبعيت كرد و در برابر امام مي توان مسئول بود و او هم  غايب است ، پس هيچي به هيچي !

امدادهاي غيبي درزندگي بشر

استاد شهيد مرتضي مطهري – تلخيص: قاسم تارم

مسلماً عده اي با شنيدن عنوان امدادهاي غيبي خواهند گفت در عصر علم و دانش و تجربه و آزمايش كه بشر همه چيز را تحت تسلط مشاهدات عيني و حسي و لمسي خود درآورده است مددهاي غيبي يعني چه ؟ در اين عصر كه عصر نور و روشنايي است بحث در اطراف غيبي و نهان و پشت پرده و بالاخره ماوراء الطبيعه معني ندارد. امدادهاي غيبي درزندگي بشر                               چاپ وصحافي چاپ ونشرعلامه طباطبايياثر: متفكرشهيدمرتضي مطهري                          ناشر: انتشارات صدراچاپ چهارم: بهار1369تعداد: 10000    انچه بصورت يك كتاب ازنظرخواننده محترم ميگذرذمجمو ع پنج گفتاراست كه درزمانهاومكانهاي دورازيكديگرتدوين يافته استگفتاراول:خورشيددين هرگزنمي كندبرهمه اينهامقدم است درسال1345مقارن بامبعث رسول اكرم صدردانشگاه نفت ابادان ايرادگرديدگفتاردوم:امدادهاي غيبي درزندگي بشردرسال1346 مقارن بانيمه شعبان دردانشگاه پهلوي شيرازايرادگفتارسوم:رهبري ومديريت دراسلام درايام درمدرسه عالي مديريت كرمانگفتارچهارم:درباره رشداسلامي درحسينيه اصفهانيهادرابادان ايرادشدگفتارپنجم:پيرامون محلل:مقاله اي كه دربهمن 1350انتقادازفيلم مغرضانه كه درهمان ايام نمايش دادهمي شددرروزنامه كيهان نوشتمامدادهاي غيبي در زندگي بشرمسلماً عده اي با شنيدن عنوان امدادهاي غيبي خواهند گفت در عصر علم و دانش و تجربه و آزمايش كه بشر

همه چيز را تحت تسلط مشاهدات عيني و حسي و لمسي خود درآورده است مددهاي غيبي يعني چه ؟ در اين عصر كه عصر نور و روشنايي است بحث در اطراف غيبي و نهان و پشت پرده و بالاخره ماوراء الطبيعه معني ندارد.يعني اين افكار و اعراضها و اين ادعاها كه در عصر علم و دانش سخن از مسائلي از قبيل مددهاي غيبي بي معني است ضد علم است و با روح علمي سازگار نيست و نوعي جهالت است بلكه برتر از جهالت است.غيب يعني چه ؟ نهان پشت پرده يعني آن چيزهايي كه از حواس ظاهري ما نهان است و پشت پرده محسوسات واقع شده است. قرآن كريم اين كلمه را زياد بكار برده ، گاهي تنها مثل اينكه مي فرمايد: «الذين يؤمنون بالغيب» يعني آنان كه به غيب ايمان دارند يا مي فرمايد: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو» يعني كليدهاي غيب نزد خداست و جز او كسي از آنها آگاه نيست و گاهي هم با كلمه شهادت مثل اينكه مي فرمايد : «عالم الغيب و الشهاده» خداوند هم به غيب آگاه است و هم به شهادت. فلاسفه از اين تعبير قرآني استفاده كرده و جهان طبيعت را عالم شهادت و جهان ملكوت را عالم غيب اصطلاح كرده اند. در ادبيات عرفاني ما از  غيب و نهان و پشت پرده و ماوراء ظاهري زياد سخن رفته و لطف و زيبايي خاصي به آن داده است:حافظ :زسر غيب كسي آگاه نيست قصد مخوان                     كدام محرم دل ره در اين حرم داردما از برون در شده مغرور صد رقيب                           تا خود درون پره

چه تدبير مي كنند.خيام مي گويد:اسرار ازل را نه تو داني و نه من                               و اين خطّ معما نه تو خواني و نه منهست از پس پرده گفتگو من و تو                            چون پرده برافتد نه تو ماني و نه منبراي ايمان و اعتقاد ما به عالم شهادت حواس ما كافي است اين عالم از آن جمعيت شهادت ناميده است كه ما با حواس خود با آن سر و كار داريم و محسوس و ملموس ماست اما اين حواس براي ايمان و اعتقاد به جهان غيب قوه عمق كه خود مرتبه غيب وجود ماست بايد دست به كار و فعاليت بشود و يا قوه اي نهان تر و مخفي تر از عقل بايد غيب را شهود كند.مولوي مي گويد:جسم ، ظاهر ، روح مخفي آمده است                       جسم همچون آستين جان همچو استبا عقل از روح مخفي تر بود                                  حس بسوي روح  روتر ره بردروح وحي از عقل پنهان تر بود                              زانكه او غيب است او زان سر بودآن حسي كه حق بدان حس مظهر                         نيست حس اين جهان آن ديگر استحس حيوان گر بديدي آن صور                             بايزيد  وقت بودي گاوغير و فهم و جان كه در گاو و خر است                   آدمي را فهم و جاي ديگر استباز غير فهم و جان آدمي                                     هست فهمي در نبي و در وليپيغمبران راهنماي جهان غيب آمده اند تا مردم را به غيب و ماوراء ظاهر و محسوسات مؤمن و معتقد كنند.آمده اند تا حلقه اتصال ميام مردم و جهان غيب باشند مردم را مؤمن به مددهاي غيبي و عنايت هاي خاص غيبي در شرايط خاصي بنمايند ، اينجاست كه

مسئله غيب با زندگي بشر تماس پيدا مي كند.پرده غيبگفتيم غيب يعني نهان پس پرده اين پرده چيست؟ آيا واقعاً پرده اي وجود دارد كه بايد پس برود تا ببينيم يا اينكه اين تعبير است كنايه از حقايق ديگر است اتفاقاً همين تعبير پرده در خود قرآن آمده است كه درباره اهل قيامت مي فرمايد : «و لقد كشفنا عنك عطائك فبصرك اليوم الحديد» (حديد 12) پس امروز پرده را از جلوي تو برداشتيم اينك ديده تو باز است و مي تواني همه چيز را ببيني جمله معروف از حضرت علي (ع) : لوكشف الغطاء و مازددتُ يقيناً : فرضاً پره غيب برافتد به يقين من افزوده نمي شود.اين پرده از نوع ماده و جسم نيست اين پرده جز حجاب محدوديت حواس ما كه تنها امور نسبي و محدود را درك مي كند نمي باشد مقصود اينست كه غيب بودن غيب و راز بودنش مربوط به مقدار توانايي دستگاههاي حسي و ادراكي ماست نه به وجود حايل و مانع ميان دستگاه ادراكي و حس ما و غيب.مددهاي غيبيگذشته از اينكه اشياء در اصل هستي خود از غيب مدد مي گيرد بعبارت ديگر سراسر طبيعت مدد غيبي است در زندگي بشر يك سلسله مددهاي غيبي خاص هم دارد بله مددهاي عمومي و خصوصي در كار است.اصطلاحي از قرآن ذكر مي كنيم قرآن : خداوند را هم به صفت رحمان و هم به صفت رحيم ياد مي كند با اين تفاوت كه رحمت رحماني از رحمت عمومي كه شامل همه موجودات است اما رحمت رحيميه عبارت است از الطاف و دستگيريهاي خاص كه يك موجود مكلف در

اثر حسن وظيفه مستحق آن مي گردد.پيامبران آمده اند كه ما را به اين گونه امدادهاي غيبي  را مؤمن نمي بيند اگر چنين ايماني در ما پيدا شود ما عملاً با خداوند وارد معامله و بده وبستان شويم احساس مي كنيم كه نيكي كرديم و خداوند به ما پاداش نيك داد ما را حفظ و نگهداري كرد برعكس بدي كرديم و كيفر ديديم ما در نمازهاي پنجگانه مي گوييم «اياك نعبد و اياك نستعين» خايا تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو كمك مي خواهيم اين خود نوعي استمداد از غيب است.انواع امدادهاكمكهاي غيبي گاهي به صورت فراهم شدن شرايط موفقيت است و گاهي بصورت الهامات و هدايت ها و روشنيها و روشن بيني ها. دو آيه از قرآن ذكر مي كنيم كه يكي در مورد مددهاي كه بصورت فراهم شدن شرايط موفقيت است و ديگري در مورد مددهاي به صورت الهامات و هدايتهاي معنوي است ببينيد كه قرآن چه شرايطي ذكر مي كند و چگونه است كه بصورت گزاف و رايگان رخ ننمايد.در مورد اول مي فرمايد ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم اگر خدا را ياري كنيد خداوند شما را ياري مي كند و ثابت قدمتان مي دارد.ياري الهي را كه مدد غيبي است مشروط به ياري قبلي خداوند يعني به اينكه خدمت به عمل مجاهدتي در راه خير عموم صورت بگيرد هم عمل و مجاهدت و كوشش به شرط است و در مورد دوم مي فرمايد والذين جاهدوا فيما لنهدينهم سبلنا و ان الله مع المحسنين يعني در راه كوشش و جديت بخرج مي دهند ما راههاي خود را به آن

ارائه مي دهيم خداوند با نيكوكاران است در اين هم كوشش را و هم اينكه «در راه ما» باشد ذكر مي كند هم صرف نيروي بدني و هم صرف نيروي روحي را شرط قرار مي دهد در اين صورت است كه هدايت و روشني باطني به انسان داده مي شود. (ص 87)قرآن در داستان اصحاب كهف چنين مي فرمايد : ؟؟هم فتيه امنوا بربهم و زدناهم هدي و ربطنا علي قلوبهم اذ قاموا يعني آنها گروهي جوانمرد بودند كه پروردگار خويش را شناختند و به او ايمان آوردند و ما بر هدايت و روشنايي آنها افزوديم و قلب آنها را قوت بخشيديم زيرا آنها بپا خاسته بودند و عقايد سخيف قوم را مورد حمله قرار داده بود ، سخيف! در اين جا هم سخن از مدد غيبي به صورت هدايت و روشن بيني است و هم سخن از تقويت نيروي اراده است و هر دو را مشروط كرده است به دو چيز يكي قيام و به پا خاستن و ديگر لله و في الله بودن قيام انسان مي تواند با پيمودن راه ، راه خدمت به خلق ، كمك به ضعيفان مخصوصاً احسان به والدين بشرط اخلاص و حسن نيت كم و بيش آثار لطف خدا را همراه خود ببيند.تفاوت تفكر الهي و تفكر مادياز نظر يك نفر مادي در حساب عالم هيچ تفاوتي ميان راه حق و راه ناحق نيست ولي از نظر انسان  الهي در حساب كلي جهان ميان اين دو تفاوت است حقيقتي در كار است و به حمايت مردان راه حق برمي خيزد.در كتاب انسان و سرنوشت ، تأثير عوامل معنوي

در سرنوشت از نظر جهان بيني مادي عوامل مؤثر در اجل روزي سلامت سعادت و خوشبختي منحصراً مادي است تنها عوامل مادي است كه اجل را دور يا نزديك مي كند روزي را توسعه مي دهد يا تنگ مي كند به تن سلامت مي دهد يا مي گيرد خوشبختي و سعادت را تأمين يا نابود مي كند اما از نظر جهان بيني الهي علل و عوامل ديگر كه عوامل روحي و معنوي ناميده مي شود نيز همدوش عوامل مادي در كار اجل و روزي سلامت و سعادت و امثال اينها مؤثرند.الهام و اشراق :يكي از انواع مددهاي غيبي الهامات و اشراقاتي است كه به دانشمندان مي شود و ناگهان دري از علم به روي آنها گشوده مي شود ، واكنشهاي عظيم رخ مي دهد. راههاي حصول علم دو تاست يكي تجربه و مشاهدات عيني ديگر قياس و استدلال بشر از راه مطالعه و مشاهده عيني طبيعت ، شايد اغلب اكتشافات بزرگ از نوع برقي بوده كه ناگهان در روح و مغز دانشمند جهيده و روشن كرده و سپس خاموش شده است ابن سينا معتقد است كه : چنين قوه اي در بسياري از افراد با اختلاف و تفاوتها وجود داردجمله آيه شريفه يكاد زيتها يضيء و لو لم تمسه نار را بر همين قوه كه در بعضي از افراد احياناً به صورت شديدي وجود دارد عمل مي كند. غزالي در كتاب المنقذ من ضلال مدعي مي شود كه بسياري از معلومات بشر كه مربوط به احتياجات زندگي است ابتدا به صورت الهام صورت گرفته است زيرا بشر يك سلسله اطلاعات درباره دواها و علاجها و

درباره نجوم دارد كه تصور نمي شود از طريق تجربه توانسته باشد آنها را بدست آورده باشد فقط بايد گفت لطف الهي از طريق الهام بشر را هدايت كرده است.الكيس كارل در كتاب انسان موجود ناشناخته يكي از طرفداران نظريه اشراق و الهام است او مي گويد به يقين اكتشافات علمي تنها محصول و اثر فكر آدمي نيست نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درك قضايا از خصايص ديگري چون اشراق و تصور علاقه برخوردارند بوسيله اشراق چيزهايي را كه بر ديگران پوشيده است مي يابند و روابط مجهول قضايايي كه ظاهراً با هم ارتباطي ندارند مي بينند و وجود گنجهاي مجهول را به فراست در مي يابند و بدون دليل و تحليل آنچه را دانستنش اهميت دارد مي دانند.پس مجهولاً معلوم شد كه در زندگي افراد بشر انواعي از مددهاي غيبي وجود دارد به صورت تقويت دل و اراده به صورت فراهم شدن اسباب و وسايل مادي كار ، به صورت هدايت و روشني به صورت الهام افكار بلند علمي از اينها معلوم مي شود كه بشر به خود واگذاشته نيست دست و عنايت پروردگار در شرايط خاص او را دستگيري مي كند از ضلالت و گمراهي و سرگرداني و از عجز و ضعف و ناتواني نجات مي دهد.مددهاي غيبي اجتماعيپيامبران عظيم الشأن همانند ابراهيم و موسي و عيسي و محمد (ص) كه ظهور كرده اند در شرايط بوده كه جامعه بشريت سخت نيازمند بوجود آمدن آنها بوده است آنها مانند يك دست غيبي از آستين بيرون آمده اند و بشريت را نجات داده اند مانند بارن رحمت بوده اند كه در بيابان بر

تشنه اي ببارد. مصداق قول خداوند است كه و نُريد ان نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين خداوند بواسطه وجود آنها بر بيچارگان و مظلومان منت نهاد و آنها را براي نجات اين خوارشمردگان مبعوث فرمود.حضرت علي (ع) عصر و زمينه بعثت رسول اكرم (ص) را اينطور توصيف مي فرمايند : خداوند او را در دوره اي مبعوث فرمود كه فترت و فاصله اي در آمدن پيامبران رخ داده بود ملتها در خوابي گران و طولاني فرو رفته بودند كارها پراكنده ، تنور جنگها داغ بود ، جهان را تاريكي فرا گرفته بود و غرور و فريب در آنها نمايان بود برگ درخت بشريت به سوي زردي گرائيده اميدي به ميوه اين درخت نمي رفت قرآن خطاب به مردم عصر رسول اكرم (ص) چنين مي فرمايد و كنتم علي شف حفره من النار فأنقذكم منها شما در پرتگاه سقوط در آتشي بوديد كه خداوند بوسيله رسول اكرم (ص) شما را از آن نجات داد مي گويند عند ابتهاء الشده تكون الفرج شدت كه نهايت رسيد فرج طلوع مي كند.مهدويت در اسلاممسئله مهدويت در اسلام و بالاخص در تشيع يك فلسفه بزرگ است اعتقاد به ظهور منجي است نه در شعاع زندگي يك قوم و يك ملت و يك ملت و يا يك منطقه و يا يك نژاد بلكه در شعاع زندگي بشريت.ممكنست افرادي خيال كنند كه دليلي ندارد در عصر علم و دانش در عصري كه بشر زمين را در زير پاي خود كوچك مي بيند و آهنگ تسخير آسمانها را داده تصور كنيم كه خطري بشريت را تهديد

مي كند و بشريت نيازي به چنين مدد غيبي دارد بشر روز به روز مستقل تر و بالغ تر و كامل تر مي شود و طبعاً نيازمند به كمك ها و مددهاي غيبي (به فرض قبول آنها) كمتر مي گردد و عقل و علم تدريجاً اين خلأها و نيازها را پر مي كند و از ميان مي برد خطر آن زمان بشريت را تهديد مي كند كه جهالت و ناداني حكمفرما بود.متأسفانه اين خيالي باطل است خطراتي كه به اصطلاح در عصر علم و دانش براي بشريت است از خطرات عصرهاي پيشين كمتر نيست بيشتر است و عظيم تر.اشتباه است كه خيال كنيم منشأ انحرافات بشر هميشه ناداني است علما اخلاق همواره اين مسأله را طرح كرده و مي كنند كه آيا تنها منشأ انحرافات بشر ناداني است و بنابراين تعليم كافي است براي مبارزه با انحرافات و يا اينكه ناداني يكي از علل انحراف بشر است.انحرافات بشر بيشتر از ناحيه غرايز و تمايلات مهار نشده است از ناحيه شوت و غضب است از ناحيه افزون طلبي ، جاه طلبي ، برترطلبي و لذت طلبي و بالاخص نفس پرستي و نفع پرستي است.غرايز بشر بسي ديوانه تر از سابق گشته است و علم و فن ابزارآلات كاري شده است در دست اين غرايز. فرشته علم در خدمت ديو شهوت قرار گرفته ، دانشمندان وعساكر علم خادمان سياستمداران وعساكر جاه طلبي و مدعيان انا ربكم الاعلي گشته اند.به همين جهت خود علم و فن امروز بصورت بزرگترين دشمن در آمده است يعني به همين چيزي كه بزرگترين دوست بشر است بزرگترين دشمن بشر است.علم چراغي است

روشنائي و بستگي به موارد و هدف دارد كه بكار مي رود بقول سنائي براي مطالعه يك كتاب از آن استفاده كنيم يا براي دزديدن كالا در شب تاريك ، چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد كالا.علم همه چيز را تحت تسلط خويش قرار مي دهد مگر انسان و غرايز او را ، انسان علم را در اختيار مي گيرد و در هر جهت كه خواهد آن را بكار مي برد اما دين انسان را در اختيار مي گيرد جهت انسان را و مقصد انسان را عوض مي كند.ويل دورانت در مقدمه «لذات فلسفه» درباره انسان عصر ماشين مي گويد ما از نظر ماشين توانگر شده ايم و از نظر مفاسد فقير.آيده جهان ما به دليل اينكه مؤمن و مسلمانيم و در عمق ضميرمان اين اصل وجود دارد كه جهان را صاحبي باشد خدا نام هر چه در دنيا پيشامدهاش مي شود هرگز احساس خطر عظيم خطري كه احياناً بشريت را نيست و نابود كند و كره زمين را تبديل به توده خاكستر كند و زحمات چند هزار سال بشريت را كان لم يكن نمايد نمي كنيم تعليمات انبياء نوعي امنيت و اطمينان خاطر به ما داده است و در واقع در قلب خود به مددهاي غيبي ايمان و اتكاء داريم.راسل در كتاب اميدهاي نو مي گويد زمان حاضر زماني است كه در آن حس حيرت توأم با ضعف و ناتواني همه را فراگرفته است. اگر بر اساس علل مادي و ظاهري قضاوت كنيم اين بدبيني ها بسيار بجاست فقط يك ايمان معنوي ايمان به «امدادهاي غيبي» و اينكه جهان را صاحبي است

خداي نام اين بدبيني ها را زايل و تبديل به خوش بيني كند و بگويد برعكس سعادت بشريت رفاه و كمال بشريت زندگي انسان و زندگي مقرون به عدل و آزادي و امن و خوش بشر در آينده است و در انتظار بشريت.روز بهروزي خواهد رسيد و اشرقت الارض بنور ربها. روزي كه اذا قام القائم حكم بالعدل و ارتقع في ايامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض بركاتها و لا يجد الرجل منكم يومئذ موضعاً لصدقاته و لا برّه و هو قوله تعالي و العاقبه للمتقين. در آن روز كه به عدل حكم شود و ستم براي هميشه رخت بربندد راهها امن گردد زمين به بركات و استعدادها خود را ظاهر گرداند و حداكثر استفاده از منابع و خيرات زمين صورت گيرد فقيري پيدا نشود كه مردم صدقات وذكات خودرابه اوبدهندواين است معني سخن خدا عاقبت ازان متقيان استهمان طور كه ظهورها گذشته پس از سختيهايي بوده قطعاً اين ظهور نيز پس از سختي ها و شدت ها خواهد بود هميشه برقها در ظلمت ها مي جهد.حضرت علي (ع) در اشاره به ظهور مهدي موعود مي فرمايد : جنگ قد علم خواهد كرد در حالي كه دندان هاي خود را نشان مي دهد پستانهايش پر است واماده است ، شروع كار شيرين است و عاقبت آن تلخ همان فردا – فردا چيزي ظاهر خواهد كرد كه او را نمي شناسيد و انتظارش را نداريد آن حاكم انقلابي هر يك از اعمال حكومتهاي قبل را به سزاي خويش خواهد رسانيد زمين پاره هاي جگر خود را از معادن و خيرات و بركات براي

او بيرون خواهد آورد و كليدهاي خود را با تمكين به او تسليم خواهد كرد آن وقت به شما نشان خواهد داد كه عدالت واقعي چيست و كتاب و سنت پيامبر را احياء خواهد كرد.قرآن كريم هم مي فرمايد: و لقد كتبا في الزبور من بعد الذكران لارض يرثها عبادي الصالحون. يعني ما از پيش اطلاع داديم كه وارث اصلي زمين بندگان صالح و شايسته ما خواهند بود براي هميشه زمين در اختيار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسيران هواي نفس نخواهد بود.اين فلسفه بزرگ مهدويت در عين اينكه پيش بيني يك سلسله تكانهاي شديد و نابسامانيها و كشتارها و بي عدالتي ها است پيش بيني يك آينده سعادت بخش و پيروزي كامل عقل بر جهل توحيد بر شرك ايمان بر شك عدالت بر ظلم سعادت بر شقاوت است لهذا نويد و آرزوست.اللهم انا ارغب اليك في دوله كريمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاه الي طعتك و القاده الي سبيلك و ترزقها بها الكرامه لدنيا و الآخره.خورشيد دين هرگز غروب كردني نيستخورشيد دين غروب نمي كند و روز به روز در آسمان انسانيت ظاهرتر مي شود. اسلام پس از چهارده قرن در مثل اين كانون كه كانون دانش است ، يك مركز فرهنگي است ، تجلي مي كند و كانون هايي نظير اين كانون را كه مسلماً نه اولين و نه آخرينشان است فتح مي كند.آيا دين اجل و پايان دارد؟دنياي ما دنياي تغيير و تحول است ، در اين دنيا چيزي وجود ندارد كه براي هميشه باقي بماند

همه چيز عوض مي شود ، دوران عمرش منقضي مي شود و به نهايت مي رسد آيا دين نيز همين طور است؟ نه ، هر اندازه عليه دين نهضت و قيام شود باز دين بعد از مدت موقتي دوباره باز مي گردد و رفتني نيست. ويل دورانت كه شخصاً لادين است در كتاب «درسهاي تاريخ» با نوعي عصبانيت مي گويد : دين صد جان دارد هر چيزي اگر يك بار ميرانده شود براي هميشه مي ميرد مگر دين كه اگر صد نوبت ميرانده شود باز زنده مي شود. اين را كه دين مردني نيست مي خواهم بر پايه علمي براي شما بيان كنم كه طبق قانون طبيعت چه چيز در دنيا از ميان رفتني است و چه چيز براي هميشه باقي خواهد ماند!معيار جاودانگي هاپديده هاي اجتماعي در مدتي كه باقي هستند بايد يا خواسته هاي بشر تطبيق كند به اين معني كه با خود آن پديده ها خواسته بشر باشند يا تأمين كنندۀ خواسته هاي بشر بوده باشند. در ميان خواسته هاي بشر باز دو جور خواسته داريم : خواسته هاي طبيعي و خواسته هاي غيرطبيعي يا اعتيادي. خواسته هاي طبيعي آن چيزهايي است كه ناشي از ساختمان طبيعي بشر است يك سلسله اموري كه هر بشري به موجب آنكه بشر است خواهان آنست مثلاً بشر علاقمند به تحقيق و كاوش علمي است و نيز به زيبايي و جمال ، به تشكيل كانون خانوادگي و توليد نسل با همه زحمتها و مرارتهايش و ... اما چرا بشر به اين مسائل علاقمند است هنوز رمز آن كشف نشده غير از اين خواسته هاي طبيعي يك

سلسله خواسته هاي ديگر هم در ميان بسياري از افراد بشر هست كه اعتيادات ناميده مي شود. اعتيادات قابل ترك دادن و عوض كردن است به طور مثال عده اي عادت به چاي دارند عده اي به سيگار ، مشروب و ترياك و ... عادت دارند. بشر نمي تواند اينطور زندگي كند كه نداند از لحاظ نسلي از كجا آمده؟ از كدام مادر؟ از كدام پدر؟  چگونه و به چه شكلي وجودش امتداد پيدا مي كند و از افرادي كه بعد به وجود آمده اند كدام يك از اينها فرزند اويند؟ اينها بر خلاف خواسته بشر است لهذا دنيا ديگر زير بار اين حرف نرفته يكبار در دو هزار و سيصد سال پيش افلاطون اين پيشنهاد را رد كرد اما بعد خود فلاطون از اين پيشنهاد خود پشيمان شد بعد در قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم دوباره اين پيشنهاد شد و اين بار نيز قبول نشد چون بر خلاف طبيعت است حكماً قاعده اي دارند ، مي گويند القسر لايدوم يعني يك امر غيرطبيعي دوام پيا نمي كند و مخالف اين سخن اين است كه جريانهاي طبيعي قابل دوام است پس دين اگر بخواهد باقي بماند يا بايد خودش جزو خواسته هاي بشر باشد يا تأمين كنندۀ خواسته هاي بشر باشد آن هم بدين شكل كه تأمين كنندۀ منحصر به فرد باشد اتفاقاً دين هر دو خاصيت را دارد يعني هم جزو نهاد بشر است جزو خواسته هاي فطري و عاطفي بشر است و هم از لحاظ تأمين حوائج و خواسته هاي بشري مقامي را دارد كه جانشين ندارد و اگر تحليل كنيم معلوم مي

شود اصلاً امكان ندارد چيز ديگري جايش را بگيرد.فطري بودن دينقرآن راجع به اينكه دين را خدا در نهاد بشر قرار داده اينطور مي فرمايد : فأقم وجهك للدين حنيفاً فطره الله التي فطر الناس عليها. توجه خويش را بسوي دين حق گرايانه پايدار و استوار كن. همانا اين فطره الله را كه همه مردم بر آن آفريده نگهدار. علي (ع) نيز انبياء را اين طور تعريف مي كند : خدا انبياء را يكي پس از ديگري فرستاد تا اينكه وفاي آن پيماني را كه در نهاد بشر با دست خلقت بسته شده از مردم بخواهند ، از مردم بخواهند به آن پيماني كه با زبان بسته نشده و روي كاغذ نيامده بلكه روي صفحه دل آمده روي عمق ذات و فطرت آمده ، قلم خلقت او را در سرّ ضمير ، در اعماق شور باطن بشر نوشته است و قبل از اسلام چنين تِزي در جهان وجود نداشت تا قرن هفدهم و هجدهم و نوزدهم ميلادي بشر در اين زمينه ها هزار گونه فكر مي كرد در حالي كه اكنون مي بينيم كاوشهاي رواني هماهنگ با قرآن مي گويد : فطره الله التي فطر الناس عليهانظريات درباره علل پيدايش دين :نظريه فطري بودن ديندر مورد فطري بودن دين دانشمندان زيادي نظر داده اند يكي شاگرد فرويد ، يونگ است او مي گفت فرويد مي گويد دين از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش مي كند درست است ولي اينكه او خيال مي كند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمايلات جنسي اي كه به شعور باطن گريخته اند مي باشد بي احساس است.انسان يك روان ناخودآگاه

فطري و طبيعي دارد روان ناخودآگاه بشر برخلاف ادعاي فرويد صرفاً انباري كه از شعور ظاهري در آن چيزهاي ريخته شده و پر شده باشد نيست او مي گفت فرويد به اشتباه خيال كرد كه روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر تشكيل مي گردد خير ، روان ناخودآگاه جزء سرشت بشر است دين جزء اموري است كه در روان ناخودآگاه بشر به طور فطري و طبيعي وجود دارد.ويليام جيمز در كتاب دين و روان مي گويد سرچشمه بسياري از اميال دروني ما امور مادي طبيعي است ولي بسياري از آنها هم از دنياي ماوراء اين دنيا سرچشمه مي گيرد و دليل اينكه اصولاً بسياري از كارهاي بشر با حسابهاي مادي جور در نمي آيد همين است من در هر امر مذهبي هميشه نوعي وقار و صميميت وجود و لطف محبت و ايثار مابين حالات رواني مذهبي خواهي دارد كه آن خواص با هيچ حالت از حالات بشر تطبيق نمي كند به همان دليل كه يك سلسله غرايز مادي ما را با اين دنيا پيوند مي دهد. غرايز معنوي هم ما را با دنياي ديگر پيوند مي دهد. الكيس كارل در كتاب «نيايش» مي گويد دعا عالي ترين حالت مذهبي انسان است و حقيقت آن پرواز روح بشر است بسوي خدا ، مي گويد در وجدان انسان شعله فروزان است كه گاه و بيگاه انسان را متوجه خطاهاي خويش مي كند متوجه گمراهيها و كج فكريهايش مي سازد همين شعله فروزان است كه انسان را از كجروي باز مي دارد و گاهي انسان در حالت معنوي خود جلال و ابهت آمرزش را احساس

مي كند.البرت انيشتاين «مذهب و علوم» او مي گويد : براي يك انسان ابتدايي ترس ، ترس از مرگ ترس از گرسنگي از جانور وحشي ترس از مرض ايجاد كننده زمينه مذهبي است. خصيصه اجتماعي بشر نيز يكي از تبلورات مذهبي است يك فرد مي بيند پدر و مادر خويشان و رهبران و بزرگان مي ميرند يك يك اطراف او را خالي مي گذارند پس آرزوي هدايت شدن دوست داشتن محبوب بودن و اتكاء و اميد داشتن به كسي زمينه قبول عقيده به خدا را در او ايجاد مي كند و در قرآن فرموده است : الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله الا بذكرالله تطمئن القلوب. تنها با ياد خدا و جاي گرفتن خدا در قلب است كه دل آدمي آرامش خويش را باز مي يابد مولوي اين عشق و احساس را كه انشتاين «احساس آفرينش» نام نهاد چه خوب و عالي بيان مي كند :جزءها را رويها سوي گل است              بلبلان را عشق با روي گل است              آنچه از دريا به دريا مي رود                      از همانجا كامد آن جا مي رود                از سر كُه سيل هاي تند رو                       وز تن ما جان عشق آميز دودين سرمايه زندگيچگونه دين تأمين كننده خواسته هاي بشر است و جانشين هم ندارد وقتي از يك طرف تصورات و تمايلات عظيم را در خود احساس مي كنيم و از طرف ديگر به ساختمان محدود و فاني شونده انسان به هيج وجه جورنمي ايد و يك عدم تعادل عجيب و ناراحت كننده اي ميان آرزوها و خواسته ها از يك طرف و ميان استعداد جسماني خود از طرف ديگر مي

بيند.ويكتور هوگو نويسنده معروف فرانسوي مي گويد اگر انسان فكر كند عدم است و بعد از زندگي نيستي مطلق است ديگر اصلاً بر او زندگي ارزشي نخواهد داشت آن چيزي كه زندگي را براي انسان گوارا و لذت بخش مي سازد كار او را مفرح مي سازد و دل او را حرارت و گرمي مي بخشد افق ديد انسان را خيلي وسيع مي كند همان چيزي است كه دين به انسان مي دهد يعني اعتقاد به جهان ابديت اعتقاد به خلود اعتقاد به بقا بشر اعتقاد به اينكه تو اي بشر فاني نيستي و باقي خواهي بود تو از جهان بزرگتري اين جهان براي تو يك آشيان كوچك و موقتي است اين جهان فقط يك گهواره است براي دوران كودكي.از تولستوي پرسيدند ايمان چيست؟ گفت ايمان همان چيزي است كه انسان با آن زندگي مي كند سرمايه زندگي است.او نمي گويد ايمان «سربار» است مي گويد «سرمايه است» اين سخن او مرا به ياد شعر معروف ناصر خسرو خطاب به فرزندش انداخت كه مي گويد : زدنيا روي زي دين كرم ايراك      مرا بي دين جهان چه بودوزندان               مرا پورا زين ملكي است در دل                        كه آن هرگز نخواهد گشت ويرانهدين ، پشتوانه اخلاق و قانونركن اساسي در اجتماعات بشري اخلاق است و قانون اجتماع قانون و اخلاق مي خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دين است الكيس كارل مغزها خيلي پيشرفته اما افسوس كه دلها هنوز ضعيف است دل را فقط ايمان قوي مي كند تمام مفاسد بشريت از اين ايت كه مغزها نيرومند و دلها ضعيف و ناتوان باقي

مانده است.دنيا نيرزد آنكه پريشان كني دلي        زينها بد مكن كه نكرده است عاقليانسانيت مساوي است با دين و ايمان و اگر دين و ايمان نباشد اانسانيتي نيست.اشكالاتاگر دين فطري است چرا گروههاي از مردم از دين خارج مي شوند والتر اسكات لندبرگ دانشمند آمريكائي درباره علت عدم ايمان بعضي از دانشمندان به خدا مي گويد.بعضي از دانشمندان در مطالعات علمي منعطف به درك وجود خدا نمي شوند علل متعد دارد نخست اينكه غالباً شرايط سياسي استبدادي يا كيفيت اجتماعي و يا تشكيلات مملكتي انكار وجود مانع را ايجاب مي كند. دوم فكر انسان هميشه تحت تأثير بعضي اوهام قرار دارد و با آنكه شخص از هيچ عذابي روحي و جسمي بيم نداشته باشد باز فكر او در اختيار و انتخاب راه درست كاملاً آزاد نيست. اين دانشمند نامساعد بودن بعضي از محيط هاي اجتماعي كه الزاماً ماترياليسم را يك عقيده رسمي مي شناسند و ديگر سوء تفاهمي كه در آن مسئله خدا براي دانشمندان پيدا مي شود علت اين سوء تفاهم آن است كه مسئله خدا را در كودكي از كساني مي آموزند كه مدعي خداشناسي هستند ولي خدا را نمي شناسند مسلماً علت انكار و اعراض بسياري از افراد تحصيل كرده اين است كه مفاهيم مذهبي و ديني به طرز صحيحي به آنها تعليم شده است و آن چيزي كه آنها انكار مي كنند مفهوم واقعي خدا و دين نيست چيز ديگري است.يكي ديگر از چيزهايي كه موجب اعراض و تنفر مردم از خدا و دين و همه معنويات مي شود آلوده بودن محيط و غرق شدن افراد در شهوت پرستي و هواپرستي

است محيط آلوده همواره موجبات تحريك شهوات و تن پروري و حيوان صفتي را فراهم مي كند.غرق شدن در شهوات پست حيواني با هر گونه احساس تعالي اعم از تعالي مذهبي يا اخلاقي يا علمي يا هنري منافات دارد همه آنها را مي ميراند آدم شهوت پرست نه تنها نمي تواند احساسات عالي مذهبي را در خود بپروراند احساس عزت و شرافت و سيادت را نيز از دست مي دهد ، نقشه اي كه مسيحيان براي تصرف اندلس و بيرون كشيدن آن از دست مسلمين كشيدند اين بود كه به صورت دوستي و خدمت وسايل عياشي براي آنها فراهم كردند باغها و بوستانها وقف ساختن شراب و نوشانيدن مسلمين شد دختران زيبا و طنّاز در خيابانها به دلربايي و عاشق سازي پرداختند سرگرميها شهواني از هر جهت فراهم شد و روح ايمان و جوانمردي مُرد پس از اين جريان بود كه توانستند مسلمانان را بي درنگ از دم تيغ بگذرانند.استعمار غرب نيز اين برنامه را در قرون اخير بصورت دقيقي در كشورهاي اسلامي اجرا كرد به هر حال غرق شدن در شهوات حيواني عامل ديگري است كه براي اينكه تعالي ديني در وجود بشر ضعيف و احياناً منفور گردد.در زبان دين اين مطلب اينگونه بيان شده است كه وقتي دلها را كدورت و تيرگي و قساوت مي گيرد نور ايمان در دلها راه نمي يابد.يكي ديگر از موجبات اعراض و رو گرداندن از اين جنگ و ستيزي است كه برخي از داعيان و مبلغان ديني بي خرد ميان دين و ساير غرايز فطري و طبيعي بشر ايجاد مي كنند و دين را به جاي اينكه مصلح

و تعديل كننده غرايز ديگر معرفي كند آن را ضدّ و منافي و دشمن ساير فطريات بشر معرفي مي كنند.بعضي از مقدس مآبان و مدعيان تبليغ دين به نام دين با همه چيز به جنگ بر مي خيزند شعارشان اين است اگر مي خواهي دين داشته باشي پشت پا بزن به همه چيز گرد مال و ثروت نگرد ترك حيثيت و مقام كن زن و فرزند را رها كن از علم بگريز كه حجاب اكبر است و مايه گمراهي است شاد مباش و شادي مكن از خلق بگريز و به انزوا پناه ببر.مربيان دين اول بكوشند خودشان عالم و محقق و دين شناس بشوند و به نام دين مفاهيم و معاني نامعقول در اذهان مردم وارد نكنند كه همان معاني نامعقول منشأ حركتهاي ضد ديني مي شود.ثانياً در اصلاح محيط بكوشند و از آلودگيهاي محيط تا حد امكان بكاهند.ثالثاً از همه مهمتر و بالاتر اينكه به نام دين و به اسم دين با فطريات مردم معارضه و مبارزه نكنند آن وقت است كه خواهند ديد مردم يدخلون في دين الله افواجاً.فيلمي كه سراسر قلب مسخ و تحريف است. پيغمبر اكرم (ص) : مردي كه كار طلاق را به مُحلّل بكشاند و نيز شخص مُحلّل را لعن كرده است.از زمان شروع فيلم روزي نيست كه آشنايان دور و نزديك و يا به وسيله تلفن به بنده «استاد مطهري»مراجعه نكنند و درباره گمراه كنندگي آن سخن نگويند. عقيده آنها اين بود كه هر چند اين فيلم از نظر هنري و فكري مبتذل است اما نظر به اينكه طوري تنظيم شده كه قانون مُحلّل را كه در قرآن

كريم (مجيد) به آن تصريح شده است بي پايه و ستمگرانه جلوه مي دهد و طبعاً در روحيه جوانان كه از ماهيت و فلسفه آن بي خبرند اثر بدي مي گذارد.لازم است لااقل در مقاله اي به آن پاسخ داده شود من پياده آن فيلم را روي كاغذ خواندن ديدم سراسر قلب و مسخ و تحريف است چه از نظر قانون مُحلّل و چه از نظر اينكه در جامعه ما درگذشته و حال جريان داشته باشد.تهيه كننده فيلم از آنجا كه نظر تبليغاتي داشته و مي توانسته با خود واقعيت مواجه گردد نتيجه معكوس مي داده يعني به نفع قانون مُحلّل تمام مي شده بر خلاف اصل صداقت رفتار كرده هم قانون مُحلّل را مسخ كرده است و هم صحنه هاي ساختگي كه مشابه آن هيچ وقت در جامعه ما وجود نداشته و ندارد آفريده است و گذشته از جنبه اسلامي از جنبه هايي نيز يك خيانت است.مجازات طلاقهاي مكرر ، قانون مُحلّل در اسلام از توابع قانون طلاق است نوعي مجازات عاطفي است و تدبيري است از مجراي احساسات براي جلوگيري از تكرار طلاق آمارها و تجربه ها نشان مي دهد كه اين قانون اثر فوق العاده در جلوگيري از طلاق داشته است.حلال مبقوضطلاق از نظر اسلام (حلال مبقوض است) پيغمبر اسلام (ص) فرمود : مبقوضترين حلالها در نزد خداوند طلاق است و نيز آن حضرت فرمودند ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه عرش الهي از طلاق مي لرزد.طلاق حلال مبقوض است يعني چه ؟ در عين اينكه در حد يك حرام منفور و مبقوض است اسلام مانع اجباري جلوي آن قرار نمي دهد

و اين خود از يك فلسفه كلي در نظام خانوادگي ريشه مي كرد كه مورد توجه اسلام است نظام خانوادگي بر پايه علاقه زوجين به يكديگر است يعني شعله عشق و علاقه مرد هميشه روشن بوده و زن نيز پاسخگوي آن باشد. آنچه از نظر اسلام مبقوض و منفور است اين است كه اين شعله خاموش گردد و كانون خانوادگي به سردي گرايد اما اگر زن در قلب مرد سقوط كند ديگر نبايد زن را به زور به مرد چسبانيد مثل امام جماعتي كه اهل محل به او ارادتي نمي ورزند و به زور پاسبان مي خواهد خود را مقتداي مردم كند.اسلام هر گونه اجبار براي بقا زن در چنين محيطي را بيهوده و بر خلاف اساس روابط خانوادگي مي داند.پس معلوم شد با گفتن مرد به شخص كه برو زن مرا سه طلاقه كن امكان اينكه زن سه طلاقه شود نيست بايد جريان به نحوي كه گفته شرطي شود و الّا نه زن سه طلاقه مي شود و نيازي به قانون مُحلّل پيدا مي شود ، نياز به مُحلّل آنگاه پيدا مي شود كه طلاق سه بار تكرار شود و در خاتمه طلاقها يا ازدواج مجدد صورت گيرد پس از طلاق سوم اين مجازات برقرار مي شود.

اخلاق حرفه اي درمديريت

نوشته ي جان ماكسول مترجم:شمس آفاق ياوري - ويراستار علمي:دكتر فريبالطيفي  - طراح جلد:مصطفي تاجيكي - چاپ:طيف نگار -ناشر:فرا - شابك:8-70-7092-964-978 - تلخيص: فرانه اجتهادي مقدمه:از ادب پرنور گشت اين فلك وزادب معصوم وپاك آمد بي ادب تنها نه خود راداشت بد بلكه آتش در همه آفاق زد «مولانا»در اين روزگاران در كمتر سازماني است كه قدم

بگذاريد وليست بلند بالاي ارزش هاي سازماني آنرابر در وديوارراهروهاواتاق هانيابيدارزش هايي مثل احترام به حقوق همه ي ذي نفعان از كاركنان شركت گرفته تا سهام داران،پايبندي به داشتن رفتار منصفانه باهمه،سبز زيستن والتزام به نيالودن محيط زيست وپايمال نكردن حق زيست همه ي جانداران روي كره ي زمين.ديدن وخواندن هر كدام ازاين ارزش هاي ارزشمندچشم را نوازش مي دهد وروح را صيقل،امابايددانست كه تعريف ونوشتن ارزش ها يك چيز است وزندگي كردن با آنهاچيز ديگر.پايبندي به ارزش هانياز مندتاديب جان وروح آدمي است واين تلاشي است پيوسته وبي پايان.بسياري از مشكلاتي كه گريبان سازمان هاي دولتي وكسب وكارهاي امروزين را گرفته حكايت از«بي ادبي وبد اخلاقي حرفه اي »داردوچنان كه مولانامي گويد بي ادبان نه تنها زندگي خود راتباه ميكنندبلكه هستي را به نابودي مي كشانند.كژي وناراستي آنان كه در هرحرفه اي پايبندبه اخلاق حرفه اي خودنمي باشندپليدي رابراي همه ي جامعه به همراه دارد.مثلا بي كيفيتي يك محصول،جان  مشتريان رابه خطر مي اندازد.ناشايستگاني ازكرده ي شايستگان ،نردبان ترقي ساخته وبر مسندهايي مي نشينندكه شايستگي اش راندارندكژانديشاني،اموال عمومي راسهم خودازمنابع طبيعي كشورشان مي دانندوحقي براي ديگران درآن نمي بينندهمه ي اينها نشان از كمرنگ شدن اخلاق حرفه اي در ميان مديران دارد.ماكسول در كتاب حاضرشاه كليدي براي باز شناختن  كار اخلاقي از غيراخلاقي نشان داده است وآن را«كليد طلايي اخلاق» ناميده استفصل اول: چه برسراخلاق كاري آمده است؟اكثريت مردم وضعيت اخلاق در حوزه ي كسب وكار را قابل تحمل مي دانندآنهاازوضعيت نامطلوب وغير اخلاقي معاملات به تنگ آمده اند.پروفسور برت تريمن استاد حسابداري دانشگاه بركلي واستاد مدرسه كسب وكار هس مي گويد:افت مستمربازار به

لحاظ فقدان اعتماد سرمايه گذاران استتازماني كهچنين وضعيتي وجودداشته باشد،اوضاع به همين منوال ادامه پيدا مي كند.البته مشكلات اخلاقي كنوني فقط به دنياي كسب وكار محدود نمي شود.ماكسول انتخاب هاي غيراخلاقي مردم راناشي از دودليل زير ميداند1.    ارجحيت انجام كارهاي آسان :يك معضل اخلاقي راميتوان يك انتخاب نادرست در مقابل اعمال اخلاقي يا اعمال اصولي تعريف كرد زماني كه در چنين موقعيتي قرار مي گيريم چه ميكنيم ؟آيا راه آسان رابر مي گزينيم يادردسرهاي يك كار درست را؟مثلا اگر فروشنده اي وجهي اضافي به ما پرداخت كند چه بايد بكنيم ؟ياوقتي يك دروغ كوچك مي تواند يك اشتباه بزرگ را بپوشاند وظيفه ي ما چيست؟ما همگي به هنگام قرارگرفتن در مقابل آزمايش اخلاق فردي به عنوان يك انساندرخطر فدا كردن اخلاق هستيم.2.    برد به هر قيمتي:بيشتر مردم از باخت متنفرند؛ مخصوصاافرادي كه دستي هم در كسب وكاردارند وآرزومندموفقيت وسود هستند.اما كساني هم هستند كه تصور مي كنند بايد بين اخلاقي بودن وبرنده بودن يكي راانتخاب كنندبسياري از مردم براين باورندكه اخلاقي بودن باعث محدود كردن انتخاب ها،فرصت هاوتوانايي ويژهشان درموفقيت كسب وكارمي شود.اما براساس يك باور قديمي آدم هاي خوب كارشان را ديرتر به اتمام مي رسانند.همان گونه كه پروفسور هنري آدامز استاد دانشگاه هاروارد اظهار داشته :معنويات يك تجمل گران وخصوصي است.در فرهنگ امروز با بدهي هاي سنگين وطرز فكر زندگي رفاهي،اخلاق كاري براي گروهي از مردم تنها تجملي است براي زندگي كردن!اگر قرار باشدتنها دوراه داشته باشيم:•    برنده باشيم به هر قيمتي حتي اگر غيراخلاقي باشد•    يا بر عكس اخلاق را رعايت كنيم حتي به قيمت باختانسان واقعا از نظرمعنوي در يك موقعيت

دشوار اخلاقي قرار مي گيرد. گرچه  تعداد كمي تمايل به انجام اعمال نادرست دارند،اماكسي هم حاضر به باخت نيست. ماهيت شخصي اخلاق:يكي از مشكلات ما اينست كه اخلاق هيچگاه درحوزه ي كسب وكار يا بطور كلي در حوزه ي اجتماعي وسياسي ما مطرح نبوده است بلكه همواره موضوعي شخصي بوده است.انسان ها به اينكه راستي ودرستي خواست آنان مي باشد اذعان دارند امادر عين حال مطالعات نشان مي دهدكه اكثريت مردم معمولا كارها رابه همان درستي كه از ديگران انتظار دارند انجام نمي دهند.گفتگو درباره ي اخلاق كار ساده اي است وازآن ساده تر بيزاري از مردمي است كه باانجام اعمال نادرست در آزمون اخلاق ردمي شوند،اين بيزاري بخصوص زماني كه آسيب اعمال نادرست ديگران برما تاثير مي گذارد بيشتر نمايان است.كلام آخر درمورد اخلاق:شركت هايي كه در فعاليت هايشان درستي را رعايت مي كنندنسبت به مسؤليت هاي اجتماعي شان متعهدندودستاورد اين تعهد براي آنها سود دهي بيشتر استفصل دوم: چراآن راقانون طلايي مي ناميم؟وقتي بحث اخلاق پيش مي آيد چگونه خود رابرآورد ميكنيد؟ويليام جي اچ بواتكر ،كشيش وواعظ ارتباطات صنعتي مي گويد :آدم ها قبل از ديگران بايد باخودشان روراست باشند،كسي كه با خودش روراست نيست كسي است كه از وضعيت خود احساس نا اميدي مي كند.آدم ها با توجه به تعريفي كه از خود دارند در يكي ازاين پنج دسته بندي زير قرارمي گيرند:•    من هميشه اخلاقي هستم•    من معمولا اخلاقي هستم•    من تاحدي اخلاقي هستم•    من به ندرت اخلاقي هستم•    من هرگز اخلاقي نيستماكثريت مردم خود را در گروه اول ودوم قرار مي دهند ما معمولا سعي داريم اكثر اوقات اخلاقي باشيم.دليل

اكثركساني كه خود رادرگروه دوم قرار مي دهندفرار از دردسر است درگيري ناراحت كننده است .تمرين براي منضبط بودن ناراحت كننده است.باختن ناراحت كننده است پرداخت  بهاي سنگين براي موفقيت ناراحت كننده است.بعضي از مردم خود را درگروه دوم قرار مي دهند زيرا تمايل به در گير شدن با موارد ناراحت كننده را ندارند.بيشتر مردم تصور مي كنند معمولا اخلاقي بودن كافي است مگر اينكه خود گرفتار فردي بدون هيچگونه پايبندي به اخلاق شوند .براي تبديل شدن از معمولا اخلاقي به هميشه اخلاقي قانوني وجود دارد كه مي تواند به مردم كمك كند وفاصله ي بين دوگروه اول ودوم را ازبين ببرد.شما مي توانيد با استفاده از يك راهنما ،كه آن را قانون طلايي مي ناميم،تمام تصميمات خودتان راكنترل نماييد.قانون طلايي قانوني براي همگان:قانون طلايي قانوني است كه به صورت هاي مختلف تفسير شده است.اين تفاسير مي تواند معيارهاي واحدي براي تمام كسا ني باشد كه بدون توجه به تفاوت هاي فرهنگي مايلند يك زندگي اخلاقي داشته باشند.درزير نگاهي به نتايج تحقيقاتي كه نشان دهنده ي اشكال گوناگون از قانون طلايي است مي اندازيم:اسلام :مومن كسي است كه آنچه را براي خودمي پسندد براي همسايه اش هم دوست بدارد.مسيحيت: هرچه را ميخواهي ديگران در مورد تو انجام دهند در مورد ديگران انجام بده!يهوديت: آنچه رابراي خود نمي پسندي براي زير دستانت هم مپسند اين قانوني درست است ما بقي تفسير است وبس.واضح است كه قانون طلايي به درون مرزهاي فرهنگي ومذهبي رسوخ كرده وتوسط مردم گوشه وكنار جهان پذيرفته شده استاين قانون نزديك ترين معيار به راهنماي جهاني براي اخلاق استدواصل واقعامهم دراخلاق عبارتنداز:    دارابودن

معياري جهت پيروي    تمايل به پيرويانجمن اخلاق جوزفسون براي بهبود كيفيت اخلاقي جامعه اظهار مي دارد : اخلاق عبارتست از چگونگي روبروشدنباچالش انجام عملي درست،درحالي كه هزينه آن بيش از حد انتظارمان باشد.اخلاق دو منظر دارداول بكارگيري توانايي تشخيص درست از غلط ،خوب از بد،متناسب ازغير متناسب ودوم تعهد آنچه درست ، خوب ومتناسب استفصل سوم: قانون طلايي باشماآغاز مي شودآموزشي كه بر پايه معنويت استوار است باعث توانمند شدن فرد مي شود وبه او امكان انتخاب هاي اخلاقي رامي دهد.از آنجا كه تعداد معدودي به چنين آموزشي دسترسي دارند جگونه مي توان آغاز گر راهي درست بود؟چگونه مي توتن روش با عظمتي مثل قانون طلايي را نه تنها انجام داد بلكه آن را جزئي از زندگي خود كرد ؟بهترين راه شروع آن است كه به خواسته هاي خود آگاهي پيدا كنيم.همه انسانها از لحاظ دروني به هم شبيه اند آنها از هر سن ،جنس ،نژادومليتي كه باشند موارد مشتركي دارند . زماني كه فرد به اين وجوه مشترك پي برد وآنهاراابتدا درخود وسپس در ديگران يافت به كليد ياز كردن قفل قانون طلايي دست يافته است. دراينجا فهرست كوتاهي از اين تمايلات راذكر مي كنيممايل است براي اوارزش قائل شوند: امروزه در بازار تجارت امريكا70درصدكساني كه شغل خود را رها مي كنند افرادي هستند كه احساس ارزشمندي ندارند.انگشت اين اتهام به سوي مردان كسب وكاري نشانه رفته كه رفتار نامناسبي با كارمندان شان دارند .نمي توان كسي را درجهان يافتكه مايل نباشد  به اوارج نهند.   مايل است ازاوقدرداني شود:يكي از نياز هاي واقعي هر انساني مورد علاقه بودن وارزش قائلشدن توسط ديگران است دركنار

اين نياز ميل به قدر داني از كارهايي است كه انجام مي دهيم در واقع آگاهي به توانايي هاي خودمان براي براي ساخت اعتماد بنفس لازم وضروري است. مايل است به اواعتمادشود:اعتماد اساس رهبري است. همچنين ميتوان ادعا كرد اعتماداساس همه ي روابط خوب است .ازدواج خوب ، روابط كاري خوب ودوستي خوب همه وهمه نيازمند اعتمادند  .«تاثير شخصيتي»تنها افرادي با شخصيت قوي قادر به تاثير گذاري برديگران اند .شخصيت كليديك زندگي باكمال واخلاقي است اگر درآرزوي يك زندگي همراه باشخصيت كه نمايانگرفضيلت اخلاقي هم باشدهستيد،مطابق راهنماي ذيل رفتاركنيد،اين راهنما شمارادرورود قانون طلايي به زندگيتان ياري مي دهد.•    قانون طلايي رابه عنوان راهنماي كمال درزندگيتان به كارببريد:به نظرفيلسوف سويسي،هنري فردريك اميل "كسي كه خود رابه دست جريان آب مي سپارد نمي تواند راهنماي خود دررسيدن به سطوح بالاتر باشد اوفردي بدون عقيده ونظر است وبه جاي آنكه خود باعث حركتي شود ديگران اورا حركت مي دهند.كاربرد قانون طلايي در زندگي ساده است فقط كافي است در هنگام روبرو شدن با يك دوراهي اخلاقي از خودتان بپرسيد كه در موقعيتي مشابه انتظار چه رفتاري را از ديگران دارم؟اين پرسش خود يك راهنماي مؤثربراي هر وضعيتي اس•    تصميماتتان رابراساس اين راهنماي كمال اتخاذكنيد:بسياري از مردم چندين تصميم كليدي درزندگي اتخاذ كرده وهمان ها را در زندگي روزمره خود بكار مي برند .هر گاه شما هم تصميم گرفتيد تا از قانون طلايي به عنوان راهنماي كمال در زندگي خود استفاده كنيد بايد برخي ازآن تصميمات را مورد تجديد نظر قرار دهيد.وقتي قانون طلايي رادر زندگيتان واردكرده وبراساس آن تصميم گيري مي كنيداين موارد رابخاطر داشته باشيد:•    تصميمات تعيين

كننده ي اخلاق هستندونه شرايط.•    تأثير تصميمات غلط باقي مي ماند•    سكون هم يك نوع تصميم استفصل چهارم: عوامل« مكدركننده ي »قانون طلايي:فشار: فشارعامل تنش است وتنش خود پديد آورنده لحظات احساسي.در چنين مواقعي افراد دچار زحمت شده وتصميمات نادرستي اتخاذ مي كنند كه هم براي خود وهم براي ديگران مشكل ساز است .لذت:ميل به لذت راهنمايي خطر ناك است واقعيت آن است كه لذاتي كه اكثر مابه دنبالش هستيم كوتاه مدت بوده وما رااقناع نشده به جا مي گذارد .اگر مراقب نباشيم نياز به كسب لذت يا آسايش ،ما رابه انجام اعمالي نادرست وا مي داردكه پاياني جز ندامت ندارد.در مقابل اغواي لذت ابتدا بايد از وسوسه آن گريخت.براي مقابله با وسوسه،چندين اقدام احتياطي وجود داردكه مطمئن ترين آنها•    بزدلي•    پرورش نظم وانضباط استريچاردفاستر:فرد منضبط،فردي است كه ميتواند آن چه لازم الاجرا است راوقتي لازم است انجام دهد.قدرت:امروزه توسهه ي بسياري از جرائم مرتكب شده در كسب وكار بخاطر سوء استفاده ي مديران از قدرتشان است . متأسفانه براي بسياري از مردم در اختيار داشتن قدرت مانند نوشيدن آب شور است.هرچه بيشترمي نوشند بيش تر تشنه مي شوند.غرور:غروراساس وپايه ي همه ي اشتباهات بزرگ است .فصل پنجم : فرصت هاي طلاييتان راتصرف كنيد!همه ي انسانها به دنبال فرصت طلايي هستند .به ويژه مردمان كسب وكار كه كه چشمان مشتاقي هم براي چنين موقعيت هاي دارند.براي دستيابي به فرصت هاي طلايي ابتدا بايد شخصيتي قوي را در خود پرورش داد در اين صورت آمادگي رويارويي باچالش هاي اخلاقي مقابلتان رايافته ايد .براي رسيدن به اين هدف به توصيه هاي زيرعمل كنيد.•    درمقابل اعمال خود پاسخگو

باشيد.•    نظم شخصي راپرورش دهيد.•    ازضعف هاي خودآگاه باشيد•    اولويت هاوارزش هاي خود رامنظم كنيد•    دراستفاده از سرمايه هادقت كنيد•    براي مردم ارزش قائل شويمنتيجه گيري :«پيش به سوي قانون طلايي»براي موفقيت دومسير اساسي موجود است كه هركس بايد يكي از آنها را انتخاب كند .اين كه طلا را انتخاب كنيم يا قانون طلايي را .بسياري ازمردم طلا راانتخاب كرده وبه نظر مي رسد كه به هر چه زندگي مي توانسته ارائه كنددست يافته اند اما مشاهدات ميتواند گول زننده باشد.درسال 1923گروهي از مردان درشيكاگو بايكديگر ديداري داشتند درآن برهه از زمان آنان ثروتمند ترين وقدرتمندترين افراد روي زمين بودندآنهابه دنبال طلارفته وبه دستش آورده بودند درزير فهرستي ازآنان وسرنوشتشان آورده شده است.    چارلز شواب _ رئيس بزرگترين شركت خصوصي فولاد _ با ورشكستگي از دنيارفت.    آرتوركاتن _ بزرگترين محتكر گندم _ خارج ازكشوروآس وپاس ازدنيا رفت.    ريچارد ويتني _ رئيس بورس نيويورك _ درست پس ازرهايي اززندان سينگ سينگ از دنيارفت.    آلبرت فال _ عضو كابينه ي رئيس جمهوري آمريكا _ از زندانآزاد شدودرخانه اش درگذشت.    لئون فريزر _ رئيس بانك اينترنشنال ستلمنت _ خودكشي كرد.    ايواركروگر_ سركرده بزرگترين انحصاردنيا _ خودكشي كرد.اغلب كساني كه به دنبال طلا مي روند درراه كسب آن هر چيز مهم زندگي خود را در مقابل به معامله مي گذارند .سپس حتي منفعت حاصله را هم مي بازند در عين حال كه موفقيتهاي كوتاه مدت ممكن است  نصيب افرادي با تمايل "مالكيت مهمتر از هر چيز "شود ولي ميتوان بانگاه به سال هاي بعد زندگيشان  كيفيت زندگي آنان را اندازه گيري نمود. بين جويندگان طلا وآنهايي كه بدنبال قانون

طلايي هستند يك دنيا تفاوت وجود دارد:«آن هايي كه به دنبال طلا مي گردند   »                                     مي پرسند،چه كارمي تواني براي من بكنيتصميمات ساده اتخاذ مي كنندخانواده رافداي مال ومنال مي كنندبه توسعه عقل براي اعمالشان مي پردازندطرزتفكر«من ارجحم»دارندميزان پولشان اهميت دارداساس ارزش هايشان برميزان ثروتشان استواراست«آنهايي كه به دنبال قانون طلايي هستند»مي پرسند،چه كارمي توانم براي شمابكنمتصميمات ممتازاتخاذ مي كنندمال ومنال رافداي خانواده مي كنندبه توسعه ارتباطات بااعمالشان مي پردازندطرزفكر«ديگران ارجحند»دارندتعداددوستانشان اهميت دارداساس ثروتشان برارزش هايشان استواراستدر ملاقات با كساني كه قانون طلايي رابرگزيده اند مي توان ازنوع برخوردشان بامردم ونحوه ي زندگي شان به نوع اين انتخاب پي برد.زندگي با قانون طلايي نتيجه فوق العاده اي دارد در واقع مردمي كه در جستجوي طلا هستند اگر خوشبخت باشند به رضايت مادي مي رسند.اما در مقابل پويندگان قانون طلايي ، نه تنها امكان بدست آوردن مال را دارند بلكه به ارزشي دست مي يابند كه كيفي است وپول قادر به  تهيه آن نيست .مردمي كه باقانون طلايي زيست مي كنند امكان بدست آوردن آن ارزش ها رابراي خود فراهم مي كنند.

مدير موفق

نويسنده:حسين پيرزاديان

خلاصه كتاب : ناظر فني چاپ:محمد مهدي نمازي - انتشارات ياس بهشت - نوبت چاپ:اول-1385 - تيراژ:2000جلد - چاپ :غزال- شابك:3-08-9916-964 - تلخيص: فائزه مهدي زاده فصل اول:بهره وري در سازمان تعريف بهره وري از نظر لغوي واژه productivit  در لغت به معناي مفهوم توليد قدرت و مولد و باور بودن است كه اين واژه انگليسي مي باشد مثلا  ماشين  يا ابزار يا زمين كه مولد و بارآور مي باشد ولي هيچ گونه استفاده اي  ازآن نمي شود  كه در خصوص  انسان 

اين طور تعريف مي شود  كه افراد  مولد و كارآفرين در اجتماع  ما  وجود دارد و توانايي انجام كار هاي  مفيد را دارند و عملا به  افرادي بيكار و غير مولد  تبديل شده اند پس اين بهره وري  در انگليس   productivity به داشتن قدرت و توليد مولد و به بار آوردن  چيزي و يا كسي اطلاق مي شود ،اما در زبان فارسي و از نظر ادبي   مصدور  مي باشد  و از واژه بهرور  مشتقق شده است و كلمه  بهرهور ي معادل  مصطلح  معني شده است كه در فرهنگ فارسي  عميد بهره ور ، بهره بر ، بهر ه دار ،داراي بهره، سود  برنده و بهره وري  و بهره ور بودن و بهره داري  معني شده است. OECD سازمان همكاري اقتصادي  اروپا بهره وري  را اين طور  تعريف  كرده  بهره وري  كه برابر  است با خارج  قسمت خروجي (ميزان توليد) بر يكي از (كل) عوامل توليد وEPA آژانس بهره وري  اروپا  بهره وري را درجه  استفاده  موثر  از هريك از عوامل توليد است .پس به اين نتيجه  مي رسيم  كه بهترين  تعريف براي  بهره وري يعني استفاده صحيح و درست و موثر  و بهينه  از منابع در دسترس و موجود به منظور  توليد كالا و خدمات مي باشد  كه در سازمان بهر ه وري  ملي ايران NIPOبه معني يك فرهنگ  نگرش عقلاني  به كار و زندگي كه هدف آن هوشمندانه  تر كردن  فعا ليتي براي  براي دستيابي به زندگي  عالي  و متعالي و بهتر است ،تعريف شده. بهره وري و كيفيت ما در كيفيت  يهره وري به كيفيت اشاره ايي كرده ايم  كه بهره وري باعث

بهبود كيفيت  در كار  و خدمات ارائه  شده مي شود و از آنجا كه نداشتن كيفيت در كار  و خدمات در سازمان  و سيستم باعث  پس روي آن و در نهايت انهدام  سازمان مي شود  توجه  به كيفيت  به عنوان  يكي از عوامل  مهم  و حياتي و  حتي مهم ترين  عامل تعيين كننده  موفقيت و يا عدم موفقيت  مدير  سازمان تشخيص داده شده جهت بهره وري بيشتر در سازمان  بايد كاركنان خوب و ممتاز را شناخت مديران  به اين مهم  توجه دارند كه كاركنان  و كارمندان  و كارگران  سرمايه اصلي  و واقعي مديران  و سازمان  محسوب  مي شوند  كارمند  خوب پيدا كردن  كاري بسيار مشكل  و سخت  براي  سازمان مي باشد . كارمند  خوب براي سازمان  امتياز محسوب مي شود و يافتن  و پيدا كردن  كارمند خوب  مشكل و كارمند ممتاز  مشكل تر  پس  بنابراين  حفظ  و مراقبت  از كارمندان  خوب  و كوشا  و  زحمت كش و كار آمد به هر صورت و هر  نحوي  براي  سازمان  امري ضروري مي باشد ،چرا كه آنان اهرم  مهم و عالي در بين همكاران براي سازمان محسوب  مي شوند و منشاء  و مبداء افزايش  بهره وري  و ارتقا ء عملكرد سازمان خود فصل دوم:مديريت و منابع انساني و با انگيزه كردن آنها  به كارمند احترام بگذاريم مديران بايد به اين نكته توجه مهم و اساسي توجه داشته باشند كه موجوديت سازمان بستگي به وجود كار كنان و كارمندان و كارگران مي باشد،اگر مديران اين اصل را كاملا درك كند با احترام بيشتر با كارمندان و پرسنل برخورد كرده و توجه بيشتري جهت حمايت و مراقبت از آنان  به

عمل آورند نتايج بسيار عالي را خواهند گرفت. خوشبختانه اكثر مديران اين مسئله پي برده اند كه كاركنان  به عنوان  بزرگترن مجموعه انساني و بهترين  سرمايه و دارايي هر سازماني مي باشد  وجاي بس خوشحا لي مي باشد  كه اين موضوع در دهه اخير هميشه مد نظر مديران بوده. محيط كار كارمندان و كاركنان بايد زيبا باشد بدون شك داشتن يك محيط كار  خوب و زيبا و ايده ال تاثير بسيار در روحيه كاركنان و كارمندان و ارباب رجوع و مشتريان دارد چرا كه رنگ نور ،و د كوراسيون محل كار ميز و صندلي  و اطاق كار اگر خوب وزيبا نباشد تاثير منفي در روحيه كارمندان و اگر خوب باشد يقينا تاثير مثبت دارد كه اين تاثير در افزايش بهره وري و ارائه خدمات به مشتري در  رضايت آنان يعني مشتريان از سازمان را به دنبال خواهد داشت. محيط كار بد و نا مناسب تاثيرات مضري در پي خواهد داشت مثلا اگر نور اطاق كار كافي نباشد كه حاصل آن خستگي و سردردها و كم حوصلگي را در كارمندان بوجود مي آورد و اين پديده براي مشتريان هم صادق است و اثرات ان بار منفي براي سيتم و سازمان را در بر دارد كه حاصل آن  نارضايتي مشتريان و ارباب رجوع  خصوصا براي  موسساتي كه هدف اصلي آن تكريم و جذب مشتريان مي باشد مثل بانك ها  و موسسات مالي كه حيات آنها يه مشتريان بستگي دارد. تفويض اختار تلاش در جهت انگيزه در كارمندان تفويض  اختبار را مي توان چنين تعريف كرد ،يعني انتقال  قسنتي از اختيارات خاص مدير به كارمندان  يا مديران مياني 

سازمان در جهت سريع تر شدن خدمات و ساير امور سازمان  كه در جهت  ارائه تكريم ارباب رجوع و با بهتر دريافت كردن خدمات و كالاهاي  سازمان. خيلي از سازمان ها به علت گستردگي مديران آن نمي توانند كليه وظايف را به تنهايي انجام دهند در نتيجه  انتقال قسمتي از اختيارات خود را به سايرين اعضاي سازمان  ضروري به نظر مي رسد. فصل سوم : اثرات فشارهاي عصبي و استرس بر سازمان استرس يا فشار عصبي و تأثيرات آن به كارمندان فشارهاي عصبي مشكلاتي بسيار چه از نظر كاري و چه روحي و چه رواني كه در محيط كار به دلايل مختلفي به طور ناخواسته گريبانگير ما مي شود، ايجاد مي كند اين فشارهاي عصبي يا استرس هميشه منفي نيستند بلكه بعضي از آنها منفي و بعضي مثبت مي باشد. راههاي سازمان جهت پيروزي بر فشار شغلي و استرس شغلي يكي از راههاي كه سازمان مي تواند به فشار شغلي و استرس در سازمان غلبه كند « اصلاح رفتار مدير » در محيط كار و سازمان مي باشد، كه اين مهم كه سرنوشت يك سازمان به آن بستگي دارد و كارايي و بالندگي و انگيزمند كردن كارمندان را به دنبال خود دارد آموزش است. اين كار يعني آموزش مدير و كاركنان يكي از راههاي بسيار ارزنده و حساسي كه هر چه براي اين مورد هزينه شود چندين برابر به طور قطع به حال سازمان مفيد خواهد بود. ارتقاء شغل و تأثير آن در استرس مديريت بايد با برنامه ريزي كارمندان كه بايد ارتقاء يابند را زودتر شناسايي نمايد، وجهت ارتقاء آنان هر چه سريعتر اقدام

كند و يكي از مهمترين واكنشهاي انطباق استرس ارتقاء است، كه خيلي از كارمندان در وجود خود پيشروي و ارتقاء را در شغل خود مي بينند ولي مديريت هيچ وقت و يا خيلي دير به اين مهم پي مي برد و مدير با ارتقاء باعث افزايش مسئوليت براي فرد و كارمند خود مي شود و كاركنان جهت افزايش بهره وري و كارايي و جهت به نحو احسن انجام دادن وظايف محوله نهايت تلاش و كوشش خود را خواهد كرد، و حال خوب اين نكته را در نظر بگيريم اگر در چندين قسمت از سازمان چنين اتفاقي بيافتد و با جابجايي درست و به هنگام و با توجه به اينكه كاركنان با حركت رو به جلو جهت پويايي كار خود تلاش را ادامه خواهد داد در اين صورت شاهد حركت عالي در سطح عظيمي در سازمان جهت ارائه خدمات و يا تكريم ارباب رجوع به طور سريع خواهيم بود. پس مديران بايد هر چه زودتر با نگاه خوب به سازمان با انجام ارتقاء پستي كاركنان با ارزش سازمان و اداره و سيستم جهت پويايي آن سازمان اقدام سريع و بدون فوت وقت انجام دهد. جابجايي مديران و نقش آن در بهبود سازمان يكي ديگر از عواملي كه استرس و فشارهاي شغلي تأثير دارد، مديريت منفي در سازمان مي باشد در صفحات گذشته در رابطه با تأثير عملكرد يك مدير در سازمان بحث شد كه يك مدير ناكارآمد چه ضربات روحي و رواني بر سازمان و كل مجموعه و سيستم وارد اداره خواهد ساخت. نقش مديران در ايجاد اعتماد در سازمان و كاهش فشار عصبي مدير جهت

اعتماد همكاران بايد با عدل و انصاف در كارهاي سازمان قضاوت كند و هرگونه اعمال نظر شخصي را در كارها دخالت ندهد، حتي در زماني پرداخت حقوق و يا پاداش و اضافه كار رعايت عدل و انصاف را بكند و به قضاوتهاي دوستان كه شايستگي آنان براي مدير و سازمان ثابت شده گوش فرادهند و براي حرفها و راهكارهاي آنها ارزش قائل شود. فصل چهارم : نقش مشاركت كاركنان در سازمان نقش تفويض اختيار در مشاركت مديران در يك سازمان بعد از فراهم كردن بستر مشاركت و ايجاد انگيزه در كاركنان و روح همبستگي در محيط كاري و آموزش هاي درست و صحيح به نيروي انساني شاغل در سازمان، بايد مديريت جهت تكميل شدن اين حلقه ترقي و پيشرفت سازماني با تفويض اختيار را هم اضافه نمايد تا با اين حركت از اتلاف وقت و حذف بروكراسي  غلط اداري كه فقط طولاني كردن كارها و سردرگمي ارباب رجوع و حتي خود كاركنان مي باشد. پس مدي ربا تفويض اختيار انگيزه مضاعفي در كارمندان به وجود مي آورد، چرا كه كارمند با اختيار كامل كه مدير به او واگذار كرده است عملاً در انديشه هاي آنها دگرگوني عالي پديد آمده است چرا كه كارمند بدون واسطه و پيچ و خم هاي اداري خيلي سريع به ارائه خدمات به ارباب رجوع و تكريم آنها مي پردازند. مديران و مشاركت و تأثير آن در سازمان مديران براي مشاركت بيشتر كاركنان بايد راه درست را بيابند، و از اين طريق به نيروها و كارمندان خويش نفوذ پيدا كنند، و بايد به اين نكته توجه كرد كه بايد تأثير فرهنگ

منطقه اي و يا محيط كار را بررسي كنيم، يعني در مواردي اقتضايي بايد عمل كرد، و بر اساس فرهنگ بومي يك محله، و كشور، و يا استان، و بخش، بايد رفتار كرد و به آداب و رسوم آنان احترام گذاشت، و در كل تأثير فرهنگ را بر سازمان و محلي كه در حال فعاليت هستند بررسي، و براساس باورهاي آن منطقه برنامه ريزي كنيم. موانع ارتباط بين مدير و كارمند هر مانعي كه در جهت اخلال در ارتباط مدير با زيرمجموعه ظاهر شود موانع ارتباط مي گويند، كه بعضي از موانع مثل وسعت سازمان، دوردست بودن بعضي از قسمتهاي سازمان كه به دلايل تخصيصي بودن سازمان بعضي از شاخه هاي سازمان در مناطق دوردست به خدمت مشغول هستند، كه ارتباط با مدير در بعضي مواقع مشكلاتي روبه رو مي شود و در حال حاضر با توجه به تكنولوژي پيشرفته مخابرات و ارتباطي خيلي از اين موانع برداشته شده است و شكل هاي ديگر از موانع ارتباطات كه به بررسي آن مي پردازيم. يكي از موانع زبان و « لهجه » است، كه در بعضي از موارد پيام فرستنده و يا كارمند به علت عدم تسلط به زبانملي يا زبان محلي و يا تلفيقي از اين دو كه با مدير مسائل را در ميان مي گذارد و در خيلي از موارد براي مدير نامفهوم است و نمي توان از پيام درك درستي داشته باشد و در نتيجه نمي توان تصميمي درست از خواسته كارمند داشته باشد، كه اين مسئله باعث اخلال در ارتباط درست ميان كارمند و رده هاي بالاي سازمان و حتي همكاران مي

گردد. تأثير مشاركت كارمندان در سازمان تغييرات گسترده و ثانيه اي و روبه رشد و اوضاع سياسي و اقتصادي و اجتماعي و حتي جغرافيايي در كليه سطوح، چه در سطح ملي و چه در درون خود كشورها و چه در سطح بين المللي وجود و اركان ادارات و سازمانها را تحت تأثير خود قرار داده و در جهت بقاي سازمان، و اينكه بتوان سازمان را با توجه به شرايط ايجاد شده، از خارج شدن و نابودي نجات دهند مجبور به دخالت دادن و مشاركت كارمندان در سازمان مي باشد. عده اي اين مشاركت را « انقلاب در مديريت » ناميدند و يا  « انقلاب سوم » نامگذاري شده است مانند انقلاب اول سلسله مراتب اداري و سازماني ايجاد شده، و انقلاب دوم كه از مدير، مالكيت سازمان گرفته شده، و حال اين حركت يعني مشاركت كارمندان در اموركاري خود را انقلاب سوم مي نامند. فصل پنجم : مديان و شناسايي مشكلات و رراههاي غلبه بر آنان محيط خوب چه تأثيري در كارمندان و غلبه بر مشكلات را دارد مديريت با بهره گيري از تمام امكانات فيزيكي موجود در سازمان و استفاده از آخرين تكنولوژي دنيا و كسب آخرين اطلاعات روز دنيا و در تعامل بودن با ديگران و حتي رقبا در جهت استفاده بيشتر از آخرين تغييرات چه در صنعت و چه در نحوه استفاده از امكانات آموزش و پرورش در جهت بهبود سازمان و به كارگيري اين ابزار در براي پويايي سازمان خود و حركت درآوردن كارمندان و كاركنان با مشاركت دادن آنان در كارهاي سازمان كه اين امر باعث بروز « خلاقيت ها

» و « نوآوري ها » در سازمان مي گردند، و همين خلاقيت در به وجود آمدن افزايش بهره وري در ساز مان مي گردد، و با دادن راهكار خيلي از مشكلات سر راه سازمان برداشته مي شود. مدير در سازمان چگونه مفيد است مديران مفيد مي كوشند كه در بين خود و كارمندان اعتماد به وجود و ايجاد نمايند. و سعي در توجه به مشكلات پرسنل و كارمندان خود در جهت رفع آنها در حد توان را دارد، اين گونه مديران هنگام بروز مشكل هرگز آشفته نمي شوند، بلكه ايجاد مشكل در سيستم و سازمان را امري طبيعي البته در حد معقول و استاندارد مي دانند و سعي در اين دارند كه از مشكلات تجربه كسب كنند و اگر اين نباشد و همه كارها به وفق مراد باشد كه سازمان نيست و آن هم مدير نيست چرا كه سازمان داراي مشكلات و افت و خيزهاي خاص خود است و همين مسائل باعث پخته شدن مدير و كاركنان مي شود و به قول خيلي انديشمندان مدير هدايت و كنترل كشتي در آب هاب صاف و زير آسمان آبي بدون باد و هيچ باد و موجي براي هر كسي آسان است. آنچه مهم است دادن سكان كشتي به ناخدايي كه آن را در ميان امواج و طوفان و موج هاي سنگين كشتي را به ساحل سلامت برساند، هنر است. مديران و غلبه بر مشكلات كاري كه مدير در جهت غلبه بر مشكلات در سازمان به كار ببرد استفاده درست و به هنگام از نيروهاي سازمان است. من در تحقيقاتي كه در سازمان مالي كه قبلاً شرح

دادم، مدير بي اراده در جهت تسلط به همكاران و اداره سازمان بدون توجه به نيرو و كارمندان و خصوصيات انساني و اخلاقي آنان و سپردن و تفويض قدرت كاري خود به بعضي از كارمندان بي كفايت آن سازمان نموده، كه نه از نظر اخلاقي و نه از نظر كاري مورد تأييد بودند بلكه موريانه هاي درون سازمان بوده كه با حيله هاي جورواجور خود را به سطح مديران ميان متاسفانه رسانده بودند، و با انتصاب يكي از آنها به مديريت مياني به بحران خطرناكي مبدل شده، چرا كه اين مدير مياني هم قطاران خود را كه دست كمي از او نداشتند در پست هاي مهم سازماني گمارندو عملاً كودتاي بدون خونريزي در سازمان ترتيب داده كه حتي مدير هم متوجه نشده و عملاً قدرت تفكر و هر گونه مانوري از مديريت گرفته و حتي در جابجايي و نقل و انتقال نيروها مديريت فقط نظاره گر بوده و بس.

مديريت و نظام اداري از ديدگاه امام علي

مديريت و نظام اداري از ديدگاه امام علي (ع) دكتر محسن باقرالموسوي

خلاصه كتاب : ترجمه دكتر سيد حسين سيدي  ( عضو هيئت علمي دانشگاه فردوسي مشهد ) - ويراسته امير سلماني رحيمي - چاپ اول / 1380- چاپ : مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي تلخيص :پريسا عطايي مفهوم مديريت در سخنان علي علي رغم اين كه انديشه ها، آموزه ها و شيوه هاي مديريتي در سخنان حضرت علي (ع) وجود دارد، اين واژه با همين ساختار در سخنان ايشان نيامده است؛ و چه بسا اين واژه در قالب نزديك به معناي رايج آن استعمال مي شده است؛ از سويي در گذشته به معناي

متفاوتي هم به كار رفته است يعني حادثۀ ناگوار و احاطه و فراگيري بدي. در قرآن كريم اين لفظ  « دائره » به همين معنا به كار رفته است. « عَلَيهِم دائِرَةُ السّوءِ »  و « يَترَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائرَ »  يعني بدي آنها را همچون دايره اي در برگرفت كه راهي براي بيرون شدن از آن براي آنها وجود ندارد. لفظ « دائره » به معناي پيشين در نامۀ حضرت به مردم سرزمينهايي آمده است كه حضرتش در آن جا به بيان ماجراي خود و اهل صفّين مي پردازد كه : هر كس لجاجت ورزد و به اين كار ادامه دهد، در حقيقت واژگون شده اي است كه خداوند بر قلبش زنگار زده و گردش بد روزگار عليه آنان مي باشد. واژۀ « دائره » به معناي جديد در وازگاني آمده است كه بر برخي معاني آن دلالت دارد و برخي مقدمات و ويژگيهاي آن را نشان مي دهد كه اشتراك معنايي با ديگر مفاهيم مديريتي دارد. اين واژگان عبارتند از : 1-    تدبير    2- فرماندهي    3- قدرت    4- سيادت     5- سياست    6- راعي ( رهبر ). مطلب اول : تدبير تدبير به معناي انديشيدن به فرجام امور،  نگريستن به عواقب مثبت يا منفي كارها، كه به اين معنا يكي از مفاهيم بنيادين مديريت است، زيرا مديريت در معناي فراگيرش طرح و برنامه ريزي براي كاري را گويند و برآورد نتايج آن كار قبل از دست يازيدن به آن يم باشد. تدبير از ويژگيهاي اساسي مدير است و مدير موفق كسي است كه به تدبير شهرت دارد و كسي است كه امور را در جاي

خود مي نهد. بعد از بيان رابطۀ تدبير با مديريت به ذكر متوني مي پردازيم كه در آن اين واژه آمده است : 1-    حُسنُ التَّدبيرِ يُنمِي قليلَ المالِ وَ سوءُ التَّدبير يُفني كَثيرَهُ  : نيك تدبيري ثروت اندك را افزون مي كند و سوء تدبير ثروت فراوان را از بين مي برد. 2-    لافَقرَ مَعَ حُسنِ التَّدبيرِ  :با نيك تدبيري هيچ فقري وجود ندارد. 3-    حُسنُ التَّدبيرِ و تَجَنُّبُ التَّبذيرِ من حُسن السّياسَةِ    : نيك تدبيري و پرهيز از تبذير از نشانه هاي سياست نيكوست. 4-    قِوامُ العَيشِ حُسنُ التَّقدير وَ مِلاكُهُ حُسنُ التَّدبيرِ  : اساس زندگي برآورد نيكوست و ملاك آن نيك تدبيري است. 5-    لَيسَ لِلَّجوجِ تدبيرٌ  : شخص لجوج بي تدبير است. 6-    سَبَبُ التَّدميرِ سوءُ التَّدبيرِ  : علت نابودي بدتدبيري است. از اين عبارتها مشخص مي شود كه تدبير عنصري دخيل در اداره زندگي است كه افراد خانواده را از بديها و بلاهاي فقر حفظ مي كند، همچنين عناصر مهم در ادارۀ دولت و حكومت بر مردم است، چون از نشانه هاي سياست آرماني و از مباني اساسي توسعۀ اقتصادي است، ثروت اندك را افزون مي كند و رشد ثروت، عصب توسعۀ اقتصادي است. تدبير پيش از آن كه نظاهر بيروني داشته باشد، صفتي ذاتي است. انسان لجوج و عجول چپ و راستش را نمي شناسد و از قوۀ تدبير بي بهره است. نتايج تدبير بر شكوفايي عملي كه بر آن مبتني است منعكس مي شود. اما اگر مدير به تدبير نيازمند شد، سرانجام كارش به ويراني خواهد انجاميد؛ ويراني در سطح جامعه پيش مي آيد، اگر مديريت در سطح

جامعه باشد و ويراني اقتصاد، اگر مديريت در حوزۀ اقتصاد باشد. بنابراين مدير خردمند كسي است كه تدبير را در مديريت از لوازم اوليه مديريت خود مي داند. حضرت (ع) مي فرمايد : حسن تدبير ، اولين نشانۀ عاقل بودن است.  مطلب دوم : فرماندهي ( حكمراني ) « اِمرأة » از كلمۀ امر گرفته شده و جمع آم اوامر است از آنجاييكه مديريت مجموعه اوامر و نواهي به مردم است در حقيقت نوعي حكمراني است. اين واژه در سخنان حضرت علي (ع) فراوان آمده است : 1-    َالإنصافُ مِنَ النَّفسِ كَالعَدلِ فِي الإِمرَةِ  : رعايت انصاف نسبت به خود، همچون عدالت ورزي در حكومت است. 2-    الكَريمُ يَعفُو مَعَ القُدرةِ وَ يَعدِلُ فِي الإمرَةِ : شخص كريم در عين قدرت مي بخشد و در حكومت، عدالت مي ورزد. 3-    جَمالُ السِّياسةِ العَدلُ فِي الإمرَةِ وَ العَفوُ مَعَ القُدرَةِ   : زيبايي سياست، عدالت ورزي در حكومت و بخشش در عين قدرت است. 4-    اَلعَدلُ نظامُ الإمرَةِ  : عدالت نظام بخش حكومت است. 5-    حُسنُ السّيرةِ جَمالُ القُدرةِ وَ حِصنُ الإمرَةِ : سيرۀ نيكو، زيبايي قدرت و دژ حكومت است. 6-    قُدرَتُكَ علي نَفسِكَ اَفضَلُ القُدرَةِ و اِمرَتُكَ عَلَيها خَيرُ اَلإمرَةِ  : قدرت تو بر نفست، برترين قدرت و فرمانروايي تو بر آن بهترين فرمانروايي است. حكومت، موقعيتي است كه حاكم از طريق آن فرمانها را صادر مي كند و عدالت، پايه و اساس است وقتي حوزۀ آن تعامل با مردم باشد و هرگاه حوزۀ آن نَفس باشد، رعايت انصاف، معادل عدالت است. اگر صاحب حكومت، انسان كريمي باشد و در عين قدرت ببخشد و در

حك.مت عدالت ورزد، و اين شيوه را در حوزۀ حكومت به كاربندد، زيباترين شيوه هاي سياست را به كار بسته است. حكومت، در كيفيت صدور فرمانها و در شيوۀ تعامل ميان آمِر و مأمور نظام خاصّي دارد كه همگي واژگاني از نظام حكومت مي باشد. إمارت و آمر به رفتار و صفاتي ذاتي وابسته است كه بيشتر از جنبۀ خارجي و ظاهري آن مي باشد كه با سيرۀ آدمي مربوط است و در سيوۀ تعامل وي با مردم ظاهر مي شود و در نتيجه، بازتابي از زيبايي قدرت و دژ حكومت است، چون حكومت كردن در نخستين خاستگاهش همان لجام زدن به نفس در هنگام سركشي است و نخستين حوزۀ فرمانروايي آن نقش بشري مي باشد. هر كس در اين ميدان پيروز شود در آن ميدان بزرگتر پيروز خواهد شد. و هر كس قادر بر اعمال قدرت بر مملكت بود. خلاصه اين كه حكومت گونه اي از مديريت است كه سلطۀ هماره با قدرت در آن به هم آميخته است. مطلب سوم : قدرت امام علي (ع)  قدرت را نشان صاحب قدرت بودن در هر شكل آن به كار برده است. چه قدرت سياسي، اجتماعي و يا اقتصادي. پس قدرت به معناي سيطره و چيرگي، همان إعمال قدرت بر نيروهاي تحت فرمان صاحب قدرت مي باشد. بنابراين مديريت بايسته، گونه اي از گونه هاي قدرت است، چون نمايانگر شكلي از اشكال إعمال قدرت بر نيروهاي تحت فرمان مي باشد. چه نيروهاي معنوي باشند و چه مادّي. اين معنا زماني به بهترين وجه روشن مي گردد كه به كاربردهاي آن در سخنان علي (ع) مراجعه نماييم.

حضرت مي فرمايند : 1-اَفضَلُ الحِلمِ كَظمُ الغَيظِ وَ مِلكُ النَّفسِ مَعَ القُدَرَةِ  : بهترين شكيبايي فرو خوردن خشم و مالك نفس بودن در عين قدرت مي باشد. 2-    آفَةُ القُدرةِ مَنعُ الإحسان : آفت قدرت، بازداشتن از احسان است. 3-    زَكاةُ القُدرَةِ الإنصافُ  : زكات قدرت، رعايت انصاف است. 4-    حُسنُ السيرَةِ جَمالُ القُدرةِ  : سيرت نيكو، زيبايي قدرت است. 5-    حُسنُ الشُّهرَةِ حِصنُ القُدرَة  : خوش نامي ، دژ قدرت است. 6-    دَعِ الجوابَ عَن قُدرَةٍ وَ ان كان لَكَ   : پاسخگويي از سر قدرت را رها كن؛ هرچند به نفع تو باشد. 7-    عِندَ كَمالِ القُدرَةِ تُظهِرُ فَضيلَةُ العَفوِ   : هنگام رسيدن به كمال قدرت، فضيلت بخشش نمايان مي شود. 8-    اَفضَلُ النّاسِ مَن كَظَمَ غَيظُهُ وَ حَلُمَ قُدرَةٍ  : بهترين مردم كسي است كه خشم خود را فرونشاند و از سر قدرت شكيبايي ورزد. وقتي آدمي به مدارج قدرت دست مي يابد وظيفۀ اوست كه به يك عنصر مثبت متحول گردد تا نيكوكاران را گرامي بدارد و از لغزش بدان بگذرد، خشمش را فرو خورد و سركشي نفس را مهار نمايد و براي مردم تواضع و فروتني كند و از حق خود به نفع آن كه از او ضعيف تر است، درگذرد. قدرت از هر نوع كه باشد، چه قدرت اقتصادي و چه سياسي، علتي براي تكبر و تفاخر و بزرگ نمايي نزد مردم نمي باشد بلكه رفتار او بايد متواضعانه بوده از حق خود در برابر ضعيف تر كوتاه آيد. با مدارا و گذشت قدرت حقيقي به وجود مي آيد و سيادت بر ديگران حاصل و موجب شهرت در ميان

مردم خواهد شد و اين امر تنها با عدالت ورزي، نخست در حق خود يعني انصاف ميسر استكه بدون انصاف قدرت به نيروي مخربي تبديل مي شود. بنابراين انصاف همان بهايي است كه يك مدير بايد بپردازد تا قدرت در جايگاه طبيعي خود قرار گيرد. مظاهر قدرت، نيروي خودپسندانه و طغيان و سركشي نيست بلكه با گذشت، نيكوكاري، شكيبايي، فروخوردن خشم و گذشتن از حق به نفع ديگران مي باشد. اينها همان ويژگيهاي مديريت بايسته است و قدرت ثمره اين نوع مديريت مي باشد چه در حوزۀ حكومت باشد و چه در حوزۀ رهبري اجتماعي و يا هدايت و سازماندهي مؤسسه ها و ادارات  و امثال آن؛ به عيارتي قدرت، يكي از مظاهر مديريت است. مطلب چهارم : سروري و سرور از كاربردترين سيادت ( سروري ) در سخن علي (ع) ، نشان دادن مفهوم رياست و مديريت است. سرور يا سيد همان مدير بايسته اي است كه به شيوۀ منطقي بر زيردستان حكم فرمايي مي كند، مديري كه برآنها تحميل نشده است و به اجبار بر آنها فرمان نمي راند. به سخنان حضرت در اين زمينه توجه كنيم كه فرمودند : السَيِّدُ لايُصانعُ مَن تَحَمَّلَ المؤونةَ وَ جاءَ بِالمؤونةِ   : آقا و سرور كسي است كه زحمت ديگران را بر دوش مي كشد و ياري مي رساند. السيِّدُ لايُصانعُ و لايُخادعُ و لاتَغُرّّهُ المَطامِعُ   : آقا و سرور كسي است كه مكر و حيله نمي كند و حرص و طمع وي را نمي فريبد. لاسيادةَ لِمَن لاسَخاءَ لَهُ  : كسي كه بخشندگي ندارد، سيادت ندارد. بِالجُودِ تَسُودُ الرِّجالُ   : با بخشش است كه انسانها

به يبادت مي رسند. پس سيد و سرور  ( مدير آرماني ) كسي است كه زحمت زيردستان خود را بردوش كشيده، پيوسته به ياريشان مي شتابد، بخشنده و سخي است و با اين دو صفت پيش از اين كه مديريت آنها را به دست گيرد، قلب آنها را مالك مي شود. سيد و سرور كسي است كه با قدرتمندان سازش نمي كند، و در خود احساس قدرت مي كند چون مالك قلب مردم است و نيازي به سازشكاري و پنهانكاري در زندگي ندارد؛ شيوۀ او صراحت و درستكاري است همانگونه كه سازشكاري نمي كند اهل خدعه و فريب هم نيست به سبب حرص و طمع در گل و لاي دنيا گير نمي كند و زر و زيور او را نمي فريبد، هرچند گرانبها باشد زيرا او روشي استوار و اهداف ثابتي در زندگي دارد. اين همان مديريت مطلوب ( آرماني ) است كه مي تواند راهش را در امواج زندگي بازنمايد بي آنكه شرايط و عوامل فريبنده اي او را منحرف سازد پس سيد و سرور كسي است كه متّصف به اين صفات پسنديده است و شايستگي سيادت را دارد و بدون اين صفات نمي تواند حتي يك گام در تحقق اهداف كه براي خود و زيردستانش ترسيم نموده به جلو بردارد. مطلب پنجم : سياست سياست به معناي فن رهبري مردم مفهومي است كه بر آن اتفاق نظر است و لفظ آن بر گرفته از « ساسَ يَسُوسُ » و گفته مي شود « سائِسُ الخَيل » يعني كسي كه به پرورش اسب مشغول است و اسب را به ميل خود رام و مطيع 

مي نمايد. ابن طقطقي در معناي سياست مي گويد : سرمايۀ پادشاه است و حفظ جان و مال مردم، دفع شرور و قلع و قمع فاسدان و منع ستمگري منجر به فتنه و آشوب به آن متكي است. بنابراين تعريف، سياست معنايي مطابق با معناي مديريت دارد؛ چون مديريت نيز فن رهبري مردم است. سياست و مديريت هر دو در اين حوزه دو چهرۀ يك عمل محسوب مي شوند. فراگيرتر از مديريت مي باشد. اما به معناي محدودتر هم آمده است كه همان مديريت گروهي معين از مردم براي هدفي مشخص مي باشد. به سخنان ايشان در معناي دوم مي پردازيم. رَأسُ السِّياسةِ إستِعمالُ الرِّفقِ  : اصل سياست، مدارا ورزيدن است. فَضيلَةُ الرِّياسةِ حُسنُ السِياسةِ  : فضيلت رياست، به نيكي سياست كردن است. مِلاكُ السِّياسةِ العَدلُ  : ملاك سياست، عدالت ورزي است. مَن حَسُنَت سياسَتُهُ دامَت رِئاسَتُهُ  : هر كه سياستش نيكو باشد، رياستش تداوم مي يابد. الإحتمالُ زَينُ السِّياسَةِ  : خويشتنداري، زينت سياست است. مَن ساسَ نَفسَهُ اَدرَكَ السِّياسةَ  : هر كس نفس خود را رام كند، سياست را درك كرده است. سياست در اين متون به معناي فن مبتني بر علم و تجربه است كه طبيعت آن به خاطر تفاوت حوزه هاي اجرايي آن متفاوت است. پس سياست وقتي ابزار حكومت يا ابزار مديريت مؤسسه يا يك شركت تجاري گردد، متفاوت نيست بلكه همه اين سازمانهاي اداري بر افراد و گروههايي تكيه دارند كه آنها به مديريت نياز دارند. مديريت به فني نيازمند است كه آن فن،همان سياست مي باشد. اصول و مباني اين فن در سخنان حضرت علي (ع) عناصر اين فن

را چنين مي يابيم : مدارا، تحمل، فضيلت، عدالت، كنترل نفس. همه اين امور فضايل نفساني و ارزشهاي اخلاقي هستند كه تربيت نيكو و توجه معنوي موجب آنها مي شود؛ اصل سياست مداراست نه به كاربستن قدرت. اگر سياست با فضيلت درآيمزد، ثمرۀ آن سياست نيكوست. ملاك و ريشۀ سياست هم به كاربستن عدالت است. بدون عدالت، سياست معني خود را از دست داده و از فن مديريت مردم به فن پراكندگي و دوري از سياستمداران بدل مي گردد. بر سياستمداران فرض است كه دشواريهاي آن را تحمل نمايند و به ميزان مسؤوليت خود رد سختي و رنج باشند و حتي اذيت و آزار و سخنان درشت و سرزنشها و تهمتها را تحمل نمايند. اينها طبيعت كار در اين حوزه است. چنين سياستي تنا زماني به دست مي آيد كه ناشي از اعماق وجود نيكوكاران و از خاستگاههاي خير و نيكي در درون آدمي و صفات نيكو و فضايل و كرامتهاي آنها باشد. يعني بعد از صرف وقت بسيار در آمادگي نفس و پرورش آن در كسب اخلاق و فضايل و آماده سازي آن براي پرداختن به نقش بزرگ در زندگي عملي . بنابراين كسي كه نمي تواند نفس خود را رام كند نمي تواند بر مردم سياست نمايد، و كسي كه نمي تواند هيجان، شورش و سركشي نفس را مانع گردد نمي تواند به جامعه بشري بپردازد و آن كسي كه نفس خود را رام كرده باشد، سياستمدار با تجربه اي خوتهد بود. سياست با اين ويژگيها و با اين ابعاد، ضامن بقاي آن است و راه استواري و اعتدال و ادامۀ كار در

درون مجموعه هاي بشري است. هر كس كه در پي ادامۀ سياست است، بر اوست كه ابتدا در تبيين فضايل نيكو و صفات موفق باشد، كه اينها مباني سياست دائم و ثابت و ماندگار است. مطلب ششم : رهبر ( راعي ) راعي از رعايت است و به معناي حفظ و سياست مي باشد. خداوند مي فرمايد: فَما رَعَوهاحَقَّ رِعايَتِها  ( آن را سزاوار حقش رعايت نكردند ) و هر كه مراقب خود و ديگري باشد به او راعي اطلاق مي شود.  بنابراين مفهوم رعايت با مفهوم سياست اختلاف زيادي دارد. اختلاف آنها در اين است كه اين لفظ شديد حفظ و مدارا و تحمل را نشان مي دهد و لفظ راعي و رعيت به شيوۀ اسلامي مبتني بر گرايش انساني نزديكتر است كه حاكم و رئيس را به كار بستن مدارا و مهرباني با زيردستان بيشتر ملزم مي كند؛ لذا كاربردهاي اين واژه را بيشتر از واژگان هم معناي آن مي بينيم. علي (ع) اين واژه را در سخنانش زياد به كار گرفته است : فَاستَجيبُوا الداعي وَاتَّبعُوا الرّاعيَ  : دعوت كننده را اجابت كنيد و از رهبر اطاعت نماييد. مِن حَقِّ الرّاعي أَن يَختارَ لِرَعيَّتهِ مَا يختارَ لِرَعيتِهِ مَا يَختارُهُ لِنفسِهِ  : از حقوق رهبر آن است كه آنچه را كه براي خود مي پسندد، براي مردم خود نيز بپسندد. اَلعادلُ راعٍ يَنتَظِرُ اَحَدالجزائَينِ  : عادل، رهبري است كه در انتظار يكي از دو پاداش است. پس رهبر كسي است كه بين خود و ديگران به مساوات عمل مي كند و آنچه را كه براي خود دوست داشته، براي ديگري نيز دوسته داشته،

آنچه را براي خود نمي پسندد، براي ديگري نمي پسندد. راعي و عدالت دو چهره از يك امر واحد هستند، و آنچنان با عدالت آميخته است كه تمايز بين آنها مشكل است. عادل همان راعي است و بدون عدالت نمي تواند حقوق ديگران را رعايت كند. هر كس كه داراي اين ويژگيها باشد شايستۀ آن است كه مردم از او پيروي نمايند، چون آنها در حقيقت از فضايل او پيروي خواهند نمود و چنين كسي مردم را به دنياي آكنده از ارزشها و آرمانها مي برد و از چنين حاكمي عدالت پيشه به فضيلت مي رسند. همۀ واژگاني كه ذكر كرديم به صفاتي اشاره دارند كه در آنها اشاره اي به سازمانهاي اداري يا اجتماعي نشده است و اين تأكيدي بر اين مطلب است كه حضرت علي (ع) بر جنبۀ اخلاقي و ارزشي در سازمانهاي اداري اصرار مي ورزد. ويژگيهاي مدير از نظر امام علي (ع) ويژگيهاي مدير در سخنان امام علي (ع) به فراواني ديده مي شود. ايشان اين سخنان را ضمن توصيف تقواپيشگان و صالحان و وصيتهايي كه به فرزندان خود داشته اند و يا نامه هايي كه به واليان خود به ويژه مالك اشتر والي مصر نوشته اند، آورده اند. اگر بخواهيم همه آنچه را امام علي (ع) در اين حوزه بيان كرده اند، ذكر نماييم طولاني خواهد شد اما تلاش مي كنيم تا صفاتي را برگيريم كه اصول مديريت نوين به شمار مي آيد. دربارۀ وضع و شكل ظاهري مدير، حضرت مي فرمايد : وقار، زيبايي آدمي است.  آنگاه به وجود زيبايي ظاهري و باطني اشاره مي نمايد كه همان گونه

كه آدمي بايد به زيبايي ظاهري آراسته باشد، بايد از زيبايي باطني هم برخوردار باشد، زيبايي ظاهري، زيبايي صورت است و زيبايي باطني، زيبايي باطن و سرشت . مدارا و سعۀ صدر، صفاتي تأثيرگذار در مديريت افراد و اطاعت آنها از مدير است. حضرت مي فرمايد : كسي كه چوبش نرم باشد، شاخه هايش فراوان مي گردد.  ابزار رياست سعه صدر است. خويشتنداري و بازداشتن از خشم ؛ چون خشم همه آنچه را كه مدير ايجاد نموده ويران مي نمايد. حضرت مي فرمايد : خشم گونه اي از جنون است. صبر و شكيبايي و كنترل نفس برعكس خشم است. حضرت در اين باره مي فرمايد : بردباري و شكيبايي با هم هستند و بلندهمتي موجب آنهاست. از جمله جلوه هاي كنترل نفس ، خوشرويي است. آن حضرت مي فرمايد: مؤمن، ظاهرش شاد و قلبش غمگين است داراي سعه صدر است، نفس خود را خوار نموده و از بلندپروازي و شهرت بيزار، غمش طولاني، همت بلند، بسيار ساكت، به وقتش مشغول، سپاسگزار، شكيبا و غرق در انديشه ، كم بخل، خوش اخلاق، نرمخوست، نفسش از سنگ سخت تر و از برده رام تر. مدارا كردن با مردم، اين صفتي است كه تنها در رهبراني كه به مردم از سر دوستي و محبت نظر مي افكنند، يافت مي شود. حضرت مي فرمايد: دوستي با مردم اصل خرد است.  از آنجايي كه حكمت نتيجه عقل روشنگر است پس در حقيقت حكمت، مداراكردن با مردم است.  بخشش بدكاران، كه از برترين صفات است. حضرت مي فرمايد : شايسته ترين مردم به بخشش، تواناترين آنها در عذاب كردن هستند. درنگ

و تأمل در صدور فرمانها ؛ مدير از درنگ و تأمل بي نياز نخواهد بود چون تصميمي كه در شرايط آرام صادر مي شود به واقعيت نزديك تر است. حضرت مي فرمايد : از نشانه هاي حماقت، شتاب قبل از به وجود آمدن  شرايط و درنگ بعد از فرصت و زمان مناسب است. از تمام توان خود مايه گذاشتن، به كارگيري تمام تواني كه انسان دارد، موجب مي شود شايستۀ  مديريت باشد. حضرت مي فرمايد : هر كس نهايت توانش را به كار گيرد، به كنه اراده اش رسيده است.  پس طبق اين سخن، اراده ناشي از به كار بستن توانمنديها و تلاشهاي آدمي است، به گونه اي كه تمام توانمنديهاي انسان را در راه خير به كار مي گيرد و مجالي براي به كارگيري در شر نيست؛ چون آنها از كارهاي اندك راضي نمي شوند و كار زياد خود را زياد به شمار نمي آورند  آنان زندگيشان را به اهداف مقدسي اختصاص داده اند. انجام امور در فرصت مناسب خود؛ حضرت در اين باره مي فرمايد : دورانديش ترين مردم كساني هستند كه به وعده شان عمل كنند و كار امروز را به فردا نيفكنند. پيشرفت دائمي؛ چون آنها از كارهاي اندكشان راضي نمي شوند.  حضرت درباره صفات شخص زيرك كه مدير و مدبر است مي فرمايد : زيرك كسي است كه امروزش بهتر از ديروز او است.  و اگر تصميم پيشرفت در زندگي نداشته باشد، به خود خيانت كرده است. پس خائن كسي است كه امروزش از ديروزش بدتر باشد،  زيرا در امانتي كه به او سپرده شده خيانت كرده است. جلب رضايت

مردم با نيكي كردن به آنها و لطف و محبت كردن به آنها؛ حضرت مي فرمايد: قلبت را از مهرباني، لطف و محبت به مردم آكنده ساز و همچون حيوانات درنده بر آنان مباش كه منتظر خوردنشان باشي، چون مردم دو دسته اند : يا برادر ديني تواند يا همچون تو بشرند. از آنان لغزش صادر مي شود و دچار مشكل مي گردند و به عمد يا خطا از آنها لغزشي صادر مي شود، پس آنها را از عفو و بخشش خود بهره مند ساز، همانگونه كه دوست داري خداوند تو را از عفو و بخشش خود بهره مند سازد.  نيكي كردن به مردم همان راه كسب رضايت آنهاست كه اساس مديريت موفق است. ديديم كه چگونه صاحب نظران مديريت اين صفت را به ديگر صفات موفق در مديريت اضافه كرده بودند. حضرت مي فرمايد : زينت مديريت، نيكي كردن و بخشش است، بخشش مقرون به نيكي كردن و افزون بر عدالت است؛ چون عدالت يعني دادن حق به صاحب حق، ولي احسان يا تفضل، دادن بيشتر از حق را گويند. حضرت در تفسير عدل و احسان مي گويد: عدالت، انصاف است و احسان، تفضل.  پس بخشش قوي ترين پل محبت و جلب رضايت است، هرچند كه آن بخشش محدود باشد. حضرت مي فرمايد : از بخشش اندك خجالت مكش چون محروم كردن از آن بدتر است.  حضرت اين خصلت را در عبارت ديگري تحت عنوان حسن معاشرت چنين بيان كرده است : زيبايي برادري، حسن معاشرت است. اينها ويژگيهايي هستند كه مدير يا شخص كامل بايد بدانها آراسته باشد و تنها زماني مي تواند

كمال آن را كشف نمايد كه با تجربه و شناخت به آنها بپردازد. حضرت مي فرمايد :  حكومت ها ميدان آزمون انسانها هستند.  پس مديريت يكي از حوزه هاي كشف تواناييهاي آدمي است، چنان كه اسب در ميدان مسابقه شناخته مي شود. حضرت ديدگاهشان را با توجه به صفاتي كه يك مدير مسؤول بايد دارا باشد، تكميل نموده، مي فرمايد: ارزش آدمي به قدر همت اوست.  ايشان با اين سخن راه را براي همه مي گشايند تا پلكان كمال را به تدريج تا زماني كه امور به دستشان مي باشد طي نمايند؛ آنها با توانمنديهاي خود با شرط اظهار آن از افراد با همت محسوب خواهند شد و بر اجراي نقشي كه به آنها مربوط است، تواناتر خواهند بود. وظايف مدير از نظر امام علي (ع) گرايش عام در سخن امام علي (ع)، همان وظايف اصلي مدير است و بخشي از بار مديريت بر دوش خود مدير و بخشي از آن بر افراد وابسته به آن سازمان است. از يك سو حضرت به انديشه ورزي فرامي خواند و از سوي ديگر به مشورت و بهره گيري از آراي ديگران، و با تكيه به اين دو ركن، مدير مي تواند به برنامه ريزي بپردازد و براي اين كه بتواند به شكلي مطلوب پيگير مديريت باشد، لازم است به بازرسي دست يازد زيرا با بازرسي است كه بخشي ديگر از وظايف مدير يعني كنترل تحقق مي يابد؛ اما هدايت و سازماندهي از مسلمات كار مدير است كه حضرت اين دو را در نامه مالك اشتر ذكر كرده است. مطلب اول : انديشه ورزي انديشه ورزي از چند

جهت در رديف ابزرا مديريت است، چون صدور فرمانها و دستورهايي از اركان مديريت مي باشد و فرمان نيز نتيجه نقش انديشه ورزي در آدمي در رابطه با مشكل و حل آن است. لذا مديريت هم به برنامه نياز دارد و برنامه هم به انديشيدن در باب اهداف و نيازها و سنجش آنها با يكديگر و برنامه بندي آنها طبق بودجه بندي زماني نياز دارد؛ ارزيابي هم كه يكي از وظايف مدير مي باشد، از نتايج انديشيدن است. پس انديشيدن به نتايج و مقايسه آنها با اهداف و امكانات، ميزان عقب ماندگي يا پيشرفت در مديريت را به ما نشان مي دهد. لذا انديشيدن يكي از عناصر مهم در مديريت به شمار مي آيد بلكه ركن اساسي مديريت شايسته است و از طرف ديگر مديريت مطلوب آن است كه گامهايي به جلو بردارد. اساساً پيشرفت و تكامل بر فكر خلاق و انسان خلاق متكي است كه توانمنديهاي فكري اش را در راه پيشرفت به كار مي گيرد. اسلام به فكر و انديشه اهميت بسياري داده است و در قرآن كريم ترغيب زيادي به انديشيدن و تدبر در امور پيشينيان و نسلهاي بعدي در هر جنبه از جنبه هاي زندگي، نموده است. سخنان امام علي (ع) نيز در راستاي قرآن كريم در تشويق به انديشيدن و كيفيت انديشيدن درست و همچنين عوامل تقويت و تضعيف قوۀ فكر مي باشد. اهميت انديشيدن در سخنان حضرت علي (ع) به انديشيدن بسيارتشويق شده است آن حضرت مي فرمايد : انديشيدن، عبادت است. ثواب و عقاب آدمي به انديشيدن و ترك آن است و از نظر اهميت باديگر عبادات چندان

تفاوتي ندارد چون راه رسيدن به خداوند سبحان است؛ مفهوم و هدف عبادت نيزرسيدن بنده تقرب الهي است. برتري تفكر به ساير عبادات از آن جهت است كه راه را در برابر ديگر عبادتها هموار مي نمايد. حضرت مي فرمايد : يك ساعت انديشيدن از عبادتي طولاني برتر است. ساعت دراين حديث به مدت زمان كوتاه اطلاق شده است. زيرا انديشيدن وقت زيادي نمي گيرد اما تعيين كننده سرنوشت ساز شخص، حتي امت مي باشد، اگر شخص متفكر جامعه از جايگاه ويژه اي برخوردار باشد. لذا حضرت مؤمن را به كثيرالتّفكر   توصيف نموده است. بنابراين فكر و انديشه كه برترين عبادات به شمار مي آيد در يكي از سخنان حضرت آمده است.  اولين تأثير فكر نجات آدمي از گمراهي است كه او را در راه ايمان قرار مي دهد. حضرت مي فرمايد : تو را به انديشيدن سفارش مي كنم، چون مايه هدايت تو از گمراهي است و خوشا به حال كسي كه قلبش به انديشيدن مشغول است.  چون با انديشه خود موجب اصلاح خود و ديگران مي گردد و مايه كسب سعادت دنيا و آخرت مي باشد. اينها شاخص هايي بر اهميت فكر و انديشه براي شخص مؤمن است كه او را د رهمه اوقات غرق در انديشه   مي بينيم. فايده هاي انديشيدن انديشيدن ابزار زندگي است و انسانهاي خوشبخت كساني هستند كه با منطق درست مي انديشند و اگر از هر انسان موفقي در زندگي درباره راز موفقيت او بپرسيم، پاسخش همان انديشيدن منطقي است كه در زندگي به آن عادت كرده است. اينهايي كه امواج زندگي را با ايمان استواري در هم

مي نوردند، كساني هستند كه انديشيدند و عبرت گرفتند و راه زندگي را از طريق تفكر پيمودند. اگر بخواهيم فايده هاي آن را برشماريم، كار دشواري خواهد بود. اما حضرت فايده هاي آن را در چند حديث چنين بيان داشته اند : نجات از گمراهي : چون به وسيله انديشيدن، راهها و روشها آشكار و حق از باطل تفكيك خواهد شد و حق، انتخاب و از باطل پرهيز مي شود. حضرتش مي فرمايد : فكر، هدايت است و به راه هدايت رهنمون مي گردد.  تورا به فكر كردن سفارش مي كنم چون مايه هدايت از گمراهي است. و فكر يكي از دو هدايت است.  فكر شخص خردمند، هدايت است. محفوظ ماندن از لغزش : فكر نقطه روشني است كه از خلال آن آدمي كژيها و ناراستيها ي راه را كشف مي كند و راه راست را دربرمي گيرد و راه پيچيده اي را كه به مقصود نمي رسد، ترك مي نمايد. حضرت مي فرمايد : انديشه در كاري قبل از دست يازيدن به آن، موجب حفظ از لغزش مي گردد  و در كلام ديگري فرمودند: « موجب حفظ از خطا مي شود. »  رهايي از شك : زندگي پيچيده، موقعيتهاي متضادي را در برابر آدمي مي نهد كه وي را در اتخاذ موضع گيري مناسب به خاطر شك و دودلي، ناتوان مي سازد. شك زياد به يك بيمار رواني تبديل خواهد شد اگر فرد زودتر به درمانش نكوشد و درمان آن هم انديشيدن است. حضرت مي فرمايد : با انديشيدن زياد، شك برطرف مي شود.  وقتي شك زايل شد، انسان صاحب ديدگاه مي شود و

به امور به نيكي مي نگرد. اين از لوازم يك مدير خوب اسن و منشأ انديشه و نظر هم، تفكر درست است. حضرت مي فرمايد : ديدگاه به واسطه فكر اصلاح مي شود. كشف امور پنهان : به واسطه انديشيدن انسان به حقايقي دست مي يابد كه از او پنهان بوده اند، و حتي اموري را كشف خواهد كرد كه از او و ديگران هم پنهان بوده است. پس مخترعان و مكتشفان كساني هستند كه به صفت انديشيدن موصوفند، آدمي بايد خود را به انديشيدن عادت دهد چون وي ا برامور زيادي آگاه خواهد كرد اموري كه راهي براي شناخت آنها جز به اين طريق نمي يابد. حضرت مي فرمايد : به واسطه انديشيدن، امور پنهان آشكار مي گردد و ثمره فكر، اظهار و آشكار كردن است. صيقل زدن عقل : انديشيدن كار عقل است و همانگونه كه جسم به ورزش براي داشتن بدني سالم و قوي نيازدارد، انديشيدن هم همين نياز به عقل را دارد عقل را پرورش مي دهد و زنگار را از آن مي زدايد و براي زندگي آماده مي كند. حضرت مي فرمايد : فكر، مايه جلاي عقل است.  همچون زرگر كه كارش جلا دادن طلاست. عبرت آموزي : از مسائلي كه به جنبه اخلاقي افراد مربوط است، پندپذيري و عبرت آموزي از تجربه ها و سرنوشت آنهاست. سرآغاز عبرت آموزي، انديشيدن است و بدون انديشه مشكل است كه آدمي بتواند از سرانجام سرنوشت ديگران آگاه گردد. حضرا مي فرمايد: انديشه تو به تو روشن بيني مي دهد و مايه عبرت براي تو مي گردد.  و فكر موجب عبرت آموزي مي

شود.  حل مشكلات : در مسير زندگي مشكلاتي رخ داده، موانعي بروز مي كندكه به راه حل و درمان نياز است كه اين نيز به انديشه وابسته است. حضرت مي فرمايد : انديشه طولاني، فرجام نيكويي دارد و فساد امور را برطرف مي كند.  و همچنين فرمودند: انديشه ورزي طولاني ، عواقب تدبير را اصلاح مي نمايد.  آنهايي كه توانايي حل مشكلات را ندارند، كساني هستند كه هرگز نمي انديشند و مشكل آنها در امور همچون ميكروبي در بدنشان سرايت مي كند و تنها از افتادن در مشكلات به راه حل آن مي پردازند. كشف خطاها و شناخت امور : درست كساني كه سخت مشغول به امور باشند نمي توانند خطاهاي خود را بازيابند مگر اين كه لحظه اي به تفكر منطقي دست زنند، چون به واسطه انديشيدن است كه شخص مي تواند از رفتار و عملش آگاه گردد و تنها به وسيله انديشيدن است كه خطاهاي خود را كشف و بر محو آنها تلاش مي كندو اعمال درست خود را مي شناسد و بر آن مي افزايد. حضرت مي فرمايد : فكر آدمي آيينه اي است كه عمل خوب را از عمل زشت او به او بازمي نمايد. كسب اعتبار در ميان مردم : مردم به شخص انديشمند احترام مي گذارند و كسي كه اهل تفكر باشد به عمل و كلاشم بها مي دهد و مردم به او احترام مي گذارند. حضرت مي فرمايد : تفكر تو به تو بصيرت مي دهد و براي تو كسب اعتبار مي كند.  اما كسي كه قبل از عمل نمي انديشد و قبل از كلام انديشه نمي كند

و انديشيدن را روش زندگي خود قرار نمي دهد در چشم مردم خوار خواهد بود. به گفته امام علي (ع) كسي كه نيك بينديشد، خوار نشود. سلامت و حسن عاقبت : هيچ چيز برتر از انديشه درست تضمين كننده سلامت آدمي در دنيا و آخرت نيست. در زندگي روزمره مي توان به اهميت تفكر پي برد، چون هرجا كه باشيم خطر ما را تهديد مي كند واگر قبل از اقدام نينديشيم، زود نابودمان خواهد كرد. كسي كه مي خواهد از خيابان بگذرد، اگر نينديشد با خطر مواجه خواهد شد همچنين است ديگر امور مربوط به زندگي كه همه به انديشيدن نياز دارند و اگر انديشه نكنيم در دنيا و آخرت دچار خسران خواهيم شد. حضرت مي فرمايد : اصل عقل ، فكر و انديشه است و ثمره آن سلامتي است.  و اصل سلامت از لغزشها، انديشه قبل از عمل است  با تداوم انديشيدن عاقبت و سرانجام سالم خواهد بود. روشمند بودن انديشه تفكري كه اسلام در پي آن است تفكري آرماني و بدون آغاز و انجام نيست كه در دايره فردي مي ماند و از آن خارج نمي گردد و مقدمات را از نتايج باز نمي شناسد. اسلام به تفكر سالمي فرامي خواند كه وظيفه عقلاني و اجتماعي دارد؛ اما پرسش اين است كه مباني تفكر سالم در اسلام كدام است ؟ يا بهتر بگوييم چگونه اين مباني را در سخنان حضرت علي (ع) استنباط كنيم ؟ با تحليل احاديث وارده از امام علي(ع) درمي يابيم كه انديشه ورزي در نظر امام علي (ع) بر چهار عنصر مبتني است : مقدمه : مناقشه آراء و

نظريات، رأي و نظر و نتايج ( تدبير ). كسي كه مي خوتهد به انديشه ورزي به طور آزاد و روش دزست بپردازد، به مقدماتي نياز دارد و سپس به آراي ديگران گوش مي سپارد و به تحليل اين آرا و بحث و بررسي آنها بپردازد و بعد به صدور رأي خود مي پردازد. و در پايان خط مشي عمل را به موجب آن نتايج وضع مي نمايد. اين متون عبارتند از : -    قبل از  لراده كردن مشورت كن و قبل از اقدام بينديش. -    شخص بصير كسي است كه بشنود و بينديشد و به دقت بنگرد و از عبرتها بهره بگيرد. -    خشم وتندي را رها كن و به دليل بينديش. -    مؤمن بايد شرم كند اين كه فكري در غير طاعت به او برسد. -    تدبير به رأي و رأي به فكر و انديشه است. -    بدانيد خرئمند كسي است كه به رأيها و نظرها با فكري درست و با نگاه به عواقب آن، مي نگرد. -    درستي رأي و انديشه به سير در انديشه هاست. قبل از انديشيدن بايد به آراي ديگران گوش سپرد و بر اين اساس به مشورت در امور مختلف با ديگران سفارش شده است. منطق حكم مي كند كه انديشه از نقطه اي در خارج آغاز گردد نه از درون نفس، چون وقتي ذات و درون آدمي آغازگر انديشيدن باشد، انديشه اي آرماني و مبهم خواهد بود. آن حضرت به مرحله مقدماتي انديشه چنين اشاره كردند : بصير كسي است كه گوش سپارد و سپس بينديشد.  پس عامل سوق دهنده به انديشه ععامل خارجي است و در

آغاز لازم است كه ديگران را به خودشان واگذار كند تا سخنشان را بگويند و به آنها گوش كند، چون آنها با آرا و نظريات خود در ضمن بحث و فرك كردن به او سود خواهند رساند. چنان كه لازم است انسان در آغاز ورود به محراب انديشه خود را از هر گونه عامل تأثيرگذار دروني و بيروني و يا رواني بركنار دارد، چون اين عامل فكر و انديشه را دچار توهم مي كند و حقيقت را آن گونه كه هست براي او منعكس نمي كند. سفارش ارزشمند ديگر حضرت براي كساني كه قصد دارند به دنياي انديشه وارد شوند اين است : خشم وتندي را رها كن و به دليل بينديش.  خشم وتندي ناشي از انفعالات پريشاني است كه موجب برانگيختن طوفاني در فكر و رفتار آدمي مي گردد و تا زماني كه اين حالت وجود دارد، تأثير آن بر مجراي انديشه زياد خواهد بود؛ همچنين بايد خود را از هر فشار خارجي دور نمايد؛ هر عاملي كه او را به اطاعت و فرمانبرداري وادارد. تنها اطاعت و فرمانبرداري كه بايد به آن عمل كرد، اطاعت از خداوند است، اطاعتي كه قلب را صفا مي بخشد و آن را كتابي مي سازد كه بر صفحه هاي آن حكمت و آرايي كه مي خواهد، مي نگارد. لذا بر مؤمن است كه هرگاه فكرش به غير طاعت خداوند ارتباط پيدا كرد، شرم نمايد.  چون طاعت خداوند فرد را به انديشه آزاد از هرگونه قيد و بند و حاكميت انفعالات دروني و وابستگي افكار و اشخاص آماده مي نمايد. اين چنين است كه حضرت آدمي را به

انديشيدن آزاد از سلطه هر قدرتي فرامي خواند. مناقشه آرا : بعد از مقدمات، نوبت به تحليل آرا مي رسد. انسان از طريق مشورت به مجموعه اي از آرايي كه از ديگران شنيده، دست مي يابد و بر اوست كه درباره آنها بينديشد و به مقايسه آنها بپردازد تا اختلاف و نزديك آنها را دريابد و به تفكيك بين آنها بپردازد و از نظر قوت و ضعف با استناد به قدرت دليل هر رأي، آنها را درجه بندي نمايد و رأيي كه داراي حجت قوي است بر بقيه آرا مقدم مي شود و بعد از مقابله و شناخت قوت آنها، رأي مناسب را برمي گزيند. در اين جا وارد گام سوم روشمندي انديشه مي شويم كه حضرت مي فرمايد : خردمند كسي است كه انواع آرا را با انديشه اي درست و نگاه به عواقب آنها مي پذيرد. رأي : بعد از مناقشه و بررسي گسترده افكار و انديشه ها، فرد به رأي درست دست خواهد يافت، رأيي كه از اين طريق به دست مي آيد، رأيي درست و صائب است. حضرت ميفرمايد : درستي رأي و نظر به سير در انديشه هاست و مشاركت در رأي به درستي منجر مي شود.  رأي و نظر ناشي از عقل و انديشه ديگران همان رأي و نظري است كه تجربه ديگران خلاصه كرده است و انسان بدان مي تواند به رأي درست تر دست سابد و براي اين كار لازم است كه به بررسي دقيق افكار و انديشه ها براي دستيابي به اصل و عصاره آنها بپردازد، حضرت مي فرمايد : رأي و نظر را چون مشك

آب زير و رو كنيد تا آراي درست از آن بيرون بيايد. در ضمن حضرت ما را از عاقبت تكيه بر آراي خود و ياري نگرفتن از آراي ديگران هم پرهيز مي دهد كه : -    هركس استبداد دباشد، هلاك مي گردد. -    هر كس استبداد رأي داشته باشد، دچار لغزش خواهد شد. -    هر كس كه به نظر خود شيفته باشد، خوار مي گردد. -    هر كس خودرأي باشد به مخاطره مي افتد و فريب مي خورد. -    تنها شخص نادان خودرأي است. نظر همان ديدگاه است و حاصل رأي و انديشه؛ و بعد از انديشيدن است كه براي شخص، ديدگاه درباره امور مختلف حاصل مي شود، حضرت مي فرمايد : كسي كه زياد بينديشد، ديدگاه خوبي خواهد داشت.  پس آدمي بايد زياد به بحث و مناقشه بپردازد تا به ديدگاه درست دست يابد. نتايج ( تدبير ) : بعد از اين مرحله طولاني از شنيدن آرا و بحث و بررسي آنها تا صاحب ديدگاه شدن، مرحله پاياني يعني تدبير فرا مي رسد. تدبير يعني طرح عملي و اجراي آنچه كه گذشت. حضرت مي فرمايد : تدبير به رأي و رأي به فكر و انديشه است.  اين حديث سه حلقه متصل به هم را در برابر ما مي نهد : فكر، رأي، تدبير. تدبير چنان كه گذشت طرح عملي است كه فرد به اجراي آن مي پردازد. و در آن امور مختلف را از شروع تا پايان ملاحظه خواهد كرد؛ طرحي است كه آن را براساس بودجه بندي زماني وضع مي نمايد؛ طرح پنج ساله اي است كه دولتها براي اجراي برنامه هاي توسعه

آن را وضع مي كنند. اين همان روش انديشه ورزي از ديدگاه حضرت است كه از اين مراحل مي گذرد . مشورت                     بحث و بررسي آرا               رأي              ديدگاه                  تدبير تقويت انديشه انديشه همچون ديگر اجزاي فعاليت هاي آدمي به تقويت نيازمند است وگرنه از پژمردگي تدريجي رنج خواهد برد. برخي از اموري كه به تقويت انديشه در آدمي كمك مي كنند عبارتند از : علم : آن كه در پي انديشه است از دانشي كه تفكر را بر مباني درست و استوار بنا مي كند، بي نياز نيست از سويي آن گاه سطح انديشه ورزي آدمي دچار تزلزل گردد، علم به ياري او مي آيد و او را به سطح مطلوب مي رساند. حضرت كمي فرمايد : علم به انديشه كمك مي كند. علم وي را از بي منطقي، خرافه و اوهام كه مانع تحقق تفكر علمي هستند، نجات مي دهد. پس اسلام از ما مي خواهد كه تفكري علمي و دور داشته باشيم. عادت كردن به انديشيدن : وقتي انسان به انديشيدن عادت نمايد، زندگي او نظم مي يابد و حركت و مسير او در زندگي منظم و تابع برنامه ريزي خواهد شد. حضرت مي فرمايد : هر روز تو مايه عبرت خواهد بود اگر آن را با فكر و انديشه همراه سازي. سكوت : كسي كه به سكوت روي آورد، فرصت مناسبي براي انديشيدن مي يابد و برعكس، پرحرفي و آشوب از موانع مهم انديشيدن هستند. حضرت مي فرمايد : سكوت گلشن انديشه است،  چون فرصت طلايي براي انديشيدن است. موانع تفكر انسان به تجربه مي تواند موانع تفكر را بشناسد. پرخوري از

مهمترين موانع تفكر است، همچنين غلبه حس لذت جويي و شهوات بر فرد، فرصتهاي انديشيدن را از انسان سلب مي كنند و از امور مهم و بازدارنده انديشه آرماني است كه به امري منجر نمي شود و آدمي را به انحرافي بزرگ سوق مي دهد. حضرت با اشاره به اني موانع آنها را چنين برمي شمارد : پرخوري : هركي خوراكش كم باشد، فكر و انديشه او روشن مي گردد.  چگونه انديشه اي روشن گردد، كسي كه هميشه با شكم سير باشد.  آن كگه در خوردن كوتاهي ورزد سلامتي اش فزوني يابد و انديشه اش صالح گردد.  اين احاديث بيانگر تأثير پرخوري بر فكر و انديشه و سلامت انديشه كسي است كه غذايش را اندك مي نمايد. شهوتها و تمايلات نفساني : طغيان شهوات، فروزندگي انديشه را خاموش مي نمايد، زيرا توجه و تلاش آدمي با تغيير گرايشها و ميلهاي او تغيير مي يابد، توجهي پايدار به شهوت و تمايل نفساني، آدمي را كاملاً بدان سو، سوق مي دهد و مجالي براي انديشيدن باقي نمي گذارد. حضرت مي فرمايد : كسي كه بيشتر فكر و انديشه اش به لذتها باشد، شهوات بر او غلبه خواهد يافت.  پس غرق شدندر لذتها و شهوتها، انديشه آدمي را به همان سو مي كشاند و بلكه فرصتهاي تازه اي براي لذت جويي بيشتر به او مي دهد لذا حضرت مي فرمايد : « فكر كردن به معصيت تو را به گرفتار آمدن بدان سوق مي دهد. »  چه اين كه پيش از فكر كردن به آن، آدمي فرصتي براي آن نمي يابد ولي انديشيدن فرصتهاي زيادي براي اجابت خواسته

هاي نفساني را فراهم مي آورد، كه پيش از آن، بدان راهي نداشته است. خط قرمز در حوزۀ تفكر انسان آزاد است و بزرگترين حوزۀ ابزار آزادي، انديشۀ وي است كه وي را به هر گرايش و در هر مكان و هر فضايي به پرواز در مي آورد. اما آزادي حد و مرزي دارد و انديشه هم داراي محدوده هايي است، زيرا حوزه هايي وجود دارد كه آدمي نمي تواند به آن جا سير كند، چون ممكن است وي را به پرتگاه سقوط بكشاند. يكي از اين حوزه هاي ممنوع، تفكر درباره ذات خداوند است. دو حوزه وجود دارد كه در يكي انديشه پسنديده و نيكوست و در ديگري تفكر روا نيست. حوزه نخست انديشيدن در آيات الهي است؛ انديشه در قدرت خداوندي و ديگر صفات او كه عظمت او را نشان مي دهد و از توان او پرده برمي دارد و به آدمي اطمينان و آرامش و سعادت مي بخشد و حوزه اي كه انديشيدن در آن تحريم شده است، ذات و ماهيت خداوندي است زيرا انديشه در اين حوزه به طور قطع موجب بي حرمتي به ذات مقدس او و در نتيجه به انحاف شديد منتهي خواهدشد. حضرت درباره اين حوزه و محدوديتهاي آن مي فرمايد : هر كس در ذات خداوند بينديشد، دچار الحاد مي شود  و هركس در ذات خداوند بينديشد، زنديق مي گردد.  اما حوزه اي كه انسان در خلال بررسي آن به ايمان و سعادت مي رسد، نعمتهاي خداوندي است. مي فرمايد : هر كس در نعمتهاي خداوند انديشه كند، موفق خواهد شد.  نعمتهاي خداوند همان آيات او هستند

كه در هستي به منصۀ ظهور رسيده اند. رابطه تفكر و مديريت حضرت مي فرمايد : تدبير به رأي و رأي به انديشه است.  چنانكه گفتيم تدبير همان مديريت است و رأي نيز تصميمي است كه مدير درباره موضوعي اتخاذ مي كند. از اين حديث چنين برداشت مي شود كه مديريت ( تدبير ) اساساً بر انديشه ورزي مبتني است، چون به مدير قدرت برنامه ريزي مي دهد تواني كه خود از عناصر مهم مديريت نيكوست؛ و هراندازه نيروي انديشه قوي تر باشد، مدير در فنون مديريت درخشش بيشتري خواهد داشت. به گفته حضرت (ع) انديشه زياد موجب اصلاح و عواقب تصميم گيري و مديريت خواهد شد.  چون براي مديري هرچند موفق هم مشكلاتي پيش مي آيد كه تنها انديشه زياد و فكر دقيق او را به سلامت و موفقيت رهنمون مي شود. مطلب دوم : مشورت اسلام به مشورت به مثابه اصلي فراگير در زندگي تكيه نموده است. قرآن كريم هم از حاكمان خواسته كه مشورت كنند و در دو آيه جداگانه از امت خواسته است تا با هم به مشورت بپردازند. و در آيه سوم، شورا را اساس زندگي زناشويي در باب از شير گرفتن كودك قرار داده است. گويي قرآن كريم با اين سه آيه مي خواهد به ما بفرمايد : شورا تنها يك اصل در حكومت نيست بلكه اين قاعده تا جزئيات مسائل زناشويي تسرّي يافته، پايه و اساس براي زندگي است. بر اين اساس، حضرت (ع) به ترسيم ابعاد شورا در سخن و عمل پرداخته است. قبل از پرداخت به سيره عملي امام (ع) به بيان تفصيلي و دلايل گفتاري

ايشان درباره شورا مي پردازيم. سخنان حضرت درباره شورا را مي توان به ابعاد زير تقسيم نمود : اهميت شورا، فوايد شورا، شرايط شخص مورد مشورت، فرجام مشورت نكردن يا مخالفت با اصل شورا و رابطه مشورت كننده و مشورت شونده. اهميت شورا -    مشورت بهترين پشتيبان است. -    مشورت كردن عين هدايت است. -    بهترين مردم كسي است كه از رأي ديگران بي نيازي نمي جويد. -    هيچ پشتيباني چون مشورت نيست. -    پشتيباني استوارتر از مشورت كردن نيست. -    آن كه مشورت كند، گمراه نخواهد شد. -    خردمند از مشورت بي نيازي نمي جويد. بنابراين مشورت يكي از نشانه هاي هدايت، قدرت، و فرزانگي و خردمندي استف و انساني كه در زندگي به مشورت تكيه مي كند، در بين مردم به موفقيت و برتري متمايز است و مشورت را راهي براي درنورديدن امواج متلاطم زندگي و راهي به سوي هدايت برمي گيرد و در نتيجه در برابر گمرااهي و انحراف آسيب ناپذير مي گردد. فايده هاي مشورت -    كسي كه با خردمندان مشورت كند، از نور عقل ايشان بهره گرفته است. -    كسي كه با انسانها مشوت مي كند، در حقيقت در عقل آنها شريك مي شود. -    سحرخيز باشيد كه بركت در سحرخيزي است و مشوت كنيد كه نجات و موفقيت در مشورت كردن است. -    هر كس كه با خردمند مشورت كند، صاحب قدرت مي گردد. -    مشورت رأي درست ديگران را به تو ارائه مي نمايد. -    مشورت، مايه راحتي تو و رنج ديگري است. -    آن كس كه مشورت نمايد هنگام درستي رأي، از مدح و ستايش بي نصيب

نخواهد ماند. -    براي يافتن راستي و درستي، راهي جز مشورت نمي شناسم. -    مشورت، آراي پنهان را آشكار مي كند. ازآنچه ذكر شد مي توان اين فايده ها را استنباط كد : -    استفاده از آرا  و تجارب ديگران. -    موفقيت در عمل. -    دستيابي به نظر درست تر. -    فزوني منفعت در عمل مبتني بر مشورت. -    اطمينان و آسايش به نتايج عمل مبتني بر مشورت. -    تكرار نكردن تجربه ديگران و بهه مندي از آراي آنها. ويژگيهاي جوياي مشورت -    قبل از تصميم گيري مشورت كن و قبل از اقدام، بينديش. -    آن گاه كه اراده كردي، مشورت نما. -    بر تو باد به مشورت كردن، كه نتيجه دورانديشي است. -    انديشه ورزي طولاني معادل رأي مشاور است. پس وظيفه مشورت جوينده آن است كه در كارش انديشه كند و طرف مورد مشورت درهاي انديشه را برخود ببندد. چون انديشه درست وي را از مشورت بي نياز مي كند و بعد از مشورت هم بايد دورانديش باشد، چون بدون دورانديشي ، مشورت نيز فايده نخواهد داشت. دورانديشي همان اصرار بر عمل و دچار ترديد نشدن در تصميم است. لذا فرد پيش از مشورت بايد امور را فراروي خود قرار دهد و در آنها انديشه كند زيرا چه بسا به رأي درست دست يابد و بعد از انديشه كردن آن را براي ديگران طرح نمايد. و بعد از مشورت هم وظيفه اوست كه به نظري عمل كند وي را به عزم و اراده و قدرت سوق دهد. پس تفكر، مشورت و دورانديشي، معادله مهمي است كه حضرت فراروي ما مي نهد. شرايط مشاور

-    آن كس كه با خردمندان مشورت كند، به موقعيت و راه درست مي رسد. -    بهترين كساني كه با آنها مي توان مشورت كرد، اهل تجربه هستند. -    بهترين كساني كه مي توان با آنها مشورت نمود، خردمندان و اهل تجربه و دورانديشي هستند. -    در كارهايت با نادانان مشورت مكن. -    با خردمندان مشورت كن تا از لغزش و اشتباه در امان باشي. -    در كارهايت با كساني مشورت كن كه از خداوند مي ترسند تا به نتيجه برسي. -    هر كس با خردمندان مشورت كند، به دورانديشي و درستكاري دست مي يابد. -    با دشمن عاقلت مشورت كن و از رأي دوست نادان بپرهيز. -    مشورت با جاهل دلسوز، خطرناك است. -    مشورت با انسان دورانديش دلسوز، مايه موفقيت است.  از اين احاديث به شرايطي دست مي يابيم كه بايد در مشاور يافت شود و آنها عبارتند از : -    تقواپيشه و خداترس بودن. -    خردمند بودن. -    دانابودن و نهنادان بودن اگرچه دوست يا خويشاوند باشد. -    باتجربه بودن. -    دورانديش بودن. با اين افراد نيز نبايد مشورت كرد -    با دشمنت مشورت مكن و رازت را از او پنهان ساز. -    با شخص دروغگو مشورت مكن. -    در مشاوره ات بخيل را راه مده. -    با حريص مشورت مكن. -    شخص ترسو را در رأي و نظر ت دخالت مده. -    تو را از مشورت با زنان برحذر مي دارم چون سست رأي هستند. اينها كساني هستند كه نبايد با آنها مشورت كرد از سويي مجال بحث تفصيلي درباره آنها نيست. دشمني كه دشمني اش را پنهان مي دارد، دروغگو،

بخيل، حريص، ترسو و زنان، كه بحث تفصيلي در باب مشورت با زنان فعلاً ممكن نيست. رابطه مشورت جوينده و طرف مشورت -    ناداني مشاور، مايه هلاكت مشورت جوينده است. -    وظيفه مشاور است كه در اظهارنظر تلاش كند ولي ضامن موفقيت نيست. -    شخص نصيحت گر و خيرخواه را رد مكن و به مشاور نيز خيانت مكن. -    كسي كه مشاورش را گمراه كند، تدبيرش باطل است. -    كسي كه طالب مشورت را نصيحت كند، تدبيرش به صلاح خواهد بود. -    كسي كه به جوياي مشورت خيانت كند، تدبيرش سلب خواهد شد. رابطه مشتاور و جوياي مشورت بر قاعده محبت و دوستس استوار است و نا زماني كه اين رابطه برقرار است مشاور ( مشاوره ) از اخلاص و علاقه به كمك و ياري ناشي مي شود و مشاور مي كوشد تا ناصح و در رأي خود صادق باشد و سعي مي كند تا وي را ياري نمايد. پس معادله بين اين دو، بر مباني زير استوار است : مشاور با سعي و تلاش نظرش زا با علم و تجربه ارائه مي نمايد. خيرخواه جوياي مشورت بوده، به او خيانت نكرده و موجب گمراهي و سرگرداني او نمي شود. جوياي مشورت نصيحت مشاور را رد نمي كند بلكه در برابر او متواضع و عامل به مشورت مي باشد. تا زماني كه مشاور خيرخواه باشد نتيجه اين رابطه همان تدبير است و برعكس هرگاه خيانت ورزد، تدبير سلب مي شود. عواقب ترك يا مخالفت با مشورت هر كس كه با مشورت مخالفت ورزد، دچار اشتباه مي شود. هركس كه به رأي خود قانع باشد، دچار

لغزش مي شود. كسي كه به رأي خود بسنده كنددست به خطر زده است. خودرأي خوار و ذليل مي گردد. هركه از نظر خود به اعجاب آيد، عجز و ناتواني او را فراگيرد. كسي كه استبداد رأي داشته باشد، گامهايش به سوي دشمنانش سست مي گردد. كسي كه استبداد رأي داشته باشد، دست به خطر و فريب خورده است. تنها شخص نادان خودرأي است. استبداد رأي نداشته باش كه هر خودرأيي هلاك مي شود. استبداد رأي تو را دچار لغزش مي كند و به پرتگاه هلاك مي افكند. اين احاديث خطر اعتماد فرد به رأي خود و بي نيازي  از مشورت را بيان مي كند كه در معرض لغزش و انحراف است و با اين كار، خود را به مخاطره مي اندازد و نتيجه اعتماد به رأي هلاكت مي باشد. اگر مورد مشورت در باب جنگ باشد، هلاكت به دست دشمن خواهد بود و اما اگر كسي مشورت كند و سپس با آن مخالفت ورزد خود را در معرض اشتباه قرار داده و در مسير تندبادي است كه امواج حوادث او را نابود خواهند كرد. نقاط ضعفي كه متوجه مشورت گردد : بدترين رأيها آن است كه مخالف شريعت باشد. آفت مشاوره، نقض آراء مي باشد. بهترين رأيها آن است كه از هواهاي نفساني دورتر باشد. سه مسأله اي كه شورا را باطل مي كند و مانع رسيدن فرد يا گروه به رأي درست مي گردد عبارت است از مخالفت با شريعت، نقض شورا با رأي مخالف و عمل برخلاف آن، پيروي از هواي نفس، چون هواي نفس و شهوات آدمي را به انتخاب نظري

سوق مي دهد كه با خواسته هاي فرد هماهنگ باشد.

سنگفرش هر خيابان از طلاست

كيم وو چونگ تلخيص: حميد خسروي- موعود منصوري - فؤاد دواچي: « كيم وو چونگ » رئيس هيئت مديره و مؤسس تشكيلات « ديوو » در 19 دسامبر 1936 در شهر « تا اگو » كره به دنيا آمد. او پس از اتمام تحصيلات ابتدايي و متوسطه، در سال 1960 موفق به اخذ دانشنامه اقتصاد از دانشگاه « يا نسي » كره گرديد. پس از يك سال خدمت در شوراي توسعه اقتصادي كره كه يك ارگان دولتي است كار تجاري خود را در شركت صنايع  « هان سانگ » آغاز نمود و تا قبل از سال 1967 كه خود  « شركت صنايع ديوو » را تأسيس  كرد در اين شركت تا مقام مديريت ارتقاء پيدا كرد. در حال حاضر شركت « ديوو » از طريق بيش از 70 شعبه و نمايندگي رشته هاي مختلف صنعتي از قبيل احداث ساختمان، كشتي سازي، توليد وسايل نقليه، ماشين آلات سنگين و سبك، آرم ماشين، دستگاه هاي مخابراتي ، محصولات الكترونيكي، وسايل خانه، منسوجات در داخل و خارج از كشور فعاليت داشته و با نقاط مختلف جهان مناسبت تجاري برقرار نموده است. شركت « ديوو » با بيش از 91،000 پرسنل دائم و فروش 22 بيليون دلار طي سال 1990، طبق گزارش روزنامه فورچون، مقام چهل و پنجمين شركت صنعتي بزرگ جهان را به خود اختصاص داده است.آقاي كيم در سال 1978 ضمن اهداء كليه دارايي خود « بنياد ديوو » را تأسيس نمود. اين بنياد غير انتفاعي بوده و تا به حال 5 بيمارستان عمومي روستايي در كره

تأسيس و اداره نموده است. ضمناً آقاي كيم تا كنون جوايز بيشماري دريافت نموده و از طرف تعدادي از دانشگاههاي معروف، دكتراي افتخاري به ايشان اعطاء گرديده است. كتاب " سنگفرش هر خيابان از طلاست " ازتاريخ انتشار يعني اوت 1989 تا دسامبر 1991 جمعاً 000/250/1 نسخه فروش داشته است.تاريخ از آن كسالني است كه آمال و هدف دارند :در ميان همه چيزهايي كه جواني به همراه دارد مهمترين آن ها آرزوهاست. مرداني كه آرزو و هدف دارند فقر نمي شناسند، زيرا شخص به اندازه هدفهايش ثروتمند است. جواني دوراني از زندگيست كه حتي اگر شخص هيچ چيز نداشته باشد ولي هدف داشته باشد نيازي به رشك و غبطه خوردن ندارد. آرزوها، اهداف، آمال و اميدها قدرتهايي هستند كه با آنها مي توان جهان را متحول ساخت. مردمي كه هدف دارند، جوامعي كه داراي هدف هستند، ملت هايي كه برنامه دارند سرانجام اهدافشان به واقعيت منتهي مي شود. كشوري كه براي رسيدن به اهدافش همه مردم را به مشاركت بگيرد قهرمان تاريخ خواهد شد. اطمينان دارم تمام كساني كه امروزه سرنوشت جهان را شكل مي دهند كساني هستند كه ديروز در دوران جواني براي زندگيشان هدف داشته اند.آرزو اشخاص را مي سازد و شخصيت او را كنترل مي كند. آرزو مانند سكان كشتي جهت حركت را مشخص مي سازد. سكان يك كشتي نسبت به خود آن ممكن است خيلي كوچك باشد و ديده نشود ، اما مسير حركت يك كشتي عظيم را كنترل مي كند.شخصي كه از اهداف و آرزوهايش از محدوده آسايش و رفاه شخصي فراتر نمي رود بسيار دردناك تر و تأثرانگيزتر از

فردي است كه اصلاً هدف و آرزويي ندارد.او از ارزش و اهميت جواني آگاهي ندارد. اگر شما هدف داريد كه امبدوارم داشته باشيد، با تمام قدرت آن را پرورش بدهيد زيرا اميد و آرزوي شما تعيين كننده مسير زندگي شماست.جوان بي هدف جوان نيست. آرزو براي جوانان بسيار با اهميت و ضروري است. تاريخ متعلق به كساني است كه در زندگي اميدهاي بزرگ دارند.شما به فلسفۀ زندگي زندگي نياز داريد :واقعاً خطري بالاتر از اين در جهان وجود ندارد كه ما به جاي صفت پسنديده خوش بيني، بدبيني يعني متضاد آن را انتخاب كنبم. تصور مي كنم تا اندازه اي بتوان تجارت را يك جنگ خونين پنداشت. هر اندازه يك امر تجاري بزرگتر باشد، دامنۀ جنگ وسيعتر بوده وبايد بهاي بيشتري در ازاي آن پرداخت. در اين فرآيند اگر تاجر مأيوس و دچار بدبيني شود لحظۀ پايان رشد و پيشرفت او فرا رسيده است.مهارت و دانش مديريت لازمۀ هر فعاليت اقتصادي جديد است كساني كه دلشوره پيدا كنند كه « ممكن است به نتيجه نرسيم » يا « اگر موفق نشويم چه خاكي بر سرمان بريزيم » صلاحيت ندارند كه يك تاجر واقعي همان را به صورت جرقه اي مي بيند كه مي تواند آتشي را بيافروزد. دنياي تجارت آنگونه نيست كه اگر يك را با يك جمع كني دو به دست بياوري ، ممكن است در جايي يك تبديل به ده شود يا ده تبديل به پنجاه گردد.نياز ااسي براي تبديل  « ممكن ها » به واقعيت ها چيزي است كه بايد همگام با آن ايجاد شود و آن فداكاري و از خودگذشتگي است.

ظاهر و باطن شما بايد با هم همساز باشند، هدفهايتان بايد به بلنداي قامتتان و صبر و بردباريتان به وسعت تمام وجودتان باشد. براي اينكه درون و بيرونتان يكسان، پرشكوه و متعالي شود بايد براي خود فلسفه زندگي داشته باشيد، اغلب مردم وقتي كلمه ي « فلسفه » به گوششان مي خورد فكر مي كنند فلسفه چيزي خارج از دسترس و بسيار مشكل و پيچيده است. اين مهم نيست كه شما چكاره هستيد، فقط خود را در مسير اصلي زندگي قرار دهيد، و به خاطر منافع جامعه در آن غوطه ور شويد. همين كافي است.جواني همان آمال و آرزوهاست. جواني مرحلۀ تحقق پذيري ممكن هاست، ادا قبل از آنكه تحت جاذبيت ممكن ها قرار بگيرد وجود يك بينش فلسفي براي روند حركت زندگيتان بسيار ضروري  و با اهميت است.امروزه يك روند فكري آشفته اي در افراد به وجود آمده كه فقط طالب سودها و درآمدهاي سهل الوصول هستند. شايد به خاطر همين است كه مردم با به دست آوردهاي اندك، قانع و خشنود مي شوند. همواره به دنبال آسايش كوتاه مدت و زودگذر هستند. به جاي اينكه جسارت و شهامت مبارزه با مشكلات را در خود پرورش داده تا در دراز مدت و در سطوح بالاتر كسب موفقيت نمايند و مسيري را انتخاب كنند كه دربردارنده فلسفه زندگي باشد، به كارهايي قانع مي شوند كه فقط منافع كوتاه مدت را تأمين مي كند.برخلاف اين نظر امروز انگيزۀ اصلي كاركنان براي اشتغال در شركت ديوو امنيت شغلي اين شركت است، جاذبۀ شغلي كه بعضي از شركتها در افراد به وجود مي آورند از مزاياي بيشتري كه

سايرين مي دهند بيشتر است.تاريخ از آن كساني است كه آمال و هدف دارندشما به فلسفه زندگي نياز داريدتصميم گيريوقتي يك كار تجاري مي خواهد انجام بشود شما با تصميم گيري هاي مختلفي روبرو مي شويد . بعضي اوقات اين تصميمات خيلي ساده هستند، و بعضي اوقات هم يك تصميم مي تواند تمام آينده شركت را تحت الشعاع قرار بدهد. مهم نيست كه موضوع چه باشد، اين وظايف مديران سطح بالاي اجرايي است كه تصميم نهايي را بگيرند. طي ساليان دراز، من با همكاران بيشماري كار كرده ام، ولي تنهاترين لحظات زندگيم، زمانيست كه مي خواهم تصميم گيري كنم، البته دوستان و همكاران و حتي كاركنان عادي هميشه كمك ها و انواع اطلاعات لازم را در اختيارم قرار داده اند. اما به دليل داشتن مسئوليت اصلي، آنها نمي توانند تصميم نهايي را براي من بگيرند. همچنانكه من نمي توانم ديگران را مسئول تصميمات خود بدانم.تصميم گيري تنها در مسائل تجاري حائز اهميت نيست، بلكه در تمام مراحل زندگي از اهميت ويژه اي برخوردار استو زندگي هم شامل يكسري تصميمات مي شود. يك تصميم غلط مي تواند زندگي انسان را به نابودي بكشاند. گاهي اوقات من فكر مي كنم ما براي اين زنده ايم كه قادر باشيم در فرصت مناسب يكسري تصميم صحيح بگيريم كه نهايتاً به موفقيت منجر شود. براي موفق شدن، شما تا حد ممكن بايد از انتخابهاي قابل دسترس مختلف و متنوع برخوردار باشيد. هر چه انتخاب محدودتر باشد به همان اندازه فرصت تصميم گيري نيز محدودتر مي گردد.قدم بعدي اين است كه قدرت دروني خود را تقويت و عزم خود را جزم

كنيد تا بتوانيد يك تصميم صحيح اتخاذ كنيد. در اثر مطالعه بايد قدرت تصميم گيري خود را تقويت كنيد، و اين دليل اصلي تحصيل علم است. تصميم گيري بين غلط و صحيح، سره از ناسره، حق از باطل، خوب از بد، مفيد از مضر و توانايي هايي كه بتوان چنين تصميماتي را به نحو مطلوب اتخاذ كرد فقط از طريق تحصيل علم امكان پذير است. شما ممكن است فرصتهاي مختلفي را بدست آوريد، اما يك تصميم غلط مي تواند همه اين فرصت ها را نابود كند. هيچكس نمي تواند براي شما تصميم بگيرد، اين خود شما هستيد كه بايد براي خودتان تصميم بگيريد.من اميدوارم شما هميشه عده زيادي راهنما و مشاور داشته باشيد تا بتوانند در جريان تصميم گيري ها به شما كمك كنند. شما براي يافتن مشاورين خود نياز نداريد كه راه دوري برويد. راهنماها و مشاورين شما بايد همان كساني باشند كه شريك زندگي شما هستند. آنهاييكه به شما عشق مي ورزند و نگران سرنوشت شما هستند. پدر و مادر شما، معلمين، اقوام، دوستان، همكلاسان سالهاي بالاتر، اينها همه مي توانند مشاورين شما باشند. اگر شما دلتان را براي آنهاييكه از همه به شما نزديكترند باز كنيد و با آنها حرف بزنيد شما به آنچهد براي يك تصميم گيري صحيح نيازمند هستيد خواهيد رسيد.گامي فراتر از عارضه انجام كار در حد رفع تكليفمهم نيست كه من چه كاري را انجام مي دهم، هر چه باشد دوست دارم آنرا به نحو احسن و تا انتها انجام دهم. اين كليد رمز موفقيت است. من سعي كرده ام كه اين اصل را به پرسنل خودمان القا

و تفهيم كنم كه نه فقط براي توليد كالا بلكه تا انتهاي كار دقت، ممارست و پيگيري كنند. اين روش در « شركت ديوو » بصورت يك سنت و فرهنگ گرانبها متجلي شده است.بنابراين من از جوانان امروز انتظار دارم كه هميشه خلاقيت نشان دهند، نه اينكه دنباله رو سيل جمعيت شده و مطالعاتشان را در حد « رفع نياز » متوقف كنند.راه صحيحي براي خود انتخاب كنيد، تواناييهاي خود را بيابيد، استعدادهاي پنهان خود را كشف كنيد، و همه آنها را تقديم سازندگي جامعه تان كنيد. فقط در سايه سختيها و مشقات و تلاشهاي امروز ماست كه فردايي نوراني پيش رو خواهيم داشت. اگر شما تحصيل مي كنيد يا به هر نحو زندگي مي كنيد. سعي و تلاش خود را در حد رفع نياز متوقف نكنيد.جادوگران هر انسان داراي تواناييهاي نامحدوديست، تنها اختلافي كه بين يك فرد معمولي و يك جادوگر وجود دارد، اين است كه فرد جادوگر قدرتهاي پنهان خود را باتمرين و مشقت فراوان به كار گرفته و در كارهاي خارق العاده اي كه انجام مي دهد متبحر شده است. براي هر معلولي علتي وجود دارد، و هر تلاشي را نتيجه اي است. فضايل و هنر ها اتفاقي به دست نمي آيند، آنها تكانل تدريجي يك عمل معين هستند. ما در زمان تقسيم شدن علوم تخصصي زندگي مي كنيم، در زماني هستيم كه امور روزمره در حال تغيير و تحول مستمر هستند، شرايط شرايط زندگي روز بهروز پيچيده تر و متنوع تر شده ، و در سطوح مختلف نياز بيشتري به افراد كارشناس و متخصص احساس مي شود. ديگرآن زمانيكه يك نفر

به تنهايي چندين كار مختلف را انجام مي داد سپري شده است. حتي اگر هم شخصي قادر باشد كليات و جزييات كاري را توأماً انجام دهد، كمي وقت به او اجازه چنين كاري نخواهد داد. كارها كاملاً بر اساس تقسيم بندي ويژه توسعه يافته و به كاركنان و متخصصين بخشهاي مربوطه واگذار شده اند. بدينوسيله راندمان كارها بسيار افزايش پيداكرده نيازمند كارشناسان مختلف شده ايم و بنابراين در جهان امروز، شما در آن رشته و يا حرفه اي كه انتخاب كرده ايد بايد يك متخصص باتجربه باشيد.البته، بايد اين را هم بگويم كه اين تقسيم بنديها، اهميت و ارزش كارهاي متنوع را از بين نمي برد و بدان معني نخواهد بود كه به استثناي رشته و يا حرفه انتخابيتان تمام چيزها را ناديده بگيريد. دنيا مكاني وسيع است و زندگي پر از تنوع و گوناگوني. اگر خود را در دنياي كوچك افكار خود محدود كنيد از دنياياطرافتان بي خبر خواهيد ماند. مثل قورباغه اي خواهي بود كه خود را درون چاهي محصور كرده باشد.سعي كنيد يك كارشناس، يك متخصص بشويد، البته نه در حديكه چيزهاي ديگر از ديدتان محو گردد. عليرغم تخصصي كه داريد، لازم است از كارهاي متنوع و وسيعي سر رشته داشته باشيد. منظور از اينكه مي گويند ما تحصيل كرده و فهميده ايم اين است كه ما از درك و حس و تشخيص بالايي برخورداريم، شخصي كه در رشته ميكرب شناسي تحصيل كرده است لزوماً نيازي نيست كه كارشناس روشهاي مونتاژ بال هواپيما هم باشد، ولي چنانچه رشته تحصيلي شما ميكرب شناسي، داروسازي يا ادبيات باشد، شما نيازمند به يك دانش وسيع

در اطلاعات عمومي خواهيد بود. دانش وسيعي را كه من درباره اش صحبت مي كنم اين است كه به صورتي منظم در وجود شما پرورش يافته و ديدگاه و عمق تخصص شما را افزايش دهد.امروزه، قدرت و تشخيص انسان مجزا از يكديگر نيستند، ديگر آن دوره كه چنين بوده گذشته است. قدرت وقتي حاصل مي شود كه شما يك متخصص باشيد و شخصيت و مقام وقتي به وجود مي آيد كه شما تنها فردي باشيد كه بتوانيد يك كار مشخص را انجام دهيد. استاندارد و محك سنجش امروز تخصص است.اگر تعجب مي كنيد كه چگونه مي شود اينكار را كرد، به شما پندي مي دهم كه هر كاري را كه به دست گرفتيد كاملاً خود را رد آن غوطه ور كنيد. ايده ها، هوش، زكاوت، آگاهي و درك به كساني داده شده است كه با تمام وجود خود را در حرفه و يا هر كار سازنده غرق كنند. اگر بخواهيد براي كسب ايده هاي جديد مدت زماني دست از تلاش برداريد و به استراحت بپردازيد بسيار راه بيهوده اي را انتخاب كرده ايد.نوشته ها از انتها و نوك قلم متولد مي شوند. و شما بايد همواره نوشتن و نوشتن را تمرين كنيد تا ايده اي را به دست بياوريد. به همين طريق ذهن خلاق و افكار متعالي در رشته هاي ديگر نيز از غوطه وري و تعمق كامل حاصل مي گردد. نابغه شدن 99 درصد به تلاش بستگي دارد. براي اينكه در حرفه خود نابغه بشويد خود را در آن غوطه ور سازيد، كوتاه سخن اينكه، درك و آگاهي صحيح كسب كنيد و آنها را

عميق و عميق تر سازيد.اهميت ابداع و نوآورينوآوري يك امر و نياز زيربنائي زندگي انسان است. آنچنانكه بعضي ها فكر مي كنند مشكل نيست. اين موضوعي است كه همواره و در هر جا كه مي روم روي آن تأكيد دارم، مسأله در نفس خود نوآوري نيست بلكه منظور اين است كه آيا شما مي خواهيد كه نوآور باشيد يا خير؟اگر شما به دقت به ابداعات و نوآوري  هاي با ارزش دقت كنيد مبناي خيلي از آنها را واقعاً ايده هاي بسيار ساده تشكيل مي دهند. اغلب هم نتايج بسيار ارزنده اي به همراه مي آورند نوآوري ها در مديريت و اداره شركت ها نقش مهمي ايفا مي كند.نوآوري، ابداعات و اختراعات نقش بزرگي در تاريخ بشريت بازي كرده است. نوآوري و ابداعات با عزم، تصميم و اراده يك شخص خلاق شروع مي شود كه سعي مي كند با درهم شكستن ايده هاي معمولي و موجود در اين عصر و زمان چيز جديدي ارائه دهد يا بسازد.بنابراين من همواره تأكيد كرده ام كه خلاق بودن براي اشخاص بسيار با اهميت است زيرا افراد خلاق، مبتكر و سازنده، به تاريخ شكل و به جهان جهت مي دهند.اين باور و اعتقاد قلبي من است كه جوانان وظيفه دارند در بهبود وضع موجود كوشا باشند و براي انجام چنين كاري خلاقيت لازم است. وقتي شما چيزي را از زاويه جديدي مي بينيد نسبت به مسائل آگاه مي شويد، اين مسائل بايد شما را در جهت پيشرفت و سازندگي پيش ببرند چون جوانان كمتر محصور قيد و بندها هستند، طبيعتاً در مقايسه با افراد مسن تر براي نوآوري حساس تر

و آماده ترند.نوآوري چيزي نيست كه فقط در صنعت و تجارت قابل پياده كردن باشد. مي توان حتي در مورد تحصيلات و در هر مرحله از زندگي از آن بهره گرفت. اگر در مدرسه شما درسي را انتخاب كرده ايد كه آن را دوست نداريد، به احتمال زياد مشكل خود آن درس نيست بلكه ايراد در نحوه برخورد شما با آن است، مشكل هر چه مي خواهد باشد، بايد قبول كرد كه هميشه راه حلي هم هست.شما نمي توانيد با توجه به اصول و منطق و با مطالعه و فهميدن كلمه به كلمه و جمله به جمله يك كتاب كاملاً به موضوع درس مورد نظر اشراف پيدا كنيد، همينطور شما با حفظ كردن و تكرار كردن به آن درس تسلط پيدا نخواهيد كرد. فهميدن و درك كامل يك مطلب با پافشاري و ثابت قدمي شروع مي شود يعني غوطه ور شدن در موضوع و آگاهي از جزئيات و حواشي آن درس. مطالعات ومشاهدات سطحي و زودگذر كاملاً بي فايده است، اين روش هرگز شما را به نوآوري هدايت نمي كند. خلاصه، هيچگاه از اهميت نوآوري و ابداع غافل نشويد.كسانيكه مرا تحت تأثير خود قرار داده انديكبار « مارتين بوبر» حرف مؤثر و جالبي زد او گفت زندگي واقعي انسان با ملاقاتهاي او آغاز مي شود. من به خوبي درك مي كنم كه منظور او ازبيان اين مطلب چيست. من عقيده راسخ دارم كه چگونگي زندگي شما تحت تأثير كساني است كه شما ملاقات مي كنيد. بنابراين براي شما جواناني كه در جستجوي مفهوم واقعي زندگي هستيد دوستان و معاشران شما اهميت زيادي دارند.در دوران جواني

افرادي كه با شما نشست و برخاست و معاشرت دارند مي توانند تمام آينده اتان را تحت الشعاع قرار دهند. بنابراين براي شما بسيار مهم است كه با اشخاص صالحي رفت و آمد كنيد، بايد افرادي را كه مورد احترامتان هستند و در زندگيشان راه صحيحي پيموده اند سرمشق خود قرار بدهيد. شايد يكي از دلايل اينكه ما عكسهاي چنين افرادي را در آلبوم شخصي يا روي ديوار منزل يا مكان كارمان و يا در روي ميزمان قرار مي دهيم همين مطلب باشد.من فكر مي كنم نقش مذهب بسيار پر اهميت است. بعضي اشخاص به غلط مي گويند امروزه جهان به دوراني رسيده است كه ديگر نيازي به مذهب نيست. آنها با آب و تاب استدلال مي كنند كه ديگر تفكر مذهبي كهنه و منطبق با شرايط زمان نيست، اما به عقيده من هر قدر در زندگي انسان ترديد وجود داشته باشد و هر اندازه جلوه هاي ظاهري زندگي متغير و عوامل ناشناخته بيشتر باشد و هر قدر انسان به پوچي و بي ارزشي دنياي مادي بيشتر پي ببرد در آن صورت براي ادامه حيات بيشتر نيازمند يك رشته اصول عقايد ثابت و مستحكم و لا يتغير مي باشد. تنها مذهب است كه چنين اصول با ارزش و استواري را به انسان هديه مي كند، انسانيكه در دنيائي از ناملايمات و معضلات پيچيده و گيج كننده رها شده است. در دوران زندگي وقتي شما جوانان عزيز عميقاً در مورد مفهوم اساسي زندگي مي انديشيد و به دنبال جهت و اهداف آينده خود تكاپو مي كنيد من فكر مي كنم بسيار مهم است كه شما با

يك مذهب حقه وتعليمات مذهبي سالم بزرگ شويد، همچنانكه اين راه را مادرم در عنفوان طفوليت به من آموخت.در زندگي چه چيز مي تواند مهمتر از اين موضوع باشد كه همواره مصاحب و معاشر دوستان خوب و شايسته و رفقاي واقعي و دلسوز باشيد؟ اشخاص با دوستان همفكرانشان محك زده مي شوند و نسبت به آنان قضاوت مي شوند. اين موضوع نشان دهنده اهميت انتخاب دوستان خوب مي باشد، دوست خوب يك نعمت است و دوست بد نكبت، دوستان قديم همواره بهترين دوستان شما خواهند بود، يك دوست خوب فردي است كه شما بتوانيد مهمترين رازهاي زندگيتان را براي او بگوئيد و خيلي جاي تأسف خواهد بود كه شما از داشتن چنين دوستاني محروم باشيد، در صحنه زندگي شما كارهاي فراواني در پيش روي داريد كه بايد براي آنها تلاش كنيد. پيدا كردن دوستان شايسته يكي از آنهاست، من دوستان صميمي فراواني دارم، ما همواره ياور يكديگر بوده ايم، من از دبيرستان  « كي يونگي » فارغ التحصيل شدم، و وقتي براي اولين بار پس از گرفتن ديپلم خواستم به كار مشغول شوم، تعداد زيادي از همكلاسانم، همچنين دوستان هم مدرسه اي در كلاسهاي بالاتر و يا در كلاسهاي پائين تر از خودم كه از دبيرستان « كي يونگي » بودندكمكهاي شاياني به من كردند و من از اين بابت خيلي از آنان ممنون و سپاسگزارم.كساني كه در سر راه زندگي شما قرا مي گيرند مي توانند نقش مهمي را در سرنوشت و آينده شما داشته باشند، كسي را كه شما در عنفوان جواني به عنوان دوست انتخاب مي كنيد مي تواند مسير زندگي شما

را تغير بدهد، بنابراين من امروز بسيار نگران اين هستم كه جوانان كره و جهان، چه كساني را سرمشق خود قرا داده و چه كساني را از جان و دل مي پذيرند.در زندگي، افراد فراواني هستند كه شما بايد با آنان روبرو شويد، و مسيرهاي زيادي را كه در آن گام برداريد. من اميدوارم شما آنقدر خوشبخت باشيد كه اشخاصي را در زندگي خود ملاقات كنيد كه با ارزش و شايسته باشند كه هم بتوان به عقايد و دانش آنها اعتماد كرد هم از تجربيات آنها پيروي نمود. يك روش خوب و شايسته براي قضاوت و تشخيص الگوهاي زندگي وجود دارد و آن اينكه نگاه كنيد عكس چه كساني روي ميز و يا به در و ديوار اتاق شما نصب شده است؟ و بينديشيد كه آيا راه و رسم اين افراد ارزش الگو شدن و نمونه بودن را دارند يا خير؟ 9 تا 5- 5 تا 9امروزه جهان مشحون از چيزهاي گرانبهاست. خانه، زمين، اموال، كار و غيره از اين جمله اند. اما پر ارزشترين آنها زمان است. زمان همانند تيري كه از كمان رها مي شود هرگز باز نمي گردد. گذشت زمان باعث تغيير و تحول همه چيز مي شود. زمان را نه مي توان براي هميشه حفظ كرد و نه دوباره تسخير نمود. هيچ جنگاوري بالاتر از زمان نيست و تنها اوست كه فاتح نهائي است.« اكنون » لحظه اي بيش نيست كه با اداي آن، لحظۀ اكنون به گذشته تبديل مي شود و مي گذرد. گريز و گذشت طبيعت زاينده زمان است و دقيقاً همين حركت است كه زمان را اينگونه گرانبها

مي كند. شما هميشه مي توانيد كار جديدي آغاز و يا ثروت تازه اي كسب كنيد. اما هرگز قادر به تسخير زمان نخواهيد بود. يكي از خصائص جوانان اين است كه به آساني بهاي زمان را از ياد مي برند. جواني زماني است كه شما وقت زيادي در پيش روي خود داريد. بنابراين شايد فكر كنيد كه اتلاف اندكي از آن خطاي چنداني نيست. اما ابداً چنين نيست من زمان و وقت را با تير و كمان مقايسه كردم تا بر اين نكته كه زمان هرگز بازگشتي ندارد، تأكيد داشته باشم و در عين حال اين مقايسه را به اين دليل به كار بردم تا تأكيد كنم زمان همچون يك تير رها شده با شتاب هر چه تمامتر به پيش مي رود.موفقيت و شكست هر فرد تماماً بستگي به نحوه استفاده او از وقت دارد. احتمالاً هر شخص مي تواند در كاري به طور نسبي موفقيتهائي كسب كند، ولي فردي كه با تعمق، از وقت خود استفاده مي كند، در چند و چون كار به مراتب موفقتر خواهد بود.اتلاف وقت حتي از هدر دادن پول هم اسفناك تر است زيرا شما هميشه قادر به تحصيل پول خواهيد بود. ولي زمان هرگز باز نمي گردد.بعضي اوقات مي شنويد فردي از وقت زياد كه نمداند با آن چه كند شكوه مي كند. درك اين گونه مسائل به خصوص وقتي از سوي جوانان ابراز مي شود، بسيار ثقيل و دشوار است .هرگز يك روز كامل براي انجام كارهاي من كافي نيست. بعضي مواقع آرزو مي كنم كه ساعات روز به جاي 24 ساعت به 30 يا 40 ساعت

تغيير مي كرد. به دليل اينكه وقت از نظر من بسيار گرانبهاست. پاره اي اوقات در اتومبيل و بين راه اداره دست و صورت خود را با حوله تميز مي كنم، و گهگاه حتي صبحانه ام را در اتومبيل صرف مي كنم. به علاوه، بسيار ي از اوقات من در سفرهاي خارج سپري مي شود. سفرهايم به قدري طولاني و زياد است كه اگر در كتاب « ركوردهاي جهاني » بخشي را به سفرها اختصاص مي دادند. مطمئناً اسم من در ابتداي ليست قرار مي گرفت.هر گاه امكان داشته باشد از پروازهاي شبانه استفاده مي كنم تا از اتلاف وقت جلوگيري كنم. من در طول پرواز به مقدار كافي خواب و استراحت مي كنم و هنگام فرود هواپيما، كاملاً سر حال و آماده ملاقاتهاي كاري خود هستم. بعضي وماقع در طول پرواز مطالعه مي كنم و يا گزارش هاي رسيده از واحدهاي مختلف شركت را بررسي مي كنم.يك شبانه روز براي همه به طور يكسان داراي 24 ساعت است. اما تفاوت در اين است كه شما چگونه از اين 24 ساعت استفاده و بهره مي بريد. اگر شخصي در عرض يك روز سه برابر ديگران كار و مطالعه داشته باشد. او سه روز جلوتر از ديگران خواهد بود. بديهي است موضوع مهم، نوع فعاليت، استفاده مطلوب از وقت و تأثير آن در زندگي است.عاقلانه از وقت خود استفاده كنيد. هر لحظه تنها يكبار فرا مي رسد و به همين دليل بسيار ارزشمند است. از همه مهمتر، طي دوران جواني، وقت بسيار گرانبهاست حتي مي توان به صراحت گفت سه تا چهار مرتبه پر ارزش تر

از اوقات دوران پيري است. در واقع استفاده شما از وقتتان در جواني، تعيين كننده خط مشي و استاندارد زندگي آتي شماست.عمر انسان بسيار ارزشمندتر از آن است كه بيهوده تلف شود. شما نه قدرت داريد كه لحظات از دست رفته زندگيرا بازيابيد و نه مي توانيد عمر دوباره داشته باشيد.من فقط يك زن هستمقفس پرندگان كراراً  « گفته ام كه من امروز هر چه دارم و هستم در نتيجه جنگ كره است. من در سنين كودكي به علت بدبختي و دشواريهاي حاصل از جنگ كره خيلي زود با سختيهاي زندگي آشنا شدم و به دليل اينكه در نوجواني يكباره مسئول تحصيل معاش خانواده ام بودم خيلي زود متوجه شدم چگونه شهامت و نيروي خود را براي مقابله با ناكاميها، دلهره ها و بلاهاي زندگي متمركز و تقويت كنم.براي اينكه دقيقاً بدانيد كه زندگي چندان هم آسان نيست، اجازه دهيد، يكي از تعليمات مقدماتي فرقه بودا را برايتان مثال بزنم. طبق اين تعليمات، اساس زندگي دنيوي رنج و محنت است و دنيا دريايي است مملو از رنج و مصيبت. زندگي نه يك مسير روان صيقل يافته است و نه بستري است از گلهاي سرخ. حتي اگر زندگي بستري پوشيده از گلهاي سرخ بود، فراموش نكنيد، گلهاي سرخ هم پر از تيغهاي تيز و برنده اند.اگر از تيغ گل هراس داريد پس هرگز موفق نخواهيد شد. توفيق و كاميابي از آن كساني است كه از مبارزه با تيغهاي تيز و برنده وحشتي ندارند. تقريباً كاميابي تمام افراد موفق امروز نتيجه محنت ها و مشقتهاي ديروز آنان است نه به لحاظ گام نهادن در بستر گلهاي پر

طراوت، از اين رو بدون كوچكترين تأملي مي گويم، جنگ كره مرا بصورت آنچه امروز هستم ساخته است. نكته اي كه مايلم كه به آن توجه خاص كنيد اين است كه سختيها خود زاينده موقعيتهاي مثبت زندگي مي باشد.البته من بهخوبي دليل اين موضوع را نمي دانم. ولي حقيقت امر اين است كه موقعيتهاي مثبت زندگي همواره از درون رنج و محنتها شكوفا مي شوند.وقتي كه زندگي به خوبي پيش مي رود، افراد جامعه به طور مطلوب به كار و پيشرفت خود ادامه مي دهند. اگر شما در چنين موقعيتي همانند ديگران پيشرفت نكنيد، بايد دليل ركود پيشرفتتان را در خود جستجو و كاوش كنيد.زمان مناسب براي سعي شما وقتي است كه همه دست از كوشش خود برداشته و از تلاش بيشتر مأيوس شده اند. در اين موقعيت، موفقيت از آن كسي خواهد بود كه با جديت تلاش كند و در عين حال كاملاً از موقعيتهاي مثبت و نهفته در بطن سختيها آگاه باشد. بايد بدانيد چگونه بحرانهاي زندگيتان را به موفقيتهاي مثبت تبديل نماييد و از آن بهره مند شويد.بحران امكان دارد در هر جهتي مثبت يا منفي پيش روي كند.حالاتي كه در جوانان امرو زمرا بسيار مضطرب مي كند، ضعف، راحت طلبي و تا اندازه زيادي عدم استقلال و عدم حس ماجراجوئي آنان است. به نظر مي رسد شيوه متداول در بين جوانان امروز، تمايل شديد به راحتي و تنبلي است .البته بسياري از اين مسائل مربوط به حمايت بيش از حد والدين شماست.در جامعه امروز كره، بين 10 الي 20 درصد كاركنان جديدالاستخدام موسسات و شركتها در عرض شش ماه كار خود

را رها مي كنند چرا؟ به اين دليل كه كار در موسسات را سخت و دشوار مي بينند. بنابراين براي گريز از اين موقعيت با شتاب براي اخذ مدرك دكترا به دانشگاه ها پناه مي برند و يا براي ادامه تحصيل به خارج از كشور سفر مي كنند. اين روشي است كه من شخصاً مايلم هر چه زودتر در جامعه ما خاتمه پيدا كند. من پاره اي اوقات در مورد استاندارد اين گونه مراكز علمي كه آماده پذيرش اين چنين افراد هستند فكر مي كنم. افرادي كه به دليل عدم قدرت تحمل محيط كار شركتها به دانشگاهها روي مي آورند، در حقيقت به كل سيستم آموزشي توهين كرده اند.بيرون از اينجا دنياي پهناوري براي كشف و شهود وجود دارد، بنابراين اميدوارم شما افكاري را كه براي محبوس و محصور كردن خويش داريد از خود دور كنيد. از ناشناخته ها وحشتي نداشته باشيد، از شكست نهراسيد. چون اين وظيفه و حق جوانان است كه وضعيت هاي بحراني زندگي را تبديل به موقعيتهاي مثبت كنند و با روحيه مبارزه جويانه در مقابل مصائب به پا خيزند.صحنه نمايش به شرق باز مي گردد.تاريخ جهان انباشته از ظهور و سقوط ملتها و تمدنهاست. تاريخ همواره نشانگر اين است كه هيچ ملتي عليرغم شكوه و قدرت خود تا ابد پايدار نخواهد ماند.در خلال اين نشيب و فرازهاي تاريخي، هر زمان كه ملتي چوب مسابقه را به ديگري تحويل مي دهد، دنيا دچار تغيير و تحولات نويني مي گردد.در عصريكه سرزمينهاي شرق تدريجاً به ميعادگاه اجتماعات بين المللي تبديل مي شود جوانان كره نيز پيشقراولان دنياي آينده خواهند شد.بنابراين براي اينكه

بدانيد چگونه در جامعه بين المللي پيشگام شويد، مايلم چند نكته اي به شما يادآوري كنم. شما بايد زبانهاي خارجي را ياد بگيريد تا بتوانيد با ساير ملل ارتباط برقرار كنيد.در مرحله بعد توانائي در هدايت وسائط نقليه و كامپيوتر امري اساسي است.در ضمن مهارتهاي ديگري كه شما را براي ايفاي نقش اول در صحنه جهان مهيا مي سازد استعداد، اعتماد به نفس و قدرت شما براي مقابله با هر فرد و موقعيتي است.اخيراً بسياري از مردم، پاره اي از پديده هاي دنيا را عوارض انحطاط تمدن و فرهنگهاي بزرگ مي نامند. به گواهي تاريخ، اين اصل شامل همه تمدنها و فرهنگهاي دنيا بوده است. در نتيجه اين عوارض ، خلاقيت جامعه ضعيف شده، اخلاقيات رو به زوال مي رود و فلسفه « خوش باشيم » در كل جامعه شيوع پيدا مي كند. ما اغلب اين پديده ها را بيماريهاي خاص جوامع پيشرفته مي دانيم.طي چند دهه اخير، ما تحت لواي تجددگرايي سعي بسيار در پيروي و تقليد از ملتهاي پيشرفته داشته ايم اما اكنون خورشيدي كه در مشرق در حال طلوع است نيازي به پيروي از ستاره رو به افول غرب ندارد.راز سلامتيبه نظر من كار و فعاليت شديد، ورزش بسيار مؤثرتري است. نظر من اين است كه فرد سخت كوش نيازي به ورزش ندارد.اگر كسي از من سؤال كند كه رمز سلامتي شما چيست، جواب مي دهم- سخت كوشيدن. كار خود را با لذت و شادي انجام دهيد، دراينصورت واقعاً احساس سرزندگي ونشاط خواهيد كرد. عرق ريختن در حين كار بسيار با ارزشتر از عرق كردن در باشگاههاي ورزشي است. كار و كوشش

مز سلامتي و تندرستي من است. فكر مي كنم عامل مؤثر ديگر تندرستيم، تغذيه مناسب و صرف انواع و اقسام غذاهاست. همواره رژيم غذايي متعادلي را حفظ مي كنم.روح سالم بسيار پر اهميت است. اين طرز تفكر كه بدن پر عضله مز سلامتي مطلق است، امكان دارد به مرور تبديل به يك بيماري روحي شود. اين افكار ممكن است شما را به مرحله اي برساند كه فكر كنيد، ايستادگي و مقابله به معناي استفاده از نيروي بدني است. ولي به نظر من اين طرز تفكر خود واقعاً مي تواند زندگيتان را به تباهي بكشد. زيرا بدن سالم زماني ارزشمند است كه يك ذهن سالم مكمل آن باشد.بديهي است جسم سالم در سلامت روح و روان بسيار مؤثر است زيرا ذهن و عقل سالم كنترل كننده ارزشهاي انسان است. بنابراين مايلم اولويت و اهميت سلامت روان را در مقايسه با سلامت جسم تأكيد كنم.كار به عنوان سرگرميمن بيش از 200 روز از سال را در سفرهاي خاج به سر مي برم و تعدادي از روزهاي سال هم صرف مسافرت هاي داخلي مي شود. به همين سبب اوقات فراغتي را كه با خانواده ام مي گذرانم بسيار اندك است.من معتقدم اگر شما با تمام وجود در جهت كار و فعاليت خود تلاش كنيد، موفقيتتان تضمين مي شود. فردي كه با تمام وجود كوشش كند، هرگز شكست نخاهد خورد.من احساس مي كنم جوانان امروز به جاي اينكه كار و حرفه  را يك هدف اصلي بشناسند آن را تنها وسيله اي براي دستيابي به ساير خواسته هاي خود مي بينند.افراد اگر به جاي اينكه كار و حرفه را عامل

موفقيت، كاميابي، رشد شخصيت و بهبود جامعه بدانند، آن را فقط وسيله كسب ماديات بشناسند، در حقيقت نسبت به آئين كار و حرفه بي حرمتي بزرگي نموده اند.بنابراين شما نبايد تحصيل را وظيفه اي اجباري بدانيد. اگر چنين است بايد طرز فكرتان را تغيير دهيد. در وهله اول تحصيل را كاري متعلق به خود و چيزي كه مايل به انجام آن هستيد بدانيد. در اينصورت تحصيل برايتان جذاب شده و سرچشمۀ لذت و شعف خواهد شد.تنها چيزيكه برايم لذت آور است كار است و تا به حال نيز هيچكس مرا مجبور به كار نكرده است. بنابراين اگر سرگرمي چيزي است كه انسان با انجام آن سرشار از لذت و نشاط مي شود، در اينصورت سرگرم من كار است.درسي از دنياي عنكبوتهارفاه نسل آينده بستگي به فداكاريهاي نسل كنوني دارد. در حقيقت تأمين آسايش و رفاه بدون فداكاري ميسر نيست. اگر بخواهيم از نظر فردي اين موضوع را بررسي كنيم بايد بگويم خوشبختي بچه ها بستگي به فداكاري و از خودگذشتگي والدين آنها دارد. اشكها و رنجهاي يك نسل باعث رشد و رفاه نسل ديگر مي شود.بارها مشاهده كرده ام، خانواده هاي موفق كساني هستند كه والدين آنان به جاي اينكه به فكر آسايش خود باشند، براي آسايش و رفاه فرزندان خود فداكاري و از خودگذشتگي كرده اند، هيچ چيز در زندگي انسان رايگان به دست نمي آيد و هيچ رويدادي تصادفي نيست هر چه بيشتر حفر كنيد، گودال عميقتري به وجود مي آيد و هر چه گودال عميقتر باشد، آب چاه بيشتري خواهيد داشت.نسلهاي فداكار چراغ تابناك مسير تاريخند، پرتوي كه از عزم راسخ آنان

براي ايجاد ملتي مرفه وخوشبخت و زندگي نوين حكايت مي كند.از آنجا كه ما در زماني زندگي مي كنيم كه جامعه ما نيازمند سخت كوشي مستمر است، لذا بايستي بار ديگر روحيه فداكاري و جهادگري گذشته را در خود بيدار كنيم. اگر فداكاري ا به مفهوم از خودگذشتگي يك نسل براي رفاه نسل آينده بدانيم، پس لازم است هر نسل براي ايجاد آينده اي مطلوبتر فداكاري كند، چون رضايت يك نسل هميشه منجر به نارضايتي نسل بعدي خواهد شد.طفلي ميوه درختي را كه پدربزرگش كاشه است مي چيند، اگر درختي نباشد، هيچ چيز براي چيدن كودك وجود ندارد. ازخودگذشتگي حد والاي نوع دوستي است. تجليات ذهناگر مايليد به خواسته هاي واقعي خود دست پيدا كنيد، بايد اعتماد به نفس خود را از طريق نيروي انديشه، تقويت كنيد. به عبارت ديگر شما با قدرت فكري مي توانيد آينده خود را بسازيد. احياناً اگر در برابر ديگران احساس حقارت مي كنيد علت آن است كه افكارتان منفي است و خود را بسيار معمولي مي پنداريد، تدريجاً اين صفات در درون شما تثبيت شده و كانون تمام اين خصائل خواهيد گرديد.براي موفقيت در هر چيز بايد توانائي انجام آن كار را داشته باشيم. اما قابليت و توانائي به تنهائي كافي نيستند. به موازات توانائي بايد اصرار و استقامت و مركز فكر نيز داشت.تركيبي از اين سه عنصر را سر سختي مي ناميد . هيچ چيز غير ممكن نيست تنها عدم سرسختي شماست كه كار را غير ممكن مي سازد.دنيا دروازه هاي خود را در پيش روي كساني كه مثبت عمل مي كنند، اعتماد و اعتقاد دارند و زندگي

را با توانائي و نيرو به مبارزه مي طلبند كاملاً گشوده است.عدم به كارگيري اين قابليتها و توانائيها نه فقط براي شخص زيان آوراست بلكه براي اجتماع نيز يك ضايعه محسوب مي شود.بكوشيد تا بهترين باشيدافراديكه مايلند جزء برترينها باشند بايد  همواره نهايت سعي خود را براي رسيدن به اهدافشان به كار ببندند. اگر شما حداكثر تلاش خود را به عمل آوريد، گرچه احتمال دارد هميشه جزء بهترين ها نباشيد ولي به يقين، در يك قدمي بهترينها قرا خواهيد گرفت.جزو بهترين ها باشيد و با تمام وجود در جهت هدفتان تلاش كنيد . زيرا هر چه بيشتر بكوشيد، شانس موفقيت و توفيق تان بيشتر خواهد بود. من معتقدم كساني كه در رشته خود به عاليترين سطح ميرسند به اين دليل است كه اهداف والائي در پيش رو دارند و بالاتين كوشش خود ا نيز در راه نيل به اهدافشان به كار بسته اند.هر كسي مي تواند بهترين باشد، تنها كساني كه خود را كاملاً وقف اهدافشان مي كنند به سطح عالي مي رسند و معجزه اي هم در كار نيست.جهان از آن ماستدر قدم اول بايد آينده نگرباشيد. افرادي هستند كه افكارشان منعطف به گذشته هاست و همه گفته هاشان را با اين كلمات آغاز مي كنند. « در گذشته من چنين و چنان . . .» اين دسته از افراد توسط گذشته هايشان نابينا شده و فاقد هر گونه تصوري از آينده ميباشند. اسير گذشته ها بودن و راحتي و آسايش امروزرا طلبيدن مانع از ديدن  افق هاي فردا خواهد شد.براي ساختن جامعه، شما نياز به ارزشهاي آينده ساز داريد اين ارزشها شامل فداكاري

و سرمايه گذاري امروز براي نل به خوشبختي و مواهب فردا نيز مي شود.هميشه در تخيلات و رؤياي خود بينديشيد كه رهبران و قهرمانان فردا خواهيد بود، زيرا اگر چنين نكنيد در صحنه زندگي به جاي بازي نقش اول، تنها سياهي لشكر خواهيد بود.هر قدر كه از كوه بالاتر برويد چشم انداز وسيعتري ميبينيد، مشاهده دنياي عظيم، بينش شما را وسعت و رشد مي دهد، و به شما كمك مي كند تا بر خودپسندي و كوتاه نظري غالب شويد.غرق دوران گذشته و زمان حال نشويد و خود را در مرزهاي جغرافيايي كشورتان محبوس نكنيد.نظري به علوم پايهكره تقريباً فاقد منابع طبيعي است و ملت آن ملتي است كوچك با تراكم جمعيت زياد. در مقابل ما داراي يك سرمايه بسيار عظيمي هستيم كه به ما قدرت بخشيده تا خود را به پايه كشورهاي پيشرفته صنعتي برسانيم. اين سرمايه نيروي كار ممتاز و تحصيل كرده اين كشور است كه در عين حال آماده به هر نوع كوشش و فداكاري است.از بركت نيروي كار، ما توانسته ايم قابليتهاي تكنولوژي خود را تا بالاترين سطح جهاني رشد دهيم. اما داشتن صنعت توليد به تنهائي كافي نمي باشد. اساس تكنولوژي توليدي امروز بستگي به خلاقيت و نوآوري دارد.شما بدون علوم پايه نمي توانيد انتظار پيشرفت در صنعت و تكنولوژي داشته باشيد. اساس كليه علوم و دانشها در علوم پايه نهفته است. بدون علوم پايه، ساير علوم توسعه و رشد چنداني ندارند.در عصري كه اصول اساسي بيش از هر موقع در جامعه ناديده گرفته شده اند، توجه به اين اصول بيشتر از هر زمان براي اجتماع ضرورت دارد.اگر نسلي مفاهيم و

رهنمودهاي صحيح براي پيروي نداشته باشد، جامعه دچار بي ثباتي مي شود. بدون حفظ اصول، پايه هاي جامعه دستخوش لرزش مي شود.پول هيچكاره استيك فرد دانا به خوبي مي داند كه چگونه بايد از پول و وقتش عاقلانه استفاده كند. بنابراين اجازه دهيد يادآور شوم كه شما نبايد حتي مقدار كمي از پول و يا وقت خود را به هدر دهيد. از همان آغاز جواني برخورد صحيحي نسبت به پول داشته باشيد. البته پول به تنهائي نه خوب است و نه بد. نحوه استفاده از آن نقش پول را مشخص مي كند.ما بايد اين طرز فكر را كه آدمهاي ولخرج واقعاً سخاوتمندند و كساني كه پول را از روي عقل خرج مي كنند « ارزان خر » هستند تغيير دهم. شايد من يك « ارزان خر» باشم كه سعي دارد 25 سنت پس انداز كند و يا با فروشندگان ظرفهاي سفالي چانه بزند، ولي براي امور آموزش و رفاه كاركنان، كوچكترين ترديدي در سرمايه گذاريهاي چند ميليوني ندارم.رقابتما در عصري رقابتهاي شديد زندگي مي كنيم و كار به جائي رسيده است كه زيستن هم خود نوعي رقابت به شمار مي رود. اگر در خط اول مسابقه نباشيد بازنده ايد.در بازي حيات مهمترين موضوع اين است كه حريف منصف و درستي باشيم. اين حتي از برنده شدن هم مهمتر است. چون باختن در راه درست بهتر از پيروزي در راه نادرست است.رقابت بايد به صورتي انجام شود كه زندگي تمام شركت كنندگان را بهبود بخشد. اگر چنين باشد، حريف حقيقي مي تواند حتي از يك دوست و يا معلم سومندتر باشد.هدف واقعي رقابت يعني تقويت توانائيها

و خلاقيت ها.مقام رهبريرهبران جامعه بايد درستكار وسالم باشند تا جامعه سالم بماند. هر گز مبالغه نيست اگر بگويم شما مي توانيد از اعمال و فتار هبران يك جامعه، آن جامعه را ارزيابي كنيد.هر كسي قادر به رهبر شدن نيست، اما كافي بودن تعداد رهبران براي هر جامعه قابل اهميت است. بنابراين، بسيار مهم است كه افراد با توانائيها و قابليتهاي لازم رهبر شوند.خصوصيات او بايد قابليتهاي گوناگوني داشته باشد، متقاعد كننده اجتماع و قادر به سازماندهي گروههاي مختلف باشد. كه نكته بسيار مهم كه بايد به آن توجه كنيد اين است كه رهبري را با ديكتاتوري اشتباه نگيريد. عصر دموكراسي به مفهوم دوره عدم نياز به رهبر ينيست، بلكه برعكس در اين زمان ما نياز بيشتري به رهبران واقعي داريم كه با موافقت عموم برگزيده شده و براساس خواسته هاس مردم عمل كرده ، پيش بروند. خصوصيت مهم ديگري نيز مي باشد و آن احساس مسئوليت مطلق نسبت به وظايف و تعهدات اوست.مردم از روي ترس و هراس نه از روي احترام از ديكتاتورها اطاعت مي كنن. ولي مردم از رهبران واقعي هراسي ندارند و از روي قلب به آنان احترام مي گذارند.ما همه كره اي هستيمبزرگترين آموزگار شماتجارب زندگي بزرگترين معلم انسان است. از طريق تجربيات، شما به حقايق و رموز زندگي پي خواهيد برد و از اين طريق شخصيت شما به مرور رشد خواهد كرد.زيرا تجربه مؤثرترين و سريعترين روش يادگيري انسان از جامعه است. در تمام مراحل زندگي يك نكته را از ياد نبريد. عمق دوستيهاي واقعي را فداي تعداد دوستيها نكنيد. صدها دوستي بدون يك دوست واقعي بي فايده است.

آشنايان احتمال دارد در موقع نياز به انسان پشت كنند ولي يك وست واقعي هيچگاه زماني كه به او احتياج داري شما را ترك نمي كند . همواره كتابي به همراه داشته باشيد زيرا كتاب به معناي تجارب غير مستقيم زندگي است. به لحاظ اين كه طول عمر عادي يك انسان براي كسب كليه تجارب مستيم كفاف نمي كند، بنابراين ما مي توانيم به طور وسيع از تجارب ديگران يعني كتاب بهره مند شويم.مددكار هم باشيمهيچ فردي نيست كه به طريقي محتاج به كمك و ياري ديگران نباشد. هيچ شخصي هم نيست كه آنقدر فرومايه باشد كه از كمك به ديگران دريغ كند. ما همگي وابسته و نيازمند كمك يكديگريم.اينها همه جلوه هائي از اهميت روابط انساني است.احتمالاً پاداش هميشه مستقيماً به شخص نيكوكار نمي رسد. ولي به هر حال، شخص در جائي از اين كار خير، فايده مي برد. اين اصل زندگي و كمك به خود و ديگران مي باشد. اگر در روابط انساني تنها منافع خود را در نظر داريد موقعيت پر مخاطره اي براي خود ايجاد مي كنيد.شما بايد بر اساس اصول منافع مشترك عمل كنيد.يكي از موضوعات اساسي در روابط انساني، اعتماد است البته اعتماد چيزي است كه به مرور زمان به دست مي آيد. و شما بايد براي كسب آن صبر و حوصله فراوان به خرج دهيد.پول درآوردن و خرج كردنبه هر كجا كه قدم مي گذارم فوراً متوجه نكات مثبت و قابليت محل مي شوم يكبار به شوخي گفتم كه سنگفرش هر خيابان از طلاست و من فقط آن را پارو مي كنم.همان طور كه عده اي مستعد پول

درآوردن هستند، عده اي هم استعداد خرج كردن مناسب آن را دارند. بنابراين شما بايد به اين افراد متخصص اجازه دهيد تا به طور صحيح پولتان را به جريان بيندازند . در اينصورت كارها به طور مطلوب پيش خواهد رفت.مقابله به مثلبه دليل وابستگي انسانها به يكديگر، ما بايد با ديگران زندگي كنيم. بنابراين همه ما در جستجوي مفهوم وابستگيها هستيم تا براساس اين مفاهيم بتوانيم روش زندگي را پيدا كنيم. مفهوم واقعي زندگي را مي توان در نوع دوستي جستجو كرد، نه در خودپسندي و خودبيني.مهم نيست چه نوع كاري انجام مي دهيد، شما نبايد در دام خودخواهي گرفتار شويد. بايد از حرص و طمع فردي گامي فراتر نهاده و به منافع و مصالح اجتماعي بينديشيد. تنها در قيد كسب منفعت بودن، منجر به سودهاي كوتاه مدت مي شود، ولي در دراز مدت به نفع شما نخواهد بود.من در معاملات به اين اصل معتقدم كه طرف معاملات ما بايد به اندازه ما از اين پروژه هاي مشترك نفع ببرند. اصل احترام مشترك و عمل متقابل نه فقط د روابط تجاري بلكه در مناسبات انساني نيز بسيار اساسي و قابل اهميت است. اگر افراد به يكديگر اعتماد نداشه باشند، چگونه مي توان انتظار داشت با هم كنار بيايند. سوء ظن در دوستيها شكاف مي اندازد. بدگماني بين مديريت و كاركنان سبب فروپاشي شركت مي شود. در زماني كه مردم و دولت از يكديگر سلب اعتماد مي كنند. ملت دچار آشفتگي مي شود بنابراين به خاطر منافع خود و جامعه بايد به يكديگر اعتماد كنيم.نمي توانيد از ديگران انتظار داشته باشيد كه يكطرفه به شما اعتماد

كنند.جهان پهناوري پيش روي ماستشروع كردن كاري و سپس آن را به دست فراموشي سپردن براي من هيچ ارزشي ندارد. لذا به جواناني علاقه مندم كه نه تنها كاري را شروع مي كنند، بلكه با تمام وجود در آن كار غوطه ور مي شوند. به دليل همين ارتباط و پشتكار شديد احتمال عدم موفقيت و ناكامي اين دسته از افراد نسبت به كساني كه اصلاً كاري را انجام نمي دهند طبعاً بيشتر است. ولي اين افراد با شكستهاي احتمالي خيلي عادي روبرو شده و آن را جزء تجربيات خود به حساب مي آورند و مهمتر آنكه هيچگاه مأيوس نمي شوند.كسي كه از شكست و مبازه وحشت دارد هيچگاه طعم موفقيت را نمي چشد. شما بايستي در جستجوي فضاهاي نويني باشيد كه قبلاً هيچكس به آن قدم نگذارده و كار ي را انجام دهيد كه كسي تا به حال انجام نداده است. اينان پيشتازان حقيقي اند.تاريخ ثابت كرده بناي قدرت و پيشرفت ملتها بر اساس جرأت و روحيه پيشتازي آنان بوده و تن آسائي و گريز از مسئوليتها باعث سقوط آنهاست. در گذشته حكومت وقت آمريكا  براي گسترش و توسعه منطقه غرب آمريكا مقداري از اراضي اين ناحيه را به افرادي كه مايل به مهاجرت به اين مناطق بودند واگذار نمود. اين امر تأثير بسزايي در تحكيم و تشويق روحيه پيشتازان داشت. هيچ كس نمي تواند نفوذ مؤثر اين جرأت و روحيه را در سازندگي ايالات متحده اي كه امروز مي بينيم انكار كند. و اما اسپانيا؟ اسپانيايي ها از شخص خيال پردازي مانند « كلمبوس » حمايت كردند و او در نتيجه موفق به كشف

دنياي جديدي شد. مسلماً همه روشها و سياستهاي اعمال شده بي نقص نبوده اند و احتمالاً تعقيب اين سياستها منجر به بسياري بي عدالتيها نيز شده است. ولي ما مسلماً مي توانيم اصول پشرفت و ترقي را از همين تجربيات بياموزيم.آري جهان پهناوري پيش روي شماست، گرچه براي كسي كه مي خواهد تنها در مسيرهاي شناخته شده گام برداشته و تنها كارهاي امتحان شده را انجام دهد، دنيا براي اين افراد به تنگي همان مسيرهاي شناخته شده و كار آنان به حقارت كارهائي است كه به آن عادت دارند.ولي پيشتازاني كه مي خواهند در مسيرهاي تازه گام بردارند با روح پيشرو و مبارزه جوئي كه دارند كارهاي جديد را مي آزمايند.شما تا جوان هستيد، يك پيشتاز باشيد. پيشتازي تنها طريقه واقعي ادامه زندگي است. دنيا به قدري كوچك شده كه آن را  « روستاي جهان » مي نامند. ولي هنوز در اين دنيا فضاهاي بسياري براي كاوش و بازيابي وجود دارد. سيارۀ زمين گرچه مملو از آدمهاي مشغول به كار است ولي هنوز كارهاي بسياريست كه نتكنون هيچكس آن را انجام نداده است. به كائنات فكر كنيد و طرحهاي باشكوهي در سر داشته باشيد از شكست هم نهراسيد. همواره پيشتازان تنهايند. خود پيشگام آينده تان باشيد واقعيت زندگي همين است.خوشبختيدر حقيقت ساختار دنيا طوري است كه تنها كساني كه در كسب علم و دانش سخت كوشند در آن جائي دارند. در دوران جواني شما بايستي با اشتياق و پشتكار فراوان آينده اي روشن براي خود مهيا سازيد. زيرا طرز زندگي شما در دوران جواني باعث صعود و يا سقوط شما در آينده خواهد بود.علم آموختگان

مسئولند كه به ديگران فرصت يادگيري دهند. اين بخشش نبايستي محدود به علم و دانش باشد. بلكه ما بايد همه چيزمان را با همنوعان خود تقسيم كنيم. ما بايستي ديگران را در ثروت و در دانش خود سهيم سازيم زيرا خودپرستي چه از نظر رواني و چه از نظر مالي به طور يكسان براي انسان زيانبخش است. زيستن براي ديگران بسيار حائز اهميت است. چون به محض اينكه براي سايرين زندگي كنيد، دنيا به كانوني پر حرارت، نوراني تر و شادمانه تر تبديل شده و زندگي در اينصورت با ارزش تر مي شود.آدم ثروتمندي كه داراي همه چيز است ولي نمي داند چگونه بخشنده باشد در حقيقت ثروتمند واقعي نيست دولتمندان حقيقي كساني هستند كه بخشش فراوان دارند.خوشبختي حقيقي چيست؟ما مرم دنيا همگي يك خواسته مشترك داريم. يعني همه خواهان خوشبختي هستيم. اما نمي دانيم چگونه خوشبختي را به دست آوريم.به محض اينكه براي ديگران زندگي كنيد و به ديگران مهر ورزيد خوشبختي به شما روي مي آورد.بنابراين، تا حد امكان، كسب دانش كنيد و سخت كوش باشيد و ديگران را در دانش و تجربيات خود سهيم كنيد. تا فردا بتوانيد توشه هاي علم و دانش خود را با ديگران تقسيم كنيد.شهرت و آبرودر زندگي انسان ازشهائي وجود دارد كه هرگز نبايد آنها را از دست داد. ارزتده ترين اين ازشها اعتبار و آبروي انسان است. از بين رفتن زندگي اگر به منزله مرگ است، از دست دادن اعتبار و آبرويتان نيز به منزله پايان زندگي شما در جامعه است.هر انساني در جامه داراي اسم و رسمي است. اعتبار شخص جدا از او نيست، بلكه

قسمتي از موجوديت او را تشكيل مي دهد. چنانچه اسم شخصي به زبان آورده شود. شما فوراً راجع به او فكر مي كنيد و چهره، صدا، شخصيت، پايگاه اجتماعي، سوابق و شايد نكات ضعف و قوت اورا به خاطر مي آوريد. بنابراين اسم شخص در واقع يعني خود شخص.در نتيجه شما بايد منتهاي سعي خود را در حفظ نام خود به كار بريد و نگذاريد نامتان مايه خجالت و شمساري شود. ابلهانه ترين عمل، اين است كه به دست خود اسمتان را لكه دار كنيد. اگر روزي نام نيك خود را از دست بدهد، بازيافتن آن بسيار دشوار است.بنابراين براي محافظت از حيثيت و آبرويتان چكار مي كنيد ؟ آيا رفتارتان منطبق با نام شماست؟ اگر دانشجو هستيد از شما انتظار مي رود مانند يك دانشجو رفتار كنيد. پزشكان، والدين، روحانيون و موسسين تشكيلات صنعتي در صورتيكه رفتارشان با انتظاراتي كه از آنان مغايرت داشته باشد، همگي آبرو و حيثيت خود را در جامعه از دست مي دهند. روزي كه اين ويژگيها را از دست دهيد، خود را در مقابل سرزنش اغيار قرار خواهيد داد.اثرات تبعي اعطاي جايزهبا اينكه جوايز في نفسه جنبه تشويقي دارند ولي در عمل محظوراتي نيز براي گيرنده جايزه ايجاد ميكند.پس از دريافت جايزه براي اينكه ثابت كنيد قابليت دريافت آن را داشته ايد صرفنظر از خود جايزه و اعتبار حاصله ، چاره اي جز اينكه با جديت بيشتري كار كنيد نداريد.شما مي توانيد با اعطاي جوايز، مسير كلي زندگي شخصي را تغير دهيد. بنابراين اگر به هيچ رشته اي جايزه نمي دهيم، حداقل به منظور پيشبرد آموزش و پرورش براي

اين قشر از جامعه جوايزي قائل شويم.افتخار و شهرتي كه ارج نهادن جامعه نصيب شخص مي كند، او را وادار مي كند براي زندگي والاتري كوشش نمايد.هر چيز به جاي خويش نيكوستدر دنيا هر كس و هر چيزي جاي خاص خود را دارد. نظم و ترتيب و آرامش زماني در جامعه برقرار است كه هر چيز و هر كس در جاي واقعي خود قرار گيرد. فقط فكر كنيد اگر چشمهايتان جاي بيني تان و گوشهايتان جاي دهانتان و دهانتان جاي چشمهايتان بود چه مي شد.در جامعه اشكال از زماني شروع مي شود كه شما كار اصلي و حقيقي خودتان را انجام ندهيد، پيام سال نو 1988 « ديوو » : « در سال جديد بگذاريد همگي در جايگاه واقعيمان قرار گيريم. »معلوم است وقتي كور، كور را هدايت كند، نهايتاً هر دو در چاله خواهند افتاد. بنابراين بايد ببينيد كه آيا كار واقعي و اصلي خودتان را انجام مي دهيد يا خير. چنانچه كار اصلي خود را انجام نمي دهيد، يك ضايعه براي جامعه تان محسوب مي شويد، زيرا هيچكس نمي تواند در جامعه كار واقعي شما را به جاي شما انجام دهد و چنانچه به جايگاه اصلي خود در جامعه بازگرديد، هيچكس نمي تواند جانشيني برايتان انتخاب كند، زيرا همه افراد اجتماع در جاي اصلي خود قرار دارند. جايگاه اصلي و واقعي در انتظار شماست.منافع مادي در مقابل لذات معنوي انجام كار در جامعه امروزي، معيار وضعيت زندگي افراد منحصراً ميزان ثروت آنان است. واقعاً باعث نوميدي است كه سنجش زندگي خوب جامعه بر اساس زندگي مادي باشد.پاره اي از موسسين تشكيلات صنعتي ،

هدف فعاليتشان تنها كسب درآمد و مال اندوزي است و اين حتي تنها انگيزه زندگيشان است. در نتيجه هميشه عصبي و آشفته و نگران دارائيشان هستند. از طرف ديگر سرمايه گذاراني هم هستند كه فقط براي كسب موفقيت و لذت بردن از اين توفيقهاي زندگي تلاش مي كنند البته هيچكس نمي تواند انكار كند كه هدف همه در فعاليت هاي تجاري پول درآوردن است. اما موجوديت يك موسسه نبايد تنها براي كسب منافع بدون توجه به معنويات آن باشد.ثروتمند واقعي كسي است كه مي داند چگونه از ثروت كم براي منفعت خود و ديگران استفاده كند. به عبارت ديگر فقر و ثروت هر شخص بستگي به نحوه استفاده او از دارائيش دارد.مسيحيت سخن از نظارت بر دارايي مي كند. يعني كليه دارائي و مالتان در اين دنيا متعلق به شما نيست، بلكه در امانت شماست و شما فقط بر اين دارائيها نظارت دايد. اين تفسير ، مسئوليت حفاظت و استفاده مطلوب از دارائي را نيز به همراه دارد.داشتن مال و ثروت به هيچ وجه قابل مقايسه با لذتي كه از تشكيل و اداره موفق يك موسسه تجاري و صنعتي به انسان دست مي دهد نيست.اگر ثروتمندترين شخص هم باشيد باز هم نمي توانيد مالك همه چيز باشيد. زيرا مالكيت و دارائي محدود است فقط پيروزي انسانهاست كه جاويدان باقي مي ماند.اقليت اخلاقامروزه بعضي مواقع از آمريكا به عنوان غول واژگون شده ياد مي شود. در آنجا اصول اخلاقي رو به زوال است و مدتهاست كه سنن فرقه پيوريتانها مبني بر سخت كوشي و تلاش زياد در انزوا و فراموشي به سر مي برد.ما نبايد فريب

اعداد و ارقام را بخوريم، زيرا اعداد و ارقام تنها گوياي كميت هاست. براي مثال اگر 100 خوك و يك انسان داشته باشم، ارقام نشانگر 100 در برابر عدد 1 است. بنابراين ارقام مي توانند فريبنده باشندو به هيچ وجه بازگوكننده واقعيت قدرت اقليت نيستند.« توين بي »، كساني را كه به پيشرفت تمدن فرهنگ جامعه شان كمك مي كنند، اقليت خلاق مي نامد كه بسيار معدودند. اما تأثير اين اقليتها به نسبت تعدادشان نيست، بلكه قدرت ابداع و خلاقيت آنها تعيين كننده ميزان نفوذشان در جامعه است. اگر رهبران جامعه به تمتع از لذايذ و تن آسائي وي آوند، روح مبارزه از ميان رفته و جامعه رو به ويراني و زوال خواهد رفت.مسئوليت پيشرفت فرهنگ و تمدن جامعه و يا سوق دادن آن در جهت زوال و ويراني به عهده اقليت خلاق است.شما بايد افراد خلاقي بشويد.افرادي كه باي پيشرفت، ترقي و خوشبختي جامعه و بشريت تلاش مي كنند. شما حتماً مي پرسيد چگونه مي توان عضو اقليت خلاق شد. خوب اول از همه بگويم چه چزهائي نبايست باشيد : فرصت طلب، تماشاچي و شكست گرا نباشيد.چيزي كه نياز داريد، بينشي وسيع از كارهاي سازنده براي ملت و مردمتان و كمكهاي ازنده براي پيشرفت فرهنگ و تمدن بشريت است.در گذشته هاي بسيار بسيار دور، قوم يهود از مصر مهاجرت كرد و به مدت 40 سال در جستجوي سرزمين موعود بود. اين قوم به طرف سرزمين كنعان حركت كردند. سرزميني كه خدا به آن بركت عطا فرموده يعني همان سرزمين موعود. اما اين سرزمين توسط قوم كنعان اشغال شده بود، بنابراين قوم يهود هيئتي مركب

از 12 نفر به آن سرزمين راهي كرد، تا وضعيت كلي كنعانيها را بررسي كنند. در بازگشت ده نفر از اين هيئت با نوميدي سر تكان داده گفتند تصرف اين سرزمين غير ممكن است. اهالي كنعان از لحاظ قد و قواره بلندتر از قوم يهود بوده و به علاوه داراي استحكامات نظامي بيشمارند. اين ده نفر كوچكترين اميدي به پيروزي يهوديان در نبرد نداشتند.اما دو نفر از هيئت مزبور  مخالف اين عقايد بودند. آنها مي گفتند يهوديان نبايست از چيزي بهراسند، زيرا كنعان سرزميني است كه خداوند آن را وعده داده است. اين دو نفر در اقليت كامل بودند. دو نفر در برابر ده نفر. چنانچه تصميم حمله بر اساس نظر اكثريت گرفته شده بود، يهوديان هيچگاه به مبازه با كنعاني ها برنمي خاستند. اما غير اساس و بحث و دلايل دو نفر اقليت يهوديان تصميم گرفتند نقشه حمله را اجرا كنند و نهايتاً هم موفق به اشغال اين سرزمين شدند. اين موضوع نشان مي دهد كه اكثريت به تنهائي تعيين كننده تاريخ دنيا نمي باشد.اقليت خلاق مثبتند. آنان كساني هستند كه در ميان ترديد و نوميديها جرقه اميد و خوش بيني را روشن نگه مي دارند. اقليت خلاق به پيشرفت فرهنگ معتقد بوده و تحرك افزونتري به چرخ هاي تاريخ و توسعه و ترقي جامعه بشر مي دهند.زيان تن آسائيافرادي كه از شكست بيمناكند و از وضع كنوني خود رضايت دارند در هر سني كه باشند جواني را از دست داده اند. اما كساني كه از روحيه مبارزه طلبانه و ماجراجويانه سرشارند و در جستجوي فرداي بهتر هستندو بي توجه به سنشان جوانان واقعي

هستند.نسل جوان خالق دنياي فرداست. او با روح مبارزه جويانه فرداها را شكل مي دهد. جوانان چون گذشته اي ندارند، همواره به آينده فكر مي كنند و نگاهشان به افقهاي دور دست و روشن است. چون چيزي ندارند كه از دست بدهند، دچار تشويش و اضطراب هم نمي شوند، خطري نمي شناسند و سرشار از حيات و زنده دلي هستند.شما به مهاجرين اوليه آمريكا فكر كنيد. آنهائي كه بدون در نظر گرفتن شرايط رهسپار غرب آمريكا شدند. تصور كنيد وقتي اين مهاجرين به سوي  سرزمينهاي چنين پرخطر، دور افتاده و ناآشنا پيش مي رفتند چه افكاري در سر داشتند. آنها جوان بودند و وجودشان سرشار از روح مبارزه و ماجراجوئي بود و هيچكس هم جلودارشان نبود. اين آمريكاي جوانان ديروز با آمريكاي مملو از لت جوئي و ميانسالي امروز تفاوت بسيار دارد.شايد تعدادي از شما هدفتان اين است كه يكي از بهترين دانشجويان كلاستان شويد. بنابراين با جديت هر چه تمامتر درس مي خوانيد تا به اين هدف برسيد. بعد از كسب اين موفقيت نبايد از روي رضايت در گوشه اي بنشينيد، بلكه بايد اهداف ديگري در پيش داشته باشيد. مثلاً اين بار هدفتان اين باشد كه عاليترين دانشجوي كلاستان شويد. و پس از كسب مقام عاليترين دانشجو نبايد با زهم احساس رضايت و غرور كنيد شما بار دگر بايستي اهداف والاتر ديگري پيش روي خود قرار دهيد، مثلاً كسب بالاترين امتياز در هر درس.بهترين دانشجو شدن كار آساني نيست، بنابراين بايد با منتهاي كوشش و تلاش به اين اهداف برسيد. اما باقي ماندن در سمت بهترين دانشجو حتي از بهترين دانشجو شدن هم دشوارتر

است. زيرا در اين موقعيت به آساني ممكن است در چنگال رضايت از خود و تن آسائي گرفتار شويد و قبل از اينكه خودتان هم متوجه شويد، نه فقط ديگر بهترين دانشجو نيستيد بلكه سايرين به شما رسيده و سبقت هم گرفته اند.تن آسائي در جواني متضمن شكستهاست، حفظ حد متوسط و كافي وسوسه هائي است كه بايد از آنها بپرهيزيد و بايد افكارتان را طوري تنظيم كنيد كه انگار هنوز به هدف اصلي خود دست نيافته ايد و به عنوان يك جوان آماده ايد اشتياق و شور و شوق خود را نثار هر فعاليتي كنيد آينده از آن شما جوانان است آينده ما هم در دست شماست.كشاورزان و كارگران مزرعهشما كه در شهر بزرگ شده ايد، احتمالاً در اين باره چيز چنداني نمي دانيد، اما در شاليزارها علفهاي هرزه اي هستند كه در كنار ساقه هاي برنج مي رويند. بنابراين براي اينكه ساقه هاي برنج خوب و محكم رشد كنند بايد شاليزارها را وجين كرد.معمولاًَ، كشاورز از كارگر مزرعه مي خواهد كه شليزارها را وجين كند و كارگر به مزرعه رفته و تمام روز مشغول اينكار است. اما اگر كشاورز روز بعد سري به مزرعه بزند، باز هم علفهاي هرزه را مي بيند. كشاورز مي تواند بارها و بارها كارگر مزرعه را براي وجين كردن به مزرعه بفرستد . ولي تا زمانيكه كشاورز خود براي درآوردن علفهاي هرزه نرود، هميشه مقداري علف هرزه در شاليزارها باقي خواهد ماند. چرا ؟ دليلش اين است كه كشاورز به عنوان مالك، علاقه وافري به زمين خود دارد. اما كارگر مزرعه چنين احساسي ندارد زيرا زمين متعلق به

او نيست. چون كشاورز مالك است، فعالانه دنبال انجام كارهائي است كه باعث بهبودي مزرعه اش مي شود.اگر نگرشي به انحطاط اقتصاد سوسياليستي امروز داشته باشيم، مي بينيم كه ارتباط زيادي با طرز تفكر مذكور دارد، تقريباً همگي احساس مي كنند كارگر مزرعه اند.شما بايستي همواره با فكر اينكه مالك هستيد كار كنيد و ادامه زندگي دهيد.هيچكس نمي تواند به جاي شما زندگي كند. كارفرما و مالك خود باشيد و به همين نحو هم ادامه زندگي دهيد. با اعتماد به نفس كسب علم كرده و زندگي كنيد. اميد و آرمانها متعلق به كساني است كه نسبت به كار خود احساس مالكيت دارند.چه كسي نبوغ خفته را بيدار خواهد كردما انسانها داراي توانائيهاي خارق العاده اي هستيم. اما از آنجا كه چنين قدرتهائي در نهاد ما به صورت نهفته اند ما هيچگاه از عمق و قدرت توانائيهاي واقعيمان آگاه نيستيم.طبق بررسيهاي منتشر شده، هر انسان تنها 15 درصد از استعدادهاي نهاني خود را استفاده مي كند. بنابراين چنانچه ما از 20 درصد استعدادهايمان را به كار گيريم، همگي نابغه خواهيم شد.اگر زمانيكه ديگران به پيش مي روند، شما فقط درصد ابقاي موقعيت كنوني خود باشيد، در واقع در جهت معكوس و پس روي گام برمي داريد. شما بايستي مداوم بر رشد و پيشرفت خود نظارت داشته باشيد و با تمام قوا سعي كنيد فردي باهوشتر و زرنگتر شويد. بايد نسبت به ديگران بخشنده و نسبت به خود سختگير باشيد . احتياط كنيد كه در دام عذر و بهانه و توجيه تراشي گرفتار نشويد. شما بدون غالب شدن بر خود نمي توانيد فاتح دگران باشيد. اگر خود

را يك آدم بيكاره و ضعيف بپنداريد، ديگران هم به همين نحو در مورد شما قضاوت خواهند كرد.جوانان امروزه فقط براي امروز زندگي مي كنند. اگر خيلي در قيد و بند زندگي امروزتان باشيد، فرصت و نيروئي براي رشد استعدادهاي نهاني و آينده سازيتان نخواهيد داشت. طرز تفكر  « فعلاً وارد معركه شويم بعداً هر چه شد شد. » باعث تباهي جوانان مي شود.نسبت به خود سختگير باشيد، هيچگاه تصور نكنيد به هدف نهائي خود نائل آمده ايد و از كارهايتان كمال رضايت نداشته باشيد. زندگي را با قدرت هر چه تمامتر به پيش ببريد. اگر تحركي نداشته باشيد از كار افتاده مي شويد. عدم پيشرفت مساويست با عقب ماندگي.نوكيسه ها دردسرندبه دست آوردن پول مهم است ولي استفاده از آن نيز به همان نسبت قابل اهميت است.فرديكه با سختي و مشقت پول به دست مي آورد ارزش آن را كاملاً ميداند و هيچگاه با بلاهت از آن استفاده نمي كند. وقتي فردي براي به دست آوردن پول متحمل سختي و رنج مي شود، پولش را بيهوده به هدر نمي دهد. چون در اين صورت در واقع به تمام تلاش و زحمات خود توهين نموده است. از سوي ديگر پولي كه آسان به دست آمده آسان هم از دست مي رود. هيچكس از خرج كردن پول بدون زحمت احساس ندامت نمي كند.ملت مصرف كننده اي كه بيش از درآمش خرج مي كند ملتي است كه به استقبال مشكلات مي رود. خطر ان روند فقط از جهت هدر دادن پول نيست، در وجدان عمومي جامعه نيز تأثيرگذار است. چون كلاً مردم هرچه سخت كوشي كمتري از

خود نشان دهند، بيشتر در پي هيجان و لذت لحظه اي زندگي هستند. بگذاريد آداب سخت كوشي را رواج دهيم. بگذاريد رفتارهاي شايسته را احياء كنيم. بگذاريد فراوانيهاي امروز را براي فرداهاي پر نعمت ذخيره كنيم و خواسته هاي خودپسندانه خود را مهاركنيم تا بتوانيم جامعه با ثبات  و مرفه تري را براي نسل آينده به ميراث بگذاريم. بگذاريد سخت كوش و مقتصد باشيم.از درون خود بجوشيدزندگيتان را براي تظاهر به هدر ندهيد. جواني دوراني است كه شما بايد خود را وقف رشد درون كنيد. راه و رسم زندگي از ظاهر انسان منشاء نمي گيرد، بلكه چيزهائي است كه در درون سرچشمه دارند، پوچ و بيهوده اند اما شيوه هائي كه از درون انسانها الهام مي گيرند ارجمند و با ارزشند و تا ابد با انسان باقي مي مانند.جواني دوران مهم و در عين حال بسيار كوتاهي از زندگي شما را تشكيل مي دهد. لذا اين فرصت گرانبها را با اسير شدن و در دام افتادن مدهاي روز و ظواهر زندگي به هدر ندهيد، زيرا مد و ظواهر همگي زودگذرند و فقط درون و باطن  انسان فناناپذير است. در جواني وقت و نيرويتان را صرف رشد شخصيت دروني خود كنيد.اگر لگن بچه حتي خيلي درخشان و خيره كننده درست شده باشد، باز هم بيشتر از يك نوع مصرف ندارد. در عين حال گلدانهاي بدتركيب مي توانند نگاهدارنده گلهاي زيبائي باشند. شما بايد با اعمالتان صحبت كنيد. گفتار و كردارتان بايد هماهنگ باشند. كلمات مانند نهر آبي از دهان شما روان مي شوند ولي اگر كردار صادقانه در پي نداشته باشد، هيچكس تخت تأثير آن قرار

نمي گيرد.« به عمل كار برآيد به سخنداني نيست »گفتگو ومذاكره قويترين روش براي متقاعد كردن ديگران نيست، گرچه صحبت كردن مهم است و شما بايد بتوانيد خيلي خوب و صادقانه صحبت كنيد و ديگان را تحت تأثير افكارتان قرار دهيد. اما در واقع اعمال شما است كه انسانها را تحت تأثير و نفوذ واقعي قرار مي دهد. پاره اي اوقات ممكن است صحبتها به نتيجه مطلوب نرسند، اما به عمل درآوردن كلمات و ايده ها هرگز شكست نمي خورد.جواني خيلي زودگذر است. آن را از روي ناداني و به خاطر ظواهر از دست ندهيد. در زمان پيري براي هر دقيقه اي كه در جواني به هدر داده ايد ساعتها افسوس و تأسف خواهيد خورد.كلام آخر به استعدادهاي نهاني خود واقعيت بخشيدجواني مرحله عبور از مرز طفوليت به بلوغ و يا توقفگاه بين راه نيست و اين گزاف نيست اگر بگويم اين مرحله از زندگي تعين كننده چگونگي و جهت آينده تان خواهد بود.امكانات زندگي داراي بار منفي و مثبت مي باشد؛ اميد و يأس. به لحاظ انعطاف پذيري شما جوانان، طرز زندگتان در اين مرحله مشخص كننده سير آينده تان خواهد بود.تفكرات و اهداف همانطوري كه قبلاً اشاره شد، تاريخ متعلق به افراد صاحب هدف است. تنها ملتهائي كه سعي دارند به تفكرات و اهداف خود واقعيت بخشند قادرند پيشقراولان تاريخ باشند.با خلاقيت بينديشيدسير تاريخ و تمدن جهان همواره توسط متفكرين و افراد خلاق ترسيم مي شود. جامعه اي كه به خلاقيت وقدرت توليد خود بها مي دهد. هر گز شكست نمي خورد. شما قادر به انديشه ها مثبت هستيد، بنابراين هر كاري را

با افكار مثبت آغاز كنيد در اين صورت هادي و راهنما ي طريق خواهيد بود.مبارزهافراد مبارز در هر كاري موفق خواهند شد. و شما به اين دليل جوانيد سرشار از اعتماد به نفسيد و همين اعتماد به نفس باعث شجاعت و جرأت شما مي شود. جوانان همواره در جستجوي ماجراجوئي هستند و بيمي از شكست ندارند. شخصي كه هر كاري را با بيم وهراس شروع مي كند خيلي پيش از اينها جواني و نشاط خود را از دست داده است.جوانان جائي براي قبول خفت عباراتي از قبيل پستي، ضعف، تنبلي، شكست، نااميدي، يأس، تسليم و غيره ندارند. بنابراين مبارزه كنيد و با شجاعت مبارزه كنيد. هراسي از شكست نداشته باشيد و زندگي را با تمام وجود به سوي خود فراخوانيد.فداكاريتاريخ دنيا با فداكاري انسانها بارور مي گردد. نسل حاضر براي كاميابي و توفيق نسل آينده موظف به فداكاري است.نوع دوست باشيدافراد براي زيستن  و زندگي مشترك خلق شده اند. هيچكس نمي تواند تنها در انزوا زندگي كند. خودبيني صفت پسنديده اي نيست، بنابراين شما هرگز نبايد خود را آلوده تعصبات ، خودبيني و طمع بكنيد. به جاي پرداختن به خود در فكر ديگران باشيد. همواره منافع جامعه و مردم را مقدم بر منافع شخصي قرار دهيد. خودپسند هرگز نه جوان است و نه جوانمرد.با خود صادق باشيدهمواره سعي كنيد در موقعيتهائي كه ابداً مورد علاقه تان نيست قرار نگيريد. در جواني به دنبال خواسته هاي واقعي خود برويد اين بالاترين حسن نيتي است كه مي توانيد در حق خود اعمال كنيد.متواضع باشيدرشد و پيشرفت ذهني و شخصي هر انسان از آموزش و آموخته ها منشأ

مي گيرد. لحظه اي كه فكر مي كنيد واقعاً فرد مهم و با اهميتي هستيد رشد روح و روانتان متوقف مي شود. شخصيت و روح شما با فروتني و كوشش براي يادگيري امكان رشد و پيشرفت خواهد داشت.

حرفه مديريت

تلخيص: هادي حيدري

خلاصه كتاب حرفه مديريت - نويسنده : پيتردروگر - مترجم : مهندس سيد مصطفي مير اسلامي : دكتر : پيتر دورگر از مشهورترين نظريه پردازان اروپايي تبار است كه  از زير عينك ظريف استدلال , قياس و استنتاج , نيازهاي متقابل كاركنان و كارفرمايان ممالك صنعتي را به نقد علمي كشيده و پس از ريشه يابي و مشكلات واقعي كسب و كار راه حل هاي مناسبي را براي بهبود وضعيت حال و آينده ارائه نمود است . در پيشگفتار اين كتاب مي خوانيم در مسائل انساني اعم از اقفتصادي , سياسي و ... پيش بيني آينده بي فايده است . چه برسد به اينكه تلاش كنيم تا مسائل مثلا 75 سال آتي را پيش بيني كنيم . بلكه بر اساس عقل هم مفيد است كه حوادث عمده اي را كه قبلا اتفاق افتاده دقيقا شناسايي نمائيم تا قادر باشيم آثار قابل پيش بيني يكي دو دهه آتي را بازشناسي و تصييح نماييم . عامل حاكم بر تجارت در 20 سال آينده نه اقتصادي نه فني است , بلكه از نوع مردم شناسي است . بلكه كاهش جمعيت كشورهاي پيشرفته مانند ژاپن , اروپا و آمريكاست.   به عبارت ديگر كمبود جمعيت كشورهاي پيشرفته يك عامل قطعي است كه بازتاب هايي دارد كه درجوامعشان بروز خواهد كرد كه عبارتند از: 1- سن بازنشستگي : چون در كشورهاي

پيشرفته مردم سالم بيشتري وجود دارد و تا سن 75 سالگي بالا خواهند رفت اين جهش سني تا سال 2010 اتفاق مي افتد. 2- رشد اقتصادي ار طريق نيوي انساني بيشتر:از طريق افزايش مصرف كنندگان كه هيچ كدام حاصل نخواهد شد بلكه از يك منبع انجام خواهد شد اين منبع واحد توليد دانشي و لشگر دانشمند است . 3- يك قدرت مسلط دراقتصاد وجود نخواهد داشت :چون كشورهاي پيشرفته جمعيت مناسبي ندارند و هيچ كشوري داراي برتري دراز مدتي را ندارد و تنها امتياز كشورهاي پيشرفته كه هنوز هم مانده است لشگر دانشمند است . خلاصه اي از اين كتاب را درذيل مي آوريم . قسمت اول : مسئوليتهاي يك مدير : در بين سالهاي 1940 تا 1950 ميلادي تكنيكهاي مديريت متنوع نبوده است مثل كوچك كردن , تامين راز منابع غير خودي مديريت كيفي تمام عيار, تحليل ارزش اقتصادي , الگو سنجي و تجديد مهندسي , هر چه بايد كرد؛ البته هركدام از روشهاي ياد شده ابراز قدرتمندي هستند به استثناء تامين منابع غير خودي و تجديد مهندسي پس چه بايد كرد؟ مثلا شركتي كه تا ديروز فوق ستاره بوده ولي امروز تجارتش كساد شده و در مشكلات عديده غوطه ور است . البته اين مشكل به قاره امريكا محدود نمي شود بلكه در ژاپن , آلمان , هلندو... وجود دارد. علل اصلي هركدام از اين بحرانها اين است كه وظايف به سستي و كاستي اجرا شده است . ولي مدعي آن نيست   يم كه وظايف غلط بوده بلكه در اكثر جوامع وظايف به درستي بوده ولي بي حاصل بوده است . پس چه

بايد بكنيم و نبايد انجام دهيم كه نتايج مفيد حاصل شود اين مفروضات پايه اي را تئوري تجارت مي ناميم . هر سازماني اعم از تجاري يا غير تجاري داراي يك فرضيه حرفه اي است , مثلا در سال 1870 مهندس جورح زيمنس , بانك آلمان را كه اولين بانك بين المللي بوده بر اساس يك تئوري روشن تجاري بنيان نهاده كه از طريق مديريت سرمايه , جامعه روستايي و متفرق به نام آلمان را از طريق توسعه صنعتي متحد و پيشرفته تبديل نمايد. در20 سال بعد بانك المان يك موسسه مالي عمده قاره اروپا شد و تا به امروز علي رقم مشكلات زياد پار برجا مانده است و مثل ديگر شركت هايي مثل ميتسوبشي در سال 1870 در ژاپن , GM , IBM آنچه موجب بيماري اين همه شركتها شده كه تئوري تجاري آنان ديگر كار آمد نبوده و مطابق مقتضيات روز دنيا نمي باشد دو عامل مهم ايجاد بحران در اين شركت ها كاغذ بازيها و تكبرها است كهدر اين شركت ها مورد استفاده قرار مي گيرند. مثلا شركت GM كه معروف است با خريد شركتهاي درحال ورشكستگي در 80 سال گذشته تا به امروز موفق بوده , يكي راز شايستگي هاي GM آن بوده كه پول خوبي براي اين شركتها پرداخته و با مديريت توانا تبديل به قهرمان توليد در سطح جهان كرده , حال سوال اين است كه چه عاملي توانسته درخصوصص بدشانسي و سقوط GM اتفاق افتاده است تا با ركود مواجه شود.عام مهم اين است كه تئوري زير بنائي شركتها هنوز هم با سماعت ثابت مانده, واقعيت هاي فشار

آور ببيروني به طور كلي عوض شده است به عبارت ديگر حالت عدم تطبيق شرايط ذهني شركتهاي كه با شرايط عيني محيط خارج در تضاد است. هر تئوري تجارت سه بخش دارد: 1-  اينكه پيش بيني ها در خصوص محيط سازمان , جامعه و ساختارش , شرايط بازار و نوع مشتري و تكنولوژي حاكم است . 2- در خصوص هدف ويژه هر سازمان فرضيات وجود دارد. 3- اينكه پيش بيني هايي در خصوص صلاحيت ريشه اي جهت تحقق هدف سازمان جود دارد. اقدامات پيش گيرانه : 1- اولين روش را من رها سازي نام گذاري كرده ام يعني هر سه سال يكبار به تمام وقايع كارش كاشناسي كند و تصميمات جديدي در مورد كارش بگيرد. 2- در خصوص حوادث خارج از سازمان بويژه غير مشتريان مطالعه و تحقيق كند. تصميم موثر: مديران كارآمد تصميمات بسيار زياد نمي گيرند آنها فقط روي كارهاي مهم تصميم مي گيرند آنها استعداد ها لياقتها را مورد تحليل قرار مي دهند آنان ميل دارند صحيح عمل نمايند نه اينكه زرنگي و سياسي كاركنند . مديران كار آمد مي دانند كه چه موقع واقع بينانه تصميم گيري كنند. آنها مي دانند كه در اين مرحله مهم ترين قدم تصميم گيري نيست بلكه اثر بخشي كردن آن تصميمات است . و تا وقتي تصميمات به افعال تجزيه نشده اند تصميم ناميده نخواهد شد . طبقه بندي مشكلات : اولا يك واقعه عمومي تكرار شونده براي يك شركت انفرادي بصورت عارضه به نظر مي آيد يعني اكثر مشكلات كه در مسير يك مدير اجرايي ظاهر مي شوند از نوع انفرادي است . نوع

دوم مشكلي ايت كه ممكن است براي يك شركت بدون سابقه باشد ولي در حقيقت يك مشكل عمومي است . تصميم گيري مديران : هر مدير موثري بايد طوري كارها را شروع كند كه بفهمد چه چيزي درست است نه اينكه چه چيزي قابل اجراست چرا كه سازش و مصالحه دقيقا در پايان كار لازم است اما اگر نفهميم كه چه چيزي شرايط مرزي بين قدرتها را راضي مي كند و تعادل مي بخشد نمي توانيم بين سازي درست و غلط فرق بگذاريم و احتمالا به يك سازش غلط هم منتهي مي گردد. عمليات : از مراحل تصميم گيري است , تبديل تصميمات گرفته شده به عمليات اجرايي زمان خورترين مرحله مي باشد و تصميمي موثر نمي شود مگر عامل تعهد را در ابتداي كار وارد عمليات كنيم و تا وقتي تعهد عملياتي را جدي نگيريم چيزي بجز قصد و منظور در دست نخواهيم داشت . باز خور: در پايان مراحل تصميم گيري , تحقيق , ثبت  گزارش بايد تصميمات تركيب شوند انتقادات حاصله را تامين نمايد. مردمي كه تصميم مي گيرند اشتباه پذيرند وقتي در بهترين كيفيتها كارشان جاودانه نيست و حتي عالي ترين تصميم نيز احتمال اشتباه بودنش وجود دارد و مي توان ادعا كرد كه موثرترين تصميمات بالاخره از رده خارج مي شوند. بالاخره : تصميم گيري يكي از وظايف مديران است كه دقت كمي از آنان را مي گيرد اما اتخاذ تصميم مهم از وظايف اختصاصي يك مدير است . يك مدير در حقيقت به موجب پست اداري يا دانش تخصصي خود تصميماتي مي گرد كه تاثيرات مثبتي به كليت يك

سازمان , عملكردش و نتايج آن مي گذارد كه در يك كلام معرف لياقت و كارآمد او خواهد بود. مراحل پنجگانه تصميم گيري : الف- از زوايه تكاليف و وظايف بينديشيد. ب- به تعدادي از افرادي كه بالقوه توانا هستند نگاهي بيندازيم : يعني اينكه يك شخص تازه استخدام شده چه قدرتهايي دارد و آيا اين قدرتها مناسب با وظايف تعيين شده سازماني هستند يا خير. براي اتخاذ تصميم موثر , مدير بايد 3 تا 5 نفر از واجدين شرايط شرايط را مورد تجزيه قرار دهد. ج- در خصوص چگونگي بررسي اين كانديدا عميقا بينديشيم . د- در خصوص متقاضي شغل , يا افرادي كه قبلا با او كار مي كردند بحث كنيد يعني اينكه يك مدير نبايد به تنهايي قضاوت كند و يا مديراني كه قبلا يا اين كارمند تازه كا ركرده اند محبت كنند. ه- مطمئن شويم كه متقاضي شغل وظايف خود را به خوبي درك مي كند . پس از اينكه كارمند 3 يا 4 ماه كار كرد بايد روي وظايف آينده اش بينديشد نه بر روي تقاضاهاي شغلي در بخش ديگر نويسنده مي گويد: براي هيچ سازماني اصلا ضروري نيست كه به دنبال نظريه اي جديد بگردد و بخاطر آينده به تلاش بپردازد . مديران زيادي درعمليات بازرگاني روزمره كارآمد عمل نمي كنند ولي براي مدتي به زندگي خود ادامه مي دهند. سازمانهاي بزرگ به كمك عواملي مانند شجاعت ,تلاش و ... مديران به زندگي ادامه داده و سپس فرسوده شده از كار مي افتد. اما اگر مدير براي آينده اش تلاش نكنند به مشكل برخورد مي كند و اعتبار خود

را در ازار از دست مي دهد و اين ابتداي سقوط است وآنچه باقي مي ماند يك شركت بدون سر خواهد بود. از آنجائيكه يك مدير جرات ندارد خطر كرده و آينده جديد را با اينكار خودش بسازد از روي كوتاهي خطر بزرگتر يعني بي دفاع ماندن را استقبال مي كند و اين همان خطر بزرگ است كه نمي توانند اين شركتها تحمل كنند و باز هم همان خطري است كه كوچكترين شركتها هم نمي توانند تحمل كنند. در فصل پنجم نويسنده به نوآوري اشاره كرده مي گويد نوآوري براي مدير يك وظيفه است خواه يك مدير دولتي باشد يا خصوصي. امروزه در خصوصي تعريف يك مدير خلاق ايهام وجود دارد . بعضي اين عبارت را براي تجارت كوچك و بعضي براي تمام حرفه هاي جديد تجاري به كار مي برند و شركتهايي موفقند كه داراي نوآوري سطح بالايي هستند. پس مختص به يك شركت نيست بلكه معطوف به خاصي از فعاليت ها كه نيست در قلب آن عنصر خلاقيت نهفته است كه مسئول ايجاد تغييرات هدفدار اقتصادي و اجتماعي است . كلا چهار منطقه فرصت در داخل زمينه هاي تجاري جهت نوآوري وجود دارد . 1- اتفاقات غير منتظره 2- مسائل متقاضي و غيرهمجنس  3- نيازهاي فرآيندي 4- تغييرات اجاد شده در تجارت و صنعت به طور خلاصه مي توان گفت : مدير بايد به مسئله افزايش كارايي علمي بهمراه يك نقشه عملياتي , روش تجزيه و تحليل و درك ابزارهايي كه مورد نياز است بپردازد . هركار و خدمات تجاري از لحظه اي كه شروع به زندگي ميكند شروع ب كهنه شدن ميكند

. پس بايد هر فعاليت تجاري هر سه سال يكبار به امتحان گذاشته شود و از خود بپرسيم كه اگر داراي عرضه كالا نبوديم آيا هم اكنون ميل داشتيم به آن وارد شويم ؟ و اگر جواب منفي بود سوال دوم به اين ترتيب مطرح مي شود كه چگونه و با چه سرعتي مي توان از آن محيط خارج شويم ؟ محصولات توليد شده نتيجه تصميمات و عمليات يك مدير است تا اينكه دانش و بينش او باشد و تصميمي كه گرفته شده اختصاص منابع است . صرف نظر دارد در آور بودنش ، ما يك قانون را بايد در نظر داشت كه دراختصاص منابع ، بويژه  منابع انساني با توانايي هاي بالا ، نيازمندان محوديتهايي كه اميد بخش هستند بايد قبل از همه و به بهترين وجهي تامين ارضاء گردند . در بخش هفام به طور فهرست وار اطلاعاتي را كه يك مدير بايد نياز داشته باشد معرفي مينماييم .1- اولين و قديمي ترين ابزار گزارشات مالي و نقدينگي و تسويه مالي است . 2- اطلاعات بهره وري است اين مجموعه ابزار براي تشخيص تجارت و قدرت توليد منابع است .3- سومين مجموعه ابزار به شايسته بودن مربوط مي گردد و منظور اين است كه رهبريت بر اين استوار است كه كاري را كه ديگران نمي توانند انجام دهد ويا ضعيف اجرا مي كنند مابايد با كفايت اجرا كنيم ، همچنين رهبريت به لياقت ذاتي استوار است كه بازار يا ارزشهاي مشتري را كه باتوانائيهاي توليد كننده يا تهيه كننده مخلوط كنيم . 4- يك مدير به اختصاص منابع كمياب يعني سرمايه و پرسنل

متخصص نيازمند است . اين دو منبع اطلاعات موجود تجاري را كه مدير در اختيار دارد مي توانند به عمليات تبديل كند . اين دو منبع مي توانند تعيين كنند كه يك شركت تجاري ، خوب و منطقي اداره ميشود يا ضعيف و نارسا و زيان اور. سازمانهاي تجاري بويژه سازمانهاي برزگتر چاره اي بجز دانش گرايي نخواهند داشت . دليل اولش اين است كه مسائل جهشي و تغييرات و تحولات بزرگي را مي طلبد .دليل دوم آن ، اقتصاد است كه تحولات را ديكته خواهند كرد بويژه در سازمانهاي بزرگ كه نياز شديدي به ابداع و كار آفريني بوجود خواهد آمد . مشكلات ويژه مديريتي ، سازمان مبني بر اطلاعات . 1-     توسعه و تكامل پاداشها ، مطرح شدن ها و فرصت هاي شغلي تخصصي براي كارشناسان2-     ايجاد يك ديدگاه متحد و مشترك درسازمان كارشناسان . تجارت از سازمانهاي غير انتفاعي چه مي آموزد ؟شروع به كار يك به ماموريت و نيازمنديهايش مي تواند اولين دري باشد كه انسان را از غير انتفاعي هاي موفق مي آموزد . چرا كه روي عمليات تمركز مي دهند و ماموريت استراتژهاي مخصوص را كه براي فصول اهداف ضروري است تعريف مي كنند ، ماموريت يك سازمان را با انضباط مي كند . ماموريت به تنهايي مي تواند و از عمومي ترين بيماري تخريب كنند سازمانهاي بزرگ جلوگيري كند يعني بيماري تجزيه منابع محدود به برنام هايي است كه به نظر جالب يا سود آور مي آيند تا اينكه اين منابع محدود را بروي تعداد مي داند پروژه هاي سازنده متمركز كنند . بهترين سازمانهاي غير انتفاعي ،

حجم عظيمي را از فكر و انديشه را براي تعريف ماموريت سازمان خود اختصاص مي داده اند و آنها را از كلي گوئي و آرزوي خوشبختي همگاني صرف نظر كرده و در عوض بروي اهداف شفاعي كه اعضايشان اعم راز كارمندان رسمي و داوطلبين انجام مي دهند  تمركز مينمايند . عاقبت يك ماموريت كاملاً واضح و تعريف شده ، عقايد نو آورانه را تقويت كرده و كمك مي كند تا ديگران هم بفهمند كه چرابايد ان اهداف پياده شوند . بسياري از سازمانهاي غير انتفاعي آنچه را كه  درتجارت استثناء هستند ، دارند و آن هيئت اجرايي است ، آنها مورد كمياب تري دارند و آن مدير ارشد اجرايي است كه بطور روشني به اين هيئت هر ساله مورد بررسي و نقد قرار ميگيرد و حتي موارد بسيار كمياب تري دارند و ان هيئتي است كه عملكرد ش هر ساله در قبال اهداف از پيش تعيين شده مورد بررسي و نقد قرار مي گيرد . بنابراين كاربرد موثر و كارامد هيئت ، ان چيز نايابي است كه شركتهاي انتفاعي مي توانند و از سازمانهاي غير انتفاعي آموزش بگيرند . دومين پيزي كه براي سازمان غير انتفاعي لازم است آموزش ،آموزش و باز هم اموزش است . و درازاء موثر ترين كار براي انگيزه دادن و حفظ با تجربه ها اين است كه تخصصي آنها به رسمي بشناسيم و درجهت اموزش تازه وارويي بكار ببريم و بالاتر از همه اينكه اين كارگران دانشمند مسئوليت مي خواهند تا اهداف خود را عملكرد ها پياده كنيد . كه با ايشان مشاوره شود و درمراحل تصميم گيري كه به

روي كارشان و كار كل سازمان اثر مي گذارد و دخالت كنند ، انها در انتظار فرصتها هستند تا رشد كنند، يعني به دنبال شاخصهايي مي باشند كه وظايف و تعهدات جالب تري به آنها واگذار شود . تا تضمين براي عملكرد داوطلبين گرد ، پس به اين خاطرات كه غير انتفاعي ها پلكان وظايف را براي داوطلبين رايگگان ايجاد كرده اند . چالش جديد براي بهره وري :اساسي ترين تلاشي كه مديران كشورهاي پيشرفته با آن مواجه خواهند شد افزايش دانش بهره وري و خدماتي كارگزان است اين تلاش كه دستور جلسه هر مديري را در چند دهه آينده تشكيل خواهد داد معمولاً عملكرد رقابتي شركتها را تعيين خواهد كرد حتي مهمترين مساله است كه سازنده تارو پود جامعه بوده و كيفيت زندگي در هر ملت صنعتي را رقم مي زند . بنابراين اولويت اصلي كشورهاي پيشرفته ، بايد افزايش بهره وري دانش و خدمات باشد . هر كشوري كه اولين بار اي كار را انجام دهد ، به طور اقتصادي قرن 21 را فتح خواهد كرد و حساس ترين چالش اجتماعي كه كشورهاي پيشرفته با آن روبرو خواهند شد افزايش بهره وري بخش خدمات است و تا وقتي كه اين چالش تامين نشود . جهان صنعتي پيشرفته با فشارهاي فزاينده اجتماعي يك قطبي شدن سياسي  تند رويهاي اجتماعي و احتمالاً  جنگ طبقاتي روبرو خواهد شد . چند اصل اساسي درمديريت :1-    مديريت در مورد انسانهاست : وظيفه اش قادر كردن مردم به عملكرد مشترك به تقويت و موتر كردن نيروها و زدودن نقطه ضعف هاست . 2-    آنچه كه مديريت انجام مي دهد

پيوند و ادغام انسانهاست كه در يك شركت انجام مي شود . بنابراين عميقاً با مسائل فرهنگي تركيب مي شود . 3-    هر شركت نيازمند اهداف ساده و روشن و متحد كننده مي باشد ، ماموريتهايشبايد به اندازه كافي واضح و وسيع باشد تا يك ديدگاه عمومي بوجود آورد ، همچنين اهدافي كه شركت را تغذيه مي كنند بايد روشن عمومي واغلب تاييد شده باشند . 4-    راز وظايف مديريت است كه شركت و اعضايش را قادر مي سازد تا رشد كند و به آن شكلي كه نيازها و فرصت هاي اينده تغيير مي كند توسعه يابد . 5-    هر شكرت مركب را از مردمي است با مهارتهاي مختلف و دانش هاي گوناگون كه وظايف مختلفي انجام ميدهن به اين خاطراست كه هر شركت بايد بر اساس ارتباطات و مسئوليت هاي فردي ساخته شود . 6-    نه كميت محصول و يازده و نه خط تحتاني آن بخودي خود مقياس كافي براي ارزش يابي توسعه آموزش مردم ، افزايش كيفيت ، نايج مالي همه اينها براياملكرد شركت جدي و حساس بوده و رتبهاي شركت تعيين كننده هستند . 7-    عاقبت ، تنها نكته مهم براي به خاطر آوردن در خصوص شركتها اين است كه نايج در دورن ديواره هاي ان نيست ف بازدهي و تيجه يك حرفه تجاري عبارت است ار رضايت و خرسندي مشتريان  .

جابجايي در قدرت

(دانايي، ثروت و خشونت در آستانه قرن بيست و يكم)نويسنده: الوين تافلرمترجم: شهيندخت خوارزميتلخيص: سيده مريم بهره بر بخش اول - جابجايي در قدرت جابجايي در قدرت اوج تلاش بيست و پنج ساله اي است براي معني بخشيدن به تغييرات

گيج كننده اي كه ما را به سوي قرن بيست و يكم سوق مي دهد. قدرت به خودي خود نه خوب است و نه بد. قدرت وجه اجتناب ناپذير هر رابطه انساني است و بر هر چيزي مثل شغلهايي كه  داريم، ماشيني كه داريم و .... اثر مي گذارد. در واقع ما محصول قدرت هستيم. قدرت كمتر از همه درك شده است در حالي كه بيش از همه اهميت دارد، بويژه براي نسل ما. زيرا عصر ما سپيده دم عصر جابجايي در قدرت است. ما در لحظه اي زندگي مي كنيم كه كل ساختار قدرتي كه جهان را يكپارچه نگاه مي داشت، اكنون در حال فروپاشي است. ساختاري از بنيان متفاوت در حال شكل گيري است و اين در هر سطحي از جامعه بشري در حال اتفاق است. در اداره سوپرماركت، بانك، دفتر مديران اجرايي و ... الگوهاي قديمي قدرت در طول خطوط عجيب تازه اي دارند ترك بر مي دارند. برخوردهاي قومي و نژادي چندين برابر مي شوند. مدير اداره و سرپرستي كه در كارخانه كار مي كند، هر دو پي مي برند كه كاركنان و كارگران ديگر مثل گذشته كوركورانه از دستور آنها پيروي نمي كنند. اين فروپاشي شيوه قديمي اقتدار و قدرت در كسب و كار و زندگي روز مره، درست در لحظه اي در حال شتاب گرفتن  است كه ساختارهاي قدرت جهاني نيز در حال فروپاشي است. از پايان جنگ جهاني دوم به اين سو، دو ابرقدرت مثل دو غول كره زمين را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند. هر يك متحدان و ماهواره ها و گروههاي تشويق كننده خود

را داشتند. هر كدام ديگري را متعادل مي ساخت: موشك در برابر موشك، تانك در برابر تانك، جاسوس در برابر جاسوس. البته امروزه اين بازي موازنه به پايان رسيده است. در نتيجه هم اكنون در نظام جهاني سياهچالهايي در حال دهان گشودن هستند. جابجايي در قدرت صرفاً قدرت را انتقال نمي دهد بلكه شكل آن را دگرگون مي سازد.پايان امپراتوري همه مردم جهان وحشتزده ديدند كه چگونه امپراتوري پنجاه ساله اي كه بر قدرت شوروي در اروپاي شرقي حاكم بود به ناگهان در سال 1989 فروپاشيد. اتحاد جماهير شوروي براي نيروبخشيدن به اقتصاد پوسيدة خويش به شدت به تكنولوژي غرب نياز پيدا كرد و به يك باره در يك دوره تحول شبيه به هرج و مرج غرق شد. ابرقدرت ديگر جهان نيز، با آهنگي كندتر دچار زوال نسبي شد. بيست سال پيش، جنرال موتورز، برجسته ترين كمپاني توليد كارخانه اي جهان، آرماني براي مديران كشورهاي جهان و خانة قدرت سياسي براي آمريكا محسوب مي شد. امروزه، براي حفظ موجوديت خود تلاش مي كند. بيست سال پيش سه شبكه تلويزيوني آمريكا مثل NBC, CBS, ABC امواج هوايي آمريكا را در سلطه خود داشتند و به هيچ وجه با رقابت خارجي مواجه نبودند اما امروزه آنقدر به سرعت كوچك مي شوند كه اصلاً بقايشان مورد ترديد است.در زماني كه قدرت اقتصادي ايالات متحد رنگ مي باخت، ژاپن بسرعت رشد كرد. اما موفقيت نيز مي تواند جابجايي هاي مهمي را در قدرت پديد آورد. درست مثل ايالات متحد، اهميت قدرتمندترين موج دوم ژاپن يعني صنايع زنگ زده، با ظهور صنايع جديد موج سوم رو به زوال گذاشت. حتي با

وجود افزايش توان اقتصادي ژاپن، سه نهادي كه شايد بيشترين مسئوليت رشد اين كشور را بر عهده داشتند رفته رفته رو به زوال مي روند. نخستين آنان حزب حاكم ليبرال دموكرات بود كه در حال عقب نشيني است چرا كه حيثيت رهبران سالخورده اش را  رسواييهاي مالي و جنسي خدشه دار ساخت. دومين، وزارت بازرگاني و صنايع بين المللي است كه مغز متفكر معجزه اقتصادي ژاپن به شمار مي رود و سومين، كيدانرن، نيرومندترين فدراسيون بازرگاني ژاپن از نظر سياسي است كه هنوز تحت سلطة رؤساي صنايع دودكشي است كه بسرعت در حال محو شدن هستند.همچنين با پيشي گرفتن اقتصاد آلمان بر ديگران، قدرت از لندن، پاريس و رم به آنجا انتقال يافته است. امروزه با ادغام پيشرونده اقتصاد دو آلمان همه اروپا بار ديگر از سلطة آلمان بر اين قاره وحشت دارند.اين جابجاييها نمايانگر مجموعه قابل توجهي از تحولات در يك دوران كوتاه صلح است و در واقع، قدرت كه ما را به عنوان افراد و ملتها تعريف مي كند خود از نو تعريف مي شود.خداي سفيدپوشدر سراسر دوران اوج پزشك سالاري، پزشكان، دانش پزشكي را كاملاً در اختيار داشته و راه نفوذ آنرا بر جامعه بسته بودند. نسخه به لاتين نوشته مي شد كه براي اين حرفه يك نوع رمز نيمه سري فراهم مي آورد و بسياري از بيماران را در جهل نگاه مي داشت. نشريه ها و كتابهاي پزشكي منحصر به خوانندگان حرفه اي بود. درهاي كنفرانسهاي پزشكي به روي عوام و افراد غيرعلمي بسته بود. پزشكان برنامه درسي و پذيرش دانشكده هاي پزشكي را تحت كنترل داشتند. امروزه وضعيت عكس آن است. بيماران

بطور حيرت آوري به دانش پزشكي دسترسي دارند. با در اختيار داشتن كامپيوتر شخصي و يك مودم هركسي مي تواند از خانه خود با پايگاههاي داده اي در تماس باشد و درباره هر موضوعي از بيماري گرفته تا قارچ، مقاله علمي بدست آورد و درباره يك بيماري يا درمان خاص بيش از آنچه يك پزشك معمولي وقت مطالعه آنرا داشته باشد، اطلاعات جمع آوري كند.نسخه هايي از كتابهاي مرجع روميزي پزشكان هم اكنون در دسترس همه قرار دارد. هر هفته برنامه اي از شبكه لايف تايم (Life Time) پخش مي شود و هر بيننده مي تواند دوازده ساعت برنامه بسيار تخصصي كه براي پزشكان تهيه شده را تماشا كند. برخي بر اين باورند كه بسياري از اين برنامه ها براي افراد معمولي مناسب نيست ولي اين بيننده است كه بايد در اين باره تصميم بگيرد.در بسياري زمينه هاي ديگر نيز دانشي كه به شدت تحت انحصار متخصصان قرار داشت، رفته رفته از كنترل آنها خارج مي شود و به شهروندان معمولي مي رسد. زيرضربه هاي آيندهتغييرات در دانايي باعث جابجاييهاي گستردة قدرت مي شود يا به آن كمك مي كند. مهمترين پيشرفت اقتصادي طول زندگي ما، ظهور نظام نوين توليد ثروت بوده كه بنيان آن ديگر عضله نيست بلكه مغز است. در واقع جانشيني اطلاعات يا دانايي به جاي كار بيرحم و خشن، عامل اصلي مشكلات جنرال موتورز يا علت ظهور ژاپن است. زيرا آن موقع كه جنرال موتورز هنوز تصور مي كرد كه زمين مسطح است، ژاپن سرگرم كاوش كناره هاي آن بود و كشف كرد كه چنين نيست.امروزه اين گفتار وينستون چرچيل كه به

او الهام شده بود: «امپراتوريهاي آينده، امپراتوريهاي مغز خواهند بود» واقعيت يافته است. آنچه هنوز درك نشده، ميزان قدرت خام و بسيطي است كه در دهه هاي آينده در اثر نقش تازه «مغز» هم در سطح زندگي شخصي و هم در سطح امپراتوري دگرگون مي شود.مندرس شدن اصالتسيصد سال پيش، انقلاب صنعتي نيز نظام تازه اي براي توليد ثروت به وجود آورد. در زمينهايي كه روزگاري كشت و زرع مي شد، دودكشها سر به آسمان كشيدند. كارخانه ها بسرعت رو به گسترش گذاشتند. اين «كارخانه هاي سياه شيطاني» با خود شيوة كاملاً تازه اي از زندگي و نظام نوين قدرت به همراه آوردند. دهقانان از كار رعيتي نيمه بردگي روي زمين رها شده و به كارگران شهري زيردست كارفرمايان خصوصي يا دولتي تبديل شدند. همگام با اين تغيير، تحولاتي ديگر در روابط قدرت در داخل خانه پديد آمد. خانواده هاي كشاورزي كه چند نسل زير يك سقف زندگي مي كردند و همه آنها تحت فرمان يك پدرسالار ريش سفيد بودند، جاي خود را به خانواده هاي هسته اي پاره پاره شده بخشيدند كه در آنها سالخوردگان خيلي زود اعتبار و نفوذ خود را از دست دادند. رژيمهاي سلطنتي يا فروپاشيد يا به سطح جاذبه اي توريستي نزول كرد. به هر حال در برابر قدرت رو به زوال آنها، نخبگان جديد سر برآوردند: شركت سالاران، ديوانسالاران و مغولهاي رسانه اي ، توليد انبوه، توزيع انبوه و .... با دموكراسي انبوه يا ديكتاتوريهايي همراه شد كه ادعا مي كردند دموكراتيك هستند.به سخني كوتاه، ظهور نظام نوين توليد ثروت زير همة ستونهاي نظام قديمي قدرت را خالي كرد

و سرانجام زندگي خانوادگي، كسب و كار، سياست، دولت ملي و حتي خود ساختار قدرت جهاني را دگرگون ساخت.عضله، پول، مغزدر فيلمهاي هاليوودي، كابوي تنها سوار بر اسبش از جايي سردر مي آورد، با ضدقهرمان و شخصيت تبهكار داستان دوئل مي كند سپس هفت تيرش را به آرامي در جلد چرميش قرار مي دهد و بار ديگر به سرزمين نامعلومي در دوردستها مي رود. ما در دوران كودكي آموختيم كه قدرت از خشونت نشأت مي گيرد.در بسياري از اين فيلمها، در زمينة داستان، پرسوناژ ديگري هم وجود داشت: مرد خوش پوش شكم گنده اي كه پشت ميز بزگ چوبي مي نشست. هر چند به طور معمول اين مرد، تجسم فردي از كار افتاده بود ولي او نيز اعمال قدرت مي كرد. او بود كه پول مورد نياز راه آهن يا گاوچرانان غاصب يا ديگر نيروهاي شرير فيلم را تأمين مي كرد. اگر كابوي قهرمان نمايانگر قدرت خشونت بود، اين شخصيت – نمونة يك بانكدار – نماد قدرت پول بود.شخصيت مهم ديگري هم وجود دارد: سردبير روزنامه، معلم، كشيش جهادگر يا زني تحصيل كرده ، اين شخصيت، نه تنها نمايانگر خير در جنگ با شر است، بلكه نماد قدرت فرهنگ و دانش پيشرفته درباره جهان بيروني هم هست. اين شخص سرانجام پيروز مي شود ولي معمولاً اين پيروزي يا در اثر ائتلاف با قهرمان ششلول بند و يا شانس ناگهاني بدست مي آيد.دانايي همانطور كه فرانسيس بيكن به ما توصيه كرده است، منشأ قدرت است. اما براي آنكه در فيلم وسترن دانايي برنده شود، بايد يا با پول يا با زور هم پيمان گردد.با اين همه در

ميان منابع بيشمار قدرت، سه منبعي كه در فيلمهاي وسترن به طور نمادين ارائه مي شود – خشونت، ثروت و دانايي – مهمترين هستند.تمركز بر روي اين مثلث و تعريف قدرت در اين قالب، امكان مي دهد تا قدرت را به شيوه اي كاملاً تازه تحليل كنيم و شايد روشن تر از گذشته نشان دهيم كه چگونه قدرت براي كنترل رفتارهاي ما از گهواره تا گور بكار مي رود. بهترين نوع قدرت شكي نيست خشونتي كه در چاقوي ضامن دار متجاوز يا موشك هسته اي نهفته است، مي تواند عوارض وحشتناكي به بار آورد. سايه خشونت يا زور كه در قانون جاي داده شده، باعث مي شود هر حكومتي براي پيشبرد قهري خواسته هايش به سرباز و پليس متكي شود، تا نظام فعال و سرپا بماند. اما بطور كلي خشونت نارساييهاي مهمي دارد، نخست، ما را وا مي دارد كه با خود چماق حمل كنيم يا مسابقه تسليحاتي به راه بياندازيم كه عوارض خطرناك آن را نه تنها براي ما بلكه براي همه افزايش مي دهد. حتي وقتي خشونت مؤثر واقع مي شود، مقاومت ايجاد مي كند. قربانيان يا بازماندگان آن در كمين نخستين فرصت براي تلافي مي نشينند. ثروت به مراتب ابزار بهتري براي قدرت است. كيف پر پول انعطاف بيشتري دارد. از ثروت مي توان به شيوه اي مثبت يا منفي استفاده كرد. بنابراين از زور خيلي انعطاف پذيرتر است. به جاي تهديد صرف يا تنبيه، با آن مي توان پاداشهايي داد كه با ظرافت تعيين شده است، اعم از پرداختهاي جنسي يا نقدي. بنابراين ثروت قدرتي از نوع متوسط به وجود مي آورد. بهترين

نوع قدرت از كاربرد دانايي حاصل مي شود و به سادگي از بين نمي رود، با اين قدرت نه تنها مي توان راه خود را در پيش گرفت، بلكه مي توان ديگران را واداشت آنچه را مي خواهيم انجام دهند هر چند هم كه خلاف ميلشان باشد. از دانايي مي توان براي تنبيه و پاداش و ترغيب و حتي دگرگون سازي استفاده كرد و مي توان دشمن را به دوست تبديل كرد. همچنين در موقعيتهاي نامناسب فرد مي تواند با دانايي پيش دستي كرده و وضعيت را تحت كنترل خود درآورد و از هدر رفتن نيرو و پول جلوگيري كند.البته بيشترين ميزان قدرت را كساني دارند كه در موقعيتي هستند كه مي توانند با زيركي از هر سه اين ابزار با هم طوري استفاده كنند كه هر جا لازم باشد تهديد به تنبيه را با وعده پاداش جايگزين نمايند و همگام با آن از شيوه هاي ترغيب و نيز از هوش بهره بگيرند.بنابراين دانايي به جاي اينكه زاييده قدرت پولي و عضلاني باشد به جوهر اصلي آنها تبديل شده است. يعني در واقع تقويت كننده نهايي است. اين كليد جابجايي در قدرت است كه در پيش داريم و تبيين مي كند كه چرا جنگ بر سر كنترل دانايي و ابزار ارتباطات در سراسر جهان اوج گرفته است.بخش دوم – زندگي در اقتصاد فوق نمادينكسب و كار مي تواند محصول يا سود توليد كند. اسامي غولهاي تجاري درست مثل ستارگان سينماي هاليوود از رسانه ها پخش مي شود و به نمادهاي زنده قدرت تبديل مي شوند به طوري كه به عنوان نامزدهاي بالقوه انتخابات رياست جمهوري

معرفي مي شوند و يا شايد خودشان چنين ترتيب داده اند. كسب و كار نيز وارد عرصه زرق و برق شده است.ورود نظام فوق نمادين ايجاد ثروت، نه تنها باعث جابجايي در قدرت مي شود بلكه شيوه آن را تغيير مي دهد. زور: عامل ياكوزايي (مافيايي)زماني در يكي از كمپانيهاي كامپيوتري يكي از افراد ميلياردر ژاپن حريقي توسط يكي از افراد سرخورده بپا شد. مشكل اين بود كه آنها شواهدي نداشتند كه در دادگاه ارائه دهند حتي اگر هم داشتند مجبور بودند مدتهاي زيادي را در انتظار اجراي قانون بسر برند. از اين رو يكي از كاركنان خود را به ضبط صوت مجهز كرده و به باري كه فرد مظنون در آنجا بسر مي برد فرستادند. متهم اقرار كرد، حتي درباره عمل خود به لافزني پرداخت. سپس مأموران حفاظت شركت با وي صحبت كرده و تهديدش كردند كه اگر از كارش در كمپاني دست نكشد و هر چه زودتر شهر را ترك نكند پاهايش را قلم خواهند كرد. آيا اين كار خلاف قانون بود؟ مسلماً حريق بعدي كه به پا مي كرد مي توانست جان برخي از كاركنان را به خطر بياندازد. در اين صورت رئيس شركت به جاي اينكه دست روي دست بگذارد تا دادگاه كاري برايش انجام دهد، از زور ياكوزايي يا همان مافيايي خود استفاده كرد.در هر جامعه اي چيزي وجود دارد كه شايد بتوان آن را «نظام ثانويه اعمال زور» ناميد كه در حاشيه نظام رسمي و اداري و قانوني اعمال زور عمل مي كند. استفاده از زور براي كسب ثروت در عصر موتور بخار پايان نيافت بلكه از آن در

مقياسي عظيم استفاده شد. در اردوگاههاي شوروي، زندانيان را به كار مفت و كثيف استخراج سنگ معدن يا بريدن كنده درختان وا مي داشتند. كارخانه هاي هيتلر در اثناي جنگ جهاني دوم از همه اروپا افراد را به بردگي كشيد و اين كارخانه ها مهمات، مواد شيميايي و جسد توليد مي كردند. يكي از دلايلي كه در محيطهاي كسب و كار امروزه خشونت به ندرت ديده مي شود اين است كه شركتها و محيطهاي كسب و كار به جاي اينكه خودشان دست به خشونت بزنند در واقع خدمات را با عقد قرارداد مي خرند و خشونت دولتي جايگزين خشونت شخصي شده است. دولت با قراردادن تكنولوژيهاي خشونت در چنگ نيروهاي مسلح خود سعي مي كند انواع ديگر خشونت را حذف يا كنترل كند. دومين دليل كه تهاجم بدني در كسب و كار رخت بربسته اين است كه خشونت به هيئت قانون تصعيد يافته است و همه كسب و كارها اعم از سرمايه داري و سوسياليستي به قانون متكي هستند. پس مي توان پشت هر قانون خوب يا بد لولة تفنگي را ديد.خط سير قدرت:سنت و قانون هر دو امروزه اين استفادة آشكار از زور را در جهان نوين مهار كرده اند. به هر حال اين كاهش خشونت در اقتصاد از سر نوعدوستي نجبا و ... بدست نيامده است. آنچه اتفاق افتاده اين است كه در اثناي انقلاب صنعتي، نخبگان جامعه از اتكاي اوليه به قدرت سطح پاييني كه خشونت ايجاد مي كرد، به قدرت سطح متوسطي كه پول به دست مي دهد، تغيير موضع دادند.بهر حال «جهان مدرن» براي ادژهاهاي قديمي، جهاني است گذرا و مكاني

است پرخصومت. نه تنها افراد و كمپانيها، بلكه همه بخشهاي صنعت مالي متزلزل و ناپايدار شده اند. فروپاشي پانصد بانك سپرده و وام در ايالات متحد، باعث شد تا دولت صدها ميليارد دلار پول به برنامه نجات فوري اختصاص دهد كه بازتابي بود از عدم ثباتي كه خود را نمايان مي ساخت.آغاز جنگ بر سر كنترل جهان تا يكي دو دهة پيش، تقريباً تني چند از بانكداران مركزي و مقامات دولتي مي توانستند از طريق دستكاري در نرخهاي بهره و مداخله در بازارهاي ارز خارجي به طور قاطع بر قيمت هر چيزي از گوشت خوك دانمكاري تا اتومبيلهاي داتسون تأثير بگذارند.امروزه اين كار براي آنان دشوارتر شده است. شاهد آن، رشد انفجاري ارز خارجي و بازارها و شبكه هاي الكترونيكي است كه اين رشد را تسهيل مي كنند.در چنين فضايي، نقش انفرادي بانكهاي مركزي و حتي بانكهاي اصلي كه در اين كنسرت ايفاي نقش مي كنند، به بهترين وجه محدود شده است. چون قدرت بسرعت از دست بانكهاي مركزي و حكومتهايي كه نمايندگي اسمي آنها را دارند، خارج مي شود، از گوشه و كنار فريادهايي برخاسته كه خواهان نظارت فوري از نوعي جديد و متمركزتر در سطح فوق ملي هستند. اينها تلاشهايي است براي كنترل نظام مالي مابعد دودكشها از طريق استفاده از همان ابزارهايي كه در اصل عصر دودكشها بكار مي رفت – و صرفاً قدرتي بيشتر بوجود آورد.در اروپا برخي از رهبران سياسي خواهان حذف پولهاي رايج ملي و ايجاد بانك مركزي واحد تمام اروپايي هستند. از طرف ديگر نخست وزير سابق انگلستان، مارگارت تاچار در برابر اين فوق ملي گرايي و در

دفاع از حاكميت ملي جنگ تدافعي براه انداخت. گروهي متشكل از هفت كشور صنعتي جهان تلاش مي كنند تا سياستهاي خود را در زمينه هايي چون پول رايج و نرخهاي بهره و ديگر متغيرها با يكديگر هماهنگ سازند. اگر جهان گرايان برنده شوند به معناي آنست كه قدرت بانكهاي مركزي موجود كه تنظيم كنندگان كليدي سرمايه هستند رو به ضعف خواهد گذاشت. بنابراين دهه هايي كه در پيش است، شاهد منازعة قدرت عظيمي ميان جهان گرايان و ملي گرايان بر سر ماهيت نهادهاي جديدي خواهد بود كه عهده دار نظارت بر بازارهاي جهاني سرمايه مي شوند.دانايي: ثروتي از نمادهاروزگاري ثروت اصل و اساس بود. يا آن را داشتيد يا نداشتيد. ثروت جامد و مادي بود و براحتي مي شد فهميد كه از ثروت قدرت و از قدرت ثروت حاصل مي شود. در تمدنهاي كشاورزي، بجز ثروتمندان - كه خواستهايشان گستره وسيعي را از عالي ترين سطح هنري گرفته تا جنگ طلبانه در بر مي گرفت – گسترة آرزوهاي جمعي آنقدر كوچك و محدود بود كه مي شد آن را در دو كلمه خلاصه كرد: نان يا برنج و زمين. به عكس در جوامع صنعتي، به محض آنكه نيازهاي اساسي مردم ارضاء شد، آرزوهاي جمعي چندبرابر گرديد. پيشرفت بطور بيرحمانه اي تجملات يك نسل را به «ضروريات» نسل ديگر تبديل ساخت و آرزوها ديوارهاي محلات فقيرنشين را منفجر كرد و سرزمينهاي تازه اي را به تصرف درآورد.وقتي دودكشها سر به آسمان كشيدند، ثروت تغيير شكل داد. اكنون به جاي زمين، ماشينها و مواد اوليه توليد صنعتي به حياتي ترين شكل سرمايه مورد نياز تبديل شده بود:

كوره هاي ذوب فولاد، كارگاههاي بافندگي و .... اين سرمايه صنعتي هنوز داراي محدوديت بود. اما سرمايه، مادي هم بود. وقتي بانكداران در شركتي سرمايه گذاري مي كردند، انتظار داشتند در ترازنامه آن شركت، داراييهاي فيزيكي را ببينند يا زماني كه بانكداران درخواستي را براي وام بررسي مي كردند، وثيقه اي فيزيكي و ملموس يعني نوعي سخت افزار مي خواستند تا آن را ضمانت كند. در اين جا سرمايه گذار كاغذي را دريافت مي كرد كه صرفاً يك نماد، سند قرضه يا ورقه سهم بود كه نمايانگر بخشي از ارزش شركتي بود كه از سرمايه او استفاده مي كرد. پس مي بينيم كه سرمايه با چه سرعتي تغيير شكل  داد. امروزه با پيدايش اقتصاد پيشرفته موج سوم، پول كاغذي، به منسوخ شدن كامل نزديك مي شود. اكنون روشن است كه پول كاغذي مثل خطوط مونتاژ، دودكشها و ...  رو به مرگ صنعتي است. به استثناي كشورهاي داراي اقتصاد عقب مانده و بجز موارد استفادة كاملاً ثانويه، پول كاغذي همان سرنوشتي را خواهد داشت كه پول خرمهره اي و النگوي مسين داشت.امروزه با نوع جديدي از كارتهاي اعتباري كه «كارت هوشمند» ناميده مي شوند مواجهيم. شما آنرا به صندوقدار تحويل مي دهيد كه از طريق دستگاهي الكترونيكي به جريان مي افتد. در نتيجه پول خريد شما فوراً به حساب بدهي بانكي تان گذاشته مي شود. در پايان ماه شما پولي نمي پردازيد. حساب بانكي شما بلافاصله اين كار را انجام مي دهد. مثل چكي است كه در جا برداشت مي شود. اين مسأله آنقدر عادي شده و مردم با چنان اطميناني آن را پذيرفته اند كه

به سختي مي توان درباره آن ترديد كرد و اين جايگزيني پول الكترونيكي به جاي پول كاغذي تهديدي است براي موجوديت بانكهايي كه ما مي شناسيم و مي توان از آن به عنوان «قدرتهاي از دست رفته» ياد كرد.پول موج اولي (تمدن كشاورزي) نه تنها ملموس و بادوام بود بلكه ماقبل سواد هم بود، به اين معني كه ارزش آن به وزنش بستگي داشت، نه به كلماتي كه روي آن حك شده بود. پول موج دومي (تمدن صنعتي) امروزي از كاغذ چاپي تركيب يافته است. خواه كالايي پشتوانة آن باشد يا نه. اين پول نمادين است و همگام با سواد همگاني پديدار مي شود.اما پول موج سومي (عصر اطلاعات) بطور روزافزوني از ضربانهاي الكترونيكي تشكيل مي شود. اين پول قابل انتقال فوري و قابل رديابي بر روي صفحه نمايش است. اين پول به راستي پديده اي تصويري است كه مي توان آنرا «پول قرن بيست و يكمي» نام نهاد.سرمايه و پول كه هر دو بطور روزافزون از محتواي مادي دور مي شوند در سرتاسر تاريخ در تغيير بوده اند و مرحله به مرحله نمادين شدن تغيير شكل داده و سرانجام امروزه به شكل فوق نمادين درآمده اند.جانشين غاييگاهي يادآوري اينكه اجداد ما بي سواد بوده اند ما را تكان مي دهد. آنان احمق يا نادان نبودند، بلكه بيسواد بودند، مشكلي كه در آن زمان حل نشدني بود. خواندن ساده در دنياي قديم دستاوردي خارق العاده بشمار مي آمد. آگوستين قديس در قرن پنجم در نوشته هاي خود از اسقف ميلان چنين ياد مي كند كه آنقدر دانا بود كه مي توانست واقعاً بدون حركت لبهايش بخواند.

بخاطر اين شاهكار حيرت آور، وي پرمغزترين فرد جهان محسوب مي شد.نه تنها بيشترين اجداد ما سواد خواندن و نوشتن نداشتند بلكه ساده ترين اصول حساب  را هم نمي دانستند. شمار اندكي كه حساب مي دانستند كاملاً خطرناك تصور مي شدند. از آگوستين هشداري جالب نقل شده كه مي گويد: «مسيحيان از افرادي كه جمع و تفريق مي دانند بپرهيزند. آشكار بود كه چنين افرادي «با شيطان براي تيره و تار كردن روح بشر و محبوس كردنش در زنجيرهاي جهنم ميثاق بسته اند».سي سال پيش هر كسي كه كمترين توانايي استفاده از كامپيوتر را داشت در مطبوعات پرتيراژ «مغز غول آسا» توصيف مي شد.امروزه ما داده ها را به شيوه هاي بيشتري به يكديگر ربط مي دهيم. آنها را منسجم مي كنيم و بدين ترتيب آنرا به شكل اطلاعات در مي آوريم و مقادير قابل توجهي از اطلاعات را در چارچوب مدلها و طرحهاي دانايي روي هم سوار مي كنيم. اين تحول عظيم امروزي در بنيان دانايي جامعه است، نه به خاطر وجود كامپيوتر يا دستكاري صرفاً مالي بلكه بخاطر پيدايش اقتصاد فوق نمادين.از ميان همه منابعي كه براي توليد ثروت لازم است، از دانايي مي توان به عنوان جانشيني براي منابع ديگر استفاده كرد.تنها دليل اينكه اكنون مقادير هنگفتي مواد خام نيكل و مس در سراسر دنيا از جايي به جاي ديگر حمل مي شود اين است كه ما از دانايي لازم براي تبديل مواد در محل به مواد جايگزيني كه قابل استفاده باشد، بي بهره ايم. به محض آنكه اين دانش فني را كسب كنيم به صرفه جوييهاي اساسي بيشتري در ترابري دست خواهيم يافت

و از طريق آن مي توان به پديده ها سرعت بخشيد. به عبارت ديگر دانايي براي منابع، ترابري، هزينه، زمان و ساير موارد جانشين مناسبي است و چون نياز به مواد خام، نيروي كار، زمان، مكان و سرمايه را كاهش مي دهد، منبع اصلي اقتصاد پيشرفته خواهد بود.بخش سوم - جنگهاي اطلاعاتي از دهة 1950 تا 1980 با قرار داشتن توليد كنندگان غول آسا در رأس و عمده فروشان و خرده فروشان در كف، موازنة قدرت اساساً بدون تغيير باقي ماند. يكي از دلايل وجود قدرت توليد كنندگان آن بود كه كنترل اطلاعات را در دست داشتند.كسب موفقيت فروش محصول در پاي صندوق پرداخت فروشگاه مشخص مي شد. اسلحه اي كه خرده فروشان با آن توليد كنندگان را سر جاي خود نشاندند، يك نماد كوچك سياه و سفيد است. «كد جهاني كالا» خطوط موج داري كه روي هر چيزي ظاهر مي شود و در پي آن تجهيزات اسكن نوري براي خواندن آنها بسرعت گسترش يافت. اين كدهاي كامپيوتري قدرت را جابجا كرد.امروزه توليدكنندگان جهت عرضة محصولات خود در فروشگاه براي چند سانتيمتر فضاي موجود قفسه ها التماس مي كنند. به جاي آنكه توليد كننده به فروشنده بگويد كه چه مقدار كالا بخرد، اين فروشگاه است كه امروز توليدكننده را مجبور مي سازد چيزي را كه به «پول اضافي» شهرت يافته براي اشغال فضايي معين روي قفسه هاي فروشگاه و مبالغ معتنابهي نيز براي محلهاي خاصي در فروشگاه كه مورد نظر اوست بپردازد. حتي توليد كنندگان براي بدست آوردن و نگهداشتن محل براي كالاي خود در سوپرماركتها با يكديگر مي جنگند. خرده فروشان كنترل جريان اصلي داده

هايي را بدست گرفتند كه روزگاري به كمپانيهاي بزرگ قدرت مي بخشيد.سوپرماركت هوشمندمصرف كنندگان ممكن است بزودي خود را در سوپرماركتهايي ببينند كه با رديفهايي از به اصطلاح «قفسه هاي الكترونيكي» تزيين شده است. به جاي برچسب كاغذي قيمت روي قوطيهاي كنسرو و .... لبة قفسه از يك صفحه نمايش چشمك زن از جنس كريستال مايع تركيب يافته كه بطور ديجيتال قيمتها را نشان مي دهد. جادوي اين تكنولوژي جديد اين است كه به فروشگاه امكان مي دهد تا به محض آنكه اطلاعات لازم از دستگاههاي اسكن جلوي فروشگاه بسرعت به آن انتقال يافت، قيمت هزاران كالا را بطور خودكار و آني تغيير دهد.در همين راستا، قفسه هاي «هوشمندتر» وجود دارند كه نه تنها به مشتريان اطلاعات مي دهند، بلكه از او اطلاعات هم مي گيرند. براي مثال، گيرنده هاي مخفي امكان مي دهد كه بدانيم چه موقع مشتري به قفسه يا كالاي خاصي دست مي زند يا در جايي خاص چه وقت تراكم جمعيت كمتر از حد انتظار است. بزودي زماني فرا مي رسد كه مشتري به سختي مي تواند مژه بر هم زند يا دست خود را حركت دهد، بدون آنكه دادهاي مفيدتر و قابل فروش تري به مغازه دار ارائه نكند.هوش فوق العاده چون در حال حاضر بخش عظميي از كسب و كار به گرفتن و ارسال اطلاعات بستگي دارد، كمپانيهاي سراسر جهان شتابزده كاركنان خود را از طريق شبكه هاي الكترونيكي با يكديگر در ارتباط قرار مي دهند. اين شبكه ها زيرساختهاي كليدي قرن بيست و يكم را شكل مي دهند و براي موفقيت در كسب و كار و توسعة اقتصاد

ملي به همان اندازه حياتي هستند كه راه آهن در عصر مورس بود. در ميانه قرن نوزدهم، حق امتيازهاي مورس باعث ساختن هزاران كيلومتر خط تلگراف شد. شركتهاي رقيب پديدار شدند، شبكه ها رشد يافتند و مسابقه اي شديد براي وصل كردن شهرهاي اصلي به يكديگر در سراسر قاره آغاز شد. شركتي به نام وسترن يونيون كه سيمهاي خود را در سراسر كناره هاي خط آهن - كه مجوز حق عبور از آن را داشت-  نصب مي كرد، كمپانيهاي كوچكتر را بلعيد. در طي يازده سال خطوط تلگراف اين شركت از يك سوي آمريكا به سوي ديگر گسترش يافت و سرماية آن از 500 هزار دلار به 41 ميليون دلار افزايش يافت. اين مبلغ در آن روزها بانكها را به وحشت مي انداخت. زماني كه يك معلم آوازي به نام الكساندر گراهام بل در سال 1876 حق امتياز اولين تلفن را به نام خود ثبت كرد، وسترن يونيون سعي كرد آن را شوخي تلقي كند و آن را به مسخره گرفت. اما با اوج گرفتن تقاضاي مردم براي تلفن، وسترن كه تصميم نداشت انحصار خود را از دست دهد براي در اختيار گرفتن تكنولوژي جديدتر توماس اديسون را به استخدام خود درآورد تا در برابر تكنولوژي بل گزينه اي اختيار كند. اما وسترن يونيون بخاطر عطش ناگزير جهان به ارتباطات بهتر، شكست خورد و كنار كشيد.بزرگراههاي الكترونيكي با وابسته شدن بخشهاي بيشتري از اقتصاد به تلفن، كمپانيها يا سازمانهاي دولتي كه خدمات تلفن را ارائه مي دادند يا تحت نظارت خود داشتند، نيز بطور غير عادي قدرتمند شدند. در ايالات متحد كمپاني ATT كه به

نظام بل شهرت داشت، عرضه كننده مسلط خدمات مخابراتي شد. براي كساني كه به خدمات شايسته تلفن عادت كرده اند، تصور اقتصاد بدون تلفن يا انجام وظيفه در كشوري كه شركت تلفن حتي از زير بار خدمات اساسي تلفن نيز شانه خالي مي كند يا نصب خطوط تلفن را سالها به تعويق مي اندازد، مشكل است. اين قدرت ديوانسالاري باعث افزايش پارتي بازي سياسي و تسويه حسابها و فساد و رشوه خواري مي شود، توسعه اقتصاد ملي را كند مي كند و غالباً تعيين مي كند كه كدام مؤسسات تجاري شانس رشد داشته باشند و كدام بايد از صحنه خارج شوند. تعداد زيادي از كسب و كارهاي آمريكا از دهة 1960 به اين سو شروع به نصب كامپيوتر كردند. در همان زمان، ماهواره ها و بسياري تكنولوژيهاي ديگر از آزمايشگاهها روانه بازار شدند كه بعضي از آنها نيز محصول شركت ATT بود.  بزودي شركتهاي مشتري كامپيوتر خواهان دريافت انواع بسيار زيادي از خدمات شبكه داده ها شدند. آنان كامپيوترهايي مي خواستند كه بتوانند با يكديگر صحبت كنند و مي دانستند كه ساخت تكنولوژيهاي مورد نيازشان امكان پذير است. شركت تلفن ATT كه هيچ رقيبي در برابر خود نداشت خيلي كند و آرام به اين نيازهاي تازه پاسخ داد و اين امر باعث بدرفتاريهاي عالم كسب و كار با شركت ATT شد . درست همانطور كه تقاضا براي ارتباطات بهتر در يك قرن پيش وسترن يونيون را به زانو درآورد بار ديگر تكنولوژيهاي نوين و تقاضاي فراگير ولي پاسخ داده نشده براي خدمات نوين شركت ATT را شكست داد. از اين روست كه مي بينيم خطوط

هوايي و سازندگان خودرو و كمپانيهاي نفتي براي در دست گرفتن كنترل نظامهاي در حال نوپيدايي ارتباطي، همگي در جنگي چندجانبه درگير شده اند. در واقع همانگونه كه بزودي خواهيم ديد تمامي زنجيره توليد و توزيع به لرزه خواهند افتاد. بنابراين اينها فوريتهايي است كه كمپانيها را با شتاب همانند دولتها به صحنه كنترل بزرگراههاي الكترونيكي آينده مي رساند. بنابراين جهش غول آساتري در حال وقوع است يعني ما نه به سوي نظام مرحله چهارم، بلكه به سمت نوع كاملاً متفاوتي از هوش در حال حركت هستيم.قدرت شبكه از ديد جهان خارج ژاپن از نظر اقتصادي شكست ناپذير به نظر مي رسد. اما در داخل اوضاع به قرار ديگري است. اين كشور منابع انرژي ندارد، مواد غذايي كمي پرورش مي دهد و نسبت به محدوديتهاي تجاري بسيار حساس است. اگر ارزش ين پايين و بالا برود نگران مي شود. اما مردم ژاپن تنها نگران كل اقتصاد نيستند بلكه نگران آيندة خودشان نيز هستند. از اين رو بزرگترين پس انداز كنندگان جهان به شمار مي روند و مبالغ هنگفتي پول صرف خريد بيمه مي كنند.تا مدتهاي مديد، اين بنگاههاي عظيم بيمه بودند كه از اين اضطراب و نگراني سود مي بردند. اما امروزه، اين بيمه كنندگان هستند كه دچار نگراني شده اند.تمامي صنعت بيمه در بلوايي از دگرگوني به سر مي برد. مشتريان همه نوع سياستها و خدمات مالي نوظهوري را مي خواهند كه اين غولهاي پرارج قديمي به سختي قادر به انجام آن هستند. براي مقابله با تهديدهايي از اين نوع، بنگاههاي بزرگ بيمه شروع به نصب خط دفاعي الكترونيكي كرده اند. بيمة عمر نيپتون

حدود نيم ميليارد دلار صرف ايجاد يك نظام جديد اطلاعاتي مي كند كه 5 هزار كامپيوتر شخصي، 1500 كامپيوتر بزرگتر براي مراكز ماهواره اي خود، دستگاههاي بسيار عظميي براي شعب و ستادهاي مركزي، بعلاوه دستگاههاي اسكن نوري و ديگر تجهيزات جديد را به سيستم موجود اضافه كرده و همه را در داخل شبكه واحدي به هم وصل مي كند.كمپاني رقيب آن نيز سخت در تلاش است و شبكه اي ايجاد مي كند كه نمايندگانش را قادر مي سازد با بانكهاي داده مركزي تماس بگيرند و به فرمانهايي كه با صداي مصنوعي از پشت تلفن مي شوند پاسخ دهند و اطلاعاتي را كه درباه مشتريان يا سياستها مي خواهند از طريق فكس دريافت دارند.كمپانيهاي بيمه در اين راه تنها نيستند. به نظر مي رسد همه ژاپن در حال الكترونيكي شدن است. با گسترش شبكه هاي الكترونيكي قدرت نيز جابجا مي شود. اين تنها در ژاپن اتفاق نمي افتد بلكه ايالات متحد و اروپا نيز با چنان سرعتي مشغول شبكه سازي هستند كه تا به حال سابقه نداشته است. اين مسابقة الكترونيكي قرن به شمار مي رود.بسيج براي جنگ الكترونيكيوقتي همة صنايع براي كارزار بسيج مي شوند مقياس جنگ الكترونيكي وسيع تر مي شود.به جاي شركتهاي منفرد، گروههاي سرتاسري صنعت، بطور دسته جمعي اقدام مي كنند. اين شبكه هاي سرتاسري صنعتي بويژه در ژاپن كه تشكيل آنها بشدت توسط وزارت بازرگاني كه همه جا حاضر است و صنعت بين المللي تشويق مي شود، جالب توجهند.نظام الكترونيكي به خرده فروشان امكان مي دهد كه حجم كمتري سفارش دهند و به جاي اتكا به كالاهاي كند فروش، همگام با تغيير

مدها و سليقه هاي مصرف كننده، لباسهاي پرفروش را جايگزين كنند.همانطور كه شركتهاي منفرد و كل صنايع با ايجاد شبكه هاي خاص خويش، بسرعت خود را براي آينده آماده مي سازند، غولهاي ديگر نيز براي نصب شبكه هاي چند منظورة جهاني كه بتوانند پيامها را به هر كسي منتقل كنند مسابقه گذاشته اند.حجم پيامها و داده هايي كه امروزه در درون شبكه هاي الكترونيكي موج مي زند آنقدر عظيم است كه حتي جنگي در مقياسي به مراتب وسيع تر ميان كمپانيهاي بزرگ در گرفته است كه مي خواهند اين خدمات ناقل مشترك را تحت سلطه خود در آورند. رؤياي دراز مدت سازندگان شبكه در جهان ايجاد حلقة يكپارچه واحدي است كه از مشتري (كه به طريق الكترونيكي به دارندة كسب و كار مي گويد چه كالاها يا خدماتي ارائه دهد) آغاز شده به توليد كننده وصل مي شود و از طريق بنگاههاي واسطه اي، باقيماندة توزيع به خرده فروش يا خدمات الكترونيكي خريد از خانه وصل شده و از آنجا به ATM يا سيستم پرداخت كارت اعتباري متصل مي شود و سرانجام به خانة مشتري باز مي گردد. هر كمپاني يا گروه صنعتي كه بتواند كنترل مراحل اساسي اين چرخه را به چنگ آورد، قدرت قاطع اقتصادي را اعمال خواهد كرد و به همين دليل قدرت سياسي قابل ملاحظه اي نيز خواهد داشت.  اما به چنگ آوردن اين كنترل كمتر به سرمايه و بيشتر به مغزها وابسته است. يعني هوشي كه در كامپيوترها و نرم افزارها و شبكه هاي الكترونيكي تعبيه شده است.پديدار شدن انحصارهاي اطلاعاتيهر قدر شبكه هاي ما خودكارتر و فوق هوشمندتر شوند،

بخش بيشتري از تصميم گيري انساني از نظرها پنهان مي شود و ما بيشتر به رخدادهاي از قبل برنامه ريزي شده اي وابسته مي شويم كه بر مفاهيم و پيش فرضهايي بنا دارند كه شمار اندكي آنها را درك مي كنند و يا گاهي حتي از روي تعمد افشا نمي شوند.چيزي نخواهد گذشت كه قدرت كامپيوتر ها به دليل پردازش موازي و هوش مصنوعي و ديگر نوآوريهاي شگفت آور، برق آسا پيشرفت خواهند كرد. بازشناسي گفتار و ترجمه خودكار بدون شك همراه با صفحات نمايش داراي تصاوير بسيار روشن و شفاف و دستگاههاي پخش صوت با كيفيتي در سطح كنسرت، بطور گسترده مورد استفاده قرار خواهند گرفت. شبكه هاي قبلي صدا و داده و تصاوير و اطلاعات را بطور مرسوم به شكلهاي ديگري انتقال خواهند داد.اين ترس و وحشت اكنون خيلي ساده انگاري به نظر مي رسد. موضوع اين نيست كه آيا يك انحصار ابرقدرت خصوصي جهاني، همه اطلاعات را كنترل خواهد كرد – كه بسيار غيرمحتمل به نظر مي رسد. بلكه موضوع اين است كه با جاري شدن سيلي از داده و اطلاعات و دانايي در سرتاسر سلسله اعصاب اقتصاد فوق نمادين، چه كسي جريان بي پايان تبديل آنها و دوباره بازگرداندنشان به شكل اول را كه به بركت وجود هوش فوق العاده ميسر شده، در دست خواهد داشت.كسب و كار و جامعه بطور كلي با مباحث گيج كنندة تازه اي دربارة استفاده و سوء استفاده از دانايي مواجه خواهند شد. اين مباحث ديگر بازتاب ساده اي از اين واقعيت كه بيكن مي گويد كه دانايي يك قدرت است نيست، بلكه واقعيتي در سطح

بالاتر را نشان مي دهد و آن اينست كه در اقتصاد فوق نمادين، اين دانايي درباره دانايي است كه بيش از هر چيز اهميت دارد. جنگ رو به گسترش چتر و اتومبيل با هم خيلي تفاوت دارند، نه تنها از نظر اندازه و كاركرد و قيمت بلكه به دليلي كه بندرت به آن توجه مي كنيم. از چتر مي توان بدون خريد كالايي ديگر استفاده كرد. ولي اتومبيل بدون بنزين و روغن و خدمات تعمير و قطعات و البته خيابان و جاده، بلااستفاده است. اتومبيل پرقدرت مثل بازيكن تيم، بطور كامل به ديگران وابسته است مثل هزاران كالاي ديگر، كه در تركيب با كالاهاي ديگر قابل استفاده اند. اگر كسي در جايي تصويري به تلويزيون انتقال ندهد، اين دستگاه در گوشة اتاق نشيمن همچنان بيصدا و خاموش به ما زل مي زند. هر كدام از اينها بخشي از نظام كالاست. دقيقاً ماهيت سيستميك كالاهاست كه منبع اصلي ارزش اقتصاديشان را تشكيل مي دهد و درست همان گونه كه «بازيكنان تيم» بايد طبق قوانين توافق شدة معيني بازي كنند، كالاهاي سيستميك نيز به استانداردهايي نياز دارند تا بتوانند كاري را انجام دهند. دوشاخة وسايل برقي اگر همة پريزها سه سوراخ داشته باشند به درد نمي خورد.اين تمايز ميان كالاهاي متكي به خود و كالاهاي سيستميك افشاكنندة جرياني است كه جنگهاي اطلاعاتي كنوني را در سرتاسر جهان گسترش مي دهد.در اصل جنگي است جهاني بر سر دلار و قدرت سياسي ولي نتايجش عايد ميليونها خانواده خواهد شد. بطور ريشه اي قدرت را در ميان ابرقدرتهاي صنعتي جهان – يعني كمپانيهايي چون آي بي ام، ATT، سوني، زيمنس

– جابجا خواهد كرد و بر اقتصادهاي ملي اثر خواهد گذاشت.استانداردهاي استراتژيك سرعت حيرت انگيز كنوني نوآوريها، توليد كنندگان را به انتخاب استراتژي واداشته است؛ يا مخترع باش و استانداردي بر صنعت خود تحميل كن و يا به استاندارد ديگري تن بده – در غير اين صورت به سيبري تجاري رانده شو يعني جايي كه محصولات موارد استفاده و بازارهاي محدودي خواهند داشت.آي بي ام از آغاز حياتش تا كنون نيروي مسلط صنعت كامپيوتر بوده است. بخش اعظم موفقيت به ياد ماندني را مي شود به توان اولية اين شركت در ايجاد و تحميل استانداردي براي آنچه در درون كامپيوترها جريان داشت، نسبت داد.كليد سلطه بر صنعت كامپيوتر، نرم افزار است – بدون آن ماشينها بي روح و بي فايده خواهند بود. اما كليد سلطه بر نرم افزار، سيستم عامل است و سرانجام هرم اصلي كنترل -  كليد سلطه بر سيستمهاي عامل – استانداردهايي است كه اين سيستمها به نوبة خود طبق آن عمل مي كنند. نظارت آي بي ام بر همة اينها بود كه آن را به قدرت جهان كامپيوتر تبديل ساخت.اما به رغم تلاشهاي آي بي ام، در طي سالها سيستمهاي عامل ديگري مثل چشمه از زمين جوشيد. وقتي شركت كامپيوتري اپل انقلاب ميكروكامپيوتر خود را به راه انداخت، هوشيار بود كه ماشينهايي بسازد كه با آي بي ام سازگار نباشند و سيستم عامل متفاوتي را برگزيد.سازماني متشكل از چند شركت ATT، زيمنس آلمان، فوجيتسو و ... خواهان استاندارد جديدي هستند تا به جاي آن كه سد راه تجهيزات غير آي بي امي شود، راه را براي آنها باز نمايد.از آن زمان تا

كنون فشار بر روي آي بي ام آنچنان شدت گرفته است كه مجبور شد به اين گروه بپيوندد و سوگند ياد كند كه در آينده در برابر سياستهاي «باز» متعهد شود.كشمكش اصلي   يكي از مهمترين چيزهايي كه امروزه كامپيوترها انجام مي دهند، سخن گفتن با يكديگر است – در واقع، كامپيوترها و ارتباطات اكنون آنچنان به هم پيوند يافته اند كه جدايي ناپذيرند.اين به معناي آن است كه كمپانيهاي كامپيوتري نه تنها بايد از سيستمهاي عامل خود، بلكه از دسترسي و يا نظارت بر شبكه هاي مخابراتي نيز دفاع مي كنند. اگر سيستمهاي عامل آنچه را در درون كامپيوترها جريان دارد، كنترل مي كنند، استانداردهاي مخابرات آنچه را ميان كامپيوترها رخ مي دهد در نظارت خود دارند. بار ديگر ما شركتها و كشورها را در منازعه تلخي بر سر نظامهاي اصلي كه پردازش اطلاعات را برعهده دارند، درگير مي بينيم.چون اكنون داده ها و اطلاعات و دانش بيشتر در سراسر مرزهاي ملي جريان دارد، جنگ اطلاعاتي بر سر مخابرات حتي بيش از جنگ بر سر سيستمهاي عامل بار سياسي به خود گرفته است.براي مثال، جنرال موتورز سعي دارد توليد جهاني خود را به هم مرتبط كند. از اين رو، براي آنكه كامپيوترهايش هر چند سازندگان مختلفي دارند، بتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند استانداردي خاص خود اختراع كرده است كه آن را MAP مي نامد. اين شركت سعي كرده است اقتباس اين استاندارد را در سراسر جهان در ميان سازندگان ديگر و نيز فروشندگان خودش ترويج كند. جامعه اروپا براي آنكه سد راه جنرال موتورز شود، با 13 كمپاني بزرگ سازنده كامپيوتر از جمله آي

بي ام و ... گفتگو كرده و از آنها خواسته است از استانداردي خلاف استاندارد جنرال موتورز حمايت كنند. به نظر مي رسد كه جامعه اروپا مي گويد اگر ماشينهاي اروپايي بخواهند با يكديگر ارتباط برقرار كنند، نبايد طبق شرايطي باشد كه جنرال موتورز – يا ايالات متحد – تعيين مي كند.پليس افكار اجراييبه محض آنكه شركت دلارهاي هنگفتي براي بودجة تكنولوژي اطلاعات تخصيص دهد، دسته هاي مختلف براي گرفتن بخشي از آن تلاش مي كنند و بدين ترتيب، منازعه آغاز مي شود. اما گذشته از تعارضهاي سنتي در ميانه جنگهايي گرفتار مي بينند كه بر سر خود اطلاعات در گرفته است. چه كسي چه نوع اطلاعاتي را دريافت كند؟ چه كسي به پايگاههاي اصلي داده دسترسي داشته باشد؟ كدام بخشها يا قسمتها چه داده هايي را دارند؟ تعارضهايي كه بر سر چنين پرسشهايي بروز مي كنند در حالي كه فني به نظر مي رسند ولي آشكارا بر پول و پايگاه اجتماعي و قدرت افراد و كسب و كارها اثر مي گذارند.اين تعارضها اوج مي گيرند، مدير اطلاعات و كاركنانش با تغيير مسير جريان اطلاعات، روابط قدرت موجود را متزلزل مي كنند. چيزي نخواهد گذشت كه مديريت تيزبين، به تشويق مدير اطلاعات، كشف مي كند كه تكنولوژي اطلاعاتي جديد تنها براي از بين بردن كاغذبازي يا تسريع خدمات نيست. بلكه گاهي مي توان از آن به شيوه اي استراتژيك براي تسخير بازارهاي جديد و توليد محصولات جديد و ورود به زمينه اي كاملاً تازه بهره گرفت.موضوع وقتي پيچيده تر مي شود كه با ادغام كامپيوترها و ارتباطات و گسترش شبكه ها گروه قدرتمند تازه اي

در قلمرو مديريت دست به مداخله مي زند. اين گروه تازه، مديران ارتباط از راه دور و كاركنانشان هستند كه غالباً بر سر منابع و كنترل امور به كاركنان نظامهاي اطلاعاتي نيرنگ مي زنند.سه دهة پيش كه براي نخستين بار كامپيوترها به دفاتر شركتها وارد شدند، مطبوعات از مطالبي پر شد كه حاوي انديشه هايي درباره ظهور «مغز غول آسا» بود. اين بزرگ مغز الكترونيكي همة اطلاعاتي را كه براي اداره بنگاه لازم بود، در خود داشت.يكبار و براي هميشه نظم جايگزين بي نظيمي يا هرج و مرج اطلاعات مي شود. ديگر از ريخت و پاش اثري نخواهد بود. انفجار قفسه هاي بايگاني از بين مي رود و ديگر يادداشتي گم نمي شود و عدم اطميناني وجود نخواهد داشت.چنين خيالپردازيهاي خود بزرگ بينانه اي تنوع و پيچيدگي روزافزون را در اقتصاد فوق نمادين بسيار دست كم گرفت و با خودبيني و نخوت نقش شانس و شهود و خلاقيت را در كسب و كار ناچيز شمرد. از همه مهمتر، بر اين پيش فرض استوار بود كه كساني كه در رأس شركت قرار دارند به اندازة كافي مي دانند كه كاركنان زيردست آنان به چه اطلاعاتي نياز دارند و به چه اطلاعات نياز ندارند.كامپيوترهاي روزميزي از اواخر دهة 1970 مثل گردباد ظاهر شدند. بسياري از متخصصان اطلاعات كه فوراً احساس كردند اين ماشينهاي كوچك و ارزان قيمت قدرتشان را از بين خواهد برد، همة تلاش خود را بكار بردند تا از ورود آنها به كمپانيهاي خود جلوگيري كنند. زعماي داده پردازي، كوچكي اندازه و ظرفيت محدود ميكرو كامپيوترها را به باد تمسخر گرفتند و براي جلوگيري از

تخصيص بودجه به آنها سخت جنگيدند.رفته رفته روشن شد كه كمپانيها به قدرت پراكنده كامپيوتري احتياج دارند. فانتزي «مغز غول آسا» محو شده بود و با آن قدرت متمركز كاركنان داده پردازي را نيز با خود برده بود.«انقلاب ميكرو» اطلاعات كامپيوتري را انحصارزدايي كرد و قدرت را از دست زعماي اين حوزه خارج ساخت. به هر حال انقلاب ميكرو در اندك زماني بار ديگر جابجا شد.به سخني كوتاه، در همان حال كه جنگهاي اطلاعاتي در محيط پيراموني شركتها بالا مي گيرد – و همانگونه كه  ديديم خرده فروشان و توليد كنندگان صنعتي و صنايع و حتي كشورها را در برابر يكديگر قرار ميدهد – جنگهاي اطلاعاتي در مقايسي كوچكتر در داخل شركتها نيز رو به اوج گذاشته است.مديران اطلاعات و كاركنان آنها خواسته و ناخواسته سلحشوران اطلاعاتي خواهند شد. اين افراد كه در بزرگراههاي بسرعت در حال رشد الكترونيكي ما، هم به عنوان مهندسان بزرگراه و هم به عنوان قواي دولتي انجام وظيفه مي كنند در موقعيت ناخوشايندي قرار گرفته اند كه به يك معنا چيزي نيست جز «پليس افكار اجرايي».جنگ اطلاعاتي تمام عياردر پاسخ به جنگهاي اطلاعاتي كه اكنون در سراسر اقتصاد جهاني اوج مي گيرد، مفهومي تازه از كسب و كار در حال شكل گيري است. وقتي كه رفته رفته دانايي در توليد ثروت نقشي محوري پيدا كند، ما نيز شركت را ارتقاء دهندة دانايي خواهيم پنداشت.به زحمت مي توان فهميد كه آيا جاسوسي صنعتي واقعاً در حال افزايش است. با داغ شدن جنگهاي كنترل اطلاعات، بسياري از كمپانيها به اين نتيجه رسيده اند كه به اطلاعات بيشتري دربارة برنامه ها و محصولات

و سود حريفانشان نياز دارند. از اين رو، چيزي به نام «جاسوسي رقابت جويانه» بطور بارزي در حال پيدايش است.كمپانيها در حال حاضر به مهندسي معكوس يعني قطعه قطعه كردن محصول رقيب براي آموختن اسرار آن مي پردازند زيرا نسخه برداري از محصول رقيب واقعاً هم سريع تر و هم ارزان تر است.عامل ديگري كه خدمات جاسوسي رقابت جويانه را ترويج مي كند، تجديد سازمان گستردة برنامه ريزي استراتژيك  است. برنامه ريزي كه روزگاري فعاليتي بسيار متمركز بود و توسط كارمندان ستادي كه به مديريت بالا گزارش مي دادند، انجام مي شد، اكنون به واحدهاي عملياتي انتقال يافته است و در آنجا غالباً توسط مديران عمل گراي صف انجام مي شود كه درگير رقابتي دشوار و آشفته اند. دانستن اين كه رقبا دنبال چه هستند، هم فايدة فوري تاكتيكي و هم كاربرد استراتژيك دارد.درونيها و بيرونيها جنگهاي اطلاعاتي شناختي تازه از شركت و كاري كه درون آن انجام مي شود ارائه مي دهد. براي لحظه اي همه شرح شغلهاي مرسوم و رده بنديهاي شغلي و وظايف دپارتماني را فراموش كنيد. در عوض به بنگاه به عنوان كندويي از پردازش دانايي نگاه كنيد.در عصر دودكشها فرض بر اين بود كه كارگران و كارمندان چندان چيز مهمي نمي دانند و اطلاعات مربوطه يا هوش را تنها مي توان از مديريت بالا يا شمار اندكي از كاركنان دريافت كرد.  به عكس، امروزه ما مي بينيم كه هدف بيشتر آنچه در درون بنگاه اتفاق مي افتد، تازه كردن و از نو پر كردن مخازن دائماً در حال زوال دانايي و خلق دانش تازه براي افزودن بر آن و ارتقاي داده هاي

ساده به اطلاعات و دانايي است. كاركنان براي دستيابي به اين هدف همواره به كار «واردات» و «صادرات» و «انتقال» داده و اطلاعات مشغولند.برخي از كاركنان در اصل «وارد كننده»اند.اين افراد «بيروني دروني» هستند يعني اطلاعات را از خارج از كمپاني دريافت و آن را به همكاران داخل تحويل مي دهند.پژوهشگران، اولويتها و سليقه ها و نيازهاي مصرف كننده را در جهان بيروني مطالعه مي كنند و با تفسير آنچه اين باره آموخته اند، ارزش افزوده ايجاد مي نمايند و سپس اطلاعات تازه و سطح بالاتري را به بنگاه تحويل مي دهند.كاركنان روابط عمومي عكس اين را انجام مي دهند. يعني از طريق جمع آوري اطلاعات داخلي و پخش يا صادر كردن آن به جهان بيروني، در واقع بنگاه را به جهان پيراموني معرفي و براي آن بازاريابي مي كنند. به اينان دروني بيروني مي گويند.حسابداران داخلي در اصل افراد دروني دروني هستند، زيرا بيشترين اطلاعات خود را از داخل بنگاه جمع آوري و آن را در داخل نيز پخش مي كنند.جاسوسي كل گرااز همه كاركنان به طور روزافزوني انتظار مي رود كه نه تنها در ارتباط با داراييهاي اطلاعاتي و مخازن دانايي شركت ارزش افزوده اي ايجاد كنند بلكه به زرادخانة جاسوسي رقابت جوي شركت نيز چيزي بيفزايند. ژاپنيها نسبت به مسئله جاسوسي ديدي به مراتب كل گراتر دارند. مديران اجرايي ژاپني جمع آوري اطلاعات را بخشي عادي از كار روزمره خود تلقي مي كنند، «ولي اگر از عموم دارندگان مدرك فوق ليسانس مديريت از دانشگاه هاروارد بطور نمونه در اين باره سؤال كنيد، مي گويند كه اين كار وظيفه كتابدار شركت است. اين پيش فرض

تنگ نظرانه به هر صورت در حال ناپديد شدن است. در جنرال ميلز از هر كارمندي انتظار مي رود كه درباره شركتهاي رقيب اطلاعات جمع آوري كند. حتي از رفتگران و سرايداران مي خواهند كه وقتي به خريد مي روند، از فروشندگان سؤال كنند كه بنگاههاي رقيب از آنها چه مي خرند و چه كار مي كنند.كمپانيهاي تلفن در ايالات متحد سمينارهايي برگزار مي كنند و مطالبي توزيع مي نمايند كه روشها و مزاياي جاسوسي رقابت جويانه را براي مديران اجرايي شرح مي دهد.چنين اقداماتي، در حد افراطي خود، اندك اندك ما را به سمت اين برداشت سوق مي دهد كه شركت را يك ماشين جنگي تمام عيار اطلاعاتي بدانيم.خيلي ساده مي توان شاخة جاسوسي كسب و كاري را ترسيم كرد كه از مدير اطلاعات براي جمع آوري اطلاعاتي دربارة رقيب، درخواست همكاري دارد. مدير اطلاعات بطور روزافزوني نه تنها مسئوليت نظامهاي اطلاعاتي داخل بنگاه را برعهده دارد، بلكه مسئول اتصالهاي الكترونيكي به پايگاههاي دادة كمپانيهاي ديگر نيز هست. يعني وي سيستمهايي را كه حداقل به ميزاني محدود به پيرامون الكترونيكي فروشندگان و مشتريان و افراد ديگر رخنه مي كنند، كنترل مي كند. اطلاعاتي كه از ناحية رقيب يا درباره وي به دست مي آيد ممكن است به اندازه يك سيناپس الكترونيكي بيشتر فاصله نداشته باشد.براي مدتي بيش از سه سال، سه جاسوس كامپيوتري آلمان غربي با دستبرد به 430 كامپيوتر توانستند به داده هايي كه به تسليحات هسته اي و ابتكار استراتژيك دفاعي مربوط مي شد، دسترسي پيدا كنند. آنان به ميل خود از ميان اين تعداد 30 كامپيوتر را كه به شبكه اي وصل مي

شد كه توسط دفتر پروژه هاي پژوهشي پيشرفته دفاعي پنتاگون ايجاد شده بود، انتخاب كرده و در آنها به كاوش و بررسي پرداختند. كار آنها تنها وقتي كشف شد كه كليفورد استول مدير نظام كامپيوتري آزمايشگاه لارنس بركلي كه قبلاً هيپي بود، متوجه يك تفاوت 75 سنتي ميان دو فايل شد.بسياري از شبكه هاي كسب و كار هنوز در برابر رخنة دزدان و جاسوسان معين از جمله كاركنان سرخوردة فعلي يا سابق خود كه توسط بنگاه رقيب اغوا مي شوند، بسيار آسيب پذيرند.بنابراين در هر سطحي از كسب و كار – در سطح استانداردهاي جهاني تلويزيون و مخابرات و ... در سطح صندوق پرداخت خرده فروش ... در سطح باجة خودكار بانك و كارت اعتباري ... در سطح شبكه هاي الكترونيكي فوق هوشمند در سطح جاسوسي و ضد جاسوسي رقابت جويانه ما در محاصرة جنگهاي اطلاعاتي و جنگجويان اطلاعاتي قرار گرفته ايم كه براي كنترل حياتي ترين منبع عصر جابجايي قدرت با يكديگر مي جنگند.بخش چهارم – قدرت در بنگاه انعطاف پذير جنگ بر سر برتري اقتصادي درقرن بيست و يكم هم اكنون آغاز شده است. جنگ افزارهاي اصلي تاكتيكي اين منازعه قدرت جهاني را سلاحهاي سنتي تشكيل مي دهند. ما هر روز اين جنگ افزارها را در عناوين مطبوعاتي مشاهده مي كنيم. دستكاري در نظام پولي, سياستهاي حمايتگرايانه تجاري, نظارتهاي مالي و امثال آن همه بر دانايي استوار است. در درازمدت آنچه تكليف هر كشوري را روشن مي كند محصولات كار مغزي است. مديريت هوشمندانه تر، ارتباطات پيشرفته، نظام مالي الكترونيكي و... و از همه مهمتر سازماندهي برتر – مخصوصاً سازماندهي خود دانايي.تخريب كنندگان ديوانسالاريهمه

از ديوانسالاران (آدمهاي اداري) بدشان مي آيد.تا مدتهاي مديد بازرگانان و مديران صنعتي اين اسطوره را حفظ كردند كه ديوانسالاري آفت و بيماري دستگاه حكومت است. كاركنان غير نظامي دولت را تنبل و طفيلي و تندخو مي ناميدند در حالي كه تصويري كه از مديران اجرايي بخش خصوصي وجود داشت اين بود كه آنان افرادي پويا و علاقمند به جلب رضايت مشتري هستند.امروزه جستجو براي يافتن شيوه هاي نوين سازماندهي آغاز شده است. در اتحاد جماهير شوروي و اروپاي شرقي رهبري سياسي با عناصر نظام اداري خويش در حال جنگ است. دولتهاي ديگر واحدهاي دولتي را مي فروشند و چيزهايي چون پرداخت حقوق بر اساس شايستگي و ديگر نوآوريهاي خدمات مدني را تجربه مي كنند.البته هيچ كس انتظار ندارد كه سازماندهي اداري ناپديد شود. ديوانسالاري براي برخي از مقاصد همچنان مناسب خواهد بود.اما اكنون اين اصل پذيرفته شده است كه كمپانيها اگر به ساختارهاي متمركز قديمي اداري كه در عصر دودكشها شكوفا شدند، بچسبند، در آتش رقابت خواهند سوخت.طغيان عليه ديوانسالاري در واقع حمله به شكل مسلط قدرت دودكشي است.اتاقكهاي بيمشارهر سازمان اداري دو خاصيت كليدي دارد كه مي توان آنها را «اتاقكها» و «مجاري» ناميد. به اين دليل قدرت روزمره – كنترل امور جاري – در دست دو نوع آدم اجرايي است: متخصصان و مديران.متخصصان قدرت خود را از كنترل اطلاعات در اتاقكها كسب مي كنند. منبع قدرت مديران، كنترل اطلاعاتي است كه در مجاري جريان مي يابد و اين نظام قدرت، يعني ستون فقرات ديوانسالاري است كه اكنون در تمام كمپانيهاي بزرگ مورد حمله قرار گرفته است.اين «اتاقك گرايي» پيش از ورود كامپيوتر شيوه

اصلي سازماندهي دانايي بر توليد ثروت بود. بطور نظري مي شد بي نهايت اتاقك داشت.قدرت در برابر عقلبا پشت سر گذاشتن عصر صنعتي، به جامعه اي پرتنوع تبديل مي شويم. اين تنوع نوعي پيچيدگي بيشتري به همراه مي آورد و به نوبه خود بدين معنا است كه كسب و كارها براي انجام وظايف خود بيشتر و بيشتر به داده و اطلاعات و دانش فني نياز پيدا مي كنند. از اين رو حجمهاي عظيمي از اطلاعات گوناگون به درون اتاقكهاي بيشتر و بيشتري فرستاده مي شود و شمار آنها چند برابر افزايش مي يابد و از قوه درك ما فراتر مي رود و تا حد انفجار گسترش مي يابد. همچنين تغييرات كنوني سريع تر از آنكه نظام اداري بتواند آنها را اداره كند پديدار مي شود. مثلاً كنفرانس مطبوعاتي در تهران كه از تلويزيون پخش مي شود، پاسخ فوري واشينگتن را بر مي انگيزد. اين شتاب، دانش ما را نسبت به بازارها، فروشندگان و ... از بين رفتني مي كند.طرح اتاقكي كه براي سال اول طراحي شده، براي سال دوم نامناسب مي شود. براحتي مي توان اطلاعاتي را كه در كامپيوتر انباشته شده است از نو طبقه بندي كرد. هر تلاشي براي طراحي مجدد ساختار سازماني، منازعات انفجارآميزي بر سرقدرت براه مي اندازد. بنابراين هر قدر چيزها در جهان خارج سريعتر تغيير كنند، فشار براي چارچوبي كه نظام اداري بر آن بنا شده است عظيم تر خواهد بود و اختلافات و برخوردهاي داخلي بيشتر مي شود.وقتي وضعيتي پيش مي آيد كه نمي توان آنرا به آساني به اتاقكهاي اطلاعاتي از پيش تعيين شده ارجاع كرد، ديوانسالاران

عصبي مي شوند و بر سر اقتدار در حيطه نظارت و پول ومردم – كنترل اطلاعات – دست به جنگ مي زنند. اين امر ، حجم عظيمي از هيجان خام را آزاد مي سازد. اما به جاي حل مشكل، همه اين نيرو و توان انساني تماماً در اين هجوم و فشار از بين مي رود.«عقلانيت» ديوانسالاري كه اينهمه درباره آن لاف وگزاف زده اند، بناگهان ناپديد مي شود. قدرت كه هميشه به عنوان عامل حضور دارد، اكنون به عنوان مبناي تصميم گيري جايگزين عقل و خرد مي شود.فروپاشي اتاقكها - مجاري مسدودبا سرعت گرفتن تغييرات، اين «بحران اتاقكي» با فروپاشي «مجاري» ارتباطات كه به موازات آن رخ مي دهد، عميق تر مي شود.افراد تيزبين كسب و كار هميشه مي دانستند كه شركت تنها زماني موفق خواهد بود كه همه بخشهايش با هم كار كنند. اگر كاركنان بخش فروش كارشان عالي باشد ولي بخش توليد نتواند به موقع كالا تحويل دهد شركت هرگز موفق نخواهد بود.مديران مياني كار چندين واحد زير دست خود را هماهنگ مي كنند. گزارشها توسط كاركنان متخصص كه اين واحدها را اداره مي كنند جمع آوري مي شود. گاهي مدير از كارمند زيردستش اطلاعاتي را مي گيرد آن را به كاركنان پايين تر از خود رد مي كنند بدين ترتيب به عنوان رابط رسمي ميان اتاقكها عمل مي كند در مواقع ديگر اطلاعات را در آخر به مديري كه سرپرستي گروهي ديگر را به عهده دارد رد مي كند. وظيفه اصلي مدير مياني جمع آوري اطلاعاتي است كه توسط متخصصان آنها پاره پاره شده اند وي بايد اين اطلاعات را پيش از

آنكه به سطح بالاتر هرم قدرت، انتقال دهد از نو تركيب كند.به بياني ديگر، در هر نظام اداري، اطلاعات بطور افقي تجزيه شده و بطور عمودي از نو تركيب مي شود.امروزه تغيير آنچنان شتابان است و اطلاعات مورد نياز بقدري پيچيده شده كه مجاري نيز درست مثل اتاقكها آنقدر از پيامهايي كه بسياري از آنها نادرست جريان دارند پر شده اند كه راهشان بند آمده است. به اين علت مديران اجرايي بيش از هر زمان ديگر براي دور زدن سيستم، خارج از مجاري عمل مي كنند. آنها اطلاعات را از روسا و همكاران خود دريغ مي كنند و آن را بطور غير رسمي از راههاي كناري رد مي كنند و از طريق غير رسمي ارتباط برقرار مي كنند. و از راههاي دوگانه (يكي رسمي و ديگري غير رسمي) عمل مي كنند.و بدين ترتيب شاهد فروپاشي اتاقكها مي باشيم.جريان آزاد اطلاعات – پايان سلسله مراتبهدف نهايي پيشگامان نظام «فوق رسانه اي» ايجاد سيستمهايي است كه در آن اطلاعات را بتوان روي هم سوار كرد و اشكال تازه اي بوجود آورد و به بي نهايت شيوه عرضه كرد. هدف، اطلاعات به شكلي آزاد و جرياني آزاد است.كارمند جواني كه در پايين ترين رده قرار دارد اكنون مي تواند با مديران اجرايي رده بالا كه روي همان مساله كار مي كنند، بطور مستقيم ارتباط برقرار كند و مهم آنكه مدير اجرايي با فشار دكمه اي مي تواند به هر كارمندي در پايين دسترسي پيدا كند و به اتقاق تصاويري را فراخوانند، پيشنهادي را با هم حك و اصلاح كنند، برنامه كاري را مطالعه كنند و همه اينها بدون مراجعه

به مديران مياني انجام مي شود.درست همانطور كه شكلهاي تازه انباشت اطلاعات، به تخصص گرايي ضربه مي زند شكلهاي جديد ارتباطات نيز به عمر سلسله مراتب پايان ميدهد.بنگاههاي انعطاف پذيرشركت افزون برچيزهاي ديگر، دوره هاي تولد و بلوغ و كهنسالي و مرگ را طي مي كند و از نو به شيوه اي تازه متولد مي شود. دقيقاً در اين لحظه تولد دوباره است كه موفقيت يا شكست درازمدت شركت تعيين مي شود. زيرا اگر بنگاه از نو متولد شده هنوز در حول محورهاي ديوانسالاري شبيه نظام قديمي كه جايگزين آن شد، سازماندهي شود ممكن است حيات دومش كوتاه وناكام باشد. مفهوم بنگاه انعطاف پذير به معناي بي ساختاري نيست بلكه مي گويد يك كمپاني پس از تولد مجددش به سيستمي متشكل از دسته هاي ببر، ماهيهاي قرمز، حتي به گروهي بزرگ از زنبوران عسل كه كارشان مكيدن اطلاعات است تبديل شود. واحدهاي انعطاف پذير ممكن است اطلاعات و افراد و پول را بر حسب نياز،از قسمتهاي ديگر يا سازمانهاي خارج از بنگاه جذب كنند آنهم در حالي كه ممكن است يا همسايه يكديگر بوده يا قاره ها از هم فاصله داشته باشند.استعمارزدايي كسب و كار هر كمپاني بزرگ امروزه در درون خود تعدادي «مستعمره» مخفي كرده  كه ساكنانش درست مثل همه مردم كشورهاي مستعمره رفتار مي كنند. وقتي نخبگان حاكم حضور دارند مطيع و حتي نوكرصفت و چاپلوسند ولي پشت سرشان به آنها بد و بيراه مي گويند. هر يك از اين مستعمرات رهبري و نظامهاي ارتباطي و ساختار قدرت غير رسمي خود را دارد كه بندرت بازتابي از سلسله مراتب رسمي است. كمپانيهاي بزرگ

به شدت به فضاي باز شركتي نياز دارند، يعني تشويق آزادي بيان. در واقع مي توان گفت مسأله كليدي كه همه كمپانيهاي بزرگ امروزه با آن روبرو هستند اين است كه چگونه قدرت انفجارآميز اين مستعمرات نهان شده را آزاد سازند.بنگاههاي خانوادگي آينده پس از سالها كه كسب و كار خانوادگي ناچيز شمرده مي شد، اكنون بازار داغي پيدا كرده است. بنگاههاي خانوادگي نه عنوان دارند و نه تشريفات. شايد خيلي راحت بتوان گفت كوچك هميشه زيباست و اقتصاد پيشرفته مخصوصاً با يكپارچه شدن اقتصاد جهاني، مي تواند بدون بنگاههاي بزرگ به حيات خود ادامه دهد.  شواهد روزافزوني وجود دارد دال بر اينكه بنگاههاي بزرگ، كه ستون فقرات اقتصاد دودكشي بودند براي جهان شتابان كسب و كار كنوني كند و انطباق ناپذيرند. اين بنگاهها كه گرفتار زيانهاي ناشي از مقياس بزرگ هستند، دارند به غولهاي پف كرده اي تبديل مي شوند. در خانواده هر چيزي قابل درك است. به عكس ديوانسالاري بر اين اصل بنا دارد كه هيچ چيز قابل فهم نيست. در خانواده هيچ كس ديگري را دست نمي اندازد يا فريب نمي دهد. همه درباره يكديگر بيش از حد اطلاعات دارند و استفاده از نفوذ خود براي كمك به موفقيت پسر يا دختر امري است طبيعي است. در بنگاه ديوانسالار، استفاده از نفوذ را پارتي بازي يا قوم و خويش بازي مي خوانند و آن را زير پا گذاشتن نظام شايستگي تلقي كرده و تصور مي كنند كه عمداً حاكم شده است.به سخني كوتاه هر جا كه روابط خانوادگي، در كسب و كار نقشي داشته باشد ارزشها و قوانين ديوانسالاري دگرگون مي شود

و به همراه آن ساختار قدرت ديوانسالاري نيز فرو مي ريزد.ما وارد عصر ما بعد ديوانسالاري مي شويم كه در آن بنگاه خانوادگي يكي از گزينه هاي بيشمار در برابر ديوانسالاري و قدرت آن است. در دوره ديوانسالاري به جهت جلوگيري از پارتي بازي استخدام همزمان زن و شوهر ممنوع بود اما با افزايش استخدام زنان شايسته در نيروي كار رفته رفته انتظار مي رود كه تيمي مركب از زن و شوهر را ببينيم كه در رأس يك مركز سودآوري قرار گرفته اند بنگاههاي خانوادگي مي توانند سريع تر تغيير كنند و خود را با نيازهاي تازه بازار بهتر انطباق دهند. ارتباط از طريق كنش و واكنش و چهره به چهر حتي گفتگو در خانه موثر و پربار است. به همين دليل بنگاههاي خانوادگي مي توانند چه در درون و چه در بيرون به عنوان بنگاههاي غول آساي باهوش تر شكوفا شوند. بنابراين بنگاههاي خانوادگي تنها يكي از شكلهاي رنگارنگ كسب و كار است كه در سالهاي آينده قدرت را از مديران ديوانسالار منتقل خواهد شد.سازمان ضربه اي اين سازماني است كه با ريتمي منظم منبسط و منقبض مي شود. بطور مثال اداره آمار آمريكا بطور معمول 7 هزار كارمند ثبت دارد و دوازده مركز ناحيه اي را در سرتا سر آمريكا پوشش مي دهد. اما براي انجام آمارگيري كامل، در كنار هر كدام از اين مراكز، مركزي موازي يا سايه اي ايجاد مي كند. در اين مراكز سايه اي با حدود 2/1 ميليون نفر متقاضي مصاحبه مي شود تا از ميان آنان 400 هزار نيرويي انتخاي شوند كه به خيابان مي ريزند و زنگ

در خانه هر آمريكايي را به صدار در اين آورند. اين سازمانهاي سايه اي طوري طراحي شده اند كه يكسال دوام مي آورند و سپس منحل مي شود. پس از انجام كار شمار كاركنان اين سازمان بار ديگر به همان 7 هزار نفر باز مي گردد. در اين مرحله برنامه ريزي براي سرشماري ده سال آينده آغاز مي شود. برخي شركتها با هر نوسان يا ضرباني ساختارهاي اطلاعاتي شان تغيير مي كنند در نتيجه قدرت جابجا ميشود. اندازه و شكل سازماني آنها از زماني به زمان ديگر تغيير مي كند.سازمان دوچهره شكل سازماني ديگري كه احتمالاً در بسياري از بنگاههاي انعطاف پذير جاي خود را باز خواهد كرد واحد كاملاً دو چهره اي است كه مي تواند بر حسب شرايط به دو شيوه مختلف عمل كند. اين سازمان ممكن است اندازه خود را حفظ كند اما بر حسب نياز از فرماندهي سلسله مراتبي به غيرسلسله مراتبي تغيير شكل دهد. بطور مثال از واحد معروف خدمات خاص هوايي ارتش بريتانيا كه SAS  نام دارد براي حمله هاي ضدتروريستي و نجات گروگانها و ديگر مأموريتهايي كه مستلزم غافلگيري و اغفال است استفاده مي شود. اين واحد در دو قطب متضاد عمل مي كند. در ميدان سان، افراد كاملاً آراسته و مرتب بوده و مطيع محض هستند. تشريفات هر دسته توسط گروهباني كه فرياد مي زند اعمال مي شود. امتيازهاي درجه و سلسله مراتب با شدت رعايت مي شود اما در موقع عمليات از همان افراد رفتاري كاملاً متفاوت انتظار مي رود. نيروهاي اين گروه در واحدهاي كوچكي كه اغلب ارتباطشان با پايگاه قطع شده بدون حضور فرمانده

وارد جنگ مي شوند. هر واحد فرماندهي رسمي ندارد و احتمالاً خيلي ساده به او رئيس اطلاق ميشود يعني آن مرداني كه موقع سان زميني ولو با استهزاء به آنها قربان خطاب مي شد اكنون تنها آقا يا بسادگي با اسم كوچك خوانده مي شود. كسب و كار نيز در شريط بحران به رفتاري متفاوت نياز دارد. مديريت بحران به عنوان ذخيره منتظر مي ماند و آماده است كه در وضعيت غيرعادي قدرت را در دست گيرد. اين مديريت به مقدار زياد بستگي به دسترسي به اطلاعات و كنترل ارتباطات دارد. زيرا هر كدام از بحرانها جابجايي عظيمي در قدرت به همراه مي آورد.تنوع قدرتها در جهان كسب و كار آينده مقامات ارشد به هيچ وجه همگن و يكدست نخواهند بود. به جاي مديران اجرايي هم شكل كه از يك قالب درآمده باشند، گروه صاحب قدرت در بنگاه انعطاف پذير، فرد باور و ضد ديوانسالاري، ناشكيبا و صاحب عقيده و نظر بوده و به عنوان يك گروه احتمالاً بيش از كميته هاي اداري كنوني خلاقيت خواهد داشت. قدرت كه به معناي كنترل پول و اطلاعات شركت با زور قانون است از دست كساني كه مقام قانوني يا رسمي دارند خارج شده و به افرادي منتقل مي شود كه اقتدار طبيعي دارند و اين اقتدار بر دانايي و مهارتهاي روانشناختي و سياسي معيني مبتني است. امروزه تنوع شبكه ها نيز زياد شده است بطوري كه همه را به خود معتاد كرده است و اين شبكه ها به قدري داراي قدرت شده اند كه بعضي از بنگاهها از آنها به عنوان نوشدارو استفاده ميكنند. زيرا گذرگاههاي غيررسمي هستند

كه در آنها اطلاعات و نفوذ جريان دارد. بطور مثال ارتشيان سابق كه بسياري از آنها پس از بازنشستگي ا زخدمات دولتي مشاغلي چون سرپرستي حفاظت شركتهاي خصوصي را عهده دار مي شوند، شبكه هاي تماس و ارتباط خاص خود را دارند.كارمند خودمختارگزارشهايي كه هر روز از تازه ترين كارخانه هايي كه در حال حاضر ايجاد مي شوند، به دست ما مي رسد خاطره تجربه هايي را زنده مي كند كه در آن طي سالها كارگران در كارخانه و كارگارهها بيشتر وقتشان در خط  توليد سپري مي شد. هر روز از همان لحظه آغاز كار كارهاي تكراري را به مسابقه مي گذاشتند. در جايي از كارخانه مديران قرار داشتند .  قدرت اين مردان شيك پوش از صرفاً نياز كارگران به حقوق نشأت نمي گرفت بلكه از دانش برتري بود كه درباره كارخانه مي دانستند.كارگران آخرين كساني بودند كه خبردار مي شدند كه بخشي از كارخانه يا كل آن مي بايست براي هميشه تعطيل شود. امروزه ما جابجايي بعدي در قدرت را در محل كار تجربه مي كنيم. نوع تازه اي از كارمند خودمختار در حال نوپيدايي است كه در واقع ابزار توليد را در مالكيت خود دارد. اين ابزار جديد توليد در جعبه ابزار صنعتگر يا ماشين آلات عظيم عصر دودكشها يافت نمي شود بلكه درون كاسة سر كارمند و كارگر متراكم شده است و در همين جاست كه جامعه تنها منبع مهم ثروت و قدرت آينده را خواهد يافت.ذهنهاي باز شدهدر گذشته اگر قطعه اي از تجهيزات مي شكست، يكي از اپراتورها به سرپرستش گزارش مي داد و منتظر مي ماند تا مشكلش برطرف شود.

اما امروزه خود اپراتور مي تواند تصميمهاي لازم را بگيرد. بطور مثال كارخانه فورد ايتاليا به اين نتيجه رسيد كه ديگر بي فايده است اگر اول منتظر بمانيم تا نقصي پيدا شود و سپس در جهت رفع آن بكوشيم. تنها با دادن آزادي به كارگراني كه صاحب نظر بوده و خبرگي بيشتري در كارشان داشته باشند – يعني اينكه هر حركت آنها از پيش برنامه ريزي نشده باشد – مي توان به هدف محصول بدون نقص نزديك شد.اين داستانهاي پيش پا افتاده بطور روزافزوني بر جابجايي تاريخي تأكيد دارند كه بتازگي از «ساخت يدي» به «ساخت مغزي» - جايگزيني پيشرونده مغز با عضله در فرايند توليد ثروت – در حال تحقق است.نظام  كاري فرداتغييراتي كه اكنون كار را دگرگون مي سازد، حاصل نوعدوستي افرادي آشفته و پريشان نيست. بلكه نتيجه بارهاي سنگين تر اطلاعات و ارتباطاتي است كه براي توليد ثروت لازم است.در گذشته وقتي اغلب كسب و كارها هنوز كوچك بودند، كارآفرين مي توانست در واقع همة آنچه را لازم بود بداند. اما با رشد شركتها و پيچيده تر شدن تكنولوژي، براي هر شخص غيرممكن بود كه بتواند بار دانايي كامل را بر دوش كشد. بزودي متخصصان و مديران استخدام شدند و قسمتهاي جداگانه و پلكان ويژه ديوانسالاري را تشكيل دادند. بار دانش و اطلاعات مي بايست در سرتاسر رده هاي مديريتي پخش شود. امروزه فرايندي موازي در جريان است. درست همانطور كه مالكان براي دانش و اطلاعات به مديران وابسته شدند، مديران نيز براي دانش و اطلاعات به كاركنان خود وابسته مي شوند. تقسيم بنگاه به سرها و دستها كه خاص نظام دودكشي

قديم بود ديگر كارايي ندارد. چون تكنولوژيها پيچيده تر مي شوند و سريع تر از گذشته تغيير مي كنند. از كاركنان انتظار مي رود كه درباره شغلهاي همجوار و پي در پي بيشتر بياموزند.لزومي ندارد كه كارگران تنها بدانند ماشينهايي خاص چگونه كار مي كنند، بلكه بايد بدانند كه كل كارخانه چگونه كار مي كند.در واقع در فضاي بسرعت رو به تغيير امروزي، مقررات و قوانين نيز بايد بيشتر از گذشته تغيير يابند و بايد كاركنان را تشويق كرد كه چنين تغييراتي را پيشنهاد كنند. چون كارگر يا كارمندي كه به تدوين مقررات نوين كمك مي كند، ضرورت اين مقررات را و اين كه چگونه در تصوير بزرگتر جاي مي گيرند درك مي كند. تنها مقرراتي شانس برجاي ماندن دارند كه اكثريت نيروي كار آن را تأييد كند.بنابراني الگويي روشن جلوي چشمانمان قرار گرفته است. قدرت در محل كار در حال جابجايي است.دو ضرورت مدتها طول مي كشد تا آخرين كارگاه كار پرمشقت ناپديد شود. اما دو ضرورت، گسترش اين نظام نوين را به مقدار زياد وقفه ناپذير مي سازد.اولين ضرورت «ضرورت نوآوري» است. امروزه هيچ سهمي از بازار براي هميشه حفظ شدني نيست و هيچ محصولي عمر جاودانه ندارد. نه تنها در پوشاك و كامپيوتر بلكه در هر چيزي بازارهاي اختصاصي و اساس كسب و كارهاي موجود را با سلاح نوآوري از هم متلاشي مي كند. يك داستان درباره تام واتسون از آي بي ام ساخته اند كه ظاهراً بي پايه و اساس است. روزي يكي از مديران اجرايي از وي پرسيد كه آيا قصد دارد فلان مدير اجرايي كه پروژه 5 ميليون دلاريش با

شكست مواجه شده اخراج كند؟ واتسون گفته است: «اخراجش كنم! من تازه هزينه كارآموزي او را پرداخته ام!» اين داستان خواه درست باشد يا نه نوعي طرز تلقي نسبت به كار را نشان مي دهد كه بار ديگر بر يادگيري تأكيد مي كند.ضرورت دوم، كه چيزي جز سرعت نيست. فشار براي پياده كردن كاري جديد را با هم بيشتر مي كند.  اقتصادهاي پيشرفته شتابنده اند. بنابراين فضاي تازه، نوآوري كافي نيست. شركت بايد محصولات تازه خود را به سرعت به بازار برساند. يعني پيش از آنكه رقيبي بازار را از چنگش درآورد يا از محصولاتش نسخه برداري كند.اين دو ضرورت نظام كاري پيشرفته موج سومي را ترويج مي كنند.سنگهاي يك پارچه قدرتدر سال 1985، جنرال موتورز، شركت هواپيمايي هيوز را به قيمت بسيار گراني خريد. در نخستين سالهاي دهه 1980 جنون ادغام آغاز شد. از آن پس ازدواجهاي شركتي بيشتري در آمريكا صورت گرفت. به سخني كوتاه، تنها در يك دوره چهارساله، حجم بزرگترين اين ادغامها به بيش از 5 برابر افزايش يافت. مثلاً لاستيك سازي بريجستون ژاپن، فايرستون تاير و رابر به مالكيت خود درآورد و ... در حالي كه بسياري از اين ادغامها مبتني بر بسرعت پولدار شدن بود برخي نيز ماهيت استراتژيك داشت. بطوري كه با حركت سريع اروپا به سمت يكپارچه سازي كامل اقتصادي، بسياري از كمپانيهاي بزرگ ادغام شدند به اين اميد كه از مزيت بازار اروپاي واحد بهره بگيرند.برخي كمپانيها كه در مقياسي حتي عظيم تر فكر مي كردند خود را براي فعاليت در سراسر به اصطلاح بازار سه جانبه – اروپا، آمريكا، ژاپن آماده مي ساختند و فراتر

از آن شمار اندكي از بنگاهها رؤياي كامل بازار را در سر مي پروراندند.همه اين فعاليتهاي جنون آميز به اين نگراني عميق مي انجاميد كه مبادا قدرت اقتصادي در دست شماري اندك متمركز شود. بنابراين اين تصور بوجود آمد كه اقتصاد در آينده توسط تعداد انگشت شماري سنگهاي يكپارچه عظيم سلسله مراتبي كنترل خواهد شد. اما اشتباه است كه فكر كنيم همه اين بنگاههاي عظيم به هم متصل مي مانند. موجهاي انتقال سهام اجباري و يا حتي فشار دولت ها باعث طلاق اين شركتها خواهد شد.از سنگهاي يكپارچه تا موزاييكها در اوج جنون ادغام، جهان كسب و كار مراكز سودآوري را كشف كرد. شركتها با هجومي پرشور دست به كار تجزيه خود به تعداد عظيمي واحدها شدند كه هر كدام مي بايست به صورت كسب و كار كوچك مستقل فعاليت نمايند با اين كار بزرگترين شركتها از ساختارهاي داخلي يكپارچه به ساختارهاي موزاييكي تغيير شكل دادند كه اغلب از صدها واحد مستقل تشكيل مي شدند.بنابراين براي درك قدرت در جهان كسب و كار فردا، بايد خيال تمركز تقريباً كامل جهاني را كه در سلطه شمار اندكي از بنگاههاي فوق العاده بزرگ باشد از ذهن دور كنيد. در عوض به موزاييكهاي قدرت بينديشيد.قدرت در موزاييكها با تجزيه شركت يكپارچه به مراكز سودآوري، بسياري از فروشندگان يا بنگاههاي مشتري در مي يابند كه ديگر با قدرت و زورِ تمام و كمال يك شركت غول آسا طرف نيستند بلكه با مركز سودآوري سر و كار دارند كه اغلب از خودشان كوچكتر و ضعيف تر است. اندازه بنگاه مادر كه روزگاري عامل اصلي به شمار مي آمد، بطور روزافزوني

بي اهميت شده است. اين فروشندگان يا مراكز سودآوري نه تنها از طريق الكترونيكي به كمپاني بزرگ وصل شده اند بلكه بطور روزافزوني به يكديگر نيز وصل مي شوند . اين بدان معناست كه وقتي لازم شود به كمپاني بزرگتر فشار كنند براي تشكيل ائتلافها در موقعيتي به مراتب قوي تر قرار خواهند گرفت.بنابراين با انتقال قدرت از بنگاههاي يك پارچه به موزاييكها، ديگر چندان معقول نخواهد بود كه تسلط بنگاههاي غول آسا را بر موزاييكهايي كه بخشي از آن هستند همچنان مسلم فرض كنيم.قطعه پاياني - نظام نوين توليد ثروت چندي پيش ونديز اينترنشال كه 3700 رستوران سرپايي آن از ايالات متحد و ژاپن تا يونان و ... گسترده است، براي مشترياني كه مايل بودند غذايشان را در اتومبيل صرف كنند، سفارش «بسته فوري» را تدارك ديد. اين بسته شامل همبرگر و سيب زميني سرخ كرده و كوكاكولا بود. به جاي آنكه مشتري تك تك اين اقلام را سفارش دهد تنها كافي بود بگويد Express Pak . هدف شتاب بخشيدن به سرويس رستوران بود. اين نوآوري بظاهر جزئي، درباره آينده قدرت نكات بسيار مهمي در بر دارد.مديران ونديز در سرعت بخشيدن به كسب و كار خود، نسبت به مشتريان عكس العمل نشان مي دهند كه خواهان پاسخهايي فوري هستند. مشتريان خدمات سريع مي خواهند و خواهان محصولاتي هستند كه در زندگيشان باعث صرفه جويي در وقت شود. زيرا در فرهنگي كه در حال نوپيدايي است خود وقت كالاي با ارزشي است.سوخت و ساز جديد اقتصادييكي از مهمترين چيزهايي كه بايد در هر سيستمي، بويژه سيستم اقتصادي دانست  «زمان – ساعت» آن يعني سرعتي است

كه با آن عمل مي كند.هر سيستمي از گردش خون بدن گرفته تا سيستم توليد ثروت تنها مي تواند با سرعتهاي معين كار كند. اگر خيلي كند باشد، در هم ميريزد و اگر خيلي سريع باشد، از هم مي پاشد.وقتي سرعت كلي نظامهاي موج اولي را با نظامهاي توليد ثروت نظامهاي صنعتي مقايسه مي كنيم در مي يابيم كه هر جايي كه انقلاب صنعتي عبور كرده، فرايندهاي اقتصادي را تسريع كرده است.وقتي آهنگ فعاليت اقتصادي سرعت مي يابد، هر واحدي از زمان معادل پول بيشتري ارزش پيدا خواهد كرد. به عبارت ديگر از مرز «وقت طلا است» فراتر خواهد رفت.رگباري از درخواستهادر شرايط رقابت جويانه كنوني، ميزان نوآوري محصول آنقدر بالاست كه، هنوز محصولي به بازار نرسيده، نسل بعدي بهتري پديدار مي شود.آنچه قبلاً پي در پي  انجام مي شد، اكنون همزمان انجام مي شود. به تازگي واژه مهندسي همزمان ظاهر شده است.گام شتابنده ديگر، حذف يا طراحي مجدد قطعات است – يعني ساختن محصولاتي كه اجزاي كمتري داشته باشند. آي بي ام قطعه از چاپگر مدل 4720 خود را از نوطراحي كرد و نه تنها هزينه آن را از هر واحد 5/95 دلاز به 1.85 دلار كاهش داد بلكه زمان ساخت را نيز از سه دقيق به چند ثانيه پايين آورد. اينجا ثانيه ها نيز به حساب مي آيند.گام بعدي «تحويل درست – بموقع» قطعات است كه ژاپنيها پيشگام آن بوده اند. به جاي آنكه فروشندگان قطعه اي را در دوره هاي طولاني بسازند و آنرا در بسته هاي بزرگ حمل كنند و در فواصل زماني طولاني تحويل دهند، سيستم جديد مستلزم آن است

كه شمار اندكي از هر قطعه به دفعات بيشتر و درست وقتي كه براي مونتاژ لازم است تحويل داده شود.با اين كار مي توان زمان ميان برنامه ريزي و توليد نهايي محصول و نيز موجودي انبار را تا 75 درصد كاهش داد.

مديريت تغيير با انديشيدن قبل از انجام دادن

مولف : بهرام خان مختاري

خلاصه كتاب: مديريت تغيير با انديشيدن قبل از انجام دادن - تلخيص:  مهدي جدي - مقدمه: تنها چيزي كه تغيير نمي كند ، خود تغيير است . در فعاليتهاي عادي روزانه ، آنچه كه زمينه موفقيت افراد را فراهم مي آورد شناخت و آگاهي داشتن به اوضاع و احوال خود و محيط پيرامون مي باشد . هر روز افكار جديدي خلق مي شوند ، ايده هاي نو باعث خلاقيت هاي جديد و در نتيجه باعث بوجود آمدن ابداعات و اختراعات بديع و شگفت انگيز مي شود .همه اين اتفاق ها در نتيجه ايجاد تغيير بوجود مي آيد و افراد آشنا به اين فن ( يعني تغيير ) نه تنها در طوفان حوادث غرق نمي شوند ، بلكه مي توانند با استفاده از اين مهارت مانند موج سواراني ماهر از آن سواري گرفته و لذت برند و خود را به آن جايي برسانند كه مي خواهند بروند ، نه آن جايي كه موج آنها را مي برد .كتاب مديريت تغيير با نگرش انديشيدن قبل از انجام دادن ، راز و رمز استفاده از فرصت هاي تغيير و مديريت را مي آموزد .نويسنده كتاب ، پايداري ، ريسك پذيري ، مثبت انديشي ، آموزش و پذيرفتن و همراستايي با تغييرات را رمز موفقيت مي داند و همه را با اين آيه

قرآن بشارت مي دهد كه : ان مع العسر يسرا ، كه پس از هر سختي آساني وجود دارد و اقدام به هر كاري همراه با مشكلات است و تنها ساده انديشان انتظار دارند كه همه چيز بر وفق مرادشان باشد .سخني از نويسنده : بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي ، و تجمل پرستي و تفاخر در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است ، همانند باراني كه محصولش كشاورزان را در شگفتي فرو مي برد . سپس خشك مي شود به گونه اي كه آن را زرد رنگ مي بيني ، سپس تبديل به كاه مي شود ، و در  آخرت يا عذاب شديد است ، يا مغفرت و رضاي الهي ، و (به هر حال ) زندگي دنيا چيزي جز متاع غرور نيست . فصل اول :ضرورت ايجاد تغيير ((چرا تغيير ؟)) يكي از ديدگاههايي كه مي توان از آن زاويه به فرآيند تغيير نگاه كرد اين است كه فرآيند تغيير را مشابه هدايت يك كشتي دانست . سازمان همانند كشتي بزرگ است كه در درياي آرام به پيش مي رود و مقصد مشخصي دارد . ناخداي اين كشتي با خدمه اش صد ها بار اين مسير دريايي را طي كرده اند ولي در هر لحظه امكان دارد دريا طوفاني شود و خدمه كشتي بايد در برابر چنين طوفاني واكنش مناسب نشاند دهند . ناخداي كشتي اقدامات لازم را به عمل مي آورد (يعني تغييرات پديد مي آورد ) و كشتي خود را در ميان اين امواج طوفاني هدايت مي كند تا مجددا به آبهاي آرام برسد .

حال اگر ناخدا و يا خدمه مايل به تغيير مسير جهت عبور از درياي طوفاني نباشد ، ممكن است در درياي مواج غرق شوند .نكته : انتخاب تغييرات ضوروري است ، مراقب باشيد كه با معرفي تغييرات متعدد باعث پريشاني خاطري افراد نشويد . چند اولويت مهم را مشخص كنيد كه تغيير در آنها بيشترين تاثير را به دنبال خواهد داشت و فقط بر روي همان موارد تاكيد كنيد . تعريف تغيير :تغيير عبارتست از حركت از يك وضعيت با ثبات به يك ضعيت ديگر از طريف يكسري اقدامات و مراحل پي بيني شده و با برنامه قبلي بر اساس بهبود و بصورت ادامه دار و مستمر براي زنده ماندن و زيستن راحت تر و آسوده تر .ضرورت ايجاد ساختار منعطف1- تغيير طراحي محصول در جهت ارزان سازي 2- تغيير فرآيند توليدهمواره اين امكان وجود دارد كه با كاهش مراحل توليد و يا تغيير نحوه توليد ، كاهش هزينه قابل توجهي را ايجاد كرد . اين مطالعات ممكن است به خريد تجهيزات مدرن تر و يا  ماشين آلات جديد بيانجامد . بعنوان نمونه استفاده از فرآيند فورج دقيق مي توان مراحل عمليات بعد از آهنگري را كاهش داد . مبناي توجيه پروژه مي تواند در قالب جبران هزينه هاي جاري تحميل شده به شركت از محل صرفه جويي ايجاد شده مدت مشخصي در نظر گرفته شود . 3- تغيير ابزارهاي ساخت تغيير ابزارهاي ساخت از مهمترين روشهايي است كه همواره با هدف كاهش هزينه هاي جاري توليد مورد مطالعه و بررسي شركت هاي توليد كننده قرار مي گيرد . بسيار اتفاق مي افتد كه استفاده

از يك قالب يا ابزار پيشرفته تر ( گران تر ) عليرغم قيمت گران تر آن هزينه هاي كلي توليد را كاهش مي دهد . اين نوع تجربيات در شركت هاي توليدي به وفور يافت مي شود و ميتوان با استفاده از آنها در ساير شركت ها ، فعاليت هاي منجر به كاهش قيمت را تسريع نمود . ممكن است تسهيلات ويژه اي براي شركت هايي كه در اين زمينه ها مطالعاتي انجام داده اند و به نتايج خوبي رسيده اند قايل شد ، در صورتيكه در شركت هاي ديگر در استفاده از آن تجربيات كمك كنند . مثلا استفاده از تيغچه هاي برش خاص ، توليد شده توسط شركت هاي معتبر ، مي توان شدت هزينه هاي تراشكاري و مدت زمان استفاده از اين ماشين آلات را كاهش دهد .4- تغيير ماشن آلات5- تغيير خط توليد6- تغيير مواد اوليهتلاش گسترده اي در سطح بين المللي براي استفاده از مواد نو با عملكرد بهتر در نتيجه كاهش وزن و كاهش قيمت تمام و يا افزايش سرعت توليد محصول در جريان است . قطعات خودرو در ايران با توجه به زمان طراحي خودرو هاي مربوطه بعضا حدود 20 سال از تكنولوژي مواد خودروهاي روز دنيا عقب هستند ، بنابراين حجم وسيعي از كار كاهش قيمت تمام شده محصول در اين بخش امكان پذير است . مثلا استفاده از فولاد آلياژي بجاي فولادهاي معمولي در سگدست و استفاده از pp بجاي ABS در قاب ستون پژو 405 از مواردي است كه با كمك شركتهاي سازنده در تحقيقات ساپكو تجربه شده است .7- اصلاح روش انبارداري8- اصلاح روش

نگهداري و تعميرات9- قابليت دسترسي خط توليد10- قابليت اطمينان11-مديريت منابع12-كاهش پرت مواد13-مديريت لجستيك14-ارتقاء سيستم هاي QC و QA15- تغيير نحوه مونتاژ16- اجراي سيستم مديريت بهره وريمراحل انجام تغيير :گام نخست ، شناخت وضع موجودگام دوم ، ايجاد احساس ضرورت تغييرگام سوم ، تشكيل تيم راهبري تغييرتغيير نيازمند به وجود يك گروه توانمند از افرادي است كه به خوبي بتوانند براي راهبرييك تغيير بزرگ در سازمان با يكديگر كار كنند .عوامل لازم براي تيم راهبري عبارتند از : اعتبار ، دانش مرتبط ، مهارتهاي راهبري ، ارتباطات ، اشتهار و اختياراتاين تيم نيازمند راهبراني است كه سازمان را به سمت تغيير و تحول پيش برده و پارادايم ها را تغيير دهند . نكته : افرادي كه براي رهبري تغيير انتخاب مي كنيد بايد از برنامه تغيير حمايت همه جانبه به عمل آوردند . نكته : قبل از آغاز برنامه تغيير ، عوامل تغيير را در موقعيت هاي كليدي قرار دهيد .گام چهارم : تعيين چشم انداز و استراتژي تغيير اين چشم انداز و استراتژي مناسب براي انسجام تغيير ، توسط تيم راهبري تعيين مي شود . شناخت خود تغييرات بطور كامل . يعني اگر تمايل داريم قسمتي از خط توليد را عوض نماييم ، بايد نسبت به آن قسمت جايگزين شده اطلاعات كافي به دست آورد و نسبت به توانايي ها و عدم توانايي هاي قسمت تعويض شده شناخت كامل پيدا كرد . در واقع بايد دانست با تعويض اين قسمت جديد سيستم چقدر كاراتر خواهد شد .چشم انداز ، به سه سوال اساسي زير پاسخ مي گويد : 1-    ما به چه كاري مشغول هستيم

؟ (ماموريت)2-    ما مي خواهيم چه بشويم ؟ (آرمان)3-    ما به چه ارزشهايي متكي هستيم ؟(ارزشها)گام پنجم ، همسو سازي سازمان با چشم اندازهدف از اين مرحله ، ايجاد يك ميدان مغناطيسي در سراسر سازمان است كه همه نيروها را در راستاي چشم انداز همسو كند . در اين مسير ، چالش اساسي ، همسو سازي سازمان با چشم انداز تدوين شده است .با اجراي اين گام ، افراد سازمان خريدار چشم انداز و استراتژي هاي تغيير مي گردند و اين موضوع در رفتار آنها قابل مشاهده خواهد بود .نكته : هرگز براي متقاعد كردن افراد نسبت به تغيير ، به آن ها رشوه ندهيد .نكته : افراد را متقاعد كنيد كه تغيير همواره به معني فرصت است .نكته : اگر در مورد تغيير قولي مي دهيد حتما به آن عمل كنيد .گام ششم ، برداشتن موانع اجرايي و توان افزايي گام هفتم ، خلق بردهاي كوتاه مدت گام هشتم ، تداوم در انجام تغيير و رها نكردن آنگام نهم ، تثبيت تغيير از طريق ايجاد فرهنگ مناسبپس از انجام تغيير مورد نظر لازم است تا اقدام صورت گرفته نهادينه شده و فرهنگ مناسب در سازمان حاكم گردد . با اين عمل عليرغم عادتها و سنتهاي ديرين در سازمان ، رفتارهاي جديد و موفق در مسير تغيير ادامه مي يابد . الف – روش و زمان اعمال تغيير : اينكه تغيير ضروري است و نياز سازمان بر اين است و توانايي سازمان نيز امكان اين تغيير را مي دهد شرط لازم است اما روش و زمان اعمال تغيير نيز داراي اهميت خاصي است كه اگر

تغيير در زمان مقرر انجام پذيرد مي تواند بازده مناسب خود را داشته باشد .ب – آموزش كاركنان : براي انجام درست و صحيح تغيير بايد به كاركنان آموزشهاي لازم داده شود به گونه اي كه علت و نياز به تغيير در سازمان براي هر يك از پرسنل روشن گردد ، تا با همياري آنها بتوان انجام تغيير را به طرز كامل و صحيح اجرا كرد .ج – مرحله آخر بررسي بازخورهاي ناشي از تغيير : با بررسي بازخورها مي توان به موثر بودن تغيير پي برد و احيانا با بررسي مجدد مي توان تغييرات در تغيير ايجاد كرد نكته : براي انجام درست و صحيح تغيير بايد به كاركنان آموزشهاي لازم داده شود به گونه اي كه علت و نياز به تغيير در سازمان براي هر يك از پرسنل روشن گردد ، تا با همياري آنها بتوان انجام تغيير را به طرز كامل و صحيح اجرا كرد .مقاومت در برابر تغيير و بررسي علل آن يكي از مسائل اساسي در فرآيند تغيير ، مقاومت كاركنان در مقابل پديده تغيير است . مقاومت در برابر تغيير تقابل بين نيروهاي محرك در جهت تغيير با نيروهاي بازدارنده جهت حفظ وضع موجود است .دلايل اصلي براي مقاومت كاركنان در مقابل تغيير عبارتند از : 1-    بدگماني نسبت به امور جديد2-    ترس از دست دادن مقام و شغل3-    تهديد نسبت به روابط درون گروهي 4-    نگراني از عدم توانايي1-بدگماني نسبت به امور جديدانسان نسبت به هر چه كه موجب تغيير نهادهاي وي گردد ، مانند تغيير در روشهاي كار ، يا شرايط اشتغال با ديده ظن و بد

گماني نگاه مي كند . افراد با آنچه كه آشنا شده اند احساس امنيت مي كنند و در نتيجه به سادگي حاضر نيستند كه آن را از دست بدهند . لذا ، وقتي كه مديريت تغييري را با كاركنان خود مطرح مي كند ، حتي اگر به نفع آنان باشد ، مشكل مقاومت وجود خواهد داشت .2- ترس از دست دادن مقام و شغلاز دست دادن منافع و تهديد امنيت امنيت شغلي هميشه باعث نگراني كاركنان مي گردد . امروزه افراد به تجربه دريافته اند كه بكارگيري روش هاي جديد از قبيل استفاده از رايانه و يا ساده سازي رويه ها باعث كاهش تعداد مشاغل مي شود .3- تهديد نسبت به روابط درون گروهي افراد مي كوشند تا روابط غير رسمي خود با همكاران را حفظ كنند و معمولا تغييرات شغلي در گسستن اين روابط اثر مي گذارند . بايد توجه داشت كه فرهنگ سازماني ، يك نيروي اوليه در هدايت رفتار افراد است .نكته : بايد توجه داشت كه كاركنان سازمان ها در عين حال كه خود را نسبت به سازمان متعهد مي دانند ولي دستيابي به منافع خود را هم مهم مي دانند .4- نگراني از عدم تواناييبسياري از كاركنان ، بخصوص كاركناني كه دوران جواني را پشت سر گذاشته اند از روبرو شدن با كسب مهارت جديد نگرانند و اين احساس موجب مقاومت آنان مي گردد .و موانع ديگري مانند : الف – تاكيد بر هزينه هاب -  توجه نكردن به فايده هاي تغييرج- نبودن هماهنگي و همكاري . نبودن هماهنگي در ايجاد تغيير موجب ايجاد تعارض ، اختلاف نظر ، پاره

پاره شدن اجزاي سازمان خواهد شد .چ- پرهيز از عدم اطمينان : در سطح فردي بسياري از كاركنان از پديده عدم اطمينان كه معمولا از رهاوردهاي تغيير است وحشت دارند . بايد ارتباطات دائمي به وجود آورد تا كاركنان از رويدادهاي جاري و شيوه اثر گذاري آنها بر كارهايشان آگاه باشند .ح-ترس از دست دادن مقام و شغلمقاومت در برابر تغييرات در سازمانها بويژه سازمانهايي كه به تازگي به سطح مطلوبي از موفقيت رسيده اند امري عادي است . مزاياي هر گونه تغيير قابل حصول اغلب ممكن است كه به علت مقاومت دار تغيير يا اختلال گردد .موارد ذيل نيز از علل مقاومت در برابر تغيير است :1-    عدم درك افراد از فرآيند تغيير 2-    كمبود وقت3-    ترس و واهمه از پيامدهاي احتمالي تغيير4-    ترس از دست دادن وجهه و اعتبار و يا امنيت شغلي5-    تفاوت در نحوه نگرش افراد6-    قانع بودن به وضعيت موجود7-    عدم توانمندي هاي لازم كاركنانافرادي كه در برابر تغييرات مقاومت مي كنند از پيامدهاي احتمالي تغييرات يعني بي نظمي ، پيچيده شدن و سردرگمي اوضاع واهمه دارند.نيروهايي كه در برابر پديده تغيير مقاومت مي كنند ، يعني نيروهاي بازدارنده عبارتند از : 1-    فرهنگ كنوني سازمان2-    منافع شخصي كاركنان3-    تفاوتي كه افراد از نظر پنداشت ( با مقامات اجرايي و تصميم گيرنده سازمان ) درباره اهداف و استراتژي هاي سازمان دارند .تغيير سازماني مستلزم بررسي ، درك و برداشتن گام هاي زير مي باشد :1-    شناخت علل تغيير ( ارائه تعريف روشن ، شفاف و مشخص و محدود از صورت مساله)چنانچه مديران و طراحان سناريوي تغييرات در تعريف از مشكلات

دچار خطا و لغزش شوند هزينه هاي بسيار سنگيني را خواهند پرداخت . چرا كه سازمان و منابع آن را به سمت اهدافي هدايت خواهند نمود كه در جهت نيازهاي واقعي سازمان طراحي نشده و نمي تواند پاسخگوي مشكلات باشد .2-    شناخت منابع تغيير تغيير ممكن است از جهات مختلف نشات گيرد . از درون سازمان يا خارج از سازمان . با توجه به محدوديت منابع سازماني از هر نوع و جلوگيري از رشد و توسعه آسيب هاي سازماني ، مديريت تغيير پيش از هر اقدامي بايد راهكارهاي حل مساله و ابعاد آن را مورد بررسي و شناخت دقيق قرار دهد.3-    تمركز بر اهداف4-    اگر مديران هدف خود را ندانند نمي توانند براي رسيدن به آن تغيير كنند . اگر آنان ندانند در حال حاضر كجا هستند نمي توانند مسير درست را آغاز كنند . اين نقاط ابتدايي و انتهايي را بعنوان اولين قدم در شناسايي موارد نيازمند تغيير تعيين كنيد .5-    شناخت مخالفان و بررسي راهكارهاي منطقي6-    آموزش 7-    پيش بيني اثرات تغيير8-    تهيه برنامه عمل9-    نهادينه سازي10-    انتخاب مقياس زماني11-    پيش بيني مقاومت در برابر تغيير12-    آزمايش و كنترل برنامه ها13-    اطلاع رساني در مورد تغيير14-    نظارت بر پيشرفت15-    بازنگري پيش فرض هاسه مشكل اصلي در اجراي تغييرات عمده سازماني عبارتند از :1-مقاومت در برابر تغيير2-دگرگوني كنترل سازمانيتغييرات سازماني ، نظام موجود كنترل سازماني را دگرگون مي سازد و نحوه توزيع قدرترا تغيير ميدهد و در مرحله گذار ، نظارت بر عملكرد و انجام اصلاحات را دشوار مي سازد .3-توزيع و جابجايي قدرتنتيجه گيري و جمع بندي كليد بقاي هر نظامي ، همگامي

با تحول است به عبارت ديگر ، هر سيستمي كه بتواند با تغييرات محيط خود را تطبيق دهد مي تواند به موجوديت خود ادامه دهد . در دنياي كنوني كه تغييرات به سرعت صورت مي گيرند اگر شركتها به صورت دائم در حال پيشرفت نباشند يا نتوانند از فناوري پيشرفته استفاده كنند و در برابر تغييرات عوامل محيطي واكنش نشان ندهند پس از مدتي دفتر زندگيشان بسته خواهد شد . سازمان ها ( و افراد شاغل در آنها ) بايد نگرش مثبتي نسبت به مساله تغيير داشته باشند تا از اين طريق توان رقابتي خود را در بازارهاي تهاجمي امروزي حفظ كنند . عدم توجه به يك روند در حال تغيير ممكن است بسيار پرهزينه باشد . همه افراد و اعضا سازمان بايد به ضرورت تحول مستمر آگاه باشند و در جهت آن برانگيخته شوند ( آموزش داده شوند ). فصل دوم :نگرش هاي حاصل از تغييرات در مديريت هاي مختلفبزرگي سراسر به گفتار نيست     دو صد گفته چون نيم كردار نيستعلل تنبلي و اهمال كاري و راههايي براي رفع آن :چند نمونه از اهمال كاري و تنبلي متداول: در زير بعضي زمينه هايي را كه در آن انتخاب ( تعلل ورزي ) بسيار سهل تر از انتخاب ( عمل ) است مي آوريم :1-    ادامه دادن به شغلي كه امكاني براي رشد و پيشرفت ندارد .2-    اصرار بر حفظ روابطي كه نابسامان شده است . متاهل يا مجرد ماندن فقط به اميد اينكه اوضاع بهتر خواهد شد .3-    امتناع از كوشش در حل مشكلاتي كه در روابط مختلف پيش مي آيند ، از

قبيل مشكلات جنسي ، خجالت و يا ترس . به جاي اينكه اقدامي سازنده به عمل اوريد فقط منتظر مي مانيد تا اوضاع خود به خود بهبود يابد .4-    بي توجهي به اعتياداتي از قبيل الكليسم ، مواد مخدر ، قرصهاي آرامبخش يا سيگار . به خود مي گوييد (( هر وقت آمادگي داشتم آنرا ترك مي كنم )) در حاليكه مي دانيد به تعويق انداختن اين كار به سبب ترديدي است كه نسبت به توانايي خود داريد .5-    به تعويق انداختن كارهاي دشوار و يا كم اهميت نظير نظافت منزل6-    طفره رفتن از مواجهه با ديگران مثلا يك شخص بلند مقام، يك دوست با ماندن در انتظار فرصت مناسب كم كم به اين نتيجه مي رسيد كه چنين برخوردي لازم نيست ، در حالي كه ممكن است اين مواجهه روابط شما را ، يا كيفيت خدمات را ، بهبود بخشد .7-    تصميم به شروع رژيم غذايي مناسب از فردا يا هفته بعد البته چون به تعويق انداختن از رژيم گرفتن آسانتر است مي گوييد (( فردا رژيم مي گيرم )) فردايي كه هيچوقت نخواهد آمد .8-    به تعويق انداختن كارها به بهانه خواب يا خستگي 9-    خستگي و بهانه ، احساس كسالت و ملال و مريض شدن شيوه هاي عالي براي تعلل ورزيدن است .دلايل ادامه اهمال كاري و تنبلي :ريشه اهمال كاري و تنبلي كردن را مي توان فريبي و فرار از قبول مسئوليت دانست در اينجا مهمترين بازده هاي مسامحه كاري را ذكر مي كنيم .1-    تعويق هر امر به شما امكان ميدهد تا از فعاليتهاي ناخوشايند فرار كنيد .2-    از راه

خود فريبي مي توانيد احساس آرامش كنيد .3-    تا زماني كه به تعلل ورزي خويش ادامه مي دهيد مي توانيد پيوسته همانگونه كه هستيد باقي بمانيد .4-    با احساس ملال ، كسي يا چيزي را موجب اندوه خود دانسته و سرزنشش مي كنيد . تا مسئوليت را از دوش خود برداريد و متوجه امر كسالت آور بيروني كنيد .5-    با انتظار بهتر شدن اوضاع مي توانيد بنشينيد و دنيا را به خاطر اندوه خود سرزنش كنيد اما اوضاع هيچگاه به نفع شما تغيير نميكند ، اين يك شيوه عالي براي اجتناب از كار كردن است .6-    با دوري گزيدن از فعاليتهايي كه مستلزم مخاطره است براي هميشه از احتمال شكست دوري مي كنيد .7-    آرزو مي كنيد كه خواسته هايتان خود به خود برآورده شوند .8-    ابراز همدردي ديگران و دلسوزي شخص خود تان را جلب مي كنيد تا به خاطر احساس اضطراب شما كه ناشي از انجام ندادن كارهايي است كه نتوانسته ايد بكنيد همواره دلسوزتان باشند .9-    با اجتناب از كار مي توانيد از موفقيت فرار كنيد در نتيجه از احساس آدم خوب و لايق بودن و پذيرش بلكه مسئوليتهايي كه موفقيت به همراه دارد نيز احتراز خواهيد كرد .ده ويتامين روح براي افزايش روحيه:1-    لبخند 2- توجه به توجه  3- فهم درست   4- حسن جويي  5- گوش دادن و هنر گوش كردن   6- احترام گذاشتن به انسانها ، قدرداني و تشكر ( مولتي ويتامين روحيه )   7- مهر و محبت  8- تشويق ( اثر تشويق چندين برابر تنبيه است و ما براي بالا بردن روحيه نياز به ايجاد شوقستان داريم و به

قول شاعر در انجمن شوق تپيدن دگر آموز )  9- ورزش و جنبش  10- تفريحقوانين طلايي براي پرورش مديران :بزرگ فكر كنيد – هنر فروش را بياموزيد – رهبر واقعي باشيد – خطاي خود را بپذيريد و به جلو حركت كنيد – از شانس هاي پيش آمده بيشترين استفاده را بنماييد (شانس يعني قرار گرفتن در زمان مناسب ) – تغيير را بعنوان راهي از زندگي پذيرا باشيد – ارتباط خود را افزايش دهيد – از وقت خود عاقلانه استفاده كنيد – سنجش را براي سنجش بكار بريد – به متوسط بودن اكتفا نكنيد – به دنبال كيفيت باشيد نه ثروت – در بحران ها به سرعت عمل كنيد – بعد از سقوط به سرعت به پا خيزيد – يك زندگي شاد داشته باشيد .هشت پله براي رسيدن به موفقيت :مسئوليت زندگيتان را به عهده بگيريد  2- همواره هدفمند زندگي كنيد  3- داوطلب پرداخت هزينه نيل به آرمانهايتان باشيد  4- توجه خود را بر روي هدفتان متمركز كنيد  5- در كار خود متخصص باشيد 6- طرحي براي رسيدن به هدف خود بنويسيد 7- هرگز تسليم نشويد 8- تاخير جايز نيست هر آنچه كه در اين لحظه براي ما اتفاق مي افتد و پيش روي ما قرار مي گيرد ، نتيجه انتخاب هايي است كه آگاهانه يا نا آگاهانه در گذشته به آن دست زده ايم .ده روش تجربه شده براي از بين بردن انگيزش همكاران به هنگام ارائه ايده هاي نو : 1-    اين ايده در تضاد با سياست هاي شركت است !2-    اين ايده با سيستم شركت همخواني ندارد !3-    اين ايده هرگز مورد

تاييد قرار نخواهد گرفت !4-    ارائه اين ايده در زمان مناسبي صورت نگرفته است !5-    اين ايده قبلا هم كه مطرح شده بود مشكل را حل نكرد !6-    اين ايده از پختگي لازم برخوردار نيست !7-    من درباره اين ايده فكر خواهم كرد !8-    بسيار خوب ، ايده هاي خود را نوشته و بصورت مكتوب تحويل دهيد !9-    اجازه بدهيد ايده شما در يك كميته بررسي شود !10-    راجع به پيشنهاد شما با مافوق خودم صحبت خواهم كرد !نمونه حل مسئله به دو روش آمريكايي و روسي :هنگامي كه ناسا برنامه فرستادن فضا نوردان به فضا را آغاز كرد ، با مشكل كوچكي روبرو شد . آنها دريافتند كه خودكارهاي موجود در فضاي بدون جاذبه كار نمي كنند . ( جوهر خودكار به سمت چايين جريان نمي يابد و روي سطح كاغذ نمي ريزيد .)براي حل اين مشكل آنها شركت مشاورين اندرسون را انتخاب كردند . تحقيقات بيش از يك دهه طول كشيد ، 12 ميليون دلار صرف شد و در نهايت آنها خودكاري طراحي كردند كه در محيط بدون جاذبه مي نوشت ، زير آب كار مي كرد ، روي هر سطحي حتي كريستال مي نوشت و از دماي زير صفر تا 300 درجه سانتيگراد كار مي كرد .روسي ها راه حل ساده تري داشتند : آنها از مداد استفاده كردند !اين داستان مصداقي براي مقايسه دو روش در حل مسئله است . تمركز روي مشكل يا تمركز روي راه حل . مشكل نوشتن در فضا با خودكار .افراد خلاق چه ويژگيهايي دارند ؟آيا افراد خلاق داراي ويژگيهاي خاصي هستند ؟ بررسي نشان مي

دهد كه هر چند افراد خلاق از هوش بالاتر از متوسط برخوردار هستند . اما براي اينكه فرد بسيار خلاق باشد ضرورتا نبايد نابعه باشد ( نيكولز 1972) افراد خلاق تازگي و بديع بودن را ترجيع مي دهند ، پيچيدگي مسائل توجه آنها را جلب مي كند و به قضاوتهاي مستقل مي پردازند ( بارون هارنيگتون 1981) علاوه بر توانايي تمام كردن ، كامل كردن و يكي كردن افكار گوناگون در اين افراد بيش از ديگران است .افراد خلاق در يكي كردن تفكر كلامي با تفكر بصري ( كرشنر ولجر 1958) و تفكر منطقي و تخيلي ( سالتر 1980) سرآمدتر از افراد غير خلاق هستند .علاوه بر موارد فوق افراد خلاق ويژگيهاي ديگري نيز دارند كه آنها را از ساير افراد متمايز مي كند اين ويژگيها عبارتند از : 1-افراد خلاق ، بخش عمده اي از وقت خود را صرف توجه دقيق به اطراف خود مي كنند و از اين طريق سوژه هاي جديدي براي فكر كردن پيدا مي كنند .2-افراد خلاق بسيار كنجكاو بوده و به طور مستمر در جستجوي موضوعات پيچيده ، جديد و ناشناخته و عجيب هستند ، به همين سبب آنها در مقايسه با افرادي كه از توانايي خلاقيت كمتري برخوردار هستند ، سوالات بيشتر و پيچيده تري را مطرح مي كنند . اين ويژگي را به سادگي در بچه ها مي توان تشخيص داد .3-حل مشكلات و مسائل توسط افراد خلاف از اصالت خاصي برخوردار است .4-افراد خلاق انعطاف پذير هستند و در ارائه راه حل و انديشه بكر و بديع آمادگي بسيار دارند ( گليفورد 1959) آنها با استفاده

از اين ويژگي ، توانايي تعقيب و دستيابي به راه حل مشكل را از راه هاي مختلف دارا هستند .5-افراد خلاق به استقلال و نا همنوايي تمايل دارند و در مواردي كه دستورهايي بر خلاف ميل و يا اعتقادات خود دريافت كنند به سرپيچي از آنها تمايل نشان مي دهند به اين سبب اعمال مديريت در مورد افراد خلاق بسيار دشوار است ( كانجروپيترسن 1984)آنها اگر چه به دستور گرفتن از ديگران اعتقاد ندارند ، نياز مبرم به مورد پذيرش واقع شدن دارند ، زيرا اين احساس براي آنها آرامش خاطر دلپذيري را ايجاد مي كند . ضمنا آگاهي به اين مطلب كه انديشه هايشان مورد قبول واقع شده ، اتكاء به نفس زايد الوصف در آنان ايجاد مي كند .نمونه اي از ويژگيهاي دهگكانه فرماندهان و مديران در فرمان امام علي ( عليه السلام ) :فرمانده سپاهت را كسي قرار ده كه واجد اين شرايط باشد :1-از همه آنها نزد تو نسبت به خداوند و پيامبر و امام دلسوزتر و خير خواه تر !   2- از همه آنها پاكدامن تر !  3- از همه عاقل تر و هوشيار تر !4- از كساني باشد كه دير به خشم آيند !   5- به موقع عذر مي پذيرند !  6-از آنها كه نسبت به مستضعفان رئوف و مهربانند ! 7-در مقابل زورمندان و مستكبران قوي و انعطاف نا پذير !   8-از كساني كه حوادث سخت آنها را از جا به در نمي برد !   9-هرگز ضعف و زبوني آنها را به زانو در نمي آورد ! 10-به سراغ كساني رو كه از خانواده هاي اصيل ، نجيب

، با شخصيت ، صالح ، خوش سابقه ، با شهامت ، شجاع و سخاوتمند هستند !از بررسي اين صفات اين نكته به خوبي روشن مي شود كه اسلام تا چه حد مسئوليت فرماندهي و مديريت را حساس مي داند ، و تا چه اندازه شرايط آن را سنگين به همين دليل ، آنها كه در اين مشاغل قرار مي گيرند بايد براي تطبيق خود بر اين معيارها و ارزشها تلاش و كوشش كنند ، يا اگر خود را واجد آن نمي دانند شجاعانه كنار روند !( نهج البلاغه ، نامه شماره 53) پيام آخر :كليد بقاي هر نظامي ، همگامي با تحول است . به عبارت ديگر ، هر سيستمي ( هر انساني) كه بتواند با تغييرات محيط خود را تطبيق دهد مي تواند به موجوديت خود ادامه دهد . در دنياي كنوني كه تغييرات به سرعت صورت مي گيرند اگر شركتها ( انسانها ) به صورت دائم در حال پيشرفت نباشند يا نتوانند از فناوري پيشرفته استفاده كنند و در برابر تغييرات عوامل محيطي واكنش نشان ندهند ، پس از مدتي دفتر زندگيشان بسته خواهد شد .انتخاب ما اين است كه يا با سرعت پيش برويم ، و يا از قافله عقب بيفتيم .(( ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم ))بيقين خداوند وضع و حال قومي را تغيير نمي دهد ، مگر آنكه نفوس قوم خود را تغيير دهند . ( سوره رعد – آيه 11 )

امام حسن مجتبي

(ع)تاُليف : عليرضا رجالي تهراني

خلاصه كتاب: آشنائي با زندگي چهارده معصوم: تلخيص: معصومه رضائي: مقدمه:پيامبر اكرم(ص)، فاطمه زهرا(ع) و دوازده امام

(ع) را چهارده معصوم مي نامند. از ميان اين چهارده نفر پنج تن نخست، يعني رسول خدا(ع)ص)، علي(ع)،فاطمه(ع)، حسن و حسين (ع) "پنج تن آل عبا" و "اصحاب كسا" ناميده مي شوند زيرا حضرت رسول (ص) روزي كسا و پرده اي به روي سر كشيد و اين چهار تن را با خود در زير كسا جمع كرد و دعا نمود و خداوند آيه تطهير را در شأن آن بزرگواران نازل فرمود. اهل بيت عصمت و طهارت (ع) نمونه هاي كامل تعليم و تربيت پيامبر اكرم (ص) مي باشند و راه و روش ايشان همان روش پيامبر اكرم (ص) مي باشد. البته در مدت 250 سال، از سال يازدهم هجري_ كه سال رحلت رسول خدا(ص) است_ تا سال 260 هجري _ سال غيبت حضرت حجت(ع) _ كه امان هدايت با مردم محشور بودند ، محيطهاي مختلفي در زندگي پيش آمده كه طرز زندگي و مبارزه آن بزرگواران را در شكلهاي مختلف نمودار ساخته است ولي هدف اصلي را كه همان حفظ اصول و فروع دين از تغيير و تبديل و انحراف، و نيز تعليم و تربيت مردم بود تا حد امكان هرگز رها نكردند. پدرحضرت علي(ع)، پدر بزرگوار امام حسن(ع)، شخصيتي است كه خداوند سبحان در كتابش قرآن مجيد، و پيامبر اكرم (ص) در سنت و سخنانش او را مورد مدح و ستايش قرار داده است و ميليونها انسان به ولايت و محبت او گرويده اند. و نيز بسياري از دانشمندان جديد و قديم و محدثان شيعه و سني و حتي دانشمندان غير مسلمان شرق و غرب، هزاران جلد كتاب درباره فضايل و مناقب آن حضرت تأليف كرده اند. با اين همه هنوز بسياري

از فضايل و زواياي وجودي آن امام همام، ناگفتني مانده و تا روز قيامت نيز ناگفتني خواهد ماند.مادرمادر بزرگوار امام (ع) حضرت زهرا(ع) است. بانويي كه در علم و فضيلت، زهد و ديانت، عفت و پاكدامني، تقوا و پارسايي، دعا و شب زنده داري، تربيت و فرزند داري، خانه داري و شوهر داري، دلسوزي نسبت به دين و مسئوليت اجتماعي، امر به معروف و نهي از منكر، جهاد و مبارزه و دفاع از حريم ولايت و ارزشهاي ديني نمونه و الگويي ارزشمند بود.امير مومنان(ع) مي فرمايد:"روزي هنگامي كه وارد منزل شدم، ديدم پيامبر اكرم (ص) در حاليكه حسن در سمت راست و حسين در سمت چپ و فاطمه(ع) پيش روي آن حضرت نشسته بودند، فرمود: اي حسن و اي حسين! شما دو كفه ترازو هستيد و فاطمه زبانه آن است. دو كفه جز به وسيله زبانه يكسان و هماهنگ نمي شوند و زبانه نيز جز بر روي دو كفه استوار نمي ماند. شما دو نفر امام هستيد و مادرتان داراي مقام شفاعت است"طلوع خورشيدبنا بر قول مشهور، امام حسن(ع) در پانزدهم رمضان المبارك سال سوم هجري در مدينه پا به عرصه وجود گذاشت. روزي " ام فضل " دختر عباس بن عبدالمطلب، به حضور پيامبر اكرم (ص) شرفياب شد و عرض كرد: " خواب ديده ام كه عضوي از اعضاي شما كنده شده است و در خانه من است."حضرت فرمود:" خواب تو درست است. دخترم فاطمه پسري خواهد آورد كه تو او را شير خواهي داد." شگفتي هاي ولادتدر خصوص ولادت و وقايع آن هنگامه شادماني مطالب زيادي در دست نيست. اما علامه مجلسي روايتي را بيان مي كند كه نشانه شرايط ويژه حاكم در

هنگام تولد است. "زماني كه امام حسن(ع) متولد شد، مادرش فاطمه(ع) يازده سال داشت. حسن بن علي(ع) در وقت تولد پاك و مطهر بود، تسبيح و ذكر خدا مي گفت و جمله" لا اله الا الله" بر لبش جاري بود و قرآن تلاوت مي كرد و جبرييل هم با او سخن مي گفت."نام، القاب و كنيه هاآن امام بزرگوار فقط يك نام داشت: "حسن" و بعضي گويند كه وي در تورات " شبر" ناميده شده است. القاب بسياري براي ايشان شمرده اند كه برخي از آنها  عبارتند از: مجتبي، سبط، سبط اكبر، سيد، تقي، زكي، طيب، ولي، امير، حجت، زاهد.كنيه امام حسن(ع) "ابو محمد" است و در مناقب ابن شهر آشوب" ابوالقاسم" هم ذكر شده است. از جمله سنتهاي ولادت نوزاد پس از نامگذاري، اين بود كه براي او " كنيه " تعيين مي كردند. كنيه نوعي لقب براي اشخاص است كه معمولا از نام پدر يا فرزندانشان گرفته مي شد(مانند : ابوعلي = پدر علي،  ابن سينا= پسر سينا). امام باقر(ع) در اين باره مي فرمايد:"ما براي فرزندانمان در كودكي كنيه قرار مي دهيم از ترس آنكه مبادا در بزرگي دچار لقبهاي ناخواشايند گردند." شمايل امام حسن(ع)امام حسن(ع) از لحاظ صورت و شمايل نمونه پيامبر اكرم (ص) بود. چنانكه انس بن مالك مي گويد: هيچكس همچون حسن(ع) به پيامبر اكرم (ص) همانند نبود و راويان سيمايش را چنان نمايش مي دهند كه به چهره ملكوتي آن حضرت مي مانست. رخسارش سفيد و آميخته به سرخي بود، در چشمانش سياهي درخشنده اي برق مي زد، موهاي پرپشت و پيچيده (مجعد) داشت، استخوانهاي بدنش درشت و فاصله شانه و بازوانش كمي زياد بود، محاسن انبوه و كوتاه داشت. در اخلاق

والايي كه پيامبر به داشتن آن بر همه پيامبران برتري داشت شبيه جدش بود.اخلاق و فضايل امام حسن(ع)سخن گفتن درباره فضايل سبط اكبر حضرت حسن بن علي(ع)، كاري دشوار است اما به ناچار قطره اي از درياي بي كران فضايل امام حسن (ع) را مي چشيم.-    امام مجتبي(ع) عابد ترين و والا ترين مردم زمان خود بود.-    وقتي به حج مي رفت، پياده و چه بسا پاي برهنه راه مي پيمود.-    وقتي ياد مرگ و قيامت و محشر و گذشتن از پل صراط مي كرد، مي گريست.-    هنگامي كه به ياد عرضه اعمال به پيشگاه خداوند مي افتاد، صيحه مي زد و غش مي كرد.-    به هنگام نماز، بند هاي بدن مباركش مي لرزيد.-    وقتي نامي از بهشت و جهنم به ميان مي آمد، مضطرب و نگران مي شد و از خداي تعالي رسيدن به بهشت و دوري از دوزخ را درخواست نمود.-    پيوسته و در هر حاليكه كسي او را مي ديد به ذكر خدا مشغول بود.-    بسيار با سخاوت بود. سه بار اموال خود را به دو قسمت كرد: يك قسمت را در راه خدا بخشيد، و قسم ديگر را براي خود نگه داشت. حتي گاهي يك جفت كفش را به مستمند مي بخشيد و يك جفت ديگر را خود مي پوشيد.-    در تواضع چنان بود كه روزي عده اي مستمند را مشاهده نمود كه روي زمين نشسته ، تكه نان هايي را بر مي داشتند و مي خوردند. چون آن حضرت را ديدند تعارف كرده، گفتند: اي پسر رسول خدا! بفرما صبحانه! امام(ع) از اسب پياده شد و اين آيه را تلاوت فرمود" به راستي كه خدا مستكبران را دوست نمي دارد" سپس به خوردن غذا مشغول شد. وقتي سير شدند، امام(ع) آنها را به مهماني

دعوت كرد و از آنها پذيرايي بسيار خوبي نمود و لباسهايي به آنان بخشيد. با همه اينها مي فرمود: " فضيلت و برتري از آن هاست، زيرا آنها به غير از آنچه ما را بدان پذيرايي كردند، چيز ديگري نداشتند، ولي ما بيش از آنچه داديم، باز هم داريم."!-    وقتي به بستر مي رفت سوره كهف را مي خواند و مي خوابيد.-    در صبر و بردباري، وقار و آرامش، خوش بيني، تقوا و شهامت زبانزد عام و خاص بود.-    فاطمه(ع) دو فرزندش حسن و حسين(ع) را هنگام بيماري پيامبر اكرم (ص) كه در همان بيماري از دنيا رحلت فرمود، به نزد آن حضرت آورد و گفت: اي رسول خدا! اينان فرزندان تو هستند، چيزي به آن دو ميراث بده. پيامبر اكرم (ص) فرمود: شكوه و بزرگي و سيادت من براي حسن، و كرم و شجاعتم براي حسين است."فضايل امام حسن (ع) در قرآن آيات بسياري در قرآن كريم درباره اهل بيت و همچنين امام حسن(ع) وجود دارد كه همگي دليلي محكم و روشن بر فضايل و برجستگي هاي آن هاست. آيه مباهله، آيه تطهير، آياتي از سوره الرحمن و نيز آياتي از سوره "دهر" يا "انسان".قرآن كريم در آياتي از سوره "دهر" مي فرمايد:"ابرار و نيكان از جامي مي نوشند كه با عطر خوشي آميخته است. از چشمه اي كه بندگان خاص خدا از آن مي نوشند، و از هر جا بخواهند، آن را جاري مي سازند."آن ها به نذر خود وفا مي كنند، و از روزي كه عذابش گسترده است، مي ترسند، و غذاي خود را با اين كه به آن علاقه دارند، به مسكين و يتيم و اسير مي دهند و مي گويند: ما شما را براي خدا اطعام مي كنيم

و هيچ پاداش و تشكري از شما نمي خواهيم، از پروردگارمان بيمناكيم، در آن روزي كه عبوس و شديد است.از اين رو خداوند آن ها را از شر آن روز نگه مي دارد و از آن ها استقبال مي كند، در حاليكه شادمان اند.امام حسن (ع) با پيامبر اكرم (ص) پيش تر گفته شد كه امام حسن (ع) در پانزدهم رمضان سال سوم هجري به دنيا آمد و تا روزي كه رسول خدا(ص) از دنيا رفت، يعني بيست و هشتم صفر سال يازدهم، هفت سال و شش ماه از عمر شريف امام حسن(ع) در كنار جدش پيامبر اكرم (ص) و دامان پر مهر آن بزرگوار سپري شد. شايد بتوان گفت كه بهترين دوران زندگي آن حضرت همان چند سال بوده است.و بالاخره در روايتي پيامبر اكرم (ص) فرمود:" حسن، سرور جوانان اهل بهشت و حجت خداوند در ميان امت است. فرمان او فرمان من و گفتارش گفتار من است. هر كس از او پيروي كند، از من است و هر كس از او نافرماني كند از من نيست."امام حسن(ع) با پدرامام حسن(ع) از 33 سالگي نزديك 5 سال همراه پدر در دوران خلافتش بود. امام مجتبي(ع) در همه صحنه هاي مهم دفاع از حريم امامت و خلافت پدر و نيز جنگ هاي مهم دوران زمامداري علي(ع) حضوري فعال و بسيار مؤثر داشت. او كه در سي و سه سالگي به سر مي برد، از هوش سرشار و آگاهي به مسايل روز برخوردار بود، و هنگام بيعت با پدرش علي(ع) مي ديد كه مردم چگونه وقتي از انحرافات و كج روي ها به ستوه آمده اند، با اصرار زياد از او مي خواستند كه رهبري جامعه مسلمين را عهده دار شود.هنگام بيعت شكني

طلحه و زبير، ابوموسي اشعري كه والي كوفه بود، مانع حمايت مردم كوفه از اميرالمومنين(ع) مي شد، لذا امام علي(ع) حضرت مجتبي(ع) را به كوفه فرستاد تا حكم عزل ابوموسي را به او اعلام نمايد، اما ابو موسي همچنان در عناد و نافرماني خويش باقي بود و تصميم داشت زمامداري كند.امام حسن(ع) فرمود: اي ابوموسي! مردم را از حمايت ما باز مدار. و آن گاه با نرمي و محبت فرمود: به  خدا سوگند! ما جز اصلاح كار مردم هدفي نداريم و هيچكس مثل اميرالمومنين از باطل وحشت ندارد.ابوموسي حيران ماند و به امام(ع) گفت: راست مي گويي، پدر و مادرم فدايت باد ولي آن كس كه با او مشورت كنند، بايد امين باشد. حضرت فرمود:بله.مداراي حسن بن علي(ع) و شكيبايي و بردباري زيادش، نتوانست در روح اين متمرد كه جز خشونت چاره اي براي كارش نبود، اثري بگذارد و او همچنان بر عقيده باطل خود پافشاري مي كرد و مردم را از جهاد باز مي داشت.امام حسن(ع) تصميم گرفت مردم را بيدار كند و همتشان را برانگيزد و آمادگي و شوق كامل در جان آنها ايجاد كند. از اين رو فرمود:" اي مردم به شما خبر رسيد كه امير المومنين(ع) به سوي كوفه مي آيد و ما و ما براي كمك خواهي از شما آمده ايم كه چهره هاي درخشان انصار و سركردگان عرب هستيد، و مي دانيد كه طلحه و زبير پيمان خود را شكسته به همراه عايشه بر مقام خلافت شوريدند... پس خدا را ياري كنيد تا خداوند ياريتان دهد."ولي ابوموسي همچنان بر دشمني و سركشي خود باقي ماند و مردم را از همراهي امام باز مي داشت و آنچه از حسن(ع) و ديگران

مي شنيد به پشت گوش مي انداخت، تا اينكه حسن(ع) شكيبايي خود را از كنار نهاد و با فريادي انقلابي چنين فرمود: اي مرد! از كارگزاري ما كنار بگير و از منبر ما پايين بيا!. سپس رو به مردم كرد و گفت:" اي مردم دعوت امير خود را پاسخ گوييد و به سوي برادران خود بشتابيد. وقتي اميرالمومنين (ع) را ببينيد خواهيد فهميد كه چقدر از كار خلافت بيزار است. به خداوند سوگند از آن جهت خلافت را پذيرفت كه گروهي از خردمندان امت كه نمونه هاي عالي گذشته و حال هستند او را به زمامداري برگزيدند و خير در سرانجام اين كار است. پس دعوت ما را بپذيريد و ما را ياري كنيد تا از اين گرفتاري هايي كه براي ما و شما پيش آمده نجات يابيم... بر خيزيد و خير و حقيقت را گسترش دهيد و زشتي را نابود سازيد."مردم سخن حسن(ع) را شنيدند و اطاعت كردند و دعوتش را پذيرفتند.از طرفي مالك اشتر به سراغ ابوموسي اشعري كه به قصر خود باز گشته بود رفت و چنان با خشم الهي خود او را ترساند و از او خواست كه اين مقام و منصب را ترك كند كه وي با استفاده از فضاي تاريك كوفه فرار كرد. لذا امام حسن(ع) بر مردم كوفه تسلط كامل يافت و به آنها فرمود:" من فردا صبح حركت مي كنم، شما هم يا سواره بياييد يا از راه آب با قايق به راه افتيد."كوفه ناگهان براي حركت موج برداشت و هزاران نفر براي ياري امام علي(ع) به جنبش آمدند و دسته هايي سوار بر اسب شدند و گروه هايي با قايق از راه رودخانه

كوفه را ترك كردند.امام حسن(ع) مردم كوفه را رهبري مي كرد و از اين پيروزي شادمان بود تا به همراه سپاهيان خود به "ذي قار" رسيد. آن جا محلي بود كه امام و يارانش در آن مستقر شده بودند تا سپاهيان كوفه فرا رسند.همراه با پدر در جنگ جملدر جنگ جمل امام علي(ع) طرف راست لشگر را به امام حسن و طرف چپ را به حسين (ع) سپرد و پرچم را به دست پسرش حنيفه داد و گفت: به پيش.با آغاز جنگ جمل بسياري از ناكثان و پيمان شكنان كشته شدند و با وجود آنكه طلحه و زبير هم به درك واصل شدند اما مردماني كه اطراف شتر عايشه را گرفته بودند به سختي از او و شترش دفاع مي كردند و هر دسته كه كشته مي شدند دسته ديگر جاي آنها را مي گرفتند و سرسختانه مقاومت مي كردند.علي(ع) متوجه شد تا آن شتر سرپاست، اين مردم نادان و فريب خوردگان از مقاومت خويش دست بر نمي دارند و آشوب و فتنه خاموش نمي شود، از اين رو در صدد بر آمد تا هر چه زودتر آن شتر را از پاي در آورد. لذا اميرالمومنين(ع) پسرش حنيفه را طلبيد و نيزه خود را به او داد و فرمود:" شتر عايشه را هدف اين نيزه قرار بده و آن را از پاي در آور."محمد نيزه مخصوص پدر را گرفته و حمله كرد ولي " بنوضبه" كه اطراف شتر عايشه بودند و به سختي از آن حمايت مي كردند مانع پيشرفت او شده و او را از رسيدن به شتر بازداشتند، پس محمد به ناچار نزد پدر باز گشت.در اين وقت حسن بن علي(ع) كه در

آن موقع حدود 33 سال داشت، پيش رفت و نيزه را از او گرفت و به سوي شتر حمله كرد . خيلي سريع خود را به آن رساند و نيزه اش را به شتر زد و بازگشت، در حالي كه خون آن شتر كه عايشه بر روي آن فرماندهي مي كرد بر نيزه بود.محمد حنيفه با ديدن اين منظره رنگش دگرگون شد و خجالت كشيد.اميرالمومنين(ع) به محمد فرمود: "ناراحت مشو كه او فرزند پيغمبر است و تو فرزند علي هستي"آري با پايداري و شجاعت امام حسن(ع) بالاخره شتر عايشه از پاي در آمد و جنگ جمل به نفع لشگر حق به پايان رسيد و پس از حدود يك ماه كه علي(ع) در بصره سكونت گزيد به كوفه آمد و مقر حكومتي خود را آن جا قرار داد.همراه پدر در جنگ صفينحادثه صفين رويداد تلخي است كه موجب شكست حكومت علي(ع) گرديد و او را چنان به اندوه كشيد كه آرزوي مرگ كرد و نيز آثار زشت همين واقعه پر نيرنگ صفين بود كه امام حسن (ع) را وادار به قبول صلح كرد. اين تلح كامي ها، زاييده نفاق و سركشي و پستي سپاه عراق بود كه حتي يك بار به فرمان پيشوايش گردن ننهاد.اميرالمومنين(ع) در طول چند ماهي كه در كوفه بود به تنظيم امور و تعيين وظيفه استانداران و نامه نگاري براي معاويه و ياغيان ديگري كه نزد او رفته و شام را پايگاه خود قرار داده بودند سرگرم بود. زماني _ كه ظاهرا در اين دوران چند ماهه ي اقامت در كوفه است_ عده اي از مردم كوفه درباره حسن بن علي(ع) طعنه زده، گفتند: وي از سخن گفتن و

احتجاج عاجز و ناتوان است و سعي كردند او را يك جوان ناتوان و بي دست  و پا معرفي كنند!!هنگامي كه اين خبر به گوش اميرالمومنين(ع) رسيد، فرزندش حسن را خواست و سخن آن مردم را به اطلاع او رساند. امام حسن(ع) عرض كرد: من در حضور شما نمي توانم سخن بگويم!حضرت فرمود: من از نظر تو دور مي شوم و تو مردم را دعوت كن و براي ايشان سخن بگو.امام حسن (ع) مردم را دعوت نمود و چون جمع شدند سخنراني بليغي كرد به طوري كه صداي گريه مردم بلند شد، آن گاه فرمود:"اي مردم! از پروردگار خود عقل و خرد گيريد كه به راستي خداي عز و جل آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد. نژادي كه بعض آنان از بعض ديگرند. و خداوند شنوا و داناست. ماييم از نژاد آدم و خاندان نوح و برگزيده ابراهيم و دودمان اسماعيل و ماييم از خانواده محمد(ص) . ما در ميان شما همانند آسمان بلند و زمين گسترده و خورشيد تابنده و شجره زيتونه ايم كه نه شرقي و نه غربي، و زيتون آن درخت مبارك گشته است كه پيغمبر ريشه آن، علي شاخه آن و ما _ به خدا سوگند ميوه اين درخت هستيم ، كه هر كس به شاخه اي از شاخه هاي آن چنگ زند نجات يابد و هر كس از آن تخلف ورزد به سوي دوزخ در افتاده است"در اين هنگام علي(ع) در حاليكه رداي او به زمين كشيده مي شد از پشت مردم بيرون آمد و بر فراز منبر رفت و ميان دو ديده حسن را بوسيد و فرمود: "اي

پسر رسول خدا(ص) حجت خود را بر اين مردم ثابت و محكم كردي و فرمانبرداري و اطاعت خود را بر ايشان واجب ساختي، پس واي بر آن كس كه با تو به مخالفت برخيزد!."امام علي(ع) آنچه در توان داشت براي بسيج سپاه به كار برد و مردم را به جنگ با معاويه برانگيخت، و گروهي از بزرگان عراق را كه از جنگ جمل كناره گيري كرده بودند سرزنش نمود. از جمله بزرگان كوفه كه به علت كناره گيري از جمل پشيمان شده بود، " سليمان بن صرد خزاعي" بود كه امام او را به اين جهت سرزنش كرد و به او فرمود:" به شك افتادي و منتظر ماندي و بازگشتي ، در صورتي كه بيش از هر كس به تو اطمينان داشتم و گمان مي كردم كه بيش از هر كس  به ياري من مي شتابي! پس چرا از ياري خاندان پيامبر باز نشستي و چه چيز تو را از ياري من بازداشت؟سليمان پوزش خواست و به حال شرمساري گفت: اي امير مومنان ب گذشته ها باز نگرد و مرا از آنچه گذشته شرمگين مفرما. به دوستي من پيشي گير و در هدايت من اخلاص بورز، آينده نشان خواهد داد كه دوست و دشمن تو كيست.سليمان خدمت امام حسن(ع) رسيد و از خشم و سرزنش امام به او پناه برد. امام حسن(ع)با او به نرمي و مدارا سخن گفت و فرمود: امام كسي را سرزنش مي كند كه اميد ياري از او دارد.سليمان عرض كرد: كارهايي در پيش داريم كه با مرگ توأم است و شمشيرها به جنبش مي آيد ، در اين معركه به همچون مني نياز داريد! پس مرا

سرزنش نكنيد و از راهنمايي ام با ز نمانيد.امام حسن(ع) با نرمخويي و اطمينان ب او فرمود:" خدايت بيامرزد، تو در ياري ما بخيل نيستي."بنا بر اين امام حسن(ع) با اين اخلاق عالي و مدارا و طبيعت تابناكش، توانست سليمان را به راه آورد و غبار كدورت را از جانش بزدايد و بر ديگران غلبه كند.سليمان و همه مردم كوفه تحت تأثير خطابه و سخنان حسن (ع) قرار گرفتند و آماده جهاد شدند.جنگ شروع شد و صف ها آراسته گرديد. امام علي(ع) فرماندهي جانب راست سپاه را به حسن بن علي(ع) و برادرش حسين و  عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقيل سپرد.روزي معاويه در معركه جنگ، خواست تا حسن بن علي(ع) را بيازمايد و روي طبع فريب كارانه اش به خيال خود او را فريب دهد، به همين منظور عبيدالله بن عمر را كه در زمره لشگريان وي بود، خواست و به او گفت: نزد حسن بن علي برو و او را به خلافت اميدوار كن  و وعده هاي ديگري به او بده ، شايد بتواني او را از پدرش جدا كني و پيش ما بياوري!عبيدالله به ميدان آمده و حضرت مجتبي را طلبيد و گفت: سخن و حاجتي با تو دارم.چون آن بزرگوار پيش آمد و پيشنهاد او را شنيد ، با تندي پاسخ او را داد و در پايان به او فرمود:" گويا تو را مي نگرم كه امروز يا فردا كشته خواهي شد به راستي كه شيطان اين حال را برا ي تو آرايش كرده و فريب داده تا خود را معطر ساخته و جايگاهت را زنان اهل شام ببينند و به زودي خدايت بر زمين افكند

و كشته ات را به صورت روي خاك اندازد."عبيدالله كه اين سخنان را از سبط رسول گرامي اسلام شنيد، سرافكنده و نااميد به سوي معاويه باز گشت و معاويه براي دلداري او گفت: آري او پسر پدرش علي است.گويند : به خدا سوگند كه آن روز هنوز به پايان نرسيده بود كه عبيدالله از لشگر شام بيرون آمد و به دست مردي از قبيله همدان به قتل رسيد و آن مرد همداني براي آن كه مقتول خود را گم نكند و در فرصت مناسب بتواند اسلحه و جامه او را برگيرد ، نيزه اش را در چشم او فرو برد و او را بر زمين دوخت و پاي آن مقتول را نيز به اسب خود بست.وقتي جنگ عمومي در گرفت، امام حسن(ع) مردانه به سپاه دشمن حمله برد و به اقيانوس مرگ فرو رفت. امام علي (ع) كه ديد فرزندش در خطر مرگ قرار دارد، فرياد زد: " جلوي اين پسر را بگيريد كه با مرگش مرا در هم نكوبد. من هرگز نمي خواهم اين دو پسر در جنگ كشته شوند زيرا نسل پيغمبر قطع مي گردد."وقتي عمار در صفين به شهادت رسيد، امام حسن(ع) اندوهناك بر خوابگاه عمار ايستاد و آنچه از زبان پيغمبر درباره عمار شنيده بود با صداي بلند در برابر سپاهيان بيان داشت، پيامبر درباره اين يار بزرگوارش فرمود: براي من سايباني چون سايبان موسي بسازيد سپس كاسه اي شير نوشيد و گفت: خيري جز خير آخرت وجود ندارد، و مقداري از آن شير به عمار نوشانيد و فرمود: اي پسر سميه! گروهي از مردمان سركش تو را خواهند كشت.سپس امام حسن(ع) به گفتارش چنين افزود

كه جدم فرمود: " بهشت در آرزوي ديدار سه نفر است: علي و سلمان و عمار."از آن جايي كه نبرد صفين از سال 36 تا 38 هجري قمري به طول انجاميد، بنابراين امام حسن(ع) از سي و سه سالگي تا اوايل سي و پنج سالگي در جنگ صفين حضور داشت.امام حسن و شهادت پدربعد از ضربت خوردن امام علي(ع) در محراب نماز، مردم كوفه با اطلاع از آن فاجعه خود را به مسجد رساندند، و فرزندان آن حضرت نيز به مسجد آمدند. پيشاپيش آنها حسن بن علي(ع) خود را به محراب رسانيد و پدر را در كنار محراب مشاهده كرد كه صورت و محاسن آن حضرت به خون سرش خضاب گشته و جمعي اطراف آن حضرت را گرفته و در صدد هستند تا به هر ترتيب هست ، او را براي اقامه نماز برپا دارند و با وسيله اي جلوي خونريزي را بگيرند.حسن(ع) جلو رفت و چون نظر آن حضرت به فرزندش افتاد به وي دستور داد با مردم نماز بخواند و خود امام نيز نشسته نماز خواند و چون از نماز فارغ يافت، پيش رفته سر پدر را كه خون از آن مي ريخت به دامن گرفت و عرض كرد: چه كسي اين ضربت را به شما زد؟ - عبدالرحمن بن ملجم! – از چه سمتي فرار كرد؟- كسي به دنبال او نرود هم اكنون از اين در او را مي آورند. و به "باب كنده" اشاره كرد.فرزند داغدار علي(ع) رو به آن ملعون كرد و فرمود: امير مومنان و امام مسلمانان را كشتي؟ آيا اين پاداش آن همه لطف و محبتي بود كه به تو كرد

و تو را پناه داد؟امام علي (ع) نيز با آوايي كوتاه و آهسته به آن بخت برگشته فرمود: كار سخت و جنايت بزرگي مرتكب شدي! آيا من تو را مورد ترحم خود قرار ندادم، و تو را در بخشش و عطا بر ديگران مقدم نداشتم؟ آيا اين بود پاداش من؟!سپس رو به حسن كرد و فرمود:" پسرم! با اسير خود مدارا كن و او را مورد ترحم و شفقت خويش قرار ده!"بعد از شهادت پدر امام حسن(ع) فقط يك ضربه به عنوان قصاص به آن ملعون زد و به درك واصل شد.امام حسن(ع) طبق وصيت پدر با كمك برادرش امام حسين(ع) پس از غسل و كفن، جنازه ي آن بزرگوار را در تاريكي شب مخفيانه در نجف اشرف دفن كردند.امامتجريان امامت، كه داراي نبوت و رسالت است، بعد از رحلت جانسوز نبي اكرم(ص) با امامت امام علي(ع) آغاز و به امام زمان(عج) ختم مي شود.امام حسن(ع) نيز اول، طبق وصيت علي(ع) امام مسلمين شد، و بعد از بيعت مردم با او، خلافت را نيز بر عهده گرفت.امام علي(ع) كتاب ها و اسلحه ي خود را به امام حسن(ع) سپرد و فرمود: پسرم پيامبر (ص) به من دستور داده به تو وصيت كنم و امامت مسلمين را به تو واگزارم و كتاب ها و اسلحه ام را به تو بسپارم همان گونه كه پيامبر(ص) به من وصيت كرد و كتاب ها و اسلحه اش را به من سپرد. آن حضرت به من دستور داد تا به تو امر كنم كه وقتي مرگت فرا رسيد آنها را به برادرت حسين بسپار.امام حسن(ع) در سن 37 سالگي  از ناحيه به امامت مسلمين منصوب شد.بيعت با امام

حسن(ع)هنگامي كه اميرالمومنين(ع) در محراب كوفه به دست ابن ملجم مرادي ضربت خورد و در شب بيست و يكم رمضان سال 40 هجري به شهادت رسيد امام حسن(ع) بدن شريف آن حضرت را غسل داد و كفن كرد و بر آن نماز خواند و در سرزمين نجف به خاك سپرد.بسياري از مردم كوفه در مسجد جمع شده بودند و در عزاي علي(ع) مي گريستند. نزديك ظهر ناگهان همهمه مردم و صداي تكبير و صلوات آنان بلند شد. در اين هنگام فرزند علي(ع) امام حسن و امام حسين و محمد حنيفه و برخي از بزرگان و اصحاب خاص آن حضرت وارد مسجد شدند . با ورود آنها صداي شيون مردم فضاي مسجد كوفه را پر كرد.امام حسن (ع) بر بالاي منبر رفت سپس فرمود:" اي مردم هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد ، و آن كه نمي شناسد، بداند كه من حسن بن علي(ع) هستم. منم پسر بشير(مژده دهنده بهشت، يعني رسول خدا(ص) كه از نام هاي آسماني او بشير است.) منم فرزند نذير(ترساننده از جهنم) ، منم پسر آن كس كه به اذن پروردگار مردم را به سوي او مي خواند، منم پسر سراج منير(چراغ تابناك هدايت)، من از خانداني هستم كه خداي تعالي پليدي را از ايشان دور كرده و به خوبي پاكيزه شان فرموده است من از خانداني هستم كه خداوند دوستي ايشان را در كتاب خويش واجب دانسته و فرموده است: " بگو من از شما در برابر تبليغ رسالت آسماني ام پاداشي جز دوستي خويشاوندانم نمي خواهم و كسي كه به كسب نيكي بپردازد ما هم بر پاداش نيكي او مي افزاييم." بعد از سخنراني پر جاذبه امام حسن(ع)

عبيدالله بن عباس پيش آمد و مردم را به قبول بيعت امام برانگيخت و گفت: " اين پسر پيامبر شما و جانشين امام شماست با او بيعت كنيد"مردم نيز دعوت او را پذيرفتند و فرمانبرداري خود را همراه با پذيرش و خشنودي اعلام داشتند و گفتند: " حسن بن علي( ع) در نزد ما محبوب است و حقش بر ما  واجب و براي خلافت به حقيقت شايسته مي باشد."وقتي مراسم بيعت پايان يافت امام حسن (ع) به تنظيم امور حكومت پرداخت و كارگزاران دولت را تعيين فرمود و افراد خوشنام و شريف از مومنان راستين و شايستگان مسلمين را برگزيد و فرمانهاي انديشمندانه اي صادر كرد و صد در صد به حقوق سپاهيان افزود چنانكه پدرش علي(ع) هم در جنگ جمل چنين كرد.زمامداران معاصرامام حسن (ع) در دوران زندگي خويش زمامداري شش نفر را ديد كه عبارتند از : 1-    پيامبر اكرم (ص) از سال يك تا يازده هجري قمري2-    ابوبكر پسر ابو قحافه از سال يازده تا سيزده هجري قمري3-    عثمان بن عفان از سال بيست  و سه تا سي و پنج هجري قمري 4-    اميرالمومنين علي بن ابيطالب(ع) از سال سي و پنج تا چهل هجري قمري5-    معاويه بن ابي سفيان از سال سي و پنج تا شصت هجري قمريآهنگ جنگبعد از بيعت مردم با امام حسن (ع) معاويه كه سر مخالفت با آن حضرت داشت با نامه هايي كه بين او و امام(ع) رد و بدل شد دانست كه فريب و نيرنگ فايده اي ندارد و امام آماده جنگ است و ناگزير او نيز براي جنگ مهيا شد.وقتي خبر حركت معاويه و سپاه فراوان او به

سوي عراق در همه جا منتشر شد مردم سراسيمه و هراسان شدند امام كه از اين خبر آگاهي يافت بعضي از يارانش را فرمان داد تا در شهر فرياد زنند :       " الصلاه جامعه" تا مردم براي نماز در مسجد جامع فراهم آيند. ديري نپاييد كه گروه انبوهي در مسجد آمدند. امام بيرون آمد، بر منبر بالا رفت و خدا را ستايش و سپاس گفت و بعد فرمود:"خداوند فرمان جهاد را بر بندگانش نگاشت اگرچه آنها را ناخوشايند آيد . به من خبر رسيده معاويه فهميده كه ما به سوي او در حال حركت هستيم. از اين رو او نيز به طرف ما حركت كرده است. همگي به سوي  "نخيله" (ناحيه اي در راه شام نزديك كوفه) كه قرارگاه ارتش است حركت كنيد تا بنگريم و بنگريد و ببينيم و ببينيد كه چه مي شود."                  وقتي سخن امام حسن (ع) پايان يافت مردم يكه خوردند و زبانشان لال و رنگشان زرد شد گويي به سوي مرگ كشانده مي شدند. هيچكدام فرمان امام را نپذيرفتند زيرا از سپاه شام مي ترسيدند و طرفدار تن آسايي و سازش بودند و اين پستي و خاري در نخستين دعوت به جهاد از آنها آشكار شد كه از آينده اي خطرناك خبر مي داد و سرنوشتي شوم و نااميدي از پيروزي را به همراه داشت.امام حسن (ع) با شتاب براي مبارزه با طغيانگري بني اميه از كوفه خارج شد  و " مغيره بن نوفل" را به جاي خود گذاشت و به او دستور داد كه مردم را براي جهاد برانگيزد و به نخيله بفرستد. سپس خود با سپاهي بسيار ولي سست نهاد به نخيله رفت. حضرت سه

روز را در آن مكان ماند و تصميم گرفت كه سربازاني را جلو بفرستد تا از وضع دشمن آگاهي يابد و آنها را در هر كجا كه هستند متوقف سازند و از پيشرفت بيشتر آنها جلوگيري به عمل آورند. امام حسن (ع) براي اجراي اين ماموريت گروهي از ياران وفادار و شجاع و ماهر خود را انتخاب كرد كه تعدادشان به دوازده هزار نفر مي رسيد و فرماندهي آنان را به پسرعمويش " عبيدالله بن عباس" سپرد. عبيدالله راهي شد تا به "شينور" رسيد و از آنجا به سوي "شاهي" روان شد و به موازات فرات و فلوجه به "مسكن" رسيد. معاويه نيز به مسكن آمد و در يك آبادي به نام " حيوضيه" فرود آمد. روز بعد ، معاويه لشكري به جنگ او فرستاد. عبيدالله نيز با همراهان خويش به جنگ با آنها بيرون آمد و آنان را مجبور به عقب نشيني كرد. وقتي شب شد معاويه كسي را نزد عبيدالله فرستاد كه حسن بن علي به من پيشنهاد صلح داده و كار خلافت را به من واگذار خواهد كرد!! اگر هم اكنون فرمانبردارم شوي و در تحت اطاعت من درآيي رييس و فرمانروا خواهي بود  وگرنه در زماني فرمانبردار و مطيع من خواهي شد كه تو تابع باشي و بدان كه اگر اينك سر اطاعت فرو نهي يك ميليون درهم به تو خواهم داد كه نيمي از آن را نقدي به تو مي پردازم و نيم ديگر را هنگاميكه داخل كوفه شدم خواهم پرداخت. عبيدالله فريب خورد و شبانه – به گفته يعقوبي- همراه هشت هزار نفر ديگر از ميان لشكر خويش گريخت و به

لشكر معاويه ملحق شد و او نيز بر آنچه وعده كرده بود عمل كرد و پانصد هزار درهم به او داد. همين كه بامداد شد مردم هر چه انتظار كشيدند كه عبيدالله از خيمه خويش بيرون آيد و با آنان نماز بخواند بيرون نيامد. وقتي هوا روشن شد و به جستجويش رفتند او را نيافتند از اين رو قيس بن سعد با ايشان نماز خواند و سپس براي آنان خطبه خواند و سپاهيان را دعوت به آرامش و ستيز با دشمن كرد. سپاهيان سخن قيس را پذيرفتند و اعلام وفاداري نمودند و گفتند: " شكر خداي را كه او را از ميان ما بيرون برد "فرماندهي سپاه پس از خيانت عبيدالله به قيس واگذار شد و نيروهاي مسلح به اختيار او درآمد. قيس نيز پس از احراز مقام جديد گزارشي به امام حسن (ع) فرستاد و او را از حوادث دردناك گذشته و قبول فرماندهي جديد آگاه كرد.سپاهياني هم كه با امام در مدائن بودند وقتي از خيانت عبيدالله و پناه بردن او به دشمن آگاهي يافتند به فتنه انگيزي پرداختند و در امواج شر و فساد فرو رفتند و ترس و لرز همگي را فرا گرفت. سرداران خائن سپاه در جستجوي راهي بودند كه به معاويه بپيوندند و پولهاي فراواني از او دريافت كنند.دسته بندي سپاهيان كوفهارتش و سپاه عراق كه به همراه امام حسن (ع) براي نبرد با معاويه بسيج شده بود در فتنه ها فرو رفته ، موج بدبختي و تيره روزي چنان آن را در بر گرفته بود كه خطرش براي امام از خطر معاويه بيشتر بود. شيخ مفيد به خوبي وضع اين سپاه

را بيان مي كند و با ابتكار خاص ، آنها را به گروههايي گوناگون تقسيم مي نمايد كه ما در اينجا به صورت ذيل بيان مي كنيم:1-    شيعه: اين گروه با ايمان و مخلص تعداد كمي را در سپاه تشكيل ميدادند زيرا اگر جناح نيرومند و فراواني بودند امير مومنان به قبول حكميت تن در نمي داد و حسن(ع) ناگزير به پذيرش صلح نمي شد. اين گروه اندك در طرز فكر و عقيده با ديگر سپاهيان اختلاف داشتند. از آن جهت كه خلافت را حق خاندان پيامبر اكرم (ص) مي دانستند و عقيده داشتند كه اهل بيت رسول الله(ص) جانشينان او و نگهبانان و ياران اصيل اسلام اند و اجراي فرمانشان بر همه مسلمانان واجب است.2-    خوارج: گروه ديگري كه به سپاهيان امام پيوستند خوارج بودند كه مي خواستند به هر وسيله و حيله اي كه باشد به جنگ معاويه بروند و اين خواست آنها دليل ايمان به شايستگي حسن(ع) و ناسازگاري معاويه نبود بلكه آنها امام و معاويه را مثل هم مي دانستند و آن دو را به يك چشم مي ديدند. ولي بدان جهت در جنگ معاويه شتاب داشتند كه او را از امام نيرومند تر مي دانستند و به اين منظور به سپاه امام پيوستند تا كار معاويه را تمام كنند و چون معاويه از ميان برداشته مي شد نابودي امام حسن (ع) براي آنان آسان مي گشت و او را همانند پدرش ناگهاني مي كشتند. 3-    آزمندان و طمعكاران: عده اي از طمعكاران دنيا پرست نيز در صف سپاهيان امام وارد شده بودند كه ايماني به ارزشهاي معنوي نداشتند و نه عدالت را تقديس مي كردند و نه حق را مي شناختند آنها فقط به دنبال سود جويي و آزمندي شخصي

خود و در پي پيوستن به گروه پيروز بودند.4-    شكاكان: بدون شك اين گروه تحت تاثير تبليغات ناخوشايند خوارج و دعوتهاي نادرست بني اميه قرار گرفته و در حقانيت خاندان پيامبر اكرم (ص) به شك افتاده بودند و رسالت معنوي و اصلاحي اهل بيت را به چيزي نمي گرفتند و چنانچه آتش جنگ زبانه مي كشيد به ياري امام برنمي خواستند زيرا آنها عقيده و ايماني نداشتند كه از آن دفاع كنند.5-    پيروان روساي قبايل: اين گروه تعداد فراوان تري داشتند و خطرشان هم بيشتر و بزرگتر بود زيرا كوركورانه و بدون اراده فرمان بزرگان و روساي قبايل را اطاعت مي كردند. صلح چرا ؟برخي از مهم ترين دلايل صلح بدين قرار است:1-    رخنه و نفوذ دو حزب اموي و خوارج در ارتش امام2-    خيانت فرمانده سپاه 3-    پخش شايعات، وعده هاي دلفريب و خيانت ياران4-    نداشتن ياران مبارز بازگشت به مدينهامام حسن (ع) چندي در كوفه اقامت كرد. همين كه براي بازگشت به مدينه خود را آماده نمود عده اي خدمت حضرت رسيدند تا با ايشان خداحافظي كنند. امام (ع) به آنان رو كرد و فرمود:"سپاس خدايي را كه در امر خود قادر و تواناست آنچه اراده خداوندي است انجام خواهد گرفت حتي اگر همه مردم جمع شوند باز هم مانع انجام آن نخواهند شد." وقتي از علت بازگشت آن حضرت به مدينه پرسيدند فرمود: " چاره اي جز رفتن نيست" با سپري شدن آن روز امام حسن (ع) با برادرش امام حسين (ع) و خانواده و اطرافيان خود كوفه را به قصد مدينه ترك كردند در حاليكه مردم هنگام حركت آن حضرت به شدت مي گريستند. شيخ مفيد مي گويد: امام حسن (ع) در

حالي به مدينه رفت كه خشم خود را فرو مي نشاند و در خانه خود امامت كرده و چشم به راه دستور پروردگار خويش بود. وصيت امام حسن (ع) هنگامي كه وفات امام حسن (ع) نزديك شد برادرش حسين بن علي(ع) را خواست و فرمود:"اي برادر! به همين زودي از تو جدا مي شوم و به ديدار خداوند نائل مي گردم هر گاه من از دنيا رفتم چشم مرا بپوشان ، بدن را غسل بده، كفن كن، بر روي تابوت بگذار و كنار مرقد مبارك جدم ببر تا عهدي تازه كنم سپس مرا پهلوي قبر جده ام فاطمه بنت اسد ببر و در آن جا به خاك بسپار. به زودي خواهي دانست كه عده اي مي پندارند مي خواهي مرا در كنار قبر جدم مدفون سازي و براي جلوگيري از آن امر گرد هم مي آيند. اكنون به تو سفارش مي كنم براي خدا سعي كنيد در پاي جنازه من هيچ قطره خوني ريخته نشود. " سپس به برادر وصيت كرد كه از خويشاوندان و فرزندان و بازمانده هاي او محافظت كنند و همان گونه كه پدرش علي(ع) را به جانشيني معرفي كرده بود، او نيز حسين(ع) را وصي و جانشين خود كرد و از وي خواست تا نسبت به جانشين بعد از خود نيز اين وظيفه الهي را انجام دهد."غروب خورشيدگفته شد كه يكي از شرايط امام حسن (ع) در قرارداد صلح با معاويه اين بود كه براي خلافت پس از خود كسي را انتخاب نكند  و موضوع جانشيني پس از وي در خانواده اش باقي نماند. هنگامي كه معاويه تصميم گرفت براي پسرش يزيد از مردم بيعت بگيرد و او را به ولايت عهدي خويش برگزيند تنها

مانعي كه در اين راه وجود داشت، وجود حسن بن علي(ع) و سعد بن ابي وقاص بود. از اين رو مخفيانه سمي را به وسيله ماموران خود براي مسموم كردن  آن دو فرستاد. " جعده" دختر اشعث همسر امام حسن (ع) بود. معاويه صد هزار درهم براي او فرستاد و براي او پيام داد كه اگر حسن را زهر بدهي تو را به همسري فرزندم يزيد در مي آورم جعده قبول كرد و امام حسن (ع) را مسموم نمود. معاويه سم مايع را براي جعده فرستاد. امام حسن (ع) روزه بود و هوا گرم. هنگام افطار جعده آن سم را در ظرف شير ريخت و آن ظرف را در نزد امام حسن (ع) گذاشت، امام آن را آشاميد و همان دم احساس مسموميت كرد و به جعده فرمود:" مرا كشتي خدا تو را بكشد. سوگند به خدا كه به آرزويت نمي رسي و خداوند تو را رسوا خواهد كرد" وقتي آن حضرت به شهادت رسيد معاويه در مورد جعده به قول خود وفا نكرد و او را همسر يزيد ننمود. او پس از شهادت امام حسن (ع) با مردي از خاندان طلحه ازدواج كرد و داراي فرزنداني شد. هرگاه بين آن فرزندان و ساير افراد قريش نزاعي در مي گرفت به آنان مي گفتند : " اي پسران زني كه شوهران را زهر مي خوراند."بيماري امام حسن (ع) چهل شبانه روز به طول انجاميد تا اينكه بعد از وصيت به امام حسين (ع) در روز پنج شنبه 28 صفر سال 50 در 47 يا 48 سالگي از دنيا رفت. امام حسين (ع) برادر را غسل داد، كفن كرد، و بر

روي تختي گذاشت و طبق وصيت برادر براي آخرين وداع با قبر مقدس پيامبر اكرم (ص) آماده حركت به سوي مرقد مطهر آن حضرت شد. مروان و بني اميه گمان كردند كه مي خواهند جنازه امام حسن (ع) را در كنار قبر جدش رسول خدا(ص) دفن كنند. لذا گرد هم آمدند و لباس جنگ پوشيدند و رو در روي بني هاشم قرار گرفتند. وقتي امام حسين(ع) خواست جنازه برادر را براي آخرين وداع وارد حرم مطهر كند آنان نگذاشتند . عايشه كه با مروان قرارداد قبلي داشت بر قاطري سوار شد و باد به دماغ انداخت و گفت: مگر چه ناراحتي از من ديديد كه مي خواهيد دشمن مرا در خانه دفن كنيد. مروان براي تشجيع اطرافيان خود گفت: اي مردم آماده شويد و از حق خود دفاع كنيد زيرا بسياري از اوقات پيكار با رقيبان بدتر از آسايش با خاندان است. آيا سزاوار است كه عثمان، بيگانه ، در دورترين محل مدينه دفن شود و حسن(ع) با پيغمبر به خاك سپرده گردد؟ تا من شمشير به دست دارم اجازه نمي دهم. نزديك بود جنگ شديدي بين بني اميه  و بني هاشم واقع شود. عبدالله بن عباس نزد مروان شتافت و گفت: اي مروان ما ميخواهيم با زيارت قبر پيامبر (ص) تجديد عهدي كنيم. نمي خواهيم امام حسن (ع) را در كنار قبر آن حضرت دفن نماييم و اگر وصيت كرده بود كه جنازه اش را در كنار قبر جدش مدفون سازيم مي ديدي كه تو عاجز تر و درمانده تر از آني كه بتواني جلوي ما را بگيري ...سپس رو به عايشه كرد و گفت: اي عايشه، اين چه رسوايي است ؟ روزي

بر استر و روزي بر شتر سوار مي شوي و مي خواهي نور خدا را خاموش كني و با دوستان خدا بجنگي! باز گرد كه به آن چه دوست داري رسيده اي و خداوند انتقام اين خاندان را گرچه پس از مدتي طولاني باشد خواهد گرفت.امام حسين(ع) فرمود:" سوگند به خدا اگر برادرم با من پيمان نبسته بود كه در پاي جنازه او به اندازه شيشه حجامت خون ريخته نشود مي ديدي كه چگونه شمشيرهاي الهي از نيام ها بيرون مي آمدند و دمار از روزگار شما برمي آوردند. شما همان بيچارگان و روسياهان بوديد كه عهد ميان ما و خود را شكستيد و شرايط بين ما را باطل ساختيد" برخي گفتند كه جنازه امام حسن (ع) را با هفتاد تير، تير باران كردند. بالاخره پيكر مطهر امام حسن (ع) را به بقيع برده نزد آرامگاه جده اش فاطمه بنت اسد به خاك سپردند وقتي كه امام حسين(ع) جنازه برادرش را در قبر نهاد اشعاري خواند كه از جمله آنها اين بيت است:فليس حريبا من اصيب بماله                                                         ولكن من واري اخاه حريب" آنكس كه مالش ربوده شد غارت شده نيست بلكه غارت شده كسي است كه برادرش را در دل خاك بپوشاند"همين كه معاويه از شهادت امام حسن (ع) اطلاع يافت به سجده افتاده و اطرافيانش با مشاهده او به سجده افتادند، و چون فريادش به تكبير بلند شد آنان نيز با او هم صدا شده و تكبير سر دادند.يكي از معجزات امام حسن (ع) خبر از نيت عايشه وقتي از كوفه به مدينه آمد زنها آمدند و در شهادت پدر بزرگوارش به او تسليت گفتند و زنهاي پيغمبر(ص) بر او وارد شدند . عايشه

گفت : اي ابا محمد! جدت از دنيا نرفت مگر آن روزي كه پدرت از دنيا رفت ( يعني تا او زنده بود گويا خود پيامبر اكرم (ص) در ميان مردم بود.) حضرت فرمود: آيا فراموش كردي كه شبي تاريك در خانه خود با آهني كه دستت را شكافتي و هنوز جراحتش باقي است زمين اتاق را شكافتي و پارچه اي سبز را كه از خيانت گرد آورده و در آن ذخيره كرده بودي بيرون آوردي و چهل دينار كه وزن آن را نمي دانستي از آن برداشتي و ميان دشمنان علي(ع) از قبيله "بني تميم" و " عدي" پخش كردي و به قتل او آسوده خاطر شدي؟گفت: آري راست مي گويي!!

جادوي خود رهبري و مدير يك دقيقه اي

كنت بلانچارد

خلاصه كتاب : عنوان : داستان جادوي خود رهبري و مدير يك دقيقه اي - نويسنده : كنت بلانچارد - مترجم : نگار مختاري - ناشر : نسل نو انديش - تلخيص: ميمنت حيدري _ فصل اول: آيا به جادو اعتقاد داريد ؟ استيو مدير اجرايي حسابداري يك شركت تبليغاتي است . او و تيم خلاقش بر روي طرح تبليغاتي بانك متحده كار كرده اند و طرحي كه ارائه داده اند از طرف راجر رئيس بانك متحده مردود اعلام شده است . و حالا استيو در يك كافه مشغول تمدد اعصاب و نوشيدن قهوه است . او در انديشه استعفا از كارش و اينكه چطور همه چيز از مسيرش خارج شده ، سير مي كرد . يا لا اقل اين طور تصور مي كرد كه حالا اعتماد به نفس او داغان شده و آينده اش زير سوال رفته ، هرچه بيشتر راجع به عكس العمل

رئيس بانك فكر مي كرد ، بيشتر عصباني مي شد . در يك لحظه ناگهاني رموز مكاشفه و شهود او در ذهن خود روندا را مقصر دانست كه او را تنها گذاشته و اطلاعات كافي در مورد مشتري و همچنين اوضاع كاري نداده . استيو احساس شكست مي كرد و مطمئن بود روندا او را توبيخ مي كند . به دنبال اين افكار قلم و كاغذي از جيبش در آورد و شروع به نوشتن استعفا نامه اش كرد . تازه اولين جمله را نوشته بود كه خنده كودكان توجهش را به تابلوي مسخره دهاتي جلب كرد كه روي آن نوشته شده بود گوشه جادويي كايلا استيو داشت تماشا مي كرد كه يك دفعه خانمي سياه پوست قوي و ريز نقش مقابل كودكان ايستاد بي آنكه كلمه اي بگويد ، به آرامي با تماس چشمي به هركدامشان زل زده بود . سكوت همه جا را فرا گرفته بود . زن گفت : من كايلا هستم . ملايم و بسيار آهسته ، گويي رازي بزرگ را مي گشود . من جادو گر هستم . او از هنر تمركز ذهن خود با بچه ها صحبت كرد و براي اثبات ادعاي خود دو نوار لاستيكي را محكم گره زد . و جلوي ديده گان بچه ها با قدرت ذهن نوارها را از هم جدا كرد . بچه ها با فريادشان او را تاييد كردند . اين براستي يك جادو بود . استيو دوباره حواسش را جمع كرد تا استعفا نامه اش را بنويسد . احساس مي كرد وقتش تلف شده . آيا از جادو لذت برديد . صدا ناگهان

استيو را از تمركز عميقش خارج كرد . اين سرآغاز آشنايي استيو و كايلا بود . استيو در پاسخ با اشتياق لبخندي زد و گفت : زماني را كه به جادو اعتقاد داشتم را به ياد مي آورم . همين طور به ياد مي آورم كه وقتي متوجه شدم چبزي تحت عنوان جادو وجود ندارد . كايلا  آهي كشيد و گفت : چقدر بد اما به نظر مي رسد هم اكنون به جادو نياز داريد . استيو در حالي كه از لبخند مهرآميز كايلا شهامت يافته بود ، داستان غم انگيزش را براي او نقل كرد . او توضيح داد كه در گذشته در مورد بودجه رسانه اي و توليدي كار كرده ، اما در مورد مشتري اخير نتوانسته جوابگوي نيازهاي مشتري باشد . كايلا همين طور به استيو گوش مي داد كه چطور خودش را از شكست رابطه اش با مشتري تبرئه مي كند . متفكرانه سرش را تكان داد و سوال كرد : راجع به تيم خلاقتان چطور ؟ آنها كمكي كردند ؟ سعي كردم به آنها توضيح دهم كه مشتري نمي تواند روي يك استراتژي يه توافق برسد . اما انگار با يك عده ناشنوا سرو كار داشتم . سرانجام از آنها خواستم كه روي چيزي به توافق برسند . هر چيزي كه شد . كه بتوانم آن را به مشتري نشان دهم . آنها هم همين كار را كردند . حالا من به همين دليل اين جا هستم . در واقع شكست مفتضحانه اي بود . مشتري از آن متنفر است . مي دانستم بي فايده است . اما اين تمام

كاري بود كه مي توانستم انجام دهم . و ادامه داد تا حد مرگ از همه اين روند خلاقانه بيزارم . كايلا گفت : حالا مي خواهي چكار كني ؟ استيو با استناد به واقعيت امر جواب داد : دارم استعفا نامه ام را مي نويسم . كايلا پرسيد : تقصير كيست ؟ استيو سرش را تكان داد . گفت : معلوم نيست . وقتي روندا مرا تنها گذاشت همه چيز به هم ريخت . متوجه نبودم كه تبليغات چنين دنياي بي رحمانه اي دارد . ابن ، مثل آنچه من در گذشته فكر مي كردم نيست . كايلا به ميان حرفش پريد . درست مثل جادو . وقتي ساده و بي تكلف بودي و مي دانستي بي اعتقاديت را معوق بگذاري . عاشق جادو بودي . اما حالا گولش را نمي خوري . چون متوجه شده اي در پس جادو حقه اي هست . استيو بدبينانه جواب داد : مطمئن نيستم كه هيچ حقه اي در پس موفقيت اين تجارت وجود داشته باشد . اگر هم باشد تا به حال كسي به من نشان نداده است . كايلا ادامه داد : كه اين طور . روندا بايست بيشتر مي دانست تا مسئوليت را به تو محول نمي كرد و براي انجام شغلت هم به تو آزادي نمي داد ، درست است ؟ همين حالا احساس مي كني گيج شده اي و نا مطمئني . حس مي كني در آنچه كه مي گويم بارقه اي از حقيقت يافت مي شود . اما اينكه تو بايد آن شخص مسئول باشي نه روندا ، مشتري ات يا

تيم خلاق دم دمي مزاجت . يك جورايي منصفانه به نظر نمي رسد و حتي حالا هم كمي احساس ترس مي كني . استيو متعجب از اينكه چطور اين زن مي تواند ، اين همه را بداند . انگار كايلا مي توانست ذهن او را بخواند . كايلا گفت : من استاد مشاهده هستم . تا هرچند همين حالا خواندن ذهن تو هم چندان سخت نيست . و افزود سالها قبل من وضعيتي مانند تو داشتم . خوشبختانه مردي خارق العاده را ملاقات كردم . كه مشهور به مدير يك دقيقه اي بود . و او به من آموخت آنچه را كه من جادو مي نامم . دوست دارم اين جادو را هم به تو ياد بدهم . اين دود و آينه نيست . جادو از خود رهبري ناشي مي شود . تو بايد به جادوي خود رهبري اعتقاد پيدا كني . استيو با پوز خند پرسيد : حرفي ندارم ، حقه آن چيست ؟ در واقع سه حقه دارد هر وقت حاضر باشي آن را با تو در ميان مي گذارم . چه طور متوجه مي شوم چه وقت حاضر هستم ؟ وقتي براي موفقيت خود قبول مسئوليت كني ، آنگاه براي خود رهبري آماده هستي . قدرت دادن چيزي است كه كسي به تو مي دهد خود رهبري چيزي است كه انجام مي دهي تا آنرا به كار بياندازي .استيو گفت : اين چيزي كه دارم انجام مي دهم ، دارم ابتكار به خرج مي دهم و كارم را رها مي كنم . كايلا سري تكان داد و خنديد : در زماني كار

درست ، رها كردن كار است ، اما اين يكي از آن شرايط نيست . چرا متقاعد شده اي كه ديگر فرصتي نداري ؟ در واقع هنوز كسي به تو اخطار نداده است . استيو با بدبيني جواب داد : نه ولي مي دانم رواندا چه فكري خواهد كرد . استيو مردم ذهن خوان نيستند ، بنابراين منصفانه نيست كه از آنها انتظار داشته باشيم كه بدانند در سر تو چه مي گدرد . كايلا ادامه داد : راجع به اين جمله نظرت چيست ؟ و اين بهترين علاقه شخصي من است كه براي آنچه كه نياز دارم در آن موفق شوم ، مسئوليت بپذيزم . حدس مي زنم مسئوليت به عهده من است . اما مطمئن نيستم بايد چكار كنم. استيو به اتفاق كايلا به مغازه اش رفت . فصل دوممردم ذهن خوان نيستندكايلا از داخل انبوه وسايل و قفسه هاي كتاب از يك قفسه بايگاني ، كشويي را كه روي آن نوشته شده بود خود رهبري بيرون كشيد و يك ورق كاغذ به استيو داد و گفت مشق شب امشب تو . دستورالعملها : به انگيزه هاي كاري زير با توجه به اهميتي كه براي شما دارد ، امتياز بدهيد . امتياز اعداد از يك تا ده است كه در كنار هر انگيزه نوشته مي شود . يك يعني از همه مهمتر و ده يعني از همه كم اهميت تر . كار جالب قدر داني كامل از كار انجام شده احساس داخل بودن در امور امنيت شغلي درآمد خوب ترفيع و رشد در داخل سازمانشرايط خوب كاريوفاداري و صداقت شخصي با استخدام شدگانكمك

دلسوزانه در مشكلات شخصي نظم و ترتيب همراه با نزاكت ادبكايلا گفت : آنچه از اين تكليف درسي ياد مي گيري ، يادگيري امروزت را تقويت مي كند و تو را به سوي اولين حقه خودرهبري هدايت مي كند . استيو پرسيد : اگر ناراحت نمي شوي ، مي خواهم بپرسم اين كار براي تو چه فايده اي دارد ؟ كايلا لبخند زد : آن مدير يك دقيقه اي را كه حرفش را زدم به خاطر داري ؟ بعد از اينكه مرا از آن بدبختي نجات داد ، از او پرسيدم چطور مي توانم جبران آن همه بصيرت و بينش او و كمكي كه در حقم كرده ، بكنم و او به من گفت : اين آموزش را به ديگران هم برسانم .استيو به دفتر نمايندگي اش برگشت . و سعي كرد با هيچ كس از اعضاي تيم مواجه نشود . تا فردا كه جلسه زمانبندي بود و او تصميم داشت كپي هايي را كه از دستورالعملهاي كايلا گرفته بود ، به اعضاي تيمش بدهد . استيو برگها را به ترتيب بين فليس معاون روندا ، گرانت مدير اجرايي حسابداري ، تازه كار ، مايك كه در قسمت مراسلات كار ميكرد ، اسكاي كه مربوط به خدمات اطلاعاتي بود و دو نفر ديگر كه درست آنها را نمي شناخت ، پخش كرد . پس از اينكه اعضاي تيم از نظرات يكديگر در مورد ليست آگاه شدند ، همه كمي متعجب شدند . زيرا هيچ كدام از آنها درآمد خوب را در سه انتخاب برتر خود قيد نكرده بودند . گرانت در مورد كار جالب استدلال

كرده بود . فيليس احساس مي كرد قدرداني از همه چيز مهم تر است . اسكاي شرايط خوب كاري را نام برده بود . هركدام از انها منطق خودشان را براي رتبه بندي داشتند . استيو احساس كرد كه بايد به بحث جهت بدهد و اعضاي تيم را به چالش بكشد و در خلال اين بحث از انگيزه افراد تيم آگاه شود . اين نكته اين تمرين است ، هركدام از ما موارد مختلفي دارد كه به او انگيزه مي دهد . در حقيقت هر آنچه امروز به شما انگيزه مي دهد ، ممكن است فردا تغيير كند . گرانت گفت : باشد شايد موارد متفاوتي به هركدام از ما انگيزه مي دهد ، آيا نكته قضيه همين است ، ناگهان نقاط در ذهن استيو به هم متصل شدند و قضيه برايش روشن شد . او اظهار داشت : نكته اين است كه روساي ما ذهن خوان نيستند . چطور از انها انتظار داريم درك كنند چه چيزي به هركدام از ما انگيزه مي دهد. در نهايت قبول مسئوليت براي بدست آوردن آنچه بدان براي موفقيت در محيط كار نياز داريد ، به بهترين علاقه شخصي خودتان بستگي دارد .افراد تيم هر كدام به دنبال كارهايشان رفتند . استيو در عين حال كه مشتاق بود يك رهبر شود ، با مسئوليت آن هم ناسازگار بود . به ياد حرف كايلا افتاد : تو بايد به جادوي خود رهبري اعتقاد پيدا كني . آيا او در واقع به جادو اعتقاد داشت ؟ استيو شب بي خوابي را پيش رو داشت . فصل سومطرز فكر فيليصبح روز

بعد استيو به كافه ترياي كايلا رسيد . داخل شد كايلا را ديد كه به او علامت مي دهد كه به او ملحق شود . استيو وقتي به كايلا رسيد كه داشت در دفتر كوچكش داخل يك ميز كندوكاو مي كرد . كايلا بدون اينكه نگاهي به بالا بياندازد ، شروع كرد : خوب ، مشق شب چطور بود ؟ من مميزي انجام دادم ، آن برگه بيش از آنكه يك مميزي باشد ، بيشتر باعث بحث بين ما شد . معلوم شد هيچ رئيسي نمي تواند از انگيزه هر شخصي خبر داشته باشد . بنابراين به خودمان بستگي دارد كه براي ابجاد يك محيط كاري انگيزه بخش ، مسئوليت را به عهده بگيريم . كايلا با لبخندي جواب داد : خوب بود . ثابت كردي كه براي احراز مسئوليت خود رهبر بودن آماده هستي . حالا وقت ياد گرفتن اولين حقه خود رهبري است . كايلا از كشوي ميز قيچي اش را برداشت و رو به استيو گرفت و با كارت ويزيتي كه از استيو گرفته بود روي ميز گذاشت : اين قيچي را بردار و حفره اي در اين كارت ايجاد كن . آنفدر بزرگ باشد كه بتواني آنرا درون گردنت بيندازي . استيو گفت : من از حقه هاي مجلسي بيزارم ، هيچ وقت در آنها ماهر نبوده ام . بعضي ها براي اين قبيل كارها استعداد خاصي دارند ، اما من ندارم . كايلا سرش را تكان داد : طرز فكر فيلي ببخشيد ؟ تو خودت را بر پايه تجربيات گذشته ات محدود كرده اي . وقتي مي خواهند فيلي را

براي سيرك آموزش دهند ، پاي بچه فيل را به يك تيرك در زمين مي بندند . بچه فيل مي خواهد خود را آزاد كند . پايش را مي كشد و تقلا مي كند ، اما نمي تواند فرار كند . بچه فيل دست بر ميدارد . بزرگ كه مي شود باز هم فرض را بر اين مي گذارد كه نمي تواند خودش را خلاص كند . حالا او يك فيل 6 تني است و مي تواند با يك عطسه كردن زنجير را بيرون بكشد ولي حتي آزمايش هم نمي كند . قيود فرضي باوري است كه داري و اين باور بر اساس تجربه گذشته استكه تجربيات كنوني و آينده تو را محدود مي كند .كايلا گفت : اينكه قادر باشي ذهن مردم را بخواني موهبت است ولي موهبت عالي تر اين است كه ذهن خودت را بخواني . استيو قيچي را گرفت و كارت را برداشت . در كمال شگفتي ، ديد كه ديگر اطلاعات و تجاري اش روي كارت نيست . به جاي آنها اين كلمات بود . اولين حقه خود رهبر ، با قيود فرضي مبارزه كن .استيو نگاهي به بالا انداخت تا كايلا را بابت تردستي اش بستايد ولي او رفته بود . با نگاهي به ساعتش متوجه شد كه هر چه زودتر بايد به نمايندگي براي شركت در جلسه زمانبندي گروهش برود .استيو ير وقت به دفتر نمايندگي رسيد . همه اعضا داخل اتاق كنفرانس در جاي خود قرار گرفتند . پس از اينكه گروه از رد شدن طرح شان آگاه شدند ، استيو روبه آنها گفت : گزارش نمايشي

من عالي بود و تلاشي كه شما هم كرديد عالي بود . آنچه كارساز نبود ، فقدان بودجه مورد توافق و استراتژي كلي بود . و در اين مورد من مسئوليتش را به عهده مي گيرم . اظهارات تيم نشان دهدنده اين بود كه ديد آنها نسبت به مشتري بسيار بد شده است و استيو در قبال اين موضوع احساس مسئوليت مي كرد . قيود فرضي او كل تيم را محدود كرده بود . چطور مي توانست ذهن آنها را باز كند . فكري به ذهنش خطور كرد . داخل كيف جيبي اش را گشت و قيچي را كه از كايلا گرفته بود ، پيدا كرد ، به هر كدام از اعضاي تيم يك كارت ويزيت داد و از آنها خواست حفره اي در آن ايجاد كنند كه از سرشان رد شود . هر كدام از اعضا اظهار نظري مي كرد و بالاخره پيتر كارتي را گرفت و اين كار را انجام داد . فرياد كف زدن و تشويق و تمجيد تيم بلند شد . مريل نگاهي به استيو كرد : اين خيلي سرگرم كننده بود ولي نكته آن چه بود ؟ استيو دستانش را جلوي خودش روي ميز قلاب كرد و گفت : طرز فكر فيلي چهار نفر ازما وقتي از آنها خواسته شد كارت را ببرند ، طرز فكر فيلي داشتند . انجام شدني نيست . من وقت ندارم ، من به اين قبيل مسائل چندان وارد نيستم . قيود فرضي ما ، باورمان را چنان محدود كرده است كه براي اين كار بايد حقه اي سوار كرد . مريل با لحني مردد

گفت : شايعاتي شنيدم كه ... قرار است گرانت اين معامله را بدست بگيرد . احساست راجع به اين خبر چيست ؟ استيو بيش از آن گيج شده بود كه بتواند جوابي بدهد و ننشست . او تمايل داشت بيشتر از آنكه احساس كننده باشد ، متفكر باشد . كلمات كايلا در ذهنش جرقه زد : استعداد واقعي اين است كه ذهن خودت را بخواني .15 دقيقه آخر جلسه از چنان انرژي نشاط آوري سرشار بودكه حتي طرحي را در اين مورد ترسيم كرد . همين طور كه گروه ، اتاق جلسه را ترك مي كردند ، هر كدام از اعضاي تيم براي استيو آروزوي موفقيت كردند . او براستي به آن نياز داشت . فصل چهارمچرخه هاي قدرتصبح روز شنبه ، استيو خيلي زود از خواب بيدار شد . مي خواست با موتور سيكلت اش امروز را مثل يك سلحشور گردان بگذراند . استيو عاشق موتور سواري بود . همين طور كه در مورد لذت سواري فكر مي كرد ، موتور دچار مشكلي شد و حركت كند آن لحظه جادويي را مختل كرد . چند دقيقه اي بيشتر نبودكه استيو از موتورش پياده شده بود كه موتور ديگري به او رسيد . مبهوت و گيج گفت : كايلا .كايلا هم به اندازه استيو تعجب كرده بود . و گفت : وه ، اين يك تصادف نيست ؟ استيو پاسخ داد : يك جورهايي فكر نمي كنم ، اين طور باشد . كايلا گفت : اين نزديكي ها يك تعمير گاه است . هر دو به طرف تعمير گاه به راه افتادند . كايلا پرسيد

: چه وقت موتور سواري را شروع كردي ؟ استيو تعريف كرد : در 16 سالگي اولين سفر خود را در جاده ، از از دنور تا ايالت نبراسكا با برادر كوچكترش انجام داده است . استيو گفت : من عاشق استقلال و آزادي بودم . اما آن وقت ها حرفي از سفر قدرتي نبود . كايلا او را به چالش كشيد : آيا در كارت احساس اقتدار مي كني ؟ اينكه يك مدير اجرايي حسابداري در معامله با بانك متحده بود مي بايست باعث مي شد احساس كند به او قدرت داده اند و در انجام كارهاي بزرگ آزاد است . در عوض او احساس مي كرد كه محصور شده است و به دليل انتظارات ديگران از او درمانده شده است ، به دليل فقدان تجربه با انواع خلاقيت بار سنگيني را به دوش مي كشد ، توسط يك مشتري بد قلق پريشان و گيج شده و توسط اشخاصي از قبيل روندا مورد تهديد شغلي قرار گرفته است . استيو اعتراف كرد : در حقيقت احساس مي كنم ناتوانم . اين مساله را قدرت مقام و منصب تنها قدرتي است كه كارايي دارد ، به شكل قيد فرضي در نياوراستيو در تعميرگاه با كاركناني آشنا شد كه هركدام به نوعي داراي خود رهبري بودند . در تعميرگاه به پلاكي برخورد كرد كه روي آن نوشته شده بود : تنها راهي كه هركس مي تواند شما از آن طريق رهبري كند ، اين است كه اعتقاد راهنمايي خودت را به شما باز گرداند .          هنري ميلراستيو به كايلا گفت : اين عقيده به طو ر

حتم موثر است . اينجا همه نوع خود رهبري دارند . كايلا گفت : معلوم است كه دارند و يكي از راههايي كه خود رهبراني موثر شده اند ، از طريق فهم 5 نوع قدرت بوده . با اين كلام ، كايلا به پوستري بر روي ديوار اشاره كرد : استيو سخت در فكر فرو رفته بود . گفت  : قبل از اينكه بتوانيد خودتان را رهبري كنيد ، بايد طبيعت توانايي هايتان را بشناسيد ، يعني قدرتتان را .دومين حقه خود رهبري : نقاط قدرت خودت را جشن بگيراستيو مي توانست بعد در مورد اين موضوع فكر كند . در اين لحظه نمي خواست فكر كند . فقط مي خواست براند  اين باعث مي شد احساس اقتدار كند .فصل پنجمخودت را محك بزنروز دوشنبه ، استيو صبح اول وقت به سمت كافه كايلا به راه افتاد . تصميم گرفته بود شغلش را حفظ كند و مشتريانش را نگه دارد . او تمام يكشنبه را به مطالعه دقيق پرونده ها ، يادداشت و پيشنهادات گذرانده بود  . به اين اميد كه اشكالي را كه باعث شده بود مشتري طرح را رد كند ، بيابد . در اين روند دريافته بود تنها نقطه قدرتي كه او در برابر بانك متحده دارد ، قدرت وظيفه است . براي بازيابي اعتماد مشتري به قدرت دانش نياز داشت ، و براي دستيابي به آن نيازمند كمك بود . استيو در حالي كه با چشمانش به دنبال كايلا مي گشت ، وارد كافه شد . كايلا سر ميزشان نشسته بود ، انگار منتظر او باشد . استيو لبخندي زد و

رفت جلو تا به او ملحق شود . استيو با آهي گفت : من همه چيز را تا سر حد مرگ تحليل كردم فقط نمي توانم بفهمم اشكال بودجه و استراتژي كه از قبل پيشنهاد كردم ، چيست ؟ آيا تا به حال با يك مشتري براي توسعه يك كار تبليغاتي جامع كار كرده اي ؟ نه ولي سالها بودجه هاي زيادي را تنظيم كرده ام و بودجه ركن اصلي يك استراتژي است . كايلا دو نوار لاستيكي را بيرون  كشيد . استيو از حقه جادويي به عنوان يك تمثيل براي وضعيت تو استفاده مي كنم ، در اين بازي با من همراهي مي كني ؟ استيو شانه هايش را بالا انداخنت و جواب داد : بله استيو كه از روند كار مطلع بود ، سعي كرد حقه را به خوبي بازرسي كند . خوب از كجا شروع كنم ؟ كايلا پاسخ داد : با طرح دو سوال در مورد هدف اجراي حقه جادويي از خودت : نخست اينكه سطح شايستگي تو در چه سطحي است ؟  دوم آنكه سطح تعهد تو در چه سطحي است ؟ تجازه بده با اولين سوال شروع كنيم . شايستگي تو . استيو سرش را با تحسين تكان مي داد . به نظرم حالا ديگر فهميدم ، ولي شايد قبل از اينكه در واقع شايسته شوم بايد آن را تمرين كنم . كايلا توضيح داد : سوال دوم اينست كه سطح تعهد تو چقدراست ؟ تعهد با انگيزه و اعتماد تو نسبت به هدف سنجيده مي شود . استيو صادقانه گفت : وقتي شروع كرديم ، من با انگيزه

و مطمئن بودم . ولي حالا مطمئن نيستم . خيال مي كردم اين حقه آسانتر از اينها باشد .كايلا مشتاقانه پاسخ داد : اين درست همان اتفاقي است كه در خلال حركت در پيوستگي پيشرفت رخ مي دهد . پيوستگي پيشرفت فقط مدتي از 4 مرحله است كه اغلب وقتي مردم دارند چيزي را ياد مي گيرند ، تجربه مي كنند . كايلا به هركدام از مربع ها اشاره كرد و در مورد آنها توضيح داد : اولين سطح پيشرفت با  ، مرحله مبتدي مشتاق ناميده مي شود . سطح دوم با  يا مرحله يادگيرنده مايوس جايي كه اكنون هستي . آنگاه به  مي رسي كه به مرحله اجرا كننده توانا ولي محتاط شناخته ميشود . و در آخر در  يك موفق متكي به نفس شده اي . تعهد    شايستگيبراي ايجاد تعهدتان در نيل به هدف نياز داريد ، به :    براي افزايش شايستگي ات در راه نيل به هدف نياز داريد ، به :حمايت    جهت دهي از جانب كسي كه :    از جانب كسي كه :1 – به شما گوش بسپارد    1 – يك هدف روشن تنظيم كند2 – شما را تحسين و تشويق كند     2 – يك طرح عمل پياده كند3 – حل مشكلاتان را برايتان آسان كند 3 – به شما نشان دهد كه آن هدف يا مهارت را چگونه انجام دهيد .4 – از شما اطلاعات بخواهد     4 – نقش ها را روشن و تبيين كند5 – اساس و منطق ارائه دهد    5 – مهلت زماني ارائه دهد .6 – درباره تجربياتش در ارتباط با هدف ، اطلاعاتش را

با شما در ميان يگذارد     6 – اولويت ها را تعيين كند .7 – اطلاعاتش را در مورد سازمان ، در ارتباط با هدف ، يا شما به اشتراك بگذارد .    7 – كار شما را مورد بازديد و ارزيابي قرار دهد و به شما بازخورد بدهد .زماني كه شايستگي ات پايين است ، يه جهت دهي و راهنمايي نياز داري . زماني كه تعهدت پايين است ، به حمايت نياز داريفصل ششمبدست آوردن آنچه به آن نياز داريدروز بعد بالاخره استبو وقت آنرا پيدا كرد كه روي درسهاي روز قبل تمركز كند.هدف : فروش بودجه توليد ، بودجه رسانه اي وزمان بندي توليد به بانك متحده .سطح پيشرفت من :  – يادگيرنده مايوس .من نياز دارم به : جهت دهي بالا وحمايت بالا . استيو همانطور كه ادامه مي داد ، به الگويي دست يافت .هدف : ارائه به تيم خلاق با جملاتي كه موقعيت را تثبيت كنند و قانع كننده باشند.سطح پيشرفت من  ، يادگيرنده مأيوس .من نياز دارم به : جهت دهي بالا وحمايت بالا.هدف : ارا يه به خريدار رسانه اي با مقاصد جمعي ، بودجه ، وخريد راهبرد.سطح پيشرفت من :  ، يادگيرنده مايوس .من نياز دارم به : جهت دهي بالا وحمايت بالا.ساعت 5 بعد از ظهر بود كه استيو فرصتي يافت تابه پست صوتي اش مراجعه كند .صداي آشناي نوار اعلام كرد: «شما يك پيغام جديد و3 پيغام ضبط شده داريد.»استيو دكمه 3 را فشرد ، رواندا بود كه ظهر روز دو شنبه در رستوران ايرما براي استيو يك قرار ملاقات گذاشته بود.رواندا سرنوشت اورا در دستانش

داشت و استيو نمي دانست آيا مي تواند به او اعتماد كند يا نه.استيو باورش نمي شد كه جمعه از راه رسيده است . در حاليكه مشق شبش در دستش بود وارد كافه كايلا شد . كايلا سر ميزشان نشسته بود و كتابي در مورد جادو مي خواند.بدون اينكه سرش را از روي كتاب بلند كند پرسيد : «مشق شبت را چطور انجام دادي ؟ »استيو گفت : رواندا برايم پيغام گذاشته كه براي  روز دوشنبه او را ملاقات كنم .« به نظر مي رسد بايد چرخه يادگيري تورا سرعت بدهم  وسپس تكه كاغذي را به استيو داد كه مراحل نيازها ورهبري ها را نشان ميداد. كايلا گفت : هرگز براي تلاش خيلي دير نيست .فصل هفتمبا هم دويدنزماني كه هدفها كارگر ميشوند ، اغلب به اين دليل است كه تو از روي غريزه در راه خود رهبري قدم مي گذاري و آنچه را براي موفقيت به آن نياز داري ، بدست مي آوري . در تشخيص سطح پيشرفت خودت و به دست آوردن راهنمايي و حمايتي كه براي نيل به موفقيت به آن نياز داري ، جادويي نهفته است . سومين حقه خودرهبري : براي موفقيت همكاري كنفصل هشتمهيچ عذري پذيرفته نيستبرنامه استيو اين بود كه روز دو شنبه ساعت 7 صبح از خانه بيرون برود و اولين توقفش كافه كايلا باشد . استيو كايلا را ديد كه سر ميز هميشگي نشسته بود . استيو گفت : كايلا ، خيلي چيزها را بايد توضيح بدهي . او گفت : از آنجايي كه من خود رهبر در مرحله  يادگيرنده مايوس هستم . به خصوص حالا

كه قرار است با روندا ملاقات كنم . آيا اشكالي ندارد از تو براي چند سفارش و توصيه تخصصي درخواست كنم ؟ كايلا انگشتش را روي دهانش گذاشت و زمزمه كرد : نگاه كن . همين طور كه پيش خدمت دوباره از كنار شان رد مي شد ، كايلا توجه او را به خودش جلب كرد : ببخشيد ، من نياز دارم در مورد سفارشمان از شما سئوال كنم . همكار من اينجا بدون نوشيدني صبحش دارد بد خلق مي شود . و لبختندي زد . پيشخدمت پس از چند لحظه با كيك و قهوه رسيد . استيو گفت : وقتي من از او خواهش كردم ، اهميت نداد .كايلا توضيح داد : من فقط دو كلمه قدرتمند براي بدست آوردن آنچه نياز دارم ، بكار بردم . استيو صبر كرد تا ببيند آن سه كلمه كدامند ؟ كايلا توضيح داد : من نياز دارم . استيو گفت : همين ؟ كايلا گفت : درست است . سه كلمه كه قدرتمند ترين لغات براي همكاري در راه رسيدن به موفقيت هستند اين است كه ، من نياز دارم .استيو نمي توانست انكار كند كه او اغلب به جاي اينكه نيازهايش را مستقيم اظهار كند ، سوالاتي مي كرد كه در واقع بي معني بودند . استيو پرسيد : چه چيزي اين عبارت من نياز دارم را تا اين حد قدرتمند مي كند ؟كايلا پاسخ داد : زمانيكه از عبارت من نياز دارم استفاده مي كني ، در جايگاه قدرت قرار داري  تو راجع به آنچه تور ا به موفقيت برساند فكر كرده اي و اكنون

از كسي درخواست كمك مي كني . ابناي بشر عاشق مورد نيار بودن هستند ، اينكه فكر كنند به تو كمك مي كنند . عبارت من نياز دارم بسيار وادار كننده است . استيو طرح چاپ شده اي را براي جوابگويي به رواندا تهيه كرده بود به كايلا نشان داد و از او نظر خواست . و كايلا پس از اينكه آنرا خواند به اين شكل خلاصه اش كرد : تو قيود فرضي را به چالش كشيده اي تو نقاط قدرتت را جشن گرفته ايو بالاخره سومين حقه خود رهبري را به كار انداخته اي همكاري براي موفقيت .بالاخره زمان رفتن استيو براي ملاقات با روندا فرا رسيد . همانطور كه استيو از كافه خارج مي شد ، صداي كايلا را شنيد كه مي گفت : نگذار ياس و دلسردي تو را از خط خارج كند . استيو انديشيد : زمان اثر كردن جادو فرا رسيده است . استيو در رستوران دنبال دنج ترين و در دسترس ترين ميز گشت . رو به روي در ورودي نشست تا وقتي روندا وارد مي شود توجهش را جلب كند . رواندا وارد رستوران شد و از دور استيو را ديد . لبخندي زد . استيو مشاهده كرد كه لبخند رواندا واقعي و لي مهار شده است . استيو كه به احترام رواندا برخاسته بود پس از او نشست . استيو تمامي روشها و استراتژي ها يي كه براي نجات رشته عمليات كاري تبليغاتي بانك متحده تدوين كرده بود را براي رواندا تشريح كرد . رواندا گفت : حقيقتش استيو من بيشتر نگران تو هستم . مي دانم

تا چه حد وجدان كاري داري و مي دانم چقدر در انجام كار خوب به خودت مي بالي . نمي خواهم تو را از دست بدهم ولي احساس ميكنم كه تو داري از مسير خارج مي شوي . استيو گفت : فكر من اين بود كه گرانت را مدير اجرايي زير دست تو قرار دهم ، تا تو بتواني گستره متنوع تري از مهارتها را به او بياموزي . استيو مدل نيازها را پيش كشيد و نظري اجمالي از آن را به رواندا ارئه داد . به نظر مي رسيد روندا از اينكه مي بيند مسئوليت به طور كامل به او تعلق ندارد ، خيالش راحت شده باشد . يك رهبر هر كسي است كه بتواند حمايت و راهنمايي مورد نياز براي نيل به هدفت را به تو بدهد . استيو دفترچه برنامه ريزي اش را بيرون آورد و گفت : رواندا ، مي دانم كه خيلي تخصصي وارد بحث جدول زماني و قدم هاي عملياتي شدن مورد علاقه تو نيست . ولي براي انجام اين كار ، اين همان چيزي است كه من به آن نياز دارم . رواندا لبخندي زد و دفترچه برنامه ريزي اش را بيرون آورد . و با يكديگر براي حفظ مشتري طرح ريختند . فصل نهمجادوي بك دقيقه اياستيو پشت صحنه ايستاده بود و از طريق گوشي تلفنش خيلي آرام با تكنيسين صدا و سيما صحبت مي كرد . او دوباره برگزار كننده برنامه جايزه هاي تبليغاتي امسال شده بود . مدير مناسبتها و جشن ها بهترين گزارش نمايشي بين همه رشته هاي تبليغاتي را اعلام مي كرد .

رستوران ايرما يكي از برگزيدگان بود . همان طور كه اسامي تيم خلاق و دفتر نمايندگي خوانده مي شد. فرياد جمعيت بالا مي رفت . مدير جشن اعلام كرد : امسال هيات داوران يك رشته ديگر را نيز اضافه كرده اند ، جايزه داوران براي بهترين گزارش نمايشي بين تبليغ كنندگان جديد . و اين جايزه متعلق است به بانك متحده . راجر از جايش بلند شد و به هوا پريد ، رياست متين و موقر بانك چطور به جنب و جوش افتاده و بلند مي خنديد و او تبديل به يك مشتري ايده ال شده بود . استيو به رياست گروه توسعه تجاري جديد ترفيع پيدا كرد . استيو در مقابل كافه كايلا پارك كرد و پس از ورود به كافه به دنبال ميز هميشگي شان گشت و تعجب زده كايلا را ديد كه با شخصي مشغول گفتگو است . وقتي كه كايلا استيو را ديد دست تكان داد و گفت : بيا اينجا كسي هست كه دوست دارم ملاقاتش كني . استيو پيش رفت و پس از معارفه كايلا گفت : تنها مدير يك دقيقه اي دنيا .خود رهبران با قيود فرضي مبارزه مي كنند و  نقاط قدرتشان را جشن مي گيرند  و براي موفقيت همكاري مي كنند .خلاصه كتاب : عنوان : داستان جادوي خود رهبري و مدير يك دقيقه اي - نويسنده : كنت بلانچارد - مترجم : نگار مختاري - ناشر : نسل نو انديش - تلخيص: ميمنت حيدري

مباني سازمان و مديريت

دكتر جمشيد اصغري خلاصه كتاب: مباني سازمان و مديريت- مولف : دكتر جمشيد اصغري- گردآورنده : مليحه فرهمند فرد- انتشارات صفار 

اشراق- جوامع امروز را جوامع سازماني مي نامند ، زيرا در دنياي امروز ، سازمانها همه ي جوانب زندگي را فرا گرفته اند . سازمان عبارت است از پديده اي اجتماعي يا گروهي متشكل از دو يا چند نفر كه در محيطي با ساختار منظم به طور آگاهانه هماهنگ شده و براي نيل به اهداف گروهي با يكديگر همكاري مي كنند.فصل اولسازمانجوامع امروز را جوامع سازماني مي نامند ، زيرا در دنياي امروز ، سازمانها همه ي جوانب زندگي را فرا گرفته اند . سازمان عبارت است از پديده اي اجتماعي يا گروهي متشكل از دو يا چند نفر كه در محيطي با ساختار منظم به طور آگاهانه هماهنگ شده و براي نيل به اهداف گروهي با يكديگر همكاري مي كنند.وجوه اشتراك سازمانهاسازمانها از ابعاد مختلفي با هم متفاوتند . بيمارستانها ، مدارس ، اداره راهنمايي و رانندگي ، دانشگاه ، تيم هاي ورزشي ، ارتش ، فروشگاهها ، شركتها و موسسات مختلف همه سازمان هستند . همه سازمانها كوچك يا بزرگ ، رسمي و يا غير رسمي داراي عوامل مشتركي هستند ه اين عوامل عبارتند از : 1- اهداف 2- برنامه 3- منابع 4- مديريتانواع سازمانهاسازمانها با توجه به اهداف اوليه ي آنها به انواع زير تقسيم مي شود : 1- سازمانهاي انتفاعي و غير انتفاعي 2- سازمانهاي توليدي و خدماتي 3- سازمانهاي دولتي و خصوصي مديريت مديريت عبارت است از فرايند برنامه ريزي ، سازماندهي ، هدايت و نظارت بر كار اعضاي سازمان و كاربرد كليه ي منابع قابل دسترسي براي رسيدن به اهداف تعيين شده ي سازمان . انواع مديران 1-مديريت عملياتي

: يشتر به حل و فصل مسائل جاري و آني مي پردازند . 2- مديران مياني : مديران مياني يك رده بالاتر از مديران عملياتي هستند . 3- مديريت عالي : مديران عالي برنامه ريزي هاي جامع و بلند مدت ، تعيين سياست ها و خط مشي ها در كل سازمان را مورد بررسي و عمل قرار داده و ارزيابي عملكرد كلي آن را به عهده دارند .طبقه بندي مديران از نظر فعاليتهاي سازماني كه مديران مسئوليت اجراي آنها را به عهده دارند عبارتند از: 1- مديران وظيفه اي : اين مديران كاركناني را با تخصص و مهارتهاي ويژه در يك زمينه ي خاص سرپرستي مي كنند .2- مديران عمومي : اين مديران مسئوليت كليه ي فعاليتها را در يك واحد يا يك سازمان به عهده دارند . مهارتهاي مورد نياز مديرانمهارتهاي ادراكي : يعني ، توانايي درك پيچيدگي هاي كل سازمان و تصور همه ي عناصر و اجزاي تشكيل دهنده ي كار و فعاليت سازماني به صورت يك كل واحد . مهارتهاي انساني : يعني ، داشتن توانايي و قدرت تشخيص در زمينه ي ايجاد همكاري ، تفاهم و انجام كار به وسيله ديگران ، فعاليت مناسب به عنوان عضو گروه ، درك انگيزه هاي افراد و تاثير گذاري بر رفتار آنان .مهارتهاي فني : يعني ، دانايي و توانايي در انجام دادن وظاي خاص كه لازمه ي آن توانايي در كاربرد فنون و ابزار ويژه و شايستگي عملي در رفتار و فعاليت است . وظايف مدير برنامه ريزي : برنامه ريزي يكي از مهمترين بخش هاي وظايف مديريت مي باشد كه انجام آن

بايد با توجه به ساير وظايف مديريت يعني سازماندهي ، استخدام ، هدايت و كنترل صورت گيرد . سازماندهي : تقسيم كار يا طبقه بندي سازمان ، مشكلات و فوايد آن ، نمودار سازماني ، صف ، ستاد و وظايف و روابط مربوط به آنها در حيطه ي وظايف سازماندهي مديريت قرار دارد .هدايت : هدايت از وظايف كليدي مديريت به حساب مي آيد ؛ زيرا ساير اجزاء مديريت نيز، بايد توسط مديران و رهبران در پرتو فكر ، ابداع و خلاقيت آنان شكل گيرد و پياده گردد . مديران با ايجاد انگيزه در افراد فعاليتهاي آنان جهت مي دهند آنها بهترين مجراهاي ارتباطي را تعيين كرده و تضاد بين افراد سازمان را برطرف مي كنند و بدين طريق وظيفه ي هدايت را انجام مي دهند .نظارت : هر نوع مديريت بدون سيستم نظارتي فاقد تضمين لازم براي صحت و دقت عمليات و اجراي صحيح برنامه ها مي باشد . نظارت عبارت است از ارزيابي برنامه ها و تصميم گيري ها از زمان اجراي آنها و اقدامات لازم جهت ارزيابي ، مقايسه و اصلاح آن فعاليت .خلاقيت : خلاقيت يعني پيدايي و توليد يك انديشه و فكر نو ، در واقع خلاقيت بستر رشد و ايجاد نوآوري است .نقش هاي مديران مديران وظايف خود را با بازي كردن نقش هاي مختلف اجرا مي كنند .نقش و انواع آننقش عبارت است از الگوهاي رفتاري كه به افراد شاغل در سازمانها نسبت داده مي شود . برخي نقش را توقعات رفتاري كه ازيك فرد به تناسب موقعيت انتظار مي رود تعريف مي كنند . مي توان گفت

همه ي مديران تعدادي از نقش هاي ارتباطي ، اطلاعاتي و تصميم گيري را عهده دارند . نقش هاي ارتباطي1- نقش رئيس يا نقش تشريفاتي 2- نقش راهنما 3- نقش رابط نقش هاي اطلاعاتي1- نقش جمع آوري اطلاعات يا نقش ارزيابي 2- نقش توزيع كننده 3- نقش سخنگونقش هاي تصميم گيري 1- نقش كار آفريني يا نوآوري 2- نقش آشوب زدايي3- نقش تخصيص دهنده ي منابع 4- نقش مذاكره كننده فصل دومنظريه هاي كلاسيكقديمي ترين نظريه مديريت نظريه ي سنتي يا كلاسيك است . اين نظريه به سه شاخه اصلي مديريت علمي (فردريك وينسلور تيلور) ، مديريت اداري (هنري فايول) و مديريت بوروكراتيك (ماكس وبر) تقسيم مي شود .نظريه مديريت علمي بنيانگذار نهضت مديريت علمي تيلور مي باشد .تيلور مديريت را به صورت فرايندي مي ديد كه از طريق آن كارها به وسيله افراد به صورت فردي يا گروهي انجام مي گيرد . ويژگي بارز مديريت علمي ، تاكيد بر مديريت در سطح عملياتي ، مطالعه ي علمي عمليات به منظور تشخيص عوامل موثر بر آن و كشف موثرترين روش انجام كار است . منظور تيلور از علم و روش علمي ، مشاهده و ارزيابي منظم است . او معتقد بود كه به مدد اصول علمي مي توان فعاليتهاي توليد را تحت نظم در آورد و كارايي را افزايش داد . به اين منظور او اصول مهندسي انساني را كه شامل مطالعه زمان ، حركات ، روش و ساير فنون و ابزار مديريت علمي است ، مورد استفاده قرار داد .آثار مديريت علمي يكي از دستاوردهاي اين مكتب استفاده ي موثرتر از نيروي انساني ،

تجهيزات و مواد  است كه به نوبه ي خود در توسعه ي برنامه ريزي ، تعيين مسير پيشرفت كار و نترل اثر داشته است .ولي نارسايي هايي نيز در اين مكتب وجود دارد و آن اين كه مديريت علمي راه حل رضايت بخشي براي مسئله انگيزش و بازدهي كاركنان ارائه نداده است .مديريت ادارياصول عام و كلي مديريت اداري 1-    تقسيم كار : تخصصي شدن كار وسيله طبيعي تحول و پيشرفت موسسات و جوامع است .2-    اختيار و مسئوليت : كسي كه مسئوليت انجام دادن وظيفه اي را به عهده ميگيرد بايد براي انجام دادن آن ، متناسب با مسئوليت ، اختيار داشته باشد .3-    انضباط 4-    وحدت فرماندهي : به موجب اين اصل هر كارمندي بايد فقط از يك مافوق دستور بگيرد . فايول معتقد بود كه وجود فرماندهي دوگانه موجب تضاد و كشمكش و تزلزل در اعمال اختيار و ضعف انضباط مي شود .5-    وحدت جهت 6-    اولويت منافع عمومي بر منافع فردي 7-    جبران خدمت كاركنان 8-    تمركز 9-    سلسله مراتب10- نظم و ترتيب 11- انصاف12- ثبات شغلي و استخدامي 13- ابتكار 14- روحيه كار گروهي فعاليتهاي چند گانه ي سازمانها از ديدگاه مديريت اداري فايول 1-    فني 2-    بازرگاني 3-    مالي 4-    ايمني5-    حسابداري6-    مديريتتوانايي ها و ويژگي هاي لازم براي مديريت از ديدگاه فايول1-    توانايي عام مديريت ، يعني داشتن اطلاعات خاص در مورد وظايف شغلي و كار مورد تصدي كه ممكن است فني ، تجاري ، مالي ، تاميني ، حسابداري يا اداري باشد .2-    توانايي خاص مديريت كه شامل وظايف مديريتي يعني برنامه ريزي ، سازماندهي ، هدايت

، هماهنگي و نظارت است .3-    توانايي هاي فني و تخصصي لازم ، كه در ارتباط با فعاليت هاي تخصصي مورد نياز سازمان است .4-    توانايي جسمي يعني داشتن سلامت ، نيرو ، انرژي و ظاهر مناسب .5-    توانايي فكري يعني داشتن قدرت فهم ، تشخيص و يادگيري .مديريت بوروكراتيك در مورد بوروكراسي به سه مفهوم كلي مي توان اشاره كرد ؛ اول به مفهوم سازماني بزرگ با ويژگي هاي خاص مانند سلسله مراتب ، اختيار ، مقررات ، با تمام آثار مثبت و منفي آن ، دوم به معني تشريفات زايد و عدم كار آيي آن و سوم به معني سازمان با حداكثر كار آرايي .((تشكيلات و ترتيباتي كه از طريق هماهنگ كردن كار افراد براي ايفاي وظايف اداري متعدد ، متنوع و پيچيده با نظمي خاص به وجود مي آيد بوروكراسي ناميده مي شود )) .به عقيده بعضي صاحب نظران بوروكراسي شكل ايده آل براي سازماندهي و هدايت فعاليت هاي سازمان است و چند مشخصه براي مديريت بوروكراتيك به شرح ذيل ذكر مي كند : 1-    قوانين و مقررات2-    غير شخصي بودن3-    تقسيم كار4-    ساختار سلسله مراتبي 5-    تعهد براي كار مادام العمر6-    ساختار اختيار7-    منطقي بودن (عقلانيت) اين مدل براين فرض استوار است كه با استفاده از الگوهاي رفتاري معين ، فعاليت هاي سازمان رسمي و بزرگ را مي توان طوري هدايت كرد كه بيشترين كارايي حاصل شود . ماكس وبر بوروكراسي را وسيله اي براي دستيابي به عقلانيت در امور سازماني تلقي كرد .اختيارات معرفي شده ماكس وبر 1-    اختيار سنتي 2-    اختيار شخصي3-    اختيار عقلايي – قانونيدر مدل بوروكراسي هدف

آن است كه از طريق پيش بيني و اعمال قوانين و مقررات رفتاري ، روشهاي موثر انجام كار و رسمي كردن روابط كارايي و اثر بخشي را در انجام وظايف به حداكثر مي رساند . به عبارتي ديگر بوروكراسي سازماني است كه كاملا برنامه ريزي شده باشد .نهضت روابط انساني و مطالعات هاثورن اصطلاح روابط انساني معمولا براي توصيف شيوه ي رفتار و كنش متقابل مديران با زير دستان به كار مي رود .از مطالعات هاثورن مي توان نتيجه گرفت كه سازمان يك نظام اجتماعي بوده و عنصر انساني به عنوان مهمترين عنصر در اين نظام محسوب مي شود .نگرش رفتاري فكر بنيادي مكتب رفتاري آنست كه چون مدير بايد كار را به وسيله ي افرادي ديگر انجام دهد ، لذا مديريت به واقع كاربرد علم رفتار است . يعني مديران بايد بدانند كه چگونه افراد را به كار برگزينند ، افراد را رهبري كنند و روابط متقابل افراد و رفتار گروهي را كاملا درك نمايند .نگرش هاي كمي مديريت هدف اصلي نگرش كمي مديريت ، كاربرد روش علمي براي حل مسائل فني در سطح وسيع است .مديريت كمي سه شاخه اصلي دارد كه عبارتند از : علم مديريت ، مديريت عملياتي و سيستم هاي اطلاعاتي مديريت .علم مديريت مكتب علم مديريت از طريق استفاده از روشهاي كمي و مقداري در مسائل فني سازمانها تمركز مي كند . ويژگي اصلي آن پيشرفت در كاربرد آمار و رياضيات براي كمك به حل مسائل عملياتي برنامه ريزي و كنترل است .مديريت عملياتيمديريت عملياتي نظارت و كنترل نظام مند فعاليت هايي است كه موجب مي شود داده ها

به كالاها و خدمات نهايي تبديل شود . سيستم هاي اطلاعاتي مديريتسيستم هاي اطلاعاتي ، سيستم هايي هستند كه داده هاي مورد نياز مديران را جمع آوري ، پردازش كرده و انتقال مي دهند تا مديران بتوانند وظايف مديريتيشان را با توجه به اطلاعات رسيده انجام دهند .نگرش سيستمي نظريه سيستم بيش از يك اصل علمي ، يك طرز فكر ، است كه در بررسي و تحليل رويدادها ، وضعيت ها و توسعه و پيشرفت هاي مشخص به كار برده مي شود .سيستم مجموعه اي است از عناصر و اجزاي مرتبط به هم كه در حال كنش و واكنش متقابل مي باشند . بنابراين تعريف سازمان يك سيستم است .نگرش اقتضاييدر اين نگرش وظيفه ي مدير اين است كه تعيين كند چه روشي ، در چه موقعيت خاصي ، تحت چه شرايط ويژه اي و در چه زمان بخصوصي بهترين فرضيه را براي نيل به اهداف مديريت فراهم مي كند.فصل سوم تصميم گيري تصميم گيري فرايند تشخيص و گزينش شيوه ي عمل خاصي براي يك مسئله يا مشكل ويژه است .فرايندي است كه شامل شناسايي ، تعريف ، تشخيص مسائل ، يافتن گزينه هاي گوناگون براي حل آنها ، ارزيابي راه حلهاي ارائه شده و انتخاب بهترين راه حل مي شود . انواع مسئله و انواع تصميم 1-    تصميمات برنامه ريزي شده 2-    تصميمات برنامه ريزي نشدهشرايط تصميم گيري 1-    شرايط محيطي : شرايط محيطي عواملي هستند كه بر تصميمات مديران تاثير مي گذارد و مديران كنترل كمي بر آنها دارند يا اصلا كنترل ندارند .2-    شرايط اطمينان : زماني در شرايط اطمينان قرار داريم

كه آگاه باشيم در آينده چه رخ خواهدداد . تحت اين شرايط اطلاعات درست سنجش پذير و قابل اطمينان وجود دارد كه بر اساس آن مي توان تصميم گيري كرد . اطمينان به معناي آن است كه مدير انواع مسائل و راهكارهاي جايگزين را مي شناسد و قادر به تعريف آنها است .3-    شرايط مخاطره : در شرايط مخاطره قابليت پيش بيني كمتر است . اطلاعات كاملي در دست نيست ولي تصميم گيرنده مي داند كه احتمال نتايج ممكن تا چه اندازه است .4-    شرايط عدم اطمينان : تحت شرياط عدم اطمينان تقريبا اطلاعاتي درباره ي آنچه پيش خواهد آمد در دست نيست و تصميم گيرنده از احتمالات و حتي نتايج ممكن بي خبر است . در شرايط عدم اطمينان تصميم گيرنده براي انتخاب راه حل مناسب از سه شيوه مي تواند استفاده كند كه عبارتند از : الف : حداكثر حداكثرها ب : حداكثر حداقل ها ج : ارزش مورد انتظار با احتمال يكسان مدلهاي تصميم گيري مدل كلاسيك مدل كلاسيك را به عنوان فرايندي عقلايي و منطقي مي داند . در اين مدل مديران به مسائل ، راه حلهاي عملي ممكن و نتايج كاملا آگاهند . بر اساس اين مدل مديران بايد مواردي از قبيل اينكه اطلاعات كاملي درباره ي مسئله داشته باشند ، اهداف تصميم گيري را به وضوح تعريف كنند ، كليه راه كارهاي حل مسئله را بشناسند ، كليه اطلاعات در مورد تمام راه حلها و نتايج هر راه حل را بدانند و نتايج راه كارها را عقلايي ارزيابي كنند ، را همواره مورد توجه قرار دهند . مدل عقلايي

تصميم گيري در اين شيوه ي تصميم گيري ، راه حلهايي انتخاب مي شود كه داراي بالاتري ارزش و ثبات باشند . بنابراين تصميم گيري معقول به آن معنا است كه تصميم گيرنده اصول منطقي را رعايت كرده و نظر شخصيش ر اعمال نكرده است . مراحل فرايند تصميم گيري عقلايي عبارتند از : 1-    تعريف و تشخيص مسئله 2-    ايجاد راه حلها3-    ارزيابي راه حلها4-    اتخاذ تصميم 5-    اجراي تصميم 6-    ارزيابي نتايج و فراهم آوردن بازخوردمدل اداري تصميم گيري هر اندازه هم كه به شيوه ي عقلايي انجام پذيرد ، به دليل پاره اي محدوديت ها عاري از اشتباه و خطا نخواهند بود . مهمترين محدوديت ، ناشي از ناتواني در كسب اطلاعات و استفاده از آن است .اين مدل فرايند تصميم گيري عقلايي مطرح شده در مدل كلاسيك را مورد ترديد قرار مي دهد . زيرا معتقد است به ندرت مديري پيدا مي شود كه داراي توانايي ذهني ، وقت يا اطلاعات كافي براي اتخاذ تصميم بهينه و عقلايي كامل باشد .مدل تصميم گيري عقلايي محدود در استفاده از اين مدل شخص تصميم گيرنده تلاش مي كند با ساده كردن فرايند تصميم گيري مسائل پيچيده را حل كند .يعني آنها با توجه به محدوديتهاي ناشي از كافي نبودن اطلاعات و ناتواني در استفاده از اطلاعات موجود ، منطقي ترين تصميماتي را كه مي توانند اتخاذ كنند .مدل رضايت بخش تصميم گيريبهينه سازي و رسيدن به مطلوب ترين نتيجه غير ممكن از الگوي رضايت بخش استفاده مي شود . تصميم رضايت بخش يعني انتخاب بهترين راه حل در شرايط موجود ، نه بهترين

و عالي ترين راه حل .تصميم گيري گروهي امروزه بسياري از تصميمات سازمانها در سطح گروه يا تيم گرفته مي شود . در يك تصميم گيري گروهي نيز مي توان از فرايند تصميم گيري عقلايي بهره گرفت .مزاياي تصميم گيري گروهي 1-    فراهم كردن اطلاعات بيشتر و كاملتر2-    ايجاد راه حل هاي بيشتر3-    پذيرش بهتر يك راه حل4-    افزايش مشروعيتمعايب تصميم گيري گروهي 1-    صرف وقت2-    تسلط اقليت3-    فشار براي هماهنگي4-    ابهام مسئوليت هافنون تصميم گيري گروهي طوفان مغزي در اين روش هر يك از اعضا نظرهاي خود را ارائه مي دهند و آن را به اختصار تشريح مي كند . از اعضا خواسته مي شود هر نظري را كه به ذهنشان مي رسد حتي اگر مخاطره آميز باشد بيان كند ، نظرهاي اعلامشده براي بررسي بين اعضا توزيع مي شود و هر يك از راه كارها مورد ارزيابي قرار مي گيرد . طوفان مغزي از مشهورترين فنون براي ايجاد خلاقيت است .روش گروه اسمي در اين روش افراد به هنگام تصميم گيري به صورت مستقل عمل مي كنند در حالي كه هيچ بحثي صورت نمي گيرد . هر عضو گروه بدون مشورت با ديگران نظرها و عقايد ابراز شده را بر حسب اولويت تنظيم مي كند . نظر يا راه حلي را بيشترين تمره را آورده است اعلان مي گردد .فن دلفي در اين روش نظرات صاحب نظران را با پرسش نامه جويا مي شوند و پس از طبقه بندي نظرات آنها را براي كليه اعضا مي فرستند و سوالهاي توضيحي هم در مورد آنها مطرح مي شود و آنقدر اين كار تكرار مي

شود تا به توافق نظر برسند .ملاقاتهاي الكترونيكيجديدترين روش در تصميم گيري ، شيوه اي است كه در آن گروه اسمي ، با تكنولوژي پيشرفته ي كامپيوتري در هم آميخته مي شود .برنامه ريزي 1-    برنامه ريزي شامل تعيين اهداف ، خط مشي ها ، تعيين اهداف ب صورت برنامه عملياتي و پيش بيني چگونگي اجراي آنها مي شود .2-    در ميان همه ي وظايف مديريت برنامه ريزي بنيادي ترين آنها است كه مانند پلي زمان حال را به آينده مرتبط مي سازد .برنامه ريزي رسمي و غير رسمي در برنامه ريزي رسمي ، هدفهاي ويژه اي براي دوره اي معين تنظيم مي شود . اهداف مكتوب مي شوند و در اختيار همه ي اعضاي سازمان قرار مي گيرند .در برنامه ريزي غير رسمي ، كه بيشتر در سازمانهاي بسيار كوچك كاربرد دارد ، هيچ چيز نوشته شده اي وجود ندارد و مدير در تعيين اهداف سازمان به تنهايي تصميم ميگيرد و كاركنان را مشاركت نمي دهد .فرايند برنامه ريزي 1-    تعيين ماموريت سازماني 2-    تعيين هدفها و اولويت آنها 3-    تعيين برنامه ها 4-    اجراسطوح هدفها اهداف راهبرديهدفهاي اصلي يك سازمان يا موسسه را اهداف راهبردي آن گويند .اهداف راهكاريدر سازمانها و موسسات به جاي يك هدف ، معمولا هدفهاي متعددي وجود دارند كه بر اساس اهميت تنظيم و به صورت يك مجموعه يا سلسله اهداف در مي آيند .اهداف عملياتي اين اهداف براي حمايت از هدفهاي راهكاري و راهبردي تعيين مي شوند .ابعاد برنامه ها 1-    سطح2-    زمان3-    قلمرو4-    استمرارسطوح برنامه هابرنامه هاي راهبرديبرنامه هايي كه در بالاترين سطح سازمان تهيه مي شوند

، برنامه هاي راهبردي نام دارند . هر اندازه اثر يك برنامه طولاني تر و دستيابي به آن مشكل تر باشد راهبردي است . برنامه ريزي راهبردي ك برنامه ريزي دراز مدت است و ديد بلند مدت دارد . هر اندازه برنامه ، بيشتر روي فعاليت هاي يك سازمان تاثير داشته باشد راهبردي تر است . برنامه هاي راهبردي فراگير هستند و به كليه برنامه هاي راهكاري و عملياتي سازمان جهت مي دهند .برنامه هاي راهكاريبرنامه هاي راهكاري نسبت به برنامه هاي راهبردي داراي دامنه ي زماني كوتاه و قلمرو محدود هستند . اين برنامه ها در سطوح مياني سازمان تهيه مي شود . برنامه هاي راهكاري با همكاري مديران عالي و مياني سازمان تدوين مي شوند .  برنامه هاي راهكاير به طور مستقيم اجراي برنامه هاي راهبردي را پشتيباني مي كنند و دوره ي زماني كوتاه تري را نسبت به برنامه هاي راهبردي در بر مي گيرد . برنامه هاي راهكاري حوزه ي محدود تري نسبت به برنامه هاي راهبردي دارد .برنامه هاي عملياتي برنامه ريزي عملياتي يك برنامه ريزي كوتاه مدت است و به اتخاذ تصميماتي مربوط مي شود كه تحقق آنها ساده تر است .چارچوب زماني برنامه 1-    برنامه هاي بلند مدت 2-    برنامه هاي ميان مدت 3-    برنامه هاي كوتاه مدت قلمرو برنامه ها برنامه ها از جهت قلمروشان به برنامه هاي فراگير يا راهبردي و راهكاري تقسيم مي شوند . برنامه هاي فراگير يا راهبردي براي كل موسسه طراحي مي شوند . در حالي كه برنامه هاي راهكاري محدود به برنامه ريزي براي يك بخش ويژه اند .استمرار برنامه ها

1-    برنامه هاي هميشگي 2-    برنامه هاي يكباري يا تك كاربردي 3-    برنامه هاي اقتضاييفرايند مديريت بر مبناي هدف 1-    تعيين اهداف كلي سازمان 2-    برنامه ريزي 3-    اجراي برنامه 4-    ارزيابي عملكردمزاياي مديريت بر مبناي هدف1-    برنامه ريزي و نظارت را در يك نظام منطقي تركيب مي كند .2-    به جاي تاكيد نيت يا ويژگي هاي شخصيتي خوب ، بر نتايج پاياني تاكيد مي كند .3-    با مشاركت كاركنان در تعيين اهداف افراد متعهد تر شده و به خود مديريتي تشويق مي شوند . محدوديت هاي مديريت بر مبناي هدف 1-    مستلزم صرف وقت و تلاش زياد و مكاتبات زياد است .2-    بر قابل اندازه گيري بودن اهداف تاكيد دارد كه ممكن است مديران متعصب آن را تهديدي براي خود تلقي كنند .فصل چهارمسازماندهيسازماندهي ، فرايندي است كه طي آن تقسيم كار بين افراد و گروههاي كار و هماهنگي ميان آنها به منظور كسب اهداف سازمان صورت مي گيرد .ساختار سازمان ساختار سازمان تصريح مي كند كه وظايف چگونه تخصيص داده شوند ، ساز و كارهاي هماهنگي رسمي و نيز الگوهاي تعاملي سازمان كه بايد رعايت شوند كدامند ، و اينكه چه كسي به چه كسي گزارش دهد . ساختار را به عنوان يكي از اجزاي سازمان كه از عنصر رسميت ، تمركز و پيچيدگي تشكيل شده است تعريف مي نماييم .آنچه مهم است بيان اين منظور مي باشد كه چگونه سازمانها مي توانند طراحي شوند كه حصول اهداف سازماني تسهيل شود و يا بايستي از چه سيستم ارتباطي و دستور العملهايي پيروي كنند .اهداف ساختار سازماني 1-    برنامه ريزي و كنترل وابط ميان

واحدهاي كاري به طوري كه از اجزاي كليه ي كارها به شيوه اي منظم در تمام واحدهاي سازماني اطمينان حاصل شود .2-    تفويض اختيار به اعضا به طور موثر به نحوي كه آنها بتوانند با انسجام و هماهنگي بيشتري برنامه هاي خود را اجرا كنند .3-    اطلاع رساني به موقع و مناسب به مديران مربوطه تا ميزان عدم اطمينان آنها در فرايند تصميم گيري كاهش يابد . ساختار رسمي ساختاررسمي به طور كلي به معناي ساخت هدفدار نقش ها در يك موسسه است . به عبارت ديگر ساخت رسمي شامل ساخت سلسله مراتب اداري است .ويژگي هاي ساختار هاي رسمي در ساختار رسمي ، روابط سازماني به طور مكتوب و به كمك نمودار براي كاركنان معرفي مي شود .*ماهيت ساختار رسمي غير شخصي است . يعني در سازمانهاي با ساختار رسمي ، طراحي مشاغل صورت ميگيرد و انتخاب و كارمنديابي براي مشاغل طراحي شده به صورت رسمي از طريق فرايند كارگزيني انجام مي شود .*ساختارهاي رسمي ، ايده آل و  آرماني اند ولي سازمانها معمولا آنگونه كه پيش بيني و برنامه ريزي شده كاملا عمل نمي كنند . ساختارهاي غير رسميسازمان غير رسمي را هرگونه فعاليت مشخص ، بدون هدف آگاهانه مي دانند . اين ساختار در نتيجه ي روابط اجتماعي بين افراد به وجود مي آيد و بدون هر گونه ضوابط جبري در خارج از نظام اختيارات رسمي شكل مي گيرد . ويژگي هاي ساختارهاي غير رسمي*در ساختارهاي غيررسمي تعيين روابط سازماني براي كاركنان به صورت شفاهي است .*ماهيت غير شخصي دارد ، يعني تصدي مشاغل در سازمان بر حسب برقراري روابط اجتماعي با

ديگران صورت مي گيرد نه بر اساس رعايت اصول كارمند يابي .*اين ساختار حالت واقعي و موجود را تشريح مي كند نه حالت آرماني را . ساختار غير رسمي چگونگي انجام فعاليتهاي سازماني را به طور واقعي نشان مي دهد .مراحل فرايند سازماندهي وظيفه سازماندهي مديريت اصولا مربوط مي شود به ايجاد طرح يا الگويي كه در چارچوب آن بتوان مجموعه امور يك موسسه را به اجزاي قابل اجرا به گونه اي تقسيم كرد كه رسيدن به اهداف و مقاصد موسسه به بهترين وجه تسهيل شود . مديران بايستي همواره مراحل اساسي زير را هنگام تصميم گيري در باره ي سازماندهي طي كنند .1-    تقسيم كار 2-    واحد اندازه گيري 3-    مشخص كردن سلسله مراتب اختيارات و ارتباطات 4-    هماهنگيواحد سازي تقسيم كار ، گروههاي تخصصي را به وجود مي آورد . شيوه اي كه بر اساس آن متخصصين با گروه بندي ميكنند واحد سازي مي نامند .واحد سازي بر اساس وظيفه اين نوع سازماندهي ، دربرگيرنده ي وظايفي است كه يك موسسه نوعا انجام ميدهد . تمام كاركناني كه عمليات مشابهي انجام مي دهند ، در يك قسمت متمركز مي شوند . و زير نظر يك مدير كار مي كند .واحد سازي بر اساس محصول موسسات توليدي ممكن است با توجه به انواع محصولاتي كه توليد مي كنند ، واحدهاي توليد ايجاد كنند . در اين نوع تقسيم كار مدير هر قسمت كه محصول خاصي را توليد مي كند داراي اختيارات وسيعي است كه امر فروش ، توليد ، كارگزيني و غيره توسط او و زير نظر او اداره مي شود .واحد سازي جغرافيايي

يا منطقه اي طبقه بندي بر حسب منطقه جغرافيايي براي موسساتي مفيد است كه عمليات آنها در منطقه ي وسيعي گسترش دارد . در اين نوع سازماندهي فعاليت هايي كه در حوزه ي جغرافيايي مشخص جريان دارد گروه بندي مي شود و به مسئوليت آن به يك مدير واگذار مي شود .واحد سازي بر اساس مشتري سازماندهي بر حسب مشتري وقتي مطرح مي شود كه هدف ، ارائه خدمات بيشتر و بهتر به گروههاي مختلف مراجعان يا مشتريان باشد .واحد سازي بر اساس فرايند توليد در كارخانه ها ، توليد محصول مستلزم مراحل مختلف است كه با توجه به ابزارها و مهارتهاي تخصصي مورد نياز در واحدهاي ويژه اي صورت مي گيرد . سازماندهي بر مبناي پروژهدر سازمانهايي كه مي توان ماموريت و هدف آنها را در غالب پروژه ها و برنامه هاي نسبتا مستقلي اجرا نمود اين ساخت سازماني قابل استفاده و مفيد است در اين نوع سازماندهي به تعداد پروژه هاي موجود در سازمان مي توان واحدهاي مستقلي ايجاد نمود . اين واحدها داراي عوامل و امكانات لازم براي انجام پروژه هاي مربوطه بوده و قادرند بدون نياز به واحدهاي ديگر پروژه خود را به طور مستقل به انجام رسانند .سازمان ماتريس يا خزانه اي سازمان ماتريسي تركيبي از طبقه بندي بر حسب وظيفه مي باشد . در اين سازمان يك نوع فرماندهي دوگانه مشاهده مي گردد . يعني اينكه عموما مسئولين سازماني در قبال دو فرد جداگانه بايد جوابگو باشند . در اين ساختار يكي در رابطه با خدمات وظيفه اي و ديگري در رابطه با كالا و خدمات دو ساختار متفاوت

ايجاد مي شود .ادهوكراسي (ساختار سازماني موقتي ويژه)در ساختار ادهوكراسي قوانين و مقررات محدودي وجود دارد . قوانين موجود بسيار منعطف و نامدون هستند . در اين ساختار براي حل مسائل بايد راه حل ابتكاري ارائه شود . تصميم گيري به صورت عدم تمركزي است . مقايسه خصوصيات سازمانهاي بوروكراتيك و ادهوكراتيك *برنامه ريزي : در بروكراسي برنامه ريزي جامع ، بلند مدت و مبتني بر خط مشي ها ، رويه ها ، قوانين و مقررات واضح است در حالي كه در ادهوكراسي برنامه ريزي كوتاه مدت بوده و در بسياري از موارد برنامه ريزي پيش بيني نشده و آني است .*سازماندهي : در بوروكراسي مسئوليت هاي شخصي مشخصند ، سازماندهي بر حسب وظيفه و متمركز است . در حالي كه در ادهوكراسي ، اغلب مسئوليت ها مبهمند و سازماندهي بر حسب محصول يا مشتري و غالبا غير متمركز است .*رهبري : در ساختار بوروكراتيك سرپرستي به شكل مستقيم است ، ولي در ادهوكراسي عمومي و مشاركتي است .*كنترل : در بوروكراسي كنترل جامع و مبتني بر روش ها است ولي در ادهوكراسي كنترل ها كم ، عمومي و مبتني بر نتايج است .زنجيره فرماندهيدر تسلسل زنجيره ي فرماندهي سنتي ، كاركنان به مديران و آنان نيز به مديران سطح بالاتر گزارش مي دهند . زنجيره ي فرماندهي به دو اصل وحدت فرماندهي و سلسله مراتب استوار است .وحدت فرمان  وحدت فرمان يكي از اصول سنتي مديريت است كه به موجب آن هر زير دست براي اجراي وظايف خود بايد فقط از يك سرپرست مافوق دستور بگيرند و مستقيما پاسخگوي او باشند .سلسله مراتب بنا

بر اصل سلسله مراتب يك زنجيره ي روشن فرماندهي بايد در سازمان ، همه ي افراد را با سرپرستانشان از بالا تا پايين ترين سطح به هم پيوند دهند . حيطه ي نظارت حيطه ي مديريت كه گاهي حيطه ي سرپرستي يا نظارت و گاهي حيطه ي كنترل نيز خوانده مي شود عبارت است از : تعداد افرادي كه مستقيما توسط يك مدير يا سرپرست اداره مي گردند .تمركز و عدم تمركز سازماني كه در آن اغلب اختيارات تصميم گيري ، در دست مديران بالاترين رده ي سازماني است سازمان متمركز ناميده مي شود و سازماني كه در آن اختيارات تصميم گيري در رده هاي مختلف پراكنده شده ، سازمان نا متمركز است .عوامل موثر در غير متمركز كردن سازمان 1-    اندازه سازمان 2-    دور بودن مشتريان از نظر فيزيكي 3-    خط توليد ناهمگن4-    تسهيل و تسريع تصميم گيريها5-    توجه به خلاقيت و ابتكار در سازمان اختيار مفهوم ديگري كه در سازماندهي و مديريت سازمان اهميت فراوان دارد ، اختيار رسمي است كه روابط سلسله مراتبي ميان رده هاي مديريت و مراكز تصميم گيري بر مبناي آن به وجود مي آيد . به عقيده ي سايمون ((اختيار يعني قدرت تصميم گيري براي هدايت فعاليتها و اعمال ديگران)) . دو نظريه متضاد در مورد اختيار رسمي در سازمان وجود دارد كه عبارتند از : نظريه هاي كلاسيك و نظريه پذيرش .نظريه كلاسيك از نظر ماكس وبر ، اختيار عبارت است از اطاعت بدون شط و ارادي افراد از مافوق بر اساس اين باور كه مافوق حق دارد اداره ي خود را بر آنان اعمال كند و

عدم اطاعت از آنها نارواست .فايول ، اختيار را به عنوان ((حق صدور دستور و طلب اطاعت از آن)) تعبير كرده است .نظريه پذيرش اين نگرش ، اختيار را ناشي از پذيرش زير دستان مي داند و استدلال مي كند كه قوانين و دستورات شروع اطاعت مي شوند ولي نه هر دستوري و نه در هر شرايطي .قدرت قدرت را مي توان توانايي اشخاص يا گروهها در اثر نهادن بر عقايد و ارزشهاي فكري اشخاص و گروههاي ديگر ، با اجبار آنها به انجام اعمال خاص و يا بازداشتن آنها از انجام كاري تعريف مي كند .انواع قدرت  1-    قدرت قانوني 2-    قدرت پاداش 3-    قدرت اجبار 4-    قدرت تخصص 5-    قدرت مرجعيت واگذاري اختيار واگذاري اختيار عبارت است از انتقال اختيار و مسئوليت رسمي از مافوق به زير دست براي انجام دادن وظايف خاص . واگذاري اختيار و مسئوليت موجب مي شود كه سازمان به صورت موثرتري فعاليت كند . زيرا هيچ مافوقي نمي تواند شخصا همه ي وظايف سازماني را به طور كامل انجام دهد .اختيار صف و ستاد  موضوع صف و ستاد يكي از موضوعات مهم در مديريت سازمانهاي بزرگ است . صف به واحدها و نقش هايي اطلاق مي شود كه مستقيما براي تامين اهداف موسسه فعاليت مي كنند و در اين زمينه مسئوليت مستقيم دارند .ستاد به واحدها و نقشهايي اطلق مي شود كه مستقيما در جهت تامين موسسه فعاليت ندارند .وظايف صف *فعاليتهاي صف در يك سازمان فعاليتهايي هستند كه مستقيما در تامين هدفهاي آن سازمان نقش تعيين كننده دارند .*از نظر زماني فعاليتهاي صف زودتر نقش خود را

در موفقيت سازمان نمايان مي سازند و شروع آن نيز همواره قبل از فعاليتهاي ستاد مي باشد .*از نظر فرماندهي و نظارت ، واحدهاي صف بر واحدها و بخش هاي مادون خود فرماندهي و نظارت مستقيم دارند . بدين ترتيب كه دستورات خود را صادر مي كنند و گزارش كارها را نيز مستقيما دريافت مي دارند .وظايف ستاد *از نظر زماني واحدهاي ستادي و كار ستاد بايد پس از تعيين كار و فعاليتهاي صف مشخص گردد . اثرات فعاليتهاي ستادي برخلاف فعاليتهاي صف در دراز مدت خود را نشان مي دهد بنابراين گاهي حذف آن ممكن است فورا روي ميزان و نوع محصول يا خدمات تاثير چشمگير نگذارد .*واحدهاي ستادي بر واحدهاي صف فرماندهي و نظارت مستقيم ندارند . بلكه نظرات و پيشنهادات آنها از طريق واحدهاي صف و با رعايت سلسله مراتب ابلاغ مي شود .ستاد را به سه دسته عمومي ، شخصي و تخصصي تقسيم كرده اند .با توجه به زمينه هاي مختلف كار سازمان ، ستاد هاي تخصصي تحت عناوين ستاد مشورتي ، ستاد خدماتي ، ستاد نظارت و ستاد وظيفه اي تشكيل مي شوند .هماهنگي هماهنگي فرايندي است كه از طريق آن هدفها و فعاليتهاي يك سازمان همسو و هم جهت مي شوند تا هدفهاي كلي سازمان به نحو مطلوب تامين شوند .ماهيت و جايگاه هماهنگي هماهنگي از مهمترين وظايف مديريتي است . زيرا بدون هماهنگي كليه ي وظايف مديريتي نظير برنامه ريزي ، سازماندهي ، هدايت ، كنترل و نظارت مقدور نخواهد بود . برخي از نظريه پردازان مديريت هماهنگي را به عنوان اولين اصل سازماني تلقي مي كنند .

ايجاد هماهنگي در سازمانها مزاياي زيادي دارد كه عبارتند از : 1-    بازداشتن ، پيش بيني مسائل و مشكلات آتي و ايجاد هماهنگي براي مقابله با آنها 2-    اعمال اصلاحات ، تشخيص و ضعف غير عادي ، تعيين نقايص سيستم و ايجاد هماهنگي براي رفع آنها 3-    تنظيم كردن ، بررسي وضع موجود و ايجاد هماهنگي براي حفظ آنها 4-    بهبود دادن ، بررسي عمليات خرده سيستمهاي موجود و ايجاد هماهنگي براي بهبود آنها هماهنگي داوطلبانه اگر برنامه هاي هماهنگي براي كليه فعاليتها و وظايف كاركنان طرح ريزي شود كاركنان از رشد بازمي مانند .در حالي كه هماهنگي داوطلبانه با نياز هاي سازماني تطابق بيشتري داشته و با خصوصيات طبيعي افراد نيز سازگار است . بنابراين در بيشتر سازمانها غالبا هماهنگي ها ماهيتي داوطلبانه دارد . در تحقق اين امر كاركنان بايد اختيار و آزادي عمل لازم براي هماهنگي داشته باشند ، هماهنگي داوطلبانه مستلزم آن است كه مديران قسمتي از اختيارات خود را به زير دستان تفويض كنند تا آنها بتوانند در موارد لازم برنامه هاي هماهنگي خود را به مورد اجرا در آورند .انواع هماهنگي هماهنگي عمودي : اين نوع هماهنگي مربوط به هماهنگي بين فعاليتهاي مدير و زير دستانش مي شود . اين هماهنگي با به كارگيري رويه هاي عملياتي استاندارد و مقررات مدون صورت مي گيرد .هماهنگي افقي : اين نوع هماهنگي به هماهنگي ميان همكاران ، كاركناني كه در يك سطح از سلسله مراتب سازماني و ميان واحدهاي مختلف كار مي كنند مربوط مي شود .هماهنگي مورب : اين نوع هماهنگي در سازمانهايي تحقق مي يابد كه واحدهاي خدماتي متمركز

دارند . در هماهنگي مورب كاركنان سطوح مختلف سازمان بدون طي كردن زنجيره ي فرماندهي به خدمات مشابهي دسترسي پيدا مي كنند .فصل پنجم انگيزش انگيزش عبارت است از حالت دروني كه انساني را به انجام فعاليت خاص ترغيب مي كند .نظريه هاي انگيزشي در بررسي نظريه هاي انگيزشي به سه مدل سنتي ، روابط انساني و منابع انساني اشاره مي شود .الگوي سنتي مدل سنتي انگيزش ، با نام فردريك تيلور و مكتب مديريت علمي همراه است . اين مكتب معتقد بود يكي از جنبه هاي مهم كار مديران اين است كه اطمينان حاصل كنند انجام وظايف تكراري و يكنواخت با بيشترين بازدهي همراه است . در اجراي اين الگو توجه به اين موضوع جلب شد كه ترفيعات ، پرداخت بيشتر ، ساعت هاي كوتاهتر كار و روزهاي تعطيل محركهاي با قدرتي هستند ، به خصوص اگر اين محركها با نيازها و عليق كاركنان تناسب داشته باشند .الگوي روابط انساني پژوهشگران روابط انساني دريافتند كه تماسهاي اجتماعي كاركنان در محيط كار سهم عمده اي در بازدهي دارد . وظايف تكراري و يكنواخت از عوامل كاهنده انگيزش است .التون ميو و ساير پژوهشگران باور داشتند كه مديران مي توانند كاركنان را در جهت تامين نيازهاي اجتماعيشان و پديد آوردن احساس مبهم بودن تشويق كنند .الگوي منابع انساني تئوري پردازان با ارائه اين مدل معتقد بودند كه كاركنان نه تنها با پول يا تمايل به كسب رضايت ، بلكه با عوامل ديگري مانند نياز به كسب موفقيت و داشتن كار با معني ، برانگيخته مي شوند ، بنابراين مي توان به كاركنان مسئوليت بيشتر براي تصميم

گيري در انجام وظايفشان اعطاء كرد .نظريه رشد يافتگي – رشد نيافتگيآرجريس نظريه پرداز ، پيرامون انگيزش عقيده دارد كه امروز با اكثر مردم در محيط كار مانند موجودات انساني نابالغ و رشد نيافته مي شود .آرجريس فقدان تلاش افراد براي كار را صرفا نتيجه ي كم كاري و تنبلي آنان نمي داند . به نظر او اين مسئله از مديريت ناشي مي شود . وي عقيده دارد كه در اكثر مواقع هنگامي كه افراد در قالب گروه كاري قرار مي گيرند بر اثر مديريت سازمانها از رشد و بلوغ باز ميمانند . در اين سازمانها افراد به منفعل ، متكي و زير دست بودن تشويق مي شوند . در نتيجه افراد همچون افراد نابالغ رفتار مي كنند .نظريه هاي فرايندي تئوري هاي فرايندي انگيزش به فرايند ايجاد انگيزه در افراد توجه دارند و نيازها را فقط جزئي از فرايند محسوب ميكنند .نظريه انتظار اين نظريه بيان مي كند كه انگيزش از سه نوع عامل حاصل مي شود كه عبارتند از احتمال يا انتظار ، وسيله و ارزش يا اهميت .بر اساس اين نظريه ، انگيزه ي هر عمل و علت بروز هر رفتار خاص تحت تاثير موارد ذيل مشخص مي شود : الف . ميزان اعتقاد به اينكه تلاش ها به انجام كار منجر خواهد شد .ب . ميزان اعتقاد به اينكه انجام كار به نتيجه ي مطلوب مي انجامد . ج . ميزان جذابيت نتيجه .نظريه برابري اين تئوري بيانگر اين است كه كاركنان كوشش ها و پاداش هاي خودشان را براي كار مشابه با كوشش ها و پاداش هاي ديگران مقايسه مي

كنند .حال افرادي كه احساس بي عدالتي مي كنند ممكن است براي كاهش بي عدالتي ، دست به يكي از اقدام هاي زير بزنند : 1-    تغيير در وروديهايشان 2-    تغيير در خروجي3-    تغيير ادراك از خويشتن 4-    تغيير ادراك از ديگران 5-    تغيير مبناي مقايسه 6-    ترك سازمانارزش عمده ي اين نظريه براي مديران اين است كه اين نظريه اهميت فرايند مقايسه هاي اجتماعي را برجسته مي سازد و تاكيد مي كند كه افراد همواره خود را در متن جامعه و مقايسه با ديگران ارزيابي مي كنند . نظريه تعيين هدفبر اساس اين نظريه ، اگر براي هر يك از افراد هدفي تعيين شود ، آنان براي دستيابي به اهداف تعيين شده بر انگيخته مي شوند . در واقع نظريه ي هدفگذاري بر اين واقعيت تاكيد دارد كه افراد فاقد هدف كار مي كنند و همچنين افراد داراي هدفهاي چالشي ، بهتر از اهداف داراي اهداف آسان فعاليت مي كنند ، با پيشفت مطالعات در نظريه نكات زير مورد توجه قرار گرفت:1-    وضوح و صراحت اهداف 2-    پذيرش هدف3-    اميد فرد به كاميابي در تحقق اهداف4-    كاركنان به بازخور دقيق عملكرد خود نياز دارندانگيزش در عملمديراني كه در برانگيختن افراد موفق هستند ، رفتار مناسب را به حداكثر مي رسانند و رفتار نامطلوب را به حداقل كاهش مي دهند . در نتيجه احتمال افزايش بهره وري را بالا مي برند . طبق تئوريهاي مطرح شده مديران جهت برانگيختن افراد راهبردهاي انگيزشي متفاوتي به كار مي برند . كه ارتباط مديريتي يكي از اساسي ترين راهبردهاي انگيزشي در افراد است .طراحي شغلطراحي شغل عبارت است

از يكي كردن محتواي كار و كيفيت مورد نياز جهت انجام كار نظير مهارتها ، تواناييها تجربيات براي هر شغل به گونه اي كه نيازهاي كاركنان و سازمان برآورده شود . طراحي شغل يكي ديگر از زاهبردهايي است كه مديران مي توانند جهت اعضاي سازمان به كار گيند . و براي از بين بردن كسالت حاصل از شغل مي توان از راهبردهاي زير استفاده كرد .چرخش شغليتوسعه شغليغني سازي شغلوقت كاري شناورنظريه ي تقويت رفتاراين تئوري ، نوع رفتار را به عنوان عاملي مي داند كه محيط سبب آن مي شود . ويدادهاي دروني فرد يا افراد مورد توجه اين تئوري نيست و آنچه موجب كنترل رفتار مي شود عامل تقويت كننده مي باشد . محركهاي انگيزشي ( پولي و غير پولي )چهت بر انگيختن كاركنان ، مديريت به دنبال برنامه هاي برانگيزاننده مي باشد . ضمن آن كه تلاش مي شود تا افراد نارضايتي نداشته باشند . همواره پول به عنوان يك براگيزاننده مورد توجه بوده است . نظريه ي سيستمي انگيزشطبق اين تئوري پيش از اينكه انگيزش و رفتار فرد به اندازه ي كافي شناخته شود كليه ي نيروهايي كه بر فرد اثر مي گذارند مورد توجه قرار مي گيرند . بر اساس اين تئوري ، سه دسته از متغيرها بر انگيزش سازماني تاكيد دارند كه عبارتند از : خصوصيات فردي، خصوصيات غلي و خصوصيات موغعيت كاري . رهبريرهبري عبارت است از توانايي در اعمال نفوذ بر گروه و سوق دادن آن به اهداف مورد نظر . هدف از رهبري و فرماندهي ، راهنمايي زير دستان در جهت بهتر فهميدن هدفهاي سازمان و

برانگيختن آنان به كار و فعاليت موثر است . تفاوت مدير و رهبر در سازمانرهبري وظيفه ي عمده ي مديريت است اما تمام كار او نيست . به عنوان مثال مديران ملزم به برنامه ريزي و سازماندهي هستند ، لكن نقش اساسي يك رهبر اثرگذاري بر ديگران است به نحوي كه اهداف از پيش تعيين شده را مشتاقانه دنبال كنند . تئوريهاي رهبري تئوري هاي رهبري به سه صورت ذيل طبقه بندي مي شود : تئوري هاي شخصيتي در مورد رهبري تئوري هاي رفتاري رهبري تئوري هاي اقتضايي رهبري شبكه ي مديريت يكي از تئوريهاي معروف رهبري نظريه شبكه ي مديريت است كه توسط بليك و موتن ارائه شده است . اين دو نويسنده به اين نتيجه رسيدند كه توجه به توليد و توجه به كاركنان هر دو در مديريت مهم هستند .در اين مدل دو بعد توليد مداري و فردمداري به 9 درجه يا امتياز تقسيم شده و يك ماتريس 9 – 9 به دست آمده است . در ميان اين شيوه هاي گوناگون 5 سبك شاخص وجود دارد كه عبارتند از : مديريت نامحسوس(1-1) كه كمترين قدرت اعمال مي شود و بدون نظارت مديريت ، كارها انجام مي شود .مديريت باشگاهي (9-1) ، توجه دقيق و عميق به نيازهاي افراد تا روابط حسنه شود و جو يا شرايط صميمي و دوستانه بر سازمان حاكم گردد .مديريت تيمي (9-9) ، كارها به وسيله ي افراد بسيار متعهد انجام مي شود ، در سازمان افراد منافع مشترك دارند و وابستگي يا روابط متقابل آنها موجب احترام متقابل مي گردد .مديريت وظيفه مدار يا استبدادي (1+9)

، صدور دستور و بخش نامه ، كارها بايد دقيق اجرا شود و افراد سازماني نوعي وسيله براي انجام كار به حساب مي آيند .مديريت ميانه رو (5+5) ، همزمان به عملكرد سازمان و رضايت شغلي كاركنان توجه مي شود . توليد و ميزان رضايت شغلي اعضاي سازمان بالا است . نظريه هاي موقعيتي و اقتضايي موفقيت رهبري بسيار پيچيده تر از اين است كه تعدادي رفتار فردي يا ويژگي هاي شخصيتي را برشماريم . در نتيجه پژوهشگران به عوامل موقعيتي و اثرات آن توجه نمودند ، زيرا شرايط مختلف ايجاب مي كند كه رهبر از سبك يا شيوه هاي رهبري متفاوت استفاده كند . موقعيت ها و تصميم هاي رهبري : پيوست رهبري در اين نظريه بر موقعيت هايي كه در آن رهبر اقدام به اتخاذ تصميم مي كند تاكيد شده است .نظريه اقتضايي فيدلر تئوري او بيانگر اين است كه عملكرد موفقيت آميز گروه به يان امر بستگي دارد كه شيوه ي رهبري بايد متناسب با موقعيت با شرايطي باشد كه فرد در سازمان در آن قرار مي گيرد . به موجب اين مدل ، در رهبري 3 متغير اساسي نقش تعيين كننده دارند . اين متغيرها عبارتند از : رابطه ي رهبر با اعضا يا پيروانساختار وظيفه و قدرت رهبر نظريه چرخه زندگياين تئوري بيانگر اين مطلب است كه چگونه رفتار رهبر با سطح رشد يافتگي زير دستان بايد متناسب باشد . اين نظريه كه در واقع يك مدل مشروط رهبري است ، عامل رشد رواني زيردستان را نيز در نظر گرفته است . چهار سبك رهبري عبارتند از : سبك آمرانه

(رابطه مداري ضعيف و وظيفه مداري قوي) سبك متقاعد كننده(رابطه مداري قوي و وظيفه مداري قوي) سبك مشاركتي (رابطه مداري قوي و وظيفه مداري ضعيف) سبك تفويضي(رابطه مداري ضيف و وظيفه مداري ضعيف)نظريه ي جايگزينيهاي رهبرياين تئوري جايگزينيهايي براي رهبري پيشنهاد كرده است كه بر اساس آن بعضي متغيرهاي موقعيتي ممكن است واقعا جايگزين رهبري شوند يا فتار ره را بي اث كنند . ارتباطاتارتباطات به زبان ساده انتقال اطلاعات و معاني از شخصي به شخص ديگر اطلاق مي شود . ارتباط فراگرد دادن و ستادن اطلاعات است . تبادل اطلاعات با استفاده از تواناييهاي انساني يا رسانه هاي تكنولوژيكي . انواع ارتباطات1-    ارتباطات غير كلامي2-    ارتباطات كلامي3-    ارتباطات شفاهي4-    ارتباطات كتبي5-    ارتباطات الكترونيكي فرايند ارتباطاتارتباطات عبارت است ازانتقال اطلاعات (پيام) از فردي (فرستنده پيام) به فرد ديگر (گيرنده ي پيام) در جريان ارتباط . سه عنصر مهم در جريان قابل تشخيص است كه عبارتند از : فرستنده پيام ، پيام ، گيرنده پيام . ارتباط در سازمان در يك سازمان كارامد ، جريان ارتباطات بنا به نوع سبك مديريت از بالا به پايين ، از پايين به بالا ، افقي مي تواند بر قرار باشد . فصل ششم نظارتنظارت عبارت است از ارزيابي تصميم گيريها و برنامه ها از زمان اجراي آنها و اقدامات لازم براي جلوگيري از انحراف عمليات نسبت به هدفهاي برنامه وتصحيح انحرافات احتمالي به وجود آمده و يا به عبارتي ديگر نظارت ، تلاش منظمي است كه در جهت رسيدن به اهداف استاندارد ، طراحي سيستم بازخور اطلاعات ، مقايسه اجزاي واقعي با استانداردهاي از پيش تعيين شده و سرانجام

تعيين انحرافات احتمالي و سنجش ارزيابي آنها بر روند اجرايي كه شامل حداكثر كارايي است .اهميت نظارت هر نوع مديريتي كه بدون سيستم نظارتي باشد فاقد تضمين لازم براي صحت و دقت عمليات و اجراي كامل و صحيح برنامه ها مي باشد . بنابراين ايجاد و اجراي سيستم نظارت به عنوان يك بخش مهم از اجزاء مديريت به حساب مي آيد .فرايند نظارت فرايند نظارت شامل چهار مرحله اساسي به شرح زير است : 1-    تعيين معيار براي كنترل متناسب با هدفهاي برنامه و پيش بيني نتايج برنامه2-    سنجش عملكرد در برابر استانداردها يا معيارهاي اندازه گيري عملكرد 3-    تشخيص و ارزيابي انحرافات و تحليل علي آنها 4-    اقدامات اصلاحيمرحله ي اول ، تعيين استانداردها اين مرحله ، مرحله ي تعيين ملاكها و روشهاي سنجش عملكردهاست كه شامل همه ي جوانب كار و فعاليتهاي سازمان مي شود .اين مرحله همه ي مفاهيم سازماني مانند برنامه ريزي ، تعيين خط مشي ، روش ها ، رويه ها و بودجه بندي را در برميگيرد .مرحله ي دوم ، سنجش عملكرددومين مرحله نظارت عبارت است از مقايسه نتايج عمليات انجام شده با هدفها و استانداردهايي كه از قبل تعيين شده است .مرحله ي سوم ، مقايسه عملكرد با استانداردها مقايسه عملكرد با استاندرادهاي از پيش تعيين شده يك مرحله ي مهم از فرايند كنترل است . دو مرحله ي پيشين ، مقدمات كنترل را فراهم مي سازد ، سپس مديران بايد عملكرد را با استانداردها مقايسه كنند .مرحله چهارم ، اقدامات اصلاحي طبيعي است كه كليه مراحل فوق به منظور اقدام براي جلوگيري از انحراف در كار و

تطبيق اجراي كار با برنامه ها و اهداف پيش بيني شده ، مي باشند و چنانچه اقدام لازم براي اصلاح به عمل نيايد انجام اين مراحل نيز بي نتيجه است و هيچگونه آثار مثبتي از اجراي آنها به جاي نخواهد ماند .سطوح نظارت وظايف برنامه ريزي و نظارت ، فرايندهاي پيسوته اي هستند كه در كنار هم سازمان را به سوي موفقيت رهنمون مي سازند .برنامه ها مباني لازم را براي هماهنگي ، نظارت و رهبري فراهم مي كنند وبا مشخص كردن جوانب عملي و رفتاري فعاليتهاي سازمان نوعي كنترل در سازمان ايجاد كرده و ميزان بلاتكليفي را كاهش مي دهند . نظارتهاي راهبردي ، راهكاري و عملياتي براي پيگيري برنامه هاي راهبردي ، راهكاري و عملياتي اجرا مي شوند .نظارت راهبردي برنامه هايي كه در بالاترين سطح سازمان تهيه مي شوند برنامه هاي راهبردي نام دارند . نظارت راهبردي فرايندي است كه اجراي بهينه اين برنامه ها را تضمين مي كند .نظارت راهكاري اين نظارت فرايندي است كه اجراي بهينه برنامه ها را در سطح واحدها ، با توجه به عوامل ويژه داخلي و خارجي موثر بر اين برنامه ها تضمين مي كند . مديريت مياني مسئوليت اين نظارت را بر عهده دارد و اين نوع نظارت چارچوب زماني كوتاه تري نسبت به نظارتهاي راهبردي دارد .نظارت عملياتي  برنامه هاي عملياتي داراي دامنه ي زماني كوتاه و قلمرو حدودند . نظارت فرايندي است كه اجراي موفقيت آميز برنامه هاي عملياتي روزانه را باارزيابي فعاليتهاي داخلي مورد نظر تضمين مي كند .مديران خط اول مسئول اين نظارت هستند و چارچوب زماني نظارت عملياتي به صورت

(روزانه ، ساعتي ، هفتگي) است .انواع نظارت نظارت را مي توان به نظارت آينده نگر ، نظارت همزمان و نظارت گذشته نگر تقسيم نمود .نظارت آينده نگر : اين نوع نظارت ماهيتا مانع بروز انحرافات مي شود و چون قبل از وقوع هر فعاليت صورت مي گيردآينده نگر ناميده مي شود .نظارت همزمان : ويژگي اساسي اين نوع كنترل ، توانايي اقدام اصلاحي در حين انجام عمليات ، يعني قبل از بروز انحرافات است . نظارت همزمان وقتي موثر است كه مدير در مواقع لازم اطلاعات دقيقي از تغييرات محيط و يا ميزان پيشرفت در جهت رسيدن به هدفها در اختيا رداشته باشد .نظارت گذشته نگر : نظارت بعد از عمليات ، نظارت گذشته نگر است كه نتايج اقدامات انجام شده را ارزيابي مي كند . نتايج فعاليت تكميل شده با استانداردهاي معين تطبيق داده مي شود و چنانچه انحرافي وجود داشته باشد اقداماتاصلاحي براي تشويق يا اعطاي پاداش به كاركنان مورد استفاده قرار مي گيرد . اين نوع نظارت ، نظارت بازخوردي نيز ناميده مي شود و آنچه در عمل اتفاق افتاده است را منعكس مي كند .ويژگي هاي نظام نظارتي موثر اثر بخشي هر سيستم كنترل ، در گرو آن است كه از ويژگي هاي مناسب و قابليتهاي كافي براي انجام عمليات مورد نظر برخوردار باشد و بتواند مقاصد خود را دنبال نمايد .ويژگي هاي نظام نظارتي ناكارا زماني كه سيستم هاي نظارتي يك سازمان نتوانند اطلاعات درستي از عملكرد سازمان به مديران بدهند ، مديران بازخورد نظارتي اشتباه دريافت داشته و در نتيجه به اقداماتي دست مي زنند كه متناسب با

موقعيت نيست و اين امر مي تواند خسارات جدي براي سازمان به وجود آورد .آنچه بايد نظارت شود نظارت غالبا بر افراد ، منابع مالي ، عمليات ، اطلاعات و عملكرد كل سازمان اعمال مي شود .ابزارهاي نظارت كليه روشهايي كه امروزه در موسسات و سازمانهاي انتفاعي يا غير انتفاعي به منظور نظارت به كار ميرود به دو دسته اصلي تقسيم مي شوند . 1-    ابزارهاي بودجه اي2-    ابزارهاي غير بودجه ايفصل هفتم خلاقيت*لازمه ي نوآوري ، خلاقيت است . خلاقيت يعني پيدايي و توليد يك انديشه و فكر نو *خلاقيت فرايند تكامل بخشيدن به ديدگاههاي بديع و تخيلي درباره ي موقعيتهاي مختلف است .*خلاقيت به كار گيري تواناييهاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد است .نوآوري نوآوري به معني عملي ساختن و كاربردي كردن آن انديشه و فكر نو مي باشد .نوآوري فرايند دريافت فكر خلاق و تبديل آن به محصول ، خدمت يا شيوه اي نو براي انجام دادن كارهاست .نوآوري ، بهره برداري موفقيت آميز از ايده هاي نو است .اهميت خلاقيت *گسترش دامنه ي رقابت ميان سازمانهاي خدماتي و توليدي*پيشرفتهاي تكنولوژي اطلاعات ، تكنولوژي توليد و خدمات *سرعت در پژوهش و ابداع محصولات و فرايندهاي جديد*پيشرفت هاي دانش مديريت *جهاني شدن كسب و كارها *پيچيده شدن مشتريان*تحولات محيط اقتصادي ، اجتماعيفرايند خلاقيتخلاقيت فرايندي است كه در آن راه حلهاي خلاق براي مسائل شكل مي گيرد . مراحل فرايند خلاقيت عبارتند از : آمادگي ، نهفتگي ، اشراق ، اثبات .انواع خلاقيت در هر نوع آوري و تحول دو گروه از كاركنان نقش عمده اي دارند ، نخست گروهي كه

ايده هاي جديد را مطرح مي كنند كه همان صاحبان ايده ها ناميده مي شوند و گروه دوم مديراني هستند كه زمينه ي تحقق ايده ها را فرهم مي كنند . اين گروه را مي توان مديران نوآور ناميد .برخي از ويژگي هاي افراد خلاق *انعطاف پذيرند و هنگام مواجه شدن با مشكلات تمايل دارند نگرششان را تغيير دهند .*انگيزش دروني دارند .*موفقيت طلب و سخت كوشند .*مسائل سخت را ترجيح مي دهند و با شوق جهت حل آنها مي كوشند .*درونگرا هستند .*پرتكاپو و داراي انرژي هستند .*ريسك پذيرند .*در كارشان سماجت و وسواس به خرج مي دهند و زمان زيادي را صرف كارشان ميكنند .خلاقيت گروهي برخي از روشها وفنون قابل استفاده همكاير خلاق گروهي عبارتند از : توفان مغزي ، تلفيق نا متجانس ها و داستان سازي .توفان مغزي متداول ترين شكل تصميم گيري و ايجاد خلاقيت گروهي توفان مغزي است كه به صورت تعامل يا روابط متقابل و رودرروي اعضا است ، منظور از توفان مغزي اين است كه بتوان از فشارهايي كه بر اعضاي گروه جهت سازش وارد مي آيد كاست و اجازه نداد عواملي مانع از ارائه ي راه حلهاي ابتكاري و خلاق گردند .تلفيق نامتجانس اين روش نيز جهت انگيزش تفكر خلاق ميان گروهي از افراد كه به گونه اي با مسئله آشنا هستند به كار مي رود . در اين روش نيز مانند توفان مغزي از اعضاي گروه خواسته مي شود كه از اظهار نظر خودداري نكنند تا بتوانند ديدگاهها و نظرات جديد پديد آورند . ولي در اين روش برخلاف توفان مغزي به جاي آنكه تعداد

زيادي نظرات با كيفيت ناشناخته ارائه شود ، نظرات ارزيابي مي شود و تلاش مي شود كه نظري نو و مطلوب پديد آيد .داستان سازي در اين شيوه تفكر خلاق اعضاي گروه در جلسه با طرح سوالاتي برانگيخته مي شوند .خلاقيت سازماني خلاقيت سازماني ممكن است از طريق فعاليتهاي غير رسمي و نامنظم برنامه ريزي و اجرا شود ولي براي اينكه خلاقيت تاثير دائمي بر موفقيت سازمان داشته باشد بايد منظم و مرتب با فعاليتهاي روزانه سازمان باشد .نقش برنامه ريزي  مسير ممتد خلاقيت و نوآوري با تعيين اهداف روشن و صريح در مورد فعاليتهاي خلاق شروع مي شود . لذا برنامه ريزي حساب شده براي تحول از جمله وظايف اساسي مديران است . مديران با تحليل موقعيت ، محيط ، فرصتها ، خطر ها ، نقاط قوت و ضعف بالقوه ي سازماني را ، مشخص مي كنند و جهت غلبه بر مشكلات و بهره برداري از تغيير خلاق طرحهاي مناسب تدوين مي كنند .نقش فرهنگ سازماني تبادل فرهنگي ميان سازمانها و در كنار هم قرار دادن افراد محافظه كار و سنتي با افراد نوجو از جمله عواملي هستند كه مجموعه ي سازماني را به سوي خلاقيت و نوآوري سوق مي دهند .در صورتي فرهنگ سازماني مي تواند زمينه ي ايجاد خلاقيت در سازمان را فراهم آورد كه داراي مشخصات زير باشد :1-    پذيرش ابهام2-    تحمل غير عملي بودن3-    نظارتهاي خارجي كم4-    تحمل مخاطرات5-    تحمل تعارض6-    تاكيد بر اهداف به جاي وسيله 7-    تاكيد بر سيستم باز نقش ساختار سازمانيوجود ساختار مناسب و آزادي عمل كافي در انجام فعاليت ها و تلاش هاي خلاق اثر

مثبت بر خلاقيت و نوآوري دارند .نهادينه كردن خلقيت از طريق ساختار سازماني مي تواند از طرق زير صورت گيرد : *تفويض اختيار به مديران و كاركنان تا آزادي عمل بيشتري جهت خلاقيت و نوآوري داشته باشد .*انعطاف پذيري در سازمان و مشاغل سازماني كاملا مشخص و تعريف شده نباشد .*رسميت كمتري بر سازمان حاكم باشد .*ارزيابي افراد بر اساس نتايج عملكردشان نه روشهاي كار .*بخش جداگانه اي جهت فعاليتهاي خلاق و نوآوري در سازمان اختصاص داده شود .*ايجاد تيم هاي ميان رشته اي از متخصصان بخشهاي مختلف سازماني ، تا تبادل اطلاعات و ارتباطات بين متخصصان مختلف براي تشويق خلاقيت در سراسر سازمان و نه تنها در واحدهاي مشخص استفاده كرد .

رد شيطان

ژنرال مصطفي طلاس

شناسنامه كتاب:نام كتاب : رد شيطانمولف : ژنرال مصطفي طلاس – وزير دفاع سوريهمترجم : سعيد خاكرندناشر: موسسه مطلع الفجر ( تهران – صندوق پستي 4881-1365)

تهيه كننده : رضا كيخائي

بسم الله الرحمن الرحيم«مقدمه» مصطفي طلاسدر اوايل آذار سال 1989 در پاريس به سر مي بردم كه جنجال درباره ي كتاب آيات شيطاني، سلمان رشدي آغاز شد، انديشيدم كه كتاب را مطالعه كنم و درباره ي آن بنويسم...در اين هنگام عكس العملهاي گسترده بين المللي درباره ي فتواي آيت الله خميني مبني بر مهدور الدم بودن نويسنده مرتد، نمودار شد. از يكي از دوستانم در لندن خواستم كه نسخه اي از كتاب را براي ترجمه به زبان عربي تهيه كند. آن گاه به جمع آوري اطلاعات درباره ي اين زنديق مرتد اقدام نمودم. از ميان توده هاي انباشته مجلات و روزنامه هاي فرانسوي و انگليسي و آلماني و آمريكايي

اطلاعات بسياري را يافتم. در آغاز كوششي نمودم كه خلاصه اي از كتاب بويژه دو بخش دوم و ششم آن كه برگيرنده ناسزا و دشنام به پيامبر انسانيت و ياران و همسرانش است را تهيه كنم. اميد دارم خواننده عذر و پوزش من را خواهد پذيرفت كه او را با اين كتاب آشنا كردم.زندگي نامه سلمان رشديسلمان رشدي كيست؟ چرا دشمن اسلام است؟بدون شك عوامل بسياري گرد مي آيند و شخصيت فرد را مي سازند، اما تمام اين عوامل را مي توان به سه عامل محوري، وراثت، محيط و جامعه خلاصه كرد: با اين كه سلمان رشدي انديشمند ارجمندي نيست كه بحث گسترده اي درباره اش بنماييم، و به او اهميت دهيم. و درباره اش به بحث بنشينيم، اما به دليل وفااري به روش پژوهش علمي، او را همچون ديگران بدون پيش داوري و همراه با امانت داري علمي ارزيابي مي كنيم تا با بهره گيري از روشي منطقي به حقايق علمي دست يابيم. و آن را در اختيار خواننده قرار دهيم.سلمان رشدي از مادر و پدري هندي در شهر بمبئي، در هندوستان در سال 1947 ميلادي زاده شد. پدرش انيس رشدي كه در گذشته مسلمان بوده اما در اواجز بهائي شده بود، بهائيت مذهبي است كه پيدايش آن از ايران است . پس از پايان يافتن فتنه بابي ها، بهائيت وارت آن شد، و انيس رشدي، پدر سلمان شايد انساني مودب و وارسته اي باشد، اما باور و اعتمادش نسبت به پيامبر به شدت آشفته و درهم مي باشد.سلمان رشدي تحصيلات ابتدايي خود را در مدارس صليبي ها زير نظر مبشرين مسيحي كه هميشه

پيش قراولان استعمارند، به اتمام رساند. مبشران مسيحي در هند با بهره گيري از تمام شيوه ها و تجربيات ديگر مبشران فعال شده، و از تمام روش هاي استعماري بهره گرفتند و ملتهايي را تحت سلطه قرار داده تا مردم آن ديار خود را هم چون كودكان خردسال، در برابر بزرگان انگليس احساس كنند. پس از پايان جنگ ميان پاكستان و هند بسياري از خانواده ها از جمله خانواده ي سلمان رشدي به بريتانيا مهاجرت كردند.پدر سلمان او را در سيزده سالگي وارد مدرسه ارستوكراسي در روگبي كرد، اين مدرسه وقف طبقه ي خاصي در لندن است. البته ملحق شدن وي به اين مدرسه به دليل ثروت پدرش نبود، آن گونه كه برخي اين توهم برايشان بوجود آمد، بلكه از سويي به دليل ارتباطات پدر و از سوي ديگر به دليل توصيه مبشران مسيحي، پذيرفته و مورد قبول قرار گرفت وارد اين مدرسه شد. هم كلاسي هاي جديد او را به دليل اينكه، هندي و مسلمان بود، مورد آزار قرار مي دادند و او به شدت احساس حقارت مي كرد. هم كلاسي ها او را به شدت زده و گردنش را زير پاي خود قرار دادند، و سلمان اين حقارت را به تلخي پنهان مي كرد و به شدت ناراحت بود!سلمان به جاي آن كه از اين واخوردگي بهره گرفته و از عوامل آن انتقام گيرد و كينه اش را به كينه انقلابي تبديل سازد در برابر آنان فرومايه و زبون گرديد، لذا اسلام و شرق، بويژه پيامبر را در ايجاد اين حقارت و فرومايگي كه در جامعه بريتانيا با آن روبرو گرديد، مسئول دانست.

پس از اتمام مرحله دبيرستان وارد دانشگاه كمبريج شد. و در رشته ي تاريخ اسلامي فارغ التحصيل شد و ليسانس دريافت كرده، آفرين براستادان اين دانشگاه و اين دانش جو!پس از فارغ التحصيل شدن در سال 1968 ميلادي، به ميهن بازگشت،نه به زادگاهش بمبئي، بلكه به پاكستان موطن جديد خانواده پس از تجزيه شبه قاره هندوستان.در پاكستان تنها يك سال به سر برد، آن گاه به انگلستان بازگشت. در اين سال، انديشه از خود بيگانگي كه سرتاسر وجودش را فراگرفته بود  بيش از هر زمان متبلور شد، انديشه بريدن از ريشه ها....انديشه شكست و واماندگي...! انديشه ي رهايي اما با فرو افتادن در منجلاب. وي بار ديگر اسلام را باعث شكست خود دانست لذا تصميم گرفت با اين دشمن وارد عمل شود.گفتم: كه به لندن بازگشت تا كارمند يكي از شركت هاي تبليغاتي شود تا به نان و نوايي برسد، و گرسنگي خود را برطرف سازد. در لندن ، تابعيت انگلستان را پذيرفت و با دختر انگليسي به نام «كلاريسا لوارد» ازدواج كرد. اين دختر دوست بسياري از موسسات انتشاراتي بود، لذا ميان شوهر و ناشران دوستي برقرار كرد. و خيلي زود قراردادهاي ميان آنها، امضاء شد. ازجمله رمان «بچه هاي نيمه شب» او را منتشر كردند. پس از آن كه از همسر انگليسي خود به عنوان كانال ارتباطي با ناشران بهره گرفت، او را طلاق داد و با زن آمريكايي به نام «ماريان ويجنس» ازدواج كرد تا بواسطه ي او با ناشران آمريكايي آشنا شود. در اين دوره بيش از يك رمان نوشته بود.و هرگاه رماني مي نوشت، ناشران او را مورد تشويق قرار

مي دادند نه به اين دليل كه از هنر نويسندگي و ابداع هنري برخوردار است، بلكه دليلش كينه توزي وي نسبت به اسلام  و پيامبر و بويژه كتاب مسلمانان – قرآن بود.وقتي كه مطمئن شد كه باد بر طبق مراد مي وزد، رمان اخير خود « آيات شيطاني» را نوشت، كه با آن احساسات ميليون ها مسلمان را جريحه دار كرد. اين رمان زندگي او را به كلي دگرگون ساخت. با نوشتن اين رمان پول و ثروت زيادي بدست آورد. اما خواب و راحتي خود را از دست داده است.سازمان امنيت بريتانيا در حمايت از سلمان رشدي مجهزترين و پيشرفته ترين سيستم هاي امنيتي را بكار گرفته به او هرگز اجاز نمي دهند كه دو شب متوالي در يك خانه بخوابد. و تا زمان نوشتن اين كتاب هشتاد و سه آپارتمان عوض كرد. و اين وضعيت همچنان ادامه دارد.آيات شيطانيهنگامي كه اين رمان را مي خواني، در اين رمان بريدگي هاي بسياري مي بيني، اين بريدگي ها ناشي از متن داستان نيست. بلكه ناشي از تخيلات و آرزوها و انديشه هاي تكراري و واهي نويسنده مي باشد، كه ناشي از خودبيگانگي نويسنده و ورود به بيراهه هاي جهاني ناشناخته، جهان درندگان است و مي باشد. آيات شيطاني سرتاسر پليدي و ناپاكي است، و از هرگونه هوش بشري مبري است، حركت وانديشه ي او شگفتي و تعجب خواننده را به بار نمي آورد، چرا كه فرهنگ انديشه در راستاي رشد و تعالي روحيه شهامت و شرافت انساني در جامعه عمل مي كند.بديهي است كه رمان به دليل اختلاط و در هم آميختگي گذشته به حال و

پندارهاي هستيريك به خيال بافي منحط و بي تحرك و ياوه گوييهاي شهوت پرستانه به هذيان گوئيهاي احمقانه، و پندارهاي تسويه كننده و آرزوهاي ساديسمي، با روح انسان هاي شرافت مند سازگار نيست.انگيزه ام در اين كتاب ارزيابي هنري رمان نيست. نويسنده آن هم چون خواننده اش به خوبي در مي يابد كه اين كتاب از نظر هنري بي ارزش است. انگيزه نويسنده كينه توزي و دشمني عليه قرآن كريم و پيامبر وهمسران و يارانش و ساير مسلمانان بوده، و دگرگون كردن موازين و ارزشها معيارهايي است. همچون همگان از بي تعهدي و بي مسئوليتي و نداشتن هرگونه نه مروت و شرافت و وجدان، و بيهوده گوييهاي اين درنده كه همچون نابينايان راه گم كرده مي باشد شگفت زده شدم.اوج حقارتسلمان رشدي را از لابه لاي اظهارات بسيارش شناختيم ، از اظهارات وي از شدت اندوه وتاسف برافروخته شديم وي گفته از قبل مي دانست كه رمانش احساسات جامعه اسلامي را برخواهد افروخت، اما كفر نيست در هر حال، او شخصاً مسلمان نيست، اين موضوع فكر و انديشه ي مسلمانان خاور و باختر زمين را به خود مشغول داشته اين موضوع نزديك بود كه خواب همگان را بربايد كه سلمان رشدي مسلمان نيست.در اين راستا حتي محكوميت مرتد از نظر شرعي ميان دو مرجع ديني اسلامي، و يا بگوييم دو حكم شرعي نوسان شديد داشت.نوساني در حد، اقامه حد شرعي در حق وي و گفت و شنود با او! امام خميني خون او را مباح دانست و فتواي حضرتش در اين رابطه اين است كه :بسمه تعاليانااالله و انا اليه راجعونبه اطلاع مسلمانان غيور در

سراسر جهان مي رسانم، مولف كتاب آيات شيطاني كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن تنظيم و چاپ شده است. همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن محكوم به اعدام مي باشند. از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند، سريعاً اعدام نمايند تا ديگر كسي جرات نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هركس در اين راه كشته شود شهيد است انشاءالله. ضمناً اگر كسي دسترسي به مولف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام ندارد آن را به مردم معرفي نمايد تابه جزاي اعمالش برسد. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته. همچنين رئيس جمهور سابق ايران علي اكبر هاشمي رفسنجاني اظهار داشت كه انتشار آيات شيطاني به طور عمدي بوده و آغاز يورش صليبيها به اسلام است. وي افزود اين كتاب هيچ گونه ارزشي ندارد، يك سري اهانتها و ياوه گوييهايي عليه ارزشهاي مقدس اسلامي و پيامبر و قرآن كريم است.اظهارات شيخ ازهر در مورد فتواي امام خمينيفتواي شيخ ازهر: تصميم امام خميني مبني بر مهدور بودن خون مولف كتاب آيات شيطاني مخالف مباني و اصول اسلامي است! چون كه اسلام اقامه متهم نمي كند، مگر پس از نشان دادن گواه و برهان، و يا دليل و يا اينكه طرف سوگند ياد كند و من خواننده مسلمان را به شرافت و معتقداتش سوگند مي دهم. آيا از فتواي جامع الازهر متنفر نشده است؟ آيا قراردادن يك ميليون علامت تعجب «!» در مقابل اين فتوا كافي خواهد بود؟ از شيخ ازهر سوال مي كنم؛ آيا آن شب كه با اين فتوا «اسحاق شامير» (وزير دفاع وقت اسرائيل) را خرسند

كرد، از عذاب وجدان راحت خوابيد؟ چرا پس از آن كه ازهر سلمان رشدي را از جنايت معاف كرد، او هم چنان هم چون روباهي در لانه ي خود پنهان است؟غرانيق، نفاق و تزويردرباره رمان بسيار سخن نخواهيم گفت، كه فقها به حد كفايت آن را مورد بررسي و تحقيق قرار داده اند و همگان بر بي محتوايي و جعليات آن تاكيد نموده اند: خلاصه ي آن چنين است: يك يهودي اسلام آورد، شنيد كه پيامبر مي گويد: آيا لات و عزي و منات آن سه ديگر را ديديد و اين كه گفت: آنها غرانيق – طايران بلند پروازند و شايد امري به شفاعت آنها باشد- همگان مسلمان و مشرك سجده كردند پيامبر متوجه شد و يا جبرئيل او را بر اشتباهش متوجه نمود لذا آن را اصلاح كرد.در جايي از اين كتاب آمده است: كه قرآن ساختگي است و دست آوردمحمد با دستياري جبرئيل است. و وقتي جبرئيل وهم و خيال است، لذا فقط دست آورد محمد است، و جز قراردادهاي بازرگاني سودمندي است كه اين مردتاجرپيشه با دوست خيالي خود امضاء كرده، است.قرآن ..... بي نياز از همگانكساني كه بر ساختار قرآن آگاهي دارند، مي دانند كه چگونه آيات قرآن – بدون در نظر گرفتن بلاغت آن – از نظر منطقي هماهنگي و هم بستگي دارد، به گونه اي كه اگر كسي همان گونه كه آن يهودي در آغاز و اين بت پرستي آخرين- بخواهد انحراف و شكافي در آن بوجود آورد ، با يك چشم برهم زدن، نمايان مي شود. كساني كه بر چگونگي ايجاد انحراف و شايعه پراكني و... مشركان و

يارانشان عليه پيامبر آگاهند بخوبي مي دانند كه چگونه منافقين و خيانت كاران و فرصت طلبها، دست به تحريف و بازي نمودن با احاديث نمودند.به گونه اي كه هفتاد هزار حديث دروغ به پيامبر نسبت دادند، اما از افزودن يك واژه بر كل قرآن عاجز و ناتوان بودند، لذا ويژگي اين كتاب الهي مشخص مي شود، الهي مي گوييم چون كه كلمات و واژه ها نفوذي و افزوده شده را رد مي كند، و آن چه در سطر، سطر آن مي گذرد مصونيت مستحكمي دارد.چه خداوند بر مستقل بودن اين كتاب اشاره اي داشته باشد، يا نداشته باشد. چه بر بيهوده گويي هاي شيطاني هشدار داده باشد ، يا نداده باشد. قرآن به دليل ماهيت ذاتي خود از هرگونه انحرافي مصون است. ( انا نحن نزلنا الذكر و انا له الحافظون)راهي به سوي نوبلاگر ريشخند زدن به اسلام راه دست يابي به جايزه نوبل است. پس بر فيلسوف ايرلندي برنادشو كه بيش از نجيب زاده محفوظ از اسلام و پيامبرش تمجيد كرده، و از جايزه نوبل خودداري كرد بايد درود فرستاد. سلمان رشدي گمان نكند كه تنها او زنديق مرتد است، بيش از او بسيار كساني بودند كه هم چون وي دروغ و ناسزا گفتند و افترا بستند ياوه هاي آنان چند جلد كتاب شد، بزرگشان كعب الاحبار در بستر بيماري اظهار داشت كه صدهزار حديث وضع كرد، كه براي ويران نمودن بنياد هزار دين و مذهب كافي است، با اين صدهزار حديث كينه توزي يهود نسبت به پيامبر گرامي حضرت محمد (ص) و انگيزه هاي ويران گر آنان در بسيج تمام امكاناتش براي نابودي

اين دعوت حق، نمايان مي شود، همان گونه كه نسبت به ديانت مسيح و پيامبر بزرگوار آن حضرت مسيح (ع) انجام دادند.در سال 1988 ميلادي دو نويسنده ي عرب « ادونيس و نجيب محفوظ» جهت دستيابي به جايزه نوبل رقابت نمودند.و در سال 1987، 4 نويسنده مراكشي الاصل طاهربن حبون، به خاطر رمان شب قدر برنده ي بزرگترين جايزه ي ادبي فرانسه شد. نه به دليل هوش سرشاز وي، بلكه به دليل ناسزا و استهزا به اسلام بود.و اما ادونيس خود را با انجام اقدامات زير آماده دريافت جايزه كرد. 1.    تابعيت سوري خود را به تابعيت لبناني تغيير داد.2.    ديانت اسلامي خود را ترك و به مسيحيت گرويد.3.    اسم عربي خود را از احمدعلي به اسم فينقي « ادونيس» تغيير داد.پيامبر بي همتاهرچند پيامبر، نيازي به گواه مخلوق ندارد، كه خالق گواه اوست. اما مناسب ديدم كه بخشي از گفته هاي انديشمندان و فلاسفه و شعراي جهان غرب و شرق درباره حضرتش بيان كنم.شاعر بزرگ فرانسه « الفونس دي لامارتين» مي نويسد :هرگونه مردي همچون محمد ظاهر نشده، وي هدفي را دنبال كرد كه بالاتر از توان بشر بوده و آن ويران نمودن خرافات موجود ميان خلق و خالق بود، و پروردگار را به انسان و انسان را به پروردگار بازگرداند.تولستوي در كتابش «حكمتهاي محمد» مي نويسد:هركس خواستار تحقيق درباره ي دين اسلام است بايستي قرآن را به دقت مطالعه كند. آن كتابي كه محمد آورده و در آن آياتي است كه دلالت بر روح والاي اسلام است. از جمله اين آيات ، آيه:« و اعتصيموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا و اذكروا

نعمه الله عليكم اذ كنتم أعداء »و مايكل هارت درباره محمد (ص) گفته انتخاب محمد از سويم به عنوان يكي از اولويتها در ليست بزرگان تاريخ، است. اما محمد تنها كسي كه درتمام تاريخ بر تمام بزرگان برتري دارد. اين فصل را با زيباترين گفته ي شاعر و فيلسوف آلماني «گوته» به پايان مي رسانم:«اگر اسلام اين است آيا نبايد همگان مسلمان شويم؟»«رد شيطان»پيش از اينكه قلم را ترك نمايم. به دليل امانت داري قلم، وظيفه ي خود مي دانم كه حق را بگويم، تمام غرب گمراه، يا در  اين توطئه سهيم نبودند. آقاي ژاك شيراك شهردار يا رئيس اعلام نمود كه آزادي تنها آزادي تو نيست. همچنين «ژيسگار ديستن» رئيس جمهور سابق فرانسه اعلام نمود كه آزادي توهين به احساسات ديگران نيست: خانم اليزابت فلاك استاندار لندن به برخي دوستانش در پاريش اعلام كرد . من آرزو داشتم كه تصميم گيرنده ي نهايي در اين جريان بودم، كه در آن صورت اين كتاب را جمع آوري مي كردم و در صندوق كهنه اي قرار مي دادم و آن را در رودخانه اي تايمز مي انداختم.در پايان يادآور مي شوم كه پديده ي سلمان رشدي پديده اي منحصر به فرد نبوده و جرياني گذرا نيست ، بلكه در طول تاريخ اسلام عناصري همچون سلمان رشدي از سوي دشمنان، جهت روياروي با اسلام اما به شيوه هاي گوناگون پديدار شده اند. بدون شك سلمان رشدي آخرين آنان نبود، و تا زماني كه رويارويي حق و باطل وجود دارد. سردمداران جهل و ظلمت ، عناصري همچون اين مرتد را مطرح خواهند كرد. اميد قبولي از درگاه حق

و پيشگاه پيامبر نور و رحمت حضرت محمد (ص) را دارم.و صميمانه، از استاد نجيب جمال الدين كه بازوي راست من در آماده سازي اين كتاب بود، سپاسگزارم. «دمشق 26 / آذار/1990 ژنرال مصطفي طلاس»

راه هاي ساده براي مديريت كارمندان

پرومود باترا تلخيص كتاب- اثر:  پرومود باترا - ترجمه: طوبي يكتايي- انتشارات: كتابسراي تنديس- چاپ اول: 1382- تلخيص:عليرضا ملكي  و علي تدين-يك مدير رهبر گروه خود است. مهم نيست كه اين گروه شركتي بزرگ متشكل از 600 كارمند است يا يك شركت كوچك شش نفري ، بايد  همواره با كارمندان خود مانند يك رهبر واقعي برخورد نمايد. با پرچمي در دستانش تا كارمندان بتوانند از او پيروي كنند.« فهرست مطالب »- ايده هايي براي ساختن كارمندان الف ) كارمندان خود را با پرچمي كه در دست داريد رهبري كنيد.ب) اعتماد به نفس كارمندانتان را افزايش دهيد.ج) اشتباهات كارمندان را با وقار و احترام ببخشيد.د) از تيم خود يك برنده بسازيد.- ايده هاي براي مديريت كاركنان الف ) تلاش كنيد ذهنيت كارمندان خود را تغيير دهيد.ب) ارتباط مؤثر با كارمندانتان مثل مغز كنجد مقوي است.ج) به كارمندانتان كارهاي سخت و خسته كننده ارجاع نكنيد.د) جلسات خوب راه بياندازيد.- ايده هايي براي ايجاد انگيزه در كارمندان الف) همه در شركت مهم هستند.ب) به آنها بياموزيد كه از انتقادات درس بگيريد.ج) درگيري هاي شخصيتي را از بين ببريد.د) مشكلات كارمندانتان را حل كنيد.ه_) كارمندان بد را درمان كنيد.-    ايده هايي براي آموزش كارمندان الف) ضرورت آموزشي ب) آموزش معجزه نمي كند اما ...ج) مربي به ابزار خوب نيازمند است.د) آموزش سرمايه گذاري است.ه_) جلسه آموزشي را به ياد ماندني برگزار كنيد. ايده هايي

براي ساختن كارمندانالف )كارمندان خود را با پرچمي كه در دست داريد رهبري كنيد.يك مدير رهبر گروه خود است. مهم نيست كه اين گروه شركتي بزرگ متشكل از 600 كارمند است يا يك شركت كوچك شش نفري ، بايد  همواره با كارمندان خود مانند يك رهبر واقعي برخورد نمايد. با پرچمي در دستانش تا كارمندان بتوانند از او پيروي كنند. در اين نقل قول تفكر زيادي به خرج رفته : {سرعت رئيس و رهبر} سرعت تيم را مشخص مي كند. « حالا اگر موتور لوكوموتيو ( مدير ) شصت كليو مت_ر در س_اعت س_رعت داشت_ه باش_د ، آيا س_رعت واگنها همين مق_دار نخواهد بود ؟  آنها با همين سرعت حركت كنند. از طرف ديگر ، اگر سرعت موتور لوكوموتيو كم شود، يا حتي خراب شود ، واگن ها چه مي شوند؟« يك سازمان ، سايه امتداد يافته يك مرداست » – آن مرد شما هستيد . رئيس شركت. ارزشها و اعتقادات شما در تمام شركت گسترده مي شود. اگر افراد شركت كارمندان خوبي باشند و ارزشهاي شما معمولي باشد ، روي  كارمندان اثر خواهد گذاشت البته سه سال طول مي كشد كه شخصيت ، حسن نيت و آبروي شما را زياد كند . اما تنها سه ماه اشتباه  كافي است كه اعتبارتان شديداً كم شود.ب) اعتماد به نفس كارمندانتان را افزيش دهيد.هر مديري كه مي خواهد كارمندانش را بسازد بايد مطمئن شود كه اعمال خودش سازنده ، عزت نفس كارمندانش است. او بايد خالصانه معتمد باشد كه كارمندانش مي خواهند كاركنند و با هدف كاركنند.رابطه خود را با كارمندانتان به روش ژاپني پايه ريزي نماييد.

رابطه مستحكمي بسازيد كه به راحتي متزلزل نشود . رابطه اي بر اساس دوستي ، برابري و برادري.اين نمي تواند يك روزه انجام شود. در واقع اين يك فرايند دايمي است . يك فرايند عادت ساز كه به تدريج صورت مي گيرد. چگونه؟به چند راه و نكته اشاره مي كنم. مچ كارمندانتان را موقع كار دست بگيريد! بله قربان وقتي مي بينيد يكي از كارمندانتان در حال انجام كاردرستي است بشنويد و نگاه كنيد مچ او را بگيريد فقط متوجه شدن كافي نيست آنرا آزادانه مطرح كنيد. حتي در يك مناسبت مربوط به آن كار آنرا مطرح كنيد و حتي آنرا بنويسيد . يادتان باشد كه قلم از شمشير قدرتمند تر است . هرگاه كه كاردرست كارمندتان را ديديد بايد يك مدل بدهيد فكر كنيد اين را عادت خود بكنيد : مطمئن باشيد از اين عمل سود خواهيد برد. به آنها امنيت بدهيد ، آموزش بدهيد ، تمرين دهيد ، پول بدهيد ، اجازه بدهيد مبارزه كنند و از همه اينها مهمتر و بالاتر رضايت شغلي بدهيد .  همانطور كه از رئيس خودتان انتظار داريد ، هركسي در اين دنيا يك رئيس دارد . هركس به طريقي وقتي واقعاً  قصد دادن امنيت ، آموزش ، مبارزه ، پول و ديگر چيزها را به ديگران داريد ، باور كنيد فقط به اندازه توان نهادي كه در آن كار مي كنيد قادر به اين كار خواهيد بود.هيچ محدوديتي براي كارهايي  كه مي توانيد براي كارمندانتان انجام دهيد وجود نداد . مسأله هميشه مقدار پول و وقتي كه براي كارمندتان هزينه مي كنيد نيست . بلكه چگونگي لطف

كردن به ديگران هم به حساب مي آيد خيلي از رؤسا در سال جديد عيدي هاي سنگيني به كارمندان مي پردازند . اما آنها اين پول را مي دهن_د چ_ون باي_د بدهند بايد با احساس داده ش_ود. چي_زي كه هنگام پ_رداخت مي گوييم 10 درصد قضيه است. آنچه چشمانتان مي گويند 20درصد ، آنچه ذهنتان مي گويد 30درصد،آنچه قلبتان مي گويد برابر 40درصد كل موضوع ارزش دارد! اين را به ياد داشته باشيد تا هرگز اشتباه نكنيد. با الگوي خوب بودن ، نظم را به آنها بياموزيد وقتي مي خواهيد كارمندانتان را بسازيد بايد نظم را به طريق معقولي به آنها بياموزيد . انجام اين كار يك شبه غير ممكن است اين كار تلاش منظم و پيگيرانه مي طلبد اين مثل روشن وخاموش كردن چراغ نيست نمي توانيد بگوييد : امروز شركت را منظم مي كنم و بعد استراحت كنيد!ج) اشتباهات كارمندان را با وقار و احترام ببخشيد .يك امريكايي مي گويد: « حتي م_داد رئيس كل هم تهش پاك دارد » به عبارت ديگر حتي رئيس كل هم مي تواند اشتباه كند. افراد بشر همه كارمند هستند و كارمندان هم انسانند. انسانها دچار ضعف هاي دروني مانند تنبلي ، حرص ، كم حوصلگي ، دروغگويي غصور و اينطور مشكلات مي شوند. وقتي اين ضعف ها را به عنوان يكي از عناصر دروني كارمندتان بشناسيد مي توانيد آنها را در خاطر داشته باشيد و از آنها به نفع اهدافتان استفاده كنيد. مي توانيد « فاكتور تخفيف لازم را به هنگام برخورد با آنها بكار بريد » آنها ممكن است دچار ضعف هايي مثل موارد زير

باشند :•    ممكن است كارمندان وقتي بيشتر از حد نياز براي انجام كاري در نظر بگيرند.•    كارمندان همه تمايلي دروني به انجام تقلب دارند مگر آنكه جو بيروني سيستم بازدارنده باشد.•    وقتي كارمندان تقلب مي كنند مدير گروه به اندازه آنها مقصر است فضاي مساعد براي انجام تقلب را ايجاد كرده است.•    هرگز اجازه ندهيد كه كارمندتان شما را فريب دهد اگر كسي صداقت كاري نداشته باشد و براي مدت زيادي اين را در نظر نگيريد باعث مي شويد كارمند صادقتان به عدم صداقت تشويق شود . نگذاريد كارمندانتان با گول زدن و تقلب كارشان را پيش ببرند.•    يادتان باشد كه يك كارمند يا صادق يا نا صادق است ، درست مثل اينكه يك زن يا حامله است يا نيست امكان ندارد كه او كمي حامله باشد. با اين حال در صورتي كه فكر مي كنيد كارمندتان انسان خوبي است اشتباهات كوچك و نادر او را تا حد معقولي ببخشيد.{از اينكه مي گويند كارمندان مثل سيب هستند تعجب نكنيد وقتي يك سيب كه رويش لكه دارد گيرتان مي آيد چه {كاري مي توانيد بكنيد؟مي توانيد او را دور بيندازيد و يا بعد از برداشتن لكه سيب با چاقو آنرا بخوريد . 96درصد اوقات لكه خيلي عميق نيست سيب بدون لكه هم بسيار گران است. به طريق مشابه  اكثر كارمندان همكاران و مشاوران شما مثل سيب هستند * – بايد ضعف هاي آنها را با «  چاقوي ذهني » خود در آوريد و از نقاط قوت آنها براي سود بري دو جانبه استفاده كنيد.شايد نام ميكل آنژ كه مجسمه  داوود را تراشيده  است شنيده باشيد. اين

مجسمه به عنوان يكي از بزگترين هنرهاي ساخته ي دست بشر شناخته شده سنگ مرمري كه ميكل آنژ بكار برد ناقص و رگه دار بود . خيلي از هنرمندان قطعه مرمر كه رگه ها يش حتي از دور با چشم غير مسلح ديده مي شد را بررسي كرده و گفته بودند « كاري نمي شودكرد» آنها از تلاش براي چشم پوشي از عيب ها سرباز زدند. ميكل آنژ وقتي به سنگ نگريست تزئيني كافي براي ديدن فرم هيكل داوود كه در سنگ  منتظر آزاد شدن گشته بود را داشت.ميكل آنژ نقص ها را نديده گرفت او ويژگي هاي مهمتر را ديد و به قطعه سنگ مرمر نگريست او اشكالات سنگ را مثل لكه نرم سيب در آورد ، انگار كه هيچ رگه اي در آن نبوده است اين سنگ از درون ، پس ازآنكه كمي تراشيده شد مرمرخيلي خوبي بود . به همين سادگي همه ما مي توانيم ميكل آنژ باشيم .  همه ما كارمندانمان را در نظر داريم اگر نتوانيم مانند ميكل آنژ فكر كنيم تنها نقص هاي كارمندان را خواهيم ديد و قادر به افزايش سود دهي صنعتمان نخواهيم بود . بايد ديدگاه صحيح و انعطاف پذير داشته باشيم و براي افزايش و آزاد سازي توانايي هاي كارمندانمان تلاش كنيم.}د) از تيم خود يك برنده بسازيد.يك تيم برنده تيمي است كه اعضاي آن با هم كار مي كنند. ژاپني ها اين را خيلي خوب مي دانند كار تيمي محور موفقيت آنها در دنياي تجارت است.صنعت مانند يك ماشين پيچيده است – تمام قسمت هاي يك سيستم ماشين به آرامي و با كمك يكديگر

كار مي كنند تا آن را به حركت در آورند چگونگي تشكيل يك تيم برنده موضوع تحقيقات گسترده و سال ها تجربه ي همراه با آزمون و خطا بوده است در اينجا چهارراه اصلي كه به نظرمان بهترين راه ها ست مي آوريم:الف ) تنها دستور مدير كافي نيستهرايده اي براي موفق شدن بايد توسط هر يك از اعضاي تيم درك شود . هريك از اعضاي اركستر بايد بتواند نت را خوانده و روي ساز خود اجرا كند تا آهنگ زيبايي ساخته شود او بايد تمام نت هاي ديگر را به خوبي نت خودش بفهمد اگر هريك از نوازندگان نت خود را بنوازند نتيجه تنها سرو صداي ناهمگون خواهد بود . حتي يك مسابقه قايق سواري ، سريعترين تيم گروهي است كه اعضاي آن با نظم كامل و هماهنگ با هم پارو مي زنند.آيا هرگز فكر كرده ايد كه چرا گاهي يك بازيكن شاخص براي بازي در تيم انتخاب نمي شود شايد اين بازيكن به طور فردي خيلي عالي بازي كند اما ظرفيت فدا كردن منافع شخصي براي منافع تيم را نداشته باشد.بعنوان رهبر تشكيلات نهاد خود بايد اطمينان حاصل كنيد كه تيم كاري خوبي داريد نه اينكه هريك از افراد تيم خوب هستند.ب) برابري در فداكاري كردن.وقتي صحبت مي كنيد كارمندتان به حرف هاي شما گوش مي كند . وقتي كاري انجام مي دهيد او شما را مي بيند بنابراين بايد مواظب تمام حرف ها و اعمال خود در اداره باشيد اگر همه افراد شركت ساعت كاري و تلاش برابر داشته باشند مطمناًبه هدف خود مي رسيد.هرتيمي چ_ه تيم كاري ي_ا تيم ورزشي باش_د

مانن_د خانواده اي متشكل ازشوهر ، زن و فرزندان مي باشد آن طور كه مشهود  است . خانواده يك گاري است كه زن و شوهر دو چرخ آن هستند. اگر يك چرخ بشكند گاري چپ مي كند اگر يك چرخ آهسته بچرخد جهت حركت عوض مي شود و ممكن است پس_رف_ت كن_د !  اگر ي_ك چ_رخ اص_لاً حركت نكن_د گاري ب_دون اين_كه ذره اي پيش ب_رود دور خ_ود  مي چرخد.حتي اسب هايي كه گاري دوچرخه را مي كشد بايد سرعت يكسان داشته باشند . اين تمام چيزي است كه در كار همگاني بايد رعايت شود ... برابري ميزان تلاش افراد براي پيش بردن كارها.ج) كنار آمدن با كارمنداناين بستگي به نظر شما درباره كارمندانتان دارد. احساسي كه نسبت به خودتان داريد هم خيلي مهم است . هم براي كارمندان ديگر و هم براي خودتان اگر نسبت به خود احساس خوبي نداشته باشيد داشتن احساس خوب نسبت به ديگر كارمندان و كاركردن با آنها برايتان مشكل خواهد بود.هرگز سرتان آنقدر شلوغ نيست كه نتوانيد از كارمنداني كه خوب كار مي كنند تشكر كنيد سعي كنيد دنبال فرصت براي تشكر باشيد.هرگز فكر تشكر و لبخند را در رابطه با كارمندانتان فراموش نكنيد.آيا به پيشنهاد هاي آنان گوش مي دهيد و آنها را بكار مي بينيد ؟ آيا براي آنها ارزش و اعتبار قائليد؟ يادتان باشد كه عادات خوب از موقعيت خوب يا ثروت ناشي نمي شود . واقعيت آن است كه مردم به دليل عادت هاي خودبشان به موقعيت ها ي خوب مي رسند اين مثل همان واقعيت است كه آدم به دليل خوشحالي نمي خندد بلكه

به علت لبخند زدن خوشحال است . به صورت منبعي از عادات و نظرهاي خوب درآييد.د) خود را به جاي ديگران بگذاريد.هر عضوي از يك تيم مسائل و مشكلات خود را دارد. مشكلات اعضاي تيم را از زاويه ديد خودشان بنگريد خودتان را به جاي ديگران بگذاريد تا جايي كه ممكن است در حل هر مشكلي به آنان كمك كنيد ( طرح ص 53 ) روح تلاش براي حل مشكل مهم است و با هر بار تلاش شما براي حل ، حتي اگر مشكل حل نشود كارمندتان از اينكه شما سعي داشته ايد به او كمك كنيد خوشحال خواهد شد.عادت اينكه خود را به جاي ديگران بگذاريد باعث ايجاد همكاري بهتر بين اعضاي تيم خواهد شد همكاري را بايد شما شروع كنيد حتي اگر ديگران به آن تن در ندهند اينكار را متواضعانه به عنوان قسمتي از وظيفه خود انجام دهيد تواضع داشته باشد.هيچ محدوديتي در مقدار كاري كه يك نفر مي تواند انجام دهد وجود ندارد به شرطي كه برايش مهم نباشد كه چه كسي از كارش بهره برداري مي كند ساختن تيم كمك زيادي مي كند دور خود يك گروه كارآمد هسته اي تشكيل دهيد بيلونر امريكايي پل گتي به تيم خود مرداني با ذهنيت ميليوني مي گويد اين ذهنيتي ثبت و پيشرونده ، حساس نسبت به هزينه و  مبتني بر سود آوري دارند و آنها در اطراف خود روحيه كار تيمي را مي سازند و اين هرمي مي سازد ك نوك آن اشاره به ماه دارد! شجاعت يعني يادگيري مهارت هاي جديد براي آنكه براي تيم مفيد تر باشيم  و همچنين با

كارهاي مبارزه جويانه برخورد راحتي داشته باشيم . به تغيير دادن موقعيت بازيكنان ادامه دهيد نه فقط براي تنوع بلكه براي آنكه دريابيد كه هريك از بازيكنان بهترين خالي خود را پيدا كرده و همچنين بتوانند مشكلات همكاران خودرا درك كنند.ه_) درست ارتباط برقرار كنيد.به اين فكر كنيد شما همواره مي خواهيد رئيستان دستورهاي واضحي صادر كند لغات ساده به كارببرد و مانند بودا صحبت كند يعني با آرامش آيا شما همين موارد را در ارتباط با تيم كاري خود رعايت مي كنيد؟بگذاريد 13 قسمت مهم بدن را كه براي ارتباط بهتر استفاده از چيزي بسيار مهم تر از اين سيزده مورد خوش را فراموش نكنيد : ذهن1 _  سراز اين عضوبراي نه گفتن در زمان مناسب استفاده كنيد براي گفتن نه در زمان مناسب شك نكنيد در اين صورت ديگران مي فهمند كه شما يك آدم حسابي هستيد به هر چيزي بله نمي گوييد و احترامشان نسبت به شما افزايش مي يابد نه اينكه فقط دوستتان داشته باشند.2 _  چشمدر لحظه مناسب بگوييد كه متاسفم وقتي اشتباه مي كنيد طوري با احساس و گرمي بگوييد متاسفم كه ديگران حس كنند كه اشتباهاتشان شما را هم اندازه آنان اذيت كرده است بگذاريد چشمانتان اين را نمايش دهد همكاران به خاطر اين اظهار تاسف ها به شما احترام مي گذارند و سخت تر و هوشمند انه تر كار خواهند كرد چون مي دانند كه شما هم تاسف هاي آنها را مي پذيرد مردم از بكار بردن حس دروني خود در كارها مي ترسند چون حس مي كنند رنج ناشي از اشتباه احتمالي بيش از آن است

كه اصلاً نداي قلبشان را نشوند.3 _  گوشهاوقتي در گل و لاي گير مي كنيد با يك گوش بشنويد و از گوش ديگر بيرون بدهيد.4 _   بينيبيني خود را در فعاليت هاي رئيس همكاران ، هم گروهي  ها ، مشتري ها و فروشنده ها فرو بريد با اين كار مي توانيد هموراه نسبت به آنچه در جريان است مطلع باشيد.5 _ دهانتنها به كلمات و حرف ها بسنده نكنيد منظورتان را به كارمندان نشان دهيد و بگوييد كه منظورتان اين است .6 _   لب هالبخند بزيند ... هميشه يك لبخند ارزانترين راه براي بهتركردن ظاهرتان است. لبخند يك منحني است كه همه چيز را صاف مي كند.7 _   قلبآن را براي تشكر كردن در لحظات مناسب بكار بريد. وقتي لازم است بگوييد متشكرم نه خيلي زود و نه خيل دير .8 _  گلوهر زمان با مراجعه به عقلتان دريافتيد كه يكي از افراد تيم بيش از حد كم يا زياد بار گروه را به دوش مي كشد سكوت نكنيد . بي تفاوتي در روابط انساني خيلي بد است . در دراز مدت به خاطر اين رفتارتان احترام زيادي كسب خواهيد كرد.9 _  انگشتانانتقاد نكنيد هيچ كس از انتقاد خوشش نمي آيد . هيچ انتقادي را نسبت به خود نپذيرد هنگام شنيدن انتقاد عمل مورد انتقاد را جدا از خود بدانيد بعد تلاش كنيد ديدگاه منتقد خود ا بفهميد شايد اين انتقاد ناشي از حسادت باشد يا شايد كار شما در جهت اهداف تيم نيست اگر حس مي كنيد بايد از كسي انتقاد كنيد يادتان باشد وقتي يك انگشتان به ديگري اشاره مي كند سه تاي

آنها به شما اشاره دارند.10 _   سكوتسكوت مثل تندر مي آيد وقتي دختر 6 ساله ، همسر 36 ساله و مادر 66 ساله شما سكوت مي كنند چه مي شود ؟ اين به صورت تحمل ناپذيرترين صدا برايتان درمي آيد هنگام كار با مردم هم اين موضوع صادق است.11 _  شكميك مخزن فشار خيلي خوب اگر شير امنيت نداشته باشد به هيچ دردي نمي خورد در اكثر مواقع آخرين بار كاه است كه پشت شت_ر را مي شكن_د عجي_ب اس_ت اما هميش_ه نق_اط شكس_ت ب_ه مسائ_ل خيلي ك_وچ_ك  و بي اهميت مربوط مي شوند سعي كنيد ب_ه مس_ائ_ل ك_وچ_ك بخن_دي_د . خن_ده خ_وب ، خنده حقيقي ، هميشه از شكم مي آيد.12 _  پا خانم پ-ت – بوشا به خاطر سرعت زياد در همان يك مايل مدال ها را برد اگر گاهي يك ليوان آب براي همكارتان ببريد محبوب همه افراد خواهيد بود در اين صورت او هم بهتر كار خواهد كرد.13 _ گردنهر از گاهي سعي كنيد قهرمان باشيد هرگاه كارخوبي انجام داديد كارمندان ديگران به دور گردنتان مدال مي اندازند . اين باعث مي شود گردنتان صاف تر بايسته و سر افراز شويد .ايده هايي براي مديريت كاركنانيادتان باشد كه حتي با هوش عادي هم مي توانيد با به كار بردن خرد مديريتي در مديريت كارمن_دان كارايي بسي_ار بالايي را در آنه_ا ايج_اد كني_د هيچ راه دي_گري وج_ود ندارد . اگر يك م_رد  مي توانست مقدار تاثير يك ضربه تبر را به درخت اندازه بگيرد مطمئناً نا اميد مي شد. با اين حال اين ضربات كوچك اگر به طور متوالي ادامه يابند كلفت

ترين درخت ها را هم مي اندازد.الف) تلاش كنيد ذهنيت كارمندان خود را تغيير دهيد.آيا ذه_ن كارمن_دان ما در كاغ_ذها و پرون_ده هاي ش_ركت شما ثبت مي شوند ؟ چرا نه ؟  آيا فكر نمي كنيد كه اين ذهنها ابزار كار شما هم هستند ؟دلمان مي خواهد سيستم نويني را معرفي كنيم كه بازدهي و توليد را بالا ببرد اما با مقاومت كارمنداني رو به رو مي شويم كه مستقيماً با تغيير مخالفت مي كنند. وقتي مي خواهيد چيزي را ع_وض كنيد كارمندانتان را با خود جلو ببريد . اينكار را به آرامي انجام دهيد ترسها ي آنها بروز نمي كن_د  فكر خود را عوض كنيد ...  خوتان را عوض كنيد.استخدام افراد با هوش كافي نيست بلكه به همان اندازه مهم است كه چگونه هوش را كه مديريت كنيم  . وقتي ديد متفاوت شروع مي شود مي توانيد افراد خود را بهتر مديريت كنيد. وقتي در مورد مديران موفق مطالعه مي كنيم مي بينيم كه موفقيت آنها بستگي به توانايي آنها در مديريت موثر افراد بوده است .ب ) ارتباط موثر با كارمندانتان مثل مغز كنجد قوي است.اطلاعات خيلي مهم است . هر كسي به آن احتياج دارد مقدار مناسب اطلاعات در زمان مناسب و در نوع مناسب است كه باعث پيشرفت شركت به سمت موفقيت خواهد شد. اطلاعات براي شركت مثل غذا براي بدن ضروري است . غذاي خيلي زياد و يا غذاي خيلي كم يا نوع غذاي نا مناسب بيشتر بدي دارد تا خوبي . حالا : چگونه اطلاعات صحيح و مناسب كه سودآوري شركت را در دراز مدت به بالاترين سطح مي

رساند بدست مي آوريم اينجا چند نكته آورده شده:گوش دادن را ياد بگيريد :يك مدير نمي تواند هزينه جبران نشينيدن حرف هاي كارمندانش را بپردازد و با اين حال هيچكس كاملاً ب_ه حرف هاي دي_گران گوش نمي ده_د . به ط_ور جطدي به حرف هاي كارمن_دانتان گوش دهيد مي توانيد اينكار دور از دفتر كار خود در جاي كه كارمندان به استراحت مي پردازند و كمتر تحت تاثير وقدرت اداري شما هستند انجام دهيد . در اين صورت آنها مي توانند بهتر ارتباط برقرار سازند و شما مي توانيد سخنانشان را به طرز موثرتري بشنويد .ج) به كارمندانتان كارهاي سخت و خسته كننده ارجاع نكنيد .كارمندان علاقه اي به كارهاي چالش زا ندارند . بنابراين در مواجه با اين جور كارها روحيه خ_ود را مي بازند هنرمندان گفته اند: كاري را كه دوست داريد انتخاب كنيد و در اين صورت هرگز لازم نيست يك روز هم در زندگي كار كنيد.اين دست شماست كه كار براي كارمندانتان خسته كننده و پر از هيجان باش_د كار باي_د يك فعاليت ارضا كنن_ده باش_د كه بهترين چيزها را مطابق لياقت افراد در اختيارشان مي گذارد . كار نبايد منبع درآمد باشد كه بايد به صورت فعاليتي در آيد كه موجب رشد و تكامل كارمندان مي گردد. وقتي يك كار با ارزش را به كارمندانتان مي سپاريد آنها براي  انجام آن نياز به استفاده از دانش و مهارت و انرژي خود دارند. تضمين كنيد كه كار هر فردي او را راضي ميكند و در نتيجه او كاملاً بكار دل مي دهد .  تنها كسانيكه دست به تلاش مي زنند موفق

مي شوند اين موفقيت در همين تلاش حاصل شود. وقتي اختيارات مي دهيد و كمك مي كنيد يك كارمند متوسط تلاش مي كند كه كارش بيشترين بازده را داشته باشد و از تمام استعدادهايش استفاده نمايد.د) جلسات خوب راه بيندازيد.دو نوع جلسه وجود دارد : اول نوع بازاري و سوم نوع اركستري مسؤوليت اينكه آخر وقت جلسه از چه نوعي در مي آيد بر عهده ي سخنران جلسه است .هر گرد آيي – سمينار - يا كلاس آموزشي ، جلسه اي از افراد است و عنصر رهبري از ابتدا تا انتها مسؤول آن مي باشد. براي يك مدير برگزاري جلسات يك فعاليت ضروري يك راه بالقوه موثر براي اطلاع رساني بحث و تبادل نظر ايجاد خطر و تصميم گيري راجع به يك نقشه است . با اين حال لحظه اي كه نام جلسه به ميان مي آيد تصورات منفي به ذهن هجوم مي آورد براي اينكه اكثر جلسه ها نا منظم و پراكنده و خلاصه وقت تلف كني از آب در مي آيند.ايده هايي براي ايجاد و انگيزه در كارمندان .كنار آمدن در هر شركتي جنبه بسيا مهمي از روابط انساني است. چه اين شركت 6 كارمند داشته باشد يا 60 ، 600 ، 6000 ، ما كساني را ديده ايم كه به نظر بسيار زبده بوده اند اما عملكرد آنها به علت نساختن با همكارانشان چندان تعريفي نداشته مديراني كه با موقعيت و امكانات خوب نمي توانسته اند بين كارمندان توافق ايجاد كنند. بالاخره اينكه شما مي توانيد ياد بگيريد كه چگونه با ديگران كنار بيايد و به كارمندان ديگر هم اين را بياموزيد.الف

) همه در شركت مهم هستند.هر كسي تمايل دارد مه مقرر كند كارش خيلي مهم است . كارمنداني را كه نمي توانند باديگران كنار بيايند پيدا كنيد تا حد ممكن عادلانه رفتار كنيد اما بعد از فرصت دادن قاطع باشيد هر كسي كه در برقرار كردن ارتباط دو طرفه مشكل دارد در دراز مدت به مقاصد شركت ضربه خواهد زد.ب) به آنها بياموزيد كه از انتقادات درس بگيرند.انتقاد يك واقعيت زندگي است هيچكس نمي تواند هميشه ديگران را خوشحال نگه دارد پس بايد با انتقاد چطور برخورد كنيم ؟ خوب سخت است اما سعي كند بلافاصله جواب ندهيد گوش كنيد هضم كنيد مسائل را از ديد شخص منتقد بنگريد به كارمندانتان بياموزيد كه انتقاد را به عنوان قسمتي از شغل خود بپذيرند و از آن درس بگيرند انتقاد را به چيزي با ارزش تبديل كنيد.ج) درگيري هاي شخصيتي را از بين ببريد.اگر هنوز درگيري بين شما و كارمندانتان وجود دارد آنرا از بين ببريد كارمندان اصلاح ناپذير را هم بيرون كنيد تا براي رقباي شما كاركند.د) مشكلات كارمندانتان را حل كنيد.هركسي از رئيس جمهور گرفته تا يك رعيت ساده مشكلات خودش را دارد بزرگ و كوچك . تنها نظر شماست كه كفيت و كميت مسائل را تعيين مي كند.يادتان باشد : مشكلات واقعاً از نبود ايده ها نشآت مي گيرند بنايران براي هر مشكلي به ايده ها ي مختلف فكر كنيد . از  مشكلات نهراسيد و فرصت ها را مغتنم شماريد. وقتي از مشكلات نترسيد حل خواهد شد مشكلات باعث ترس مي شوند و عمل ترس را مي كشد بنابراين دست به عمل بزنيد.ه_) كارمندان

بد را درمان كنيد.كارمندان با هم مساوي نيستند هرگز هم نبوده اندو نخواهند بود در مورد كارمنداني حرف مي زنيم كه نمي خواهند با بقيه پيش بروند و دائماً جلب توجه مي كنند بعضي از آنها خيالبافاني هستند كه ادعا مي كند نمي توانند از ديگران چيز ياد بگيرند بعضي ها آنقدر جاه طلب هستند كه فكر مي كنند تحقير ديگران قسمتي از شغلشان است و هر كس كه از آنها پايين تر باشد را به حساب نمي آورند چنين كارمنداني در هر نهادي چه در سطح مديريت و چه در سطح كاركنان وجود دارند شما به عنوان يكرهبر هرگز نبايد كارمندان بد را تحمل كنيد يك ژاپني مي گويد ميخ بيرون زده بايد آنقدر چكش بخورد تا پايين برود . مي توانيم بگوييم كه كارمندان بد مثل ميخ كج هستند بايد آنها را صاف كنيم يا دور بيندازيم . اينكار به كمي قاطعيت و شجاعت نياز دارد.كارمندان بد از موثر بودن كار تيمي جلوگيري مي كند.ايده هاي براي آموزش كارمندان .ديروز .... گذشته استامروز ... شما در مي يابد كه مديريت كارها مشكل شده است .خيلي از ما آگاهانه يا ناخود آگاه مي گذاريم دانشمان بي استفاده باقي بماند . مثل شترمرغ سرمان را داخل دستاوردهاي گذشته فرو مي بريم و چشم خود را به روي ايده هاي نو ، محصولات جديد و كاربرد اين محصولات مي بنديم . مي گذاريم تبليغات چاپ شده انبار بشنوند و خاك بگيرند . استفاده از فنون و مهارت هاي تجاري كه در سال هاي آموزش ياد گرفته ايم را كنار مي گذاريم چون فكر مي كنيم آنها

فقط مخصوص تازه كارها هستند شروع مي كنيم به نديده گرفتن مشتري ها و مراجعان و فكر مي كنيم آنها مطمئناً نزد ما خواهند آمد و ما را خوب مي شناسند. الف ) ضرورت آموزش .يك آموزش دهنده مهارت هاي شغلي خود را به شاگرد خود مي آموزد كه به دست آمدن آنها از طريق سعي و خطا بسيار وقت گير پر هزينه و احتمالاً مضرخواهد بود شايد هنوز فكر كنيد نيازي به آن نيست اما شرايط به سرعت در حال تغييرند نهادها هر روز بزرگتر و پيچيده تر مي شوند موقعيتي پيش آمده كه معلمان ديروز امروز نمي توانند درس بدهند و فردا هم مطمئناً موثر نخواهد بود.مواظب افكار خود باشيد اگر يك لغت جادويي در مديريت باشد كلمه فكر است ، فكر مثبت . سود آوري هر برنامه آموزشي  به فكر مثيت رئيس معلم و دانش آموزان بستگي دارد. اگر فكر رئيس معلم و دانش آموزان درست نباشد هيچ چيز درست نيست در چنين موقعيتي حتي قبل از آغاز جلسات آموزشي هم بازنده ايم.حالا اگ_ر شم_ا رئيس هستي_د تنها يادت_ان باش_د نظرات شما  هميش_ه معلوم خ_واه_د ش_د نظ_ر خ_وب_ي نسب_ت ب_ه خ_ود داشت_ه باشي_د درغي_ر اي_ن صورت دي_گران ه_م نظرشان ب_ه شما منفي خواهد بود. ( طرح 136 )اثر ناخودآگاهمواظب افكارتان باشيد آنها اعمال شما را مي سازند.مراقب اعمالتان باشيد كم كم عادت مي شوند .مراقب نماداتان  باشيد  آنها شخصيت شما را مي سازند.كارمندان انواع متفاوتي دارند.... هريك از آنها به نوبه خود تك هستند . كارمندان تنها منبع مشترك بين ما و رقيبان ما هستند و بالاخره بكارگيري اين منابع است كه

باعث سود آوري خواهد شد. كارمندان افرادي از نوع بشر هستند و رفتار آنها رفتار بشري خوانده  مي شود . مهم اين رفتار براي رئيس – مربي و شاگردان بسيار مهم است چون هر يك از ما از جهاتي رئيس ، مربي و شاگرد هستيم.يك اصل مهم در روابط انساني اين است كه آنچه فكر مي كنيم يا بدان معتقديم در گفتار و اعمال ما ظاهر مي شود اگر همان را بگوييم كه خود انجام مي دهيم اعتقاد را منتقل مي كنيم و اين كليد موفقيت معلمان است.ب) آموزش معجزه نمي كنداما ...آموزش يك راه حل سريع نيست يك فرايند كند است تنها چيزي كه مي توان از آن مطمئن بود افزايش  دانسته ها در طي آموزش است دستاوردها به همان نسبت بزرگ خواهند بود . براي اينكه آموزش برايتان ارزشمند شود ايده هايي را كه ياد گرفته ايد آنقدر تمرين كنيد تا عادتتان شود براي موفق بودن. در كار تجارت به چند ايده خوب انگشت شمار نيازمنديد ... ايده هايي كه فكر مي كنيد به شما كمك خواهند كرد آنقدر  تمرين كنيد تا براي شما به صورت عادت در آيد. در غير اينصورت آموزش يعني هدر دادن پول.ج) مربي به ابزار خوب نيازمند است .پوستر : اين يك ابزار ابتدايي  آموزشي است . پوستر ها بايد عالي باشند .پوستر بايد پيش از آموزش به دانش آموزان داده شود و از آنها خواسته شود آن را بخوانيد آنها بايد با خودكار خود آزادانه توي آن دست ببرند و نظرات و سئوالات خود را گوشه آن بنويسند . در طول كلاس مربي بايد به پوستر مراجعه

كند كاملاً ممكن است كه دانش آموزان حتي پوسترها را نخوانده باشند . هراز گاهي توجه دانش آموزان را به پوستري كه در موردش صحبت مي كنيد جلب نماييد. حالا اين پوستر مي تواند توضيح داده شود . نقطه به نقطه و شكل به شكل و در توضيح مطالب از اسلايد ، نوارها صوتي و حتي فيلم ويدئويي استفاده شود !يادتان باشد يك پوستر  خوب هرگز كامل نمي شود . هميشه مي تواند بهتر شود تغيير يابد و باز هم بهتر شود .وسايل صوتي – تصويري : هر مربي كه از لوازم صوتي تصويري در آموزش استفاده نكند يا انيشتن است و يا اينكه اصلاً حرفه اي نيست يا اصلاً توجهي به دانش آموزان ندارد. يك وسيله صوتي تصويري اثر سه بعدي دارد . دانش آموزان مي شنوند ، مي بينند ، بو مي كنند ، تجربه مي كنند و .... بحث و تبادل نظر :يك مربي خوب به درستي در مي يابد كه آموزش موثر بايد شامل رابطه اي از نوع دو طرف باشد . او صحبت مي كند همچنين با چشمانش صحبت مي كند . حالا بايد با گوشها و چشم هايش حرف ديگران را بشنود ، او بايد به طور پيوسته به چشمان آنها نگاه كند تا عكس العمل آنها را دريابد.د ) آموزش سرمايه گذاي است.آم_وزش يك سرمايه گذاري است كه سود آن در فروش بدست مي آيد و بايد اين كلمات خ_ردمندانه را به ياد داشته باشيم: مشكلات را گرسنگي دهيد . فرصت ها را تغذيه كنيد .آموزش يك فرصت مثبت است . آموزش بسيار گران است اما يك سرمايه

گذاري به حساب مي آيد .  اگر سود اين سرمايه گذاري روي يك كارمند را طي چند سال حساب كنيد ، رقم سود مي تواند بسيار بالا باشد . ايده هايي كه در دوره هاي آموزش تدريس مي شوند گاهي تا 30 سال بعد هم كاربرد دارند. از بي نظمي بپرهيزيد : برنامه آموزشي بايد از پيش كاملاً مشخص باشد تا جايي كه ممكن است از بي نظمي بپرهيزيد.اين باعث مي شود همواره روز آموزش به تعويق انداخته شود . مربي دانش آموزان ، چگونگي برنامه ، زمانبندي و غيره عوض شود . قرباني اينطور چيزها نشويد. وقتي مي گوييد و عمل نمي كنيد كارمندان تصور مي كنند كه نمي خواهيد برنامه آموزش را اجرا كنيد اين رفتار متناقض باعث كم شدن احترام شما مي گردد.ه_) جلسه آموزشي را به ياد ماندني برگزار كنيد.آموزش براي موثر بودن يا به عبارت ديگر به ياد ماندني بودن به چهارقدم اساسي نياز دارد.1 _  آنچه را كه مي بايد به آنها بگوييد.2 _  آنچه را كه مي بايد نشان بدهيد نشان دهيد از جمله روش تجارت.3 _  بگذاريد آموخته ها را عملاً تجربه كنند.4  _  آنقدر پيگيري كنيد تا مطمئن شويد كه به آموخته ها يشان  عمل مي كنند. پيگيري نتايج يك ضرورت است. پيگيري در هر چيزي مهم است اما در آموزش مهمتر . اين چيزي نيست كه بتوانيد بلافاصله نتيجه اش را ببينيد . ماه ها و سال ها طول مي كشد تا تكامل و بهبودها ديده و حس كرده شوند و مورد  توجه قرار گيرند.اي . يو .تي . اس ( مجتمع بورسيه خارجي )

يك عمليات كنترلي آموزشي خوب انجام مي دهد اين مجتمع يك مجتمع غير انتفاعي در وزارت صنعت و تجارت جهاني ژاپن است. آنها يك ژورنال محلي عالي دارند كه هر سه ماه يك بار منتشر مي  شود . در آن مقاله هاي پيشرو و جديد چاپ شده و امكانات موجود در مجتمع را معرفي مي كنند و مهمتر از آن اينكه براي هر دانش آموز در هر كشور چه اتفاقي مي افتد . اين مجتمع دانش آموزان را در هر كشوري ملاقات مي كند تا نتيجه آموزش را روي او ببيند . برنامه هاي خاص هم  براي دانش آموختگان وجود دارد . ازدواج ها و پيشرفت ها ي هر يك از آنها با اين احساس كه همه متعلق به يك خانواده هستند براي همه مطرح مي گردد .اين يك راه عالي است . نوع طرح كردن آن مي تواتد به تناسب نيازها و احتياجات شما تغيير يابد. پيگيري نتايج آموزش شركت كنندگان مي تواند وسيله اي براي فهم اين باشد كه چه روشي خوب است وبا چه روشي بايد بهتر شود .

مديريت در اسلام

دكتر سيد مهدي الواني – علي پيروز

تلخيص: ميرنجاتي- مولوي نيا- مرتضوي: اين كتاب 8 بخشي مي باشد كه به ترتيب عبارتند از 1) برنامه ريزي 2) تصميم گيري 3) سازماندهي 4) انگيزش 5) ارتباطات 6) رهبري 7) كنترل و نظارت 8) خود كنترلي واما بخش اول كه برنامه ريزي مي باشد كه خودش داراي 3 فصل است و فصل اول مفاهيم و كليات: اول از همه به تعريف برنامه ريزي مي پردازيم برنامه ريزي عبارت است از تعيين هدف ها و پيش بيني

راهها و امكانات لازم براي دست يابي به آن اهداف.اهداف برنامه ريزي چيست؟براي ارزيابي ميزان موفقيت مدير در سازمان بايد عملكرد مدير را با دو معيار اثر بخشي يعني توانايي انجام دادن كارهاي درست و كارآيي يعني توانايي انجام دادن كارها به صورت درست و مناسب كه دو ركن اصلي برنامه ريزي هستند.پس اهميت برنامه ريزي در اين است كه اگر سازماني برنامه نداشته باشد انسجام سازمان از بين مي رود و ناهماهنگي رواج پيدا مي كند. كه در اين مورد حضرت علي (ع) مي فرمايند هر كسي دست از برنامه ريزي بردارد گرفتار مشكلات خواهد شد.و فوايد برنامه ريزي اين است كه 1) كاستن از ميزان خطا پذيري 2) استفاده بهينه از منابع و امكانات 3) ايمني از ندامت و پشيمانيفصل دوم: انواع برنامه ريزي1 – انواع برنامه ريزي دو نوع مي باشد : 1) برنامه ريزي جامع 2) عملياتي يا اجراييتفاوت برنامه ريزي جامع و عملياتي در اين است كه برنامه ريزي جامع در سطوح عالي سازمان انجام مي شود در حالي كه برنامه ريزي عملياتي كه در سطوح مياني و پايين سازمان انجام مي گيرد.فرآيند هاي برنامه ريزي جامع عبارتند از : 1) تعيين اهداف  و اصلي سازمان 2) تجزيه و تحليل منابع و امكانات سازمان 3) شناسايي فرصتها 4) شناسايي وتعيين گزينه ها5) ارزيابي گزينه ها و انتخاب گزينه مناسب 6) اجراي برنامه 7) كنترل برنامهبرنامه ريزي عملياتي واجرايي:برنامه ريزي عملياتي را مي توان پيش بيني عمليات براي نيل به هدف هاي معين با توجه به امكانات و خطوط كلي ترسيم شده در برنامه هاي جامع تعريف كرد.ويژگي هاي برنامه ريزي

عملياتي: 1) بيشتر به جزئيات پرداخته مي شود.2) مدت زمان كمتري نياز دارد.3) در سطوح پايين و اجرايي سازمان انجام مي شود.4) بر صرفه جويي اقتصاد تأكيد فراواني شده5) دست يابي به منابع فعلي سازمان مورد توجه قرار گرفته.7) تعيين بودجه سازمان بندي 7) روش هاي ار متكي بر تجربه ها است.8) ريسك و مخاطره ي كمتري را در بر دارد.اهميت زمان و زمان بندي در برنامهيكي از عوامل مهم و مؤثر در برنامه عنصر زمان است كه اهميت فوق العاده اي دارد كه در عهدنامه معروف حضرت علي (ع) به مالك اشتر آمده است: هر روز، كار همان روز را انجام بده ، زيرا هر روز كار مخصوص خود را دارد.فصل سوم : مباحث ويژه در برنامه ريزي1) هدف گذارياولين مسئله مهم در برنامه ريزي تعيين هدف است كه ركن اصلي برنامه ريزي است اهداف دقيقاً مشخص مي كنند كه سازمان به كجا مي خواهد برود و چه چيزي را بايد به دست آورد. ويژگي هاي هدف : 1) عالي بودن هدف 2) واقع بينانه و قابل حصول بودن 3) صراحت و روشني مي باشد.از ديگر مباحث ويژه در برنامه ريزي سرنوشت برنامه ريزي است و 3 عوامل معنوي و برنامه ريزي.عوامل معنوي خلاف عوامل مادي عواملي هستند كه رابطه اي نامحسوس و غيرعادي با حوادث و پديده ها دارند و تنها اين مي تواند بيانگر اين نوع روابط باشد. همچنين مي توان بسياري از عوامل معنوي را عواملي دانست كه نمود ظاهري ندارند گرچه ممكن است آثار خارجي و مادي داشته باشند و اين عوامل : 1) توكل و 2) دعا هستند.توكل يكي

از عوامل مهم معنوي مي باشد كه اعتماد بر خداوند در تمام كارها و تكيه نمودن بر اراده ي او مي باشد. خداوند براي متوكل هم راه را نشان مي دهد و هم در اجراي برنامه شخص را به نتيجه مطلوب مي رساند.دعا يكي ديگر از عوامل معنوي است كه نقش مهمي را در جلوگيري از بحراني شدن برنامه و نيز خلاصي از بن بست ايفا مي كند.4 ) عوامل معنوي شكست برنامهعوامل معنوي همان گونه كه در برخي از موارد و باعث موفقيت برنامه و نتيجه رسيدن آن مي شدند و در برخي از موارد باعث شكست برنامه مي شود.مانند جريان اصحاب فيل و ماجراي محله ي آمريكا به ايران و يا طوفان شن نام برد.بخش دوم « تصميم گيري»«فصل اول » تعريف تصميم گيري ، تصميم گيري فرآيندي است كه طي آن گزينش بهترين راه حل صورت مي گيرد.اهميت تصميم گيري: كانون اصلي مديريت را تصميم گيري تشكيل مي دهد و اصل و اساس وظايف مدير را تشيل مي دهد و برخي از صاحب نظران كيفيت مديريت را تابع كيفيت تصميم گيري مي دانند و آن ها معتقدند كه تصميم گيري به تنهايي مهم ترين وظيفه ي مدير است.فرآيند تصميم گيرياگرچه درباره فرآيند تصميم گيري نظرات متعددي وجود دارد ولي به طور كلي مي تواند داراي مراحل زير است:1) بررسي و درك مسئله 2) بافتن و ارائه راه حل ها 3) ارزيابي راه حل ها و انتخاب گزينه ي اصلح 4) اجرا و بازنگريفصل سوم : مؤلفه هاي اساسي در تصميم گيريمؤلفه ها و عوامل متعددي در تصميم گيري اثر گذار هستند كه

توجه به آن ها مي تواند در فرآيند تصميم گيري تأثير داشته باشد ه عبارتند از :1) مشورت با صاحب نظران 2) حق محوري 3) توكل به خداوندمشورت و نظرخواهي از عوامل مهم در تصميم گيري است كه در اين مورد حضرت علي (ع) مي فرمايند: هيچ حامي و پشتيباني استوارتر و محكم تر از مشورت كردن نيست. از آن جا كه به وسيله ي مشورت و نظرخواهي آگاه هاي انسان بيشتر بيشتر مي شود و مسئله براي او روشن مي شود.آثار و فوايد مشورت مشورت كردن و استفاده از نظرها و ديدگاه ها پيامدهاي مثبت زيادي دارد كه عبارتند از:1) بهره برداري از درخشش افكار ديگران 2) جلوگيري از هلاكت 3) شناسايي خطاها 4) دست يابي به راه كار مناسب 5) پيش گيري از پشيماني.حضرت علي درباره ي بهره برداري از درخشش افكار ديگران مي فرمايند: هر كس با صاحبان عقل و خرد مشورت كند از درخشش افكار بهره مند مي شود.صفات و ويژگي هاي مشاورانيكي از مسايل مهم و قابل توجه در مشورت اين است كه طرف مشورت چه كسي باشد؟ آيا با هر كسي مي توان مشورت كرد؟ كه در پاسخ به اين سئوال به اختصار تنها به ويژگي هايي كه حضرت علي (ع) براي مشاوران مطرح كرده اند اشاره مي كنيم.1) خدا ترس بودن 2) با تجربه بودن 3) خردمند بودن 4) بخيل نبودن 5) ترسو نبودن 6) حريص نبودن 7) دروغ گو نبودن 2) حق محوري: حضرت علي (ع) در اين باره مي فرمايند:همانا برترين مردمان در نزد خدا كسي است كه عمل به حق نزد او محبوب تر از

باطل باشد گرچه از نفع و قدر او بكاهد و برايش مشكلاتي پيش آورد.3) توكل : يكي از مباحث مهم تصميم گيري در مديريت اسلامي است.فصل چهارم : ويژگي هاي تصميم گيري مؤثر1) دارا بودن اطلاعات كافي: اطلاعات از اصلي ترين عناصر تصميم گيري خوب و مؤثر است. زيرا همه ي مديران هنگام اخذ تصميم نياز به اطلاعات دارند تا بتوانند پيش بيني هاي لازم را درباره ي رويدادهاي آتي به عمل آورند.2) آينده نگري و عاقبت انديشي: از ديگر ويژگي هاي تصميم گيري مؤثر اين است كه تصميم با تدبير و عاقبت انديشي توام باشد بدين معناكه اخذ تصميم بدون انديشه در سرانجام آن نمي تواند به صورت يك تصميم خوب و مؤثر باشد.3) استفاده از تجربه: بهره گيري مناسب از تجارب گذشته مي تواند اطلاعات بسيار ارزشمندي را در اختيار مديران قرار دهد.ميزان خطا و اشتباه در تصميم ها كاهش مي يابد و تصميمات از ارزش و اعتبار بيشتري برخوردار خواهند شد.4) بهره گيري از مزاياي تصميم گيري فردي – گروهي 5) قاطعيت در تصميم گيريتصميم گيري آن گاه مؤثر و كارا خواهد بود كه از درجه ي قاطعيت و ثبات برخوردار باشد. اگر سستي و ترديد و احتياط بيش از حد در مدير وجود داشته باشد كارها در زمان مناسب خود انجام نمي گيرد و سازماني به اهداف خود نمي رسد و صدمات جبران ناپذيري بر سازمان وارد مي شود.بخش سوم : سازماندهي1) تعريف سازمان : سازمان يك نهاد اجتماعي است كه داراي هدف بوده و سيستمي است كه به سبب داشتن يك ساختار آگاهانه ، فعاليت هاي خاصي را انجام مي

دهد و داراي مرزهاي شناخته شده است.2) تعريف سازماندهي: مجموعه اي از فعاليت ها براي رسيدن به هدف هايي است كه وظايف هر يك از مديران كه براي سرپرستي نياز دارند مشخص مي كند.فصل دوم : مباني و عناصر سازماندهي1) مباني سازماندهي : آگاهي مديران از نحوه ي ايجاد سازماندهي و اصلاح و تغيير آن ها در زمان مورد نياز از مهم ترين مسائل مديران شمرده مي شود.يكي از رايج ترين مباني سازماني سازمان بر مبناي وظيفه يا هدف مي باشد كه در انواع ديگر مباني سازماني عبارتند از سازماندهي بر مبناي زمان، محصول ، ناحيه جغرافياي و ارباب رجوع.2) عناصر سازماندهي : 1) تقسيم وظايف و كارها 2) تقسيم وظايف و كارها يكي از عناصر مهم در سازماندهي است تقسيم كار همانگونه كه تيلور در نظر داشت يكي از اصول مهم مديريت علمي است. اين اصل ايجاب مي كند كه كار به اجزاي نوعي تقسيم شدند.هماهنگي : فراگردي است كه طي آن همه بخش هاي تشكيل دهنده ي يك كل، براي كسب هدف مشترك تركيب مي شوند.« نفر سوم »فصل سوم « تمركز و عدم تمركز سازماني» تعاريف كلي 1) تمركز و عدم تمركز ساسي: در عدم تمركز سياسي ، واحدهاي مستقل محلي به عنوان واحدهاي حكومتي ، در كليه ي امور محلي از قبيل : وضع قوانين ، حفظ انتظامات و ... جز آن چه به موجب قوانين اساسي حكومت محلي يا منع شده ، دخالت مي كنند ، اختيار كامل دارند. از بهترين نمونه هاي عدم تمركز سياسي سيستم حكومتي ايالات متحده ي آمريكاي شمالي است. كه به حكومت فدرال موسوم است.2)

تمركز و عدم تمركز اداري: در سيستم تمركز اداري ، مقررات همه ي امور به صورت هماهنگ در مركز تنظيم مي شود و حق تصميم گيري در امور داخلي محلي نيز در اختيار حكومت مركزي است.3) تمركز و عدم تمركز سازماني: مبناي عدم تمركز سازماني ، تفويض اختيار است به عبارت ديگر عبارت است از تفويض اختيار از رأس هرم به سراسر سازمان تا پايين ترين سطح. تمركز و عدم تمركز از تئوري تا عمل : براي تبيين اين مطلب چند نمونه ذكر مي شود :1) عدم تمركز به دليل اطلاعات غير واقعي مدير: فرض كنيد كه مديران سازماني بر كنترل سازمان از راه تمركز سخت تأكيد مي كنند ولي همين مديران براي كسب اطلاعات به افراد سطوح پايين تر متوسل مي شوند در نتيجه آنان اطلاعات را به گونه اي تنظيم خواهند كرد كه تصميمات مديران در راستاي خواسته هاي آن ها قرار گيرد.2) عدم تمركز به دليل عدم اجراي تصميمات مدير: نمونه ي عيني اين حقيقتي در نظام مديريتي حضرت علي (ع) مشاهده مي شود: در جنگ صفين حضرت تصميم داشت كه با شكست معاويه و سپاهيانش ، ريشه فتنه را بخشكاند ، ولي بر اثر جهل و نافرماني اصحابش مجبور شد چرخشي در تصميم خود داشته باشد و نظر جاهلانه ي اطرافيان خود را بپذيرد.3) تمركز به دليل كمي دانش و اطلاعات زيردستان: با توجه به اينكه كيفيت تصميمات ، بستگي به كميت و كيفيت اطلاعاتي دارند كه در دست تصميم گيرنده است اگر اطلاعات ناقص باشد نمي تواند تصميم درست را بگيرد.4) علل گرايش مديران به تمركز: يكي از اين دلايل

اين است كه اگر اساساً بعضي از مديران تصميمات خود را بهترين و جامع ترين تصميم مي دانند و طبيعي است چنين طرز تفكري انسان را دچار خودپسندي مي كند.كه دراين مورد حضرت علي (ع) مي فرمايند: هيچ تنهايي اي وحشتناك تر از خودبيني و خودپسندي نيست.5) نقشي انتقادپذيري مديران در تحقيق عدم تمركز: اگر مديران به ضرورت عدم تمركز در تصميم گيري اعتقاد داشته باشد اختيار تصميم گيري را به مديران سطوح پايين واگذار خواهد كرد و ايجاد فضايي مي كند كه در آن زيردستان بتوانند به راحتي از وي انتقاد كنند و عيوب او را گوشزد كنند.6) ضرورت عدم اتكاي سازمان به مدير عالي : مدير ارشد هر سازماني بايد با برنامه ريزي دقيق و شفاف كردن اهداف سازمان و ميدان دادن به زير دستان فضايي را ايجاد كند كه اساساً سازماني ف متكي به شخص مدير عالي نباشد تا در صورت به وجود آمدن مشكل براي او، سازمان دچار بحران و نابساماني نشود.7) علل عدم گرايش زيردستان به پذيرش مسئوليت: عدهاي از زيردستان به دلايلي از قبيل موارد زير از پذيرش مسئوليت فرار مي كنند.1) هراس از اين كه در صورت بروز اشتباه، در معرض انتقاد قرار گيرند.2) فقدان انگيزه و عامل مشوق كافي3) عدم برخورداري برخي از زيردستان از اعتماد به نفس كافي و ترديد در توانايي پذيرش مسئوليت.8) راه هاي چيره شدن بر موانع تفويض اختيار: 1)ايجاد اعتماد به نفس 2) اعتماد به زير دستان 3) فراهم كردن عوامل تشويقي 4) گذشت از خطاي زيردستان و ملامت نكردن آن ها .9) اصول تفويض اختيار: تفويض اختيار اصولي دارد كه اگر

به دقت به كار بسته نشود ممكن است نابساماني هايي در سازمان به وجود آيد و چه بسا موجب متلاشي شدن آن شود. برخي از اين اصول به شرح زير است : 1) هماهنگي مسئوليت با توانايي هاي فرد .2) تفويض اختيار پس از امتحان فرد.3) تفويض اختيار همراه با نظارت و كنترل 4) تفويض اختيار همراه با مسئوليت خواهي 5) تفويض اختيار با حسابرسي 6) عدم سلب مسئوليت از واگذارنده ي اختيار.10) شايسته سالاري: اختيار تصميم گيري بايد به زيردستاني تفويض شود كه صلاحيت و شايستگي هاي لازم را داشته باشند در چنين شرايطي است كه مي توان اميد به كارايي بيشتر سازمان داشت. كه حضرت علي (ع) در اين مورد مي فرمايند: زوال و سقوط دولت ها به واسطه ي به كار گرفتن افراد پست است.11) محاسن و معايب عدم تمركز: نخستين و آشكارترين آن ها اين است كه با توجه به اين كه مديران مي توانند مقدار بيشتري از كارها و وظايف خود را به ديگران محول كنند و فرصت هاي بيشتري براي آن ها به وجود مي آيد در نتيجه مي توانند مسئوليت هاي بيشتري از مقامات بالاتر بپذيرند و مزيت ديگر آن اين است كه غالباً به تصميمات بهتري منجر مي شود.و از معايب آن 1) ايجاد هماهنگي در سازمان غير متمركز بسيار پيچيده و دشوار مي شود.2) ممكن است تسلط و كنترل مديران رده بالا را بكاهد.3) ممكن است در اثر نداشتن مديران قابل در سطوح پايين بي خاصيت گردد. 12) تمركز و عدم تمركز از ديدگاه اسلام: بررسي سيره ي حكومت داري پيامبر نشان مي دهد كه پيامبر

در موارد مختلفي اختياراتي را به ديگران تفويض مي كرددند.به طور مثال حضرت علي (ع) هميشه پرچمدار پيامبر بودند و در همه ي نبردها با ايشان بودند جز غزوه ي « تبوك» كه به دستور پيامبر،حضرت علي(ع) در مدينه ماندند زيرا پيامبر به خوبي مي دانست كه منافقان فرصتي مي گردند تا در غياب پيامبر وضع را دگرگون سازند.بخش چهارم : انگيزشفصل اول :تعرييف انگيزش: اصطلاح انگيزش نخستين بار از واژه ي لاتين «موو،move » كه به معناي حركت است گرفته شده ، براي انگيزش تعاريف بسياري وجود دارد كه در ميان آن ها تعريف جامعي كه اتفاق نظر را دارا باشد وجود ندارد.ولي در يك جمع بندي كلي انگيزش را مي توان حالتي در افراد دانست كه آنان را به انجام و تداوم رفتار خاصي متمايل مي كند و علت و چرايي فعاليت ها را مشخص مي كند. اهميت و جايگاه انگيزه: يكي از وظايف اوليه مديران ايجاد انگيزه در كاركنان است به گونه اي كه عملكرد آن ها به بالاترين سطوح ممكن برسد.بدين معني كه سخت تر تلاش كنند و به طور منظم در محل كار حاضر شوند و براي عملي شدن هدف هاي سازمان تلاش كنند. كه در اين مورد حضرت علي (ع) مي فرمايند: انگيزه اساسي عمل است.فصل دوم : نيازها و انگيزه هاتئوري هاي نياز در انگيزش: قضيه ي اصلي در تئوري هاي نياز آن است كه انگيزش ناشي از وجود كمبود در يك يا مجموعه اي از نيازهاي انسان است.تئوري هاي نياز در انگيزش عبارتند از : 1) نظريه ي سلسله مراتب نيازها2) فهرست نيازهاي ماري3) تئوري ERG آلدرفر

4) نظريه ي نيازهاي سه گانه 1) نظريه ي سلسله مراتب نيازها: كه يكي از مشهورترين نظريه هاي انگيزشي است كه به وسيله ي آبراهام مازلو ارائه شد او اساس فرض خود را بر اين گذاشت كه در درون هر انسان 5 طبقه نياز وجود دارد كه عبارتند از : 1) فيزيولوژيكي: شامل گرسنگي 2) ايمني: شامل امنيت 3) اجتماعي : شامل عاطفه 4) احترام 5) خودشكوفايي.2) فهرست نيازهاي ماري: به عقيده ي ماري گروه اي متعددي از نيازها براي بيشتر انسان ها مهم هستند و ممكن است در هر زمان تعدادي از اين نيازها فعال شده و به اصطلاح پديدار شوند. قوي ترين نيازها به عقيده ي ماري عبارتند از : كسب موفقيت ، تعلق،تهاجم، استقلال ، ارائه خود نمايي، هيجان، پرستاري و نظم و قدرت.3) تئوري ERG آلدرفر: آلدرفر نيازهاي اصلي را به سه دسته تقسيم كرد:1) هستي يا وجود 2) داشتن ارتباط3) رشد. كه نيازهاي هستي همان نياز فيزيولوژيكي و ايمني و نيازهاي داشتن ارتباط همان نياز اجتماعي و احترام و نياز رشد همان نياز به خود شكوفايي است.4) نظريه ي نيازهاي سه گانه عبارتند از : 1) نياز به كسب موفقيت2) نياز به كسب قدرت 3) نياز به ايجاد ارتباط با ديگران.2) ارزيابي تئوري هاي نياز: شايد در ابتدا چنين به نظر آيد كه ايجاد انگيزه از طريق شناسايي نيازها بسيار ساده است در حالي كه بايد به كارمند پي برد و آنگاه مي توان نوع كاري را كه او مي تواند انجام دهد و زمينه و محيطي كه مي تواند به بهترين نحو موجبات انگيزه ي او را فراهم آورد

مشخص نمود.3) مراتب ودرجات انگيزه ها: به طور كلي سه سطح انگيزشي را در انسان ها مي توان تصور كرد: 1) انگيزه هاي مادي2) تلفيقي 3) معنوي و الهي.1) انگيزه هاي مادي: اين نوع انگيزه ها معمولاً خواست هايي را شامل مي شود كه با ارضاي آن ها نياز فرد تأمين مي شود. 2) انگيزه هاي تلفيقي: اين انگيزه ها همان گونه كه از نامش پيداست تلفيقي از انگيزه هاي مادي و معنوي است كه در مجموع علت و چرايي رفتار خاصي را نيز مشخص مي كند.3) انگيزه هاي معنوي : انگيزه هاي معنوي انگيزه هايي نشأت گرفته از ايمان به مبدأ و معاد است كه محور آن ها را وجود مقدس پروردگار تشكيل مي دهد.فصل سوم : متغيرهاي اساسي در انگيزش1) باورهاي ديني: از مهم ترين متغيرهاي مؤثر بر انگيزش باورهاي ديني است اين باورها نه تنها انگيزشي افراد را شكل ديني مي دهند كه حتي در قوت و تداوم بخشيدن به آن نيز نقش بالايي را ايفا مي كنند.2) برخورد عادلانه : ظلم و اجحاف به اشكال مختلف آن از قبيل بي عدالتي در پرداخت حقوق و مزايا، ارتقا و انتصاب و تحفيض امكانات سازماني عامل مؤثري در كاهش انگيزش كاركنان است. به همين دليل عدالت باعث ايجاد انگيزش مي شود.3) تأمين مطلوب نيازهاي مادي: در اهميت اين نوع نيازها همين بس كه ارضاي آن ها موجب آسودگي خاطر و دور ماندن از پريشان حالي مي گردد. كه در اين باره پيامبر(ص) مي فرمايند: آدمي زماني قرار و آرام دارد كه قوت خود را ذخيره كرده باشد.4) جذابيت اهداف5) توجه ، تمجيد و

تشويق6) طراحي مناسب شغل: هر اندازه شغل متناسب با روحيات و نيازهاي كاركنان طراحي شده باشد اثر مهمي در ايجاد انگيزش آن ها خواهد داشت.بخش پنجم : ارتباطاتتعريف ارتباطات: اغلب افراد برداشت روشن و واضحي از ارتباطات ندارند به همين اساس برخي از دانشمندان درتعريف مي گويند: ارتباطات عبارت است از انتقال اطلاعات از طريق فرستنده به گيرنده به شرط اينكه گيرنده همان معنايي را كه فرستنده قصد كرده است درك كند و بعضي ديگر گفته اند ارتباطات فرايند ارسال و دريافت نمادهايي است كه داراي معاني به هم پيوسته مي باشند.اهميت ارتباطات: موضوع ارتباطات در سازمان از چنان اهميتي برخوردار است كه مي توان گفت: اولين وظيفه ي مدير اين است كه سيستم ارتباطات را در سازمان توسعه دهد.فصل دوم : فرايندارتباطات1) فرستنده پيام: كه به صورت شفاهي يا كتبي پيام خود را ارسال مي كند. ويژگي هاي فرستنده پيام : 1) مهارت هاي علمي 2) قدرت بيان 3) نرم خويي2) پيام: پيام عبارت است از شكل عيني شده ي مفهوم ذهني فرستنده پيام كه داراي ويژگي هاي زير است: 1) مفيد بودن پيام2) روشن بودن پيام 3) متانت پيام3) كانال هاي ارتباطي : ارسال پيام نيز اسلوب و روش صحيحي مي طلبد و تنها با روش صحيح و مناسب است كه مي توان پيام را با موفقيت به مخاطبان رساند به همين دليل روش هاي ارسال پيام به صورت زير است: 1) استفاده از هنر 2) روش غيرمستقيم 3) روش هاي استدلالي4) گيرنده ي پيام: گيرنده پيام فردي است كه پيام را دريافت مي كند و از آن استنباطي مي كند.5) بازخور: پس

از اينكه پيام دريافت شده معنا يافت، دريافت كننده در موقعيت پاسخ گويي قرار مي گيرد ، اين پاسخ كه بازخور نام دارد مي تواند يك واكنش كلامي يا غير كلامي يا مجموعه اي از هر دو باشد.فصل سوم : موانع ارتباطات1) اختلال محيطي: به آن دسته از عوامل مزاحم بيروني مي گويند كه مانع دريافت پيام توسط دريافت كننده مي شود.2) اختلال معنايي: گاهي معاني كلمات باعث اختلال در فرايند ارتباط مي گردد.3) اختلال ادراكي : هرگاه در ادراك پيام، اختلالي ايجاد شود پيام به درستي دريافت و درك نمي شود و مانع ارتباط به وجود مي آيد.4) خشم: حالت خشم و غضب ممكن است  قدر اختلال در ذهن و حواس ما ايجاد كند كه نتوانيم پيام را به صورت صحيح دريافت يا ارسال كنيم.5) ترس: گاهي زيردستان به دليل ترس از مجازات يا اخراج اطلاعاتي را به مديران مي دهند كه تصور مي كنند مدير دوست دارد به همين دليل اطلاعات غلط در اختيار مدير قرار مي گيرد.6) تملق و چاپلوسي: در صورتي كه زيردستان با انگيزه خوش خدمتي اطلاعات را خوب جلوه مي دهند به همين دليل اطلاعات غلط در اختيار مدير قرار مي دهند.7) ارتباط با واسطه : واسطه بين فرستنده ي پيام و گيرنده است به عبارت ديگر هرچه مدت ارتباطات طولاني تر باشد، امكان تحريف افزايش مي يابد.فصل چهارم : ارتباطات اثربخش1) هماهنگي ميان گفتار و عمل مدير2) خيرخواهي مديران نسبت به كاركنان 3) موقعيت سنجي 4) عوامل فيزيكي و ظاهرينفر سومبخش ششم: رهبريفصل اول1) اهميت رهبري: دلايل زيادي براي اثبات اهميت و ضرورت بحث رهبري وجود دارد كه

برخي از آن ها عبارتند از :1) ضعف و نارسايي در طراحي سازمان : سازمان به يك عامل قوي و اطمينان بخش براي هدايت و ايجاد هماهنگي هاي لازم در ميان اعضا و فعاليت هاي آنها نياز مبرم دارد، اين عامل قوي براي هدايت و هماهنگي همان رهبري است.2) تغيير در شرايط و پويايي محيط: رهبري مي تواند به عنوان يك عامل اطمينان بخش در مقابل تغييرات سريع محيطي عمل كند و در حفظ ثبات سازمان در شرايط متلاطم نقش اساسي را ايفا كند.3) پويايي در درون سازمان : پويايي در درون سازمان يكي از ضرورت هاي اصلي رشد و بالندگي سازمان است و رهبري مي تواند در ايجاد پويايي در دورن سازمان نقش مهمي داشته باشد.4) تلفيق نيازها و اهداف كاركنان با اهداف سازمان.2) تعريف رهبري: تعريف هاي متعددي از رهبري ارائه شده است اما هيچ كدام مورد پذيرش عام قرار نگرفته است ولي نقطه ي مشترك در آن ها اين است كه رهبري فرايند نفوذ و تأثير گذاري بر افراد است اما در اين نفوذ و تأثيرگذاري حتماً بايد بدون اعمال زور به صورت مشتاقانه باشد و نه اختلاف نظر وجود دارد.1 – 2- رابطه رهبري و مديريت: بعضي ها فكر مي كنند كه مديريت و رهبري دو مفهوم مترادف است در حالي كه اين طور نيست. زيرا مديران اغلب بر وظايفي مثل برنامه ريزي ، سازماندهي و نظارت و كنترل تأكيد مي كنند در حالي كه رهبران بر نفوذ و تأثير گذاري بر ديگران و روند تغييرات اصرار مي ورزند.3) نظريه هاي رهبري: تمام نظريه هاي رهبري را مي توان به طور

كلي در سه گروه خلاصه كرد: 1) نظريه هاي خصوصيات فردي رهبري 2) نظريه هاي رفتاري رهبري3) نظريه هاي اقتضايي رهبري1) نظريه هاي خصوصيات فردي رهبري: برخي از صفات و خصوصيات عمده اي كه براي رهبران ذكر كرده اند عبارتند از : 1) هوش2) بلوغ اجتماعي 3) انگيزه ي طلبي4) داشتن بيان زيبا5) خصوصيات ظاهري و فيزيكي 6) ويژگي هاي فرهنگي 7) برون گرايي 8) ابتكار و نوآوريفصل دوم : قدرت و رهبري1) تعريف قدرت : قدرت در سازمان به معناي نيرويي است كه مديران و رهبران سازمان نياز دارند تا به وسيله ي آن امكانات و نيروهاي سازمان را براي انجام وظايف و مأموريت هاي آن بسيج كنند و بدين وسيله سازمان را به سمت دست يابي به اهداف از پيش تعيين شده اش حركت دهند. بنابراين قدرت در سازمان به معناي زور و خشونت نيست.2) رابطه ي قدرت با رهبري: قدرت لازمه ي يك رهبري اثربخش است چرا كه رهبر اثر بخش كسي است كه بتواند در زيردستان خود نفوذ كند و رفتار آن ها را تحت تأثير خود قرار دهد.و در كل رهبري و قدرت ارتباط تنگاتنگ و نقاط مشترك زيادي با هم دارند.3) تصور قدرت : آيا ضرورت دارد كه حتماً قدرت اعمال شود ؟ در جواب بايد گفت كه رفتار و عملكرد ما بر اساس برداشت ها و تصورات ذهني ما است نه بر اساس واقعيت ها.4) انواع قدرت: در يك تقسيم بندي كلي مي توان قدرت در سازمان را به 2 نوع عمده يعني :1) قدرت پست ومقام 2) قدرت شخصي كه قدرت مقام به پست و مقام سازماني

تعلق دارد.ولي قدرت شخصي قدرتي است كه هيچ ارتباطي به پست و مقام ندارد و به فرد و شخصيت و ويژگي هاي شخصي او بستگي دارد.فصل سوم : ويژگي رهبران موفق و اثر بخش1) تقوا: تقوا و پرهيزكاري يكي از عوامل اصلي و مهم است كه در نفوذ و تأثير گذاري رهبر نقش اساسي دارد. تقوا و پرهيزكاري باعث مي شود كه انسان در ميان مردم از عزت و احترام بيشتري برخوردار باشد و محبوب دل هاي آنان گردد و هر كسي از عزت و احترام بيشتري در ميان مردم برخوردار باشد و مردم او را دوست داشته باشند نفوذ بيشتري برآنان خواهد داشت و بهتر از ديگران مي تواند بر مردم تأثير گذار باشد.2) رفق و مدارا: يكي از اصول مهم و حياتي اخلاق اجتماعي است چرا كه رفق و مدارا باعث مي شود ككه دل افراد نرم شود و تمايل قلبي در آنان به وجود بيايد به عبارت ديگر نفوذي كه از طريق رفق و مدارا حاصل مي شود نفوذ در دل هاست و نفوذ در دل ها قوي ترين و مؤثرترين نفوذ مي باشد.1- 2- آثار و پيامدهاي رفق و مدارا: رفق ومدارا با مردم آثار مثبت و بركات فراواني دارد و برخي از آثار آن عبارتند از: دست يابي به خواسته هاي فرد از ديگران ، فايق آمدن بر مشكلات و تسهيل روابط اجتماعي و حضرت علي(ع) در اين مورد مي فرمايند: موفق ترين مردم در رسيدن به خواسته هايشان ، انسان خردمند و مدارا كننده است.2-2- رفق و مدارا يا شدت و تندي: حضرت علي(ع) در اين مورد مي فرمايند

در آن جا كه مدارا كردن بهتر است مدارا كن. اما آن جايي كه جز با شدت عمل كار از پيش نمي رود ، شدت عمل را به كار بند.3) الفت و محبت: اين يك  قاعده ي كلي است كه لطف و محبت به افراد باعث مي شوند كه انسان در نزد آن ها محبوب شود و آن گاه كه فردي در چشم ديگران محبوب شده نفوذ و تأثير گذاري بيشتري خواهد داشت.4) رفع بدي با خوبي 5) سعه ي صدر: سعه ي صدر و داشتن ظرفيت گسترده فكري و روحي ، يكي ديگر از ويژگي هايي است كه رهبران با داشتن آن مي توانند در ديگران نفوذ كنند.فصل چهارم : نقش اطرافيان در موفقيت رهبر1) اطرافيان رهبر: حضرت علي(ع) همواره توصيه مي كردند كه مواظب اطرافيان خود باشند و به گونه اي با آن ها برخورد كنند كه توقعات بي مورد در آن ها شكل نگيرد.1-1- ويژگي هاي اطرافيان : اطرافيان رهبر اغلب به دليل نزديكي با رهبر تلاش مي كنند از اين نزديكي منافع مادي و معنوي زيادي را براي خود طلب كنند و با استفاده از موقعيت خود امكانات سازمان را به نفع خويش بهره برداري كنند اين همان چيزي است كه امروزه به رانت خواري مشهور شده است.2-1- رانت خواري: مسئله ي رانت خواري و استفاده ي مادي و معنوي از ارتباطات ويژه و موقعيت خاص افراد نسبت به رهبر است.3-1- سيره ي عملي معصومان (ع) در برخورد با اطرافيان: رهبران ديني به ويژه اميرمؤمنان همواره تأكيد مي كردند كه مواظب نزديكان و اطرافيان خود باشند و به زياده خواهي و

امتياز طلبي هاي بي مورد آنان توجه نكنند. بخش هفتم : كنترل و نظارتفصل اول1) تعريف كنترل : فرايندي است كه بايد ها با هست ها ، مطلوب ها را با موجودها و پيش بيني ها را با عملكردها مقايسه مي كند و تصوير واضحي از اختلاف يا تشابه بين اين گروه در اختيار مديران و مسئولان مربوطه قرار مي دهد.2) ضرورت كنترل و آثار آن: دلايل متعددي نيز وجود دارد كه وجود يك نظام دقيق و مناسب كنترل و نظارت را ضرورت مي سازد اين دلايل عبارتند از : 1) اشراف بر اثر بخشي ساير وظايف مديريت2) پيش بيني عكس العمل مناسب در برابر تغييرات محيطي 3) اطمينان از روند صحيح پيشرفت كارها4) تشويق به امانت داري5) ترغيب به مدارا با مردم 3) ارتباط كنترل با برنامه ريزي: كنترل با برنامه ريزي رابطه تنگاتنگي دارد زيرا مديران برنامه ريزي را مورد استفاده قرار مي دهند تا مسير فعاليت براي دست يابي به اهداف سازماني را هموار كنند و كنترل فرايندي است كه مورد استفاده قرار مي گيرد تا مشخص شود كه آيا سازمان به اهداف خود رسيده است؟فصل دوم : فرايند نظارت و كنترل1) تعيين استانداردها و معيارها: مرحله ي اول فرايند نظارت و كنترل اين است كه استانداردها ومعيارهايي براي اندازه گيري تعيين شوند ، استانداردها بايد با توجه به برنامه هاي پيش بيني شده ودر راستاي اهداف سازمان و متناسب با آن ها باشند. 2) جمع آوري اطلاعات و اندازه گيري عملكرد: هيچ سيستم كنترلي بدون در اختيار داشتن اطلاعات و آمار درست و به موقع ، نمي تواند نقش خود را

به نحو مؤثر در سازمان ايفا كند.3) مقايسه ي اطلاعات به دست آمده از عملكرد با استانداردها: در اين مرحله اطلاعات به دست آمده از عملكرد با آنچه كه در صورت استاندارد پيش بيني شده مقايسه مي شود. اگر نتيجه ي مقايسه اين باشد كه عملكرد واقعي با استانداردها مطابق است برنامه ادامه مي يابد و اگر نباشد بايد اقدامات اصلاحي لازم را انجام داد.  4) پيگيري وانجام اقدامات اصلاحي : مراحل سه گانه قبل مقدمه اي براي مرحله ي نهايي كنترل كه همان مرحله ي پيگيري است مي باشد. اگر اين مرحله نباشد تمام مراحل قبلي كنترل بي نتيجه خواهد بود و هيچ اثر بخشي مثبتي براي سازمان نخواهد داشت.فصل سوم : انواع نظارت و كنترل1) نظارت و كنترل آشكار و علني : اين نوع نظارت و كنترل را مي توان به 2 شيوه ي مختلف انجام داد.1) اين كه نظارت و كنترل به وسيله ي شخص مدير انجام شود كه مي توانيم آن را كنترل مستقيم و بدون واسطه بناميم.2) اين كه نظارت و كنترل به وسيله ي عوامل مختلف انجام شود و مدير خود، مستقيماً وارد اين كار نشود، بلكه نتيجه ي كار آن ها را بررسي نمايد كه كنترل غير مستقيم نام دارد.2) كنترل و نظارت مخفي و پنهانفصل چهارم : نظارت همگاني1) نظارت كاركنان سازمان بر عملكرد يكديگر: در اين نوع نظارت همه ي اعضا و كاركنان سازمان بر عملكرد يكديگر نظارت مي كنند و در صورت مشاهده ي هر گونه كم كاري و كوتاهي به يكديگر تذكر مي دهند.2) نظارت كاركنان بر عملكرد مديران و مسئولان سازمان : همه

ي اعضاي سازمان بايد در برابر عملكرد مديران و مسئولان سازمان احساس مسئوليت كنند و خود را موظف بدانند تا عملكرد آنان نظارت داشته باشند.3) زمينه سازي براي گسترش نظارت همگانيفصل پنجم : سيره ي رهبران دين در نظارت1) سيره ي پيامبر(ص) : پيامبر (ص) هيچ گاه از نظارت بر عملكرد كارگزاران خود غافل نبودند و اغلب به منظور نظارت بر عملكرد آنان بازرسان و ناظراني مشخص مي كردند و وظيفه ي آنان نظارت بر اعمال و رفتار كارگزاران بود.2) سيره ي علي(ع) : آن حضرت تلاش مي كردند كه همواره مسئولان مختلف حكومتي و مأموران خود را زير نظر و تحت مراقبت دقيق داشته باشد و عملكرد و نحوه ي رفتار آنان را مورد بررسي قرار دهد و به دقت حساب رسي كند.فصل ششم : مباحث ويژه1) ويژگي هاي ناظران و بازرسان : 1) خدا ترس2) دينداري3) حق گويي4) صداقت و راستگويي 5) امانت داري6) وفاداري 7) تواضع و فروتني2) ويژگي هاي نظارت و كنترل مؤثر : 1) دقت 2) مبتني بر اهداف سازمان بودن3) تأكيد بر نقاط استراتژيك و راهبردي 4) به موقع بودن5) انعطاف پذيري 6) مقرون به صرفه بودن 7) تناسب 8) مقبوليت داشتن.3) نظارت غير مشروع( تجسس)فصل اول مفاهيم و كلياتبي ترديد مديران سازمانها داراي وظايف و نقشهايي هستند كه انجام و ايفاي آنها ، زمينه موفقيتشان را در دستيابي به اهداف سازماني فراهم مي سازد . يكي از اين وظايف ، كنترل و نظارت است كه در مواردي ، بخش عمده اي از وقت مديران را به خود مشغول مي كند ؛ زيرا برخي كاركنان ، مادامي كه نظارتي

دقيق بر روي آنها اعمال نشود ، از زير بار وظايف و مسئوليتهاي خود ، شانه خالي مي كنند ؛ از اين رو مديران مي بايست همواره آنان را مورد نظارت جدي قرار دهند و پيگير امور باشند ، تا سازمان از چرخه حيات خود باز نماند . همين امر موجب مي گردد تا مديران ، از وظايف مهم ديگري همچون برنامه ريزي ، انگيزش و... باز مانند و در نتيجه ، لزومات جدي بر كاركنان ، به شكل معضل مديريتي مطرح شود .  از سوي ديگر ، چنين نظارت جدي و مستمري ، به ويژه در مورد كاركنان متخصص و نيروي انساني سطح بالا ، نه تنها باعث افزايش بهره وري نخواهد شد ، بلكه تا حد بسيار زيادي ، با ايجاد احساس عدم وابستگي به سازماني ، كه به او عدم اعتماد نشان مي دهد ، موجب كاهش بهره وري نيز مي شود . براي رهايي از اين بليه كه از سويي بيشترين وقت مديران را به خود اختصاص مي هد و از سوي ديگر موجب احساس عدم وابستگي و اعتماد كاركنان به سازمان مي گردد ، مي بايست به دنبال شيوه ديگري از نظارت بود كه آفت ديگر كنترلي را نداشته و در عين حال ، مكمل نظارت نيز باشد ؛ و اين در صورتي است كه علاوه بر نظارت معمول و متعارف از سوي مدير ، فرد نيز از درون ، ناظر و كنترل كننده رفتار و عملكرد خويش باشد ؛ و اين همان « خود كنترلي » است كه با تعريف و بيان نقش و اهميت آن و سپس بررسي

عوامل خود كنترلي ، به آن پرداخته خواهد شد . 1.    تعريف خود كنترلي درباره خود كنترلي تاكنون تعريف خاصي ارائه نشده است ؛ ولي مي توان چنين استنباط كرد كه خود كنترلي يك نوع مراقبت دروني است كه بر اساس آن ، وظايف محوله انجام و رفتارهاي ناهنجار و غير قانوني ترك مي شود ، بي آنكه نظارت يا كنترل خارجي در بين باشد ؛ بدين معني كه فرد ، بدون توجه به كنترل خارجي تلاش خود را مصرف انجام كاري نمايد كه بر عهده او گذاشته شده و مرتكب موارد نادرستي از قبيل كم كاري ، سهل انگاري و... نگردد . تاكيد بر اين نكته ضروري است كه نظارت خارجي در تحقيق چنين مراقبتي كه متضمن انجام وظيفه و ترك خلاف است ، نقش ندارد و تنها علت دروني موجب رفتار مزور مي گردد . 2.نقش و ضرورت خود كنترلي شايد بهترين شيوه براي بيان ضرورت خود كنترلي ، مقايسه آن با نظارت بيروني باشد . مي توان ادعا كرد كه اگر خود كنترلي ايجاد و تقويت گردد ، كاركردي به مراتب كارآمدتر ا نظارتهاي خارجي دارد ؛ زيرا در پاره اي ز نظارتهاي بيروني ، همواره اين دغدغه وجود دارد كه آيا از اعتبار و صحت كافي برخوردار است يا آنكه شايبه ها و غرضهاي ديگري در كار بوده و زد و بند هاي رفاقتي يا كينه توزانه در آن نقش داشته است . از اين رو پيوسته مي بايست بر ناظران و بازران نيز ناظران ديگري گماشت تا مراقبت صحت نظارت آنان باشند ؛ و به اين ترتي ناظران در مرحله

بالاتر نيز محتاج ناظر ديگري هستند و همينطور و... در صورتي كه اگر ناظران ، خود داراي عامل كنترل بيروني باشند ، اين دغدغه و نگراني تا ميزان قابل توجهي كاهش مي يابد و صحا گزارشهاي آنان از ضريب اطمينان بالاتري برخوردار خواهد بود . همچنين در ضرورت خود كنترلي ، كافي است نظري به منابع اسلامي بيفكنيم و رواياتي را كه توصيه به مراقبت از خويش مي كنند و خود كنترلي را بيان رسا ابراز مي دارند ، مورد توجه قرار دهيم و با استناد به كلام نوراني حضرت علي (ع) آن را همچون تابلوي زيبايي د معرض ديد همگان به نمايش گذاريم ؛ آنجا كه مي فرمايد : از خودت مراقبتي بر خويشتن قرار ده . اساساً  يكي  از ارزشهاي اسلامي كه در سراسر قرآن كريم  به سفارش شده و همه به رعايت آن دعوت شده اند ، « تقوا» است . اين واژه در اصل از ماده «وقايه»  به معناي نگه داري يا خويشتن داري است  و به تعبير ديگر ، يك نيروي كنترل دروني است كه انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مي كند . اين كنترل نيرومند دروني ، روشن ترين آثار ايمان به مبدأ و معاد ، يعني خدا و رستاخيز است ، و معيار فضيلت و افتخار انسان و مقياس سنجش شخصيت او در اسلام ، محسوب مي شود .بايد توجه داشت كه تقوا داراي شاخه ها و شعبي است ؛ تقواي مالي و اقتصادي ، تقواي جنسي ، تقواي اجتماعي ، تقواي سياسي و مانند اينها . آنچه در اين مجمكوعه بيشتر مد نظر مي باشد

تقواي كاري است كه معادل خويشتن داري و خود كنترلي در كار است ؛ بعني كنترل خويش به هنگام كار ، و پرهيز از خيانت و كم كاري و... البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه خود كنترلي در سازمان ، تنها محدود به انجام وظايف سازماني نيست و فراتر از آن نيز شامل مي گردد ؛  به اين معني كه خويشتن داري اخلاقي و پرهيز ا روابط سوء اجتماعي با ديگران نيز در حيطه خود كنترلي قرار ني گيرد و افراد در فضاي سازمان ، موظفند از غيبت ، تهمت ، تعارض و نزاع ، دروغ و... اجتناب كنند و اخلاق اسلامي را در روابط ميان خود رعايت آن مي باشد . وظيفه خود كنترلي در سازمان تنها اختصاص به كاركنان ندارد و مديران را نيز در بر مي گيرد ؛ آ»ان نيز مي بايست در حوزه مديريت خويش ، با تقوا باشند و از هر گونه خلافي همچون اِعمال تبعيض، اختلاس ، اخذ رشوه ، حيف و ميل منابع و امكانات و... خودداري كنند . آنچه كه وظيفه خود كنترلي را در مديران اهميتي دو چندان مي بخشد ، نقش مديران در الگو سازي و همچنين تاثير پذيري كاركنان از آنها است . خود كنترلي در مديران به قدري اهميت و ضرورت دارد كه امير المومنين (ع) در زمان خلافت خويش ، كارگزاران خود را همواره توصيه به تقوا و خود كنترلي مي فرمود و توسط نامه هايي كه براي واليان خود مي نوشت ، اين وظيفه را به آنها گوشزد مي كرد . حضرت در فرمان خويش به مالك

اشتر ، وي را چنين فرمان مي دهد : (نخست) او را به تقواي الهي ، ايثار و فداكاري در راه اطلاعتش و متابعت از آنچه در كتاب خدا (قرآن) به آنامر شده است ، فرمان مي دهد ... و نيز به او فرمان مي دهد كه خواسته هاي نابجاي خود را در هم بشكند و به هنگام وسوسه هاي نفس ، خويشتن داري را پيشه خود سازد . در عهد محمد بن ابي اكبر نيز ، حضرت سفارش به تقوا و خود كنترلي مي نمايد و مي فرمايد : حضرت ، او را امر به رعايت تقواي الهي و اطاعت او در نهان و آشكار مي نمايد . در بالا ، به دليل آنكه حضرت علي  (ع) به كارگزاران خود ، سفارش به تقوا و خود كنترلي مي كند ، مي توان استنباط كرد كه نظر حضرت ، بيشتر ناظر به خود كنترلي در عرصه كار و كارگزاري است ، و كارگزار موظف به خود كنترلي در همه كارها به ويژه در مديريت است .  اين همه سفارش از سوي حضرت علي (ع) بيانگر اهميت خود كنترلي در كارگزاران و مديران است و آنان مي بايست پيش از بيش از كاركنان ، خويشتن دار باشند . ضرورت خود كنترلي در مديران هنگامي آشكار تر مي شود كه بدانيم آنها با راههاي قانوني براي انجام خلاف آشنا هستند و به راحتي مي توانند از طريق گريزهاي قانوني ، كارهاي حلاف خود را توجيه و خود را تبرئه سازند؛ همچنين اگر بدانيم هيچ گونه نظارت جدي اي نسبت به آنها صورت نمي پذسرد و مورد ارزيابي

قرار نمي گيرند.فصل دوم عوامل خود كنترلي درباره عوامل خود كنترلي ، تا كنون بحث مستقلي از وي صاحب نظران مديريت ، مطرح نگرديده است ؛ از اين رو آنچه كه به نظر مي رشد قابليت طرح به عنوان عوامل خود كنترلي را دارد ، در ذيل مورد توجه و تحليل قرار مي دهيم. 1.    تلفيق هدفهاي فرد و سازمان هنگامي كه فرد با انجام كار ، نياهايش ارضا شود ، طبعاً كار كه هدف سازمان است ، هدف او نيز مي گردد ؛ و در اين صورت ميان هدف فرد و سازمان ، آشتي حاصل مي شود ، تا هم فرد ه نتيجه مود نظر خود برسد ، و هم هدفهاي سازمان تحقق يابد . و زماني كه كار ، هدف فرد را تشكيل داد ، طبعاً تمايل به انجام آن را نيز در پي خواهد داشت ؛ و گرايش به انجام كار و وظايف ، حكايت از خود كنترلي فرد دارد . يكي از ابزارهايي كه به اين تلفيق كم كمي كند ، طرحهاي تكه كاري وكارانه است . در اين نوع طرحها پرداخت به كارگران بر اساس استانداردهاي مشخص و با توجه به ميزان كارايي آنان صورت مي گيرد. در اين روش ، علاوه بر حقوق ثابتي كه براي يك ميزان كاركرد معين در نظر گرفته شده است ، در ازاي هر واحد توليد يا خدمت اضافي ، مبلغي نيز پرداخت مي گردد . در واقع فرد براي رسيدن به سود بيشتر كه هدف مورد نظر او است ، مي كوشد تا كار بيشتري را به دلخواه خود انجام دهد ؛ از

اين رو تمايل به كسب درآمد بيشتر ، او را به انجام كار بيشت سوق مي دهد ، بي آنكه كنترل خارجي وجود داشته باشد . و از سويي سازمان نيز به هدف مورد نظر خود ، كه توليد يا خدمات بيشت ، و به دنبال آن ، افزايش سود و يا اعتبار است ، نايل مي گردد . در تحليل اين عامل خود كنترلي ، مي بايست به اين حقيقت اعتراف كرد كه هدف فرد و سازمان هيچ گاه با هم يكي نمي شوند ؛ اما مي توان آنها را به هم نزديك كرد و از شدت تضاد ميان آنها كاست . در طرحهاي تكه كاري و كارانه نيز افزايش بهره وري سازمان ، تا آنجا كارگر را از سود منتفع مي سازد كه به سود سازمان لطمه اي وارد نيايد . 2.    خويشتن كاري نظريه خويشتن داري افقي جديد در آينده مديريت كه بر اساس آن الگوي كار ، دگرگون مي شود و كارها بر اساس شرايط و موقعيت افراد و ترجيحات آنان شكل مي گيرند ، كار و سرگرمي د هم آميخته مي شوند و خانه و محله ، مراكز كاري مي گردند. انسان خود ، كنترل كار خويش را بر عهده مي گيرد و براي رفع نيازهايش كار مي كند ؛ در روش خويشتن كاري ، كار براي خود فرد و در راه اهداف او مي باشد . اين فرضيه گرچه مي تواند به عنوان يك نظريه علمي و تخيلي ، آغاز گر مباحث جديدي در مديريت باشد، اما در عصر حاضر ، مصاديق شايعي ندارد و بر فرض رواج خويشتن

كاري ، موضوع خودكنترلي در سازمان منتفي خواهد بود؛ ضمن آنكه تلازم خويشتن كار با خود كنترلي ، جاي ترديد دارد و نمي توان خود كنترلي را بر فرض خويشتن كاري تضمين كرد . 3.    انگيزه توفيق طلبي اين انگيزه و يا نياز به كسب موفقيت ، يكي از عمده ترين ابزاري است كه انگيزش را از برون به درون انسان مي كشاند و كنترل را به خود فرد مي رساند . نياز به موفقيت چنين تعريف شده است : كوشش و پويايي براي درخشيدن با رعايت معيارها و استانداردهاي تعيين شده براي كسب موفقيت . افراد موفقيت طلب ، نيروهايي خودكار و خود كنترل هستند كه موفقيتشان ، پاداششان نيز هست و مديريت ، نيازي به ايجاد انگيزش در آنها ندارد . به ديگر سخن ، اين افراد از انگيزشهاي بروني بي نياز هستند ، و يا دست كم نياز كمتري به انگيزش هاي بروني دارند . انگيزه توفيق طلبي مي تواند در صاحب خود ايجاد حركت و تلاش براي انجام وظايف كند ، به گونه اي كه او با كنترل و نظارت بر خويش ، وظايف خود را انجام دهد و موفقيت را كسب نمايد . اما معمولاً چنين افراد توفيق طلبي در سازمان اندك مي باشند و با آموزش نيز نمي توان توفيق طلبي را در افراد خلق كرد ؛ زيرا اين انگيزه ، اگر چه تا حدودي ممكن است اكتسابي باشد و با آموزش ، تحصيل گردد ، اما بيش از آنكه اكتسابي باشد ، ذاتي است ؛ از اين رو اين عامل نمي تواند به طور عام و گسترده مورد

توجه قرار گيرد . 4.    ارزشها و احساسات ملي از ديگر عوامل خود كنترلي ، ارزشها و احساسات ملي است . ارزشها همچون تعهد به يكديگر ، كشور و تقيد به پيشرفت مداوم ، رابطه اي نزديك با خود كنترلي دارند ؛ همچنين احساساتي مانند مليت خواهي ، ميهن دوستي و احساس عميق وظيفه ، در ايجاد خود كنترلي نقش به سزايي داند ،« از اين رو برخي مي كوشند تا از طريق تقويت احساس مليت خواهي و ميهن دوستي ، افراد را خود كنترل سازند»البته اينكه ارزشها و احساسات ، عامل خود كنترلي هستند ، مطلب قابل قبولي است ؛ امام بايستي اذعان كرد كه عامل بود آنها بستگي به ميزان پايبندي افراد  و نيز پشتوانه و ريشه ارزشها و احساسات آنها دارد . 5.    وجدان كاري از وجدان كاري تعاريف و برداشت هاي متعددي شده است ؛ تعريف زير شايد مناسب ترين آنها باشد : گرايش دروني انسان نسبت به انجام كار با كيفيت و كميت مناسب و بالا ، و بدون اسراف منابع . ولي آنچه كه در همه برداشت ها از وجدان كاري مفروض گرفته شده ، ريشه دار بودن اين حالت ( گرايش دروني ) د وجدان است ؛ يعني وجدان ، سرچشمه و منشاء چنين احساسي در انسان ها است . در بررسي اين عامل خود كنترلي ، توجه به نكات ذيل ضروري است : 1.    وجدان چيزي جر عقل نيست . 2.    ارزشهاي پذيرفته شده از سوي فرد ، پشتوانه عقل يا وجدان او است ؛ كه در اثر از دست دادن آنها ، تاثر و اندوه دروني

پديد مي آيد . بر اين اساس نبايد از نقش مهم و كليدي ارزشها در جهت دهي به عقل يا وجدان غافل گشت ؛ زيرا هنگامي كه ارزشهاي پذيرفته شده از سوي افراد ، متفاوت و يا متعارض باشند ، وجدانها نيز به همان نسبت ، داراي تعارض و تغاير خواهند بود ، و چه بسا فردي از انجام عملي جزئي دچار وجدان و تنش گردد ، و فرد ديگري با انجام عملي بزرگ تر ، هيچ گونه دغدغه خاطري به خود راه ندهد . 3.    گرايش دروني نسبت به كار با كميت و كيفيت مناسب و بالا و بدون اسراف منابع ، چيزي جز خود كنترلي نيست ؛ يعني مي توان با كمي مسامحه ، وجدان كاري را خود كنترلي و نه علت و ريشه آن دانست ؛ زيرا همان گونه كه گذشت ، خود كنترلي يك نوع مراقبت دروني است كه بر اساس آن ، وظايف محوله انجام و رفتارهاي غير قانوني و ناهنجار ترك مي شود ، بي آنكه مستند به نظارت ديگران باشد . 6.    باورها و ارزشهاي اسلامي در ميان عوامل خود كنترلي ، قوي ترين عامل ، باورها و ارزشهاي اسلامي است . با اندك تاملي در اين عامل مي توان دريافت كه خود كنترلي ، برخاسته و غير قابل انفكاك از آ» است . باورها در واقع پشتوانه  و ريشه پايبندي به يك سري ارزشها هستند كه در محيط كار ، ظهور مي يابند ؛ و نتيجه آن چيزي جز خود كنترلي نمي باشد ؛ به هر ميزان كه باور افراد يا به تعبيري ، ايمان آنها به

يك سري حقايق ديني قوي باشد ، پايبندي و اهتمام به ارزشها نيز بيشتر مي شود و در نهايت ، خود كنترلي نيز شديد تر مي گردد . اين مطلب با توضيحات بعدي كاملاً آشكار مي گردد . اكنون براي اثبات اين مدعا ، ناگزير از تبيين هر يك از باورها و ارزشهاي اسلامي و رابطه آن با خودكنترلي هستيم . 6-1تبيين باورهاي اسلامي باورها چيزي بيش از علم و آگاهي هستند ؛ در باور ، تنها علم و آگاهي مطرح نيست ، بلكه مرحله اي است كه در جان آدمي رسوخ مي كند و اعتقاد قلبي او را شكل مي دهد . باورها در واقع همان ايمان افراد هستند :« ايمان حالتي است قلبي و رواني كه در اثر دانستن يك مفهوم و گرايش به آن حاصل مي شود ، و با شدت و ضعف هر يك از اين دو عامل ، كمال و نقص مي پذيرد . »بنابراين از انضمام دانش با گرايش ، ايمان و باور حاصل مي شود ، و قوام ايمان نيز به همين گرايش قلبي است . اما از نقش علم و معرفت ، اگر هم امكان داشته باشد ناپايدار خواهد بود و از آنجا كه ايمان ، عنصر گرايش را در درون خود دارد ، همين امر موجب مي شود تا ارتباط تنگاتنگي با مقوله عمل برقرار سازد و ايمان بدون عمل را غير ممكن سازد . « لازمه ايمان آن است كه شخص با ايمان ، تصميم اجمالي بر عمل كردن به لوازم چيزي كه به آن ايمان دارد بگيرد .» و هر قدر ايمان ، قوي

تر و كامل تر باشد ، تاثير بيشتري در انجام اعمال مناسب با آن بر جاي خواهد گذاشت . براي مثال ، ايمان به خدا كه  دو عنصر معرفت و گرايش را در خود دارد ، مستلزم عمل به فرامين او است ؛ كسي كه خداوند را يگانه خالق هستي و سزاوار پرستش بداند و تدبير عالم هستي را در دست او ببيند ، و با چنين معرفتي ، خضوع قلبي را نسبت به او در خود احساس كند ف بي شك چنين معرفت و گرايشي ،د عمل ، خود را نشان مي دهد و شخص  مومن را به عبوديت او و عمل به فرمانهايش فرا مي خواند . از اين جهت ايمان ، شور انگيز و حركت آفرين است . به اين ترتيب ارتباط ميان ايمان و عمل ، آشكار مي گردد و فهم رابطه ميان باورهاي اسلامي و رفتار ها ، تسهيل مي شود ؛ همان رفتارهاي مطلوبي كه از افراد خود كنترل انتظار مي رود . در مباحث آتي ، اين رفتار ها مشخص خواهد شد . پس از روشن شدن ارتباط ميان باورها و رفتارها و اينكه باورها مي توانند مولد و منشا يك سري رفتارها گردند ، اكنون مي بايست توجه خود را از تعريف ايمان ، به انواع باورهاي اسلامي معطوف كنيم و با بيان آنها ، تاثيرشان را ه عنوان عاملي قوي باي خود كنترلي جويا شويم . به بيان ديگر ، متعلق ايمان بايستي تبيين گردد و مشخص شود كه باور به چه چيزهايي موجب خود كنترلي مي شود . الف) ايمان به خدا پيش از اين

گفتيم كه اسا ايمان ]، آگاهي است كه با خضوع و تسليم همراه باشد ؛ كسي كه به خداوند مومن باشد و نسبت به او معرفت توام با خضوع و تسليم دارد ، او را خالق هستي و جهان را يك پارچه مخلوق او مي داند ؛ چنين كسي خدا را عالم به همه چيز و ناظر بر همه كارهاي بندگان مي داند و عالم را محضر خدا و او را محيط بر كل عالم هستي مي بيند ؛ با چنين معرفتي نسبت به خداوند ، اگر عنصر خضوع و تسليم نيز موجود باشد ، هرگز معصيت و خلافي رخ نخواهد داد ؛ شخص با ايمان ، از خالق هستي شرم مي كند و دست به گناه نمي آلايد . البته اينكه تخلف در كار و انجام نادرست آ» ، معصيت و يا مستلزم معصيت باشد ، مطلبي است كه بايستي در اينجا به عنوان اصل موضوعي پذيرفت و دليل آن را در مبحث ارزشها جويا شد . در هر حال ، ايمان به خدا و اينكه او آگاه به همه اعمال و رفتار بندگان است و هيچ چيز از ديد او پنهان نيست ، موجب مي گردد تا شخص مراقب كردار خويش باشد و خود را كنترل نمايد تا مبادا گناهي از او سر بزند . ب) ايمان به معاد يكي ديگر از باورهاي ديني كه مي تواند عاملي قوي در جهت خود كنترلي افراد به شمار آيد ، ايمان به معاد است ؛ باور به اينكه فرداي قيامت از همه اعمال سوال خواهد شد و انسان ، مسئول اعمال و رفتارهاي خويش است

، باور به حساب رسي و پاداش و كيفر الهي ، تاثير شگرفي بر روي انسان مي گذارد و وي را خود كنترل مي سازد . اعتقاد به معاد ، ياد قيامت و رستاخيز عظيم ، پشتوانه نيرومندي باري احساس مسئوليت و پذيرفتن محدوديتهاي رفتاري و خودداري از ظلم مي باشد . كسي كه ايمان به معاد دارد و معتقد است تمام اعمال او در روز قيامت ، محاسبه خواهد شد و به حساب ريز و درشت اعمال او رسيدگي خواهد شد ، و آنگاه جزاي هر يك از رفتارها را خواهد ديد ،  در اين دنيا مراقبت رفتار و كردار خود خواهد بود و از كم كاري و سهل انگاري در كار پرهيز مي كند ، و نيز خود را در محضر خداوند به معصيت آلوده نمي سازد زيرا از مجازات الهي در قيامت هراسناك است و از عذاب دردناك پروردگار ، بيمناك . 2-6 ارزشها ارزشها در اسلام – كه مبتني بر جهان بيني اسلامي و نگرش توحيدي به عالم هستي است – در واقع ، حكم شاخ و برگ هاي درخت تنومند اسلام را دارد كه ريشه آن را اصول دين تشكيل مي دهد و مجموعه اين ارزشها كه نظام ارزشي اسلام را شكل مي دهد ، در قالب «بايد ها » و « نبايد ها » و يا دستور هاي اسلامي مطرح مي شوند . آن دسته از ارزشها كه رايژبطه مستقيمي با سازمان دارند و به نحوي با مقوله خود كنترلي در سازمان مرتبط مي شوند ، باور و پايبندي به آنها ، افراد را به طو طبيعي به سوي

خود كنترلي سوق مي دهند . دليل اين مدعا هنگامي آشكار مي شود كه شاخص هاي خود كنترلي را مورد توجه قرار دهيم و غالب انتظاراتي كه از افراد خو كنترل مي رود ، موارد زير بدانيم . 1.افراد خود كنترل ، راغب به انجام كار هستند از سستي و كاهلي مي پرهيزند ؛ 2. اين افراد همواره مراقب هستند تا هنگام كار ، خلافي از آنان سر نزند ؛ 3. از گرفتن رشوه و اِعمال تبعيض خودداري مي كنند ؛ 4. كار را با اتقان انجام مي دهند و از سهل انگاري و ناقص انجام دادن آن پرهيز مي كنند ؛ 5. خيانت در كار را روا نمي دارند  كم كاري نمي كنند ؛ 6. انضباط در كار را رعايت مي نمايند و سر وقت حاضر مي شوند ؛ 7.در مصرف منابع و امكانات اسراف نمي كنند و از هدر رفتن آن جلوگيري مي كنند ؛ 8. به حقوق ديگران تعدي نمي كنند و حق آنها را محترم مي شمارند . در صورتي كه ارزشهاي اسلامي مورد پذيرش واقع شود و افراد به آنها پايبند باشند ، تمام انتظارات فوق برآورده خواهد شد ؛ در نتيجه خود كنترلي نيز تحقق خواهد يافت . ارزشهايي كه در اين قسمت مورد بحث قرار مي گيرند عبارتند از : 1.    ارزش و قداست كار ؛ 2.    اتقان در كار ؛ 3.    نظم و انظباط كار ؛ 4.    انجام كامل كار ؛ 5.    صرفه جويي در مصرف منابع و امكانات ؛ 6.    عدالت و دوري از ظلم و تبعيض ؛ 7.    كسب حلال . 8.    اكنون هر يك

از اين ارزشها را جداگانه مورد بحث قرار مي دهيم و رابطه آ» را با خود كنترلي بيان مي كنيم :الف) ارزش و قداست كار با نگاهي كوتاه به فرهنگ اسلامي مي توان دريافت كه كار ، جان مايه حيات آدمي ، بزرگ ترين سرمايه سازندگي و اساس سعادت دنيا و آخرت است . اسلام بر كار و عمل ، به ويژه عمل شايسته ، تاكيد بليغي مي كند و شخصيت انسانها را با عمل صالح ، عجين مي داند . اسلام ، كار امري مقدس و در مقابل ، بيكاري مردود و مطرود شناخته شده است . در زبان دين ، هنگامي كه بخواهند قداست چيزي را بيان كنند ، مي گويند كه خداوند فلان چيز را دوست دارد . اين دوستي در حديثي از امير المومنين(ع) چنين ابراز شده است : خداوند ، انساني را كه داراي حرفه ( شغل ) و امانت دار باشد، دوست مي دارد . در روايت ديگري امام صادق(ع)، كسي را كه براي امرار معاش افراد تحت تكلف خود ، تلاش مي كند همتاي مجاهد در راه خدا مي داند و مي فرمايد : انساني كه براي (گذراندن زندگي ) افراد تحت تكلف خود ، سخت تلاش مي كند ، مانند آن رزمنده اي است كه در راه خدا جهاد مي كند . ب)اتقان كار يكي از ارزشهاي اسلامي در زمينه كار ، دقت در انجام آن و اتقان در عمل است. انجام درست و متقن عملي كه بر عهده فرد گذاشته مي شود ، خود  ارزشي است كه در روايات بدان توصيه شده و سيه عملي معصومان

(ع) نيز بيانگر آن است . شايد اتقان در عمل ، اشاره ب كيفيت مطلوب نيز باشد ؛ در اين صورت بر مديرانت و همه كساني كه مسئوليت طراحي و توليد رادارند ، لازم است تا با دقت در كيفيت و ارتقاي سطح آن ، خدمات يا كالاهايي عرضه كننده كه مورد پسند ارباب رجوع يا مشتريان واقع شود . در فرهنگ مديريتي اسلام ، به همان اندازه كه از بي دقتي و سرسري گرفتن كارها ابراز تنفر مي شود، از اتقان و استحكام كار – كه محبوب خداوند است – جانب داري مي گردد ؛ پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود : خداوند متعال دوست مي دارد هنگامي كه يكي از شما مسلمان كاري را انجام مي دهد ، با دقت و اتقان لازم ، محصول كارش را ارائه ئهئ . پيامبر گرامي اسلام (ص) هر گونه كاري كه انجام را براي فرد و جامعه لازم و ضروري تشخيص مي داد – كوچك يا بزرگ – در دقت و صحت كار ، توجه كافي را مبذول مي فرمود و هرگز كاري را با كيفيتي نا مطلوب انجام نمي داد . اگر چنين ارزشي در ميان كاركنان و حتي مديران نهادينه شد ، آنها بدون آنكه نظارتي در كار باشد ، خود به دليل ارزش بودن اتقان كار و توصيه هاي ديني به آن تلاش مي كنند كاري بي عيت و نقص ارائه نمايند . ج) نظم و انضباط در كار بي نظمي در عالمي كه بر پايه نظم استوار است ، چونان وصله اي ناجور ، چهره اي كريه خواهد داشت . اشاشاً برنامه ريزي

كه يكي از مهم ترين وظايف مديران است ، در واقع ايجاد نوعي نظم ميان فعاليتهاي سازماني ، براي دست يابي به اهداف است . اگر برنامه درستي در كار نباشد ، انجام كارهاي پراكنده و بي هده ، سازمان را به ركود مي كشاند و موجب هدر رفتن منابع و امكانات مي گردد . نظم ، محصول برنامه ريزي و لازمه نيل به اهداف است . فرد خود كنترل در محيط كاري ، اهتمام جدي به انجام كارهاي روزانه دارد و كارها را به آينده حواله نمي كند و به توصيه امير المومنين (ع) عمل مي كند كه فرمود: در هر روز ، كار همان روز را انجام بده ؛ زيرا هر روز ، كار مخصوص خود را دارد. د) انجام كامل كار يكي از ارزشها در زمينه كار ، انجام كامل آن و پرهيز از نيمه كاره رها مردن است . كار را به انجام نرساندن و سراغ كاري ديگر رفتن ، علاوه بر مشوش كردن ذهن شخص ، در مواردي ، موجب هدر رفتن منابع نيز مي گردد. انجام كامل كار  و پرهيز از ناتمام گذاشتن آن ، مستلزم داشتن پشتكار است ؛ بدون مداومت و پايداري در كارها ، به نتيجه اي نمي توان رسيد . روايات متعددي از معصومان (ع) وارد شده كه بيانگر اهميت ، جايگاه و اعتبار پشتكار است ؛ براي نمونه از رسول خدا(ص) روايت شده است كه فرمود:بي گمان محبوب ترين كارها نزد خدا پايدارترين آنهاست ، هر چند اندك باشد . ه) صرفه جويي در مصرف منابع و امكانات در نظام ارزشي اسلام ، توصيه

هاي زيادي نسبت به صرفه جويي و پرهيز  از اسراف و تبذير  شده است و آيات و روايات فراواني در اين زمينه وجود دارد ؛ كه براي نمونه برخي از آنها را ذكر ميكنيم ؛ از جمله اينكه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : و اسراف نكنيد ؛ همانا خداوند اسراف كننده گان را دوست ندارد . همچنين امام صادق (ع) در مذمت اسراف مي فرمايد : بي ترديد ميانه روي ، كاري است محبوب نزد خداي بزرگ و اسرافكاري مبغوض الهي است . گرچه وظيفه صرفه جويي در مصرف منابع و امكانات در درجه اول ، متوجه مديران است زيرا آنان با در اختيار داشتن منابع و امكانات ، قدرت تصرف در آن را دارند ؛ ولي در هر صورت ، مديران و كاركناني كه صرفه جويي را به عنوان يك ارزش اسلامي پذيرفته اند و اسراف و تبذير را ضد ارزش مي دانند، در محيط كار ، از ريخت و پاشهاي اداري و زياده روي در مصرف اموال اداري پرهيز مي كنند و بي آنكه نظارت و يا منبعي از سوي كسي متوجه آنا باشد ، خود به كنترل خويش اهتمام مي ورزند ؛ زيرا مي دانند كه اسراف ، امري حرام و مبغوض پروردگار است و انجام حرام ، عقاب  اخروي را به دنبال دارد . و) عدالت و دوري از ظلم و تبعيض در انديشه ديني ، مقصد حكومت و تصدي امور ، بر پايي حق و عدل در ميان مردمان است ؛ مديريت رسول خدا(ص) نيز بر همين اصل استوار بود . دستور العملها و فرمانهاي حكومتي آن حضرت

گوياي آن است كه برپايي حق و عدل و لوازم آن بايد به عنوان بنيادي ترين اصل پيوسته مراعات شود . همين اصل در سخنان امير المومنين (ع) نيز به همين روشني آمده است ؛ ابن عباس مس گويد : در" ذي قار  " بر امير المومنين (ع)وارد شدم . آن حضرت مشغول پينه زدن كفش خود بود ؛ چون مرا ديد  فرمود : قيمت اين كفش چند است ؟ گفتم :  بهايي ندارد . فرمود : به خدا سوگند ! اين كفش نزد من محبوب تر از حكومت بر شما ؛ مگر آنكه حقي را بر پا دارم يا باطلي را دفع كنم . نقطه مقابل عدل ، ظلم و تبعيض است و اين هر دو ضد ارزش بوده و در آيات و روايات بسياري از آنها نهي شده است . نگاهي به سيره معصومان (ع) نشان مي دهد كه آنها اهتمام زيادي به اجراي عدالت داشتند و از هر گونه تبعيض و نابرابري در اجراي حق ، خودداري م يورزيدند . رسول خدا(ص) در اجراي حق (ص) در اجراي حق ، همگان را يكسان مي ديد و به مساوات عمل مي كرد . ز) كسب حلال انسانها براي ادامه حيات خود نيازمند روزي پروردگار هستند ؛ اگر اين روزي از طريق حلال و مشروع به دست آيد، اصطلاحاً « روزي حلال » ناميده مي شود ؛ ولي اگر از راه حرام تحصيل شود « روزي حرام » محسوب مي شود . در اسلام ، كسب روزي حلال ، مورد تاكيد و سفارش زيادي قرار گرفته ، تا آنجا كه طلب حلال ، برترين

و با فضيلت ترين عبادت شمرده شده و رسول گرامي اسلام درباره آن فرموده است : عبادت هفتاد جزء دارد كه برترين آن ، طلب (روزي ) حلال است . رواياتي از اين قبيل فراوان است و همه بيانگر اهميت بسيار زياد كسي حلال در ميان واجبات الهي مي باشند . البته به همين ميزان كه روي كسب حلال تاكيد شده ، ارتزاق از راه حرامنيز مورد سرزنش قرار گرفته و احاديث بسياري ، در مذمت آن وارد شده است . حقوق و دستمزدي كه افراد دريافت مي كنند از دو حال خارج نيست : يا حلال است ، يا حرام . اگر حقوق در مقابل كار انجام نشده ، كم كاري ، سهل انگاري ، خيانت در كار ، گرفته شود اخذ آن ، مجو شرعي ندارد و در حقيقت ، مال حرام ، يا آميخته به حرام محسوب مي شود و از اين جهت كه مصداق مال حرام است مصرف آن اصطلاحاً «حرام خواري »  نام دارد ، از گناهان بزرگ و سنگيني است كه با گوشت و خون انسانها عجين مي گردد . در اين باره امام باقر (ع) فرمود : همه گناهان سنگين و بزرگ هستند و سنگين ترين آنها گناهي است كه گوشت و خون بر اثر آن برويد و ايجاد شود . اكنون با جمع بندي مختصري از مطالب گذشته ، بحث را دنبال مي كنيم : باورها و ارزشهاي  اسلامي عاملي قوي براي خود كنترلي افراد در محيط كار است . براي اثبات اين مدعا ، پس از تبيين باورها ، رابطه آنها با خود كنترلي در سيره

امير المومنين (ع) ترسيم شد ؛ آنگاه با بيان ارزشها ، چنين ادعا گرديد كه فرد معتقد و پايبند به ارزشها ، خود را در عمل ملتزم به آنها مي داند و در نتيجه ، غالب انتظاراتي كه از فرد خود كنترل مي رود را برآورده مي سازد ؛ مگر نه آن است كه از فرد خود كنترل توقع است كه كار را به صورتي متقن و بي عيب و نقص انجام دهد كم كاري و سهل انگاري ننمايد ، داراي انضباط كاري باشد در مصرف منابع و امكانات صرفه جويي كند ، به ديگران ستم روا ندارد ، ضرر نرساند ، دستمزد خود را با خيانت در كار و كم كاري به حرام نياميزد ، هم اين انتظارات از فردي كه معتقد به ارزشهاي اسلامي است ، عملي مي باشد و بدون توجه به نظارت خارجي ، قابل تحقق است . البته همانگونه كه قبلاً نيز اشاره شد ميزان خود كنترلي و يا برآورده شدن است انتظارات ، بستگي به درجه ايمان به خدا و معاد و همچنين پايبندي به ارزشها دارد ؛ به هر مقدار كه ايمان به ارزشها و پشتوانه آن ، يعني ايمان به خدا و معاد بيشتر باشد ميزان عملي شدن انتظارات مزبور نيز افزايش خواهد يافت . از اين رو مي توان گفت ، باورها و ارزشهاي اسلامي در تحقق خود كنترلي ، عاملي قوي شمرده مي شوند . فصل سوم  مكانيزمهاي خود كنترلي پيش از اين عوامل  خودكنترلي تا حد امكان مطرح شد و باورها و ارزشهاي اسلامي به عنوان قوي ترين عامل مورد بررسي و تحليل قرار

گرفتند . اكنون ببينيم در منابع اسلامي ، با استفاده از چه شيوه ها و ابزارهايي مي توان به خود كنترلي دست يافت . 1.    تقويت ايمان و ترويج ارزشهاي اسلامي با روشن شدن نقش باورها و ارزشهاي اسلامي به عنوان عاملي قوي در خود كنترلي سازماني ساز و كار و ايجاد خود كنترلي نيز خود به خود آشكار مي گردد ؛ و آن عبارت است از تقويت ايمان و ترويج ارزشهاي اسلامي . ارزشهاي اسلامي كه خود كنترلي يا تقواي كاري يكي از آنها است . در واقع حكم شاخ و برگ هاي درخت تنومند اسلام را دارند كه ريشه آنها ، اصول دين يا همان باورهاي اساسي كه پشتوانه عملي نظام ارزشي اسلام (بايد ها و نبايد ها )نيز مي باشد . به هر ميزان كه باورها ( ايمان به خدا ، قيامت ، حساب رسي بهشت  دوزخ ) در افراد قوي تر باشند ، ارزشها نيز از قوت و ضمانت بالاتري براي عمل برخوردار خواهند بود . بر اين اساس اصلي ترين گام ، تقويت  ايمان و يا باورها است و مي بايست در درجه اول ، آن را در افراد پرورش داد . اما نكته شيوه هاي تقويت و پرورش ايمان چيست خود نياز به تحقيق جداگانه اي دارد ، ولي به طور اجمال مي توان به دو روش عمده اشاره كرد : 1.    بالا بردن سطح معرفت ديني 2.    افزايش عبادت و معنويت قبلاً در تعريف ايمان ، دو عنصر معرفت و خضوع را ذكر كرديم و گفتيم كه شدت و ضعف ايمان ، بستگي به همين دو عنصر دارد

. بالا بودن سطح معارف ديني و ميزان عبادت كه نوعي خضوع و كرنش در مقابل پروردگار است . علاوه بر افزايش درجه ايمان رابطه مستقيمي نيز با خود كنترلي و تقوا دارد . اين ارتباط در منابع اسلامي ذكر شده است ؛ قرآن كريم پس از آنكه مردم را به عبادت فرا مي خواند ، نتيجه آن را خود كنترلي و تقوا معرفي مي كند و چنين مي فرمايد : اي مردم ، پروردگارتان را كه شما و كساني را كه پيش از شما بوده اند آفريده است ، پرستش كنيد ؛ باشد كه به تقوا گرايد . همچنين امير المومنين (ع) مي فرمايد : هر كه معرفت يافت ، خود نگه دار ( خود كنترل شد ). بنا براين با افزايش سطح معرفت ديني و ميزان عبادت و بندگي علاوه بر تقويت ايمان ، خود كنترلي نيز حاصل مي شود . اما ايمان نيز همانگونه كه گفته شد ، ريشه و پشتوانه ارزشها است . زماني پايبندي افراد به ارزشها و يا نظام ارزشي اسلام كه شامل يك سري بايد ها و نبايد است . ثابت مي شود و ارزشها عملي مي شوند كه معلوم و مشخص باشند ؛ يعني افراد مي بايست نسبت به نظام ارزشي اسلام آگاهي داشته ، بايد ها و نبايد ها ، يا ارزشها و ضد ارزشها را بسناسند ؛ و اين مستلزم تعليم و ترويج نظام ارزشي اسلام است ؛ به ويژه بخشهايي كه به كار مربوط مي شوند . البته ترويج اين ارزشها در محيط كار ، محتاج راهكارهايي است كه مي بايست با تحقيق بيشتري

در اين زمينه ، آنها را شناسايي كرد . نتيجه آنكه براي تقويت ايمان و ترويج ارزشهاي اسلامي در زمينه كار ، بايستي تدابيري انديشيد و با دروني كردن ارزشها در كاركنان و مديران ، به هدف خود كنترلي دست يافت . از اين رو نيل به هدف خود كنترلي ، نيازمند كار عظيم فرهنگي است  و يكي از ويژگي هاي مديريت اسلامي ، آن است كه بخش عظيمي از هزينه ها و نيروهايي كه در نظامهاي ديگر ، صرف كنترلهاي شديد خارجي بازرسي ، اطلاعات و ضد اطلاعا ت مي شود در راه ارتقاي فرهنگي و رشد معنوي كاركنان به كار گرفته مي شود تا با تقويت روحيه ديني تقوا و خدا ترسي ، عامل كنترل كننده دروني در افراد به وجود آيد و ضمن تامين اهداف سازمان ، رشد و ترقي و تعالي معنوي انسانها نيز حاصل گردد . بر اين اساس ، در سايه مديريت اسلامي ، از يك سو هزينه هاي نظامهاي اطلاعاتي كاهش مي يابد ، و از سوي ديگر سطح فرهنگ و معنويت كاركنان بالا مي رود . 2.    اصلاح گزينش امروزه نگرش سيستمي به سازمان  ، نگاهي نو منطقي است . آنچه در سازمان يا كارخانه رخ مي دهد ، بي ارتباط با محيط خارج از سازمان نيست ، بلكه مي توان گفت كه سازمانها همواره از محيط پيراموني خود تاثير مي پذيرند ؛ هر چند خود نيز بر محيط خارجي تاثير گذارند ؛ زيرا معمولاً سازمانها به صورت سيستمها ي با اجتماعي مي باشند و بيشتر آنها با صد ها عامل خارجي سر و كار دارند .

يكي از عوامل محيطي ، منابع انساني است كه يكي از ورودي هاي سيستم سازماني را تشكيل مي دهد . افراد معمولاً با يك سري باورها و نگرشهاي قبلي ، وارد سازمان مي شوند ؛ زيرا  شخصيت آنها در خارج از سازمان شكل گرفته است . اين افراد ، رفتار خود را كه بر اساس باورها و نگرشهاي آنها است عيناً به سازمان منتقل مي كنند . براي گزينش و جذب داوطلبان ورود به سيستم سازماني ، عوامل و پارامترهاي متعددي را مي بايست مد نظر قرار داد ؛ يكي از اين عوامل ، سيستم ارزشي فرد داوطلب ، با باورها و ارزشهاي اسلامي ، همخواني و سنخيت دارد ؛ هر قدر كه اين همخواني بيشتر باشد ، اميد بيشتري به خود كنترلي مي توان داشت . بر اين اساس ، مي توان يكي از سياستهاي كلي در گزينش داوطلبان را باورها و ارزشهاي اسلامي آنان دانست . از اين رو پيامبر گرامي اسلام (ص ) خطاب به امير المومنين علي (ع) دين داري و پرهيزكاري را از شرايط لازم براي گزينش متصديان امور بر مي شمرد و مي فرمايد:« از ميان صاحبان تجربه و عقل و حيا و از خانواده هاي صالح و متدين و پرهيزكار آنان ( كارمندان ) را برگزين ؛ زيرا آنها داراي اخلاقي كريم مي باشند و به لحاظ خويشتن داري (خود كنترلي ) و اصلاح خويش ، شديد ترند و (همچنين ) كم طمع تر و در سنجش عواقب كارها ، بينا ترند ؛ پس اينها بايد كارگزاران و ياورانت باشند »از همين جا مي توان اين نكته را

نيز استفاده كرد كه هرگز نبايد افراد بي ايمان را در مديريتها به كار گرفت . اما در بين مسلمانها هم بايد افرادي را انتخاب نمود كه سابقه دين داري آنان زياد و پرهيزكار باشند ؛ زيرا اينان به خود كنترلي در سازمان نزديك تر هستند و در انجام كارها خيانت نمي كنند . 3.    تامين و توسعه رفاه كاركنان يكي از عوامل مهمي كه موجب انگيزش و ترغيب كاركنان به انجام صحيح كارها مي شود ، توجه به نيازها ي زيستي و تامين احتياجات مادي آنها از سوي مديريت است . اگر از كاركنان ، انتظار انجام وظايف ، آن هم به شكل مطلوب و دور از هر گونه كم كاري و خيانت وجود دارد ، مي بايست آنها را به لحاظ زندگي مادي تامين كرد ، تا با فراغت و دلگرمي بيشتر كار كنند ؛ زيرا كاركنان هنگامي با علاقه و پشتكار خواهند بود كه حقوق مكفي و متناسب با شرايط زندگي دريافت كنند ؛ حقوقي كه با آن بتوانند زندگي معقول و  نسبتاً مرفهي را اداره نمايند . اگر ميزان دريافتي كاركنان با مخارج زندگي متوسط آ»ا ، باربري نداشته و پايين تر از آن باشد ، اين زنگ خطري براي مديران خواهد بود كه كاركنان ، با دلسردي كار را انجام دهند و آن را با اتقان و استحكام به انجام نرسانند ، يا آنكه كم كاري كنند و چنين استدلال كنند كه ما به اندازه حقوقي كه دريافت مي كنيم ، كار مي كنيم و بيش از آن ، حاضر به انجام آن نيستيم . در واقع ، پرداختي هاي

كم و ناكافي كاركنان ، موجب كاهش انگيزه ، و در نهايت عدم رضايت شغلي آنان مي شود . در صورتي كه اگر زندگي آنان تامين شود ، اين امر تا  حدود زيادي موجبات رضايت شغلي كاركنان را فراهم مي سازد و باعث دوري آنان از هر گونه كم كاري، خيانت ، سهل انگاري در كار و تعدي به اموال عمومي مي شود ؛ و در نتيجه روح خودكنترلي را در آنها پرورش مي دهد و امير المومنين (ع) پس از گزينش درست كاركنان در يك نظام اداري ، مسئله تامين زندگي وئ بهبود وضعيت معيشتي آنان را وظيفه مديران  مي داند و به آنها گوشزد مي كند كه به طور جدي ، امور معيشتي و رفاهي كاركنان را مورد توجه قرار دهند و وسعت روزي را براي آنان فراهم سازند ؛ از اين رو خطاب به مالك اشتر مي فرمايد : « سپس روزي كاركنانت را فراخ دار ؛ كه فراخي روزي ، نيرويشان دهد تا در پي اصلاح خود برآيند ، و بي نيازشان سازد تا  به مالي كه در اختيار دارند دست نگشايند و حجتي بود بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند يا در امانت خيانت ورزيدند »امير المومنين علي (ع) به مالك اشتر فرمان مي دهد كه رزق و روزي را  بر كاركنان و كارمندان خود « اسباغ » نمايد ، يعني كامل ، وافر و فراخ سازد . ايشان دو دليل براي اين فرمان خود ذكر مي كنند : 1.    اين كار ، آنها را در اصلاح خويش تقويت مي كند ؛ 2.    از خيانت در اموالي كه زير دست

آنها است بي نيازشان مي سازد . 3.    حضرت ، در اولين دليل فرمان خود ، به حقيقتي تربيتي اشاره مي كند و مي فرمايد ، پرداخت كامل حقوق و گشايش در روزي كاركنان ، به آنان كم كمي كند تا در جهت اصلاح خود گام بر مي دارند و از فقري كه مايه زيان دين و اسباب آشفتگي خاطر و پريشان حالي است ، نجات يابند ؛ زيرا تنگناهاي زندگي هر انساني را وسوسه مي كند و ممكن است زير فشارهاي سخت معيشتي دست به كارهاي نادرست و دوري از امانت داري بيالايد . پس نظام اداري بايد به گونه اي باشد كه كاركنان آن ، از نظر زندگي و معيشت ، تامين باشند و  امنيت لازم را از اين نظر برايشان فراهم گردد و زمينه خيانت و ستمگري مسدود و راه اصلاح و خدمت گذاري گشوده گردد . از اين رو حضرت در تعليل دوم خود ، خطر در تنگنا قرار  گرفتن كاركنان را چنين گوشزد مي كند كه اگر آ»ا از حقوق حقه خويش ، كه زندگيشان را به طور كامل  تامين مي كند ، محروم باشند ، ممكن است بعضي از آنها نتوانند تحمل كنند و خواسته يا ناخواسته به كجي گرايش يابند و اموال و امكاناتي را كه در اختيار شان است ، مورد تعدي قرار دهند و از آن به نفع خويش بهره ببرند . اما اگر كاركنان به طور كامل و كافي تامين شوند ، ديگر چنين تنگنايي بروز نخواهد كرد . و اگر كسي با وجود آنكه به اندازه كافي تامين شد، دست به خيانت و تجاوز

دراز كند و در امانت داري و خدمت گزاري كوتاهي ورد ، ديگر هيچ حجتي  براي او نيست . هنگامي كه زندگي افراد به خوبي تامين شد ، تعداد كساني كه خلافكاري مي نمايند ، يا وظيفه اي را كه بر عهده دارند ، خوب ادا نمي نمايند و در انجام آن سهل انگاري مي كنند اندك خواهد بود ، براي اينان حجت تمام است و توجيهي از آنها پذيرفته نمي شود . فصل چهارم خودكنترلي 1.    فرآيند خود كنترلي صاحبنظران  رشته مديريت براي نظارت ، فرآيند چهار مرحله اي را به ترتيب زير ذكر كرده اند : 1.تعيين استانداردها و معيارها با توجه به هدفهاي از پيش تعيين شده . 2. جمع آوري و تنظيم اطلاعات ، اندازه گيري عملكرد و عمليات انجام يافته و در حال انجام ؛ 3. مقايسه و تطبيق اطلاعات به دست آمده با استانداردهاي از پيش تعيين شده ؛ 4. پيگيري و انجام اقدامات اصلاحي اما آيا مي توان خود كنترلي را نيز فرآيندي چند مرحله دانست ؟ به نظر مي رسد كه خود كنترلي نيز مي تواند به صورت فرآيندي مطرح شود و مشابه همان مراحلي را كه براي نظارت ذكر شد، براي آن نيز در نظر  گرفت ؛ زيرا خود كنترلي و يا مراقبت از خويشتن در مقابل هر گونه خطا و لغزش كاري ، نيازمند لوازم و مقدماتي است كه در مجموع مي تواند آن را به شكل فرايند چهار مرحله اي در آورد . اين مراحل ، از تعيين استانداردها آغاز و به انجام اقدامات اصلاحي ختم مي گردد . بنابراين مي توان همان مراحلي

را كه در فرآيند نظارت بيروني وجود دارد ، با كمي تفاوت ، در كنترل دروني نيز مطرح ساخت ؛ اين مراحل عبارتند از : 1.مشارطه؛2. مراقبه ؛3. محاسبه ؛4. معاتبه ؛ ذكر اين نكته در اينجا ضروري است كه اين مراحل ، در واقع گامهاي تهذيب نفس و پاك سازي اخلاق مي باشند و بيشتر به آنان كه خواهان قرب الهي هستند توصيه مي شود ، تا با انجام آن ، خود را از رذايل اخلاقي دور سازند و مزين به كرامات اخلاقي و مقامات معنوي گرداند . اين مراحل در منابع اسلامي به ويژه كتب اخلاقي ، وارد شده و همگان به آن سفارش شده اند . مراحل فوق اگر چه بيشتر ناظر به اخلاقيات هستند ، اما دليلي بر انحصار آن به اخلاق نيست و مي توان آن را در كليه شئون زندگي و از جمله محيط كار جاري ساخت . اكنون به توضيح اين فرآيند مي پردازيم و هر يك از مراحل جداگانه مورد بحث قرار مي دهيم . 1-1. مشارطه مشارطه شباهت زيادي به تعيين استانداردها و معيارها در فرآيند نظارت خارجي دارد . در اين گام آ»چه را مي بايست در محيط كار ، به عنان وظيفه انجام داد ، مشخص مي شود و شخص با شفاف نمودن وظايف و يادآوري آنها ، با خود عهد مي بندد كه بي هيچ كم و كاستي آنها را انجام دهد . اين مرحله در واقع نوعي شرط و عهد با خويشتن است . در اين مرحله لازم است فرد ، نسبت به  وظايف خود ، آگاهي كامل داشته و با مقررات

آيين نامه ها و دستورالعمل هاي اداري آشنا باشد ، حتي بهتر است دلايل كار مورد نظر و همچنين ضرورت آن را بداند . دليل اين امر آن است كه تا اين موارد روشن نباشد ، زمينه اي براي تعهد با خويش يا مشارطه به وجود نمي آيد و مرحله بعدي اين فرآيند يعني مراقبت انجام نمي شود . نكته بعدي آنكه وظايف ، قوانين و آيين نامه ها ، نبايد هيچ گونه ضديتي با نظام ارزشي اسلام داشته و با آنها در تعارض باشند ؛ بلكه بالعكس ، بايستي در راستاي نظام ارزشي اسلام و هماهنگ با آن نيز باشند . 2-1 . مراقبه در اين مرحله ، شخص با مراقبت از خويش مي كوشد تا خطا و لغزشي در كار ا او سر نزند و وظايف ، به شكل مطلوب انجام شود . درباره مراقبت از خويشتن در مقابل هرگونه خطا و لغزشي ، روايات بسياري وجود دارد ؛ حتي مي توان تمام مواردي كه زير عنوان تقوا وارد شده ، ناظر به همين مرحله دانست؛ زيرا تقوا همان گونه كه قبلاً نيز گفته شد صيانت از خود است ؛ منتهي اين خود نگه داري ، مقتضي انجام وظايف و ترك لغزشها است وجود اين حالت ، شخص را نسبت به واجبات ، تحريك مي كند و از محرمات باز مي دارد . امير المومنين (ع) درباره مراقبت از خويش هنگام لغزش مي فرمايد :  تو (خود)  مانع و بازدارنده خويش باش . آنچه كه افراد بر اين مراقبت تحريك و ترغيب مي كند ، توجه به مراقبت خداوند و فرشتگان ، نسبت

به اعمال و كارهاي بندگان است . اين حقيقت كه خداوند  در همه جا و در هر حال و در همه زمانها ، ناظر و مراقب اعمال است ، روح مراقبت را در افراد زنده مي كند . خداوند در قرآن كريم ، خود را مراقب هر چيزي مداند و چنين مي فرمايد : و خداوند ناظر و مراقب هر چيزي است . 3-1. محاسبه اين مرحله شباهت زيادي با  « مقايسه و تطبيق اطلاعات به دست آمده با استانداردهاي  از پيش تعيين شده » در فرآيند نظارت خارجي دارد . در اين گام ، شخص خود كنترل ، عملكرد خود را دقيقاً مورد محاسبه قرار مي دهد و با مقايسه آن با وظيفه واقعي و عملكرد معهود ، پي به درستي يا نادرستي آن مي برد . اكنون براي اهميت محاسبه عملكرد ، محتواي برخي روايات را ذكر مي كنيم : 1.    هر كه با خود عهد كند كه به حساب خويش رسيدگي كند ، از مسامحه و سهل انگاري ايمن مي گردد . 2.    دور انديش كسي است كه خود را مقيد به محاسبه خويش نمايد؛ 3.    كسي كه در هر به حساب خويش رسيدگي نكند ا ما نيست ؛ 4.    پيش از آنكه به حساب شما برسند ، خود به حساب خويش رسيدگي كنيد ؛ 5.    ثمره « محاسبه » اصلاح خويش است ؛ 6.    كسي كه محاسبه خويشتن كند ، بر عيوب خود واقف مي شود و از گناهانش با خبر مي گردد ؛ ( به دنبال آن) از گناه توبه مي كند و عيوب را اصلاح مي نمايد . 4-1

. در اين مرحله ، شخص در برابر خطاها و لغزشهاي كاري كه از وي سرزده ، خويش را مورد سرزنش قرار مي دهد و به اصلاح آن مي پردازد . شايد تعبير به «نفس ملامتگر» در آيه (وَ لآ اُقسِمُ بِانَّفسِ الَّوَّامَهِ)اشاره به همينمرحله از فرايند خودكنترلي باشد. «نفس لوّامه»، يكي از شئون نفس آدمي است كه به هنگام انجام گناهان ، به ملامت و سرزنش صاحب خويش مي پردازد . 2.آثار و فوايد خود كنترلي برخي از فوايد خود كنترلي را چنين مي توان شمرد ؛ 1.    ارزان بودن هزينه خودكنترلي ؛ 2.    اصلاح سريع اشتباهات و جبران آن ؛ 3.    افزايش بهره وري ؛ 4.    گسترش قسط و عدالت اجتماعي . خود كنترلي در مقايسه با نظارتهاي بيروني ، بسيار كم هزينه است . شايد بيشترين هزينه آن مربوط به انجام كار فرهنگي در سازمان براي تقويت ايمان و ترويج ارزشهاي اسلامي باشد ؛ و اين به مراتب از انجام نظارتهاي مستمر خارجي كم هزينه تر است . همچنين كاركنان خود كنترل به محض رخ دادن اشتباهي و يا نمايان شدن انحرافي در كار ، بي درنگ در مقام اصلاح آن بر مي آيند و تلاش مي كنند تا خطاي موجود را بر طرف و جبران سازند . از طرفي ، گسترش فرهنگ خود كنترلي در سازمان و جامعه ، موجب مي شود كه از تمامي امكانات  و ابزارهاي كار و از لحظه لحظه زمان كار بيشترين و بالاترين بهره برداري به عمل آيد ، بي آنكه كمترين اسراف ، حيف و ميل ، ريخت و پاش و به هدر دادن منابع

و امكانات صورت گيرد ؛ زيرا اين موارد در اسلام ، ضد ارزش مي باشند و افراد خود كنترل ، در برابر آنها از خود مراقبت مي كنند . از سوي ديگر ، در محيطي كه فرهنگ خود كنترلي درآن  نهادينه شده و در جاي آن حاكم است ، معمولا  افراد ، بدون انجام كار مفيد ، توقع چشم داشتي ندارند و حاضر نيستند حقوق ديگران را پايمال كنند ؛ آنها به خود اجازه نمي دهند كه به امكانات و منافع جمعي صدمه اي وارد كنند ،  يا در انجام وظايف خود قصور و كوتاهي نشان دهند؛ نتيجه چنين حالتي ايجاد و گسترش « قسط و عدالت اجتماعي » است . اگر خود كنترلي با قصد و انگيزه الهي همراه باشد ، تمام آثار و بركاتي كه براي تقوا شمره شده را خواهد داشت. چنين تقوا و يا خود كنترلي داراي آثار فراتر از سازمان مي باشد كه با مراجعه به منابع اسلامي ، مي توان آنها را جمع آوري كرد .

برنامه استراتژيك وكاربرد آن درمديريت

مهندس عباس شيخ ابو مسعودي خلاصه كتاب: تلخيص : زينب هدايتي- ايجاد هدف مخصوصي براي سازمان و واحدهاي زيرمجموعه اي آن وظيفه ي ساده اي نيست .عوامل خارجي متعددي برروي سازمان معمولا داراي شماري ازاهداف است كه اهميت هركدام برحسب تاثير عامل يا گروهي از عوامل محيطي  خاص متفاوت است. فهرست:فرآيندبرنامه ريزيفرآيندبرنامه ريزي:يك نگاه كليرسالت اهداف يا مقاصدويژگي هاي اهداف خوبانواع اهداف ازنظر ماهيت اهداف اجتماعي انواع اهداف از نظر زمان تصميم گيري تعريف تصميم گيري   تصميم گيري تحت شرايط اطمينان كامل فرآيندتصميم گيري قانونسطوح برنامه ريزيبرنامه ريزي از طريق مديريت اهداففرآيند مديريت

براساس اهدف.فرآيند برنامه ريزي استراتژيكارزيابي سازماني و محيطي تعيين هدف يا جهت .ويژگي هاي اهداف استراتژيك  .ماتريس BCGاستقرار SBUها بر روي ماتريس مفاهيم و نتايج تجزيه و تحليل BCG .سيكل عمر محصول .مهم ترين ابزارهاي برنامه ريزينمودار گانت ( GANTT CHART).روش علمي تيلور(زمانسنجي – تعيين زمان استاندارد)ضريب عملكرد(Rating)طبقه بندي مشاغل - طراحي سيستم پرداخت حقوق و دستمزد برنامه استراتژيكوكاربرد آن درمديريتمهندس عباس شيخ ابو مسعوديتلخيص : زينب هدايتيفهرست:فرآيندبرنامه ريزيفرآيندبرنامه ريزي:يك نگاه كليرسالت اهداف يا مقاصدويژگي هاي اهداف خوبانواع اهداف ازنظر ماهيت اهداف اجتماعي انواع اهداف از نظر زمان تصميم گيري تعريف تصميم گيري   تصميم گيري تحت شرايط اطمينان كامل فرآيندتصميم گيري قانونسطوح برنامه ريزيبرنامه ريزي از طريق مديريت اهداففرآيند مديريت براساس اهدف.فرآيند برنامه ريزي استراتژيكارزيابي سازماني و محيطي تعيين هدف يا جهت .ويژگي هاي اهداف استراتژيك  .ماتريس BCGاستقرار SBUها بر روي ماتريس مفاهيم و نتايج تجزيه و تحليل BCG .سيكل عمر محصول .مهم ترين ابزارهاي برنامه ريزينمودار گانت ( GANTT CHART).روش علمي تيلور(زمانسنجي – تعيين زمان استاندارد)ضريب عملكرد(Rating)طبقه بندي مشاغل - طراحي سيستم پرداخت حقوق و دستمزد فرآيندبرنامه ريزي درسرتاسرفصل مي كوشيم تا اهميت برنامه ريزي موثر را براي دانشجويان اعم ازاينكه برنامه ريزممكن است مديريت يك شركت يك سرپرست ويا مدير يك تجارتخانه ي كوچك باشد را روشن نماييم. فرآيندبرنامه ريزي:يك نگاه كليبرنامه ريزي موثروكارآمدمي تواندتاثيردر بهره وري مديران در.كليه سطوح سازمان داشته باشد.برنامه ريزي عبارت است از:فرآيند تصميم گيري از قبل(پيشاپيش)درمورد اينكه چه بايد انجام بشود, چرا بايد انجام بگيرد, چگونه انجام بشود, درچه زماني وچه مكاني ؟ وآنگاه نتايج حاصله چه باشد.رسالت علت و فلسفه ي وجودي سازمان و مقصود از تداوم

آن را رسالت گويند. بطورمثال بيانيه ي رسالت اعلام شده شركت هاليدي عبارتست ازاينكه مردم درتمام دنيا احساس شادي وآرامش كنند.اين شركت خودش را نه فقط زنجيرازمتل بلكه بعنوان بزرگترين شركت پذيرايي كننده ومهمان نوازجهان مي داند.مديران سازمان هاليدي مي دانند كه كسب سود از اين كارهمان تداوم ضمني رسالت سازمان آن هاست.واضح است كه شركت براي تامين نيازمندي هاي خود بايد كسب سود نمايد اما بيانيه ي رسالت اعلام شده هنوز براي راهنمايي كاركنان دركل سازمان مورد استفاده قرار مي گيرد.اهداف يا مقاصد هنگامي كه رسالت سازمان مشخص گرديد اهداف ويژه مي تواندتعيين شود. اهداف نتايج مورد نظر ومطلوب هر فعاليتي است.اهداف مي بايستي درهريك ازسطوح مديريتي درسازمان برقرارشود.ودرهرحال اهداف سطوح پايين سازمان بايد با اهداف سطح بالاي سازمان هماهنگي داشته باشد.ويژگي هاي اهداف خوباهداف بايستي داراي چهار ويژگي اساسي زير باشند:1.    مكتوب باشند.2.    قابل اندازه گيري باشند.3.    زمان تحقق آنها صريح باشد.  4.    درعين اينكه قابل حصول هستند دستيابي به آنها به آساني ميسرنباشد.   مكتوب نمودن اهداف فهم وتعهد نسبت به آن را افزايش مي دهد.زمانيكه اهداف مكتوب هستند احتمال وجود سردر گمي بسيار كمتر است.قابليت اندازه گيري نشان دهنده ي اين است كه اهداف بايستي تاجايي كه ممكن است كمي شوند.اينكه هدف ما افزايش سود به ميزان 10درصد در خلال مدتي معين باشد بسيار بهتر خواهد بود تا اينكه فقط بگوييم ((ما ميخواهيم سود را افزايش دهيم )) دراين صورت يك درصد افزايش سود مي تواند هدف بعدي باشد.انواع اهداف ازنظر ماهيت ايجاد هدف مخصوصي براي سازمان و واحدهاي زيرمجموعه اي آن وظيفه ي ساده اي نيست .عوامل خارجي متعددي برروي سازمان

معمولا داراي شماري ازاهداف است كه اهميت هركدام برحسب تاثير عامل يا گروهي از عوامل محيطي  خاص متفاوت است .حداقل سه نوع ازاهداف مي تواند مورد شناسايي و تعريف قرار بگيرد:*اهداف اقتصادي : بقاء. سود ورشد*اهداف اجتماعي (خدماتي):ايجاد منافع براي اجتماع*اهداف شخصي : اهداف اشخاص وگروههاي داخل سازماناهداف اجتماعي انواع اهداف از نظر زمان اهداف از نظرزماني به چهار طبقه زير تقسيم مي شوند: 1-    اهداف كوتاه مدت: هر هدف كه براساس امكانات پيش بيني شده و موجود ظرف مدت يك سال قابل حصول باشد 2-    اهداف ميان مدت:مجموعه هرسه تا پنج هدف كوتاه مدت يك ساله كه براساس امكانات پيش بيني شده و موجود قابل حصول باشد3-    اهداف بلند مدت   : مجموعه هردويا سه هدف ميان مدت كه براساس امكانات پيش بيني شده وموجود قابل حصول باشد4-       اهداف بنيادين(رسالت سازماني):مجموعه هر دو يا سه هدف بلندمدت كه براساس امكانات پيش بيني شده و قابل حصول باشد .بنابراين مرجع تعيين وبرقراري اهداف سازمان براساس كارشناسي صورت گرفته وتوجه به عواملي ازقبيل:نيروي انساني .سرمايه (بودجه).تكنولوژي، منابع طبيعي.وضعيت عملياتي.وضعيت فني.استراتژي ها ي مورد نظر كه همگي عوامل درون سازمان تاثيرگذار ازجمله : تحولات اقتصادي.فرهنگي.اجتماعي.سياسي، ارزشها و.ابتدائاً مدت زمان حصول اهداف بنيادين را مشخص و ه اين مبنا تقسيم بندي زماني به اهداف بلند مدت.ميان مدت و كوتاه مدت را انجام مي دهد. تصميم گيري با توجه به تعريف فوق از برنامه ريزي مشاهده مي شود كه جوهر تمامي فعاليت هاي هر مديريتي و بويژه مديريتي كه اداره ي امور عمليات اصلي سازمان را به عهده دارد(( تصميم گيري )) است. تصميم گيري ازاجزاء جدانشدني مديريت در تعيين

خط مشي ها در برنامه ريزي در تدوين هدفها درسازماندهي توليد يا خدمات در هماهنگي بين توليد يا خدمات اصلي وساير واحدها در كنترل وارزيابي ودر تمامي افعال واعمال مديريت به شمار رفته و ركن اساسي است.تعريف تصميم گيري   تصميم گيري عبارت است از انتخاب يك راه از ميان راهها ي مختلف .همانطور كه از اين تعريف استفاده مي شود كار اصلي تصميم گيرنده دريافت راههاي مختلف ممكن نتايج ناشي ازهريك وانتخاب بهتر ازميان آن هاست.اگر او بتواند اين انتخاب رابه نحو درست ومطلوبي انجام بدهد تصميم هاي او موثر وسازنده خواهد بود.طبقه بندي تصميمات طبقه بندي تصميمات كار مدير وتحليلگر را در انتخاب مدلها ومعيارها وشيوه هاي اخذ تصميم ساده مي كند .ر طبقه بندي تصميمات از نظر ميزان اطمينان تصميمات را مي توان به سه دستهتقسيم نمود: 1-    تصميم گيري تحت شرايط اطمينان كامل 2-    تصميم گيري در شرايط ريسك ( مخاطره )3-    تصميم گيري در شرايط عدم اطمينان تصميم گيري تحت شرايط اطمينان كامل زماني كه تصميم گيرنده با اطمينان كامل مي داند كه نتيجه يا نتايج حاصل از هر شق ممكن و يا هر عمل چيست ودر چه شرايطي اتفاق خواهد افتاد او از نظر تصميم گيري در شرايط اطمينان كامل قرار دارد.مثال: يك موسسه ي توليدي كه مي تواند يكي از چهار نوع كالاي مختلف D,C,B,A را در خط توليد خود قرار دهد تصميم دارد آن نوع توليدي راانتخاب نمايد كه سود5سال آينده موسسه رابه حداكثر برساند.براساس بررسي ها وتجزيه وتحليل هاي انجام شده هزينه ها ودرآمدها براي هريك از كالاهاي چهار گانه محاسبه وسود دهي آنها در پنج سال

آينده به شرح جدول زير تعيين شده است :نوع كالا(طرق مختلف)    سود در5سال آينده(برحسب 1000 ميليون ريال)  A    900B*    1200C    800D    1050جدول ميزان سوددهيبه طوري كه جدول نشان مي دهد كالاي Bبيشترين سود را در5سال آينده نصيب موسسه توليدي مي نمايد وازآنجايي كه مديريت توليد نسبت به وقوع اين نتايج اطمينان كامل دارد(مثلا قيمت هاي تضميني ازطرف دولت) ومعيارتصميم گيري هم سوددهي حداكثراست كالاي (B)راانتخاب خواهد كرد. درچنين شرايطي تصميم گيري با اطمينان كامل انجام گرفته است.فرآيندتصميم گيري: فرآيند تصميم گيري را شامل 6مرحله درقالب نمودار صفحه بعد مي توان خلاصه نمود:نمودار فرآيند تصميم گيريقانونيك قانون يك راهنماي مخصوص ومشروحي است كه براي جهت شروع به كار و يا محدود كردن عملي به طريق نسبتا دقيقي بيان مي شود. مثلا ممكن است قانوني وجود داشته باشد كه مستلزم پوشيدن كلاه هاي خشن و سخت در فضاي كاري خاصي باشد.روشها و قوانين  ممكن است به عنوان يك تعريف مفهوم نسبتا يكساني را داشته باشند.گاهي اتفاق افتاده كه در مرحله اي يك روش واقعا به صورت يك قا نون دلرآيد.سياست ها روش ها و قوانين براي راهنمايي اعمال واجرائيات در جهت نيل به اهداف طراحي مي شوند . چنانچه مطمئن شويم اشخاصي كه كارها ميدهند در جهت اهداف بوده و آنها را كاملا فهميده اند ممكن است كمتر به سياست ها روشها و قوانين نياز باشد . بعلاوه واضح است كه گاهي اهداف مبهم و قابل بحث اند . بنابراين همگي سازمان ها نيازمند سياست ها و روش ها و قوانيني هستند كه قابل تعريف و قابل فهم تر از اهدافي باشند كه بار مبناي آنها شكل

گرفته اند. سطوح برنامه ريزيبرنامه ريزي در هر سطحي از سازمان وجود دارد.در سطح مديريت ارشد عمدتا مربوط به برنامه ريزي استراتژيك بوده كه مقاصد كلي سازمان را در برمي گيرد.برنامه هاي استراتژيك بايستي به طرح هاي عملي و اجرايي  جزيي يا برنامه هاي تاكتيكي تقسيم شوند. در اصل اين طرح ها براي تكميل و اجراي طرح هاي وسيع تر مديريت عالي وضع شده اند. آنها اغلب به موارد وظيفه اي محدود همچون فروش.مالي. توليدو پرسنلي مربوط مي شوند.همچنين طرح هاو برنامه هاي عملياتي نسبت به برنامه هاي  استراتژيك كوتاه مدت تر مي باشند.نهايتا مديران مسئول انجام برنامه هاي عملياتي.مديران مياني يا سطح پايين تري نسبت به مديران ارشد سازمان هستند.برنامه ريزي از طريق مديريت اهداف   در خلال دو دهه ي گذشته كمتر توسعه و پيشرفت در تئوري و عمل مديريت به اندازه مديريت اهداف جلب توجه و كاربرد داشته است.مديريت عملي موثر تاكيد بربرقراري وكسب اهداف قابل اندازه گيري دارد .مديريت به وسيله اهداف (MBO=ManagementByObjectives)يك فلسفه ي مديريتي است كه به ايجاد اهداف مورد توافق توسط مديران ارشدو مياني وكاربرد اين اهداف به عنوان اساس اقدامات انگيزشي.ابداعي و كنترلي تكيه مي كند.علاوه بر آن مديريت به وسيله ي هدف طريق انديشيدن به نتايج قابل حصول را ارائه مي نمايد ومديريت را وادار مي كند تا برنامه ريزي شفاهي را انجام دهد .نه پاسخي ساده يا عكس العمل براساس حدس و گمان مديريت به وسيله ي هدف طريق منطقي و سيستماتيك تري براي مديريت فراهم مي كند واز كمك به شيوه هاي (( مديريت بحران )) ويا (( گره گشايي )) ويا (( غافلگيري)) جلوگيري

مي كند .اين شيوه ي مديريت به نتايج و پيشرفت هاي قابل اندازه گيري تاكيد داشته وممكن است به پيشرفت هايي در زمينه ي كارآيي و سودمندي فردي سازماني منتهي شود.چنين شيوه اي بر نتايج پيشرفت هاي قابل اندازه گيري تاكيد داشته و ممكن است به پيشرفت هايي در زمينه ي كارآيي وسودمندي فردي و سازماني منتهي شود.اين شيوه به نسبت زيادي بستگي به شركت فعال در هدف گذاري در تمامي سطوح مديريت دارد.آقاي جرج اديورن (George Odiorne)آقاي جرج يكي از موافقين اوليه ي مديريت براساس اهداف مدعي است كه بايد اقدامات ويژه اي جهت پرهيز از (( دام شغلي )) صورت گيرد .او توصيف مي كند كه بعضي از مديران و كاركنان آن چنان گرفتار انجام وظايف و فعاليت خود مي شوند كه نمي دانند براي چه هدفي فعاليت مي كنند.در نتيجه چنين افرادي اغلب وجود و حضور را از طريق صرف انرژي و كار پر زحمتي كه انجام مي دهند مورد تاييد و موجه مي دانند بدون اينكه از خود سوال كنند آيا كار آنها نتيجه ي اثربخشي براي سازمان داشته است يا خير؟ فرآيند مديريت براساس اهدفمديريت براساس هدف مستلزم حمايت و تعهد مديران ارشد سازمان است.و متضمن چهار گام اساسي به شرح زير : 1-    حمايت و تعهد مديران ارشد به مديريت براساس هدف 2-    برقراري اهداف وبرنامه هاي بلند مدت 3-    برقراري اهداف سازماني كوتاه مدت ويژه4-    برقراري اهداف عملكرد فردي و استانداردها *حمايت و تعهد مديران ارشد به مديريت براساس هدف يك برنامه MBOمستلزم حمايت پر شور مديران ارشد است0 به علت عدم تعهد مديران سطح بالاست كه يك

برنامه هايMBOموفق نمي گردد. براي اينكه MBOموثر واقع شود بايستي مديريت ارشد موافق اصول آن باشد.MBOبه روش مشاركتي در مديريت تاكيد داشته و مستلزم دخالت دادن همه ي مديران در تمامي سطوح است. مدير عامل بايد اعتماد به زيردستان داشته باشد وشخصا متعهد ومعتقد به سبك مديريت و مشاركتي باشد. مديريت ارشد نمي توانMBO رابا يك دستور معرفي كند. مديران سطوح پايين تر همچنين بايد متقاعد به مزاياي اين سيستم بوده و تمايل به شركت آگاهانه در فرآيند آن داشته باشند.*برقراري اهداف و برنامه هاي بلند مدت يك وظيفه اصلي MBO توسعه اهداف و برنامه هاي بلند مدت است.برنامه هاي بلند مدت از طريق ملاحضات سنجيده ي رسالت سازمان توسعه يافته وتكميل مي گردد.مزاياي برنامه هاي MBO1-     نتايج بهتر در كليه سطوح مديريت وسطوح اجرائي بالاترسازمان2-     فراهم آوردن يك سيستم برنامه ريزي كلي موثرMBO3-    مديران را مجبور مي كند كه اولويتها را برقرارواستاندارها قابل اندازه گيري عملكرد را مشخص كنند.4-     روشن شدن مقررات ويژه مسئوليتها وتوانيها واختيارات كاركنان.5-    تشويق وايجاد انگيزه مشاركت انفرادي كارمندان و مديران دربرقراري اهداف6-    MBO درفرآيند كنترل سهولت ايجاد مي كند.7-    MBOيك فرصت طلايي رابراي خط مشي توسعه جهت مديران وكاركنان فراهم مي كند. *  نتايج بهتردركليه سطوح مدريت و سطوح اجزائي بالاتر سازمان به طوري كه مديريت را ملزم ميكند كه عمل برنامه ريزي را گسترش داده و منابع لازم را بررسي مي كند. *فراهم اوردن يك سيستم برنامه ريزي كلي موثر MBO به مديران كمك مي كند كه مديريت را از بحران وآتش بازي دور كنند.*مديران را مجبور ميكند كه اولويت ها را برقرار و استنداردها

و اهداف قابل اندازه گيري عملكردرا مشخص كنند0MBOفر آيند برنامه ريزي را تسريع ميكند0به جاي اينكه بگويد((حداكثرتلاش خودرا بكن)) يا((عجله كن))اهداف خاص برنامه ريزي خاص  راايجا ب مي كند.اين چنين برنامه ريزي واقعي تر است زيرا برنامه مستلزم مرور بازبيني براساس جدول زمان بندي شده است . كاركنان مطمئن مي شوند كه مي توانند منابعي را به دست آورند كه لازم براي اجراي هدف است و موانع اجراء بحث و مرتفع مي گردد .يك نوع برنامه ريزي زنجيروار منطقي قبل از انجام هر عمل  شروع مي شود . برنامه ريزي استراتژيك (راهبردي )در شركت جنرال الكتريك جنرال الكتريك جنرال الكتريك ابتدائا با تجهيزات عمده موتورهاي الكتريكي ولوازم روشنايي معروف شده است.اما شركت مذكور همچنين به ساختن موتورهاي جت اقلام الكترونيكي تجهيزات پزشكي و حتي ارائه خدمات مالي مشغول شد. به طوري كه در سال 1984 جنرال الكتريك در نزديك به چهل نوع فعاليت اشتغال داشت. هنگامي كه جك ولچ(Jackwelch )در سال 1981به عنوان رئيس و مدير عامل شركت منصوب گرديد اين تنوع در توليدات را مشكل عمده شركت تشخيص داد.اواستدلال مي كرد كه براي يك شركت ممكن نيست كه بتواند در انواع فعاليت هاي مختلف نقش رهبري را ايفاء نمايد. فقط شانزده رشته فعاليت شركت 92درصد سود سال1983و87 درصد فروش آن را تشكيل مي داد كه هر كدام از اين رشته ها جنرال الكتريك يكي از رقباي عمده محسوب مي گرديد. درحوزه ي بيست و چند رشته فعاليت ديگر اگرچه بعضا در حال رشد سريع بوده وليكن حالت برتر نداشت. به مديران ارشد شركت هاي ضعيف اخطار داده شد كه يا ايفاگر نقش برتر در

رشته ي خود باشند يا اينكه شركت آنها فروخته شده ويا تعطيل خواهد شد. طرح آقاي جك ولچ روشن بود: شركت ها را از مجريان با كارآيي پايين نجات وتمام استعداد مديريت ومنابع مالي روي شركت هاي ديگر گروه جنرال الكتريك متمركز نمايد.تا سال 1984بخش وسايل كوچك و واحد هاي جنبي كه سيستم هاي تهويه توليد مي نمود فروخته شدند. تعدادي از فعاليت هاي تجاري نامرتبط مانند واحد انتشارات (واحد سخن پراكني)در معرفي فروش گذاشته شدند.درهر رشته ي فعاليت آقاي جك ولچ و ستادش مي كوشيدند تا منابع در جاهايي كه بالاترين بازدهي را دارد اختصاص يابد. درسال 1983سرمايه گذاري در طرح جديد به 9/1ميليون دلار بالغ گرديد كه 20درصد بيشتر از سال قبل آن بود و شركت مبلغ بزرگ 2 ميليون دلار ي را خرج تحقيق وتوسعه نمود.شركت جنرال الكتريك به دليل كمبود سرمايه با 3ميليون دلار وجه نقد شروع به فعاليت نمود و قصد داشت تا ميزان 5ميليون دلار تا پايان سال آن را افزايش دهد.اما به دليل اينكه نرخ بهره در سطح نرخ جاري بود تسريعي در سرمايه گذاري مجدد در ماشين آلات و تجهيزات به عمل نيامد.در حاليكه جنرال الكتريك به جستجو براي خريد شركتها ادامه مي داد تنها در صورت استثنايي بودن معامله علاقه مندي نشان مي داد. و هنگامي كه به خانواده جنرال الكتريك پيوستند همانند ساير فعاليتهاي جنرال الكتريك به صورت همساني با آنها برخورد مي شد. در 48سالگي آقاي جك ولچ  به مدت 3 سال زمام امور شركت را به عهده داشته است. او مدعي است كه فقط 15درصد آنچه را كه مي خواسته براي شركت جنرال

الكتريك به اجرا درآورد به آن دست يافته است. آقاي جك ولچ هدف شركت را اينچنين بيان مي كند:((ما شركتي بوديم كه به اعتبار معروف بوديم و هم اكنون  شركتي با اعتبار همراه با پتاسيل فزاينده شناسايي ميشويم.جنرال الكتريك مدت مديدي به عنوان رهبر برنامه ريزي استراتژيك شناخته شده است. آقاي جك ولچ معتقد است كه سهام عادي جنرال الكتريك يك سرمايه گذاري مطمئن و ليكن با پتاسيل كم رشد مي شود. او انتظاردارد فرصت سودآوري سهامداران را بدون كاهش اطمينان سهام بهبود بخشد.بخشي از برنامه ي استراتژيك وي براي چنين كاري تمركز دادن روي رشته ي فعاليتهاي است كه جنرال الكتريك رهبري بازار آنها را به عهده دارد و حذف بخش هاي ضعيف مي باشد.سطوح برنامه ريزي استراتژيك 1-    برنامه ريزي استراتژيك درسطح شركت 2-    برنامه ريزي استراتژيك درسطح واحد تجاري 3-    برنامه ريزي استراتژيك درسطح وظيفه اي (عملياتي)* برنامه ريزي استراتژيك درسطح شركت عبارت است از: فرآيند تعريف مشخصه ي كلي و مقصود سازمان فعاليت هاي تجاري كه در آنها وارد خواهد شد و يا آنها را ترك خواهد كرد و چگونگي تخصيص منابع شركت به آن فعاليتها. برنامه ريزان سطح شركتي در صدد پاسخ به سوالات زير خواهند بود:*مقاصد سازمان كدامند؟* سازمان چگونه تصوير مي شود؟* سازمان انتظار دارد اعضايش چه ايده آلها و فلسفه هايي را داشته باشند؟* فعاليت يا فعاليت هاي تجاري سازمان كدامند؟ * چگونه منابع سازمان مي تواند به بهترين طريق به كار گرفته شود تا اهداف شركت تحقق يابد؟با مراجعه به نمودار برنامه ريزي استراتژيك  درسطح شركت مسئوليت اوليه ي مديران ارشد سازمان شبيه جك ولچ و

زيردستان بلاواسطه اش در شركت جنرال الكتريك مي باشد. كانون اصلي توجه در اين سطح عبارت از فرموله نمودن استراتژيها جهت رسيدن به رسالت سازماني است. رسالت سازماني عبارت است از مقاصد مستمر سازمان و به طور خلاصه آنچه كه بايد انجام بگيرد. فرآيند برنامه ريزي استراتژيك1.    تعيين رسالت سازماني 2.    بي سازمان و محيط آن 3.    وضع اهداف ويژه يا جهت دهي 4.    تعيين استراتژيها يي كه تحقق اهداف راتامين نمايد ارزيابي سازماني و محيطي زماني كه رسالت تعيين گرديد سازمان بايد از لحاظ نقاط قوت و ضعف تهديدها و فرصت هايي محيطي مورد ارزيابي قرار گيرد.اهداف ويژه مي تواند وضع و استراتژي ها براي تحقق اهداف توسعه يابد. مثلا در اوايل دهه ي 1980 شركت(( بيك ))( (Bic Corporation از طريق ارزيابي محيطي براي فروش تيغ اصلاح هاي بي خطر يكبار مصرف موقعيت مناسبي را بدست آورد. ارزيابي سازمان آشكار ساخت كه بيك براي توليد انبوه تيغ هاي دسته پلاستيكي كوچك از هر شركت ديگر آمريكايي توانايي بيشتري دارد. شركت اهداف فروش توليد و سود را تنظيم و استراتژي ها را طراحي نمود و سريعا در عرضه ي تيغ هاي بي خطر يك بار مصرف فروشنده پيشتاز جهان گرديد. ايجاد برنامه هاي استراتژيك دربردارنده جريان اطلاعات از سازمان ومحيط آن است. از داخل اطلاعات مربوط به شايستگي ها و صلاحيت هاي سازماني و نقاط قوت وضعف بدست ِ مي آيد و پژوهش هاي محيطي به استراتژيست هاي سازماني اجازه مي دهد تا تهديد ها و فرصت ها را هم چون محدوديت ها معلوم نمايند. به طور خلاصه كار در مرحله برنامه ريزي عبارت

است از توسعه استراتژي هايي كه نقاط قوت شركت را افزايش داده و نقاط ضعف را به حداقل رساند تا فرصت ها را به چنگ آورده و تهديدها را مانع شود. تعيين هدف يا جهت بيان صريح و شفاف اهداف و هدايت تمامي فعاليت ها براي حصول آنها تنها راه رسيدن به مديريت استراتژيك نيست حتي در زمان هاي مطمئن براي بعضي از سازمان ها بهترين راه نمي باشد. ولي به هر حال از زمانيكه پيتر دراكر ( patar  Drucker) در سالهاي 1950 مديريت بر مبناي اهداف را ابداع نموده به طوركلي پذيرفته شده كه به كارگيري اهداف فرآيند مديريت را بهبود مي بخشد. اين مطلب در سطح ارشد مديريت استراتژيك اهميت كمتر ازدونده اي كه آرزوي بالا بردن ركد جهاني را در سر دارد نخواهد داشت. ويژگي هاي اهداف استراتژيك  اهداف بايد مشكل ولي قابل حصول باشد. اگر دونده فوق الذكر توانايي دويدن نزديك سرعت ركود جهاني را داشته باشد ليكن بخواهد پيمودن يك مايل رادر 5 دقيقه به عنوان هدف تعيين كند به آساني اين هدف قابل حصول خواهد بود.به هرحال دونده احتمالا با سرعت حداكثر نخواهد دويد.از طرف ديگر هدف پيمودن يك مايل در3 دقيقه باشد هيچكس در دنيا نخواهد توانست نزديك آن شود. وهر كس تلاش كند خسته شده و به نتيجه نخواهد رسيد. اهداف شركت نيز بايستي فرصت معقول و منطقي براي انجام داشته باشند براي پرهيز از بي نتيجه بودن احتمال انجام آن نبايستي صفر باشد و براي اجتناب از كارآيي پايين نيز احتمال موفقيت آن نبايد تقريبا صد در صد باشد. همچنين به ياد داريم كه اهداف لازم

است صريح و كمي و قابل اندازه گيري باشد. هدف (( به حداكثر رساندن سود )) كمترين راهنمايي را به همراه داشته و كلي گويي است. به دست آوردن 2/1 ميليون دلار سود و يا افزايش سود تا 5درصد نسبت به سطح سود سال قبل يك هدف مشخص است. هرچه اهداف مشخص تر باشند استراتژيهاي طراحي به منظور دستابي به آنها مشخص ترخواهد بود. ماتريس BCGدر خلال سالهاي 1970 كوشش هايي براي درك فرآيند مديريت استراتژيك در سطوح شركتي انجام گرفت. تحقيقات اخيرنشان مي دهد كه نيم يا بيش از نيمي از بزرگترين شركتهاي آمريكايي نوعي برنامه ريزي مالي تجاري را به طور رسمي تمرين مي كنند. اكثر آنها از يك دياگرم در بعدي براي نمايش خصوصيات متعدد گروههاي تجاري استراتژيك(ياSBU  ها) استفاده مي كنند.ماتريس BCGبهترين راه شناخته شده انجام اين كار توسط گروه مشاورين بوستون (  (BCGانجام گرديده است.ماتريس هر دايره روي ماتريس BCG نماينده ي SBU  متفاوتاست. اگرچه ماتريس فرآيند برنامه ريزي استراتژيك را خيلي ساده مي نمايد ليكن براي موسسات پيچيده اي همچون جنرال ميلز با 40 واحد تجاري استراتژيك دياگرام بسيار شلوقي را درست مي كند. استقرار SBUها بر روي ماتريس ماتريس در رابطه با هر SBU سه چيز را نشان مي دهد. اول مساحت هر دايره متناسب با درآمد حاصل از فروش قسمت هاي مختلف تجاري مي باشد. مثلاA - SBU در مقايسه داراي بالاترين فروش نسبت به ساير SBUها مي باشد0 همچنين E-SBU كمترين ميزان فروش در كل حجم فروش موسسه را دارا مي باشد.موقعيت نسبي يك دايره در امتداد محور افقي توسط سهم بازار SBU مربوط در مقايسه

با بزرگترين شركت رقيب خود تعيين مي گردد. براي مثال در تجارت كامپيوترهاي شخصي شركت اپل فروش بسيار بزرگي متجاوز از 500000 واحد داشته است ليكن در مقايسه با IBMكه رقيب اصلي او مي باشد كمتر از نيمي از فروش IBM را دارد. لذا IBM از نظر تجارت كامپيوترهاي شخصي در منتهي اليه سمت چپ ماتريس BCG قرار مي گيرددر حاليكه اپل در سمت راست ماتريس قرار دارد. محور عمودي ماتريس BCGنرخ رشد بازاررا و نه نرخ رشد فروش هر واحد تجاري را اندازه گيري مي كند. هر واحد تجاري كه سهم بيشتري از بازار را به خود اختصاص مي دهد به طور كلي سريعتر از خود بازار رشد مي كند. نرخ رشد تجارت كامپيوترهاي شخصي آي بي ام اخيرا از 30 درصد در سال نيز تجاوز كرده است با وجود اين شركت آي بي ام بر روي ماتريس بر حسب رشد كل بازار كامپيوترهاي شخصي حدود 20 درصد در سال را نشان مي دهد. مفاهيم و نتايج تجزيه و تحليل BCG استراتژيست سازماني كه روش ماتريس BCG را به كار مي برد بايد اين سوال را بكند كه مفاهيم استراتژيك براي شركت به عنوان يك كل چيست؟ تجزيه و تحليل BCG در مورد تخصيص منابع و وضعيت SBU هاي مختلف چه مي گويد؟ اول اينكه طرفداران BCG اعتقاد دارند كه جريان نقدي كل شركت بايستي متعادل شود.سپس بايستي به اندازه ي كافي گاوهاي شيرده در شركت وجود داشته باشد تا نيازهاي نقدي (( ستاره ها )) و علامت هاي سوال راكه اميدواري بيشتري به آنها وجود دارد را تامين نمايد. دوم اينكه BCG به

وضوح چنين القاء مي كند كه مقعيت ها ( بر روي ماتريس  BCG ) مشخص كننده استراتژيهاي معيني مي باشد.  فروش يا تصفيه تجارت هايي در ناحيه ي(( سگها )) وشايد در گاوهاي شيرده ضعيف قرار مي گيرند توصيه مي شود. رشد طريق صحيحي است كه براي علامت سوال و ستاره ها وجود دارد و بايد تلاش نمود تا سرمايه گذاري را از (( گاوهاي شيرده )) برگشت داد .بعضي از محققين تصور مي كنند كه تخصيص منابع كاربرد با اهميت ليكن مورد غفلت قرار گرفته از ماتريس  BCG مي باشد. به عبارت ديگر آنها تصورمي كنند كه تحليل  ماتريس  BCG نبايستي محدود به تصميمات خريد و فروش و يا سرمايه گذاري و عدم سرمايه گذاري باشد بلكه لازم براي توزيع وجوه درداخل شركت نيز به كاررود. سيكل عمر محصول الگوي فروش كه همه محصولات از آن تبعيت مي كند شامل مراحل: آشنايي (معرفي ), رشد, بلوغ و افول مي باشد به عنوان سيكل عمر محصول ناميده شده است. استراتژيست هاي شركت كه براي ثبات و پايداري در فروش و درآمد اهميت قائل هستند تمايل به ايجاد تنوع در تجارت دارند.اما براي بدست آوردن حداكثر سوداز تنوع خواهي تمايل به تعادل و موازنه ي بيشتر محصولات وخدمات درطول مراحل مراحل سيكل  عمر محصول دارند. مطمئنا هر محصولي بايستي مراحل سيكل  عمر محصول را طي كند. ليكن بعضي از محصولات تجديد حيات پيدا ميكند مثلا چند سال پيش جوش شيرين آرم و هامر كه درست در مرحله ي افول   سيكل  عمر محصول بود دراثر تبليغ سراسري ملي تجديد حيات نمود و باعث افزايش در مصرف آن

گرديد.با وجود اين براي اكثر محصولات سيكل  عمر محصول نسبتا با تغييراتي صرفا در طول مراحل مختلف و مقدار فروش وسود  حاصله در هر مرحله سازگاري دارد.به  همين دليل بسياري از شركتها به ويژه شركتهاي توليد كننده كالاهاي مصرفي تلاش مي كنند تعداد معيني از محصولات يا خدمات درهر مرحله از سيكل  عمر محصول درهمه زمان ها داشته باشند. همين كه محصولي به مرحله ي افول مي رسد ديگري در حال رشد فروش قرار گيرد و شركت منبع پايداري از سود محصولاتي كه  در مرحله ي بلوغ قرار دارند در اختيار داشته باشد.مهم ترين ابزارهاي برنامه ريزي1- نمودار گانت ( GANTT CHART)در غالب روش هاي برنامه ريزي و بويژه برنامه ريزي توليد بكار گرفتن نمودار در جهات مختلف فهم بيشتر, سرعت عمل,كنترل بهترعمليات و كاربرد توسط كاركنان غير متخصص بسيار سودمند مي باشد زيرا نمودارها در مقايسه با نوشتارهاي عريض و طويل و توصيفي مطالب بيشتري را در فضاي كمتري بيان مي كنند. نمودارهاي گوناگون وجود دارد كه نمودار گانت اساس بسياري از جديدترين آنهاست. اين نمودار كه در اثناي جنگ جهاني اول توسط هانري.ال.گانت.(Henry.L.Gantt)ابداع گرديد در فاصله ي بين دو جنگ جهاني و قبل از اينكه روش هاي (( برت )) و (( سي.پي.ام )) در اواسط آن قرن به وجود آيند كاربردي گسترده و شهرتي عالمگير يافت و همچنان يكي از بهترين ابزارهاي تصويري در برنامه ريزي است. نمودار كه براي زمانبندي انجام وظايف بكار گرفته مي شود بر مبناي دو محور عمودي و افقي به شرح زير تشكيل مي گردد:1-    محور عمودي كه مراحل انجام كار را تا حد ممكن بر حسب

تقدم و تاخر وظايف منعكس مي كند.2-    محور افقي كه زمان را بر حسب ماه يا هفته يا روز و يا ساعت منعكس مي سازد.فرض كنيد مي خواهيم توليد يك گروه از قطعات يا محصولات را كه طي 3 مرحله انجام مي گيرد زمانبندي كنيم. براساس فوق مراحل ساخت بر روي عمودي و زمان بر حسب واحد مورد نظر مانند روز بر روي محور افقي نشان داده مي شود.10    9    8    7    6    5    4    3    2    1    روز/ مرحله مرحله1 مرحله2 مرحله3نمودار گانت-    مطابق شكل زمان برنامه ريزي شده براي اجراي هر مرحله به وسيله ي يك كروشه ي افقي مشخص مي شود.-    هنگام اجراي برنامه زمان حاضر را به وسيله يك فلش در بالاي نمودار مشخص مي كنيم.-    پيشرفت توليد ( عمليات )  را با رسم خط يا ميله ي ديگري در داخل كروشه نشان مي دهيم.شكل نشان دهنده يك پروژه ي 3 مرحله اي در پايان روز هفتم آن است. زمانهاي برنامه ريزي شده به قرار زير هستند:- مرحله ي اول           3 روز- مرحله ي دوم           4 روز- مرحله ي سوم            3 روز اما ميله ها نشان مي دهند كه فقط مرحله ي اول و نيمي از مرحله ي دوم كامل شده است ليكن بر طبق برنامه تا كنون بايد مرحله ي دوم نيزبه اتمام رسيده باشد بنابراين ديده مي شود كه ما عملا از برنامه عقب هستيم. اين مثال ساده نشان مي دهد كه چگونه برنامه و پيشرفت واقعي كار را تواما" مي توان بر روي يك نمودار نشان داد. توجه داشته باشيد كه نسبت طول ميله به طول كروشه در

هر مرحله نشان دهنده ي ميزان كار انجام شده مربوط به آن مرحله مي باشد. مثلا اگر طول ميله مساوي طول كروشه باشد به اين معني است كه كار آن مرحله تمام شده است و اگر طول ميله نصف طول كروشه باشد به اين معني است كه  تنها نيمي از كارهاي آن مرحله انجام شده است. 2- روش علمي تيلور(زمانسنجي – تعيين زمان استاندارد)هدف اصلي مديريت علمي تيلورافزايش كارائي بود.او نيل به اين هدف را بدون در اختيارداشتن نيروي انساني ممكن نمي دانست. يافتن بهترين را براي انجام دادن هر كار(The one Best way)اساس حركتش را شكل داد. تيلور اعتقاد داشت براي لنجام دادن هر كار هميشه راه بهتري وجود دارد، از اينرو چنانچه عمليات وشيوه هاي مختلف انجام آنها مورو بررسي وتجزيه وتحليل قرار گيرد مي توان به يك بهترين و كوتاهترين راه انجام كار دست يافت.همچنين تيلور علاوه بريافتن بهترين و كوتاهترين راه انجام  كار،بكارگيري مناسب ابزار كار و شايسته ترين افراد در هر مورد با توجه به ماهيت كار را توصيه مي كردو معتقد بود كه انجام اقدامات مزبور وپيروي از اصول مديريت علمي موجب افزايش كارائي مي گردد.منظور از اصول كارائي از د يدگاه تيلور كلاسيك ها و از جمله آقاي تيلور  تحقق هدفهاي سازمان با حداقل هزينه و جلوگيري از عواقب نامگلوب است. كارائي را مي توان در قالب رابطه زيرتعريف نمود: = كارائيو ستاده ها همان ستانده ها يا بازده عمليات و يا محصول و ميوه ناشي از بكارگيري تركيبي مشخص از داده ها(ازنظركمي و كيفي)است.ضريب عملكرد(Rating)چنانچه كاري را چند بار در حين عمل مشاهده كرده و با كرنومترزمان

سنجي كنيم زمانهايي كه هردفعه بدست مي آوريم ممكن است با توجه به سرعتي كه كارگرهربار دارد با يكديگر تفاوت قابل ملاحظه اي داشته باشد.وقتي كارگر سريع كار مي كند احتمالا زمان خيلي كمتراز زماني است كه وي آرام كار مد كند ولذا براي تعيين زمان نرمال كه نشان دهنده ي سرعت طبيعي انجام كار است ناچار به تعديل زمان مشاهده اي هستيم. اين تعديل به وسيله ي ضريبي به نام (( ضريب عملكرد )) صورت مي گيرد. اگر كاري در طي انجام آن از نزديك مشاهده شود مي توان در مورد سرعت شاغل آن قضاوت نمود كه با سرعت يا آهسته يا متوسط ويا طور ديگري كار مي كند واين قضاوت بستگي به سرعتي كه ما آنراطبيعي ومعقول فرض مي كنيم دارد. براي اينكه قضاوتي كه مي شودمنطقي باشد بايستي از نوعي مقياس استفاده نمود.يك مقياس متداول مقياس صفرصد (100-0)است كه در آن صفر نشان دهنده ي عدم انجام هر گونه كاري و100 نشان دهنده سرعت طبيعي انجام كار مي باشد. براين اساس گروه كارشناسان، كار را از نزديك مشاهده نموده وهريك به صورت جداگانه ومخفي سرعت انجام آن را بر حسب يكي از شماره هاي اين مقياس تعيين نموده وسپس متوسط آن را مشخص مي نمايند لذا سرعت خيلي كم كار ممكن است حدود 50 و سرعت زياد كار حدود 125 باشد. طبقه بندي مشاغل - طراحي سيستم پرداخت حقوق و دستمزد اهداف كلي طبقه بندي مشاغل عبارت اند از:•    سپردن كاربه كاردان •    پرداخت مزد عادلانه ومساوي براي كار مشابه در شرايط كاري يكسان •    ايجاد نظم و هماهنگي و سرعت عمل

در اداره ي امور استخدام كاركنان وكمك به مديريت در حل مسائل •    رعايت شرايط احراز شغل ،مرتبط با وظايف و مسئوليت ها •    يكنواخت نمودن مرز شغل كليه ي شاغلين يك گروه شغلي در چهار چوب يك جدول مزد. مراحل عملياتي طرح هاي طبقه بندي مشاغل عبارت اند از: الف: تهيه ي نمودار سازماني ب: جمع آوري اطلاعات و تجزيه و تحليل آنها ج: تهيه ي شناسنامه هاي شغلي و ارزيابي مشاغل د: تهيه ي جدول مزد وليست تطبيق الف) تهيه ي نمودار سازمانينمودار سازماني از نقطه نظر تهيه ي طرح طبقه بندي مشاغل بايستي حاوي نكات زير باشد:سلسله مراتب سازماني را مشخص نموده و تعيين نمايد كه هر شغل تحت نظارت وسرپرستي چه شغلي قرارداشته و نيز چه مشاغلي را تحت نظارت دارد. تعداد پست هاي سازماني هر شغل را بطور مشخص و برابر نياز سازمان و مطابق نظر مديريت تعيين نمايد. ضوابطي كه از سوي وزارت كار و امور اجتماعي و يا سازمان اموراداري واستخدامي كشور، الزامي اعلام گرديده است درآن رعايت شده باشد.ب)جمع آوري اطلاعات شغلي وتجزيه و تحليل آنها در تهيه ي وتنظيم شناسنامه هاي شغلي مشاغل مورد ارزيابي ضرورت دارد اطلاعات كامل و جامعي در ارتباط با خصوصيات هر شغل از طريق يكي از روش هاي مشاهده ،مصاحبه ،پرسشنامه ،بررسي سوابق گذشته و يا تركيبي از دو يا چند روش بدست آورد. به طوري كه اين اطلاعات بدست آمده بتواند كليه عوامل موجود در شغل را كاملا روشن و مشخص سازد. اين عمل را تجزيه و تحليل شغل و يا كار شكافي گويند. براي اينكه عمل جمع آوري اطلاعات

در خصوص شغل وتجزيه و تحليل آنها با سهولت انجام شده و نيز مفيد و قابل استفاده باشد،پاسخ پرسش هاي پنجگانه ي زير منظور فوق را تامين مي كند:•    چه كاري انجام مي شود ؟•    چگونه كار انجام مي شود ؟•    چه مسئوليت هايي در شغل مورد نظر وجود دارد ؟•    چه مهارت ها و توانايي ها يي براي انجام كار لازم است ؟ منابع سه گانه ي تامين اطلاعات لازم براي كار شكافي عبارتند از:1-    شاغلين پست ها و مشاغل سازماني كه عملا وظايف و ماموريت هاي محوله را انجام مي دهند. 2-    سرپرستان بلاواسطه و يا اشخاصي كه مستقيما با شغل مورد نظر در تماس هستند.3-    مديران اجرايي كه نظارت غير مستقيم روي انجام فعاليت ها دارند.ج) تهيه ي شناسنامه هاي شغلي و ارزيابي مشاغلپس از جمع آوري پاسخ سوالات پنجگانه براي هريك از مشاغل سازمان در مرحله ي جمع آوري اطلاعات شغلي هم اكنون مي توان شناسنامه ي  شغلي را تهيه و تنظيم نمود تا مبناي ارزيابي شغل قرار گيرد.بنابراين يك شناسنامه ي شغلي شامل مواردي از قبيل: شرح وظايف مستمر روزانه به تفكيك و جزوظايف ادواري (هفتگي،ماهيانه،ساليانه)مسئوليت هاي محوله به تفكيك بر حسب نوع آن مانند سرپرستي،مالي،ايمني ديگران و ... و با تعيين درجه ي اهميت آن، شرايط احراز شغل،كوشش هاي فكري و جسمي،شرايط محيط كار و خطرات ناشي ازآن،مهارتها و قابليت هاي مورد لزوم براي تصدي شغل و...مي باشد. روش هاي مختلفي براي ارزيابي مشاغل وجود دارد كه بهترين،منطقي ترين و عملي ترين آن روش امتيازي است. ارزشيابي مشاغل به روش امتيازي در 4 مرحله به ترتيب زير انجام مي

گيرد:1-تنظيم آئين نامه امتيازات:اين آئين نامه ضوابطي را براي ارزشيابي عوامل تشكيل دهنده هر شغل فراهم مي كند.2-تنظيم مشخصات هر شغل بصورت استاندارد و يكنواخت :اين مشخصات بر مبناي شرح و شرايط احراز مشاغل تنظيم مي گردد.3-اختصاص  دادن امتياز به هر يك از عوامل قيد شده در هر شغل با استفاده از آئين نامه امتيازات و تعيين مجموع امتيازات هر شغل4-تعيين موقعيت نسبي هر شغل نسبت به بقيه مشاغلدر تنظيم آئين نامه امتيازات مراحل زير بايستي طبق نمودار زير صورت گيرد:نام كتاب : برنامه استراتژيك و كاربرد آن در مديريت تاليف و گردآوري : مهندس عباس شيخ ابو مسعودي ناشر : انتشارات اركان چاپ اول : بهار 1382تيراژ : 2000 جلد حروفچيني : انتشارات اركانطراحي جلد : انتشارات اركانليتوگرافي : مهتاب (2210190)چاپ متن : پارسا چاپ جلد : انديشه صحافي : سپاهان قطع و شمارش صفحات : وزيري 320 صفحه بها :24000 ريال

كارآفريني

تاليف: دكتر فيروز چيوائي خلاصه كتاب كارافريني:  كاري از فرشته عباسيان- فرهنگ كارآفريني خلاقيت ونوآوري مجموعه ارزشها،نگرشها،هنجارها ورفتارهائي است كه هويت افراد كارآفرين راتشكيل مي دهد.افراد كارآفرين و خلاق سعي مي كنندبانوع متمايزنگاهشان به پديده هاي اطراف وشيوه متفاوت رفتارشان درمواجه باپديده هاي پيرامون خود،دست به فعاليتهاي كارآفرينانه بزنند و محصول وخدمت جديدي به جامعه ارايه نمايند.

سرشناسه                                              : چيوائي .فيروز.1329عنوان ونام پديدآور                               : كارآفريني/تاليف فيروز چيوائي.مشخصات نشر                                    : تهران :دانش پرور.1387مشخصات ظاهري                               : ت.152ص.:جدول .نمودار.شابك                                               : 25000ريال:3-82-2543-964-978وضعيت فهرست نويسي                        : فيباموضوع                                            : كارآفريني موضوع                                            : كارآفريني –ايرانموضوع                                            : نوآوريموضوع                                            : خلاقيتموضوع                                            : اسلام و كارردهبندي كنگره                                    :1387   2ك 9 چ/15/HBرده بندي ديوبي                                   :04|338شماره كتابشناسي ملي                            :1507143مقدمه"فرهنگ كارآفريني خلاقيت ونوآوري مجموعه ارزشها،نگرشها،هنجارها ورفتارهائي

است كه هويت افراد كارآفرين راتشكيل مي دهد.افراد كارآفرين و خلاق سعي مي كنندبانوع متمايزنگاهشان به پديده هاي اطراف وشيوه متفاوت رفتارشان درمواجه باپديده هاي پيرامون خود،دست به فعاليتهاي كارآفرينانه بزنند و محصول وخدمت جديدي به جامعه ارايه نمايند.جفري تمونزكارآفريني راايجادكننده ي يك چيزارزشممندازهيچ مي داندوكارآفرين كسي است كه داراي قدرت درك بالااست وتوان پيداكردن خلاق فرصتهارادارد،ومي توانددرجامعه ازطريق پرورش ايده وتبديل فكرخودبه يك محصول جديداقدام به ارزش آفريني ازهيچ نمايد.اين ارزش مي توانداقتصادي،سياسي،اجتماعي وحتي فرهنگي باشد.امااين سئوال مطرح است كه فرهنگ غالب بريك محيط خلاق داراي چه باورهاوارزشهايي مي باشد؟چگونه فرهنگ كارآفريني درجامعه نهادينه مي شود؟اينهاسؤالاتي است كه براي پاسخ دادن به آنها بايدپژوهشهاي بسياري صورت پذيرد،دراين كتاب سعي شده است كه موضوعات آن به بحث گذاشته شود.

فصل اول             كارآفرينيكارآفريني چيست؟واژه كارآفريني Entreprendre به معناي متعددشدن نشأت گرفته است. بنابرتعريف واژه نامه دانشگاهي وبستر:كارآفرين كسي است كه متعهد مي شودمخاطره هاي يك فعاليت اقتصادي راسازماندهي،اداره وتقبل كنداقتصاددانهانخستين كساني بودندكه درنظريه هاي اقتصادي خودبه تشريح كارآفريني پرداختند.ژوزف شومپيتركارآفرين رانيروي محركه درتوسعه اقتصادي ميداندومي گويد:نقش كارآفرين نوآوري است.ازديدگاه وي ارائه كالايي جديد،ارائه روشي

جديددرفرآيندتوليد،گشايش بازاري تازه،يافتن منابع وايجادهرگونه تشكيلات جديددرصنعت و...ازفعاليتهاي كارآفرينان است.كرنز كارآفريني راايجادسازگاري وهماهنگي متقابل بيشتردرعمليات بازارها مي داند.كارآفريني: فرآيندي است كه منجربه ايجادرضايت مندي وياتقاضاي جديدمي گردد.كارآفريني عبارتست ازفرآيندايجادارزش ازراه تشكيل مجموعه منحصربه فردي ازمنابع به منظوربهره گيري ازفرصتها.كارآفرين(مستقل): فردي كه مسئوليت اوليه وي جمع آوري منابع لازم براي شروع كسب وكاراست وياكسيكه منابع لازم براي شروع ويارشدكسب وكاري رابسيج مي نمايدوتمركزاوبرنوآوري وتوسعه فرآيند،محصول ياخدمات جديدمي باشد.بعبارت ديگر،كارآفرين فردي است كه يك شركت راايجادواداره مي كندوهدف اصلي اش سودآوري ورشداست.مشخصه اصلي يك كارآفرين  نوآوري 

است.نظريه روانشناسي توسعه اقتصادي:ديويدمك كللنداستادروانشناسي معتقداست كه عامل عقب ماندگي اقتصادي دركشورهاي درحال توسعه مربوط به عدم درك خلاقيت فردي است.بنابرعقيده ايشان بايك برنامه صحيح تعليم وتربيت مي توان روحيه كاري لازم رادرجوامع تقويت نمود،بگونه اي كه شرايط لازم براي صنعتي شدن جوامع فراهم فرهنگ كارآفرينيفرهنگ كارآفريني يك خرده فرهنگ ازفرهنگ حاكم برجامعه مي باشد.ازاين روقبل ازپرداختن به اين موضوع بايدتعريف صحيح ودرستي ازفرهنگ غالب جامعه بيان شود.تعريف فرهنگ : مفهوم فرهنگ ازدوجزء«فر»بمعني بالاو«هنگ_»بمعني قصد كردن،كشيدن وآوردن است.درزبان علمي فرهنگ (Calture)بمعني كشت وزراعت است.پس درتعريف فرهنگ بايدمفهوم رشدوتعالي بعنوان هدف ذكرشود.بنابراين ميتوان گفت:1فرهنگ نظامي است نسبتامنسجم متشكل ازاجزايي غيرمادي شامل:ارزشها،هنجارها،نمادها،باورهاواعتقادات،آداب ورسوم،دانش واطلاعات رايج،هنرهاواجزايي كاري شامل كالاهاي مصرفي،ابزارها(تكنولوژي)وميراث فرهنگي نسبتامشترك بين اعضاي يك گروه،اجتماع ياجامعه كه ازطريق يادگيري ازنسلي به نسل ديگرمنتقل مي شودوموجبات رشدوتعالي انسان رافراهم مي آورد.كاركردهاي مهم نظام فرهنگي: مي توان لااقل 5كاركردذكركرد:1-تأمين نيازهاي فيزيولوژيكي      2-ايجادارتباط جمعي    3-دادن هويت فرهنگي خاص براعضا      4-حفظ وتداوم وبقاي جامعه     5-ايجادوحفظ همبستگي وانسجام اجتماعيبعبارت ساده تراينكه اگرفرهنگي بخواهدبراي يك جامعه بعنوان فرهنگ باقي بماندوتوسط اعضاي آن جامعه حفظ ومقدس شمرده شود،بايدازكاركردهايي برخوردارباشدوگرنه همواره بعنوان يك فرهنگ پيروبدنبال عناصرفرهنگي جوامع ديگرخواهدبودتابتواندازطريق آن عناصراين كاركردهاراپاسخ دهد.فرهنگ كارآفريني خلاقيت ونوآوري مجموعه ارزشها،نگرشها،هنجارهاورفتارهايي است كه هويت افرادكارآفرين راتشكيل مي دهد.اگرچه درفرهنگ كارآفريني،كارآفرينان ارزشهاوباورهايي متمايزازافرادجامعه دارندولي فرهنگ كارآفريني متأثرازفرهنگ حاكم برجامعه است.درواقع هرچه ارزشهاوعقايدموجوددرجامعه رابه

كار،توليدمداوم،فكروانديشه خلاق ويادگيري وكسب دانش سوق دهد،درآن جامعه فرهنگ كارآفريني اشاعه يافته ودرون افرادنهادينه مي شود،افرادبيشتري دست به خلاقيت،نوآوري وكارآفريني                      مي زنندوافرادكارآفرين بيشتري موفق مي شوندكه ايده هاي نوين خودرادرجامعه محقق سازند.نوآوري فرهنگي : بيشتر متفكران اقتصاد-اجتماعي امروزه بر اين باورندكه نوآوري تنهاراه تضمين بقادردنياي امروزبشمارمي رود.ازاين حيث

بوجودآورندگان اين نوآوري شاهرگ حياتي سازمانهابشمارمي روندواستعدادوخلاقيت افرادسازمان سرمايه اصلي آن محسوب مي شود.عواملي همچون نيروي كار،سرمايه،فن آوري ومديريت هركدام به نوبه خودمتأثرازويژگيهاي فرهنگي جامعه است وريشه درارزشهاوباورهاي فرهنگي دارندوهيچ كشوري نمي تواندبدون گذرازمرحله تحول فرهنگي وفكري وآماده سازي افكارعمومي به توسعه اقتصادي نايل شود.اماتحول فرهنگي چگونه مي تواندصورت پذيرد؟عوامل تحول فرهنگي:     1-نوآوري فرهنگي:درهرجامعه اي انسانهابااستعدادوخلاقيتي كه دارندمي توانندازهريك ازاجزاي فرهنگي مانند ارزشها،هنجارها،دانشها،نهادهاوآثارهنري وابزار ومتون  عناصرجديدي ابداع وبه جامعه عرضه كننددرصورتيكه چنين عناصري موردپذيرش عامه قرارگيرند بعنوان يك عنصرفرهنگي جديدبه جزءمربوطه اضافه وسبب دگرگوني درآن جزءمي شودوبه دليل وجودارتباط متقابل بين اجزاء ونظام فرهنگي باعث دگرگوني دركل نظام فرهنگي مي شوند.كه علاوه برموردپذيرش بودن عامه بايدموجبات رشدوپيشرفت انسان رانيز فراهم آورد.2-فرهنگ پذيري كه نوعي اشاعه فرهنگي است وازطريق تماس نزديك ومداوم بين فرهنگها حاصل مي شود.اشاعه فرهنگي مي تواندآثارمثبت ومنفي متعددي بجاي بگذاردكه ازنظراسلام بايددركشف واقعيت مؤثر باشد.قالب آجيل    agilپارسونر :                                     دراين قالب علم كارآفريني باچهارعامل اقتصاد،سياست،جامعه وفرهنگ عمومي                             كارآفريني                                                                                                               دائم درحال تنش وكنش است.اين نوع ارتباط درواقع بمعناي سازگاري وتنش متقابل بين علم وجامعه است.رابطه اقتصادوكارآفريني بمعناي تعامل بين دوطيف فعاليتهاي علمي وانديشه هاي علمي درزمينه كارآفريني ازيك طرف ومجموعه اي ازنهادها،فعاليتهاومقوله صنعت،خدمات وتوليداست ورابطه سياست وكارآفريني حاكي ازنوع نگرش نظام سياسي مسلط به مقوله كارآفريني وسياستگذاري دراين عرصه مي باشد.براي برقراري پيوندمي توان ازطريق قانون گذاري و برنامه ريزي به اين مهم رسيدوهمچنين درموردارتباط كارآفريني باجامعه بايدديدكه آياارزشهاي اجتماعي مدافع ارزشهاي كارآفرينانه است؟يااينكه باآنهامغايرت دارد.اين ارتباط بايدطوري باشدكه كارآفرين خودرادرجامعه غريبه احساس نكندونيزدرموردارتباط كارآفريني بافرهنگ بايدارزشهاوباورهاي موجوددرفرهنگ عمومي  متناسب بافعاليت خلاق كارآفرين باشدكه براي پيوندجامعه و فرهنگ باكارآفريني بايديك تعامل درحوزه عمومي انجام

پذيرد يابعبارتي علم كارآفريني بايددرحوزه عمومي نفوذكرده وبه موضوعات زنده گفتگوي عمومي تبديل شود.دراين زمينه وسايل ارتباط جمعي          مي توانندبامطرح ساختن موضوعات كارآفريني درسطح جامعه نقش بسيارمهمي ايفا نمايند.البته اين سازگاري وتنش بايددوطرفه باشد.بنابراين بطورهمزمان ازيك سوبايدفرهنگ عمومي باارزشهاي كارآفريني همنواوهمسازشودتاجامعه ازفعاليتهاي كارآفرينانه حمايت كندوپذيراي تلاش خلاق آنهاباشدوازسوي ديگربانفوذعلم كارآفريني به بدنه جامعه قابليتهاي افرادرابراي انجام كارها به شيوه خلاق ونوآورانه افزايش داد.«باندورا»   براي سنجش تحول وثبات درجامعه دومؤلفه (انعطاف محيطي) و (اعتمادبه خود)  رامؤثرمي داند.براساس نظر باندورا اگرانعطاف محيط يعني پاسخگوبودن محيط دربرابرتحولات بالاباشد واعتمادبه قابليتهاي فردهم بالا باشد يعني فرداعتماد به نفس داشته وبرتواناييهاونقش مؤثرخودهم واقف باشد،دراين شرايط عمل اجتماعي اوبادلگرمي انجام ميشود.{مطلوبترين حالت}.امااگراعتمادبه انعطاف محيط پايين باشد(موقعيت پاسخگوي خواسته هانباشد) عمل اجتماعي بااعتراض انجام مي گردد.كه شاهدتظاهرات،اعتصابهاوفرارمغزها مي شويم. اگراعتمادبه انعطاف محيط بالاواعتمادبه قابليتهاي فردي پايين باشدعمل اجتماعي باافسردگي انجام مي گيرد.(بدترين حالت)اگرهردومؤلفه دررتبه پاييني باشد بي تفاوتي اجتماعي شكل مي گيردوپيدايش هروضعيتي براي فرد يكسان است. انعطاف  محيط    قابليت خود                                  بالا پايين بالا    دلگرمي    اعتراض پايين    افسردگي    بي تفاوتيبنابراين اگربخواهيم عمل اجتماعي درجامعه بادلگرمي انجام پذيرد بايدخلاقيت،كارآفريني،قابليتهاواستعدادهاي فردي رادرافرادجامعه افزايش دادولي  تنهابالابودن قابليتهاي فردي كافي نيست بلكه بايدمحيط رانيزانعطاف پذير،پوياوخلاق  نمودتاميزان اعتمادبه محيط نيز افزايش داد. فصل دوم             انواع نگرشها به كارآفريني   درجوامع بشري هيچگاه واقعيتهاي موجودباآرمانهاي موردقبول جامعه ويافردكامل_امطابقت ندارد.دراين صورت هرفردي ممكن است يك ياتركيبي ازسه نوع نگرش ياطرزتفكر بشرح زيردارا باشد:1-    نگرش آرمان زدگي:در اين شيوه نگرش،فردبشدت انتظارداردهمه چيزمطابق آرمانهاوايده آلهاي اوباشدووقتي مي بيندظلم وفسادريشه كن نشده همواره ناراضي است،ازهمه چيزشكايت دارد.كم كم مأيوس شده درنتيجه بازدهي كاراودرنظام اقتصادي واجتماعي تنزل يافته به مروردچاريأس فلسفي شده

درارتباط با ديگران باعث انتقال اين نگرش به آنها شده وديگرمجالي براي نوانديشي وفعاليتهاي اقتصادي باقي نخواهدماند.ازاين روتوصيه ميشودافرادكارآفرين اهدااف قابل وصولي براي خودمشخص وازآرمان زدگي پرهيزنمايند.2-    نگرش واقعيت زدگي: بعضي ازافرادبخصوص افرادگروه اول،وقتي واقعيتهاي جامعه رامطابق ايده آلهاوآرمانهاي خودنمي بينندكم كم مأيوس شده وممكن است تسليم وضع موجودشوندوبه مرورپيروتفكر دم غنيمتي گردند.دست ازكاروتلاش برداشته وكساني راهم كه براي اصلاح امور مردم وجامعه تلاش مي كنندافرادي فلسفه باف وشكست خورده مي پندارند.تفكرآنهااينست: [چيزي رانمي توان عوض كرد].3-    نگرش اصلاح طلبي تؤام باكاروتلاش (تفكر منطقي): مصلحان،اولياوپيامبران الهي همواره كوشيده اندكه باتغييردراعتقادات وفرهنگ مردم وضع موجودرااصلاح كرده،جامعه رابه سمت جامعه ايده آل وآرماني خودهدايت نمايند.اين نوع تفكراز  ويژگيهاي جامعه اسلامي وفردمسلمان ميباشدوخداوندهم درقرآن فرموده است:تادرافراديك جامعه تغييرحاصل نشودخداوندجامعه آنهاراتغييرنخواهدداد.يكي ازويژگيهاي مهم كارآفرين همين خوي اصلاح طلبي اوست كه سعي ميكند شرايط نامطلوب محيط كاري خودراشناخته براي بهبودوضعيت نسبت به تغييرآن بطورمداوم تلاش نمايد. درحقيقت نگرش آرمان زدگي بانگرش واقعيت زدگي درعمل تفاوت چنداني ندارد.هردوباعث سكون،تهجر،عقب ماندگي ودرنهايت فسادجامعه وفردمي شوند.كسي كه اهل عمل نيست هرتفكري هم كه داشته باشدتأثيرچنداني برمحيط كاري خود نمي تواندداشته باشدوبه قول معروف «عالم بي عمل درخت بي ثمراست.رابطه توان و تكليف:يك كارآفرين فردي است كه براي رسيدن به وضع مطلوب ازحداكثرتوان خودبهترين استفاده رامي نمايد.درقرآن كريم آمده است«لايكلف الله نفساالاوسعها»يعني خداوندهيچ كس رابراي كاري كه توان آن رانداردمكللف نكرده است.هركس به اندازه توان خود تكليف دارد.در اسلام كساني كه درراه خدا حداكثر تلاش وتوان خودرابكاربرده تا سر حدتوان خوديعني شهادت،از راه بازنمي ايستند مجاهدفي سبيل الله ناميده مي شوند.يعني يك مسلمان تا آنجاكه توان وطاقت دارد مكلف است درجهت مصالح خود،خانواده وجامعه

اي كه در آن زندگي مي كندتلاش نمايد.توان باتكليف رابطه مستقيم داردودراثرگذشت زمان وبالاتررفتن ميزان توان،تكليف هرفرد بيشتر مي شود.يك كارآفرين براي بالابردن توان خود برنامه منظمي راطراحي مي كند.براي اين منظورلازم است ابتداتوانهاي بالقوه وبالفعل خودرابشناسد تابتواند بابرنامه ريزي،وضع موجودخودرابه وضع مطلوب برساند.  صفات وخصوصيات عمومي كارآفرين :1-هدف:يك كارآفرين دردرجه اول بايدهدف يااهداف واحدكاري خودرامشخص نمايد،البته اين اهداف بايدروشن،واضح ودست يافتني ودرراستاي ارزشهاومنافع كارآفرين باشند.2-پشتكار                                                                15-استفاده ازتجارب ديگران3-داشتن اطلاعات تجاري                                        16-مسئوليت پذيري4-آمادگي روبرويي باشكست                                    17-اعتمادبه نفس5-متكي به خود بودن                                               18-قابليت تغييروانعطاف پذيري6-توانايي به حداقل رساندن خطرات                         19-تمايل به استقلال7-حل مشكلات بطورمداوم                                       20-تلاش براي اجراي پروژه 8-دارابودن توانايي لازم                                          21 -شناخت شخصي9-تمايل به مشورت باكارشناسان                              22-تعهد10-سلامت جسمي                                                  23-ابتكاروخلاقيت11-سلامت فكري وروحي                                         24-ديدگاه مثبت12-شكيبايي دربرابرناملايمات                                   25-اطلاعات فني وخدماتي13-توانايي ايجادارتباط                                             26-عقل معاش14-دسترسي به منابع مالي                                        27-توانايي ارائه عقايدبه ديگران 28-شجاعت 29-سابقه تحصيليكارآفريني از نظر اسلام: دربعضي ازجوامع اقتصادي غربي چنانچه يك نفربتواندبه هرقيمت دربازارقابت ازديگران پيشي گرفته،دركارخودپيروزگرددبعنوان يك كارآفرين موفق تلقي مي گرددلكن درجامعه اسلامي يك كارآفرين حق نداردازطريق رشوه،بهره كشي وازراه نامشروع به كسب وكاربپردازد.دردنياي سرمايه داري غربي موفقيت اقتصادي به هرقيمت مجازاست بطوريكه استثمارواستعماريكي ازميوه هاي تلخ اين طرزتفكراست دارندگي از نظر اسلام: برخي برآنندكه اگركسي مي خواهداهل زهدوتقوا باشد بايددست ازتلاش اقتصادي برداشته به زندگي بخورونميراكتفانمايد.آنهامعتقدندكه ارزش دنيا درحدي نيست كه انسان وقت خود راصرف امورمادي نمايد.اين گروه دارندگي راازنظر اسلام مطرودمي دانند غافل ازاينكه مالكيت دراسلام محترم است ودارندگي تؤام باعدالت اجتماعي يكي ازاهداف عاليه اسلام است .فردكارآفرين تلاش اقتصادي راكاري عبادي تلقي مي كندوحديث «الكاسب حبيب الله» راهيچگاه ازخاطرخود دور نمي سازد.طرزتفكرمنفي درموردتلاش اقتصادي براي بالابردن سطح توليد درجامعه علاوه براينكه يك تفكرضداسلامي

است باعث رشدروحيه تنبلي وتوسعه فقردرجامعه مي شود.وقتي جامعه اي فقيرشدذلت،فسادوتباهي دران رشدمي يابد.براي كارآفرين مسلمان اعم از پسرودختر تلاش اقتصادي يكي ازوظايف مذهبي تلقي مي شود.داستان تجارت حضرت محمد(ص)وحضرت خديجه(س)وهمچنين تلاشهاي شبانه روزي حضرت علي(ع)درموردحفرقنات وايجادنخلستانها ازمواردي است كه ميتواندبراي كارآفرينان دختروپسرسرمشق قرار گيرد.فصل سوم                           خانواده و كارآفرينيكارآفريني مفهومي است كه همراه باخلقت بشروجودداشته است.باتوجه به اهميت كارآفريني درشكل گيري تحولات اقتصادي درجوامع،دانشمندان علوم اجتماعي نيزبه بررسي ويژگيهاي فردي واجتماعي كارآفرينان پرداختند.كارآفريني فرآيندي اكتسابي است خانواده كانوني است كه درشكل گيري اين فرآيند،ميتواندنقش حياتي ايفاكندزيراخانواده مي تواندعنصرپويايي وتحرك رابه ژرفاي وجودافرادتحت نفوذووابسته به خودتزريق كندبه شكلي كه فردوجامعه درمحيطي هماهنگ به تعامل بپردازندوقالبهاي اجتماعي نوآورانه شكل گيرد.مراحل توسعه كارآفريني توسط خانواده:1-    مراحل نهادينه كردن"فرهنگ كارآفريني":نوع نگرش والدين به دنياي پيرامون خودوچگونگي تجسم ارزشهاي اجتماعي براي فرزندان درشكل گيري آينده شغلي آنها مي تواند راه را براي دستيابي به اقتصادسالم هموارسازد.2-    تعيين مسير شغلي:فضاي درون خانواده خصوصارهنمودهاي والدين به شناخت توانمنديهاي بالقوه فرزندان وهدايت آنهادرمسيرشغلي نقش مهمي رادرشناسايي وپرورش افرادخلاق درجامعه دارد.3-    توانمندسازي(يادگيري فن آوريهاي جديد):حمايت وتشويق والدين جهت يادگيري فن آوريهاي تكنولوژيكي واطلاعاتي ومعرفي مشاغلي كه امكان كسب درآمدبالارابراي فرزندان فراهم مي سازد،آنان راعلاوه  برنقش كارآفريني دردرون  خانواده،معطوف به اهداف توسعه درسطح جامعه يعني كارمفيدوبهره وري بالاخواهدكرد.4-    راه اندازي واداره كسب وكار اقتصادي:دراين مرحله،فردباارزيابي مشاغل متناسب باخواسته هاي خودوخانواده به خلق ايده درزمينه كار پرداخته  بامديريت خودفعاليت اقتصادي راآغاز مي كند.دراين مرحله والدين بااستفاده ازتجارب خودمي توانندفرزندشان راجهت اداره كسب وكار ياري كنند .كارآفريني وICT  (فناوري ارتباطات واطلاعات)عبارت اقتصادجديد به تدريج رواج يافته كه باگسترش فن آوري اطلاعات همراه است.ICT  به ارضاي نيارهاي ارتباطي

واطلاعاتي كه به ايجاددانايي كمك ميكند ميپردازدوامكانات جديدي براي تبادل اطلاعات ايجادمي كندوبعنوان مهم ترين ابزاركارآفريني مدرن مي باشد.همچنين كارآفريني درفن آوري اطلاعات پهنه وسيعي براي فعاليت دارد.كارآفريني لازمه توسعه فن آوري وتوسعه فن آوري بستر كارآفريني است.براين اساس اهميت نقش بسترسازي كار آفريني ووظيفه دولت مشخص مي شود.دولت بايدبستركارآفريني دراين حوزه راكه همان شبكه هاي ارتباطي واطلاعاتي است توسعه دهدوامكان دسترسي آسان همه به اين شبكه رافراهم كند ضمن اينكه فرهنگ استفاده ازشبكه راايجادوگسترش دهدوقوانين ومقررات لازم راتدوين واجراكند. پديده فرارمغزهاكه خصوصادرفن آوري نو رايج است ازنتايج ضعف كارآفريني دركشورهاي درحال  توسعه است. مفهوم فرانشيزتعريف لغوي فرانشيز: فرانشيزنوعي ازكسب وكاراست كه براساس آن به يك شركت اختيارداده مي شودكه توليدات ويامحصولات شركت ديگررابفروشدودرقبال آن مبلغي دريافت كندكه به اين مبلغ،مبلغ فرانشيز مي گويند.مفهوم عملي فرانشيز: فرانشيزيك شبكه ارتباطي بين كسب وكارهاي مستقل كوچك مي باشدكه بهريك ازآنهااجازه مي دهدتحت يك نام تجاري مشترك ويك هويت فعاليت كنندوهمگي ازيك متد موفق (كه قبلا آزمايش شده) وبازاريابي مشترك استفاده كنند.درعمل فرانشيز دقيقايك استراتژي كسب وكاراست براي جذب مشتري.مزاياي فرانشيز:1-    امنيت:براي كسب وكارهاي تحت پوشش فرانشيز نوعي پوشش وامنيت رابهمراه دارد.ديگرنيازي نيست كه خودتان نگران روش هاي م_وثر براي كسب وكار باشيد چرا كه يك سيستم ازقبل مطالعه شده وآزمايش شده از سوي هماهنگ كننده دراختيار شما قرار خواهدگرفت.2-    سيستم اثبات شده:مواردي كه يك هماهنگ كننده براي انجام كسب وكارتعيين مي كند:يك روش (سيستم عامل) براي انجام كسب وكار،يك نام تجاري كه درنظرمشتري ارزش داشته باشدويك پشتيباني اوليه وپشتيباني مستمرمي باشدكه درنتيجه ديگرنيازي نيست كه شماچرخ را مجدداختراع كنيدتابتوانيد ازآن استفاده كنيد.بلكه ازنتايج تحقيقات ازقبل انجام شده

استفاده خواهيدكرد.3-    نتايج قابل پيش بيني:يك سيستم فرانشيزالف:قدرت خريدگروهي براي ازبين بردن هزينه هاي عملياتيب:پيشرفت سريع تر به علت برنامه بازاريابي ازپيش آزمايش شدهپ:نتايج قابل پيش بيني وابسته به اينكه تاچه حدپايبند سيستم عامل بوده ايد رامژده مي دهد. 4-بازاريابي:وقتي كسب وكار ازحالت مستقل خارج شدوبصورت جزئي ازمجموعه بزرگتري درآمد هزينه هاي بازاريابي ميان كسب وكارهاي تحت پوشش تقسيم ميشود.فصل چهارم              برنامه ريزي  مسير شغليمقدمه:تعيين اهداف مهم،نقش تعيين كننده اي درموفقيت دارد.يكي ازراههاي رسيدن به اهداف برنامه ريزي است.برنامه ريزي مسير شغلي يعني پيش بيني و انتخاب شغل براي آينده خويش.ضرورت تعيين اهداف شغلي:منتظر نمانيدتابه مدد شانص يااتفاق شاغل شويد،بلكه براي خود شغلي متناسب باعلاقه وتوانايي تان انتخاب كنيد.تعيين اهداف شغلي،گامي هوشمندانه بسوي موفقيت است.درواقع،اهداف شغلي،هدف نهايي تمام فعاليتهايي است كه شمادرحال حاضر به آنها دست مي زنيد.كارآفريني به عنوان يك شغل:امروزه مشاغل مختلفي در جامعه وجوددارد.اما آيا مي دانيدكه علاوه براين مشاغل ،مي توانيدبااستفاده ازتوانايي هاومهارتهايي كه داريدبراي خود نيزشغل ايجادكنيدوكارآفرين باشيد؟ بانگاهي به گذشته متوجه مي شويم كه بسياري ازشغلهايي كه درقديم وجودداشته امروزه وجودندارند{آسيابان،مسگر،درشكه چي} وبجاي آنهامشاغل جديدي ايجادشده اند{تخصصهاي گوناگون كامپيوتر}اين مسئله ناشي ازسرعت تغييروپيشرفت درامكانات وفن آوري ودگرگوني درنوع نيازواحتياجات مردم است.بخاطرهمين تغييرات وتحولات وانتشاراطلاعات،عصرحاضربه عصراطلاعات وجامعه اطلاعاتي معروف شده ومشاغلي نيزمتناسب باآن بوجود آمده است.علاوه برآن،تغييروتحولاتي نيزدرماهيت كاروشغل درسازمانهاوشركتهابوجودآمده است.بطوريكه ديگرمثل گذشته امكان استخدام دائمي ومادام العمر وجود نداردوبسياري ازكارهاراماشينهاوروبوتها انجام مي دهند.بادرنظرگرفتن اين تغييرات وتحولات،يكي از گزينه هاي مهم درانتخاب شغل،ايجادكسب وكار براي خود است.برنامه آينده شغلي شما چيست؟استخدام درسازمان ياشركتي خاص ياايجاد كسب وكار شخصي؟ فصل پنجم   شناخت انواع كسب وكارهدف ازراه اندازي كسب وكار چيست؟يك كسب

وكارهنگامي راه اندازي مي شودكه شخصي به اين نتيجه  برسدكه مي تواندازطريق توليدكالاياخدمات وفروختن آن به مردم ،سودكسب كرده،به جامعه خدمت كند.تمام كسب وكارهاي موجود،اهداف مشابهي دارند.يكي ازاهداف مهم صاحب هركسب وكار آن است كه ازطريق كسب وكارش به خواسته هايش جامه عمل بپوشاندتاموفق باشد.مهم ترين هدف كسب وكار،كسب سود براي حفظ موجوديت وبقاي خويش است.اهداف ديگر:•    كسب سهم بيشتر دربازار•    توليد محصولاتي با بالاترين  كيفيت ممكن•    ممكن است هدف برخي از كسب وكارها كسب سود نباشدودنبال فعاليتهاي خيرخواهانه باشند.{مؤسسات خيريه}•    شناخت  انواع  كسب و كار   بر حسب تعداد افراد  شاغل  :•    كسب وكار كوچك:به كسب وكاري گفته مي شودكه تعدادافرادشاغل كمتراز50نفر باشد.(كسب وكارهاي خانگي،اينترنتي وخانگي)•    كسب وكار متوسط:كسب وكاري كه تعدادافرادي كه درآن كارمي كنندبين 50 تا500 نفر باشند.(فروشگاههاي زنجيره اي)•    كسب وكار بزرگ:به كسب وكاري گفته ميشودكه تعدادافرادشاغل درآن بيشتراز500 نفرباشند.(ايران خودرو،سايپا،بانكها) فصل ششم             نوآوري –خلاقيتنوآوري: اگرباتأمل درمجموعه دستاوردهاي فرهنگي بشر(هنر،ادبيات،فلسفه،...)واشياووسايلي كه لوازم زندگي ماراتشكيل داده اند دقت كنيدبه آساني درمي يابيم كه حتي ساده ترين لوازم موجوددراين مجموعه (مثل ميز صندلي) نيزمحصول خلاقيت ونوآوري انديشمنداني بوده كه درطول سالهاباپردازش انديشه هاونظريه هاوابتكارها بشكل امروزين خوددرآمده است ودرآغازباابتدائي ترين شكل خوددرذهن يك انسان خلاق بوجودآمده سپس درمسيرگذشت زمان وپيشرفت دانش تكامل يافته است اين اصل حتي ذهن بشررادربرمي گيرد بي شك بشردرآغازظهوربراين كره خاكي داراي ذهني تهي بوده كه از طريق درگيرشدن باجهان پيرامونش بذرهاي نهفته درون خويش راشكوفا نموده است وامروزه مفاهيم ذهني بشر،مجموعه اي ازطرحهاي تكامل يافته تشكيل داده اند.خلاقيت: عبارتست از بكارگيري توانايي هاي ذهني براي ايجاد يك فكريامفهوم جديد.  خلاقيت درهرنوع فعاليتي صورت مي گيرد وتنها محدودبه نوع خاصي

از آن نيست.اهميت خلاقيت: تداوم حيات سازمانهابه بازسازي آنهابستگي دارد بازسازي سازمانها ازطريق هماهنگ كردن اهداف باوضعيت روز و اصلاح  وبهبودروشهاي حصول اين اهداف انجام مي شود بدون بازسازي،سازمان نمي توانددوام زيادي بياورد.ارتباط خلاقيت و برنامه ريزي: خلاقيت باساختن ويافتن فكرهاي جديدونوآوري دركاربردفكرهاسروكاردارداز نظرگاه مديريتي،خلاقيت صرف،كافي نيست فكربايدبه عمل  نيزدرآيدولازمه اين امربكارگيري فكرهاي جديدوبرنامه هاي مديريتي است هربرنامه ريزي بسيار موفق به صدها فكروايده وكاربردي نياز داردموفقيت نهايي ودربعضي ازمواردبقاي خودسازمان وتوانايي برنامه ريز درايجادوبكارگيري فكرهاي جديد بستگي دارد.چه كسي خلاقيت ونوآوري مي كند؟ هرانسان مديرياغيرمديري از استعدادخلاقيت برخورداراست بنابراين نبايدخلاقيت فقط درانحصارمديران خاصي باشد زيراآنچه محكمتر ازوجوداستعداد خلاقيت است جلوگيري ازعوامل بازدارنده ظهورآن است كه درصورت آزادسازي ذهن ازپيش فرضهاوالگوهاي زنجيره اي ذهني درمدت كوتاهي توان خلاقيت وبكارگيري فكرهاي نودرعمل رامي توان به دوبرابرافزايش داد.موانع  خلاقيت:•    عدم اعتماد به نفس•    ترس از انتقاد وشكست•    تمايل به همرنگي وهمگوني•    عدم تمركز ذهنيانواع انديشيدن: بيشتر ايده هاي جديدباانديشيدن بدست مي آيد انواع عمده شيوه تفكر عبارتنداز:•    خلاق:انديشيدني است كه درآن ذهن بطورعميق بايك مسئله درگيرميشودبه تجسم وواضح كردن آن مي پردازدوبمنظور فرموله كردن فكريادريافت مفهوم جديدي به جرح وتعديل آن ميپردازد.•    سببي يا عللي:اين نوع تفكربرشكل دادن حوادث ودست آورده اي آتي بجاي واگذاركردن مسائل به حوادث آينده تأكيد دارد.•    استقرايي:دراين شيوه فرداستدلالهاي خودرابراساس اجزاي گوناگوني براي رسيدن به يك نتيجه يااصل كلي قرار مي دهد.•    قياسي:اين شيوه درست عكس تفكراستقرايي است ازنتيجه گيريهاي كلي به فكري خاص مي رسد.•    قضاوتي(حل مسأله):دراين شيوه فردبه كسب واقعيات درباره هروضعيت توجه داردتامسأله را معين كند،تجزيه وتحليل كرده رابطه معني داري ميان

آنهابرقراركندوسرانجام درباره مسئله تصميم بگيرد.•    آيا ابداع نوآوري

همان خلاقيت است؟باتوجه به پيچيده بودن فرآيندظهورخلاقيت درافرادخلاق غالب صاحب نظران براين باورندكه ميان ابداع وخلاقيت تفاوتهايي وجوددارد،درذيل به تفاوت عمده ميان خلاقيت وابداع اشاره شده است:خلاقيت                             ابداعخلاقيت اغلب به توانايي وقدرت ايجاد فكر          (ايده)هاي جديد و نو گفته مي شود. ابداع معمولابه معني بكارگيري ايده هاي نوين ناشي ازخلاقيت است ابداع در يك سازمان مي توانديك حصول جديد خدمت يا راه جديدانجام كارها باشد.فرآيند خلاقيت:يكي ازبنيادي ترين پرسشهاي مطرح درتحليل فعاليتهاي بشري اين است:انسانها چگونه خلاقيت راازخودبروز مي دهند؟اين فرآيند داراي مراحلي است:1-    كسب ديدگاه ونگرشي موافق به فكر ايده هاي نوين:براي اينكه استعدادخلاقيت فرد كاملا ازحالت نهفتگي خارج شده وآشكار(بالفعل) گرددلازم است كه انسان نسبت به آزادي فكرعلي رغم واكنشهاي غيرمطلوب اوليه اي كه فردممكن است دريافت كند نگرشي مثبت داشته باشد.بديهي است كه ابتدافكرهاي زيادي غيرعملي بنظرخواهدرسيد ولي فردمتفكروخلاق نبايداجازه دهدكه اين پيش فرض برروي اواثر گذاردودرنتيجه ازروي يأس،دست ازنوآوري بكشدوبذرفكرجديد باقضاوتهاي نارس تنبلي ذهني وموانع فكري ازبين برود.2-    حساسيت نشان دادن نسبت به مسئله:توانايي شناخت وداشتن آگاهي به وجود مسأله وموانعي كه فردرااز طراحي برنامه ي بهتربازمي داردازبارزترين نشانه هاي مسلم حساسيت يك فرد خلاق نسبت به مسأله است.انسان خلاق ابتداآنچه راكه مي خواهد به انجام برساند مشخص مي كندواين امرخودازاهميت ويژه اي برخورداراست زيرابيان دقيق هدف مارابراي تلاشهاي خلاقانه دروضع صحيحي قرارمي دهد.3-    آمادگي يافتن براي خلاقيت ازطريق كسب مواد خام لازم :فكرهاازخزائني سرچشمه مي گيرندكه بطورعمده شامل دانش فرد،انديشه هاي ديگران وتجربيات گذشته اندواين منابع ازطريق مطالعه،مشاهدات شخصي،گفتگو بااشخاص آگاه،رسانه هاي گروهي ومسافرت فراهم مي شوند.جستجوي واقعيات بايددامنه وسيعي رابپوشاندوتمام اجزاي مسأله رافراگيرد.بدين طريق گنجينه اطلاعاتي فراهم مي

شودكه ذهن مي تواند غنچه هاي انديشه هاي جديدي رادرآن بشكفاند  به بيان ديگر: فكرها درخلاء شكل نمي گيرند.دراين مرحله فرايندخلاقيت برضرورت زمان،تلاش،خودنظمي واصراربرهدف تأكيد دارد كه طبقه بندي ودسته بندي موادخام تفكر الزامي است.4-    بكارگيري سلاست فكر:سلاست فكر،بمعناي توان گردآوري فكرهاي متنوع وزيادي درموردمسئله است ارزش اين كاردراين است كه هرچه ميزان فكرهاي موجودبيشتر باشداحتمال يافتن راه حل عملي بيشتر باشدبه بيان ديگر: كميت فكرها درخلاقيت اهميت بسياري دارد.پيشنهادهاي عملي براي كسب سلاست فكر: عادتهاي ذهني سلاست فكرآدمي راكنترل مي كندسلاست فكررامي توان تقريبا درهرفردي بهبود بخشيد ياپرورش داد چندين شيوه ويژه ومعين براي اين منظورموجود است كه مؤثرترين آنها به اين شرح است:1-    يادداشت برداري :استفاده از دفترچه يادداشت درثبت انديشه هايي كه به ذهن  مي رسدكارمعمول دانش پژوهان است.شايدزودگذرترين چيزدرجهان يك فكرباشدكه درعرض چندلحظه به ذهن مي آيدومي رود نبايد انتظارداشت كه بتوان به ياري حافظه فكري رابه ذهن برگرداندوبدقت وبطوردلخواه آنرا بررسي كردزيراآنچه امروزدرذهن كاملا واضح وآشكاراست مي تواندفردابطوركامل محو شود.بهترين روش وزمان براي حفظ يك انديشه ثبت درهنگام بروزآن است 2-    انتخاب زمان ومكان:انتخاب يك مقطع زماني ازشبانه روز براي فكركردن كه درآن ذهن آدمي حداكثرفعاليت خلاقانه خودراآشكارمي نمايد.مكان نيزدرخلاقيت مؤثراست لذاتعيين مكانهاي خاص براي تأمل بههتر است.3-    بكارگيري حس كنجكاوي وتوان پرسيدن:همواره دربرابر سئوالهايي همچون «چرا»و«چگونه»ومانندآن،چيزهايي مطرح مي شوديابه ذهن مي رسدكه درتقويت خلاقيت آدمي مؤثر است.4-    استفاده ازروابط ميان افكار:غالب افكاربشري  بايكديگر ارتباط دارندوبافت بهم پيوسته اي راتشكيل مي دهند.مديري كه ميل دارد خلاق باشدمي تواندباتوجه به واقعيتهاي شناخته شده ومسلم كارخودرا آغازكندوگام به گام براساس آنهاپايه تفكرجديدرابنانهد اين امربابهره گيري ازشباهتهاي موجودورابطه ميان رخدادها،بظهور مفهوم جديدمي انجامدكه

خودنشانه فكرجديداست.5-    تغييرشكل وضع موجود:افكارجديدغالبا ازتحليل وتركيب وتنظيم دوباره ونوين افكارقبلي حاصل مي شود نقطه آغازيك فكرممكن است باتغيير شكل وضع موجود بدست آيد..

فصل  هفتم              آشنايي با اصول ومفاهيم بازرگانيبازرگاني چيست وبازرگان كيست؟ خريدوفروش ومبادله هر نوع كالا اعم از مواداوليه ونيم  ساخته ويا نهايي وارائه هرگونه خدمات نظير حمل و نقل،بيمه،حق العمل كاري،واسطه گري ومبادلات ارزي بمنظور كسب سود،"بازرگاني"ناميده مي شود و كسي راكه به اين اموراشتغال داشته باشد"بازرگان" مي نامند.اهميت بازرگاني: بازرگانان كالاوخدماتي راكه محصول بنگاههاي توليدي وخدماتي است به مصرف كنندگان مي رسانند.بعبارت ديگربازرگانان باخريدخدمات ويامحصول ازبنگاههاي توليدي وخدماتي وفروش آن به مصرف كنندگان وخانواده ها اقتصادكشور رابه گردش درمي آورد.درحقيقت بدون كمك فعاليتهاي بازرگاني ادامه حيات براي واحدهاي توليدي وخدماتي غيرممكن مي باشد.كارآفريني لازمه كار بازرگانان: اصولا بازرگانان موفق افرادي كارآفرين مي باشندزيرا كساني مييتواننددرعرصه تجارت وبازرگاني موفق باشند كه بتوانندباابتكار،خلاقيت،خطرپذيري وبكارگيري اطلاعات و تدابيرلازم،شرايط كاري خود را با تغييرات مداوم شرايط اقتصادي  وسياسي درسطوح داخلي وبين المللي هماهنگ نمايندكه ازاين نظرميتوان گفت كارآفريني لازمه كار بازرگانان مي باشد. فصل  هشتم              طرح  كسب وكار ((Business Planتعريف:طرح  كسب وكارسندي مكتوب است كه جزئيات كسب وكار پيشنهادي رامشخص ميكند.اين سندبايدضمن تشريح موقعيت كنوني،نيازها،انتظارات ونتايج پيش بيني شده  راشرح دهدوكليه جوانب آن راارزيابي كند.اجزاي يك كسب وكار:1-    اهداف كلي2-    مشخصات مجري طرح وهمكاران3-    تعريف وتوصيف كسب وكار4-    تحليل استراتژي5-    تحليل مالي6-    خلاصهطرح كسب وكار نشان دهنده  چيست؟ آماده كردن يك طرح كسب وكارنتيجه نهايي طرح ريزي نيست هدف نهايي است.بااين وجودنوشتن طرح يك مرحله مياني مهم است.طرح نشان مي دهدكه بمنظوريك كسب وكارمحرز،بررسيهاي دقيق درايجاد كسب وكارانجام شده است وبراي راه انداري آن كارآفرين،وظيفه

اش راانجام داده است.هدف طرح: وجوديك كسب وكاررسمي،صرفنظرازكسب وكارآن،به همان اندازه كه راه اندازي مهم است براي يك كسب وكاربرقرار(محرز)نيزمهم است.اين طرح چهارعمل اصلي رابصورت زير انجام مي دهد:1-    به مديرياكارآفرين كمك مي كندكه جوانب وپيشرفت پروژه ياكسب وكارش رامشخص  متمركزوبررسي كنند.2-    يك چهارچوب منطقي وحساب شده ايجادمي كندتادرآن يك حرفه بتواندتوسعه يابدوتدابيرمربوط به آن حرفه رادرچندسال آينده دنبال مي كند.3-    بعنوان مأخذومبنايي براي مذاكره بااشخاص ثالث مانندسهامداران،دفاترنمايندگي،بانكها،سرمايه گذاران و...بكارمي رود.4-    معياري رابراي سنجش وضعيت واقعي كسب وكار دربرابرآنچه كه بايدباشد،ارائه ميدهد. طرح كسب وكارمي بايست نگرشي واقع بين ازپيش بيني هاومقاصدبلندمدت داشته باشد.اين ديدونگرش چهارچوبي رابه وجودمي آوردكه طرح بايددرآن فعاليت كندونهايتا ياموفق مي شودياشكست مي خورد.عدم وجود يك طرح منطقي يقينا شكست راحتمي خواهد كرد.اهميت  پروسه :ايجاد يك طرح كسب  وكار رضايت بخش امري پردردسر،اماضروري است،روند برنامه ريزي،مديران وكارآفرينان راوادارمي كندكه كاملا دريابندآنچه راكه مي خواهندبدست بياورندواينكه چطوروكي آنراانجام دهند.براي بسياري از كارآفرينان وطراحان روندطرح ريزي (فكر،مذاكره،تحقيق،تجريه وتحليل)به اندازه طرح نهايي وياحتي بيشترازآن مفيداست.بنابراين بايد درباره روندطرح ريزي بطوردقيقي فكركرد  كاري از:فرشته  عباسيان

پايان

مديريت اسلامي

تأليف : مهدي طيب

خلاصه كتاب - كاري از راضيه طبسي- فاطمه معصومي: انتشارات سفينه بهاره طبسي زاده-هر آينه كساني كه به خدا و پيامبرانش ناباورند و در پي آنان كه بين خدا و پيامبرانش جدايي اندازند و مي گويند : ما يكي را باور داريم و ديگري را منكريم، و مي خواهند راهي بين آن برگيرند آنان همان كافران حقيقي اند و ما براي كافران عذابي سخت آماده كرده ايم.

نسبت ميان دين و مديريت    تفكيك ناپذيري در ابعاد وجود و زندگي انسان و در ساحت هاي دين:وجود انسان گرچه

داراي سه بعد روح، روان و جسم است و پيكر جسماني اش گرچه از اعضاي متعددي تركيب يافته است و قواي دروني اش نيز گرچه متعدد و متنوع است اما تمامي ابعاد و اجزاي وجود او در تعامل متقابل با يكديگر قرار دارند.اين اجزا چنان درهم يافته اند كه از آن ها حقيقتي واحد و منسجم به نام انسان پديد آمده است به گونه اي كه هر حادثه اي كه براي يكي از اجزا و ابعاد وجود او رخ مي دهد تمامي ابعاد و اجزاي ديگر  وجودش را نيز تحت تأثير قرار ميدهد.در دوران ما اشخاصي وجود دارند كه نام مسلمان بر خود نهاده اند، اما در بين تعاليم اسلام، فقط جنبه هاي دروني و عبادي را معرفي كرده و قواعد و الگوهاي اسلام براي زندگي فردي و اجتماعي انسان را انكار مي كنند.اينان در واقع مصداق اين آيات قرآن كريم اند :اِنَّ الََّذينَ يَكفُروُنَ بِاللهِ و رُِسُِلهِ وَ يُريدوُنَ أن يُفَرََّقوُا بَينَ اللهِ و رُسُلِهِ و يَُقوُلوُنَ نُومِنُ بِبَعضٍ و نَكفُرُ بِبَعضٍ وَ يُريدوُنَ أن يَتََّخِذُوا بَينَ ذلِكَ سَبيلاً أولٍ_ئِكَ هُمُ اَلكافِروُنَ حَقاًَّ وَ أعتًدنالِلكافِرينَ عذاباً مُهيناهر آينه كساني كه به خدا و پيامبرانش ناباورند و در پي آنان كه بين خدا و پيامبرانش جدايي اندازند و مي گويند : ما يكي را باور داريم و ديگري را منكريم، و مي خواهند راهي بين آن برگيرند آنان همان كافران حقيقي اند و ما براي كافران عذابي سخت آماده كرده ايم     ملكوت اعمال و  ضرورت وجود احكام الهي در قلمروي امور اجتماعياز ديدگاه اسلام همه پديده ها در جهان هستي داراي 2 جنبه اند،

يكي ظاهري محسوس كه از آن به «مُلك» تعبير مي شود و ديگري باطن نامحسوس كه از آن به «ملكوت» تعبير مي گردد.    روش مديريت اسلامي 1) فرد در آستانه ي مديريت :فردي كه مس_ئوليتي را بر عهده مي گيرد دشواريهاي زيادي را بايد تحمل كند. در نتيجه افراد مقيد به مراعات ضوابط ديني بخاطر درگير نشدن با سختي هاي امر مديريت از پذيرش آن شانه خالي كنند و ترجيح دهند در گوشه اي  مس_ئوليت كوچكي بر عهده داشته و زندگي را بگذرانند.2) روحيات و ملكات اخلاقي مدير اسلاميتقوا يعني حالت مراقبت و خود نگهداري كه فرد در عين رفتن به كام    محيط هاي پر خطر، به ياري آن از افتادن به ورطه هاي هلاكت و تباهي مصون باشد.مدير با داشتن چنين خصيصه ي روحي است كه درعين پر مسأله بودن امر مديريت و وجود لغزشهاي فراوان در مسير انجام اين مس_ئوليت، مي تواند به شايستگي و سلامت از سقوط در پرتگاه ها و لغزش در سراشيب هاي آن مصونيت يابد.3) تصميم گيري مدير يك سازمان موظف است در جهت رشد و تعالي سازمان و تحقق بهتر اهداف و انجام هر چه نيكوتر مأموريت، امر تصميم گيري را انجام دهد و با تصميمات خود سازمان را در جهت مطلوب هدايت نمايد.    انطباق با حقبدين معني كه مدير موظف است از تمام امكانات موجود استفاده نمايد تا دريابد منطق و حقيقت چه جيزي را اقتصاد ميكند.    عادلانه تر بودن بدين توضيح كه در هر تصميمي كه مدير مي گيرد ممكن است گروهي منافع ببرند و در برابر افرادي هم ضرر كنند.    رضايت مردم اسلام به افكار

عمومي احترام مي گذارد و يكي از معيارهاي قضاوت و ارزشيابي در زمينه مديران را قضاوت هاي مردم در مورد آن ها مي داند.4) دستور و اقدام پس از مرحله تصميم گيري، مدير يا تصميمش را در قالب يك دستور به ديگران ابلاغ مي كند و خواستار اجراي آن مي گردد و يا شخصاً به اجراي تصميمش اقدام مي كند.5) انتخاب كاركنان و انتصاب مس_ئولاناهميت نقش پذيرش و استخدام در سازمان :از آنجا كه نيروي اجرايي هر سازمان را كاركنان آن تشكيل مي دهند و به وسيله ي آنان است كه دستور مدير به اجرا درمي آيد، اگر كاركنان افراد شايسته اي نباشند و صلاحيت و لياقت و ايمان كافي را نداشته باشند، هر چند كه دستورات مدير سنجيده و بجا و با قاطعيت صادر شود، نتيجه ي مطلوبي حاصل نمي شود. مدير اسلامي در انتخاب كاركنان بايد دقيق عمل نمايد.     ضابطه گرايي در گزينش    آزمون گزينش    ضوابط گزينش     اصالت خانوادگي     ارجحيت نيروهاي اندك كيفي و با انگيزه    ضابطه گرايي در گزينش :يكي از اموري كه مدير اسلامي در زمينه انتخاب كاركنان بايد بدان توجه داشته باشند اين است كه در هر سازمان هر يك از كاركنان براي كار خاصي استخدام مي شوند كه بايد به خوبي از عهده انجام آن برآِند.    آزمون گزينشمس_ئله ي آزمايش و امتحان افراد در آستانه ي ورود به  سازمان مطرح  مي گردد زيرا ساده لوحانه برخورد كردن با داوطلبين ورود به سازمان سبب مي شود كه افراد صالح كه معمولا در ظاهرسازي بسيار موفق تر از              انسان هاي لايق و شايسته اند خود را بيارايند. مدير

اسلامي نبايد تنها به سخنان چرب و نرم و قيافه ها و ادعاهاي افراد اكتفا كند. او بايد به دقت افراد شايسته تر را شناسايي و انتخاب كنند.    اصالت خانوادگي از آنجا كه بخش اعظم خصوصيات اخلاقي فرد در محيط خانوادگي او شكل مي گيرد و از سوي ديگر چون انعكاس شخصيت فرد از هر جا بهتر در محيط خانوادگي او بروز مي كند. يافتن افرادي كه فضيلت هاي روحي و اخلاقي فوق را داشته باشند از طريق بررسي در مورد محيط هاي خانوادگي آن ها با اطمينان بيشتري قابل انجام است.6 - انتصاب كليدي ( قائم مقام ، معاونين و رئيس دفتر) - انتصاب قائم مقام ، معاونين و رئيس دفتر- فريب ظاهر افراد را نخوردن- معيارهاي انتخاب افراد براي  مس_ئوليت هاي كليدي- تعيين حقوق و وظايف در آغاز انتصاب- معرفي مس_ئولين نصب شده به كاركنان- تجديد نظر در انتصابات    قائم مقام ، معاونين و رئيس دفتراز آنجا كه در شرايطي مدير در محيط سازمان حضور نداشته و قابل دسترسي نيست، تصميم گيري هايي كه او شخصا بر عهده دارد متوقف مي ماند و ضرورت دارد مدير فردي را به عنوان قائم مقام خويش تعيين كند تا در غياب وي به اخذ تصميم در آن امور بپردازد و در زمان حضور او نيز بر اساس تدابيري كه از مديريت دريافت مي دارد به هماهنگ كردن معاونت ها مبادرت مي ورزد. علاوه بر قائم مقام و معاونين مديربه يك مس_ئول دفتر نيز احتياج دارد تا كارهاي او را سازمان دهد و برنامه هاي او را ثبت و                  ملاقات هايش را تنظيم و دستوراتش را پيگيري

كند.     انتصاب قائم مقام : پس از مس_أله انتخاب و انتصاب كاركنان نوبت به انتصاب در سازمان             مي رسد. از آنجا كه كليه ي تصميم گيري ها  علاوه بر اينكه حجم بسيار زيادي را دارند در حدي از اهميت نيستند كه لازم باشد شخص مدير به آن ها بپردازد عملا وجود معاونيني كه هر يك بر اساس خط مشي يي كه از مدير مي گيرند شعبه اي از كارها را سرپرستي نمايند ضرورت مي يابد.    فريب ظاهر افراد را نخوردن :مس_ئوليت هاي بالاي هر سازمان مشتاقان بسياري دارد و به محض ورود مدير جديد افراد سعي مي كنند به نحوي خود را براي تصدي آن ها شايسته معرفي كنند و چه بسا در اين ميان افراد نالايق و بي صلاحيت بيشتر از ديگران خودنمايي كنند.7- انتصاب كليدي (فرماندهان)مدير علاوه بر دقت نظري كه در مورد انتخاب قائم مقام ، معاونين و مس_ئولين دفتربايد به خرج دهد بايد نسبت به شايستگي اشخاصي كه به فرماندهي يگان هايش منصوب مي نمايد توجه كافي داشته باشد. اين شايستگي در قالب ضوابطي قابل ارزيابي است كه شناخت آن ها براي  مس_ئول سازمان بسيارحائز اهميت است. ضوابط انتخاب فرماندهان :- خيرانديشي براي مكتب و نظام- پاكدامني- صبر و بردباري- رأفت نسبت به ضعفا و مقاوم بودن در برابر اقويا- قدرت و استقامت در كار    معيارهاي انتخاب افراد براي مس_ئوليت هاي كليدي:1- سابقه روشن و درخشاناز آنجا كه بهترين معرف هر فرد اعمال و رفتار اوست سابقه كاري هر كس مي تواند به خوبي صلاحيت و شايستگي او را براي هر كار روشن كند.2- صلاحيت اخلاقيصرف نظر از بررسي سابقه

كاري افراد كه بهترين مبين ميزان انطباق ادعاها و ظواهر ايشان با واقعيتيشان است. احراز مس_ئوليت هاي حساس و كليدي مستلزم واجديت صلاحيت هاي خاص است.3- ظرفيت روحي يكي از ويژگي هايي كه براي عهده دار شدن مس_ئوليت هاي كليدي و بالاي سازمان ضروريست ظرفيت روحي افراد است.4- دقت نظر و هوشياري :خصوصيت ديگري كه مس_ئوليت هاي حساس سازمان ايجاب مي كند، دقت نظر و هوشياري است.5- ظرفيت كاري : حجم فراوان كار فرد در مس_ئوليت هاي بالاي سازمان و نيز خطير بودن تصميم گيري هايي كه در آن موضع برعهده دارد اقتضا مي كند فردي آن مس_ئوليت ها را بر عهده گيرد.نتيجه گيري:مدير موفق مديري است كه به هدفي كه از پذيرش مديريت داشته دست يابد و براي پي بردن به اين كه هدف مدير مسلمان از پذيرش مديريت چيست؟ بايد ابتدا با طرز تفكر و نظام ارزشي و نحوه اولويت بندي امور در                انديشه ي وي آشنا شد. روشهاي مديريت اسلامي8- نحوة رفتار با كاركنان:الف) مسائل كاركنان: برخلاف برخي از مكاتب مديريت غربي كه مدير فقط به افزايش بهره وري در سازمان مي انديشد در مديريت اسلامي مدير در برابر ميزان و كيفيت بازده سازمان در برابر مسائل انساني كاركنان سازمان خويش نيز مسئول است.ب) پرداخت دستمزد مكفي:شيوه هاي سودجويانه اي كه در اقتصاد غيراسلامي وجود دارد كه مدير حداكثر كار را از كاركنان بكشد و در مقابل حداقل دستمزد را به آنان پرداخت كند و هم چنين يكي از ملاكهاي شايستگي مدير اين باشد كه از بحرانهاي بيكاري در جامعه حداكثر استفاده را براي تحميل بدترين شرايط به كاركنان بنمايد از نظرگاه اسلامي به كلي مردود است.

پ) رسيدگي پدرانه به مشكلات پرسنل: روابط انساني در محيط كار يكي از پايه هاي اساسي اداره سازمان است از ديدگاه اسلام مدير در سازمان هم چون پدر در خانواده است مدير اسلامي نيز بايد در قبال كاركناش احساس مسئوليت پدرانه داشته و آنان را هم چون فرزندان خود مورد توجه قرار داده و به امور آنها، رسيدگي كند. ج) مدير شركت دردها و الگوي تحمل: مدير بايستي زندگي خود را با همكارانش هم سطح نمايد و طوري باشد كه كاركنان مدير را بيگانه از خود ندانند و روح يگانگي بين كاركنان و مدير حاكم گردد بي شك بهتر خواهد توانست احساس دروني كاركنان خويش را بشناسد و واقع بينانه تر در مورد آنها قضاوت و تصميم گيري نمايد. حضرت علي به مالك اشتر مي فرمايد: «برگزيده ترين فرمانده هان نظاميت درنظر تو بايد آن باشد كه با سپاهيانت مواسات ورزد. چ) ايثار مدير در حق كاركنان: مدير شايسته كسي است كه به مشكلات كوچك و بزرگ كاركنان، پيشتاز در رويارويي با ناملايمات و تلخيها است. در حد ايثار آنچه را كه قانوناً و عرفاً متعلق به وي وحق خود است در راه آسايش كاركنان صرف مي كند. ح) ارزش قائل شدن براي تمامي گروه هاي شاغلين مدير نبايد تمام توجه و رسيدگيهاي خود را به يك يا  چند گروه خاص شغلي در سازمان منحصر نمايد و هر يك از كاركنان چه عاليرتبه و چه دون پايه اگر وظايفش را بدرستي و شايستگي انجام داد مدير اخلاقاً بايد خود را مديون وي بداند. 6) بازگذاردن ميدان ترقّي: يكي از نيازهاي معنوي كاركنان در يك سازمان داشتن ميدان رشد و ترقي است مدير اسلامي موظف است كه مقررات

سازمان را طوري تنظيم نمايد كه افراد بتوانند با كسب شايستگيهاي بيشتر در زمينه هاي بالاتر، مسئوليت مهم تري به عهده بگيرند و مدير از هر گونه رابطه گرايي و نورچشمي پروري اجتناب ورزد. اميرالمومنين مالك اشتر،زمينه را براي نيل آنها به آرمانهايشان بازكن7) انتظار منطقي از افراد: مديريت برانسانها غير از هدايت 1 ماشين بي روح مي باشد انسانها هر يك توانايي و قدرتشان با ديگران متفاوت است و اشتباه و سهرونيان و يا تخلف و خطاي عمري هم چيزهايي ايت كه ممكن است كم وبيش از هر فردي در برخي موارد بروز نمايد. 8) پرهيز از عصبيت مدير بايد سعي كند حتي الامكان دچار عصبيت و خشم نگردد زيرا دراين حالت رفتار و سخن انسان از كنترل عقل  و منطق خارج شده و به راههاي افراطي و تندروي كشانده مي شود. 9) استفاده بجا از نرمش و شدت عمل نرمي و شدت عمل با كاركنان هر دو در اداره سازمان ضروريست ليكن آنچه اهميت دارد تشخيص جاي مناسب هر يك است يعني تا جايي كه امكان دارد مدير بايد با ملايمت و لطف ونرمي و مدارا با پرسنل برخورد كند و در اصلاح آنان بكوشد. 10) سالم سازي روابط افراد: در مديريت اسلامي مدير موظف است كليه عواملي را كه موجب كدورت و كينه بين افراد است شناسايي نموده و با برنامه ريزي دقيق و حساب شده به مبارزه با آن عوامل بپردازد و روح محبت و برادري را بين افراد حاكم سازد و مسائلي كه موجب دشمني بين آنان شده است از بين ببرد. 9- نظارت، تشويق و تنبيه 1-نظارت مدير اسلامي بايد شرايطي را ايجاد كند كه كاركنان از يك سو در

تمامي كار خود را در محضر الهي احساس كرده و تحت نظارت و مراقبت خداوند بيابد و در نتيجه شرم كند كه در محضر پروردگار در برابر او به گونه اي ناشايست رفتار نمايد. شيوه هاي اعمال در نظارت به شرح ذيل است يكي از انواع نظارت كه بنحو آشكار صورت مي گيرد بازرسي است روش ديگر تعيين ناظران مخفي از طرف  مدير است و روش ديگر گرفتن گزارش از ارباب رجوع و مردم يا از مسئوين  بخش ها و حتي سازمانهاي ديگر است مرحله ي بعد در نظارت گرفتن گزارش از خود فرد است. 2- تشويق و تقدير : يكي از كارهايي كه روحيه خلاقي را در كاركنان بالا مي برد و انگيزه تلاش را در آنان تقويت مي نمايد تشويق و تقدير كاركنان است و شامل مراحل زير است مرحله اول مدير بايد همه ي كاركنان را با توجه به نقشي كه سازمان در جامعه دارد به انتخاب آن سازمان و اشتغال درآن مورد تقدير قرار داده و از آنان تجليل كند مرحله ي 2: مختص كساني كه در راه انجام وظيفه نهايت تلاش خود را به كار برده اند و مأموريت خويش را به بهترين وجه به انجام رسانده اند. 3- تنبيه مدير بايد شخص متخلف را بشناسد و قاطعانه در برابر آن بايستد و متخلف را به شدت تنبيه نمايد تا هم موجب اصلاح متخلف و عبرت ديگران شود و هم اينكه فردي را كه به خيانت دست آلوده است در سازمان ديگري و سمت ديگري عهده دار مسئوليتي شده است و اين عمل ناشايست را خود تكرار كند از او سلب نمايند. 10- مدير و جامعه 1) برخورد خوب با مردم مدير اسلامي

بايد در برخورد با مردم تواضع و فروتني پيشه كند و مردم را ولي نعمت خود بداند و در گفتگو و نشست وبرخاست با آنها نرم خويي و گشاده رويي را پيشه گيردو به نحوي عمل نمايد كه به جاي ترس از او محبتش را در دل بگيرند. 2- حس خدمت به مردم مدير خدمتگزار مردم است و در نتيجه از هر فرقي بايد براي نيكي كردن به آنها استفاده كند و انجام خدمت را وظيفه ي خود بداند واگر مدير مقرراتي را حاكم كند كه مردم مورد تحقير قرارگيرند بي ترديد در پايان اگر كارشان انجام گيرد چنان آزده خاطر خواهند بود كه خدمت انجام شده نخواهد توانست مانع بدبيني آنان به سازمان و مدير شود .3- عشق ورزيدن به مردم مديريت ايثار و از خودگذشتگي به مردم  مي خواهد واين ممكن نيست مگر اينكه فرد قلباً به مردم مهر بورزد و دل بسپارد. مدير اسلامي نه با ؟ و نه تاجرمنشانه كار كند بلكه او بايد عاشقانه كار كند و جامعه را از خدمت خويش بهرمند سازد. 4- رعايت مساوات در رابطه با مردم آنچه در مديريت اسلامي مطرح مي شود نه تنها عدم تبقيض است بلكه حتي مدير درنگاهها خطابها و استقبال هم نبايد تفاوتي بين اقشار و افراد بگذارد تا در نتيجه اغنيا طمع سوء استفاده و بيش از حق خود بهره بردن را در سرنپرورانند وافراد ضعيف و تهي دست هم اميدشان را در دستيابي را در دستيابي به حق از دست ندهند. 5- گرايش به توده ها هر جامعه به دوگروه خواص و عامه تقسيم مي شوند. گروه خواص داراي اسم و رسم و شهرت و مقام هستند و معمولاً

پرتوقع و زياده خواه اند اين افراد از برقراري عدل و انصاف بيزارند. اين افراد در مواجه با كمبودها هيچ سخن منطقي را نمي پذيرند و تنها به خود و خواسته هاي اشرافي و پايان ناپذير مي انديشند و مردم عامه افرادي كم توقع قناعت پيشه اند كه پايه هاي نظام اسلامي به دوش اينان استوار و بقاي جامعه اسلامي به وجود آنها بسته است و نيروي مقابله با دشمنهاي جامعه همينها هستند. 6- ديدار با صاحبان حاجت مدير مي بايست كاري كند كه افراد بتوانند با سهولت وي ملاقات نموده ومشكلاتشان را در ميان بگذارند بهتر است مدير زمان مشخصي را براي ملاقاتهاي خويش تعيين كند در محلي كه عموم بتوانند حضور يابند اعلام ملاقات عمومي نمايد و متواضعانه در كنار افراد بنشيند و بدون توجه به اينكه آيا رعايت منزلت مدير را در تعبيرات خويش مي كنند يا خير دل به سخن آنان بدهد اين شيوه سبب خواهد شد كه همه ي افراد صرف نظر از مقام و موقعيت به يكسان امكان ديدار با مدير را داشته باشند. 7- ارتباط مستقيم و مستمر با جامعه يكي از خطاها در امر مديريت قطع ارتباط با جامعه است قطع ارتباط مدير با جامعه زيانهاي بسياري دارد كه بي شك امكان انجام مسئوليت موفق را از مدير خواهد گرفت اين قطع رابطه مدير را از واقعيتهاي جامعه دور مي كند و هم چنين از بازتاب عمل سازمان در جامعه بي اطلاع مي سازند لذا تنها راه برقراري ارتباط مستقيم با مردم و شنيدن روياروي واقعيت از زبان آنهاست. 8- صادقانه برخورد كردن با مردم جامعه: اولين نكته در زمينه ي سخنان مدير با مردم بيان واقعيات و طرح صادقانه مسائل است و نكته ي ديگر صداقت در

وعده هايي است كه مدير به جامعه مي دهد و نكته ي بعد صداقت در پذيرش صعفها و كوتاهيهاست چون صادقانه پذيرفتن اعتراضات بجا ودرصد برطرف كردن و جبران نمودن آنها بودن است كه هم كار را اصلاح مي كند وهم مردم را رضايت مي بخشد. 11- مدير و نزديكانش 1) مقابله با روحيات بد نزديكان دوستان مدير در داخل سازمان حق دارند وظايف خود را به شايستگي انجام ندهند و امتيازات ويژه اي را طلب نمايند. بستگان و نزديكان مدير در خارج از سازمان هم چنين حق ندارند كه براي خود حقوق ويژه اي قائل بوده و قانون را زير پا بگذارند با توجه به اين مسائل نيز مدير موظف است طوري عمل كند كه كسي چنين افكاري را در ذهن خود نپرورد و اين تصور را كه نزديكش با مدير او را از همه مقررات و ضوابط مستثني مي سازد به خاطر راه ندهد. 2) عدم اعطاء امتيازات ويژه: امكاناتي كه مدير در اختيار دارد ملك شخصي او نيستند تابه هركه خواست ببخشد بلكه آنها حقوق عمومي جامعه هستند در نتيجه تنها ضوابط و معيارهاي عادلانه هستند بايد تعيين كنند چه كسي و به چه ميزاني از آن امتيازات وامكانات برخوردار گردد. 3) عدم عقد قرارداد با نزديكان احتمال دارد مدير در رابطه با خويشاوندان و نزديكانش با اين روحيه مواجه شوند كه از او توقع پرداخت مبلغ بيشتري در قبال كار يا دريافت مبلغ كمتري در قبال ارائه خدمات را داشته باشند اساساً مدير با كساني كه چنين تصوراتي درسر مي پرورانند و چنين توقعاتي دارند يعني با نزديكان و خويشاوندان خود قرارداد نبندد. زيرا در نهايت امر شورش به جيب آنها

مي رود و مسئوليت و بدناميش متوجه مدير خواهد بود. 4) مراعات بي طرفي و انصاف مدير بايد بداند كه هيچ چيز به اندازه ظلم موجبات سقوط و واژگوني او را فراهم نخواهد كرد در نتيجه اگر به موفقيت خود علاقه مند است بايد به شدت از ارتكاب چنين مظالمي پرهيز نمايد. 12- مدير و عبادت 1) احساس و انديشه رباني: هدف از عبادت قرب به درگاه الهي است اگر مدير در محاسبه نفس خويش دريابد كه خلاف همه ي موفقيتهاي كاري حاصله و خدماتي كه در سمت مديريت انجام داده خود به خداوند نزديكتر نشده است بايد بداند كه همه ي تلاش هاي او تباه و بيهوده است قرآن مي فرمايد زيانكارترين افراد كساني هستند كه از رابطه ي خويش با خداوند غافل شده اند و تلاش را مصروف و جهه دنيوي امور نموده اند و بسياري بازده كارشان در آنان احساس موفقيت وكاميابي برانگيخته است. 2) رابطه ي خاص با خدا مدير با راز و نياز با خداوند و مناجات دنيايش با او نيرو مي گيرد و روح افسرده از برخوردها اشتغالات خودرا آرامش مي بخشد. مديراني كه به بهانه ي تراكم كار از اين ارتباط ويژه ملكوتي غفلت مي كنند اشتباه بسيار بزرگي است چون اين افراد تدريجاً لطافت روحي خود را از دست مي دهند و حلاوت معنوي كار در نزدشان از بين مي رود. 3) توجه واهميت دادن به نماز اگر مدير توجه داشته باشد كه نفس كار هدف نيست بلكه اطاعت از خدا هدف است آن گاه كه فرمان ديگري از جانب خداوند صادر مي شو. او بدون كراهت از كار دست مي كشد و به اجراي آن فرمان مي پردازد. نماز كه پايه و ستون دين و شرط قبولي

اعمال ديگر است و براي آن زمان ويژه اي از جانب خداوند تعيين شده است هيچگاه نبايد در نزد مدير مورد بي اعتنايي قرار بگيرد. 4) دعا و استمداد از خدا مدير اسلامي بايد همواره متكي به نصرت الهي بوده و در انجام وظايفش از خداوند طلب توفيق نمايد و با روح توكل در عرصه مديريت گام بردارد و دراوقاتي كه با خداي خود خلوت مي كند از او كمك بخواهد و ياري طلبد. مدير موفق مدير موفق از ديدگاه مديريت اسلامي كيست و معيار ارزيابي موفقيت مدير مسلمان چيست مدير موفق مديري است كه به هدفي كه از پذيرش مديريت داشته دست يابد در نظام فكري مدير مسلمان كمال معنوي بر رفاه مادي سعادت اخروي بر لذايذ دنيوي و در نهايت رضايت خداوند بر رضايت خلق ترجيح دارد. اين طرز تفكر از آيات قرآن كريم واحاديث نشأت گرفته است. طرز تفكرهاي ديگري هم وجود دارد كه با شعار«مخالفت اسلام با رهبانيّت واهتمام اسلام به امور اجتماعي» از برابري اهميت رفاه مادي با كمال معنوي و لذايذ دنيوي با سعادت اخروي سخن مي رانند. مدير مسلمان توفيق خود را در اداي تكليف الهي مي بيند نه درهيچ نتيجه مشخص بيروني، مديرمسلمان همان گونه كه بازده بيروني سازمان را معيار سنجش موفقيت خود در امر مديريت نمي داند تحسين و اقبال ديگران را نيز ملاك ارزيابي توفيق خويش در عرصه مديريت به شمار نمي آورد. مدير مطلوب مدير مطلوب كيست؟ بي شك مدير مطلوب مديري است كه اهداف صاحبان شركت را بهتر تحقق ببخشد و ويژگي هاي مدير مطلوب از ديدگاه كاركنان نيز ناظر به هدفي است كه هر يك از آنان از اشغال در

سازمان دارند و هم چنين مديري كه هدف وي را بهتر محقق سازد ارباب رجوع يا مشتري نيز بر همين اساس مديري را مطلوب مي داند كه انتظار وي را بهتر برآورد. لوازم موفقيت مدير مدير بايد تصور روشني از انسان برخوردار از تعالي معنوي و كمال انساني داشته باشد واز سوي ديگر به تكليف الهي خود دراين سمت آگاه باشد. از طرف ديگر آتش اشتياق نيل به قرب و رضايت الهي و تعالي و تكامل معنوي در جان و دلش فروزان باشد خلاصه اين كه شناخت دقيقي از هدف و راه داشته و داراي انگيزه باشد. شناخت تمامي ظرفيتهايي كه در اختيار مدير قرار دارد يكي ديگر از نيازهاي مدير براي نيل به موفقيت خواهد بود شناخت مهارت دربه كارگيري روشهايي كه مدير در قلب آنها بتواند از امكانات بالفعل و بالقوه سازمان درجهت انجام تكليف الهي خويش بهترين بهره را ببرد نياز ديگر مدير مسلمان است. نقش فرد در سازمان در جهت تحقق كمال انساني 1-  روح حاكم بر روابط اعضا در سازمان براي وجود محبت وعلاقه بين اعضاي يك سازمان جاذبه هاي چهارگانه زير بايد در كليه افراد وجود داشته باشد 1) كمالات هم چون علم درايت ديانت و تقوا . 2) خلق نيكو روحيات ارزنده و اخلاقيات پسنديده 3) رفتارهاي شايسته 4) حس و جان ظاهري لذا در پذيرش كاركنان برخورداري از ويژگي هاي فوق بايد به عنوان يكي از ملاكها مدنظر باشد. 2- رسالت و نقش هاي فرد در سازمان: رسالت و نقشي كه هر يك از افراد سازمان در راستاي تحقق كمال انساني در قالب هر يك از سه رابطه مذكور دارد عبارتست از 1) تربيت

زيردستان 2) پذيرش و اطاعت از بالادستان 3) مساوات و تعاون با هم طرازان. 3- گستره شمول مباحث فوق در بالاترين رده سلسله مراتب سازمان عالم خداوند متعال قرار داد و در رده هاي بعدي به ترتيب رسول گرامي اسلام و خاندان پاكش و پيامبران الوالعزم، ساير انبيا اوليا علماي ربّاني زمامداران الهي و تا نازلترين افراد بشر و پس از آن حيوانات نباتات و نهايتاً جمادات قرار دارند دراين سازمان عظيم تكامل هدف اصلي بوده است رابطه ي بين رده هاي مختلف سازماني هستي در دو قالب تكويني و تكليفي برقرار است در بعد تكويني، تربيت زيردستان، پذيرش و اطاعت از مافوق و تعاون و مواسات با هم طرازان به صورت قهري و غيراختياري به اجرا درمي آيد در بعد تكليفي جز حيوان و نبات و جماد كه فاقد آگاهي و اختيار و نتيجتاً فاقد تكليفند. كليه رده ها نقشهاي سه گانه ي مزبور را به طور آگاهانه و اختياري عهده دار مي باشند و در رابطه با هر نقش دقيقاً ايفاي همان وظايفي را كه درمورد سازمانهاي بشري توضيح داده شد به عهده دارند. تحليل رفتار فرد مسلمان و شيوه اي براي اصلاح رفتار 1- بينش فرد مسلمان : الف بينش فرد مسلمان درباره خداوند اسماء وصفات الهي به حوزه هاي زير قابل تقسيم است 1) اسماء و صفات ذات: صفاتي كه خداوند صرف نظر از مخلوقات دارا مي باشد صفات ذات ناميده مي شود صفاتي چون حيات علم و قدرت و اراده از صفات ذات است. 2) اسماء و صفات فعل صفاتي كه بيانگر نوع رابطه خداوند  با مخلوقات است صفات فعل گفته مي شود. اين صفات رابه دو گروه صفات جمال يا لطف و صفات جلال يا قهر

مي توان تقسيم نمود. ب) بينش فرد مسلمان درباره جهان آفرينش 1) خداوند كمال مطلق و داراي تمامي صفات كمالي است دوست داشتن وعلاقه به كمالات خود يكي از كمالات است و خداوند واجد اين كمال نيز هست ازاين رو خداوند عاشق جمال خويش است در حديث قدسي آمده است كه خداوند مي فرمايند من گنج پنهاني بودم كه دوست داشتم آشكار و شناخته شوم پس آفرينش را ايجادكردم تا آشكار و شناخته گردم. 2) هر فعلي كه به وسيله ي هرموجودي در جهان واقع مي شود فعل خداوند است و اين خداوند است كه در عالم از پس پرده ممكنات به كارآفريني مشغول است. 3) جنبه ي ديگر بينش فرد مسلمان درباره جهان آفرينش اين است كه عالم ظاهري دارد كه با حواس ظاهري انسان قابل درك است و از آن به عالم طبيعت يا عالم ملك و يا دنيا تعبير مي شود و باطني دارد كه از حواس ظاهري بشر پوشيده است و انسان تنها با حواس باطني قادر به درك آن است و از آن به عالم ملكوت يا آخرت تعبير مي گردد. ج) بينش فرد مسلمان درباره انسان: انسان داراي سه بعد وجودي است. يكي جسم ديگري نفس يا روان و ديگري روح، جسم به منزله ي عالم طبع و جهان اجسام درجهان خارج است نفس يا روان به منزله ي عالم مثال در جهان خارج است روح كه به مثابه عالم عقول مجرده در جهان خارج است. روحيات و احساسهاي فرد مسلمان الف) روحيات و احساسات فرد مسلمان درباره خداوند 1) همه انسانها در ناخودآگاه خويش عاشق خدايند و عشق و علاقه آنها به هر چيز اين عالم همه

جلوه هاي همان عشق فطري است كه در ؟ همه موجودات وجود دارد. لكن اغلب اشخاص در يافتن مصداق خارجي معشوق دروني خود به بيراهه مي روند و سراب را با آب اشتباه مي گيرند. هرآن كس عاشق خوبان مه روست بداند، يا نداند، عاشق اوستعشق به خداوند سبب مي شود لحظه اي از ياد او غاف نگردد. لذا جز به انجام آنچه موجب جلب رضايت و غنايت اوست نمي انديشد و رضا و خواستي جز رضا و خواست حضرت دوست او باقي نمي ماند. يكي درد و يكي درمان پسندد        يكي وصل و يكي هجران پسندد من از درمان و درد و وصل وهجران    پسندم آنچه را جانان پسندد2- فرد مسلمان كه چيزي و كسي جز خدا را در عالم موثر نمي داند ترس و طمعي غير از خداوند دردل ندارد. فرد مسلمان اگر هدف و مقصودي رااختيار كند پس از صرف توان لازم براي نيل به آن با اعتماد به اينكه خداوند مصلحت را بهتر تشخيص مي دهد بر خداوند توكل مي نمايد و او را وكيل مي سازد. 3- توجه به عظمت مقام الهي و بزرگي حقي كه بر بندگان دارد و اشرافي كه خداوند بر همه آشكار ونهان امور و ايشان دارد واين كه عالم محضر خداست سبب مي گردد كه روحيه حيا وادب در محضر الهي تمام لحظات و زواياي زندگي فرد مسلمان را فراگيرد. ج) روحيات و احساسهاي فرد مسلمان درباره زندگي خود: فردمسلمان در زندگي به همه چيز از ديد نقش و تأثير آن درنيل او به هدف زندگيش كه با همه ي وجود بدان وابسته است مي نگرد و به آساني آماده است از هر چيزي در راه هدفش چشم

بپوشد وهمه امكانات و موقعيتهاي دنيوي خود را در راه آن فدا كند. رفتارهاي فردمسلمان 1- تلاش در جهت افزايش آگاهي و رشد معرفت خويش در زمينه ي شناخت خدا جهان انسان و تلاش در راه اصلاح و تكميل نفس خود 2- تلاش و اهتمام در جهت تزكيه و تهذيب نفس معالجه بيماريهاي درون خود با بهره گيري از طبيبان روحاني 3- مراعات ادب حضور در محضر حق و آنچه موجب رضاي اوست و پرهيز از آنچه او نمي پسندد. 4- پرداختن به عبادت و خلوت كردن با محبوب خويش و راز و نياز عاشقانه با او 5- ارتباط و پيوند قلبي و معنوي با اولياي معصومين 6- پرداختن به تحصيل امكانات دنيوي و استفاده از آنها صرفاً درحدرفع ضرورت و بدون قصد لذت جويي 7- در عرصه ي فعاليت هاي دنيوي بي حرص و تقلّا و بي تعدّي به حريم ديگران 8- با ديگر انسانها رفتار محبت آميز داشتن و مشتاقانه و بدون منت نهادن به آنها خوبي كردن 9- استفاده از مواهب طبيعي و محصولات بشري به نحوصحيح و بدون اسراف و تبذير.10- پرداختن به امور اجتماعي و پذيرفتن مسئوليت ها صرفاً به قصد حرمت و براي نيل به قرب و رضاي الهي 11- همواره متوجه ومراقب رفتار واخلاق وحال دروني خود بودن و پرهيز از غفلت و سرمستي و بي خبري از خويشتن .نتيجه: با عنايت به نقش بنيادين بينش فرد در شكل گيري روحيات واحساسها و نهايتاً رفتارهاي او براي تحليل و نيز اصلاح و تغيير رفتارهاي فرد بايد از بينش او آغاز كرد. از سوي ديگر كنترل وهدايت رفتارهاي فرد ميتواند زمينه پديد آمدن ملكات فاضله اخلاقي را فراهم سازد بنابراين

در اصلاح رفتار ضمن مصروف داشتن اهتمام اصلي به اصلاح بينش نبايد از كنترلهاي ظاهري بر عملكردها نيز غافل شد.درنتيجه چه در تمام خودسازي چه در اصلاح ديگران مي بايست درهر 2زمينه تكميل و ارتقاي بينش و كنترل و تصحيح رفتار اقدام نمود.

مديريت منابع انساني در سازمانها

مؤلف: دكتر مصطفي عسكريان از جايي كه خصوصيات گروه هاي اجتماعي در شكل پذيري رفتار انسان ها دخالتي تام دارد، بنابراين در طرز تلقي كاركنان يك سازمان در مورد كار ، نحوه ارتباط با گروه كاركنان و عكس العمل در برابر گروه هاي اجتماعي تاثير مي گذارد. از سوي ديگر ، تاثيرات طبقات اجتماعي در ايجاد روش هاي دموكراتيك يا مستبد گروه مديريت نيز همين تاثير را دارد. ناشر: همايش دانشسال انتشار: 1385تلخيص: حسين نصري – سيد رسول وصال رابطه مديريت با ساختار اجتماعي مديريت يك واقعيت اجتماعي خنثي نيست. چونكه با محيط اجتماعي كه در آن شكل گرفته است ارتباط دارد. بدين معني كه ارتباطات طبقات و گروه هاي اجتماعي در ساخت نقش آن تاثير مي گذارند. از جايي كه خصوصيات گروه هاي اجتماعي در شكل پذيري رفتار انسان ها دخالتي تام دارد، بنابراين در طرز تلقي كاركنان يك سازمان در مورد كار ، نحوه ارتباط با گروه كاركنان و عكس العمل در برابر گروه هاي اجتماعي تاثير مي گذارد. از سوي ديگر ، تاثيرات طبقات اجتماعي در ايجاد روش هاي دموكراتيك يا مستبد گروه مديريت نيز همين تاثير را دارد. ارتباطات درون سازماني بين اعضا در هر سازماني ، كاركنان به طور انفرادي و جمعي روابطي را به وجود مي آورند كه توجيه و تفيهم مكانيسم آن روابط مستلزم تفكيك آن

روابط است. اهم ارتباطات موجود درون سازماني بين اعضا را مي توان به صورت ذيل تقسيم بندي كرده و تشريح نمود : ارتباطات عمودي ، ارتباطات افقي و ارتباطات بين گروه هاي سازماني ارتباطات عمودي ارتباطات عمودي بيانگرسلسله مراتب سازماني است كه طبقه فرماندهان يا مديريت را از فرمانبران متمايز مي سازد. به وسيله ي ارتباطات عمودي كه مبتني بر تفويض مسئوليت هاي مديريتي برحسب كيفيت و تخصص كاري است،سازمان ها از بروكرارسي متاثرشده و به صورت بروكراتيكدر مي آيند. بروكراسي كه عنصر اصلي تمام مديريت ها است. ارتباطات افقي ارتباطات افقي مربوط به سطح كاري برابر است. به عبارت ديگر، ارتباطات بين هم سطحان سازماني است كه بدون داشتن ارجحيت يكي بر ديگري ، برحسب كار به وجود مي آيد. ارتباطات تمايلي بين گروه هاي سازماني ارتباطات رسمي بين اعضاء سازماني مورد بررسي قرار گرفت ، حال بدون توجه به موقعيت كاري گروه هاي سازماني ، ارتباطات تمايلي بين آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم. ارتباطات تمايلي مستقيما در اعمال مديريت دخالت دارند و از عنصر مهمي چون روحيه ي گروهي برخوردار است. روحيه گروهي ايجاد كننده مناسبات عادي بين اعضاي گروه است كه از يك همبستگي بين اعضا به دور از فشارهاي داخلي ، اغتشاش و مرافعه مي باشد. روحيه گروهي موجبات طرر تفكر مثبت در مقابل هدف ها را فراهم مي سازد. بدين معني كه اعضاء با اراده ي قوي ، متفقا درحصول هدف كوشش مي كنند و با همبستگي تمايلي و عاطفي در نگهداري اتحاد و اتفاق بين خود همت مي گمارند. نقش هاي مديريت الف : نقش هاي اصلي

نقش هاي اصلي مديريت در خود هدف برآورده شدن نيازهاي جمعي را در كار اشتراكي جاي مي دهد. در قرن حاضر نقش هاي اصلي مديريت گستردگي بسياري پيدا كرده است كه مي توان آنها را در چهار طبقه ذكر نمود : 1- نقش هاي اقتداري شامل : هدايت ارتباطات سازماني ؛ كه در آن علاوه برتحكيم روابط بين واحدها، ايجاد ارتباطات برون سازماني در رابطه با پيشرفت امور و بهبود تحقق اهداف مستتر است. حمايت از نيروي انساني : كه متضمن هدايت اعضاء سازمان به منظور حفظ از آسيب هاي اجتماعي و سياسي است. 2- نقش هاي اقتصادي شامل؛- توجه به جريانات سرمايه در رابطه با زمان ، هزينه و عايدي، كه ارزشيابي از عملكردها را ترسيم مي كند. - هدايت تحقيقات مربوط به توليد، سرمايه گذاري و اضافه ارزش مربوط به سرمايه گذاري است. 3- نقش هاي رفاهي شامل : - بهداشت ، تغذيه ، مسكن ، كه متضمن تامين نيروي انساني در هر يك از موارد مذكور مي باشد. 4- نقش هاي تربيتي و فرهنگي شامل : - ايجاد دوره هاي آموزشي در زمينه ها و حيطه هاي مختلف سازماني. - توجه به تربيت دائمي كه كمال مطلوب رشد سازمان را متضمن است. - ايجاد امكانات گذران اوقات فراغت . ب: نقش هاي معين نقش هاي معين داراي ويژگي هايي هستند كه به صورت مشترك يا افقي در سازمان ايفا مي شوند. اين نقش ها در ارتباط با مديريت منابع انساني، مديريت مالي ،خدمات حقوقي و تسهيلات اسنادي مي باشند كه به شرح ذيل بيان مي گردد : 1- مديريت منابع انساني اين

نقش از نقش هاي مهم مديريت به شمار مي رود ،چون كه تجهيزت و وسايل مدرن از نظر كمي و كيفي نمي تواند بدون داشتن نيروي انساني متناسب با آنها مورد استفاده قرار گيرد. 2- مديريت مالي شايسته است اعتباري را كه مدير بايد هزينه كند و براي انجام امور در اختيار پرسنل قرار دهد طبق اصولي معين باشد كه خود مديريت خاصي را نياز دارد.تعيين نيازهاي مالي: نيازهاي مالي با توجه به   جنبههاي كمي و كيفي تعيين مي شود چون تخصيص يك اعتبار به يك مورد از ظرافت خاصي برخوردار است، لذا انجام اين امر عاري از اشكال نيست. حال ببينيم تخصيص كمي و كيفي اعتبارات مربوط به نيازها چگونه صورت مي گيرد.تخصيص كمي اعتبارات يعني هزينه به مواردي خاص با تنظيم بودجه صورت مي پزيرد. بدين معني كه مديريت هزينه هاي لازم براي انجام برنامه هاي سازمان را در يك سال مالي پيش بيني كرده، سپس اعتبار پولي را براي هر موردتخصيص مي دهد.در تخصيص كيفي اعتبارات كه مكمل جنبه ي كمي هزينه ها است لازم است كه به مواردي به قرار ذيل توجه شود:-    زمان هزينه، وضعيت فعلي بازار، وضعيت پول رايج جامعه در ارتباط با تورم داخلي و جهاني و رفع نيازها به تناوب.-    تنظيم برنامه ي خريد كه توجه مديريت را به روند توليد و زمان توليد، سياستهاي توليد معطوف مي كند.حسابداري: بودجه ي يك سازمان را نمي توان آزادانه در اختيار واحدها قرار داد بلكه لازم است اين امر از مقررات خاصي پيروي كند.حسابداري موجب مي شود كه:-    سرمايه ي سازمان از تهديدات، هرز رفتن، خطر افتادن و اختلاس حمايت شود.-    پاسخگويي به هنگام حسابرسي يا تفريغ بودجه فراهم گردد.-   

آينده نگري و كنترل برنامه هاي اجرايي آسان شود.-    در هر زمان جريانات مالي به طور مستند تعقيب شود.  3- خدمات حقوقي توجيه اين نقش مانند ساير نقش هاي معين ذكر شده نيست. چون كه در ايفاي اين نقش، مديريت با صحت اجرا سروكار دارد، كه دربرگيرنده كليه تصميات درون سازماني است، تصميماتي كه منابع انساني، امكانات مالي ، دستور اجرايي و ... را در بر مي گيرد و لازم است متاثر از قانون و يا مقرراتو اصول سازمان باشد. 4- تسهيلات اسنادي اسناد سازماني عامل اساسي در جان بخشي فعاليت هاي تحقيقي است. اسناد امور مربوط به نيروي انساني ، انجام وظايف و اطلاعات مربوط به برنامه ريزي و تصميم گيري را در خود جاي مي دهد. ج: نقش هاي فرماندهي مديريت علاوه بر نقش هايي كه ذكر شد، جهت اجراي امور سازماني داراي نقش هايي است كه موجبات سهولت سرعت و صحت اجرايي امور را فراهم نموده، در نتيجه حصول هدف را موجب مي شود. 1- بررسي موقعيت مديريت مسئوليت دارد كه براي انجام امور، تصميمات صحيح در سازمان اتخاذ نمايد، به طوري كه امروزه اين مسئوليت موجب شده است كه عده اي مديريت را در مفهوم تصميم گيري بيان كند. به منظور اتخاذ تصميم سريع و تنظيم برنامه آينده ، مديريت بايد اطلاعات سريع و صحيح در اختيار داشته باشد. ايجاد تجهيزات براي شناخت وقايع ، جهت تحليل صحيح آنها  در رابطه با امري از نقش هاي مديريت است. 2- پيش بيني غالبا بر مديران اين ايراد وارد است كه متوجه آينده نيستند. نظر به اينكه مديريت با تعدادي اعضاء سروكار دارد اغلب

انرژي خود را در حل و فصل مسائل آنها صرف مي كند. ولي بهره گيري بهتر از نيروي انساني ، پيش بيني يعني ( داشتن آينده در ذهن ) را مستلزم مديريت مي داند. 3- تدارك براي برنامه ريزي تصميم يك عمل است ولي يك برنامه ، مجموعه اي از تصميمات طبقه بندي شده است كه ضمن پاسخ به تجزيه يك وضعيت به تجقق اهدافي نيز رهنمودن مي شود. چون برنامه ، متعاقب مشاهدات و پيش بيني هاي منطقي تنظيم مي شود بنابراين اهداف آن نمي تواند به طور مستقل و بدون توجه به جميع ابعاد  (( مورد )) باشد. 4- تحقيق تجربي در اعمال مديريت امروزه در سازماني صنعتي كشورهاي پيشرفته ، عمل برنامه ريزي و تصميم گيري مبتني بر محاسبات رياضي و تحقيقات تجربي است.نظر به اينكه متغيرهاي درگير در تحقق هدفهاي سازماني بي شمار است، لذا لازم مي نمايد، به منظور جلوگيري از بروز مشكلات ، برنامه ريزي و تصميم گيري را با استفاده از علو رياضي بالاخص علم آمار انجام داد. 5- تدارك براي ساماندهي سازماندهي يكي از موارد اصلي فرماندهي و مسئوليت هاي عمده ي مديريت است.نظر به اينكه وظايف سازماني دائما تغيير مي كند، لذا سازماندهي ضمن نقش اساسي بودن ، نقش دائمي نيز به شمار مي رود. سازماندهي عبارتست از ايجاد نظم و تربيت كاري در سازمان از طريق گماردن هر عضو برحسب كيفيت در راس كاري و ايجاد  هماهنگي از طريق مرتبط ساختن كوشش ها و فعاليت هاي جمعي. 6- كنترل بدون كنترل ، مديريت نمارآمد مفهوم پيدا نمي كند. چون كنترل ضرورت تمام فعاليت هاي انساني

است. كنترل شامل كليه امور جاري سازماني ، اعم از امور مربوط به كارشناسان و كاركنان سازماني است. هر مدير و صاحب امتياز سازماني وظيفه دارد كه اجراي صحيح تصميمات را كنترل نمايد. تشكيلات مديريت منابع انساني 1- وظيفه و هدف مديريت منابع انساني قسمتي از مديريت كل سازمان است. اين بخش از مديريت ، نيروي انساني را براي اداره ي امور مختلف سازمان تامين مي نمايد. اين مديريت پس از ايجاد تشكيلات انساني با برقراري و نگهداري روابط بين اعضا و سازمان ، در راستاي رفاه و نگهداري حق و حقوق افراد مي كوشد، تا بدين وسيله بتواند از نيروي انساني درحد اعلا به سازمان استفاده رساند. 2-1- برنامه ريزي براي تامين نيروي انساني براي يك سازمان  تامين نيروي انساني ، از طريق تعيين نيازهاي انساني برنامه ريزي مي شود. تعيين صحيح نيازهاي انساني از نظركمي و كيفي وظيفه اي است كه ساير وظايف اين مديريت را تحت الشعاع قرار مي دهد. ملاحظه مي شود كه در تعيين نيازهاي انساني ، دو جنبه كمي و كيفي مطرح مي شود. جنبه كمي نيروي انساني وقتي مطرح است كه واحد جديدي در سازمان به وجود مي آيد و يا از نظر افزايش و كاهش ، در پست هاي سازماني تغييراتي ايجاد مي شود. جنبه كيفي منابع انساني ، وقتي مطرح است كه سازمان پست هاي خود را با توجه به وظايف متصديان لازم مي سنجد. در اين سنجش توجه به سن ، قواي جسماني ، شخصيت فردي و صلاحيت اجرايي اعضاء مورد نياز ، لازمه مديريت است. 2- اجزاء ، تشكيلات مديريت منابع انساني و وظايف

هر يك از آن ها هرچند اهداف ممديريت منابع انساني ، با ايجاد هم آهنگي بين كليه مديران تحقق مي يابد. باز اين مديريت از اجرايي متشكل است كه هر يك وظايف خاصي را برعهده دارد و ذيلا  مورد بررسي قرار مي گيرد : 2-1- اداره ي روش ها و طرح ها اين اداره با الهام از عوامل انساني سازمان ، در رابطه با برون داد مورد نظر، در تحقق هدف زير مي كوشد : (( بهينه سازي ساختار و تشكيلات در ارتباط با تحولات عملكردي،وظيفه اي و اصلاحي سازمان و تعيين انواع ساختار و تشكيلات با توجه به هدف و سياست هاي سازماني )).وظايف اداره ي روش ها و طرح ها عبارتند از : - مشخص و روشن ساختن هدف ها و وظايف سازماني. - تدوين اطلاعات لازم براي كنترل وظايف - تهيه و تنظيم شرح وظايف كاركنان - بررسي در سازماندهي هاي مشابه سازمان مربوط به منظور استفاده از يافته ها و تجارب آنها. - مطالعه و تحقيق، جهت ايجاد هم آهنگي درخواسته هاي مديريت - بررسي مستمر در ابعاد مختلف تشكيلات سازماني ، جهت ارائه ي نظرات و طرح ها در راستاي افزايش كيفي عملكرد سازمان. - مطالعه در روش هاي گردش كار به منظور حذف بازدارنده هاي ناشي از بروكراسي در مفهوم تشريفات و كاغذ بازي . - تنظيم دستورالعمل  هاي اجرايي- تنظيم طرح هاي اصلاحي براي نوسازي سيستم سازماني - ايجاد واحدهاي سازماني و هم آهنگي بين آنها با توجه به نوع فعاليتها - تنظيم ساخت سازماني و پيش بيني پست هاي جديد به منظور اجراي هرچه دقيقتر روش و

پروسه كار در سازمان و آگاهي مديران از هدف، وظيفه و ارتباطات درون سازماني كه انجام وظايف را براي مديريت آسان مي كند، ساختار سازماني تنظيم مي شود سپس به صورت تشكيلات ترسيم ميگردد.در تنظيم ساختار سازماني نكات زير مورد توجه است:-    سياست هاي سازماني از نظر ميزان تفويض اختيارات-    تعيين سلسله مراتب با زير مجموعه هاي خاص خود-    عيني كردن وظايف سازماني-    مشخص كردن نوع ارتباطات سازماني از نظر مشاوره يا سلسله مراتب-    معلوم كردن تعداد واحدهاي سازماني 2-2- امور استخدام 2-2-1 اساس استخدام يكي از مهمترين اجزاي مديريت منابع انساني امور استخدامي است كه كاركنان لازم را براي احراز مشاغل و تصدي مسئوليت هاي سازمان  استخدام نموده و در نگهداري آن اقدام لازم را به عمل مي آورد .استخدام در هر زمان و براي هر منظوري كه انجام شود،لازم است سه مورد ، هدف وظيفه و شغل را مورد توجه قرار دهد. 2-2-2- اماكن منابع انساني بر دستيابي به اماكن منابع انساني بايد اينگونه منابع را شناسايي نمود. اماكن منابع انساني به صورذيل وجود دارد : اماكن آموزشي : كه شامل سازمانها و موسسات تربيتي مختلف است. كه از مهمترين مكانهاي منابع انساني به شماراست. اماكن كاريابي و جذب نيروي بيكار ، اين منابع موسساتي هستند كه مشخصات نيروي بيمكار را در اختيار دارند و براي جذب به سازمانهاي ذي ربط معرفي مي نمايند. بايگاني كارگزيني سازمان ، اغلب نيروي كار براي اشتغال ، مستقيما يا با مكاتبه با موسسه تماس مي گيرند. 2-2-3- انتخاب ، انتصاب ارتقاء و ترفيع پس از اينكه داوطلبان درحد مطلوب براي استخدام ثبت نام كردند ، اطلاعات لازم در ارتباط

باتجربه ، تحصيلات ، تبحر و ساير مشخصات اجتماعي براي صلاحيت شخصيتي داوطلبان طي فرمي تكميل مي شود. سپس از افراد واجد شرايط جهت انتخاب دعوت به عمل مي آيد تا داوطلبان ازنظر توانايي جسمي ، رفتاري، آگاهي شغلي ، هوش، فهم ، انگيزشو علاقه كاري مورد سنجش قرار گيرند. بدين طريق انتخاب بهترين به عمل آمده و استخدام آزمايشي صورت مي گيرد. استخدام آزمايشي : مستخدم پس از گزينش بايد يك دوره آزمايشي را طي كند تا در اين دوره معلوم گردد كه آيا فرد به خوبي قادر به انجام وظيفه ي متعين است يا خير؟ استخدام قطعي : پس از دوره ي آزمايشي ، در صورت رضايت از كارجديد الاستخدام استخدام قطعي صورت مي گيرد و كارمند از طرف اداره ي كارگزيني كه واحد رسميت دهنده به امر استخدام است حكمي دريافت مي كند كه طي آن ، ميزان حقوق يا دستمزد و پست سازماني به وي ابلاغ مي شود، در ضمن وظيفه اي كه بايد انجام دهد مشروحا در اختيار او قرار مي گيرد. ارتقاء : كارمند يا عضو سازماني در دوران خدمت بايد با انجام مسئوليت ها و ابراز شايستگي و كارداني از خود ، ارتقاء پيدا كند. بدين معني كه به طور عمودي از مرتبه پايين مرتبه بالا حركت نمايد.ترفيع : هر عضو سازماني بر اساس كسب امتيازاتي كه روش به دست آوري آنرا سازمان مربوط تعيين مي كند، مي تواند همه ساله به رسته هاي بالاتذري در پست خود نايل شود. اين عمل را ترفيع مي گويند.اداره ي آموزشوظيفه: اداره ي آموزش وظيفه دارد كاركنان را براي انجام وظيفه به نحو

احسن و مفيد، در رابطه با دست يافتن به هدف هاي تعيين شده و فراهم نمودن وسيله ي ترقي و رشد در سلسله مراتب سازماني آموزش دهد.ضرورت آموزش: در هر سازماني بدون توجه به نوع هدف به وسيله ي كاركنان مختلف اموري به اجرا در مي آيد كه در نهايت به صورت مجموعه اي كه ماحصل سرمايه گذاري است شكل مي گيرد.اهداف آموزش اهداف آموزش در مديريت منابع انساني ، علاوه بر وضع موجود سازمان ، بايد مبتني برنامه هاي اين مديريت نيز باشد. كه متفقا با توجه به اولويت هاي امكاني و زمان اجرايي مي تواند شامل اهداف ذيل باشد : - ايجاد معلومات و شناخت هاي كاري كه موجبات افزايش كارآيي كاركنان را فراهم مي سازد. - افزايش رشد كارايي كاركنان ، در صورتي كه پست هاي اشغالي آن را طلب كند. وگرنه زمان آموزش به صورت ساعت تفريح در مي آيد. - توجيه كاركنان در سطوح مختلف به منظور رفع نيازهاي اجرائي و رفتاري.- به روز نگهداري معلومات كاركنان ( Up to date ) هم عرض با تحولات تكنولوژيكي-جلوگيري و كاهش بروز حوادث و ضايعات در حين كار. - گسترش سازمان و افزايش سرمايه هاي جاري. تكميل مديريت و رهبري در سطوح مختلف سازمان.انواع آموزش آموزش انواعي دارد كه به قرار ذيل توجيه مي كنيم : -    تحصيل در حين خدمت اداره  آموزش مي تواند براي اعضاء با استعداد خود تسهيلاتي فراهم آورد. تا با همكاري مراكز آموزش رسمي كشور به ادامه ي تحصيل پرداخته و به خودسازي نايل آيند.-    آموزش هاي ضمن خدمت هدف اينگونه آموزش ها كه در محل سازمان برنامه ريزي مي شود، افزايش سطح

كلي معلومات و تكميل اطلاعات كارمند است. اين آموزش ها مي تواند،بطور دسته جمعي و انفرادي صورت پذيرد. - كارورزي شامل كارمندان جديدالاستخدام است كه بطور نظري وظيفه را مي شناسند، ولي در انجام اين به صورت عملي ضعيف مي باشند. -    آموزش از طريق سمينار اينگونه آموزش ها  بيشتر متوجه روساي عالي ربته سازمان است كه موضوع بحث آن دربرگيرنده مسائل اداري و اطلاعات علمي به طورغيرمستقم مي باشد.-    آموزش از راه ميزگرد در اين آموزش ، اطلاعات به وسيله چند نفر و به گونه هاي مختلف در نشستي انتقال مي يابد.هدفهاي رفتاريهدفهاي رفتاري يعني انتظاري كه در آخر آموزش مدرس از فراگير دارد. به عبارت ديگر انجام دادن آنچه كه آموزش ديده آموخته است.هدفهاي رفتاري طبق نظريه ي Bloom سه حوزه را در بر مي گيرد:1-    حوزه ي شناختي: شامل هدفهايي است كه از آنها نتايج عقلاني ، فهمي و مهارتي براي انديشيدن مورد نظر است. در اين حوزه اساس طبقه بندي بر شناخت متكي است.2-    حوزه ي عاطفي: شامل هدفهايي است كه در آنها، احساس، عواطف و نگرش مطرح است. در اين حوزه فراگير بايد از خود عكس العمل نشان دهد، ارزش گذاري كند و مفاهيم را با هم ادغام نموده و سازمان دهد.3-     حوزه ي رواني-حركتي: متضمن بازتاب هاي دروني، ادراكي و توانايي هاي فيزيكي است. اداره ي امور افراد در هر سازماني به منظور اجراي دقيق برنامه هاي كاركنان به بعضي از خدات تخصصي نياز است، كه از طرف اداره ي امور افراد تدارك ديده مي شود. در اين خدمات كليه ي جنبه هاي امور افراد از قبيل، پژوهش و بررسي در زمينه هاي مختلف در ارتباط با خط مشي و روشهاي سازماني، اقتصاد از

نظر بررسي وضعيت عوامل سازماني به منظور بازدهي بهتر در روابط صنعتي در سازمانهاي توليدي مورد توجه قرار مي گيرد.اداره ي امور افراد وظايف زير را انجام مي دهد:    2-4-1- كنترل كاركنان ، حقوق و دستمزد 2-4-2- تشكيل پرونده 2-4-3- تنظيم دفتر آمار پرسنلي و كنترل كاركنان 2-4-4 تحكيم روابط صنعتي 2-4-5- ايجاد مزايا - بيمه لازم است عضو در مقابل حوادث ، بيماري و بيكاري طبق قانون جاري در جامعه بيمه شود. زنان عضو ، علاوه بر بيمه هاي ذكر شده ، از بيمه دوران بارداري نيز استفاده كنند. - از كار افتادگي : هرگاه عضو به علت ناتواني جسمي قادر به انجام وظايف محوله نباشد، طبق مقررات به خدمت او خاتمه داده مي شود در اين موقع مي توان عضو را بازخريد يا بازنشسته نمود. -    بازخريد : -    هرگاه به نسبت كار در سازمان تورم نيرو وجود داشته باشد و يا اينكه كاهش فعاليت تورم نيرو را موجب شود، سازمان كاركنان زائد را طبق قانون مربوط بازخريد مي كند.حفظ انضباط محيط كاري منظور از انضباط اين است كه افراد سازماني ، برنامه هاي تنظيمي و وظايف محوله را طبق مقررات و با اعتقاد كامل اجرا نموده انجام دهند. به عبارت ديگر ، امور سازماني به وسيله ي كاركنان ، طبق نظم انجام شود. - توبيخ : در اين مورد بي انضباطي فرد كتبا به او ابلاغ شده ودر پرونده اش درج مي شود. - تنبيه : هر موسسه اي داراي آيين نامه انضباطي است كه در رابطه با موارد به خصوصي تعيين شده است. عضو خاطي طبق اين آيين نامه برحسب مورد تنبيه مي شود.ارزيابي

مشاغل تعريف : ارزيابي يك شغل در يك سازمان ، يعني تعيين كردن ارزش آن شغل در ارتباط با شغل و يا مشاغل موجود ديگر.هدف و كاربرد : ارزيابي مشاغل در راستاي اين هدف قرار دارد كه حقوق و دستمزد شاغلين ، با توجه به نوع و ميزان دشواري كار و وسعت مسئوليت تعيين شود. تا بدين وسيله با رعايت عدالت در پرداخت ها ، بين كاركنان رضايت ايجاد شود. نحوه پر داخت حقوق و دستمزد حقوق و دستمزد برحسب شاخص قيمتها در هر محاسبه اي ، از طرف مراكز اقتصادي قيمت مايحتاج زندگي در زمان هاي معلومي اعلان مي شود.( در جامعه ما بانك مركزي مبادرت به اين امر مي نمايد ) اعلان قيمت ها ، تا حدودي تعيين هزينه هاي عمده زندگي را آسان مي كند.چون روند صعودي قيمت ها در بازار موجبات افزايش هزينه ي زندگي را فراهم مي كند، لذا مي تواند در تعيين حقوق و دستمزد مورد توجه قرار گيرد.حقوق دستمزد برحسب سطح زندگي منظور از سطح زندگي كيفيتي است كه فرد يا خانواده در زندگي خود مورد توجه قرار مي دهد. حقوق و دستمزد برحسب قوانين موضوعه در ارتباط با كار در اين باره حقوق و دستمزد ، طبق قانون كار پرداخت مي شود. استفاده از اين روش جاي سخني براي شاغلين باقي نمي گذارد. ولي نظر به اينكه نوع كار در موسسات متفاوت از يكديگر است و قانون كار حداقل حقوق و دستمزد را تعيين مي كند، لذا اين سيستم رضايت باطني كاركنان را فراهم نمي آورد. طرح هاي دستمزد و حقوق1-    طرح دستمزد كار ساعتي2-    طرح پرداخت دستمزد

در مقابل كار انجام شده3-    طرح پرداخت دستمزد طبق استاندارد قبلا تعيين شده4-    طرح هالزي: طبق اين طرح هر اندازه كارگر، كاري را كمتر از زمان استاندارد انجام دهد، علاوه بر دستمزد ساعتي تعيين شده نصف مزد زمان صرفه جويي را نيز دريافت مي كند.5-    طرح راكر: طبق اين طرح پرداخت حقوق و دستمزد به نسبت توليد و ازدياد محصول محاسبه شده و كاركنان در ارزش حاصله از توليد اضافي سهيم مي شوند.6-    طرح اسكانلون: اين طرح در اواسط دهه ي 1940 توسط اسكانلون آمريكايي به وجود آمد. اين طرح بر معيار كارايي بنيان گرفته است. معيار كارايي مي تواند، به صورت محصول نهايي، هزينه كلي توليد و يا حتي سود عملياتي ماهانه در رابطه با مجموع هزينه ي كار محاسبه شود.      ايجاد انگيزش در كاركنان توضيح كلي مديريت منابع انساني را در درياي متلاطم سازماني فريادرسي جزكاركنان با انگيزش نيست. يك انسان با خصيصه هاي فطري خود چون استعداد، هوش ، خلقيات و تركيبات جسماني چون ، گوشت ، استخوان ،خون و اعضاء ايجادگر حواس و عرضه وجود متجلي مي شود . هر يك از خصيصه ها و اعضاء ، با دنيايي از كاربرد و معنا، زماني مفهوم پيدا كرده و در مسير كارآيي سوق داده مي شوند كه انسان برانگيخته  شود. مفهوم انگيزش عامل ايجاد انگيزش محرك هايي هستند كه به صورت رواني و زيستي مطرح مي شوند. دستيابي به محرك هاي رواني ، ارضاء خاطر را به وجود مي آورد و به دست آوردن محرك زيستي ، رفع نيازهاي جسمي را براي زنده ماندن موجب مي شود، كه در هر صورت فرد را به طرف انجام امري، تحقق

هدفي و يا برآورده شدن خواسته اي سوق مي دهند. انگيزش عبارتست از تمام عوامل رواني (آگاهانه و ناآگاهانه ) ، آماده كننده انسان به منظور تحقق بخشيدن به بعضي از اعمال ، گرايش ها و بعضي از اهداف .انگيزش به دو دسته تقسيم  مي شود : الف )دسته اي كه انسان را براي انجام عملي آماده مي سازد.ب ) دسته اي كه كشش فرد را به طرف هدفهايي موجب مي شود.نظريه هاي مربوط به انگيزش و رفتار فرد رشته هاي علوم داراي نظريه هايي هستند كه زيربناي چرايي يا فلسفه آنها ا تشكيل مي دهد. تاثر از نظريه ها، موجبات تكامل و پيشرف علوم را فراهم مي آورد.در علوم انساني نيز نظريه هايي وجود دارد. هرچند اين نظريه ها به علت متغير بودن انسانها، كمتر قابل تعميم است، ولي مي تواند در بهبود ايجاد انگيزش در گروه هاي انساني موثر باشد. نظريه دانش و آگاهي : قديمي ترين نظريه است كه اولين بار سقوط و بعد او افلاطون معتقد بود كه اگر هدف دانش كشف خوبي ها ، و بدي ها باشد، انسان هاي آگاه به خوبي ها و بدي ها، با آگاهي جهت بروز  رفتار برانگيخته مي شوند. نظريه اراده : ارسطو هرچند به نظريه دانش و آگاهي در ارتباط با انگيزش معتقد بود ولي اضافه نمود كه قدرت اراده نيز در اين مقوله از اهميت مهمي برخوردار است ارسطو معتقد بود كه پيشنهاد علم درباره رفتار ممكن است مورد انتخاب فرد قرار نگيرد بلكه لازمه قبول پيشنهاد علم ، پرورش اراده قوي در فرد است. امانوئل كانت فيلسوف ديگري نيز به اين

نظريه معتقد بوده است. نظريه يادگيري اجتماعي : اين نظريه بر تعامل بين رفتار فرد و محيط او تاكيد دارد و معتقد است كه محرك هاي ايجاد رفتار فرد ، الگوهاي رفتاري است كه فرد براي هم خواني با محيط درخود ايجاد كرده است. نظريه هنري گانت : نظريه گانت در ايجاد انگيزش به جنبه هاي رواني كار ناشي از حقوق و دستمزد، مبتني بر اصول علمي معطوف است. گانت اعتقاد دارد كه با ايجاد  حقوق و دستمزد علمي، مي توان زمينه انگيزش را فراهم نمود.در ايجاد انگيزش مي توان به نكات زير توجه نمود:•    هدف هاي سازماني، در رابطه با امور جاري آن كاملا شناخته شده و حدود برآورده شدن آنها تعيين گردد.•    محرك هاي برانگيزاننده انسانهاي سازماني شناخته شود. •    ارتباطي بين اعضاء سازماني به وجود آيد، تا مشخص شود كه تمام اعضاء در رابطه با هدف داراي فهم و برداشت مشترك هستند.•    خط مشي انتخاب شود تا بدان وسيله، بتوان برآوردن هدف سازمان را با برآوره شدن خواسته ها و رفع نيازهاي متعارف اعضاء تلفيق نمود.•    با انسان هاي سازماني، با توجه به ظرفيت و كيفيت كاري آنها رفتار نمود. مباحث ويژه در بهسازي مديريت  منابع انساني 1-رسالت مديريت منابع انساني  رسالت مديريت منابع انساني را بايد در ارتباط با عامل انساني كار در سازمان جستجو نمود، كه به طور خلاصه در فرآيند عملكرد خود به نمكاتي چون ، چه كسي، چه كاري را در چه مدت زماني ، در كدام مكان سازمان و چرا بايد انجام دهد توجه دارد.2- مديريت استراتژيك منابع انساني منابع انساني به لحاظ كوشش آگاهانه در راستاي تحقق اهداف سازماني به دلايل

زير از منابع مالي ، تاسيسات ، تجهيزات و تكنولوژي متمايز است : نخست اينكه ، هرگونه سرمايه گذار در مورد منابع انساني ، توان اجرائي آنرا افزايش مي دهد. دوم اينكه ، منابع انساني يك سازمان ، در تعبيري همان قابليت هاي اعضاء انست اعضايي كه از دانش ، توانش و نگرش مهارت مربوط به ايفاي نقش خود بهره مندند. سوم اينكه ، كيفيت منابع انساني برخلاف منابع مادي، دروني است و مانند منابع مادي، حق مالكيت آن قابل فروش نيست، از طرفي استفاده از كيفيت منابع انساني موجب كاهش كيفيت آن نمي شود. تعريف استراتژي استراتژي عبارتست از اقداماتي كه استفاده شايسته تري از امكانات سازماني را در شرايط و موقعيت متغير و پرتلاطم سازماني موجب مي شود و در نتيجه به تحقق اهداف سازماني سرعت مي بخشند. مديريت استراتژي ((مديريت استراتژي با برنامه ريزي قابل تغيير برحسب اقتضاي زمان ، عملكردهاي سازماني را بهبود مي بخشد.))حال با توجه به ويژگي هايي كه ذكر شد، مواردي را كه مديريت استراتژيك منابع انساني در حدود زمينه خود بايد مورد توجه قرار دهد، به ترتيب ذيل ذكر كرده و توضيح مي دهيم :الف) سرعت بخشيدن به توزيع اطلاعات ب) با تغيير جهت از اعمال اقتدار به طرف افزايش        كارايي كاركنان ج ) ريسك در جهت ابداع د ) رشد و توسعه دارايي و كنترل هزينه ه ) مشاركت دادن كاركنان در امور سازماني و) جهت گيري به طرف رشد كاركنان آشنايي با تاريخچه امور اداري و استخدامي كشور تاريخچه اولبين قانون استخدام كشوري آذرماه سال 1301 به تصويب رسيد. اين قانون فصولي چون ورود به

خدمت ، مراتب خدمت، طريقه محاكمه و مجازات، تقاعد  وظايف و مواد مخصوصه را شامل بود. در اين قانون به جز مقام وزارت، سفارت كبري، والي ، رياست ، قضات و دادستانها كه خارج از شمول آن بودند، طبق ماده 15 مراتب خدمت ادارات كشوري به 9 قسم به قرار ذيل تقسيم مي شدند. 1-    ثباتي                         4- منشي گري اول                     7- معاونت اداره 2-    منشي گري سوم           5- مديري شعبه                         8- رياست ادارهمنشي گري دوم           6- مديري دايره                          9- مديركل يا معاونت ادارهبه مرور قانون استخدام كشور مصوب سال 1301 به علت فعاليت صاحبان مشاغل مختلف متزلزل شد. در نتيجه مهندسين ، قضات و دبيران از شمول آن مستثني شدند. كم كم پست هاي غيررسميب ايجاد شدند و حالات مختلف استخدامي چون ؛ رسمي ، دون پايه ، جزء ، پيماني ، حكمي، روزمزد ثابت و روزمزد كارگري كه بعضي از آنها حالا نيز متداول است بوجود آمدند. ازدياد فوق العاده حجم مستخدمين دولت موجب گرديد كه در سال 1332 گروهي مامور بررسي امور استخدامي كشور شدند و با مقايسه زوال امور اداري و استخدامي كشور با ضوابط متداول در كشورهاي فرانسه و بلژيك ، مامورين دولتي را 25 درصد افزايش دادند. نتيجه اين تلاش ها ، موجبات تاسيس قانوني اداره كل طبقه بندي مشاغل در ابان ماه سال 1333 شد. به سال 1337 بموجب تصويبنامه شماره 277764 هيئت وزيران ، اين اداره كل به سازمان خدمت كشوري تغيير عنوان داد. از مهمترين اقدامات شوراي عالي اداري كشور، تهيه و تنظيم لايحه قانوني استخدام كشوري را بايد نام برد. لايجه قانوني استخدام كشوري سرانجام بعد

از سالها انتظار در31/3/45 در كميسيون مشترك مجلس شوراي ملي و سناي وقت تصويب و جهت اجرا  به دولت ابلاغ شد و بدينگونه سازمان امور اداري و استخدامي كشور تصويب شد.انواع استخدام با تبعيت از قانون استخدام كشوري استخدام پيماني نوع استخدامي است كه بدينوسيله وزارتخانه و موسسات دولتي مشمول قانون استخدام كشوري مي توانند براي پست هاي موقت و ثابت خود طبق قراردادي نيروي انساني استخدام نمايند. استخدام پيماني براي پست هاي سازماني ، بنا به پيشنهاد وزارتخانه يا موسسه دولتي ، با تصويب سازمان امور اداري و استخدامي كشور صورت مي گيرد. استخدام رسمي نوع استخدامي است كه بدين وسيله وزارتخانه و موسسات دولتي مشمول قانون استخدام كشوري مي توانند نيروي انساني خود را طبق ضوابط قانون مذكور به استخدام در آورده و آنها را طبق قانون بازنشسته كنند. حقوق و مزاياي مستخدمين مشمول قانون استخدام كشوري طبقه بندي مشاغل براي تعيين حقوق پست هاي سازماني ثابت وزارتخانه ها و موسسات مشمول قانون استخدام كشوري براي تعيين حقوق مستخدمين رسمي ، بوسيله سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور، طبق ضوابط خاصي طبقه بندي مي شود. طبقه بندي بر اساس اهميت وظايف ، مسئوليت هاي و شرايط تصدي از لحاظ معلومات و تجربه صورت مي گيرد. مزاياي مستخدمين مشمول قانون استخدام كشوري بطوريكه ذكر شد پردا حقوق و مزايا ، به دنبال قرار گرفتن شغل در گروه خاصي براي مستخدم تعيين مي شود. مستخدمين زيرپوشش قانون استخدام كشوري ، علاوه بر حقوق از مزايايي به شرح ذيل برخوردارند. فوق العاده شغل : در صورتي كه نوع كار، وظايف و مسئوليت هاي بعضي از مشاغل

وزارتخانه ها و موسسات دولتي اقتضا نمايد كه مبالغي علاوه بر حقوق به مستخدمين رسمي شاغل آن پرداخت شود. پاداش وزارتخانه ها و موسسات مشمول قانون استخدام كشوري مي توانند به مستخدميني كه منشا، خدمات برجسته اي مي شوند، در هر سال معادل حقوق ومزايا يك ماه پاداش پرداخت كنند، لازم به ذكر است كه اين مبلغ پاداش در صورت تصويب هيات وزيران مي تواند دو برابر مجموع حقوق و مزاياي يك ماه باشد.

آدم و حوا

مؤلف : محمد محمد علي

خلاصه كتاب- كاري از صابر كاظميان- انتشارات : كاروان - قرن : 14- خداي با عشقي كه در خود نهاده بود ، زمين را در روز آفريدساكناني از جنس جن به آن مسقر كرد قبيله بزرگ از فرشتگان را خلق كرد كه چون ديگرفرشتگان بهشت از نور و آتش نبودند بلكه از آتش و دود بودند و اينان اولين ساكنان زمين بودند و حارث از آنان بود در زمان كودكي حارث جنيان بر زمين ، خون هم را مي ريختند و تباهي مي كردند صبر خداي كه سر آمد هزار هزار لشكر از فرشتگان فداكار را به زمين فرستاد جن ها را تار ومار كرد و حارث كه نظر كرده  خداي بود به آسمان بردند حارث خدا را عبادت مي كرد و علم مي آموخت و سر از سجده بر نمي داشت حارث چون برومند شد در دانش از ديگر فرشتگان پيشي گرفت و خداي او را شاه آسمان دنيا كرد خدا به او قدرت پرواز داد وحارث سر آمد فرشتگان مقرب چون جبرئيل و ميكائيل وعزائيل گرديد چون جنيان بار ديگر در زمين تباهي كردند خدا

به حارث فرمان داد تا بر آنان  بتازد حارث با هزار هزار از فرشتگان با آنان پيكار كرد و تار و مارشان ساخت و خداوند به حارث لقب «حَكَم » را داد تا بين جنيان  حكميت كند لاكن آرام آرام غرور بر  او چيره شده خود را عزازيل ناميد حارث فرودستان خود را به پرسش خويش خواند و به انتظار فرصت بود تا ضربه هاي كاري بزند خداي هم لشكري از سپاهيان فرشتگان فرو فرستاد و جنيان بد كار را نابود ساخت و حارث به آسمان رفت و خداوند تصميم بر آفرينش انساني به نام آدم كرد تا به جانشين خود بر روي زمين برگزيند تا زماني كه خداي حارث را فرخواند حارث جنان به شتاب آمد سجده كرد و تسبيح  خداي گفت كه ديگر فرشتگان از كاهلي خود خجل گشتند خداي فرمان داد تا به زمين رود و جهل گزاز خاك و شيرين و زمين بياورد حارث پرسيد : از چه رو ندا آمد«آدم را از گل زمين مي آفرينيم گفت : من چنين خبطي نكنم ندا آمد : از چه رو ؟حارث گفت : هيچ ناميدايي جانشيني براي خود نمي آفريند خداي او را ابليس خواند و جاي  خود و يارانش را در جهنم قرار داد . خدا جبرئيل را فراخواند و به اوفرمان داد تا از زمين خاك آورد او رفت برخورد  را زمين فرو برد تا خاك بردارد زمين خشمگين جبرئيل را پس راند. جبرئيل بازگشت پيش خداي گفت پروردگارا زمين بر پناه برد و من نيز او را واگذاشتم خداي ميكائيل را فرمود :تو برو مكائيل نيز  باز پس آمد

و گفت : پروردگارا زمين خاك نداد خداي فرشته ي مرگ را فراخواند فرمود برو سلام خدايت را بر زمين برسان و به وظيفه ات عمل كن عزرائيل چون به زمين رسيد بال و پر گشود تا خاك بگيرد زمين فرياد زد : به خدا پناه مي برم از ظلم شما فرشتگان اربعه . عزرائيل گفت : « من هم به خدا پناه مي برم اگر بر گردم و فرمانش به كار نبسته باشم » واجازه نداد زمين پاسخ دهد تيغ تيز پر خود را در خاك كرد و از سرخ و سفيد و سياه و زرد برداشت و به آسمان رفت خداي در خاك ها نظر كرد سپس ابر گرم را فراخواند و فرمود تا چهل روز باران محبت و اندوه و يك ساعت نيز باران  شور وشعفو شادي بر خاك ببارد .آن گاه كه گل آماده شد خداي پنجه ي هنر در آن افكند هيكل كه گرفت خداي در او نظر كرد بعضي از قسمت ها را نرم و برخي از قسمت را سخت  گردانيد خداي جثه آدم را دو ساعت مانده غروب جمعه ساخت فرشتگان از كالبد تهي سفال عظيم مي هراسيدند ابليس آمد و فرشتگان را پس زد و لگدي سوي سفال پراند كه صداي مهيبي داده ترسيد و عقب نشست گفت :«اي فرشتگان منتظر باشيد  من اين مشكل را گره گشايي مي كنم  گفتند : چگونه ؟ گفت : به سوراخ دهانش فرو روم تا ببينم چگونه جايي است به دهان جثه رفت و از زير جثه در آمد بيرون كه آمد ديد كه فرشتگان صف در صف هنوز ازآن

سفال بيمناك اند ابليس كه خود از همه بيمناك تر بود  صدا در گلو  انداخت و گفت : از اين نترسيد گفتند : از چه رو نترسيم گفت : خداي شما تو پر است و اين ميان تهي . جثه كه تماماً خشك شد خداي ساختن را از سر گرفت و در گل دل پديد آورد .ابليس آمد و چون دهان را گشاد ديد از سر كنجكاوي در آن فرو فرستاد سر را به مثال آسمان هفت طبقه يافت و تن را بر مثال زمين يافت به دقت كه نگريست اطمينان يافت كه هر چيزي ، نشاني از عالم است ولي به دل كه رسيد دل را به مثال سراي پادشاهي يافت هر چند كوشيد به دل راه پيدا نكرد ابليس با هزار انديشه نوميد از دل بازگشت چون روز جمعه موعود فرارسيد دو ساعت مانده به غروب خداي از روح خويش در آدم دميد و نسيم حيات را بر پيكرش وزاند چون روح به از سر آدم به چشمانش رسيد ، ميوه هاي بهشتي را ديد شتابزده به سمت ميوه هاي بهشتي رفت چون پاهايش سست و بي جان بود از حركت بازماند آدم اولين درد جسماني را آن لحظه احساس كرد خداي به اندام ها روح بخشيد و آنان را فرمان پادشاه تن يعني دل قرارداد روح پس از جاري شدن در اندام ها نخست نعمت و مال را شناخت كه هميشه شوق آن را داشت .فرشتگان صف در صف تا بي نهايت كيهان ايستاده بودند اسرافيل در صورش دميد گويي تندري فرود آمد پس از آن سكوت بود آن گاه خداي همه

ي  فرشتگان وجنيان را فراخواند تا بر آدم سجده كنند آنان در چشم بر هم زدني آدم را تعظيم كردند و چهره بر خاك رضوان نماند جز ابليس و قليلي از يارانش كه تماشا ايستادند ندا آمد : شما هم سجده كنيد . ابليس گفت : من سجده نكنم . ندا آمد : از چه رو سجده نكني؟ گفت : من از او بهترم و به سال بيشتر و به خلقت نيرومند تر. ندا آمد : از چه رو برتر و نيرومند تري ؟ گفت : مرا از آتش پديد آوردي و او را از گل، آتش از گل قوي تر و فاضل تر است . ندا آمد : افتخار تو به اين كيفيت آتش  و ترجيح آن بر كيفيت خاك بر اين امر استوار است . گفت : آري پرودگارا . ندا آمد : داني در نزد خدا فخر به اصل خلقت خود از هر معصيتي حتي شرك بالاتر است . گفت : من در زمين هزار سال جانشين تو بوده ام حكميت برمن بود هزار سال در آسمان و زمين عبادت مي كرده ام و به فرمان مهتر فرشتگان آسمان و زمين بوده ام يكي از فرشتگان از صف بيرون آمد و گفت :«آدم را سجده كرديم به امر خداي ديگري گفت : ما از آدم داناتريم . ديگري گفت : ما را حقي است بر  اين بلغ هايي بهشت خداي مي دانست كه فرشتگان به اطاعت سجده كرده اند نه به رضايت پس فرشتگان را مرخص كرد و آدم را فراخواند تا غير از آنچه آموخته بود آموختني هاي ديگر به وي

بياموزد تا حقانيت آدم خويش را به فرشتگان ثابت كند چون خداي آنچه را خواست به آدم آموخت ، دانش او را مورد امتحان فرشتگان قرارداد خداي به فرشتگان مقرب فرمود تا زير تخت آدم را گرفت و بگردانند تا تمامي موجودات او را رؤيت كنند آن گاه خداوند فرشتگان را فرمود تا پس از آزمايش آدم را به كراهت يا اطاعت با رضايت سجده كنند گفتند : چنان چه از عهده ي آموخته هايش بر آيد به رضايت سجده اش مي كنيم  آن گاه خداي صاحبان نام هايي كه به آدم آموخته بود به فرشتگان نشان داد وفرمود : اگر راست مي گويد كه از آدم داناتريد نام اينان را آشكارا بگوييد . فرشتگان خجل گفتند : خداي اين نامها را به ما نياموخته است تا بدانيم . ندا آمد پس چگونه مي گوييد : خداي هر چه بيافريند ما از او داناتريم . فرشتگان عاجز ماندند و توبه كردند . آدم در صف فرشتگان پي ابليس مي گشت . ندا آمد : اي آدم فرشتگان را از نام ها و چيزها و آنچه مي پرسند آگاه كن و آدم اطاعت كرد . خدا بار ديگر ابيس را فراخواند و با او اتمام حجت كرد كه آدم را سجده كن . ابليس گفت : جز تو كسي شايستگي سجده را ندارد . ندا آمد : سجده تعظيم و تكريم است نه سجده عبادت . گفت : من جز تو معشوقي نمي بينم و هيچ نمي شناسم سجده كردن بر غير ازلي حتي به او امر خود او شرك است . ندا آمد : از

بهشت برو . لعنت بر تو باد . از اين پس تو شيطان رجيمي . گفت : يا رب مگر خودت نگفتي كه بر هيچ خلق خود ستم نمي كني . ندا آمد : بر گفته خود پاي مي فشاريم . گفت : يا رب مرا چنان زندگي درازي بده تا شايد پايان آن روزي باشم كه فرزندان آدم را از گور بر مي انگيزي و رستاخيز برپا مي كني . خداي ابليس را كه روزگاري از فرشتگان مقرب بود از خود راند . آدم را در بهشت مستقر كرد . آدم خدا را شكر مي كرد و زير درختان قدم مي زد و از ميوه هايش مي خورد ولي بدون وظيفه بود و هيچ مأموريتي نداشت كه سرگرم آن باشد . خداي در احوال آدم انديشيد و پريشان حاليش را دريافت پس لحظه اي نمي دانست در خواب است يا بيداري صداي فرشته اي را مي شنيد كه به خود مي خواندش و مي گفت نام من حواست. نگاه كرد زيباتر از ديگر فرشتگان بود . شاداب بود . آمد و كنارش نشست . آدم به او نزديك نمي شود و مي ديد آن موجود را هنوز در حال تكامل مي ديد . آدم كه بسيار شد انساني را پهلوي خود نشسته ديد آدمي از جنس خودش لاكن ريز نقش تر از خودش . آدم پرسيد : كيستي ؟ حوا گفت : زني هم جنس تو . پرسيد از چه روخلق شده اي. گفت : تا در كنار من آرامش گيري . با تعجب گفت : تا به تو آرام گيرم ! فرشتگان صف

در صف پيش او آمدند و از او پرسيدند اين كيست ؟ گفت زني هم جنس من و نامش حواست . از حوا پرسيدند : علم خداي كه به آدم رسيد ، به تو هم رسيد؟ گفت :به من هم رسيد . آدم بي من آرامش نگيرد . پرسيدند از چه رو بي صدا و به سرعت آفريده شدي ؟ حوا گفت : خداي چنين مقرر كرد ولي پر صدا زندگي مي كنم . آدم گفت : اي حوا شتاب مكن به حرف زدن . حوا گفت : مگر توشتاب نكردي به دويدن و خوردن . آدم گفت : آنگاه كه من آفريده شدم تو ناظر به رفتار من نبودي . حوا گفت : هر آنچه مربوط به جسم توست من نيز از آن آگاهم . آدم گفت : تو پس ازمن آفريده شدي از بازمانده ي گل من يا از دنده چپ من من به وجود آمدي من نخستين انسان هستم كه خداي آفريد . حوا گفت : آيا بر تو معلوم است كه خداي تو را از خاك آفريد يا از سفال يا گل چسبناك يا جن بويناك ؟ آدم گفت : نيش زبانت را در صحن و سراي بهشت به كار نگير و پس از آن هر دو ساكت شدند . روزي خداوند به آدم فرمود : اي آدم تو و همسرت در بهشت ساكن بمانيد و هر چه خواهيد به خوشي بخوريد ولي به آن درخت نزديك نشويد . آدم از جايگاهي كه بود ، به شاخ و برگ درخت نگاه كرد . پرسيد : اگر نزديك شوم ؟ فرمود :

از ستمكاران به خويش محسوب مي شوي و اقبا زندگاني در بهشت را مي بازي و مي سوزي در آه هايي سردي كه از سينه بر مي كشي . پرسيد : هيچ كس از ميوه آن درخت نمي چشد . فرمود : منع ،خاص تو و همسرت حواست . دير زماني بود كه آدم و حوا از دور به آن درخت چشم مي دوختند و از خود مي پرسيدند : چرا خدا ما را نهي كرد . روزي آدم پي خواهشي دنبا حوا مي دويد ، حوا به درخت ممنوعه نزديك مي شد و آدم مي دانست كه حتي نزديك شدن به آن درخت شقاوت به دنبال دارد . سرانجام آدم خروشيد و حوا از ترس بازگشت . كنا نهري نشسته بودند كه كسي شبيه آدم از آن رد مي شد آدم او را دعوت كرد تا با هم صحبت كنند آن كس آمد و خود را آدمي هزار سال معرفي كرد . سپس حرف هايي زد كه آدم و حوا را بر مي انگيخت به گسيختن حريم و رفتن به سمت درخت ممنوعه . آدم و حوا حريصانه در پي دانستن مطاب بيشتر بودند كه رهگذر رفت و وعده كرد تا به زودي بازگردد . حوا گفت : نزديك شدن به آن درخت چه اشكاي دارد ؟ آدم گفت : مرا به اين پرسش هيچ علمي نيست . حوا پرسيد : درباره ي آن رهگذر چه مي گويي ؟ آدم گفت : او شيطان بود . حوا پرسيد : اين را به علم مي گويي ؟ آدم گفت : آري به علم مي گويم

. پرسيد : چگونه ؟ گفت او ما را به كاري برانگيخت كه خداي ما را از آن نهي فرموده بود . حوا ساكت شد و آدم دمي از پرسش هاي بي امان حوا آسوده شد . روزي حوا كه مي كوشيد توجيهي براي ورود به آن منطقه بيابد گفت : اگر به منطقه ي ممنوعه برويم حداقل جهل ها را به علم تبديل مي كنيم . آدم گفت : با فرمان خداي چه كنيم ؟ حوا گفت : شقاوت در علم بهتر است از سعادت در جهل . آدم گفت : با فرمان خداي چه كنيم ؟ حوا گفت : قصد ما سرپيچي از فرمان خداي نيست ما نيت خير داريم . آدم پرسيد : خير ما چيست ؟ حوا گفت : علم بر حكم خداي . بدانيم چرا نهي فرموده است . آدم پرسيد : به چه كارمان آيد ؟ حوا پاسخ داد : ار تحريك دروني خلاصي مي يابيم . آدم گفت : زماني كه اسرار گفتند تو نبودي ، زماني كه ملائك بر من سجده كردند تو نبودي و نديدي قرب مرا و اخراج او را . ابليس مي انديشيد از كدام راه وارد عمل شود تا آدم و حوا دست از پا خطا كنند تا رسواي عالم شوند كنار دروازه ي بهشت كمين كرده بود تا مار از بهشت بيرون آمد در آن روزگار مار حيواني چهارپا بود كه مانند شتر راه مي رفت . همين كه مار اندكي از دروازه ي بهشت دور شد ابليس به نزديكش رفت و سلام كرد و رويش را بوسيد . مار در زمان

حكميت ابليس از ياران و پيروانش بود . ابليس به مار گفت : مرا به داخل بهشت ببر . مار گفت : نمي گذارند از دروازه بهشت بگذري . ابيس پاسخ داد : تو بايد مرا ببري و به ثواب عظيمي برسي . مار گفت : اگر بيش ازاين اصرار كني تو را به زهر خويش هلاكت مي كنم . ابليس گفت: مزاح نكن تا هم به نفس آتشين من نسوزي و هم به ثواب عظمي برسي و هم جاودانه شوي . مارگفت : چرا اين درخواست از ديگران نمي كني ؟ گفت : تو آرام و خوش منظر راه مي روي و اگر هم نپذيري به ديگران قول زندگي جاويد مي دهم . مار شيطان را در دهان خود جاي داد و وارد بهشت شد . ابليس از دهان مار بيرون آمد . لباسي آراسته پوشيد و آمد مقابل آدم ، آدم با ديدن ابليس ترسيد . ابليس گفت اي آدم داني كه خداي مرا به خاطر تو از بهشت راند . آدم گفت : خداي بر تو غضب كرده تو از فرمان خداي سرپيچي كردي . شيطان گفت : اگر از ميوه ي آن درخت بخوري مي فهمي كه ديگر نياز به پرستش نداري و فقط بدان كه من تشنه ي گسترش حق آزادي توام . آدم اعتنا نكرد . چندي بعد ابليس نزد حوا رفت پس از سلام خود را معرفي كرد به چشمان حوا خيره شد و چون شرمش را ديد سر فرو انداخت تا حوا خوب نگاهش كند و ببيند كه با فرشته اي از فرشتگان مقرب و محترم و

صاحب اختيار روبه رو است . ابليس گفت : ميوه ي آن درخت خيلي خوشمزه است . حوا گفت : آري ولي ما حق نداريم از آن بخوريم . گفت : چرا ؟ همه از اين ميوه مي خورند ، فقط شما دو تن زيبارو نبايد بخوريد خداي شما دو تن را دوست ندارد . حوا گفت : ما را دوست دارد كه ما را خلق كرد و از روح خود بر ما دميد . شيطان گفت : اگر شما را دوست داشت جايگاهتان را زمين قرار نمي داد حوا پرسيد : زمين ، اين زمين كجاست ؟ شيطان پاسخ داد : جايي براي زندگي سخت و ميرا و باي خونريزي و تبهكاري . سپس ميوه اي را برداشت و آورد و گفت : از اين ميوه بخور . حوا گفت : تو خود جرأت مي كني از اين ميوه ممنوعه بخوري ؟ ابليس گفت :من بارها ازاين ميوه چشيده ام تا زندگي جاويدان دست يافته ام . حوا گفت به ادم چه بگويم ابليس گفت  نگران او نباش او وقتي بفهمد كه تو از اين ميوه خورده اي او هم مي خورد و با هم به زندگي جاودانه دست پيدا مي كنيد و رستگار مي شويد حوا گفت به هر حال تا خودت از ان ميوه نخوري  من هم از ان ميوه نمي خورم ابليس ان ميوه را در دهان خود گذاشت و وانمود كرد كه مي خورد حوا فريب ابليس را خورد و ميوه را در دهان خود گذاشته و بلعيد چندي بعد ادم به انجا امد و حوا را نزد ابليس يافت

و از حوا پرسيد   نزد ابليس چه مي كني بعد چند دانه ي گندم در مشت حوا پيدا كرد و فرياد زد   حوا تو چه كار كردي حوا وحشت زده گفت      من هيچ كار بدي نكرده ام فقط از اين ميوه ي رستگاري خورده ام ادم گفت   ان ميوه ي رستگاري نيست بلكه ميوه ي ممنوعه است و ميوه ي شقاوت و بد بختي حوا گفت    نه  ابليس گفته است با خوردن اين ميوه به زندگي جاودانه مي رسيم اصلا خود او چندين بار از اين ميوه خورده است تا به زندگي جاودانه دست پيدا كرده است ادم گفت    واي بر تو كه خشم خدا را بر انگيختي و بعد هيچ نگفت و نشست و ساعتها گريه كرد ادم مي دانست كه حوا بايد از بهشت اخراج شود حوا هم در گوشه اي نشسته بود و به ادم مي نگريست ابليس نزد ادم رفت و گفت    اي ادم نگران نباش تو هم از اين ميوه بخور تا سرنوشت شما هر چه كه هست با هم باشيد ادم گفت    از من دور شو اي ابليس نفرين شده ابليس گفت من        مي خواستم به تو و حوا كمك كنم ولي حالا كه نمي خواهي من پيشنهاد ديگري دارم ادم گفت خاموش باش اي شيطان و از من دور شو  شيطان اعتنايي نكرد و گفت    من دارويي دارم كه اثر ان ميوه را خنثي مي كند ولي اين دارو را بايد تو هم بخوري تا در حوا اثر كند ادم ان دارو را خورد و نه تنها در حوا تغييري پديد نيامد بلكه خود هم به حالي درامد

كه تا به حال ان را تجربه نكرده بود سپس ان ميوه را خورد و ان دارو هم كه ابليس به ادم خورانده بود شراب مسكر بود بعد از چند ساعت كه ادم به حال خود امده بود ديد كه ابليس او و حوا ترك كرده است هر دو از كاري كه كرده بودند بر خود مي لرزيدند و مي دانستند كه هر كسي كه انان را ببيند متوجه مي شود كه انان از ان ميوه خورده اند به ارامي از كنار درختي مي گذشتند كه درخت متوجه شد و فرياد زد ادم و حوا ادم و حوا از ميوه ي ان  درخت خوردند و بعد از فرياد درخت همه از كار ادم و حوا  متوجه شدند ناگهان لباسهاي تنشان از بين رفت و برهنه شدند به اين طرف و ان طرف مي دويدند و مي خواستند از درختان برگ بكنند و عورتهايشان را بپوشانند اما هيچ درختي حاضر نمي شد به انان برگ بدهد تا خود را بپوشانند سر گردان و حيران در بهشت به دنبال سر پناه بودند تمامي فرشتگان زمزمه مي كردند ادم و حوا از ان ميوه خوردند چرا چنين كاري را كردند مگر خداوند هر دو انها را از خوردن ميوه ي ان درخت منع نكرده بود پس چرا از فرمان خدا وند سرپيچي كردند چراهايي كه انها را ملامت مي كرد بدون هيچ هدفي مي دويدند كه در نهايت درخت انجيري حاضر شد به انها پناه دهد درخت تنه ي خود را براي انها شكافت و انها به داخل درخت رفتند و منتظر ماندند ناگهان صداي مهيبي در همه

جا پيچيد صدا ميگفت     اي ادم به بيرون بيا  وقتي ادم و حوا از ميان تنه ي درخت به بيرون امدند به فرمان خداوند برگهاي همان درخت انجير انان را پوشاند سپس  صدا شيطان را فرا خواند و پس از ان مار را فرا خواند وقتي هر چهار نفر انها  جمع شدند خداوند به ادم فرمود اي آدم تو چه كردي آدم جواب داد   خداوندا من ان كاري را كردم كه تو مرا از ان منع فرموده بودي خداوند  فرمود مگر تو را از عواقب ان كار اگاه نساخته بودم آدم گفت     آري اي پروردگار مرا اگاه ساختي فرمود ايا به تو نگفته بودم خوردن ان ميوه شقاوت به دنبال دارد گفت     همين طور است خدايا  فرمود     تو خود را از رحمت من محروم ساختي تو از بهشت اخراج مي شوي و بايد به زمين بروي و با سختي  و مشقت روزي خود را بدست آوري و هميشه براي زنده ماندن تلاش كني سپس به حوا فرمود    چرا از ان ميوه خوردي حوا گفت     من فريب خوردم  مي خواستم زندگي جاودانه داشته باشم فرمود     مگر به شما زندگي جاودانه نداده بودم حوا گفت    بلي اي پروردگار ولي من غفلت كردم خداوند فرمود     تو بنده ي مرا فريب دادي و به او ميوه را توصيه كردي كه من او را از ان منع كرده بودم تو هم از بهشت اخراج شده و بايد به زمين بروي و چون بنده ي مرا فريب داده اي با هر حلال ماه تو را رنگين سازم تا هميشه در رنج و عذاب باشي سپس خداوند از شيطان پرسيد     تو در

اينجا چه مي كني اي رانده شده از درگاه من شيطان گفت     شكر شما گويم اي خداي زمين و اسمان فرمود     چرا بندگان مرا فريب دادي شيطان گفت پروردگارا  من ايشان را مجبور به كاري نكردم و فقط انان را وسوسه كردم هر دو انها به اختيار خود از ان ميوه خوردند و هيچ اجباري در كار نبوده است خداوند به شيطان فرمود     تو هم ازاسمان اخراج مي شوي شيطان گفت     مرا با انها به زمين بفرست تاروز قيامت بعدخداوند از مار پرسيد    تو چرا شيطان را در دهان خود جاي دادي و او را به بهشت اوردي مار جواب داد خداوندامن هم فريب شيطان را خوردم او به من گفت مي خواهد به ادم و حوا كمك كند خدا فرمود   تو هم بايد به زمين بروي بدون دست و پا مار هم خاموش ماند و هيچ نگفت حتي فرشتگان هم هيچ زمزمه اي نمي كردند همه منتظر فرمان خداي بودند تمام فضا را سكوت فرا گرفته بود خداوند فرشتگان اربعه را فراخواند فرشتگان اربعه بدون هيچ درنگي حاضر شدند بعدجبرعيل به فرمان خدا چهار درخت را به انان نشان داد حوا امد و دست ادم را گرفت و محكم فشرد ادم نگاهي به حوا كرد و گفت نبايد اين چنين مي شد و حوا گفت بيا دست يكديگر را بگيريم و از هم جدا نشويم تا اتفاقي براي هيچ كدام از ما نيفتد و ادم گفت گناهي را كه نبايد انجام مي داديم انجام داديم و حوا گفت ما مقصر نيستيم ما فريب خورديم در همين حال و هوا بودند كه جبرعيل نزد انان

امد و به انها گفت به  دستور خدا بايد از يكديگر جدا شويد حوا به گريه افتاد ولي جبرعيل اعتنايي نكرد و  هر كدام از ان چهار نفر را به سمت يكي از ان درختان هدايت كرد هر چهار نفر انها از ترس به خود مي لرزيدند تا اين كه ادم متوجه شد كه شاخه ي درخت به سمت سر او مي ايد فقط نگاه مي كرد شاخه ها در موها ي او پيچيد و محكم گره خورد بعد ادم به اطرافش نگاه كرد و ديد كه شاخه ها به تمامي موهاي اطرافيانش گره خورده بعد به اسرافيل فرمان داد تا درصور خود بدمد اسرافيل فرمان خداي را اطاعت كرد و انچنان در صور خود دميد كه تمامي اهل انجا دستان خود را بر روي گوش خود گذاشتند سپس شاخه ها به ارامي شروع به بالا رفتن كرد و يك باره به سرعت شروع به چرخيدن كرد به طوري كه هيچ كس توان ديدن ان صحنه را نداشت گويند شاخه ها انها را رها كردند تا سقوط كنند در چشم بهم زدني همه ي انها سقوط كردند ادم بر روي قله اي در هند فرود امد و حوا در ايران و در اصفهان امروزي  فرود امد و مار در عربستان فرود امد ولي شيطان تا اسمان سوم پايين امد ادم تا ساعتها بي هوش بود وقتي به هوش امد جبرعيل را در كنار خود ديد و زماني كه به حال خود امد و حوا را كنار خود نيافت شروع كرد به گريه كردن گويند ادم چند روزي گريه ميكرد تا انكه از گريه او جويي

ساخته شد جبرعيل به ادم دلداري مي داد وقتي ادم از گريه كردن فارق شد جبرعيل نزد او امد و با او صحبت كرد و به دانه ي گندمي داد ادم با حيرت زدگي گفت اينكه از همان ميوه ي ممنوعه است من از اين نمي خورم جبرعيل گفت    اين فرمان خداي است و تو بايد ان را انجام بدهي يا اينكه مي خوا هي از ان سرپيچي كني ادم وقتي ديد كه اين دستور دستور خداوند است  جواب داد نه من بدون هيچ درنگي به انچه خداوند فرموده عمل مي كنم حال بايد اين ميوه را بخورم جبرعيل پاسخ داد    نه پوست اين ميوه را بكن ادم پوست ميوه را كند جبرعيل گفت حال ان را بكوب تا ارد شود و ادم ان را كوبيد تا ارد شد سپس جبرعيل گفت حال اين ارد را با اب بياميز تا از ان خميري پديد ايد و ارن را بپز و از ان بخور ادم دستورات جبرعيل را انجام داد و بعد از پخته شدن نان از ان خورد وقتي كه سير شد احساس خستگي و خواب الودگي كرد انگاه به كناري رفت و دراز كشيد و به خواب رفت و بعد از چندي از خواب بيدار شد وقتي از خواب بيدار شد متوجه شد كه احساس دل درد مي كند جبرعيل رودي را به او نشان داد و او را به انجا برد و به گفت كه در رود خانه بنشيند و بين پاهاي او فاصله ايجاد كرد وقتي كار ادم تمام شد متوجه بوي بدي شد كه تا به حال ان بو به مشامش

نرسيده بود از جبرعيل در مورد ان غذا و بوي ان سوال كرد و بي صبرانه منتظر جواب بود جبرعيل به او پاسخ داد اين ميوه گندم نام دارد و خاصيت ان اين اينگونه است كه پس از هضم مواد زايد ان بايد به صورت ادرار يا مدفوع از بدن خارج شود در بهشت توو حوا هر شربتي را كه مي نوشيديد و يا  هر ميوه اي كه مي خورديد مواد زايد انها بصورت عرق معطر از بدن شما خارج مي شد و به همين دليل هم خداوند تو و حوا را از خوردن ان ميوه منع مي كرد چون بهشت مكان ورود نجاسات نبوده و نخواهد بود ادم وقتي اين موضوع را از زبان جبرعيل شنيد بيش از پيش غمگين شد در سويي ديگر حوا نگران بود كه ايا باز هم مي تواند ادم را ببيند يا نه روزها و روزها ادم و حوا از هم جدا بودند روزي اسرافيل نزد ادم امده بود ادم بارها و بارها از او در مورد حوا پرسيد ولي اسرافيل جوابي براي او نداشت و تنها كمكي كه به او مي كرد ارام كردن او بود ان هم توسط دميدن  در صور خود اسرافيل ساعتها براي ادم اهنگهاي سوزناك مي نواخت و ادم هم به فكر فرو مي رفت هر روز كه مي گذشت ادم بيشتر با خصوصيات زمين آشنا مي شد حيوانات اهلي را مي ديد واز انها مي ترسيد ولي وقتي مي ديد با او كاري ندارند به ارامي از كنار انها مي گذشت و وقتي حيوات وحشي را مي ديد كه به او حمله مي

كنند از دستشان فرار مي كرد تا اينكه كم كم ياد گرفت مي تواند با انها به جدال بپردازد گياهان و درختان را مي ديد از بعضي از گياهان و ميوه هاي درختان مي خورد و گاه تا چندين روز بخاطر خوردن انها مريض  بود ولي ياد مي گرفت چه چيز را بايد بخورد و چه چيز را نخورد حوا هم شرايطي همچون ادم داشت ولي با اين تفاوت كه حوا از حيوانات اهلي هم فرار مي كرد و بيشتر وقت خود را در غاري پنهان مي شد اسرافيل به چند دانه ي گندم و چند بذر ديگر به او داده بود و گفته بود انها را در زمين بكارد و به انها اب دهد ادم دليل اين كار را نمي دانست ولي چون گفته ي اسرافيل بود انجام مي داد مدتي گذشت روزي ادم متوجه شد ان بذرهايي كه در زمين كاشته بود سر از خاك بر اورده و روييده اند مدت زيادي بود كه صحنه اي به اين زيبايي نديده بود بسيار خوشحال شد ولي نمي دانست چه كار بايد بكند مي خواست انها را از خاك در اورده و بخورد ولي ناگهان به ياد حرف اسرافيل افتاد اسرافيل به ادم گفته بود  تا وقتي كه او نگفته است نبايد از ان ميوه بخورد روزها بعد اسرافيل نزد ادم امد و به او گفت خبر خوبي براي تو تو دارم ادم بي صبرانه منتظر شنيدن ان خبر بود اسرافيل به او گفت موقع برداشت اين محصول است و لبخند خوشحالي بر لبان ادم نشست ولي اسرافيل گفت اين خبر خوب من نبود ادم

باز بي تاب شد و در دل چيزي ارزو مي كرد اسرافيل به او گفت به فرمان خداي قرار است تو و حوا به وصال يكديگر برسيد ادم از خوشحالي نمي دانست چه كار بايد بكند و فقط مي گريست بعد اسرافيل گفت به دستور خداوند پرنده اي به نزدت ايد و تو را به پيش حوا راهنمايي خواهد كرد چند روز بعد پرنده نزد ادم امد و به سمتي پرواز كرد ادم هم به دنبالش رفت و در سرزميني به حوا رسيد و انها به يكديگر قول دادند تا ديگر به وسوسه هاي شيطان گوش نسپارند

سياست و مديريت از ديدگاه امام علي

(ع)مولف: محمد تقي رهبر

خلاصه كتاب : تلخيص: احد احمدي - پيشگفتار: سياست و تدبير جامعه از آنرو كه از مهمترين مسائل حياتي انسان است همواره سر لوحه انديشه و برنامه پيامبران و مصلحين بزرگ و فلاسفه و انديشمندان بوده است .پيام آوران الهي هرگز به مسير حاكميت عصر خويش بي تفاوت نبوده و بلكه بمنظور تامين منطقي و مشروع اين بعد اساسي وجود انسان، برنامه و طرحي متناسب با زمان،داشته اند . و موضع گيري هاي قاطع آنان در برابر حكام جور، و هشدارهاي لازم به انسان ها در تخلف از اطاعت اينان و روآوردن بخداوندگار جهان،و تسليم در برابر فرامين و قوانين او، كه اصل مشترك همه اديان الهي بوده است، سرفصل اين مقال و اساس ترسيم سياست كلي مكتب هاي توحيدي قرار گرفته است .با اين نتيجه مي رسيم كه : سرلوحه كار پيامبران، دعوت به اطاعت و عبوديت خالص «الله» و سرپيچي و تخلف از فرمان «طاغوت»ها بوده است،و نيز اقامه قسط در سايه تعاليم

الهي و كتب آسماني و موازين عدل،كه ضامن اجراي آن نيز در برابر كارشكني هاي سركشان و مستكبران،سلاحي است كه معمولا از آهن ساخته مي شود .با توجه به مضامين فوق، و مشابه آن، جاي ترديد براي كسي باقي نمي ماند، كه تدبير و سياست جامعه بشري، مطلبي است كه سرآغاز كار رسالت داران الهي و مكاتب آسماني قرار دارد.آنچه بر اين اصل مسلم مي افزائيم اينكه : اسلام بهمان نسبت كه با خصلت جاودانگي و جامع الاطراف بودن قوانين و احكامش، بر اديان گذشته برتري دارد، در جهت تدبير و سياست جامعه انساني و اسلامي نيز، از ويژگي و امتياز خاصي برخوردار مي باشد . بدين معني كه : توجه به سرنوشت جامعه و شيوه حكومت، و قوانين و احكام مربوط باين باب، از پردامنه ترين فصول اين شريعت والاي الهي و جاوداني است .همانگونه كه روش پيامبر اكرم در تصدي زمامداري امت، نشان دادن راه عملي حاكميت الهي و عهده دار گشتن امر رهبري،حكومت، سياست،قضاوت،جنگ و صلح،معاهدات روابط مسلمين با ديگر مردم در داخل و خارج كشورهاي اسلامي و ديگر مسائل اجتماعي، سياسي،بهترين گواه مدعا است .در تداوم خط رهبري مقام نبوت، كه در امامت امت اسلامي تبلور مي يابد، علي عليه السلام كه به اقرار عامه مسلمين از صدر اول تا كنون، برترين چهره تاريخ اسلام پس از پيامبر است و بنا به نص صريح پيغمبر و بيعت آگاهانه مسلمين، عهده دار رهبري كامل امت اسلام را بعهده گرفته، و در برهه خاصي از زمان، زمينه تصدي خلافت و سياست جامعه اسلامي براي او فراهم گرديده است، در شيوه جهانداري بگونه اي

عمل كرده كه به راستي ترسيم عملي حاكميت خالص حق را متجلي مي ساخته است. حاكميتي كه از رياكاري و دغلبازي هاي سياست هاي معمولي جهان بدور بوده و از محور حق و عدل بقدريك سر مويي منحرف نگشته و مصلحت دين و مسلمين و ارمان به كرات و با عبارات گوناگون حكايت كرده . از جمله : « بخدا اگر جهان را با هر آنچه در آنست به من بدهند كه با گرفتن پاره اي جو، از دهان موري، خدا را معصيت كنم، بدين خطا تن در نخواهم داد.»«بخدا اگر مرا در زنجير نهند، و شب هنگام، روي خار بيابانها كشند،براي من بهتر است تا اينكه در قيامت به ديدار خدا روم در حاليكه در حق يكي از بندگان او ستم كرده باشم.»«حكومت بر شما بقدر يك كفش كهنه براي من ارزشي ندارد، اگر نتوانم داد مظلوم را از ظالم بستانم.» (نهج البلاغه)در عمل نيز نشان داد كه او تنها به رضاي خدا مي انديشد و بس،ماديات،لذت،شهرت،منصب،مال،كاخ،عنوان و مقام. از نظر حق بين او به مسخره گرفته مي شوند.در آن زمان كه در اوج قدرت بود، گريه ها و مناجاتش در دل شب، قلب شيفته هر عارفي را ذوب مي كرد. همانگونه كه اشك ترحمش نسبت به اتيام و مستمندان و مستضعفان، در روشنائي روز و تاريكي شب بر سيماي نورانيش مي ريخت. قاطعيت در حق و عدالت را بگونه اي ارج مي نهاد كه نزديكترين افراد فاميلش، طمع آنرا نداشتند كه در پرتو حكومت او، ذرةالمثقال از بيت المال،و يا بعنوان ديگر،سوءاستفاده كنند. در اجراي حق سخت كوش بود،و در خدمت خلق و

جلب رضاي خالق بي قرار و در برابر دشمنان خدا و خلق قاطع، خشمگين، مصمم و سازش ناپذير .علي(ع) براي بشريت گفتني بسيار داشت، و براي تاريخ ارمغانهاي بيشمار آورد. اين ارمغانها را با سخنان و خطبه ها، نامه ها و عهد نامه ها، در هر فرصت و مناسبت، گفت و بيان كرد . نهج البلاغه كه بخشي از سخنان پرارج و اعجاز گونه اوست، نموداري از معارف و حكم و مواعظ و رهنمودها و دستورهاي او است كه بحق درباره آن گفته اند : فراتر از كلام مخلوق و فروتر از كلام خالق .از ميان اين آثار حكمت و بلاغت، يكي از نامه هاي او را كه بحق بايد جامعترين دستور و آئين نامه براي جهانداري، سياست، مديريت و ترسيم اصول اساسي حاكميت اسلامي دانست، برگزيديم . نامه اي كه او به يار وفادارش «مالك ابن حارث اشتر نخعي» نوشت آنگاه كه فرمانروائي سرزمين مصر را بدو سپرد، تا در تدبير كار آن سرزمين و مردمش بكوشد . اين آئين نامه بايد سرلوحه كار هر دولت، و حكومت و مسئول در جامعه اسلامي، بلكه كل بشريت، قرار گيرد .بر اين نامه شروح بسيار نوشته اند، و هر كس بقدر بضاعت خويش در پيرامون آن، قلم فرسائي كرده و براستي مي توان گفت هنوز،در حد شايسته ، حق آن ادا نشده است. ديگر نكته اساسي اينست كه در خواندن و نوشتن و شرح و تفسير، بايد از حد يك تحقيق علمي فراتر رفت . بيايد هر حاكم و زمانداري،وزير يا مدير مسئولي، و هركس هر كجا نشسته و با سرنوشت جامعه سروكار دارد،نسخه اي از

آن را بعنوان سرمشق، داشته باشد. و بعنوان يك قانون با تدبر و تامل بخواند،و با تعهد و عمل،بكار گيرد، و آنگاه آثار تربيتي،اجتماعي و سياسي آنرا مشاهده نمايد .با توجه باين مقدمه بود كه ما بر آن شديم نامه جاويدان علي (ع) را آورده و فرازهاي مختلف آنرا با ذكر عناوين و ترجمه و توضيحي كوتاه به ترتيب اصل،از نظر بگذرانيم . اينكار براي سهولت مطالعه بوده كه خواننده به آساني بتواند موارد خاص را شناسائي كند . در عين حال مدعي نيستيم چيزي تازه آورده ايم . آنچه هميشه تازگي دارد، متن سخنان پر ارج علي (ع) است كه اساس و محور است ، و جذابيت آن را دست زمان كهنه نخواهد كرد . كنترل قدرت « باز هم از حاكميت اخلاق، آفت حكومت، تربيت و رياضت، عبوديت و حكومت »از عفو پشيمان مشو،و ازعقوبت خوشنود مباش، و به مجازات كاري كه راه حل دارد،شتاب مكن،و مگو كه من فرمانروايم، و هر آنچه گويم آن كنند . چه، اين پندار، قلب را تباه و ايمان را ضعيف مي سازد و آدمي را به پرتگاه سقوط مي كشاند . و هر گاه در سايه حكومت، تو را كبر و عجب دست دهد، به عظمت ملك خدا مافوق خود بنگر، و از سيطره او بر تو در آنچه عاجز از آني ياد كن، كه اين از خودبيني و غرورت مي كاهد، و از تند روي بازت مي دارد، و عقل از دست رفته را بتو برمي گرداند زنهار كه با خود بزرگ بيني، به رقابت با خدا برخيزي، و در جبروت بدو تشبيه جوئي! كه

خداوند، هر جبار و مستكبري را خوار و ذليل خواهد كرد.»توضيح :1- باز هم سخن از حاكميت اخلاق و ايمان و عفو و گذشت و عواطف انساني است، امام با بيانات و عبارت مختلف تأكيد دارد كه حاكم اسلامي، نبايد فقط در پناه قدرت، ايفاي نقش كند زيرا در اينصورت چه فرق ميان حاكميت الهي و حكومت طاغوتي . آنچه روح حاكم در حكومت الهي است، معنويت،عشق،محبت،و رابطه بر اساس اعتقاد و آرمان مشترك الهي و عمل براي خدا و اخلاق اسلامي و خصائل انساني است، نه استقرار بر اريكه قدرت .لذا حاكم اسلامي از برخورد انساني و اعمال نفوذ و گذشت نبايد چنين پندارد كه اگر عفو و اخلاق را پيش گيرد حمل بر عجز و حقارت خواهد شد! زيرا بكارگيري شيوه انساني و سجاياي اخلاقي نه تنها موجب تقويت روحيه ايمان و خصال مؤمن بوده، كه سبب و جذب ديگران نيز خواهد شد، در حاليكه اعمال حاكميت بطور مطلق، سبب بيماري دل، و انحراف روان، و فساد دين و ايمان، و نوعي از شرك است كه در سخن امام بدان تصريح شده، و سبب نفرت بيشتر مردم نيز مي گردد، كه تجربه ثابت كرده است .2- براي علاج روحيه اعتلا طلبي و تفوق جوئي، كه نوعي بيماري است، و اغلب دامن گير ارباب قدرت است، چه بايد كرد؟ امام در ادامه سخن بدين معني اشارت مي فرمايد :« نگاه كن به عظمت ملك خدا » آري اگر انسان به عظمت خالق بيانديشد و عظمت عالم را بنگرد، آنوقت مي بيند كه در برابر اينهمه ستارگان و كهكشانها و اجرام عظيم آسماني، كره خاك

ناچيز است و انسان در برابر اين خاكدان باز هم حقير و ضعيف و عاجز، نه ازتصادفات و بيماريها مي توان گريخت و نه حوادث جوي و ارضي و سماوي را مي توان دفع كرد، و تازه، انسان براي چه و چند روز و كدام هدف مي خواهد زندگي كند ؟ سرانجام چه ميشود و بكجا مي رود ؟ جباران پيشين چه شدند ؟ و چه طرفي از حيات و حكومت بستند ؟زمامدار بايد براي تفكر و تأمل در اين مسائل فرصتي را بگذارد، بخود آيد و به خداي خويش رو كند، تا به مسئوليت سنگين خود در برابر بندگان خدا بيشتر بيانديشد .«اجتناب از سوءاستفاده،اقرار به اشتباه،پرهيز از سلب مسئوليت،واكنش مظالم،تملك نفس،توجه به آخرت »از افزون طلبي در آنچه حق مشترك مردم است،بپرهيز. و از آنچه براي ناظران روشن است و مسئوليتش بتو متوجه مي گردد،خود را به غفلت مزن،كه از تو براي ديگري گرفته خواهد شد،و بزودي پرده ها از كارهايت فرو مي افتد و انتقام مظلوم از تو گرفته ميشود . با تسلط  بر نفس از نخوت و غرور و تندي خشم و ضربه دست و زخم زبان، برحذر باش، و از همه اينها با كنترل هيجانها،و خودداري از تهاجم،احتراز كن، تا خشمت فرو نشسته و اراده خويش را از دست ندهي . و در اين كار، بر نفس خود حاكم نخواهي بود، مگر آنكه تمام هم تو متوجه روز قيامت و بازگشت بخدا باشد.توضيح :1- دولتمردان و وابستگانشان نبايد از اموال و امكانات مشترك كه متعلق به همه مردم است، بيش از ديگران بخود جذب كرده و حقوق ملت را ضايع

كنند .2- اگر انحرافي دامنگير مسئولان شود، بايد با شهامت بپذيرند و درصدد علاج و چاره و اصلاح آن برآيند و گرنه چيزي كه براي همه واضح است، و خداوند از آن آگاه مي باشد نتوان از ديده ها پوشاند،و از كيفر آن رهيد .3- هر آنچه به زور يا ظلم گرفته شود،سرانجام از حلقوم متجاوزان بيرون كشيده شده، عقوبت و رسوائي آن براي آنان و سود آن به ديگران منتقل خواهد شد .4- غرورها، خشم ها، ضرب شصتها،و زخم زبانها كه ناشي از قدرت حاكمان است، آنان را به ورطه هلاكت خواهد كشيد،و برصاحبان قدرت است كه، بر اين صفات و خصال نامطلوب،تسلط داشته و زمام عقل خويش بدست توسن هواي نفس نسپارند، كه جز ندامت و حقارت و عقوبت چيزي بباري نخواهد آمد .5- حلم و حوصله و تسلط بر نفس از ضروريات اخلاقي دولتمردان است كه بايد براي تحقق آن رياضت و تعبد را پيشه سازند، و بياد مبدأ و معاد باشند كه سرانجام همگان به محضر خداوند باريافته و كيفر عمل خويش را خواهند ديد .گزينش ها گزينش صحيح كارمندان ، بازرسي دقيق از شيوه عمل ايشان ، تأمين كامل نيازمندي آنها ، طرد و تصفيه عناصر ناصالح« كار مسئولان و كارگزارانت را بدقت زيرنظر بگير و با آزمون صحيح آنها را بكار گمار نه با نظر شخصي نه خود محوري زيرا آنها از ستم و خيانت بدور نيستند و افرادي با تجربه و با حيا را جستجو كن، كه از خاندان صالح و پيشگام در اسلام باشند چه اينان از نظر اخلاق برجسته ترين و از جنبه حيثيت قابل اعتمادترين

و كمتر در فكر طمع كاري بوده، و در عواقب كارها باريك بين ترند، آنگاه بحد كافي مخارج آنها را تأمين كن كه اين خود امكان مي دهد كه در اصلاح خويش بكوشند و از تصرف در اموالي كه زيردستشان مي باشد بي نياز گردند و حجت را بر آنان تمام مي كند كه عذري براي مخالفت با امر تو يا خيانت به امانت تو نداشته باشند . سپس اعمال آنها را زيرنظر بگير و ناظراني از افراد صادق و وفادار بر آنان بگمار زيرا مراقبت پنهاني از اعمالشان آنها را وادار به رعايت امانت و مدارا با مردم مي كند و بترس از معاونانت كه هر گاه يكي از آنان دست به خيانت زد و بازرسان تو به اتفاق از خيانت او خبر دادند، اين گواهي كافي است براي آنكه وي را تنبيه نمائي و به اعمالش مؤاخذه كني، و او را خوار و خيانتش را آشكار و تهمت را بر او هموار داري . »گزينش صحيح ، بازرسي دقيق ، تصفيه قاطعانه 1- گزينش ها نبايد از روي ساده انديشي و مسامحه كاري باشد تا افراد فريبكار و دغلباز نتوانند خود را در نظام اسلامي جا زده و به خيانت بپردازند . ملاك گزينش عبارت است از : الف ) اصالت خانوادگي و فاميلي ب ) سوابق اسلامي ريشه دارج ) تجربه و پختگي در كارهاپد ) حيا و شرم همراه با تقوي و نجابت ه ) اتصاف به اخلاق شايسته اسلامي و حسن شهرتو ) پيراستگي از طمعز ) حزم و دورانديشيوظيفه دولت و مسئولان است چنين كساني را پيدا كنند و

بر كار ملت بگمارند و حوائج زندگي آنان را كاملا تأمين نمايند كه به هيچ وجه محتاج ديگران نگردند و عذر و بهانه اي براي تخلفات يا سوء استفاده ها برايشان باقي نماند .2- بازرسي : براي اداره صحيح كشور و جلوگيري از نفوذ افراد ناصالح و هرگونه تخلف و كارشكني ، داشتن سازمان تحقيق و بازرسي ضروري است، زيرا اگر مفسدين رخنه كنند علاج خرابيها كاري مشكل خواهد بود . بنابراين بر دولت و مسئولان نظام اسلامي است كه از افراد مؤمن صادق و وفادار به نظام اسلامي گروه هاي بازرسي و تحقيقاتي و اطلاعاتي تشكيل داده و به مراقبت و محاسبه اعمال كارمندان موظف دارند و آنها بر اساس صدق و بدور از هر نوع اعمال غرض مشاهدات خود را با دليل كافي گزارش كنند اينكار سبب مي شود :الف ) كارمندان و مأموران و معاونان و مديران مراقب كار خود بوده و امانت خدمت را رعايت كنند .ب ) نسبت به مردم رفتاري كرده و از اعمال خشونت و ناراضي تراشي خودداري نمايند .ج ) تصفيه هاي لازم اگر گروههاي تحقيق و بازرسان بي غرض در خصوص يكي از مسئولان و مديران يا هر فرد ديگري گزارشي قابل اعتمال آوردند . بر دولت اسلامي است كه قاطعانه به تصفيه چنين افرادي اقدام نموده و خيانت آنان را بر ملا كند و مجازات لازم درباره آنان اعمال نمايند تا عبرت براي ديگران باشند .امور دفتري و اداري گزينش افراد صالح و با تقوي ، بازگو كردن واقعيات براي مسئولان ، پاسخ صحيح به مردم دادن ، رعايت مصلحت ملت ، حسن سابقه و

شهرت در گزينش ها ، گزينش ها معيار صداقت ها ، كارائي ، مسئوليت رؤسا در عملكرد زيردستان « آنگاه حال نويسندگانت را با دقت بنگر و بهترين را بر كارهاي خود بگمار و نامه هاي محرمانه و اسرارت را به كساني بسپار كه در جهات اخلاقي از همه صالح ترند، آنانكه عنوان و مقام سرمست شان نسازد و در حضور ديگران بر تو تجري و جسارت نكنند و يا از روي غفلت مكاتبات كارمندان تو را بدست تو نرسانند و جواب صحيح را از تو نگيرند و به مردم ندهند و در عقد قراردادهاي سودمند قوي بوده و در لغو قراردادهاي زيانبار عاجز نباشند و به قدر و منزلت خويش در امور جاهل نبوده كه هر كس به قدر خويش جاهل باشد مسلما به قدر و منزلت ديگران جاهل تر خواهد بود و آنگاه انتخاب اين افراد تنها براساس تشخيص و حسن ظن و اطمينان شخص تو نباشد زيرا اشخاصي هستند كه با ظاهر سازي و خوش خدمتي جلب اعتماد دولتمردان را مي نمايند در حاليكه از امانت و خيرخواهي آنها خبري نيست بلكه ايشان را از شيوه همكاريهاشان با صالحان پيشين بيازماي و آنرا كه در ميان مردم به حسن عمل و امانت بيشتر معروف است برگزين كه اين دقت دليل بر صداقت تو در برابر خدا و خيرخواهي نسبت به كساني است كه كارشان به تو سپرده شده است و مسئوليت هر يك از امورابه يكي از آنان بسپار كه از انجام مسئوليت خطير خود عاجز نباشد كار زياد او را پريشان نسازد و هر گاه از مسئولان امور اداري و دفتري

تو خطائي سرزند و تو بي تفاوت باشي مسئول پاسخگوئي آن خواهي بود . »يازده مطلب در امور ادارياز مسائل بسيار مهم كشورداري امور اداري ، منشي گري و مشاغل ديواني و مسئوليت نويسندگان دفتري و ضابطين دوائر دولتي است زيرا اگر اينان افراد صالحي بودند بسياري مشكلات در امر مديريت قابل حل است و اگر ناصالح شدند نابسامانيها در كار اداره كشور بوجود خواهد آمد .در اين بخش نكات برجسته فرمان امام را مي نگريم : 1- كارمندان اداري بايد از صالح ترين افراد مخلص و مؤمن انتخاب شوند تا محرم اسرار حكومت و دولت و دلسوز مردم باشند .2- متخلق با خلاق اسلامي باشند و فريب پست و مقام ، آنان را از تعهداتي كه در برابر خدا و خلق دارند ، باز دارند و براي ترفيع رتبه به رقابت و تفوق طلبي نپردازند .3- اينان بايد حرف و درددل مردم را به مسئولين مافوق برسانند تا آنان در جريان مسائل جاري باشند و بدانند در اجتماع چه مي گذرد و شكواي مردم چيست .4- مردم را در مطالب عرضه شده به دولت و مسئولان و مديران بدون جواب نگذارند و به نامه ها پاسخ دهند .5- اسير مقررات و تعهدات خشك اداري نباشند و رتق و فتق امور براساس مصلحت دولت و ملت بعهده گيرند در قراردادها جانب مصلحت را منظور داشته و آنچه به مصلحت است منعقد و آنچه به زيان است لغو و نقض نمايند .6- اندازه تأثير و كارائي خود و ديگران را در قبال مسئوليت پذيرفته شده ارزيابي نموده و براساس ارزشها و لياقتها نه براساس روابط و

پست ها عمل كنند.7- در گزينش افراد جهت اداره امور كشور ظاهر فريبنده يك كارمند كافي نيست و بلكه گمراه كننده است لذا سوابق و عملكردهاي گذشته و پرونده هر كس بايد منظور بوده و براساس آن حدود مسئوليتها و اختيارات محدود و تعيين گردد .8- در گزينش ها قضاوت عمومي مردم درباره اشخاص مي تواند ملاك عمل باشد زيرا خوب و بد اشخاص از مردم پوشيده نمي ماند و هرگاه آنان به امانت و حسن عمل كسي گواهي دهند مي تواند اطمينان بخش باشد .9- گزينش افراد صالح براي اموراداري مي تواند نشانه خلوص و ايمان و صداقت يك انسان در برابر خداوند و خدمتگذاري و خيرخواهي مردم باشد و از اين رو مي توان با نوع گزينش ها صلاحيت مسئولان و صداقت و امانت آنها را ارزيابي كرد .10- بر حكومت است كه در هر بخش از امور كشور مسئولي صالح گمارد و رياست آن بخش را بدو سپرد و اين رئيس مسئول بتواند از عهده وظائف مهم برآيد و در تراكم كارها با تدبير و مهارت عمل نموده و دست و پاي خود را گم نكند و درمانده نگردد ( كارائي داشته باشد ) .11- دولت و ديگر مسئولان در برابر عملكرد كارمندان زيردست مسئوليت داشته و بايد پاسخ گوي اعمال آنان باشند آنها نمي توانند از اعمال زيردستان اظهار بي اطلاعي كرده و شانه از جواب خالي كنند .رابطه مستقيم مسئولان با مسائل جاري كشور :اطلاع از عملكرد كارمندان ، رسيدگي به مشكلات مردم ، انضباط اداري ، خلوت با خدا ، خلوص در عمل و خدمت « برخي از امور

است كه بناچار خود بايد مستقيما بدان مبادرت كني ، از جمله پذيرفتن كارگزارانت كه مسئولان دفتري تو از آن ناتوانند و از جمله پاسخ گفتن به حوائج مردم آنروز كه بر تو عرضه مي شود و معاونانت از انجام آن طفره مي روند كار هر روز را همان روز بانجام رسان كه هر روزي كار بخصوص دارد بهترين اوقات و بزرگترين بهره ها را وقتي بدان كه خود با خدايت خلوت مي كني گر چه همه اش براي خداست اگر نيت خالص باشد و موجب بهرورزي رعيت شود . »توضيح :1) مسئولان كشور ، موظف اند در برخي امور مستقيما مباشرت داشته و بدون واسطه با مسائل روبرو شوند در كناري ننشينند تا ديگران براي آنها گزارش بياورند تشخيص اين موارد بستگي به فراست و سياست و ايمان و هوشياري مسئولان دارد برخي از اين موارد در سخن امام آمده است .2) معاونان و مديران كل بايد بتوانند با مسئول مافوق ، تماس حاصل كرده ومسائل جاري را به اطلاع برسانند .3) مسئولان بايد اوقاتي را براي مراجعه مستقيم مردم مقرر نمايند و به مشكلات و شكايات و گزارشات مختلف مراجعين توجه كنند كه در اين گونه ملاقاتها مسائل جامعه مستقيما به مقام مسئول رسيده و از واقعياتي كه بسا مي شود بوسيله معاونان و مديران پنهان مي ماند آگاه شده و راه چاره بيانديشند .4) هر مسئول و كارمند و بلكه هر انسان وظيفه شناسي بايد كار امروزش را به فردا وامگذارد كه انسان هيچگاه از مسئوليت و تكليف فارغ نخواهد بود اين انضباط سبب حسن اجراي امور و راحتي خيال شخص موظف

و موجب رضاي مردم و عدم تراكم كارها و نظام يافتن جامعه است .5) مشاغل اداري و مسائل اجتماعي نبايد كارمندان و مسئولان را از ارتباط با خدا غافل سازد كه اين رابطه سبب تقويت روح و روشنائي دل و بينش صحيح و تعهد بيشتر و مصونيت از غفلتها است و انسان را از حالت يك ماشين بي روح به يك انسان واقعي و داراي هدف و آرمان مبدل مي سازد در نتيجه محيط اداري روح ايمان يافته و از بركات آن عموم افراد بهره مند خواهند بود .6) كسانيكه داراي مشاغل اداري مي باشند اگر نيت را خالص كنند و براي رضاي خدا و صلاح مردم قلم بزنند و قدم بردارند و سخن بگويند در پيشگاه خداوند پاداشي خواهند داشت زيرا خدمت به مردم از بهترين عبادات است .حاكميت اخلاق در دولتپرهيز از منت نهادن بر ملت ، اجتناب از افزون نگري ، نكوهش از وعده بدون عمل « از منت نهادن بر رعيت بجهت احساني كه نموده اي و يا بيش از حد جلوه دادن آنچه كرده اي بپرهيز و نيز از وعده اي كه خلف مي كني احتراز كن ، چه منت نهادن ، احسان را بي ارزش مي كند و زياده نگري روشنائي حق را مي برد و خلف وعده موجب خشم خدا و مردم مي شود . خداي تعالي مي فرمايد : گناه بزرگي است از نظر خداوند كه بگوئيد آنچه را عمل نمي كنيد . »توضيح :1) دولتمردان بايد از منت نهادن بر مردم كه مورد نهي خداوند و دليل انحطاط اخلاقي و موجب تحقير مردم و بي ارزش

كردن كارها است ، بپرهيزند .2) كارهاي انجام شده را بيش از آنچه هست نبايد جلوه و آمار داد كه اين نوع سفسطه و ريا كاري و خلاف گوئي است كه اعتبار سخن مسئولان را از ميان مي برد و مردم را نسبت به دولت بدبين مي سازد .شيوه اي كه دولتهاي غير قانوني و غير الهي در پيش گرفته و هميشه با حربه تبليغات مي خواهند مردم را با آمار و ارقام دروغ و مانورهاي تبليغاتي و خلاف واقع سرگرم كنند نتيجه اي جز بي ثباتي و عدم اعتماد به بار نمي آورد بنابراين يك دولت اسلامي برخلاف اين شيوه ناپسند بايد بيش از آنچه مي گويد كار كند و عملا قلوب ملت را بخود جذب نمايد .3) و نيز وعده هاي دولت در زمينه اصلاحات و خدمات و بهبود اوضاع مردم از با وفا عمل همراه نباشد نه تنها موجب خشم خداوند خواهد بود و خلف وعده گناهي است بزرگ ، بلكه خشم ملت و بغض مردم را خواهد برانگيخت و وقتي مردم از دولتمردان وعده هاي تو خالي ببينند ، اعتماد خود را نسبت به آنها از دست داده و براي سخن آنان ارزش قائل نخواهند شد و اين خود بزرگترين ضربه بر پيكر دولت و كشور است .انتخاب وزيران و معاونان تصفيه مهره هاي ناصالح ، جذب نيروهاي متعهد ، تشويق انتقاد گران صادق ، مرابطه با عناصر پرهيزكار « بدترين وزيران تو آنهايند كه براي جنايتكاران پيشين وزارت نموده و يا شريك جناياتشان بوده اند ، پس نبايد اينان از ياران نزديك تو باشند . زيرا اينها همكار تبهكاران و

برادر خوانده ظالمان اند و اين در حالي است كه تو مي تواني بجاي آنها افراد شايسته اي را كه آگاهي و كارايي لازم را داشته و جرائم و گناهان و انحرافهاي پيشينيان را نداشته باشند بيابي كه با ستمكاران و گنهكاران معاونت نكرده باشند اينها با خرج كمتري بهترين خدمت را مي كنند و با عواطف بيشتري با تو برخورد مي نمايند و به ديگران كمتر دل مي بندند پس اينان را براي محافل سري و جلسات ويژه برگزين و از اينان كسي را بهاي بيشتري بده كه حق را گرچه تلخ باشد بصراحت با تو بگويد و از كمترين همكاري با تو در كاري كه خدا آنرا براي اولياي خود نمي پسندد خودداري نمايد گرچه آن كار بر وفق ميل تو باشد با افراد پرهيزكار و صادق نزديك شو و آنان را بگونه اي عادت ده كه با تمجيد و تعريف بي جا و كارهائي كه انجام نداده اي فريبت ندهند ، زيرا اين تملق گوئيها وسيله عجب و غرور است . »توضيح :1- دولت اسلامي نبايد از مهره هاي مؤثر رژيم هاي طاغوتي ، عضو بگيرد و بدانها مسئوليت بدهد . چه اينان اضافه بر اينكه صلاحيت ذاتي ندارند در نظر مردم مسلمان بي اعتبارند و مقدرات يك ملت اگر بدست اينگونه كسان سپرده شود سبب وهن دولت اسلامي خواهد گشت .2- هميشه در جامعه نيروهاي خالص و صادق هستند كه با كارائي لازم و صداقت و كمترين توقع به خدمت دولت اسلامي درآيند لذا بر دولت اسلامي است كه اين چهره هاي شايسته را شناسائي نموده و آنان را به خدمت

گمارد .3- از نظر يك دولت مردمي و الهي نبايد حق گويان مطرود شوند و چاپلوسان مقرب گردند بلكه بهترين چهره هاي صالح از نظر چنين دولتي بايد آن كساني باشند كه حق را بگويند گرچه تلخ باشد زيرا دوست آن است كه به آدمي راست بگويد و در بيان حق و انتقاد بجا ، صريح باشد و دشمن آن است كه معايب را ديده تذكر ندهد تا كار از كار گذشته و ديگر راه چاره نماند و موجب بدنامي شود .4- دولت و مسئولان دولتي در نظام صالح اسلامي مي بايست انسانهاي پرهيزكار و خيرانديش را جذب نموده و از رهنمودهاي آنان مدد گيرند و نشان دهند كه خواهان تملق و چاپلوسي نبوده و بلكه در پي واقعيات اند . زيرا اين تملق ها و تعريفهاي نابجا جز اينكه مسئولان را دچار فريب و اشتباه و كج انديشي كند حاصل ديگري به بار نخواهد آورد .سياست مديريت و وظايف دولت خطر بي تفاوتي ، ارزشيابي ، شناخت چهره ها ، رابطه دولت و ملت براساس حسن تفاهم ، عامل حسن ظن به پشتيباني ملت ، اعتماد به ملت ، رمز ثبات دولت « مبادا كه نيكوكار و بد كردار در نظرت يكسان باشند كه اين خود موجب دل سردي نيكوكاران و تشويق و تجري بدكاران شود . لازم است با هر يك از آنها بدانچه پذيرفته اند عمل كني بايد بداني كه هيچ چيز مانند احسان و نيكوكاري و تخفيف دادن در پرداختها و پرهيز از تحميل هاي بي مورد موجب حسن ظن ملت نسبت به دولت نخواهد بود پس بايد كاري كني كه

موجبات اين حسن ظن ميان دولت و ملت فراهم آيد زيرا اين حسن ظن و تفاهم بار سنگيني را از دوش تو برمي دارد  و همانا به كسي بيشتر خوشبين تواني بود كه با او خوب عمل كني و به كسي بيشتر بدگمان بايد بود كه با او بد عمل كرده باشي . »توضيح :1- يكي از آفات بسيار خطرناك براي يك نظام بي تفاوتي و عدم توجه به ارزشها و لياقتها است كه از يكسو كارهاي مهم بدست افراد ناصالح يا نالايق سپرده شده و كار مملكت به تباهي و ويراني مي رود و از ديگر سوي نيروهاي مفيد و شايسته منزوي گشته كه پي آمد آن يأس و نوميدي و خمودي و مرگ استعدادها است . بنابراين بر دولت و مسئولان است كه با ارزشيابي دقيق افراد و شناخت لياقتها و استعدادها و آمادگيها هر يك را به پست لايق و مسئوليت متناسب بگمارند . خدمتگذاران را تشويق و با خيانتكاران بگونه اي كه مقتضاي عدل اسلامي است عمل كنند كه در نتيجه سطح فرهنگ و اخلاق و سازندگي و مديريت كشور بالا رفته و نيروهاي مؤثر و مفيد جذب گردند .2- بايد ميان دولت و ملت رابطه براساس تفاهم و حسن ظن باشد دولت مردان نسبت به چه كساني مي توانند خوشبين بوده و به همكاري شان اعتماد نمايند ؟ به كسانيكه بدانها احسان كرده و با آنان خوب عمل نموده باشند . زيرا انسان بنده احسان است و هر گاه ملت از دولت مهر و محبت ديد در روز گرفتاري به ياري او مي شتابد و تنها پايگاه مردمي است كه

مي تواند دولت را حفظ كند و اين پايگاه استوار نمي گردد جز با حسن عمل و خدمت به مردم و رمز ثبات يك دولت مردمي در اينست حقوق عامه مردم :توصيه مؤكد ، شخصيت اين طبقه ، رسيدگي به وضع آنان « خدا را!خدا را! نسبت به طبقه پائين جامعه،آنانكه راه چاره ندارند فقيرند و مستمند،گرفتار،دردمند و عاجز در اين طبقه افراد آبرومند و محتاج هستند حقي را كه خدا بر تو نسبت بايشان مقرر داشته رعايت كن و سهمي از بيت المال و محصولات كه متعلق به اسلام و مسلمين درهر شهر است براي آنان مقرر دار زيرا دورترين افراد مانند نزديكترينشان حقي دارند و تو مسئول حق هر يك از اينهائي پس غرور و نخوت ترا از انجام اين وظيفه مانع نگردد چه در اين صورت از تضييع حقوق كوچكتر بدليل پرداختن به امور مهمتر معذور نخواهي بود از حال اينان غافل مشو و روي بر آنان ترش مكن و از وضع آنان كه از روي بي توجهي و تحقير آنرا بتو نمي رسانند تفحص و كنجكاوي كن و براي رسيدگي به كارشان از افراد مطمئن و خداترس و متواضع مددبگير و بايد حال و اوضاع آنان بتو گزارش شود و تو بدانگونه كه نزد خدا در قيامت معذور باشي با آنان عمل نماي كه در ميان افراد ملت از همه بيشتر به عدل و انصاف نياز دارند پس بايد حق همه را طبق فرمان خدا ادا كني . »توضيح : 1- در سخن امام نسبت به مردمان معمولي و بيچاره و مستضعف بدانگونه تاكيد شده كه نظير آن در خصوص ديگران

نيست . اين حاكي از مسئوليت عظيم دولت در برابر اين طبقه است زيرا اينها هيچ وسيله دفاعي ندارد كمتر افراد بفكر اينان هستند مردمي هستند زحمت كش،محروم و فراموش شده اينها رنج بيشتر مي كشند و بهره كمتر مي برند و ظلمي كه در همه نظامها بر اينان مي رود بر هيچ طبقه ديگر نمي رود بنابراين بر دولت اسلامي است كه خدمت باين قشر مستضعف را در صدر برنامه هاي خود قرار دهد و كمبود نيازهاي آنها را از بيت المال كه اموال عمومي است تأمين نموده و نگذار سايه فقر و فاقه براينان سنگيني كند زيرا از دولت هيچ عذري در تضييع حقوق اين طبقه پذيرفته نيست .2- در معاشرت ها و برخوردها نبايد مسئولان از اين طبقه چهره دركشند و اگر چه اين طبقه در چشم مستكبران حقير مي آيند ولي دولت اسلامي بايد به شخصيت آنان بها داده و نگذارد عقده حقارت فقر و مسكنت آنها را منزوي ساخته و از اقشار ديگر جامعه جدا سازد .3- بر مسئولان است كه گروهي از بهترين افراد مورد وثوق را مسئول رسيدگي به وضع اين قشر نموده و آنها از نزديك وضع اينان را ببينند و به مافوق خود گزارش كنند زيرا قشر محروم نمي توانند نداي خود را بگوش مسئولان برسانند پس بايد به سراغ اينان رفت و از وضع و روزگارشان خبر گرفت .نكاتي در مديريت موقع شناسي ، اغتنام فرصت ، واقع نگري ، قاطعيت ، مفهوم عدل« در كارها پيش از وقت آن شتاب مكن و در صورت امكان سست مگير و در چيزي كه مبهم است لجاجت

مكن و هنگامي كه چيزي واضح است ضعف نشان مده و هر چيزي را در جاي خود بگذار و هر كاري را بموقع اقدام نما .»نكاتي در مديريت 1- براساس نظام علتها و معلولها و شرائط و ظروف هر كاري را موقعيت است كه دولت بايد براساس سنجش هاي صحيح اين شرائط و علل را بررسي نموده و براساس آن به كارها اقدام نمايد كه در غيرآنصورت اختلال و بي نظمي در جامعه پديد خواهد آمد .2- هنگامي كه شرائط انجام يك كار كه با مصلحت ملت و دولت سروكار دارد پيش آمد نبايد از اقدام به آن هراسيد و به سستي و مسامحه كاري فرصتها را از دست داد .3- هر گاه راه يك كار روشن نبود و حكم آن مبهم و مورد شبهه بود نبايد دولتمردان در آن لجاجت بخرج داده و تشخيص خود را متهم و حق را با باطل درآميزد و احيانا به بدعت و خلاف شرع كشيده شوند . 4- هر گاه حكم يك امر واضح بود و راه اقدام روشن و ميسر در اجرا و عمل ضعف نشان نبايد داد و از شرائط مساعد نبايد بي بهره گذشت كه وقت شناسي و استفاده از فرصتها اهميت حياتي دارد .5- همانگونه كه در معني عدل گفته اند : نهادن هر چيزي بجاي خود شرط عدالت حكومت است و اين قانون عمومي هميشه و همه جا بايد ملاك تصميم و عمل باشد .

مصرف صحيح

نويسنده حجت هاشم زئي

خلاصه كتاب: مصرف صحيح- تلخيص: محمد رضا معتمدي - نشر سنبله- به عمرخود بخيل ترباش تابه درهم ودينارت زيرا مدت زندگاني محدود است هيچ كس

ازعمري كه برايش مقدرشده است هرگزفراتر نميرود .پس پيش ازآنكه عمر به سرآيد بشتابيد.مرحوم علامه طبرسي صاحب تفسير بزرگ مجمع البيان مي نويسد:فرق ميان سرعت وعجله اين است كه :سرعت پيشي گرفتن درچيزي است كه سبقت درآن جايز است وضدسرعت كندي است كه مذموم وناپسند است .عجله به معناي سبقت گرفتن درچيزي است كه تقدم وپيشي جستن درآن سزاوارنيست وعجله ازكارهاي ناپسند است وضدعجله آرامش ووقار است كه امرپسنديده اي است.يكي ازچيزهاي كه لازم است مردم براي خود وظيفه بداننداجتناب ازاسراف است.حضرت ايت الله العظمي خامنه اي اسراف درزماننقش عددوحساب وتاريخ وتاريخ وسال وماه درنظام زندگي بشر وپيوندهالي اجتماعي وكسب وكاربر همه كس روشن وآشكاراست وازآنجا كه خداوند انسان رابراي يك زندگي سعادت بخش وتوام بانظم آفريده وسائل آنرا نيزز دراختيارش گذاشته است لذا مي فرمايد:وجعلنا الليل والنهار آيتين فمحونا آيته الليل وجعلنا آيته النهار مبصره لتبتغوا فضلا من ربكم ولتعلموعددالسنين والحساب و......ماشب وروز را دونشاته ازنشانه هاي خود قرارداديم .پس نشانه شب (روشني ماه )ونشانه روزروشني (روشني خورشيد)راكه روشني بخش است به جاي آن قرارداديم وازاين كاردوهدف داشتيم :1- ازفضل پروردگارتان بهره گيريد شبها به استراحت پردازيد ورروزها به تلاش وكوشش وكار ودرپرتوآن ازمواهب الهي بهره گيريد.2- عددسالها وحساب كارهاي زمانبندي شده خودرابدانيد. وطبق فرمايش پيامبر گرامي اسلام هرساعت ازيك شبانه روزگنجينه اي است كه دراختيارانسان قرارگرفته است .وعمرآدمي متشكل ازلحظه هاي زمان است كه درآن قرارداريم.لذا درآموزه هاي ديني تاكيد فراواني به غنيمت شمردن عمرشده است . به عنوان نمونه حضرت رسول اكرم (ص) ميفرمايند:به عمرخود بخيل ترباش تابه درهم ودينارت زيرا مدت زندگاني محدود است هيچ كس ازعمري كه برايش مقدرشده است

هرگزفراتر نميرود .پس پيش ازآنكه عمر به سرآيد بشتابيد.مرحوم علامه طبرسي صاحب تفسير بزرگ مجمع البيان مي نويسد:فرق ميان سرعت وعجله اين است كه :سرعت پيشي گرفتن درچيزي است كه سبقت درآن جايز است وضدسرعت كندي است كه مذموم وناپسند است .عجله به معناي سبقت گرفتن درچيزي است كه تقدم وپيشي جستن درآن سزاوارنيست وعجله ازكارهاي ناپسند است وضدعجله آرامش ووقار است كه امرپسنديده اي است.تاخير انداختن دركارمردم يكي ازعمده ترين مواردي كه درهرروز باعث اتلاف وقت واسراف درزمان مي شود مراجعات مكرربه ادارات و.... مي باشد لذا درروايات پيرامون كم كاري –كارشكني –كناره گيري ازراه اندازي كارمردم مذمت فراواني شده است .به عنوان نمونه ازازاميرالمومنين نقل شده كه فرمودند:هرصاحب منصب كه ازراه اندازي ورفع مشكلات مردم كناره گيري كند خداوند درروزقيامت ازاوكناره گيري خواهدكرد.وهمچنين امام صادق مي فرمايند:هرمومني كه نيازبرادرمومنش رابرنياورد باآنكه خوديابه ياري ديگران برآن تواناباشدخداوند درروزقيامت باروي سياه وچشمان كبود ودستهاي به گردن بسته درصحراي محشر نگاهش داردسپس خطاب آيد اين است خيانت كاري كه به خدا وپيامبرش خيانت كرده است . آن گاه دستور رسد كه به دوزخش برند.   بيان بعضي ازمصاديق اتلاف وقت مردم درجامعه1-بحث ترافيك شهري كه متاسفانه درجامعه كنوني سخت گريبان گيرجامعه شده است كه خود دلايل متعددي دارد كه اختصارا به چندمورد اشاره ميكنيم :1-1- افزايش بيرويه توليد خودرو 1-2- استفاده نابجا ازخودرو1-3- نبودن برنامه وسرعت درطرحهاي عمراني1-4- به روز نبودن معابر شهري (به عنوان نمونه شهرمشهد)1-5- وجودروحيه مصرف گرايي درمردم 1-6- استفاده نكردن مردم ازامكانات اوليه دولت الكترونيك1-7- مجهزنبودن اماكن تجاري واداري به پاركينگ1-8- مجهزنبودن ناوگان حمل ونقل عمومي به امكانات موردنيازوموارد بسياري ازاين قبيل  2-سيستم

اداري –مراجعه مكرريك ارباب رجوع به ادارات درصورتي كه دريك روز كارش به سرانجام ميرسد.3-نبود تدبيرمناسب درتقسيم زمان و....حضرت علي دراين باره مي فرمايند:مومن بايد شبانه روز خودرا به قسم تقسيم كند :زماني براي نيايش وعبادت پروردگاروزماني براي تامين هزينه زندگي وزماني براي واداشتن نفس به لذت هاي كه حلال ومايه زيبايي است .خردمند را نشايد جز آن كه درپي سه چيزحركت كند :كسب حلال براي تامين زندگي ياگام نهادن درراه آخرت يا به دست آوردن لذتهاي حلال. مبحث بعدي اصراف درجلسات قران كريم براي هرموضوعي درجاي درجاي خود اهميت وارزش قائل است لذا كرارا دركنارمسائل مهم اشاراتي به آداب اسلامي مجالس –مجالس نهي شده و... شده است وهمچنين دركتب احاديث صدها روايت درباره آداب معاشرت وشركت درمجالس ازپيامبروائمه معصومين نقل شده است لذا به جهت اين كه هرانساني درطول روزخواسته ياناخواسته درمجالس مختلفي شركت مي كند يا جلساتي را تشكيل ميدهد .دراين فصل اشاراتي را به اين بحث خواهيم داشت . تشويق به حضور درمجالس ذكرخدا پيامبر خدا (ص) ميفرمايند :مجالس سه گونه اند: سودمند –سالم وپژمردهمجلس سودمند مجلسي است كه درآن ذكرخدا شود- محفل سالم محفل خاموش است ومحفل پژمرده آن است كه درآن به باطل پرداخته شود.وحضرت علي (ع)ميفرمايند:برتوباد (شركت در)جالس ذكر.نفع مجالس ذكرخدالقمان حكيم دراين باره ميفرمايند:مجلسها رابنگر،اگر مردماني راديدي كه ذكرخداوندعزوجل ميگويند باآنان بنشين ؛ زيرا اگرتودانشمندباشي ،دانشت توراسودمي بخشدوآنان بردانش تو مي افزايندواگر ازعلم بي بهره باشي آنان به تو دانش مي آموزند، شايدكه خدا برآنان رحمت آوردورحمت اوشامل تونيزبشود.نكات اخلاقي مجالسقران مجيد اين كتاب بزرگ آسماني كه به منزله قانون اساسي مسلمين است ،حتي بسياري ازجزئيات مسائل اخلاقي

وزندگي دسته جمعي مسلمانان را ناگفته نگذارده است ودرلابلاي دستورات مهم وبنيادي به اين جزئيات نيزاشاره كرده ،تامسلمانان تصورنكنندتنها پايبند بودن به اصول كلي براي آنها كافي است.1- به اهل مجلس سلام كردن ومصافحه دادنرسول اكرم (ص) فرمودند :هرگاه به هم رسيديد ، سلبام گوييد ودست دهيد وچون ازهم جداشديد باآمرزش خواهي يكديگرراترك كنيد.2- دركنار آخرين نفر كه نشسته است ،نشستن حضرت علي (ع)مي فرمايند: به سوي بالاترين جاي مجلس مشتاب ؛ زيرا جايي كه بالايت بكشند بهتر است ازجايي كه پاينت آورند.3- به افراد تازه واردشدن درمجلس جادادن4- مؤدب وخوش اخلاق بودن و....فصل بعدي اسراف درهزينه هاي ازدواجبرخي ازمصاديق اسراف درمساله ازدواج مسأله مهريه دراسلام مسأله بسيارمهم ،ظريف،دقيق وقابل توجه است ، اسلام به مهريه هاي سبك اصرارداردوازمهريه هاي سنگين متنفراست ؛ لذاذراين زمينه روايات مهمي ازائمه هدي(ع) دركتابهاي معتبرواردشده كه پافشاري داردمهريه راسبك بگيريد وازصداق سنگين بپرهيزيد ؛ زيرايكي ازعواملي كه باعث روگرداني جوانان ازمسأله ازدواج مي شود مهريه سنگين است. به عنوان نمونه به يك مورد اشاره ميكنيم :الگوي الهي ومعنوي درجهاز عروسمرحوم علامه مجلسي دراحوالات حضرت زهرا (س) دركتاب بحار الانوار ازقول حضرت صادق (ع) روايت ميكند كه :كل هزينه عروسي وتهيه جهاز و... مبلغي بود كه اززره حضرت علي (ع) تهيه شده بودكه عبارت بود از:

1-پيراهن2- چارقد 3- چادرسياه خيبري 4- يك تخت طناب پيچ 5-يك جفت تشك 6- چهاربالش 7- يك پرده پشمي 8- يك حصير9- آسياي دستي 10- يك طشت مسي 11- يك مشك آب 12- يك قدح 13- يك دولچه آب 14- يك آفتابه 15- يك خم بزرگ ،جهت نگهداري آب يا موادخوراكي 16-چندكوزه سفالين – كه

خداوند فرمودند براي اهل بيت مبارك گرداند.اسراف در هزينه هاي مجالس عروسيدرآموزه هاي ديني آن چه پيرامون ازدواج ومراسمهاي آن توصيه شده است آسان گرفتن وكم خرج بودن آن است ،تا آنجا كه پيامبراعظم (ص)ميفرمايند:بهترين ازدواج آن است كه آسان تر انجام شود.لذا پدران ومادران ،پسران ودختران درمقدمات اين برنامه الهي وانساني درتعيين مهريه وصداق ،درتنظيم شرايط ،دربرپا كردن جشن نامزدي ،مجلس عقدوعروسي ودراجراي عادات ورسوم محلي سخت گيري نكنيدوخارج ازطاقت وقدرت دوخانواده برنامه اي را پيشنهادندهيد وازاسراف كردن بپرهيزيدتا امرازدواج به آساني صورت گيردوخداوندمهربان هم دردنيا وآخرت امورشما را سهل وآسان نمايد.غرب رادرقيافه وشكل زندگي اسوه والگووسرمشق قرارندهيم ،آنان دچارخطاها واشتباهات زيادي هستند،صنعت وتكنيك عامل اين معنا درذهن مانشود ،كه هرچه گفتند ونوشتند ،ومي گويندومي نويسند صحيح است ،وآن چه راازقيافه وشكل زندگي دارند مطابق واقع است . بياييد روش اهل تقوا را پيشه خودكنيم وازآن منابع خيروبركت درس بگيريم وزندگي رابراساس اوصاف آن اولياحق برپا كنيم،كه نيك بختي وسعادت ،تامين خيردنيا وآخرت وتحقق دهنده شرافت وكرامت ،درسايه هماهنگي با آن عاشقان جمال ازل وابد است .حضرت امير المومنين علي (ع)اهل تقوا راچنين معرفي ميكند:وجودشان درگردونه خودداري ازهرگونه آلودگي است ،نيازهايشان بسيارسبك ،وهرخيري ازآنان توقع مي رود وهمگي ازشرآنان ايمنند. ازدواج وحفظ شئونحفظ شئون درگرو مهريه زياد ،جهزيه سنگين (كه خود عمال مهمي درمصرف گرايي مي باشد)مجالس پرخرج ،كثرت مهمان ،وپياده كردن رسم ورسوم بيجا وغير موافق با منطق ،وسخت گيري درشرايط نيست.حفظ شان وشئون به اموري بستگي داردكه بعضي ازآنها عبارت است از:1-انتخاب هم كفو 2-مراعات اخلاق اسلامي ازجانب دوخانواده 3-رعايت برنامه هاي سهل وساده4- رعايت حقوق الهي وانساني ازجانب زن وشوهر نسبت

به يكديگر5- تداوم مهرومحبت وعشق ورافت زن ومردبه يكديگركه قران تعبيربه مودت ميكند6- دورماندن زندگي ازجنجال وآشوب وعوامل بيماري عصبي ورواني و...پس بياييم بااقتداكردن به زندگي حضرت علي (ع)وحضرت فاطمه زهرا(س) آرامش كامل را به جامعه خودهديه داده وازاسراف كردن درمجالس فرزندانمان ( تالارهاي كذاييد ،سفره هاي رنگين ،جهيزيه هاي سنگين و...) بپرهيزيم ؛زيرا خانواده ها وجوانهايي هستند كه درحسرت يك ازدواج بسيارساده ميباشند.فصل بعدي اسراف درلباسخداوند درقران يك سلسله دستورات وبرنامه هاي سازنده را براي همه فرزندان آدم بيان مي كند كه يكي ازآن دستورات ،مساله لباس وپوشانيدن بدن ميباشد لذا مي فرمايد :اي فرزندان آدم ،لباسي براي شما فرو فرستاديم كه اندام شما را مي پوشاندومايه زينت شماست ولباس پرهيزگاري بهتر است ،اين ها( همه ) ازآيات خداست شايد متذكر (نعمتهاي او)شوند. فايده لباس علاوه بر پوشاندن تن ومستور ساختن زشتيها ،تجمل وزينت است كه اندام آدمي را زيباتر ازآنچه هست نشان ميدهد.   وچه زيبا ست همان طور كه قران به دنبال لباس ظاهري ازلباس معنوي كه تقوي باشد سخن به ميان آورده است اين نكته رامتذكرشويم كه تشبيه تقوي وپرهيزكاري به لباس ،تشبيه بسياررسا وگويايي است . زيرا همانم طور كه لباس بدن راازسرما وگرما وبسياري ازخطرها حفظ مي كند عيوب جسماني راپوشانده ،زينتي نيز براي انسان به حساب مي آيد،روح تقوي وپرهيزكاري هم نيزعلاوه برپوشاندن بشر اززشتي گناهان ،وحفظ ازبسياري ازخطرات فردي واجتماعي ،زينت بسياربزرگي براي اومحسوب مي شود،وزينتي است چشمگير كه به شخصيت اومي افزايد  .پس بنابراين درشرع مقدس اصل پوشش وفرع زينت است واينها نبايد براي آدمي ارزش انساني باشدومبادابازينت لباسيازينتهاي ديگردنبال جبران كمبودشخصت باشيم.اين سخت بدان معنانيست كه

اسلام به زيبايي ودوست داشتن زيبايي اهميت نداده ،بلكه خداوند تبارك وتعالي درآيه 31 سوره اعراف نخست به همه فرزندان آدم به عنوان يك قانون هميشگي كه شامل تمام اعصاروقرون ميشوددستورميدهد كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشيد.لذا درمناجات هم به خداوند سبحان مبرزالجمال عرض مي كنيم . «يامن الظهرالجميل وسترالقبيح» ودراسلام نيزاستفاده كردن اززيبائيهاي طبيعت ،لباسهاي زيبا ومتناسب ،به كاربردن انواع عطرها وامثال آنها نه تنها مجازشمرده شده ،بلكه به آنها توصيه وسفارش نيزشده است وروايات زيادي دراين زمينهازپيشوايان مذهبي دركتب معتبر نقل شده است .به عنوان نمونه درتاريخ زندگي امام حسن مجتبي (ع)ميخوانيم :هنگامي كه به نماز برمي خواست بهترين لباسهاي خودرامي پوشيد ،سوال كردند چرابهترين لباسها ي خودرا مي پوشيد ؟فرمود: « ان الله جميل ويحب الجمال » خداوندزيباست وزيبايي رادوست داردوبه همين جهت من لباس زيبا براي رازو نيازبا پروردگارم مي پوشم كه دستورداده است زينت خودرابه هنگام رفتن به مسجد برگيريد.ولي مهم اينجاست كه غالبا دراين موضوعات راه افراط رادرپيش گرفته وبا بهانه هاي مختلف رو به تجمل پرستي مي آورند ،به همين دليل قران مجيد بلافاصله بعدازذكر اين حكم اسلامي ،ازاسراف وزياده روي وتجاوز ازحد ،مسلمانان رابرحذرمي دارد.اما متاسفانه درعصر ماجنبه هاي فرعي وحتي نامطلوب وزننده لباس راتحت الشعاع قرارمي دهد. لباس عاملي شده براي تجمل پرستيها ،توسعه فسادوتحريك شهوات ،خودنمائي وتكبر،اسراف وتبذيروامثال آن .حتي گاه لباسهايي درميان جمعي ازمردم به خصوص جوانان غربزده ديده مي شود كه جنبه جنون آميزآن برجنبه عقلانيتش برتري داردوبه همه چيزشباهت داردجزبه لباس.اصولا چنين به نظر ميرسدكه كمبودهاي رواني عاملي براي به نمايش گذاردن اين گونه لباسهاي

عجيب وغريب است ،افرادي كه نمي توانندكارچشمگيري ازخودبه جامعه نشان دهند،سعي دارندبا لباسهاي نامانوس وعجيب وغريب ،وجود وحضورخود رابه جامعه اثبات كنند.به همين دليل ملاحظه مي كنيم افرادباشخصيت وآنهايي كه داراي عقده حقارتي نيستند ازپوشيدن اينگونه لباسها متنفرند. به هرصورت مساله مدپرستي وچشم وهم چشمي ،نه تنها ثروتهاي زيادي رابه كام خود فرومي بردبلكه قسمت زيادي اززمان ونيروهاي انساني رانابودمي كند، كه باجلوگيري ازاين معضل ،بسياري ازمشكلات جامعه حل شده ومرحمي موثر برزخمهاي جانكاه جمعي ازمحرومان جامعه بشري مي باشد.به عنوان نمونه درروايتي ميخوانيم :هيئتي ازمسيحيان نجران به خدمت رسول اكرم (ص) رسيدند ،ودرحالي كه لباسهاي ابريشمين بسيارزيباكه تا آن زمان به اندام عربها ديده نشده بودبرتن داشتند،هنگامي كه به خدمت پيامبر رسيدند وسلام كردند،پيامبرپاسخ سلام آنها رانگفت حتي حاضرنشد يك كلمه با آنها سخن بگويند،از\ضرت علي (ع)علت را جويا شدند كه حضرت فرمودند:من چنين فكر ميكنم كه اينها بايدلباسهاي فاخروانگشترهاي گران قيمت راازتن بيرون كنندسپس خدمت حضرت برسند. آن ها چنين كردند،حضرت جواب سلام آنها رادادندوبا آنهاسخن گفتند،سپس فرمودند :سوگند به خدايي كه مرا به حق فرستاده نخستين باركه اينها برمن وارد شدند ديدم شيطان به همراه آنهاست.ودرجايي ديگر پيامبراكرم (ص) مي فرمايند:هركس لباس فاخربپوشد كه مردم به اونگاه كنند،خداوندبه وي ننگرد،تازماني كه آن جامه رااز تن بيرون آورد. فصل بعدي اسراف درمسكن ازمهمترين نيازها وضروريات براي هرموجودزنده ،به ويژه انسان كه به جهت خصوصيت طبيعي اش درمعرض آفات وخطرات بيشتري قراردارد،مسكن مناسب به شمارمي آيدكه دررديف اول نيازمنديها وخواسته هاي اوواقع شده است.درروايات برخورداري ازمسكن وجان پناه مناسب ،ازحقوق مسلم هرفردي شناخته شده وحتي تامين آن براي زن ازسوي شوهرازحقوق واجب به حساب

آمده است ونيزدرروايات آمده كه كه پيامبرگرامي اسلام (ص)فرمودند:ازخوشبختيهاي مردمسلمان،داشتن مسكن وسيع است.اما با دقت به روايات وفرمايشات ائمه هدي به اين نكته پي مي بريم كه مرادازمسكن وسيع ،حدنياز ومتعارف است ووسعت برحسب افرادوموقعيتهاي آنان متفاوت است وفراهم كردن مسكن بيش ازحد نيازوكفايت مذمت وتقبيح شده است . درواقع وسعت يك واحد مسكوني درصورتي پسنديده است كه درخدمت نيازهاي انسان باشد،نه خارج ازآن. لذا ازمسائلي كه ازمصاديق اسراف به شمارمي آيدبحث مسكن است چنان كه پيامبرگرامي اسلام ميفرمايند:كسي كه براي خودنمايي وشهرت ساختماني بسازد درروزقيامت آن را برپشت خود تا هفت زمين حمل مي كند وسپس به صورت طوقي فروزان درگردن او درمي آيد وآنگاه درآتش پرت مي شود،اصحاب عرض كردند :اي رسول خدا چگونه براي شهرت وخودنمائي مي سازد؟ حضرت فرمودند:اضافه برنيازوكفايتش يابراي فخرفروشي بسازد. اسراف درانفاقاعتدال وميانه روي ،اصلي است كه حتي درخودانفاق نيزجاري است وكسي حق ندارد حتي بازياده روي درآن به نيازمنديهاي ضروري خود وخانواده اش پشت كند وآنان رادرمشقت وسختي بيندازد ودرحقيقت نبايد اسراف كرد،تا بتوان انفاق نمود ودرآن هم نبايدازحداعتدال خارج شد ،تا اين كه بازهم بتوان ازمال خويش درموارد ديگر بهره جست .برخي ازفوائد اعتدال درانفاق 1-باقي ماندن تمكن مالي براي انفاق هاي ديگر2- وجود تمكن مالي براي تامين نيازمنديهاي شخصي وخانوادگي كه دراسلام امري واجب شمرده شده است.عوامل اسراف درجامعهدراين بخش به بررسي عواملي كه باعث اسراف درجامعه ميگردد ميپردازيم:1- جهل2- خود نمائي 3- هواپرستي 4- تربيت خانوادگي (تربيت غلط خانواده وجامعه )5- وسواس كه ازبيماريهاي رواني است كه اضافه برهدردادن عمروفرسودن اعصاب وقواي روحي وجسمي ،ازموجبات وريشه هاي اسراف محسوب مي شود. 6-فساد اخلاقي 7-

هم چشمي ورقابت (تقليد) 8- فقرفرهنگي 9- فراواني نعمت10- توليد وعرضه نادرست كالا11- الگو پذيري ازمسرفان (رفاه طلبي وسود جوئي بخش خاص )12- تنبلي وسستي13- سياست گذاري نادرست14- فساد درنظام حكومتي 15- ضعف ايمان پيامدهاي اسراف1- نابودي سرمايه 2- تضييع حقوق ديگران 3- مفاسد اخلاقي ورفتاريپيامدهاي معنوي اسراف الف : برادرشيطان شدن ب: محروم شدن ازهدايت الهيج: محروميت ازمحبت الهيد: عدم استجابت دعاه : هلاكت ونابودي و: جايگاه مسرفان دوزخ است ز: مجازات الهي درآخر گفتار خود را با سخني ازامام كاظم (ع) به پايان ميرسانم :ازما نيست كسي كه هرروز به حساب خود رسيدگي نكند وببيند كه اگركارنيكي انجام داده است ازخداوندتوفيقانجام بيشتر آن رابخواهد وخدا رابرآن سپاس گويد ،واگركاربدي انجام داده است ازخدا آمرزش بخواهد وتوبه كند.

جاذبه و دافعه علي

(ع)نگارش شهيد استاد مرتضي مطهري خلاصه كتاب- كاري از: امير احسان خاشعي – رضا بياتي - پيشگفتار: اين كتاب در تاريخ يازدهم اسفند ماه 1349 شمسي مطابق چهارم محرم الحرام 1391 قمري توسط شهيد مرتضي مطهري به تحرير در آورده شده و برگرفته مطالبي در باره سيره حضرت علي و جاذبه و دافعه اين شخص نوشته شده است.شخصيت عظيم و گسترده امير

المومنين علي عليه السلام و سيقر و متنوعتر از امنيت كه يك فرد بتواند در همه جوانب و نواحي آن وارد شود.براي يك فرد حداكثري كه ميسر است اينست كه يك يا چند ناحيه معين و محدود را براي مطالعه وبررسي انتخاب نمايد و به همان قناعت ورزد. يكي از جوانب و نواحي وجود اين شخصيت عظيم ناحيه تأثير او برروي انسانها به شكل مثبت و منفي است و به عبارت ديگر جاذبه ودافعه

نيرومند اوست كه هنوز هم نقش فعال خود را ايفاد مي نمايد.گويند محمد بن شهر آشوب مازنداني كه از كابر و علما قرن هفتم است هنگامي كه كتاب معروف مناقب را تأليف مي كرد، هزار كتاب به نام مناقب كه همه درباره علي عليه السلام نوشته شده بود در كتابخانه خويش داشت و اين يك نمونه مي رساند شخصيت والاي مولي در طول تاريخ چقدر خاطره ها را مشغول مي داشته است.در علي هم خاصيت فيلسوف است و هم خاصيت رهبر انقلابي و هم خاصيت پير طريقت و هم خاصيتي از نوع خاصيت پيامبران. مكتب او هم مكتب عقل و انديشه است و هم مكتب شوره و انقلاب و هم مكتب تسليم و انضباط و هم مكتب حسن وزيبائي و جذبه و حركت.  علي عليه السلام پيش از اينكه امام عادل براي ديگران باشد و درباره ديگران به عدل رفتار كند خود شخصا  ً موجودي متعادل و متوازن بود.كمالگذشتگيهاي او را مي ديدو گوشهايشان پند و اندرزها و گفتارهاي حكيمانه اش را مي شنيد و شب چشم ستارگان اشكاههاي عابدانه اش را مي ديد و گوش آسمان مناجاتهاي عاشقانه اش را مي شنيد. هم مفتي بود و هم حكيم. هم عارف بود و هم رهبر اجتماعي. هم زاهد بود و هم سرباز. هم قافي بود و هم كارگر. هم خطيب بود و هم نويسنده. بالاخره با تمام معني يك انسان كامل بود با همه زيبائيهايش.در بخش اول جاذبه علي عليه السلام كه همواره دلهائي را بسوي خود مي كشيده و مي كشيدفلسفه آن و فائده آن موضوع بحث قرار گرفته است.در بخش دوم دافعه نيرومند

آن حضرت كه چگونه عناصري را به سختي طرد مي كرد و دور مي انداخت توضيح و تشريح شده است.بخش اول                                         قانون جذب و دفعقانون جذب و دفع يك قانون عمومي است كه سرتاسر نظام آفرينش حكومت مي كند.از نظر جوامع علمي امروز بشر مسلم است كه هيچ ذره اي از ذرات جهان هستي از دايره حكومت جاذبه عمومي خارج نبوده و همه محكوم آنند.ازبزرگترين اجسام و اجرام عالم تا كوچكترين ذرات آن داراي اين نيروي مرموز به نام نيروي جاذبه هستند و هم به نحوي تحت تأثير آن  مي باشد.جاذبه و دافعه در جهان انسان :در اينجا غرض از جذب و دفع ، جذب و دفع هاي جنسي نيست اگر چه آن نيز خود نوع خاصي از جذب و دفع است اما با بحث ما ارتباط ندارد و خود موضوعي مستقل است. بلكه مراد آن جذب و دفعهاي است كه در ميان افراد انسان در صحنۀحيات اجتماعي وجود دارد. در جامعه انساني نيز برخي همكاريها است كه بر اساس اشتراك منافع است. قسمت عمده از دوستيها و رفاقتها و يا دشمنيها و كينه توزي ها همه مظاهري از دفع انساني است.در مثنوي، دفتر دوم داستان شيريني را آورده است: حكيمي زاغي را ديد كه با لك لكي طرح دوستي ريخته و با هم مي نشينند و با هم پرواز   مي كنند! دو مرغ از دو نوع. زاغ نه قيافه اش و نه رنگش با لك لك شباهتي ندارد. تعجب كرد كه زاغ با لك لك چرا؟ نزديك آنها رفت و دقت كرد ديد هر دو تا لنگند.آن حكيمي گفت ديدم هم تكي در بيابان

زاغي را با لك لكيدر عجب ماندم، بجستم حالشانتا چه قدر مشترك يابم نشانچون شدم نزديك وهن حيران دنگخود بديدم هر دوان بودن لنگاين يك پاي بودن دو نوع حيوان بيگانه را با هم انس داد. انسانها نيز هيچگاه بدون جهت با يكديگر رفيق و دوست نمي شوند كما اينكه هيچ و قت بدون جهت با يكديگر دشمن نمي شوند.به عقيده بعضي ريشه اصلي اين جذب و دفعها نياز و رفع و رفع نياز است. انسان موجودي نيازمند است و ذاتاً محتاج آفريده شده.اختلاف انسانها در جذب و دفع :افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد ديگر انسانها يكسان نيستند بلكه به طبقات مختلفي تقسيم      مي شوند:1_افرادي كه نه جاذبه دارند و دافعه، نه كسي آنها را دوست و نه كسي دشمن دارد، نه عشق و علاقه وارادت را بر مي گزيند ونه عداوت وحسادت و كينه و نفرت كسي را بي تفاوت در بين مردم راه مي رود مثل اين است كه يك سنگ دز ميان مردم راه برود.2_افرادي كه جاذبه دارند اما دافعه ندارند، با همه مي جوشند و گرم مي گيرند وهمه مردم از همه طبقات را مريد خود مي كنند، درزندگي همه كس آنها را دوست دارد و كسي منكر آنان نيست ، وقتي هم كه بميرد مسلمان با زمزمشان مي شويد و هندو بدن آنها را مي سوزاند،چنان با نيك و بد خو كن كه بعد از مردنت عرفي      مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزانددر جامعه آنچنان زندگي كن كه مسلمان تو را از خود بداند وبخواهد تو را پس از مرگ با آب زمزم بشويد و

هندو نيز تو را از خويش بداند و بخواهد.در فلسفه هندي و مسيحي از جمله مطالبي كه بسيار به چشم مي خورد محبت است. آنها  مي گويند بايد به همه چيز علاقه ورزيد و ابراز محبت كرد و وقتي كه ما همه را دوست داشتيم چه مانعي دارد كه همه نيز ما را دوست بدارند. بدها هم مارا دوست بدارند چون از ما محبت ديده اند.اما اين آقايان بايد بدانند تنها اهل  محبت بودن كافي نيست اهل مسلك هم بايد بود و به قول گاندي (اينست مذهب من) محبت بايد با حقيقت توأم باشد و اگر با حقيقت توأم بود بايد مسلكي بودن خواه نا خواه دشمن ساز است و در حقيقت دافعه اي است كه عده اي را به مبارزه بر  مي انگيزد و عده اي را طرد مي كند.اسلام نيز قانون محبت است. اما محبتي كه قرآن دستور مي دهد آن نيست كه با هر كسي مطابق ميل و خوشايند او عمل كنيم، با او طوري رفتار كنيم كه او خوشش بيايد و لزوماً به سوي ما كشيده شود. محبت خير رساندن است و احياناً خير رساندن ها به شكلي است كه علاقه و محبت طرف را جلب نمي كند. محبت منطقي و عاقلانه آنست كه خيرو مصلحت جامعه بشريت در آن باشد نه خير يك فرد يا يك دسته بالخصوص محبت تنها داروي علاج بشريت نيست در مذاقها و مزاجهائي خشونت نيز ضرورت دارد و مبارزه و دفع و طرد لازم است. اسلام هم دين جذب و محبت است و هم دين دفع و نقمت.3_ مردمي كه دافعه دارند اما جاذبه ندارند،

دشمن سازند اما دوست ساز نيستند. اينها نيز افراد ناقصي هستند، و اين دليل بر اينست كه فاقد حضائل مثبت انساني مي باشد زيرا اگر از حضائل انساني بهرمند بودند گروهي ولو عده قليلي طرفدار و علاقه مند داشتند، زيرا در ميان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هر چند عددشان كم باشد.تمام رهبران و ليدرهاي جهان حتي جنايتكاران حرفه اي از قبيل چنگيز و حجاج و معاويه افرادي بودند كه هم جاذبه داشته اند و هم دافعه ، تا در روح كسي نقاط مثبت نباشد هيچگاه نمي توانند هزاران نفر سپاهي را مطيع خويش سازد و مقهورارادهً خود گرداند تا كسي قدرت رهبري نداشته باشد نمي مردمي را اينچنين به دور خويش گرد آورد.نادرشاه يكي از اين افراد است. چقدر سرها بريده و چقدر چشمها بيرون آورده است. اما شخسيتش فوق العاده نيرومند است.از ايران شكست خورده و غارت زدهً اواخر عهد صفوي لشكري گران به وجود آورد و همچون مغناطيس كه براده هاي آهن را جذب مي كند ، مردان جنگي را به گرد خويش جمع كرد كه نه تنها ايران را از بيگانگان نجات بخشيد بلكه تا اقصي نقاط هندوستان براند و سرزمينهاي جديدي را در سلطهً حكوت ايراني در آورد.بنا براين هر شخصيتي هم سنخ  خود را جذب مي كند و غير هم ينخ را از خود دور مي سازد. شخصيت عدالت و شرف عناصر خير خواه و عدالتجو را به سوي خويش جذب مي كند و هوا پرستها و پول پرستها و منافقها را از خويش طرد مي كند. شخصيت جنايت جانيان را به دور خويش جمع مي كند و

نيكان را زا خود دفع مي كند.علي شخصيت دو نيروئي:علي از مرداني است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه و هم جاذبه وهم دافعه او سخت نيرومند است. شايد در تمام قرون و اعصار ، جاذبه و دافعه اي به نيرومندي جاذبه ودافعهً علي پيدا نكنيم. دوستاني دارد عجيب، تاريخي، فداكار با گذشت، از عشق او همچون شعله هاي از خرمني در آتش سوزان و پر فروغند. جان دادند در راه او را آرمان و افتخار مي شمارند و در دوستي او همه چيز را فراموش كرده اند. از مرگ علي (ع) ساليان بلكه قروني گذشت اما اين جاذبه همچنان پرتو مي افكند و چشمها را به سوي خويش خيره مي سازد.ساير شخصيتهاي جهان با مرگشان همه چيزها مي ميرد و با جسمشان در زير خاك ها پنهان مي گردد اما مردان حقيقت خود مي ميرند ولي مكتب و عشقها كه بر مي انگيزند با گذشت قرون تابندتر مي گردد. از جمله مجذومين و شيفتگان علي (ع) ميثم تمار را مي بينيم كه بيست سال پس از شهادت مولي بر سر چوبه دار از علي (ع) و فضائل و سجاياي انساني او سخن مي گويد.در آن ايامي كه سرتاسر مملكت اسلامي در خفقان فرو رفته، تمام آزاديها كشته شده و نفسها در سينه زنداني شده است و سكوتي مرگبار همچون غبار مرگ بر چهره ها نشسته است او از بالاي دار فرياد بر مي آورد كه بيائيد از علي (ع) برايتان بگويم. مردم از اطراف براي شنيدن سخنان ميثم هجوم آوردند. حكومت قداره بند اموي كه منافع خود را در خطر مي بيند دستور

مي دهد كه بردهانش لجام زدند و پس از چند روزي هم به حياتش خاتمه دادند. تاريخ از اين قبيل شيفتگان براي علي (ع) سراغ دارد.مردي است به نام ابن سكيت: ازعلما و بزرگان ادب عربي است و هنوز هم در رديف صاحبنظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده مي شود. اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسي مي زيسته – در حدود دويست سال بعد از شهادت علي (ع) – در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است اما چون بسيار فاضل و برجسته بود متوكل او را بعنوان معلم فرزندش انتخاب كرد. يك روز كه بچه متوكل به حضورش آمدند و ابن سكيت هم حاضر بود و ظاهراً در آن روز امتحاني از آن به عمل آمده بود و خوب از عهده آن بر آمده بودند متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكيت و شايد سابقه ذهني كه از او داشت كه شنيده بود تمايل به تشيع دارد از ابن سكيت پرسيد اين دو تا ( دو فرزندش ) پيش تو محبوبترند يا حسن و حسين فرزندان علي (ع)؟ابن سكيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت، خونش به جوش آمد با خود گفت كار اين مرد مغرور به جائي رسيده است كه فرزندان خود را با حسن (ع) و حسين (ع) مقايسه  مي كند. اين تقصير من است كه تعليم آنها را بر عهده گرفته ام . در جواب متوكل گفت :(( به خدا قسم قنبر غلام علي (ع) به مراتب از اين دوتا و از پدرشان نزد من محبوبتر است ))متوكل في المجلس دستور داد ته گلويش

درآورند.تاريخ افراد سراز پا نشناخته زيادي را مي شناسد كه بي اختيار جان خود را در راه مهر   علي (ع) فدا كرده اند. اين جاذبه را در كجا مي توان يافت ؟ گمان نمي رود در جهان نظيري داشته باشد. علي (ع) از صورت يك فرد بيرون است و به صورت يك مكتب است و به همين جهت گروهي را به سوي خود مي كشد و گروهي را از خود طرد مي نمايد. آري    علي (ع) شخصيت دو نيروئي دارد.جاذبه ها گاهي يك بعدي ، دو بعدي يا سه بعدي هستند.جاذبه علي (ع) هم سطح وسيعي از جمعيت را مجذوب خويش ساخته و هم به يك قرن و دو قرن پيوسته نيست بلكه در طول زمان ادامه يافته و گسترش پيدا كرده است.از اينجا مي توان دريافت كه پيوند انسان با دين از سبك پيوندهاي مادي نيست بلكه پيوند ديگري است كه هيچ چيز ديگر چنين پيوندي با روح بشر ندارد. علي (ع) اگر رنگ خدا نمي داشت و مردي الهي نبود فراموش شده بود. تاريخ بشر قهرمانهاي زيادي سراغ دارد قهرمانهاي سخن، قهرمانهاي علم و فلسفه، قهرمان قدرت و سلطنت، قهرمان ميدان جنگ، ولي همه را بشر از ياد برده است و يا اصلاً نشناخته است اما علي (ع) نه تنها با كشته شدنش نمرد بلكه زنده تر شد.عصر من داننده اسرارنيست                               يوسف من بهره اين بازار نيستنااميد استم زياران قديم                                      طور من سوزد كه مي آيد كليمقلزم ياران چو شبنم بي خردش                            شبنم من مثل يم به طوفان به دوشنعمه من از جهان ديگر است                               اين جرس را كاروان ديگر استاي بسا شاعر

كه بعد از مرگ زاد                        چشم خود بر بست و چشم ما گشادرخت ناز از نيستي بيرون كشد                            چون گل از خاك مزار خود دميددر نمي گنجيد به جو عمان من                             بحرها بايد پي طوفان منبرقها خوابيده در جان من است                            كوه و صحرا باب جولان من استچشمه حيوان براتم كرده اند                                محرم راز حياتم كرده اندهيچكس رازي كه من گويم نگفت                         همچو فكر من در معني نسفتپير گردون با من اين اسرار گفت                          از نديمان رازها نتوان نهفتو در حقيقت علي (ع) همچون قوانين فطرت است كه جاودانه مي مانند. او منبع فياضي است كه تمام     نمي گردد  بلكه روز به روز زيادتر مي شود و به قول جبران خليل جبران از شخصيتهائي است كه در عصر پيش از عصر خود به دنيا آمده اند.بعضي از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند و بعضي اندكي بعد از زمان خويش نيز رهبرند و به تدريج رهبريشان رو به فراموشي مي رود. اما علي (ع) و معدودي از بشر هميشه هادي و رهبرند.تشيع مكتب محبت و عشقاز بزرگترين امتيازات شيعه بر ساير مذاهب اين است كه پايه و زير بناي اصلي آن محبت است و علي (ع) همان كسي است كه در عين اينكه به افرادي حد الهي جاري مي ساخت و آنها را تازيانه مي زد و احياناً طبق مقررات شرعي دست يكي از آنها را مي بريد باز هم از او رو بر نمي تافتند و از محبتشان چيزي كاسته     نمي شد.علي (ع) مقياس و ميزاني است براي سنجش فطرتها و سرشتها آنكه فطرتي سالم و سرشتي پاك دارد از وي نمي رنجد ولو

اينكه شمشيرش بر او فرود آيد. و آنكه فطرتي آلوده دارد و به او علاقمند نگردد. ولو اينكه احسانش كند، چون علي (ع) جزء تجسم حقيقت چيزي نيست.نقل كرده اند: مردي از دوستان امير المونين با فضليت و با ايمان متأسفانه از وي لغزشي انجام گرفت و  بايست حد بر وي جاري گردد. امير المونين پنجه راستش را بريد. آن را با دست چپ گرفت. قطرات خون مي چكيد و او مي رفت. ابن الكواء خارجي آشوبگر، خواست از اين جريان به نفع خود و بر عليه علي (ع) استفاده كند با قيافه ترحم آميز جلو رفت و گفت :دستت را كي بريد؟گفت: پنجه ام را بريد سيد جانشينان پيامبران، پيشواي سفيد رويان قيامت، ذيحق ترين مردم نسبت به مومنان، علي بن ابيطالب، امام هدايت و.... پيشتاز بهشتهاي نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گيرنده از جهات پيشگان، بخشنده زكات و .... رهبر راه رشد و كمال، گوينده گفتار راستين و صواب شجاع مكي و بزرگوار با وفا.ابن الكواء گفت : واي بر تو! دستت را مي برد و اينچنين ثنايش مي گوئي؟گفت : چرا ثنايش نگويم و حال آنكه دوستيش با گوشت و خونم در آميخته است؟ به خدا سوگند كه نبريد دستم را جزء به حق كه خداوند قرارداده است.اين عشقها و علاقه ها كه ما اينچنين در تاريخ علي (ع) و ياران وي مي بينيم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن مي كشاند.اكسير محبتعشق مطلق اكسيرات و خاصيت كيميا دارد، يعني فلزات را به فلز ديگر تبديل مي كند. عشق است كه دل را د ل مي كند و اگر

عشق نباشد دل نيست آب و گل است.هر آن دل را كه سوزي نيست دل نيست                         دل افسرده غير از مشت گل نيستالهي سينه اي ده آتش افروز                                        در آن سينه دلي وان دل همه سوزاز جمله آثار عشق نيرو و قدرت است. محبت نيرو آفرين است، جبان را شجاع مي كند. يك مرغ خانگي تا زماني كه تنهاست بالهايش را روي پشت خود جمع مي كند، آرام مي خرامد، هي گردن كشد كرمكي پيدا كند تا از آن استفاده كند، از مختصر صدائي فرار مي كند، در مقابل كودكي ضعيف از خود مقاومت نشان نمي دهد، اما همين مرغ وقتي جوجه دار شد! عشق و محبت در كانون هستيش خانه كرد، وضعش دگرگون مي گردد، بالهاي بر پشت جمع شده را به علامت آمادگي براي دفاع پايين مي اندازد حالت جنگي به خود مي گيرد حتي آهنگ فريادش قويتر و شجاعانه تر مي گردد. قبلاً به احتمال خطري فرار مي كرد اما اكنون به احتمال خطري حمله مي كند، دليرانه يورش مي برد. اين محبت و عشق است كه مرغ ترسو را به صورت حيواني دلير جلوه گر مي سازد.عشق و محبت سنگين و تنبل را چالاك و زرنگ مي كند و حتي از كودن، تيز هوش مي سازد عشق است كه از بخيل بخشنده و از كم طاقت و ناشكيبا متحمل و شكيبا مي سازد. اثر عشق است كه مرغ خودخواه را كه فقط به فكر خود بوده دانه اي جمع كند و خود را محافظت كند و به صورت موجودي سختي در مي آورد كه چون دانه اي پيدا كرد جوجه ها

را آواز دهد.توليد رقت و رفع غلظت و خشونت از روح و به عبارت ديگر تلطيف عواطف و همچنين توحد و تأحد و تمركز و از بين بردن تشتت و نفرق نيروها و در نتيجه قدرت حاصل از تجمع همه از آثار عشق و محبت است.عشق قواي خفته را بيدار و نيروهاي بسته و مهار شده را آزاد مي كند نظير شكافتن اتمها و آزاد شدن نيروي اتمي.الهام بخش است و قهرمان ساز چه بسا شاعران و فيلسوفان و هنرمندان كه مخلوق يك عشق و محبت نيرومندند.عشق نفس را تكميل و استعدادات حيرت انگيز باطني را ظاهر مي سازد. از نظر قواي اداركي الهام بخش و از نظر قواي احساسي، اراده و همت را تقويت مي كند و آنگاه كه در جهت علوي متصاعد شود كرامت و فارق عادت بوجود مي آورد.روح را از مزيجها و خطرها پاك مي كند و به عبارت ديگر عشق تصفيه گراست. اثر عشق از لحاظ روحي در جهت عمران و آبادي روح است و از لحاظ بدن در جهت گداختن و خرابي اثر عشق در بدن درست عكس روح است.

سازنده يا خراب كنندهعلاقه به شخصي يا شي وقتي كه به اوج شدت برسد به طوري كه وجود انسان را مسخر كند و حاكم مطلق وجود او گردد عشق ناميده مي شود، اوج علاقه و احساسات است. ولي نبايد پنداشت كه آنچه به اين نام خوانده مي شود يك نوع است. دو نوع كاملاً مختلف است آنچه از آثار نيك گفته شد مربوط به يك نوع آن است و اما نوع ديگر آن كاملاً آثار مخرب و مخالف دارد.انسان نوع

ديگر احساسات دارد كه از لحاظ حقيقت و ماهيت يا شهرت مغاير است. بهتر است نام آنرا عاطفه و يا به تعبير قرآن مودت و رحمت بگذاريم.انسان آنگاه كه تحت تأثير شهوات خويش است، از خود بيرون نرفته است، شخص يا شي مورد علاقه را براي خودش مي خواهد و به شدت مي خواهد.اما انسان گاهي تحت تأثير عواطف عالي انسان خويش قرار مي گيرد محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پيدا مي كند، سعادت او را مي خواهد آماده است خود را فداي خواسته هاي او بكند اينگونه عواطف صفا و صميميت و لطف و رقت و از خود گذشتگي به وجود مي آورد بر خلاف نوع اول كه از آن خشونت و بسعيت وجنايت بر مي خيزد. مهر وعلاقه مادر به فرزنداز اين مقوله است.در قرآن كريم رابطه ميان زوجين را با كلمه مودت و رحمت تعبير مي كند و اين نكته بسيار عالي است. آنچه زوجين را به يكديگر پيوند گيانگي مي دهد مهر و مودت و صفا و صميميت است نه شهرت كه در حيوانات هم است.مولوي با بيان لطيف خويش، ميان شهوت و مودت تفكيك مي كند آنرا حيواني و اين را انساني مي خواند:خشم و شهوت و صف حيواني بود                         مهر و رقت و صف انساني بوداين چنين خاصيتي در آدمي است                         مهر حيوان را كم است، آن از كمي است.آنكه عاشق گردد و كتمان كند و عفاف بورزد و در همان حال بميرد شهيد مرده است.همچنين تفاوتي ميان عشق و مصيبت هست و آن اينكه عشق بيش از هر عامل ديگري ضد عقل است هر جا

پا گذاشت عقل را از مسند حكومتش معذول مي كند.اينست كه عقل و عشق در ادبيات عرفاني بعنوان دو رقيب معرفي مي گردند.علاقه و محبت است كه اطاعت آور است. اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقي است كه انسان به حضرت حق دارد.نيروي محبت در اجتماعنيروي محبت در اجتماع از نظر اجتماعي نيروي عظيم و موثري است. بهترين اجتماعها آن است كه با نيروي محبت اداره شود. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگي است براي ثبات و ادامه حيات حكومت و تا عامل محبت نباشد رهبر نمي تواند و يا بسيار دشوار است كه اجتماعي را رهبري نمايد و مردم را افرادي منضبط و قانوني تربيت كند و لو اينكه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار كند. مردم آنگاه قانوني خواهند بود كه از زمامدارش علاقه ببيند و آن علاقه هاست كه مردم را به پيروي و اطاعت مي كشد.بهترين وسيله تهذيب نفسعشق و علاقه به اولياء و دوستي نيكان خود هدف است يا وسيله اي است براي تهذيب نفس و اصلاح اخلاق و كسب فضائل و سجاياي انساني.در عشقهاي حيواني تمام عنايت واهتمام عاشق به صورت معشوق و تناسب اعضاء و رنگ و زيبائي پوست اوست و آن غرائز است كه انسان را مي كشد و مجذوب مي سازد اما پس از اشباع غرائز ديگر آن آتشها فروغ ندارد و به سردي مي گرايد و خاموش مي گردد. اما عشق انساني همچنانكه گفتم حيات است و زندگي اطاعت آوراست و پيرو ساز و اين عشق است كه عاشق را مشاكل با معشوق قرار مي دهد و وي مي

كوشد جلوه اي از معشوق باشد.ابن عباس گفت : در محضر پيغمبر بوديم پرسيدند بهترين همنشينان كيست؟ حضرت فرمودند: آنكس كه ديدنش شما را به ياد خدا بيندازد و گفتارش به دانشتان بيفزايد و رفتارش شما را به ياد آخرت و قيامت بيندازد.نمونه هاي تاريخ اسلامدر تاريخ اسلام از علاقه شديد و شيدائي مسلمين نسبت به رسول اكرم (ص) نمونه هاي برجسته و بي سابقه مي بينيم. اساساً يك فرق بين مكتب انبيأ و مكتب فلاسفه همين است كه شاگردان فلاسفه فقط متعلم اند و فلسفه نفوذي بالاتر از نفوذ يك معلم ندارند. اما انبياء نفوذشان از قبيل نفوذ يك محبوب است، محبوبي كه تا اعماق روح محب راه يافته و پنجه افكنده است و تمام رشته هاي حياتي او را در دست گرفته است.از جمله افراد دلباخته به رسول اكرم (ص) ابوذر غفاري است:پيغمبر براي حركت به تبوك ( در صد فرسخي شمال مدينه مجاور در مرزهاي سوريه ) فرمان داد. عده اي تعلل ورزيدند. منافقين كارشكني مي كردند. بالاخره لشكري نيرومند حركت كرد. از تجهيزات نظامي بي بهره اند و از نظر آذوقه نيز در تنگي و قحطي قرار گرفته اند كه گاهي چند نفر با خرمائي مي گذارنند اما همه با نشاط و سرزنده اند. عشق نيرومندشان ساخته و جذبه رسول اكرم (ص) قدرتشان بخشيده است ابوذر نيز در اين لشكر به سوي تبوك حركت كرده است. در بين راه سه نفر يكي پس از ديگري عقب كشيدند. هر كدام كه عقب مي كشيدند، به پيغمبر اكرم (ص) اطلاع داده مي شد، و هر نوبت پيغمبر مي فرمودند: (( اگر در وي

خيري است خداوند او را برمي گرداند و اگر خيري نيست بهتر كه رفتند )) شتر لاغر و ضعيف ابوذر از رفتن بازماند ديدند ابوذر نيز عقب كشيد، يا رسول الله ابوذر نيز رفت. حضرت باز جمله را تكرار كرد. لشكر همچنان به سير خويش ادامه مي دهد و ابوذر عقب مانده است. اما تخلف نيست حيوانش از رفتار مانده. هر چه كرد حركت نكرد. چند ميلي را عقب مانده شتر را رها كرد و بارش را بر دوش گرفت و در هواي گرم به روي ريگهاي گدازنده به راه افتاد. تشنگي داشت هلاكش مي كرد، به صخره اي در سايه اي كوهي برخورد كرد، در ميانش آب جمع شده بود، چشيد آن را بسيار سرد و خوشگوار يافت. گفت هرگز نمي آشامم تا دوستم رسول الله بياشامد. مشكش را پر كرد. آن را نيز به دوش گرفت و به سوي مسلمين شتافت. از دور شيخي ديدند. يا رسول الله! شيخي مي بينم به سوي ما مي آيد! فرمود بايد ابوذر باشد. نزديك آمد، آري ابوذر است، اما خستگي و تشنگي او را از پا در آورده است تا رسيد افتاد. پيغمبر فرمود : زود به او آب برسانيد با صداي ضعيف گفت: آب همراه دارم. پيغمبر گفت : آب داشتي و از تشنگي نزديك بود هلاك شوي.آري يا رسول الله وقتي آب را چشيدم ، ورينم آمد كه قبل از دوستم رسول الله از آن بنوشم.راستي در كدام مكتب جهان اينچنين شيفتگيها و بي قراريها و از خود گذشتگيها مي بينيم.حب علي در قرآن و سنتعشق پاكان وسيله اي است براي اصلاح و تهذيب

نفس نه اينكه خود هدف باشد، اكنون بايد ببينيم اسلام و قرآن محبوبي را براي ما انتخاب كرده اند يا نه؟ قرآن سخن پيامبران گذشته را نقل مي كند مي گويد همگان گفتند: (( ما از مردم مزد نمي خواهيم تنها اجر ما برخداست )) اما پيغمبر خاتم خطاب مي كند : بگو از شما مزدي را درخواست نمي كنم مگر دوستي خويشاوندان نزديكم.در اين جاي سئوال است كه چرا ساير پيامبران هيچ اجري را مطالبه نكردند و نبي اكرم (ص) براي رسالتش مطابه مزد كرد؟ قرآن خود به اين سئوال پاسخ مي دهد: بگو مزدي را كه درخواست كردم چيزي است كه سودش عايد خود شماست. مزد من جزء بر خدا نيست.مراد از (( قربي )) هر كه باشد مسلماً از برجسته ترين مصاديق آن علي (ع) است. فخر رازي مي گويد: زمشخري در كشاف روايت كرده : (( چون اين آيه نازل گشت : گفتند يا رسول الله ، خويشاونداني كه برما محبتشان واجب است كيانند؟ فرمود : علي و فاطمه و پسران آنها ))از اين روايت ثابت مي گردد كه اين چهار نفر (( قرباي )) پيغمبراند و بايست از احترام و دوستي مردم برخوردار باشند و در اين مطلب از چند جهت مي توان استدلال كرد:1-    آيه (( الا الموده في القربي ))2-    بدون شك پيغمبر فاطمه را بسيار دوست مي داشت و مي فرمود : (( فاطمه پاره تن من است بيازارد مرا هر آنچه كه او را بيازارد )) و نيز علي و حسنين را دوست مي داشت. همچنانكه روايات بسيار و متواتر در اين باب رسيده است. پس

دوستي آنان برهمه امت واجب است. زيرا قرآن مي فرمايد: (( از پيغمبر پيروي كنيد شايد راه بيابيد و هدايت شويد )) و اينها دلالت مي كند كه دوستي آل محمد – كه علي و فاطمه و حسنين هستند – برهمه مسلمين واجب است.از پيغمبر نيز راجع به محبت و دوستي علي (ع) روايات بسيار رسيده است: سيوطي روايت مي كند كه پيغمبر فرمودند : دوستي علي ايمان است و دشمني وي نفاقونيز اهل سنت رواياتي از پيغمبر نقل كرده اند:محب طبري از عايشه روايت مي كند كه گفت : پدرم را ديدم به صورت علي (ع) بسيار نگاه مي كرد . گفتم : پدرجان! تو را مي بينم كه به صورت علي (ع) بسيار مي نگري ؟ گفت : دخترك ! از پيغمبر خدا شنيدم كه گفت : نگاه به چهره علي (ع) عبادت است.رمز جاذبه علي (ع)جاذبه و محبت در درجات بالا عشق ناميده مي شود. علي (ع) محبوب دلها و معشوق انسانهاست چرا؟ و در چه جهت؟ مسلماً ملاك دوستي او جسم نيست زيرا جسم او اكنون در بين ما نيست و ما آن را احساس نكرده ايم. و باز محبت علي (ع) از نوع قرماندوستي كه در همه ملت ها وجود دارد نيست. هم اشتباه است كه بگوئيم محبت علي (ع) از راه محبت فضيلتهاي اخلاقي و انساني است، و حب علي (ع) حب انسانيت است. درست است علي (ع) مظهر انسان كامل بود و  درست است كه انسان نمونه هاي عالي انسانيت را دوست مي دارد اما اگر علي (ع) همه اين فضائل انساني را كه داشت، مي داشت، آن

حكمت و آن علم ، آن فداكاريها و از خود گذشتگيها، آن تواضع و فروتني و... اما اگر رنگ الهي نمي داشت، مسلماً اينقدر كه امروز عاطفه انگيز و جهت خيز نبود.علي (ع) از نظر محبوب است كه پيوند الهي دارد. در حقيقت پشتوانه عشق علي (ع) پيوند جانها با حضرت حق است كه براي هميشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاوداني است مهر علي (ع) نيز جاودان است. نقطه هاي روشن در وجود علي (ع) بسيار است اما آنچه براي هميشه او را درخشنده و تابان قرارداده است ايمان و اخلاص اوست و آن است كه به وي جذبه الهي داده است.دشمن سازي علي (ع)بحث خود را اختصاص مي دهيم به دوران خلافت چهار ساله و اند ماهه او. علي (ع) همه وقت شخصيت دو نيروئي بوده است. علي (ع) هميشه هم جذبه داشت و هم دافعه. مخصوصاً در دوران خلافت علي (ع) و همچنين دورهاي بعد از وفاتش، يعني دوران ظهور تاريخي علي (ع) دوره تجلي بيشتر جاذبه و دافعه اوست، به همان نسبت كه قبل از خلافتش تماسش با اجتماع كمتر بود تجلي جاذبه و دافعه اش كمتر بود. علي (ع) دشمن ساز و نارضي درست كن است لهذا دشمنانش مخصوصاً در زمان خودش اگر از دوستانش بيشتر   نبوده اند كمتر هم نبوده و نيستند. اگر شخصيت علي (ع) امروز تحريف نشود و همچنانكه بوده ارائه شود، بسياري از مدعيان دوستيش در رديف دشمنانش قرار خواهند گرفت. علي (ع) در راه خدا از كسي ملاحظه نداشت بلكه اگر به كسي عنايت مي ورزيد و از كسي ملاحظه مي كرد به

خاطر خدا بود.ناكثين و قاسطين و مارقينعلي (ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پيكار برخاست:دسته اول: اصحاب جمل كه خود آنان را ناكثين مي ناميد، ناكثين از لحاظ روحيه پول پرستان بودند، صاحبان مطامع و طرفدار تبعيض،سخنان اول درباره عدل و مساوات بيشتر متوجه اين جمعيت است.دسته دوم : اصحاب صفين كه آنها را قاسطين مي ناميد، قاسطين روح سياست و تقلب و نفاق بود. آنها مي كوشيدند تا زمام حكومت را در دست گيرند و بنيان حكومت و زمامداري علي (ع) را در هم فرو ريزند و از طرفي معاويه و تيپ او با اساس حكومت علي (ع) مخالف بودند، آنها مي خواستند كه خود مسند خلافت اسلامي را اشغال كنند، و در حقيقت جنگ با علي (ع) با آنها جنگ نفاق و دورويي بود.دسته سوم : اصحاب نهروان يعني خوارج كه خود آنها را مارقين مي خواند،روحشان روح عصبيتهاي ناروا و خشكه مقدسيها و جهالتهاي خطرناك بود. علي (ع) نسبت به همه اينها دافعه اي نيرومند و حالتي آشتي ناپذير داشت. يكي از مظاهر جامعيت و انسان كامل بودن علي (ع) اينست كه در مقام اثبات و عمل با فرقه هاي گوناگون و انحرافات مختلف روبه رو شده است و با همه مبارزه كرده است. گاهي او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنيا پرستان متجمل مي بينيم، گاهي هم در صحنه مبارزه با سياست پيشه هاي ده رو و صد رو ، گاهي با مقدس نماهاي جاهل و منحرف.پيدايش خوارجخوارج يعني شورشيان ، پيدايش آنان در جريان حكميت است. در اينجا

به عنوان يك فرقه مذهبي دست به فعاليت زدند. در ابتدا يك فرقه ياغي و سركش بودند به همين جهت (( خوارج )) ناميده شدند ولي كم كم براي خود اصول عقائدي تنظيم كردند و حزبي كه در ابتدا رنگ سياست داشت، تدريجاً به صورت يك فرقه مذهبي در آمد و رنگ مذهب به خود گرفت، مذهب خوارج تحت عنوان وظيفه امر به معروف و نهي از منكر به وجود آمد. وظيفه امر به معروف و نهي از منكر قبل از هر چيز دو شرط اساسي داشت: يكي بصيرت در دين و ديگري بصيرت در عمل.بصيرت در دين: همچنانكه در روايت آمده است اگرنباشد زيان اين كار از سودش بيشتر است بصيرت در عمل :لازمه دو شرطي است كه در فقه از آنها به (( احتمال تأثير )) و (( عدم ترتب مفسده )) تعبير شده است و مال آن به دخالت دادن منطق است در اين دو تكليف.خوارج نه بصيرت ديني داشتن و نه بصيرت عملي. مردمي نادان و فاقد بصيرت بودند بلكه اساساً منكر بصيرت در عمل بودند زيرا اين تكليف را امري تعبري مي دانستند و مدعي بودند بايد چشم بسته انجام داد.عقيده خوارج درباره خلافتاينها در باب خلافت در مقابل شيعه قرارگرفته اند كه مي گويد خلافت امري است الهي و خليفه بايد تنها از جانب خداوند تعيين گردد و هم در مقابل اهل سنت قرار دارند كه مي گويند خلافت تنها از آن قريش است.دموكراسي علي (ع)امير المومنين با خوارج در منتهي درجه آزادي و دموكراسي رفتار كرد. او خليفه است و آنها رعيتش. هرگونه اعمال سياسي برايش مقدور بود

اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد و حتي سهميه آن ها را از بيت المال قطع نكرد، به آنها نيز همچون ساير افراد مي نگريست. اين مطلب در تاريخ زندگي علي (ع) عجيب نيست اما چيزي است كه در دنيا كمتر نمونه دارد.مميزات خوارجروحيه خوارج روحيه اي خاصي است، ما هم جنبه هاي مثبت و زيبا و هم جنبه هاي منفي و نازيباي روحيه آنها را كه در مجموع روحيه آنها را خطرناك بلكه وحشتناك كرد ذكر  مي كنيم:1-    روحيه اي مبارزه گرو فداكار داشتند و در راه عقيده و ايده خويش سرسختانه مي كوشيدند.2-    مردمي عبادت پيشه و متنسك بودند. شبها را به عبادت مي گذراندند، بي ميل به دنيا و زخارف آن بودند.3-    خوارج مردمي جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و ناداني حقايق را نمي فهميدند و بد تفسير مي كردند و اين كج  فهميها كم كم براي آنها به صورت يك مذهب و آئيني درآمد كه بزرگترين فداكاريها را درراه تثبيت آن از خويش بروز مي دادند.4-    مردمي كوته ديد و تنگ نظر بودند. در افقي بسيار پست فكر مي كردند. اسلام و مسلماني را در چهارديواري انديشه هاي محدود خود محصور كرده بودند. در امير المومنين (ع) از دو نظر بر آنان عيب مي گيرد و دافعه او از دو سو آنان را دفع مي كند: يكي از نظر كه گناه را به غير مقصر نيز تعميم داده اند و او را به مواخذه گرفته اند و ديگري از اين نظر كه ارتكاب گناه را موجب كفر و خروج از اسلام دانسته يعني دايره اسلام را محدود گرفته

اند كه هر كه پا از حدود مقررات بيرون گذاشت از اسلام بيرون رفته است.سياست قرآن بر نيزه كردنسياست قرآن برنيزه كردن سيزده قرن است كه كم و بيش ميان مسلمين رائج است. سياست قرآن بر نيزه كردن از طرف استفاده چي ها رائج مي گردد. درسهائي كه از اينجا بايد آموخت:1-    درس اول اينست كه هر وقت جاهلها و نادانها و بي خبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سمبل مسلمانان عملي بدانند وسيله خوبي به دست زيركهاي منفعت پرست مي افتد. اين زيركها همواره آنها را آلت مقاصد خويش قرار مي دهند و از وجود آنها سدي محكم جلوي افكار مصلحان واقعي مي سازند. استعمار غرب تجربه فراواني در استفاده از اين وسيله دارد و در موقع خود از تحريك كاذب احساسات مسلمين خصوصاً در زمينه ايجاد تفرقه ميان مسلمين بهره گيري مي نمايد.2-    درس دوم اينست كه بايد كوشش كنيم طرز استنباطمان از قرآن صحيح باشد. قرآن آنگاه رهنما و هادي است كه مورد تدبر صحيح واقع شود، عالمانه تفسير شود، از راهنمائيهاي اهل قرآن كه راسخين در علم قرآنند بهره گرفته شود. تا طرز استنباط ما از قرآن صحيح نباشد و تا راه و رسم استفاده از قرآن را نياموزيم از آن بهره مند نخواهيم گشت.لزوم پيكار با نفاقمشكل ترين مبارزها مبارزه با نفاق است كه مبارزه با زيركهائي است كه احمقها را وسيله قرار مي دهند. اين پيكار از پيكار با كفر به مراتب مشكلتر است. زيرا در جنگ با كفر مبارزه با يك جريان مكشوف و ظاهر و بي پرده است و اما مبارزه با

نفاق، در حقيقت مبارزه با كفر مستور است. نفاق دو رو دارد؛ يك رو ظاهر كه اسلام است و مسلماني و يك رو باطن كه كفر است و شيطنت و درك آن براي توده ها و مردم عادي بسيار دشوار و گاهي غير ممكن است و لذا مبارزه با نفاقها غالباً با شكست برخورد مي كند زيرا توده ها شعاع دركشان از سرحد ظاهر نمي گذرد و نهفته را روشن نمي سازد و آنقدر برد ندارد كه تا اعماق باطنها نفوذ كند.علي (ع) امام و پيشواي راستينسراسر وجود علي (ع)، تاريخ و سيرت علي (ع)، خلق و خوي علي (ع)، رنگ و بوي علي (ع) ، سخن و گفتگوي علي (ع) درس است و سرمشق است و تعليم است و رهبري است. همچنانكه جذبه هاي علي (ع) براي ما آموزنده و درس است، دفعهاي او نيز چنين است. ما معمولاً در زيارتهاي علي (ع) و ساير اظهار ادبها مدعي مي شويم كه ما دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو هستيم. تعبير ديگر اين جمله اينست كه ما به سوي آن نقطه مي رويم كه در جو جاذبي تو قراردارد و تو جذب مي كني و از آن نقاط دوري مي گزينيم كه تو آنها را دفع مي كني.آنچه در بحثهاي گذشته گفتيم گوشه اي از جاذبه و دافعه علي (ع) بود. مخصوصاً در مورد دافعه علي (ع) به اختصار برگزار كرديم، اما از آنچه گفتيم معلوم شد كه علي (ع) دو طبقه را سخت دفع كرده است:1-    منافقان زيرك2-    زاهدن احمقهمين دو درس، براي مدعيان تشيع او كافي است كه چشم باز كنند و

فريب منافقان را نخورند، تيز بين باشند و ظاهر بيني را رها نمايند، كه جامعه تشيع در حال حاضر سخت به اين دو درد مبتلا است.

تشنگان قدرت- شيفتگان خدمت

نويسنده:ابراهيم ناظمي

ناشر:رحيمي نژاد- نوبت چاپ:اول- زمان چاپ:1382 - كاري از: علي اكبريتشنگان قدرت: اين كتاب اشاره مختصري دارد درحد توان مؤلف،به خصوصيات اخلاقي ورفتارسياسي-اجتماعي كساني كه ازداعيه قدرت طلبي درانگيزه وخلق خوي خود برخوردارند وبراي كسب قدرت يا ماندن برقدرت به انواع حيله ها وچند رنگي هامتوسل مي شوند و“بودن“ را بد معني مي كنندو...   شيفتگان خدمت:شيفتگان خدمت نيز كه دراين كتاب،بسيارقليل به خصوصيات آن ها اشاره شده است از نظرمؤلف كساني هستند كه همواره درطول تاريخ مظلوم زيسته اند وضمن برخورداري از سلامت نفس،ارزش هاي الهي وانساني را درعرصه هاي سياسي-اجتماعي وديني با ميل دنياطلبي خودمخلوط نساخته اند وبه كرامت انساني متعهد مانده،اهل تظاهر،سفسطه ومردم فريبي نيستند وخواستگاه آن ها “هستي“ جاودانه است و... پيشگفتار؛شهيدبهشتي ازمردان نامي انقلاب اسلامي ايران بود كه توانست در دوسال پس ازپيروزي انقلاب اسلامي كه به سال1357تحقق يافت،لوايح وقوانين اجرايي وقضايي مفيدي را براي انقلاب اسلامي به يادگار بگذارد،كه لايحه قصاص ازآن جمله است.وي درعنفوان(آغاز) جواني انقلاب،و روزهايي كه هنوزدل وديده ودست وزبان مردم در يك سمت وسوحركت مي كرد در برخورد با تحركاتي كه ازسوي منافقان به طورپنهاني در عرصه سياست درحال انجام بود،درسخنان ارزنده اي اظهار داشت؛“ما شيفتگان خدمتيم نه تشنگان قدرت"انگيزه ي نويسنده:                                                                                                 ذهن مؤلف معطوف به سخن گوهربار شهيد بزرگوارسيد محمد بهشتي(ره)شد،وبرآن داشت تا تفاوت شيفتگان خدمت وتشنگان قدرت را شناسايي ودرنوشتار ترسيم كند.ونيزاين كتاب ارزشمند راهديه به روح آسماني آن عزيز وتمام كساني كه شهيد راه خدمتند نموده

است.مقدمه؛پس ازدوم خردادسال1376كه انتخابات هفتمين دوره رياست جمهوري درنظام مقدس جمهوري اسلامي ايران برگزارشدو سيدمحمدخاتمي عليرغم انتظارات دولت مردان حاكم با رأي بالاي مردم به رياست جمهوري انتخاب گرديد،تحول شگرفي در جامعه رخ داد كه خواب آلوده ترين افراد جامعه به خود آمدند وهستي خود را باور كردند.در اين همه جنجال ها آشوبات پيش آمده من در پي آن برآمدم تا ببينم چه كساني واقعا شيفته ي خدمتند وچه كساني تشنه ي قدرتند ولي شعارميدهنداري انسان ها يكسان نسيتند وبايكديگرخلق وخوي متفاوتي دارند وگوناگوني انها نيزحكمت ومصلحتي است كه خداوندافريده است وحتي اگرانسان ها گناه ومعصيت ميكنند درواقع بر اي اين است كه فرد خوب از بد جدا بشود وانسان ها با تجديد نظردر افكاروسلايق خودراه كمال وترقي را بپيمايدومهارت ها وتوانايي ها ودانش هاي و نو فرابگير ند جامعه نيزدچاردگرگوني نميشودمگراين كه عده اي قدرت طلب باشند وظلم كنند وخيانت مرتكب شوند وعده اي فاضل وخدوم باشند وبراي جامعه وافراد آن كمال بخواهند.**فار ابي كسي را جبارمي نامد كه دل بسته ثروت ولذت است ودچار ه  گران سري وخود بزرگ بيني شده است ،ثروت ولذتي كه ، آن را با روز بدست آورده وبه آساني نيز ازدست نمي دهد.  حضرت علي (ع)مي فرمايد:**قسم به خدا ارزشها و مقام هاي دنيوي نزد من بي ارزش ترين  چيزها است بي ارزش تر،پست تر،منظورتر از اب چركيني كه از بيني بز بيرون مي آيد. قدرت چيست؟تمام كساني كه به نوعي برديگران حكومت مي كنند وبه آن ها دستور مي دهند از قدرت استفاده مي كنندمانندسياست مداران،متصديان وغيره.بايد گفت قدرت طلبي زماني شكل مي گيرد كه دفاع نامشروع و غير موجه ازموقعيت وشرايط براي باقي مانده برمسندمسئوليت واختيارات باشد وزماني مشروعيت

پيدامي كند كه مبتني بر خصلت هاي نيكوي انساني باشد وپيروان بي شماري رابه خودجلب كند مانند مهاتماگاندي،رهبراستقلال هند وامام خميني (ر ه)رهبركبيرانقلاب اسلامي اير ان و رهبر ان ديگر...اينان شيفتگان خدمتند،وآلوده به فساد نمي شوند،با اعتماد به نفس از هواهاي نفساني پرهيزمي كنند و دلبسته ي دنيا نمي شوند.ابزار و ساز و كار قدرت :از قلم و چماق و غيره مي توان به عنوان ابزار آلات قدرت صحبت كر د كه چماق اغلب در دست زورگويان و زور مداران است و قلم بيشتر دردست آزادي خواهان و خدمتگذاران.وگاهي البته شيفتگان خدمت به مردم از چماق استفاده مي كنندونيزدرصورت لزوم قدرت طلبان وزورگويان از قلم استفاده مي كنندتابه كارهاي خودشكلي زيبا دهندمانند پوشاندن حركات زشت بين المللي كه شاهد آن هستيم توسط سمت و سودادن به افكارعمومي به نفع خود.

وبايد گفت قدرت يك قلم گاهي از هزاران چماق بيشتراست يعني يك مطلب كه نوشته مي شود تاوقتي روي

كاغذاست،آتش زيرخاكستراست،همين كه منتشرشودجنجال مي كندوچه بساباعث راه افتادن جريانات سياسي،اجتماعي بشود پس قدرت يك قلم به نويسنده ي آن است.مكتب سلطه جويي واقتدارگرايي نيچه :مكتب ديگر كه در عصر حاضر وخصوصا در نزد غربيان مورد توجه قرارگرفته و مي توان گفت غريبان رفتار خود را بر آن منطبق ساخته و فكر خود را به آن معطوف داشته اند مكتبي است كه هدف آن قدرت طلبي است وبر محور اصالت قدرت دور مي زند و كمال انسان رادراين مي بيند كه قدرت پيداكند .طبق نظر بنيان گذاران اين مكتب ،آدمي بايدبدان گونه تربيت شود كه قادر مقتدر بار بيايدو انسان هايي ديگر چيره تر شده باشد ، به فضيلت وكمال نزديكتر است ، تكامل داروينيسم اجتماعي نيز بر همين اساس پايه گذاري شده است .توماس هابز، انسان را بدين گونه 

وصف مي كند:ما نيزجانوران گر فتار نفسانياتي هستيم كه بر مسلطند واز خود اختياري نداريم ،عقل هم از نفسيات جلوگيري نمي كند،محرك انسان در اعمال مهر،كين،بيم واميد است. هرحركتي كه درنفس بروزمي كند اگربا حسن وقبح وخوبي وبدي باشد برحسب سود وزيان آن هاست ونيكي وبدي ازامور نسبي است.هركسي هر چه را مي خواهد براي خود مي خواهد وبه ضررديگران اين عبارت ،از هابز معروف است كه ((انسان براي انسان گرگ است ))و همچنين  نيچه درباره خود محوري وخود آييني گفته است ((انسان از هر گونه ارزش قطعي و مطلق عاري است))وامور ومعيارهاي انسان طبق ميل انسان ساخته وپرداخته شده است .منظور وي كه در هم شكننده ارزش ها اين است كه انسان در خود پردازي وارزش سازي بنا به سليقه خويش،افراط كار واندازه نشناس است ...واضافه مي كند ،ماحالا اخلاق را نابودكرده ايم و در مقابل وجود تاريك نامفهوم وپر از ابهام خودايستاده ايم .او مي گويد :اختلاف اشراف وانسان هاي برتر با ضعفا،درقدرت اداره ي آن ها ست .وي معتقد به رسالت انسان برتر است و چنين اظهار داشته است كه اراده مطلق ، ما را در بر دارد وغريزه ي اصلي در انسان غريزه ي برتر طلبي است .نيچه عامه بشر را مشتي اراذل و او باش تلقي  مي كرد كه گروهي از بزرگان برآن ها رياست و رهبري دارند ...مديريت يا حكومت حكومت،مديريت ،رهبري ، سلطنت ودولت واژه هايي است كه هر يك مصاديق خاص خود را دارد و البته مفهوم برخي  از آن ها به هم نزديك تر هستند .مثلامفهوم  مديريت و رهبري تا حدي  به يكديگر نزديك است وسلطنت

وحكومت نيز همچنين ، اما دراين حال مديريت كردن يا رهبري كردن  فرق هايي نيزداردرهبري حكم هدايت گري هم دارد امامديريت حكم برنامه ريزي به خود مي گيرد و براي پيشبرد امور جامعه بايد برنامه داشته باشد اما رهبر مي تواند در تئوري وايدئولوژي موجود ،هواخواه مردم و جامعه باشد و مديريت ها به ديگران وا مي گذارد . سلطنت نيز بر خواسته از نظارت وهدايت است و حكومت اعمال نظر  واعمال قدرت، در اين ميان جمهوري نيز از حكميت اجماع مشورت خبرمي دهد و تابع حاكميت  جمع است نه حاكميت فرد،حكومت با فرمانروايي فرد و فرمانبري جمع توام است وجمهوري با فرمانروايي جمع وفرمانبري فرد .در حكومت هاي دمكراسي نيز نظارت جمع و نظرات ملت برقراري مي شود و در حكومتهاي دموكراتيك همه چيز بر پايه آزادي مشروع استوارو پايداراست.مفهوم دولت و حكومت دو مفهوم كاملا از هم جدا است ، بسياري از متفكران مفهوم  دولت و حكومت  را با هم مخلوط كرده  وآن دو رايكي مي داننددرحالي كه واقعيت چنين نيست ....دولت به تشكيلات سياسي ونظام سياسي اطلاق مي شود و حكومت به اعمال نظر و اعمال قدرت....وظيفه رهبري نيز هدايت فرهنگي معنوي  است نه اعمال قدرت وحاكميت سياسي واجرايي هابز ،يكي از دانشمندان انگليسي قرن 17ميلادي (1651)مفهوم يك دولت بزرگ را كه در همه عرصه هاچيره باشد منفي و از ديدگاه او نهاد حكو مت را مي توان به مشابه ي ابزاري در خدمت دفاع از زندگي ،آزادي  وداراي  شهر وندان دانست يعني منطق حكومت ،حراست از حقوق افراد است .بر آن گونه كه معيشت خداوند اين را مقدر داشته و محترم شمرده

است .امام محمد غزالي كه يك مصلح  يا اصلاح گردو دوران خود و در جامعه عصر خويش با يونان زدگي ودنيا زدگي مبارز ه اي فلسفي و نظر ي داشت  رهبري ديني و رهبري  حكومت را لازم و به موازات يكديگر را مي داند و مي گويد :رهبر ديني براي اصلاح آخرت و مسائل ديني و معنوي است ورهبري حكومت براي رتق و فتق  امورجامعه است .اوكه شخصيتي فكري و علمي داشت نيز مي گويد:فساد رعيت از فساد پادشاه است و فساد او ناشي از فساد علماء است وفسادآنان به سبب استيلاي دوستي مال وجاه است و هر كه مال  و جاه بر او غالب شود بر اوباش و اراذل نتواند جست و نخواهد توانست امر به معروف و نهي از منكر كند .معاني بعضي لغات در نظام حكومتي :امپراتوري يا شاهنشاهي: سلطنت يا حكومتي است كه در راس آن،شاه ياامپراتور قراردارد كه مجموعه حكومت ويا مملكت تحت نظر او هستند وحاكميت فردي در اين نوع حكومت بشتر مطرح است.حكومت : فرمان دادن ، امركردن،فرمانروايي كردن،سلطنت كردن و پادشاهي كردن ،كه اين چنين نظامي بر اساس فرمانهاي فردي           مسير خود راطي مي كند.جمهوري:طرح يك حكومت است كه در آن(رئيس جمهور )با نظر و راي مردم برايمدت معيني انتخاب مي شود و سر رشته ي اداره امور كشور و نظامات اجرايي را بر عهده مي گيرد.دولت :شكل سازمان  يافته يك تشكل  است كه در خود اعضايي داردكه اين اعضاء هر رشته امور هر جاري در يك كشور رادر دست دارندو هدايت مي كنند،(دولت درلغت،گشتن ازحالي به حالي است گردش نيك بختي مال پيروزي  از شخص به ديگري ،دولت

مند=سعادتمند)جامعه طبقاتي :جامعه را طبقاتي  كردن يكي از انگيزه هاي قدرت طلبي است ،قدرت طلب ها چه در جوامع بزرگ وچه در جوامع كوچك با حس برتري طلبي  مايل به اين هستند كه جامعه راطبقاتي كننديعني پاي بند جايگاهي رفيع در موقعيت هاي اجتماعي هستند ودر اين انگيزه به رتبه  برتر داشتن زيادارج مي نهند.به اعلاترين درجه هم كه مي رسند با حس برتري طلبي آن ها مي گويد:بايد بالاتر برويم و مي گويند :چرافلاني دارد ما نداشته باشيم ،چرا افلاني در نازو نعمت است وما درنازو نعمت نباشيم .اين چرا ها ،از باب ميل به ترقي نيست بلكه از باب حسادت است واين حسادت است واين حسادت باعث طبقاتي كردن جامعه مي شود در چنين جوامعي شايسته سالاري بي معناست  معمولا" افراد بي سواد  و ريا كار و متظاهر ، شغل ها را تصاحب ودرآمدهاي آن  چناني را كسب مي كنند علاوه  بر  اين شاخص ها متغير هاي  مهم ديگري  نيز مانند نژاد ، مذهب ،هليت ،جنس و غيره نيز كه بر آن ها تاكيد دارند.**علي (ع):هيچ كس را بركس ديگري  برتري نيست مگر به تقوا و پرهيزكاري .جاه طلبي :جاه طلبي اخلاق خود  برتر بيني  است واخلاق غرورآميزي است  كه داعيه خود بزرگ بيني دارد، داعيه آقايي وسروري  كردن  بر ديگران دارد كه بيشتر هم دامن انسان هاي  جا هل  و كم سواد و پرتوقع، كوته نظر،اما مدعي را مي گيرد .جاه طلبي عالم و جاهل  نمي شناسد چه بسا عالماني كه در اثر پيروي از نفس سر كش و هوس  ظواهر دنيا به اين بيماري مبتلا گشته اند و همراه  خودجمعي را نيز به

وادي ضلالت كشانده اند .جاه طلبي در نفس كساني كه علمي آموخته اند و دانش بر گر فته اند ، بسيار خطر ناك تر از جاه طلبي در ميدان كساني است كه غم دنياو آخرت را به جان نحيف و ضعيف خودميخرند .امام علي (ع)در نجوايي غريبا نه با كميل بن زيادشكوه مي كند از اين كه:آدم هاي زيركي هستند كه به سرعت علم را فرامي گيرنداما از دين به عنوان  ابزاري در جهت رسيدن به دنيا سود مي جونيد وبا پشتوانه آن مردم را گمراه مي سازند .چو دزدي  با چراغ آيد گزيده تر برد كالا جاه طلبي نه تنها به جاه طلبان  عزت و حيثيت نمي بخشد بلكه گاهي مو جب تحقيرآنان نيز مي شود .جاه طلبان طرفدار تئوري هاي هواهاي نفساني خويش اند ،جا طلبان معمو لا"گوشهاي سنگيني دارند وپند پيران  را   نمي شنوند و از بادمجان دور قابچين ها و نان به نرخ روز خورها  وعمله هاي شيطان پرهيزنمي كنند ودر نتيجه  بارها وبارها آنها را در دامي مي بيني كه با گذشت واغماض از آن رهايي يافته اند جاه طلبان هميشه در معرض وسوسه هاي شيطانندو شيطان آنان را به موضع گيري در برابرمردان حق  ،وامي دارد وعلم مخالفت با ولايت را به آنان مي دهد  ، نغمه ها ي ناسازگارخود رااز حنجره ي كهنه ي آنان مي نوازدو آنان را مضحكه خاص عام مي كند. انسان وانسان!!    اكثر كساني كه حب دنياوقدرت طلبي و برتر جويي ندارند داراي انديشه هاي سالم هستند كه درآن ريا وفتنه جاي ندارند .به اين گونه افراد لقب سالم ،صادق،يك رنگ وغيره مي دهند.شهيد مطهر

ي دركتاب انسان كامل  مي گويد:خدمت به خلق ،محبت، عدالت،عشق،آزادي،و.......همه اينهاارزش است اما آياانساني كه اين خصايص راداشته باشد ؟انسان كامل آن انساني است كه همه اين ارزش ها، دراو به حد خويش رشد كرده باشد وهمه هماهنگ رشد كرده باشد .انسان وآرزو هاي كسب مال وقدرت انسان ذاتا" فعال است وجنب وجوش دارد وبه دنبال تمنيات خود است وبه هر چه دست پيدا مي كند و هر چه جلوتر مي رود تشنه تر مي شود وذاتا"سيري ناپذيراست.انساني كه خداو قرآن معرفي مي كند انساني كه فقط سعادت را در ارتباط  با خدا مي بيند و بس . دلش تنها با ياد خدا آرام مي گيرد . الاَ بِذِكر ِاللّهِ تّطّميِنُ القُلُوبُ (رعد 28)تخريب غيابي چهره هاي علمي در هر جامعه ا ي افراد هستند كه به روش هاي مختلف براي ديگران عيب تراشي مي كنند ويابهتر بگوييم از رقيبان خود انتقادمي كنند بدون آن كه اشكالات آنان پايه  منطقي و عقلي داشته باشد . اين عمل در عرصه سياست بيشتر رخ مي دهد به واسطه ي اعتبار و احترامي كه چند صباحي به بعضي ها داده ، شروع به حمله كردن به ديگران مي نمانيد و با  دروغ پردازي وداستان سازي رقيبان خود را منزوي و منفور عام وخاص مي كنند .اما در مقابل  هستند افرادي كه ترس از آخرت و عقوبت گناه ،آنان را متوجه اعمال هستندافراد كه ترس از اخرت و عقوبت گناه ، آنان را متوجه انان را  متوجه اعمال و ر فتار شان مي كند و در بيانات خو د از استدلال و منطق عقلي و عر ض بهره مي

گير د . و اين حقانيت آنان بر مخاطب  يا شنوده مطلب  نيز  معلوم نيز و آنان و آشكار  است و حرف  آنان باور  مخاطب  قرار مي گيرد استحمار ابزار  قدرت طلبان استحمار يكي از ابزار هاي طالبان قدرت و حكومت هاي جبار است ،حكومت هايي كه مي خواهند بازور و ريا و صحنه سازي بر جوامع انساني حكومت كنند ويا مسلط باشند . مي گويند :فكر از ماست ،علم از ماست ،دانايي ازماست ، رهبري ازماست ، ما به شما مي گوييم چه كاري را بكنيد وچه كاري رانكنيد واين عين استحمار  است . استحماري كه عاقبتش توسعه قدرت و سركوب مردم وناديده گرفتن حقوق اوليه آنان است . تز  قدرت مقابل ،يعني قدرتي كه بودن خود را درمردم مي بيند  ، عكس اين قضيه است ، بودن مردم را در بودن خود مي داند ، قدرت مردم را قدرت خود فرض مي كند از ابزار وجود  مردم نمي ترسند .هستي مردم راباور دارد به انديشه مردم تن مي دهند خود را خادم مردم مي شمارد اين جا شيفتگان خدمت حساب مي شود و انديشه مردم در انديشه او و او خادم مردم است. انتقاد به ناحق براي كسب قدرت قدرت طلبان  يك پارچه اهل انتقاد هستند ، به همه چيز خورده مي گيرند ،به همه چيز بدبين هستند و چون دو هستي خود ،نيت تصاحب موقعيت و قدرت را دارنددائم به دنبال اشكال گيري هستند دائم به فكر اين هستند كه يك فردي را ، جرياني را ، خوبي را ،و يا دولتي را ، مورد انتقاد قراردهند و او را و يا

آن تشكيلات رابه نظر خود بشكنند  چنين افرادي هيچ حد ومرز ي را هم نمي شنا سند .اما شيفتگان خدمت اهل تز و ير و ريا نيستند و ديگران رانيز باريا و تزوير نمي پسندند در همه حال صلاح جامعه ومردم را در نظر دارند ،درنده خويي نمي كنند،وظيفه خود را انجام مي دهند و نتيجه اش را به خدا واگذارمي كنند ،ارزش هاي انساني را سبك نمي شمارد . خرد و كلان ،آن ها راباور مي كنند وكمتر كسي از آنان مذمت مي كند ، اكثر عامه مردم آن هارا تاثير مي كنند عمل كردخالصانه شان زبان زد  عام و خاصي شود.انحصارطلبي:هرحكومتي كه دراختيار گروه خاص قرارگيرد و اركان قدرت توسط افراد آن گروه تصاحب شود ودر ميان افرادي با نظرات ديگر ومتفاوت از گروه خاص وحاكم،وجودنداشته باشند به انحصارطلبي كشيده مي شودالبته برخي گروه ها با فكر منطقي كه در مورد حكومت خود دارند وحس برتري جويي بيشتري دارند،سعي مي كنند قدرت را در انحصار افكار خود و افراد خود قرار دهند.انحصار طلب ها در مواردي عقيده دارند كه جامعه يا با ماست يا بر ماست همان سخني كه در بهمن ماه 1380از سوي رئيس جمهور آمريكا گفته شد،او پس از آنكه طالبان را در افغانستان سرنگون كرد وباد قدرت وكبر،وي را در برگرفته بود كشورهاي ايران،كره شمالي وعراق را آشوبگر خواند وگفت:اين كشورهامانع اهداف آمريكا هستند وبايد سركوب شوند.ونيز مي گويند:ما قدرت برتر وداراي تمدن نوين بشري هستيم ولذا همه جهانيان بايدپيرو ما باشند.**البته مي دانيم كه تعريف انحصارطلبي وسيع تر و عميق تر از آن است كه بخواهد در چند سطر خلاصه شود،وسطور فوق تنها از باب خالي نبودن

عريضه است.افكارعمومي پشتوانه حكومت استهر حكومتي براي ماندن ناچار از توجه به افكار عمومي است و بايد به افكارعمومي بها داده وحمايت از افكار عمومي را جدي بگيرد.افكار عمومي براي هر حكومتي تعيين كننده است.هرجا حكومتي خارج از افكار عمومي تصميم بگيرد واقدامي صورت دهد،مانند اين است كه پايه هاي حكومتي خود را به دست خود سست ولرزان مي نمايد.افكار عمومي پشوانه حقيقي يك حكومت است واگر پشتوانه ضعيف باشد حكومت پايدار نمي ماند ومتزلزل مي شود.بنابراين حكومت بدون حضور مردم و پشتيباني مردم قدرتمند نخواهد شد.منافع شخصي مقدم بر منافع مليطالبان قدرت بيشتر وهميشه درصدد در اختيار گرفتن اوضاع جامعه يا محيط كار به نفع خود هستند،اين افراد سعي مي كنند يك قدم جلوتر از ديگران باشند.بيشتر كار اين افراد نيز به صورت پنهاني صورت مي گيرد يعني آن نفوذي را كه مي خواهند بر محيط اطراف خود پيدا كنند سعي مي كنند نا محسوس باشد.اين افراد از افكارعمومي نيز غافل نمي شوند،زيركانه به كسب نظرات اشخاص مي پردازند وفقط به منافع خود مي انديشند وچنين افرادي اصولا براي منافع ملي گام بر نمي دارند وبه فكر حيثيت ملي نيستند .در واقع خيانتكار و  سودجو هستند ونه تنها به افرادي كه در زمان حال زندگي مي كنند ضرور مي كنند بلكه به نسل هاي آينده نيز ضرر وصدمه مي رسانند .در حاكميت،گروه برتر نداريم هر جامعه اي از گروه هاي متفاتي تشكيك شده است كه هر يك از آن ها سهمي در پيشبرد جامعه از زندگي اجتماعي دارندونيز مكمل يكديگر هستند و هيچ گروهي يا قشر ي بي نياز از ديگر ي نيست .در اين

ميان نقش آنان كه وظيفه آموزش و ارتفاء سطح فكر ي را دارند بيشتر است مانند معلمان .پول پشتوانه قدرت و حكومت يكي از پارامتر هاي اصلي و مهمي و كه طالبان قدرت به دنبال آن هستند  تقويت  بنيه هاي اقتصادي است تا از اين طريق بتوانند با صرف مخارج به مقصود هاي خود برسندكسي كه پول ندارد و سرمايه اي در اختيار او نيست نمي تواندقدرتي به هم بزند  ،كسي كه پول ندارد كسي به او اعتيادني كند .اين بيماري رايج .و اشكار جوامع امروز ي است از قديم يك بخش  قدرت و اعتار آدمي پول ثروت بودنه است  اگر پول داشتي چهار تا و آشنا يا گوش به فرمان كه تحت اوامر باشند پيدامي كني كه هر چه بخواهي همان كنند ،البته اين دوستان هم ، تا وقتي پول وثروت داشتي با تو هستند . البته كساني بودند و هستند كه قدرت واقعي را داشتند و دارند  بدون  كوچكترين  ثروت و خرج كردن . آنان بر دل هاي مردم حكومت مي كنند و اعتبارملي ، مملكتي وجهاني دارند. مانند پيامبر(ص)و امام خميني (ره)و غير ه سلطه ، هنر مديريت و اراده انسان را سر كوب مي كند .در محيط هاي خفقان كه روحيه افراد تضعيف مي شود ، انسان پويا و محرك مسير خود را پيدا مي كند ، انسان پويا ،انساني است كه در مقابل  تحولات مثبت يا منفي اطراف  واكنش نشان مي دهدو عامل پويايي و محيط مي شود وسر نوشت خودو جامعه را به خوبي رقم مي زند .اسلام نيز انسان را هم مسئول و هم داراي اراده مي داند

و تهمت  غربي ها را كه گفته اند در اسلام انسان اراده ندارد خنثي مي سازد . انسان مي تواند از سه سر چشمه ي تحرك زاي دورني استفادهكند . عامل عقل ، ادراك و انديشيدن كه وديعه خداوند است و به واسطهي آن ها اورا اشرف مخلوقات خوانده اند .انسان پويا با بهره جستن از اين ها مي تواند راه خودراپيداكند .كتمان حقاق در حكومت هاي سلطهقدرت طلبان هميشه مانع از اين مي شوند كه ديگران به ماهيت حقيقي آن هاپي ببرند و هموار ه در پي انگاره ساز ي هستند تابه افكار عمومي شكلي زيبااز خود آري اينان تشنگان قدرتند ولي كساني كه شيفته خدمت هستند اگر هم علمي انجام دهند كه عاقبت آن به نيكي ختم نشود ،با غرور و مردانگي از كرده وپوزش مي طلبند ، چنين افرادي معمولا اشتباه كمتر دارند ونيز مقاصد خود با صراحت مي برندواز فريب كاري مي  پر هيزند. قدرت واقع انسان ،در سايه حقيقت گويي افراد و نيز خدمت وي به انسانيت است ونه تنها  حق گويي،بلكه حق طلبي وحق ستاني . در سايه همين انسانيت وكمال است به انسان قدرت مي دهد ومي گويد :اگر مي خواهيد  قدرت پيدا كنيد بايد اين قدرت در سايه انسانيت و معرفت الهي باشد وقدرتي كه در آن ظلم و تجاوزر ،قدرت نيست . شهيدمطهري قدرت انسان را در گذشت و فداكاري و خدمت به مردم  مي داند و تو صيف مي كند در مورد كمالات انسان و قدرت وي در ميان جامعه انساني ، سخن فراوان است و انسان ها با تحصيل و فراگيري فنون لازم مي

توانند به قدرت و اعتبار و نيز سر مايه هنگفتي از توانايي دست يابيد .چند قدم جلو تر طالبان قدرت مانند دزدي عمل مي كنند كهاز غفلت صاحب مال استفاده كرده و مال اورا مي برد و تا صاحب مال بفهمد كه مالش به سر قت رفته ،هم مال به سرقت  رفته و هم سارق گريخته است و يا مانند كلاه برداري مي ماند يعني با رضايت ظاهري مالش به سرقت ميرود و تامال باخته بفهمد سارق گر يخته است . ولي در اين جابايد گفت كه همه ي سياست ممداران خلئين نيستند و مردان نيك كرد ار و آراده اي بودند مانند امير كبير و ابوالقاسم قائم مقام كه در دوران قاجار منشاء تحولاتي  شدند خيانت نكردند بلكه شهيد هم شدند در راه اعتقادات خود و خدمت به مردم .حكومت ديني و رفتار علوي علويون و پيروان پيامبر اسلام (ع) نيز هم يشه از حمايت هاي مردم برخودار بوده اند  اگر هم در صدر حكومت قرار نداشتند ،اما،در بتن مردم از جايگاه رفيعي برخورداربوده اند ،به طوري كه اقتدار آنان بين مددم از سران حكومت ها بيشتر بوده است و بيشتر از انچه مردم پشتيبان علماي ديني ،اند يشه ها و انديشمندان مذهبي بوده اند و اين امر نشان مي دهد كه به هر حال هميشه در جوامع اسلامي رهبران ديني در ميان مردم از احترام اجتماعي و قدرت مردمي برخودار بود ه اند كه جايگاه ،آنان از ديد سر ان و روساي كشورها نيز توام با احترام بوده است ،هر چند ممكن است ،حكومت هاي جابري ،نيز از سر خصومت با اسلام گراها

بر خوردكده باشند و حتي عدهاي از انان را به زندان در حكومت هايي كه خود را به پيامبر و امامان منتصب مي كنند و مي گويند حكومت ما اسلامي است نبايد خبري از كمترين ظلم ، تجاوز،دورغ،ريا،فريبكاري وغيره وجود داشته باشد .البته هيچ حكومتي در جهان نيست كه بدون عيب و خطا باشد .فراز هايي از انديشه هاي  بزرگان :**رسول خدا(ص) :قوام و ثبات دولت و حكومت منوط به دو چيز است يكي اشاعه عدل ودوم دفع ظلم،نه ستم كردن بر رعيت ،بلكه قرار دادن افراددر غيره محلش ،ظلم و موجب زوال حكومت است.**امام موسي كاظم (ع) :آن كه محبت دنيا دردل او وارد شود ،ترس از آخرت از دل او خارج شود .**ارزش قدرت از ديدگاه امام علي (ع):در سال 36هجري به هنگام غريمت به  شهر بصرهبراي  جنگ با ناكشين در سر زمين ذي قار «ابن  عباس مي گويد :درسر زمين ((ذي قار)) خدمت امام رفتم كه داشت  كفش خود را پينه مي زد ،تا مراديد ،فرمود :قيمت اين كفش چقدر است ؟گفتم بهايي ندارد،فرمود ،به خدا قسم ،همين كفش بي ارزش ،نزد من از حكومت برشما محبوب تر است مگر اينكه حقي را با آن بپادارم ،يا باطلي رادفع كنم .**امام خميني (ره) :اگر زماني علماءو مسئولين نظام زرق و برق دنيا در نظر شان باشد آن وقت بايد فاتحه اسلام را بخوانيم .من در ميان شما باشم يا نباشم ،به همه شماسفارش مي كنم كه نگذاريد انقلاب به دست نا اهلان ونامحرمان بيفتد. *شهيد مرتضي مطهري (ره) :انسان كامل،انساني است كه خود را شناخته باشد،برخود مسلط شود وبه ديگران محبت كندواين

فلسفه معرفت يا خدمت است ،انسان كامل ،انساني بي طبقه است .نيروي تسلط برخويش راهركسي باشد برساير چيز هامسلط مي شود وانسان بايد براي ديگران همان را بپسنددكه براي خودمي پسندد.فرازهاي از سخنان انديشمندان ورهبران جهان*احمد بن بلا،اولين رئيسجمهورپس از آزاديالجزاير (1916)منفعت طلب مي گويد:آنچنان كه ما مي خواهيم،زندگي كنيد .اصلاح طلب مي گويد:آنچنان كه مي خواهيد ،زندگي كنيد .سالوادورآلنده،رهبرآزادي خواه شيلي (1908)آنانكه براي خودحق قائل مي شوند و براي مردم حد ،قصدخيانت دارند.آنانكه براي مردم حق قائل مي شوند ،وبراي خودحد ،قصد خدمت دارند.مالكوم ايكس،بنيانگذار اتحاديه ،(حمايت از سياه پوستان)قدرتمند واقعي كسي است از آزادي دفاع مي كند .

اصول مديريت

تأليف: دكتر علي رضائيان خلاصه كتاب اصول مديريت: كاري از: ريحانه نوروزي - مريم سادات موسوي - ديباچه: پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه كار برنامه ريزي براي ساختن جامعه اي نمونه در ايران آغاز گرديد، در اولين گام اين ضرورت پديدار شد كه براي ساختن جامعه اي مبتني بر ارز شمالي الهي و بدون دخالت بيگانگان بايد مديران لايق و كارشناسان متعهدو

دانشور پرورش يابند و متون و منابعي تدارك ديده شود تا به كمك آن مديران ، كارشناسان و دانشجويان (مديران آينده) بر غناي علمي خويش بيفزايند و توشه داده رشد را فراهم سازند، اما با توجه به تنوع شاخه هاي مديريتهاي تخصصي و ارائه نظريه هاي بي شمار- كه گاه با ارزشهاي الهي منطبق نيستند تهيه ي اين متون چندان آسان نبوده و مراكز آموزشي را نيز با دشواري رو به رو نموده است. نگارنده ي اين منظور كه خود اين خلاء را حس كرده بود بر خود تكليف دانسته بود كه

حاصل تجربيات خود را تقديم دوست داران و علاقه مندان اين دانش كند. دكتر علي رضائيان مقدمه: ظهور پديده «اداره كردن» مربوط به روزگار اخير نيست بلكه از ديرباز، بشر متوجه شده است كه براي رسيدن به يك «هدف» لازم است به بسيج امكانات و رهبري اين امكانات به سوي آن هدف مشخص اقدام كند. نظريه هاي مديريت: بايد توجه داشت شيوه رهبري و مديريت و هر تمدني بستگي به ساخت فرهنگي آن تمدن دارد. به طور كلي اصول مديريت شامل: 1- برنامه ريزي 2- سازماندهي 3- بسيج منابع و امكانات 4- هدايت 5- سرپرستي و كنترل است. يكي از پيامدهاي مهم درهم ريخته شدن نظام ارزشي غرب، حاكم شدن مكتب اصالت نفع بر روند فعاليت هاي اقتصادي و توليد است، معتقدين به اين مكتب يك عمل را تا آنجا درست قلمداد مي كنند كه براي فرد يا افرادي، بيشترين خوشي و آسايش را به وجود آورد به بيان ديگر، ملاك درستي يك عمل نتايج آن است نه شيوه ي انجام آن عمل، در واقع طرفداران اين انديشه چهره ي اصلي هر عمل را كه همانا انگيزه آن مي باشد بي بهاء جلوه داده اند. بديهي است در اين مكتب ميزان درستي نتيجه بستگي به ميزان «سوددهي» آن دارد. تعريف مديريت: مديريت، فرآيند به كارگيري مؤثر و كارآمد منابع مادي و انساني در برنامه ريزي، سازماندهي، بسيج منابع و امكانات، هدايت و كنترل است كه براي دستيابي به اهداف سازماني و بر  اساس نظام ارزشي مورد قبول صورت مي گيرد. تعريف مذكور، پنج قضيه اساسي ذيل را كه زيربناي مفاهيم كلي نظري و عملي (فني)

مديريت است در بردارد: 1-    مديريت يك فر آيند است . 2-    مفهوم نهفته مديريت، هدايت تشكيلات انساني است. 3-    مديريت مؤثر، تصميم هاي مناسبي مي گيرد و به نتايج مطلوبي دست مي يابد. 4-    مديريت كار به تخصيص و مصرف مدبرانه منابع مي گويند. 5-    مديريت بر فعاليتهاي هدفدار تمركز دارد. فراگيري مديريت: اساساً دو روش براي يادگيري دانش مديريت وجود دارد، اول از طريق آموزش و دوم ضمن انجام كار، البته مي توان تركيبي از دو روش را نيز به كار برد. يادگيري ضمن كار بكندي صورت مي پذيرد و كافي نيست زيرا تأكيد عمده در واحدها بر انجام كار است نه القاي چگونگي انجام و آموزش آن نكته اي كه از نظر آموزشي بايد به خاطر داشت احساس فرد به هنگام كار جديد است. اكثر افراد در اولين تمرين دلواپس، دستپاچه و ناراحتند اين ضعف و ناراحتي فوري نشانه ي خروج از انجماد است. نكته ديگري كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه احتمال موفقيت در تمرين اوليه كم است، ولي هر چه بيشتر تمرين شود احتمال موفقيت فرد افزايش مي يابد. اهميت مديريت: بسياري از صاحبنظران علت موفقيت و شكست نهادها را در تفاوت مديريت آنها مي دانند به اعتقاد پيتردراكر، عفو حياتبخش هر سازمان مديريت آن است. هارولدكنتز، مديريت را مهمترين زمينه ي فعاليت انساني مي داند و معتقد است كه وظيفه ي اصلي مديران در تمام سطوح و در همه واحدهاي مختلف بازرگاني، صنعتي و اداري اين است كه محيطي را طراحي و نگهداري كنند تا در آن اعضاء بتوانند به صورت گروهي با يكديگر كار كنند و

به اهداف تعيين شده دست يابند. نظريه هاي مكتب كلاسيك: مكتب كلاسيك شامل سه نظريه ذيل است: 1-    نظريه مديريت علمي 2-    نظريه فرآيندي مديريت (اصول گرايان)3-    نظريه بوروكراسي نظريه هاي مديريت علمي و فرآيند مديريت به طور جداگانه ولي تقريباً در يك مقطع زماني شكل گرفته اند. ماكس وبر نظريه بوروكراسي را ارائه كرد كه تا بيش از نيم قرن، نقطه جدايي مطالعه ساختار سازماني و كاركرد آن محسوب مي شد. وضعيت مديريت امروز: در مطالعات مديري چند دهه اخير، تلاش براي تركيب يافته هاي مديريت علمي، اصول گرايان و جنبش روابط انساني بوده است. زيرا همانطوري كه هارولد كنتز بيان مي دارد از آنجايي كه نظريه پردازان هر يك راه خود را رفته و ديگران را فراموش كرده اند «جنگي از تئوريهاي مديريت» به وجود آمده است. پيروان جديد جنبش مديريت علمي بر تصميم گيري علمي، به كارگيري كامپيوتر، و ابزارهاي تصميم گيري تأكيد دارند. گروه نظريه پردازان امروزي روابط انساني، از بهبود و بازسازي سازمان محبت مي كنند و جاي اصول گرايان را كساني گرفته اند كه معتقدند، قبل از آنكه بتوان به اصولي پايبند شد لازم است مديران زيادي را به طور عملي مورد مطالعه قرار داد. طرفداران دو روش نسبتاً مشابه، تلاش دارند تا ثباتي را براي آنچه كه ما امروزه درباره ي مديريت مي دانيم فراهم آورند اين دو روش به شرح زيرند: الف- مديريت نظامگرا: مديريت نظامگرا دربردارنده ي كاربرد نظريه ي سيستمي در اداره نظامهاي بزرگ و كوچك است كه با استفاده از كارهاي انجام شده در ازاي كارهاي داده شده، مأموريت كل سازمان را بر حسب

مدل سيستمي داده، پردازش و بازده، از ديدگاه بهبود بخشيدن به عملياتشان تحليل مي كند. ب) مديريت اقتضايي: روش عمده ديگر مديريت بر مبناي اقتضا است. نظريه پردازان مديريت اقتضايي روش اصول گرايي را ترك گفته اند. اساساً روش مديريت بر مبناي اقتضا بر اين واقعيت تأكيد دارد كه آنچه مدير در عمل انجام مي دهد وابسته به مجموعة شرايط موجود است. در نظريه مديريت بر مبناي اقتضا نه تنها به وضعيت موجود توجه شده ، بلكه تأثير راه حلهاي ارائه شده بر الگوهاي رفتاري سازمان نيز مورد نظر است. از اين رو گفته مي شود كه مديريت مؤثر همواره بر مبناي اقتضاست. طبقه بندي مديران: كارهاي مديري بر حسب سطوح سازماني متفاوت است . گر چه بعضي از صاحبنظران چهار سطح مديري را براي هر سازمان قائلند اما اكثر آنان بر سه سطح ذيل تأكيد دارند: 1-    مديريت عملياتي (سرپرستي)2-    مديريت مياني3-    مديريت عالي مديريت عملياتي (سرپرستي): بررسي ها نشان مي دهد كه مديران عملياتي سرشان شلوغ است و مراجعه مكرر افراد موجب انقطاع كارشان مي شوند. اغلب مجبورند براي نظارت در رفت و آمد باشد، برنامه هاي تفصيلي و كوتاه مدت طرح ريزي كنند و برخلاف تصور، نتايج مطالعات حكايت از آن دارد كه مديران اجرايي وقت كمي صرف برنامه ريزي، گزارش نويسي، خواندن، اظهارنظر و بازبيني مي كنند. مديريت مياني: مديران مياني به طور مستقيم به مديريت رده ي بالا گزارش مي دهند. كارشان مديريت بر سرپرستان و نقش حلقه ي واسطي را ميان مديريت عالي و مديران عملياتي به عهده دارند. بيشتر وقت مديران مياني به تحليل دادها، آماده كردن اطلاعات

براي تصميم گيري و جهت دادن به نتايج كار مديران عملياتي است. مديران مياني بيشتر وقتها به تنهايي كار انجام مي دهند و عده اي از آنان بيشتر وقتشان را صرف جلسات مي كنند. مديريت عالي: مديري كه در نقشهاي عملياتي و مياني موفق بوده معمولاً مي تواند به مديريت عالي راه يابد. بررسي ها نشان مي دهد كه بخش اعظم كار مديران عالي از نظر پويايي و مشغله، نظير كار مديران عملياتي است. با اين تفاوت كه اينان برنامه ريزيهاي جامع و بلندمدت تري را در حوزه ي فعاليت گسترده تر و عوامل وضعي متنوع تري را طراحي يا مورد بررسي قرار مي دهند و بيشتر وقتشان را با همكاران يا افراد خارج از سازمان و اندك زماني را نيز با افراد زيردست مي گذرانند. مديريت موفق و مؤثر: مديريت موفق و مؤثر عبارت است كه از كسب اهداف سازماني يا چيزي بيش از آن مديري كه بتواند حداقل كار مورد قبول را با استفاده از امكانات مديري مانند: توبيخ، كسر حقوق و غيره فراهم سازد، مدير موفق ناميده مي شود. ولي مدير موثر كسي است كه بتواند 80 الي 90 درصد تواناييهاي افراد را به كار گيرد. خلاقيت: دانشمندان خلاقيت را به صورتهاي متعدد و متنوعي تعريف كرده اند كه هر كدام به نوعي، روشنگر بعدي از فر آيند مهم  خلاقيت است. در مجموع مي  توان گفت: «خلاقيت عبارت است از به كارگيري تواناييهاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد»ارتباط خلاقيت و برنامه ريزي: خلاقيت با ساختن و يافتن فكرهاي جديد و نوآوري در كاربرد فكرها سروكار دارد. از نظر مديريتي، خلاقيت

صرف، كافي نيست. فكر بايد به عمل نيز درآيد و لازمه ي اين امر به كارگيري فكرهاي جديد برنامه هاي مديري است. هر برنامه ريزي بسيار موفق نياز به صدها فكر و ايده ي كاربردي دارد. موانع خلاقيت: در راه ظهور خلاقيت موانعي وجود دارد كه در اينجا تنها به موانع اصلي به اختصار اشاره مي كنيم: 1-    عدم اعتماد به نفس 2-    ترس از انتقاد و شكست 3-    تمايل به همرنگي و همگوني 4-    عدم تمركز ذهني تصميم گيري و مديريت را مي توان مترادف هم دانست يا جنبه اصلي مديريت را تصميم گيري به حساب آورد. تعريف تصميم گيري: تصميم گيري فرآيندي را تشريح مي كند كه از طريق آن راه حل مسأله معيني انتخاب مي گردد.انتخاب: به مجموعه فعاليتهاي فرد برمي گردد كه موجب انتخاب يك بديل از مجموع بديلها مي شود. بنابراين انتخاب كردن جزئي از تصميم گيري است. انواع مسأله و تصميم گيري: 1-    تصميم هاي برنامه ريزي شده تصميم هايي هستند كه بر حسب عادت، قانون يارويه اخذ مي گردند و براي مسائل ساده و پيچيده به كار مي روند . هر چه تصميمها نامنظمتر، جديدتر و داراي نتايج عمده اي باشد، يا به بيان ديگر پيچيده تر باشد و تعهدات عمده اي را در برداشته باشد به همان نسبت هم تبديل آنها به شكل برنامه ريزي شده دشوارتر است. البته تصميمهاي برنامه ريزي شده تا حدي آزادي مدير را محدود مي سازد زيرا سازمان به جاي فرد تصميم مي گيرد كه چه بايد كرد به هر حال تصميمهاي برنامه ريزي شده وقت مدير را براي پرداختن به مسائل

عمده تر آزاد مي كند. 2-    تصميم هاي برنامه ريزي نشده تصميم هايي هستند كه با مسائل غيرمعمول و منحصر به فرد سروكار دارند. در واقع مدير در برابر اكثر مسائل عمده اي كه با آن رو به روست ناچار به اخذ تصميم گيري برنامه ريزي نشده است. خط مشي هاي مكتوب و غيرمكتوب سازمان موجب تسهيل تصميم گيري مي شود زيرا بعضي از بديلها را حذف يا محدود مي كند. هر چه فرد در سلسله مراتب سازماني بالاتر رود داشتن توان اخذ تصميمهاي برنامه ريزي نشده اهميت بيشتري مي يابد زيرا بيشتر تصميمهايي كه بايد بگيرد برنامه ريزي نشده اند. موقعيت هاي تصميم گيري: مديران در تعيين چگونگي برخورد با مشكلات موقعيت هايي را در نظر مي گيرند. 1-    موقعيت اطمينان: در وضعيت اطمينان مي دانيم كه در آينده چه رخ خواهد داد. در اين موقعيت اطلاعات مورد اطمينان قابل اندازه گيري و دقيقي وجود دارد تا بر اساس آن تصميم گيري شود و در اين وضع آينده به كساني قابل پيش بيني است. 2-    موقعيت مخاطره: در وضعيت مخاطره ميزان احتمال هر گونه نتيجه ممكن معين است. به عبارت ديگر اطلاعات كامل موجود نيست و قابليت پيش بيني كمتر است. 3-    موقعيت عدم اطمينان: در وضعيت عدم اطمينان ميزان احتمال نتيجه گرفتن ممكن و حتي نتيجه را نمي دانيم به عبارت ديگر اطلاعات ما نسبت به موضوع ناچيز است. روشها و فنون معين تصميم گيري: روشها و فنوني كه از طريق تحقيق و تجربه به دست آمده اند و مي توانند در مراحل مختلف فرآيند تصميم گيري مورد استفاده قرار گيرند عبارتند از:

1-    تفكر خلاق: داشتن فكر خلاق كه در مرحلة دوم فرآيند اخذ تصميم داراي ارزش ويژه اي است از مؤثرترين ويژگي هاي يك مدير خوب است. استفاده از تفكر خلاق بستگي به توانايي فرد دارد. 2-     تحقيق در عمليات: تحقيق در عمليات به جاي آنكه مسأله را منحصر به يك واحد بداند در بهينه كردن نتايج كلي سازمان تلاش مي كند. اين روش به يك گروه تحقيقاتي نياز دارد تا تمام جنبه هاي مسأله را مورد بررسي قرار دهند. 3-    استراتژيها و مفاهيم زيربنايي: هر فرد يك چارچوب ادراكي وارد كه در اخذ تصميم در جريان كار و زندگي روزانه اش به وي كمك مي كند. ايجاد و گسترش اين چارچوب صرفاً از طريق تجربه- اگر چه كسل كننده و وقت گير است- فرآيند مؤثري است براي تسريع اين فرآيند، تصميم گيرنده بايد با مفاهيم و  استراتژيهاي معين آشنا شوند كه از تجربيات ديگران حاصل شده و در بعضي موارد از طريق تحقيق، كنترل شده است. اساس برنامه ريزي بر آگاهي از فرصتها و تهديدهاي آتي و چگونگي استفاده از فرصتها و مبارزه با تهديدها قرار دارد. تعريف برنامه ريزي: برنامه ريزي عبارت است از 1-    تعيين هدف يافتن و ساختن راه وصول به آن 2-    تصميم گيري در مورد اينكه چه كارهايي بايد انجام گيرد. 3-    تصميم گيري در مورد اينكه چه كارهايي بايد انجام گيرد. تجسم و طراحي وضعيت مطلوب در آينده و يافتن و ساختن راهها و وسايلي كه رسيدن به آن را فراهم كند. 4-    طراحي عملياتي كه شيئي يا موضوعي را بر مبناي شيوه اي كه از پيش تعريف شده

، تغيير بدهد. تعريف اصل برنامه ريزي: براي دست يافتن به هدف مورد نظر، بايد قبل از تلاش فيزيكي يا اقدام به انجام كار، تلاش ذهني يا برنامه ريزي كافي صورت بگيرد. هدفهاي برنامه ريزي: هدفهايي كه در هر برنامه ريزي دنبال مي شود به شرح ذيل است: 1-    افزايش احتمال رسيدن به هدف از طريق تنظيم فعاليتها 2-    افزايش جنبة اقتصادي (مقرون به صرفه بودن عمليات) 3-    تمركز بر روي مقاصد و اهداف و احتراز از تغيير مسير 4-    تهيه ابزاري براي كنترل اولويت برنامه ريزي: اگر وظايف مديريت را حول رئوس هرمي در نظر بگيريم برنامه ريزي در راس آن قرار مي گيرد و اگر چه وظايف مديريت را به طور جداگانه بررسي مي كنيم، ولي همه به هم مرتبط اند و در اين بين برنامه ريزي از اهميت و اولويت خاصي برخوردار است و بخش اعظم كار يك مدير را برنامه ريزي تشكيل مي دهد. محاسن برنامه ريزي: برنامه ريزي در هر سازمان محاسن زيادي دارد كه مهمترين آنها به شرح ذيل است: 1-    اهداف هر سازمان را فقط در چارچوب برنامه ريزي مي توان تحقق بخشيد.2-    برنامه ريزي، زمينه را براي اجراي تصميمها فراهم مي كند. 3-    برنامه ريزي ما را به طور مستقيم به سوي رشد اقتصادي كلان مي برد و از هدر رفتن عوامل توليد جلوگيري مي كند. 4-    برنامه ريزي موجب بودجه بندي مي گردد و در نتيجه ابزار كنترل را به دست مدير مي دهد. 5-    برنامه ريزي روحية گروهي را بالا مي برد و در نتيجه كارايي سازمان را افزايش مي يابد. محدوديتهاي برنامه ريزي: علي

رغم محاسن زيادي كه برنامه ريزي دارد، محدوديتهايي را نيز به همراه دارد كه عبارتند از: 1-    با توجه به صرف هزينه و وقت، تعهدي براي تحقق اهداف به دست نمي دهد. 2-    به  علت صرف هزينه و وقت ، سازمانهاي كوچك از انجام عمل برنامه ريزي خودداري مي كنند. 3-    حركت را در تمام سطوح سازمان در كوتاه مدت مشكل يا  كند مي كند. 4-    برنامه ريزي بيشتر بر اساس احتمالات و حدس است تا بر يقين . راههاي كاهش محدوديتهاي برنامه ريزي: 1-    تا سر حد امكان از برنامه ريزي هاي وابسته به هم خودداري شود. 2-    از برنامه ريزي موازي در زمينه هاي گوناگون، بر اساس ضابطه ي خاص كمتر شود. 3-    سعي شود برنامه ها هماهنگ با يكديگر و يكنواخت پيش بروند. 4-    برنامه ها مرحله به مرحله اجرا شود. تعريف برنامه : برنامه عبارت  است از تعيين هدف كوتاه مدت و راه رسيدن به آن، به بيان ديگر ، برنامه عبارت است از تعهد براي انجام يك سري عمليات به منظور تحقق هدف. زمانبندي: سازماندهي، فرآيندي است كه طي آن تقسيم كار بين افراد و گروههاي كاري و هماهنگي ميان آنان به منظور كسب اهداف صورت مي گيرد . سازماندهي يك نوع فعاليت كوره اي است نه فعاليت مرتب روزانهسازماندهي فرآيندي سه مرحله اي است مركب از الف- طراحي كارها و فعاليتها ب- دسته بندي فعاليتها به سيستمهاي سازماني ج- برقراري رابطه ميان سيستمها به منظور كسب هدف مشترك نكته ي مهم اين است كه با توجه به تفاوت انواع سازمانها تعداد و نوع مسائلي كه مديران با آن مواجهند

با هم فرق مي كند. براي مثال مسائل سازمانهاي كوچك حول تقسيم كار، تعيين مسئوليت ها و حيطه ي نظارت متمركز مي شود، مشكل سازمانهاي متوسط بيشتر در استفاده از ساختار وظيفه اي تأمين نيروي انساني و هماهنگي است و سازمانهاي بزرگ بيشتر درگير مسائل عدم تمركزند. مشكل عمده مدير در سازمان كوچك فراهم آوردن تيمي از مديران ورزيده براي اداره سازمان است، در سازمانهاي بزرگتر هر چه سازمان بيشتر توسعه مي يابد مربوط ساختن واحدهاي مختلف، براي مدير دشوارتر مي گردد. انواع مختلف ساخت سازماني : 1-    سازمان رسمي و غيررسمي: سازمان رسمي را مسئولين بطور قانوني بنيانگذاري و تصويب مي كنند و در آن تعداد مشاغل، حدود وظايف و اختيارات و چگونگي انجام آن مشخص مي شود ساختارهاي رسمي در واقع تخيلي هستند زيرا سازمان آن گونه كه پيش بيني شده عمل نمي كند، اما سازمان غيررسمي بيانگر حالت واقعي است يعني چگونگي عمل سازمان را بطور واقعي نشان مي دهد. بعد از آنكه ساختار رسمي ايجاد مي شود سازمان غيررسمي بطور طبيعي در چارچوب آن پديدار مي گردد؛ سازمان غيررسمي حاصل تعامل اجتماعي مداوم است و ساختار رسمي را تعديل، تحليم يا گسترش مي دهد. براي مثال در ساختار رسمي ممكن است تمام مسائل نيروي انساني، بطور مستقيم با رئيس پرسنل در ميان گذاشته شود ولي اگر كاركنان دريابند كه مي توانند از معاون پرسنلي كمك بيشتري بگيرند به وي مراجعه خواهند كرده از وجوه تمايز عمده اي كه ميان سازمان رسمي و غيررسمي وجود دارد ماهيت غيرشخصي سازمان رسمي در برابر ماهيت شخصي سازمان غيررسمي است . سازمان رسمي به طراحي

مشاغل محدوده مي شود و از طريق فرآيند كارگزيني، افراد خاصي براي تصدي اين مشاغل انتخاب مي شوند. سازمان غيررسمي هنگامي شكل مي گيرد  كه تصدي شغل معيني در سازمان موجب برقراري روابط اجتماعي با ديگران شود. براي مثال ايجاد يك ليست معاونت پرسنلي يكي از فعاليتهاي سازمان رسمي است و گماردن شخص خاصي بر آن پست ، بخشي از فرآيند كارگزيني است و ساختار غيررسمي هنگامي پديد مي آيد كه آن شخص مسئوليت مي پذيرد و از طريق تعامل اجتماعي روابط مستمري با مدير پرسنلي و ساير افراد داخل سازمان برقرار مي سازد. در سازمان رسمي مدير روابط سازماني را به طور مكتوب و به كمك نمودار با دقت هر چه بيشتر براي كاركنان تشريح مي كند تغييرات بعدي در صورت لزوم مي تواند به طور رسمي يا غيررسمي انجام شود. در سازمان غيررسمي مدير روابط سازماني را به طور شفاهي براي كاركنان توضيح مي دهد و اين روابط را بر حسب نياز تغيير مي دهد. سازمانهاي بولوكراتيك و انطباقي: صاحبنظران كلاسيك مديريت بر ساخت سازماني دقيق تأكيد مي كردند. براي مثال، تيلو رفايول و سايرين اصرار داشتند كه كارها به طور دقيق معين شود و شبكه دقيق و تعريب شده اي از وظايف واگذار شده و اختيارات تفويض شده ايجاد گردد. فايول تأكيد داشت كه اصول سازماندهي منطقي بايد بتواند ساخت، تنظيم و هماهنگي لازم را براي تركيب فعاليتهاي گروهي فراهم آورد. فايول معتقد بود كه بايد براي هر يك از كاركنان در ساخت سازماني جايگاهي تعيين شود و كاركنان در جايگاه خود انجام وظيفه كنند لاماكس وبر جامعه شناس آلماني و همعصر

فايول يكي از طرفداران قوي سازمان رسمي داراي ساخت يا به تعبير وي بولوكراتيك بود. بوروكراسي، شامل اين موارد است: تخصص گرايي، متابعت از قوانين ثابت و سلسله مراتب كه در نظر اختيارات دقيقاً تعريف شده است: بوروكراسي ، بتازگي، كاغذ بازي ساختارهاي مزاحم و سازمان يافتگي بيش از حد را تداعي مي كند. به هر حال واژه بوروكراسي آن گونه كه در نظريه سازمان به كار مي رود بيانگر شرح تفصيلي ساخت سازمان رسمي است و شامل شرح شغل، تفويض اختيار، رويه ها، مقررات و روابط تعيين شده است. در سالهاي اخير ، نظريه پردازان جديد سازمان و مديريت، ساختهاي بولوكراتيك و ارزش آنها را مورد سوال قرار داده اند، بويژه محيط هاي پويا ايجاب مي كند كه سازمانها خود را بيشتر با محيط تطبيق دهند، به اين ترتيب حركتي به سوي ساختهايي با انعطاف بيشتر كه اتكاي كم تري بر روابط موجود در سازمان رسمي دارند به وجود آمده است. نظريه كلاسيك بر بكارگيري اصول مبتني است كه به طور منطقي براي دريافت پاسخ قابل پيش بيني ايجاد شده است و آن را روش منطقي (مكانيكي) در سازماندهي مي نامند. نظريه هاي جديد عمدتاً ساخت كم تري را در تشكيلات توصيه مي كنند. زيرا در سلسله مراتب نياز، نياز افراد سازمان را در سطح بالاتري قرار مي دهند و محيط هاي سازماني پويا تر و قابل انعطاف تر مي دانند. مراحل فرآيند سازماندهي رسمي: نظريه كلاسيك بر اين فرض استوار است كه قصور در تعيين و تعريف دقيق روابط سازماني به عدم كارايي و تضاد و سردرگمي در سازمان منجر مي گردد. بنابراين

هر چه فعاليتهاي افراد و خرده گروههاي كاري، از قبل تعيين شده باشد، سازمان آسانتر و بهتر انجام وظيفه خواهد كرد، بر اساس اين فرض نظريه سازماني اگر چه با اصولي نه چندان دقيق به مراحل معيني تقسيم شد كه به عنوان راهنما (براي برقراري ساخت سازماني) مورد استفاده قرار گيرد. مراحل چهارگانه سازماندهي بر اساس نظريه كلاسيك، به اختصار در زير آمده است. در شكل گيري سازمانها از بالا به پايين يا از پايين به بالا اختلاف نظر وجود دارد. ولي به هر حال نظريه كلاسيك از روش بالا به پايين حمايت مي كند. 1-    تقسيم كامل سازمان به چند جزء (تقسيم بندي افقي): الف) تقسيم بندي كار و فعاليت بر مبناي وظيفه     ب) طراحي اداره ج) ايجاد واحدهاي پشتيباني    2- برقراري روابط از نظر اختيارات (تقسيم بندي عمودي) : الف) سلسله مراتب     ب) حيطه ي نظارتج) وحدت فرماندهي    د) روابط رئيس و مرئوسﻫ) تعيين نوع و حدود اختيارات     و) روابط ؟؟؟؟ و ستاد  ز) تمركز و عدم تمركز     3- بهم مرتبط ساختن سلسله مراتب (تركيب افقي): الف) راهنماي سازماني     ب) تخصص وظيفه اي ج) رويه ها    د) كميته هاﻫ) گروههاي كاري با ساخت موقتي     4- تعيين جا براي كاركنان (شرح شغل): الف) تقسيم كار    ب) شرح احراز پست ج) كاربرگ عمليات و مختصات شغل     د) قوانين و مقررات تقسيم بندي افقي و عمودي (مراحل 1و2):در سازماندهي تقسيم بندي بر مبناي تفاوتهاي ميان ماهيت و شكل ساخت رسمي انجام مي شود. هر چه بر وسعت سازمان افزوده شود ، مشاغل تخصصي تر شده ، واحدهاي فرعي بيشتري

ايجاد مي گردد، به طوري كه سازمان داراي اجزاي كوچكتري مي شود و تقسيمات بيشتري مي يابد. مرحله اول با اشكال سازماني و روشهاي گوناگوني كه براي طراحي سازمان موجود است، سروكار دارد، زيرا تقسيم بندي بر مبناي وظيفه، تقسيم بنديهاي فرعي وظايف سازماني را در بردارد و تعيين اداره موجب ايجاد واحدها يا ادارات فرعي مي شود. مرحله دوم شامل تقسيم بندي عمومي است، در ساخت سازماني، سطوح مختلف از طريق مشخص شدن سلسله مراتب سازماني ايجاد مي شود، تعيين سلسله مراتب (خط فرماندهي)،از مهمترين تصميمهايي است كه مدير بايد اخذ كند. تركيب افقي و شرح شغل (مراحل 3و4): مراحل 1و2 سازماندهي رسمي، چگونگي تقسيم سازمان به اجزاي هر چه كوچكتر را در بر مي گيرد و مرحله سوم نياز به مكانيزمهايي كه اجزا را به خاطر سلامت كل سازمان با هم تركيب كند، افزايش مي دهد. فرآيندهاي سازماني از دو نيروي حياتي و متضاد تجزيه و تركيب براي ؟؟؟؟؟؟ تشكيل مي شود. مراحل 1تا3 سازماندهي رسمي با كل سازمان و واحدهاي فرعي آن سروكار دارد، به هر حال سازماني كامل نخواهد بود تا اينكه فرد و ساختار سازمان به هم گره زده شوند و تا هر فرد نداند چگونه و چه بايد بكند، تمامي اهداف اصول سازماندهي حاصل نمي شود. در مرحله چهارم، اين امر از طريق مفاهيمي نظير تقسيم كار، شرح شغل، شرح وظايف و قوانين و مقررات به دست مي آيد. حيطه ي نظارت: تعداد افرادي كه به يك مدير گزارش مي دهند بر طول سلسله مراتب اثر دارد. هر چه حيطه ي نظارت كوچكتر باشد طول سلسله مراتب بيشتر مي

شود. اين امر به نوبه ي خود هزينه هاي مستقيم مديريت را افزايش مي دهد. هر چه تعداد مديران مورد نياز بيشتر باشد جمع پرداختي حق مديريت بيشتر است. نظريه پردازان درباره ي مزاياي كوچكي و بزرگي حيطه ي نظارت بحثهايي را مطرح كرده اند، ولي آنچه كه در دنياي واقعي رخ مي دهد چيست؟ خلاصه ي نتايج مطالعات انجام شده براي تعيين حيطه ي نظارت واقعي به شرح زير است: الف) در بيشتر مطالعات تنها حيطه ي نظارت مديران عالي بررسي شده است. ب) مطالعات انجام شده دلالت بر آن دارند كه هر چه سازمان گسترده تر گردد حيطه ي نظارت نيز افزايش مي يابد. ج) بيشتر مديران عالي پنج يا شش نفر از مديران مياني را سرپرستي مي كنند. د) شواهد كافي براي قضاوت درباره ي حيطه ي نظارت مديران مياني و عملياتي وجود ندارد. بيشتر محققين ، معتقدند كه پيش بيني حيطه ي نظارت براي تمام سازمانها و در تمام سطوح با توجه به تفاوتهاي فردي مديران عاقلانه نيست، بنابراين بايد عوامل مؤثر بر حيطه ي نظارت را تعيين كرد. عوامل زيادي بر حيطه ي نظارت اثر دارند ولي عمده ترين آنها عوامل شخصي، شغلي و محيطي مي باشد . عوامل شخصي: دو متغير شخصي مي تواند بر حيطه ي نظارت اثر بگذارد، اول نظر مدير است. اگر مدير ناچار باشد قدرت بيشتري كسب كند ممكن است حيطه نظارت گسترده تري را ترجيح دهد يا اگر نيازهاي اجتماعي مدير شديد باشد همكاري با تعداد بيشتري از كاركنان را ترجيح مي دهد. از آنجايي كه مديران معمولاً داشتن حيطه نظارت گسترده را نوعي

تشخيص براي خود محسوب مي دارند. سازمان حيطه نظارت گسترده تري مي يابد. دومين عامل شخصي، لياقت مدير است، سرپرستي لايق، گروه بزرگتري را مي تواند سرپرستي كند، بنابراين حيطه نظارت وي گسترده تر مي شود كاركنان لايق نيز برقراري حيطه ي نظارت گسترده تري را ممكن مي سازند. عوامل شغلي: نخستين عامل شغلي، ماهيت شغل مدير است اگر مدير تمام يا قسمتي از وقت خود را صرف سرپرستي و هدايت كند در آن صورت حيطه نظارت گسترده تر يا محدودتري خواهد داشت. ساير عوامل مربوط به كاركنان سازمان است، يكي از اين عوامل اهميت نسبي شغل و نياز شاغل به مشورت با مديرش است . عامل ديگر درجه تشابه و استاندارد بودن كار كارمند است. تحقيقات نشان مي دهد هر چه تنوع در شغل كمتر باشد حيطه نظارت مي تواند گسترده باشد. عامل مهم ديگر درجه ي همبستگي كارهاي هر اداره است . اگر همبستگي زيادي ميان مشاغل اداري باشد نظارت بيشتري را مي طلبد و در نهايت به حيطه ي نظارت محدودتري منجر مي شود. دانشمندان علوم رفتاري پديده «اندازه گروه» را كه مشابه با حيطه نظارت است مورد تفحص قرار داده اند. نتيجه گيري كلي اين تفحص حكايت از آن دارد كه گروههاي پنج و هفت نفري مناسب مي باشند، گروههايي كه اندازه بزرگتري داشته اند به شكل گيري گروههاي غيررسمي كوچكتري در درون خود، تضاد درون گروهي، مواجه شدن با مشكلات بيشتري در هماهنگي، عدم مشاركت همگاني و رضايت شغلي كمتري دچار شده اند. عوامل محيطي: از جمله عوامل محيطي مؤثر بر حيطه نظارت ، تكنولوژي است. تحقيقات نشان مي دهد

سازمانهايي كه توليد انبوه دارند از حيطه نظارت گسترده اي در سطح سرپرستي برخوردار بوده اند. حيطه نظارت بهينه براي كارهاي دستي پنج نفر و براي كارهاي خودكار شش نفر و براي توليد انبوه چهل تا شصت نفر مي باشد. هر چه تغيير در محيط سازمان افزايش يابد و هر چه كاركنان از نظر جغرافيايي بيشتر پراكنده شوند حيطه ي نظارت محدودتر و تعداد آنها افزايش مي يابند. رابطه ي حيطه ي نظارت با درجه تمركز: حيطه ي نظارت بر تمركز نيز تأثير مي گذارد. در حيطه ي نظارت گسترده كه صد نفر سرپرست به يك مدير گزارش مي دهند ولي نمي تواند تمام تصميمها را اخذ كند، بنابراين مجبور به تفويض بخشي از اختيار براي تصميم گيري مي باشد. با حيطه نظارت كوچك، امكان تمركز براي مدير وجود دارد ولي هر چه سلسله مراتب بيشتر گردد، مديران عالي از رده ي عملياتي دورتر مي شوند و در سازمانهاي بسيار متحول مديران براي سرعت بخشيدن به فرآيند تصميم گيري مجبور به عدم تمركز مي شوند.  عوامل مؤثر در حيطه نظارت گستردهوضعيت    زيردستان    مدير- جاري بودن كار     - ورزيده باشند    - ورزيده – آموزش ديده - ثبات نسبي كار    - نظارت كلي را ترجيح دهند    - در فعاليتهاي نظارتي كمك دارد- تشابه كاري زيردستان        - وظايف اضافي متعدد و فعاليتهاي غيرنظارتي ندارد- استقلال كاري از يكديگر         - نظارت كلي را بر نظارت دقيق ترجيح دهد- رويه و روش هاي رسمي        - عدم نياز به كنترل و نظارت شديد        هماهنگي: هماهنگي را كه لازمه ي پيشرفت كارهاست ، به شرح ذيل

مي توان تعريف كرد: هماهنگي مجموعه اي از مكانيزم هاي ساختاري و انساني است كه براي مرتبط ساختن اجزاي هر سازمان با يكديگر براي تسهيل كسب اهداف طراحي مي شود. اهميت هماهنگي: فرمهاي زير اهميت نسبي هماهنگي را بيان مي كند: الف- هر چه تقسيم كار بيشتر باشد نياز به هماهنگي بيشتر خواهد بود. ب- هر چه وابستگي واحدهاي فرعي بيشتر باشد نياز به هماهنگي بيشتر خواهد بود. واحدهاي مختلف هر سازمان را به سه طريق مي توان به هم مرتبط ساخت: 1-    همبستگي مجموعه اي: واحدهاي فرعي، در يك ارتباط كلي در حركت كل سازمان سهيمند، ولي بطور مستقيم با هم ارتباط ندارند و از حداقل هماهنگي برخوردارند. 2-    همبستگي ترتيبي: در اين نوع ارتباط، هر واحد به واحد قبلي خود وابسته است، همبستگي ترتيبي هماهنگي بيشتري را نسبت به همبستگي مجموعه اي لازم دارد. نمودار- همبستگي ترتيبي3-    همبستگي مرحله اي: در اين نوع ارتباط، بازده يك واحد، داده واحد بعدي خواهد بود و بالعكس. خطوط هواپيمايي نمونه اي از اين نوع ارتباط را نشان مي دهند. هنگامي كه قسمت تعميرات، هواپيمايي را بازديد مي كند، هواپيمايي سالم بازدادة آن است. اين هواپيما براي قسمت عمليات پرواز، داده محسوب مي شود. پس از انجام عمليات، هواپيما دوباره براي قسمت تعمير به منظور بازديد، داده خواهد شد. بديهي است اينگونه ارتباط نزديك نياز شديد به هماهنگي ميان واحد عمليات پرواز و واحد تعميرات را مي طلبد. در تحقيق ديگري چهار نوع هماهنگي براي برآوردن چهار نياز توصيه شده است. 1-    بازدارنده: هماهنگي در پيش بيني مسائل و مشكلات2-    اصلاحي: هماهنگي در اصلاح وضعيت غيرعادي سيستم

و رفع نقائص آن  3-    تنظيمي: هماهنگي در حفظ وضع موجود 4-    بهبودي: هماهنگي در بهبود عمليات سيستم يا خرده سيستمهايي كه مسأله خاصي ندارند. هماهنگي اصلاحي و تنظيمي معمول ترين آنهاست. مكانيزم هاي هماهنگي چهار مكانيزم در هماهنگي وجود دارد: 1-    غير رسمي (برنامه ريزي نشده)2-    برنامه ريزي شده (غيرانساني)3-    هماهنگي فردي (برنامه ريزي شده انساني)4-    هماهنگي گروهي (برنامه ريزي شده انساني)هماهنگي برنامه ريزي نشده هماهنگي داوطلبانه، غيررسمي و بدون برنامه ريزي مفصل توسط سازمانها انجام مي شود، زيرا پيش بيني و برنامه ريزي يا هماهنگي تمام فعاليتها غيرممكن است، بنابراين مي توان گفت همه سازمانها تا حدي متكي به هماهنگي داوطلبانه هستند. هماهنگي غيررسمي، بر مبناي شناخت طرفيني، نگرشهاي مشترك و مكانيزمهاي رواني قوي براي همكاري قرار دارد. در هماهنگي داوطلبانه (غيررسمي) ، تقسيم كار شديد مسائلي را ايجاد مي كند ولي علي رغم اين مشكلات هماهنگي غيررسمي وجود دارد. براي هماهنگي داوطلبي در كار، موارد زير بايد صدق كند: 1-    هر كارمند بايد بداند اهداف خود و واحدش چيست2-    هر كارمند بايد تصوير روشني از آنچه نياز دارد در نظر داشته باشد. 3-    از همه مهمتر اين است كه هر كارمند بايد خود را با سازمان و اهداف سازمان وفق دهد. اگر سازمان براي كارمند واقعاً مهم باشد، براي كسب اهداف سازماني علاقه نشان خواهد داد. 4-    اگر گروههاي كاري خود را به سازمان وابسته بدانند، و به بيان ديگر، به كار در سازمان افتخار كنند، موجب تقويت پيوند فرد با سازمان مي گردد. در سازمانهايي نظير نهادها، بيمارستانها و سازمانهاي هنري اغلب پيوند شديدي بين افراد و سازمان ديده مي شود.

در زمانهاي بحراني نظير جنگ، حوادث ناگهاني با سازمان، حس همكاري ميان افراد سازمانهاي دولتي و تجاري نيز ديده مي شود. پيوند شديد كاركنان با سازمان، اغلب نتيجه دقت در انتخاب آنها و گرايش فرد به اجتماعي شدن است. شديدترين حالت را كاركناني دارند كه يك فرآيند طولاني كارآموزي، قبل از ورود به سازمان را طي كرده اند، براي نمونه از اميران ، تكاوران و پرستاران مي توان نام برد. هر چه كه سازمان گسترده تر مي گردد يا وضعيت سازمان و كاركنان متناسب با  خصوصيات مذكور نباشد، لازم است هماهنگي غيررسمي، با هماهنگي برنامه ريزي شده تكميل گردد، ولي هيچ سازماني بدون وجود هماهنگي داوطلبانه نمي تواند فعاليت كند. هماهنگي برنامه ريزي شده (غير انساني) در صورتي كه شرايط براي هماهنگي داوطلبي فراهم نباشد، يا سازمان بيش از اندازه پيچيده و بزرگ گردد كه ارتباطات غيررسمي كارايي نداشته باشد، مدير از روشهاي برنامه ريزي شده براي هماهنگي استفاده خواهد مانند رويه هاي عملياتي استاندارد و مقررات. اگر مدير بتواند در چگونگي انجام مسائل، هماهنگي مكرر را به شكل يك رويه، برنامه يا خط مشي بيان كند، در وقتش صرفه جويي مي شود. هماهنگي فرديمديريت و كاركنان هميشه برداشت يكساني از خط مشي ها ندارند، هر كس تمايل دارد آنگونه كه مي خواهد و به نفعش هست خط مشي را تعبير و تفسير كند. با عنايت به اين واقعيت رواني افراد، هماهنگي دشوار مي گردد؛ براي حل اين مسأله به كمك هماهنگ كننده فردي دو راه وجود دارد: 1-    مقام مسئول : براي حل مشكلاتي كه ممكن است در ايجاد هماهنگي پديد آيد استفاده از

مسئول مشترك در مورد واحدهايي كه نمي توانند كارهاي خود را با هم هماهنگ كنند، معمولترين روش است مدير مسئول نظرات دو طرف را مي گيرد و سپس از قضاوت، با استفاده از تمام منابع موجود براي اثرگذاري بر واحدها تلاش مي كند. چنانچه موفق نشود با استفاده از اختياراتش مشكل را حل مي كند و براي همكاريهاي بعدي رويه اي را برقرار مي سازد. هر قدر واحدها، تصميم مدير را منصفانه و عملي بدانند به همان نسبت مشكل هماهنگي بهتر رفع مي گردد. 2-    هماهنگ كننده: هماهنگي در زمينه هايي كه از پيچيدگي و دشواري زيادي برخوردار است، پست جداگانه اي را مي طلبد مانند موارد زير: 2-1- مدير محصول: فردي است كه به عنوان رابط تمام قسمتهاي وظيفه اي سازمان عمل مي كند و فروش و سود بيشتري را موجب مي گردد.2-2-  مدير پروژه: فردي است كه به عنوان رابط تمام قسمتهاي سازمان براي يك مشتري عمده انجام وظيفه مي كند. 2-3- مسئول هماهنگي مشتريان: فردي است كه به عنوان رابط تمام قسمتهاي سازمان براي يك مشتري عمده انجام وظيفه مي كند. 2-4- دفتر مركزي: واحدي است كه در جهت هماهنگي كليه اطلاعات براي مشتريان يا ارباب رجوع انجام وظيفه مي كند. روش دوم، پر هزينه است ، زيرا هزينه هايي را كه به طور مستقيم به مديريت مربوط مي شود، افزايش مي دهد از آنجايي كه هماهنگ كنندگان داراي اختيارات رسمي كمي هستند و در عين حال مسئول نتايج به دست آمده نيز مي باشند، كارشان بسيار دشوار است. از طرف ديگر هماهنگ كنندگان مكانيزم هاي نفوذ معيني در ديگران دارند، به

همين جهت اين روش بندرت به كار مي رود ولي هنگامي كه زمان، عامل حياتي بوده و هزينه عامل عمده اي نباشد روش مزبور مي تواند مؤثر باشد. هماهنگي گروهي: هماهنگي از طريق جلسات گروهي نيز مي تواند صورت پذيرد، خواه گروهها، در قالب كميته هاي گوناگون به طور مرتب تشكيل جلسه دهند، يا در صورت لزوم دست به اين كار بزنند. البته هماهنگي گروهي كار آساني نيست، زيرا اعضاي گروه اغلب بر سر ترجيحات مشخص، ترجيحات سازماني و اهداف سازمان دست به جناح بندي مي زنند و توافقشان بر روي مسائل دشوار مي گردد. روش صحيح براي سازماندهي و هماهنگي وجود دارد: الف) سبك بولوكراتيك- محافظه كارب) سبك مشاركتي- ليبرال ج) سبك ميانه سبك سازماندهي محافظه كار توسط دو گروه نويسندگان نظريه پرداز كلاسيك مديريت و مدافعان بولوكراسي، در جامعه شناسي تشريح و حمايت شده است. سبك ليبرال در واقع مخالف سبك محافظه كار است، ليبرالها مدعي هستند كه سبكشان انگيزه هاي انسانهاي امروز را كثيف كرده است و بهتر مي تواند با پيچيدگيهاي تكنولوژي جديد خود را وفق. ليبرالها بر سبك رهبري و بويژه اثر آن بر سيستم كنترلي تعيين هدف، ارتباطات و تصميم گيري تأكيد دارند. سومين سبك و احتمالاً سبكي كه بيش از همه بيكار گرفته مي شود سبك ميانه است اين سبك گاهي سبك ليبرالها و گاهي سبك محافظه كاران را مناسب مي داند و در بيشتر اوقات مدير، قسمتهايي از دو سبك مذكور را انتخاب كرده و بكار مي گيرد. اين سبك تا حدودي صحيح به نظر مي رسد ولي معين نمي كند چه موقع سبك ليبرال و چه

موقع سبك محافظه كار به كار گرفته شود. بررسي هاي اساسي در سازماندهي تحقيقات درباره ي موفقيت ساختهاي مختلف سازماني نشان مي دهد كه هنگام طراحي سازمان دست كم سه عامل بايد مورد ملاحظه و بررسي قرار گيرد كه عبارتند از: راهبرد (استراتژي) ، تكنولوژي و محيط. راهبرد (استراتژي): از اصول مديريت است كه نقض آن نتايج ناگواري را به بار مي آورد، اين اصل مي گويد : «ساخت سازماني تابع استراتژي است» رعايت اين اصل عملكرد مؤثر سازمان را تضمين نمي كند ولي نقض آن موجب عملكرد ضعيف مي شود. ناگفته نماند ساخت سازماني را تابع محض استراتژي دانستن ، بر اساس اين پيش فرض است كه داشتن يك استراتژي منسجم اولويت دارد، زيرا بدون استراتژي مشخص مدير نمي تواند ساخت مورد نياز سازمان را معين كند. تكنولوژي: مطالعات نشان مي دهد كه نوع كار و تكنولوژي هر سازمان، دو عامل عمده در انتخاب ساخت سازماني اند. براي مثال سيستمهاي توليد غير انبوه، با ساختهاي ؟؟؟؟؟ موفقترند، در حالي كه سازمانهاي با تكنولوژي پيچيده و توليد انبوه، با ساختهاي سازماني بلند موفقترند، زيرا ساخت تخت در سيستمهاي توليد غيرانبوه ارتباطهاي فراوان و ضروري روزانه را تسهيل مي كند و ساختهاي بلند، بيانگر جدايي واحدهاي برنامه ريزي و كنترل تخصصي با واحدهاي توليدي و اجرايي است، كه البته اين گونه واحدهاي ستادي، سهم بسزايي در موفقيت توليد انبوه و فرآيندي دارند. مطالعات ديگري در اين زمينه نشان مي دهد كه تكنولوژي يا سيستم كاري در سازمانهاي خدماتي و دولتي عامل عمده اي در مطالعه ساخت سازماني مناسب محسوب مي گردد. محيط: بررسي ديگري كه در

طراحي سازمان بايد انجام شود ماهيت محيطي است كه سازمان بايد در آن فعاليت كند، بويژه ثبات نسبي شرايط در آن به طور كلي هر چه محيط آرامتر و قابل پيش بيني تر باشد، مدير بهتر مي تواند سازمان را بر اساس وظايف و فرآيندهاي پايدارتري طراحي كند، و هر چه محيط ناپايدارتر و بحرانيتر باشد، نياز بيشتري به ساختهاي موقت و قابل انعطافتري مي باشد. الگوهاي جديد سازماندهي ساخت سازماني بر مبناي پروژه : از سال 1329 (1950 ميلادي) به بعد كارخانه هاي هواپيماسازي، طراحي محصول اداره را به شكل افراطي تري ارائه داده اند كه به مديريت برنامه مشهور است. مديريت برنامه بر چند نوع است ، ولي اساساً از نوعي سازماندهي برخوردار است كه در آن كل سازمان به بخشهاي كوچكتر يعني گروههاي ؟؟؟؟؟؟ مبني بر خطوط توليد محصول تقسيم مي گردد. به اين ترتيب اگر يك شركت هواپيماسازي بر روي دو پروژه موشك مختلف و دو هواپيماي متفاوت كار كند، در اين صورت شركت چهار مدير پروژه يا برنامه خواهد داشت. هر پروژه واحد مهندسي، بازاريابي، توليد و اداري جداگانه اي دارد. در ساخت پروژه اي ، ضعف يك واحد كل سازمان را تحت تأثير خود قرار نمي دهد و مشكلات ناشي از سلسله مراتب و كندي ارتباطات كاهش مي يابد. سازماندهي بر اساس محصول، كنترل محصولات را آسانتر مي سازد، ولي در ساخت پروژه اي، تركيب و هماهنگي فعاليتهاي چند پروژه براي كل سازمان نيز مسائلي ايجاد مي كند و هدايت تمام فعاليتهاي گوناگون هر پروژه براي يك نفر دشوار است. از آنجايي كه محصول نهايي توسط يك بخش (هواپيما

يا موشك) توليد مي شود، هدايت عمليات و حفظ مسئوليت آسانتر است. موفقعيت اين شكل سازماندهي در صنعت هواپيماسازي موجب افزايش كاربرد آن در ساير صنايع شده است. ساخت خزانه اي (ماتريسي): از سال 1349 (1970 ميلادي) به بعد، تلاش فراواني براي تركيب ساختهاي وظيفه اي و محصولي (مشتري يا ناحيه اي) در شكل جديدي به نام ساخت ماتريسي انجام گرفت، به اين ترتيب كه در يك بعد، تخصصهاي لازم براي انجام وظايف مختلف تحت سرپرستي مديران گروههاي مختلف قرار مي گيرند و در بعد ديگر، محصول يا پروژه هايي با مشخصات معين مانند تاريخ شروع و پايان هر پروژه ، اعتبار و مشخصات اجرايي معيني قرار دارند كه توسط يك نفر مجري يا مدير هماهنگ و اداره مي شوند. مجري از ميان كارشناسان (بعد اول) تخصصهاي لازم را براي انجام عمليات تخصصي در طول دوره پروژه ، انتخاب مي كند، اين افراد در مدت اجراي پروژه تحت نظارت مستقيم مدير پروژه قرار دارند و در پايان عمليات پروژه دوباره به گروه تخصصي خود برمي گردند. انتظار مي رود ساخت ماتريسي مزاياي ساختهاي وظيفه اي و محصولي را يكجا داشته باشد. ساخت ماتريسي يك تمهيد موقت است، نه دائمي، در اين ساخت وحدت فرماندهي رعايت نمي شود، سلسله مراتب و روابط صف و ستاد به نحوي كه در اغلب سازمانها متداول است مفهوم ندارد، و از همه مهمتر اينكه يك رشته روابط دائم و مستمربين واحدهاي مختلف سازمان برقرار مي شود كه بدون همكاري نزديك آنها پيشرفت در اجراي طرحها امكان پذير نيست. ساخت ماتريسي براي انطباق با شرايط سه گانه زير طراحي شده است:

1-    سازمان مجبور باشد با  عوامل محيطي گوناگون مانند مهارت فني عالي و تقاضاي مشتري (ارباب رجوع) خود را انطباق دهد. 2-    نياز به ارتباطات ميان افراد و گروهها از ظرفيت ساختهاي موجود فزوني يابد.3-    فشار هزينه ها و نياز به عملكرد عالي، انعطاف بيشتري در به كارگيري منابع فيزيكي و مالي و مشاركت بيشتر نيروي انساني را طلب كند. با وجود محاسن فراوان ساخت ماتريسي، محدوديتهاي نيز به شرح ذيل براي آن ذكر شده است: 1-    عدم ثبات كاركنان و احتمال عدم اجراي كامل دستورات سازماني 2-    جنگ قدرت فراوان ميان مديران گروهها و مديران پروژه ها 3-    جلسات مكرر و تصميم گيريهاي گروهي بيش از حد ساخت سازماني با گروههاي متداخل: يكي از شيوه هاي مفيد در مطالعه سازمان تجسم آن به عنوان شبكه اي از گروههاي به هم پيوسته است. اين شيوه به مدير كمك مي كند تا عملكرد كلي سازمان را صرفاً مرهون كيفيت كارگروههاي كاري نداند، بلكه به هم پيوستگي اين گروهها را نيز مدنظر داشته باشد. از سوي ديگر مدير براي ايفاي مهم ترين نقش خود يعني نقش تركيبي، مي تواند از ساخت سازماني نيز مدد بگيرد. نقش تركيبي مدير ايجاب مي كند تلاشهاي فردي را به تلاشهاي گروهي و اهداف فردي را به اهداف گروهي بدل، سازد. يكي از راههاي مؤثر همسوكردن اهداف افراد با سازمان مشاركت آنان در برنامه ريزي، تصميم گيري و حل مسأله است از اين رو يكي از صاحبنظران پيشنهاد مي كند كه مدير بايد دست به ايجاد گروه هاي كاري بزند و آنها را در ساخت كلي سازمان از طريق افرادي كه عضويت

مشترك در دو گروه كاري دارند به هم مرتبط سازد. اين نوع ساخت سازماني را «سيستم اثربخشي تعاملي مديريت» نيز خوانده اند. سرپرست گروه كاري ردة عملياتي، عضو گروه كاري رده ي بالاتر مي باشد و اين ترتيب در تمام سطوح سازمان برقرار است، در اينگونه گروههاي كاري، افراد متخصص نيز قرار داده مي شوند. گروههاي كاري تشكيل شده صرفاً براي ايجاد ارتباطاعات نيست بلكه براي تصميم گيري درباره ي مسائل مربوط به حوزه ي كارشان است. اين گروههاي كاري با كميته هاي مختلفي كه معمولاً در سازمانها تشكيل مي شوند متفاوتند، زيرا در يك كميته ضرورتاً اجازه ي مشاركت كامل به اعضاء داده نمي شود در حالي كه در ساخت سازماني با گروههاي متداخل، مشاركت كامل اعضاء لازم است. ساخت سازماني موقتي ويژه (ادهوكراسي): در مطالعه سازمان همواره اين پرسش مطرح مي شود كه ميزان ضرورت ساخت و مقررات تا چه حدي است؟ در پاسخ به اين پرسش ادهوكراسي به جاي طرفداران از ساخت مكانيكي و بولوكراسي اداري، از ساخت آزاد و ضوابط محدود حمايت مي كند. ساخت سازماني ويژه موقت، براي انجام كار كلي سازمان بر واحدهاي سازماني كوچك ؟؟؟؟ او نسبتاً خود تأكيد دارد. در اين ساخت گروههاي كاري تشكيل مي شوند و بر حسب ضرورت براي انجام مأموريت اعزام مي كردند. از ديد ادهوكراسي هنگامي سازمان مطلوب است كه از گروههاي ويژه تخصصي تشكيل يافته باشد، نه از بخشهاي وظيفه اي يا بوروكراتهاي دائمي. ويژگي اصلي اين الگوي جديد سازماندهي، همكاري گروهي در حل مسائل و انجام كارهاست و اختيارات به كساني تفويض مي شود كه به كار ويژه اي نزديكترند.

به طور كلي فكر زيربنايي اين نوع سازماندهي اين است كه تنها با فراهم كردن شرايطي كه موجب بروز ابتكارها، حس مسئوليت و همكاري كاركنان شود مي توان از حداكثر توان افراد بهره مند گرديد. مطالعات انجام شده در سازمانهاي مختلف نشان مي دهد كه هر چه ساخت سازمان به ادهوكراسي متمايلتر مي گردد. از ميزان جابجايي و غيبت كاركنان كاسته مي شود و گاهي بهره وري و كيفيت انجام كارها نيز بهبود مي يابد. در سيستم بوروكراتيك كارها ثابتند و افراد نسبتاً استقلال ندارند، مسئوليت پذيرند در موارد ابهام كم طاقتند و ارزشهاي گروهي را بر منافع فردي ترجيح مي دهند، ولي در سيستم ادهوكراتيك كارها ثابت نيست و افراد از استقلال نسبي برخوردارند. ويژگيهاي برجسته ي ادهوكراسي عبارتند از: 1-    گروههاي كاري موقت 2-    عدم تمركز در اختيارات 3-    مسئوليت بخشي اقتضايي 4-    قوانين و ضوابط محدود ليكوت و همكارانش در مؤسسه تحقيقات اجتماعي دانشگاه مشتقيان معتقدند كه تمام منابع (انساني و سرمايه اي) در يك موسسه به مديريت مناسبي نيازمندند نتيجه تحقيقات آنان در سبكهاي چهارگانه ذيل مطرح شده است. 1-    سيستم (سبك) يك: مديريت اعتماد و اطمينان به زيردستان ندارد. بيشتر تصميمها و تعيين اهداف، در رده بالاي سازمان اتخاذ شده ، بر اساس سلسله مراتب ابلاغ مي گردد، زيردستان مجبور به كار مي شوند و ترس و تهديد و تنبيه بر محيط كار حاكم است، پاداشها در جهت ارمناي نيازهاي جسمي و ايمني است تعامل، جزئي و همراه با ترس و عدم اعتماد است، كنترل بطور متمركز از سطوح بالا انجام مي گيرد و سازمان غيررسمي به طور كلي مخالف

اهداف سازمان شمرده مي شود. 2-    سيستم (سبك) دو: مديريت اعتماد و اطمينان نسبتاً زيادي به زيردستان دارد، تصميمهاي بسياري در چارچوبهاي از پيش تعيين شده در سطوح پايين اتخاذ مي گردد از پاداش و تنبيه واقعي و يابالقوه ، براي ايجاد انگيزه در كاركنان استفاده مي شود، ارتباط ميان مافوق با مادون همراه با ترحم و دلسوزي و از جانب مادون همراه با ترس و  احتياط است ، بيشتر تصميم گيريها و تعيين هدفها، در رده بالاي سازمان انجام مي گيرد، در فرآيند كنترل تا حدي تفويض اختيار مي شود و اگر چه سازمان غيررسمي تشكيل مي شود ولي هميشه در برابر اهداف سازمان رسمي از خود مقاومت نشان نمي دهد. 3-    سيستم (سبك) سه: در اين سيستم مديريت نه بطور كامل ولي اعتماد و  اطمينان قابل ملاحظه اي به زيردستان دارد، تعيين خط مشي و تصميم گيريهاي عمومي در سطح بالا انجام مي گيرد. ولي ارتباط زيردستان در سلسله مراتب دو طرفه است، براي ايجاد انگيزه در زيردستان، از تدبيرهاي در جريان امور قراردادي نسبي افراد و از پاداشها و تبليغات گاهگاهي ، استفاده مي شود، ارتباط ميان مافوق و مادون نسبتاً متقابل است كه با اعتماد و اطمينان خوبي برقرار مي باشد، قسمتي از اعظم فرآيند كنترل، به قسمت پايين سلسله مراتب تفويض و با يك حس مسئوليت در هر دو سطح بالا و پايين اجرا مي گردد. با اين روش كنترل، سازمان غيررسمي ممكن است تشكيل شود، ولي يا از اهداف سازمان رسمي حمايت خواهد كرد و يا مقاومت جزئي در برابر آن مي نمايد. 4-    سيستم (سبك) چهار: در اين

سيستم مديريت اعتماد و اطمينان كامل نسبت به زيردستان دارد، تصميم گيري به طور گسترده اي در سراسر سازمان پخش است، ارتباطات در اشكال افقي، عمودي و مورب در ميان سلسله مراتب جريان دارد، فرآيند كنترل، به علت درگيري كامل رده هاي عملياتي، به صورت گسترده اي پخش شده است، سازمانهاي رسمي و غيررسمي، غالباً يكي است، بنابراين عام نيروها كوششهاي خود را جهت كسب اهداف بيان شده در سازمان به كار مي گيرند. سيستم مديريت(4)روابط انساني     سيستم مديريت(3)بر مبناي مشاوره     سيستم مديريت(2)دلسوزانه      سيستم مديريت(1)آمرانه محاسن و معايب مديريت بر مبناي هدفمحاسن     1-    بهبود ارتباطات بين سرپرست و كارمند در زمينه ي محتواي كار و اهميت نسبي وظايف عمده 2-    بهبود بكارگيري منابع انساني و مادي3-    بهبود پيشرفت كارمند 4-    بهبود عملكرد كارمند 5-    بهبود معيارهاي ارزيابي عملكرد كارمند 6-    بهبود برنامه ريزي كلي معايب

1-    عدم حمايت كافي مديريت عالي2-    اهداف بخوبي تعريف نمي شود3-    عدم هدايت كافي پيشرفت كار در جهت كسب اهداف مورد توافقي 4-    عدم توانايي در تعديل اهدافي كه به نظر نيروهاي داخلي و خارجي سازمان غيرمنطقي مي باشند.5-    عدم ارزيابي ميزان موفقيت واقعي در اهداف مورد توافق 6-    تأكيد بيش از حد بر مكاتبات 7-    وقت گيري بيش از حد تقوا براي همه لازم است و براي كساني كه متصدي امور كشور هستند لازمتر است. صحيفه نور: جلد 17 ، ص 97

مديريت در شورا ها

نويسنده : نقي وحيد نيا

تلخيص: سروش شيدايي – جواد كرمي- از انتشارات جهاد دانشگاهي - فصل يك : مديريت تطبيقي شورا ها- در نظام هاي حكومتي مختلف عوامل متعددي وجود دارند كه نشان دهنده

تمركز و يا عدم تمركز مي باشند سيستم هاي حكومتي غير متمركز در تمام كشور ها مسير تاريخي و قانوني متفاوتي را طي نموده اند و در اين مسير عوامل مختلفي موثر واقع شده اند . از جمله اين عوامل مي توان به موارد زير اشاره نمود : 1. ويژگي هاي اداري و مالي 2. تنظيم بودجه 3. تخصيص اعتبار 4. برنامه ريزي عمراني ( مركزي و محلي )ساختار حكومت هاي مركزي و محلي بر اساس يك ارتباط متقابل و موثر بر تصميم گيري ، تعيين كننده شكل تمركز و عدم تمركز مي باشند و محتواي اين ارتباط تابع شرايط زماني و مكاني مشخص مي باشند . اشكال واگذاري اختيار : در نظام هاي سياسي مختلف جهان عمدتا سه شكل زير مبناي تفويض اختيار قرار مي گيرد : 1.    واگذاري اختيار مبتني بر قانون اساسي 2.    واگذاري اختيار مبتني بر قوانين ويژه3.    واگذاري اختيار مبتني بر دستورات ، احكام و بخشنامه هاي دولتاين اشكال با توجه به سطح آگاهي ، ساختار قدرت ، رشد سياسي ، رشد اقتصادي و ظرفيت هاي فرهنگي مردم كاركرد خود را نشان مي دهند .1. واگذاري اختيار مبتني بر قانون اساسي : يكي از ويژگي هاي عمده اغلب كشورهاي قانونمند جهان را مي توان تدوين يك قانون مادر و پايه جهت ايجاد بنيان هاي اساسي حكومت تحت عنوان « قانون اساسي » ناميد. در اغلب اين قوانين به نوعي مشاركت واحد هاي محلي در اداره امور اجتماعي و سياسي مشاهده مي شود . 2. واگذاري اختيار مبتني بر قوانين ويژه :در نظام هاي سياسي واگذاري اختيارات و قدرت تصميم گيري به

واحد هاي محلي بر اساس قوانين ملي و كشور صورت مي پذيرد . اين واگذاري بسته به نوع فعاليت و اهميت آن براي دولت ها ممكن است در سطوح خاصي محدود شود . براي مثال در كشور ما سازمان برنامه و بودجه در سطح استاني ، ادارات بازرگاني در سطح شهرستان ها و ادارات وابسته به وزارت كشور در سطح روستا ها نيز حضور دارند و تا حدي عدم تمركز تلقي مي شوند ( اين نوع قوانين بيشتر در حيطه سازمان ها و واحد هاي دولتي قابل بررسي است .3.  واگذاري اختيار مبتني بر دستورات ، احكام و بخشنامه هاي دولت : در اشكالي از عدم تمركز برخي وظايف و اختيارات از طرف دولت مركزي بصورت دستورالعمل ، احكام ، و ابلاغيه هاي رسمي بر عهده واحد هاي محلي انتقال مي يابد . براي مثال در كشور ما كميته هاي برنامه ريزي ، شوراي اشتغال و شوراي جوانان همگي بر اساس دستورات و ابلاغيه هاي دولت در سطح استان ها نيز حضور دارند .فصل 2 : مديريت بودجه در شوراها عمده ابزار اصلي نظارت شورا ها ، بودجه بندي عمليات مورد نظر در محدوده وظايف قانوني آنها است . بودجه به يك برنامه مالي مدون در طي زمان مشخص اطلاق مي شود كه عمدتا شامل مشخصات ذيل است : 1.    واحد اصلي بودجه بر حسب پول بيان مي شود 2.    بودجه عمدتا بصورت ساليانه تنظيم مي شود 3.    بودجه حاوي عهد مديران و مجموعه مورد نظر جهت تحقق اهداف بودجه اي است4.    بودجه وسط يك مجموعه تهيه و توسط يك رده مافوق مورد تصويب قرار

مي گيرد .5.    بودجه قابليت اصلاح و تغيير را دارد6.    درآمد ها بر مخارج بودجه تقدم دارندبودجه از ديدگاه هاي مختلف : افراد در موقعيت هاي مختلف بر حسب شخصيت كاري و فكري خود ديدگاه هاي متفاوتي را زا بودجه ارائه مي دهند كه برخي را به طور خلاصه بررسي مينمائيم.بودجه از ديدگاه كارشناسي مجموعه اي از برنامه هاي طراحي شده جهت تحقق اهداف مورد نظر است.بودجه از ديدگاه  سياسي تعارض زا است تلقي مي شود زيرا هر سازمان تمايل دارد جهت اجراي برنامه هاي خود اعتبار بيشتري اختصاص دهد.بودجه از ديدگاه اقتصادي ابزار تحقق كارائي و رشد اقتصادي است .بودجه از ديدگاه نظارتي مكانيسم تخصيص منابع است . اين مكانيسم مشخص مي سازد كه هر كدام از سازمان ها و برنامه ها چه اهميتي براي واحد صويب كننده دارند .بودجه از ديدگاه مديريتي ابزار قدرت مي باشد مديران مي توانند با كنترل اعتبار سازمان ها و واحد هاي تحت پوشش فعاليت هاي آنها را كنترل داشته باشند و در صورت نياز فعاليت هاي مشخصي را تشديد يا موقف نمايند .اغلب مدبران رشد مالي سازمان ( بودجه ) را نشانه موفقيت و ترقي مي شمارند و همواره از كمبود بودجه ناراضي هستند .نقش بودجه :بودجه در اصطلاح عمومي يك ابزار با كاربرد هاي گوناگون تلقي مي شود . در جوامع رو به توسعه و پيشرفته نقش هاي مختلفي از بودجه انتظار مي رود كه عمدتا شامل موارد زير مي باشد : الف) نقش نظارتي بودجه : دولت ها و صاحبان قدرت همواره تمايل دارند اهداف و سياست هاي خاص را اولويت دهند و جريان درآمد

هاي بدست آمده را در اين جهت هزينه نمايند . اين امر در نظام هاي مردم سالار به علت ضرورت كنترل درآمد ها و مخارج دولت و سازمان هاي عمومي اهمي بيشتري دارد زيرا مردم مي توانند با كنترل بودجه دولت از سياست هاي دولت آگاه شده و عكس العمل مناسبي نشان دهند . تنظيم و تصويب بودجه نوعي كنترل « پيش از اجرا » است كه اهميت و جايگاه خاصي در مسايل اقتصاد عمومي دارد .ب) نقش برنامه ريزي بودجه : در يك ديد كلي مي توان گفت در سطح ملي علاوه بر آن كه كشور داراي خط مشيهاي توسعه متفاوتي هستند در سطح شهر ها و روستا ها نيز سياست هاي اقتصادي و اجتماعي خاص و مفاوت قابل شناسايي هستند ، تحقق اين پتانسيل ها و اهداف توسعه نيازمند دوين برنامه هاي مختلفي است كه از طريق بودجه قابل اعمال است .فرايند بودجه بندي شوراها :  بودجه در عمل مي توان داراي يك ماهيت اقتصادي با آثار اجتماعي دانست كه عمدتا بشكل پيش بيني تنظيم مي شود . بودجه را نمي توان يك برنامه قطعي دانست زيرا ارتباط بسيار گسترده اي با شرايط متغير محيطي غير قابل كنترل دارد . مخارج و درآمد هاي پيش بيني شده بودجه ممكن است تحت تاثير متغير هاي خارجي كمتر يا بيشتر از آنچه تنظيم شده اند حاصل شوند به همين دليل مديران و مسئولان بودجه بندي مجبور به تدوين يك برنامه بودجه پويا هستند.اساسي ترين مرحله بودجه بندي را مي توان تدوين ساختار بودجه اطلاق نمود. اين مرحله در شكل گيري اوليه بودجه در شورا ها

اهميت بالايي دارد و با توجه به متغيرهاي اقتصادي و اجتماعي شهر ها و روستاهاي مختلف مي تواند تفاوت داشته باشد .اولين گام جهت طراحي و تدوين ساختار بودجه اي شوراها را مي توان « تدوين راهبرد هاي اصلي » ناميد .دومين گام « تدوين برنامه ها و اهداف كلان » بر اساس اين مرحله شكل بندي اوليه مورد نياز بودجه آماده مي شود .سومين گام ، براساس برنامه ها و اهداف كلان تعيين شده از طريق تدوين « وظايف اجرايي و ابزار هاي مورد نياز » اجرا ميشود. مسلما شورا ها نياز خواهند داشت كه جهت تحقق اهداف كلان و برنامه ها خود برخي اصلاحات را در اين ابزار ها ارائه دهند. اين اصلاحات ممكن است به حذف ، تقويت يا ايجاد برخي ابزار ها منجر شود . بعد از تدوين ابزار هاي اجرايي ،شورا ها در گام چهارم « ابعاد درآمدي و هزينه اي » اين ابزار ها را مشخص و تفكيك خواهند داشت . بر اساس ساختار بودجه اي تدوين شده شورا ها مي توانند فرآيند تهيه و تنظيم بودجه را شروع نمايند . در اولين مرحله بودجه بندي شوراها ساختار بودجه را تعيين مي كنند . پس از تنظيم بودجه به مرحله بعد كه « تصويب بودجه » باشد قار مي گيرند . تصويب بودجه توسط شورا را به عبارتي مي توان تعهد مردم و مسئولين نسبت به برنامه هاي تعيين شده تلقي كرد . در مرحله سوم كه « اجراي بودجه » ناميده مي شود . بودجه عيين شده به سازمان هاي ذيربط اعلام مي شود. تمام مراحل قبلي در

جهت افزايش كارايي و اثر بخشي بودجه در حين اجرا شكل مي گيرد از اين رو اهميت خاصي در فرآيند بودجه بندي دارد.در اجراي بودجه بايد توجه داشت كه توازن بودجه به تعادل بين درآمدها و هزينه ها بستگي دارد . و حفظ اين عادل در اجراي بودجه نيز مي تواند در توازن بودجه موثر باشد . مرحله نهايي فرآيند تنظيم بودجه را « كنترل بودجه » مي نامند . كنترل بودجه شوراها را در دو شيوه مكمل مي توان پياده نمود :الف) كنترل مالي اين نوع كنترل از طريق محدوديت سقف هزينه هاي ارائه شده در حد درآمد هاي پيش بيني شده و تامين هزينه ها بر اساس درآمد هاي تحقق يافته قابل اعمال است . ب) كنترل عملياتي اين جنبه كنترل با لحاظ قدرت نظارتي شوراها از اهميت خاصي برخوردار است. اعضا شوراها مي وانند به صورت مستمر در طول عمليات بشكل مستقيم يا غيرمستقيم ( گزارش ارائه شده ) از نحوه هزينه هزينه كرد عمليات تدوين شده در بودجه آگاهي يافته و اقدامات لازم در خصوص اصلاح بودجه يا عمليات را ارئه نمايند .روش هاي پيش بيني بودجه : عمدتا بودجه در دو بخش قابل قابل بررسي است :الف ) روشهاي پيش بيني درآمد ها          -      ب) روشهاي پيش بيني و برآورد هزينه ها الف ) روش هاي پيش بيني درآمد ها : بايد توجه داشت دقت در پيش بيني درآمد ها در دقيق بودن بودجه مصوب تاثير زيادي خواهد داشت . روش هاي متداول برآورد درآمد ها به شرح زير است :1-    روند سال هاي قبل : در مواقعي كه نوسنات

اقتصادي مانند گرايش ركود يا تورم در حداقل باشد يا وضعيت عمومي اقتصاد در حالت تعادل باشد در اين گونه موارد استفاده از روند سال هاي قبل مي تواند موثر باشد . در شرايط ركود يا ورم حاد اين شيوه موثر نمي باشد .2-    تجزيه و تحليل سري هاي زماني : در اين شيوه بصورت استفاده از ميانگين ساده سال هاي گذشته و ميانگين متحرك دوره هاي پيشين استفاده مي شود. 3-    نرخ رشد : در اين روش بر اساس بودجه سال هاي گذشته ابتدا نرخ رشد سال هاي گذشته ( معمولا 10 سال ) محاسبه مي شود سپس بر اساس ميانگين نرخ ها بدست آمده در سالهاي مختلف نرخ رشد نهايي دوره مورد بررسي مشخص مي شود سپس بر اساس آن بودجه سال آينده پيش بيني مي شود . n: تعداد سالها ، B   : درآمئ سال مورد نظر              = نرخ رشد 4-    تجزيه و تحليل همبستگي ها : مي توان از طريق معادلات رياضي بين درآمد هاي مربوطه و توليد ناخالص داخلي تعداد جمعيت فعال و ... يك رابطه همبستگي مثبت يا معكوس را پيش بيني نمود . 5-    ارزيابي هاي كارشناسي : در مواردي كه امكان دسترسي به كارشناسان با تجربه و كارآمد ميسر باشد از طريق بررسي عوامل خارجي و داخلي موثر بر درآمدهاي مورد نظر مي توان تا حدودي در آمدها را پيش بيني نمود . ب ) روش هاي پيش بيني هزينه ها :در اين مرحله بر اساس درآ»د هاي پيش بيني شده در مرحله قبلي هزينه هاي مختلف در چارچوب دو گروه هزينه هاي پيش بيني مي شود

. الف: هزينه هاي جاري و مستمر : اين دسته هزينه نيروي انساني و هزينه خدمات پشيباني و فعاليت هاي ستادي شكل مي گيرد . ب: هزينه هاي عمراني و سرمايه اي جهت پيش بيني و برآورد هزينه ها مي توان از روش هاي زير استفاده نمود 1.    روند سال هاي قبل : اين شيوه در زمينه هزينه هاي جاري و مستمر از قبيل هزينه هاي نيروي انساني ، هزينه هاي ستادي ، خدمات عمومي و ... كه بيشتر جتبه مداوم دارند قابل اعمال است  . 2.    شاخص بندي سرانه : در اين روش بر اساس سرانه هزينه هاي جاري شاخص مورد نظر تهيه مي شود و سپس مطابق تغييرات همبستگي شاخص هاي كلان كشور از جمله شاخص هاي عمده فروشي و خرده فروشي ، سرانه هزينه هاي جاري نيز تغيير مي يابد . 3.    هزينه هاي عملياتي : در خصوص فعاليت هاي عمراني و سرمايه گذاري بايستي توجه داشت كه هزينه تفكيك شده اين فعاليت ها را كه هدف مشخص و معيني را دنبال مي كنند ضرورتا از طريق ارزيابي و توجيه اقصادي – اجتماعي و طراحي پروژه مي توان فراهم نمود. 4.    ارزيابي تطبيقي : در مواردي كه به دلايلي امكان برآورد دقيق هزينه ها ميسر نباشد از ارزيابي هزينه پروژه هاي مشابه در سالهاي گذشته استفاده نمود . انواع بودجه :از بعد فني بودجه انواع مختلفي با توجه به موقعيت بودجه بندي دارد كه در ادامه برخي از بودجه بندي ها را مورد بررسي قرار خواهيم داد . بودجه سنتي يا متداول اين نوع بودجه بندي بدون توجه به نوع و تعداد

فعاليت هاي دستگاه تنظيم مي شود كه امروزه به لحاظ گسترش و يا پيچيدگي فعاليت هاي دولت كاربرد ندارد . اين نوع بودجه بندي در سطح شهر ها به دليل تنوع فعاليت ها قابل استفاده نمي باشد . بودجه افزايشي در اين شيوه بودجه بندي ، ميزان هزينه ها بر اساس حجم عمليات تعيين مي گردد . در تنظيم بودجه با استفاده از اين روش براي برآورد هزينه ها عمدتا يكي از اشكال زير را بكار مي گيرند :1.    عمليات ثابت : اگر عمليات سال اينده نسبت به سال فعلي تغيير نداشته باشد در اين حالت صرفا تغييرات ناشي از تعديل نرخ تورم در بودجه اعمال مي شود . 2.    توسعه عمليات : در شرايطي كه عمليات و برنامه هاي سال آتي به صورت كمي يا كيفي افزايش شابد در اين حالت اين نوع تغييرات بايستي در پيش بيني بودجه سال آتي لحاظ شود . 3.    عمليات جديد : در شرايط اجرايي ممكن است برخي فعاليت هاي جديد ناشي از برنامه ها يا اهداف جديد بر عهده موسسه يا دستگاه اجرايي مورد نظر بشكل خدماتي يا عمراني گذاشته شود بودجه برنامه اي در اين روش ، بودجه بر اساس برنامه هاي مختلف نظيم مي شود . در اين شيوه لزوما يك متولي براي تمام برنامه ها ضرورت ندارد و ممكن است موسسات مختلفي اين وظيفه را بر عهده گيرند ، كه براي هر برنامه بو دجه اي مشخص تهيه و تنظيم مي شود . بودجه عملياتياين بودجه بندي بيشتر در واحد هاي عملياتي مانند پيمانكاران موسسات انتفاعي و توليدي قابل استفاده است . در اين

روش عمليات بصورت هزينه و فايده تحليل و بر اساس اندازه گيري كار ، قيمت تمام شده مشخص و با استفاده از شاخصهاي كاري و استاندارد هاي عملياتي اين ارقام تعيين و تعديل مي شود . بودجه بر مبناي واحد هاي عملياتي ( P.P.B.S) در اين بودجه بندي كه بودجه بر مبناي P.P.B.S اطلاق مي شود بر اساس ارزيابي اجرائي دستگاه و موسسه حجم عمليات قابل اجرا وسط واحد هاي عملياتي به لحاظ نيروي تخصصي ، تجهيزات و امكانات اجرائي مشخص و براساس آن بودجه هر واحد تنظيم مي گردد . ( P.P.B.S : PLANING'PROGRAMING AND BUDGETING SYSTEM )بودجه بر مبناي صفر در اين روش هدف ايجاد يك تناسب بين وان اجرايي دستگاه و عمليات محوله است . براي تعيين بودجه از پايين ترين سطح عملياتي حركت و نهايتا در راس هرم بودجه نهايي تنظيم مي شود حسن عمده اين بودجه آن است كه همواره شكل غلتان داشته و هر ساله مورد بازبيني قرار مي گيرد با اين حال تنظيم آن نيروي كارشناسي زيادي مي خواهد . فصل سوم برنامه ريزي در شوراها آنچه در اين جهت هر شورا نيازمند است ابزار مناسبي جهت تدوين اين اهداف و راه هاي تحقق اهداف مي باشد . اين ابزار از مجموعه اي فعاليت هاي مرتبط تشكيل مي شود كه عموما برنامه ريزي اطلاق مي شود . تعريف برنامه ريزي برنامه را شايد بتوان يكي از پر استفاده ترين اصلاحات سازماني و عمومي اطلاق كرد . ولي آنكه برنامه واقعا چه عريفي دارد مستلزم كنكاش بيشتري است . به اعتقاد ما « برنامه يك تصوير آگاهانه و قابل

اجرا از مجموعه فعاليت هايي است كه اجراي ان ها منجر به نتايج مورد انتظار مي شود » . اين تعريف در تمام سطوح برنامه ريزي صادق است ولي پيچيدگي و متغير هاي اثرگذار آن متفاوت مي باشد . هر برنامه لزوما داراي هدف و نتايج مورد انتظار است و مسلما بدون وجود هدف اجرا يا عدم اجراي آن بي تفاوت خواهد بود . هر برنامه اي ارتباط فعاليت هاي مرتبط و مختلفي را رد رابطه با همديگر و تحت تاثير عوامل خارجي جهت تحقق اهداف نهايي مشخص مي سازد و هر چقدر اهداف گستر بيشتري را شامل شوند فعاليت ها نيز پيچيده تر خواهند شد . ضرورت برنامه ريزي آنچه كه برنامه ريزي را مهم . ضروري مي سازد محدوديت هاي مالي ، زماني و ساير منابع مورد نياز جهت تحقق اهداف مسئولان است . عناصر اصلي برنامه ريزي برنامه ريزي ممكن است در سطوح و انواع مختلفي فراهم شود با اين حال هر نوع برنامه ريزي عموما از يكسري عناصر مشترك استفاده مي نمايند . اين عناصر را در سطوح مختلف صرف نظر از ضريب اهميت آنها مي توان در موارد زير خلاصه كرد :الف) هدف يا مجموعه اهداف : اولين ركن اساسي تمام برنامه ها داشتن هدف است . به عبارتي برنامه ريزي بعنوان ابزاري جهت تحقق اهداف مورد نظر طراحي و اجرا مي شود . اهداف را مي توان در دو دسته اهداف كلان ( با حيطه تاثير گذاري گسترده ) و اهداف خرد ( با حيطه تاثير گذاري محدود ) طبقه بندي كرد . ب) منابع تامين كننده برنامه :

وقتي برنامه ريزي طراحي شد و اهداف برنامه مشخص شد لازم است منابعي كه از محل آنها هزينه اجرايي برنامه بايد تامين شود در متن برنامه ريزي مشخص و تعيين گردد. بدون وجود منابع انساني و مادي هيچ برنامه اي به مرحله اجرا وارد نخواهد شد و صرفا به يك امر صوري و كاغذي تبديل مي شود . هر چقدر تعداد برنامه ها بيشتر و نياز مالي پروژه ها بيشتر باشد تنوع منابع تامين كننده نيز ضرورت بيشتري خواهد يافت .ج) امكانت اجرايي برنامه : مشخص ترين مرحله هر سيستم برنامه ريزي را مي توان مرحله اجراي آن ناميد . مام برنامه ها در اين مرحله نيازمند داشتن ابزار ها ، نيروي انساني و ساختار مناسب جهت اجراي كارآمد برنامه مي باشند . د) نظام ارزشيابي برنامه : يكي از مسايل عمده برنامه ريزي وجود متغير هاي تاثير گذار خارج از كنترل است كه منجر مي شود كه برنامه از مسير از پيش طراحي شده خارج شود . براي جلوگيري يا حداقل ، كاهش اين تاثيرات بر نظام برنامه ريزي ، وجود يك بازنگري دوره اي و ارزيابي اهداف بدست آمده براي هر نوع برنامه ريزي ضرورت دارد . ارتباط عناصر برنامه ريزيدر ارتباط با اين عناصر ، شوراها نيازمند استفاده از 4 دسته سازمان مختلف مي باشند اين سازمان ها عبارتند از : 1)    سازمان برنامه ريزي 2)    سازمان تامين كننده برنامه3)    سازمان هاي اجرايي 4)    سازمان هاي نظارت كننده 1)    سازمان برنامه ريزي :اين نوع سازمان ها مانند يك مجموعه ستادي و دفاتر مشاوران برنامه ريزي جهت جمع آوري اطلاعات ، پردازش ،

تحليل و تدوين برنامه هاي مورد نياز عمل مي كنند . 2)    سازمان هاي تامين كننده برنامه :اين دسته سازمان ها برنامه هاي مصوب شورا ها را جهت پوشش مالي و نيروي انساني و امكانت اجرايي ، از طرق مختلف بررسي و راهكار هاي عملي تامين برنامه آماده مي كنند .3)    سازمان هاي اجرايي : اين نوع سازمان ها برنامه هاي تهيه شده را بر اساس منابع و اهداف تعيين شده به مرحله اجرا رسانيده و متحقق مي سازند اين سازمان ها ممكن است به شكل شهرداري ها سازمان هاي انتفاعي موسسات خيريه تعاوني هاي وابسته شركت هاي خدمات عمومي و يا سازمان هاي موقت باشند. 4)    سازمان هاي نظارت كننده :اين نوع سازمان ها برنامه هاي در حال اجرا يا اجرا شده را بررسي و نتايج بدست آمده را بر اساس نظر سنجي از مردم ارزشيابي اهداف منابع مصرف شده و ... بررسي و اصلاحات لازم را ارئه مي نمايند . سطوح برنامه ريزي : برنامه ريزي را مي توان از نظر سطح جغرافيايي به سطوح مختلفي تفكيك نمود اين سطوح مختلف عبارتند از :     برنامه ريزي در سطح ملي    برنامه ريزي در سطح منطقه اي     برنامه ريزي در سطح استان     برنامه ريزي در سطح شهرستان     برنامه ريزي در سطح شهر     برنامه ريزي در سطح دهستان     برنامه ريزي در سطح روستا هر كدام از اين سطوح عليرغم آنكه از يك سري اصول مشابه جهت برنامه ريزي استفاده مي كنند ولي به علت حجم متغير هاي اثر گذار محتواي برنامه هاي اين سطوح به لحاظ پيچيدگي متفاوت خواهد بود

. فرآيند برنامه ريزي بررسي تكنيك ها و روش هاي مختلف برنامه ريزي حاكي از آن است كه مدل هاي مختلفي را جهت تدوين يك نظام برنامه ريزي مناسب و قابل استفاده در شورا ها مي توان ارائه نمود . اين مدل ها عليرغم آنكه در برخي موارد اثر بخش مي باشند ولي به تنهايي يك مدل عمومي و تعميم پذير نمي باشند . به همين لحاظ تلاش شده است يك مدل عمومي و تعميم پذير نمي باشند به همين لحاظ تلاش شده است يك مدل عمومي از فرآيند برنامه ريزي جهت كاربرد در شورا ها ارئه شود اولين مبحث قابل توجه برنامه ريزي ان است كه مهمترين قدم برنامه ريزي با مشكل و عدم اثر بخشي مواجه خواهد شد بعبارتي بعنوان اولين خشت برنامه ريزي شناسايي مساله اهميت زيادي براي برنامه ريزان و مسئولين دارد . چه بسا هزينه هاي عمراني و سرمايه گذاري عمومي بسياري كه به علت عدم توجه به شناخت نياز ها و اهداف اصلي منجر به اتلاف منابع ملي و منطقه اي شده است . به همين خاطر براي شورا ها ضرورت توجه به اين مرحله اهميت وافري دارد . مراحل اصلي فرآيند برنامه ريزي را مي توان در موارد زير خلاصه كرد : شناسايي مسئله تدوين برنامه انتخاب برنامه اجراي برنامه مراحل 12 گانه فوق در خصوص برنامه ريزي هاي مختلف قابل بررسي است ولي مسلما قابل ذكر است كه برخي مواقع مراحلي پررنگ تر و يا كم  اهميت تر تلقي مي شوند كه اين خود وابسته به عمق مساله و گستردگي محدود برنامه مي باشد . البته بررسي

مراحل برنامه ريزي نبايد اين تلقي را ايجاد كند كه برنامه ريزي يك روند خطي دارد كه به صورت متوالي قابل اجرا است بلكه بايد توجه داشت كه مراحل مختلف برنامه ريزي تحت تاثير يك سيستم مرتبط با هم قابليت انعطاف پذيري بايد داشته باشد . اگر بتوان اين ارتباط را بين مراحل عمده برنامه ريزي فراهم نمود مسلما يك سيتم برنامه ريزي غلتان فراهم مي شود كه تداوم آن آثار مثبتي خواهد داشت . برنامه ريزي راهبردي ( استراتژيك )يكي از عمده مسايل برنامه ريزي شورا ها در ابتداي فعاليت هاي خود توجه به رسالت شورا ها و تمركز روي برنامه ريزي راهبردي است به همين لحاظ در ادامه تلاش خواهد شد يك سيستم برنامه ريزي راهبردي را بررسي نمائيم . براي هر نوع برنامه ريزي راهبردي به 4 سوال اساسي زير بايد به صورت گسترده پاسخ دهيم و سپس بر اساس بررسي و تركيب آن ها گزينه هاي ممكن را مشخص و نهايتا تصميم گيري نمائيم . الف) چه فرصت هاي عمده اي براي ما وجود دارد ؟ب) با چه تهديد هاي عمده خارجي مواجه هستيم ؟ج) نقاط قوت عمده داخلي ما چه مواردي هستند ؟د) ضعف هاي عمده داخلي ما چه مواردي هستند ؟ نتايج اين بررسي ها مي توان نوعي تحليل داخلي و خارجي تلقي كرد كه آثار متعددي براي شورا ها در برخواهد داشت .با بررسي اين موارد شورا مي تواند نسبت به طراحي گزينه هاي ممكن جهت تدوين برنامه آينده اقدام نمايد و نهايتا منجر به انتخاب و گزينش راهبرد مناسب جهت تدوين فعاليت هاي شورا شود . ارزيابي

مستمر و دوره اي راهبرد هاي اجرا شده مي تواند در اصلاح برنامه هاي آينده موثر باشد . علاوه بر برنامه ريزي راهبردي ، شورا ها ضرورتا نيازمند استفاده از برنامه هاي بلند مدت ، ميان مدت و كوتاه مدت جهت تحقق نيازها و انتظارات مردم مي باشند كه در قالب برنامه ريزي راهبردي قابل اجرا خواهند بود . شاخس هاي ارزيابي برنامه ها يكي از مراحل اصلي هر نوع برنامه ريزي مرحله كنترل و ارزيابي برنامه ها است . در خصوص طرح ها و پروژه هاي تدوين شده كنترل تك تك پروژه ها مي تواند در ارزيابي موثر باشد .كنترل مجموعه طرح ها از پنج مرحله عمده تشكيل مي شود كه عبارتند از : -    صدور مجوز شروع كار براي طرح ها و پروژه ها -    جمع آوري و پردازش اطلاعات -    تحليل و ارزيابي عملكرد طرح ها و پروژه ها -    گزارش دهي به شوراي ناظر توسط مجري-    انجام اقدامات اصلاحي اين سيستم كنترل شورا ها را از تمركز روي عمليات مربوط به طرح ها و پروژه به سمت نتايج عمليات سوق مي دهد . اجراي اين سيستم مستلزم تهيه شاخص هاي اندازه گيري مناسبي است كه معرف كيفيت و كميت عملكرد مجموعه طرح ها و پروژه ها باشند . با شروع عمليات اجرايي طرح ها و پروژه هاي مورد نظر بر اساس برنامه هاي عيين شده ، بصورت دوره اي اطلاعات مربوط به پيشرفت فيزيكي و عملكرد هزينه اي و زماني پروژه ها جمع آوري مي شود . پيشرفت فيزيكي پروژه ها در پايان هر دوره تعيين و ميانگين مجموعه پروژه ها

حت عنوان پيشرفت فيزيكي طرح مشخص مي شود . شكاف بين پيشرفت فيزيكي برنامه ريزي شده و پيشرفت فيزيكي واقعي پروژه ها عملكرد كمي مجموعه پروژه ها را نشان مي دهد . عملكرد كيفي پروژه ها را نيز مي توان بر اساس استاندارد هاي تعيين شده مورد ارزيابي قرار داد. در كنار اين عملكرد ها يعني عملكرد كمي و كيفي پروژه ها عملكرد هزينه اي پروژه نقش مكملي بر عهده دارد . عملكرد هزينه اي پروژه ها را مي توان با استفاده از ارزيابي دوره اي متغير هاي زير بدست آورد .الف ) بودجه مصوب به ميزان اعتبار مشخص شده مطابق پيشرفت فيزيكي برنامه ريزي شده اطلاق مي شود .ب) بودجه تخصيص يافته : به ميزان اعتباري كه از محل درآمد هاي مورد نظر براي پروژه مربوطه اختصاص مي يابد اطلاق مي شود . ج) هزينه صرف شده :به ميزان اعتباري كه بر اساس اسناد مثبته از محل بودجه تخصيص يافته پرداخت مي شود اطلاق مي شود . د) ارزش كار انجام شده :به ميزان ارزش ريالي كار انجام شده صرف نظر از هزينه اي كه عملا پرداخت شده است اطلاق مي شود بر اساس متغير هاي فوق و پردازش اطلاعات بدست آمده مي توان شاخص هاي ارزيابي مجموعه را بشرح زير بدست آورد .شاخص هاي ارزيابي برنامه ها يكي از مراحل اصلي هر نوع برنامه ريزي مرحله كنترل و ارزيابي برنامه ها است . در خصوص طرح ها و پروژه هاي تدوين شده كنترل تك تك پروژه ها مي تواند در ارزيابي موثر باشد . شورا ها در مواردي كه با پروژه ها ي

زياد و مختلف رو به رو هستند براي ايجاد هماهنگي و جلوگيري از انحرافات بودجه اي و زماني نيازمند كنترل مجموعه طرح ها هستند . اين سيستم كنترل شورا ها را از تمركز روي عمليات مربوط به طرح ها و پروژه به سمت نتايج عمليات سوق مي دهد . اجراي اين سيستم مستلزم تهيه شاخص هاي اندازه گيري مناسبي است كه معرف كيفيت و كميت عملكرد مجموعه طرح ها و پروژه ها باشند . با شروع عمليات اجرايي طرح ها و پروژه هاي مورد نظر بر اساس برنامه هاي تعيين شده ، بصورت دوره اي اطلاعات مربوط به پيشرفت فيزيكي و عملكرد هزينه اي و زماني پروژه ها جمع آوري مي شود .شكاف بين پيشرفت فيزيكي برنامه ريزي شده و پيشرفت فيزيكي واقعي پروژه ها عملكرد كمي مجموعه پروژه ها را نشان   مي دهد . عملكرد كيفي پروژه ها را نيز مي توان بر اساس استاندارد هاي تعيين شده مورد ارزيابي قرار داد . در كنار اين عملكرد ها ، عملكرد هزينه اي نقش مكملي بر عهده دارد . عملكرد هزينه اي پروژه ها را مي توان با استفاده از ارزيابي دوره اي متغير هاي زير به دست آورد . الف ) بودجه مصوب : به ميزان اعتبار مشخص شده مطابق پيشرفت فيزيكي برنامه ريزي شده اطلاق مي شود . ب ) بودجه تخصيص يافته : به ميزان اعتباري كه از محل در آمد هاي مورد نظر براي پروژه مربوطه اختصاص مي يابد اطلاق مي شود . ج ) هزينه صرف شده : به ميزان اعتباري كه بر اساس اسناد مثبته از محل بودجه تخصيص

يافته پرداخت مي شود اطلاق مي شود . د ) ارزش كار انجام شده : به ميزان ارزش ريالي كار انجام شده صرف نظر از هزينه اي كه عملا پرداخت نشده است  اطلاق مي شود . بر اساسمتغير هاي فوق پردازش اطلاعات بدست آمده مي توان شاخص هاي ارزيابي مجموعه را بشرح زير بدست آورد.1-    بودجه تخصيص نشده : تفاوت بودجه مصوب و بودجه تخصيص يافته را بودجه تخصيص نشده مي نامند . بودجه تخصيص يافته – بودجه مصوب = بودجه تخصيص نشده 2-    بودجه جذب نشده : تفاوت بودجه تخصيص يافته و هزينه صرف شده هزينه صرف شده – بودجه تخصيص يافته = بودجه جذب نشده 3-    انحراف از بودجه : مجموع تفاوت بودجه تخصيص نشده و بودجه جذب نشده بودجه جذب نشده + بودجه تخصيص نشده = انحراف از بودجه 4-    انحراف هزينه اي : تفاوت ارزش كار انجام شده را با هزينه هاي صرف شده هزينه صرف شده – ارزش كار انجام شده = انحراف هزينه اي 5-    شاخص عملكرد هزينه اي : اين شاخص هرچقدر از يك بزرگتر باشد نشانگر صرفه جويي است و هرجقدر كوچكتر باشد نشانگر اتلاف هزينه ها است . هزينه صرف شده : ارزش كار انجام شده  = شاخص عملكرد هزينه اي  عملكرد زماني پروژه ها و مجموعه برنامه ريزي شده را تحت عنوان انحراف زماني مي توان بدست آورد .1)    انحراف زماني : اين متغير ميزان عقب يا جلو افتادگي پروژه از برنامه تعيين شده را نشان مي دهدزمان برنامه ريزي شده – زمان بررسي = انحراف زماني 2)    شاخص عملكرد زماني : اين شاخص هر

جقدر از يك بيشتر باشد نشانگر جلو بودن كار اس و هر چقدر از يك كوچكتر باشد نشانگر عقب بودن كار انجام شده از برنامه است .ارزش كار انجام شده : بودجه مصوب = شاخص عملكرد زمانيبر اساس شاخص هاي بدست آمده و انحرافات تعيين شده در هر سه سطح پروژه ها ، طرح ها و مجموعه برنامه مي توان ارزيابي عملكرد مجموعه را ارائه نمود .                                      پايان – 100 صفحه نخست- سروش شيداييفصل چهارمتصميم گيري در شوراهاتصور كنيد:«... بعد از بررسيها و اقدامات كارشناسي به اين نتيجه رسيده ايد كه پروژه هاي اب و فاضلاب، بهسازي خيابانها، اصلاح سيستم حمل و نقل از جمله اولويتهاي شوراي شهري است، حال اكنون شما كدام يك از اولويتهاي را با توجه به منابع مالي موجود انتخاب خواهيد كرد؟ يا در سطح شوراي روستا احداث مدرسه را بعنوان اولويت مي پذيرد يا اب مشروب روستاييان را؟هر كدام از اين پروژه ها را كه انتخاب كنيد مسلما در مورد ان را تصميم گيري كرده ايد .حال اگر اين تصميم با برخي نظرات مردم هماهنگ نباشد چه خواهيد كرد؟به نظرشما از كجا مي توانيد يك تصميم گيري مساعد و مطلوب داشته باشيد ؟ ازطرفي اگرشما با يك عارضه طبيعي مانند سيل يا زلزله مواجه شويد تصور ميكنيدچه تصميماتي را بايد بررسي واعمال كنيد؟...»تمام اين مسائل وموارد مشابه مشتي از خروارها تصميمات شوراها مي تواند باشد.بعنوان عضو يا مرتبط شوراها همواره نياز خواهيد داشت در جلسات تصميم گيري چه درحيطه مسائل شورا يا ارتباطات با ساير ارگانها بصورت فعال برخود خواهيد داشت .در اين فصل تلاش خواهيد كرد بينش شما را

نسبت به تصميم گيري اثر بخش ،ارتقاء بخشيم.تعريف تصميم گيري:تصميم گيري  را مي توان «انتخاب آگاهانه ي راه حل مورد نظراز ميان راههاي مختلف جهت تحقق اهداف تعيين شده » ناميد. بر اساس اين تعريف  تصميم گيري را مي توان در سطوح مختلف زير طبقه بندي كرد:الف) تصميم گيري فردي : تصميمات فردي را به مجموعه تصميم گيريهايي اطلاق مي كنند كه عليرغم  متغيرهاي بيروني توسط يك فرد انتخاب مي شوند. اين نوع تصميمات در مواقعي كه مسائل بيش از حد ساده و گستره ي آثار تصميم بسيار محدود و فردي است ممكن است آثار مثبت داشته باشد. همچنين در مواردي كه با محدوديت زماني مواجه هستيم و يا شرايط غيرعادي باشد برخي تصميمات عمومي نيز ممكن است به شكل فردي اتخاذ گردد.ب) تصميم گيري گروهي : يكي از ضرورتهاي ايجاد شده در جوامع در حال توسعه و توسعه يافته تداخل منافع افراد  و تاثير پذيري متغيرهاي  گونا گون  بر اين روند است به گونه اي كه بسياري از تصميمات ما به نوعي از تصميمات ديگران تاثير مي پذيرد، به همين  لحاظ افراد تمايل بيشتري به فعاليتها و تصميم گيري جمعي پيدا كرده اند و روز به روز در مسائل اجتماعي مزاياي اين شكل تصميم گيري بيشتر نمايان مي شود.ج) تصميم گيري سازماني :تصميم گيري مي تواند در محيط هاي مختلفي آغاز گردد و اگر اين تصميم گيري ها در چارچوب فعاليتهاي سازماني شكل گيرد مي توان آنرا تصميم گيري سازماني تلقي كرد. بررسي اين طبقه تصميمات نشان مي دهد كه هردو حالت تصميما ت فردي و گروهي در سازمانها قابل اجرا مي باشند ولي

مسلما هر سازمان معيارهاي قانوني و خاصي را دارد كه افراد و گروهها حق خروج از آنها را ندارند.فرآيند تصميم گيري : اگر بخواهيم شكل عمومي تصميم گيري را براي باز شدن مفهوم كاربردي آن بررسي كنيم متوجه مي شويم كه تمام فعاليتهاي درگير در امر تصميم گيري را مي توان در يكي از مراحل چهارگانه ي زير دسته بندي كرد:    شناسايي مساله يا مشكل نيازمند تصميم گيري    تصميم سازي يا فراهم ساختن زمينه تصميم گيري     تصميم گيري يا انتخاب گزينه مطلوب    ارزيابي تصميم يا بررسي آثار تصميم گيري عوامل موثر در تصميم گيري  :در بحث علمي تصميم گيري عوامل متعددي وجود دارند  كه در سطوح مختلف تصميم گيري مي توانند موثر واقع شوند. اين عوامل در دو دسته ي عوامل داخلي و عوامل خارجي طبقه بندي مي شوند.عوامل داخلي:اين دسته عوامل به مواردي اطلاق مي شود كه در حيطه ي تا ثيرگذاري سازمان و يا نهاد مربوطه قرار دارند و افراد مي توانند آنها را تغيير دهند.نوع تصميمات:بيشتر زمان كاري مديران در سازمانهاي اجرايي به امر تصميم گيري اختصاص دارد.اين تصميمات عموما در دو شكل متفاوت قابل تفكيك هستند، يك دسته از تصميمات بر اساس آيين نامه ها ، قوانين و عادت هاي رفتاري افراد گرفته مي شوند، اين دسته را عموما تصميمات عادي اطلاق مي نمايند. دسته ي دوم به مواردي اطلاق مي شوند كه در زمينه مسائل يا شرايط غيرمعمول اتخاذ مي شوند. اين دسته تصميمات كه عمدتا تصميمات غير عادي تلقي مي شوند بيشتر به خلاقيت و قدرت تحليل افراد وابسته است.ماهيت بحراني مساله: يكي از عمده عوامل موثر بر

فرآيند تصميم گيري ماهيت بحراني مساله مي باشد، تمام تصميمات شما مي تواند در حد فاصل دو گروه تصميمات بحراني و غير بحراني قرار بگيرند. در اين حالت  بعد زمان نيز بر مساله تاثير زيادي دارد. يعني ممكن است شما با يك مساله بحراني مواجه شويد ولي فرصت كافي براي حل آنرا داشته باشيد و يا برعكس ممكن است شما با يك مساله بحراني مواجه باشيد كه به علت كمبود زمان براي بررسي  و حل مساله به مشكل حاد تبديل شده است. اگر شما به عنوان عضو شورا نيمه شب اطلاع پيدا كنيد كه كارخانه ي شيميايي نزديك شهر شما دچار حادثه ي آتش سوزي شده و احتمال آلودگي محيط زيست بسيار بالا باشد چه تصميمي خواهيد گرفت؟ در اين حالت علاوه بر آنكه ماهيت مساله بسيار بحراني است فرصت زماني بسيار كمي نيز براي تصميم گيري داريد كه بايد راه حلي را انتخاب كنيد. اين راه حل مي تواند يكي از موارد زير باشد:    ارجاء مسئله به آتش نشاني يا شهرداري     اعلام جلسه ي اضطراري شوراي شهر در اولين فرصت    اعلام به كميته حوادث غير مترقبه شهرسيستم هاي اطلاع رساني:عنصر اصلي هر نوع فرآيند تصميم گيري، داده ها و اطلاعات حاصل از منابع مختلف مي باشد. فرآيند تصميم گيري در شورا ها نيز وابستگي شديدي به اين سيستم ها دارد. به عبارتي بايد اذعان داشت اثربخشي تصميمات گرفته شده ارتباط زيادي با دقت اطلاعات جمع آوري شده دارد به گونه اي كه هر چقدر اطلاعات دقيق تر باشد اثربخشي تصميم بالاتر خواهد بود.توانايي و شخصيت اعضا: ويژگي اصلي تمام انسانها داشتن عواطف و

احساسات خاصي است كه همواره هر نوع تصميم گيري آنها را تحت تاثير قرار مي دهد. به همين لحاظ  به عنوان يكي از متغيرهاي تاثيرگذار فرآيند تصميم گيري، بويژه تصميمات اجتماعي و رفتاري كه جنبه ي كيفي آنها بيشتر است، شخصيت و توانايي هاي افراد است.نوع نگرش افراد به مساله: برخي از افراد تمايل دارند اولين راه حل را در خصوص مساله انتخاب كنند، برخي ديگر نيز بر اساس تمايل دروني خود راه حل هاي كوتاه مدت را ترجيح مي دهند.تمام اين تمايلها ناشي از نوع نگرش افراد به مساله است. افراد عموما در قبال مسائل مختلف در دو دسته ي ريسك پذير و ريسك گريز قابل تفكيك مي باشند.اعضا شورا به صورت انفرادي ممكن است نگرشي متفاوت از مجموع اعضا داشته باشند و اين امر يعني  تفاوت نگرش ها در گزينش تصميمات صحيح تر موثر خواهد بود.ب)عوامل خارجي:اين دسته عوامل به مسائلي اشاره دارند كه فراتر از حيطه كنترل سازمان و يا شورا به عنوان يك نهاد موثر و تصميم گير مي باشند.   نظام اقتصادي: يكي از عمده مشكلات اقتصادي كشور ما عدم هماهنگي در توزيع امكانات اقتصادي است به گونه اي كه برخي مناطق از لحاظ اقتصادي به اقتصاد سنتي و بومي خود متكي هستند و رابطه ي مطلوبي با اقتصاد ملي و صنعتي ندارند.به همين لحاظ هرچقدر اقتصاد محلي با تاثيرات اقتصاد ملي و منطقه اي ارتباط داشته باشد نظام  اقتصادي و درآمدي قوي تري خواهد داشت.اين امر خود موجب تقويت برنامه ها و كارايي تصميم گيري آنها مي شود.نظام ارزشي:در نظام ها و جوامع غربي ارزشهاي اعتقادي و رفتاري تحت تاثير

قانون شكل مي گيرد و قانون ميزان و حدود اعتقادات افراد را در مسائل اجتماعي مشخص مي سازد. در صورتي كه در جوامع شرقي ارزشهاي اعتقادي قانون را تحت تاثير قرار مي دهند و از پشتيباني عمومي برخوردار هستند. به همين لحاظ  مي توان نظام ارزشي و اعتقادي را از جمله متغيرهاي مهم و موثر بر فرآيند تصميم گيري به شمار آورد. قوانين و مقررات كشور: در هر نظامي يك سري  قوانين و مقررات بر اساس ضرورتها  و نيازهاي عمومي وضع شده است كه تمام حركت هاي شوراها بويژه تصميمات آنها در مسير اين قوانين قرار خواهد داشت و تخلف از آن ممكن نيست مگر آنكه در مسير اصلاحي اين قوانين و مقررات از طريق مراجع ذيربط تغيير يابند. به همين لحاظ  از مهمترين عوامل خارجي  موثر بر تصميم گيري شوراها بايستي به قوانين و مقررات كشور از جمله قانون شوراهاي اسلامي اشره نمود. فرهنگ عمومي و محلي: جوامع و اجتماعات مختلف انساني بر اساس ويژگي هاي جغرافيايي، تاريخي و اقتصادي داراي فرهنگ هاي گوناگوني مي باشند. در برخي جوامع مشاركت اهميت دارد و در برخي جوامع رقابت بيشتر مورد پذيرش است. به همين لحاظ شوراهاي محلي در مناطق مختلف كشور با فرهنگ هاي بومي متفاوتي روبرو هستند.اين فرهنگ هاي محلي فضاي عمومي تصميم گيري را تحت تاثير قرار مي دهند و نهايتا منجر به  تاثير گذاري روي فرآيند تصميم گيري مي شوند.فصل پنجممديريت تعارض در شوراها تصور كنيد:«... شورا جهت تصميم گيري يا انتخاب اولويت پروژه اي جلسات مكرري را تشكيل داده است ولي همواره به علت مخالفت رئيس و دو نفراز اعضا شورا

اين جلسات بي ثمر بوده است. شما به عنوان شهروند يا عضو شورا نيازمند شناسايي پديده ي تعارض براي برخورد آگاهانه با اين گونه موارد هستيد. نگرش شما نسبت به تعارض در چگونگي برخور با آن  موثر است و به همين دليل شما بايد بتوانيد رفتار شورا را در اين مورد ارزيابي نماييد...»يكي از موضوعات گسترده در سازمانها و ادارات عمومي كشور ما بحث پديده ي تعارض است. به اعتقاد ما تعارض عبارت است از: « فرآيندي كه در آن يك يا چند نفر آگاهانه تلاش مي كنند تا فعاليتهاي يك يا چند نفر ديگر را تحت تاثير قرار دهند به گونه اي كه منجر به كاهش امتيازات يا منافع آنها شود.» امروزه نسبت به تعارض ديدگاههاي مختلفي وجود دارد كه عموما جهت گيري افراد را نشان مي دهد. اين ديد گاهها عبارتند از :الف) ديدگاه سنتي: در گذشته فرض بر آن گذاشته مي شد كه تعارض بد است وهمواره تلاش مي شد از آن اجتناب شود. بر اساس اين ديدگاه، تعارض ناشي از عدم وجود ارتباطات مناسب و اعتماد بين اعضا مي باشد. معتقدان اين ديدگاه تلاش مي كنند علت هاي  تعارض را مورد شناسايي قرار داده و از آنها  اجتناب كنند. ب) ديدگاه روابط انساني: طرفداران اين ديدگاه اعتقاد دارند كه تعارض يك امر طبيعي و غير قابل اجتناب است و نمي توان از آن بطور كامل فاصله گرفت و يا آن را بطور كامل از بين برد. اين افراد  همواره تلاش مي كنند فرآيند آنرا مورد شناسايي و استفاده قرار دهند. به عبارتي به عقيده ي آنها تعارض مي تواند جنبه ي

كاربردي و مثبتي براي بهبود عملكرد افراد داشته باشد. ج) ديدگاه تعامل: از نظر معتقدان اين ديدگاه مي توان اذعان داشت كه تعارض صرفا بد و يا خوب نمي باشد و مهم آن است كه تعارض افراد را در برابر تغييرات، تحول و نوآوري به چالش برانگيزد. به عبارتي تعارض به شكل تعامل بين اعضا منجر به افزايش كيفيت كار جمعي افراد مي شود. با بررسي اين ديدگاهها دو دسته تعارض عمده مشخص مي شود كه اعضا شوراها و گروههاي كاري وابسته، نيازمند آشنايي  با آن دو دسته هستند. نوعا برخي تعارضها منجر به تقويت عملكرد گروه و اهداف شوراها مي شوند كه اين نوع تعارضها را سازنده مي نامند. از سوي ديگر تعارضهايي هم هستند كه مانع تقويت عملكرد گروه مي شوند كه اين نوع تعارضها را مخرب گويند. هدف از مديريت تعارض در شوراها نيز شناسايي اين تعارضها و تقويت مباني تعارضهاي سازنده و كاهش عوامل تعارضهاي مخرب است. تعارض در فرهنگ ايراني: يكي از مشكلات اصلي و فرهنگي جامعه ي رو به توسعه ما وجود اختلافاتي بين رفتارهاي سنتي و جديد است.همواره در رفتارهاي سنتي جامعه ما تعارض يك امر ذاتا نامطلوب تلقي شده و بزرگان عموما بر اجتناب از آن توصيه مي كردند.فرآيند شكل گيري تعارض:  مطالعات و بررسي محققان عموما حاكي ازان است كه تعارض از 3 مرحله تشكيل شده است. اين مراحل شامل موارد زير است:     وجود مخالفتهاي بالقوه    بروز رفتارهاي تعارض    آثار و نتايج تعارض   ارتباطات:اگر اعضا شورا نتوانند يك ارتباط موثر دروني و بيروني فراهم سازند زمينه اي مناسب براي بروز تعارض را ايجاد كرده اند.

البته بايد توجه داشت كه ارتباطات بسيار زياد مانند برگزاري جلسات مداوم غير ضروري به اين امر يعني تعارض كمك مي كند. به همين دليل وجود جريان ارتباطاتي موثر و در حد نياز براي اثربخشي شوراها ضرورت دارد. اهداف: هريك از اعضاء شوراها معمولا با يك سري اهداف و مقاصد در اين شوراها حضور پيدا مي كنند و تنوع اين افراد عموما تنوع اهداف را نيزدر بر دارد. محدوديت مالي شوراها در اين جهت مي تواند موجب بروز تعارض بين اهداف و هدفگذاري شوراها شود. به همين لحاظ تثبيت اهداف كلان و اهداف خرد از جمله مسائلي هستند كه شوراها نيازمند دقت و توجه بيشتري مي باشند. ساختار: اين عامل در شوراها براساس متغيرهايي چون تعداد اعضا، ميزان تخصص اعضا، نوع وظايف هر كدام از اعضا، پاداشهاي پرداختي، شيوه ي تصميم گيري و اهداف فردي و جمعي اعضا قابل بررسي است. هر چقدر تعداد اعضا بيشتر باشد زمينه هاي ايجاد تعارض نيز گسترده تر است. تفاوت بين تخصص اعضا مي تواند منجر به افزايش تعارض آنها شود. نوع وظايف محوله به اعضا، پاداش هاي پرداختي به اعضا نيز در بروز زمينه هاي تعارض موثر است. بروز رفتارهاي تعارض: وقتي تعارض شكل گرفت اعضا ممكن است اين تعارض را محسوس و آشكار تلقي كنند و يا آنكه آنرا  غيرمحسوس بدانند. در اين حالت اگر اعضا به صورت عاطفي با مساله درگير شوند منجر به ظهور پديده تعارض و عوامل تعارض مي شود. نفي تعارض بين افراد دليل نبود تعارض نمي تواند باشد و آنچه مهم است شناخت و برخورد آگاهانه با تعارض وعوامل تعارض زا است.

هيچ گاه نمي توان گفت كدام شكل رفتارهاي تعارض مطلوب است و كدام يك نامطلوب، زيرا شكل تعارض وابستگي زيادي به موقعيت اقتضائي شوراها واعضا دارد. با اين حال نظر بر آن است كه هر چقدر تعارض آشكارتر باشد، همكاري اعضا در سازنده بودن آن بيشتر موثر خواهد بود. نتايج تعارض:        تعارض در نهايت دو نوع تاثير مشخص ميتواند داشته باشد. اين نتيجه ممكن است منجر به افزايش عملكرد شود كه شكل تعارض سازنده را خواهد داشت و يا منجر به كاهش عملكرد شود كه نهايتا شكل مخرب تعارض را نشان خواهد داد. به اعتقاد ما تعارض سازنده منجر به بهبود كيفيت تصميمات و نيز كاهش تنش هاي درون گروهي مي شود و هر چقدر تعارض در اين راستا موثر باشد شكل سازنده تري خواهد داشت. در مقابل تعارضهاي مخرب علاوه بر تخريب ارتباطات سالم، هزينه ي تصميم گيريهاي  شورا را افزايش ميدهند كه نهايتا مي تواند به سلب اعتماد عمومي منجر شود.اشكال تعارض: براي شناسايي شكل تعارض دو شاخص عمده وجود دارد، آشكار يا پنهان بودن تعارض و تمايل به همكاري يا عدم همكاري، بر اساس اين شاخص ها مي توان اشكال مختلفي را در مورد تعارض بررسي كرد. الف) بي تفاوتي:يكي از اشكال منفي تعارض كه در حالت حداقل تمايل به همكاري و پنهان بودن تعارض بروز مي يابد بي تفاوتي اعضا است. اگر افراد اختلافات و تعارض بين خود را پنهان كنند  و هيچ تمايلي به همكاري با يكديگر نداشته باشند اين شكل  تعارض به صورت بي تفاوتي بين آنها بروز مي نمايد. در اين حالت مسئوليت پذيري اعضا به حداقل خود

مي رسد.ب) رقابت:اگر بين افراد و اعضا تعارض آشكاري وجود داشته باشد و آنها تعارض خود را در جلسات و فعاليتها آشكارا بيان كنند در صورتي كه افراد علاقه مند به همكاري نباشند شكل رقابتي تعارض بوجود خواهد آمد. در اين حالت اعضا در جهت كسب حداكثر امتيازات به نفع خود و استفاده از پايگاههاي قدرت خود تلاش مي كنند كه تداوم آن نهايتا اثربخشي برنامه هاي شورا را از بين خواهد برد. پ) ايثار: در شرايطي كه بين اعضا يا كادر اجرايي تمايل به همكاري وجود دارد ولي افراد از آشكار ساختن تعارض هاي بين خود پرهيز مي كنند شكل تعارض به سمت ايثار و يا گذشت سوق مي يابد. در اين حالت برخي افراد در جهت منافع جمع و اهداف كلان مجبور به قبول حداقل منافع خواهند شد.ت) تشريك مساعي: اگر اعضاي شورا هم تمايل زيادي به همكاري داشته باشند و هم اختلافات آشكاري بين آنها وجود داشته باشد شكل تعارض در قالب تشريك مساعي و مشاركت آگاهانه ظهور مي يابد كه مي توان آن را در مجموعه ي تعارض هاي سازنده جاي داد.در اين حالت افراد ضمن پذيرش اختلافات و تعارض هاي خود در صدد مي باشند حداكثر منافع را براي گروه و شورا بدست آورند.ث) مصالحه: در وضعيتي كه تعارض هم از لحاظ همكاري و هم از بعد آشكار بودن در حد وسط قرار داشته باشد در اين حالت اعضا تمايل خواهند داشت نسبت به منافع و اهداف موردنظر يك توافق و مصالحه داشته باشند. راههاي مقابله با تعارض: تمام كساني كه با گروههاي مختلف با اهداف متفاوت ارتباط دارند بايد

در نظر داشته باشند كه پديده ي تعارض در گروهها قابل حذف كردن نيست ولي ممكن است آنرا آشكار يا پنهان نمود و هر چقدر پديده ي تعارض درون گروهها آشكار و شفاف باشد در موضع گيري افراد موثر خواهد بود.اين امر نهايتا منجر به بروز عقايد و پيشنهادات مختلف و امكان استفاده ي مطلوب از خلاقيت اعضا خواهد شد. در اين راستا بايد توجه  داشت كه نوعا تعارض مي تواند شخصي، بين دو عضو يا بين گروههاي رقيب، بين سازمانهاي مشابه و يا ائتلاف هاي حاكم باشد.فصل ششمآسيب شناسي شوراها تصور كنيد:«... شوراي حوزه ي شهر يا روستاي شما علي رغم جلسات و تلاش هاي فراوان از يك تشريك مساعي در جهت رضايت مردم برخوردار نيست. از طرفي بين شورا و سازمانهاي عمومي يك سري مشكلات حاد بوجود آمده است كه منجر به توقف پروژه هاي موردنظر شورا در ارائه خدمات به مردم شده است. تمام اين مسائل و موارد مشابه را بايد از آسيب ها و بيماريهاي شورا دانست كه عدم برخورد آگاهانه با آنها اثر بخشي و پويايي شوراها را از بين مي برد. براي هدايت شورا در يك روند منطقي و مسئوليت پذير و جلوگيري از بروز برخي مشكلات ساختاري و رفتاري در درون شوراها شما نيازمند شناسائي آسيب هاي احتمالي شوراها هستيد ... »آسيب شناسي در شوراها: از ديدگاه مديريت انسان يك موجود اجتماعي هدف گرا است كه همواره تلاش مي كند از طريق نهادهاي سازماني و غيرسازماني به اهداف خود تحقق بخشد. از جمله نهادهاي سازماني در سطح خرد مي توان به موسسات و شركتها و در سطح كلان

به دولتها اشره نمود. اين دسته نهادها از يك سري قوانين و معيارهاي مشخص تشكيل و در جهت تحقق اهداف تعيين شده خود فعاليت مي كنند.نهادهاي غيرسازماني نيز نوعي مجموعه هاي اجتماعي تلقي مي شوند كه ضرورتا شكل رسمي وسازماني ندارند و بيشتربراساس قراردادها وتحت تاثيرمتغيرهاي اجتماعي شكل ميگيرند. از جمله اين نهادهاي غير سازماني در سطح خرد مي توان به خانواده ها و در سطح كلان به احزاب و مجالس قانون گذاري و شوراها اشاره نمود.مهمترين وجه تمايز اين دو دسته نهاد اين است كه در نهادهاي سازماني جايگاه انسان توسط سازمان تعيين مي شود، ولي در نهادهاي غيرسازماني جايگاه نهاد توسط مجموعه انسانهاي موثر تعريف ميشود.براي روشن تر شدن موضوع مي توان گفت اگر فردي وارد يك شركت توليدي يا يك سازمان عمومي شود جايگاه او در سازمان تحت عناويني چون كارمند، كارشناس، كارگزيني، مدير فروش و... تعريف شده است و رفتار او بر اساس اين جايگاه شكل مي گيرد. اما در نهادهاي غير سازماني افراد بر اساس رفتار خود جايگاه نهاد را شكل مي دهند.وجه مشترك هر دو نهاد در ان مي باشد كه انسان مي تواند با استفاده از قدرت تفكرخود نهاد را تغيير و رفتار ان را اصلاح نمايد ،بعبارتي يك رابطه متقابل بين انسان و نهاد وجود دارد.در اين ميان هر عاملي كه اين ارتباط  متقابل را تحت تاثير قرار دهد واز حالت مطلوب خارج نماييد نوعي عامل آسيب رسان تلقي مي شود. اين آسيب بعلت روند تدريجي عمدتا قابل مشاهده نمي باشد و با توجه به جايگاه شوراها در سيستم سياسي كشورنيازمند توجه گسترده اي هستند.انواع آسيب هاي

شوراهاشوراها از بعد مديريتي يك نهاد غير سازماني تلقي مي شوند . به بياني ديگرشوراها را مي توان«يك مجموعه اجتماعي دانست كه مجموعه اي از مسئوليت ها و وظايف را درراستاي تحقق مجموعه اي از اهداف اجتماعي و اقتصادي  بر عهده مي گيرد ». شوراها بعنوان نهاد هاي اجتماعي از طريق اشكالي چون انتصاب،انتخاب يا وراثت قابل تشكيل هستند كه انسان به تحاظ تجربه تاريخي خود و شرايط متغير اجتماع شكل انتخابي آنرا بيشتر پذيرفته است. اين شوراها به دلايل متغير و پيچيده بودن روابط اجتماعي با مسائل و مشكلات متعددي روبرو هستند كه عدم توجه و دقت نسبت به آنها مي تواند به پايه هاي اصلي نهاد شوراها آسيب هاي غير قابل جبراني  وارد سازد. در ادامه برخي از اين مسائل و آسيب ها را بررسي خواهيم داشت.سياست زدگي: يكي از عمده نقش هاي اجتماعي و اصلي شوراها، نقش نظارتي مي باشد. به عبارت ديگر مي توان گفت شورا تبلور مسئوليت اجتماعي مردم است كه به شكل نهادي توسط افرادي منتخب مردم اعمال مي شود. اين افراد منتخب از زمان شروع فعاليت تا پايان دوران تصدي شورا در جهت تقويت خدمات و مديريت شهري در شهرها و خدمات روستايي در سطح روستاها تلاش مي كنند.ممكن است گاها به لحاظ تمايلات گروهي  به تقويت قدرت خود در شوراها جهت گيري كنند كه نهايتا در صورت تشديد اين رفتارها نوعي جو سياسي بر شوراها غلبه مي كند كه ابعاد اقتصادي و اجتماعي شوراها را تحت تاثير قرار مي دهد. در اين حالت شورا به جاي تبيين تفكر« چه چيزي » ، تفكر « جه كسي »

را اولويت مي دهد.  اين جو سياسي يا نوعي سياست زدگي در صورت غلبه بر رفتارهاي مردم همانند بوي كارخانجات شيميايي  يا بيمارستانها حالت عادي پيدا مي كند حالتي كه افراد پس از مدتي متوجه آن نمي شوند و در نتيجه آن انرژي و منابع عمومي اتلاف مي شود و مردم و مردم و شوراها به جاي حل مسائل و مشكلات شهري به حل تعارضات سياسي مشغول مي شوند. نتايج اين وضعيت به روابط اجتماعي مردم و شورا از يك طرف و سازمان هاي دولتي و محلي از طرف ديگر آسيب مي رساند و منجر به كاهش اثربخشي شوراهاي محلي مي گردد. عمده ابزار مديريتي جهت جلو گيري  از اين اسيب در شوراها تدوين يك آرمان مشترك علاوه برايجاد يك جهت گيري فكري و هماهنگي بلند مدت بين فعاليت ها ، يك همبستگي عمومي بين مردم و نسل هاي آينده را فراهم مي سازد و از تبديل شدن اختلاف نظرها به تضاد هاي سياسي بين احزاب و جناح ها و آسيب هاي احتمالي آن مي كاهد.وقتي شورا به اين آسيب دچار شود و سياست زدگي در آن ريشه يابد، شورا به مانند ماشين پر سر و صدايي در مي آيد كه شعارهاي فراواني مي دهد ولي در عمل حركت و تحولات عمده اي را ايجاد نمي كند. تداوم اين روند در شورا به بي تفاوتي و سر خوردگي مردم منتهي مي شود كه نهايتا روند رشد و توسعه منطقه اي را مختل مي كند. عملزدگي:    شوراها چه در سطح شهرها و چه در سطح روستاها وظايف متعددي را بر اساس قانون بر عهده دارند. در

كنار اين وظايف مسئوليت برخي اهداف را نيز بعنوان وعده ي انتخاباتي در برابر مردم بر عهده گرفته اند. تمام اين وظايف و مسئوليت ها ، يك مجموعه ي گسترده اي از فعاليت هاي مختلف را ايجاب مي كند. در اين شرايط توجه بيش از اندازه به مسائل اجرايي و جزئيات برنامه ها و طرح ها را مي توان از جمله آسيب هاي جدي شوراها دانست كه عموما عملزدگي اطلاق مي شود. اين امر گاها موجب مي شود كه برخي مسائل پيش و پا افتاده و ساده به مسائلي پيچيده و مهم تبديل شوند و هم انرژي و تلاش اعضا و هم منابع مردم در حد همان مسائل ساده و غير ضروري و صرف شود. تداوم اين روند به كاهش كارايي و پويايي شورا منجر خواهد گرديد.براي پرهيز از اين مساله ، شوراها و مسلما اعضاي آنها نيازمند داشتن يك نگرش سيستمي به مسائل از طريق ايجاد يك نظام جامع ارزيابي، كنترل مستمر برنامه ها ، ارتباط با مردم و نظرسنجي افراد هستند.تحقق اين نگرش مستلزم توجه گسترده به امر برنامه ريزي و طراحي برنامه ها و پروژه هاي مختلف خدماتي و اجرايي است. بدون اين امر و صرفا تكيه بر ديدگاه حسي و نظري ممكن است شوراها در يك مسير توسعه ي غير واقعي هدايت شوند كه نهايتا منجر به صرف منابع ، اعتبارات و بودجه هاي متعدد بدون كسب اهداف واقعي و موثر ميشود.تضاد قانوني: در يك نظام غير متمركز بين اهداف ملي و اهداف محلي يك مجموعه گسترده و متنوعي وجود دارد كه تفكيك دقيق اين اهداف به لحاظ ارتباط سيستمي آنها

ميسر نمي باشد.از طرفي عليرغم پيش بيني هاي قانوني در قانون اساسي، دولت ها قبل از تشكيل شوراها ايجاد شده اند و بسياري از وظايف محلي را بر عهده دارند كه با ايجاد و شروع به فعاليت شوراها به علت عدم تفكيك دقيق مسائل ملي و محلي در برخي  وظايف بين حكومت مركزي و محلي يا به عبارتي بين دولت و شوراها و تضادهاي قانوني ايجاد مي شود.از جمله اين تضادهاي احتمالي مي توان به ماليات هاي ملي و محلي ، برنامه هاي آموزشي و خريدهاي خارجي اشاره نمود. شوراها براي پرهيز از اين تضاد نيازمند يك اولويت بندي مسائل در مسير توسعه ي منطقه ي خود هستند كه اين اولويت بندي در سه دسته قابل دسته بندي است:دسته ي اول به مواردي اشاره دارد كه بيشتر آثار محلي داشته و كمتر به عنوان يك متغير ملي تلقي مي شوند. از جمله اين موارد مي توان به مديريت خدمات شهري يا روستايي اشاره نمود. دسته دوم به مواردي اطلاق مي شود كه هم آثار محلي داشته و هم آثار ملي دارد ، اين دسته مسائل مانند ماليات ملي و ماليات محلي مي تواند موجب جابجايي گسترده ي بين مناطق مختلف در زمينه هايي چون سرمايه و نيروي كار و... شود و يا مي تواند موجب كاهش آثار برنامه هاي ملي در مناطق خاصي شود.دسته ي سوم به مسائلي اطلاق مي شود كه آثار ملي آن بيشتر از آثار محلي آن است. از جمله ي اين مسائل مي توان به حمل و نقل، بانكداري، مبادلات خارجي و آموزش عالي اشاره كرد كه دولت هاي ملي در

نظام هاي توسعه نيافته درچنين مواردي نيازمند تمركز در سياست هاي مربوطه هستند ولي با توسعه ي نظام هاي محلي و تقويت مباني عدم تمركز مي توان بخشي از اين مسائل را به شوراهاي محلي انتقال داد.شوراهاي محلي براي انجام موثر وظايف خود نيازمند توجه به اين اولويت بندي با تمركز روي موضوعات دسته ي اول به لحاظ مراحل اوليه اجراي قانون شوراهاي شهر و روستا و توسعه سياست عدم تمركز مي باشند. در مراحل بعدي با گسترش و تقويت مباني و پايه هاي توسعه منطقه اي مي توان موضوعات دسته ي دوم را مورد توجه قرار داد. اين امر موجب مي شود كه تضاد قانوني بين حكومت مركزي و شوراهاي محلي در حداقل قرار گيرد و آثار جانبي آن قابل كنترل باشد. مسائل دسته سوم به لحاظ حيطه ي تاثيرگذاري  آنها عمدتا در اختيار دولت هاي مركزي قرار دارد مگر آنكه توافق خاصي بين حكومت مركزي و شوراهاي محلي به عمل آيد.تداخل وظايف و تعدد مراكز تصميم گيري:  يكي ديگر از آسيب هاي موثر شوراهاي محلي در سطح روستاها و شهرها را مي توان وجود مراكز تصميم گيري متعدد و تداخل وظايف برخي نهادها و مراكز اجرايي دانست. اين مشكل عمدتا از آنجا ناشي مي شود كه دولت وظايف تعيين شده و قانوني شوراها را در غياب آنها خود بر عهده داشته است و تشكيلات خاصي را در اين خصوص ايجاد نموده است كه با تفكيك فعاليت هاي محلي از مجموعه برنامه هاي دولت و تفويض آن بر عهده ي شوراهاي محلي  زمينه را براي امكان تداخل وظايف بين دستگاههاي اجرايي و شوراهاي محلي

را آماده مي سازد. اين مساله مي تواند منجر به برگشت سياست توسعه شوراهاي محلي و عدم تمركز دولت شود. براي جلوگيري از اين وضعيت شوراهاي محلي نيازمند افزايش مشاركت مردم در فعاليت ها و برنامه ها هستند زيرا دولت با توسعه سياست عدم تمركز حمايت خود را از شوراهاي محلي كاهش خواهد داد و اين كاهش بدون حمايت مردمي قابل جبران نمي باشد.از طرفي در مورد برنامه ها و سياست هاي محلي تصميمات متعددي مورد نياز است كه در سطح شهرها و روستاها با مراكز تصميم گيري متعدد دولتي و غير دولتي مواجه مي باشند. براي مثال در شهرها براي مشكل مسكن علاوه بر شركت هاي ساختماني ، سازمان زمين شهري، مسكن و شهرسازي و شهرداري ها نيز در تصميم گيري ها دخالت دارند كه مشكل عمده اي براي مديريت شوراهاي شهري محسوب مي شوند.در روستاها نيز علاوه بر وزارت كشور، سازمان هايي نظير جهاد سازندگي ، كشاورزي نيز در تصميمات موثر هستند و يك مجموعه ي تصميم گيري متعددي ايجاد مي كنند كه مسلما عدم توجه به آنها آسيب هاي جدي به شوراهاي محلي در سطح روستا مي رساند.براي پرهيزو دوري از اين مساله شوراهاي محلي به جاي ايجاد سازمان ها ، موسسات و عناصر خدماتي جديد بايد به تعريف و تنظيم روابط بين عناصر و سازمان هاي محلي و دولتي توجه داشته باشند به گونه اي كه بتوانند محدوديت هاي رشد و توسعه  منطقه اي را به حداقل برسانند. كمبودهاي نرم افزاري: شوراها را مي بايد يكي از آرزوهاي ديرين ملت ايران دانست ، آرزويي كه تحقق آن مبارزات فراواني را به

همراه داشته است. به همين خاطر در كشور ما مي توان شوراها را پديده اي نو به شمار آورد كه اثار گسترده اي در زمينه هاي سياسي ، اقتصادي و اجتماعي ايجاد خواهد كرد.اين پديده مي تواند به عنوان عامل و يا مانع توسعه در مسير حركت جامعه موثر باشد ، آنچه كه در اين ميان ضرورت دارد چگونگي برخورد با اين پديده ي اجتماعي است. يكي از راههاي هدايت شوراها به يك جايگاه مناسب در نظام سياسي و اجتماعي كشور توجه به مسائل آموزشي ، پژوهشي و قانوني است آنچه كه در اين كتاب مجموعا  كمبودهاي نرم افزاري ناميده شده است. اگر ما به شوراهاي محلي  به عنوان پديده نگاه كنيم همانند تمام پديده ها ملزومات خودش را خواهد داشت ، اين ملزومات را در مورد شوراها مي توان در موارد زير مورد بررسي قرار داد:الف ) آموزش:    براي برخورد با هر پديده اي انسان نيازمند يادگيري است كه عمدتا از دو طريق تجربه و آموزش مباني ميسر است. شوراها به لحاظ نو پا بودن در سه بعد نيازمند آموزش هستند: منتخبين شوراها ، مردم و مسئولان دولتي و هر چقدر در مراحل اوليه به اين آموزش ها اهميت بيشتري داده شود حركت شوراها چه در سطح روستاها  و چه در سطح روستاها روان تر ، آسان تر خواهد بود.ب ) پژوهش: شوراهاي محلي در كشور ما با متغيرهاي سياسي و اجتماعي بسياري روبرو هستند و آثار متقابلي را در اين زمينه خواهند داشت. براي بررسي اين آثار و تدوين يك نظام غير متمركز مبتني بر شوراهاي محلي از يك طرف و توسعه و

تطابق آنها با شرايط متغير اجتماعي و سياسي از طرف ديگر ، دولت نيازمند توجه به امر تحقيقات و انجام مطالعات مختلف در زمينه ابعاد پيچيده ي شوراها است. اين پژوهش ها مي تواند راه را براي توسعه فعاليت ها و جايگاه شوراها در سطح كلان تسهيل نمايد.ج ) قانون:  شوراها توسط قانون ايجاد و در يك چارچوب قانوني فعاليت خواهند داشت. به همين لحاظ ضروري ترين عامل تحرك شوراها قانون است؛ بايدها و نبايدهاي حكومت از طريق قانون و مقررات براي شوراها تعريف مي شود . اين قانون همواره در برخورد با مسائل ، موضوعات و شرايط جديد نيازمند رفع نواقص و اشكالات موردي است و بدون آن شوراهاي محلي جايگاه تضعيف شده اي خواهند داشت.عدم توجه به اين سه دسته ابزار هدايتي مي تواند اثربخشي شوراها را از بين ببرد. و به شكل بي ثمر تبديل سازد كه نهايتا هم دولت و هم ملت از آن اسيب خواهند ديد .انتظارات غيرواقعي: شوراها بين دو مفهوم  كلان اجتماعي  « دولت » و « مردم » قرارداشته و رابطه متقابل و پيچيده اي با هركدام دارند. شوراها علاوه بر آنكه در ارتباط مستقيم با مردم هستند با دولت نيز ارتباط گسترده اي دارند و بدون آنها جايگاهي موثر نخواهند داشت كه اين ارتباط متقابل يكسري انتظارات مشخصي را نيز بوجود مي آورد. رابطه ي دولت و شوراها ماهيتا از رابطه ي مردم و شوراها متفاوت مي باشد زيرا هم دولت و هم شوراها ذاتا در مقابل مردم پاسخگو مي باشند و اين باعث مي شود انتظارات متقابل دولت و شوراها يك حالت مكمل داشته باشد.كمبود

منابع مالي: به عنوان يكي از مشكلات رايج شوراها به ويژه در سطح روستاها  مي توان به كمبود منابع مالي جهت تامين اعتبار پروژه ها و طرح هاي موردنظر اشاره نمود. عدم توجه به اين مساله و ايجاد مخارج و سرمايه گذاري هاي بيش از  توان درآمدي شورا مي تواند آسيب هاي جدي و موثري بر توسعه شهري يا روستايي وارد سازد.براي پرهيز از اين آسيب، شوراها مي توانند از راهكارهاي زير استفاده كنند:الف ) كنترل هزينه ها ب ) افزايش دقت در خصوص توجيه اقتصادي و اجتماعي پروژه ها ج ) ايجاد درامدهاي جديد و خلاقانهد ) افزايش بهره وري امكانات و سرمايه هاي عمومي ه ) ايجاد يك برنامه مالي مدون و تهيه بودجه بندي برنامه اي عدم تمايل سياسي:  از ديدگاه سياسي شوراها نوعي توزيع قدرت در سطوح پائين جامعه تلقي مي شوند . اين توزيع قدرت در مسيرحركت و رشد مسلما نيازمند افزايش اختيارات، انتقال امكانات و فراهم شدن ابزارهاي تصميم گيري و اجرائي در سطح شهرها و روستاها است. دراين حالت اگر تمايل سياسي براي تامين اين نيازها وجود نداشته باشد ،شوراها به يك شكل كليشه اي و دستوري تبديل مي شوند و فرايند مشاركت مردم را مختل مي سازند . اين تمايل نه تنها در سطوح مسئولان حكومتي و قانون گذاري بايد باشد بلكه در سطوح سازمانهاي محلي دولت نيز بايد فراهم باشد و كمبود آن مي توان منجربه كاهش كارائي برنامه ها و فعاليتهاي شوراها شود. براي پرهيز ازاين مساله دولت و شوراها بايد نسبت به اهداف ملي و كلان نظام هماهنگي و تعهد مشتركي داشته باشند ازايجاد

تضادها بين اهداف ملي و اهداف محلي اجتناب نمايند.

مديريت زمان

موفق است.« قانون پارتو »  «قاعده 80 : 20 »اين قاعده براي اولين بار توسط اقتصاد دان ايتاليائي به نام « ويلفردوپارتو » در قرن نوزدهم مطرح گرديد. توسط مطالعات آماري پارتو دريافت كه  20% از جمعيت مالك 80% از ثروت ماي هستند.از كل مسائل كه در زندگي با آن دست به گريبان هستيم تنها 20% از مواد داراي اهميت و ويژگي هستند كه اتفاقاً 80%  از موفقيت ما در گروي اين 20% است لذا لازم  است كه اين مسائل را شناسايي كرده و براي آنها اولويت خواصي را در نظر بگيريم.« برنامه هايتان را روي كاغذ بياوريد »« هر كس در بهار نكارد در پاييز برداشت نخواهد كرد »هرچه وقتمان را بهتر سازماندهي كنيم (برنامه) بهتر مي توانيم از آن جهت دستيابي به اهداف شخصي وشغلي استفاده كنيم برنامه ريزي به معني آمادگي جهت تحقق اهداف است.فايده اصلي برنامه ريزي كار شما آن است كه : برنامه ريزي يعني نجات دادن و ذخيره سازي وقت.تجربه دنياي تجارت نشان داده است كه هرچه تلاش بيشتري صرف برنامه ريزي بكنيم در موقع اجرا وعمل ، زمان كمتري مورد نياز است ودر نهايت زمان ذخيره مي گردد.هشت دقيقه آمادگي براي يك روز كاري و ثبات قدم بر روي برنامه ها مي تواند در نهايت در هر روز يك ساعت وقت اضافي جهت استفاده در ديگر كارهاي ضروري براي شما در بر داشته باشد.مهم ترين قاعده در برنامه ريزي آن است كه كارها را به نوشته در آوريم.برنامه نوشته شده به معني كاهش بار از روي حافظه شماست.« از

فهرست برنامه روزانه استفاده كنيد »« هر چه دقيق تر برنامه ريزي كنيد ، شانسها و فرصتهاي بيشتري به سراغ شما مي آيد »روز كوچكترين وقابل كنترل ترين بخش در سيستم برنامه ريزي زمان است.اگر شما كارهاي روزانه را توسط برنامه ريزي تحت كنترل خود در نياوريد ، امكان ندارد كه مدعي برنامه ريزي براي زمانهاي طولاني تر مثلاً يك ماه و يك سال باشيد.فهرستي واقع بينانه از برنامه روزانه بايد تنها در بر گيرنده آنچه شما مايل هستيد و توانائي انجام آن را داريد باشد.« هميشه وظايف و فعاليتها را ليست كنيد »از دست دادن زمان را حساب كنيد همانطور كه از دست دادن پول را محاسبه مي كنيد.زمانهايي را براي كارهاي برنامه ريزي نشده و كارهاي غير مترقبه  در نظر بگيريد.برنامه زمان شما بايد شامل سه دسته شود :•    تقريبا 60% براي برنامه ريزي فعاليتها ( برنامه روزانه )•    تقريبا 20 % براي فعاليتهاي غير منتظره ( انقطاعها ، دزد هاي زمان )•    تقريبا 20 % براي فعاليتهاي بي سابقه و فعاليتهاي اجتماعي ( زمان خلاق )براساس اولويتها تصميم بگيريد انتخابگر باشيد ، كارها را تعويض كنيد.در پايان روز فهرست كارها را بررسي كنيد و خودتان را از شر كارهاي ناتمام رها كنيد .« اولويتها را تعيين كنيد »بهتر است كه كاردستي انجام دهيم (اثربخشي) بجاي آنكه «كار» را درست انجام دهيم (كارآيي) « پيتر دراكر »دو مشكل بزرگ در مديريت زمان ، وسوسه هميشگي نسبت به انجام بسيار زياد كارها در يك زمان و خطر پراكندگي  قوا به هنگام تقسيم آن بين وظايف مي باشد.مديران موفق از طريق توانايي آنها نسبت به

سرو كار داشتن با فعاليتهاي بي شمار وگوناگون شناخته شده اند در حالي كه خود را در هر زمان ، به يك وظيفه مشخص اختصاص داده اند.اولويت گذاري به معني تصميم گيري است ،  اينكه كدام وظيفه داراي حق تقدم زيادي است ، كدام در اولويت دوم است الي آخر ، و اينكه كداميك داراي كمترين اولويت است . وظايف داراي اولويت زياد بايستي ابتدا انجام شوند.« مزاياي اولويت گذاري »با درجه بندي كارهايتان بر اساس اهميت ، مطمئن مي شويد كه :•    ابتدا روي كارهاي مهم كار مي كنيد.•    در صورت لزوم ، بر اساس ضرورت و فوريت روي وظايف كار ميكنيد.•    در يك زمان ، دقيقاً بر روي يك كار متمركز مي شويد.•    در برنامه ريزي زمان با كارها به صورت مؤثرتري برخورد مي كنيد.•    اهداف تعيين شده به مؤثرترين شكل آن برحسب شرايط محيطي بدست مي آيند.•    تمام وظايفي كه ممكن است توسط ديگري انجام شود به به كناري گذاشته شده و تفويض مي گردد.•    در پايان يك دوره برنامه ريزي شده ( مثلاً يك روز كاري ) ، مهم ترين موضوعات در بالاترين نرخ محافظت ومراقبت قرار دارند.•    ماموريتها و وظايفي كه شما و موفقيتهايتان با آنها سنجيده مي شوند كامل شده اند.تجزيه  الف ، ب ، جتجزيه و تحليل ارزش استفاده از زمان نشان مي دهد كه زمان صرف شده بر روي كارهاي بسيار مهم (الف) ، مهم (ب)  و كم اهميت (ج) با توجه به موقعيت افراد ، متفاوت است ( به بيان ديگر مديريت پرسنلي از اين لحاظ با مدير مالي متفاوت است).تجزيه و تحليل ارزش استفاده از

زمان (الف – ب – ج ) كارهاي نوع (الف) : مهم ترين وظايف مديريت هستند. اينگونه وظايف تنها توسط فردي كه مسئول آن است ويا توسط يك گروه به نحو شايسته اي انجام مي پذيرد ( به عبارت ديگر قابل واگذاري نيستند ) و از مهم ترين مسائلي هستند كه عملكرد مديريت با آنها مورد سنجش واقع مي شوند. كارهاي نوع (ب) : از وظايف نيمه مهم هستند و مي توانند به ديگري محول شوند. كارهاي نوع (ج) : وظايفي هستند كه داراي كمترين اهميت هستند ، اما از لحاظ كميت بيشترين حجم از كارهاي روزانه را به نمايش مي گذارند ( وظايف روز مره ، تشريفات اداري ، خواندن ، تلفن زدن ، پرونده ها ، مراسلات  و ديگر كارهاي اداري)« بارفتار وحالت مثبت آغازكنيد »قلب شاد چهره را زيبا مي سازد و قلب غمگين روح وجان را مي شكند.تقريباً همان مشكل هميشگي : با عجله به سوي دفتر كار هجوم مي بريد ، بدون خواب كافي و يا صبحانه مرتب ، در فشار وقت و با عجله زياد. دقيقاً همان نوع شروع كردني كه مي تواند تمام روزتان را خراب كند. صبحدم بايد به خودتان فرصت دهيد تا :•    به آرامي برخيزيد.•    صبحانه دلچسبي با خانواده خود بخوريد.•    از استحمام لذت برده و لباس بپوشيد.•    آهسته و بدون عجله و با فراقت خاطر به سوي كار برانيد.براي اينكه در هر روز رفتار واحساس مثبت را حفظ كنيد ، بايستي سه قاعده را رعايت كنيد.•    در هر روز بعضي از كارهايي را كه از آن لذت مي بريد انجام دهيد.•     در هر روز

بعضي از كارهايي كه شما را به طور مملوسي به اهداف شخصي تان نزديك تر مي كند انجام دهيد.•    در هر روز بعضي از كارهايي را انجام دهيد كه بين زندگي خصوصي و زندگي حرفه اي شما ايجاد توازن كند ( ورزش ، خانواده ، سرگرمي ، و غيره )« مراقب منحني فعاليت باشيد »« سحر خيز باش تا كامروا باشي »در طي روز توان اجرائي هر كس در نوسان وتغيير است . اين تغييرات به طور طبيعي از فردي به فرد ديگر متفاوت است ، اما قابل پيش بيني است . گرچه تفاوتي بين افراد به خاطر گوناگوني در عادات تغذيه و مسائل شخصيتي وجود دارد ولي هنوز هم مطالب ذيل قابل طرح است. •    بالا ترين سطح فعاليت معمولا در صبح رخ مي دهد. اين سطح از فعاليت مجدداً در باقي روز به دست نخواهد آمد.•    بعد از ظهر ، و بطور مشخص بعد از نهار دوره عدم فعاليت وركود شروع مي شود.  بعضي از افراد تلاش مي كنند با خوردن مقادير زيادي قهوه غليظ بر اين سستي غلبه كنند. به هر حال اين كار معمولاً فقط دوره عدم فعاليت را به تاخير مي اندازد ، ولي مانع بروز آن نمي شود .•    بعد از دومين وضعيت فعاليت سطح بالا در غروب ، منحني اجرا بطور پيوسته سقوط ميكند تا اينكه در چند ساعت بعد از نيمه شب به پايين ترين نقطه آن ميرسد.« ساعت سكوت و آرامشي را براي خودتان اختصاص دهيد »بزرگترين وقايع ، ساعات پر هياهوي ما نيستند بلكه آرامترين آنها هستند.« نيچه »بسياري از مديران كار (واقعي ) را بعد از ساعات

رسمي دفتري آغاز مي كنند. آنها در طول رو براي انجام وظيفه اصلي وقت ندارند زيرا عوامل عدم تمركز فراواني وجود دارد : همقطاران ، مشتريان ، ملاقات كنندگاني كه وقت قبلي نگرفته اند، ناسازگاريها و اختلافات ، تماسهاي تلفني ، جلسات و غيره . ممكن است كه سياست هميشگي درب باز از نظر ديگران بسيار ستوده باشد ولي مديري كه اجازه مي دهد وقتش با اين روش به تاراج رود به خود صدمه مي رساند.« يك قرار ملاقات با خودتان ( زمان آرامش) »در دوره سازماندهي بايستي زمان آرامش را در نظر گرفته و بكار بريد ، همچون ديگر ملاقاتهاي مهم كه در آن زمان غايب خواهيد بود و در دسترس نمي باشيد :•    ساعت آرامش را در برنامه روزانه خودتان ياد داشت كنيد ، مانند وقتي كه با يك مشتري قرارداريد و يا بايد در جلسه اي شركت كنيد.•    در طول دوره آرامش از خودتان مراقبت كنيد ( بهترين روش ، به كمك منشي و يا مسئول دفترتان ) درب اطاق را  بر روي دفترتان ببنديد ، و قبل از انجام اين كار به همكاران و همقطاران بگوئيد كه « آنجا نخواهيد بود »« از يك برنامه ريز زمان استفاده كنيد »« تنها كافي نيست كه به قصد گرفتن ماهي خود را به رودخانه برسانيد ، بايستي نيز بياوريد »« مثل قديمي چيني»مديران موفق در مديريت وقت خودشان نيز موفق هستند . آنها از آن جهت كه فعاليتهايشان را تحت كنترل در آورند تا در نتيجه وقت بيشتري براي كارهاي اساسي داشته باشند كامياب مي باشند. راز موفقيت بسيار ي از كارمندان و

مديران ، استفاده روزمره از يك كمك كار شخصي است كه به آنها اجازه مي دهد تا :•    نگرشي جامع و فراگير بر همه وظايفي كه در دست دارند داشته باشيد.•    برنامه ريزي كنند وتمام پروژه هاي مهم ، قرار ملاقات وفعاليت ها را با روشي سيستماتيك و هدفمدار با يكديگر هماهنگ و متناسب سازند.•    در امر سازماندهي و مراقبت و پيگيري وظايف موفق تر باشند.مديريت زمان پايدار و استوار مزاياي فراواني دارد :مايليد چه چيزي بدست آوريد.    *•    آمادگي بهتر براي روز كاري آينده•    برنامه اي رو به جلو براي همان روز•    تصويري روشن و فراگير از اهداف روزانه •    سازماندهي امور روزمره•    حافظه بهتر    •    تمركز بر روي مسائل اساسي •    پراكندگي كمتر در انرژي.•    دستيابي به اهداف روزانه •    قائل شدن تفكيك وتمايل بين موضوعات مهم وموضوعات كم اهميت•    تصميم گيري بر اساس اولويت ها و بوسيله تفويض    •    افزايش كارآيي بواسطه هماهنگي در وظايف •    كاهش عوامل حواس پرتي و برخورد مناسب تر وبهتر با انقطاعهاي در كار•     نظم شخصي•    كاهش هيجانات وفشار هاي عصبي•    خونسردي وتسلط در مواجه با حوادث غير مترقبه    •    بهبود كنترل شخصي•    احساس مثبت موفقيت در پايان روز•    افزايش خشنودي و انگيزش •    افزايش توان اجرائي شخصي•    و ، بالاتر از همه ، زمان ذخيره و حفظ شده به وسيله روشي مدرن     ( زمان آرامش)    سعديا دي رفت و فردا همچنان معلوم نيست                    درميان اين و آن فرصت شمار امروز را

مديريت مهندسي

گردآوري و تدوين:ابراهيم حيدري

خلاصه كتاب- تلخيص: جواد صادقي نيا- ناشر :انتشارات خواجه رشيد- نوبت چاپ :اول - تاريخ انتشار :بهمن 1385- مقدمه: شايد براي يك

دانشجوي مهندسي كه سروكاري با محيط هاي كاري نداشته و اشنايي با كسب وكارهاي امروزي ندارد . اهميت داشتن اگاهي حداقلي از دانش مديريت و مهارت هاي گوناگون ان روشن  نباشد  اما براي مهندسي كه درگير كار درسازمان هاي كوچك و امروزي است اهميت و لزوم چنين دانشي اشكار است .  در پست هاي بالاتر يعني زماني كه يك مهندس با تجربه به پست هاي نظارتي يا مديريتي ارتقا پيدا ميكند و بر كار مهندسان ديگر يا مجموعه بزرگتر از ساير كاركنان سازمان نظارت يا مديريت ميكند . لزوم داشتن دانش مديريت روشن تر است . بدون داشتن مهارتهاي مديريتي  مهندسي كه تنها اموزش فني ديده است قادر به انجام موفقيت اميز چنين وظايفي نخواهد بود .      مديريت مهندسي  درسي  است كه براي اموزش مهارت هاي مديرتي  به مهندسان پيدا شده است.      اصول مديريت عموميفصل اولمديريت سازمان. مديريت عملي است كه به صورت اگاهانه و مستمر انجام ميشود و به سازمان شكل ميدهد هر سازمان داراي افرادي است كه جهت كمك در راه تامين هدف ها مسوليت هايي را ميپذيرند . اين افراد را مدير مينامند . بدون وجود يك مديريت اثر بخش سازمان با شكست مواجه خواهد شد . صرف نظر ازاينكه نقش مديران تا چه اندازه رسمي  يا غير رسمي باشد مسوليت اساسي همه مديران در همه سازمان ها يكسان است و ان عبارت است از كمك كرن به سازمان و اعظاي ان در تعيين و تامين  يك سلسله از هدف هاي كوتاه مدت و بلند مدت .1-2 فرايند مديريت در اوايل قرن بيستم . يك صنعتگر فرانسوي به نام هنري فايول نوشت

كه همه مديران پنج وظيفه مديريتي دارند. اين پنج وظيفه عبارتند از:برنامه ريزي – سازماندهي – رهبري – هماهنگي و كنترل.  بنابراين مي توانيم بگوييم كه مديريت عبارت است از فرايند برناه ريزي – سازماندهي – رهبري و اعمال  كنترل بر تلاش ها  و كارهاي اعضاي سازمان و نيز درمورد استفاده نمودن از منابع سازماني براي دستيابي به هدف هاي اعلان شده سازمان. 1-2- 1برنا مه ريزي برنامه ريزي به اين معني است كه مدير از قبل درباره هدفها و اقدامات مورد نظر مي انديشد و كارها يا اقدامات وي بر اساس يك روش برنامه يا منطق قرار دارد .  گذسته از اين برنامه يعني رهنمودي كه بدان وسيله 1سازمان براي رسيدن به هدف هايش منابع مورد نياز را تامين مي كند و انها را در راه دستيابي به هدف هاي مورد نظر به مصرف ميرساند 2اعضاي سازمان به فعاليت ها و كارهايي مي پردازند كه با هدف هاي منتخب و روش هاي مورد نياز  سازمان سازگار است 3پيشرفت در جهت هدفها تحت نظر و كنترل قرار ميگيرد. به گونه اي كه اگر ميزان پيشرفت رضايت بخش نباشد بتوان اقدامات اصلاحي به عمل اورد .      مديران به چنددليل بايد به بر نامه ريزي بپردازند . چهار دليل از مهم ترين دلايل عبارتند از. تعيين مسير- كاهش تاثير تغيرات – به حداقل رساندن ضايعات و اضافات و ايجاد استاندارد هايي براي تسهيل كنترل .در برنامه ريزي نخستين گام عبارت است از تعيين و گزينش  هدف هاي سازمان انگاه هدف هاي هر يك از واحد هاي  سازماني و بخش ها تعيين مي شود . بد يهي است

در گزينش و تعيين هدف ها و نيز تدوين طرح ها يا برنامه  ها  مدير بايد امكان پذير بودن و قابل قبول بودن انها رااز نظر مديران و كاركنان مورد توجه قرار دهد . پس برنامه ريزي به اهداف انچه كه بايد انجام بگيرد و  نيز به ابزار چگونه بايد به هدف رسيد مربوط ميشود .  1-2-2 سازماندهيسازماندهي عبارت است از فرايند تنظيم و تخصيص دادن كارها  اختيارات سازماني و منابع بين اعضا به گو نه اي كه انها بتوانند به هدف هاي سازمان دست يابند . در سازماندهي براي رابط سازمان ساختاري ارايه ميشود و از مجراي همين روابط  داراي ساختار است كه برنامه اينده به اجرا در مي ايد جنبه ي ديگري از روابط مربوط به سازماندهي اين است كه در صدد شناسايي افراد جديدي بر امد كه بتوانند به ساختار روابط  1-موجود بپيوندند .اين تلاش يا  جستجو را تامين منابع انساني مي نامند . 3-2-1رهبري رهبري مستلزم راهنمايي  اعمال نفوذ وايجاد انگيزه در كار كنان است به گونه اي كه انها كارهاي تخصصي و مورد نظر را انجام دهند . انگيزش كاركنان اثر عميق و زيادي بر بهره وري و كيفيت كار دارد و مديران بايد در پي شناخت عوامل  بر انگيزنده كاركنان خود بوده و محيط كاري را با كيفيتي مطلوب و رضايت بخش براي انها فراهم اورند بعضي از اين عوامل  حقوق و دستمز – امنيت شغلي – تكاليف محوله – رفتار همكاران و روابط و عبارتند از شرايط كاري . 1-2-4 كنترلسرانجام مدير بايد مطمين شود كارهايي راكه اعضا وكاركنان انجام ميدهند به گونه اي است كه سازمان را

در جهت هدف هاي مشخص و مور نظر سوق ميدهد. اين كار را اعمال كنترل مينامند و يكي از وظايف اصلي مديريت است . كنترل را ميتوان فرايند باز بيني فعاليت ها براي كسب اطمينان از انجام فعاليت ها بر طبق برنامه  دانست اين فرايند شامل اصلاح كردن هر كاستي چشم گير و انحرافي ميشود همه مديران بايد درگير كار كنترل باشند حتي اگر كار در واحدشان طبق برنامه پيش رود.كنترل داراي چهار ركن اصلي است 1 تعيين استاندارد هايي براي عملكرد 2 تعيين شيوهاي براي اندازه گيري عملكرد هاي جاري  3 مقايسه عملكرد ها  با استاندارد هاي مشخص 4 سرانجام اگر انحرافي مشاهده شد انجام دادن اقدامات اصلاحي. مدير در اجراي وظايف خود  يعني كنترل كردن امور بايد سازمان را در مسير مشخص و از پيش تعيين شده قرار دهد. 1-3نقشهاي مدير همه مديران براي اداره واحد يا سازمان خود اقتداري رسمي دارند و موقعيت خودرا از اين اقتار كسب ميكنند و به علت اين موقعيت است كه مديران با زير دستان  همكاري و مقامهاي بالاتر روابط مشخصي برقرار ميكنند و اين ارتباط اطلاعات مورد نياز انان را براي تصميم گيري فراهم ميكند.1-4- 1سطوح مديريتمديران رده پايين سازمان .  اين ميران ر پايين ترين سطح  سازمان قرار مي گيرند وافرادي هستند كه مسول كارهاي ديگران ميباشند انها را مديران نخستين سطح سازمان مينامتد  .اغلب مديران رده پايين سازمان ا سرپرست  مينامند . رييس يك دبستان و رييس  يك تيم بسكتبا ل هم  داراي چنين عنواني  هستند .   مديران مياني ..  عنوان مديريت مياني  در برگيرنده چند سطح از سازمان ميشود . مديران رده مياني

كارها و فعاليت هاي مديران رده پايين تر و نيز سرپرستي كاركنان عملياتي را هم بر عهده ميگيرند . مديران ارشد . معمولا يك گروه كوچك از افراد مديريت ارشد را تشكيل مي دهند . مديريت ارشد مسول همه ي كارها ي مديريت سازمان است  . معمولا ميران ارشد داراي عنوان هايي چون مديرعامل – رييس و معاون مي باشند . تيوري و ساختار سازمان ..فصل دوم تعريف سازمان ..  سازمان يك نهاد اجتماعي است كه مبتني برهدف مي باشد و ساختار ان به صورتي اگاهانه طرح ريزي  شده است و داراي سيستم هاي فعال و هماهنگ است وبا محيط خارجي ارتباط دارد  . 2-2سازمان به عنوان يك سيستم يك سيستم مجموعه اي از عناصر يا عواملي است كه براي رسيدن به يك هدف مشخص و مشترك گرد هم امدند بطوري كه بين اين عناصر رابطه تعاملي و همچنين نظم وجود دارد .  سازمان يك سيستم باز است كه عناصر ان باهم رابطه متقابل دارند اقلام مورد نياز را از محيط ميگيرد انها را به محصول تبديل ميكنند و به محيط خارجي تحويل ميدهد . 2-2-1 زير سيستم هاي سازمان سيستم ها ي فرعي سازمان پنج وظيفه اصلي دارند . مرز گستري – توليد – نگهداري – تطبيق با محيط  و مديريت  .  دواير فرعي كه وظيفه  مرز گستري از سيستم را در يك سازمان كسب و كار بر عهده دارند عبارتند از  دواير خريد و بازار يابي  . 2-3 ابعاد طرح سازمان ابعاد سازماني به دو گروه طبقه بندي  مي شوند . سا ختاري  محتوايي .  ابعاد ساختاري بيان كننده ويزگي هاي دروني يك

سازمان هستند  .انها مبنايي به دست مي دهند كه ميتوان بدان وسيله سازمان ها را اندازه گيري  و با هم  مقايسه كرد . ابعاد محتوايي معرف كل  سازمان هستند . مثل اندازه يا بزرگي سازما. نوع تكنولوي محيط و هدف هاي ان  انها معرف جايگاه سازمان هستند و بر ابعاد ساختاري اثر مي گذارند  . 2- 4 مباني ساختار زبان   در تعريف ساختار سازماني به سه ركن اصلي اشاره ميشود . 1ساختار سازماني تعيين كننده روابط رسمي گزارشگري در سازمان است و نشان دهنده سطوحي است كه در سلسله مراتب اداري وجود دارد . 2 ساختار سازماني تعيين كننده افرادي است كه به صورت گروهي در دواير كار ميكنند . 3 ساختار سازماني  برگيرنده ي  طرح سيستم هايي مي شود كه به وسيله انها فعاليت هاي همه دواير هما هنگ و يك پارچه مي گردد و در نتيجه سيستم ارتباط  موثر در سازمان تضمين خواهد شد . 2-5طراحي ساختار سازماني به طور كلي در طراحي ساختار سه چيز بايد رعايت شود تعيين كارهايي كه بايد انجام شود  زنجيره فرماندهي و طبقه بندي دواير . 2-5-2زنجيره فرماندهي سازمان ها از طريق ايجاد زنجيره فرماندهي  شيوه گزارشگري را مشخص ميكند . اين زنجيره همه افراد را در سازمان به يكديگر وصل ميكند و مشخص مي شود كه افراد بايد گزارش كار خودرا به چه افراي بدهند . فصل سوم مديريت منابع انساني 3-2برنامه ريزي منابع انساني .برنامه ريزي براي تامين نيري انساني داراي چهار جنبه اصلي است . انها عبارتند از . 1 برنامه ريزي براي تامين نيازهاي اينده  شركت از طريق تصميم گيري درباره تعداد افراد

و نوع مهارت هايي كه سازمان در اينده نياز خواهد داشت 2 برنامه ريزي براي حفظ تعادل و توازن در اينده از طريق مقايسه كردن تعداد كاركنان مورد نياز با تعادل داو طلبان و كاركناني كه انتظار مي رود در سازمان باقي بمانند كه در نتيجه اين امر منجر ميشود به 3 برنامه ريزي براي جذب داوطلبان يا كم كردن كاركنان و 4 رنامه ريزي براي اموزش و توسعه كاركنان و حصول اطمينان از اينكه افراد توانا و واجد شرايط همواره در دسترس هستند و سازمان ميتواند نياز هاي  اينده خود را از منابع  تامين كند . 3-3 كارمند يابي و فرايند گزينش پس از بيش  . يعني نيرويي كار لازم  نوبت به تامين اين نيرو مي  رسد . نيروي كار را مي توان هم از منابع داخلي  سازمان و هم از منابع خارجي  سازمان تامين كرد . براي شناسايي داوطلبان واجد شرايط ميتوان از تبليغا ت در رسانه ها – سازمان ها ي كاريابي – دانشگاه ها –معرف ها و مراجعه هاي شخصي و نيز از شبكه اينترنت استفاده كرد .  3-4- 1 اموزش و توسعهمقصود از اموزش روشها يي است كه بدان وسيله مهارت هاي لازم براي انجام دادن كارها را به افراد تازه وارد به سازمان يا تازه استخدام ياد مي دهند .  برنامه هايي را كه در زمينه اموزش و توسعه افراد به اجرا در مي اورند شامل پنج مرحله مي شود .  1 تجزيه و تحليل نياز ها 2 طراحي اموزش ها 3 معتبر بودن مطا لب اموزشي 4 اجرا 5 ارزيابي نتيجه ها و پيگيري برنامه . 3-5ارزيابي عملكرد

به سه دليل عمده روسا عملكرد زير دستان را ارزيابي مي كنند . نخست اررزيابي موجب مي شود اطلاعات مهمي در مورد ارتقاي مقام افراد وافزايش حقوق به دست ايد . و بر اساس ان تصميم  گيري شود دوم  ارزيابي به رييس يا زيردست اين امكان را مي دهد كه براي رفع نقص اقداماتي به عمل اورد و اجازه ندهد كه عيب يا ضعف ريشه بدواند و كارهاي نيكو يا درست را كه زير دست انجام  ميدهد تقويت كند . سرانجام ارزيابي مي تواند از طريق به وجود اوردن فصت هايي براي بررسي برنامه ها ي كاري  فرد با توجه به نقاط ضعف و قوتي كه به نمايش گذاشته است مسير شغلي اينده  خودرا تعيين كند . فصل چهارم مديريت بازار يابي 4-2 مديريت بازار يابي مديريت بازار يابي عبارت است از تجزيه و تحليل – طرح ريزي – اجرا و كنترل برنامه هاي  تعيين شده براي فراهم  اوردن مبادلات مطلوب با بازار يابي مورد نظر به منظور دستيابي به هدف هاي سازمان . تاكيد مديريت بازار يابي بيشتر بر تعيين محصولات سازمان بر مبناي نياز ها و خواسته ها ي بازار مرد نظر و نيز استفاده از قيمت گذاري – ارتباط و توزيع موثر جهت اگاهي دادن ايجاد محرك و ارايه خدمت به بازار است  . 4-4فرايند بازار يابي فرايند بازار يابي شامل تجزيه و تحليل فرصتها يي بازار يابي جستجو و انتخاب بازار ها ي هدف  طرح استراتزي هاي با زار يابي برنامه ريزي براي برنامه ها ي بازار يابي و سرانجام  سازماندهي اجرا و كنترل كليه فعاليت هاي بازار يابي است .

4-4-4 برنامه ريزي براي برنامه هاي بازاريابي مك كارتي چهار عنصر اميخته بازاريابي را به شرح زير تعريف كرده است . محصول . شامل مباحثي نظير تنوع محصول  كيقيت  طرح . قيمت .     شامل مباحثي نظير تخفيف – ليست قيمت – اعتبارات .ترفيع .     شامل مباحثي نظير تبليغ فروش حضوري . توزيع  ..   شامل مباحتي نظير كانال هاي  توزيع  - پوشش بازار – موجودي محصول – حمل و نقل و محل هاي توزيع  . فصل پنجم مديريت تكنو لوزي 5-2 تعريف تكنولوزي تكنولوزي را ميتوان تمام دانش – محصولات – فرايند ها ابزار ها روش ها و سيستم هايي تعريف كرد كه در جهت خلق و ساخت كالاها و ارايه خدمات به كار گرفته ميشوند به زبان ساده تكنولوزي عبارت است از روش انجام كارها توسط ما تكنولوزي ابزاري است كه به وسيله ان مي توانيم به اهداف خود دست يابيم . تكنولوزي  اجراي عملي  دانش است . ابزاري است كه به كمك تلاش و سعي ادمي مي ايد . 5-3 طبقه بندي تكنولوزي به چند روش تكنولوزي ها را ميتوان طبقه بندي كرد . در اينجا ما يك دسته بندي معمول از تكنولوزي ها را ارايه مي كنبم كه شامل تكنولوزي  هاي نوظهور – پيشرفته – بسيط – و متوسط مي شود . تكنولوزي نوظهور  يك تكنولوزي نوظهور هر نوع تكنولوزي است كه هنوز به طور كامل تجاري و به بازار عرضه نشده است .  نمونه هايي از تكنولوزي نوظهور عبارتند از مهندسي زنتيك – نانو تكنولوزي – و ابر رسانايي . 5-4 مديريت تكنولوزي مديريت تكنولوزي يك حوزه تخصصي ميان رشته اي است 

كه علوم مهندسي و دانش و هنر مديريت را تفليق و يكپارچه مي كند  تكنولوزي به عنوان عنصر اساسي در خلق ثروت است  خلق ثروت شامل خلق چيزي بيش از پول است خلق ثروت مي تواند چيزهايي چون تقويت دانش – سرمايه معنوي  - بهره برداري موثر  از منابع – حفظ محيط زيست و ديگر عواملي باشد كه در افزايش سطح استاندارد و كيفيت زندگي موثرند . تكنولوزي در برگيرنده  مديريت سيستم هايي است كه خلق – خريداري و تهيه و بهره برداري از تكنولوزي را در مسير مي سازد .  مديريت تكنولوزي داري ابعاد ملي – سازماني و فردي  است . در سطح ملي /دولتي  سطح كلان -  در طراحي  سياست هاي عمومي مورد استفاده قرار ميگيردودر سطح شركتها  سطح خرد – در خلق و پايدار نگه داشتن مزيت رقابتي مورد استفاده قرار مي گيرد و در سطح فردي موجب افزايش ثزوت در جامعه ميشود .  5-10روش هاي دستيابي به تكنولوزي براي دستيابي به تكنولوزي چند روش شناخته شده  وجود دارد كه مختصر هريك از اين روش ها را شرح مي دهيم . 1-استفاه از تحقيق و توسعه داخلي . در اين روش شركت به منابع انساني و فني خود براي طراحي يك تكنولوزي در داخل شركت اتكا ميكنند2- -مشاركت در فعاليت هاي  مشترك . دو يا چند شركت – دانش فني و منابع تكنولوزي ها را توليد و خلق كنند . 3- و اگذاري كار تحقيق و توسعه به پيمان كار خارج شركت . با بيرون سپاري يك شركت مي تواند فرايند تحقيق و توسعه را بدون اينكه مجبور به سرمايه گذاري سنگيني 

باشد انجام دهد . 4- كسب مجوز بهره برداري ازتكنولوزي  . در اين روش يك شركت حق استفاده از تكنولوزي هاي ديگران را خريداري ميكند .5-خريداري تكنولوزي . در اين روش خريد كامل  تكنولوزي صورت ميگيرد . اين سريع ترين راه دستابي به يك تكنولوزي است و خريدار نه تعهد خاصي نسبت به فروشنده دارد و نه منابع  خاصي براي طراحي ان تكنولوزي نياز دارد .

استاد عشق - دكتر حسابي

1388 ، 08:20 استاد عشقمولف: ايرج حسابي خلاصه كتاب: نگاهي به زندگي وتلاشهاي پروفسور سيد محمود حسابي پدر علم فيزيك ايران - تلخيص: منصوره شكري - ناظرچاپ:علي فرازنده خالدي-سازمان چاپ وانتشارات-چاپ33زمستان87-سيدمحمودحسابي درسال1281(ه .ش)ازپدرومادري تفريشي درتهران زاده شدند.پس ازسپري نمودن چهارسال ازدوران كودكي درتهران،به

همراه خانواده(پدر،مادر،وبرادر)،عازم شامات گرديدند.درهفت سالگي،تحصيلات ابتدايي خودرا،دربيروت، باتنگدستي ومرارت هاي دوراز وطن،درمدرسه ي كشيش هاي فرانسوي،آغازكردند،وهمزمان،توسط مادرفداكار،متدين وفاضله ي خود(خانم گوهرشادحسابي)،تحت آموزش تعليمات مذهبي وادبيات فارسي،قرار گرفتند.درآمدسيدمحمودحسابي درسال1281(ه .ش)ازپدرومادري تفريشي درتهران زاده شدند.پس ازسپري نمودن چهارسال ازدوران كودكي درتهران،به همراه خانواده(پدر،مادر،وبرادر)،عازم شامات گرديدند.درهفت سالگي،تحصيلات ابتدايي خودرا،دربيروت، باتنگدستي ومرارت هاي دوراز وطن،درمدرسه ي كشيش هاي فرانسوي،آغازكردند،وهمزمان،توسط مادرفداكار،متدين وفاضله ي خود(خانم گوهرشادحسابي)،تحت آموزش تعليمات مذهبي وادبيات فارسي،قرار گرفتند.استاد ،قرآن كريم را،حفظ وبه آن اعتقادي ژرف داشتند.ديوان حافظ رانيزازبرداشته،وبه بوستان وگلستان سعدي،شاهنامه فردوسي،مثنوي مولوي ومنشات قائم مقام،اشراف كامل داشتند.شروع تحصيلات متوسطه ي ايشان،مصادف باآغازجنگ جهاني اول وتعطيلي مدارس فرانسوي زبان بيروت.بود.ازاين رو،پس ازدوسال تحصيل درمنزل،براي ادامه،به كالج آمريكايي بيروت رفتند،ودرسن17سالگي ،ليسا نس ادبيات،درنوزده سالگي ليسا نس بيولوژي،وپس ازآن مدرك مهندسي راه وساختمان را،اخذنمودند.درآن زمان،بانقشه كشي وراه سازي به امرارمعاش خانواده كمك مي كردند.استاد همچنين،دررشته هاي پزشكي ،رياضيات وستاره شناسي،به تحصيلات آكا دميك پرداختند.شركت راه سازي فرانسوي كه ،ايشان درآن

مشغول به كار بودند،به پاس قدردا ني از زحماتشان ،استادرابراي ادامه تحصيل،به كشورفرانسه اعزام كرد وبدين ترتيب،درسال،1924(م)به مدرسه عاليه برق پاريس وارد،ودرسال1925(م) فارغ التحصيل شدند وهمزمان باتحصيل دررشته معدن،درراه آهن برقي فرانسه،مشغول به كارگرديدند،وپس ازپايان تحصيل دراين رشته ،كارخود را در معادن آهن شمال فرانسه،ومعادن زغال سنگ ايالات(سار)،آغاز كردند. سپس به دليل وجود روحيه علمي ،به تحصيل وتحقيق دردانشگاه سورون،دررشته فيزيك پرداختند،ودرسال 1927(م)درسن25،دا نشنامه دكتراي فيزيك خودرا با ارائه رساله يي تحت عنوان حساسيت سلول هاي فتوالكتريك ،بادرجه عالي،ازدست بزرگترين دانشمند روز جهان،پروفسورفابري ،دريافت كردند، استاد باشعر و موسيقي سنتي ايران و موسيقي كلاسيك غرب به خوبي آشنا بودند ، و در نواختن ني، سازدهني،ويولن وپيانو،تبحرداشتند.ايشان درچندرشته ورزشي،مانند:كوهنوردي ،دوچرخه سواري،دوميداني وچوب پا،موفقيت هايي كسب نمودند،ودرشناداراي ديپلم نجات غريق شدند.ازجمله دست آوردهاي عمرپربار استاد،ومشاغلي كه درمسند آ ن خدمات علمي وفرهنگي شايان توجهي ارائه نمودند،مي توان به چند نمونه ي زير،اشاره كرد.: راه اندازي اولين ژنراتوربرق كشور،به وسيله ي نصب تجهيزات بر روي يك آسياب آبي(آشتيان،نزديك تفرش1305ه .ش)،ايجاداولين كارگاه هاي تجربي در علوم كاربردي در ايران(1306ه.ش)،ماموريت وزارت راه ترابري(طرق وشوارع عامه)،براي تهيه ي اولين نقشه برداري علمي،فني ومهندسي كشور(تهيه ي نقشه نوين راه ساحلي سراسري،ميان بنادرخليج فارس،بندر لنگه به بوشهر1306ه.ش)، تاسيس مدرسه ي مهندسي وزارت راه وتدريس درآن(1307ه.ش)،تاسيس دارالمعلمين عالي وتدريس درآن(1307ه.ش)،ساخت اولين راديو دركشور(1307ه.ش)،ايجاد اولين آزمايشگاه علوم پايه درايران(1307ه.ش)،آغازواژه گزيني فارسي وبرابرسازي علمي (1307هوش) ،تاسيس دا نشسراي عالي وتدريس در(1308ه.ش)،تاسيس اولين كارگاه ساخت قطعات دست سازي براي اتومبيل هاي ايران(1309ه.ش)،ساخت وراه اندازي اولين آنتن فرستنده در كشور(1309ه.ش)،تاسيس اولين بيمارستان خصوصي درايران،به نام(بيمارستان گوهرشاد)(به ياد مادر گراميشان1309ه.ش)،ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي درايران (1310ه.ش)،ايجاد انجمن زبان فارسي وبنيا

ن گذاري فرهنگستان زبان ايران وعضويت پيوسته درآن(1310ه.ش) ،طراحي ، نصب وراه اندازي اولين دستگاه راديو لوژي در كشور(1311ه.ش)،تاسيس ورياست انجمن فيزيك ايران(1311ه.ش)، تعيين ساعت ايران(1311ه.ش)،تدوين اصول اندازه گيري ومقياس گذاري وايجاد اداره اوزان ومقياس(موسسه ستاندارد) (1311ه.ش)،ماموروزارت راه،براي ساخت راه تهران به شمشك،جهت معادن ذغال سنگ(1312ه.ش)،پيشهاد وتدوين قانون تأسيس دا نشگاه تهران ،و تاسيس دانشكده فني وريا ست آن دانشكده(1313ه.ش)،وتدريس در آ ن،شركت در كنفرانس بين المللي لايه ي ازن(1315ه.ش)، تاسيس دانشكده ي علوم و رياست آن دانشكده از(1321تا1327 واز 1330تا 1336ه.ش)و تدريس درگروه فيزيك آن دانشكده،تا واپسين روزها ي عمر،تاسيس بخش آكوستيك دردانشكده --ي علوم، واندازي بخش تحقيقات اندازه گيري فواصل وتنظيم گام هاي موسيقي ايران ومطالعات علمي روي نت هاي ايراني(1325ه.ش)،راه اندازي اولين مركز زلزله شناسي كشور(1328ه.ش)،ماموريت خلع يد ازشركت نفت انگليس،در دولت دكتر مصدق(1330ه.ش)،پابه گذاري مدارس عشايري وتاسيس اولين مدرسه ي عشايري ايران (1330ه.ش)،مخالفت با طرح قرارداد ننگين كنسر سيوم وكاپيتولاسيون در مجلس،مخالفت با عضويت دولت ايران در قرارداد سنتو(پاكت بغداد)در مجلس،پايه گذاري موسسه ي ژئو فيزيك دانشگاه تهران (1330ه.ش)،پايه گذاري مركز تحقيات وتاسيس اولين راكتوراتمي كشور در تهران،تاسيس سازمان انرژي اتمي وعضو هيئت دائمي دركميته ي بين المللي هسته اي (1330،1349ه.ش)،تدوين قانون استاندار دوتاسيس موسسه ي استاندارد ايران(1333ه.ش)،تاسيس اولين رصد خانه ي نوين درايران،تاسيس مركز عدسي سازي-ديدگاني-اپتيك كاربردي،در دانشكده ي علوم دانشگاه تهران(1335ه.ش) ،تاسيس اولين مركز مدرن تعقيب ماهواه ها در شيراز(1335ه.ش)،پايه گذاري مركز مخابرات اسدآباد همدان(1338ه.ش) ،عضو دائمي دركميته ي بين المللي فضا و رياست گروه مما لك جهان سوم،دركنفرانس بين المللي فضا(1347-1341ه.ش) ،راه اندازي اولين ليزرايران (1345ه.ش)،خريدن زمين در كره ي مريخ(1346ه.ش)،اولين هولوگرام ايران(گروه فيزيك دانشكده ي علوم،دانشگاه تهران1347ه.ش)،تاسيس

انجمن موسيقي ايران،درزير زميني با تجهيزات روز جهان ،دربلوار كشاورز(1350ه.ش)،بنيان گذاري واحد پژوهشي صنعتي فياوري خان ومان(پژوهش وصنعت درمكانيك هيدرود يناميك،انرژي هاي نو ونامحدود 1359ه.ش)،تشكيل وريا ست كميته ي پژوهشي فضاي ايران (1360ه.ش)، استفاده از انرژي خورشيدي براي اولين بار در ايران(1360ه.ش)،تاسيس واحد تحقيقاتي صنعتي سغدائي(پژوهش وصنعت در فيزيك ، الكترونيك،اپتيك فيزيك،وسيستم هاي هوش مصنوعي1362ه.ش)فعاليت در3نسل كاري وآموزش7نسل استاد ودانشجو،از خدمات ارزنده پروفسور حسابي مي رود،ودر همين راستا،ايشان ازسال (1350ه.ش)،به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران شناخته شدند.

استاد،به چهار زبان زنده ي دنيا : فرانسه ،انگليسي، آلماني وعربي مسلط بودند وبه زبانهاي:سانسكريت،لاتين،يوناني،پهلوي،اوستايي،تركي،ايتاليايي وروسي اشراف داشتند ، وزبانهاي باستاني را،در تحقيقات علمي خود،به خصوص درامر واژه گزيني فارسي،در برابر لغات بيگانه، به كارمي بردند .پروفسور حسابي،به ايران،فرهنگ وادب وادب واعتقادات سنتي ومذهبي اين سرزمين،عشق ميورزيدند،وگذشته ازسفربه كشورهاي متعدد عالم،به سراسر ايران سفركرده بودند وازسفرهاي پر بار داخلي وخارجي خويش،ياداشت ها وسفرنامه ها ي بسياري به جاي نهادند.در زمينه ي تحقيق علمي:25مقاله،رساله وكتاب،از ايشان به چاپ رسيده است.تئوري(بي نهايت بودن ذرات)استاد درميان دانشمندان وفيزيك دانان جهان شناخته شده است.نشان(اوفيسيه دولالژيون دونور)وهمچنين نشان(كوماندوردولالوژيون دونو)،بزرگترين نشان هاي كشور،فرانسه،به ايشان اهدا گرديده است.استاد،تنها شاگرد ايراني پروفسور انيشتن بوده،ودرطول زندگي،با دانشمندان تراز اول جهان،نظير:شرودينگر،بورن،فرمي،ديراك،بوهر.....وبا فلاسفه وادبايي همچون:آندرهژيد،برتراندراسل ،....تبادل نظر داشته اند.ايشان ازسوي جامعه علمي جهاني به عنوان(مرد اول علمي جهان)(1990م)برگزيده شدند،ودر كنگره(60سال فيزيك ايران)(1366ه.ش)،ملقب به(پدر علم فيزيك ومهندسي نوين ايران)گرديدند.پروفسور حسابي،در12شهريور1371ه.ش،در بيمارستان دانشگاه ژنو،به هنگام معالجه قلبي،بدرود حيات گفتند.مقبره ي استاد،بنا به خواسته ي ايشان،درزادگاه خانوادگي،در شهردانشگاهي تفرش،قرار دارد.        يادشان گرامي وراهشان پررهروباد.درسهاي زندگي از زبان آقاي ايرج حسابي (فرزند استاد) يك روز وقتي كه از مدرسه به خانه آمدم دريافتم كه

پدر دچار تب نوبه شده اند ،بيماري كه پيش ترهم،بارها گريبان گير پدرم شده بود .پدرروي تخت دراز كشيده بودند، مي لرزيد ندومثل كوره در تب مي سوختند. احساس ميكردم ، تختشان از شدت لرزه اندام شا ن به ديوار مي خورد. مادرم براي معا لجه پدر،از داروهاي گياهي،استفاده ميكرد ند. داروهايي نظير گل بنفشه ،شير خشت وترنجبين و گنه گنه .با همين دارو ها و معالجا ت خانگي،ورسيد گي ها ي مادر،پدر رفته رفته،بهبود مي يا فتند ساعاتي بعد لرز قطع مي شد،وهمراه با آن صدا ي سا يش ، و بر خورد دندان هايشان نيز، به گوش نمي رسيد. بعد نفس آسوده يي مي كشيدم وبا خوشحالي دعا مي كردم ،كه ناگهان متوجه شدم،پدر در عالم تب ،دارندبا خود شان حرف مي زنند. پدر با صداي محزون، اين كلمات را،تكرار مي كردند.(آيا لزومي داشت،آقاي معزالسلطنه ، به دو بچه كوچك،در يك مملكت غريب،آن هم در وسط جنگ جهاني اول،گرسنگي بدهند؟) هميشه در چنين موا قعي ايشان سعي مي كردند، سر صحبت را باز كنند و از ما دلجويي كنند با جماه هميشگي وصداي آشنا يشان  به خواهرم  مي گفتند : پدر به خاطره مطا لعه ي زياد در نوجواني ،و به خا طراين كه پولي براي تهيه عينك . از همان بچگي چشم شان ضعيف شده بود،  ونمره عينك شان5/13ونزديك بين(ميو پ) بود .به همين دليل وقتي مي جواستند بخوابند ،فقط از چند سانتي متري ،مي توا نستند چيزي را ببينند يا بخوا نند ،آن هم بدون عينك شا ن را زدند. ما را بهترديدند ، با توجه به تمام كار هايي ،

كه پدرم در زمينه هاي گونا گون علمي ،تحقيقاتي ،اداري وسياسي داشتند، هميشه معتقد بودند كه مرد بايد تماس دا ئمي خود را،با همسر وفرزندانش ،حفظ كند .  هر وقت بچه اي مي گفت ،پدر و مادرم مرا درك  نمي كنند ، تقصير را، متوجه پدر و مادر مي دا نستند و مي گفتند .حتما در دورا ن كودكي ،اين بچه را به كسي سپرده اند، و خود پدر و مادرتربيت بچه رادر ،سنين رشد به عهده نگرفته اند ، بر اساس چنين اعتقاداتي بود ،كه پدر بدون استثتنا ،هر سه وعده غذا را ،در كنار ما ،صرف مي كردند. پدر ،ساعات 7 صبح ،5/12 ظهر و8 شب هميشه سر ميز غذا، حاضر بودند . به ياد مي آورم شب يلدا بود ، همه ي اقوام به خانه ي ما مي آ مدند  ..در همين شب براي هر كدام از فاميل با ديوان حافظ فالي گرفتيم و غزلي خوانديم . وقتي مهمانها رفتند، پدر به سراغ  من آمدند و گفتند : وقتي همه ي كارها يت را كردي ،بيا به اتاق من .مي خواهم چند دقيقه با شما صحبت كنم . پدر هميشه براي صدا كردن ما، از ضمير" شما" استفاده مي كرد ند و اگر مي خواستند به ما تذكر بدهند،  به اتا ق شان فرا مي خواند ند ،كه كسي نشنود ،وما خجا لت نكشيم . ايشان بسيا رمودبانه وغير مشتقيم ،شروع كردند به حرف زدن ،به شكلي كه من ناراحت نشوم ،گفتنند : خيلي زشت است ،كه يك ايراني غزل حافظ را درست نخواند ،از خجالت آب شدم .  پدر كه متوجه

خجالت ،ورنگ برافروخته ي چهره ي من شدند ،گفتند:شب ها كه با هم دو ساعت درس مي خوانيم،نيم ساعت از وقتت را، صرف مطا لعه ي ديوان وغزليات حافظ كن ،با هم تمرين مي كنيم ،تا اين مشكل كا ملا حل شود .    از فرداي آن روز حافظ خواند يم .از شبي نيم ساعت شروع شد ،و بعد ها به دو ساعت ونيم در شب رسيد ،تا پس از 5سال ونيم ديوان حافظ ،تمام شد .پدر ديوان حافظي را،كه در خانه داشتم ،تصحيح مي كردند .غز ليات وابيات اضافه را ،كه در طي 700سا ل به ديوان حا فظ اضافه شده بود ،حذف مي كردند .حتي واژه هاي تغيير يا فته در ابيات را اصلاح مي كردند ،وبا استفاد و مراجعه به بيش از 10 نسخه ي قديمي از ديوان حا فظ،كلمات صحيح را يافته،و جايگز ين واصلاح مي كردند .از همه مهمتر ، در درسهاي پدر آموختم ،كه براي شناخت غزليا ت حا فظ،در تمامي ديوان او يك كليد يا به اصطلاح   وجه مشترك وجود دارد .يعني در ابتدا ي هر غزل ،يك مسئله ومشكل اجتما عي را،مطرح مي كند .      بعد خطرات آن مشكل را مي گو يند ،وراه حل ها يش را هم نشان مي دهند ،سپس به انسان راهنمايي لازم را مي كند وبعد اميد مي دهد ،ودر آخر خدا حا فظي مي كند .                                        پدر به من آموختند ،كه حا فظ انساني والا وواقعي است ،هيچ وقت تهديد نمي كند،وعده ي بي جا نمي دهد،دروغ نمي گويد ،كسي رابي اميد رها نمي كند .....همواره محبت مي كند وبهترين راهنما ست

و.....به قول پدرم،اين موارد از ويژگي ها ي شخصيتي يك آقا وخانم ،در تمدن 7000ساله ايران است        پدرم،براي كلمه هاي آقا وخانم ،در فرهنگ ايران،ارزشي ويژه قائل بودند .مي گفتند درطول 7000سا ل  تمدن ايران،اين دو واژه معاني والايي را دارا بوده اند.اما بايد اين امر را با كتاب هايي مثل:شا هنامه،گلستان وبوستان سعدي ،خيام وبه ويژه با ديوان حا فظ ،به ديگران بيا موزيم .

پدربا تا سف مي گفتند:((كتاب هاي درسي ،در طي اين 35سال اخير به گونه يي نوشته شده اند،كه بچه هاي ايران را،با ادبيا ت غني خود شان ،بيگا نه مي كند.))                                                      هميشه گله مند بودند كه اين رفتار ،مشا به كاري است ،كه ما با موسيقي خود،انجام داده ايم . وران كودكي دوران كودكي استاد حسابي رااز آنجا شروع مي كنيم كه پدر ايشان يعني آقاي عبا س حسابي،ملقب به معزالسلطنه،بهمراه خانواده عازم بيروت شدند .خانه ي سفير در بيروت خانه ي بزرگ ومجللي بود. ((مادرم زني قانع و فداكار بودند،واصلاٌ تمايلات مادي وثروت اندوزي نداشتند .اما بر عكس مادرم ،   پدر،مدام در حال حساب وكتا ب بود .اين كه املاك اش در ايران چه وضعي پيدا كرده؟ يا اين كه از دولت چه سمتي بگيرد كه بهتر باشد ؟

مدام براي كسب پست ها ي بالا تر،با تهران مكاتبه مي كرد ،و همين كارها باعث مي شد مادرم ناراحت بشوند ،اما مادر زني نبودند كه به روي خودشان بياورند .و اين تصميمات بالا خره منجر شد تا  پدر براي بدست آوردن خواسته ها و كسب قدرت،به ايران باز گردند .از آن پس هزينه ي زندگي ما را هر چند ماه،مرتب

به سفارت بيروت مي فرستادند،    حدود يك سال از سفر پدرم به ايران مي گذشت .يك روزعصر پيشكار پدرم به نزد مادرم آمد وگفت: قنسول دستور داده اند كاخ سفارت را ترك بفرما ييد ومبلغي كه بعنوان  خرجي حواله مي فر مودند نيز قطع كرد ه اند . آقاي معزالسلطنه درتهران با خانمي به اسم همدم الدوله،كه ازخانواده ي سلطنتي قاجاربود، آشنا وازدواج مي كنند تا مقامات بالاتري را تصا حب كنند .شرط اين خانم براي ازدواج رها كردن زن  وفرزندان بود تا بدين وسيله آنها ازبين بروند .

((مادرم،گوهرشاد خانم،ازمن وبرادرم خواستند.كه هميشه با پدرمهربان باشيم.به ما مي گفتند كه يادتان نرود،كه شما آقا هستيد.هر مرد وزن ايراني،براي كلمه آقاوكلمه خانم،احترام بسيارقائل است.             نبايد هيچ وقت با پدرتا ن بد رفتاري كنيد. هميشه به اواحترام بگذاريد.اگر به خانه ي شما آمد،از او بسيار خوب پذيرايي كنيد.واگرروزي به كمك شما احتياج داشت،حتما به اوكمك كنيد تا نيازش برآورده شود ))                                                   درديارغربتبعد از اينكه ما دربيروت بي پناه شديم،زندگي سختي راپشت سرگذاشتيم.اثاثيه ي ما راپشت ديوارسفارت ،ريخته بودند.قنسولگري ايران دربيروت،مستخدمي داشت،به نام حاج علي كه همشهري ما بود.مدتي را به اجبارازآنجايي كه جا ومكاني براي زندگي دركشورغريب نداشتيم به ناچاردرمنزل حاج علي زندگي  كرديم وخرج لباس وخوراكمان رامادرم ازفروش زيورآلات واجناس قيمتي خود تامين مي نمودند. يك شب نزديك نيمه هاي شب بود مادرمي روندداخل اتاق تا ازصندوقشان يكي اززينت آلاتشان را، براي فروش بياورند،وبه حاج علي بدهند.اما با كمال تاسف مي بينند ،كه هرچه داشته اند ،فروخته ا  ندوهزينه كرده اند. مادرم با ديدن صندوق خالي،وازترس گرسنه ماندن من وبرادرم وازغصه ونگراني وفشارقحطي زمان جنگ،ناگهان جيغ

بلندي مي كشند وروي زمين مي افتند،وسكته مي كنند .وبه خاطراين سكته،ايشان براي هميشه ازناحيه سينه به پايين فلج ماندند .بزرگ بزرگ(منظوراستاد،آقاي معزالسلطنه پدرشان بود)يك مرتبه در9سالگي من ويك مرتبه در14سالگي ،  به بيروت آمدند،به قصداينكه مادرم راازما جداكنندوبه تهران ببرند.تا بدين وسيله زمينه نابودي ما فراهم شود.كه هرباربه طريقي اين موضوع خنثي شدوما توانستيم دركنارمادرمتدين،مهربان وفداكارمان بمانيم.  انگليسي هادرهنگام سختي هاتصميم براي انجام دادن كاري،به بچه هايشان مي گويند:(as long as you can stand and see don’t give up  )ومعني اش اين است،كه تا جايي كه مي تواني ببيني،ومي تواني بايستي،مقاومت كن.من تقريبا اين كاررا،ازكودكي آموختم .البته خداهم كمك كرد،انسان نبايد فكربد بكند،بايد حوصله داشت،وصبرپيشه كرد.هيچ گاه نبايد نا سپا س بود.با سختي فراوان،سعي مي كرديم راهي براي زنده ماندن پيدا كنيم .قحطي،گرسنگي وخطرات ناشي ازجنگ جهاني اول،تهديد بزرگي براي ما بود.كاربه جايي رسيد،كه ديگرحتي پول مان نمي رسيد،كه بند كفش بخريم،ليفه خرما را مي كنديم،وبه شمع مي تابا نديم،تا مثل بند كفش بشود .براي اينكه بتوانيم داروهاي مادرمان را،تهيه كنيم با برادرم به مغازه هاي بيروت سرمي رديم،تا بتوانيم كالايا باري را،برايشان حمل كنيم .اوقاتي هم فرا مي رسيد كهبيكار بوديم.شب ها كه همه مي خوابيدند،با برادرم توي كوچه هاي بيروت راه مي افتاديم،وازپشت هشتي درخانه ها،نان خشك جمع مي كرديم.نان ها رابه خانه مي آورديم،ومي شستيم  وروي پارچه اي پهن مي كرديم،تا آبش گرفته شود .بعدنان رابه جاي غذا،مي خورديم . مادرم هميشه غصه ي درس ما رامي خوردندوهميشه به درگاه خداگريه وزاري مي كردند،وازخدامي خواستند،وسيله يي براي درس خواندن من وبرادرم،فراهم شود.تا اين كه با تلاش حاج علي ما به مدرسه

اي كه رايگان بود راه يافتيم.درمدرسه ي شبانه روزي روحانيون شرايط بسيار سختي بود،تا اين كه بااصرار مادرم وتلاش حاج علي پس ازيكسال ،ما به مدرسه ي عادي آمديم .بنا براين با اين شاهكار حاج علي شب راكنارمادرنازنين مان مي خوابيديم .عصر كه به خانه مي آمديم،مادردر همان بستر خود، درس  را،به من وبرادرم،شروع مي كردند،  با جديت مادر،درخانه،قرآن كريم وديوان حا فظ را،حفظ ،وبا شاهنامه،به خوبي آشنا شدم گلستان و بوستان سعدي را خواندم ومقداري ازآن را حفظ شدم ومنشا تقائم مقام و........  بارها به ما ثابت شده بود،بچه ها ي عربي كه سا ل ها با ما هم كلاس بودند،هرگز رفتار مناسبي،با مانداشتند .مثلا هروقت  دربازي ويا درس،ازما عقب مي افتادند،با حرص به ما مي گفتند:(كلب العجمي) يعني اي سگ ايراوني.((اين موضوع باعث شدتا پروفسورحسابي همواره به فكريك انتقام فرهنگي ازآنها باشند ،تااين كه بلاخره سال ها بعد،توسط يكي ازدوستا نشان كه دردانشگاه بيروت تدريس مي كردند ورئيس كرسي زبا ن هاي خارجي بودند،مصوبه يي را،درآن دانشگاه گذزاند ند،تادوواحد زبان فارسي،به دروس رشته ي ادبيات آن دانشگاه اضافه شود،تا به قول خودشان ،هم جواب(كلب العجمي)بچه هاي لج باز   عرب رابدهند،وهم آن ها ديگرجرات چنين توهيني،به يك ايراني را،پيدا نكنند.در17سالگي ايشان موفق به اخذ ليسانس ادبيات ازدانشگاه فرانسوي بيروت شدند.ودر19سالگي ليسانس بيولوژي ازهمان دانشگاه حدود22سالگي ازدانشگاه امريكايي بيروت،مدرك مهندسي راه وساختمان را گرفتند .ايشان ،بعد از آموختن زبان هاي فرانسوي،انگليسي،عربي،ايتا ليايي،سا نسكريت،يوناني،لاتين،پهلوي ،اوستا،تركي وروسي حدود38سال پيش،درسفري كه به آلمان بادو فرزندشان داشتند .دريك مغازه اسباب بازي فروشي نتوانستند اسم يك اسباب بازي رابه فروشنده آلماني زبان بگويند.درهمان موقع تصميم گرفتند آلماني ياد بگيرند وبه

مدت38سا ل هرشب آلماني مي خواندند،وبعد مي خوابيدند،تا اين كه بالاخره به زبان آلماني كاملا مسلط شدند. با كاروتلاش من وبرادرم توانستيم به پاريس عزيمت كنيم وهردو دررشته ي حقوق،تحصيل كرديم .يك سال ازاقامت درپاريس مي گذشت .روزي،غروب با برادرم،روي صندلي ها ي كناررود سن،نشسته بوديم.مرد افليجي را،ديديم كه سا ل قبل درهمين پارك،با اوآشنا شده بوديم،ولي ديگرراحت راه مي رفت.به خودمان جرات داديم وازپسرش جريان راپرسيديم،پسراوچگونگي معالجه ي پدرش را،براي ما توضيح داد.بلافاصله اين اتفاق باعث شد،هرطورشده كاري بكنيم ،تا مادرافليج ماهم معالجه بشوند .با همين اميد،هردورشته ي حقوق رارها كرديم،ودررشته ي پزشكي تحصيل كرديم.شب وروزمشغول مطالعه دروس پزشكي شديم .من درطول4سال وبرادرم،طي6سا ل درسمان را،تمام كرديم.مدتي دراين رشته مشغول بكاربودم.تصميم گرفتم رشته ي تحصيلي خود راعوض كنم،وچيزي راانتخاب كنم،كه مثل پزشكي بدون فرمول نباشد،وآدم راكمي اذيت كند.(منظوراستاد،تحريك هرچه بيش تركنجكاوي ايشان بوده است)به همين دليل رشته ي ريا ضيا ت عمومي راشروع كردم بعدازدوسال فارغ التحصيل شدم وبه رشته رياضيا ت محض رفتم بعدازيكسا ل حس كنجكاويم مرادنبا ل چيزديگري مي فرستد.به نجوم روي آوردم سپس ازرشته ي مهندسي برق،بعد ازدوسا ل فارغ التحصيل شدم ..بالاخره حس كنجكا وي استادباعث شدبه آنچه مي خواستندبرسند.قرارشددردانشگاه سوربن،با استاد.برجسته يي مثل پروفسورفارابي،فيزيك بخوانند.((باتلاش واشتياق خيلي زياد،پس ازسه سال دكتراي فيزيك رابادرجه ممتازوتبريك هيئت ژوري گرفتم))ديداربا انيشتن من چندنظريه درتحقيقاتم درزمينه ي فيزيك ارائه كردم.يكي حسا سيت سلول هاي فتوالكتريك،ديگري عبور نور از مجاورت ماده بودوآخري هم نظريه ي بي نها يت بودن ذرات بود.دراين نظريه ها لازم بود،مطا لبم رابا اسا تيدعلم فيزيك ،مطرح كنم.براي همين سفرهايي به اروپا كردم،ودركشورهاي مختلف بادانشمنداني مثل بور،فرمي،بورن،ديراك وشرودنيگر  ملاقات

كردم:نظرآن ها اين بودكه چون نظريه ها ي من خيلي پيچيده است،بهتراست به سراغ پروفسورانيشتن بروم وموضوعات خودرابا او،مطرح كنم.به اين ترتيب،براي اولين بار،با بزرگ ترين مرد فيزيك جهان،آلبرت انيشتين روبه روشدم،ازاين لحظه،ديگراواستادمن بود.اولين ديدارم را،بااوهرگزفراموش نمي كنم.برجسته ترين نكته،سادگي بي اندازه اوبود.پيراهن كشي،وكفش خيلي معمولي پوشيده بود.چهره يي آرام،مهربان وبا توجهي داشت.بسيارمتواضع بود.وقتي حرف مي زد بسيارمودب وصميمي بود.اين حالات اوازبسياري ازعلماي ديگرمتفاوت بود.يك ربع قبل ازمن،به محل ملاقات آمده بود.دراتا ق انتظارش به استقبال من آمد،ومرابه اتاق كارش برد .اتاق كار او،وسايل بسيارساده داشت .(نظريه ي بي نهايت بودن ذرا ت)رابراي استاد بيان كردم گفت:بهتراست به من فرصت بدهيد .يك ماه بعد،وقت ملاقات وجلسه بعدي بحث من،با انيشتن تعيين شد.وقتي به ديداراورفتم،برخوردش بسيار صميمي تربود،با سادگي گفت:درطول اين يك ماه،خوب مرامشغول كرديد ،بعنوان كسي كه درفيزيك تجربه يي دارد،بايد باشهامت به شما بگويم،نظريه شما درآينده يي نه چندان دور،علم فيزيك رادرجهان متحول خواهد كرد .تا اينجاي كار،پروفسورانيشتين كمال دقت وحوصله را،ازخودنشان داده بود،وواقعا دورازانتظارمن بود. قسمت جالب ترموضوع،آن بود كه بازهم مرارها نكرد.مسلما،اگراومانند يك پدر،به آينده من فكرنكرده بود،ارائه تحقيقات براي من،بسيارمشكل مي شد.او به دستيار خود،دكترشتراووس دستورداد،تا آزمايشگاه مجهزي براي ادامه ي تحقيقات برايم پيدا كند.ايشان تلگراف ها يي به امضاي انيشتين،به دانشگاه ها ي مختلف پيشرفته،ومعروف آمريكا،براي يافتن  آزمايشگاهي براي ادامه كار من زد،ونتيجه گرفت يك آزمايشگاه پيشرفته اپتيك (آزمايشگاه نوروديدگاني)، دردانشگاه  شيكا گو،با حضورمن وانجام دادن تحقيقاتم،موافقت كرد.دانشگاه شيكا گوبسيار پيشرفته بود.مهم ترازهرچيزآزمايشگاه هاي متعدد ومعتبرآن بودكه همه چيزرا،براي دلگرمي محققين واسا تيد فراهم كرده بودند.ازدسته چكي كه تمام برگها ي آن امضا شده،تا  تجهيزات آزمايشگاه واتاق مجهزاقامتگاه پژوهش گر،به

اين مهم رسيدم كه،علت ترقي كشورهاي توسعه   يافته،همين اطمينان خاطر،واحترام كاركنان مراكزتحقيقاتي مي باشد وبس.پروفسورحسابي ازخاطرات جلسه دوم دفاع نظريه شان ،با پروفسورانيشتين چنين مي گويد:بيش ازيك ساعت پاي تابلو،معادلات ونتايج كارم را،مي نوشتم،وتوضيح مي دادم،انيشتين وسايراستادها يي ،كه اورابراي جلسه دفاع من دعوت كرده بود،بادقت ونظارت مي كردند وموضوع ها ي مطرح شده را،به بحث مي گذاشتند.وقتي دفاع من تمام شد.انيشتن،روبه من كرد،وگفت:دكترحسابري،به شما تبريك مي گويم .اين نظريه ي شما زيبا،متقارن وقابل دفاع است .((دراين جا لازم است،اشاره كنم،بعدازاين تاييد انيشتن بود،كه نشان ،كوماندوردولا لوژيون دونوربزرگ ترين نشان علمي كشورفرانسه ،به من تعلق گرفت .))دراين دوره انيشتين اجازه داد،دركرسي اومشغول تحقيق بشوم.اين ديگربرايم باوركردني نبود.امكان پژوهش،دركرسي استادمسلم فيزيك جهان،براي من درآن روزها،بهترين وپيشرفته ترين،مقام علمي جهان بود.هيچ ثروت وپست ومقامي نمي توانست،جاي يك لحظه آن رابگيرد.اما عشق به وطن وخدمت به جوانان كشورم،يادوطن را درمن زنده كردهمانجا تصميم گرفتم به ميهنم بازگردم.بازگشت به ايرانبه ايران كه آمدم حدودسه ماه به هراداره يي براي كارمراجعه مي كردم وازتجربيات وتحصيلاتم مي گفتم:پاسخ ميدادند ،مابه شما احتياجي نداريم .پس ازسالها سراغ پدرم رفتم،فكرمي كردم باديدنم وخبر پيشرفت وترقي ام خوشحال مي شوند ،اما نه تنها كه خوشحا ل نشدند بلكه مبلغي راكه درخواست نمودم بعنوان قرص دراختيارمان قراردهند نيزنپذيرفتند.تصميم داشت كارخانه ي چوپ بري كوچكي درست كنم.چون دراينجا كارخانه ي چوپ بري وجود نداشت.بلاخره براي وزارت طرق وشوارع عامه آن روزها كه هنوزچيزي ازنقشه نمي دانستند مامورتهيه نقشه شدم باحقوقي بسيار ناچيز ، ماموريتم دوسا ل طول كشيدودراين مدت سختي ها ي بسياري به من وآن سه نفري كه همراهم بودند گذشت.به ديدن وزيروقت رفتم وبي

سوادي مملكت دارها رابا وي درميان گذاشتم.گفتم كه نقشه ها راطي2سا ل زحمت تهيه نمودم ومقابل چشم وزيرراه مي گذارم هيچ ازنقشه سردرنمي آورد! ومي گويد اين خط خطي روي كاغذ چيست ؟چطوردراين وزارتخانه،حتي يك مهندس نداريد،كه بتواند نقشه را بخواند وزيردرجواب خواسته من گفت:براي آوردن مهندس ازفرنگ بودجه وپول كافي دراختيار نداريم .اين شدكه اتاقي رادراختيارم گذاشتند من هم بلافاصله يك تا بلودرست كردم وبالاي اتاق كوبيدم وروي آن نوشتم ((مدرسه ي مهندسي ايران،وزارت طرق))اين اولين مدرسه ي مهندسي درايران بود.اتاق را گرفتم،فيزيك،شيمي،رياضيات نقشه برداري و..........همه دروس را،بايد خودم تدريس مي كردم.بعدازدودوره دوساله،حيفم آمدكه اين مدرسه آموزشي عالي،فقط دررشته دايرباشد.آرزوداشتم درسهاعمومي تربشود.((باتلاش وپيگيريهاي فراوان بلاخره جنا ب وزيردوتا اتاق براي راه اندازي دارالمعلمين عالي (تربيت معلم)به من دادند.يك روزفكركردم براي بچه هاراديوبسازم.براي تهيه وسا يل وابزارآزمايشگاهي به هركس كه به اروپا مي رفت سفارش مي دادم.وبه اين شكل اولين آزمايشگاه،كه وسايلش،ازطريق مسافرهاي اروپاآماده مي شد.راه افتاد.بعدازچندماه كار،اولين راديوي ايران ساخته شد.راديويي باابعاد تقريبي يك متردرنيم متر.حالابرق نداشتيم،تاراديورابه كاربيندازيم.براي تهيه ي برق80تا استكان خريدم وطبق درسي كه به بچه ها داده بودم،نوشادر،فلزروي،گرافيت و........را آماده كردند.بعداستكان هارا،روي زمين چيدم.بااين وسايل،وباهريك ازاستكا ن ها،يك پيل ولتا درست كردم،كه هريك ،حدود 3/1تا5/1ولت برق مي داد بچه ها،همه تعجب كرده بودند.برق استكان هارا،سري كرديم،جمعا حدود90ولت برق گرفتيم.آخرسرشاگردانم،باپيچاندن موج ياب؛ راديورا،براي اولين بارصداي راديورا،درايران شنيدند.امواج ازيك ايستگاه راديويي ، از باكويعني شمال درياي خزر،پخش مي شد.تا سيس دانشگاه تهران رفته رفته باكمك همين دانشجو يان اولين ايستگاه هواشناسي ايران رادربالاي پشت بام دانشسراي عالي برپا كرديم.تاآن موفع ما مجبوربوديم،اطلاعا ت هواشناسي را،ازهمسايه شمالي باساعت ها اختلاف دريافت كنيم،وديگرآن اطلاعا ت

به درد نمي خورد.با راه افتادن ايستگاه هواشناسي،مشكل ورود هواپيما به ايران،وبعضي مسائل علمي ديگر،حل مي شد .يكي ازمشكلات آمدن هواپيما درآن روزها به ايران،نداشتن ساعت درايران بود.با دانشجويان يك گروه تشكيل داديم. محاسبه عرض وطول جغرافيا يي راآغازكرديم،وسپس با انگليسي ها مكا تبه كرديم.گرينيچ بين المللي هم،به ما جواب داد.حدود24دقيقه اختلاف داشتيم .تابلاخره همان 30دقيقه را،كه عددي سرراست بود،پذيرفتند وبا5/3ساعت اختلاف ، ساعت ايران تعيين شد.پس ازچندي ،حكمت وزيرفرهنگ شد-به نزدش رفتم وگفتم تابيش ازاين ديرنشده،بايد اجازه بدهيد جايي درست بكنم تا خودمان دكترومهندس ومتخصص،تربيت كنيم.تا نيازمند خارجي ها نباشيم .طي سه ماه تلاش شبانه روزي،با استفاده ازقوانين دانشگاه هاي فرانسه وبلژيك،طرحي براي تاسيس دانشكده تهران نوشتم .بعنوان مثا ل با كمال سليقه،واژه دانشگاه را براي اونيورسيته وواژه دانشكده رابراي فاكولته انتخاب كرده بودم. حكمت پذيرفت خلاصه اسم طرح شد:پيشنهاد تاسيس دانشگاه تهراناما حكمت طرح رابراي تصويب به نزد صديق اعلم،رييس تعليمات عاليه،فرستاد،اونپذيرفت وگفت دكتر ومهندس كارخارجي ها ست نه كارما !بالاخره با پادرمياني حكمت وقتي براي ديداربا رضا شاه برايم گرفت .تمام طراح ها وآرزوها يي كه در سرداشتم به اوگفتم .اوپرسيداين آرزوها يي كه مي گوييد بعد ازچند سا ل به نتيجه مي رسد ؟گفتم:طول تحصيلات دررشته هاي مختلف،بين سه تا پنج سال است .رضا شاه به حكمت دستورداد،قانونش را بنويسد وبه مجلس ببرد.پس از3روزازملاقات من با شاه يك حواله به مبلغ100000تومان براي ساخت دا نشگاه تهران،ازدربار براي حكمت رسيد .مبلغ اين حواله به قدري براي حكمت عجيب وباورنكردني بود ،كه حد نداشت زيرا آن روزها معروف بود ،كه يك كوچه وخانه ها يش رابه 100تومان مي خرند !!وبد ين ترتيب ساختمان

دانشكده فني را براه انداختيم .وقتي دكترمصدق نخست وزيرشد،ودنبال افراد تحصيل كرده،وملي بود.مرا به عنوان اولين رئيس هيئت مديره،ومديرعامل شركت نفت انتخاب كرد .پس از آن نيزمدتي درپست وزيرفرهنگ بودم .مشا غل وخدمات -تعين راه دركشورلبنان ،1299ش(1921-1920م).-مهندس راه وساختمان دراداره راه سوريه،اجراي پروژه بهسازي وراه سازي درشركت مقا طعه كاري فرانسوي(حما-سوريه)1302ش(1923م).-استخدام به عنوان مهندس راه وساختمان دراداره راه لبنان ،1302ش(1923م).-خدمت دررصد خانه ها ي آن روزفرانسه،درارتفا عا ت آ لپ .-شنا سايي وكاردرمعادن زغال سنگ ناحيه ي سارفرانسه،1304ش(1925م)وهمچنين معادن(دوروز)لبنان .-كاربه عنوان مهندس برق درراه آهن برقي دولتي فرانسه،پلريس،1304ش(1925م).-راه اندازي اولين آسياب آبي توليد برق(ژنراتور)دركشور(آشتيان،نزديك تفرش)1305ش(1926م).-تشكيل گروه موسيقي كلاسيك(سنتي)به نام سن سباستين(نام كوچك باخ)،درپاريس ،1306ش(1927م). (با همياري هم كلاسي هاي فارغ التحصيل پلي تكنيك فرانسه)-آغازواژه گزيني وبرابرسازي علمي(نهضت جلوگيري ازنفوذ كامات خارجي دردروس دانشگاهي وزبان فارسي (1306ش)(1927م) .-ايجاد اولين كارگاه هاي تجربي در علوم كاربردي  درايران1306ش(1927م) .استخدام به عنوان مهندس راه دروزارت طرق وشوارع عامه(راه وترابري ايران)،1307-1306ش،1928-1927م (900قران حقوق ما هيانه )-نقشه برداري وترسيم اولين نقشه راه ساحلي سراسري بنا درخليج فارس(بوشهر-بندرلنگه)،1307-1306ش،(1928-1927م) .-تاسيس اولين مدرسه ي مهندسي وزارت راه وتدريس درآن،1307ش(1928م).-آغاز واژه گزيني فارسي وبرابر سازي علمي1307ش .تاسيس دارالمعلمين عالي(تهران)وتدريس در،1307ش(1928م) .-ايجاد اولين آزمايشگاه علوم پايه دركشور،1307ش(1928م) .-ساخت اولين راديودركشور(دردارالمعلمين عالي)،1307ش(1928م) .-تاسيس دانشسراي عالي وتدريس فيزيك ومكانيك درآن،1308ش(1929م) .-تاسيس اولين كارگاه ساخت قطعات دست سازبراي اتومبيل ها ي ايران( 1309ش ).-ساخت وراه انداري اولين آنتن فرستنده دركشور،1309ش(1930م) .-ايجاداولين ايستگاه هواشناسي كشور(درساختمان دانشسراي عالي نگارستان دانشگاه تهران).1310ش (1931م) .-نصب وراه اندازي اولين دانشگاه راديولوژي درايران،براي برادرشان ،آقاي دكترمحمد  حسابي،اولين راديولوژيست ايران ،1310ش(1931م).-ايجاد انجمن زبا ن فارسي وبنيان گذاري فرهنگستان زبان ،1310ش(1931م) .-صاحب كرسي واستاد فيزيك از1310ش تا

پايان عمر،(1992-1931م) .تعين ساعت ايران،1311ش(1932م) .-تدوين اصول اندازه گيري ومقياس گذاري وايجاد اداره ي اوزان ومقياس ها(موسسه ستانداري)1311ش .-ريس انجمن فيزيك ايران دربدوتاسيس،1311ش(1932م) .-نقشه برداري،محاسبا ت واحداث راه تهران-شمشك به منظوربهره برداري ازمعادن ذغال سنگ ،1312ش(1933م) .-طرح تاسيس دانشگاه تهران وتدوين اسا سنا مه ي آن1313ش(1934م).-تاسيس دانشكده ي فني در1313ش ورياست وتدريس دردانشكده (1934م) .-شركت درتاسيس فرهنگستا ن ايران،1314ش(1935م) .-شركت دركنفرانس علمي بين المللي آكسفورد،1315ش(1936م) .-تاسيس دانشكده ي علوم،1321ش ورياست آن دانشكده از1327-1321واز1336-1330ش وتدريس درآن ازبدوتاسيس تا پايان عمر،1371ش(1992م) .-پايه گذاري وعضويت افتخاري درشوراي عالي معارف،1321ش(1942م) .-تاسيس مركزعدسي سازي اپتيك كاربردي دردانشكده ي علوم دانشگاه تهران،1323ش(1944م) .-تاسيس اولين رصد  خانه ي نوين درايران،1324ش(1945م) .-مطالعه ي علمي دردانشگاه ها ي پرينستون وشيكا گووانتشاردومقاله علمي درآمريكا وانگليس،1328-1325ش(1949-1946م) .-تهيه صورت جلسا ت وخلاصه ي مذاكرات آكادمي ملي علوم،1326ش(1947م).Proceedings of the national academy of sciences-عضوهئت تحقيقات درانستيتوي تحقيقات هسته يي شيكا گو،1327ش(1948م) .-راه اندازي اولين مركززلزله شناسي كشور،1328ش(1949م) .-تاسيس بخش آكوستيك دردانشكده ي علوم واندازه گيري فواصل وتنظيم گام ها ومطالعات علمي روي نت هاي موسيقي ايراني ،1325ش(1946م) .-عضوهئت تحقيقاتي دراتستيتوي تحقيقا ت هسته يي شيكا گو،1327ش(1948م) .-نماينده ي مردم تهران درمجلس سنا(دوره چهارم)،از1340-1328ش(1961-1949م) .-ماموريت خلع يدازشركت نفت انگليس دردولت دكترمصدق ،1330ش(1951م) .-اولين ريس هيئت مديره ومديرعامل شركت ملي نفت ايران دردولت دكترمصدق،1330ش(1951م) .-وزيرفرهنگ دردولت دكترمصدق،1331-1330ش(1952-1951م) .پايه گذاري وبرنامه ريزي آموزش نوين ابتدايي ودبيرستاني ،1330ش(1951م) .-پايه گذاري مدارس عشايري وتاسيس اولين مدرسه عشايري درايران،1330ش(1951م) .-تاسيس ورياست موسسه ي ژئوفيزيك دانشگاه تهران،1344-1330ش(1965-1951م) .-پايه گذاري مركزتحقيقات اتمي دانشگاه تهران،1330ش(1951م) .-مخالفت باطرح قرارداد ننگين كنسرسبوم درمجلس،1333ش(1954م) .-تدوين اسا سنامه وتاسيس موسسه ي ملي استاندارايران ،1333ش(1954م) .-تاسيس مركزمدرن تعقيب ماهواره ها درشيراز،1335ش(1956م) .-پايه

گذاري مركزمخابرات اسدآبادي همدان،1338ش(1959م) .-مخالفت باقرارداد عضويت دولت ايران درسنتو(پاكت بغداد)درمجلس،1339ش(1960م) .-مخالفت با طرح قانون ننگين كا پيتولاسيون وكنسرسيوم درمجلس وكناره گيري ازمجلس به دنبال مخالفت ها ي سياسي،1340ش(1961م) .-اولين نماينده ي دائم ايران،درسازمان بين المللي فضا-سازمان ملل متحد،1347-1341ش(1968-1962م) .-تاسيس ورياست انجمن ژئوفيزيك ايران،1345ش(1966م) .-راه اندازي اولين ليزرايران،1345ش(1966م) .-خريدن زمين در كره مريخ،1346ش(1967م) .-اولين هولوگرام ايران(گروه فيزيك دانشكده ي علوم،دانشگاه تهران)1347ش .-تاسيس وراه اندازي رآكتوراتمي دانشگاه تهران وايجاد سازمان انرژي اتمي ايران،1349ش(1970م) .-تاسيس انجمن موسيقي ايران ومراكزپژوهش هاي موسيقي .-تدوين آيين نامه ي كارخانجات نساجي كشورورسا له ي چگونگي حمايت دولت دررشد اين صنعت .-تدوين آيين نامه،تاسيس،نصب وراه اندازي كارخانجات دخا نيا ت ايران .-بنيان گذاري واحد پژوهشي صنعتي فياوري خان ومان (پژوهش وصنعت درمكانيك هيدرودينا ميك،انرژي ها ي نوونا محدود)،1359ش(1980م) .-استفاده ازانرژي خورشيد ي درايران،1360ش(1981م) .-تاسيس ورياست كمينه ي پژوهشي فضا ي ايران،1360ش،1981م .-تاسيس واحد تحقيقاتي صنعتي سغدائي(پژوهش وصنعت درالكترونيك،فيزيك،فيزيك اپتيك،هوش مصنوعي)،1362ش(1983م) .-رياست گروه مما لك جهان سوم دركنفرانس بين المللي فضا .-استاد با سه نسل كاروتلاش خستگي نا پذير به ترتيب هفت نسل استاد ودانشجو پرداختند كه بسياري ازآن ها اكنون ازاسا تيد بنام دانشگاه ها ي ايران وپيشرفته ترين مراكزعلمي جهان هستند .محل كاردرايران -وزارت طرق وشوارع عامه (راه ترابري)دارلمعلمين عا لي      -شركت ملي ايرا ن -دانشسراي عا لي -مجلس سنا -وزارت فرهنگ -فرهنگستان ايران -دانشگاه ايران اولين كارساختماني استاد ساختمان اصلي دانشكده ي فني دانشگاه تهران(فاز اول)آخرين كارساختماني استاد درايرانساخت پناهگاه بزرگ جنگي،ضد حملات موشكي وبمباران ها ي هوايي .براي محله ي چهارراه حسابي (درمنزلشان) آثار استاد رساله ها –رساله ها ي دكتراي فيزيك به عنوان حساسيت سلول ها ي

فتوالكتريك   به زبان فرانسه،چاپ دانشگاه پا ريس،1306ش(1927م).واخذ دانشنامه ي دكتراي فيزيك ازدست پروفسورفا بري .-رساله ي راه ما،به زبان فرانسه انگليسي،1314ش(1935م).وبه زبا ن فارسي،تهران،1371ش. -رساله تفسيرامواج دوبري به زبان فرانسه، تهران ،1324ش(1945م). -رساله درباره ي ماهيت ماده دانشگاه تهران،به زبا ن انگليسي ،1325ش(1946م) .-رساله ي ذرات پيوسته كه درآكادمي علوم نيو يورك (نشريه ي علمي ،ژوئن1946م صفحه189)ودردانشگاه تهران به زبان انگليسي وفارسي،1325ش،منتشرشد-رساله ي مدل ذزه بي نهايت گسترده درنشريه ي فيزيك فرانسه 1336(مي1957م) .-رساله ي فيزيك جديد وفلسفه ايران با ستان به زبان انگليسي ونشرآن به زبا ن فارسي درمجله ي فرهنگ ايران با ستان ،مهر1343ش(1964م). - رساله ي ((توانايي زبان فارسي))،تهران،درمجله ي ايران باستان ،مهر1350ش .-رساله ي نظريه ذرات بي نهايت گسترده به زبان انگليسي ،چاپ دانشگاه تهران ،1356ش(1977م). -رساله ي راه بهبود ي ،تهران ،آماده چاپ .كتاب ها -قانون تاسيس دانشگاه تهران ،1312ش(1939م) .-فيزيك دوره اول ودوم دبيرستان ،1318ش(1939م) .-نام هاي ايراني،1319ش(1940م) .-صورت جلسه آكادمي ملي علمي،1326ش(1947م) .-آئين نامه امورمالي دانشگاه تهران،1333ش(1954م) .-ديدگاني فيزيكي،دانشگاه تهران،1340ش(1961م) .-واژه نامه تخصصي فيزيك ،1369-1340ش(1990-1961م) .-نگره كا هنربايي،دانشگاه تهران،1345ش(1966م) .-شجره نامه خانواده حسابي،وزارت فرهنگ وهنر1346ش(1967م) .فيزيك حا لت جامدبه زبان انگليسي وفرانسه، 1348ش(1969م)وبه زبا ن فارسي،1358ش(1979م) .-ديدگاني كوانتيك ،دانشگاه تهران،1358ش(1980م) .-افعال فرانسه به فارسي،آماده ي چاپ  .-وندها وگهواژه هاي فارسي،تهران،1368ش(1989م) .-چگونگي تاريخ ايران ،آماده ي چاپ .-نگره الكترونيكي،آماده چاپ .فرهنگ حسابي ،تهران ،1370ش(1991م) .-گردآوري ديوان حسابي ازكتا بخانه ي دانشگاه پاريس،متعلق به قرن17،وچاپ آن دردانشگاه تهران،1354ش(1957م) .-تحقيقا ت -تحقيق نظري درباره ي ساختمان ذرات بنيادي هسته اتم ،دانشگاه تهران،1324ش(1945م) .-تحقيق درباره ي اصلاح قانون جاذبه عمومي نيوتن وقانون ميدان الكترومانيتيك ما كسول(الكتريكي كولومب)،1326ش(1947م) .-تحقيق درباره ي استنتاج ساختمان

ذرات بنيادي اتم ازنظريه عمومي اينيشتن ،با راهنمايي پروفسوراينيشتن ،به زبان انگليسي دردانشگاه پرينستون،1325ش(1946م) .-تحقيق درباره ي ((نظريه نسبيت))دردانشگاه پرينستون،1325ش(1946م) همين مطلب درنشريه ي علمي(physical society)درسال 1326ش(1947م) .به چا پ رسيده است .-تحقيق علمي درمورد اثرماده برمسيرعبوروانحراف شعاع نوراني درمجاورت سطح يك جسم،به زبان انگليسي،انستيتو علوم هسته يي شيكاگو،1326ش(1947م) .-تحقيق آزمايشگاهي عبورنوردرمجاورت ماده دردانشكده ي علوم دانشگاه تهران1370-1326ش،(1991-1947م) .-تحقيق درمورد ديوان حافظ ورساله جامع تفسيرابيات وغزليا ت حافظ .-تحقيق درمورد گلستان سعدي -تحقيق درمورد ديوان بابا طاهر.-تحقيق درمورد شاهنا مه فردوسي .-تحقيق درباره ي انواع ذرات بنيادي وتعداد آن ها .-تحقيق درباره ي شكل فرمول قانون نيروي جاذبه جرمي .-تحقيق درباره ي شكل فرمول قانون نيروي جاذبه الكتريكي .-تحقيق درباره شكل فرمول قانون نيروي جاذبه مغنا طيسي .-تحقيق تجربي درباره ي تغييرنماز،شكست نوردرنزديكي سطح يك جسم .-تحقيق درموردليزرها ونورهمدوس(coherent light) .-تحقيق درمورد تشديد مغنا طيسي هسته-تحقيق درمورداثرموسبوئر .سخنراني ها-سخنراني با عنوان ((مقدمه ي آزمايش ها ي اتمي براي همه ))درئانشكده ي علوم دانشگاه تهران 1324 ش .-سخنراني درباره ي ((اصلاح قانون جاذبه عمومي نيوتن وقانون ميدان الكتروما نيتيك ما كسول(الكتريكي كولومب))كه دركنفرانس بين المللي ذرات بنيادي ايرادو نشريه ي گزارش دانشگاه كمبريج درصفحه ي182به چاپ رسيده است (جولاي 1945م) .-سخنراني با عنوان ((ذرات پيوسته))دركنفرانس فيزيك مونترال كانادا (كه نشريه ي physical review  صفحه356،سپتامبر1947م)وگزارش آكادمي علوم(نسخه ي33شماره ي6صفحه ي189)،1326ش(1947م)به چاپ رسيد .مقاله ها-نگارش مقاله ي((وجود ذره بارداربا جرمي بزرگ ترازا لكترون ))(درصفحه ي1128شماره ي اول ماه مي نشريهphysical review  )-نگارش مقاله ي يادواره ي پروفسورانيشتن به منا سبت درگذشت اين فيزيكدان برجسته دردانشگاه تهران .به آسمان بي انتها نگاه مي كنم ،آن جا كه خورشيد نيمي

ازوجودش را،پشت كوه ها،پنها ن كرده است .به افق چشم مي دوزم،تا طلوع حسا بي ها ي ديگري را،نظاره گر باشم ..............

مدير صد دقيقه اي

مؤلف :دكتر اي نگ

خلاصه كتاب- ترجمه :محمد مهدي نادري قمي - غلامرضا مسگريان - انتشارات مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خميني - تلخيص:ادريس فرقاني - مقدمه:ترديدي وجود ندارد كه مديريت يكي از عواملي است كه به همراه سايرعوامل موجب شد بشر در آغاز قرن بيستم ميلادي پا به عرصه نويني اززندگي و تمدن بگذارد و درطول فقط يكصدسال تحولاتي را پديد آوردكه بزرگي و شدت آن از مجموع دستاوردهاي بشر تا قبل از قرن بيستم بيشتراست ،درواقع اين مديريت نوين وعلمي بودكه بسترمناسب ولازم را براي حركت فوق العاده سريع قطار بشري ايجاد كرد. مدير امروزي با زمان در حال رقابت است. بنابراين اوبه يك مسيرسريع مطالعه مديريت نياز دارد،مسير فعلي زمينه مديريت عمومي است(شغل مدير،مديريت بررئيس و  ..........  )مثل يك مدير رفتار كنيداينكه صرفا ً اسمتان مدير باشد كافي نيست،بايد واقعا ًيك مديرباشيد يا همانند يك مديررفتاركنيد.اولين شرط لازم براي مديريت اين است كه شخصيت خود را تثبيت كنيد. ( معناي تثبيت شخصيت: درچشم بودن در داخل سازمان است.)مسلما ًقدرتهايي دراختيارهرمديري گذارده شده است. برخي از اين قدرت ها به صورت نوشته شده يا رسمي هستند و برخي نانوشته و مبتني بر عرف يا شيوه عمل مديرند. در هرحال اعمال قدرت رسمي يا غير رسمي است كه اقتداررا براي ما به ارمغان مي آورد.هيچ مديري با اعمال قدرت خود دچار مشكل نمي شود بلكه استفاده نادرست از اختيار است كه او را به زحمت مي اندازد.اگر مي خواهيد مسووليت اضافي به

عهده شما نباشد ودر عين حال از اقتدار بيشتري بهره مند باشيد توصيه مي شود از ساختارغير رسمي بيش از ساختار رسمي سازماني استفاده كنيد. ((po_ po نشويد)) : لي ايا كوكا مدت 32سال در يكي از 500شركت موفق منتخب مجله فورچون كارميكرد ومديريت عالي را دراختيار داشت،تا اينكه سرانجام در سن 50سالگي به طور ناگهاني اخراج شدومعاون اجرايي او نامزد رياست شركت گرديد.هيوهفنر مديراجرايي جوان با استعدادي بودكه در بخش پذيره نويسي سهام شركت اسكوارمشغول به كاربود،اما زمانيكه او از شركتش درخواست كرد حقوق اورا از هفته اي 60 دلار به 85 دلار افزايش دهند رئيس از پذيرش اين درخواست امتناع كردوترفيعي را كه او استحقاقش را داشت به ديگري واگذار كرد.لي اياكوكا وهيوهفنر دفعتا ًبه چيزي تنزل يافتند كه در شركت ها بنام po_ po شناخته ميشود.اينكه برتري به تنهايي براي ارتقا كافي نيست درس دشواري است كه بايد آموخته شود. بدون استثنا پست هاي عالي و بالاي سازماني به سرغ طراحان اتومبيل و رايانه ها كه بالاترين فروش را دارند نمي رود و ......... بلكه آنها به سراغ كساني ميروند كه قانون مذكوررا آموخته اند وبربازي جديد تسلط پيدا كرده اند.هر بازي لا اقل يك po_ po  وجود دارد؛يعني كسي كه به غلط تنها معيار موفقيت را شايستگي ميداند. كنترل زير دستان: كنترل ممكن است كلمه مناسبي نباشد،اصطلاح ((رسيدگي به كارزيردستان)) مناسب تر باشد. يكي ازجالبترين موضوعات مديريت،هنر رفتار با انسانهاست . تنهاافرادي كه بخوبي كه ازاين مهارت برخوردارند مي توانندهم با مديران ارشدوهم با كاركنان،رفتاري قرين با موفقيت داشته باشند. شما بايد با تدبير، سازو كار كنترلي مورد نظرتان را طراحي

يا تعيين كنيد. اما حتما يك سازوكاركنترلي براي خودتان داشته باشيد،بويژه براي اينكه بدانيد چه چيزي درذهن زيردستتان مي گذرد. شغل خود را بشناسيد:شغل خود رااز طريق 8 نقش كاركردي بشناسيد:سه نقش متقابل شخصي ، چهار تقش تصميم گيري ،يك نقش اطلاعاتي. نقش هاي متقابل شخصي:مستقيما ً از اختياررسمي سرچشمه ميگيرند1.نقش تشريفاتي : انجام وظايف تشريفاتي به عنوان رئيس يك واحدسازماني 2.نقش رهبر: نقشي كه يك مدير مستقيما ً با آن درگير است3.نقش رابط : مربوط به فراتراززنجيره كنترل عمودي ،خصوصا ًبا هم رديفان است نقش هاي تصميم گيري :  1.كارآفريني : اولين نقش هر مدير 2.آشوب زدا : مدير بايد نسبت به فشارها واكنش مناسب نشان داده يا آنها را مهاركند تا بتواند مديريت نمايد3.تخصيص دهنده منابع : مهم ترين منابع يك مدير،زمان و افراد سازمان هستند 4.مذاكره كننده : مذاكره بر سر قراردادها ، مذاكره برپرداخت حقوق توسط مدير فني   نقش هاي اطلاعاتي : اين نقش درسه بعد ((توليد كننده اطلاعات)) ،((نشر دهنده اطلاعات)) براي افراد درون سازمان و((سخنگو)) كه اطلاعات رابه بيرون سازمان انتقال ميدهد،تجلي مي كند .اين همان چيزي است كه گفته ميشود مديران بايد وظيفه برقراري ارتباطات را ايفا كنند.در عمل، نقش هاي هشت گانه ي يك مدير را هميشه نمي توان به راحتي و بطور مشخص،ازهم تفكيك نمود. - برفشارهاي رواني خود فائق آييد اگردچار فشاررواني نيستيد مديرهم نيستيد. همچنين اگرنتوانيد بربعضي از فشارهاي رواني خود فائق آييد بازهم مديرنيستيد . به خاطر داشته باشيد :هميشه حق با رئيس استده قاعده درباره رئيس : * هميشه حق بارئيس است* رئيس هرگزكار راترك نمي كند * رئيس دراداره هرگز چرت

نمي زند* رئيس درروابط دوستانه و صميمي اش با منشي خود،هيچ نظر سوئي ندارد بلكه فقط به اوعادت كرده است* رئيس نظرش عوض نمي شود؛ او تصميم هايش رابازنگري مي كند * كسي كه با ايده هاي مخصوص به خود به اتاق رئيس مي آيد بايد با ايده هاي رئيس اتاق را ترك كند* هرچه بيشتر مثل رئيس فكر كنيد دركار پيشرفت بيشتري خواهيد داشت* اگر رئيس هستيد سعي نكنيد اين قواعد رابر خود منطبق كنيد ** ((تفويض نكنيد– خودتان انجام دهيد،خودتان انجام ندهيد – تفويض كنيد)) اين دوعبارت دو ديدگاه افراطي است كه بعضا مديران به كارمي برند.مورد اول بيانگر سبك مديريت دستوري است كه شخص رئيس تمامي كنترل هاي رسمي و غير رسمي تصميمات را در اختيار خود دارد.درمورد دوم ، رئيس همانند شاه است؛زير دستان تقريبا استقلال كامل براي برنامه ريزي،تصميم گيري و اجرا دارند. يك قاعده ساده مديريتي دراين مورد اين چنين مي گويد كه تصميمات تا پايين ترسطح ممكن ارجاع شوندو نزديك ترين افرادي كه با مساله درگيرند، تصميم مورد نظررا بگيرند.جان كاتر در كتاب(( قدرت و نفوذ)) به زير دستان براي براي كسب قدرت نسبت به رده هاي بالاتر اين چنين توصيه مي كند : علاوه بر بالا بردن تخصص و اعتماد به نفس سعي كنند نظر مساعد افراد مهم داخل و خارج سازمان را به خود جلب كنند تا با وجهه و اعتباري كه نزد آنان كسب مي كنند از قدرت و اختيار غير رسمي نيز برخوردار گردند. **مخالفت بارئيس  توصيه متخصصان اين است كه اگرمساله سليقه ايست با رئيس مخالفت نكنيد ،اما اگر اصولي است مخالفت خود

راابرازكنيد.در مواردي كه مسائل و هزينه هاي اساسي مطرح است با دليل موجه مخالفت خودرا ابراز نمائيد.همچنين از آن جهت كه چنين مواردي ممكن است پي آمدهايي مربوط به اصالت و اصول اخلاقي سازمان را در پي داشته باشند ابراز مخالفت با آنها لازم است. اما بين حرف و عمل فاصله است. گرچه مسائل اخلاقي مديريتي دغدغه آفرينند اماشخص بايد به اندازه كافي متهور و جسور باشد تا اين نزاع واختلاف را به همفكران رئيس انتقال دهد .بحث بعدي در نحوه ي ابرازمخالفت با رئيس است . توصيه مرسوم اين است كه  مخالفت با ازطريق متقاعد كردن رئيس وبا ظرافت صورت پذيرد.يعني فرد ميتواند بطورخصوصي بارئيس بحث وگفتگو كند وزمينه تصميم گيري او رامهيا سازد؛ ازآن به بعد بايد براي جامه ي عمل پوشاندن به تصميمات ،همه اختلافات را فراموش كند.تاكتيك هاي ساده اي چون طفره رفتن و يا تقاضاي دستورالعمل مكتوب، خيلي از اوقا ت به گونه اي چشمگير موثرواقع مي شود. **مديريت بر رئيس  تعبيرمديريت بررئيس در نظر ابتدايي ممكن است بي معني ونامناسب جلوه كند چون رئيس مديريت مي كند نه اينكه مديريت شود.اما معناي مديريت بررئيس درك كردن اوست؛ يعني ديدگاه ها،نگرش ها،نقاط قوت و نقاط شكننده او را بدانيم((swot S : strength(    (قوت هاW : weakness(ضعف ها)O : opportunity(فرصت ها)T : threat(تهديد ها)بكوشيدتا تانظرمساعد رئيس را جلب كنيد اما نبايد بدنبال اصلاحات اساسي در رفتاررئيس باشيد. زير دست بايد بكوشد تا نظر مساعد رئيس را جلب كند اما نبايد با بي باكي بدنبال اصلاحات اساسي دررفتار رئيس باشد؛ازآن جهت كه بايد مطمئن باشد نمي تواند اكثر رفتارهاي رئيس خود را

تغيير دهد. هميشه، تغيير دادن رفتارهاي خود، آسانترو موثرتر ازتلاش براي تغيير رفتار رئيستان است.ما بايد اصول اساسي را كه در پرتو آن بايد رئيس شناخته شود به خاطر بسپاريم. رئيس ممكن است ضعف هايي داشته باشد كه همين ضعف ها مي تواند بهترين زمينه را براي شما فراهم سازد. بنابراين هر جايي كه رئيستان ضعف دارد خود را درگير سازيد. يكي ديگر از راههاي اداره كردن مديرمقبوليت دو جانبه است. يعني اگربر مبناي صفات حرفه اي، ديگران را باور كنيم حتي اگر ازنظر شخصي هم ميل و علاقه اي به آنها نداشته باشيم، ميتوان بر رئيس مديريت كرد. ((كارآيي، اثربخشي، موفقيت)) يك مثلث اند.......... . كارابودن : بهره وربودن ؛ اثربخش بودن : اقدام كردن يا مشاركت كردن ؛ موفق بودن : نتايج راحاصل كردنهمه ما توافق داريم كارايي مترادف با بهره وري است، بنابراين براي افزايش كارايي بايد بهره وري افزايش يابد.موثربودن و اقدام كردن تقريبا ً به يك معناهستند.فرد درهركاري باشد ازيك مديراجرايي انتظار ميرود كه كارهاي درست را انجام دهد ومعناي اينكه از او انتظارميرود فردي موثر باشد همين است.اثربخش به معناي غلبه بر موانع و مشكلات است. مديران اثربخش، با موفقيت سنگ ها رااز سرراه برميدارند. به عنوان مثال : هر كسي در مديريت بزرگ شركت راه آهن در امريكا مي دانست كه دولت به آن شركت اجازه هر كاري را نمي دهد . در آن روزها مردي كه هنوز اين درس را نياموخته بود به عنوان معاون مالي به شركت ملحق شد. او به واشنگتن رفت و در جلسه كميسيون تجارت و بازرگانيداخلي دولت شركت كردو براي انجام كارهاي

اساسي تري تقاضاي مجوزكرد.رئيس كميسيون گفت : هيچ يك از اعضاي كميسيون تا كنون توجهي نسبت به آغاز اين كارها نداشته است و اساسا ً اين اموربه ما ارتباطي پيدا نمي كند ؛ درمورد چيزهاي ديگر هم شما تلاش كنيد و آزمايش كنيد و بعد از آن ما با كمال ميل در خدمت شما خاهيم بود. اين داستان، تفاوت يك مديراثر بخش و با يك مدير غير اثر بخش را به تصوير مي كشيد.دراكر، پنج طريق را براي موثرشدن توصيه كرده است. مديران موثر :  چگونگي برنامه ريزي براي وقت و مديريت را ميدانند بجاي اينكه فقط كار كنندتوجه خود را به نتايج معطوف ميدارند برنقاط قوت تكيه مي كنند؛ نقاط قوت را بهبود مي بخشند تمركزخود را برزمينه هايي قرارمي دهند كه عملكرد برتر،نتايجي فراترازاستاندارد هاي معمول به بارمي آورد تصميمات اثر بخش ميگيرند ** كارآيي دربرابر اثربخشي كارآيي را نسبت داده به ستاده، يعني مقدار بازده حاصل شده ازهر واحد داده يا هزينه تعريف كردن، معقول و منطقي است.حتي اگرهم داده و هم ستاده اعداد كوچكي باشند كارآيي مي تواند بالا وحتي صددرصدباشند. اثربخشي، نسبت برنامه به ستاده است يعني ميزاني از برنامه كه تحقق يافته و به فعليت درآمده است. بنابراين اثربخشي بر ميزان عملي شدن سطح اهداف يا نتايج تعريف شده تكيه دارد. كارآيي اثربخشي انجام درست كارها حل كردن مسائلحفظ منابعايفاي وظايف انجام كارهاي درست ارائه راه كارهاي ابتكاريبهينه سازي استفاده ازمنابعكسب نتايج** موفقيت  يا نتايج درواقع اگرما اصل پارتورا قبول داشته باشيم، فعاليتها با نتايج با هم ارتباط معكوس دارند.اصل پارتو : قاعده 20/80 را پيش بيني مي كند

: غالبا ً20درصد موجودي بوجود آورنده 80درصد ارزش افزوده است؛ 20درصد زمان مديران 80درصد نتايج را به بار مي آورد. يك تجربه مشترك درشركت ها اين است كه بخش كوچكي ازفعاليت هاي يك مدير معمولا بخش بزرگي از نتايج را حاصل مي كند.*عملكرد يا كارآيي را به چهار طريق مي توان بهبود بخشيد:كاهش زمان -  تقليل منابع-  افزايش كميت – افزايش كيفيت تاكيدها ومحتواي هرروش يا وضعيتي متفاوتي دارد. بنابراين، بستگي به وضعيت (نوع هدف، نوع كار، فرصت ها ومحدوديت ها)دارد.باتغييروضعيت يا محيط، معيار ياسطح بهره وري تغيير خواهد كرد كارآفرين باشيد نه يك حرفه گرا ** حرفه گرايي در مخاطره؟ مديريت حرفه اي (كه بسياري آنرا مديريت mba مي نامند)امروزه عموما در سراسرجهان مورد انتقاد شديد قرار گرفته است.عمده ترين اين انتقادها اين است كه: حرفه گرايي از انضباط ،تكنيك ها و استراتژي ها جانب داري مي كند اما به ما نمي آموزد شركت هاي موفق چه مي كنند. مديريت حرفه اي همچنين اين را نشان نمي دهد كه اگر ما درگفتار وعمل، كارگران را بيشتر درگير كارها بكنيم آنان تاچه حد به اين موضوع نزديك مي شوند كه هويت وشخصيت شان را باكارشان تعيين كنند. ** يك كارآفرين باشيد از ديد گاه شومپيتر(پيشكسوت تئوري نو آوري)،كارآفريني يك وظيفه رسمي است و كارآفريني عبارتست ازتوانايي مدير بر يافتن تركيب هاي نو از عوامل توليد براي ايجاد فرآيند يا محصول نو.  ** ازكارآفريني تا درون كارآفريني تا برونكارآفريني تا فراكارآفريني  كارآفرين بودن كافي نيست. درون كارآفرين باشيد. درون كارآفرين به كارآفرين در داخل يك سازمان اطلاق مي گردد.محصولات و همچنين سازمان ها چرخه حيات دارند

كه شامل مرحله شكل گيري، رشد، بلوغ، ركود و سرانجام انقراض مي باشد.در مرحله ركود، موجوديت و ادامه حيات محصولات و همچنين  خود سازمان ها به علت تغييرات محيطي به خطر مي افتد. درچنين شرايطي تنها يك((تغيير كيفي و منفصل)) درون سازمان مي تواند آنرا احيا كند. اين نوع كارآفريني چيزي بيشتر از يك خلاقيت است.ماهيت درون كارآفرين بودن عبارتست از:تجسم بكارگيري ايده ها ومحصولات جديد بالقوه، در كمين فرصت نشستن و محصول يا پروژه مورد نظر را ازلحاظ اقتصادي قابل عرضه كردن.بنابراين، درون كارآفريني ماهيتا عبارتست ازفرصت طلبي تجاري يا فرصت طلبي كارآفرينانه.برون كارآفرين باشيد. برون كارآفرين يك كارآفرين با تمركز بر صادرات است.در نوآوري هاي صادرات يعني كيفيت كالاوبازاريابي،محصولات ويژه،استاندارد ايزو وبازاريابي تبحر دارد.برون كارآفرين بايد يك كارآفرين معاملاتي ويژه باشد كه مرزهاي زمان،مكان،محصولات و.....را ميان بر طي مي كند.فراكارآفرين باشيد.كارآفرينان شركتهاي امروزي به يك نظام فكري نياز دارند كه از آن به فراكارآفريني تعبير مي كنيم.مفهوم كلي اين عبارت اين است كه: شناسايي يك فرصت تجاري وتعيين قابليت هاي پايدار آن و سپس ايجاد يك شركت.اما بزرگترين چالش ، پيش ازتبديل شدن به يك فراكارآفرين ، عبارت از رها شدن از مسووليت و اختيار به عنوان دو مولفه سازماني است.(يك فراكارآفرين هرگز نمي گويد نابود شدم).شكست، پايه موفقيت است. شكست ها همانند اشتباهات ،درس هايي براي آينده هستند. ** مدير جهاني بودن  مدير جهاني است كه علاوه بر برخورداري از همه مهارت هاي متعارف مديري، ويژگي هايي افزون بر آنها داشته باشد.ويژگي هاي مدير جهاني: * استقامت يك دونده * سرعت انتقال ذهني زياد* تسلط و بي طرفي * انعطاف پذيري با

افق هاي فكري گسترده و...... مثبت باشيدمثبت بودن : خوش بين بودن، مولد بودنمنفي بودن : بدبين بودن،نيش زن بودن، بدگمان بود ** اس هاي نرم و اس هاي سختبه تعبيري، مثبت بودن سبب نزديكي به ((اس))هاي نرم در مديريت مي شود؛كه در نتيجه مثبت بودن به معناي نزديك شدن به((اس))هاي سخت است.اس هاي نرم در مديريت عبارتند از:مهارت،كاركنان،سبك و اهداف فوق برنامه.مهارت وسبك ازجمله كيفيت هاي ويژه انسان هستند؛كاركنان دلالت بر توجه انسان دارند؛اس هاي سخت عبارتند از: راهبرد، ساختار، سيستم ** اصل پنج انگشت سربلندي و افتخار شركت نيز نظير يك((اس))نرم است. سربلندي و افتخار بايد به مثبت نگري در سازمان منجرشود؛و براي ايجاد اين مثبت نگري به قانون پنج انگشت متوسل مي شويم .1- اثربخشي: انگشت شست نماينده اثربخشي است؛چون دست بدون شست فاقد كاربرد است؛بدون اثربخشي هم تلاش ها فقط خواب و خيال هستند.2- سازندگي: انگشت نشانه كه ازآن براي نشان دادن راه و جهت استفاده مي كنيم بيان گر اين اصل است.جهت بايد مثبت و سازنده باشد نه منفي و مخرب.3- احترام: انگشت مياني كه ازهمه بزرگتراست نشان دهنده اين اصل است.4- خودسازي: انگشت سوم5- مشاركت: انگشت كوچك ،ما مي توانيم دركارسهيم باشيم گرچه مشاركت بسيار كم باشد،جمع مشاركت هاي كوچك است كه عاقبت به تلاش هاي بزرگ منجر مي شود** نيروي من و نيروي ما  امروزه كار تيمي در سازمان،در برابر نگرش فرد گرايانه ، مساله عمده مورد اعتنايي است .لورنس جي (متخصص استراتژي سازمان) در كتاب جديدش با عنوان ((نيروي ما درمديريت))خاطر نشان مي كند كه يكي از مسائلي كه در درسطح جهاني درسازمان ها بسيار شايع است

و كمتر به آن توجه مي شود، كمبود صداقت ويكرنگي، وكارگروهي آنهاست. **بازي بازخوريك اصل تجربه شده در مورد سازمان اين است كه: درباره عملكرد كاركنان بازخور مثبت به آنها بدهيد.بسياري از كاركنان وقت زيادي راصرف آگاه كردن كاركنانشان مي كنند كه چگونه كارشان را انجام دهند وهيچ نتيجه هم نمي گيرند. هيچ نشاني از بهبودي در عملكرد شغل حاصل نمي شود ودربعضي موارد نيز بي پرده و رك سخن گفتن موجب آزردگي مي شود.نتيجه بازخور: زماني كه بازخور مثبت داده مي شود موضوع مورد نظر در حدود نصف زماني كه بازخور منفي داده مي شود توسط يابنده پيدا مي شود وبه راهنمايي كمتري نيازدارد.** براي ايجادانگيزه ازروش مثبت استفاده كنيد يكي از بزرگترين مشكلات مديريت نوين،ايجادانگيزه درافراد براي اثربخشي بيشتر است. افراد تنها در صورتي برانگيخته خواهند شد كه احساس كنند در كارها مشاركت داده مي شوند. ** تجزيه و تحليل swot در اين سنجش مثبت بودن از جمله نقاط قوت و منفي بودن از جمله نقاط ضعف يك شركت در نظر گرفته مي شود .مثبت بودن ازآن جهت به عنوان نقطه مثبت در نظر گرفته شده كه به درك نقش ديگران در سازمان كمك مي كند ، روابط متقابل شخصي را بهبود مي بخشدو در نتيجه به يك نيروي وحدت بخش مبدل مي شود. منفي بودن موجب فاصله گرفتن ديگران از فرد مي شود، تعامل بين افراد را كاهش مي دهد و در نتيجه به عنوان يك نيروي ضد وحدت عمل مي كند. ** ساعت ساختن، نه گفتن زمان آنچه در اينجا مورد اشاره قرار گرفته مربوط به برتري سازمان و حيات طولاني

آن است.حيات طولاني سازمان عبارتست از:برتري عملكرد آن در حيطه ي مباني و اصولي كه مورد تاكيد واقع شده اند.در اين حالت، برتري بيش ازآن كه مربوط به رئيس باشد نتيجه نهادينه شدن آن است.كالينزو پوراس از اين مطلب به (( ساعت ساختن،نه گفتن زمان)) تشبيه كرده اند. در شركت هايي كه موفقيت آنها دراز مدت است رهبران كمتر روي ارائه و ابداع يك كالا يا تكنولوژي خاص متمركزشده اند. آنان درعوض، فعاليت خود را روي ساختن خود سازمان متمركزكرده اند. **خودالتزامي فرهنگ ازنگرش ها سرچشمه مي گيردو اينكه مديريا كارمندي با نگرش مثبت يا منفي كار ميكند، بستگي به وجود يا عدم خود التزامي دارد. خود التزامي مثبت بودن را بدنبال را دارد. همچنين پيامد آن خودانگيزشي است.يك مدير كار آزموده مي تواند يك جوّ اجتماعي پذيرش  زمان خود را حساب كنيد نظريه مديريت عكس مي گويد : برخي مسائل با زمان حل خواهند شد ، بنابراين زمان را مهار نكنيداجازه دهيد زمان خودش را مهار كند.هرگز براي هيچ چيزي وقت نخواهيد داشت . اگر وقت مي خواهيد ، بايد آن را ايجاد كنيد. شما مراقب دقيقه ها باشيد ، ساعات از خودشان مراقبت مي كنند .** اغلب مديران اجرايي عوامل بيروني را عامل اتلاف وقت مي دانند. اما مطالعات نشان مي دهد آن چه موجب اتلاف وقت مي شود غالبا مربوط به ((منش وشخصيت فرد)) يا به عبارتي عوامل دروني است. ما بايد مراقب اتلاف كننده هايي از اين قبيل باشيم :عدم انضباط فردي ترديد (در تصميم گيري ها) عدم اعتماد به نفس افراط كاري ها عادت هاي شخصي پرسه زدن نگرش محافظه

كارانه مسامحه وتعلل وسواس در مورد كارهاي عادي و روزمره مسائل اخلاقي تجارت ، عين آيين و آيين ، عين تجارت است. انساني كه تجارتي بر اساس آيين خود بنا نمي كند زندگي مذهبي بي اثري دارد و انساني كه آييني بر اساس تجارت خود نمي سازد زندگي تجاري بي هويتي دارد.در تجارت نوين ، اين كلاهبرداري نيست كه ازآن بيم داريم بلكه انسان امانت داري است كه نمي داند چه كار دارد مي كند. **اخلاق سه بعدي  موازين اخلاقي مديريتي به طورعموم دونوع هستند:1- موازين اخلاقي حرفه اي يا به عبارتي اخلاقيات مربوط به رعايت مقررات ، رويه ها ، نظام ها و .......2- اخلاقيات ارزشي يا اخلاقيات درزمينه راستي ودرستي.بعد سوم مربوط به اخلاقيات سازماني است.اخلاقيات سازماني هم سه بعد دارد:* پرورش مدير به عنوان فردي خلاق* تاثير سازمان به عنوان يك محيط اخلاقي* اقدامات وقوانين ** اخلاقيات كاري،اخلاقيات پاداش خواهي واخلاقيات راحت طلبياخلاقيات سازماني،كه عبارتست ازروشي كه سازمان وظايف خود راانجام ميدهد، معمولا به توزيع نسبي اين سه گروه مديران بستگي دارد افزايش درصد مديران با اخلاقيات كاري نسبت به مديران با اخلاقيات پاداش خواهي و راحت طلبي. اخلاقيات كاري مديراني كه شخصيت غالب در آنها تعهد است(اخلاقيات مديران موفق) و هرچه مدير كارش را با موفقيت بيش تري انجام دهد راستي و درستي بالاتري از او انتظار مي رود(اخلاقيات ارزشي)اگراخلاقيات اساس است،اعتماد وتوجه دوستون جانبي آن هستندوسومين ركن هم،گشودگي است.اگريك روح طبيعي گشودگي،كه بسياري از سازمان ها خواهان آن هستند؛وجود داشته باشد ارتباط بسيارآسانتر مي شود. ** سيستم اشتباه پرهيزي  هنگامي كه كسي مرتكب اشتباهي غيرعمدي و ناخواسته مي شود مساله

هيچ ربطي به اخلاقيات ندارد. فرآيند مديريت خالي ازاشتباهات نيست.ازآنجا كه لازمه مديريت، خلاقيت است بايستي آينده نگري واهداف كاملا تعريف شده را مدنظرقرار دهيم. ** بهاي كنار گذاشتن اخلاقيات  مطالعات گوناگون نشان داده است كه اكثر مديران تجاري به اخلاقيات نيك معتقدند اما شرايط غالبا مانع آن مي گردد كه آنان اعتقادشان را عملي نمايند.مديران دائما بر خط اهميت خط مشي سازمان در تاثيرگذاري بر كار اخلاقي تاكيد مي كنند.قوانين رفتار شخصي هرفرد در درجه دوم از اهميت قرار مي گردد. پارادوكس قرن بيست و يكم قرن بيست و يكم در باتلاق يك پارادوكس اخلاقي گرفتارخواهد بود . اين پارادوكس به اين صورت است كه: معيارهاي معنوي يااخلاقي در همه جا بيش ترو بيش تراعلام خواهد شد؛اما در همان حال اين تمايل وجود خواهد داشت كه در همه جا زير پا گذاشته شوند. سعي كنيد يك رهبر باشيد اگر همه رهبر باشند ديگر هيچ فردي به عنوان پيرو وجود نخواهد داشت؛ هيچ كس كه دستورات را انجام دهد..........اين كه مي گوييم سعي كنيد يك رهبر باشيد نه به آن معناست بلكه منظورمان از رهبر شدن اين است كه: با ديگران متفاوت باشيد؛ دست به خطر بزنيد؛به موقعش اهل بحث وجدل باشيد.وظيفه اصلي واساسي يك رهبر، هدايت و رهبري است. وظيفه اصلي اساسي يك رهبر،هدايت و رهبري  است. دريك كلمه عبارت از خيلي چيزهاست. رهبري، ناپيدا بودن به هنگامي است كه همه چيز به خوبي كار مي كند اما به خوبي نمايان بودن به هنگامي كه امور دچار اختلال مي شوند. ** متفاوت باشيد راه هاي متفاوت بودن:به زيردستا نتان اعتماد كنيد : مسووليت را

به سمت پايين هرم سازماني سوق دهيد. خطر پذيري را تشويق كنيد : زيردستان را تشويق كنيد كه اشتباه كنند؛ تغييرات را به عهده بگيرند وخطاها رابپذيرند. يك متخصص باشيد : كاري را كه بلديد انجام دهيد و آگاهي هايتان از آ گاهي زير دستانتان  بيشتر باشد. دعوت به اختلاف عقيده كنيد : مديران زيرك افرادي را بكار مي گيرند كه داراي قوه خلاقيت واستعداد باشند وبه آنها اجازه مي دهند تا عليه وضع موجود يا عدم تحرك در سازمان اعتراض كنند. خونسرد باشيد : رهبران با آرام نشان دادن خود در شرايط فشار،الهام بخش اطرافيان خود مي شوند تا خونسردي خود را حفظ كنند و بطور اثربخش عمل كنند. ساده كنيد : به پرسش هاي پيچيده پاسخ هاي ساده بدهيد. اين قانون در مورد چيزهاي اساسي و زيربنايي است. ** كميته تشكيل ندهيد اگرنمي خواهيد به يك تصميم برسيد تشكيل كميته دهيد. اگرمي خواهيد به يك تصميم برسيد كميته تشكيل ندهيد.اگرمي خواهيد تصميمي را به تاخير بيندازيد كميته تشكيل دهيد، اگر مي خواهيد هم اكنون اقدام كنيد كميته تشكيل ندهيد. ** پيچيدگي مديريت  مديريت،پديده اي فوق العاده پيچيده شبيه به تنيدگي تارهاي عنكبوت است.مديريت گاه شعراست، گاه رياضيات و..........پاسخ به وضعيت هاي پيچيده تجارت، بهره گيري از روش مديريت مكانيكي حرفه گرايي يا يك اصل ثابت مديريت نيست.مايكل لوبوف نويسنده كتاب((بزرگترين اصل مديريت دردنيا)) او بزرگترين اصل مديريت(GMP) دردنياراكشف كرد وآن اصل اين است كه: به هر چيزي پاداش داده شود انجام مي شود.لوبوف براي اجراي سيستم پاداش ده استراتژي را پيشنهاد كرده است :استراتژي اول: پاداش دادن به راه حل هاي اصلي به

جاي راه حل هاي زود گذر استراتژي دوم: پاداش دادن به ريسك پذيري به جاي اجتناب از ريسك استراتژي سوم: پاداش دادن به خلاقيت كاربردي به جاي تقليد كوركورانه استراتژي چهارم: پاداش دادن به اقدام هاي قاطع به جاي تجزيه و تحليل هاي فلج كننده استراتژي پنجم: پاداش دادن به كاربرجسته به جاي كارصوري استراتژي ششم: پاداش دادن به ساده كردن كار به جاي پيچيده كردن غير ضروري كار استراتژي هفتم: پاداش دادن به رفتار موثر به جاي رفتار پر سروصدا استراتژي هشتم: پاداش دادن به كيفيت كار به جاي سرعت كار استراتژي نهم: پاداش دادن به وفاداري به سازمان به جاي تهديد به ترك خدمت استراتژي دهم: پاداش دادن به انجام كارهاي جمعيبه جاي تك روي در مقابل پيترز و واترمن دركتاب جستجوي تعالي هشت معيار تعالي و موفقيت را بيان كردند البته اين معيارها ازبهترين وضعيت شركت هاي امريكايي بدست آمده است،اين معيارها عبارتند از:* تمايل براي كار و فعاليت* استقلال و كارآفريني * دست كاري در رويه هاي قانوني* ساده كردن مديريت با تعداد كم كاركنان* نزديك شدن به مشتري * بهره وري از طريق افراد * مدام درحال بافتن باشيد* قرين كردن سخت گيري و قاطعيت با آسا ن گيري سازمان خود را مجددا مهندسي كنيدمهندسي مجدد عبارتست از:تجهيزدوباره،تجديد طراحي،تجديد موقعيت،نوسازي يا تجديد ساختار......... ** مباني فرآيند مهندسي مجدد تجارت فرآيند مهندسي مجدد تجارت به سازمان مي گويد يك سوال ساده از خودشان بپرسند: اگر ما امروز مي خواستيم يك شركت جديد راه اندازي كنيم چه فرآيندي را بايد براي انجام اين امر دنبال مي كرديم؟ وسپس پاسخ آنرا براي طراحي

يك فرآيند جديد وجايگزيني آن به جاي فرآيند سابق استفاده كنند.فرآيند مهندسي مجدد تجارت (bpr) مستلزم تغيير غير پيوسته و منفصل است. اقتضاي آن، چالش و سپس فاصله گرفتن ازحال است. Bpr بهبود فرآيند موجود را منظور ندارد بلكه از طريق از نوطراحي كردن آنها بطور كلي، بد نبال برطرف كردن موانع استفشار اصلي bpr بر كاهش چرخه زماني تجارت در مجموع است. Bprدر جستجوي كوتاه كردن چرخه زماني يك فرآيند از طريق حذف گام ها ومراحل زايد وبي اهميت،ازطريق ساده كردن ومنطقي ساختن روش هاي كار، سيستم ها و نحوه جريان كاراستمباني bpr را مي توان چنين خلاصه نمود:* طراحي كار از بالا به پايين* رهيافت حسن سابقه : هدف جديد، ساختار جديد، فرآيند جديد* بدنبال راه حل هاي اساسي ،بجاي راه حل هاي سودآور* صلابت درتغيير سازماني ؛مشتمل بر كوچك كردن سازمان ،قطع هزينه ها وحواشيمهندسي مجدد مي تواند مربوط به يك فرآيند ويژه نظير دريافت سفارش (ore) يا برنامه بهبود كيفيت خدمات(sqip) يا مديريت حسابداري نقد ينگي (cma) باشد يا اينكه مي تواند مهندسي مجدد جامع تجارت (tbr)  باشد. ** رستاخيز مديريت  استراتژي رستاخيز مديريت ، بر مبناي اين اصل ساده بنا شده كه سازمان ها همانند انسان ها بصورتي بنيادين تغيير نخواهند كرد مگر اينكه وادار بشوند رفتاري را ازسراجبارانجام دهند.اين استراتژي مركب از ايجاد احساس يك بحران و ضرورت يك تغيير است. اين امر براي حصول اطمينان از اين است كه يك سازمان ، راضي و خرسند نيست وخودش را بطور فعال براي كنار آمدن با چالش هاي حاصل از تغيير مهيا ميكند. ** شركت دوباره مهندسي شده  شركتي كه

هسته ي فرآيند تجاري اش از نوطراحي شده است نسبت به شكل و ساختار قبلي خود تفاوت زيادي خواهد داشت. در يك شركت از نو مهندسي شده ، تجديد ساختار چهره ي دائمي و تكراري آن خواهد بود . تيم ها شكل مي گيرند، منحل مي شوندو از نو تركيب مي شوند تا خود را با تغييرات نو ظهور منطبق سازند.انعطاف پذيري، سياليت و قابليت انطباق، چهره هاي گوناگون سازمان جديد شركت خواهند بود.شمول نقش مديريت تغيير خواهد كرد وازبازنگري و كنترل، به حل مسائل مهم ، استراتژي هاي خلاق، تقويت وتوسعه آموزش سازماني  و گسترش بهترين عادات و عرف ها در سراسر سازمان تبديل مي شود. ** عامل تغيير باشيد مهندسي مجدد عبارت ازتغييراست ، تغيير را به صورت يك امردائمي درآوريد.عامل شتاب دهنده تغيير باشيد ؛اگر عامل شتاب دهنده نيستيد لااقل يك ناقل باشيد. يك عامل تغيير درعدم اطمينان ها فرصت هارا مي بيند؛ديگران مشكلات را مي بينند.** يك مركز سود باشيد هر كارمندي بايد يك مدير باشد؛وهرمديري بايد يك مركزسود باشد مديري كه مركز سود استاز هيچ چيز،چيزي بوجود مي آورد. ** ايفا گر نقش مدل باشيد در هر جايي كار مي كنيد، يك الگو باشيد.الگو بودن هميشه به معناي اين نيست كه رهبر باشيد بلكه يك پيرو هم مي تواند الگو باشد.الگو، معيار ديگران است؛ يعني فردي كه طريقه انجام يك شغل را نشان مي دهد. "براي ايفاي نقش يك مدل امروز مدير فردا باشيد"

انديشه هاي بزرگ در مديريت

articleنورث كوت پاركينسون - رستم جي

خلاصه كتاب: ترجمه : دكترمهدي ايران نژاد پاريزي- انتشارات : مؤسسه بانكداري , بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران , مركز

آموزش بانكداري- تلخيص:الهه ملائي- مديريت بر خلاف ساير رشته هاي علمي، رشته اي است كه همه كس چيزي از آن مي داند و هيچ كس به طور كامل بر آن وقوف ندارد. عدم اطلاع كافي از مديريت ممكن است بدين لحاظ باشد كه مديران ناگزيرند براي انجام وظايف مديريت: برنامه ريزي، سازماندهي، هماهنگي، رهبري و كنترل، از يافته هاي ساير علوم مانند آمار،اقتصاد، رياضي، علوم سياسي، روشهاي مقداري، علوم رفتاري ( روانشناسي، جامعه شناسي و مردم شناسي و نظاير آن) و ساير رشته ها استفاده كنند.كتاب انديشه هاي بزرگ در مديريت، مجموعه اي از علوم و فنون و انديشه هاي مختلف است كه در واقع علم مديريت را به زبان ساده، عرضه مي دارد. اين كتاب به طريقي تدوين شده است كه نه فقط براي صاحب نظران مديريت و دانشجويان اين رشته بسيار مفيد و مؤثر است، بلكه تنها كتابي است كه براي عموم مديران اعم از كساني كه در بخش دولتي و خصوصي اشتغال دارند و حتي كساني كه در سازمان ها و موسسات كار مي كنند، مي تواند مورد استفاده قرار گيرد.كتاب انديشه هاي بزرگ در مديريت در واقع جوهر و عصاره كتابهاي متعدد و تجربه و نوآوري مديران مشهور را در خود جاي داده است. نظريه هايي از قبيل مكتب مديريت علمي، اصول جهان شمول مديريت، وظايف مدير، تئوريهاي انگيزش، نظريه هاي تصميم گيري، مديريت بر مبناي هدف، تحقيق عمليات، و مكاتب عمده مديريت تماما به طرز ساده و شيوايي به رشته تحرير در آمده است. علاوه بر اين، نحوه استفاده از منابع انساني و تاثير دانش و تكنولوژي در اداره سازمان

ها به نحو مطلوب مورد بحث قرار گرفته است. همچنين چگونگي اداره بعضي از مؤسسات صنعتي و ابداع و نوآوري مديراني كه با اعمال انديشه هاي جلوتر از زمان خود تحول و دگرگوني شگرفي در نظام صنعتي و اداره اين قبيل سازمانها پديد آورده اند، در اين كتاب مورد امعان نظر واقع شده است. مضافا اين كه جداول ضميمه، پيشگامان علم مديريت و زمينه اشتراك مساعي آنان را از قرن 18 تا زمان حاضر منعكس مي سازد. به طور كلي هر يك از فصول اين كتاب مي تواند نكات جالب و ارزنده اي را به علاقه مندان مديريت و دانشجويان اين رشته ارائه كند.مطالعه و به كار بستن ايده هاي كتاب در جهت افزايش دانش عمومي همه دست اندركاران مديريت، دانشجويان رشته هاي مديريت و اصولا همه كساني كه در سازمانها اشتغال دارند و ساير علاقه مندان قويا توصيه مي شود.                                          دكتر سيد مهدي عمرانيرئيس موسسه بانكداري ايران    بانك مركزي جمهوري اسلامي ايرانكتاب انديشه هاي بزرگ در مديريت در 49 فصل تدوين شده است كه انديشه و نظرات مديران بزرگي از جمله فردريك وينسلو تيلور، پروفسور التون مايو، رابرت اون، ماري پاركرفالت، هانري فايول، آبراهام مازلو، هربرت سايمون، چستر برنارد، پيتر دراكر و... در آن گردآوري شده است.در سه فصل اول نظريات فردريك وينسلو تيلور (1915-1856) تحت عناوين زير مورد بررسي قرار گرفته است : Frederick Winslow Taylor(تيلور اولين كسي بود كه انسان را در هنگام كار مورد مطالعه قرار داد و كتاب « مديريت علمي» را منتشر كرد و با انتشار اين كتاب، مديريت علمي به وجود آمد و از آن پس قدرت توليد

نيروي كار صد برابر شده است.)فصل اول: مديريت علمي موجب فراواني مي شود:مديريت علمي وسيله نيرومندي براي ريشه كن كردن فقر است.1- مديريت علمي چيست؟ مديريت علمي عبارتست از تجزيه و تحليل دقيق داده ها و ستاده ها و هزينه ها. كه حدس ها و گمان و يا حساب سرانگشتي در آن جائي ندارد، بلكه مستلزم برنامه ريزي دقيق و اجراي سيستماتيك است.2- قدرت توليد-نشانه سلامت: نيرومندي يك سازمان به قدرت توليد آن است.3- مديريت علمي و هماهنگي: مديريت علمي به ايجاد هماهنگي بين مديريت و نيروي كار توجه دارد.4- مديريت به عنوان يك رشته علمي5- آموزش: آموزش مديريت براي سلامت و قدرت بنگاه اعم از كوچك و بزرگ لازم است. مديريت علمي را بايد آموخت و به آن عمل كرد.فصل 2: مديريت علمي تيلور چه اشتباهي داشت؟1- شهامت تيلور: تيلور مصمم بود كه تنبلي را در كارگاه موقوف كند و چنانكه خودش مي گفت مي خواست انضباط سربازي را برقرار كند. در اين راه ميان او كارگران كه مي ترسيدند تيلور حجم كاري را زياد كند، مبارزه اي پيگير در گرفت، كه زندگي تيلور را به خطر انداخت اما او آدم شجاعي بود و با وضع جريمه، نظم را برقرار كرد.                                                         2- خصومت كارگران: كارگران معتقد بودند كه تلاش تيلور براي افزايش كارآيي به منزله بردگي محض براي آنهاست و سلامتشان را به خطر مي اندازد، آزادي شان را محدود مي كند و به بيكاري در سطح وسيع منجر مي شود.3- انسان و ماشين: تيلور انسان و ماشين را معادل يكديگر مي دانست. تصور او از انسان درست نبود. انسان خلاق است، احساس و

عاطفه دارد و هوشمند است. تيلور اين ويژگي هاي اساسي را ناديده گرفته بود.4- سوال نباشد: (در مورد تغييرات روشهاي طرح ريزي شده): تيلور معتقدر بود كارگران حقوق نمي گيرند كه فكر كنند و سوال بپرسند، آنها بايد كار كنند.5- بهترين روش وجود ندارد: هر كس براي انجام كارها روش مخصوص به خود دارد. اصرار تيلور در مورد بهترين روش منحصر به فرد، تصور درستي نبود.6- شورش عليه مديريت علمي: در آمريكا عليه مديريت علمي جنجال بزرگي به راه افتاد كه موجب اخراج شدن بدون ارائه دليل و توضيح تيلور از «شركت فولاد بتهلم» گرديد.7- نبوغ در آستان دنياي جديد: تيلور در آستانه نبوغش متوقف شده بود. او از نقش مديريت و نياز به بهبود بهره وري آگاهي كامل داشت، اما نمي دانست كه چگونه انگيزه كارگران را در انسان پديد آورد.فصل 3: راه هاي مختلف سازماندهي كار:تقسيم كار، همانگونه كه تيلور در نظر داشت، يكي از اصول مهم مديريت علمي است. اين اصل ايجاب مي كند كه كار به اجزاي فرعي تقسيم شود تا حدي كه بتوان عمليات هاي مختلف را به هر يك از كاركنان واگذار كرد.1-مزاياي تخصصي شدن كار: تقسيم كار، باعث مي شود فرد فعاليت مربوط به خويش را به سادگي و در بالاترين حد كارآيي انجام دهد. از اينروست كه تقسيم دقيق و تخصصي كردن كار از نقطه نظر افزايش قدرت توليد (بهره وري) توصيه مي شود.2- يكنواختي ماهيت كار: اما تقسيم كار، موجب يكنواختي و ملال آور بودن كار شده و تنوع و ويژگي معارضه جويي اش را از دست مي دهد. چون فرد تنها يك كار را انجام

مي دهد كه باعث سلب علاقه فرد نسبت به كارش و افسردگي او مي شود.3- رضايت از كار: كارگر زماني احساس رضايت مي كند كه محصول نهايي كارش را ببيند، اما اگر در تمام عمرش پيچ و مهره بسازد احساس مي كند كه كارش معنايي ندارد و محلي براي استفاده از دانش، قوه خيال و هوش او در كار روزانه اش موجود نيست.4- ارگونوميكز: ارگونوميكز عبارتست از علم جديد انطباق شغل يا ماشين با كارگر با هدف افزايش جذابيت كار و كاهش خستگي5- تمامي وجود انسان غرق در كار مي شود: كار بايستي به گونه اي سازمان داده شود كه در آن آزادي عمل كافي براي توانايي هاي اساسي انسان از جمله هوش، قوه خيال، احساسات و آرمانها وجود داشته باشد.فصل 4: كاوش براي بهترين روش انجام كار؛ فرانك گيلبرت(1924-1868)                                    Frank Gilberth1- تجزيه و تحليل كار: فرانك وليليان گيلبرت (1972-1878)، به سبب كوششي كه براي يافتن بهترين روش انجام كار يدي به خرج دادند، نامشان در تاريخ مديريت جهان مانده است. آنان پيشگامان «حركت سنجي» بودند.2- نمودار جريان كار: ساده ترين روش براي تجزيه و تحليل كار است. در اين نمودار، تمام كار به پنج عنصر اصلي، عمليات، حمل و نقل، بازرسي، انبارداري و تحويل تقسيم مي شود.3-تربليگ: گيلبرت اين اصطلاح را با هجي كردن نام خود به صورت معكوس سكه زد. اين اصطلاح براي نشان دادن عناصر اصلي حركت در دوره كار يعني بلند كردن، جابجا كردن و استراحت كردن به كار مي رود.4- تيلور و گيلبرت: تيلور به اين سوال توجه داشت كه كار عادلانه روزانه در مقابل دستمزد عادلانه روزانه چيست؟گيلبرت سوال

ديگري را هم مطرح كرد: چگونه مي توان از كار عادلانه روزانه بهترين بهره وري را بدست آورد؟گيلبرت معتقد بود تنها يك روش منحصر به فرد براي انجام كار به بهترين روش وجود دارد و حركت سنجي، خستگي سنجي، زمان سنجي و مهارت سنجي بهترين روش را تعيين مي كند.-حركت سنجي: عبارتست از تجزيه و تحليل تمام حركات مربوز به انجام كار (براي حذف حركات غير ضروري)-خستگي سنجي: ايجاد تسهيلات كافي براي كارگران با هدف حذف خستگي غير لازم-مهارت سنجي: هدف اين بررسي كشف بهترين روش آموزش كارگران است.-زمان سنجي: علم زمان سنجي به اين سوال پاسخ مي دهد كه چه مقدار وقت بايد بر انجام حد مشخصي از كار اختصاص داد؟5- بهترين روش منحصر به فرد انجام كار: شايد نتوان هيچ يك از روشها را بهترين روش دانست، لكن شايد بتوان بهترين روش را با تلفيق عناصر مختلف روشهاي مختلف مورد استفاده، تعيين كرد.(مثال؛ بنائي، يك تجربه كلاسيك. گيلبرت يك بررسي كامل و دقيق از اين فعاليت ها به عمل آورد، اصلاحات زيادي كرد و بهترين روش  بنائي را به وجود آورد.)6- مديريت سيستم ها: گيلبرت مديريت سيستم ها را ابداع كرد به اين معني كه اين نظريه را مطرح كرد كه تمام عمليات به هم مربوط هستند بايد با روش سيستماتيك انجام شوند.7- هميشه جاي بهبود وجود دارد: علاقه شديد گيلبرت به ساده نمودن و سيستماتيك كردن كار، حد و حصر نداشت.8- شخصيت و محيط: گيلبرت اين واقعيت را در يافته بود كه قدرت توليد يك فرد به شخصيت او و محيط كار بستگي دارد.9- بهترين روش منحصر به فرد وجود ندارد: اين

فرضيه گيلبرت كه هميشه بهترين روش منحصر به فرد براي انجام كار وجود دارد، كاملا صحيح نيست.در سه فصل 5 و 6 و 7 نظرات پرفسور التون مايو (1949-1880) بررسي مي شود.فصل 5: جامع ترين تحقيقات دنيا در زمينه روابط انساني؛ تحقيقات هالوژندر شركت وسترن الكتريك، در آمريكا، اختلالات كارگري رو به فزوني و قدرت توليد پايين آمده بود. مديران شركت از اين بابت بسيار گيج و مبهوت بودند.1- روشنائي و قدرت توليد (بهره وري): مشاوران صنعتي علت را در نارسايي و رضايت بخش نبودن محيط كار و عواملي چون تهويه ضعيف و روشنايي غير كافي دانستند اما اين نظريه طي چند بررسي تجربي رد شد.2- تحقيقات هالوژن: مشورت و تحقيقات انجام شده با استادان برجسته رشته جامعه شناسي دانشگاه هاروارد كه به تحقيقات هالوژن معروف است ( چون كارخانه وسترن الكتريك در شهر هالوژن، نزديك شيكاگو آمريكا قرار داشت)، نقطه عطفي در سير انديشه هاي مديريت به وجود آورد.3- پرفسور التون مايو: شخصيتي ممتاز بود، زودجوش و داراي صفات انساني و اجتماعي كه انسان را به خوبي مي شناخت. (همانطور كه تيلور ماشين را مي شناخت) وي رهبري تحقيقات هالوژن را بر عهده داشت.4- اولين آزمايش تجربي در اتاق مونتاژ: اين تجربه نشان داد كه انسان ها وقتي مورد قدرداني قرار گيرند چگونه كار مي كنند.5- اتاق مجتمع سيم بندي تلفن: نمونه ديگري از مطالعات هالوژن است.6- بهره وري يك پديده اجتماعي است: بهره وري صرفا يك پديده فني نيست بلكه، يك پديده اجتماعي هم هست، در واقع نگرش كارگران نسبت به كار همكاران و سرپرستان است كه بهره وري آنها را تعيين مي

كند. اين يكي از نتايج عمده تحقيقات هالوژن است.فصل 6: رفاقت و عزت نفس براي كارگران بيشترين اهميت را دارد:1-انسان يك مخلوق اجتماعي است: تحقيقات هالوژن نشان داد كه رفتار كارگر تحت تاثير جو گروهي تعيين مي شود.2- گروه كار اوليه: كارگران در گروه، هويت فردي خويش را از دست داده و نسبت به يكديگر عمل و عكس العمل دارند. شناخت صحيح اين گروه هاي كار براي كارآيي سازمان اهميت دارد.3- احساس تعلق: تعلق داشتن به گروه، انسان احساس امنيت مي دهد. اين احساس اساس هر گونه كار جمعي در كارخانه است.4- تمايل به كمك: كارگر انتظار دارد كه ديگران به او كمك كنند و همچنين مشتاق است كه ديگران را ياري دهد.50 كارگران مي خواهند خود را با كارشان معرفي كنند: عزت نفس و منزلت كارگران باعث مي شود تا كار را متعلق به خود دانسته و با علاقه و جديت كار كنند.6- قدر شناسي: اين احساس كه وجودش لازم است اعتماد به نفس كارگر را بيشتر مي كند و در عين حال اشتياق تازه اي در او به وجود مي آورد.7- كارائي و عزت نفس: كارآيي به عزت نفس بستگي دارد و وقتي كه عزت نفس بيشتر شود، كارآيي هم بهبود مي يابد.8- قدرداني: قدرداني درست و صميمانه، علاقه به كار را تقويت مي كند و عملكرد را بهبود مي بخشد.9- عملكرد: اگر گروه منضبط و كاري باشد، فرد با تمام همتش سعي مي كند كه ضوابط و انتظارات گروه را تحقق بخشد.فصل 7: اهميت زياد مديريت با اشتراك مساعي1-يك تعبير جديد: يك جامعه شناس برجسته اخيرا اظهار نظر كرده است كه تحقيقات

هالوژن بدون ترديد اهميت اشتراك مساعي را نشان مي دهد.2- اشتراك مساعي و دل بستن به كار: طبق تحقيقات هالوژن، اشتراك مساعي افراد منجر به اين مي شود كه به برنامه دل ببندند.3- تجربيات گوناگون: تحقيقات دانشمندان علوم اجتماعي براي ارزيابي سودمندي اشتراك مساعي به نحو قاطعي نشان داد كه اشتراك مساعي موجب افزايش كارآيي مي شود و به رضايت كاركنان منجر مي گردد. پاره يي از اين تحقيقات تجربي:-كارخانه پوشاك-كاركنان يك اداره-دانشمندان علوم پزشكي4- دلايل: دلايل توفيق اشتراك مساعي: اف) احساس رضايت            ب) ارتباط و پيوند با امور مهم5- تبادل افكار: اشتراك مساعي نه تنها كارآيي را افزايش مي دهد، بلكه روابط بين هر دو نفر را نيز بهتر مي كند.6- اشتراك مساعي در سطح كارگاه: كار جمعي پايه اصلي كارآيي سازمان است. مي توان گفت كه مطالعات هالوژن تجربه مهمي در اشتراك مساعي كاركنان در سطح كارگاه به شمار مي آيد.فصل 8: اولين مدير بصير دنيا؛ رابرت اون (1858-1771) Robert Owen                     1- انقلاب صنعتي2- مساله اصلي: رابرت اون اولين مديري بود كه به اهميت تعادل ميان دو وجه اصلي در صنعت كه عبارتند از: عملكرد اقتصادي و روابط انساني، به نحو كامل پي برد.3- اتكاء به نفس: رابرت اون از كودكي متكي به خودش بود. او هميشه در ادراه انسانها و كار به نحو بارزي موفق بود.4- نيولانارك: كارخانه رابرت اون، در نيولانارك اسكاتلند، مشهور شد. آنچه موجب شهرت اين كارخانه در دنيا بود، روش جديد مديريت اون بود.5- آموزش نه تنبيه: اون به تنبيه عنوان وسيله برقرار كردن نظم و انضباط اعتقاد نداشت، او معتقد بود كه شخصيت انسان تحت تاثير تعليم

و تربيت و محيط، شكل مي گيرد. بنابراين به تعليم و تربيت كاركنان و تغيير دادن شرايط محيط شان پرداخت.6- بهبود در برقراري نظم و انضباط؛7- اولين مدير پرسنل (كارگزيني)؛ اون را به حق مي توان اولين مدير پرسنل (كارگزيني) ناميد.8- طرح هاي دست مزد تشويقي؛ اون يك انديشه اتكاري درباره طرح هاي دست مزد تشويقي داشت. او تخته هايي تهيه كرد كه از چهار طرف به رنگهاي سفيد، زرد، آبي و سياه بود. رنگها درجه عملكرد را نشان مي دادند. سياه براي عملكرد بد، آبي ضعيف، زرد متوسط و سفيد خوب. تخته ها نزديك كارگران در جايي قرار داشت كه عملكرد آنها را منعكس مي كرد. طرح دستمزد تشويقي بسيار مؤثر از اب درآمد...9-جامعه از ديدگاه نو؛ عبارت «جامعه از ديدگاه نو» عنوان مهمترين اثر اون است كه در آن نظريه مهمش را مبتني بر اينكه شخصيت انسان تحت تاثير تعليم و تربيت و محيط شكل مي گيرد، توضيح مي دهد.10- دستمزدها و بهره وري (قدرت توليد)؛ تصور كلي چنين بود كه براي بدست آوردن سود بيشتر، دستمزدها را بايد حدالمقدور پايين نگاه داشت. اون نشان داد كه با دستمزد بيشتر مي توان بهره وري بهتر و سود بيشتر به دست آورد.11- اعتبار انديشه هاي اون؛ انديشه اون حتي امروز فوق العاده معتبر است.-عدم فشار به كارگران از طرف مدير-جلب اعتماد كاركنان توسط مدير-تعليم كاركنان توسط مدير-پرورش استعدادهاي كاركنان توسط مدير-ايجاد زمينه اشتراك مساعي صميمانهپيتر دراكر اون را اولين مدير، خوانده است.در چهار فصل 9، 10، 11و 12 انديشه ها و نظريات ماري پاركر فالت (1933-1868) را بررسي مي كنيم؛فصل 9: فلسفه مديريت دموكراتيك

توام با اشتراك مساعي؛فالت يك دانشمند بزرگ و مشهور سياسي بود. اما در سالهاي آخر زندگيش وقت خود را ه بررسي و مطالعه در مديريت امور بازرگاني اختصاص داد. او متوجه شد كه اين رشته قلمرو وسيعي را براي تفكر خلاق ارائه مي كند.1- كالبد شكافي بازرگاني؛ فالت مباحث مربوط به كابد شكافي بازرگاني را مورد توجه قرار نمي داد. آنچه توجه او را به خود معطوف مي داشت، زيست شناسي و روانشناسي بازرگاني بود.2- پويايي بازرگاني؛ فالت كار عملي انسان ها، ارزش ها و رشد و پيشرفت آنها را مورد توجه قرار مي داد.3- انسان خلاق است؛ اساس اعتقاد فالت اين بود كه انسان قابليت رشد و پيشرفت دارد. او مي تواند خلاق باشد. اين مسئوليت مدير است كه امور مربوط را به گونه اي سازمان بدهد كه افراد با تمام وجودشان در فعاليتها شركت كنند.4- دموكراتيك و پويا؛ شيوه فالت دموكراتيك و انساني بود. فالت به مديريت نيز نظريه اي پويا داشت. اين با ايده مديريت علمي تيلور شديدا مغايرت داشت. بنابراين فلسفه فالت را به حق فلسفه مديريت دموكراتيك و پويا ناميده اند.فصل 10: اهميت يكپارچگي عناصر گوناگون در يك سازمان1-وحدت يكپارچه؛ به عقيده فالت، هدف عمده مديريت بايستي دست يافتن به وحدت يكپارچه باشد. در هر مؤسسه اي تضاد منافع وجود دارد، لكن بايد اين منافع متضاد به گونه يي سازش برقرار كرد كه حداكثر كارآيي تامين شود.2- منافع متضاد (متفاوت)؛ هر مؤسسه اي بايد حافظ منافع سهامداران، مشتريان، حكومت، مردم، كارگران، سرپرستان و مديران باشد. منافع اينها با يكديگر در تضاد است. از اين روست كه مديريت با وظيفه اي

دشوار و معارضه جويانه روبرو مي شود.3- هماهنگي اساسي منافع؛ مديريت مجبور است كه ميان منافع متضاد سهامداران، مصرف كنندگان و كارگران تعادل برقرار كند4- وحدت يكپارچه چگونه بدست مي آيد؛ فالت پيشنهادهاي متعددي براي دست به وحدت يكپارچه ارائه داده است.5- همكاري كاركنان؛6- رفع اختلافات؛ هر وقت اختلافي پديد آيد، اولين قدم اين است كه واقعيت ها را معلوم بايد كرد و با همكاري يكديگر مساله را مورد بررسي قرار داد. اين روش، تفاهم و اعتماد متقابل را بهبود مي بخشد.7- مسئوليت مشترك؛ مديريت و كاركنان بايد مشتركا در مقابل تمام فعاليت ها مسئول باشند.8- عدم تمركز؛9- برنامه ريزي و اجرا؛ فالت با تفكيك انعطاف ناپذير برنامه ريزي از اجرا مخالف است.10- وظايف شوراي مشترك مديريت؛ فالت تاكيد مي كند كه شوراهاي مشترك مديريت هرگز نمي توانند مراجع اجرايي باشند.11- تضاد و برخورد؛ وظيفه اساسي مديريت هم اينست كه تضاد و برخورد را به صورت سازنده اي در آورد.فصل 11: قدرت، اختيار و كنترل اين مفاهيم چه معنايي دارند؟1- مفاهيم اساسي؛ قدرت، اختيار و كنترل مفاهيم اساسي در مديريت هستند.2- قدرت؛ عبارتست از استعداد انجام كار خاصي، يا توانايي پديد آوردن تغيير مطلوب. فالت قدرت را به دو دسته تقسيم مي كند: «قدرت بر ديگران» و «قدرت با ديگران». فالت روي اهميت توسعه قدرت با ديگران تاكيد مي كند. فقط از طريق اعمال قدرت با ديگران است كه سازمانها مي توانند به اوج كارآيي برسند.3- قدرت و اختيار؛ قدرت، توانايي يا استعداد انجام كارهاي معيني است. آن را نمي توان تفويض كرد. اگر يك مدير تصميم گيرنده قابلي باشد، بي درنگ تصميمات مناسبي اتخاذ

مي كند. او نمي تواند اين توانايي را به معاونش واگذار نمايد. اما اگر مدير اختيار خريد ماشين آلات به ارزش يك ميليون پوند داشته باشد، مي توان اين اختيار را به معاونش تفويض كند كه معادل ده هزار پوند خريد كند.4- كنترل امور و كنترل آدم ها؛ كنترل به معناي بدست آوردن نتايج مطلوب است. فالت ميان آنچه خودش كنترل امور و كنترل آدمها ناميده، قايل به تفكيك شده است.5- قانون موقعيت؛ هنگامي كه به راه حلي دست يافتيم كه موضوع پرستيژ و حب و بغض شخصي كنار گذاشته شد در واقع قانون موقعيت را كشف كرده ايم.6- دستور ها غير شخصي هستند؛ هنگامي كه قانون موقعيت كشف شدف دستورها حالت غير شخصي پيدا مي كنند. «الف» به «ب» دستور نمي دهد، بلكه موقعيت است كه دستور مي دهد و مساله سلطه جويي شخصي از ميان مي رود.فصل 12: رهبر خوب كيست؟1- رهبري؛ فالت نظريه جديدي درباره رهبري ارائه كرده است. فالت ويژگي هاي يك رهبر خوب را اينگونه توصيف مي كند:1-1- برانگيختن؛ وظيفه اصلي رهبر برانگيختن است به اين معني كه پيروانش را برانگيزد تا حداكثر توانايي هاي خودشان را بروز دهند.2-1- تعامل نيروها؛ رهبر خوب روابط متقابل نيروهاي گوناگون را كه در مؤسسه تاثير مي كند، درك مي نمايد.3-1- يكپارچگي؛ رهبر بايد تمام جريانات دانش، تخصص و تجربه را به صورت يكپارچه درآورد.4-1- قضاوت مستقل؛ رهبر، به نظر تمام متخصصين گوش مي دهد، لكن در مورد مسايل مستقلا قضاوت مي كند.5-1- ميدان ديد؛ رهبر خوب ميدان ديد سازمان را گسترش مي دهد، او نيروي محرك تازه اي به سازمان القاء مي كند.6-1-

تصميم گيري؛ رهبر خوب كسي است كه فكر مي كند، پيش بيني  و برنامه ريزي مي كند و پيش از وقوع حوادث، اقدام مي نمايد.7-1- ظاهر و باطن؛ فالت بسيار خردمندانه اظهار نظر كرده است كه مهارتهاي مدير در ظاهر او هويدا نيست. مدير بايستي صاحب بسياري از صفات نهفته باشد، از قبيل قضاوت درست، دورانديشي، آدم شناسي، شجاعت و خونسردي، و اينها صفاتي هستند كه فورا در برخورد اول اشكار نمي شوند.در دوفصل 13 و 14 نظرات هانري فايول (1925-1841) مورد بحث قرار گرفته است.فصل 13: اصول مديريت مؤثر در هر نوع سازماني كاربرد دارند.فردريك تيلور، پدر مديريت علمي توجهش را به مسايل كارگاهي معطوف كرده بود، در حالي كه هانري فايول به مشكلات مربوط به رده هاي بالاي مديريت توجه داشت. تيلور به قدرت توليد (بهره وري) تراشكار پرداخته بود، در حال كه دومي (فايول) كارآيي مدير عامل را در نظر داشت. سهمي كه هر يك از اين دو نفر در پيشرفت مديريت داشتند، مكمل يكديگر است. فايول نخستين كسي است كه اصل تفكيك وظايف سازمان را وضع كرد.1- ماهيت جهان شمول مديريت؛ طبق نظريه فايول، اصول مديريت شمول عام دارند. اين اصول همانقدر كه در ادارات دولتي كاربرد دارند، در سازمانهاي خصوصي هم مصداق پيدا مي كند.2- اصل تفكيك وظايف؛ طبق اين اصل سازمان بايستي به قسمت هاي مختلفي تقسيم شود كه هر يك به انجام وظايف معيني بپردازد، مانند حسابداري، توليد و بازرگاني.3- استراتژي صنفي؛ فايول جمله اي فراموش نشدني دارد، به اين مضمون كه اداره كردن عبارتست از پيش بيني. اين پيش بيني را اكنون استراتژي صنفي يا برنامه ريزي

بلند مدت مي خوانند.4-فرماندهي و هماهنگي؛ فايول بر ضرورت وحدت فرماندهي و كنترل سازمان تاكيد كرده است. هماهنگي در اداره سازمان اهميت اساسي دارد.5- مميزي مديريت؛ فايول نياز به مميزي مديريت را پيشنهاد كرده است. مدير نبايد بي سبب خود را درگير جزئيات كند. اموري كه اهميت دارند بايد به زير دستان با توجه به مقام و استعدادشان واگذار شود تا آنها هم پيشرفت كنند.6- سازمان؛ مبتكر نمودار سازماني هم فايول بود. او تاكيد مي كرد كه نقشها بايستي به وضوح تعريف شود و مي گفت كه وظايف و مسئوليت ها را بايد دقيقا مشخص كرد.7- انضباط چيزي است كه مديران به وجودش مي آورند؛ اگر مدير در كار خودشان انضباط داشته باشند، تمام سازمان منضبط مي شود. اگر مدير در كارش سست و بي بند و بار اشد، افراد سازمان هم نسبت به كارشان بي اعتنا خواهند شد.8- فرمولي براي تشكيل سازمانها؛ فايول يك فرمول شسته رفته براي تشكيل سازمان ها بر اساس تفكيك وظايف به دست داده است. در هر سازماني شش وظيفه اساسي وجود دارد. امور فني، امور تجاري، امور مالي، اموراعيني، امور حسابداري و امور مالي. امور اداري را مي توان به پنج فعاليت تقسيم كرد كه عبارتند از: برنامه ريزي، سازماندهي، هماهنگي، فرماندهي و كنترل.9- كاربرد اصول؛ فايول در سمت مدير عامل شركتش موفقيت چشمگيري داشت. او سازمانش را بر پايه استوار رونق و پيشرفت بنا نهاد.فصل 14: قواعد كلي مديريت كار ساز؛فايول در زمينه مديريت هم نظريه پرداز بود و هم كارورزي ممتاز. او قواعد كلي بسياري به صورت عباراتي پندآموز براي مديريت كارساز وضع كرده است كه مهمترين

آنها را در ذيل اشاره مي كنيم:1-برنامه ها را بايد عاقلانه تهيه كرد و دقيقا اجرا نمود؛ مديريت به معناي آينده نگري است.2- استقرار يك مرجع رهنمود دهنده واحد، صاحب صلاحيت و توان؛ در هر سازماني اختلاف عقيده و نظرات گوناگون وجود دارد و بسياري موقعيت هاي مبهم و مشكلات پيش بيني نشده پديد مي آيد. در تمام اين موارد، يك مرجع نهايي براي حل اختلافات و تصميم گيري موقع و رهبري فعاليت ها لازم است.3- يكدست كردن فعاليت ها و هماهنگ كردن اقدامات؛4- تصميامت مشخص، دقيق و واضح؛ تصميمات بايد به گونه اي اخذ شوند كه هم صحيح باشند و هم واضح.5- - گزينش و ترفيع به نحو مطلوب؛ فاراد بايد با دقت انتخاب بايد دقيقا تعريف شوند. نظام ترفيع و حقوق و دستمزد بايد به گونه اي باشد كه انگيزه كافي براي انجام كار به نحو ممتاز و شايسته به وجود آورد.6- تشويق به ابتكار و قبول مسئوليت؛ اين كار موجب پيشرفت سريع سازمان و انجام وظايف با كارآيي مطلوب مي شود.7- منافع فردي تحت الشعاع منافع عمومي قرار مي گيرد؛ هر فردي كه در سازمان مسئوليتي به عهده دارد بايد بيشترين اهميت را براي هدفهاي سازمان به طور كلي قايل شود و تمام ملاحظات ديگر را با وسواس كامل كنار بگذارد. اين شخص بارز اعمال مديريت در حد كمال است.8- مبارزه عيه مقررات زايد و كاغذ بازي؛ فايول هوادار مديريت سيستماتيك و برنامه ريزي شده بود.مقررات و روشهاي اجرائي به خودي خود هدف نيستند بلكه وسايلي هستند براي اقدام پويا و مؤثر. افراط در كاغذ بازي كه نتيجه آن فرماليته اداري است،

به آساني دستگاه اداري را دچار خفقان مي كند.9- نمونه پند آموز؛ فايول مي گويد اعمال يك مدير بايد نمونه اي پند آموز باشد و مسايل عمومي مديريت را به زير دستانش در رده خودش عملا بفهماند.10- روحيه گروهي؛ وحدت موجب قدرت است. كار واقعي يك مدير اين است كه فعاليت ها هماهنگ و علاقه مندي و اشتياق تشويق شود و از توانايي هاي هر فرد استفاده به عمل آيد، تا يك تيم متعهد پويا به وجود آيد كه به وجود ايد كه به صورت يك تن واحد عمل كند. براي دست يافتن به اين هدف تماسهاي رو در رو بسيار با ارزش است.فصل 15: تعهدات سازمان نسبت به جامعه و كاركنانش؛ اوليور شلدن (1951-1894)Oliver Sheldenشلدن يك مدير تجربي بود كه كتابش به نام «فلسفه مديريت» جلوتر از زمان خودش بود. شايد بتوان گفت كه سهم عمده شلدن در پيشرفت مديريت اين بود كه مسئوليت هاي اجتماعي مؤسسات را مشخص كرد.1- صنعت- يك سازمان انساني؛ كارآيي مطلوب، امكان پذير نيست مگر آنكه اهميت عامل انساني به عنوان يك حقيقت شناخته شود.2- صنعت و جامعه؛ هيچ تحول صنعتي عمده اي به وجود نمي آيد مگر آنكه از حمايت مردم برخوردار باشد. صنعت اينك يكي از اجزاي حياتي جامعه است. ثبات جامعه به عملكرد روان و مطلوب صنعت بستگي دارد.به عقيده شلدن صنعت بايد تعهدات اجتماعي ذيل را انجام دهد:1-2- حداقل دستمزد؛ صنعت تعهد دارد كه فقر را از جامعه بزدايد. يكي از هدفهاي اصلي اش بايد اين باشد كه حداقل دستمزد كارگران را به طريقي تامين كند كه بتواند اقلا نيازهاي اساسي خانواده اش را برآورده

سازند.2-2- فراغت كافي؛ كاركنان بايد فراغت كافي داشته باشند زيرا فراغت موجب خلاقيت است و ساعات كار زياد، زيان آور است.3-2- تامين كار مورد علاقه؛ كار در كارخانه غالبا كسل كننده و زايل كننده خصال انساني است. با كارگران صرفا به عنوان دارندگان دو دست رفتار مي شود و اين موجب دلسردي و بي علاقگي آنها مي شود. تامين كار مورد علاقه با توجه به تحصيلات، استعداد و توانايي از اهميت ويژه اي برخوردار است.4-2- تقليل كار خسته كننده؛ در صنعت عمليات و فعاليتهاي بسياري است كه با كار دست به حد مفرط سر و كار دارد. اين نوع كار از لحاظ جسمي و فكري مضر است، توانايي جسمي كارگر را به سرعت فرسوده مي كند و ممكن است كه او را دچار از كار افتادگي دائم كند. علاوه بر اين، اين احساس را در او به وجود مي آورد كه برده اي بيش نيست و كسي به وي توجه ندارد. براي تقليل بار چنين فعاليتهايي بايد از هر جهت كوشيد تا وسايل كمكي مكانيكي لازم را فراهم آورد.-2- احترام به شخصيت كارگر؛ بي اهميتي به هويت كارگر و رفتار به مانند يك شئ با او موجب از دست رفتن عزت نفس كارگر مي شود، تند خومي شود، از رئيس اش متنفر مي شود و از كار منزجر مي شود. لذا ضروري است كه با كارگر مانند انسان رفتار كرد كه شخصيتي منحصر به فرد، قابل رشد و پرورش و رفتار مسئولانه دارد. در اين صورت است كه او خلاق و مبتكر مي شود و براي بهبود عملكردش كوشش و ابتكار به خرج مي دهد

و پيشنهادهاي مفيدي را ارائه مي كند.6-2- دوستي بين مديريت و كاركنان؛ اين احتمالا مهم ترين انديشه در فسفه شلدن است. رابطه بين مديريت و كاركنان بايد بر مبناي همكاري متقابل استوار باشد.7-2- قبول هدفهاي اجتماعي؛ صنعت بايد هدفهاي اجتماعي را بپذيرد وبراي پيش بردن اين هدفها بكوشد. هدف بايد هميشه در برنامه ريزي هاي مروز به توسعه مؤسسه، مورد توجه قرار گيرد.فصل 16: آزمايشگاهي براي تحقيق درباره فقر و مديريت؛ سي بوم رون تري (1954-1870)Seebohm Rown Treeسي بوم رون تري يكي از پيشگامان بزرگ در بررسي مساله فقر بود. او شناخت عميقي از مسايل مربوط به انسان و كار در صنعت داشت.1- حداقل دستمزد؛ سي بوم تري احتمالا اولين كسي بود كه تامين حداقل دستمزد را پيشنهاد كرد. به عقيده او هيچ كارگري نبايد از حد معيني كمتر باشد.2- احتياجات اساسي؛ كاركنان اساسا انتظار دو چيز را دارند: شرايط مادي بهتر و منزلت بالاتر.3- كارگر به عنوان همكار؛ رون تري مساله اصلي مديريت را به وضوح دريافته بود. كارگران بايد همكاران مديريت باشند.4- ابتكار و مسوليت را تشويق كنيد؛5- شوراهاي كاركنان؛ رون تري نخستين شوراهاي كاركنان را در كارخانه اش تشكيل داد. بعدا شوراهاي مربوط به هر قسمت، شوراهاي مربوط به هر اداره، و يك شوراي مركزي تشكيل شد.6- دستاوردهاي شوراي مركزي؛ اين شورا مقررات مربوط به كار را مورد تجديد نظر قرار داد..7- اتحاديه هاي كارگري؛ سي بوم رون تري از نقش اتحاديه هاي كارگري برداشت درستي داشت.8- دادگاه استيناف مشترك؛ تشكيل اين دادگاه هم ابتكار مهم ديگري بود. اين كميته متشكل از نمايندگان كارگران و مديريت است كه اختياراتي براي كشف حقايق

و تعيين مجازات به نحو منصفانه داشت.9- كميته رسيدگي به سرقت؛ هدف اساسي اين كميته (متشكل از نمايندگان كاركنان و مديريت) اين بود تا به افكار عمومي عليه سرقت و حمايت از رفتار منضبط، شكل دهد.10- انتخاب سركارگر؛ براي كارگران، مديريت عبارتست از سرپرستان مستقيم، يعني سركارگراني كه پيوسته با كارگران در تماس هستند. شوراي اداره روش جديدي را براي انتصاب سركارگر پيشنهاد كرد. مديريت نام شخص منتخب خود را در كميته كوچكي متشكل از كارگران براي تصويب مي دهد. اگر اين پيشنهاد تصويب نشود، اشخاص ديگري را مشتركا در نظر مي گيرند و شخص مورد قبول دو طرف قرار گرفت، به سمت سركارگر منصوب مي شود.11- آزادي براي سؤال كردن؛ يكي ديگر از نكات برجسته اين روش كاملا تازه در مديريت، دادن آزادي به كارگران براي سؤال كردن در مورد خط مشي ها و عمليات شركت بود.12- كارآيي فني كافي نيست؛ براي اداره سازمان هاي صنعتي امروزه كارآيي فني نيست. اداره اين سازمان ها مستلزم داشتن بينش تازه اي است.فصل 17: وظيفه مدير؛ ليندال ارويك (1891) Lyndall Urwick                                 لوترگيو ليك و ليندال ارويك را معماران سازمان خوانده اند، نخستينن كساني بودند كه اصول اساسي سازمان را بنا نهادند.1- وظيفه مدير؛ گبلوليك اين سؤال را مطرح كرد كه: «وظيفه مدير چيست؟» پاسخي كه خودش به سؤال داد POSDCORB است و آن كلمه اي است كه از حروف اول هفت وظيفه اداري تشكيل يافته است. به اين شرح:Panning (برنامه ريزي)- تهيه طرح كلي كارهايي كه بايد انجام شود و روشهاي انجام آنها براي دست يافتن به هدف سازمانOrganizing (سازماندهي)- ايجاد ساختار رسمي اعمال اختيارات كه از

طريق آن بايستي واحدهاي تقسيم كار تنظيم، تعريف و هماهنگ شوند.Staffing (استخدام)- انتخاب و آموزش كاركنان و تامين شرايط كاري مناسب براي آنان.Directing (فرماندهي)- اتخاذ تصميم و صدور اوامر و صدور دستورهاي مشخص و معين.Coordingating (هماهنگي)- ايجاد انطباق و سازش در عمليات قسمت هاي مختلف.Reporting (گزارش دهي)- تهيه گزارش هاي مربوط به پيشرفت فعاليت هاي مختلف.Budgeting (بودجه بندي)- برنامه ريزي مالي، حسابداري و كنترل هزينه ها.روش فوق طريق سودمندي براي بخاطر سپردن و يادآوري وظايف مختلف مدير.2- اصول سازمان؛ گيلوليك و ارويك يك سلسله اصول كلي را براي تشكيل سازمانها وضع كرده اند كه هشت اصل ذيل مهم ترين آنهاست:2-1- تناسب آدم ها با ساختار؛ سازمانها بايد به هر شيوه علمي طراحي شوند و به هر شخص وظيفه خاصي كه مناسب اوست محول شود.2-2- يك مدير در راس؛ در راس هر سازماني بايد يك نفر به منزله فرمانده عالي باشد كه تصميم نهايي را اتخاذ كند و اختلافات را فيصله دهد.2-3- وحدت فرماندهي؛ اين اصل مي گويد كه هيچ كس نبايد بيش از يك رئيس داشته باشد.4-2- ستاد عمومي و تخصصي؛ مديري كه در راس سازمان قرار دارد همواره با انبوهي از كارهاي مختف روبروست و وقت زيادي براي خواندن، فكر كردن و برنامه ريزي ندارد. او به دو نوع كمك نياز دارد، يكي كمك تخصصي در رشته هاي مختلف امور فني و برنامه ريزي  است. ديگري ستاد عمومي است كه از طرف مدير دستورهايي را كه اهميت كمتري دارند صادر مي كند، بر پيشرفت كار نظارت مي نمايد و مسايل را حل و فصل مي كند.5-2- مبناي طبقه بندي وظايف؛ در هر سازماني لازم

است كه وظايف به گونه اي تقسيم شوند كه افراد بتوانند در كارها تخصص پيدا كنند.6-2- تفويض اختيار؛ مديران بايد بياموزند كه تفويض اختيار كنند. تفويض اختيار مي تواند به كارآيي بيشتر و سرعت در انجام كار منجر شود.7-2- مسئوليت و اختيار؛ ارويك اين فرمول معروف را به اين گونه بيان كرده است كه: «در تمام سطوح، اختيار و مسئوليت بايد ملازم و متناسب باشند.» يعني براي اينكه مدير مسئوليت خويش را به نحو شايسته انجام بدهد، بايد اختيار لازم را نيز داشته باشد.8-2- حيطه نظارت؛ يك نفر مي تواند فقط بر كار تعداد محدودي از افراد نظارت كند كه اين محدوديت را حيطه نظارت گويند. حيطه نظارت به توانايي سرپرست نيز بستگي دارد.3- هماهنگي يك فعاليت مستمر است؛ در هر سازماني هماهنگي بايد يك فعاليت مداوم و مستمر به شمار آيد.4- آماده به خدمت، نه در راس؛ در وضعيت پيچيده بسياري از متخصصين دخالت دارند و اين ا مدير بالاترين رده سازمان است كه رابطه بين توصيه آنان و مشكل مورد نظر را ملاحظه كند و تصميم مناسب بگيرد. متخصص نبايد مجاز باشد كه بر سازمان سلطه يابد، بلكه هر وقت لازم باشد، بايد نظر بدهد و نظر مشورتي وي بايد مورد توجه واقع شود. او نبايد در راس سازمان قرار بگيرد بلكه هميشه بايد آماده خدمت باشد.5- حاكميت مردم؛ گيلوليك معتقد است كه در تحليل نهايي در يك حكومت دموكراسي اين مردم اند كه بايد در مورد آنچه به صلاح آنهاست قضاوت كنند.در فصل هاي 18 و 19 انديشه هاي آبراهام مالز (پدر روانشناسي بشر دوستانه) بيان شده است؛Abraham Maslowفصل 18: نيازهاي ممختلف

و خواست هاي انسان1- انسان ها و مديران؛ بديهي است كه از تمام منابعي كه در اختيار مديران قرار دارند، منابع انساني مهم ترين آنها به شمار مي آيد.2- رفتار انسان؛ بيشتر مديران از اين منبع ارزشمند آگاهي چنداني ندارند.3- نيازهاي انسان؛ مازلو نظريه اي درباره نيازهاي انسان ارائه كرده است كه به طور وسيعي در نوشته هاي مربوط به مديريت مورد بحث قرار گرفته است و در حقيقت مبناي تئوري Y داگلاس مك گريگور را تشكيل مي دهد.4- مازلو و فرويد؛ فرويد مي گويدد انسان اساسا حيواني است شهوت ران، متجاوز و بي پروا. مازلو اين نظريه را مورد انتقاد قرار داده و مي گويد كه انسان ذاتا خوب و شريف و حتي گاه به صورت قدسيان در مي آيد.5- سلسله مراتب نيازها؛ به عقيده مازلو، نيازهاي انسان به صورت سلسله مراتب و به شكل هرمي است كه در ذيل آمده است. انسان هرگز به طور كامل راضي نمي شود. او هميشه در پي يافتن چيزي است كه ندارد و بنابراين تلاش مي كند. نيازهاي ارضا نشده است كه موجب انگيزش انسان مي شود.آدمي كه كاملا ارضا شده است، غير فعال و بي تفاوت مي شود. انسان سالم مي كوشد به حد كمال برسد. Your browser may not support display of this image. 1-5- نيازهاي فيزيولوژيكي؛ نيازهايي چون آب، هوا، خواب، غذا و ميل جنسي.2-5-  نيازهاي ايمني؛ طلب ايمني در هنگام كار و اطمينان از استخدام دائم.3-5- نياز به مهر و محبت؛ تلاش و طلب هميشگي براي يافتن دوستان و معاشران و محبت.4-5- نياز به قدر و منزلت؛ نياز به اعتماد به نفس و

عزت نفس، نياز به قدرداني و شناخت.5-5- خوديابي؛هدف نهايي زندگي انسان.فصل 19: انديشه هاي مازلو درباره مديريت1- مديريت روشنگرانه؛ “Eupsychian” (يوساي كين خوانده مي شود.) يعني مديريت بسيار روشنگرانه و آن عبارتست از مديريت به سبك واقعا دموكراتيك.2- هم نيروزائي؛ يعني اگر مديريت و كاركنان همكاري كنند هر دو وضع بهتري خواهند داشت. از اين فرآيند، سازمان به طور كلي سود مي برد. اين، اصل هم نيروزائي است.3- ويژگي هاي مديريت «روشنگرانه» :1-3- به همه كس بايد اعتماد كرد؛ در سازمانهاي «روشنگرانه» آدمها به دقت انتخاب مي شوند.2-3- هركس مي خواهد كارش را بهبود بخشد؛ روحيه خلاق در سرشت تمام انسان هاست.3-3- آدمها براي رسيدن به كمال كوشش مي كنند؛ در سازمان «روشنگرانه» تلاش فرد براي رسيدن به كمال، انگيزه غالب است.4-3- نگرش نسبت به كار؛ در سازمان «روشنگرانه» افراد كار كردن را به تنبلي ترجيح مي دهند5-3- روابط دموكراتيك؛ رابطه ميان رئيس و مرئوس دموكراتيك است. چنين فضايي زمينه اي مساعد براي رشد و نمو مديريت است.6-3- قدرت سازماني؛ در سازمان هاي «روشنگرانه» كاركنان با رضا و رغبت از مسئوليت هاي بيشتر استقبال مي كنند. اين معياري است براي سنجش قدرت سازماني.7-3- افراد مواد و ابزار كارشان را دوست دارند.8-3- افراد طالب تشويق در برابر انظار ديگرانند؛ اين غريزه طبيعي بشر است.9-3- دلبستگي و احترام به رئيس؛در فصل هاي 27-20 نگرش و نظريات داگلاس مك گري گور (1964-1906) بيان شده است.فصل 20: دو نگرش كاملا متفاوت نسبت به مديريت؛ تئوري X و تئوري 2كتاب معروف مك گري گور به نام «جنبه هاي انساني سازمان» در طرز فكر مديران دنيا تاثير فراوان داشت. او در

اين كتاب، تئوري معروفش را به نام تئوري Y مطرح كرد كه با تئوري سنتي كه اوآن را تئوري X خوانده است تعارض آشكار دارد.1- نخست ببينيم كه تئوري X چيست؟1-1 انسان تنبل است؛ تئوري X فرض مي كند كه آدم ها عموما تنبل اند و كار را دوست ندارند از اين رو بايد به آنها پاداش داد و يا با ارعاب، فشار و تنبيه به كار وادارشان كرد. اين فلسفه مديريت مبتني بر اصل تنبيه و تشويق است.2-1- انسان طالب امنيت است؛ تئوري X مي گويد كه آدم ها جاه طلب نيستند، نمي خواهند ابتكار به خرج دهند، از مسئوليت گريزانند و آنچه مي خواهند امنيت است.2- تئوري Y؛ مك گري گور تئوريX را نادرست و گمراه كننده مي داند. تئوري Y كه او مطرح كرده است، به انسان از ديدگاه ديگري نگاه مي كند.1-2- كار يك فعاليت طبيعي است؛ هر كس طبيعتا تمايل به كار دارد.2-2- انسان خواهان يادگيري است؛ هر انساني مي خواهد چيزهاي تازه اي ياد بگيرد و پيشرفت كند.3-2 خودسازي؛ هدف اصلي هر انسان عادي، خودسازي است.4-2 انضباط و عملكرد؛ خود هدايتي از انضباط تحميلي به مراتب مؤثرتر است.5-2- پاداش ها و مشوق ها؛ دو نوع مشوق وجود دارد: درون زا و برون زا. درون زا مثل: آزادي عمل در انجام كار و رون زا مثل: ترفيع6-2- استراتژي مديريت؛ مساله اصلي كه در پيش روي مديريت قرار دارد اين است كه در افراد نسبت به وظايف و فعاليت هاي سازمان  تعهد به وجود آورد. اين هدف با تامين مشوق هاي دروني به گونه روشنگرانه، بدست مي آيد. افراد بايد به

تقبل كار مشكل تشويق شوند و اگر ندانسته مرتكب خطايي شوند، چنين اشتباهاتي را بايد ناديده گرفت. اين روش در عمل بهتر از شيوه ديگر باعث رشد و تقويت روحيه سازماني مي شود.7-2- هدفهاي فردي و سازماني؛ هر كس طالب خودسازي است. سازمان ها خواستار حداكثر كارآيي در توليد هستند. وظيفه مديريت انطباق اين دو نياز است و اين كار امكان پذير است. در يك سازمان خوب، افراد از طريق كارشان پيشرفت مي كنند و اين امر به كارآيي بيشتر منجر مي شود. بنابراين، سازمان و فرد به طور همزمان موجب رشد و پيشرفت يكديگر مي شوند.8-2- كارگر عادي؛ يك كارگر عادي هم از صفاتي چون قوه ابتكار، هوش، دانش و نيت پاك برخوردار است.9-2- منابع استفاده نشده؛ اين مسئوليت مديران است كه از طريق كار، بهترين فرصت هاي ممكن را براي رشد استعدادهاي افراد فراهم آورند.10-2- مديريت، نه ملايمت؛ تئوري Y از هر كس انتظار دارد كه به بهترين نحو ممكن كار كند. اين تئوري مي گويد آدمها به طور كلي عقلاني عمل مي كنند و حس همكاري دارند و اگر فرصت لازم فراهم شود، آنها خود انضباطي لازم را براي كار سازماني به وجود مي آورند.فصل 21؛ چگونگي ارزيابي عملكرد و توانايي1- هدف؛ اين مسئوليت اوليه مديريت است كه مطمئن شود، مسول اجرايي كارش را با كارآيي مطلوب انجام مي دهد.2- روش؛ در مرحه اول، شرح شغل رسمي حاوي وظايف و مسئوليت ها تهيه مي گردد و براي راهنمايي فرد به او داده مي شود. سرپرست بر كار او نظارت منظم دارد و به طور ادواري گزارش ارزيابي رسمي تهيه مي كند.3- انتقاد

مك گري گور از ارزيابي عملكرد؛ مك گري گور معتقد است كه كل روند ارزيابي، به نحو گمراه كننده اي سهل و ممتنع است و معايب ذيل را در بردارد:1-3- شرح شغل؛ آنچه در شرح شغل نوشته مي شود از چگونگي انجام كار و سازمان عملا تصوير چنداني روشني به دست نمي دهد.2-3- هدف هاي مختف؛ ارزيابي عملكرد مي تواند در خدمت سه هدف متفاوت قرار گيرد كه عبارتند از:الف) هدف اداري؛ ارزيابي عمكرد، رهنمود مطمئني براي ترفيع و مقاصد ديگر بدست نمي دهد.ب) هدف اطلاعاتي؛ زير دستان اغلب راغبند از عملكرد خودشان مطلع شده و درباره آن با سرپرستان بحث كنند. اما گاها اين بحث بر اثر انتقاد، موجب تيره شدن رابطه بين رئيس و مرئوس مي شود. اصولا تلفيق نقش منتقد و مشاور بسيار دشوار است و مديران مهارات كار مشاوره را ندارند.ج) هدف انگيزشي؛ سومين هدف ارزيابي عملكرد، ايجاد انگيزش به منظور نشان دادن علاقه بيشتر به كار و اصلاح عملكرد اوست. اما در نتيجه عمل ارزيابي، ممكن است او دلسرد شود و شوق و رغبت به كار را از دست بدهد.3-3- راه حل؛ به نظر مك گريگور ارزيابي بايد به صورت خود ارزيابي باشد و مديريت بايد افراد را ترغيب كند كه خود ارزيابي را به عهده بگيرند و خود كنترلي را به حد كافي برسانند.فصل 22: كار تيمي1- چگونه يك تيم خوب به وجود آوريم؛ ويژگي هاي مهم يك تيم كارآمد:1-1- همدلي با كار؛ اعضاي تيم بايد با كارشان همدلي كنند، يكديگر را درك نمايند و در انجام كار، همكار داوطلبانه و خود جوش داشته باشند.2-1- ارتباط آزادانه؛ تبادل نظر

بايد به گونه اي صريح و آزادانه، البته با بيان مؤدبانه، صورت بگيرد و در مطرح كردن پيشنهادهاي ظاهرا غير عادي هيچ چيزي وجود نداشته باشد.3-1- اعتماد متقابل؛ اين حس اعتماد به راستگويي و آمادگي در انجام تعهدات و وعده ها بستگي دارد.4-1- حمايت متقابل؛ اعضاي تيم بايد آماده باشند كه صميمانه به يكديگر كمك كنند.5-1- استفاده از تيم در موقع ضرورت؛ نبايد چنين تصور شود كه هر كاري را بايد با اشتراك مساعي يا به صورت گروهي انجام داد. بعضي از كارها به صورت انفرادي بهتر انجام مي گيرد.6-1- نقش ها؛ كار تيمي با انواع مختلف نقش هاي عملياتي با برنامه ريزي و اجراي پروژه ها، طرح ها و برنامه ها سروكار دارد.7-1- حل و فصل اختلافات؛ سازمان اغلب با مسايل پيچيده اي روبرو مي شود. در خصوص موضوعات متفاوت بي ترديد اختلاف نظر به وجود مي آيد.8-1- راه هاي حل و فصل اختلافات؛ اختلافات را مي توان به طريق متفاوتي حل و فصل كرد كه اختصارا در ذيل آمده است:- تفرقه انداختن و حكومت كردن؛ اين روش، سازمان را مختل مي كند و انجام كار تيمي مؤثر غير ممكن مي شود.- سركوب كردن اختلافات؛ مي توان اشخاص را از اظهار نظر بازداشت. مي توان اختلافات را ناديده گرفت. براي حفظ هماهنگي مي توان افراد را به دست برداشتن از مخالفت ترغيب كرد.- رفع اختلافات با كار سازنده؛ اختلافات را مي توان با روش سازنده و خلاق برطرف كرد.فصل 23: چگونه مديريت و اتحاديه كارگري همكاري ايجاد مي شود؟ اين فصل به پديده رشد رواني مي پردازد.1- روابط بين مديريت و اتحاديه كارگري؛ روابط

بين مديريت و اتحاديه كارگري در نهايت روابط بين آدم هاست روابط مزبور پديده اي رواني است و به رشد رواني پرسنل در هر دو طرف (مديريت و اتحاديه) بستگي دارد.2- سه مرحله؛ روابط ميان مديريت و اتحاديه كارگري را مي توان به صورت سه مرحله مشخص كرد: مرحله مبارزه، مرحله بي طرفي و مرحله همكاري.3- ماهيت رشد رواني؛ رشد رواني روند آهسته اي است به معناي تفاهم و اعتماد متقابل هر چه بيشتر كه به نحو غير محسوس از طريق فعاليت هاي روزانه شكل مي گيرد.4- ساختار سازمان ها؛ در مديريت منشا اختيار بالا است و اختيار از بالا به پايين جاري مي شود. در سازمان اتحاديه قدرت از پايين به بالا جريان دارد، يعني از توده كاركنان به رهبران اتحاديه منتقل مي شود.5- قرارداد دسته جمعي؛ يك فرآيند رقابت جويانه است كه در آن هر يك از طرفين براي گرفتن امتياز از طرف ديگر دست به مانور مي زنند.6- مبناي تعهد پذيري؛ كارگران فقط در صورتي مي توانند امنيت شغلي، دستمزد و حقوق بيشتر و تسهيلات رفاهي كافي را انتظار داشته باشند كه مؤسسه از رونق و رشد برخوردار شود. و اين در صورتي تحقق مي يابد كه مديريت و رهبران اتحاديه ها دريابند كه همكاري به نفع هر دو طرف است.7- نقش سركارگر؛ براي كارگر كارگاه، مديريت يعني سركارگر. سركارگر، در ايجاد روحيه همكاري در سازمان يك فرد كليدي است.8- دانش و سهم كاركنان (در پيشرفت كار)؛ مديريت اين واقعيت را بپذيرد كه كاركنان نيز داراي دانش و تجربه با ارزشي هستند و بايد بتوانند كه از اين دانش به نحو كامل

استفاده كنند.فصل 24: مبناي قدرت و اختيار مديريت1- قدرت مديريت؛ مدير مسئوليت هاي بسيار دارد . اما آيا مدير قدرت آن را دارد كه كارها را به انجام برساند.2- انواع قدرت؛ قدرت مديريت را مي توان به پنج نوع تقسيم كرد: 1- قدرت يا اختيار قانوني، 2- قدرت بر مبناي پاداش يا تنبيه، 3- قدرت بر مبناي همدلي، 4- اختيار مبتني بر ارتباطات تشويق آميز، 5- اختيار ناشي از درستكاري و شايستگي مدير.3- اختيار قانوني مديريت؛ مدير ممكن است تا حدودي اختيار قانوني داشته باشد. اما اختيار براي تضمين پيروي از دستورهايش، محدود است. اختيار او در واقع وابسته به زير دستاني است كه ظاهرا بر آنها رياست مي كند. وقتي كه كارخانه اعتصاب مي كند، اختيار مدير نسبت به كاركنانش عملا نفي مي شود. اختيار مديريت يك امر طبيعي يا منطقي نيست و هرگز نمي تواند مطلق باشد.4- پاداش ها و تنبيهات؛ مدير مي تواند نسبت به زير دستانش با اعطاي پاداش يا به كار بردن تنبيه اعمال قدرت كند. توانايي مدير در تحت نفوذ قرار دادن كاركنان از طريق پاداش ها و تنبيهات، سخت محدود است.5- همدلي؛ افراد ممكن است با رئيس خود همدلي كنند، به اين سبب كه او را دوست دارند و براي او و مؤسسه  احترام قائلند و به آن اعتماد دارند.6- ارتباطات تشويق آميز؛ طريق ديگر براي تحت نفوذ قرار دادن آدمها اين است كه آنها را به نحوي تشويق آميز مورد خطاب قرار دهيم. اختيار مديريت بر مبناي ارتباطات تشويق آميز هم با محدوديت هاي بسياري روبرو است.7- اختيار بر مبناي دانش، شايستگي و درستكاري، از آنجايي كه

اختيارات مديريت از حقوق طبيعي ناشي نمي شود، مدير مجبور است اين اختيارات را كه از درستكاري، دانش شايستگي و مسئوليت پذيري او سرچشمه مي گيرد و به وجود آورد و عاقلانه اعمال كند.فصل 25: بهبود روابط صنف و ستاد؛1- وظيفه؛ روابط صنف و ستاد در هر سازماني، يك مؤسسه حساس و پيچيده است.2- سيستم هاي كنترل؛ الگوي عادي كنترل مديريت را مي توان به اين شرح توصيف كرد: استانداردهاي عملكرد براي تمام قسمت هاي اصلي و فرعي وضع مي شود. كاركنان ستاد، عملكرد را بر اساس استانداردهاي تعيين شده مي سنجند و انحرافات را به مديريت مافوق گزارش مي كنند.3- چگونگي كار سيستم كنترل؛ سيستم در عمل خوب نمي چرخد، كاركنان ستاد مجبورند اشتباهات را كشف و به مديريت گزارش كنند.4- مقاومت در برابر فعاليت هاي ستاد؛ در مديريت صنف يك خصومت طبيعي نسبت به ستاد پديد مي آيد.5- مفهوم اصلي كنترل؛ سيستم كنترل صرفا سوء تفاهم و خصومت ايجاد مي كند، روابط را در داخل سازمان تحريف مي كند و سيستم با شكست مواجه مي شود.6- كنترل عبارتست از خودكنترلي؛ طبق تئوري Y، كنترل يعني خودكنترلي. هر كس بايد عملكرد خودش را هدايت و كنترل كند.7- وظيفه ستاد؛ نقشي كه ستاد ايفا مي كند جنبه آموزش دارد. بايد كمك و هدايت كند.8- انواع كمك؛ كمك به ستاد به واحدهاي صنف ممكن است در زمينه برنامه ريزي استراتژيك، ارائه راه حل براي مسايل مشكل، پيشنهاد راه ها و وسايل طرح ريزي و عمليات سيستم كنترل باشد. همچينن در خصوص نحوه استفاده و به كارگيري خدمات، رهنمود دهد.9- برنامه ريزي استراتژيك؛ برنامه ريزي استراتژيك كار

پيچيده اي است كه مستلزم در دست داشتن اطلاعات بسيار در مورد موضوعاتي نظير روندهاي اقتصادي است.ستاد اين چنين اطلاعات را جمع آوري مي كند و تلفيق مي كند و قابليت اجراي پروژه ها و طرح هاي گوناگون را بررسي و معلوم مي نمايد.10- مشكل گشايي؛ ستاد مشكلات را بررسي و تحليل مي نمايد و اقداماتي را براي حل مشكل پيشنهاد كند.11- كنترل مديريت؛ طرح ريزي سيستم كنترل كار پيچيده اي است. ستاد مي تواند به انجام اين مقصود كمك ارزنده اي بكند.12- به كار گيري خدمات؛ ستاد مي تواند توصيه هاي سودمندي در مورد چگونگي سازماندهي و اداره خدماتي از قبيل رستوران و فروشگاه بكند.13- وابستگي صنف و ستاد؛وظايف صنف و ستاد متقابلا وابسته به يكديگرند.فصل 26: چگونگي تربيت مديران؛1- نياز به تربيت مدير؛ هر سازمان مجبور است طرحي براي تامين مدير به تعداد كافي داشته باشد. راه حل اي كه بديهي به نظر مي رسد ، آموزش دادن به مديران است. (راه حل مناسب براي تامين مدير به حد كافي براي سازمان آموزش دادن به مديران است.)2- نگرش مكانيكي؛ آموزش مديريت غالبا به سبك مكانيكي طرح ريزي مي شود.3- نگرش كشاورزي؛ براي پيشرفت مديريت بايد شرايط مناسب را ايجاد كرد، همچون ايجاد شرايط مناسب براي كشاورزي.4- شرايط اقتصادي و تكنولوژي؛ بعضي از سازمان ها به رشد و بهبود مديريت كمك مي كنند، در حالي كه برخي ديگر مانع آن مي شوند.5- ساختار شركت، سياست ها و اعمال؛ بعضي از مؤسسات مديران را در فواصل كوتاه جابجا مي كند، اين مديران تجربه كافي كسب نمي كنند، نمي توانند با هيچ شغلي همدلي كنند و

لذا نمي توانند پيشرفت نمايند.6- سرپرست مستقيم؛ معلم واقعي در هر سازمان، سرپرست مستقيم است. هر برخوردي بين رئيس و مرئوس، براي مرئوس يك درس است.7- جنبه هاي بهبود مديريت؛بهبود مديريت چندين جنبه دارد. در وهله اول، مدير بايد درك درستي از تغيير شرايط اجتماعي، اقتصادي و تكنولوژي داشته باشد.8- چگونگي حل مشكلات؛ در وهله دوم، مدير بايد قادر باشد كه مشكلات را حل كند و درست تصميم بگيرد. اين امر شامل توانايي تجزيه و تحليل مسايل، در نظر گرفتن راه حل هاي مختلف و ارزيابي فوايد و عملي بودن نسبي آنها مي شود.9- پيشرفت واقعي؛ شايستگي مديريت در حين كار ساخته و پرداخته مي شود. راز بهبود مديريت در تشويق مديران به ابتكار و اقدام براي انجام اموري است كه ظاهرا غير ممكن است، حتي اگر با شكست هايي همراه باشد.فصل 27: تئوري معروف Y در عمل1- تئوري آرماني؛ بسياري از مديران، فكر مي كنند كه تئوري Y غير واقع بينانه است و عملي نيست و در واقع، تخيلي است.2- اساس تئوري Y؛ اساس اين تئوري اين است كه اگر آدمها به نحو مناسبي تشويق شوند، با طيب خاطر كار مي كنند، در آنها خودكنترلي كافي به وجود مي آيد و با صميميت و دلبستگي براي بدست آوردن هرفهاي سازماني تلاش مي كنند.- در معادن زغال سنگ انگلستان دو سيستم پياده شده است كه عبارتند از: سيستم سنتي و سيستم تلفيقي.3- سيستم سنتي؛ سيستم سنتي به طور كلي بر اساس تئوري X است. در اين سيستم كوششي براي ايجاد يك تيم توليدي به عمل نمي آيد، زيرا هر فرد به طور جداگانه و مجزا

از ديگران در نظر گرفته مي شود.4- سيستم تلفيقي؛ اساس سيستم تلفيقي را تئوري Y تشكيل مي دهد. كارگران تيم هاي خودشان را تشكيل مي دهند. تيم امور مروبط به خود را اداره مي كند، كار خود را برنامه ريزي و كنترل مي نمايد و به كميت و كيفيت توليد رسيدگي مي كند.5- برتري سيستم تلفيقي؛ در سيستم تلفيقي افراد به يكديگر كمك مي كنند و در مهارتها، دانش و تجربه يكديگر سهيم  مي شوند. بر اساس تحقيقات قدرت توليد در سيستم تلفيقي 95 درصد رسيده است و در سيستم سنتي فقط 67 درصد بوده است.در دوفصل 28 و 29، با نظرات هربرت سايمون (1916) آشنا مي شويم:Herbert Simon   فصل 28: يك برنده جايزه نوبل از واقع گرايي در مديريت حمايت مي كند.سايمون نخستين نظريه پرداز مديريت است.1- انسان اقتصادي در برابر انسان اداري؛ موضوع عمده كتاب «رفتار اداري» سايمون اين است كه رفتار اداري كاملا عقلاني نيست. چون، تمام دانش و اطلاعات لازم براي اتخاذ يك شيوه كاملا عقلاني نسبت به مسايل اداري به ندرت موجود است.2- انسان اقتصادي؛ در اقتصاد، فرض بر عقلانيت كامل است. انسان اقتصادي را فقط يك ملاحظه هدايت مي كند و آن بيشينه كردن سود است. دنياي انسان اقتصادي يك دنياي تخيلي است كه در آن هر چه روي مي دهد نظم و قاعده اي بي نقص دارد.3- دنياي واقعي؛ دنياي واقعي، دنيايي است پيچيده و مالامال از مشكلات پنهان. دنياي واقعي دستخوش بي اطميناني و ريسك هايي است كه حتي در حدود دقت  معقول، قابل محاسبه نيست.4- دامنه امكانات؛ هنگام عقلاني انديشيدن در يك سازمان، محدوديت هاي بسياري

به سازمان تحميل مي شود.5- سودآوري نسبي؛ فهرست پروژه هاي ممكن نيز يك فهرست محدود است. براي پيشرفت كار، بسياري از چيزها رابايد فرض كرد. هر برنامه اي با تعداد حدسيات، همراه است و همچنين حساسيت برنامه ريزي را نسبت به ارزشهاي مورد نظرش منعكس مي كند.6- توان محاسبه؛ توان محاسبه انسان ها نيز محدود است.7- مثال واقعي؛ فرض كنيم يك شركت سازنده اتومبيل متوجه مي شود كه دارد موقعيتش را در بازار از دست مي دهد، بنابراين در صدد آن برمي آيد تا موقعيت خود را در بازار به دست آورده و چه بسا بهبود دهد. اما چگونه؟ممكن است استاندارد مد هاي موجود را اصلاح كند يا شايد بهتر آن باشد كه قيمت فروش را كاهش دهد، و يك روش ديگر هم آن است كه بلند پروازي كند و مدل هاي جديدي به بازار بفرستد.براي انتخاي هر يك از اين شقوق بايد نكاتي را در نظر داشته باشد:الف) امكانات بازار؛ب) رجحانهاي مشتريان؛ج) تبليغات؛ تبليغات نقش مهمي در ايجاد تقاضا براي يك محصول ايفا مي كند اما هيچ كس نمي داند كه بهترين روش تبليغ براي يك كالاي خاص چيست؟ تاثير تبليغات غير قابل پيش بيني است.8- انسان اداري قانع است؛ انسان اداري از انسان اقتصادي به مراتب واقع بين تر است. او به محدوديت هاي خويش وقوف كامل دارد. اگر سازمانش به طور نسبي خوب كار كند خرسند است. بلند پروازي مفرط ندارد و «قانع مي شود.»9- هنر ره بردن از آشفتگي ها؛ تصميم گيري را به درستي «هنر ره بردن از آشفتگي ها» توصيف كرده اند.فصل 29؛ سازمان صنعتي كامپيوتر گراي دهه هاي

1980 و 19901- تحليل فرآيند تصميم گيري؛ سايمون، توانايي بالقوه وسيعي در كامپيوتر مي بيند.2- طبقه بندي تصميمات؛ طبق گفته سايمون، تصميمات بر دو نوع اند: برنامه ريزي شده و برنامه ريزي نشده.1-2- تصميمات برنامه ريزي شده؛ يكنواخت و تكراري هستند و روشهاي معيني براي پرداختن به آنها وجود دارد.2-2- تصميمات برنامه ريزي نشده؛ عبارتند از تصميمات جديد و غير تكراري كه براي پرداختن به آنها روش معيني وجود ندارد.3- فنون اخذ تصميم؛ اين فنون را مي توان به صورت فنون سنتي و فنون امروزي طبقه بندي كرد.1-3- فنون سنتي؛ اين فنون بر مبناي عدات و قواعد و روشهاي معلوم و جا افتاده، استوارند.2-3- فنون امروزي؛ عبارتند از فنون رياضي مانند تحقيق عمليات. همچنين استفاده از كامپيوتر در انجام تمام عمليات حسابداري4- تحول در تصميم گيري؛ به كمك كامپيوتر فنون تصميم گيري جديد براي پرداختن به تصميمات برنامه ريزي نشده ابداع خواهد شد.5- مشكل گشاي كلي؛ يك برنامه جديد موسوم به «مشكل گشاي كلي» ابداع گرديده است كه مي تواند هر مشكل كلي را حل كند.6- مبناي طرح سازماني؛ يك سازمان مانند يك كيك سه طبقه است.1-6- جريان كار اصلي، فعاليت هاي كارگاهي و كار در حال انجام (طبقه تحتاني)2-6- تصميمات برنامه ريزي شده (طبقه مياني)3-6- فعاليت هاي برنامه ريزي نشده (طبقه فوقاني)7- طرح سازمان جديد:1-7-طبقه اول: خودكار شدن ماشين آلات در فرآيندهاي توليد و توزيع2-7- طبقه دوم: كامپيوتري شدن تصميمات برنامه ريزي شده3-7- طبقه سوم: نقش بارز كامپيوتر در تصميمات جديد و ابتكاري8- تغييرات بنياني؛ در نتيجه توسعه كامپيوتر به عنوان يك متفكر مبتكر، ممكن است تغييري بنياني پديد آيد.9- وظيفه مديريت؛ فنون جديد

تصميم گيري، وظايف مدير را تغيير مي دهد. كارخانه جديد (با اين نوع تصميم گيري) به صورت محيط مساعد تري براي كار، در مي آيد.

تفكر مديريتي

تاليف و ترجمه : دكتر حبيب الله دعائي تلخيص: افسانه عرب – راضيه طبسي - فصل اول : چرا تغيير و تحول: آماده شدن براي يك تغيير نيازمند به يك پيش فرض از طريق فراهم آوردن زمينه هاي آن است ، نه اينكه از طريق زور صورت گيرد.  شركتي كه از امروز براي موقعيت رقابتي خود ، براي پنج سال ديگر برنامه ريزي مي كند ، پس از پنج سال بر تغييرات مسلط خواهد شد. دلايل بسياري براي تغيير ، چه تغيير بيروني و چه دروني وجود دارد. بعضي تغييرات مانند زلزله قابل كنترل نيستند، اما چگونگي آماده شدن و واكنش در برابر اين تغييرات قابل كنترل مي باشد. تفكر مديريتي به ما كمك مي كند كه موارد غير منتظره را اداره نموده و هميشه آماده باشيم . عوامل بسياري مانند آگاهيهاي انساني ، ارزش هاي انساني و انگيزش هاي انساني باعث تسهيل اين تغييرات مي گردد. تمام اين عوامل مي توانند منجر به ديدگاه جديدي از تغيير و نقطه نظرات جديد شوند. در تفكر پيش برنده ، ما به دنبال علل ريشه اي مسائل هستيم و راه حل هاي را براي اين عوامل ارائه مي دهيم . اما برعكس در تفكر مديريتي بر راه حل يا ايده آل (هدف) تاكيد داريم و به آن اجازه مي دهيم ما را به سوي هدف پيش برد . در مديريت فرايند تغيير ،شناسايي جايي كه اكنون هستيم از مهمترين مسايل است .تفكر

راهگشا از طريق توسعه ي اهداف به بهبود خلاقيت و ايجاد اهداف ممكن مي كند.مديريت جهاني به ما كمك مي كند تا اهدافي كه به شكل و ديدگاه مورد نظر را در يك ساختار ارائه مي دهند،نظام مند شونددر تفكر مديريتي كلمه ي " تفكر " به معني نوآوري و ايجاد تغييرات هدفمند مي باشد . " مديريت " هم به معني رهبري مي باشد . بنابراين " تفكر مديريتي " عبارتست از :  " رهبري نو آور ، متغير گرا ،هدفمند و خلاق " فصل دوم : تفكر خلاق (راهگشا)در دنياي امروز به طيف وسيعي از راه حل هاي خلاق احتياج داريم. آلبرت انيشتين مي گويد " راه جديدي كه ما مي توانيم به آن فكر كنيم اينست كه اگر يك زمينه مناسب براي تفكرات عاقلانه داشته باشيم ، طبيعتاً برنامه ها مي توانند كامل تر و بهتر انجام شوند . براي پاسخ دادن به مسائل مختلف و پيدا كردن راه حل هاي خلاق ، الگو و فرايند تفكر ما در حال حاضر بايد تغيير كند."در آينده ما بايد يك فرد چند فكري باشيم، مثلا قادر باشيم كه از سه نگرش فكري استفاده كنيم، مانند تفكر الهي ، تفكر مرسوم ، تفكر راهگشا.تفكر الهي با نيت الهي آغاز مي شود . هنگامي كه تصميمي مي گيريم ، در واقع معين مي كنيم كه رفتار مان مبتني بر يك اراده ي الهي است .تفكر مرسوم با فرآيندي تجزيه و تحليلي آغاز مي شود كه بر حقايق يا كشف واقعيات متمركز مي شود.                تفكر راهگشا با موضوعات و مضامين ايده آل آغاز مي شود  اين سه

جزء فكري كاملا متفاوتند و هر كدام داراي يك شيوه  و روش متفاوت هستند. ما  نمي توانيم هر كدام از اين سه نگرش فكري را انتخاب كنيم زيرا هر كدام از اين نگرش ها داراي يك تاثيرگذاري در فرآيند تصميم گيري هستند ما مجبوريم هر كدام از اين سه نگرش را بر مبناي روش مورد به مورد انتخاب كرده و استفاده كنيم.كسي كه از اين روشهاي فكري استفاده مي كند و آنها را با هم به كار مي گيرد ، به عنوان يك فرد " چند فكري " شناخته مي شود  .تغيير ديدگاه ما از ديدگاه ماشيني به ديدگاه سيستميتا زماني كه آينده در طول همان مسير گذشته و حال ما نباشد ما نمي توانيم راه حلهايي اساسي براي آينده بر مبناي حقايق گذشته و حال پيدا كنيم.مباني تفكر ما بايد در مسير رسيدن به حقايق حركت كند و دوباره بر روي موضوعات و مضامين متمركز شود . ما خودمان مجبوريم كه از داشتن ديدگاه ماشيني سنتي به ديدگاه سيستمي تغيير جهت دهيم . ديدگاه تفكر راهگشا عبارت از اين است كه : هر چيزي يك سيستم است كه در زير عنوان شده :1-هر سيستم داراي اجزايي است .2-هر جزئي داراي وابستگي متقابل يا ارتباط متقابل با اجزاي ديگر است.3-هر سيستم هدف يا اهداف و وظيفه يا وظايفي دارد 4-ما نيازمند يك ديدگاه جامع هستيم.تعريف هدف : هدف وسيله اي براي رسيدن به همه چيز است زيرا هر چيزي يك سيستم است و هر سيستم يك هدف دارد . بررسي هدف چيزي يك مقصود و هدف است. ما جستجو را " توسعه هدف " مي

ناميم .الگوي تفكر راهگشا: تفكر راهگشا شامل يك الگوي فكري و يك فرايند فكري است.الگوي فكري تفكر پيشرو مخالف الگوي سنتي است.نكات اصلي آن به صورت هفت اصل بيان مي شوند:1.    اصل بي همتايي2.    اصل هدف گرايي3.    اصل راه حل آينده نگري4.    اصل سيستم ها5.    اصل جمع آوري اطلاعات مورد نياز6.    اصل برنامه ريزي براي افراد7.    اصل بهبود زمانييكي از ويژگي هاي بي نظير تفكر راهگشا در مقايسه با تفكر سنتي بسط و توسعه اهداف از يك هدف كوچكتر به اهداف بزرگتر از طريق سلسله مراتب است.اصل سيستم ها:هر چيزي كه در پي ساختن يا بازسازي دوباره ي آن هستيم "سيستم"نام دارد.اين شناخت شناسي ديدگاه سيستم ها از تفكر راهگشاست.وقتي چيزي را به عنوان يك سيستم مي بينيد بايد هشت جزء يك سيستم را براي شناختن راه حل ها مورد توجه قرار دهيد:1.    مقصد:ماموريت، هدف، نياز2.    داده ها:مردم،اشيا،اطلاعات3.    خروجي:مردم،اشيا،اطلاعات4.    مراحل عملياتي:فرايند و تغيير وظايف5.    محيط:فيزيكي،سازماني6.    توانايي هاي بشري:مردم،مسئوليت ها و مهارت ها براي كمك به انجام مراحل عملياتي7.    توانايي هاي فيزيكي:تجهيزات،وسايل و مواد براي استفاده در مراحل عملياتي8.    توانايي هاي اطلاعاتي:آگاهي ها و دستوراتاصل برنامه ريزي براي افراددو دليل عمده براي استفاده از اين اصل وجود دارد . يكي اينكه افراد هسته ي اصلي موفقيت هر راه حلي  هستند و ديگر اينكه در بكارگيري ابزارهاي طراحي بايد ارزش ها و رفتار افراد در تمام فرآيند پروژه ، مورد تاكيد باشد.يك مدير جهاني يك متفكر راه گشاست.تفكر راهگشا از تحقيق در مورد موفقيت افراد ايجاد گرديد.مديران جهاني بايد داراي تفكر راهگشا باشند ، زيرا آنها بايد در تمام سطوح جهاني افراد موفقي باشند. مديران جهاني بايد

روي اهداف تاكيد نمايند نه علل. آنها بايد به دنبال منحصر به فرد شدن باشند ، نه همانندي. آنها كارشناس مسائل نيستند . فقط اطلاعات مورد نياز را جمع آوري مي كنند آن هم نه تمام اطلاعات را . آنها داده هاي انعطاف پذير را دوست دارند ، نه داده هاي سخت را . آنها سعي مي كنند مردم را در يك ناحيه ي وسيع درگير كنند نه در يك قسمت خاص . آنها مي توانند در شرايط مبهم عمل كنند . آنها همواره بر اساس اصل راه حلهاي آينده نگر تصميم مي گيرند و از ديدگاه هاي راهبردي استفاده مي كنند. آنها داراي ديدگاه سيستمي هستند و به مفاهيمي همچون  كل گرايي و ارتباط هاي دروني فكر مي كنند .آنها از نگرش قصد ، هدف و نتيجه استفاده مي كنند نه از نگرش تجزيه و تحليل گرايانه.فصل سوم : مديريت جهانيخبر گذاري مركزي در توضيح كانون هدف خود به عنوان يك سازمان،از يك هرم استفاده مي كند.در نوك اين هرم مردم قرار دارند،در ضلع چپ آن خدمت،و در ضلع راست آن سود قرار گرفته اند.به گفته فردريك اسميت،رئيس و مدير كل اجرايي خبر گذاري مركزي، اين سازمان از بدو پيدايش خود،مردم را در الويت قرار داده است،هم به اين دليل كه انجام اين كار پسنديده است و هم به خاطر اينكه اين سازمان يك تشكيلات عام المنفعه است.كليدي براي فهم ماهيت و چگونگي ارزيابي ايده آل:"هدف از يك نظام ارزشيابي (ارزيابي)انگيزش است نه جمع آوري اطلاعات.تنها و دقيقا به ارزيابي همان چيزي بپردازيد كه مي خواهيد بر انگيخته شود "مفهوم ارزيابي و انگيزش ارتباط

تنگاتنگي با كارهاي گروهي دارد.نظر يك فرد باعث ايجاد نظريه اي در ديگري مي گردد.و اين زنجيره ي نظريات خلاقيت بي انتهايي را به وجود مي آورد.هر چند كار گروهي خود يك هنر است و نبايد با "كار دسته جمعي" اشتباه گرفته شود.گروه به افرادي اطلاق مي شود كه در اتاقي نشسته و صحبت مي كنند. كار گروهي يك فعاليت طولاني مدت پيشرفته مي باشد كه از سياست بازي ها او توسل به پايه و مقام كه در مسائل دسته جمعي به چشم مي خورد به دور است.كار گروهي به دور از ترس است. ترس از مورد انتقاد قرار گرفتن،يا ترس از دزديده شدن نظريات.كار گروهي نيازمند مديريت هدفمند در قالب يك اساسنامه مي باشد.رابطه مدير و كاركنانكاركنان بايد خود را جزئي از سازمان احساس كنند، اين است كه براي آنان محيط كاري سرشار از احترام و اخلاق فراهم مي كند.هر كاركنان شما خود را در يك محيط كاري بيابند كه كانون تمركز آن انصاف،تعهد و وجدان دررابطه با مشتريان و فروشندگان باشد در اين صورت است كه آنان به خدمت در اين روش مشابه ،احساس نياز خواهند كرد.چنانچه نسبت به كاركنان خود احترام و اعتماد نداشته باشيد، آنان قلبا در خدمت شما نخواهند بود.حمايت از كاركنان و مالكيت آنها در فرايند تغيير از نظر موفقيت در رده ي جهاني بسيار مهم و اساسي است.عدالت و انصاف شما ،در نظر كاركنان نيز بسيار مهم است.آنان را آگاه و دست اندر كار نگه داريد،به طوري كه از علاقه ي شما نسبت به خودشان آگاهي داشته و آن را احساس كنند و تعهد شما را به برخورد

عادلانه لمس كنند.هميشه با كاركنان خود دقيقا همان طوري رفتار كنيد كه دوست داريد آنان با بهترين مشتريانتان آن گونه رفتار كنند.مشتريان، دليلي براي تغييرموفقيت سازمان ما را مشتريان تعيين مي كنند .مشتري اتفاقي در صورتي خوب است كه ما به وجود خود به عنوان يك سازمان اتفاقي راضي باشيم. يك مشتري دائمي كه مشخص كننده ي موفقيت مي باشد و يك مشتري هميشگي نياز به پاسخگويي دارد. بهترين تعريف در سطح جهاني از رضايت مشتري عبارتست از:مشتري راضي كسي است كه به قدري شيفته محصولات و خدمات شما باشد كه هرگز به خريد از كس ديگري فكر نكند. در واقع روش مطلوب ديگري براي ارزيابي رضايت مشتري عبارت است از:" خود را به جاي مشتري گذاردن "خدمات و محصولات خودتان را خريداري كنيد و بنگريد آيا از آنها راضي هستيد و سپس با خريداري محصولات رقباي خود،عملكرد خود را با آنان مقايسه نماييد. به طور مثال :براي يك مهندس هيچ درسي بهتر و مفيدتر از اين نمي تواند باشد كه مشتري خود باشد و با مجبور كردن مهندسان به خريد محصولات طراحي شده خودشان و سپس به كار گرفتن آنها، كارايي و كيفيت توليد آنها را بسنجند.عملكرد ، معيارها و مشوق هايي براي تغييرمعيار هاي سنجش عملكرد مالي : 1-    سودها2-    بازده خالص داراييها3-    فروش4-    نسبت هاي ماليمعيارهاي سنجش عملكرد مالياتي:1-كيفيت2-بهره وري3-كارايي4- بازده (كيفيت كالايي كه به مشتري عرضه مي شود )5-ميزان موجودي 6-ارزش افزوده7-بهينه كاريكيفيت تقريبا يكي از مهم ترين معيارهاي سنجش كاري است . اگر شما از 10 نفر بخواهيد كيفيت را تعريف كنند ، 10 تعريف مختلف به شما ارائه مي

دهند . بنابراين مهم است كه براي كاركنان خود به روشني ماهيت كيفيت را تعريف نماييد.متاسفانه در مورد بسياري از شركت ها ، كيفيت هيچ ارتباطي با نظر مشتريان ندارد ، بلكه در عوض آن را اينطور تعريف مي كنند : " رسيدن و فراتر رفتن از ويژگيهاي مهندسي " و يا اينگونه تعريف مي كنند " برآورده ساختن نيازهاي ايزو 9000 "نه مهندسان و نه ايزو هيچكدام برداشت درستي از آنچه مشتريان مي خواهند ، ندارند. تنها تعريف معنادار از كيفيت : " توليد يك كالا يا خدمات به گونه اي كه مطابق ميل مشتريان شما باشد ، آن چنان كه هرگز نسبت به خريد آن از هيچ كس ديگري غير از شما ، فكر نكنند "بهره وري ، دومين معيارهاي سنجش عملياتي از نظر مبهم بودن است و مي خواهيم معناي آن را به روشني تعريف كنيم .                                                                  تعريف بهره وري در كتب درسي معتبر عبارتست از :         داده/بازده= بهره وريبازده همان فروش خالص است . هرچند داده ، هر چيزي در اين دنيا مي تواند باشد و اغلب چنين است.كارايي به معيار دروني براي سنجش عملكرد براساس يك استاندارد است . از آن ، اغلب براي ارزيابي عملكرد استفاده مي شود  و به عنوان مشوقي مبني بر عملكرد بهتر از استاندارد مورد استفاده قرار مي گيرد . ميزان موجودي يا برگشت موجودي در محيط توليدي بي ثبات امروز داراي اهميت است . محيطي كه در آن بالغ بر 75% (وگاه حتي بيشتر از اين )از ظرفيت بهره وري ارزش افزوده مواد را تشكيل مي دهند . افزايش قيمت مستلزم تغييري در انديشه

ي مجموعه ي سازمان مي باشد. گذشته از نگريستن به تمامي معاملات  از ديدگاه هزينه / سود ، ما به اين معاملات از يك ديدگاه منفعتي نگاه مي كنيم .مكمل ارزش افزوده ، حذف ضايعات است . ما در اين مورد هرگز چيزي به مشتري نمي گوييم ولو اين كه اين كار به افزايش سود آوري كمك كندبهينه كاري ابزاري مقايسه اي است كه با استفاده از آن مي توانيم به بررسي عملكرد هاي خود در برابر چيزهاي ديگر بپردازيم.دو نوع بهينه كاري وجود دارد. بهينه كاري دروني و بهينه كاري بيروني .بهينه كاري بيروني عبارتست از : مقايسه عملكرد خودتان با عملكرد رقبايتان . اين بهينه كاري در صورتي ارزشمند است كه شما سعي در پيشي گرفتن داريد و يا در يك محيط رقابت آميز قرار گرفته ايد.معمولا گونه ي ارزشمند تر بهينه كاري ، همان بهينه كاري دروني است كه طي آن به مقايسه عملكردتان با خودتان در طول زمان مي پردازيد.معيارهاي سنجش شما بايد بر روي اهداف سازمان تمركز داشته باشد ، به طوري كه شما بتوانيد پيشرفت در اين معيار ها را مشخص نماييد ، يعني بتوانيد پر مدعاترين رقيب خود باشيد.  ادغام و يكپارچگي موفقيتي در پس فرآيند تغييربه واسطه يكپارچگي است كه هر كسي و هرچيز با هم كار مي كنند . مديران صرفا آقا بالا سر نيستند ، آنان از طريق راهنمايي در حكم رهبر و تسهيل كننده ي ( امور ) هستند . آنان شانه به شانه ي كاركنان كار مي كنند . مديران توسط كاركنان ارزشيابي گرديده ، حتي توسط آنان تشويق مي گردند.ادغام و يكپارچگي

به اين معناست كه بين بخش هاي مختلف ، ديواري وجود نداشته باشد . هر گاه شما مشكلي يا سوالي داشتيد يا صرفا به چيزي علاقه مند بوديد ، بدون اينكه مجبور به گذراندن سلسله مراتب فرماندهي باشيد به آن دست خواهيد يافت .فصل چهارم : روش شناسي هاي تغييرتغيير كنترل شده و هدايت شده ، حتي مي تواند از عدم تغيير هم فاجعه آميز تر باشد . آنچه ما نيازمند به آن هستيم ، توانايي در كنترل و در همان حال پيشروي در فرآيند تغيير مي باشد . ما بايد خود را سريع تر از نيروهاي خارجي كه موجب تغيير ما مي شوندتغيير دهيم و در عين حال كه يكپارچگي سازمان را حفظ مي كنيم ، بايد به سوي يك هدف متمركز باشيم.با در نظر گرفتن الگوي تغيير ، تغيير مي تواند بهتر درك شود . تغيير مثل پرتاب يك موشك فضايي ، نخست باعث افت نتايج مي شود . اين مي تواند به خاطر مقاومت ناشي از فقدان درك يا همچنين ناشي از منحني يادگيري باشد . سپس همانگونه كه تغيير ايجاد مي شود وزمان مشخصي مي گذرد ، ما ضررهاي ناشي از تغيير اوليه را مشاهده مي كنيم . از اين به بعد تغيير اجرا شده ، زندگي بهتر براي ما ايجاد مي كند تا اينكه تغيير به آرامي ما را در يك سطح پايدار و بالاتر از موفقيت قرار مي دهد .مديريت كيفيت جامعمديريت كيفيت جامع ، وسيله اي است كه براي تحت قاعده در آوردن جستجو واجراي تغيير ، بايد مورد استفاده قرار گيرد .دو جنبه ي مهم در مديريت

كيفيت جامع وجود دارند : يكي جنبه فلسفي و ديگري جنبه عملياتي .از جنبه فلسفي حواشي هايي بدست مي آوريم و از جنبه عملياتي  فنوني را كسب مي كنيم .عناصر فلسفي مديريت كيفيت جامعاز نظر كارن بهر كوفسكي ، مديريت كيفيت جامع به بيان ساده ، يعني يك شيوه مديريتي در جلب رضايت دراز مدت مشتري . مديريت كيفيت جامع براساس مشاركت همه ي اعضاي يك سازمان در پيشرفت فرآيند ها ، توليدات ، خدمات و فرهنگي كه در آن كار مي كنند، مي باشد .عناصر اجراي مديريت كيفيت جامعدر عملي كردن مديريت كيفيت جامع ، چندين عامل مهم ساختاري وجود دارد :-    تيم هماهنگ كننده ي مديريت كيفيت جامع-    سه تيم موسوم به "فرايند،توليد،پروژه" تيم هاي حرفهاي-    مراحل اجرايي طرح مديريت كيفيت جامع-    برنامه هاي آموزشي-    ارزشيابي و بازخورد-    نمايش موارد-    تيم سازي-    حل نظام مند مسئلهبرخي نقايص مديريت كيفيت جامعيكي از بزگترين ايراد ها به سيستم مديريت كيفيت جامع، تا آنجا كه به امريكا مربوط مي شود، مشخص نبودن زمان اجراي تغييرات است. تفكر مديريتي به واسطه به كارگيري الگوي تفكر راهگشا، زمان لازم براي اجراي تغيير را كاهش مي دهد.اغلب در كشور ايالات متحده ي امريكا نخست در مورد اجراي يك تغيير تصميم گيري شده و سپس نگراني در مورد نحوه ي اجراي اين تحول شروع مي شود.مقايسه الگوهاي تغييرهيچ الگويي به عنوان "بهترين" الگوي تغيير وجود ندارد. به هر حال براي تفكر مديريتي به منظور انجام كار به طور موثرتر ما اعتقاد داريم كه مديريت كيفيت جامع بيشترين انعطاف پذيري را نشان مي دهد. هر چند با داشتن مديريت كيفيت جامع

صاحب يك نگرش ساختاري براي اجراي تغيير هستيم، مي توانيم موفق به طرح يك الگوي سنتي و عملي به سمت تحليل و اجراي تفكر راهگشا به عنوان موتور خلاقيت اقدام كنيم.ما به وسيله ي تفكر راهگشا و توسعه ي هدف آن، به حذف روند كند تجزيه و تحليل علت اصلي كه در مديريت كيفيت جامع سنتي وجود دارد، مي پردازيم.به عنوان نتيجه انتقاد سنتي از مديريت كيفيت جامع برطرف گشته و فرايند تغيير به گونه اي مهم سريع تر شده و بيشتر معطوف به نتايج مي گردد. بخش دوم:تفكر مديريتيفصل پنجم:فلسفه تفكر مديريتيمديريت خلاق:شناخت اهداف به وسيله تعريف آينده است و سپس به وسيله گسترش سيستم راهنماي مرحله يك نقشه راهنما را در رسيدن به هدف ياري ميكند ماند نقاطي كه ميتوانند دريك صفحه وجود داشته باشد براي ايجاد يك تصوير كه اگر ما ازآن يك تصوير اطلاعات كافي داشته باشيم مي توانيم به هدفمان نزديك شويم.تفكر مديريتي به صورت مجموعه اي از مراحل مطرح مي شود همه اين مراحل قسمتي از يك كل هستند كه تفكر مديريتي نام دارند.اين مراحل به شرح زير هستند:1-ساخت مفهوم(ايده زايي)2-متمركز كردن مفهوم3-مهندسي خلاق4-تبليغات خلاق5-تفكر مديريتيساخت مفهوم:ابداع و توسعه ايده هاي تازه با استفاده از روش هاي مبتكرانه تفكر راهگشا درباره ي خلاقيتمتمركز كردن مفهوم:توسعه اهداف را شامل مي شود كه در بر گيرنده حفظ و نگه داري سازمان مبتني بر ارزش ها شايستگي هاي اصلي و اساسي است.مهندسي خلاق: به معني بر گرداندن ايد هاي نامعلوم به ايده هاي قابل استفاده ومشتري مدار است.تبليغات خلاق:اين كار فرايند ايجاد بازاري براي ايده هاي جديد است.تفكر مديريتي:تفكر مديريتي تغيير خوبي

در نگرش مديريتي(سبك مديريت)ايجاد كرده تاثيرش رابه وسيله مفاهيم جديد مي گذارد.به طور كلي تفكر مدريتي از چهار مرله تشكيل شده است(خلق متمركز كردن مهندسي تبليغ)تفكر:  تفكر مديريتي نياز به دو موضوع تفكر ومديريت دارد.تفكر مطابق ويرايش سومين لغت نامه بين الملي وبستر به چند صورت تعريف شده است يك ايده كلي و يا يك تصور كلي ذهني.تفكر عبارت از(يك تصور ذهني كلي مطالب جدا از هم)دو جزء اصلي در اين تعريف وجود دارد:1-تصور ذهني 2-نقطه نظراز ديدگاه تفكر راهگشا تفكر مديريتي شامل:1-يك نقطه نظر كلي:هدف ارزش ها و معيارها 2-تصور ذهني:تصور مطلوب از هدف كه ايجاد كننده طرح براي يك راه حل است.مديريت:دومين بخش از تفكر مديريتي كه نياز هاي آينده را تجزيه و تحليل مي كند واژه مديريت.تعريف پيشنهاد شده از مديريت جهاني:1-مديريت روشنفكر2-مديريت با شيوه مديريتي مرسوم به تئوري زد3- مديريت متغيير4-رهبرمديريت روشنفكر:داراي اهداف دراز مدت و در جستجوي روش بهتر.مديريت با شيوه مديريتي مرسوم به تئوري زد:داشتن كارمنداني داراي آگاهي از فرايند تجارتي از طريق مشاركت و بها دادن به تلاش هاي گروهي.مديريت متغيير:هدايت كردن سازمان هاي تجاري پويا كه مترصد تغير موقعت ميباشد.رهبر:يك شخصيت سازنده با انگيزه و نمونه.ما براي مديريت موثر بر فرهنگ و سازمان به مديران خلاق در سطح جهاني نياز داريم. تفكر مديريتي:تفكر مديريتي از سه سيستم تفكر راهگشا و مديريت جهاني و مديريت كيفيت جامع تشكيل شده است.اين نمودار ترسيمي است از تفكر مديريتي: ابزار ها و ايده ها هدف ارزش ها ومعيارها                                        كنترل ابعادتغيير الگوي تفكر:تفكر مديريتي از روي يك الگوي جديد ساخته شده: تغييري از سبك سنتي يا معمولي به سبك جديد و بسيار

آينده نگر خلاقيت پيش برنده مي باشد. در سبك تفكر پيش برنده ما فرض مي كنيم كه مطالعه گذشته مسائل آينده را حل خواهد كرد.افكار قديمي مان را متمركز مي كنيم و آنچه را در گذشته پيش آمده است به نمايش مي گذاريم.تفكر آينده نگر در جستجوي طرح هايي براي رسيدن به آينده است و سپس راهبرد (استراتژي)مشاركت را براي آينده مي توان از طريق اهداف  و راهبردمان بنا ساخت.ايجاد فكر(ايده زايي): ايجاد تفكر بر روي توسعه  وايجاد ايد هاي جديد با استفاده از روش هاي نوآوري بر تفكر راهگشا متمركز است.ايجاد فكر شكل هاي متعددي دارد:1-خلاقيت در جلب نظر مشتري2-ايجاد خلاقيت در عرضه محصولات با توجه به زمانتمركز بر فكر:متمركز كردن تفكر در واقع گسترش و بسط تمركز است.متمركز كردن تفكر گسترش يك طرح است كه در بر كيرنده حفظ سازمان مبتني بر ارزش و شايستگي هاي اصلي اساسي از طريق به كار كيري فرآيند مديريت جهاني است.مهندسي خلاق:يك سازمان كوچك با قوه ي خلاقيت مناسب مفهوم مشل سبقت گرفتن از غول هاي تجاري بزرگي را كه توسط ديوان سالاري احاطه  شده اند ندارند.مهندسي خلاق بدون تمركز يك كار بيهوده است.امروزه مكررا شاهد شركت هاي كوچكي هستيم كه بدون تصميم به خلاقيت شروع به كار كرده سپس با وجود برتري هايشان افت كرده دچار ديوان سالاري زيادي مي شوند و بعد از آن منحل مي گردند. تبليغات خلاق:تبليغات خلاق به كار بردن محصولات توليدي شناسايي وتشخيص بازار  توسعه يك راهبرد بازاريابي آينده نگر بر پايه توليدات جديد است.كاربرد فنون مديريت جهاني عبارت از:به كارگيري كاربرد هاي تازه ابزار هاي تفكر راهگشا براي ايجاد يك

راهبرد (استراتژي)بازار يابي است.تفكر مديريتي:هم مديريت خلاقيت هاي جديد است و در عين حال تغير در نحوه ي مديريت(سبك مديريت) به سوي تغيير مديريت قدرت بخشيدن به تيم هاي متركز و روش هاي مديريت جهاني مي باشد.تفكر مديريتي يك پارچه نمودن تمام مراحل فرايند مديريت خلاق مي باشد. فصل ششم:خلاقيتسبك جهاني مطابق آن چيزي نيست كه ما آن را انجام دهيم بلكه چيزهايي كه ما آن را انجام مي دهيم ابزارهايي براي تبديل شدن ما به سبك جهاني است.در شروع قسمت دوم اين كتاب ما نموداري داريم در مركز اين نمودار تصويري را مي بينيم كه ما را به آينده مي رساند.تفكر مديريتي ما را به رقابت  در آينده مي برد.با اين وجود در عين حال تفكر مديريتي تلاش در جهت كسب خلاقيت بيشتر  وتغييرات رقابتي بيشتر در آينده مي باشد.در اين فصل اجزاء تفكر مديريتي كه در فصل قبلي مطرح شده اند بحث خواهد شد:1-ايجاد فكر2-تمركز بر فكر3-مهندسي خلاق4-تبليغات خلاق5-تفكر مديريتي.ايجاد نوآوري:تفكر مديريتي از طريق ادغام(يكپارچگي)مثال چكش و موش: به وسيله چكش موش هاي كه از سوراخ بيرون آمده را مي زنيم هر چه بازيگر با چكش ضربه ها را سريعتر بزند نمره بيشتري مي گيرد.فرايند مهندسي مجدد مانند خيلي ازابزارهاي مديريتي امروز روي فشار بر كاركنان متمركز است.در اينجا هدف (راه حل هاي) مطلوب و يك مسير راهنما را تعريف مي كنيم:ايجاد فكر:ايجاد فكر از تفكر راهگشا بهره مي گيرد و گسترش اهداف به توسعه خلاقيت و ايجاد اهداف بديع و تازه(راه حل هاي مورد نظر)كمك مي كند.متمركز نمودن تفكر:متمركز نمودن تفكر از طريق مديريت جهاني به رسمي كردن طراحي اهداف كمك مي

نمايد مديريت جهاني هم ساختاري راه ارائه مي دهد.مهندسي خلاق:مهندسي خلاق در مديريت كيفيت جامع بر روي كاركنان از طريق فرايند كار كردن به شكل گروهي متمركز است.تبليغات خلاق:تبليغات خلاق از مديريت كيفيت جهاني و مديريت كيفيت جامع جهت ايجاد فرايندهاي بازاريابي استفاده مي كند.براي رسمي سازي تفكر مديريتي روي يك سري مراحل بحث مي كنيم:1-ملزم شدن مديريت ارشد2- آموزش 3-.توسعه اهداف از طريق تفكر راهگشا4-شوراي عالي 5-گسترش اهداف در سرتاسرسازمان 6-.تشكيل تيم و شرح وظايف آن 7-حل نظام مند مساله8-ايجاد فلسفه تغيير مستمر و آموزش مستمر.تعهد مديريت ارشد:مديريت ارشد متعهد بايد از اصول و رهبري و مديريت جهاني پيروي كند.مديريت ارشد بايد در زمينه هاي تفكر راهگشا مديريت جهاني و فنون مديريت كيفيت جامع آموزش مي بيند.مديريت ارشد بايد در فرايند خلاقيت تفويض اختيار  و تقسيم سود بين كارگر و كارفرما و كار گروهي تاثير مي گذارد.آموزش:مديريت خلاق مجموعه اي از  ابزارها و الگوهاي فكري است همه ابزارها براي  همه موقعيت ها مناسب نيستند. از بعضي از ابزارها ممكن است هرگز استفاده نشود اما شما لازم است كه چيزهاي درباره ي ابزارها به منظور تصميم گيري موثر و آگاهانه تر در مورد موقعيت ها و مقتضيات بدانيد.آموزش مفاهيم در همه سطوح سازمان براي ابزار هاي اساسي تفكر مديريتي نظير تفكر راهگشا مديريت جهاني و مديريت كيفيت جامع لازم است.گسترش اهداف:    تفكر مديريتي از نظر راهگشا به عنوان يك نيروي محرك اشاره ميكند.از طريق فرايند گسترش اهداف و ديدگاه خلاق و مديريت جهاني ايده و هدف مورد نظر مي توان جستجو كرد پس اهداف مي توانند با اشاره از مديريت جهاني منسجم شده و متمركز

شود.شوراي كيفيت:شواراي كيفيت مشخص كننده چارچوب سازمان(تفويض اختيارات مشاركت در سود  انگيزش)مي باشد.و اهداف گروه هاي كاري سازمان دهي شده را مشخص مي نمايد اين شورا سيستم هاي ارزشيابي مناسبي را ايجاد مي كند تا در اعضاي گروه كاري ايجاد انگيزه نموده و كنترل كننده عملكرد گروه هاي كاري به وسيله ايجاد يك رويه حل نظام مندي مساله  باشد كه فرايند تغيير را براي هر يك از سيستم ها طبقه بندي كند.گسترش اهداف در سرتاسر سازماناز طريق گسترش اهداف در سرتاسر سازمان براي از بين بردن امور زائد و بيهوده استفاده مي شود يكي از چيز هاي كه معمولا به هر سازماني تحميل مي شود مشغله كاري فراوان است كه ارزش افزوده اي هم  براي سازمان به همراه ندارد.گسترش اهداف در سرتاسر سازمان وظايف هر كارمندي را باز بيني نموده و مبادرت به حذف كارهايبيهوده مي كند. يكي از اهداف گسترش هدف كامل كردن هر يك از اين كار هاست.كارها و وظايف بي اهميت بايد فورا حذف شوند.تصميم هاي گروه هاي كاري:شواراي كيفيت تصميم هاي كاري را گسترش مي دهد آن ها را سازمان دهي كرده(تمركز در رهبري)به آن ها اختيار داده وقدرت تفويض مي كند اعضا را در  سود حاصله سهيم مينمايد( اعضاي گروه براي عملكردشان پاداش دريافت مي كنند.)حل نظامند مساله:حل نظامند مساله عنصري اصلي در تصميم موثر مديريت كيفيت جامع است حل نظامند مساله به وسيله شواراي كيفيت پاي ريزي شده و فرايند تغيير در سازمان را با معيار هاي مشخص سنجيده و طبقه بندي مي كند.همه تغييرات از طريق يك سري مراحل اجرا مي شوند.بعد از شناختن هر مرحله مناسب پروژه

شروع مي شود و به وسيله بازنگري ساز و كارهاي بازخور آن مرحله به آساني آغاز شده در وضعيت هر پرژه در سازمان شناسايي مي شود. فلسفه تغيير مداوم:هر چيزي در معرض تغيير است.حتي تجهيزات و تاسيساتي كه به تازگي  بر مبناي فلسفه تغيير در شركت ايجاد شده اند. فصل هفتم:تفكر مديريتي:ارزشيابي و انگيزششما اگر كيفيت را مي خواهيد بايد آن اندازه بگيريد.اگر مي خواهيد هزينه عملياتي را كاهش دهيد اين همان چيزي است كه احتياج به ارزيابي دارد.چنين ادعا نكنيد كه ارزيابي عملكرد در يك حيطه عملكرد حيطه ديگر را افزايش مي دهد.در نتيجه با توجه به بحث هاي بيان شده مي بايست اين قدم ها را برداريم:1.تعيين هدف 2.تعيين منابع حياتي 3.سيستم ارزيابي و انگيزشكيفيت مشتري:هدف نهايي از توسعه و فروش يك محصول به وجود اوردن يك مشتري خرسند مي باشد نه فقط يك مشتري راضي.اگر مشتريان راغب باشند آنها به طور هيجاني به سمت توليدات ما مي آيند.براي تغييرتوليدات بايد آن را به اين سطح برسانيم و اين سطح از تفكر مديريتي است كه ما مي خواهيم تمام مشتريانمان را به آن سطح برسانيم. تفكر مبتني بر بهره وري وتفكر مبتني بر ارزش افزوده:اصل مهم در ارزيابي عملي تفكر مديريتي بر بهره وري مبتني مي باشد. تفكر مديريتي بر توانايي انجام دادن كارهاي درست قبل از درست انجام دادن كارها متمركز است. بهينه كاري مطلق:بهينه كاري فرصتي در راستاي دستيابي به هدف مي باشد و كاري هدفمند بوده و براي دستيابي به بهترين هدف متمركز شده است.چگونه بايد ارزشيابي كنيم: تعريف مجدد اهداف آينده                               ايده آل راه حل تفكر راهگشا راه حل

سنتي حال گذشتههدف ايده آل شما بياني از تصور(نگرش)شماستهدف متمركز شما بياني از ماموريت شماست. ارزش ها و اهداف شما راهبرد(استراتژي)واحد تجاري و سازماني شماست.سودي كه مديريت خلاق(تفكر راهگشا)با خلاقيت ايجاد مي كند اين است كه ما را به مجموعه اي از ارزش ها و اهداف بالاتر معطوف مي سازد.مواردي كه ديدگاهي كلي تر و جهاني تر خواهند داشت.چه چيزي را بايد بسنجيم؟ هدف سيستم هاي ارزيابي تفكر مديريتي را مي توان در قالب عبارت ذيل خلاصه كرد(به هدف تاكيد ورزيد و نه بر كميت).روش هاي سنتي(رايج)بر ارزيابي سرعت عملكرد متمركز بود.تفكر مديريتي بر(اثر بخشي عملكرد)و يا بر(ارزش دراز مدت عملكرد)تاكيد مي نمايد. منابع به سمتي در حركتند كه بتوانند اندازه گيري شوند. تام توتلفصل هشتم:تفكر مديريتي:كار كردن با همتاكيد اين فصل بر روي تعامل ميان افراد مي باشد كه در موفقيت تفكر مديريتي و اثر بخشي بسيار اهميت دارد.اصولي كه در تعامل ميان افراد و كاركنان با هم نيازمند تاكيد بيشتري هستند عبارتند از:1-كار گروهي2-اشتراك مساعي خلاق3-جهاني شدن افراد4-تفكر جهاني5-كاهش اختلاف6-شك ويقينكار كردن گروهي:يكي از عناصر كار گروهي كه ابداع مي باشد و جزء عناصر تفكر مديريتي خلاق است شوراي كيفيت مي باشد.ايجاد اشتراك ساعي:خلاقيت ها مي تواند در فرد به وجود آيد.هر چند خلاقيت شخصي هنگامي كه با ديگران تقسيم مي شود بين ديد گاه هاي ديگران نوعي اشتراك مساعي ايجاد مي گردد.جهاني شدن افراد:تفكر مديريتي براي مجموعه نيازهاي خاص افراد طرح ريزي شده است.شما نمي توانيد يك سازمان را اداره كنيد يا بازيكن گروهي در سازمان باشيد كه بر روي حذف ضايعات حذف سيستم هاي غير قابل اعتماد كار كردن گروهي همكاري

و غيره بدون توجه به ارزش هاي افراد كار كنيد.راستي و صداقت فقط شعار يا يك آرمان نيست بلكه يك نياز است.شما نياز داريد كه بتوانيد به كارمندانتان اعتماد كنيد و آن ها هم نياز دارند كه به شما اعتماد داشته باشند.تفكر جهاني:تفكر جهاني به سادگي به معني جهاني بينديش ناحيه اي عمل كن مي باشد.جهان يك مكان بزرگ با ديدگاه هاي بسيار است.ديدگاه صحيحي براي ساختن تمام ديدگاه هاي نادرست وجود ندارد.درجات و اندازه گيري هاي صحيحي براي اين كه يك ديدگاه از ديدگاه ديگر صحيح تر است وجود نداردكاهش اختلاف:در زمينه تعامل ميان افراد(كار كردن با هم)كاهش تعارض يك موضوع اساسي است.يكي از اهداف اوليه اين فصل عبارت است از:كمك به ما براي شناختن اينكه چگونه بايد تعارض را كنترل كنيم وچگونه شيوه تفكر مديريتي مي تواند تعارض را كاهش دهد.روش تفكر مديريتي براي كاهش تعارض عبارت است از:ناديده گرفتن سرچشمه مشكلات.حتما بايد روي اهداف تاكيد شود.بازهاي شك و يقين:در تفكر مديريتي فرايند كار تيمي روشي براي به حداقل رساندن تعارض و براي به حداكثر رساندن اشتراك مساعي مي باشد.پويايي كار تيمي كه ما مقدار زيادي از وقتمان را صرف آن مي كنيم به توسعه روابط نيازمند است.فصل نهم:تفكر مديريتي:راهي به سوي موفقيتتفكر مديريتي تبليغات خلاق                                                                   تفكر مديريتي: پلكان موفقيت را طي مي كند.             مهندس خلاق                                                            تمركز بر تفكر خلاقيتمراحل اصولي تفكر مديريتي عبارتند از:1-ايجاد فكر2-تمركز بر تفكر3-مهندسي خلاق4-تبليغات خلاق5-تفكر مديريتيايجاد فكر:از طريق فرايند توسعه اهداف يك دنياي جديد كامل از ايده ها انتخاب ها و فرصت ها به وجود آورديم.تمركز بر فكر:هدف متمركز كردن فكر رسيدن به هدف بالاتر و ساختن يك

ساختار هدفمند در اطراف آن است.مهندسي خلاق:مهندسي خلاق ايجاد ايده هاي خلاق و استفاده از تمركز براي گسترش محصولات مورد علاقه مشتري مي باشد كه از طريق يك راهبرد (استراتژي)كششي يا نفوذي صورت مي گيردتبليغات خلاق:تبليغات خلاق بازارهايي براي ايده هاي به وجود آمده و مهندسي شده را بر عهده دارد و محصولاتي را كه به طور اساسي مورد نياز مشتريان مي باشد به آنها مي رساند. تفكر مديريتي:تفكر مديريتي ادغام(يكپارچگي)اين فرايندها از طريق ديدگاه نظام مند مي باشد.با تفكر مديرتي ما اثرات منفي تفكر تحليلي از قبيل كاهش خلاقيت و افزايش منازعات را حذف مي نماييم.به جاي  اين سازمان رادر يك سطح بالاتر قرار مي دهيم و سپس ان را به واقعيت نزديك مي سازيم.هر گاه كسي تلاش مي كند كه بر فراز طبيعت صعود كند ديگري محكوم است در پايين دست او جاي گيرد.شرلوك هلمز

مديريت و رهبري

مؤلف: دكتر سيد محمد مير كمالي خلاصه كتاب: گردآورندگان: سعيده هدايتي، آزاده محموديان- تهمينه كراچيان- نشر سيطرون- مديريت و رهبري از اركان سازمان و جامعه است. مديريت آموزشي در بين ساير انواع مديريت از جايگاه ويژه اي برخوردار است. اصولاً علم متعلق به فرد يا جامعه خاصي نيست ولي هدف اساسي علوم حل معما ها و مشكلات فيزيكي، اجتماعي و... زندگي انسان ها است. علوم بايد در درجه اول در خدمت مشكلات و مسائل خاص مردم هر جامعه باشد.مديريت يك امر ذاتي يا اكتسابي است؟سعي بر اين است كه در آخر اين مطالب بتوانيم پايه هاي علم رهبري و مديريت خود را رهبري كنيم. ( دكتر سيد محمد مير كمالي عضو هيأت علمي دانشگاه تهران )فصل اول: مفاهيم

، اهميت و اهداف مديريت آموزشيالف: ضرورت و اهميت مديريت آموزشي:اگر چه موضوع مديريت همزاد زندگي انسان ها است و از اولين روزهاي پيدايش با او بوده است. سرعت قدرت عمل و انبوه بودن فراورده هاي انساني وضعيتي نياز بر نيروي هماهنگ كننده و فرزانه دل به نام مدير دارد يا نتواند درست بين همه اجزاء ، امكانات و نيروهاي سازمان هماهنگي و هم سوئي ايجاد كند.اكنون عصر مديريت و رهبري است به عنوان مثال: مقايسه مديريت يك ثبت احوال با مدير يك دبستان . اگر از مردم بپرسيد مي گويند ؟ مراتب مدير يك ثبت احوال كارش سخت تر است با اين كه اين ديدگان ناشي از عدم توجه دقيق و موشكافانه نسبت به مديريت آموزشي است.مديريت آموزشي: از آن جا كه آموزش و پرورش نسل فعلي جامعه است و آماده سازي معلمان و مقدمات و ... را مي طلبد مديريت آموزشي گويند.در بسياري از شغل ها آزمايش و خطا خطرات و زياني ندارد ولي در امر تعليم و تربيت و مديريت آموزشي هر آزمايش و خطايي زياني ديگر به دنبال دارد. ب _ مفاهيم و تعاريف مديريت آموزشي همه انديشمندان مديريت در يك نكته اتفاق نظر دارند و آن اين است كه مديريت عامل رسيدن به اهداف سازمان مي باشد.استونر (Stoner): مديريت فرآيند برنامه ريزي _ سازماندهي _ هدايت و كنترل كوشش هاي اعضاي سازمان و استفاده از تمام منابع سازمان براي دستيابي به اهداف معين سازماني است.مؤثر بودن كار مدير _ دست يافتن به هدفصرفه جويانه _ استفاده ي مناسب از صنايع و امكانات اقتصاديعوامل مديريتنتيجه: هيچ نهادي يا سازماني بدون در

نظر گرفتن مردم يا انسان ها و نيازهاي آنها تأمين نمي شود.مديريت: مديريت آموزشي فرآيندي است اجتماعي كه با بكارگيري مهارت علمي و هنري و ... محيطي را فراهم كند تا به هدف مورد نظر برسد. ويژگي هاي فرآيند 1_ هدف مندي. 2_ حالت كلي و تماميت دارد. 3_ مستمر و مداوم است. 4_ پويا است.ويژگي هاي علم مديريت1_ طبقه بندي سازمان ها2_ بررسي سبك ها و روش هاي مديريت3_ كشف عوامل نظارت4_ كنترل5_ ارزشيابي ج _ اهداف سازمان آموزشي: براي تأمين نيازهاي متفاوت ، سازمان هاي مختلفي به وجود مي آيد.معروف ترين طبقه بندي درباره اهداف آموزش و پرورش طبقه بندي بلوم است. 1_ سطح دانشالف) حيطه شناختي 2_ سطح درك مطلب 3_ سطح به كارگيري 4_ سطح تجزيه و تحليل 5_ سطح تركيب 6_ سطح ارزشيابي 1_ سطح دريافت ب) حيطه عاطفي  2_ سطح پاسخ 3_ ارزش گذاري 4_ سطح سازمان دهي 5_ شخصيت يافتن 1_ سطح تقليدج) حيطه رواني _  1_ سطح تقليد حركتي   2_ سطح اجراي مستقل 3_ سطح دقت 4_ سطح هماهنگي 5_ سطح عادي شدن ويژگي يك مدير موفق در سازمان هاي آموزشي1_ رشد خود رهبري دانش آموز2_ رشد شناختي دانش آموز3_ رشد شخصيت دانش آموز4_ ايجاد زمينه هاي يادگيري مداوم5 _ استفاده از دانش براي خدمت6_ رشد ارزش هاي دانش آموزان7_ آشنا ساختن با فرهنگ هاي مختلفد) اهداف آموزشي 1) كمك به رسيدن اهداف آموزش و پرورش2) ايجاد هماهنگي بين همه منابع و فعاليت هاي سازمان آموزش3) كمك به بهبود و اصلاح جريان تعليم و تربيت4) كمك به كشف و بروز استعدادهاي دانش آموزانفصل دومويژگي ها و توانايي

هاي مديريت و رهبري آموزشيتفاوت مديريت و رهبري: مديريت به معني اداره كردن سازمان نسبتاً كوچك كه اصطلاحاً اداره خوانده مي شود.رهبري يعني هدايت و راه بردن و نشان دادن راهب) ذاتي يا اكتسابي مديريت و رهبريخواجه نظام الملك : در كتاب سياست نامه خود مديريت را امري ذاتي مي داند.قابوس نامه، اخلاق ناصري، بر اكتسابي بودن مديريت تكيه دارد.دوران گذشته بيشتر توجه و اعتقاد بر ذاتي بودن مديريت بود.نتيجه _ مديريت امري اكتسابي است بدون آن كه منكر ارزش بودن آن شويم.ايمان در مديريت آموزشي:ايمان توحيديايمان تشكيلاتي مديريت آموزشيدكتر سيدمحمد ميركماليتقوي * در مديريت تقوي كاربرد فراواني دارد.مثال: * اگر مديري بتواند علي رغم رفتارنامناسب يك فرد نسبت به شخص مدير، بدون در نظر گرفتن مسئله شخصي، فقط به اندازه ي خطاي يك فرد او را به مجازات برساند، انساني متقي است. * كسي كه بتواند از منابع و امكانات سازمان بطور منطقي و درست استفاده كند و از زياده روي و اسراف بپرهيزد، مدير با تقوايي است.مدير باتقوا ضمن آنكه از نظر اسلامي داراي مقام عالي است، بهترين الگوي رفتاري براي زيردستانش نيز مي باشد.تعهد * تعهد به معني پاي بندي به اصول و فلسفه و يا قراردادهايي كه انسان به آنها معتقد است و پايداري براي حفظ و رعايت آنهاست. * فرد متعهد كسي است كه به عهد و پيمان خود وفادار باشد و اهدافي را كه به خاطر آنها و براي حفظ آنها پيمان بسته است را حفظ و نگهداري كند. * كسي كه در يك سازمان اسلامي كار مي كند مسئول انجام خدمت به مسلمانان و حفظ بيت المال مسلمين

و پيشبرد جامعه است.توانايي هاي بلوغي * بلوغ از نظرلغوي به معني رسيدگي و پختگي است و آن زماني است كه يك پديده قابل استفاده و بهره برداري مي گردد.مثال: اگر ميوه اي رسيده باشد، از نظر رنگ،بو،مزه،طعم، خواص ويتامينه و غيره به وضع مطلوبي رسيده است كه قابل استفاده و لذت بخش است.در فرهنگ اسلامي كه به بلوغ نظرخاصي دارد،منظور از بلوغ داشتن توانايي جسمي، عقلي و ادراكي براي قبول مسئوليت ها و تكاليف محوله است. در اين حالت فرد به استقلال مي رسد، صاحب رأي مي شود و خود مي تواند و بايد درباره ي امور خويش و مسئوليت هائي كه نسبت به جامعه و ديگران دارد تصميم بگيرد.توانائي هاي رهبري * رهبري به زبان ساده يعني قدرت نفوذ در افراد براي تغيير و هدايت رفتار آنها، در اين تعريف، رهبر داراي قدرت است. * قدرت، نيروي نهفته يا پتانسيلي است كه در يك پديده و يا فرد وجود دارد و مي تواند در صورت لزوم ازآن استفاده كند و يا به عبارت ديگر آن را به كار و انرژي تبديل نمايد. در رابطه با انسانها، قدرت،نيروي نهفته اي است كه فرد مي تواند، هرگاه كه بخواهد، از آن استفاده كند. مدير بايد علاوه بر داشتن حكم رسمي مديريت و استفاده از مزايا و قدرت و امكانات آن، داراي ويژگي هاي رهبري نيز باشد تا حضور وجود او در محيط كارش و در بين همكارانش مورد قبول و پذيرش قرار گيرد.در حقيقت، داشتن ويژگي ها و توانائي هاي رهبري از تحميلي و تحكمي بودن مديريت مي كاهد و بر طبيعي و عادي بنظر

رسيدن وجود او مي افزايد. فرنچ و ريون(French and Raven) منابع قدرت را به پنج دسته تقسيم مي كنند: * قدرت پاداشي * قدرت اجباري * قدرت قانوني * قدرت مرجعيت * قدرت تخصصي قدرت پاداشيممكن است فردي توانايي دادن پاداش هاي مثبت مادي و تأميني داشته باشد و بتواند عده اي را بر اساس نيازهايشان مورد حمايت قرار دهد.گاهي اوقات داشتن پول و توان مادي مي تواند عده اي را به خود جذب كند. قدرت اجباري * اين قدرت ناشي از اجبار و زور و داشتن توان تنبيه است. كسي كه مي تواند عده اي را جريمه كند، از كارشان اخراج نمايدو يا به زندان بيندازد، داراي قدرت اجباري است. افراد از ترس آنكه مبادا دچارعواقب ناگوار و ناخوشايند كاربرد اين نوع قدرت گردند، به تبعيت مي پردازند و در رفتارشان ولو بطور ظاهري هم كه باشد تغيراتي به وجود مي آورند.قدرت قانونيممكن است فردي براساس قانون بتواند به ديگران دستوراتي بدهد و آنها نيز متقابلأ مكلف به اطاعت از فرامين و دستورات او باشند. احترام به قانون و يا چاره نداشتن از اطاعت آن مي تواند منبع قدرت باشد.قدرت مرجعيتاين قدرت بيشتر مربوط به ويژگي هاي فردي افراد است. ممكن است فرد داراي چنان هويت و توانائي هايي باشد كه ديگران را مجذوب آن ويژگي ها سازد.ويژگي هائي از قبيل آگاهي،حقيقت جوئي، دفاع از حق، راستي، شجاعت، صداقت و غيره مي تواند عوامل مهمي براي داشتن قدرت مرجعيت باشد. قدرت تخصصيدانش و تخصص فرد و پيدا كردن راه حل هاي علمي براي مشكلات، منبع ديگر قدرت است. نكته اي كه در بحث رهبري

براي ما اهميت زيادي دارد اين است كه تا فردي بتواند در ديگران تأثير بگذارد و رفتار آنها را تغيير بدهد، اطلاق رهبر به او درست نيست.در اين رابطه، رهبري قدرت جذب افراد، تأثير و نفوذ در آنهاست به نحوي كه افراد بطور داوطلبانه رهبري او را بپذيرند. نكته اساسي در رهبري مورد نظر ما پذيرش داوطلبانه قدرت از طرف پيروان است. از اين ديدگاه، پيروان، خود، شيفته ي صفات، اختصاصات، مرجعيت و يا هر تصور ديگري كه نسبت به رهبر داريد مي شوند و بطور داوطلبانه رهبري او را مي پذيرند. پذيرش داوطلبانه، تاثير و قدرت نفوذ نام دارد. هر كس مي تواند با رعايت با رعايت شرايط زمان، مكان و ويژگي هاي شخصيتي خود و پيروانش شروع به فعاليت براي نفوذ در ديگران و بالاخره تغيير و هدايت رفتار آن ها كند. رهبري بر خلاف مديريت كه خاص سازمان رسمي است، مي تواند در هر زمان و مكان و با هر تعداد از افراد اتفاق بيفتد. اگر دو نفر كه در حال مسافرت هستند، از نظر ساير شرايط يكسان باشند، ولي يكي از آنها قبلأ يك باراز راهي كه بايد بروند رفته باشد، نسبت به كسي كه هرگز از آن راه نرفته، رهبر است. امام جعفر صادق مي فرمايند:لو لم يكن في الارض الا اثنان لكان الامام احدهما يعني اگر در روي زمين فقط دو نفر زندگي كنند، يكي از آن دو پيشواست. اين سخن علاوه بر آن كه ضرورت و وجوب رهبري را مطرح مي كند، مي گويد كه بالاخره در يكي از دو نفر ويژگي يا ويژگي هائي وجود دارد كه

ديگري به ميل خود از او تبعيت كند.فرمول رهبريL= f (L,F,S)L= Leadership                               f = functionof                                 L = Leader                                    f = followers                                  s = situation                                  از ويژگي هاي مدير خوب، بالغ بودن و داشتن پختگي در زمينه هاي زير است: * دانش * تجربه * قدرت، قضاوت، تصميم گيري و حل مسائل * هدفدار بودن و انگيزه داشتن * نگرش و جهان بيني * اخلاق و رفتار مناسبدانشمديران آموزشي به دو نوع دانش نياز دارند تا بتوانند مسائل و موضوعات اجتماعي، انساني،سازماني و آموزشي مربوط به كار خود را درك كنند. * دانش عمومي * دانش تخصصي دانش عموميمنظور از نياز به دانش عمومي براي مدير، داشتن اطلاعات لازم براي درك مسائل عمومي و فهم كلي آن هاست.در اين مفهوم، مدير بايد يك انسان تحصيلكرده يا به اصلاح درس خوانده باشد. كسي كه سالها درس خوانده و مطالعه كرده است، قاعدتاً توان فكري و شناختي نسبتاً زيادي پيدا مي كند. او آنچه دراطراف او قرار دارد را مي شناسد. او مي تواند مسائل فردي، زندگي اجتماعي، عوامل موثر بر آنها و مسائل مربوط به محيط را تجزيه و تحليل و درك كند و بالاخره قادر است راه حل يا راه حل هاي مناسبي را براي آنها پيدا كند.دانش تخصصيدانش تخصصي عبارت از دانشي است كه فرد را در يك رشته يا كار بخصوص آگاه و توانمند سازد.يك فرد متخصص كسي است كه به ماهيت شغل خود آشنا باشد و بتواند تمام عواملي كه منجر به بهتر انجام شدن آن مي شود را بشناسد.دانش تخصصي به بحث تجزيه شغل يا كارشكافي رابطه تنگاتنگي دارد.تخصص در مفهوم اصطلاحي

مديريتعده زيادي از صاحبنظران علم مديريت، مديران را نيازمند به داشتن سه نوع مهارت مي دانند. * مهارتهاي فني * مهارت هاي روابط انساني * مهارت هاي ادراكيتصميم گيري * عده زيادي از صاحبنظران تصميم گيري را از پر اهميت ترين وظايف مديريت دانسته اند. * گريفيتس (Griffiths)عقيده دارد كه تصميم گيري عصاره يا چكيده شغل مديريت است. * سايمونSimon))كه نظريات پرارزشي در رابطه با تصميم گيري دارد،مديريت را برابر با فرايند تصميم گيري مي داند. * تعريف:تصميم گيري فرايند انتخاب بهترين راه حل ممكن از ميان راه حلهاي موجود براي حل يك مساله است.انواع تصميم گيري * تصميمات مداخله اي * تصميمات استينافي * تصميمات خلاقمشورت * اسلام به مشورت،تصميم گيري گروهي يا شورايي اهميت فراواني مي دهد. * قرآن كريم در اين باب فرموده است: * وشاورهم في الامرفاذاعزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين. * والذين استجابوالربهم واقاموالصلوه وامرهم شوري بينهم ومما رزقناهم ينفقون. آدم ها همه معمارند معمار مسجد خويش، نقشه ي اين بنا را خدا كشيده است.مسجدت را بنا كن، پيش از آن كه آخرين اذان را بگويند.از وظايف اساسي مديريت آموزشيالف) تأمين نيروي انساني مناسبب) تأمين منابع و امكانات ماديج) هماهنگي و تلفيق منابع انساني و مادي الف _ تأمين نيروي انساني مناسب: در مديريت جديد بحث ديگر دستور دادن رئيس بدون نيت بلكه نقش تسهيل و هماهنگي مطرح است.سازماندهي در نظام آموزشي به انتخاب افراد و منابع و قرار دادن آنها در جاي مناسب براي رسيدن به اهداف.مديري موفق است كه به سؤال « من چه مي خواهم؟» پاسخ مناسبي دهد كه نياز به كارشكافي و تجزيه

و تحليل شغل دارد و در واقع آن چه انتظار است را در مورد ويژگي هاي كيفي و كمي و اطلاعات از شغلش بيان مي كند.ويژگي معلم خوب سلامت جسمي سلامت رواني سلامت فكري تحصيلات مناسب تجزيه يا سابقه كار ويژگي هاي خانوادگي و اجتماعي منش و شخصيت خود ابزاري _ همراه علومي كه ياد مي گيرد از آگاهي وجودي خودش هم استفاده مي كند.ويژگي مدير خوب: شوخ طبعي _ دقت _ ايمان _ ترد منع _ خلاق _ متعهد _ تلاش تازهب _ تأمين منابع و امكانات مادي:كم توجهي آموزشي و پرورشي به تأمين وسايل و امكانات شايد به خاطر توان اقتصادي باشد در حالي كه آموزش از طريق بينايي 75% شنوايي 13% لامسه 6% بويايي 3% چشايي 3% است.آموزش با وسائل1_ باعث ملموس شدن مفاهيم مي شود .2_ علاقه و توجه را زياد مي كند.3_ سرعت يادگيري را زياد مي كند.4_ باعث كسب تجربه مي شد. توجه به فضاهاي آموزشي:1_ ساختمان مدرسه 2_ كلاس درسي 3_ كتابخانه.ج _ هماهنگي و تلفيق منابع مادي و انساني: منظور به وجود آوردن شرايط است كه نيروي انساني بتواند حداكثر استفاده از تكنولوژي به عمل آورد.2_ انگيزش: تعريف: علم و دانشي كه به ميدان آموزشي در راه شناخت علل رفتارها ، كارها و فعاليت ها و رابطه ي آن با زندگي كمك مي كند انگيزش نام دارد.موضوع اصلي انگيزش: شناخت رفتار انسان و عواملي كه بر رفتارش اثر مي گذارد و قبل از هر موضوع ديگري نياز و ميل و علاقه و رغبت ارتباط دارد كه بر حسب علاقه و فرهنگ و موقعيت افراد از همه ي

آنها استفاده مي كند. جنبه ي دروني: وقتي صرفاً به مطالعه ي نيازهاي انسان مي پردازد.انگيزشجنبه ي بيروني: اگر توجه بيشتر به محرك ها و عوامل خارجي باشد.هلريحل ، اسلوكوم ، وو دمن:    Hellriele – slocum – wood man=انگيزشي را مجموعه نيروهايي در درون فرد كه سبب رفتار فرد به سوي يك هدف ويژه مي شود مي دانند. آنها مي گويند انگيزش روش هدف مدار است.دكتر سيد محمد مير كمالي :انگيزشي در مديريت ايجاد ميل _ اشتياق و علاقه به انجام دادن كار ، تشويق ، جلب رضايت و خشنودي كاركنان از طريق ارضاي نيازهاي منطقي، مادي، اجتماعي و رواني است.رابطه ي انگيزشي با موضوعات مهم اموزش و مديريت:الف _ انگيزشي و يادگيري . ب _ انگيزشي و رشد. ج _ انگيزشي و شخصيت. د _ انگيزشي و هيجانعوامل موثر بر انگيزش:

1_ نيازهاي انسان: فيزيولوژيكي _ اجتماعي _ رواني2_ محيط3_ ساير انسان ها4 _ مديريت و سبك ها5 _ تجربه هاي گذشته6 _ اهداف و ساختار سازمان7 _ ياداشها 3_ برقراري روابط انساني:روابط انساني آن قدر اهميت دارد كه بسياري از صاحب نظران علم مديريت ، مديريت را علم ، هنر يا فن برقراري روابط با انسان هاي داخل سازمان تعريف مي كنند.4 _ نظارت و كنترل : نظارت و كنترل يعني بازديد و مراقبت از طرز پيشرفت اجراي عمليات به منظور جلوگيري از انحراف از تحقيق اهداف سازمان آموزشي است. 5 _ ارزشيابي و پاداش:به معني مقايسه نتايج حاصله در پايان يك دوره معين با اهداف از پيش تعيين تعيين شده به منظور تعيين ميزان پيشرفت ، تغيير و تجديد نظر در برنامه ها

و دادن جزاي مناسب با حسن يا سوء اجراي عمل و نتايج حاصله مي باشد.

آيين كشور داري ازديدگاه امام علي

عليه السلاممولف:آيه الله حاج شيخ محمدفاضل لنكراني

تنظيم وتدوين:حسين كريمي زنجاني- تلخيص: مرتضي فرشته پور- 1-نهج البلاغه : نهج البلاغه مجموعه اي است كه يك هزار سال پيش توسط يكي از شيفتگان حضرت علي(ع) ومكتب الهي وانسان ساز اوبه نام سيد رضي رحمت الله عليه از روي گفته ها ونوشته هاي آن حضرت جمع آوري وتدوين گرديده است.پيش از سيد رضي تمام اين گفته ها ونوشته ها در كتاب ها ورساله هاي گوناگون به طور پراكنده وجود داشت ولي در حدود سال 400 هجري بود كه سيد رضي اين گوهر هاي پراكنده را به رشته ي تحرير در آورد ودر كتابي مدون به نام نهج البلاغه (راه بلاغت)كنار هم قرار داد.2-عهدنامه ي مالك اشتر نخعييكي از فصول درخشان نهج البلاغه كه همچون ساير مباحث آن رنگ جاودانگي خورده وبه ابديت پيوسته است عهد نامه ي مالك اشتر يا فرمان تاريخي علي (ع) به يار وفادار وصحابي بزرگوارش مالك اشتر نخعي است.امام علي (ع) در اين نامه گر چه مالك اشتر را مخاطب قرار داده وقوانين حكومت عدل اسلامي و خط مشي و چار چوب آن را خطاب به او بيان فرموده است اما واقعيت ان است كه تمام انسان ها در تمام مكان ها و تمام زمان ها مخاطب اين پيمان نامه هستند.3-شخصيت مالك از ديدگاه علي (ع)    وقتي خبر شهادت آن صحابي بزرگ رابراي آن حضرت آوردندحضرت با تاثر واندوه فراوان فرمودند:    درحقيقت مالك براي من همانطور بود كه من براي رسول خدا (صلي الله عليه واله )بودم.وصفي هم از

زبان دشمن    وقتي خبر شهادت مالك به معاويه رسيد بي درنگ بالاي منبر رفت تا اين خبررا به عنوان خبري خوش براي مردماني همچون خود اعلام كند!در آن خطبه چنين گفت:(اي مردم بدانيد علي بن ابي طالب (ع) داراي دو دست بود وامروز هر دو دستش قطع شده و بي دست مانده است يك دستش عمار ياسر بود كه در جنگ صفين كشته شد ودست ديگرش مالك اشتر بود كه خبر مرگ او هم امروز به من رسيد.پس شادمان باشيد كه علي (ع) بي دست مانده است). 4-ارزش واهميت سرزمين مصراوضاع سياسي سرزمين مصروارزش و اهميت آن هم از متن فرمان مبا رك امام مشهود است وهم از مخاطب آن ,انقدر كه اگر اهميت نداشت يار با عظمت خود را به فرمانروايي ان سرزمين نمي گماشت ويا چنين عهدنامه اي را براي فرمانروايي ان سزمين نمي نگاشت .برهمين اساس وقتي حضرت بر مسند خلافت پيامبر كه حق ديرينه اش بود نشست به عنوان اولين قدم قيس بن سعد بن عباده را كه از افراد مورد اعتمادش بود به عنوان والي مصر انتخاب كرد.اما به خاطر جوي كه در ان زمان معاويه وهم دستانش در اطراف علي( ع )ايجاد كرده بودند بعد از مدتي ان حضرت علي رغم اطميناني كه به درستي ووفاداري قيس داشت او را از ولايت مصر عزل كرد ومحمد بن ابي بكر رابه ولايت ان سرزمين گمارد .اما ولايت محمد بن ابي بكر نيززياد طول نكشيد وحضرت براي فائق امدن بر مشكلات موجود يار وفادارش مالك اشتر را به ولايت مصر برگزيد.5-نحوه ي استفاده از نهج البلاغه به دو گونه صورت مي

گيرد:نخست خالي الذهن وبدون پيش داوري قبلي .    دوم با پيش داوري والگو گيري قبلي وبا اعتقادي از پيش ساخته شده.مسئوليت هاي استاندار:1-جمع آوري خراج    در اصطلاح فقهي زمين هايي را كه لشكر اسلام به طور قهر وغلبه وبدون صلح وسازش به تصرف درآورده اند را اراضي مفتوحه العنوه مي گويند.     وزماني كه دولت اسلامي اين زمين ها را با رعايت مصالح اسلامي بين مسلمانان تقسيم كند ودر مقابل سالانه اجاره دريافت كند در اصطلاح فقهي خراج(ماليات)ميگوييم.2-دفاع در مقابل دشمنانهر مسلماني وبه خصوص مالك در زمان غيبت امام تنها به دفاع از يورش هاي نظامي اجانب ودشمنان منطقه اي بايد بپردازد نه به جهاد ابتدايي ولشكركشي هاي تهاجمي و...كه اينها تنها با حضور امام معصوم وبا اذن و نظارت ايشان صورت مي گيرد.3-اصلاح مردم مسئولان بايد توجه داشته باشند كه با آسفالت خيابان ها وكوچه ها وتامين يخچال ولباس شويي وامثال اينها مسئوليت شان پايان نمي پذيرد.يك مسئول بايستي نسبت به جنبه هاي معنوي مردم توجه داشته ودر پيشبرد مسائل معنوي نقش اساسي داشته باشد .4-عمران وآباداني شهرهااين سخن علي رغم همه تهمت ها وافتراهايي كه در طول تاريخ به اسلام زده شده ومي شود حاكي ازاين است كه اسلام بر خلاف رهبانيت مسيحي به مسائل مادي ورفاهي جامعه ي اسلامي توجه شايان داشته ودارد وبرخورداري از لذايذ مادي را در حدي كه انسان را از ياد خدا غافل نكند وباعث ظلم وستم واستثمار ديگران نباشد مشروع جايز وبلكه لازم ميداند. ضرورت خود سازي براي اصلاح وارشاد جامعهامره بتقوي الله:حضرت مالك را به به تقواي الهي فرمان مي دهد.اگر استاندار خود تقوا نداشته باشد

وگرفتار هواهاي نفساني وغرايزحيواني قرار گرفته باشد نمي تواند مردم زير سلطه اش را هدايت وارشاد نمايد زيرا انسان هدايت گر اولين برخورد واولين ارتباطش در رابطه با تبليغ ارتباط با خويشتن خويش است.      امدادهاي غيبي در سايه ياري خدا                              واين كه خداي سبحان را با دست وزبان ياري كنيد زيرا اوكه نامش باشكوه باد محققا متكفل ياري وگرامي داشت كسي است كه او را ياري دهد وعزيز دارد.راه هاي ياري كردن خدا1.ياري با قلبكسي كه مي خواهد خداوند متعال را باقلب ياري كند بايد قبل از هر كاري به خود سازي وتزكيه نفس بپردازد زيراياري خدا به وسيله قلب اساسا چيزي جز صفا وصيقل جان ودرون وتعالي بخشيدن به خويشتن خويش وتسليم دربرابر خالق جهان نمي تواند باشد.2.ياري با دستدست كنايه از قدرت است با اين ديدگاه در قرآن مي خوانيم :يدالله فوق ايديهم يعني قدرت خدا بالاترين قدرت هاست وهيچ قدرتي ياراي برابري با قدرت لايزال الهي را ندارد منظور اين است كه مالك وهركسي كه مخاطب اين نامه است بايستي با تمام توان ونيرو درجهت نصرت وياري خدا قدم بردارد وهرآنچه درتوان دارد درمسير پيشبرد اهداف اسلام رهنمون سازد.3.ياري با زبانمهم ترين وسيله تبليغ زبان است.اين وسيله موثر وپرقدرت بسته به اينكه چگونه ودرچه جهتي به كار گرفته شود نقش وتاثير خود را آشكار مي كند.اگردرجهت تخريب افكار وگمراهي مردم به كار رود به عنوان يك وسيله تبليغي منحرف وانحطاط آميز به كاررفته واگر در مسير تبليغ احكام وفرامين الهي به كار گرفته شود چنين شخصي درجهت نصرت الهي گام برداشته. انصاف با خدا انصاف كردن با خدا به جا اوردن شكر

نهمت هاي اوست وبراي اين كار نيز راه اصلي همانا اجراي دستورات ومقررات خداوندي است.    پس نتيجه مي گيريم هرگونه كفران نعمت در مقابل الطاف الهي وهر نوع نافرماني ازدستورات خدا نوعي بي انصافي نسبت به ساحت قدس الهي است .انصاف با مردميعني اينكه حق هر كسي همانگونه كه هست ادا شود وحقوق هر انساني به طور كامل وبه گونه اي مساوي رعايت گردد.    انصاف با مردم دو گونه است:1-دررابطه با خود.2-دررابطه با خويشان ونزديكان.    اما حاكم نبايد اجازه دهد كه نزديكان وي به اتكاي اينكه از طرف حاكم حمايت ميشوند نسبت به مردم بي انصافي كنند.ويژگي هاي عموم جامعه ومستضعفين آن:1-بار سبك تر- كمك بيشتر    نخستين ويژگي عموم جامعه ومستضعفان آن اين است كه هميشه به مقدار متوسط ومعتدلي از خوراك وپوشاك وساير احتياجات زندگي اكتفا مي كنند وبا قناعت زندگي خود را اداره مي كنند.درحالي كه مترفين جامعه با ريخت وپاشهايي كه دارند هر روزه بار سنگيني از گراني وكمبود و...بر حاكم تحميل خواهند كردوهنگام معركه وجنگ قبل از مستضعفان كنار خواهند كشيد.مستضعفان هنگام جنگ صبورتر مقاوم تروقانع تر شده وتا جايي كه بتوانند از كمك ومساعدت دريغ نخواهند كرد. 2-پذيرش عدل وانصافعدل يكي از ارزشهاي متعالي انساني-اسلامي است كه هر حاكم اسلامي به حكم قرآن كه مي فرمايد:(امرت لاعدل بينكم) موظف به اجراي دقيق عدل ورعايت انصاف بين اقشار جامعه است.    مستضعفان ومحرومان به حكم فطرت اصيل واسلامي شان از اجراي عدالت خوشحال تر وپذيراترند.درمقابل مطرفين جامعه از اجراي عدالت ناراضي تر ودلگيرترند چون مي دانند كه با اجراي عدالت وپياده شدن مساوات وبرابري در ميان افراد جامعه جايي براي اسراف كاري

وتحصيل مال از هر طريق ممكن باقي نخواهد ماند.3-سپاس وتشكردرمقابل نعمت هاانسان به حكم فطرت خود را موظف مي داند در مقابل كسي كه به او احسان كرده ويا نعمتي به او ارزاني داشته شاكر وسپاس گذار باشد.    محرومان به حكم فطرت اصيل وانسانيشان زباني شاكر دارند وهيچ گاه خوبي وانعام حاكم را فراموش نمي كنند.درحالي كه مطرفين وخواص جامعه درمقابل انتظارات پوچي كه دارند انعام حاكم را ناديده مي گيرند وسپاس وتشكر را لايق شئن خودشان نمي دانند.4-پذيرش عذروعدم اصرارتامين معاش تهيه وسايل ومايحتاج مردم تحت حكومت وظيفه ي حاكم ودولت اسلامي است.گاهي دولت اين امكانات را آسان تر سريع تر وبهترتامين مي كند وگاهي به خاطر شرايط وبحران ها نمي تواند آنچنان كه شايسته است انجام دهد وبا در جريان گذاشتن مردم ازآنان عذر خواهي مي كند.در اين مواقع محرومان عذر پذيرترندونسبت به خواسته هاي خود اصراري ندارند درحالي كه مترفين اين عذر ها را نمي پذيرند وبه خواسته هاي خود اصرار بيشتري مي ورزند.  5-صبرواستقامت در مقابل مصائبهرملتي در حيات اجتماعي اش زماني رادرگرفتاري وشدايد به سر مي برد.ازآنجا كه محرومان جامعه هميشه در تنگدستي وگرفتاري به سر برده اند هنگام سختي ها صبورتر ومقاوم ترند درحالي كه مترفين كه هميشه با رفاه واسراف زندگي كرده اند صبروتحملي از خود نشان نخواهند داد.جذب نيروهاي حذب الله در هيئت دولت وعلل برتري آنها    اولئك اخف عليك موونه واحسن لك معونه واحني عليك عطفا واقل لغيرك الفا فاتخذ اولئك خاصه لخلواتك وحفلاتك.    هزينه ي اينان بر تو سبك تر همكاري شان با تو بهتر محبتشان نسبت به تو بيشتر وانس والفتشان با بيگانگان كمتر

است.بنابراين آنها را ازنزديكان ورازداران خويش قرار ده.ضرورت تشويق وتنبيه ومعيارهاي آن دوالعدل وضع الشي في محله    عدل يعني اينكه هرچيزي در جاي خود قراربگيرد.    براين اساس مديريت صحيح ومنطبق با اسلام مديريتي خواهد بودكه در آن اولاكارمند خادم وخائن هردو به يك چشم ديده نشوندبلكه خائن تنبيه وخادم تشويق گردد.ثانيا معيار تشويق افراد تنها كار آنها ونتايج حاصله ازآن باشد.مكتبي بودن يا تخصص داشتن؟حضرت با ذكر جمله(منافثه الحكما)مالك رابه استفاده از متخصصان وافراد با تجربه فرا مي خواند وبا اين بيان (مكتب توام با تخصص)را ملاك انتخاب وگزينش افراد در گماردن به كارهاي حساس مملكتي معرفي مي كند.تفكيك قواوتقسيم كاربراساس شايستگي ها    تفكيك قوا از مهم ترين واساسي ترين كارهاي حاكم اسلامي خواهد بود.بديهي است اگرمجاري امورمشخص نباشد درمواردي اصطكاك وبرخورد پيش مي آيد درچنين وضعي اولا حاكم اسلامي بايد جايگاه قوا را تعيين كندوثانيا كارها رابراساس شايستگيها ولياقت افراد تقسيم نمايدودرنتيجه ازجايگزيني روابط بر ضوابط جلوگيري به عمل آورد.ويژگي هاي فرماندهان سپاه اسلام1:خيرخواهي ودلسوزي نسبت به اجراي احكام خداواوامر پيامبروولي امروامام ورهبر اسلام واطاعت از رهبري.    2:سعه ي صدر وآرامش روحي.    3:پاكدامني.پارسايي وتقواي الهي    4:سابقه ي درخشان     5:استقامت وپايداري در برابر مشكلات    6:حلم وخويشتن داري    7:روحيه ي عفو    8:شجاعت وپيشتازي در ميدان جنگ وزندگي    9:سخاوت وبخشندگي    10:بلندنظري وكوچك شمردن هرآنچه غيرازخداست    11:خردمندي وبردباري    12:رحم وعطوفت نسبت به محرومان جامعه وسخت گيري نسبت به زورمندانوظايف رهبردرمقابل فرماندهان1.مهرباني همه جانبه با فرماندهان2.نيروبخشيدن به فرماندهان3.توجه دائمي نسبت به فرماندهان4.انجام دادن كارهاي ظاهرا ناچيزشخصيت قاضي در اسلام1.بهترين وبرترين افراد باشد2.پرحوصله وداراي شرح صدرباشد3.با شهامت اخلاقي اشتباهات خودرابپذيرد4.زود به خشم نيايد5.روح نيرومندداشته باشد6.عزت نفس وهمت عالي داشته

باشد7.اهل تحقيق باشد8.دركشف واقعيات براساس دلايل قطعي كنجكاو ومصر باشد9.با طرفين دعوا گشاده رو باشد10.گرفتارحيله ومكر فريب كاران نشود11.حكم خودرا با قاطعيت تمام وبدون طرفداري صادركندحاكميت ضابطه به جاي رابطه درانتخاب كاركنان دولت    درجامعه ي برين اسلامي اجراي عدالت وتساوي وعدم تبعيض وبه اصطلاح روزعدم پارتي بازي وباندبازي وپيروي از تمايلات شخصي ازمهم ترين مسائل جامعه وحكومت است.    يك زمامدار لايق كسي است كه درتقسيم مسئوليتها وپست ها ميان افراد جز اجراي عدالت ودادن حق به حق دار به چيزي فكر نكند. معيارهاي انتخاب كاركنان دولت1.با تجربه و كارآزموده باشد2.نجابت. پاكدامني.شرم و حيا داشته باشد3.از خانواده هاي اصيل و صالح باشد 4.داراي حسن سابقه بوده و در اسلام سابقه اش بيش از ديگران باشد5.صاحب شخصيت و دائما درصدد پاكي روح خود باشد6.داراي خصيصه ي مديريت و دورانديشي در مسائل گوناگون باشدعوامل سقوط و انحطاط حكومت1.روحيه تكاثر و مال اندوزي در دولتمردان2.سوءظن وبدبيني براي بقا و استمرار دولت3.پند ناپذيري از رخدادها و پيشامدهامعيارهاي گزينش معاون1.دانا و انديشمند باشد2.امين باشد3.توانا باشد4.كاردان باشد5.كارش روي حساب باشد6.از دقت و ابتكار برخوردار باشد7.متواضع باشدرمز پيروزي مسئولان دركارهاي اجرايي1.مسائل اولويت دار را با سرعت و دقت و شايستگي مستقيما انجام دهد و انجام مسائل غير ضروري را از معاونان طلب نمايد.2.براي هر كاري زمان مناسبي منظور شود و كار به طور روزانه انجام پذيرد يعني كار امروزبه فردا و كار فردا به پس فردا موكول نشود. مساوات در برابر قانونحضرت خطاب به مالك مي فرمايند :و هميشه حق و عدالت را گرچه بر نزديك و دور باشد اجراكن و دراين راه بردبار و شكيبا باش و عملت را به حساب خدا

بگذار.اگرچه از به كار بردن حق به خويشان و نزديكانت زيان برسد و هميشه به عاقبت  حق بينديش زيرا كه پايان حق ستايش انگيز است.وظيفه رهبري درتعيين شرح وظايفرهبرتكليف دارد وظايف مسئولين رده بالاي حكومتي ازجمله استانداران را مشخصا تعيين و ابلاغ نمايد اگر به اين وظيفه عمل نكند حجت كارنكردن را بر مسئولين تمام نكرده و اگر به اين وظيفه خطير عمل كند حجت را تمام كرده وبه تمام عذرها خط بطلان كشيده. استقرارحكومت با سفاكي و خونريزي ممكن نيست :اسلام علي رغم حكومت هاي شرق وغرب استقرارحكومت را با سفاكي وخون ريزي ممكن نمي داندومعتقداست خون ريزي پايه هاي حكومت را متزلزل مي كند وباعث انتقال حكومت به ديگري ميگردد.اين بينش حاكي از اعتقاد راسخ اسلام به كرامت انسان است.اسلام براي هرفرد آنچنان كرامتي قائل است كه كشتن يك فرد را درحكم كشتن همه انسانها واحياي يك فرد را درحكم احياي همه انسانها مي داند. نتيجه ي خونريزي وضرورت اجراي حد قصاص1.ازديدگاه حضرت بزرگترين اثر وضعي خونريزي ناحق زوال قدرت واز بين رفتن دولت وحكومت است.تاريخ ستمشاهي منحوس دودمان پهلوي بهترين گواه اين بينش علوي است. 2.حيات وزندگي مسالمت آميز انسان ها در سايه ي اجراي قصاص تحقق پيدا مي كند از اين رو حضرت به مالك گوشزد مي كند كه در صورت ارتكاب قتل عمد قصاص خواهد شد وهيچ گونه گذشتي حتي ازمالك در كار نخواهد بود.شهادت پايان راهيكي از نعمت هاي خاص الهي براي انسان مومن شهادت در راه خدا و در جهت استقرار و حاكميت احكام خدا است.رسيدن به شهادت پايان راه و اوج اعتلاي انسان محسوب مي شود.ازاين رو

حضرت ضمن آرزوي شهادت براي خود و مالك فرماندارش را با نتايج و آثار دعا آشنا مي سازد.    دعاي حضرت در حق مالك وخود    من از خداوند بزرگ مي خواهم كه با رحمت بي پايان و قدرت عظيمش من و تو را به آنچه رضا و خشنودي اش درآن است وا دارد.عذر به جا و آشكار ما را در برابر خود و خلقش بپذيرد وبا نيكنامي در ميان بندگان خوشنامي و اثر نيك در شهرها و ديارها و تمامي نعمت و فزوني عزت و بي پاياني سعادت آفرين و شهادت آميز عمرمان را به پايان رساند كه ما از اوييم و به سوي او باز خواهيم گشت.    درود بر رسول خدا و بر آل او باد كه همگي پاك و منزه اند.

مديريت توسعه

جامعه شناسي توسعه    نويسنده: دكتر علي اسدي        برگرفته از : مديريت دولتي (8) مديريت و توسعه            نوشته: دكتر جلال مقدس    مديريت دولتي (22) توسعه پايدار و مديريت دولتي در هند    نوشته: شريرام مهشواري    مديريت دولتي (23) اصلاح اداري و توسعه            نوشته: قدرت الله ارديبهشت     مديريت امروز (22) توسعه عقب ماندگي            نوشته: آندره گواندر فرانك     برگردان: هما كشاورز و پروين رئيس فرد        مديريت امروز (36) استقراض و نقش آن در برنامه هاي توسعه اقتصادي         نوشته: عبدالحميد سميعي   مديريت دولتي (7) استراتژي توسعه و تكنولوژي مناسب        نوشته: دكتر ابوالحسن فقيهي    مديريت دولتي (7) جامعه شناسي توسعه    نويسنده: دكتر علي اسدي        برگرفته از : مديريت دولتي (8)

در نيمه دوم قرن حاضر هيچ مسئله اي به اندازه توسعه ذهن سيساستگذاران و انديشمندان جهان سوم

را به خود مشغول نكرده است، توسعه از يك سو بيانگر آرزوها و روياهاي جوامع واپس مانده و فقير است كه مي خواهند طلسم عقب ماندهي را بشكنند و از دور باطل فقر و جهل خود راها سازند و از سوي ديگر منشاء بسياري از ناكاميها، سرخوردگيها، از ود بيگانگيها، بي ثباتيها، وابستگيها، تضادها و دوگانگيهاي اجتماعي و فرهنگي در اين كشورها بوده است. توسعه را مي توان مجموعه فعاليتهايي براي هدايت جامعه در جهت ايجاد توسعه مطلوب زندگي براساس نظام ارزش مورد پذيرش تعريف كرد. پس توسعه طيفي از تغييرات بهم پيوسته در جهت تامين نيازهاي رو به گسترش جامعه است. به عبارت ديگر توسعه فراگردي است كه شرايط زندگي نامطلوب را به شرايط مطلوبي تبديل مي كند.در جامعه شناسي، نوسازي كه مفهومي وسيع تر از توسعه به مفهوم اقتصادي آن است مطرح مي شود. نوسازي تحولي است در نهادهاي سياسي و حقوقي، در نگرش ها و رفتارهاي فردي و جمعي و پيشرفت تكنولوژي و رونق و شكوفايي اقتصادي، نوسازي از يك سو شامل هدفهايي است كه كشورهاي در حل رشد در تحقق آن تلاش مي كنند مانند رفاه، استقلال سياسي و عدالت اجتماعي در اين صورت نوسازي مجموعه اي از اعتقادات و باورهاست كه مي خواهد  جامعه اي بهتر، عادلانه تر و شرافتمندانه  تر را محقق سازد.تعاريف توسعه:برخي از نويسندگان از صنعتي شدن، برخي از رشد اقتصادي، برخي از توسعه سياسي و عده اي اهم از نوسازي (مدرنيزاسيون) جوامع سنتي سخن گفته اند مقصود همه اينها هم شايد همان توسعه باشد كه به خاطر پيچيدگي و پويايي فراگرد آن تجليات گوناگوني به خود

گرفته است. صنعتي شدن جستجوي بهره وري رو به افزايش مستمر كار از طريق نوآوري تكنولوژيك و سازماندهي عقلايي كار است. در اينجا صنعتي شدن بيشتر ارتقاء بهره وري كار را در بر مي گيرد و خود بخشي از توسعه و رشد اقتصادي است.توسعه اقتصادي عبارت است از به كارگيري عوامل اقتصادي گوناگون به منظور افزايش درآمد سرانه، ارتقاء سطح زندگي و بهبود شرايط زيست.توسعه يا نوسازي عبارت است از مجموعه فعاليت هايي كه جامعه را به سوي زندگي بهتر و متوازن جمعي و گروهي و تامين نيازهاي افراد جامعه در جهت خير و صلاح آن سوق مي دهد.« الكس آنگلس» يكي از پژوهشگران كه روي توسعه فردي كاركرده است شش وجه مشترك براي مقايسه ميزان توسعه يافتگي جوامع ارائه داده است.1- آمادگي براي پذيرش انديشه هاي نو و آزمودن شيوه هاي تازه2- آموزش براي بيان نظر3- علاقه مندي به حال و آينده به جاي علاقه شديد به گذشته4- وقت شناسي و گرايش در جهت سازمان دادن و برنامه رزي كردن و افزايش كارآيي قابل محاسبه دانستن پديده ها و برخورد منطقي با مسائل5- اعتقاد به علم و تكنولوژي به عنوان وسيله اي براي كشف و شناخت6- اعتقاد به اينكه همه مردم حقوق مساوي دارند.پس فراگرد توسعه هم يك فراگرد عيني است و هم ذهني و ارزشي و از اين جهت تعريف كاملاً عيني نمي توان براي آن ارائه داد و هميشه تا حدي مبتني بر ارزش خواهد بود.دانشمندان علوم ارتباطي به گسترش شبكه اطلاعات و ارتباطات در جامعه اهميت مي دهند و آن را يكي از پيش شرطهاي هر نوع توسعه اي مي دانند

زيرا معتقدند كه بر اساس جامعه امروز بيشتر بر اطلاعات و ارتباطات قرار گرفته است.البته تمام دانشمندان و پژوهشگراني كه براي توطعه مطالعه كرده اند، كم و بيش به آثار منفي و مخرب آن هم اشاره دارند. توسعه باعث افزايش تنشها و كشمكشهاي اجتماعي و سياسي مي شود و در نتيجه كمتر جامعه اي است كه پس از يك دوره سريع توسعه با اغتشاش مواجه نشده باشد. همچنين توسعه غالبا تنازعهاي نژادي و قومي را به ويژه در كشورهايي كه از اين جهت داراي بافت ناهمگون باشند. تشديد مي كند. از جهت رواني، تشنج و سر و صدا و تراكم و جابجايي و دگرگوني و انفجار انتظارات و افزايش سرخوردگيها باعث افزايش بيماريهاي عصبي و رواني مي شود، زيرا توسعه همه چيز را دگرگون مي كند و افراد نمي توانند با اين تغييرات خود را سازگار كنند.شاخصهاي توسعهاز آنجا كه فراگرد توسعه فراگرد چند وجهي و پيچيده اي است، نمي توان براي آن شاخص واحدي پيدا كرد در نتيجه بايد تمام وجوه (توسعه اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ...) را مورد سنجش قرار داد. از اينجاست كه هنوز از جهت روش شناختي شاخصي كه بتواند تمامي اين فراگرد پيچيده را به صورت كمي بيان كند پيدا نشده است.در ادبيات موجود درباره توسعه نقش و تناسب شاخصها، اهميت عوامل گوناگون به عنوان شاخصهاي توسعه، كمي كردن شاخصهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي صحبت شده است. در حال حاضر شاخصهاي زير از ميان شاخصهاي موجود بيش از همه مورد توجه قرار دارند.1-    درآمد سرانه2-    توزيع درآمد3-    اميد به زندگي4-    ساختار اجتماعي5-    درصد شهر نشيني6-    درصد بيكاري7-    ساختار اشتغال8-   

مصرف سرانه انرژي9-    نسبت دانش آموزان و دانشجويان به كل جمعيت10-    نسبت پزشك و تخت بيمارستان به 1000 نفر جمعيت كشور11-     ميانگين افراد بر حسب اتاق12-     ميزان رشد توليد ناخالص ملي13-     هزينه هاي پژوهش و توسعه به توليد خالص ملي14-     ارزش ميزان مبادلات بين المللي15-    نسبت دانشمندان به مهندسين و مبتكرين به كل نيروي انسانيآثار اجتماعي و اقتصادي توسعهاقتصاد جامعه سنتي، اقتصادي است كه در آن به طور مستقيم از منابع استفاده مي شود. منابع انرژي، باد، آب و ذغال است . اقتصاد تقريبا از نظر نوع تخصيص و تقسيم كار ساده است. « بهره وري» در اقتصادي سنتي كم است. از اين رو امكان ذخيره سازي زياد نيست و در نتيجه جامعه سنتي از نظر اقتصادي در مرحله كميابي و اقتصاد بخور و نمير زندگي مي كند. همراه با توسعه به تدريج بهره وري بالا مي رود و تقسيم كار پيچيده تر مي شود و بافت اقتصادي از حالت سنتي خارج مي گردد.از نظر اجتماعي نيز همين دگرگوني در بافت اجتماعي رخ مي دهد. زيرا بافت اجتماعي نمي تواند از بافت اقتصادي جدا باشد. روند توسعه بافت اجتماعي پيچيده مي شود و از نظر تركيب دچار تنوع و تكثر شده قشر بندي تازه اي در آن پديد مي آيد.آثار فرهنگي و آموزش توسعهآثار فرهنگي توسعه از اين خصلت ناشي مي شود كه فراگرد توسعه فراگردي است كه تمام جامعه را اعم از فرهنگي و آموزشي در بر مي گيرد. از آموزش بعد ديگري است كه در فراگرد توسعه دچار تحول مي شود. تا زماني كه هدف جامعه سنتي حفظ الگوهاي تجزيه شده است به

آموزش نيازي ندارد. زيرا تمام الگوهاي رفتاري گذشته به نسل بعدي از طريق جامعه پذيري منتقل مي شود.تنها كافي است عده قليلي با سواد شوند و ميراث ادبي و فرهنگي گذشته را به حافظه خود منتقل كنند. اين نخبگان جامعه اند كه در عين حال نگهدار ميراث فرهنگي گذشته و انتقال دهنده آن هستند. بقيه افراد جامعه توسعه يافته تجارب نسلهاي گذشته را براي حل مشكلات خود كافي نمي دانند. و براي يافته راه حلهاي جديد مسائل خود تلاش و جستجو مي كنند. لازمه اين نوآوري است فرد در جامعه صنعتي بايد بياموزد چگونه تفحص كرده و حقايق را كشف كند. در اين جامعه آموزش نظامي كليدي و جزيي از فراگرد جامعه پذيري و ستون اصلي جامعه مي شود كه بدون آن تحقق توسعه ممكن نيست. فرد بايد همه چيز را فراگيرد زيرا بسياري از حقايق باقي مانده از گذشتگان ديگر مشكل گشا نيست. ذهنيت جامعه توسعه يافته ذهنيتي است عيني نوگرا، انعطاف پذير، جستجو گر و شكاك.مدلهاي توسعهتوسعه بدون سازماندهي و بروكراتيزه كردن نظام اجتماعي ممكن نيست. از آنجا كه توسعه و نوسازي به يك معني تحول تمامي جامعه را در بر مي گيرد به برنامه ريزي و سياستگذاري و ايجاد هماهنگي نياز دارد. ولي از آنجا كه توسعه فراگردي است مستمر  به ساختارهاي سازماني دايمي نياز دارد. كه بتواند برنامه ريزيهاي دراز مدت انجام دهد. و در عين حال آنقدر انعطاف پذير باشد كه با تغيير شرايط خود را سازگار سازد. براي تحقيق چنين اهدافي سازمان و بوروكراسي موثرترين ساختار ممكن است.در بين سازمان و ديوانسالاري لازم براي توسعه، دولت بيش از همه

نقش دارد. هم در بسيج مردم و هم رهبري و هدايت آنها در مسير توسعه ملي. از اين جهت شكل گيري دولت ملي و بالندگي آن يكي از شاخصهاي رشد و توسعه جامعه است. ولي براي بسيج و هدايت مردم عدالت به تنهايي كافي نيست بلكه مجموعه اي از ساختارهاي سياسي مانند احزاب و انجمنها و همه ضرورت دارد تا شكل سازي انجام گيرد. تكوين اين نوع سازمانهاي عقلايي و دولتي و مردمي در كشورهاي در حال رشد كار آساني نيست. براي آن كه اين سازمانها فعال و اثر گذار باشند بايد در آنها ضوابط جاي روابط را بگيرد و اين در جوامع در حال رشد كه روابط به ويژه روابط خانوادگي، قبيله اي، قومي و دولتي نقش مهمي در همكاري اجتماعي دارد، با موانعي روبرو مي شود و باعث مي گردد كه افراد در سازمانها نتوانند به هم اعتماد داشته باشند و همكاري كنند.مديريت و توسعه            نوشته: دكتر جلال مقدس    مديريت دولتي (22)مقدمه:پس از جنگ جهاني تا سال 1989 ميلادي، جهان مياد سرمايه داري و كمونيسم، شمال و جنوب تقسيم گرديده بود. اما امروزه با محو شدن اين تقسيمات قديمي، تقسيمات جديدي پديدار گرديده است.« الوين تافلر» معتقد است « از اين پس جهان به دو بخش تند و كند تقسيم خواهد شد» تمامي اقتصادها يا تند هستند يا كند، همچنان كه ارگانيسم هاي ابتدايي، سيستم هاي عصبي كندي دارند و عكس العمل آنها در مقابل حوادث به سرعت عكس العمل سيستم كامل عصبي انسان نيست. همين امر نيز در مورد كشورهاي توسعه نيافته و در حال توسعه (با سيستم اطلاعات كند)

نيز صادق است. در كشورهاي توسعه يافته، تكنولوژي پيشرفته، توليد را سرعت مي بخشد. اما اين كمترين تحول است، آهنگ اين اقتصادها را سرعت داد و ستدها در حداقل زمان سرعت پردازش اطلاعات در سرتاسر نظام اقتصادي جامعه تعيين مي كند. به همين جهت اقتصادهاي تند سريعتر از اقتصادهاي كند ثروت و قدرت توليد مي كنند.مديريتبسياري از پژوهشگران كه موضوع رشد و توسعه در كشورهاي كند (عقب مانده) يا جهان سوم را بررسي و تحليل مي كنند. معتقدند كه علت عقب ماندگي اين كشورها نه كمبود سرمايه، نه كمبود نيروي انساني ماهر و كارگر متخصص نه فضا و جا و مكان , بلكه عدم وجود مديران شايسته و كار آزموده در اين كشورها ست. يكي از فلاسفه ايران « استاد مرتضي مطهري» معتقد است: « مديريت قوي است كه از ضعيف ترين ملتها قويترين ملتها را مي سازد»در طول تاريخ به ندرت پديده اي چون مديريت ظاهر گرديده است كه يك چنين آثار سريع و عظيمي داشته باشد، زيرا « در كمتر از يكصد و پنجاه سال بافت و ساخت اقتصادي جهان را دگرگون كرده است»  از ابتداي رشد پديده مديريت وظايف اصلي مديريت كه عبارت از، طرح ريزي و برنامه ريزي، سازمان دادن، انگيزش و رهبري، نوآوري و تحول و بالاخره كنترل مي باشد. ثابت مانده است اما كيفيت كار ارزشهاي مشترك، ساخت صحيح سازمان، آموزش و پرورش پرسنل تغيير فاحشي نموده است. زيرا نيروي كار افراد غير ماهر به نيروي كار افراد بسيار تحصيل كرده و متخصص تبديل شده است.مكتب مديريت علميدر اوايل قرن بيستم مكتب جديدي بوجود آمد كه آن را مكتب

مديريت علمي شناختند، زيرا براي اولين مرتبه شيوه هاي محاسباتي در توليد ارائه گرديد و عدد و رقم مطرح شد، كانون توجه به اين مكتب بيشتر به دو زمينه زير مربوط مي گردد.الف - جامعه چگونگي مي تواند سطح بهره وري صنعتي را افزايش دهد.ب-  وسيله و شيوه انگيزش كاركنان بيشتر تابع چه عواملي استپيروان اين مكتب معتقدند كه با افزايش توليد سود كارخانه فزوني مي يابد و به همين دليل نيز بايد همه كساني كه در توليد اضافي نقش داشته اند، به نحوي از آن بهره مند شوند. بدين ترتيب تضاد فكري بين كارگر و كارفرما كاهش پيدا مي كند و هر دو بهره مند مي شوند كارفرما با سود بيشتر و كارگر از مزد بيشتر اين مكتب در اتحاد جماهير شوروي سابق تحت عنوان نهضت « استخانويسم» شهرت يافت.بازخورد مثبت در مقابل بازخورد منفيبازخورد يكي از مفاهيم اصلي و واژه جديد مديريتي است. نقش اصلي آن در نوآوري تحول و دگرگوني اثر بخشي و كارآيي سازمانهاي اجتماعي و جوامع است. بهترين تعريف براي بازخورد همان عودت دادن قسمتي از انرژي يا اطلاعات صادره به وارده سيستم مي باشد. بطور كلي بازخورد  را به دو دست مي توان تقسيم نمود.بازخورد منفي و بازخورد مثبت بازخورد مثبت: زماني كه اطلاعاتي از محصول (صادره سيستم) جهت تعيين و هم آهنگي و انطباق با استاندارد يا معيار مشخص شده فرستاده شود و تغييري در برنامه يا بازده نداشته باشد. در اين صورت بازخورد ما مثبت است. معمولا در بازخورد مثبت رابطه بين علت و معلول رابطه اي است خطي كه با افزايش يك عامل، عامل ديگري نيز

افزايش داده خواهد شد. اما در بازخورد منفي:مسئله نوع ديگري است، زماني كه دستگاه بر عكس حالت اصلي و يا در جهت مخالفي كه طراحي شده است، عمل نمايد و باعث كاهش يا افزايش محصول، تغييري در استانداردها، اهداف و برنامه هاي سازمان كه با استقرار هدف يا به اجرا در آوردن آن رابطه اي داشته باشند عمل نمايد. در اين صورت با بازخورد منفي روبرو هستيم. ديگ زودپز بهترين نمونه از طرز كار بازخورد منفي است. در ديگ درصورتي كه فشار داخل ديگ بيشتر از قدرت مقاومت جدار ديگ باشد باعث انفجار ديگ مي شود كه در اين صورت باعث زيان جبران ناپذيري خواهد شد.طبيعي است كه مفهوم بازخورد در سازمان اجتماعي و جامعه همان نقش اجراي موازنه يا تعادل پويا را بازي مي كند. و بهترين ابزار براي كنترل است.توسعه چيست؟توسعه را مي توان مجموعه فعاليتها براي هدايت جامعه در جهت ايجاد شرايط مطلوب زندگي براساس نظام ارزشي موجود مورد پذيرش جامعه تعريف كرد. پس توسعه طيفي از تغييرات به هم پيوسته در جهت تامين نيازهاي رو به گسترش جامعه است. به عبارت ديگر توسعه فراگردي است كه شرايط زندگي نامطلوب را به شرايط مطلوبي تبديل مي كند. با توجه به تعريف فوق فراگرد توسعه، فراگردي است عيني و ذهني در تعريف توسعه نمي توان تعريفي جامه عيني نمود. مگر آنكه تا حدي متكي به ارزشهاي جامعه مورد بحث باشد. بايد توجه داشت كه هر يك از شاخصه هاي علوم اجتماعي بر يكي از وجوه اين فراگرد توسعه توجه دارند، اقتصاد دانان افزايش درآمد سرانه در ماه را هدف مي گيرد. جامعه شناسان

به تكثير و تنوع نهادها علاقه مندتر، سياسيون به افزايش مشاركت مردم در امر تصميم گيري و دگرگوني در نهادهاي قدرت جامعه توجه دارند و روانشناسان به انعطاف پذيري ذهني و همدلي توجه نشان مي دهند.آمورش توسعهمديران جامعه بايد تلاش كنند كه نسل جديد آماده قبول تغيير و دگرگوني باشند، تجارب گذشته كافي نيست، انسانها بايد بياموزند كه چگونه تحقيق و تفحص نمايند و حقايق را كشف كنند، در اين جوامع آموزش كليد پيشرفت و توسعه است، انسانها بايد همه چيز را فراگيرند، زيرا بسياري از حقايق باقي مانده از گذشتگان ديگر مشكل گشا نيست، جامعه امروز جامعه اي عيني، نوگرا، انعطاف پذير، جستجوگر و شكاك. انسانها بياموزد چگونه طرحهاي توسعه را به مرحله اجرا بگذارند و مديران بايد بياموزند كه چگونه مقاومت مخالفان با تغيير را در هم بشكنند.1- مقاومت در مقابل تغييراين طور به نظر مي رسد كه اكثر كاركنان سازمانها با اجراي تغيير مخالف هستند و در مقابل تحول مقاومت مي كنند، عواملي كه سبب مخالفت پرسنل با طرحهاي توسعه مي شوند، عبارتند از تاثيرات اقتصادي، تاثيرات رواني و كمبود اطلاعاتتاثيرات اقتصادي: كاركنان ممكن است اين طور تصور كنند كه تحول در امور تكنولوژي باعث خواهد شد كه تخصصي را كه وي طي سالها تجربه و آموزش اندوخته است بي فايده بماند و در نتيجه نتواند خود را با تكنولوژي جديد هماهنگ سازد و امر معاش خود را دچار اشكال شود.تاثيرات رواني: تحول در سيستم ممكن است اين فكر را براي كاركنان ايجاد كند كه آنها اعتباري را كه سالها كسب كرده اند، در سيستم جديد از دست خواهند داد، به همين

جهت است كه اكثر اشخاصي كه با تحول موافقند آنهايي هستند كه در سيستم جديد اعتبار بيشتري كسب خواهند كرد.كمبود اطلاعات: بيشتر كساني كه با تحول هماهنگي ندارند، كمبود اطلاعات آنها نسبت به سيستم جديد است. اگر انسانهاي درگير با طرحهاي توسعه در جريان امور قرار گيرند مسلماً درصد مخالفت آنها به حداقل كاهش پيدا خواهد كرد. به طور كلي قبل از اجراي هرطرح توسعه و با اجراي هر طرح تحولي، مديران بايد مسئله را از ديدگاه كاركنان و انسانها مورد تجزيه و تحليل قرار دهند و عكس العمل آنها را بررسي كنند و تا جايي كه امكان دارد از تعداد مخالفين بكاهند.2- آموزش پرسنل براي اجراي طرحهاافزايش مهارتها و تواناييهاي جامعه، مستلزم اولويت دادن به آموزش علوم و تكنولوژي به صورت رسمي و غير رسمي است. نظام آموزشي جامعه بايد برنامه هاي آموزشي را با مراحل مختلف توسعه و انتقال تكنولوژي هم آهنگ نمايد. در هر مرحله از انتقال تكنولوژي مهارتها و تواناييهاي خاصي مورد نياز است كه بخش عمده آن از طريق نظام آموزشي تامين مي شود.روشهاي آموزش: اجراي طرحهاي توسعه زماني با موفقيت همراه خواهد بود كه رفتار انسانها با رفتار جامعه همزمان با يكديگر تغيير نمايد. خلاصه روشهاي آموزش به شرح زير الف) آموزش افراد جامعه براي هم سو كردن شكاف بين نخبگان جامعه و تحصيل كرده ها و مردم به عبارت ديگر ايجاد نگرش علمي بر باورهاي فرهنگي جامعه به منظور قبول آنكه هر حادثه معلولي دارد هر علت يا عللي قابل كشف است و اين كشف بايد از طريق علمي صورت بگيرد و متكي به سنت هاي موجود جامعه

كه مانع توسعه است نباشد.ب) بازسازي آن دسته از مردم كه تخصص لازم را براي اجراي طرحهاي توسعه ندارند و اماده كردن آنها براي اجراي توسعهج) بازسازي آن دسته از مردم كه تخصص لازم براي اجراي طرحهاي توسعه ندارند و آماده كردن آنها براي بازسازي تخصصي و قبول طرحهاي توسعهد) آموزش بلند مدت: به منظور افزودن كارآيي، تغيير در رفتار و شخصيت پرسنل سيستمهاي اجتماعي براي ايفاي نقشي كه در آينده به عهده آنها در سيستم گذارده خواهد شد.علاوه بر انواع آموزشهايي كه بايد طراحي و براي اجراي موفقيت آميز توسعه بكار رود، نكات مهم زير در اجراي طرح توسعه در خور توجه و بررسي است.الف) مشاركت دادن مسئولان اجراي طرحهاي توسعه در طراحي دوره ها و دروس دانشگاهها براي همسو كردن فعاليتهاي توسعهب) اجراي برنامه هاي پژوهشي صنايع از طريق آزمايشگاههاي مراكز آموزش عالي و واگذاري پروژه هاي تحقيقي و پژوهشي به دانشگاههاج) مشورت گرفتن از دانشگاهيان در سازگاري بين تكنولوژي وارداتي و توسعه تكنولوژي بوميد) اتكاء به متخصصين داخلي به منظور افزايش اعتماد به نفس جهت اجراي طرحهاي توسعهه_) مبادله فرهنگي و استفاده از فرصتهاي آموزشي براي تربيت متخصص در رشته هاي مختلف صنعتي.مديران و توسعهاگر انسان و جامعه را يك سيستم بدانيم، طبيعي است هر سيستمي دو مكانيزم براي حفظ خود در يك وضعيت تعادل ناپايدار دارد يكي مكانيسم خود تنظيمي و ديگري خود تطبيقي است.مكانيسم خود تنظيمي براي پايداري و تدام سازمان و مكانيسم خود تطبيقي سازگاري جامعه را با محيط بروني و دروني ميسر مي سازد. مديران جامعه مي توانند از اين مكانيسم براي بقا و تجديد حيات جامعه بهره

گيرند. در گذشته مديران به علت برآوردهاي ذهني و توجه به طرز فكر سيستم بسته انتروپي و بازخورد مثبت محيط دروني و بروني سازمان را ايستا فرض مي كردند.مدلهاي توسعهتنوع كشورهاي در حال توسعه يعني تنوع در سنتها، نظامهاي اقتصادي، منابع، نيازها، موقعيت ژئوپوليتكي و بين المللي ايجاد مي كند كه مدل توسعه و رشد هر كشوري با كشور ديگري متفاوت باشد.مدلهاي توسعه به هر شكل و عنوان بايد به چهار اصل هدايت كننده زير استوار باشد1- هميشه انسان در هسته مركزي قرار گيرد، حمايت از محيط زيست امري است حياتي هر چند به تنهايي هدف نيست. اما خود همچون رشد اقتصادي يك وسيله است.2- در مدلهاي جديد بايد از تكنولوژي هاي عاري از آسيب هاي محيطي (فرهنگي و زيستي) بهره گرفته شود.3- مدلهاي توسعه بايد بر اصل مشاركت استوار باشد، به اجتماعات محلي اجازه داده شود تا كنترل منابع طبيعي خود را بدست گيرند و سعي شود اطلاعات مورد استفاده مدلها از پايين به بالا تهيه و تنظيم گردد.4- توجه به انديشه كل گرايي و سيستم باز بدين معني كه اثر يك تغيير در ديگر جهات جامعه و علاقه، سنت و فرهنگ جامعه در مقابل اثر تكنولوژي وارداتي و تهاجم فرهنگي مورد بررسي و مداقه قرار گيرد.توسعه پايدار و مديريت دولتي در هند    نوشته: شريرام مهشواري    مديريت دولتي (23)در هندوستان توسعه به صورت يك فعاليت خود آگاه سازمان يافته و منظم دولت براي اولين بار تحت حكومتي كه در آن قدرت در دست دو نفر يا گروه بوده و توسط قانون 1919 دولت هند معرفي شده بود درآمد. اگر چه عبارتي كه در آن

زمان به كار رفته بود، فعاليت سازندگي ملي بود. براستي نمايندگان منتخب مردم كه حال « وزراء» ناميده مي شوند سازمانهاي سازندگي ملي را رهبري كرده و از اين رو به طور مستقيم در ايفاي وظايف توسعه دخيل بوده اند. به هر حال نامگذاري « مديريت توسعه» از جنگ جهاني دوم انجام شد. افتخار نامگذاري اين عبارت به يك مدير هندي به نام « يو- آل- گسوايي» تعلق دارد كه در سال 1995 مقاله اي با عنوان ساختار مديريت توسعه در هند در نشريه اداره امور دولتي هند به چاپ رسانيد.با شروع استعمار زدائي در پايان جنگ جهاني دوم، (1945- 1939) توسعه هدف اصلي كشورهاي تازه استقلال يافته اي همچون هند شد. براي نيل به چنين هدفي، برنامه هاي پنج ساله پايه ريزي شده و يك ماشين برنامه ريزي كه بالاترين سطح آن كميسيون برنامه ريزي بود تاسيس گرديد. فقر مسئله آشكار در چنين كشورهايي بود و توسعه تقريبا به صورت فطري راه توسعه اقتصادي را در پيش گرفت. در نتيجه برنامه ريزان متوجه شدند كه توسعه اقتصادي به تنهايي كافي نيست و پيشرفت در بخشهاي غير اقتصادي ديگر زندگي يعني بخش خدمات اجتماعي نيز به همان اندازه اهميت دارد به عبارت ديگر توسعه كمي جامع تر و فراگير تر شد.توسعه پايداربايد گوشزد كرد كه توسعه پايدار موفق يك استراتژي توسعه از بالا به پايين و مبتني بر رشدي كه تاكنون اعمال مي شده است نمي باشد توسعه پايدار بر پايه هوشياري انسانهاي موجود و منابع طبيعي كره زمين استوار است و خواهان يك سبك زندگي پايدار براي همه انسانها چه آنهايي كه در كشورهاي

شمال و چه آنهايي كه در كشورهاي جنوب زندگي مي كنند مي باشد توسعه پايدار مخالف سبك زندگي كه مبتني بر مصرف بيش از اندازه و بي توجهي به نسلهاي آينده و قطع رابطه با گذشته است. همچنين توسعه پايدار زندگي مردمان فقير دنيا را غير قابل قبول مي داند و به آنها نويد زندگي مناسب با شان و شخصيت آنها مي دهدتوسعه خواهان آن است كه مصرف برخي از منابع طبيعي كه حداقل پايدار هستند بايد حاوي سه عنصر اساسي باشد:1-    پايدار بودن در رابطه با منابعي كه در دسترسي نسلهاي فعلي و آينده است.2-    پايدار بودن در رابطه با محيط زيستي كه به قدر كافي سالم باشد.3-    پايدار بودن در رابطه با داراي وجه اشتراك بودن مفهوم اشتراكات بين المللي و حفاظت از ميراث مشترك بشريت.اصلاح اداري و توسعه            نوشته: قدرت الله ارديبهشت     مديريت امروز (22)نگاهي اجمالي به چگونگي اصلاح اداري در كشورهاي مختلف و تجزيه و تحليل مشكلات و مسائل آنان، به اين امر منتهي مي گردد كه در غالب كشورهاي جهان سوم مسائلي به شرح زير به چشم مي خورد.1- مشكل ارتباط كارمندان دولت با سياستمداران.2- مسائل خاص كشورهاي كوچك با دامنه فعاليت محدود در زمينه هاي اقتصادي3- نقش اشراف در بعضي از كشورهاي عقب مانده و تحت الحمايه4- كمبود نيروي انساني5- قرطاس بازي و مغالطه6- كنترل هزينه ها7- دخالت بيجا و غير منطقي اجانب  و افراد خارجي8- ناموفق بودن روشهاي مربوط به اعمال نظم و ديسپلين9- نقص و كمبود خدمات مورد نياز جامعه 10- اختلاف شرايط كار در بخش خصوصي و دولتي و بخصوص فشار بخش خصوصي بر

بخش عمومي11- نقش دو جانبه مسئولان امور دولتي از لحاظ كارهاي اجرايي و سياسي12- كمبود آموزش و نقص وسائل و روشهاي آموزشي 13- مقررات و قوانين استخدامي14- اختلاف دستمزد و حقوقها و شرايط كار15- موقعيت و خصوصيات كارمندان دولت16- عدم دسترسي افراد جامعه به كارمندان دولت و غيرهگذشته از بعضي از مسائل كه خاص يك كشور بوده و از نظر بحث براي عموم شركت كنندگان نمي توانست مفيد و آموزنده باشد غالب آن مسائل و منجمله تجاربي كه كشورهاي شركت كننده براي رفع مشكلات فوق به دست آورده بودند مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت. رابطه سياستمداران با كارمندان دولتدر كشورهايي كه تازه تشكيل شده و يا استقلال يافته اند، سياستمداران تمايل دارند كه روشهاي نو به فوريت هر چه تماتر به موقع اجرا گذاشته شود در حاليكه دستگاه اداري ميل دارد بدون توجه به خواسته سياستمداران و فوريت مورد نظر آنان، با بيطرفي و مساوات وظايف خود را انجام دهد.- در تركيه هر وقت دولت تغيير مي كند مقامات بالا از مقام خود عزل شده و يا تغيير مي يابند (البته هرگز اخراج نمي شوند)- در نيجريه به دنبال شكاياتي مبني بر اينكه ادارات دولتي جداگانه به راه خود مي روند و با سياست كشور هماهنگي ندارند سميناري تشكيل گرديد.روابط سياستمداران و كارمندان دولت به روابط زن و مرد تشبيه گرديده كه براي تحكيم آن سازش و درك واقعي لازم است با وجودي كه اين دو نفر داراي نيازهاي رواني متفاوت هستند ولي به علت احتياج بايد با هم اشتراك مساعي داشته باشند. بايد وظايف و حدود فعاليت سياستمدار و كارمند دولت مشخص

شده و روشن باشد تا اين تفاهم به وجود آيد.نفوذهاي اقتصادي و عوامل خارجيفشارها و نفوذهائي كه بر دستگاه اداري كشور وارد مي شود عبارتند از:الف) دخالت بيگانگان و عوامل خارجي (كه ممكن است اقتصادي و يا ايدئولوژيكي باشد).ب) فشار بخش خصوصي بر بخش عموميج) نفوذ كاركنان دولتقويترين نفوذ خارجي بر دستگاه اداري كشورهاي در حال توسعه شركتهايي هستند كه داراي چند مليت مي باشند. تمام كوشش اين شركتها بدون توجه به منافع و پيشرفت كشوري كه در آن كار مي كنند صرف آن مي شود كه حداكثر منابع را براي خود به دست آورند. خروج نامحدود عوايد اين شركتها به اقتصاد، از خارجي و موازنه پرداختهاي كشور لطمه شديدي وارد مي كند. به همين علت در غنا و نيجريه سيستم و مقررات مربوط به سهميه و بهره قابل انتقال براي اين قبيل شركتها وضع گرديده است.در تركيه صنعت نفت شركتهايي خارج از كادر دولت به وجود آمده است و اين شركتها مي توانند از لحاظ پرداخت با شركتهاي خارجي رقابت كرده و نفوذ آنها را بر دستگاه اداري خنثي كنند.گرچه وضع كارمندان دولت از لحاظ حقوق و دستمزد به پاي بخش خصوصي نمي رسد. لكن در انجام وظايف خود اختياراتي را دارا مي باشد كه چنانچه براي انجام كارهاي بخش خصوصي اشكال تراشي و تعلل كند بخش خصوصي در صدد بر مي آيد از راه فساد اشكال تراشي و تعلل كند. بخش خصوصي درصدد بر مي آيد از راه فساد اشكال تراشيها را رفع كند. منجمله در امور مربوط به خدمات ملي، كنترل قيمت ها، اجاره ورود كالا، مسائل گمرك و بيمه و غيره

كاركنان بخش خصوصي سعي مي كنند با ارتشا خدمات مذكور را خواستار شوند. نقش دو جانبه مسئولانگذشته از نقش دولت بايد دستگاه و مقامي باشد كه با انجام وظايف خود نياز سيستم اداري كشور را از لحاظ هماهنگي و ارتباط اداره امور سياسي و امور اداري دولت برآورد. در اغلب كشورهايي كه از سيستم انگليسي برخوردارند رئيس سازمان امور اداري نقش هماهنگ كننده را دارد و انتخاب آن به عهده رئيس دولت است. در بعضي كشورها طبق قانون مقرر است كه رئيس اين سازمان يكي از وزاري كابينه باشد و به مناسبت شركت در جلسات دولت از كليه تصميمات با اطلاع باشد گاهي اين شبهه به وجود مي ايد كه رئيس سازمان امور اداري در حد معاون وزير است و در صورت لزوم تصميمات را به اطلاع نخست وزير مي رساند.در مورد رئيس سازمان امور اداري پيشنهاد شده است:الف) چون وظيفه مهمي به عهده رئيس امور اداري است بايستي توسط رئيس دولت منصوب گردد.ب) وظايف اوبايستي شامل امور مشورتي درباره سياست مربوط به كاركنان دولت باشد كه با وظايف دولت تناقضي به وجود نيايد.ج) در كارهاي خود از يك كميته مشورتي كاركنان عالي رتبه ياري گيرد.ه_) وظايف او نبايستي با وظايف يك كارمند عالي رتبه سياسي و يا اجرايي تناقص داشته باشد.تمركز و عدم تمركزيكي از نقاط ضعف دستگاههاي اداري تمركز بيش از حد قدرت در سيستم اداره است. وزارتخانه هايي كه مسئول برنامه ريزي و تعيين سياست اجرايي دولت هستند بايد توجه داشته باشند كه با تمركز شدن قدرت، سازمانهاي محلي كارايي كافي ندارند و ضعف مديريت و كنترل برنمه ها به شدت به

چشم مي خورد.با تمركز يافتن قدرت در مركز، غالب كاركنان ميل دارند در مركز باشند و بدين ترتيب دستگاههاي اجرايي استانها و شهرستانها ضعيت مي شود.به منظور دسترسي به كارآيي بيشتر و موفقيت در انجام برنامه ها و سرعت در توسعه برنامه هاي اقتصادي و اجتماعي بايستي عدم تمركز منطقي و اساسي در امور مربوط به مديريت مسائل عمومي ايجاد شود.عدم تمركز يعني تفويض قدرت به واحدهاي كوچكتر براي اجراي وظايف و اعمال سياست دولت، عدم تمركز تنها به معناي تفويض قدرت به سازمانها و افراد اداري نيست. بلكه مسئولان و مديران سازمانهاي محلي بايد داراي آنچنان اختياري باشند كه در آن انجام هر برنامه و اقدامي براي حفظ منافع منطقه خود در جهت پيشبرد هدفهاي اجتماعي و اقتصادي قادر باشد.حقوق و شرايط كارحقوق و دستمزد بايستي بر مبناي پيچيدگي و نوع وظايف، ميزان مسئوليت اوضاع احوال و شرايط عمومي جامعه پرداخت گردد. در اغلب كشورها كميته اي با سيستم خاص نسبت به برقراري حقوق و تعيين مقررات آن مرتبا اقدام و تجديد نظر مي كند.اعمال نظم و انظباطدر غالب كشورها مشاهده شد كه بنا به علل زير اقدامات انظباطي در مورد كارمندان صورت مي گيرد-    در صورتي كه كارمند بر خلاف قانون و مقررات مربوط عمل كند.-    در صورتي كه نسبت به انجام وظايفش قصور و تخلف ورزد و يا از حدود اختياراتش پا فراتر نهد-    در صورتي كه عملي بر خلاف شئون و موقعيت شغلي اش به عنوان كارمند دولت انجام دهددر موارد قصور و اتهام بايد به كارمند فرصت داده شود تا از خود دفاع كند و در اين مورد بايد كميته

تخفيفاتي دقيقي براي رسيدگي وجود داشته باشد.اقدامات انظباطي و جرايمي را كه به خاطر قصور تعيين مي كند عبارتند از:-    تعليق از خدمت براي مدت كوتاه يا طولاني-    كسر قسمتي از حقوق براي تعيين مدت معين-    اخطار با درج در پرونده براي منظور نمودن در ارتقاء و ترفيع-    و سرانجام اخراجضمناً به كارمندي كه كارآيي كافي در كارش ندارد و يا از لحاظ بدني و مغزي قدرت انجام كار را ندارد و يا به طور كلي صلاحيت لازم را براي انجام وظايفش ندارد توجه شود و با اخراج يا بازنشستگي و يا تنزل مقام براي او چاره بينديشند.شايستگي و ارتقاء شايستگي، كارداني و سابقه خدمت از ضوابط ارتقاء مي باشد و بايستي اين ضوابط مهمترين ضوابط ترفيع به شمار آيد. براي دستيابي به چنين ضوابطي بايد پرونده فعاليت اقدامات كارمند، گزارش كامل كارهاي سالانه او و نتايج ارزشيابي آن در اختيار و موجود باشد.در بعضي كشورها اگر فردي به طور ناگهاني به مقام بالاتري ارتقاء يابد ميزان حقوق او تابع مقرراتي است كه در حالت عادي دارد و حقوق او به صورت طبيعي و طبق معمول سنواتي افزايش خواهد يافت.در بعضي از مشاغل خاص مانند قضاوت، استادي دانشگاه و.... علاوه بر ضوابط مذكور معيارهاي خاص شغلي ديگري براي ارتقاء مورد توجه قرار مي گيرد.به طور كلي مي توان نتيجه گرفت كه ارتقاء بايد براساس انتخاب از طريق شايستگي، مسابقه، تجربه، تحصيل، صلاحيت، قدرت انجام در حد كارآيي كامل و سرانجام قبول مسئوليت و وظيفه شناسي صورت گيرد.اخلاقيات و موقعيت اجتماعي كارمند دولتكارمند دولت و شايد هر فردي در درجه اول به دنبال ارضاي باطن و

سعادت خويش است، اگر هدفهاي سازمان به نحوي با هدفهاي شخصي هماهنگ و همگام باشد موجب مي شود كه كارمند مذكور با انجام وظايف، ضمن آنكه براي نيل به هدفهاي سازمان تلاش مي كند به رفاه و آسايش مورد نظر خود نيز نايل شود.در رابطه كارمند با روسا و مسئولان بايستي روابط بيطرفانه و چهره به چهره باشد گو اينكه از نظ مقررات و اصول، فرد تابع تمام مقررات و حتي تنبيهات را در ابتداي استخدام مي پذيرد ولي از لحاظ اخلاقي و معنوي تنها اين امر نمي تواند حاكم بر رابطه تابع و متنوع باشد. قدرت رابطه اي است قانوني كه روابط بين دستور دهنده و دستور گيرنده را تعيين مي كند و ناشي از ضمانت اجراي قانون است.رضايت از كار، وضع و شرايط كار محيط كار از نظر اقتصادي اجتماعي و سياسي ميزان حقوق و ساير شرايط مربوط به آن ضوابط ارتقا و ترفيع و بهبود وضع، همه از مواردي هستند كه در ميزان همكاري و فعاليت كارمند تاثير به سزايي دارد.توسعه عقب ماندگي            نوشته: آندره گواندر فرانك     برگردان: هما كشاورز و پروين رئيس فرد        مديريت امروز (36)تئوريسينهاي علوم اجتماعي بخصوص اقتصاد و جامعه شناسي معتقد بودند كه « توسعه» يك فرآيند تحول از مرحله سنتي و توسعه نيافته به مرحله مدرن شدن و توسعه يافته كه در جوامع سرمايه داري صنعتي به ويژه آمريكا مصداق پيدا كرده است.« توسعه» به عقيده اين نظريه پردازان به صورت يك سوال مطرح مي گرديد. « چگونه ما (حاملان پيشرفت) مي توانيم آنها (جوامع عقب مانده) را بيشتر مانند خودمان كنيم» ولي انتشار

مقاله معروف پل باران « اقتصادي سياسي رشد» در سال 1957 و تاثير آن بر روي دانشمندان معاصر به ويژه گواندر فرانك باعث شد كه در نيمه دوم دهه 1960 گواندر فرانك با ارائه تئوري و مدل « روابط مراكز و اقمار» يك ديد جديد در اين زمينه به وجود آورد.تجزيه و تحليل فرانك از عقب ماندگي به عنوان يك فرآيند و در عين حال به عنوان منبع توسعه مراكز به بهترين وجهي اين مكتب جديد را كه پل باران بنيان گذار آن مي باشد نشان مي دهد.برداشت عمومي چنين است كه توسعه اقتصادي در توالي مراحل سرمايه داري حاصل مي شود و كشورهاي عقب مانده كنوني هنوز در مرحله اي قرار دارند كه بعضاً مرحله ابتدايي تاريخ خوانده مي شود و در كشورهاي توسعه يافته امروز، سالهاي قبل آنرا پشت سر گذاشته اند.نظريه ديگري كه مي تواند گمراه كننده باشد اين است كه توسعه كشورهاي عقب مانده و در داخل آن بخشهاي عقب مانده تر مستلزم تزريق سرمايه، نهادها، ارزشها و نظاير آن از طرف مراكز سرمايه داري بين المللي و ملي است.و در اين حالي است كه دورنماي تاريخي كشورهاي عقب مانده و تجارب گذشته آنان نظريه مخالفي را مطرح مي كند. بدين ترتيب كه توسعه اقتصادي كشورهاي عقب مانده در حال حاضر تنها به ترتيبي عملي است كه به صورتي مستقل و با حذف اكثر روابطي كه مبتني بر انتقال سرمايه، نهادها و ارزشها از كشورهاي توسعه يافته به اين كشورها باشد صورت پذيرد.نابرابري آشكار درآمد و اختلافات فرهنگي باعث شده است كه بسياري از بررسي كنندگان يك نوع دوگانگي و يا

عملاٌ دو بخش متمايز اجتماعي و اقتصادي را در كشورهاي عقب مانده مشاهده نمايند. برداشت كلي چنين است كه هر يك از اين دو قسمت تاريخي مجزا و متعلق به خود ساختي ويژه و بافت پويايي كه نسبتاً از يكديگر مستقل است را دارا هستند. همچنين به نظر مي رسد كه يك قسمت از اقتصاد جامعه به طور عمده تحت تاثير روابط نزديك اقتصادي با دنياي سرمايه داري « خارج» قرار گرفته و به دليل وجودچنين ارتباطي « اين بخش مدرن، سرمايه دار، و نسبتا توسعه يافته گرديده است . قسمت ديگر نوعاً منزوي و جدا مانده، خود مصرف و به صورت فئودالي يا در مرحله قبل از سرمايه داري باقي مانده و در نتيجه عقب مانده تر است.دبير كل مركز تحقيقات علوم اجتماعي آمريكاي لاتين در نشريه اين مركز مي نويسد: موقعيت متمايز شهر به دوره استعماري باز مي گردد. هدف توسعه شهر در آن زمان از هدفهايي كه امروزه در اين زمينه مطرح است جدا نبوده است. در آن زمان فاتحان، شهر را به خاطر هدفي مي ساختند كه امروز به همان منظور از آن استفاده مي شود. و آن هدفي جز مستحيل كردن مردم بومي در نظام اقتصادي فاتحان و فرزندان آنها نبوده است. شهرهاي منطقه اي همواره ابزاري براي چيرگي، غلبه و تسلط بوده اند.موسسه ملي سرخپوستان در مكزين اين ملاحظات را تصديق مي كنند و مي نويسد « در حقيقت مستيتسوها كه نژاد مختلط فاتحان اسپانيائي و پرتقالي و سرخپوستان هستند) هميشه در شهري كه مركز برخورد فرهنگهاي مختلف بده است زندگي كرده اند. اين شهر به عنوان مركز ساير

نواحي بومي عمل مي كند و رابطه نزديكي با اين جوامع عقب مانده كه جنبه اقماري دارند برقرار كرده است.بنايراين مي توان نتيجه گرفت كه روابط بين مراكز و اقمار تنها محدوده به سطح جهاني يا بين المللي نمي باشد. بلكه اين نوع روابط در داخل زندگي اقتصادي سياسي و اجتماعي كشورهاي مستعمراتي آمريكاي لاتين نفوذ كرده و در ساخت آن تاثير اساسي بر جاي گذارده است. « استقراض» و نقش آن در برنامه هاي توسعه اقتصادي             نوشته: عبدالحميد سميعياستقراض (قرضه عمومي) به عنوان يكي از بخشهاي مهم تامين مالي درآمد دولت، امروزه با گسترش وظايف و مسئوليتهاي عمومي دولتها، اهميت زيادي كسب نموده است. در بسياري از كشورهاي جهان براي جبران كسر بودجه و همچنين دستيباي به امكانات پولي و اعتباري جديد، مبادرت به استقراض از منابع مختلف كه با توجه به اوضاع و احوال خاص آن كشور، آثار تورمي و ضد تورمي و پي آمدهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي مطلوب يا نامطلوبي ببار مي آورد.استقراض چيست؟« استقراض عمومي» به معني وسيع كلمه استفاده از ظرفيتهاي پس انداز جامعه و بكار انداختن آن در تامين نيازهاي مالي و يا در راه پيشرفت اقتصادي است. « قرضه» نيز يكي از مهمترين منابع درآمدهاي غير مالياتي دولت را تشكيل مي دهد كه بعضاً بخش عظيمي از منابع مالي بودجه را به خود اختصاص مي دهد.از نظر مكاتب مالي جديد، درآمدي كه در اقتصاد بخش خصوصي ايجاد مي شود به دو بخش عمده تقسيم مي گردد. بخشي براي رفع نيازهاي مردم هزينه مي شود و عوايد آن به جامعه باز مي گردد و بخش

ديگر به صورت پس انداز مولد ظرفيت استقراض آن جامعه را تشكيل مي دهد. قسمتي از پس انداز افراد و موسسات به صورت ذخيره باقي مي ماند و چگونگي استفاده از آن و يا بازگشت به سرمايه گذاري به ظرفيت اقتصادي و وضعيت فرهنگي افراد و جامعه بستگي پيدا مي كند.بانك به عنوان مهمترين و موثرترين عامل و ابزار اقتصادي، بيشترين نقش را در تكوين يا ابطال اين دوره و تسلسل به عهده دارد. بدين ترتيب كه پس انداز ذخيره مردم را به صورت سپرده هاي ثابت يا مدت دار از آنان دريافت مي كند و دوباره در برنامه ريزيهاي پولي مورد استفاده قرار مي دهد.يوزانس چيست؟يوزانس در لغت به معني مهلت قانوني و يا عرفي است كه براي پرداخت برات، سفته و يا اعتبارات اسنادي مدت دار در نظر مي گيرد. به عبارت ديگر شخصي كه خريدار كالايي است تعهد مي كند در سر رسيد معين مبلغي را كه شامل قيمت كالا و بهره متعلق به آن مي باشد يكجا به طرف ديگر پرداخت نمايد. براي محاسبه بهره مربوط نرخ يوزانس توسط بانك مركزي تعيين و ابلاغ مي شود. اين نرخ معمولاً به صورت درصد در سال مي باشد.مصارف استقراضزمينه هاي مصرف استقراض ممكن است مثبت و سازنده باشد و يا اينكه منفي و زيان آور. به عبارت ديگر ممكن است وامهاي دريافتي به مصرف توسعه اقتصادي كشور و ايجاد مراكز صنعتي و رفاهي عمومي برسد. در اين مورد اثار اقتصادي و اجتماعي، وام، مثبت ارزيابي مي شود و درآمد حاصل از اجراي برنامه هاي اقتصادي هزينه بهره وام را جبران مي كند و

گشايشي در وضعيت اقتصادي بوجود آورد. بديهي است شرط موفقيت در اين زمينه وجود برنامه ريزي اقتصادي واقعي، اجراي صحيح برنامه ها و نظارت مستمر و همه جانبه در اجراي امور است.آثار منفي وامهاي دريافتي در شرايط مورد بحث قرار مي گيرد. كه وام صرفاً براي جبران كسر بودجه ناشي از هزينه هاي جاري و غير توليدي اخذ و مصرف و افزايش مراكز توليد مبادرت به اخ وام جهت خريد كالا از خارج شود. زيان اين روش كار از جنبه هاي مختلف قابل بررسي است اولاً كالاي توليدي داراي ارزش افزوده اقتصادي است كه نصب كشورهاي خارجي مي شود. ثانيا سود آور بودن فعاليتهاي خريد و فروش و واسطه گري بتدريج علاقه مردم را از فعاليتهاي توليدي كاهش مي دهد و ثانيا گرايش به مصرف كالا روز به روز افزايش مي يابد و دولت ناگزير مي شود با اخذ وام جديد دامنه عمليات را وسيع تر نمايد تا شايد بتواند توقعات نامحدود عمومي را در مصرف كالا و خدمات پاسخ گويد.سازمانهاي جهاني قرض دهندهدر سال 1930 براي نظارت بر بازپرداختهاي ناشي از جنگ اول جهاني بانك تسويه هاي بين المللي كه مستقر در سويس مي باشد ايجاد گرديد ليكن تاريخ تشكيل سازمانهاي جهاني قرض دهنده با خاتمه جنگ جهاني دوم جهاني قرين مي باشد. در ابتدا دو موسسه بين المللي بشرح زير ايجاد گرديد.1-    صندوق بين المللي پول براي رفع مشكلات موقتي در موازنه پرداختهاي اعضا2-    بانك بين المللي ترميم و توسعه براي كمك به ترميم خرابيهاي جنگ و توسعه اقتصادي كشورهاي كم درآمدگروه بانك جهاني متشكل از سه سازمان بين المللي ترميم و توسعه،

شركت مالي بين المللي و موسسه توسعه بين المللي نيز جهت توسعه اقتصادي كشورهاي در حال توسعه بوجود آمد كه يكي از شروط عضويت در دو سازمان ديگر عضويت در بانك بين المللي ترميم و توسعه بود.استراتژي توسعه و تكنولوژي مناسب        نوشته دكتر ابوالحسن فقيهي ضرورت تعيين استراتژي توسعهدر اينجا لازم است توضيح داده شود كه از اواسط قرن ميلادي حاضر الگوهاي توسعه اي چندي به كشورهاي رو به توسعه پيشنهاد شده است. يكي از الگوها، الگوي رشد اقتصادي است كه ميعار عمده آن توليد خالص ملي است. اين الگو بعد از جنگ جهاني دوم از سوي ايالات متحده آمريكا به كشورهاي جهان سوم توصيه شد و در كشورهايي چون برزيل و كره جنوبي هم موفقيت داشته است.اين الگو رشد اقتصادي را با اتكا همراه دارد. اين اتكا طبعا به اقتصادهاي صنعتي غرب ميباشد در اين الگو چون هدف رشد اقتصادي است به مسئله توزيع اولويت داده نمي شود. از طرفي چون رشد اقتصادي نيازمند ثبات و آرامش سياسي است توصيه مي شود رژيمهاي نظامي و شبه نظامي قدرت را در دست گيرند در نتيجه مسئله توسعه سياسي و رشد نهادهاي آزاد منشانه به فراموشي سپرده مي شود.الگوي ديگر توسعه الگويي است كه روسها پس از جنگ جهاني دوم خصوصاً از اوايل دهه 1960 به بعد به پاره اي از كشورهاي رو به توسعه پيشنهاد كردند. هدف اين الگو استقرار اقتصاد برنامه اي تحت نظارت كامل دولت است. صرف نظر از كشورهاي بلوك شرق برخي از كشورهاي رو به توسعه اين الگو را تجربه كرده اند.موفقت اين مدل هم در كشورهاي جهان سوم سوال

برانگيز است چنين به نظر مي رسد كه از اواخر دهه 1970 به بعد روسها تمايل چنداني به توصيه مدل اقتصادي دولتي در جهان سوم ندارند. آنها در برنامه سال 1986 خود راه حل سوسياليزم را نه به عنوان تنها راه حل بلكه يكي از راه حلهاي متعدد توسعه كشورهاي جهان سوم پيشنهاد كرده اند/از دهه 1970 به بعد در تفكرات مربوط به توسعه تحولي پديد آمده است در برابر الگوهاي پيشنهادي دهه هاي 1950 و 1960 اقتصاد دانان و نظريه پردازان توسعه الگويي را معرفي كرده اند كه به نيازهاي اساسي معروف استدر اين الگو بخش كشاورزي اقتصاد محور توسعه است. فراهم كردن خدمات براي نيازهاي اساسي مردم ايجاد اشتغال و اتخاد سياستهاي توليدي كار طلب و برنامه ريزي غير متمركز از ويژگيهاي اين الگو محسوب مي شود. اگر بخواهيم الگوي « نيازهاي اساسي» را با الگوي « رشد اقتصادي» مقايسه كنيم تاكيد در جهت گيري را مي توان به صورت زير نشان داد.الگوي رشد اقتصادي:            الگوي نيازهاي اساسيصنعتي شدن                كشاورزيتوسعه شهري                توسعه روستائيتوليد ناخالص سرانه            رفاه فرديبرنامه ريزي متمركز            برنامه ريزي مشاركتياتكا داشتن به خارجي             اتكا داشتن به خودتكنولوژي پيشرفته                تكنولوژي مناسبتجارب ناموفق برخي از كشورها، ناشي از پذيرفتن الگوهاي دهه هاي 1950 و 1960 و همچنين تحول در تفكرات مربوط به توسعه سبب شد تا كشورهاي مختلف جهات تدريجا الگوهاي متفاوتي را براي توسعه انتخاب كنند. امروزه اعتقاد بر آن است كه هر كشوري با توجه به عواملي چون ذخاير و منابع طبيعي امكانات

نيروي انساني تجهيزات و تكنولوژي محلي ظرفيهاي فني و مديريت و مهمتر از همه براساس نظام ارزشها، فرهنگ و آداب و سنن خاص خود مي تواند يك استراتژي توسعه اي داشته باشد. مديريت مناسبرابطه بين مديريت و تكنولژي را از دو ديدگاه مي توان بررسي كرد وقتي درباره مديريت به عنوان يك دانش و فراگرد صحبت مي كنيم.مديريت شامل مجموعه اي از نظريه ها، الگوها و تكنيكها مي شود كه كاربرد آن يك نوع تكنولوژي است. بنابراين همچنانكه سازگار كردن جنبه هاي تكنيكي كالاهاي وارداتي با منابع و نيازهاي محلي ضرورت دارد سيستمها و نگرشهاي مدريت هم بايد آنچنان تعديل شود تا با ويژگيهاي محيط محلي تناسب داشته باشد. لازم به ياد آوري است كه نظريه ها و تكنيكهاي مديريت اغلب در كشورهاي صنعتي غرب و با توجه به فراگرد صنعتي شدن و مسائل و مشكلات خاص اين كشورها به تدريج بوجود آمده است.نتيجهاكنون جامعه ما در شرايط بازسازي قرار دارد و نقش تكنولوژي در اين بازسازي از اهميت ويژه اي برخوردار است. شك نيست كه در اين راه محدوديتهاي بيشماري وجود دارد از جمله مجبوريم در چارچوب نظام مالي و تجاري و بين المللي موجود با ديگران همكاري كنيم. در شرايط هستيم كه اطلاعات تاحدود زيادي از خارج كنترل مي شود. معهذا امتيازها و فرصتهايي هم داريم از جمله مجبور نيستيم كه از ابتدا شروع كنيم.

فرهنگ در مديريت توسعه اسلامي

:03 فرهنگ در مديريت توسعه اسلامي حسن بنيانيان

خلاصه كتاب: كاري از: مرتضي قلي زاده - مقام معظم رهبري، در بيانات خود در جمع اساتيد و دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد در سال 1385 مطرح فرمودند قصد داريم يك باور همگاني

در درجه اول در بين نخبگان، بعد در همه مردم به وجود بيايد كه بدانند دنبال چه هستيم به كجا مي خواهيم برسيم و بخش هاي گوناگون، نظام بدانند بايد چه كار بكنند اين را بايد پيدا كنيم، البته، امروز نه نمي خواهم مدل و الگوي پيشرفت را اين جا مطرح كنم، نه مي خواهم ، لزوم اين كار را بگويم مدل سازي و الگوسازي، كار خود شماست، يعني، كار نخبگان ماست، در تحقيقات دانشگاهي بايد دنبالش بروند، بحث كنند و در نهايت مدل پيشرفت را براي ايران اسلامي ، براي اين جغرافيا، با اين تاريخ، با اين ملت، با اين امكانات، با اين آرمان ها، ترسيم و تعيين كنند و براساس آن حركت عمومي كشور به سوي پيشرفت در بخش هاي مختلف شكل بگيرد. اين مقاله تلاشي است در اين راستا، كه قصد دارد با طرح مطالب خود كلياتي از يك مدل پيشرفت را براي جامعه اسلامي ايران ارائه دهد. مقدمه :اگر مفهوم عام توسعه را از فصل مشترك تمامي تعاريفي كه نظريه پردازان علوم اجتماعي و اقتصادي مطرح نموده اند استخراج نماييم، نكات كلي زير را مي توان درباره توسعه برشمرد :1_ توسعه، فرآيند تدريجي و مستمر تغيير و تحولات از پيش طراحي شده است، كه با برداشتن گام هاي جديد به سمت جامعه مطلوب دنبال مي شود.اين فرآيند تغيير و تحوّل، تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي افراد و جامعه را در برمي گيرد. لذا در ادبيات مباحث توسعه، علاوه بر به كارگيري كلمه عامّ «توسعه» بحث توسعه اجتماعي، توسعه سياسي، توسعه فرهنگي و توسعه اقتصادي نيز مطرح مي گردد و هر يك براي خود مختصاتي دارد.2_ توسعه در هريك از ابعاد جامعه، ارتباطي تنگاتنگ با

توسعه در ساير ابعاد جامعه دارد و لذا در توصيه هاي دانشمندان و نظريه پردازان، سخن از ضرورت توسعه همه جانبه است.از توسعه در هر بُعدي، اين معنا به نظر مي رسد كه جامعه بايد با پذيرش تغيير و تحولاتي به سمت شرايطي «بهتر» حركت كند؛ به عنوان مثال : «مايكل تودار» مي گويد «توسعه در اصل بايد نشان دهد كه مجموعه نظام اجتماعي، هماهنگ با نيازهاي متنوع اساسي و خواسته هاي افراد و گروه هاي اجتماعي در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگي گذشته خارج شده و به سوي وضع يا حالتي از زندگي كه از نظر مادّي و معنوي «بهتر» است سوق يابد.»تغيير و تحوّلات موضوع توسعه در هر بُعدي، تمامي مسائل فردي و اجتماعي را در برمي گيرد؛ به طوري كه از ضرورت تغيير در باورها و دانش افراد شروع شده، و در ادامه از لزوم تغيير قوانين حاكم بر جامعه و اصلاح سازمان هاي مختلف اجتماعي در ابعاد خُرد و كلان آن بحث مي نمايد. براي مثال :«فرانس پرو، توسعه اقتصادي را تركيبي از تغييرات روحي و اجتماعي ملتي مي داند كه در نتيجه اين تغييرات بتواند محصول حقيقي ناشي از اقتصاد و توليد خود را به طور جمعي، پيوسته و مداوم افزايش دهد.» يا : «آرتورلوييس مي گويد، نهادهاي اجتماعي برحسب ميزان حمايتشان از تلاش ها و ميزان فرصت هايي كه براي تخصص گرايي فراهم مي سازند و از طرف ديگر، ميزان مانوري كه براي آزادي عمل قائلند، موجب فراهم نمودن فرصت براي رشد و يا محدود شدن آن مي گردند.» يا «داگلاس نورث مي گويد، اصول معنوي و اخلاقي محكم و استوار در يك جامعه، سنگ بناي ثبات اجتماعي است، كه اين امر به نظام اقتصادي

حيات مي بخشد.»گرچه بخش اعظم تغيير و تحوّلات مربوط به توسعه، عيني است و انتظار داريم كه در جامعه نمود داشته باشد، اما چه در مقدمات تحقق اين عينيت ها و چه در اصل فرآيند توسعه، مجموعه اي از باورها و اعتقادات و نگرش هاي ذهني غيرقابل رؤيت وجود دارد، كه هم در شكل گيري رفتارهاي فردي آحاد جامعه و هم در شكل گيري قوانين جامعه و هم در تغييرات و تحوّلات سازمان ها و نهادهاي اجتماعي اثر دارد. لذا بدون درك و شناخت جايگاه و اهميت اين باورها و اعتقادات و نگرش ها، هرگونه نظريه پردازي براي ساماندهي و مديريت فرآيند توسعه ناقص خواهد بود.اگر اين برداشت ها براي خواننده محترم قابل پذيرش باشد، مي توان براساس آن سؤالاتي را مطرح نمود و از اين طريق مفهوم «مديريت توسعه اسلامي» را تعريف و به دنبال آن لوازم و ضرورت هاي آن را تبيين كرد.سؤالات مبنايي1_ وقتي توسعه، حركت به سمت جامعه «بهتر» است، چه كساني و چه نهادي صلاحيت تعريف و تبيين اين جامعه «بهتر» را دارد؟2_ كدام مشخصه ها و ويژگي هاي جامعه «بهتر» از قبل قابل توصيف و ترسيم است؟3_ چگونه مي توان تغيير و تحولات يك جامعه خاص را به سمت جامعه بهتر را انتخاب ، ساماندهي و مديريت نمود؟4_ چگونه مي توان قضاوت نمود كه فرآيند تغيير و تحولات در يك جامعه در حال حركت به سمت جامعه «بهتر» است؟جامعه در حال حركت به سمت جامعه «بهتر» است؟1_ در پاسخ به سؤال اول اگر بخواهيم اين فرض را قبول كنيم كه جامعه توسعه يافته و «بهتر» حاصل تبيين و شناخت كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته موجود است، به صورت مستقيم و غيرمستقيم بسياري از باورها، اعتقادات

و نگرش هاي نهفته در زيربناي رفتارهاي افراد و روابط اجتماعي آنان، قوانين حاكم بر آن جوامع و نوع سازماندهي هاي آنها را نيز مورد پذيرش قرار داده ايم و عملاً جامعه «بهتر» تعريف شده است. آنچه باقي مي ماند پاسخ به اين سؤال است كه چگونه مي توان جامعه را براي حركت متناسب به چنين الگويي مديريت نمود؟اما از دو طريق مي توان اين نظر را مورد ترديد قرار داد و پذيرش كشورهاي توسعه يافته موجود را به عنوان جامعه «بهتر» رد كرد: طريق اول : مراجعه به قضاوت هاي عقلي وجدان انساني؛ طريقه دوم : از رهگذر اعتقادات ديني و باورهاي ارزشي مبتني بر تفكر اسلامي. در طريق اول، يعني مراجعه به عقل و فطرت پاك انساني، مي پذيريم كه انسان نبايد رفاه خود را به قيمت نابودي ساير انسان ها به دست آ ورد. بر همين مبنا اگر مروري بر روابط دروني كشورهاي پيشرفته و روابط بين اين كشورها و ساير كشورهاي توسعه نيافته داشته باشيم، مجموعه وسيعي از نابساماني هاي غيرقابل قبول را ملاحظه مي كنيم كه به ميزان سلامت و آزادانديشي وجدان انساني و افزايش اطلاعات و درك واقعيت هاي حاكم بر جهان امروز، الگو بودن اين جوامع توسعه يافته را مورد شك و ترديد قرار مي دهد و ما را ناچار مي سازد راه ديگري براي كشف جامعه «بهتر» جستجو كنيم.فاصله طبقاتي، فقر و محروميت هاي مادّي برخي از اقشار جامعه، در كنار انحراف ها، مفاسد اجتماعي، خودكشي ها، افسردگي ها، احساس تنهايي، ابزارسازي انسان ها براي تمتّع ديگر انسان ها در خارج از مرزهاي انساني ... در درون جوامع توسعه يافته، وجود روابط ظالمانه بين كشورهاي توسعه يافته و كشورهاي عقب نگه داشته شده از رهگذر ايجاد بحران هاي هدايت

شده از خارج، ايجاد اختلاف بين كشورهاي همسايه و فروش اسلحه، تلاش دائمي براي تصاحب سرمايه هاي مادي و انساني كشورهاي فقير، صدور صنايع نابود كننده محيط زيست از كشورهاي توسعه يافته به كشورهاي توسعه نيافته، همگي حاكي از اين واقعيت است كه پذيرش الگو از جوامع توسعه يافته امروز به عنوان جامعه مطلوب و «بهتر» ، وقتي عملي است كه همواره مجموعه بزرگي از كشورهاي دنباله رو، نقش خدمت رساني و ضايعه پذيري كشورهاي توسعه يافته را پيدا كنند تا معدود كشورهاي توسعه يافته با وضعيت موجود وجود داشته باشند.اما از طريق دوم؛ يعني ضرورت تبيين و تعريف الگوي «بهتر» از رهگذر اعتقادات و باورهاي ديني، وقتي انسان وجود دين را قبول مي نمايد و ضرورت ارسال انبياي الهي را _ در هر حدّي _ براي سعادت زندگي دنيوي و اخروي باور مي كند، به طور قطع پذيرفته است كه دين در شكل گيري و تبيين جامعه «بهتر» نقش ايفا نمايد. لذا اختلاف نظرهاي بعدي به ميزان دخالت دين در تبيين مختصات جامعه «بهتر» برمي گردد. اين مسأله از آنجا ناشي مي شود كه حتي اگر به نازلترين و در عين حال غير واقعي ترين نقش براي حضور دين در روابط اجتماعي معتقد باشيم؛ يعني معتقد باشيم كه ابلاغ دين الهي تنها اصلاح كننده رابطه انسان با خداست، نگرش «سيستمي» بلافاصله به ما گوشزد مي نمايد كه از تغيير رابطه انسان با خدا، بقيه روابط انسان نيز متأثر مي شود و از رهگذر اين روابط، قانونمندي ها و سازماندهي هاي اجتماعي تأثير مي پذيرد و ما را به الگوي جديدي از جامعه «بهتر» و متفاوت با كشورهاي توسعه يافته اي كه فارغ از تأثيرات ديني الهي هستند مي رساند. (نمودار زير اين

تأثيرات را نشان مي دهد.)توضيح بيشتر اينكه، انساني كه مي خواهد براساس باورهاي خود، رضايت الهي را همراه داشته باشد رابطه اي متفاوت با ديگر انسان ها، طبيعت و نفس خود ايجاد مي كند و هنگامي كه مي خواهد اين روابط را در دنياي واقعي و در جامعه عينيت بخشد، علاقه مند است قوانين و سازمان هاي حاكم بر جامعه اين روابط را تشويق و به رسميت بشناسند.از اين روي، گرچه در شروع ابلاغ اديان الهي، مباحث اوليه، تنظيم رابطه هاي جديد بين انسان و خدا بوده است، اما بلافاصله افراد ايمان آورده از پيامبران الهي سؤال مي كردند كه ما چگونه رابطه اي بايد با ديگر انسان ها برقرار كنيم تا خداي خود را راضي كرده باشيم؟ اين امر براي آخرين پيامبر نيز مطرح بوده است و ما شاهد آن هستيم. كه آيات الهي و احاديث زيادي از لسان ائمه اطهار (ع) صادر گرديده است كه از درون آنها مي توان مختصات جامعه «بهتر» را استخراج نمود.واقعيت اين است كه اگر مروري بر آيات الهي و احاديث و زندگي حضرت رسول (ص) و فلسفه تصميمات مهم زندگي ائمه اطهار (ع) داشته باشيم، همگي حاكي از اين مطلب است كه نه تنها، انبياي الهي براي تنظيم رابطه انسان با خداوند دستورات گسترده اي دارند، بلكه در تمامي رابطه هاي انسان با ديگر انسان ها، محيط و جامعه نيز چارچوب ها و قوانين و ضوابطي را مطرح كرده اند و حتي متأثر از ثبات يك سلسله خصوصيات انساني در تمامي افراد بشر در طول تاريخ، يك سلسله قوانين ثابت اجتماعي را وضع و براي حفظ اين قوانين، راهكارهايي به منظور متناسب سازي آنها با شرايط زمان و مكان پيش بيني نموده اند. به هر حال براساس متون

اسلامي مي توان با تكيه بر نظريات دانشمندان اسلامي، اصول و مشخصه هاي كلي از جامعه مطلوب اسلامي را استخراج و آن را به عنوان جامعه «بهتر» الگو قرار داد و براساس اين خصوصيات، به نقد وضع موجود پرداخت و محورهاي تغيير و تحول را در ابعاد مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي شناسايي كرد.اين مراجعه يك بار به طور سازمان يافته در جريان تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي صورت گرفته و براساس مباحثي كه در هر فصل مطرح شده، براي تنظيم روابط اجتماعي بين مردم و حكومت، اجزاي حكومت، اصول حاكم بر تدوين قوانين جاري كشور و شكل گيري سازمان هاي لازم براي تنظيم امور جامعه، اصول متعددي به تفصيل بيان شده است.خلاصه اينكه : در جوامع توسعه يافته موجود، تغيير و تحولات جامعه متأثر از پيشرفت هاي علمي، اشتباهات ناشي از جهل انساني، تسلط غرايض حيواني و دور شدن از آموزه هاي واقعي انبياي الهي و غارت سازمان يافته منابع كشورهاي عقب نگه داشته شده، مسيري را طي نموده است كه به واسطه گستردگي نواقص آن، نمي تواند به عنوان الگويي مطلوب مدّنظر قرار گيرد. لذا لازم است در جامعه اي كه تفكر و انديشه اسلامي را پذيرفته است. براي كشف ويژگي ها جامعه بهتر به منبع وحي و دين ناب الهي مراجعه گردد و تلاش شود خصوصيات موردنظر مكتب اسلامي براي يك جامعه بهتر استخراج گردد.با اين توضيحات، مديريت توسعه اسلامي؛ يعني مديريت تغيير و تحولات جامعه به سمت جامعه بهتر كه در متون اسلامي تبيين شده و در شرايط موجود، تجلّي آن در قانون اساسي است.مفهوم مديريت توسعه اسلاميبا توجه به مباحث مذكور در صفحات قبل، مي توان در تبيين مفهوم مديريت

توسعه اسلامي با تفصيل بيشتري، تعريف ذيل را عرضه داشت:«برنامه ريزي، سازماندهي، اجرا، نظارت و ارزيابي تغيير و تحوّلات مستمر تمامي ابعاد جامعه براي طي نمودن فرآيندي كه جامعه را از نظر فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي به سمت حاكميت ارزش هاي اصيل و ثابت انساني و تكامل آنها پيش برده و جامعه اي متعادل به وجود آورد كه در آن رشد و توسعه مادي همراه با تكامل اخلاق و معنويت و فضيلت هاي انساني تجلي يابد.»شايد لازم به ذكر نباشد كه اساساً تمامي نظام هاي سياسي موجود در كشورها مدعي تلاش براي توسعه هستند، اما توسعه به طور عمده در افزايش رفاه و گسترش حوزه انتخاب مردم در مسائل مادي و رفاهي خلاصه مي شود. و نتيجه غائي و غالب در تلاش هاي علمي و كشف فن آوري هاي نوين نيز به عنوان مقدمه اي در همين راستا نمود پيدا مي كند. آنچه باعث مي گردد نظام اسلامي را با ساير فرآيندهاي مديريتي در ساير كشورها متفاوت سازد، همين بهره گيري از رشد و توسعه مادّي براي تكامل بخشيدن به ارزش هاي اصيل و ثابت انساني است كه با تكيه بر وحي، فطرت و عقلانيت انسان استخراج و تبيين مي گردد.به عبارت ديگر؛ در صورتي مديريت توسعه جامعه ما، توانسته است عملكردي اسلامي داشته باشد كه علاوه بر تداوم رشد اقتصادي و افزايش رفاه مادّي توده هاي مردم، اين افزايش رفاه را ابزاري براي رشد اخلاق، معنويت و تكامل انساني قرار دهد و از حاصل عملكرد آن، نموداري به شكل زير را در طول زمان ارائه كند.در مقابل چنين عملكردي، قابل تصور است كه مديريت يك نظام اجتماعي براي ماندگاري خويش، ارزش هاي معنوي و اخلاقي را قرباني توسعه اقتصادي و رشد

رفاه مادّي نمايد و يا اساساً خود را نسبت به تحولات اعتقادي و فرهنگي بي طرف اعلام نمايد و در عمل تحولات فرهنگي را نتيجه تحولات اقتصادي و سياسي جامعه سازد.حال با اين گروه بندي فعاليت ها، مي توان رويكردهاي زير را شناسائي كرد:  مديريت فرهنگ محور:در اين رويكرد، هدف نهائي هر تغيير و تحولي در عرصه فعاليت هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي بهبود كيفي نظام اعتقادات، باورها و ارزش ها متعلق به فرهنگ آن جامعه مي باشد. اين رويكرد مديريتي را در مديريت انبياء الهي و در قرون اخير در بعضي از حكومت هاي ايدئولوژيك مشاهده مي كنيم.از نظام مديريت اسلامي در جامعه ائي كه با عنوان جمهوري اسلامي معرفي مي شود، به استناد آيه مباركه (56 سوره الذاريات) نيز انتظار مي رود كه اگر توسعه اقتصادي، سياسي و اجتماعي را دنبال مي كند همگي را به سمتي هدايت نمايد كه در نهايت زمينه اعتلاي اخلاق و معنويت و يك زندگي تكامل بخش انساني را بسترسازي نمايد.مديريت سياست محور:در اين مديريت در برهه اي از حيات يك جامعه، به دليل خاصي كه بر آن جامعه حاكم است، تغييرات پي درپي روابط قدرت، مركز ثقل تصميم گيري ها مي شود و مديران سياسي جامعه، تمام تحولات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه را با رويكرد سياسي دنبال مي كنند، اين معنا را مي توان در قالب نمودار زير ترسيم نمود، از جمله اين كشورها مي توان به كشورهاي كمونيستي سابق اشاره نمود.مديريت اقتصاد محور :در اين مديريت مجموعه خصوصيات حاكم بر يك جامعه شرايطي را فراهم مي سازد كه دست يابي به رفاه اقتصادي و پيدا كردن موقعيت برتر در اقتصاد، مركز ثقل تحولات مي شود و همه تحولات ساير نظام ها ذيل تحقق اهداف اقتصادي تعريف مي شود، اين پديده را مي توان

در اكثر كشورهاي توسعه يافته امروزي مشاهده نمود.به دليل اهميت اين مطلب، لازم است توضيحات كامل تري در رابطه با رويكردهاي اصلي نظام هاي سياسي جوامع مختلف ارائه كرد.پارسونز دانشمند جامعه شناس مشهور، در يك تقسيم بندي كلي فعاليت ها و روابط موجود در هر جامعه در چهار گروه طبقه بندي مي كند.يك گروه كه شامل داد و ستدها و فعاليت هاي مادي براي رفع نيازهاي مختلف مادي افراد انجام مي گردد در قالب «نظام اقتصادي» جامعه طبقه بندي كرده است.يك گروه از فعاليت ها كه منجر به شكل گيري قدرت و سازوكارهاي عملي آن مي باشد را در قالب «نظام سياسي» جامعه نام برده است.يك گروه از اقدامات و فعاليت ها را كه حاصل عملكرد و تعامل نظام سياسي با مردم جامعه براي ايجاد كالاهاي عمومي خدماتي است و افراد با انگيزه فردي خود به دنبال آن نمي روند. اما وجود آن لازم است و آن را تحت عنوان «نظام اجتماعي» طبقه بندي كرده است كه از جمله آنها تأمين بهداشت، تأمين امنيت داخلي، دفاع از مرزها و مسائلي چون فعاليت هاي قوه قضائيه مي باشد.در كنار اين فعاليت ها و داد و ستدهاي اجتماعي، در هر جامعه اي، مجموعه اي از اعتقادات، باورها، سنن و عادات، ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي وجود دارد كه وجه غالب آن به صورت نرم افزاري در لايه هاي پنهان و عميق يك جامعه وجود دارد و خود را در درون فعاليت هاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي بروز مي دهد كه مجموعه ي اين اعتقادات، ارزش ها و عادات و سنن را تحت عنوان «نظام فرهنگي» مي توان نامگذاري نمود، آنچه در تنظيم رابطه بين اين چهار گروه حائز اهميت است، تأثيرات متقابل اين چهار گروه روي يكديگر است كه در نمودار زير ترسيم شده است.با تعريفي

كه از نتيجه عملكرد مديريت اسلامي داشتيم و اين تقسيم بندي، اين سؤال مطرح مي گردد كه چگونه مي توان فرآيند تغيير و تحوّلات جامعه را براي دسترسي به چنين شاخصه هاي عملكردي، مديريت نمود؟براي اين منظور، نخست بايد ابزارها و راهكارهاي عمومي اعمال مديريت را شناسايي نمود.ابزارها و راهكارهاي عمومي اعمال مديريت توسعه اسلاميقبلاً مطرح گرديد كه توسعه هر جامعه، فرآيند تغيير و تحوّل به سمت جامعه «بهتر» است. لذا براي پيدا نمودن ابزارها و راهكارهاي اعمال مديريت بر اين فرآيند، بايد با شناخت عوامل و روابط تشكيل دهنده جامعه، پاسخ اين سؤال را دنبال كرد كه در كدام يك از عوامل دروني جامعه و در چه بخش هاي از روابط بين عوامل تشكيل دهنده جامعه مي توان تغيير و تحوّل حركت آفرين به سمت جامعه بهتر را ايجاد نمود.جامعه از افراد انساني تشكيل گرديده است كه در چارچوب مجموعه وسيعي از نظام هاي شرعي، حقوقي، عرفي و در قالب سازمان هاي مختلف با يكديگر، با طبيعت، با ميراث گذشتگان، با خالق ارتباط برقرار مي كنند تا حتي المقدور به نيازهاي مختلف خود برسند.بنابراين مي توان از دو طريق اقدام نمود:1_ اعمال اصلاحات آگاهانه در نظام ها و ساختارهاي دروني نظام اجتماعي؛2_ تغييرات آگاهانه در نحوه تفكر، انديشه، گرايش ها و رفتار انسان ها، بر تغيير و تحولات جامعه اثر گذاشت. گرچه بايد اذعان داشت كه تأثيرات متقابل انسان ها با نظام هاي اجتماعي، همواره ما را با تغييرات توأمان اين دو عامل مواجه مي سازد.بنابراين پي گيري و تغيير و تحول آگاهانه اي بايد به دو مجموعه سؤال، از دو حوزه ذيل پاسخ دهد.1_ اين تغيير چه ميزان در توسعه اقتصادي و افزايش رفاه جامعه مؤثر است؟2_ اين تغيير چه تأثيري در

اخلاق و معنويت و فضيلت هاي انساني دارد؟روشن است كه پاسخ به اين سؤالات كه ابعاد غالب آن كيفي است، بسيار پيچيده مي نمايد؛ اما براي دستيابي به آن، با بهره گيري از علوم و تخصص هاي مختلف به ويژه با استفاده از ديدگاه هاي اسلامي، بايد راهكارهاي مناسبي پيدا نمود.در ادامه مباحث، سعي مي شود با تحليل اجمالي از نظام هاي اجتماعي و ابزارهاي دروني آن و تأثيرات آن بر انسان ها، تا اندازه اي موضوع شفافتر شود.* اعمال اصلاحات منسجم از پيش طراحي شده در نظام ها و ساختارهاي دروني نظام اجتماعيدر هر نظام اجتماعي، مجموعه اي از نظام هاي فرعي وجود دارد كه در درون آن ها نيز مي توان نظام هاي فرعي تري را شناسايي نمود. نگرش سيستماتيك به جامعه، اين كمك را خواهد كرد كه با شناخت تغييرات در روابط دروني هر نظام، تأثير آن را بر نظام هاي ديگر و از طريق شناخت امكان تأثيرات بعدي، هر تحوّل و تغيير ديگري را نيز شناسايي نمود. درمدل كلي درزير نام تعدادي از نظام هاي فرعي و در عين حال نظام هاي عمده اجتماعي ترسيم گرديده است.همان طور كه در نمودار كلان از نظام هاي دروني جامعه ملاحظه مي گردد، هريك از آنها براي خود هدفي را دنبال مي كنند كه قابل تعريف است. اما انتظار اين است كه با تحقق مجموعه اهداف آنها، هدف نهايي توسعه اسلامي؛ يعني رشد توأمان مادّي و معنوي جامعه فراهم گردد.اگر خواننده محترم، داده و ستاده بين نظام هاي درون جامعه را بپذيرد، نكات مهمي را مي توان نتيجه گيري نمود؛ از جمله اينكه، همان طور كه براي كل نظام اجتماعي، صفت اسلامي انتخاب مي كنيم و براي آن مختصاتي قائل مي شويم، نظام هاي اقتصادي، سياسي، اداري، قضايي، آموزشي و ... كه بتوانند در

درون اين سيستم كارايي مثبت داشته باشند، نظام اقتصادي جامعه اسلامي، نظام اداري جامعه اسلامي و ... مي ناميم و بايد ويژگي ها و خصوصيات آن را شناسايي و تعريف نماييم.نكته مهم ديگري كه از پذيرش اين الگو حاصل مي شود، اين مسأله است كه نمي توانيم اين تفكيك را بپذيريم كه بعضي از نظام ها مسأله ارتقاي اخلاق و معنويت و فضيلت هاي انساني را تعقيب نمايند و مثلاً ، نظام اقتصادي صرفاً مسئول افزايش رفاه مادهي باشد. بلكه تمامي نظام ها بايد همزمان در خدمت رشد و ارتقاي هر دو مجموعه شاخص قرار گيرند. شايد با طرح چند مثال بتوان مسأله را روشن تر و قابل پذيرش نمود.نظام مالياتي يكي از نظام هاي فرعي نظام اقتصادي جامعه است. قابل تصوّر است كه كاركردهاي دروني يك نظام مالياتي، مؤديان را به دروغ و حيله و تزوير تشويق نمايد و نظام مالياتي ديگري راستي و درستي را گسترش دهد.نظام پرداخت دستمزد يكي از نظام هاي فرعي نظام اداري است كه عملكرد آن مي تواند به تدريج انگيزه هاي افراد را براي خدمت به توده هاي مردم، صرف نظر از طبقه اجتماعي آنها، تقويت نمايد و نظام پرداخت ديگري مي تواند به تدريج افراد را در خدمت اقشار با نفوذ تر و طبقات مرفّه قرار دهد.طرّاحي يك منطقه مسكوني درون يك بافت شهري مي تواند به تدريج روابط صميمي و ارتباطات عاطفي و روحيه همكاري را بين ساكنين منازل مختلف توسعه دهد و طراحي ديگري مي تواند با كاهش ارتباطات، بيگانگي و دوري خانواده ها از يكديگر را باعث شود.نظام تبليغات انتخاباتي يكي از نظام هاي فرعي نظام سياسي براي ورود نمايندگان به مجلس شوراي اسلامي است. شكل، محتوا و كاركرد اين نظام تبليغاتي مي تواند معرفي

كننده اصالت هاي انساني، احيا كننده ارزش هاي اصيل اخلاقي، گسترش دهنده آگاهي هاي جامعه باشد. در شرايط ديگري مي تواند مروّج دروغ، نفاق و احياگر نقش سرمايه در دستيابي به پايگاه هاي قدرت گردد.همان طور كه در اين مثال ها ملاحظه مي گردد، هيچ يك از نظام هايي كه تنظيم كننده رابطه انسان با ساير انسان ها و عوامل اجتماعي است نسبت به ارزش هاي اخلاقي و فضيلت هاي انساني بي تفاوت و خنثي نيستند و اگر از ديد ما ناشناخته مانده اند، به اين علت است كه دانشمندان علوم مختلف نسبت به تأثيرات نظام هاي جديد اجتماعي روي تحولات اخلاقي و ارزشي انسان حساس نبوده و تحقيقات كمتري در اين زمينه انجام داده اند. گرچه در دهه هاي اخير در متون مختلف، با فرض پذيرش الگوي توسعه كشورهاي پيشرفته، از وجود موانع فرهنگي، سياسي، آموزشي در توسعه جوامع سخن به ميان آمده است، اما چون روح حاكم بر مفهوم توسعه، تنها افزايش رفاه مادّي افراد جامعه است، وقتي بحث اصلاحات فرهنگي، سياسي و آموزشي و غيره ... مطرح مي شود، تغييرات با رويكرد اقتصاد محور دنبال مي شود. همانطور كه ذكر شد اما بر مبناي بينش عمومي حاكم بر تغييرات اجتماعي، تغييرات در بخش هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي بايد با رويكرد فرهنگ محور دنبال شود.* تغييرات آگاهانه در نحوه تفكر، انديشه، گرايشات و رفتار انسان ها:انسان ها براي دستيابي به نيازهاي خود از طريق نظام هاي اجتماعي با ساير عوامل تشكيل دهنده جامعه ارتباط برقرار مي كنند. اما اين نيازها چيست؟ شكل ارضاء اين نيازها و تعادل بخشي به آن چه تأثيري در تكامل انسان ها و جامعه دارد؟ و آيا مي توان در نوع و ميزان آن ها، تغييراتي آگاهانه و سازنده داد؟ اگر پاسخ مثبت است از چه

ابزارهايي مي توان استفاده نمود؟گرچه دانشمندان جامعه شناس، روان شناس، مديريت و حوزه هاي ديگر علوم انساني براي تبيين علل و انگيزه هاي اقدامات و تلاش هاي انسان ها، نيازهاي گوناگوني را مطرح كرده و آنها را به شكل هاي مختلف طبقه بندي نموده اند، اما به واسطه محوريت موضوع بحث؛ يعني چگونگي مديريت توسعه اسلامي، بايد براي شناخت نيازهاي انساني، به انسان شناسي برترين مرجع، يعني خداوند متعال مراجعه نمود و با بهره گيري از كلام الهي، نيازهاي انساني را شناسايي كرد.استاد مطهري (ره) در جلد 3 مجموعه سخنراني ها و مقالات خود با بهره گيري از آيات الهي و احاديث ائمه اطهار، مجموعه نيازهاي انسان ها را به دو گروه زير طبقه بندي و معرفي نموده است.يك گروه، نيازها و گرايش هاي مربوط به جسم و ابعاد مادّي انسان؛ مانند غذا، مسكن، پوشاك و نيازهاي جنسي.يك گروه، نيازها و گرايش هاي مربوط به روح و روان و ابعاد غيرمادّي انسان؛ مانند :الف) نياز به عشق و پرستش؛ب) گرايش و نياز به كشف حقايق هستي؛ج) گرايش به خير و فضيلت، كه انسان را براي خدمت به ديگران، فداكاري و ايثار آماده مي سازد.د) گرايش به خلاقيت و نوآوري كه زمينه ساز پيشرفت بشريت است؛ه( گرايش به درك جمال و زيبايي.بديهي است كه آثار اين نيازها در رفتار انسان ها به صورت تركيبي نمود پيدا كرده و به راحتي نمي توان گفت، دليل كدام رفتار و منش انسان در پاسخگويي به كدام نياز است.نكاتي كه در رابطه با بحث طبقه بندي نيازها با موضوع مقاله قابل توجه است عبارت اند از :نيازهاي گروه اول، كه ضرورتي به تحريك و تقويت ندارد و نظام هاي مختلف اجتماعي بايد آنها را هدايت و در پاره اي از موارد محدود و كنترل نمايند.

ضمن آنكه با تأمين اين نيازها، اغلب از ميزان و شدت آنها كاسته مي شود.نيازهاي مربوط به گرايش هاي فطري و روحي انسان ها، داراي اين خصوصيت است كه بايد از سوي نظام هاي حاكم بر جامعه، تشويق و تقويت و تعادل بخشي شود. شايد بتوان گفت، فلسفه وجودي انبيا و به دنبال آن تشكيل حكومت ديني، اين رسالت را به عهده دارد كه نوعي از ساماندهي اجتماعي را به وجود آورد كه ارضاي نيازهاي جسمي مانع رشد و تكامل گرايش هاي فطري و روحي و معنوي انسان ها نگردد. اين امتياز براي گرايش هاي اصيل و فطرت انساني وجود دارد كه با تقويت و رشد آنها، تشنگي و نياز بيشتري به وجود مي آيد و اگر جامعه اي بتواند نظام هاي دروني خود را در راستاي تعادل بخشي بين اين دو گروه از نيازها اصلاح نمايد، زمينه رشد روزافزون فضائل اخلاقي و معنوي فراهم مي گردد.لذا در هر جامعه اي، علاوه بر اصلاحاتي كه از طريق عموم نظام ها مي توان براي تحقق توسعه اسلامي اعمال نمود، بطور خاص نيز بايد براي تغيير و تحوّل نحوه تفكر، انديشه، تمايلات، رفتار و خواسته هاي انسان ها برنامه ريزي نمود و براي اصلاح نظام فرهنگي و تربيتي جامعه كه از درون خانواده شروع و در مدرسه، دانشگاه، صدا و سيما و فضاي عمومي حاكم بر فرهنگ جامعه امتداد پيدا مي كند، تلاش سازمان يافته اي انجام داد كه با افزايش كارايي اين محيط ها، آگاهي ها، تمايلات، گرايش ها و رفتار انسان هاي جامعه به سمت تعادل حركت نمايد.در جمع بندي اين بخش، اين نتيجه گيري را مي توان داشت كه مديريت توسعه اسلامي بايد در روند تحولات و تغييرات محتوايي نظام هاي دروني جامعه به شكلي عمل نمايد كه تأثيرات آنها روي انسان هاي

جامعه، زمينه پاسخ گويي و رشد متعادل اين دو گروه از نيازهاي مادي و معنوي انسان ها را فراهم سازد.در حقيقت شاخص افزايش اخلاق و معنويت در يك جامعه، برآيند توسعه و تعميق باورهاي اصيل ديني و رشد فضايل اخلاقي _ معنوي تك تك افراد جامعه است كه از طريق نظام هاي كارآمد درون جامعه زمينه رشد پيدا كرده است. شاخص افزايش رفاه مادّي نيز حاصل هدايت تلاش هاي مادّي انسان ها براي دستيابي به امكاناتي است كه براي پاسخگويي به نيازهاي مادّي، از طريق نظام هاي كارآمد اقتصادي و اجتماعي سازمان يافته است.براي روشن تر شدن موضوع مي توان اين توضيح را اضافه نمود كه اگر در جوامع توسعه يافته غربي، رفاه مادّي به دست آمده و فضيلت هاي اخلاقي در بسياري از موارد تخريب و كاهش يافته، حاصل كاركرد نظام هاي اجتماعي است. در قالب نموداري، تطبيقي، تفاوت در كاركرد نظام هاي جامعه اسلامي و جوامع توسعه يافته موجود را مي توان نشان داد.حال كه نقش و اهميت نظام هاي دروني هر جامعه روشن شد بايد توجه داشته باشيم كه براساس نگرش نظام واره (سيستمي)، شناخت نظام ها، مستلزم شناسايي نظام هاي فرعي و روابط دروني آنهاست؛ براي مثال، اگر نظام آموزشي كشور را كالبد شكافي نماييم به نظام هاي آموزش عالي، آموزش و پرورش، نظام حوزوي و نظام آموزش غيررسمي مي رسيم. در تجزيه و تحليل نظام آموزش عالي به نظام تربيت استاد، دانشجو و نظام درسي برخورد مي كنيم. در نظام تربيت استاد به سلسله مراتب امتيازات براي پذيرش افراد، آموزش ضمن خدمت و نظام پرداخت مي رسيم. در اين مرحله بايد بين اين عوامل و اهداف توسعه اسلامي رابطه برقرار شود. وقتي اين عوامل و ارتباطات و نحوه اندازه گيري آن

شناخته شد و كارشناسان خبره اسلام شناس با فهم علوم زمانه و شناخت نيازهاي امروز جامعه، طرح مناسب آن را تهيه نمودند، در صورت لزوم بايد در چارچوب لايحه، در مجلس شوراي اسلامي به قانون تبديل گردد. چنين قانوني بسترساز توسعه اسلامي است.همچنين وقتي مجموعه تغيير و تحوّلات بخش هاي مختلف و روابط آنها با يكديگر و مجموعاً با منابع يك دوره پنج ساله در يك برنامه، مدوّن گرديد و كارشناسان اثبات نمودند كه اين مجموعه تغيير و تحوّل در بخش هاي مختلف، همزمان زمينه رشد اقتصادي و تكامل معنوي جامعه را تأمين مي كند، ما موفق به تدوين برنامه توسعه اسلامي به عنوان يكي از ابزارهاي مديريت و توسعه اسلامي شده ايم.بايد توجه گردد كه به استناد مباحث مطرح شده، هيچ يك از نهادها و قواي جامعه از لزوم تغيير و تحوّل مبرّا نيستند و تماماً بايد در يك روند تكاملي كاركرد خود را بهبود بخشند. از آنجا كه اين عوامل با هم داده و ستاده دارند، چنانچه در هر نقطه از نظام اجتماعي اصلاحي صورت گيرد يا اختلالي بروز كند، تأثيرات آن به كل اجزا منتقل مي گردد، ليكن بسته به جايگاه آن عامل، تأثيرات متفاوت است.راهبردهاي اصلي براي دستيابي به فرآيند مديريت توسعه اسلامي (در شرايط موجود جامعه)براي شناسايي راهبردهاي اصلي، شناخت اجمالي از مسائل سه حوزه ضرورت دارد:شناسايي فرصت ها، امكانات و منابع داخلي كه به صورت بالفعل و بالقوه در اختيار مديريت قرار مي گيرد.تهديداد، موانع و محدوديت ها و نارسايي هاي داخلي كه مي تواند در روند مديريت اختلال ايجاد نمايد.امكانات منابع و محدوديت ها و تهديداتي كه از بيرون جامعه بر فرآيند مديريت تأثير مي گذارد. * فرصت ها، امكانات و منابع

داخلي1_ منابع غني قرآن، احاديث و سنّت معصومين براي كشف راهكارهاي مديريت توسعه اسلامي.2_ باورهاي عميق ديني در اكثريت اقشار جامعه روي مباني اعتقادي، مثل پذيرش اصل وجود خداوند، ضرورت وجودي انبياي الهي، اعتقادات عميق و علاقه به ائمه اطهار.3_ سنّت هاي مبتني بر باورهاي ديني در روابط اجتماعي.4_ تجربيات ارزشمند تاريخي ملت ايران براي مبارزه با ظلم و ستم و داشتن حساسيت عليه مفاسد اجتماعي.5_ تجربيات مثبت در ذهنيت تاريخي مردم نسبت به عالمان ديني، كه همواره رهبري مردم در مبارزه با ظلم و ستم و مفاسد اجتماعي را برعهده داشته اند و مردم اقدامات و فعاليت هاي آنان را تداوم تلاش ائمه اطهار (ع) و نبي اكرم (ص) مي دانسته اند.6_ جايگاه ارزشمند ايران با اتكا به اسلام در افكار عمومي مردم جهان؛ كه به واسطه انقلاب اسلامي به وجود آمده است.7_ موقعيت جغرافيايي بسيار حساس و ارزشمند در روي كره زمين.8_ ارتباط و علاقه قلبي اكثر مردم نسبت به اركان نظام.9_ پتانسيل هاي موجود در جمعيت 70 ميليوني از جهت داشتن سواد، آگاهي و بينش در امور اجتماعي و سياسي، همراه با وفاداري، آمادگي براي گذشت و فداكاري.10_ توانمندي هاي بالفعل در ظرفيت هاي زيربنايي و اقتصادي جامعه.11_ توانمندي هاي بالقوه درمنابع معدني و منابع طبيعي.12_ بيش از بيست و هشت سال تجربه كشورداري و عبور از بحران هاي مختلفي كه بعضاً از بيرون مرزها به قصد تغيير در ماهيت كلي نظام اجتماعي سازماندهي شده است.* موانع و محدوديت هاي داخلي در مسير توسعه اسلاميدر مقالات، نوشته ها و سخنراني هاي مختلف به صورت عمومي به موانع و تهديدات فرآيند توسعه ايران از بعد دستيابي به رشد اقتصادي و رفاه بيشتر پرداخته شده است، در

اينجا به جهت اختصار، روي دسته اي از عوامل تأكيد شده كه به طور خاص كارايي تحولات توسعه را در ارتقاي اخلاق و فضيلت هاي انساني كم رنگ و يا تضعيف نموده است.1_ عدم اصلاحات ساختاري و محتوايي نظام هاي دروني به جا مانده از رژيم گذشته و گسترش آنها بعد از انقلاببه لحاظ پيوند همه جانبه اي كه بين مباني اعتقادي و نگرشي حاكم بر افكار مديران اصلي رژيم گذشته با نظام هاي اداري و اجتماعي جامعه وجود داشت بايد تماماً مورد بازسازي و نوسازي قرار مي گرفت، كه متأسفانه چنين فعاليتي صورت نگرفت و تنها به تغييرات سطحي و نمودهاي فيزيكي پرداخته شد. براي درك بهتر اين موضوع، كافي است روي اين مسائل انديشه گردد:فرض كنيد يك جوان در سن 25 سالگي وارد نظام اداري موجود مي شود. بعد از ده سال چه تغييراتي در گرايش ها و نيازهاي او كه قبلاً مطرح شد، ايجاد مي گردد؟_ آيا نظام اداري موجود، رابطة او را با خداوند تقويت مي كند يا تخريب؟_ آيا نظام اداري موجود، او را به خدمت بيشتر به ديگران تشويق مي كند يا تنبيه؟_ آيا نظام اداري موجود، او را به كشف حقايق و علم طلبي سوق مي دهد؟_ آيا نظام اداري موجود، خلاقيت و نوآوري او را تقويت مي كند يا مي خشكاند؟_ آيا نظام اداري موجود، درك از جمال و زيبايي را از حوزه هاي مادّي و سطحي به حوزه هاي اصيل انساني گسترش مي دهد؟_ آيانظام اداري موجود، نيازهاي مادّي وجسمي اورابه سمت تعادل مطرح شده درنظام ديني ماهدايت مي كند يا خير؟همين سؤالات را مي توانيد در رابطه با كاركرد نظام آموزش و پرورش و آموزش عالي مطرح و در ذهن خود مرور نماييد.اين سؤال ها وقتي اهميت خود

را نشان مي دهد كه توجه شود بخش اعظم اعتقادات، ارزش هاي ذهن و رفتارهاي افراد به صورت غيرمستقيم تحت تأثير نظام هايي هستند كه افراد به طور روزمره با آن ارتباط برقرار مي كنند و نوع تأثيرات ارادي افراد محدود بوده مگر افراد خاصي كه به لحاظ داشتن فكر و انديشه و اراده از جايگاه بالايي برخوردار باشند.2_ ناكارآمدي نظام هاي فرعي ايجاد شده پس از استقرار نظام مقدس جمهوري اسلاميبعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در درون نظام كلّي مبتني بر تفكّر اسلامي، نظام هاي جديدي تعريف شد. اين نظام ها چون برخاسته از انقلاب بودند، نخست تلاش كردند با تكيه بر ارزش هاي اصيل انساني روابط دروني خود را تعريف نمايند. اما در داده ها و ستاده اي كه با نظام هاي به جا مانده از رژيم گذشته برقرار نمودند، منفعل شده و به تدريج نظام هاي ارزشي درون نظام هاي قديمي را پذيرفتند. يكي از عوامل مهم اين مسأله علاوه بر كم توجهي مديران اين نهادها نبود نهاد مركزي در مديريت عالي نظام براي بازسازي نظام هاي قديمي بود كه تعدادشان زياد و در نتيجه تأثيراتشان گسترده است.3_ اثرپذيري شديد از تحولات اجتماعي جوامع خارجي و ايجاد شكاف فكري و نظري در سلسله مراتب مديريت هاي جامعهتأثيرات علمي، فكري، انديشه اي، گرايشي و سرانجام رفتاري از بيرون مرزها، از چند حوزه وارد هر جامعه مي گردد و بر تحوّلات جامعه اثر مي گذارد. اين تأثيرات جنبه هاي مثبت و منفي متنوعي دارد، تا آنجا كه بتوان بر روند تأثيرات و بهره گيري از جنبه هاي مثبت آن مديريت نمود، مي توان از آثار منفي آن كاست. اهمّ مسيرهاي تأثيرگذاري عبارت است از :الف) رفت و آمد مستقيم افراد جامعه به خارج از كشورب) بهره گيري از

علوم، به ويژه علوم انساني كه بخش مهمي از نظريه هاي آن زاييده كشف روابط علت و معلولي درون جوامع غربي است.ج) ارتباطات رسانه اي از قبيل كتاب، مجله، ماهواره و ... كه ابتدا روي افرادي خاص اثر مي گذارد و بعداً در جامعه گسترش مي يابد.د) فن آوري هاي جديد كه بيرون از اراده ما، در درون نظام هاي اجتماعي تغيير ايجاد مي كنند.ه ( صادرات و واردات كالا و خدمات كه گرايش ها و رفتارها را به صورتي ناخودآگاه تغيير مي دهند.و) تغييرات و اصلاحاتي كه با كپي برداري عجولانه از نظام هاي جوامع بيروني به كشور انتقال پيدا مي كند.به لحاظ اهميت اين مسأله، مي توان با ذكر مثالي موضوع را بازتر نمود. از افتخارات نظام جمهوري اسلامي، باور عميق به ضرورت مشاركت مردم در فرآيند شكل گيري حاكميت و سلسله مراتب مديريت نظام سياسي و اجتماعي كشور است. اين مسأله هم در اعتقادات ديني ما پذيرفته شده و هم ضرورت عقلي تحقق مسئوليت هاي حكومت در اسلام است كه از رهگذر توسعه مشاركت، هم روحيه خداخواهي، خدمت به ديگران و جمع گرايي را توسعه دهد وهم قدرت نظام اسلامي را كه متكي بر مشروعيت آن در بين مردم است را با بهره گيري از حضور مردم در تمامي تحولات جامعه تعميق بخشد.اما اينكه اين مشاركت و حضور را چگونه اجرا و ساماندهي نماييم، مسأله اي است كه بايد متناسب با مجموعه شرايط جامعه خود، براي آن راهكار پيدا مي كرديم، متأسفانه اين مسأله به خوبي انجام نشده و عجولانه با بهره گيري از روش هاي موجود و تجربه شده در جهان، اين فعاليت را سامان داديم و امروزه با پاره اي از مشكلات آن روبرو هستيم.مروري بر سؤالات زير مسأله را روشن خواهد كرد:_

در روند تكرار انتخابات مختلف بعد از پيروزي انقلاب، داشتن منابع مالي از موضع نامزدها چه نقشي در انتخاب و عدم انتخاب آنها ايفا نموده است؟_ جهت تأمين منابع مالي لازم براي حضور در رقابت هاي انتخاباتي، چه تغييراتي در نوع نامزدها، خصوصيات اخلاقي، گرايشي و رفتاري آنها ايجاد شده است؟_ آيا روابط تعريف شده موجود، نامزدها را به معرفي واقعي خود از جهت علمي،كارايي و اهداف واقعي موردنظر خود تشويق مي كند؟_ آيا حضور در فرآيند انتخاب شدن و حضور در هرم مديريت جامعه اسلامي، افراد را به داشتن علم و تقوا و حضور سازنده در كشور تشويق مي كند؟_ آيا وقتي نامزدها خود و برنامه هاي خود را معرفي مي كنند، اثر آن در افزايش آگاهي هاي مردم نسبت به ارزش هاي اصيل اسلامي و شناخت شرايط موجود كشور مؤثر است؟_ آيا مجموعه آثار حاصل از فرآيند نحوه برگزاري انتخابات در جامعه، به احياي ارزش هاي اخلاقي و معنوي جامعه كمك مي كند؟توجه شد كه در ارزيابي كاركرد نظام انتخابات در كشور، بخشي از مسايل به شيوه انجام انتخابات مرتبط است و بخشي به كاركردهاي نظام هاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي كه در زمان انتخابات نمود پيدا مي كند. لذا بايد در تجزيه و تحليل علمي، آنها را تفكيك نمود.همان طور كه ملاحظه مي گردد، تنوع اين عوامل و چشم انداز گسترش آنها در آينده كه از آن به عنوان تهاجم فرهنگي تعبير شده است، مي تواند در بلندمدت در سلسله مراتب مديريت جامعه اسلامي شكاف ايجاد نمايد و اين پديده فرهنگي، بستر آفرين بحران هاي سياسي گردد، ارائه فشرده اين مطلب در نمودار زير آمده است.توضيح بيشتر اينكه، اگر به جاي حاصل عملكرد فرهنگي مجموعه نظام هاي داخلي، فرهنگ

جامعه از طريق تحولات وارداتي تغيير كند اين موضوع به تدريج زمينه ساز ايجاد شكاف در ساختار سياسي مي شود.اگر فرض نماييم كه در  حال حاضر و آينده با تسلط كامل نظام فرهنگ ساز داخلي، متأثر از تفكر ديني، انتظارات مردم از مجلس و دولت را جهت اسلامي مي دهد، به طور طبيعي انتظارات مردم با توقّعات و خواسته هاي رهبري نظام در يك راستا و هم جهت است و وقتي دولتمردان و مجلسيان تلاش مي كنند رضايت مردم را تأمين كنند، همزمان رضايت رهبري نيز تأمين شده است. در چنين شرايطي، نظام به سمت استحكام حركت خواهد كرد.  حال اگر خداي ناكرده متأثر از مجموعه عملكرد ضعيف نظام فرهنگ ساز داخلي و قدرت روزافزون نظام فرهنگ ساز خارجي، تفكّر مادّي و رفتارهاي ضد ارزشي حاكم بر كشورهاي غربي بتواند انتظارات مردم و نسل آينده را از مرزهاي ديني خارج سازد به اين دليل كه رهبري نظام اسلامي نمي تواند بر تحقق خواسته هاي خارج از چارچوب ديني صحّه بگذارد و به طور طبيعي انتظارات متفاوتي از مديران پيدا مي كند، مديران اجرايي و مجلسيان در معرض دو نوع انتظار متفاوت قرار خواهند گرفت. در چنين شرايطي، بايد انتظار ايجاد گسست هاي مختلفي را در انسجام جامعه انتظار كشيد.4_ توسعه ناموزون ابعاد مختلف جامعه بعد از پيروزي انقلاببه طور منطقي بعد از پيروزي انقلاب، بايد مديريت توسعه كشور تلاش مي نمود ضمن طي نمودن فرآيند توسعه، رفتن به سمت تعادل ها را نيز مورد توجه قرار مي داد. اما اين توجه بيشتر صرف توزيع بهتر امكانات فيزيكي و مادّي شد و عنايتي به ايجاد تعادل هاي علمي، فكري، گرايشي، رفتاري بين اقشار و گروه ها و سنين مختلف افراد و

به طور خلاصه تحولات كيفي جامعه نگرديد. به عبارت ديگر؛ به سمت تعادل در ابعاد توسعه فرهنگي، سياسي و اقتصادي حركت نشد. لذا بخش مهمي از تهديداد و مشكلات فعلي جامعه امروز به اين مسأله برمي گردد.ذكر چند مثال اين مسأله حساس را روشن تر مي كند.الف) در شرايطي كه به واسطه عوامل مختلف، فرصت آن را نيافتيم كه نظام آموزش و پرورش را بازسازي و اصلاح نماييم، از درون همين آموزش و پرورش اصلاح نشده در طول اين بيست و هشت سال، 8/12 ميليون نفر با سواد سال 1356 را به حدود 60 ميليون نفر در سال 85 افزايش داده ايم. و بي توجهي به كاركردهاي كيفي نظام آموزش و پرورش گذشته، موجب شد بسياري از خصلت هاي غلط جامعه گذشته به جامعه اسلامي امروز منتقل گردد.همين مسأله در نظام آموزش عالي اتفاق افتاد و 170 هزار نفر دانشجوي سال 1356 به سه ميليون و سيصد هزار نفر دانشجو در سال 85 رسيد و نظام آموزش عالي نيز تمامي خصلت هاي مثبت و منفي خود را به نخبگان جامعه موجود منتقل نمود. اين بي توجهي به كيفيت ها در نظام حوزوي نيز مصداق پيدا نمود و اجازه نداد نقاط ضعف ساختاري نظام آموزشي و تربيتي حوزه هاي علميه، تحول لازم را براي عرضه نيروهاي مناسب فكري و علمي براي شرايط موجود امروز جامعه فراهم سازد.ب) در حالي كه ارزش هاي متعالي و متفاوت جامعه اسلامي ايجاب مي كند كه براي حضور موثر زنان در فرآيندهاي توسعه اسلامي در بعضي از زمينه ها، آموزش ها، ضوابط و قوانين جديد و متفاوتي با گذشته مبتني بر بينش اصيل اسلامي وضع نماييم، نظام هاي آموزشي و حقوقي جامعه بدون تغيير و تحوّل

كيفي به حيات خود ادامه دادند و امروزه در حالي كه نسبت ورودي دختران نسبت به پسران در دانشگاه ها به مرز 64 درصد رسيده است، هنوز در روابط اجتماعي جامعه براي اشتغال اين زنان تحصيل كرده زمينه سازي نشده است.ج) در حالي كه انقلاب اسلامي در آغاز استقرار خود به عنوان يك نظام ديني بايد نسل جديدي از استعدادهاي درخشان و نخبگان فكري معتقد به اسلام را درگير نظريه پردازي در حوزه هاي مختلف علوم اجتماعي و انساني مي نمود و براي اداره جامعه آموزش مي داد، ساده نگري در امر اداره جامعه و توجه يك بُعدي به مسائل كمي و مادّي توسعه، موجب گرديد در تداوم روند قبل از انقلاب همچنان استعدادهاي درخشان جامعه در حوزه علوم فني و مهندسي و پزشكي جذب شوند.اين مسأله از يك طرف جامعه را با كمبود كارشناسان خبره از جهت درك ديدگاه هاي اسلام در حوزه هاي مختلف علوم انساني روبرو ساخت و از طرف ديگر به واسطه كندي فرآيند توسعه اقتصادي كشور، اجازه جذب اين تعداد نيروي تربيت شده در حوزه هاي مهندسي و پزشكي را به وجود نياورد و جامعه را با بحران فرار مغز ها روبرو كرد.د) در حالي كه تمامي تحليل ها براي استقرار كامل نظام اسلامي، ضرورت توجه عميق به توسعه فرهنگي را گوشزد مي كند، توسعه نامتعادل ابعاد جامعه موجب گرديده كه در حال حاضر در حوزه علوم پزشكي براي درمان بيماري هاي كودكان «فوق تخصص» داشته باشيم و براي معماري داخلي منازل متخصص تربيت كنيم، اما در حوزه تبليغ دين همچنان يك مبلّغ ديني تربيت مي شود تا زن، مرد، كودك و جوان و ميانسال، شهري، روستايي، بي سواد و تحصيل كرده را براي پذيرش دين الهي

تبليغ نمايد. در حالي كه اگر به اهميت و ضرورت ايجاد باورهاي ديني در اقشار مختلف توجه مي شد و اصل بهره گيري از علوم، فن آوري و هنر براي تبليغ دين پذيرفته مي شد، انتظار آن بود كه امروز در مراكز تربيتي مبلغين ديني، اعلام گردد اين افراد پس از طي نمودن دوره عمومي شناخت كليّات ديني، با طي كردن فلان دوره تخصصي، مهارت تبليغ دين براي قشر دانشجو را پيدا مي كند و يا با ديدن فلان دوره تخصصي ، مهارت تربيت ديني كودكان را به عهده خواهند داشت و قس علي هذا.5_ عدم درك جايگاه و اهميت مديريت فرهنگ ساز در توسعه اسلاميمنظور از مديريت فرهنگ ساز اين است، كه اگر مجموعه عوامل و روابطي كه در درون جامعه، آگاهي ها، علايق، گرايش ها و رفتار توده مردم را تغيير مي دهد، شناسايي گردد، مديراني كه با تصميمات و رفتار خود، اين عوامل و روابط فرهنگي را تغيير مي دهند، مديران فرهنگ ساز هستند. با چنين تعريفي همه مديران جامعه در تمامي بخش ها، مديران فرهنگ ساز هستند. اما واقعيت اين است كه براي اصلاح، بايد نخست، مديران و نظام هاي مؤثرتر حوزه فرهنگ را شناسايي نمود و در كنار اين شناسايي به تغيير و تحوّلات زمان، روي ميزان اثرگذاري عوامل و ابزارهاي جديد در فرهنگ سازي جامعه توجه نمود. براي مثال: اگر در گذشته جامعه ما، سخنراني در منابر توسط عالمان ديني در شهر و روستا، زيربناي فكري افراد را پايه گذاري مي نمود و انديشه و رفتار او را حتي در مسائل معيشتي و اقتصادي تعيين مي كرد، امروز توسعه اقتصاد جهاني بر نحوه شكل گيري فكر و انديشه مردم نقش تعيين كننده اي پيدا كرده است و اگر عالم ديني بخواهد

بر فكر و انديشه مردم اثر بگذارد، بايد با شناخت تأثيرات فرهنگي نظام اقتصادي، نقاط تأثير فعاليت هاي اقتصادي را روي اعتقادات، باورها و رفتارهاي مخاطبين شناسايي نموده، متناسب با آن راه حل ارائه نمايد.اگر در گذشته، ذهن و انديشه كودك از درون خانواده با مباني ديني آشنا مي شد و در بستري از سنن اسلامي و بزرگداشت شعائر ديني كه در اختيار عالمان ديني بود، تقويت مي گرديد؛ امروز با حضور تمام وقت دانش آموزان در مدارس و بعد از آن در دانشگاه و گسترش وسيع اطلاع رساني هاي جمعي و كاهش ارتباطات درون خانوادگي و ارتباطات آزاد محلي، بايد تلاش نمود باورهاي اصلي و اعتقادات لازم از طريق نظام هاي رسمي آموزشي و دستگاه هاي اطلاع رساني جامعه و بالاخره با تدارك نوع جديدي از ساماندهي مردمي، جريان تغيير تفكر و انديشه و رفتار جوانان را به نفع اسلام تغيير داد، اما مشكل بزرگ اين است كه مديران نظام هاي رسمي آموزشي كه رسالت اوليه و اصلي آنان، ايجاد باورهاي عميق ديني و ارتقاي سطح دانش مورد نياز براي توسعه جامعه اسلامي است، تحت تأثير نظام سياسي و فشار پاسخگويي به نيازهاي روزمره اقتصادي مردم كه از زبان نمايندگان، آنها منعكس مي گردد، همواره مشغول حل مسائل روزمره هستند. از طرف ديگر، نظام تخصيص منابع جامعه كه بايد بتواند متأثر از مصلحت هاي بلندمدت و كوتاه مدت، منابع خود را تقسيم نمايد، همواره در اختيار نمايندگان و مديراني است كه علاقه مند هستند مشكلات روزمره جامعه را حل كنند و در عمل، منابع لازم را براي نسل جديدي از مديران، مربيّان و مبلّغان و كارشناساني كه بتوانند نظام تربيتي، فرهنگي و آموزشي مناسب جامعه را به وجود آورند،

قرار نمي گيرد. لذا در عمل اين فرصت براي نظام فرهنگ ساز بيگانه فراهم مي گحردد كه بيش از گذشته، زمينه ساز شكل گيري باورها و رفتارهاي نسل جوان گردد. اين مسئله در قالب نموداري به تصوير كشيده شده است.  6_ عدم تعادل در توزيع توجه به عوامل داخلي و خارجيشكي نيست كه در تحوّلات دروني جامعه، همواره عواملي از داخل و عواملي از خارج، ايفاي نقش مي كنند. اما به طور طبيعي توده مردم عوامل داخلي را عمده ساخته و بيش از اندازه آن را متوجه مديريت هاي ارشد نظام مي دانند، در مقابل اين عدم تعادل، عدم تعادل ديگري در بين مديران جامعه است كه با عمده كردن عوامل خارج از كشور و عوامل خارج از حوزه مسئوليت خود و با تكرار دلايل آن در سخنراني ها و گزارش ها، با هدف توجيه مردم و رفع انتقاد از خود، عملاً توجه و ذهن خود را از حوزه هاي تحت مسئوليتشان دور مي سازند، در حالي كه براي هر مديري امكان اعمال تغيير در حوزه مديريت خود ميسّر است، اين كاركرد فكري و فرهنگي به مديران اجازه نمي دهد كه در حوزه مسئوليت خود به اصلاحات و تغييرات سازنده مبتني بر يك روش علمي با انجام تحقيقات لازم دست بزنند. در چنين شرايطي ميزان تغيير و تحول سازنده در ساختارهاي اداري و اجرايي وابسته به حكومت به حداقل رسيده و چون تغيير و تحوّلات عمومي جامعه ادامه دارد و هر روز سرعت پيدا مي كند، عملاً كارايي مديريت توسعه كشور رشد لازم را نخواهد داشت.7_ بحران آفريني هاي سياسي حاصل عملكرد طبيعي نظام هاي موجود جامعههمان طور كه ذكر شد، نظام هاي دروني جامعه كه قبل از انقلاب وجود داشته است، توانايي تحقق

آرمان هاي انقلاب اسلامي را ندارد، اما چون تغييرات بعدي آن متأثر از بينش اسلامي به همراه نگرش علمي و نظامدار نبود، هم، آثار منفي ذاتي خود را دارد و هم كارايي نظام هاي غربي را ندارد. لذا از اين جهت به طور طبيعي و ذاتي براي جامعه ما بحران آفرين خواهد بود. توضيح بيشتر اينكه، اگر در داده و ستاده بين نظام هاي غربي و افراد آن جوامع دقت نماييد، روشن مي گردد كه به طور طبيعي، انسان ها متأثر از انگيزه غالب خود، وارد يكي از نظام هاي جامعه شده و چون اصل رقابت بر كليّت جامعه، حاكميت مي كند، انگيزه غالب آنها تشديد شده و به قيمت خارج سازي آنان از تعادل شخصيتي، تحرّك بزرگي در جامعه ايجاد و حاصل آن سرعت در توسعه مادّي مي شود.براي مثال: افرادي كه انگيزه غالب آنها كسب منافع مادّي است، وارد نظام اقتصادي مي شوند و روز به روز انگيزه مال خواهي آنها تقويت مي شود. افرادي كه انگيزه قدرت طلبي و حضور در صحنه هاي سياسي دارند، در ساختارهاي حزبي وارد شده و هر روز با انگيزه بيشتري براي كسب قدرت، در روابط جامعه حضور پيدا مي كنند. افرادي كه انگيزه خدمت به ديگران را دارند، سر از بنيادهاي خيريّه درآورده و روحيّه آنها در اين زمينه تقويت مي شود. از آنجا كه براي ماندن در صحنه قدرت و تبليغ انتخاباتي نياز به منابع مالي وجود دارد، به تدريج بين علاقمندان به قدرت سياسي و فعالين عرصه اقتصاد پيوند ايجاد مي شود و حاكميت در اختيار نامتعادل ترين انسان ها قرار مي گيرد. به طوري كه هر قدر از پايين هرم مديريتي جوامع توسعه يافته به بالا نزديك مي شويد، در كالبد

شكافي روحيّات و انگيزه هاي شخصي مديران سياسي و صاحبان شركت هاي بزرگ، عدم تعادل بيشتري را ملاحظه مي كنيد و صفت هايي مثل پول پرستي، قدرت طلبي، شهوت پرستي بيشتر مي گردد.حال اگر در جامعه اسلامي نتوانيم نظام هاي مناسب جايگزين را طرّاحي و استقرار بخشيم و به تدريج نسل موجود كه همراه تولّد انقلاب اسلامي تربيت شده است. از صحنه خارج شوند و نسل بعدي تحت تأثير نظام هاي اصلاح نشده با نگرش هاي نامتعادل تربيت شوند، در آينده بين رهبري نظام و افرادي كه از درون نظام سياسي و نظام اقتصادي به صحنه هاي مديريت مي آيند، فاصله زيادي از جهت انگيزه ها، نگرش ها و خواسته هاي به وجود مي آيد و اين شكاف منشأ بروز بحران خواهد شد.از طرف ديگر تغييرات غيرعلمي و مقطعي روي اين نظام ها، موجب مي شود همان تحرّك آفريني ذاتي خود را نيز نداشته باشند و از اين رهگذر مشكل ديگري در جامعه به وجود آيد و آن كمبود شديد انگيزه سازندگي و تلاش در بستر عمومي جامعه است.8_ نبود تحرك و انگيزه هاي كافي براي توسعه اسلامي در جامعهمجموعه موانع بر شمرده در كنار چند عامل ذيل، موجب گرديده است كه انگيزه كافي براي ايجاد تغيير و تحوّلات لازم براي اسلامي سازي نظام ها و ساختارهاي دروني جامعه به وجود نيايد:_ وجود الگوي عيني و در عين حال با جاذبه ظاهري كشورهاي توسعه يافته، كه افرا سطحي و دنيا طلب را جلب مي نمايد و دليلي براي تعقيب الگوي جديد نمي بينند._ ذهني بودن الگوي مطرح شده در بينش اسلامي و قانون اساسي در شرايط موججود جهان، كه لازمه تحقق چنين الگوئي يك تلاش منسجم و سازمان يافته در طول يك دوره طولاني و وجود

جمع مناسبي از مديران و كارشناسان متعهد و عالم در حوزه هاي مختلف اجتماعي بود كه متأسفانه تحميل جنگ و ساير دسيسه هاي دشمن و اشتباهات خودمان فرصت ايجاد آن را فراهم نكرد._ شهيد شدن بسياري از انديشمندان و رنج كشيدگان انقلاب اسلامي و ورود باقيمانده ياران اوليه و نظريه پردازان انقلاب اسلامي به صحنه هاي اجرايي._ حضور موقتي افراد در صحنه هاي مديريتي از طريق اجراي نظام انتخابات موجود، كه افراد داوطلب انجام اقدامات زودبازده و اصلاحات محدود را به صحنه مي آورند._ نبودن ابزارهاي كارا و سازمان يافته در كنار مديران عالي و ارشد نظام، براي اصلاح نظام ها و ساختارهاي دروني آن_ نارسا بودن ضمانت اجرايي در قانون اساسي براي پاسخگو بودن قوه مجريه به رهبري نظام براي اصلاحات ساختاري و موكول شدن اين مسأله اساسي به نصايح اخلاقي_ عدم توان ذاتي قوه مقننه، براي اعمال اصلاحات ساختاري به منظور اسلامي نمودن نظام هاي دروني جامعه9_ عدم توجه به اهميت رفتارها و شيوه اعمال مديريت مديران جامعه اسلامي در تحقق اهداف و آرمان جامعه اسلامييكي از ابزارهاي مهم اصلاح جامعه اسلامي، تغيير و تحول هدفمند در رفتارها و شيوه اعمال مديريت رهبران و مديران جامعه است.در اين الگوي مديريتي، باورها و اعتقادات اكثريت مردم به رهبري و هرم مديريت نظام اسلامي، نقش بسيار حساس و تعيين كننده اي دارد، به طوري كه مي توان گفت؛ استحكام نظام و سرعت سازندگي در آن، با ميزان اعتقاد و باور مردم به اركان نظام رابطه مستقيم دارد. هرگاه به هر دليل از اين باور و اعتقاد قلبي كاسته شود، از يك سو دشمنان جامعه فعّال خواهند شد و از سوي ديگر، در درون جامعه نيز

انواع بحران ها و تنش هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي جريان سازندگي را مختل مي نمايد و دور مخرّبي در سازندگي كشور به وجود مي آيد. البته عكس آن نيز صادق است؛ يعني با ارتقاي مشروعيت رهبران و مديران جامعه، سازندگي شتاب و سرعت پيدا مي كند.متأسفانه علي رغم اهميت اين عامل در جامعه اسلامي، هيچ گاه براي ارزيابي مداوم و اصلاح عوامل مخرّب اين مسئله تعيين كننده، اقدامي شايسته صورت نگرفته است و معمولاً در حد تذكار و نصيحت خلاصه شده است.توسعه شبكه هاي ارتباط جمعي، طبيعت فرهنگ ايراني، تلاش هاي حساب شده دشمنان، ماهيّت فعاليت هاي سياسي گروه هاي مختلف و تعداد زياد انتخابات، عواملي هستند كه حساسيت بر رفتارهاي رهبران و مديران وابسته به نظام را تشديد مي كنند و هر نقطه ضعفي را به صورت گسترده و بعضاً به صورت بزرگتري منتشر مي سازند.توجه شود كه وقتي بحث رفتار مديريتي است، اين رفتار بسيار وسيع تر از اخلاق فردي و نحوه زندگي دروني رهبران و مديران حكومتي مي باشد و بايد مجموعه اي از عملكردها در نحوه حوزه مباحث زير را به عنوان رفتار مديريتي مدّنظر قرار داد:_ اخلاق و منش ارتباط و برخورد با افراد تحت مديريت و عامّه مردم؛_ چگونگي استفاده از امتيازات مادّي و امكانات دولتي؛_ نحوه انتخاب افراد براي مسئوليت هاي بعدي حوزه تحت مسئوليت خود؛_ توزيع توجه مدير روي مسائل مختلفي كه پيرامون هر حوزه مديريت وجود دارد؛_ چگونگي ارتباط وابستگان، اقوام، دوستان و آشنايان، همشهريان، هم حزبي هاي مدير با موقعيت وي؛_ چگونگي شكل گيري تصميمات اصي مديران و رهبران جامعه؛ بدين معنا كه آيا براي اخذ تصميم به اندازه كافي با كارشناسان و عالمان متخصص و خبره مشورت مي شود يا خير؟10_ تداوم و رشد

مشكلات ساختاري در نظام اقتصادي جامعهوجود درآمدهاي نفتي حاصل از صدور نفت خام در طي چند دهه و پيوند خوردن آن با ساير نارسايي هاي مديريتي موجب گرديده كه بسياري از مشكلات اقتصادي جامعه، ناشناخته باقي بماند و نه تنها نظام اقتصادي در خدمت بازسازي فرهنگي جامعه قرار نگيرد، بلكه حتي نتواند حداقل رشد اقتصادي را به وجود آورد. اهمّ معضلاتي كه در اين نظام، به طور كلي قابل طرح است عبارت است از :_ دخالت گسترده دولت در روابط دروني اقتصاد؛_ ايفاي نقش بازدارنده از سوي نظام اداري در رشد اقتصادي؛_ عدم احساس امنيت كافي از ناحيه سرمايه گذاران جامعه در حوزه اقتصاد؛_ وجود ساختار بازدارنده نظام بانكي در ايجاد اقتصاد سالم؛_ عدم تناسب بين فرهنگ مصرفي جامعه و فرهنگ كار و تلاش، به دليل وجود درآمدهاي نفتي،_ عدم شكل گيري نظام مالياتي مناسب براي جايگزيني درآمدهاي نفتي؛_ بيكاري و عدم اشتغال، به ويژه براي جوانان تحصيل كرده؛_ عدم تعادل بين ساختارهاي مصرفي، خدماتي و توليدي جامعه.در تمامي كشورهايي كه سالهاست با اعمال انتخابات، مديران جامعه را انتخاب مي كنند به واسطه ساختار اقتصادي حاكم بر كشورشان، همگان پذيرفته اند كه هر نوع خدمتي از سوي دولت انجام مي گيرد از محل اخذ مالياتي است كه از آنها گرفته مي شود. لذا ترجيح يك نامزد با نامزد ديگر در اين است كه در مقايسه با يكديگر، هركدام چگونه و از چه گروهي مي خواهند ماليات بيشتري را دريافت كنند تا بعد از تأمين ماليات جديد، آن را در عرصه چه خدماتي مصرف كنند. در چنين ساختاري، انتظارات مردم همواره با پرداخت هاي خود مردم كنترل مي گردد و هيچ گاه مردم از نمايندگان و

دولت انتظاري خارج از توان آنها ندارند.وجود منابع درآمدي نفت و عدم شكل گيري نظام مالياتي در جامعه ايران، موجب شده به تدريج فرهنگ مخربي در رابطه بين دولت و مردم به وجود آيد و آن اينكه در هر انتخاباتي، مجموعه بزرگي از نامزدها به صحنه انتخابات وارد شده و در تريبون هاي مختلف به مردم وعده مي دهند كه با «انتخاب من چه خدمات متنوع و گسترده اي در منطقه رخ خواهد داد»، تكرار اين مسأله در طول ساليان متمادي، انتظارات گسترده اي را در بين مردم نسبت به دولت به وجود آورده و چون همواره بخش كوچكي از آن عمل شده به تدريج نارضايتي ها افزايش يافته است، كه البته بخشي از آن در تغييرات پي درپي نمايندگان و مجريان تجلّي مي يابد. از طرف ديگر تعرف غلطي از دولت در اذهان مردم شكل گرفته است؛ بدين معنا كه دولت مسئول فروش نفت و تبديل آن به انواع خدمات امنيتي، بهداشتي، آموزشي، اشتغال و غيره مي دانند، در چنين شرايطي تصور مي شود هرچه قدر كمبود وجود دارد حاصل ناتواني ها، سوء استفاده ها و ضعف مديران نظام جمهوري اسلامي است، روشن است كه تداوم اين فرهنگ، هم در بلندمدت كه منابع نفتي به اتمام مي رسد يا در اقتصاد جامعه نقش كمتري خواهد داشت و هم در حال حاضر، انواع معضلات را ايجاد خواهد كرد. يكي از خطرناك ترين معضلات، سوء استفاده دشمنان انقلاب از اين فاصله انتظار و امكان اقدام است و با القاي اين فكر، كه اگر حكومت ديني نبود چنين فاصله اي وجود نداشت، زمينه سوء استفاده سياسي بزرگي فراهم مي شود و اگر اصلاحي در اين رابطه صورت نگيرد در آينده بحراني تر خواهد شد.*

امكانات، منابع، محدوديت ها و تهديداتي كه در خارج از مرزها وجود داردهمه كشورها در فرآيند توسعه خود نيازمند درك و شناخت روشني از اين مسائل هستند، اما موقعيت نظام مقدس جمهوري اسلامي و استقرار آن در سرزمين حساس ايران، ما را در شرايط ويژه اي قرار داده است. انتخاب راهبرد دشمنان جامعه براي اعمال تغييرات در تفكر، انديشه و رفتار مردم ما، به ويژه جوانان نشان مي دهد آنها پس از مطالعه و كسب تجربه از تحميل جنگ و محاصره اقتصادي، به درستي دريافت كرده اند كه پتانسيل اصلي و توان جامعه ايراني در نحوه تفكر و انديشه مردم و جوانان نهفته است. تعجيل آنها براي استقرار دستگاه هاي ارتباط جمعي خود براي ارتباط با مردم ما، حاكي از اين مسأله است كه حمله نظامي و محاصره اقتصادي از دستور كار آنان خارج شده است و آنها تسلط خود را از طريق تسلط بر فرهنگ ما جستجو مي كنند. اما آيا خود ما هم به اهميت نحوه تفكر و انديشه رفتار نسل جوانمان پي برده ايم؟آنچه قطعي است، جامعه اي كه مي خواهد توسعه پيدا كند بايد در روابط خارجي خود بسيار فعّال و پرتحرّك باشد. اين ارتباط همواره داراي آثار مثبت و منفي است. هرچه قدر شناخت منابع، امكانات، محدوديت ها و تهديدات كشورها و سازمان هاي خارجي در بين مسئولين و مردم يك جامعه بيشتر باشد، بخش مثبت اين ارتباط افزايش مي يابد.اما نكته قابل توجه اين است كه تهديدات و آثار منفي دشمنان خارجي در طيفي گسترده قرار دارد. در يك سوي اين طيف، تهديدات و اقدامات محدود كننده علني و سازمان يافته است كه قابل شناخت مي باشد و تا اندازه زيادي امكان

مقابله با آن وجود دارد و در سوي ديگر اين طيف، آثار منفي و تهديدات پيچيده اي است كه شناخت آن مستلزم درك عميقي از مسائل ريشه اي در مسير تفكّر جوامع و انحرافات موجود در آن، به ويژه در جوامع توسعه يافته غربي و آثار منفي آن براي تداوم حركت جامعه اسلامي است، در طول بيست و هشت سال بعد از انقلاب، دشمني هاي علني؛ مانند تحميل جنگ، تحريك گروهك ها، محاصره اقتصادي و تنش هاي سياسي مقطعي، مديريت جامعه ما را از انتقال تدريجي و بي صداي مجموعه وسيعي از آثار منفي نهفته در ارتباطات معمول و ناشناخته اين سوي طيف غافل ساخته است.يكي ديگر از مسائل مهم مديريت توسعه اسلامي تلاش براي شناخت عميق و واقع بينانه تمدن غربي است، تا ضمن بهره گيري از امكانات و منابع علمي و تجربيات درون آن، بتوانيم از آسيب هاي مخرّب آن مصون باشيم.

ديباچه اي بر مديريت اسلام

نوشته : عبدالمجيد رشيدپور

خلاصه كتاب- ناشر: مؤسسه ي دين و دانش- تيراژ: 6000 نسخه- چاپ: شفق- مراكز پخش: مؤسسه انتشارات سجاد- تلخيص: ايرن قاليباف- شرايط مهم رهبري از نظر قرآن و عترت: رهبر بايد خودش به گفتار و دعوتش مؤمن و معتقد باشد با هيچ مورد خلافراز او ديده نشود. حضرت علي (ع) مي فرمايند: اگر بخواهيد راهنمايي و ارشاد شما بر ديگران مؤثر باشد و عمل كنند اول بايد خودتان عامل به گفتارتان باشيد وگرنه سخنان شما در قلب شنوندگان اثر نمي گذارد.رهبر بايد داراي استقامت باشد بدين معني كه همه گونه مشكلات را تحمل نموده و هيچ خللي در رأي و تصميمش پيدا نشود چنان كه خداوند مي فرمايد اي پيامبر بايد در تمام مشكلات شكيبا با استقامت و

فرمانبردار باشي .رهبر بايد داراي حسن خلق و تواضع و فروتن باشد و با روي خوش مردم را تبليغ و ارشاد نمايد چنان خداوند فرمود اي پيامبر تو داراي خلق نيكو هستي.رهبر  بايد نسبت به مردم خدمتگذار واقعي، خيرخواه ، دلسوز و مشگل گشاي تمام گرفتاريهاي جامعه باشد و در مقابل هم هيچ گونه پاداشي توقع ننمايد چنان كه پيامبر فرمايند: رهبر و رئيس هر قومي خدمتگذار خادم آن قوم اند.رهبر بايد در مقابل بدرفتاري، تندخويي، خشونت مردم نسبت به وي خونسرد و صبور و مهربان باشد مانند پزشكي كه هر چه بيمار رواني اش به او دشنام مي گويد باز او را معالجه مي كند چنان پيامبر از خداي خود خواست كه اي خداوند مهربان از امت من در گذر آنها جاهل و نادان هستند.رهبر بايد بادليل و برهان و پند و موعظه مردم را دعوت به خير و  صلاح كند به طوريكه هيچ گونه احساس تكبر و غرور در او ديده نشود. چنان كه خداوند فرموده است اي رسول گرامي مردم را به حكمت و برهان پند و موعظه كن و با بهترين طريق با آنها مناظره كن.رهبر بايد در مقابل رهبري خود هيچ مزد و پاداشي نخواهد و نظرش فقط و فقط ارشاد و تبليغ و خدمتگذاري باشد چنان كه پيامبر مي فرمايد من از شما هيچ مزد رسالت و رهبري نمي خواهم و اجر مزد من با خداي عالميان است.«از چه كساني بايد اطاعت كرد؟» يا ايهاالذين آمنو اطيعوا... و اطيعوالرسول و اولي الامرمنكم در تفسير اين آيه آمده است كه بايد افراد باايمان بايد بدون قيد و شرط از خدا

و رسولش و همچنين صاحبان حق (امامان) اطاعت نموده و فرمانهاي آنها را انجام دهند و اطاعت از رسول خدا واجب است زيرا اطاعت از رسول خدا اطاعت از خدا تلقي مي شود. امام محمدباقر و امام جعفرصادق رواياي نقل شده است كه مقصود از اولي الامرائمه معصومين هستند كه از خاندان پيامبر اكرم مي باشند و هرگز خداوند به اطاعت از گناهكار فرمان نمي دهد (حديث جابر) «گزينش پيامبران» معيار اساسي در گزينش انبياء كمالات معنوي و واقعي بوده است پس مي توان گفت وقتي رسالت بر اساس معيارهاي معنوي استوار باشد نقل و انتقال آن از فردي به فرد ديگر امكان پذير نمي باشد مگر اين كه همان معيار و ملاكها در فرد ديگري وجود داشته باشد و اين نوع نقل و انتقال ارثي نمي باشد خداوند در قرآن كريم مي فرمايد اين مقام و منزلت به افراد ستمكار داده نخواهد شد «معيارهاي رهبري در گذشته چگونه بوده است؟» با دقت در آيات قرآن اين واقعيت آشكار مي شود كه ملل گذشته معيارهاي مادي را ملاك در تعيين رهبريت مي دانستند و فكر مي كردند كه رهبر بايد فردي باشد كه از امكانات مالي فراوان برخوردار باشد پس در  گذشته مبناي گزينش حكومت و تعيين رهبر بر اساس ضوابط مادي از قبيل ثروت و مال فراوان و همچنين سرشناس بودن و داشتن اولاد زياد دورمر زده است.وقتي طالوت به عنوان رهبر انتخاب مي شود تعدادي از افراد لب به اعتراض مي گشايند و مي گويند ما نسبت به طالوت شايستگي بيشتري داريم زيرا ما داراي ثروت فراوان هستيم و طالوت بهره از اموال

دنيوي ندارد. «معيارها و رهبري از نظر قرآن» قرآن انبياء و پيامبران خود را براساس پاكي و پاكيزگي و خلوص و صفا انتخاب مي كند و در تعيين رهبري خط بطلان بر معيارهاي اجتماعي كشيده و معيار و ملاك را بر امور معنوي همانند علم و آگاهي و طهارت قرار داده است.«مديريت و مظاهر دنيوي» رهبريت داراي دو بعد متمايز و جداگانه است بعد اول اينكه رهبر انسان زنده است و همانند ساير ديگران بايد زندگي كند لباس بپوشد، غذا بخورد و از مظاهر نعمت هاي الهي استفاده كند و به ديگران خيرش برسد. بعد دوم اينكه رهبر الگو و مدل براي ديگران است دلسوز و غمخوار همگان است سرمشق و امام است پس در چنين شرايطي رهبران بايد از حداقل مظاهر دنيوي استفاده نمايند زيرا طبقه محروم و مستمند جامعه از رهبر و مدير خود انتظار هم دردي و غم خواري را دارد و اگر طبقه ي كارگري ببيند كه رهبرش از بهترين لباسها و غذاها استفاده مي كند ايمان و اعتقادش به چنين رهبري كم مي شود. از وصيت هاي پيامبر به ابوذر: اي ابوذر من لباس خشن به تن مي كنم و روي زمين مي نشينم و بر الاغ بدون پالان سوار مي شوم و به همراه خود كس ديگر را سوار مي كنم. (پيامبر خدا دلسوز مردم بود و همانند پايين ترين طبقه زندگي مي كرد)مديريت و روحيه خدمتگذاري : يكي از ويژگيهاي مديريت در خدمت خلق ا... بودن است طوي كه همه وجودش شخص را سوز و عشق مردم احاطه كرده باشد اينگونه انسانهاي شايسته خواب و آسايش خود را

فدا كرده و با عشق به مردم و رفاه زندگي آنان كمك مي كنند تجسم اين روحيه را در چهره تابناك معلمان دلسوز و مربيان علاقمند و انسانهاي فداكار نمايان و آشكار است. بنابراين مديريت حتماً بايد داراي اين ويژگي باشد زيرا انسانها بالفطره شيفته ي انسانهاي خدمتگزارند. لذا پيامبر (ص) فرمودند: بزرگي و سيادت در اختيار افرادي است كه نسبت به مردم خدمتگذار باشند. حضرت علي (ع) كه شبانه براي طبقه محروم غذا مي بردند. از خود مردم دردل مردم: خداوند متعال پيامبران را از دل مردم و ميان مردم و از خود مردم انتخاب كرد.1- زيرا اگر آنان را از جنس قرار داده بود فرشتگان نمي توانستند از مشكلات مردم آگاهي كامل داشته و در رفع آنها كوشا باشند. و فرشته نمي تواند به عمق نيازهاي رواني و طبيعي و محيطي و اجتماعي انسانها پي برده و در رفع آنها تلاش گر باشد.2- اگر پيامبران از جنس فرشتگان بودند از مشكلات عموم آگاهي نداشته نمي توانستند در رفع مشكلات آنان تلاش گر باشند پيامبران از خود مردم انتخاب مي شوند تا طعم گرسنگي و دشواريها را چشيده باشند و بفهمند كه معناي گرسنگي چيست. شايد يكي از حكمتهاي يتيم بودن پيامبر اين است كه از درد يتيمي با خبر بوده بداند كه در عمق جان يتيمان چه چيزهايي مي گذرد و چه احساسات لطيفي آنان را فرا مي گيرد.وقار و هيبت مدير: انبياء و پيامبران الهي بالاخص پيامبر گرامي از هيبت و وقار خاصي برخوردار بود پيامبر (ص) خود مي فرمود: خدا آنچنان هيبتي به من عنايت كرده بود كه ديگران در پرتو

آن شوكت و تعالي خود را مي باختند: امام زين العابدين آن چنان وقاري داشت كه ديگران جرأت سخن گفتن در محضرش را نداشتند مگر آن كه حضرت به تبسم مي آمدند پس كمالات معنوي و روحي انسانها است كه آدميان را به خضوع در مي آورد برخي از انسانها بدون دارا بودن كمالات معنوي مي كوشند بر ديگران سلطه و تفوق يابند و براي رسيدن به اين هدف به تهديد و زور متوسل مي شوند غافل از اينكه اينگونه عوامل هرگز نمي توانند دل انسانها را به خضوع درآورند بلكه جسم آنان را تا حدودي بااطاعت كوركورانه در مي آورند پس در نوع اول مديريت همه ي افراد با جان و دل در خدمت خواهند بود و حال آنكه در نوع دوم ترس و مجازات است كه آنان را به اطاعت و امر دارد . و در آخر مهمترين عامل پيدايش وقار دوري از معاصي است .رياست طلبي : برخي از افراد عاشق و شيفته ي رياست هسته به همين منظور خود را به آب و آتش زده براي رسيدن به آن تلاش مي كنند.اين افراد همواره مورد مزمت هستند بر همين اساس پيامبر خدا مي فرمايند: محبت افراطي آدمي را كور و كر مي سازد همچنين در قرآن آمده است كه هركس روحيه برتري طلبي داشته باشد هرگز به بهشت جاودانه وارد نخواهد شد. به عبارت ديگر ضرر و زياني كه روحيه رياست طلبي به دين و آئين مي رساند همانان بيشتر از زياني است كه دو گرگ درنده در گله گوسفندي كه چوپان نداشته باشد وارد مي آورند.امام محمدباقر مي فرمايند: دنبال

رياست نرو تا گرگ نباشي پس نتيجه مي گيريم كه رياست را كسي بايد پذيرا باشد كه صلاحيت و شايستگي آنرا دارا باشد. ناگفته نماند پذيرفتن مديريت به معناي رياست طلبي نيست حضرت علي (ع) پس از قتل عثمان در برابر تقاضاهاي مكرر مردم مقاومت مي كرد تا سرانجام طبق شرايط و ضوابطي آن را قبول كرد ولي بدون ترديد از علل اساسي پذيرش اجراي حدود اسلامي و پياده كردن احكام اسلامي بود. وقتي به لقمان گفتند بين نبوت و حكمت يكي را انتخاب كن لقمان حكمت را پذيرفت و از پذيرش نبوت خودداري نمود زيرا از عواقب پذيرش نبوت خائف و نگران بود.رسالت مديريت در دوره انقلاب در دوره ي انقلاب آنان كه مديريت را پذيرا مي شوند وظيفه سنگيني را به عهده مي گيرند زيرا اين عده موظفند همه گونه روشها را اخلاقي و اسلامي را در دوره ي مديريت خود نسبت به همكاران و ارباب رجوع رعايت نمايند و بهترين روش اين است كه همه ي مديران مديريت و رهبري پيامبر (ص) را الگو قرار داده تلاش كنند همه ي رفتارهاي آن بزرگوار را در حد توانايي و قدرت در رفتار و كردار خود پياده سازند.رسول اكرم هيچگاه ميان افراد تبعيض قائل نمي شد وقتي بين دو نفر قرار مي گرفت گاه به سمت راست و گاه به سمت چپ نگاه مي كرد.در سلام كردن بر همگان سبقت مي گرفت.در ارتباط با ديگران كمال خضوع را رعايت مي كرد.كفش خود را وصله مي زد .عذر غذرخواهان راپذيرا مي شد.هيچگاه سخن ناروايي از او شنيده نشد.عباي خود را روي زمين پهن مي كرد

و ديگران را بر روي اون مي نشايند.از همه ي مردم بخشنده تر بود.آن حضرت روي حصير بدون فرش مي خوابيد.10-خشن و درشتخو نبود.ايمان با ذلت سازگار نيست: خداوند همه چيز را در عهده ي مؤمن قرار داده است جز يك چيز را و آن اينست كه خدا راضي نيست مؤمن ذليل شود به عبارت ديگر خداوند راضي نيست مؤمن رفتار و كرداري داشته باشد كه عزت خود را از دست داده به خواري گرايد در نتيجه شخص مؤمن نبايد كاري را كه از عهده اش برنمي آيد بپذيردچون با پذيرش آن خود را به خواري و خفت افكنده است و خداوند به اين خواري و ذلت راضي نمي باشد پس روي اين اصل به مجرد پيشنهاد پستي نبايد خود را براي انجام آن آماده سازيم بلكه توانائيهاي علمي و عملي آن كار را در نظر گرفت اگر مشاهده شود كه همه ي آن را دارا هستيم آنگاه آن را بپذيريم .نقش اساسي مديريت : شايد عده اي گمان كنند كه مدير خوب كسي است كه زودتر از همه به اداره آمده و ديرتر از همه از اداره خارج گردد كار و كوشش او از همه بيشتر باشد و اصلاً وقت استراحت نداشته باشد ولي با كمي دقت اين نكته به نظر مي رسد كه اين نوع مديريت علاوه بر اينكه فرد خود را از بين مي برد بلكه نفع و سودي براي اداره ي مربوطه هم نخواهد داشت و شايد افراد سطحي نگر گمان كنند كه اينگونه مديريت مفيد و كارساز است. بنابراين فرد مدير بايد از اين ويژگي ها و خصلت ها برخوردار

باشد كه عبارتند از :از نظر شناخت و تشخيص قوي بوده اين قدرت و توانايي را داشته باشد كه با كمترين فرصت نيروهاي اصيل و ناب را تشخيص داده و استخدام نمايد.داراي قدرت جاذبه قوي بوده بتوانند نيروهاي اصيل را جذب كرده به آنها مسئوليت دهد هستند برخي از مديران كه به جاي  نيروي جاذبه نيروي دافعه دارند يعني با اولين برخورد انسانها از آنان فرار كرده و حاضر نمي شوند با آنان همكاري داشته باشند.بين نيروهاي جذب شده ايجاد هماهنگي نموده با تغذيه روحي و معنوي در ميان آنان وحدتي به وجود آورده همه ي آنها را فعال تر و كوشاتر سازد. با توجه به اين نكات به خوبي آشكار مي گردد كه عمده ترين نقش مديريت در بسيج كردن همه ي نيروها و ايجاد وحدت و هماهنگي بين همه ي نيروهاست.ضرورت رشد در مديريت رشد قيدي است كه پس از عقل و بلوغ تحقق مي يابد بنابراين در انتخاب مديريت علاوه بر عقل و بلوغ بايد صددرصد لياقت و شايستگي افراد را در نظر گرفت روي اين اصل نمي توان هر كس را كه بخواهيم به او پستي بدهيم مديريت علاوه بر خوب بودن و درست بودن لياقت و شايستگي مي خواهد به عنوان مثال ممكن است معلمي در قسمت درس دادن فردي شايسته باشد ولي اين شايستگي دليلي بر شايستگي او در حوزه ي مديريت مدرسه باشد.آفت بزرگ مديريت نقش حساس مديريت ايجاد وحدت و هماهنگي بين همه نيروهاي موجود در سازمان است و حركت دادن آنها به سوي هدف بنابراين مدير نبايد فراموش كند كه خود جزئي از يك كل است

و اگر موفقيتي عايد مجموعه اي شود اين امتياز و موفقيت متعلق به تمام اجزاء است مثال: نقش مدير همانند نقش فرماندهي سپاه است فرمانده ي سپاه با اينكه نقشه ها و تاكتيك هاي پيروزي را طراحي مي كند ولي حق ندارد همه ي پيروزي ها وابسته به تاكتيك و نقشه ي خود بداند زيرا شجاعت و تلاش و فداكاري هاي سربازان  است كه به نقشه هاي او فعليت داده او را به پيروزي مي رساند. روي اين اصل يكي از رسالت هاي مدير اينست كه موفقيت و پيروزي خود را مديون همه ي كارمندان خود دانسته با همه ي وجود از آنان تشكر و قدرداني نمايد در نتيجه چنين مديري دچار عجب و غرور نخواهد شد كه يكي از آفت هاي ويران گر است از شيطان سؤال شد كه در چه وقت به انسان تسلط مي يابي گفت در آن هنگام كه آدمي دچار عجب و غرور شده باشد و دائم منم منم بگويد.دقت نظردر مديريت : بعضي ها عقيده دارند كه انسان بايد ذهن و فكر خود را معطوف به موضوعات و مسائل بزرگ نمايد و از پرداختن به مسائل كوچك و جزئي خودداري نمايد كه اين نظر صحيح نمي باشد بنا به دلايل زير بايد به مسائل جزئي نيز توجه كرد.كارهاي بزرگ از كارهاي كوچك به وجود مي آيد دريا از روخانه هاي كوچك و كوههاي استوار از صخره هاي كوچك تشكيل مي يابد.كوچكها با اين كه كوچكند ولي كاربرد  عملياتي آنان بسيار بزرگ است به عنوان مثال يك ته سيگار و يا يك جرقه ممكن است يك شهري را به آتش

بكشاند.گاه يك جمله ي كوتاه و يك عبارت بسيار كوچك ممكن است اهالي دو كشور را به جان يكديگر بيندازد .يك قطره اشك يك آه سوزناگ يك دعاي دردمندانه ممكن است يك شهري را از نابودي نجات دهد. همانطور كه در مديريت مدير فكر و اراده ي خود را صرف مسائل مهم و حياتي مي نمايد بايد مسائل جزئي و كوچك را ناديده نگيرد. انسانهاي بزرگ همانطور كه در مسائل بزرگ دقيق هستند در مسائل پيش پاافتاده و بسيار جزئي هم دقيق مي باشند.معيارهاي عزل و نصب در مديريت اسلامي : يكي از وظايف مديريت آگاهي و اطلاع از حوزه مديريت است مثلاً مدير مدرسه بايد از تمام جرياناتي كه در مدرسه مي گذرد آگاهي كامل داشته باشد بنابراين وظيفه ي مديريت اسلامي پس از شناخت نكات ضعف ساختن و اصلاح كردن است نه كندن و كنار گذاشتن مديريت اوليه مديريت در اسلام عزل كردن و فرد ديگري را جايگزين كردن نيست بلكه راهنمايي افرادي كه داراي نواقص تخصصي و اخلاقي و رفتاري هستند مي باشد مگر آنكه مدير به يقين برسد كه فلان كارمند فاقد صلاحيت اخلاقي و شغلي است و با راهنمايي ها به هيچ وجه نمي توان در او دگرگوني به وجود آورد در اين صورت است كه مديريت بر اساس حفظ مصالح عمومي آن كارمند را از كار بركنار كرده و فرد ديگري را جايگزين مي كند.

نقش دل در مديريت

تأليف : مجتبي كاشاني

خلاصه كتاب- ارائه: تلخيص : منير عليپور - ويراستار : علي كيال - تايپ : طاهره شكاري - صفحه آرايي : حميد غياثوند - ليتوگرافي و چاپ : تارنگ - گرافيست

: مهدي مهر پارسا - طرح جلد : صديقه آبريزه - ناشر : سازمان مديريت صنعتي _ تهران ، خيابان وليعصر ، ابتداي خيابان جام جم - هدف موضوع نقش دل در مديريت ، احياي نقش مادرانه و عاطفي و مراقبت فهرست مطالب مقدمه مباحثه مديريتي با ملاحظات انساني  مديريت و مهمترين منبع توسعه ، انسان   انسان ، كار و انگيزش  مشاركت ، انگيزه و شكوفايي انسان  بهبود مديريت و ارتباطات در سازمان  مديريت موفق در محيط كار ايران مقدمههدف موضوع نقش دل در مديريت ، احياي نقش مادرانه و عاطفي و مراقبتي « Maintenanc Behaor » در سازمان در كنار نقش پدرانه و منطقي « Performance Behaviar » به منظور ايجاد روحيه ، انگيزش ، تقويت  وجدان كار ، نظم و خود كنترلي و يگانگي با اهداف سازمان است . پيام نقش دل در مديريت از سوي ديگر توجه و تمركزي شرقي و عرفاني به انسان بويژه نياز او به عشق و عاطفه و توجه به معنويت و محبت است و بر آن است تا مديران و كاركنان راقانع كند تا محيط توليد و صنعت را چنان جدي و خشك نپندارند كه تنها جسم و مغز خود را وارد آن كنند و از آوردن دلهاي خود به محيط كار بپرهيزند . مباحثه مديريتي با ملاحظات انسانيمديريت و مهمترين منبع توسعه ؛ انساناصطلاح در توسعه منابع انساني ، برگرداني از كلمه DEVELOPMENT است به معناي ايجاد و پرورش و تكامل . الف : پرورش منابع انسانياگر قرن 18 و 19 را قرن اختراعات و اكتشافات علمي بدانيم ، قرن 20

را بدون ترديد بايد قرن كار بردي كردن اين تحولات در صحنه كار و صنعت دانست . بررسي تحولات دهه هاي گوناگون قرن 20 نشان مي دهد كه تأكيدات صنعتي در آن از سود سخت افزاري به سوي نرم افزار ، از كميت به كيفيت ، از توجه و تمركز به ماشين و ابزار به انسان و ازسوي آوري شخصي و سازماني محض به سوي منافع اجتماعي جهاني و زيست محيطي پيش مي رود . پرورش منابع انساني ، يكي از اساسي ترين مبحثهايي است كه امروزه در مديريت به ويژه مديريت صنعتي كشور بايد مورد توجه قرار بدهيم . اين موضوع در كشور ما بيش از حد ، مورد بي توجهي و بي مهري قرار گرفته است ، خيلي ها مي گويند كه مديران و مهندسين صنعتي انسان را همتراز ماشين و ابزار تلقي مي كنند ، متأسفانه در اكثر موارد حتي در اين حد هم به انسان توجه نمي شود .در خيلي از واحد ها براي ماشين ، برنامه مرتب و منظم تعمير نگه داري وجود دارد . اما براي انسان ... ؟ حداكثر افتخار مديران ، تأمين رفاه مادي و پاداش پولي براي تلاش كاركنان است ، و هيچ كوششي در زمينه ي آموزش و پرورش و يا توجه به نيازهاي روحي و معنوي كاركنان صورت نگرفته است . انسان مجموعه اي است از تركيب چند نيرو : 1 _ انديشه 2_ احساس 3_ قواي جسماني آنچه در پرورش مورد توجه است نيروي انديشه و احساس انسان است . براي جلوگيري از هر گونه عدم تعادل ، مي بايد توجه مديران به

هر دو نيروي انسان باشد ، پرورش انديشه با آموزش و پرورش احساس با امور انگيزشي كه در واقع بخش هنري مديريت است . مشكلات ايران در زمينه ي آموزش نيروي انساني  عدم تعدال بين سخت افزار و نرم افزار زماني كه روند صنعتي شدن در ايران شروع شد ، بيشترين بها را به ماشين آلات و ابزار دارد ، غافل از اينكه انتقال تكنولوژي صرفاً با كمك انديشه و توان افراد است و پرورش نيروي  انساني را فراموش كردند .  تركيب نا همگون و ناهماهنگ آموزش اوليه نيروي انساني طبق آخرين آمارها از كل جمعيت ايران ، تنها حدود 75 درصد با سوادند و آن هم معلوم نيست چند درصد در حد خواندن و نوشتن سواد دارند و چند درصد بيشتر از آن .  نسبت و تركيب تكنسين به مهندس در ايران خلاف كشورهاي پيشرفته است . به طور مثال در آلمان به ازاي هر هزار نفر 99 تكنسين 37 مهندس و در ژاپن به ازاي هر هزار نفر 235 تكنسين و 61 مهندس وجود دارد ، اما در ايران در هر هزار نفر 4 تكنسين و 7 مهندس وجود دارد و يعني مادر مديريت مياني حلقه ي مفقوده داريم و يك مدير تحصيل كرده ورده بالا بايد با تعدادي نيروي كار كم سواد و بي سواد كار كند . طبيعي است كه اين نيروها از نظر ارتباطي مشكلي دارند و نوعي نا همدلي بين آنها به چشم مي خورد . ب _ حقوق و دستمزد . يكي از نكات مهم در مديريت منابع انساني مسأله حقوق و دستمزد است .

در صورتيكه نيروي انساني از نظر دستمزد و مزاياي دريافتي راضي نباشد كالاي توليد شده توسط او گران تمام مي شود و قدرت رقابت هم ندارد  . پس  از نظر سود آوري و بهره وري توجه به اين نكته ضروري است . فكر نمي كنم كسي ترديد داشته باشد كه اين انسان است كه در بهره وري ابزارهاي توليد نقش اساسي دارد . زيرا بهره برداري بهينه ، تعمير ، نگهداري ابزار توليد ، توليد را انسان بر عهده دارد و نيروي انساني است كه مي تواند از يك ماشين كه يك ظرفيت طراحي شده و محدود دارد ، به طرز مطلوب يا نا مطلوب استفاده كند . انسان ، كار و انگيزشانگيزش براي خوب انجام دادن هر كاري نيازي اساسي است . تقسيم بندي معروف « مازلو » درباره نيازهاي انسان 1 _ نياز هاي فيزيولوژيك ( زيستي ) 2 _ نياز هاي ايمني 3 _ نيازهاي اجتماعي و عاطفي 4 _ نياز به احترام و اعتبار 5 _ نياز به تعالي نفس ( خود شكوفايي ) نياز هاي انسان به ترتيب سلسله مراتب از پايين به بالا ظاهر نمي شوند ، بلكه تمام آنها در همه حال وجود داند ، اما اهميت نسبي آنها بر حسب شرايط و وضعيت فرد تغيير مي كند . اين نيازها با انگيزش هاي انسان ، پيوندي نزديك دارند . هرزبرگ مي گويد : عواملي كه دلگرمي و رضايت ايجاد مي كنند با عواملي كه موجب دلسردي و نارضايتي وي شوند تفاوت دارند . بر آروردن نيازهاي فيزيولوژيك و ايمني مي تواند در زمره ي عوامل رفع ناخشنودي

(Dissatis fiers ) به حساب آيند . در حالي كه بر آوردن نياز هاي بالاتر ايجاد دلگرمي و رضايت مي كند كه در زمره ي عوامل خشنودسازي (Satisfiers ) جاي دارند . لذا روشن است كه ايجاد انگيزه در افراد صرفاً با رفع نياز هاي اوليه سطح پايين ممكن نيست . كار چيست ؟ تفكيك برنامه ريزي و اجراي كار از هم با نظريه تيلور در اوئل قرن 20 صورت گرفت ، او براين عقيده بود كه چگونگي انجام كار توسط افراد بايد مبتني بر نتايج علمي باشد . در سيستم تيلور مهندسين مسئول برنامه ريزي كارو كارگران مسئول اجراي آن شدند ، اين سيستم در شرايطي عرضه شد كه كارگران و حتي سرپرستان از سواد فني لازم براي برنامه ريزي روشهاي كار بهره اي نداشتند تا بتوانند استاندارد كار روزانه و امثال آن را تعيين كنند . سطح زندگي آنقدر پايين بود كه پاداش و محركه هايي چون پرداخت دستمزد در مقابل انجام بخشي از كار، مي توانست در كاركنان براي رعايت استاندارد به نحوي موثر انگيزه ايجاد كند . اين فرضيات در زمان تيلور كاملاً معتبر بودند ، اما همه آنها روز به روز بي اعتبارتر شده اند . سرپرستان و كارگران امروزي از سواد كافي بر خوردار شده اند ، ( اين سواد آموزش هاي فني را نيز در بر مي گيرد ) و بالا رفتن سطح زندگي نيز تأثير محركه هاي آن زمان را به عنوان انگيزه بهره وري به شدت كاهش داده است . به رغم منسوخ شدن فرضيات تيلور ، ما هنوز سيستم تيلور را حفظ كرده ايم ...آشكار

ترين زيان اين امر بي استفاده ماندن هوش و توان خلاقيت ميليونها انسان است . بعد از شكست نظريه تيلور در آمريكا شيوه ساماندهي و اجراي كار بار ديگر به صورت موضوعي بحث انگيز در آمد و دولت گروهي را به سرپرستي « اتول » مأمور بررسي آن كرد . نتايج و يافته هاي اين گروه در گزارش معروفي بنام « كاردر آمريكا » انتشار يافت . در اين گزارش « اتول » كار را چين تعريف كرد : فعاليتي كه چيزي ارزشمند برايافراد ديگر توليد مي كند .در همين حال « ني شي بوري » اين سه عنصر را به عوان عناصر اساسي كار شناسايي كرد : 1 _ خلاقيت ( فكر كردن ) 2 _ فعاليت جسمي ( كار ) 3 _ اجتماعي بودن ( ارضاء شدن ) هدف و روشهاي كار مهمترين عامل انجام هر كاري ، دستيابي به هدف واقعي آن است . پس بايد در هر كار و فعاليتي هدف را براي عوامل اجرا كننده به روشني مشخص كرد ، اما اگر راه و روش كار را به عوامل كار نشان دهيم  . و از آنها بخواهيم كه آنرا دنبال كنند ، اغلب هدف كار را جدي ني گيرند وبه اهداف اصلي نمي رسيم ، در چنين شرايطي عذروبهانه مي آورند كه روشها و ابزار تعيين شده غلط بوده اند . براي رسيدن به هدف كار اين شرايط ضروري است : 1- روشن كردن هدف كار 2- تا حد امكان ، دادن آزادي هر چه بيشتر در انتخاب ابزار و روشهاي كاراين شرايط براي از بين بردن بهانه هاي ياد

شده مفيد است وباعث ايجاد احساس مسئوليت و رشد خلاقيت مي شود . خلاقيت و استاندارد كردن :انگيزش و خلاقيت ، پيوندي بسيار نزديك با يكديگر دارند و از سوي ديگر كنترل كيفيت واستاندارد كردن امري ضروري است . اما عده اي بر اين عقيده اند كه هر چه استاندارد كردن بيشتر باشد ، زمينه براي بروز خلاقيت كاهش مي يابد . انواع استانداردهاي عمليات : 1- استاندارد كردن هدف كار 2- استاندارد كردن مراحل كار 3- استاندارد كردن راه و روشهاي كار مورد اول ودوم كه بايد به شدت رعايت شود اولي مربوط به هدف است ودومي مربوط به امنيت عوامل اجرايي كار، اما درمورد سوم اگر مديريت اصرار داشته باشد كه كارگران راه وروش تعيين شده را دنبال كنند ، كارگران راحتتر مي توانند از زيربار مسئوليت شانه خالي كنند . راه وروش كار نبايد استاندارد شود ، بلكه بايد از آنها تنها به عنوان منبعي براي گرفتن ايده و اطلاعات استفاده كرد . پس به اين نتيجه مي رسيم كه خلاقيت و استاندارد كردن دو پديده  ، نه جمع نا پذير بلكه مكمل يكديگرند . درس گرفتن از نتايج كار : در چرخه ي PDCA كه نمايانگر دور كامل انجام يك كار است دونوع فعاليت  به اين شرح ديده ميشود . 1- كشف هر نوع انحراف از مجموعه استانداردها و اقدام به تصحيح آن = راه حل موقتي 2- كشف تفاوت آماري با مجموعه استانداردها و شناسايي علل آن و بهبود فراگرد براي جلوگيري از ايجاد مجدد آن =  راه حل دائم اقدام نوع اول موقتاً عيب فراگرد موجود را رفع ميكند

، نميتواند از امكان  همان خطا جلوگيري كند . اقدام نوع دوم كل فراگرد را بهبود بخشيده ومي تواند از بروز مشكل در آينده جلوگيري نمايد .اگر اين كار مرتب تكرار شود به پيشرفت و بهبود كيفيت خود كار منجر خواهد شد . هر گاه ما در روشهايي كه معمولاً براي انجام كارها در گذشته در پيش گرفته ايم ، تعمق مي كنيم نبايد صرفاً روي كشف خطاها و تصحيح و از ميان برداشتن آنها متمركز شويم بلكه صرف وقت انرژي براي شناسايي نكات مثبت وخوب وسرمايه گذاري روي آنها امري حياتي است. مشاركت ، انگيزه و شكوفايي انسانمشاركت برابر است با همد لي + همفكري و اخيراً به علت شرايط اقتصادي و اجتماعي موجود همدردي نيز به آن اضافه شده است . مشاركت همان پديده اعتقادي مورد توجه تفكر ديني ما در قالب شورو مشورت است كه ما هرگز موفق نشديم به آن دست  يابيم . در سالهاي گذشته تلاش مي شد با وضع قانون شوراهاي اسلامي اين باور را تحقق بخشيم اما نه قانون شوراها و نه حتي سهيم شدن كاركنان در مالكيت واحدها ما را به هدف نرساند ، چرا كه مشاركت يك امر انساني و فر هنگي و مسئوليتي است كه بازور و تحميل قانون  و سهامدار شدن ومالكيت مادي  تحقق پيدا نمي كند . مسئله مشاركت دادن انسانها درمجموعه فراگرد كار از تصميم گيري تا رسيدن به هدف است. مشاركت آن بخش از نياز انسان است كه به برانگيختن او در انجام يك كار سازنده ورضايت بخش كمك مي كند . مشاركت از آن دسته از نيازهاي انسان است كه

با هيچ مزاياي عادي ، قابل تعويض وجران نيست . منظور ما از مشاركت در اين بحث ، مشاركت در مالكيت نيست ، بلكه مشاركت دركار است كه بعضي از آن به مشاركت در مديريت نيز تعبيرمي كنند .سيستم پيشنهادات  طرحي براي اشاعه و تقويت مديريت مشاركتي است . برخي آثار مطلوب مشاركت افزايش احساس مسئوليت بهبود ارتباط بين اعضاء گروه آشكار شدن تواناييهاي پنهان افراد و بهر برداري از آنها تغيير ساختار گروه از تك محوري به چند محوري افزايش تعداد راهها و روشهاي تحقق هدف بهبود مديريت و ارتباطات در سازمانما به عنوان يك مدير هر روز در معرض مراجعات حضوري و تلفني كارمندان ناراضي ، گله مند ، متوقع و مدعي قرار مي گيريم . و يا بر عكس ممكن است مواجه با كاركناني باشيم كه به علت ضعف رفتار و كار ، ما مدعي آنها هستيم . در هر دو حالت براي پاسخگويي منطقي و يا اصلاح اصولي رفتار اين همكاران نياز مند بر خوردهاي حضوري هستيم كه چگونگي اداره اين بر خورد حضوري نقش تعيين كننده اي در موقعيت ها ، اعمال مديريت و رهبري سازماني ايفا مي كند بسياري از مديران گمان مي كنند كه اين گونه بر خوردهاي انساني بستگي به بينش يا حصلتهاي ذاتي مديران دارد و از مهارتهاي نهفته در هر انسان تحصيلكرده و يا با تجربه است . در حالي كه بر عكس نقش تكنيكهاي ارتباطي كه بر اساسي يافته هاي روانشناسي و جامعه شناسي رفتار سازماني و اجتماعي انسان ها تدوين گرديده است نقش تعيين كننده اي در بر خورد صحيح و موفقيت آميز

يك مدير در اين گونه موارد دارد .  تقويت عرت نفس و شخصيت فردي از توانايي هاي يك مدير خوب تأثير و نفوذ بر كارمند خود براي تغيير رفتار و موضع اوست و اين در حالي ست كه ضمن حفظ رابطه با او از آسيب رساندن به شخصيت از نيز جلوگيري كند .  تمركز و تأكيد بر رفتار واقعي يك مدير خوب معمولاً توانايي آن رادارد كه در مواجهه با همكاران مدعي و ناراضي ، وضعيت دفاعي و انفعالي نداشته باشد . يكي از راهها و مهارتهاي اين كار ، تأكيد بر رفتار واقعي كارمند است . تاكيد بر رفتار مبتني بر واقعيت قابل لمس و محسوس و پذيرفتني  تر است و آزار دهنده روحيه و شخصيت فرد نيست .  اعمال فشار مثبت شيوه اي براي افزايش بهره وري و نيز شيوه موثري براي تغيير رفتار كاركنان است ، هم مي تواند رفتار خوب آنها را تقويت كند و هم رفتار نا مطلوب را بهبود بخشد . اعمال فشاري هم به طريق مثبت ، يعني تاكيد و تاييد رفتار خوب گذشته فرد و هم به طريق منفي ، يعني تنبيه ( روحي ) رفتار نا مطلوب گذشته و يا تهديد در مورد رفتار نا مطلوب آينده شخص ممكن است صورت گيرد ، كه نوع مثبت آن كه كار آمد و موثر است ، مورد نظر است .  تعيين قرار و مدار مشخص براي پيگيري و مرور نتايج اين روش نوعي پيگيري است كه كارمند را دلگرم به ادامه ارتباط با مدير خود مي كند . و اين خود از ابزارهاي كارساز

اعمال فشار مثبت براي سازندگي و فرصت ارزيابي مجدد است .  گوش دادن موثر مجموعه اين شيوه هاي ارتباطي در بر خوردهاي كاري به مدير كمك مي كند كه بتواند محيطي فراهم آورد كه در آن كاركنان راحت تر احساس خود را مطرح كنند و آزادانه سخن بگويند ، از لاك دفاعي بيرون بيايند و از پيشنهادهاي آنها براي حل مشكلات استفاده شود . اين كار به آنها منزلت شخصي ، اعتماد به نفس و انگيزه حضور فعالتر در ميدان كار مي بخشد . مديريت موفق در محيط كار ايرانعواملي مانند علاقه و استعداد و اراده شخصي ، مطالعه و كسب دانش و كسب تجربه تواماً در هر زمينه و از جمله مديريت مي توانند باعث كاميابي ما باشند . اگر چه در كليات ، افراد يا روشهايي مي توانند مورد الگو برداري ، قرار گيرند ، اما به طور محض هيچ دستورالعمل ، روش و تجربه خاصي نمي تواند الگوي كامل كاميابي باشد . اين امر به خصوص در زمينه هاي نرم افزاري مديريت ؛ يعني سازماندهي ، برنامه ريزي ، انتخاب و پرورش نيروي انساني و نيز در زمينه ي دل افزاري ؛ يعني روابط انساني ، انگيزه و پرورش آن _ كه ديدگاهها ، گرايشها و اعتقادات خود مديران در آن نقش اساي دارد _ بيشتر صدق مي كند . در امور مديريتي بويژه آنجا كه با انسان سرو كار داريم ، عوامل گوناگوني مثل سابقه تاريخي و فرهنگي ، شرايط اجتماعي و اقتصادي وزمان ومكان در اعمال مديريت نقش اساسي ايفا ميكند . اگرچه علم و تجربه ثابت كرده است

كه ، انسان در همه جاي دنيا ، انسان است و اصول علمي حاكم بر پرورش ، انگيزش وشناخت وپاسخگويي به نيازهاي روحي  او نيز مي تواند كليت  داشته باشد  ، اما به هر حال ضرورت دارد كه اصول علمي روابط انساني را با تلاش وتعديل وتطبيق با محيط به كار گيريم تا بتوانيم به توصيه ها ، روشها و الگوه هاي مديريتي يك جامعه يا سازمان دست يابيم . اصول و توصيه هاي ياري دهنده در محيط كار ايران : قاطع ، اما مهربان باشيد . جدي ، اما لطيف باشيد حتي اگر جوان هستيد درمقام مدير ، پدر باشيد . صميميي وبا صداقت باشيد وسعي كنيد رفتار شما بر گفتارتان منطبق باشد .حتماً نظم را در محيط كار برقرار كنيد . در محيط كار بي نظم همه طلبكار و مدعي اند ، اما در يك محيط منظم و مبتني بر اصول ، مدعيان احساس بدهكاري خواهند كرد . آراستگي وپيراستگي راكه  شامل پاكيزگي ، زيبايي ، ايمني ، بهداشت و انضباط مي شود در محيط كار اعمال كنيد . اين پديده موجب بالا رفتن روحيه در نتيجه افزايش بهر وري و كيفيت ميشود .به اصول ، قولها و تعهدات خود و همكاران در مديريت ، پايبند باشيد .  حتي الامكان شما يا نماينده شما ، بايد در همه صحنه هاي شادي و غم همكارانتان حضور پيدا كند .  در امر روابط با ديگران ، احساساتي و هيجان زده و شتابزده عمل نكنيد .  بيش از آنچه مي گوييد عمل كنيد و حتي پس از آنكه عمل كرديد ، بگوييد و

هرگز مصداق « لم تقولون مالا تفعلون » نباشيد . نتيجه عمل شما سخنگوي اعتقادات و ديدگاهها و ادعاههاي شماست .  به نمايندگان كاركنان و نيز كاركنان با تجربه و با سابقه اهميت بدهيد و آنها را بازوي فكري و اجرايي خود قرار دهيد .  از آنچه در واحدهاي مشابه در جامعه و يا حداقل در اطراف شما مي گذارد ، آگاه باشيد .  تبعيض يكي از شكوه هاي عمومي و مشترك همكاران مادر محيط كاراست . اين بيماري مديريتي را بشناسيد و در رفع آن بكوشيد .  در دوران تنعم و رونق و بركت آنها را در يابيد ، تا در دوران سختي و بحران شما را دريابند .  از جاذبه و دافعه كمك بگيريد ، اما جاذبه در حداعلي و دافعه را در نياز و ضرورت به كار بريد و از دو حربه براي افراد مختلف ، متناسب با ظرفيت آنها استفاده كنيد .  از تورم نيروي انساني جداً جلوگيري كنيد ، تورم نيروي انساني در هر بحران كوچك ، شما را با مشكلات اقتصادي ناشي از بهره وري و همكارانتان را با مشكلات امنيت شغلي كه يكي از آفات روحيه در بين كاركنان است ، روبرو مي كند . آموزش ، تنها راه شكوفايي همكاري و اعتماد بخشي به آنان در كارهاي اجرايي و رفتار سازماني است . البته بايد معتقد باشيم كه آموزش يك سرمايه گذاري بلند مدت و يكي از عوامل رشد و رضايت روحي كاركنان است . اگر تمام نظريه دانشمندان و پژوهندگان را در مورد وظيفه مديران در هم بياموزيم چكيده آنها

را مي توان در اين جمله خلاصه كرد : وظيفه مديران اين است كه تدبيري بجويند تا كاركنان با دست خود و با ميل خود و رغبت كارها را به پايان برسانند . « زاگتليس برگر »

كيمياگر

اثر پائولوكوئليو - ترجمه : آرش حجازي

خلاصه كتاب- تلخيص: مداح- جوان همراه گله اش در زمان غروب آفتاب به كليساي متروكه و كهنه اي رسيد . گله را در گوشه اي مهار كرد و خرقه اش را به زمين انداخت تا بخوابد .كتاب قطوري را كه هميشه همراه داشت زير سر گذاشت و شروع به شمردن ستارگان كرد . در خواب پسر بچه اي را ديد كه مشخصات گنجي نهفته ، در اهرام مصر را به او مي داد كه متعلق به اوست . صبح به هنگام طلوع خورشيد جوان بياد آورد كه هفته ي پيش نيز اين رؤيا را ديده بوده است . بنابراين براي جستجويش مصمم شد . به شهر كه رسيد بدنبال زن كولي كه خواب ها را تعبير مي كرد گشت و زن را در خانه اي متروكه در حاشيه ي شهر يافت ، داستان خوابش را براي زن تعريف كرد و زن هم كه كمي از رمل وجادو سر در مي آورد ، سعي كرد اول فكر جوان را بخواند و انگيزه اش را براي رسيدن به گنج محك زند . ولي جوان متوجه شد و خواست از پيش زن فرار كند . كه زن با پيش نهادي جديد پسر را غافل گير كرد ، زن به پسر گفت يك دهم گنجت را به من بده تا مكان گنج را به تو بگويم

ولي پسر كه از قبل سابقه ي دروغگويي هاي كولي ها را داشت حرفش را باور نكرد و از كلبه ي زن بيرون آمد .چند روزي را به همان صورت در فكر گنج سپري كرد تا اينكه روزي به هنگام ظهر وقتي با خود خلوت كرده بود و مشغول كتاب خواندن بود . پيرمردي در كنارش نشست كه سينه پوشي از سنگ هاي قيمتي و فلزات ديگر همراه داشت و قطعه اي از آن به نظرش رسيد و چنان چشمش را زد كه نزديك بود كور شود ولي صبر اختيار كرد و چيزي از پبرمرد نپرسيد . پيرمرد از جوان آب خواست چرا كه هوا بشدت گرم بود و به او گفت آيا مي خواهي كمكت كنم ، جوان هم  كه ديد پيرمرد از او كمك خواسته و آب گرفته به او گفت تو خود نياز به كمك داري نه من ، اما پيرمرد ناگهان به گنج اشاره مي كند و مي گويد مي خواهي راه رسيدن به گنجت را به تو نشان دهم ؟جوان هم هيجان زده از اينكه پيرمرد ناگفته فكرش را خوانده بود سر صحبت را گشود اول با خود فكر كرد پيرمرد را آن زن فرستاده تا از من پول بگيرد ولي با نشانه هايي كه پيرمرد همراه داشت به او ثابت شد كه او انسان معمولي نيست پيرمرد در ازاي راهنمايي هايي كه به جوان كرد 10 گوسفند او را گرفت و 2 سنگ راهنما به او داد و اين دو سنگ وقتي جوان بر سر دوراهي بماند ، سنگ ها راهنمايي اش مي كنند يكي سياه و يكي سفيد

، يكي خير ويكي شر .جوان 10 گوسفند را داد و سنگ ها را گرفت و به علاوه پيرمرد گفت كه هواسش به نشانه ها هم باشد .جوان بقيه گوسفندانش را هم فروخت و راهي اهرام شد .در راه براي استراحت به كافه اي رفت تقاضاي باده كرد ، امّا آنجا سرزمين اسلامي بود و از باده خبري نبود و بجاي آن چاي تلخ زياد داشتند و او هم يك فنجان از آن نوشيد . كسي كه خود را راهنما معرفي كرد با او همراه شد ولي طي راه پولهاي او را دزديد و جوان تنها و بدون پول حيرون و سرگردان در خيابان هاي شهر قدم مي زد . شب را در گوشه اي سپري كرد تا صبح .صبح از سروصداي مردم بيدار شد ، هر كسي در گوشه اي از بازار در حال پهن كردن بساط فروشندگي اش بود . جوان هم جلو رفت و به شيريني فروشي كمك كرد و او هم در ازاي آن چند شيريني به جوان داد و جوان فهميد در جايي كه زبان كلامي نمي تواند ارتباط برقرار كند ، روح انسان ها نيازها را مي فهمند و پاسخ مي دهند .بعد از مدتي قدم زدن به هنگام ظهر به بلورفروشي در روي تپه رسيد . به بلورفروش گفت : مي خواهيد بلورهايتان را تميز كنم ، و بلورفروش پذيرفت در حين تميز كردن بلورها چند مشتري بداخل آمدند و بلور خريدند . نزديك ظهر بلور فروش به جوان گفت : برويم ، و به همراهي جوان به سمت كافه اي در نزديكي بلورفروشي اش رفتند ، جوان

بعد از چاي غذايي خورد و به پيرمرد گفت : براي برگشتن به سرزمينم چقدر پول لازم دارم ؟ و گفت آيا مي تواند نزد پيرمرد كار كند تا به پول كافي برسد ؟پيرمرد با سكوتي معنادار جوان را به كار گرفت و از آن روز به بعد جوان در آنجا مشغول به كار شد .هر روز كه جوان در آنجا كار مي كرد مشتري هاي بلورفروش بيشتر مي شدند تا اينكه روزي بلورفروش تجارت بلورش را از سر گرفت و همچون قبل كه تاجر برجسته اي بلور بود به كارش رونق داد .نمايشگاهي از بلور راه انداختند از مردم پذيرايي مي كردند و به آنها در ليوانهاي بلور چاي مي دادند تا به آنچه نشانه ها درباره پيشرفت و تلاش به آنها مي گويند را انجام داده باشند . بعد از يكسال جوان پول كافي به دست آورده بود چون علاوه بركارمزد ثابتش حق الزحمه اي هم از فروش هر بلور مي گرفت و پيرمرد هم راضي بود و گاهي به او پول بيشتري مي داد . جوان آنقدر پول جمع كرده بود كه بتواند دوباره همان گله اش را بخرد و از نو روزگار و كسب را بگذراند . و از گنج فراموش كند و در پي اش نرود . با سختي ها و مشقت هايي از پير بلور فروش خداحافظي كرد و به سراغ آينده اش رفت . پسر جوان به طرف خليجي رفت كه از كشورش آمده بود و در راه به محلي رسيد كه كاروانها از آنجا به طرف مصر حركت مي كردند . در آنجا با فردي انگليسي آشنا

شد كه او هم بدنبال گنج مي گشت در حالي كه گنجش پيدا كردن يك كيمياگر بود تا بتواند اسرار كيمياگري را به او ياد دهد .انگليسي خيلي اهل سخن گفتن نبود و بيشتر در كتابهايش سير مي كرد و بدنبال اسرار مي گشت ، تا اينكه جوان از كيفش آن دو سنگ راهنما را در آورد و باعث جلب توجه او شد ، ناگهان وحشت زده فرياد زد و نام آن دو سنگ را به زبان آورد و همين شد كه باب آشنايي باز شد و بعد از صحبت هاي بين جوان و انگليسي ، جوان تصميم گرفت دوباره بعد از يكسال همان مسير اهرام را ادامه دهد . در راه جوان دوستان زيادي ميان كاروانيان يافته بود و از هر كدام مطلب جديدي آموخته بود و در بعضي موارد هم از خاطرات چوپاني و گوسفندانش براي آنها تعريف مي كرد . در راه قافله سالار با او بيشتر آشنا شد و فهميد كه او نيز اهل دل است و از تجربيات خود برايش گفت . بعد از چند روز حركت در صحرا خبرهاي ناگواري از جنگ و دعوا در بين قبايل به گوش مي رسيد . آنها در صحرا حركت مي كردند و مسير را طي مي كردند تا اينكه به واحه رسيد .واحه سرزمين هاي كوچكي كه كنار آب تشكيل مي شد را مي گفتند و در جنگ هاي بين قبايل هم  بي طرف بودند . امّا واحه اي كه اين كاروان به آنجا رسيد بيشتر سي صد حلقه چاه و سه هزار نخل داشت و درهر گوشه و كنار آن خيمه

اي از اهالي بچشم مي خورد . مردم واحه با مهمان نوازي از قافله پذيرايي كردند. معلوم نبود جنگ چند وقت طول بكشد بنابراين قافله در واحه متوقف شد . مردم هر كدام به شكلي به قافله اداي احترام مي كردند و محبت مي نمودند ، انگليسي كه درد دل هايش را به جوان گفته بود اكنون به همراهي او از مردم درباره كسي پرسوجو مي كردند كه درمان هر بيماري را بداند و هر سؤالي را پاسخ گويد .در آخر مكان او را در خيمه اي خارج از واحه در كنار جنيان و پريان يافتند و انگليسي به آنجا رفت . فرداي آن روز دوباره جوان در خيمه انگليسي او را ديد در حالي كه كوره اي درست كرده بود و مشغول گرم كردن آن و تركيب كردن مواد مختلف در آن بود و به جوان گفت در اين ده سال كه مطالعه مي كردم هيچ وقت به انجام دادن فكر نكرده بودم و دائم به اين فكر بودم كه ديگري بگويد چه كنم ؟ امّا اكنون به گفته كيمياگر مي خواهم آنچه مي دانم را عمل كنم تا به نتيجه برسم و در حالي كه جوان از او فاصله مي گرفت به صحرا خيره شد .جوان در آن ايام در افكار ديگري غوطه ور بود ، در آن واحه با دختري آشنا شده بود كه همه هستي اش به وجود او بستگي داشت . دختر فاطمه نام داشت . و او نيز به پسر علاقه مند بود و مي دانست پسر بدنبال چيست ؟پسر نيز داستان گنجش را برايش تعريف كرده بود .

روزي پسر در بيابان در وسط صحرا دراز كشيده بود و پرواز عقابهايي را برفراز سرش نظاره مي كرد مكاشفه اي برايش رخ داد و بعد از تحقق يافتن مكاشفه اش به مقام مشاوره واحه رسيد و ديگر اكنون همه چيز داشت ، دختري كه به او علاقه داشت ، پول و ثروت فراوان و مقامي در واحه ، شايد گنجش همين بوده است .امّا كيمياگري كه در واحه زندگي مي كرد به سراغ جوان آمد و او را از شك وترديد خارج كرد و او را در راه رسيدن به گنجش همراهي كرد و هر دو به طرف مصر حركت كردند .شب بعد جوان با اسبي كنار خيمۀ كيمياگر ظاهر شد . لختي منتظر ماند تا كيمياگر ، سوار بر مركبش و با شاهينش بر شانۀ چپ خود ظاهر شد .كيمياگر گفت : زندگي را درصحرا نشانم بده . تنها كسي كه زندگي را در اين جا بيابد ، مي تواند روزي به گنج نيز دست بيابد .شروع به قدم زدن در شن ها كردند ، ماه هنوز بر آن دو مي تابيد .جوان انديشيد : مطمئن نيستم كه بتوانم زندگي را در صحرا بيابم . هنوز صحرا را نمي شناسم .مي خواست برگردد و همين را به كيمياگر بگويد ، اما از او مي ترسيد . به سنگلاخي رسيدند ، جايي كه جوان قرقي ها را در آسمان ديده بود ؛ اما اكنون همه چيز فقط سكوت بود و باد .جوان گفت : نمي توانم زندگي را در صحرا بيابم . مي دانم وجود دارد ، اما نمي توانم پيدايش كنم .كيمياگر پاسخ

داد : زندگي زندگي را جذب مي كند . و جوان منظورش را فهميد . همان لحظه مهار اسبش را رها كرد و اسب آزادانه در ميان سنگ ها و شن ها به حركت در آمد . كيمياگر در سكوت دنبالش مي آمد و اسب جوان نزديك نيم ساعت راه رفت .ديگر نمي توانستند نخل هاي واحه را ببينند ، تنها ماه عظيم آسمان ديده مي شد و صخره هايي كه هم چون نقره مي درخشيدند . ناگهان ، در جايي كه هرگز نرفته بود ، جوان متوجه شد كه اسبش از حركت باز مانده است .جوان به كيمياگر گفت : اين جا زندگي هست . زبان صحرا را نمي دانم ، اما اسبم زبان زندگي را مي شناسد .كيمياگر گفت : مي تواني آرام باشي . از آن جا بيرون نمي آيد . و تو زندگي را در صحرا يافتي،همان نشانه اي بود كه نياز داشتم .چرا اين ا ندازه مهم است ؟چون اهرام در دل صحرا هستند .جوان نمي خواست دربارۀ اهرام چيزي بشنود . از ديشب قلبش گرفته و اندوهگين بود . چون رفتن به جست و جوي گنجش ، به معناي ترك گفتن فاطمه بود .كيمياگر دايرۀ روي شن ها را پاك كرد و مار به تندي در ميان سنگ ها ناپديد شد . جوان به ياد تاجر بلورفروش افتاد كه همواره آرزوي رفتن به مكه را داشت ، و به ياد انگليسي كه در جست وجوي يك كيمياگر بود . زني را به ياد آورد كه به صحرا اعتماد كرده بود ، و صحرا روزي مرد را كه آرزوي دوست

داشتن اش را داشت ، برايش آورده بود .سوار اسب هاشان شدند و اين بار جوان بود كه دنبال كيمياگر مي رفت . باد سر و صداي واحه راباخودمي آورد و جوان كوشيد آواي فاطمه را تشخيص بدهد . آن روز به دليل نبرد به كنار چاه نرفته بود .اما امشب ، هنگامي كه به ماري در درون حلقه اي مي نگريست ، سوار غريب با شاهيني بر روي شانه ، دربارۀ عشق و دربارۀ گنج ها ، دربارۀدختران صحرا و افسانۀ شخصي اش سخن گفته بود .جوان گفت : با شما خواهم آمد . و بي درنگ آرامشي را در قلبش احساس كرد . فردا پيش از طلوع خورشيد حركت مي كنيم . اين تنها پاسخ كيمياگر بود .هنگامي كه سواري  در ميان شن هاي صحرا را آغاز كردند ، كيمياگر گفت : به آن چه پشت سر گذارده اي نينديش . همه چيز در روح جهان ثبت شده و براي هميشه در آن خواهد ماند .جوان كه دوباره به سكوت صحرا عادت كرده بود ، گفت : انسان ها بيشتر به بازگشت مي انديشند تا به رفتن .اگر آن چه مي يابي ، از مادۀ ناب ساخته شده باشد ، هرگز فاسد نخواهد شد و مي تواني روزي بازگردي . اگر هم چون انفجار يك ستاره ، تنها يك لحظه درخشش باشد ، به هنگام بازگشت چيزي نخواهي يافت . اما انفجار يك ستاره را ديده اي . و تنها همين ، ارزش تحمل رنج را دارد .مرد به زبان كيمياگري سخن مي گفت ، اما جوان مي دانست به فاطمه اشاره مي

كند .نينديشيدن به آن چه پشت سر گذاشته بود ، آسان نبود . صحرا ، با منظرۀ همواره يكنواختش ، هميشه سرشار از رؤياها بود . جوان هنوز نخل ها ، چاه ها و چهرۀ محبوبش را مي ديد . مرد انگليسي راباآزمايشگاهش مي ديد ، و ساربان را كه يك استاد بود و نمي دانست . انديشيد : شايد كيمياگر هرگز عاشق نشده .كيمياگر ، با شاهينش بر روي شانه ، جلوتر از او مي رفت . شاهين زبان صحرا را خوب مي دانست و هر گاه باز مي ايستادند ، از شانۀ كيمياگر بر مي خاست و به جست وجوي غذا پرواز مي كرد . روز اول يك خرگوش آورد . روز دوم دو پرنده آورد . شب ها ، پتوها را پهن مي كردند و آتش نمي افروختند. شب هاي صحرا سرد بود و هر چه ماه در آسمان كوچك تر مي شد ، شب ها هم تاريك تر مي شد . يك هفته در سكوت پيش رفتند ، تنها دربارۀ احتياط هاي لازم براي اجتناب از رويارويي با نبردهاي ميان قبايل صحبت مي كردند. جنگ ادامه داشت ، و گاهي باد بوي ملايم شدۀ خون را با خود مي آورد . جنگي در همان نزدكي در گرفته بود و به ياد جوان مي آورد كه زبان نشانه ها وجود دارد و همواره براي نشان دادن آن چه ديدگانش نمي توانند ببينند ، حاضر است . شب هفتمين روز سفر ، كيمياگر تصميم گرفت زودتر از معمول اتراق كنند . شاهين به جست وجوي شكار رفت و كيماگر قمقمۀ آب را بيرون

آورد و به جوان تعارف كرد .گفت : اكنون به پايان سفر نزديكي . تبريك من را به خاطر پيروي از افسانۀ شخصي ات بپذير .جوان گفت : و شما در سكوت راهنمايي ام مي كنيد . گمان مي كردم آن چه راكه مي دانيد به من مي آموزيد در صحرا مدتي با مردي بودم كه كتاب هاي كيماگري داشت . اما نتوانستم چيزي بياموزم .كيمياگر پاسخ داد : براي آموختن تنها يك روش وجود دارد . عمل كردن . سفرهر آن چه راكه بايدمي دانستي به تو آموخته . فقط يك چيز مانده . جوان مي خواست بداند آن چيست ، اما كيمياگر چشم هايش را به افق دوخته بود ومنتظر بازگشت شاهين بود چرا شما را كيمياگر مي خوانند ؟چون هستم .و كيمياگر ديگر چه اشتباهي كردند كه طلا را جست وجو كردند ، اما نيافتندش ؟هم سفرش گفت : آن ها فقط طلا را مي جستند . گنج افسانۀ شخصي شان را مي جستند ، بي آن كه آرزوي زيستن افسانه شان را داشته باشند .جوان اصرار كرد : چه چيزي را هنوز نمي دانم ؟اما كيمياگر هم چنان به افق مي نگريست . پس از مدتي ، شاهين با طعمه اش بازگشت . حفره اي در زمين كندند و در درونش آتش روشن كردند تا كسي نتواند نور شعله ها را ببيند .در حال آماده كردن غذا ، كيمياگر گفت : من يك كيمياگر هستم چون يك كيمياگر هستم . اين دانش را از پدرانم آموختم كه آن را از پدران شان آموخته بودند ، و همين طور تا آغاز آفرينش

جهان . در آن دوره مي شد تمام دانش اكسير اعظم را روي يك زمرد ساده نوشت . اما انسان ها اهميت چيزهاي ساده را ارج  نمي گذاشتند و شروع به نوشتن رساله ها ، تفسيرها ، و مقالات فلسفي كردند . نيز گفتند كه راه را بهتر از ديگران مي شناسند . اما كتيبۀ زمرد تا به امروز به زندگي خود ادامه داده .جوان پرسيد : روي كتيبۀ زمرد چه نوشته شده ؟كيمياگر شروع به طراحي روي شن ها كرد ، پنچ دقيقه بيشتر طول نكشيد . هنگامي كه طراحي مي كرد ، جوان به ياد پادشاه پير افتاد ، و به ياد ميداني كه روزي در آن با او ملاقات كرده بود ، انگار سال هاي سال از آن رويداد گذشته بود .كيمياگر نوشتن را به پايان برد و گفت : اين چيزي است كه روي كتيبۀ زمرد نوشته شده .جوان نزديك شد و واژه هاي روي شن را خواند .جوان گفت : اين كه رمزي است .... از كتيبۀ زمرد نوميد شده بود : به كتاب هاي آن انگليسي شبيه است .كيمياگر پاسخ داد : نه . به پرواز قرقي ها شبيه است ؛ نمي توان به سادگي از راه عقل دركش كرد . كتيبۀ زمرد گذرگاهي مستقيم به سوي روح جهان است .فرزانگان مي فهميدند كه جهان طبيعي ، تنها تصوير و رونوشتي از فردوس است . حقيقت سادۀ وجود جهان ، تضميني بر وجود جهاني كامل تر است .خداوند آن را آفريد تا انسان ها بتوانند از راه مرئيات آموزش هاي روحاني و شگفتي هاي خرد او را درك كنند.

اين همان چيزي است كه آن را عمل مي نامم .جوان پرسيد : بايد كتيبۀ زمرد را بفهمم ؟شايد اگر در يك آزمايشگاه كيمياگري بودي ، اكنون براي مطالعۀ بهترين شيوۀ درك كتيبۀ زمرد ، لحظۀ مناسبي بود . اما تو در صحرا هستي . پس در صحرا غرق شو . صحرا هم چون هر چيز ديگري بر روي زمين، به درك جهان كمك مي كند . نيازي به درك صحرا نداري : كافي است به يك دانۀ سادۀ شن بنگري و تمامي شگفتي هاي خلقت را در آن ببيني .چگونه بايد در صحرا غرق شوم ؟به نداي قلبت گوش بسپر . قلبت همه چيز را مي داند ، چون روح جهان را مي بيند و يك روز نزدش باز خواهد گشت .دو روز ديگر در سكوت پيش رفتند . كيمياگر بسيار مراقب بود ، چرا كه به منطقۀ نبرد بسيار خشونت باري نزديك مي شدند . و جوان در تلاش شنيدن نداي قلبش بود .قلب سخت گيري بود ؛ پيش از آن ، همواره آمادۀ رفتن بود ، و اكنون مي خواست به هر بهاي ممكني به مقصد برسد . گاهي قلبش زمان درازي به بازگو كردن داستانهاي آشيان درد مي پرداخت ، در ساير موارد با طلوع خورشيد در صحرا به وجد مي آمد و باعث مي شد جوان در نهان بگريد . قلبش ، هنگامي كه دربارۀ گنج با او صحبت مي كرد ، تندتر مي تپيد و هنگامي كه ديدگان جوان در افق بي كران صحرا گم مي شد ، آرام مي گرفت . اما هرگز خاموش نبود ، حتا اگر

جوان هيچ كلامي با كيمياگر رد و بدل نمي كرد . آن روز ، پس از آن كه اتراق كردند ، جوان پرسيد : چرا بايد به نداي قلب مان گوش بسپرم ؟چون هر جا كه قلبت باشد ، گنجت هم همان جا خواهد بود .جوان گفت : قلب من بر آشفته است . رؤيا مي بيند ، هيجان زده است و شيداي يكي از دختران صحرا . از من چيزهايي مي خواهد و شب هاي بسياري ، هنگامي كه به آن چيزها مي انديشم ، خواب از من مي ربايد .خوب است . قلب تو زنده است . هم چنان به آن چه براي گفتن دارد ، گوش بسپر .سه روز بعد ، به چند جنگجو بر خوردند و جنگجويان ديگري را در افق ديدند . قلب جوان آغاز به سخن گفتن دربارۀ ترس كرد . داستان هايي را براي او تعريف كرد كه از روح جهان شنيده بود ، داستان هاي انسان هايي كه به جست وجوي گنج شان مي رفتند و هرگز آن را نمي يافتند . گاهي جوان را از اين فكر كه ممكن است به گنجش نرسد يا در صحرا بميرد ، به هراس مي انداخت . گاهي نيز مي گفت ديگر راضي شده ، كه تا همين جا هم يك عشق و چندين سكۀ زر يافته . هنگامي كه براي لختي استراحت دادن اسب ها باز ايستادند،  جوان به كيمياگر گفت : قلب من خيانت كار است . نمي خواهد ادامه بدهم .كيمياگر پاسخ داد : اين خوب است . ثابت مي كند كه قلبت زنده است . طبيعي

است كه از مبادلۀ هر آن چه به دست آورده ايم با يك رؤيا بترسيم .پس چرا بايد به قلبم گوش بسپرم ؟چون هرگز نمي تواني خاموشش كني . و حتا اگر وا نمود كني به او گوش نمي دهي ، باز هميشه در درون سينه ات به تكرار نظرش دربارۀ زندگي و جهان ادامه مي دهد .حتا اگر خيانت كار باشد ؟خيانت ضربه اي است كه انتظارش را نداري . اگر قلبت را خوب بشناسي ، هرگز در اين كار موفق نمي شود . چون رؤياها و تمناهاش را مي شناسي و شيوۀ كنار آمدن با آن ها را در مي يابي .هيچ كس نمي تواند از قلبش بگريزد . براي همين ، بهتر است آن چه را كه مي گويد بشنوي . بدين صورت ، هرگز ضربه اي را دريافت نمي كني كه انتظارش را نداشته باشي .جوان ، هم چنان كه در صحرا پيش مي رفت ، به گوش سپردن به نداي قلبش ادامه داد . توانست نيرنگ ها و حيله هايش را بشناسد و توانست آن را همان گونه كه بود بپذيرد . سپس ترس را وانهاد ، و ميل به بازگشت را كنار گذاشت ، چون يك روز عصر قلبش گفت خشنود است . قلبش گفت : حتا اگر گاهي اعتراض مي كنم، به خاطر آن است كه قلب يك انسان هستم و قلب انسان ها اين گونه است . از تحقق بخشيدن به بزرگ ترين رؤياهاشان مي ترسند ، چون گمان مي كنند سزاوارشان نيستند ، يا نمي توانند به آن ها تحقق بخشند . ما قلبها ، حتا

از ترس انديشيدن به عشق هايي كه منجر به جدايي ابدي مي شوند ، مي ميريم ، از ترس انديشيدن به لحظه هايي كه مي توانستند زيبا باشند و نبودند ، از ترس انديشيدن به گنج هايي كه مي توانستند كشف شوند و براي هميشه در شن ها مدفون ماندند . چون اگر چنين شود ، بسيار رنج خواهيم برد .يك شب كه جوان به آسماني بدون ماه مي نگريست ، به كيمياگر گفت : قلب من از رنج مي ترسد .به او بگو ترس از رنج ، از خود رنج بدتر است . و اين كه هيچ قلبي ، تا زماني كه در جست وجو رؤياهايش باشد ، هرگز رنج نخواهد برد . چون هر لحظۀ جست وجو ، لحظۀ ملاقات با خداوند و ابديت است .جوان به قلبش گفت : هر لحظۀ جست وجو ، يك لحظۀ ملاقات است . هنگامي كه گنجم را مي جستم ، هر روز درخشان بود ، چون مي دانستم هر ساعت ، بخشي از رؤياي يافتن را تشكيل مي دهد . هنگامي كه گنجم را مي جستم ، چيزهايي را در راه كشف كردم كه اگر شهامت تجربه هاي غير ممكن چوپان ها را نداشتم ، هرگز رؤياي يافتن شان را نمي ديدم .سپس قلبش يك بعد ازظهر تمام آرام ماند . شب هنگام ، جوان آرام خوابيد و هنگامي كه بيدار شد ، قلبش آغاز به سخن گفتن از روح جهان كرد . گفت انسان خوش بخت ، انساني است كه خداوند را درون خود دارد . و مي توان خوش بختي را در يك دانۀ

سادۀ شن صحرا يافت ، همان گونه كه كيمياگر نيز گفته بود . چون هر دانۀ شن ، لحظه اي از آفرينش است ، و جهان ميليون ها ميليون سال را صرف آفريدن آن كرده است .هر انساني بر روي زمين ، گنجي دارد كه انتظارش را مي كشد . ما قلب هاچندان عادت به سخن گفتن از اين گنج ها نداريم ، چون انسان ها ديگر نمي خواهند آن ها را بيابند . تنها با كودكان دربارۀ آن ها سخن مي گوييم . سپس مي گذاريم زندگي هر يك از آن ها را به سوي سرنوشت خويش هدايت كند . اما دريغ ، اندك افرادي راهي را كه براي آن ها تعيين شده ، راه افسانۀ شخصي ، راه خوش بختي را ، پي مي گيرند . بيشتر آن ها جهان را چيزي تهديد كننده مي پندارند ... و به همين دليل جهان به چيزي تهديد كننده تبديل مي شود .آن گاه صداي ما قلب ها مدام آهسته و آهسته تر مي شود ، اما هرگز خاموش نمي شويم . مي كوشيم حرف هامان شنيده نشود : نمي خواهيم آدم ها به خاطر پيروي نكردن از قلب هاشان رنج بكشند .جوان از كيمياگر پرسيد : چرا قلب ها به انسان ها نمي گويند به پيروي از رؤياهاشان ادامه بدهند ؟چون در اين صورت ، قلب كه بيشتر رنج مي كشد . و قلب ها رنج كشيدن را دوست ندارند .از آن روز به بعد ، جوان نداي قلبش را مي فهميد . از قلبش خواست ديگر هرگز او را وا نگذارد . از قلبش

خواست وقتي از رؤياهايش دور مي گردد ، به نشانۀ خطر در سينه اش فشرده شود . سوگند خورد هر گاه اين نشانه را بشنود ، از آن پيروي كند .آن شب همه چيز را براي كيمياگر باز گفت . و كيمياگر فهميد قلب جوان به روح جهان باز گشته است .جوان پرسيد : حالا چه كنم ؟كيمياگر گفت : مسير اهرام را دنبال كن و هم چنان به نشانه ها توجه كن . قلبت ديگر مي تواند گنجت را به تو نشان بدهد .اين همان چيزي است كه بايد مي دانستم ؟كيمياگر پاسخ داد : نه ، آن چه بايد مي دانستي اين است :همواره پيش از تحقق يافتن يك رؤيا ، روح جهان تصميم مي گيرد تمام آن چه را در طول طي طريق آموخته اي ، بيازمايد . اين كار را به خاطر بدخواهي نمي كند ، به خاطر آن است كه بتوانيم همراه با رؤيامان ، بر درس هايي كه در مسير آموخته ايم هم تسلط يابيم . در اين لحظه است كه بخش عظيمي از مردم منصرف مي شوند . چيزي است كه در زبان صحرا ، آن را مردن از تشنگي ، درست در لحظه اي كه نخل ها در افق ظاهر مي شوند مي نامند . يك جست وجو همواره با بخت تازه كار آغاز مي شود و همواره با اثبات فاتح بودن پايان مي گيرد .جوان به ياد يك ضرب المثل قديمي سرزمينش افتاد . مي گفت تاريك ترين ساعت ، پيش از طلوع خورشيد فرا مي رسد .به حركت در ميان صحرا ادامه دادند . هر

روز كه مي گذشت ، قلب جوان خاموش تر مي شد.ديگرنمي خواست مسايل گذشته و آينده را بداند ؛ او نيز به تماشاي صحرا خشنود بود و همراه با جوان ، از روح جهان مي نوشيد . جوان و قلبش ، بار ديگر به دوستان صميمي هم تبديل شدند .... به مرحله اي رسيده بودند كه ديگر نمي توانستند به هم خيانت كنند . هنگامي كه قلب سخن مي گفت ، براي بخشيدن انگيزه و نيرو به جوان بود كه گاهي از آن روزهاي ساكت به شدت خسته مي شد . قلب براي نخستين بار از ويژگي هاي برجستۀ او صحبت كرد : شهامتش در ترك گفتن گوسفندها ، در زيستن افسانۀ شخصي اش ، و شور او در مغازۀ بلورفروشي .چيز ديگري را نيز براي او گفت كه جوان هرگز نفهيده بود : از كنار خطرهايي گذشته بود و هرگز درك شان نكرده بود . قلبش گفت يك بار به طور نهاني تپانچه اي را از پدرش دزديده بود و احتمال زيادي داشت كه خود را با آن زخمي كند . و روزي را به يادش آورد كه در ميان دشت بيمار شده بود ، استفراغ كرده بود و سپس مدت درازي خوابيده بود : جلوتر از او دو راهزن در كمينش نشسته بودند و نقشۀ كشتن او و دزديدن گوسفندانش را داشتند . اما از آن جا كه جوان ظاهر نشده بود ، با اين گمان كه مسير خود را عوض كرده ، تصميم گرفتند از آن جا بروند . جوان از كيمياگر پرسيد : قلب ها هميشه به آدم ها كمك مي

كنند ؟تنها به كساني كه افسانۀ شخصي شان را مي زيند .اما به كودكان ، ديوانگان و پيران نيز بسيار كمك مي كنند .مي خواهم بگويم بدين ترتيب خطري وجود ندارد ؟كيمياگر پاسخ داد : فقط مي خواهم بگويم كه قلب ها تمام تلاش خودشان را مي كنند .يك روز عصر به اردوگاه يكي از قبايل رسيدند . در هر گوشه عرب هايي با لباس هاي سفيد و موقر ، و سلاح هاي آمادۀ شليك ديده مي شدند . مردان قليان مي كشيدند و دربارۀ نبردهاشان صحبت مي كردند . هيچ كس كمترين توجهي به آن ها نكرد .جوان ، هنگامي كه اندكي از اردوگاه دور شدند ، گفت :خطري در كار نيست .كيمياگر خشمگين شد و گفت :به قلبت اعتماد كن ، اما فراموش نكن در صحرا هستي . هنگامي كه آدم ها در جنگ باشند ، روح جهان نيز فرياد نبرد را مي شنود . هيچ كس از عواقب آن چه زير خورشيد رخ مي دهد ، در امان نيست .جوان اند يشيد : همه چيز يگانه است .سرانجام ، هنگامي كه عبور از كوهي را آغاز كردند كه سراسر افق را پوشانده بود ، كيمياگر گفت تا اهرام دو روز ديگر مانده است .جوان درخواست كرد : اگر بناست به زودي از هم جدا شويم ، كيمكياگري را به من بياموزيد .هم اكنون مي داني . كيمياگر همان نفوذ به روح جهان ، و كشف گنجي است كه او براي ما ذخيره كرده است.اين را نمي خواهم بدانم . دربارۀ تبديل سرب به طلا صحبت مي كنم .كيمياگر به سكوت صحرا حترام

گذاشت و تنها هنگامي به جوان پاسخ داد كه براي غذا خوردن توقف كردند .گفت : در جهان همه چيز تكامل مي يابد ، و از نظر فرزانگان ، طلا تكامل يافته ترين فلز است . نپرس چرا ؛ نمي دانم . تنها مي دانم كه سنت همواره درست مي گويد .انسان ها هستند كه حرف هاي فرزانگان را خوب تعبير نمي كنند . و طلا ، به جاي آن كه نماد تكامل باشد ، به نشانۀ جنگ تبديل شده .جوان گفت : موجودات به زبان هاي بسيار سخن مي گويند . زماني ديدم كه جيغ يك شتر تنها يك جيغ بود ، و سپس به نشانۀ خطر تبديل شد ، و دوباره به يك جيغ مبدل شد .اما خاموش شد . كيمياگر حتما همۀ اين چيزها را مي دانست .كيمياگر ادامه داد : كيمياگران حقيقي بسياري را مي شناسم . خود را در آزمايشگاه زنداني مي كردند و مي كوشيدند هم چون طلا تكامل يابند ؛ آن ها حجر كريمه را مي يافتند ، چون فهميده بودند كه وقتي چيزي تكامل مي يابد ، همه چيز در پيرامونش تكامل مي يابد .ديگران تنها به طور تصادفي حجر كريمه را يافتند . آنها عطيه اي داشتند ، روح آنها بيدارتر از ديگران بود . اما اين افراد به شمار نمي آيند ، چون بسيار نادرند . و سرانجام ، ديگران تنها طلا را مي جستند . آنها هرگز اين راز را كشف نكردند . فراموش كردند كه سرب ، مس ، آهن نيز افسانۀ شخصي خود را دارند و بايد به انجامش برسانند . كسي

كه در افسانۀ شخصي ديگران دخالت كند ، هرگز افسانۀ شخصي خود را كشف نخواهد كرد .واژه هاي كيمياگر هم چون نفريني طنين مي انداخت . خم شد و صدفي از روي خاك صحرا برداشت و گفت: اين جا روزي يك دريا بوده .جوان پاسخ داد : متوجه شده ام .كيمياگر از جوان خواست تا صدف را روي گوشش بگذارد . در كودكي بارها اين كار را كرده بود و زمزمۀ دريا را شنيده بود .دريا هم چنان درون اين صدف مي ماند ، چون اين افسانۀ شخصي او است . و هرگز او را ترك نخواهد كرد ، تا زماني كه صحرا بار ديگر از آب پوشيده شود .سپس سوار اسب هاشان شدند و به سوي اهرام مصر به راه افتادند . هنگامي كه قلب جوان علامت خطر داد ، خورشيد آغاز به غروب كرده بود . در ميان تپه هاي غول آسا بودند و جوان به كيماگر نگريست ، اما چنين مي نمود كه او متوجه هيچ چيز نشده . پنج دقيقه بعد ، جوان دو سوار را ، هم چون دو شبح تيره در برابر خورشيد ، پيش روي خود ديد . پيش از اين كه بتواند با كيمياگر صحبت كند ، دو سوار به ده سوار و بعد صد نفر تبديل شدند ، تا آن كه تپه هاي غول آسا از آن سوارها پوشيده شدند . جنگجويان آبي پوشي بودند كه تاركي تيره روي دستار خود داشتند .چهره هاشان با نقابي آبي پوشانده شده بود و تنها چشم هاشان دده مي شد . حتا از دور ، آن چشم ها قدرت

روح خود را آشكار مي كردند . و آن چشم ها از مرگ سخن مي گفتند .جوان به افق پيش رويش نگريست . كوه هايي در دور دست بودند ، و نيز تپه ها ، صخره ها وگياهان رونده اي كه در جايي بر زيستن پافشاري مي كردند كه بقا ناممكن مي نمود . همان صحرايي بود كه ماه ها در آن سرگردان بود . و با اين وجود ، تنها بخش اندكي از آن را مي شناخت . در آن بخش اندك ، با انگليسي ، كاروان ها ، جنگ هاي قبيله اي ، و واحه ا با پنجاه هزار نخل و سيصد چاه آشنا شده بود . صحرا پرسيد : امروز ديگر اين جا چه مي خواهي ؟ مگر ديروز به اندازۀ كافي به هم ننگريستيم ؟جوان گفت : تو در جايي ، كسي را كه دوست دارم در اختيار داري . پس آن گاه كه به شن هاي تو مي نگرم ، به او هم نگاه مي كنم . مي خواهم نزدش بازگردم ، و به ياري تو نياز دارم تا خود را به باد تبديل كنم .صحرا پرسيد : عشق چيست ؟جوان پاسخ داد : عشق پرواز شاهين بر فراز شن هاي توست . چون براي او ، تو دشتي سبز هستي و هرگز بي شكار از نزد تو باز نمي گردد . او صخره هاي تو ، تپه هاي تو و كوه هاي تو را مي شناسد ، و تو نسبت به او سخاوتمندي .صحرا گفت : منقار شاهين تكه هاي بدنم را مي كند . اين طعمۀ او را

سال ها در خود مي پرورم ، با همان اندك آبي كه دارم سيرابش مي كنم و نشانش مي دهم غذا كجاست . و يك روز ، درست هنگامي كه بناست نوازش طعمه را بر شن هايم احساس كنم ، شاهين از آسمان فرود مي آيد و مخلوق مرا با خود مي برد .جوان پاسخ داد: اما تو طعمه را براي همين آفريدي . براي تغذيۀ شاهين . و شاهين انسان را تغذيه مي كند . و سپس روزي انسان نيز شن هاي تو را تغذيه مي كند ، همان شن هايي كه بار ديگر طعمه را مي پرورند . روند جهان اين گونه است .عشق اين است ؟بله ، عشق همين است . همان است كه طعمه را به شاهين ، شاهين را به انسان ، و انسان را دوباره به صحرا تبديل مي كند . همان چيزي است كه سرب را به طلا تبديل مي كند ؛ و طلا را براي پنهان كردن به دل زمين باز مي گرداند .صحرا گفت : حرف هاي تو را نمي فهمم .پس اين را بفهم كه جايي در ميان شن هاي تو ، زني منتظر من است . و براي همين بايد خودم را به باد تبديل كنم .صحرا لختي خاموش ماند .من شن هايم را به تو مي دهم تا باد بتواند آن ها را برخيزاند . اما به تنهايي نمي توانم كاري بكنم . از باد ياري بخواه .نسيم ملايمي آغاز به وزيدن كرد . فرماندهان از دور جوان را تماشا مي كردند كه به زباني ناشناخته سخن مي گفت .كيمياگر لبخند زد .باد

نزد جوان آمد و چهره اش را لمس كرد . به گفت و گويش با صحرا گوش داده بود ، چون بادها همواره همه چيز را مي دانند . سراسر جهان را مي پيمايند ، بي مكاني براي زاده شدن ، و بي مكاني براي مردن .جوان به باد گفت : كمكم كن . روزي در تو صداي محبوبم را شنيدم .كي سخن گفتن به زبان صحرا و باد را به تو آموخته است ؟جوان پاسخ داد : قلبم .باد نام هاي بسياري داشت . در آن جا سيروكو خوانده مي شد ، چون عرب ها گمان مي كردند از سرزمين هاي پوشيده از آب ، از سكونتگاه سياه پوستان مي آيد . در سرزمين دوري كه جوان از آن جا مي آمد ، آن را باد شرق مي خواندند ، چون گمان مي كردند شن هاي صحرا و هياهوي  جنگجويان مور را با خود مي آورد . شايد در مكاني دورتر از دشت هاي گوسفندها ، مردم گمان مي كردند آن باد در آندلس زاده مي شود . اما باد به هيچ مكاني تعلق نداشت و به هيچ جا نمي رفت ، و براي همين نيرومندتر از صحرا بود . روزي ممكن بود در صحرا درخت بكارند و همان جا گوسفند بپرورند ، اما هرگز نمي شد بر باد غلبه كرد .بد گفت : تو نمي تواني باد باشي . ما از دو سرشت متفاوتيم .جوان گفت : درست نيست . هنگامي كه همراه با تو در جهان سفر مي كردم ، با اسرار كيمياگري آشنا شده ام. در خود بادها ، صحراها ،

اقيانوس ها ، اخترها ، و هر آن چه را كه در كيهان آفريده شده است ، دارم . ما همه توسط يك دست خلق شده ايم و يك روح داريم . مي خواهم هم چون تو باشم ، به هر گوشه اي نفوذ كنم ، از درياها بگذرم ، شن هايي را كه گنجم را پوشانده اند ، برخيزانم ، آواي محبوبم را نزد خود بياورم .باد گفت : آن روز گفت و گوي تو را با كيمياگر شنيدم . مي گفت هر چيزي افسانۀ شخصي خود را دارد . مردم نمي توانند خود را به باد تبديل كنند .جوان گفت : به من بياموز تا براي چند لحظه باد باشم ، تا بتوانيم دربارۀ امكانات نامحدود آدميان و بادها سخن بگوييم .باد كنجكاو بود ، و اين چيزي بود كه نمي دانست . دوست داشت دربارۀ اين موضوع صحبت كنند،اما نمي توانست چگونه بايد آدم ها را به باد تبديل كرد . و او بسيار مي دانست ! صحرا مي ساخت ، كشتي ها را غرق مي كرد ، جنگل ها را سراسر نابود مي كرد ، و از شهرهاي سرشار از موسيقي و صداهاي غريب مي گذشت . گمان مي كرد نامحدود است ، و اينك جواني آن جا بود كه مي گفت هنوز كارهاي ديگري از باد ساخته است.جوان كه مي ديد باد دارد تسليم خواستۀ او مي شود ، گفت : و اين را عشق مي نامند . عشق ورزيدن به معناي ان است كه مي تواني در جهان آفرينش ،هر چيزي باشي . هنگامي كه عشق مي ورزيم ،

هيچ نيازي به درك كردن آن چه رخ مي دهد نداريم ، چون همه چيز در درون ما رخ مي دهد و آدم ها مي توانند خود را به باد تبديل كنند . البته اگر بادها آن ها را ياري كنند .باد بسيار مغرور بود و از گفتۀ جوان آزرده شد . با سرعت بيشتري اغاز به وزيدن كرد و شن هاي صحرا را برخيزاند . اما سرانجام ناچار شد بپذيرد كه هر چند سراسر جهان را پيموده ، نمي داند چگونه انسان ها را به باد تبديل كند ؛ و عشق را نمي شناسد .باد ، خشمگين از پذيرفتن محدوديت هايش ، گفت : هنگامي كه جهان را مي پيمودم ، متوجه شدم بسياري از مردم ، به هنگام سخن گفتن از عشق ، به آسمان مي نگرند . شايد بهتر باشد از آسمان بپرسي .جوان گفت : پس كمكم كن . اين مكان را پر از گرد و غبار كن تا بتوانم به خورشيد بنگرم ، بي آن كه كور شوم .پس باد با تمام قدرتش آغاز به وزيدن كرد و آسمان از گرد و خاك پوشيده شد ، و در جاي خورشيد ، تنها دايره اي زرين بر جاي گذاشت .در اردوگاه ديگر نمي شد هيچ چيز را تشخيص داد . مردان صحرا اين باد را مي شناختند . آن را شمعون مي ناميدند و از توفان هاي دريايي بدتر بود .... البته چون آن ها دريا را نمي شناختند . اسب ها شيهه مي كشيدند و سلاح ها اندك اندك از غبار پوشيده مي شدند .روي صخره ، يكي از سرداران

به طرف فرمانده برگشت و گفت : شايد بهتر باشد همين جا بس كنيم .ديگر تقريبا نمي توانستند جوان را تشخيص دهند . چهره شان با نقاب هاي آبي رنگ پوشيده شده بود و اينك چشم هاشان تنها وحشت را باز مي تاباند .يكي از سرداران اصرار كرد : بگذاريد تمامش كنيم .فرمانده با احترام گفت : مي خواهم عظمت الله را ببينم . مي خواهم ببينم چگونه يك انسان خود را به باد تبديل مي كند .اما نام آن دو مرد را كه ترسيده بودند ، به خاطر سپرد . هنگامي كه باد باز مي ايستاد ، آن سردارانش را بر كنار مي كرد ، چون مردان صحرا نبايد ترس را احساس كنند .جوان به خورشيد گفت : باد به من گفت تو عشق را مي شناسي . اگر عشق را مي شناسي ، پس روح جهان را نيز مي شناسي كه  از عشق سرشته شده .خورشيد گفت : از اين جا كه هستم ، مي توانم روح جهان را ببينم . او با روح من ارتباط و ما با هم ، گياهان را مي رو يانيم و مي گذاريم گوسفندها به جست وجوي سايه برآيند . از اين جا كه من هستم – و از زمين بسيار دور است – عشق ورزيدن را آموخته ام . مي دانم اگر اندكي ديگر به زمين نزديك شوم ، همه چيز در آن خواهد مرد و روح جهان از هستي باز خواهد ماند . پس به هم مي نگريم و يكديگر را مي خواهيم ، و من به او زندگي و گرما مي بخشم ، و

او دليلي براي زيستن به من مي بخشد .جوان گفت : تو عشق را مي شناسي .و روح جهان را مي شناسم ، چون در اين سفر بي پايان در كيهان ، بسيار با هم سخن مي گوييم . او براي من مي گويد كه بزرگ ترين مشكل ما اين است كه تا امروز ، تنها كاني ها و گياهان فهميده اند كه همه چيز يگانه است . و براي همين ، نيازي نيست كه آهن با مس ، و مس با طلا برابر باشد . هر يك وظيفۀ خود را در اين يگانگي انجام مي دهد ، و اگر دستي كه همۀ اين ها را رقم زده است ، در روز پنجم آفرينش باز مي ماند ، همه چيز يك سنفوني صلح مي بود .اما روز ششمي هم بود .جوان پاسخ داد : تو فرزانه اي ، چون همه چيز را از دور مي بيني . اما عشق را نمي شناسي . اگر در خلقت روز ششمي نبود ، انساني نبود ، و مس همواره مس مي ماند ، و سرب همواره سرب مي ماند . هر يك افسانۀ شخصي خود را داشتند ،درست است ، اما روزي اين افسانۀ شخصي به انجام مي رسيد . پس لازم بود به چيز بهتري استحاله يابند ، و افسانۀ شخصي نويني را آغاز كنند ، تا روح جهان به راستي به چيزي يگانه تبديل شود .خورشيد در انديشه فرو رفت و تصميم گرفت نيرومند تر بتابد . باد كه از اين گفت و گو خوشش آمده بود ، نيرومندتر از پيش وزيد تا نور خورشيد جوان

را كور نكند .جوان گفت : كيمياگري براي همين وجود دارد . براي آن كه هر انساني گنجش را بجويد ، و آن را بيابد ، و سپس بخواهد بهتر از آني باشد كه در زندگي پيشينش بوده است . سرب وظيفۀ خود را به انجام خواهد رساند تا هنگامي كه جهان ديگر به سرب نيازي نداشته باشد ؛ سپس بايد به طلا استحاله يابد .كيمياگران اين كار را انجام مي دهند . نشان مي دهند كه وقتي مي كوشيم از آن چه هستيم بهتر باشيم ، همه چيز در پيرامون ما نيز بهتر خواهد شد .خورشيد پرسيد : و چرا مي گويي كه من عشق را نمي شناسم ؟چون عشق نه هم چون صحرا ايستا ماندن است ، و نه هم چون باد جهان را پيمودن ، و نه هم چون تو نگريستن به همه چيز از دور . عشق نيرويي است كه روح جهان را استحاله مي بخشد و بهتر مي كند . هنگامي كه براي نخستين بار به درون آن نفوذ كردم ، گمان كردم كامل است . اما بعد ديدم كه او بازتابي از تمامي موجودات است ، و جنگ ها و سوداهاي خود را دارد . ما هستيم كه روح جهان را تغذيه مي كنيم ، و زميني كه بر آن مي زييم ، بهتر يا بدتر خواهد شد ، اگر ما بهتر يا بدتر شويم . اين جاست كه نيروي عشق وارد مي شود ، چون تا زماني كه عشق بورزيم ، همواره آرزومنديم بهتر از آن باشيم كه هستيم .خورشيد پرسيد : از من چه مي خواهي ؟جوان

پاسخ داد : كه ياري ام كني تا به باد تبديل شوم .خورشيد گفت : طبيعت من را فرزانه ترين مخلوقات مي داند . اما نمي دانم چگونه تو را به باد تبديل كنم .پس بايد با كه صحبت كنم ؟خورشيد لحظه اي ساكت ماند . باد گوش مي داد و مي رفت تا به سراسر جهان خبر بدهد كه خرد خورشيد محدود است . با اين وجود ، نمي توانست از دست آن جوان كه به زبان جهاني سخن مي گفت ، بگريزد .خورشيد گفت : با دستي صحبت كن كه همه چيز را نوشته است .سپس جوان به دستي كه همه چيز را نوشته بود رو كرد . به جاي آن كه صحبت كند ، احساس كرد كيهان در خاموشي فرو رفته ، و او نيز در سكوت ماند .نيرويي از عشق در قلبش جوشيد ، و نيايش را آغاز كرد . نيايشي بود كه پيش از آن هرگز به جاي نياورده بود، چون دعايي بي كلام و بي خواسته بود . به خاطر يافتن چراگاه براي گوسفندنش سپاس گزاري نمي كرد ، تمناي فروش بيشتر بلور نداشت ، نمي خواست زني كه ملاقات كرده بود ، در انتظار بازگشتش بماند . در آن سكوت استيلا يافته ، جوان فهميد كه صحرا  ، باد و خورشيد نيز نشانه هايي را مي جويند كه آن دست نوشته بود ، و مي كوشند راه خود را به فرجام برسانند و آن چه را كه روي يك زمرد ساده نوشته شده است ، بفهمند. مي دانست آن نشانه ها در زمين و فضا پراكنده اند و

در ظاهر هيچ انگيزه يا معنايي ندارند ، و صحراها ، بادها، خورشيدها ، و انسان ها ، هيچ يك نمي دانستند براي چه آفريده شده اند . اما آن دست براي همۀ اين ها انگيزه اي داشت ، و تنها او مي توانست معجزه كند ، اقيانوس ها را به صحرا ، و انسان ها را به باد تبديل كند. چون تنها او مي فهميد كه طرحي عظيم ، كيهان را به نقطه اي رهنمون است كه شش روز آفرينش را به اكسير اعظم تبديل مي كند . و جوان در روح جهان فرو رفت و ديد كه روح جهان ، بخشي از روح خداوند است ، و ديد كه روح خداوند ، روح خود اوست . و ديد كه بدين ترتيب مي تواند معجزه كند .جوان دو ساعت ونيم در صحرا حركت كرد و كوشيد با دقت به آن چه قلبش مي گفت ، گوش بسپرد . اين قلبش بود كه مكان دقيق نهانگاه گنج را بر او آشكار مي كرد .كيمياگر گفته بود : هر جا گنجت باشد ، قلبت نيز همان جا خواهد بود .اما قلبش دربارۀ چيزهاي ديگري سخن مي گفت . مغرورانه سرگذشت چوپاني را مي گفت كه گوسفندانش را در جست وجوي رؤيايي تكرار شده در دو شب وا گذاشته بود . از افسانۀ شخصي مي گفت ، و از انسانهاي بسياري كه اين كار را به انجام رسانده بودند ، كه روياروي انسان هاي زمان خود ، با داوري ها و پيش داوري هاشان ايستاده بودند . در تمام طول آن سفر ، قلبش از اكتشافات ،

از كتاب ها و دگرگوني هاي عظيم سخن گفت .هنگامي كه شروع به بالا رفتن از يك تپه كرد – و تنها در آن لحظه – قلبش در گوش او زمزمه كرد : به مكاني توجه كن كه در آن خواهي گريست . چون من اين جايم ، و گنج تو اين جاست .و جوان آهسته صعود از تپه را آغاز كرد . آسمان ، سرشار از ستارگان ، بار ديگر ماه بدر را به نمايش گذاشته بود ؛ يك ماه تمام در ميان صحرا حركت كرده بودند . ماه تپه را نيز روشن كرده بود ، در يك بازي سايه ها كه باعث مي شد صحرا دريايي موج گرفته بنمايد ، و جوان شبي را به ياد آورد كه اسبي را در ميان صحرا رها كرده بود تا به جست وجوي نشانه اي برود كه كمياگر مي خواست . سرانجام ، نور ماه ، سكوت صحرا و مسير سفر مردان در جست وجوي گنج را روشن كرده بود .هنگامي كه پس از چند دقيقه به بالاي تپه رسيد ، قلبش از جا كنده شد . غرق در نور ماه بدر و سپيدي صحرا، عظمت و وقار اهرام مصر سر برافراشته بود .جوان به زانو افتاد و گريست . خدا را سپاس مي گفت ، به خاطر آن كه افسانۀ شخصي خود را باور كرد ، و روزي با يك پادشاه ، يك تاجر ، يك انگليسي ، و يك كيمياگر ملاقات كرده بود . فراتر از همه ، به خاطر ملاقات با يك دختر صحرا كه باعث شده بود بفهمدد كه عشق هرگز انسان

ها را از افسانۀ شخصي شان جدا نمي كند .سده هاي بي شمار اهرام مصر ، از آن بالا به جوان مي نگريستند . اگر مي خواست ، اينك مي توانست به واحه بازگردد ، از فاطمه خواستگاري كند و هم چون چوپان سادۀ گوسفندها بزيد . چون كيمياگردرصحرامي زيست ، هر چند زبان جهاني را مي دانست ، هر چند مي توانست سرب را به طلا تبديل كند . نيازي نبود تا دانش و هنر خود را بر كسي آشكار كند . هنگامي كه در مسير افسانۀ شخصي خود گام بر مي داشت ، هر آن چه را كه لازم بود ، آموخته بود و هر آن چه را كه رؤياي زيستنش را داشت ، زيسته بود .اما به گنجش رسيده بود ، و يك كار تنها هنگامي به پايان مي رسد كه به هدف دست يافته باشي . آن جا ، بر فراز آن تپه ، جوان گريسته بود . به زمين نگريست و ديد در آن جا كه اشك هايش روي زمين ريخته ، يك سوسك طلايي حركت مي كند . در طول زماني كه در صحرا گذارنده بود ، آموخته بود كه در مصر ، سوسك هاي طلايي يك نماد ايزدي هستند .اين هم نشانۀ ديگري بود . و جوان آغاز به كندن كرد ، سپس به ياد بلور فروش افتاد ؛ هرگز نمي توانست هرمي در باغچۀ خانه اش بسازد ، حتا اگر تمام زندگي اش سنگ ها را بر روي هم مي انباشت .تمام شب آن جا را كند ، بي آن كه چيزي بيابد . از فراز اهرام

، قرن ها در سكوت به او مي نگريستند . اما جوان عقب نمي كشيد : مي كند و مي كند و با باد مي جنگيد كه بارها شن ها را دوباره به درون آن حفره ريخت . دست هايش خسته شدند ، سپس سردش شد ، اما جوان به قلبش باور داشت . و قلبش گفته بود جايي را بكند كه اشك هايش فرو ريختند .ناگهان ، هنگامي كه مي كوشيد چند سنگ را كه سر راهش ظاهر شده بودند ، بيرون بكشد ، صداي گام هايي را شنيد . چند نفر به او نزديك مي شدند . جلوي ماه ايستاده بودند و جوان نمي توانست چشم ها يا چهره شان را ببيند .يكي از آن اشباح پرسيد : اين جا چه مي كني ؟جوان پاسخ داد : اما نترسيد . اكنون گنجي داشت كه مي بايست از زير خاك بيرونش مي كشيد .شبح ديگري گفت : ما آوارگان جنگ قبايل هستيم . مي خواهيم بدانيم آن جا چه پنهان كرده اي . به پول احتياج داريم .جوان پاسخ داد : هيچ چيز پنهان نكرده ام .اما يكي از دو تازه وارد او را گرفت و از حفره بيرون كشيد . ديگري شروع به گشتن جيب هاي او كرد . و قطعۀ طلا را پيدا كردند .يكي از دو راهزن گفت طلا دارد .ماه چهرۀ مرد تفتيش كننده را روشن كرد و در چشم هاي او ، مرگ را ديد .ديگري گفت : بايد باز طلا در زمين پنهان كرده باشد .و جوان را وادار كردند زمين را بكند . جوان به كندن زمين

ادامه داد ، و هيچ چيز در آن جا نبود . سپس شروع به زدن او كردند . آن قدر او را زدند تا نخستين پرتوهاي خورشيد در آسمان ظاهر شد . ردايش پاره پاره شده بود و احساس مي كرد مرگ نزديك است .كيمياگر گفته بود : اگر بنا باشد بميري ، نگه داشتن اين پول چه معنايي دارد؟به ندرت پيش مي آيد كه پول بتواند مرگ را به تاخير بيندازد .سرانجام فرياد زد : دارم دنبال يك گنج مي گردم . و با همان دهان زخمي و لب هاي ورم كرده اش براي راهزنان تعريف كرد كه دو بار رؤياي گنجي را ديده كه در نزديكي اهرام مصر پنهان است .كسي كه رئيس ديگران به نظر مي رسيد ، مدت درازي ساكت ماند . سپس به ديگري گفت : مي توانيم رهايش كنيم . ديگر چيزي ندارد . بايد اين طلا را دزديده باشد .جوان دمر روي زمين افتاد . دو چشم ، چشم هاي او را مي جستند ؛ رئيس راهزنان بود . اما جوان به اهرام مي نگريست .رئيس به ديگران گفت : ديگر برويم .سپس به طرف جوان برگشت و گفت : نمي ميري . زنده مي ماني و مي آموزي كه آدم نمي تواند اين قدر احمق باشد . اين جا ، همين جايي كه تو هستي ، من هم نزديك دو سال پيش رؤيايي را دو بار ديدم . خواب ديدم كه بايد به دشت هاي اسپانيا بروم ، كليساي ويراني را بجويم كه چوپان ها عادت دارند با گوسفندهاشان در آن بخوابند ، كليسايي كه انجير مصري

اي در انبار اشياي متبركش دارد ؛ و آن جا ، اگر ريشۀ اين انجير مصري را بكنم ، گنج نهاني را مي يابم . اما من آن قدر احمق نيستم كه صحرا را طي كنم ، فقط به خاطر آن كه رؤيايي را دو بار ديده ام . و سپس رفتند . جوان به زحمت از جا برخاست و بار ديگر به اهرام نگريست . اهرام به او لبخند مي زندند ، و او نيز لبخند زد ، با قلبي سرشار از شعف . گنج را يافته بود .مداح

بهبود بهره وري و فوايد آن

12:05 بهبود بهره وري و فوايد آن نوشته: فايانا هالس و جان همفري لغت بهره وري از نظر ادبي از واژه بهره ور مشتق شده و به معناي بهره بر، سودبرنده و كامياب است. اما بهره وري قرين معناي امروزين آن ، به طور كلي معيار جامعي براي سازمانها براي سنجش ميزان دستيابي به هدفها (Goals )  ميزان موثر بودن و كارايي منابع مورد استفاده براي توليد محصول خوب (efficiency) و ميزان اثر بخشي فعاليتها يا در واقع آنچه كه بدست مي آيد در مقابل آنچه كه بايد بدست آيد ( effectiveness) مي باشد.رسالت اصلي علم مديريت دستيابي به بهره وري بيشتر است. هدف اين كتاب، تامين مفاهيم اوليه و ارائه روشهاي بهبود بهره وري و در هر زمينه اي از فعاليت هاي سازماني براي مديران ، سرپرستان و دانشجويان است.خلاصه كتاب

ترجمه: مهندس هوردخت(نازنين)دانش و سهراب خليلي شورينيچاپ : چاپخانه الغدير ، تهرانتيراژ: 2200 جلدانتشارات فيروزهتهران خيابان انقلاب ، صندوق پستي 1654-13145مركز پخش:انتشارات مرواريد،خيابان انقلاب مقابل دانشگاه تهرانمقدمهلغت بهره وري از نظر ادبي از واژه

بهره ور مشتق شده و به معناي بهره بر، سودبرنده و كامياب است. اما بهره وري قرين معناي امروزين آن ، به طور كلي معيار جامعي براي سازمانها براي سنجش ميزان دستيابي به هدفها (Goals )  ميزان موثر بودن و كارايي منابع مورد استفاده براي توليد محصول خوب (efficiency) و ميزان اثر بخشي فعاليتها يا در واقع آنچه كه بدست مي آيد در مقابل آنچه كه بايد بدست آيد ( effectiveness) مي باشد.رسالت اصلي علم مديريت دستيابي به بهره وري بيشتر است. هدف اين كتاب، تامين مفاهيم اوليه و ارائه روشهاي بهبود بهره وري و در هر زمينه اي از فعاليت هاي سازماني براي مديران ، سرپرستان و دانشجويان است.هدف اين مجموعه ، تبديل نمودن شما به متخصصين مطالعه كار نيست، ولي چنانچه در شما اين علاقه پديد آمد، كتابهاي بسيار خوبي در اين زمينه  موجود است كه مي تواند مهارت هاي شما را افزايش دهد.فصل اولبهره وري چيست؟نيكي از آنچه كه مردم درباره بهره وري تصور مي كنند، اشتباه است، به عبارت ديگر، بهره وري به مفهوم: - بيشتر كاركردن نيست: مگر اينكه كاركنان به كار كردن تظاهر كنند.- كاهش هزينه ها نيست: مگر اينكه كيفيت را پايين نياورد.- كاهش كاركنان نست: مگر اينكه بازار مصرف كوچكتر شده باشد. - كار اضافي براي مديران نيست: بخشي از كار آنهاست - استخدام متخصصان نيست: بخشي از كار آنهاست. بسياري از مردم ، بهره وري را با توليد مترادف گرفته و اين دو را به جاي يكديگر استفاده مي كنند.توليدتوليد به معناي فرآيند تبديل منابع به محصولات يا خدمات است و معمولا بر حسب برونداد به

واحد زمان انجام آن ( مثل جعبه در ساعت ، تن در روز ، جاي ذخيره شده در ماه ) يا هزينه هر واحد برونداد ( مثل 10 پوند براي هر جعبه ، 20 پوند براي هر تن و نظاير آن ) اندازه گيري مي شود.هدف عمليات توليد، جوابگويي به نيازهاي پيش بيني شده بازاري است كه در آن ، موسسه محصولات خود را با قيمت حداقل قيمت عرضه مي كند. برونداد يك فرايند توليد را مي توان با افزايش درونداد و منابع يا با تغيير فرآيند و يا با هر دوي اينها بهبود بخشيد. منابع                                                             فرايند                                                        برونداد1نفر(يك روز كاري)                             حمل آجر با دست                                       500 آجر در روز1 نفر ( يك روز كاري                           حمل آجر با دست                                        550 آجر در روزبه علاوه اضافه كار)چنانچه بتوانيم فرآيند را به گونه اي اصلاح كنيم كه فرد بدون اينكه سخت تر و يا بيشتر كار كند ، قادر به توليد بيشتر باشد ، در آن صورت به هدف خود كه همان تقليل هزينه برونداد است ، نيز رسيده ايم. در كارهاي خدماتي نيز مثل صنايع توليدي، از منابع براي توليد محصول استفاده مي شده ولي عموما اين محصول به سختي قابل رويت است.بهره وريبهره وري بزبان ساده ، عبارت است از نسبت ميان برونداد يك فرايند و منابع درونداد لازم براي انجام آن و معمولا به صورت حاصل تقسيم برونداد به درونداد نشان داده مي شود: برونداد/ درونداد = بهره وري اصطلاح ((ماشين آلات)) در اينجا به معناي كليه ماشين ها و تجهيزات و وسايل حمل ونقل مورد استفاده در فرآيند ، بكار رفته است . بهمين ترتيب

(( مواد )) نه تنها مواد اوليه و كالاي نيمه ساخته بلكه قدرت،روشنايي ، بخار و ساير مواد مصرفي را نيز در بر مي گيرد .بهبود بهره وريقيمت تمام شده هر محصول يا خدمت ، مجموع هزينه هاي منابع استفاده شده در توليد آن است. هر چه بتوان هر كدام از آن منابع را مولد تر كرد، قيمت تمام شده نهايي محصول پايين تر خواهد بود. 5راه جهت بهبود بهره وري - افزودن درونداد و به دست آوردن برونداد بيشتر- ثابت نگاه داشتن  درونداد ولي افزايش برونداد- كاهش درونداد ، ليكن كاهش كمتر در برونداد- كاهش درونداد و  ثابت نگه داشتن برونداد- كاهش درونداد و افزايش بروندادمهمترين و مشكل ترين بخش كار، بهره وري ، شروع آن و سپس حفظ استمرار آن مي باشد.فصل دوماندازه گيري بهره وري يكي از اساسي ترين اصول بهبود بهره وري آن است كه قبل از هر چيز فرايند موجود بايد با جزئيات ممكن اندازه گيري شود.در نگاه اول ، اين امر غيرضروري به نظر مي رسد و حتي ممكن است براي شيوه هاي سنتي بهبود بهره وري، نظير برنامه هاي پيشنهادي كاركنان ، خزانه انديشه و يا تلاشهاي شخصي مدير يا سرپرستان براي بهبود و تغيير روشها مزاحمتي قلمداد گردد. تقريبا هر مشاهده گر دقيق مي تواند با مشاهده  يك سري عمليات ، شماري چيزهاي قابل بهبود مثل افرادي كه بيكار در گوشه و كنار ايستاده اند ، ماشين هاي بلااستفاده و نظاير اينها پيدا كند. همه اين تلاشها ممكن است بهره وري عمليات يا منبع خاصي را بهبود بخشد ولي اين موارد ممكن است جايي كه بيشترين بهبود

را لازم دارد نباشد.همچنين تلاشهاي تصادفي براي بهبود ممكن است منجر به بهبود بهره وري يك منبع و كاهش بهره وري منابع ديگر گردد و نهايتا سازمان را در وضعي بدتر از آنچه كه بود قرار دهد.تنها راه مطمئن براي جلوگيري از اين اتفاقات ، تدوين روشهاي دقيق اندازه گيري بهره وري موجود سازمان است تا هر گونه تغيير در وضع موجود پيش از آنكه آغاز شود ، قابل ارزيابي و سنجش باشد.استانداردها در برنامه هاي بهبود بهره وري ، مقياسي كه معمولا مورد استفاده قرار مي گيرد ، استاندارد بهره وري است . اين استاندارد را مي توان به چند روش تعيين كرد. روشهاي تعين استانداردهاي بهره وري استفاده از نتايج بدست آمده در يك دوره گذشته ، ماه گذشته ، سال گذشته و از اين دست . - استفاده از نتيجه فوق العاده يكي از دوره هاي گذشته . - استفاده از استاندارد صنعت . اكثر صنايع براي توليد خود ، مقياسهايي تدوين كرده اند كه از آنها جهت برنامه ريزي استفاده مي كنند. - تعيين نتيجه لازم از طريق (( نمونه گيري از كار)) يا (( مطالعه زمان )) استانداردها معمولا با شما هدف داده و معياري براي مقايسه با آن عرضه مي كنند با اين وجود ايستا نيستند. فصل سومعوامل موثر بر بهره وري بسياري عوامل ديگر وجود دارد كه آنها را به طور كلي ، تحت عنوان :(( عوامل فيزيكي)) و (( عوامل رواني)) موثر بر بهره وري ، دسته بندي مي كنيم . عوامل فيزيكي، عوامل ملمومسي در فرآيند هستند كه بر بهره وري تاثير مي گذارند . عوامل

رواني به الگوهاي رفتاري مديريت و كاركنان اشاره دارد كه غالبا به همان شدت عوامل فيزيكي بر بهره وري تاثير مي گذارند.عوامل فيزيكي بسياري برونداد بالقوه را محدود مي كنند ، لذا بهره وري فرآيند را مي توان به دو عامل تفكيك كرد : بهره گيري و كارآيي. بهره گيري به ميزان تبديل واقعي منابع مصرف شده هر فرايند به محصول اشاره دارد، در حاليكه كارايي، سرعت و دقت تبديل مذكور را نشان مي دهد . بهره گيري تاثير بهره گيري بر منبع (( نيروي انساني)) را مي توان با نمودار زير نشان دادكل نفر ساعت موجودكار    بيكاريكار مولد    كار اضافي    وقت تلف شده مدير    كاركنانمولد    غير مولدزمان بيكاري از اوقات تلف شده به وسيله خود كاركنان يا ناكارآمد مديريت تشكيل مي شود. برخي از دلايل اين بيكاري عبارتند از: وقت تلف شده بوسيله كاركنان    وقت تلف شده بوسيله ناكارآمدي مديريت- غيبت - خستگي- تجاوز از اوقات مجاز براي استراحت- توقف هاي غير ضروريپ    - برنامه ريزي ضعيف- تاخير در تامين مواد- شرايط نامناسب محيط كار- تعطيل هاي غير ضروريدلايل كار اضافي- روشهاي كاري غير كار آمد ( فقدان آموزش )- طراحي بد جانمايي كار-تنظيم نادرست يا ضعيف ابزار كار- دشواري فرايند كار- دوباره كاري روي محصول مرجوعيبهره گيري از ماشين آلات نيز از همان الگوي بحث شده در مورد نيروي انساني تبعيت مي كند و به شدت به رفتار اپراتورها بستگي دارد.كل ماشين ساعت موجودمشغول بكار    بيكاريمحصولات    ضايعات    ظرفيت تلف شده مديريت    اپراتورمولد    غير مولددلايل (( ظرفيت تلف شده )) تقريبا مشابه بهره گيري از نيروي انساني مي باشد و بين كاركنان و مديريت

تقسيم مي شود با اين تفاوت كه در اينجا تاكيد بيشتري بر برنامه ريزي ضعيف و زمان بيش از حد  توقف وجود دارد. شاعيات با مرجوعي ها نمايانگر استفاده غير مولد از تمام منابع است. و در نتيجه منجر به افزايش غيرضروري هزينه ها مي شود كه بايد از آن اجتناب كرد . امروز دعوت به (( درست انجام دادن كار در بار اول )) و يا توليد (( بدون نقص)) است و مطمئنا بسياري از شركتهاي موفق آن را به صورت خط مشي خود در مي آورند. دلايل ضايعات يا مرجوعي- عدم نگهداري و تنظيم درست ماشين آلات- عدم استفاده صحيح از ماشين آلات- استفاده از مواد نامرغوب- بيش از حد بالا بودن استاندارد كيفيتبدليل سهم زيادي كه ميزان بهره گيري از مواد در قيمت تمام شده بيشتر فرآيندهاي توليدي دارد ، در بهره وري و بهبود آن نقشي اساسي ايفا مي كند. الگوي آن مشابه نيروي انساني و ماشين آلات است . كل مواد خريداري شده استفاده شده    استفاده نشدهمحصولات    ضايعات    هدر رفته مديريت    كاركنانمولد    غير مولداز كل مواد خريداري شده ، بخشي اصلا به فرايند توليد نمي رسند ، يعني توسط (( كاركنان )) و يا ناكارآمدي (( مديريت )) (( هدر رفته )) و از ميان مي روند. دلايل هدر رفتن موادكاركنان    مديريت-    ريخت وپاشها-    صدمه ديدن درحين نقل و انتقال-    كاهش ( دزدي)-    اسراف/ تخريب    -    شرايط بد نگهداري-     كيفيت ضعيف مواد-    مواد نادرست-    طراحي محصولدلايل ضايع شدن مواد - تنظيم نبودن دستگاه - آلودگي- استفاده نادرست- اپراتورهاي تعليم نديده - دشوار بودن فرايند- طراحي ضعيف فرايند ((بهره گيري)) ،

ميزان استفاده از منابع وارد شده به فرايند ( صنعت يا خدمات ) را اندازه گيري مي كند. هر چه بهره گيري بهتر باشند، بهره وري نيز بالاتر خواهد بود و بالعكس.اندازه گيري بهره گيري نشان مي دهد كه منابع تا چه درجه اي با بهره وري مورد استفاده قرار گرفته اند ، ولي نشان نمي دهد به چه خوبي استفاده شده اند. براي دانستن آن بايد ((كارآيي)) رانيز اندازه گيري نماييد. كارايي كارايي همانطور كه قبلا نيز گفته شد ، ميزان (( سرعت)) و (( دقت )) ، كار انجام شده است . سرعت آشكار از اهميت زيادي برخوردار است زيرا هر چه كار سريعتر انجام شود ، بهره وري نيروي انساني و ماشين آلات بالاتر است. ولي چنانچه كار با (( دقت )) انجام نشده باشد رد يا مرجوع ميشود و لذا بهره وري صدمه مي بيند. بنابراين بايد ميان سرعت و دقت كار تعادل برقرار شود.سرعت كار را مي توان به تقريب به وسيله ( نمونه گيري از كار) يا اگر دقت بيشتري لازم است به وسيله (( زمان سنجي)) اندازه گيري كرد. دقت يك فرايند به وسيله كنترل كيفيت كه همان مقايسه محصول با معيارهاي از پيش تعيين شده به صورت فرد فرد و يا با نمونه گيري است، انجام مي شود.كيفي كارهاي خدماتي نيز به همين كش با بازرسي عمليات يا با سوال كردن از مشتريان مثل پرسشنامه هاي مختلففي كه در هتلها ، هواپيمايي ها ، گاراژها و غيره پر مي كنيم، اندازه گيري مي شود.عوامل موثر بر كارايي- ميزان مهارت و توانايي كاركنان (  آموزش)- طرح فرايند كار

( حذف تلاشهاي بيهوده ) - سادگي روش كار- تهيه ابزار مناسب و كمكهاي لازم - شرايط كار( هوا، نور ، سرو صدا و غيره ) . قصور مديريت  در تامين هر يك از اين عوامل تاثير سويي بر كارايي و در نتيجه بهره وري خواهد داشت . با اين وجود ، ممكن است تمام عوامل فوق مهيا شده باشد ولي عليرغم آن به استاندارد كارايي دست نيابيم. دليل آن در گروه دوم عوامل موثر بر بهره وري ، يعني (( عوامل رواني)) نهفته است. عوامل روانيعوامل رواني، چيزهايي هستند كه بر رفتار كاركنان تاثير مي گذارند و آنها را به صورت خدمتگزاراني كوشا و يا افرادي لاف زن و متظاهر درمي آورند. اين عوامل به دو دسته عمده تقسيم مي شوند:بازدارنده هاشرايطي در محيط كار هستند كه كاركنان را به نوميدي مي كشانند ومانع از آن مي شوند كه آنها با تمام وجود كار كنند. بازدارنده ها عبارتند از:- محدوديت ها و دستورالعمل هاي غيرضروري و دست و پاگير- سرپرستان بي تجربه يا آموزش نديده - ارتباطات بين فردي ضعيف در ميان سرپرست و همكاران . - فقدان روشهاي شكايت يا انضباطي توافق شده .- حقوق و مزاياي ناكافينهايت بازدارندگي زماني است كه كاركنان كُند كار كرده يا سرانجام به اعتصاب دست مي زنند.توجه به اين نكته حائز اهميت است كه بازدانده ها مربوط به تصورات و طرز تلقي كاركنان است ، نه مديران. براي مثال ، مديران ممكن است كاملا منطقي بدانند كه كاركنان بايد به محض ورود به محل كار، لباس كار بر تن كنند. در حالي كه كاركنان آن را غيرضروري

و محدوديتي بي مورد تلقي كنند.برانگيزاننده هابرانگيزاننده ها شرايطي هستند كه مديريت مي تواند پديد آورد تا فرد كاركنان بهترين كار خود را ارائه دهند و رضايت حاصل كنند. برانگيزاننده ها عبارتند از:- شركت دادن كاركنان در تصميماتي كه بر ايشان تاثير دارد.- واگذاري مسئوليت در محدوده هاي تعريف شده .- دادن پس خور نتايج و تشويق كار خوب.- جالب كردن كار، ايجاد تنوع و خود كنترلي.- پاداشهاي مالي در راستاي دستاورد.دستورالعمل هاي استاندارد زمان سنجي نشان مي دهد كه برونداد افراد با انگيزه ، 60% بيشتر از افراد فاقد انگيزه بوده است. مديران با صرف كمي وقت وتلاش ، مي توانند به اين بهبود دست يابند.فصل چهارمروش هاي اندازه گيري بهره گيري و كاراييمديران عموما فرايند اندازه گيري را كاري دشوار و نه بخشي از شغل و حرفه خودشان تلقي مي كنند. اندازه گيري و تدوين استاندارد بهره وري به جز نگاه كردن دقق به آنچه در محل كارشان مي گذرد نيست و تنها احتياج به مديريتي خلاف و پر تحرك دارد . و تاكيد اخير بر (( مديريت بر مبناي قدم زدن )) براي كساني كه در جستجوي عملكرد فوق العاده هستند نيز ناشي از همين معناست. سه روش اصلي براي اين كار وجود دارد (( نمونه گيري فعاليت )) ، (( نمونه گيري كار)) و (( مطالعه زمان )) . روش اول (( بهره گيري )) و دو روش ديگر (( كارايي)) را اندازه گيري مي كنند.نمونه برداري از فعاليت اگر مي خواهيد بدانيد چه قدر از وقت كارگران صرفف ففعاليت هاي مولد ، كه كار آنها را تشكيل مي دهد، مي

گردد و چه ميزان صرف فعاليتهاي ديگر غير مولد مي شود ، دقيق ترين راه اين است كه فرد را به مدت چند روز كامل در ماه مورد مشاهده قرار داده و سپس از نتايج حاصله ، فميانگين بگيريد. البته اين كار هم براي شما وقت گير است و هم براي كاركنان مورد نظر، مزاحمت ايجاد مي كند، در نتيجه آنها ممكن است زماني كه تحت مشاهده هستند ، رفتار عادي خود را بروز ندهند.نمونه برداري از كار محاسبه زمان صرف شده در انجام يك كار به راحتي با ثبت ميزان كار انجام شده در طول زمانيكه نمونه گيري ففعاليتها صورت مي گيرد ، انجام مي شود.بنابراين (( نمونه گيري از كار )) روش بسيار سريع و ساده براي دست يافتن به استاندارد اندازه گيري بهره وري است. ولي اين روش، كارآيي اپراتور را در نظر نمي گيرد. اين روش بر اساس (( چيزي است كه انجام مي شود )) ، نه (( چيزي كه بايد انجام شود))زمان سنجي يا مطالعه زمانهدف از زمان سنجي، تدوين زمان استاندارد براي انجام كار است.زمان استاندارد زماني است كه يك كارگر با انگيزه متوسط ( كه كار را با دقت كافي و بدون تنش و خستگي انجام مي دهد ) براي انجام دادن كار صرف مي كند. زمان استاندارد نمايانگر سرعت كار است كه در تمام روز مي توان حفظ كرد و بايد با توجه به نوع كار  ومحيط آن ، انتظار عادلانه اي را كه مي توان از كارگر داشت نشان دهد.)زمان استاندارد ، درونداد اساسي برنامه ريزي توليد و اندازه گيري بهره وري است .درجه بندي

كارروش استفاده  شده براي تعيين عملكرد استاندارد را (( درجه بندي كار)) مي گويند و آن سنجش كارايي (( سرعت و دقت )) كارگري است كه كار را انجام مي دهد و بر پايه مقياس صفر تا صد (100-0) اندازه گيري مي شود.عملكرد استاندارد، 100 است ولي در مورد استثنايي اندازه هاي بالاتر آن رانيز مي توان ثبت كرد . 100                       75                       50                             0 چابك ،            منظم ، سنجيده        كند، ناشي                      كاري با انگيزه            بدون اتلاف وقت      خواب آلود                 انجام مي شودكارگر در موقع كار مورد مشاهده قرار مي گيرد و به طور ذهني با وضعيتي كه او فرضا به صورت 100% كار كند، مقايسه مي شود و سپس بر اين اساس (( درجه بندي)) مي گردد. ضريب مجاز استراحتزمان پايه زماني است كه يك كارگر با انگيزه كافي، براي انجام كار نياز دارد،، ولي حتي يك كارگر با حداكثر انگيزه نيز نمي تواند بدون توقف در تمام مدت روز كار كند. بنابراين زماني نيز بايد به استراحت و نيازهاي فردي اختصاص داده شود. اين زمان به صورت  درصدي از زمان پايه محاسبه مي شود و ضريب هاي مجاز استاندارد را سازمان بين المللي كار (ILO) تعيين و اعلام كرده است. ضريب فرايند و ضريب ويژه اپراتوري كه با ماشين كار مي كند، معمولا بايد منتظر بماند تا ماشين جزيي از كار را تمام كند تا بتواند جزء بعدي كار را آغاز كند.اين بيكاري اجباري، (( ضريب فرايند )) تلقي مي شود و زمان واقعي آن كه كارگر منتظر است تا ماشين كارش را انجام دهد  به زمان پايه افزوده مي گردد. (( ضريب ويژه

)) به اقلامي گفته مي شود كه در هر سيكل كاري اتفاق مي افتد ، مثل روشن كردن دستگاه ، خرابيهاي دستگاه ، تميز كردن و سرويس دستگاه و نظاير آن . فصل پنجمراههاي بهبود بهره وريدرباره بهبودبهره وري ( مانند بسياري از مسائل ديگر) به 10% فكر و خلاقيت و 90% تلاش و كوشش نياز است. در بهبود بهره وري خلاقيت و تفكر مسلما جاي خود را دارد ولي براي تلاش و كوشش لازم در رويكرد روشمند برخورد با مساله متاسفانه راه فراري وجود ندارد. لذا از همين نكته آغاز مي كنيم .مطالعه روشنخستين و رايج ترين رويكرد بهبود بهره وري ،  (( مطالعه روش)) نام دارد. اين مطالعه شامل شش مرحله است كه در پايان منجر به تدوين راههاي جديد و بهبود يافته انجام كار مي شود . -    چالش-    تجزيه و تحليل-     پرسش-    تدوين-    اجرا-    اندازه گيريچالشگام نخست در اين روش، چالش در مورد (( لزوم انجام عمليات )) است . آيا واقعا كاري كه در حال انجام است ضرورتي دارد؟ ممكن است اين سوال در وهله اول كمي گستاخانه جلوه كند ولي طرح سئوالاتي مثل (( چرا اينكار بايد انجام شود ؟ )) (( آيا اين كار واقعا لازم است ؟ )) و گرفتن پاسخ صادقانه براي آنها موارد متعددي را فاش مي كند كه انجام آنها زماني ضروري بوده و حالا ديگر نيست . تجزيه و تحليلدر صورتيكه فعاليت قابل حذف نباشد و نتوان آنرا با كار ديگري نيز ادغام كرد ، گام بعدي تجزيه و تحليل آن است .نخست بايد كار را به اجزاء آن تجزيه كرد و ترتيب

آن را ثبت نمود . اينكار را مي توان بسته به پيچيدگي فعاليت از راههاي مختلفي انجام داد. معمولا تهيه فهرست ساده اي از اجزاء كار كافي است . ولي اگر عمليات شامل وظايف مختلفي نظير ساختن و مونتاژ كردن  مجموعه اي از اجزاء باشد كشيدن نموداري كه مسير هر جزء يا مجموعه كامل يا فرد مورد مطالعه را نشان مي دهد ، ضروري است . پرسشبراي بهبود بهره وري نياز به پرورش ذهن هايي پرسشگر و شكاك داريد كه معتقد باشند هميشه راه بهتري براي انجام كار وجود دارد . تدوينخلاقيت و ابتكار در تدوين راه جديد انجام كارها ، كمك شاياني است كه بهبود بهره گيري ، كارايي و بهره وري كل را به ارمغان مي آورد.اجراهنگاميكه براي نخستين بار روش جديد را به كار مي بريد ، توانايي واقعي شما در معرض آزمون قرار مي گيرد. اين آزمون معمولا پس از اجراي روش جديد و حذف موانع آن نتيجه مي دهد.اندازه گيري با فرض اينكه بر مشكل فائق آمده ايد آخرين مرحله در مطالعه روش، اندازه گيري بهره وري روش جديد ومقايسه آن با روش قديم است . گفتيم (( آخرين مرحله ))؟ البته در فرايند بهبود بهره وري آخرين مرحله اي وجود ندارد، ،زيرا بمحض اينكه بهبودي در وضعيت حاصل شود، در پي راههاي ديگري براي بهبود خواهيد بود و اين فرايند بي پاياني است.تجزيه و تحليل ارزشتاكون درباره بهبود روشها گفتگو كرديم. تكنيك مشابهي نيز براي نظر كردن منتقدانه به خود محصول اعم از كالا يا خدمت ، وجود دارد. به اين تكنيك (( تجزيه و تحليل ارزش )) يا

(( مهندسي ارزش)) مي گويند. هدف آن كاهش قيمت تمام شده محصول، بدون اثر گذاشتن بر كيفيت ، يعني توانايي انجام وظيفه اي كه از آن انتشار مي رود مي باشد. همانطور كه كار به اجزا متشكله اش تقسيم مي شود ، محصول نيز به اجزاء تشكيل دهنده اش تفكيك مي شود . سپس وظيفه و قيمت تمام شده هر جزء مورد تجزيه  تحليل قرار گرفته و اجزايي كه به نظر مي رسد مي توان در آنها صرفه جويي كرد ، براي مطالعات بيشتر انتخاب مي شوند، در مورد هر جزء مجموعه از سئوالات مطرح مي شود. مرحله بعدي ابداع روش ها يا طرح هايي است كه صرفه جويي مطلوب را پديد آورد. سرانجام براي حصول اطمينان از اينكه ارزش و كارايي محصول در اثر تغيير داده شده از دست نرفته است ، ورد آزمايش قرار مي گيرد.كاهش قيمت تمام شده از طريق پايين آوردن استانداردها نسبتا ساده است و در بعضي موارد از لحاظ اقتصادي نيز قابل توجيه است . كاهش قيمت بدون پايين آوردن استاندارد بسيار دشوارتر است ولي بخش ضروري و مهمي از فرايند بهبودبهره وري است .كترل ضايعات ( صدمات)همانطور كه در فصل 3 ديديم مواد به صورت هاي گوناگون ضايع مي شود. توجه دائمي به علل بيان شده براي ضايعات ، ضايعات را به حداقل مي رساند. توجه دائمي به علل بيان شده براي ضايعات ، ضايعات را به حداقل مي رساند توجه دائمي به علل بيان شده براي ضايعات ، ضايعات را به حداقل مي رساند. يكي از دلايل ضايعات كه تا به حال از آن سخن نگفته ايم

، (( حوادث كار)) است. حادثه به نيروي انساني، ماشين آلات و مواد آسيب مي رساند و تعمير يا جايگزين نمودن آنها مستلزم صرف هزينه و زمان و مخارجي كاملا غير مولد است. بنابراين هر اقدامي براي اجتناب ازحادثه از طريق حذف خطرات بالقوه را مي توان گاهي در جهت بهبود بهره وري تلقي كرد. تدوين و تنظيم (( برنامه ايمني)) به تنهايي كار چنداني از پيش نمي برد ، مگر اينكه همكاري صميمانه سرپرستان و كاركنان كه هر دو نقش با اهميتي ايفاء مي كنند، جلب شده باشد.ايجاد انگيزههمانطور كه در فصل 3 ديديم، ارزانترين راه ارتقاي بهره وري، بالا بردن انگيزه هاست، ولي با وجود ارزان بودن ، كار ساده اي نيست، به ويژه در اين روزها كه جمعيت هاي دفاع از حقوق كاركنان بسيار حساس و سياسي شده اند.تقليل نيروي انساني مازاددر ذهن بسياري از كاركنان، بهره وري مترادف تعديل نيروي انساني است. متاسفانه مديران در بيانات عمومي و رفتار خصوصي خود كه به شدت زير نظر كاركنان است، اين باور را تقويت مي كنند . بهتر است كه استفاده از اصطلاح (( تعديل نيروي انساني )) به اثرات جنبي كاهش توليد بهردليل يا مثل كوچك شدن بازار از دست رفته ، ركود و نظاير آن محدود شود. وقتي اين وضعيت ها پديد مي آيد ، لازم است كه نيروي كار به نسبت كاهش داده شود تا سازمان سودآوري خود را حفظ كند و در نتيجه مشاغل كاركنان باقي مانده را نجات دهد ( اخراج كاركنان در صنايع خودروسازي نمونه شاخصي از تعديل نيروي انساني است ) . در نتيجه تعديل نيروي

انساني به ندرت بهره وري بهبود مي يابد ، زيرا ديگر ظرفيت بالقوه سازمان بطوركامل در دست استفاده نيست .فصل ششماندازه گيري و بهبود بهره وري كار اداريدر بيشتر كشورهاي غربي، تعداد افراد شاغل در شغلهاي موسوم به (( يقه سفيد)) بسيار بيشتر از افرادي است كه در كارهاي سنتي (( يقه آبي)) مشغول به كار هستند. با اين وجود به جز چند استثنا مثل بانكاه و موسسات نظير آنها در بسياري از سازمانهاي خدماتي قديمي كار چنداني درجهت اندازه گيري ، ثبت و بهبود بهره وري كاركنان اداري صورت نگرفته است. براي اندازه گيري ، يا بهبود كار اداري نيازي به استخدام متخصصين نيست . اينكار بايد بخشي از كار هر سرپرست باشد.كليد موفقيت اين برنامه ، تشويق خود كارمندان به مشاركت هر چه گسترده تر در اندازه گيري وبهبود بهره وري است.تعريف وظيفه ها آموختيم كه گام نخست در هر فرايند اندازه گيري ، تعريف و مشخص نمودن چيزي است كه بايد اندازه گيري شود.در (( نمونه برداري از فعاليت ))و (( زمان سنجي)) تمام كارها را براي اندازه گيري به اجزاي متشكله آنها تفكيك نموديم. در اندازه گيري بهره وري كار اداري نيز بايد همين كار را كرد، با اين تفاوت كه در اينجا به اجزاء يا عوامل كار اداري(( وظيفه )) گفته مي شود. بنابراين اولين گام آن است كه از تمام كارمندان خواسته شود فهرستي از وظايفي كه كار آنها را تشكيل مي دهد تهيه كنند. اندازه گيري بهره گيري كار اداريهمان عواملي كه بر نيروي انساني و ماشين آلات تاثير مي گذارند و در فصل 3 شرح داده شد،

عينا در مورد كار اداري نيز مصداق دارند. بنابراين در هر برنامه بهبود بهره وري، نخستين گام اندازه گيري بهره گيري كاركنان و ماشين هاست.در موردوظايفي كه به طور عيني قابل تشخيص هستند ، مي توان از روش (( نمونه برداري از فعاليت)) كه شرح آن در فصل 4 آورده شد، استفاده كرد. ولي در بسياري از كارهاي اداري نمي توان بدرستي مشاهده كرد كه چه كاري در حال انجام است ( مثلافكر كردن  را نه مي توان ديد و نه هيچ ناظري مي تواند هدف آنرا تشخيص دهد ) به همين دليل معلوم شده است كه بهترين راه اين است كه كارمندان را تشويق كنيم تا كارشان را خودشان اندازه بگيرند.اين كار موجب ميشود كه كارمندان از آغاز برنامه با آن همگام شده و در آن شركت كنند. كارمندان را از فعاليت هايي كه باعث اتلاف وقت مي شوند، آگاه مي سازد ، همچنين، زمينه هايي را كه در آنها مي توان به بهبود بهره وري دست زد روشن كرده و ارزش اندازه گيري رامشخص مي كند.آخرين گام در اندازه گيري بهره گيري آن است كه كاركنان (( ليست وظايف )) را تنظيم نموده و تمام وظايف را بترتيب اهميت در آن بنويسند و مشخص نمايند ، كه هر وظيفه چه درصدي از كل كار را در بر مي گيرد، عاملي كه بر حجم كار و حجم ماهانه كار تاثير دارد.اندازه گيري كارايي كار اداريكارايي كار اداري( زمان صرف شده جهت انجام دقيق يك كار) بوسيله زمان سنجي، درست مطابق با روشي كه براي كارهاي ديگر ذكر شده قابل اندازه گيري است . البته

اين كار ممكن است براي كارمندان كه استانداردهاي زماني حاصل از آنرا قبول نخواهند داشت مزاحمت ايجاد كند.بنابراين در اينجا نيز بهتر است به خود ايشان اجازه داده شود در اندازه گيري زمان مشاركت نمايند. در عمل مشاهده شده كه كارمندان معمولا سعي دارند كه سنجش دقيقي ارائه دهند ، ولي در هر حال هر گونه تلاش از سوي ايشان جهت مخدوش نمودن واقعيت ، با مقايسه زمان اعلام شده توسط يك كارمند با كارمند ديگر، قابل تشخيص است .پس از آن كه كارمندان اين مطالعه را به پايان بردند، شروع مي كنند كه زمان واقعي خود را با استانداردي كه به سرپرستان خود ارائه داده اند، مقاسه نمايند و در نتيجه در مي يابند كه هدف روزانه شان چه مي تواند باشد. آنها تفكر در مورد راههاي بهبود  بهره وري را آغاز مي كنند و ممكن است حتي از سرپرستان خودكار بيشتر هم طلب كنند.بهبود بهره وري كار اداريروشهاي اصلي مطالعه كار و ايجاد بهبودي كه در فصل پيش موردبحث قرار گرفت ، در مورد كار اداري نيز كاملا مصداق دارند . مثلا شكستن كار به اجزاء آن، چالش در مورد هر مرحله ، حذف يا تركيب كارها و تدوين روشهاي جديد. مهمترين تفاوت آن است كه در اينجا بايد به كارمندان آموزش داد و آنها را تشويق كرد كه مطالعات را خود انجام دهند و روشهاي جديد پيشنهاد نمايند. براي اين امر سه دليل وجود دارد. نخست آنكه اينها نزديكترين افراد به كار واقعي هستند و بنابراين اغلب مشكلات و نارسائيهايي كه از چشم سرپرستان پنهان مانده است را مي دانند. دوم اينكه،

چنانچه نظرات ايشان مورد قبول واقع شود آنها علاقه مند خواهند بود كه موفقيت پيشنهاداتشان را ببينند وبنابراين براي اين منظور سعي وتلاش خواهند كرد و اين خود ضامن موفقيت ايشان در صرفه جويي بسياراست. دليل سوم آن كه وقتي كاركنان كار خودشان را بررسي و تحليل مي كنند و راههاي جديد تدوين مي نمايند ، شوق و شور جديدي دركاربرايشان ايجاد مي شود وانگيزه كلي آنها را افزايش ميدهد.حفظ و استمرار بهره وريتازگي برنامه اندازه گيري و بهبود بهره وري كه توسط خود كاركنان انجم مي شود ، براي مدتي ارائه پيشنهادات بهبود بهره وري را تضمين مي كند ، ولي اگر به آن رسيدگي نشود، بعد از مدتي جريان آن خشك شده و عادتهاي بد سابق، مجددا باز مي گردند. چند راه براي استمرار آن عبارتند از:- پروژه هاي گروهي- تجديد ساختار شغل- ارتباط بين مشتري- تامين كننده- رفع مشكلات از طريق طوفان مغزي - بازبيني منظمچنانچه به گروه كوچكي از كاركنان، مساله را جهت كاووش و حل كردن بسپاريد ، اينكار به حفظ ورحيه خلاق و مبتكر آنها كمك كرده و شوق آنها را در بالا بردن بهره وري افزايش مي دهد. اينكار همچنين حجم كار سرپرستان را كم مي كند. بعضي از پيشنهادات ممكن است در زمينه تجديد ساختار مشاغل براي بيشتر كردن مسئوليتها وجذابيت كار باشد. اجازه دادن به افراد براي كنترلكار توسط خودشان يكي از راههاي حصول آن است و منجر به برقراري رابطه مشتري- تامين كننده مي گردد.كاركنان يك بخش تامين كننده ، نتيجه كار خود را به كاركنان بخش ديگر ( مشتري) ارائه مي كنند. برقراري ارتباطات

دوستانه ومشخص از اين طريق ، باعث بالا رفتن حس مسئوليت و جذابيت كار مي شود.اغلب درخواست از كاركنان مبني بر شركت در جلسه برنامه ريزي شده ، طوفان مغزي براي حل مشكلات يك بخش يا قسمت، فرصت فوق العاده اي را جهت تجديد شور وشوق آنها براي بهبود بهره وري فراهم مي نمايد.و سرانجام، بررسي منظم حجم كارها از طريق اندازه گيري مجدد وظايف،محرك ثابتي را در جهت بهبود بهره وري ايجاد مي نمايد.فصل هفتمفوايد حاصل از بهره وريبا وجوديكه ما در مورد اندازه گيري و بهبود بهره روي سه منبع از چهار منبع اصلي به تفصيل صحبت كرديم ، ولي مهمترين اين منابع را كه بدون آن هيچ چيزي اتفاق نمي افتد ، يعني (( پول)) را آگاهانه از قلم انداخته ايم. بديهي است هنگاميكه بهره وري سه منبع ديگر بهبود مي يابد ، هزينه ها پايين مي آيند يا محصول افزايش خواهد يافت ولي آيا اين كمك موجب افزايش سود نيز مي شود، نهايتا بسته به اين است كه چقدر سرمايه شركت مورد بهره برداري قرار مي گيرد وبا كارايي مديريت مي شود. در واقع ، بهبود كارايي و بهره گيري از منبع پولي غالبا تواني بيش از ساير منابع براي بهبود بهره وري دارد.منابع مالي سازمان براي توليد وفروش محصول به كار گرفته مي شود، ياصرف فرايند توليد و ملزومات و هزينه هاي لازم براي ادامه فرايند توليد مي گردد. فقط زمانيكه پول محصولات يا خدمات سرانجام توسط مشتريان پرداخت مي شود ، پول خرج شده بصورت سود به جيب سازمان بر مي گردد.هر چه زمان بيشتري طول بكشد تا منبع

پولي سيستم را بپيمايد و براي سرمايه گذاري مجدد در دسترس قرار گيرد، سود آوري براي سازمان مشكلتر است.اندازه گيري درونداد منبع پولي شامل چيزهايي است كه سرمايه سازمان بابت آن صرف شده تا پول ايجاد كند كه عموما به آن (( دارايي )) گفته مي شود. معمولا اين دارايي ها به دو دسته (( ثابت )) و (( جاري)) تقسيم مي شوند و ممكن است برخي مديران با يكي از آنها بيشتر از ديگري سروكار داشته باشند.آنچه اهيت دارد آن است كه اين دارائيها بايد بصورت سرمايه تلقي شده و زماني موجوديتشان قابل توجيه است كه بازگشت قابل توجهي داشته باشند ،اگر اين سرمايه بازگشت به اندازه كافي  جذابي نداشته باشند،  ويا بدتر از آن ،پول از دست بدهند ، سازمان و شركاي آن بهتر است كه پول خود را در بانك يا يك شركت ساختماني سرمايه گذاري كنند تا از بازگشت سرمايه متعادل مطمئن باشند.داراي هاي ثابت دارايي هاي ثابت در اكثر سازمانها، اقلامي رادر بر مي گيرند كه معمولا براي نگهداري و استفاده طولاني خريداري مي شوند . درايي هاي ثابت مثل ساختمانها، كارخانه و ماشين الات ، مبلمان و خودروهاست. سازمان براي توليد محصول و يا ارائه خدمات به اين دارايي نياز دارد.دارائي هاي جاريعلاوه بر پولي كه در دارائيهاي ثابت سرمايه گذاري مي گردد، وجوهي نيز براي تداوم روزانه توليد و بازاريابي مصرف مي شود كه به آنها دارايي هاي جاري گفته مي شود.اين دارائيها شامل پولي استكه در موارد اوليه، كالاي در جريان ساخت، محصولات تمام شده، بدهيهاي مشتريان و همچنين پول نقدي كه براي تامين هزينه هاي بيشمار

اداره يك موسسه مثل حقوق ودستمزد ، برق، اجاره، آب، پست و نظاير آن صرف مي شود. در بسياري از كارهاي خدماتي و شركتهاي كوچك ، كه به تجهيزات سرمايه اي نياز نيست حجم دارائيهاي جاري از دارائيهاي ثابت بسيار بيشتر است.خبر بد اين است كه دارائيهاي جاري نيز بايد بازگشت سرمايه قابل قبولي داشته باشند ، در حاليكه كاربران ، بسياري از آنها را حتي جزو دارائيها محسوب نمي كنند.هنگاميكه پول به دارايي جاري تبديل شد، در واقع بصورت (( سرمايه خوابيده )) در مي آيد ، زيرا تا زمانيكه كالا يا خدمت با سود فروخته نشود، هيچ بهره اي از آن بدست نمي آيد.هر قدر زمان بيشتري طول بكشد تا پول مسير خود را در سيستم بپيمايد سرمايه بيشتري بايد به سيستم تزريق شده تا زمانيكه كالا يا خدمات فروخته شود.اندازه گيري بهره وري پول نقددر زمان تورمهاي بالا، هر پول نقدي كه راكد گذاشته شود و يا در جايي با بهره گم  نگهداري شود، در واقع بضرر موسسه است. اندازه گيري بهره اي كه روي متوسط مانده نقد سالانه خود دريافت مي كنيد و مقايسه آن با حداكثر بهره اي كه در بازار سرمايه وجود دارد،تاثير مديريت وجوه نقد شما را بر بازگشت دارايي ها نشان ميدهد.بهبود بهره وري دارايي هاملاحظه شد كه رويكرد ما با بهره وري دارايي ها مثل رويكرد ما باساير منابع يعني اندازه گيري قبل از اقدام به بهبود است. بعضي از اندازه گيري ها خود نحوه ونقاط لازم براي بهبود بهروزي را نشان ميدهند. علاوه بر آن ، تعداد زيادي روشهاي آزمايش شده نيز وجود دارد كه

مي توانيد از آنها استفاده كنيد.دارائيهاي ثابتهد در اين جا اين است كه ابتدا از صحت انتخاب اين دارائيها مطمئن شويم و سپس از بهره گيري تمام و كمال آنها اطمينان حاصل كنيم.بهره گيري    انتخاب- از حداكثر ظرفيت دارايي ها استفاده كنيد . اگر نمي توانيد ، ظرفيت اضافي را به شركتهاي ديگر اجازه بدهيد-كاركنان را آموزش دهيد تا از دارايي ها با كارايي استفاده كنند و آنها را درست نگهداري نمايند.- در محيطهاي با تكنولوژي بالا از پيش برنامه ريزي كنيد  تا سيستم هماهنگ باشند.    - با استفاده از تكنيكهاي مالي مثل تنزيل گردش نقدي آلترناتيوهاي مختلف را ارزيابي كند.- بزرگترين، هميشه بهترين نيست  مناسب ترين را براي كار خود بخريد.- آلترناتيوهاي خريد، نظير اجاره كردن را در نظر بگيرد تا سرمايه خود را حفظ كرده و از كهنه شدن دارايي ها جلوگيري كنيد.- هميشه قبل از تعويض هزينه تعمير را نيز بررسي كنيدتصميم در مورد انتخاب دارائيها معمولا توسط مديران ارشد گرفته مي شود اما همه از دارايي ها استفاده مي كنند . كاركنان بايد بدانند كه چه سهمي در بهبود بهره وري مي توانند دشته باشند.تصميم در مورد انتخاب دارائيها معمولا توسط مديران ارشد گرفته مي شود اما همه از دارايي ها استفاده مي كنند. كاركنان بايد بدانند كه چه سهمي در بهبود بهره وري مي توانند داشته باشند.دارائيهاي جاريدر مورد دارائيهاي جاري، همه كاركنان دخالت دارند ، لذا بايد بدانند كه چگونه مي توانند كمك كنند.سرانجام (( مديريت پول نقد )) ، پول اضافي شما را به بهترين وجهي مورد استفاده قرار مي دهد و نخستين گام آن سرعت بخشيدن گاما

آن سرعت بخشيدن به جمع آوري مطالبات است. روش دوم براي مديريت كاراي پول، دريافت بيشترين بهره براي پول موقتا بلااستفاده اي است كه به هر حال به وجود مي آيد . همانطوريكه مشاهده كرديم، اين مستلزم پيش بيني دقيق جريان نقدي است تا بر اثر آن معلوم شود كي وجوه اضافي براي سرمايه گذاري خواهيم داشت وكي اين وجوه براي عمليات موسسه ضرورت خواهند داشت.هر وقت معلوم شد كه چقدر بايد سرمايه گذاري كرد ، بايد دقيقا بررسي كنيد كه جذابترين سرمايه گذاريكه با نيازهاي شما سازگار است كدام است. مثلا بهترين بهره را با بيشترين دسترسي مورد مطالعه قرار دهيد.سرانجام ، همچننكه مشاهده شد، اگر برنامه ريزي تولد ضعيف باشد ، پول نقد زيادي در (( محصول در حال ساخت )) انباشته مي شود. سرعت بخشيدن به فرايند از طريق (( مطالعه كار)) و پايين آوردن ميزان ذخيره مواد اوليه وكالاي نيمه ساخته ، پول انباشته شده در محصول درحال ساخت را بطور موثري كاهش مي دهد . در صنايع خدمات هزينه هاي مربوطه از زمان شروع هر كار تا زمانيكه صورت حساب تهيه مي شود، درواقع محصول در حال ساخت تلقي مي شود اگر چه به ندرت تحت اين عنوان ثبت مي شوند. تاثير در تكميل كار و تاخير در تنظيم صورتحساب پس از اتمام كار، هر دو مي توانند منجر به بالا رفتن (( محصول در دست ساخت )) شوند و بديهي است هر اقدامي براي كاهش اين تاخيرها،  پول بيشتري را آزاد كرده و در اختيار موسسه قرار مي دهد. خط پايانعلاقه به بهبود بهره وري ، بدون توانايي اندازه

گيري تاثير آن بر آخر خط، يعني سود خالص، فايده اي ندارد. زيرا بهره وري درباره سخت كار كردن نيست ، بلكه هوشمندانه تر كار كردن است. و تنها راهي كه نشان مي دهد تا چه حد موفق شده ايد. محاسبه نرخ بازگشت منبع پولي سازمان است. نرخ بازگشت دارايي هاي تحت مديريت در واقع آخر اندازه گيري موفقيت يا عدم موفقيت برنامه بهره وري شما است.فصل هشتمتدوين برنامه بهره ورياز كجا بايد شروع كنيم ؟ از بالا ؟ از ميانه سازمان؟ از پايين؟ درباره مناسب ترين محل تمركز برنامه تئوريهاي زيادي وجود دارد و در هر كدام از آنها واقعيتي نهفته است. هر كدام از اين ديدگاهها با درجات مختلفي از موفقيت ، مورد آزمايش قرار گرفته اند. اجراي دو نظريه افراطي ، بنظر مي رسد كه از همه مشكل تر باشد. برنامه هايي كه توسط مديريت ارشد تدوين و به پايين اعلام مي شود مقاومتهايي در مديريت مياني و سطوح سرپرستي ايجاد مي كند و موجب مي شود كه دلبستگي آنها به برنامه هاي مزبور كمتر از 100% باشد.اگر چه موفقيت هايي در برنامه هاي تحت كنترل كاركنان مثل (( كيفيت زندگي كاري)) در آمريكا و (( دواير كيفيت )) ژاپني بدست آمده است ، معمولا اين برنامه ها نياز به  از خودگذشتگي و علاقه عمومي دارند كه متاسفانه در جاهاي ديگر وجود ندارند.افزون بر اين ، نگرش هر يك از كاركنان درباره بهره گيري از منابع و كارايي به شدت به محل كار ايشان بستگي دارد و بنابراين پروژه هاي طراحي شده بندرت از توان بالقوه ايشان استفاده مي كند.مديريت عاليبعضي بر

اين باورند كه برنامه بايد توسط مديريت عالي تدوين شود زيرا ايشان تنها كساني هستند كه از هدفهاي استراتژيك سازمان اطلاع دارند و بنابراين مي توانند تلاشها را به سمتي كه بيشترين كارايي را دارد هدايت كنند.مديريت ميانيبعضي ديگر عقيده دارند كه تنها مديريت مياني، به علت شناختي كه از نيروي كار دارد، اختيار انجام كارها را دارد.سرپرستانبا توجه به اينكه سرپرستان از همه به كارها نزديكترند و در هر حال، تغييرات بايد توسط آنها به اجرا در آيد، برنامه ها بايد بر آنها متمركز باشند.كاركناندر واقع اين كاركنان هستند كه كار را انجام مي دهند، در نتيجه آنها مي توانند بهترين پيشنهادات را براي بهبود ارائه كنند. تجربيات طولاني بدست آمده از اجراي برنامه هاي بهبود بهره وري نشان داده است كه بهترين و سريعترين نتايج زماني بدست مي آيند كه اين برنامه ها در مديريت مياني متمركز شده ، از حمايت فعال مديريت عالي برخوردار باشند و پس از تدوين تا سطح سرپرستان امتداد يابد. معرفي برنامه ها بايد شامل مراحل زير باشد.- جلب حمايت مديران عالي - انتخاب و آموزش رهبران تيم ها - تشكيل تيم ها و آموزش دادن آنها- انتخاب پروژه ها- تداوم پيشرفتآنچه بايد گفت اين است كه منافع حاصل از بهبود بهره وري آنقدر زياد است كه هزينه هاي هندك هجراي آنراناچيز جلوه ميدهد ، بنابراين تصميماين نيستكه آيا بايد برنامه را شروع كرد؟ بلكه اين است كه كي مي توان آنرا شروع كرد؟چرا از فردا شروع نكنيم. تهيه و تنظيم:سينا صادق زاده

مديريت مهندسي

نويسنده : ابراهيم حيدري خلاصه كتاب(فصول 6-7-8-9) گرآورنده :رضا حضرتي  - فصل اول: مديريت پروژه

- هدف كلي آشنايي با مباني دانش مديريت پروژه ها وحوزه هاي گوناگون مرتبط با آن- مقدمه: پروژه تلاشي است موقت كه ساختن محصول ورائه خدمت ويارسيدن به نتيجه اي يكتا را برعهده مي گيرد.واژه موقت بدين معناست كه پروژه داراي زمان آغاز و پايان معيني است.

پروژه درمقابل كار عملياتي :به طور كلي كار مي تواند به دودسته پروژه وعمليات طبقه بندي شود.پروژه ها وعمليات ها در بسياري از موارد داري ويزگي هاي مشتركي هستند كه مي توان به موارد زير اشاره كرد: هردو توسط افراد اجرا مي شوند وبامنابع محدود روبه رو هستندبرنامه ريزي كنترل واجرا مي شوندولي گذشته ازاين شباهتها پروژه ها وعمليتها به طور اساسي باهم متفاوت هستندچون پروژه وقتي به اهداف خود دست پيدا كرد به پايان مي رسنددرحالي كه عمليات با اهداف جديد وكار در ارتباط است. -    1-3مديريت پروزه ميريت پروزه كاربرد دانش مهارت ها  ابزارها و تكنيك ها در انجام فعاليتهاي پروزه براي رسيدن به نيازمندي هاي پروزه است .اداره كردن پروزه  شامل موارد زير است ...1-مشخص كردن نيازمنديها . 2-تعيين اهداف دست يافتني و روشن . 3-ايجاد تعامل بين كيفيت و محدوده و زمان و هزينه . 4-انتباق دادن برنامه ها و نزديكشدن به علاقه ها و انتظارات ذينفعان گوناگون .مديران پرزه در اداره كردن پروزه با محدوديتهاي سه گانه محدده –زمان – هزينه روبرو هستند كه با تعامل اين سه كيفيت پروزه تحت تاثيرقرار مي گيرد . مديران پروزه يا سازمان ميتوانند پروزه را به مراحلي تقسيم تا با برقراري  پيوند هاي مناسب عمليات هاي مداوم سازمان را اجرا كنند به مجموعه اين مراحل /چرخه

حيات پروزه / ميگويند . 1-4 ذينفعان پروزه ذينفعان پروزه افراد و سازمان هايي هستند كه به طور فعال درگير پروزه اند  يا منافع ايشان تحت تاثير نتيجه ي اجراي پروزه يا تكميل ان قرار دارد .ذينفعان كليدي در هر پروزه عبارتند از .. 1-مديريت پروزه 2- مشترس 3سازمان اجراكننده 4-اعضاي تيم پروزه5- حامي مالي 6-بانفوذ ها . علاوه بر اين ممكن است ذينفعان شامت خارجي ها  فروشنده-پيمان كار و... وجود داشته باشند . 1-5فرايند هاي مديرت پروزه براي هر پروزه مديريت پروزه ها ازطريق فرايند هايي اجرا ميشود كه با استفاده از ابزار ها و تكنيكها ورودي هايي دريافت و خروجي هاي توليد كند . فرايند هاي پروزه عبارتند از ... 1-فرايند اغازين 2- فرايند برنامه ريزي 3- فرايند اجرا 4- فرايند نظارت وكنترل 5- فرايند اختتام 1-6 حوزه هاي دانش مهارت 1-6-1مديريت يكپارچگي يا هماهنگ  پروزه ... شامل فعاليت هاي لازم  جهت تعريف تركيب يگانه سازي و هماهنگي مديريت پروزه است . فرايند هاي يكپارچگي در مديريت شامل موارد زير است ...  1- ايجاد منشور پروزه 2-ايجا بيانيه محدوده پروزه 3-ايجاد برنامه محدويت پروزه 4-هدايت و اجراي پروزه 5- نظارت و كنترل بر كار پروزه 6-كنترل يكپارچگي پروزه 7-بستن پروزه . 1-6-2 مديريت محدوده پروزه مديريت محدوده اصولا به تعيين و كنترل انچه شامل پروزه  ميشود وانچه شامل نمي شود محدود است وشامل اين موارد است .. ريزي محدوده 2- تعيين محدوده 3-د بليو بي اس4- بازبيني محدوده 5- كنترل محدوده .1-6-3مديريت زمان پروزه ...شامل فرايند هاي لازم براي تكميل به موقع پروزه است و شامل موارد زير است ...1-تعيين فعاليت 2- ترتيب

گذاري فعاليت  3- تخمين منبع فعاليت 4- تخمين مدت زمان فعاليت5-ايجاد برنامه زمان بندي 6- كنترل برنامه زمان بندي . 1-6-4مديريت هزينه پروزه شامل فرايند هاي زير است ... 1-تخمين هزينه2-بودجه بندي هزينه3-كنترل هزينه .  1-6- 5 مديريت كيفيت. اين حوزه دانش .سيستم مديريت كيفيت از طريق سياست  . روش ها و فرايند هاي برنامه ريزي .كيفيت . تضمين كيفيت  .اجراي كنترل كيفيت 1-6-6مديريت منابع انساني پروزه ...شامل فرايند هاي لازم براي سازماندهي و مديريت تيم پروزه است موارد زيررا شامل ميشود...1-برنامه ريزي منابع انساني 2- پيدا كردن تيم پروزه 3- ايجادتيم پروزه4-مديريت تيم پروزه1-6-7مديريت ارتباطات پروزه شامل فرايندهاي لازم براي اطمينان از توليد جمع اوري انتشار ذخيره سازي و جابه جايي به موقع اطلاعات پروزه است كه داراي موارد زيراست ...

1- برنامه ريزي

2-توزيع اطلاعات

3- گزارش دهي عملكرد

4-مديريت ذينفعان 1-6-8مديريت مخاطرات پروزه  شامل فرايند هاي مرتبط با هدايت . برنامه ريزي .تعيين و تحليل .پاسخ ها و كنترل ميريت مخاطره در پروزه است و شامل فرايند هاي زير است

1-رنامه ريزي مديريت مخاطره

2-تشخيص مخاطره

3-تحليل كيفي مخاطره

4-تحليل كمي مخاطره

5-برنامه ريزي پاسخبه مخاطره

6- نظارت و كنترل مخاطره . مديريت تداركات پروزه...9-6-1اين مديريت شامل فرايند هايي براي خريد يا اكتساب مواد . محصولات يا كالا هايا خدمات  موردنياز براي انجام كار از خارج ازتي پروزهاست وشامل موارد زير است ...1-خريد واكتسابات برنامه2- قرارداد بندي برنامه 3- پاسخ به درخواست فروشنده 4-انتخاب فروشندگان 5- مديريت قرارداد 6- خاتمه قرارداد .   1-7نگاشت فرايند مديريت ...جدول نگاشت44فرايند مديريت پروزه را در داخل5 فرايند پروزه و9 فرايند دانش مديريت بازتاب ميدهد .فصل دوم :برنامه ريزي پروژه                                                                        هدف كلي :  آشنايي با پركاربرد ترين

ابزارهاي برنامه ريزي در پروژه ها                                          2-1 مقدمه : در برنامه ريزي بايد پنج فاكتورمهم يعني فعاليتهاي لازم . وابستگي بين فعاليتها . براودر زمان .              هزينه ومحدوديت ومنابع مورد نياز براي هر فعاليت رامشخص نمود .

2-2 ساختار شكست كاركردن ارتباط بين فعاليتهاي اصلي و فرعي مي پردازيم. يك ساختار شكست كار از موارد زير تشكيل مي شود          1- فهرست كردن اموال تحويلي ودستاورد هاي اصلي 2- فهرست كردن اقلام تحويلي فرعي ودستاوردهاي جانبي 3- ايجاد يك طرح كلي و نمودار كه روابط آنها را نشان دهد 4- برسي ساختار شكست كار براي اطمينان بيشتر 2-3 روش مسير بحرانيپس از مشخص نمودن مدت زمان هرفعاليت وروابط پيش نيازي فعاليتها گام بعدي مشخص كرن برنامه زماني انجام فعاليتها وتعين تاريخ تكميل پروژه است.

به حداكثر زماني كه از ابتدا تاانتهاي فعاليت طول مي كشد مسير بحراني مي گويند .                            2-3-1 نمودار شبكه اي : نمودار شبكه اي اصولا به دو صورت ”فعاليت روي بردار ”و“فعاليت روي گروه ”توسعه پيدا كرده است. درساده ترين اين نمودارها تنها به دونوع اطلاعات نياز است 1- فهرست فعاليت 2- وابستگي يا روابط منطقي    2-3-2 مراحل روش مسير بحراني : اين مراحل عبارتند از 1- رسم نمودار شبكه اي 2- مشخص كردن طول زمانهر فعاليت 3- به وجود آوردن يك تقويم كاري . براي استفاده از اين مفاهيم لازم است با عبارات زير آشنا شد        1- زودترين تاريخ شروع 1- زودترين تاريخ شروع 3- زودترين زمان خاتمه4- ديرترين زمان خاتمه2-3-3 شناوري فعاليت : اين مقدار نشان مي دهد يك فعاليت چند روز كاري مي تواند به تاخير بيفتد ويا طول بكشد بدون

اينكه روز خاتمه ويا تكميل پروژه ويا هرتاريخ خاتمه ديگري به تاخير بيفتد. مسير بحراني يه صورت مجموعه اي از فعاليتها كه شناوري صفر دارند تعريف مي شود.                              2-4 نمودار گانت (ميله اي )                                                                                                                              نمودار گانت يكي ديگر از ابزارهاي برنامه ريزي وكنترل است . طراح اين نمودار هنري گانت آمريكايي بوده است.   نقاط قوت نودار گانت عبارتند از : درك ودريافت آسان اطلاعات ازطريق نمودار 2- نمايش روشن وساده پيشرفت  3- تشخيص ساده تر شناوري فعاليتها . درعين حال اين نمودار چند ضعف عمده ار كه عبارتند از :                          فصل سوم هدف كلي : آشنايي با مباني مديريت خريد و مباحث مربوط به آن                                    3-1 مقدمه هرخريدار خردمندي به طور قطع در صدد حداكثر كردن مطلوبيت حاصل از خريدهايش مي باشد و  تهيه نيازمنديها در بهترين زمان با بهترين كيفيت وقيمت ازجمله بهترين راهها مي باشد .     3-2 اهداف بخش خريد : مهمترين اهداف اين بخش را مي توان به شرح زير برشمرد                               1- حمايت از بخشهاي عملياتي سازمان 2- شناسايي وتعيين جايگزين مناسب براي كالاها 3- برقراري ارتباطي مداوم ومناسب بافروشندگان وتامين كنندگان 4- برقراري هماهنگي با ساير بخشهاي سازمان 5- كمك به بهبودتوسعه سياستها با نازلترين هزينه وبالاترين كارايي 6- تربيت كاركناني ماهر و شايسته در امر خريد7- به حداقل رساندن زيانهاي ناشي از فساد . ازمد افتادگي . سرقت و ....  8- انجام خريد عاقلانه ورقابتي.  پنج اصل مورد توجه در خريد عاقلانه ورقابتي عبارتند از :1-كيفيت مناسب 2- مقدارمناسب 3- قيمت مناسب 4- منابع مناسب 5- زمان مناسب     3-3 جدول ارتباطي بخش خريد با ساير قسمتهاي سازمان                                                                                      3-4 مراحل كلي

خريد : اين مراحل را مي توان به شرح زيربيان كرد :                                                       1- برسي خصوصيات كالا 2- برسي قيمت وارزش 3- برسي منابع وتامين كننده كالا 4-مزاكره با فروشندگان كالا 5- انجام تشريفات وعقد قرارداد 6- برسي و تضمين كيفيت كالا 7- حمل وتحويل كالا .3-5 انواع سيستمهاي خريد :                                                                                                              1-خريدهاي برنامه ريزي شده وخريدهاي اضطراري : خريدهاي برنامه ريزي شده باتكميل فرم اعلام نيازمنديها توسط درخواست كنندگان . تاييد آنها وبازبيني انبار و اولويت بندي نبازها انجام مي گردد ولي خريد هاي اضطراري يا موردي طي تشريفات خاصي ازمحل تنخواه انجام مي گيرد.            2-خريدهاي متمركز و غير متمركز: انتخاب يكي از اين دونوع خريد به خط مش وسياست هاي شركت مربوط مي باشد.3-خريدهاي جزئي . متوسط وعمده : خريدهاي جزئي مبلغ كم وناچيز وخريدهاي توسط ازمبلغ بالاتري برخودراراست ودر خريدهاي عمده علاوه برتاييد كارپرداز وبالاترين مقام سازمان ازطريق مناقصه انجام مي شود. 3-6 شناخت منابع عرضه كالا در مديريت خريد : مهمترين روشهايي كه جهت شناسايي منايع عرضه كالا وجود دارد به شرح زير مي باشد : 1-مراجه به سفارتخانه ها يااتاقهاي بازرگاني كشور هاي خارجي مستقر در داخل كشور    2- مراجه به شركتها در صورت عدم وجود شركتهاي خواص يا رقيب 3- برسي فهرستي از شركتهايي كه قبلا كالاهاي موردنياز شركت را تامين مي كردند 4- مراجعه به اتاق بازرگاني وتهيه ليستي از صادرو وارد كنندگان كالاهاي موردنياز 5- از طريق مراكز تهيه وتوزيع 6- ازطريق استعلام بهاء با استفاده از وسايل ارتباط جمعي مانند اينترنت و .....   3-7 مناقصه و مزايده : مناقصه عبارت است از اقدام براي خريد اجناس يا انجام

خدمات با حداقل قيت پيشنهادي  توسط فروشندگان وعرضه كنندگان كه شامل دونوع مي باشد 1- مناقصه محدود 2-مناقصه اختياري مزايده عبارت است از فروش كالا با اجناس اسقاط يا زائد به بالا ترين قيمت ممكن به خريداران 3-8مذاكره : به معني گفتوگو وچانه زني جهت دستيابي به توافق در معاملات بازرگاني مي باشد. مهمترين ويژگيهاي لازم جهت موفقيت مذاكره عبارتند از : 1-علاقه مندي افراد مثبت بودن عملكردها و پشتكار كافي 2- انعطاف پذيري دوري از بلند پروازي و برخورداري از قدرت تصميم گيري 3- صراحت گفتارو داشتن قاطعيت در موضوع 4- بكارگيري متقاعد كننده ترين جملات و قدرت تاثير گذاري بر جلسه 3-9 عقد قرارداد: متني توافقي است كه ميان خريدار و فروشنده پس از انجام مذاكرات منعقد شده و وظايف هركدام را مشخص ميكند 0 مفاد قرارداد شامل موارد زير است

1- مشخصات طرفين قرارداد .موضوع و مدت قرارداد

2- مبلغ قرارداد

3- مشخصات كالا

4- مبداء ومقصد

5- تحويل كالا

6- شرائط پرداخت

7-ضمانت نامه.                                                                                                                                    فصل چهارم4-1 مقدمه : امروزه مديران موفق بهره وري و كيفيت را دوروي يك سكه مي دانند يعني توليد وارئه محصول             با كيفيت شرط اول بقاء دركسب و كار است.

4-2 تعريف كيفيت : وقتي يك محصول از انتظارات ما پيش مي افتد كيفيت آن مورد توجه قرار مي گيرد .  كيفيت را مي توان به اين روش فرموله كرد 4-3 كنترل آماري فرايند : مهندسي كيفيت مجموعه اي از فعاليت هاي مهندسي . مديريتي وعملياتي است  كه يك شركت براي اطمينان از اينكه مشخصه هاي كيفي در حدود معيني قراردارند ازآن استفاده مي كنند . اين نوع كنترل از هفت ابزار قدرتمند برخوردار است

كه عبارتند از

1- نمودار پارتو

2- نموار جريان فرايند

3- نموار علت ومعلول

4- برگه هاي كنترل

5- نموار ستوني 6- نمودار كنترل

7- نمودار پراكندگي                          4-3 ايزو 9000 : درسال 1964 سازمان بين المللي استاندارد سازي (ايزو) با هدف ترويج وگسترش استانداردها جهت تسهيل تبادل كالاها وخدمات در سطح جهاني در ژنو تشكيل شد.                                 دستاورد ايزو با اين شعارساده كاملا مشخص ميشود ”آنچه را انجام مي دهيم مستند كنيم وآنچه را مستند كرده ايم هميشه دقيق انجام دهيم ” 0 ايزو شامل پنج نوع استاندارد ايزو 9000 و9001 و9002 و9003 و 9004 است كه فقط سه مورد 9001 و9002و9003 شامل اخذ گواهي نامه مي شود و دو مورد ديگر جهت راهنمايي براي بهبود روشهاست .

4-4 مديريت فراگير يا مي تواند فنون اصلي مديريت فعاليت هاي بهبود دهنده وابزارها  فني را به صورت يكپارچه ومتحد تحت پوشش قراردهد. در پياده سازي تي.كيو.ام بايد بر شش مفهوم اصلي متمركز شويم

.1- مديريتي متعهد

2- تمركز پايدار بر مشتريان

3- استفاده موثر و فراگير از نيروي كار

4-بهبود مستمر درفرايندكار

5- رفتار مناسب با تامين كنندگان

6- استقرار سيستم سنجش عملكرد

.4-5 فلسفه دمينگ : دمينگ براين باور بود كه اگركاركنان از دانش مناسب برخوردار باشند ومورد حمايت مديريت قرار بگيرند مي توانند اصلاحات لازم را انجام دهند. دكتر مينگ 14 اصل رابراي مديريت بهبود كيفيت و بهره وري و موفقيت رقابتي ارائه نمود.1- تعيين اهداف سازمان براي بهبود محصولات وخدمات

2-پذيرفتن فلسفه جديد

3- درك هدف بازرسي

4- پايان دادن به پاداشهاي بازاريابي صرفا براساس قيمت

5- بهبود مستمر ومداوم سيستم

6- تعليم رهبري

7- نهادينه كردن آموزش

8- برطرف كردن ترس و ايجاد اعتماد و فضاي نو آوري

9- تشويق و گسترش آموزش

10- بهينه سازي

فعاليتهاي گروه

11-حذف شعار . نصيحتها وهدف هاي توخالي

12

- حذف سدهايي كه مانع از  افتخار كاركنان به مهارتهايشان مي شود

13 حذف سهميه هاي كمي براي نيروي كار وحذف مديريت برمبناي  هدف

14- اقدام براي ايجاد شرايط براي ايجاد تحول ودگرگوني.

مدير بدون تاخير، مدير هدفمند

نويسنده: كن بلانچارد واستيو گاتري خلاصه كتاب- ترجمه : كاميار رئيسي فر - گرد آورنده :  وجيهه سلماني - يكي از مهمترين روشهاي انتقال مفاهيم براي مديران ومربيان سازمانها را شايد بيان ديدگاه هاي علمي مديريت بصورت يك سناريو  واقعي بيان نموده .كتاب مدير بدون تاخير ،مدير هدفمند ازجمله داستانهاي مديريتي مي باشد كه بصورت بسيار جالب توانسته است خواننده محترم را با خود به يك جريان واقعي زندگي كاري وحرفه اي برده وبدين ترتيب بدون دغدغه هاي علمي ونظريات مختلف به بيان موضوع ومسايل سازماني وسپس  به تحليل كار كرد گرايانه آن پرداخته است. هر جند كه بايد گفت نوع ساختار ذهني وسناريو ﭘردازي نويسندگان  محترم بر اساس فرهنگ و شخصيتهاي ويژه ي خودشان بوده است ،اما درنهايت به مصداق هنر مديريت بكار گيري علم در روشها ومكانهاي متفاوت ،اين مجموعه را به مديران گرامي وكاركناني كه چشم اندازي براي مديريت آينده خود دارند توصيه مي نمايم .          فضاي سازماني امروز با توجه به تغييروتحولات،نيازمند به بينش هايي هستند كه بتواند در كوتاهترين ومناسب ترين زمان دست به تصميم گيري بزنند اين مهم به شيوه اي بسيار گويا وجالب در اين كتاب طراحي وتقديم به خوانندگان گرديده است.پژوهشهاي انجام گرفته در يك قرن گذشته ثابت كرده است پيشرفت فردي واجتماعي مستلزم توجه به زمان است .مديريت زمان موضوعي است اساسي كه در عرصه فعاليتهاي اقتصادي واجتماعي

به دقت مورد تجزيه وتحليل قرار گرفته ودر عمل اهميت خود را به اثبات رسانيده است .نقش مديريت زمان از انجاي حائز اهميت است كه ساير روشهاي مديريت بدون تاكيد بر اجراي مديريت زمان نا كار امد بودن خود را نشان داده اند.از همين رو ،مديريت زمان ،از يك سو براي پيشبرد كار واز سوي ديگربراي انجام مراحل مختلف ان در مدت زمان معين نقش محوري ايفاء مي كند ، چنانچه زمان به گونه اي مناسب براي انجام امور يك سازمان مديريت نشود، فعاليت در محيط كار بازدهي لازم را نخواهد داشت.ترجمه ي كتاب حاضر به خوانندگان اين نويد را مي دهد كه با بكار بستن سه اصل مهم اولويت بندي ، شايستگي و تعهد مي توانند از تاخير هاي احتمالي در كارشان كه ممكن است زيان هاي جبران ناپذيري در رقابت تنگاتنگ امروزي به انان وسازمانشان وارد نمايد،جلو گيري نموده وخود را جزء مديران بدون تاخير وهدفمند امروزي بدانند. اميد است ترجمه ي  كتاب حاضرخوانندگان رادر حل مشكل تاخير ياري نمايد. سازمان ها هم مثل تيم هاي ورزشي،دوره هاي موفقي را پشت سرمي گذارند .همان طوركه تيم هاي ورزشي دچار ضعف ويا مصدوميت بازيكنان مي شوند،سازمان ها نيز ممكن است با چنين شرايطي روبرو شوند .اغلب عمده ترين علت به وجود امدن اين شرايط تاخير است . عضوي ازتيم شما كه بنا بر عادت تاخير مي كند ،ممكن است صدمات جبران ناپذيري به ساير هم تيمي هايش وارد كند. اين صدمات مي تواندبه شكل هاي  مختلفي بروز كند:استرس بيش از حد ،زيان هاي مالي يا حتي ناكامي در كسب وكار .خوشبختانه،يك راه حل براي

اين معضل وجود دارد ،كه اكنون در دستان شماست!كن بلانچارد واستيوگاتري اين مشكل را با مدير بدون تاخير ،مديريت هدفمند حل كرده اند. اين كتاب نه  تنها برنامه اي راسخ براي حل مشكل تاخير است ،بلكه مبنايي براي گرفتن تصميمات اخلاقي  ومعنوي روزانه نيز به شمار مي رود.   مطالب اين كتاب ممكن است در مورد شما صدق نكند. ولي ممكن است براي هر كسي كه شما مي شناسيد مفيد باشد . يك همكار ،يك سرپرست ،رئيس ،وحتي همسر وفرزندانتان .اين كتاب ،در خصوص دشمن بدسگالي است هر روز در كمين ما باشد.در واقع ،دشمن بدتر از ان است كه تصور مي كنيم  و سازمان ها ، ازدواج ها،ارتباطات،فرصت ها، ...  و حتي همهي زندگي ما را نابود مي كند . اين دشمن تاخير نام دارد كه گاهي از ان به ”به تعويق انداختن “هم تعبير مي شود .يعني وقتي شما انجام كارهايتان رابه بعد واگذار مي كنيد.هر چند ،همان طور كه گفتيم ممكن است شما هيچ گاه اين كار را نكرده باشيد.البته ، بسياري از ما ،با اين دشمن نابكار بارها جنگيده ايم .در دوران مدرسه يا دانشگاه هميشه نوشتن مقاله يا تمرين را به لحظات اخر پيش از امتحان موكول مي كرديم.شب امتحان تا دير وقت بيدار مي نشستيم تا اين كار راكامل كنيم ، در نتيجه روز بعد سر جلسه ي ازمون عملكرد خوبي نداشتيم .در كار هم ،بسياري اوقات ضرب الاجل ها ي كاري را به دليل تاخير فراموش كرده ايم ؛يا بسياري از كارهاي بي اهميت را پيش از امور مهم انجام داده ايم. در منزل ، اغلب ان قدر خسته

ومشغوليم كه فرصت نداريم براي كودكانمان قصه تعريف كنيم .به خودمان مي گوييم ،حالا يك وقت ديگر اين كار را مي كنم ،اتفاقي كه نمي افتد!بعد ها، وقتي انها وارد دانشگاه مي شوند ،ازخود مي پرسيم جرا وقت ديگر هيچ وقت فرا نر رسيد؟دليل مي اوريم ،توجيه مي كنيم وتوضيح مي دهيم. در نتيجه ،حرفهي شغلي ،همسر ،فرزندان،وسلامتي مان همه اسيب مي سيند.همهي اينها به اين دليل است كه ما انها را ” به تاخير مي اندازيم “يا ”كم اهميت “از كار هاي ديگران قلمداد مي كنيم.اگر چه ممكن است اين امر در مورد شما صدق نكند ،ولي بايد يدانيدتاخير بسيار فراگيرتر از ان است كه شما نصوير مي كنيد وان ،امر غير منتظره اي نيست .تاخير مساله اي ريشهدار است كه بايد به درستي شناخته ودرك شود.افراد بيشتر به اين دليل دچار تاخير مي شوند كه به درستي  نمي دانند چه چيزهايي مهم است ودانستن اينكه چه چيز ي مهم است نيازمند اين اگاهي است كه انها كجا بوده اند، اكنون     كجا هستند وقصددارند كجا باشند.افراد تاخير مي كنند ، زيرا نمي دانند به تاخير انداختن مي تواند منجربه عملكردوتصميم گيري ضعيف شود وانها را از نتايج مطلوب دور كند .آنها تاخير مي كنند ، زيرا برخلاف علاقه اي كه به انجام بسياي از كارها دارند ،به اهداف وسيع تر ، ايده آل هاي بزرگتر ،وظايف مهمتر و ساير افراد تعهد ندارند. تفاوت مهمي بين علاقه به يك چيز و تعهد به  آن وجود دارد .به انجام تمرينات ورزشي دقت كنيد .افراد مشتاق ، ممكن است دلايل زيادي بياورند تا ثابت كنند امروز،روز انجام

آن كار نبوده است ”من خسته ام ،باران مي آيد ،كارهاي مهم ديگري دارم كه بايد انجام دهم، يك روز (يا هفته يا ماه )تاخير كه اهميتي ندارد."در مقابل افراد متعهد بهانه نمي آورند .آنها فقط به كسب نتايج فكر مي كنند. "من اين كار را براي حودم انجام مي دهم .چه باران بيايد وچه هوا گرم باشد ،بايد در پاساژبه دويدن بپردازيم ."همه ي اينها را مي توان در سه نكته خلاصه كرد ،*تاخير*كار بي كيفيت *استر س ناشي از تاخير كل مساله همين است                                                                                         راه حل اين مشكل در صفحات اين كتاب نهفته است-درداستان "باب مدير "كه استراتژي سهP را كشف كرد وتوانست بر تاخيرش پيروز شود و به يك مدير هدفمند و بدون تاخير در تمام جنبه هاي زندگي اش  تبديل  شود. Pاول به باب كمك كرد بر تاخير غلبه كند .P دوم كليد بهبود كيفيت را در اختيارش گذاشت .P سوم اورادر جهت كاهش استرس خود وهمكارانش ياري كرد.درست همين حالا ،ممكن است شما به يك يا چند نفر فكر كنيد كه مي توانند از اين پيام ما بهرهمند شوند.باب، مدير شركت ،يك روز صبح زوداز روزهاي ديگر از خواب بيدار شد. او معمولازنگ ساعتش را براي ساعت 6:30تنظيم  مي كرد اما آن روز ،او ساعت را براي 5:30تنظيم كرده بود .چون ساعت 7:30با رئيسش قرار ملاقات داشت. او ساعت دقيق وگران قيمت سويسي اش را به دستش بست وبه آن نگاهي انداخت. كمي دير شده بود . "درست "لباس پوشيدن كمي بيشاز آنچه انتظار مرفت وقت گرفته بود .باب مدير با خود گفت :"جاي نگراني نيست ،در مسير مي توام

جبران كنم ."دوباره به ساعتش نگاه كرد .ساعت رابا ساعت داخل ماشين مقايسه كرد .ديگر دير شده ،بهتر است با ديو تماس بگيرم.ديو باب هستم .در ترافيك گير كرده ام .باب اين را گفت ،اگر چه مي دانست ترافيك آن روز مثل روز هاي ديگر است ."به زودي خودم را مي رسانم ."باب به راه افتاد و وقتي به رستوران رسيد ،دوان دوان به سمت در ورودي رفت . نفس نفس زنان وارد شد ودنبال ديو گشت .به سوي ميز كه نزديك شد ديو گفت :"چه به موقع .""عذر خواهي مي كنم ،نمي خواستم شما را معطل كنم "باب در حالي كه با شر مندكي ديو را نگاه مي كرد روي صندلي نشست .پس از مكثي طولاني ،ديو ادامه داد:"باب چند وقت است در آلگالون مايكرو كار مي كني  ؟""شش ...نه ،فكر مي كنم هفت سالي مي شود .""بله ،هفت سال ."ديو ادامه داد:"و آنچه هميشه مرا نگران مي كرد ،تو هيچ وقت نفهميدي چه چيزي واقعا براي مامهم است ."باب مدير، در حالي  كه داشت نگران مي شد ،پاسخ داد:"من واقعا متاسفم ولي دقيقا چه اشتباهي مرتكب شده ام ؟"" باب ما در كسب كار پرسرعتي  قرار داريم .پيشرفت وتغير تكنولوژيديگر سالانه ،ماهانه وحتي هفتگي نيست .ضرب المثلي مي گويد :"پنير هم جابجا شده است !"اين تغييرات با سرعت نور رخ مي دهد .""اگر مي خواهيم رقابت كنيم ،بايد دقيقا بدانيم رقابت به كدام سمت پيش مي رود واز همه جلوتر باشيم ."بله ،مي دانم.""باب ،ماه گذشته ،يك سرس مادربوردها را با دو روز تاخير به يكي از بزرگترين مشتريان تحويل دادي ،چون يك

خازن كوچك را به موقع سفارش نداده بودي ،در نتيجه مشتري توليد يكروزرا ازدست داد."    باب مير گفت :"دقيقا يادم هست "ديو عذر باب رانپذيرفت ."فقط گفتيم كه فرصت را به دياد تكنولوژي واگذار كرديم .آنها ادعا ميكنند كه مي توانند مادربوردها را به موقع تحويل دهند .ظاهرا مشتريان آنها هم قصد دارند اين ادعا را ثابت كنند.""من مطمئنم در تمام سالهاي حضورم در اين شركت ،اولين باري است كه يك قرار كاري را فراموش كردم ديو ،ومسلما اولين باري است كه شركت به دليل اشتباه من يك معامله را از دست مي دهد." "باب،اين فقط از دست دادن يك معامله نيست .اين الگوي رفتاري تو نه تنها بر كيفيت كار خودت اثر مي گذارد ،بلكه سبب تاخير در كار ديگربخشها نيز مي شود .مجبور مي شوي كارها را در زمان اندكي انجام دهي ودر نتيجه مرتكب اشتباه مي شوي. ما نمي توانيم اين بي برنامگي رادر آلگالون تحمل كنيم .عادت كاري تو براي همكارانت استرس ايجاد مي كند والبته خودت هم  ازاين استس رنج مي بري ."باب مدير ،پس از لحظاتي درنگ ،گفت :"دقيقا منظورتان چيست ؟""باب تو عضو خوب سازمان هستي .در واقع ما تلاش تو دركمك به ديگران و مشاركت در فعاليت هاي اجتماعي سازمان را ارج مي نهيم .كار ما يك تجارت است وبايد مطابق قواعد آن عمل كنيم .همه ي مسائلي كه اخيرا ايجاد كرده اي  در پرونده كاري تو به دقت ثبت شده است .ازآنجايي كه تعدادو اهميت ؟آنها زياد است ،ما قصد داريم تو را تعليق كنيم ."دوست من ،در هر كارمند كليد دو ويژگي وجود دارد يكي

شخصيت وديگري عملكرد.تو كارمند با شخصيتي هستي .اين عمل كرد توست كه تاحدي نامطلوب است.من معتقدم ضعف هايشخصيتي به سادگي قابل اصلاح نيست .اما مطمئنم مساله ي عملكردرا مي توان حل كرد ."باب نفس راحتي كشيد:"من آماده ام آن را حل كنم .""من يك برنامه ي جديد دارم كه مي تواند به تو كمك كند ."باب اطمينان داد:"حتما اين كار را خواهم كرد."ديو با يك جمله ي سخت گيرانه اين ملاقات را به پايان رساند ."اميدوارم بتواني روشانجام كارهايت را تغيير بدهي باب...وگرنه مجبوري دنبال فرصت شغلي ديگري بگردي . باب به شركت رسيد وارد بخش منابع انساني شد ومنتظر ماند .رئيس بخش گفت :"متاسفم از اينكه مي شنوم همه چيز خوب پيش نمي رود.ما تو را دوست داريم ونمي خواهيم تو را از دست بدهيم .از انجايي كه ديو به افرادي مثل تو اهميت مي دهد ودوست داردكارمندان با شخصيتش عملكرد خوبي نيز داشته باشند ،فردي را با يك عنوان سازماني جديد استخدام كرده كه مي تواند به تو كمك كند تا مدير بدون تاخير وهدفمندي باشي ."تو بايد باCEO ملاقات داشته باشي  او مدير اثر بخشي كارمندان است باب پرسيد :"اين CEOجديد دقيقا چه كار مي كند ؟""هدف CEOجديد ما اين است كه به كارمندان خوبي مثل تو كمك كند تا با ارزيابي از طريق سه p،عملكرد خود را بهبود بخشند.آيا آنها را مي داني ؟"رئيس بخش منابه اتساني ادامه داد :"ببين ما در آلگالون در يافته ايم كه موفقيت ،به اين موضوع وابسته است كه هر عضو تيم خود را مالك آن بداند وبه آن صورت عمل كند.اكر هر فرد براي تصميم

گيري به فرد بالا تراز خود متكي باشد ،رضايت مشتريان جلب نخواهد شد.بنابراين توانايي تو در اتخاذتصميمات به موقع در لحظات حساس ،نقش اساسي در موفقيت ما دارد استراتژي سه p تورا قادر مي سازد تا به اين هدف دست يابي." باب پرسيد :"اين سه pكدامند ؟" رئيس بخش پاسخ داد :"جواب اين سوال را CEOبه تو خواهد گفت ."باب لحظه اي به جملات فكركرد و سپس پرسيد :"ايا بايد براي فردا كار خاصي  انجام دهم ؟بايد چيزي همراه خود بيائرم ؟"رئيس بخش پاسخ داد :"نه فقط به موقع بيا." دقيقا در ساعت 8:04،باباتومبيلش را پارك كرد ، مستقيما به طرف اتاق CEOحركت كرد. CEOبدون اتلاف وقت ادامه داد :"مطمئنم از شنيدن مدير اثر بخشي كارمندان تعجب كردهاي ."باب اين موضوع را تاييد كرد."اين پستي است كه من وديو ايجاد كردهايم .او هميشه احساس ميكرد اگر بخواهد بين شخصيت ومهارت يكي را انتخاب كند، او معتقد است اموزش ارزش ها به افراد بسيار دشوار است ،ولي مهارت ها را مي توان به  آنها آموخت .ولي ميدانم گاهي اوقات آدمهاي دوست داشتني كارها را خوب انجام نمي دهند .البته مرا ببخش ؛آنها با اينكه احساس ونيت خوبي دارند،ولي اين موضوع در عملكردشان ديده نمي شود. ممكن است افرادي كه سالها با آنها كار كرده اند ،تفكرات نا درستي را درباره ي خدمت به مشتري وكار با افراد به آنها القا كرده  با شند. اين تفكرات نادرست مانع از آن مي شود كه آنها نقش موثري در موفقيت ودر كسب وكار داشته باشند.شغل من به عنوان CEO كمك به اين افراد است تا دريابند چه چيزي مهم

است؛نه تنها در زندگي شغلي ،بلكه در زندگي روز مره شان .بنابراين انها مي توانند به موفقيت خود وديگران كمك كنند وبه اهداف ضروري دست يابند."CEOادامه داد :"اينها خمير مايه ياصول اخلاقي بالا،اقدامات فداكارانه و نگرش هاي متغير هستند .اين ،آن چيزي است كه كارمندان وسازمان ما را اثر بخش تر مي سازد. ما عميقا معتقديم بهترين شركت هاآنهاي هستند كه به كار مندانشان كمك مي كنند تا به جايگاهي بالاتر از آنچه تا كنون داشته  اند ،دست يابند.هر كسي كه شركت ما را به قصد سازماني ديگر ترك مي كند ،بايد چيزي بيشتر از آنچه روز اول با خود به شركت آورد،داشته با شد.""ثانيا ،بهترين شركتها آنهاي هستند كه به مشتريان همان چيزي را تحويل مي دهند كه از قبل قولش را داده بودند،يا حتي بيشتر از آن .مشتريان مي خواهند آنچه را دوست دارند،به موقع وبا قيمت توافق شده در زمان ومكان دلخواه ،با كيفيت بالا وقيمت مناسب دريافت كنند.اينها اصولي است كه ما بكار مي بريم تا در مشتري ايجاد وفاداري كنيم ،حتي وقتي كه شرايط اقتصادي نابسامان باشد."او ادامه داد :"سوم اينكه ،بهترين شركتها به بقاي فروشندهايشان كمك ميكنند.فروشنده اي كه سود اور نباشد،نمي تواند به ما كمك كند به اهدافمان دست يابيم . البته ما در پي بهترين قيمت ها در مواد خام هستيم .ولي نمي خواهيم فروشندگانمان را اذيت كنيم.ما مي خواهيم سود متعارفي نصيب انها شود،وتلاش مي كنيم به شكلي كه انها دوست دارندپرداخت كنيم ،نه به شكلي كه ما دوست داريم." باب پرسيد :"ودليل اينكه من بجاي اخراج ،تعليق شدم اين است كه ببينيد آيا مي توانم

اين نگرش مثبت را اتخاذ كنم يا نه؟""درست است ،باب .شركت مدتها روي شما سرمايه گزاري كرده است .به همين دليل شما در اين جا فرد ارزشمندي هستيد.مطمئنم شما مي دانيد كه اهداف تجاري ما كوتاه مدت نيست .ما مسير طولاني در پيش داريم ودر پي بقا –وشكوفايي –شركت هستيم ،زيرا در ان صورت همه پيروز خواهند شد.ما مدير لحضه ي آخر در اين شركت نمي خواهيم .اگر به آن هدف برسيم ،ديگر هيچ مدير لحظه ي آخري نخواهيم داشت ." باب گغت :من چه كار بايد بكنم تا شركت به اين اهداف دست يابد؟خيلي ساده است باب ،بهترين كار براي همه ي كارمندان شركت اين است كه استراتژي سه Pرا درك  كرده واز آن استفاده كنند.CEOدگمه اي را روي ميزش فشار داد؛اتاق به نمايشگاه تكنولوژيتبديل شد.چراغ ها كم نور شدند.تصوير پرنوري روي صفحه نمايش نشان داد.تصوير ،يك كلمه بود كه بالا وپائين مي رفت ودر هاله اي از جلوه هاي تصوير قرار داشت .كلمه ،"اولويت "بود.ناگهان ،همراه با صدايي دلنشين ،به نظر مي رسيد كه كلمه روي يك لوح سنگي حكاكي ميشود.باب پرسيد :"اين است ؟اولين P،اولويت است ؟""بله جالب است ،نه ؟"CEOگفت:"موضوع دقيقا همين است .تمام افرادي كه در اينجا كار ميكنند، بايد اولويت هايشان را دريابند .آنهاهيچ گاه نبايد آن اولويت را فراموش كنند."سپس باب به خانه رفت پاز صرف شام ،پشت ميزش نشست ،پاكت نامه اي را كه CEO به او داده بود را باز كرد.ولي فقط يك برگه در پاكت بود،كه جاي براي نوشتن اسم وتاريخ داشت و فقط دو سوال در آن نوشته شده بود.1- لطفا اولويت هاي شخصي

وكاري خود را با قرار دادن اعداد 1تا7در كنار هريك از موارد زير مشخص كنيد (مهمتر اولويت است)._سلامتي وتندرستي _ايمان /زندگي معنوي_شغل _همسر ويا خانواده_دوستان _تحصيلات /دانش _تفريح /ورزشباب مدت زيادي را صرف خواندن اين فهرست كرد."آيا بايد اين فهرست را آن گونه كه CEO دوست دارد اولويت بندي كنم ، يا آن طور كه خودم اعتقاد دارم ؟"او گيج شده بود .باب سراغ سوال دوم رفت .ولي به نظر ميرسيد اين يكي عجيب تر از اولي بود.2_  لطفا اتفاقات زيرازيررا بر مبناي اولويت هايتان در زندگي روز مره ي خود رتبه بندي كنيد.به عبارت ديگر ،كداميك از اين مسئوليت ها در بالاي فهرست "كارهاي كه بايد انجام دهيد"قرار مي گيرد .بااين فرض كه همه آنها در يك زمان قرار دارد؟_وقت دكتر كه از سه هفته پيش رزرو كرده ايد_بازي بچه ها،موسيقي يا كنسرت-يك ضرورت بهداشتي خانواده _يك قرار ملاقات بنا به درخواست كارفرمايتان _قرار ملاقات با يك مشتري مهم _قرار ازپيش تعيين شده يك بعد از ظهر با دوستان _قرار بهمسر يا يك فرد مهمقبل از باز گرداندن اين پرسش نامه ،در واژه نامه معني واژه ي"اولويت "را پيدا كنيد.اولويت 1_زودتر يا يا مهمتر بودن ،تقدم داشتن در ترتيب يادر رتبه،آنچه بايد اول بيايد.2_آنچه از بقيه مهمتر يا شايان توجهبيشتري است ."بسيار بيشتر از آني است كه فكر مي كردم ."باب معني كلمه را به خاطر سپرد ،واژه نامه را برجاي خود گذاشت وپرسش نامه را داخل پاكت قرار داد.باب ،مدير لحظه ي آخر ، تقريبا دير به قرارش به CEOرسيد .خوشختانه ،  CEOبه نفس نفس ذدن باب توجه نكرد. از باب دعوت كرد

تابنشيندوسريع به سراغ اصل موضوع رفت ."باب من معتقدم ،مديران لحظه ي آخر سه ويژگي بارز دارند، اين ويژگي ها بين همه يافرادي كه دچار تا خير مي شوند مشترك است ،ولي لزوما نتيجه ي تاخير نيست ."CEOادامه داد :"اول ،آنهايي كه تاخير ميكنند ،انجام كار بر مبناي اولويت هايشان را به تعويق مي اندازيد. آنها هميشه مشغولند ؛اما مشغول كارهايي كه اهميت زيادي ندارد.آنها مسائل مهم را به بعد موكول مي كنند. در نتيجه موارد مهمتر اغلب به تاخير مي افتد .اين يكي از مشكلات تاخير است .دوم اينكه حتي وقتي  تلاش مي كنند برطبق اولويت ها يشان كار كنند،ازاين شاخه به آن شاخه مي پرند،چون فكر مي كنند همه ي كارها را با هم انجام دهند.در نهايت هميشه از اينكه كار ناتمام ديگري دارند ،گله مي كنند.اين مسئله اي است كه عملكرد آنها لطمه مي زند.آنها باي خود ايجاد استرس ميكنند چون مي خواهند همه ي كارها را در لحظه يآخر انجام دهند.براي ديگران هم استرس ايجاد ميكنند ؛زيرا آنهايي  كه نگران ضرب الاجل ها هستند.مجبورندبار اين افراد را به دوش بكشند ."باب گفت :"بنابراين مسائل مهم افرادي كهدچار تاخير مي شوند عبارت است از به تعويق انداختن ،كار بي كيفيت ،وايجاد استرس براي خود وديگران ."CEOپس از دريافت پاسخ هاي باب چيزي نگفت .باب صبر كرد ...وصبر كرد.پس از چند لحظه CEOكاغذ را زمين گذاشت و لبخند زد .باب با ترديد پرسيد :"بگوئيد ببينم ...آيا اولويت هاي من درست بودند؟""همان گونه كه ديروز هم به شما گفتم، پاسخ درست يا غلط وجود ندارد.اولويت ها دائما در حال تغييرند."ايا تابه حال به بخش

اورژانس بيمارستان مراجعه كرده ايد ؟"باب پاسخ داد :"بله ،پسرم هنگام بازي بيس بال سر خورد ودستش شكست .ما ساعتها در بخش اورژانس منتظر بوديم تا كسي او را معاينه كند."CEOبا مهرباني گفت :"شكستن دست اهميت خيلي زيادي ندارد ،دارد؟"باب گفت :"مسلما نه چندان.""البته دليل انتظار طولاني مدت شما ،رده بندي درماني است .""اصطلاح رده بندي  درماني را قبلا شنيده ام ،اما به درستي نم دانم  معني آن چيست ؟""اين اصطلاح اولين بار در شرايط جنگي به كار رفت. در واقع سيستمي است كه درمانهاي پزشكي را بر حسب ميزان ضرورت ،شدت جراحات ،وشانس زنده ماندن بيماران اولويت بندي مي كند.ما در آلگالون انتظار داريم هر فرد همه ي فعاليت هايش  را رده بندي كند. براين مبنا افراد هميشه اول به كارهاي مهم (اولويت ها )،رسيدگي مي كنند ،نه اينكه كارها را بر حسب اولين ورودي  و اولين  خروجي انجام دهند. افرادي كه ترتيب اهميت كارها را مي دانندبه ندرت تاخير مي كنند." CEO ادامه داد :انجام وظايفي كه "دوست داري انجام دهي"بسيار ساده است .انجام وظايفي كه "دوست داري انجام بدهي ولي نبايد انجام دهي "هم همين طور."هدف ما اين است به افرادي كه در اينجا كار مي كنند ،اطمينان دهيم تا تغيير اولويت هايشان را دريابند.اصل راهنمايي كننده ي ما اين است كه بايد بدانيم چه كاري را در چه زماني انجام دهيم ."من ميتوانم بهترين كاري را كه در توانم است انجام دهم. افراد بيشتر وظايف بيهوده اي براي خود تعريف مي كنند وآنها را در بالاي فهرست اولويت هايشان قرار مي دهند.اگر بتوانيد رابطه  ي مستقيم وصريحي باسرپرستان خود داشته باشيد

_چيزي كه در شركت ما تشويق مي شود _در جايگاهي قرار مي گيرد كه اولويت هاي نا درست را زير سوال مي بريد .سپس هردوي شما در مورد "رده بندي "آنها به توافق مي رسيد واقدامات بيهوده را از ليست اولويت ها كنا رمي گذاريد. در پست قبلي فكر مي كردم كه يكي از مهمترين جنبه هاي شغلي من مطالعه  ي ژورنال هاي تجاري است كه روي ميز من انباشته شده است .ولي در حقيقت من يك سري وظايف بيهوده براي خود ايجاد كرده بودم .در نهايت آن قدر سر گرم خواندن انبوه مجلات شدم كه از كارهاي مهمتر خودم غافل ماندم." برخي از مديران فكر مي كنند كه فعاليت به توليد _توليد به نتايج_منجرمي شود .بنابراين تمام فهرست خود را با انواع فعاليت ها پر مي كنند و پس از آن كه در نهايت وقتي مي فهمند به نتايج هدفمند ي دست نيافته اند ،گيج مي شوند .علاوه آنها هميشه مشغولند .آنها انبوهي از كار ها را در برنامه ي خود مي گنجانند .ودر اين ميان ،كارهاي مهم فراموش مي شود .اين افراد همچنين ،همزمان به چندين كار مي پردازند و آنها فعاليت هايشان را رده بندي نمي كنند .در نتيجه به دليل كوتاهي هايشان به مدير لحظهي آخر تبديل مي شوند .در واقع همه ي اينها شكلي از انكار است . بالاخره CEOگفت :"بنا براين اولويت بندي باعث رده بندي كارها مي شود و تعيين مي كند كه مهمترين فعاليت بايد توجه بيشتري را به خود معطوف دارد .اين اصل به مديران دقيقه ي آخر كمك مي كند بر تاخير شان غلبه كنند."

باب، خبر خوبي استكه روشي _اثر بخش وكارا _براي تصميم گيري بين گزينه هاي مختلف وجود دارد.CEO دگمه ي جادوئي را فشار داد.همان طور كه كلمه روي سنگ حك مي شد باب با خود گفت :"قصد دارم الگويي را در اينجا كشف كنم .""شايستگي ." باب تامل كرد ."فقط يك سوال ...معني آن چيست ؟""سه قسمت دارد .اول ،كيفيت يا حالت مناسب  و شايسته .دوم صحت ودرستي رفتار يا اخلاق .وبالاخره هماهنگي با استانداردهاي پذيرفته شده ."CEOيك پاكت ديگر به باب داد ."اين گفهرست بهترين هاي "جديد شركت ما ست.در آن هفت نكته وجود دارد .آنها معني دقيق شايستگس را تعريف مي كنند و هر مدير بدون تاخير وهدفمند ي در شركت ما بايد از اين نكات پيروي كند تا موفق شود و كار با كيفيتي انجام دهد .آنها را امشب مطالعه كن .فردا با هم در مورد آنها صحبت مي كنيم .قرار مان همين ساعت.سپس مشغول مطالعه شد ..پاكت را باز كرد وتنها صفحه كاغذي را كه در آن بود ،خارج ساخت .هيچ سوالي در آن نوشته نشده بود .فقط فهرست كوتاه قابل تاملي به چشم مي خورد .تناسب :فهرستي از بهترين ها*كاردرست را انجام بده.*آن را بنا به دلايلي درست انجام بده.*آن را با افراد مناسب انجام بده.*آن را به شيوه وترتيب درستي انجام بده.*آن را باشدت و اشتياق انجام بده .*آن را براي كسب نتايج درست انجام بده.باب اين جمله ها را بارهاوبارها خواند وبه اتفاقات آن روز فكر كرد .و كاغذ را دوباره در پاكت گذاشتهو به سراغ دخترش رفت. مي خواهم قولي به تو بدهم .ازاين به بعد تغييرات عمده

اي را در رفتار من مشاهده خواهي كرد.من مي خواهم پدري شوم گه تو دوست داري وبه وجودش افتخار مي كني."باب مدير مصمم تر شده بود ،پنج دقيقه زودتر به قرارش با CEOرسيد .اميد وار م او به اين موضوع توجه كند .اماCEOتوجهي نكرد،اگر هم متوجه شد به خودش نياورد .CEO پرسيد :"در مورد P دوم چه نظري داري ؟""من ديشب شخصا به اين نتيجه رسيدم كه شايستگي ،نه تنها در تعيين اولويت ها به ما كمك ميكند بلكه براي اطمينان از كيفيت مطلوب انجام كارها نيز ضرورت دارد.""درست مي گويي.دقيقا همين طور است .""فكر مي كنم مدتي زمان لازم است تا بتوانم فهرست بهترين ها را در همه ياولويت ها به كار گيرم ."به يك نمونه ي ساده توجه كن:من قصد دارم پيام هاي صوتي روذانه براي كارمندان ارسال كنم .هر كارمند ميت واند با گرفتن يك شماره ي خاص  به اين پيام گوش دهد . من همهي نكته هاي آزمون پس داده را كه مي توانند باعث تغيير زندگي افراد شوند،از منابع مختلف جمع آوري كرده و از طريق اين پيام ها ي كوتاه و خلاصه در اختيار افراد مي گذارم .دو چيز غلط نمي تواند به چيز درستي منجر شود؟""اين را هم قبلا شنيده ام.""در اين شركت هدف بلند مدت ما اين است كه همه ي توان خود را به كار گيريم تا مطمئن شويم همه به خواسته هايشان مي رسند_مشتريان تامين كنندگان ،همكاران ،مديران سطح بالا والبته مديران و سرپرستان رده پايين_ هدف جديد ما اين است كه مطمئن شويم هيچ گاه تعارضي بين مدير وكارمند پيش نمي  آيد . كارمندان

بايد به مديريت اعتماد كنند ومديريت به كارمندان . ولي اگر اولويت ها را دريابيم و بدانيم  آنهاچگونه بايد با يكديگر هماهنگ شوند ،ديگر اين هدف چندان تحسين بر انگيز نخواهد بود."CEOپرسيد :"به نظر تو منظورت از كار درست را انجام بده چيست ؟""فكر كنم منظور تان اين است كه هميشه درست وغلطي وجود دارد.""مسلما ،اما از كجا مي فهمي درست وغلط كدام است ؟"باب گفت :"شايد به طور غريزي ؟""استفاده از غريزه هم مي تواند كمك كند ،اما من دوست دارم از آنچه به نام كنترل اخلاقي شناخته مي شود استفاده كنم ."1_آيا آن عملي قانوني است ؟2_ آيا عادلانه و متوازن است؟ 3_ احساس من از انجام آن كار چيست ؟سوال اول در خصوص قانوني  بودن آن است .دومي درباره ي عدالت وسومي مربوط به عزت نفس .بيشتر افراد فقط پرسش اول را مطرح مي كنند. ولي برخي مواقع ممكن است يك كار قانوني  باشد ، اما اخلاقي نباشد." "اما همه ي اينها چه ارتباطي با"آن را با افراد مناسب انجام بده"دارد؟CEOلحظه اي فكر كرد ."من معتقدم در كار كردن با ديگران ،دو سطح تعامل وجود دارد.اصل بعد ي،آن را در زمان مناسب انجام بده، است. اين اصل كاملا به " اولويت " بر مي گردد. از آنجا يي كه نمي توان همه ي كارها را در يك زمان انجام داد ،پس بخشي از تعيين اولويتها وانجام كارهايي با كيفيت ،انجام هر كار در زمان مناسب خود مي باشد."CEOلبخند زد وادامه داد:"مورد بعدي ،اگر به خاطر داشته باشي ،اين بود: آن را با اشتياق وشدت انجام بده."قهرمان گلف يا تنيس را در نظر

بگير يك باخت يا شكست هيچ وقت از علاقه واشتياق آنها نمي كاهد چون مشتاق،هيجان زده ،آموزش ديده ومصمم هستند.آنها ممكن است ضربه هاي سنگيني را تحمل كنند ودوباره به بازي بر گردندمديران لحظه ي آخر اغلب اجازه مي دهند كه شرايط آنها را تحت تاثير قرار دهد ،در حالي مديران هدفمند وبدون تاخير شرايط را تحت تاثير قرار مي دهند .چهار نكته كليدي وجود دارد: *آنها از نمونه ها درس مي گيرند .*آنها به ديگران خدمت رساني مي كنند.*چيزهايي را كه نياز دارند از ديگران در خواست مي كنند.*آنها از سهم ونقش ديگران استقبال كرده وآنرا ارج مي نهنداشتياق بايد جزئياز چشم انداز مشترك باشد..CEOاز شنيدن اين جمله خوشحال شد:"دقيقا من فكر مي كنم كه تو آماده شنيدن "درست"بعدي هستي؛و آن را براي كسب نتايج مناسب ودرست انجام بده است.""بله البته  ومن فهميده ام كه تصميمات روزانه اي كه در تعملات با ديگران مي گيرم ،بر توانايي من در كسب تنايج و اهداف اثر دارد."يك مدير لحظه ي آخر ،به خاطر ،به خاطر ترس ،انعطاف  پذيري خود را از دست مي دهد . معمولا اين ترس ، ترس از اتخاذ يك تصميم نادرست است.بنابراين تصميم مي گيرد كارها را به تعويق بيندازد،در نتيجه همه ي افراد از اين اقدام او ناراحت مي شوند. اخراج چند كارمند معدود در ديرترين زمان ممكن انجام مي شود ،افزايش قيمت سهام ممكن است دير به وقوع بپيوندد،در نتيجه ممكن است كاهش اعتماد در شركت باشد. شركت ممكن است شكست بخورد ودر نهايت پدر يا مادر شما تمام سرمايه اش رااز دست بدهد .در اينجا به تعئيق انداختن ،يك

قاتل است .بنا بر اين تكليف روز آينده ي تو اين است كه به اين شرايط فكر كني .اولويت ها يت را تعيين كني وسپس از فهرست بهترين ها استفاده كني .مطمئنم مي تواني از پس چنين برنامه هايي برآيي ."اولويت :اولويت ها تغيير مي كنند.بدانيد كه چه كاري را در چه زماني انجام دهيد .وظايف كنوني را "ردهبندي"كنيد.اولويت "فهرست بهترين ها *كار درست را انجام دهيد .*آن را بنا به دلايل درست انجام دهيد. * آن را با افراد مناسب انجام دهيد. *آن را در زمان مناسب انجام دهيد. * آن را به  شيوه وترتيب  مناسب انجام دهيد  .*آن را با اشتياق و شدت انجام دهيد.*آن را براي كسب نتايج درست انجام دهيد.كار بي كيفيت.باب در مورد اولويت ها كمي فكر كرد.بنابراين اگر اولويت من كمك به شركت در جهت ثبات مال باشد ،دران صورت شركت مي تواند به توليدمحصول ،ارائه ي خدمت و تامين مشاغل خود ادامه دهد. باب در حالي به عناوين شايستگي نگاهي انداخت. "كاردرست را انجام دهيد."هوم. فكر مي كنم كار درست يعني حفظ كارمندان تا جايي كه ممكن است ،در كنار تعادل اين حقوق با حقوق مشتريان و سهام داران ."بهترين "بعدي كمي بود :"آن كار را بنا به دلايل درست انجام بده"باب با خود انديشيد.امنيت شغلي قطعا يكي از آن  دلايل است ،اما بدون شك تامين آينده ي مالي افراد شركت و سرمايه كذاران آن دليل مهمتري براي انجام كار درست است. چشمانباب به مورد بعدي در فهرست خيره شده:"آن را با افراد مناسب انجام بده."مطمئنم ،همه ي ما ،حداقل در برهه اي از زمان افراد شايسته اي

بوده ايم در غير اين صورت ،از ابتدا استخدام نمي شديم .ولي حالا شركت چه كاري مي تواند بكند؟اين موضوعات  به انسانها و زندگي آنها مر بوط است ،بنابراين واقعا موضوعات دشواري است.باب ادامه داد:»آن كار را در زمان مناسب انجام بده.»فكر مي كنم هر تصميمي كه اتخاذ مي شود ،بايد در زمان مناسب اجرا شود. باخود فكر كرد .شايد پاسخ در" انجام بده"بعدي باشد."كار را با شيوه و ترتيب مناسبي انجام بده."شايد ترتيب و شيوه ي مناسب ،توجه به فروش ،كاستن از حقوق مديران و تشريفات به عنوان  نگراني اصلي شركت ،توجه به تعديل نيرو وبه عنوان گزينه ي آخر اخراج نيرو باشد  . CEOبرنامه ي دقيق باب را از او گرفت و گفت :"اجازه بده يك نگاهي بيندازم ." CEOاضهار داشت :"اين همان كاري است كه بيشتر مديران انجام مي دهند . اما گزينه ي ديگر ي نيز وجود  دارد وآن سومين P در استراتژي سه  Pاست."دوباره چراغ ها كم نور شدند. كلمه بالا وپايين رفت و سرانجام ثابت شد ودر نهايت روي يك لوح سنگي نقش بست."تعهد."باب پرسيد :"چگونه سومين Pمي تواند با Cشروع شود؟"CEO اين سوال را چند بار ديگر هم شنيده بود."اين يك ابزار حافظه است .سعي كردم واژه اي پيدا كنم كه با Pشروع شود تا مفهوم سه Pرا كامل كند،اما تنها واژه اي كه به كار ما مي آامد با حرف C شروع شده بود.CEOاظهار داشت :"مي دانم كه كمي مبالغه آميز به نظر مي رسد، ولي تعهد جزء جدايي نا پذير اين فرمول است كه بايد توجه زيادي به آن داشت."باب گفت :"فكر مي كنم اين موضوع

نيز تا حدي به ،تعويق انداختن مربوط است؟""درست مي گويي باب،اما اغلب مردم تفاوت بين علاقه وتعهد را نمي دانند . يك فرد علاقه مند _مثلا فردي كه به ورزش و تندرستي علاقه مند است مي تواند انواع بهانه ها را در پاسخ به اينكه چرا يك كار درست انجام نشده است ،مطرح كند؛اما يك فرد متعهد اصلا بهانه نمي شناسد. تعهد يعني كار بايد انجام شود . همين وفقط همين . نداشتن تفاوت بين تعهد وعلاقه باعث ايجاد استرس براي يك مدير لحظه آخر وهمكاراني كه بايد جور او را بكشند مي شود." CEOلبخندي زد .كشوي ميزش را باز كرد،پاكتي از آن خارج كرد وبه باب داد. اين تمرين را انجام دهيد .فردا همين ساعت همديگر را خواهيم ديد.پس از شام باب به اتاق مطالعه رفت و پاكت را باز كرد .او اين داستان كوتاه وجالب را خواند. فارغ التحصيلان دبيرستان يك شهر كوچك براي ديدار دوبار ه با خانواده به زادگاه خود برگشتند. يكي از همكلاسي ها از بقيه يك سوال پرسيد:در طول مدت حضور تان در مدرسه ،چه كسي بيشترين تاثير را بر زندگي شما داشت ؟او انتظار داشت پاسخ هاي متعددي دريافت كند .اما وقتي پاسخ ها را دريافت كرد فقط يك جواب وجود داشت ؛سرايدار .چرا؟ هر روز بعد از اينكه همه به خانه هايشان مي رفتند ،سرايدار اتاق ها را تميز مي كرد و تخته هارا مي شست .اين مرد كه فقط 4كلاس درس خوانده بود ،چند كلمه ساده را با املاي نادرست در گوشه ي سمت چپ بالاي تخته مي نوشت :"به هرچه بخواهي برسي".روز بعد باب به

دفتر CEOرفت .CEOبه دقت به سوال باب در باره قصه پاسخ داد:"ما انتظار نداريم ،فقط اميدواريم ،اميدواريم استراتژي سه Pرا دريابي و در زندگي روز مره ات به كار گيري .آرزوي بعدي ما اين است كه تو به ح خود وخانواده ات متعهد باشي .اگر شغل بين تو ،خانواده وروياهايت قرار بگيرد ،تو به اولويت هاي نادرستي متعهد شده اي.در مورد شخص خودم ،Pسوم اين مفاهيم رادارد:* تعهد به خداوند * تعهد به خانواده * تعهد به اولويت ها *تعهد به شايستگي * تعهد به مقاصد * تعهد به ايده آل ها *تعهد به اهداف *تعهد به صراحت *تعهد به صداقت *تعهد به انجام كامل وظايف"CEOكشوي قفسه ي پشت ميزش را باز كرد ويك پاكت ديگر را از آن در آورد و به دست باب شگفت زده داد وگفت :"آخرين تكليف ،اكنون در دستان من است .مطمئنم تعليق تو به زودي به پايان خواهد رسيد."باب پاكت را باز كرد .پاسخ به پرسش هاي زير اختياري است .CEOاز بازنگري و بحث در مورد پاسخ هاي شما استقبال مي كند ولي ملزم به پاسخ گويي نيستيد .ممكن است بخواهيد پاسخ ها را نگه داريد ودر اينده به آنها مراجعه كنيد. باب شگفت زده شد .صفحه ي دوم را خواند .لطفا پيش از مراجعه به دفتر CEOبراي قرار فردا ،زماني را براي پاسخ گويي به اين سوالات اختصاص دهيد .انجام اين كار به شما در به كار گيري سه Pدر زندگي وحرفه تان كمك خواهد كرد. 1-اولويت هاي خود را در اين لحظه شرح دهيد. 2_تا جه حدي به اين  اولويت ها متعهد هستيد؟ 3_به نظر شما بهترين

جنبه ي شايستگي كدام است؟ 4_ايا مي توانيد چشم انداز شخصي تان را توصيف كنيد؟ تصور شما از آينده چگونه است ؟ 5_مهمترين ارزش هاي شما چيست ؟ 6_تا چه اندازه به اين ارزش ها متعد هستيد ؟ 7_اهداف كوتاه مدت شما چيست ؟8_اهداف بلند مدت شما چيست؟ 9_ايا به صداقت متعهد هستيد؟ آيا با خودتان صادق هستيد؟ 10_آيا ميل به پيروي از تعهدات خود داريد؟باب پرسش نامه را تكميل كرد وروز بعد به دفتر CEOرفت و آنها چند دقيقه اي پيرامون پرسش نامه ي باب گفتگو كردند .واضح بود كه CEO تحت تاثير پاسخ هاي باب قرار گرفته بود .جلسه كه به پايان رسيد، CEO به خاطر سخت كوشي باب به او تبريك گفت و او را مطمئن ساخت كه كارش را خوب انجام داده است باب مدير بدون تاخير وهدفمند ،با گام هايي استوار به دفترش باز گشت ،در قدم هاي او انگيزه اي بود كه مدت ها آن را از دست داده بود. اولين كاري كه آن روز انجام داد، نوشتن ياداشتي بود كه هر بار بر صفحه ي نمايش رايانه نگاه مي كرد آن را مي ديد. اولويت :همه چيز را رده بندي كن. شايستگي: فهرست بهترين ها را به خاطر بسپار. تعهد به هر چه بخواهي مي رسي.آنچه بيش از همه به باب كمك كرد ،ايجاد يك فرم رده بندي روزانه بود. در اين فرم او مي توانست تعهدات مهم روزانه ،وظايف اصلي ،ايميل ها، تماسهاي تلفني وآنجه را مي خواست به آن برسد ، بنويسد .باب در زمينه هاي ديگر هم به پيشرفت هايي رسيد.آن روز صبح وقتي باب

به دفتر كار خود رسيد بامدير اثر بخشي كار مندان  تماس گرفت ويك قرار ملاقات  براي نهار با CEO گذاشت . بحث در ساعت نهار بهتر از آنچه كه باب تصور مي كرد پيش رفت .وقتي باب به دفترش باز گشت با رئيس بخش منابع انساني تماس گرفت وقرار ملاقاتي با CEO در بعداز ظهر آن روز با رئيس منابع  گذاشت. وقتي دور هم جمع شدند ،باب بدون هيچ مقدمه اي سراغ اصل مطلب رفت . او يك پاكت را به دست رئيس بخش منابع انساني داد. وقتي رئيس آن را باز كرد، رزومه باب در آن بود.باب مدير اثر بخش جديد كارمندان در شغل جديدش فاصله ي زيادي با روزهاي اوج داشت ."يكي از اولين كارهاي او، توزيع كارت هاي كوچكي بين همه ي كارمندان بود . كارت ها يي به اين مضموم: سه p در هر فرد بدون تاخير وهدفمند .اولويت، ،شايستگي و تعهد هرگاه اين كارت را به كارمندان خود مي داد ،مي گفت :"اين كارت را همواره با خود داشته باشيد _يا در رايانه خود ذخيره كنيد _تا به شما يادآوري كند كه اين سه pتا چه حد براي موفقيت شخصي وتجارت وكسب وكار ما مهم است ."با توجه به اهميت سه p،باب شركت را متقاعد كرد تا اين فرايند را در چارچوب اصلي برنامه هاي آموزشي كارمندان جديد بگنجاند .باب با گذاشتن پيامهاي صوتي براي كارمندان روش مسئول قبلي را ادامه داد. او آنها را "لحظه هاي گران قيمت "ناميد.او پيوسته ومدام با ceoقبلي در ارتباط بود ، زيرا مي دانست هر وقت "شارژ با تريش تمام شود."مي تواند روي

او حساب كند.مديران بدون تاخير و هدفمند ،به مسير وبه هدف متعهدند .آنها به چشم انداز، به صداقت ،به صراحت وبه منافع ديگران پاي بندند.آنها رويا پردازند.در عين حال واقع بين هستند . آنها اميدوارند. با اين وجود شرايط فعلي را به دقت مي شناسد. آنها گوش مي كنند. در عين حال ،در صورت لزوم سخن مي گويند . آنها مراقب ديگران هستند . اما احتياط را از دست نمي دهند. آن ها خود خواهي را با فداكاري جايگزين كرده اند .در واقع ،آنها روحيه ي خدمت گذار دارند.گاهي اوقات تصميم گيري بر مبناي استراتژي سه pدردسر ساز مي باشد.گاهي اوقات او خود را از مسير اصلي خارج مي ديد. اما "به هر چه مي خواهي  مي رسي."هميشه راهنماي اوست واورا مشتاق و اميدوار نگه مي دارد.اگر نتوانيد مسئوليت هايتان را رده بندي كنيد، اگر فهرست بهترين ها را فراموش كنيد ،و اگر متعهد نباشيد_ گرفتار مصيبت و فاجعه خواهيد شد.  اگر اين داستان زندگي شماست ،ما مي خواهيم افراد ي باشيم كه به شما اميدواري مي دهند .شما مي توانيد بر مصيبت تاخير پيروز شويد .شما فردي بدون تاخير وهدفمند در همه ي جنبه هاي زندگي خود باشيد.ولي بايد بخواهيد......زيرا هيچ كس ديگر باي شما نمي خواهد. كن واسيتو

بهره وري در مديريت

نوشته:جمعي از اساتيد مديريت

خلاصه كتاب- ناشر:مركز اموزش مديريت د ولتي- تهيه كنندگان :نسرين ضميري – مهدي احمدي چوبدارتعيين جايزه ي كيفيت,تدبيري موثر در جهت ارتقاي  بهره وري اعطاي جايزه به افراد و موسساتي كه در جهت اعتلاي سطح كيفيت توليدات خويش موفق بوده اند! علاوه بر تشويق انان به استمرار بهبود كيفيت,مي تواند سبب افزايش

توجه به كيفيت كالاو

خدمات در كشور و در نتيجه بسط و گسترش فرهنگ بهره وري در جامعه بشود, مقاله ي حاضر به بررسي الگوهاي جايزه ي كيفيت در كشورهاي پيشرفته ي جهان و اثار مثبت انها مي پردازد!اگاهي از نتايج اين تجارب,در جهت گيريهاي سياستگذاران بخشهاي عمومي و خصوصي تاثير مي گذارد.يكي از قدمهايي كه كشورهاي بزرگ صنعتي براي كسب مقام برتر در جهان و ادامه ي بقا در دنياي بي ترحم رقابت برداشته اند و اثار مثبت ان را هم تجربه كرده اند .در نظر گرفتن الگوهاي خاصي براي جلب توجه بيشتر به كيفيت از ابعاد مختلف بوده است.هدف اصلي در اين فرايند اعتلاي سطح زندگي مردم كشورهايشان با كسب درامد بيشتراز طريق حصول موقعيت رقابتي در جهان و داشتن سهم بيشتري از تجارت جهاني بوده است.از زمره ي اولين كشورهايي كه متوجه نقش و اهميت كيفيت شد,ژاپن بود.كه در اين زمينه قدمهايي موثر برداشت.تبعات مثبت اقدام ژاپن سبب شد كه ساير كشورها هم به اين مهم بينديشند.با فاصله ي زماني نسبتا طولاني به تقليد ژاپن جوايز خاصي را در نظر گرفتن براي افزايش بهبود كيفيت توليدات خويش!كشورهاي ژاپن,امريكا,اروپاي غربي كه به قول (كينچي اوهمي)صاحب نظر ژاپني در رشته ي مديريت,به قلمروي سه گانه مشهور شده است در زمينه كيفيت به زبان مشتركي دست يافته اند.به قول اوهمي شركت هاي چند مليتي براي ادامه حيات خويش,ناچارند كه در اين بازار سه گانه ششصدمييلوني حضور موثر داشته باشد وپاسخگوي نيازهاي ان باشد.مصرف كنندگان در سه بازار داراي شباهتهاي روزافزوني از جنبه هاي مختلف هستند.جايزه ي كيفيت ژاپنانجمن ملي ژاپن به خاطر قدراني از خدمات

دكتر (ادوار دمينگ) تحت تاثيرنظريات و عقايد وي در سال 1951جايزه ي دمينگ را طرح ريزي كردند!  هدف اصلي,ايجاد  انگيزه براي نواوري در طراحي و به كارگيري روشهاي اماري كنترل كيفيت در شركت هاي توليدي ژاپن بود.اين جايزه در سه سطح فرد,بخشي از يك موسسه و كل يك موسسه توليدي ارايه مي شود.اول افرادي كه در زمينه ي كنترل كيفت تلاش كرده اند.دوم موسساتي كه در بكارگيري روشهاي دمينگ موفقيت چشمگير داشتند و سوم كارخانه هايي كه در اعتلاي سطح كيفيت توليدات صنعتي خود اقدام قابل توجهي انجام داده اند.        علاوه بر موسسات داخلي ژاپن,شركت هاي خارجي نيز در صورت موفقيت در بالا بردن كيفيت خويش مي توانند مشمول دريافت جايزه ي دمينگ شوند.روش اعطاي جايزه به اين ترتيب است كه افراد و موسسات فرم استانداردي را كه به همين منظور تهيه شده است را تكميل مي كنند وبراي مسولين كميته ي جايزه ي دمينگ ارسال مي كنند!فرم ها به وسيله ي مسولين مورد بررسي قرار مي گيرد.وتيم بازرسان براي ارزيابي دقيقترموسساتي كه به مرحله ي نهايي انتخاب,نزديك شده اند اعزام مي شوندونحوه ي كار را از نزديك مورد بررسي قرار مي دهند.برندگان نهايي جايزه متعهد مي شوند كه نتايج وتجارب خويش را در زمينه ي كنترل در اختيار سايرين قرار دهند.1- سياست هاوبرنامه هاي بلند مدت براي كيفيت.2-سازمان و مديريت                3-ترويج اموزش هاي مربوط به كنترل كيفيت در سطح موسسه4-نحوه ي جمع اوري و به كارگيري اطلاعات در سيستم كنترل كيفيت5-چگونگي تجزيه و تحليل مشكلات مربوط به كيفيت6-روشهاي يكنواخت سازي و سيستمي كردن فرايند مديريت7-تضمين كيفيت شامل كليه ي مراحلبه نظر دمينگ نقش اساسي

و تعيين كننده در مورد افزايش كيفيت بر عهده ي مديران است.دمينگ معتقد است كه كافي نيست فقط به نتايج كار توجه كردو از ميزان خرابيها و درصد كالاهاي مرجوعه كاسته گردد.بلكه لازم است از اولين مرحله يعني دريافت مواد اوليه اغاز شود.وتا نهايت امر كه ارايه ي ستاده به محيط است.وحتي خدمات پس از فروش نيز تعميم يابد.جايزه ي كيفيت در امريكانزديك به سه دهه از انقلاب كيفيت ژاپن گذشت تا امريكا به اهميت اصول دمينگ پي بردند.در سال 1387قانون مربوط به اعطاي جايزه ي كيفيت به تصويب كنگره ي امريكا رسيد.تقريباً هر مدير با تجربه اي به مسايل مربوط ، پرداخت حقوق و دستمزد و ارتباط آن با بهره وري و كارآيي چي برده و با آن مواجه شده است . تعريف كارآيي ، ميزان استفاده اثر بخش از نيروي كار و تجهيزات در پاره اي سازمانها از طريق تشويقي كه در ضمن رفاه كاركنان را در بردارد استفاده مي شود از ميان اين مزايا مي توان موارد زير را به اختصار بيان كرد:طرحهاي درمان و استفاده از امكانات بيمارستاني بيمه حقوق دوران بيماري مهدكودك كمك مسكن كمك تحصيلي كودك مديريت و بهره وري :دنياي كنوني دنياي تحولات و دگرگونيهاست.بي تحركي در دنياي امروز,نتيجه اي جز نابودي به همراه ندارد.زيرا كه بركه مرگ اب است.امروزه بهره روي فراتر از يك معيارو شاخص اقتصادي است.وبه عنوان يك رويكرد جامعه طرح است. بهره روي يعني درجه ي استفاده ي موثر از عوامل توليد!سازمان را در يك مفهوم جامع ميتوان چنين تعريف كرد:مجموعه ي گردامده از عوامل مادي و غيرمادي به منظور تحقق يك هدف مشخص

هدف از پرداختن به موضوع بهره وري و يا ارتقاي بهره وري در سازمان ها افزايش توان رقابت در صحنه هاي مختلف تجاري و كسب سود بيشتر است.عوامل موثر در بهره وري  :با توجه به روند بهره وري و چگونگي استفاده از عوامل توليد، عوامل موثر بر بهره وري به دو دسته برون زا و درون زا تقسيم مي شوند.1- عوامل برون زا ، به مجموعه عوامل گفته مي شود كه خارج از سازمان بر بهره وري اثر مي گذارند. تعدادي از اين عوامل عبارتند از : 1-1 عوامل فرهنگي يك عامل اصلي كه از اهميت ويژه اي براي مطالعه بهره وري در سازمانها وجود دارد. 1-2 عوامل اقتصادي: از جمله عوامل عمده بر كاهش سطح بهره وري در سازمانهاي كشورهاي رو به رشد مي توان به وابستگي اقتصادي كشور ها در سطح كلان ، توزيع نابرابر در آمدها و تحريم هاي اقتصادي اشاره كرد. كشورهايي كه به دليل ضعف اقتصادي، خود را به كشورهاي توسعه يافته حفظ كرده اند كه نمونه بارز وابستگي اقتصادي در بخشهاي كشاورزي و صنعت است كه با تحريم اقتصادي مشكلاتي در ابعاد سرمايه و تكنولوژي به همراه دارد. از طرفي اگر نيازهاي اوليه افراد در سازمانها تامين نشود، خود به خود دليلي براي افزايش سطح بهره وري توسط كاركنان وجود ندارد و ميتوان در سايه يك مشاركت عمومي و تلاش مستمر و پويا در حركتها و فعاليتهاي بهره ور و در نهايت ايجاد يك فرهنگ بهره وري در كشور اين معضل را پشت سر گذاشت. 1-3 عوامل اجتماعي : از آنجا كه روحيه تعاون گروهي و انضباط اجتماعي در

جامعه بسيار ضعيف است و فرد خواسته هاي خود را بر خواسته هاي گروه ارجح مي دادند، غلبه روحيه فرد گرايي بر جمع گرايي باعث كاهش سطح بهره وري در سازمان مي شود و سازمانها بايد جهت همسو كردن اهداف سازمان گام بردارد.2- عوامل درون زا :    1-2 نيروي انساني : يكي از عوامل كليدي موثر بر بهره وري سازمانها نيروي انساني است. تامين نيروي انساني بايد بر اساس يك كار سنجي ، زمان سنجي و بررسي دقيق صورت گيرد زيرا نه تنها نيروي انساني مازاد بر نياز سازمان مخل حركتهاي بهره روي است بلكه نيروي انساني كمتر از نياز نيز منجر به مستهلك شدن شديد نيروي انساني و كاهش بهره وري در بلند مدت مي شود نيروي انساني بايد از نظر كمي (تعداد نيروي انساني لازم ) و كيفي (تخصص افراد) تامين شود . سازمان ميتواند از طريق آموزش با كيفيتهاي بالا سطح فني و دانش كاركنان خود را بالا ببرد و در نتيجه سطح بهره وري نيز بالا مي رود. سازمان مي تواند به شكلها مختلف اهم از1- آموزش حين خدمت 2- آموزش در غير ساعات خدمت 3- آموزش در گروه هاي كوچك فعاليتي اين آموزش ها را اجرا كند.2-2 تكنولوژي : شامل دو بعد سخت افزار ( نمايانگر بعد مادي ماشين آلات ، ابزار و امكانات) و نرم افزار (دانش و فن بكارگيري ابزار و امكانات است) كه هر چقدر اين دو بعد تقويت شوند سطح بهره وري افزايش مي يابد. 3-2 مديريت: مديريت نقش بسيار مهمي در ارتقاي فرهنگ بهره وري و ايجاد روشهاي مطلوب و بهينه در جهت افزايش بهره

وري به عهده دارد مديريت با تدوين يك برنامه مشخص در افق بلند مدت و كوتاه مدت ، اهداف مورد نظر سازمان را مشخص مي سازد و با ارائه يك سلسله روشها و سياستها ، حصول به اهداف را تسهيل مي نمايد و پس از آن عمليات را با اهداف و سياستها مقايسه مي نمايد و در صورت بروز انحراف اقدام اصلاحي نيز ارائه مي دهد.4-2 روشهاي انجام دادن كار: مجموعه اقدامات ، تدابير و عمليات براي ايفاي وظايف دريك محل و يا يك سازمان روشهاي انجام دادن كار ناميده مي شود. مستند سازي انجام دادن كار در قالب نمودارهاي جريان كار، مراحل انجام دادن كار و محتوايي باعث مي شود كه در صورت تغيير افراد در سازمانها، زمان مورد نياز آموزش افراد به حداقل كاهش مي يابد.دكتر ناصر ميرسپاسي در مقاله « جستجوي راه» به چگونگي افزايش بهره وري در سازمانهاي دولتي مي پردازد. تعريف بهره وري: بهره وري عبارتست از : پارامتري كه از تقسيم برون داد (محصول) به يكي از عوامل توليد به دست مي آيد .اثر بخشي     : شاخص بهره وري كارايياستراتژي سازمان و بهره وري :در قلمرو مديريت استراتژي ، براي سازمانها برحسب اهداف و مقاصد مورد نظرشان ، چهارنوع استراتژي ميتوان قايل شد: 1- استراتژي گسترش: تاكيد توسط فعاليتها و ايجاد وظايف و فعاليتهاي جديد 2- استراتژي بهبود كيفي : تاكيد بر به سازي و بهبود عملكردها و افزايش كيفيت كار 3- استراتژي بهره وري : تاكيد بر افزايش بهره وري و نسبت كارمورد نظر به هزينه آن 4- استراتژي كوچك كردن : تاكيد بر كاهش وظايف و فعاليت

هاي سازمان كمبود مهارت انگيزه كار :هر نظام اداري متشكل از 4 عنصر است : قوانين و مقررات ، سازمان و تشكيلات ، سيستم ها و روشها و منابع انساني كه پايه حركتهاي بهره وري در منابع انساني نهفته است و ميتوان گفت افزايش بهره وري در هر سازمان در گرو داشتن مديران ، كارشناسان و كاركناني ماهر و با انگيزه است . در نظام اداري كشور ما تنها به پاداش مادي ، بعنوان عامل انگيزه توجه مي شود  اما به اين نكته كمتر توجه مي شود كه عامل انگيزه كار فقط محركهاي اقتصادي نيستند . مشاركت دادن كاركنان حتي در طراحي وظايف خود ، ارشاد و هدايت افراد به جاي كنترل و مهار كردن آنها و انتخاب مناسب افراد با شغل مورد نظر و حتي تناسب شخصيتي افراد با فرهنگ سازي و ماهيت وظايف محوله ، از جمله اقدامات مديريتي عمده در ايجاد انگيزه كاري به شمار مي آيد كه معمولاً كمتر به آن توجه مي شود.در تحليل نهايي ادعاي نگارنده اين است كه تا وقتي انسان به اهداف و وظايفي كه عهده دار مي شود معتقد نباشد ، هرمقدار پرداخت مالي نمي تواند كاركنان را تا بيشترين امكان به تلاش و كار دلسوزانه و ادارد. و تا وقتي باورها همسو نشود ، پرداخت حقوق و مزاياي بيشتر مسكن هايي كم دوام خواهند بود.آقاي دكتر ابوالقاسم حكيمي پور در مقاله نقدي بر بهره وري ، بهره وري را اينگونه تعريف مي كند : بهره وري نگرش واقع گرايانه به زندگي است ، يك فرهنگ است كه در آن انسان ، با فكر و هوشمندي

خود ، فعاليتش را با ارزشها و واقعيات منطبق مي سازد تا بهترين نتيجه را در جهت اهداف مادي و معنوي حاصل كند.در جدول شماره يك به شرح مختصري از هست ها و نيست هاي بهره وري مي پردازيم (صفحه بعد)بهر وريچه نيست؟    چه هست؟صرفاً يك مسئله اقتصادي و مالي نيست   يك نگرش براي عقلايي كردن فعاليت هاستالزماً كار بيشتر نيست    جلوگيري از كارهاي لغو و بيهوده استكم مصرف كردن نيست    درست و بجا مصرف كردن استزندگي براي كاركردن نيست    استفاده صحيح از عمر براي بهتر و متعالي تر استجلوگيري از كارهاي مورد علاقه نيست    بهره برداري مناسب از مواهب طبيعي استتجمل گرايي نيست    ايجاد محيطي دلپذير و شاداب در حد امكانات استصرفا توليد بيشتر نيست    هماهنگ كردن كيفيت و كميت و هزينه در رقابت استنفع طلبي فردي يا چشم پوشي از حاصل فعاليتها نيست    قرار گرفتن در جايگاه خود در جامعه استاستثمار و بهره كشي از زيردستان نيست    همكاري و مشاركت براي منافع مشترك است«جدول شماره يك »سطح بهر وري :سطوح بهره وري شامل فرد ، خانواده ، سازمان ، كشور و بالاخره جهان است كه در اينجا به بهره وري فردي و بهره وري در خانواده اشاره مي شود .بهره وري فرد : استفاده بهينه از مجموعه استعدادها و توانائيهاي بالقوه انسان و نعمتهاي الهي در طول زندگي شخصي و اجتماعي است .بهره وري در خانه: شامل دو بعد 1- خانه داري مقداري ورودي و مقدار خروجي در فرايند زندگي است، اگر فرهنگ بهره وري در خانه بهبود يابد، كيفيت زندگي بهتر مي شود و با پايين آمدن ضايعات و كاهش مصرف بي

رويه بهره وري افزايش مي يابد. 2- مردم تا حد زيادي تحت تاثير روابط حاكم بر محيط خانه خود هستند – افرادي كه در خانه داراي مشكلاتي باشند ناخودآگاه اين مشكلات به محل كار آنها انتقال و باعث كاهش بهره وري مي گردد و كسي كه در خانه عملكرد مطلوب داشته باشد آمادگي بيشتري براي كارآيي و اثر بخشي خود در محل كار خواهد داشت.مديريت بهره وري :مهمترين وظايف مديران : برنامه ريزي ، كنترل ، نظارت ، هدايت و هماهنگي است اما از زاويه اي ديگر مديران دو وظيفه دارند: 1- رسيدگي به امور جاري 2- بهبود وضعيت موجود مديريت بهره وري ارتباط مستقيم با وظيفه دوم مدير دارد.همانطور كه در شكل مي بينيد هرچه از سطح ارشد به سمت پايين حركت مي كنيم از سهم وظيفه بهبود كاسته مي شو د و به سهم وظيفه رسيدگي به امور جاري اضافه مي شود. مدير ارشد بهبود    مدير مياني مدير قسمت امور جاري    سرپرست كارگرگفته مي شود كه در ژاپن بخش اعظم وظيفه مديران – مديريت بهره وري است .بهره وري و مديريت زمان : مديراني كه به راستي وقت آزاد داشته باشند نادرند « روسو» در كتاب   « قرارداد اجتماعي » مي نويسد « اسنان آزاد آفريده شده ولي همه جا در زنجير است» اين زنجيرها تا حد زيادي توسط خود انسان بافته شده است و انسان به دليل واپسگراي ، تنبلي ، فروتني ، ترس و... تسليم آنها مي شود يا آنها را تحمل مي كند . جاي بسي تامل است كه انسان در زنجير بودن را به آزادي ترجيح دهد. در واقع

، بيشتر انسانها ابزارهاي لازم را براي سازمان يافتگي و كسب آزادي ندارند و يا به دست نياورده اند. بيشتر مديران 97 درصد وقت خود را تلف مي كنند . پژوهشي كه در مورد مديران اجرايي صورت گرفته نشان مي دهد كه بيشتر مديران :1- چهل و نه درصد وقت خود را صرف كارهايي مي كنند كه منشي آنها مي تواند آن را انجام دهند.2- پنج درصد وقتشان را صرف كارهايي مي كنند كه مي توانند به همكارانشان تفويض نمايند.3- چهل و سه درصد وقت آنها صرف كارهايي مي شود كه مي توانند به همكارانشان واگذار كنند.4- تنها سه درصد از وقتشان صرف كارهايي مي شود كه از نظر عملكرد در سطح بهينه است. ده دستور براي افزايش بهره وري :1- باور، اعتقاد و اطمينان داشته باشيد كه در هر كجا هستيد ميتوانيد تغييراتي در محيط كارتان بوجود آوريد.2- اصول و مباني بهره وري را بياموزيد3- از تكنيكهاي ارتقاي بهره وري استفاده كنيد(سيستم پيشنهاد – كنترل كيفيت جامع و نظام توليد به هنگام و...)4- حركت بهره وري نياز به نيروي محركه دارد ، نيروي محركه اصلي معمولاً مديريت سازمان يا تشكيلات است.5- زمينه مناسب جهت حركت بهره وري را مهيا كندي (كارفرهنگي )6- مشكلات بحراني و نقاط كليدي محيط كار را شناسايي كنيد 7- فعاليتهاي بهبود بهره وري را از يك واحد كوچك آغاز كنيد 8- تمام تلاش خود را براي تدوام بهره وري بكار بريد، بهبود بهره وري يك فرآيند آرام و پيوسته است و اين حركت در دراز مدت جواب مي دهد و نبايد از آن انتظار نتايج سريع داشت .9- از مكانيزمهاي

انگيزشي استفاده كنيد . اصولاً حركت بر پايه انگيزه تداوم و قوام مي گيرد.10- حداكثر توجه را به نيروي انساني مبذول داريد پايه و اساس بهره وري به نيروي انساني اتكا دارد.انطباق مديريت  كيفيت فراگير در موسسات دولتي آيا« مديريت كيفيت فراگير » براي سازمانهاي بخش عمومي مفيد است؟ جميز سويس استدلال مي كند كه الگوي مرسوم « مديريت كيفيت فراگير» پيشنهادي از سوي « ادواردز دمينگ» و ديگران به دلايل گوناگون در سازمانهاي دولتي به خوبي كارنمي كند . در ميان عواملي كه سودمندي « مديريت كيفيت فراگير » را براي واحدهاي دولتي محدود مي كند ، ميتوان به تاكيد نظام مزبور بر توليدات به جاي خدمات ، بر گروه هاي مشخص مصرف كننده ، درون داده ها و فرآيندها به جاي نتايج ، بر فرهنگ سازماني كه قالب فكري مشخص و از پيش تعيين شده اي درباره كيفيت دارد ، اشاره كرد. در هر حال اگر الگوي اصلاح شده « مديريت كيفيت فراگير» پياده شود ، از ديد سويس بيشتر به بهبود سازمانهاي دولتي كمك خواهد كرد. تعديل ويژگي هاي عمده مدل مرسوم ، يعني اصلاح « مديريت كيفيت فراگير » روي بازخور ارباب رجوع، نظارت بر عملكرد ، بهبود مستمر و اشتراك مساعي كاركنان  تاكيد مي نمايد « مديريت كيفيت فراگير» به نحو مرسوم براي اكثر سازمانهاي دولتي نامناسب است و در حقيقت يك سير قهقرايي (انحراف از نتايج ) تلقي مي شود اما نظام اصلاح شده « مديريت كيفيت فراگير » عملايت خصمانه نظام مرسوم را متوجه اهداف محصول و اندازه گيري ها نموده است. نظام اصلاح شده بر يكنواختي محصول

و استمرار فرهنگ سازماني تاكيد نمي كند و مديران را از خطر ارضاء صرفاً يك مشتري بلافصل (ارباب رجوع) آگاه مي سازد . اما در عين حال نظام اصلاح شده « مديريت كيفيت فراگير» اصول مرسوم اعطاء قدرت به كاركنان ، بهبود مستمر و بررسي كمي و كيفيت محصول و واكنش هاي ارباب رجوع درباره كيفيت را حفظ مي كند.اگر نظام اصلاح شده« مديريت كيفيت فراگير » بدون بازار گرمي و با توجه به شرايط منحصر به فرد سازمانهاي دولتي ارائه شود، مي تواند در مديريت عمومي معاصر سهم مفيدي داشته باشد .نقش سنجش بهره وري در تعين فعاليتهاي بخش دولتي :سنجش بهره وري به دولت اجازه مي دهد كه مشكلات و مسائل گوناگون را مشخص نموده و با انجام اقدامات صحيح ميزان بهبود در بهره وري را تعيين نمايد.اندازه گيري بهره وري : اغلب بعنوان نسبت ستاده ها به داده ها در يك فعاليت خاص تعريف گرديده است معمولاً اندازه گيري در بخش دولتي به نحوي توصيف گرديده كه هم در برگيرنده كارايي است و هم ثمر بخشي است. مقصود از كارايي توليد يك محصول خاص با استفاده از حداقل منابع مي باشد، در حالي كه ثمر بخشي نشان دهنده ميزان محصول نهايي و خدمت واقعي است كه دولت به مردم ارائه مي دهد مشكل اندازه گيري اكثر خدمات دولت اين است كه مقدار كار انجام شده نمي تواند به نحو روشن و مطلوبي منعكس كننده ، خدمت « واقعي » كه عرضه مي شود باشد . اندازه گيري كارآيي همچنين مستلزم آن است كه كيفيت محصول نيز مورد توجه قرار گيرد.اندازه گيري كارايي

ممكن است به صورتهاي زير انجام گيرد:1- نسبت تعداد واحدهاي كار انجام شده (ستاده ها ) به واحد داده ها (روش كلاسيك اندازه گيري بهره وري)2- نسبت استفاده به دسترسي 3- نسبتهايي كه كيفيت ستاده را مورد توجه قرار مي دهند 4- شاخص هاي بهره وري توليد:دكتر احمد براتي در مقاله اي به نام « بهره وري شاخص پيشرفت سازماني و رشد و توسعه يافتگي » توليد را اينگونه شرح مي دهد : در عصر حاضر در نظريه هاي اقتصادي توليد به عنوان فرايند ايجاد كالاهاي اقتصادي شامل مولد اقتصادي و خدمات تلقي مي شود همچنين توليد به معني رشد دادن و يا ساختن چيزي به شمار     مي آيد تحت همين مفهوم فرآيند بهره وري بيشتر محدود به فعاليتهايي است كه ماده اي را شكل مي دهند يا خدمتي را ارائه مي كند.اقتصاد دانان كلاسيك از قبيل « آدام اسميت» و « جان استوارت ميل» ساخت و توليد را از عناصر خلق كننده ثروت نام برده اند.عوامل توليد:1- طبيعت (زمين و ساير منابع طبيعي ) 2- كار :تمام تلاشهاي انسان (فيزيكي و ذهني) كه براي توليد كالاهاي اقتصادي بكار برده مي شود. 3- سرمايه : ابزار – ماشين آلات ساختمان 4- كارآفريني در مديريت فعاليتها و ابتكارات جهت سازمان دهي عوامل ديگر توليد به شكل يك واحد عملياتي و مسئوليتهاي لازم براي عمليات و جهت دادن كليه عوامل در رسيدن به اهداف سازمان نقش تئوري اقتصاد:يكي از مهمترين وظايف مديريت ، تركيب موثر عوامل توليد به منظور توليد كالاهاي اقتصاي با كمترين هزينه ممكن مي باشد بنابراين با توجه به مفهوم سود آوري اقتصادي ،

دقت و هوشياري مديرصنعتي و بازرگاني بايد بر عامل هزينه استوار باشد. مدير بايد با تركيب بهترين عوامل توليد زمينه كاربرد كمترين هزينه و كسب بيشترين بهره و منفعت را فراهم سازد.چگونگي تعيين بهره وري :كل بهره وري منابع در يك فرآيند توليد با موارد زير مشخص مي شود:1- كيفيت منابع مورد استفاده

2- كميت منابع مورد استفاده

3- نوع تكنولوژي مورد استفاده

4- مساعد بودن محيط كار بهره وري محصولات هميشه در يك دوره زماني معين مورد ارزيابي قرار ميگيرد شرايط محيطي كار از قبيل سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي ، سيستم پاداش ، زمينه ايجاد تشويق ، ابتكارات و … از جمله عوامل تاثير بر روي بهره وري خواهد بود هماهنگي بهتر تلاشهاي كاري موجب افزايش بهره وري توليد در اكثر سازمانها مي گردد. اين هماهنگي از طريق كاربرد روشهاي مديريت، پيشبرد تكنيكها و روشهاي استفاده از منابع و عوامل توليد و حذف زمانهاي بيكاري ميسر مي شود.استفاده هاي اندازه گيري بهره وري :افزايش سطح بهره وري يكي از اجزاي ضروري و اساسي توسعه و پيشرفت اقتصاد و جامعه بشمار مي ايد .لذا جامعه اي كه با ركود اقتصادي مواجه است از سطح بهره وري پايين تري برخوردار خواهد بود كه در طي دوره بهبود و توسعه اقتصادي ، كل بهره وري افزايش خواهد يافت. پايين رفتن سطح كل بهره وري ، افزايش هزينه هاي بالاي توليد- محصولات و خدمات را به همراه خواهد داشت.به طور كلي از ديدگاه اقتصادي بايد دانست كه سطح پايين بهره وري كاهش درآمدها و مسايلي نظير تورم ، بيكاري منافع كم ونزول سطح زندگي در جامعه را به همراه مي

آورد و بالعكس با افزايش   بهره وري در جامعه ميتوان پايه هاي اقتصاد كشور را محكم و استوار كرد كه اين امر منجر به بهبود سطح زندگي و كيفيت بهتر زندگي و افزايش رفاه خواهد بود. اشتغال ، اموزش ، بهداشت ، مسكن ، حمل ونقل  و ساير تسهيلات زندگي با افزايش بهره وري بهبود خواهند يافت. همچنين بكارگيري ،   نوآوري ها  و ابتكارات به رشد صنعتي و اقتصادي عوامل توليد و بالارفتن كيفيت محصولات و خدمات منجر خواهد شد.مهندسي صنايع بهره وري مهندسي صنايع عبارتست از تجزيه و تحليل كامل استفاده و هزينه انسان ، مواد و تجهيزات در يك سازمان ، اين تجزيه و تحليل توط مهندسي صنايع انجام مي پذيرد و هدفش افزايش بهره وري و اثر بخشي سازمان مي باشد .در حال حاضر رشته مهندسي صنايع در اكثر كشورهاي جهان مورد استفاده قرار گرفته است . در اين مورد مي توان از كشورهاي انگلستان ، فرانسه ، آلمان ، شوروي سابق ، ژاپن ، استراليا و كشورهاي ديگر به عنوان نخستين كشورهايي كه فعاليتهاي صنعتي خود را افزايش داده و از رشته مهندسي صنايع نيز در نيمه اول قرن بيستم استفاده نموده اند نام برد.مهندسي روشها:مهندسي روشها يا تجزيه وتحليل عمليات ، يك روش سيستماتيك براي كاهش هزينه ها و يا افزايش سود و منافع سازمانهاست و شامل تجزيه و تحليل جزئيات عمليات و ساير عوامل جانبي توليد مي باشد . مهندسي صنايع دايماً با مهندسي روشها در ارتباط است و اين به دليل فضاي رقابتي است كه شرايطي را ايجاب مي كند تا مطالعه بهبود روشهاي فرايند ساخت براي ارائه

محصول بهتر و ارزانتر به مشتري ، هميشه ادامه داشته باشد.استاندارد كردن هزينه و كنترل 1- تجزيه و تحليل ارزشيابي شغل تجزيه و تحليل شغل روشي است براي ارزيابي دقيق هر شغل و سپس ثبت جزئيات كار به گونه اي كه شغل مورد نظر بر اين اساس مورد ارزشيابي قرار گيرد.2- طرح هاي پرداخت دستمزد از جمله اهداف مديريت علمي « تيلور» در چهارچوب كاربرد روشها و زمانهاي استاندارد كار، تعيين نرخهاي حقوق و دستمزد از جمله دستمزدهاي تشويقي بوده است. پس مي توان ايجاد طرحهاي پرداختي مناسب و يا گروهي جهت افزايش توليد را از وظايف مهندسان صنايع بشمار آورد.روند مهندسي صنايعبا توجه به مفاد درسي كه مهندسان صنايع در طي دوره تحصيلات دانشگاهي خود فرا ميگيرند ، آنها قادر به حل مسايلي از قبيل موارد ذكر شده در زير مي باشند:1- طراحي و انتخاب تجهيزات و ابزارآلات توليد و مشخص نمودن طرق عملياتي آنها 2- طراحي تسهيلات كارخانه ، شامل ترتيب ماشين آلات ، تجهيزات لازم  براي حمل و نقل مواد و تعيين نواحي انبار 3- كاهش و تقليل هزينه ها از طريق تجزيه و تحليل كامل عناصر توليد و جانبي آن در عمليات ساخت و نيتجتاً ارائه پيشنهاد ها درباره روشهاي بهبود يافته 4- ايجاد استانداردهاي پيشرفت و عملكرد كار 5- تجزيه و تحليل و ارزشيابي مهارتهاي شغل ، و ارائه ميزان دستمزد براي سطح مهارت و انجام دادن كار6- بررسي و ارائه روشها و دستور العملهاي كنترل توليد و كنترل كيفيت قدر مسلم آن است كه كاربرد تكنيكهاي مهندسي صنايع ابزار موثر و معيارهاي استانداردي خواهد بود در خدمت انجام وظايف

مديريت سازمان در جهت تحقق اهداف بلند مدت ، ميان مدت و كوتاه مدت هدايت مي نمايد.اهداف مديريت و سازمان بجز افزايش بازدهي ، اثر بخشي و رضايت مندي كه همگي موجب افزايش بهره وري سازمان است ، چيز ديگري نخواهد بود.با اتكاي بر قواني و مفاهيم اقتصاد ، اصول علمي مديريت و شيوه ها ، قوانين و تكنيكهاي مهندسي صنايع ، ميتوان افزايش بهره وري سازمان را به ارمغان آورد وزمينه رشد ، توسعه و پيشرفت افراد و سازمانها ونهايتاً رشد بهره وري اقتصادي ، اجتماعي و صنعتي جامعه را سرعت بخشيد و شكوفايي مادي و معنوي را براي افراد جامعه مومن وبا تقواي ميهن اسلامي ميسر ساخت.

مفاهيم و استراتژيهاي مديريت

مولفان : دكتر  سيد رضا مظلوم - فتحعلي رود كنار

مديريت در بعضي موارد بويژه در شرايط كوشش جهت دستيابي به اهداف مورد نظر جز لاينفك زندگي انسان ميباشد اجزا اصلي مديريت همواره چه در شرايطي كه شغل خود را حفظ كنيم يا خير در حال تغيير ميباشند مفهوم مديريت به اندازه عمر نسل بشر قدمت دارد تاريخ نشان ميدهد كه كاربرد برخي تكنيك هاي كنوني مديريت در حدود هزار سال قبل از ميلاد مسيح يعني زماني كه سومريها نگارش فعاليت هاي حكومتي را آغاز كردند قدمت دارد اهرام ثلاثه مصر كه 3000 سال قبل از ميلاد مسيح بنا شده اند نياز به تلاش سازماندهي شده بيش از 10000 نفر انسان را داشت بايد پذيرفت كه كاربردهاي مديريت نوين يعني برنامه ريزي ، سازماندهي ، رهبري و كنترل نقش عمده اي در ساخت اين آثار دارد . پيتراف دراگر حدود 25 سال قبل اظهار داشت كه :

مديريت اثر بخش منبع اصلي جوامع ÷يشرفته شده و بهترين منبع مورد نياز براي پيشرفت جوامع بشمار ميرود .چاپ سروشتهيه كننده : الهه ياوريفصل اول : مديريت نگرش كليفصل دوم : تكامل مديريتفصل سوم : محيط سازمانيفصل چهارم : محيط جهانيمقدمه :مديريت در بعضي موارد بويژه در شرايط كوشش جهت دستيابي به اهداف مورد نظر جز لاينفك زندگي انسان ميباشد اجزا اصلي مديريت همواره چه در شرايطي كه شغل خود را حفظ كنيم يا خير در حال تغيير ميباشند مفهوم مديريت به اندازه عمر نسل بشر قدمت دارد تاريخ نشان ميدهد كه كاربرد برخي تكنيك هاي كنوني مديريت در حدود هزار سال قبل از ميلاد مسيح يعني زماني كه سومريها نگارش فعاليت هاي حكومتي را آغاز كردند قدمت دارد اهرام ثلاثه مصر كه 3000 سال قبل از ميلاد مسيح بنا شده اند نياز به تلاش سازماندهي شده بيش از 10000 نفر انسان را داشت بايد پذيرفت كه كاربردهاي مديريت نوين يعني برنامه ريزي ، سازماندهي ، رهبري و كنترل نقش عمده اي در ساخت اين آثار دارد . پيتراف دراگر حدود 25 سال قبل اظهار داشت كه : مديريت اثر بخش منبع اصلي جوامع ÷يشرفته شده و بهترين منبع مورد نياز براي پيشرفت جوامع بشمار ميرود .تعريف مديريت بسياري از متفكرين و صاحبنظران رشته مديريت آ ن را به روش هاي مختلف تعريف كردهاند مثلا ون فيلت و پيترسون مديريت را اينگونه تعريف كرده اند : مديريت فعاليتهاي جهت داري است براي تحقق اهداف مشخص با بهره گيري اثر بخش و كارا از منابع موجود .مگينسون و مازلي و پيتري مديريت را اينگونه تعريف ميكنند

: انجام كار با منابع انساني مالي و فيزيكي براي دست يابي به اهداف سازمان با انجام وظايف برنامه ريزي ، سازماندهي ، رهبري و كنترل .كرنيتر مديريت را يك فرايند حل مسئله براي دست يابي به اهداف سازماني اثر بخش از طريق به كارگيري كاراي منابع محدود در يك محيط متغيير است .سطوح مديريت :هرچه كه سازمان ها بزرگتر شوند معمولا سطوح مديريتي نيز توسعه پيدا ميكند و يك سلسله مراتب رئيس را تشكيل ميدهد از قديم سه سطح مديريتي وجود داشته و دارد كه بصورت هرم سلسله مراتب مديريت تعريف ميشود هرچه سطوح مديريت به طرف راس هرم گرايش پيدا كند تعداد كاركنان كاهش پيدا ميكند بيشترين تعداد كاركنان سازمان در پايين ترين سطح سازمان قرار دارند مديران سطوح بالا مسئوليت كل سازمان را به عهده دارند . مديريت رده بالا را مديريت مركزي هم مينامند .مديريت عمومي در مقابل مديريت تخصصي : دو نوع مديريت با مسئوليت هاي مختلف وجود دارد مديريت تخصصي و مديريت عمومي .مديران تخصصي مسئوليت يك وظيفه يا فعاليت ويژه را به عهده دارند ولي مديران عمومي مسئوليت فعاليت هاي چند گروه مختلف كه امور متفاوتي را انجام مي دهند بر عهده دارند .مهارت هاي مديريت :وظيفه مدير اين است كه به اهداف سازماني كه از طريق بكارگيري درست منابع انساني و مادي دست پيدا كند از آنجا كه منابع مادي مانند تجهيزات سرمايه امكانات اطلاعات و ...توسط انسان قابل استفاده ميباشد منابع انساني ارزشمندترين دستاوردهاي يك سازمان محسوب ميشود از اين رو مدير بايد از مهارت بالا يي برخوردار باشد تا بتواند از منابع انساني حداكثر استفاده

را بنمايد اين مهارت مهارت جهاني است در هر گامي در زندگي براي دستيابي به موفقيت نياز به منابع انساني محسوس است .مهارت هاي مديريت :1-مهارت فني 2- مهارت انساني 3- مهارت ادراكي  4- مهارت تشخيص 5- مهارت ارتباطي  6- مهارت هاي سياسينقش هاي مديريتي : نقش هاي مديريتي توسط هنري مينتزبرگ در دهه 1960 بعد از پژوهش درباره عملكرد مديران ارائه گرديد ده نقش مديريتي به سه طبقه تقسيم شده اند : 1- نقش روابط انساني 2- نقش اطلاعاتي 3- نقش تصميم گيريمسئوليت هاي مدير :مدير هميشه مسئول است و مسئوليت گروههاي زيادي را به عهده دارد گاهي منافع اين گروها با هم تعارض دارد بنابراين مدير بايد به وظايف خود طوري عمل كند كه براي همه گروههايي كه منابع مشترك دارند و بعدا ممكن است از مدير طلب كنند بي طرفانه باشد مدير بايد به گروههاي زير پاسخگو باشد :الف ) سهامداران  ب) كاركنان   ج ) مصرف كنندگان   د ) دولت   ه ) جامعهوظايف مديران فرايند مديريت از چهار وظيفه اصلي تشكيل شده اين وظايف بهم وابسته بوده و رابطه متقابل دارند به طوري كه تغيير در يكي از آنها ديگري را نيز تحت تاثير قرار ميدهد.چالش هاي مديرا نمديران امروزي با محيطي پيچيده و پويا مواجه هستند فشارهاي ناشي از تغيير هم در داخل و هم در خارج از سازمان چالش هايي براي مديريت ايجاد ميكند . اليزلبت كانتر 5 عامل را كه انتظار ميرود مكمل تغيير باشند به شرح ذيل بيان ميكند :1-    وجود كانال هاي گوناگون انجام امور و عيان شدن نتيجه كار و هر كدام از آنها2-    تغيير كانال

ارتباطي از حالت عمودي به افقي و از حالت زنجير فرمان به شبكه همكاري3-    كاهش تفاوت بين مديران رده هاي مختلف4-    وجود ارتباط بيروني و دخالت آنها در امور و كاهش قدرت منابع داخلي و تاثير آنها در روند امور5-    عدم پيشرفت امور به طوري كه محسوس باشد .برخي از چالش هايي كه مديران آينده با آن مواجه خواهند شد عبارتند از :1-    بين المللي شدن كارها  2- تغييرات تكنولوژي  3 تغيير در نيروي كار  4 – تغيير وضعيت جوامع از حالت صنعتي به حالت علمي 5 – اصول اخلاق و مسئوليت اجتماعي 6 – ديدگاه مديرانتكامل مديريت در حالي كه آينده زمان مورد علاقه ماست گذشته براي دست يابي موفقيت آميز به آينده به ما ديدگاه خوبي ميدهد چنانكه جرج سانتايانا اظهار ميدارد آنهايي كه نمي توانند گذشته خود را به خاطر بياورند محكوم به تكرار آن ميباشد دانش مديريت امروزي نتيجه افكار خلاق و كار مداوم طولاني در تاريخ مديريت ميباشد . مديريت به تذريج در طول زمان بطور قابل ملاحظه اي تغيير و تكامل يافته است .انقلاب صنعتي در اواسط صده 1700 صنايع خانگي به سيستم كارخانه اي تبديل شد كه موجب تولد انقلاب صنعتي در اروپا بويژه انگلستان گرديد انقلاب صنعتي در كل رفتار جوامع متمدن را تغيير داد . آدام اسميت نيز به خاطر بنا نهادن اصول مديريت در زمينه تقسيم كار و تخصصي نمودن آن در سال 1776 معروف شد .مشخصه هاي زيادي وجود دارد كه با انقلاي صنعتي در ارتباط ميباشند : 1- تخصص گرايي 2- استاندارد 3- هماهنگي 4- تجمع 5- بيشينه سازي  6 – تمركز روش

هاي مديريت كلاسيك انقلاب صنعتي رشد بي سابقه اي در توليد بوجود آورد و اين موضوع به 3 تئوري مديريت نوين فرصت ابراز وجود دارد كه در مجموع به عنوان روش هاي كلاسيك مديريت معروفند و اين روشها عبارتند از : مديريت علمي ، تئوري مديريت اداري ، تئوري مديريت بوروكراسيمديريت بروكراسي ماكس وبر جامعه شناس آلماني در جستجوي قوانيني بود كه تناقص هاي مديريتي يك سازمان را به سوي غير اثر بخشي مديريت اثر سوئ دارد او بر اين باور بود كه با طرفداري از قوانين بوجود آورنده بوروكراسي ميتوان سازمان كارآمدي بر مبناي منطق نظم و اختيار رسمي بنا كرد .مديريت اداري : اين روش مديريت كه به روش وظيفه اي در فرآيندي نيز معروف است مبتني بر ايده هنري فايول ميباشد او وظايف را از ديدگاه مديران مورد ملاحظه قرار داده است وي به كلي بودن مديريت معتقد بوده و مشخص كرد مديراني كه از وظايف مديريت و اصول آن شناخت و اطلاع كلي دارند قادر هستند همه انواع سازمان ها را اداره كنند او پيشنهاد كرد كه فرآيند سازمان هاي پيچيده را به حوزه هاي كوچكتري از مسئوليت هاي جدا و مستقل تقسيم كند وي فعاليت هاي اجرائي را به شش گروه تقيسم كرد كه همه انها به يكديگر وابستگي متقابل دارند : 1- فني 2- تجاري  3- مالي  4 امنيتي  5- حسابداري 6 مديريتي علاوه بر حوزه هاي عملياتي – مديريتي فايول چهار اصل اجرائي مديريتي را كه معتقد بود اغلب براي اصول مديريتي كاربرد دارند خلاصه كرد :1- تقسيم كار 2- اختيار و مسوليت 3- انظباط 4- وحدت فرمان

5- وحدت هدايت 6- اولويت منافع سازماني بر منافع شخصي  7 – پاداش كاركنان  8 – تمركز  9- سلسله مراتب  10- نظم 11- عدالت 12- ثبات كاركنان 13 – نوآوري 14 – روحيه گروهيروش كمي  مديريت روش كمي به كاربرد مدلهاي رياضي در حل مسائل مديريت تاكيد دارد اين ابزارها و روش كمي علمي تحقيق است كه براي تصميم گيري در مورد كار و توليد طراحي شده است اگر عملكردهاي سازمان مديريت و تصميم گيري ها طبق يك فرآيند منطقي انجام گيرد اين موضوع را الگوها و ارتباطات رياضي ميناميم طبق نظر ليندسي اين روش به مديران كمك ميكند تا كيفيت تصميمشان افزايش يابد .1-    براي تصميم گيري راهها و روش هاي مختلفي بايد در نظر گرفت .2-    تصميم گيري بايد سريع بر مبناي تجزيه و تحليل اطلاعات موجود و به كمك آنها انجام گيرد .3-    مدير در ارزيابي خطرات و پيامدهاي مختلف امور بايد از ديگران ياري بگيرد .4-    مدير براي دستيابي به حاگثر ميزان بازده بايد از عناصر مختلف روش هاي انجام كار كمك بگيرد .مديريت عصر حاضر دانستن  اين موضوع بسيار اهميت دارد كه سه مكتب مديريتي يعني مكتب كلاسيك و مكتب رفتار گرايي و مكتب كمي مديريت صددرصد مجزا و در مقابل يكديگر نيستند هرمكتب يا روش مديريتي به نوعي روش ديگر را علي رغم اختلاف هاي موجود در فرضيه ها تكميل ميكند .روش هاي جديد مديريت سازماني عبارتند از روش سيستمي : روش سيستمي مديريت به سازمان ها به عنوان سيستم هايي مينگرد كه با محيط اطراف خود هميشه در ارتباط ميباشند .تعريف سيستم بدينگونه است : سيستم عبارت است

از گروهي از اجزا مرتبط به يكديگر كه به عنوان يك كل جهت دستيابي به هدف مشتركي كار مي كنند تمام سيستم هاي سازمان به عنوان چهار عنصر فعاليت ميكند اين چهار عنصر عبارتند از : درونداد ، فرآيند تغيير ، برونداد ، بازخورد .نگرش اقتضايي :مديريت اقتضايي كه بنام روش مديريت موقعيتي نيز معروف است بدين معني است كه هيچ گاه ( بهترين روش ) براي مديريت و سازماندهي وجود ندارد بلكه تصميمات مديريتي موفقيت آميز بستگي به موقعيت و شرايطي دارد كه تصميمات در آن اتخاذ ميگردد بعضي از موقعيت هايي اقتضايي كه تصميمات مديران را تحت تاثير قرار ميدهند طبق نظر باتمن و زيتال به قرار زير ميباشد .1-    ميزان تغيير و درجه پيچيدگي محيط خارجي سازمان2-    نقاط ضعف و قوت داخل سازمان 3-    ارزش ها اهداف مهارت ها و نگرش مديران و كاركنان سازمان4-    نوع شغل منابع تكنولوژي كه در سازمان بكار ميرود .روند مديريت در آينده تغييرات پويا در دهه گذشته چالش هاي قابل ملاحظه اي را براي تفكر مديريت سنتي روشن ساخت از نظر اهميت تغييرات جاري در مقياس جهاني تاثير بسيار عميقي بر مديريت جديد گذاشته است كل جهان با وجود وابستگي متقابل در بين الملل مختلف و خارج از هر گونه مرز جغرافيايي به شكل دهكده اي جهاني در آمده است . اختلاف نيروي كار حاضر در سر كار به مديريت جهت و سمت تازه اي ميدهد كه از اهداف كلاسيك ها جدا ميباشند .جستجو براي بهترين :در سال 1982 كتابي بنام در جستجوي بهترينها توسط توماس جي پيترز و رابرت اچ واتر من در مديريت انقلابي

برپا كرد اين كتاب سعي كرد كه بعضي از اصول اجرايي مورد نياز و مشترك را كه توسط بهترين شركتهاي امريكايي به كار گرفته ميشوند كنار بگذارند اين كتاب اثر عميقي بر مديريت گذاشته به طوري كه سازمان ها برخي از توصيه هاي خود را از آن استناد كردند تا بتوانند به بهترين نتيجه برسند .نه مشخصه شركت هاي موفق كه توسط پيترو واتر من توصيه شده اند به شرح ذيل است : 1- تعصب در كار 2- دوست شدن با مشتري 3- خود مختاري و تهور 4- بهره وري كاركنان 5- سياستها روشن – ارزشهاي محترم  6- وفاداري به اتخاذ 7- ساده سازي كار – حمايت از كاركنان  8- سهل گيري و سختگيري همزمان  9- رهبري – نظارت قدم زنانمديريت كيفيت :كيفيت در هر فرآورده اي به عنوان كلمه اي كليدي كاربرد دارد تاكييد بر كيفيت كالا خدمات انقلاب مديريت محسوب ميشود كنترل كيفيت بايد در داخل سيستم بررسي انجام شود به طوري كه نتيجه آن بدون نقص باشد . دابليو ادواردزدمينگ پدر مديريت اصرار مي ورزد: كه سيستم بايد طوري طراحي شود كه توليد با كيفيت پايين را متوقف كند قبل از اينكه توليد ناقص صورت پذيرد نه اينكه بعد از تحويل فر آورده ناقص به بيرون .مديريت كيفيت يك سيستم مديريتي است كه هدف افزايش رضايت مشتري و كاهش قيمت كالا بطور مستمر ميباشند مديريت كيفيت روش كلي و سيستمي و مكمل استراتژِ سطح بالا ميباشد .محيط سازماني مدير بايد شناخت و ارزيابي عميقي از محيط سازماني كه در آن مشغول به كار هستند اعم از محيط داخل و محيط خارج سازمان

پيدا كند مدير بايد تمام تغييرات را تجزيه و تحليل كند هنگام تجزيه و تحليل عناصر محيط مديران بايد به دو عامل شناخت كافي داشته باشند اولين آنها پيچيدگي محيطي است كه درجه پيچيدگي بستگي به تعداد عوامل دارد كه تاثير متقابل بر سازمان و عمليات آن دارد . عامل دوم مزاحمت محيطي است كه شاملپويايي و ميزان تغيير در عناصر سازماني است كه مسائل محيطي را غير قابل پيش بيني ميسازد درك محيط داخلي سازمان اهميت زيادي دارد .محيط خارجي سازمان را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد : 1- محيط كلان  2- محيط كارمحيط كلان : محيط كلان يك سازمان از ابعاد وسيع و نيروهايي در سازمان برخوردار است كه شرايط را فراهم و تهديد را براي سازمان عيان ميسازد اين عوامل در طبيعت جنبه عمومي داشته و سازمانها را بطور غير مستقيم تحت تاثير قرار ميدهند .عوامل محيطي : عامل اقتصادي ، عوامل تكنولوژيكي ، فشارهاي سياسي ، عوامل فرهنگي و اجتماعي ، محيط زيست ، فشارهاي بين الملليعوامل محيط كار : محيط كار آن دسته عوامل صنعتي تشكيل شده كه براي خود كارخانه عامل خارجي بوده اما اثر مستقيم و ويژه اي بر سازمان داشته و تحت تاثير عملكرد سازمان قرار ميگيرد .محيط داخلي محيط داخلي سازمان شامل همه عوامل و سيستم هايي است كه در داخل سازمان وجود داشته و سازمان بر همه آنها كنترل مستقيم دارد عوامل داخلي سازمان كه نقش كليدي دارند عبارتند از :حوزه عملكرد منابع انساني ، تحقيق و توسعه ، توليد ، بازاريابي ، فرهنگ اقتصاد و سازمانيمديريت محيط سازمان براي كنترل عوامل محيط داخلي

مدير سازمان ميتواند استراتژيهايي را جهت اداره كردن همه مشكلات ومسائلي كه ممكن است در آينده بروز كند پيش بيني كند در حالي كه عوامل خارجي سازمان خارج از كنترل مديريت ميباشد و مديريت تنها ميتواند نسبت به تغييرات محيط خارجي واكنش نشان ميدهد مديريت محيطي به استراتژيهاي پيشگام براي رسيدن به هدف و به منظور ايجاد محيطي دوستانه در سازمان توجه دارد ارتباط با محيط خارج سازمان جز مسئوليت هاي مديريت سطوح بالا ميباشد كه نقش كليدي در ارتباط با متعادل كردن منابع و علاقه صاحبان سهام در سازمان داشته و ارتباط با سازمان با محيط خارجي را تعديل ميكند .سازگاري : الف ) ذخيره كردن  ب ) يكنواختي  ج) پيش بيني  د ) جيره بنديمطلوب سازي عوامل محيطي : الف ) روابط عمومي  ب ) توسعه دهنده  ج ) روش بده بستان  د ) بكارگيري افراد مناسب   ه ) مشاركت خاص   و ) تغيير حوزه فعاليتمحيط جهاني : نقشه جهان امروز با نقشه جهان در دو دهه گذشته كاملا متفاوت است فقط در دو دهه اخير مرزهاي جغرافيايي و سياسي بطور چشم گيري تغيير يافته است . مرزهاي جغرافيايي زياد سنتي نيستند كمونيزم به عنوان يك سيستم سياسي سقوط كرده است جوامع بسته زيادي وجود ندارند اروپاي غربي براي رشد اقتصادي دست بدست هم داده اند مثلا چين در حال مبدل شده به يك بازار اقتصاد جهاني است و درهاي خود را به روي كشورهاي خارجي باز كرده است .مفهوم مشاغل بين المللي :علاوه بر وجود مشاغل داخلي كه نياز به منابع داخلي داشته و فرآورده هاي آن در داخل كشور به فروش

رفته و خدمات آن فقط در همان كشور ارائه مي گردد مشاغل بين المللي در سه سطح قابل تعريف ميباشند اين سطوح شامل مشاغل بين المللي و مشاغل چند مليتي و مشاغل جهاني يا ترانزيت ميباشد .تغيير شرايط بين المللي :در دهه پس از جنگ جهاني دوم از نظر اقتصادي ، سياسي و نظامي ايالات متحده امريكا بر دنيا حاكم بود شركت هاي امريكايي كل جهان را به عنوان منبعي براي ماده اوليه قابل دسترس و نيروي كار ارزان براي خود ميدانستند اين تصور در دهه 1960 عوض شد بعد از آنكه شركتهاي اروپاي شرقي و ژاپني پس از پيشرفت بازارهاي داخل خودرو ورود به بازار امريكا را آغاز كردند در نتيجه تجارت رقابين بين المللي شدت گرفت بطوري كه هم اكنون يك چهارم كالاي توليدي در جهان از مرزهاي ممالك خارج شده و حدود سه چهارم كالاهاي توليدي در ايالات متحده با رقابت هاي خارجي مواجه هستند .شركت هاي چند مليتي چند مليتي در واقع به معناي اين است كه گردش سرمايه يا صادرات كالا فراتر از مرزهاي كشور باشد و نيز گردش آزاد پول تكنولوژي و نبوغ مديريت را شامل ميشود علاوه بر صادرات كالا و خدمات مراودات تجاري بين المللي نيز ممكن است به طرق ذيل انجام شود :1-    پيمان امتياز توافقي 2 – پيمان مديريتي  3 – طرح كليد رمز 4 – مشاركت خاص – 5 – مزاياي همگانيمزايا و مخاطرات شركت هاي چند مليتي :مبادله با كشورهاي در حال توسعه شركت هاي چند مليتي بايد از چگونگي عملكرد در كشورهاي توسعه يافته آگاهي داشته باشند .الف ) مزايا : 1

– ارزاني نيروي كار 2 – استعدادبالقوه  3- بازارهاي توسعه يافته 4- در دسترس بودن منابع جهت سرمايه گذاري 5 – وجود منابع طبيعيب ) مخاطرات : 1- استعداد بالقوه براي از دست دادن جايگاه بخاطر گرايش هاي ملي يا جنگ  2- تغييرات احتمالي در نظام سياسي يا احزاب سياسي  3- پس زني احتمالي توسط شهروندان كشور ميزبان 4- مسايل مربوط  به صرف در آمد ها  5- سطح پايين مهارت و كاهش انگيزه نيروي كاري در كشورهاي  توسعه نيافته 6- مسئله حفظ همكاري و ارتباط سريع و كار آمد كاركنانشركت هاي چند مليتي در مقابل كشورهاي ميزبان :هم شركت هاي چند مليتي و هم كشورهاي ميزبان بايد متقا بلا از ارتباط با يكديگر استفاده ببرند در حاليكه شركت هاي چند مليتي بطور طبيعي دنبال بازار يابي و توسعه بيشتر افزايش سود و رشد زيادتر در كشورهاي ديگر ميباشند اين موضوع به كشورهاي ميزبان نيز از نظر رشد اقتصادي بهبود استاندارد و زندگي شهروندان افزايش نيروي كار آموزش ديده استخدام بيشتر انتقال تكنولوژي و نيز توسعه منابع ملي كمك ميكند به هر حال بعضي مواقع بين شركت هاي چند مليتي و كشورهاي ميزبان به دلايلي تضاد بوجود مي آيد كه عبارتند از : 1-    بدست آوردن سود زياد به خاطر مزاياي انحصاري2-    حاكميت اقتصاد داخلي3-    تحديد يا توسعه بازار4-    پست هاي كليدي فني تا حد معيني بدست افراد بومي اداره ميشوند .5-    محدوديت كاربرد تكنولوژي جديد6-    دخالت دولت بومي7-    به كارگيري استعداد كاركنان بوميمحيط بين المللي : عوامل محيطي زيادي وجود دارند كه فعاليت شركتهاي چند مليتي و فرا ملي را تحت تاثير قرار داده و

شكل ميدهند مديران در شركت هاي چند مليتي با مشكلات و چالش هاي زياد و متحير كننده اي روبرو ميشوند بعضي از عوامل محيط هاي بين المللي كه بطور مستقيم عمليات شركت هاي چند مليتي را تحت تاثير قرار ميدهند عبارتند از :1-    عوامل سياسي و قانوني 2-     عوامل اقتصادي3-    محيط اجتماعي و فرهنگي : الف – مفهوم قدرت و اختيار  ب – زبان  ج - فرد گرايي و تعامل     د- مفهوم زمان ه - پرهيز با ترديد   و - مردانگي در مقابل زنانگي4-    محيط تكنولوژيمدير بين المللي :در زمانيكه دنيا بصورت دهكده جهاني شدن سوق پيدا كرده و شركتهاي چند مليتي تقريبا در همه كشورها فعال هستند يك مدير لازم است به مردم كشورهاي خارجي ايده ها و منابع آنها توجه نمايد سه طبقه از ميدران با توجه به گرايش بين المللي آنها مشخص شده اند اين گرايشها عبارتند از :  الف ) مديران نژاد پرست  ب ) مديران چند نژادي  ج ) مديران بومي و محليمديريت تطبيقي :مديريت تطبيقي مطالع تجزيه و تحليل مديريت را در محيط ها و موسسات مختلف جامعه در كشورهاي مختلف جهان نشان ميدهد اين مطالعه در مورد آن است كه چگونه رفتار سازماني و عملكرد مديريتي با فرهنگ تفاوت پيدا كند . تعدادي از مديران تطبيقي معتقدند با توجه به مسائلي مثل تعليم و تربيت تكنولوژي و تفكر علمي دنيا هر روز كوچك و كوچكتر شده و همسان تر ميشود . متخصصين ديگري متقاعد شده اند به خاطر رسوخ ريشه عميق و تغيير ناپذير فرهنگي باورهاي قوي مذهبي مراحل مختلف توسعه اقتصادي توزيع نابرابر منابع طبيعي و انفجار

جمعيت بعضي از كشورها همچنان ناهمسان باقي مي مانند اين دو ديدگاه به عنوان نظريه به هم نزديك شده يا تطابق و فلسفه از هم دور شدن يا اختلاف معروف هستند .وظايف مديريت در شركت هاي چند مليتي : و ظايف مديريتي مانند برمنامه ريزي سازماندهي هدايت و كنترل در همه موفقيت هاي مديريتي حتي در مديريتهايي بين المللي قابل تصميم ميباشند به هر حال اين وظايف بطور مناسب از يك كشور و يك فرهنگ به جاي ديگر منتقل شده و استفاده ميشوند مديران بين المللي اين وظايف مديريتي را بطور موفقيت آميز در آنسوي مرزها نيز به كار ميبرند .  باتشكر از زحمات استاد ارجمند جناب آقاي يار احمدي

الفباي مديريت

دكتر قاسم انصاري رناني - زهره دهدشتي

خلاصه كتاب: اساس موفقيت سازمان برمبناي نگرش رابطه مداري درمقايسه باوظيفه مداري قراردارد كليه روابط انساني صادقانه وپرمعني براساس اصول كلي حقيقت ، انسجام وتعهد برقرارمي شود روح يك سيستم است كه اهميت بسزايي دارد،نه ضرورتأ شكل ظاهري آن.شرايط خاص جهت ايجاد روابط انساني پايدارعبارت است از: دارابودن نگرش تفكر وشيوه مثبت. نشريه چامه/017447162000نسخه از چاپ اول: زمستان 1376شابك: 9-2-91269-964ارائه دهنده : مصطفي روحي روابط انساني :اساس موفقيت سازمان برمبناي نگرش رابطه مداري درمقايسه باوظيفه مداري قراردارد كليه روابط انساني صادقانه وپرمعني براساس اصول كلي حقيقت ، انسجام وتعهد برقرارمي شود روح يك سيستم است كه اهميت بسزايي دارد،نه ضرورتأ شكل ظاهري آن.شرايط خاص جهت ايجاد روابط انساني پايدارعبارت است از: دارابودن نگرش تفكروشيوه مثبت. مهم بودن روابط انسانس دريك مجموعه باعث برقراري جلسات باكاركنان، حلقه هاي كيفيت، نشست هايي به منظورپويايي انديشه ، بانك ايده هاي نو مي

شود  موفقيت سازمان درگرو كاميابي دركارهاي گروهي است تعهد صميمانه براي تحقق يك هدف مشترك ناشي ازتمايل شديد جهت عملكرد بهتروبراي خود كسي شدن ضرورت دارد.اگرفردي به گونه مطلوب رابطه " موفقيت من درگرو موفقيت توست" كه براساس روحيه فداكاري ايجادمي شود وبه كاربرد مي تواند به قله رفيع موفقيت دست يابد.درنهايت روابط انساني وكارگروهي خوب، ازعوامل مهم حصول نتايج هماهنگ ومفيد درسازمان است.مديريت استراتژيك " پاسخ مناسب":فرآيند تصميم گيري به ويژه درزمان گسترش سريع جغرافيايي وتنوع دروظايف اهميت پيدامي كند.در زمان حاضرمديريت اثربخش عبارتست ازاقدام مناسبي كه درسايه حقيقت گرايي ياتصميم گيري با استفاده ازعوامل استراتژيكي براي يافتن نتايج موردنيازصورت گيرد.اين نوع مديريت استراتژيك نيازمند اندازه گيري كليه گزينه هاي ممكن وانتخاب يك وياتركيبي ازدوناحيه گزينه است وعوامل ريسك رابه همراه بلند ولي هدف ازآن يافتن بهترين نتايج ممكن موردنيازاست ثانيأ مديريت استراتژيك به طور ضمني اشاره براين است كه همراه تفاوتي بين يك تصميم اصولي ويك تصميم قابل قبول وجود دارد. درحالي كه تقسيم اصولي دلالت براين دارد كه دوباضافه دو معادل چهارمي شود ، حال آنكه يك تصميم قابل قبول مارابه پذيرفتن اين حقيقت وامي داردكه مواقعي دوباضافه دومعادل پنج مي شود .يك تصميم قابل قبول ممكن است بريك تصميم اصولي باوجود عامل ريسك ارجعيت داشته باشد كه خود مثالي ازيك استراتژي مديريتي خوب است.استراتژي هاي مديريتي مي تواند باتوجه به زمان ونيازجهت تحقق هدف نهايي يعني رفاه دولت وشهر وندان درهركشورمورد استفاده قرارگيرد.مديريت ازطريق مصالحه :رابطه بين افراد چه درسطح فردي وچه درسطح سازماني اهميت به سزايي جهت رشد آتي وكاميابي در اموردارد دراينجاست كه مديريت برمبناي مصالحه مفهوم خاصي مي

گيرد زندگي پيچ وخم بسيارداردو فردمي بايست به منظورادامه كاركردن وهمنشيني باديگران مداراكردن راپيشه خود سازد فردمي بايست درمحيط اجتماعي به احساسات ديگران به اندازه خود توجه نمايد ونسبت به ديگران ملاحظه كار ومهربان باشد.اين موضوع درحقيقت فرهنگ به معناي واقعي خوداست بعضي ازافراد ممكن است آن را به عنوان فداكاري بيشترمردود بشمارند لكن به معناي واقعي اين چنين نيست وهرقدمي كه دراين راه برداشته شود فردراازلحاظ روحي ومعنوي بالامي برد هنگامي كه اين موضوع به حقيقت پيوست چيزي ازفداكاري يامصالحه ناميده مي شود تبديل به يك تجربه لذت بخش وارتقاء دهنده معنويات مي گردد فرد نمي تواند درزندگي شخصي وحرفه اي فقط يك نگرش منطقي نسبت به مديريت داشته باشدالبته مهارت درمذاكره مي تواند نقش مهمي دركاهش اثرات مصالحه درهررابطه اي داشته باشد درهررابطه موفقي دارابودن قابليت انعطاف ازخصوصيات مهم است .نقش اصول اخلاقي درمديريت :وقتي كه مادرمورد نقش اصول اخلاقي درمديريت بامديريت توأم بافداكاري صحبت مي كنيم فداكاري مفهوم ديگري به خودمي گيردمديريت ورهبري توأم بافداكاري اشاره بركاربرداصول اخلاقي در مديريت دارد.اصول اخلاقي براين اصول مبتني كه هرامري كه براخلاقيات استوارباشد استمرارپيداخواهد كردودر هر فردي كه خودخواهي ياعدم صداقت تسلط يابد عنصري فداكاري وجود نداشته باشد مورد احترام نبوده وازاعمال اوباتكريم يادآوري نخواهد شد.دريك سازمان به سبب انديشه هاواولويت هايي كه افراد شاغل درآن به امورمي دهند شيوه هاي تفكرمتفاوتي وجود دارد درنتيجه ممكن است شكاف وكشمكش بين گروههاي متفاوت به وجود آيد كه اگرازحدخاصي تجاوز كند براي سازمان خطرآفرين مي گردد درچنين مواقعي رهبري توأم باكاربرد اصول اخلاقي كه همراه باعامل فداكاري تأثيرماندني بركاركنان خواهد داشت . يك رهبرايده آل كه اصول

اخلاقي رادرمديريت به كارمي برد مي بايست به طورخلاصه بگويد" صميميت نهائي يعني رفاه عمومي.”ارتباطات اثرگذار :به طورسنتي ارتباطات سازماني همواره يك طرفه بوده وازبالابه پائين بوده وازبالا به پايين جريان داشته است فرادستان همواره انتظارداشته اند كه زيرمجموعه به حرف هاي آنان گوش داده وازفرامين آنان اطاعت كنند اگرچه ارتباط اثربخشي به صحبت كردن وگوش دادن به عنوان ابزارهايي بااهميت يكسان مي نگرد يعني بحث دوطرفه به جاي سخنگويي يك طرفه . درحقيقت دربسياري ازسازمانها مديريت سازمان بالاممكن است متعهد به برقراري ارتباطات باز وگسترده باشد ولي درانتقال اين تعهد به مديريت مياني وسرپرستان قصور ورزد به طور علمي ثابت شده كه ارزش مصرف شده درهردقيقه براي گوش دادن به كلمات بيش ازحرف زدن است درحقيقت گوش دادن كاري مشكل تراست ازحرف زدن است يك بحث آزاد دوطرفه مي تواند نقش مؤثري رادرموقعيت هاي گوناگون زندگي ازجمله درروابط خانوادگي ، روابط بين فرادستان وزيردستان ،زيرمجموعه ها مصاحبه ها،جلسات مهم بحث هاي گروهي وغيره ايفا مي كند اين فن رامي توان براي دست يابي به نتايج اثربخش حتي ازطريق شيوه هاي ديگرارتباطي از قبيل نوشتن ،تلفن كردن وغيره نيزبه كاربرد. موفقيت شمابه عنوان يك رهبربستگي به توانايي شمادر انجام دادن كارهابه وسيله افراد دارد كه تنهابه خاطرخواست شمانباشد،بلكه به علت علاقه اي كه درآنها به انجام كارايجاد شده انجام دهند.نيروي درون :موقعيت مي توان اتمام كارباكيفيت بالاباشد وياتجربه اي كه درشماتركيبي ازاحساس انجام كار، سطح خوب واحساس غرورنسبت به انجام كاربه طريق صحيح بوجود بياورد.فرد به منظورفراگيري خصوصيات موردنيازمي بايست بعضي ازباورهاومهارتهاراكسب كند تادانش رابه تجربه تبديل كند فرد مي بايست مهارتهاي موردنيازحرفه اي راباشوق

بي حدچه درمحل كاروچه درخارج ازآن باتمرين پرورش دهد تادرخون اوعجين گردد.شخص به منظوركسب مهارتهاي موردنيازمي بايست نظم وترتيب  درعادات روزانه، وقت شناسي وغيره رارعايت كند ازلحاظ فكري اين عادات شامل سخت كوشي دركار نيروي تحرك وابتكارعمل ، طرزفكرمثبت وتعهد ازصميم قلب است فردمي بايست به خداايمان داشته باشد وازارتكاب به گناه بترسد انكابه نفسي درصورت ايمان به قدرت برترآسان تركيب مي شود ضميرروان بزرگترين دشمن بشر است ولي برگترين نيروبراي حفظ زندگي بشرنيزمي تواند باشد .هنرظريف مديريت :آن دسته ازعادات خوب فيزيكي ونگرش هاي ذهني منجربه احساسات خوب يامثبت مي گردند كه به توجه خودمنجربه يك حلقه صميمي خانوادگي يك گروه متعهد درمحل كاروياحتي روابط پايداربا مشتري گردد بنابراين براي يك مديرضروري است كه احساسات همكاران زيردستان وفرادستان خود رادرك نموده ونسبت به آنهاهمدري نشان داده ودراحساست آنهاشريك باشد ظريف ترين نكته درمورد احساسات خوب وتشويش درهمه جاي دنياسادگي آن است هركسي مي تواند آن راداشته باشد وهمگي نيزبه آن نيازدارند پس بايد ديد چگونه يك مديرمي توانداحساسات منفي خودرامهاركرده واحساسات مثبت راتوسعه دهد؟ متخصصان مديريت سه اصل پذيرش تجزينه وتحليل ونقليل دادن راارائه نمودند.مديريت بانوآوري :قابليت انعطاف وپذيرش ايده هاي جديد، تمايل به دوري ازتعصب، ريسك نمودن واتكاي به نفس با تهديدهاي ناشي ازانطباق گرايان روبه روشدن وتوانايي ارزشيابي عيني ازمشخصه هاي مهمي هستند كه نوآوري رادرمديريت ترويج مي كنند محيطي كه جستجورابراي يافتن ايده هاي نوفراهم مي آورد و نيزدرهرسازمان اهميت دارد.خلاقيت پيدايي وتوليد يك انديشه وفكرنواست درحالي كه نوآوري عملي ساختن آن انديشه بوده وكلي وبه عبارت ديگرخلاقيت اشاره به قدرت ايجادانديشه هاي نودارد ونوآوري به معناي كاربردي ساختن آن افكارنو

وتازه است .مادردنياي دائم التغييركنوني نيازبه مديران ورهبراني داريم كه آينده نگربوده گرايش هاوجهت آنهاراتشخيص داده و براي همسفران خود الهام بخش باشند.مدريرت تغيير" حركت همراه بازمان " بايد درنظرداشت كه تغييرفرد جدايي ناپذيراززندگي سازماني است غالبأ سازمان توانايي تطبيق دادن شرايط خود باتغييرات ساختاري فرآيندي افراد وارزشهابدون ايجاد تغييرات قابل توجه اجتماعي رادارد برنامه ريزان ومجريان تغييربه ويژه تغييراستراتژيكي مي بايست به الزامات منابع انساني آگاهي داشته باشد سازمانهامشخصات مشابهي نظيرسيستم بيولوژيكي دارند وهرتغييرنيزموجب تغييردركليه سيستم فرعي مي گردد دراين فضاست كه رهبران فوق العاده اي كه بتواند سازمان راازآسيبهاي تحولات بنياني هدايت كند اهميت پيدا مي كند. البته ايجاد تغييرخطرات خاص خودرا دارد معمولأ ايده هاي جديدبامقاومت سطوح بالاوپايين مواجه مي شود زيرااعتقاد دارند كه ايده هاي جديد تنهاادامه اي از ايده هاي گذشته است وثانيأ ايجاد جاذبه براي مدت طولاني بسيارمشكل است.مديريت اثربخش زمان معياري براي سنجش موفقيت :مديريت زمان به طورساده معناي حداكثربهرگيري ازهرروزكاري دراداره است متخصصان مديريت ازيك ديد تحليلي ديگرمديريت زمان رافرآيند بررسي نحوه استفاده اززمان شناسايي استفاده كننده هاوهدر دهندگان عمده زمان وپرورش عادت جديد شخصي ومديريتي است. برنامه ريزي زمان باتعيين اهداف كوتاه مدت ودرازمدت روزانه تعيين اولويت وفهرست عنوان موارد وحذف آنهاپس ازپايان كاردريك كارگاه موارد زمان بعضي ازعوامل اتلاف زمان راتعيين كنند مديراثربخش مي داند كه چگونه وقت خود راتنظيم كند او ابتدا ابايد بداند كه وقت اوصرف چه چيز مي شود درتجزيه وتحليل نهايي عادت به مديريت اثربخشي زمان مي تواند مديران درجهت دست يابي به اهداف ياري رساند تابتوانند تعارض فشارعصبي وتنش راكاهش داده وبه يك سبك زندگي متعادل روي آورند.مديريت همراه باشوخ

طبيعي:غالبأ گفته شده مديريت هم علم است وهم هنرشايد بتوان گفت كه مديريت باتعيين اهداف وبرنامه دقيق عملياتي يك علم است ولي هنگام اداره افراد وبه دست آوردن نتايج مطلوب تبديل به هنرمي گردد در بخش دوم شوخ طبعي درمديريت نقش ويژه اي رابه عهده دارد وبه عنوان يك ابزارمهم ومفيد درايجاد روابط باديگران شناخته مي شود درتجزيه وتحليل نهايي مي توان شوخ طبعي رابه طورانحصاري يك عكس العمل انساني دانست وجودحس شوخ طبعي درمديران سازمان مي تواند ديدگاه اوراروشن تر كرده خلاقيت راترويج بخشند وظرفيت وتوانايي اورادر درك سريع افزايش دهدوعلاقه شديدبه زندگي دراوايجادكند درحقيقت يك خنده ازته قلب به ورزش خانگي تشبيه شده همجواري گرم نه تنهامي تواند سلامت مديران اجرايي رابلكه سلامت كل سازمان راحفظ كند جاي تعجب نيست كه شوخ طبعي رهبر سازمان همانند ضربان قلب نشان دهنده حيات سازمان است.مديريت بايك رسالت "بيان فرهنگ سازماني":هرسازمان ،زندگي ، فرهنگ ، ارزشهاوسنت هاي خاص خودرادارد كه مبتني برشأن تاريخ خوداست فرهنگ سازماني حاكم رامي توان درلحظه ورود به مؤسسات وبرقراري ارتباط باكاركنان آن حس كرد اين فرهنگ سازماني مشخص است كه تعالي عملكرد راحفظ كرده وخلاقيت راپرورش داده ونوآوري را الهام بخشيده بينش سازماني رامي توان به عنوان امري كه دليل وجودي سازمان راازطريق مقصودو قلمروفعاليت وچهارچوب كه روابط راتنظيم مي كند وهمچنين باورهاوارزشها هنجارهاورسوم مشترك تشريح مي كند . تعريف نمودكه جداازسياست هاوسبكهاي كاركردي مي تواند پيوند نزديك رابين افراد درسطوح مختلف سازمان هدايت كند تنهانيازمهم اين است كه فرهنگ سازماني بازمان ازطريق ارزشهايي مجدد باورها، هنجارهاوارزشها حاكم درسايرتغييرنيازهاوشكل دهي مجدد به آنهاحركت كند همچنين ازوظايف اوليه مديران است كه اين

نوع فرهنگ سازماني كه مؤسسه رابه سطوح بالاترازلحاظ عملكرد درپيشرفت سوق مي دهد ترويج دهند.نحوه درمان يك بيماري رايج :حسادت شغلي خواه درخانواده ويامحل كارمي تواند شكل هاي مختلفي به خود بگيرد ودرجات مختلفي بسته به نوع روابط داشته باشد حسادت شغلي دربين رهبران رده بالا ومديران اجرايي درهرسازمان بسيارمتداول است دلايل حسادت شغلي عبارت است از: رقابت بي رحمانه ، جاه طلبي گسيخته، آرزوي ارتقاء مقام وجستجوي بي پايان براي موفقيت اجتماعي است يك دليل مهم حسادت شغلي مي تواند تمايل شديد فردبه تشكيل گروهي ازپيروان ودنباله روهاي خودجهت ارضاء نفس خويش شود قابل پذيرش واقدام برانگيزترين رهبران گروه آنهايي هستند كه درارزشيابي هاي خودواقع گرابوده وقضاوت هاي آنان برمبناي ارزشهابوده ويافتن آنها درزماني كه بقامناسب ومطلوب سازمان مورد نظراست.جنبه هاي گوناگون زندگي سازماني : رهبرسازمان كسي است كه سازمان رابه عنوان فردي فكورنوآور وبرانگيزننده ، اداره مي كند. فرصت اعمال قدرت سازماني هيجان شغلي بسيارزياد وحس پايداررضايت شغلي راهمراه مي آورد شايعه پراكنان سازماني گروهي ازافراد هستندكه به هنگام گرايش رهبرسازمان به اشاعه خبرچيني افزايش مي يابد. افراد خرابكار سازماني سخن گفتن جهت ايجاد جرقه درشنوندگان وآتش زدن بجان آنهابطوري كه منجربه پريشاني حال شود لذت مي برند .تحقيرسازماني ممكن است ناشي ازعواملي باشد چون حسادت چاپلوسي سوء استفاده شايعه  پراكني.سيستم اطلاعات مديريت (MIS) :دريك تجزيه وتحليل مي توان گفت كه انتقاد سازنده شاخص واقعي براي ايجاد يكپارچگي وتعهد سازماني است بنابراين گفته شده است كه سه الف كه عبارتست ازاحتياط ، انحراف وارجحيت به ناحق همراه باقرباني كردن ديگران براي اداره كنندگان شركت مطرح شده است هرگاه اين سه عامل همراه باانگيزه

خود خواهي مورداستفاده قرارگيرد منجربه ازهم پاشي سازمان مي گردد درحقيقت دربعضي مواقع به اشتباه تصورمي شود كه اگريك شيوه غلط انجام كاردرطي مدت زمان طولاني به كارگرفته شود خصوصيت غيرمشروع بودن خود راازدست مي دهد يك روش غيراخلاقي هرگز نمي تواند منجربه نتايج صحيح شود حتي اگردرطولاني مدت هم مرسوم باشد همواره مي بايست روشهاي مورداستفاده قانوني واخلاقي باشد درتجزيه وتحليل نهايي موفقيت صادقانه متعادل و متعهد گرايانه رهبري سازمان تنهاحاكي ازموفقيت فردي اونخواهد بود بلكه انعكاسي ازعملكرد كل سازمان است. مديريت با ايجاد انگيزش: انگيزش به خلاف آنچه كه تصور مي شود يك فعاليت روزمره شامل سايت تنبيه وتشويق نيست ايجاد انگيزش درديگران هم يك هنر است وهم يك علم وهم مهارتي كه شامل دو عامل مهم به شرح ذيل است : 1- درك انگيزه اساسي افراد كه موضوع تحريكات روحي وانگيزش است 2 برقراري ارتباط با افراد به طريق مناسب تا محركات ارضاء  كننده اي براي انگيزه هاي آنان فراهم شود بنابراين متخصصان مديريت به طورمكرر اشاره با اثر پيگماليون در مديريت دارند به كارگرفتن شيوه هاي صحيح پي از  يك ارزيابي درست از مجموعه نقاط قوت ضعف سابقه واخلاق كاركنان نيز از اهميت ويژه اي برخوردار است زيرا كاركنان نگرش مخصوص  به خود را نسبت به مسائل دارا مي باشند . هدف نهايي مي بايست ايجاد يك فرهنگ جديد كاري باشد كه در كاركنان انگيزه ايجاد كند تا به كار علاقه مند شوند همچنين صميميت وتعهد بيشتري را نسبت به اهداف سازماني حس كنند ايجاد انگيزش كه افراد مي تواند هيجان انگيز چالش آوروداراي پاداش باشد وجادوي ناشي ازآن نيز براي

يك سازمان شكفتي به بار آمد.رهبري در مديريت: دلايل اصلي مبني بر ضرورت وجود رهبران 1- موفقيت با شكست يك گروه بستگي به كيفيت مديران بالا دارد2- ايجاد هدف ومقصود الهام هدايت توسط رهبران 3 – نياز به رهبري براي حفظ مسير كلي سازمان وجلوگيري ازانحراف شخصي در سازمان.درحقيقت ما نياز به رهبراني داريم تا فعاليت افراد رادر جهت مثبت هدايت كنند تفاوت هاي بين مديرورهبر 1- مدير اداره مي كند رهبر نو آوري 2- مدير رونوشت است رهبر اصل است 3- مدير حفظ مي كند رهبر توسعه مي دهد4- مدير ديدگاه كوتاه مدت دارد ولي رهبر بلند مدت 5- مدير تعليد مي كند رهبر مبتكرات خصوصيات رهبر : روحيه ، صداقت ، راستگويي ، ركگويي ، ابتكار عمل ، شجاعت ، اعتماد به نفس ، مهم بودن ، اصالت ، كارداني ، توانايي هماهنگي، كنجكاوي ، مشاور در نهايت توانايي برانگيختن احساسات الهام بخش راانجام كارپيش به سوي موفقيت: به طور كلي در ميان عامه مردم وقتي فردي موفق ناميده مي شود كه مقدار قابل  توجهي ثروت وبرتري اجتماعي دارد اما در حقيقت روابط سالم بين دنياي دروني وتجربه به دنياي خارج است وبايد گفت عمل ونتيجه معياري براي موفقيت انسان محسوب مي شود.بنابراين چيزي كه مهم است تمايل وعزم راسخ افراد جهت حصول موفقيت است جدا از پرداختهاي روز افزون وبه كارگيري تكنيكها ونوآوريهاي جديد علاقه مندي بيشتري براي كار ومديريت مشاركتي واحترام قائل شدن براي افراد رده پايين به صورت ضرورت در آمده است براي رهبر سازمان نيز پذيرفتن اين حقيقت الزامي است كه اطر افيان او عامل مهمي در ارتقاء موفقيت

شخصي او وهمچنين موفقيت سازمان به سطح وسيعتر به شمار مي رود رهبر سازمان مي بايست اين گونه تغييرات وحقايق را به عنوان بخش از ماجراجويي كه مي توان درآن نقش مثبتي ايفا كرد بپذيرد مديران موفق براين باورند كه بيكار درگوشه اي نايستد وتلاش كنند تا چيزي اتفاق بيفتد اين كار آساني  نيست ولي گوش به زنگ باش زيرا در يك اجتماع آزاد اگر حواس خود را جمع كنيد به آنچه كه مي خواهيد خواهيد رسيد همواره از خداوند براي نعمتهايي كه به شما اعطاء نموده است سپاسگذار باشد.

اصول سرپرستي

گردآورنده: عيسي تاتاري خلاصه كتاب- نويسندگان: سيد حميدرضا رضوي، محمد خراساني-  سيد عماد حسيني، جواد وحيدي- مفهوم سرپرستي: بدون شك گروه كاري نمي تواند در اجراي اهداف و طرح ها بدون هم آهنگي در روابط بين عاملين اجرايي موفق شود. سازمان ها در راستاي اين منظور از نظر سرپرستان برخوردار مي شوند. بنابراين سرپرست فردي است كه با ايجاد همم آهنگي  و با بهره گيري بيشتر از حداقل نيروي انساني و امكانات مادي امور سازماني را به انجام مي رساند.مديران فوقاني سازمان ها، به برنامه ريزي، سازمان دهي، رهبري، نظارت و ... مي پردازند،ولي سرپرستان در پايين سلسله مراتب قرار دارند و به عبارتي در تقسيم بندي مديريت جزو تحتاني سازمان مي باشند.مفهوم سرپرست در سازمان ها متفاوت است. به طور مثال امكان دارد در يك شركت توليدي، سركارگر يا مباشر را شامل مي شود و در شركت ديگري در رديف بالاتر از سركارگر را به خود اختصاص مي دهد. سرپرست عامل اجرايي امور سازماني نيست بلكه او هماهنگ  كننده اي بجا براي بهره گيري 

مفيد از انسان ها و امكانات است.پس در انجام امور بايد امكانات را فراهم نمايد، از امكانات درست استفاده كند، در سالم نگه داشتن امكانات در حين كار دقت نمايد، محيط كاري را مساعد سازد تا رغبت و انگيزش كاري در نيروي انساني بوجود آيد.ملاحظه مي شود كه سرپرست در يك موقعيت حساس نقشي بين مديريت كاركنان قرار دارد و لازم است كه در منطقه اجرا آگاهي از توليد، كنترل توليد، نظم دادن و تصميم گرفتن داشته باشد تا بتواند در اجراي امور با مديريت هماهنگ گردد. از طرفي اجراي امور سازماني را نزديك ترين نقطه با پرسنلي كه او زير نظر دارد به ثمر رساند. پس جهت ايجاد رغبت و انگيزش بايد مدل هاي مختلف رهبري را درك كرده و مورد استفاده قرار دهد، پس از دستيابي به موارد ذكر شده دستور اجرا بدهد.ويژگي هاي سرپرست خوبيك سرپرست خوب از ويژگيهايي برخوردار است كه به قرار ذيل ذكر مي كنيم:1-    قدرت در اجرا: از خود فرد ناشي مي شود و تلفيقي از قاطعيت، توان در تفكر و سازمان دهي است.2-    قدرت در تحليل مسائل و حل مشكلات: كه مستلزم شناخت مسائل، جمع آوري عوامل، ايجاد كننده9 ي مسائل و حل مسائل است.3-    قدرت ايجاد تعهد اجرايي در كاركنان: عملكرد سرپرست متكي بر صداقت، الگويي براي اجراي صحيح امور به وسيله كاركنان است. اين امر خود آموزش غير مستقيم است كه تكيه بر درست نگري و درست كاري سرپرست دارد. رهبريبه زعم «جرج تري» (  (Gorge R.Terry رهبري عبارت است از عمل تأثير گذاري بر افراد به طوري كه از روي ميل و علاقه اي

براي هدف هاي گروهي تلاش كنند.مرور آثار ساير مؤلفان مديريت آشكار مي كند كه اغلب آنان توافق دارند كه رهبري فرايند تأثير گذاري بر فعاليت هاي يك فرد يا يك گروه است كه در وضعيت معيني در جهت تحقق هدفي كوشش مي كنند. از اين تعريف استنباط مي شود كه فرايند رهبري تابعي از متغيرهاي رهبر(Leader)، پيرو (Follower) و ساير متغيرهاي وضعيتي(Situational Variables) است. يعني:                                                      L=F (L F S)پس رهبري فرا گرد نفوذ اجتماعي است كه در آن رهبر مشاركت داوطلبانه كاركنان را در تلاش براي كسب هدفهاي سازماني طلب مي كند (شريز هايم و ديگران 1978 ص 35). در اينجا واژه ي «داوطلبانه» واژه اي عملياتي است. رهبران براي ترغيب مشاركت داوطلبانه كاركنان هرگونه اختيار و قدرتي را كه دارند با ويژگي هاي شخصي خود و مهارت هاي اجتماعي تكميل مي كنند.نقش رهبريرهبري (Leadership) به دليل نقشي كه در اثر بخشي فردي و گروهي ايفا مي كند عنوان بسيار مشهوري در رفتار سازماني است و از آنجا كه موضوع رهبري، انسانها را طي اعصار گوناگون مفتون خود ساخته (ميلر 1996،ص 42-56) تعاريف فراواني از آن شده است. يكي از صاحب نظران بيان داشته است كه تقريباً به تعداد كساني كه كوشيده اند مفهوم رهبري را تعريف كنند براي آن تعريف وجود دارد و اين در حالي است كه تقريباً همگي توافق دارند كه رهبري فراگيرد نفوذ است. اختلاف نظرهايي درباره ي اينكه آيا رهبري بايد بدون اعمال زور باشد يا خير؟ و آيا رهبري با مديريت تفاوت دارد يا خير؟ وجود دارد.تمايز مديريت و رهبريمديريت و رهبري اغلب دو مفهوم مترادف تصور مي شوند،

حال آنكه بيشتر صاحب نظران اين دو مفهوم را متمايز مي دانند. رهبري در اصل نسبت به مديريت مفهوم وسيع تري دارد. مديريت نوع خاصي از رهبري محسوب مي شود كه در آن كسب هدفهاي سازماني بر ساير هدف ها اولويت دارد. اختلاف اساسي ميان اين دو مفهوم از كلمه «سازمان» برمي خيزد. رهبري زماني صورت مي گيرد كه فردي به هر دليل مي كوشد بر رفتار فرد يا گروهي اثر بگذارد. اين امر مي تواند براي نيل به اهداف خود فرد يا ديگران بوده و با اهداف سازمان نيز سازگار يا ناسازگار باشد (هرسي وبلانچارد، 1993،ص 5). در مقايسه رهبري و مديريت موارد ذيل قابل ذكر است:1-    رهبر با ايجاد تغيير سر و كار دارد ولي مدير براي برخورد با پيچيدگي ها است.2-    رهبران مي توانند هدف هاي گوناگوني داشته باشند اما در مديريت اولويت با هدف هاي سازماني است. 3-    رهبران به طرق ابتكاري و القايي با كاركنان مرتبط مي شوند اما مديران با افراد از طريق نقشي كه در توالي رخدادها يا فراگرد تصميم گيري ايفا مي كنند مرتبط مي شوند.برخي رهبري را اعم از مديريت به شمار آورده اند و رابطه آن دو را عموم و خصوص مطلق ذكر كرده اند و برخي نيز مديريت را اعم از رهبري و رهبري را يكي از وظايف مدير به شمار آورده اند. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران يكي از شرايط رهبري توام مديريتي دانسته شده است.رهبران مثبت و رهبران منفي شيوه هايي كه رهبران با توجه به افراد براي انگيزش اعمال مي كند متفاوت است اگر بيشتر روي اعطاي پاداش هاي مادي

و معنوي تأكيد شود شيوه رهبري مثبت است. تعليم و تربيت بهتر، دادن استقلال بيشتر و ساير عوامل كه موجب رضايت كاركنان مي شود به رهبري مثبت بستگي دارد.چنان كه تأكيد روي تنبيه و تهديد و ارعاب باشد، سبك رهبري منفي است، اين نگرش عملكرد قابل قبولي را در بسياري از وضعيت ها تأمين مي كند لكن هزينه هاي انساني بالايي در بردارد. رهبران منفي، روش سلطه جويي و تفوق به كاركنان را اعمال مي كنند. آنان براي وادار كردن كاركنان به كار حربه هايي مانند توبيخ، بركناري از خدمت، كسر حقوق براي مدت معين و اجراي از خدمت استفاده مي كنند. آنها در واقع رياست مي كنند نه رهبري.پيوستار سبك رهبري، دانه اي دارد كه حدود آن از رهبري قوياً مثبت تا رهبري قوياً منفي در تغيير است. تقريباً هر مديري روزانه از هر يك از شيوه هاي رهبري استفاده مي كنند.به طور كلي سبك هاي رهبري براساس چگونگي اعمال اختيارات به وسيله رهبران به سه نوع متمايز يعني رهبري استبدادي (Autocratic Leadership)، رهبري دموكراتيك (Democratic Leadership) و رهبري عدم مداخله يا آزاد (Free rein Leadership) تقسيم مي شوند.رهبري استبدادي (اقتدارگرا)رهبر مستبد شخصي است كه دستور مي دهد و انتظار دارد او امرش مورد قبول و اجرا واقع شود. اختيارات و تصميم گيري در نزد وي متمركز است و چهارچوب كار زير دستانش را خودش تعيين مي كند. رهبري استبدادي نوعاً منفي است و بر مبناي تهديد و تنبيه با كاركنان رفتار مي شود اما گاهي مي تواند مثبت هم باشد. در نوع رهبري استبدادي خيرخواهانه پاداشهايي به كاركنان اعطاء مي شود سبك آمرانه

رهبري در چهارچوب تئوري X قرار دارد. رهبري دموكراتيكرهبراني كه از روش دموكراتيك يا اشتراك مساعي استفاده مي كنند به نيازها و علايق كاركنان توجه دارند و اختيارات را بطور غير متمركز اعمال مي كنند. اصولاً اشتراك مساعي نمي تواند مانند روش استبدادي- يك طرفه باشد زيرا حداقل بايد در تصميم گيري ها با كاركنان مشورت شود. رهبر گروه به صورت يك واحد اجتماعي عمل مي كند و كاركنان از شرايطي كه در شغل انان تأثير مي كند مطلع شده و تشويق مي شوند كه انديشه هاي خود را ارائه كنند.رهبري عدم ملاحظه يا آزادرهبري عدم مداخله يا آزاد از اعمال قدرت و دخالت در كارها اجتناب مي ورزد. در اين شيوه رهبران تا حدود زيادي به گروه ها متكي هستند و اين گروه ها هستند كه هدف ها را تعيين مي كنند. مسائل مربوطه را حل و فصل مي كند و نسبت به آموزشي اعضاء و ايجاد انگيزه در كارها اقدام مي كنند. در اين روش رهبر نقش هماهنگ كننده و راهنما را ايفا مي كند. اين شيوه در بعضي موقعيت ها كه رهبر بتواند انجام يك وظيفه را كاملاً واگذار كند مفيد است. براي مثال در دانشگاه ها رئيس دانشكده در روش هاي تدريس استادان مداخله اي ندارد.مباني سازمان دهيوظيفه سازمان دهي مديريت اصولاً مربوط مي شود به ايجاد طرح يا الگويي كه در چهارچوب آن بتوان مجموعه امور يك مؤسسه را به اجزاي قابل اجرا به گونه اي تقسيم كرد كه رسيدن به هدف ها و مقاصد مؤسسه به بهترين وجه تسهيل شود. در اصل هر نوع فعاليت گروهي با هدف معين

در صورتي با موفقيت همراه خواهد شد كه وظايف، مسئوليت ها، اختيارات و روابط هر يك از افراد گروه بر مبناي يك روش تقسيم كار منطقي، معلوم و مشخص شود و با ايجاد هماهنگي هاي لازم، مساعي افراد در جهت رسيدن به هدف ها هدايت شود.در هر حال شكي نيست كه افراد صالح مايل به همكاري به نقش هاي محوله در گروه و نحوه ارتباط و وظايف با يكديگر وقوف داشته باشند، بهتر و مؤثر مي توانند وظايف مربوط را انجام دهند. طرح و تداوم اين نظام نقش ها، اساساً جزو وظايف سازمان دهي به شمار مي آيد. براي اينكه نقش سازماني براي افراد معنايي داشته باشد بايد سه خصيصه را شامل شود:1-    هدف هاي قابل سنجش بايد داشته باشند.2-    وظايف يا فعاليت هاي عمده را در برگيرد.3-    اختيار انجام دادن امور در آن پيش بيني شود.به طوري كه متصدي شغل بداند كه براي رسيدن به هدف هاي پيش بيني شده چه بايد بكند. مضافاً اين كه براي ايفاي نقش به طور مؤثر، اطلاعات مورد نياز و ساير وسايل و ابزارهاي لازم در اختيار شاغل قرار داده شود.تعريف سازمانسازمان عبارت است از گروهي متشكل از دو يا چند تن كه در محيطي با ساختار منظم و از پيش تعيين شده براي نيل به اهداف گروهي با يكديگر همكاري مي كنند.                                                 تعريف سازمان دهيسازمان دهي فرايندي است كه طي آن تقسيم كار ميان افراد و گروه هاي كاري و هماهنگي ميان آنان به منظور كسب اهداف صورت مي گيرد. به بيان ديگر سازمان دهي فرايندي است چهار مرحله اي مركب از:1-    تقسيم كار 2-    طبقه بندي

يا واحد سازي 3-    سلسله مراتب 4-    هماهنگيساخت سازمانيساخت سازماني يا طراحي سازمان، حاصل فرايند سازمان دهي است و عبارت است از سيستم روابطي كه به طور غير رسمي شكل گرفته و به طور رسمي تصويب شده است و حاكم بر فعاليت هاي افرادي است كه براي كسب اهداف مشترك به هم وابسته اند. ساختار سازماني چارچوب سازمان را مشخص مي كند همان گونه كه انسان ها اسكلتي دارند كه شكل آنان را مشخص مي كند، سازمان ها نيز داراي ساختاري هستند كه وضعيت آن را معين مي كند. ساختار سازماني چارچوبي است كه مديران براي تقسيم و هماهنگي فعاليت هاي اعضامي سازمان آن را ايجاد مي كند. ساختار سازماني سازمانهاي مختلف با هم متفاوتند زيرا شرايط محيطي و راهبردها و اهدافي كه سازمان ها دنبال مي كنند با هم متفاوتند. ساختار سازماني الگوهاي تعيين شده براي روابط ميان اعضاي يك سازمان  است و هم چنين نظامي است رسمي، زيرا مديران عالي به طور رسمي آن را پديد مي آورند. هدف هاي ساختار سازماني عبارت است از:1-    جهت دادن اطلاعات به سوي مديران مربوط تا ميزان عدم اطمينان آنان هنگام تصميم گيري كاهش يابد.2-    توزيع اختيار براي تصميم گيري به طور مؤثر به صورتي كه اعضاي سازمان بتواند بدون درد سر و با انسجام در هر سطحي برنامه هاي خود را اجرا كنند.3-    تعيين و كنترل روابط ميان واحدهاي كاري به گونه اي كه مشخص شود كه كليه كارها به نحو مطلوب و مرتب واگذار و اجرا شده و كليه واحدها در موفقيت سازمان مشاركت داشته اند.طبقه بندي يا واحد سازيوقتي مديران تقسيم كار مي

كنند، فعاليت هايي را كه براي اجراي كليه كارهاي سازمان مورد نياز است گرد مي آورند، سپس آنها را در قالب مشاغل منظم دسته بندي مي كنند. طبقه بندي يا واحد سازي، ترتيبي است كه در آن مشاغل و فعاليت ها در گروه هاي منطقي دسته بندي مي شوند و هر گروه در بخش و واحد بزرگ تري تركيب مي شوند تا كل سازمان را شكل دهند.براي طبقه بندي يا سازمان دهي، مباني مختلفي وجود دارد و انتخاب نوع ساخت و مبناي آن بايد با توجه به عوامل مختلفي چون فعاليت سازمان، محيط سازمان و خط مشي هاي كلي آن صورت پذيرد. متداول ترين شيوه هاي سازمان دهي يا واحد سازي در اين قسمت شرح داده مي شود.سازمان دهي بر اساس وظيفه (هدف)اين نوع سازمان دهي، در برگيرنده وظايفي است كه يك مؤسسه نوعاً انجام مي دهد. تمام كاركناني كه عمليات مشابهي انجام مي دهند در يك قسمت متمركز مي شوند و زير نظر يك مدير كار مي كنند به عبارت ديگر در ساختار سازماني بر حسب وظيفه، واحدها به نحوي از يكديگر جدا مي شوند كه هر يك وظايف و مسؤليت هاي غير مشابهي با يكديگر داشته باشند. براي نمونه در يك مؤسسه توليدي، جدا شدن واحدها به قسمت هاي توليد، فروش، مهندسي و پرسنل كه هر يك در ارتباط با هدف سازمان، وظايف خاصي را دنبال مي كند. اين نوع سازمان دهي رايج ترين نوع طبقه بندي است و هر اندازه پيشرفت علم و تكنولوژي تخصص هاي بيشتري را در رشته هاي مختلف علوم مطرح مي كند، كاربرد اين نوع تقسيم كار بيشتر

مي شود. اين نوع طبقه بندي را گاهي طبقه بندي بر اساس نوع تخصص نيز مي گويند.سازمان دهي براساس محصولتقسيم كار برمبناي نوع محصول در سازمان هاي بزرگ وجود دارد. سازمان هاي بازرگاني در آغاز كار برمبناي تخصص يا وظيفه سازمان دهي مي شوند. با توسعه و گسترش فعاليت ها، به علت وسعت دامنه عمليات و توليد كالاي متنوع و جريان امور سرعت لازم را نخواهد داشت. مديران توليد، فروش و امور مهندسي براي اتخاذ تصميم با مشكلاتي روبه رو مي شوند و روز به روز به سبب تمركز دو امور، وضع پيچيده تر مي شود.براي رفع اين مشكل، تركيب سازمان بر حسب نوع محصول ضرورت مي يابد. در اين ساختار سازماني، مديريت رده بالاي سازمان اختيارات وسيع اجرايي را در مورد توليد، فروش، خدمات و مهندسي كه به نوع خاصي از محصول با كالا مربوط مي شود به يك مدير تفويض مي شود.سازمان دهي براساس مشتريدر سازمان برمبناي مشتري يا ارباب رجوع، واحدها به گونه اي تقسيم مي شوند كه هر كدام پاسخگوي گروه متفاوتي از مشتريان سازمان باشند. گروههاي مختلف سازمان ممكن است نياز به خدمات متفاوت، كالاهاي مختلف و شيوه هاي گوناگون فروش داشته باشند و هر گاه پاسخگويي به اين نيازهاي متفاوت منظور سازمان باشد، ساخت سازماني برمبناي ارباب رجوع مفيد واقع مي شود. به عنوان مثال يك مؤسسه بازرگاني كه داراي دو دسته مشتري شامل واحدهاي دولتي و واحدهاي بخش خصوصي است كه هر كدام به شيوه اي متفاوت خريد كنند، پول مي پردازند و كالاهاي متفاوتي را نياز دارند، مي تواند واحدهاي فروش خود را براساس اين دو گروه

مشتري تقسيم كند.سازمان دهي منطقه اي يا جغرافيايي طراحي سازمان برمبناي مناطق جغرافيايي در سازمان هايي معمول است كه از نظر مكاني، در يك جا متمركز نيستند. اين روش، بر اين اصول استوار است كه فعاليت ها در هر منطقه يا ناحيه بايد گروه بندي گردد و به يك مدير گزارش داده شود. سازمان هاي بزرگ بيشتر طراحي ناحيه اي را اختيار مي كنند؛ طراحي ناحيه اي، هنگامي مناسب است كه هدف آن مشاركت مسئولان محلي در تصميم گيري و بهره گيري از اقتصادي بودن عمليات در آن محل باشد. امكانات ارتباطاتي ضعيف نيز مي تواند دليلي براي برگزيدن سازمان دهي منطقه اي باشد ولي به طور كلي با بهبود روز افزون ارتباطات نياز به اين نوع سازمان دهي تا حدودي برطرف مي گردد.از ديرباز، داشتن شعبه يا واحد در مناطق جغرافيايي مختلف، به عنوان يك زمينه كار ورزي عالي براي مديران شناخته شده است. اين كار روزي در بخشي از ساخت سازماني يك تجربه اساس به مدير مي دهد كه بعدها مي تواند برايش بسيار با ارزش باشد و براي سازمان خطر كمتري دارد. اين امر بدان معني نيست كه سازمان بايد براساس ناحيه تقسيم گردد تا مديران رده هاي پايين تر موفق به كسب تجربه اساسي شوند بلكه مي تواند يكي از عامل هايي باشد كه در تصميم گيري درباره ي نوع سازمان دهي مورد ملاحظه قرار مي گيرد.سازمان دهي براساس بازارمشكل هاي تازه تري از بخش بندي سازماني در سازمان دهي، سازمان هاي بازرگاني در محيط بازاري كه در آن فعاليت مي كنند و كانال هاي بازار يابي كه به كار مي

گيرند پديد آمده است. از آنجايي كه چنين ديدگاه هايي در سازمان دهي از آن جهت بوجود آمده اندكه تأكيد بيشتري بر بازار و كانال هاي بازار يابي داشته باشند. تفاوت هايي با ديگر انواع دارند. لازمه سازمان دهي پيرامون محور كانال هاي بازار يابي اين است كه ساختاري بتوان طراحي كرد كه بتواند به بازتاب مناسبي در راه رسيدن به مشتريان نهايي (مصرف كنندگان) از سوي سازمان بينجامد و اين كار از راه عمده فروشان، خرده فروشان و انواع گوناگون فروشگاه هاي خرده فروشي امكان پذير است. پاسخ به اين خط طولاني مشتريان خود نيازمند سازمان دهي است كه در زودترين زمان بتواند نيازهاي آن ها را شناسايي و پاسخ دهد. تفاوتي كه سازمان دهي براساس بازار را از سازمان دهي براساس مشتري مميز مي گرداند، وارد كردن فشار بيشتر بر بازار است.سازمان دهي براساس زماناين نوع سازمان دهي بيشتر در سطوح پايين سازمان بكار مي رود. استفاده از نوبت در بسياري از مؤسسات (بيمارستان ها، سازمان هاي نظامي، فرودگاه ها، مخابرات و...) به دلايل اقتصادي، فني و غيره و در مواردي كه روزهاي كار معمولي نيست به كار برده مي شود.الگوهاي جديد سازمان دهيمنطقي ترين روش در طراحي سازمان، شناسايي شرايط ويژه محيطي، تكنولوژي و استراتژيكي سازمان و انتخاب نوعي ساخت سازماني است كه بتواند بهترين عملكرد را در آن شرايط به همراه داشته باشد. از اين رو الگوهاي جديد سازمان دهي بررسي مي شود. سازمان دهي برمبناي پروژهسازمان برمبناي پروژه يا طرح يكي از انواع جديد ساخت سازماني است. در سازمان هايي كه هدف و مأموريت آنها را مي توان در قالب

پروژه ها و برنامه هاي نسبتاً مستقلي اجرا نمود، اين ساخت سازماني قابل استفاده و مفيد است. در سازمان برمبناي پروژه به تعداد پروژه هاي موجود در سازمان مي تواند واحدهاي مستقلي را ايجاد كند. اين واحدها داراي عوامل و امكانات لازم براي انجام پروژه هاي مربوطه بوده و قادرند بدون نياز به واحدهاي ديگر، پروژه خود را مستقلاً به انجام رسانند.در سازمان برمبناي پروژه، سازمان به واحدهاي پروژه اي و كوچكتر تقسيم مي شود و به همين جهت مشكلاتي ناشي از سلسله مراتب و كندي ارتباطات به حداقل ممكن كاهش مي يابد.در ساخت پروژه اي واحدهاي نسبتاً مستقلي در قالب پروژه ها ايجاد مي شوند كه داراي واحدهاي مورد نياز بوده و قادرند بدون درگيري با واحدهاي ديگر هدف خود را تحقق بخشند. همكاري واحدها در داخل پروژه لازم است ولي كمك واحدهاي خارجي چندان مورد نياز نبوده و نقش تعيين كننده اي در عملكرد واحد پروژه اي ندارد.در ساخت پروژه اي ضعف يك واحد، كل سيستم را تحت تأثير قرار نمي دهد و مسأله حسابرسي مسئوليت ها، در هر پروژه به سادگي قابل پي گيري است. در ضمن سنجش و مقايسه واحدهاي پروژه اي با توجه به امكانات و منابع مصروفه به وسيله آن ها، امر ارزيابي را با سهولت بيشتري امكان پذير مي سازد. پروژه ها مي توانند رقابت سالم و سازنده اي با هم داشته باشند و از روش ها و تكنيك هايي كه در يك پروژه كارآمد تشخيص داده شده استفاده نمايند.سازمان دهي ماترياليستي يا خزانه داري (Matrix Organization)اگر سازمان برمبناي پروژه را به عنوان واحدهايي از يك سازمان برمبناي

وظيفه (ساخت سنتي) فرض كنيم، تركيب حاصله سازمان ماتريستي خواهد شد. به عبارت ديگر، سازمان برمبناي وظيفه و سازمان برمبناي پروژه به همراه هم سازمان ماتريسي را به وجود مي آورند.اين نوع سازمان دهي در واقع مشكل پيشرفته تري از سرپرستي چند جانبه است و در سازمان هاي بزرگي كه فعاليت هاي فني و پيچيده و متعددي را انجام مي دهند به كار مي رود. اين نوع تقسيم بندي در سازمان هاي تحقيقاتي، مراكز آموزشي، مهندسين مشاور مورد استفاده واقع شده است.وظيفه برنامه ريزيتعريف برنامه¬ريزيبرنامه ريزي را به صورت هاي گوناگون تعريف كرده اند كه چند نمونه آن ارائه مي گردد:1-    تعريف نسبتاً جامعي از طرف «سيريل هودسن» بدين صورت ارائه شده است كه: برنامه ريزي يعني «ارائه طرقي بر عمليات آينده كه متضمن نتايج معين با هزينه مشخص و دوره زماني معلوم است.»2-    برنامه ريزي عبارت است از: «تحسين هدف، يافتن و ساختن راه وصول به آن»3-    «برنامه ريزي فرايندي است شامل اتخاذ و ارزيابي مجموعه اي از تصميمات مرتبط با يكديگر، قبل از نياز به اجراي آن ها، با توجه به اين اعتقاد كه بدون اقدام عملي احتمال وقوع وضعيت مطلوب در آينده وجود ندارد و در صورت اقدام، احتمال رسيدن به نتايج مورد نظر افزايش مي يابد.»4-    برنامه ريزي يعني «تجسم و طراحي وضعيت مطلوب در آينده و يافتن و ساختن راه ها و وسايلي كه رسيدن به آن را فراهم كند.»نهايت هدف اساسي برنامه ريزي كاهش ميزان قبول خطر نسبت حوادث احتمالي و اتخاذ تدابيري براي نيل به موفقيت هاي سازماني است. از اين رو برنامه ريزي فرايند فكري دشواري است

كه لازم مي سازد تا آگاهانه راه هاي كنش را تعيين كنيم و تصميم هاي خود را بر پايه هدف، شناخت و برآوردهاي سنجيده استوار سازيم پس مي توانيم اهداف برنامه ريزي را شرح زير بيان كرد:1-    افزايش احتمال رسيدن به هدف از طريق تنظيم فعاليت ها2-    افزايش جنبه اقتصادي (مقرون به صرفه بودن عمليات)3-    تمركز به روي مقاصد و اهداف و احتراز از تغيير مسير4-    تهيه ابزاري براي كنترل انواع برنامه ريزي برنامه ريزي جامع يا استراژيكبرنامه ريزي استراتژيك فرايندي است در جهت تجهيز منابع سازمان وحدت بخشيدن به تلاشهاي ان براي نيل به اهداف و رسالت هاي بلند مدت با توجه به امكانات و محدوديت هاي دروني و بيروني. البته بايد يادآور شد كه برنامه ريزي استراژيك قبل از آن كه يك تكنيك و فن باشد يك نحوه تلقي و باور است كه مديران را به تفكر دراز مدت و آينده نگري و پيش بيني افق هاي دور ترغيب مي كند. در سازماني كه اين باور و اعتقاد وجود نداشته باشد بستر مناسبي براي رشد برنامه ريزي استراتژيك وجود نخواهد داشت. برنامه ريزي استراتژيك، دور انديشي سازمان يافته اي است كه مراحل زير را دربر دارد: 1-    تعيين مأموريت ها به هدف هاي دوربرد.2-    تفكيك مأموريت ها به هدف هاي كمي و كيفي كوتاه مدت كه اين عمل را در اصطلاح هدف گذاري مي نامند.3-    تعيين خط مشي ها يا سياست ها.4-    طرح ريزي و برنامه ريزي اجرايي.برنامه ريزي استراتژيك، آينده را پيشگويي نمي كند ولي يك مدير را مي تواند در موارد ذيل ياري دهد:1-    فايق آمدن مؤثر بر مقتضيات آتي.2-    ارائه

فرصت به موقع براي تصحيح خطاهاي اجتناب ناپذير.3-    كمك به تصميم گيري درست در زمان مناسب.4-    تمركز بر اعمالي كه براي رسيدن به آينده مطلوب بايد انجام شوند.برنامه ريزي اجرايي يا عملياتياصولاً برنامه ريزي عملياتي در سطوح مياني و پايه سازمان انجام مي گيرد. در برنامه ريزي عملياتي با هدف كارايي، تلاش در اين است كه كارها به درستي انجام پذيرند و به بيان ديگر تأكيد اين برنامه ريزي بركارايي و بازدهي (efficiency) در حالي كه برنامه ريزي استراتژيك به به اثر بخشي (effectiveness) نظر دارد. در اثر بخشي منظور آن است كه هدف هاي اصلي و اساسي تعيين شوند و به آنها دست يابيم، اما در كارايي غرض آن است كه به هدف هاي تعيين شده باشد با حداكثر بازدهي برسيم. هم چنين در برنامه ريزي عملياتي بيشتر بر منافع فعلي سازمان تأكيد مي شود.در واقع اينگونه مي توان بيان كرد كه آنچه در برنامه ريزي استراتژيك به عنوان هدف و خطوط كلي تعيين مي شود، در برنامه ريزي عملياتي اجرا مي گردد. توالي برنامه ريزي عملياتي يا اجرايي عبارت است از:1-    تهيه برنامه كوتاه مدت (تعيين بودجه و زمان بندي)2-    تعيين معيارهاي عملكرد و موقعيت: كميت، كيفيت و هزينه.3-    بازبيني و تعيين موارد انحراف.4-    تهيه برنامه جديد.برنامه ريزي تخصصي1-    برنامه ريزي و كنترل توليد (مديريت توليد): عبارت است از تعيين، تحصيل و تربيت كليه ي نيازمندي هاي لازم، براي توليد آتي محصولات و براي تأمين نيازهاي قابل پيش بيني يا غير مترقبه ي جامعه و بازار.2-    برنامه ريزي پرسنلي (نيروي انساني): عارت است از تعيين تعداد افرادي كه در سال هاي اينده براي

تأمين هدف هاي سازمان بايد انتخاب گردند، آموزش ببيند، ترفيع يابند، بازنشسته يا اخراج شوند و مانند آن كه براساس آن تسهيلات و وسايل مورد نياز تخمين زده مي شود. برنامه ريزي نيروي انساني به تهيه شكل سازماني آغاز مي شود و شكل مسير ترفيعات، آيين نامه ي، استخدامي، برنامه هاي آموزش ضمن خدمت و غيره نيز از جمله موضوع هاي ان است.3-    برنامه ريزي مالي: عبارت است از تعيين ميزان و چگونگي منابع مالي و متقابلاً تعيين ميزان و چگونگي مصارف منابع مالي مذكور به منظور تأمين هدف هاي مؤسسه و صاحبان و كنترل كنندگان آن.انواع برنامه هانبايد اين نكته را فراموش كنيم كه برنامه هر عمل در اينده را در بر مي گيرد؛ بنابراين برنامه انواع گوناگوني دارد كه به اين صورت تقسيم بندي مي گردد.1-    مقاصد يا مأموريت ها2-    هدف ها3-    استراتژي ها (راهبردها)4-    خط مشي ها (سياست هاي كلي)5-    روش ها6-    دستورها (مقررات و آيين نامه ها)7-    برنامه ها و طرح ها8-    بودجه هابرنامه ريزي مؤثرتوجه به موارد زير موجب مؤثر بودن برنامه ريزي مي گردد:1-    زمان: هر يك از اجزاء، نه تنها از جنبه محتوا و عمل، بلكه از نظر زمان نيز مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا حركت ها با يكديگر ارتباط دارند.2-    ارتباطات: بايد طوري برقرار گردد كه همه ي افراد در حيطه ي فعاليت خود، در يك صحيحي از برنامه و چگونگي اجراي آن داشته باشند.3-    تشريك مساعي: در امور برنامه ريزي بايد همكاري صورت گيرد.4-    به وجود آوردن جو مناسب: آماده سازي براي برنامه ريزي بايد از سطوح بالا شروع شود و سازمان يافته باشد. مراحل برنامه

ريزي«كونتز» و «وايهريخ» در كتاب مديريت مراحل برنامه ريزي را شامل اقداماتي به شرح ذيل دانسته اند:1-    آگاه بودن به فرصت ها:اگرچه اين مرحله، يكي از مراحل برنامه ريزي محسوب نمي شود، لكن آگاه بودن نسبت به فرض هاي داخل و خارج از سازمان در واقع نقطه آغاز برنامه ريزي را تشكيل مي دهد. در اين مرحله، بايد كليه فرصت هاي ممكن در آينده به طور روشن و كامل مورد ملاحظه قرار گيرند. تا با توجه به نقاط قوت و ضعف مان بدانيم كه در كجا قرار داريم، چه نوع مسايلي را مي خواهيم حل كنيم و چرا بايد چنين مسايلي را حل كنيم و نيز بدانيم كه چه مي خواهيم به دست آوريم. تعيين هدف هاي مبتني بر واقعيت به اين آگاهي بستگي دارد.2-    تعيين هدف ها: دومين قدم در برنامه ريزي، تعيين هدف ها براي كل مؤسسه و سپس براي هر يك از واحدها به صورت كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت است. هدف ها نتايج مورد انتظار را مشخص مي كنند و معرف نقاط پايان عملياتي هستند كه بايد انجام شود.3-    پديد آوردن فرض هاي لازم براي برنامه ريزي: سومين گام منطقي در برنامه ريزي پديد آوردن، به اگاهي رساندن و جلب همراهي ديگران درباره فرض هاي بنيادي برنامه ريزي است كه در حقيقت عبارتند از انواع پيش بيني ها، خط مشي هاي بنيادي در خور كاربرد و برنامه هاي موجود سازمان.4-    تعيين گزينه هاي مختلف عمليات: اين مرحله عبارت است از بررسي و تشخيص راه حل هاي مختلف.5-    ارزيابي گزينه ها: بعد از تعيين راه حل هاي گوناگون و بررسي

نقاط ضعف و قوت انها، راه حل هاي مزبور در پرتو پيش فرض ها ارزيابي مي شوند. از آن جايي كه برنامه ريزان عموماً با شرايط نامطمئن مسأله كمبود سرمايه و عوامل مختلف نامحسوس روبه رو هستند، لذا ارزيابي معمولاً بسيار دشوار است.6-    انتخاب يك راه حل: در اين مرحله است كه تصميم گيري واقعي صورت مي گيرد.7-    تنظيم برنامه هاي فرعي: در مرحله اي كه تصميمي اتخاذ مي گردد، برنامه ريزي به ندرت كامل است لذا تعيين برنامه هاي پشتيباني از برنامه اصلي ضرورت دارد.8-    نشان دادن برنامه ها در قالب اعداد و ارقام از طريق بودجه ها (عددي كردن برنامه ها با بودجه بندي): بودجه كلي يك مؤسسه، نمايانگر جمع كل درآمد و هزينه و اقلام مهم ترازنامه از قبيل موجودي نقدي و هزينه هاي سرمايه اي و نقدي است و بخشي از بودجه كلي مؤسسه را تشكيل مي دهد. به اين ترتيب بودجه ها وسيله اي خواهند شد براي گرد هم آوردن برنامه هاي مختلف و استانداردهاي مهم براي اطمينان يافتن از پيشرفت برنامه ها.فنون برنامه ريزيبرنامه ريزي، تصميم گيري نسبت به آينده است. براي اينكه برنامه ريزان بتوانند تمام متغيرهاي مربوط به تصميم گيري را پي گيري كنند، روش هاي متعددي ابداع شده است كه بعضي از آنها عوامل مؤثر را براي برنامه ريزي مجسم مي كند و پاره اي ديگر حتي مي توانند به جاي وي تصميم بگيرند؛ به بيان ديگر، تصميم مدير به صورت برنامه ريزي شده در مي آيد.صرف نظر از برنامه ريزي استراتژيك، اكثر قريب به اتفاق برنامه ريزي هاي اجرايي به شيوه ي تصويري- شكلي مي

باشند. زيرا با اين شيوه:1-    موضوعات بيشتري را در فضاي كمتري مطرح مي كنند.2-    بسيار سريع تر و غالباً اسان تر فهميده مي شوند.3-    اجراي برنامه، كنترل، ارزيابي و تجديد نظر در آن را تسهيل مي كنند. نظارت و كنترلمعنا، مفهوم و اهميت كنترليكي از وظايف اساسي مدير كه با ساير وظايف او در ارتباط است كنترل مي باشد كه از طريق ان مي توان از منابع و فعاليت هاي اعضاء سازمان، حداكثر كارايي و اثر بخشي را در جهت نيل به اهداف سازمان بدست آورد. فقط با كنترل است كه برنامه ريز به صحت پيش بيني خود پي خواهد برد. به همين دليل است كه بايد اين نظر را پذيرفت كه هيچ برنامه اي بدون كنترل به درستي اجرا نمي شود و كنترل نيز بدون وجود برنامه مفهوم و معني پيدا نمي كند.بنابراين كنترل در مؤسسات تجاري و ديگر سازمان ها نقش پويايي ايفا مي كند. پويايي نقش كنترل از آن جهت است كه براساس آن مي توان به اصلاح انحرافات، تطابق عملكردها با اهداف مطلوب سازماني پرداخت.مراحل كنترلكنترل را مي توان طي چهار مرحله انجام داد.مرحله اول: تعيين معيار(استاندارد) يا ضابطه براي كنترل.مرحله دوم: سنجش عملكرد در برابر معيارها (استانداردها).مرحله سوم: تشخيص انحرافات و تحليل عمل آنها.مرحله چهارم: اقدامات اصلاحي.انواع كنترل طبقه بندي هاي مختلفي براي كنترل انجام گرفته است كه مدير به تشخيص خود و با توجه به شرايط و موقعيت هاي موجود، از انواع مختلف كنترل در جهت انجام وظيفه خويش بهره مي گيرد. كنترل از ابعاد زماني، سازماني و مقداري ممكن است به ترتيب با اشكال دائم يا متناوب، متمركز

يا غير متمركز، كمي يا كيفي صورت پذيرد. به علاوه با توجه به اينكه انجام دهنده كنترل چه كسي مي تواند باشد كنترل شكل هاي زير را به خود مي گيرد:1-    كنترل پيش برنده.2-    كنترل هاي غربالي يا كنترل «بله، خير».3-    كنترل هاي پس از عمل. وظايف مديريت منابع انساني با نگرش مجدد به سيستم هاي سازماني در مي يابيم كه انسان در واقع مهم ترين عامل در جهت نيل به اهداف سازماني به شمار مي رود زيرا ساير منابع وارده سازمان به خودي خود نخواهد توانست اهداف سازماني را تحقق بخشند.يك سيستم زماني مديران توليد سعي در بهبود كيفي و كمي توليدات، مديران صنعتي سعي در بهبود سيستم ها و روش ها، مديران امور مالي سعي در تهيه سرمايه و استفاده مطلوب از ان و مديران منابع انساني سعي در ارائه برنامه هايي جهت هماهنگا بين اهداف سازمان . نيروي انساني و تأمين اهداف سازماني دارند.مفهوم مديريت منابع انساني مديريت منابع انساني تخصص ويژه اي است كه كوشش مي كند تا در جهت كسب رضايت كاركنان و تأمين هدفهاي سازماني سياست گذاري، برنامه ريزي و فعاليت نمايد.موفقيت هر سازمان در واقع در گرو تركيب و تلفيق مؤثر سرمايه، مواد، ابزار آلات كاري و منابع انساني است، به طريقي كه نيل به اهداف برنامه هاي كوتاه، ميان و بلند مدت تضمين گردد. به دليل پيچيدگي سازمان هاي امروزي، تخصص هاي ويژه اي براي اداره امور سازماني ايجاد گرديده است. مديريت امور مالي كه در جهت استفاده مطلوب از سرمايه فعاليت مي كند مديريت توليد كه در جهت استفاده مؤثر و طراحي مناسب ماشين آلات و

ابزار الات توليدي كوشش مي كند،... و بالاخره مديريت منابع انساني كه برنامه ريزي، سازمان دهي، هدايت، رهبري و نظارت بر كليه عمليات استخدامي و هم چنين آموزشي و بهسازي، نگهداري، ارزشيابي، برقراري ارتباطات، ايجاد انگيزه هاي كاري و به ويژه برنامه ريزي نيروي انساني را با همكاري و مشاوره ساير مديران سازمان به عهده دارد.مديران منابع انساني، نه تنها در مقابل نيروي انساني يك سازمان مسئول اند بلكه از طرف ديگر در مقابل مديران رده بالاي سازمان نيز مسئوليت دارند. آنان مسئول اند نيازها و خواسته هاي مديران رده بالاي سازماني را به نيروهاي انساني و نيازها و خواسته هاي كاركنان را به مديران رده بالاي سازمان منعكس نموده و در واقع خلأبين اين دو را پر كنند. بنابراين مديران پرسنلي بايد با كليه قشرهاي سازماني زبان مشترك پيدا نموده و ارتباطات انساني را در داخل سازمان قوت بخشند.اهداف مديريت منابع انسانيهدف مديريت منابع انساني عبارتند از افزايش كاراي نيروهاي انساني در سازمان. اين هدف مي تواند راهنماي مطالعه و كاربرد اصول و مباني مديريت منابع انساني باشد. مطالعات مديريت منابع انساني مي تواند به اين سؤال اساسي پاسخ دهد كه مديران منابع انساني چه مي كنند و چه بايد بكنند. به هر حال افزايش كارايي منابع انساني در سازمان از اهميت ويژه اي برخوردار است. از چنان اهميتي كه حتي سازمان هاي كوچك هم در صدد ايجاد واحدي تحت عنوان مديريت امور اداري براي افزايش كارايي كاركنان خود مي باشند. البته لازم به ذكر است كه در عمل مديران منابع انساني اهدافي را با توجه به شرايط داخل و خارج سازماني براي خود

مشخص نموده و دنبال كنند. اين اهداف مشخص شده مي توانند راهنماي خوبي براي فعاليت هاي گوناگون مديران منابع انساني در سازمان باشد. مديراني كه به دلايلي نتوانند اهداف مذكور را مشخص و مدون نمايند در عمل لطمات شديدي را به سازمان و مديريت وارد خواهند نمود. معمولاً چهار هدف به شرح زير براي مديريت منابع انساني قائل مي شوند.1-    هدف اجتماعيكه عبارت است از احساس مسئوليت نمودن در مقابل نيازهاي جامعه و ايجاد اعتبار براي سازمان و كاركنان آن در جامعه.2-    هدف سازمانيكه عبارت است از احساس مسئوليت نمودن در مقابل اهداف سازماني و حداكثر استفاده از تخصص و تعهد نيروي انساني در نيل به اهداف سازمان و مديريت.3-    هدف وظيفه ايكه منظور احساس مسئوليت نمودن در قبال وظايف و مسئوليت هايي كه به عهده واحد امور اداري سازمان گذاشته مي شود. 4-    هدف اختصاصيكه منظور احساس مسئوليت نمودن در قبال تهداف شخصي كاركنان مشغول به كار در سازمان زيرا نيروهاي انساني به اميد و آرزوهاي رفع و تأمين نيازمندي ها و نيل به اهداف شخصي خود وارد سازمان شده و فعاليت مي نمايند. بنابراين بايد نيل به اهداف كاركنان از طريق كار و فعاليت توسط مديران پرسنلي تضمين گردد. در غير اين صورت آن ها نسبت به سازمان مديريت و اهداف سازماني بي توجه خواهند شد.وظايف و مسئوليت هاي مديريت منابع انسانيوظايف و مسئوليت هاي مديريت منابع انساني به دو قسمت به شرح زير تقسيم مي گردند:الف) وظايف و مسئوليت هاي عمومي كه عبارتند از:1-    برنامه ريزي2-    سازمان دهي3-    هدايت رهبري4-    نظارت و كنترلب) وظايف و مسئوليت هاي اختصاصي كه عبارتند از:1- جذب

و گزينش 2- آموزش و توسعه منابع انساني4-    طراحي سيستم هاي حقوق و دستمزد5-    شناخت استعدادها، علائق، انگيزه ها و شخصيت نيروهاي انساني از طريق ايجاد ارتباطات انساني6-    انجام اقدامات مربوط به نگهداري تن و روان منابع انساني7-    انجام اقدامات مربوط به فعل و انفعالات و جا به جايي هاي پرسنلي8-    انجام اقدامات مربوط به نظم و انضباط و رسيدگي به شكايات9-    ارزشيابي شايستگي كاركنان10-    برنامه ريزي نيروي انساني11-    انجام اقدامات مربوط به از كارافتادگي، بازنشستگي و مستمري بگيري كاركنانوظايف عمومي مديران پرسنلي يعني برنامه ريزي، سازمان دهي، هدايت و نظارت و كنترل در واقع همان وظايف چهارگونه كليه مديران در سطوح مختلف سازماني است كه مديران منابع انساني هم از اين قاعده كلي مستثني نيستند.

مديريت يك دقيقه اي

نويسنده: برانكارد اسپنسر جانسون

خلاصه كتاب مديريت يك دقيقه اي- تلخيص: نادر شفيع زاده مظاهري- مقدمه: مديريت يك دقيقه اي روشي تازه است براي به دست آوردن نتايج بهتر و مؤثرتر. نويسنده كتاب آقاي برانكارد اسپنسر جانسون يك مدير است كه تا قبل از مطالعه كتابِ مدير يك دقيقه اي يك مدير با شگرد و روش ساده كه اكثر مديران از آن استفاده مي كنند بود. ايشان بعد از خواندن كتاب ذكر شده تصميم گرفت با نويسنده كتاب كه خود از مديراني بود كه توانسته بود از طريق اين روش يك شركت نامنظم را به يكي از بهترين مؤسسات تبديل كند، ملاقات كند. ايشان پس از تماس تلفني با مدير يك دقيقه اي و مشخص كردن قرار ملاقات به ديدار مدير موفق رفت. او مردي حدودا ميانسال بود كه پشت پنجره ايستاده بود. زماني كه برانكارد وارد اتاق شد، پس از تعارفات ميان دو مدير

از او خواست كه در مورد كتاب و روش كار و استفاده از آن برايش توضيح دهد؛ مدير يك دقيقه اي كه مردي خوش برخورد بود خواستة همكار جوان خود را پذيرفت و شروع به توضيح دادن نمود.او ابتدا چند جمله اي را كه به شكل لوح روي ديوار بود براي همكار جوان خود گفت؛ در ميان اين جملات نوشتة بسيار زيبايي بود كه اينگونه نوشته شده بود كه مبنا و شاخص اين روش محسوب مي شود:«شاخص مديريت يك دقيقه اي اين استكه هر روز هر از گاهي به چهره كساني كه به آنان مديريت مي كنيم بنگريم،و بينديشيم كه آنان منابع مهم ما هستند.»سپس وارد جزئيات مديريت يك دقيقه اي شد. او ابتدا با معرفي روش ABC به برانكارد شروع كرد؛ توضيح او اينگونه بود كه گفت: ABC اون حرف يا كلمه هايي كه براي آموزش در مدارس استفاده مي شود نيست، بلكه ABC الفباي مديريت يك دقيقه اي است.A        Activators        فعال كننده ها       فعال كننده ها كارهايي است كه مدير يك دقيقه اي قبل از آن كه از كادر خود انتظار كاري را داشته باشد بايد انجام دهد.B       Behavior       كار يا هدفي كه يك مدير براي كادر خود توضيح داده و از آنان انتظار دارد كه براي او انجام دهند.C       Consequences        نتايج يا پيامدي كه يك مدير يك دقيقه اي توقع دارد به دست بياورد.اگر مديران بتوانند فعال كننده هاي لازم را تشخسص دهند و اعمال كنند و همچنين رفتاري را كه پس از پايان هر اجرا لازم است به درستي انجام دهند به عملكرد و اجراي بهتر كار دست مي يابند.مهم ترين فعال كننده هدف گذاري است.مدير با كمي توضيح دادن براي دوست جوان خود به او مي گويد كه هميشه اجراي مطلوب و

خوب در مراحل رفتاري نمايان است. يعني قابل مشاهده و اندازه گيري است و ما مي توانيم با مشاهده رفتار كادر خود تصميم بگيريم چه وقت هدف را براي كادر توضيح و چه وقت توبيخ مي كنيم.در ادامه توضيحات مدير يك دقيقه اي مي گويد كه ما هيچ وقت يك كارآموز را توبيخ نمي كنيم، زيرا ممكن است كه او را از كار خود دلسرد كنيم و راه او را عوض كنيم، بلكه ما تنها كساني را توبيخ مي كنيم كه مي دانيم مي توانستند كار خود را بهتر انجام دهند و اين كار را نكردند.هميشه توبيخ را با تمجيد پايان دهيم.زماني كه يك مدير مي خواهد توبيخ كند، بايد بداند كه چگونه توبيخ كند. براي مثال اگر مدير توبيخ خود را با تمجيد تمام كند، فرد پس از رفتن او به كار خود مي انديشد و سعي در اصلاح خويش مي نمايد نه اينكه به طرز برخورد مدير!كاربرد سيستم PRICEPinpoint         مشخص كردن جزئيات دقيق عملكرد يا رفتاراين مرحله تشخيص دقيق فضاها و حوزه هاي قابل مشاهده و قابل اندازه گيري براي اجرا و عملكرد افراد است. در اصل اين فضاهاي عملكرد است كه شما مي بايست به عنوان هدف يك دقيقه اي شناسايي كنيد.Record        ثبت و يادداشت كردن عملكرد يا اجرازماني كه يك مدير توسط افراد خود بتواند عملكرد آنها را ثبت كند، مي تواند در مورد عملكرد آنها تصميم گيري كند و بتواند نتيجه اي بهتر به دست بياورد.Involve         سهيم كردن كار با فردزماني كه افراد خود را سهيم كنيم آنها سعي و فعاليت خود را بهتر و بيشر مي كنند تا بتوانند به منافع خود هم برسند.Coach         هدايت و راهنماييپس از انجام مراحل قبل بايد سعي در راهنمايي و هدايت گروه داشته

باشيم و به ياد داشته باشيم راه رسيدن به هدف يك سفر است نه يك منزلگاه.Evaluate         ارزشيابيدر انتها بايد ارزشيابي كنيم تا ببينيم به هدف خود دست پيدا كرديم يا خير؟ 6 لغت مهم: اشتباه از من بود، معذرت مي خواهم.5 لغت مهم: نتيجه كار شما خوب بود.4 لغت مهم: شما چه عقيده اي داريد.3 لغت مهم: اگر ممكن است2 لغت مهم: خيلي متشكرم.1 لغت مهم: «ما»بي اهميت ترين لغت: «من»

مديريت موفق زمان

جك دي فرنر- مترجم:ناصر جواهري زاده

تهيه: نازنين اعطايي- خلاصه كتاب: مقدمه : هر انساني در طول روز فقط 24ساعت يا 1440دقيقه يا86400ثانيه فرصت دارد تا به كار هاي خود برسد چطور مي شود يك فرد در اين مدت يك كشور را اداه كند ووقت هم اضافه مي اورد در حالي كه برخي ديگر در همين زمان قادر به ساده ترين كارها هم نيستن... مديريت زمان وقت گير است ايا بهتر نيست به جاي خواندن كتاب و شركت در دوره هاي مديريت زمان وقتمان را صرف كارهاي ديگر كنيم؟جواب اين سوال در قصه ي مرد هيزم شكن است مردي مسئول قطع 500درخت بود اما اره اي كند داشت مردم به او گفتند تو بايد اره ات را تيز كني هيزم شكن پاسخ داد=ان قدر كار دارم كه وقت براي تيز كردن اره ندارم باورهاي غلط در مديريت زمان: •    1-من ذاتا فرد نامنظمي هستم •    2-تنها راه كسب بازده بيشتر سخت كار كردن است •    3- من در تمام ساعات روز به يك حد كارايي دارم •    4-برنامه ريزي زمان باعث مي شود كه اختيار در زندگي از بين برود •    5-اگر مي خواهيم در كارها كارايي داشته

باشيم بايد فقط خودمان ان را انجام دهيم جك دي فرنر _مديريت موفق زمان_مترجم_ناصر جواهري زاده انتشارات پژوهش تهران سال 1379 4اصل مديريت زمان: هرگاه با كاري روبه رو شديد كه انجام دادن ان زمان مشخصي طول مي كشد قبل از انكه به اقدامي دست بزنيد در مورد سولات زير فكر كنيد •    1-ايا لازم است اين كار حتما انجام شود؟اگر نه ان را حذف كنيد •    2-ايا حتما من بايد اين كاررا انجام دهم ؟اگر نه ان را فورا به ديگري واگذار كنند •    3-ايا اين كار حتما بايد الان انجام شود؟اگر نه ان را به تعويق بيندازيد •    4-ايا اين كار اولويت اول را در كارهايم دارد؟اگر نه به سراغ اولويت اول برويد روش تعيين اولويت: ابتدا بايد كارهايي را در طول روز انجام شود شناسايي كرده به هركدام از لحاظ اهميت وفوريت  امتياز1و2و3دهيد حاصل ضرب اين ها اولويت را تعيين مي كند اهميت0فوريت=اولويت مديريت زمان لحظه هاي گران بهاي زندگي مجموعا عمر ادمي را تشكيل مي دهند داراي ارزش هاي فراواني است كه توجه و گاهي و بهره برداري صحيح و مناسب از ان ها موجبات رشد و تعالي را فراهم مي سازد و غفلت از ان ها خسراني عظيم در بر دارد و بنا به فرمايش مولاي متقيان علي (ع)از دست دادن فرصت ها مايه غم و اندوه است غم واندوه است چه زيبا  سروده است شاعر بزرگ ايراني پروين اعتصامي كه گوهروقت بدين خيره گي از دست مده           آخراين عمر گرانمايه بهايي دارد •    هيچ انساني از وقت و بي نياز نيست و چه بسيارند انسان هايي كه از كمبود

وقت مي نالند دليل بي توجهي به بخشي از امورات زندگي را كمبود وقت مي دانند هرچه مسئوليت فرد وسيع تر باشد به همان نسبت نياز او به وقت بيشتر اسشت زيرا مدت شبانه روز براي همه يكسان است و طبيعي است كهع يك مدير كه با اقسام گوناگون كارها و انواع سليقه ها و توقعات روبرو است براي پاسخ گوي در حيطه مسئوليتش بيشترين نياز را به وقت و زمان دارد لذا اشنايي با فنون مديريت كه در واقع روش هاي بهره گيري و استفاده از زمان را به بهترين وجه را تعليم مي دهد براي كليه ي مديران لازم  و ضروري است فصل اول: مفاهيم اساسي در مديريت زمان=اين كتاب سعي دارد يك راهنماي عملي براي بهبود مديرزمان باشد زماني كه شما اقدام به مديريت زمان مي كنيد •    اهدافتان را در ذهن مشخص كنيد و به دنبال ايده هايي باشيد كه شمارا به اهدافتان مي رساند •    زمان يك منبع كمياب=اقتصاد دانان درگير اين مسئله هستند كه جوامع مختلف چگونه منابع خودشان را تخصيص مي دهند منابعي مثله زمين.مواد.سرمايه و... •    تخصيص اين منابع به عهده ي سازمان هاي اقتصادي كه شامل ملت ها دولت ها و ادارات و...مي باشد مديريت زمان به معناي اداره كردن منابع خودمان وتوانايي هايمان است اهداف=تخصيص منابع مفهوم اصلي در هدف محسوب مي شود همه ي افراد منابع شان را به نيازها و مقاصدشان تخصيص مي دهند در زمينه ي نيازها و انگيزه هاي انساني تئوريه ابراهام مازلو بيان مي كند كه نيازها بر اساس سلسله مراتب مي باشد كه از نياز هاي زيستي يا فيزيولوژيك

به سمت نياز خود شكوفايي مرتب شده اند براساس نظريه مازلو يك شخص ابتدا به وسيله ي نيازهاي اساسي سطح پايين برانگيخته مي شود پس هنگامي كه يك نياز ارضا شد اين حالت انگيزش شخص را به سمت نياز سطح بالاتر حركت مي دهد منبع واقعي مديريت زمان: منبع ارزش مند زمان بر روي روش ما در استفاده از ساير منابع اثر ميگذارد زمان تنها منبعي است كه همه به طور مساوي در اختيار داريم زمان را همچون منابع ديگرنمي توان ذخيره كرد تا هر موقع كه نياز شد از ان استفاده كنيم مديريت زمان شامل مهارت هاي برنامه ريزي سازمان دهي اجرا و كنترل است مديريت زمان به معناي استفاده ي موثر از منابع و راهي براي رسيدن موثر و اهداف شخصي است اگر شما علاقه مند به بررسي گذران وقت باشيد و تصميم جدي در مورد توسعه ي ان داشته باشيد به چيزهايي كه بايد انجام دهيد نظري بيفكنيد تهعد)هيچ تدبير يا راه ميانبري وجود ندارد مديريت زمان اشفته درست مانند يك عادت بد است شمابايد متحد شويد كه درباره ي ان كارهايي انجام دهيد تجزيه و تحليل)شما بايد در مورد اينكه چگو.نه وقتتان را مي گذرانيد چه مشكلاتي داريد و چه شرايطي داريد داده هايي جمع اوري كنيد فرم تحليل زمان و ديگرابزار تجزيه و تحليل زمان در اين مورد مفيد ميباشد برنامه ريزي)ممكن است بگوييد من وقت كافي براي برنامه ريزي ندارم اما مديريت موثر و كارا غالبا مستلزم برنامه ريزي است توسط ان شما مي توانيد ساعات زيادي از انجام كارهاي غلط را ذخيره كنيد بحران هارا كاهش داده و

از انجام كارهاي غير مهم وغير ضروري جلوگيري مي كند پيگيري و تحليل مجدد)اگر شما نتايج را بررسي كنيد كشف مشكل كنيد و برنامه را اصلاح كنيد برنامه نتيجه خواهد داد و مشكلي به وجود نميايد.بنابراين هدف مديريت زمان يك فرايند شامل 8 مرحله است به ترتيب: 1)فهميدن اينكه چگونه از وقتتان استفاده مي كنيد 2)فهرست زمان خودرا براي شناخت مشكلات و فعاليت هايي كه بي ارزش هستند و وقت زيادي از شما مي گيرند اصلاح كنيد 3)تمرين خود ارزش يابي كنيد گاه گاهي منابع .توانايي ها منابع سرمايه و موقعيت حال خود را ارزيابي كنيد 4)اهدافي كه براي شما مهم هستند طبقه بندي كنيد و به وسيله ي اولويت بندي اهميت كارهاي مهم را تشخيص دهيد 5)فعاليت برنامه ريزي را تا رسيدن به اهداف مهم توسعه دهيد مهارت ها.منابع و چهارچوب زماني خودرا مشخص كنيد 6)برنامه هاي خودرا به صورت فعال اجرا نماييد و فعاليت هاي كليدي را در دفتر روزانه ثبت كنيد 7)تكنيك هاي پيشرفته و راه حل ها را براي غلبه بر مشكلات ويژه مديريت زمان هم چون بحرا ن هاي ملاقات هاي غير موثر معلوم نماييد 8)پي گيري و تجزيه و تحليل دوباره را شاخصي براي پيشرفت قرار دهيد فصل دوم: تجزيه و تحليل چگونگي استفاده از وقت= نخستين كام در مديريت زمان موثر در حال زمان اين است كه چگونگي استفاده از وقت را تجزيه و تحليل كنيم بدين منظور بايد حداقل به مدت يك هفته دقيقا زمان مصرفرف شده را يادداشت كنيد وان را تحليل نماييد چرا مي بايست اين كاررا كرد ؟اين سوالي است كه تنها بعضي از

مردم مي پرسند ان ها مي گويند من غالبا مي دانم كه كجا و چگونه اوقاتم را بگذرانم ولي از طرف ديگر وقت كافي ندارم زيرا بيشتر مواقع دچار اتلاف وقت مي شوم در صورت برنامه ريزي و استفاده بهينه از زمان با مسائلي از قبيل اين كه وقت ندارم مواجه نخواهيد شد اكثر مواقع ساده انگاري باعث مي شود كه نتوانيم از زمان استفاده درست ببريم ما غالبا با اين كه چگونه زمان را بگذرانيم و چگونه براي انجام امور برنامه ريزي كنيم دچار افراط و تفريط نشويم در تخمين زمان لازم مي شويم و معمولا تمايل داريم كه در چنين مواقعي حالتي تواضعي بگيريم زيرا بسيارعار مي كنيم ودر نتيجه تحت تاثير بعضي از ان ها قرار مي گيريم جدول زماني كمك مي كند كه بتوانيد با كنترل تاثير عوامل خارجي از قبيل تلفن ها و.... كمتر دچار اتلاف وقت شويد زيرا عواملي از قبيل عدم تصميم گيري و حضور در تخويض اختيار انسان را دچار اتلاف وقت مي كند دانش و يقين و نه حدس و گمان به شما كمك خواهد كرد كه بتوانيد و موثر برنامه ريزي كنيد فقدان انگيزه و عدم برنامه ريزي باعث مي شود كه حداقل كار صورت پذيرد در صورتي كه مي توان با تهيه يك فهرست از كارهاي روزانه برنامه زمان بندي شده تهيه كرد همچنين يكي ديگر از معضلات و مواردي كه باعث اتلاف وقت و اختلال در مديريت زمان مي شود پنهان شدن بعضي ازما پشت موضوعات مهم و موارد اضطراري اسيت با استفاده از ان چه گفته شد خواهيد توانست ميزان پيشرفتتان را

در استفاده بهينه از زمان ارزيابي كنيد براي مثال ؛ تحقيقات نشان مي دهد كه به طور معمول شما حدود 31/2 ساعت را در هر روز صرف تلفن كردن و جواب دادن به تلفن مي كنيد تصميم مي گيريد كه اين زمان را كاهش دهيد در كام نخست مي خواهيد و اين زمان را يك ساعت تخليل دهيد و براي اين كار راهها و روش هايي را انتخاب كنيد و شروع به اجراي ان ها كنيد به عنوان مثال = تصميم مي گيريد كه جواب دادن به تلفن هاي عمومي و عادي را به معاونتان بسپاريد بعد از گذشت چند ماه مي خواهيد نتيجه كار را ببينيد كه با استفاده از جداول تحليل زمان اين كا را انجام مي دهيد وبعد از گذشت مدت زماني در صورتي كه برنامه ها را درست اجرا نموده باشيد متوجه مي شويد پاسخ دادن به تلفن 20دقيقه انجام مي دهيد اميد است اين مثال توانسته باشد شناخت درستي دربتاره ي نحوه ي برنامه ريزي زماني و به طور كلي مديريت زماني به شما بدهد وقت كشي ها) يك زمان دزدي (يا به قول بعضي مردم وقت كشي)چيزي است كه ما را ازانجام كار هاي مهم و ازشمند باز دارد ان فعاليتي است كه شما وقت قابل ملاحظه اي روي ان مي گذاريد بدون اينكه سود ويا ارزش چنداني چنداني براي شما داشته باشد شايد فعاليتي باشد كه بايد انجام دهيد اما به تحقق اهداف مهم شما كمك زيادي نمي كند ملاقات هاي طولاني .كار هاي عادي كه به سادگي مي توان ان هارا به ديگران واگذار نمود و مزاحمت

هاي مكرر ديگران بعضي از دزدان زمان هستند هدف نهايي.كنترل وقت كشي از طريق تكنيك هايي مانند = به تعويق انداختن يك كار.زماني كه كار مهم تري براي انجام داريد.كوتاه كردن وقتي كه صرف ان مي كنيد يا حذف بخشي هايي از ان براي دريافت نتيجه ي بهتر است در حين بررسي دزدان زمان يا وقت كشي ها پي خواهيد برد ان ها به دو دسته تقسيم مي شوند اولين دسته) دزدان زمان خارجي هستند مانند=تماس هاي تلفني .ملاقات كنندگان اتفاقي و ساير مزاحمت ها دومين دسته) دزدان زمان گرده داخلي يا خود خواسته است مانند=فقدان نظم شخصي.ميز شلوغ.عدم تمايل به واگذاري كار ها به ديگران.تعلل ورزي و عدم تصميم گيري موثر غاصبان زمان : در هفته ده ها ساعت پر ارزش توسط غاصبان سنگدل زمان از شركت هاي بزرگ و كوچك به يغما مي رود .اين جنايتكاران دوران عبارتند از= •    بحران ها •    تلفن ها •    ميهمان هاي نا خوانده •    كم رويي در نه گفتن •    تساهل •    جلسات •    كاغذ بازي •    ماموريت و سفر هاي اداري الف)بحران ها = بحران سازمان را از لحاظ برنامه ريزي مي شكند .در موقع بحران.اولويت اول و اخر كاري.حل بحران است.برخي مديريت ها بحران ساز هستند .برنامه ريزي درست مانع وقوع بحران مي شود و يا تاثيرات ان را كنترل مي كند ب)تلفن ها= تلفن نمونه بارزي از يك امر فوري اماغير مهم است كه بايد از ان اجتناب كرد به طور كلي امري مقاومت ناپذير در زنگ تلفن موجود است لحن امرانه زنگ تلفن به شما مي گويد گوشي را بردار ممكن است

خبر هاي مهمي براي شما داشته باشم فنون مديريت تلفن هاي كه از بيرون زده مي شود= •    1-هنگامي كه مشغول كار هستيم تلفن به فرد ديگري منتقل شود •    2-ساعاتي از كاررا در نظر گرفته و در ان به تلفن پاسخ ندهيم •    3-در طول جلسات به هيچ تلفني پاسخ ندهيم •    4-با تلفن هاي نا خواسته0مودب.محكم و مختصر صحبت كنيم •    5-از افراد بخواهيم كه در مواقعي كه كار كمتري داريم تماس بگيرند •    6-فهرستي از بهانه ها را براي كوتاه كردن مكالمات تهيه كنيم ج)مهمانان نا خوانده= پژوهش هاي اخير نشان داده اند كه هر هشت دقيقه.يك مدير معمولي با قطع كار مواجه مي شود و زماني كه اين وقفه ايجاد شود .چندين دقيقه طول خواهيد كشيد كه وي با همان تمركز و بازدهي در كار خود برسد روش هاي رد كردن مراجعين سرزده: •    1-سدهاي فيزيكي مقابل اتاق كار  خود ايجاد كنيد •    2-ان ها را به قسمت هاي عمومي اتاق عقب برانيد •    3-از تماس مستقيم چشمي با ان ها پرهيز كنيد •    4-هرگز اجازه نشستن به ان ها ندهيد •    5-با قدم زدن ان ها را به خارج اتاق راهنمايي كنيد •    6-ديگران را عادت دهيد كه قبلا از شما وقت بگيرند د)كم رويي در نه گفتن: گفته شده كه قدرتمند ترين و قوي ترين عامل در مديريت زمان يك واژه دو حرفي يعني (نه)است چهار مرحله براي (نه)گفتن: •    1-به دقت مقصود گوينده را گوش كنيد •    2-اگر قصدتان (نه)گفتن است كه اين واژه را با كمال ادب و قاطعيت بگوييد •    3--براي (نه)دليل بياوريد •    4-را ه

حل تازه اي عرضه كنيد ه)تساهل چهار روش براي براي برخورد با كساني كه كار ها را به تاخير مي اندازد: •    1-ايجاد اعتماد در زير دستان و تقويت خوش قولي. •    2-به جاي پايان كاربرشروع كار تاكيد كنيد •    3-كنترل بر كاركار داشته و راهنمايي كنيد •    4-اوليت ها را دقيقا براي زيردستان تشريح كنيد و)جلسات: طبق تخمين ها در كشور انگلستان بيش از چهار ميليون ها ساعت وقت در روز صرف حضور در جلسات مي شود اين جلسات كاهي ضروري و غير قابل اجتناب  و گاهي به عنوان سوراخ هاي هدر رفتن زمان در كيسه عمر هستند سازماندهي جلسات: •    1-اهداف مشخصي براي جلسات برگزينيد •    2-براي هركس از قبل يك دستور جلسه تهيه كنيد •    3-تعداد افراد شركت كننده را به حداقل برسانيد •    4-از سر ساعات شروع كردن جلسات بپرهيزيد اما حتما ان را سروقت تمام كنيد •    5-در مورددستور جلسات كوتاه .جلسات را سرپايي تشكيل دهيد •    6-اعضا را عادت دهيد براي حرف زدن وقت بگيرند •    7-از روش راي گيري براي كنترل نتايج استفاده كنيد •    8-براي كار هاي تخصصي كميسيونهاي خاص قبل از جلسه تشكيل دهيد •    9-از گفتگو دو به دو جلوگيري كنيد ز)كاغذ بازي: در تحقيقي كه در مورد مركز خدمات پرسنلي اديا در امريكا از908تن از مديران امور اداري صورت گرفته است 53درصد ان ها اظهار داشته اند كه هر روز كاغذ بازي بين 1تا3 ساعت از وقت ان ها را به خود مصروف دارد برخورد با نامه ها •    1-دستيارانتان را تشويق كنيد نامه هاي معمولي را پاسخ گويند •    2-اگر مي توانيد نامه

را به شخص ديگري ارجاع دهيد •    3-اگر محتواي نامه مهم نيست سريعا ان را بايگاني كنيد •    4-در مورد نامه هايي كه حتما بايد خودتان جواب دهيد سريعا اقدام كنيد گزارش ها: •    1-از زير دستتان بخواهيد گزارش ها را تا حد امكان خلاصه بنويسيد چون گزارش هاي مفصل اصلا خوانده نمي شود •    2-اگر گزارش مفصلي به دستتان رسيد از زير دستتان بخواهيد ان را براي شما خلاصه كند •    3-هيچ وقت تايپ گزارش ها را خودتان انجام ندهيد •    4-در حد كفايت بنويسيد نه در حد كمال ح)سفر اداري: سفر و ماموريت اداري وقت زيادي از يك مدير مي گيرد قبل از سفرفكر كنيد! •    1-ايا اين يك سفر ضروري است؟ •    2-ايا بايد حتما خودتان در اين سفر باشيد؟ •    3-ايا مي توان زمان سفر را تغير داد؟ •    4-ايا مي توان طرف مقابل خود را دعوت كرد؟ تداركات سفر: •    1-تلفن همراه و كامپيوتر را همراه خود ببريد •    2-پرونده اي كه از اولويت كاري برخوردار است باخود ببريد •    3- از رانندگي در طول سفر پرهيز كنيد •    4-حتي الامكان از هواپيما استفاده كنيد تحقيقات نشان داده است يك ساعت كار در هواپيما برابر است با سه ساعت كار در اداره چون در هواپيما ساير مزاحمت هاي اداري وجود ندارد0 شكسپير در كتاب ريچارد مي گويد (زماني من وقت را تلف مي كردم و امروز وقت مرا تلف مي كند) فصل سوم: تجزيه و تحليل مسائل زماني در كار گروهي: مسائل و مشكلات مربوط به زمان ها .تا حد بسيارزيادي تحت تاثير اطرافيان به ويژه همكاران قرار ميگيرد مديريت

ضعيف ديگران در برنامه ريزي و زمان بندي منجر به تاثيراتي هرچند كوچك بر روي ما و نزديكان شود اگر فردي دو ست دارد كه اجتماعي و مردمي باشد اوقات ديگران خود به خود به گوش كردن به صحبت هاي او در مورد مسائل مختلف پي مي برند مثلا رئيسي كه اجازه مي دهد وقت يك جلسه به بطالت بگذرد يا وقت صرف مسائلي بي اهميت گردد در واقع وقت ديگران را هدر داده وتلف كرده است ويليام انكن و رونالدال واس در مقاله اي به نام مديريت زمان سه حالت مختلف را براي اتلاف وقت بيان مي كند •    1)اتلاف وقت توسط رئيس: يعني زمان لازم براي انجام اموري كه مربوط به رئيسبود و اموري كه عدم انجام ان ها جريمه خواهد داشت و جريمه ان ها نيز غير قابل اغماض است •    2)اتلاف وقت در سيستم: يعني زمان لازم براي انجام مسئوليت ها و وظايف خدمتي •    3)اتلاف  وقت توسط خود شخص) يعني زمان لازم براي انجام امور شخصي يا اموري كه براي انجام ان ها با ميل خود اقدام مي گردد افراد فوق الذكر دريافتند كه بيشترينوقت كه توسط شخص تلف شده در واقع همان زمان مصرف شده براي امور فرعي بوده است انكن وواس توصيه كردند كه مدير بهتر است از اوقات اختصاص داد ه شده به امور فرعي يا اموري كه مربوط به زير دستان مي باشد بكاهد تا در عوض و قت مفيد بيشتري به دست اورد ما بايد بفهميم كه چقدر وقت داريم ما بايد بفهميم كه چقدر از ان به كار عادي روزانه مان مربوط است پس

بايد تلاش خود را براي تبديل وقت به وقت مفيد بنمائيم و سعي كنيم از هدر رفتن و ايجاد وقفه هاي طولاني در وقت جلوگيري كنيم كارارايي گروهي: ما به عنوان اعضاي يك سازمان مي توانيم كمك بسياري به خودمان بنمائيم اگر مسائل مشترك كار گروهي را بهتر درك كنيم و براي بهبود بخشيدن به فعاليت هايمان با همكاران خود كوشش هاي مشتركي داشته باشيم حتما كار ارايي بيشتري خواهد شد گروه متشكل از افراديست كه مرتبا با ان ها در ارتباط متقابل هستيم اي ين افراد ممكن است همكاران.زير دستان يا رئيسان يا مردمي باشند كه مانند مادريست يا مقام خاص انجام وظيفه مي كنند از جمله اين افراد مي توان مشتربان نيز اشاره كرد كه از لحاظ كاري به نوعي انجام وظيفه مي كنند از جمله اين افراد مي توان مشتر بان نيز اشاره كرد كه از لحاظ كاري به نوعي با مادر ارتباطند در واقع لازم است فقط روي مسائل تيمي و گروهي متمركز شويد بهتر است براي ساير اعضاي گروه كاري خود نيز .برنامه زمان بندي شده درست كرده و نتايج كار يكديگر را مقايسه كنيد يافته هاي خودرا با ساير اعضاي گروه در ميان بگذاريد و در مورد ان بحث كنيد فصل چهارم: خودسنجي: مديريت زمان را نمي توان زمره ي ثبت رويداد هاي عاري يا تقويم روزانه به حساب اورد تقويم عاري تقويم عاري گرچه در فعاليت هاي روزمره ما به وسيله ي مهمي براي برنامه ريزي است اما فقط قسمتي از كل مديريت زمان مي باشد درست به كار گرفتن زمان به معناي به كار گيري درست نيروهايتان

است پس به طور كلي در اين فصل فرم خودسنجي را انجام مي دهيم به نقاط ضعف و قوت .چيز هايي كه براي خودمان مي خواهيم .چيزهايي كه براي خود نمي خواهيم و به ارزشهايمان نگاهي انداخته ايم ليستي از كارهايي كه انجام مي دهيم .دوست نداريم انجام دهيم يا تغير خواهيم داد .تهيه نموده ايم فصل پنجم: تعيين اهداف و اولويت ها: بسياري از ما در مديريت زمان منقعل و نا به كار امد هستيم همچنين احساس مي كنيم كه در رسيدن به اهداف اساسي مان نا توانيم از طرفي بسياري از ما نسبت به انتظارات و توقعات خودمان. شناسايي و اعتماد كافي نداريم علاوه بر ان احساس مي كنيم كه در زندگي سردر گم هستيم پيش از انكه تصميم بگيرد در ساعت هاي اينده يا هفته بعد يا سال اينده چه كاري مي خواهيد انجام دهيد بايستي مشخص كنيد به دنبال چه هستيد و چه نتايجي از تلاش هايمان مي خواهيد بگيريد ارزيابي نقاط ضعف و قوت يكي از كام هاي اساسي و مهم در تعيين اهداف به شمار مي رود در فصل 5و6از طريق يك فرايند هفت مرحله اي اولويت بندي اهداف اجرايي وبرنامه ريزي عملي براي رسيدن به ان ها بررسي شد تعيين اهداف: براين بخش بايد ليستي از هدف هايتان را تهيه نموده و ان را به طور عامل مورد تجزيه و تحليل قرار داده و به صورت علمي هدف ها را در چهار دسته: •    شغلي •    خانوادگي •    شخصي •    اجتماعي هدف هاي شغلي: .در حاليكه شروع به تكميل نمودن اهداف شغلهايتان مي كنيد سعي نكنيد به جمله

پردازي يا انتقاد از خود يا نگراني از اينكه انتخابات مورد سند ديگران واقع مي شود يا نه مي پردازد اين ليست براي شناخت و كمك به خودتان است و هدف ديگري بر ان متصور نمي باشد اهداف خانوادگي: اگرهدف هاي شغلي مبهم و نامشخصند هدف هاي خانوادگي از ان هم مبهم ترند اهداف خانوادگي را در سه مقوله مي توان جاي داد: مقوله نخست) استانداردها و نحوه ي زندگي است براي چنين هدفي چه مقدار در امدي در نظر داريد و.... دومين مقوله) اهداف خانوادگي دستيابي به استانداردهاي معيشتي بلند است در دسته بندي اهداف نخست به مسائل اساسي فكر كنيد به خانه(اتومبيل)هزينه افراد خانواده و... هم چنين به اوقات فراغتي كه بخشي از شيوه ي زندگي خصوصي شما را تشكيل مي دهد سومين مقوله) اينكه در بيشتر خانواده ها برنامه ريزي و مطابق نقشه زندگي كردن بسيار كم صورت مي گيردو به همين دليل افراد خانواده بايد ارتباطشان را نزديك و روحيه همكاري و و تعاون را در خود تقويت نمود هدف هاي شخصي: ان ها را نيز مي توان در چند مقوله گنجاند : نخستين مقوله : مشتمل بر ارتباطات و مناسبات خصوصي و رشد شخصيتتان است در مقوله ي دوم: گذراندن اوقات فراغت مد نظر است و هم چنين هدف هاي شخصي مي تواند شامل هاي اجتماعي و معنوي نيز باشند هدف هاي اجتماعي: اخرين هدف.هدف هاي اجتماعي است اغلب ما نسبت به سازمان ها .موسسات و نمادهايي كه خارج از ان ها قرار داريم احساس تعهد مي نماييم ماغالبا درگير خدمات اجتماعي مي باشيم نه بدان جهت كه به ان

تمايل داريم بلكه به ان محبت كه به ما تقاضا مي شود گزينش هدف هاي برتر=اكنون ليستي از هدف را داريد ليست را با دقت و انتقادلنه مرور نماييد و ان هارا بر اساس تقدم مرتب نماييد به طوري كه دو هدف يا بيشتر ضروري باشد هدف هايي را كه ممكن است در اينده برايتان اهميت پيدا كند مجزا كنيد ان هايي كه قادر به انجامشان نيستيد كنار بگذاريد تعيين هدف هاي واقعي به معناي تعيين ديدگا ه هاي كم ارزش نيست بلكه به  معناي ارزيابي واقعي توانايي ها و تعهدات شماست اگر هدف ها با هم در تضاد بودند به تاخير انداختن برخي هدف ها ممكن است بهترين راه حل باشد سعي كنيد هدف هايتان را در مسيري قرار دهيد كه علاقه انگيزه ها و تواناييتان ايجاب مي كند فصل ششم: •    برنامه ي اجرايي: ترتيب و توالي وظايف: گاهي اوقات مي توانيم وظايف را به اشكال مختلف به سمت يك هدف سوق دهيم بسياري اوقات انجام دادن عمل ب قبل از عمل الف ممكن است كارامدتر باشد بدين معني كه ممكن است لازم باشد عمل الف انجام گيرد تا عمل ب تاثير گذار تر باشد چهار چوب زماني)براي كار امد تر بودن يك طرح لازم است كه ان طرح شامل يك چهارچوب زماني باشد ما بايد تاريخ هاي معيني را براي رسيدن به هدف هايمان در نظر داشته باشيم و اگر طرح مستلزم چندين كام يا مرحله باشد تعيين تاريخ معين براي كام هاي اصلي و مهم از وظايف كليدي است برنامه ي اجرايي: با استفاده از كار برگ اجراي برنامه وظايف را

در يك ترتيب تقدمو تاخر مناسب قرار دهيد جزئيات وظايف بزرگ و كوچك به ان اضافه كنيد اين يك كار عملي است بنابراين به يك ديد واقع گرايانه و دقيق نياز دارد معمولا زماني كه بودجه نا كافي است و كارهاي زيادي هم براي انجام شدن وجود دارد تنها راه حل عملي گام به گام عمل كرد است يعني برداشتن گام اول) تصميم گيري و سپس بقيه ي گام ها برنامه ها بايد به مراحل مختلف زماني تقسيم بندي شوند هر چند اين موضوع وقت گير است ولي اغلب مواقع اين تنها راه است تمرين نهايي: اگر مي خواهيد در دست يابي به اهداف مهم موفق شويد جدي باشيد و عادت خوبتان را رشد دهيدسعي كنيد براي يكي از اهداق مهمتان يك برنامه اجرايي تهيه و ان را دنبال كنيد •    خلاصه هنگامي كه برنامه ريزي هدفتان را به پايان رساند براي مديريت زمان امادگي پيدا مي كنيد و برترين هدف و برنامه روز مره تان را تعيين كنيد اگر چه شما وظايغ كم اهميت تري داريد ولي مي توانيد به وظايف برتر در ارتباط با شغلتان و زندگيتان بپردازيد و همواره بايد زمان را مد نظر داشته باشيم0 مهارت هاي مديريت زمان خود را بهبود ببخشيد: •    1-فهرست كار تهيه كنيد •    2-با تمرين نحوه ي درست نشستن پشت ميز از خستگي جلوگيري كنيد •    3-اسناد و برنامه هاي مهم را بايگاني وساير كاغذهارا دور بريزيد •    4-انعطاف پذير باشيد و از روش هاي مختلف براي حل مسئله يا مشكل استفاده كنيد •    5-كارهاي مهم را و كارهايي كه به خلاقيت بالايي نياز دارند

در بهترين ساعات روز انجام دهيد •    6-بدترين كار هرروز را اول روز انجام دهيد •    7-براي هر كار يك ضرب الاجل قرار دهيد •    8-تمركز كنيد •    9-سرعت خود را 10درصد افزايش دهيد مديريت زمان و نماز اول وقت بر اساس سؤالات علمي مديريت زمان عمل كند براساس تأييد و خبرگزاري فارس توصيه عقل، اقامه نماز اول وقت را در اغلب زمانها بر ديگر كارها ترجيح داده و برتر خواهدشمرد در سنت ديني مسلمين، يكي از مستحبات مؤكد، اقامه نماز در ابتداي زمان شرعي است كه در اصطلاح عرفي مسلمين «نماز اول وقت »گفته ميشود و براين اساس است كه در اصطلاح عرفي مسلمين نماز اول وقت آموزهها و وعدههاي همين سنت ديني عمل به اين مستحب، مستوجب ثواب اخروي است. ولي پيچيدگي زندگي مدرن و اشتغالات فراوان مسلمانان در زمانه ما موجب عمل به اين مستحب شرعي را يافته و نمازهاي يوميه _ كه بر فرصت شده كمتربويژه نمازهاي ظهرو عصر18سوره روم واجب شرعي است اساس آيات 17 اين دغدغه روزانه جامعه ديندار و شريعتمدار در مغرب و عشا با تاخير خوانده مي شود عصر متجدد، تيزرو و پيچيده بايد سامان يابد و پاسخ داده شود كه در مواجهه با اين چگونه بايد عمل كرد؟ طبيعي است پاسخ شرعي و فقهي آن  انتخاب و چه كنم همانگونه كه درروايات آمده است رسول مكرم ترك هر عملي به احترام نماز است مشغول به هركاري بودند، چون وقت نماز فرا ميرسيد رنگ از رخساره خدا (ص )ولي ايشان ميرفت و حضرتش همچون معشوقي مضطرب به اقامه نماز ميشتافتند اگر همه مسلمين چنين تقيدي در عمل

به سنت نبوي داشتند شايد امروز اين مسأله دغدغهاي را بر نميانگيخت. نكته مدنظر من در اين يادداشت كوتاه، وجوب عقلاني اقامه نماز اول وقت براي مسلمين است. بر اساس ادله عقلي و علمي زير كه از يك اصل مشهور و تثبيت شده مديريت استنباط شده، براي هر مسلماني اقامه نماز اول وقت نه تنها از نظر فقهي عمل به يك مستحب شرعي و آرامش دروني و ثواب اخروي است، بلكه از نظر عقلي نيز و با در نظر گرفتن آموزههاي مديريت زمان «time management» امري صواب و بجا در انجام امورات روزانه است. مديريت زمان بر4 اصل استوار است: آيا لازم است كاري حتماً انجام شود؟ آيا اين كار را حتماً من بايد انجام دهم؟ آيا اين كار حتماً بايد الان انجام شود؟ آيا اين كار اولويت اول را دركارهاي امروز من دارد؟ براساس علم مديريت هر فردي - نه صرفاً مديران – براي تنظيم و ساماندهي امورات روزانه خود در مواجهه اوليه با هر كاري بايد به سؤالات مذكور پاسخ داده و سپس اقدام كند. فرد مسلمان نيز در مواجهه با صداي اذان و دعوت به اقامه نماز اگر بر اساس سؤالات علمي مذكور عمل كند براساس تأييد و توصيه عقل معاشانديش، اقامه نماز اول وقت را در اغلب زمانها بر ديگر كارها ترجيح داده و برتر ميشمارد. اول آنكه اين كار - يعني نماز - بايد انجام شود و ترك يا تأخير در فرجه زمان شرعي مقدور نيست و حتي اگر به هر دليلي اقامه نشود قضاي آن بر فرد مسلمان و حتي وارث او واجب ميشود. دوم آنكه نماز را براساس

اصل وجوب عيني در فقه هر فردي بايد رأسا و شخصاً اقامه كند و امري قابل تفويض نيست. سوم آنكه بين 5 حكم شرعي واجب، مستحب، مباح، مكروه و حرام اولويت دوم را دارد و اين خود مشوق فرد ديندار و متشرع در عمل به اين مهم است. به همين سادگي و آساني وجوب عقلي اقامه نماز اول وقت براي مسلمانان محرز است؛ حال آنكه شريعت چون بر آسانگيري بنا شده آن را مستحب ميداند. ودر اخر هم سخناني درباره ي مديريت زمان: هروقت مي بينيد كار خيلي خوب پيش مي رود مي توانيد دو چيز ديگر راهم پيدا كنيد 1)ادم يك دنده و يك احساس وظيفه پيتردراكر(نويسنده و سخنران در حوضه ي مديريت) 2)علت هرشكستي عمل كردن بدون فكر است الكس مكنزي(متخصص مديريت زمان) 3)مهم ترين كار ما اين نيستكه ببينيم در دور دست هاي مبهم و ناپيدا چه چيزهايي وجود دارد كار ما اين است كه به انچه اشكارادر پيش رو داريم بپردازيم وينيستون چرچي 4)اگر نتوانيم وقت خودرا برنامه ريزي كنيم هيچ چيز ديگر را نمي توانيد اداره كنيد پيتردراكر

سيره پيامبر(ص) در رهبري و انسان سازي

سيره ي پيامبر(ص) در رهبري و انسان سازيصفار سالم خلاصه كتاب: فائزه لواساني نوشته ي سالم الصفار؛ ترجمه ي غلامحسين انصاري._تهران: مؤسسه ي انتشارات امير كبير، شركت چاپ و نشر بين الملل،1383- هجده،214ص.- ISBN964_304_128_X- فهرست نويسي براساس اطلاعات فيپا. عنوان اصلي: سيره الرسول في القياده والمناهج انسانيه. كتابنامه: به صورت زير نويس.1. محمد(ص) پيامبراسلام ، 53 قبل از هجرت_11قمري_سياست و حكومت.2. رهبري(اسلام). الف. انصاري غلامحسين،1327، مترجم. ب.مؤسسه انتشارات اميركبير. شركت چاپ و نشر بين الملل.ج. عنوان9041س7ص/55/24BP    936/2971383كتابخانه ي ملي ايران 25852-83ممقدمه مؤلفجاهليت، در زمان ما همانند گذشته وجود دارد،

و اين اشتباه بزرگي است كه تنها، ساكنان جزيرة العرب و هر جامعه اي را كه امكانات سازندگي و عمران نداشته است، به عقب ماندگي و جاهليت انتساب دهيم و مردماني را كه در امر سازندگي و توليد پيشرفته باشند، متمدن و با فرهنگ بناميم.تاريخ، با نشان دادن واقعيتها به ما خبر داده است گه قومهاي «عاد» و«ثمود» و فرعونهاي اهرام ساز مصر، و ديگر گروه ها و فرمانروايان ستمگري كه هنوز آثارشان به جاي مانده ، گرفتار قهر و عذاب الهي گرديدند،و عمران و آباداني و تمدن غير انساني آنها، برايشان سودي نداشت؛ زيرا آميخته با ظلم و ستم و مبارزه با پيامبران و مصلحاني بود كه مي خواستند تمدني انساني، بر پايه هاي عدالت و آزادي برقرار سازند.موسي (ع) نيامده بود تا اهرام بزرگتري بنا نهد و با فرعونهاي مصر در اينكار به رقابت خيزد،و آهنگ آن نداشت كه مجسمه ي موهوم سليمان را باز سازد. او كتاب آسماني تورات را براي مردم به ارمغان آورد و با عصاي اعجاز آميزش، حقانيت آن را آشكار ساخت، اما تفكر پست و جاهلانه ي قوم يهود،آزادي مطابق با تورات را بر نتافت، چه، يهودي به اقتضاي طبيعت و سرشت، جز ذات شرور و متجاوز خويش دوست نمي دارد و انديشه اي جز پرورش غيريهوديان در سر نمي پروراند.يهودي در طول تاريخ براي رسيدن به خواسته هايش، يا به سر سپردن و خدمتگذاري به قدرت حاكم توسل جسته،و يا ثروت و شهوت را به جاي خدا و معبود حقيقي سجده آورده و با چنين روحيه اي حتي در كنار پيامبران و مصلحان خير انديش،آرامش و امنيت

نيافته است. يهوديان حتي با كتاب مقدس خود تجارت كرده و به تحريف آن دست زدند،و با اختلاط و آميزش با مسيحيان و وارد كردن افسانه هاي «تثليث» و«فداء» در باور ها و معتقدات آنها، دينشان را تباه ساختند. آنان، مسيح را دروغگو و فريبكاري مي پندارند كه به دار آويخته شد،و در انتظار مسيحي هستند كه از خود آنها بوده و نشانه هاي ويژه به همراه داشته باشد . و با همه ي مبالغه ي آنها در قضيه ي «هلو كاست»و كوره هاي آدمسوزي كه روژه گارودي،متفكر فرانسوي با دلايل انكار ناپذير، دروغ بودن آنها را ثابت كرده است،اين سؤال در ذهنها پديد مي آيد،كه چرا هيتلر كه در ابتدا يهوديان را مقرب دستگاه خود ساخته بود،در نهايت چنان بلايي بر سر آنها آورد؟ پاسخ اين سؤال از اينجا روشن مي شود كه گفتيم يهودي،جز خودش، هيچ كس را دوست نمي دارد و در ابراز مودت به قدرتمندان و ثروتمندان نفاق مي ورزد،و پيوسته در پي يافتن فرصتي است كه سرور و آقاي خودش را به خاك افكند و گردن او را بشكند، همانطوري كه يهوديان معاصر، با بسياري از رؤساي جمهوري آمريكا مانند ترومن و كندي چنين كاري را انجام دادند .و امروز نيز همان يهوديان، مانند موريانه به جوامع انساني رخنه كرده و با تشكيلات ويرانگري مانند فراماسونري و ليونزي به همه جا دست انداخته و با دخالت مستقيم يا اعمال نفوذ بر تصميم هاي كنگره و دولت ايالت متحده ي آمريكا،به وسيله ي هدايت انتخابات، يا توطئه براي بر كنار ساختن رؤساي جمهوري، قطعنامه هاي سازمان ملل را نيز در كنترل

خود در آورده اند.و اضافه بر همه ي اينها،افرادي مانند داروين،فرويد و ماركس را به جامعه ي بشري تحويل دادند كه زير پوشش علم و ماديگري به نابود كردن ارزشهاي اخلاقي و عقايد ديني و دشمني با انسانيت پرداختند. سياهكاريها و شرور خانواده ي ناميمون صهيونيسم،نمونه اي است از اعمال آنهايي كه از فرمان پيامبران سر پيچيده و تمدنهاي بزرگ جهان و مدنيت معاصر ما را بازيچه ي خويش ساختند.البته، آنان شكست خورده اند و بزودي ور شكستگي خود را در برابر آئين اسلام اعلام خواهند كرد،همان اسلامي كه محمد (ص) پيامبر خدا آن را به جهانيان عرضه داشتو با شيوه ها و رفتار مباركش، برنامه ها و قوانين اعجاز آوري براي ساختن تمدن انساني فراهم آورد.كتاب آسماني محمد(ص) معجزه اي است جاوداني كه نبوت ديگر پيامبران را نيز تصديق و تآييد كرده است، چنانكه بدون وجود آن، گواهيهاي يهوديان و پيروهن اديان ديگر در مورد دينشان، ارزش پذيرفته شدن نداشتند.شايان ذكر است كه قرآن مجيد مفاهيم صحيح آئين آنها را تأييد كرده است،نه مطالبي را كه آفريده ي دستهاي نيرنگ و تحريفند. پذيرش دين مبين اسلام و اقبال جهانيان به محمد(ص) فرآورده ي حتمي ناكاميابي و سقوط همه ي نظريات و مكتب هاي بشر ساخته ايست كه ادعاي انطباق با دا نش و اكتشافات علمي دارند، اما از تعاليم انسان ساز و تمدن آفرين رسولان الهي انحراف جسته اند، زيرا اين آئين آسماني با معجزه ي جاويدش قرآن، باورهايي روشن و مستدل، و قوانين و احكامي متين و سودمند براي همه ي عرصه هاي زندگي، پيش از تولد و انعقاد نطفه ي انسان تا

بعد از مرگ او تدارك ديده است.   اگر زندگي بشر، تنها بر اساس مكتبهاي مادي ترتيب پذيرد، تفاوتي كه بتوان عنوان «جاهليت» بر آنها نهاد، بين زندگي آنروز ساكنان جزيره العرب و تمدنهاي باستاني ايران و روم و جاهليت زمان ما وجود نخواهد داشت،زيرا در اين روزگار، قدرتهاي استكباري، زير پوشش جهاني شدن تجارت و در واقع به زور اسلحه، سرمايه ها و منابع طبيعي كشورهارا به تاراج مي برند و اين بارز ترين نشانه ي جاهليت است.وشگفتي نيست از سفاهت و نا بخردي در تفكر مادي كه به سلمان رشدي و امثال او،فرصت مي دهد تا به خاتم پيامبران دليري نمايد، پيامبري كه بشريت را از بندگي شهوتها و عبوديت در برابر انسان آزاد كرد،و از گمراهي و گرفتاري در دامهاي شيطان و پيروانش، و دور شدن از تمدن انساني بر حذر داشت. آيا وقت آن نرسيده است كه بشريت، با تمسك و پايبندي به عصاره و نتيجه ي همه ي شريعتها و اديان،يعني گرايش و التزام عملي به سنت و سيره ي پيامبر انسانيت، محمد مصطفي (ص) خود را آزاد كند و به پيروزي حقيقي نايل آيد؟و ان شاءالله، ضمن بحثهاي آينده، گواهيهاي بحق و منصفانه ي انديشمندان بزرگ و فيلسوفان و نويسندگان بيگانه درباره ي شخصيت پيامبر اكرم (ص) ذكر خواهد شد،دانشمنداني كه بيشترشان انديشه ي مادي داشته و با پيامبران و اديان آسماني مبارزه مي كردند، اما نتوانستند كاخ رفيع نبوت محمدي را پنهان يا در برابر آن سكوت نمايند،نبوتي كه با مفاهيم و احكام شايسته اش، در هر عصر و زماني بر قرار و پايدار است. آري، فضيلت آن است

كه دشمنان بر آن گواهي دهند.و پيوسته، از ديروز تا امروز، و در آينده نيز،عظمت و جاودانگي آن بناي نبوت پديدار مي گردد، بناي رفيعي كه مردمان را هشدار مي دهد، تا بر خلاف جهت امواج شنا نكنند و تكامل علمي و صنعتي را در جهت آسيب رساني به انسان وانسانيت به كار نگيرند،و دعوتشان مي كند كه ابزار و امكانات پيشرفته ي مادي را با پيروي از تعاليم پيامبران الهي، بويژه پيامبر گرامي اسلام (ص)، در راستاي زندگي بهتر و سعادت انسان و انسانيت و عمران و آباداني هر چه بيشتر زمين به كار گيرند،و قبل از گذشتن فرصت و نابودي تمدن به وسيله ي جنگ سوم جهاني كه هيچ جنبنده اي را در زمين باقي نخواهد گذاشت، راهي مناسب براي رسيدن به سعادت و كاميا بي در جهان آخرت بيابند. البته، آينده از آن اسلام و مسلمانان راستين خواهد بود،چه، خداوند تعالي مي فرمايد:«و مي خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش سازند، در حالي كه خداوند نور خويش را كامل ميگرداند، هرچند كافران نپسندند». سالم الصفاربيروت23/9/1998مدوم جمادي الاخر1419ه.ق. فصل اول: سيره و حكومت جهاني«براستي كه محمد (ص) پيامبر خدا با آنكه به دانشگاهي از دانشگاههاي روم يا مدرسه اي از مدارس ايران پاي نگذارده، اما قانونگذار و سياستمداري بزرگ و خطيبي سخنور و رهبري عظيم وكار آزموده به شمار مي آيد.» "رينيه جنيون خاور شناس فرانسوي"تأسيس دولت اسلامي:پس از پايان سفر هجرت همينكه پيامبر به مدينه رسيد، اقدامات زير را به منظور تشكيل دولت اسلامي انجام داد :1.ابتدا به ساختن مسجدي در قبا همت گماشت كه سريعاّ به مركزي معنوي براي انجام

شعاير و عبادات ديني و اداره اي سياسي_نظامي براي تبيين چگونگي ارتباطهاي حكومت با داخل و خارج و مدرسه اي براي آموزش هاي ديني و مكاني براي قانونگذاري مبدل گرديد. ياران پيامبر با اجتماع در آن مكان مقدس به تشكيل انجمن ها پرداختند و بر منبر سادة آن با ايراد خطابه هاي روشنگر آموزش هاي لازم داده مي شد و مسلمانان درس نظم ترتيب و برابري در مقابل قانون را آموخته و يگانگي و برادري و انضباط را تمرين مي كردند. و فرمان هاي حكومتي از آن محل صادر مي شد. پس مسجد تنها عبادتگاه يا مكان برگزاري نماز نبودبلكه جايگاه و منزلت آن، جايگاه و منزلت خود اسلام بود كه در بخش هاي دين و سياست رو به تكامل داشت.2.گام دومي كه رسول خدا در جهت تشكيل دولت ديني در مدينه برداشت نوشتن سندي بود كه به موجب آن ارتباط ميان مسلما نان با يكديگر و با ديگر گروه هاي انساني مانند يهوديان كه در مكه مي زيستند نظمي نوين مي يافت.مقايسه ي دولت پيامبر با دولت هاي رسمي بشر:1.اصولا مقايسه ي حكومت پيانبر با حكومت هاي عرفي صحيح نيست،زيرا در اين حكومت ها قوانين بر اساس قرارداد هاي انساني وضع مي شوند اما قانون هاي حكومت پيامبر از لحاظ نظري و عملي تكيه بر وحي و فرمان الهي دارند. 2.نپذيرفتن حاكميت دين اسلام در حد شرك و كفر است و جنايتي بزرگ در حق امت محسوب مي گردد.سياست رسول اكرم در رابطه با قواي سياسي و دولت ها و جوامع بت پرست يا اهل كتاب، بر موارد زير استوار است :دعوت به اسلام

از طريق گفتگوي رو در رو ، يا ارسال نامه يا اعزام هيئت هاي تبليغي رسمي. 2.اعلان جنگ و پيكار با دشمنان اسلام و ا نسانيت . 3. انعقاد قراردادهاي صلح و همزيستي مسالمت آميز.اقدامات رسول خدا (ص) براي تحكيم پايه هاي حكومت اسلامي:1.تثبيت جبهه ي داخلي و افزايش توان سياسي و اجتماعي آن، با برداشتن گامهاي سياسي و اخلاقي زير:الف) نوشتن پيماني سياسي و اجتماعي ميان مسلمانان مدينه اعم از مهاجران و انصار. ب)انعقاد پيمان صلح و همكاري سياسي و نظامي. ج) برقراري پيوند برابري و برادري ميان مهاجران و انصار به منظور استواري بنيان هاي حكومت و ايجاد امتي با ثبات و به هم پيوسته.2. دومين اقدام رسول خدا، تشكيل سپاه و نيروي مسلح بودتا به اذن الهي به جهاد برخيزد:شايستگي رهبري همه ي امور سياسي، نظامي، اقتصادي و اجتماعي از جانب خداي تعالي به پيامبر اعطا شده بود و قرآن در اين باره مي گويد:  « النبي اولي بالمومنين في انفسهم »خاور شناسان در گذشته ادعا مي كردند كه قرآن انديشه هاي خود پيامبر است يا آموخته هاي ايشان از دانشمندان مسيحي است. اما بعد از اثبات معجزه بودن قرآن و دعوت قرآن از آنها به تحدي به شكست خود اعتراف كردند و اما اكنون مي گويند قرآن كتابي آسماني است اما تفاسير استنباط شده از آن كار بشر است و انسان توانايي درك مفاهيم آسماني را ندارد، آنها توجه نكردند كه آيات قرآن را سنت پيامبر تفسير مي كرد، سنتي كه صاحب آن از روي هوي و هوس صحبت نمي كرد و تمام سخنان او با استناد بر وحي و فرمان الهي بود.احترام

به افكار عمومي:پيامبر اكرم با اينكه به وحي الهي مؤيد بود اما به فرمان خدا، مشورت و نظر خواهي از مسلما نان را به عنوان شيوه اي صحيح براي اداره ي همه ي امور امت برگزيد. خداوند در اين مورد به او مي گويد: «و شاور هم في الامرفاذا عزمت فتوكل علي الله»قانونگذاري:وضع و تدوين قانون هاي سياسي، اقتصادي، قضايي، اداري واجتماعي مناسب، از مهمترين اركان پايداري و استواري دولت و اجتماعات متمدن و پيشرفته ي انساني است،و قرآن كريم مقرر داشته كه جامعه ي اسلامي قانونمند و قانونمدار باشد و بدين لحاظ تمام احكام و مقررات مورد نياز امت، يا به تفضيل در آن كتاب آسماني بيان گرديده يا ضوابط و اصول كلي آن معين گشته و توضيح وتشريح آن به نبي اكرم (ص) واگذار شده است.احترام به قانون:رعايت و احترام به قانون، منشي است براستي كمياب، مگر در پيامبران خدا و جانشينان آنها، پيغمبر اسلام كه نبي رحمت بود، به لطف الهي هر اسائه ي ادبي به شخص بزرگوارش را ناديده مي نگاشت و عفو مي كرد ،اما كساني را كه به حرمت قانون تجاوز مي كردند هرگز نمي بخشيد، و اهل تعارف و سهل انگاري در عمل به قانون و كيفر دادن به مجرم با هر مقام و موقعيتي نبود، زيرا كاملا آگاه بود كه قانون متكي بر عدالت، همانند سايه اي است كه انسان ها در آن ايمني مي يابند و هستي و كيان امت را نگه مي دارد و شايسته نيست كه بازيچه ي صاحبان هوي و هوس و قرباني مطامع اشخاص گردد.انتخاب حاكم:آئين اسلام ، مسئله ي حكومت و زمامداري را بر دو پايه استوار ساخته

است:1.پرورش روحيه ي مسئوليت پذيري در بين آحاد ملتالف)از مسلمانان مي خواهد در قبول امانت هيچگاه ميل شخصي خود را بر مصلحت عالي اسلام ترجيح ندهند ب)فريضه ي امر به معروف ونهي از منكر را وظيفه اي همگاني ساخته.2.مسئوليت دانشمندان:عالمان راستين و با اخلاص دين كه توان حل و فصل قضاياي مهم اجتماعي را دارا باشند، مسئوليت انتخاب زمامدار و بيان صفت ها و شرايط ويژه ي وي، برابر ضوابط اسلامي به عهده ي آنها نهاده شده است.مباني نظام هاي حكومتي معاصر:مهمترين اصل و مبناي نظامهاي حكومتي بشري معاصر، اصل سيادت است،كلمه ي سيادت در فرهنگ اسلامي، واژه اي نا آشناست،زيرا كلمه اي است جديد و سياسي كه در دوران جديد در فرانسه مطرح شد و منظور از آن قدرت برتري است كه دولت با تصاحب و تكيه بر آن در امور كشور دخل و تصرف مي كند.سيادت در گذشته به اشخاص و افراد نيز انتساب مي يافت و بعد از تجربه هاي تلخ و خشونت باري از استبدادانديشه ي انتقال سيادت از اشخاص به دولتها، در غرب رواج يافت.سيادت يا اقتدار مطلق و بدون قيد و شرط از نظر اسلام تنها از آن خداوند قادر و تواناست اين حقيقت را حضرت محمد(ص)در مدينه به مردم ابلاغ كرد تا بر مشروعيت دولت اسلامي تأكيد ورزد وهيچگاه او و پيامبران قبل از وي با آنكه نمونه هاي كامل انسانها و صاحبان كرامت و اعجاز بودند، سيادت را از آن خود يا از آن حكومت و تشكيلات و افرا وابسته به آن ندانستند.قانونهاي اصلي دولت اسلامي:1.عدالت و دادگستري كه پايه و اساس اسلام است و خداوند مارا به آن فرمان داده است.2.وفا به عهد و پيمان كه

آن نيز فرمان صريح خداوند است«و بعهد الله اوفوا»3.حرام دانستن كارهاي زشت چه آشكارا و چه پنهان«قل انما حرم ربي الفواحشما ظهر منها و ما بطن»4.زور و قدرت و ثروت نشانه ي برتري نيست«ان اكرمكم عند الله اتقيكم»    5.پاداش و كيفر متناسب با سعي و عمل است.مشخصات دولت پيامبر:اساسي ترين مسئله در حوزه ي حاكميت رسول خدا اين بود كه آن حضرت براي اقدمات مهم اجتماعي به انتظار وحي و فرمان الهي مي نشست و حتي اگر انگيزه ها و شرايط لازم براي انجام كاري فراهم بود باز هم بدون اذن خدا دست به آن كار نمي زد. مسئله ي مهم و مسلم ديگر اين است كه تطبيق و اجراي احكام خدا، در آغاز، تنها بوسيله ي شخص پيغمبر صورت مي گرفت، زيرا او بزرگترين پيشوا و قويترين انسان براي پذيرش امانت هاي خدايي واعمال و اجراي آنها بود.دولت و حكومت:دولت بنا به تعريفهاي جديد عبارت از شخصيتي حقوقي است كه نيابت و كارگذاري امتي از امتها را كه در سرزمين معيني ساكن است، به عهده گرفته و برترين و بالاترين قدرت را در اختيار دارد و حكومت، سازمان يا دستگاهي است كه در داخل دولت تشكيل مي گردد. حكومتها توسط اشخاص بوجود مي آيند و كاميابي يا شكست به آنها منسوب مي گردد، همانطور كه مدح و ستايش يا انتقاد و خدمت نيز متوجه آنان است.دولت اسلام:بدون شك دولت اسلامي، متمايز و برتر از همه ي دولتها، و مترقي ترين دولتي است كه تمدن جديد، بعد از آزمودن انقلابها و مكتبهايي كه بسياري از انسانها را به رنج انداخت و خونهاي زيادي را به زمين ريخت، به آن دست يافته است.تفاوت اساسي:نظام اسلامي، با شريعت

واحكام واضح و قوانين متكي بر ايمان و عقيده، جامع بين دين و دنياي مردم است. در اين نظام حاكميت از آن خداست كه بالاتر از حاكميت مردم است و شخص حاكم و همه ي سازمانهاي تحت امرش ملزم به رعايت احكام الهي مي باشند. اين وضوح و صراحت كه در اسلام و اصول و مبادي و روش قانونگذاري نظام اسلامي وجود دارد، مانع اين است كه حكومت اسلامي همانند كليسا، از آن روحانيون يا علماي دين باشد. وبا تمام ويژگيها و شرايطي كه براي زمامدار اسلامي در نظر گرفته شده، باز هم او زير سايه ي حاكميت اسلام و قانونهاي آن و عالمان آگاه و شوراهاي مسلما نان و امر به معروف و نهي از منكر افراد جامعه قرار دارد فصل دوم: رهبري نظامي پيامبر«محمد(ص) فرماندهي شجاع و پر استقامت و شگفتي آفرين بود كه براي برقراري دين خدا بر روي زمين و تثبيت آن در دلهاي مردم، تلاش و مبارزه مي كرد.» "ويجان ماكسيم فرمانده ي لشگر قرانسه"پرورش فرماندهان مكتبي:يكي از اصولي كه از سيره ي پيامبر در فرماندهي و پرورش فرماندهان  بدست مي آيد، اين است كه فرماندهي يك مسئوليت و يك اما نت قرآني است و ارزش هر امتي به ميزان موفقيت آن در پرورش فرماندهان شايسته است. فرمانده صالح آن كسي است كه به صفات يك معلم آگاه آراسته باشد و مسئوليتش را در برابر امت و در برابر مردان تحت فرماندهيش درك كند و پيوسته به تمرين دادن و آماده نگه داشتن آنها مواظبت داشته و گاهي بعضي از امور مهم فرماندهي را با نظارت خود به آنها بسپارد.الگو و انتخاب:پيامبر گرامي اسلام با پرورش فرماندهاني برجسته از

ميان امتش و نيز با انتخاب دقيق فرماندهاني كه صفات مورد نظر اسلام را دارا و شايسته ي حمل اما نت قرآني بوده و خدا را در همه ي احوال در نظر داشته باشند، بهترين الگو و نمونه را به جهانيان تقديم كرد. اين جمله ي آن بزرگوار كه فرمود: «همه ي شما واليان و اميرانيد و همگي مسئول زيردستان خود مي باشيد .» دليل بر اين است كه آن حضرت همواره در صدد فرصت آفريني و برانگيختن توان همه ي مسلمانان براي ايفاي نقش رهبري و فرماندهي در موقعيتهاي گوناگون زندگي بود.امام علي(ع) فرمانده ي نمونه:حضرت علي(ع) از نظر علم و دانش بنا بر اين حديث نبوي: « من شهر علمم و علي دروازه ي آن شهر است و هر كس علم خواهد بايد از آن در وارد شود.» مظهر علم پيامبر بود و شجاعت آن حضرت نيز به قدري در كتابها و منابع گوناگون تاريخي ذكر شده كه در حد تواتر معنوي است. و كسي را ياراي ترديد در آن نيست. علي(ع) در هر سريه اي كه شركت داشت امير و فرمانده ي آن بود، در صورتي كه ديگر اصحاب پيامبر در مواردي تحت فرماندهي امير ديگري انجام وظيفه نموده اند.تصميم گيري:گرفتن تصميم هاي شايسته و قاطع، بويژه در تنگناها و شرايط سخت نشانه ي توانايي فرمانده بر بدست آوردن سهم بزرگي از پيروزي است.مسئوليت پذيري:با آنكه پيغمبر خود مسئوليت فرماندهي را بر عهده داشت و در اين زمينه نيز الگو و سرمشقي بي نظير، براي پيروانش بود، ولي آنها را براي پذيرش فرماندهي پرورش مي داد و توان آنها را در اين زمينه تقويت مي كرد، به گونه اي كه پيروزيهاي اسلام در جبهه ها و سرزمينهاي مختلف، همه ي فرماندهان نظامي

جهان را به حيرت واداشت.ايجاد امكانات نظامي:1.پرورش انسان: تنها اسلام است كه انسان شايسته و سرباز نمونه مي پروراند، زيرا جهادگر مسلمان، توجهش را به يكي از اين دو هدف نيكو : شهادت در راه خدا، يا زندگي با كاميابي و پيروزي معطوف مي دارد و مي داند كه دنيا مزرعه ي آخرت است و آگاه است كه بوسيله ي همين دنياي گذرا و كوتاه مي تواند بر نعمتهاي جاودانه ي جهان آخرت دست يابد.2. آماده ساختن نيروي باز دارنده: منظور اين است كه رهبر و فرمانده با تأمين و تحصيل آمادگيهاي لازم مانع وقوع جنگ و پيامدهاي آن گردد. البته هتخاذ چنين سياستهايي طبيعي است زيرا اسلام احياگر انسان و انسانيت است و در همين راستا پيامبر اكرم تدابيري مي انديشند كه مانع رسيدن آسيب به بندگان خدا گردد. ژنرال آندره بوفر مي گويد :«انسان قرن بيستم كه مصيبتهاي دو جنگ جهاني را تحمل كرده و به آخرين دستاوردهاي دانش نوين مسلح است اخيراّ وسيله اي براي جلوگيري از وقوع مجدد اين رنجها پيدا كرده است و آن استراتژي باز داشتن مي باشد.»واكنش سريع:واكنش سريع از روشهاي جنگي بسيار كار آمدي است كه سبب تقويت روحيه ي رزمندگان و هجوم ناگهاني بر دشمن و تخريب رواني او مي گردد.مقدمات واكنش سريع:1. هماهنگي مرزدارن و نيروهاي مركزي2. هشدار سريع3.آماده ساختن مسلمانان براي حركت سريعسياست نظامي:سياست نظامي دو قسم دارد كه عبارتند از :1. سياست نظامي عمومي : مهمترين عمل پيامبر در اجراي سياست نظامي عمومي، تأسيس يك پايگاه استراتژيك نظامي در مدينه بود كه اقدامات راهبردي و حياتي زير از آثار آن به شمار مي آيند:الف) تأسيس دولت اسلامي در آن شهر به رياست شخص پيامبر. ب) تبديل آن شهر

به مركز بسيج و اعزام سپاهيان اسلام . ج) فرماندهي جنگهاي گوناگون و اعزام سريه هايي از آن شهر به مناطق مختلف توسط پيامبر اكرم به مدت هفت سال . 2. مديريت جنگ: مديريت جنگي رسول خدا بر تحقق چهار اصل زير استوار بود: الف) شكست دادن و نااميد كردن قريش و يهود و همه ي دشمنان اسلام از رسيدن به اهداف ضد بشري و ناصوابشان ب) برقراري امنيت استراتژيك براي مدينه بطوري كه بعد از برقراري امنيت داخلي، با بستن قراردادهاي دفاعي و حسن همجواري با يهوديان، امنيت خارجي آن شهر نيز تأمين گرديد. ج) كارآمد ساختن دستگاه هاي امنيتي و اطلاعاتي حكومت بطوري كه پس از پنج سال مسلمانان داراي سازمان اطلاعتي شايسته و توانمندي گرديدند. د) وارد آوردن فشار اقتصادي بر دشمنان و اين تاكتيكي است كه در هر مبارزه اي اثر حياتي دارد.هدفهاي سياست نظامي: هدف اصلي بعثت رسول خدا، تعليم و تربيت انسانها براي رسيدن به كمال و قرب خدايي بود و عمليات نظامي ايشان، در حقيقت وسيله اي براي برداشتن موانعي بود كه جلوي تابش نور هدايت آسما ني به بشر را مي گرفتند.تحركات نظامي پيغمبر دو گونه بودند:الف) جهاد ابتدايي: روا بودن و مشروعيت اينگونه تحركات منوط به وجود رهبري ديني است، اسلام پيام خداوند است و بايد به گوش همه ي جهانيان رسانيده شود و چنانچه اشخاص يا گروه ها و دولتهايي، مانع ابلاغ و گسترش آن گردند، مي بايست از سر راه مردم جمع آوري گردند. ب) تحركات دفاعي: اين دسته از تحركات به منظور حفظ قرآن و حكومت اسلامي و جلوگيري از خطر آفريني هاي كساني كه اين آئين مقدس را به بازي

گرفته و موجوديت آن را تهديد مي كنند ، صورت مي پذيرد. شخصيت نظامي پيامبر:شخصيت نظامي پيامبر پنج وجه دارد : 1.ويژگيهاي فرماندهي:الف) آمادگي بدني: رسول اكرم (ص) در سطح بسيار بالايي از آمادگي بدني و نيروي جسمي و شجاعت بودند بطوري كه شهسوار اسلام حضرت علي (ع) درباره ي ايشان فرمود: « آنگاه كه تنور جنگ برافروخته و كار بر ما سخت مي شد به رسول خدا پناه مي برديم.»ب) دورانديشي: دورانديشي و تدبر ثمره ي پيشرفته ترين مراحل هوشياري و تجربه ي نظامي است يكي از نمونه هاي دورانديشي بارز پيامبر اهتمام و توجه ويژه به امير مومنان علي (ع) در مناسبتهاي گوناگون بود.ج) تصميم گيري سريعد) اراده ي قوي: نشانه ي قوت اراده اين است كه تصميم گيرنده علي رغم همه ي سختي ها و مشكلات تصميمش را به مرحله ي اجرا درآورد.ه) آرامش: اگر فرمانده به هنگام بحران آرامش خود را حفظ نكند، سپاهيانش از اطراف وي پراكنده گشته و دچار شكست مي گردد.و) جمع آوري مجدد سپاهان و اعاده ي نظم: سر لشگر ستاد مصطفي طلاس درباره ي اين ويژگي پيامبر اين چنين مي نويسد: «در طول تاريخ تعداد فرماندهاني كه توا نستند بعد از شكست اوليه، مجددأ سربازان خود را جمع آوري و ساماندهي كنند به عدد انگشتان دست نمي رسد، و به همين جهت فرماندهان بزرگ در برابر تدابير و تاكتيكهاي نظامي درخشان اين پيغمبر عربي سر تعظيم فرود مي آورند.»ز) شناختن صفات و ويژگيهاي اصحاب و ياران و دشمنانح) خودداري از استبداد و احترام گذاردن به آرا و نظريات اصحاب و رايزني با آنانط) پذيرفتن و بعهده گرفتن مسئوليت تصميم ها2. پرورش نيروهاي رزمنده:دومين وجه ي شخصيت نظامي رسول خدا پرورش دادن و آماده ساختن نيروهاي جنگاور بود،

زيرا آن حضرت به خوبي مي دانست كه سرباز، اولين مهمترين عامل پيروزي در جنگ است.3. تهيه ي سلاح :پيامبر در تهيه اسلحه به دو امر توجه داشت: يكي مقدار و تعداد و ديگري تنوع و گوناگوني. زيرا بعضي از سلاحها، كارايي و قدرت عمل اسلحه ي دشمن را از بين مي بردند واورا غافلگير مي سازند همانگونه كه رسول خدا در جنگ احزاب با حفر خندق در اطراف مدينه، مشركان را با نوعي سلاح دفاعي غير منتظره رو به رو ساخت و آنها را از حمله به مسلمانان باز داشت.4. برنامه ريزي مقدمات و شيوه هاي نبرد :الف) جنگ تبليغاتي : ناپلئون مي گويد: «اهميت عامل معنوي در جنگ سه برابر عامل مادي است.»  ب) جلوگيري از تضعيف روحيه ي ياران، دور كردن افرادي كه روحيه ي مسلمانان را تضعيف مي كنند.5. جنگ رواني:جنگ رواني از قويترين وسايل انهدام اراده ي جنگي است و آگاهان به فنون نبرد بر اين باورند كه اثر آن در حصول پيروزي با سرعت بيشتر و خسارت كمتر،از جنگ با سلاح به مراتب بيشتر و قويتر است، زيرا در جنگ رواني، عقل و انديشه و عواطف سرباز دشمن، هدف گرفته مي شود تا گرانبهاترين بخش وجود او يعني روحيه ي معنويش تباه گردد. مارشال رومل مي گويد:« فرمانده ي موفق كسي است كه قبل از تسلط بر بدنهاي دشمنان بر عقل آنان چيره گردد.»پيامبر اكرم در زمينه ي استراتژي جنگ و ارائه ي ساز وكار هاي بايسته ي جنگ رواني، نظرياتي مطرح ساخت كه بر فراز آرا و تئوريهاي ما در زمان حال قرار دارند :الف) فراوا ني قدرت: پيامبر كه تلميذ و درس آموز از مكتب قرآن بود به مضمون آيه ي مباركه ي 60 سوره ي انفال

كه ترجمه ي آن بيان مي شود :« و شما در مقام مبارزه با آننها خود را مهيا كنيد و تا آن حد كه بتوانيد از آذوقه و آلات جنگي و اسبان سواري براي تهديد دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازيد و بر قوم ديگري كه شما از دشمني آنها مطلع نيستيد و خدا به آنها آگاه است نيز مهيا باشيد و آنچه در راه خدا صرف مي كنيد خدا تمامأ به شما عوض خواهد داد و هرگز به شما ستم نخواهد شد.» توجه داشت و مي دانست كه قدرت و توانمندي سپاه اسلام، دشمنان خدا و بشريت را مي ترساند و آنهارا از اقدام به نبرد باز مي دارد.ب) جهاد با زبان: رسول خدا در اين مورد فرموده اند :« مومن با شمشير و زبان در راه خدا جهاد مي كند.» زبان دو كارايي مهم در جنگ دارد ؛ اولأ ابزار تبليغ است و مي توان بوسيله ي آن، قبل از فوت وقت، دشمنان را امر به معروف و نهي از منكر نمود و به راه خدا هدايت كرد. ثانيأ نقش مهمي در ترساندن دشمن دارد و به خاطر تأثير فراوان آن بر عواطف و انديشه ها و رفتار انساني، اخيرأ در جنگ تبليغاتي از آن استفاده مي كنند.راهاي مصونيت از جنگ رواني:1. ايمان و عقيده: بي ايماني و سستي عقيده بزرگترين بيماري رواني است كه از روزگار گذشته تا به امروز، همواره بر روحيه و شخصيت رهروان جاهليت قديم و جديد اثري ويرانگر داشته است.2. صبر و نماز : صبر و نماز از قويترين وسايل و كارآمدترين روشهاي حفظ روحيه ي مسلمانان و مقابله با فشار هاي رواني دشمنان اسلام مي باشد قرآن كريم در

توصيه به آنها چنين مي فرمايد : « يا ايهاالذين امنوا استعينوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرين»3. احتراز از وارفتگي و سستي: قرآن مجيد مسلمانان را اينگونه توصيه مي كند : « و لاتهنوا و لا تحزنوا انتم الاعلون ان كنتم مومنين.»4.ارائه ي واقعيتها: دانشمندان به اين حقيقت پي برده اند كه هيچ چيز مثل نشان دادن واقعيتها نمي تواند جنگ رواني و آثار زيانبار آن را از بين ببرد ، زيرا پنهان كردن واقعيتها در انسان خلأ فكري ايجاد مي كند و اورا طعمه ي آسان و آماده ا ي براي شايعات و اخبار گمراه كننده ي دشمنان مي سازد . خبر رساني صحيح و نشان دادن واقعيتها، تنها راه از بين بردن شك و ترديد مردم و پايان بخشيدن به سر در گميها و ابهامات است و هيچ يك از وسايل اعلام و تبليغ كارايي آن را در تكذيب شايعات و زدودن آثار ويرانگر آنها ندارند. فصل سوم: سيره و مديريتپيامبر اكرم (ص)مدير بي نظير:خاور شناسان بزرگ، و انديشمندان جهان غرب به عظمت پيامبر بزرگ اسلام، در همه ي زمينه ها و از جمله در موضوع مديريت اعتراف دارند. همچنين علماي مغرب زمين نيزبذان گواهي داده اند، كه اقتباس و بهره گيري از فرهنگ و دانش مسلمانان و تأثيرپذيري از اسلام و ارزشهاي متعالي آن، عامل بسياري از تغييرات تكاملي دنياي اخير است. بدون ترديد همه ي پيشرفتهاي دنياي اسلام به فضل سيره ي رسول گرامي اسلام و برنامه هاي اداري بي نظير او بود پيامبري كه به تعبير قرآن، الگو و اسوه اي نيكو براي مسلمانان است. و در همه ي راه و رسمهاي زندگي و در رهبري و حكومت و جنگ و صلح و مديريت اعجاب آور، مقتداي كاملي براي بشريت

محسوب  مي گردد.مشخصات كلي مديريت پيامبر اكرم (ص):1. عدالت :با استفاده از سيره ي رسول خدا اعلام مي داريم كه رفتار مدير هر مجموعه بايد منطبق بر موازين عدالت باشد، يعني در شرايطي كه دو مجموعه در سطحي واحد و داراي ويژگيهاي يكسان باشند، مقتضاي عدالت اين است كه از مزاياي يكساني برخوردار باشند و چنانچه كار بعضي از سازمانها براي جامعه اي اهميت حياتي داشته باشند اعمال مساوات بين كار كنان آن سازمان و ادارات ديگر بر خلاف مصالح اجتماع است و ممكن است موجب از دست رفتن فرصتها، و نابودي شايستگيها و تواناييها گردد. قرآن در خصوص اجراي عدالت مي فرمايد:« يا ايها الذين امنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله ولو علي انفسكم اوالوالدين و الاقربين»2. برادري:3.مسجد عبادتگاه و مركز اداري حكومت:مسجد پيامبر بسيار ساده و كم هزينه بود، اما از آن مسجد و اداره ي كوچك، نور تمدن اسلامي در جهان پرتو افكند كه انقلابي فكري و فرهنگي بر ضد همه ي حكومتهاي ستم پيشه و واپسگرا و متحجر و غير الهي بود.4. نوشتن منشور مدينه5.تلاش در جهت عدم وقوع جنگ :رسول خدا در جبهه هاي گوناگون همه ي سعي و همت خود را بكار مي گرفت تا كار به جنگ و خونريزي نينجامد و مسئله با مذاكره و گفتگو حل شود و اين راه و رسمي است بي نظير و تدبيري است صحيح و خدايي، به منظور تربيت مسلمانان و نسلهاي آينده، تا در مقابله با دشمنان برنامه هاي خردمندانه بكار گيرند و تنها به عظمت اسلام و تمدن و تاريخ آن يا به فراواني نيروي انساني و ثروتهاي طبيعي تكيه نكنند.6. ارسال نامه براي پادشاهان7.گرفتن بيعت مجدد از يارانبيعت گرفتن آن حضرت

به هنگامه هاي بحران، تدبيري اداري و بازدارنده در راستاي تقويت بنيه ي رواني مسلمانان و اعلام مجدد دوستي و وفاداري بشمار مي آيد.8. فتح مكهمباني مديريت رسول خدا:1. وحي الهي2. اصل شورامشورت يكي از اصول مهم اسلامي و از اركان فن مديريت است، اسلام به عنوان دين عقل و فطرت و انسانيت پيشتاز اجراي صحيح اين اصل است.از ديدگاه رسول گرامي اسلام (ص) رعايت دو نكته ي زير شوراي اسلامي را كامل مي سازد:الف) مشورت با همه ي مسلمانان نه با تعداد  محدودي از آنها، تا صاحبان افكار انديشه هاي متين و متوازن، فرصت اظهار نظر داشته باشند.ب) در رآس هر شورايي يك رهبر مدير و مدبر وجود داشته باشد، تا به عنوان محور و ملاك مقبوليت آن، تصميم نهايي را اتخاذ كند.شورا و دموكراسي:قرنها قبل از آنكه انديشه ي دموكراسيدر جهان بوجود آيد، اصل شورا و مشورت در فضاي جامعه ي اسلامي مطرح بود و مسلمانان به خاطر ارزشهاي ديني و تقوي الهي، حتي با ايثار و به قيمت از دست دادن منافع شخصي خويش، در اجراي صحيح اين اصل و نصيحت و ارشاد يكديگر مي كوشيدند. روح دموكراسي جديد نيز همين رايزني و استفاده از رأي و تجربه ي شهروندان است و مي توان گفت شوراي اسلامي گستره ي وسيعتري از دموكراسي را دارد.3. مباني سازماندهي اداريالف)كار:آن آخرين فرستاده ي خدا، كار را معيار تشخيص جايگاه اجتماعي و تعيين رتبه ي مسلمانان در دنيا و آخرت قرار  داد ، قرآن كريم مي فرمايدك« براي هر كدام بر مبناي كارشان درجات و مراتبي است و پاداش اعمال آنها بطور كامل داده خواهد شد و مورد ستم واقع نمي شوند»ب) علم و قدرت و شايستگي:پيامبر اكرم (ص)مسلما نان را به دانش پژوهي

و انديشيدن، و كسب مهارت و تخصص فراخواند تا بر قدر و منزلت آنان بيفزايد و خدا در قرآن مي فرمايد: «مقام آن گروه از شما كه ايمان آورده باشند و كساني كه به آنها دانش اعطا گرديده رفيع مي گرداند.»ج) مساوات :اسلام همه ي مسلمانان را در حقوق اجتماعي با هم برابر مي داند و ميان آنها در اصل خلقت و نژاد، يا رنگ پوست و ديگر اعتبارات تفاوتي نميگذارد.چهار نكته ي قابل توجه در بحث مساوات:1. عمل به اصل مساوات: قرآن مجيد با صراحت اعلام داشته كه پيغمبر انساني مانند ديگر انسانهاست:«اي پيامبر به امت بگو من بشري مثل شما هستم»2. زدودن بينش طبقاطي3. مساوات زن و مرد: قرآن مجيد مي فرمايد:« هر مرد يا زني كه با ايمان به خدا كار شايسته اي انجام دهد، زندگي او را پاك و قرين سعادت مي سازيم و اجري نيكوتر از آنچه كرده است به او اعطا مي كنيم.»4.مساوات فرمانروا با مردم.د) انتخاب واليان فرماندهان و كار گزاران:اين گزينشها نشانگر توجه ويژه ي رسول اكرم به پويايي و استمرار دعوت اسلام و عنايت به آينده ي آن بود. پيامبر اكرم تمام سعيش بر اين بود كه شايسته ترين انسانها را براي خدمت به اسلام و مسلمانان به كار گيرد و در همين رابطه مي فرمود:« هر كس ولايت مسلما نان را بر عهده گيرد و كاري را به كسي سپارد در حالي كه شايسته تر از او در دسترس داشته باشد به خدا و رسول او خيانت كرده است. »مديريت انساني:پيامبراكرم در برنامه ريزي ها و شيوه هاي مديريت، تنها به انسان و خير و صلاح او اهتمام داشت، نه به اشيا و امكانات مادي. روح همه ي احكام اسلام

حفظ حرمت و تكريم شخصيت انسان است و قرآن مجيد در اين زمينه فرموده است: «براستي كه ما فرزندان آدم را گرامي و محترم داشتيم.»ويژگي هاي عمومي مديريت:1. ايمان به ارزشمندي كار:از نظر اسلام در گزينش مدير، ايمان و باور قلبي او به ارزشمندي كار شرط اساسي است، همانگونه كه شخص رسول خدا به حقانيت قرآن و ارزشمندي تبليغ و رسانيدن آن به مردم، ايمان و اعتقاد كامل داشت.2. احساس مسئوليت و امانتداري:رهبري و مديريت موفق و درخشان، آنگاه تحقق مي يابد كه پذيرنده ي آن داراي روحي بزرگ بوده و بتواند سختي هاي كار را تحمل كند و با امانت و اخلاص و احساس مسئوليت به انجام وظيفه بپردازد.3. قاطعيت:مدير، محور و مركز ثقل افكار و انديشه ها و مرجع تجزيه و تحليل آرا و تصميم گيرنده ي نهايي براي اجراي همه ي پروژه ها و پيشنهادهاست. لذا بايد داراي عزمي راسخ و اراده اي قوي و به دور از هر گونه وسواس و ترديد باشد. زيرا سست رأيي و ضعف اراده بر مديريت اخلال وارد مي سازد وآثار ناپسند آن در برنامه هاي اجرايي آشكار مي گردد.4.فروتني و مردمي بودن:قرآن كريم خطاب به پيامبر مي فرمايد:«واخفض جناحك للمومنين» يعني با مومنان فروتن و مهربان باش.و آن حضرت كه همه ي اخلاق و رفتارش مطابق قران بود رفتار متواضعانه اي با مسلمانان داشت. اين خلق كريم در وجود برادر و وصي او امام علي (ع) نيز رسوخ داشت و به استاندارش چنين نوشت:« اي مالك، مهرباني تو با مردم آنها را به تو مهربان مي كند و نيكوترين چيزي كه چشم  واليان به آن روشن مي گردد، برقراري عدالت در شهرها و پديدار شدن دوستي رعيت است.» رهبر و

مدير موفق اسلامي آن كس است كه پاره اي از وقتش را براي ملاقات با مردم اختصاص داده و با فروتني كامل و با حوصله و دقت در كنارشان بنشيند و به شكايات و پيشنهادات آنها گوش دهد و در رفع نياز آنها بكوشد.5. پيشينه ي نيكو:رسول خدا قبل از بعثت، در ميان اهالي مكه به عنوان مردي امين و راستگو و خوش اخلاق و نيكو رفتار شناخته مي شد. آن حضرت با خلوت گزيني در غار حرا به تفكر در امر آفرينش و مشكلات مردم مي پرداخت و با داشتن چنين ويژگيها و فضايلي، مورد اطمينان امت اسلام بلكه همه ي مردم آن روزگار قرار گرفت.6. محكم كاري و نرمش:محكم كاري نه خشونت، ونرمش نه ضعف و سستي، هر دو از صفات عمومي مديران مورد نظر اسلامند و قرآن مجيد، پيامبران را كه به منزله ي مديران  جامعه ي انساني مي باشند با عنوان مژده بخش و بيم دهنده توصيف كرده است تا مديريتي متعادل و انعطاف پذير را به جهانيان عرضه دارد. زسول اكرم(ص) فرموده است:« امامت و پيشوايي شايسته نيست مگر براي آنكس كه داراي سه خصلت باشد:تقوايي كه اورا از نافرماني خدا باز دارد – حلمي كه خشم او را مهار كند-  خوشرفتاري با زير دستان چنانكه براي آنان مانند پدري مهربان باشد.7. بردباري و بلند نظري:يكي از صفتهاي بسيار مهم يك مدير داشتن اعصابي قوي و بردباري و توانايي ذاتي است براي حل مشكلات . مدير بايد مانند دريايي باشد كه در درون آن جانوران در حركت و تلاشند اما ظاهر آن همواره صاف و گسترده و با هيبت است و اگر لحظه اي بعضي از سياهي ها

بر سطح آن پديد آيند بزودي امواج سر كش آنهارا در خود فرو مي برند و دريا به سكون و آرامش پر ابهت خود باز مي گردد.پيامبر اكرم (ص) فرمودند: « هيچ چيز بهتر از علم همراه با بردباري نيست.»و امام علي(ع) فرمودند:« فراخ سينگي و بردباري ابزار رياست و سروري است.»  فصل چهارم : سيره و برنامه هاي اجتماعيجامعه شناسي چيست؟جامعه شناسي اسلامي عبارتست از: بررسي زندگي مشترك مردم.عبارت زندگي مشترك تعريف جامعه شناسي را از تعاريف علوم ديگرمتمايز مي سازد، زيرا اشتراك يعني خروج از جنبه هاي شخصي زندگي انسانها و توجه به امور مشترك ميان آنها. جامعه شناسي اسلامي به بررسي همكاري ها و ارتباطات و نشانه هاي ظاهري گروه هاي انساني اهتمام دارد. ديويد سانتيلانا خاور شناس ايتاليايي مي گويد:« نظام حقوق اجتماعي اسلام بسيار درخشان و كارآمد است و دولتهاي ديگر از تأسيس نظامي شبيه يا نزديك به آن ناتوانند و مسئوليت اجتماعي متقابل اسلام به دور از هر گونه عيب اشكال است و بطور خلاصه مي توان گفت: اسلام بزرگترين ديني است كه دست ا نسان را گرفت و با انصاف و عدالت با وي رفتار كرد.»جامعه ي الهي :مهمترين مباني و ويژگي هايي كه رسول خدا جامعه ي اسلامي را بر آنها استوار ساخت دو مورد زير است:1. جامعه ي اسلامي، ساخته ي خداي آگاه و مهرباني است كه فطرت بشر را آفريده و به ماهيت و جوهر وجود او از همه آگاه تر است، و اين جامعه جز با برنامه ها و قوانين خدايي توسعه و تكامل نمي يابد.2. نظام اسلامي شايسته ي همه ي زمانها و مكانها و حتي آينده ي بشريت است، زيرا شامل قوانين و اصولي كلي و فراگير است، كه با شرايط ناپايدار زمان ناسازگاري

دارد و براي موارد خاص و چگونگي تطبيق و اجراي احكام نيز تدابير لازم را انديشيده و براي باديه نشين و روستايي و ا نسان عصر تكنولوژي برنامه هاي مناسب دارد .خلافت انسان و شهادت پيامبران:اين باور كه انسان جانشين خدا بر روي زمين است و پيامبران ميزان و معيار سنجش امتهايند ، پايه و اساس جامعه ي توحيدي و حيات معقول اجتماعي است منظور از خلافت انسان اين است كه عموم انسانها از جا نب آفريدگار هستي مأموريت دارند كه با بهترين روش به عمران و آباداني زمين بپردازند.اعتقاد به جانشيني و نيابت انسان از جانب خدا بر روي زمين مي تواند با چهار فر آورده ي زيبا همراه باشد؛1. نسبت دادن جامعه ي انساني به يك محور يعني همان خدايي كه بشر را جانشين خود ساخته است و اين همان باور توحيدي نابي است كه رسول خدا مجتمع انسا ني را بر آن بنا نهاد و همه ي انبيا با شعار «لا اله الا الله» پرچم آن را برافراشتند.2. برقراري روابط اجتماعي توحيديو آزادي ا نسان از پرستش نامها و اعتبارياتي كه سبب انواع گوناگوني از بهره كشي و ستمگري و طغيانند.3. ايجاد روحيه ي برادري ميان همه ي مردم و در كليه ي روابط اجتماعي و نابودي همه ي انواع ستمگري و زورمداري و اعتقاد به حاكميت و برتري پروردگار يگانه.4. بينشي كه خلافت انساني را يك امانت خدايي بداند.تعدادي از اصطلاحات مهم جامعه شناسي :1. جامعه: گروهي از انسانها كه زندگي و آداب رسوم مشترك و عادتهاي موروثي يكساني دارند و از يك قدرت و ساختار حكومتي فرمان مي برند جامعه ناميده مي شوند.2. نهادها: موريس گينزبرگ جامعه شناس انگليسي مي گويد؛ نهادهاي اجتماعي عبارتند از :« شكلهايي از

روابط تعريف شده و الزام آور، بين افراد جامعه، چه طرفين اين ارتباط در داخل همان جامعه باشند وچه، يكي از آنها در خارج از جامعه ي مورد نظر تصور گردد.»3. عادتها يا آداب و رسوم: عادتها يعني كارهاي تقليدي يا انجام امور اجتماعي بر اساس تقليد .4. سنتها-جشنها- مراسم مذهبي:الف)  سنتها: عبارتند از انديشه ها و رفتاري كه به اعتقاد صاحبان آنها هر كدام يادآور يك قانون يا مكتب بسيار برجسته بوده و از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابند.ب) جشنها: عبارتند از نوعي رفتار مردمي كه به خاطر ابراز ارزش معنوي برخي از امور، به صورتهاي گوناگون انجام مي شوند.ج) مراسم مذهبي: اين مراسم نيز شبيه جشنها هستند و براي همان هدف ها انجام مي گيرند با اين تفاوت كه چنين مراسمي در مناسبتهاي ويژه اي مانند دفن نيز برگزار مي شوند.5. اتحاديه ها:وجود اتحاديه در هر جامعه اي اهميت ويژه اي در بررسي ساختار اجتماعي آن دارد، زيرا ساختار اتحاديه ها مانند ساختار جوامع است.مهمترين مباني اتحاديه ها در جوامع غرب:الف) اصل آزادي: ابهام و عدم وضوحي كه در گستره و حوزه ي اجراي اين اصل وجود دارد، سبب مي شود كه افراد و گروها، ابزار و وسايل گوناگوني را براي رسيدن به هدف هايشان بكار گيرندو به همين جهت بيشتر اوقات بين خواسته هاي آنان و قوانين موجود و مصالح مهم اجتماعي مقابله پيش مي آيدو تناقض و اعمال جاهلي و هرج و مرج آشكار مي گردد.ب) سود جويي: منفعت طلبي و بكارگيري شيوه هاي گوناگون در رقابت براي رسيدن به سود بيشتر، گاه در شركتهاي بزرگ تا مرز ترور اشخاص و تصفيه هاي انساني پيش مي رود و گاه به صورت افراطي در اموري تجلي پيدا مي كند

كه توجيه اقتصادي نيز نداشته و صرفأ در جهت ارضاي بعضي از گرايشهاي كاذب انجام مي يابند و سبب بروز خشونت و اعمال زور مي گردند. فصل پنجم: سيره و روانشناسيهمه ي روانشناسان و دانشمندان بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه دين تأثير بزرگي برروان انسان دارد و موجب تعادل شخصيت و آرامش خاطر و پيشگيري از بيماري هاي رواني، و گاه درمان كننده ي آنهاست.انسان و روانشناسي:روانشناسي دانشي است كه به بررسي و شناخت رفتارهاي گوناگون انسان مي پردازد، البته فعاليتهايي را كه واكنشي دربرابر انگيزه ها باشند، بيشتر مورد توجه قرار مي دهد.آموزه هاي ديني و روانشناسي:خدا پرستي، و باور اين نكته كه انسان جانشين خدا بر روي زمين است، سبب تقويت بعد عقلاني وجود آدمي در مبارزه ميان عقل و شهوت مي گردد.پيامبر اكرم (ص) قرنها قبل در اين باره فرمودند:« خداوند فرشتگان را از عقل خالص بيافريد و چهار پايان را از شهوت تنها، اما در آفرينش آدميان، عقل و شهوت را بياميخت، پس هر كس كه عقلش بر شهوت او غالب آيداز فرشتگان بهتر است، و هر كس كه شهوت او بر عقلش چيره باشد از چهار پايان بدتر است.»وراثت و محيط:در زير به دو مسئله كه از توابع روانشناسي مي باشند اشاره مي كنيم:1. هر انساني داراي قوا و استعدادهايي ذاتي استكه در شرايط ويژه اي فعليت مي يابند.2. انسان علاوه بر آن استعدادها، از خانواده و محيط اجتماعي خويش نيز يك سلسله تجارب و مهارتها و خوي و آداب  كسب مي كند.بنا به نظريه هاي فوق، بالاترين پيشرفت پيامبر مي بايست اين باشد كه از خادمان و پرده داران كعبه گردد يا قبايل عرب را زير پرچم خويش گرد آورد و زمام امور را

بدست گيرد. در حالي كه آن حضرت به پيامبري مبعوث گرديد، و همه ي عادتهاي جاهليت را نابود  و به جايشان آداب و سنن اسلامي را برقرار ساخت.اسلام و اصول روانشناسي:روانشناسان مادي از مسير حقيقت و راستي انحراف يافته و همگام با كاروان ستمگران با علوم و برنامه هايشان، خود و پيروانشان را غرق ساخته اند. آنها اميال و گرايشهايي از قبيل تجاوزگري و برتري جويي را نيازهاي انساني شمرده اند كه چاره اي جز ارضاي آنها از هر طريق و با هر وسيله ي ممكن وجود ندارد و بر همين مبنا بر همه ي جنايتكاران و جنگ افروزان استعمارگر و مبلغان الحاد اجازه ي ويرانگري و تاراج اموال مردم و نابودي انسان و انسانيت را داده اند. در صورتي كه اسلام تمام اين خصلتها را ميل هايي زشت و ناهنجار مي داند كه از عادتهاي سالم اجتماعات بشري سر چشمه نگرفته اند و براي معالجه ي آنها، عمل به قرآن و سنت شريف پيامبر را پيشنهاد كرده است.در اينجا به بررسي بعضي از ميلهاي انساني، بر مبناي روانشناسي مادي، و با توجه به ديدگاه هاي اسلام مي پردازيم:حمايت اجتماعي_حمايت الهي:نياز به حمايت اجتماعي مقدم بر همه ي نيازهاي بشري است، بطوري كه روانشناسان زيادي آن را در رديف نيازهاي طبيعي زندگي مانند غذا و خواب مي دانند. اسلام نيز، تمايل به حمايت اجتماعي را در وجود انسان به رسميت شناخته و بر آن تأكيد دارد اما تفاوت انديشه ي اسلامي در اين قضيه با برداشت ماديها در اين است كه قرآن كريم پروردگار توانا را سر چشمه ي حمايت از آدمي معرفي ميكند و بيانگر اين حقيقت است كه انسان نه مالك سود و زيان خويش است و نه در مورد مرگ و زندگي و

برانگيخته شدن در قيامت اختياري دارد، و رسول خدا مسلمانان را اين گونه فرمان مي دهند: « اگر يكي از شما چيزي از پروردگارش بخواهد بايد از همه ي مردم قطع اميد كند، وجز به او اميدوار نباشد، تا خداي تعالي نياز او را برآورد.»ارزش الهي_ارزش اجتماعي:منظور از ارزش اجتماعي اين است كه روح هر انساني نيازمند است كه ديگران به او بها بدهند و شخصيت او را به رسميت بشناسند. روانشناسان مي گويند: ارزش اجتماعي هر كس، به مقدار مهرباني او و ارزش و بهايي كه براي ديگران در نظر مي گيرد ، بستگي دارد. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:« از نشانه هاي مؤمن اين است كه مردم را دوست بدارد و ديگران نيز او را دوست بدارند.»نيازهاي امنيتي:اين نياز را روانشناسان در ستون انگيزه ها و نياز هاي انسان درج كرده اند و در سه زمينه ي زير قابل تصور است: امنيت روحي، اميد به زندگي و امنيت آينده، وبالاخره امنيت در زندگي كنوني. اسلام همه ي انواع امنيت را ضروري دانسته، اما مفهوم آن را تصحيح و تهذيب كرده است، اين آئين آسماني سر چشمه ي امنيت را آفريدگار مهربان مي داندكه به همه ي اسباب و علل حوادث آگاهي دارد.نياز به مالكيت:مالكيت يكي از نيازهاي ضروري است كه روانشناسان مادي نيز آن را از نيازها وانگيزه هاي انساني شمرده اند، اما از ديدگاه اسلام، مالكيت نيز مانند ديگر ابزارها، به مقدار ضرورت و به اندازه ي تأمين نيازهاي زندگي، مشروعيت دارد و كوشش براي تحصيل مال و ثروت عبادت است.زيبايي دوستي:اين نياز را روانشناسان از انگيزه هاي انسان مي دانند، ولي آن را در انتهاي جدول نيازها آورده اند، اما دين مقدس اسلام به اين نياز همانند نيازهاي ديگر اهميت داده و تأمين

آن را عبادت مي شمارد. قرآن كريم خطاب به پيامبرمي فرمايد:                    « قل من حرم زينت الله التي اخرج لعباده و طيبات من رزق.»  فصل ششم: سيره و رشد اقتصاديبرنامه هاي پيامبر براي رسيدن به توسعه ي اقتصادي:پيامبر اكرم(ص) از همان آغاز بعثت به منظور رفاه انسان در دنيا و آخرت مباني يك اقتصاد سالم را استوار ساخت و براي رفع مشكلات اقتصادي، بر دو اصل مهم برادري و الگو سازي تأكيد كرد.منظور از برقراري پيوند برادري ايجاد زمينه براي محبت و مهرورزي، كمك و دلسوزي و تعهد و رسيدگي برادران به امور و مشكلات يكديگر است. اين برنامه ي رسول خدا، پايه گذار بهترين و مطمئن ترين روابط انساني است و موجب حفظ جامعه و تعهد متقابل و انس و الفت افراد مي گردد. برادري بدون الگو مانند كشتي بدون ناخداست . بدون شك رسول گرامي اسلام بهترين الگو، در تدوين برنامه هاي توسعه و رفع مشكلات اقتصادي و برقراري توازن ميان مالكيت هاي خصوصي و عمومي، براي همه ي انسانها و در همه ي زمانهاست.ويژگي هاي مهم اقتصاد اسلامي:از بررسي احكامي كه در قرآن كريم و سنت پيامبر وارد شده و از تدبر در احكام منابع طبيعي و ثروتهاي عمومي در فقه پوياي اسلام سه عنوان زير را براي مباحث اقتصادي اين مبحث استخراج مي كنيم:1. توزيع اوليه ي منابع طبيعي:ثروتهاي طبيعي به دو بخش مهم تقسيم مي شوند:الف) منابع طبيعي مانند ؛ زمين، معادن، رودخانه ها، كوه ها، و چشمه هاب) ثروتهاي طبيعي ديگر كه در سراسر كره ي زمين پراكنده اند مانند؛ حيوانات، گياهان، چوبها، سنگهاو...يكي از هدفهاي مهم پيامبر در زمينه هاي اقتصادي، هدايت انسان و پاكسازي انگيزه هاي او در مالكيت خصوصي و هماهنگي آن با مصالح عمومي اجتماع است.

به همين جهت اجازه ي مالكيت منابع طبيعي را به افراد نمي دهد، بلكه آنهارا جزو اموال عمومي يا دولتي يا از مباحات عمومي كه هيچ كس در بهره برداري از آن بر ديگري امتيازي ندارد به حساب آورده است. 2. توليد و توزيع:اسلام مانند ديگر مكاتب اجتماعي، بر توليد و رشد و افزايش آن اهتمام دارد، اما با توجه به اينكه انسان را جا نشين خدا بر روي زمين مي داند، توليدي را مجاز مي شمارد كه با اين مقام و منزلت او در تعارض نباشد و در همين نقطه با مكاتب مادي اختلاف بزرگي پيدا مي كند. نظام سرمايه داري رشد توليد را هدف مي داند، در صورتي كه هدف اسلام جمع آوري ثروت نيست و مال و دارايي را براي آن مي خواهد كه وسيله ي ايجاد رفاه و آسايش مردم، و برقراري عدالت اجتماعي و ساختن جامعه اي توحيدي باشد.3. مبادله و مصرف:مبادله وسيله ي توليد كالا ها نيست بلكه سبب معاوضه ي آنها با يكديگر است. به عبارت ديگر مبادله براي فرد ثروت جديدي نمي آفريند بلكه با تعويض مقداري از توليداتش با بخشي از توليدات ديگران، نيازهاي خود را تأمين مي كند. در گذشته كه مبادله ي كالاها بدون واسطه ي پول انجام مي شدبا سه ويژگي زير همراه بود:1. بين توليد و مصرف فاصله اي وجود نداشت2. ذخيره سازي طولاني كالاها غير ممكن بود3. عمل مبادله به عنوان كسب و كار براي افراد تلقي نمي شدبا پيدايش پول همه ي اين ويژگيها از بين رفت.از بين رفتن اين ويژگيها، سبب پيدايش ربا و گسترش بازارهاي سرمايه داري با وامها و داد و ستدهاي ربوي است و سلامتي جامعه و هماهنگي و توازن اجتماعي را به خطر انداخته و عمليات

اقتصادي را از مسير طبيعي آن منحرف ساخته است. فصل هفتم: سيره و تبليغتبليغ اسلامي:تبليغ عملي است كه سبب رسانيدن پيام خدا به مردم بوده و به گونه اي انجام گيرد كه شايستگي انتساب به خداوند را دارا باشد عناصر تبليغ عبارتند از:1. فرستاده يا پيامآور:اولين و مهمترين عنصر تبليغ اسلامي، پيام آور و فرستاده ي خداست كه همان وجود نازنين حضرت محمد(ص) مي باشد، و در عظمت وي همين بس كه او خاتم و عصاره ي كاروان پيامبران، و والاتربن آنهاست. و قرآن مجيد درباره ي او فرموده است: « اي پيامبر ما تو را گواه بر مردم، و مژده بخش و بيم دهنده قرار داديم...» بسياري از خاورشناسان منصف و ديگر دانشمندان غير مسلمان به عظمت اين پيام آور اعتراف كرده و در دايره المعارف بريتانيا درباره ي آن حضرت چنين آمده است:« پيامبر اسلام با اينكه معاصرانش سابقه ي چند قرن، جهالت وناداني و بت پرستي داشتند، در مدت بيست سال موفق به انجام اصلاحاتي گرديد كه مصلحان يهودي و مسيحي با پشتيباني و اقتدار پاپ و كليسا، قرنها از انجام آن ناتوان بودند.»2. قرآن (پيام):در عظمت قرآن همين بس كه كتاب خدا، و معجزه ي جاويدان اسلام و داراي محتوايي بلند و اصيل واحكامي ثابت و تغيير ناپذير است. قرآن طرح تبليغي فراگير اسلام بوده و براي هدايت و ارشاد مردم از  دو روش زير بهره جسته است:الف) تنوع در تعبير: قرآن مجيد  به هنگام ارائه ي مفاهيم و معاني قهرآميز و خشن، از واژگان سخت و سنگين و براي معاني لطيف و ملايم، از كلمات نرم وروان استفاده كرده است بطوري كه هماهنگي نغمه ها حتي بين كلمات و معاني آنها رعايت گرديده

است.ب) تكرار: قرآن كريم در موارد زيادي به منظور خوب فهمانيدن و برانگيختن ذهن و انديشه ي مخاطبان و پرهيز از خستگي و ملالت آنها يك مفهوم مهم را با عبارتهاي گوناگون در سئره هاي مختلف تكرار  كرده است، تا مخاطبان به اهميت آن موضوع پي برده و مطلب مورد نظر در ضمير آنها راسخ گردد.3. ابزار تبليغ:در مفهوم جديد تبليغ، وسيله وابزار بي طرف تلقي مي گردد، يعني به خوبي و بدي آن توجهي نمي شود . اما رسول خدا توجه مردم را به اين نكته جلب مي كرد كه همه ي اشياء  و طبيعت و مواد اوليه ي ابزارهاي تبليغ، همگي آفريننده ي خدا و تسبيح كننده ي او هستند و با اين نگرش به هستي، ابزارهارا داراي نوعي حيات و  احساس مي دانست. و قرآن كريم در اين باره مي گويد:«موجودي در جهان نيست، مگر اينكه تسبيح گوي و ستايشگر اوست.»4. دريافت كنندگان پيام:گيرندگان پيام آسماني اسلام انسانهاي آن روز عربستان بودند خلق كريم پيامبر در آنها تجلي يافته و همگان شيفته ي او شده بودند.5.عكسالعمل مردم:واكنش بشريت در برابر تبليغ رسول خدا، پذيرش و اقبال عمومي به آئين وي و پاسخگويي به نداي فطرت بود آن مردم اسلام را پذيرفتند و به همه ي پيامبران گذشته و معجزه هايشان ايمان آوردند. فصل هشتم : سيره و تربيتتعريف تربيت:تربيت عبارتست از سوق دادن انسان بسوي كمالي كه خداي تعالي براي وي دوست مي دارد.در اين تعريف نكات زير شايان يادآوري است:1. متربي فقط انسان است نه حيوانات و موجودات ديگر.2. هدف تربيت حركت به سوي كمال است نه وصول كمال زيرا كمال حقيقي از آن خداست.3. مقدار كاميابي در كار تربيت از مقدار تقرب انسان به كمال مشخص مي گردد.4.

مراد ار كمال، كمالي است كه آفريدگار توانا آن را دوست مي دارد و در احكام و آياتي كه بر پيامبران فروفرستاده حدود آن را معين كرده است، نه كمال مورد نظر فيلسوفان.5. در تعريف تربيت گفتيم ؛كمالي كه خدا آن را دوست مي دارد؛ اين سخن با اينكه بگوييم؛ « كمالي كه خدا آن را اراده كرده باشد .» متفاوت است. زيرا اگر چنين بود همه ي انسانها به كمال مي رسيدند، چه اراده ي الهي بر هر چيز تعلق گيرد بدون درنگ موجود مي گردد.ويژگي هاي پيامبر به عنوان يك مربي:1. مهرباني:مربي بايد بسيار مهربان باشد و انسان نا مهربان و سخت دل شايستگي مربي بودن را ندارد. مهرباني حركتي است قلبي، وانفعالي است رواني و عصبي است حساس كه اگر در وجود مربي باشد،او را به آسانگيري و مهرورزي بر فردي كه تحت تربيت اوست وا مي دارد. خدا در قرآن كريم بر پيغمبر خود خطاب مي كند :« فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب ، لانفضوا من حولك.»2. شكيبايي:شكيبايي توشه ي هر مربي است و پيغمبر اكرم براستي آموزكاري شكيبا بود. مربيان بايد توجه داشته باشند كه طبيعت تربيت با نتيجه گيري سريع سازگاري ندارد و شكيبايي يكي از اصول مهم تربيت است پيامبراكرم (ص) در پاسخ يكي از اصحاب كه از ايشان پرسيدند ايمان چيست؟ فرمودند:« ايمان صبر و شكيبايي است.»3. زيركي:مربي بايد باهوش و زيرك بوده و همه ي خصلتهاي ريز و درشت متربي را تحت نظر بگيرد. و چنانچه عمل يا خصلت پسنديده اي در او ديدبا بهترين شيوه به تربيت آن بپردازد، و اگر رفتار يا صفت ناشايسته اي از مشاهده كرد نيكو ترين

روش را براي درمان او به كار بندد، و بنگرد كه كدام برنامه با روحيات وي سازگار است و از آن بهره گيرد و از اجراي برنامه هايي كه با روحيات او همخواني نداشته باشد خودداري كند. مربي زيرك ناآرامي هاي افراد تحت تربيتش را از چهره هاي آنان تشخيص مي دهد و تفاوتهاي فردي انسانها را درك مي كند، چه با شناختن همين تفاوتها مي توان به ژرفاي روان آنان راه يافت و با استفاده از استعداد ها و امكا نات وجوديشان آن هارر به مسير خير و بهروزي راهنمائي كرد.4. فروتني:يكي از صفات ضرور يبراي يك مربي شايسته، اين است كه با متربي خويش فروتني كند، زيرا بزرگي كردن بر وي، فاصله ي آنها را بيشتر مي كند و آنگاه كه اين فاصله زياد شود تأثير تربيت از بين مي رود.5. بردباري:مربي بايد با حوصله و بردبار باشد تا خطاي متربي و بد رفتاري هاي وي او را به خشم نياورد بلكه با گذشت آنها را تحمل كند و به روي خود نياورد و در صدد شناخت علت آن خطا بر آيد و از راههاي صحيح به درمان آن اقدام كند. پيامبر(ص) مظهر حلم و بردباري بود و در اين خصوصيت هيچ كس به مرتبه ي او نمي رسيد.6. عفو و گذشت:يكي ديگر از ويژگيهاي بسيار مهم يك مربي، داشتن روحيه ي عفو بخشندگي است. عفو از صفات خداست و رسول خدا در اين ويژگي نيز سرآمد همه ي بندگان بود بطوري كه هرگاه كسي به شخص وي اها نت مي كرد ، ضمن بردباري و تحمل، كريمانه او را مي بخشيد و از گناهش صرف نظر مي كرد.7.نيرومندي شخصيت:مربي بايد داراي شخصيتي نيرومند بوده و از هر كونه ترديد و آشفتگي رواني به

دور باشد، تا بتواند در روان متربي تأثير مثبتي ايجاد كند. شخصيت قوي مربي سبب نفوذ كلام وي و اقناع و خشنودي متربي، و مانع بسياري از تخلفات او مي گردد و مربي را ازاعمال بسياري از كيفرها و تنبيهات بي نياز مي سازد.8. خشنودي از كار تربيت:تربيت كننده بايد از كارش خشنود و راضي باشد، زيرا تربيت در حقيقت نوعي بخشش و افاضه ي روحي مربي به متربي است و اگر مربي از كارش خرسند نباشد، توان چنين بخشش وعطايي را نخواهد داشت.مباني تربيت از ديدگاه رسول خدا:1. تربيت روح انسان:رسول خدا بر اين باور بود كه كار تربيت بايد از روح انسان آغاز گردد و پرورش روان را بر سه مبناي زير استوار كرد: الف) درمان بيماريهاي روان انسانرسول اكرم براي پيشگيري و درمان اينها فرموده است:« ترس و زفتي و آز، سرشتي واحد دارند و از بدگماني به خدا سرچشمه مي گيرند.»ب) تزكيه ي نفسج) ايجاد عشق و اعتماد به متربياعتماد به دانش و حكمت و اخلاص مربي و دوست داشتن وي، پذيرش تعليمات و راهنمائي هاي او را آسان مي كند و به همين جهت، اسلام، ايمان به پروردگار يكتا و نبوت حضرت محمد (ص) را نخستين پايه ي مسلماني قرار داده2. عمل صالح:پروردگار حكيم، ايمان را جز براي عمل واجب نكرده است، زيرا ايمان و عمل صالح بسان دو همزاد جدايي ناپذيرند و يكي از آنها نمي تواند جايگزين ديگري گردد.3. تكليف به اندازه ي توانايي:يكي از اصول مورد نظر اسلام« اصل تكليف به اندازه ي توانايي» است. زيرا تحميل كارها و برنامه هاي تربيتي، متربي را از مربي و برنامه هاي پرورشي متنفر و بيزار مي سازد.4. رعايت سطح ادراك متربي:بيان مطالبي كه متربي

قادر به درك معناي ان نباشد، هميشه با اين احتمال همراه است كه وي موضوع را بد بفهمد و برداشت نادرست خود را به ديگران نيز تبليغ كند يا خود مطابق آن عمل نمايد. مربي بايد همواره توانايي ادراك متربي را در نظر داشته باشد. رسول اكرم فرموده است:« ما گروه هاي انبيا مأموريم كه با مردم به اندازه ي عقلشان سخن بگوييم»5. رعايت تفاوتهاي فردي:پيامبر اكرم در امر تربيت به تفاوتهاي فردي انسانها كاملا توجه داشت و باهر كس متناسب با استعدادها و ظرفيت روحيش برخورد مي كرد.6 . مدارا با مردم و خود داري از اندرز گويي فراوان:آنگاخ كه اندرز فراوان باشد، بخشي از آن، بخشي ديگر را از ياد مي برد و سبب بي ميلي متربي به اندرز و اندرزگو مي گردد.7. انتخاب موقعيت مناسب:اگر مربي براي كارش موقعيت مناسب برگزيند راهنمائي هاي او بيشتر مورد قبول متربي قرار گرفته و در عمق جان وي نفوذ مي كند.8 . رعايت اولويت ها:رعايت اولويت ها و مقدم داشتن كارهاي مهمتر بر اموري كه اهميت كمتري دارند، شايد مهمترين اصل تربيت باشد و چنانچه مربي به اين اصل عنايت داشته باشد، هرگز با بودن كار واجب متربي را به كار مستحب وا نمي دارد. يا وقت او را براي آموختن چيزهاي بيهوده تباه نمي سازد.9. تشويق به نيكوكاريهر قدر كه انگيزه هاي خير در آدمي بيشتر باشد، اعمال و رفتار شايسته ي او فزوني مي يابد و انگيزه هاي بد و رفتار ناپسند وي از بين مي روند. قرآن كريم در اين رابطه باصراحت فرموده است:«ان الحسنات يذهبن السيئات»10. فراموش كردن گناه گذشته ي متربي11. تذكر دادن پاداش و كيفر الهي12. اختصاص دادن مجازات به مخالفتهاي عمدي13. بعداز توبه كيفر

روا نيست:هدف از مجازات باز داشتن از گناه و جلوگيري از تكرار آن است و آنگاه كه اين هدف با توبه تحقق يابد، نيازي به كيفر باقي نمي ماند.14. چشم پوشي از لغزشهاي مومنان نيكوكار15. انتخاب سبك ترين تكليف ها16. خود سازي:بر هر مسلماني واجب است كه شخصا به پاكسازي و اصلاح نفس خويش پرداخته و رفتارش را تعادل بخشد و اولين مسئوليت در اين زمينه برعهده ي خود اوست. قرآن كريم مي فرمايد:«والنفس وما سواها فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زكاها و قد خاب من دساها»17. پيگيري امر تربيت :مربي مسلمان وظيفه دارد كه دايما فيض تربيت را به متربي برساند و توقع نتيجه گيري سريع را نيز نداشته باشد چه اگر هدف او تزكيه ي روان انسان و اصلاح رفتار وي باشد بايد بداند كه اين امر مهم در يك شبانه روز حاصل نمي گردد.برخي از ابزارهاي تربيتي پيامبر:1.مراقبت و محاسبه2.ايجاد تحول3 تكرار4 به آرامي سخن گفتن5 پرسش و پاسخ6.الگو سازي7.همنشيني و راهنمائي شخصي

مديريت اسلامي و الگوهاي آن

مؤلفين: لطف الله فروزنده ي دهكردي- علي اكبرجوكار

خلاصه كتاب: تلخيص: فائزه لواساني- مديريت در زندگي بشري جايگاهي ويژه دارد. اصولاً بشر به مدد مديريت به دنبال استفاده ي مطلوب از امكانات و منابع عالم هستي بوده وهست، نوع نگاه ونگرش انسان به عالم هستي، روش ونوع مديريت او را مشخص مي كند؛ نوع نگاه مديريت غربي نهايتاً منجر به افزايش بهره وري است؛ اما از آنجا كه در اين نوع نگاه مديريتي انسان و شخصيت انسان به عنوان محور اصلي مورد توجه قرار نگرفته، لذا از اين بابت خسارتهاي جبران ناپذيري بر پيكره ي مديريت جهان امروز وارد شده است.سر شناسه                              :فروزنده دهكردي، لطف الله، 1340-عنوان و نام پديد آورندگان         : مديريت

اسلامي و الگوهاي آن/ مؤلفين : لطف الله فروزنده ي دهكردي، علي اكبرجوكارمشخصات نشر                       : تهران: دانشگاه پيام نور، 1386.مشخصات ظاهري                  : هفت،[383] ص.فروست                               : دانشگاه پيام نور؛ 1312. رشته ي مديريت بازرگاني؛ 58/آ.شابك                                :978-964-387-387-5وضعيت فهرتنويسي                : فيپايادداشت                             : كتابنامه:ص. [383- 381]؛ همچنين به صورت زير نويس.موضوع                              : آموزش از راه دور- ايرانموضوع                              : مديريت اسلام- آموزش برنامه اي.موضوع                              : مديريت اسلام- آزمونها و تمرينها (عالي).شناسه ي افزوده                    : جوكار، علي اكبر، 1340-شناسه ي افزوده                    : دانشگاه پيام نور .رده بندي كنگره                   : 31156ف9الف/5808LCرده بندي ديويي                   : 1750955/378شماره ي كتابشناسي ملي         :1090226به نام آنكه جان را فكرت آموختمقدمهمديريت در زندگي بشري جايگاهي ويژه دارد. اصولاً بشر به مدد مديريت به دنبال استفاده ي مطلوب از امكانات و منابع عالم هستي بوده وهست، نوع نگاه ونگرش انسان به عالم هستي، روش ونوع مديريت او را مشخص مي كند؛ نوع نگاه مديريت غربي نهايتاً منجر به افزايش بهره وري است؛ اما از آنجا كه در اين نوع نگاه مديريتي انسان و شخصيت انسان به عنوان محور اصلي مورد توجه قرار نگرفته، لذا از اين بابت خسارتهاي جبران ناپذيري بر پيكره ي مديريت جهان امروز وارد شده است.مكتب انسان ساز اسلام به دنبال تربيت خليفه ي الهي، يعني انسان تعالي كه مظهر صفات مال حق الهي است؛ براي رسيدن به اين هدف عالي، مجموعه اي از دستورات الهي در قالب اعتقادات، احكام و اخلاق بيان شده است. با توجه به جامعيت و فراگير بودن اسلام به عنوان آيين زندگي، نوع نگاه اسلام به مديريت مشخص خواهد شد.در اين مجموعه با چهار چوبي مشخص و با مدد از ديدگاه علماي بزرگ اسلام، بخشي از نوع نگاه اسلام به مديريت در بعد

رواني و روش مديريت در سيره ي ائمه ي اطهار(ع) بيان شده است.در ضرورت بررسي اين مطلب، همين بس، كه نظام جمهوري اسلامي به عنوان يك الگو در دنيا مطرح است. علي رغم همه ي سختيها شاهد تلاش بيست و هفت ساله بوده ايم كه بي شك زيبائيها و نقاط قوت آن به خاطر توجه به اصول اسلامي، و نقاط ضعف آن مربوط به بي توجهي به فرهنگ اسلامي و عملكرد سليقه اي بوده است، دنياي امروز الگوي ارزشمند رهبري و مديريت را رهبري پر فروغ و عظيم امام عظيم الشان راحل، حضرت امام خميني (ره)، و مقام معظم رهبري مي بيند. دنيا الگوي مديريت هشت سال دفاع مقدس را به عنوان يك تجربه ي عملي در پيش رو دارد كه سرشار از نكات ظريف و لطيف مديريتي است كه همه بر پايه ي عشق الهي و خود مديريتي بنا شده است. به هر حال اميد است با نقد و بررسي در آينده بر غناي اين مجموعه افزوده گردد.ما توفيقي الا بالله العلي العظيم.لطف الله فروزندهعلي اكبرجوكارفصل اول: سيري در مديريت اسلامياهميت مديريتانسانها به صورت اجتماع زندگي مي كنند، هر اجتماع يا گروه احتياج مبرم به يك رهبر يا مدير براي هدايت و نظام مندي خود دارد. مديريت در جوامع بشري اجتناب ناپذير است جامعه ي بشري براي رسيدن به هدف، به مديراني احتياج دارد كه هم هدف را خوب بشناسند و هم ابزار رسيدن به هدف را. همانطور كه استاد مطهري مي فرمايند: « مديريت صحيح از ضعيفترين ملتهاي دنيا، قويترين ملتهارا مي سازد، آنچنانكه رسول خدا (ص) عمل كرد، اين معجزه ي رهبري است.» امام (ره) مي فرمايند:« هدف ربوبيت و رهبري در اسلام تبلور بخشيدن به اسماء

حسناي الهي و عينيت بخشيدن به ارزشهاي انساني-اخلاقي است.»هدف اصلي خلقت و هدف مكتب اسلام تقرب الي الله است. در شيوه ي مديريت اسلامي انگيزه هاي فردي و گروهي جهت دهنده نيست، جهت دهنده ارزشهاي انساني است. مبناي مديريت و حكومت اسلامي حكومت براي رسيدن به حق است.مديريت در جوامع بشري آنقدر مهم است كه خداوند رسولاني را براي سرپرستي و هدايت بشر مي فرستد و هرگز انسانها را بدون مدير و راهنما و رهبر نمي گذارد. و اصلاً هدف رسالت پيامبران و امامان رساندن پيام الهي، امامت و رهبري در جوامع بشري است. بطوري كه خداوند در حجه الوداع مي فرمايد:  كه موضوع امامت را به مردم ابلاغ كن كه اگر اين كار را نكني رسالتت را انجام نداده اي اين موضوع تأكيد فراوان بر اين است كه پيامبر اكرم (ص) جانشين و مدير بعد از خود را معرفي كند. امام رضا(ع) در اين باره مي فرمايند:« در مطالعه ي احوال بشر هيچ گروه وملتي را نمي يابيم كه در زندگي موفق و پايدار باشند، مگر بوجود مدير و سرپرستي كه امور مادي و معنوي آنان را مديريت نمايد.» پيامبر اكرم (ص) بدين جهت مبعوث شد تا با مديريت خويش، بار سنگين و كمر شكن را از روي دوش انسانها بر دارد.حكومت و ولايت پيامبران تماماً از جانب پروردگار بوده و طي يك برنامه ي معين و منظم تنظيم شده است. حكومت واقعي و مديريت اصلي در اسلام از جانب خداست و خداوند نماينده هاي خود را در جهان به عنوان امام و رهبر معرفي كرده است تا آنها وظيفه ي مديريت و رهبري در جهان را برعهده گيرند. همانطور كه امام علي (ع) در جواب

« لا حكم الا لله» خوارج مي فرمايد:« سخن حقي است كه از آن اراده ي باطل شد.»مديريت يكي از اصول هدايت انسانها به سوي هدف والاي انساني است.فصل دوم: منابع و متون اسلاميچرا بايد منابع اسلامي را بشناسيم؟انسان موجودي است كمال گرا كه در مسير رشد خود به تفكر و انديشه نيازمند است، يك مسلمان بايد از منابع و متون اسلامي استفاده كند تا بطور صحيح بتواند اين درياي بيكران اسلام را بشناسد. يكي ديگر از ضرورتهاي شناخت منابع اسلامي اين است كه تمام اديان الهي به غير از اسلام در منابع ومتون اندك خلاصه شده اند ولي بالعكس دين اسلام از منابع بسيار گسترده و فراواني برخوردار است كه براي شناخت بهتر اسلام مي توانيم از آنها استفاده نمائيم. همچنين براي اجراي اسلام بايد از منابع استفاده كرد اين منابع در تمام ابعاد به مسلمين دستورات لازم را داده است.منابع و متون اسلامي:1. قرآن كريم: قران كتابي است كه در بيانات خود هدفي جز راهنمائي انسانها به سوي سعادت ندارد و روشني بخش راه انسانهاي متقي است. قرآن براي روشن كردن مسائل ديني و تمام مشكلات عقيدتي مردم نازل شده است. قران انسانها را به تفكر و انديشه ي حق وامي دارد و از باطل دور مي كند. بهترين و بزرگترين منبع اسلامي همين كتاب آسماني است. كتاب قرآن پشتوانه ي آئين هميشگي و جهاني اسلام است و اساسي ترين منبع دين مبين اسلام به شمار مي رود.كتب تفسير قرآني: كتابهاي تفسير كتابهايي هستند كه براي فهم بهتر از آيات قرآني نوشته شده اند. كتابهاي تفاسير از لحاظ روش و شيوه به دو دسته تقسيم مي شوند:الف) تفاسير روايي: در اين نوع تقسير، مفسر قرآن

را به مدد روايات وارد شده، تفسير مي كند.ب) تفاسير غير روايي: در اين نوع تفاسير از خود آيات براي تفسير استفاده مي كنند. يعني بوسيله ي آيات ديگر قرآن، آيه را تفسير مي كنند. دسته اي از تفاسير به جنبه هاي ادبي، فصاحت و بلاغت قرآن پرداخته اند و دسته اي ديگر بيشتر به قرب كلامي، فلسفي و عرفاني پرداخته اند.2. سنت: سنت در لغت به معناي روش و رويه، طريقه، سرشت، طبيعت، آئين و شريعت آمده است. سنت الله يا سنت خدا تركيبي است كه در جهت تبين روابط پديده ها با خداوند و تشريح قانونمندي جامعه و تاريخ و كيفيت عملكرد آن  به كار رفته است. سنت دار بودن به معناي قانونمند بودن و متضاد بي هدفي و بي نظامي است. سنت در اصطلاح به مجموعه قول و فعل پيامبر اكرم (ص) و ساير معصومين (ع) مي گويند. قرآن متن فرمان خدا و اساس دين است و خطوط آن اصول برنامه ي كلي اسلام را تبين مي كند و كمتر به فروع پرداخته شده است سنت و راه و روش پيامبران و امامان معصوم ، اجراي اين احكام بوده كه چون به صورت الگوي رفتاري وجود دارد به احكام جزئي و ريزتر پرداخته اند.ابعاد سنت:سنت معصوم دو گونه است:1. سيره: كل فعاليتها و تلاشهاي عملي پيامبر و ائمه ي معصومين كه به منظور به كارگيري دستورات اسلام در شرايط مختلف اتفاق افتاده است. يا مي توان گفت تمام عكس العملهاي معصومين در حالات مختلف همان سيره و سنت رفتاري آنهاست.2. حديث: به صحبتها و سخنرانيهاي معصومين كه راهگشاي مشكلات مسلمين بوده و هست يا عكس العملهاي گفتاري، سنت گفتاري و حديث مي گويند.3. اجماع: اجماع در لغت به معني عزم

و در اصطلاح عبارتست از، اتفاق نظر افراد معتبر العقول در اسلام بر امري از امور ديني ولو در يك زمان.4. عقل: عقل عبارتست از مركز فكر و انديشه كه از ويژگيهاي خاص آن تركيب، تجزيه، تجريد، انتزاع، تعميم وتعميق مفاهيم ذهني است. تفكر و انديشه چيست؟ كار و مسؤليتي كه در نظام آفرينش بر عهده ي عقل نهاده شده است. حضرت علي (ع) درباره ي عقل مي فرمايند:« ارزشمندترين بي نيازي عقل است» ايشان همچنين مي فرمايند:« عقل تو را كفايت كند و گمراهي را از رستگاري نشانت دهد»پس خداوند با دادن عقل يكي از راه هاي شناخت حقيقت و منبع درك اسلام را به ما هديه كرده است.فصل سوم: مباني مديريت اسلاميجهان بيني:واژه ي جهان بيني به معناي نگرش كلي انسان نسبت به هستي، و به بيان ديگر بينشي كلي است درباره يآنچه كه وجود دارد، جهان بيني هستها و نيست ها را مشخص مي كند. به تعبير استاد مطهري جهان بيني تعبير و تفسير انسان از جهان است. واژه ي ايدئولوژي به معناي طرز فكر، هم در اصل همان بايدها و نبايدهايي است كه از جهان بيني نشأت مي گيرد.ضرورت وجود جهان بيني و ايدئولوژي:خداوند از انسانها انديشه و تعقل در وجود و حقيقت را مي خواهد، زيرا ما وقتي بدانيم چه چيزي وجود دارد و هست و چه چيزي نيست و نابود است مي دانيم در قبال هست ها و نيستها چه بايد كرد وچه نبايد كرد.انواع جهان بيني:1 جهان بيني علمي:در اين نوع جهان بيني انسان مدعي مي شود كه مي تواند از طريق علم و تجربه و آزمايش علمي به جهان بيني خاص خود برسد. اما اين جهان بيني روشي ناقص است، زيرا در جهان ما همه چيز مادي نيست پس قابل آزمايش نيز نيست همچنين

جهان بيني علمي نمي تواند به همه ي سؤالات ما نظير" جهان از كجا و چگونه بوجود آمده است؟" پاسخ دهد. اين نوع جهان بيني نمي تواند تكيه گاه يك ايدئولوژي باشد،زيرا عتم همواره در حال تغيير و تحول است و پايذار نيست.2.جهان بيني فلسفي:اين نوع جهان بيني متكي به اصول پايدار است و مي تواند پايه و اساس ايدئولوژي باشد، تفكر فلسفي چهره ي جهان را در كل خود مشخص مي كند. جهان بيني علمي و فلسفي هر دو پايه و مقدمه ي علمند.3. جهان بيني مذهبي:اين نوع جهان بيني مستند به وحي است و مسائل آن از طريق وحي الهي بيان مي شود4. جهان بيني توحيدي:يعني درك اينكه اين جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده است و نظام هستي براساس خير و رحمت و رسانيدن موجودات به كمالات شايسته ي آنها استوار است، جهان يك قطبي و تك محوري است. و ماهيتي از اوئي( انا لله) و به سوي اوئي( انا اليه راجعون) دارد .5. جهان بيني اسلامي:براي رسيدن به اين جهان بيني كافيست در قرآن دقت كنيم، يكي از تفاوتهاي اين جهان بيني با ساير جهان بيني ها در بحث اهداف است. هدف قرآن هدايت آدميان به سوي كمال حقيقي و رستگاري و سعادت است.جهان بيني اسلامي داراي اصولي است كه عبارتند از:1. توحيد2. ماهيت خدايي جهان3. حق مداري جهان4. هدفمندي آفرينش5. حركت صعودي جهان6. نظام احسن7. عالم پنهان و آشكار8. شعور باطني و تسبيح عمومي9. رابطه ي خدا و جهان10. توحيد افعالي11. جايگاه برتر انسان12. ابعاد وجودي انسانماهيت انسان:انسان از دو بخش مادي و غير مادي (روح) بوجود آمده است. در اين زمينه ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد كه مهمترين آنها ديدگاه قرآن است؛ در اين زمينه آيات قرآن به دو دسته تقسيم مي شوند

دسته ي اول كه اصل وجود روح را مشخص كرده است و دسته ي دوم كه  وجود روح، استقلال روح و بقاي آن پس از مرگ را نيز مد نظر دارد.از ديدگاه قرآن انسان داراي فطرت الهي است بنابراين دين اسلام هم ديني فطري است. يكي از گرايشهاي فطري انسان خداشناسي است.  و گرايش ديگر زيبايي  جويي و كمال طلبي است .* معيار خير و شر بودن رفتار انسانها اگر در جهت رشد و تعالي او باشند خير و اگر در جهت نقص و انحراف باشند شر است و اين معيار زماني معني پيدا مي كند كه رفتار انسان اختياري باشد.فصل چهارم: نظام ارزشي مديريت اسلاميارزشها:واقعيتها و اموري را تشكيل مي دهند كه مطلوبيت دارند و مورد خواست و آرزوي اكثريت يك جامعه است. گرايشهاي اجتماعي تمايلات كلي هستند كه ادراكات و عواطف، رفتار، افعال خود را به جهت مشخصي راهنمائي مي كنند.نحوه ي شكل گيري و بروز رفتار انساني سه مرحله دارد:- مرحله ي بينش- گرايش متناسب با بينش- مرحله ي عملمنشأ ارزشهاي فرد ناشي از ديدگاه و جهان بيني فرد است ارزشهاي موجود در سازمان را به سه دسته،ارزشهاي فردي كاركنان و مديران ، ارزشهاي سازماني و ارزشهاي كشئري و بين المللي تقسيم نموده اند.بر همين اساس انواع ارزشها عبارتند از:1. ارزشهاي استراتژيك مذهبي- سياسي-اخلاقي)2.ارزشهاي حد مياني(اقتصادي-فرهنگي-اجتماعي)3.ارزشهاي قومي، نژادي، جزئي و گروهي(باندي ،ملي)4. ارزشهاي حد پائين( غريزي- عرفي- محيطي)نظام ارزشي اسلام اين است كه از نظر اسلام ارزشهاي خاصي معتبراست كه محور اين ارزشها افعال اختياري انسان است. واين ارزشها از درون با يكديگر ارتباطي هماهنگ وسيستماتيك دارند و بطوري كه يك كليت واحد براي رسيدن به هدف واحدي را تشكيل مي دهد.ويژگيهاي نظام

ارزشي اسلامي:1. فراگيري و شمول:كارلز موريس ارزشهاي انساني را به سه طبقه رفتار علمي- امكان پذيري و معقول دسته بندي مي كند. ارزش رفتار علمي:انتخاب رفتار خاصي است كه فرد در شرايط خاص از خود نشان مي دهد، ارزش امكان پذيري : ارزشهاي بايدي و نبايدي است وارزش معقول، ارزشهاي پسنديده و مطلوب است.اين ارزشها به بينش، باور و رفتار فرد در زندگي جهت مي دهند.دين اسلام تمام ارزشهاي جامع و فراگيري را تعريف كرده و انسان مسلمان خود به عنوان عامل كنترل آنهارا اجرا مي كند. قويترين روش خود مديريتي و خود كنترلي و ضمانت اجرايي احكام اخلاقي، باور و اعتقاد خود انسان است.2. انسجام دروني:نظام ارزشي اسلام يك نظام سيستماتيك است كه اجزاي مختلف باهم در تعامل بوده و يك اصل كلي را براي رسيدن به هدف واحدي انجام مي دهند. در نظام ارزشي اسلام به خاطر تفكر سيستماتيك، بين اجزا يك انسجام دروني وجود دارد. ارزشها مجموعه اي است منسجم، جهت و هدف همه ي حركات قرب الهي است. فرد خود بر اساس باور و معرفتي كه كسب مي كند در ابعاد مختلف زندگي بايد و نبايد هاي برگرفته از ارزشهارا اعمال مي كند.رفتاري معقول و منطقي وارزشي در ابعاد فردي و اجتماعي، نمودي از تعادل در رفتار هر فرد مسلمان است . انسان مسلمان در برنامه و حركت خود خدا محور است. اين هدف عالي رفتارهاي انساني را منسجم و به شكل هماهنگي دروني خواهد كرد.3. قابليت تبين عقلايي:تبين عقلايي ارزشها زماني ممكن است كه بتوان رابطه ي بين ارزشها و واقعيت را كشف كرد.محور ارزش اسلام ، محور ارزشهاي اختياري انسان است. افعال اختياري انسان واسطه اي بين نيازها و تمايلات نظري

انسان واهداف و غايت مورد نظر اوست. نظام ارزشي اسلام از يك طرف به وجود نيازهاي فطري در انسان ارزش قايل است و از طرف ديگر اراده و عزم انسان.4. تبين لذت و سود نا محدود:الف) تذت انگاري روانشناختي  ب) لذت انگاري اخلاقيبر اساس نظريه ي اول مردم در زندگي خود واقعاً به دنبال لذتند، اما در نظريه ي دوم مردم نه تنها در پي لذتند، بلكه بايد چنين كنند، زيرا تنها خوبي لذت است.نكته: در صورت تزاحم لذات با يكديگر، در اسلام تنها لذتي انتخاب مي شود كه پايدار تر، عميقتر و ماندني تر است.سود و منفعت نامحدود:نظام ارزشي اسلام سود را اعم از مادي و معنوي مي داند، سود و منفعت در نظام اسلام وسيله اي براي رسيدن به هدفهاي بلند و عالي است. تفاوت اسلام با ساير مكاتب عبارتند از:* سود و منفعت آنها متحصر به سود و منفعت مادي است در حاليكه اسلام به سود و منفعت مادي و معنوي تأكيد دارد* سود و منفعت از نظر آنها فقط دنيايي است اما از نظر اسلام هم دنيايي و هم آخرتي است* سود و منفعت در ديدگاه ساير مكاتب هدف است اما در اسلام تنها وسيله اي است براي رسيدن به هدفهاي عالي5. حسن فعلي و حسن فاعلي:در مكاتب اخلاقي، معيار قضاوت در مورد ارزش داشتن و يا بي ارزش بودن يك رفتار نفس عمل و نتايج آن است. كه عمل في نفسه موضوعيت دارد. اما در نظام ارزشي اسلام نيت و عمل مطرح است. عمل خوبي كه همراه نيت خالص براي رضاي خدا باشد مهم است،اگر عملي داراي حسن فعلي باشد اما حسن فاعلي نداشته باشداجر و

پاداشي در محضر الهي ندارد. دو ركن اصلي هر فعاليت با ارزش نيت و عمل فرد مؤمن است.6.مراتب داشتن ارزشها:در نظام ارزشي اسلام، ارزشها داراي مراتب و مراحلي هستند اسلام براي ارزشها مراحلي را قايل است كه دسترسي به بعضي از مراحل براي عموم مسير است، اما رسيدن به مراحل بالاتر بستگي به ظرفيت، توان، تلاش و همت افراد دارد مراتب ارزش اخلاقي در اسلام ، طيف وسيعي از ارزشها را شامل مي شود كه مي توان براي آن مراحلي تا بي نهايت را قائل شد.نكته: هر كاري كه باعث بالندگي و رشد انسان و انجام فرمان الهي شود نوعي لذت است.عدالت محوري از اهداف مهم مديريت اسلامي است كه نه تنها به عنوان هدف متعالي دنبال مي شود بلكه به عنوان يك شاخص در تمام روشها و منش مدير بايد تجلي يابد.اين عدالت در انتخاب سازمان، همكاران، مراحل توليد، كميت و كيفيت، ارائه ي خدمات و... ديده مي شود. بطور ذاتي محصول، رضايت نسبي همه ي عناصر ذي نفع را فراهم خواهد كرد، رفتارهاي غير اخلاقي مانند دروغ، ظاهرسازي، اغفال، كمبود به صورت كاذب از نظر مدير اسلامي مردود است.نكته: علاوه بر نگاه اسلامي بر مديريت و آموزش و تعليم مديران در زمينه ي مديريت، بايد زمينه يرشد آنها در بخش مديريت را نيز فراهم آورد، مهمترين نقشي كه اسلام در نظريه ها و روشهاي عملي مديريت ايفا مي كند از طريق تأثير ارزشهاي اسلامي بر مديريت است.نظام ارزشي اسلام برگرفته از قرآن و حديث ثابت و تغيير ناپذيرند، اصولاً قوام اسلام بر ارزشهاي آن است، همانطور كه گفته شد ارزشها قابل تبين عقلايي هستند بايد مبناي آنهارا در شناخت خود انسان جستجو كرد .مديريت

ارزشي:مديريت و تصميم گيري در تمام ابعاد براساس ارزشها، باورها، اعتقادات حاكم بر مديران و جامعه يا بر اساس نظام ارزشي  فرد و جامعه را مديريت ارزشي گويند.ويژگيهاي مهم مديريت ارزشي:1. تصحيح و كنترل لازم را در هنگام اتخاذ استراتژي در موقعيت تصميم گيري ايجاد مي نمايد2. نظام ارزشي مي تواند دربرگيرنده ي قوانين و مقررات دولتي و اهداف و مصالح حكومتي در آن باشد3. نظام ارزشي داراي معيارهاي لازم براي ارزيابي عملكرد و سيستم مي باشد4. قوتها و ضعفها و فرصت و تهديد به تناسب نظام ارزشي تبين و تعريف مي شوند و بر اساس آن استراتژي مناسب اتخاذ مي شود5. نظام ارزشي، هر حركت اقتصادي را در جهت تقويت نظام اقتصادي فرد و جامعه مي بيند و منفعت و سود عادلانه را اصل مي داند.تفاوت نظام مديريت ارزشي اسلام با ساير مكاتب:مباني مديريت اسلامي بر خدا محوري، وحي گرايي، امامت، عدالت طلبي، آخرت گرايي، بصيرت، معنويت و صداقت استوار است.* در مديريت غربي هدف رسيدن به سود و منفعت فردي و سازماني است. در حاليكه در مديريت اسلامي هدف قرب الهي است.* مدير مسلمان به شغل خويش به عنوان يك تكليف و مسئوليت نگاه مي كند و خود را در محضر خدا پاسخگو مي داند* در نظام ارزشي اسلام ، سود هدف اول نيست پس بقدر كفايت و با رعايت اصل عدالت تحصيل مي گردد* در روش بدست آوردن سود، عدم مغايرت اين روشها با مصالح عمومي و ساير موازيني كه مشروعيت دارند، شرط است* در ديدگاه نظام ارزشي چون هدف و غايت اصلي كمال و رشد الهي انسان است مديريت و تمام اصول برنامه ريزي به سوي تحقق اين هدف جهت گيري مي شود .نكته:1. مديريت بايد ارزشهاي

انساني را در كاركنان نهادينه كند2. رعايت ارزشهاي اخلاقي، موجب كاهش هزينه هاي بازرسي و كنترل مي گردد3. تا انسان وكمال او شناخته نشود راه رسيدن به كمال مشخص نمي گرددحوزه هاي تأثير نظام ارزشي اسلام:1. حوزه ي نظريه 2 حوزه ي برنامه ريزي 3. حوزه ي تصميم گيري 4. حوزه ي فرهنگ سازماني 5. حوزه ي اهداف و وظايف مديران 6. حوزه ي ويژگيهاي مديران و كاركنان1. حوزه ي برنامه ريزي: در فرايند برنامه ريزي اهداف تعيين شده و بر اساس منابع و امكانات  اولويت بندي شده و روش رسيدن به آنها تدوين مي گردد در تدوين اهداف و اولويت بندي آنها ارزشها نقش مهمي را ايفا مي كنند، زيرا مديران براساس ارزشها و باورهاي مورد قبول خود  اهداف را اولويت بندي و براي تحقق آن تلاش مي كنند. نظام ارزشي اسلام در دو بعد جهان بيني و ايدئولوژي ، برنامه ريزي را جهت مي دهد.2. حوزه ي تصميم گيري: جوهره ي تمام فعاليتهاي مديريت تصميم گيري است. تصميم گيري عبارتست از: انتخاب هدف يا اهداف، راه حلها، الگو، مدل،جريان.انسان به سه علت نمي تواند تصميم گيري عقلايي محض داشته باشد:1. انسان داراي ظرفيت عقلايي محدود است2. انسان تحت تأثير ارزشها و گرايشهاي فردي است3. عوامل محيطي بقدري پيچيده است كه مهار همه ي آنها امكان پذير نيست.سه گروه از ارزشها بر فرايند تصميم گير مؤثرند:الف) ارزشهاي ارائه شده توسط سازمانب) ارزشهاي شخصيج) انتظارات ارزشي جامعه از سازمان: ارزشهاي هر جامعه از فرهنگ، جهان بيني ، ايدئولوژي، هنر، مليت و قوميت سرچشمه مي گيرد كه تصميم گيري را تحت تأثير قرار مي دهد.3. حوزه ي فرهنگ سازماني:فرهنگ عبارتست از: مجموعه اي از باورها و ارزشها و ادراكات و شيوه هاي تفكر و انديشيدن ، رسالت فرهنگي، هويت بخشيدن به انسانها و ايجاد تعهد نسبت به باورها

و ارزشها در جامعه است كه خود موجب ثبات و دوام جامعه مي گردد.چند نمونه از ارزشهاي سازماني:1. انسان ارزش اعتماد دارد و در كار خود در جستجوي ارزشمند بودن است2. مديريت با تضمين اينكه همه ي افراد مي توانند موفق باشند به نتيجه مي رسد.3. رضايت مشتري و ارباب رجوع با رعايت رضايت الهي مورد توجه است.فصل پنجم: تجلي ارزشهاي اسلامي درعرصه ي مديريتاولين گام در مديريت تعيين اهداف است. در تفكر مديريت مادي هدف هر سازماني تحقق اهداف مادي است و به چيزي جز منفعت خود و سازمان نمي انديشند، آنچه براي آنها اصالت دارد منفعت فردي است(ليبراليسم). اما در نظام ارزشي اسلامي،آنچه در ديدگاه مادي هدف نهايي و اصيل است، تنها وسيله اي است براي رسيدن به هدف نهايي و كمال مطلوب انساني.برخي از ويژگيهاي مديريت اسلامي:الف) كمال معنوي /قرب الي اللهب) تأمين نيازهاي مادي و معنوي جامعهج) جلوگيري از وابستگي اجتماعي در دراز مدت (دورانديشي)د) رعايت ارزشها در انتخاب روشهامديريت در نظام ارزشي اسلام يك فرايند تربيتي است. حركتهاي انسان مرهون ميزان شناخت، آگاهي و بينش اوست. هر ميزان كه شناخت آدمي عميقتر باشد، تأثير آن در رفتار او بيشتر است. و به رفتار ارزش بيشتري مي بخشد.از بعد ارزشي مدير بايد داراي صفات و شرايط اخلاقي و از بعد مديريتي بايد داراي اطلاعات و مهارت فني براي انجام مسئوليت محوله باشد.پيامبر اسلام الگوي مديريت اسلامي:اسلام كاملترين دين است وكاملترين برداشت از احكام و فرمانهاي الهي است. پيامبر اكرم(ص) اجرا كننده و ابلاغ كننده ي پيامهاي الهي است. از اين رو پايه و اساس حكومت اسلامي در حكومت رسول اكرم (ص) است. خداوند اورا با حجتهاي الزام كننده و پيروزي

آشكار و راه روشن فرستاد. پيامبر اكرم امانت داري پسنديده است. يعني حكومت از ان خداست اما به عنوان امانت در دست رسول خداست. خصوصيات رفتاري و سيره ي پيامبر يكي از منابع مهم مديريت اسلامي است.چند تا از ويژگيهاي رهبر از ديدگاه قرآن:1. از بطن مردم باشد (از خود مردم باشد)2. دلسوز بودن براي مردم3. تلاش و كوشش فراوان درجهت هدايت انسانها4   رئوف بودن و عطوفت با همه ي اقشار جامعه5. رحيم و مهربان بودنشخصيت پيامبر اكرم(ص) از ديدگاه امام علي (ع): 1. الگو بودن2. ساده زيستي3. مجري احكام الهي و عدالت گرا4. ايجاد وحدت5. ايثار6. خشيت از خداوند7. خصلتهاي نيك8. دوري از افراط و تفريطصفات ديگر پيامبر در كتاب ااحيا العلوم:* اجابت دعوت* احترام و اكرام به ديگران* پند و عبرت گرفتن* رسيدگي به حاجات مردمصفات پيامبر به عنوان يك مدير اصلح اسلامي:* امانت داري* رهبري و مشورت* نظم و انضباط* ظرفيت شنيدن انتقاد و تنفر از چاپلوسان* تشويق به علمفصل ششم: اهداف حكومت اسلاميمهمترين اهدافي كه حكومت اسلامي دارد دو چيز است:1. راهنمائي انسانها به سوي خليفه الله شدن2. كشور اسلامي را مدينه ي فاضله ساختن، مبادي تمدن راستين را مهيا نمودن، و اصول حاكم بر روابط داخلي و خارجي را تبين كردند.هدف مهم تأسيس نظام اسلامي بر پايه ي وحي و نبوت، همان خليفه الله شدن است. و خط مشي انسان نوراني در جامعه بسيار روشن بوده و او با نور الهي كه نصيب وي شده حركت مي كند.اوصاف و شرايط مدينه ي فاضله:الف) رشد فرهنگي است كه زمامدار حكومت اسلامي عهده دار تأمين علم و دانش است. يعني جهالت و ضلالت دو عامل قطعي انحطاط جامعه ي

جاهلي است و مهمترين هدف حكومت اسلامي در بخش فرهنگي، جهالت زدايي و ضلالت ستيزي استب) رشد اقتصادي است كه رهبران اسلامي عهده دار خطوط تبين كلي اموال در نظام هستند. اسلام اگر چه اصل مالكيت خصوصي را پذيرفته و امضاء نموده است، ليكن معناي آن اين است كه هركس نسبت به دسترنج خود در قياس با ساير مردم، مالك است، ولي هيچ كس نسبت به دسترنج خود در قياس با خداوند مالك نيست بلكه به منزله ي امين در نگهداري و نائب در تصرف است. ( اسلام مجموعه مالها را براي اداره ي شئون، مجموع انسانها مي داند) رواج ثروت در دست گروهي خاص، و حرمان توده ي جامعه به دو صورت ترسيم ميشود كه هر دوي آنها نارواست. يكي بر اساس نظام سرمايه داري غرب و ديگري بر پايه ي نظام دولت سالاري  و مكتب ماركسيسم فروريخته ي شرق.چند نكتة مهم:* اصل مالكيت انسانها نسبت به يكديگر پذيرفته است* مجموع اموال متعلق به مجموع انسانهاست* مال به مثابه ي ستون فقرات جامعه ي اسلامي است* قرار دادن مال در اختيار سفيه ممنوع است* احتكار ثروت و اكتناز مال ممنوع است* جريان ناقص آن ممنوع بوده و دور كامل ان لازم است* جريان عمومي آن گذشته از راههاي پيش بيني شده در شرع همانا بر اساس تجارت با رضايت است.ج) فرآيند صحيح صنعتي است كه پيشوايان نظام اسلامي  عهده دار ترغيب به فراگيري كامل آن و تعليم كيفيت بهره برداري از آن هستند.د) رشد حقوقي داخلي و بين المللي:1. نفي هر گونه سلطه گري و سلطه پذيري2. رعايت عهود و مواثيق بين الملل.علت احترام و تأكيد حكومت اسلامي به برقراري نظام تعهد و قانون

مداري و عمل به پيمان و احترام به ميثاق، آن است كه جامعه ي متعهد از امنيت و آزادي برخوردار است. جاهليت جديد مانند جاهليت كهن پيمان شكني زور مداران عصر حاضر است.علل سقوط سياسي -اجتماعي از ديدگاه امام علي (ع):1.اصول اساسي را ضايع نمودن2. مغرور شدن3. فرومايگان را مقدم داشتن4. فرزانگان را مؤخر قرار دادنعلل سقوط اجتماعي- اقتصادي از ديدگاه امام علي (ع):1 سوء تدبير و ضعف مديريت2. تبذير ناروا هزينه هاي زيانبار اقتصادي3. از تجارب سودمند عبرت گرفتن4 به جاي جبران گذشته مكرراً عذر خواهي نمودن فصل هفتم: عدالت و مديريت اسلاميعدالت هدف مديريت:عدالت يكي از اهداف مهم حكومت اسلامي است. قرآن بذر انديشه ي عدل را در دلها كاشت آن را آبياري كرد و دغدغه ي آن را چه از نظر فكري و فلسفي و چه از نظر علمي و اجتماعي در درونها ايجاد كرد. بيشترين آيات مربوط به عدل، درباره ي عدل جمعي و گروهي است؛ اعم از خانوادگي، سياسي و ...عدل قرآن آنجا كه به توحيد يا معاد مربوط مي شود جهان بيني است. آنجا كه به نبوت و تشريع و قانون مربوط مي شود يك مقياس و معيار قانون شناسي است. آنجا كه به امامت و رهبري مربوط مي شود يك شايستگي است. آنجا كه پاي اخلاق به ميان مي آيد يك آرمان انساني است. و آنجا كه به اجتماع كشيده مي شود يك مسئوليت است. قرآن شرط امامت و رهبري را عدل مي داند و انسان اخلاقي را صاحب عدل مي خواند.عدالت دركلام امام علي(ع):حضرت علي(ع) عدل را يكي از پايه هاي استوار ايمان معرفي كردند؛ ايمان بر چهار پايه استوار است :1 صبر  2. يقين  3. عدل  4

جهادو صبر نيز خود بر روي چهار پايه قرار دارد: شوق، هراس، زهد، انتظاردين عدالت رت برابري كامل نمي داند و لذا تفاوت را در صورتي كه ناشي از شايستگي افراد باشد مي پذيرد.عدالت در ديدگاه دانشمندان:پيروان نظريه ي حقوق طبيعي معتقدند كه مرتبه ي طبيعي، تمامي افراد بشر با يكديگر يكسان است و نا برابريهاي اجتماعي، معلول  تفاوتهاي ذاتي نيست، بلكه ساختار خاص اجتماع موجب آن مي شود.ديدگاه ديگر مربوط به كاركرد گرايان است. در اين ديدگاه نابرابري جزء طبيعت اجتماع فرض مي شود و لذا وجد آن را ضروري غير قابل محو بيان مي كردند.شهيد صدر مهمترين دليل دخالت دولت در عرصه ي اقتصاد را ايجاد بسترهاي مناسب براي تحقق عدالت اجتماعي و اقتصادي مي داند.ارسطو معتقد به نابرابري ذاتي بشر بوده است و همين را دليل قشر بندي طبقاتي مي دانست به اعتقاد وي نه تنها نابرابري وجود دارد بلكه يك ضرورت بوده و نبايد تفاوت ها را ناديده گرفت.استاد مطهري؛ عدالت اجتماعي را رعايت حقوق افراد مي داند يعني افراد بشر نسبت به يكديگر و در مقايسه با همديگر نوعي حقوق و اولويت خواهند داشت كه ريشه ي اين حقوق و اولويت ها متفاوت مي باشد.عدالت به سه صورت وجود دارد :1. عدالت به منزله ي توازن اجتماعي: يعني در هر اجتماع انساني بايد شرايطي معين شود كه كيفيت ارتباط اجزاء با يكديگر رعايت شود تا بتواند باقي بماند و نقش مطلوب خود را ايفا كند.2. عدالت به منزله ي بي طرفي: عدالت وصفي براي داور و ارزيابي كننده است. نه وصفي براي موقعيت مورد ارزيابي .3. عدالت به منزله ي وضع بايسته: عدالت به منزله ي وضعيتي است كه شايسته و بايسته است كه در اجتماع برقرار

باشد.ارتباط عدالت و حكومت از نظر استاد مطهري:حقوق تكويني و فطري است، يعني آفرينش انسان به گونه اي است كه او را صاحب حق مي كند. تأمين حقوق مردم به وجود قانون بستگي دارد. و يكي از اهداف بعثت پيامبران اين بود كه مردم خودشان راه بيفتند و عدالت را بين خودشان برپا كنند، نه اينكه پيامبران اقامه ي عدل كنند. در مكاتب بشري، شناسايي حق بعهده ي افراد گذاشته شده، كه حقوقي را براي انسان ها جعل و اعتبار كنند. اما در اديان الهي، حق انسان همان چيزي است كه آفرينش او تعيين مي كند و پاره اي از اين حقوق از طريق وحي توسط پيامبران تعريف مي شود . فلسفه ي حكومت عدالت است. و اين مسئله با مشروعيت حكومت پيوند مي خورد، يعني هر چه حكومت عادلانه تر رفتار كند ميزان مشروعيت آن بيشتر مي شود، عدالت موجب دوام حكومت و ظلم موجب زوال آن است.ابعاد عدالت اجتماعي:1. برابري و مساوات:برابري از مهمترين ابعاد بلكه اصلي ترين معناي عدالت است. معناي برابري اين است كه همه ي افراد صرف نظر از ، مليت، جنس، نژاد و مذهب در ازاي كار انجام شده از حق برابر به منظور استفاده از نعمتهاي مادي و معنوي موجود در جامعه برخوردار باشند.2 قانونمندي:كار ويژه و اصلي قانون تعيين شيوه هاي صحيح رفتار اجتماعي است. قانون در صورتي تعادل بخش است كه خود عادلانه باشد و عادلانه بودن قانون به اين است كه منبع قانون ، قانونگذاران و مجريان آن عادل باشند. هماهنگي مستمر انسان با هنجارهاي اجتماعي و سنن و آداب منطقي جامعه از مظاهر عدالت اجتماعي است.3. اعطاي حقوق:منظور از حق امتياز بالقوه اي است كه براي شخص در

نظر گرفته شده و به موجب اعتبار اين حق براي او ديگران موظفند اين شئون را محترم بشمارند و آثار تصرف او را بپذيرند. هر چيزي در جامعه داراي حق استو تعدل اجتماع هنگامي مشخص مي گردد كه اين حقوق مراعات شود.4. توازن:توازن با توزيع عادلانه ارتباط بسيار نزديكي دارد ، البته نه تنها به اين معنا كه امكانات بطور شايسته و صحيح به افراد مستحق برسد بلكه علاوه بر آن امكانات به حد لازم و مورد نياز وجود داشته باشد.عدالت اجتماعي در حوزه هاي مختلف تعريف مي شود:1. حوزه قانون2. حوزه ي قضاوت3. حوزه ي اقتصاد4. حوزه ي روابط  بين المللي5. حوزه ي سياست6. حوزه ي روابط اجتماعيمصاديق عدالت از ديدگاه امام علي(ع):1. برخورد با تخلف2. عدالت در رفتار با مردم3. برخورد قاطع با خيانت كار4. سخت گيري در مصرف بيت المال5. ضرورت ساده زيستي كارگزاران6. رعايت انصاف با مردمدر بعد اقتصادي دو شاخص جهت عدالت اقتصادي وجود دارد :الف) توازنب) رفع فقراز ديدگاه افلاطون عدالت اقتصادي دو عامل اساسي دارد. 1 تقسيم كار بين طبقات پائين دست 2. الغاي مالكيت خصوصي درباره ي ثروت.عدالت از ديدگاه ارسطو به سه صورت؛ كلي، توزيعي و تعويضي قابل تعريف است.1. عدالت كلي: اين عدالت دوري جستن از افراط و تفريط در رفتار و روابط اجتماعي است2. عدالت توزيعي: اين نوع عدالت در تكاليف دولت نسبت به مردم تجلي مي يابد و از عدالت كلي و تعويضي مهمتر است.3. عدالت تعويضي: در مبادله ي كالا بايد نسبت تساوي رعايت شود تا مبادله در جهت طبيعي خود انجام پذيرفته باشد.عدالت اقتصادي از ديدگاه شهيد مطهري:1. مكتب ماركسيستي:همه ي شهروندان در كليه ي امور زندگي بايد تساوي كامل داشته باشند، مقتضاي عدل اين است كه

همه بطور يكسان از مواهب زندگي برخوردار باشند، ميان آنها كه كار و تلاش بيشتري مي كنند با آنها كه كار و تلاش كمتري مي كنند، از نظر استفاده از امكانات زندگي تفاوتي وجود ندارد.2. مكتب سرمايه داري يا ليبراليسم:در اين مكتب فرد گرايي حاكم است، پيروان اين مكتب معتقدند كه بايد به افراد آزادي داد تا رشد بيشتري كنند و درآمد بيشتري بدست آورند.دولت براي  تحقق عدالت اجتماعي چند وظيفه ي مشخص دارد:* سياست گسترش حقوق و آزاديهاي اساسي* سياست بهبود بخشيدن به ساز و كار بازار* سياست توانمند سازي* سياست مستقيم كاهش فقر و توزيع متناسب درآمدبه منظور اينكه بخش خصوصي بتواند در تحقق عدالت، نقش اصلي را بازي كند، بايد دو شرط وجود داشته باشد:1. ساماندهي سازو كار بازار براي توليد عدالت2. تقويت اقتصاد بدون سودموانع تحقق عدالت اقتصادي:1. وضعيت نا به هنجار اقتصادي: رانت اقتصادي معمولاً از زمينه هاي نابهنجار روابط اقتصادي سرچشمه مي گيرد2. عامل اجتماعي: برخوردداري از بعضي از امتيازات ويژه كه ارتباطي با صلاحيتهاي ذاتي و استعدادهاي فردي ندارد رانت اجتماعي ناميده مي شود.3. عامل اطلاعات: دستيابي زود هنگام و انحصاري به اطلاعات اقتصادي از مهمترين انواع رانت استابزارهاي تأمين عدالت اجتماعي:1 ماليات      2. يارانهعدالت اجتماعي و قواي محركه ي آن:1. مباني فكري و ارزشي اكثريت قاطع مردم كشور2. قانون اساسي3. شواهد تجربي ودستاوردهاي نظري4. ارزيابي تجربيات تاريخي ايران5. الزامات ناشي از روندهاي آينده6. اراده ي رهبران و مديران نظامفصل هشتم: اهميت مديريت در مسئله ي غدير خمامامت و خلافت بزرگترين ركني است كه اسلام بر آن استوار است. همانطور كه پيامبر مي فرمايند : هركس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جهالت مرده است.امام

كيست؟امام به معناي پيشوا ومقتداست ، كسي است كه ديگران دنباله رو او هستند. در كل دو نمونه امام وجود دارد1 امام طاغوتي: امامي كه انسان را به سمت آتش هدايت مي كند2 امام اسلامي: امامي كه انسان را به صراط مستقيم هدايت مي كند.ضرورت وجود امام:هر مكتب با هر جهان بيني كه دارد شيوه ي مديريتي آن متفاوت است. آيا مي شود خداوند درطول سالهاي متمادي رسولاني را براي ابلاغ احكام الهي بفرستد ولي اماماني را براي اجراي احكام قرار ندهد . در اين باره امام علي(ع) مي فرمايند:« مردم را حاكمي بايد، نيكو كردار يا تبهكار تا در حكومت او مرد با ايمان كار خويش كند و كافر بهره ي خود برد»فرق امامت و رهبري در اين است كه پيامبري فقط راهنمائي است و وظيفه اش فقط نشان دادن راه است. ولي امامت وظيفه اش رهبري و هدايت بشر به سوي هدف الهي است. امامت ساماندهي و حركت اقشار مردم بسوي هدف الهي است. يكي از ويژگيهاي مهم امامت رهبري و هدايت مردم است.چندين ويژگي بارز امام:1. عصمت و پاكي از هر نوع گناه2. منصوب از طرف خداوند3. آگاه به اعمال مردم4. عالم به مايحتاج مردم5. در زمان خود از همه ي مردم از لحاظ فضائل بالاتر استصفات رهبر وامام از نظر امام علي(ع):* بخيل نباشد* نادان نباشد* ستمكار نباشد* عادل باشد* رشوه خوار نباشد* سنت پيامبر را اجرا كندراه هاي كلي شناخت امام:1. نص( تعيين وتصريح و اعلام پيامبر)2. اخلاق، كردار، رفتار، وضع زندگي و خاستگاه علمي يكي از راههاي شناخت امام است3. معجزهوظايف امام از ديدگاه شهيد مطهري:1. نقش رهبري2. برطرف كردن مسائل ديني و عقيدتي3. ولايت و سرپرستيوظايف امام از ديدگاه امام

علي (ع):* پند و اندرز دادن به مؤمنين براي هدايت آنها* خير خواه مردم باشد* برپايي سنت پيامبر* امام جاري كننده ي احكام  الهي است* رساندن سهم بيت المال به طبقات مردم با رعايت عالتشيوه هاي مديريتي امام علي(ع):1. مهربان بودن2. منصف بودن3. ستمكار نبودن4. مردم گرايي5. ضرورت رازداري6. شيوه ي مشورت7. روابط اجتماعي رهبر8. جلب اعتماد9. ارتباط با دانشمندان و حكيمان روزگار10. برقراري عدل11. تمسك جستن به خدا و رسولش12. انتخاب كارگزاران13. رعايت حقوق كارمندان14. نظارت وكنترل15. تقسيم كار16. رفع مشكلات مردم17. ارتباط مستقيم با مردم18. سعه ي صدر19. انجام كارهاي خاص20. انجام به موقع كارها21. تقدم ضابطه بر رابطه22. وفادار بودن23. دوري از خودپسندي24. دوري از منت گذاري25. ساده زيستي كارگزاران26. رعايت سلسله مراتب فرماندهيعوامل فراموشي حادثه ي غدير:* منافع و اميال انساني عده اي از خواص جامعه* عدم آگاهي و بينش توده اي از مردم* مسموم بودن فضاي سياسي جامعهفصل نهم: نقش انتظار در مديريت اسلاميانتظار چيست؟انتظار حالتي است كه از تركيب ايمان و اعتقاد به مباني دين و ولايت امام زمان(عج) و شوق و علاقه به ظهور و حكومت اهل بيت، اين عشق در وجود انسان شعله مي كشد و انواع دگرگونيها را در حالت قلبي، انديشه وآمال انساني، رفتار فردي و تلاش اجتماعي انسان ايجاد مي نمايد. فردي كه منتظر ظهور امام زمان(عج) است، تنها اميدش به حكومت ايشان است و تلاش فكري و اجتماعي و رفتاري و شخصي را براي رسيدن به دين آرمانيش انجام مي دهد. بايد گفت عصر انتظار، عصر تلاش فراوان براي رسيدن به ظهور است،نه عصر سكوت و آرامش، و منتظر واقعي كسي است كه با تمام وجود ظهور را نزديك نمايد.دلايل غيبت امام زمان(عج):دليل اول

اينكه ايشان غيبت كردند تا حجتي باشد در عصرهايي كه هيچ حجتي بر زمين نيست، دليل دوم آن است كه به دليل ظرفيت اندك مؤمنين جامعه ي اسلامي، حق ائمه به آنها داده نشد و هيچ كدام آنها نتوانستند حاكمان جامعه ي اسلامي باشند و آنها را سريعاً به شهادت مي رساندند، آيا با ظهور و امامت ايشان را سريع به شهادت نمي رساندند؟دليل سوم عدم آمادگي و ظرفيت مردم براي پذيرش حق و دستورات حضرت وليعصر است. به همين دليل براي نزديك شدن ظهور بايستي مردم آمادگي و ظرفيت لازم را كسب كنند، يعني مردم به نقطه اي برسند كه تنها راه نجات و سعادت بشر را در پيروي از دستورات الهي بدانند.وظايف شيعه در زمان غيبت:1. معرفت و شناخت به آن حضرت2. انتظار فرج و ظهور ان حضرت3. دعا كردن براي ظهور حضرت4. صدقه دادن به نيابت از حضرت5. سعي در اصلاح جامعه و امر به معروف و نهي از منكر6. تزكيه و خود سازيچرا مسئله ي انتظار اين همه ارزش دارد؟بشر در زندگي فردي و اجتماعي خود مرهون نعمت انتظار است و اگر از اين انتظار بيرون بيايد و اميدي به آينده نداشته باشد، زندگي برايش مفهومي نخواهد داشت و بي هدف و بي مقصود خواهد بود، پس ارزش انتظار به اين است كه منتظران، منتظر روز اميد بخشي باشند كه جهان در عدل الهي غوطه ور باشد.ارتباط انتظار و حكومت اسلامي:دين اسلام يك دين جهاني است كه پيامبر اكرم(ص) با زحمت فراوان و مشقات زياد آن را ترويج داد. اين دين بالاخره روزي اجرا خواهد شد و مجري آن تنها بازمانده ي اهل بيت، و انتظار مقدمه ي اين

حكومت جهاني است.انتظار عامل پايداري در برابر رهبرهاي فاسد:وقتي فردي منتظر واقعي ظهور منجي باشد مسلماً بايد در برابر تمام فسادها و عوامل فساد ايستادگي كند  و اجازه ي پيشرفت به رهبران و مردم فاسد را ندهد.كه اين يكي از مقدمات برپايي حكومت عدالت گستر امام زمان(عج) است.انتظار عامل اميد جهاني، نسبت به حكومت الهي:وقتي كسي منتظر باشد، هميشه نسبت به حكومت الهي اميدوار است و اين اميد تلاش روزانه ي اورا براي رسيدن به هدف زياد مي كند. اثرات مهدويت در مديريت اسلامي:1. مهدويت به عنوان يك الگوي مديريتي و حكومتي در عرصه ي مديريت مطرح است. در حكومت حضرت مهدي(عج) عدالت مهمترين محور مديريت است و افراد شايسته زمام امور را برعهده دارند.2. ايجاد زمينه ي اميد و تلاش و حركت3. تلاش براي اصلاح وضع موجودي فردي و اجتماعي4. ايجاد زمينه ي برنامه ريزي و پيگيري در فرد و جامعه5. ايجاد روحيه ي اتحاد و مشاركت گروهي6. مهدويت يك عامل انگيزش در مديريت است7. حاكميت روش خود مديريتي8. پديده ي انتظار باعث ايجاد روحيه ي امر به معروف و نهي از منكر مي شودخصوصيات حكومت جهاني امام عصر:1. رشد سريع علم و علوم اسلامي2. جهاني شدن عدالت3. حكومت صالحان در زمان ظهور4. عمران و آباداني جهان5. وجود امنيت و آرامش در زمان ظهور6. برادري و برابري و عدم تبعيض7. پياده كردن شيوه ي حضرت رسول (ص)8. از بين رفتن هر نوع بيماري و ناراحتي و نقص عضو و ناتواني9. نبود فقير و نيازمندولايت فقيه:الف) ولايت: ولايت واژه اي عربي و هم خانواده ي ولي است، اما در فلسفه ي حكومتي مراد از ولايت ، سرپرستي و زعامت و رهبري سياسي است. ولايت دو نوع است:1. ولايت تكويني: به

معني سرپرستي موجودات جهان و عالم خارجي و دخل و تصرف در كل جهان است اين ولايت متعلق به خداست.2. ولايت تشريعي: شامل افعال اختياري مخلوقات، تدابير امور اجتماعي، و حاكميت سياسي مي شود. افعال اختياري انسانها خود به دو دسته تقسيم مي شوند:افعال شخصي و افعال اجتماعي كه پايه ي مصلحت اجتماع است. اين افعال به مدير و سرپرست مربوط مي شود بنابراين ولايت فقيه در حوزه ي تشريع مطرح است. و به معناي مديريت و تدبير امور جامعه است.ب)مراد از فقيه مجتهد جامع الشرايطي است كه با مراجعه به منابع ديني، توانايي استنباط احكام الهي را دارد، يعني فردي كه داراي سه ويژگي اساسي آگاهي به قانون الهي، عدالت و تدبير است، اجتهاد نيز عبارت از تلاش فقيه و صاحب نظر در دين شناسي براي دريافت احكام الهي از منابع معتبراست. بطور كلي ولايت فقيه يعني: حاكميت و زعامت سياسي كسي كه قادر است با رجوع به منابع، احكام الهي را دريابد و داراي شايستگي هاي اخلاقي( تقوا و ورع) و تدبير باشد.سابقه ي تاريخي ولايت فقيه:1. عصر حضور: در آن زمان به دليل وسعت حكومت اسلامي، رسول اكرم(ص) و امامان معصوم (ع) نمي توانستند در تمام نقاط كشور اسلامي باشند، براي رفع حوائج مادي و معنوي و براي اجراي احكام اسلامي در مناطق ديگر سرپرستاني انتخاب مي كردند.2. عصر غيبت: مسلماً همانطور كه در حضور ائمه به ولي فقيه براي اجراي احكام اسلامي و پاسخگويي به مشكلات و مسائل ديني مردم نياز است ، در عصر غيبت اين نياز بيشتر به چشم مي خورد.ويژگيهاي حاكم اسلامي در عصر غيبت:1 علم به قانون(فقاهت)2. عدالت،ورع و تقوا3. كارداني و مديريتدلايل اثبات ولايت فقيه:*

دلايل عقلي* دلايل نقلي* دلايل عقلي و نقليحدود اختيارات ولايت فقيه:ولي فقيه و حاكم اسلامي در تدبير امور جامعه همه ي اختيارات معصوم را داراست و طبعاً همه ي مقررات، آئين نامه ها و دستورالعملها در حكومت اسلامي فقط  به اذن و امضاي ولي مشروعيت مي يابد.تفاوت ولايت مطلقه با ولايت مقيده:1. ولي فقيه تمام اختيارات يك حاكم اسلامي را دارد2. قيد مطلقه در برابر مقيده است و آن زماني است كه حاكمان جور حكومت داشتند و اجازه نمي دادند حكومت به اهلش برسد3. ميان اختيارات ولي فقيه، پيامبر و امامان هيچ تفاوتي وجود ندارد زيرا وظيفه ي آنها اجراي احكام اسلامي است.4. دامنه ي ولايت فقيه منوط و منحصر به موارد ضروري نيست، بلكه وي در چهارچوب مسائل اسلام و مسلمين تصميم گيري مي كند.خبرگان و ولايت فقيه:ولي فقيه را مي توان به سه طريق انتخاب كرد؛ رأي مستقيم مردم- از طريق تعيين رهبر قبلي- از طريق مجلس خبرگانراه اول راه مناسبي نيست زيرا مردم دانش و آگاهي كافي را در اين زمينه ندارند و نمي توانند رهبر شايسته را انتخاب كنند.راه دوم مناسب است زيرا به هر حال هر رهبري، خود با شناختي كه بر فقهاي موجود در كشور دارد مي تواند اصلح را انتخاب كند اما معايبي دارد و از جمله اين كه، دشمنان خيلي راحت مي توانند برچسب استبداد را بر اين نظام بزنند و يا بگويند كه رهبر با توجه به احساسات و علايق خانوادگي اش فرد را مشخص كرده است. راه سوم مناسب ترين راه است يعني انتخاب رهبر از طريق مجلس خبرگان ؛ اعضاي مجلس خبرگان خود به دو طريق انتخاب مي شوند: 1.  از طريق انتخاب فقها 2. از طريق رأي مردممشروعيت

و مقبوليت و جايگاه مردم در حاكميت اسلامي:تمام نظام هستي از آن خداست و اين خداست كه به پيامبران و امامان مشروعيت حكومت مي دهد و آنها را مجاز به اداره ي حكومت اسلامي مي كند، بنابراين همين خداي تعالي براي حاكميت در زمان غيبت  نيز خود مشروعيت را صادر مي كند. پس مشروعيت از آن خداست، اما مقبوليت در دست مردم است. مقبوليت مردم با استقرار حكومت و حاكميت در عصر غيبت تناسب دارد، يعني هرگاه مردم حكومت را بپذيرند، نظام اسلامي حاكم مي شود.فصل دهم: سيره ي فردي و مديريتي امام خميني(ره)برهر مديري در فرهنگ اسلامي واجب است كه ابتدا از خود شروع كند، پس از خودسازي، شايسته ي رهبري و مديريت در جامعه و سازمان است. حضرت علي(ع) در نامه به مالك اشتر در آغاز نامه او را به ترس از خدا فرمان مي دهد و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها تقدم دارد، در همين رابطه حضرت فرمود: نيكوترين وقتها و بهترين ساعات از شب و روزت را براي خود و خداي خود انتخاب كن، اگر چه همه وقت براي خداست.خصوصيات فردي و اصول رهبري ومديريت از زندگي امام خميني(ره):1. نظم2. استفاده از احسن اوقات3. ساده زيستي4. منزل بي آلايش5. قناعت وزهد: لازمه ي مديريت پر تلاش داشتن قناعت و زهد است، مدير در جامعه ي اسلامي كه قصد انجام وظيفه و تكليف دارد بايد قانع و زاهد باشد، اين ويژگي قدرت تصميم گيري و قاطعيت و مديريت او را افزايش مي دهد و بدون دغدغه از سرزنش ديگران صرفاً براي خدا تصميم مي گيرد و حركت مي كند.6. لطافت روح7. آرامش خاطر: در مديريت اسلامي مدير با اتكاء به ايمان الهي و توكل

به حضرت حق داراي آرامش خاطر است، اين آرامش باعث مي شود، مدير خوب تفكر كند، راه درست و صحيح را انتخاب كند، در بحرانها و حوادث با صلابت تصميم گيري كند و شرايط آرامش و اطمينان را در سازمان حاكم كند.8. شجاعت: شجاعت از لوازم حياتي براي يك مدير است، مدير در سايه ي شجاعت مي تواند، قدرتها و فرصتها را شناسايي كند، با اطمينان خاطر و شجاعت تصميم گيري كند.9. مطالعه و پركاري: مدير به عنوان عنصر اصلي اداره ي سازمان، بايد از شتابزدگي دوري كند و با آگاهي و تدبير امور را اداره نمايد، تدبير مديران عامل نجات بخش مديران و جامعه است، مدير مدبر و توانا عنصر موفقيت هر سازمان است.10. اغتنام فرصت: يكي از عوامل موفقيت هر مديري شناخت فرصتها است.11. هوش و دقت: مدير در هر سيستمي بايد با هوش و دقت فرآيند امور را بررسي كند، مدير براي افزايش مهارت ادراكي كه لازمه ي تصميم گيري است بايد از هوش سرشار و دقتي وافر برخوردار باشد.12. تقيد به آداب شرع: اينكه مدير اسلامي در هر سازماني رفتار و كردار خود را براساس احكام شرع قرار دهد اوج اثر بخشي و بهره وري سازمان است.13. تكليف مداري: سازماني كه تكليف گراست، داراي نيروي انساني با انگيزه و فداكار، علاقه مند با رضايت دروني- وظايف خود را انجام مي دهد، خدمت به مردم را يك وظيفه مي داند، از سازمان و اموال عمومي محافظت مي كند ، رفتار انساني و اخلاقي را در انجام وظيفه اصل مي داند، از وسايل مطلوب و شرعي براي رسيدن به هدف استفاده مي كند ، نسبت به اهداف سازمان و مديريت سازمان علاقه مند و متعهد است، بين هدفهاي فردي

و سازماني انسجام و وحدت رويه ايجاد مي شود، تعارض ها به حداقل مي رسد و نهايتاً افراد خود كنترل خواهند شد.تكليف گرايي باعث مي شود كه افراد همفكر براي انجام رسالت الهي با يكديكر عهد بسته و بستر تعالي و رشد سازمان را فراهم كنند، اثر بخشي واقعي سيستم در راستاي منطق تكليف گرايي به معناي واقعي بروز خواهد كرد.14. پاسداري از حريم اسلام( ايمان به هدف): اگر هر مديري در سازمان هدف بلند و عالي اسلامي را مبنا قرار دهد، بستر هماهنگ انسجام و همدلي و فداكاري و خود كنترلي فراهم خواهد شد و رشد اثر بخشي در سازمان افزايش مي يابد.15. قاطعيت و سازش ناپذيري: مديري قاطع بزرگترين آفت سازمان- ترديد را از بين خواهد برد16. مقاومت و پايداري: شناخت و برگزيدن هدف عالي در سازمان گام مهمي از موفقيت يك مدير است.اما شرط ديگر براي موفقيت، پايداري و استقامت در مقابل موانع و مشكلات براي رسيدن به هدف است. استمرار پايداري در سايه ي ايمان به هدف مقدسي منجر مي شود. هدفي كه شرايط زمان و مكان آن را تحت تأثير قرار ندهد. و به عنوان يك آرمان و ارزش مد نظر مدير باشد. روحيه ي مقاومت همراه با ساير عوامل موجب رشد و شكوفايي و بقا سازمان خواهد شد. مدير بايد هدفها را درست انتخاب كند و براي تحقق آنها پايداري و صلابت داشته باشد.17. اشراف بر امور نظارت و هدايت امور18. رعايت قانون وسلسله مراتب: معمولاً هر سازماني بر اساس قوانين و مقررات شكل گرفته و ادامه ي حيات مي دهد، مديران خوب بايد عامل به قانون و پاسدار آن باشند، قوانين از طريق رعايت سلسله مراتب و

روشها اعمال مي شود.فصل يازدهم: مديريت در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايرانهدف از حكومت، رشد دادن انسان در حركت به سوي نظام الهي است« و الي الله المصير» و اين جزء در گرو مشاركت فعال و گسترده تمامي عناصر اجتماعي در روند تحول جامعه نمي تواند باشد. اركان اصلي نظام عبارتند از:1. ولايت فقيه                     2 قواي مجريه، مقننه و قضائيهرهبري در قانون اساسي:امامت در انديشه ي سياسي شيعه، نظام دو مرحله اي است. آنچه در قانون اساسي ايران در قالب يك نظام سياسي ترسيم شده، در حقيقت مرحله ي دوم امامت و به معناي نيابتي آن است. در اين مرحله از امامت و مديريت سياسي، رهبري و مركزيت به جاي اينكه شخصي منتخب  از جانب خدا و شريعت باشد، فقيه شايسته ايست كه در رهبري امت از امام معصوم نيابت مي كند و او در حقيقت نماينده ي امام معصوم و منتخب شريعت الهي و در عين حال برگزيده ي مردم نيز هست. نمايندگي در اين مقوله به معناي احراز صفات و شايستگي هايي است كه توسط شريعت بيان شده است، ولي برخورداري از اين صفات و شايستگي ها به تنهايي براي احراز مقام رهبري كافي نيست.پيش فرض اين نوع رهبري و مديريت سياسي، قبول حاكميت اسلام از يك سو و مراجعه به آراي عمومي در مسائل كلي و عمده ي كشور است. اين دو ركن اساسي نظام سياسي حاكم و رهبري آن است. عمده ترين كنترل رهبري توسط همين دو عنصر زيربنايي نظام، يعني حاكميت اسلام و اتكا به آراي عمومي انجام مي گيرد كه ضمانت اجرايي آن در صفات رهبري نهفته است.رابطه ي رهبري و نهادهاي سياسي:قواي سه گانه ي مجريه، قضائيه و مقننه به صورت مستقل از

يكديگر، حاكميت ملي را اجرا مي كنند و جريان عيني اتكا به آراي عمومي را به نمايش مي گذارند ولي براساس اصل تفكيك ناپذيري شريعت و آراي مردم كه پيش فرض نظام است، اجراي عيني حاكميت ملي جز از راه شريعت امكان پذير نيست و از آنجا كه نقطه ي التقاي شريعت و آراي مردم، مقام رهبري است ناگزير نظارت براعمال حاكميت ملي نيز توسط رهبري انجام مي پذيرد ، توجه به اين نكته ضروري است كه اين نظارت عاليه بر نهادهاي اساسي و ارگان اعمال حاكميت مردم در حقيقت از آراي مردم و حاكميت آنان نشأت مي گيرد و خود نوعي اعمال حاكميت ملي محسوب مي شود .ابزار كنترل ونظارت:در مورد قوه ي مقننه از از وسيله ي كنترلي شوراي نگهبان  استفاده شده است در حالي كه براي نظلرت بر قوه ي مجريه از شيوه ي تنفيذ حكم رياست جمهوري و عزل رئيس جمهور بهره گرفته شده است و به روشني مي توان عامل تفاوت ماهيتي اين دو نوع ابزار كنترل را در تفاوت موجود در دو قوه ي نامبرده جستجو كرد و نيز در مقايسه ي شيوه هاي كنترلي اين دو قوه با آنچه در مورد قوه ي قضائيه انجام گرفته مي توان چنين نتيجه گرفت كه كنترل، دقيقاً در رابطه با مقتضيات قوا و در جهت عامل هدايت و همسو كردن كنترل با هدايت بوده است.تعيين خط مشي و استراتژي نظام:شاخص عمده ي چگونگي و شيوه ي تعيين سياستهاي كلي يك نظام سياسي، نوع مديريت آن نظام محسوب مي شود، زيرا اختلال در روابط ارگانيك يك سيستم، همواره قابل پيش بيني است. در قانون اساسي ايران تعيين خط مشي و استراتژي نظام به رهبري تفويض شده است.تقسيم بندي اختيارات و مسئوليتهاي

رهبري:دسته ي اول مسئوليتهايي است كه صرفاً به به منظور كنترل نهادهاي اساسي پيش بيني شده و ماهيت نظارت دارند؛ مانند: عزل و نصب و قبول استعفاي فقهاي شوراي نگهبان، عاليترين مقام قوه ي قضائيه، و رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. دسته ي دوم اختياراتي است كه جنبه ي هدايت نظام را بر عهده دارد و هدف از آن توان بيشتر بخشيدن به مديريت سياسي كشور براي عبور از تنگناها و بن بستهاست مانند تعيين سياست كلي نظام، فرمان همه پرسي و حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست . دسته ي سوم اختياراتي كه هم جنبه هدايت دارد و هم جنبه ي كنترل و در عين حال متكفل وظيفه ي دفاع از نظام نيز مي باشد ، مانند فرماندهي كل نيروهاي مسلح، اعلان جنگ، صلح و بسيج نيروهاو ...نظام مديريت كنترل شده:در قانون اساسي دقيقترين كنترلها و اطمينان بخش ترين شيوه هاي نظارت در مورد جريان عيني رهبري اعمال شده است دراين زمينه از دو نوع كنترل دروني و كنترل بيروني استفاده شده است ، منظور از كنترل دروني شيوه ي جديدي است كه امروزه در تكنولوژي مدرن، در مورد وسائل پيچيده ي الكترونيكي مورد استفاده قرار مي گيرد و بدين وسيله نظام از درون توسط خود سيستم كنترل مي شود و عيب يابي مي كند و با امكاناتي كه در درون نظام تعبيه شده، موارد اشكال را شناسايي و خود آن را برطرف سازد. قانون اساسي براي كنترل نظام رهبري از طريق ابزار بيروني نظام، شيوه هايي به كار گرفت كه بعضي از آنها به صورت نهادي و برخي ديگر به شكل عام نظارت ملي است. ابزار كنترلي نهادي چون خبرگان، مي تواند در

صورت تشخيص عدم توانايي رهبر از ايفاي وظايف قانوني و يا از دست دادن يكي از شرايط مذكور و يا در صورتي كه معلوم شد رهبراز اول فاقد بعضي از شرايط بوده است، او را از مقام خود بركنار شده اعلام نمايد.ويژگي هاي رئيس جمهور:* ايراني الاصل* تابع ايران* مدير و مدبر* داراي حسن سابقه و امانت داري* مؤمن و معتقد به جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي كشورعزل رياست جمهور:1. در صورت رأي نمايندگان به عدم كفايت سياسي رئيس جمهور مراتب جهت اجرا به اطلاع رهبري  مي رسد و ايشان در صورت صلاح ديد حكم عزل را صادر مي كنند2. حكم ديوان عالي كشور به تخلف رئيس جمهور از وظايف قانوني است كه در نهايت با حكم رهبري عزل خواهد شد.فصل دوازدهم: روشها و اصول مديريت اسلاميبخش اول: اصول مديريت اسلامي از ديدگاه صاحبنظراناصول مديريت اسلامي در قرآن كريم، احاديث و روايات پيامبر اكرم(ص) و ائمه ي اطهار بويژو نهج البلاغه و سيره ي اين بزرگان بايد جستجو كرد، دانشمندان اسلامي هر كدام با توجه به اين منابع اصولي را برشمردند: محمد ري شهري چهار اصل را به عنوان اصول مديريت اسلامي به شرح زير بيان مي كند:1. سعه ي صدر2. آسان شدن كارها3. رسايي سخن4. معاون شايستهشهيد بهشتي اصول مديريت اسلامي را چنين برشمردند:1. خود گرداني بر اساس معيارهاي اسلامي2. ايمان مردم به زمامداران3. اول بايد افراد عادل صديق پيدا كرد، بعد كار بدانها سپرد4. مكتب اسلامي در پي جذب و پرورش و رشد دادن به همه ي انسانهاست.5. مراقبت پيگيرو مستمر مسئولان در عين اعتماد به زير دستان6. دستگاه مديريت جامعه ي اسلامي، يك مجموعه ي يكپارچه است.نقي پور اصول مديريت را به

شرح زير بيان مي كند:1. اصل عدم تقدم بر خدا و رسول2. اصل آخرت گرايي3. اصل وحدت و هماهنگيامامت الهي محور اساس وحدت است. شناخت و تبعيت از امام معصوم شرط اساسي ديا نت است. حوزه هاي وحدت اين چنين نام برده شده اند:* وحدت در قانون و اجراي آن* وحدت در رهبري* وحدت در عمل* وحدت در تعامل و مقصود، انجام و هماهنگي در عمل، ميان سلسله مراتب مديريت و زير مجموعه آن و زير مجموعه با يكديگر است.* وحدت در روش* وحدت در جهت و هدف4. اعمال مديريت بر اساس اختيار نيروها5. اعمال مديريت بر اساس بصيرت نيروهاانواع بصيرت عبارتست از:1. بصيرت خدا  2. بصيرت طبيعي   3 بصيرت كتب آسماني    4 بصيرت انسانيفاضلي اصول سياستگذاري و مديريت اسلامي را در اصول ثابت و متغير تقسيم بندي كرده است؛ منظور از اصول ثابت در هر مورد بايدها و نبايدها و ضوابطي است كه همواره پايدار و غير متغير بوده و گذشت و تصورات زمان در زوال حسن و قبح آن تأثير نگذارده است، ولي اصول متغير با تحولات و شرايط زمان و مكان متحول مي گردد. و به شكل خاصي بستگي ندارد با پيشرفتهاي زمان و مكان همراه و همگام است ؛ منظور پيشرفتهايي است كه از تمايلات عالي بشري و تحقيقات بي غرضانه محققان نشأت گرفته باشد.از نظر مديريت اسلامي اصولاً انگيزه هايي كار ساز است كه داراي سه ويژگي زير باشد:1. قدرت زياد بطوري كه بتواند با موانع مبارزه كند و در برابر آنها بايستد2. تداوم به صورتي كه در دراز مدت سستي نگيرد و در برابر مشكلات طولاني زانو نزند.3. روح انسان را به هنگام كمبود ها

و ناكاميها سيراب كند و خلأ رواني را پر نمايد و به فعاليت مجدد باز گرداند.بخش دوم: برنامه ريزياز اساسي ترين اصول مديريت اصل برنامه ريزي است. زيرا مديريت چيزي جز كار براساس برنامه ريزي نيست. در نهج البلاغه چنين مي خوانيم كه مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم كند؛ زماني براي نيايش و عبادت پروردگار، زماني براي تأمين هزينه ي زندگي، و زماني براي واداشتن نفس به لذتهايي كه حلال و مايه ي زيبايي است.تعاريف برنامه ريزي:برنامه ريزي؛ يعني تدوين و تعيين فعاليتهايي كه بايد در محدوده ي راهها و در چارچوب روشهاي مشخص شده انجام پذيرد. در كل برنامه ريزي؛ يعني، پيش بيني يا شرح مجموعه عملياتي كه بايد انجام شود تا هدفهاي مورد نظر را تأمين كند. يا به عبارت ديگر؛ برنامه ريزي متضمن تعيين هدفها و مقاصد سازمان و تهيه ي نقشه و برنامه ي كار است. در واقع برنامه ها نشان مي دهند كه هدفها چگونه بايد تحقق يابند.اسلام و برنامه ريزي:اسلام چيزي جز يك برنامه ي كامل نيست كه از طرف برنامه ريزي چون خداوند عالميان براي به سعادت رساندن انسان ريخته شده است. آينده نگري يكي از ويژگيهاي دين مبين اسلام است و مسلمانان را به آن مجهز مي سازد.حضرت علي ع) نگرش به آينده را يكي از خصلتهاي انسان مؤمن مي داند و مي فرمايند: آينده نگري جزء معتقدات مسلمانان محسوب مي شود كه در اينجا به دو نمونه اشاره مي كنيم:الف) انتظار فرج: اعتقاد به آينده اي درخشان و فضاي معطر كه در آن ظلم و ستم نباشد و يك انديشه ي الهي جهان را فراگيرد. كه پيامبر اكرم(ص) چنين بينشي را برترين عبادتها مي داند.ب) آخرت نگري:يكي ديگر از خصوصيات اسلامي اين است كه جهان بيني انسان را محدود به

اين جهان نمي كند ، بلكه عالم آخرت كه هم كاملتر و هم وسيعتر و هم مجهز تر است در جهان بيني او وارد مي كند.اهميت برنامه ريزي:برنامه ريزي به عنوان مشخص كردن طرح كار و نقشه براي حركتهاي آينده داراي اهميت است. بطوري كه حضرت علي(ع) مي فرمايند:«أمارات الدول إنشاء الحيل» يعني، بقاي دولتها مربوط به برنامه ريزي و چاره انديشي در امور است. دولتمردان و حاكماني كه قدرت برنامه ريزي دارند موفق خواهند بود.فوايد برنامه ريزي:1. مانع ندامت: مديري كه قبل از شروع كار برنامه ريزي كند و با ديد مشخصي وارد كار شود و هدفي را دنبال كند و نسبت به آينده ي طرح ها هم ديد روشني داشته باشد و نسبت به آينده آكاه باشد باعث مي شود آرامش خاطر داشته باشد و براي ادامه ي كارها انگيزه پيدا كند. مدام به فكر اين نيست كه احتمال دارد شكست بخورم، در واقع از عملكرد خود پشيمان نيست. در اين مورد حضرت علي(ع) مي فرمايند:« آينده نگري قبل از شروع كار تو را از پشيماني ايمن مي سازد.»2. حلال مشكلات: كساني كه قبل از انجام كارها چاره انديشي مي كنند باعث مي شود كمتر دچار مشكل شوند چون احتمال وقوع مشكلات را داده اند و سعي كرده اند به دنبال راه حلي براي آن مشكلات باشند؛ ولي كسي كه بدون برنامه و چاره انديشي كاري را شروع كند در ميانه ي راه به مشكلاتي برمي خورد كه اصلاً آنها را پيش بيني نكرده است.حضرت علي(ع) مي فرمايند: «كسي كه در چاره انديشي كوتاهي كرد، شدايد او را از پا در خواهند آورد»3. استفاده ي بهتر از امكانات: زماني كه مدير، برنامه ريزي صحيح و ظريف داشته باشد مي تواند از امكانات نيز بهترين استفاده را برد و يا حتي اگر

از نظر امكانات در تنگنا باشد به خوبي فكر مي كند و سعي مي كند با برنامه ريزي درست از امكانات استفاده كند بطوري كه با كمبود يا مشكلي مواجه نشود. در حالي كه مديري كه توانايي مديريت ندارد زماني كه به او اعتراض مي كنند تمام مشكلات را ناشي از كمبود امكانات مي داند و خود را از تقصيرات مبرا مي داند. در اين باره حضرت علي(ع) مي فرمايند: «ظرافت و دقت در برنامه ريزي بهتر از امكانات است»لوازم برنامه ريزي:الف) اعتقاد به امكان حل مشكل: در هنگام برنامه ريزي، مدير بايد اول فكر را آزاد كرده و هر گونه يأس و نااميدي را از خود دور نموده و باور داشته باشد كه براي هر مشكل يك راه حل وجود دارد و بعد با توجه به اين موارد مي تواند يك برنامه ريزي درست داشته باشد، در اين مورد روايتي از امام علي (ع) نقل شده است كه :« براي هر چيزي چاره اي وجود دارد»ب) استفاده از روند گذشته: زماني كه فرد فهميد كه مي تواند برنامه ريزي كند و امكان حل مشكل وجود دارد، بايد با اطلاعات و تجربيات گذشتگان، تجربه كسب كند چرا كه فردي كه تجربه ندارد احتمال دارد كه خيلي زود فريب خورده، دچار لغزش شود.ج) تفكر: فكر و انديشه است كه كه راه رسيدن به اهداف سازماني را با توجه به اطلاعات صحيح نشان مي دهد. يكسري از مديران فقط به موارد محدودي فكر مي كنند، در حالي كه بايد براي حل مشكلات يا براي رسيدن به هدف مورد نظر، طرحهاي جديد ارائه دهند. در اين مورد حضرت علي(ع) مي فرمايند : « راهيابي و چاره انديشي ثمره ي فكر كردن است»اركان برنامه ريزي:الف) اهدافب)

پيش بيني راهكارها( فرايندي كه دستيابي به هدف را ممكن مي سازد)اهداف:اساسي ترين اهداف مديران مؤمن در چارچوب نظام اسلامي به دو دسته تقسيم مي شوند؛ اهداف الهي و سازماني.اهداف الهي:منظور از هدفهاي الهي همان هدفهاي ارزشمندي است كه  پيامبران و ائمه ي اطهار و يا شهيدان و يا حتي انسانهاي پارسا براي احياي آنها زحمات بسياري كشيدند. مهمترين مباحث در بحث اهداف الهي عبارتند از:1. هدايت انسان به پرستش خداوند يكتا2. دوري از طاغوت3. تعليم كتاب و حكمت4. تزكيه5. قيام به قسطزمينه هاي تحقق اهداف اهداف مديريت اسلامي:* تدوين استراتژي، سياست، خط مشي در قالب قانون اساسي و قوانين عادي، اين قوانين بايد در چارچوب احكام شرع مقدس اسلام باشند.* انتخاب و انتساب مسئولين شايسته، متدين، مدير، مدبرو متقي بطوري كه كاملاً به احكام اسلامي اعتقاد داشته و با سلامت كامل در جهت تحقق اهداف نظام حركت كنند .* آموزش مسئولين: يكي از اقدامات نظام مديريت اسلامي آموزش عقيدتي و مهارتي به مديران و زير مجموعه ي سازماني است.* گرفتن بازخورد: يكي ديگر از وظايف سيستم مديريت اسلامي، نظارت و كنترل زير مجموعه است كه از دو مكانيزم خود كنترلي (تقوا) و كنترل بيروني استفاده مي كند.* پيش بيني روش: امام علي(ع) مي فرمايند:« داناترين مردم كسي است كه آينده را بهتر ببيند.»بخش سوم: انگيزشيك عامل دروني كه انسان را وادار به حركت و تلاش در جهت رسيدن به هدف يا اهداف خاص مي نمايد، ايجاد انگيزش است.نبايد انگيزه را با هدف يكي دانست چون هدف يك عامل خارجي است و انگيزه يك عامل دروني. انسان داراي نيازهاي متفاوتي است و انگيزه ها خاستگاه نيازها هستند.نيازهاي اساسي انسان:1. نيازهاي فيزيولوژيكي(زيستي- حيات)2. نيازهاي ايمني و

امنيت3. نيازهاي اجتماعي4. نياز به عزت و احترام: الف)نياز به قدرت  ب)نياز به احترام   ج) نياز به دانش اندوزي   د) نياز به جمال و زيباشناسي5. نياز به خود شناسي:« هركس خود را شناخت خداي خود را شناخته است» به عبارت ديگر خود شناسي مقدمه ي خداشناسي است و هرگاه انسان خود را بشناسد خداي خود را خواهد شناخت؛ يعني انسان بايد وضع دستگاه گيرنده ي فكري خود را بشناسد، بايد ضعفها، نقصها و مقصود خود را بشناسد تا آنگاه خداي خويش را به كمال و قدرت لايتناهي بشناسد.از بررسي نيازها در اسلام نتيجه هاي زير بدست مي آيد:1. در اسلام نيازها سلسله مراتب ندارد و رفتار انسان در هر لحظه تابع نيازهاي متعددي است2. نيازهاي فيزيولوژيكي بوسيله ي منع اسراف و نيز ارزش دادن به ايثلر محدود مي شود3. ترس و خوف به عنوان يك عامل انگيزشي تنها در ارتباط با خداوند مطرح است4. نيازهاي اجتماعي در اسلام مورد عنايت است، اما رحمت و مهرباني خاص مبناي رابطه ي بين مؤمنان است و از ديدگاه اسلام پيمان اخوت و برادري فقط ميان اهل ايمان برقرار و پايدار است.5. در مواردي كه جمع بر باطل است، به هوسهاي جمعي-كه در واقع نيازهاي كاذبند – نبايد اعتنا كرد6. نياز به احترام، قوي ترين نياز در وجود آدمي است چه در بعد قدرت، و چه در بعد عزت نفس و احترام به خويشتن و احترام به ديگران.7. با ارضاي نياز به خوديابي و آگاهي به كرامتي كه اسلام براي ا نسان قا ئل است، مي توان با استفاده از مكانيزم تذكر، يك سيستم خود كنترلي در انسانها ايجاد كرد.نظر علما درباره ي انگيزش:1. شهيد مطهري:از نظر شهيد مطهري فعاليتهاي انسان

سه گونه است: يكي التذاذي و ديگري تدبيري و مي توان نوع سومي را نيز قائل شد كه عبارتست از تكميلي( تدبيري التذاذي) .فعاليتهاي التذاذي: همان فعاليتهاي ساده اي است كه ا نسان ، تحت غريزه ي طبيعت، عادت و فطرت انجام مي دهد. كه براي رسيدن به يك لذت و فرار از يك رنج است. بنابراين كسب لذت برانگيزاننده ي ميل است و انگيزه ي اين فعاليتها را چون با طبيعت انسان مرتبط است، مادي گويند.فعاليتهاي تدبيري: فعاليتهايي هستند كه انگيزه و علت نيروي محرك آنها، لذت نيست بلكه مصلحت است كه مصلحت توسط عقل تعيين مي شود و مصلحت برانگيزاننده ي اراده است.انسان هرچه از ناحيه ي عقل و اراده، تكامل يابد از التذاذي به سمت تدبيري سوق مي يابد.فعاليتهاي تكميلي: انسان از طريق تدبير و تعقل با توجه به فطرت و نيازهاي فطري آنها را انجام مي دهد و ضمن مصلحت بودن موجبات لذت و رضايت وي فراهم مي شود كه منشأ اين فعاليتها ايمان است.2. علامه محمد حسين طباطبائي:آنچه را انسان را به انجام فعلي برمي انگيزاند، يا موجب مي شود كه فعلي را انجام ندهد، صرف تمايلات گوناگون نيست؛ بلكه اين خوبي و بدي(حسن و قبح) است كه موجب انگيزش مي شود. حسن، آنچه كه ملايم طبع باشد وقبح، عدم موافقت باطني است. علامه طباطبائي اين خوبي و بدي يا حسن و قبح را نسبي مي داند كه بستگي به طبايع افراد دارد. مدير مسلمان و انگيزشهاي مشروع:در مديريت اسلامي مسئله ي بسيار مهمي كه مطرح مي شود اين است كه، ايجاد حركت و انگيزه تنها با انگيزه هاي مشروع بوده و وظيفه ي مديران مسلمان رعايت اين امر مهم خواهد بود. آنها براي حركت انسانها و به كار گيري

آنها در جهت اهداف سازماني از هر انگيزه اي استفاده نمي كنند، بلكه انگيزه بايد در كسري چارچوبها باشد:1. اگر فردي براي تأمين نياز خودش حركت مي كند، بايد توجه كنيم انگيزه ي لازم با آن نياز در ارتباط باشد. اما صادق(ع) مي فرمايند:«كسي كه براي روزي عيالش تلاش كند، همانند كسي است كه در راه خداوند مي جنگد»2. در افرادي كه مسائل معنوي بيشتر اثر دارد بايد از آنها براي ايجاد انگيزه استفاده كنيم.پيامبر (ص) فرمودند: « خداوند فرد سالم بيكا را دوست ندارد كه نه به كار دنيا اشتغال دارد نه به كار آخرت.»3. افرادي كه در آنها انحرافاتي وجود دارد يا در آنها مؤثر است را كنترل و هدايت كنيم و اگر نشد از مجموعه حذف كنيم.ملاك ضرورت و ارزش انگيزه ها:اصيل ترين انگيزش آن است كه از اصيل ترين نياز ها ناشي شود، هر اندازه نياز به يك شيء اساسي تر و حياتي تر باشد، انگيزش آن نياز هم اساسي تر و حياتي تر خواهد بود. نيازهاي اساسي انسان كه همه ي آنها در جهت فعاليت «صيانت ذات» بروز مي كنند، در سه بعد اساسي مطرح مي شوند.1. صيانت ذاتي در بعد رواني و حيات طبيعي محض2. صيانت ذات در بعد رواني و شخصيتي3. صيانت ذات در بعد تكامل شخصيتتوجه به اين نكته ضروري است كه انسان در جريان فعاليت صيانت ذات ، در هر سه بعد فوق، احتياج به مديريت صحيح دارد و هر اندازه اين ابعاد در موقعيتها و مجموعه هاي پيچيده تر قرار مي گيرد، مديريت آنها دشوارتر و پيچيده تر مي شود.علامه محمد تقي جعفريانواع انگيزه هايي كه مي توانند در فعاليتهاي مديريت تأثير داشته باشند، به قرار زير است:1. انگيزه هاي برون ذاتي2. انگيزه هاي درون ذاتي3. انگيزش ناشي

از خود خواهي و خود نمايي4. انگيزش مستند به منفعت گرايي5. علاقه ي ذاتي به مديريت6. تخصص و سپري كردن تجارب فراوان در مسائل مديريت7. احساس تكليف ناشي از تعهد برين انساني8. احساس تكليف الهيبخش چهارم: رهبريهدايت و رهبري از بحثهاي اساسي در مديريت به شمار مي رود؛ زيرا مهمترين وظيفه ي مدير آن است كه با به كار كيري صحيح نيروهاي انساني با بهترين شكل سينه ي حوادث و مشكلات را بشكافد و برنامه هاي سازمان را اجرا و رسيدن به اهداف را سهل الوصول نمايد. اين امر زماني تحقق مي يابد كه فردي به هر دليل كوشش كند بر رفتار فرد يا گروهي اثر بگذارد.تعريف رهبريرهبري عبارتست از قدرت تأثير گذاري بر پيروان، به نحوي كه بر اساس ميل و خواسته ي خود در جهت تحقق اهداف در موقعيتهاي گوناگون حركت كنند و رهبر كسي است كه بتواند با اين شيوه افراد را بكار گيرد. يا به عبارت ديگر رهبري عبارت است ازبسيج كردن نيروي انسانها و بهره برداري صحيح از نيروي انساني.وجه تمايز رهبري و مديريترهبري ماهيتاً مفهومي وسيعتر از مديريت است. مديريت نوع خاصي از رهبري تلقي مي شود كه در آن حصول و تحقق هدفهاي سازماني اهميت دارد. بنابراين فرق اصلي ميان اين دو مفهوم در كلمه ي سازمان نهفته است. ضمن اينكه تحقق هدفهاي رهبري نيز مستلزم كار كردن با افراد و به وسيله ي افراد است ليكن اين هدفها لزوماً هدفهاي سازماني نيستند. مفهوم مديريت، اولويتها را در نظر داشتن و انجام امور مهم در اولين فرصت است.در حالي كه رهبري، تعيين اين موضوع است كه اولويتها چيستند تا مديريت بتواند اين اولويتها را به اجرا در آورد.رفتار رهبريمقصود

از رفتار رهبر، سبك و شيوه ي برخورد رهبر و مدير با زيردستان است. يك مدير بايد سه نوع مهارت داشته باشد: فني، انساني و ادراكي. مهارت فني؛ يعني، توانايي به كار بستن دانش و روشهايي است كه براي انجام كار از طريق تجربه و تحصيل بدست مي آيد. مهارت انساني؛يعني توانايي و قدرت تشخيص در كار كردن با مردم و انجام دادن كار بوسيله ي آنها  با رهبري مؤثر و مهارت ادراكي؛ يعني، توانايي فهميدن پيچيدگيهاي كل سازمان.سبكهاي رهبريسبك اول (سيستم يك): در اين سبك كه كاملاً وظيفه مدار و آمرانه است، مدير و رهبر به مرئوسان خود اعتماد ندارد و روابط رهبر و پيرو بر ترس و ارعاب استوار است.سبك دوم (سيستم دو): در اين سبك، روابط آمرانه بين رهبر و پيروان همچنان برقرار است،اما رابطه ي مذكور در اين حالت تلطيف شده و چون رابطه ي مخدوم و خادم توأم با نوعي مرحمت پدرانه است، دراين سبك، تصميم گيري همچنان بر عهده ي رهبر است و پيروان، مجريان بي جون و چراي اوامرند.سبك سوم (سيستم سه): در اين سبك، اطمينان و اعتماد به مرئوسان در حد خوبي است و با آنان در تعيين پاره اي از اهداف مشاركت مي شود، اما مسائل و موضوعات عمده ي سازماني همچنان به وسيله ي رهبر  و رؤسا فيصله مي يابد.سبك چهارم (سيستم چهار): در اين سبك، اطمينان و اعتماد به مرئوسان در حد كمال است و روابط صميمانه و مشاركت جويانه در تمام امور بين آنان برقرار است. در اين سبك، تصميم گيريها كاملاً مشاركتي است و گروهاي رسمي و غير رسمي با هم در آميخته اند.اصول اسلامي در سبك رهبري:در سبك رهبري و مديريت، بر اساس آيات و روايات

دو اصل اساسي مطرح است: اصل محبت و دوستي و اصل شدت و سختگيري.اصل محبت و دوستي1. محبت به مؤمنان2. مهر و محبت به انسانها3. لزوم مدارا و دوستي با زير دستان: كه حضرت علي (ع) مي فرمايند:« ثمره ي عقل مدارا كردن با مردم است»اصل شدت عمل و سختگيري1. فرمانبري از ما فوق: حضرت علي(ع) پس از انتصاب مالك به فرماندهي، به صراحت دستور مي دهد كه همه گوش به فرمان و مطيع او باشند.2. تمرد و نا فرماني : تمرد از دستور ما فوق موجب ركود در پيشبرد امور سازمان مي شودو تصميمات مدير را نا بود مي سازد. در اين باره حضرت علي(ع) مي فرمايند:« مخالفت تصميم گيري را نا بود مي كند.»شايسته سالاري در مديريت اسلاميسايمون معتقد است كه مديران امروزي براي حفظ حيات و توفيق خويش بايد سه مهارت اساسي را در خود پرورش دهند:1. مهارت در تصميم گيري شرايط نا معين2. مهارت در ايجاد ايده هاي نو، متناسب با شرايط جديد3. مهارت در اجراي برنامه هاي جديد با سرعت و راندمانكلمن در كتاب شرط بقاء و توفيق سازمانها شرايط موجود را تابع پنج قابليت اساسي به شرح زير مي داند:1. فرهنگ سازماني مناسب با پذيريش تغيير و انطباق با شرايط موجود2. قابليتهاي مديريتي براي تشخيص و تعريف مسائل سازمان، ارائه و اجراي راه حلها و ارزيابي نتايج3. قابليتهاي لازم براي كار گروهي4. قابليت برنامه ريزي استراتژيك5. سيستمهاي لازم آموزشي براي تشويق و ترغيب افراد به تعقيب اهداف سازمانرابينز مهارتهاي مديريتي را به هفت دسته، مهارتهاي ادراكي، تصميم گيري، تحليلي، اجرايي، ارتباطي، انساني و تكنيكي دسته بندي مي كند.در مكتب اسلام مديريت و حكومت اسلامي اهداف زير را دنبال مي كند :* آگاهي بخشيدن به انسانها* تربيت

معنوي و احياي ارزشهاي اخلاقي* ايجاد قسط و عدل به صورت خود جوش و برخاسته از متن جامعه* آزادي انسانها از زنجيرهاي اسارتملاكهاي شايسته سالاري از ديدگاه امام علي(ع):1. اعتقاد به خدا و تقيد به اجراي فرمان او2. مردم دار و مردم دوست باشد3. سابقه ي درخشان داشتن4. دانايي و توانايي5. دور انديشي و آشنايي به زمان6. برهان و تصميم گيري7. يساده زيستي: امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايند:« در زندگي معيشتي نگاهتان به فقرا و زير دستان باشد تا ضرورتها درست تشخيص داده شده و خيالاتي برخورد نشود، اما در مسائل معنوي به اوليا الله تا شما را غرور نگيرد. امام علي(ع) مي فرمايند« مسئول مردم بايد خود را در پائين ترين سطح مردم همتراز كند.»8. تحمل برخود و تحمل ديگران داشتن: حضرت علي(ع) مي فرمايد: « ابزار حكومت و مديريت داشتن سينه اي گشاد و دريادلي است »وجود اين صفات در مديران  آنها را به نوعي خود كنترلي مي رساند كه در نهايت باعث رشد و توسعه سازمان خواهد بود.بخش پنجم : نظارت و كنترلتعريف نظارتنظارت و كنترل عبارت است از: ارزيابي تصميم گيريها و برنامه ها از زمان اجراي آنها و اقدامات لازم براي جلوگيري از انحراف عمليات نسبت به هدفهاي برنامه و تصحيح انحرافات احتمالي به وجود آمده.كنترل داراي دو محور است: يكي نظارت بر نتيجه ي كار و ديگري ارزيابي كارهاي انجام گرفته و در صورت نياز، اصلاح آنها.مراحل نظارت و كنترل:1. تعيين معيارهاي عملكرد:(يعني باتوجه به هدفهاي برنامه و پيش بيني هايي كه در مورد برنامه داشته اند، معيارهاي مناسبي انتخاب كنند.)2. اندازه گيري عملكرد انجام شده و در حال انجام3. مقايسه ي نتايج واقعي با معيارها و هدفها4. انجام اقدامات اصلاحي* در

اسلام سه مرجع بر مديران و كارگزاران حكومت اسلامي نظارت دارند كه عبارتند از: خدا، امام و مردم.انواع نظارت:اصولاً نظارت سه نوع است: مستقيم، غير مستقيم و همگاني.* مستقيم: يعني مدير كه در رأس سازمان است بر همه ي امور نظارت دارد و زماني كه برنامه اي در حال اجراست، در تمام مراحل اجرا حضور پيدا مي كند.* غير مستقيم: نظارتي است كه توسط مديران و كارگزاران زيردست، به صورت طبيعي و توسط بازرسان و فرستادگان به صورت خاص انجام مي پذيرد.* نظارت همگاني: امر به معروف و نهي از منكر است.اصول بنيادي حاكم بر نظارت و كنترل از ديدگاه اسلام:1. اصل حضور و شهود2. اصل امر به معروف و نهي از منكر3. اصل نظم4. اصل رعايت حسن اخلاق5. اصل عدالت و كنترل6. اصل داشتن معيار، استاندارد و ضابطه براي كنترل7. اصل هوشياري و زيركي دريافت و ارزيابي اطلاعات8. اصل پيشگيريروش اصلاح امور در فرايند كنترل* روش ارشادي با گفتار و كردار* تشويق افراد وظيفه شناس* تنبيه افراد خطاكار و بي توجه به وظايف* استاد مطهري مي گويد: رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب در درون يك نهضت از آفتهاي بزرگ هر نهضت است. وظيفه ي بزرگ رهبران اصلي اين است كه راه نفوذ و رخنه ي اين گونه افراد را سد نمايند. فرصت طلبي تأثير شوم خود را در تاريخ صدر اسلام نشان داد. نهضت را اصلاح طلب آغاز مي كند نه فرصت طلب، و همچنين اصلاح طلب مؤمن اهداف نهضت را پيگيري و ادامه دهد نه فرصت طلب كه در پي منافع خويش است. به هر حال مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان علي رغم تظاهرات فريبنده شان يكي از شرايط اصلي ادامه ي يك نهضت در مسير اصلي است.خود

كنترلي:در اسلام مهمترين روش نظارت، خود كنترلي است، خود كنترلي يعني تقوي و در مكتب اسلام از يك موقعيت بسيار ممتازي برخوردار است، قرآن كريم، ملاك كرامت و ارزش انسانها را در تقوي مي داند و مي فرمايد: «گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين افراد مي باشد .» تقوا به عنوان بهترين توشه ي آخرت و بزرگترين وسيله ي سعادت معرفي شده است. در قرآن مي فرمايد:« براي آخرت خود توشه اي تهيه كنيد و بهترين توشه تقواست.»تقوا عبارتست از يك نيروي دروني و قدرت ضبط نفساني كه در اثر تمرين و رياضتهاي مداوم براي نفس حاصل مي شود و نفس را چنان نيرومند مي سازد كه مطيع فرمانهاي الهي خواهد بود.تقوا يعني خود نگهداري و كنترل نفس. هر ترك گناهي را تقوا نمي گويند، بلكه ملكه ترك گناه و نيروي كنترل و ضبط نفس را تقوا مي دانند.حضرت علي(ع) فرمودند:« همانا كه تقوا داروي شفا بخش بيماريهاي قلب شما و سبب بينايي چشم دلهاي شما مي باشد.»تقوا را مي نوان از بهترين و مؤثرترين عوامل بصيرت و روشن بيني و وظيفه شناسي شمرد، اينكه گفته شد، تقوا موجب ازديا بصيرت است، در عقل عملي و تشخيص وظيفه و به اصطلاح شناخت بايدها و نبايدهاست، نه در عقل نظري و درك حقايق.حضرت علي(ع) فرمود:« هر كس تقوا را پيشه سازد شدائد و سختيها از او دور مي شوند، بعد از اينكه نزديك شده اند. تلخيها برايش شيرين مي گردند، امواج مشكلات متراكم، در برابرش شكافته و پراكنده مي شوند و امور دشوار و دردناك برايش آسان مي شوند.»مشكلات در زندگي بشر دو نوع هستند. مشكلاتي كه ناشي از حوادث و رويدادهاي طبيعي نقص عضو بوجود مي آيند و مشكلاتي كه ناشي از تصميم و اراده ي

انسان است. تقوا در هر دو زمينه به انسان كمك مي كند، در خصوص مشكلات نوع اول، يك انسان با تقوا و خود كنترل به جهان و مشكلات جهان را گذرا و زندگي آخرت را باقي و جاويد مي داند در نتيجه جزع و ناله نمي كند، با صبر و شكيبايي با اين نوع مشكلات برخورد مي كند.انسان با تقوا با اميد به لطف و رحمت خداوندنا اميد و مأيوس نخواهد شد، با روحيه ي بالا با اين مطالب برخورد مي كند.برخي گرفتاريها و مشكلات فردي، سازماني و اجتماعي معلول تصميم ها و رفتارهاي ناشي از هواي نفس و خود خواهي است. امروزه اغلب گرفتاريها عامل دروني ناشي از روحيات انسان دارد، بشر امروز گرفتار حرص و طمع و روحيه ي استكباري عده اي افراد انسان نما است.فرد متقي از رفتار خود مراقبت مي كند رفتار متعادل متناسب با احكام الهي دارد، لذا با دل آرام و قلب نوراني به حيات خويش ادامه مي دهد و براي آخرت توشه برمي دارد.تقوا و آزاديممكن است افراد فكر كنند آزاديها، در اثر تقوا محدود مي شوند، در حالي كه تقوي مصونيت است، تقوا سبب آزادي و آسايش و عزت و بزرگواري انسان مي شود. انساني بي تقوا اسير شهوات نفساني و خود خواهي است.امام علي(ع) مي فرمايند:« تقوا كليد هدايت و استقامت و توشه ي آخرت مي باشد . تقوا سبب آزادي از بندگيها و وسيله ي نجات از هلاكتهاست.»همچنين اين حضرت فرمودند:« شرافتي بالاتر از اسلام نيست، و عزتي عزيز تر از تقوي و پناهگاهي بهتر از ورع وجود ندارد.»  تقوا و درمان محدوديتصفات زشت و پليد نه تنها باعث بيماري روحي بلكه باعث بيماري جسمي مي شود. امروز مشخص شده ريشه ي بسياري از بيماريهاي جسماني

در علم پزشكي، عوارض روحي است.آرامش روح و اطمينان قلب باعث سلامت روح و نهايتاً سلامت جسم مي شود. امام علي(ع) فرمودند:« تقوا درمان بيماريهاي جسم شما و اصلاح كننده ي فساد قلوب شما است»عوامل مؤثر در ايجاد فضاي خود كنترلي1. نظارت الهي2. رقيب و عتيد3. پيامبران، امامان و مؤمنان4. امام زمان(عج)5. فرشتگان6. اعضاي بدن انسان7. زمان و مكان8. نفس لوامه9. ياد مرگ و قيامتروشهاي خود كنترليكنترل و اراده ي نفس كار سهل و ساده اي نيست، بلكه نياز به تدبير و سياست و بردباري و تلاش و جديت دارد.حضرت علي(ع) فرمودند:« با تداوم جهاد، نفس خودتان را تملك كنيد و در اختيار بگيريد.» از ديدگاه علما و فقهاي دين حساب نفس را در سه مرحله بايد انجام داد تا تدريجاً خود كنترل شود:1. مشارطه و پيمانگيري حسابرسي نفس2. مراقبه3. حسابرسي اعمالآثار و علائم خود كنترلي1. تقيد به اطاعت از خدا2. خضوع و فروتني3. عشق به عبادت4. آرامش و اطمينان5. توجه خدا به بنده6. داشتن روحيه ي جهاد و تلاش7. احسان و خدمت به مردمبخش ششم: مباني تصميم گيري در مديريت اسلاميرهنمودهاي قرآن در مورد تصميم و تصميم گيريقرآن به طور كلي در برخي از موارد ما را به تصميم گيري امر كرده است: قرآن در چند مورد تصميم را به معناي واقعي خود به كار برده است از جمله:1. در هنگام طلاق گرفتن: « و ان عزموا الطلاق فان الله سميعٌ عليم»2. مشورت كردن: « و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين»3. صبر كردن:«و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور»4. نماز به پا داشتن و امر به معروف و نهي از منكر

كردن5. اطاعت از خدامراحل تصميم گيري:مرحله ي اول: بايد سعي كنيم با دقت كافي مسئله يا مشكل مانع رسيدن به هدف را بشناسيم و تعريفي صحيح از آن مشكل داشته باشيم و اگر در اين مرحله دقت كافي نداشته باشيم در مراحل بعدي با مشكلات بيشتري مواجه مي شويممرحله ي دوم:زماني است كه مشكل را شناختيم، آنگاه بايد به دنبال پيدا كردن يك راه حل باشيم و البته بايد اين را مد نظر داشته باشيم كه هر مشكلي يا به عبارتي هر مانعي راه حلهاي مختلفي دارد، اگر راه هاي متفاوتي پيدا كنيم بهتر مي توانيم تصميم بگيريم و كمتر دچار اشتباه شويم.مرحله ي سوم:حال كه راه حلهايي را يافتيم، بايد به دنبال معيار باشيم تا براساس آن بتوانيم درست تصميم بگيريم. بايد دقت كرد كه رضايت افراد را مهمتر مي دانيم يا سود خود را.مرحله ي چهارم:در اين مرحله راه حلهاي متفاوت را مورد ارزياابي قرار مي دهيم تا ببينيم چه نتايجي را به دنبال دارند در واقع نتيجه را پيش بيني مي كنيم.مرحله ي پنجم: در اين مرحله براي سنجش راه حل اصلي بايد اقدام كنيم، آن هم با توجه به معيارهاي انتخاب شده و نتيجه هاي بدست آمده؛ يعني بايد بسنجيم كدامين راه حلها بهتر است.مرحله ي ششم:اين مرحله؛ آخرين مرحله است؛ يعني انتخاب بهترين راه حل از ميان همه ي راه حلها.سطوح تصميم گيري اسلامي* تصميم گيري در زمينه ي اجراي احكام و فرامين الهي* تصميم گيري در سطح نبوت، امامت و ولايت* تصميم گيري اعضاي جامعه اسلاميالف) بعد فرديب) بعد مديريتي: كه برخي از ويژگي هاي آن عبارتند از:1. اتكاء و توكل به خدا در تصميم گيري2. مشاركت و مشاوره در تصميم گيري3. موقع شناسي، تدبير و آينده نگري در تصميم گيري4. ثبات، پايداري

و قاطعيت در تصميم گيري5. سلامت روحي و رواني و تمركز حواس در تصميم گيري6. عدالت، انصاف و توجه به زيردستاندر هنگام تصميم گيريلوازم تصميم گيري* عاقبت انديشي* استفاده از تجارب* مشورت* رعايت خطوط كلي برنامه ي جامع و برنامه ي عملياتيلغزشها در تصميم گيري1. عدم قاطعيت و ترديد و دو دلي در تصميم گيري2. پيروي از هوسهاي نفساني3. تصميم گيري نسنجيده4. نا پختگي5. فريبفصل سيزدهم: ويژگيهاي مدير اسلاميمدير در مديريت اسلامي نقش الگو دارد لذا داشتن يكسري از خصوصيات و ويژگيها كه بيانگر كفايت و شايستگي او براي مديريت است مد نظر قرار مي گيرد، برخي از معيارها با توجه به متون اسلامي عبارتند از:1. اخلاص2. رهبري3. دانش نسبت به ائمه ي اطهار(ع)4. مبارزه با ظلم و ستم5. مبارزه با خرافات6. آگاهي و قدرت: در اين باره حضرت علي(ع) مي فرمايد:« اي مردم سزاوارترين اشخاص به خلافت، آن كسي است كه در تحقق حكومت نيرومندتر، و در آگاهي از فرمان خدا  داناتر باشد، تا اگر آشوبگري به فتنه انگيزي برخيزد، به حق بازگردانده شود، و اگر سر باز زده با او مبارزه شود.»7. سازندگي خود: امام علي(ع) مي فرمايند:« كسي كه خود را رهبر مردم قرار داد بايد پيش از آنكه به نعليم ديگران بپردازد، خود را بسازد، و پيش از آنكه به گفتار تربيت كند، با كردار تعليم دهد،زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد و ادب كند سزاوارتر به تعظيم است از آنكه ديگري را تعليم دهد و ادب بياموزد.»8. مبارزه با جهالت9. نظم و انضباط:  پيامبراكرم(ص) اوقات خود را به سه دسته تقسيم مي كرد: الف) براي كارهاي روزمره ب)براي استراحت و تفريح  ج) عبادت و سازندگي خود10. تشويق به علم: در نهج البلاغه آمده است: حكمت

را هر كجا باشد فراگير، گاهي حكمت در سينه ي منافق است و بيتابي كند تا بيرون امده و با همدمانش در سينه ي مؤمن آرام گيرد.11. روش تبليغ12. پيروي از عدل13. امانت داري14. برخورد و معاشرت: امام علي(ع) مي فرمايند:«با مردم آنگونه معاشرت كنيد كه اگر مرديد بر شما اشك ريزند و اگر زنده مانديد با اشتياق به سوي شماآيند.»15. نرم خويي: امام علي(ع) مي فرمايند:« كسي كه درخت شخصيت او نرم و بي عيب باشد، شاخ و برگ او فراوان است»16. استقامت17. رهبري و مشورتروشهاي مديريت از ديدگاه ائمه:1. دادگري و عدالت2. عفو و بخشش3. رسيدگي به مستضعفين4. مشورت5. نرمش در مسائل شخصي و صلابت در مسائل اصولي6. اصل سادگي در زندگي و دوري از ارعاب7. اصل مساوات و برابري

كار زياد

(مجموعه تفكر سريع مدير)نويسنده: راس جي - مترجم: مهران اخباريفر

خلاصه كتاب- تلخيص: عطيه اشرف حصاري- انتشارات قدياني- پيش گفتار: اگر شما هم يكي از ميليون ها نفري هستيد كه كارشان آن قدر زياد است كه وقت ندارند به خودشان برسند اين كتاب براي شماست . اين طرف و آن طرف توصيه هاي زيادي (كه اغلب واقع بينانه نيستند )براي اينكه چگونه كار عقب افتاده نداشته باشيد مي يابيد اما اينها نوشداروي بعد از مرگ سهراب است. مشكل شما اين است كه كار عقب افتاده داريد و تنها پرسشي كه پاسخش را نمي يابيد اين است كه "چه طور از شر اينها خلاص شوم؟" اين كتاب پاسخ همين پرسش را مي دهد . ايده آل اين است كه يك روز فارغ از كارهاي جاري به كارهاي عقب افتاده بپردازيد. پس نفس عميقي بكشيد و ترس را كنار

بگذاريد. هر چه بايد بدانيد در اين كتاب هست . حتي اگر يك ساعت وقت داريد با اين كتاب مي توانيد به كار خود سر و سامان ببخشيد. اين كتاب شما را براي برداشتن شش گام اصلي هدايت مي كند كه بتوانيد به سرعت به كار هاي عقب افتاده سر و سامان بدهيد.فصل اول:  وقت ايجاد كنيدممكن است فكر كنيد كه اصلا وقت نداريد اما اگر دليل كاملاً موجهي پيدا شود حتما مي توانيد مقداري از وقتتان را آزاد كنيد. تصور كنيد مدير عامل مي خواهد تصميم نهايي را در مورد ارتقاي شما بگيرد و گفته است كه مي خواهد فردا اول وقت يك ساعت با شما صحبت كند. يا مهمترين مشتري به شما تلفن ميكند و ميگويد كه مي خواهند سفارش اخيرشان را دو برابر كنند اما لازم است كه فردا بعد از ظهر شخصاً به ملاقت مدير عامل شركت آنها برويد و صحبت كنيد. بي شك براي اغلب اين كارها حتي اگر به دردسر هم بيفتيد مي توانيد وقت آزاد كنيد . خوب پس انجام كارهاي تلنبار شده اين قدر فوري فوتي يا اين قدر مهم نيست.اما نكته اين است اگر واقعاً لازم باشد مي توانيد وقت پيدا كنيد.  فقط بايد تصميم بگيريد كه لازم است.آزاد كردن وقت :مي دانيد كه كار بايد انجام شود . تنها سوال اين است كه چگونه وقتش را پيدا كنيد؟ سعي كنيد حتي المقدور يك روز كامل را آزاد كنيد و نگذاريد چيزي در كارتان وقفه اندازد:•    از قبل تصميم بگيريد كه چه روزي را مي خواهيد صرف كار هاي عقب افتاده كنيد و در تقويمتان با

حروف درشت يادداشت كنيد. اجازه ندهيد چيزي اين برنامه را عوض كند .•    نام هر دوست، منشي يا هر كس ديگري را كه مي تواند كمكتان كند يادداشت كنيد . به همه بگوييد در آن روز به خصوص هيچ كار ديگري نخواهيد كرد. از منشي بخواهيد در آن روز هيچ تلفني را وصل نكند و هيچ قرار ملاقاتي براي آن روز نگذارد. •    اگر مي توانيد آن روز در خانه بمانيد وكار ها را از خانه دنبال كنيد . •    شب ها و روزهاي تعطيل براي كار شما مناسب نيستند ، چون اغلب در اين مواقع نمي توانيد با كساني كه لازم داريد تماس بگيريد يا كارهايي را كه بايد در ساعات اداري انجام شوند انجام دهيد.ولي در اين ساعات مي توانيد بخش اول كار يعني _ آماده سازي _ را انجام دهيد .و با مجموعه از كارهايي كه بايد واگذار كنيد و مجموعه ديگري از كارهايي كه بايد خودتان انجام دهيد به سر كار برويد .به اين ترتيب ، در محل كارتان وقت كمتري را صرف سر و سامان دادن كارهاي عقب افتاده خواهيد كرد.•    تا اينجا توانستيد نظمي به كارهاي عقب افتاده بدهيد و بنا براين ، وقت انجام اين كارها را پيدا خواهيد كرد، به اين دليل ساده كه مجبوريد. هرچه كار را به تعويق بيندازيد بدتر ميشود.(اين چيزي بود كه مادرم در مورد مرتب كردن اتاقم مي گفت و اين جمله همان قدر كه ناراحتم ميكرد، درست بود.) پس در اين فصل سه گام اساسي داشتيم :    وقت آزاد كنيد.    به برنامه ايي كه ريختيد ، پايبند بمانيد .    وقفه ها

و مزاحمت هاي احتمالي را حذف كنيد.فصل دوم: تعيين هدفشايد انتظار اين يكي را نداشته ايد. در واقع ممكن است تعجب كنيد كه تعيين هدف در انجام حداكثر ممكن از كارهاي عقب افتاده ، چه نقشي ممكن است داشته باشد. تعيين هدف در اين كار نقش اسا سي دارد. ممكن است فقط چند ساعت براي انجام كارهاي عقب افتاده وقت داشته باشيد؛ ولي باز هم بايد پنچ دقيقه اول را به اين كار اختصاص دهيد. به آساني ممكن است در ميان انبوه جلسات هفتگي ، هزينه ها ، در خواست هاي اطلاعات ، فاكتورهايي كه بايد تأييد شود و بسياري چيزهاي ديگر ، فراموش كنيد كه كار اصلي شما چيز ديگري است : افزايش فروش ، افزايش رضايت مشتري ، تقويت روابط عمومي ، بهبود توليد يا هر چيز ديگري كه شركت شما را براي آن استخدام كرده است . پس هدف را به روشني تعيين كنيد. چند مثال :•    حسابداري: تأمين سيستم هاي دقيق و مؤثر صورت حساب وپرداخت•    توليد : افزايش بهره وري•    توزيع: تأمين توزيع سريع و با كيفيت خوب با كمترين هزينه•    بازاريابي: تأمين رضايت مشتريان و جلب مشتريان جديدممكن است در يكي از اين حوزه ها كار كنيد و احساس كنيد كه هسته اصلي كارتان كمي فرق دارد . خوب ، اينها فقط مثال اند. بدون تعيين هدف چنان چه بعد خواهيم ديد ، نمي توانيد كارها را اولويت بندي كنيد . مسلماً كاري كه مستقيماً به هدف شما مربوط مي شود ، مهم تر از كوهي از كارهاي نامرتبط با هدف است .و تا وقتي كه هدفتان را نشناسيد، نخواهيد

دانست كه هر كاري متعلق به كدام دسته است. پس هر چه قدر هم عجله داشته باشيد تعيين هدف گامي اساسي است .فصل سوم: سازمان دهي كارهااين مرحله در دراز مدت به شما كمك خواهد كرد. هم مي توانيد سريع تر به كارها رسيدگي كنيد و هم كارها را بهتر انجام خواهيد داد.دو دليل براي اين مرحله وجود دارد:    به لحاظ روانشناختي ، مشكل عمده در انجام كار هاي انباشته شده اين است كه ذهنتان با كوهي از كار مواجه مي شود _ روي كاغذ، در كامپيوتر يا كارهايي كه در ذهنتان رژه مي روند  _ و انجام اين همه كار غير ممكن به نظر مي رسد . اما وقتي كه كارها را سازماندهي كنيد ، كنترل كارها را به دست مي گيريد و كوه كارهاي پيش رو را به شكلي كه براي ذهنتان قابل درك است، در مي آوريد. به اين ترتيب كل كار قابل انجام به نظر مي رسد و انگيزۀ مثبت خوبي خواهيد داشت .    وقتي كار را به لحاظ منطقي مرتب مي كنيد ، مي توانيد مؤثر تر كار كنيد . اگر بدون هيچ نظم و ترتيبي شروع به كار كنيد ، سرنخ از دستتان در مي رود و فرصت كار منظم را از دست مي دهيد. مثلاً ممكن است يادداشتي روي ميزتان پيدا كنيد كه يادداشت ديگري را منتفي كند . اما اگر اول به يادداشت منتفي شده برسيد ، مطابق آن عمل مي كنيد و بعداً مي فهميد كه وقتتان را هدر داده ايد. پس سازمان دهي كار ممكن است باعث سرعت نهايي انجام كارها شود.خوب ، چه طور

بايد كارها را سازمان دهي كنيد؟ •    همه چيز را روي كاغذ بنويسيد : _ بله روي كاغذ _ كامپيوتر را فراموش كنيد ، چون بايد واقعاً چيز هايي را جا به جا كنيد . اول، همۀ كارهايي كه در ذهنتان ثبت شده اند بنويسيد. هر كدام را روي يك تكه كاغذ جداگانه بنويسيد، چون بعداً ممكن است ترتيبشان عوض شود . هر يادداشت يا نامۀ الكترونيكي يا هر چيز ديگري را مطابق آن عملي انجام دهيد ، روي كاغذ چاپ كنيد . همچنين ، قرارهاي مهمي را كه براي چند روز آينده در تقويمتان يادداشت كرده ايد ، بنويسيد.•    گروهبندي: حالا بايد كاغذ ها را مرتب كنيد . نگرن نباشيد ؛ طولي نمي كشد . اكنون مي توانيد آسوده خاطر باشيد ، چون به جاي خوبي رسيده ايد : ايجاد نظم از درون آشوب. بايد براي هر كار اصلي كه در دست داريد ، يك دسته كاغذ داشته باشيد . ممكن است متوجه شويد كه بعضي از كار ها تا همين جا خود به خود مرتب شده اند . ممكن است يك دسته از يادداشت ها و كاغذ هاي مربوط به سخنراني هفتۀ بعدتان باشد كه هنوز هيچ كاري برايش نكرده ايد و يك پوشه اطلاعات مربوط به هزينه هايي است كه قبلاً بايد دور مي ريخته ايد .بايد براي هر پروژه يا كار مهم يك دسته كاغذ درست كنيد:    يك دسته كاغذ براي شرح كار پست جديدتان در شركت .    يك دسته كاغذ و يادداشت براي نمايشگاه ماه بعد.    دستۀ نامه هايي كه بايد امضا كنيد.    يك پوشه براي اطلاعات گزارشي كه بايد

بنويسيد.    يك دسته مربوط به تماس هاي تلفني كه بايد به آنها جواب بدهيد .    همه چيز هايي كه بايد بايگاني شود.    دستۀ مطالبي كه بايد بخوانيد.    و چيز هايي شبيه اينها . شما بايد تصميم بگيريد كه چه گروه هايي را انتخاب كنيد. به هر حال ايدۀ كلي اين است.•    مرتب كردن باقيمانده ها :احتمالاً برايتان پيش آمده است كه بعضي چيزها در هيچ گروهي جا نگيرند . هر يك از اين چيزها يك كار مستقل است ، يا شايد هم چند تا از آنها به هم مربوط باشند ، ولي واقعاً يك گروه تشكيل نمي دهند . يا ممكن است اصلاً به درد نخور باشند : آمار قديمي ، نامه هايي كه ديگر موضوعيت ندارند ،  پس دو دسته ديگر هم لازم داريد :    متفرقه : هر چيزي كه در هيچ دستۀ ديگر جا نگيرد در اين دسته مي گذاريد . اما به اين ترتيب دسته اي داريد از هر چيزي كه نتوانسته ايد دسته بندي كنيد و اين چندان خوب نيست . پس اين دسته ي متفرقه را هر چه مي توانيد كوچكتر كنيد . اگر ديديد كه اين دسته دارد خيلي بزرگ مي شود ، ممكن است بتوانيد گروه هاي جديدي تشكيل دهيد . فرض كنيد يادداشتي براي صحبت با يكي از كارمندانتان را كه زمانبندي كارها را رعايت نمي كند ، در اين دسته گذاشته ايد ، و همچنين ، نامۀ همكارتان براي معرفي سه نفر براي كمك در نمايشگاه هفتۀ آينده و در خواست يكي از كارمندانتان براي تغيير جايش ، به دليل سر و صداي زياد را هم

در دستۀ متفرقه گذاشته ايد . اكنون مي توانيد گروه جديدي براي مسا ئل پرسنلي تشكيل دهيد.    زوائد : از دور ريختن چيزهاي به درد نخور اجتناب نكنيد . اما به ياد داشته باشيد كه بعداً هم براي دور ريختن وقت هست . پس اكنون وقت زيادي را صرف تصميم گيري در مورد دور ريختن يا نريختن يك يادداشت نكنيد . اگر مطمئن ايد كه مي توانيد آن را دور بريزيد كه فبها ؛ اما وقت صرف فكر كردن در اين باره نكنيد . فعلاً بهتر است هر چه سريع تر كارها را گروهبندي كنيد . در انتهاي اين فرايند غير از دستۀ متفرقه و زوائد ده دوازده گروه مهم داريد و چند گروه كوچكتر و كم اهميت تر ، احتمالاً چيزي بين نيم تا يك ساعت وقت صرف كرده ايد تا به اين مرحله رسيده ايد . و اكنون احتمالاً حالتان كمي بهتر شده است . تفكر زيركانه : اگر بخواهيد مي توانيد زوائد را فوراً در سطل زباله بريزيد . اما اگر اين دسته خيلي بزرگ است ، بهتر است آن را نگه داريد تا پيشرفتتان را پيش چشم داشته باشيد . اين محرك خوبي است و رضايت خاطر ناشي از كار را افزايش مي دهد . والبته باعث مي شود سريع تر كار كنيد.•    يادداشت برداري : اگر باز هم در آينده دچار اين وضعيتِ انبوهِ كاري انجام نشده ، شويد ( كه اميدوارم ديگر پيش نيايد ) بهتر است كارهاي عقب افتاده تان به صورت يادداشت هايي روي تكه هاي مختلف كاغذ يا كاغذ هايي چسب دار نباشد . راه چاره

آسان است . يك دفتر چۀ يادداشت همراه داشته باشيد و همۀ يادداشت ها را در آن بنويسيد . بايد هر فكري را كه در گوشۀ ذهنتان داريد ، در اين دفترچه يادداشت كنيد . چون دفترچه را مي توانيد در جيب خود حمل كنيد ، هميشه با شماست و از هر پنچ دقيقه وقتي كه داريد ، مي توانيد براي مرور بخشي از آن استفاده كنيد.فصل چهارم : اولويت بنديهنوز وقت شروع كار نيست . اول بايد تعيين كنيد كه كدام كارها مهم ترند . به هر حال دشمني به نام ساعت داريد و نمي توانيد همۀ كارها را فوراً انجام دهيد . مقداري از كارها را به بعد موكول كنيد . پس بايد مطمئن باشيد كه ترتيب انجام كارها درست است ؛ بايد براي كارهاي مهم وقت كا في بگذاريد و كارهاي فوري فوتي را به بعد موكول نكنيد . در اولويت بندي بايد دو جنبه را مد نظر داشته باشيد :    اهميت    فوريتاهميت : در اينجا دانستن هدف كمك زيادي مي كند . هر گروه را جداگانه بررسي كنيد و با هدف اصلي خود بسنجيد _ افزايش سود ، جلب رضايت مشتري ، يا هر چه هست . آيا كاري كه داريد بررسي مي كنيد ، مستقيماً به برآوردن هدفتان مربوط مي شود ؟ كارها را با «الف» ، «ب» و «ج» علامت گذاري كنيد . كارهاي  «الف» آنهايي هستند كه براي رسيدن به هدفتان مهم اند و كارهاي «ج» آنهايي هستند كه مستقيماً ارتباط چنداني با هدفتان ندارند. اين پارامتر  را با بيان مثال روشن تر مي كنيم :فرض كنيد مدير حسابداري

هستيد. سه گروه كارهايي را كه بايد با هدفتان _ تأ مين سيستم هاي دقيق و مؤثر صورت حساب و پرداخت _  بسنجيد بيان ميكنم . بايد متوجه شويد كه كدام مستقيماً به پيشبرد هدفتان كمك ميكند و كدام كمكي نميكند . به ياد داشته باشيد كه فعلاً به فوريت كار ها توجهي نداريم؛ بعداً به اين مسئله مي رسيم . مثلاً ممكن است تا دو هفتۀ ديگر نيازي به آماده كردن سخنراني نباشد ، اما وقتي كه زمانش برسد ، سخنراني بسيار مهم خواهد بود .كمتر كسي پيدا مي شود كه در شغلش بيش از يك هدف داشته باشد . اين نادرتر از آن است كه ممكن است به نظر آيد ؛ هدف شما نسبتاً گسترده و نزديك به هدف بخشي است كه در آن كار مي كنيد .گاهي به نظرتان مي رسد كه دو هدف دايد در حالي كه اين دو هدف واقعاً بخش هايي از يك هدف كلي ترند. در اين صورت احتمالاً شركت شما كارش را در دو بخش سازمان داده است و شما براي هر دو بخش ، مثلاً فروش و بازاريابي، كار مي كنيد.گروه كارها         هدف    اهميت براي هدفآماده كردن يك سخنر اني براي تشويق مديريت به سرمايه گذاري در يك نرم افزار جديد صورت حساب وپرداخت    تأمين سيستم هاي دقيق و مؤثر صورت حساب و پرداخت    الفطرح انتقال به يك دفتر بزرگتر    همان هدف قبل    جطرح انتخاب يك مدير حسابداري جديد    همان هدف    باكنون ميبينيد كه با گروه بندي كارها چقدر در وقت صرفه جويي كرده ايد . حالا به جاي اينكه اهميت صدها كار را تعيين كنيد

فقط با ده دوازده كار سر و كار داريد . همۀ كارهاي يك گروه از اهميت يكساني برخوردارند. فوريت : روشن است كه كارهاي فوري آنهايي هستند كه بايد هر چه زودتر انجام شوند . وقتي كارها را اولويت بندي مي كنيد بايد فوريت و اهميت كارها را جداگانه تعيين كنيد و گرنه گيج خواهيد شد. بعضي از كارها در مقايسه با هدفتان از درجۀ «ج» هستند اما مي دانيد كه بايد فوراً اين كارها را انجام دهيد.پس مسئله فوريت گروه ها را جداگانه بررسي كنيد. مثلاً ممكن است ترتيب دادن انتقال به يك دفتر بزرگتر گرچه از درجۀ «ج» است ، كاري فوري باشد . اما نبايد وقت زيادي را به اين كارها اختصاص دهيم ( مگر اينكه مهم هم باشند) . كارهاي فوري كارهايي هستند كه بايد اول از همه از سر راه برشان داريم، فقط همين.تفكر زيركانه : اگر نمي توانيد اهميت يك گروه از كارها را تعيين كنيد از خودتان بپرسيد اگر اين كارها انجام ندهيد چه مي شود؟ انجام نشدن اين كارها چه اثري بر سازمان دارد ؟ اگر اثرش مثلاً كاهش سود، افزايش هزينه ، يا تخريب روابط عمومي است ، درجۀ اين گروه «الف» است . اگر انجام نشدن اين كارها در دراز مدت اثر مهمي نمي گذارد درجۀ اين گروه «ج» است.اولويت هاي شما :اكنون بايد بتوانيد همۀ گروه ها را به ترتيب اولويت مرتب كنيد. كارهي خيلي فوري را بايد اول انجام دهيد ، حتي اگر خيلي فوري نباشند . (البته اگر كار هم فوري و هم مهم باشد ، به خودي خود در بالاي فهرست

قرار ميگيرند. و بعد كارهاي ديگر به ترتيب اهميت قرار ميگيرند:    فوري و مهم    فوري    مهم (الف)    مهم (ب)    مهم(ج)حتي اگر كم اهميت ترين كارها را هم بايد به موقع انجام دهيد، چون نهايتاً _ در صورتي كه به موقع انجامشان ندهيد _ تبديل به كار هاي فوري مي شوند و به اول فهرست مي پرند.اما در واقع _ و شايد حالا متوجه شده باشيد _ اصلاً نبايد همۀ كارهاي عقب افتاده را همين حالا انجام دهيد.اكنون فقط بايد تعداد كمي از كارها را انجام دهيد . بقيه را يا بايد كلاً كنار بگذاريد يا بعداً انجام دهيد.كار اصلي اين است كه تصميم بگيريد كدام كارها را حالا انجام دهيد و بقيه را چگونه با يك برنامۀ زماني واقع بينانه سر و سامان دهيد. خاطرتان آسوده باشد.فصل پنجم : انتخاب هااكنون كه مي دانيد گروه هاي كارهايتان را به چه ترتيبي بايد انجام دهيد، سرانجام زمان شروع كار فرا رسيده است! اول بايد كار هاي هر گروه را بررسي و آنها را به چهار رده تقسيم كنيد. هدف اين است كه تعيين كنيد كدام كارها را حتماً بايد همين حالا خودتان انجام دهيد و راه جايگزيني براي سر و سامان دادن به بقيۀ كارها پيدا كنيد. اينجا جايي ا ست كه واقعاً شروع مي كنيد به كاهش دادن حجم كارها ، تا حدي كه قابل انجام شوند  .  براي هر كار چهار گزينه پيش رو داريد:    رهايش كنيد .    واگذارش كنيد.    به بعد موكولش كنيد.    انجا مش دهيد.كدام گزينه را انتخاب ميكنيد ؟هر گروه را كه بررسي ميكنيد هر چه را كه در آن است مي توانيد

در يكي از اين چهار رده قرار دهيد. بعداً در همين فصل ، واگذار كردن و به تعويق انداختن را با جزئيات بيشتري بررسي مي كنيم و در فصل بعد به انجام كارهايي مي پردازيم كه گريزي از آنها نيست . در اينجا مطا لبي را بيان مي كنيم كه براي رده بندي كارهاي هر گروه بايد بدانيد.رها كردن : قبلاً يك مرحلۀ سريع دور ريختن را طي كرديد، اما اكنون بايد دقيق تر باشيد . در اينجا يك عالم كار داريد و نمي توانيد به كارهايي كه نيازي به آنها نداريد و حتي روي ميزتان جايي برايشان نداريد، بپردازيد.پس اگر در مورد چيزي شك داريد ، دورش بيندازيد. واگذاركردن:  واگذاركردن يك كار كاملاً تخصصي است فعلاً فقط بايد بدانيد چه كارهايي را واگذار كنيد _ بعداً به چگونه واگذار كردن مي پردازيم  و پاسخ بسيار ساده است _ آيا اين كار را حتماً بايد خودتان انجام دهيد؟ اگر نه ، كار را به كسي ديگر ي بسپريد چه فوري باشد چه نباشد . فقط يك تبصره هست: بعضي از كارها را اگر خودتان انجام دهيد كمتر وقت مي گيرند تا بخواهيد براي ديگري توضيح دهيد . اگر واگذاري درست انجام شود ، چنين چيزي پيش نمي آيد، اما وقتي داريد با حداكثر سرعت ممكن ميزتان را پاك سازي مي كنيد چند كار نه چندان وقت گير در دستۀ انجام د هم » بيشتر باشد بهتر است تا در دستۀ واگذار كنم ».به بعد موكول كردن: باز هم بعداً به بررسي اين كارها خواهيم پرداخت . اما اساساً اگر كاري را حتماً بايد خودتان انجام دهيد و كاري فوري نيست، مي توانيد بعداً انجامش دهيد . كاملاً واضح

است.تفكر زيركانه : سعي نكنيد در مورد كارهاي مهم، صرفاً به دليل اهميتشان ، بلافاصله تصميم بگيريد . كارهايي را كه فوري نيست، مي توان كمي بيشتر در نوبت نگه داشت . به اين ترتيب ، وقت بيشتري خواهيد داشت تا تصميم درست تري بگيريد. انجام دادن : هر چيزي را كه نمي توان دور ريخت ، واگذار كرد، يا به تعويق انداخت، بايد انجام داد. اما وقتي به انتهاي اين فرايندِ مرتب سازي مي رسيد، پوشۀ كارهايي كه بايد انجام دهيد به طور آرامش بخشي نسبت به كوهي كه يك ساعت پيش روبه رويتان بود كم حجم است.براي وقتتان برنامه ريزي كنيد :قبل از اينكه پيش تر برويد لازم است همۀ گروه هايتان را مرور كنيد . و ببينيد كه كدام گرو ها حاوي وقت گيرترين كارهايي است كه اكنون بايد انجام دهيد، قبل از شروع كار براي وقتتان برنامه ريزي كنيد . هم اهميت گروه را در نظر بگيريد و هم حجم تخميني كار گروه را. به ترتيب اولويتي كه براي گروه ها در نظر گرفته ايد كار كنيد. به اين ترتيب اگر اتفاق پيش بيني نشده اي رخ دهد و وقت كم بياوريد ، دست كم ، مهمترين كارها را انجام داده ايد. در اينجا چند راهنمايي براي تنظيم برنامۀ زماني، پس از تقسيم كارها به چهار رده ، بيان مي كنيم:    اول كارهاي فوري را كه بايد واگذار شوند ، به ديگرن بسپاريد     كارهايي را كه مي توان بعداً واگذار كرد مشخص كنيد تا بتوانيد وقتي آنها را به زير دستتان بدهيد كه شوك ناشي از ديدن آن همه كاري كه تازه دستش داده ايد ، رد شده باشد.    براي فوري ترين كارهايتان

برنامه ريزي كنيد ولي در صورتي كه اين كارها مهم نيستند وقت زيادي صرفشان نكنيد.    ببينيد چند گروه و چقدر وقت داريد و مطابق با زمان ميانگين براي هر گروه برنامه ريزي كنيد.    اكنون شايد لازم باشد وقت تخصيص داده شده به گروه ها را كم و زياد كنيد. وقت لازم براي گروه ها را طوري تعيين كنيد كه نهايتاً تعادل برقرار شود . البته اين تخصيص وقت بايد سريع انجام شود؛فكر نمي كنم مايل باشيد يك بعد از ظهر كامل را صرف اين كار كنيد.    به برنامه اي كه تنظيم مي كنيد ، پايند باشيد . اگر جلوتر از برنامه باشيد عيبي ندارد . اما سعي كنيد از برنامه عقب نيفتيد . حواستان به ساعت باشد تا مطمئن شويد كه مطابق برنامه پيش مي رويد.ممكن ا ست برنامه ريزي براي وقتتان كار وقت گيري جلوه كند اما اين طور نيست . اين كار حداكثر پنچ دقيقه وقتتان را مي گيرد و در عوض برنامه اي در دست داريد كه تا آخر روز برايتان كار خواهد كرد.واگذاركردن:اگر كارمنداني داريد كه حق داريد به آنها كار ارجاع كنيد و اگر سرتان آن قدر شلوغ است كه كارهايتان تلنبار مي شوند مطمئناً در واگذار كردن كار به ديگران كوتاهي كرده ايد .در واقع، واگذار كردن كار، يكي از مهارت هاي مهم در مديريت و نشانه ي خوب كار گروهي است . اگر ياد بگيريد كه كارها را واگذار كنيد كمتر احتمال دارد كه با كار عقب افتاده مواجه شويد (يا دست كم ، اين اتفاق بسيار كمتر مي افتد).امروزه سرعت كار در دنياي تجارت نوين چنان زياد است كه اگر كارها را تا آنجا

كه ممكن است واگذار نكنيد حجم كار همچون باتلاقي خواهد شد كه به سرعت در آن فرو خواهيد رفت درك واگذار كردن:واگذار كردن اغلب سوء تعبير مي شود . واگذار كردن به معني از سر باز كردن كارهاي پيش پا افتاده اي كه وقت انجامشان را نداريد ( يا از آنها خوشتان نمي آيد ) نيست. اين فقط ارجاع كار است ودر دراز مدت ارزشي ندارد. اما واگذار كردن كار نه تنها وقت شما را آزاد تر ميكند تا به كار مهم مديريت تيم بپردازيد ، بلكه باعث افزايش مهارت هاي افراد تيم مي شود و تيم به عنوان يك كل ، بازدهي بيشتري خواهد داشت.پس كل فرايند واگذاري به معني واگذاري مسئوليت كارها ست . به هر يك از اعضاي تيم يك هدف با زمان ، هزينه وكيفيت مشخص بدهيد و بگذاريد خودشان تصميم بگيرند كه چگونه به اين هدف برسند .به اين ، ترتيب اعضاي تيم ياد مي گيرند ، لذت دستيابي به يك نتيجه ي مثبت را مي چشند و در عين حال حجم كار شما را كم مي كنند . البته مسئوليت همچنان به عهده شما مي ماند و اگر اشكالي پيش بيايدشما مسئول آن خواهيد بود. البته نيمي از مهارت واگذار كردن اين است كه طوري اين كار را انجام دهيد كه اشكالي پيش نيايد.عده ايي از اين مي ترسند كه با واگذار كردن بخشي از كار كنترل از دستشان خارج شود. اما فكر كنيد كه كنترل چه چيزي را از دست مي دهيد : جزئيات و ريزه كاري هايي كه وقت زيادي از شما مي گيرند .همچنان كنترل كلي كاري كه واگذار

مي كنيد در دست شماست . و در عين حال مي توانيد به عقب باستيد وتصوير بزرگ را ببينيد . به اين ترتيب مي توانيد موقعيت هايي راكه پيش مي آيد ببينيد، مواردي را كه باعث اتلاف وقت مي شوند، تشخيص دهيد ، از پيشرفت هاي كاري تيمتان حمايت كنيد و رئيستان را تحت تأثير قرار دهيد.مهارت هاي واگذار كردن :در اينجا مراحل اصلي واگذاري موفق را بيان مي كنيم .•    كار را مرور وهدف را تعيين كنيد : آيا متوجه شده ايد كه تقريباً در همه ي مهارت هاي مديريتي اولين گام تعيين هدف است؟ اين به اين دليل است كه اگر ندانيد به كجا مي رويد شانس رسيدنتان به مقصد كم مي شود. هدف يك مقصد است وقتي مقصد را بشناسيد مي توانيد مسير را تعيين كنيد، زمان لازم را تخمين بزنيد تعيين كنيد كه ميانبر يا راه جايگزيني وجود دارد يا نه، و تشخيص دهيد كه چه موقع به پايان راه رسيده ايد . پس كار را با مشخص كردن كاري كه بايد انجام شود و تعيين يك هدف براي آن شروع كنيد.•    تصميم بگيريد كه كار را به چه كسي واگذار كنيد : هر كاري مناسب هر كسي نيست .  وقتي كه با كمبود وقت مواجه هستيد سعي كنيد با واگذار كردن كار از كارمندانتان از آنها كار بكشيد.اگر مي خواهيد كسي تحقيقاتي يرايتان انجام دهد كسي را پيدا كنيد كه روشنمند و منظم كار كند و بتواند به راحتي با مردم ارتباط برقرار كند . اين كار را نبايد به كسي بسپاريد كه پر از ايده هاي خوب ولي شتابزده است.

چنين شخصي به خوبي مي تواند كاري را راه اندازد ولي بعد مي خواهد  با عجله به دنبال كار بعدي برود و حوصله تعمق در جزئيات را ندارد.•    پارامتر هاي كار را تعيين كنيد : شما به شخصي كه كار را به واگذار مي كنيد يك هدف مي دهيد . در واقع به او مي گوييد كه چه كاري را بايد انجام دهد وچرا . اما او بايد بيش از اين بداند بايد بداند كه چقدر وقت دارد ، چه اختيارا تي دارد (مثلاً براي گرفتن اطلاعات از ديگران ) و غيره.•    كنترل كنيد كه فهميده اند : آنها را ترغيب كنيد كه در مورد كار با شما حرف بزنند تا مطمئن شويد كه فهميده اند دقيقاً مي خواهند چه كار بايد بكنند و چرا. مي توانيد ايده هايي به آنها پيشنهاد كنيد ولي آنها را به راه باريكي كه فقط به شيوه ي خودتان منتهي مي شود نكشانيد.•    از آنها پشتيباني كنيد: هر چه مي توانيد كمك كنيد . راه را براي اينكه بتوانند از افراد بخش ديگري كمك بگيرند باز كنيد. به آنها بگوييد اطلاعاتي را كه شما داريد و آنها ندارند كجا مي توانند پيدا كنند؛اسنادي را كه به دردشان مي خورد در اختيارشان بگذاريد.•    پيشرفتشان را زير نظر بگيريد : اگر پروژه اي مهم وطولاني مدت در دست داريد ، جلساتي را ترتيب دهيد تا پيشرفت كار را ضمن انجام آن ببينيد .•    عملكردشان را ارزيابي كنيد :  بعد از اتمام كار با كساني كه كار را انجام داده اند بنشينيد و كارشان را ازيابي كنيد . هر جا كه شايسته است

تشويقشان كنيد و حتي اگر نتايج رضايت بخش نيست جنبه هايي از عملكردشان را بيابيد كه شايسته ي تقدير باشند. مطمئن باشيد كه آنها و البته خودتان درس هايي كه لازم بوده است ، از اين تجربه آموخته اند . وبه ياد داشته باشيد كه مسئوليت نهايي هر شكست يا موفقيتي، با شماست.پس واگذاري را وسيله ايي براي از سر باز كردن كار هايي كه دوست نداريد يا وقتشان را نداريد، نبينيد .واگذاري در واقع فرصتي استثنايي است براي تجربه ي مهارت هاي مديريتي در بسط  كار گروهي است .به تعويق انداختن كار ها : ممكن است به تعويق انداختن كارها در نگاه اول بد به نظر برسد. به هر حال، اين هم نام ديگري است براي از سر باز كردن كارها، نه؟ و به علاوه ممكن است به نظر آيد كه اصلا دليل اصلي گير افتادنتان در وضع فعلي همين است.كار زياد است و وقت كم، و شما هم كارها را همين طور بلاتكليف گذاشته ايد و تا حدي تلنبار شده اند كه ميزتان از زير اين همه كار انجام نشده پيدا نيست.خوب،هم  بله هم نه. به تعويق انداختن نوعي از سرباز كردن ساختاري و سازمان يافته است كه تفاوت زيادي با كاري كه قبلا كرده ايد،دارد. اين به معني از سرباز كردن كار هاست تا زماني كه وقت انجام دادنشان را داشته باشيد – و در صورت لزوم، چنين وقتي را ايجاد كنيد- نه اينكه كارهايتن را از سر باز كنيد و اصلا انجامشان ندهيد.اكنون بايد حجم بسيار كمتري از كارها را پيش رو داشته باشيد، و اين كارها هم منظم و مرتب اند. اميدوارم كه

اكنون احساس رضايت داشته باشيد. همه كارهاي باقيمانده آنهايي هستند كه بايد خودتان انجام دهيد، ديگر نه دور ريختن در كار است و نه واگذار كردن. اما هنوز كارها در دو رده قرار دارند.آنهايي كه مي توان انجام شان را به بعد موكول كرد و آنهايي كه بايد همين امروز انجام شوند. اكنون به اين مي پردازيم كه راه مناسب به تعويق انداختن كارها چيست و به كارهايي مي پردازيم كه اكنون بايد انجام دهيد.به تعويق انداختن كارها،از سرباز كردن و بلاتكليف گذاشتن كارها نيست،بلكه تخصيص دادن زمان مشخصي براي انجام دادن آنهاست. وقتي كه زندگي با سرعت قطار سريع السير پيش مي رود،تقريبا هر كاري كه برنامه ريزي نشده باشد،آن قدر ميز يا مغزتان را اشغال مي كند كه سرانجام يك ضرب الاجل غير منتظره شما را وادار به عمل به آنها در آخرين لحظات مي كند. پس راه حل اين است كه براي هر كاري برنامه ريزي كنيد. بله ، براي هر كاري.در درازمدت، كليد سوار شدن بر كارها،اين است كه هر چيزي را در تقويمتان يادداشت كنيد. ولي در حال حاضر احتمالا چندان علاقه اي به دراز مدت نداريد. فقط مي خواهيد اين انبوه كار را تمام كنيد.واقع بين باشيد:برنامه ريزي براي زماني كه يافتنش غير ممكن است،معني ندارد. اگر واقع بينانه برنامه ريزي نكنيد، احساس بدي خواهيد داشت، كار انجام نخواهد شد و به جاي اينكه بيشتر از حد معمول كار كنيد، كارها بيشتر از حد معمول تلنبار خواهد شد و شما هم آشفته تر از هميشه خواهيد بود.پس روي اينكه سريع و هوشمندانه كار كنيد، حساب باز كنيد، ولي انتظار

نداشته باشيد كه معجزه كنيد و مثلا روزي سي ساعت كار كنيد، يا چوب جادويي را تكان دهيد يا جلسه شنبه صبح با رئيستان كه هميشه ابديتي طول مي كشد، ده دقيقه اي تمام شود. اگر تقريبا مطمئن ايد كه اين جلسه زودتر از ساعت يازده صبح تمام نمي شود، كاري را براي قبل از اين ساعت برنامه ريزي نكنيد. مگر اينكه بتوانيد ضمن جلسه كار كنيد.محكم باشيد:اگر به برنامه اي كه براي خودتان ريخته ايد پايبند نباشيد، كل اين فرايند فقط هدر دادن وقت بوده است. اگر يك بار بلغزيد،انگيزه تان را از دست مي دهيد و بيشتر خواهيد لغزيد. پس با خودتان جدي باشيد..مي توانيد كارهايي را كه بايد انجام دهيد، الويت بندي كنيد تا كارهاي فوري را اول انجام دهيد. در اين صورت، اگر بحراني روي دهد، فقط كارهاي با فوريت كمتر تاخير پيدا خواهند كرد. بين كارهايي كه فوريت يكسان دارند، اول كارهاي مهم تر را انجام دهيد(باز هم به هدفتان توجه كنيد)پس به تعويق انداختن كارها به معني كنار گذاشتنشان نيست. بلكه راهي است براي ايجاد وقت،تا همه كارها را با بازدهي خوب و در بهترين زمان انجام شوند. در اين صورت،هرگز دوباره با اين حجم كار عقب افتاده روبرو نخواهيد شد.انجام دادن:وقتي كه كارها را گروهبندي كرديد و به ترتيب اولويت- مطابق برنامه زمان بندي-به سراغ آنها رفته ايد،هرچه را كه مي شد دور ريخته ايد،واگذار كرديد يا به تعويق انداخته ايد.اما هنوز هم در اكثر گروهها كارهايي باقي مانده است،اينها كارهايي هستند كه حالا،يا تقريبا حالا،بايد انجام دهيد.(به بيان ديگر،اينها كارهايي هستند كه بايد خودتان انجام دهيد و

به تعويق هم نمي توانيد بيندازيد.)اين كارها ممكن است شامل تماس هاي تلفني،نوشتن نامه هاي الكترونيكي،خواندن بعضي مطالب،تصميم گيري درباره چند موضوع،تٲييد  چند نوشته، امضاي چند چك،و حل مسائل عملياتي و پرسنلي باشند: انباني از كارهاي آسان وسخت،وقت گير و سريع.اساسا بايد اين كارها را با حداكثر سرعت و بازدهي مقدور انجام دهيد و براي اين كار بايد وقفه هاي احتمالي را تا حد ممكن حذف كنيد. در اين جا چند نكته را براي تسريع اين فرايند بيان مي كنيم:1.نوشتن فهرست هاضمن پيشروي ممكن است متوجه شويد كه لازم است فهرستي از كارهايي كه بايد انجام شود،تهيه كنيد.بعضي از ديدن يك فهرست طولاني وحشت مي كنند-از اين همه كاري كه بايد انجام شود. اگر مي خواهيد انگيزه رواني پيدا كنيد،اين چيزها را در بالاي فهرستتان بگذاريد:    چيزي كه از انجام دادنش لذت مي بريد.    چيزي كه واقعا سريع انجام شود.    كاري كه قبلا انجامش داده ايد.اگر در كنار هر كاري را كه انجام مي دهيد،در فهرست علامت بزنيد،تقريبا بلافاصله سه قلم اول فهرست علامت خواهد خورد. اين باعث مي شود احساس كنيد كه خيلي سريع پيش مي رويد. 2.تصميم گيريبيشتر كارهايي كه بايد انجام دهيد مشكل نيستند،فقط بايد به سر وقتشان برويد-همان طور كه اكنون عمل كرده ايد.اما يك نوع كار هست كه اكثر مديران وقتي كه با كمبود مواجه مي شوند،روي ميزشان را مي پوشاند و آن هم كاري است كه نياز به تصميم گيري داشته باشد.كتاب ديگري از همين مجموعه با نام تفكر سريع مدير:تصميم گيري به شما كمك مي كند كه از تلنبار شدن اين نوع كارها اجتناب كنيد.هدف فعلي شما اين

است كه كهرهاي عقب افتاده را جمع و جور كنيد.فعلا وقت گرفتن تصميم هاي مهم،مانند اينكه كسي را اخراج كنيد،نيست.اگر لازم باشد كه چنين تصميم هايي گرفته شود﴿و بعيد است كه شما به تنهايي چنين تصميمي بگيريد﴾زماني را تعيين كنيد كه بعدا اين كار را انجام دهيد.توانايي تصميم گيري خوب و سريع يكي از نشانه هاي مديران موفق است.در اينجا چند نكته كليدي را بيان مي كنم كه در گرفتن تصميم هاي دشوارتري كه ميان كاغذهاي جمع شده روي ميزتان پيدا كنيد،كمكتان خواهند كرد:    آيا شما بايد چنين تصميمي بگيريد؟گاهي تصميم گيري ها را بلاتكليف رها مي كنيم چون مي دانيم كه كس ديگري بايد اين تصميم را بگيرد،يا مي دانيم كه اصلا فرض مسئله به كلي نادرست است.مثلا چطور مي توانيد تصميم بگيريد كه كدام پيشنهاد را براي تبليغ محصول جديد بپذيريد،در حالي كه اصلا شك داريد كه اين محصول جديد بايد ارائه شود يا نه.گاهي به اين دليل تصميم نمي گيريم كه مي دانيم اطلاعات كافي براي قضاوت در مورد آن در اختيار نداريم.خوب پس راه حل چيست؟ تصميم گيري را به كس ديگري ارجاع دهيد ، در مورد ترديدتان براي ارائه محصول جديد با ديگران صحبت كنيد ، يا اطلاعات بيشتري بخواهيد وبعد تتصميم گيري كنيد .    هدفتان چيست؟باز هم تعين هدف؟بله،همين طور است.هدف اصلي در اين تصميم گيري چيست؟يعني با اين تصميم گيري به چه چيزي خواهيد رسيد؟مثلا ممكن است هدفتان اين باشد كه در حد مقدور،حقوقي به كارمندانتان پرداخت كنيد كه ارزش كاري را كه انجام مي دهند،نشان دهد و محركي باشد كه آنها هرچه بهتر كار كنند.اگر ندانيد به

چه هدفي مي خواهيد برسيد،نمي توانيم تصميم درست بگيريم.    همه داده هايي را كه مي توانيد جمع آوري كنيد.همان طور كه قبلا گفتيم،ممكن است به اطلاعات بيشتري نياز داشته باشيد.وقتي كه زمان تصميم گيري فرا مي رسد،مطمئن باشيد كه همه داده هاي مربوط را در دست داريد.    تصميمي نگيريد كه نتوانيد به آن عمل كنيد،هر گزينه اي كه عملي نيست كنار بگذاريد.تصميم به ايجاد پاركينگ در محوطه ي كارخانه در حالي كه در اين محوطه جايي وجود ندارد كه بدون هزينه سنگين بتوان تسطيح كرد و چنين هزينه اي در بودجه در نظر گرفته نشده ، بي معني است.    وقتي كه لازم نيست بر تصميم گيري پافشاري نكنيد.لزومي ندارد كه چون مي خواهيد همه كارهاي عقب افتاده را جمع و جور كنيد،هر تصميم را همين حالا انجام دهيد. اما اگر اين تصميم فوريت ندارد و احساس مي كنيد با گذشت زمان اطلاعات بيشتري به دست خواهيد آورد،لزومي ندارد كه اين تصميم گيري را فقط براي اينكه ميزتان خالي شود انجام دهيد.تفكر زيركانه: چرا با شخص ديگري مشورت نكنيد ؟ ممكن است يكي از دوستانتان فرايند تصميم گيري مشابهي را پشت سر گذاشته باشد . يا ممكن است بيش از شما در اين زمينه تجربه داشته باشد. لزومي ندارد كه راهنمايي ديگران را مستقيماً اعمال كنيد ولي مي توانيد از آن در تصميم گيري استفاده كنيد.    وقتي كه بايد تصميم گيري كنيد،تصميم بگيريد.اگر تصميمي بايد همين حالا گرفته شود،بايد ياد بگيريد كه اين كار را بكنيد.ممكن است هيچ وقت همه اطلاعاتي را كه براي تصميم گيري صد در صد درست لازم داريد،به دست نياوريد،ولي سرعت هم

مهم است.تصميم كاملا درستي كه دير گرفته شود،ممكن است بدتر از تصميمي باشد كه به موقع گرفته شده ولي كاملا درست نيست.يكي از بزرگترين موانع در تصميم گيري موفق،تمايل به مقايسه فوايد و مضرات است.اما مدير پويا ياد بگيرد كه بگويد«بس است».اگر تصميمي هرچند ناقص گرفته شود،بهتراز آن است كه تصميمي گرفته نشود.گاهي هر گزينه اي اشكالاتي دارد،ولي به هر حال يكي از اين گزينه ها را بايد انتخاب كرد.    به تصميمي كه مي گيريد پا يبند باشيد.وقتي كه تصميم گرفتيد،بايد به آن بچسبيد.و ديگران هم بايد ببينند كه شما به اين تصميم پايبنديد.اگر كارمندتان به اين تصميم شما كه حقوق او را افزايش ندهيد اعتراض دارد،تصميم خود را عوض نكنيد.اگر تصميم  _ _ تان درست است،مي توانيد كمي نرمش به خرج دهيد،ولي تحت تاثير ديگران تصميم هايتان را زود به زود عوض نكنيد.    تصميمتان را به ديگران بقبولانيد . تصميم هاي درست هميشه تصميم هاي مورد علاقهديگران نيستند. پس آماده باشيد كه به ديگران بقبولانيد كه حتي اگر اين تصميم باب ميلشان نيست ، تصميم درستي است.با اين راهنمايي ها احتمالا به آساني مي توانيد تصميم گيري هايي را كه روي ميزتان را پر كرده اند،انجام دهيد.و در اين فرايند،يكي از مهارتهاي مديريتي را تمرين مي كنيد.3.خواندنيكي از زجر آورترين كارهايي كه در اغلب كارهاي عقب افتاده وجود دارد،چيزهايي است كه بايد خوانده شوند،گزارش ها،پيشنهادها،اسناد تحقيقاتي،نشريات گزارش جلساتي كه در آن نبوديد و مانند اينها.چه طور مي توان همه اينها را در همين چند ساعت وقتي كه داريد خواند؟نمي توانيد-قبول كنيد.دو گزينه هست.يكي از آنها در دراز مدت ياد گرفتن تند خواني است.گزينه دوم اين

است كه فقط چيزهايي كه لازم است بخوانيد. لازم نيست هر سندي را كه روي ميزتان گذاشته اند،كلمه به كلمه بخوانيد.انجام كارهاي عقب افتاده در يك ساعتترتيبي داده ايد كه يك ساعت وقت آزاد پيدا كنيد كارهاي تلنبار شده چند هفته يا حتي چند ماه را انجام دهيد.مسلما شغل شما از آن شغل هايي است كه در آنها سرعت زندگي بيشتر از سرعت شماست.آيا واقعا مي توانيد همه اين كارها را ظرف يك ساعت از سر راهتان برداريد.روشن است كه نمي توانيد. پس چرا عنوان اين بخش را«انجام كارهاي عقب افتاده در يك ساعت» گذاشته ايم.پاسخ اين است كه اگرچه نمي توانيداين همه كار را در مدت يك ساعت انجام دهيد،ولي مي توانيد زمينه انجام آنها را آماده كنيد. و اين تنها چيزي است كه لازم داريد. خوب چگونه بايد اين كار را كرد؟    فعلا درباره كارهاي اضطراري حتي فكر هم نكنيد-آنها را هم مطابق همان شيوه اي كه در مورد بقيه كارها به كار خواهيد برد،انجام مي دهيد.بعد از اين حمله برق آسا يك ساعته،به شيوه معمول آنها را سروسامان دهيد.    بخش تعويق انداختن كارها را بخوانيد.    بخش يك را درباره ايجاد وقت بخوانيد.نترسيد،فعلا فقط بايد همبن دو بخش را بخوانيد.    بر اساس آنچه در اين دو بخش مي خوانيد،هرچه زودتر يك ساعت وقت آزاد كنيد-قبل از خواب وقت مناسبي است و همه اين كتاب را بخوانيد.    اكنون طوري برنامه ريزي كنيد كه دست كم نصف روز،ترجيحا يك روز كامل،را صرف عمل كردن به محتواي اين كتاب كنيد.حتما اين وقت را طي هفت روز آينده به اين كارها اختصاص دهيد.ممكن است ترجيح دهيد در

اين يك هفته هر روز يك ساعت زودتر از معمول كار را شروع كنيد(البته مي دانم كه وقت خوابيده هم نداريد)يا اينكه يك روز عصر را به اين كار اختصاص دهيد.اگر از اين يك ساعت،وقتي اضافه آمد،با خيال راحت بنشينيد و استراحت كنيد،يا همين حالا خواندن كتاب را شروع كنيد. احتمالا تا آخر امروز كارهاي عقب افتاده شما جمع و جور نمي شود،ولي كار را به طور اساسي شروع مي كنيد و با استفاده از رهنمودهاي تفكر سريع،تا پايان هفته راحت خواهيد شد. پس خيالتان آسوده باشد.

مديريت عمومي -1

3 فروردين 1389 ، 07:15 مديريت عمومي - 1سيد مهدي الواني

خلاصه كتاب

كاري از: مليحه فرهمندفر- فائزه لواساني شناسنامه:الواني، مهدي، 1323-مديريت عمومي/مهدي الواني-تهران: نشر ني، 1385.438ص: مصور، جدول، نمودار.فهرستنويسي براساس اطلاعات فيپا. كتابنامه: ص.453-458؛ همچنين به صورت زيرنويس.نمايه.ويراست سوم، چاپ سي و يكم: 1386.1.    مديريت.الف.عنوان.75 الف 2ف/37HD          658كتابخانه ملي ايران                                                  7650-85م پيش گفتار( چاپ بيست و هفتم) ويراست سوممدتها بود مي خواستم كتاب مديريت عمومي را، كه از تجديد نظر آن چند سالي گذشته است، مرور كنم و مطالبي تازه كه در مباحث سازمان و مديريت مطرح شده اند به آن بيفزايم، اما مشغله هاي گوناگون آموزشي و اجرايي مرا از اين مهم بازمي داشتند. تا آنكه در بستر بيماري افتادم و چند ماه خانه نشيني، فراغتي ناخواسته پيش آورد كه امكان تنظيم ويراستي جديد از كتاب را ممكن ساخت.در اين ويراست كليه فصول قبلي را تنقيح و اصلاح كرده ام، اضافات را حذف و كمبودهايي را كه احساس مي كردم رفع كرده ام. در بحث برنامه ريزي استراتژيك و فصول كنترل و سازماندهي، مباحث جديد را افزوده ام. از آنجايي كه مباحث مديريت متداول از جهت

مباني فلسفي بر اصول مكتب مدرنيسم استوار شده اند و در اين سالها مكتب پست مدرنيسم تلاشهايي را در نقد مدرنيسم آغاز كرده است، ضميمه اي را با نگارش ساده تحت عنوان ديدگاههاي پست مدرنيسم در  مديريت به انتهاي كتاب افزوده و با پرسشنامه اي در زمينه ي ارزشهاي اخلاقي در سازمان، ضمائم را كامل كرده ام.به هر حال آنچه در بضاعتم بوده است به مخاطبان عرضه داشتم و اميدم آن است كه اين ويراست در بست دانش مديريت براي مديران، دانشجويان، و محققان مديريت مفيد باشد و مقبول طبع آنان قرار گيرد.سيد مهدي الوانيمرداد ماه 1384فصل اولسير تحولات نظريه هاي سازمان و مديريتطبقه بنديهاي تاريخي نظريه هاي سازمان و مديريتدر مقوله ي مديريت و سازمان آغاز طرح نظريه هاي مديريت و سازمان را مي توانيم در سالهاي آغاز قرن بيستم جست و جو كنيم، زماني كه وبر نظريه بوروكراسي را مطرح ساخت و تيلور و فايول اصول مديريت علمي و اداري را ارائه كردند. پس از آن نهضت روابط انساني و مديريت رفتار در دهه 30 شكل گرفت و آخرين مكتب با نظريه هاي سيستمي و اقتضايي پا به عرصه ي وجود نهاد و امروزه نيز اين مكتب، تفكر غالب در مديريت و سازمان است.ويليام اسكات سه مكتب را در مديريت مطرح مي داند. مكتب كلاسيك ها كه با تقسيم كار، سلسله مراتب، حيطه ي نظارت،و ساختار منطقي سروكار داشت، مكتب نئوكلاسيك ها كه با نهضت روابط انساني شناخته مي شود، و مكتب سوم، مكتب سيستمي سازمان است كه سازمان را همچون سيستمي با متغيرهاي وابسته به محيط توصيف مي كند و آن را در سطحي بالاتر از دو مكتب قبلي قرار مي دهد. در تفكر سيستمي سازمان به عنوان يك منظومه ي واحد،

كه متشكل از اجزاء مرتبط و متعامل است در نظر گرفته مي شود و اصل وابستگي متقابل مهمترين خاصيت آن را تشكيل مي دهد.بولدينگ با در نظر گرفتن ضوابطي عمومي براي سيستمها، آنها را در نه سطح طبقه بندي مي كند. طبقه بندي وي براي شناخت سازمان و رفتار انسانها در سازماناز اهميتي فوق العاده برخوردار است. در تقسيم بندي سيستمها، بولدينگ سطح اول را ساخت يا چارچوب مي نامد. اين سطح شامل تمامي قوانين مربوط به استاتيك است كه در تمامي سطوح بالاتر نيز صادق اند. حتي انسان، كه خود از سطح هفتم سيستمهاست، از نظر ساخت، تابع قوانين سطح اول است. سطح دوم شامل سيستمهاي متحرك يا ساعت گونه هاست. قوانين ديناميك توجيه كننده خصوصيات اصلي اين سطح اند. سطح سوم سيستمهاي بازخور يا سايبرنتيك است. ترموستات ساده ترين مصداق اين سبك است. سطح چهارم تك ياخته است كه به عنوان اولين سطح سيستمهاي باز توسط پديده ي حيات از سطوح قبلي متمايز مي شود. سطح پنجم سطح گياه و سطح ششم دنياي حيوانات است كه ويژگي آن حركت و احساس از طريق گيرنده هاي طبيعي است. سطح هفتم انسان است كه ويژگي عمده ي آن خودآگاهي اوست. گيرنده هاي اطلاعاتي در اين سطح به تكامل خود مي رسند و انسان با ادراك بعد زمان و قدرت تشخيص و تحليل علامات و اطلاعات و ربط آنها به يكديگر، تصويري از محيط براي خود مي سازد و جهان پيرامونش را درك مي كند. انسان نه تنها مي داند، بلكه مي داند كه مي داند. سطح هشتم، سازمانهاي اجتماعي اند، اين سطح در برگيرندة انسانهاست اما اين انسان است كه به سيستم اجتماعي شكل مي دهد، در سازمان اجتماعي يكي نقش رهبر و ديگري نقش پيرو را

ايفا مي كند و در اين راستاست كه سازمان معنا مي يابد. سطح نهم شامل دنياي ناشناخته ها و سيستمهاي متعالي است، كه در حال حاضر ما از درك آنها عاجزيم. با توجه به سطوح نه گانه بولدينگ براي درك هر سطح بايد از روش و شيوة متناسب با آن استفاده كنيم، بدين ترتيب براي درك انسان و سازمان بايد شيوه اي متفاوت با روش درك سطح ساختار و ساعت گونه ها ابداع شود و مورد استفاده قرار گيرد، و شايد ضعف ما در تحليلهاي سازماني استفاده ازشيوه هاي ابتدايي براي درك گونه ها و سطوح متعالي است.تفكر سيستمي در مديريت با توجه به عوامل دروني و بيروني سازمان، تصويري كامل تر از سازمان ارائه كرد و نظريه هاي دقيقتر براي تحليل مديريت و سازمان به دست داد. نظريه اقتضايي كه برگرفته شده از مكتب سيستمي در مديريت است، مطلق گرايي در مديريت را خطا، و مطلوبيت هر شيوه و روشي را در مديريت وابسته به شرايط و موقعيتي مي داند كه در آن زمان و مكان سازمان را احاطه كرده باشند. در اين نظريه، مطلوب بودن شيوه هاي مديريت بستگي به موقعيت دارد و شيوه اي كه در يك موقعيت مطلوب و مناسب است، ممكن است در موقعيتي ديگر نامطلوب و نامناسب باشد. از اين رو اين نوع نظريه ها، نظريه «بستگي دارد» نيز ناميده شده اند. امروزه با بهره گيري از اين نظريه، مدلهايي گوناگون در شاخه هاي مختلف مديريت پرداخته شده اند كه هر كدام موضوع مورد نظر خود را با ديدي اقتضايي مي نگرند. در اين نظريه ها بهترين شيوه وجود ندارد و مطلوبيت هر روشي به شرايط و موقعيت بستگي دارد.ريچارد اسكات با در نظر داشتن سير تحولات تاريخي، نظريه هاي

سازمان و مديريت را به چهار گروه يا گونه تقسيم كرده است. معيار تقسيم بندي او ديدگاه سيستم باز و بسته نسبت به سازمان، و مدلهاي منطقي و اجتماعي رفتار انسانها در سازمان است.   در نظريه هاي گونه اول، سازمان به صورت سيستمي بسته در نظر گرفته شده است و رفتار انسان منطقي قلمداد مي شود. نظريات علمايي چون تيلور، فايول، و گيوليك در اين گونه قرار مي گيرند. در اين ديدگاه سازمان ابزاري براي نيل به اهداف از قبل تعيين شده است و رابطه سازمان با محيط بيروني مد نظر نيست. اهداف روشن، وظايف مشخص، سلسله مراتب دقيق سازماني، قانون مداري و ساير اصول مديريت اركان اصلي تفكرات اين طبقه از نظريات را تشكيل مي دهند. تيلور با تخصصي كردن كارها، جدا كردن برنامه ريزي از اجرا، و استاندارد كردن فعاليتها به كمك روشهاي مطالعه كار مي كوشيد تا كارآيي را در سازمانها به حداكثر ممكن ارتقا دهد و ساير پيشگامان مديريت  نيز همين هدف را با روشهايي مشابه دنبال مي كردند. موني و رايلي با مطرح كردن اصل هماهنگي به عنوان اصلي اساسي در عملكرد متوازنو موزون سازمان، و فايول با ارائه چهارده اصل مديريت كوشيدند تا براي مديريت موفق در سازمان، ضوابطي مطلق مطرح سازند كه چندان ارتباطي با محيط بيروني سازمان نداشتند و صرفاً در درون سازمان تحقق پذير بودند.در نظريه هاي گونه دوم، سازمان به صورت سيستمي بسته در نظر گرفته شده و رفتار انسان اجتماعي است. نظرياتي كه اصطلاحاً روابط انساني نام گرفته اند در اين طبقه قرار مي گيرند. در اين گونه از نظريه ها ارضاي نيازهاي اجتماعي و رواني، اساسي براي عملكرد بالاي اعضاي سازمان است. التون مايو

بنيان گذار  و چهره شاخص اين گونه نظريه هاست. او در تجربيات خود دريافت كه انسانها همانند نياز به غذا و هوا و محيط فيزيكي مناسب، به احساس شخصيت در محيط كار، روابط اجتماعي مطلوب، و حرمت و صميميت در سازمان نيز نياز دارند. در نظريات گونه سوم، سازمان به صورت سيستمي باز در نظر گرفته شده است و رفتارها در سازمان منطقي فرض شده اند. در اين نظريه ها كوشش شده است تا ساختار سازماني با در نظر گرفتن نيازهاي محيط شكل گيرد. جيمز تامپسونبا بهره گيري از طبقه بندي پارسونز كه براي هر سازماني سه سطح قائل است، براي هر سطح، يك نوع سيستم را مطلوب مي داند. براي سطح اول كه سطح فني است، سيستم عقلايي، نظامي مناسب و مطلوب به شمار مي رود. سطح فني، سطحي است كه در آن وارده ها به خدمات و كالا تبديل مي شوند و متخصصان و كارشناسان فني در آن مشغول به كارند.سطح دوم، سطح مديريت است كه ارتباط بين سطح اول و مشتريان و ارباب رجوع را برقرار مي كند و وارده هاي مورد نياز سازمان را تهيه و تدارك مي بيند. سيستم اجتماعي نظامي مطلوب براي سطح دوم محسوب مي شود. سطح سوم، سطح نهادي است كه سازمان را به محيط فراگير خارجي پيوند مي دهد. ارتباط سازمان با جامعه، فرهنگ و سياست در اين سطح برقرار است و سيستم باز نظام متناسب اين سطح به شمار مي آيد.گونه چهارم از نظريه هاي سازمان و مديريت، با نگرش سيستمي باز و قائل شدن به سرشتي اجتماعي براي رفتارهاي سازماني شكل گرفته اند. نظريات علمايي چون مي ير و روان، سالان سيك و پفر بر محيط تأكيد بسيار دارند و اين

پيش فرض را، كه سازمانها عملكردي عقلايي و منطقي دارند، به شدت مورد ترديد قرار داده اند. سازمانها هدف اصلي خود را كه بقاست دنبال مي كنند و ساير اهداف، كه در فلسفه سازمان منطقي به نظر مي رسند، مانند  كارايي و بهره وري، در اين ميان جنبه ثانويه پيدا مي كنند. برخي سازمانها كه در محيطهايي كاملاً سياسي و نهادي قرار گرفته اند، براي ادامه حيات، خود را با هنجارهاي نهادي و معيارهاي سياسي منطبق مي سازند و ضرورتاً توليد كار، و خدمت دهي مؤثر براي ادامه آن نقش مؤثر ايفا نمي كند. بنابراين رفتار عقلايي و منطقي در سازمانها، كه در گونه قبل مد نظر بود، جاي خود را به نوعي رفتار اجتماعي سياسي مي دهد. مارچ و اولسون محيط سازمان را پر از پيچيدگي و ابهام مي دانند و پيش بيني مي كنند در چنين فضايي تصميم گيري عقلايي چندان كاربردي ندارد.نقش استعاره ها در شناخت سازماناستعاره را مي توانيم توصيفي بدانيم كه از طريق تشبيخ يك پديده به پديده اي ديگر، كه باهم داراي وجوهي مشترك هستند، به روشن شدن ذهن ما ياري مي دهند. استعاره به صورت خلاصه و كوتاه موضوع را تبين و توصيف مي كند و وجوه اصلي مورد نظر در آن را نشان مي دهد.استعاره ها موضوعات و پديده هاي پيچيده را به وسيله ي تأكيد كردن بر نكات كليدي آنها ساده و قابل درك مي سازند.سازمان به مثابه ي ماشيندر علوم انساني و اجتماعي نظريه رنه دكارت گرايشي ماشيني داشت و مادي گراياني چون ژولين دولامتري آن را پي گرفتند. به زعم لامتري، انسان ماشيني است كه روح و جسم او از قوانين مادي و ماشيني تبعيت مي كند. اين شيوه برخورد در روانشناسي نيز آثار بسياري بر جاي گذاشت و انسان

موجودي وابسته به محيط و مقهور آن قلمداد شد. محيط به رفتارهاي او شكل مي دهد و شخصيت و روحيه او را مي سازد. فلاسفه اي چون هيوم، لاك و بنتهام به اين نظر دل بستند و اوج اين دل بستگي را مي توانيم در نظريه هاي محرك- پاسخ اسكينر حس كنيم.در مديريت، تيلور، فايول و گانت نيز سازمان را همچون ماشيني مي ديدند كه به وسيله مهندسان نيروي انساني اداره مي شد و براي بهبود و اصلاح آن نيز تدابير مهندسي مؤثر مي افتادند.وبر نيز برداشتي ماشيني از سازمان ارائه كرد و در مدل ايده آل خود به توصيف سازماني پرداخت كه اگرچه در دنياي واقعيات، به طور خالص، قابل دستيابي نبود اما به كمك آن مي توانستيم به تطبيق و مقايسه سازمانها با اين مدل بپردازيم، وبر خود از مشكلات بوروكراسي آگاه بود و اين سازمان ماشين گونه را براي رسيدن به اهداف وسيله اي تلقي مي كرد كه روح انساني را آزرده مي سازد. اما به هر حال ساختار بوروكراسي اشاره به سازماني داشت كه استعاره ماشين براي توصيف آن دور از ذهن نبود.سازمان همچون موجودي زندهدر ديدگاه زيستي به سازمان همچون موجودي زنده نگريسته مي شود. انسانها در سازمانها اساسي ترين نقش را ايفا مي كنند و هم آنان هستند كه به سازمان موجوديتي انسان وار مي دهند.تشبيه سازمان به موجودي زنده مفاهيمي چون، سازگاري و تطبيق پذيري سازماني، سلامت، بهبود سازمان و دوره هاي زندگي سازماني را در ادبيات مديريت و سازمان متداول ساخت و نيازهاي انسان در سازمان را مورد توجه قرار داد. به كارگيري نظريه سيستمها در مديريت و نظريه اقتضايي سازمان و مديريت نيز ريشه در ديدگاه زيستي دارد،چه در اين نظريه ها سازمان همچون موجودي

زنده با محيط خود در ارتباط و بقاي آن در گرو سازگاري با محيط است. همانگونه كه انسان به عنوان موجودي زنده و خردمند در طول حيات خود با محيط خو مي گيرد و بر اساس شرايط آن خود را تغيير مي دهد، در نظريه اقتضايي نيز سازمان با محيط رابطه بر قرار مي كند و خود را با موقعيتهاي موجود تطبيق مي دهد و بدين ترتيب توفيق آن در نيل به اهدافش تأمين مي شود.سازمان همسان مغزبرخي از نظريه پردازان سازمان و مديريت كوشيده اند با استفاده از استعاره مغز توصيفي ديگر از سازمان ارائه دهند و پاره اي از پيچيدگيهاي آن را روشن سازند. به زعم آنان سازمان همچون مغز نظامي تحليل گر است كه اطلاعات را دريافت و آنها را تجزيه و تحليل مي كند و مورد استفاده قرار مي دهد. سازمانها را مي توانيم سيستمهاي اطلاعاتي و نظامهاي ارتباطي بدانيم؛ زيرا در سايه ارتباطات و تبادل اطلاعات است كه فرايندهاي مديريت در سازمان تحقق مي يابند، تصميم گيري ها انجام مي شوند، برنامه ريزي و سازماندهي صورت مي گيرد، و كنترل و نظارت اعمال مي شود. در پردازش اطلاعات و به كارگيري آنها براي اتخاذ تصميم و انتخاب و اقدام، سازمان همسان مغز انسان عمل مي كند و از اين جهت بعضي از علماي مديريت عملكرد مغز و عملكرد سازمان را در اين زمينه يكسان ديده اند.سازمان همچون زندان روحدر استعاره سازمان همچون زندان روح، اعضاي سازمان آنچنان دلبسته باورهاي خويش اند كه به هيچ رو نمي خواهند واقعيتهاي بيروني را بپذيرند. بدين ترتيب در استعاره سازمان به عنوان زندان روح، ما سازمان را به عنوان مجموعه اي، كه آنقدر در فرايندهاي دروني خود گير افتاده كه از واقعيات بيروني غافل شده است، تجسم

مي بخشيم و از زاويه اي ديگر آن را مورد بررسي قرار مي دهيم و روابط دروني اش را كشف مي كنيم.سازمان پديده اي دگرگون شونده و متغيرسازمانها نيز هچون ساير پديده ها در حال تغيير و تحول اند و سازمان امروز با سازمان ديروز مسلماً يكي و يكسان نيست. در نظريه هاي سنتي اشاره بر اين بود كه محيط سازمانها در حال تغيير و دگرگوني دائمي هستند و سازمانها نيز براي بقا بايد خود را تغيير دهند و با محيط خود هماهنگ شوند.سازمان به عنوان ابزار سلطهشايد يكي از واقعي ترين استعاره ها براي توصيف بعضي از سازمانهاي معاصر، همان ابزار سلطه و تسلط باشد. سازمانهايي كه براي خدمت به مردم ايجاد شده اند، پس از چندي به صورت تشكيلاتي عظيم بر مردم حكم مي رانند و از صورت خادم به حالت مخدوم تغيير ماهيت مي دهند. مؤسساتي كه به توليد و ساختن مشغولند محيط را آلوده و با بهره كشي غير منصفانه از نيروي كار، انسان را آزرده مي سازند.سازمان همچون فرهنگدر اين استعاره، سازمان به عنوان يك پديده ي فرهنگي در نظر گرفته شده است و خواص و ويژگيهاي فرهنگ در آن در جستجو مي شود. اگر فرهنگ را الگويي از ارزشها، باورها، آداب، سنتها، دانش، زبان، جهان بيني، تلقي ها نگرشها و نحوه ي زندگي مردمان در هر جامعه فرض كنيم، سازمان نيز يك خرده فرهنگ و جزء فرهنگ خواهد بود. هر سازمان داراي يك فرهنگ خاص است كه اگرچه از فرهنگ جامعه نشأت گرفته، اما خصوصيات سازمان نيز بر آن اثر نهاده و يك فرهنگ ويژه ايجاد كرده است. فرهنگ هر سازمان مينياتوري از فرهنگ هر جامعه است، اما دقيقاً فرهنگ جامعه نيست. درون سازمان درست همانند يك جامعه،

هنجارهاي رفتاري خاصي حاكم است. ارزشها و معيارهاي ويژه اي وجود دارند و باورها و تلقي هايي مشخص نسبت به امور در جريان اند.سازمان به مثابه يك نظام سياسي   در اين استعاره تلاش بر آن است كه زندگي سياسي سازماني شناخته و جنبه هاي ناشناخته سازمان شناسايي شوند. سازمانها از جهاتي بسيار شبيه حكومتها هستند و از اين رو مي توانيم آنها را به نظامي سياسي تشبيه كنيم. سازمانها همانند حكومتها براي اداره افراد از شيوه هاي مختلف استفاده مي كنند. مثلاً در سازمانها مي توانيم مديريتي مستبدانه را مشاهده كنيم كه تصميمات در دست يك فرد به نام مدير است. در سازمان ديگري ممكن است حكومت فناوران قالب باشد و افراد حرفه اي نقش تعيين كننده داشته باشند و سازماني به حكومت اداري و ديوان سالاري تن داده باشد. سازمانهايي نيز يافت مي شوند كه مديران آنها را اعضاي سازمان انتخاب مي كنند و نظر كاركنان در اتخاذ تصميمهاي سازماني مؤثر است. فصل دومبرنامه ريزيبرنامه ريزي جامع(استراتژيك)برنامه ريزي استراتژيك فرايندي است در جهت تجهيز منابع سازمان و وحدت بخشيدن به تلاشهاي آن براي نيل به اهداف و رسالتهاي بلند مدت. البته بايد يادآور شويم كه برنامه ريزي استراتژيك قبل از آنكه يك تكنيك و فن باشد يك نحوه تلقي و باور است كه مديران را به تفكر درازمدت و آينده نگري و پيش بيني افقهاي دور ترغيب مي كند.خصوصيات برنامه ريزي استراتژيك1.    برنامه ريزي جامع انعكاسي از ارزشهاي حاكم بر جامعه است.جهان بيني ها، اعتقادها، و سنتهاي جامعه در برنامه ريزي جامع منعكس مي شوند.2.    برنامه ريزي جامع معطوف به پرسشهاي اصلي و مسائل اساسي سازمانهاست.3.    برنامه ريزي جامع با مطرح ساختن اهداف بلندمدت و تبيين رسالتهاي سازمان، مديران را در انجام فعاليتهايشان همجهت و هماهنگ مي سازد.4.    برنامه ريزي جامع داراي

ديد دراز مدت است و افقهايي دورتر را در سازمان مطرح مي سازد. برنامه ريز در اين نوع برنامه ريزي به آينده هاي دور مي انديشد و مي كوشد تا موقعيت سازمان را در بلندمدت ترسيم كند.5.    برنامه ريزي جامع در سطوح عالي سازمان شكل مي گيرد، زيرا در اين سطح است كه تقريباً به گونه اي همه جانبه اطلاعات لازم در مورد امكانات و منابع سازمان و انتظارات و توقعات از آن متمركزند.6.    برنامه ريزي جامع، فراگير است و برنامه هاي عملياتي سازمان را در بر مي گيرد و به آنها جهت مي بخشد. 7.    برنامه ريزي جامع امكانات و محدوديتهاي دروني و بيروني سازمان را مد نظر دارد و پيش بيني هاي خود را با توجه به آنها انجام مي دهد.وجوه افتراق برنامه ريزي جامع و برنامه ريزي عملياتي    اصولاً برنامه ريزي عملياتي در سطوح پايه انجام مي شود در حالي كه برنامه ريزي جامع در سطوح عالي اتفاق مي افتد.    تأكيد برنامه ريزي جامع به كارآيي و بازدهي است، در حالي كه برنامه ريزي جامع به اثربخشي نظر دارد.    در برنامه ريزي عملياتي بيشتر برمنافع فعلي سازمان تأكيد مي شود، در برنامه ريزي جامع توجه به منافع آتي است. به عبارت ديگر، ديد برنامه ريزي عملياتي كوتاه مدت و ديد برنامه ريزي جامع بلندمدت است.    در برنامه ريزي عملياتي، ساختار سازماني و شرايط محيطي با ثباتي نسبي در نظر گرفته مي شود؛ در برنامه ريزي جامع ساختار سازماني منعطف و متناسب و همراه با تغييرات در طول زمان است.    در برنامه ريزي عملياتي روشهاي كار غالباً تجربه شده و متكي به دستاوردهاي گذشته اند، در حالي كه در برنامه ريزي جامع روشهاي نو و تجربه نشده نيز پا به عرصه مي نهند.    برنامه ريزي عملياتي نسبت به برنامه ريزي جامع مخاطره كمتري را دربر دارد. اهميت و ضرورت برنامه ريزي جامع در

سازماندر سنوات اخير با تغييرات شگفت آوري كه سازمان ها را احاطه كرده اند، مديران به فراست دريافته اند كه با تعيين و تبيين اهداف و مأموريتهاي سازمان، در دراز مدت بهتر مي توانند برنامه هاي خود را به ثمر رسانند. سازمان بهتر كار مي كند و نسبت به محيط خود واكنش هاي مناسب تر نشان مي دهد. از اين رو استفاده از برنامه ريزي استراتژيك به عنوان يك ضرورت در سازمانها مطرح شده است. به كمك اين برنامه ريزي، مديريت مي تواند جهت گيري هاي خود را در آينده معين، و سازمان را در مقابل تغييرات و تحولات فردا مجهز سازد. برنامه ريزي جامع به مدير كمك مي كند تا از سازمان و هدفهاي آن تصويري روشن به دست دهد و فعاليتهاي سازمان را در لواي يك استراتژي واحد هماهنگ سازد.سبك هاي مختلف برنامه ريزي جامع و تعيين استراتژي هاي سازمانيتعيين استراتژي در سازمان هاي مختلف به گونه هايي متفاوت انجام مي پذيرد. در برخي از سازمانها كه مديران فعال ما يشاء هستند، تعيين اهداف كلي و مأموريت هاي آينده سازمان، براساس نظر شخصي و قضاوت فردي آنها صورت مي پذيرد. در اين شيوه برنامه ريزي، مدير با اتكا به بينش و آگاهي خويش و قدرت خود در سازمان به تعيين استراتژي مي پردازد. در سبكي ديگر، مديران با توجه به استراتژيهاي وضع شده ي قبلي و با ايجاد تغييرات جزئي و تدريجي در آنها به تعيين استراتژيهاي سازماني اقدام مي كنند. در اين سبك از تحولات گسترده و جهشي خبري نيست و سازمان خود را گام به گام و مرحله به مرحله با شرايط جديد تطبيق مي دهد.در سبكي ديگر به نام برنامه ريزي جامع، تعيين استراتژيهاي سازماني بر اساس نظم و قاعده اي خاص انجام مي پذيرد و در اين راه، مراحلي ويژه به

طور منظم دنبال مي شوند.فرايند برنامه ريزي جامع•    تعيين و تدوين اهداف آينده سازمان: مهمترين مرحله در فرايند برنامه ريزي جامع، تعيين و تدوين اهداف آينده سازمان است. اين وظيفه خطير به عهده مقامات سطوح بالاي سازمان است و آنان بايد اهداف آينده سازمان را به درستي بشناسند و بيان كنند.•    شناخت اهداف و استراتژيهاي موجود سازمان: زماني كه اهداف و مأموريتهاي آتي سازمان تدوين شدند، بايد اهداف و مأموريتهاي فعلي نيز مورد بررسي و مداقه قرار گيرند و وجوه افتراق و اختلاف آنها با هدفهاي تعيين شده مشخص گردد.•    تجزيه و تحليل شرايط محيطي: تدوين اهداف آتي و شناخت اهداف موجود، مبنايي به دست مي دهد كه به وسيله آن مي توانيم كمبودها و عوامل لازم براي تحقق اهداف آينده را مشخص كنيم. در اين ميان تجزيه و تحليل شرايط و موقعيتهاي پيراموني سازمان نيز راه گشاست. غرض از تجزيه و تحليل شرايط محيطي، آگاه شدن از عوامل اقتصادي، سياسي، فرهنگي، فني و اقليمي مؤثر بر سازمان و اهداف آن است. •    تجزيه و تحليل منابع و امكانات سازمان : به طور خلاصه در اين مرحله شمايي از امكانات سازمان براي تحقق اهداف آينده به دست مي آيد و همچنين ضعفها و نارسايي هاي داخلي سازمان نيز شناسايي و مشخص مي شوند.•    شناخت وضع موجود سازمان: اين مرحله در واقع حاصل اطلاعات جمع آوري شده درسه مرحله پيش است. در اين مرحله بايد تصويري كامل از اهداف موجود، منابع موجود، و شرايط محيطي سازمان و آثار آنها بر يكديگر به دست داده شود.•    تعيين تغييرات مورد لزوم در استراتژيها: اين مرحله شامل تعيين تغييراتي است كه استراتژيهاي موجود را براي آينده شكل خواهند داد.

اين تغييرات ممكن است در هدفها يا نحوه تحقق آنها باشد، زيرا در برخي حالات علت قصور استراتژيها هدف نيست، بلكه نحوه اجراي هدفهاست.•    تصميم گيري در مورد استراتژي مطلوب: اين مرحله شامل تعيين استراتژيهاي ممكن، ارزيابي هر يك از آنها و نهايتاً انتخاب اصلح از ميان آنهاست.•    اجراي استراتژي جديد: با انتخاب استراتژي جديد كار برنامه ريزي استراتژيك به پايان نمي رسد، بلكه استراتژي مذكور بايد اجرا و عملاً به محك آزمون نهاده شود. انجام تحقيقات راهنما و اجراي آزمايشي و كوتاه مدت و نمونه اي از استراتژي در اين مرحله، بسيار كارساز است. بخش پژوهش و تحقيق سازمان مي تواند در انجام اين مهم نقشي مؤثر داشته باشد.•    كنترل و سنجش استراتژي جديد در عمل: زماني كه استراتژي در بخشهاي مختلف سازمان پياده شد، هر بخش بايد كنترلهاي لازم در مورد اجراي درست استراتژي و تحقق اهدافي را كه استراتژي براي نيل به آنها طراحي شده است، به عمل آورد و اطلاعات لازم در اين باره را به برنامه ريزان ارائه كند.روشSWOT   در برنامه ريزي استراتژيكبرنامه ريزي استراتژيك به شكلهاي گوناگون و در قالب مدلهاي مختلف ارائه شده است كه در اين قسمت به يكي از متداول ترين آنها اشاره مي كنيم. اين مدل SWOT ناميده شده و شامل بررسي هاي نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهديدات است و عنوان آن از حروف ابتداي اين چهار جزء گرفته شده است. در اين مدل دو نوع بررسي صورت مي گيرد؛ يكي بررسي دروني كه دربرگيرنده قوتها و ضعفهاي داخلي سازمان است و امكان يك ارزيابي دقيق از منابع و محدوديتهاي سازمان را براي مديريت فراهم مي كند. بررسي دروني بايد با واقع بيني انجام گيرد، بدين معني كه

در برآورد قوتها اغراق نشود و ضعفهاي سازمان ناديده گرفته نشوند. در چنين شرايطي مديريت مي تواند امكانات و محدوديتهاي سازمان را به درستي شناسايي و برنامه ريزي صحيحي را تنظيم و اجرا كند.از سوي ديگر، كل نگري برنامه ريزي استراتژيك ايجاب مي كند كه به محيط بيروني سازمان نيز توجه شود. از اين رو مديريت پس از بررسي دروني به ارزيابي فرصتها و تهديدات محيط بيروني مي پردازد.بررسي بيروني مواردي چون شرايط اقتصادي، سياسي، فرهنگي...، و موقعيت رقبا را براي مديريتمشخص مي سازد. هنر مديريت استراتژيك در آن است كه بتواند، بهترين تركيب را، كه حاصل اين بررسي هاست، براي برنامه ريزي بدست آورد. مزايا و محدوديتهاي برنامه ريزي استراتژيكمزايا: 1.    هادي بودن، اين نوع برنامه ريزي جهت و مسير فعاليتها را مشخص مي كند2.    اين برنامه ريزي در تصميم گيري نقش راهنما دارد و كار تجزيه و تحليل و ارزيابي را ساده مي سازد.3.    اين برنامه ريزي مخاطرات تصميم گيري را كاهش مي دهد.4.    برنامه ريزي جامع با نگرش بلندمدت به پيش بيني آينده مي پردازد.5.    اين برنامه ريزي نقش هماهنگ كننده بين برنامه هاي عملياتي سازمان را انجام مي دهد. محدوديتها:1.    هزينه هاي اين برنامه ريزي نسبتاً بالاست.2.    از نظر زماني، اين برنامه ريزي احتياج به زماني طولاني دارد.3.    از نظر تخصصي اين برنامه ريزي به نيروي انساني متخصص نياز دارد.4.    عدم انعطاف و ثبات5.    به قدرت خلاقيت و نوآوري فرد آسيب مي رساند. برنامه ريزي عملياتياصولاً برنامه ريزي عملياتي از جهات كلي شباهت هاي زيادي به برنامه ريزي جامع دارد؛ زيرا در برنامه ريزي عملياتي، هدفهاي عملياتي به جاي هدفهاي كلي قرار مي گيرند و نحوه نيل به آنها در قالب يك سري عمليات پيش بيني مي شود. در برنامه ريزي عملياتي، هدف جزئي به صورت برنامه عمليات در مي آيد و راه رسيدن

به آن،جزء به جزء بيان مي شود. برنامه ريزي عملياتي را مي توانيم پيش بيني عمليات براي نيل به هدفهاي معين با توجه به امكانات و محدوديت ها و خطوط كلي ترسيم شده در برنامه ريزي جامع تعريف كنيم. همانگونه كه ملاحظه مي شود هدف و پيش بيني عمليات براي نيل به آن، اجزاي اصلي در تعريف برنامه ريزي اند.هدفبه طور كلي هدف عبارت از نقطه اي است كه كوشش ها معطوف به رسيدن به آن اند. در برنامه ريزي مي توانيم هدف را نتيجه نهايي عملياتي بدانيم كه مقصود برنامه ريز نيل به آن است. هدف در برنامه ريزي عملياتي بايد مشخص و جزئي، قابل سنجش، و واققع بينانه باشد. به عبارت ديگر هدفهاي عام و كلي، غيرقابل سنجش و غيرعملي، براي برنامه ريزي مفيد نخواهند بود.پيش بيني عملياتپس از آنكه هدف مورد انتظار انتخاب و تعيين شد، بايد به پيش بيني عمليات براي نيل به آن بپردازيم. هدف پيش بيني كننده، برآورد آينده با حداقل خطاست. تكنيك هاي مختلفي براي پيش بيني ابداع شده اند كه مي توانيم آنها را در سه گروه كلي قرار دهيم: پيش بيني هاي نظري و قضاوتي، پيش بيني هاي روند گذشته، و پيش بيني هاي علت و معلولي.در پيش بيني هاي قضاوتي، نظر افراد و خبرگان امر در مورد مسائل آينده مورد پرسش قرار مي گيرد و پيش بيني عمليات بر اين اساس صورت مي گيرد. خطاي پيش بيني در اين روش بالاست و نمي توانيم اطمينان داشته باشيم كه نظر افراد همواره مقرون به صحت باشد. در پيش بيني هاي روند گذشته، براساس اطلاعات و آمار موجود از گذشته، روند آينده را پيش بيني مي كنيم. اين نوع پيش بيني بر اين فرض استوار است كه آينده از همان روندي كه گذشته براساس آن شكل گرفته است، تبعيت مي كند، و واضح است كه چنين فرضي در تمام احوال، درست نيست.

ولي به هر حال پيش بيني براساس روند گذشته به برنامه ريز امكان مي دهد تا اطلاعات گذشته را به كمك بگيرد و از آنها براي برآورد آينده بهره جويد.پيش بيني هاي علت و معلولي به روابط بين متغيرها متكي اند و از طريق ميزان همبستگي و ارتباط بين آنها امر پيش بيني را ممكن مي سازند. برنامه ريزي نيروي انسانيبرنامه ريزي نيروي انساني، بخشي از برنامه ريزي هاي كلي سازمان و هدف آن تشخيص و تأمين كادر مورد نياز با توجه به تغيير و تحولات سازمان در آينده است. برنامه ريزي نيروي انساني در دو مرحله انجام مي پذيرد: مرحله اول برنامه ريزي احتياجات نيروي انساني در تمامي رده ها و سطوح سازمان در طول مدت برنامه و مرحله دوم، برنامه ريزي تأمين نيروي انساني براي رفع نيازهاي سازمان است. در مرحله اول وجود اطلاعات و آمار پرسنلي لازم است و در مرحله دوم، برنامه ريزي وضعيت خدمتي ضرورت پيدا مي كند. برنامه ريزي احتياجات نيروي انسانيبرنامه ريزي احتياجات نيروي انساني را به دو طريق مي توان انجام داد: الف) روش تجزيه و تحليل فعاليت ها و هدفهاب) روش نرخ روندروش تجزيه و تحليل فعاليتها و هدفهابه طور خلاصه در روش تجزيه و تحليل هدفها و فعاليتها، بايد هدف و فعاليتهاي اصلي برنامه را در نظر بگيريم و آنها را تجزيه كنيم تا به كوچكترين جزء، كه شغلهاي مورد نياز است برسيم، و سپس با استفاده از استاندارد كل، تعداد مشاغل مورد نظر را بدست آوريم. روش نرخ رونددر روش نرخ روند، اساسي ترين كار، انتخاب نسبت هاي درست و معقول است. منظور از نسبت هاي معقول، نسبت هايي است كه رابطه اي متعادل و متعارف را بين ميزان فعاليتها و نيروي انساني مورد نياز بيان كنند. فصل سومسازماندهيسازماندهي پويامدير امروز بايد

از چگونگي سازماندهي و نحوه ايجاد اين سازمان ها و اصلاح و تغيير آنها آگاه باشد. براي نيل به هدفها سازماندهي گامي ضروري است و به كمك اين فعاليت است كه هدف كلي و مأموريت اصلي سازمان در قالب هدفهاي جزئي تر و وظايف واحدها شكسته و تحقق آن ميسر مي شود.در سازماندهي، وظايف و اختيارات و مسئوليتهاي واحدها و پستها مشخص و نحوه هماهنگي و ارتباط بين آنها معين مي شود. سازماندهي فعاليتي مستمر ومداوم است كه مدير همواره با آن روبه روست و منحصر به طراحي سازمان در ابتداي آن نمي شود.مباني سازماندهيبراي سازماندهي، مباني مختلفي وجود دارد و انتخاب نوع ساخت و مبناي آنها بايد با توجه به عواملي مختلف چون نوع فعاليت سازمان، محيط سازمان، و خط مشي هاي كلي آن صورت پذيرد. ساختهاي مختلف سازماني هركدام واجد خصوصياتي و داراي مزايا و محدوديتهايي هستند. طراح سازماني، در انتخاب ساخت مناسب، بايد شرايط و موقعيتهاي گوناگون را با توجه به اين مزايا و محدوديتها در نظر داشته باشد. سازمان بر مبناي وظيفه(هدف)در سازمان برمبناي وظيفه، واحدها بر حسب وظيفه تقسيم شده و هريك وظيفه اي غير مشابه با ديگري دارند. براي سازماندهي براين مبنا، بايد وظيفه كلي و هدف اصلي سازمان به وظايف جزئي تر تقسيم شود و اين تقسيم بندي تا حدي معقول ادامه يابد. مزايا و محدوديتهاي سازمان برمبناي وظيفهيكي از مزاياي سازمان برمبناي وظيفه، ايجاد حوزه هاي قوي تخصصي در سازمان است. به علت تقسيم وظيفه، گروه هاي تخصصي مشابه در قالب واحدهايي خاص در سازمان به وجود مي آيند و نيروهاي فني مجتمع مي شوند. ارتقاي سطح تخصصي مزيتي است كه بدين ترتيب در اين نوع سازماندهي بوجود مي آيد. مزيت

ديگر اين نوع سازمان، بازدهي بالاي آن در كارهاي هميشگي و ثابت است.اما اگر محيط سازمان و نيازهايي كه فعاليت سازمان معطوف به رفع آنهاست تغييركند، اين نوع سازمان فاقد انعطاف لازم است و نمي تواند به سرعت، خود را با تغييرات تطبيق دهد، به علاوه همكاري بين واحدها در اين ساخت چندان قوي نيست و هر واحد تنها به هدف خود مي انديشد و از همراهي و همكاري با ساير واحدها در اغلب اوقات غافل مي ماند. مشكل ديگري كه ممكن است در اين نوع سازمان بروز كند، لوث شدن مسئوليتها بين واحدها و دشواري ارزيابي عملكرد كل سازمان در ارتباط با فعاليت واحدهاست. سازمان برمبناي نوع توليد يا عملياتدر سازمان برمبناي نوع توليد، واحدها بر اساس توليدات يا نوع خدمات سازمان تقسيم مي شوند. سازمان بر مبناي پروژه يا برنامه نيز يك نوع سازمان بر مبناي نوع عمليات به شمار مي آيدكه يك دوره عمر محدود دارد.مزايا و محدوديتهاي سازمان بر مبناي نوع توليددر اين نوع سازمان مسئوليتها و اختيارات مديران عملياتي روشن و مشخص است و استقلال نسبي آنها در عمليات حفظ مي شود. سهولت ارزيابي عملكرد سازمان بر اساس نوع توليد و خدمات و توجه به هدف توليد و ارائه خدمات به جاي هدفهاي واحدهاي تخصصي مجزا، از ديگر مزاياي اين نوع سازمان است. در اين نوع سازمان همكاري بين واحدها توسعه و جدايي تخصصي كاهش مي يابد. زماني كه تعداد و انواع توليدات مؤسسه در حدي بالا باشد، سازمان مذكور ساختي مناسب به شمار مي آيد.محدوديت اين ساخت تضعيف گروه هاي تخصصي به علت پراكنده شدن آنها در واحدهاي مختلف است. به وجود آمدن ناهماهنگي بين واحدهاي توليدي يا

خدماتي در كل مؤسسه نيز ممكن است در اين نوع سازمان مشكلي به شمار آيد.سازمان بر مبناي منطقه عمليات هرگاه منطقه عمليات اساس تقسيم بنديهاي سازمان قرار گيرد، سازمان بر مبناي منطقه عمليات شكل مي گيرد. زماني كه شرايط اقتضا كند كه از نيازهاي منطقه به خوبي آگاه باشيم و سازمان خود را براي رفع آنها تجهيز كنيم، سازمان منطقه اي بسيار مفيد است. نمونه سازمان بر مبناي منطقه، يك مؤسسه توزيعي است كه در نقاط مختلف شهر شعباتي دارد  تا بتواند كار دريافت و تحويل را به خوبي انجام دهد.مزايا و محدوديتهاي سازمان بر مبناي منطقه عملياتمزيت اصلي اين نوع سازمان، سرعت و سهولت شناختن نيازهاي هر منطقه و رفع آن نيازهاست. در شرايطي كه مناطق مختلفبا يكديگر تفاوت دارند، اين نوع سازمان بسيار مفيد است و مي تواند پاسخگوي نيازهاي متفاوت آنها باشد. اگر سازمان منطقه اي از استقلال كافي بهره مند باشد، مي تواند به طور غير متمركز عمل كند و ساختاري متناسب براي اعمال سياستهاي عدم تمركز باشد.پراكندگي واحدهاي منطقه اي در اين نوع ساخت، ممكن است وحدت رويه در سطح كل  سازمان و هماهنگي بين واحدها را مشكل سازد و اين امر، در پاره اي موارد، محدوديتي براي سازمان منطقه اي به شمار آيد.سازمان بر مبناي ارباب رجوع يا مشتريدر اين نوع سازمان، واحدها به گونه اي تقسيم مي شوند كه هر كدام پاسخگوي گروهي متفاوت از ارباب رجوع يا مشتريان سازمان باشند. گروه هاي مختلف مشتريان سازمان ممكن است به خدمات متفاوت، كالاهاي مختلف، و شيوه هاي گوناگون فروش نياز داشته باشند و هرگاه پاسخگويي به اين نيازهاي متفاوت منظور سازمان باشد،ساخت سازماني بر مبناي ارباب رجوع مفيد واقع مي شود. مزايا و

محدوديتهاي سازمان بر مبناي ارباب رجوعمزيت اصلي اين نوع سازمان، پاسخگويي سريع و صحيح به مشتريان و رفع نياز آنهاست. اين نوع سازمان مراجعه ارباب رجوع را ساده مي كند و انجام امور را سرعت مي بخشد. كادر واحدهاي مختلف سازمان نيز، كه پيوسته با يك نوع ارباب رجوع سروكار دارند، با تجربه و آگاهي بيشتر خدمات خود را ارائه مي دهند و نياز مشتري با كيفيتي بهتر برآورده مي شود. شايد يكي از محدوديتهاي اين نوع سازمان اين باشد كه هرچند تقسيم بندي واحدهاي اين نوع سازمان بر اساس ارباب رجوع موجب رضايت مشتري مي شود، ولي هزينه ي زيادي را بر دوش سازمان مي گذارد و از جهت اقتصادي مقرون به صرفه نيست. سازماني كه واحدهاي خود را براساس ارباب رجوع تقسيم بندي كرده است، بايد براي هر گروه از مشتريان خود همواره آمادگي ارائه خدمات را داشته باشد، در حالي كه ممكن است اين واحدها همواره مشتري نداشته باشند، و از امكانات و نيروي انساني اختصاص يافته به آنها استفاده كامل به عمل نيايد. محدوديتهاي ساختارهاي سنتي سازمان1.    ساختار سنتي براساس سلسله مراتب ايجاد شده است و ارتباطات در آن كند و طولاني و فاقد دقت لازم اند. مجاري ارتباطي در اكثر موارد عمودي اند و امكان ارتباط افقي وجود ندارد.2.    واحدهاي سازماني در اين ساخت مستقل نيستند و براي انجام هدف نهايي نيازمند يكديگرند. امكان هماهنگي و منظم ساختن اين واحدها، كه هر كدام خود را مسئول تحقق هدف و مأموريت خود مي دانند، مشكل استو در راه تحقق هدف نهايي سازمان مانع ايجاد مي كند.3.    روابط در ساختار سنتي، فردي اند و همواره شخصي به عنوان رئيس و سرپرست و افرادي به

صورت مرئوس و زيردست در مقابل هم قرار دارند و از روابط گروهي و جمعي، كه افراد را در كنار هم قرار مي دهند خبري نيست. فرد در رده پائين خود را جدا از رده بالا احساس مي كند و هيچ گونه تعلقي بين مراتب سازماني، بجز رابطه رسمي سلسله مراتبي، وجود ندارد. 4.    در ساختار سنتي براي هر وظيفه يك واحد ايجاد شده است و تخصص ها در خانه هاي سازماني ثابت محبوس شده است. در چنين وضعيتي جابه جايي نيروهاي تخصصي امكان پذير نيست و در بسياري از زمانها اين وضع منجر به هدر رفتن منابع و بيكاري مزمن نيروها مي شود.5.    از سوي ديگر مديران و كاركنان در اين ساخت، تنها در يك رشته خاص، كه مأموريت و وظيفه واحد آنهاست، تجربه و آگاهي پيدا مي كنند و با ساير تخصص ها در واحدهاي ديگر بيگانه مي مانند. اين امر سدي راه پرورش كاركنان و مديران در سازمان و آمادگي آنان براي قبول مشاغل در رده هاي بالاتر است.6.    ساختار سنتي انعطاف پذير نيست و در برابر تغييرات محيط به كندي واكنش نشان مي دهد. و بدين ترتيب توسعه و پيشرفت سازمان و رشد هماهنگ آن با تحولات محيطي دچار مشكل مي شود. 7.    همچنان كه اشاره شد براي تحقق سازمان، همكاري واحدها با يكديگر ضروري است و در اين راه اگر واحدي ضعيف عمل كند و بازدهي لازم را نشان ندهد، اين نارسايي بر كل سيستم سازمان و بازدهي آن تأثير سوء به جاي مي نهد.8.    به علت وابستگي واحدها به هم و اثر زنجيره اي عملكردهاي آنها بر يكديگر، هر واحد مي تواند عدم پيشرفت خود را در ارتباط با ضعف عملكرد واحدي ديگر توجيه كند و

بدين ترتيب حسابرسي مسئوليتها به سادگي مقدور نباشد.  به منظور غلبه بر اين مشكلات و نارسايي هايي كه با گسترش سازمانها و پيچيده تر شدن محيط آنها به نحوي حادتر مطرح مي شوند، الگوهايي جديد در ساختار سازماني طراحي و ارائه شده اند كه اجمالاً مورد بررسي قرار مي گيرند. سازمان بر مبناي پروژهدر سازمانهايي كه هدف و مأموريت آنها را مي توانيم در قالب پروژه ها و برنامه هايي بالنسبه مستقل اجرا كنيم،  اين ساختار سازماني قابل استفاده و مفيد است. در اين ساختار سازمان به واحدهاي پروژه اي و كوچكتر تقسيم مي شود، و به همين جهت مشكلات ناشي از سلسله مراتب و كندي ارتباطات به حداقل ممكن كاهش مي يابند. در ساختار پروژه اي، واحدهايي نسبتاً مستقل در قالب پروژه ها ايجاد مي شوند كه داراي واحدهاي مورد نيازند و قادرند بدون درگيري با واحدهاي ديگر هدف خود را تحقق بخشند. همكاري واحدها در داخل پروژه لازم است، ولي كمك واحدهاي خارجي چندان مورد نياز نيست و نقشي تعيين كننده در عملكرد واحد پروژه اي ندارد.سازمان ماتريسي يا خزانه اي سازمان بر مبناي وظيفه و سازمان بر مبناي پروژه به همراه هم سازمان ماتريسي را به وجود مي آورند. در ساختار ماتريسي نيروهاي فعال سازمان در خزانه هاي تخصصي قرار مي گيرند. اين خزانه ها كه به تبع نوع فعاليتها و گستردگي سازمان تعيين مي شوند، تحت نظر مدير سازمان قرار دارند و از نظر سازماندهي تقريباً نوعي سازمان بر مبناي وظيفه اند. هرگاه سازمان براي انجام برنامه اي احساس نياز كند، يك سازمان پروژه اي موقت تشكيل مي دهد كه افراد آن از خزانه هاي تخصصي تأمين مي شوند. كاركنان در خزانه هاي تخصصي تحت نظر مدير سازمان هستند، ولي به هنگام اجراي پروژه ها در اختيار مدير پروژه اند و

تحت نظر وي انجام وظيفه مي كنند.ساختار ماتريسي در سازمانهايي كه برنامه هاي كوتاه مدت و موقت دارند قابل استفاده است. اين ساختار سازماني به علت داشتن انعطاف بسيار زياد، استفاده حداكثر از نيروها و منابع سازمان را فراهم مي سازد و از محبوس شدن نيروها در خانه هاي ثابت سازماني جلوگيري مي كند. به كمك اين ساختار مي توانيم ارتباطي نزديكتر و مؤثرتر بين اعضاي سازمان فراهم سازيم. سازمان با گروه هاي متداخل يا سازمان گروهيدر اين ساختار، رابطه گروه با گروه جايگزين رابطه فرد با فرد در ساختار سنتي مي شود. اين ساختار در قالب گروههايي كه بوسيله اعضاي مشترك باهم در ارتباط اند شكل مي گيرد. انتقال اطلاعات و برقراري ارتباطات به سادگي و با سرعت و سهولت بين گروه ها انجام مي پذيرد. تصميمات متخذه در گروه بالاتر، به علت وجود عضو مشترك، با نظرات گروه پائين تر هماهنگ مي شوند و در نتيجه با تمايلي بيشتر مورد پذيرش و عمل قرار مي گيرد.وجود اعضاي مشترك در گروه ها همبستگي در سازمان را تقويت مي كند و سازمان را به صورت يك گروه بزرگ در مي آورد. روابط گروهي بر روحيه افراد و انگيزش آنان به كار اثراتي مثبت دارند و عوارض ساختار سلسله مراتبي را كاهش مي دهد. سازمان با واحدهاي مستقلدر اين ساختار سازمان را در قالب واحدهاي مستقل سازماندهي مي كنيم به طوري كه انجام مأموريتهاي سازمان با بهره گيري از فراورده ها يا خدمات برخي يا تمامي اين واحدها امكان پذير مي شود. سازمان با ساختار آزاد اين ساخت بسيار انعطاف پذير است و شكلي خاص و ثابت به خود نمي گيرد، بلكه بر اساس نيازها و تغييرات محيطي به سرعت و سهولت تغيير شكل مي دهد و خود را با انتظارات

موجود هماهنگ مي سازد. در اين ساختار بعد از رده مديريت عالي، واحدهايي مختلف در سازمان تشكيل مي شوند كه به صورت گروه هاي پروژه اي انجام وظيفه مي كنند. اين واحدها به صورت غيرمتمركز و با استقلال در تصميم گيري به كار خود ادامه مي دهند و قدرت تطبيق پذيري بسياري دارند. الگوي پنج بخشيدر اين طبقه بندي، پنج بخش اساسي در هر سازماني، تشخيص داده شده اند كه عبارتند از: 1.    بدنه ي اصلي عملياتي: اين بخش متشكل از كاركناني است كه وظايف اصلي مربوط به توليد يا خدمات را در سازمان انجام مي دهند.2.    بخش عالي سازمان: مديران عالي رتبه، كه در قسمت فوقاني هرم سازماني قرار داشته و مسئوليت تعيين خط مشي مؤسسه را بر عهده دارند، اعضاي اين بخش را تشكيل مي دهند. 3.    بخش مياني: مديران و مسئولاني كه مديران بخش عالي را به كاركنان بدنه عملياتي مرتبط مي سازند، در اين بخش قرار دارند. 4.    بخش ستاد فني: تحليل گران و متخصصاني كه مسئوليت تعيين استانداردهاي سازمان را بر عهده دارند، تشكيل دهنده اين بخش هستند.5.    بخش ستاد پشتيباني: افرادي كه وظايف پشتيباني و خدمات كمك رساني را در سازمان انجام مي دهند، در اين بخش قرار گرفته اند. هنري ميزبرگ كه الگوي پيش گفته را ارائه كرده، الگوي خود را در نظريه اي جديد توسعه داده و آن را  در شش بخش مطرح ساخته است. به زعم وي سازمانها علاوه بر پنج بخش گذشته، بخش ششمي نيز دارند كه آن را ايدئولوژي يا فرهنگ  مي ناميم. ايدئولوژي در اينجا به معناي آن دسته از سنتها، آداب، و باورهاي سازمان است كه آن را از ساير سازمانها متمايز مي سازد و به آن هويت خاص خودش

را مي دهد. بخش ششم همچون هاله اي پنج بخش ديگر را در بر مي گيرد و بر همه آنها اثر مي گذارد و سازمان را سازماني ايدئولوژيك و فرهنگي مي سازد.فصل چهارمكنترل و نظارت در سازمانشايد به جرأت بتوانيم ادعا كنيم كه انجام هيچ فعاليتي در سازمان قرين توفيق نخواهد بود مگر آنكه كنترلهاي لازم نسبت به آن به عمل آمده باشند. به كمك كنترل است كه مديريت نسبت به نحوه تحقق هدف ها و انجام عمليات آگاهي مي يابد و قدرت پيگيري و سنجش و اصلاح آنها را پيدا مي كند. كنترل ابزار كار مديران در رده هاي مختلف سازمان از مراتب عالي تا رده هاي سرپرستي است و لزوم آن در مراتب مختلف به سادگي احساس مي شود. سازمان بدون وجود يك سيستم مؤثر كنترل در تحقق مأموريتهاي خود موفق نيست و نمي تواند از منابع خود به درستي استفاده كند.تعريف كنترلكنترل عبارتست از فعاليتي منظم كه ضمن آن نتايج مورد انتظار در قالب استاندارهاي انجام عمليات معين مي شوند، سيستم دريافت اطلاعات طراحي مي شود، عمليات پيش بيني شده و انجام شده با هم مقايسه مي شوند، اختلافات و انحرافات مشاهده شده ارزيابي و ميزان اهميت آنها مشخص مي شود، و سرانجام اصلاحات لازم براي تحقق هدف ها و مأموريتهاي سازمان انجام مي گيرند. كنترل گذشته نگر و آينده نگرمفهومي كه از سازوكار بازخور (كنترل گذشته نگر) به ذهن متبادر مي شود، بازگشت به گذشته و استفاده از اطلاعات گذشته براي مقايسه و يافتن انحرافات و انجام اصلاحات است. نتيجه اجراي عمليات به وسيله سازو كار بازخور با پيش بيني ها و هدف مقايسه مي شود و در صورت وجود انحراف اقدام اصلاحي به عمل مي آيد و در غير اين صورت عمليات بعدي

انجام مي پذيرند. گرچه بازخور نقش مهمي در امر كنترل ايفا مي كند، اما در پاره اي موارد نمي تواند پاسخگوي نياز ما باشد. زيرا بازخور براساس نتايج حاصل از برنامه شكل مي گيرد، در حالي كه گاهي لازم است قبل از آنكه نتيجه اي بوجود بيايد، پيش گيري هاي لازم در نظر گرفته شوند. هدف اين نوع كنترل، پيش گيري و انجام اصلاحات قبل از اجرا براي حصول نتايج مورد نظر است. كنترل پيش نگر مستلزم آگاهي و بصيرت و تجربه كنترل كننده است. وي بايد بتواند نتيجه كار را قبل از وقوع در ذهن خود تصوير كند و مقايسه و كنترل را بر اساس اتفاقاتي كه هنوز رخ نداده است انجام دهد. كنترل پيش نگر، قبل از آنكه به گذشته متكي باشد آينده گراست. به كمك اين كنترل، قبل از آنكه عمليات اجرا و نتايج حاصل شود، نقاط قوت و ضعف شناسايي و اقدامات اصلاحي امكان پذير مي شوند.كنترل زمان وقوعاين نوع كنترل اطلاعات زمان حال را ملاك عمل قرار مي دهد. در عصر ما ماشينهاي الكترونيكي و رايانه ها امكان دسترسي سريع به اطلاعات را فراهم آورده اند، به طوري كه مي توانيم اطلاعات مربوط به عمليات يك پروژه را همزمان با اجراي عمليات دريافت كنيم. اين اطلاعات را اصطلاحاً اطلاعات زمان واقعي يا اطلاعات زمان وقوع، و كنترلي را كه بر اساس اين نوع اطلاعات صورت مي گيرد، كنترل زمان وقوع مي ناميم.طراحي سيستم كنترلتعيين نتايج مورد انتظار(بايدها) در كنترل: در اين مرحله مديريت بايد اهداف و نتايجي را كه از اجراي برنامه ها انتظار دارد مشخص سازد. در صورتي كه بايدها يا نتايج مورد انتظار به درستي مشخص نشوند، امر كنترل دچار اشكال خواهد شد؛ زيرا براي كنترل كه

نوعي مقايسه است، نياز به دو جزء داريم كه يكي از آنها بايدهاست. تعيين شاخص براي سنجش نتايج مورد انتظار: در جريان كنترل بايد شاخص هايي وجود داشته باشند تا بوسيله آنها بتوانيم ميزان نيل به نتايج مورد نظر را مورد سنجش قرار دهيم. اين شاخص ها در واقع مقياسهايي براي سنجش عملكرد به شمار مي روند.تعيين استاندارد يا الگوي مطلوب: پس از آنكه شاخص ها يا مقياس هاي سنجش عمليات معين شدند  بايد ميزان مورد نظر در آن شاخص ها براي موضوع كنترل تعيين شود. شاخص يا مقياسي كه براي آن ميزان معين كرده ايم استاندارد نام دارد. تعيين استاندارد در كنترل، جزء مهمترين مراحل به شمار مي آيد؛ زيرا مبناي مقايسه ما در كنترل، همين استانداردها يا الگوهاي مطلوب اند.استانداردها براساس نحوه  به دست آمدنشان در چهار گروه طبقه بندي شده اند: 1.    استانداردهاي تاريخي: اين نوع استانداردها بر اساس تجربيات و اطلاعات گذشته به دست آمده اند و به همين جهت استانداردهاي تاريخي نام دارند.2.    استانداردهاي تطبيقي يا خارجي: اين نوع استانداردها از ساير سازمان ها و واحدهاي مشابه اقتباس مي شوند.3.    استانداردهاي مهندسي يا كارسنجي: اين نوع استانداردها از طرق مختلف «مطالعه كار» به دست مي آيند. 4.    استانداردهاي نظري: در مواردي كه استانداردهاي دقيق و علمي قابل محاسبه نباشند، مديران و كارشناسان امر با قضاوت ذهني خويش استانداردهاي نظري براي كار تعيين مي كنند. ذكر اين نكته ضروري است كه استانداردهاي نظري، سليقه اي و دلبخواهي نيستند، بلكه متخصصان و خبرگان امر با توجه به تجربه و آگاهي خود به تعيين استاندارد مي پردازند. ارزيابي اطلاعات و نتيجه گيري: در اين مرحله به كمك استانداردهاي انتخابي، اطلاعات جمع آوري شده مورد ارزيابي قرار مي گيرند. به عبارت ديگر، آنچه پيش بيني

شده( در قالب استانداردها) با آنچه انجام شده است( به صورت اطلاعات جمعآوري شده) مورد مقايسه و تطبيق قرار مي گيرند. در صورتي كه نتيجه حاصل از مقايسه حاكي از آن باشد كه پيش بيني ها به درستي عمل شده اند، برنامه ادامه مي يابد و در صورتي كه انحرافات و مغايرتهايي- خواه مثبت يا منفي-از مقايسه حاصل شود،بايد علت يا علل را پي جويي كنيم و در پي رفع آنها و انجام اقدامات اصلاحي برآييم. نقاط استراتژيك يا كليدي در كنترلنقاط كليدي، آن بخش از عمليات يا واحدهايي هستند كه نتايج و عملكردشان در كل برنامه نقشي مهم و تعيين كننده دارد. اين نقاط قالباً شامل فعاليتهاي اصلي برنامه هستند. انتخاب نقاط كليدي براي كنترل به دليل آن است كه در اغلب موارد، كنترل تمامي جريان عمليات ممكن يا مقرون به صرفه نيست، بنابراين بايد يك يا چند نقطه را انتخاب كنيم و كنترل را در آن نقاط انجام دهيم.مشخصات سيستم كنترل مؤثر1.    كنترلها بايد متناسب با برنامه و فعاليتها تنظيم شوند.2.    كنترلها بايد در نقاط حساس و كليدي انجام شوند.3.    در اعمال كنترل نبايد افراط و تفريط شود. 4.    اطلاعات مورد استفاده در كنترل بايد دقيق، صحيح و به روز باشند.5.    سيستم كنترل بايد به گونه اي طراحي شود كه اطلاعات و نتايج كنترل را سريع و به موقع در اختيار مسئولان مربوطه قرار دهد تا انجام اقدامات اصلاحي قبل از فوت وقت امكان پذير باشد.6.    كنترل بايد جامعيت داشته باشد و تمامي عمليات برنامه را مورد ارزيابي و بررسي قرار دهد. 7.    كنترل بايد عينيت داشته باشد و صرفاً بر اساس ذهنيات و نظرات شخصي نباشد.8.    كنترل بايد

اقتصادي باشد به طوري كه هزينه هاي آن بر نتايجش فزوني نگيرد.9.    كنترل بايد واقع بينانه باشد.10.    سيستم كنترل بايد انعطاف لازم را داشته باشد.11.    كنترل بايد وسيله اصلاح باشد، نه تنبيه و مجازات.12.    سيستم كنترل بايد با روحيات كاركنان و فرهنگ و جو سازمان متناسب و هماهنگ باشد.13.    سيستم كنترل بايد بر كميات و كيفيات به طور متناسب تأكيد داشته باشد.14.    كنترل نبايد فقط بر نقاط ضعف تأكيد ورزد.15.    سيستم كنترل بايد دقيقاً معين سازد كه نتايج كنترل در اختيار چه كساني قرار گيرند. 16.    كساني كه به امر كنترل گمارده مي شوند بايد واجد صلاحيت اخلاقي و تخصصي و مورد قبول اكثر كساني باشند كه آنها را كنترل مي كنند.كابرد مدل امتيازات متوازن(BSC) در كنترلمدل امتيازات متوازن، ابزاري براي ارزيابي و كنترل برنامه هاست كه از جامعيت نسبتاً كافي برخوردار است و مي تواند كاستي هاي يك بعدي بودن كنترل را جبران كند.مدل امتيازات متوازن، مدل كيفي و جامع براي مديريت عملكرد سازمانهاست. اين مدل با تمركز بر استراتژيهاي سازمان و ايجاد تعادل در حوزه هاي مهم سازمان؛ يعني امور مالي، مشتريان يا ارباب رجوع، فرايندهاي داخل سازماني،  و رشد و يادگيري سعي در مديريت و ارزيابي سازمانهاي پيچيده دارد. مدل امتيازات متوازن داراي چارچوبي مفهومي است كه اهداف استراتژيك كلان سازمان را به شاخص هاي قابل سنجش تبديل و توزيعي متعادل ميان حوزه هاي حياتي سازمان بر قرار مي كند. به عبارتي، بر اساس اين مدل براي سنجش عملكرد هر سازماني بايد بر حوزه هاي اصلي متمركز شد.خود كنترلي انتخابي ديگر در كنترلشايد تا كنون به اين مسئله نينديشيده باشيد كه اگر افراد، خودشان، خود را كنترل مي كردند كار مديريت تا چه اندازه سهل

و ساده مي شد. در چنان حالتي كارگران بدون آنكه سرپرست بالاي سرشان باشد، كارمندان بدون ترس از عواقب كنترل، و مديران بدون آنكه به مسئله كنترل انتهاي برنامه ها به وسيله مقامات عالي فكر كنند، ...  همه و همه وظايف خود را انجام مي دادند و خود، خويشتن را كنترل مي كردند.هدفي كه در خود كنترلي دنبال مي شود، ايجاد حالتي درون فرد است كه بدون كنترل يك عامل خارجي، او را به انجام وظايفش متمايل سازد. انجام اين هدف، جز از طريق كار فرهنگي بر روي افراد سازمان عملي نخواهد بود.در اسلام زمينه هاي اعتقادي به گونه اي است كه بهترين بستر رشد براي خود كنترل ساختن افراد معتقد فراهم است و اعتقاد فرد مسلمان بهترين كنترل كننده دروني براي او به شمار مي آيد. او خود را در مقابل خداي خود مسئول مي پندارد، نه در مقابل رئيس و سازمان خود و كنترلهاي اين جهاني. فرد مسلمان معتقد، خدا را همواره حاضر و ناظر بر امور مي داند. بنابراين چه كنترل باشد و چه نباشد، او احساس مي كند كه بايد بر نفس خود مسلط باشد و از جاده صحت و درستي منحرف نشود. فصل پنجمهدايت و انگيزشهدايت و رهبري سازمانيرهبري فرايندي است كه ضمن آن مدير سازمان مي كوشد تا با ايجاد انگيزه و ارتباطي مؤثر انجام ساير وظايف خود را در تحقق اهداف سازماني تسهيل و كاركنان را از روي ميل و علاقه به انجام وظايفشان ترغيب كند. رهبري مستلزم نفوذ كردن و اثرگذاري بر افراد است و مدير در نقش رهبر كسي است كه بتواند بر افراد تحت سرپرستي خود نافذ و مؤثر باشد و به عبارت ديگر مرئوسان، نفوذ و

قدرت او را بپذيرند.كامل ترين فهرستي كه از منابع قدرت تهيه شده است، طبقه بندي پنجگانه قدرت است. 1.    قدرت مرجع بودن: توانايي ناشي از قبول رهبر به وسيله ديگران به عنوان مرجع و الگو.2.    قدرت قانوني: توانايي ناشي از قانون كه مدير را در نقش رهبر قادر مي سازد تا بر مرئوسان خود اثر بگذارد و به رفتارشان جهت دهد.3.    قدرت تخصصي: قدرتي ناشي از تخصص و كارداني مدير است كه او را بر ديگران نافذ مي سازد.4.    قدرت پاداش: توانايي دادن پاداش مادي يا معنوي به مرئوسان و جهت بخشي به رفتار آنان به منظور تحقق اهداف سازمان است.5.    قدرت تنبيه: توانايي تنبيه مرئوسان و جهت بخشي به رفتار آنان به منظور تحقق اهداف سازمان.نظريه هاي هدايت و رهبري1.    نظريه هاي خصوصيات فردي رهبري 2.    نظريه هاي رفتار رهبري3.    نظريه هاي موقعيتي و اقتضايينظريه هاي خصوصيات فردي رهبريبر اساس اين نظريات ، رهبران ابر مرداني هستند كه به علت ويژگي هايي كه موهبت الهي اند، شايسته رهبري شده اند. بنابراين كساني مي توانند نقش رهبري را در سازمان ايفا كنند كه داراي خصوصياتي چون هوشمندي، برون گرايي، تسلط بر خود، اعتماد به نفس، سخنوري و جاذبه كلام، زيبايي و جذابيت سيما و چهره و امثالهم باشند. نويسنده اي ديگر شش نوع خصوصيت را براي رهبر ذكر كرده است: 1.    خصوصيات ظاهري و فيزيكي مانند قد، سيما، حركات دست؛2.    زمينه هاي فرهنگي مانند تحصيلات و تجربيات؛ 3.    هوش؛4.    شخصيت مانند برون گرايي؛ 5.    خصوصيات شغلي مانند پشتكار و تلاش و ابداع و ابتكار؛ 6.    خصوصيات اجتماعي مانند مرتبت اجتماعي و سياسي؛نظريه هاي رفتار رهبريدر اين گروه از نظريات، به جاي آنكه به دنبال تعيين خصوصيات رهبري باشيم، در پي آن هستيم كه دريابيم

سبك و روش رهبري چگونه است و رهبران در برخورد با مرئوسان به چه شيوه هايي توسل مي جويند. در يكي از نظريه هاي رفتار رهبري، بر اساس يك طبقه بندي كلي، رفتار رهبران به دو نوع انسان گرا و سازمان گرا تقسيم شده است. در نظريه اي ديگر سبكهاي رهبري به چهار نوع تقسيم شده و از هر يك به عنوان يك سيستم نام برده شده است. اين سبك ها عبارتند از: •    سبك اول(سيستم يك):در اين سبك، كه كاملاً وظيفه مدار و آمرانه است، مدير و رهبر به مرئوسان خود اعتمادي ندارد و روابط رهبر و پيرو مبتني بر ترس و ارعاب است. •    سبك دوم(سيستم دو): در اين سبك، رابطه آمرانه بين رهبر و پيروان همچنان برقرار است، اما رابطه مذكور در اين حالت تلطيف شده و چون رابطه خادم و مخدوم توأم با نوعي مرحمت پدرانه است. در اين سبك تصميم گيري همچنان بر عهده رهبراست و پيروان، مجريان بي چون و چراي اوامرند.•    سبك سوم(سيستم سه): در اين سبك اطمينان و اعتماد به مرئوسان در سطح خوبي است و با آنان در تعيين پاره اي اهداف مشاركت مي شود. اما مسائل و موضوعات عمده سازماني همچنان بوسيله رهبر و رأساً فيصله مي يابند.•    سبك چهارم(سيستم چهار): در اين سبك اطمينان و اعتماد به مرئوسان در حد كمال، و رابطه اي صميمانه و مشاركت جويانه در تمامي امور ميان آنان بر قرار است. در اين سبك تصميم گيري ها كاملاً مشاركتي و گروه هاي رسمي و غير رسمي با هم درآميخته اند. نظريه هاي موقعيتي و اقتضاييدر نظريه هاي موقعيتي و اقتضايي، شيوه مناسب و مطلوب رهبري بر اساس شرايط و به اقتضاي موقعيت ها تعيين مي شوند. در يكي از اين نظريه ها،

سه گروه از عوامل، در سبك رهبري مؤثر شناخته شده اند: أ.    عوامل مربوط به رهبر ب.    عوامل مربوط به پيروان؛ ج.    عوامل مربوط به موقعيت و شرايط؛ عوامل مربوط به رهبر مانند دانش و آگاهي او، ارزشها و اعتقادات وي، و امثال آنهاست كه مسلماً در رهبري وي مؤثر واقع مي شوند. خصوصيات پيروان نيز ميان مستقل بودن، مسئوليت پذيري، همسويي با اهداف سازماني و تجربيات آنان بر سبك رهبري اثر مي گذارند و سرانجام موقعيت و شرايط نيز در رهبري مؤثر واقع مي شوند. عوامل محيطي سازمان مانند وضعيت اقتصادي، سياسي،اجتماعي، فرهنگي و... در رهبري نقشي تعيين كننده دارند. در نظريه اي ديگر، با تكيه بر همين استدلال، رهبري موفقيت آميز با توجه به شش دسته از عوامل قابل حصول است:1.    شخصيت و خصوصيات رهبر2.    اهداف و مأموريتهاي سازمان3.    فضاي سازمان و فرهنگ سازماني4.    شخصيت، انتظارات، و رفتار مديران مافوق5.    شخصيت، انتظارات و رفتار همكاران6.    شخصيت، انتظارات و رفتار زيردستانيكي ديگر از نظريه هاي موقعيتي، شبكه مديريت سه بعدي است. در اين نظريه كه در واقع توسعه شبكه مديريت است، مسئله موقعيت مطرح، و سبك هاي مؤثر و اثربخش سبك هايي قلمداد شده اندكه كاملاً با موقعيت تناسب دارند، و سبك هاي غير مؤثر سبك هايي هستند كه با شرايط هيچ گونه تجانس و سنخيتي ندارند.يكي از نظريه هاي مهم اقتضايي، نظريه تطبيق موقعيت رهبري با سبك رهبري است. در اين نظريه، شيوه هاي رهبري تقريباً همانند شبكه مديريت در دو قطب انسان گرايي و سازمان گرايي، يا روابط انساني يا آمرانه قرار گرفته اند و سه عامل نيز به عنوان شاخص هاي موقعيت و شرايط قلمداد شده اند كه عبارتند از:1.    چگونگي رابطه رهبر و پيرو2.    ميزان مشخص بودن ساختار و وظايف

در سازمان3.    ميزان قدرت شغلي و قانوني رهبرنظريه مسير- هدفنظريه مسير- هدف، يكي ديگر از نظريه هاي اقتضايي است كه در آن كوشش شده تا سبك اثر بخش رهبري در موقعيتهاي مختلف شناسايي شود. سبكهاي رهبري در اين نظريه به چهار نوع تقسيم شده اند:1.    رهبري آمرانه2.    رهبري حمايتي3.    رهبري مشاركتي4.    رهبري توفيق گرانظريه مسير-هدف در رهبري، براساس مدل انگيزشي انتظار احتمال بنا شده و بر اين نظر استوار است كه رفتار رهبر زماني براي پيروان قابل قبول و پذيرش است كه منبع رضايت وانگيزه براي آنان باشد. در اين نظريه وظيفه رهبري شناخت عوامل محيطي و پيروان به منظور ايجاد انگيزه در آنان براي نيل به اهداف سازماني است.نظريه دوره زندگيدر اين نظريه دو سبك كلي رهبري وظيفه مدار و رابطه مدار، در قالب چهار سبك تركيب، و به عنوان موقعيت نيز ميزان بلوغ و رشد مرئوسان در سه عامل: انگيزه توفيق طلبي، مسئوليت پذيري، و ميزان تحصيلات و تجربيات خلاصه شده است.1.    سبك رهبري آمرانه( وظيفه مدار قوي و رابطه مدار ضعيف): اين سبك رهبري، مناسب افرادي است كه كاملاً نابالغ اند و بايد به گونه اي آمرانه رهبري شوند.2.    سبك رهبري متقاعد كننده( وظيفه مدار قوي و رابطه مدار قوي): وقتي افراد تحت رهبري حدوداً نابالغ به شمار مي آيند، اين سبك رهبري با حال آنان تناسب دارد. 3.    سبك رهبري مشاركتي( وظيفه مدار ضعيف و رابطه مدار قوي): براي افرادي كه حدوداً بالغ به شمار مي آيند، مشاركت با كاركنان بهترين روش رهبري است.4.    سبك رهبري با تفويض اختيار به مرئوسان( وظيفه مدار ضعيف و رابطه مدار ضعيف): زماني كه زيردستان از رشد و بلوغ كامل برخوردار هستند، اين سبك رهبري بسيار مؤثر است. نظريه جانشينهاي رهبرياين نظريه ادعا دارد

كه پاره اي از شرايط مي توانند به عنوان جانشين براي رهبري محسوب شوند و انجام وظيفه رهبري مدير را غير ضروري سازند. انگيزش كاركنانانگيزش را مي توانيم حالتي در افراد بدانيم كه آنان را به انجام رفتار و عملي خاص متمايز مي سازد. نظريه هاي انگيزشنظريه هاي انگيزش را مي توانيم به دو گروه كلي نظريه هاي محتوايي و نظريه هاي فرايندي تقسيم كنيم. نظريه هاي محتوايي مي كوشند تا عواملي كه افراد را به كار وا مي دارند، دقيقاً مشخص سازند.در مكتب مديريت علمي، پول و پاداشهاي مادي به عنوان ابزارهاي اصلي انگيزشي عنوان، و در مكتب مديريت روابط انساني، نيازهاي غيرمادي چون نياز به محبت و صميميت، حرمت و احترام، و نحوه سرپرستي اساس انگيزش كاركنان قلمداد شده اند. اما در نظريه هاي فرايندي بيشتر بر جريان و فرايند انگيزش افراد تأكيد شده است. به عبارت ديگر در نظريه هاي فرايندي قبل از آنكه بر يك يا چند عامل خاص، كه موجب انگيزش مي شوند، تكيه شود به چگونگي  و نحوه انگيزش افراد از نظر ادراكي پرداخته شده است.نظريه هاي محتوايينظريه سلسله مراتب نيازهادر اين نظريه نيازهاي آدمي در پنج طبقه قرار داده شده اند كه به ترتيب عبارتند از: نيازهاي جسماني، نياز به امنيت، نياز به محبت، نياز به حرمت و نياز به خوديابي و كمال. به طبقه بندي مذكور، دو نياز دانش اندوزي و شناخت و درك پديده ها، و نياز به زيبايي و نظم نيز اضافه شده است كه قبل از نياز به خوديابي قرار مي گيرند. نظريه دو جنبه اي انسان   در اين نظريه دو دسته مفروضات متضاد درباره طبيعت انسان و نحوه نظارت و سرپرستي او ارائه شده اند. از يك سو در جنبه منفي، انسان موجودي توصيف شده است كه طبيعتاً

علاقه اي به كار ندارد و راحت طلب و از كار گريزان است. به همين جهت از قبول مسئوليت نيز حتي المقدور پرهيز مي كند و تنها راه كار خواستن از او، اجبار و كنترل مستقيم و ترس از تنبيه است. در اين بخش از نظريه چون شغل و كار فرد هيچ گونه انگيزه اي ايجاد نمي كند بايد با محركه هاي خارجي، مثل پاداش و تنبيه، فرد را وادار به كار كنيم. از سوي ديگر در جنبه مثبت، انسان موجودي قلمداد شده است كه طبيعتاً علاقه به كار در ذات و فطرت او به وديعه نهاده شده است و از مسئوليت گريزان نيست. با چنين پيش فرضي در مورد انسان، در صورتي كه براي وي شرايط مطلوب كار فراهم شود، او در جست و جوي مسئوليت و طالب كار خواهد بود.نظريه دو عاملي انگيزش  در اين نظريه يك سري از عوامل در كار به عنوان عوامل انگيزاننده، و يك سري ديگر از عوامل تحت عنوان عوامل ابقا، نگهدارنده يا بهداشت نامگذاري شده اند. عوامل ابقا به عواملي اطلاق مي شوند كه وجودشان در كار ضروري است، نبودشان ايجاد مشكل مي كند اما باعث انگيختن افراد به كار نمي شوند. اين عوامل كه خاصيت نگهدارندگي و ابقا دارند، در صورت حذف شدن از شغل فرد ايجاد نارضايتي مي كنند، اما وجودشان موجب انگيزش نيست. عواملي مانند حقوق و شرايط فيزيكي محيط كار، از اين زمره اند. اما عوامل انگيزاننده عواملي هستند كه باعث ترغيب و انگيزش مي شوند. توفيق و پيشرفت در كار و احساس رضايت از شغل نمونه هايي از اين دسته عوامل اند. نظريه انگيزش موفقيت در اين نظريه كوشش مي شود تا انگيزه هايي، كه باعث مي شوند فردي نسبت به ديگري

بيشتر بكوشد و جوياي توفيق باشد، شناخته شوند اصولاً انگيزه توفيق طلبي محركي است كه اگر در فرد ايجاد شود او را وا مي دارد تا حداكثر كوشش خود را در نيل به اهداف مورد نظر به عمل آورد.نظريه نيازهاي زيستي، تعلق و رشداين نظريه با نظريه سلسله مراتب نيازها شباهت بسيار دارد، ولي تفاوت عمده اين دو نظريه در اين است كه در نظريه پيش گفته مراتبي براي نيازها وجود ندارد و آنها در يك پيوستار قرار گرفته اند. نظريه هاي فرايندينظريه انتظار و احتمالريشه نظريه انتظار و احتمال در نظريه هاي ادراكي قرار دارد. بر اساس اين نظريه انگيزه فرد براي انجام يك كار خاص، ناشي از ميزان انتظار و احتمالي است كه او براي حصول نتايجي خاص مترتب مي داند. به عبارت ساده، فرد آن انگيزه كاري را، كه حداكثر نتيجه برايش متصور باشد، پيدا مي كند.انتظار  اولويتها =  نيروي انگيزشي نظريه برابري بر اساس اين نظريه، هر فرد نسبت نتايج حاصل از كار خود به نهاده هايش در آن كار را با ديگران مقايسه و در اين مقايسه  احساس برابري يا نابرابري مي كند. نتايج و نهاده هاي فرد و ديگران، مبتني بر تصورات و ادراكات شخص اند. سن، جنسيت، تحصيلات و تجربيات فرد، موقعيت اجتماعي و سازماني، ميزان كوشش و تلاش فرد، همه مثالهايي از نهاده ها هستند. نظريه اِسنادنظريه اسناد به عنوان يك نظريه ادراكي، نقش برداشتها و ادراكات فرد را در انگيزش او به كار، مورد تحليل قرار مي دهد. در اين نظريه كوشش شده است تا اسناد و برداشتهاي افراد از علل رفتارها در نقش مشاهده كننده رفتار يا انجام دهنده آن رفتار بررسي شده و تحليل شود. انگيزش در عملطراحي شغل

مناسب ترين جايگاه براي كاربردي ساختن نظريه هاي انگيزش است و در سير تحولات مديريت از اين محمل به گونه هاي مختلف استفاده شده است. •    مهندسي شغل: هدف از مهندسي شغل آن است كه از طريق مطالعه آن، زمان سنجي و روش سنجي بتوانيم بهترين راه انجام كار را به دست آوريم. به كمك مهندسي شغل فرد مي تواند با خستگي كم تر و سرعت بيشتر كار كند و بازدهي بيشتر و دريافتي بالاتر داشته باشد. •    توسعه شغل•    چرخش شغلي•    غني سازي شغل•    مشاغل گروهي•    خصوصيات مطلوب شغلي: در اين شيوه از طراحي شغل، نظر بر اين است كه وجود خصوصياتي در شغل مانند تنوع در وظايف، استقلال و اختيار كافي در انجام شغل، روابط متقابل با ساير مشاغل، و مسئوليت و مهارت كافي در شغل مي تواند موجب انگيزش شاغلين شود. در مطالعه اي ديگر به خصوصياتي از قبيل احساس هويت در كار، وجود بازخور در شغل، ارتباط كافي و صميمانه با سايرين، تنوع در شغل، و استقلال و اختيار اشاره و وجود اين گون از عوامل در شغل موجد انگيزش شناخته شده است. الگوي اقتضايي انگيزشدر اين مدل، شاغلين براساس نيازها و انتظاراتشان به دو گروه تقسيم شده اند: 1.    كاركنان با نيازهاي كمال طلبي و رشد و تعالي2.    كاركنان با نيازهاي سطح پائين و نازلمشاغل نيز در اين مدل به دو نوع كلي تقسيم شده اند: 1.    مشاغل توسعه يافته و غني و با مفهوم2.    مشاغل ساده و يكنواختو در نهايت سازمان ها نيز در دو نوع كلي خلاصه شده اند: 1.    سازمانهاي انعطاف پذير و انساني2.    سازمانهاي ماشيني و بوروكراتيكفصل ششمارتباطات سازمانيوجود ارتباطات مؤثر و صحيح در سازمان، يكي از اجزاي مهم در توفيق مديريت به شمار آمده

است. به تجربه ثابت شده است كه اگر ارتباطاتي صحيح در سازمان بر قرار نباشند، گردش امور مختل و كارها آشفته مي شود. هماهنگي، برنامه ريزي، سازماندهي، كنترل و ساير وظايف مدير بدون وجود سيستم ارتباطي مؤثر در سازمان قابل تحقق نيست و در غياب چنين سيستمي امكان اداره سازمان موجود نخواهد بود. مدير داراي سه نقش عمده در سازمان است: نقش ايجاد ارتباط بين افراد و اعضاي سازمان، نقش جمع آوري اطلاعات، و نقش تصميم گيري كه در هر سه، محور اصلي انتقال اطلاعات است. ارتباطات عبارتند از:« انتقال و تبادل اطلاعات، معاني و مفاهيم و احساس ها بين افراد در سازمان با واسطه يا بي واسطه» فرايند ارتباطفرايند ارتباط را مي توانيم به طور ساده در الگويي كه شامل سه جزء اصلي ارتباط؛ يعني فرستنده پيام، پيام، و گيرنده پيام است، نشان دهيم.•    فرستنده پيام: فرستنده يا منبع اطلاعات، آغازگر جريان ارتباطي است.•    پيام: عبارتست از شكل عيني شده مفهوم ذهني فرستنده پيام. پيام ها را مي توانيم به دو طبقه كلي كلامي و غيركلامي تقسيم كنيم. در يك طبقه بندي ديگر، پيام ها به صورت انواع سمعي و بصري، كتبي، و تركيبات آنها دسته بندي شده اند. •    گيرنده پيام: گيرنده پيام يا مقصد ارتباط، فردي است كه پيام را دريافت و از آن استنباطي حاصل مي كند، ممكن است يك پيام در آن واحد براي عده زيادي ارسال شود.موانع ارتباطيمانع ارتباطي عبارتست از هر نوع عامل يا علتي كه در راه ارسال يا درك پيام اختلال ايجاد كند. موانع ارتباطي را مي توانيم به دو گروه موانع خارجي و موانع داخلي تقسيم كنيم.نقش ادراك در ارتباطاتنكات عمده اي كه در مورد ادراك و نقش آن

در ارتباطات و ايجاد مانع ارتباطي قابل بيان اند، عبارتند از: 1.    به علت آنكه افراد موقعيت و محرك هاي پيرامون خود را تعبير و تفسير مي كنند، اين امكان وجود دارد كه از پديده اي واحد ادراكاتي متفاوت حاصل شود.2.    آموخته ها و تجربه هاي قبلي فرد بر ادراك او اثر مي گذارند.3.    انسان آنچه را تهديد كننده، ناخوشايند، و غيرقابل قبول باشد درك نمي كند و ناديده مي گيرد.4.    انسان در هر لحظه با محرك هاي مختلف مواجه است، اما در جريان ادراك، يك يا چند محرك خاص مورد توجه او واقع مي شوند. مثلاً صداي بلند سخنران از طريق بلندگو، حروف دشت يك خبر روزنامه، يا تكرار يك پيام، باعث مي شود توجه ما از ميان عوامل مختلف به آنها جلب شود.5.    گاهي اوقات انسان از پديده ها، ادراكي كليشه اي دارد، بدين معنا كه آنها را در طبقاتي قرار مي دهد و همه را يكسان تلقي مي كند. مثلاً همه حسابداران را كاركناني دقيق و محتاط، يا همه مديران را افرادي خشك و خشن فرض مي كند.6.    هرگاه ادراك يك خصوصيت، ساير خصوصيتها را تحت الشعاع قرار دهد انسان دچار خطايي مي شود كه به آن خطاي هاله اي مي گوئيم. مثلاً زماني كه بد خط بودن فرد را به عنوان يك خصوصيت منفي به ساير خصوصيات او تعميم مي دهيم.7.    فرد ممكن است چيزي را درك كند كه انتظار دارد، نه آنچه كه واقعاً وجود دارد. به عبارت زير توجه كنيد: «مؤسسه پژوهشها و تخفيفات كاربردي در بخش صنعت». از آنجايي كه انتظار داريم بعد از واژه پژوهش، تحقيق قرار داشته باشد، واژه تخفيفات را غالباً تحقيقات مي خوانيم.    8.    انسان پس از دريافت داده هاي مختلف آنها را در قالب هاي ذهني خاصي قرار

مي دهد و درك مي كند. مثلاً بخشنامه اي كه برخي جملات آن به طور كامل تكثير نشده است، پس از دريافت به وسيله كاركنان، بر اساس قالب هاي ذهني آنان كه حاصل تجربيات و يادگيري هاي قبلي آنهاست، تكميل و درك مي شود. بازخوربازخور در فرايند ارتباطي عبارت است از برگشت نتيجه پيام به فرستنده پيام به طوري كه فرستنده پيام از وضعيت ارسال پيام و نحوه دريافت و درك آن آگاه شود. فرايند ارتباطي كه فاقد بازخور است، در واقع نوعي ارتباط يك جانبه و يك طرفه است.وجه تمايز ارتباط يك طرفه و ارتباط دو طرفه:1.    ارتباط يك طرفه نياز به زمان كمتري دارد در حالي كه ارتباط دو طرفه زمان بيشتري را به خود اختصاص مي دهد. 2.    ارتباط دو طرفه دقيق تر و صحيح تر است.3.    اطمينان خاطر و اتكاي به خويشتن گيرندگان پيام در ارتباط دو طرفه بيشتر، و ميزان ترديد و ناآگاهي در آنان به علت وجود ارتباط متقابل بسيار كم است. 4.    در ارتباط دو طرفه، اگر فرستنده پيام نتواند منظور خود را به روشني بيان كند مورد پرسش هاي فراوان قرار مي گيرد تا ابهامات گيرندگان كاملاً رفع شود. 5.    ارتباط يك طرفه منظم، اما ارتباط دو طرفه، به علت وجود پرسش هاي غيرقابل پيش بيني، نامنظم و شلوغ است. هرگاه در سازمان ارتباطات سريع مورد نظر و اين اطمينان وجو داشته باشد كه پيام به سادگي قابل فهم است، مي توانيم از ارتباط يك طرفه بهره بگيريم. اما در مواردي كه پيام دقيقاً بايد درك شود و محتواي آن هم مسائلي پيچيده است كه براي روشن شدن نيازمند پرسش و پاسخ است، بايد از ارتباط دو طرفه كمك گرفته شود. ارتباطات

عمودي در سازمان ارتباطات عمودي رايج ترين نوع ارتباطات در سازمان هاي سلسله مراتبي اند، در اين الگو، ارتباطات از بالا به پائين و از پائين به بالا هستند. هدف ارتباطات بالا به پائين هدايت، آموزش، اطلاع، و ابلاغ دستورات مقامات مافوق به كاركنان زيردست است. هدف ارتباطات پائين به بالا ارائه گزارش، پيشنهاد، اداي توضيحات و درخواست هاي گوناگون است. ارتباطات غير رسمي يا پيش بيني نشده در سازمان زماني كه افراد وارد سازمان شدند، بنا به علل مختلف مانند علائق و سلايق مشترك، هم فكري ها و هم دلي ها، الفتها و نزديكيها، و ... با يكديگر ارتباطاتي برقرار مي كنند كه با ارتباطات رسمي و پيش بيني شده مطابقت ندارند. اين شبكه ارتباطي را شبكه ارتباطات غير رسمي مي ناميم. ارتباطات غير رسمي گاهي آنقدر توسعه مي يابند كه ارتباطات رسمي را تحت الشعاع قرار مي دهند و ارتباطات رسمي در خطوط غير رسمي ارتباطي محو مي شوند. ارتباطات غير رسمي ارتباطات درخت انگوري نيز ناميده مي شوند، زيرا چون درخت مو به هر گوشه سر مي كشند و به طور نامنظم در هر جاي سازمان راه مي يابند.تجزيه تحليل تعاملي يا مراوده ايدر تجزيه و تحليل تعاملي، هدف آن است كه ارتباط بين افراد با توجه با طبايع آنها مطالعه، و از اين طريق مشكلات ارتباطي شناخته شود و در راه ايجاد ارتباطات مؤثر بين اعضاي سازمان و ارباب رجوع آن اقدامات لازم صورت پذيرد.در تجزيه و تحليل تعاملي، اعضاي سازمان از نظر حالات رواني و شخصيت در سه حالت پدرانه، بالغ، و كودكانه قرار مي گيرند. اين حالات در افراد، بدون توجه به سن تقويمي آنان، به درجات و مراتب گوناگون وجود دارند. بعضي افراد در سازمان حالتي پدرانه و احساسي

چون والدين دارند، گروهي ديگر حالتي كودكانه دارند و رفتارهاي كودكانه از آنها سر مي زند، و سرانجام برخي حالت بلوغ و رشد و كمال فكري از خود نشان مي دهند. كساني كه با شيوه تجزيه و تحليل تعاملي آشنا مي شوند قادر به خودشناسي اند و رفتار خود و ديگران را از طريق تجزيه و تحليل واكنشها به خوبي درك مي كنند. آنان طرز فكري پيدا مي كنند كه نشانه بلوغ است و در ارتباط با همكاران خود علت مشكلات را به سادگي استنباط مي كنند، و تشخيص مي دهند. آشنايي با شيوه تجزيه و تحليل تعاملي به افراد سازمان كمك مي كند كه با رفتاري حاكي از بلوغ فكري، مسائل را بررسي كنند و قادر به حل عقلايي و منطقي آنها شوند. در ارتباطهاي دو طرفه، شناخت اين شيوه، گره كوري را كه در اغلب موقعيتها در سازمان پيش مي آيد، مي گشايد و توفيق در حصول توافق و رفع سوءتفاهم را ميسر مي سازد.تجزيه و تحليل تعاملي براي جلوگيري از مشكلات ارتباطي، حالات مختلف افراد را تجزيه و تحليل مي كند وبه افراد قدرت مي دهد كه با شناخت مخاطب خود به ارتباط صحيح اقدام ورزند. اهميت تجزيه و تحليل تعاملي در  اين است كه افراد سازمان پس از آموزش با اين روش، يك شناسايي كلي نسبت به رفتارهاي سه گانه پيدا مي كنند و با اين آگاهي، ارتباط آنان با سايرين تسهيل مي شود و ثمربخشي فعاليتها افزايش مي يابد. روش تجزيه و تحليل تعاملي براي افراد سازمان وسيله اي ساده است تا يكديگر را بهتر بشناسند و در پرتو اين شناخت، رفتاري عقلايي تر با يكديگر داشته باشند. همچنين با استفاده از اين روش ارتباط بين اعضاي سازمان  و مشتريان

و ارباب رجوع آنها نيز بهبودي قابل ملاحظه اي خواهد يافت. در روش تجزيه و تحليل تعاملي، تقسيم بندي ديگري نيز از حالات و جنبه هاي مختلف رفتاري افراد به عمل آمده است. در اولين جنبه، فرد دچار حالتي است كه از آن با عبارت « من نمي دانم چه كاركنم، تو همه چيز را مي داني و بگو چه كاركنم» ياد مي شود. اين مورد خاص افرادي هستند كه حالتي كودكانه دارند و در قيد نوعي احساس وابستگي  و عدم استقلال اسيرند. جنبه اي ديگر، كه از آن با عبارت « من مي دانم چه كاركنم، تو نمي داني چه كاركني» ياد مي شود، حالتي ناشي از عدم اعتماد و اطمينان به ديگران است. حالت من نمي دانم چه كار كنم، تو هم نمي داني چه كاركني» حالتي نشان دهنده نهايت دلزدگي و يأس در فرد است. شايد بتوان آن را حالتي بيمار گونه دانست. افرادي از اين گروه و با اين طرز فكر، به سختي مي توانند در كار سازمان منشأ اثراتي مفيد باشند.حالت « من مي دانم چه كاركنم، تو هم مي داني چه كاركني» گوياي يك جنبه عقلايي و منطقي از روابط بين افراد است. اين مورد خاص افرادي هستند كه بر اساس تقسيم بندي قبلي داراي حالت بلوغ اند. در مواجهه با چهار جنبه اي كه برشمرديم روش تجزيه و تحليل تعاملي به ما مي آموزد كه ارتباطهاي افراد از اين نظر در سازمان چگونه اند و چطور مي توانيم با درك انواع اين ارتباطات رفتاري مؤثر و صحيح در رهبري و هدايت، كوشش هاي جمعي در سازمان داشته و آرام آرام در پي تغيير طرز تفكرهاي نامطلوب باشيم.فصل هفتم تصميم گيريفرايند تصميم گيريدر تعريفي بسيار ساده، تصميم گيري عبارت است از انتخاب يك راه از

ميان راه هاي مختلف.به طور كلي فرايند تصميم گيري را مي توانيم شامل شش مرحله بدانيم:مرحله اول، شامل تشخيص و تعيين مشكل و مسئله اي است كه در راه تحقق هدف مانع ايجاد كرده است.مرحله دوم، يافتن راه حلهاي ممكن براي رفع مشكل مذكور است.مرحله سوم، انتخاب معيار براي سنجش و ارزيابي راه حلهاي ممكن است. مرحله چهارم، تعيين نتايج حاصل از هر يك از راه حلهاي ممكن است.مرحله پنجم، ارزيابي راه حلها از طريق  بررسي نتايج حاصل از آنها است. مرحله ششم، انتخاب يك راه از ميان راه هاي مختلف و ارائه بيانيه تصميم است. استفاده از مدل در تصميم گيريمدل عبارت از الگويي برگرفته از واقعيت است و روابط بين متغيرها را نشان مي دهد، و مي توانيم از آن براي پيش بيني در تصميم گيري استفاده كنيم. انواع مدلها•    مدلهاي كلامي: مدلهاي كلامي كه به صورت نوشتار و در قالب عبارات و جملات بيان مي شوند، مدلهاي تشريحي به شمار مي آيند.•    مدلهاي ترسيمي: مدلهاي ترسيمي، روابط بين متغيرها را در قالب نمودار يا اشكال مختلف نشان مي دهند.•    مدلهاي تجسمي( سه بعدي): مدلهاي تجسمي يا سه بعدي، وضعيت فيزيكي موضوع مورد بررسي را در مقياسي معين مجسم مي سازند. •    مدلهاي رياضي: مدلهاي رياضي، روابط رياضي بين متغيرها را نشان مي دهند.روش تجزيه و تحليل نقطه سر به سرروش تجزيه و تحليل نقطه سربه سر، يك مدل ترسيمي و رياضي بسيار ساده است كه در تصميم گيري ها مورد استفاده فراوان دارد ، اين مدلي است كه رابطه بين ميزان و حجم توليد،و هزينه و درآمد ناشي از آن را در سازمان نشان مي دهد. در مدل نقطه سربه سر، با سه متغير كلي به نام هاي ميزان توليد، درآمد و هزينه

روبه رو هستيم كه هزينه خود به دو نوع متغير و ثابت تقسيم مي شود. مجموع هزينه هاي ثابت و متغير را هزينه كل مي ناميم، و ميزان سوددهي يك كالا با هزينه كل آن كالا در ارتباط است. اين مدل به ما امكان مي دهد تا دريابيم درآمد و هزينه ها در چه نقطه اي از توليد برابرند و در نتيجه مؤسسه در چه ميزاني از توليد سود مي دهد و در چه ميزاني ضرر. به كمك نمودار و تجزيه و تحليلهاي رياضي نقطه سربه سر، مدير مي تواند نسبت به توليد كالاهاي مختلف  و يا ميزان توليد يك كالاي خاص تصميم بگيرد. طبقه بندي تصميم هاطبقه بندي تصميم ها از نظر ميزان اطمينان به نتايج حاصل از شقوق مختلف اخذ تصميمدر اين طبقه بندي مي توانيم تصميم ها را در سه گروه كلي قرار دهيم:1.    تصميم گيري تحت شرايط اطمينان كامل2.    تصميم گيري در شرايط ريسك3.    تصميم گيري در شرايط عدم اطمينانزماني كه تصميم گيرنده با اطمينان كامل مي داند كه نتيجه يا نتايج حاصل از هر شق ممكن چيست و در چه شرايطي اتفاق خواهد افتاد، از نظر تصميم گيري در شرايط اطمينان كامل قرار دارد. وقتي تصميم گيرنده با اطمينان كامل نمي داند كه نتايج حاصل از هر شق چيست ولي احتمال وقوع (شانس نسبي وقوع نتايج) آنها را مي داند، او تحت شرايط ريسك و با مخاطره تصميم مي گيرد. و سرانجام هنگامي كه تصميم گيرنده احتمال وقوع نتايج حاصل از شقوق ممكن را نمي داند، او در شرايط عدم اطمينان تصميم گيري مي كند.تصميم گيري در شرايط ريسكبه طور خلاصه روش اخذ تصميم در شرايط ريسك شامل مراحل زير است: 1.    يك راه از ميان راه هاي ممكن انتخاب كنيد؛2.    تمامي نتايج حاصل از آن را مشخص كنيد؛3.    هريك از نتايج را

در احتمال وقوع موقعيت محيطي آن ضرب كنيد؛4.    نتايج حاصل از مرحله سه را جمع كنيد تا ارزش مورد انتظار براي راه حل انتخابي در مرحله يك به دست آيد؛ 5.    مراحل يك تا چهار را براي بقيه راه هاي ممكن تكرار كنيد؛ 6.    اكنون راه حلي كه بالاترين ارزش مورد انتظار (براي سود) و يا پائين ترين ارزش مورد انتظار (براي هزينه) را داراست، به عنوان راه حل انتخابي برگزينيد.تصميم گيري در شرايط عدم اطميناندر شرايط عدم اطمينان، تصميم گيرنده مي تواند سه شيوه را به كار گيرد. اولين شيوه، انتخاب حداكثر حداكثرهاست. دومين شيوه انتخاب، حداكثر حداقل هاست. و در شيوه سوم، به علت فقد دليل كافي، احتمال براي شرايط مختلف يكسان فرض و بر اساس ارزش مورد انتظار تصميم گيري مي شود. طبقه بندي تصميم ها بر اساس مراحلدر اين نوع طبقه بندي، در يك سو تصميم هاي تك مرحله اي يا ايستا قرار دارند و در سوي ديگر تصميم هاي چند مرحله اي يا دنباله دار. تصميم هاي تك مرحله اي يا ايستا، تصميم هاي يكباره هستند كه در آنها فقط به نتايج يك مرحله توجه مي شود. در تصميم هاي جند مرحله اي و دنباله دار، نظر تصميم گيرنده معطوف به مراحل بعدي و نتايج ناشي از تصميم اخذ شده است. درخت اخذ تصميميكي از شيوه هايي كه براي تجزيه و تحليل و تصميم گيري چند مرحله اي به كار مي رود درخت اخذ تصميم است. مراحل اصلي در اين شيوه به قرار زير است:ترسيم درخت اخذ تصميم، شامل أ.    مشخص كردن تمام تصميم ها و طرق ممكن ب.    مشخص كردن وقايع نتايج احتمالي هر تصميم ج.    ترسيم شمايي درخت مانند كه نشان دهنده توالي تصميم ها و نتايج حاصل از آنها باشد.برآورد، شامل: أ.    برآورد احتمال وقوع نتايج هر يك از انتخاب ها

ب.    برآورد پيامدهاي مالي هر يك از نتايج( به عنوان يك معيار)ارزيابي و انتخاب، شامل: أ.    احتساب ارزش مورد انتظار نتايج ممكن الوقوع ب.    انتخاب نتيجه اي كه ارزش مورد انتظار قابل قبول تري دارد. فصل هشتمخلاقيت و نوآوريخلاقيت، پيدايي و توليد يك انديشه و  فكر نوست، در حالي كه نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فكر است. به عبارت ديگر، خلاقيت به قدرت ايجاد انديشه هاي نو اشاره دارد و نوآوري به معناي كاربردي ساختن آن افكار نو و تازه است. خلاقيت لازمه نوآوري است. فنون خلاقيت و نوآوريفنون و تكنيك هاي خلاقيت و نوآوري به دو دسته فردي و گروهي تقسيم شده اند. تحرك مغزييكي از تكنيكهاي متداول در ايجاد خلاقيت و فعال ساختن انديشه ها به صورت گروهي تكنيك تحرك مغزي است. در اين تكنيك مسئله اي به يك گروه كوچك ارائه و از آنان خواسته مي شود في البداهه و به سرعت به آن واكنش نشان دهند و براي آن پاسخي بيابند. پنج اصل در جلسات تحرك مغزي حاكم اند:1.    ميزان ايده ها و نظرات ابراز شده واجد اهميت است. هرچه نظرها و پيشنهادهاي بيشتري ايجاد شوند، امكان وجود ايده هاي خلاق و بديع در ميان آنها افزايش پيدا مي كند.2.    اعضا مي توانند به تكميل، تعديل، و تركيب ايده هاي ديگران نيز بپردازند.3.    اجازه هيچ گونه انتقاد و نقادي نسبت به نظرات ابراز شده در جلسه داده نمي شود. 4.    ارزيابي و داوري نسبت به نظرات ابراز شده به بعد موكول مي شود.5.    موضوعات مطرح شده در جلسات تحرك مغزي بايد دقيقاً تعريف شده و مشخص باشند. دلايل فراواني در مورد پر بار بودن جلسات تحرك مغزي بيان شده اندكه به برخي از آنها اشاره مي شود. اولين دليل اثربخشي تحرك

مغزي، افزايش قدرت خلاقيت در گروه است. رقابت نيز عاملي ديگر است كه در جلسات تحرك مغزي موجب افزايش اثربخشي مي شود. نكته ديگري كه در مؤثر بودن تحرك مغزي قابل ذكر است، في البداهه بودن نظرات است.ارتباط اجبارييكي ديگر از شيوه هاي آشكارساختن خلاقيت ها در افراد، شيوه ارتباط اجباري است. همانطور كه از نام آن مستفاد مي شود، بايد بين دو گروه از پديده ها ارتباطي اجباري ايجاد كرد.  تجزيه و تحليل مورفولوژيك تكنيك تجزيه و تحليل مورفولوژيك يا ريخت شناسانه، فني است كه بر اساس آن پديده مورد نظر از نظر ريخت و ساختار كلي و ابعاد مختلف موجود در آن مورد مطالعه و تجزيه و تحليل قرار مي گيرد. بدين منظور ابتدا سطوح و ابعاد مختلف موجود در پديده مورد نظرمان را تبيين و تدوين مي كنيم.گردش تخيليدر سال 1961،روان شناسي به نام گوردون نتايج پژوهش هاي ده ساله خود را در مورد افراد خلاق منتشر كرد و ضمن آن اعلام داشت كه ذهن آدمي به هنگام ابراز خلاقيت و ابتكار در يك حالات خاص رواني است كه اگر بتوانيم آن حالت را ايجاد كنيم خلاقيت امكان وجود مي يابد . او در گروه هاي ايجاد خلاقيت، اعضاي گروه را از طريق به كار گيري يك جريان تمثيلي و استعاره اي به گردشي تخيلي ترغيب و در اين حالت ايده ها و نظرات بديهي را كشف مي كرد. ذهن افراد در اين گردش خيالي با دستاويز استعاره ها به نكاتي نو، كه هدف جلسه خلاقيت بود مي رسيد و روابطي تازه را بين پديده ها پيدا مي كرد. پرسش هاي ايده برانگيزتكنيك پرسشهاي ايده برانگيز نيز يكي از روشهاي تقويت و بروز استعداد خلاقيت است. پرسشها مي توانند در زمينه امكان جايگزيني، امكان

افزايش يا كاهش، امكان تغيير، امكان تركيب، امكان تعويض، امكان شبيه سازي و امكان كاربردهاي ديگر و زمينه هاي مشابه طرح شوند و فرد را به سوي انديشه هاي نو سوق دهند. الكس اسبورن براي آنكه اين پرسشها به خاطر بمانند از ابتداي آنها واژه Scamper ( فرار كردن) را ساخته است: 1.    جانشين ساختن يا ساده كردن                                    or simplify substitute                                      2.    تركيب                                                                  combine                                                                               3.    تطبيق و سازگاري                                                  adapt    4.    تغيير                                                           modify         5.    كاربردهاي ديگر                                                     put to other uses               6.    حذف و كاهش                                                       eliminate7.    معكوس ساختن                                                      reverseتكنيك 5-3-6 گروه اسميدر اين روش برخلاف روش تحرك مغزي، افراد جدا از هم ولي در كنار هم كار مي كنند. در جلسه گروه اسمي، اعضاي جلسه نظرات خود را در صفحات كاغذ يادداشت كرده و بدون آنكه مشخص شود چه كسي طراح ايده و تفكر نوشته شده است، ايده ها بين اعضا مبادله شده و تكميل و تعديل مي شوند. يكي از انواع روشهاي گروه اسمي تكنيك 5-3-6 است. در اين تكنيك، 6 نفر به عنوان اعضاي جلسه هر كدام سه ايده يا نظر جديد را درباره مسئله مورد نظر بر روي سه كارت مي نويسند. اين كارتها بين اعضاي جلسه مبادله مي شوند به طوري كه هر فرد 5 بار سه ايده افراد ديگر را ملاحظه مي كند و در  ذيل آن ايده و نظر خود را مي افزايد. ايده هاي اظهار شده موجب برانگيختن ايده هاي جديد تر به وسيله اعضاي جلسه مي شوند و زنجيره اي از افكار به وجود مي آورند. در روش ديگري كه مشابه تكنيك فوق است، پاسخ هاي اعضاي جلسه كتباً جمع آوري مي شوند و مورد رأي گيري مخفي قرار مي گيرند و پاسخ ها براساس رأي اعضاء درجه بندي مي شوند و

بر روي راه حلهاي ممتاز بار ديگر فكر و كنكاش جمعي  به عمل مي آيد. الگوبرداري از طبيعتيكي از تكنيك هاي خلاقيت ونوآوري، كه در ابداعات فني كاربردي گسترده و موفقي داشته، تكنيك تقليد و الگوبرداري از طبيعت است. ابداعاتي كه در زمينه علم ارتباطات و كنترل در دهه هاي اخير شكل گرفته، برنامه ريزي هاي كامپيوتري و موضوع هوش مصنوعي، همه با الگوبرداري و تقليد از فعاليتهاي مغز آدمي انجام شده اند. تفكر موازيبراي شكستن ذهنيت هاي پيشين و ورود به عرصه هاي نوين، تكنيك هايي چند ابداع شده اند كه متداول ترين آنها تفكر موازي است. واضع اين شيوه ادوارد دوبونو روش معمول تفكر را همانند حفر گودالي توصيف مي كند كه با افزايش اطلاعات، فرد همان گودال را عميقتر مي سازد و از ديدن جاهاي ديگر براي حفر كردن بازمي ماند؛ در حالي كه تفكر موازي نگاه فرد را به نقاط جديد معطوف مي سازد و اطلاعات و انديشه هاي جديد صرفاً به انديشه هاي قبلي افزوده نمي شوند، بلكه آنها  را تغيير مي دهند و الگو و ساختاري جديد ايجاد مي كنند. يكي از راه هاي تحقق تفكر موازي، ايجاد يك انديشه واسطه غيرممكن است. اين انديشه موجب طيران فكر و ذهن مي شود و با تعديل آن مي توانيم به انديشه نو و عملي دست يابيم. به عنوان مثال، افسانه هاي تخيلي در مورد سفر به اعماق زمين تا به كرات ديگر، اگر چه انديشه هايي غيرممكن اند ولي به عنوان واسطه اي مي توانند موجب دست يافتن به راه هاي جديد سفر به آن مكان ها شوند. راه ديگر در تفكر موازي پيوند تصادفي است. فرض كنيد ديوان خواجه حافظ را به قصد تفأل مي گشاييد و مطلع غزلي را مي خوانيد و مي كوشيد تا مفاد آن را با موضوع مورد

نظر خود پيوند دهيد و به نتيجه اي برسيد. در اين كار شما از روش پيوند تصادفي استفاده كرده ايد. يكي ديگر از طرقي كه تفكر موازي را امكان پذير مي سازند، معكوس سازي است. مسائل، مشكلات، ضعف ها، و نارسايي ها همه مي توانند به صورت امكانات، نقاط قوت، و توانايي ها ديده شوند و مورد استفاده قرار گيرند، تنها اگر ما نحوه نگرش و برخورد خود را تغيير دهيم و پديده هاي اطرافمان را با ديدي بهتر بنگريم. مثلاً مديران به موضوع مقاومت كاركنان در مقابل تغييرات به عنوان يك مسئله نگاه مي كنند و براي از ميان بردن آن به راه حلهاي مختلف متوسل مي شوند در حالي كه اگر از جنبه مثبت به آن بنگريم بازخوري سازنده براي تكميل و اصلاح مورد تغيير يافته، به شمار مي آيد. چگونه مي توانيم خلاقيت و نوآوري را در سازمان تسهيل كنيم؟ اگر ساختارهاي سازماني را به دو دسته ماشيني و زيستي تقسيم كنيم، ساختار زيستي يا ارگانيك ساختار مناسب خلاقيت و نوآوري در سازمان است. ساختار ارگانيك با دوري جستن از خصوصيات سازمانهاي بوروكراتيك و قيد و بندها و ضوابط سخت و ثابت آن، محيطي مناسب براي خلاقيت كاركنان ايجاد مي كنند و يكي از عوامل تسهيل نوآوري به شمار مي آيند. يكي ديگر از عوامل توسعه و تقويت قدرت خلاقيت و نوآوري در سازمان حمايت، پشتيباني، و تشويق كساني است كه از خود نظر و ايده هاي خلاق بروز مي دهند. ايجاد هسته هاي پژوهشي و نوآوري در سازمان نيز مي تواند كار نوآوري را تسهيل و تسريع كند. يكي از انديشمندان مديريت در زمينه عوامل مؤثر بر خلاقيت و نوآوري به چهار دسته از عوامل اشاره دارد. اين عوامل عبارتند

از: أ.    به كارگيري و جذب نيروهاي خلاق و نوآور به سازمان ب.    امكانات مناسب تحقيقاتي و مالي براي كوششهاي نوآورانه ج.    آزادي عمل كافي در انجام فعاليتها و تلاشهاي خلاق د.    به كارگيري نتايج حاصل از فهاليتهاي خلاق و دادن پاداش مناسب به افراد خلاق. ضميمه 5شرحي كوتاه بر پاره اي از مفاهيم مديريتمديريت بر مبناي هدف و نتيجه« مديريت بر مبناي هدف» فرايندي است كه از طريق آن مديران سطوح بالا و پائين به طور مشترك هدفهاي سازمان را مشخص مي سازند و حدود مسئوليت ها و وظايف هر فرد را با در نظر گرفتن نتايج مورد انتظار تعيين مي كنند و تمامي اين عوامل براي اداره واحد و ارزشيابي فعاليتهاي افراد به كار مي روند.ويژگي اين سيستم همانگونه كه از تعريف فوق مستفاد مي شود، مشاركت و همكاري همگاني در سازمان است، بدين معني كه در اين سيستم سلسله مراتب سنتي سازمان به كنار نهاده مي شود و هر فرد خود به كنترل خود مي پردازد و اساس كار، مشاركت و همكاري است. در اين سيستم ابتدا هدفهاي كل سازمان، هدفهاي واحد، و اولويتهاي هدفها با در نظر گرفتن نتايج مورد انتظار از آنها مشخص مي شوند ( زمان و هزينه در هدفها قيد مي شود). سپس طرح عملياتي براي نيل به نتايج مورد انتظار تنظيم مي شود و در آن تخصص منابع از نظر نيروي انساني، وسايل و پول صورت مي پذيرد. در اين سيستم ايجاد ساز و كار كنترل براي آگاهي از ميزان پيشرفت امور، و ارزيابي نتايج مورد انتظار در ارتباط با اثربخشي، كارايي،  و جنبه هاي اقتصادي فعاليتها از اهميت بسيار برخوردار است و مديران را در انجام اقدامات اصلاحي به موقع براي بهبود

يا تغيير هدفها كمك مي كند. ارتباطات نيز در تمامي اين مراحل نقشي عمده در كارايي سيستم ايفا مي كنند. پيدايي و تكامل مفهوم « مديريت برمبناي هدف و نتيجه» براي نخستين بار به سال 1954، پيتر دراكر اصطلاح « مديريت بر مبناي هدف و نتيجه» را در يكي از كتابهاي خود به كار برد و بر آن به عنوان اساس سيستم مديريت تأكيد كرد. او در اين باره مي نويسد:«در اين زمان آنچه سازمانها بدان نياز دارند، سيستمي از مديريت است كه كوششهاي گروهي را شكل بخشد و تلفيقي بين هدفهاي فردي و سازماني بوجود آورد و آنها را با يكديگر هماهنگ سازد. مديريت بر مبناي هدف، تنها سيستمي است كه برآورد اين نياز را امكان پذير مي سازد.»« مديريت بر مبناي هدف» سيستم و مجموعه اي جديد از اجزا و عوامل قديمي است كه پيش از 1954 نيز در نوشته هاي تيلور، فايول، و التون مايو عنوان شده است. دراكر اين عوامل را با هم تلفيق كرد و به سيستمي دست يافت كه بديع مي نمود. در اين سيستم جديد اهميت هدفها و برنامه ريزي از نظرات فايول و تيلور، اهميت نقش فرد در سازمان، احساس تعهد او در در مقابل تحقق هدفهاي سازمان، و مديريت مشاركت جويانه از نظرات انديشمنداني چون التون مايو وتأثير مشاركت كاركنان در بهبود امور و افزايش احساس رضايت از طريق سهيم شدن در تصميم گيري ها از لستر كوخ و جان فرنج بوده است و همانطور كه اشاره شد، دراكر اين اجزا و عوامل را در قالبي نو ارائه داد كه به جرأت مي توان گفت در پيشبرد مديريت نقشي مؤثرتر از اجزا و عوامل متشكله خواهد داشت. 

پس از دراكر، نظريه پردازاني ديگر چون مك گريگور، هامبل، بليك، موتن و ليكرت اين سيستم را توسعه و بهبود بخشيدند. نظرات هامبل در توسعه اين سيستم از مديريت نقشي مهم داشته اند. او معتقد به دو جنبه در اين سيستم بوده است: يكي جنبه فني و ديگر جنبه انساني. از نظر او اين دو جنبه كاملاً به هم آميخته اند و در عمل بايد هر دوي اين جنبه ها را در نظر داشته باشيم، چه توجه و تأكيد بر يك جنبه باعث كاهش اثربخشي سيستم و عدم توفيق آن خواهد شد.بليك و موتن نيز با ارائه سبكهاي مختلف مديريت كه نشان دهنده فردگرايي  يا سازمان گرايي مديران اند، سهمي در توسعه سيستم مديريت بر مبناي هدف داشته اند. به وسيله معيار سنجشي كه آنان تنظيم كرده اند مي توانيم هر مديريتي را در يك سبك خاص طبقه بندي كنيم و اثربخشي آن را در آن سبك بسنجيم. سيستم مديريت بر مبناي هدف، از آن جا كه هم به فرد و هم به ارائه توليد و خدمات در سازمان توجه دارد، با سبكهايي كه بليك و موتن ارائه داده و ضمن آن توجه بسيار به فرد و وظيفه او در جهت هدفهاي سازمان ابراز داشته اند، قابل مقايسه و تطبيق است.ليكرت نيز در سيستم چهارگانه مديريت خود وقتي به سيستم مشاركت هر چه بيشتر افراد در سازمان اشاره دارد، جنبه مهمي از سيستم مديريت بر مبناي هدف را بازگو مي كند. چه اساس اين مديريت بر مشاركت است و سيستم چهارم ليكرت نيز كوششي است در جهت آن كه تمامي فعاليتها در سازمان از طرق مشاركت و تعاون انجام پذيرند. نظريه Zيكي از اعلماي مديريت معاصر به نام اوچي،

در بررسي بعضي از سازمانهاي آمريكايي مشاهده كرد كه اين سازمانها آگاهانه يا ناخودآگاه برخي از خصوصيات و ويژگيهاي سازمانهاي ژاپني را به كار گرفته اند و اين تلفيق موجب توفيق آنها در نيل به اهدافشان شده است. وي اين تلفيق و تركيب كارآمد را نظريه z نام نهاد و آن را روايت آمريكايي شيوه مديريت ژاپني قلمداد كرد. بودجه منعطف يا متغيربه منظور غلبه بر مشكل عدم انعطاف بودجه هاي سنتي در مؤسسات توليدي و بازرگاني، از نوعي بودجه به نام بودجه منعطف استفاده مي شود.  براي تنظيم اين نوع بودجه، ابتدا هزينه هاي ثابت و متغير را تعيين مي كنيم، سپس با توجه به امكانات و اعتبار مؤسسه مي توانيم تصميم بگيريم كه در هر زمان چه هزينه اي بايد انجام دهيم و در مقابل آن چه نتيجه اي بدست آوريم. با تنظيم اين بودجه مي توانيم به طور دوره اي مثلاً  ماهانه يا هر سه ماه يكبار مطابق شرايط مؤسسه بودجه اي خاص را انتخاب كنيم و ملاك عمل قرار دهيم. بودجه بر مبناي صفرغالباً در بودجه هاي سنتي، اساس براوردها ارقام سال قبل اند و با در صدي افزايش به تنظيم بودجه سال جديد اقدام مي شود. اين فرايند نارسا و ناقص است و از دقت و صحت كافي برخوردار نيست، زيرا تسري وضع گذشته به آينده و ثابت انگاشتن روند فعاليتها شاخصي صحيح براي پيش بيني نيست. براي غلبه بر اين مشكل از شيوه اي جديد در  بودجه بندي استفاده مي شود كه اصطلاحاً آن را بودجه بر مبناي صفر مي ناميم. در اين روش، هر سازمان براي بودجه بندي بايد كليه فعاليتها  و برنامه هاي خود را، اعم از قديمي يا جديد، همانند يك برنامه يا فعاليت  جديد از جنبه هاي

مختلف مورد ارزيابي قرار دهد و ميزان اهميت و اولويت آنها را مشخص كند. بدين ترتيب نوعي تحول و نوسازي، فلسفه زيربنايي اين بودجه بندي را تشكيل مي دهد.در روش اجراي بودجه بندي بر مبناي صفر، چهار مرحله اصلي و اساسي وجود دارد:1.    شناخت واحدهاي فعاليت در سازمان2.    تجزيه و تحليل هر واحد فعاليت در قالب گروه فعاليتها و برنامه ها3.    ارزشيابي و درجه بندي گروه فعاليتها و تعيين اولويت بين آنها4.    انتخاب و تدوين آن گروه از فعاليتها كه ثمر بخشي آنها اثبات شده است، به صورت بودجه تنظيمي براي سازمانشناخت واحدهاي فعاليت در سازمانمنظور از واحد فعاليت در اينجا آن جزء معني دار در برنامه است كه بتوانيم آن را به تنهايي مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم و درباره آن اخذ تصميم كنيم. به همين جهت واحدهاي فعاليت را واحدهاي تصميم گيري نيز ناميده اند. در پاره اي از سازمان ها، به سادگي مي توانيم واحدهاي فعاليت را مشخص كنيم و در اغلب موارد اين واحدها با واحدهاي بودجه در روش بودجه بندي سنتي قابل تطبيق اند. در بعضي از سازمانها كه واحدهاي بودجه كلي هستند مي توانيم آنها را به اجزايي كوچكتر كه همان واحدهاي فعاليت اند تقسيم كنيم. در صورتي كه سازماني داراي برنامه عملياتي دقيق و صحيح باشد، واحدهاي فعاليت در برنامه مذكور به پائين ترين سطح عمليات اطلاق مي شوند. تجزيه و تحليل هر واحد فعاليت در قالب گروه فعاليتها و برنامه هادر اين مرحله پس از تعيين واحدهاي فعاليت، آنها در قالب گروه فعاليتها و برنامه ها مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرند تا اول ارزش و اهميت آنها در مقايسه با ساير فعاليتها و ميزان وابستگي آنها با هم مشخص شود، و دوم

در مورد ادامه يا حذف، تقليل يا گسترش سطح اجراي آن تصميم گرفته شود. در اين مرحله بايد اطلاعات مورد نياز براي تجزيه و تحليل و تصميم گيري مديريت فراهم شود تا تجزيه و تحليل به نحوي صحيح انجام پذيرد. اين اطلاعات بايد شامل هدف هر فعاليت، اجزاي آن، چگونگي اجرا و هزينه و منافع حاصل از آن باشد. ارزشيابي و تعيين اولويت فعاليتهاارزشيابي و تعيين اولويت فعاليتها يكي از مشكل ترين مراحل بودجه بندي بر مبناي صفر است و در عين حال يكي از مهمترين مراحل نيز در اين روش به شمار مي آيد. در بودجه بندي بر مبناي صفر، ارزشيابي واحدهاي فعاليت در سطوحي مختلف در نظر گرفته مي شود و ضمن تجزيه و تحليل و ارزشيابي در مورد اينكه هر فعاليتي تا چه سطحي انجام گيرد، اخذ تصميم مي شود. عواملي مختلف در تعيين اين مراتب دخالت دارند كه مهمترين آنها ماهيت فعاليت و ضرورت آن در تحقق هدف سازمان است. انتخاب و تدوين فعاليتهاي ثمربخش در سازمان و تنظيم بودجه در اين مرحله، مديران و كليه كساني كه در امر تدوين بودجه دخالت داشته اند، با توجه به نتايج حاصل از مراحل قبلي در مورد انتخاب و تدوين فعاليتهايي كه ثمربخشي آنها مورد قبول قرار گرفته، اقدام مي كنند و به تنظيم بودجه مي پردازند. تصميم گيري در اين مرحله در مورد هر فعاليت ممكن است به يكي از نتايج زير منتهي شود:حذف فعاليتدر صورتي كه تجزيه و تحليل و ارزشيابي فعاليتي نشان دهد كه در حال حاضر فعاليت مذكور هيچ گونه نفعي براي سازمان و استفاده كنندگان از خدمات يا كالاي سازمان دربرندارد، فعاليت مذكور  حذف مي شود.تقليل سطح فعاليتممكن است در

گذشته فعاليت يا فعاليتهايي وجود داشته اند كه در سطحي وسيع و گسترده اجرا مي شده اند، ولي در حال حاضر با توجه به نتايج بررسي ها، لزومي به اجراي آنها در آن حد نيست، در اين صورت سطح فعاليتهاي مذكور كاهش مي يابد و در هر يك، حد معقول در بودجه گنجانيده مي شود. در اين جا بايد يادآوري كنيم هر فعاليتي داراي يك سطح حداقل است و از آن سطح، حداقل براي هر فعاليت با توجه به نوع و حجم فعاليت و ميزان اهميت آن براي سازمان تعيين مي شود.اجراي فعاليت مانند گذشتهپاره اي از فعاليتها نيازي به تغيير ندارند و بايد مانند گذشته اجرا شوند. اين گونه فعاليتها بدون هيچ تغييري در بودجه سال جديد منعكس مي شوند. گسترش سطح فعاليتممكن است ارزشيابي فعاليتها نشان دهد كه بعضي از فعاليتها بايد در سطحي گسترده تر اجرا شوند كه در اين صورت با استفاده از صرفه جويي هاي انجام شده فعايلتها به گونه اي گسترده تر در بودجه سال جديد گنجانده مي شوند. بودجه بندي طرح و برنامه بودجه بندي طرح و برنامه، تلاشي است براي تركيب و تلفيق بودجه بندي با برنامه ريزي هاي كلي به عنوان يك مجموعه واحد كه نشان دهنده خطوط اصلي و خط مشي هاي كلي سازمان و دولت باشد. اجزاي بودجه بندي طرح و برنامه عوامل جديدي نيستند زيرا طرح ريزي، برنامه ريزي، و بودجه بندي هر يك داراي سوابق ديرينه اند، اما آنچه جديد است تركيب اين عوامل در يك ساختار كلي به نام بودجه طرح و برنامه است. قانون پاركينسونقانون پاركينسون، كه بر اساس مطالعات نويسنده اي به همين نام شكل گرفته است، زمينه گسترش بي رويه بوروكراسي ها را بيان مي كند. از ديد اين قانون، كارها با توجه به زماني كه مي توانند اشغال

كنند، گسترش مي يابند و اين گستردگي به ميزان و ماهيت كار چندان ارتباطي ندارد. پاركينسون انگيزه گسترش بوروكراسي ها را تمايل مديران به داشتن مرئوسان بيشتر مي داند كه در نتيجه موجب افزايش كاركنان، ايجاد وظايف كاذب و تكراري، و ارائه خدمات كاركنان به يكديگر مي شود. اصل پيتراين اصل ادعا مي كند كه در سازمانها كاركنان به علت نشان دادن شايستگي در يك شغل، به شغل بالاتر ارتقا پيدا مي كنند و اين روند تا زماني ادامه مي يابد كه به حد بي كفايتي در يك شغل مي رسند و در همان جا باقي مي مانند. از اين رو ما اغلب در سازمانها با افرادي برخورد مي كنيم كه شايستگي شغل خود را ندارند و اين عارضه اي است كه گريبان گير بيشتر سازمانهاست. واضع اين اصل، كه نويسنده اي به نام لارنس پيتر است، به ذكر مواردي متعدد مي پردازد كه در آنها كارمند در طول خدمت خود به مشاغل بالاتر گمارده شده و زماني كه به حد بي كفايتي رسيده در همان شغل متوقف شده است. بدين ترتيب پيتر معتقد است كه در سلسله مراتب سازمانها همه كاركنان مشتاق هستند تا به حد بي كفايتي برسند و علم سلسله مراتب شناسي بايد اين ضايعه را مورد بررسي و تحقيق قرار دهد. امروزه همه سازمانها از سلسله مراتب استفاده مي كنند و بايد در شناخت عوارض آن نيز هشيار باشند، اصل پيتر اين آگاهي را به آنان ارزاني مي دارد. پنجره جو-هريبه كمك اين مدل مي توانيم تعارضات بين افراد را تجزيه و تحليل كنيم و روابط بين انسانها و شخصيتهاي مختلف را مورد بررسي قرار دهيم. افراد از نقطه نظر اينكه تا چه حد نسبت به خود و سايرين آگاهي و

شناخت دارند در چهار نقطه قرار مي گيرند:1.    من باز يا آگاه: در اين وضعيت، فرد هم نسبت به خود و هم نسبت به ديگران آگاهي و شناخت دارد و امكان بروز تعارض بسيار ضعيف و اندك است. 2.    من نهفته يا پنهان: در اين وضعيت، فرد نسبت به خود آگاه است اما در مورد ديگران شناخت ندارد و از اين رو از سايرين نهفته و پنهان مي ماند. او نظرات و احساسات خود را به سايرين بروز نمي دهد و از بيم واكنشهاي ديگران مي كوشد خود را در معرض ارتباط و تماس با آنها قرار ندهد. در اين حال امكان بالقوه براي ايجاد تعارض وجود دارد.3.    من نابينا: در اين حالت فرد سايرين را مي شناسد، اما از شناخت خود ناتوان است و نسبت به خود كور و نابيناست. اين چنين فردي ناخودآگاه ممكن است باعث رنجش سايرين بشود و سايرين نيز غالباً از ترس اينكه مبادا باعث آزردگي او بشوند خصوصيات وي را به او گوشزد نمي كنند و اگر هم مطلبي در اين زمينه بيان شود با واكنشي مطلوب مواجه نمي شود. در اين حالت نيز مانند حالت دوم امكان بالقوه ايجاد تعارض وجود دارد. 4.    من ناآگاه و نا مشكوف: در اين وضعيت امكان بروز تعارض بسيار بالاست زيرا فرد نه نسبت به خود ونه نسبت به سايرين آگاهي و شناخت دارد و هر چه هست سوءتفاهم و عدم درك متقابل است.يكي از طرق كاهش حالات نامطلوب، آن است كه با ايجاد ارتباط و اعتماد بين افراد  موجبات شناخت آنان از يكديگر را فراهم كنيم و محيطي بوجود آوريم كه افراد به راحتي بتوانند از نظرات هم

نسبت به يكديگر آگاه شوند.    ضميمه  6  سرنوشت كار در آيندهافق هاي جديد در مديريتدر زمينه نگرش به آينده مي توانيم به دو نظريه كلي اشاره كنيم. بر اساس يكي از اين نظريات كه ماوراء توسعه يا توسعه فزاينده و خارق العاده نام دارد، در آينده ما شاهد گسترشي غير قابل تصور در زمينه هاي فناوري، علوم، و فنون خواهيم بود. بر اساس اين نظريه، آينده همانا تصويري توسعه يافته و پيچيده تر از وضعيت صنعتي امروز خواهد بود. اما در نظريه اي ديگر تحت عنوان بوم شناسي انساني و معقول ارائه شده، آينده در فناوري شتابدار خلاصه نشده و مسير و جهت حركت به گونه اي متفاوت است. در نظريه جديد، بر ظرفيت انسان و آزادي و اختيار او تأكيد شده است و جهت گيري هاي توسعه قبل از آنكه در زمينه هاي دانش فني باشند در زمينه هاي انساني و اجتماعي و روح و روان آدمي هستند. تلاش ها مصروف آن اند كه توانايي هاي انسان صرف توسعه و گسترش وي شوند و در كنار آن دانش و  ارتباطات نيز توسعه و بهبود يابند.در نظريه توسعه فزاينده صنعتي و فناورانه، كارها غالباً به صورت خودكار درمي آيند و به وسيله متخصصان انجام مي گيرند. ساعات كار كاهش مي يابند و گروه هاي كمي كار مي كنند و بسياري از گروه ها مصرف كننده خدمات و توليدات آنها هستند. در نظريه توسعه انساني، الگوي كلي كار دگرگون مي شود و كارها بر اساس شرايط و موقعيت افراد و ترجيحات آنان شكل مي گيرند. كار و سرگرمي در هم مي آميزند و خانه و محله مراكز كاري مي شوند. در نظريه توسعه فزاينده، آموزش و پرورش دو هدف را دنبال مي كنند. يكي هدف آموزش فناوري پيچيده به متخصصان و خبرگان

فني و ديگري آموزش مردمي كه بايد نحوه گذراندن زندگي را فراگيرند. اين آموزشها مقطعي نيستند و استمرار دارند. در نظريه توسعه انساني، هدف آموزش و پرورش توسعه ذهني انساني و گسترده ساختن دايره بينش اوست. روش آموزش، بيشتر عملي است تا نظري  و در محيط هاي حرفه اي افراد كار را از يكديگر مي آموزند.نظريه توسعه فزاينده صنعتي بيشتر تحت تأثير وضع فعلي دنياي صنعتي است و بسياري از فرصت ها و امكانات بالقوه انساني و اجتماعي را ناديده انگاشته؛ در حالي كه نظريه توسعه انساني در ادامه تحول نظام كار از دوران برده داري، ارباب و رعيتي، و كارگر و كارفرمايي، دوراني جديد را پيش بيني مي كند. دوراني كه در آن كار در خدمت ديگران نيست و فعاليتي است كه انسان براي خود سازمان داده است. در اين نظام انسان خود، كنترل خويش را برعهده دارد و براي خود و رفع نيازهايش كار مي كند. در اين نظام او هدفهاي خود را مستقلاً طراحي مي كند، در جامعه كوچك خود كار مي كند و با ديگري رابطه اي نزديك و انساني دارد. در نظريه توسعه انساني، بسياري از شيوه ها و مدلهاي توسعه صنعتي به گونه اي ديگر طرح مي شوند و بنابراين تصور آنها شايد براي ما ساده نباشد. بر اساس اين نظريه، اقتصاد غيررسمي جايگزين اقتصاد فعلي خواهد شد. در اقتصاد غيررسمي، ديگر انسان براي ديگران كار نمي كند، بلكه براي خود كار مي كند و آزادي عمل و اختيار فراواني برايش محفوظ است. از آنجايي كه در توسعه صنعتي، گروه هاي با نفوذ كوشيده اند تا به هر طريق اين استنباط را براي افراد بشر به وجود آورند كه براي ادامه حيات راهي جز استخدام و اجير

شدن وجود ندارد، تصور «خويشتن كاري» يا كار براي خود بسيار مشكل است. اما بايد اين توهم را در هم بشكنيم و به اين باور برسيم كه ايجاد نظمي نوين در كار ممكن است؛ نظمي كه در نظريه توسعه انساني نام «خويشتن كاري» را به خود اختصاص داده است و شايد تنها راه حلي باشد كه بتوانيم در آينده از آن در برابر مشكلات حاصل از استخدام به شيوه سنتي بهره گيريم. در خويشتن كاري انسان با طبيعت هماهنگي بسيار دارد، از استقلال كاري برخوردار است، و تأكيدش قبل از آنكه بر توفيقات ظاهري و خارجي باشد بر موفقيتهاي دروني است. در خويشتن كاري فناوري ساده است و در مقياس كوچك جايگزين فناوري پيچيده  و غول آساي امروزين خواهد شد و اقتصاد بخشي و منطقه اي جاي اقتصاد جهاني را خواهد گرفت.

ادامه دارد...

مديريت عمومي -2

سيد مهدي الواني خلاصه كتاب ضميمه 7 فشارهاي عصبي در سازمان ها و راه هاي مقابله با آن در دهه اخير موضوع فشار عصبي يا استرس و آثار آن در سازمان، مولد التفات و توجه بسيار واقع شده و يكي از مباحث اصلي رفتار سازماني را به خود اختصاص داده است. اگرچه در علم پزشكي مسئله فشار عصبي و علل و عوارض آن مدتهاست مورد تحقيق و بررسي قرار دارد، اما باب اين بحث در رفتار سازماني تازه گشوده شده است و علماي اين رشته، مدتي كوتاه است كه به تحليل فشار عصبي و آثار و عواقب آن در سازمان و اعضاي آن پرداخته اند. با وجود اين نظر كه استرس هاي مفيد و خوش خيم نيز وجود دارند و قدري از فشار عصبي براي ايجاد تحرك و تلاش

در انسان ضروري است، زماني كه بحث استرس مطرح مي شود، بيشتر به عوارض و ضايعات آن توجه مي شود و استرس مضر و مخل مد نظر قرار مي گيرد. به هر حال فشار عصبي آثاري فراوان بر عملكرد و فعاليتهاي اعضاي سازمان دارد. مديران، كاركنان و ارباب رجوع سازمان تحت تأثير فشارهاي عصبي دچار حالات رواني خاص مي شوند و دست به رفتارها و اعمالي مي زنند كه مستقيماً در بازدهي سازمان منعكس مي شوند. فشارهاي عصبي داراي آثار جسماني نيز هستند و از اين طريق هم به سازمان لطماتي شديد وارد مي آورند. استرس هاي حاد نيروي انساني سازمان را ضايع مي كنند و هدف سازمان را دستخوش تزلزل مي سازند. افرادي كه دچار استرس مي شوند و توان مقابله با آن را از كف مي دهند، از جهات جسماني، روا ني، و رفتاري دچار آسيب مي شوند و بدين ترتيب است كه استرس در سازمان همچون آفتي نيروها را تحليل مي برد و فعاليتها و تلاشها را عقيم مي سازد. استرس يا فشار عصبي چيست ؟ استرس به معني فشار، واژه اي است كه از فيزيك به عاريت گرفته شده و امروزه براي بيان فشار روان-تني كاربرد عام يافته است. به عبارت بسيار كلي و ساده، استرس حالتي است در روان و تن كه ناشي از وارد شدن فشارهاي روحي يا جسمي به فرد است، بنابراين شايد فشار عصبي معادلي دقيق براي استرس نباشد. چه استرس حالتي ناشي از فشار است، نه خود فشار اما با اندك اغماضي مي توانيم استرس را همان فشار عصبي معني كنيم و آن را حالتي بدانيم كه انسان در مقابل محرك هاي ناسازگار بيروني از خود بروز مي دهد. در تعريفي ديگر، استرس پاسخي است كه

فرد براي تطبيق با يك وضيت خارجي متفاوت با وضعيت عادي، به صورت رفتاري رواني يا جسماني از خود بروز مي دهد. در اين تعريف، استرس عبارت است ازعكس العملهاي فرد در برابر موقعيتهاي تهديد كننده در محيط. براي روشن شدن مفهوم فشار عصبي ذكر چند نكته ضروري است: اول آنكه استرس همواره به علت عوامل ناخوشايند و نامطلوب در فرد به وجود نمي آيد. يك مژده بسيار مسرت بخش و موفقيت غيرمنتظره در يك مسابقه بزرگ نيز مي تواند براي فرد ايجاد استرس كند، به همانگونه كه يك خبر ناگوار و يك شكست ناگهاني نيز چنين است. نكته ديگر اينكه استرس را نبايد لزوماً به عنوان يك پديده منفي در نظر بگيريم. ميزاني مشخص از استرس كه براي فرد سازنده و محرك باشد، همانگونه كه اشاره شد، استرس مفيد است و نبايد از آن هراس داشت. آنچه بايد كنترل و با آن مقابله شود، استرس هاي مضر و مخل است. و نكته آخر اينكه استرس به معناي اضطراب نيست، زيرا اضطراب جنبه رواني دارد در حالي كه استرس صرفاً حالتي رواني نيست و جنبه روان-تني دارد. همچنين استرس معادل بيماري جسماني نيست، زيرا بيماري داراي تظاهرات اختصاصي و غيراختصاصي است، در حالي كه استرس داراي تظاهرات غيراختصاصي يا عمومي است. البته ممكن است استرس به علت بيماري ايجاد شود، اما استرس بيماري نيست. عوامل ايجاد كننده استرس عوامل ايجاد كننده استرس را مي توانيم به دو دسته عوامل فردي و گروهي تقسيم كنيم. عوامل موجد استرس فردي حاصل خصوصيات و ويژگيهاي فردي و عوامل ايجاد كننده استرس گروهي زاييده روايط جمعي اند. عوامل ايجاد كننده استرس فردي تعارض در نقش، يكي

از عوامل ايجاد كننده استرس فردي به شمار مي آيد. هر فرد در زندگي داراي نقش هاي متفاوت است. ايفاي اين نقشها براي هر انساني طبيعي است، اما مشكل زماني آغاز مي شود كه نقشهاي مذكور متعارض واقع شوند و در اين هنگام است كه تعارض به صورت عامل ايجاد كننده استرس عمل خواهد كرد.ابهام در نقش شغلي فرد نيز كه ناشي از ناآگاهي و عدم وجود اطلاعات لازم در مورد شغل است، مي تواند عامل استرس شود. زماني كه ارتباطات در سازمان ضعيف اند، آموزشهاي لازم وجود ندارد و اطلاعات مورد نياز در اختيار كاركنان قرار نمي گيرد، اين ابهام نقش بيشتر و احتمال بروز فشار عصبي افزون تر خواهد شد. تعارض در هدفهاي فردي نيز ممكن است عامل فشار عصبي واقع شود. تعارض ناشي از هدف را به سه نوع تقسيم كرده اند. تعارض خواست-خواست، تعارض خواست-ناخواست، و تعارض ناخواست- ناخواست. تعارض خواست-خواست در هدفها، زماني پيش مي آيد كه انسان چند هدف مطلوب و دلخواه دارد، اما نمي تواند تمامي آنها را با هم تحقق بخشد. تعارض خواست-ناخواست هنگامي رخ مي دهد كه انسان مايل است به هدفي دست يابد و در همان حال مي خواهد از آن هدف بگريزد و اجتناب كند. در اين گونه موارد هدف داراي دو جنبه مثبت و منفي است. تعارض ناخواست-ناخواست سازماني زماني پيش مي آيد كه فرد مي خواهد از دو هدف اجتناب كند، اما امكان احتراز از هر دوي آنها وجود ندارد. به عنوان مثال كارگري كه از بيكاري شدن بيزار است و در همين حال از كار در محيط كارخانه و نحوه سرپرستي نيز دلخوشي ندارد، دچار تعارض ناخواست-ناخواست است. از عوامل ايجاد كننده استرس فردي مي توانيم به

اتفاقات و تغييرات غيرمنتظره در زندگي شخصي نيز اشاره كنيم. به عنوان مثال مشكلات خانوادگي چون جدايي از همسر، مرگ نزديكان و عزيزان، بيماريهاي سخت و لاعلاج، و بيكاري و فقر نمونه عواملي هستند كه مي توانند فرد را دچار استرس سازند. عوامل ايجاد كننده استرس گروهي از جمله اين عوامل مي توانيم به تعارضاتي كه بين افراد و گروه ها در سازمان اتفاق مي افتند، اشاره كنيم. به عنوان مثال عضويت فرد در گروهي كه با افراد گروه مذكور هيچ گونه تجانسي ندارد باعث فشار عصبي مي شود. يا هدفهاي آشتي ناپذير در ارتباطات بين افراد ممكن است موجبات فشار عصبي را براي آنها فراهم سازد. هدفهاي متعارض بين رئيس و مرئوس، كارگر و كارفرما، و ارباب رجوع و كارمند هم مي تواند جزء عوامل ايجاد كننده استرس گروهي به شمار آيند. در ارتباطات در صورتي كه فرد خود و ديگران را به درستي بشناسد و درك كند، كمتر دچار استرس خواهد شد، در حالي كه در صورت عدم شناخت خود يا ديگران و يا عدم آگاهي از خود و ديگران امكان تعارض بسيار است ومآلاً امكان ايجاد استرس نيز افزايش مي يابد. در تجزيه و تحليل واكنشهاي متقابل، در صورتي كه طرفين ارتباط نقش بالغ-بالغ، پدر-فرزند يا فرزند-پدر را داشته باشند مشكلي ايجاد نمي شودو امكان استرس نخواهد بود. اما اگر ارتباطات متقاطع باشند، امكان ايجاد تعارض و استرس افزوده خواهد شد. علائم فيزيولوژيك استرس از آنجايي كه مسئله استرس ابتدا بوسيله پزشكان و متخصصان علم طب مورد مطالعه قرار گرفته، بيشتر توجه به علائم فيزيولوژيك معطوف بوده است. اين علائم مانند تغيير ضربان قلب، تغيير آهنگ تنفس، تغييرات فشار خون، سردرد،

زخم معده، اختلالات گوارشي، حملات قلبي، اختلال در سوخت و ساز بدن و امثالهم اند. علائم رواني استرس نشانه هاي رواني فشار عصبي ممكن است به صورت عصبانيت، اضطراب و دلشوره، افسردگي، عصبي شدن، حساسيت، تنش، و احساس ملالت و بيهودگي ظاهر شوند. علائم رفتاري استرس نشانه هاي رفتاري فشار عصبي ممكن است به صورت بي خوابي، كم غذايي يا به عكس اشتهاي كاذب به غذا و افراط در خوردن آن، افزايش تعداد سيگار در سيگاري ها، شتابزدگي در سخن گفتن، و تعجيل و بي قراري در انجام دادن امور بروز كند. در سازمان آثار رفتاري فشار عصبي به صورت تأخير، غيبت، تعارض، ترك حرفه، بي علاقگي به كار، و مانند آنها ديده مي شوند. طرق مقابله با استرس شايد بهترين شيوه مقابله با فشار عصبي آن باشد كه عامل موجد استرس را از ميان برداريم و استرس را رفع كنيم. اما در اغلب موارد اين امر ممكن نيست و بايد به گونه اي با استرس سازگار شويم و تحمل آن را برخود هموار سازيم و از شدت آن بكاهيم. طرق مشروح در ذيل تدابيري هستند كه براي مقابله و سازگاري با استرس پيشنهاد شده اند. تفكر با هدف، تفكر عميق و آرمان دار براي رهايي از تشويش هاي ناشي از استرس، تفكر با هدف مي تواند طريق چاره ساز باشد. به عنوان مثال، در اين طريق فرد متوجه معبود خود مي شود، چنان ذكر او مي گويد و در او مستغرق مي شود كه از جهان و غم آن فارغ مي شود و از اين راه آرامش مي يابد. عبادت مؤمنان خالص و وجد صوفيان و عارفان، نمونه هايي از اين طريق مقابله با فشار عصبي هستند. آرميدن آگاهانه يا واهلش در

اين شيوه مقابله با استرس فرد، بايد بكوشد تا به حالتي آرام و عاري از تنش دست يابد. بدين منظور روشهايي گوناگون ابداع شده اند كه به طور مستقل به وسيله خود فرد، يا به كمك روانشناس قابل استفاده اند. در يكي از اين روشها، كه تكنيك تدريجي و مرحله به مرحله واهلش نام دارد، كار واهلش و تنش زدايي با تنفس عميق و رها و سست كردن دستها شروع مي شود و ضمن مراحل مختلف فرد مي كوشد تا آرامش و احساس راحتي و انبساط عضلاني را در تمامي بدن خود ايجاد كند. فشردن انگشتها و ماهيچه هاي دست و سپس رها كردن و سست كردن آنها و ادامه اين كار براي تمامي عضلات بدن، از اركان اصلي روش تدريجي واهلش است. به كمك تمرينات مداوم با اين روش فرد قدرت مي يابد تا بر عضلات و اعصاب خود تسلط يابد و در مواقع استرس آرامش لازم را به دست آورد و تنشها و انقباضات ناشي از استرس را پشت سر نهد. براي واهلش تكنيك و روشهايي مختلف موجودند كه بايد تحت نظر روانپزشك و با تمرينات منظم از آنها استفاده شود. ورزش و فعاليتهاي بدني زماني كه امواج استرس به فرد حمله مي كنند، روي آوردن به ورزش مي تواند راهي براي حصول آرامش عصبي باشد. پياده روي، دويدن، شناكردن، و ساير ورزشها ذهن را از مسائل موجد استرس بازمي دارند و مشغول ورزش مي سازند. كساني كه اهل ورزش هستند غالباً روحيه اي قوي پيدا مي كنند و در برابر ناملايمات كمتر دچار ضعف و فتور روحي و جسمي مي شوند. تسلط بر موقعيتها و شرايط محيطي چنانچه فرد بتواند بر موقعيتهاي آزاردهنده محيط خود تسلط و

كنترل پيدا كند، مي تواند بر فشار عصبي نيز غلبه كند. به عنوان مثال اگر فرد دريابد كه چه مسائلي او را ناراحت مي سازند و موقعيتهاي ناخوشايند را شناسايي كند، با دوري جستن از آنها خواهد توانست از استرس، كه ناشي از موقعيتهاي مذكور است، جلوگيري كند. گريختن از آنچه دوست نداريم فرار و ترس نيست، بلكه راه حلي منطقي و كاري عقلايي است. هر انساني نسبت به بعضي از آدمها، برخي اطلاعات، و پاره اي شرايط و موقعيتها حساسيت دارد، وي در صورتي كه عوامل مذكور را بشناسد، به حكم عقل بايد حتي المقدور از آنها پرهيز كند و كمتر خود را دچار استرس سازد. در اين روش به جاي آنكه موقعيتها فرد را كنترل كنند وي مي كوشد تا با آگاهي و احاطه بر موقعيتها آنها را به دلخواه خود كنترل كند. ادراك درماني در اين روش فرض اين است كه، استرسهاي انسان ناشي از ادراكات و تفكرات وي از محيط اند. بنابراين با تغيير ادراكات خود مي توانيم بر استرس غلبه كنيم. احساس صميميت و حمايت گروهي انسان در زندگي نيازمند محيطي صميمي و دوستان و ياراني است كه حامي و همدم او باشند. در مواقع دچار شدن به فشار عصبي نيز اگر چنين محيطي براي فرد فراهم باشد كه بتواند به آن پناه برد، در رفع استرس وي بسيار مؤثر خواهد بود. بيان مشكلات  و مسائلي كه انسان را آزار مي دهند براي يك دوست موجب تخليه اضطراب و نگراني مي شود و به فرد تسكين مي دهد. در زندگي اجتماعي، خانواده و سازمان همواره نياز به محيطي گرم و محبت آميز وجود دارد و در صورت رفع اين نياز و احساس

حمايت گروهي، فرد درمواجهه با استرس توانمند تر مي شود. خودخواهي ديگرخواهانه و احساس مفيد بودن احساس مفيد بودن براي ديگران و مددكار واقع شدن، روحيه اي مثبت و قوي به فرد ارزاني مي دارد كه او را در مقابله با فشار عصبي مجهز مي سازد. در اين روش از مقابله با استرس صرف نظر از نوع كاري كه انجام مي دهيم، بايد اين باور را در خود ايجاد كنيم كه براي ديگران مفيد هستيم و كساني هستند كه از نتيجه كار ما بهره مند مي شوند. احساس مفيد بودن و احساس اينكه موجودي عاطل و باطل و بيهوده نيستيم، به ما قدرت مي دهد تا در مقابل فشارهاي عصبي پايداري كنيم. «خودخواهي ديگر خواهانه» عبارتي است كه يكي از صاحبنظران بحث استرس براي توصيف اين روش به كار برده است. هدف جو بودن انسان موجودي هدف جوست و در هر لحظه از زندگي خود نيازمند هدفي براي تحرك و تلاش است. انسان بدون هدف قادر به ادامه حيات نخواهد بود. اگر صبحگاهي از خواب برخيزيد و احساس كنيد كه ديگر هيچ هدفي نداريد كه به تحقق آن همت گماريد، زندگي برايتان بي معني و بي مفهوم خواهد شد. اصولاً انسان اين گونه آفريده شده است كه وقتي فاقد هدفي مشخص باشد، احساس گم شدن و پوچي مي كند. انسان براي غلبه بر مشكلات، براي تلاش و كوشش، و دستيابي به هدف ساخته شده است و بدون هدف زندگي اش بي ارزش و بي معني مي شود. داشتن هدف و تلاش براي نيل به آن، عاملي است كه به انسان اميد و انگيزه مي دهد و او را بر فشار عصبي مسلط مي سازد. روي آوردن به طنز و شوخي اين ضرب المثل كه « خنده بر هر

درد بي درمان دواست» در تخفيف فشار عصبي نيز مي تواند مؤثر افتد. در كارها گاهي لازم است مسائل را خيلي جدي نگيريم و براي رهايي از استرس هاي طاقت فرسا به طنز روي آوريم و با خنده از كنار مسائل بگذريم.  ضميمه 8 شاخص هاي سنجش ساختار سازماني تعيين شاخص هاي معتبر براي سنجش ساختار سازماني، از نظر روش شناسي در پژوهش هاي مديريت حائز اهميتي فراوان اند. البته تعيين شاخص هايي كه به وسيله آنها بتوان دقيقاً ساختارهاي سازماني را ارزيابي كرد ايده آل است و به سادگي امكان پذير نيست. اما در اين قسمت كوشش شده است تا شاخص هايي براي ارزيابي ساختارهاي سازمان ارائه شوند كه براوردهايي بالنسبه دقيق در اين زمينه به دست دهند و كار با آنها نيز از سادگي و سهولت كافي برخوردار باشد. از طريق استفاده از اين شاخص ها مي توانيم ميزان «پيچيدگي»، «رسمي بودن» و «تمركز» ساختارهاي سازماني را مشخص كنيم. شاخص هاي تعيين پيچيدگي سازماني در اين جا پيچيدگي سازماني به عنوان يك مفهوم تركيبي متشكل از سه جزء در نظر گرفته شده است. براي تعيين پيچيدگي سازماني بايد اين سه بعد؛ يعني ميزان تقسيم وظايف در سطوح مختلف، تعداد سلسله مراتب، و ميزان منطقه اي بودن سازمان را مشخص سازيم. شاخص هاي تقسيم وظايف در سطوح مختلف شاخص هايي متعدد براي سنجش ميزان تقسيم وظايف در سطوح مختلف سازمان وجود دارند. به عنوان مثال تعداد بخش ها و واحدها، تعداد عناوين مشاغل و پستها، سطح و ميزان آموزش لازم، و دامنه و گستردگي فعاليتهاي حرفه اي و تخصصي، از زمره عواملي هستند كه مي توانند به عنوان شاخص هاي تقسيم وظايف به كار گرفته شوند، دو عامل مهم در اين ميان تعداد متخصصان سازمان و

سطح آموزش لازم براي مشاغل موجود در سازمان است. هر چقدر تعداد شاغلين متخصص بيشتر و دوره آموزش لازم طولاني تر و در سطحي بالاتر باشد، سازمان از پيچيدگي بيشتري برخوردار است. شاخص هاي تعيين تعداد سلسله مراتب اين شاخص ها بسيار ساده هستند. اين شاخص ها تعداد سطوح يا مراتبي را كه بين مقام عالي سازمان تا سطح عملياتي قرار دارند، محاسبه مي كنند. از آنجايي كه ممكن است تعداد مراتب در شاخه هاي مختلف سازمان متفاوت باشند، مثلاً تعداد سلسله مراتب در شاخه معاونت عملياتي بيش از شاخه اداري و مالي باشد، مي توانيم ميانگين تعداد سلسله مراتب در شاخه هاي مختلف را مبناي كار قرار دهيم. شاخص پراكندگي سازمان در مناطق مختلف اين شاخص ها نشان دهنده تعداد شعبات و واحدهاي تابعه سازمان در مناطق مختلف جغرافيايي هستند. فواصل مناطق از يكديگر و فواصل آنها نسبت به اداره مركزي و همچنين تعداد پرسنل هر واحد منطقه اي در اين ميان واجد اهميت است و ميانگين فواصل واحدها از اداره مركزي بايد در محاسبات مؤثر واقع شوند. با افزايش فواصل واحدها از يكديگر و از اداره مركزي و همچنين بالا رفتن نسبت تعداد پرسنل آنها به پرسنل اداره مركزي، پيچيدگي سازماني نيز بيشتر مي شود. شاخص هاي تعيين ميزان رسمي بودن سازمان ميزان تأكيد بر قوانين و مقررات و عملكرد به ضوابط در سازمان نشان دهنده ميزان رسمي بودن سازمان است. عواملي چون شرح شغل و استاندارد كار، ميزان كنترل سرپرستان بر افراد، ميزان آزادي عمل مديران و كاركنان، ميزان استاندارد شدن كارها، ميزان اعمال مقررات و دستورالعملها، همه در سنجش ميزان رسمي بودن و قانون مداري در سازمان واجد اهميت و شاخص هايي مؤثرند. شاخص هاي ميزان تمركز سازماني براي

تعيين ميزان تمركز سازماني، عواملي چون اختيار مديران سطوح پايين سازمان در انجام كارها، حدود كنترل اجراي تصميمات به وسيله مقامات عالي سازمان، ميزان مداخله مستقيم آنها در جمع آوري اطلاعات براي تصميم گيري و تعبير و تفسير اطلاعات جمع آوري شده، مي توانند مورد بررسي قرار گيرند. هر چقدر اختيار رده هاي پاييني در سازمان  كمتر بوده و ميزان مداخله و كنترل مستقيم مقامات بالا بيشتر باشد، سازمان به سوي تمركز بيشتري گرايش دارد. ضميمه 10 مديريت مسائل عمومي در ادبيات سنتي مديريت، وظايفي چون برنامه ريزي، سازماندهي و نظارت براي مديران موافق از الزامات اوليه بود و بعدها نيز نقشهايي ديگر چون نقش تصميم گيري، نقش ارتباطي و اطلاعاتي براي مديران مطرح شد. اما جدايي سازمان از محيط اجتماعي و مشغول شدن مديران به اهداف سازمان و بي التفاتي آنان به مسائل اجتماعي موجب گشوده شدن بابي جديد در مديريت شد كه آن را مديريت مسائل اجتماعي يا مسئوليت اجتماعي براي مديران نام نهاده اند. مديران امروز بايد ابعاد اجتماعي و عمومي حرفه خود را بشناسند و از آثار سازمان خود براي محيط اجتماعي خويش آگاه باشند. شايد اين پرسش پيش آيد كه توجه به محيط بيروني سازمان از زماني كه موضوع نگرش سيستمي در مديريت مطرح شد مورد ملاحظه مديران بوده است و سخني تازه نيست. در اين مورد بايد يادآور شويم كه هرگاه توجه به محيط خارجي به منظور بهره برداري از آن براي اهداف درون سازماني باشد، اين امر به تحقق مسئوليت اجتماعي منجر نخواهد شد، بلكه زماني مي توانيم اين مسئله را به عنوان مسئوليت اجتماعي مطرح سازيم كه توجه به مسائل جامعه به دليل منافع عامه و مستقل از منافع

آن براي سازمان مورد عنايت قرار گرفته باشد. مسئوليت سازمانها نسبت به جامعه و عامه مردم فراتر از ارائه خدمت و تهيه كالاست و اين مسئله در برابر مسئوليت آنان نسبت به مشتريان و فرادستانشان از اولويتي بالاتر برخوردار است. سازمانها بايد اين مسئوليت را حس كنند كه مشكلات جامعه بخشي از مشكلات آنان به شمار مي آيند و بايد نسبت به حل و فصل آنها همت گمارند و بخشي از امكانات مالي و انساني خود را در اين راه به كار گيرند. امروزه ديگر نمي توانيم به اين اميد واهي دل خوش كنيم كه توسعه اقتصادي و تحقق اهداف سازماني لزوماً به رشد و بهسازي اجتماعي منجر مي شود. مواردي متعدد گوياي اين واقعيت اندكه اگر سازمانها مهار گسيخته به سوي اهداف خود يكه تازي آغاز كنند جامعه و مصالح آن را زير پا خواهند نهاد و خير عامه فداي منفعت سازمان خواهد شد. مشكلات عمده در راه پذيرش و انجام مسئوليت اجتماعي اولين مسئله در راه قبول و انجام مسئوليت اجتماعي، مشخص ساختن حدود و ثغور اين مسئوليت است. زيرا تا سازمانها دقيقاً مسئوليت اجتماعي را تعريف نكنند و مشخص نسازند مسلماً نخواهند توانست در راه تحقق آن گام بردارند. نويسندگان و سياستمداران مفاهيمي گوناگون را به عنوان مسئوليت اجتماعي و تعهد اخلاقي سازمانها مطرح ساخته اند، اما تعريفي دقيق و جامع از اين موضوع به دست داده نشده است. در راه تحقق اهداف مسئوليت اجتماعي رهنمودهايي روشن و مشخص به مديران اراده نشده است و اين موضوع در هاله اي از ابهام فرورفته و در قلمرو اخلاقيات اجتماعي نامشخص باقيمانده است. امروزه مسئوليت اجتماعي به انواع مسئوليتها اطلاق مي شود

و براي افراد مختلف معاني متفاوتي را به ذهن متبادر مي سازد. به دليل همين نامشخص بودن و ابهام، مديران واقعاً نمي دانند كه مسئوليت اجتماعي آنان چيست و چگونه بايد از عهده انجام اين كار برآيند. اغلب آنان بر اساس ارزشها و داوريهاي شخصي به دنبال اهدافي روان مي شوند و آن را مسئوليت اجتماعي خود مي پندارند. و گروهي ديگر نيز آن را كنار مي نهند و به دست فراموشي مي سپارند و وظايف خود را در اهداف مشخص سازماني خلاصه مي كنند. يكي ديگر از مشكلات مسئوليت اجتماعي، عدم توجه به محيط رقابت آميز  خارج سازمانهاست. سازمانها بايد در محيط خارجي با ديگر سازمانها هماوردي داشته باشند و بتوانند در دنياي رقابت آميز امروز به تحقق اهداف خود همت گمارند. اگر سازمانها منابع خود را صرف تحقق مسئوليت اجتماعي كنند، مسلماً در صحنه رقابت نخواهند توانست با سازمانهاي ديگر برابري كنند و چه بسا كه در اين رقابت آسيب هاي عمده ببينند و حذف شوند. اگر همه سازمان ها به همراه هم مسئوليت اجتماعي را سرلوحه اقدامات خود قرار ندهند، اين نابرابري موجب بروز مشكلات براي سازمانهايي خواهد شد كه به انتظارات جامعه در اين زمينه پاسخ داده اند، زيرا تحقق مسئوليت اجتماعي هزينه هايي را در بردارد كه سازمانها بايد آنها را متحمل شوند. مسئله ديگر، مسئوليت اجتماعي ماهيت اختصاصي آن است. اصولاً در جامعه، سازمانها بر اساس نوعي تقسيم وظيفه به فعاليت مشغول اند و هركدام در يك زمينه خاص تلاش مي كنند. به فرض، سازمان حفاظت محيط زيست، مسئول حفظ محيط زيست است و لزومي ندارد كه همه سازمانها در اين زمينه به طور متداخل كار كنند. اين مسئله كه در مسئوليت

اجتماعي سازمانها را به انجام اموري افزون بر وظايفشان ترغيب مي كنيم با اصل تقسيم بندي وظايف سازمانها در جامعه منافات داردو نوعي تداخل و دوباره كاري و اغتشاش به ارمغان مي آورد. سازمانها در چنين شرايطي به انجام يك سلسله وظايف غيرمرتبط و غيرتخصصي مشغول اند و اصل تخصصي بودن آنها خدشه دار مي شود و در چنين حالتي لزوماً كارايي بهينه را در انجام اين وظيفه خاص، كه براي آنان غيرتخصصي است، به دست نمي دهند. نقش نظم دهندگي دولت در مسئوليت اجتماعي سازمانها در خط مشي عمومي، جامعه اهداف و آرمانهاي خود را به ميان مي آورد و سازمانها را ملزم مي سازد به آنها حرمت بگذارند و اسباب انجامشان را فراهم آورند. خط مشي عمومي باديدي كلي گرا همه سازمانها و انتظارات و خواستهاي جامعه را مورد توجه قرار مي دهد و راه كارهاي سازمان را مشخص مي سازد. اگر هر سازماني به تنهايي به هدف خود مي انديشد، خط مشي عمومي همه سازمانها را در نظر مي آورد و اهداف آنان را در كنار هم و در عرصه جامعه مورد سنجش و ارزيابي قرار مي دهد. بدين ترتيب اگر سازمانها خود به دنبال انجام وظيفة مسئوليت اجتماعي نباشند، خط مشي عمومي آنان را موظف مي سازد كه به اين مهم بپردازند و نوعي هماهنگي از اين جهت بين آنها برقرار مي سازد. به طوري كه تمامي سازمانها مكلف مي شوند به وظيفه مسئوليت اجتماعي عمل كنند و اگر اين امر مستلزم هزينه اي باشد، اين هزينه به مساوات ميان همه سازمانها توزيع مي شود. دولت به كمك خط مشي عمومي، راهنما و ملاكي را براي رفتارهاي مديريت ارائه مي دهد. خط مشي خمومي ابزاري در دست دولت است تا خواستهاي اجتماعي را

تجسم بخشد و انجام آنها را متضمن شود؛ سازمانهاي موفق همانگونه كه به عوامل بازار توجه مي كنند بايد به خط مشي هاي عمومي نيز توجه داشته باشند، در شكل گيري آنها نقش داشته و بكوشند تا خط مشي هايي جديد را، كه وضع مي شوند، بشناسند و براي آنها پاسخ هاي متناسب بيابند. مديريت مسائل اجتماعي به منظور اثر بخش شدن مديريت سازمانها در برابر خط مشي هاي عمومي، وظيفه اي جديد در مديريت سازمانها شكل مي گيرد كه از آن به نام مديريت مسائل عمومي يا اجتماعي نام برده مي شود. مديريت مسائل عمومي تلاشي است در جهت پيش بيني مسائل عمومي كه در ارتباط با مؤسسه اند، و سپس تحقيق در مورد مسائل مذكور به طوري كه بتوان استراتژي مناسبي را در برابر آنها اتخاذ و مصالح مؤسسه را در بلندمدت حفظ كرد. در تعريفي ديگر مديريت مسائل عمومي فرايندي قلمداد شده است كه از طريق آن سازمان مي تواند مسائل اجتماعي و عمومي مرتبط به خود را تشخيص دهد و ارزيابي و آنها  را بر اساس حساسيت و اهميتشان اولويت گذاري كند، تا بتواند به نحوي مقتضي بدانها پاسخ گويد. به طور كلي هدف مديريت مسائل عمومي طراحي و اجراي برنامه اي است كه سازمان به وسيله آن بتواند آگاهي خود را نسبت به فرايندخط مشي عمومي افزايش دهد و ميزان اثر خود را در اين فرايند بالا ببرد. در گذشته، مدير متخصص در مؤسسات مي توانست مديري موفق به شمار آيد، اما امروز توفيق مديران در كلي دان بودن آنهاست. آنها بايد متغيرهايي مختلف را در نظر داشته باشند و نسبت به آنها وقوف پيدا كنند، يك بعدي نينديشند  و مجموعه محيط هاي سازمان خود را شناسايي كنند

و بر آنها اشراف داشته باشند. واضح است كه چنين توانايي اي نزد مديراني است كه كلي دان باشند تا متخصص و جزءگرا. طراحي سيستم مديريت مسائل عمومي براي پاسخگويي مؤثر به مسائل عمومي بايد به طور منظم و روشمند عمل شود و در اين راه به طراحي سيستم مديريت مسائل عمومي نياز است. طراحي اين سيستم شامل مراحل زير است. مرحله اول: تبيين و تشخيص مسائل عمومي _ در اولين مرحله بايد مسائل و موضوعات اجتماعي و عمومي كه با مأموريتها و اهداف سازمان در ارتباط اند شناسايي و تبيين شوند. اين امر مستلزم بررسي و پيش بيني مسائلي است كه در حال شكل گرفتن در محيط اند و احتمال دارد در وضعيت سازمان مؤثر واقع شوند. مرحله دوم: ارزيابي آثار مسائل عمومي _ زماني كه مسائل عمومي مشخص شدند آثار بالقوه آنها در سازمان بايد مورد ارزيابي قرار گيرند. اين امر براي آن است تا اولويت و حساسيت مسائل مشخص شود و سازمان بداند در مقابل چه مسئله اي بايد اقدامي سريعتر انجام دهد. مرحله سوم: تحقيق و تحليل مسائل _ همانگونه كه سازمان در زمينه روشهاي كار و دانش فني و امور داخلي خود از طريق واحد تحقيق و توسعه پژوهش هاي لازم را به عمل مي آورد، در مورد مسائل عمومي طبقه بندي شده نيز بايد تحقيقات لازم را به كمك متخصصان امر انجام دهد. در اين مرحله هدف فقط بررسي و كنكاش در مورد مسائل نيست، بلكه بايد استراتژي ها و نحوه برخورد سازمان در برابر آن مسائل نيز بررسي، و راه حلهايي در اين زمينه به سازمان و تصميم گيرندگانشان ارائه شوند. به طور خلاصه در اين مرحله ابعاد مختلف مسئله بررسي و استراتژي هاي مختلف مواجهه با

آنها ارائه مي شوند. مرحله چهارم: انتخاب استراتژي براي برخورد با مسائل _ در اين مرحله پس از آنكه استراتژي هاي پيشنهادي مورد ارزيابي قرار گرفتند، مديران سازمان يكي از استراتژي هايي را، كه با امكانات سازمان هماهنگي بيشتر و مصالح جامعه و سازمان را دربردارد، انتخاب مي كنند. مرحله پنجم: اجرا _ در اين مرحله عملياتي از قبيل تغيير عملكرد سازمان، تأثير بر نظرات، طرز تلقي عامه مردم، تغيير نظر خط مشي گذاران و سياستمداران، انجام مي پذيرد. در مرحله اجرا هماهنگي و ارتباطات نقشي مهم بازي مي كنند، زيرا براي اجراي كامل استراتژي بايد هر يك از مسئولان در سازمان  به طور هماهنگ با ديگري عمل كند و اين امر مستلزم وجود ارتباطات صحيح بين آنهاست. مرحله ششم: ارزيابي استراتژي _ نهايتاً بايد از استراتژي هايي كه به مرحله اجرا درآمده اند ارزيابي به عمل آيد تا از مؤثر بودن آنها اطمينان حاصل شود. بدين منظور نتايج حاصل از استراتژي هاي انتخابي جمع آوري و با پيش بيني هاي انجام شده مقايسه مي شوند. به طور كلي در مرحله ارزيابي سازمان، مديريت مسائل عمومي را به محك آزمون مي نهد و توفيق يا شكست آن را بررسي مي كند. در اين مرحله است كه مشكلات و مسائل اجرايي شناسايي و راه حل هاي آنها جست وجو مي شوند. ضميمه 11 سازمان هاي يادگيرنده سازمان هاي يادگيرنده، سازمان هايي هستند كه در آنها افراد به طور مستمر توانايي هاي خود را افزون مي سازند تا به نتايجي كه مدنظرند، دست يابند؛ جايي كه الگوهاي جديد تفكر رشد مي يابند، انديشه هاي جمعي و گروهي ترويج مي شوند، و افراد چگونگي آموختن را به اتفاق هم مي آموزند. سازمان هاي يادگيرنده را به تعبيري ديگر مي توانيم سازمانهاي دانش آفرين بناميم، سازمانهايي كه در آنها خلق دانش آگاهي هاي جديد، ابداعات، و ابتكارات

يك كار تخصصي و اختصاصي نيست، بلكه نوعي رفتار همگاني است، روشي كه همه اعضاي سازمان به آن عمل مي كنند. به عبارت ديگر، سازمان دانش آفرين سازماني است كه هر فرد در آن انساني خلاق و دانش آفرين است. در اين سازمان تفكر، بحث هاي جمعي، و كشف نظرات و افكار نو تشويق مي شوند و نوآوران پرورش مي يابند. سازمانهاي يادگيرنده يادگيري تعاريفي گوناگون دارد، اما در تمامي اين تعاريف تغيير رفتار به عنوان اساسي ترين ركن يادگيري قلمداد شده است. يادگيري فرايندي است كه در آن رفتارها و پندارهاي افراد تغيير مي يابد و به گونه اي ديگر مي انديشند و عمل مي كنند. بدين ترتيب فرايند يادگيري هنگامي تحقق مي يابد كه تغييري در رفتارها و عملكرد افراد ديده شود. اين رفتارها گاهي مستقيماً ديده و گاهي به طور غير مستقيم احساس مي شوند. از اين رو تغيير در ادراكات، نحوه تفكر، به خاطر سپردن، و تشخيص افراد هم در دايره آثار يادگيري قرار مي گيرد. سازمان يادگيرنده نيز در فراگيري از همين تعريف تبعيت مي كند، بدين معني كه چنين سازماني در طول زمان مي آموزد، تغيير مي كند، و عملكردهايش متحول مي شوند. سازمان يادگيرنده سازماني است كه عملكردهايش از طريق آگاه شدن و درك بهتر بهبود مي يابند و اصلاح مي شوند. زماني مي توانيم ادعا كنيم كه سازماني يادگيرنده است كه بتواند از طريق فرايند ارتباط دامنه رفتارهاي بالقوه اش را تغيير دهد و بهبودي بخشد. سازمانهاي موفق و كامياب امروز ما، سازمانهايي هستند كه دانش جديد را خلق و يا كسب كرده و آن را به طرق و شيوه هاي كاربردي براي بهبود فعاليتهايشان بدل كرده اند. آنها از شيوه هاي نو و خلاق براي اصلاح ساختار و عملكردشان بهره گرفته اند

و از اين رو مي توانند براي ما سرمشق و الگو باشند. ويژگي هاي سازمانهاي يادگيرنده سازمان يادگيرنده درد و عشق آموختن دارد سازمان يادگيرنده نياز به آموختن را احساس مي كند و در پي يادگيري است. سازمان يادگيرنده همچون انساني است كه به علت نياز شوق آموختن دارد. سازمان اگر احساس كند كه براي بقا، براي ادامه حيات و رشد در يك محيط مشحون از رقابت و چالش بايد بياموزد مسلماً به دنبال يادگيري روان خواهد شد. و اگر اين نياز را احساس نكند انگيزه اي به آموختن از خود نشان نخواهد داد. سازمان يادگيرنده با مشكلات مأنوس و خوگر نمي شود سازمان يادگيرنده حساس و هوشيار است. به محض آنكه مشكلي را حس كند در پي رفع ان برمي آيد و براي هر مسئله اي راه چاره اي جست و جو مي كند. به دنبال راه حلهاي نو تكاپو مي كند و مشكلات را به عنوان تقدير محتوم تلقي نمي كند و نمي پذيرد. برخي از سازمانها چنان با مشكل مأنوس و مألوف مي شوند كه به تدريج آن را طبيعي مي پندارند و از احساس مشكلات قاصر و ناتوان مي شوند. سازماني با اين خصوصيات هيچ گاه يادگيرنده نخواهد شد و آرام آرام بدون آنكه احساس كند، به سراشيبي سقوط و نزول خواهد افتاد. سازمان يادگيرنده بايد سازوكارهاي هشدار دهنده را در خود تقويت كند به طوري كه قادر باشد مشكلاتي را كه به طور بطئي و تدريجي به درون سازمان رخنه مي كنند، شناسايي كند و با آنها به مقابله برخيزد. سازمان يادگيرنده كاركناني يادگيرنده و خلاق دارد سازمان از طريق كاركنان و اعضايش فرايند يادگيري را تحقق مي بخشد. اگرچه يادگيري افراد براي يادگيري سازماني كافي نيست، اما شرط

لازم سازمانهاي يادگيرنده، كاركنان و مديران يادگيرنده است. در سازمان هاي يادگيرنده بايد افراد به توانمندي هاي خود واقف شوند و آنها را توسعه و بهبود بخشند و زندگي خود را غني و غني تر سازند. در همه انسانها نيروهاي خلاقة شگفت آوري نهفته اند كه اگر بتوانيم آنها را بشناسيم و رشد دهيم سازمان از اين نيروها بهره بسيار خواهد برد. هرگاه انسان توانايي ها و استعدادهايش را بشناسد وبه رشد و توسعه آنها همت گمارد به طور دائم فرامي گيرد و خلاق و آفريننده مي شود. از چنين انسانهايي است كه سازمانهاي يادگيرنده ايجاد مي شود. سازمان يادگيرنده از الگوي ذهني پوينده اي برخوردار است سازمان يادگيرنده بايد به سازو كارهايي مجهز باشد تا الگوهاي ذهني خود را نسبت به مسائل شناسايي كند و آنها را دائماً مورد ارزيابي و سنجش قرار دهد. يكي از دلايل شكست سازمانها عدم سازگاري الگوي ذهني آنها با واقعيات محيطي است. الگوي ذهني سازمان نحوه نگرش و جهان بيني سازمان را نشان مي دهد، اين الگو چگونگي برخورد سازمان با مسائل پيرامونش را مشخص مي سازد و توفيق يا شكست سازمان را در آينده رقم مي زند.  براي آنكه سازمانها موفق باشند، لازم است الگوهاي ذهني واقع بينانه اي داشته باشند، با اطلاعات، آنها را به روز درآورند و بكوشند تا پويايي و انعطاف آنها همواره حفظ شود. براي يك سازمان هيچ چيز خطرناك تر از يك الگوي ذهني خشك و غير قابل انعطاف نيست كه دنياي پيرامون خود را از ياد برده باشد. نكته ديگر در مورد الگوهاي ذهني، هماهنگي آنها با آيندگان و در نظر داشتن وقايع و اتفاقاتي است كه  امكان وقوعشان در آينده متصور است. سازمان يادگيرنده تجربه و علم

را به كار مي گيرد سازمان يادگيرنده از تجربه هاي خود پند مي گيرد، اما صرفاً بر تجربه ها متكي نيست. تأكيد بيش از حد بر تجربيات گذشته از سر ساده انديشي و زودباوري است و سازمان فعال، سازما ني است كه علم را بر تجربه مقدم مي دارد و از آميختن اين دو باهم بيشترين نتيجه را مي گيرد. منابع و امكانات سازمان گرانبها و پر ارزش و محدودند، هيچ گاه مصلحت نيست كه سازمان با تجربه و خطا ياد بگيرد، اين يادگيري بسيار پرهزينه است و آينده سازمان را مبهم مي سازد. سازمان يادگيرنده علت مشكلات را در خود جست و جو مي كند سازمانها غالباً دچار مشكلي مي شوند، بدين ترتيب كه مسائل و مشكلات را به عوامل غيرقابل كنترل و خارج از سازمان نسبت مي دهند و در هر مشكلي سازمان را از قصور و سستي تبرئه مي كنند. اين گونه برخوردها موجب مي شوند هيچ گاه علل مشكلات در درون سازمان و عملكردهاي آنها جست و جو نشوند و تحليلي درست از مسائل و ضعف هاي سازمان به عمل نيايد. سازمان يادگيرنده بايد در زمان بروز هر مشكلي به بررسي نقش خود در ايجاد و حل آن مشكل بپردازد و بدون جهت گيري تعصب آلود مسئله را بررسي كند. چنين سازماني به ضعفهاي خود پي مي برد و در صدد رفع آنها بر مي آيد. اگر سازمانها نقص ها و كاستي هاي خود را نداند هيچ گاه يادگيرنده نخواهد شد. سازمان يادگيرنده يادگيري گروهي را تسهيل و ترغيب مي كند سازمان يادگيرنده با استفاده از سازوكارهاي مباحثه و مناظره يادگيري گروهي را ترويج و در سازمان استمرار مي بخشد. بايد به گروهاي سازماني تفهيم شود كه مجموع تلاشهاي آنان به عنوان يك گروه بيش از جمع مساعي تك تك

آنهاست. گروه هاي منسجم و هماهنگ مي توانند به اتفاق هم ياد بگيرند و يادگيري آنان نيرويي شگفت آور براي رشد و پيشرفت به سازمان ارزاني مي دارد. بحث و گفت وگو موجب مي شود تا افراد گروه ها از طرز تفكر يكديگر و از طرز تفكر خود در مقابل ديگران آگاه شوند. بحث و گفت وگو زباني مشترك ميان اعضاي گروه ايجاد كرده است و از تفاوتها و افتراقهاي بين آنها مي كاهد. بحث وگفت وگو تجربه ها و دانش افراد را به يكديگر انتقال مي دهد و مجموعه اي از تجربه و دانش ايجاد مي كند و روابط ميان اعضا را استحكام و توازن مي بخشد. سازمان يادگيرنده تلفيق كننده اهداف فردي و سازماني است سازمان يادگيرنده تحقق نمي يابد مگر آنكه اهداف انسانهاي خلاق و دانش آفرين با اهداف سازمان يكي شوندو در اين يكسويي و هم جهتي، رشد و يادگيري پديدار شود. سازمان يادگيرنده با تلاشهاي مديريت ارتقاء مي يابد، اما بدون همكاري و همراهي اعضاي شايسته هيچ گاه امكان وجودي پيدا نمي كند. به عبارت ديگر، سازمان يادگيرنده به عنوان يك ويژگي مهم و اساسي بايد همذهني و و همدلي را ميان خود و اعضايش ايجاد كند تا بتواند يادگيرنده قلمداد شود. به طور كلي همدلي و همذهني نيرويي در سازمان است كه دلها را به هم پيوند مي دهد و اهداف فرد، گروه ها، و سازمان را يكي مي سازد. همدلي، اشتراك، و اتفاق اعضا و سازمان با هم در راه تحقق اهداف سازمان است. همدلي انسجام بخش فعاليتها  و وحدت بخش اهداف سازمان و افراد است. همدلي باعث مي شود تا اعضاي سازمان همه به يك هدف بينديشندو نظري مشترك از سازمان و مأموريتهاي آن در ذهن داشته باشند. رهبري مؤثر

در سازمان، عامل اصلي و اساسي در ايجا همذهني و همدلي است. رهبران موفق كساني هستند كه بتوانند افراد متفاوت را در زير چتر فكر و نظري واحد گرد آورندو اين درك را ايجاد كنند كه اختلافات فردي جزئي و كم اهميت اند وآن روح جمعي است كه واجد ارزش و اعتبار است. سازمان يادگيرنده موفق نخواهد بود مگر آنكه از افراد آفريننده و خلاق، از گروه هاي يادگيرنده فعال در لواي همذهني و همدلي بهره جويد. در ايجاد همذهني و همدلي انگيزه و ارزشهاي فرد، محيط و فضاي سازمان، الگوهاي رفتاري و پنداري مديران نقشي عمده ايفا مي كنند و هرگاه زمينه هاي همذهني و همدلي تعارضاتي با موارد فوق داشته باشند، نخواهد توانست به سادگي تحقق پذيرد. همدلي و همذهني در مسير ارزشهاي افراد و فرهنگ سازماني شكل مي گيرند و نگرشها و هنجارهاي حاكم بر سازمان در ايجاد و استمرار آنها نقش تعيين كننده دارند. ضميمه 12 نظام هاي هوشمند يا سيستم هاي متخصص امروزه كامپيوترها در زمينه هاي بسيار از جهت سرعت و دقت از انسانها پيشي گرفته اند. آنها مي تواننئ مسائل ساده و تكراري را به سرعت و با حوصله حل كنند، محاسبات پيچيده را انجام دهند، و حتي در برابر انسان به بازيهاي پيچيده اي چون شطرنج، بپردازند. اما در نكته هاي ظريف تخصصي هنوز متخصصان از كامپيوترها پيش تر هستند. اگرچه از نظر سرعت و دقت به پاي آنها نمي رسند اما در حل مسائل پيچيده بر آنها مقدم اند. طراحي سيستم هاي متخصص تلاشي است براي آنكه كامپيوتر را در قلمرو تخصصهاي باريك نيز وارد كنيم و آنها را به تدريج همچون انسانهاي متخصص به بازار كار بياوريم. تعريف سيستم متخصص براي

توصيف سيستم متخصص بايد ابتدا هوش مصنوعي را تعريف كنيم زيرا اين دو باهم رابطه اي نزديك دارند. هوش مصنوعي زمينه اي جديد در علم كامپيوتر است كه اهتمام دارد قدرتي شبيه هوش انساني را با برنامه هاي كامپيوتري ايجاد كند. برنامه هاي هوش مصنوعي شامل مقوله هايي چون حل مسائل پيچيده درك زبان انسان، تفسير اطلاعات تصويري، آموختن از تجربه ها و در نهايت عملكردي شبيه عملكرد ذهن آدمي اند. سيستم متخصص يكي از شاخه هاي هوش مصنوعي به شمار مي آيد كه با گردآوري دانش تخصصي و اطلاعات كارشناسي در يك حوزه خاص و استفاده از منطق مي كوشد تا در كنار متخصصان و همپاي آنان به عرضه خدمات تخصصي بپردازند. به عبارت ديگر اين سيستمها، نرم افزارهاي كامپيوتري هوشمندي هستند كه در آنها دانش تخصصي كارشناسان به صورت مجموعه هاي اطلاعات علمي گرد آمده اند. اين سيستم ها نه تنها واجد اطلاعات، بلكه نوعي انديشه استدلالي نيز هستند و با بهره گيري از شيوه هاي جست وجويي (اكتشافي _ ابداعي) به استنتاج هاي منطقي مي پردازند. زمينه هاي استفاده از سيستم هاي متخصص سيستم هاي متخصص در زمينه هاي مختلف قابليت استفاده دارند. اين سيستم ها مي توانند در حل مسائل كمك كننده و مددكار باشند. آنها قادرند مشكلات را به صورت دقيق و كامل تعريف كنند، براي آنها راه حل بيابند و نحوه به كارگيري راه حل را در عمل مشخص سازند. يكي ديگر از زمينه هاي استفاده از سيستم هاي متخصص، آموزش است. اين سيستم ها علاوه بر اطلاعات تخصصي آگاهي هاي تدريس را در خود دارند و مي توانند مانند يك مربي مجرب در مقابل دانش آموز ضعيف به گونه اي خاص و در برابر دانش آموز قوي به طرزي ديگر عمل كنند. آنها مدلي را در خود ذخيره كرده اند كه خطاهاي مفهومي شاگرد را در

مي يابد و با مهارت، اصلاحات لازم را در رفتار وي ايجاد مي كند. سومين خاصيت كاربردي سيستم هاي متخصص، درك زبان انسان است. آنها قادرند زبان محاوره اي مارا درك كنند و بدان پاسخ دهند. از مجموعه دانش و تخصص آنها مي توانيم به سهولت استفاده كنيم و همچون يك مخاطب انساني با  آنها سخن بگوييم. اين جنبه از سيستم هاي متخصص به آنها شمايلي انساني مي بخشد و بعدي جديد از ارتباطات را در اين عرصه پديدار مي سازد. به طور كلي مواردي كه در آنها استفاده از سيستم هاي متخصص تجويز مي شود، به شرح زير است: 1.    زماني كه ما كمبود پرسنل متخصص مواجه هستيم، سيستم متخصص مي تواند جايگزين خوبي براي نيروي تخصصي باشد. 2.    هنگامي كه جابه جايي نيروي تخصصي زياد است و اين سيال بودن موجب از هم گسيختگي فعاليتهاي سازماني مي شود، استفاده از سيستم متخصص تجويز مي شود. 3.    زماني كه اطلاعات تخصصي مورد نياز پيچيده و انبوه هستند بهره گيري از اين سيستم مقرون به صرفه است. 4.    استفاده از اين سيستم به هنگاميكه فعاليتها تخصصي و تكراري اند و براي انجام به تخصص نياز دارند نيز مطلوب است. 5.    سرانجام زماني كه با انبوهي از اطلاعات روبه رو هستيم كه بايد تمامي آنها بررسي و كليه فرضيات درباره آنها سنجيده شوند، سيستم متخصص ياري دهنده و مددكاري مفيد است. نرم افزارهايي براي ايجاد سيستم متخصص نرم افزارهايي  براي كمك به كساني كه مي خواهند به طراحي و ساخت سيستم هاي متخصص بپردازند وجود دارند. اين نرم افزارها را اصطلاحاً شل سيستم هاي متخصص مي ناميم  كه طراحان را قادر مي سازند با سرعت و سهولتي بيش تر در كار ايجاد سيستم هاي جديد عمل مي كنند. به طوركلي سيستم هاي متخصص را

مي توانيم به دو بخش تقسيم كنيم: _ بخش اول چارچوب كلي سيستم است كه صرف نظر از موضوع، براي هر سيستم متخصص قابل استفاده است. اين بخش شامل اجزايي مانند روش برقراري ارتباط با كاربر سيستم، يا روش تشريح چگونگي يافتن راه حل، و روش ارائه پاسخ است. _ بخش دوم بخش دانش و موضوع تخصصي سيستم است. در اين بخش موضوعات تخصصي مربوط به زمينه خاص سيستم قرار دارند و در هر سيستم با سيستم ديگر متفاوت اند. مهندس دانشي كيست؟ طراحان سيستم هاي متخصص را مهندس دانشي مي ناميم. آنان صرفاً مهندسان كامپيوتر نيستند، بلكه علاوه بر تخصص برنامه ريزي كامپيوتر بايد از اصول هوش مصنوعي آگاه، و از مهارت روانشناسانه براي برقراري ارتباط با متخصصان رشته هاي ديگر را برخوردار باشند. آنان بايد بتوانند دانش و تخصص ديگران را به صورتي قابل استفاده براي سيستم متخصص، ثبت و ضبط و صحت آنها را با متخصصان مذكور كنترل كنند. كار اين گروه بايد هم از دقت تكنيكي و هم از ظرافت هنري برخوردار باشد تا نتايجي مفيد و قابل استفاده به دست دهد. مهندسان دانشي علاوه بر گردآوري دانش متخصصان و ذخيره آن در يك پايگاه و خزانه دانشي بايد برنامه اي نيز براي ايجاد رابطه بين كاربران سيستم متخصص و سيستم مذكور طراحي كنند تا استفاده كنندگان بتوانند با سيستم ارتباط بر قرار كنند و از آن بهره گيرند. به عبارت ديگر مهندسان دانشي، هم محتوا و هم روش و فرم سيستم هاي متخصص را شكل مي دهند و به آنها موجوديت مي بخشند. گردآوري دانش براي سيستم متخصص شايد يكي از مهم ترين و مشكل ترين مراحل ساخت سيستم متخصص، جمع آوري اطلاعات و

دانش براي آن باشد. زيرا كسب اين اطلاعات اگرچه ظاهراً ساده به نظر مي رسند، اما در عمل با موانعي مواجه اند. اغلب اوقات، متخصصان امري را كه به طور عادي براي آنها انجام مي شود، به اين دليل كه بديهي مي پندارند، بيان نمي كنند. در حالي كه اگر همين اطلاع به ظاهر بديهي به سيستم داده نشود، وي قادر به كار درست نخواهد بود. بنابراين مهندس دانشي بايد بكوشد تا بي اهميت ترين و پيش پا افتاده ترين نكات را از متخصصان بپرسد و آنان را وادار سازد تا به طور كامل و تفضيلي اطلاعات مربوط به مسئله را بيان كنند. مشكل ديگر، برخي استنتاج هايي است كه ما به طور منطقي انجام مي دهيم و نيازي به بيان آنها نمي بينيم.اين منطقي است كه ماشين در مقابل آن دچار اشكال مي شود. برخي اوقات متخصصان مسئله اي را بيان نمي كنند، چون به طور منطقي استنتاج مي كنند و نيازي به ذكر آن نمي بينند. در اين موارد نيز مهندس دانشي بايد خود را به صورت ماشين فرض كند و تمامي اطلاعات را جويا شود. يكي ديگر از مشكلات، ناتواني متخصصان در بيان يك مطلب است، زيرا مطالب علمي را نمي توانيم به سادگي بيان داريم و بايد بين متخصص و مهندس دانشي، زباني مشترك وجود داشته باشد تا بتوانيم ارتباط را برقرار كنيم. گذشته از اين، متخصصان ممكن است كاري انجام دهند، تشخيصي به عمل آورند، اما نتوانند آن را به صورت كلامي بيان كنند. و در نهايت ممكن است  متخصصان مايل نباشند كليه اطلاعات خود را در اختيار مهندس دانشي قرار دهند. اين مشكلات همه موجب مي شوند تا كار جمع آوري اطلاعاتو دانش براي سيستم متخصص يكي از طولاني ترين

و مشكل ترين مراحل ساخت آن قلمداد شود. مراحل ايجاد يك سيستم متخصص به طور كلي مراحل ايجاد يك سيستم متخصص را مي توانيم در سه مرحله خلاصه كنيم: مرحله اول _ در اين مرحله، عملي بودن ايجاد سيستم به وسيله مهندس دانشي با همكاري متخصص مربوطه بررسي مي شود. تجزيه و تحليلي دقيق از موارد مورد نياز به عمل مي آيد. مرحله دوم _ اطلاعات و دانش لازم براي سيستم گردآوري مي شود و طراحي يك نمونه از سيستم در اين مرحله انجام مي گيرد و ضمن آن سيستم مورد آزمايش نهايي قرار مي گيرد. در اين مرحله سيستم نگهداري مشخص مي شود و برنامه هاي آموزشي براي استفاده از سيستم تنظيم و ارائه مي شوند. مرحله سوم _ سازماندهي نحوه استفاده از سيستم در اين مرحله انجام مي گيرد و ضمن آن سيستم مورد آزمايش نهايي واقع مي شود. در اين مرحله سيستم نگهداري مشخص مي شود و برنامه هاي آموزشي براي استفاده از سيستم تنظيم و ارائه مي شوند. لازم است پس از آنكه يك سال از كار سيستم گذشت، يك ارزيابي ديگر نيز از عملكرد آن به عمل آيد. مزيت هاي سيستم متخصص در عصر دگرگوني هاي تكنيكي و فني، سيستم هاي متخصص ضرورتي محسوس به شمار مي آيند. در زمينه هايي كه تخصص هاي كمياب مورد نيازند، سيستم هاي متخصص كمك هايي گرانبها به ما ارزاني مي دارند. •    كارايي و بهره وري سازمان ها را افزايش مي دهند و از مجموعه تخصصي موجود نهايت استفاده را به دست مي دهند. •    بهاي تخصصي را كاهش مي دهند و امكان استفاده از آن را در رشته هاي مختلف فراهم مي سازند. •    اين سيستم ها، ما را به سوي عدم تمركز در استفاده از منابع تخصصي سوق مي دهند و قطب هاي تخصصي را در اقصي نقاط

گيتي پراكنده مي سازند. •    دستاوردهاي دانش بشري را در اختيار گروه هايي بي شمار قرار مي دهند و آن را از انحصار عده اي خاص بيرون مي كشند. •    سيستم هاي متخصص امور تخصصي را عموميت مي بخشند و براي متخصصان، امكان استفاده از تخصص هاي ديگران را فراهم مي كنند. •    تفكر چند بعدي و نگرش سيستمي را ترويج مي كنند و امكان بررسي همه جانبة پديده ها را فراهم مي سازند. •    به كمك اين سيستم ها مي توانيم ابعاد تخصصي يك موضوع را با سادگي و سهولتي بيش تر نسبت به گذشته بررسي و مطالعه كنيم. •    سيستم هاي متخصص جايگزين هايي قابل اعتماد براي دانش انساني به شمار مي آيند، آنها در هر زمان و مكاني قابل استفاده اند، خستگي ناپذيرند، مرتكب خطاهاي انساني نمي شوند، تكرار و تعدد برايشان تنش زا نيست، به بي دقتي هاي انساني دچار نمي شوند، و حوصله و شكيبايي بي انتها دارند. •    اين سيستم ها نكات ريز و جزئي را به وضوح مي بينند، ابعاد مختلف فرضيات را بررسي مي كنند و راه حلهاي بهينه را در اختيار متخصصان قرار مي دهند. •    سيستم هاي متخصص از بار كاري متخصصان مي كاهند و بدين ترتيب آنان را براي ابداع و نوآوري و انديشه خلاق، كه وظيفه اصلي آنان است، آماده مي سازند. نارسايي هاي سيستم هاي متخصص سيستم هاي متخصص هنوز سابقه اي طولاني را پشت سر ننهاده اند و تا اين زمان تعداد كمي از آنها به مرحله بهره برداري رسيده اند. يكي از انتقادات عمده اي كه به سيستم هاي متخصص وارد آمده، فقدان شعور انساني در اين سيستم هاست. آنها گاهي با به كارگيري قواعد و دانش خود و درك كليشه اي، دچار چنان اشتباهاتي مي شوند كهيك فرد با شعور عادي هيچ گاه مرتكب چنان خطايي نخواهد شد. نحوه ارتباط كاربران با سيستم، فرهنگ واژگاني

كه به كار مي برند، و نوع استدلال از موارد آسيب پذيري سيستم هاي متخصص اند. نكته ديگري كه در مورد سيستم هاي متخصص ذكر مي شود، آن است كه آنها از تجربيات خود چيزي نمي آموزندو از اين رو نمي توانند به رفتارهاي خود با گذشت زمان بهبود بخشند. سيستم هاي كنوني فاقد اين توانايي هستند، ولي اين امكان وجود دارد كه در آينده بتوانيم سيستم ها را به گونه اي طراحي كنيم كه تجربه بيندوزند و از محيط خود چيزهاي تازه بياموزند. و سرانجام محدود بودن دانش سيستم هاي متخصص، مورد ايراد گروهي قرار گرفته است كه معتقدند، وقتي كاربران سيستم مي خواهند عميقاً نكته اي را دنبال كنند و جزئيات و لايه هايي ژرف تر از مسئله را بشكافند، با بن بست مواجه مي شوند.  ضميمه 13 تلفيق هدفهاي فرد و سازمان از ديدگاه هاي ارزشي متفاوت شايد قديمي ترين موضوع در مديريت،يك منازعه تاريخي باشد كه بين رئيس و مرئوس، و سازمان و فرد وجود داشته و تا عصر حاضر ذهن مديران، مسئولان سازماني، و نظريه پردازان مديريت را به خود مشغول كرده است. آنان همواره در اين فكر بوده اند كه جگونه مي توانيم بين هدفهاي فرد و سازمان آشتي بوجود آوريم و اين تفكر در تمامي نظريه هاي سازمان و مديريت تبلور يافته است. به عبارت ديگر اغلب نظريه هاي سازمان و مديريت تلاشي مستقيم يا غير مستقيم در جهت تلفيق هدفهاي فرد و سازمان اند. فرضاً نظريه هاي انگيزشي، اعم از فرايندي يا محتوايي، كوشيده اند تا تبييني از كار در سازمان و انگيزه هاي آدمي ارائه دهند. بر اساس برخي از اين نظريه ها، زماني فرد به كار برانگيخته مي شود كه نيازهاي او، خواه مادي يا غير مادي ارضا شوند. در چنين حالتي كار، كه هدف

سازمان است، هدف فرد نيز قرار مي گيرد زيرا كه ارضا كننده نيازهاي اوست. در نظريه هايي ديگر، نفس كار را برانگيزاننده مي دانند و مي كوشند تا كار را براي فرد به گونه اي طراحي كنند كه موجب انگيزش وي شود، در اين صورت كار باعث انگيزش فرد مي شود و هدفهاي سازمان نيز با انجام آن تحقق مي يابند. در نظريه هايي كه اصطلاحاً انتظار و احتمال نام گرفته اند، مديريت سعي بر آن دارد كه با افزايش ميزان انتظار و احتمال اتفاق آنچه مورد نظر فرد است، او را به انجام هدفهاي سازمان برانگيزد. در اينجا كار وسيله اي قرار مي گيرد كه انجام آن باعث مي شود تا فرد به نتيجه مورد نظر خود برسد و هدفهاي سازمان نيز تحقق يابند. هرقدر ميزان انتظار و احتمال وقوع نتيجه مطلوب افزايش يابد علاقه فرد نيز نسبت به انجام هدفهاي سازمان بيشتر مي شود. از اين رو كوشش سازمان بايد در اين راه باشد كه نتايج دلخواه را بشناسد و احتمال و انتظار وقوع آنها را براي كاركنان افزايش دهد تا در سازمان فضايي ايجاد شود كه در آن افراد برآورده شدن نيازهاي خود را ممكن و محتمل بدانند. مشاركت كاركنان در تصميم گيري ها نيز سبب مي شود تا آنان خود را به سازمان نزديك تر حس كنند و احساس تعلق و وفاداري بيشتري نسبت به سازمان داشته باشند. نزديكي با سازمان، هدفهاي فرد و سازمان را بر هم منطبق مي سازد و موجب آشتي بين اهداف فردي و سازماني مي شود. بدين ترتيب مديريت مشاركتي و تصميم گيري گروهي، طريق عمده ديگري براي نزديك ساختن فرد به سازمان است. فردي كه در سازمان مورد مشورت و نظرخواهي قرار مي گيردو در تصميمات

مشاركت مي جويد، احساس مي كند سازمان متعلق به اوست و هدف او و سازمان يكي است. اصولاً براي هر فردي مراتبي از هدفها وجود دارند. در سلسله مراتب هدفها، ارزش و درجة اولويت آنها نسبت به هم نشان داده مي شوند. هدفهاي والاتر در مراتب بالاتر و هدفهاي جزئي تر در مراتب پائين تر قرار مي گيرند. براي سازمان نيز، سلسله مراتبي از هدفها وجود دارد. مثلاً ممكن است سازماني با هدف غايي و نهايي سود تأسيس شود و هدفهاي توليد، توجه به افراد و اعضاي سازمان، رعايت كيفيت در توليد، و كسب وجهه و اعتبار در جامعه همه هدفهايي جزئي تر نسبت به كسب سود باشند. در چنين حالتي هر يك از هدفهاي پايئني، تحت سلطه هدف غايي است و هرگاه احتمال برود كه يكي از آنها كسب سود را به مخاطره بيندازد بايد آن را كنار نهادو يا مطابق هدف نهايي به آن جهت داد. بدين ترتيب كسب وجهه و اعتبار اجتماعي براي كسب سود بيشتر است، يا توجه به اعضاي سازمان براي آن است كه توليد از كيفيت برخوردار شود و سازمان در پناه آن، وجهه و اعتبار اجتماعي به دست آورد. به طور كلي هدفهاي غايي چون چتري بر هدفهاي پاييني سايه گسترده اند و به آنها جهت مي دهند. همچنين هدفهاي نهايي موجب هماهنگي هدفهاي زيرين مي شوند و آنها را در راستاي خود قرار مي دهند. هدفهاي غايي شاخصي براي ارزيابي هدفهاي پايين تر نيز بوده اند و هر يك از هدفهاي فرعي با ملاك هدف مذكور مورد ارزيابي قرار مي گيرند. مثلاً توليدي كه به درآمد بيشتر منجر نشود در مثال فوق توجيه پذير نيست. ضميمه 14 كارآفرينان آينده ساز در

دهة اخير، مسئله توسعه از طريق گرايش به نيروهاي بازار و كاستن از دخالتها و كمك هاي دولت موجب شده است تا نقش مديران در توسعه بيش از پيش محسوس شود. انديشمندي، عامل مهم در عدم توسعه كشورهاي جهان سوم را همانا نبود قابليتهاي مديريت و ابتكار اقتصادي قلمداد مي كند. ايجاد رشد متوازن و پايدار، يافتن امكانات و منابع بالقوه، و به كارگيري روشهاي بديع و كارآمد از جمله وظايفي هستند كه تنها به دست توانمند مديران خلاق و كارآفرين انجام شدني اند. كارآفرينان آينده ساز در عصر حاضر سازمانها و نهادهاي متولي توسعه بايد مديراني واجد شرايط براي برنامه ريزي، نوآوري، خلاقيت، و آينده سازي گرد هم آورند و با اين تدبير مهم، توسعه را سامان بخشند. در دوره اي نه چندان دور، مديران براي توسعه با تأكيد بر جنبه هاي مالي به برنامه هاي يكساله روي مي آوردند و مي كوشيدند تا با اهرم بودجه و تكيه بر گزارش ها و پيش بيني هاي مالي به اهداف توسعه دست يابند. اين شيوه برخورد با توسعه به زودي، كارايي خود را نشان داد و مديران به آينده نگري براي دست يابي به اهداف توسعه ترغيب و راهنمايي شدند. اغلب سازمانهاي بزرگي كه اين مرحله را آزموده و با ابزارهاي كمّي و دقيقي چون تجزيه و تحليل هاي روند، مدلهاي رگرسيون، و برنامه هاي شبيه سازي به پيش بيني و آينده نگري پرداخته بودند به تنگناهاي اين نگرش آگاهي يافتند و در جست وجوي شيوه اي ديگر به تكاپو افتادند. آنان دريافتند كه گروه هاي كارشناسي برنامه ريزي كه پيروي از ضابطه هايي دقيق را دستور كار خود قرار داده بودند و برنامه ريزي و پيش بيني هاي كمي را ركن ركين سازمان مي دانستند، چندان اثربخش نيستند  و نمي توانند اهداف موعود

را تحقق بخشند. در مرحله بعد نگاه مديران از درون سازمان به محيط بيروني متوجه شد و نگرشي ايستا كه مبتني بر ثابت انگاشتن محيط بود جاي خود را به تفكري پويا داد. برنامه ريزان عوامل محيطي را در طراحي برنامه ها مد نظر قرار دادند و برنامه ها وسيع تر و همه جانبه تر و واقع بينانه تر شدند. در اين مرحله، بررسي هاي سازماني با تجزيه و تحليل محيط و آثار آن بر سازمان آغاز مي شدند و محيط هاي مختلف اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگ اقليمي و تكنيكي، و ساير سازمانها در قلمرو بررسي ها جايگاهي ويژه داشتند. سازمان و محيط هاي آن به صورت پديده هايي در حال تحول وتغيير در نظر گرفته مي شدند و ديگر آينده ادامه گذشته پنداشته نمي شد. ثبات جاي خود را به تحول داده و پويايي جايگزين ايستايي شده بود. اما در اين مرحله نيز مديريت هنوز نقش واقعي خود را نيافته بود. مديران مي كوشيدند تا از شناخت محيط اين بهره را بگيرند كه چگونه خود را با آن سازگار سازند. هدف، تطبيق با محيط ها و شرايط بيروني و دروني سازمان بود و سازگاري آگاهانه نقطه قوت اصلي اين تفكر برنامه ريزي به شمار مي آمد. اين تفكر براي پيش برد و رشد مؤسسات كافي به نظر نمي رسيد و دگرگوني اساسي در اين نحوه انديشه ضرورت تام داشت. در مرحله آخر، كه شكوفايي مديريت و برنامه ريزي استراتژيك است، مديران كارآفرين با تكيه بر توانايي هاي ابداع و ابتكار و خلاقيت و با پيش نگري به آينده سازي مي پردازند. مديران موفق عصر ما مديراني هستند كه نه تنها بايد بتوانند آينده را حدس بزنند و پيش بيني هايي دقيق در مورد آن به عمل آورند، بلكه بايد قادر باشند تا

آينده را بسازند، سناريوي آن را طراحي كنند و خود را براي استقبال از وقايعي كه خود ساخته اند آماده سازند،  مديريت خلاق و آفريننده  مديريتي است كه به آينده شكل مي دهد و آن را بر طبق خواست ها، علائق و امكانات خود مي سازد. نيازهاي تازه در محيط مي آفريند تا بتواند با كالاهاي خود بدانها پاسخ گويد و انتظارات جديد خلق مي كند تا با خدمات خود جواب گوي آنها باشد. براي توسعه، چنين نگرشي در مديريت و برنامه ريزي ضروري است. در اين مرحله از نقاط قوت، مراحل قبلي استفاده مي شوند، اما به آنها بسنده نمي شود. برنامه ريزيهاي كوتاه مدت و آينده نگر و برون نگر براي درك محيط و سازمان مورد استفاده قرار مي گيرند، ولي فراتر از آنها محيط ساخته مي شود و سازمان به محيطي كه خود ساخته است، پاسخ مي گويد. در اين نگرش، گروه هاي برنامه ريزي كمّي جاي خود را به گروه هاي خلاق تحقيق و توسعه مي دهند و مديران كارآفرين، خلاق و مبدع جايگزين مديران منضبط قبلي مي شوند. اين مديران خود را در چارچوبهاي غيرقابل انعطاف اسير نكرده اند، آنان به آينده چشم نمي دوزند تا آنچه را كه به وجود آمده است پذيرا شوند و استقبال كنند، بلكه آنان آينده را مي سازند و با شكيبايي منتظر وقوع حوادثي مي شوند كه ساخته تلاشهاي ذهني، خلاقيتهاي فكري، و فعاليتهاي عيني آنان است. از ديدگاه تفكر سيستمي نيز مي توانيم آينده سازي كارآفرينان را تحليل كنيم. در الگوي سيستمي اگر درون دادهاي سيستمو به تبع آن برون دادهاي سيستم نيز تغيير كنند مديريتي اثربخش در سازمان رخ نداده است، سازمان در اين حالت همچون كانال گذري است كه مسائل محيط را از يك سو دريافت و از سوي

ديگر به مشتريان و ارباب رجوع خود منتقل مي سازد. مديريت انفعالي در اين وضعيت هيچ گونه احاطه اي بر محيط ندارد و كاملاً تسليم آن است. مثلاً اگر نايابي يا گراني مواد اوليه موجب كاهش توليد يا گراني فراورده ها شود، مديريت نقشي فعال ايفا نكرده است. در حالي كه مديريت كارآفرين، نايابي و گراني را با ابداعات و ابتكارات در فناوري توليد، جايگزيني مواد اوليه، و ساير تدابير خلاق بي اثر يا كم اثر مي سازد و حتي از آنها براي پيشبرد اهداف سازمان نيز بهره مي گيرد. مدير كارآفرين تسليم محيط نيست، بلكه بر محيط تسلط دارد و از آن براي منافع و مصالح سازمان استفاده مي كند.    ضميمه 16 مشكلات و تنگناهاي نظام اداري جهان سوم تقليدي بودن ساختارهاي سازماني، تشكيلات و مديريت يكي از خصوصيات نظام اداري جهان سوم، تقليدي بودن ساختارهاي اداري آن است كه موجد مشكلاتي بسيار است. الگوي اولية سازمانها در كشورهاي مذكور، تقليدي از كشورهاي پيشرفته صنعتي است و خود داراي ساختاري اصيل براي سازمانها و مديريت جامعه نيستند. همه اين كشورها حتي آنهايي كه تحت سلطه و استعمار نبوده اند، تلاش كرده اند تا به نوعي ساختارهاي بيگانه را در نظام اداري خود به كار گيرند. كشورهاي مذكور با ساختاري عاريتي به استقبال توسعه رفته اند و اين گونه انديشيده اند كه اگر غرب توانسته است با چنين الگويي پيشرفت كند آنان نيز به مدد اين ساختارها شاهد رشد و توسعه خواهند بود. كشورهاي تحت سلطه استعمارگران نيز پس از استقلال در ايجاد يك ساختار اصيل براي خويشتن نكوشيده اند و همان ساختارهاي قبلي را بدون هيچ گونه تغيير بنيادين به كار گرفتند. آنان حتي رفتارهاي اداري را نيز تقليد

كردند. بازدهي كم و نامؤثر بودن نظام اداري در مقام مقايسه ميزان اثربخشي و بازدهي نظام اداري  جهان سوم نسبت به ساير كشورهاي پيشرفته در سطح نازلي و اين امر، يكي از مشكلات مبتلا به تمامي كشورهاي مذكور است. شايد يكي از عمده ترين علتهاي اين مسئله همان تقليدي بودن نظام اداري باشد، نظامي كه فاقد اصالت براي جامعه است و با اجزاي مختلف آن همخواني ندارد مسلماً نخواهد توانست در تحقق اهداف خود مؤثر و كارامد باشد. يكي ديگر از علل بازدهي كم، نارسايي و ضعف تخصصي در اين گونه ممالك است. نيروي انساني متخصص بسيار كم است و از نيروي تخصصي موجود نيز به درستي و در جاي خود استفاده نمي شود. بيكاري مزمن و كم كاري در ادارات دولتي بسيار ديده مي شود، و تورم پرسنل در رده هاي پاييني سازمان و مشاغلي چون خدمتگزار، نامه رسان، كارمند ساده، و امثال آنها كاملاً محسوس است. كمبود كادر متخصص در رده هاي بالاي سازمان ناشي از ضعف سيستم آموزش عالي است كه قادر نيست پاسخگوي نيازهاي جامعه در حال رشد باشد. زيرا اول اينكه دانشگاه ها از جهت رشته هاي درسي متناسب با نوع نيازهاي جامعه برنامه ريزي نشده اند؛ دوم اينكه مطالب مطرح شده در دانشگاه ها با آنچه عملاً در سازمانها انجام مي گيرد بسيار متفاوت اند؛ سوم، روحيه كسب مدرك در دانشگاه ها غالب تر از روحيه كسب دانش است؛ چهارم، جايگزيني و انتصاب افراد در سازمانها كمتر بر اساس رشته هاي تحصيلي و تخصص هاي آنان، و بيشتر بر اساس روابط انجام مي پذيرد. فقدان انگيزش كافي براي كاركنان دولتي و عدم جذابيت سازمانهاي اداري  نيز از زمره عللي هستند كه موجب بازدهي كم نظام اداري جهان

سوم مي شوند. كاركنان غالباً انگيزه و علاقه اي به كار ندارند و به علت نبودن سيستم هاي مؤثر ارزشيابي، كنترل، حقوق و دستمزد، تشويق و تنبيه، و همچنين وجود اين تلقي كه سازمان دولتي محلي براي امرار معاش و گذراندن زندگي است، كم كاري و بيكاري نيروها رايج، و نهايتاً بازدهي در حدي نازل است. جايگزيني هدفهاي فردي به جاي اهداف عمومي در اغلب سازمانهاي اداري جهان سوم مديران به دنبال تحقق اهداف فردي خود هستند و از امكانات و منابع سازمان براي نيل به اهداف شخصي شان بهره مي گيرند. حفظ مقام و شغل از عمده ترين مسائل هر مدير است و او در ارتباطات و فعاليتهايش بيش ترين تلاش را در تحقق اين هدف دارد و از نظر وي مسائل سازماني در درجات بعدي اهميت قرار دارند. وظايفي چون برنامه ريزي، سازماندهي، كنترل، و نظارت جنبه صوري دارند و اهتمام، در حفظ مسند مديريت است. امور سازماني جنبه سياسي پيدا كرده اند و كمتر به مسائل فني توجه مي شود. جابه جايي هدفهاي فردي و سازماني مديران، گاهي به صورت احساس مالكيت بر سازمان و مشاغل آن نيز تظاهر مي كند، بدين ترتيب كه مديران فكر مي كنند مشاغل و منابع سازمان جزء مايملك آنهاست و با نظر و سليقه، و قضاوت شخصي آنها قابل تقسيم و توزيع است. بهره گيري از سازمانهاي اداري براي مقاصد سياسي و استفاده از آنها به عنوان سكوي پرتاب به مشاغل بالاتر  نيز عارضه اي ديگر از جابه جايي هدفهاست. نظام ناشايستگي در مديريت نيروي انساني در نظام شايستگي، هدف آن است كه شايسته ترين افراد به خدمت سازمان درآيند و طبق ضوابط و مقررات موجود در سازمان بر اساس شايستگي و صلاحيت

دقيقاً ارزيابي شوند و در صورت استحقاق، ترفيع و ارتقا يابند. اما در نظام ناشايستگي، سازمانها در انتصاب و ارتقا پايبند ضوابط و مقررات نيستند و عواملي از قبيل خويشاوندي و آشنايي، توصيه مقامات با نفوذ، وابستگي به مراتب عالي سازمان، و روابط شخصي اساس استخدام قرار مي گيرند. در چنين شرايطي مديريت نيروي انساني در سازمان تابع سليقه هاي فردي است و از حاكميت ضابطه ها خبري نيست. در اين نظام اگر هم بر اجراي مقررات استخدامي تأكيد شود، سعي در اجراي ظاهري مقررات شده و به وسيله اعلاو شرايط احراز خاص (كه تنها در مورد افرادي معين صدق مي كند)، عدم اطلاع عام و به موقعِ فرصت هاي استخدامي براي همگان، اعمال نظر در مصاحبه ها، و آزمونها نظرات شخصي در استخدام مؤثر واقع مي شوند. گذشته از اين حتي در مواردي كه تمايل واقعي به اجراي نظام شايستگي است، به علت نداشتن ابزارهاي آزمون و سنجش مانند تستهاي استاندارد شده يا آزمونهاي معتبر روانشناسي و علاقه سنجي، كار استخدام به درستي انجام نمي گيرد و نظام شايستگي تحقق نمي يابد. نكته ديگري كه در اين زمينه قابل ذكر است نقش مدارك تحصيلي در استخدام هاست؛ در كشورهاي جهان سوم، مدرك تحصيلي به عنوان پروانه اي براي ورود به خدمات دولتي تلقي مي شود و با توجه به اينكه در اين كشورها غالباً امكانات تحصيلي براي همگان فراهم نيست و تنها افراد متمكن و ساكن شهرهاي بزرگ قادرند به تحصيلات عالي بپردازند، اين رويه خود مانعي براي جذب افراد شايسته به سازمانها مي شود و در كار تحقق نظام شايستگي مانع مي آفريند. فساد اداري يكي از مشكلات نظام اداري جهان سوم، فساد اداري يا نادرستي در انجام

امور اداري است. فساد اداري را معمولاً به انحراف از شيوه هاي قانوني انجام وظيفه اطلاق كرده اند، اما به طور كلي هرگونه استفاده نامشروع از مقام و موقعيت شغلي نوعي فساد به شمار مي آيد. به هر تعبير فساد مسئله اي نيست كه خاص كشورهاي جهان سوم باشد و در كشورهاي راقيه نيز به گونه اي مختلف مشاهده مي شود. فرهنگ سخنگويي به جاي عمل در جهان سوم در مورد مسائل، بيشتر سخن گفته مي شود تا عمل. در مورد آرمانها و ايده آل ها سخن بسيار رانده مي شود، اما از عمل خبري نيست، برنامه هاي جامع و كامل طراحي مي شوند كه هرگز به مرحله عمل نمي رسند. و قوانين و مقرراتي وضع مي شوند كه از آغاز مشخص است هيچ گاه به اجرا در نخواهند آمد. در چنين فضايي، در سازمانهاي اداري نيز فرهنگ سخنگويي جانشين عمل و اقدام، و سخن بسيار و عمل اندك مي شود. مديريت به حرافي و لفاظي اطلاق مي شود و در راه تحقق هدفها چندان التفاتي  به فعاليت و تلاش نمي شود، و مآلاً نظام اداري به صورتي گزافه گو، بي تحرك و عاطل درمي آيد. مهار گسيختگي بوروكراسي يكي از مشكلات نظام اداري جهان سوم، مهار گسيختگي بوروكراسي ها و انباشت بي حد قدرت در آنهاست. بوروكراسي ها نيروها و منابع و امكانات جامعه را انحصاراً به خود اختصاص داده و به صورت واحدهايي نيرومند و انحصارطلب  در جامعه سر مي افرازند. اين سازمانهاي غول آسا با به كارگيري تخصص هاي فني، با استفاده از قوانين و مقررات دولتي، با اتكا به هدفهاي ضروري و حياتي خود، و با بهره گيري از اهرم هاي سياسي به قدرت نمايي مي پردازند و بدين ترتيب سازمانهايي كه بايد در خدمت جامعه باشند، به صورت مخدومي جبار

درمي آيند و جامعه را به خدمت خود مي گيرند. در جهان سوم قدرتي كه بتواند بوروكراسي ها را كنترل كند و در مواردي لزوم مهار آنها را در دست گيرد غالباً وجود ندارد و در اين خلاءِ قدرت حاكمه است كه بوروكراسي ها صاحب نفوذي بيش از حد مي شوند، پا از محدوده فعاليتها و اختيارات خود فراتر مي گذارند، و از حالت خادم به صورت مخدوم درمي آيند و نظام اداري را بيمار مي كنند. تشكل هاي غير رسمي در سازمان فرهنگ مشرق زمين آميخته با دوستي ها، علائق، و صميميتهاي مفرط است و اين امر در ايجاد تشكل هاي درون سازماني غير رسمي تأثير بسيار داشته است. در نظام اداري جهان سوم، ارتباطات غير رسمي كه بين گروه هاي مختلف در سازمان ها شكل گرفته اند، در بيشتر اوقات به صورت عاملي بازدارنده در آمده و سد راه تحقق اهداف رسمي سازمان شده اند. هم مذهب بودن، همزبان بودن، همشهري بودن، هم مسلك بودن... باعث شده است كه افراد و اعضاي سازمانها جايگاه هاي رسمي خود را فراموش و در قالبهاي غير رسمي با هم ارتباط برقرار كنند و سازماني پيش بيني نشده و متمايز با سازمان رسمي به وجود آورند. روحيه تقديرگرايي يكي از ويژگيهاي فرهنگي برخي ملل در جهان سوم تقديرگرايي و اعتقاد به سرنوشت محتوم است كه روحيه اي انفعالي است و در راه انجام وظايف  مختلف مديريت مشكل ايجاد مي كند. به عنوان مثال كسي كه معتقد است سرنوشت انسان هرچه باشد همان رخ خواهد داد، لزومي به تحرك و تلاش نمي بيند و با حالتي  رخوت زده در انتظار وقوع حوادث مي ماند، چنين فردي سعي در ايجاد تحول و تغيير، بهبود و اصلاح، و توسعه و پيشرفت ندارد 

و برنامه ريزي را كاري عبث و بي فايده مي پندارد، زيرا هرآنچه بايد بشود خواهد شد و با برنامه ريزي نمي توانيم آينده را دگرگون سازيم. با چنين تلقي از آينده، انگيزه تعالي و كمال طلبي نيز دچار وقفه و ركود مي شود و افراد به وضع موجود بسنده مي كنند و به آنچه رخ مي دهد رضايت مي دهند. روحيه تقديرگرايي با چنين تظاهراتي در برخي كشورهاي جهان سوم، راه پيشرفت و توفيق نظام اداري را سد كرده و تحقق اهداف توسعه ملل مذكور را با مشكل مواجه ساخته است. ضميمه 17 سازمان مجازي، سازمان هزاره سوم در زمانه ما، كه عصر پديداري تازه ها و نوآوري هاست، نوعي جديد از سازمان در حال ظهور است، اين سازمان كه آن را سازمان مجازي ناميده اند از نوعي تلفيق تازه خبر مي دهد، تلفيق ميان گروه ها و واحدهاي پراكنده اي كه به مدد شبكه هاي ارتباطي با هم پيوند خورده اند و تشكلي جديد به وجود آورده اند. سازمانهاي مجازي نمونه اي از سازمانهاي آينده هستند كه در آنها پيچيدگي، وسعت، و حجم عمليات به گونه اي است كه ديگر نمي توانيم آنها را به صورت سازمان متمركز و واحد اداره كنيم، بلكه براي ادامه كار آنها نياز به سازمانهاي ديگر است. در مجموعه سازمانهايي كه با هم سازمان مجازي را تشكيل مي دهند، هر سازمان اثربخشي خود را در ارتباط با سازمان ديگر به دست مي آورد و آنچه به آنها معني مي بخشد نوعي اتحاد و اتفاق موقت است. در تعريف ديگر، سازمان مجازي را شبكه اي موقت از واحدها و سازمانهاي مستقل دانسته اند كه شامل توليدكنندگان، مشتريان، و حتي رقباست. اين واحدها به كمك فناوري اطلاعات با يكديگر پيوند مي خورند و قدرت مي يابند تا از فرصت هاي

جديد نهايت استفاده را ببرند. خصوصيات اصلي سازمانهاي مجازي گردآوردن بهترين تخصص ها و تجربه ها، اتكاي سازمانها به يكديگر و ايجاد توان بالا، نبود مرزبندي هاي سنتي و محدوديت هاي ناشي از آن، و در نهايت برخورداري از قدرت انعطاف و بهره گيري از فرصت هاي محيطي است. ادارة مجازي سازمانهاي چندي در دهة اخير به حذف بسياري از ادارات و دفاتر خود پرداخته اند. به باور آنان كار، عملي است كه بايد انجام گيرد نه جايي كه فرد به آنجا برود. آنان با موفقيت فناوري را جايگزين ادارات كرده اند.  كامپيوترهاي كوچك و كيفي، تلفن هاي همراه و دستگاه هاي نمابر، همگي شرايط محل كار را دگرگون كرده اند و ضروت آن را زير سؤال برده اند. كاركناني كه از فناوري استفاده مي كنند، ديگر به محل كار ثابت نياز ندارند و كاركنان متحرك جايگزين كاركنان ثابت شده اند. در عمل، انعطاف پذيري، استقلال بيش تر در كار، و كاهش هزينه ها از مزاياي اداره مجازي است. ادارات مجازي مزيتهاي قابل توجه دارند، اما در اين نوع سازماندهي كار محدوديتهايي نيز به وجود مي آيند. فرضاً كاركنان روابط چهره به چهره با يكديگر ندارند، خود را كم تر متعلق به سازمان احساس مي كنند، و مديران نيز به علت آن كه كاركنان در كنارشان نيستند، احساس مي كنند نمي توانند نظارت كاملي بر كارها داشته باشند. به وجود آمدن برخي ناهماهنگي ها، خصوصاً در ابتداي استفاده از اداره مجازي، محتمل است. سازمان مجازي از جهت لغوي، واژه مجازي از مباحث كامپيوتر به عاريت گرفته شده است. در كامپيوتر به حافظه اي كه بيش تر از ظرفيت حافظه واقعي است، حافظه مجازي گفته مي شود و در سازمان نيز به همين سياق  و با توجه به اينكه از منابع بيروني

واقعاً متعلق به سازمان نيست، سازماني به وجود آمده است كه آن را سازمان مجازي نام داده اند، سازماني كه موجوديت آن متعلقات سازمانهاي ديگر است و به خودي خود موجوديتي ندارد. بدين ترتيب، در سازمان مجازي عامل مهمي كه مجازي بودن را تعيين مي كند واگذاري فعاليتها به سازمانهاي ديگر  و تأمين خدمات  و كالا با همكاري واحدهاي خارجي و اتحاد با آنهاست. هرقدر اين واگذاري گسترده تر باشد، سازمان بيشتر به سوي مجازي شدن حركت كرده است. فرضاً سازماني كه تا حدودي واحدهاي خارجي را جايگزين واحدهاي داخلي كرده است، سازمان مجازي محدود است و سازماني كه اغلب قريب به اتفاق فعاليتهاي خود را به سازمانهاي بيروني واگذار كرده است، سازمان مجازي كامل است. سازمانهاي پارندي، سازمانهاي شبكه اي، و سازمانهاي بدون مرز، همه روايتهاي متفاوت از مقوله اي واحد به نام سازمان مجازي هستند. سازمان پارندي سازمان پارندي فعاليتهاي غير استراتژيك را در زنجيره ارزشي مشخص و آنها را به واحدهاي خارجي محول مي كند. با اين شيوه عمل، هزينه هاي سازمان كاهش مي يابند و نيروي مديريت صرف فعاليتهاي اصلي و اساسي مي شود. سازمان پارندي به مديريت قدرت مي دهد تا نيرو و توان خود را بر زمينه هايي متمركز كند كه سازمان داراي مزيتهاي رقابتي است  و به علاوه خود را از امور جزئي و كم اهميت رها سازد. بدين ترتيب سازمان خواهد توانست با كميتهاي اندك به كيفيت هاي بالا دست پيدا كند و گروهي از كارشناسان نخبه، اهدافي بزرگ را در سازمان تحقق بخشند. در سازمان پارند خاصيت اهرمي تبلور مي يابد و با صرف نيروي كم، توسعه و گسترشي فراوان ايجاد مي شود.  از نظر زنجيره ارزشي، معقول نيست كه

سازمان نيرو و توان خود را صرف فعاليتهايي كند كه در شكل گيري خدمت يا كالاي نهايي نقشي كوچك داشته باشند. سازمان شبكه اي سازمان شبكه اي مشتمل بر گروهي از واحدهاي مختلف سازمان است كه به يكديگر پيوند خورده اند و براي نيل به هدفهاي استراتژيك مشتركي با هم فعاليت مي كنند. در سازمان شبكه اي، مرزهاي سازمان منعطف، استقلال كاري بالا، و برنامه ريزي استراتژيك بوده هدفهاي چندگانه مورد توجه سازمان اند. سازمان شبكه اي حالت دائم ندارد و مي تواند بر اساس نيازهاي احصا شده شكلهاي مختلف به خود بگيرد و شركايي جديد را به كار دعوت كند. در سازمان شبكه اي، قدرت رقابتي افزايش مي يابد و خاصيت هم افزايي سبب مي شود در مجموعه سازمانها نسبت به بهره برداري از فرصتهاي موجود توانمندي بيشتري به وجود آيد. در اين نوع ساختار، دسترسي به بازارهاي بين المللي تسهيل مي شود و از آنجايي كه هر يك از شركا بهترين تخصص ها را به سازمان شبكه اي مي آورد، مجموعه اي از بهترين ها ايجاد مي شود. از جهت محدوديتها مديريت سازمانهاي شبكه اي دشوار است و كنترل استراتژيك نيز به سهولت در آنها انجام نمي گيرد. سازمان بدون مرز در اين ساختارها جريان روان اطلاعات و ارتباطات با واحدهاي خارجي، مشتريان، توليدكنندگان، و ساير واحدها برقرار است و سازمان در ارتباط  با درون و بيرون هيچ گونه مرزي را نمي شناسد. در ساختار بدون مرز ميان فرهنگ ها، وظايف، و هدفهاي مختلف پلي زده شده است و زمينه اي مشترك براي همكاري و همراهي گروه هاي كاري و افراد مختلف تحت لواي يك سازمان به وجود مي آيد. در اين ساختار، افراد و گروه ها از سازمانهاي مختلف و رشته هاي متفاوت گرد هم مي آيند و با ايجاد وحدت و هماهنگي ميان آنان

هدف سازمان با اثربخشي و كارايي تحقق مي يابد. در سازمان بدون مرز، استعدادها و توانمنديهاي اعضاي دروني و بيروني براي نيل به هدفهاي از پيش تعيين شده پرورش مي يابند، روحيه همكاري و همراهي تقويت، و پاسخگويي سريع تر به نيازهاي محيطي ميسر مي شود. در مقابل، سازمان بدون مرز امكان ايجاد اعتماد ميان افراد را تقليل مي دهد،  كار رهبري را مشكل مي سازد و هماهنگي را با دشواري هايي روبه رو مي كند. ضميمه 18 اعجازگران مديريت در سالهاي اخير اصطلاح و عنواني جديد در مديريت متداول شده است كه به گروهي از مديران، مشاوران، و انديشمندان مديريت اطلاق مي شود كه قادرند تحولات و دگرگوني هاي عمده اي را در سازمان و مديريت خود ايجاد كنند. اين تحول آفرينان معجزه گر را به گونه اي توصيف كرده اند كه گويي مي توانند به كالبد سازمانهاي مرده، روح بدمند؛ در انديشه هاي ايستا، پويايي ايجاد كنند والگو و اسوه براي ديگر مديران شوند. اعجازگران، مديريت خرد و دانش را نه تنها به ديگر مديران بلكه با امكانات خاص خود به تمامي اعضاي جامعه نيز منتقل مي كنند. اين مديران، مشاوران، و نظريه پردازان احياگر كه با اعجاز خود سازمانها و بنگاه هاي در حال ركود و افول را نوسازي مي كنند و حيات دوباره مي بخشند، بر نگرش و انديشه هاي مديريت نفوذ فراوان بر جاي مي گذارند، و نوشته ها و گفته هاي آنان نقل محافل و مجامع مديريتي مي شوند، «تحول آفرينان معجزه گر مديريت» يا «اعجازگران مديريت» نام گرفته اند در معادل گذاري فارسي اين اصطلاح كوشش شده است تا ويژگي هاي اعجازگري، روح بخشي، احياگري، و تحول آفريني مد نظر قرار گيرند. ويژگي هاي نظريات اعجازگري مديريت سهولت ارتباطي در شناخت دنياي كار نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني به مديران

كمك مي كند تا دنياي كاري خود  را بهتر بشناسند. اول اينكه اين نظريه ها به زباني ساده و روشن بيان مي شوند تا هم مديران و هم كاركنان بتوانند از طريق آنها با هم ارتباط برقرار كنند؛ دوم اينكه نظريه هاي تحول آفريني كانون توجه خود را بر كاركنان قرار داده اند؛ و سوم زيربناي فلسفي اين نظريه ها بر سرشت خوب انساني و قابليت تغيير و اصلاح او استوار شده است. بدين سبب، نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني ساده و رسا، انسان گرا، انسان ساز، و نوع پرورند. انسان، كانون توجه كانون توجه نظريه هاي تحول آفريني، انسان، رفتارها، شخصيت، روحيات و انگيزه هاي اوست.  از اين جهت نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني با نظريه هاي سازماني كه بيشتر بر ساختار، محيط كلان سازي، و فناوري نظر دارند، متفاوت هستند. اين نظريه ها با لحاظ كردن مسائل ساختاري  و اصلاحات سازماني، مي كوشند تا راه حلهاي انساني و رفتاري براي قضايا پيدا كنند. مشاوران موفق سازماني كساني هستند كه با ديدي جامعه شناسانه مسائل را بررسي، و براي آنها راه حلهاي روان شناسانه ارائه كنند زيرا نهايتاً انسانها و اعضاي سازمان هستند كه بايد تغييرات و تحولات لازم را تحقق بخشند. بنابراين توجه محوري به انسان در نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني ركني عمده محسوب مي شود ضمن آنكه اين توجه مانع پرداختن به ابعاد كلان سازماني نمي شود. در نظريه هاي اعجازگريو تحول آفريني مديريت آموزش و انگيزش  به همراه هم مورد توجه هستند. انسانها بسياري از موضوعات و مطالب را به خوبي مي دانند اما انگيزه و تمايلي به كاربرد آنها ندارند و به تدريج آنها را فراموش مي كنند. در نظريه هاي تحول آفريني به انگيزش و

يادگيري به صورت دو روي يك سكه نگريسته مي شود و انسان يادگيرنده زماني براي سازمان مفيد واقع مي شود كه انگيزه به كارگيري دانش خود را در سازمان دارا باشد.  سرشت سازگار شونده و رشد يابنده انساني انسان موجودي است كه خود را با محيطش سازگار مي كند و مي توانيم رفتارهاي او را به گونه اي دلخواه جهت دهيم و اصلاح كنيم.  انسان موجودي تربيت پذير است و در نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني، سعي بر آن است كه رفتارهاي مطلوب در او ايجاد شود. نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني با نوعي خوش بيني انسان دوستانه كه مبتني بر اعتقاد فطرت نيكوي آدمي است شكل گرفته اند و شايد از اين جهت بتوانيم آنها را آرماني و ايده آلي بناميم. ديدگاه مشترك مديران و كاركنان در نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني به يك ديدگاه مشترك مي رسند. موضوع تلفيق هدفهاي فرد و سازمان  از ديرباز موضوع اصلي بحث مديريت ها و دغدغه ذهني آنها بوده است. طرح هاي كارانه كه ضمن آن درامد كاركنان با ميزان توليد آنان همبسته مي شد، سهيم شدن در مالكيت و سود، مشاركت دادن افراد سازمان در تصميم گيريها، و ديگر شيوه هاي روابط انساني همه در پي ايجاد هدف و منظري مشترك ميان مديران سازمان و كاركنان بوده اند.  در نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني همين هدف دنبال مي شود  و اعجازگران كساني هستند كه قادرند هدفهاي افراد خود را با هدفهاي سازمان يكي سازند و اين هنر اصلي اعجازگري و تحول آفريني است. كاربردي بودن نظريه هاي اعجازگري و تحول آفريني كاربردي هستند و به جنبه هاي عملي زندگي سازماني  توجه دارند. توفيق تحول آفرينان اعجازگر به طور عملي در گرو اقدامات آنان در

سازمان و جامعه است و آثار مثبت اين اقدامات به نظريه هاي تحول آفريني ارزش و اهميت مي بخشد. از جهت اجتماعي و فرهنگي نيز اين وجه عملي بودن، وجهي مثبت است زيرا مردم و استفاده كنندگان از خدمات يا فراورده هاي سازمان به طور عملي نتايج مديريت را احساس مي كنند و نسبت به آن واكنشي مثبت بروز مي دهند. ضميمه 19 ديدگاه هاي پست مدرنسيم در مديريت در عصر حاضر، ظهور پست مدرنيسم يا فرانوين گرايي، چالشي مهم است كه دنياي علمي مدرن را شديداً تحت تأثير قرار داده و اغلب پيش فرضهايي را كه افكار و انديشه هاي علمي مدرن را شكل داده اند، زير سؤال برده است. پيش فرضهاي مدرنيسم در مورد ارزشها،جهان، دولت، جامعه، نهادهاي اجتماعي، سازمانها، و افراد انساني همه از ديدگاه پست مدرنيسم دستخوش ترديدهاي اساسي اند و بايد  در پي جايگزين ساختن اصولي تازه براي تحليل مسائل بود. ويژگي هاي مدرنيسم والر پست مدرنيسم را مكتبي قلمداد مي كند كه چهار ركن اصلي مدرنيسم را زير سؤال برده است. اين چهار ركن عبارتند از: 1.    زبان و كلمات، ايده ها و نظرات، و اشيا داراي موجوديت مستقل و متمايز براي خود هستند. 2.    دنياي واقعي دنيايي است كه جداي از نگاه ما به آن  و روشي كه آن را توصيف مي كنيم، به عنوان يك واقعيت با ماهيتي مستقل وجود دارد. 3.    طبيعت و آثار آن، در مقابل فرهنگ از اولويتي بالاتر برخوردارند. 4.    فرد در تحليلهاي علمي داراي اولويتي بالاتر نسبت به جامعه است. گرگن نويسنده اي ديگر است كه سه ويژگي عمده را در مدرنيسم مطرح مي كند و بر اساس نقد آنها به توصيف مكتب پست مدرنيسم مي پردازد. نخستين ويژگي مدرنيسم، نگاه

اين مكتب به انسان است. در مدرنيسم مدل انسان عقلايي است و تعقل گرايي اصلي بنيادي به شمار مي آيد. بدين معني كه فرد در انتخاب ها و و اعمالش همواره با ترازوي عقل مسائل را مي سنجد و آنچه را كه مطلوب است انتخاب مي كند. دومين ويژگي مدرنيسم تأكيد بر آزمايش، تجربه و مشاهده است. قدرت استدلال به همراه آزمايش و مشاهده به انسان امكان مي دهد به راه حلهاي مؤثر براي مسائل اطراف خود دست يابد. مكتب پوزيتيويسم  منطقي و تجربه گرايي، حاصل اين خصوصيت مدرنيسم به شمار مي آيند. در مكاتب رفتاري نيز تجربه و آزمايش اساس نتيجه گيري قرار دارد و اثرات تجربه گرايي مدرنيسم در اين مكتب نيز قابل مشاهده اند. در چنين فضايي وظيفه محقق يافتن متغيرهاي اصلي در هر موضوع تحقيقي، يافتن معيارهاي استاندارد، و يافتن روابط علت  و معلولي بين متغيرهاست. سومين ويژگي مدرنيسم موضوع زبان و تأكيد بر قدرت انتقال مفاهيم به وسيله آن است. در مدرنيسم انسان مي تواند به درستي تمامي حالات و شرايط اطراف خود را مشاهده، ارزيابي، و بررسي كند و نتايج حاصله را به كمك زبان بيان دارد. بر اساس اين پيش فرض كه بديهي انگاشته مي شود، مشكلي در انتقال مفاهيم به وسيله زبان وجود ندارد و مي توانيم با اطمينان بر زبان متكي باشيم  و آن را يك وسيله قابل اعتماد ارتباطي بدانيم. پست مدرنيسم، استمرار مدرنيسم نقد شده در چگونگي پيدايش نهضت پست مدرنيسم، اغلب نويسندگان معتقدند كه اين مكتب مستقل از مكاتب قبلي تأسيس نشده، بلكه در بستر مدرنيسم و با برشمردن ضعفهاي  مدرنيسم در تحليل مسائل بوده كه اين مكتب شكل گرفته است. ضمن آنكه مشكل خواهد بود كه

بپذيريم مكتب پست مدرنيسم بدون هيچ گونه ارتباط با مكاتب پيشين و در يك گسست كامل از آنها ايجاد شده است. نگاهي دقيق تر به مدرنيسم و پست مدرنيسم تعقل گرايي، ادعايي اثبات نشده در مدرنيسم اعتقاد به تعقل گرايي اصل محسوب مي شود و كليه نظريات بر مبناي آن استوار مي شوند. اين ادعايي است كه پست مدرنيسم آن را نمي پذيرد و موارد بسياري را شاهد مي آورد كه عمل آدمي با عقلايي بودن تطبيق نمي كند.  در اين ميان نقش زبان نيز حائز اهميت است، بدين معني كه عمل عقلايي فرد و بيان آن به وسيله دستگاه خارج از حيطه اختيار وي، يعني زبان قرار دادي، انجام مي گيرد و لزوماً بيان گر انديشه هاي او نيست. به عبارت ديگر زبان خصوصي وجود ندارد و همه بايد از يك نظام از پيش تعيين شده تبعيت كنند و خود را مقيد به استفاده از آن بدانند. به زعم مدرنيسم ها عقلايي بودن عمل انسان بر اساس قوانين بازي و قرار دادهاي سازمان تحقق مي يابد و ضرورتاً اراده، انديشه، و تعقل وي به طور مستقل ملاك تعيين عقلايي بودن رفتار او ممحسوب نمي شود. زبان و ناتواني هاي آن از آنجايي كه از ديدگاه پست مدرنيسم زبان زاييده فرايندهاي فرهنگي جوامع است و نشان دهنده انديشه هاي دروني افراد نيست، نمي توانيم به كمك آن، مشاهدات و تفكرات را به طور واقعي انتقال دهيم. آنچه در كتب و متون علمي منعكس مي شود، انعكاسي از مشاهدات واقعي ما نيست، بلكه بيان مقيد به زباني است كه در فرهنگ جامعه مورد نظر ساخته و پرداخته شده است. پست مدرنيسم و روشهاي تحقيق    به زعم پست مدرنيست ها، روشهاي كمي و عقلايي براي توليد

اطلاعات به كار مي روند، اما براي تحليل و تفسير آنها قطعاً بايد باورها، اعتقادها، و فرهنگ مورد بررسي را مد نظر قرار داد. بدين ترتيب ديگر نمي توانيم روش شناسي تحقيق را ملاك صحت تحقيقات به شمار آوريم. البته بايد به خاطر داشته باشيم كه پست مدرنيسم به كاربرد روشهاي تجربي در فرايندهاي كاربردي ايرادي نمي گيرد. موضوعاتي مانند سيستم هاي اطلاعاتي، كنترل كيفيت، و مانند اين ها مي توانند با شيوه هاي مدرنيسم صورت گيرند و اشكالي مهم به آنها وارد نباشد. بولدينگ نيز در سالهاي پيش، زماني كه سطوح سيستم ها را مورد بررسي قرار مي داد بر اين نكته اشاره داشت كه روشهاي تحقيق متداول در سطوح ساده قابليت استفاده دارند و براي سطوح عالي تر مانند سطح انسان و جامعه نبايد از اين شيو ها بهره گرفت، زيرا نتايج حاصل از آنها به علت عدم تناسب موضوع و روش، مورد سؤال اند. به هر حال پست مدرنيست ها، رفتارها و عملكردها را در متن جامعه و با در نظر داشتن روابط فرهنگي و اجتماعي و براي هر فرد به صورت يك موجوديت يگانه، قابل تحقيق مي دانند و از كلي گرايي و ارائه يك شيوه واحد براي موارد متنوع و متعدد اجتناب مي كنند. كوشش هايي كه به وسيله مكتب پديدارشناسي صورت گرفته اند حاوي نكاتي در مورد عملي ساختن روشهاي تحقيق مورد نظر پست مدرنيست ها هستند. مدرنيست ها قائل به خنثا بودن  ارزشها در فرايند تحقيق اند، در حالي كه با توجه به روابط فرهنگي و اجتماعي، ارزشها در تحقيق نقشي عمده ايفا مي كنند و بايد آنها را به عنوان عوامل تعيين كننده در نتايج تحقيق به شمار  آورد. فرضاً ارزشهاي مختار داشتن انسان يا اصالت فرد بر مفهوم سازي

رفتارهاي انسان در سازمان اثر مي گذارد و در روش تحقيق بايد اين اثرات مورد توجه باشند. در مقابل، اعتماد و باور به تقديرگرايي و تفكر جبري نيز بر نگاه به رفتارهاي انسان در سازمان اثر مي گذارد و بدون در نظر داشتن اين ارزشها، تحقيق كامل نخواهد بود. بنابراين خنثا دانستن روشهاي تحقيق از نظر ارزشي قابل پذيرش، و اين ادعاي مدرنيست ها چندان قابل دفاع نيست. روشهاي تحقيق با ارزشها درگيرند و بايد آنها را در تحقيق لحاظ كرد. ساختارها در پست مدرنيسم پست مدرنيست ها به نوعي فراساختارگرا نيز هستند و در پي يافتن ساختارهايي هستند كه بتوانند جايگزين ساختارهاي ثابت و ديوان سالار با سلسله مراتب، و كنترل هاي عقلايي بشوند. با تغييرات و تحولات سريع محيط، به سادگي مي توانيم دريابيم كه ساختارهاي متداول مدرنيست ها پاسخگوي نيازهاي امروزه نيستند و از ساختارهاي يكسان و ثابت براي همه موارد نمي توانيم بهره ببريم. روايت هاي كلي و نظريه هاي فراگير كه در تمامي شرايط كارامدي داشته باشند، اعتبار خود را از دست داده اند و نظريه هاي خاص جايگزين آنها شده اند كه با موارد خاص تطبيق مي كنند. كلگ معتقد است كه در مطالعات سازماني پست مدرن به جاي بوروكراسي هاي ساختار يافته، كه در آنها تقسيم كار و تخصص گرايي دقيق انجام شده است و همه عوامل استاندارد بوده  و از قبل تعيين شده اند، سازمانهاي بدون ساختار و بدون تقسيم كار قرار دارند. كوپر و بورل معتقدند تحليل هاي پست مدرن به جاي تبعيت از يك ساختار سازماني  خاص بايد به سازماندهي هر ساختار مطابق شرايط خاص آن اقدام كنند. ساختارهاي سازماني در يك رابطه گفتماني دائم با محيط، خود را تغيير مي دهند و نمي توانيم

براي آنها ساختاري ثابت تصور كنيم. ساختاري كه ادعاي برتري نسبت به ساختارهاي ديگر داشته باشد، در تفكر پست مدرن جايي ندارد. به طور كلي تحليل هاي پست مدرنيسم بر« انعكاس تعاملات دنياي واقعي در نظريه پردازي»، « تفاوت و گوناگوني» و رد «يك نظريه واحد» دور مي زنند و تصور يك سازمان ايده آل تصوري باطل و غيرقابل قبول در مديريت به شمار مي آيد. ضميمه 21 مديريت دانش تعريف مديريت دانش در اين جا به برخي از تعاريف مديريت دانش اشاره مي شود: توربان مديريت دانش را خلق و ذخيره دانش، و توزيع آن به گونه اي مي داند كه بهره برداري از آن در سازمان امكان پذير شود. بارون مديريت دانش را يك رويكرد نظام يافته و يكپارچه براي شناخت، استفاده، و سهيم شدن در تجربيات و تخصص هاي مدون و نامدون موجود در سازمان قلمداد مي كند. به زعم هندلي، مديريت دانش يك توصيف كلي از فرهنگ، فرايندها، زيرساخت ها، و فناوري هاي موجود در يك سازمان است كه جذب، رشد، و بهينه سازي سرمايه دانشي سازمان براي تحقق اهداف راهبردي را ممكن مي سازد. كوزمين مديريت دانش رافرايند جذب و اخذ دانش به وسيله متخصصان، كارشناسان، و افراد حرفه اي در سازمان مي داند كه نتايج آن موجب مي شود اين گروه در مقابل مديريت سازمان از قدرت، اعتبار، و استقلال برخوردار شوند و دانش خود را در برابر ما به ازاي مناسبي در اختيار مديريت قرار دهند. مديريت دانش، عرصه اي است كه مديران سازمان و نيروهاي دانشي در آن ايفاي نقش مي كنند، و حالت مطلوب، زماني به وجود مي آيد كه اين دانش در جهت اهداف سازمان ذخيره، بازيابي، و به كار گرفته شود. تيلور مديريت دانش را حركت

و جنبشي مي داند كه عصر آينده را مسخر خود خواهد ساخت. ماسي مديريت دانش را فرايند منظم يافتن، انتخاب، سازماندهي، پالايش، و ارائه اطلاعات به گونه اي مي داند كه موجب بهبود و افزايش درك اعضاي سازمان و تقويت حافظه سازماني شود و كمك كند تا سازمان از تجربيات خود به طور مستمر بياموزد و خود را اصلاح كند. مديريت دانش، سيستمي شامل جمع آوري، نگهداري، و مستندسازي داده ها، اطلاعات، و تجربه هاست كه در آن تعاملات گروهي و اجتماعي براي مبادله دانش نهفته و صريح تسهيل و ترويج مي شوند. نقش محوري انسان در خلق دانش نكته قابل بحث ديگر در مورد دانش، نقش انسان در دانش آفريني است. با وجود تحولات و توسعه شتابنده اي كه در زمينه فناوري هاي اطلاعاتي و ارتباطي انجام شده اند، هنوز نقش انسان به عنوان اصلي ترين عامل در كشف دانش مطرح است. دانش در اذهان انساني خلق مي شود و بدون آنكه كسي از نحوه خلق آن آگاهي داشته باشد به وجود مي آيد. دانش با ذهن انسانها كسب مي شود و انتقال پيدا مي كند و اشاعه مي يابد، و در نهايت توسط انسانهايي كه آن را پذيرفته اند به  كار گرفته مي شود. به طوري كه ملاحظه مي شود دانش با انسان آميخته شده و دانشي كه از آن بحث مي كنيم، دانش انساني است. اگر ثبت و ضبط، دريافت و كاربرد دانش را اقداماتي سخت در مديريت دانش بدانيم، خلق و انتقال دانش اقداماتي نرم محسوب مي شوند؛ در اولي ماشين و سخت افزار كمك كننده اند و در دومي انسان و ذهن او فعال و مؤثرند. بدين ترتيب براي توليد دانش بايد مجموعه هاي انساني را سازماندهي كنيم و دانشگاه ها و گروه هاي علمي را، كه

جايگاه و پايگاه عالمان و دانش پژوهان دانش آفرين هستند، در كانون توجه قرار دهيم و اين هدف به بهترين وجه از طريق شيكه اي كردن روابط گروه هاي تخصصي با هم و با تركيب و تلفيق مجازي گروه هاي همسان از دانشگاه ها و مراكز علمي مختلف تحقق مي يابد. با شبكه هاي دانش آفرين به منبعي سيال از دانش دست مي يابيم كه موجبات توسعه كشور را فراهم مي كند. مديريت مؤثر دانش در قالب ساختارهاي شبكه اي در شبكه هاي دانشي اعضا در محيط هاي جغرافيايي و اقليمي بعيد به ياري فناوري هاي ارتباطي به هم نزديك مي شوند و اطلاعات از اقصي نقاط به درون شبكه راه مي يابند. شبكه ها در شكلي واقعي و مجازي، اعضا را به هم پيوند مي دهند و بستري مناسب و مستعدِ توليد علم ايجاد مي كنند. مديريت دانش در شبكه ها مبتني بر همكاري و مشاركت است و مهارت هاي كار گروهي و جمعي را مي طلبد و همان گونه كه گفته شد، بنيان آن بر اعتقاد به برابري و همساني و اجتناب از برتري جويي و سلطه علمي است. خلق دانش همانگونه كه اشاره شد، مديريت دانش عنصر حياتي خود را از خلق دانش حاصل مي كند و مديريت دانش نبايد صرفاً به مراحلي مانند كسب، حفظ، و كاربرد دانش بپردازد. مديريت مؤثر دانش مديريتي است كه با به كارگيري ساختارها و فرايندهاي مناسب امكان دانش آفريني را فراهم سازد. ماركوس و سايمون مديريت دانش را قدرت سازمان در جذب، حمايت و توسعه شايستگي ها و تدارك ديدن بستري ذهني و فكري، و ساختاري مناسب مي دانند كه در آنها دانش نشو و نما پيدا كند. به اعتقاد آنان مديريت دانش در سازماني رشد مي يابد كه: 1.    ذهنيت ها معطوف به توسعه، پشتيباني،

و كاربرد دانش باشند. 2.    يادگيرندگي خصلت ذاتي و دائمي سازمان باشد. 3.    سازمان به صورت يك كل در ذهن اعضاي آن منسجم باشد. 4.    فرهنگ نوآوري و ابداع، فرهنگ غالب سازمان باشد. 5.    به انسانها به عنوان خالقان ايده و انديشه ارج نهاده شود. 6.    شايستگي، اساس تصميم گيري ها در سازمان باشد. الگوي چهار مرحله اي خلق دانش براي خلق و ايجاد دانش نظريات مختلفي ارائه شدند كه بارزترين آنها الگوي چهار مرحله اي نوناكا و همكاران اوست. آنان در مدل خود دانش را به دو نوع دانش صريح و نهفته تقسيم كرده اند. دانش صريح يا آشكار، دانش مدوني است كه با واژه ها لغات و كلمات به سادگي قابل بيان و انتقال باشد، در حالي كه دانش نهفته، بصيرت ها، ذهنيات، و دانش نامدوني است كه به سادگي قابل انتقال و ارائه نيست. در مرحله اول، دانش دروني و نهفته افراد طي فرايند جامعه پذيري به هم انتقال مي يابد و اولين و مهمترين گام در خلق دانش، كه مفاهمه است، برداشته مي شود. در مرحله دوم كه آن را ظهور خارجي و عيني دانش نام نهاده اند، دانش دروني منتقله در مرحله پيشين، به صورت دانشي عيني و قابل انتقال در مي آيد. دانش نهفته مدون مي شود و به شكلي كه قابل تجربه همگاني است، در مي آيد. دانش نهفته و ذهني و انتزاعي به دانشي صريح و عيني و ملموس تبديل مي شود. در مرحله سوم كه مرحله تركيب و تلفيق نام گذاري شده است، دانش صريح و بيروني مرحله قبل به دانشي پيچيده تر و كامل تر تبديل مي شود. در واقع با تلفيق دانشهاي متنوع و مختلف، دانشي تركيبي و كامل حاصل مي شود. دانش هاي صريحي

كه در بخش هاي مختلف سازمان حاصل شده اند، ويرايش مي شوند، به هم پيوند مي خورند، كامل مي شوند، و به صورتي سيستمي در مي آيند. در اين مرحله است كه دانش ايجاد مي شود. مرحله چهارم مدل دروني سازي دانش نام گرفته است كه ضمن آن، دانش صريح و بيروني و كامل و جديد، كه حاصل تركيب و تلفيق نظرات جمعي است، به دانش نهفته در درون افراد تبديل مي شود. افراد سازمان يا اعضاي گروه هاي تخصصي كه در جريان دانش جديد قرار گرفته اند، آن را دروني مي سازند و بصيرت و بينشي جديد در درون ذهن اعضاي شبكه به وجود مي آورند. مدل خلق دانش در فضاي مشترك مدل Ba يا مدل فضاي مشترك، محمل و سازو كار ديگري براي خلق و ايجاد دانش است. اين مدل از طريق تعامل پيوسته ميان افراد و اعضاي گروه ها و برقراري ارتباط ميان دانش ضمني و دانش صريح، به خلق دانش جديد مي پردازد. در اين مدل چهار نوع فضا تعريف شده است: 1.    فضاي زايش انديشه ها: فضايي كه در آن انديشه ها و ايده ها از درون ذهن افراد تراوش مي كنند و آنان افكار و الگوهاي ذهني خود را در آن به مشاركت مي گذارند. 2.    فضاي تعامل:در اين فضا نوعي ارتباط و تعامل برنامه ريزي شده ميان اعضا و افراد گروه ها برقرار شده است و اين تعامل موجب مي شود دانش ذهني و مفاهيم دهني به دانشي صريح و عيني و قابل انتقال تبديل شوند. 3.    فضاي مجازي: اين فضا متشكل از سيستم هاي ارتباطي و اطلاعاتي است و موجوديتي جدا از فضا و زمان واقعي دارد. فضاي مجازي مرحله تركيب و تلفيق را شكل مي دهد و در حيطه خاص

خود با اطلاعات و دانش هاي صريح عمل مي كند. 4.    فضاي عمل و اجرا: در اين فضا دروني سازي انجام مي گيرد و دانش صريح به دانش نهفته تبديل مي شود. رايزنهاي خردمند و افراد مجرب و آگاه در عمل و فعاليت خود كه كاربرد دانش صريح است، الگوها و مدلهاي ذهني جديد و انديشه هاي نويي را در اذهان مي آفرينند و به عبارتي زمينه زايش دانش هاي نهفته و ضمني ديگري را هموار مي كنند. ضميمه22 سرمايه اجتماعي سرمايه اجتماعي چيست؟ سرمايه اجتماعي را مي توان حاصل روابط مبتني بر اعتماد در جامعه دانست و آن را به مجموع منابعي كه در ذات روابط سازمان اجتماعي به وجود مي آيند و زندگي اجتماعي را دلنشين تر و مطلوب تر مي سازند اطلاق كرد. جامعه اي از سرمايه اجتماعي برخوردار است كه مردمان در مراودات با يكديگر و در ارتباط با سازمان ها از سهولت، سادگي و انعطاف بسيار بالايي برخوردار باشند و از اين رو برخي از جامعه شناسان مانند كلمن سرمايه اجتماعي را شامل جنبه اي از يك ساخت اجتماعي دانسته اند كه روابط و تعاملات  افرادي را كه در درون ساختار هستند تسهيل مي كند و مانند ديگر شكل هاي سرمايه، مولد و زاينده است و دستيابي به اهداف معيني را كه در نبودن آن دست يافتني نبودند، امكان پذير مي سازد. نقش مديران در ايجاد سرمايه اجتماعي مديران از راه هاي مختلفي مي توانند به ايجاد توسعه سرمايه اجتماعي ياري رسانند. در اين جا به اهم آنها اشاره مي شود. 1. پايبندي به اخلاقيات مديراني كه اصول اخلاقي را در عملكردها و تصميمات سازماني به كار مي گيرند، با ايجاد روابطي مبتني بر اخلاقيات، سرمايه اجتماعي ايجاد مي كنند. البته در تعريف و تبيين اصول اخلاقي

دشواري هاي بسياري وجود دارد و به سادگي نمي توان اصول اخلاقي واحدي را كه مورد توافق و قبول همگان باشد به دست آورد. انديشمندان مديريت اصول اخلاقي را در نوشته هاي خود به صور گوناگون بيان داشته اند. دوبل از سه دسته معيار اخلاقي نام برد: احساس مسئوليت در مقابل حكومت، مسئوليت فردي، دور انديشي و خيرخواهي. توجه به اين سه عامل مجموعاً  امكان تصميم گيري اخلاقي را براي فرد در سازمان فراهم مي كند. پوزنر و اشميت به دو دسته ديگر از معيارهاي اخلاقي اشاره مي كنند كه يكي بر فردگرايي سنتي تءكيد دارد و ديگري بر همكاري و جمع گرايي عنايت و التفات دارد. به باور اين دو نويسنده مديران بايد ضمن حفظ آزادي و ارزشهاي فردي، منافع جمعي و مصالح اجتماعي را نيز محترم شمرند. 2. حمايت از توسعه پايدار توسعه پايدار مفهوم جديدي را از توسعه اقتصادي، انساني و محيطي ارائه مي دهد و توسعه واقعي را معادل رشد انساني و زيست محيطي قلمداد مي كند. در توسعه پايدار منابع زيست محيطي همچون سرمايه هايي تلقي مي شوند كه حفاظت از آنها وظيفه اصلي سازمانها به شمار مي آيد و و توسعه اي مقبول است كه در آن ضمن حفظ طبيعت، انسان ارزش و كرامت  خود را از دست ندهد. بر اساس چنين تفكري از توسعه و رشد، كه همانا توسعه پايدار شهرت يافته است، مديران سازمانها با ساختار جديدي از توسعه روبه رو هستند كه در آن تنها اهداف اقتصادي مطمح نظر نبوده است. مديران بايد خود را حامي توسعه پايدار بدانند و مسائل اقتصادي سازمان خود را در بستر انساني و زيست محيطي دنبال كنند. آنان بايد زيست بوم سازمان خود را بشناسند و براي تصميم گيري بر شاخص هايي

تكيه كنند كه رشد اقتصادي، انساني، و محيطي را با هم در برداشته باشند. مديريت موفق در عصر حاضر مديريتي است كه سياست هاي اقتصادي خود را با توجه به اثرات اجتماعي و زيست محيطي حاصل از آنها تنظيم كند. مديران با حمايت از توسعه اي با چنين اوصاف و خصائل است كه مي توانند در جلب اعتماد مردم توفيق يابند و با حفظ طبيعت و ارزشهاي انساني به ايجاد و ازديا سرمايه اجتماعي بپردازند و با بهره گيري از اين سرمايه زيربنايي موفق به حذف ساير سرمايه ها نيز بشوند. 3. احساس مسئوليت اجتماعي سازمان و جامعه با هم در تعاملي پويا قرار دارند و در اين رابطه است كه افراد و اعضاي جامعه مايل اند سازمان در مقابل آنان احساس مسئوليت كند و تنها به فكر سود و نفع سازماني نباشد. هرگاه شهروندان اطمينان حاصل كنند كه مديريت سازمانها نسبت به آنها احساس مسئوليت مي كنند و به پاسخگو بودن در مقابل جامعه مي انديشند تلقي مثبتي در برابر سازمان پيدا مي كنند و در پرتو اين جو اطمينان و اعتماد، سرمايه اجتماعي توليد مي شود. مسئوليت اجتماعي را به صورتهاي مختلف تعريف كرده اند كه به برخي از آنها اشاره مي شود: « مسئوليت اجتماعي، مجموعه وظايف و تعهداتي است كه سازمان بايستي در جهت حفظ و مراقبت و كمك به جامعه اي كه در آن فعاليت مي كند انجام دهد» « مسئوليت اجتماعي يكي از وظايف و تعهدات سازمان در جهت منتفع ساختن جامعه است به نحوي كه هدف اوليه سازمان يعني حداكثر كردن سود را صورتي متعالي ببخشد» 4. يگانگي و وحدت با جامعه يكي از مسائلي كه موجب از ميان رفتن سرمايه اجتماعي مي شود

جدايي مديران از جامعه است كه به صورت عارضه متفاوت بودن «ما» و «آنها» جلوه مي كند. در چنين حالتي مديران خود را با ديگران متفاوت مي بينند و بين خود و مراجعه كنندگان جدايي احساس مي كنند. اين نوع نگرش بر تصميمات و رفتارهاي مديران اثر منفي به جاي مي گذارد و اعتماد جامعه را از سازمان سلب مي كند. براي ايجاد سرمايه اجتماعي مديران بايد بر اين جدايي غلبه و نوعي يگانگي و وحدت با ديگران احساس كنند. آنها بايد بدانند كه كاركنان، مراجعان، مشتريان، شهروندان، و همسايگان آنها نيستند بلكه جزئي از ما به عنوان مدير، و وابسته و پيوسته به ما هستند. اگر آنها آسيب ببينند ما همه آسيب خواهيم ديد. اگر مديران با شهروندان احساس يگانگي كنند، شهروندان نيز متقابلاً همان احساس را خواهند داشت و در پرتو اين آشتي و وحدت است كه روابط مبتني بر اعتماد و دوستي ميان سازمان و جامعه ايجاد خواهد شد كه همانا ركن اصلي سرمايه اجتماعي است.  تكمله منطق عقلي جديد ونظريه هاي سازماني منطق عقلي يا انديشه اي حسابگرانه در اعصار كهن، منطق عقلي به نيروي دراكه در درون فرد اطلاق مي شد كه او را قادر مي ساخت تا ميان خوب و بد، و درست و نادرست تمايز قائل شود و به زندگي فردي و اجتماعي خود انتظام بخشد. همچنين منطق عقلي در فرد، واقعيتي مستقل در نظر گرفته مي شد كه قابل تحول به پديده اي اجتماعي يا تاريخي نبود. در آن زمان تعقل داراي جنبه اخلاقي بود و ماوراي ضرورتهاي مادي، بيعتي با معيارهاي ارزشي داشت. در دوران معاصر منطق عقلي به مفهومي خاص و به عنوان انديشه هاي حسابگرانه و

فايده طلب مطرح شد.توماس هابز منطق عقلي را به محاسبه نتايج و پيامدهاي يك امر تعبير كرد و براي آن نقشي جزئي و خاص قائل شد. مفهوم جديد منطق عقلي به تدريج كاربردي عام پيدا كرد، به طوري كه در عصر حاضر در مقامي متضاد به آمال و عواطف دروني انساني مطرح شده و ضد تعقل بودن شعار كساني است كه داعيه انسان گرايي دارند. در حالي كه تعقلي كه اينان بر ضد آن سخن مي رانند، مفهومي مسخ شده و ناقص است و در برگيرنده مفهوم كلي تعقل نيست. نظريات ماكس وبر در زمينه منطق عقلي ماكس وبر شخصيتي نادر و متفكري يگانه است. او نظرات ابراز شده در مورد منطق عقلي در جامعه جديد را نمي پذيرد و تلاش مي كند تا مفهوم واقعي تعقل را بيان دارد. برخلاف نظراتي كه در مورد ماكس وبر ابراز شده و او را يكي از مدافعان سرسخت تعقل ابزاري در جوامع توليد مدار قلمداد كرده اند، و اگرچه او در تحليل هاي كاربردي خود تعقل ابزاري را به عنوان مؤثرترين استراتژي براي توسعه و پيشرفت مادي و و صنعتي قلمداد كرده است، ولي اين بدان معني نيست كه وي تنها شيوه ممكن را در اين نحوه تعقل ديده است. او به مسئله از ديد كاركردي مي نگريسته و هيچ گاه موضعي بنيادگرا در اين زمينه نگرفته است. ماكس وبر تعقل ابزاري را در ساختار بوروكراسي به عنوان منطقي مناسب براي جوامع سرمايه داري مي پذيرد، اما آن را اساس و پايه اي كلي نمي داند. اقتصاد خالص و تجارت آزاد، به زعم او واقعيتي طبيعي نيست و كساني كه مي كوشند آن را به عنوان ضرورتي اخلاقي، و آرماني

هنجاري بيان كنند و مخالفان آن را ابله تلقي مي كنند راه خطا مي روند. تعقل ابزاري در جامعه بازاري تعقلي مناسب و مفيد است، اما نبايد آن را شيوه مطلق تفكر بدانيم و تعقل جوهري يا ارزشي را از نظر دور بداريم. وبر از دو نوع تعقل نام مي برد: يكي تعقل ارزشي و ديگري تعقل كاربردي. تعقل ارزشي يا جوهري بدون توجه به نتايج و موفقيت يا شكست عملي، راهنماي انسان در روابط و رفتارهاي اوست. بوروكراسي بر اساس تعقل ابزاري شكل گرفته كه در متن جوامع بازمدار، ساختاري موفق است. ولي اين بدان معني نيست كه وبر فقط به تعقل ابزاري تأكيد داشته است. كارل مانهايم و منطق عقلي  كارل مانهايم به وضوح تحت تأثير نظرات وبر در زمينه منطق عقلي بوده و كوشيده است تا وجه تمايزي بين تعقل جوهري و تعقل ابزاري به دست دهد. او تعقل ارزشي و جوهري را عملي ذهني مي داند كه با بصيرت و آگاهي روابط بين وقايع را در موقعيت هاي معين آشكار و روشن مي سازد. به عبارت ديگر، تعقل جوهري عبارت است از عمل انديشه انساني كه بر روابط موجود بين وقايع در يك موقعيت معين پرتو مي افكند، به آدمي قدرت قضاوت و داوري مي بخشد و آزادي او را متبلور و محقق مي سازد. همچنين اين نوع تعقل اساس و پايه اي را براي زندگي توأم با مسئوليت و منطبق بر اصول اخلاقي فراهم مي آورد. در مقابل، تعقل ابزاري تعقلي است كه در هر عمل و رويدادي به دنبال هدفي خاص است  و نتيجه و فايده اي را دنبال مي كند. ماكس هورك هايمر و تعقل هورك هايمر، از اعضاي مكتب فرانكفورت،

بر اين باور است كه تعقل در زندگي انسان بايد نقشي اخلاقي و ارزشي داشته باشد. به زعم او، در عصر ما سازمانها براي نيل به اهداف خود تلاشي مهار گسيخته را آغاز كرده اند و در اين راه انسان مانند برده اي در آمده و آزادي او به هيچ انگاشته شده است. در حالي كه در اعصار پيشين، تعقل چنين نقشي در زندگي انسان نداشت، بلكه تأكيد آن بر اهداف بود نه بر ابزار، و جنبه اخلاقي آن مقدم بر جنبه هاي كاركردي بود. بنابراين، نظريه هايي كه بر چنين تعقلي بنيان مي شدند، سعي بر هماهنگي و توازن رفتارهاي آدمي داشتند، خير بشري را جست وجو مي كردند و مسئله سرنوشت و سرانجام انسان را پي مي گرفتند. هورك هايمر چنين تعلقي را در نظم دادن به حيات انساني اساس و پايه اي ضروري مي پنداشت. تعقل از ديدگاه اريك وگلين وگلين، پنج قرن اخير تاريخ غرب را دوران فرهنگ زدايي انسان مي نامد، دوراني كه در آن تعقل به مفهومي نادرست تعبير شده و پايه نظريه هاي اجتماعي قرار گرفته است. بدون اتكا بر تعقل هيچ گونه نظريه اجتماعي قابل ارائه نيست و براي نيل به چنين هدفي  بايد از ارسطو و افلاطون مدد گرفت. جامعه عقلايي ومنطقي چيزي نيست، مگر همان جامعه مطلوب و فاضله اي كه فيلسوفان كهن به دنبال آن بوده اند. از نظر وگلين نظريات ارسطو و افلاطون جنبه گذراي تاريخي ندارند و اكنون هم مي توانيم از آنها بهره بجوييم و به عنوان الگويي كلي از آنها استفاده كنيم. البته اين بدان معني نيست كه به صورتي جزمي دنباله روي آنها شويم، بلكه نظر وگلين آن است كه الگوهاي مورد نظر اين فيلسوفان

را به عنوان چارچوب هاي معتبر فرا راه خود قرار دهيم. افلاطون خود در اين زمينه بسيار حساس بوده است و الگويي واحد را براي جامعة خوب نپذيرفته، بلكه الگوهايي انعطاف پذير را مطرح كرده است كه هر كدام در شرايطي خاص مطلوب بوده اند.

كسب و كار به شيوه بيل گيتس

1389 ، 06:40 كسب و كار به شيوه بيل گيتس   نويسنده:دس دير لاو - مترجم:ايرج صفا خلاصه كتاب- تلخيص: مريم جدي- درسال 1977يك فرد غير حرفه اي وناشناخته دانشگاه هاروارد را تمام نكرده رها كرد تادريك شركت كوچك نرم افزار كامپيوتري كار كند.همين فرد در سال 1980برنده مناقصه اي شد كه براي كامپيوترشخصي آي بي ام سيستم عامل تهيه كند.بقيه ماجرا تاريخچه است چونكه اين فرد اماتور وغير حرفه اي بيل گيتس بود وشركت مربوطه مايكروسافت.كتاب كسب وكار به شيوه بيل گيتس اين داستان قابل توجه را بيان داشته ومسير گيتس اين نوجوان 13ساله شيفته كامپيوتر را از زمانيكه اولين معامله خود رادرتجارت كامپيوتر اغاز كرده وموافقت نمود كه درقبال گرفتن وقت مجاني كامپيوتر به دنبال خطاهاي نرم افزاري بگرددوتا ترك تحصيل ازدانشگاه وبالاخره ثروتمند ترين مرد جهان شدن او را نقل ميكند:

زندگي   و  روزگار    بيل گيتس:بيل گيتس در سن 43 سالگي ثروتمند ترين مرد جهان بود واز سن بيست سالگي تاكنون رئيس شركت مايكروسافت بوده است كه ارزش ان چيزي درحدود 50 بيليون دلار است گرچه خود گيتس تاكيد دارد كه بيشتر پول وي درسهام مايكروسافت مصرف شده است ويليام هنري گيتس سوم در 28اكتبر1955در شهر سياتل ازايالات واشنگتن به دنيا امد والدينش به خاطر وجود كلمه ي سوم در نامش اورا تري ناميدند و اعضاي خانواده هرگز اورا با نام

ديگري صدا نكردند گيتس متفكر استثنائي بود به طوري كه درسال 8 يا9 سالگي دانشنامه خانوادگي را از اول تا اخر ميخواند بيل همراه با شريك هميشگي ودوستش پل آلن قبلا و درسن 12سالگي شيفته كامپيوتر درگير پروژه هاي مختلف برنامه نويسي بود وبرنامه نويسي را درسراسر دوره ي دبيرستان انجام ميداد او والن بعدا شركت مايكروسافت را بنيان گذاشتن گيتس كه دانش اموزي برجسته وباهوش بود بر خلاف بيشتر كودكان باهوش به نظر ميرسيد كه در هر كاري كه ميكند بي نظير است شوروشوق وي براي برنده شدن و بردن از همان سنين اوليه معلوم بود عشق وي به رياضيات سبب دلبستگي واشتغال ذهن او به كامپيوتر گرديد.گيتس وهمكلاسيهايش واقع استثنائي بودند حتي طبق استاندارد هاي ليك سايد مدرسه خصوصي ونخبه گراي سياتل تا سال سوم دبيرستان گيتس از نظر كامپيوتر بازان جوان ليك سايد چيزي در حد يك كارشناس محسوب ميشد او اغلب در اتاق كامپيوتر ليك سايد ساعت ها جلسه دادگاه برگزار ميكرد وداستانهايي درباره مزاحمان بدنام كامپيوتريش گروه برنامه نويسان ليك سايد را كه اختصاص به يافتن فرصت هاي پول سازي براي استفاده كردن از مهارت هاي تازه بدست امده وبرنامه نويسي كامپيوتر داشت تشكيل دادند.اكنون الگويي در حال پيدايش بود همانطور كه بعدا گيتس اظهار داشته:من طرح دهنده بودم من كسي بودم كه گفت بياييد دنياي واقعي را فرا خوانيم و سعي كنيم كه چيزي را به ان بفروشيم در ان موقع او 13ساله بود.رابطه نزديك و فني قابل توجه با الن به مدت دوسال در سال هاي اخر دبيرستان به نظر ميرسد كه در اين زمان گسترش يافته باشد

گيتس والن وكنت ايوانز وريچارد وي لنر اغلب درتمام طول شب ابتدا به يك كامپيوتر كوچك كه مالك ان جنرال الكتريك بود متصل بودند و بعدا به كامپيوتر شركت سنتر متصل گرديدند گاهي اوقات تا ساعت اوليه صبح به خانه نمي رسيدند گيتس كه وقتش را اين چنين صرف ميكرد والدينش را نگران سرگرمي جديد پسرشان نمود براي مدتي فعاليت هاي اورا از ترس اينكه مبادا لطمه اي به درسش بزند متوقف كردند تقريبا به مدت يك سال تمام گيتس امتناع نمود در اين دوره او شماري از زندگي نامه ناپلئون و فرانگين روزولت را خواند و ميگفت ميخواستم بدانم شخصيت هاي بزرگ تارخ چگونه فكر ميكردند واليدنش اصرار داشتند كه او بايد به دانشگاه برود انها احساس ميكردند كه همراه بودن او  با دانشجويان ديگر برايش خوب است ضريب هوشي بالا وشور وشوق زياد او ورو گيتس را به دانشگاه هاروارد حتمي نمود.درپاييز سال 1973 بدون اينكه سمت و سوي واقعي او مشخص شده باشد وارد معتبر ترين محل يادگيري يعني كمبريج ماساچوست گرديد.گيتس با انتخاب اوليه حقوق به عنوان رشته اصلي دانشگاهي ممكن است انتظار داشته كه  رد پاي پدر حقوق دانش را دنبال كند ولي در واقع او علاقه چنداني به حقوق نداشت  و پدر ومادرش در مورد اينكه پسر سر سخت انها راه خود را خواهد يافت كمي شك داشتند. همچنانكه معلوم شد  مدرك از هاروارد مد نظر نبود.در سال 1975 در حاليكه هنوز در دانشگاه بود گيتس يك نسخه از زبان بيسيك بار ديگر گروه خود را پل الن تشكيل داد گيتس در سال 1977 با توجه به امادگي دنياي

جديد تصميم گرفت كه هاروارد را رها كند و به طور تمام وقت در شركت كوچك نرم افزار كامپيوتر كه با پل الن تاسيس كرده بود كار كند اين شركت مايكروسافت  ناميده شد. ظهور مايكروسافت هم سريع بود و هم بي وقفه گيتس به زودي ثابت كرد كه فردي است با درك مفاهيم فني همراه باه غريزه هاي عالي بازرگاني.هنگامي كه بيماري باعث شد كه الن شركت مايكروسافت را دراوايل دهه 1980 ترك كند جايگاه گيتس به عنوان رهبر محكم تر شد در نيمه دوم دهه 1980 شركت مايكروسافت محبوب مركز مالي وال استريت گرديد.سرگذشت مايكروسافت تقريبا سر گذشت يكي از شركت هايي است كه رشدي سريع و بي وقفه در يكي از رقابي ترين صنايع جهاني داشته است تحت رهبري بيل گيتس كه شركت را به كمك پل الن در سال 1974 بنيان نهاد شركت مايكروسافت با دونفر اغاز به كار كرد ودرحال حاضر بيش از 20500را در اختيار داشته است وفروش ان افزون بر 8/8بيليون دلار در سال ميباشد با تحليل دقيق ده رمز موفقيت شركت مايكروسافت  ومديران اجرايي استثنائي ان را توجيه ميكند اشكار ميگردد.چگونه ميتوان به شيوه بيل گيتس ثروتمند شد:1.در مكان مناسب وزمان درست دست به كار بزن:نسبت دادن موفقيت مايكروسافت به يك شانس واقبال فوق العاده يعني تضمين قرارداد تامين سيستم عامل براي اولين كامپيوتر شخصي اي بي ام راحت واسان است ولي در اين كار عوامل ديگري بيش از شانس واقبال دخالت داشته است گيتس اهميت اين معامله را تشخصي داد او ميدانست كه ان معامله ميتواند تاريخ  كاربردكامپيوتر شخصي را دگرگون كند اوبيش از شش ماه به

طور خستگي ناپذيري كار كرد تا شانس موفق بودن را به حداكثر برساند.*موفق باقي بمان،ناشيانه عمل نكن:خوش شانسي فقط شما راتاجايي ميرساند ولي انچه كه واقعا با ان خوش شانسي ميكنيم مهم است ميليونر هاي خيلي زيادي در ناحيه سيليكان ولي وجود دارند كه اگر از خوش شانسي خود مثل گيتس استفاده ميكردند ممكن بود ميلياردر باشند هنگامي كه فرصت ديرين بدست ميايد گيتس ان را باهردودست ميگيرد او تاكنون درحال كسب موفقيت بوده وهيچ نشانه اي از زمين گذاشتن توپ در او ديده نمي شود.*كسي كه استاندار تعيين ميكند برنده ميشود:انچه گيتس درك كرد ولي ديگران درنيافتند عبارت بود از اينكه در كسب وكار كامپيوتر سهم بازار تغيير ناپذير است وقتي كه شركتي استاندارد صنعتي را تعيين ميكند براي تازه وارد ها خيلي مشكل است كه جايگاه ان راغضب كنند شعار "استاندارد را ما تعيين ميكنيم" از روزهاي اول تشكيل شركت مايكروسافت وخيلي بيشتر از امضا قرارداد سرنوشت ساز با آي بي ام شعار ان شركت بوده است امروزه اين شعار در كانون استراتژي كسب و كار بيل گيتس باقي مانده است.*از اهرم قدرت استفاده كنيد:گيتس به طور موفقيت اميزي از جايگاه بازار مسلط مايكروسافت براي تثبيت نسخه هاي كاربرد هاي جديد خود استفاده نموده است اين استراتژي جسورانه بازار يابي است كه مقامات ضدانحصار دولت امريكا را واداشته كه غول نرم افزاري را مورد بازجويي قرار ميدهند.*اجازه دهيد فناوري استراتژي شما را پيش ببرد:گيتس يكي از معدود رهبران تجاري يا كسب وكار است كه واقعا فن اوري را درك ميكند اين كار اورا قادر ميسازد كه بر اساس بينش خود از محل پيش

روي فن اوري تصميم هاي استراتژيكي بگيرد.2.عاشق فن اوري باش:يكي از مهم ترين جنبه هاي موفقيت مداوم مايكروسافت دانش واگاهي فني گيتس بوده است كنترل تصميم هاي كليدي ومهم در اين زمينه به عهده ي وي بوده و دربسياري از مواقع او سمت و سوي فن اوري را خيلي روشن تر از رقبايش تشخصي داده وهمچنين اماده بوده كه راه را نشان دهد.*يك فرهنگ كسب وكار ايجاد كنيد كه اهميت كارشناسان فني را تشخيص دهيد:بسياري از شركت ها به طور سنتي ارزش بيشتري  به ادم هاي همه فن حريف ميدهند تا متخصص ها در شركت مايكروسافت ايجاد كنندگان نرم افزار مهم تراز مديران تلقي ميشوند.*باجوانها شروع به كار كنيد:رابطه عشقي گيتس با كامپيوتر زماني شروع شد كه او در دبيرستان بود در ان زمان مدرسه هاي معدودي ميتوناستند دسترسي به كامپيوتر را براي دانش اموزان خود فراهم كنند ولي ليك سايد مدرسه اي كه گيتس به ان ميرفت يك استثنا بود گيتس اولين معامله خود را در كسب و كار كامپيوتر در سن حساس 13 سالگي انجام داد زماني كه او موفق كرد كه به دنبال خطاهاي نرم افزاري بگردد ودر قبال ان از وقت رايگان كامپيوتر استفاده كند.بيش از هر كس ديگري سرمايه گذاري كنيد:با اختصاص مبالغ هنگفتي از درامد هاي شركت در كار پژوهش و توسعه گيتس اطمينان حاصل كرد كه مايكروسافت هميشه از موضوع بعدي حمايت و پشتيباني ميكند در صورتي كه شركت هاي كامپيوتري ديگر از باقي ماندن درشهرت وافتخار خرسند بوده اند.مايكروسافت پنج سال است كه فرائرده را در ازمايشگاه هاي نرم افزاري خود ايجاد ميكند.*فن اوري را هدايت كن

تا اينده را شكل دهد:گرچه مايكروستفت يك سرمايه گذار بزرگ نيس مهارت فوق العاده اي  در گرفتن طرح ها ايجاد ان وتبديل انها به فراورده هاي از نظر تجاري موفق دارد.درواقع خود گيتس يك متفكر خلاق نيست و واقعا افرادي را كه مشغول راه حل هاي خلاقانه براي مسائل هستند تحسين نميكند او ميگويد اكثر مردم فقط يك فكر برجسته واستادانه در تمام دوران زندگي شان داشته اند او بر اين باور است كه بيشتر راه حل هاي قبلا در جايي وجود داشته است و فقط ميبايستي شناسايي گردد او ادعا ميكند كه اين از استعدا د هاي فوق العاده خود اوست همچنين خود گيتس نشان داده كه مايل است از قدرت مايكروسافت براي حمايت وپشتيباني از فن اوري هاي جديد از قبيل چند رسانه اي ها كه اينده را شكل ميدهد استفاده كند.3.هيچ كس را اسير وزنداني خود مكن:گيتس رقيب سر سختي است هر كاري كه برنده شده به عنوان يك معامله گر اين كار اورا يك مذاكره كننده فوق العاده انعطاف ناپذير ميسازد.*جايگاه بازار خود را با اعمال فشاروشيوه هاي لازم حفظ كن:آنچه گيتس بي گمان در ان مهارت دارد عبارت است از حفظ جايگاه مايكروسافت در بازار به منظور فراهم كردن دسترسي با بازار هاي جديد ودرحال پيدايش واقعيت اينست كه چنانچه مالك سيستم عاملي باشيد كه 80 درصد كامپيوتر هاي روميزي در دنيا ان را به كار ميبرند اين كار به شما قدرت زيادي براي مذاكر ميدهد*تخصص را بخر:عمل گرايي گيتس به خريد به شيوه خود به بازار هاي مهم و كليدي سرايت كرده است او كاملا حاضر واماده است كه

پايش را ازشركت بيرون گذارد وكار تخصصي ساير شركت ها راخريداري كند و سپس ان را به ماشي يا دستگاه مايكروسافت وصل كند*عيب جويي ها را ازتصميم هاي تجاري دور نگه دار:با وجود همه گفتار جنگ طلبانه او ويژگي ديگر بيل گيتس اين است كه به كينه ها ودشمني ها امكان نميدهد كه بر تصميمات تجاري او تاثير بگذارد دربسياري موارد گيتس اين عملگراي غايي نبرد سختي را سالها با رقيب شروع كرده فقط براي اينكه تغيير موضوع دهد وهنگامي كه وضع براي او مناسب باشد با انها  داد وستد ميكند.*موازنه را بين خطرپذيري وپاداش برقرار كن:همواره با روش تحليلي ومستقل وي نسبت به كسب وكار گيتس يك كارشناس زيرك خطرپذيري نيز هست اين چيزي است كه او درطول زندگي ياد گرفته است ولي در حالي كه ديگران كه مخالف خطر پذيري اند گرايشي براي به تاخير انداختن تصميم گيري ها دارد گيتس خيلي مواظب اين موضوع است كه درصنعت كامپيوتر سرعت دگرگوني به قدري پرشتاب است كه اگر به موقع عمل نكد اغلب بيشترين خطر را به بار مياورد.*بي رحم و سرسخت باش:گيتس در صنعت كامپيوتر مشغول بازي پوكر بوده صنعتي كه اكنون بيش از دو دهه است كه احتمالا رقابي ترين صنعت در جهان است اين چند ميلياردي كه هنوز نسبتا جوان است ميتوانست هر موقع كه خواست كنار بكشد يا بازنشسته شود ولي هيچ نشانه اي از كم شدن يا كاهش فعاليت او ديده نميشود4.افراد خيلي باهوش را استخدام كن:افراد داراي بهره يا ضريب هوشي بالا اصطلاحي است در مايكروسافت براي باهوش ترين افراد از همان ابتدا گيتس اصرار داشته كه شركت

به بهترين ذهن ها نياز دارد از اينكه افراد نادان از نظر فن شناختي به او صدمه نميزنند خرسند است در برخي جاها اين كار به عنوان نخبه گرائي محسوب شده وانتقاد هائي را برانگيخته ولي اثرات مثبتي داشته است شركت قادر به استخدام بسياري از دانشجويان تيزهوش شده كه مستقيما از دانشگاه به اميد كار دربهترين شركت جذب ميشوند*بهترين ها را استخدام كن*خلاقيت ونواوري را پرورش ده:دردفتر مركزي شركت مايكروسافت كه به طرز خاصي در ردموند واشنگتن طراحي شده گيتس آگاهانه محيطي را درست كرده كه براي افراد جوان وباهوشي كه شركت ميخواسته جذب كند خيلي مناسب باشد بازيبايي ساده ونواحي گروهي باز وفضاهاي سبزش كه خيلي شبيه به محيط دانشگاه است اين محيط رابراي بسياري كه مستقيما از دانشگاه به اين شركت ميپيوندد خيلي اشنا كرده وبه حق محوطه دانشگاهي مايكروسافت ناميده شده است.*استاندارد هاي خود را پايين نياوريد:با وجود رشد تصاعدي گيتس مصرانه وهميشه در برار اين وسوسه كه تعداد كاركنان مايكروسافت را به ويژه در تيم هاي پديد اورنده فراورده كم كند مقاومت كرده است او ميدانست كه جذب ونگه داشتن بهترين برنامه نويسان خيلي اسان تر از استخدام اعضاي جديد با همان استعداد وتوانايي است*سخت وبيشترازهركس ديگري كار كن:توان وطاقت مشهور گيتس براي كار كردن به فرهنگ مايكروسافت هم سرايت كرده كه مينوان ان را بدين صورت توصيف كرد كه سخت كار كن وبعد حتي بيشتر براي مدتها گيتس تعطيلي گرفتن را نشانه اي از ضعف تلقي ميگردمحوطه مايكروسافت در ردموند بگونه اي حاضر واماده شده كه امكان كار در ساعات طولاني رافراهم نموده ومجهز به كافه ترياهايي است كه

غذاهاي يارانه اي وحتي نوشابه هاي غير الكلي را تامين ميكند*ازطريق اختيار هاي خريد سهام به قيمت معين ومعلوم به كاركنان پاداش بده:شركت مايكروسافت هميشه با كارمندانش حقوق هايي داده كه كمتر از حقوق هاي رقبايش ميباشد انچه اين كار را ميسر ساخته تعهد بلند مدت شركت به اختيار هاي خريد سهام با قيمت معين وثابت است كه تقريبا به همه كاركنان اختيار ميدهد كه سهام شركت مايكروسافت را در اينده با قيمت ثابت ومعين خريداري كنند از طريق اختيار هاي خريد سهام با قيمت معلوم ومعين بيل گيتس افراد زيادي را خيلي بيشتر از هربازركاني ديگري در تاريخ ميليونر ساخته است بسياري از انهايي كه به كار درشركت ادمه ميدهن بارها ميليونر شده اند.5.راز بقا را فراگير:گيتس به راحتي ميپذيرد كه رقبايش بيشتر نبرد هاي تجاري را به خاطر اشتباهات خودشان باخته اند انچه او به ويژه او در ان مهارت دارد فرار از دام هايي است كه ديگران در ان ميافتند واين درحالي است كه او از فرصت هاي ناشي از اشتباهات ديگران بهره برداري ميكند.6.انتظار هيچ تشكر وسپاسگذاري نداشته باش:بيل گيتس اهميت داشتن دوستان را درجايگاه هاي بالا ميداند با وجود نبرد جاري او با تنظيم كنندگان ضد تراست امريكا گيتس تلاش كرده كه نظر مديران اجرايي شركت هاي فوچون500را جلب نموده وگردهمايي هايي از مديران اجرايي درسياتل وساير شهرها درسراسر ايالات متحده برگزار ميكند*نگذاريد كه حسادت ارامش شمارا بهم بزند:تكان دهنده ترين جنبه شهرتي كه گيتس رادربر گرفته عبارت است از  شدت معروفيت وشهرت بنا به دليلي از نظر تعدادي از افراد بيل گيتس مظهر دسيسه كسب وكار بزرگ به شيوه

اي بوده كه هيچ فرد بازرگان ديگري تاكنون نجام نداده است واكنش او عبارت است از دفاع از خود بااستدلال معقول.*ازتوجه رسانه ها براي بازاريابي فراورده هاي خود استفاده كنيد:مايكروسافت از شهرتي كه درپيرامون بنيان گذار مشهور ان پيدا شده بهره برداري ميكند دركشور هاي خارج از ايالات متحده هر ديداري كه گيتس انجام ميدهد اغلب همان توجهي را كه رئيس يك دولت ميشود بر ميانگيزد اين موضوع به گيتس دسترسي بي نظير است.*كتابي درباره اينده فن اوري بنويسيد:دراين كار مقداري استراتژي پر مخاطره است اما گيتس احساس وظيفه ميكند كه طبق تصوراتش بعنوان يك نفراگاه در كامپيوتر عمل كند تنها زماني تعيين خواهد كرد كه افكار رئيس بيل زودگذر نيست*از ثروت وشهرت خود نهايت استفاده را بكنيد:هنگامي كه بيل گيتس وان كارشناس سرمايه گذاري يعني وارون بافت گفتند كه درسال 1955 تعطيلاتي را بهم ميگذرانند بسياري در رسانه هاي تصور كردند كه بايد نوعي از كار نمايشي وشهرت عجيب غريبي باشد مفسران از خود ميپرسيدند كه اين دومرد ثروتمند دنيا احتمالا چه چيز مشتركي به غير از خروار ها پول نقد ميتوانند داشته باشند گيتس وبافت اتفاقا دوستان جدي شده اند به نظر ميرسد مقداري از شهرت بافت دارد به گيتس منتقل ميشود*همه را واگذار كن ولي نه حالا:از نظر ارث گيتس سابقه اي به صورت گفته داد كه او بيش از 10 ميليون دلار به هر فرزندش نخواهد داد وبيشتر انها را صرف امور خيرخواهانه وبشر دوستانه خواهد كرد چنانچه گيتس بخواهد پيروي كند از سنتي كه بازرگانان پيشين امريكا تعيين كرده اند پيروي خواهد كرد هنري فورد جان دي راكفلر وديل كارنگي

همگي ر سالها اواخر زندگي خود مقادير زيادي از پول خود را وقف  بنياد هاي نيكوكاري وخيريه كردند كلبي ها پيشنها كردند كه بعد از دوران زندگي تجاري كه سعيميكيرند كه شهرتي به دست اورند حتي محلي را دربهشت بخرند7.جايگاه دورانديشي را برگزين:بيل گيتس نوعي رهبر جديد در كسب وكار است در طول ساليان بارها نشان داده كه گويا نزديك ترين ارتباط راباغيب گوي صنعت كامپيوتر دارد درك عميق او از فن اوري به عنوان يك سيوه منحصر به فرد از تركيب كردن داده ها به او توانايي ويژه اي داده كه روند هاي آتي را دريابد واستراتژي مايكروسافت را هدايت وراهنمايي كند اين كار نيز مايه شگفتي در بين طرفداران مايكروسافت ومرعوب شدن رقباي ان شده است.*نشستن وفكر كردن: گيتس ميگويد به افرادش پرداخت ميكند كه بنشيند وفكر كنند ولي حتي بيشتر از برنامه نويسان استثنايي مشهور مايكروسافت خود گيتس نقش خود را به عنوان نقش بينشي شركت تلقي ميكرد واو بيشتر جنبه هاي مادي انجام كسب وكار بي اعتناست واعتقاد دارد كه كارش ترسيم اينده است*انتخاب واقتباس:انتقادي كه اغلب بر مايكروسافت وارد ميشود اينست كه شركت يك نوآور بزرگ نيست وصرفا به انديشه هاي ديگران يورش ميبرد ولي انچه شركت در ان مهارت دارد عبارت است از تشخيص نيروي بالقوه تجاري انديشه ها وبازار يابي انها*زبان مربوطه را انتخاب كن:گيتس با زبان برنامه نويسان كامپيوتر صحبت ميكند او اغلب درباره عرض باند صحبت ميكند وحتي نام يك دوست دختر را 32بيتي گذاشته است اين هردو يكي از نقاط قدرت بزرگ او به عنوان يك رهبر است وهمچنين يكي از ضعف هاي مهم او

ضمن صحبت با افراد فني به يك كانال باز ارتباطي ميدهد كه كاركنان مايكروسافت را به قله هاي بالاتر تشويق كند ليكن از جنبه منفي واژگان اماتوري وصراحت لهجه وي هنگامي كه او سعي بر ارتباط با مردم بيشتري را دارد به نظر نا مفهوم آيد*مواظب پشت سر خودت باش:گيتس ميگويد با اين ترس پنهاني هدايت ميشود كه شركت ممكن است  مغرور گردد وخود باعث شود كه رقباي تيزهوشتر براوبرتري يابند هر شركت ميخواهد كه طبق معمول از كسب .كار دوري كند ان شركت هاي بزرگي موفق ميشوند كه فراورده هاي جديد خود را پيش از اينكه كس ديگري اين كار را بكند انها را از دور  يا رده خارج كنند*دير آي ودرست آي:منتقدان استدلال ميكردند كه رهبر برجسته مايكروسافت اخرين فردي در مايكروسافت بود كه نيروي بالقوه اينترنت را براي كاربران خانگي دريافت اين ميتوانست براي شركت گران تمام شود ولي خوشبختانه هنگامي كه نسخه دلخواه براي بيل به دست امد مايكروسافت منابع را در اختيار داشت كه چند كار جدي را انجام دهد گيتش اخيرا گفت كه به هر حال اينترنت يك هوش نيستچيز خوبي است ونرم افزار وكامپيوتر ها را خيلي بهم مرتبط ميكند8.همه پايگاه ها را تحت پوشش قرار ده:عنصر مهم وكليدي موفقيت مايكروسافت همانا توانايي ان در اداره وكنترل چند پروژه بزرگ به طور همزمان ميباشد خود گيتس يك فرد چند كاره اصلي است وگفته ميشود كه قادر به انجام چند گفتگوي فني بطور همزمان ميباشد اين توانايي قابل توجه وي در روش ونگرش شركت بازتاب يافته است به عبارت ديگر مرتب در حال كشف بازارهاي جديد وكاربرد هاي جديد

نرم افزاري است با اين كار حذف كارهاي بزرگ بعدي منتفي است*سعي كن از همه امور آگاه باشي ودرانها دخالت كن:اوميگويد كه ما يك استراتژي چند محصولي داريم بنابراين درحالي كه ممكن است چند فراورده جداگانه داشته باشيم كه بطور ضعيف انجام شده باشند ولي هنگامي كه باهم ديده شوند فوق العاده خوب انجام شده است گيتس ميگويد ما همچنين افراد زيادي داريم كه در هر لحظه روي يك پرسش كار ميكنند براي اينكه كار ان را ببينيد كافي است كه به فروش ما نگاه كنيد كه در تقريبا در يك خط مستقيم افزايش مي يابد*هرگز يادگيري را متوقف نكن:به منظور هماهنگ ماندن با سرعت فن اوري هاي جديد گيتس مجموعه اي از كارشناسان پيشرو را در يك زمينه فني خاص گرد اورده واز انها  خواسته كه نشست هاي توجيهي را فراهم كنند او اين نشست هارا هفته هاي فكر كردن مي نامد وبه معني غوطه وري در يك موضوع است درخلال اين مدت او اطلاعات را مانند اسفنج جذب ميكند*عجله وشتاب كمتر ولي سرعت بيشتر:با يك يا دو استثناء درخور توجه سرعتي كه طي ان شركت توانسته كاربرد هاي جديد خود را به بازار برساند مشخصه اي بوده از مايكروسافت در سراسر طول سابقه اش ويك ويژگي كه به بيل گيتس يك مزيت رقابتي مهم داده است*پرجنب وجوش باقي بمان،گيتس مشهور به پركاري است: يك ويژگي كه در كسب وكار كامپيوتر ارزشمند از اب درامده است بي حركت نشستن تقريبا براي او غير ممكن به نظر ميرسد وعادت وي به حركت عقب وجلو در هنگام صحبت وتفكر كاملا درصنعت كامپيوتر شناخته شده است گيتس

به عنوان يك بازرگان نيز پرجنب وجوش است يك ويژگي كه به مايكروسافت كمك كرده كه از اسودگي خيالي كه رقباي وي مثل اي بي ام به ان مبتلا شده اند دوري كند*از شرط بندي حمايت كن:روشن شده است كه گيتس با ان سوي امريكا براي فرصت هاي اتي دوخته است او درحال سرمايه گذاري در زير ساخت تعدادي از كشورهاست تا مخاطره پذيري را در سطح جهان گسترش دهد وپول را درامر اموزش بريزد كه بسياري ان را به عنوان زمينه رشد بعدي تلقي ميكنند بار ديگر گيتس پيشرو كار ظاهر ميشود او از شرط بندي هايش در مقياس جهاني حمايت ميكند اين يك استراتژي است كه از ديدگاه منحصر به فرد وتركيب اطلاعات وي سرچشمه ميگيرد9.يك كسب وكار جمع وجور درست كن:درپيوند با ارزش گذاري بازار سهام شركت مايكروسافت نسبتا شركت كوچكي باقي مانده است همچنين از نظر داخلي شركت همواره به بخش هاي كوچكتري تقسيم شده است تا مناسب ترين محيط گروه بازرگاني را حفظ كند گاهي اوقات تغييرات به قدري سريع بوده كه به نظر ميرسد مايكروسافت  تقريبا به طور هفتگي بخش هاي جديد ايجاد ميكند گيتس به حفظ يك ساختار ساده اعتماد دارد تا اورا قادر به حفظ وكنترل شركت كند هر موقع احساس كند كه خطوط ارتباطي در حال كشش يا نامشخص است او در ساده كردن ساختار ترديدي به خود راه نميدهد*يك فرهنگ تيمي كوچك ايجاد كنيد:در اوايل انقلاب مايكروسافت ،گيتس به اين نتيجه رسيد كه بهترين نرم افزار فقط با تعداد معدودي پديد اورنده ايجاد ميگردد هنگامي كه شركت تصميم به جابه جايي گرفت محوطه ردموند ان

اگاهانه براي تقويت هويت گروه كوچك طراحي شد*جو وفضاي يك شركت كوچك را حفظ كنيد:گرچه مايكروسافت هم اكنون هزاران فرد را در سراسر دنيا در استخدام دارد گيتس تلاش كرده كه فضاي يك شركت كوچك حفظ كند گيتس ميگويد حتي اگر ما يك شركت بزرگ باشيم نميتونيم ماند يك شركت بزرگ فكر كنيم وگرنه از بين ميرويم*مسير وفاصله هاي گزارش دهي يا سازماندهي را كوتاه نگه داريد:گيست سيستم منحصر به فرد خود را براي كنترل واداره مايكروسافت ايجاد كرده است او همچنين از قدرت تقريبا بي رقيب براي رياست شركت استفاده ميكند در اوايل دهه 1990او شركت را تجديد  سازمان كرد تا متناسب با نيازمندي هايش باشد براي كنترل شركت او نيز بايد با تعداد كمي از مديران در تماس باشد*ثروت خود را به طور مشترك در جاهاي مختلف مورد استفاده قرار دهيد:گيتس از طريق امكانات خريد سهام با قيمت ثابت وعين احتمالا بيش از هر كس ديگري در تاريخ افراد را ثروتمند كرده است*يك حكومت فكري را ايجاد كنيد:عملا هيچ نماد وضعيتي در مايكروسافت وجود ندارد عملا همه دفاتر در محوطه ردموند داراي اثاثيه وابعاد يكسان هستند يعني 9فوت در 12 فوت.اين موضوع فرهنگ برابري با حقوق را تقويت كرده واز بروز مشكلات بالقوه درمورد اندازه دفتر جلوگيري ميكند ولي فايده ديگر وعملي تر هم دارد استاندارد كردن اندازه دفتر اجراي جابجايي داخلي را خيلي اسان تر ميكند اين موضوع در شركتي كه تجديد سازمان ها متداول است نكته مهمي ميباشد طراحي بدين معني است كه كاركنان مديريت تسهيلات مايكروسافت در صورت لزوم ميتوانند ظرف يك شب 200نفر را در دفاتر مختلف جابجا كنندفقط

مديران ارشد دفاتر بزرگتر را ميگيرند:دودفتر12 در12 كه ديوار جدا كننده از ان برداشته شده است خود گيتس يك دفتر متوسط دارد وسالها از قبول يك فضاي پاركينگ مشخص خودداري كرده مگر اينكه تشخيص دهد بدون ان نميتواند در اخرين دقيق عازم فرودگاه شود واميد رسيدن به هواپيمايش را داشته باشد10.هميشه  ومرتب مواظب كارها باش:اكنون بيش از دو دهه است كه گيتس در بالاي سر كار وحرفه خود است در اين زمان او ثروتمند ترين مرد جهان است براي كسي كه هنوز اوائل دهه چهل سالگي خود است بد نيست معذالك با وجود ثروت هنگفت وموفقيت هايش هيچ نشانه اي از كم شدن فعاليت گيتس ديده نميشود او ميگويد با اين ترس پهنان بر انگيخته ميشود كه ممكن است كار بزرگ بعدي را از دست بدهد او قصد تكرار اشتباهات ساير شركت هاي مسلط كامپيوتري نظير اي بي ام  واپل را ندارد*سعي نكن كه توجيه كني:گيتس اين نياز را احساس كرده كه ديد خود را با بقيه ما مقايسه كند كتابش با نام راه پيش رو نظر او را درباره اينده فن اوري معين كيند به برخي ها پيام داد كه فكر كنند كه ايا غرور گيتس نشان دهنده خوبي اوست يا نه گرچه كتاب توجه افراد خيلي زيادي را جلب كرد ولي پيامش ان طور كه بعضي ها انتظار داشتند الهام اور ومهيج نبوده است*به گذشته فكر نكن:موفقيت اساسي مايكروسافت مديون تمايل گيتس به مشاهده جدي راه پيش رو است گيتس گفته است"نگاه كردن به اينده پشت اساسا وقت تلف كردن است" با اين وجود او كاملا از موقعيت تاريحي خود اگاه است*درمورد جانشيني

خود به دقت برنامه ريزي كن:با سابقه قابل توجه وي در طول دو دهه اخير باور نكردني است كه مردم بپرسندكه در نبود بيل گيتس چه بر سر شركت مايكروسافت خواهد امد در واقع كل موضوع جانشيني فرد را با اعجاز پول سازي وبر سر يك دوراهي قرار ميدهد با توجه به اينكه خوش اقبالي وي با سهام مايكروسافت گره خورده چيزي كه مسلم است اين است كه موقعي كه گيتس تصميم به كناه گيري نمايد او در درجه اول منافع سهامداران را در نظر خواهد داشت*اينده را درست كن:گيتس در بين انهايي كه او را پيش بين ومعمار عصر ديجيتال ميدانند وحشتي ايجاد كرده است چنانچه منصفانه برخورد كنيم بخشي از شهرت وي به عنوان يك بينش حفظ شده است تاريخ ممكن است درباره او دوستانه تر از بسياري از مخالفان ورقبايش كه ميگويند او صرفا از جايگاه انحصاري اش بهره ورداري ميكند قضاوت كند*مشتاق باقي بمان:تا امروز شركت مايكروسافت جلوتر از بقيه مجموعه بوده است براي حفظ جايگاه خود رهبر مشهور ان هرگز ترسي نداشته كه براي دنبال كردن اينده  گذشته را رها كند گيتس واقعا معني عبارت انقلاب فن اوري را درك ميكنداو ميداند كه فقط چابك ها  ومردگان وجود دارد."اگر بدون حركت بنشيني ارزش آنچه داري خيلي سريع به صفر كاهش ميابد"از گفته هاي بيل گيتس

سيستم و رفتار سازماني

تاليف:دكتر عليمحمد اقتداري

انتشارات: ديبا- چاپ بيست و ششم- تلخيص: حسين نصري – سيد رسول وصال-  نظريه هاي كلاسيك مديريت: در اوائل قرن بيستم، نتايج انقلاب صنعتي كه در حدود سال 1790 آغاز گرديده بود به تدريج به ثمر رسيد. يكي از مشخصات بارز انثلاب صنعتي

ماشيني كردن توليد بود كه زندگي اجتماعي،  سياسي و اقتصادي جوامع صنعتي اروپا و امريكا را دگرگون ساخت. برخي از آثار و عواقب انقلاب مزبور را مي توان به شرح زير خلاصه نمود:1-    رشد صنايع و توسعه بازرگاني2-    گسترش شهرنشيني و ازدياد جمعيت شهرها3-    توليد انبوهي و توسعه بازار فروش در نتيجه ازدياد مصرف4-    پيشرفت تكنولوژي و استفاده از نتايج تحقيقات علمي در صنايع.از سوي ديگر بر دامنه قدرت و اختيارات حكومت به سرعت افزوده شد، زيرا علاوه بر حفظ نظم و امنيت ملي، تصدي اموري مانند حمل و نقل، آموزش و پرورش و رفاه عمومي و همچنين تنظيم و كنترل فعاليت هاي سازمان هاي انتفاعي در بخش خصوصي براي نخستين بار جزو وظايف اساسي دولت به شمار آمد. تحولات مزبور ايجاب مي كرد كه نظام سازماني نويني كه منطبق با نيازهاي زمان و گسترش روز افزون دستگاه هاي دولتي و خصوصي باشد ايجاد شود. بدين ترتيب دانشمندان اروپايي و امريكايي در دو سوي اقيانوس اطلس، مطالعات و بررسي هاي علمي خود را در جهت پايه گذاري نظام سازماني مزبور متمركز ساختند.بوروكراسي وبر    ماكس وبر (1920-1864) يك محقق در تاريخ باستاني آلمان بود. وي با ديد جامعه شناسي و تاريخ به مطالعه تطبيقي سازمانها پرداخت. مطالعات او درباره سازمانها نخستين گامي كه است در اين راه برداشته شده است.مطالعات وبر بيشتر درباره سازمانهاي دولتي بود و مي خواست عناصر ضروري اين سيستم سازماني را به دقت تعيين كند اما به نظر وي ويژگي هاي بوروكراسي در كليه سازمانها اعم از دولتي يا خصوصي تا زماني كه حائز مشخصات زير باشند وجود خواهد داشت:1-    وسعت سازمان به لحاظ كثرت كارمندان.2-    عده زيادي كارگران غير

ماهر يا نيمه ماهر3-    تكنولوژي نسبتا ساده براي توليد انبوه 4-    توليد فرآورده هاي نسبتاً ساده.ويژگي هاي بوروكراسي وبر: وبر در سازمانهاي مورد مطالعه خود پنج صلت مهم ديد كه در واقع وجود ممميزه اين سازمانها از سازمانهاي موجود در زمانهاي گذشته بود:1-    تقسيم كار: يكي از نتايج منطقي تخصصي كردن اين بود كهنيروي كار انسان قابل جانشيني شد و اين قابليت جانشيني در ازدياد كارايي سازمانها تاثير بسزايي داشت.2-    تمركز اختيارات: وبر تشخيص مي دهد كه تقسيم كار به اجزاي خيلي كوچك عمل هماهنگي را مشخص مي سازد.3-    برنامه منطقي و عقلائي براي اداره امور استخدامي: در سازمان بروكراتيك انتخاب كارمندان بر مبناي ضوابط عيني كه از جانب مديران سازمان تعيين مي شود انجام مي گيرد.4-    قوانين و مقررات: بزعم وبر، بوروكراسي ها تابع مقررات دقيق و صريح هستند كه هم دباره كاركنان داخل سازمان و هم در مورد ارباب رجوع به طور يكنواخت و غير شخصي اعمال مي شوند.5-    سيستم ثبت و ضبط: به خاطر تداوم و استمرار و به منظور وحدت عمل، بوروكراسي ها از جزئيات كليه اقدامات، پرونده و سوابق دقيقي نگهداري مي كند.در مدل يا الگوي بوروكراسي وبر، روي مديريت از طريق قانون و مقررات بدون توجه به احساسات و عواطف انساني زياد تكيه شده است. وبر براي سلسله مراتب سازماني و اختيارات قانوني اهميت خاصي قائل بود.تخصص گرائي فايولهانري فايول (1925-1841) مهندس معدن و كارشناسي بود كه در فرانسه شهرت بسزايي يافت.فايول سعي مي كند كه يك نظريه عمومي براي اداره امور جميع سازمان ها ارائه دهد، و در تعقيب اين هدف از اصولي نام مي برد (مانند تقسيم كار، اختيار و مسئوليت، انضباط، وحدت مديريت و وحدت فرماندهي، كه به نظر

وي در كليه سازمانها قابل اعمال است.موضوع ديگري كه در نظريه هاي فايول حائز اهميت مي باشد، جدول توانايي هاي مديريت او است. فايول بر اساس تجربيات حرفه اي خود جدولي تهيه نموده است كه:1-    توانايي هاي عام مديريت2-    توانايي هاي خاص مديريت و 3-    توانايي هاي فني يا تخصصي مورد نياز مديران را در رده هاي مختلف دستگاه بر حسب نوع سازمان با اعمال ضرائب مخصوصي نشان مي دهد.بنا بر نظريه فايول امور هر موسسه به شش دسته زير تقسيم مي گردد:1-    امور فني (از قبيل توليد و تغيير شكل اشياء).2-    امور تجاري (از قبيل خريد و فروش و مبادلات).3-    امور مالي (از قبيل تحصيل و به كار انداختن سرمايه هاي لازم).4-    امور تاميني (از قبيل حفظ و حمايت اموال و اشخاص).5-    امور حسابداري (از قيبل تهيه صورت سود و زيان، ترازنامه، هزينه توليد و غيره)6-    امور اداري (از قبيل تنظيم برنامه، سازماندهي، فرماندهي، هماهنگي و كنترل).به نظر فايول توفيق در تامين هدف هيا سازمان منوط به اجراي وظايف ششگانه فوق است ولي دسته ششم اين وظايف (امور اداري) براي رؤساي سازمان اهميت خاصي دارد.به نظر فايولاداره كردن شامل پيش بيني و تنظيم برنامه، سازمان دادن، فرماندهي، هماهنگ كردن و نظارت مي گردد.نظريه فايول از دو جهت با دسته بندي وظايف مدير طبق نظريه هاي جديد تفاوت دارد يكي اين كه به نظر فايول امور اداري (كه شامل تنظيم برنامه، سازماندهي، فرماندهي، هماهنگي و نظارت مي گردد) از ساير امور ششگانه فوق مجزا است و نبايد آن را با مديريت كه شامل كليه امور ششگانه موسسات مي شود، مخلوط كرد. ديگر آنكه در نظريه هاي جديد اصطلاح رهبري، به جاي فرماندهي به كار مي رود و اين از جهت مفهوم دموكراتيك

تري است كه رهبري نسبت به فرماندهي دارد.بنا بر طبقه بندي گيوليك، حروف لاتين اصطلاح نامبرده معرف وظايف مدير به شرح زير است:1-    تنظيم برنامه Planning)) شامل پيش بيني عمليات اساسي و تعيين طرق اجراي آن به منظور تامين هدف سازمان است.2-    تشكيل سازمان (Organizing) شامل تعيين صريح حدود اختيارات مي گردد كه طبق آن وظايف از هم تفكي مي شوند و در عين حال بين وظايفي كه اجراي آنها براي تحقق هدف معيني لازم است ارتباط و هماهنگي برقرار مي گردد.3-    كارگزيني (Staffing) شامل استخدام و كارآموزي و همچنين تامين شرايط مساعد كار مي گردد.4-    فرماندهي شامل عمل مداوم اخذ تصميم خاص يا كلي و صدور دستور به منظور هدايت و رهبري سازمان مي شود.5-    هم آهنگ كردن شامل عمل مهم تطبيق وظايف مشاغل مختلف سازمان به منظور تحقق يافتن هدف مطلوب مي گردد.6-    ارتباطات به معناي آنكه مجري كساني را كه در برابر آنها مسئول است از جريان پيشرفت امور آگاه سازد.گزارش دهنده و زير دستان او بايد در اثر مطالعه مدارك، تحقيق و بازرسي خود از پيشرفت امور اطلاع كامل داشته باشد.7-    بودجه بندي شامل تنظيم طرح مالي عوايد و مخارج سازمان و نظارت بر اجراي آن مي شود.مديريت علمي تيلور 1-    سيستم تيلور كه به نام مديريت علمي معروف است، شامل دو عنصر اساسي است. اول كشف تجربي بهترين طريقه انجام دادن هر عمل و اجزاء متشكله آن، تعيين مدت زمان لازم براي انجام عمل، تشخيص بهترين ابزار و ادوات لازم براي انجام عمل و چگونگي به كار بردن آنها در مرحله معيني از پيشرفت فنون و بالاخره تعيين بهترين طريقه جريان كار و توالي اجراي عمليات. 2-    تقسيم

كار بين مديران و كاركنان به نحوي كه مسئوليت كشف بهترين طرق انجام دادن عمليات و طرح ريزي آنها تهيه ابزار و ادوات لازم، قرار دادن مواد و وسايل مورد نياز در دسترس كاركنان به مقدار مطلوب و در زمان و مكان مناسب، و صدور دستورات و ايجاد تسهيلات مورد لزوم ديگر به عهده مديران باشد.به نظر تيلور عناصر و مكانيسم مديريت را نبايد با اصول آن اشتباه كرد زيرا مديريت علمي در واقع فلسفه معيني است كه از مجموعه اصول زير به وجود آمده است:اول- ايجاد علم واحدي براي انجام هر عمل به جاي روش غير علمي متداول.دوم- انتخاب كاركنان طبق روش هاي علمي و تعليم و آموزش آنان براي انجام وظايف محوله به جاي اينكه كاركنان خود مسئول انتخاب شغل و پرورش استعدادشان شناخته شوند.سوم- همكاري صميمانه با كاركنان به منظور اطمينان بر اينكه نتايج كارشنان با اصول و موازين علم موضوعه تطبيق كند.چهارم- تقسيم كار تقريبا مساوي كار و مسئوليت بين مديران و كاركنان بر اساس منطقي به جاي روش متداول در گذشته كه تقريبا تمامي كار و قسمت اعظم مسئوليت به كاركنان تحميل مي گرديد.مديريت علمي عنصر واحدي به شمار نمي رود بلكه فلسفه اي است كه عنصار متشكله آن عبارتند از: علم به جاي تجربه محض، هماهنگي به جاي افتراق، همكاري به جاي استقلال فردي و حداكثر توليد به جاي محدوديت محصول. هدف غادي مديريت علمي پرورش هر يك از كاركنان به حداكثر ظرفيت توليدي اوست.به نظر تيلور منافع كاركنان هيچگونه مغايرتي با مقاصد مديران دستگاه ندارد. و منابع مشترك اين دو دسته در صورتي تامين مي شود كه كارفرمايان بتوانند در اثر افزايش بازده

و نيروي توليدي كاركنان (با به كار بردن اصول و فنون مديريت علمي) ميزان سود خود را بالا ببرند، و بدين ترتيب بر مقدار مزد كارگران بيافزايند.تيلور كاركنان سازمانها را «انسان اقتصادي» فرض مي كرد كه صرفاً تحت تاثير انگيزه هاي مادي قرار مي يگرند و بدين جهت روي زمان سنجي و پاداش بر اساس مدت زمان مصروفه در انجام كار (Incentive Ray) تكيه مي نمود. بدون شك مدييرت علمي تيلور كه بر اساس كارسنجي، زمان سنجي و مزد سنجي استوار بود. مقدمه تحول عظيمي در افكار و فنون مديريت در صنايع و موسسات دولتي آمريكا و كشورهاي ديگر به شمار مي رود.اصول مديريتذيلاً به ذكر اصولي مي پردازيم كه علماي مذكور كم و بيش در نوشته هاي خود مورد بحث قرار داده اند.اصل هماهنگي و وحدت هدفاصل سلسله مراتباصل تخصصاصل وحد فرماندهياصل حيطه نظارتاصل تعادلاصول انعطاف پذيري و مداومت اصل كارائي پيروان مكتب رفتارگرايي با اسفتاده از علوم رفتاري (مانند روانشناسي، جامعه شناسي، مردم شناسي و ساير رشته هاي علوم اجتماعي) در مقياس وسيع نشان دادند كه موضوع انگيزش افراد بشر امر پيچيده اي است كه تنها با تحقيق از ديدگاه علوم رفتاري قابل درك است و از اين رو بررسي عوامل مختلفي كه در چگونگي رفتار سازماني افراد موثر است براي پي بردن به علل قلت بازدهي كار آنان بسيار مهم است و تنها بدين وسيله است كه مي توان در كشف علل قلت بازدهي و برطرف كردن آنها از طريق انگيزش، كارايي سازماني را بالا برد.سازمان غير رسميسازمان رسمي از اجتماعي يك عده از افراد تشكيل مي شود كه تحت رهبري سلسله مراتب اداري به منظور تحقق هدف معيني با يكديگر همكاري مي كنند. در

سازمان رسمي مشاغل تعريف مي شود و اختيارات، تكاليف و مسئوليت هاي هر شغل با صراحت كامل تدوين و تقرير مي گردد.روابط اجتماعي افرادهر در سازمان يك رشته روابط صرفا اجتماعي ميان افراد وجود دارد كه معرف تمايل يا بيزاري آنان نسبت به همكاري و معاشرت با يكديگر است.روابط تخصصيدر هر سازمان يك رشته روابط تخصصي مهم، به علت لزوم توزيع اطلاعات فني وجود دارد. در اين مورد متخصصان سازمان، بدون اينكه نسبت به انجام كار مسئوليتي داشته باشند، با قبولاندن نظرات خود در اجراي عمليات اعمال نفوذ مي كنند.نظر تيلور مخالف اصل «وحدت فرماندهي» است كه مورد قبول اغلب نويسندگان كلاسيك مي باشد. طبق اصل نامبرده، هر كارمندي بايد فقط از يك سرپرست دستور بگيرد و طبعاً مسئول يك نفر باشد، در حالي كه در سرپرستي تخصصي يا  چند جانبه يك كارمند علاوه بر مسئوليت مستقيم كه در مقابل سرپرست بلاواسطه خود دارد مكلف به اجراي دستورات ناظر تخصصي خويش نيز مي باشد.كانون هاي اخذ تصميم: به نظر هربرت سيمن كه يكي از نويسندگان معروف علوم اداري است، بهترين طريقه براي تجزيه و تحليل سازمان آن است كه كانون هاي اخذ تصميم و اشخاصي را كه تصميمات مهم مي گيرند، پيدا كنيم.شبكه ارتباطات:استقرار شبكه ارتباطات لازمه تشكيل سازمان است. ارتباطات وسيله موثري در نظارت اخذ تصميم روابط انفاردي هبري و ساير اعمال اداري به شمار مي رود شبكه ارتباطات، دستگاه اعصاب سازمان را تشكيل مي دهد. بدين جهت لازم است معلوم گردد چه مقامي درباره موضوع معيني با كدام مقام يا مقامات ديگر تماس مي گيرد.عوامل موثر در رفتار گروهي، پويايي گروه عوامل موثر در رفتار سازماني و پويايي گروه را مي توان به سه دسته متغيرهاي

زير تقسيم نمود:1-    متغيرهاي فردي، مانند طرز برخورد و چگونگي قضاوت، شخصيت و مهارتهاي فردي افراد گروه.2-    متغيرهاي محيطي، مانند: نوع وظايف، اندازه گروه و سيستم هاي پاداش.3-    متغيرهاي گروهي، مانند: درجه تاثير پذيري و نفوذ، چگونگي ارتباطات و ميزان كشش و جذابيت افراد گروه نسبت به يكديگر. عوامل موثر در رفتار فردي1-    ادراك 2-    انگيزش3-    رشد شخصيتادراك:ادراك مفهومي است كه در نتيجه دريافت اطلاعات حسي حاصل مي شود. مساله مهم اين است كه افراد (من و شما) ممكن است اطلاعات حسي معين را به طرق متفاوت درك و تفسير كنيم، زيرا چگونگي درك و تفسير اطلاعات حسي با عوامل متعددي (مانند سابقه ذهني و تجربيات گذشته، محيط فيزيكي، فرهنگ و ارزشهاي ما) ارتباط دارد.انگيزشانگيزش يعني تحريك افراد به انجام كار براي رسيدن به هدف هاي مطلوب، يكي از وظايف مهم مدير انگيزش افراد است به همكاري در جهت نيل به هدف هاي سازماني.سلسله مراتب نيازها: طبقه بندي مازلو نيازهاي فيزيولوژي نخستين و ابتدايي ترين نيازهاي بشر را تشكيل مي دهد. ولي به مجرد اينكه نيازهاي اوليه ارضا شد ديگر محرك به شمار نمي رود و انسان در صدد ارضا نيازهاي بعدي بر مي آيد.1- نيازهاي ايمني مانند رهايي از ترس، مصونيت از تجازهاي تبه كارانه و حفاظت در مقابل تغييرات جوي.2- عشق و محبت مانند نياز داشتن به روابط عاطفي در خانواده و بين دوستان و معاشرت و دوستي با مردم.3- قدر و منزلت به معني اينكه شخص از يك سو نزد خويشتن احساس قدر و منزلت كند و از سوي ديگر مورد ستايش و احترام ديگران قرار گيرد.4- نياز به خوديابي يا نيازهاي خودگرايانه، اين نياز عبارت است از تحقق بخشيدن

به ظرفيت و استعدادهاي ذاتي شخص يا به عبارت ديگر از قوه به فعل در آمدن توانايي هاي ذاتي.شخصيتسه دسته از عوامل به شرح زير در تشكيل و تكامل شخصيت موثرند:1-    عوامل فيزيولوژيكي: ادامه زندگي و رشد انسان تا حد زيادي ارتباط با عوامل موروثي دارد. مانند عوامل جسماني، وضع عضلات، دستگاه اعصاب و غدد.2-    عوامل گروهي: خانواده و مدرسه از مهمترين نهادهاي موثر در تشكيل شخصيت اوليه فرد به شمار مي روند. در مراحل بعدي تماس شخص با گروه هاي مرجع ضمن كار يا فعاليت هاي اجتماعي و تفريحي در تشكيل شخصيت موثر است.3-    عوامل فرهنگي: نقش اجتماعي فرد و ضمانت اجراي آن تا حد قابل توجهي تابع فرهنگ و ارزشهاي محيط است. به نظر يك عده از علماي اجتماعي فرهنگ و معتقدات افراد عامل موثري در طرز سلوك و رفتار اداري آنان به شمار مي رود. بعضي از عوامل فرهنگي مانند سنن و عادات ديرينه، عقايد مربوط به حرفه و شغل، روشهاي توليد، عادات انجام كار و سازمان اجتماعي جامعه، در طرز سلوك و رفتار اداري افراد موثر است.نظريه هاي سازماني و شيوه هاي مختلف مديريت در طول زمان مورد تحول و تكامل قرار گرفته است. در طي ده سال گذشته رويه خاصي زير عنوان تئوري سيستم براي بررسي هاي سازماني متداول گرديده است كه ممكن است به عنوان پايه و مبنايي براي به هم پيوستن و ارتباط نظريه هاي مختلف سازماني و شيوه هاي متعدد مديريت به كار رود.تعريف سيستماصطلاح سيستم به مجموعه اي از اجزا وابسته اطلاق مي شود. به عبارت ديگر سيستم به معناي يك كل به كار مي رود كه از تركيب اجزاء متعددي تشكيل يافته است. سيستم باز و بستهسيستم

معمولا به دو نوع تقسيم مي شود: سيستم باز و بسته. در نظريه هاي كلاسيك سازمان به عنوان يك سيستم بسته تلقي مي شود كه فقط بر عوامل و نيروهاي داخلي است و بدون ارتباط با محيط خارج مي تواند مسائل خود را از طريق سلسله مراتب و تقسيم كار و روابط رسمي در داخل دستگاه حل و فصل كند.در سيستم باز دستگاه نه تنها بايستي خود را با عوامل محيط خارج سازگار سازد بلكه دائماً خود را با عوامل متغير داخلي نيز منطبق مي سازد.سازمان در قالب سيستمسيستم سازماني دو جنبه دارد:يكي جنبه فني كه شامل وظائف تخصصي، ساختمان و ماشين آلات، وسايل و ابزار و تكنيك اي كار مي شود و ديگر جنبه اجتماعي كه مشتمل بر روابط كاركنان در داخل دستگاه مي گردد.اگر سازمان را به عنوان يك سيستم تلقي كنيم. سيستم مذكور از سيستم هاي فرعي متعددي مانند روابط بين افراد، سازمان رسمي، سازمان غير رسمي، روابط ناشي از نقش و مقام و روابط حاصل از محيط فيزيكي كار و تكنولوژي تشكيل مي شود. نمودار سيستمعمل ارتباطات و حفظ تعادل بين اجزا سيستم و مداومت تصميم گيري موجب مي شود كه همبستگي دروني و بروني سيستم جهت ثبات و يا رشد دستگاه تحقق يابد.استقرار مكانيسم بازخور براي حفظ تعادل پوياي سيستم ضروري است. منظور از بازخورد ترتيبات خاصي است كه موجب مي شود سيستم دائما اطلاعات لازم را درباره عملكرد خود (بازده) به دست آورد (ارتباطات) و چنانچه عملكرد سيستم با معيار و نتيجه مطلوب تطبيق نكند، سيستم خود به خود در جهت برطرف كردن انحراف (كنترل) تنظيم مي شود.تقسيم كار و طبقه بندي وظايف در تشكيل سازمانشكي نيست كه تقسيم وظايف بين واحدهاي

مختلف سازمان يكي از ضروريات سازمانهاي وسيع امروزي است. به مجرد همكاري چند نفر براي نيل به هدف هاي مشترك، تقسيم كار بين آنان ضرورت پيدا مي كند.اصولا وظايف سازمان به دو نوع تقسيم مي شوند: وظايف خاص مديريت و وظايف مربوط به اجراي عمليات، وظايف مربوط باجراي عمليات (Opstion) شامل كليه فعاليت هاي مختلفي مي گردد كه براي به انجام رساندن كار ضرورت دارد. من باب مثال در يك سازمان بازرگاني اموير از قبيل توليد، فروش و مهندسي جزء وظايف مربوط به اجراي عمليات محسوب مي شوند. از طرف ديگر وظايف خاص مديريت شامل وظايفي مي گردد كه براي هدايت و رهبري فعاليت هاي ديگران كه مامور اجراي عمليات هستند صورت مي گيرد. بدين لحاظ افرادي كه فعاليت هاي ديگران را هدايت و سرپرستي مي كنند (از رؤساي دوائر كوچك گرفته تا رياست كل سازمان) مدير ناميده مي شود.اهميت تقسيم كاربه طوري كه هانري فايول مي گويد تقسيم كار يكي از قوانين طبيعي است كه منظور از آن به دست آوردن نتيجه بهتر و زيادتر مي باشد.به تدريج كه عمليات سازمان توسعه مي يابد تقسيم كار و تخصص اهميت بيشتري پيدا مي كند زيرا در اين صورت لازم است كه انتخاب افراد براي انجام وظايف گوناگون طبق صلاحيت فني و شايستگي آنان به عمل آيد.در تقسيم كار بايد از تمايلات طبيعي افراد استفاده نمود زيرا بديهي است افراد كاري را كه از عهده انجام آن به خوبي بر مي آيند با ميل بيشتري قبول مي كنند و اين عمل بر كارائي آنان مي افزايد.1-    چنانچه براي انجام كار معيني به خدمات بيشتر از يك نفر احتياج نباشد، زيرا در اين صورت تقيم كار با صرفه جويي مقرون نيست.2-    چنانچه تقسيم كار مغاير با

عرف جامعه و يا به دلايل فني مشكل باشد.3-    چنانچه تقسيم كار باجزاء تابعه منطقي يا عملي نباشد. مثلا تجزيه يك رشته عملياتي كه با هم همبستگي بسيار نزديك دارند عاقلانه نيست.طبقه بندي وظايفبراي اجراي اصل تقسيم كار و تخصص، لازم است كه وظايف طبقه بندي شوند و عمليات مشابه به منظور امكان و تسهيل نظارت و هماهنگي در واحدهاي سازماني متمركز گردند.براي تشكيل سازمان تقسيم كار ضرورت دارد و براي تقسيم كار طبقه بندي وظايف ضروري است و براي طبقه بندي وظايف نيز مبناي طبقه بندي بايست معلوم باشد.مباني طبقه بنديدر نظريه هاي كلاسيك و بخصوصي در نوشته هاي لوترگيوليك، مباني طبقه بندي وظايف در تشكيل سازمان به شرح زير توصيف شده است.1.هدف (Purpoes)، به معني بازده (نوع خدمت يا نوع محصول) چنانچه سازماني بر حسب هدف تشكيل شود در وهله اول بازده دستگاه مورد توجه قرار مي گيرد. بازده يا به صورت خدمت است يا به شكل كالا.2. نوع عمليات يا تخصص (Function): اگر سازماني بر حسب نوع عمليات يا تخصص تشكيل شود در اين صورت كليه فعاليت هاي خاصي كه از نظر نوع و يا تخصص با هم تشابه دارند در يك واحد سازماني زير نظر مستقيم رياست سازمان متمركز مي شوند.3. منطقه عمليات (Place): در طبقه بندي بر حسب منطقه عمليات هر يك از واحدهاي سازماني كه زير نظر مستقيم رياست سازمان قرار دارد، مسئول رسيدگي به كليه اموري است كه دستگاه را در منطقه معيني كه حدود جغرافيايي آن مشخص شده است انجام مي دهد.4. ارباب رجوع (Clintele): چنانچه سازمان بر حسب ارباب رجوع تشكيل شود هر يك از واحدهاي

سازماني كه زير نظر مستقيم يك مدير قرار دارد مسئول رسيدگي و حل و فصل كليه اموري است كه مربوط به طبقه خاصي از ارباب رجوع يا مشتري مي شود.طبقه بندي وظايف در سازمانهاي دولتيسازمان بر حسب هدف مبناي تشكيل بيشتر موسسات دولتي هدف يا نوع خدماتي است كه سازمان براي تحقق آن به وجود مي آيد در سازمان بر حسب هدف كليه واحدهاي اداري و وظايفي كه براي اجراي هدف خاصي لازم است، در دستگاه واحدي متمركز مي گردد.1.    سازمان بر حسب هدف باعث سرعت عمل و تسريع در حل مسائل مورد ابتلاي دستگاه مي گردد.2.    تشكيل سازمان بر حسب هدف تا حد قابل توجهي از تكرار و اجراي وظايف به وسيله دستگاه هاي متعدد جلوگيري مي كند.3.    سازمان بر حسب هدف بيشتر با مقاصد دولت تطبيق مي كند و موجبات بهبود روباط دولت با مردم را فراهم مي نمايد زيرا مردم بيشتر خواهان نتيجه نهايي عمليات و برنامه هاي دولت هستند و به چگونگي اجراي عمليات و روشهاي كار چندان ندارند.4.    سازمان بر حسب هدف عمل هماهنگي را تسهيل مي كند زيرا رؤساي سازمان مي توانند درباره كليه امور لازم براي تامين هدف دستگاه شخصا تصميم بگيرند و بدين ترتيب تحقق هدف سازمان با سهولت بيشتري امكان پذير است.سازمان بر حسب نوع عملياتدر سازمان بر حسب نوع عمليات كليه كارمنداني كه حرفه معيني دارندع و با ابزار و ادوات مشابهي را به كار مي برند، در دستگاه واحدي متمركز مي گردند. محاسن تشكيل سازمان بر حسب نوع عمليات به قرار زير است:1.    سازمان بر حسب نوع عمليات حصول حداكثر استفاده از پيشرفتهاي فني

و حرفه اي را تسهيل مي كند و زمينه مساعدي براي اجراي اصل تخصص و تقسيم كار فراهم مي نمايد.2.    سازمان بر حسب نوع عمليات يك نوع تمركز ايجاد مي كند كه باعث صرفه جويي در كار و استفاده از وسايل و ماشين آلات مي گردد.3.    سازمان بر حسب نوع عمليات وسيله مفيدي به منظور نظارت مركزي به شمار مي رود. 4.    سازمان بر حسب نوع عمليات از نظر كارگزيني و ايجاد موازيني به منظور توسعه خدمات حرفه اي (Career Service) در دستگاه هاي دولتي مناسب تر از ساير مباني تشكيل سازمان مي باشد.سازمان بر حسب ارباب رجوع    در سازمان بر حسب ارباب رجوع كليه كارمنداني كه با دسته خاصي از مردم و يا شيئي معيني سر و كار دارند، صرف نظر از حرفه و مقاصد خدمت آنان، در سازمان واحدي متمركز مي گردند.فايده اساسي سازمان بر حسب ارباب رجوع تسهيل روابط دسته هاي مختلف مردم (مصرف كننده يا مشتري) با دولتي مي باشد. در اين صورت در عوض اينكه يك نفر براي جهات مختلفه مشكلات خود به موسسات متعددي رجوع نمايد فقط با يك سازمان تماس مي گيرد و با نتيجه امور او با سرعت بيشتري حل و فصل مي گردد.سازمان بر حسب محل عملياتاين نوع سازمان در تشكيلات داخلي كليه حكومتهاي ملي كه قلمرز آنها نسبتا وسيع است، ملاحظه مي شود. مثلا بعضي از شهرهاي بزرگ به چند منطقه تقسيم مي گردند و امنيت و شهرباني هر منطقه (كلانتري) به عهده سرپرست (كلانتر) واحدي كه ارتباطات با اداره مركزي از طريق وي صورت مي گيرد، سپرده مي شود.فوايد سازمان بر حسب محل عمليات

به قرار زير است:1.    سازمان بر حسب محل عمليات تسهيلات بيشتري در تامين هماهنگي و كنترل عملياتي كه در منطقه مشخصي انجام مي گيرد، ايجاد مي نمايد.2.    در سازمان بر حسب محل عمليات نيازمندي هاي مخصوص منطقه مشخصي بهتر مورد توجه قرار مي گيرد و بالنتيجه تطبيق برنامه عمليات با نيازمندي هاي ناحيه با سهولت بيشتري امكان پذير است.3.    سازمان بر حسب محل عمليات امكان صرفه جويي و تقليل هزينه را بيشتر مي نمايد، زيرا بدين وسيله كاغذ بازي كمتر مي شود و هزينه هاي كارگزيني، حمل و نقل و مسافرت كاهش مي يابد.عوامل اساسي در تقسيم كاررعايت اصول زير در تشكيل سازمان مهم است، منتها همانطور كه مذكور افتاد مدير بايد در به كار بردن اصول سازماني زير تعادل مناسب را حفظ كند.تخصص. شكي نيست كه تقسيم كار بايد به نحوي صورت گيرد كه استفاده از خدمات اهل فن و استعداد تخصصي افراد را ميسر سازد. براي اين منظور عمليات بالنسبه مشابه بايد در يك واحد سازماني متمركز شود.كنترل. طريقه تقسيم كار تاثير قابل توجهي در كنترل عمليات سازمان دارد. بديهي است چنانچه بخواهيم نتايج فعاليت هاي مختلف سازمان را ارزيابي نماييم. در اين صورت بايد براي فعاليت هاي مختلف سازمان واحدهاي متعدد ايجاد كنيم و حتي المقدور تقسيم فعاليت هاي مختلف بين واحدهاي سازمان به نحوي باشد كه نتايج فعاليت يك واحد وقوع انحراف در يك يا چند واحد ديگر سازمان را ظاهر سازد.هماهنگي عمليات. هماهنگي عمليات يكي از عوالم ديگري است كهدر تشكيل سازمان بايد مورد توجه قرار گيرد. نظر به اهميت هماهنگي گاهي ضرورت ايجاب مي كند كهحتي وظايف غير مشابه

تحت سرپرستي مدير واحدي قرار گيرد.صرفه جويي. مساله ديگير كه در تشكيل سازمان بايد مورد توجه قرار گيرد صرفه جويي در هزينه است. چنانچه تعداد طبقات و واحدهاي سازمان زياد باشد در اين صورت علاوه بر اشكالي كه اين موضوع ممكن است در سرعت ارتباطات به وجود آورد، هزينه دستگاه را نيز افزايش مي دهد، زيرا هر واحد جديدي كه تاسيس مي شود بالطبع نيازمند كارمند، ساختمان، اثاثه و و وسائل ديگري است.اثرات كامپيوتر در مديريتاستفاده از كامپيوتر موجب تمركز اطلاعات و تسهيل ارتباطات مي شود و ارتباطات و سرپرستي شخصي ضرورت كمتري پيدا مي كند. نتيجتاً وسيع كردن حيطه نظارت و تقليل تعداد طبقات سازمان با سهولت بيشتري امكان پدير مي گردد. و همين امر به نوبه خود ممكن است عدم تمركز و تفويض اختيارات بيشتري را ايجاب نمايد.تفويض اختيار و عدم تمركزنظريه هاي كلاسيك اختيارنظريه هاي متداول اختيار ناشي از فلسفه قديم بوروكراسي است كه ماكس وبر يكي از تاريخ نويسان آلمان، مبتكران آن به شمار مي رود. بنا بر نظريه وبر قدرت ناشي از مقام و دستورات مافوق صرفا به اعتبار اينكه شاغل مقام معيني است كه قانون حدود اختيارات آن را تعيين نموده، براي كارمندان زير دست لازم الاجرا مي باشد. طبق تحليل وبر، سازمان اداري يا بوروكراسي بر پايه اصول زير قرار دارد:1.    هر سازماني به حكم قانون ايجاد مي گردد.2.    اختيارات اداري ناشي از مقام است و صلاحيت و حدود اختيارات هر مقام را قوانين موضوعه و مقررات اداري تعيين مي كند.3.    سازمان اداري بر اساس سلسله مراتب رسمي قرار دارد و مادون قانوناً ملزم به رعايت دستورهاي مافوق

است.4.    دستورات اعم از دستورات كلي به صورت بخشنامه يا دستورهاي انفرادي بايد كتبي و جامع باشد تا هر كارمندي وظايف خود را به طور صريح و روشن بداند و مجال تعبير و تفسيري در بين نباشد. مجموعه بخشنامه ها و دستورهاي اداري به منزل قوانيني است كه بر دستگاه حكومت مي نمايد.قانون موقعيت  (Law of the Situation)به نظر ماري پاركرفالت، قانون موقعيت جوهر مديريت عملي است. دستورات جنبه شخصي و انفرادي ندارد، زيرا آنچه موجب صدور دستور يا اخذ تصميمي ميگردد موقعيت خاصي است كه در اثر عوامل متعددي مانند بررسي هاي فني و نظريات اهل خبره و اوضاع و احوال معيني ايجاد مي شود.تاييد نظريه خود فالت مي گويد امضا دستور توسط رئيس فقط يك مرحله از يك رشته مراحل متعددي است كه منتهي به صدور آن دستور گرديده است. بدين جهت در عوض اينكه صحبت از اختيارات قانوني كنيم، بهتر است كه وظايف و مسئوليتهاي شغل را صريحا تعريف نماييم. زيرا اخيتارات هر كسي صرفاً محدوده به مواردي است كه براي اجراي وظيفه وي لازم مي باشد. در اين صورت اختيارات افراد صرف نظر از سلسله مراتب اداري، بستگي بخصوصيات مشاغل آنان دارد.تفويض اختيارتفويض اختيار عبارت است از اينكه مدير قسمتي از اختيارات خود را به مرئوسين انتقال دهد. همينكه تعداد كارمندان سازمان از يك نفر تجاوز نمود، انتقال اختيارات عملا انجام مي گيرد بدين معني كه مدير قسمتي از اختيارات خود را به معاونني انتقال مي دهد و به همين ترتيب معاونين قسمتي از اختيارات خويش را به روساي ادارات تفويض مي كند.تفويض اختيار شامل سه مرحله زير مي گردد:1.    واگذاري

وظايف از طرف رئيس به مرئوسين بلاواسطه.2.    اعطاي جايزه و حق تصميم گيري (اخيتار) به منظور انجام تعهدات، استفاده از منابع مالي و انساني و ساير اقداماتي كه براي اجراي وظايف محوله لازم است.3.    تعيين مسئوليت مرئوسين در مقابل رئيس براي حسن انجام وظايف محوله بر حسب معيار و موازيني كه قبلا انتخاب شده است.اصول تفويض اختيارتفويض اختيارات تابع اصولي است كه مهمترين آنها به قرار زير است:1.    تفويض اختيار نسبت به قسمتي از اختيارات ممكن است نه نسبت به تمام آن.2.    انتقال اختيارات مسئوليت تفويض كننده را سلب نمي كند. صاحب اختيارات اصلي هميشه براي انجام وظايف محوله در مقابل مافوق خود مسئول است با تفويض قسمتي از اختيارات خود به مرئوسين مسئوليت وي زايل نمي گردد.3.    تفويض اختيارات قابل فسخ است. انتقال اختيارات صلاحيت تفويض كننده را سلب نمي كند و نامبرده مي تواند اختيارات مفوضه را بعضا يا كلا پس بگيرد.4.    تناسب بين اختيار و مسئوليت بايد حفظ گردد. مسئوليت تابع اختيار است زيرا نمي تواند كسي را مسئول نتايج عملي دانست كه اختيارات كافي براي انجام آن نداشته باشد.5.    تفويض اختيار بايد توام با تمركز نظارت مركزي است. عمليات دستگاه ممكن است، به منظور انطباق با شرايط عملي كار به صورت غير متمركز اداره  شود.محاسن تفويض اختيارفينفر مزاياي زير را براي تفويض اختيار قائل مي باشد.1)    افزايش بازدهي: بررسي هاي عملي در بعضي از موسسات آمريكايي ثابت مي كند كارگراني كه ميزان توليد و بازده كار آنان قليل است، بيش از كارگراني كه سطح توليد و بازدهي عمليات آنان زياد استمورد نظارت مستقيم سرپرستان بلاواسطه قرار مي گيرند.2)    ازدياد علاقه نسبت

به انجام وظيفه: به طوري كه بررسي هاي ديگر در موسسات آمريكايي نشان مي دهد رضايت خاطري كه كارمندان از انجام وظايف شغلي خود تحصيل مي كنند تا حدي بستگي به حدود نظارتي دارد كه بر عمليات آنان اعمال مي گردد.3)    تقويت همكاري دسته جمعي. تفويض اختيار و عدم تمركز عمليات موجب افزايش تمايل به همكاري دسته جمعي يا گروهي مي گردد زيرا انتقال اختيارات باعث مي شود كه افراد در اخذ تصميم هاي مختلف شركت جويند و به اين وسيله به مسئوليت هاي خود در قبال هدفهاي مشترك و امور سازمان واقف گردند.4)    تكامل انفرادي: تفويض اختيار فرصت مناسبي به افراد كم تجربه مي دهد كه با قبول مسئوليت در پيشرفت و تكامل خود بكوشند.5)    جلوگيري از اتلاف وقت مديران: وقت و انرژي روساي عاليه سازمان محدود است و بدين جهت اوقات آنان بايد صرف حل و فصل مسائلي گردد كه از نظر سازمان در درجه اول اهميت قرار دارد. انتقال اختيارات، روساي دستگاه را از رسيدگي به اموري كه ديگران نيز مي تواند به خوبي انجام دهند بي نياز مي سازد و بدين وسله از تراكم و انجماد امور جلوگيري مي شود.موانع تفويض اختيار1)    برخي از مقامات تصور مي كنند كه خود بهتر از ديگران مي توانند تصميم بگيرند.2)    نداشتن اعتماد نسبت به زير دستان و بيم از اينكه خود در مقابل مقامات مافوق مسئول رفتار زيردستان قرار گيرد.3)    فقدان اعتماد به نفس كه يك عامل رواني است ممكن است مانع پذيرش اختيارات از ناحيه مرئوس شود.4)    خودداري مرئوس از قبول اختيار ممكن است در نتيجه فقدان ضوابط و موازيني براي ارزشيابي و

برسي نتايج عمليات باشد. هماهنگي و ارتباطاتدو موضوع در تشكيل سازمان اهميت بسيار زيادي دارد:يكي تقسيم كار و طبقه بندي وظايف. و ديگري هماهنگ كردن عمليات واحدهاي مختلف سازمان به منظور تحقق هدفهاي مشترك دستگاه.در سازمانهاي بزرگ عوامل مختللي مانند كندي عمل ارتباطات تقسيم كار و تفويض اختيارات ايجاب مي كند كه مكانيسم موثري براي هماهنگ كردن عمليات افراد به منظور تحقق هدف هاي مشترك سازمان برقرار گردد. لزوم اين عمل بيشتر از اين جهت است كه تمايل گريز از مركز در اغلب واحدهاي سازماني وجود دارد بدين معني كه هر واحدي مممكن است خود را غايت وجودي سازمان بداندو از تاثير عمليات خود در نتايج فعاليت هاي ساير واحدهاي سازمان بي خبر باشد.هماهنگي و حيطه اختياراتسهولت هماهنگ كردن عمليات تا حد قابل توجهي بر روابط مستقيم مديران سازمان با واحدهاي تابعه بستگي دارد. بدينجهت چنانچه تعداد واحدهايي كه تحت سرپرستي مستقيم يك مدير قرار دارند به قدري زياد باشد كه امكانات سرپرستي موثر را محدود سازد، در اين صورت بديهي است كه هماهنگ كردن عمليات واحدهاي تابعه مشكل خواهد شد. بدين ترتيب محدود كردن حيطه نظارت روساي سازمان براي تسهيل عمل هماهنگي لازم است.موضوع حدود حيطه نظارت يكي از مسائل مهم در نظريه هاي كلاسيك سازمان و مديريت به شمار مي ؤود. همانطور كه قبلا هم توضيح داديم بعضي از علماي سازمان و مديريت مانند يك ارويك تعداد افرادي را كه سرپرستي عمليات آنان از عهده يك نفر به خوبي بر مي آيد تعيين نموده اند به نظر اوريك هيچ انساني نمي تواند عمليات بيش از پنج الي شش نفر را به نحو موثري

مستقميا نظارت نمايد. به عقيده وي چنانچه تعداد افرادي كه گزارش عمليات خود را به سرپرست واحدي مي دهند از پنج به شش نفر افزايش يابد، منابع انساني 1 و 20% افزايش مي يابد ولي بر مشكلات وظايف هماهنگي وي تقريبا صد در صد اضافه مي شود.به طور كلي حد مطلوب حيطه نظارت خود در سازمانهاي مختلف و شرايط متفاوت يكسان نيست و با عوامل متغير زير ارتباط دارد:ميزان لزوم سرپرستي: نوع وظايف سازمانهاي مختلف و همچنين نوع وظايف واحدهاي مختلفه يك سازمان فرق مي كند و بدين جهت لزوم سرپرستي عمليات بعضي از واحدهاي سازمان بيش از لزوم نظارت بر فعاليت هاي واحدهاي ديگر آن است تنوع و اهميت وظايف مختلفي كه در سازمان صورت مي گيرد. در حدود حيطه نظارت موثر است در مواردي كه نوع و اهميت عمليات سرپرستي دقيق را ايجاب مي كند، احيتياج به محدود كردن حيطه نظارت زيادتر مي شود.قدمت سازمان: بدون شك قدمت سازمان در تعيين حدود حيطه نظارت موثر است زيرا سازمانهاي اداري نيز مانند افراد انساني مراحل طفوليت، بلوغ، رشد و كهولت را طي مي كنند. نيازمنديهاي دستگاه در هر مرحله متفاوت مي باشد.عدم تمركز: از طرف ديگر حدود حيطه نظارت بستگي به درجه عده تمركز عمليات سازمان دارد. مديري كه درباره اغلب مسائل شخصا تصميم مي گيرد امور عده كمتري از افراد را مي تواند مستقيما سرپرستي كند تا مديري كه بيشتر اختيارات خود را به ديگران تفويض نموده و فعاليت هاي آنان را فقط رهبري مي كند.اصول هماهنگياصول چهارگانه ماري باركرفالت كه ذيلا بيان مي گردد مباني هماهنگي را تشكيل مي دهد.هماهنگي از طريق

بررسي تاثير متقابل عمليات واحدهاي دستگاه: همبستگي عمليات واحدهاي مختلف سازمان از نظر تحقق هدفهاي مشترك به قدري منهم است كه هماهنگي كامل بدون در نظر گرفتن تاثير متقابل عمليات يك واحددر فعاليت واحدهاي ديگر امكان نخواهد داشت.بدين جهت بررسي تاثير متقابل عمليات واحدهاي مختلف دستگاه به منظور هماهنگ كردن كليه فعاليت هاي سازمان لازم است.هماهنگي از طريق ارتباط مستقيم: همانطور كه توضيح خواهيم داد ارتباط بين روساي واحدهاي سازمان از دو طريق مجاري رسمي سازمان با كندي صورت مي گيرد و بدين جهت هماهنگ كردن عمليات دوايري كه با يكديگر همبستگي نزديك دارند ايجاب مي كند كه بين روساي آنها ارتباط مستقيم برقرار گردد.از اين رو لازم است كه به تصدي هر واحد عمليات خود را با وظايف واحدهاي ديگر كه در رديف آن قرار دارند هماهنگ سازد.هماهنگي در مراحل اوليه. تماس مستقيم بين روسايت دواير بايددر مراحل اوليه شروع كار برقرار گردد حصول توافق ميان روساي دواير بعد از تعيين خط مشي سازمان و تنظيم برنامه عمليات مشكل است. البته چنين توافقي ممكن است به صورت ظاهر موجود باشد ولي توافق واقعي در صورتي امكان خواهد داشت كه روساي دواير هنگام وضع خطر مشي با يكديگر تبادل نظر نمايند و مسائل خود را مورد بحث قرار دهند زيرا در اين صورت احتمال تعديل نظريات وجود دارد.هماهنگي به صورت يك جريان مداوم. لزوم هماهنگ كردن عمليات محدود به مواقع خاصي نمي باشد به عبارت ديگر روساي سازمان نبايد فقط در صورت ظهور مسائل دشوار با يكديگر ملاقات و تبادل نظر كنند. بدين جهت لازم است كه ترتيب مداومي براي تضمين هماهنگي در مراحل مختلف

عمليات سازمان برقرار گردد.ارتباطاتارتباطات عبارت از توزيع اطلاعات به منظور هدايت رفتار انساني است شبكه ارتباطات دستگاه اعصاب سازمان را تشكيل مي دهد.ارتباطات يك سيستم تلقي مي شود كه عناصر ضروري آن عبارتند از پيام دهنده. پيام گيرنده و بازخور اطلاعات جهت كنترل. در سيستم ارتباطات از يك سو دريافت كننده اطلاعات بايستي قصد و نيت فرستنده اطلاعات را به خوبي درك كند و از سوي ديگر لازم است كه از طريق مكانيسم بازخور (براي كنترل) فرستنده اطلاعات اطمينان حاصل كند كه دريافت كننده اطلاعات قصد و نيست او را به خوبي درك كرده و رفتار او در جهت نيل به هدفهاي مورد نظر هدايت شده است.موانع ارتباطاتموانع ارتباطات بيشتر جنبه رواني و فرهگي دارد.موانع رواني: ارتباطات به وسيله الفاظ صورت مي گيرد. منتهي تفسيري كه افراد از معاني و مفاهيم الفاظ در ذهن خود به عمل مي آورند بستگي به چگونگي فرهنگ و عقايد و تجربيات آنان دارد. تعداد لغاتي كه در زبانهاي مختلف موجود است محدود مي باشد در حالي كه الفاظ مذكور براي بيان و تعريف وقايع، تجربيات و روابط بي حد و حصري به كار مي رود. بدين جهت وقتي كه اصطلاح معيني استعمال مي شود مفهوم ذاتي ندارد بلكه معني آن منوط به چگونگي تفسيري است كه مخاطب در ذهن خود از مفهوم آن به عمل مي آورد تفسير فوق تابع فرهنگ و عقايد و تجربيات اوست.به علاوه اختلاف در سطح تحصيلات موانع فني متعددي در جريان ارتباطات ايجاد مي كند زيرا مقررات اداري اغلب در قالب اصطلاحات و عباراتي ك فهم آن شم علمي لازم دارد تقرير مي گردد

و بدين جهت نمي توان انتظار داشت كارمنداني كه اطلاعات آنان محدود است به درستي از عهده تفسير مقررات و آيين نامه هاي اداري بر آيند.ارتباطات عموديارتباطات عمودي از طريق سلسله مراتب و مجاري رسمي سازمان به عمل مي آيد همانطور كه در قبل توضيح داديم كثرت تعداد طبقات سلسله مراتب سازمان ممكن است موجب كندي عمل ارتباطات گردد. بدين جهت بعضي از نويسندگان تقليل تعداد طبقات عمودي سازمان را براي تسهيل و تسريع عمل ارتباطات لازم مي داننند.چستر بارنارد اصول و قواعدي براي استقرار سيستم عمودي ارتباطات مي شمرد كه ذيلا بيان مي گردد:1)    مجاري ارتباطات بايد كاملا معلوم و مشخص باشد2)    مجاري ارتباطات هر كارمندي بايد معين گردد.3)    مجاري ارتباطات بايد حتي المقدور كوتاه و مستقيم باشد.4)    مجاري ارتباطات بايد تماما به كار رود.

مديريت دانش

اصغر محمدي فاتح-محمد صادق سبحاني-داريوش محمدي تلخيص: مرضيه شيخ كانلو- خلاصه كتاب: فصل اول: اچشم اندازي از مديريت- دانش اساسي ترين مشخصه سازمان هاي هوشمند قرن21 ،تاكيد بر دانش واطلاعات است.برخلاف سازمان هاي گذ شته سازمان هاي امروزي داراي تكنو لوژي پيشرفته بوده ونيازمند تسخير،مديريت وبهره برداري از دانش واطلاعات به منظور بهبود كارايي،مديريت وپيگيري تغييرات پايان ناپذير هستند.دانش ابزار قدرتمندي است كه مي تواند تغييرات را در جهان به وجود اورده ونواوري ها را ممكن  سازد.نوناكا(1998)در مقاله اي در مجله كسب كار هاروارد مي گويد:>الفرد مارشال عنوان مي كند بيلي وكلارك(2000)مدعي هستند كه .كروپلي( 1998)<با اشاره به اينكه اهميت جنبه انساني مديريت دانش را خاطرنشان مي كند. داده منتقل مي شود ،اطلاعات تسهيم مي شود،اما دانش صفتي از افراد و جوامع است كه به سادگي قابل انتقال نيست

.توبياز(2000)عنوان مي كند كه دو دارايي بزرگ وجود دارد كه سازمان ها صاحب آن هستند:يكي افرادي كه در آن سازمان كار مكنند و ديگري دانشي كه درذهن كاركنان سازمان است.بنابر اين دانش را بايد خلق،ذخيره نمود وبه كار برد كه اين وظيفه مديريت دانش است.مديريت دانش ابزار مهمي است كه سازمان ها از طريق آن بهتر مي توانند دانش واطلاعات را مديريت كنند.در قرن21سازمان ها ذاتا رقابتي،ثابت قدم و پيشگام مي باشند.سازمان ها بايد براي اجاد و كنترل دانش،داراي سازوكارهاي باشند با اين حال بسياري از سازمان ها هنوز فعاليت مديريت دانش را به طور رسمي مورد بررسي قرار نداده اند احتمالا علت اين بي توجهي اين است كه اكثر سازمان ها مفهوم مديريت دانش و اهميت آن را درك ننموده اند.1-2-مفهوم دانش وتاريخچه مديريت دانش :تاريخچه وتكامل مديريت دانش به لحاظ اينكه از حوزه هاي مختلفي ظهور يافته است،روشن ودقيق نيست.تعدادي از نظريه پردازان مديريت دانش مثل(پيتر دراكر،استراسمن،پيتر سنگه و....)به تجلي مديريت دانش كمك كرده اند.دراكر واستراسمن به اهميت روبه رشد اطلاعات ودانش صريح به عنوان منابه سازماني تاكيد كرده اند وسنگه به بعد فرهنگي دانش يعنيتمركز كرده است.از سال 1970تا سال1990تعدادي از شركت هاي مشاوره،برنامه هاي مديريت دانش را شروع كردند وتعدادي از شركت هاي مشهور اروپايي،ژاپني وامريكايي برنامه هاي مديريت دانش را نهادينه كردند و طي سال هاي 1991،1994،1995مطالعاتي در مورد مديريت دانش توسط نظريه پردازاني مثل(اورت راجرز،دوك انگلبارت،راب آكسين ودان مك كراكن،تا استوارت)به وقوع انجاميد.فعاليت اورت راجرز(1970)درموردو تحقيق آلن در خصوصبه درك اين كه دانش چگونه در سازمان ها توليد شده ومورد استفاده قرار مي گيرد كمك كرده است.شايد گسترده ترين

كار مطالعاتي در زمينه مديريت دانش مربوط به كاراكوجيرو نوناكا وهيروتاكاتاكه اوچي(1995)در كتاب شركت دانش افرين با عنوانباشد.تا اواسط دهه90ابتكارات در زمينه مديريت دانش بواسطه اينترنت در حا اوج گيري بوده است كه در اين سال جامعه اروپا خواستار اختصاص بودجه به پروژه هاي تحقيقاتي مديريت دانش شده كه باعث شده امروزه سازمان هاي حرفه اي به رابطه بين مديريت دانش با حوزه هاي مانند الگوگيري،بهترين تجربيات،مديريت ريسك ومديريت تغيير مي پردازند. 1-3-مديريت دانش و تعاريف آن :تعاريف زيادي از دانش و مديريت دانش وجود دارد  كه به طور خلاصه به آنها اشاره ميكنيم ،دانش عبارت اند از تركيبي ار داده ها  واطلاعات  كه تغربيات ،عقايد و مهارت هاي متخصصان  به آنها افزوده شده و نتيجه آن ايجاد دارايي با ارزش است كه در تصميم گيري كاربرد دارد و مديريت دانش عبارت اند از  مجمو عه اي از فعاليت ها است كه به شركت كمك كرده تا دانش را در داخل وخارج سازمان به دست آورد و از ديدگاه علم اقتصاد تعريف مديريت دانش  عبارت است از بهره برداري كار آمد از منابع نامملوس مرتبط با دانش ،در همه ي بخش هاي اقتصادي براي ارتقاء بهره وري و كيفيت همه ي عوامل سنتي توليد . در تعريف  بالت (2000)مديريت دانش ،فرآيند تسهيل فعاليت هاي مرتبط با دانش نظير خلق ، كسب ،تغيير شكل و استفاده از آن است . هدف سازمان از بكارگيري دانش ،تطبيق مداوم خود با محيط خارجي (بازار ،شرايط اجتماعي -سياسي و تر جيات مشتري) است . مديريت دانش ،فرآيند  سيتما نيك منسجمي است كه تركيب مناسبي از فناوري هاي اطلاعاتي و

تعامل انساني را بكار مي گيرد تا سرمايه هاي اطلاعاتي سازمان را شناسايي ،مديريت و تسهيم كند .  هفت سطح دانش در سازمان ممكن است وجود داشته باشد 1- دانش مشتري 2-روابط     3-بينش هاي محيط كسب و كار 4-حافظه ي سازماني5- دانش در فرآيند 6-دانش در توليدات و خدمات 7-دانش در افراد. 1-4-انواع دانش : مهمترين كمكي كه مي توان به مديريت دانش كردشناخت انواع دانش و بيان تفاوت هاي آنهاست . دانش هم ضمني است «در ذهن افراد » وهم صريح «كد گذاري شده در اسناد و پايگاه داده ها» كه تمايز بين اين دو دانش در معني عبارت هاي (فوت وفن رموز كار)و «دانش گذاره اي »نهفته است وتفاوت آنها در قابليت انتقال آنهاست . دانش سريع ،انتشار ساده و سريع آن بين افراد ودر همه ي زمان ها قابل تشخيص استو ميتوان آن را كد گذاري كرددر صورتي كه دانش ضمني قابل كد گذاري نبوده و تنها مي توان با بكار گيري اش آنرا مشاهده كرد ودر عمل  آنرا بدست آورد از اين رو انتقال آن كند وپر هزينه است . مائلوب(1999)دانش را در پنج گروه دسته بندي كرده است 1-دانش علمي 2- دانش هوشي 3-دانش روحاني 4- دانش غير ضروري 5- دانش سر گرمي «امور روزمره» . 1-5-چرخه ي حيات مديريت دانش :  مديريت دانش از يك فرآيند چند مرحله اي پيروي مي كند ؛يعني اينكه دانش آفريني سازمان داراي مراحلي است كه شناسايي هر يك از آنها در درك مديريت دانش مفيد است اين مراحل به صورت زبر بوده و به چرخه ي حيات ،مديريت دانش معروفات 1-خلق 2- سازمان

دهي 3-ذخيره 4-توزيع 5-كاربرد دانش . موضوعي كه وجود دارد اين است كه در هر يك از مراحل چرخه ي حيات دانش،عواملي وجود دارد كه اجراي هر يك از مراحل را ممكن مي سازد  براي مثال در سازمان دهي وذخيره ي دانش ،تكنولوژي اطلاعات نقش اصلي را باز مي كند .1-6 عوامل تشكيل دهنده ي  چرخه ي مديريت دانش : مديريت دانش داراي هشت عامل اصاصي است كه چرخه ي آنرا تشكيل ميدهد:1-   دانش2 -كسب دانش 3- ثبط دانش 4-تسهيم دانش 5-بهره گيري از دانش 6- حفظ ونگه داري دانش 7-اهداف دانش 8- ارزيابي دانش .1-7-تشريع عناصر اصلي چرخه ي حيات مديريت دانش:1-7-1-تسهيم دانش عبارت است از فعاليت هاي انتقال و توزيع دانش (ضمني وصريح) از يك شخص ، گروه يا سازماني  به شخص ،گروه  يا سازماني ديگر  سونگ (2000)  مشخص ساخت  كه از طريق تسهيم دانش اثر بخش ،سازمان ها مي توانند كار آيي خود را بهبود بخشيده  و هزينه هاي آموزشي و ريسك هاي ناشي ار عدم اطمينان راكاهش دهند  بارتول تسهيم دانش را اينگونه تعريف مي كند:تسهيم دانش عبارت است از اشتراك اطلاعات مناسب ، ايده ها ،پيشنهاد ها وتخصص ها با ديگران در يك سازمان . كنلي و كلووي (2003) ادعا مي كنند كه تسهيم دانش  مجموعه اي از رفتارها است كه مستلزم  مبادله ي اطلاعات ياكمكبه ديگران است .1-7-2-توليد دانش  خلق دانش ، منبع كليدي نو آوري در هر سازماني است . عامل حياتي در بحث مديريت دانش ،توليد وانتشار اطلاعات ،تفسير اطلاعات پردازش شده و تبديل آنها به دانش است . چندين روش وجود دارد كه به وسيله ي

آنها مي توان دانش را براي سازمان توليد كرد1- اكتساب يك سازمان بادانش آن است ويا استخدام افرادي كه دانش مورد نظر سازمان را با به همراه دارند 2- استخدام مشاوران خارجي  ويا كمك به توليد دانش جديد از طريق حمايت هاي از تحقيقات دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي  با اميد به اينكه مزايايي در آينده عايد سازمان گردد 3- تاسيس مراكز تحقيقاتي در سازمان به منظور توليد ايده هاي جديد و سپس تكنولوژي و توليدات تجاري .روش هاي ديگري هم وجود دارد كه به وسيله ي آن دانش كد شده يا به درون سازمان آورده مي شود اين متد ها  عبارت اند از :داده كاوي  واستخراج دانش .داده كاوي متشكل از متد ها و متولوژي هاي مرتبط به هم است كه در جهت كشف واستخراج خود كار الگو ها ، روابط ، تغييرات وساختار هاي معني دار داده ها بكار ميرود  وبه عنوان يك تكنولوژي كليدي است كه شركت ها را توانمند مي سازد كه بطور خودكار داده هارا انتخاب ،فيلتر ،غربال و به همديگر مربوط كنند . يافته هاي حاصل از آن را مي توان در حوزه هاي مختلف مانند مديريت ريسك ، بازار يابي ، آشكار سازي  خطا ومديريت روابط مشتري بكار برد . امكان داده كاوي از اطلاعات متني ، آنرا  به عنوان يك حوزه ي تحقيقاتي  غني در آينده قرار خواهد داد . متن دلالت بر اطلاعات وسيع وغني دارد  ولي در اصل تحليل خود كار اشكال خام با دشواري همراه است  . به همين صورت ،داده كاوي متن در مقايسه  باديگر حوزه هاي داده كاوي داراي پروژه هاي تحقيقاتي

و توليدات تجاري كمتر است .براي كشف روند ها الگوها،اغلب داده كاوي هاي استاندارد در پايگاه داده ها به شكلمخودكار در مي آيند اما درخصوص متن كاوي ،هدف عبارت است از جستجوي روند ها والگوها درشكل تكه هايي از داده ها در مقياس بزرگي از متن . استخراج دانش ،فرآيند استخراج اطلاعات از يك منبع خبره است  مانند مصاحبه با متخصص در حوزه اي خاص.1-7-3-كدگذاري دانش :دانش توليد شده را بايد بتوان در شكل كه براي همه قابل دسترس وقابل استمناد باشد ، ذخيره كرد براي كد گذاري دانش ،تكنولوژي ها و روش ها ي مختلفي وجود داردكه بر مبني نوع اطلاعاتي كه بايستي كدگذاري شود  متفاوت است  برطبق داونپورت و پروساك(2000)هدف از كد گذاري دانش عبارت است از « تبديل دانش به شكل كاربردي وقابل دسترسي ». در دل اين تعريف كلي ،گام ها ومتد هاي مختلفي وجود دارد مانند:توضيح،طبقه بندي ،مدل سازي و ترسيم دانش در شكل كد گذاري شده.  شكل اخير دانش به دانش ضمني  معروف است كه يكي از حوزه هاي چالشي مديريت دانش است كه براي كد گذاري در پايگاه داده مشكل است . دانش ضمني را مي توان به صورت زير تعريف كرد:«دانشي كه محصول رفتار بود . ويا تشكيل دهنده ي حالت روحي است ،اما براي ذهن خود آگاه قابل دسترسي نيست ».1-7-4-انتقال دانش :قابليت انتقال پذيري دانش و اطلاعات يك عامل تعيين كننده در ظرفيت سازمان براي نائل شدنبه مزيت رقابتي پايدار است . موضوع قابليت انتقال ،هم در حوزه هاي درون سازماني (بين واحد هاي وظيفهاي وسطوح مديريت )وهم در حوزه هاي درون سازماني (زنجيره ي

تامين و سرمايه گذاري مشترك ) كاربرد دارد  عامل حياتي در جريان دانش در درون سازمان درك تمايز بين دانش ضمني ودانش صريح است .بر طبق نظر نانسي ديكسون (2000)پنج نوع اصلي ار انتقال تسهيم دانش در سازمان وجود دارد كه شامل انتقال سريالي ،انتقال نزديك،انتقال دور ،انتقال استرتتژيك وانتقال خبره است .هر كداماز اينها  بسته به اهداف ،متد ها وروشي كه بكار گرفته مي شوند ،فرق دارند . انتقالسريالي نوعي از انتقال دانش است كه دانش ضمني و صريح كه در يك حوزه  يا زمينه بدست آمده براي استفاده ي بعدي به حوزه يا زمينه ديگر انتقال داده مي شود . در كل،اين حالت  مي تواند  براي تيم هاي كاري مناسبباشد . انتقال نزديك : اين انتقال صرفاً شامل انتقال صريح و اطلاعات خاصي كه يك تيم براي براي انجام يك وظيفه لازم دارد به تيم ديگري كه همان وظيفه را انجام مي دهد انتقال داده مي شود . اين نوع از انتقال عموماً براي ظايف روتين ، تكراري و مشابه مناسب بيشتري دارد . اغلب اين نوع از اطلاعات  توسط ابزار هاي الكترونيكي توزيع شده  وبه صورت صريح بوده  وتا حدي خلاصه ودقيق است . انتقال دور به تسهيم دانش بين تيم ها در يك سازمان اشاره دارد واغلب نبشي از همكاري بين تيم ها با استفاده از روش هاي رودر رو  ياديگر روش هاست  زيرا در اينجا اطلاعات از نوع ضمني بوده وبه آساني نميتوان آنها را ضبط كرده وانتقال داد . انتقال دور براي اطلاعاتي مناسب است كه   غير تكراري است . انتقال استراتژيك  عبارت است از انتقال دانشي كه بر

كل سازمان اثر گذار است . در اين نوع انتقال ،هم دانش ضمني وجود دارد وهم دانش صريح و هم براي راه حل هايي مناسب است كه غير تكراري بوده  ودر سطح بالاي سازمان قرار دارن ،مانند دانش مورد نياز براي مديران  زمان واكتساب آن . انتقال خبره عبارت است از  بدست آوردن دانش  صريح از خبرگان و متخصصان . اين حالت زماني اتفاق مي افتد كه حجم پيچيذگي وظايف  خارج از توانايي دانشي اعضاي تيم  در سازمان باشد . در اين حالت چون شكل اطلاعات «cops»است . تعريف آن « گروهي از افراد كه به موضوعات ومسائل خاص علاقه مندند  ودانش وتخصص خود را از طريق تعاملات مداوم در اين حوزه هاي خاص عمق مي بخشد ». 1-8-باز نمايي دانش :عبارت است از مشخص كردن موضوعات دانش وروابط بين آنها كه اين كار اشكال مختلفي به خود مي گيرد  بازنمايي دانش به رايانه ها  اين اجازه را مي دهد كه اطلاعات ذخيره شده  به روش خاص را مجدداً شكل بدهند ودوباره از آنها استفاده كنند . نقشه برداري مفهومي ،  شبكه هاي معنايي ،ابر متن ،مدل سازي اطلاعات ، فهرست بندي مفهومي ، مثال هايي از باز نمايي دانش  به روش هاي مختلف  هستند.  نقشه برداري مفهومي . ريشه در تكنيك هاي آموزشي دارد كه براي بهبود درك ، حفظ مطالب وكمك به نوشتن  بكار ميرود .  يك نقشه، تصويري از ايده ها يا موضوعات بوده و بيانگر روش هايي است كه  اين ايده ها وموضوعات به همديگر مرتبط مي شوند . شبكه هاي معنايي:  اين شبكه ها تكنيكي براي بازنمايي دانش هستند  آنها

متشكل ازگروه هايي با ارتباط هايي خاص هستند . گروه ها در شبكه هاي معنايي  نشان دهنده ي مفاهيم هستند .  يك مفهوم ، يك بخش يا يك مجموعه  انتزاعي است كه زير مجموعه ي آن  به دليل خواص مشتركي كه دارند  با همديگر گروه بندي مي شوند . امروزه ابر متن ها (شبكه معنايي گسترش يافته)  كه در اينترنت بكار گرفته مي شود  براي اغلب مردم شناخته شده هستند .  مدل سازي اطلاعات با تصريح  دقيقي از معناي يك متن سروكار دارد ودر جهت روشن سازيروابطمعنايي مورد استفاده قرار مي گيرد .اين تكنيك از طريق توسعه  كاربرد هاي جديد نرم افزاري  براي الزامات  كسب وكار  بكار مي رود. 1-9- زنجيره ي دانش :  بسياري از محققان زنجيره از دانش ،اطلاعات وداده ها را مفهوم سازي مي كنند . هر سطح از زنجيره بر مبناي يكي از سه مورد (داده ،اطلاعات ،دانش )طرح ريزي شده است . براي مثال داده ها براي ايجاد اطلاعات مورد نياز است . اما اطلاعات  مستلزم   چيزي بيشتر از داده ها است. 1-10-پاراديم  هاي مديريت دانش : به لحاظ طبيعت بين رشته اي مديريت دانش ،تحقيقات ونظريه ها منعكس كننده  دو پاراديم اساسي هستند :تكنولوژي واجتماع -سازماني .اين دو پاراديم  بنام فني رايانه اي وارگانيك هم معروف هستند.پارادايم ار گانيك به رشته هاي علمي غير رايانه اي  و پويا يي هاي  گروهي موجود در محيط تاكيد دارد واهميت منابع انساني  سازمان را مطرح مي كند ؛پارادايم فني  اداره نمايي  با مدل هاومفروضات  از پيش تعريف شده وموضوعات نرم افزار و سخت افزار سر وكار دارد . اين رويكرد، انعكاسي از

ديدگاه  مالهوترا (1998)در خصوص دانش است .  وي ديدگاه    خطايي و غير زمينه اي  دانش را مطرح مي كند  كه بر مبناي مدل هلي رياضي و اكتشافي است . در اين رويكرد راه حل هاي  مرجع براي مشكلات  سازماني تشخيص داده  مي شود . پارادايم فني رايانه اي  نشان دهنده ي رويكرد ي از دانش است  كه با نهادينه سازي  بهترين تجربيات براي امور  قابل پيش بيني ، فصلي و روتين مناسب است . بر عكس پارادايم  ارگانيك «كلوژي دانش» نشان دهنده ي  يك رويكرد  پويايي است  كه با تنوع همراه بوده  و حاكي  از باز  آزمايي مستمر است .  در چنين  محيطي بايد  به  حد اكثر سازي  انطباق  تاكيد كرد نه بهينه سازي . به طور خلاصه ويژگي هاي پارادايم  هاي كلي  مديريت دانش  به صورت زير است  1-  پارادايم فني / رايانه اي « تكنولوژي2- فني گرا 3- خطي (مكانيكي ) 4- فقط صريح 5- ايستا6-  بهينه سازي» پارادايم  ارگانيك « 1-اجتماعي  سازماني 2- انسان گرا 3- غير فعلي ( نا پيوسته) 4- صريح وضمني 5-پويا 6-  انطباق پذير » كارهاي مشابه در اين خصوص  به  فسن ، نوهرياو تي يرني  بر ميگردد .  آنها دو استراتژي براي مديريت دانش  در شركت هاي مشاوره اي و كامپيو تري  شناسايي كرده اند . استراتژي كد گذاري  در وهله ي اول  به استفاده از تكنولوژي اطلاعات  براي كد گذاري دانش  متمركز است  در حالي كه استراتژي شخصي سازي ،دانش را به عنوان  چيزي كه در ذهن  افراد قرار دارد و با تماس هاي فردي  به بشتراك گذاشته  مي شود در نظر مي گيرد. فصل دوم

: «مديريت دانش از منظر مديريت استراتژيك»1-2-روشي  كه استرتژي ها در دهه هاي گذشته   بر مبناي آن تدوين مي شد ،امروزه كاربرد چنداني ندارد . اين پديده تاحد زيادي  به تغييرات استراتژيك  دانش و اطلاعات نسبت داده مي شود،دانش، محرك استراتژي  واستراتژي، محرك دانش است ، لذا بدون وجو د يك ارتباط بين مديريت  دانش و استراتژي سطح سازمان  و كسب وكار ، حتي بهترين سيستم مديريت دانش  هيچ تلقي خواهد شد . استراتژيست هابايستس  به تائيد عميق دانش در تدوين استراتزي سازمان  وموفقيت هاي سازماني  توجه داشته باشند .ضمناً سازمان ها بايد اطمينان حاصل كنند كه    استراتژي وبرنامه ي دانش آنها  با خواسته هاي كلان سازمان سازگاري داشته و تكنولوزي  ها وفنون ، منابع، نقش ها  و مهارت ها باآن تناسب دارند . هنگامي  كه چنين همراستايي بين استراتژي مديريت دانش و استراتژي سطح سازمان  وكسب وكار بر قرار شد ، سيستم مديريت دانش در جهتي حركت ميكند كه اميدواري رادرخصوص مزيت رقابتي بلاند مدت ايجاد كرده و عملكردد مديريت استراتزيك را درمحيط هاي متغيير  ومتلاطم بهبود بخشيد. ايده اصلي درمديريت  استراتژيك نيل به عملكرد  برتر وحفظ آن است .2-2-  دانش و مديريت  استراتژيك: لويز(2005) بحث مي كند  كه دانش و رقابت هاي سازماني ، اشكالي از دارايي هاي استراتژيك است كه اهداف بلند  مدت سازمان را از  رقابتي  و ديگر اقتضانات  محيطي  ارتقاء داده  و در محيط هاي پويا كاربرد دارد . رويكرد مديريت استراتژيك در خصوص دانش آفريني ، ريشه در نظريه ي منبع محور دارد . پارادايم منبع محور تاكيد  بر دارايي ها ي غير قابل كپي ، منحصر به فرد 

و مختص سازمان دارد كه اين دارايي ها همان  دانش و مهارت هاست  به تعبير ديگر اين دارايي ها اشاره  به قابليت هاي بنيادين  دارد كه خلق كننده ي  مزيت رقابتي هستند  اين پاراداين ، توانمندي را  رادر بهره برداري  از منابع ارزش زاي  مملوس  وغير مملوس  مي داند  مدافعان  نظريه ي منبع  محوري  خاطر نشان مي كنند كه مزيت هاي  مبتني بر دانش ، غير قابل تقليد مي باشد.  اغلب مطالعات  مديريت دانش در اين  حوزه  به بررسي رابطه بين استراتژي رقابتي و مديريت دانش ، چگو نگي تدوين استراتزي مبتني  بر دانش  و متولوژي يادگيري در تدوين  استراتژي  پرداخته اند . برخي نيز به نقش دانش در زنجيريه ي ارزشي سازمان وپالايش تحليل سوات سنتي ( قوتف ، ضعف،  فرصت ،تهديد) از طريق  سيستم الگو گيري دانش استراتژيك « STR ATE GIC KN OW IE D  GE  BEN CH MARKING»  پرداخته اند . به اين ترتيب كه دانش بنيادين  از طريق فرآيند هاي و فعاليت هاي مناسب در زنجيره ي ارزشي سازمان مزيت رقابتي ايجاد مي كند.2-3- مزيت رقابتي حاصل از دانش : در سازمان هاي امروز ، خلاقيت ونو آوري  نقش مهمي درتدوين استراتژي كسب وكار دارد.  در سناريو هاي امروز سازمان، تنها خفظ منابع  و قابليت ها ، مبناي مزيت رقابتي نيست . بلكه توانايي تركيب  منابع از طريق  روش هاي جديد و متفاوت  براي خلق قابليت هاي بنيادين ف ملاك و معيار تلقي خواهد شد . اين عمل تنها از طريق تفكر خلاق ونو آوري حاصل خواهد شد.  اين نوآوري نتيجه ي بكارگيري  دانش و قابليت هاي  مركب است .2-4-

مزيت رقابتي  حاصل از هم راستايي استراتژي مديريت دانش و استراتژي سازمان:  اقدامات  واعمال مربوط  به مديريت دانش  هنگامي مزيت رقابتي  ايجاد خواهد كرد  كه با فرآيند هاي استراتژيك سازمان  هم راستا باشند . اين هم راستايي ازطريق  استراتژي هاي مختلفي  حاصل خواهد شد . كه هر كدام  وظيفه ي خاصي  به عهده دارند اين استراتژي ها عبارت اند از : استراتژي كد گذاري از طريق IT استراتژي شخصي  سازي از طريق پايه گذاري  يادگيري تيمي ، و مديريت استراتژيك دارايي هاي  معنوي از طريق بهره برداري از دارايي هاي دانشي  كه جهت گيري  كلي سازمان  را دانايي محور مي كنند . بنابر اين منطقي است  كه انتظار داشته باشيم  تناسب بين استراتژي مديريت دانش  و استراتژي سطح سازمان ، اثر بخش استراتژي ها  را ارتقاء داده  ومزيت رقابتي ايجاد  مي كند.2-5-  دانش به عنوان  يك منبع سازماني استراتژيك : در سال(1990) تكنولوژي و خصوصاً  كار برد هاي تكنولوژي  ارتباطات   و اطلاعات  در حمايت از  فرآيند هاي نحول  به صورت وسيع انتشار يافت  ودر حد مناسب ، تخصص كافي  براي توانمنديسازي  شركت ها جهت رقابت  از راه هاي  جديد به همراه داشت  سازمان  را درمحيط رقابتي  همراهي مي كند . در اصل شركت ها  با كسب دانش محيط رقابتي ، مي تواند به طور همزمان  بر مبناي هزينه  پايين و متفاوت سازي رقابت كنند  اسكيرم، زگ،  موري ، تيس وتيورانا  عنوان مي كنند  كه دانش تنها منبع نوآوري و مزيت  رقابتي پايدار است . اسكيرم  به دانش و ديگر سرمايه هاي هوشي  در شركت  به عنوان دارايي هاي مخفي  مي نگرد . زك اظهار مي

دارد  كه شركت هايي كه داراي دانش برتر هستند ، توانايي  هماهنگ سازي  وتركيب منابع  سنتي و توانمندي ها  به روش هاي نو ومتمايز را دارند . تيس مي گويد  كه مزيت رقابتي شركت  بستگي به توانايي شركت  در ساخت واستفاده  از دانش و جلو گيري از تقليد دانش  توسط ديگران دارد .  قدرت واقعي دانش  در توانايي آن  در اثر گذاري مثبت   به استراتژي كسب وكار واقع است . بنابر اين  سينرژي  بين استراتژي كسب وكار  و استراتژي مديريت دانش ضروري است . زك بيان مي كند كه« اگر كسي  اين پيش  فرض را كه دانش مهمترين منبع  استراتژيك  يك شركت است   بپذيرد ، پس يك استراتژي كسب وكار  بايد نقش دانش در حمايت از شركت  براي رقابت را منعكس  كند » . جايي كه دانش استراتژيك ، قوي است  مديريت دانش  به توانمنديسازي  توزيح و تسهيم  دانش مي پردازد.2-6- تدوين استراتژي دانش محور :  استراتژي را مي توان  تحت عنوان پيوندي  كه يك سازمان بين منابع  و مهارت هاي  دروني و فرصت ها و تهديد هاي ايجاد شده  در محيط خارجي  بر قرار مي نمايد ، در نظر گرفت. براي اينكه سازمان  بتواند رابطه يبين دانش و استراتژي را تبيين كند ، بايد برنامه ي استرتاتژيك  را با دانش موجود مقايسه كند  تا شكاف دانش استراتژيك مشخص شود.2-7-  رويكرد منبع  محور در سازمان : سازمان  ها براي توسعه  وبهره برداري  از مزيت هاي رقابتي ، بايستي داراي  توانمندي هايي باشد  كه خلق كننده ي  منابع با ارزش ، غير قابل تقليد  وكمياب باشند . پارادايم  منبع محور كه بوسيله ي  پنرس  مطرح شد 

تاكيد بر دارايي هاي منحصر به فرد ، غير قابل كپي  ومختصص  شركت دارد .  تفكر منبع محور ، توانمندي سازمان  رادر اين مي داند  كه سازمان بتواند  از دارايي ها ومنابع مملوس  وغير مملوس  كه خلق ارزش مي كنند ،  بهره برداري نمايد .  بارني(1999)  مي گويد ، منابع آنهايي هستند  كه تحت كنترل  سازمان بوده  وبه سازمان كمك مي كنند  تا استراتژي هاي  خود را به منظور  توسعه كار آيي  و اثر بخش آن ، تدوين واجرا كنند . وي 4 معيار  را براي منابعي  كه مزيت رقابتي پايدار  بوجود مي آورند  ذكر مي كند  كه شامل خلق ارزش ، كيميايي ، غير قابل تقليد بودن  وپايداري است.2-8- رويكرد دانش  محور در سازمان :  از نگاه منبع محور ، سازمان يك واحد  مجرد مي باشد  كه داراي حجم  نا متناسبي از دارايي ها است  و اين عدم  تجانس در دارايي هاي سازمان به عنوان يك عامل اصلي  در توصيف عملكرد  متغيير بين  يك سازمان و سازمان هاي ديگر  مطرح است . اما در  رويكرد داتنش  محور  با توجه  به محيط پويايي  سازمان ها يك بعد  ديگر به نظريه  منبع محوري  افزوده مي شود  و آن اينكه  بايستي  علاوه بر تبيين  دفاع  از موضع  رقابتي  سازمان ، بايستي روش  وچگونگي  نائل شدن  به اين مواضح  كه همان فرآيند خلق دانش  سازماني است  نيز تبيين مي شود . در يك محيط سازماني ،  نقشي  كه بوسيله ي مديران  وتصميم گيران  استراتژيك  ايفا مي شود  متمركز به دو نوع دارايي  در كسب وكار است . اول اينكه  سازمان داراي منابعي  از ذخاير دانش  فردي و جمعي

است  كه بر آنها كنترلدارد  كه از نگاه دانش  محور مورد  تحليل قرار مي گيرد . دوم اينكه در سازمان  فر آيندها ي پويايي  يادگيري ( فردي و جمعي )  وجود دارد  كهاز اين ذخاير دانش، توسعه مي يابد . اين فرآيند هاي يادگيري همان توتنمندي هاي  سازماني بوده  كه به عنوان يادگيري  سازماني در نظر گرفته مي شود . يادگيري سازماني  يك فر آيند اجتماعي است  از سطح فردي شروع شده  وسپس به گروه ها وكل سازمان  سرايت  پيدا  ميكند . همگرايي رويكرد دانش  محور و يادگيري  سازماني  مدلي تشكيل مي دهد  كه قابليت هاي پويا را  به عنوان  فر آيند هاي  سازماني  سطح بالا و پيچيده  كه شرايط  كافي را براي  تغيير نو سازي  دارايي هاي سازماني   بوجود مي آورند ، معرفي مي كند .2-9- خلق ارزش  از طريق دانش  در تدوين استراتژي :  نكته اصلي ارزش آفريني در اين واقع است  كه مبادلات دانش در سازمان و  محيط آن ، تا چه اندازه  به طور اثر بخش  صورت مي گيرد . ارزش آفريني در وهله ي اول  با انتقال دانش  ضمني و صريح  بين افراد  و تبديل دانش از يك نوع  به نوع ديگر صورت مي گيرد .  اين انتقال و تبديلات دانش در 9- گروه  طبقه بندي مي شود  كه زير بناي استراتژي  دانش را با هدف  بهبود ظرفبت اقدام افراد  در درون و بيرون  سازمان  تشكيل مي دهد .  1- مبادله ي دانش بين افراد 2- انتقال دانش  از قابليت هاي فردي به ساختار داخلي 3- انتقال دانش  داخلي به قابليت ها ي  فردي4-  مبادله دانش در بين ساختار دروني

5- انتقال دانش  از ساختار دروني  به ساختار خارجي 6- انتقال دانش از ساختارخارجي به ساختار داخلي 7-مبادله دانش  در بين ساختار خارجي 8- انتقال دانش  از ساختار خارجي  به افراد 9- انتقال دانش  از افراد به ساختار خارجي.2-10استراتژي هاي شخصي سازي وكد گذاري مديريت دانش : سازمان ها نوعاً  با دو استراتژي  مديريت دانش سر و كار دارند . اول استراتژي  كد گذاري ، جايي كه دانش در پايگاه  داده ها كد گذاري  وذخيره مي شود  ودوم استراتژي شخصي سازي ، جايي كه تعامل  شخصي ضروري بوده  وتكنولوژي اطلاعات  تنها يك ابزار براي ارتباط  بين افراد است . مديريت دانش ضمني  را استراتژي شخصي سازي مديريت دانش مي نامند . سازمان هايي كه چنين  استراتژي را اتخاذ  مي كنند ، قسمت اعظمي از دانش  عملي و كاري آنها  ضمني بوده  ونمي توان آنرا براي استفاده  مجدد،در پايگاه داده ها كد گذاري وذخيره كرد . كاركنان در اين  سازمان ها  مجبورند به طور گسترده  با همكاران خود براي  كسب چنين  دانش ضمني  تعامل داشته باشند .  اما مديريت دانش صريح ، استراتژي كد گذاري مديريت دانش  ناميده مي شود . سازمان هايي كه چنين  استراتژي را اتخاذ مي كنند ، اطلاعات مفيدي را در پايگاه داده  ها مستند مي كنند . محصولات  وخدمات  چنين شركت هايي  تمايل به حالت استاندارد دارد  ودر اين سازمان ها تاكيد  بر استفاده مجدد از دانش است .2-11- تغيير در شيوه ي تدوين استراتژي  ونقش دانش در آن : در اوايل قرن  چهار ، ژنرال  سن تزو ضرورت  تدوين استراتژيرا  بيان كرد :« چيزي كه در جنگ از بالا ترين 

اهميت برخوردار است  اين است  كه به استراتژي  دشمن يورش برد ». در طول سال هاي 1950و1960 تدوين استراتژي  در وهله ي اول  بر مبناي  بودجه اصلي ومتولوژي هاي  برنلمه ريزي بلند مدت  استوار بود . سال1970 شاهد تغيير در روش تدوين  استراتژي ها  بوسيله ي استراتژيست ها بود . اين تغيير در جهت  حرفه گرايي درتدوين استرتزي وتحليل وپيش بيني آينده است . يك استرتتژي اثر بخش  را مي توان  از تناسب بين توانمندي هاي  دروني سازمان  و موقعيت هاي  محيطي آن مشتق كرد . رجا كوپلان  و اسپريزر  بيان مي كنند  كه تدوين  استراتژي بايستي  يك فرآيند مداوم  ويك فرآيند اختراع مجدد  سازمان به منظور  خلق آينده باشد . سازمان هاي دانشي ، استراتژي ها ي خود را بر مبناي صلاحيت هاي اصلي  طراحي مي كنند . تيوانا در تلاش  براي برقراري رابطه بين دو استراتژي (استراتژي كسب وكار  واستراتژي مديريت  دانش) به طور خلاصه  بيان مي كند كه :«  استراتژي كسب وكار  سازمان است  كه سوق دهنده ي  استراتزِ مديريت دانش است »  و نه روش هاي ديگر . او بعد ها اين  بيان را تحليل مي كند  ومي گويد ك«مديريت دانش  واستراتژي كسب وكار  بايستي  محرك  همديگر باشند  واين در صورتي  ممكن است كه هر دو ي آنها در يك هم راستايي مناسب باشند». 2-12- رابطه ي استراتژي هاي عمومي  پورتر و استراتژي مديريت  دانش: طبقه بندي  مشهور پورتر شامل استراتژي هاي  رهبري هزينه  ومتفاوت سازي  است كه  اولي  اشاره به كار آيي توليد  و صرفه جويي در مقياس دارد . شركت هايي كه چنين  استراتژي را ا تخاذ مي نمايند 

تمايل دارند  كه محصولات  استاندارد با هزينه پايين ، توليد كننده تحت استراتزِ  رهبري هزينه در چنين شركت هايي ، استراتژي مديريت دانش  به يك استراتژي كد گذاري دانش شبيه خواهد بود . از طرف ديگر ، اگر يك سازمان  استراتژي متفاوت سازي  اتخاذ كند ، تمايل خواهد داشت  محصولات سفارشي و متفاوت به  منظور  بر آورده ساختن  نياز هاي مشتري  ويژه توليد مي كند . استرتتژي مديريت دانش در سازمان هايي همانند  تاكيد  به خلق دانش  جديد بر تعامل  بين اعضاي سازماني تاكيد خواهد داشت . چنين شركت هايي  به ايجاد ارتباط بين شخصي تاكيد خواهند كرد.  چنين اعمالي شبيه استراتزي شخصي سازي دانش است .وفايل هاي منطقي، منجر به شاسايي شكاف استراتژيك از استراتژيك ها مي شود اين شكاف استراتژيك از طريق بكارگيري توانمندي هاي بنيادين اصلاح مي شود. اصلاح اين شكاف نامطلوب، استراتژي مرتبه اول سازمان را تشكيل مي دهد. بنابراين همه استراتژي هاي سطح اول، بايستي بر مبناي اين يادگيري باشد كه اشتباهات اشخاص چه بوده است با بهره برداري كارآمد مؤثر از دانش بدست آمده از تحليل هاي رقابتي و ارزيابي محيط خارجي، استراتژي مرتبه اول سازمان با شرايط محيط رقابتي سازگار خواهد بود و سازمان قادر خواهد شد تا از فرصت هاي موجود نهايت استفاده را بكند و تهديدات را به حداقل برساند. همچنين ارزيابي با روشي كه دانش بر مبناي آن براي پشتيباني فرآيند سازمان ساختاربندي شده، اين اطمينان را بوجود مي آورد كه نيازهاي واقعي سازمان بر مبناي توانايي هاي داخلي آن قرار گرفته است. بنابراين توانمندي هاي اصلي نه تنها بر مبناي حوزه هاي تعالي سازمان

است بلكه بر مبناي توانمندي هاي اصلي و دانش شركاي موجود در زنجيره ارزش و حتي دانش رقبا است. بنابراين روشن است كه مديريت دانش نقش عمده اي در تدوين استراتژي دارد.2-14-2- هدف گذاري: طبق نظر رابينسون و پيرس اولين گام در جهت گيري استراتژيك تدوين اهداف سازمان است. در رويكرد دانايي، اهداف بايستي همراه با دانشي كه مربوط به همه نيروهاي داخلي، خارجي و اثرگذار بر سازمان است، بر ميان آورده شود. دانش مرتبط شدن با اهداف آينده، بايستي يك فلسفه وجودي (بيانيه چشم انداز) داشته باشد. بخش مديريت د انش بايد مسئول فراهم كردن اطلاعات براي استراتژيت ها باشد تا معماري «آنچه هست» بهبود پيدا كند و به معماري «آنچه بايد باشد» تبديل شود. همه اين بيانيه ها معماري بايستي پايگاهي تشكيل دهند كه يك خط مشي دانش سازماني و استراتژي دانش توسعه پيدا كند براي رسيدن به برتري دانشي در يك دوره معيني در آينده، استراتژي دانش بايستي از نظر اهداف و اقدامات به صورت خر مشي هاي مكتوب و مفصل و كامل در آيد. بايستي اين آگاهي وجود داشته باشد كه به منظور مديريت تغيير، استراتژي  دانش بايستي توانايي اصلاح، تغيير و تصحيح خط مشي دانش و استراتژي مديريت دانش را داشته باشند.2-14-3- پايه گذاري ابتكارهاي استراتژيك: ارزيابي همزمان محيط خارجي (در زمان حال و آينده) و پروفايل سازماني (چنانچه هست و چنانچه بايد باشد) استراتژيت ها را قادر خواهد ساخت تا طيفي از فرصت هاي تعاملي جذاب و ممكن را شناسايي كنند. اين فرصت ها بايد از طريق معيارهاي مربوطبه چشم انداز آينده سازمان، سياست هاي غير قابل مذاكره سازمان،

خط مشي هاي مكتوب، اخلاق، هنجارها و ارزش هاي سازماني غربال شوند تا مجموعه اي از فرست هاي مطلوب و ممكن را ايجاد نمايند.نتيجه اين فرآيند غربال كردن، بايستي انتخاب گزينه هايي باشد كه انتخاب هاي استراتژيك بر مبناي آن ها استوار است. طبق نظريه پيرس و رابينسون اين فرآيند مستلزم اين است كه تركيبي از اهداف بلند مدت و استراتژي هاي بزرگ و كلي انتخاب شود تا به طور بهينه، سازمان را در محيط خارجي به منظور نايل شدن به اهداف و رسالت/ چشم انداز آينده در موقعيت بهتري قار دهد. فرآيند مديريت دانش بايستي يك برنامه مديريت دانش استراتژيك خلق كند كه بر مديريت مؤثر و كارآمد دانش و نهادينه سازي آينده آن و سيستم دانش نظارت كند. اين برنامه بايستي متضمن ابتكارات عمده اي باشد كه براي رسيدن به اين اهداف لازم است. به منظور تعيين اينكه چگونه به بهترين نحو دانش و سيستم دانشي را از طريق تكنولوژي موجود نهادينه كنيم، استراتژيت ها مجبور هستند كه مديريت دانش را در طرح ريزي جامع تكنولوژي اطلاعات بگنجاند. ILMP برخلاف SKMP بايستي تعيين كننده ي تكنولوژي اطلاعات مورد استفاده در مديريت دانش باشد تا اطمينان حاصل شود دانش در سراسر سازمان تسخير شده، توزيع و نهادينه مي شود. بعد از اينكه SKMP ايجاد شد، ابتكارات شناسايي شده در آن بايد به مجموعه اي از پروژه هاي خوب تعريف شده و به نتايج مورد انتظار دقيق شامل وظايف، اولويت ها و مسئوليت ها تبديل شود. بنابراين روشن است كه ارزيابي محيط داخلي و خارجي، هدف گذاري و برقراري ابتكار عمل هاي استراتژيك، گام هاي

عمده در تدوين اثربخش و كارآمد استراتژي هستند. يك فرآيند تدوين استراتژي كارآمد و اثربخش، پيش شرط تدوين يك SKMP اثربخش و كارآمد است.2-14-4- نهادينه سازي استراتژيبه منظور تعيين اينكه استراتژي ها و برنامه ها چه اندازه به طور مناسب و مطلوب در سازمان نهادينه شده، بازخور ثابتي از عملكرد مديران فرآيندها و بخش هاي وظيفه اي لازم است. يعني اينكه شكاف بين عملكرد مديران وظيفه اي و سطح استراتژيك از طريق ارتباطات مداوم، تبيين و تحليل گردد. بعلاوه اينكه ممكن است وقايع و تغييراتي در محيط خارجي و در پروفايل سازمان اتفاق بيفتد كه براي بهينه سازي استراتژي هاي جديد ضروري بوده و حتي براي اصلاح استراتژي هاي موجود هم مورد نياز است. اين وقايع معمولاً توسط كاركنان عملياتي شناسايي شده، بهبود داده مي شود و سپس به مديران وظيفه اي فرستاده مي شود. بعضي از اين وقايع و تغييرات ممكن است تأثيرات عميقي در اجراي فعاليت هاي اصلي كسب و كار داشته باشند. لذا اين وقايع بايد براي تصميم گيرندگان استراتژيك ارسال شود، تا در فرآيند تدوين استراتژي لحاظ گردد.براي اينكه اين مدل همزمان ياد گيرنده، پيش بيني كننده و تحويل گرا ب اشد، همچنين به منظور اينكه از طريق اين مدل نهادينه سازي استراتژي ها به طور مؤثر و كارآمد صورت گيرد، پيشنهاد مي شود كه برنامه هاي وظيفه اي مانند SKMP نقش اصلي را در اين خصوص بازي كنند. به محض اينكه SKMP مورد تصويب قرار گرفت، بايستي تحت عنوان سند خط مشي بازنويسي شود. اين سند بايستي در تعيين پروفايل دانشي سازمان («آنچه بايد باشد») به عنوان ستون فقرات و

عامل اصلي قلمداد شود. آنچه كه بر آن تأكيد مي شود اين است كه تدوين اس تراتژي نبايد يك واقعه ساليانه باشد، بلكه بايستي يك واقعه مستمر و پيوسته باشد. بنابراين مديران وظيفه اي بايستي يا به عنوان جزء لاينفك باشند و يا اينكه داده هايي را به طور مستقيم در فرآيند تدوين استراتژي مرتبۀ اول وارد كنند؛ استراتژي مرتبه اولي كه مبتني بر يادگيري و تحول بوده و ساختار سازماني را در يك مبناي مستمر بهبود بخشد. استراتژي هاي آينده بايستي بر مبناي استدلال دانشي باشد، استدلال اينكه چگونه سازمان قصد دارد به اهداف و بيانيه رسالت چشم انداز نايل شود.فصل سوم:1-3- مقدمهاز ديدگاه متخصصان IS/IT، ظهور مديريت دانش ريشه در پيشرفت تكنولوژي اطلاعات و سيستم هاي اطلاعاتي دارد. براساس ديدگاه ليبوويتز (2001) مديريت دانش به طو قطعي ريشه در مهندسي دانش دارد- رشته اي كه بسط و گسترش سيستم هاي خبره را دربر مي گيرد. دو شاخه اصلي در تكنولزي اطلاعت به ظهور سيستم هاي مديريت دانش نوين كمك كرده است؛ يكي ارتباطات (تكنولوژي شبكه) و ديگري پايگاه دادۀ رابطه ا.3-2- سيستم هاي اطلاعاتي و مديريت دانشتركيب IS/IT و فرآيندهاي سازماني يكپارچه، مزيت رقابتي و يادگيري را به طور قابل  ملاحظه اي ارتقاء خواهد داد. برطبق ديدگاه تيس (2000)، محققان سيستم هاي اطلاعاتي در جهت كمك به مديريت دانش داراي سه هدف كلي بوده اند:1)    خلق مخازن دانش (انبارداري داده ها) براي:-    اطلاعات خارجي، خصوصاً هوشمندي كسب و كار؛-    اطلاعات داخلي، مانند گزارش هاي تحقيقاتي داخلي؛-    دانش غير رسمي داخلي، مانند پايگاه دادۀ بحث ها.2)    انقال دانش بهبود يافته، امكان دسترسي به آن

و استفادۀ مجدد از آن از طريق توسعه ابزارهاي تحليلي كاربر پسند.3)    ارتاقء محيط دانشي سازمان، شامل رضاي افراد سازمان در تسهيل آزادانۀ دانش و تجربيات.مخازن دانش يا انبارداري داده ها عبارت است از فرآيند استخراج داده ها و س ازماندهي آنها به يك روش معني دار كه در تصميم گيري مورد استفاده قرار مي گيرد. دو نوع نرم افزار موجود دارد كه براي حمايت از ابتكارات مديريت دانش ضروري است.1-    نرم افزاري كه وظيفه انتقال داده هاي عملياتي به انبار را به عهده د ارد.2-    نرم افزار مربوط به مديريت انبار داده ها.3-2-1- معماري دانشبخش ديگري از رويكرد IS/IT به مديريت دانش، تأكيد بر معماري مديريت دانش است. معماري مديريت دانش به منظور تسخير دانش و ايجاد اثربخشي و كارآيي در فرآيند مديريت دانش، طراحي گرديده است. پايه و اساس معماري دانش، شناخت طبيعت دوگانۀ دانش يعني دانش ذهني و دانش عيني است. دانش به دو صورت وجود دارد: دانش واقعي يا صريح و دانش ضمني يا چگونگي.دانش عيني را مي توان در سطوح متعدد فردي، گروهي و سازماني تبيين كرد و فرآيند و معماري آن را ترسيم كرد. عناصر عيني دانش بر فرآيندهاس زايمان، اثرگذار است در صورتي كه عناصر ذهني نوعاً بر نوآوري تأثير دارد. معماري دانش با تشخيص اين دو جنبه كليدي از  دانش، سيستم مديريت دانش را شكل مي دهد. به روشني مي توان گفت كه معماري مديريت دانش عبارت است از سيستم مديريت دانشي كه حمايت كننده دو خصيصۀ ضمني و صريح دانش است.3-2-2- پايگاه داده ها و مديريت د  انشپايگه داده ها به عنوان مخازني براي كدگذاري دانش

عمل مي كنند. در حقيقت با استفاده از پايگاه داده ها، عمدتاً افراد و يا حداقل اسناد مكتوب آنها، به عنوان منبع اطلاعات براي دانش افزاران عمل مي كنند. ايجاد يك پيوند بين دانش محلي و دانش مبتني بر وظيفه و كامپيوتري كردن اين دانش براي دسترسي همگاني، به عنوان عامل كليدي موفقيت درنظر گرفته مي شوند.از پايگاه داده ها جهت سيستمي كردن اطلاعات براي دانش افزاران استفاده مي شود. همچنين اين پايگاه ها راهنماي خوبي براي كاربران است تا به طور اثربخش در فرآيندهاي انتخابي خود عمل نمايند. يك پايگاه داده امكان دسترسي به منابع مختلف دانش را فراهم مي سازد. مانند: اينترانت سازماني، اينترنت و نرم افزار جستجوگر تخصصي. از قابليت هاي اصلي جستجو عبارتند از:•    آگاهي و فراست از رقبا و مشتريان مانند گزارش هاي بازار•    آشنايي با بهترين تجربيات و رويه هاي كدگذاري شده•    آگاهي از اهداف سازماني3-3- مدل ارزيابي تكنولوژي براي مديريت دانشامروزه سازمان ها از راهبرد تجارت الكترونيك براي ارتباط با شركاي تجاري خود كه از نظر جغرافيايي در محل هاي متفاوتي واقع ش ده اند، استفاده مي كنند. سازمان ها در محل هاي گوناگون داراي پايگاه داده ها، افراد و زيرساخت تكنولوژي هستند. سازمان ها نوعاً داراي سيستم هاي گوناگوني مانند سيستم هاي پايگاه داده، اينرانت ها، گروه افزارها، مديريت اسناد، انبارداري داده ها، پست الكترونيكي و سيستم هاي ERP هستند. نخسين گام در عيان سازي معماري سيستم هاي مديريت دانش، يكپارچه سازي سيستم هايي است كه داراي اشكال مختلفي هستند.همچنين نخستين گام عمده براي در اختيار گرفتن مديريت دانش،  غلبه بر سلسله مراتب و ايجاد محيطي است

كه در آن دانش به اشتراك گذاشته مي شود. در يك چنين محيطي، همكاري به عنوان يك امر روتين در انجام كارها محسوب مي شود. در اين محيط نيازمند زيرساخت تكنولوژي هستيم تا با تغيير در قواعد كسب و كار و تغيير رويه ها و خط مشي ها، همكاري را تشويق كرده و تسخير و دسترسي به دانش را تسهيل كنيم. در حالي كه سازمان ها در رويه ها، سياست ها و امور جاري خود، داده هاي زيادي توليد مي كنند اما سيستم هاي آنها مقدار زيادي از داده هاي توليد شده را مستند نمي كند. يكي از بزرگترين مشكلاتي كه سازمان ها با آن مواجهند نياز به آوردن داده هاي سازماني پراكنده به انبار منسجمي از داده ها است. استخراج و تلخيص داده ها از پايگاه داده هاي سازماني نيازمند ترسيم واقعي فيلدها و جداول در قالب ابزارهاي پرس و جوي مستقيم است تا اينكه كاربران نهايي بتوانند با مشاهدۀ داده ها در رايانه خود، دانش و هوشمندي را استخراج كنند. اين، از جمله مواردي است كه مدل ارزيابي تكنولوژي براي آن سودمند است.3-3-1- لايه سيستم هاي ارتباطيلايه اصلي براي مديريت دانش، لايه سيستم هاي ارتباطي است كه نشان دهنده سيستم هاي ارتباطي مربوطه مي باشد. انواع مختلفي از سيستم هاي ارتباطي مانند شبكه هاي محلي، اينترنت و اينترانت در اين لايه قرار دارند. از سيستم هاي ارتباطي براي ايجاد ارتباط يا مبادلۀ اطلاعات از طريق سيستم هاي گروه افزار براي خلق دانش استفاده مي شود. نكته مهمي كه در خصوص اين لايه از مديريت د انش وجود دارد، اين است كه اين لايه

بايد بتاند پهناي باند مناسبي را براي مبادلۀ اثربخش اطلاعات فراهم كند.موج عمده بعدي سيستم هاي ارتباطي انتقال اطلاعات بر مبناي تقاضا است؛ به اين مفهوم كه بايستي اطلاعات را در زمان مناسب به فرد مناسب با قيمت مناسب انتقال داد. علاوه بر پهناي باند، خدمت رساني و قابليت دسترسي از جنبه هاي غالب تقاضاي مختلف در جامعه دانش محور است. به طور فزاينده، گسترش تجارت مبتني بر الكترونيك است. پيشرفت در تكنولوژي اين امكان را مي دهد كه بتوان اطلاعات راجع به جريان گردش كالاها از توليد كننده به مشتري را رديابي كرد.در تكنولوژي جديد شبكه، دستگاه هاي موبايل پيوسته به يك شبكه متصل بوده و اين تكنولوژي به سرويس راديويي عمومي معروف است. خدمات موبايل از طريق انتخاب يك سرور مركزي، اطلاعات الكترونيكي را اخذ كرده و آن را تبديل به يك پيغام ديجيتال يا صدا مي كند.3-3-2- لايه منبع داده هاي سازماناين لايه پايه و سكويي است كه راه حل هاي مديريت دانش در آن بنا نهاده مي شود و متشكل از مخازني براي داده هاي ساختار يافته و غير ساختار يافته است. شركت ها براي داده هاي ساختار يافته از سيستم هاي ERP و پايگاه داده ها استفاده مي كنند و براي د اده هاي غير ساختاريافته از سيستم هاي مختلف مديريت اسناد استفاده مي كنند. اين لايه به عنوان پايه اي براي راه حل هاي مديريت دانش است. در اين لايه، داده ها در شكل سيستم هاي مديريت اسناد يا پايگاه داده هاي گوناگون تسخير مي شوند. تكنولوژي هاي مورد استفاده در اين لايه شامل سيستم هاي مديريت پايگاه دادۀ

رابطه اي، سيستم هاي مديريت اسناد، تكنولوژي هاي پيام رساني، گروه افزار و سيستم هاي جريان كار است. در اين لايه داده هاي مختلفي نمايش داده مي شوند (دئاده هاي متني، ويدئويي و...).3-3-3- لايه مخزن دانشاين لايه متشكل از يك انبار داده براي د اده هاي ساختاريافته، مديريت محتواي اسناد و يك سيستم گروه افزار براي داده هاي غير ساختار يافته است. اين لايه متشكل از مخازني براي داده هاي ساختاريافته و غير ساختار يافته است.ابزارهاي سنتي براي در اختيار گرفتن دانش شامل واژه پردازها، صفحه گسترها، پست الكترونيكي و نرم افزارهاي نمايش است.اين لايه به عنوان لايه تلخيص داده حاكي از نمايش فرآيندهايي است كه بر مبناي آن د اده ها از لايه منبع داده هاي سازمان استخراج شده و به داده هاي تلخيص شده تبديل مي شوند. تلخيص داده ها مستلزم حذف داده هاي نامربوط است. شش مكانيزم عمده مربوط به تلخيص داده ها وجود دارد كه عبارتند از:1)    طبقه بندي2)    تعميم پذيري3)    تراكم4)    زمينه سازي5)    شكل دهي6)    نرمال سازي.الف- انبار داده ها و مراكز ذخيرۀ داده هاانبار داده ها از اجزاي اصلي زيرساخت مديريت دانش است. هر سازماني داده ها را در تعدادي پايگاه داده ذخيره مي كند. فرآيند انبار داده ها، آنها را از بكارگيري در زمينه هاي مختلف كسب و كار تلخيص كرده و به صورت معني دار در جهت كاربردهاي آتي در شكل دانش، سازماندهي مي نمايد. فرآيند انبار داده ها براي حمايت از مديريت دانش داراي دو جزء نرم افزاري است. يك جزء، مربوط به انتقال داده هاي عملياتي به انبار است (تلخيص، دگرگوني، بارگذاري و مديريت) و

جزء دوم، مديريت انبار را حمايت كرده و يا در حمايت از داده كاوي نقش دارد. ب) كاربردهاي همكارانهاين كاربردهاي همكارانه توانمندي لازم را براي شناسايي متخصصاني كه مي توانند به جويندگان دانش پاسخ دهند، فراهم مي نمايد. سيستم هاي كاربرد همكارانه از اجزاي اصلي سيستم هاي مديريت دانش هستند زيرا در واقع با بكارگيري اين كاربردها، تعامل بين كاربران و متخصصان حاصل مي شود.ج- مديريت محتوينرم افزار مديريت محتوي، همگرايي بازيافت مديريت اسناد و انتشار آنها را بوجود مي آورد. ابزارهاي مديريت محتوي كاربران را قادر مي سازد كه اطلاعات را به جاي سند كامل يا شكل دودويي، در حد يك موضوع نيز بتوانند سازماندهي كنند. اطلاعات براساس حوزه موضوعي، تجزيه شده و معمولاً از طريق يك زبان برنامه نويسي قابل توسعه (XML) علامت گذاري مي شوند. 3-3-4- لايه ميانياين لايه كاربردهاي مخزن دانش و پورتال هاي اطلاعات سازمان را يكپارچه مي كنند. اين لا يه از مسيريابي هوشمند، قوانين كسب و كار، امنيت و مديريت سيستم حمايت مي كند.اين لايه، هسته اصلي مديريت د انش بوده و دو جزء دارد كه عبارتند از: نقشه هاي دانش و مدل هاي دانش.نقشۀ دانشي كه نوعي سيستم ناوبري است، كاربران را در يافتن پاسخ توانمند مي سازد. نقش دانش بخش اصلي يك سيستم مديريت دانش يكپارچه است كه در خلق يك واسطه كاربر تعامل پذير نقش د ارد.مديريت دانش، تكنولوژي XML را به عنوان يك استاندارد براي لايه مياني در نظر مي گيرد. تكنولوژي هاي مديريت دانش از استانداردهاي باز پيروي مي كنند، چرا كه اين استانداردها مي توانند محيط نامتجانس اينرنت را حمايت كرده و

عمليات متقابل را بين سيستم هاي عملياتي مختلف و كاربرد نرم افزارها پرورش دهند. اين استانداردها يك سكوي عمومي بوجود مي آورند كه يكپارچگي و اتصال بين منابع مختلف اطلاعات، عملي مي شود. XML، مجموعه اي از قوانين براي تعريف ساختار داده ها است و بنابراين باعث مي شود كه عناصر كليدي در سند مطابق م عني خود طبقه بندي شود.3-3-5- لايۀ كاربردي كاربر نهايي (رابطه گرافيكي)لايه كاربردي كاربر نهايي نشان دهنده رابطه كاربر بين دانش و كاربردها است. به جهت اينكه از وب به عنوان رسانه استفاده مي شود، براي دسترسي به دانش از طريق سيستم هاي مديريت دانش، استفاده از ابزارهاي تعاملي مبتني بر وب ضروري است.اين لايه دو عنصر دارد: پورتال اطلاعات سازماني و سيستم هاي دسترسي مبتني بر وب. اين دو عنصر به وسيله ابزارهاي مختلفي مانند ابزار وب كاوي، حمايت مي شوند.الف- پورتال اطلاعات سازماني (EIP)پورتال هاي اطلاعات سازماني به عنوان منبع واحد سيستم هاي مبتني بر دانش در حال شكل گيري است. از طريق چنين پورتال هايي شركت ها مي توانند با شركاي تجاري و تأمين كنندگان خود تعامل برقرار كرده و به مشتريان خدمت كنند. كاركنان اين سازمان ها با دسترسي به ابزارهاي بهنگام، دانش درست براي تصميم گيري را كسب مي نمايند. پورتال سازماني داراي طيفي است كه از دسترسي به داده هاي ساختار يافته براي طبقه بندي شروع شده و به جستجوي داده هاي غير ساختار يافته براي حمايت از فرآيندهاي مبتني بر همكاري ختم مي شوند. EIP باعث دسترسي يكپارچه به انواعي از داده هاي نامتجانس مي شوند.ب- سيستم دسترسي مبتني بر وبوب يك فرصت

ارزشمندي براي دسترسي آسان به داده ها از مكان هاي جغرافيايي مختلف بوجود آورده است. سيستم هاي دسترسي مبتني بر وب (كه از طريق مديريت دانش حمايت مي شوند) از ابزارهاي زيادي مانند متن كاوي و وب كاوي براي سيستم پرس و جو استفاده مي كنند. از تكنيك متن كاوي براي كشف، استخراج، پالايش، طبقه بندي و ارزيابي منابع و اطلاعات مطلوب استفاده مي شود. متن كاوي در وب عبارت است از بازيافت خودكار اطلاعات و پالايش و طبقه بندي آنها. در روند استخراج، اطلاعات در اشكال نامتجانسي مانند فايل PDF، پست الكترونيكي، صفحات وب و ... گرفته شده و سپس تبديل به يك شكل متجانس مي شوند.3-4- جامعه هاي مجازي فناوري اطلاعاتبر طبق ونگر و همكاران (2002) جامعه هاي اطلاعاتي، گروهي از مردم هستند كه در يك امري سهيم بوده. در يك مجموعه از مسائل يا اشتياق درباره يك موضوع، نقطه اشتراك داشته، مشاركت مي كنند و به دانش و تخصص خود در حوزه هاي ياد شده از طريق تعاملات مداوم عمق مي بخشند.جامعه هاي فناوري اطلاعات در انتقال دانش پيچيده و اطلاعات بين مشاركت كنندگان، كارآمد ارزيابي شده اند. جامعه هاي مجازي فناوري اطلاعات با جامعه هاي اصلي فناوري اطلاعات شباهت زيادي د ارند. تفاوت در اين است كه هماهنگي و ارتباطات در يك محيط مجازي و از طريق تكنولوژي  اطلاعات صورت مي گيرد. بنابراين جامعه مجازي بدون مراجعه به يك محل خاص بوده و رابطه اي است.كٌه و كيم (2004) درباره جامعه هاي اطلاعاتي توزيع شده اي سخن مي گويند كه به طور غير رسمي به وسيله تخصص ها و علايق كاري

مشترك به همديگر مرتبط شده اند. با تأسيس جامعه هاي مجازي فناوري اطلاعات مي توان دو استراتژي مديريت دانش (استراتژي شخصي سازي و كد گذاري) را تركيب كرد. يكي از ماصديق اصلي جامعه هاي مجازي، شركت هاي چند مليتي است. يك شركت چند مليتي متشكل از جامعه هاي اطلاعاتي مختلفي است كه اين جامعه ها به صورت گروه هاي وابسته به هم بوده و نه به صورت موجوديت هاي متروكه. به هر حال، دانش در محدوده اين جامعه ها به آساني جريان پيدا كرده و به وسيله اعضاي ديگر قابل دسترسي است. چنانچه ونگر (1998) مي نويسد: با شرط وجود يك بافت صحيح در سازمان، مكالمۀ تلفني و مبادلۀ پست الكترونيكي يا اتصال راديويي همه مي توانند بخشي از آنچه كه درگيري متقابل را در سازمان امكان پذير مي س ازد، باشند.از يك طرف، فاصله جغرافيايي به طور آشكار براي جامعه هاي توزيع شده مشكلاتي را ايجاد مي كند؛ ارتباطات چهره به چهره كم است. ارتباط شبكه اي غير رسمي اتفاق نمي افتد، مشاركت كنندگان داراي پيش زمينه هاي فرهنگي مختلفي هستند، واحدهاي سازماني مالك قدرت هاي مختلفي هستند و بالاخره اعتمادسازي بعيد است. از طرف ديگر، اين جوامع توزيع شده كه در سرتاسر جهان پراكنده هستند، توانايي خلق دانش جديد را  دارند.والتر (1995) بيان مي كند كه ايجاد روابط اجتماعي بهنگام امكان پذير است، اما در كل وقت گير و مشكل است. گرتلر (2003) معتقد است كه اگر جامعه هاي مجازي به اندازه كافي قوي باشند حتي دانش ضمني را هم مي توان در طول مرزهاي ملي و منطقه اي جاري ساخت. جامعه هاي

مجازي از نظر جستجو، از رمز خارج كردن و كاربردهاي بعدي اطلاعات ذخيره شده، چاره ساز هستند.3-5- تكنولوژي هايي براي مديريت دانشدر زير برخي از تكنولوژي ها و ابزارهاي مديريت دانش توصيف شده است.1- سيستم هاي خبرهسيستم خبره عبارت است از قرار دادن دانش و مهارت يك متخصص در رايانه و سپس انجام پردازش، اتخاذ تصميم هوشمند و نظر مشاوره اي از طريق سيستم. اين سيستم ها برنامه هاي مبتني بر رايانه هستند كه براي ثبت تخصص انسان و سپس بكارگيري اين دانش و تخصص در عرصه هاي مختلف بكار مي روند. مانند سيستم تشخيص بيماري در پزشكي. 2- سيستم هاي ابرمتن توزيع يافتهاين سيستم براي توليد دانش سازماني و خاصيت اهرمي بخشيدن به آن بكار مي رود. هولم تلسون واژه ابرمتن را در سال 1960 اختراع كرد و نوشته هاي او درباره نمايش، دسترسي و مديريت دانش در رؤياي پروژه ايكسانادو منجر به شكل گيري شبكه جهاني اينترنت شد.3-    مديريت سنددر وهله اول براي ايجاد دسترسي بهنگام به اسناد ذخيره شده بكار مي رفت. در حال حاضر تكنولوژي مديريت سند در شركت هاي فناوري اطلاعات به عنوان جزء تفكيك ناپذير اينرانت است.4-    سيسم هاي اطلاعات جغرافياييبه عنوان يك ابزار گرافيكي براي نقشه برداري دانش بكار مي رود. اين سيستم د اراي نقشه هاي ديجيتالي است كه در آن مي توان د اده هاي سازمان را دستكاري و تحوليل كرد.5-    اينرانتاينترانت، شبكه هاي درون سازماني است كه با استفاده از پروتكل اينترنت نه تنها باعث تسهيم اطلاعات مي شود بلكه از طريق جستجوگرهاي وب باعث مشاهده اطلاعات سازمان (مشتمل بر منابع ساختمند مانند پايگاه داده

اي ر ابطه اي و متون غير ساختمند) مي شود.6-    نقشه برداري مفهومييك نقشه مفهومي، تصويري از ايده ها يا موضوعات و روش هاي ارتباط اين ايده ها و موضوعات است. اين نقشه، خلاصه اي از موضوعات بصري است كه نشان دهندۀ ساختار مطالبي است كه قرار است نويسنده آنها را تشريح كند.7-    شبكه هاي معنايياين شبكه ها با تحليل هاي جزيي و مفصل از متون و شبكه ايده ها مرتبط است. يكي از داده هايي كه مي توان اينها را از سيستم هاي فرامتن تشخيص داد، حمايت شبكه هاي معنايي از پيوندها است. شبكه هاي معنايي تكنيكي براي نمايش دانش هستند.8-    ابرمتن (شبكه هاي معنايي بسط داده شده)ابرمتن نوعي شبكه معنايي با محتواي موجود در نودها است. متني كه مشتمل بر لينك هاي ديگر باشد ابرمتن نام دارد.9-    مدل سازي اطلاعاتمدل سازي اطلاعات با تصريح دقيق معاني يك متن در ايجاد ارتباط بين معني همراه است. اين كار  اغلب با هدف توسعه دقيق و سريع كاربردهاي نرم افزاري جديد براي الزامات كسب و كار صورت مي گيرد.10-    فهرست بندي هاي مفهوميفهرست بندي مفهومي يك ترتيب و توالي ساختمند است كه براي تحليل هاي كامل يك متن و دسترسي به اطلاعات تركيبي در متن بكار مي رود.11-    ابردادهابرداده، اطلاعات ساده اي است كه به يك سند (واحد كوچكتري از اطلاعات) اضافه مي شود و باعث تسهيل استفاده و دسترسي به اطلاعات آن سند مي شود. همچنين ابرداده به «داده براي داده» دارد. ابرداده ها را مي توان در اشكال مختلف مشاهده كرد: كلمات كليدي هنگام جستجو در يك سايت اينترنتي، كلمات كليدي در سيستم كمكي

نرم افزار، طبقه بندي اطلاعات در كاتالوگ كارت كتابخانه و ... .3-6- حافظۀ سازمانيحافظۀ سازماني، سابقه اي از سازمان است كه در يك مجموعه از اسناد در سازمان درج شده است.اساساً هدف حافظۀ سازماني يادآوري و يادگيري دربارۀ گذشتۀ سازمان است. سازمان هاي معاصر براي انجام اين كار توانايي ضعيفي د ارند و به دنبال ايجاد ظرفيت براي حافظۀ سازماني هستند. بعلاوه براي افزايش ظرفيت سازماني، بايد از پارادايم غالب سند محور و مصنوع محور به طرف پارادايم فرآيند محور تغيير جهت داد. پارادايم فرآيند محور نيازمند استفاده از سيستمي است كه سه تكنولوژي را يكپارچه كند: ابرمتن، گروه افزار و روش هاي معاني بيان.گروه افزار باعث مي شود كه سابقه سازماني در ضمن مراودات و ارتباطات روزانه س اخته شود. فرامتن توانايي سازماندهي و نمايش وب هاي اطلاعاتي غني را دارد. روش هاي معاني بيان حافظه را مطابق محتوي پي ريزي مي كند، نه بر مبناي ترتيب زماني. در پايه گذاري حافظه سازماني علاوه بر تكنولوژي رايانه، بايد تغيير پارادايمي در جهت فرآيندها صورت گيرد.رشد رايانه هاي شبكه بندي شده، زير ساخت لازم را در حمايت از تسخير و است فاده مجدد از حافظۀ سازماني ايجاد كرده است.3-7- سه ابزار حافظه سازمانيمهمترين مانع براي تسخير بيشتر فرآيندهاي كاري و قرار دادن آنها به عنوان بخشي از حافظۀ س ازماني، انباشتگي اسناد و تحميل بار آن به دوش افرادي است كه آن كار را انجام مي دهند. اولين عنصر تكنولوژي رايانه اي، ابرمتن است زيرا طبيعت رويكرد فرآيندمحور كه در بالا به آن اشاره شد، ضرورتاً غير خطي است. مادامي كه زمان مي گذرد و

سابقه سازماني به صورت پيچيده اي رشد مي كند، انعطاف پذيري نامحدود ابرمتن به عنوان يك رسانه نمايشي باي تلخيص مداوم و ساختار بندي مجدد ضرورت پيدا مي كند.دومين عنصر كه گروه افزار نام دارد، اولين گام طبيعي در جهت تسخير آسان فرآيند سازماني است. گروه افزار ذاتاً بر تسخير، متمركز نبوده بلكه بر هماهنگي و ارتباطات متمركز است. گروه افزار به عنوان رسانه اي جهت محاورات سازماني است زيرا اين محاورات از طريق رايانه اتفاق مي افتد و گروه افزار يك سابقۀ رايانه اي از اسناد را ايجاد مي كند. با اين كار امكان دست كاري، توزيع و تسهيم اطلاعات و هوشمندي در سرتاسر سازمان اتفاق افتاده و حافظۀ سازماني و ابزار يادگيري حاصل خواهد شد.سومين عنصر تكنولوژي، جهت تسخير حافظۀ سازماني استفاده از روش معاني بيان يا مدل محاوره اي است كه براي ساختاربندي محاوراتي كه همراه با تكنولوژي اتفاق مي افتد بكار مي رود. دلي اين امر آن است كه يك روش معاني بيان، ساختاري را براي بحث در خصوص مسائل پيچيده ايجاد مي كند كه فوراً كيفيت فرآيند محاوره را بهبود مي بخشد.در مجموع تكنولوژي هاي ابرمتن، گروه افزار و روش موضوع محور جهت تشكيل يك ابزار ارتباطاتي براي تيم ها و كار تيمي بكار مي رود و با اين كار يك حافظۀ سازماني اثربخش خلق خواهد شد. بناباين، تكنولوژي در حافظۀ سازماني سه عامل گروه افزار، ابرمتن و مدل هاي معاني بيان را يكپارچه مي كند. اما اين نوع تكنولوژي رايانه به تنهايي توانايي خلق حافظۀ سازماني اثربخش را ندارد. در حالي كه تكنولوژي بايد شفاف و كاربرپسند باشد، سازمان

هم بايد جهت تسخير و استفاده از حافظۀ خود تغييراتي را بوجود آورد. نتيجه گيرياهميت تكنولوژي در مديريت دانش به گونه اي است كه موفقيت سازماني به آن بستگي دارد. در اين فصل تكنولوژي ها و ابزارهاي مديريت دانش كه در اختيار سازمان ها است، مورد بررسي قرار گرفت. همچنين اجزاي تكنولوژي مورد استفاده در سازمان ها به عنوان بخشي از معماري مناسب مديريت دانش مورد بحث قرار گرفت. مدل پيشنهادي مربوط به ارزيابي دانش، چارچوب مفيدي را در جهت بكارگيري مديريت دانش براي سازمان ها فراهم خواهد كرد.فصل چهارم: مديريت دانش از منظر رفتار سازماني4-1- مقدمهنظرپردازي و نظريه آزمايي در عرصه مديريت دانش ابعاد گوناگوني داشته و هريك از محققان با ديدگاه خود به تحقيق در اين حوزه پرداخته اند. ابعادي مانند نقش منابع انساني در مديريت دانش، مطالعه فرهنگ سازماني، ا عتماد، سرمايه اجتماعي و ... زير چتر رفتار سازماني طبقه بندي مي شوند. در حالي كه فناوري اطلاعات از محرك هاي اصلي مديريت دانش است، اما اهميت كليدي جنبه هاي انساني و فرهنگي به عنوان عامل بازدارنده يا راه گشا در فرآيند خلق و انتقال دانش به طور گسترده اي تصديق مي شود.در اين فصل عواملي مانند يادگيري، منابع انساني، سرمايه اجتماعي و اعتماد به عنوان عوامل رفتاري در حوزه مديريت دانش به طور گسترده مورد بررسي قرار مي گيرند.•    سازمان يادگيرنده: سازماني است كه تمامي قدرت فكري، دانش و تجربۀ سازمان را براي ايجاد تغييرات و بهبود مستمر جهت توسعه در اختيار گرفته و بر آن مديريت مي كند. به زعم گاروين (1993) سازمان يادگيرنده «سازماني است كه داراي توانايي ايجاد،

كسب و انتقال دانش است و رفتار خودش را طوري تعديل مي كند كه منعكس كنندۀ دانش و ديدگاه هاي جديد باشد».•    در تعريف سيستماتيك، يك سازمان يادگيرنده سازماني است كه با قدرت و به صورت جمعي ياد مي گيرد و دائماً خودش را به نحوي تغيير مي دهد كه بتواند با هدف موفقيت مجموعۀ سازمان به نحو بهتري اطلاعات را جمع آوري ، مديريت و است ف اده كند.•    يادگيري سازماني: يادگيري سازماني عبارت است از تمامي روش ها، ساز و كارها و فرآيندهايي كه در درون سازمان به منظور تحقق يادگيري به كار گرفته مي شوند. آرجريس و شون (1978) يادگيري سازماني را به عنوان «كشف و اصلاح خطا» تعريف مي كنند. آرجريس در تعريفي ديگر از يادگيري سازماني آن را «توانايي يك سازمان به عنوان يك كل در كشف خطاها، اصلاح آنها و همچنين تغيير دانش و ارزش هاي سازمان به طوري كه مهارت هاي جديد حل مسئله و ظرفيت جديد براي كار ايجاد شود» تعريف كرده است. به نظر فايول و لايلس (1985)، يادگيري سازماني فرآيند بهبود اقدامات از طريق دانش و شناخت بهتر است. داجسون (1993) يادگيري سازماني را اينگونه تعريف مي كند: «روشي كه سازمان ها ايجاد، تكميل و سازماندهي مي كنند تا دا نش را از طريق نيروي انساني ماهر با جريان هاي عادي كار، فعاليت ها و فرهنگ سازماني منطبق ساخته و همچنين كارآيي سازمان را از طريق بهبود بكارگيري مهارت هاي گسترده نيروي كار، توسعه بخشند». گانز يادگيري سازماني را چنين تعريف كرده است: «كسب و كار دانش، مهارت ها، ارزش ها، عقايد و نگرش هاي

بهبودبخش در جهت نگهداري، رشد و توسعه سازمان».چهار رويكرد مهم نيازهاي يادگيري عبارتند از:1)    تحليل شكاف دانش براي شناسايي نيازهاي استراتژيك دانش2)    طقه بندي مسائل به منظور انتخاب دانش و مهارت مورد نياز به شكل عملياتي3)    مواجهۀ با تزلزل و تكانش هاي سازماني از طريق پيش بيني، پاسخ و تنظيم گنجينه هاي رفتاري4)    سنجش عدم اطمينان ناشي از تصميم گيري4-2- موشكافي سازمان يادگيرندهدر سال هاي اخير حجم زيادي از تحقيقات مربوط به كسب و كار در جهان به موضوعاتي مانند «اقتصاد دانش محور»، «يادگيري سازماني»، «كاركنان دانشي»، «سرمايۀ معنوي»، «تيم هاي مجازي» و مانند آن اختصاص داده شده است. يادگيري سازماني روشي براي تفكر دربارۀ يادگيري در س ازمان ها است.اساس يادگيري سازماني عبارت است از توانايي سازمان در بهره برداري از ظرفيت فكري شگفت انگيز همه اعضاء براي خلق فرآيندهايي كه سازمان را بهبود خواهد داد.در سازمان هاي يادگيرنده افراد به طور پيوسته ظرفيت خود را براي خلق نتايج مطلوب توسعه داده، الگوهاي جديد تفكر پرورش د  اده مي شود، آرزوي جمعي (بلند پروازي) آزاد است و افراد مي آموزند كه با هم ياد بگيرند. به طور كلي سازمان يادگيرنده را مي توان آنهايي دانست كه داراي سيستم ها، مكانيزم ها و فرآيندهايي هستند كه بطور پيوسته قابليت هاي آنها را در رسيدن به اهداف پايدار ارتقاء مي دهد. در تبديل شدن به يك سازمان ياد گيرنده بايستي از مراحل مختلفي مانند زير پيروي كرد:•    فرهنگ يادگيري: يك جو سازماني كه پرورش دهندۀ يادگيري در سازمان است. •    فرآيندهاي مديريت: فرآيندي كه تعامل را در سرتاسر مرزهاي سازمان تشويق مي كند.•    تكنيك ها و

ابزارها: روش هايي كه به يادگيري فردي و گروهي كمك مي كنند، شامل تكنيك هاي خلاقيت و حل مسأله.•    انگيزش و مهارت ها: جهت يادگيري و سازگاري•    مبادلۀ آزادانه اطلاعات: براي اطمينان از موجوديت تخصص ها در مكان هاي مورد نياز و اطمينان از تسهيم دانش در سرتاسر مرزهاي سازمان، بايستي همه سيستم ها در جايگاه خود مستقر باشند.•    تعهد به يادگيري و رشد شخصي: در اين گزينه مواردي مانند؛ حمايت مديريت ارشد از يادگيري، اختصاص پاداش، تشويق افراد به يادگيري در تمام سطوح، اختصاص زمان به تفكر و يادگيري (درك، كشف، انعكاس، رشد و توسعه) مطرح مي شود.•    بهاء دادن به افراد: بدين معني كه ايده ها، خلاقيت و «قابليت هاي تخيلي» افراد تحريك شده و توسعه داده مي شود.•    پرورش يك جو اعتماد و گشودگي: افراد در توسعه ايده ها، بي پرده سخن گفتن و به چالش كشيدن اقدامات، مورد تشويق قرار مي گيرند.•    يادگيري از تجربه: اغلب يادگيري از اشتباهات، قوي تر از يادگيري از موفقيت ها است.ابزارها و تكنيك هاي يادگيري سازماني مشتمل بردامنۀ وسيعي از مهارت هاي يادگيري و خلاقيت در گروه هاي زير است:•    پرسش يا جستارگري: جستجوي اطلاعات از طريق مصاحبه•    خلاقيت: طوفان مغزي، پيوند د هي ايده ها به همديگر•    ايجاد حس درك موقعيت و معناي آن: سازماندهي اطلاعات و تفكرات•    اجازه حق انتخاب: تصميم گيري در ميدان عمل•    مشاهدۀ نتيجه: ثبت، ضبط و مشاهده•    استخوان بندي مجدد دانش: كار گذاشتن دانش جديد اندرون مدل هاي ذهني4-3- يادگيري و دانش آفريني سازمانيرفتار سازماني مديريت دانش را از ديدگاه يادگيري سازماني درنظر مي گيرد. يادگيري سازماني اين است

كه سازمان ها با بسط پايگاه دانش، چگونه مي تواننددر محيط هاي پويا اقدام مناسبي اتخاذ كنند. براي محيط هاي پويا، دانش به تنهايي تعيين كنندۀ اثربخشي نيست بلكه قابليت هاي يادگيري، تعيين كنندۀ مهمتري است، آن هم يادگيري مستمر، سريع و با يك روش خاص.4-4- انواع تقسيم بندي هاي يادگيري4-4-1- سطوح يادگيري آرجريس و شونآرجريس و شون (1978) سه فرآيند يادگيري سازماني را ذكر مي كنند كه عبارتند از: يادگيري تك حلقه اي، دو حلقه اي و سه حلقه اي. ايشان سه نوع يادگيري را به شرح زير توصيف كرده اند:1-يادگيري تك حلقه اي: يادگيري تك حلقه اي زماني اتفاق مي افتد كه در بستر هدف ها و سياست هاي جاري سازمان، خطاها كشف و اصلاح شوند. از يادگيري تك حلقه اي، پيتر سنگه (1990) با عنوان يادگيري انطباقي، فايول و لايلس (1985) با عنوان يادگيري سطح پايين و غير استراتژيك نيز نام مي برند.2- يادگيري دو حلقه اي: يادگيري دو حلقه اي زماني اتفاق مي افتد كه سازمان خطاها را كشف مي كند، هنجارها، رويه ها، سياست ها و هدف هاي موجود را زير سؤال مي برد و به تعديل و اصلاح آنها مي پردازد. از يادگيري دو حلقه اي، سنگه با عنوان يادگيري مولد (خلاق و زاينده)، فايول و لايلس با عنوان يادگيري سطح بالا و يا يادگيري استراتژيك نيز نام برده اند.3- يا دگيري ثانويه (سه حلقه اي): يادگيري ثانويه يا سه حلقه اي زماني اتفاق مي افتد كه سازمان ها ياد بگيرند چگونه يادگيري تك حلقه اي و دو حلقه اي را اجرا كنند. در واقع بايد گفت دو نوع

يادگيري اوليه (تك حلقه اي و دو حلقه اي) رخ نمي دهد اگر سازمان ها آگاه نباشند كه يادگيري چگونه بايد اتفاق بيفتد. اين بدان معناست كه آگاهي از سبك ها، فرآيندها و ساختارهاي يادگيري پيش نياز ارتقاي يادگيري است. 4-4-2- سطوح يادگيري فايول و لايلسفايول و لايلس انواع يادگيري را در قالب دو سطح بيان مي كنند كه عبارتند از:الف) يادگيري سطح پايينب) يادگيري سطح بالا.«يادگيري سطح پايين منجر به توسعه روابط پايه اي ميان رفتار و نتايج مي شود، اما اين امر اغلب در دورۀ كوتاهي اتفاق مي افتد و تنها بخشي از  آنچه سازمان انجام مي دهد را تحت تأثير قرار مي دهد». به نظر اين دو نويسنده يادگيري سازماني نتيجه تكرا رويه هاي معمول در سازمان است و شامل ايجاد روابط بين رفتارها و نتايج مربوط به آنها مي باشد.اتكاء به رويه و روال عادي، يادگيري سطح پايين بيشتر در سازماني اتفاق مي افتد كه به خوبي درك شده و مديريت به توانايي خود در كنترل موقعيت ها باور داشته باشد. يادگيري سطح پايين را نبايد با سطوح پايين سازمان اشتباه گرفت. هر سطح از سازمان ممكن است به نوبه خود درگير اين  نوع از يادگيري شود.هدف يادگيري سطح بالا تنظيم قواعد و هنجارهاي كلي به جاي تعيين فعاليت ها و رفتارهاي بخصوص است. روابطي كه در نتيجه يادگيري سطح بالا ايجاد مي شوند،  اثرات بلند مدتي بر روي سازمان به عنوان يك كل دارند. اين نوع از يادگيري با استفاده از كاوش خلاقانه، توسعۀ مهارت ها و بينش ها اتفاق مي افتد. بنابراين، يادگيري سطح بالا بيش از يادگيري سطح

پايين فرآيندي شناختي است. به نظر اين دو نويسنده، زمينه يادگيري سطح بالا معمولاً ابهام  آميز و نامعين است و لذا اساساً در چنين زمينه اي رفتار كاملاً تكراري تقريباً بي معني خواهد بود.4-4-3- سطوح يادگيري سنگهاز نظر اين محقق يادگيري در سه سطح يادگيري فردي، يادگيري تيمي و يادگيري سازماني مطرح مي شود.الف) يادگيري فرديدر يادگيري فردي، افراد واحد تشكيل دهندۀ تيم ها و سازمان ها هستند. پيتر سنگه (1990) تأكيد مي كند كه:«سازمان ها از طريق افراد ياد مي گيرند. البته يادگيري افراد يادگيري سازماني را تضمين نمي كند، اما بدون آن يادگيري سازماني حاصل نمي شود». آرجريس –شون بيان داشته اند: «يادگيري فردي ضروري است، اما براي يادگيري سازماني كافي نيست». در حقيقت يادگيري فردي براي تحول مستمر سازمان، گسترش و توسعه قابليت هاي محوري و آماده سازي همگان براي آيندۀ نامشخص ضروري مي باشد.روش هاي يادگيري فردي عبارتند از:•    كتاب ها و ساير مستندات؛•    مربيگري ديگران؛•    دوره ها، كلاس ها و سمينارها؛•    تفسير تجربۀ يادگيري؛•    خود يادگيري؛•    يادگيري از همكاران؛•    يادگيري از راه رايانه؛•    ساير روش ها.ب- يادگيري تيمييادگيري تيمي به اين معنا است كه تيم ها قادر باشند به عنوان يك هويت واحد فكر كرده، خلق كنند و بياموزند. متفكرين زيادي از جمله سنگه به اهميت يادگيري تيمي خصوصاً به عنوان پلي براي حصول يادگيري سازماني اشاره كرده اند. وي تأكيد مي كند كه يادگيري تيمي پلي است براي تبديل يادگيري به دانش سازماني، به نحوي كه اين دانش براي همه به اشتراك گذاشته شود. وي همچنين يادگيري جمعي را فرآيندي مي داند كه طي آن ظرفيت اعضاء توسعه يافته

و به گونه اي هم سو مي شود كه نتايج حاصلۀ آن چيزي خواهد بود كه همگان واقعاً طالب آن بوده اند. اين نوع يادگيري بر يك ق اعده و اصل اساسي استوار است و آن چشم انداز مشترك است. چشم انداز مشترك به هم سو شدن منجر مي گردد كه مسئله اصلي اين نوع يادگيري است. تيم ها ياد مي گيرند كه از تجارب خود بيشتر بياموزند، به رويكردهاي جديدي برسند و دانش خود را در سراسر سازمان به سرعت انتشار دهند.ج- يادگيري سازمانياين يادگيري از طريق به اشتراك گذاشتن دانش، بينش، تجربه و مدل هاي ذهني اعضاء سازمان حاصل مي شود. آرجريس (1999) يادگيري سازماني را به دو گرو به اشتراك گذاشتن دانش، باورها و مفروضات در ميان افراد تيم ها مي داند. بنابر تعريف وي، ويژگي هاي فرآيند يادگيري سازماني عبارتند از:•    تغيير در دانش سازماني؛•    افزايش محدوده هاي ممكن؛•    تغيير در ذهنيت افراد.بعضي از نكات اساسي و پايه اي يادگيري سازماني عبارتند از:1-    ساختارها: ساختارهايي كه براساس آن دانش و آموخته ها در سطح كل سازمان به اشتراك گذاشته مي شود بايد تعريف شوند.2-    تطبيق پذيري با  تغييرات3-    الگو برداري: خصوصاً در زمينه بهترين روش ها.4-4-4- طبقه بندي ماركوارتماركوارت (1995) دسته بندي ديگري شامل چهار نوع يادگيري سازماني ارائه مي كند. در اين تقسيم بندي انواع يادگيري سازماني عبارتند از:الف- يادگيري انطباقيزماني اتفاق مي افتد كه يك فرد يا سازمان از طريق تجربه و تفكر ياد مي گيرد. فرآيند يادگيري انطباقي شامل چهار مرحله است كه عبارتند از:1-    سازمان اقدام به فعاليتي مي كند كه در جهت دستيابي به هدف از

پيش تعيين شده است؛2-    فعاليت سازمان منجر به نتيجه اي داخلي يا خارجي مي شود؛3-    تغيير به وجود آمده از جهت همسازي با هدف، تجزيه و تحليل مي شود؛4-    يك فعاليت جديد يا نوع تعديل يافته اي از آن براساس نتيجه اتخاذ مي شود.يادگيري انطباقي مي تواند تك حلقه اي يا دو حلقه اي باشد. يادگيري تك حلقه اي بر كسب اطلاعات براي پايدار كردن و حفظ سيستم هاي موجود متمركز است و تأكيد آن بر تشخيص و تصحيح خطا مي باشد. يادگيري دو حلقه اي عميق تر است و شامل پرسش از خود سيستم و اينكه اساساً چرا خطاها يا موفقيت ها به وقوع پيوسته اند مي باشد. اغلب سازمان ها و افراد تمايلي به درگيري در يادگيري دو حلقه اي ندارند. زيرا اين نوع يادگيري شامل در معرض ديد قرار دادن خطاها و اشتباهات و نيز پرسشگري در رابطه با مفروضات، هنجارها، ساختارها و فرآيندهاي موجود مي باشد.ب- يادگيري پيش بيني كنندهزماني اتفاق مي افتد كه سازمان از آينده مورد انتظار مي آموزد. و باعث مي شود كه شيوۀ عمل بر مبناي انعكاسي از اين چشم انداز باشد.ج- يادگيري ثانويهاين نوع يادگيري همان نوع سوم از دسته بندي آرجريس و شون است كه يادگيري سه حلقه اي نيز ناميده مي شود. ماركوارت به پيروي از آرجريس و شون اين نوع يادگيري را «يادگيري در رابطه با يادگيري» تعريف مي كند. به نظر او وقتي سازمان در يادگيري ثانويه درگير مي شود، اعضايش از زمينه هاي سازماني قبلي براي يادگيري آگاه مي شوند. افراد كشف مي كنند، چه چيزي انجام داده اند كه يادگيري

را تسهيل كرده يا چه چيزي مانع شده كه بتوانند استراتژي هاي جديدي براي يادگيري ابداع كنند.5-    يادگيري عملييادگيري عملي شامل كار بر روي مسائل واقعي، تمركز بر يادگيري حاصل شده و به كار بستن واقعي راه حل ها مي باشد. «يادگيري بدون عمل اتفاق نمي افتد و عملي بدون يادگيري وجود ندارد». اين نوع يادگيري بر پايه چرخۀ كامل يادگيري بنا شده است. يادگيري از راه عمل، در برگيرنده 6 جزء مستقل و متعامل است:-    مسئله يا چالش پيش رو؛-    تيم يا گروه ياد گيرنده؛-    مربي يادگيري؛-    پرسنل بصيرانه و شنيدن فعال؛-    اقدام؛-    تعهد به يادگيري.4-5- رابطۀ تنگاتنگ منابع انساني و مديريت دانشيقيناً هم مديريت دانش و هم مديريت منابع انساني هر دو از عوامل كليدي و اهرمي مزيت رقابتي در محيط كسب و كار پيچيده، پويا و جهاني امروز هستند. مهمتر آنكه در زمينه كار دانشي، انسان و دانش به عنوان دو مفهوم، به طور تفكيك ناپذيري به همديگر پيوند خورده اند. افراد سازمان آفرينندگان نهايي دانش هستند، چرا كه سازمان با وجود «سيستم حافظه» و «زمينه هاي توانمندي دانش» توانايي تفكر بدون انسان را ندارد. در نتيجه، مدييت استراتژيك و موشكافانۀ افراد، مي تواند اقدامي بزرگ در اثر بخشي فرآينهاي اهرمي اثرگذار بر دانش باشد. در حقيقت، هم انسان و هم دانش را مي توان به عنوان منابع كمياب و حياتي در نظر گرفت. بعلاوه مديريت منابع انساني استراتژيك سزاوار ملاحظات صريح در خصوص بحث مديريت دانش مبتني بر انسان است.در حقيقت، موضوعات فرهنگي و انساني در زمينه مديريت دانش به صورت خيلي انتزاعي و كلي مطرح مي شود (مانند تغيير فرهنگي،

ارزش)، در نتيجه مرجعي براي نظريه پردازي بوجود نمي آيد. منابع انساني براي درگير شدن در استراتژي مديريت دانش مي توانند اقدامات زير را انجام دهند:•    مديريت دانش به عنوان بخش ذاتي و اصلي استراتژي آموزشي كلي سازمان در نظر گرفته شود.•    كاركردهاي مديريت دانش به طور رسمي در طراحي شغل گنجانده شود.•    تسهيم  دانش سودمند و بهره ور در ارزيابي عملكرد سنجيده شود.•    تسهيم دانش سودمند و بهره ور در طرح هاي پرداخت لحاظ شود.4-6- فرهنگ ملي و مديريت دانشدر جهت تبيين رابطۀ بين مديريت دانش و مديريت منابع انساني با توجه به عوامل فرهنگي ملي مي توان به نتايج تحقيق هاف استِد اشاره نمود. براساس مطالعات هاف استد در خصوص فرهنگ هاي ملي مي توان گفت كه فاصله قدرت (بالا يا پايين) با مديريت دانش در ارتباط است. مثلاً فاصله قدرت در اسپانيا در مقايسه با ديگر كشورهاي اروپايي و آمريكاي شمالي بالا است، چيزي كه براي ارتباطات باز مانع به حساب مي آيد.از نظر فردگرايي كشورهاي اروپايي و آمريكاي شمالي در سطح بالايي قرار د ارند كه اين حالت نقطه مقابل سطح بالايي از جمع گرايي در جوامع آسيايي است. به نظر مي رسد كه در كل، جمع گرايي براي مديريت دانش مساعد باشد. چون جمع گرايي اقدامات و اعمال مشترك را در جهت هدف عمومي پيش مي برد و يك چارچوب اجتماعي منسجم را مي طلبد و لذا تسهيم دانش را ارتقاء مي دهد. در حقيقت ادبيات آسيا تمايل دارد كه به جاي سيستم هاي مديريت دانش ابزارگرا از سيستم هاي مديريت دانش جامعه گرا استفاده كند. در حقيقت مردم آسيا

خصوصاً ژاپني ها به دانش ضمني بيشتر بهاء مي دهند.همچنين اجتناب از عدم اطمينان در برخي كشورها همانند اسپانيا، فرانسه و پرتقال بالا است كه عاملي براي جلوگيري از خلاقيت بوده و با طرز تلقي هاي نوآورانه و فعال سازگاري ندارد.بنابراين مشخص مي شود كه تحليل عميق رابطه بين مديريت دانش و مديريت منابع انساني تحت زمينه هاي فرهنگي مختلف، چالش جالبي است.4-7- سرمايه اجتماعي و مديريت دانشبه شبكه ارتباطاتي كه بر مبناي نوعي اعتماد بين افراد سازمان ها ايجاد مي شود، سرمايۀ اجتماعي اطلاق مي شود. اين روابط كه ناشي از تمايلات مستمر است، منبع ارزش در سازمان ها است. چون سرمايۀ اجتماعي ظرفيت انجام اقدامات زيادي را دارد، لذا توانايي مديريت نمودن دانش را دارد. از نظر خلق دانش، سرمايۀ اجتماعي از طريق اثرگذاري بر شايط لازم براي مبادله و تركيب منابع دانش، توسعۀ ظرفيت تفكر جمعي را تسهيل مي كند. در اين حالت سرمايۀ تفكر جمعي به عنوان توانايي دانشي يك مجموعۀ اجتماعي (مانند سازمان) درنظر گرفته مي شود. همچنين سرمايۀ اجتماعي مي تواند سرمايۀ معنوي را توسعه دهد. خلق سرمايۀ معنوي به طور گسترده از طريق سرمايۀ اجتماعي صورت مي گيرد. حضور سرمايۀ اجتماعي مي تواند كدگذاري، تسخير و انتقال دانش را ارتقاء دهد. سرمايۀ اجتماعي مي تواند فرآيندهاي مديريت دانش را ارتقاء دهد زيرا به شركت كمك مي كند تا بتواند از طريق تسهيل در تركيب و مبادلۀ منابع، ارزشي خلق كند كه جنبۀ نوآوري داشته باشد. در يك چشم انداز كلي مي توان گفت سرمايۀ اجتماعي به دليل اينكه اقدامات جمعي را كارآمد مي سازد باعث ارتقاء كل فرآيند

مديريت دانش شده و جايگزين خوبي براي تماس هاي رسمي، پاداش ها و مكانيزم هاي نظارت است.سرمايۀ اجتماعي، چشم اندازي براي دانش سازمانيبراي درك ارتباطي بين دانش و سرمايۀ اجتماعي لازم است تا سرمايۀ اجتماعي را به عنوان تركيبي از دانش جمعي و فردي درنظر گرفت. چيزي كه سرمايۀ نوآوري اجتماعي را براي نظريۀ سرمايۀ اجتماعي مهم جلوه مي دهد اين است كه به طور مستدل منبع اغلب اشكال سرمايه، سرمايۀ اجتماعي است. بنابراين ممكن است كه سرمايۀ نوآوري اجتماعي با ارزش ترين سرمايۀ اجتماعي باشد. سرمايۀ اجتماعي نوعي از سرمايه است كه انسان آن را خلق مي كند. برخلاف ديگر سرمايه ها مانند سرمايۀ طبيعي، با احساس كمبود سرمايۀ اجتماعي مي توان به آساني مقدار زيادي از آن را خلق كرد.4-8- ابعاد سرمايۀ اجتماعي به عنوان دانشدانش عبارت است از ساختار ارزيابي شده، تست شده و ماندگار اطلاعات كه بوسيلۀ يك سيستم زنده توسعه داده مي شود. براي ايجاد ارتباط بين سرمايۀ اجتماعي و مديريت دانش مي توان به دو نوع از دانش اشاره كرد كه در جوامع انساني و محيط هاي سازماني پيدا مي شود.1-    دانش فردي يا دانش موجود در ذهن ها مانند اعتقادات2-    دانش قابل سهيم يا عيني، يا دانشي كه در اشكال زباني قابل بيان است مانند كتاب ها، نظريه ها و ادعاها.شكل هاي مختلف سرمايۀ اجتماعي شامل موارد زير است:4-8-1- اعتماداعتماد حالت روان شناختي افراد است. نومن اعتماد را به عنوان عمل ذهني تعريف مي كند كه در آن «شخص الف از شخص ب انتظار دارد و شخص ب به طور مثبت در جهت اهداف شخص الف عمل خواهد

كرد. اعتماد، باور يك فرد نسبت به اين احتمال است كه افراد ديگر آنچه را كه او مي گويد انجام خواهند داد. 4-8-2- اعتقاداتاعتقادات به روشني شكلي از دانش ذهني است. اعتقادات آن است كه افراد گوناگون در يك زمينۀ جمعي سهيم شوند. نكته ارزشمند در اينجا اين است كه هنگامي كه يك اعتقاد در شكل زباني بيان مي شود يك شكل عيني از دانش خلق مي شود. از نظر كاركردهاي زبان، تمام چنين عباراتي (كه از طريق زبان بيان مي شوند) مي توانند جزء هركدام از كاركردهاي سطح بالا در زنجيرۀ دانش باشند.4-8-3- هنجارهامطابق ديدگاه كٌلمَن، هنجارها مي تواند هم به شكل ذهني در مغز و هم به شكل عيني در گزاره ها به عنوان د انش تبيين شوند. در ظاهر، همه هنجارها مانند احكام هنجاري، مي توانند به صورت اظهارات قابل ارزيابي از همديگر باشند. به هر حال، ارزش دانش به دو صورت ارزش دروني و بيروني مطرح  است. در واقع ارزش خارجي در قالب اعتقادات ابزاري يا توصيفي خلاصه مي شود. براي مثال گفتن اينكه شخص الف بايد عمل ب را انجام دهد، اغلب به اين معني است كه اگر «شخص الف، عمل ب را انجام دهد عمل ج اتفاق مي افتد» و اين حالت يك ادعاي دانش توصيفي و واقعي است نه يك ادعاي قابل ارزيابي. بنابراين چنين ادعاهايي به آساني به ادعاهاي واقعي تبديل شده و هميشه ادعاهاي ارزشي نيستند.4-8-4- قوانيناُستُرم (2005) قوانين را به عنوان هنجارهاي ساده اي تعريف مي كند كه ضمانت ها و پشتوانه هايي به آن ضميمه شده است. قوانين برخلاف هنجارها مي توانند به شكل

عيني يا زباني باشند. قوانين همانند هنجارها به گزاره هاي توصيفي ابزارگرا يا عبارت هاي جدي با ارزش دروني نتيجه گرا تلخيص مي شود. چنانچه اُسترم قوانين را در بحث خود به عنوان عرف (اصل حقوقي) به حساب مي آورد. بنابراين عرف ها قوانين بازي هستند كه مردم آن را وضع مي كنند. پس قوانين، نوعي دانش هستند كه مردم آن را توليد مي كنند.4-8-5- شبكه هاشبكه ها مولد دانش اجتماعي و فرهنگي هستند. البته همۀ سيستم هاي اجتماعي، شبكه اي از همديگر هستند. انواع مختلفي از زير شبكه ها در درون شبكه هاي اجتماعي وجود دارد كه از اهميت زيادي برخوردارند. اين زير شبكه ها، شبكه هايي در سيستم هاي اجتماعي هستند كه به طور واقعي دانش اجتماعي توليد مي كنند. تحقيقات قبلي در مورد اين زيرشبكه ها به آنها عنوان «سرمايۀ نوآوري اجتماعي» اطلاق كرده است. ارتباط زيرشبكه ها با مباحث قبلي در اين فصل اين است كه آنها همراه اعتماد، اعتقادات، هنجارها و قوانين، از ديگر اشكال مهم سرمايه اجتماعي هستند كه در ادبيات سرمايۀ اجتماعي به ندرت به  آنها اشاره شده است. زيرشبكه ها دانش نيستند، بلكه الگوهاي متمايزي از فعاليت هاي اجتماعي هستند كه از طريق آنها دانش تسهيم شده و شكل گيري اقدام جمعي ممكن مي شود.بحثي كه در اينجا عنوان مي شود، الگوهاي ويژه اي از شبكه هاي نوآوري اجتماعي است كه از بالا به پايين خلق مي شوند و يا از پايين به بالا جريان مي يابند و اين امكان را بوجود مي آورند كه سيستم هاي اجتماعي، مشكلات را حل كرده و بتوانند ياد بگيرند و

قدرت سازگاري داشته باشند.نتيجه گيريدر اين فصل مديريت دانش از منظر رفتار سازماني (فرهنگ، منابع انساني، سرمايۀ اجتماعي و يادگيري) مورد بررسي قرار گرفت. در حقيقت بنيان ادبيات م عاصر مديريت دانش بر دو بخش استوار است: بنيان انساني و بنيان فني. در اين فصل بنيان انساني مديريت دانش مورد بررسي قرار گرفت و مشخص گرديد كه منابع انساني، سرمايۀ اجتماعي و فرهنگ ملي در مديريت دانش نقش اساسي دارند.فصل پنجممديريت دانش از منظر مديريت توليد و نوآوري5-1- مقدمهدر اين فصل، مديريت دانش در حوزۀ مديريت توليد و نوآوري مورد بررسي قرار مي گيرد. از نظر توليد و صنعت، طراحي دانش مربوط به محصولات، براي صنعتگران عامل حياتي است. زيرا توليد دانش محور، موفقيت تجاري و مزيت رقابتي به همراه خواهد داشت. مخصوصاً دانش طراحي محصول در شركت هاي كوچك و متوسط (SMEs) كه در شرايط سخت مشغول به فعاليت هستند، بسيار مهم است.بر طبق نظر وانگ (2000) فرآيند دانش آفريني، همان توليد دانش و در نهايت تبديل آن به محصولات و خدمات از طريق مفهوم نوآوري است. تحقيقات مربوط به نوآوري بيان مي كند كه شركت ها در تبديل تكنولوژي جديد به موفقيت تجاري، نيازمند دارايي هاي مكمل و ديگر ظرفيت هاي فني هستند. يكي از مثال هاي بارز مربوط به نقش مديريت دانش در فرآيند توليد را مي توان در شركت هاي ژاپني مشاهده كرد. در اين شركت ها، الگوي دانش آفريني نوناكا و تاكه اوچي (1995) كاملاً در عمل پياده مي شود. در اين الگو تبديلات دانش در چهار شكل خود يعني بروني سازي، تركيب، جامعه پذيري و دروني سازي عملاً اجرا

شده و در فرآيند توليد محصولات نمود پيدا مي كند.5-2- دانش در فرآيند توليدامروزه موفقيت سازمان تا حد زيادي وابسته به توانايي تبديل يادگيري حاصل از تغييرات به دانش است، كه در نوآوري ها و توليد محصولات تجلي مي يابد. در اين خصوص اُودِل و گريسون (1998) عنوان مي كنند كه مديريت دانش هم در توليد كالاهاي مرغوب و متنوع نقش دارد و هم باعث مي شود كه توليد در مسير و روش مطلوب قرار گيرد. در اين راستا داشتن دانش از مشتري و مديريت آن مهم است. مارپيچ ارزش آفريني يادگيري- دانش، فرآيند تبديل يادگيري به ارزش را نشان مي دهد. براساس اين مارپيچ، سازمان ها بايستي از بازار ياد بگيرند و اين يادگيري را به دانش تبديل كنند و اين دانش را در فرآيند توليد بكار ببرند و از طريق آن خلق ارزش نمايند.براساس ديدگاه كريشمَن (2005) نقش مديريت دانش در حوزه توليد به شكل زير است:-    مديريت دانش منجر به ارتقاء همكاري درون سازماني مي شود.-    مديريت دانش باعث تسخير و تسهيم بهترين تجارب مي شود.-    مديريت دانش در ارتقاء مديريت زنجيرۀ تأمين نقش دارد.-    مديريت دانش رابطه با مشتري را بهبود خواهد د اد.-    مديريت دانش با كاهش زمان توليد و ايجاد شفافيت، بهبود مستمر را در حوزۀ مديريت توليد امكان پذير مي سازد.5-3- رويكرد جديد به نوآوري سازماني: نقش مديريت سازماناهميت نوآوري از آنجا ناشي مي شود كه با ايجاد مزيت رقابتي بلند مدت، بقاء و رشد سازمان ها را تضمين مي كند. اما چالش اصلي در حوزۀ نوآوري اين است كه چگونه مي توان آن را بوجود آورد و

بهبود بخشيد. با ظهور مديريت دانش و سرمايۀ معنوي به عنوان يك رشته، سازۀ جديدي براي خلق و بهبود نوآوري (توليد، محصول، رويه ها، فرآيندها و...) حاصل شده است. در اين بخش، نقش دانش ضمني در نوآوري سازمان بررسي مي شود.در قرن 21 سازمان ها مجبور به نوسازي محصولات، خدمات، اصول، رويه ها و روش هاي خود شده اند. ايجاد نوآوري مستلزم سازماني است كه توانايي خلق، ذخيره و انتقال دانش را داشته باشد. بسياري از نظريه پردازان مديريت دانش معتقدند كه مديريت دانش (ضمني) بر نوآوري در سازمان اثر دارد. (دارُوچ، آدامز، هاوِلز، لئونارد و سِنكِر)نقطۀ آغاز نوآوري مربوط به مدل «فشار تكنولوژي) و به سال 1960 برمي گردد. از دهۀ 1980 به بعد مدل يكپارچه شدۀ نوآوري مورد پذيرش قرار گرفته است. نوآوري عبارت است از هر نوع تفكر، رفتار يا چيزي كه به طور كيفي نسبت به اشكال موجود، جديد بوده و تازگي دارد. بعضي از محققين آكادميك، نوآوري را به عنوان تركيبي از اختراعات و اكتشافات، مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهند. در نهايت نوآوري به عنوان سلسله الگوهاي رفتار فردي و سازماني تعريف شده است. در دورۀ پست مدرن كه مديران احساس از دست دادن كنترل را تجربه مي كنند، اهميت نوآوري به طور شگفت انگيزي افزايش يافته است. در ادبيات جديد، مديريت نوآوري از ديدگاه انتقال دانش (كه انواع آن در فصل اول معرفي شد) درنظر گرفته مي شود.كي كاسكي (2004) معتقد است كه سازگاري با نقشه هاي قديمي براي مديران قرن 21 كافي نيست. چرا كه عامل كليدي براي موفقيت، داشتن فعاليت خلاق براي ساختن نقشه هاي

جديد است نه تقليد از نقشه هاي جديد. 5-4- نوآوري در صنايع مختلفصنايع مختلفف نوآوري هاي عمده اي را تجربه كرده اند كه باعث توسعه نسل هاي جديدي از محصولات در سطوح متفاوتي شده است. در ابتدا تعدادي از نوآوري هاي كوچك در صنايع مشابه اتفاق افتاد كه به نوآوري هاي مقدماتي معروف بود. در مرحلۀ بعد، نوآوري به ديگر صنايع انتقال داده شد.5-5- نوآوري هاي راديكال و تدريجياغلب نوآوري ها تدريجي بوده و غالباً خود را به شكل اصلاح محصولات موجود و يا بسط خطوط فعلي توليد نشان مي دهند. اين نوآوري ها معمولاً به عنوان نوآوري هاي تحت فشار بازار، طبقه بندي مي شوند زيرا اغلب ايده هاي مربوط به آنها از بازار ناشي مي شود. اين نوآوري ها شايستگي هاي دروني را ارتقاء مي دهند.برعكس، نوآوري هاي راديكال منجر به حذف شايستگي موجود شده و دانش و مهارت هاي موجود را از سازمان خارج مي كنند. اين نوآوري ها، كسب و كار شركت را با ريسك همراه مي سازد زيرا براي تجاري سازي (بومي سازي) دشوار هستند. 5-6- اثرات مديريت دانش بر نوآوريبسياري از مطالعات نوآوري نشان داده است كه با يكپارچه سازي دانش دروني سازماني و برون سازماني نوآوري بهبود مي يابد. مولن و لايلِس (1993) بيان مي كنند كه يادگيري سازماني مستمر، كارآيي و اثربخشي نوآوري ها را بهبود خواهد داد. تِرين (2002) بيان مي كند كه كسب دانش جديد و يكپارچه سازي دانش موجود با دانش جديد، باعث نوآوري در محصولات مي شود. گِرانت (1996) عنوان مي كند كه يكي از راه هاي ارتقاي نوآوري مستمر، توانايي شركت ها

در شكل دهي مجدد دانش سازمان ياست.از ديگر نقش هاي مديريت دانش در فآيند نوآوري مي توان به تسهيل همكاري بين مرزهاي وظيفه اي سازمان، كمك به ايجاد قابليت، توانمندي و همچنين كاهش پيچيدگي در فرآيند نوآوري اشاره كرد.در تحقيق گريفين و هوسِر (1996) يكپارچگي بين RD و بازاريابي مورد بررسي قرار گرفت تا از نتايج حاصله، وضعيت نوآوري محصولات مشخص شود. در مطالعات هِنارد (2001) در خصوص تأثير مديريت دانش بر نوآوري، دو جنبه از آن يعني يكپارچگي ميان وظيفه اي و ارتباطات ميان وظيفه اي در حوزۀ مديريت دانش به عنوان عوامل اثرگذار بر نوآوري شناخته شده اند. براي اينكه نوآوري حاصل شود، بايد دانش در سرتاسر سازمان توزيع شود- توزيع بهتر دانش احتمال ظهور نوآوري را افزايش خواهد داد- در نهايت گفته مي شود كه سازمان هاي نوآور پاسخگوتر هستند.5-7- انتقال دانش ضمني به فرآيند نوآوري سازمانيهولز بيان مي كند كه شهودات مبتني بر دانش ضمني در فرآيند نوآوري سازمان نقش مهمي دارد، زيرا اين شهودات نشان دهندۀ بخش قابل ملاحظه اي از دانش است كه باعث بهبود عمليات و ارتقاي تكنولوژي محصول مي شود. دانش ضمني شامل بخشي از فرآيندهاي يادگيري بلند مدت بوده كه غالباً با درك سيستماتيك از يك تكنولوژي يا فرآيند حاصل مي شود. قوت و اهميت دانش ضمني اين است كه براي تقليد از طرف رقبا مشكل است. كلانتون و زاهو (2003) نشان داده اند كه انتقال دانش ضمني بين شركت هاي تجاري تنها از طريق تعامل نزديك و مداوم امكان پذير است. اين بدان مفهوم است كه سازمان هايي كه داراي تجارب همكاري با ديگران هستند،

از انتقال دانش ضمني منتفع خواهند شد.هال و اَندرياني (2002) بحث مي كنند كه چالش اصلي سازمان رسيدن به تعادل مناسب بين دانش ضمني افراد و دانش صريح مورد نياز براي يكپارچه سازي فرآيندهاي سازمان است.اساسي ترين نقش دانش ضمني، در مراحل فرآيند نوآوري مستتر است. واضح است كه در فازهاي اوليه نوآوري (كشف و توليد ايده) درجۀ ناملموسي، بالاست. بنابراين مي توان پذيرفت كه انتقال دانش ضمني در مراحل اوليۀ نوآوري، نقش مهمي دارد.بلوم (2002) در مطالعات خود نشان داد كه دانش ضمني در فازهاي اوليه نوآوري، نقش تسريع كننده دارد. در چهار شركت مورد مطالعه بلوم، فاز دگرگوني و پياده سازي ايده ها در فرآيند نوآوري از طريق انتقال و كاربرد مناسب دانش ضمني، كوتاه مي شود. با انتقال صحيح دانش ضمني مي توان مشكلات غير مترقبه را در كل فازهاي فرآيند نوآوري (كشف ايده تا پياده سازي) به گونۀ انعطاف پذيري حل كرد. يكي از پيش شرط هاي لازم براي فعال سازي دانش ضمني در فرآيند نوآوري، اطمينان از شناسايي آن توسط افراد است.روديگر و وانيني (1998) عنوان مي كنند كه دانش ضمني باعث درك ايده هاي جديد و تحريك خلاقيت شده و بر نوآوري هاي كسب و كار اثر مثبتي دارد. شناسايي دانش ضمني از طريق تماس هاي شخصي و انتقاد از ايده هاي همديگر حاصل مي شود. يكي از تكنيك هاي مورد استفاده براي خلق ديدگاه و كشف شهود، برگزاري جلسات طوفان مغزي است. اين جلسات بايد در مراحل حياتي فرآيند نوآوري برگزار شود.5-8- مدل هاي تبيين نقش مديريت دانش در نوآوري5-8-1- مدل اقتضايي براي تبيين اثر مديريت دانش بر

نوآوري سازمانيبراساس اين مدل، مديريت دانش و نوآوري به عنوان دو سازه مهم براي عملكرد سازمان درنظر گرفته شده است و سه عامل كليدي اثرگذار بر مديريت دانش و نوآوري عبارتند از: الف) ويژگي هاي دانش ب) استراتژي مديريت دانش ج) يادگيري سازماني و يكپارچه سازي دانش.در خصوص مديريت دانش و يادگيري سازماني مهمترين كمك، بررسي رابطه بين ويژگي هاي دانش، يكپارچه سازي و يادگيري سازماني و توانمند سازي دانش است. دانشي كه داراي ويژگي هاي صريح بودن و پيمانه اي بودن بالايي است، مي تواند يادگيري سازماني و يكپارچه سازي دانش را ارتقاء دهد. سطح بالايي از صريح بودن و پيمانه اي بودن دانش، توانمندي مديريت دانش را ارتقاء خواهد داد. به منظور ارتقاء نوآوري در فرآيند توليد، مديران بايد يكپارچه سازي دانش، يادگيري سازماني و توانمند سازي مديريت دانش را ارتقاء دهند.در اين مطالعه با درنظر گرفتن تئوري اقتضايي، اهميت استراتژي مديريت دانش در تأثيرگذاري بر نوآوري مورد حمايت قرار گرفته است. يعني اينكه شركت هاي فن آوري گرا بر يكپارچه سازي دانش اثرگذارند، در حالي كه شركت هايي كه رويكرد انسان گرا به مديريت دانش دارند (شخصي سازي مديريت دانش) بر يادگيري سازمان اثر مي گذارند. ديگر عوامل اثرگذار عبارتند از: پارادايم كارآفريني، استراتژي كسب و كار، يادگيري سازماني.5-8-2- مدل تأثير دانش ضمني بر نوآوريدانش ضمني در قياس با دانش صريح در كمك به نوآوري عملكرد بالايي خواهد داشت. چهار طبقه از دانش ضمني موجود در سازمان عبارتند از:1-    مهارت هاي فني: كه به آن دانش چرايي هم مي گويند.2-    مدل هاي ذهني: افراد هنگامي كه قصد مفهوم سازي يك موقعيت را

دارند، از مدل هاي ذهني كمك مي گيرند.3-    روش هاي حل مسائل: دانش ضمني، پايه اي براي درخت تصميم گيري است.4-    روش جاري سازماني: مقدار زيادي از دانش ضمني در روش هاي جاري سازمان يافت مي شود.دانش ضمني زماني به نوآوري منجر خواهد شد كه در ساختار، فرهنگ، فرآيندها و روش هاي جاري سازمان تجلي پيدا كند.5-9- رابطه بين مديريت دانش و نوآوري در نيوزيلنددر اين مطالعه مشخص شده كه مديريت اثر بخش دانش در تبديل منابع به توانمندي ها نقش حمايتي دارد. چون توانمندي ها، بقاي بلند مدت سازمان را تضمين مي كند، شركتي كه اقدامات و رفتارهاي كارمندان آن در جهت مديريت دانش باشد، به احتمال زياد از منابع استفاده بهتري خواهد كرد و در نهايت نوآوري و عملكرد مالي سازمان بهبود خواهد يافت. براي بررسي اين تأثير، سه سازه مديريت دانش به صورت زير مفهوم سازي شده است: كسب دانش، انتشار دانش و پاسخ گويي نسبت به دانش (انعطاف پذيري با تغييرات محصول و خدمات، انعطاف در فرآيندها و استراتژي ها، پاسخگويي به مشتري، رقبا و تكنولوژي). در اين مطالعه مشخص شد كه بين سه سازۀ مديريت دانش رابطۀ مثبت وجودد ارد.اين تحقيق نشان داد كه شركت هاي داراي توانايي دانشي، نوآوري هاي تدريجي خواهند  داشت. شركت هايي كه نوآوري هاي تدريجي را بوجود مي آورند، تمايل دارند كه عمليات و رفتارهاي دانشي خوب توسعه داده شده (مديريت دانش ساختمند) داشته باشند. نتايج اين تحقيق با مطالعات اندرسون در تناسب است. وي تشخيص داد كه نوآوري هاي تدريجي قابليت افزا هستند، در حالي كه نوآوري هاي راديكال، قابليت زدا هستند. بدان معني

كه نوآوري هاي تدريجي قابليت هاي موجود در سازمان را ارتقاء خواهند داد در حالي كه نوآوري هاي راديكال قابليت هاي موجود در سازمان را از بين مي برد و مستلزم قابليت هاي جديد مانند خط توليد جديد است.نتيجه گيريدو موضوع غالب در رشتۀ مديريت دانش كه گفتمان عمدۀ اين حوزه را به خود  اختصاص داده است دانش آفريني و كاربرد دانش است. بر طبق وُن كروق (1998) دانش آفريني منبع كليدي نوآوري در هر سازماني تلقي شده و فرآيند توسعۀ محصل جديد در درون فرآيند دانش آفريني سازماني محقق مي شود. دانش آفريني سازماني به منزله بسط خطوط توليد فعلي سازمان و توسعۀ محصول جديد است. مديريت دانش با فراهم ساختن مكانيزم هاي هماهنگي با تبديل منابع به توانمندي ها و در نهايت ايجاد نوآوري در سازمان (توليد، محصول، رويه ها، فرآيندها و ...) نقش مهمي در اين مورد ايفا مي كند.فصل ششمعوامل كليدي توفيق پياده سازي مديريت دانش6-1- مقدمهدر اين فصل گسترۀ وسيعي از عوامل كليدي توفيق در پياده سازي مديريت دانش ذكر مي شود. عوامل كليدي توفيق از ديدگاه مديريت دانش عبارت است از اقدامات و فعاليت هايي كه در پياده سازي مديريت دانش حياتي هستند. عوامل كليدي توفيق آنهايي هستند كه يا دروني بوده و توسط سازمان ها قابل كنترل است و يا بيروني بوده و كنترل كمي بر آنها صورت مي گيرد.6-2- عوامل كليدي توفيق عوامل كليدي توفيق عواملي هستند كه تحقق هدف در گرو آنها است. بيشتر كارهاي انجام گرفته در اين حوزه به رُكارت (1979) و دانيل (1961) برمي گردد. اين دو محقق از CSF بيشتر در حوزۀ

سيستم هاي اطلاعاتي مورد نياز مديران ارشد استفاده كرده اند.رُكارت چهار نوع  CSF را مورد شناسايي قرار داده است:1-    CSF هاي صنعت: از ويژگي هاي صنعت خاصي منتج مي شود.2-    CSF هاي استراتژي: از انتخاب استراتژي رقابتي در كسب و كار ناشي مي شود.3-    CSFهاي موقتي: از تغييرات و نيازهاي دروني سازمان ناشي مي شود.در حال حاضر متدلوژي عوامل كليدي توفيق، راه خود را در فعاليت هاي جديد كسب و كار مخصوصاً مديريت دانش باز كرده است.برطبق تحقيقات انجام شده توسط اِستِوز (2004) رويكرد عوامل كليدي توفيق به عنوان عمومي ترين رويكرد در طول سي سال گذشته بوده است. امروزه از اين رويكرد براي حمايت از برنامه ريزي استراتژيك سيستم هاي اطلاعاتي بطور فزاينده اي استفاده مي شود. بر مبناي ديدگاه ويليامز و رَماپِرساد (1998) عوامل كليدي توفيق تأثير عمده اي در طراحي، توسعه و بكارگيري سيستم هاي اطلاعاتي دارند.در تعريف ديگري برونو و ليدِسكِر (1984) اظهار مي دارند كه عوامل كليدي توفيق عبارتند از: مشخصه ها، شرايط يا متغيرهايي كه اگر درست مديريت شوند، مي توانند اثر قابل ملاحظه اي بر موفقيت موضع رقابتي سازمان د اشته باشند. در تعريف ديگري پينت و اسلوين (1987) عوامل كليدي توفيق را عواملي مي دانند كه به طور قابل ملاحظه اي شانس اجراي پروژه ها را بهبود مي بخشند. در حوزه مديريت استراتژيك، تعريف عوامل كليدي توفيق از جامعيت برخوردار بوده و نشان دهندۀ يك پيوند ايده آل بين شرايط محيطي و مشخصه هاي كسب و كار است.6-3- عوامل كليدي توفيق مديريت دانش در سازمان هاي مختلفاسكيرم و آميدن (1997) در خصوص پياده سازي مديريت دانش هفت

عامل كليدي را شناسايي كرده اند. اين عوامل عبارتند از: پيوند مستحكم با الزامات كسب و كار، معماري و چشم انداز اجباري، رهبري دانش، فرهنگ تسهيم و خلق دانش، يادگيري مستمر، يك زيرساخت تكنولوژي كه خوب توسعه داده شده و فرآيندهاي دانش سازماني.يك مطالعه براي شناسايي عوامل كليدي توفيقي كه توانايي اثرگذاري بر دانش در سازمان ها را داراست، توسط هل ساپل و جوشي (2000) انجام شده است.  آنها سه طبقه اصلي از شاخص هاي تأثيرگذار بر مديريت دانش (مديريتي، منابع، محيطي) را كه عوامل كليدي توفيق در درون هريك از اين سه طبقه قرار داشت، معرفي كرده اند.•    شاخص هاي تأثيرگذار مديريتي داراي چهار عامل كليدي اصلي بودند: هماهنگي، كنترل، رهبري و سنجه ها؛•    تأثيرگذارهاي منابع متشكل از دانش، افراد، منابع مالي و غير مالي است.•    تأثيرگذارهاي محيطي مشتمل بر رقابت، بازارها، فشار زماني، جو اقتصادي و دولتي است.براساس ارزيابي بعمل آمده از گزارش نهايي تكنيك دلفي در اين تحقيق، فرهنگ در اين مطالعه بطور صريح از عوامل كليدي نبوده بلكه به عنوان يك مفهوم جزء در مديريت  دانش مطرح شده است. هرچند به نظر مي رسد كه فرهنگ از عوامل كليدي اصلي در پياده سازي مديريت دانش باشد.داونپورت و همكاران (1998)، مطالعه اي اكتشافي بر روي 31 پروژۀ مديريت دانش در بيست و چهار شركت انجام داده اند. هدف از اين مطالعۀ گسترده، تعيين عوامل كليدي مرتبط با پياده سازي مديريت دانش بوده است كه در نتيجه 18 پروژۀ موفقيت آميز ارزيابي شد و در اين تعداد پروژه، هفت عامل كليدي عمومي شناسايي شد. آنها عبارت بودند از: عملكرد اقتصادي يا ارزش آن

صنعت، زبان و هدف مشترك، ساختار دانش انعطاف پذير و استاندارد، كانال هاي چند گانه براي انتقال دانش، فرهنگ دانش پسند، زيرساخت سازماني و فني، تغيير در اقدامات انگيزشي و حمايت مديريت ارشد.ليبوويتز (1999) در جهت پياده سازي مديريت دانش، شش عامل كليدي مطرح مي كند. عوامل كليدي وي عبارتند از:-    نياز به استراتژي مديريت دانش با حمايت مديريت ارشد سازمان-    وجود مدير ارشد دانش (CKO)-    يك زيرساخت مديريت دانش-    ابزارها و سيستم هاي مديريت دانش-    تشويق تسهيم د انش و فرهنگ حمايتيوي بيان مي كند كه ايجاد مراكز حرفه اي باي حوزه هاي دانش به عنوان يك استراتژي مديريت دانش در سازمان امري مهم است. در تحقيقي كه ماتي (2004) در آلمان انجام داده است عوامل كليدي مديريت دانش عبارتند از:-    سازمان مبتني بر دانش-    فرهنگ-    استراتژي-    سيستم ها و زير ساخت تكنولوژي اطلاعات-    فرآيند سيستماتيك و اثربخش-    سنجه ها.خليفه وليو (2003) تحقيقي با عنوان «مدل توفيق مديريت دانش» در دانشگاه سيتي هونگ كنگ انجام داده اند. سؤال اصلي اين پژوهش عبارت بود از: «چه عواملي در توفيق برنامه هاي مديريت دانش سهيم اند؟» فرضيه هاي پژوهش عبارت بود از:1-    عوامل سازماني بر توفيق مديريت دانش، اثري مستقيم و معني دار دارد.2-    تكنولوژي اطلاعات اثري اندك بر توفيق برنامه هاي مديريت دانش دارد.3-    فرآيندهاي مديريت دانش بر توفيق برنامه هاي مديريت دانش اثري مستقيم و معني دار د ارد.4-    تكنولوژي اطلاعاتي اثر مستقيم و معني دار بر فرآيندهاي مديريت دانش دارد.عوامل سازماني اثرگذار بر مديريت دانش در اين تحقيق عبارتند از:الف- استراتژي مديريت دانشب- رهبري دانشج- فرهنگ سازمانيد- پورتال هاي دانش.در اين تحقيق مشخص

شد كه عوامل سازماني و فرآيندهاي مديريت دانش بيشترين اثر را بر توفيق برنامه هاي مديريت دانش داشته اند.6-4- عوامل كليدي توفيق در شركت هاي كوچك و متوسطدر مطالعه اي كه توسط كوان يو وانگ (2005) صورت گرفته است، 11 عامل كليدي توفيق در پياده سازي مديريت دانش در شركت هاي كوچك و متوسط مورد شناسايي قرار گرفته كه به شرح زير است:1-    حمايت مدير ارشد2-    فرهنگ3-    تكنولوژي اطلاعات4-    استراتژي و هدف5-    سنجه6-    زيرساخت سازماني7-    فعاليت ها و فرآيندها8-    كمك هاي انگيزشي9-    منابع10- آموزش و پرورش11- مديريت منابع انسانيشناسايي اين 11 عامل نتيجه تلاش سيستماتيكي است كه در يك روش جامع، يكپارچه و كلي گرا صورت گرفته است. در اينجا براي درك هريك از اين عوامل كليدي شناسايي شده به تشريح آنها پرداخته مي شود:1-    حمايت مديريت ارشدمدير ارشد و رهبر سازمان در اثرگذاري بر موفقيت هاي مديريت دانش نقش اصلي را دارند. رهبران براي سرمشق قرار دادن رفتار مطلوب در جهت مديريت دانش به عنوان مدل هاي نقش، عمل مي كنند. ديگر قابليت هاي رهبري عبارتند از: هدايت تلاش هاي در جهت تغيير، تفهيم اهميت مديريت دانش به كاركنان و حفظ روحيه آنها و ايجاد فرهنگي كه دانش آفريني و تسهيم آن را ارتقاء دهد.در حقيقت رهبران، شرايط ضروري براي مديريت دانش اثربخش را ايجاد مي كنند.در نهايت استوري و بارِنت اضافه مي كنند كه حمايت مديريت ارشد بايستي مستمر بوده و به يك روش عملي ارائه شود.2-    فرهنگفرهنگ معرف اعتقادات، ارزش ها، هنجارها و آداب اجتماعي بوده و بر رفتار و كردار افراد در سازمان ناظر است. در كل، يك فرهنگ حامي مديريت

دانش آن است كه به دانش ارزش داده و تسهيم، خلق و كاربرد آن را تشويق كند. چَس (1997) در تحقيقي به اين نتيجه رسيد كه بزرگترين مانع در خلق سازمان هاي دانايي محور در فرهنگ نهفته است.يك جنبه از فرهنگ كه براي مديريت دانش مهم است همكاري است. گاه (2002) مدعي است كه يك فرهنگ همكاري شرط مهمي براي انتقال دانش بين افراد و گروه ها است. همچنين اعتماد از جنبه هاي ديگر در مديريت دانش است. علاوه بر اينها، نياز به پرورش فرهنگ نوآورانه كه در آن افراد به طور پيوسته در توليد ايده، دانش و راه حل تشويق مي شوند، ضروري است. همچنين گاه (2003) فرهنگي را پيشنهاد كرد كه بر مسأله يابي و حل مسأله تأكيد داشت. داونپورت و همكاران مدعي هستند كه سازمان ها بايستي از هم راستايي ابتكارات مديريت دانش و فرهنگ سازماني اطمينان حاصل كنند، در غير اينصورت بايستي آن را تغيير دهند.3-    تكنولوژي اطلاعاتتكنولوژي اطلاعات از يك آرشيو ايستاي اطلاعات شروع شده و با اتصال افراد به اطلاعات و همچنين ارتباط افراد با يكديگر ادامه مي يابد. تكنولوژي اطلاعات باعث جستجوي سريع، دسترسي و بازيافت اطلاعات شده و همكاري و ارتباط بين افراد را حمايت مي كند. مجموعۀ وسيعي از تكنولوژي هاي اطلاعاتي در حمايت از مديريت دانش وجود دارد كه مي توان آنها را به عنوان سكوي تكنولوژيكي سازمان درنظر گرفت. برطبق لن و سربان (2002) مي توان آنها را در يكي از طبقات زير قرار داد:هوشمندي كسب و كار، پايگاه دانش، همكاري (كار گروهي، مديريت سند و محتوا)، عوامل مهم مورد نياز در توسعه يك

سيستم مديريت دانش شامل سولت تكنولوژي، استفاده آسان، تناسب با خواسته هاي كاربر، تناسب با مضمون و محتواي دانش و استانداردسازي ساختار يا  آنتولوژي دانش است.4-    استراتژي و هدفاستراتژي مبنايي را فراهم مي كند كه چگونگي صف  آرايي قابليت ها و منابع در رسيدن به اهداف مديريت دانش در سازمان را مشخص مي كند. يك استراتژي مناسب بايسي با بافت و موقعيت سازمان سازگاري و تناسب لازم را داشته باشد. به نظر مي رسد كه در ادبيات، در خصوص ارتباط دهي مديريت دانش با استراتژي سازمان توافق عمومي وجود دارد. در حوزه استراتژي، توسعه يك چشم انداز مشترك و سوق دهنده براي پيگيري مديريت دانش ضروري است. همچنين ضروري است كه كاركنان از اين چشم انداز حمايت كنند. بعلاوه، براي افراد درگير در پروژۀ مديريت بايستي هدف گذاري روشني صورت گيرد. در نهايت قبل از سرمايه گذاري در مديريت دانش بايستي عوامل مذكور مدنظر قرار گيرد.5-    سنجهسنجه به عنوان يك سيستم جمع آوري داده عمل كرده و در خصوص يك فعاليت و موقعيت خاص اطلاعات مفيدي ارائه مي دهد. موضوعي مانند مديريت دانش اگر مورد سنجش و اندازه گيري قرار نگيرد مانند ساير حوزه هاي مديريت، از ريسك رنج خواهد برد. سنجه، سازمان ها را توانا خواهد ساخت تا پيشرفت هاي مديريت دانش را پيگيري كرده و اثربخشي و مزاياي آن را تعيين كنند. همچنين ضرورتاً براي سازمان ها اساسي بوجود مي آورد كه بتوانند عملكرد مديريت دانش را ارزيابي و مقايسه نموده، كنترل نمايند و بهبود بخشند.همچنين جهت اثبات ارزش و مزيت مديريت دانش به مديريت و سهامداران، اندازه گيري لازم است. بدون چنين

مدارك و شواهدي، حمايت مديريت دانش از طرف مديريت ارشد كاهش خواهد يافت. ديگر جنبه كليدي سنجه، ارزيابي تأثيري است كه مديريت دانش بر نتايج مالي سطح پايين داشته است. براي رسيدن به يك رويكرد كلي گرايانه در سنجش مديريت دانش بايستي سنجه هاي مالي و غير مالي را با هم بكار برد. متدهاي مورد استفاده براي سنجش مديريت دانش عبارتند از: متريك سرمايه فكري (سويبي، 1997؛ ليبوويتز، 2000؛ بنتيز، 2001) و كارت امتيازي متوازن (كاپلان و نورتون، 1992؛ آرورا، 2002). با اين وجود، هنوز روش كاملي براي سنجش مديريت دانش در سازمان ها وجود نداشته و اين موضوعي است كه محققان به دنبال آن هستند.6-    زيرساخت سازمانيايجاد مجموعه اي از نقش ها و تيم هايي براي انجام وظايف مبوط به دانش زيرساخت سازماني است. علي رغم اينكه بعضي حوزه هاي موجود در سازمان مانند حوزه هاي مديريت منابع انساني و تكنولوژي اطلاعات هم اكنون در موضوعات دانش دخيل هستند، استقرار گروهي از افراد با مسئوليت هاي رسمي  ويژه براي مديريت دانش حياتي است.7-    فعاليت ها و فرآيندهايك فرآيند مديريت دانش اشاره به فعاليتي دارد كه به وسيله دانش مي توان آن را در سازمان انجام داد. بسياري از محققان چندين فرآيند و فعاليت مرتبط با مديريت دانش را پيشنهاد كرده اند (الاوي و ليدنر، 2001؛ نيسن و همكاران، 2000؛ ونگ و آسپينوال، 2003). براي مثال الاوي و ليدنر (2003) چهار فرآيند براي مديريت دانش ذكر مي كنند كه عبارتند از: خلق، ذخيره/بازيافت، انتقال و كاربرد. اجراي فرآيندهاي مديريت دانش زماني ممكن خواهد بود كه يك سازمان دانش محور موفق وجود داشته باشد. بنابراين، اتخاذ

يك نگرش فرآيند محور نسبت به مديريت دانش مهم است.8-    مساعدت هاي انگيزشيدادن پاداش به كارمندان به تحريك و تقويت رفتار مثبت در جهت مديريت دانش اثربخش منجر خواهد شد. ياهيا و گاه (2002) بيان مي كند كه چنين سيستم هايي بايستي به نگرش هاي ريسك گرا و كارهاي گروهي پاداش دهند. به خصوص، اعطاي پاداش به كاركنان با تأكيد بر عملكرد گروهي، سطح بالايي از مبادله دانش بين كارمندان را تحريك خواهد كرد. ارتباط دهي پاداش به عملكرد فردي، كه باعث ايجاد رقابت شود يقيناً در فرهنگ تسهيم دانش تعيين كننده  اثربخش خواهد بود.9-    منابعبراي هماهنگي و مديريت فرآيندهاي پياده سازي و اتخاذ نقش هاي مرتبط با دانش به منابع انساني نياز است. اختصاص زمان و فرصت براي افراد در جهت يادگيري مهم است. علاوه بر اينها مديريت توجه هم در موفقيت مديريت دانش نقش مهمي دارد و يكي از منابع كمياب در بسياري از سازمان ها است.10- آموزشآموزش در خصوص چگونگي تعريف و تفكر درباره مديريت دانش، زبان مشتركي بوجود مي آورد.علاوه بر اين، مي توان كارمندان را در استفاده از سيستم مديريت دانش و ديگر ابزارهاي تكنولوژيكي براي مديريت دانش آموزش داد. بعلاوه، آموزش افراد در جهت دك نقش هاي جديد براي انجام وظايف دانش گرا ضروري است. در نهايت بايستي آنها را مجهز به مهارت هايي كرد كه پرورش دهندۀ نوآوري، خلاقيت و تسهيم د انش باشد. هواك (2001) پيشنهاد مي كند كه براي اثربخشي مديريت دانش، بايستي در حوزه هاي زير مهارت ها توسعه د اده شود: ارتباطات، شبكه بندي، يادگيري فردي، تيم سازي، همكاري و تفكر خلاق. ياها و

گاه (2002) نشان دادند كه آموزش هاي مرتبط با خلاقيت، تيم سازي، مهارت هاي تحليلي و حل مسأله تأثير مثبتي بر كل فرآيند مديريت دانش دارند.11- مديريت منابع انسانيريشه دانش، منابع انساني سازمان است. چنانچه داونپورت و ولپل (2001) بيان مي كنند، «مديريت دانش، مديريت افراد است؛ مديريت افراد، مديريت دانش است». محققان زيادي به نقش منابع انساني در مديريت دانش اشاره كرده اند. در اينجا تمركز اصلي بر استخدام، توسعه و حفظ منابع انساني است.در تحقيق ديگري كه تحت عنوان «عوامل كليدي توفيق سيستم هاي مديريت دانش» كه به صورت مطالعات موردي چندگانه بوده است، محققان براساس مطالعات موردي در شركت هاي مايكروسافت، زيمنس، تله تك، EY، هيولت پكارد، 16 عامل كليدي توفيق شناسايي كرده اند. با تحليل داده هاي حاصل از اين شركت ها، شانزده مفهوم به شكل زير يافت شد كه به تشريح مختصر بعضي از آنها پرداخته مي شود.1-    برنامه هاي آموزشي2-    معماري دانش: يك معماري سازماني عبارت  است از يك سازه چند بعدي و پيچيده كه بيانگر اصولي است كه در چگونگي طراحي سازمان و چگونگي سازماندهي و اجراي عناصر مدل كسب و كار، راهنما است.3-    شبكه متخصصان4-    تسهيم دانش5-    شفافيت6-    استراتژي دانش7-    اعتماد8-    مهندسي مجدد فرآيند9-    ذخيره سازي دانش: ذخيره سازي دانش ضمني و صريح يكي از مهمترين  عناصر يك سيستم مديريت د انش است. پايگاه داده مهارت ها، پايگاه داده تخصص ها و ذخيره سازي دانش ضمني و صريح سازمان از ديگر عناصر سيستم مديريت د انش است.10- مميزي دانش11- فرهنگ سازماني12- حمايت و تعهد مدير ارشد اطلاعات13- اجراي آزمايشي14- تسخير دانش15- شناسايي دانش16 ساختار سازماني.در تحقيقي كه

محمدي فاتح (1386) در پايان نامه خود در مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامه ريزي تحت عنوان «شناسايي عوامل كليدي توفيق سيستم مديريت دانش در دانشكده ها و مراكز آموزش عالي مديريت تهران» انجام داده است، هفت عامل اساسي در توفيق مديريت دانش بدست آمده است. اين هفت عامل عبارتند از:1-    جهت گيري استراتژيك دانايي محور2-    فرهنگ مشاركتي3-    ارزيابي و انتقال دانش4-    زيرساخت سيستم هاي اطلاعاتي5-    توسعۀ منابع انساني6-    الگوگيري و درگيري افراد6-5- مديريت دانش در صنعت هوافضاي مالزيدر راستاي پياده سازي مديريت دانش سه موضوع كليدي براي سازمان ها مطرح است:اولين آ نها پرورش آگاهي است. اين مورد مستلزم درك نظريه ها، مفاهيم و پايه هاي مديريت دانش است.مورد دوم تعريف هدف است. يعني اينكه اهميت استراتژيك مديريت دانش را تشخيص داده و در سازمان محقق سازيم.مورد سوم عبارت است از اجراي اقدامات لازم يعني تدوين طرحي كه بر مبناي آن بتوان دارايي هاي دانشي را در جهت حمايت از اهداف سازمان بسيج كرد.براساس تئوري مفهوم سازي بنيادين و مصاحبه همگرا، از مديران ارشد صنعت هوافضا در مالزي خو استه شد كه در خصوص وضعيت مديريت دانش در اين صنعت سخن بگويند. اهداف تحقق عبارت بود از:1-    شناسايي عوامل كليدي پياده سازي مديريت دانش2-    ميزان مديريت دانش3-    موانع پياده سازي4-    اقدامات انجام شده براي مديريت دانشدر اين بررسي مشخص شد كه سه مفهوم فوق (كه در بالا به آنها اشاره شد) حمايت كنندۀ موضوعات كليدي اين تحقيق است. در عين حال، موضوع جديدي براساس اين مطالعه نمايان شد، كه به ادبيات استراتژي تعلق داشت. موضوع چهارم كه پذيرش استراتژي نام گرفت، بُعد

جديد را به چگونگي كاربرد اثربخش مديريت دانش در صنعت هوافضا افزود. پذيرش استراتژي، ضرورت تعريف و تدوين استراتژي به منظور حمايت از چرخۀ مديريت دانش را تبيين مي كند.

امكانات مشابهي برخورداردند ،اما فروشندگان پر درآمد تصميم به كسب درآمد بيشتر دارند .ولي "چگونگي" اين اتفاق مهم است .مهم ترين خصيصه لازم براي موفقيت در بازاريابي خوش بيني است ،آنها به طبع انتظاراتي بالا در زمينه موفقيت دارند . به اميد موفقيت ،بيشتر از افراد عادي دست به عمل مي زنند .البته حق مسلم اين افراد است كه بيشتر موفقيت را تجربه كنند .آنها بيش از ديگران در پي مشتري خوب اند و موفقيت خود را حتمي مي پندارند ،چون در سايه خريداران ممتاز است كه فروش افزايش ميابد .زماني كه فروش افزايش يافت ،اعتقاد به جستجوي مداوم نيز در اين افراد افزايش ميابد . با گذشت زمان اين پيشرفت به شكل يك عادت ناگزير در خواهد آمد و به اين ترتيب كسب و كار بازارياب و موفقيت شخصي وي تضمين خواهد شد .در زير بيست و يك اصل اوليه و اساسي لازم در امور معاملاتي معرفي مي شوند ،هر يك از اين استراژدي ها مورد آزمايش قرار گرفته و مفيد بودنشان تاييد شده است .هر كدام از اين افكار قادرند به تنهايي ميزان فروش و درآمد شما را به مقدار قابل توجهي افزايش دهد .1)تكامل طلب باشيد2) طوري رفتار كنيد كه گويي نا موفق بودن براي شما معنايي ندارد3) از دل و جان به بازاريابي بپردازيد4)خود را مانند افراد كاملاً ماهر قلمداد نماييد5)براي شركت در ملاقات با خريداران به طور كاملاً بي نقصي آماده شويد6)هرگز از يادگيري منصرف نشويد7)مسئوليت نتيجه ي كار را به عهده بگيريد8)در مسائل پايه به كمال برسيد9)روابط بلند مدتي برقرار كنيد10)در عرصه بورس و اوراق بهادار تخصصي كسب نماييد11)در

برابر هر مشتري روش آموزشي را به كار بريد12)در نظر هر شخصي به عنوان فردي كاملاً مطمئن و درخور باور جلوه كنيد13)اعتراض ها را با تاثير گذاري برطرف نماييد14)قيمت ها را با مهارت بررسي كنيد15)بدانيد كه چگونه بايد معامله را به سرانجام برسانيد16)حتّي يك دقيقه از وقتتان را تلف نكنيد!17)قانون 20/80 را در همه موارد پياده كنيد18)مخروط فروش را بدون هيچ گونه كاستي نگه داريد19)هدف خود را از انجام معاملات روشن كنيد20)محيط اطرافتان را استادانه اداره كنيد21)هفت رمز موفقيت را به كار ببنديد((...))(در ادامه به بررسي هر يك از اين روش ها خواهيم پرداخت:)1در هر شرايطي كه باشيد سطح عملكرد خود را بالا ببريدو اين موضوع را به حالت قانوني براي خود درآوريد.مهرشخصيت خود را بر همه چيز ثبت كنيد تاكيفيت برتر نشانشما باشد.اديسون سويت ماردنكساني كه در زمينه مسائلي نظير خوش بيني و نتيجه نهايي،توقعات بالايي دارند،انسان هايي مصمم اند. هر چقدر كه خوش بين باشند به همان  نسبت حريص  و مصمم تر خواهند بو د . به همين دليل خواستن  يكي  از علائم آشكارخوش بيني مي باشد و چه در عرصه بازار و چه در زمينه هاي ديگر به موفقيت مي انجامد. در تعيين  هدف ،جسارت و ثبات چنان  مهم است كه اين عامل به تنهايي نيز قادر است تمامي موانع را از سر راه شما بردارد.پس تصميم بگيريد بين برترين هاي عرصه كاريتان براي خود جايي باز كنيد و سپس به سمت اين هدف حركت كنيد. انسان هاي مصمم درضمن فروش چنين ويژگي هايي دارند:آن ها رويا هاي بزرگي دارند ،هدفهاي والايي دارند،آنان استعداد خود را در حدي مي بينند كه بتوانند

بهترين كار ها را در حيطه شغلي خود انجام دهند. 2شجاعت،سر سختي نشان دادن در برابر ترس و او را تسليم خود ساختن است نه انكار وجود ترسمارك توينترس،دو دل بودن و شك و شبهه هميشه بزرگترين دشمن موفقيت و خوشبختي بوده است . در طي مسيري كه شما را تا موفقيت سوق مي دهد دو بيم عمده مانع ايجاد مي كند :1-ترس از عدم موفقيت و باخت2-ترس از انتقاد و عدم پذيرش از طرف ديگران روزگاري" گلين فورد"هنر پيشه معروف گفته است :"اگر دست به انجام آنچه مي ترسيد و شما را مي ترساند نرنيد اين ترس شروع به كنترل زندگي شما خواهد نمود."با تكرار مداوم جمله "من مي توانم از پس اين كار برآيم"بيم هايتان فرو كش كرده و اعتماد به نفس در شما عزت  مي يابد. به جاي انتظار كشيدن براي پيدايش شجاعت ، ابتدا كاري را كه از انجام آن مي ترسيد،انجام دهيد.شجاعت متعاقب اين عمل خواهد بود.به قولي از ارسطو:"چنان رفتار كنيد كه گويي نيروي دلخواهتان در وجود شما محفوظ است به اين طريق مي توانيد آن را بدست آوريد."3هيچ آرزويي نيست كه به فرد نيروي به حقيقت پيوستن اين آرزو را ندهدريچارد بجبه امر فروش (انتقال خواسته) نيز گفته مي شود. هر چه نسبت به جنسي كه مي فروشيد مطمئن تر باشيد، اين اعتماد و خواسته به مشتري شما نيز سرايت خواهد نمود.موضوع ديگر اينكه هر چه به كار خود علاقه داشته باشيد به همان ميزان توجه و عنايت خاصي نسبت به آن نشان خواهيد داد هر چقدر كه به شركت ،كالا،و خدمات آن وابستگي داشته باشيد با صداقت

خود مشتري هايتان را مورد توجه قرار خواهيد داد و به همان نسبتي كه مشتري و كالا هايتان را مورد توجه قرارمي دهيد،به همان اندازه نيز در انتخاب درست مشتري نقش خواهيد داشت .تمام فروشندگاني كه در راس قرار دارند ، هم به خود و هم به شغلشان علاقه مند هستند.حال به منظور اينكه به افكارتان جامه عمل بپوشانيد مدام اين جمله ها را تكرار كنيد كه "كارم را دوست دارم" ،"خودم را دوست دارم و عاشق كارم هستم"با اين تكرار علاقه شما به مهارت و كارتان  بيشتر شده وكيفيت كار و آرامش شما واعتماد به نفس و باور به كاري كه انجام مي دهيد افزايش خواهد يافت. 4كليد شخصيت بشري ورفتارهاي انساني به خود باليدن است.تحولي در ساختار شخصيتتان ايجاد كنيد،بدين ترتيب شخصيت و رفتارتان را نيز تغيير داده ايد.مكس ويل مالتزفروشندگان مطرح خود را بيش از يك فروشنده به عنوان يك مشاور ،ياور ،دوست مشتري خود به حساب مي آورند . شايد بهترين و تنها ترين نشانه خريد يا عدم خريد فردي از شما اين باشد كه در مورد شما چه فكري دارد كه اصطلاحاً جايگزيني ناميده مي شود . هرگاه كه مشتري شما را به عنوان مشاور و دوست خود پذيرفت ،حتي اگر تفاوت هاي نا چيز نرخي و يا كيفيتي نيز وجود داشته باشد او ديگر حاضر نخواهد بود از كسي غير از شما خريد كند .از اين لحظه به بعد خود را مانند يك مشاور ببينيد.مانند يك مشاور نشست و برخاست كنيد .مثل يك مشاور رفتار كنيد.مانند مشاور سطح بالايي كه دست مزد قابل توجهي مي گيرد ظاهرتان را مرتب

كنيد سپس در ملاقات شركت نماييد.زيرا كه حقيقتاً شايسته همه اينها هستيد.هرگاه شخصي از شما راجع به شغلتان پرسيد بگوييد من مشاور هستم.مشتري شما را به منزله مشاوري  مي بيند كه توانايي و شايستگي ارائه پيشنهاد هاي قابل توجه،به منظور توسعه زندگي و شغلشان البته با هزينه هاي پايين را داريد.وقتي مانند يك مشاور نشست و بر خاست كنيد خود را از كساني كه هنوز به خود به چشم يك فروشنده ساده مي نگرند،جدا مي كنيد.5اگر هر روز زماني را براي تحقيق،تفكرو طرح نقشه اي اختصاص مي داديد،مي توانستيد مهارتي را براي ايجاد   تغيير وتحول در وجود خود پرورش دهيد و به كار بنديد. و.كلمنت.استونآمادگي از اوصاف آشكار افراد ماهر است ، قبل از هر ملاقات بايد تمام جزئيات كار را از نظر گذراند .اگر با آمادگي هاي سطحي و جزئي ملاقات را به پايان برسانيد مشتري خيلي زود متوجه  عدم آمادگي شما مي گردد  . ورود به ميان ده  درصد برتر عرصه بازارهدفتان  باشد به اين منظور بايد هر كاري كه اعضاي اين دسته انجام مي دهند،شما نيز انجام دهيد.اين افراد به شكل كاملاً بي نقصي آماده مي شوند. سه مرحله آمادگي ها در امر فروش و بازار يابي موفق :- آناليز قبل از ملاقات- اهداف قبل از ملاقات- آناليز بعد ازفروشآناليز قبل از ملاقات:در اين مرحله تمامي اطلاعات موجود در مورد مشتري و يا شركت مشتري را از طريق اينترنت و كتابخانه ها و روزنامه ها و مجلات كسب و جمع كنيد.اگر در مورد شركت اطلاعات جمع مي كنيد،از انجا بازديد كنيد و از اشخاصي كه آنجا مشغولند برگه هايي راجع به معاملات

آن بدست آوريد.تمامي اطلاعات را مطالعه و نكته برداري كنيد.هنگامي كه با مشتري به مصاحبه مي نشينيد بقدر اطلاعاتتان دانا و باهوش جلوه مي كنيد.قانون اين است :"يك چيز رااصلاً  از مشتري نپرسيد" .هيچ چيز به اندازه اين مطلب ايجاد بي اعتمادي نمي كند و آن سوال اينكه:" در اين شركت به چه كاري مشغوليد"اهداف قبل از ملاقات:يعني قبل از فروش اهداف را مشخص كنيد. جزئيات جلسه فروش يا مصاحبه را طرح ريزي كنيد .به سوالاتي نظير "به ديدن چه كسي مي روي –چه سوالاتي از او خواهيد پرسيد – از اين ملاقات چه انتظاري داريد؟ " فكر كنيد و پاسختان هر چه هست بر كاغذ بياوريد.اكثر فروشندگان ماهر قبل از شركت در جلسات سوالهايي را كه از مشتري دارند به ترتيب خاصي در ليست مخصوص وارد مي كنند .يك نسخه از ان را ضمن توضيح كافي به مشتري دهيد،سوالاتي كه پيش مي ايد و پاسخ ها را ياد داشت كنيد.اين امر بيانگر اين است كه شما از ارزش وقت آنها آگاهيد و اماده وارد جلسه مي شويد.آناليز بعد ازفروش:بايد حتماً بعد از اتمام جلسه تمام جزئياتي كه بخاطر سپرده ايد بلافاصله ياد داشت كنيد.اگر قرار شد براي دومين بار به سراغ همان مشتري برويد حتماً اين ياد داشت ها را بررسي كنيد. به اين ترتيب در مورد مشتري مذكور و موقعيت او داراي امادگي بيشتري خواهيد بود.در واقع يكي از عناصر كليدي در مسئله فروش تلاشي است كه براي اماده شدن مي كنيد.6هر نوع آگاهي و اطلاعات لازم جهت دست يابي به موفقيت قابل كسب است.اين مسئله هيچ محدوديتي ندارد!برايمان تريسيدرآمد بيشتر طالب يادگيري

بيشتر است.اگر مايليد در آينده در امد بيشتري داشته باشيد بايد نحوه بكارگيري روش ها و تكنيك هاي جديد را بياموزيد. تكنيك يادگيري در بوجود امدن رقباي جديد خيلي بهتر ،سريع تر و ارزان تر از تكنيك هاي ديگر عمل كرده و حتي روش هاي ماقبل خود را از دور خارج مي كند . به همين دليل امروزه رمز موفقيت يادگيري بي وقفه مي باشد .برنامه يادگيري بي وقفه در فروش داراي سه عنصر مادر مي باشد :- تنها اهل مطالعه سرامد خواهند بود:تنها با روزي يك ساعت مطالعه به يكي از با سواد ترين و محترم ترين بازار يابان نسل خود مبدل خواهيد شد .- گوش كنيد و ياد بگيريد:دومين عنصر يادگيري  بي وقفه گوش كردن به كاست هاي برنامه آموزش صوتي مي باشد .هر لحظه و دقيقه داراي ارزش است. حتي يك روش و يا عقيده قادر است موقعيتتان را تغيير داده ودرامد شما را افزايش دهد.-از افراد متخصص بياموزيد :عنصر سوم يادگيري بي وقفه اين است كه تا انجا كه مي توانيد اموزش ببينيد ،به شركت در سمينارها و كلاس هايي كه در جهت افزايش مهارت فروش برگزار مي شود ادامه دهيد.زندگي بسياري از فروشندگان ماهر تنها در نتيجه شركت در يك كلاس و يا اردوي اموزشي ويا سمينار دچار تغيير و تحول عميقي گشته است. ... قانون سه درصدي را پياده كنيد:  اكنون قانوني براي تضمين موفقيت شما كه به احتمال قوي مي تواند ثروتمندتان كند .سه درصد از درامدتان را همواره به جهت سرمايه گذاري براي خود كنار بگذاريد.آينده كاري با تكرار اين روش در جهت مثبتي تغيير مي كند.چون

مشتري و كار و فرصت ها را جدي مي گيريد اطلاعات و تجربيات و مهارتتان افزايش مي يابد.7براي خودتان معياري بالاتر از آنچه ديگران از شما انتظار دارند،در نظر بگيريد و نسبت به اين معيارها احساس مسئوليت داشته باشيد.هرگز خودتان را معذور نداريد.هنري ورد بيچيرتمام اشخاص پر درامد و ماهر خود را در برابر هر اتفاقي كه در زندگي شان مي افتد ،صد درصد مسئول مي دانندانها مي گويند:"اگرقرار است كاري انجام گيرد كسي كه ان را انجام مي دهد من خواهم بود ."با بالا رفتن سطح مسئوليتي كه بر عهده داريد خود را نيرومند و قوي يافته و امادگي لازم براي مقابله با هر اتفاقي را خواهيد داشت.بزرگترين اشتباه اين است كه فكر كنيد براي كسي غير از خودتان كار مي كنيد. همه ما درواقع كار خودمان را انجام مي دهيم.8شرايط حاكم بر بيرون هر چه باشد،ارزش زندگي بشري از هر چيز از طريق مصمم بودن فرد در جهت دسترسيبه كمال معين مي گردد.وين سي لومبارديدر حال حاضر حتي اگر كساني كه فروش خوبي دارند آموزش سازنده اي در زمينه قاعده هاي اساسي فروش ببينند نتيجه كارشان خيلي بهتر از اين خواهد بود . AIDAمدلعلامت اختصاري چهار كلمه انگليسي دقت، علاقه،خواستن و فعاليت است. اگر در فروش و عرضه ها  يتان دچار مشكلي مي شويد،به اين معني است كه در يكي از چهار عامل نمي توانيد به طور شايسته عمل كنيد.بايد بيامويد كه چگونه مشتري را پاي سخنان خود بنشانيدقبل از ابنكه كار معامله را اغاز كنيد "دقّت"مي تواند مشتري را از مشغوايت هاي ديگرش فارغ كند. لازم است توجه مشتري را جلب كنيد.به

اين ترتيب هر جلسه اي كه ترتيب مي دهيد به نوعي مانعي است كه شما بين او و كارش ايجاد مي كنيد. علاقه مشتري را جذب كنيددر اين مدل دومين حرفه "علاقه" است. با توضيح فوايد كالامتناسب با نياز او و ايجاد نياز در مشتري مي توانيد او را علاقه مند كنيد.ارائه جنس باعث علاقه مندي و ارائه خدمات اگر نمايان گر چگونگي ايجاد بهبودي در كار و زندگي مشتري باشد،باعث تداوم علاقه مي گردد. بشر موجودي كنجكاو است.كالا و خدمات جديد باعث جذب مشتري مي گردد.وسوسه خريد را بيدار كنيدخصوصيات باعث بيداري علاقه مي شود.اما مهمترين مسئله در سوق دادن مشتري به سمت خريد "خواستن" است.در اينجا بايد فايده اي كه مشتري مي تواند از كالا و خدمات شما ببرد،روشن گردد.بعضي فوايدي كه توانايي  ايجاد وسوسه خريد در مشتري را دارند ،از اين قبيل است:1- پول در اوردن و صرفه جويي در هزينه ها .2-كسب زمان و صرفه جويي در ان يا ايجاد راحتي و اسايش. 3- برخورداري از سلامتي ،اعتماد و مورد علاقه بودن و به قولي مد بودن و نيز محترم بودن.4- توسعه موقعيت شخصي و تجاري .بايد كالا و خدماتي كه مي توانند باعث بيداري علاقه مشتري معين در استراژدي فروش شود را مشخص كنيد. سپس بايد بتوانيد او را به اين باور برسانيد كه كالا هاي شما مي تواند اين خواسته او را به طور كاملا ارضا كند.فروش را به انجام برسانيداز مشتري مي خواهيد تصميم قطعي خود را بگيرد .او بايد در برابر پيشنهاد شما دست به فعاليت بزند.سپس عمليات فروش به پايان مي رسد.-اين چهار عنصر با تمرين

بايد  به ترتيب و درست بكار گرفته شوند ،و مانند رمزي است كه شما را به نسبت تخصص در اين چهار زمينه به راس مي رساند.985 درصد از موفقيت و خوشبختي در زندگي از نتيجه بر قراريروابطي كه با ديگران داريد ، مشخص مي گردد.برايان تريسيبايد دقتتان را به برقراري رابطه متمركز كنيد.تمام انسان هاي موفق در ايجاد ارتباط متخصص اند.بر قراري ارتباط در فعل و انفعالات معاملات بزرگ و دوام اين روابط در چهار مرحله انجام مي پذيرد . اين مسئله را "مدل روابط فروش"مي ناميم:1- افزايش حس اعتماد(40%از روند معامله) :بايد بيشترين و بهترين پرسش ها را مطرح و پاسخ ها را به دقت گوش كنيد.2- تشخيص احتياجات و نواقص واقعي مشتري (30% از روند معامله): در جاي بحث درباره اجناس با او راجع به موقعيتش صحبت كنيد.ابتدا سعي كنيد بفهميد و سپس درك شويد.3- پيشنهاد راه حل(20%مدل روابط فروش):مشخص كنيد چگونه با خريد  جنس شما موقعيت بالاتري كسب كند.4- بايد همخواني كالا و خدمات خود را با احتياجات مشتري تصديق كنيد(10%باقي از روند معامله):از او بخواهيد با تصميم خود پيشنهاد هاي شما را ارزيابي و دست به عمل بزند.به اين ترتيب معامله را به نتيجه اي برسانيد.مدل روابط فروش روشي است كه بر اعتماد تكيه دارد.10تنها يك فكر ،حتي فكري كه به سرعت يك رعد جرقه زند،مي تواند ارزشي برابر با ميليون ها دلار داشته باشد.رابرت كولييربه مشتري نشان دهيد در واقع اجناس و خدمات شما براي او هيچ هزينه اي در برنخواهد داشت،بلكه بيشتر از هزينه ان سود رسان است . براي معامله هاي بزرگ اين روش كاملاً مناسب است.اگر با

شركت هاي تجاري معامله مي كنيد بايد خود را كارشناس "بورس و اوراق بهادار" معرفي كنيد.بعد از فهميدن اينكه  كار و سازمان خريدار چگونه اداره مي شود ،كالا هاي خود را از طريق بازار بورس معرفي كنيد. ضمناً اگر شما يا خريدار درآمد داخلي را محاسبه نكنيد ،معامله اي صورت نخواهد گرفت.به عنوان مشاور اورا در جهت بالا رفتن سود و كاهش ماليات ياري كنيد.بسياري از شركت ها به منظور ارزش گذاري به هزينه هاي تجاري واحد اندازه گيري "درصد درآمد داخلي"را مورد استفاده قرار مي دهند.هرچه درصدي كه از جانب شركت هاي تجاري كه از اجناس شما استفاده مي كنند،بيشتر باشد،كالا و خدمات مذكور از جذابيت بيشتري برخوردار خواهد بود.زيرا باعث سود زيادي مي گردد.مهمترين واحدي كه صاحبان سرمايه در ارزش گذاري هزينه هايشان استفاده مي كنند"مدت زمان آمورتي 64" مي باشد. يعني مدت زماني كه شركت تمام پول هايي را كه براي كالا ي شما پرداخته به خزانه شركت بررمي گرداند.باتقسيم درصد درامد داخلي بر 72 مي توانيد مدت زمان آمورتي را بدست آوريد. 11طبيعت شوخي بردار نيست.هميشه صميمي اما جدي و خشن است.اشتباه و كوتاهي  تنها مخصوص انسان است.يوهان ولف كان وان گوتاين اشتباه محض است كه شما فكر كنيد مشتري چون شما از اجناس و خدمات  اطلاع دارد.در فروش  تعليمي بايد با فشار كم و بي اجبار به قضيه نزديك شويد. خود را به عنوان يك معلم يا راهنما تصور كنيد. بهترين راه پياده كردن روش هاي "نشان دادن"و "توضيح دادن"و "پرسيدن" است. :ضمن دخالت خريدار در ماجرا فوايد و نتايج ان و اعاهايتان را با حساب كتاب اثبات كرده_ و

بوسيله تحقيقاتي كه او را راضي كند دفاعيه اي به او ارائه دهيد.12اولين فصل كتاب اعتماد ،بر پايه صداقت بنا شده است.توماس جفرسون80% از مشتري هايي كه حتي از خريد كالاي مورد نياز خود چشم مي پوشند،كساني اند كه از احتمال ارتكاب به خطا هراص دارند.دچار شك و بي اعتماديند. نگرانند كالا يا خدمات كيفيتي كه بيان مي شود را نداشته باشد،و ممكن است ديگران آنها را سرزنش كنند،و يا براي اولين بار مصرف كننده اند و اطلاعات كافي ندارند، متناسب با قيمت بيشتر ترديد هم افزايش مي يابد.در بوجود امدن باور پنج قدم عمده و مهم  وجود دارد .هر يك مي تواند نتيجه معامله را مشخص كند و صرف نظر از اينها نمي تواند دليل منطقي داشته باشد.:: 1-كليد معاملات شماييد!! 2-بزرگترين سرمايه شما!! 3-اطلاعاتتان را ثبت كنيد!! 4-هر كار فقط براي نمايش انجام مي گيرد!! 5-ارزشيابي كنيد!!تصميمي كه خريدار ميگيرد بر پايه باور است اما كافي نيست،او بايد بتواند به ما اطمينان كند،براي انجام معامله اعتمادي صددرصد لازم است.ظاهر و لباس و وسايل مناسب و مرتب ،رفتار و منش به تنهايي جلب اعتماد مي كند همين طور اعتبار فرد و شركت.13راه بر طرف كردن هر سختي و پشت سر گذاشتن تمام موانع،تلاش مداوم و مصمم نشان دادن خويشتن است.كلود بريستونبايد آمادگي و آرامش لازم جهت برخورد عادي با اعتراض هاي مشتريان را داشته باشيد. در معاملات موفق دو برابر اعتراض هايي كه در معاملات نا موفق مطرح مي شود ، به زبان مي آيد.وقتي او اعتراض مي كند به اين معني است كه ،او با جديت به پيشنهاد شما نگاه مي كند. اكنون

شانسي براي معامله داريد.هر اعتراض را مثل يك سوال قلمداد كنيد و در صدد پاسخ آن باشيد ،سريعا به دفاع بر نياييد ،بهه خود فرصت شنيدن دهيد تا ضمناً نشان دهيد او را درك مي كنيد،اكثر مشتري ها بدون آمادگي براي اعتراض حاضر مي شوند بايد ثابت كنيد اعتراض او صورت واقعي ندارد.بر اساس قانون ششگانهبراي هر پيشنهاد حداكثر شش اعتراض تعلق مي گيرد:- اعتراض هاي احتمالي را پيشبيني ،دسته بندي كرده و سپس پاسخي محكم براي انها اماده كنيد.14كساني كه توانسته اند در دنياي پر دغدغه امروز به موفقيت دست يابند ، آنهايي هستند  كه  به قدرت پول سازي تفكر و انديشه اعتقاد ندارند.چارلز فيلورقيمت يك كالا هرگز نمي تواند تعيين كننده خريد يا عدم خريد باشد.قيمت هرگز به عنوان دليل اصلي فروش مطرح نيست.هنگام اعتراض به قيمت ،نبايد به دفاع از ان براييد.احساسات شما را حس مي كنند،مانند يك مشاور عمل نماييد.  دليل اصلي هميشه چيز ديگري است ، مسائلي مثل راحتي ،قابل دسترس بودن ،شهرت شركت و يا كالا وخدمات و ظاهر نقش مهمتري دارند.كاري كه بايد بكنيد اين است كه آن دليل را يافته و با تاثير گذاري از عهده ي آن براييد.سعي كنيد تا مشتري علاقه خود را نسبت به جنس شما و خريد ان بروز نداده ،از پرداختن به مسئله قيمت بپرهيزيد .قيمتي كه مد نظر مشتري است معمولاً قيمتي است كه او فكر مي كند مناسب كالاي شما و يا بودجه وي  استف اييد تا زماني كه به .وقتي توانستيد به اين مقدار واق قيمتي كه براي معامله در نظر گرفته ايد نزديك باشد،تنها كارتان اين است كه

مشتري را متقاعد گردانيد تا بفهمد قيمتي كه در برابر كارايي اين جنس مي پردازد، خيلي پايين تر از ارزش واقعي ان است .اساس مقابله با اعتراض در رابطه با قيمت اين است كه به قيمت هاي خود بباليد . فراموش نكنيد اين قيمت ها با محاسبه جنبه هاي مختلفي در نظر گرفته شده اند، اين قيمت ها عادلانه و عاقلانه تنظيم شده اند ،مزايايي كه مشتري از جنس شما مي برد خيلي بالاتر از بهايي است كه مي پردازد.شما با اصرار و كمك به خريد مشتري با اين قيمت درواقع به گردن او حق مي گذاريد،چرا كه به گسترش امتيازات شغلي و شخصي او كمك مي كنيد. 15كار اصلي ما اين نيست كه چيز نامشخصي را در مصافتي دور ببينيم.بلكه انجام كاري است كه آشكارا در دسترس مان است.توماس كارلولسوال درمورد خواسته و سفارش در ضمن ارائه و يا انجام معامله از نقطه نظر موفقيت اهميت بسياري دارد. در اين روش سعي كنيد از چهارده روش قبل و پيشنهاد مشاوره استفاده كنيد. مي توانيد باز هم سوالاتتان را تكرار كنيد همين طور بدانيد كه به غير از شما كدام يك از رقبايتان مد نظر اوست. اطلاعاتي با جزييات بيشتري از او بخواهيد . و اكنون با كسب اجازه معامله را تمام شده فرض كنيد .قدرت اين تكنيك آن است كه كنترل را به شما مي سپارد. سر انجام بابت فروش اصلي از او كسب تكليف نماييد.مهارت پرسش در رمينه آخرين تصميم خريدار نقطه كليدي موفقيت در موقعيتتان مي باشد. هرگز از بيان خواسته هايتان نترسيد،در زندگي و معامله رمز موفقيتتان همين است.16اهداف را بر

حسب ارجحيت مرتب كنيد.مهارت يك زندگي موفق در اولويت دادن به خواسته هاي برتر پنهان است.دليل اصلي عدم موفقيت در دستيابي بهاهداف بزرگ قرار دادن خواسته هاي درجه دو در مقام اول و صرف زمان براي آنها مي باشد.رابرت جي،مكاينبهترين منبع براي شما زمانتان مي باشد .تنها چيزي كه بايد بفروشيد در واقع همين است . يكي از راه هاي استفاده از وقت،پرورش استعداد هايتان در زمينه كسب پول مي باشد .بهترين روش صرفه جويي در وقت  پيشرفت در كارهاي مهم است.برنامه هايتان را از نقطه نظر برتريت مرتب كنيد .فراموش نكنيد،ابتدا تفكر،نقشه ،تصميم و سپس دست به فعاليت زدن .( اين شرط امر است)كلمه كليدي ترتيب دادن به ترجيحات ،كلمه نتايج است. از خود بپرسيد با ارزش ترين تاثيراتي كه از انجام يا عدم انجام چيزي نتيجه مي شود ،كدامند؟اين مطالب براي يك بازار ياب ماهر آماده شده است : _ يافتن مشتري      _ برقراري رابطه دوستانه     _ تعيين احتياجات           _ عرضه كردن _ پاسخ اوليه به اعتراضات        _ اتمام معامله        _ در يافت رفرانس  از مشتري مذكورمهارت در اين زمينه ها بيانگر ميزان درامدتان است .مدام از خود سوالاتي كنيد تا با پاسخ به انها ميزان موفقيت و موقعيت خود را درك كنيد.اشخاصي كه سود رساني بالايي دارند وقت را از دو جهت مورد توجه قرار مي دهند :طولاني مدت ،كوتاه مدت.اولاً انان در مورد خواسته هايشان بسيار جدي و روشن عمل مي كنند .دوماً طي يك زمان مناسب به انجام كارها يي مي پردازند كه در به حقيقت پيوستن اهدافشان نقش موثري دارد .     17هيچ چيز نمي تواند به اندازه ي انرژي

كه در جهت يك سري اهداف محدودمورد استفاده قرار مي گيرد،در توانمند ساختن موقعيتتان موثر واقع شود.نيدو كوبينپارتو:: 80% از رفاه و آسايشي را كه بر اجتماعات بشري احاطه دارد را به دو حالت تقسيم      مي كند:"اقليت اساسي و بسيار مهم و اكثريت بي اهميت"هركدام از اين دو نوع صاحب 20%از سهم از 80% رفاه كنترل كننده جامعه هستند. قانون 20/80 بيان مي كند كه 20 درصد از تاثير گذاري هايتان مي تواند باعث بروز 80 درصد از نتيجه كار شود يكي از مهمترين مسئوليت هاي شما اين است كه مطمئن شويد ،بر روي 20 درصد برتر يك ليست تلاش مي كنيد، پس بين زماني كه برا ي ورود به اين گروه صرف مي شود با زماني كه براي ورود به ميان 80 درصد لازم است هيچ فرقي وجود ندارد. افراد فعال استفاده از 20 درصد موثر نيروي خود را به حالت يك عادت در آورده اند.پس براي اينكه موفق باشيد وقت و انرژي تان را بر روي تاثير گذاري هايي كه در راس ليست وظايف شما قرار دارند ، متمركز كنيد.و به همين ترتيب براي صعود ادامه دهيد. 18نيرويي كه در بشر موجود است،از نيروهاي جديد طبيعي به شمار مي رود.كسي غير از خود فرد نمي داند كه اين نيرو را چگونه مورد استفاده قراردهد. حال آنكه خود انسان نيز تا اين نيرو را امتحان نكرده نمي تواند بهماهيت آن پي ببرد.رالف والدو امرسونبازار يابي ماهرانه داراي سه مرحله است كه در طي تاريخ به هيچ وجه تغيير پيدا نكرده است:1- يافتن مشتري          2- ارائه كالا و خدمات       3- پيگيري كالا و خدمات            اين

سه مرحله سه قسمت اصلي مخروط فروش را تشكيل مي دهد. شما مي توانيد عملكرد تان را از نقطه نظر اين سه مرحله تحليل و بررسي كنيد.و  به منظور توسعه به مقدار فروش خود بايد استعداد و مهارت خود را در يكي از اين سه روش پرورش دهيد.در فراز اين مخروط مشتري هايتان قرار دارند .دومين قسمت ان ارائه كردن است . بين تعداد افرادي كه شما دعوت به ملاقات مي كنيد و آنهايي كه اين را مي پذيرند رابطه مستقيمي وجود دارد. در سومين مرحله بايد پيگيري كرده و معامله را به سر انجام برسانيد. قانون 20/80 رااستفاده كنيد.شما همواره بايد مخروط خود را سر پر نگه داريد.براي خريداران ممتاز ،زمان بيشتري اختصاص دهيد.خريدار ممتاز كسي است كه"در يك زمان معقول توانايي خريد كردن را دارد".      به مشتري از اين نظر كه چه مي كند بنگريد نه اينكه كيست.بازار را به چند قسمت تقسيم كنيد ، مشتري هايي كه سريع و بيشتر از بقيه به شما سود مي رسانند مشخص كنيد.برخي از مشخصه هاي مشتري خوب به شرح زير است :1- مشتري جاي خالي در امورات خود دارد كه كالا و خدمات شما ان را پر كند. 2- مشتري برخوردي كاملاً دوستانه دارد و در مورد شما و شركت انديشه هاي مثبتي در سر مي پروراند.3- خريدار نتايج و فوايد اجناس فروشتان را خيلي با ارزش تر از قيمت پيشنهادي شما مي يابد.4- خريدار در اينده نزديك مي تواند تصميم به خريد بگيرد و توانايي و امكانات اين كار را دارد.5- خريدار از نيروي قابل ملاحظه اي براي معاملات بعدي برخوردار است.اگر مشتري مطالب

بيشتري جهت مقابله مطرح كند ،احتمالاً مشتري مطلوب نيست.و اما خصيصه مشتري هايي كه با تمام ملاقات ها و تلاشتان، خريدي نخواهند داشت :1- مشتري نيازي به جنس شما ندارد .همچنين پول و يا امكاناتش اجازه اين كار را نمي دهد .2- مشترري از شما و شركتتان انتقاد مي كند.3- مشتري در لحظات اوليه با شما وارد بحث و مشاجره در مورد قيمت هايتان شده و از قيمت هاي شما شكايت مي كند.4- شما را خيلي سطح پايين تر از رقبايتان مي بيند.5- او هنوز تصميمي در مورد خريد چيزي از شما و يا يادگيري نگرفته است. 6- اين مشتري منبع خوبي براي معامله مجدد نمي تواند باشد و مرجع خوبي نيز به شمار نمي آيد.ضمن حفظ نذاكت، با اين افراد به بحث ادامه ندهيد.ودر جايي كه از تلاششان نتيجه نمي گيريد زمان صرف نكنيد.در بازار هاي روز بايد تلاشتان را به سمت هدف متمركز كنيد .به اين ترتيب مخروط فروشتان را سر پر نگه داريد.19به منظور اينكه در آمد خوبي داشته باشيد،بايد دو چيز را حتماً مد نظر قرار دهيد.اولاً فرد بايد بداند كه چه مي خواهد و هدفش چيست.دوماً خواسته ي وافري براي تصاحب و دستيابي به آن هدف داشته باشد.ناپلئون هيلمهارت شما در تعيين اهداف و تبديل آنها به صورتي واضح و مكتوب يكي از راه هاي كليدي دستيابي به موفقيت مي باشد مسئله اين است كه هيچ كس قادر نيست هدفي را كه نمي بيند نشانه گيري كند.روش هايي كه به جهت ورود به گروه 20 در صد برتر عرصه بازار مي توانيد مورد استفاده قرار دهيد اين است كه بتوانيد

تعيين كنيد كه در دوازده ماه اينده  چقدر بايد در  امد داشته يا شيد .پس بايد خودرا متعهد به نظام كاري خود بدانيد .تنها سه چيز است كه مي تواند در امر فروش شما رابه ازاي هر ساعت به هدفتان برساند :يافتن مشتري، ارائه دادن، پيگيري كردن.بر طيق روش مديريت شناخته شده اي، هر چيز محاسبه شده ،به منزله كاري است كه بايد انجام شود .اگر هر روز محاسبه دقيقي را كه صرف ملاقات با خربداران ممتاز مي كنيد،بنماييد،همين فعاليت شما باعث مي شود كه پيشرفت و تفاوت فاحشي به چشم ايد و مهارت شما در استفاده از زمان پرورش يافته و درامدتان افزايش پيدا كند .20اهدافمان تنها با اموري سرشار از تازگي  و هيجان و نقشه و طرحي كه تنها با هيجان و آرزو همراه باشد،به واقعيت مي پيوندد.تنها راه موفقيت همين است.استفان آ. برنندر عرصه و محيط كاري خود از جهت برنامه ريزي ،تقسيم بندي وسازماندهي مسئوليت تامي را به عهده بگيريد.حيطه كار خود را استادانه اداره كنيد براي اينكه كمتر وقت خود را صرف راهپيمايي كرده و زمان بيشتري براي ملاقات حضوري با مشتريان داشته باشيد، سعي كنيد ملاقات هاي روزانه خود را در يك منطقه مشخص متمركز كنيد.21كمي بيشتر از حدّ متوسط تلاش كنيد.از اين نقطه به بعد پيشرفتتان به نسبت نيروييكه صرف مي كنيد،با داده اي افزون بر قبل افزايشي چند برابر خواهد داشت.پل.جي.ميرموفقيت در بازار بر هفت رمز تكيه دارد .1- جدي باشيد !براي بهتر شدن مصمم باشيد هيچكس غير از خودتان نمي تواند مانعي در سر راهتان ايجاد كند.2- نقص هايي كه موفقيت شما را در بازار محدود

مي نمايند،مشخص كنيد و بر روي انها كار كنيد.3- با اشخاص مثبت و موفق دوستي بر قرار كنيد و از اشخاص منفي گرا ،منتقد و گله مند دوري گزينيد .4- به سلامتي خود اهميت دهيد. براي خود حداقل هشتاد سال زندگي متصور شويد و از همين امروز هر كاري كه براي اين منظور لازم است انجام دهيد .5- در ضمير باطن خود را به عنوان شخصي مثبت گرا ،با اعتماد به نفس بالا ،شايسته و شخصي كه تمام با خود از زواياي زندگي خود را تحت كنترل دارد ،ببينيد.6- مرتباً جنبه مثبت سخن بگوييد و با خودتان انگونه كه مي خواهيد باشيد ،حرف بزنيد .شما همان طور رفتار مي كنيد كه خودتان را حس مي كنيد.مانند سرآمدان بازار بيانديشيد ، حرف بزنيد ،راه برويد و فكر كنيد . اگر چنين كنيد موفقيت شما حتمي خواهد بود.7- هر روز به سمت اهدافتان حمله اي موثر و مثبت داشته باشيد .بيشتر تاثير كننده باشيد تا عمل كننده .از هر جنبه از زندگي تان كه راضي نيستيد ،مسئوليت ان را به عهده گرفته و دست بكار شويد. تمام افراد موفق خيلي عجول هستند .جنبه مثبت كار اين است كه هر چه تند عمل كنيد ، انرژي شما به همان نسبت افزايش خواهد يافت.هر چه سرعت عملكرد شما بالاتر باشد ،كنترلي كه بر زواياي زندگيتان اعمال مي داريد ،بيشتر خواهد بود . اين گونه شما مي توانيد جاي تضمين شده اي در بين افراد ماهر عرصه خود داشته باشيد. پايان

رهيدن از قانونهاي كهنه راه برترين مديران

جهان نويسندگان: ماركوس باكينگهام و كورت كافمن

خلاصه كتاب: ترجمه: دكترعبدالرضا رضايي نژاد- تلخيص: فاطمه محمدي - مقدمه :مديران بزرگ

جهان همانندي هاي كمتري دارند انان از جنسيت  نژاد و سنين متفاوت هستند.روش هاي بسياري را برمي گزينند و هدف هاي گوناگون دارند.ولي اين مديران بزرگ به رغم همه ي تفاوت ها در يك چيز مشتركند:دراغاز فعاليت و پيش از هراقدامي خود را از گذشته رها مي سازند. اين كتاب نتيجه ي دو پژوهش غول اساست كه سازمان گالوپ در خلال بيست و چهار سال گذشته انجام داده و پيگيري كرده است. پژوهش نخست :يك فرد هوشمند از محيط كاري خود چه انتظاري دارد؟مهمترين نتيجه اين تحقيق :كاركنان هوشمند خواهان مديران برجسته هستند .و اين نتيجه باعث پژوهش دوم شد :مديران بزرگ چگونه افراد هوشمند را مي يابند ، به آنان توجه مي كنند و نگه مي دارند؟اين تحقيقات نتيجه مصاحبه با يك ميليون كارمند و هشتاد هزار مدير است .ميدانيم كه محيط  كسب و كار پياپي در تلاطم است و رهيافت هاي گوناگوني كه براي مديريت بر سازمان ها عرضه ميشوند پيوسته رو به كاستي و نارسايي ميگذارد.ما درپي يافتن نكاتي هستيم تا اين دگرگوني ها كمتر شود.براي مثال: مديران برجسته براي تبديل هوشمندي به عملكرد پيوسته از چه راهي مي روند؟ چيزهاي پايدار كننده كدامند؟كاركنان هوشمند پيوسته چه نيازهايي دارند؟اين ها پرسش هايي هستند كه پژوهش شده است.شركت ها ميدانند كه وجود كاركنان هوشمند براي پيروزي انها بسيار با اهميت است. ولي ابزار و راهي در اختيار ندارند كه ميزان كارايي خود را در اين زمينه بسنجند.در هر كسب وكار تنها راه رسيدن به سود سرشار ايجاد محيط  مناسبي است كه بتواند افراد هوشمند را به خود جلب نموده و خشنود نگه دارد.درخلال

بيست سال گذشته بسياري از مديران اذعان كرده اند كه امتياز رقابتي آنان در سايه يافتن و نگهداري كاركنان هوشمند در تمامي پستهاي كليدي به دست آمده است .پاداش ها تا چه حد كارسازند؟ !توماس استوارد گفته است : « ارزنده ترين سرمايه هاي امروز سرمايه هاي هوشمندي هستند » .  يعني چيزهايي كه در حواس انساني ، قدرت آفرينش و توان برقراري رابطه با ديگران جاي دارند.كاركنان هنگام ترك شركتها اين سرمايه ها را با خود مي برند و شگفت انگيزتر  اينكه اغلب به رقيبان مي پيوندند.معيار سنجش: چگونه ميتوان سرمايه هاي انساني را اندازه گيري نمود؟استانلي لنكفورد يك شركت خانوادگي را براي فروش و پخش خوراكي هاي يخ زده برپا ساختند.ازسال 1981 با شركت غول اساي سيسكو به ارزش 15ميليارد دلار ادغام شده اند. لنكفورد-سيسكو 25 درصد رشد در ميزان فروش خود نسبت به هر كارمند سود سرانه و نفوذ گسترش در بازار را به خود اختصاص داده كه  از همه ي بخش هاي ديگر برتر است.آمار كساني هم كه شركت را ترك ميكنند يك رقمي و ميزان غيبت اندك است. و از همه مهمتر اينكه شركت پيوسته دربالاي جول خشنودي مشتريان جا دارد.از اين شركت پرسيده شده كه : چگونه اين ضعيت را بوجود اورده ايد؟ پاسخ مي دهد :از برنامه ي پرداخت در برابر كاركرد خشنوديم. همه چيز ارزيابي و اندازه گيري ميشود نتيجه ها بر روي تابلو نصب مي شود. هر نتيجه اي پاداش مشخص به همراه دارد.گفتگو با مشتريان نكته ي اساسي است. بايد  مشتريان برجسته و قهرمانان را شناسايي نمود. با مردم با احترام رفتار كرد و خوب

گوش كرد.چهار عامل مهم در كسب و كار :•    بهره وري •    سود آوري •    ماندگاري كاركنان•    خشنودي مشتريانبررسي هايي در مور كاركنان صورت گرفته تا بتوان رمز موفقيت در كسب و كار را بدست آورد.اما  برقراري ارتباط  ميان ديدگاه ها و برداشت كاركنان از محيط  كار و نتايج كار و توليد دشوار است. چون هر شركتي بر اجراي شاخص ها و معيار هاي خود اصرار مي ورزيد كه خوشبختانه راه حل شايسته اي بدست امد ؛ فراتحليلفرا تحليل :يك فن آوري پيچيده است كه مي تواند گوناگوني هاي معيارهاي متفاوت را در نظر گرفته و ارتباط معنادار ميان عقيده و برداشت كاركنان هر سازمان با بازده آن را مشخص كند .فرا تحليل نشان داد كه پاسخ متفاوت افراد بستگي به واحد محل كارشان داشته و به كل شركت مربوط نمي باشد . بدين معنا كه :رفتار مدير بي واسطه بيش از سياست ها و راهبردهاي شركت در تعيين پاسخها موثر بوده است .ما به اين نتيجه رسيديم كه :    محيط كار زاده ي رفتار مديران بيواسطه هر واحد است .    وجود ارتباط معنادار ميان عقيده و برداشت كاركنان با بازده و عملكرد كسب و كار .    افراد ، مديران ( نامناسب ) را ترك مي كنند نه سازمانها را.اگر شما با مساله  ترك خدمت بيش از  استاندارد كاركنان روبرو هستيد نخست رفتار مديران آن بخشها را بررسي كنيد. چنانچه ارتباط كاركنان با مديرشان شكننده باشد هيچگونه مسائل رفاهي و تاميني كسي را در آن سازمان ماندگار و كارآمد نمي سازد.مديران برجسته بر چه مواردي تمركز ميابند؟همه ي رهيافت هاي مديريتي به خوبي شده اند.و

همه ي انان را به كار بسته ايم. پس چرا ديرپا نيستند؟ دليلش اينست  كه افراد را به روي اوردن به مهندسي دوباره و سازماني ياد گيرنده تشويق مي نماييم بدون اينكه زيربناي انها را فراهم اورده باشيم.اگر كاركنان ندانند كه از انها چه مي خواهيد پس نبايد انتظار داشته باشيد كه بازيگران خوبي باشند.اگر فرد احساس كند كه در نقش نادرستي جا داده شده است با بيان اينكه انديشه هايش درپيشبرد مهندسي دوباره ي سازمان بسيار با اهميت است او را گمراه نكنيد.اگر كارمندي هنوز نميداند كه مديرش از وي چه ميخواهد به چالش در راه ايجاد سازماني يادگيرنده وادارش نسازيد.خردمندي مديران بزرگ مديران نقشي پويا و شاخص به عهده دارند:نقش مدير اين است كه به درون هر فرد نفوذ كند و هوشمندي بي همتاي او را كشف كند و به عملكرد تبديل نمايد.چنين وظيفه اي را نسبت به كاركنان بايستي يك به يك انجام داد.در اين مفهوم نقش مدير همچون كاتاليست (آسانگر) است.همانند ديگر كاتاليست ها وظيفه ي مدير شتاب بخشيدن به واكنش ميان دوتن از زيردستان مي باشد به گونه اي كه فراوده ي مورد نظر به خوبي افريده شود.مهمترين مسئوليت مديران :•    گزينش درست فرد •    مشخص نمودن انتظارهايي كه از او دارد •    انگيزش وي •    فراهم نمودن اسباب رشد .اين چهار فعاليت مهمترين فعاليت مديران مي باشد .شما ممكن است كه در جهان از برترين بينش فره مندي و هوشمندي برخوردار باشيد ولي چنانچه نتوانيد چهار مسئوليت ياد شه را به شايستگي اجرا كنيد هيچگاه مدير برجسته اي نخواهيد شد.مديران رهبراني در فهرست انتظار نيستندتفاوت عمده ميان يك مدير

برجسته و يك رهبر برجسته به چشم انداز آنان بر مي گردد.مديران بزرگ چشم به درون دارند بر هر فرد ، بر روشهاي گوناگون كار ، هدفها ، نيازها و انگيزش كاركنان .رهبران بزرگ برعكس مديران نظر به بيرون دارند . به روند رقابتها ، آينده و راههاي گوناگوني كه در پيش دارند مي نگرند آنان بايستي با بينش فراوان ، انديشه راهبرد گرا و توان به حركت در آوردن ديگران برخوردار باشند .كليدهاي چهارگانه :بينش انقلابي مشترك مديران ؛     هنگام گزينش افراد هركس را بخاطر هوشمندي وي نه تنها بر پايه تجربه ، آگاهي يا توان تصميم گيري او بر گزينيد.    هنگام برشمردن انتظارها ، مشتريان راستين را در نظر داشته باشيد نه گامهاي اجرايي را .    هنگام برانگيختن فرد ، بر توانمندي ها تمركز كنيد نه كاستي ها     هنگام پرورش و رشد دادن افراد ، آنان را براي جاي مناسب ، نه پله بعدي در نردبان ترقي آماده نماييد. ما اين رهيافت انقلابي را چهاركليد مديران بزرگ عنوان داده ايم. كاربرد اين چهار كليد با يكديگر نشان مي دهد كه مديران برجسته چگونه قفل توانمنديهاي نهفته ي كاركنان را باز ميكنند.كليد نخست: برگزيدن هوشمندانمديران برجسته هوشمندي را چنين تعريف مي نمايند:الگويي تكرار شدني از انديشه ، احساس يا رفتار كه مي توان آن را بهره ورانه بكار بست .كليد عالي كاركرد يك مدير يافتن هماهنگي و همخواني ميان هوشمندي و نقش شماست.چرا هوشمندي ، مهمتر از تجربه ، توان فكري و توان ارادي است ؟نخست اينكه هوشمندي را نمي توان درس داد .نكته دوم اين كه هوشمندي هاي از اين دست

پشتوانه و انگيزه آفرين در فرد بسوي كاركرد درست هستند .نمي خواهيم نقش از تجربه ، توان فكري و توان ارادي را بي اهميت جلوه دهيم تنهامي گوييم كه هوشمندي كامل چيزي كه انگيزه دهنده است و انسان را به انديشيدن وا مي دارد و موجب برقراري ارتباط هاي سازنده ميشود بيشتر مهم است.در جايي كه همه عوامل يكسان هستند هوشمندان به نتيجه هاي برتر مي رسند.نخستين خدمتي كه مي توان به انسانها كرد كشف هوشمنديهاي نهفته آنان است .بهترين مديران آناني هستند كه مي توانند اخگرهايي از هوشمندي را در كاركنان شناسايي كنند.سپس آنان را در نقش هايي قرار دهند كه اين هوشمندي به درستي و موثر  بروز كند.خدمت دوم مديران به كاركنان آموزش مهارتها و دانش جديد است. مهارتها ، دانش و هوشمندي عامل هاي برجسته در چگونگي كاركرد يك فرد هستند.تفاوت ميان آنها اين است كه مهارت و دانش را مي توان به آساني ياد داد ولي هوشمندي چنين نيست .آميختن هر سه عامل در يك فرد بارآوردي نيرومند است .سه گونه هوشمندي :-    هوشمندي كوشيدن: چرايي يك شخص را توضيح ميدهد. چرا همواره اين انگيزه را دارد كه بيشتر و بيشتر بكوشد.-    هوشمندي انديشيدن: چگونگي فرد را شرح ميدهد. يعني چگونه مي انديشد.چگونه گزينه هاي مختلف را با هم مي سنجد و چگونه تصميم ميگيرد.-    هوشمندي برقراري ارتباط: به شرح چه كسي بودن مي پردازد. چه كسي ارتباط برقرار ميكند و به چه كسي بي توجه است.هوشمندي تواني نهفته است . اين توان نهفته در خلا شكوفا نمي شود و به بار نمي شيند . به مديران برجسته نياز داريم كه هوشمندي را

ازنهفتگي بيرون آورده و به كاركرد مثبت تبديل نمايد.در ميان مديران دو باور پر شور وجود دارد :نخست انسانها را نمي توان تغيير داد . دوم اينكه آنان باور دارند كه هر سازمان در راه رسيدن به هدفي برپا مي شود . يك مدير كارگزار بزرگ خودرو مي گويد : دشوارترين چيز در مديريت تشخيص اين است كه كاركنان نمي توانند كار را آنگونه كه شما در نظر داريد انجام دهند.بايد به اين واقعيت تن درداد. زيرا اگر آنان را مجبور به رفتن از راه دلخواهتان بنماييد دو چيز رخ ميدهد: آنان بي ميل ميشوند دوست ندارند كه كار را انجام دهند.دوم اينكه وابسته مي شوند و نمي توانند خودشان كار را انجام دهند.هر يك از اين رخدادها ناگوار است و در درازمدت به بهره وري سخت صدمه مي زند.بر توان مندي ها تمركز نماييد:مديران برجسته چنين پند ميدهند: در برطرف نمودن كاستي ها مكوشيد تا هر فرد را به انسان كاملي تبديل نماييد در عوض هرچه ميتوانيد به انسان ها كمك كنيد تا هوشمندي هاي خود را بهتر بروز دهند به هر فرد كمك كنيد تا هرچه بيشتر خودش باشد.پشتيبان اين رهيافت انقلابي يك بينش ساده است:افراد باهم متفاوتند.مديران بزرگ مديريت را بر پايه استثنا بكار مي بندند بيشترين وقت خود را براي بهترين افراد سرمايه گذاري مي كنند.مديران بزرگ چگونه به طور پيوسته به برترين كاركردها مي رسند ؟اگر مي خواهيد از هوشمندي انسانها بهره برداري كنيد بايد هركدام را به نقشي بگماريد كه براي انجام آن ساخته شده اند.با افراد چنان رفتار كنيد كه خودشان مي خواهند .مديران بزرگ مي گويند كه

به افراد از چشم خود نگاه نكنيد.تنها راه منصفانه با هر فرد ، رفتاري بر پايه عملكرد او و چيزي است كه استحقاق دارد .    سرمايه گذاري بر بهترين ها ، درست ترين كاري است كه بايد كرد.    سرمايه گذاري بر بهترين ها ، بهترين راه يادگيري    سرمايه گذاري بر بهترين ها ، تنها راه رسيدن به برتري    سرمايه گذاري بر بهترين ها ، شايسته ترين كار ، بهترين راه يادگيري و تنها راه تمركز بر پيامدهاي برتر است .شاه كليدها :اينك شاه كليدهايي را معرفي مي كنيم كه مديران برجسته به ياري آنها مي توانند درهاي بسته سنتي را باز كنند.الف – بر نتيجه ها تمركز كنيد:•    چهار نتيجه و پيامدي كه بيشتر بر مشتريان تاثيرگذار هستند:دوستي دسترسي برقراري ارتباط و مشاوره درعرضه ي كالاها و خدمات ميباشند.•    همه ي نقش هاي موجود در شركت را بررسي و با پيامدهاي يادشده همخوان نماييد.ب – عملكردي در استاندارد ارزش جهاني همه نقشها:•    تا انجايي كه ممكن باشد براي همه ي نقش ها سطوح گوناگوني در عملكرد قرار دهيد. معيارهاي ويژه اي براي گذر از هر سطح به سطح بالاتر برگزينيد.•    و برنامه پاداش دهي گسترده اي تنظيم نماييد.پ – سرآمدها را شناسايي كنيد:•    از مهمترين نقش ها آغاز كنيد و سرآمدها را درآن شناسايي كنيد.ت- زبان مديران بزرگ را به ديگران هم بياموزيد:•    بر شناسايي تفاوت ميان مهارت ، آگاهي و هوشمندي تاكييد نماييد.•    در برنامه هاي آموزشي چنان تغيير بوجود آوريد كه تفاوت ميان مهارت ها آگاهي ها و هوشمندي ها را به خوبي نشان دهد.•    عامل هاي تسكين دهنده و كوتاه اثر را

از برنامه ي آموزشي حذف كنيد و كاركنان را به دوره هايي بفرستيد كه در خدمت شكوفايي هوشمندي آنان باشد.•    برنامه ي عملكرد مديران برجسته را پياده نماييد.چنانچه اين نكات را در جهت درست رعايت كنيم:فضايي شايسته و كارامد با شركت حكمفرما مي گردد. چنين فضايي به مديران بزرگ فرصت ميدهد تا ديدگاهها و بينش هاي خود بكار گيرند و به عمل دراورند و پاداش دهند.در چنين فضايي است كه مديران برجسته مي درخشند كاركنان به برتري مي رسند .شركت پيوسته رشد مي كند .و انگاشتهاي ديرين براي هميشه به فراموشي سپرده ميشود.

امير كبير در آيينه انقلاب

تأليف : مسعود عظامي

خلاصه كتاب: ناشر : مؤسسه فرهنگي انتشاراتي سرآمد كاوش- تلخيص : مريم راه جوي- فصل اول : عوامل خاص تربيت امير كبير: ميرزا تقي خان امير كبير در خانواده ايي از طبقات پايين ملت ايران بدنيا آمد و با حفظ اين امتياز در دامان يكي از بهترين و اصيل ترين خاندان هاي آنروز ايران تربيت يافت و رشد نمود. امير كبير فرزند كربلايي محمد قربان از اهل قريه هزاوه واقع در 12 كيلو ميتري شمال غربي شهرستان اراك است. كربلايي محمد قربان در سلك نوكران ميرزا عيسي قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزي رسيد و به همين ترتيب به طبقات و درجات بالا رسيد و در اواخر عمر قاپوچي(به رئيس دفتر زمان قاجاريه اطلاق ميشود) قائم مقام شد. تمام اين سمتها ايجاب مي كرد كه محمد قربان با قائم مقام حشر و نشر داشته باشد و طبعاً پسر او ميرزا تقي خان هم با اطفال خانواده بزرگ قائم مقام محشور بوده است.چنين فردي چون از يك خانواده

فقير و از طبقات پائين و محروم اجتماع است٬ خوب به روحيات و خواسته ها و افكار طبقات پائين مملكت كه هميشه اكثريت مطلق ملتها را تشكيل مي دهد آشنا است و از سوي ديگر چون با خانداني عالي و تربيت يافته و مركزي  كه سررشته امور مملكت و ملت و سياست كشور در آنجا متمركز است و بي پرده نمود و بروز دارد٬ رفت و آمد دارد و قهراً با ريشه ي مسائل جاري مملكت اصطكاك و برخورد دارد٬ تحت تأثير آن عوامل هم واقع مي شود و در نتيجه عوامل تربيت يك اشراف زاده و تربيت خاص يك نوكرزاده و مستخدم جزء هر دو در عرض هم، در وجود او اثر مي گذارد.چنين موجودي حتي اگر از استعداد و شعور عادي برخوردار باشد، يك معجون جالب توجه و منشاء آثار مختلف و در عين حال گرانبها از آب درمي آيد تا چه رسد به امير كبير كه به اعتراف دوست و دشمن از نظر استعداد و شعور در سطح نوابغ جهان قرار داشته و در آن عصر يك فرد  كاملاً ممتاز بوده است.فصل دوم: ايران تحت سلطه ي امير كبيرزمانيكه امير كبير زمامدار ايران شد، سراسر كشور و تمام دستگاههاي مملكت را دچار آشفتگي و فساد ديد، ولي او كسي نبود كه در مقابل مشكلات واهمه بخود راه دهد.                                (از گرنت واتسن انگليسي)آثار شوم پيمان تركمنچاي : در اثر بي لياقتي فتحعلي شاه و نرساندن وسايل لازم براي سپاه ايران در جنگهاي دوم ايران و روس، ارتش ايران از روسيه تزاري شكست خورد و تسليم گرديد، پس از تسليم در روز پنجم شعبان

1243 (دوم فوريه 1828) عهدنامه ي استعماري تركمنچاي بين دو كشور منعقد گرديد. اين قرارداد كه در حقيقت سند عبوديت كشور و ملت ايران بود، مختصر اعتبار و استقلال مملكت را كه بعد از انعقاد قرارداد گلستان باقي مانده بود به باد داد. از آن به بعد روسيه تزاري و انگلستان رقابت بي شرمانه ايي را كه از مدتها قبل به منظور تصاحب ايران شروع كرده بودند، با كمال گستاخي آفتابي ساختند.روسها با در دست داشتن امتيازات پيمان منحوس تركمنچاي شمال كشور را قبضه كرده و اعتبار بين المللي ايران را كاملاً مخدوش ساخته بودند، خزانه مملكت تهي و صحنه سياست كشور خالي از رجال و رهبران آزموده و خادم و وطن خواه و ملي و ضد استعمار بود. ايران در پرتگاه سقوط و تجزيه واقع شده بود و فقط اين شخصيت فوق العاده ي امير كبير بود كه توانست اين محتضر را از مرگ قطعي نجات دهد.ناصرالدين شاه چهار ماه پس از زمامداري امير يعني در  تاريخ 22 ربيع الاول 1265 به عنوان قدرشناسي از خدمات ارزنده ي امير و براي مرتبط كردن وي به خاندان سلطنت خواهر 13 ساله ي خويش عزت الدوله را به همسري امير كبير درآورد. اين ازدواج هم بهانه اي از دست بدخواهان گرفت و هم موقعيت امير كبير را مستحكم تر نمود و مخالفان او را از اينكه بتواند شاه را وادار به عزل او كند مأيوس كرد.مبارزه با استعمار اقتصادي: يكي از دامهاي بسيار خطرناك استعمارگران براي ملتها ايجاد ورشكستگي اقتصادي در كشور و كشيدن آن به زنجير وامها و يا كمكهاي به اصطلاح بلاعوض و به

تعبير ديگر استعمار اقتصادي است كه سرانجامي جز سقوط در كام فراج استعمار ندارد، زيرا در اين شرايط زمامداران كه طبعاً موقعيت و منافعشان از طرف ملت مورد تهديد واقع مي شود، براي مخارج حفظ وجود و پست خويش و مخارج لشگركشي هاي كه در همين حال با نقشه هاي استعمارگران از راه تحريك دست نشاندگان و عُمال داخلي يا خارجي خود عليه دولت ورشكسته زمينه ي آن فراهم مي شود، احتياج به پول دارند. امير كبير چنين كشوري را از زمامداران وقت تحويل گرفت، او وارث كشوري فقير و خزانه اي خالي از پول و مبتلا به كسري بودجه در مقابل تعهدهاي سنگين بود. وقتي كه زمام كشور را بدست گرفت، براي بررسي دخل و خرج كشور هيئتي از مستوفيان را به رياست ميرزا يوسف مستوفي الممالك آشتياني مأمور رسيدگي كرد. اين كميسيون پس از بررسي هاي لازم گزارش داد كه : خزانه ي كشور دچار ده ميليون ريال كمبود بودجه است، در صورتيكه اصل بودجه از بيست ميليون ريال تجاوز نمي كرده است (يعني پنجاه درصد كسري بودجه) ميرزا تقي خان اين صورت را مورد نظر قرار داد و براي تعديل درآمد و مخارج از حقوق كساني كه از خزانه ي دولت مواجب دريافت مي داشتند، يعني از شخص خود گرفته تا كوچكترين مستخدم كشور به تناسب مبلغي كاست.در هر حال تصميم جدّي امير كبير در كاستن از حقوق مستخدمين دولت كاملاً بجا و عادلانه بود، زيرا بين عايدات قليل كشور و خرج زندگي و سطح پايين آن حقوق و اعضاء دولت در آن زمان عدم تناسب فاحشي مشاهده مي گردد.سرانجام علي رغم

همه كارشكني ها و مخالفتهاي داخل و خارج امير كبير موفق شد كه معماي بودجه را حل كند و علاوه بر پر كردن محل خالي تقريباً پنجاه درصد كسري بودجه و بالا بردن ميزان بودجه از دو ميليون تومان به سه ميليون تومان پولهاي هنگفت و قابل توجهي به عمران و آبادي و ترويج صنعت و علم اختصاص دهد، علمي كه در ايران تا آنروز سابقه نداشت و مايه اعجاب ديپلماتهاي خارجي گرديد. فصل سوم : تأسيسات فرهنگي و اصلاحات اجتماعي امير كبير امير كبير به منظور ترويج علوم جديد در ايران و در ميان مشكلات طاقت فرسا در سال 1266 قمري بناي مدرسه ي دارالفنون را آغاز كرد.اين مدرسه در زميني، واقع در شمال شرقي ارك سلطنتي كه سابقاً سربازخانه بود نهاده شد. چهار طرف دارالفنون اطاقهايي به طول و عرض چهار ذرع ساخته و جلوي آن ايوانهاي وسيع و ستونهاي متعددي برپا شده بود. در پشت اطاقهاي دارالفنون كه فضاي وسيعي خالي بود، كارخانه ي شمع كافوري و آزمايشگاه طبّي و داروسازي ساختند.يك ماه پس از شروع بناي دارالفنون امير كبير به استخدام معلّميني چند از كشور اتريش تصميم گرفت. اينجا مطلب مهمّي پيش مي آيد كه چرا امير كبير از دولتهاي روس و انگليس و فرانسه معلمين علوم نظامي و غير نظامي استخدام نكرد و دراين باره با دولت ديگري كه با ايران رابطه سياسي نداشت كنار آمد. دكتر پلاك در جواب اين سؤال مي گويد : قصد امير چنان بود كه معلمين خارجي بايد از مداخله در امور سياسي مملكت حتي المقدور خودداري نمايند و منحصراً به تدريس بپردازند وه به

همين ملاحضه از استخدام معلمين روسي و انگليسي و همچنين فرانسوي صرف نظر كرد.فصل چهارم : سياست و اصطلاحات مذهبي امير كبيرامير مردي متدين و متعهد و مقيد به اجراي دستورات دين مقدس اسلام بوده است ولي بر خلاف بيشتر رجال متدين و متعصب آن زمان يك روشن بيني و خوشفكري خاصي در اعتقادات ديني خد داشته و حتي بسياري از خواسته هاي روحانيون و مسلمانان روشن فكر و مطلع از وضع زمان امروز كه نمي توانند آنها را با سطح افكار عمومي مسامانان وفق دهند، در برنامه ي اصلاحات آنروز امير كبير به چشم مي خورد. امير كبير با كمال شهامت با بعضي از بدعتها و پديده ها كه به غلط به اسم دين به خورد مردم داده بودند جداً مخالفت مي كرد و بعضي از شخصيتهاي به ظاهر مذهبي را كه از شخصيت و نفوذ مذهبي خود سوءاستفاده مي كردند، مي كوبيد.امير كبير در اواخر عمر ثلث اموال خود را براي كارهاي عام المنفعه وصيت كرد. همانند همه مساماناني كه معتقد به روز قيامت و حساب و كتاب هستند و اين عقيده در زندگي آنها اثر مي گزارد،ساختمان امامزاده زيد و مسجد مرحوم حاج شيخ عبدالحسين كه اكنون در بازار تهران مورد استفاده مسلمانان است از همين ثلث اموال امير كبير ساخته شده است.امير كبير خريد و فروش مشروبات الكلي و باده گساري را اكيداً ممنوع نموده و براي اجراي آن قانون كه بيشتر توسط اراذل و اوباش و لوطي هاي سرگذرها و نوكرهاي مخصوص دربار و رجال و قاطرچيهاي دربار نقص مي شد، چنان شدت عمل به خرج داد كه حتي مورد

انتقاد و خرده گيري بعضي ها واقع گرديد.فصل پنجم : سياست اقتصادي امير كبيرامير پايه و سياست اقتصادي ايران را بر اصل حمايت اقتصاد ملي نهاده بود، وضع اقتصادي ما نيز ايجاب مي كرد كه از صنعت داخلي حمايت شود و دولت پشتيبان اقتصاد كشور باشد، زيرا دولت ضعيفي چون ايران براي اينكه كمر راست كرده در مقابل ررقابت همسايگان قوي و حريص خود مقابله كند ناگزير بايد حامي جدي صنايع داخلي باشد و به وسايل ممكن ميزان توليد داخلي را بالا برد و از خطر رقابت خارجيان حفظ كند.امير معتقد بود صنايع جديد اروپا را بايد با احداث كارخانجات در خود ايران رواج داد و به عبارت ديگر احتياجات مادي جديد را كه از لوازم تمدن تازه اروپا مي باشد در داخل كشور بسازند. ضمناً او تشويق از صنايع ملي را جزء مواد اساسي برنامه ي اقتصادي خود قرار داده بود چنانچه كارخانه هاي بسياري به اهتمام وي احداث گرديد كه از آن جمله ميتوان اشاره كرد به،دو كارخانه شكرسازي در ميدان ارك شهر ساري،كارخانه ريسمان ريسي ، كارخانه ي چلوار بافي در راه تهران به شميران و حريربافي در كاشان.امير كبير نه تنها توليد صنايع خارجه را در ايران متداول كرد بلكه علاقه بيحديبه توسعه و رونق دادن صنايع ملي ايران داشت و بسط و گسترش صنايع داخلي را شخصاض مشوق مي شد. صنعتگران و هنرمندان ايراني كه اين نوع حمايت و تشويق را از امير مي ديدند سرشوق آمده ، ابتكارات تازه و بديعي از خود به ظهور مي رساندند. شالهاي دستي كرماني در زمان امير كبير و به تشويق او قدري

عالي بافته ميشد كه با شالهاي كشميري رقابت مي كرد و لذا معروف به شال اميري شد.حال اگر اين سياست صد در صد ملي چند سال بعد از امير ادامه يافته بود اكنون كشور ما بازار محصولات و مصنوعات بنجل كشورهاي ديگر نبود و ثروت ما سيل وار به طرف خارج نمي رفت. فصل ششم : سرانجام امير كبيرامير كبير در اوج قدرت و اعتلاي مقام خود بود كه در اول رجب 1267 با همراهي شاه عازم اصفهان شد.اين مسافرت به منظور امن كردن اصفهان صورت گرفت زيرا مدتي بود اين ولايت از نعمت امنيت چندان برخوردار نبود.امير كبير در طي اين سفر به امور شهرهاي سَر راه رسيدگي كرد و دستوراتي به مأمورين داد كه در راضي داشتن حال اهالي و ترويج صنعت و زراعت مراقبت داشته باشند. فرمان عزل : (چون صدارت عضمي و وزارت كبري زحمت زياد دارد و تحمل اين مشقت بر شما دشوار است شما را از آن كار معاف كرديم. بايد با كمال اطمينان مشغول امارت نظام باشيد و يك قبضه شمشير و يك قطعه نشان كه علامت رياست كل عساكر است فرستاديم به آن كار اقدام نماييدف تا امر محاسبه و ساير امور را به ديگران از چاكران كه قابل باشند واگذاريم.)فرمان بركناري امير كبير از سمت نخست وزيري به مضمون فوق از طرف ناصرالدين شاه صادر و به وي ابلاغ گرديد و بدين ترتيب به خدمت شايسته ترين نخيت وزير در سراسر تاريخ ايران خاتمه داده شد.تبعيد امير : مخالفان امير كه كابينه جديد را تشكيل داده بودند، خوب مي دانستند كه برنامه كار آنها خيلي زود

اعتبار و شخصيت امير را بالا مي برد و ادامه كار را مشكل مي نمايد و اگر امير در مركز و در دسترس باشد خواهي نخواهي به سر كار برمي گرددف لذل تصميم به تبعيد امير گرفتند.گرفتن تمام مناصب امير : شاه در روز 25 محرم يعني شش روز پس از عزل امير تمام اختيارات او را گرفت و وي را از تمام مناصب عزل نمود.امير به ميل خود زير بار بيرون رفتن از تهران نرفت ولي شاه تصميم خود را گرفته بود و امير بايستي از تهران بيرون رود و لذا دستور تبعيد او را به فين كاشان امضاء كرد و براي اجراء بدست جليل خان جليلوند داد.روز پنج شنبه 26 محرم، امير و تمام اعضاي خانواده ي او را از جمله عزت الدوله و دو دختر امير از او و پسر امير از همسر سابق و مادر امير تحت الحفظ به طرف كاشان حركت دادند.روز هشتم ماه صفر 1268 امير و همراهان وارد تبعيدگاه خود «باغ فين» مي شود و تا آخر عمر در آنجا تحت نظر و مراقبت شديد مأموران تقريباً زنداني بود.باغ فين در زمان صفويه بر روي خرابه هاي اثار مغولي بنا نهاده شده بود. شاه صفوي در آنجا تاج گذاري كرد. در پشت كاخ فين دو حمام يكي زنانه و يكي مردانه ساخته بودند، فرمان قتل امير كبير در همين حمام اجراء شد.فرمان قتل : مي گويند دستور قتل امير توسط يكي از زنان زيبا و مورد علاقه ي شاه د رحاليكه شاه را در درياي شهوت غرق كرده بود از او گرفتند.خلاصه اين حكم امضاء شده تسليم علي

خان شد،«حاج علي خان پيشخدمت خاصّه فراشباشي دربارسپهر اقتداربوده است» و او به همراهي چهار نفر ديگر با سريع ترين وسائل ممكن به سوي كاشان حركت كرد. بالاخره حاج عليخان و همراهان او به كاشان رسيدندف هميم كه وارد باغ فين شدند، عليخان دريافت كه امير در حمام است موقع را مغتنم داشته و به طرف حمام رفتند، ديدند خواجه حرم سرا مشغول جمع آوري لباسهاي امير است. اعتمادالسلطنه يكي از سربازان خود را مأمور مواظبت از او نهاد تا به عزت الدوله خبر ندهد.آنگاه عليخان وارد حمام شد.امير به او مي گويد: اجازه بده همسر و بچه ها و امدر من بيايند و با انها وداع كنم ولي عليخان قبول نكرد،امير به او مي گويد: لااقل اجازه بده تا من وصيت نامه اي بنويسم. فراشباشي بي شرم و بي وجدان زير بار اين تقاضا هم نمي رود و با كمال گستاخي از امير مي خواهد بدون فوت وقت آماده ي مرگ باشد و تنها تقاضايي كه از امير قبول مي شود اين است كه نحوه اجراي حكم را خودش تعيين كند. از جا برخاست و غسل كرد و وسط گرمخانه نشست و به حاجت الدوله گفت: «همين قدر بدان كه اين پادشاه نادان مملكت ايران را از دست خواهد داد» و عليخان در جواب امير گفت: «صلاح مملكت خويش را خسروان دانند.»امير عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، دستور داد كه دو رگ در دو بازوي وي را قطع كردند و دو دست را روي زمين گذاشت و با كمال آرامش و خونسردي شاهد فواره زدن خونهاي گرم و پر جوش و

خروش كه جزء استقلال و عظمت كشور چيزي نمي توانست آن را تسكين دهد،بود. پس از چند لحظه جسد بي جان ميرزا تقي خان امير كبير د رميان خونهاي صحن گرمخانه حمام فين افتاده بود.

طرحي نو در مديريت

مهندسي دوباره شركت ها- منشور انقلاب سازماني نويسندگان:دكتر مايكل همر- جميز شامپيبرگردان به فارسي: دكتر عبدالرضا رضايي نژادانتشارات:مؤسسه خدمات فرهنگي رساتلخيص:الهه ملائيمهندسي دوباره شركت ها- منشور انقلاب سازماني، كتاب مهمي است كه اصول و روش هاي سازماندهي و مديريت نوين كار، و روند نظام يافته آن را شرح مي دهد. كتاب كه با نثري روان و خواندني نوشته شده «چه»، «چرا» و «چگونگي» انجام مهندسي دوباره را به روشني نشان داده است.به همه اندركاران، از مديران عامل و مديران ارشد اجرايي گرفته تا مديران حرفه اي و ديگر تصميم بگيران در كار، خواندن اين كتاب و توجه بدان را توصيه مي كنم. Peter F.Drucker پيتر اف. دراكرشرح حال كوتاه نويسندگاندكتر مايكل همر (متولد 1948 ميلادي) طراح نظريه مهندسي دوباره سازمان ها، مدرس و مشاور عالي مديريت مي باشد. مقاله اي وي در نشريه نامدار «هاروارد بيزنس ريويو» از وزن و اعتبار ويژه اي برخوردار است.دكتر همر در سال 1990 به عنوان يكي از پنج استاد نمونه و برجسته مديريت معرفي گرديده است.آقاي جميز شامپي (متولد 1942 ميلادي)- رئيس هيأت مديره مؤسسه جهاني مشاوران مديريت CSC Index واقع در ماساچوست آمريكا مي باشد. وي از كارشناسان برجسته مديريت و اجراي مهندسي دوباره است كه داراي تأليفات فراواني بوده و با همكاري دكتر همر انديشه مهندسي دوباره را در عمل پياده كرده است.معرفي كتاب:كتابي كه در دست داريد به شرح حال مدل

تازه اداره كسب و كار و روش هاي اجرائي وابسته به آن مي پردازد، و مديران ما ناچارند تا براي پيروزي در دنياي پر رقابت امروز شركت هاي خود را بر پايه اين مدل دوباره كشف و سازماندهي نمايند.براي دستيابي به چنين هدفي، مديران بايستي انديشه هاي موجود خود در زمينه ساختار و روش اداره كسب و كار را بدور بريزند. آنها بايد اصول كنوني سازماندهي و بهره برداي و روش هاي اجرائي آنها را كنار گذاشته و جانشين هاي كاملا تازه اي براي آنها بيافرينند.«مهندسي دوباره» يعني آغازي ديگر، از «ب» بسم الله.مهندسي دوباره به معناي كنار گذاشتن بخش بزرگي از دانش و يافته هاي دويست ساله اخير مديريت صنعتي مي باشد.در «مهندسي دوباره» مهم اين است كه؛ با ياري گرفتن از نياز هاي امروز بازار و فن آوري هاي نوين، چگونه كار را سازمان دهيم. آنچه مردم و شركت هاي ديروز انجام مي داده اند ديگر كمكي نخواهد كرد.پايه و اساس مهندسي دوباره بر بررسيهاي مرحله اي و شناخت و حذف مقررات كهنه و تصورات بنياديني استوار است كه زمينه ساز عملكرد كسب و كارهاي كنوني مي باشند.بحراني كه دست بردار نيستفن آوريهاي پيشرفته، برداشته شدن مرزهاي موجود ميان بازارهاي داخلي و جهاني، دگرگون شدن خواسته ها و انتظارات مشتريان كه اينك امكان انتخاب بس گسترده ي يافته اند، دست بدست هم داده و هدفها، روشها، و اصول نخستين سازماندهي سنتي شركتها را بطرز اسفباري ناكارآ كرده اند.نوسازي توان رقابتي اين شركت ها از راه وادار ساختن كاركنان به سخت كوشي بيشتر، بلكه بايستي بياموزند تا روش كار را بكلي دگرگون كنند. اين

بدان معني است كه شركت ها و كاركنانش بايد بخش عمده اي از اصول و روش هائي را كه در گذشته مايه پيروزي و پيشرفتشان بود، بفراموشي بسپارند.آدام اسميت كه مي توان نياي مشاوران صنعتي امروز به حسابش آورد و در زمان خود متفكري انقلابي بود، اصول «تقسيم كار» را بوجود آورده و شرح داد.واقعيتي كه شركت ها بايستي با آن روبرو شده و براحتي بپذيرند اين است كه: اصول وضع شده  از سوي آدام اسميت برگرد محور «تقسيم كار» كه از زمان وي پايه ايجاد و سازماندهي شركت ها بوده ، ديگر كار ساز نيم باشد. جهان با شتاب به دگرگوني رو نهاده است. بحراين كه اينك شركت ها با آن درگيرند، نتيجه افت زودگذر اقتصادي و يا نقطه پائين منحني كسب و كار نيست. شايد اصلا اين چنين منحني كه نشان دهنده رسيدن ركود پس از رفاه و گسترش، و تكرار توسعه پس از گذران دوره ركود است، ديگر قابل انتظار و پيش بيني نباشد. در وضعيت كنوني هيچ چيزي، از جمله گسترش بازار، تقاضاي مشتيران  چرخه زندگي فرآورده ها، مقدار دگرگونيهاي فني، و روش هاي رقابتي ديگران، پيوسته و يا حتي قابل پيش بيني نيست. دنياي آدام اسميت و روش هاي انجام كسب و كار در آن آيات مقدس ديروزند.سه نيرو، بصورت جداگانه و نيز مشترك، شركتهاي امروزي را به گونه اي روز افزون به سرزميني هدايت مي كنند كه به چشم مديران و دست اندركاران آنها هراس انگيز و نا آشنا مي نمايد. اين نيروهاي سه گانه: مشتريان، رقبا، و دگررگونيها هستند. اينها نامها و عنوانهاي تازه اي نيستند ولي عملكرد

آنها با گذشته بسيار متفاوت داشته و بروشني دگرگون شده است.مشتريان دگرگون شده انداينك كه مشتريان به حق انتخاب خودآگاه گشته اند، ديگر مانند موجوداتي كه همه از يك قالب بيرون آمده باشند رفتار نمي كنند. خريداران، چه فردي و چه سازماني، خواستار فرآورده ها و خدماتي هستند كه ويژه نيار آنها طراحي و ساخته شده باشد. انديشه وجود «مشتريان يكدست» ديگر درست نيست. فروشندگان با «اين مشتري» سرو كار دارند كه به امكان ارضاء خواسته ها و سليقه خودآگاه است.يكي از دلايل اصلي توانمندي مشتريان، بهره يابي از اطلاعات گسترده و در دسترس مي باشد.كوتاه سخن اينكه، بجاي بازار انبوه رو به گسترش دهه هاي 1950 تا 1970 ميلادي، توجه شركت ها اينك به سوي مشتريان- چه فردي و چه صنعتي، مي باشد. مشترياني كه مي دانند چه مي خواهند، چه بهائي بايد براي آن بپردازند، و چگونه آن را با توجه به نيازهاي خود مي پذيرند. چنين مشتريان، نيازمند روي آوردن به شركت هائي نيستند كه اين دگرگونيهاي رم دهنده را نشناخته و به آنها بي توجهند.رقابت تنگاتنگدومين نيرو رقابت است، كه در گذشته بسيار آسان بود؛ هر شركتي كه توان عرضه كالا و يا خدمتي قابل قبول را با بهائي مناسب ببازار داشت، مشتريانش موجود بودند. اينك نه تنها رقيبان فراوانترند، بلكه گوناگوني آنها نيز بسيار چشمگير است.دگرگوني ها پيوسته اندسومين نيروي كارساز در سرنوشت شركتها، دگرگوني مي باشد. ما در خصوص دگرگونيهائي كه در رفتار مشتريان و روشهاي رقابت پيدا شده است سخن گفتيم، ولي بايد دانست كه طبيعت خود دگرگوني هم تغيير يافته، و اكنون دگرگوني بصورت امري فراگير و

پايا درآمده است. دگرگونيهاي پي در پي اينك عادي جلوه مي كنند.از اينها گذشته، جريان دگرگوني نيز بسيار شتابان گشته است. با جهاني شدن اقتصاد، شركت ها با رقيبان فراوانتري روبرويند كه هر كدام ممكنست پيوسته خدمات و كالاهاي تازه تري به بازارها عرضه كنند. شتاب روز افزون دگرگونيهاي فن آوري هم نوآوري ها را آسانتر كرده  است.موضوع مهم ديگر اينكه شركت ها بايد در يك زمان چشم به چندين سو داشته باشندن.دگرگونيهائي كه ممكنست مايه شكست شركت ها شوند از آن گونه اند كه در جائي بيرون از حوزه ديد و انتظار مسئولان اتفاق مي افتند، و همين نقاط كور منبع پيش آمدن چنين دگرگونيهائي در دنياي پر تلاطم كسب و كار امروزي مي باشد.بنابراين، هسته مركزي پيام ما در اين كتاب چنين است: براي شركت ها ديگر سودمند و ضروري نيست تا كار خود را بر پايه انديشه «تقسيم كار» آدام اسميت سازمان دهند. ساختار وظيفه گرا در دنياي كسب و كار امروز كه درگير با نيروهاي توانمندي همچون مشتريان، رقبا، و دگرگونيها مي باشد، ديگر كارساز نبوده و منسوخ است. شركت ها بايستي اينك برگرد محور فرآيند ها سازماني شوند.اين بيانيه اي است كه باندازه انديشه هاي آدام اسميت در زمان خودش، انقلابي و دور از دسترس مي نمايد. مديراني كه نظريه «سازمانهاي فرايندگرا» را شناخته و پذيرفته اند، راه شركت هاي خود بسوي آينده اي پيروزمند را گشوده و هموار كرده اند. آنان كه چنين نمي كنند، از كاروان عقب خواهند ماند.مشكل دنياي كسب و كار اينستكه با شركتهائي كه در سده نوزدهم براي كار پيروزمندانه در سده بيستم بوجود آمده

اند، پا به سده بيست و يكم ميگذارد.ما به چيزي كاملا متفاوت نيازمنديم.بخش دوممهندسي دوباره- تنها راه دگرگونيهنگاميكه از ما خواسته مي شود تا تعريف كوتاهي از «مهندسي دوباره » بعمل آوريم، پاسخ مي دهيم كه به معني «همه چيز را از نو آغاز كردن» است.مهندسي دوباره به معني ترك نمودن روش هاي ديرپا و كهن، و دستيابي به روش هاي تازه ايست كه برا يفرآورش كالاها و خدمات شركت و انتقال چيزي ارزنده به مشتري، لازمند.مهندسي دوباره يك شركت، بمعناي كنار گذاشتن سيستم موجود و برپا كردن نظامي نوين است. نيازمند بازگشت به آغاز كار، و ابداع روش ها و راههاي بهتري براي انجام آنست.يك شركت چگونه كسب و كار خود را دوباره مهندسي و طراحي مي كند؟ اين كار از كجا آغاز مي شود؟ چه كساني درگير مسأله خواهند شد؟ انديشه دگرگوني بنياني از كجا سرچشمه گرفته است؟تعريف رسمي مهندسي دوبارهبا تعريف جامعتري آغاز كنيم؛ «مهندسي دوباره بصورت مناسب عبارتست از: باز انديشي بنيادين و طراحي نو و ريشه اي فرآيندها، براي دستيابي به بهبود و پيشرفتي شگفت انگيز در معيارهاي حساس امروزيف همچون قيمت، كيفيت، خدمات، و سرعت.» در اين تعريف چهار واژه كليدي وجود دارد.واژه كليديبهنگام اجراي مهندسي دوباره، دست اندر كاران بايستي پرسشهائي بسيار ابتدائي مانند «ما چرا اينكارها را انجام مي دهيم؟» و يا «چرا كارهايمان را اينگونه كه هست انجام مي دهيم؟» در خصوص شركتهايشان مطرح نمايند. اينگونه پرسشهائي ابتدائي و بنيادين، كاركنان را وادار مي كند تا به كنه مطلب، مقررات نانوشته، و فرض هائي كه بوجود آورنده آنها مي باشند، توجه نمايند.واژه كليدي: ريشه ايواژه كليدي

دوم تعريفمان «راديكال» به معني ريشه اي مي باشد. بنابراين طراحي ريشه اي يعني كاري را از بن و دوباره طراحي كردن. ايجاد دگرگونيهاي سطحي و سازگار با ساختار موجود كافي نيست. بايستي كهنه ها را دور ريخت و طرحي نو، كاملا جدا از ساختار و روش هاي جاري، ابداع نمود. مهندسي دوباره، برپا كردن شركتي جديد و نو را در نظر دارد، نه بهسازي، اصلاح، و بهبود وضع موجود.واژه كليدي: شگفت انگيزمهندسي دوباره سخن از افزايش حاشيه سود و يا بهبود نسبي ندارد، هدف دستيابي به جهشي شگفت انگيز و چشم گير است.هنگاميكه يك انفجار و خانه تكاني ژرف مورد نظر باشد، بايد بسراغ مهندسي دوباره رفت. بهبود نسبي، به چرخشي ظريف نيازمند است؛ ولي جهش شگفت انگيز بايد كهنه ها را به باد داده و چيزي كاملا نو به جاي آنها بنشاند.ما از تجربه هايمان ديافته ايم كه سه گونه از شركت ها به مهندسي دوباره دست زده اند. نخست، آنها كه در مشكلات ژرف و جدي غوطه ورند و چاره اي ديگر وجود ندارد.دومين گروه، شركت هائي هستند كه هنوز با مشكلات بزرگ دست به گريبان نشده اند، ولي مديريت آينده نگر آنها خطر را از دور احساسا مي كند.گونه سوم از شكت هائي كه به مهندسي دوباره سازمان خود مي پردازند آنهائي هستند كه در وضعيتي بسيار عالي قرار دارند. در حال و افق آينده آنها نشكلاتي به چشم نمي خورد، ولي مديريت اين گونه شركت ها از بلند همتي و پشتكار بسيار بالائي برخوردار است.ما گاهي وضعيت اين سه گونه شركت ها را چنين شرح مي دهيم: گروه نخستين آنهائي

هستند كه درمانده اند، سرشان به ديوار روبرو برخورد كرده و زخمي و خونين بر زمين افتاده اند. گروه دوم با سرعت عالي در حال رانندگي مي باشند، ولي در نور بالاي چراغها و از دور چيزي را تشخيص مي دهند كه بسوي آنها پيش مي آيد، آيا ممكنست كه مانعي باشد؟ گروه سوم آنهائي هستند كه در يك بعدازظهر روشن و دل انگيز با خودرو بگردش مي روند و هيچ مانعي در راهشان وجود ندارد. با خود مي گويند چه روز زيبائي است! و تصميم مي گيرند تا پياده شده و ديواري در برابر ديگران برپا كنند و از ورود آنها به اين بهشت برين جلوگيري نمايند.واژه كليدي: فرآيندچهارمين واژه كليدي در تعريف مهندسي دوباره «فرآيند» است. هر چند اين واژه مهمترين نقش را ددر تعريف ما دارد، بهمان نسبت براي بيشتر مديرات بزرگترين دردسرها را بهمراه مي آورد. بيشتر دست اندر كاران دنياي كسب و كار تا كنون «فرآيندگرا» نبوده اند. توجه آنها به وظيفه، شغل ها، افراد، و ساختار ها معطوف است، و به فرآيندها عنايتي ندارند.از ديدگاه ما فرآيند كار، مجموعه گامهائي است كه يك يا چند «درونداد» را بكار گرفته و «بروندادي» مي آفرينند كه براي مشتري سودمند و خواستني است.بر پايه نظريه آدام اسميت و بخش بخش نمودن هر كار به وظيفه هاي ساده، و واگذار نمودن هر وظيفه به يك متخصص، شركت ها و مديرانشان ناچارند تا بجاي فرايند كلي كار، به وظيفه هاي جداگانه توجه نمايند. به دريافت درخواست و نحوه تنظيم آن، جمع و جور كردن كالا در انبار، و مانند اينها اهميت داده مي شود،

ولي هدف بزرگتر كه رساندن كالا به دست مشتري و سفارش دهنده است، از نظر دور مي ماند. بيگمان همه وظيفه هاي موجود در اين فرايند مهمند، ولي چنانكه كل فرايند نتيجه بخش نبوده و كالا بدست مشتري نرسد، از ديدگاه وي آن وظيفه هاي جداگانه كمترين ارزشي را ندارند، هر چند بسيار خوب انجام شده باشند.در اين بخش از كتاب سه نمونه از انجام مهندسي دوباره در سه شركت آي بي ام كريديت، فورد موتورو كداك، مطرح شده تا نشان دهنده ي چگونگي به كارگيري مهندسي دوباره و بازده آن باشد.در هر مورد باز انديشي بنيادين و طراحي نوين و ريشه اي فرآيندها، پيشرفت و نتيجه بخشي شگرفي ببار آورده كه با معيارهاي حساس و سنجش پذير كنوني همچون هزينه، كيفيت، خدمات و سرعت، قابل اندازه گيري هستند.نكات برجسته زير، خود را در همه موردها نشان داده اند كه در بخش هاي ديگر كتاب به بررسي آنها پرداخته شده است.فرآيندگرائيپيشرفتهائي كه در آي بي ام كريديت، فورد، و كداك بدست آمد. در سايه نگرش فرآيندي بكار، همچون اعطاء اعتبار، تداركات، و ساخت و توليد فرآورده، كه از مرزهاي سازماني پا فراتر نهاده اند، شدني گرديده است.بلند پروازيدر هيچ مورد، بهبود نسبي پذيرفتني نبوده است. هر سه شركت در پي نتايج شگفت انگيز بوده اند.شكستن مقرراتاين شركت ها همگي از روش هاي سنتي كهن بريده و به مهندسي دوباره فرآيندهاي خود پرداختن. فرضها تخصصي كردن وظايف، بخش كردن كار، و زمانبندي هاي جاري، آزادانه كنار گذاشته شدند.بهره گيري سازنده از تكنولوژي اطلاعاتيعاملي كه امكان شكستن مقررات كهنه و آفرينش فرآيندهاي تازه را به اين شركت

ها داد، همانا بهره گيري از تكنولوژي اطلاعاتي نوين بود. با كمك اين ابزار، شركتها توانستند تا كارهاي خود را بگونه كاملا تازه سازمان داده و انجام دهند.مهندسي دوباره را بهتر بشناسيم. مهندسي دوباره - آغازي نو مهندسي دوباره آغازي تازه است. بر زمينه اي خالي و بكر. هدفش مردود نمودن دانش سنتي كار و فرض هاي كهن همراه با آن مي باشد. در پي ابداع رهيافت تازه اي براي ساختن فرايند كار است كه با گذشته پيوستگي نداشته و يا پيوندش بسيار اندك باشد. هدف بنيادين مهندسي دوباره، واژگون كردن انديشه هاي ناشي از انقلاب صنعتي است. مهندسي دوباره، فرض هائي را كه بر پايه «آيه هاي مقدس آدام اسميت» شكل گرفته اند، براي امروز بي اعتبار مي داند. ديگر نمي توان به تقسيم كار، مقياس توليد، ساختار هرمي و كنترل، و چيزهاي ديگر وابسته  بدانها كه بدوران ابتدائي پيشرفت اقتصادي تعلق دارند، دل بست. مهندسي دوباره در جستجوي الگوي تازه اي برا يسازماندهي كار مي باشد. روش هاي سنتي، ديگر كاربردي ندارند. مهندسي دوباره، طرحي نو و آغازي دوباره است. از زبان حافظ آسماني ما:بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم                   فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيمبخش سومبازانديشي در فرآيند كسب و كارالگوي صنعتي كهن بر اين فرض بنيان يافته اند كه «كارگران مهارت اندكي دارند، و زمان و ظرفيت آموزشي آنها نيز اندك است، بنابراين بايستي كارها و وظيفه ها بسيار ساده باشد.» آدام اسميت تاكيد مي كند كه انسان ها هنگامي بالاترين كارآئي را دارند كه وظيفه محدود و آسان به آنها واگذار شود.در مهندسي دوباره

ما با اساس الگوي صنعتي به مخالفت برخاسته ايم. ما مي گوئيم كه براي دستيابي به نيازهاي امروزي، همچون كيفيت برتر، خدمات، انعطاف پذيري، و هزينه پائين، بايستي فرآيندها را ساده كنيم. اين ساده جوئي تاثيرهاي  فراواني بر طراحي فرآيندها و شكل گيري سازمانها خواهد داشت.اينك پاره اي از وجوه مشترك، همگونيها، و ويژگي هائي را كه در فرآيند مهندسي دوباره شركت ها بفراواني ديده شده اند، در زير مي آوريم:-چندين شغل يكي شوندبازده فرآيندهاي يكپارچه شده، كاركنان و تيمهاي كارگشا، بسيار چشمگير خواهد بود. حذف دست بدست شدن كار، موجب پيشگيري از اشتباه، تاخير، و دوباره كاري مي شود. يكپارچه شدن فرآيندها، هزينه بالاسري و اداري را نيز تا اندازه زيادي كاسته است.تصميم گيري با كاركنان استمراحل موجود در يك فرآيند بگونه طبيعي تري انجام مي شوند.مهندسي دوباره فرآيندها، آنها را از فرمان خودكامه روش مرحله اي كار رها ساخته است. اينك به جاي دستورهاي ساختگي و از پيش نهاده رعايت گامها، روند طبيعي پيشرفت كار حاكم است.پيروي نكردن از روش مرحله اي سنتي از دو سو موجب سرعت در كار مي شود. نخست اينكه چنديد مرحله همزمان پيش مي روند. دوم اينكه حذف زمانهاي تلف شده ميان پايان يك مرحله و آغاز مرحله بعد، از پيش آمدن تغييراتي كه رخداد آنها مايه ايجاد ناهماهنگي بين مراحل مي شود، جلوگيري خواهد نمود. در نتيجه دوباره كاري هائي كه خود از عوامل تاخير هستند، كمتر روي خواهند داد.فرآيند ها چند رويه هستند.چهارمين ويژگي مشترك سازمانهائي را كه به مهندسي دوباره دست زده اند، مي توان «پايان يكسان سازي»  عنوان داد.فرآيندهاي سنتي «يكسان نگر» معمولا بسيار

پيچيده مي شوند، زيرا بايستي همه جنبه هاي ريز و درشت كار را در نظر گرفته و برا يآنها راه حلي داشته باشند. برعكس انها فرآيند هاي چند رويه ، بسيار ساده و روشن هستند. زيرا هر حالتي ويژه مواردي است كه براي آن در نظر گرفته اند. در اينجا ديگر موارد خاص و استثنائي وجود ندارد.كار در واحدي كه منطقي تر است انجام مي شود. ويژگي پنجم، عبور كار از مرزهاي سازماني است.در پرتو مهندسي دوباره، ارتباط بين فرآيندها و سازمان ها كاملا دگرگون مي شود. انجام كار، مرزهاي سازماني را در نورديده و آنجائي قرار مي گيرد كه بهتر صورت پذيرد. بيشتر كارهاي سازمانها كه در نهائي يك كاسه شوند. جابجا نمودن محل انجام كارها وراي مرزهاي سازماني، نياز به يك كاسه و يكپارچه كردن را برطرف ميكند.بازرسي و كنترل كاسته مي شود.يكي ديگر از وظايف غير مولد سازماني كه با مهندسي دوباره به كمترين حد مي رسد، بازرسي و كنترل است.بازرسي و كنترل نياز به زمان و نيروي كار دارد. گاهي زمان اين كارها از زمان خريد كالا افزونتر مي شود و حتي ممكنست كه هزينه آن نيز از بهاي اصلي كالا فراتر رود.مهندسي دوباره، به رهيافت معتدلتري توجه دارد. بجاي كنترل دقيق كارهاي در حال اجرا، به بازرسي انبوه و نهائي پرداخته و موارد جزئي را ناديده مي گيرد. اين نظام بازرسي و كنترل، بيش از پيشگيري از موارد خلاف، با كاستن شگفت انگيز هزينه به هدف نهائي كنترل كمك مي نمايد.موارد اختلاف به پائين ترين حد مي رسد.يك يديگر از امتيازهاي مهندسي دوباره، كاستن از موارد حل اختلاف است. در

اين فرآيند، تماس ها و دريافت اسناد گوناگون از بيرون به كمترين اندازه مي رسد و در نتيجه امكان ايجاد اختلاف و برخورد كمتر است.مديران كارگشابكار گرفتن فردي كه مي توان «مدير كارگشا» ناميد، از ديگر امتيازهاي مهندسي دوباره مي باشد. اينكار هنگامي ضروري است كه فرايند بسيار گسترده بوده و انجام همه مراحل آن از عهده يك فرد و يا يك تيم كوچك بر نيايد. در اين حالت «مدير كارگشا» بين مشتري و فرايند همچون «مياندار» عمل نموده و چنان مي نماياند كه مسئوليت كل فرآيند با او است، هر چند در واقع چنين نباشد. مدير ياد شده براي اجراي نقش خود كه پاسخگوئي به مشتري و نيز رفع مشكلات مي باشد، نياز به دسترسي به كل سيستم هاي اطلاعاتي، و اختيار تماس با همه مجريان فرايند را دارد.تركيب تمركز و تمركز زدائي متداول استشركت هائي كه به مهندسي دوباره سازمان دست زده اند، توان بهم آميختن و بهره گيري از امتيازهاي هر دو دنياي متمركز و غير متمركزدر يك فرآيند را يافته اند.فن آوري اطلاعاتي به شركت ها اين امكان را داده است تا واحدهاي مختلف همانند سازمان هاي كاملا مستقل عمل كنندف در حاليكه داشتن پايگاه كامپيوتري، با داشتن همه اطلاعات موجود و جاري در شركت، مزاياي سازمانهاي متمركز را به ارمغان مي آورد.بخش چهارمدنياي نوين كارمهندسي دوباره شامل دگرگوني بنيادين فرآيندهاي كاري هر سازمان است. ولي هنگاميكه كار با طراحي مجدد فرآيندها آغاز شود، در همانجا و بخشهاي سازمان، و در حقيقت بر همه آنها تاثير ژرفي خواهد گذاشت. اكنون چگونگي اين دگرگونيها را در سازماني كه به مهندسي دوباره دست

زده است، از نزديك بررسي مي كنيم.واحدهاي كاري از «اداره هاي تخصصي» به «تيم هاي فرآيندي» تبديل شوند.شركتهائي كه خود را از نو طراحي مي كنند، در حقيقت بخشهاي مختلف كار را كه آدام اسميت و هنري فورد بصورت اجزاء ريز درآورده  بودند، دوباره به گرد هم مي آورند. در ساختار تازه، تيمهاي فرآيندي، يعني گروهي از كاركنان كه انجام كل كاري را بعهده دارند، بشكل منطقي سازماندهي مي گردند. تيم هاي فرايندي از نمايندگان ادارات تخصصي درگير، تشكيل نشده، بلكه خود جانشين ساختار اداري كهن مي شوند. هر چند كه تيمهاي فرآيندي انواع گوناگون دارند، منظور ما از اين واژه چيزي تك و ويژگي مشترك تيم ها مي باشد. تيمهاي فرِاندي گوناگوند، واقعي ترين آنها، هر چه بيشتر به طبيعت كاري كه بايد انجام شود نزديك هستند. يك نوع از تيمهاي فرايندي را، «تيم كارگشا» ناميده ايم. گروهي از كاركنان با مهارت هاي مختلف گرد هم مي آيند تا كارهائي عادي، تكرار شونده و يكسان را انجام دهند.گونه ديگري از تيم هاي فرآيندي، عمري كوتاه تر داشته و براي انجام كارهاي اتفاقي تشكيل مي شوند. ما بر آنها نام «تيم هاي ويژه» نهاده ايم. كارشناسان مختلف همكاري خود را بر روي تكميل يك طرح آغاز مي كنند و در پايان كار تيم منحل شده و اعضاء ان به برنامه هاي ديگري مشغول مي شوند. پاره اي از كارشماسان ممكنست كه همزمان در دو يا چند تيم عضو بوده و وقت خود را بين آنها تقسيم و تنظيم كنند.در نوع سوم از تيم هاي فرآيندي، بجاي گرد آوردن كارشناسان در يك تيم، همه كارشناسان آموزش

عمومي مي بينند. سپس اين كارشناسان به ياري يك سيستم كامپيوتري مركزي، هر كدام بانجام كل كار مي پردازند. يك گروه كوچك بسيار خبره نيز تشكيل مي شود تا در مواقع استثنائي به كمك كارشناسان بپردازد.به اين تيم هاي يك نفره «كاركنان كارگشا» مي نامند.شغلها از يك «وظيفه ساده»، به «كارهاي چند سويه»  تبديل مي شوند.اعضاء تيمهاي فرآيندي كه بجاي مسئوليت وظيفه هاي معين، بگونه گروهي مسئول تكميل يك كار هستند، از ديدگاه ديگري به آن نگاه مي كنند. آنها به انجام كل كار، و نه تكه هاي كوچكي از آن، توجه داشته و احساس مسئوليت مي كنند. هر چند كه  هركدام از اعضاء تيم مهارت ها و توانائيهاي ويژه خود را بكار مي گيرد، ولي خطوط جداكننده اي در ميان آنها وجود ندارد. آنها هر چند كه مختصر هم باشد، آشنائي با بخشهاي كار را دارند، و از همه مهمتر اينكه كار هر فرد براي كل، داراي ارزش است.در مهندسي دوباره وقت كاركنان به انجام كارهاي واقعي صرف مي شود و از كارهاي غير سازنده مثل بازرسي، انتظار و... مي كاهد.از آنجائيكه پس از مهندسي دوباره فرآيندها، كارهاي غير سازنده كاهش مي يابد و كاركنان بانجام كارهاي واقعي مي پردازند، ارزش كارشان براي سازمان بسيار بالاتر رفته و در نتيجه خودشان نيز از اين بازده بالا بهره مند مي شوند.مهندسي دوباره فرآيندها، رضايت شغلي را نيز با خود به همراه مي آورد. زيرا كاركنان نتيجه كار خود را به چشم ديده و كاري را تكميل مي كنند كه براي مشتريان بيشتري داراي ارزش و اهميت است.نقش افراد از «كنترل شده»، به «داراي اختيار»، مي

گرايد.شركتهائي كه به مهندسي دوباره خود دست زده اند كاركناني را نيازمندند كه بتوانند راه و مقررات براي خود را بوجود آورند. مديريتي كه تيمي را به انجام كلي كاري مي گمارد، بايستي اختيار تصميم گيريهاي لازم را نيز به آنها بدهد.داشتن اختيار، لازمه كار در سازمانهاي نوين است. كاركنان تيمهاي فرآيندي نه تنها اختيار دارند، بلكه از ايشان خواسته مي شود تا انديشه، قضاوت، تصميم گيري و دخالت خود را بكار برند.بدون اختيار دادن به كاركنان، نمي توان فرآيندي را مهندسي دوباره نمود. بنابراين اكنون لازم است تا شركت ها در استخدام هاي خود معيارهاي ديگري افزون بر تحصيلات، تجربه، و مهارت نيز در نظر داشته باشند، شخصيت آنها هم اينك عامل مهمي است.انجام كار بجاي «آموزش» به «دانش» نيازمند است.همانگونه كه مهندسي دوباره فرآيند كارها، افراد را از پيروي كوركورانه از مقررات معاف مي دارد، از آنها مي خواهد تا قضاوت خويش را در انتخاب راه درست بكار گيرند. بنابراين، كارمندان به آن درجه از دانش و تحصيلات نيازمندند كه بتوانند از عهده چنين مسئوليت مهمي برآيند.يادگيري پيوسته در طول زندگي كاركنان، خواسته و هدف شركت هائي است كه به مهندسي دوباره خود پرداخته اند.معيار عملكرد است و پاداشها بجاي «فعاليت» به «نتيجه» داده مي شوند.در شركت هائي كه مهندسي دوباره شده اند، حجم كارهاي مياني و كاغذ بازي به حساب نمي آيند. بلكه شمار كارهاي انجام شده، كيفيت آنها، و رضايتمندي مشتريان كه از راه نظر سنجيها كسب مي شود، داراي ارزش است. در اين نظام كه كاركنان به تكميل فرآِند كل كار مشغولند، شركتها مي توانند بازده آنها را سنجيده و

بر پايه ارزشي كه توليد كرده اند، پاداش آنها را بپردازد.مهندسي دوباره، شركتها را واداشته است تا در پاره اي از مقررات پرداختها و پاداشها تجديد نظر كنند.پاره اي از فرض هاي شركت هاي سنتي، مانند پرداخت به خاطر ارشديت، پرداخت بر پايه حضور در محل كار، و پرداخت اضافه حقوق در نتيجه گذشت يكسال، ترك شده اند.در مهندسي دوباره شركت ها، تكميل كار و سهم هر يك از كاركنان در آن، پايه پرداخت و پاداشها مي باشد.در شركتهائي كه مهندسي دوباره شده اند، عملكرد هاي ارزش ساز اندازه گيري مي شوند، و پاداش ها و جبران ها نيز بر پايه آنهاست.«توانائيها» به جاي «طرز كار» معيار پيشرفت قرار مي گيرند.در پرتو مهندسي دوباره، بين طرز كار و دادن ترفيع جدائي برقرار شده است. پيشرفت سازماني بايد بر پايه توانائيها صورت پذيرد و نه طرز كار خوب، زيرا ترفيع يك دگرگوني است نبايد آنرا پاداش به حساب آورد.ارزشها از حالت «حفظ منافع شركت» به «بهره وري» گرايش يافته اند.دگرگونيهاي ناشي از مهندسي دوباره، در فرهنگ شركتها نيز بهمان ژرفي ساختار آنهاست. اينك از كاركنان خواسته مي شود باور كنند كه بجاي رؤسا براي مشتريان كار مي كنند.ارزشهاي فرهنگي در پاره اي از شركت هاي سنتي، برخاسته از نظام مديريتي بخش شده است كه توجه آن به عملكرد گذشته، اعمال كنترل، و رعايت سلسله مراتب اداري مي باشد. چنين فرهنگي مديريت و رهبري شركت را وا مي دارد تا به ارزشهائي همانند آنچه در پي مي آيد بها دهند:- كارفرما حقوق مرا مي دهد: با همه گفتگوهائي كه درباره خدمت به مشتريان مي شود، هدف واقعي

بايد راضي نگه داشتن رؤسا باشد.- من تنها دندانه اي از چرخ هستم: بهترين راه و روش اينست كه سرم را بزير افكنده و گرد و خاكي بپا نكنم.- هر چه زير دستان من بيشتر باشند، اهميتم بيشتر خواهد بود: برنده كسي است كه امپراتوري بزرگتري دارد.- فردا نيز دقيقا مانند امروز مي باشد: همواره چنين بوده است.مشكل اينستكه چنين ارزشها و اعتقاداتي توان بهتر نمودن عملكرد سازمانهاي مشتري گرا را ندارند. آنها با فرآيندهاي نويني كه در پرتو مهندسي دوباره آفريده شده ان، همخواني نداشته و تا زمانيكه دگرگون نشوند، فرآيندهاي تازه هرچند هم عالي طراحي شده باشد نتيجه دلخواهي ببار نخواهند آورد. در مهندسي دوباره، دگرگوني ارزشهاي كهن همسنگ دگرگون كردن فرآيندها مهمند.در سازمانهاي كه به مهندسي دوباره دست زده است، كاركنان بايد باورهائي مانند آنچه در زير مي آيد داشته باشند:- حقوق ما از مشتريان است: بايد آنچه را مايه خوشنودي ايشان مي شود، انجام دهيم.- همه كارهاي اين سازمان ضروري و مهمند: من نبايد در هيچ مورد بي تفاوت باشم.- تنها در محل كار حاضر شدن كمكي نمي كند: من حقوق مي گيرم كه ارزشي بيافرينم.- هركس بنوبه خود مسئول كل است: من بايد مشكلات را از آن خود دانسته و در حل آنها بكوشم.- من عضو تيم هستم: ما با هم برنده مي شويم و يا مي بازيم.- كسي نمي داند فردا چه پيش مي آيد پيوسته وظيفه منست.- مديران از «رئيس به «مربي» تبديل مي شوند.ساختار سازماني از «هرم گونگي» به «گسترده و افقي» روي مي آورد.در شركت هائي كه به مهندسي دوباره دست زده اند، كار بر گرد

فرآيند و تيمي كه مجري آنند سازمان مي يابد، ديگر چيزي بنام خطوط فرماندهي نداريم. كاركنان با هر كس كه نياز باشد ارتباط مي گيرند و كنترل نيز بخودشان واگذار شده است.در نتيجه، آنچه از ساختار سازماني پس از مهندسي دوباره، باقي مي ماند، افقي و گسترده است، زيرا كارها توسط كاركناني كه عمدتا همسنگ بوده و با اختيارات فراوان و پشتيباني تنها چند سرپرست مشغولند، انجام مي شود. گفتيم تنها چند سرپرست، زيرا مديري كه در گذشته مي توانست دست بالا شش و يا هفت نفر را اداره كند. اكنون توان مربي گري سي نفر و بيشتر را خواهد داشت. در معيار يك سرپرست به هفت كاركن، سازمان خود بخود شكل هرمي پيدا مي كند، ولي چنانكه يكنفر به سي نفر باشد، بسيار از اين شكل بدور است.مديران بجاي «ثبت امتيازها» به «رهبري» مي پردازند.مديران بايستي رهبراني باشند كه با گفتار و رفتار خود، توان نفوذ در كاركنان و جا انداختن ارزشها و اعتقادات در ايشان را داشته باشند.مديران بدون كنترل مستقيم كاركنان، مسئول عملكرد كلي مهندسي دوباره فرآيندها هستند. افراد، نسبتا مستقل و با راهنمائي مربيان بكار مشغولند. وظيفه مديران ارشد اينست كه در طراحي و آماده كردن زمينه درست انجام كار و برقراري سيستم مديريتي پاداش دهي به كاركنان، بكوشند.دگرگونيهائي را كه در پرتو مهندسي دوباره در يك شركت رخ مي دهد، مي توان چنين خلاصه كرد: ماهيت كار و شاغلين آنها بروشني تغيير مي كند. روابط كاركنان و مديران، طرز كار افراد، روشهاي ارزيابي كاركنان، نقش مديران و مديران ارشد، و حتي آنچه در انديشه كاركنان مي گذرد، به ژرفي دگرگون

مي شود. كوتاه سخن اينكه مهندسي دوباره فرآيند كار، همه اركان شركت را دگرگون مي كند. زيرا تمام جنبه هاي از جمله افراد، كارها، مديريت، و ارزشها بهم پيوسته اند. ما اين ويژگي را چهار گوشه سازواره كسب و كار مي ناميم.لوزي سازواره (سيستم) كار: بخش پنجمنقش سازنده تكنولوژي اطلاعاتبهره گيري از تكنولوژي اطلاعات بعنوان دستيار و آسان كننده كار يكي از نيازهاي اساسي مهندسي دوباره مي باشد. ولي انگونه كه در ديوانسالاري دولتي مرسوم شده و كامپيوتر را در چهار چوب نظام موجود به جنگ مشكلات مي فرستندف مهندسي دوباره تلقي نمي شود. در حقيقت، استفاده نادرست از تكنولوژي، انديشه ها و رفتار كهنه موجود را پابرجا تر كرده و سدي در برابر تفكر نوين و مهندسي دوباره سازمان مي گردد.بدست آوردن توان پيش بينيبكارگيري تكنولوژي اطلاعات در روند مهندسي دوباره، نيازمند به تفكر استنتاجي است. بدين معني كه نخست يك عامل نيرومند و سازنده را پيدا كنيم و سپس به جستجوي مسأله هائي بگرديم كه عامل ياد شده توانائي حل آنها را دارد.اشتباه بزرگ بيشتر شركت ها اينستكه تكنولوژي را با عينك فرآيند موجود خود مي نگرند. آنها از خود مي پرسند «چگونه مي توانيم از توانائيهاي يك تكنولوژي تازه براي پيشبرد، بالا بردن و بهتر كردن آنچه اكنون انجام مي دهيم استفاده كنيم» در حاليكه بايد چنين پرسشي را طرح نمايد «چگونه مي توانيم تكنولوزي را بكار گيريم تا آنچه را اكنون در توانمان نيست، انجام دهيم؟» مهندسي دوباره، برعكس خودكار كردن، در پي نوآوري مي باشد. مي خواهد تا با دستيابي به آخرين يافته هاي تكنولوژي به هدفهاي كاملا تازه اي

برسد. يكي از دشوارترين بخشهاي مهندسي دوباره، تشخيص توانمنديهاي نو و بي سابقه تكنولوژي بجاي بهره گيري از توانائيهاي شناخته شده آنست.چشم به امتيازهاي عيني و آشكار تكنولوژي داشتن سبب مي شود تا تنها كاربردهاي جزئي آن شناخته شده و جنبه هاي واقعا مهم دور از ديد بماند. به سادگي نمي توان از مردم پرسيد كه براي يك تكنولوژي در كسب و كار خود، چه كاربردي  را دارند. نخستين پرسش آنها اين خواهد بود كه چه تاثير مثبتي بر روند كنوني كارشان دارد. از مردم مي توان پرسيد كه آيا شير را در بطري شيشه اي بيشتر مي پسندند و يا در پاكتهاي مخصوص. پاسخ آسان خواهد بود، زيرا هر دو را آزموده، به ويژگي هاي آنها آگاهي دارند.نيروي تكنولوزي در بهسازي فرآِند موجود نبوده، بلكه در اينستكه سازمان را به شكستن مقررات كهنه و آفرينش راههاي تازه اي برا يانجام كار توانا مي كند، و اين مفهوم مهندسي دوباره است.بنظر ما، شكستن قانونهاي كهنه راه تفكر استنتاجي درباره تكنولوژي را هموار مي كند. بايستي قوانين و مقررات دير پائي را كه با كمك تكنولوژي مي توان كنار گذاشت شناسائي كرده و از امكانات تازه اي كه فراهم مي آورند بهره گرفت. براي مثال، از تكنولوژي كنفرانس از راه دور ياد كرديم كه قانون قديمي «افراد دور دست را تنها با پذيرش هزينه و صرف وقت فراوان مي توان ملاقات كرد» شكسته است.پاره اي از مقررات حاكم بر شركت ها را كه به كمك تكنولوژي هاي اطلاعاتي مي توان شكسته و كنار گذاشت، با هم بررسي كنيم. بخشي از اينگونه تكنولوژيها قديمي و آشنا و

بخشي ديگر نو و ابتكاري هستند.قانون كهن: اطلاعات را تنها مي توان از يك منبع و يكبار بدست آورد.تكنولوژي ويرانگر: بهره گيري از پايگاه اطلاعاتيقانون نوين: اطلاعات مي تواند همزمان و در هر جا كه مورد نياز باشد، در اختيار قرار گيرد.قانون كهن: همه تصميم گيري ها با مديران است.تكنولوژي ويرانگر: ابزار كمككك به تصميم گيري (پايگاه اطلاعاتي، نرم افزار مدل سازي)قانون نوين: تصميم گيري بخشي از كار همه كاركنان است.قانون كهن:شما بايد جاي چيزهائي را كه نياز داريد پيدا كنيد.تكنولوژي ويرانگر: فن شناسائي و رديابي خودكار اشياء.قانون نوين: اشياء جاي خود را به شما نشان مي دهند.از نمونه هائي كه بيان كرديم، مي توان دريافت كه پيشرفت روز افزون تكنولوژي چگونه موجب ويراني و شكست قانونهاي كهنه موجود در اداره كسب و كار خواهد شد.در مهندسي دوباره بايد دانست كه تكيه بر تكنولوژي تنها، كافي نبوده و لازم است تا از دانسته ها بسوي ناشناخته ها شتافت. اين سفر بايد از كجا و از چه كسي اغاز شود؟بخش ششمچه كسي مهندسي دوباره را انجام مي دهد؟شركت خود به مهندسي دوباره دست نمي زند؛ اينكار بعهده انسانها است.در شركتهائي كه به مهندسي دوباره پرداخته اند، ما شاهد پيدايش نقش هاي زير بصورت مستقل و يا تركيبي بوده ايم:•    رهبر- يكي از مديران ارشد كه اجازه كار و پشتيباني از آنرا عهده دار مي شود.•    صاحب كار- يكنفر مدير كه مسئول فرآيند و كوششهائي است كه براي مهندسي دوباره آن صورت مي گيرد.•    تيم مهندسي دوباره- گروهي از كاركنان كه به شناسائي جنبه هاي گوناگون فرآيند كنوني و طراحي و اجراي مهندسي دوباره آن گماشته مي

شوند.•    كميته پيشبرد- چند تن از مديران خبره كه ارگان خط دهي و نظارت بر پيشرفت كارند.•    امير مهندسي دوباره- فردي كه مسئول آماده كردن روش ها و ابزار مهندسي دوباره در سطح شركت و ايجاد هماهنگي ميان پروژه هاي جداگانه ايست كه در اين زمينه انجام مي پذيرد.در يك حالت دلخواه، رابطه نقشهاي ياد شده چنين است: رهبر، صاحب كار را بر مي گزيند. او نيز با كمك امير و پشتيباني كميته پيشبرد، به گزينش اعضاء تيم و اجراي مهندسي دوباره فرآيند خواهد پرداخت.رهبراين فرد مجوز لازم را داده و انجام مهندسي دوباره را ممكن مي سازد. او از ارشد ترين مقامات شركت است كه اختيار زير و رو كردن سازمان را داشته و بدان اندازه بر كاركنان نفوذ دارد كه مي تواند انها را به پذيرش آثار ويرانگري تشكيلات كنوني در نتيجه مهندسي دوباره فرآيندها، وادارد.رهبر مهندسي دوباره معمولا «برگماشته» نمي شود، بلكه فردي است كه به خاطر مسئوليت بالائي كه دارد چنين احساس مي كند كه بايد شركت را از گرداب نابودي نجات داده و آنرا از نو بيافريند.نقش آغازين رهبر «الهام بخشي» و «انگيزش» است.رهبر مشگل گشاي اصلي مي باشد. انتخاب مديران صاحب فرآيند، ارزيابي كار، و پاداش دهي به آنها با اوست. ديدگاه ها و معيارهاي سنجش را وي تعيين مي كند، و از طريق مديراني كه برگزيده است آنها را به همه دست اندر كاران منتقل مي نمايد.رهبر همچنين بايستي محيط انجام مهندسي دوباره را آماده نمايد. رهبر مهندسي فرآيندها بايستي طبيعتا رهبر باشد. ما چنين شخسي را آن كس نمي دانيم كه ديگران را به انجام خواسته هاي

خود مجبور مي كند، بلكه فردي است كه ديگران را وا ميدارد تا انديشه هاي او را بخواهند و با رغبت بپذيرند.حضرت موسي، نمونه چنين رهبر الهام بخشي مي باشد.ناكامي بيشتر كوششهاي مهندسي دوباره سازمانها، ناشي از كوتاهيها و شكست رهبري است.صاحبكارصاحب كار، كه مسئول انجام مهندسي دوباره در فرآيند مشخصي مي شود، بايستي از مديران رده بالاي صف، و داراي احترام و نفوذ در شركت باشد. در حاليكه كار رهبر، براه انداختن كلي مهندسي دوباره است، وظيفه صاحب كار اجراي جزئي و دقيق برنامه در يك بخش معين مي باشد. شهرت، عملكرد، و امتيازهاي وي پشتوانه پيشرفت كار خواهد بود.رهبر پس از شناسائي فرآيند و مرزهاي آن، صاحبكاري را بر مي گزيند تا اجراي مهندسي دوباره را عهده دار شود.صاحب كار مجري مستقيم فعاليتها نبوده، بلكه ناظر اجراي آنها خواهد بود. او بايستي به تشكيل تيم عملياتي مبادرت كرده و ابزار و منابع مورد نياز ايشان را آماده نمايد. پيشبرد كارها در ديوانساري شركت و جلب همكاري ديگر مديراني كه با مهندسي دوباره فرآيند پيوند مي يابند نيز از وظايف صاحب كار است.وظيفه عمده ديگر صاحب كار، انگيزش، تشويق و راهنمائي اعضاء تيم مي باشد.تيم مهندسي دوبارهكار واقعي مهندسي دوباره و بار سنگين آن بر دوش اعضاء تيم مي باشد. اينها افرادي هستند كه بايد انديشه ها و برنامه هاي مهندسي دوباره را عرضه كرده و در بيشتر وقتها خود نيز مسئول اجراي آن مي شوند.توجه كنيد كه ما اين گروه ها را عملا «تيم» عنوان داده و نامهاي ديگري مانند «كميته» را روا نيم داريم. ويژگي تيم اينست كه بايد كوچك و اعضاء

آن بين پنج تا ده نفر باشند، و هر تيم از دو گروه افراد دروني و بيروني تشكيل مي شود.درونيها كساني هستند كه وظايف موجود درون فرآيند را عهده دار بوده و با آنها آشنائي دارند.درونيها مي دانند كه چه چيزي بايد تغيير كند، ولي براي اقدام به دگرگوني، به عاملي نيرومند و ويرانگر نيازمندند كه بايد از بيرون به كمك بيايد.بيرونيها در عملكرد و كار جاري تيم مشاركت ندارند، بنابراين مي توانند ديدگاه گسترده تر و هدفهاي عاليتري براي آن داشته باشند.بيرونيها چه كساني هستند؟ بنا به تعريف آنها افرادي مي باشند كه از بيرون از فرآيند مي آيند. در شركت هائي كه براي نخستين بار به مهندسي دوباره فرآيندها دست مي زنند، بهتر است كه اين افراد از خارج سازمان تامين شوند. بيرونيها بايد شنوندگان بسيار خوبي باشند، بتوانند براحتي ارتباط برقرار كنند، دورنگر و در يادگيري بسيار با استعداد باشند. زيرا بايد در زمانهاي كوتاه و با شتاب در مورد فؤايندهاي گوناگون مطلب بياموزند. آنها بايستي داراي نيروي انديشه و پندار قوي باشند.چند نفر «بيروني» براي خدمت به  هر تيم ضروري است؟ گفتگو در اين زمينه ممكنست به درازا بكشد، ولي به گمان ما نسبت مناسب يك سو به سه، و دست بالا يك به دو است.تيم مهندسي دوباره، سرپرست رسمي ندارد. بيشتر آنها انتخاب يكنفر «كاپيتان» را از سوي خود و يا صاحب كار، سودمند مي دانند.كاپيتان كه گاهي از درونيها و گاهي نيز از بيروني ها مي باشد، تنها وظيفه تسهيل كار اعضاء  را دارد. برنامه ريزي نشستها و پايبندي به آنها، برنامه ريزي مرخصي هاي اعضاء و مانند اينها

مي تواند از وظايف كاپيتان باشد، ولي كار اصلي او نيز مانند ديگران عضويت و كار در تيم است.در زمينه مهندسي دوباره، بيشتر سه موضوع را از ما م يپرسند: چقدر؟ تا كي؟ پس از آن چي؟منظورشان از «چقدر» اينستكه فرد بايد چه درصدي از وقت خود صرف كوششهاي مهندسي دوباره كند. در اين باره بايستي بسيار سختگير بود. كار پاره وقت به نتيجه نيم رسد. اعضاء دروني و بيروني تيم بايد دست كم 75 درصد از وقت خود رابه اين كار اختصاص دهند. تعهدي كمتر از اين، مايه برزو مشكلات فراوان شده و اين خطر را به همراه دارد كه بدرازا كشيدن كار سبب نابودي انديشه اصلي گردد. توصيه ما اينست كه اعضاء تيم بطور 100 درصد درگير باشند. اينكار نشانه تصميم جدي و پشتيباني مديريت شركت از جريان مهندسي دوباره خواهد بود.تشكيل تيم مهندسي دوباره، يك ماموريت نود روزه نيست. اعضاء تيم بايد تا پيدايش نشانه هاي علمي كار كه معمولا تا يكسال بدرازا مي كشد، به همكاري ادامه دهند. البته بهتر است كه عضويت در تيم تا پايان كار و راه افتادن نهائي فرآيند تازه، برقرار باشد.  كميته پيشبردتشكيل كميته پيشبرد در امر مهندسي دوباره جنبه اختياري دارد، و پاره اي از شركتها بدون ان عمل كرده اند. اعضاء چنين كميته اي گروهي از مديران ارشد شركت، به رياست رهبر مهندسي دوباره، و صاحبكاران فرآيندها هستند. تنظيم و تصويب برنامه راهبردي دگرگونيها به عهده اين كميته است. كميته پيشبرد اولويت فرآيندها و تقسيم منابع در ميان آنها را تعيين م يكند. چنانچه در ميان صاحب كاران فرآيندها اختلافي پيش آيد و يا

آنها و تيم هايشان با مشكلي روبرو شوند كه خود از عهده حل آن بر نيايد، به كميته مراجعه مي نمايد. كميته پيشبرد با داشتن اختيارات و وظايفي كه تركيبي از وظايف ديوان عالي كشور، مجلس سنا، و مؤسسه هاي خيريه است، مي تواند نقش برجسته اي در اجراي مهندسي دوباره گسترده اي در شركت دشاته باشد.امير مهندسي دوباره اين فرد در حكم رئيس ستاد رهبر در امر مهندسي دوباره است و زير نظر مستقيم وي كار مي كند. امير دو وظيفه اصلي را به عهده دارد؛ نخست ياري رساندن و پشتيباني از صاحب كار ها و تيمهايشان بطور جداگانه، و دوم هماهنگ نمودن فعاليتهاي مهندسي دوباره در كل سازمان.زحمتكشان كارگاه مهندسي دوباره اينانند: رهبر، صاحبكار، تيم فرآيندي با اعضاء درون سازماني و برون سازماني، كميته پيشبرد، و امير. در پاره اي از شركت ها ممكنست كه عنوانها و حتي نقش هاي ديگري داشته باشند. مهندسي دوباره، هنر نوپائي است و جاي مانور در اين ميدان فراوان است.بخش هفتمشكار فرصت هاي مناسب براي انجام مهندسي دوبارههدف مهندسي دوباره سازمانها نبوده، بلكه فرآيندها مي باشد.در اين بخش راهها و روش هاي شناسائي فرآيندها را نشان داده، و آنهائي را كه بايستي به مهندسي دوباره سپرد، معرفي خواهيم كرد. شناختن حد و مرز هر فرآيند پيش از دست زدن به طراحي دوباره آن،بسيار مهم است.شركت ها همانگونه كه داراي ساخت سازماني هستند، مي توانند نقشه فرآيندها را تهيه كنند كه نشان دهنده جريان كار در شركت است.براي رسم نقشه فرايندي، مانند ساخت سازماني، صرف چندين ماه وقت ضروري نيست. مي توان آنرا در چند هفته آماده كرد.

همين زمان كوتاه نيز با سرگيجه هاي و گرفتاريهاي ناشي از انديشيدن و تعيين مرزهاي سازماني همراه نخواهد بود. پس از آماده شدن نقشه، افراد از صرف همان زمان كوتاه براي رسم آن نيز در شگفت خواهند بود، زيرا بغايت ساده و قابل درك مي باشد. همگان خواهند گفت: «اين درست الگوي كاري است كه انجام مي دهيم!»گزينش فرآيندهائي كه بايد به مهندسي دوباره آنها پرداختپس از شناسائي و به روي نقشه آوردن فرآيندها، تصميم گيري در انتخاي فرآيندي كه بايد به مهندسي دوباره سپرده شود، و نيز ترتيب اين امر، كاري ساده و جزئي نيست. هيچ شركتي نمي تواند همه فرآيندهاي ممتاز و سطح بالاي خود را يكباره دگرگون كند. سازمانها براي اينكه معمولا از سه معيار كمك مي گيرند: نخست، درجه ناكارائي- يعني كدام فرآيندها با مشكل بسيار بزرگي روبرو مي باشند؟ دوم، اهميت- كدام فرآيندها بيشترين تاثير را بر مشتريان دارند؟ سوم، آمادگي- يعني دگرگون سازي كداميك از فرآيندهاي شركت از هم اكنون بيش از ديگران امكان پذير است؟فرآيندهاي ناكارآ: براي يافتن اينگونه فرآيندها، بهترين راهنما، آگاهيهاي مديريت ارشد است زيرا آنها بخوبي مي دانند كه چه بخشي از سازمان با مشكل روبرو مي باشد. اين نشانه ها به اندازه اي روشنند كه كمتر به اشتباه گرفته مي شوند.فرآِندهاي مهم:اهميت و يا درجه تاثيري كه يك فرآيند بر مشتريان برون سازماني دارد، دومين معيار گزينش يك فرايند براي دگرگوني ژرف و روش مهندسي دوباره آنست.فرآيندهاي آماده: سومين معيار يعني آمادگي و امكان پذيري، توجه به چند عامل را كه ممكنست در پيروزي مهندسي دوباره مؤثر باشند، ضروري مي نمايد. عواملي همچون اندازه

فرآيند، هزينه، توانمندي هاي اعضاء تيم مهندسي دوباره و درجه علاقه مندي صاحب كار فرآيند.شناخت و درك فرآيندهاپس از گزينش فرايند مناسب، انتصاب صاحب كار، و تشكيل تيم مهندسي دوباره، پيش از عر اقدامي بايد به شناخت فرآيند موجود پرداخت.چنين آشنائي با يك بررسي كلي، و با ديدي اجمالي از روند كار، بدست مي آيد. آنگاه مي توان با آگاهي و بينش لازم به طراحي فرآيندي كاملا تازه و ممتاز پرداخت.بهترين نقطه اي كه شناخت و درك فرآيند را مي توان از آنجا آغاز نمود، مشتري مي باشد؛نياز واقعي او چيست؟ آيا خواسته مشتريان با نيازشان يكي است؟ چه مشكلاتي دارند؟ با برونداد فرآيند ما چه مي كنند؟... از آنجائيكه مهندسي دوباره بوجود آوردن فرآيندي است كه نيازهاي مشتري را به بهترين صورت برآورده نمايد، شناخت نيازهاي او بسيار مهم است. شناخت و درك نياز مشتري از پرسش از او بدست نخواهد آمد، زيرا آنها پاسخي را خواهند داد كه «تصور مي كنند» واقعي است.تيم مهندسي دوباره بايد مشتري را بهتر از خودش درك كرده و بشناسد.راه مناسب كسب اطلاعات درباره طرز كار مشتري، مشاهده او در حال كار است. از آن بهتر، مشاركت در كار وي مي باشد.هنگاميكه اعضاء تيم به نياز واقعي مشتري پي بردند، مي توانند آنرا با عملكرد كنوني فرآيند سنجيده و از اين راه خود فرآيند را شناخته و درك كنند.هدف، درك «چه» و «چرا»ي فرايند است. زيرا به هنگام طراحي فرآيند تازه، اعضاء تيم به «چگونه» كار كردن فرآيند كنوني توجهي ندارند. با دانستن چه چيز و چرا، كار طراحي آغاز مي شود.پيش از ختم سخن در اين زمينه،

يك توصيه ديگر به تيم مهندسي دوباره مي توان نمود و آن توجه به عملكرد ديگر شركتهائي است كه چنين كاري را با پيروزمندي چشمگيري انجام مي دهند. از يافته هاي آنها مي توان به عنوان راهنما بهره گرفت.طراحي فرآيندي تازهطراحي دوباره، اشكارترين و سازنده ترين بخش نوسازي فرآيندها مي باشد. بيش از همه ديگر بخشها به خلاقيتهاي ذهني، انديشيدن هوشمندانه، و بي باكي ديوانه وار نيازمند است. با طراحي دوباره فرآيندها، راههاي ترك نموده و به سرزمينهاي ناشناخته گام مي گذاريم. اعضاء تيم بايستي همه اعتقادها، قوانين، مقررات، و ارزشهائي را كه در تمام سالهاي خدمت محترم داشته اند، بكناري بگذارند. طراحي دوباره عملي مرعوب كننده است، زيرا دست اندر كاران مي توانند هر چه بخواهند انجام دهند.سه شيوه و فن براي برانگيختن توانائيهاي فكري اعضاء تيم مهندسي دوباره نخست، بكارگيري بيباكانه يك و با چند اصل مهندسي دوباره. دوم، شناسائي و حذف فرضهاي كهنه و مزاحم. سوم، پيگيري، شناخت و بهره برداري از فرصتهائي كه تكنولوژي نوين بدست داده است. تيم مهندسي دوباره بايستي بياري اين شيوه ها در پيدايش انديشه هاي تازه و يا برطرف نمودن مشكلات موجود بكوشد.نكات ارزشمندي در زمينه مهندسي دوباره:1-    براي مشاركت  در طراحي دوباره يك فرآيند لازم نيست كه فرد كارشناس و خبره باشد.2-    كسانيكه از بيرون سازمان امده اند مؤثرترند.3-    يافته ها و انديشه هاي گذشته را بايد كنار گذاشت.4-    بايد به اوضاع از ديدگاه مشتري نگريست.5-    طراحي دوباهر با كمك تيم و گروه بهتر انجام مي شود.6-    آشنائي كامل با جزئيات فرآيند موجود ضروري نيست.7-    انديشيدن و دسترسي به ايده هاي بكر كار دشواري نيست.8-   

طراحي دوباره را مي توان بصورت كاري دلچسب و تفريحي در آورد.سوار بر مركب مهندسي دوبارهسازمانهاي پيروزمند در بكارگيري مهندسي دوباره آنهائي هستند كه توانسته اند نساز واقعي به اين گونه اقدام را بگونه پسنديده اي به كاركنان انتقال دهند. مديران ارشد اينگونه شركت ها، بهترين روش تنظيم و رساندن پيامي به كاركنان را به عهده گرفته اند كه دو موضوع را روشن مي كرده است: نخست اينكه «وضع شركت ما چنين است... و قابل دوام نيست.» دومف «اينست آن چيزي كه براي نجات بدان نيازمنديم.»بخش نخست پيام بايد آنچنان توانمند و روشن باشد كه همه دريافت كنندگان را به انديشيدن واداشته و نياز به دگرگونيهاي ژرف را آشكار كند. مديريت ارشد بدين منظور بايستي با امانت داري و دقت، وضعيت كنوني شركت و عملكرد آن در دنياي پر رقابت امروز را بررسي و گزارش نمايد. بخش دوم پيام، هدف آينده و پيش روي كاركنان را مشخص مي كند تا به سوي آن نشانه روند. مديريت بايستي در اين زمينه منظور از دگرگونيها و حدود انرا كاملا بررسي و تعيين كند.ما بدين دو بخش از پيام، عنوان «زمينه اقدام» و «ديدگاه ها» را داده ايم. ممكنست در شركت هاي گوناگون نامهاي ديگري بر آنها نهاده باشند. نام و عنوان چندان مهم نيست، ولي محتوا داراي اهميت سرشاري است.زمينه اقدام نشان مي دهد كه چرا شركت به مهندسي دوباره نيازمند است. اين بيانيه بايد موجز، سنجيده، و قابل درك باشد. مديريت نبايد تنها به فرياد «گرگ آمد، گرگ آمد!» اكتفا كند. بايستي با نشان دادن نمونه ها و آوردن دليلهاي روشن، موضوع را براي كاركنان قابل

لمس نمايد. اگر شكت توان رقابتي خود را از دست داده، چنانچه درآمد شركت پائين آمده، و يا درصد فرآورده هاي معيوب افزايش يافته است، بايستي همگي را با اسناد و آمار نشان داد. بيانيه زمينه اقدام بايد بسيار قوي و در همان حال برابر با واقعيت و دور از مبالغه باشد. بيشتر مواردي كه در بيانيه زمينه اقدام مي آيند، سابقه دار و شناخته شده اند. تنها كاري كه اكنون شده گرد آوري آنها در يك سند و نشان دادن وضعيت آسيب پذير و شكننده سازمان است.گفتيم كه مديريت ارشد براي تشويق كاركنان به پذيرش مهندسي دوباره بايستي دو موضوع را در پيام خود بگنجاند: نياز به دگرگوني  كه زمينه «زمينه اقدام» و چگونگي آينده كه «ديدگاه» ايشان است.ديدگاههاي، و يا به هر عنوان ديگري كه ناميده شوند، آينده اي را كه مديريت براي شركت در نظر گرفته است با كاركنان در ميان مي گذارند. در اين بخش از پيام روش كار شركت و نتيجه اي كه بايد از آن بدست آيد شرح داده مي شود. اين ديدگاه ها را مي توان همواره، پيش از اقدام به مهندسي دوباره و نيز در زمان اجراي آن تكرار كرده و به عنوان هدفها، معيارها، و محركها، بارها گوشزد نمود.«زمينه اقدام» و «ديدگاه» در شركت حكم آهن و آهن ربا را دارند. براي اينكه بتوانيم انسانها را از جائي كه هستند به جائي كه بايد باشند بكشانيم، انجام دو كار لازم است. نخست بايد از جاي خود كنده شوند. ابزار اينكار «آهن» يعني برنامه زمينه اقدام است. دوم كار جلب آنها به نقطه مورد نظر مي باشد.

اينكار وظيفه «آهنربا» يعني ديدگاه مديريت در خصوص آينده شركت است.يك ديدگاه توانمند دارا ي سه ويژگي است. نخست اينكه ديدگاهها بر كارهاي عملي و شدني توجه دارند. دوم اينكه هدفهائي قابل اندازه گيري و مشخص را بيان مي كنند. سومين ويژگي آنها توانائي ايجاد دگرگوني در عمليات بنيادي شركت است كه منجر به بالا بردن قدرت رقابتي آن در ميان همگنان مي شود.آماده كردن و انتشار «بيانيه زمينه اقدام و ديدگاهها» نخستين گام آغاز مهندسي دوباره است. تهيه چنين پيامي و رساندن آن به كاركنان از وظايف شخص رهبر مي باشد و تنها مديران ارشد تر مي توانند در اين راه به او ياري و همفكري نمايند.پس از مديران ارشد، بايستي پيام را به همه كاركنان نيز رساند. شناخت و پذيرش زمينه اقدام و ديدگاهها، گام نخستي است كه سازمان در جنگ صليبي دشوار خود بر مي دارد.در ادامه كتاب، در چهار بخش، دهم، يازدهم، دوازدهم، سيزدهم به تجارب چهار شركت هالمارك، تاكوبل، كاپيتال هولدينگ و بل آتلانتيك جهت مشاركت دادن خوانندگان در كار پاره اي از پيشتازان مهندسي دوباره اشاره شده است. در ادامهبخش چهاردهمراههاي پيروزي در مهندسي دوبارهدر مهندسي دوباره نيز همانند شطرنج، رمز پيروزي در دانش و توانمندي نهفته است، نه در بخت و اقبال. چنانچه به قوانين بازي آگاه بوده و از اشتباه كاري دوري جوئيد، احتمال پيروزي شما بسيار زياد است. در بيشتر موارد مهندسي دوباره، اشتباه يكساني تكرار شده است. بنابراين نخستين گام در راه موفقيت، شناسائي اينگونه اشتباه هاي مشترك و خودداري از انجام آنهاست.فهرستي از اشتباههاي مشتركي است كه مهندسي دوباره شركت ها را به شكست

كشانده است. از آنها دوري كنيد، بسيار كارساز خواهد بود.كوششش براي اصلاح يك فرآيند بجاي دگرگون كردن آن؛ساده ترين راه شكست آنستكه بنام انجام مهندسي دوباره، اصلا به اين كار دست نزنيم. تنها پاره اي از فرآيندها را دست كاري كرده و گمان كنيم كه اين مهندسي دوباره است.بي توجهي به فرآيند كار؛علت شكست در بعضي از شركت هائي كه به مهندسي دوباره پرداخته اند چيست؟ چرا همه كوشش ها همراه با پشتيباني گسترده مديريت و مشاركت گروهي بزرگ به شكست انجاميد؟دليلش اينستكه مشكل را درست نشناخته و تعريف نكرده بودند. «كار تيمي» و «تفويض اختيار» موضوع هاي كلي و مجردي هستند كه راه روشني را نشان نمي دهند. آنها بخش هائي از يك فرآيند بوده و تنها در صورت عملكرد درست كل فرآيند نتيجه بخشند.مشكل اين شركت ها نداشتن ديدگاه فرآيندگرائي مي باشد. بدون چنين ديدگاهي، هرگونه كوششي براي بهسازي كسب و كار بمانند مرتب كردن صندليها بر عرشه يك كشتي در حال غرق است.هر اقدامي «بجز طراحي دوباره فرآيندها» را مي توان به فراموشي سپرد؛كوششهاي مهندسي دوباره آغازگر دگرگونيهاي فراواني است؛ روش كار، ساختار سازماني، سيستم هاي مديريت، و هر چه با فرايند كار بستگي داشته باشد، بايد آنچنان تغيير يابند تا يك لوزي سازواره منطقي بدست ايد.بي اعتنائي به ارزشها و اعتقادات كاركنان؛مديران بايست به همان اندازه كه بدست و عملكرد كاركنان توجه دارند، به انديشه و آنچه در سر ايشان مي گذرد نيز توجه كنند.به نتايج مختصر راضي شدن؛دست آوردهاي بزرگ به بلند پروازيهاي بزرگ نيازمند است.زود تسليم شدن؛پاره اي از شركتها با نخستين نشانه هاي پيدايش دشواري، از مهندسي دوباره

كار خود دست كشيده و يا هدفهاي پيش بيني شده را كوچكتر نموده اند.جا دادن موانع در صدر تعريف مشكلات و ديدگاه مهندسي دوباره؛چنانچه مديريت از همان آغاز كار به تشريح گسترده مسائل و موانع موجود بپردازد، كار مهندسي دوباره با شكست روبرو خواهد بود. شكافتن مسائل و يافتن راه حلهاي انها، در چالشهاي مهندسي دوباره نهفته است. مديريت بايستي تنها هدفها را برگزيده و معرفي كند، راه رسيدن به آنها اساس كوششهاي تازه مي باشد.فرهنگ سازماني كنوني و گرايشهاي مديريت را مانع آغاز مهندسي دوباره قرار دادن؛ در پاره اي، از شركت ها، ديدگاه ها و فرهنگ جاري مي تواند اصولا مانع آغاز مهندسي دوباره باشد. براي مثال، چنانچه روش مديريت مشاركتي بر شركت حكمفرماست، پذيرش مهندسي دوباره كه نيازمند دستور از بالاست، دشوار مي باشد.در چنين حالاتي، وظيفه مديريت ارشد است تا پادرمياني كرده و موانع موجود را برطرف نمايد.انتظار براه افتادن مهندسي دوباره از پائين سازمان؛روشن است كه مهندسي دوباره هيچگاه از پائين به بالاي سازمان، نخواهد جوشيد  به دو دليل:نخست اينكه فشار مورد نياز مهندسي دوباره بايد از بالاي سازمان تامين شود. كاركنان خط مقدم آن ديدگاه گسترده درباره سازمان و مشكلات فرآيندهاي آنرا ندارند. شايد آنها بهتر از هر كسي مسائل و گرفتاريهاي اداره و بخش خود را بدانند، ولي نمي توانند تشخيص دهند كه منشأ آنها از كجاست. مديران مياني هم بيشتر به اقدامات اصلاحي راغبند، زيرا در آنصورت ناچار نيستند تا از نقطه نظرهاي خود دور شوند.دليل دوم اينكه مهندسي دوباره بناچار مرزهاي سازماني را در مي نوردد. بنابراين مديران ميان به آساني ميتوانند از اينكار جلوگيري نمايند.

آنها در راه ايجاد روش ها و وضعيت موجود از خود مايه گذاشته و ترس آنرا دارند كه دگرگونيهاي بنيادين، توانائيها، نفوذ، و اختيارات كنوني آنها را تحت تأثير قرار دهد. آنها از دگرگونيها وحشت دارند زيرا قوانين آينده برايشان روشن نيست. بنابراين چنانچه جرقه مهندسي دوباره از پائين سازمان زده شود، به احتمال زياد آنرا فورا خاموش مي كنند. تنها رهبري توانمند از بالا مي تواند افراد در رده هاي گوناگون را به اين تغييرات اساسي راضي و وادار نمايد.گماشتن رهبري كه مهندسي دوباره را نمي شناسد؛رهبر بايد به مفهوم مهندسي دوباره كاملا آگاه بوده و خود را بدان متعهد كند. بايد كسي باشد كه به همه جنبه هاي كار توجه داشته و با فرآيندگرائي به سراسر زنجيره ارزش افزائي سازمان، از آغاز پيدايش يك طرح تا فروش فرآورده و خدمات پس از آن، بينديشد. براي رهبرمهندسي دوباره ارشديت و اختيارمندي كافي نبوده، شناخت و تشخيص درست نيازها نيز ضرورري مي باشد.تنگ نظري در تخصيص منابع؛تخصيص منابع محدود و ناكافاي، اين انديشه را نيز در كاركنان تقويت مي كند كه مهندسي دوباره شركت مرحله اي گذرا بوده و بدان بهاي لازم را ندهند، و هر جا هم كه ممكن باشد در راه آن سنگ اندازي و مخالفت نمايند.دفن طرح مهندسي دوباره در ميان ديگر برنامه هاي شركت؛چنانچه كوشش ها و توان مديريت صرف موضوع ها و برنامه هاي گوناگوني شود كه يكي از آنها هم مهندسي دوباره باشد، توجه در خور به اين امر جلب نخواهد شد. بدون دلبستگي، ايستادگي پيوسته، و فشار مديريت، علاقمندي كاركنان به ادامه راهي كه تا كنون داشته اند

دگرگون نخواهد شد. تنها هنگاميكه آنها مديريت را بسيار جدي و درگير در مسأله ببينند، خود را با آن سازگار كرده و همراهي خواهند نمود.پخش توانائيها در ميان برنامه هاي بي شمار مهندسي دوباره؛وقت و توجه مديران محدود است، و چنانچه بين طرح هاي گوناگون و فراواني پخش شود، نتيجه دلخواهي كه از هر مهندسي دوباره انتظار داريم بدون پشتيباني شايسته، بدست نخواهد آمد.كوشش به انجام مهندسي دوباره در يكي دو سال آخر خدمت مدير عامل؛كسي كه در انديشه كناره گيري از كار است، شايد مايل به درگيري در چنين فرآيند پيچيده اي نباشد كه بر برنامه هاي جانشين وي نيز تأثير فراوان مي گذارد.كوتاهي در بازشناختن مهندسي دوباره از ديگر برنامه هاي بهسازي؛يكي از خطرهاي نابود كننده مهندسي دوباره اينست كه كاركنان گمان كنند اينهم يكي از «برنامه هاي ماهانه» است. اين خطر بيشتر هنگامي محتمل است كه كار بدست گروهي از كاركنان ستادي سپرده شود. مديريت بايد مسئوليت انجام مهندسي دوباره را به مديران صف كه خود درگير عملي مسائل هستند واگذارد.تمركز انحصاري بر طراحي؛مهندسي دوباره تنها به طراحي نوين ختم نمي شود، عملي نمودن طرح ها نيز به همان اندازه مهم است. تفاوت ميان برندگان و بازندگان در مهندسي دوباره، دركيفيت انديشه هاي تازه آنها نيست، بلكه در رفتاري است كه با آن انديشه ها دارند. بازندگان پا را از ميدان طراحي انديشه ها فراتر نمي گذارند.كوشش به راضي نگه داشتن همگان؛كوشش در خشنود كردن همگان بي نتيجه بوده، و مايه تبديل مهندسي دوباره به يك برنامه اصلاحي ساده گرديده و يا اجراي آن را به تأخير مي اندازد.عقب نشيني در برابر

مخالفان دگرگونيها؛ايستادگي در برابر دگرگونيها امري عادي است. مخالفت با تغييرات عمده واكنش طبيعي انسان است.كوتاهي مديريت در تشخيص و يافتن راه پيشگيري از مخالفتها نيز علت واقعي شكست برنامه در اين حالت است.بدرازا كشاندن برنامه مهندسي دوباره براي همه كاركنان شركت با نگراني همراه است؛بدرازا كشاندن آن مايه ناراحتي بيشتر مي گردد. تجربه ها نشان مي دهد كه زماني حدود 12 ماه بيشترين وقتي است كه سازمان بايد براي تكميل طرح و انديشه نوين و آغاز به اجراء عملي آن صرف كند. طولاني تر شدن آن مايه ناشكيبائي، سردرگمي، و بريدن توان كاركنان مي شود.سخن اخر:مهندسي دوباره هنوز در آغاز راه و همه ما دست اندركارات، پيشگامان اين انديشه ايم. انقلاب صنعتي راهگشاي اقتصادي جهاني، تكنولوژيهاي نيرومند اطلاع رساني، و دگرگونيهاي بي امان گرديد. اكنون پرده دوره مهندسي دوباره بالا مي رود. كساني كه به نداي آن پاسخ مثبت دهند، قوانين تازه كسب و كار را خواهند نگاشت. در اين راه به تنها چيزهائي كه نياز داريم، خواستن و شهامت آغاز است.

حكومت عدل گستر

تأليف: واعظ شهيد حسين حيدري كاشاني

خلاصه كتاب- تلخيص: تلخيص: علي عزتي يزداني - رضا كيخايي- ناشر: انتشارات مسجد جمكران- نوبت چاپ اول-  مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج شيخ حسين حيدري كاشاني را كمتر كسي مي شناسد اين است يك سال قبل از رحلت به توليت محترم آيت ا... وافي پيشنهاد مي كند كه كتابم را مي خواهم در مسجد جمكران چاپ كنم چون پيرامون حضرت مهدي (ع) است لذا بعد از فوت آن خادم واقعي اهل بيت با پيگيري هاي واحد پژوهش و زحمت هاي فرزند خود آراسته گرديد اميد است

مورد رضايت حضرت حق و تأييد حضرت حجت صاحب الزمان قرار گيرد.مقدمه:اعتقاد به امامت حضرت مهدي يكي از اصول مذهب اماميه است و روشن است امري ضروري و لازم مي باشد و بايد مسائل آن كه از اركان و پايه هاي مذهب مي باشد مورد بحث قرار گيرد. اينجانب در رژيم منحوس پهلوي و تهران ناظر بودم كه مبلغين مسيحي در خيابان ها با در دست داشتن نوشتاري ساده و روان درباره ي مسيحيت و عرضه ي آن به جوانان مسلمان، قصد انحراف آن ها را داشتند. از اين رو تصميم گرفتم يك دوره اصول عقايد اسلامي را به سبك مناظره بنويسم و در اختيار جوانان عزيز اسلام قرار بدهم. اين كتاب سيري در زندگي امام مهدي (عج) به روش پرسش و پاسخ:او استادي بود كه دين و دانش را به  هم مقرون داشته و مي دانست كه علم منهاي دين، در زندگي يا چراغ در دل تاريكي شب در دست دزدان است. آري! هر كس به هر اندازه كه فهميد دعا را بايد اين رسالت پيام را كه به دوش دارد به ديگران ابلاغ كند. تنها اين فكر و اعتماد به صلح جهاني است كه چون روزنه ي اميدي ها، يأس را از دل هاي او و ديگران دور مي ساخت. از زمان هاي پيش اين مسأله اقوام و ملل را به خود متوجه و مشغول كرده و برخي بر اين عقيده هستند كه شيعه امام دوازدهم ندارد و برخي هم عقايد ديگري را دارند كه اينك پاره اي از آن عقايد را بيان مي كنم.عقيده برهمنان، بر اين عقيده اند كه در آخر

الزمان «ويشخو» ظهور مي كند در حالي كه بر اسبي سفيد سوار است و شمشير آتش بار به دست دارد و مخالفين آنان را مي كشد و برهمنان را سعادتمند مي كند.انگلستان، ساكنين جزاير انگلستان به انتظار آرتور مي باشند گويند روزي ظاهر شود و نژاد ساكسون را در دنيا غالب گرداند و روزي را نصيب آنان كند.اهالي عربستان، قبل از اسلام و زمان هاي سابق منتظر ظهور ماركور اليووچ، بوده اند. نژاد ژرمن: بر اين عقيده بوده اند كه فردي فاتح از آنان قيام خواهد كرد و ژرمن بر دنيا حكومت خواهد كرد.نژاد اسلاو: به اين عقيده بودند كه از شرق يك نفر خواهد آمد و تمام قبايل اسلام را با هم متحد ساخته و بر دنيا حاكم خواهد كرد.ايرانيان: به اين عقيده بودند كه «كيخسرو» پهلوان تاريخي ايران زنده است و در كابل خوابيده و صدها فرشته از او نگهباني مي دهند. و روزي بيدار مي شود و تا قيام كند.يهوديان: بر اين عقيده اند كه «ماشيح» يعني مهدي پيدا شود و پادشاه پادشاهان گردد. و گويند از اولاد اسحاق است نه اسماعيل.مسيح: گويند عيسي باز مي گردد و عالم را مي گيرد.اين مختصري بود از موضوع مهدويت و نجات دهنده بشر از چنگال ستم و اين كه برخي در اسلام دچار اشتباه شده اند و بعضي را به اشتباه مهدي موعود مي دانستند.محمد بن حنيفه: فرزند اميرالمومنين را به خاطر اين كه هم نام رسول خدا بود مهدي موعود مي دانستند.جاروديه: گروهي از مسلمين محمد بن عبدالله به حسن را مهدي مي پنداشتند.ناووسير: گروهي بودند كه حضرت جعفر صادق را مهدي مي

دانستند. اسماعيله: گروهي بودند كه مي گفتند اسماعيل فرزند امام جعفر صادق فوت نكرده و مهدي موعود است. محمديه: بعد از امام علي النقي فرزندش را مهدي مي دانستند.و حتي برخي بر اين باور هستند كه يزيد به آسمان رفته و بعداً بر مي گردد تا دنيا را پر از عدل و داد كند. اين ها برخي از اسامي افرادي بودند كه به موضوع مهدويت از روي جاهليت اعتراض داشته آن را را مهدي مي دانستند.1- اصلاً چه لزومي دارد كه ما به امام زنده اعتقاد داشته باشيم. اين مطلب روشن است كه آدمي به تنهايي نمي تواند زندگي كند و بايد در اجتماع و با اجتماع براي رفع نيازهاي خود به سر برد لذا لازم است در اجتماع قانون حكم فرما باشد تا به افراد ديگر ظلم و ستم وارد نشود و بايد قوانين به گونه اي باشد كه رعايت جسم و روح آدمي را به طور كامل بنمايد. قوانين بايد كامل و جامع باشد. سعادت جهان بشريت را تضمين كند نه سعادت فرد يا افراد معين را 2- قانون گذار بايد از هر جهت مصالح و مفاسد قوانين را بداند حال بايد دانست آيا قوانين وضع شده به دست بشر داراي چنين خصوصياتي بوده و مي تواند جهان را اصلاح نموده و جامعه را اداره كند يا نه؟تنها آفريننده و خالق انسان و جهان است كه به كمالات واقعي انسان واقف است و مي تواند برنامه و دستورالعمل جامعي براي ميل به سعات مادي و معنوي و اهتراز از شقاوت و بدبختي به دست بشر دهد. آري! الطاف بي پايان حضرت حق اين

اقتضا را دارد كه به وسيله ي انبياء و پيغمبران ؟ بشرند احكام و قوانين و برنامه هاي كامل كه سعادت دنيا و آخرت افراد را تأمين كنند. ارسال و انزال كتاب، همه و همه براي سعادت بشر مي باشد و خداوند خواسته تا بدين وسيله بي كم و كاست توسط افرادي از جنس خودشان به مردم ابلاغ شود اينجاست كه مسأله عصمت فرستادگان خدا به ميان مي آيد فرد برگزيده شده بايد همانند پيغمبر از خطا و اشتباه محفوظ باشد و علوم و احكام را از راه حواس ظاهري نگيرد تا در آن خطا و اشتباه را پيدا كند. بلكه با چشن دل حقيقت اشياء راه بنگرد و علوم و احكام بر قلب و ذات او نازل گردد. بديهي است اگر امامي و حجت نباشد خداوند، حد كمال شناخته نشده و عبادت نمي شود. امام است كه مخزن اسرار الهي بوده است. و سبب اتصال زمين و آسمان است. پس وجود حجت و فرد كامل در روي زمين لازم است تا آن جا كه اگر بيش از دو نفر در كره ي زمين باقي نباشد يكي از آن ها امام است.در كتاب غيبت : از امام صادق نقل شده كه حضرت ولي عصر بيشتر اوقات در مدينه است و سي نفر از خواص حضرت با او هستند كه ممكن است كه از فرزندان آن حضرت باشد. با توجه به آن چه گفته شد به خوبي نمايان است كه حضرت داراي عيال و فرزند است.3- با توجه به روايت نكاح سنت من است و هر كس از آن روي برگرداند از من نيست و با

داشتن فرزند شناخته خواهد شد لذا حضرت ازدواج كرده يا نه! بعيد نيست كه فرزندان امام در اجتماع بوده و با مردم به عنوان سادات رضوي يا علوي معاشرت داشته باشند و مردم ندانند وقتي خود آن ها هم ندانند كه فرزندان آن حضرت مي باشند، اگر روايات مربوط به اهميت ازدواج را بيان كنيد شايد بتوان با پي بردن به اهميت موضوع درباره ي ازدواج حضرت مهدي به نتيجه ي بهتري رسيد. روايت درباره ي اهميت ازدواج بسيار است. حديثي مي فرمايد. رذال فو تأكم العزت. پست ترين فردهاي شما غرب هاي آن ها هستند. محقق اردبيلي در كتابش موضوع شهرهاي امام زمان و حكومت فرزندانش را نقل كرده است بايد خاطر نشان كرد كه اين موضوع از موضوعات شخصي است و معلوم نيست براي ما منشأ اثر باشد كه بحث كنيم امام زمان زن و فرزند دارد يا نه ؟ و اين كه زندگي اش چگونه است؟ چه ميل مي فرمايد؟ و اين قبيل موضوعات شخصي كه مربوط به ما نيست. اين را بدين جهت گفتم كه ممكن است گاهي اين سؤالات از طرف مخالفين طرح شود و بخواهند سر و صدايي راه بيندازند كه اگر زن و فرزند دارند كجا هستند؟ ما اعتقاد به امامت آن حضرت داريم. او را زنده مي دانيم و كار هم به امورات شخصي آن حضرت نداريم.شهرهاي امام زمان:گفته اند شهرهايي وجود دارد كه فرزندان آن حضرت در آن حكومت مي كنند. جزيره اي است به نام خضرا و بحرابين، يا در جايي ديگر دارد بابلسا ، بابلقا بعضي ها مي گويند كه در آن جا فرزندان

آن حضرت حكومت دارند و اهل آن جامعه از شيعيان به علي (ع) مي باشد. البته تاكون تعداد زيادي آن شهرها را نديده اند. تنها مدرك آن حكايتي است كه در كتاب  الشيعه و انوار  و جبر الماوي نقل شده است. كه متأسفانه در خود همان كتاب تناقضاتي هست كه به عدم صحت داستان دلالت دارد و لكن بيشتر شبيه افسانه مي كند.رجعت! يكي از موضوعاتي كه از امور اسلام تا به حال مورد بحث بين شيعه و سني بوده مسئله ي رجعت بوده كه بين علماي شيعه و سني اختلاف ايجاد كرده است در اثبات اين مطلب كتاب هايي نوشته اند و دليل هايي از قرآن در آن اقامه نموده اند و در، ردّ ثبات منكرين اين كتاب ها به دو دسته تقسيم شده اند. آن هايي كه در كيفيت رجعت بحث كرده اند و دليل آورده اند كه كاملترين آن ها (الايتاظمين الحجه) تأليف شيخ حر عاملي است. دسته ي دوم كتاب هايي كه در رد مخالفين و نوشته هاي آن تدوين يافته مانند كتاب (الامامه و الرجعه) تأليف ميرزا عبدالرزاق همداني مفهوم رجعت چيست: رجعت به معناي بازگشت به دنيا است، يعني انسان پس از آن مرد دوباره زنده مي شود و به دنيا باز مي گردد اين موضوع براي امت هاي پيش از ما بوده و براي امت ما نيز اتفاق خواهد افتاد. بازگشت به دنيا براي امت پيامبر خدا نيز از نظر آيات و روايات استفاده مي شود و اين موضوع اشكالي ندارد. از اين نظر كه زنده شدن مردگان يك مطلب غير معقول نيست مكه ممكن نباشد و اين

بيانگر قدرت پروردگار است در جايي نقل شده كه «حزتيل» از خداوند خواست امتي را كه 70 هزار بودند و به مرض طاعون از دنيا رفته بودند به دنيا بازگرداند و آن ها به اذن الهي به دنيا بازگشتند چون «إن الله علي كل شي قدير» چرا كه خداوند به هر چيزي دانا و تواناست.ا زآن جا كه قرآن تا انقراض عالم است مي بايست در هر عصر و زماني فردي از عترت يا قرآن باشد و از او جدا نگردد كه هم اكنون تنها باقي مانده ي از عترت حضرت مهدي مي باشد. طبق روايات امام مهدي پس از ظهور و برقراري عدل و داد بدست مخالفان عدالت شير مي شود اما با شهادت او كار عالم يكسره نخواهد شد و هم چنان ؟ خواهد داشت. در روايت آمده قبل از شهادت امام مهدي اولين كسي كه به دنيا باز مي گردد حسين بن علي (ع) است و هم اوست كه امام دوازدهم را غسل و كفن مي كند و به خاك مي سپارد و چهل سال حكومت مي كند اعتقاد به رجعت از ضروريات لازم است كه علماي شيعه در اين باب كتاب هاي زيادي داشته اند.آيا رجعت براي امت بني خاتم در زمان رسول الله و امامان ديگر رخ داده يا نه؟ مرحوم شيخ عاملي در كتابش باب هفتم به اين سؤال پاسخ داده و آن اين كه در اين امت هم اجمالاً رجعت واقع شده است و دليل هايي بر اين مطلب اقامه كرده كه در اين جا به يك نمونه اشاره مي كنيم. قريش خدمت پيامبر جمع شدند و خواهش

كردند مردگانشان را زنده كند. حضرت رسول به علي بن ابيطالب فرمود با اينان به قبرسان برو و اشخاصي كه اينها مي گويند به اسم صدا بزن و بگو محمد مي گويد به اذن خدا بر خيزيد چون به دستور عمل كردند و همه برخواستند و خاك از سر خود مي افشاندند اما اين رجعت ها طوري نبوده كه رجعت كنندگان در دنيا بمانند، بخورند، نكاح كنند.چرا افرادي رجعت خواهند كرد؟رجعت از آن مؤمنين محضي است كه نسيم روح بخش اسيان، آن ها را براي تقرب به ذات حق آماده مي نمود و از آن كافراني است كه كفر براي هميشه بر دل آن ها ريشه كرده بود و آن ها در ضلالت و گمراهي بوده اند تا عذاب دنيايي بكشند و بنگرند اهل بيت رسول الله و حكومت حق را كه نمي خواستند حكومت جهان نصيب نيكان و خداپرستان شد.مردم از همان روزهاي اول به انتظار مهدي بودند.از شواهد ديگري كه مي فهماند موضوع مهدويت و شير واقعي دارد و از صدر اسلام نزد مسلمين مسلم بوده است عقيده به حضرت مهدي چنان در بين مردم رسوخ داشت كه از همان صور اسلام به انتظارش بودند.به غير از بعضي از اهل سنت مانند:ابن تصيه و مردوخ كه مغرضانه و بدون آگاهي لازم حتي از اطلاعات نويسندگان مشهور اهل سنت درباره ي ولايت حضرت به ياوه سزايي پرداخته اند. يكي از نويسندگان مغرض مي گويد تمام تواريخ معتقدند به اين كه حضرت امام حسن عسگري بدون فرزند بوده و جانشين نداشته است.شيخ سعدالدين حموي كتابي درباره ي ولي عصر تنصيف كرده كه در آن با

اماميه موافقت نموده و به امامت آن حضرت اين گونه تصريح كرده است به او آخر اولياست و م يگويد بيش از اين دوازده نفر خدا در دين محمد كسي را كه نواب آن حضرت باشد قرار نداده و مي گويد در شرايع قبل ولي نبود و نبي بود پيغمبري مي رفت و پيغمبراني جاي او مي آمدند اما در شريعت محمد ولي به ميان آمد و آخر اوليا حضرت مهدي است.با اين كه اين اندازه علما عامه با صراحت درباره ي آن حضرت سخن گفته اند چگونه افرادي به خود اجازه مي دهند كه يك اعتقادي ملت را از موهومات جوانند و متعتقدين به آن را خرافه پرست بخوانند. ؟اگر گفتيم بعضي از اهل سنت اعتقاد به ولي عصر را از موهومات مي دانند افرادي هستند كه نزد خود اهل سنت اراي پايگاهي نبوده و مورد تنفر هستند و فساد عقيده آنها برملا گشته است.مانند احمد بن عبدالحكيم بن عبدالسلام كه او از افراد بي اسيان اهل سنت است و به دليل عقايد فاسد عجيبي صادر مي كرد كه در اوائل قرن هشتم اهل سنت به فساد او حكم دادند و او را روانه زندان كردند.بيش از هزار سال است كه متجاوز از چهارصد جلد كتاب شيعه و سني درباره ي ولي عصر نوشته اند و در هيچ يك از آن ها مكان معيني براي ظهور حضرت از مرداب، سامرا و ... معين نكرده اند ظهور آن حضرت از مكه بشارت داده اند نه از سامرا و نيز در دعاي ندبه كه شيعيان در روزهاي جمعه مي خوانند اين حبلات است. به چه علت

امام دوازدهم شيعه را قائم مي نامند؟اين سؤال ريشه دار است از اين نظر كه از زمان ائمه (ع) طرح اين سؤال و جواب آن در كتب روايتي و تاريخي ديده مي شود. شيخ مفيد در كتاب ارشاد از محمد بن اعجمان از وجود مبارك صادق (ع) روايت مي كند وقتي قائم قيام كند. مجدداً مردم را به اسلام دعوت مي كند و به قلم از دست رفته آشنا مي گرداند چون از جانب خدا به امور گم شده راهنمايي مي شود او را مهدي ميگويند و به لحاظ اين كه به طرفداري حق قيام مي نمايد قائم مي گويند. امام دوازدهم شعيه در سال 255 يا 56 هجري متولد شده اند، آيا تا حال كه سال 1426 هجري است زنده باشند؟ با اين حساب الان 1171 سال از عمر شريفشان مي گذرد. آيا ممكن است يك فرد براي هزار سال يا بيشتر زنده باشد؟ ج: وقتي به قرآن مجيد مي نگرم، مي بينيم قرآن كتاب آسماني ما مطالبي  را به ما گوش زد مي كند. كه اعتقاد به آن به مراتب از ، زندگي يك نفر براي هزار سال عجيب تر است. مانند داستان عيسي بن مريم كه مي خوانيم بدون اين كه حضرت مريم با فردي در ارتباط باشد، حضرت عيسي را بدنيا مي آرود. آري! روح مقدس به صورت بشري در مقابل او جلوه گر گشته و در او دميده و او عيسي(ع) را باردارشد. هركس كه به قرآن و اسلام معتقد باشد به اين موضوع شك نخواهد كرد. آيا انتظار فرج علت عقب افتادگي مسلمين است؟ اين موضوع از عقايد موهوم

دشمنان شعيه است كه مي خواهند به اين طريق وارد كنند كه اعتقاد به مهدويت باعث ركود و تنبلي ها در برابر استكبار و اجناب شده است. و آنها را از اهتمام در امور اجتماعي و تلاش براي اصلاحات واقعي باز داشته است، چرا كه شعيه معتقد است مصلح واقعي مهدي است و اوست كه جهان را پر از عدل و داد مي كند وانتظار فرج تنها راز عقب ماندگي نيست، بلكه روزنه ي اميدي براي پيشرفت است. بعضي مي گويند اما در عالم هور قليا است. عالم هورقليا به چه معني است؟ عده اي ناچيز از مسلمين كه از سران آنها محمد كريم خان است. معتقتند امام زمان همان پسر اما حسن عسكري است كه در سال 255 يا 56 متولد شده اما از اين عالم به عالم هورقليا ارتقاء يافته و هر وقت مردم استعداد مالاقات امام عصر (ع) را پيدا كردند. آن حضرت را مشاهده خواهند كرد. اما در اين كه هور قليا چيست: گفته ي محمد كريم خان را در اين جا نقل مي كند او معتقد است اين عالم تا زمين شده بود مادر عصر آدم به او گفتند بالا بيا و هنوز در حال بالا رفتن است واز آن كثافت ها و غلظت ها و و غبارها نرسته است و به هواي صاف نرسيده است. چرا وقت ظهور معين نگرديده است؟ شايد حكمت اين كه مردم نبايد وقت ظهور امام را بدانند اين باشد كه انتظار فرج روزنه ي اميدي است براي مردم تا هر زمان آمادگي پذيرش حكومت عدل گستر را داشته باشند. در ، روايات ذكر شده

كه علم به ظهور مانند علم به ساعت از علوم مختصه پروردگار است وكسي قادر به تعيين وقت آن نيست. آيا امام زمان (ع) دنيا را با يك شمشير مي گيرد و بر اوضاع مسلط و پيروز مي گردد؟ شايد آن چه بيشتر جلب نظر مي كند گرفتن جهان است كه با يك شمشير. از اين رو خاطرنشان مي گردد مراد از شمشير عدالت مطلقه است و اين كه قيد يك شمشير شده مراد اين است كه تنها حكومت اسلامي به دست قائم آل محمد بر مردم حكم فرما خواهد بود. خروج با شمشير كنايه از اين است كه آن حضرت مانند پدرانش مأمور به تقيه نمي باشد، نه اين كه زمان به عقب برگردد. در اين زمينه عقيده ي ما اين است كه حضرت حداكثر استفاده از اخترعات را خواهد نمود و از مظاهر علم و تمدن برخوردار بوده و عدالت را در ميان مردم حكومت فرماخواهد كرد. آيا پيروزي امام زمان(ع) دفعي است يا تدريجي ؟ اين طور استنباط مي شود كه پيشرفت ها تدريجي است كه بر نيرو و امكانات آن حضرت مي افزايد و زمينه را براي پيروزي جهاني آماده و مهيا مي سازد. اين طور نيست كه آن حضرت همان روزهاي اول دفعتاً و به تنهايي بر سراسر جهان غلبه نمايد و كره زمين را در اختيار خود قرار دهد. پيروزي آن حضرت تدريجي است. روايات است كه 313 نفر از ياران حضرت با او بيعت مي كنند ولي حضرت در مكه هست تا عدد ياران به ده هزار نفر مي رسد آن گاه به سمت مدينه حركت مي كند.آيا

يوم الفتح روزي است كه دنيا به دست قائم (ع) فتح مي گردد؟ تا ديروز اگر سخن از حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) به ميان مي آمد افكار ملتها آماده ي پذيرش آن نبود و آن را يك افسانه مي پنداشت. اما امروز ديگر اخبار و آثاري كه يوم الفتح را روز جهاني مهدي مي داند آسان است به اميد روزي كه وعده ي الهي را در ظهور معدي (ع) تحقق يافته بنگريم. موضوع مهدويت از مختصات شعيه است يا اديان ديگر نيز اعتقاد به آمدن مهدي موعود براي اصلاح جهان را دارند؟ عقيده به حضرت مهدي اختصاص به فرقه ي ناجيه و گروه رستگاران يعني شيعه ي دوازده امامي ندارد. بلكه وقتي به تاريخ ملل و اقدام عالم مي نگريم مي بينيم از ما زماني بيش اين مسأله ، اقوام و ملل را به خود مشغول ساخته و به انتظار مصلحي كه بتواند جهان را نيكو اداره كند، دقيقه شماري مي كند. اينك پاره اي  از اين اقوام را نام مي بريم :   برهمنان- يهود- ايرانيان- مسيحيان- نژاد اسلاو- نژاد ژرمن- عربستان- انگلستان استاد بفرماييد چرا امامان شعيه در دوازده نفر انحصار پيدا كرده است؟ وقتي  به روايات مي نگريم از همان زماني كه سخن از جانشيني رسول خدا به ميان آمد خلفا و جانشيان نيز معين گرديد. در اين كه چرا امامان دوازه نفرند و اولين آنان علي (ع) و آخرين آنان علي (ع) و آخرين آنان مهدي (ع) است 91 حديث وارد شده است. امام ها دوازده نفرند و 9 نفرشان از نسل حسين بن علي (ع) است كه نهمين آنان

قائم (ع) مي باشد كه باز در اين مورد 107 حديت وجود دارد از رسول خدا پرسيدند چند نفر خلافت و جاشنيني تورا بر اين امت عهده دارد مي باشد فرمود، دوازه نفر به عدد نقباء بني اسرائيل، امام صادق در اين مورد – ورقه اي سفيد را كه حضرت به آن اشاره مي كرد، آوردم و به امر حضرت خواندم. در سطر اول نوشته بود. لا اله الا الله ومحمد رسول الله . بدرستي كه عدد ماه ها نزد خداوند 12 مي باشد و سپس نام دوازده امام در آن كاغذ نوشته شده بود.آيا عقيده به حضرت مهدي (ع) از ساخته هاي علماي شيعه در قرن يازدهم هجري است؟ نمي دانم علت چيست كه بعضي مطلبي را كه ريشه تاريخي دارد و مورد توجه علماي شعيه و سني و محققين از عامه و خاصه مي باشد را منكر مي شوند و چگونه حاضر مي شوند به خود جرأت دهند كه چنين دروغي را به علماي شعيه نسبت دهند. موضوع مهدويت در زمان رسول خدا از مسلمات بوده به طوري كه در اصل مهدويت كمتر سؤال به چشم مي خورد بلكه بيشتر سوالات از فروعات موضوع مي باشد. گاهي  مي پرسند مهدي(ع) از چه نسلي است؟ چه وقت ظهور مي كند؟يا اين كه وظيفه ي ما در عصر غيبت چيست؟ چرا او را مهدي مي گويند؟ براي چه قائم ناميده شده؟ و علت غيبت آن حضرت چه مي باشد؟ موضوع مهدويت در بين صحابه و تابعين بوده و بعد از رسول خدا مي بينيم گاهش بين صاحبه و تابعين سخن از مهدويت به ميان مي

آيد. حتي يكي از علماي معروف اهل تسنن مي گويد: با مهدي بين ركن و مقام بيعت مي شود. عمار و ياسر مي گويد: وقتي نفس زكيه كشته مي شود منادي از آسمان ندا مي كند كه امير شما فلان شخص است بعد مهدي ظاهر مي گردد و دنيا را پر از عدل و داد مي كند و يا ابن عباس يكي از صاحبه به معاويه مي گويد: كسي از ما در آخر الزمان چهل سال حكومت مي كند. آيا غيبت آن حضرت از سرداب شروع مي شود؟ غيبت آن حضرت از هنگام ولات بوده است ديدمي  حكيم خاتون ناپديد شد. ا و مي گويد : آن گاه كه او را در حالت سجده ديدم به خدمت امام حسن عسكري آمدم و چون برگشتم از ديده ام نهان شده ناراحت شدم خدمت امام حسن عسكري برگرشتم و او را خبر ساختم او فرمود: عمه برگردد او را خواهي ديد. خليفه ي زمان دستور داد او را دستگير كنند. مأمورين خليفه وقتي وارد منزل شدند منزل آن حضرت به صورت سرداب در آمده بود وپر از آب گرديده بود و امام را در تخت گاهي مشغ.ل عبادت ديدند به واسطه ي زيادي  آب نتوانستند دسترسي به آن حضرت پيد كنند. خبر به حكومت وقت دادند. خليفه دستور داد اطاق را خراب كنند وقتي مأمورين برگشتند ديگر امام را نديدند و به همين علت بعضي مي گويند شايد غيبت امام از سرداب آغاز شده است. من خبري شنيده ام كه در آن مي گويد ( لا مهدي الا عيسي) مهدي نيست مگر همان عيسي بن مريم آيا

اين خبر صحت دارد؟ امام باقر مي فرمايد: عيسي (ع) از آسمان قبل از قيامت نزول مي كند. يهود و نصاري همه به ايمان مي آورند و عيسي پشت سر مهدي (ع) نماز خواهد خواند.بفرماييد چرا در بين شيعيان معمول است كه هرگاه نام مهدي به لفظ قئم برده مي شود براي احترام مي ايستند؟ اين عمل از سيره قديكي شيعيان است وهم اكنون در بين آنان معمول است از آباء  گرامي آن حضرت داريم قبل از ولادتش  با شيندن يا بردن نام به او لفظ قائم به  يا خواسته واداي احترام مي كنند. روايات مي گويد: صاحب الامر غيبتي دارد بسيار طولاني  و از كثرت لطف و محبتي كه به دوستانش دارد هر كس نام او را به لفظ قائم ياد كند آن جناب هم به او نظر لطفي خواهد نمود و چون در اين حالت مورد توجه آن حضرت واقع مي شود. سزاور است به جهت احرتام به پاخيزد و تعجيل فرجش را از خدا بخواهد. آيا به موضوع مهدويت در قرآن هم اشاره شده است؟ اگر از مهدي (ع) به صرافت در قرآن سخن گفته نشده در روايات زيادي اشاره به خصوصيات آن حضرت شده است، آيات فراواني در قرآن هست كه در تفسير و تأويل آن به حضرت مهدي اشاره  كرده اند. مرحوم سيد هاشم بحراني كه از علماي شيعه است در كتابش 110 آيه را ذكر كرده است كه آنها مربوط به امام دوازدهم شيعه است.آيا علم و دانش روز ، عمر هزار يا بيشتر انسان را تأييد كرده است؟ عمر افراد مقياس معيني ندارد. انسان در هر سني از

عمر كه مريض شود به اميد زندگي بيشتر جهت مداوا تلاش مي كند. اگر عمر اندازه ي  معني داشت بايد عقلاي  عالم ، براي درمان و پيشگيري حدي از عمر را قائل مي شدند و فراتر از آن را جايز نمي دانستند در حالي كه هرگز  چنين نبوده است. آيا مي توان دليلي از قرآن  بر امكان افزايش طول عمر آورد؟ قرآن مجيد در سوره عنكبودت عمر 950 ساله ي نوح پيغمبر را امضاء كرده و مي فرمايد: فرستاديم نوع را به سوي قومش كه در بين آنان هزار سال زندگي كرد. با اعتقاد به عمر طولاني حضرت (ع) آيا ايشان  در وقت ظهور پيرو فرتوت خواهد بود؟ آيا اين سؤال پيش نمي آيد  كه حضرت همه با عمر طولاني خويش از كار افتاده باشد؟ اين حالت غالباً در همه ي افراد پير مي باشد اما در باره امام زمان روايات مي فرمايد: در وقت ظهور آنحضرت جوان خواهد بود. امام رضا(ع) در اين باره مي فرمايد با اين كه حضرت سنش زياد است اما صورتاً جوان است طوري كه بيننده او را چهل ساله يا كمتر كمان مي كند. در روايات ديگر داريم كه در قائم (ع) علامتي از يونس پيغمبر است و ان برگشتش از غيبت  در اول  جواني است . يونس پيغمبر نيز وقتي از ميان قومش رفت، چون برگشت به صورت جواني زيبا بود. از امام باقر به رسيده كه حضرت صاحب الامر با اهل تورات و با اهل انجيل به انجيل و با اهل قرآن به قرآن حكومت مي كند ما در اخباري ديگر از ائمه كه آن حضرت جز

دين اسلام ديني ديگر را قبول نمي كند، آيا اين دو دسته روايات با هم منافات دارند؟ بين اين دو دسته منافاتي وجود ندارد. به بياني كه مرحوم علامه مجلسي نيز فرموده است حكومت بين آنها با كتاب خود آنها ست، مراد اين است كه با كتاب هاي آسماني خودشان آنها را محكوم مي گرداند. با اين كه مراد از حكومت بين آنها با كتب خود قبل از بالا گرفتن كار حضرت و تسلطش بر جهان است. البته براي حضرت صاحب الامر قبل از تسلط و بعد از تسلط يكسان است. او با قدرت خدا تمام اختراعات ضد شري را از كار انداخته و با معجزه اي  كه مطابق آن عهده و زمان باشد ظهور مي كند. چون عصر حضرت ولي عصر زمان علم و اختراعات مي باشد زمان است كه انسان ها بواسطه ي علم به اوج تمدن رسيده اند خداونند علوم اسرار، اختراعات را بدست آن حضرت براي بشر آشكار مي كند، كم دچار بهت و تعجب مي شود همان طوري كه عصاي موسي ، علم عيسي و فصاحت قرآن اطباء و عالمان را متحير و مطيع گردانيد. با اين تفاوت كه امام زمان پيغمبر نيست و شريعت عوض نمي شود.عوامل پيروزي امام زمان (ع) كدام است؟ يكي از عوامل پيروزي امام زمان استفاده از علومي است كه تا آن روز براي بشر نداشته است و چيزي از آن نمي دانند . مسلمانان آن روز تحت سرپرستي  امام معصوم در مرحله ي فوق ح تصور از دانش قرار مي گيرد و اين هم اختراعات بشري را خنثي كرده و اجازه نمي دهد غول

هاي انسان نما براي نابودي بشر از اين همه فريت هاي خدادي استفاده كنند. با چنين برنامه اي پيروزي  ولي عصر بر دنيا آسان مي گردد. يكي ديگر از عوامل پيروزي امام اوضاع دنياي آينده مي باشد. اوضاع آينده ي دنيا و تحولات مختلفي كه پي در پي  رخ مي دهد، طوري زمامداران سياسي و حكومتهاي عالم را سر به گريبان مي كند وو در بن بست هاي سياسي و اقتصادي قرار  مي دهد كه خود به خود قبل از ظه.ر حضرت يكي پس از ديگري سقوط كرده و نابود خواهند شد. به اميد روزي كه وعده الهي را در ظهور امام زمان تحقق يافته بنگريم .

اسرار موفقيت در زندگي و تجارت

الهام حاجي باقري – حسنعلي ميرزا بيگي در دنياي تجارت افراد معدودي در صدد رسيدن به عالي ترين درجه هستند.البته چنين رويه اي كه حكمفرماست خوب است . دنيايي را تصور كنيد كه در آن همه ي ارباب رجوع فوق العاده باشند جايي كه ما بتوانيم هر چيزي را كه دوست داريم بدون هيچ محدوديت و قيد و بندي توليد كنيم و هرفردي آنقدر آزادي داشته باشد كه تمام صور خيال و تصوراتش را هر چند كاري كسل كننده باشد عملي كند!

خلاصه كتاب ناشر : فراگفتناشر همكار : آيينه دانش . دكتر باهر – فن افزلر نوبت چاپ : اول - 1388تلخيص: (( سيمين رضايي ))-وقتي داشتن جايگاهي متوسط كفايت ميكند چرا خود را شكنجه ميدهيم تا به حد اعلي برسيم؟در دنياي تجارت افراد معدودي در صدد رسيدن به عالي ترين درجه هستند.البته چنين رويه اي كه حكمفرماست خوب است . دنيايي را تصور كنيد كه در

آن همه ي ارباب رجوع فوق العاده باشند جايي كه ما بتوانيم هر چيزي را كه دوست داريم بدون هيچ محدوديت و قيد و بندي توليد كنيم و هرفردي آنقدر آزادي داشته باشد كه تمام صور خيال و تصوراتش را هر چند كاري كسل كننده باشد عملي كند!مطمئنا زندگي در دنيايي كه چنين است كسل كننده و يكنواخت خواهد بود.بهتر است كمي كارها را ناقص انجام دهيم تا بد و نامطلوب به نظر برسد!مسلما اگر كيفيت پايين تري داشته باشد سرگرم كننده تر و جالبتر خواهد شد.طبيعت اشخاص خلاق همين ست.چنين افرادي همواره به دنبال چيزي ميگردند تا با آن دست و پنجه نرم كنند.ايشان خواهان مبارزه اند.اين همان چيزيست كه زندگيشان را مهيج كرده و نشاط ميبخشد.البته زندگي ارباب رجوع نيز به سبب وجود انسان هاي خلاق است.-شما مي خواهيد تا چه اندازه خوب باشيد؟همه ي ما ميخواهيم كارمان را به خوبي انجام داده و موفق شويم اما واقعا ميخواهيم در چه سطحي باشيم؟ تقريبا خوب؟ خوب؟ بسيار خوب؟ بهترين فرد در رشته ي تخصصي خود؟ يا بهترين انسان روي كره ي زمين؟به طور قطع ذوق واستعداد شما موثرترين عامل در اين زمينه خواهد بود اما هرگز شما را به اوج مقام مطلوبتان نميرساند.هر كسي ميخواهدخوب باشد اما عده ي اندكي از افراد هستند كه براي رتبه از همه چيز ميگذرند و بسياري چيزها را فداي آن ميكنند.بسياري از افراد از آن جهت خوب بودن را ترجيح ميدهند كه ديگران دوستشان بدارند و كسب محبت و احترام ديگران از هر چيزي برايشان مهم تر است.اكثر مردم در پي يافتن راه حلي هستند تا روشي

به سوي خوب بودن بيابند اما بايد دانست كه هيچ راه حل مشخصي در اين باره وجود ندارد.تنها شيوه ي مكنه يادگيري از طريق آزمون و خطا .و كسب تجربه است.-من مي خواهم همچون پرسيل آتوماتيك به منتهاي شهرت دست پيدا كنم.آرزوي ويكتوريا بكهام نوجوان فقط اين نبود كه بهتر از همسالان خود باشد يا حتي خواننده اي معروف باشد او مي خواست جهاني شود!((مشهورترين فرد در روي زمين))ويكتويا نه تنها روياي آن را در سر داشت بلكه تمناي اين خواسته آن قدر در او شديد بود كه به اندازه ي كافي راي دستيابي به آن تلاش كرد و همين امر او را از همه ي ما متفاوت و متمايز ساخت.موضوع اين نيست كه او چقدر توانايي اين كار را داشت و تا چه اندازه خوب بود بلكه مهم اين است كه او مي خواست چقدر خوب باشد!اما نكته ي جالب در جمله ي نقل شده از او اين است كه ويكتوريا خودش را با جورج ميشل و ماريا كري مقايسه نمي كند بلكه شهت آتوماتيك پرسيل را الگو و مقياس سنجش خود قرار ميدهد.همين تخيل ناب اوليه است كه او را به موقعيتي كه امروز در آن قرار دارد رسانده است .در طلب انتقاد افراد از خود باشيد .تائيد شدن از سوي ديگران فوق العاده آسان است تنها كافيست اراده كنيم يا از افرادي احتمال بيشتري دارد آنچه را خواهان شنيدن آن هستيم به زبان بياورند تقاضاي تائيد داشته باشيم.احتمالا آنها فقط ما را تحسين كرده و هيچ كلمه يا جمله اي انتقاد آميز بيان نخواهند كرد.ما چون بي صبرانه منتظر شنيدن محسنات خود

و تعريف و تمجيد از سوي ديگران هستيم سعي ميكنيم بر كم و كاستي ها و نقص هايمان سرپوش بگذاريم.در عوض اگر شما درصدد كسب ستايش ديگران نباشيد ميپرسيد:((چه اشكالي در كار منوجود دارد ؟كجاي كار من ناقص است ؟چطور ميتوانم نقايص آنرا رفع كرده و سطحش را بالاتر ببرم؟)) بدين ترتيب احتمال بيشتري وجود دارد كه پاسخي منتقدانه و حقيقي دريافت كنيد.حتي ممكن است ايده ي جديدي نيز به ذهنتان خطور كرده و باعث پيشرفت و قوت شما در كارتان شود.-مقصر خود من هستم .تمام اشتباهات از جانب من بوده است.اگر در كاري كه مشغول به انجام آن بوده ايد اشتباهي رخ داد هرگز ديگران را سرزنش نكنيد. تقصير  را به عهده ي هيچ كس جز خودتان نيندازيد.حتي اگر كوچكترين نقش و كمترين تماسي با آن كار داشته ايد مسئوليت كل كار را بپذيريد.وقتي شما كار را به عهده بگيريد و تمام مسئوليت آن را بپذيريد در جايگاهي خواهيد بود كه مي توانيد دست به هر اقدامي در مورد آن بزنيد.-دنبال فرصت هاي بعدي نباشيد . لحظه اي را در آن هستيد غنيمت شماريد كه بهترين شانس شما همان است.ما اغلب منتظريم تا مشتري ايده اي خاص و ناب را مطرح كرده و مارا تماما در چند و چون كار قرار دهد. اما اين امر تقريبا هرگز اتفاق نمي افتد. شايد شما همين حالا پروژه اي را در دست داشته يا مشغول انجام كاري باشيد. احتمالا مي گوئيد خيلي كسل كننده است ، بهتر است هر طور شده آن را سر هم كرده و تحويل دهيد . سعي مي كنيد كار بعدي را خوب

انجام دهيد .كاري كه اينك رو به روي شماست عينا يكي از اين موارد است .نهايت سعي خود را بكنيد و آن را به نحو احسن به سر انجام برسانيد. شايد نتوانيد كار فوق العاده انجام دهيد، اما حداقل اين است كه،چون منتهاي تلاشتان را كرده ايد ، قلبا احساس رضايت خواهيد كردو چيز هاي بسياري را نيز ياد خواهيد گرفت. البته شما همواره آزادي انتخاب داريد. ميتوانيد كاري را برگزيده و انجام دهيد كه هر چه بيشتر خلاقيت هايتان را بكار گيرد.- كاري را كه ديگران از پس ان بر نمي آيند، شما انجام دهيد.تگر شما نيز دست به انجام آن نزنيد چنين چيزي هيچ گاه موجوديت پيدا نخواهد كرد.فقط با حرف زدن و شرح و توصيف آن نمي توان در مورد آن قضاوت كرد. لين ايده خاص حتما بايد به اجرا در آيد تا موجوديت داشته باشد. ديگران براي آنچه كه هيچ دركي از آن ندارند هيچ هزينه اي را نمي پردازند و اين خود شما هستيد كه بايد آن را به مرحله اجرا دراوريد حال هر هزينه اي كه ميخواهد داشته باشد.- كسي كه هرگز اشتباه نكند،محال است كه موفق شده و به جايي برسد.بنيامين فرانكلين در جائي عنوان كرد: ((من شكست نخورده ام تنها ده هزار ايده داشته ام كه هيچ يك به عمل در نيامده اند.))توماس اديسون ميگويد : ((از دويست حباب لامپي كه روشن نشد،هر شكست چيزي را به من آموخت كه در تلاش وازمايش بعدي خود آن را به كار گرفتم.))همه اين شخصيت هاي نامي در يافته اند كه شكست ها و استارت هاي نادرست مقدمه ي موفقيت

هستند.و شكست ها اصلي ترين يار موفقيت مي باشند.- اينكه بخواهيم همواره خوب ، شماره يك ،و حق به جانب باشيم ، اشتباه است.خوب بودن و درجه يك بودن بر مبنا ي دانش و تجربه پايه ريزي مي شود و غالبا هم قابل اثبات است.دانش از گذشته مي آيد ، پس بي خطر است. دانش همچنين از قديم الايام بوده است ، پس نقطه ي مقابل نيروي ابتكار خواهد بود.تجربه حاصل راهكارهايي براي فرار از مشكلات و شرايط گذشته است. مسلما ، موقعيت هاي پيشين با  شرايط كنوني تفاوت دارند،بنابراين بايد ترتيبي داد تا اين موفقيت ها با مشكلات جديد همخواني داشته باشند .گرچه اين احتمال هم وجود دارد كه اگر شما تجربه اي را كسب كرده باشيد مطمئنا آن را به كار خواهيد گرفت.اگر بتوانيد خود را به اثبات برسانيد انساني واقعي هستيد.شما ميتوانيد همواره با زمان پيش رفته و مطابق خواسته ي افراد رفتار كنيد.دائما شماره يك بودن نيز كسالت آور است و ميزان خلاقيت شما را پايين مي آورد. راه ورود ايده هاي جديد به ذن را نيز مسدود ميكند . بدين ترتيب شما در خوب بودن دائم خود و حق به جانب بودنتان كه نوعي تكبر و خودبيني نيز هست فرورفته و ريشه دوانيده ايد.تكبر ابزار ارزشمندي است اما مشروط بر آنكه شديدا محتاطانه به كار گرفته شود.بدتر از همه اينكه خوب بودن نوعي نمايش اخلاقي را نيز با خود به همراه دارد.انسان جايزالخطاست و هر رفتار ضعيفي كه از او سر بزند قابل پذيرش است اما اشخاص درجه يك متنفرند از اينكه ديگران ايشان را جايزالخطا دانسته و چنين تصوري

در رابطه با آنها داشته باشد.- بايد اشتباه كرد .فقط كافيست دست به كار شويد حتي اگر مرتكب اشتباه شديد ناگهان خواهيد ديد همه چيز برايتان امكان پذير شده است و ديگر سعي نمي كنيد مصمن از گناه و خطا باشيد.بدين ترتيب شما در مسيري نا شناخته قدم نهاده ايد .هيچ راهي وجود ندارد كه مطلع شويد چه اتفاقي خواهد افتاد اما اينك نسبت به زماني كه همه چيز به خوبي پيش ميرود و شما هم سعي داريد خوب  و نمونه باشيد شانس بيشتري وجود دارد كه تمامي موارد سرگرم كننده و هيجان انگيز باشند. البته اشتباه كردن نوعي ريشك است.برخي افراد ميترسند ايده هاي پيشنهادي خود را مطرح كنند كه مبادا كم بنيه و احمقانه باشند .آنها از آنچه كه ديگران در موردشان فكر خواهند كرد در هراسند .ريسك ها مقياس سنجش افراد هستند. اشخاصي كه هيچ گاه خطر نميكنند بسيار محتاط بوده و سعي در حفظ كارهايشان دارند. اما آنهايي كه خطر نميكنند اغلب برداشته هايشان مي افزايند.بعضي ريسك ها در آينده به نتيجه ميرسند.بنابراين برخي افراد دست زدن به چنين كارهايي را اشتباه ميدانند. اما همواره خوب بودن همچون به عقب گام برداشتن است چون فقط در اين صورت ميتوانيد ثابت كنيد كه در چه نقطه اي بوده ايد.موفقيت يعني پياپي شكست خوردن بدون آنكه ذره اي از اشتياق و حرارت شما كاسته شود.-از بيان ايده هاي احمقانه ي خود نترسيد.همه ي ما ممكن است به موانعي ذهني برخورد كنيم اما بايد اين موانع را از سر راه برداريم.راه از ميان برداشتن چنين سدهايي اهميت ندادن به منعيات و دائما نگران خوب

و شماره يك نبودن است.جان كليز – كمدين معروف –ميگويد (( نبوغ خلاق مسئول موقعيت هايي به دور از تفكر انتقادي است. )) از تعامل با افراد كارآزموده و درجه يك نهراسيد .-بهترينها هميشه دشوارترين ها هستند . آنها ساده دل و بي تزويرند بدون آنكه به همه جوانب پرسشي خاص بپردازند فقط يك بخش از آنرا بررسي ميكنند. همين است كه ايشان را در چشم همگان خوب و نيكو مي نماياند . اين دسته از افراد هيچ تمايلي به سازش و مصالحه ندارند . شايد اين قبيل افراد به ديگران و مخصوصا تشر بزنند و با تهديد با ايشان صحبت كنند. اما اگر شما نزد آنها برويد و تقاضاي راهنمايي كنيد و بگوييد كه ميخواهيد كاري را به خوبي به انجام برسانيد مطمئنا با روي باز به شما پاسخ خواهند داد اگرشما كاملا بدانيد كه چه ميخواهيد و تمام توان خود را براي به دست آوردن آن به كار بگيريد گرچه ممكن است بحث و جدل هايي وجود داشته باشد آنها نيز به شما احترام خواهند گذاشت . شايد در همان لحظه ي نخست چنين نكنند اما چندي پس از آن به سوي شما خواهند آمد . البته تضميني وجود ندارد كه شما جايگاه شغلي بالاتر و برتري پيدا كنيد اما حداقل از كار با آدمهاي دون پايه بهتر است . - فقط در صدد كسب جوايز نباشيد .تقريبا همه ي انسان ها برنده شدن و جايزه گرفتن را دوست دارند و همين انرژي نوسبب ايجاد درآمد است.اما آگاه باشيد كميسيون همواره جوايزي شناخته شده به اشخاص اهدا ميكند. به عبارت ديگرآنچه اهدا ميشود

مطابق مد روز است. اما نيروي ابتكاروخلاقيت نميتواند متداول وشيك باشد چرا كه از جانب كميسيون به تصويب نرسيده است . به دنبال مد نباشيد فقط به موضوع انتخابي خود اطمينان كنيد و آنرا پيش ببريد . بسيار بعيد به نظر ميرسد كه وقتتان به هدر رفته و طرحي بي ارزش خلق كنيد .  هنر واقعي همين جاست . هنر واقعي همين است.

آسيب شناسي سازماني

نويسنده : آندرو مانزيني

خلاصه كتاب- مترجمان: علي عطافر، مرضيه قبادي پور، سعيد آنالوئي- ناشر: انتشارات موسسه علمي دانش پژوهان برين- نوبت چاپ تابستان 85 - تلخيص: منيره عليپور-  برنامه ريزي راهبردي: اصولاً برنامه ريزي راهبردي، كاميابي بلند مدت است. يك عامل كليدي براي اطمينان از موقعيت رقابتي سازمان، توانايي در برنامه ريزي مسير آينده سازمان به طور واقع بينانه و موثر مي باشد. آسيب شناس در چارچوب راهبردي، بايد (هم با برنامه ريزي طولاني مدت و هم با برنامه ريزي ميان مدت) اقداماتي را به طور نظام مند و اثربخش از حال تا آينده تحت عنوان اهداف راهبردي معنادار انجام دهد. آسيب شناس نبايد برنامه ريزي عملياتي كوتاه مدت را هم فراموش كند. همچنين، به منظور اطمينان از پيشرفت هماهنگ در اهداف شركت، بايد همه سيستم هاي برنامه ريزي در سازمان يكپارچه شوند.فقدان برنامه هاي معنادار در سازمان، مديريت را از فرصت هايي كه در محيط قرار دارد، غافل مي كند. واكنش مديران را جهت تغييرات قابل پيش بيني بازار، عرضه محصول جديد و فشارهاي رقبا يا حداقل تاثيراتي كه به طور نظام مند مي توان اعمال كرد، محروم مي سازد.رسالت اصليآسيب شناسي قبل از بررسي داده هاي بيرون از محيط تجاري

شركت ها، بايد از انديشه ي مديريت عالي در مورد كسب و كار سازمان، اطلاع كافي داشته باشد.رسالت و تعهد به انجام آن به عنوان تعيين كننده هاي اصلي سازمان براي برخورد اثربخش با محيط در نظر گرفته مي شود.تنظيم هدف يا رسالت به طور مبهم، دستورالعمل گيج كننده اي است اهداف مبهم باعث تعبير و تفسير زياد مي شود. تعريفي روشن و واضح از رسالت اصلي سازمان، به عنوان يك نيروي محرك در برنامه ريزي راهبردي مهم است.تشريح كافي اهداف كلي، عيني و راهبردي، براي مجريان، راهنماي معنادار و مفيدي خواهد بود.بررسي شرايط محيطيبرنامه ها تنها بر اساس تحليل محيط دروني نمي باشد: امروز مديران، زمان بيشتري را به پيش بيني محيط سخت، دردسر آفرين و تاثيرگذار بر آينده شركت، صرف مي كنند. از آنجائيكه مديران شركت در مورد آينده شركت و شرايط تاثير گذار محيطي همواره نگران اند؛ به طور رسمي و غير رسمي، منابع قابل توجهي را براي آن اختصاص مي دهند. آنها با استفاده از اين اطلاعات، به طور مستمر در تشخيص تغييرات و روندها تلاش مي كنند.تقريباً همه عوامل، تحت كنترل سازمان نيستند، اگرچه تاثير عميقي بر آينده سازمان دارند. معمولاً شركت ها حداقل بايد عامل هاي محيطي زير را شناخته و دنبال كنند.•    روندهاي اقتصادي: نظير نرخ تورم، هزينه مواد خام، هزينه هاي انرژي، نرخ توليد، نرخ بهره و ديگر عامل هاي اقتصادي بين المللي يا داخلي كه بر سازمان تاثير مي گذارند.•    نيازهاي قانوني: شامل مقررات دولتي براي صنايع ويژه و برنامه هاي دولتي كه بر كيفيت و كميت نيروي كار تاثير گذار مي باشد.•    پيشرفت هاي فني•   

اقدامات رقبا•    دسترسي به منابع انسانيراهبردهاي بازاريابيبرنامه ريزي بازار، مكمل توسعه و اجراي راهبردهاست. بازاريابي براي خودش يك اصل مهم محسوب مي شود. با وجود اين آسيب شناس بايد دانش كافي براي ارزيابي اينكه آيا جنبه حمايتي عمليات شركت تا حد كافي به دست آمده است يا خير، داشته باشد.بازاريابي معاصر بر اهميت مشتري و تاكيد بر رفع نياز بازار استوار است. به دليل تحولات بازار، بسياري از مديران سازمان ها، سريعاً كار خود را دوباره تعريف كرده و براي پاسخ گويي به مشتريان آن را توسعه مي دهند و يا با شركت هاي وابسته ادغام مي شوند و يا تصميم مي گيرند وارد بازاري شوند يا نه. اماكار آسيب شناس در اين زمينه ارزيابي خطرات و نتايج تصميمات اجرايي است.ساختار سازمانيسازمان براي تحقق موفقيت آميز رسالت، اهداف و برنامه هايش، بايد ساختار كاري، افراد و نحوه انجام آن را مشخص كند. اين ساختار بايد هم ژرفا و اثربخشي را نشان دهد.ژرفا: يعني كنترل كافي مديريت، بسيج مناسب منابع، امكاناتو تعريف ارتباطات متقابل بين واحد هايي است كه باعث مي شود، انتظارات مورد نياز را برآورده سازد.اثربخشي: يعني تفويض اختيار كافي و حاكميت در واحدهايي كه تصميم گيري در سطوح مناسب را بدون رده هاي مديريتي غير لازم و كنترلي شركت، امكان پذير مي سازد. در نظريه طراحي كلاسيك، يك سازمان خوب، سازماني است كه ساختار از عملكرد پيروي كند. از جنبه تجاري، ساختار سازمان از كاركرد رسمي پيروي مي كند و به وسيله رسالت، برنامه ها و اهداف سازمان تعريف مي شود.بعضي از معيارهاي به كار رفته براي بررسي اين نظريه، شامل موارد زير

مي باشد:•    با چه كيفيتي ساختار سازماني، اجراي وظايف را تسهيل مي كند.•    تا چه حدي سازمان از كاركنان براي انجام كارها استفاده مي كند و با چه كيفيتي اين افراد با نياز هاي شغلي متناسب شده اند.•    تا چه حدي سيستم پاداش، رفتار مطلوب را در بعضي از كاركنان تقويت مي كند.•    چگونه اطلاعات و فرآيندهاي تصميم گيري به منظور تسهيل كارها به كار مي رود.منابع سازمانيمنابع سازماني عموماً با شاخص هايي از قبيل اندازه شركت ها، موقعيت شركت در محيط تجاري و سود دهي تامين مي شود. صرفاً داشتن منابع به اين معني نيست كه مي توان از آنها به طور اثربخش استفاده كرد يا اينكه براي شروع كار مناسب مي باشد. در طرح آسيب شناسي، اصولاً آسيب شناس به اين موضوع علاقه مند است كه آيا منابع سازماني كافي، براي برنامه هاي عملياتي وجود دارد يا خير.اين حقيقت كه يك شركت در زمان مشخص انواع خاصي از منابع موجود را ندارد، لزوماً به اين معني نيست كه شركت قادر به برآورده نمودن تقاضاهاي مطرح شده راهبردي، نمي باشد. اگر سازمان بتواند چنين منابعي را از طريق تبديل نوعي منبع به نوع ديگر به دست آورد، مي توان برنامه ها و راهبردهاي مورد نظر را اجرا كرد.منابع ماليوضعيت مالي موجود سازمان يكي از مهم ترين منابعي است كه بايد مورد ارزيابي قرار گيرد. سلامت مالي يك سازمان براي بقا آن اهميت دارد، اما براي كاركنان بيشتر يك مسئله بي اهميت است؛ چرا كه اين موضوع معمولاً در بالاترين سطح مديريت مورد بررسي قرار مي گيرد. معمولاً بررسي سلامت يك سازمان در حيطه آسيب

شناسي توسعه اي قرار نمي گيرد؛ زيرا طبق روال عادي، حساب رسان مالي طي بررسي ها و رسيدگي هاي سالانه اين كار را انجام مي دهند. بلكه آسيب شناس به بررسي رويكرد مديريت بيشتر علاقه مند مي باشد تا اينكه بخواهد اهداف مالي شركت را هدف گذاري و آنها را بررسي كند؛ چرا كه نتايج فرآيند آسيب شناسي به احتما ل زياد به سلامت مالي بلند مدت شركت منجر خواهد شد. اين بخش از آسيب شناسي بايد توسط افرادي مجرب و با سابقه مناسب انجام گيرد. تعهدات مالي، هزينه هاي كار و عوامل مربوط به آن؛ مانند هزينه تورم در طرح آسيب شناسي مورد برسي قرار مي گيرد. بنابراين، بايد از هزينه هاي اضافي چه ثابت و چه متغير كه به نياز هاي سازماني از قبيل تسهيلات، مديريت، تحقيق و توسعه، منابع انساني و موارد ديگر مربوط مي شود و سازمان آنها را تاييد مي كند، مطلع بود. معمولا اين تعهدات به تصميم هايي درباره تخصيص منابع كه اصولا بركسب و كار شركت تاثير مي گذارد منتهي مي شود.منابع فن آوريسازمان هاي موفق مبتني بر فن آوري از طريق حمايت از حق مالكيت معنوي، دارائي هاي وسيعي دارند با وجود اين حتي براي سازمان هايي كه ممكن است در اين زمينه پيشرو باشند همگام بودن با تغييرات فن آوري از اهميت اساسي برخوردار است. در عصر فن آوري اطلاعات، هيچ سازماني نمي تواند خوش خدمتي كند؛ زيرا جايگاه خود را از نظر پيشرو بودن از دست مي دهد و سرانجام سود يا بازارهايش را به شركت هاي رقيب واگذار مي كند.آسيب شناس تنها بايد به

تشريح وضعيت موجود توسعه و فن آوري دانش فني در شركت بپردازد. چنين توصيفي باارزش است؛ زيرا به تعيين محصولات توليدي منتخب در هر دو شرايط كوتاه مدت و بلند مدت رقابتي و تنظيم بودجه مورد نياز در تحقيق و توسعه (به ويژه اگر پيرامون جهت دهي مجدد راهبرد مورد نظر باشد.) كمك مي كند.منابع فيزيكيدارائي هاي فيزيكي از قبيل ذخاير نفتي، دارائي هاي غير منقول، تجهيزات ساختمان ها از ديدگاه مديران مهم هستند، ولي از نظر كاركنان عادي (به جز مواردي كه محيط كاري، زير حد استاندارد است.) اهميت كمتري دارند.دارائي هاي فيزيكي سازمان به حدي مهم هستند كه يك پايگاه دارائي را تشكيل مي دهند و تعيين مي كنند كه ساختار سازمان تا چه حدودي است؛ به ويژه اگر سازمان در تسهيلات توليدي صنعتي سرمايه گذاري سنگيني كرده باشد. اين بخش در آسيب شناسي از اهميت نسبي كمي برخوردار است، شايد به اين علت كه هيچ اطلاعات جديدي به آنچه كه قبلاً مديريت دريافته بود، اضافه نمي كند.منابع انسانيوجود منابع انساني در سازمان، تعداد افراد، مهارت ها، خصوصيت ها، توانايي يادگيري، استعدادهاي نهفته كاركنان و ديگر ويژگي هاي مربوط به عملكرد شغلي ، براي بقاي اصلي سازمان ضروري است. منابع انساني از بين همه دارائي ها به خوبي شناخته نشده است. اين تقل قول كه مديريت آمريكايي افراد را هزينه مي بيند تا منابع گزافه گويي بيش نيست به ندرت چيزي چه خوب، چه بد در زندگي سازماني وجود دارد كه به منابع انساني برنگردد. تعداد كمي از مديران درك مي كنند كه سرمايه گذاري اصلي زماني است كه آنها شخصي را استخدام

مي كنند. زماني كه مزايا و حقوق دائمي فرد طي سالها محاسبه و حق بازنشستگي در آخر به آن اضافه شود، يك كارمند عادي، دارائي يا بدهي يك ميليون دلاري محسوب مي شود. اطلاعات ناقص يا عدم اطلاعات درباره توانايي نيروي كار موجود، به ويژه در صنايع داراي فن آوري بالا براي تحقق طرح هاي شركت، مي تواند نتايج راهبردي خطرناكي را به همراه داشته باشد. بسياري از شركت ها به دلايلي از قبيل مهارت هاي متفاوت مورد نياز و پيشرفت هاي فن آوري، انديشه هاي گذشته را مورد منابع انساني مجدداً مورد ارزيابي قرار داده اند.الگوهاي ترك خدمت كاركناناحتمالاً به عنوان بحراني ترين مشكل مي توان از آن ياد كرد. يك سازمان بدون كاركنان لايق و شايسته نمي تواند توزيع يكساني از قابليت هاي فني، اجراي يك برنامه عملياتي يا راهبردي اثربخش و رقابتي در بازار داشته باشد.نرخ ترك خدمت نبايد آنقدر پائين باشد تا سازمان تا سازمان قديمي و عقب افتاده شود. همچنين، اين نكته كه ترك خدمت گسترده، گرانتر از حد تصور افراد است بايد مورد تاكيد قرار گيرد. به محض اينكه زمان هدر رفته براي رسيدن به بهره وري، هزينه هاي كاريابي، مصاحبه هاي مديريتي و امثال آن را جهت جايگزيني فردي ديگر در نظر بگيريم، تاثير واقع از دست دادن كاركنان موجود، گيج كننده است. بعضي سازمان ها ترك خدمت را به عنوان يك عامل ارزيابي عملكرد مديران خود، در نظر گرفته اند.ارزيابي عملكرديك برنامه ارزيابي جامع و اثربخش با ابزاري مناسب، ارزيابي دقيق و واقعي از نقاط قوت و ضعف كاركنان به دست مي دهد. بعلاوه باعث بررسي معنادار

عملكرد و گفتگو با هر يك از كارمندان به منظور دريافت بازخورد و در نتيجه شناخت توان و عملكرد آنها مي شود. براي اكثر مديران، ارزيابي عملكرد، نگراني هاي زيادي را به همراه دارد؛ زيرا به طور ذاتي مشكل فقدان آموزش و عدم آمادگي ، مي تواند عاملي در پائين بودن عملكرد تلقي شود. همچنين، ممكن است نگرش كاركنان رده پائين نسبت به ارزيابي، نگراني اساسي تري باشد. تكميل و ارائه طرح آسيب شناسيچكيده مشكلات مهم و مسائلآسيب شناس بايد با واقع بيني بررسي كند كه در يك زمان به طور منطقي چند مورد از مشكلات را مي توان مطرح كرد. به ويژه بايد از ارائه ليست بلند بالايي از مشكلات به مديريت پرهيز كند؛ چرا كه ممكن است اين امر اغراق آميز به نظر برسد. آسيب شناس بايد مسائل و مشكلات واقعاً مهم را تجزيه و تحليل و گزارش مختصري از ماهيت و حيطه آنها تهيه كند. اين كار به معني ناديده مشكلات جزئي نيست؛ زيرا در عملكرد واقعي ، بسياري از اين مشكلات زير مجموعه مسائل حل نشده، بزرگتر و اساسي تر هستند. كار اصلي آسيب شناسي تصميم گيري در اين مورد است كه كدام يك از مسائل اصلي، استحقاق توجه و زمان بيشتر مديريت را دارد.شاخص هاي مشكلات و مسائل غير قابل حلآسيب شناس در تنظيم گزارش، ابتدا بايد تاثير مسائل و مشكلات مهم حل نشده در سازمان را به طور مختصر ارائه كند.برخي از مسائل و مشكلات شامل موارد زير مي باشد:1- تحقق نيافتن اهداف : معمولاً مي توان حتي بدون آسيب شناسي رسمي، به آساني عدم تحقق اهداف را تشخيص

داد.2- ضعف عملكرد: معمولاً آسيب شناس داده هاي موجود را كه شاخص ضعف عملكرد محسوب مي شود، به عنوان ابزاري براي مقايسه معيارهاي عملكرد گذشته به كار مي برد.3- تعارض: آسيب شناسي روشي عالي براي تشخيص ناهمگوني هاي تعارضي در سازمان مي باشد. زمانيكه يك سازمان در مواجهه با يك مسئله، قادر به ارائه راه حل مناسب نباشد، دچار مشكل مي شود. اغلب تعارض هايي سازماني در بين افراد، رهبران و در تمام واحد هاي سازمان وجود دارد. اگر چنين تعارض ها ادامه يابد، باعث ايجاد رفتارهاي مخرب شديدي نظير اتهام، مكر و حيله، از پشت خنجر زدن و رفتارهايي از اين دست مي شوند.4- بيكاري: حتي پردردسر تر از تعارض، بيكاري است. بيكاري احساس نااميدي و عدم هدايت افراد را نشان مي دهد. بدين ترتيب، كاركنان كاري انجام نمي دهند؛ زيرا احساس مي كنند كه به هر حال كار كردن كمكي نمي كند، پس چرا كار كنيم؟ در اين مرحله، آسيب شناس با ابراز نااميدي و كناره گيري كاركنان روبرو مي شوند. اين امر مي تواند بي نهايت خطرناك و بدون مديريتي جديد و فرهمند، غلبه برآن  مشكل مي باشد.دارائي ها و نقاط قوت و ضعف سازماناز آنجائيكه آسيب شناس در جستجوي دردها و بيماري هاي سازمان است، شايد جنبه هاي مثبت، دارائي ها و نقاط قوت بي نظير سازمان را ناديده بگيرد. ممكن است عليرغم مشكلاتي كه مشاهده مي شود، اين عوامل باعث موفقيت سازمان گردند. تشخيص آنچه درست است عامل مهم يك آسيب شناسي متعادل است. سازمان ها با نقاط قوت ذاتي خود مي توانند مشكلات زيادي را كه ممكن است در

سازمان هاي ديگر مخرب باشند، تحمل كنند پيگيري منطقي براي تعريف دارائي ها و نقاط قوت سازمان، پوششي پيرامون شناخت متغيرهايي است كه نبايد در سازمان تغيير كند.پيشنهادات آسيب شناسيقبل از تكميل گزارش آسيب شناسي، آخرين كار ارائه پيشنهادات است اين امر بايد توسط اعضا يتيم آسيب شناسي صورت گيرد. آسيب شناس مي تواندآنها را ترغيب به مشاركت در اين كار كند. اين كار به ويژه به دليل بحث و مجادله زياد دشوار مي باشد. اين امر كه داده ها و تحليل هاي مشابه مي توانند راه حل هاي مختلفي را به وجود آورند، جالب توجه است. پيشنهادات تيم آسيب شناسي بايد از نظر ماهيت، كم و كلي باشد؛ چرا كه برخورد با چند حوزه بحراني در بلند مدت، بسياري از مشكلات جزئي را خود به خود رفع خواهد نمود. بعلاوه، ماهيت گزارش آسيب شناسي به گونه اي است كه در دستيابي به شناخت كافي از رفتار، موقعيت سازمان و چگونگي انجام آن به مديريت سازمان كمك مي كند. ارائه گزارش آسيب شناسي به مديريتساختار گزارش آسيب شناسيمقدمه گزارش آسيب شناسي بايد هم طرح آسيب شناسي و هم سازمان مورد بررسي در ديد همگان قرار دهد و شامل موارد زير مي باشد:1-    اتفاقاتي كه باعث شروع اين طرح مي شود.2-    فرآيند مورد استقاده براي انجام تقيق3-    ساختار و محتواي گزارش: آسيب شناس بايد در مورد نتايج به دست آمده كه به مديران اجرايي عرضه شده، توضيحاتي ارائه دهد و اينكه گزارش طرح در دو بخش بيان مي شود، اشاره كند:بخش اول : يك خلاصه گزارش مديريتي شامل توصيف فرآيند به كار رفته در اين تحقيق،

پيشينه اطلاعات مربوطه، اظهار نظر در مورد بخش هاي اصلي داده هاي جمع آوري شده و پيشنهادات عمومي مي باشد.بخش دوم: مجموعه داده هاي به كار رفته است كه نتايج و پيشنهادات در خلاصه مديريتي را به وجود آورده است.4-    كمك كنندگان: تمام افرادي را كه در آسيب شناسي مشاركت دارند، كمك كننده مي گويند. مشاركت مديران اجرايي و كاركنان ستادي در تيم آسيب شناسي، مديران عالي و كاركنان پشتيباني، سزاوار توجه خاصي است. آسيب شناس بايد كوشش هاي مديران در تيم آسيب شناسي را مورد تقدير قرار دهد.5-    اعضا: آسيب شناس در اين مطالعه بايد فهرستي از همه افراد شركت كننده را تهيه كند. اين كار نه تنها در موقع لزوم به طرح آسيب شناسي اعتبار مي بخشد، بلكه به طور زيركانه اين حقيقت را كه اين گزارش توسط گروهي قدرتمند تهيه شده است، تقويت مي كند. كار فرما يا شوراي توسعه سازماني، مشكل بتواند چنين سندي را ناديده بگيرند.عليپور

ما مي توانيم

نويسنده: موحد داوودي

خلاصه كتاب- درآمدي بر مباني مديريت اسلامي وتبيين مباني فكري و اعتقادي اقدامات مديران انقلابي – تلخيص: مرتضي فرشته پور - چكيده: مسئله اصلي اين مبحث بررسي مزيت ها و امتيازهاي مديريت درفضاي اسلام است كه ساير انواع مديريت به علت نداشتن جهان بيني توحيدي اسلام از آن محرومند كه از سه منظر مي تواند مورد بررسي قرار گيرد:اول اينكه: مديريت اسلامي تنها راه حق و صحيح است كه بايد در آن حركت كرد و تنها در مديريت اسلامي است كه افراد مي توانند با اطمينان و يقين نسبت به صحت راه وعملكرد خود حركت كنند حال آنكه غرب با طرح

پلوراليزم (تكثر گرايي)تلويحا گم كردن راه درست و حق را اذعان كرده و با شك و ترديد گام بر مي دارد.دوم اينكه: مديريت اسلامي با كمك گرفتن از آموزه هاي دين افراد را با تفكر و بينشي تربيت مي كند كه به آنها قدرت مقابله با هر شرايطي را مي دهد.به طوري كه هر قدر ايمان افراد بيشتر مي شود به قدرتي شگفت آور و تسليم ناپذير در برابر موانع دست مي يابند.قدرتي كه مديران غربي با هيچ ابزار انگيزشي نمي توانند نه خود و نه زير دستان خود را به چنين قدرتي برسانند.سوم اينكه: مديران اسلامي در صورت داشتن عملكرد و نيت ديني و اسلامي مطمئنا در دنيا و آخرت پيروزند.در حالي كه مديران با حركت در مسيري غير از اسلام در دنيا و آخرت شكست خورده خواهند بود.مقدمه كتاب : اسلام برنامه ي زندگاني است و از آن جهت كه آخرين برنامه ي ارسالي خداست خداوند آن را برنامه اي جامع و مانع قرار داده يعني مانند اديان پيشين نيست كه برنامه ي زندگي خاص مناسب دوره ي زماني خاص و اقوام خاص باشد بلكه برنامه اي است كه براي شرايط گوناگون برنامه دارد پيش بيني تمام حوادث و تغييرات در آن ديده شده و از خطوط كلي گرفته تا ريز جزئيات را در بر مي گيرد . آري اسلام علم خاص خود را دارد كه طبق شواهد و منطق از نظر درستي راه تنها سبك مديريت صحيح است و از نظر اثر بخشي اثر بخش ترين نوع مديريت است . چرا كه هم قدرت جسمي و روحي مديران را با شدت تقويت

مي كند و هم اتكا به نيروي لايزال و اراده تخلف ناپذير الهي دارد كه وعده ي ياري مديران اسلامي را داده است . مديران اسلامي اگر به اسلام خود معرفت داشته باشند براي انجام تك تك اعمال خود قوي ترين پشتوانه منطقي را خواهند داشت . اگر اسلام را در خود و جامعه ي خود تقويت   كنند قوي ترين نيروهاي انساني از هر بعدي را به دست مي آورند نيروهايي كه در مقابل موانع تسليم ناپذير و مقاوم اند و اگر مديران مسلمان مطابق دستورات مكتب عمل كنند پشتوانه واقعي جهان يعني خداوند حامي و ياورشان خواهد بود .بررسي آثار :اكثر كتاب هاي مديريت اسلامي مستقيما به موضوع مديريت اسلامي مي پردازند و كمتر كتابي راجع به وجوه اشتراك و افتراق مديريت اسلامي و ساير مديريت ها بحث كرده و آنها كه به اين موضوع پرداخته اند يكسري موارد مختصر اختلاف وتفاوت را از وجوه گوناگون پشت سر هم رديف كرده اند و بيشتر شبيه اين است كه گويا مثال هايي را براي اثبات وجود تفاوت و چگونگي آن آورده باشند كه در بخش دوم فصل دوم به نمونه هايي ازاين ديدگاه هاي مختلف در مديريت اشاره مي شود . كتب مختلف مديريت اسلامي معمولا توكل را به عنوان يكي از ده ها ويژگي لازم براي مدير مسلمان معرفي مي كنند و كمتر ديده مي شود كه بحث نصرت الهي و اتكا مدير مسلمان به آن را مستقلا عنوان كرده باشند . توكل به خدا و توسل به اسباب معنوي و بهره جويي از امداد هاي الهي روشي است كه با افزايش توان روحي

افراد انجام كارهاي غير ممكن را ممكن مي سازد و سختي هاي مديريت را به آساني مبدل مي كند و اين ساده شدن كارهاي مشكل براي مديران خيلي مهم است .   تعريف مفاهيم:1.مديريت:ريشه ي عرب كلمه مديريت دور و دوران است كه به معناي گرداندن و گرديدن است.در فارسي مديريت به معناي مدير بودن و مديري است و مدير به اداره كننده كاري يا موسسه اي گفته مي شود.محمد علي انصاري و ديگران (مباني مديريت اسلامي و الگوهاي آن ) :مديريت به معناي كاركردن با و به وسيله ي افراد و گروه ها براي رسيدن به مقصد سازمان است.مديريت فراگرد تبديل اطلاعات به عمل است.معيني – صغري (فرهنگ واژه ها و اصطلاحات مديريت و سازمان) :فرآيند هماهنگ نمودن عمليات فردي با گروهي در رسيدن به اهداف گروه.علم و هنر هماهنگي و كوشش ها و مساعي اعضاي سازمان و استفاده از منابع براي نيل به اهداف معين.هماهنگ نمودن منابع مادي و نيروي انساني در جهت رسيدن به اهداف.ودر يك ديد كلي مديريت يعني:فرآيند برنامه ريزي-كنترل و نظارت-انگيزش-ارتباطات و هدايت وتصميم گيري در جهت نيل به اهداف در سازمان.2.مديريت اسلامي:محمد حسين ابراهيمي(مديريت اسلامي):منظور آن است كه در عمل و اجرا و هدف عدالت اجتماعي را مد نظر قرار دهد و مقصود نهايي آن كسب رضايت خدا باشد و خدمت به خلق را نوعي عبادت بداند . معيني:اداره ي امور سازمان با توجه به ارزش ها و موازين مقدس اسلامي .فصل اول:كتاب صحتبخش اول:اطمينان به صحت راه در مديريت غربي(دنيا محور)انسان براي انجام هر كاري نيازمند است كه حداقل به دو چيز اطمينان داشته باشد يكي اينكه هدفي

كه انتخاب كرده هدف صحيحي باشد و دوم اينكه وسيله اي كه انتخاب كرده او را به آن هدف برساند و وسيله ي صحيحي باشد . اين اطمينان به صحت در هدف و وسيله براي همه لازم است ولي طبيعي است كه براي مديران كه خود بايد مشوق ومحرك ديگران باشند مهم تر است . در غرب نبود يا كمبود همين عامل باعث ايجاد معضلات بسياري شد و شايد بتوان گفت كه كل تمدن كنوني غرب يعني از رنسانس تا مدرنيته و بعد از آن پست مدرنيته حاصل نبود همين اطمينان به صحت بلكه اطمينان به عدم صحت است . آنها هم هدفشان را از بهشت خريدني كليسا در آخرت به بهشت ساختني مدرنيته تغيير دادند و هم ابزارشان را ازعبادت و ايمان كوركورانه به تحقيق تجربي و تحصيل علم تغيير دادند . از اهداف وابزاري ناقص به هدف و ابزار ناقص ديگري روي آوردند و درنتيجه از چاله اي به چاله يا چاه ديگري افتادند كه نتيجه اش اين باشد كه گر چه دنياي خراب خود را ضاهرا آباد كردند ولي به جامعه اي با معضلات مختلف روحي رواني رسيدند كه روز به روز در شرايط بحراني تري فرو مي رود .بخش دوم :عوامل ايجاد اطمينان به صحت راه در مديريت اسلامي(خدا محور)ما معتقديم كه مكتبي داريم كه هيچ خدشه وضعفي بر آن وارد نيست . صحت و اطمينان در آن در اصول و خط مشي كلي يقيني است در جزئيات از نظر دسترسي به صحتي كه حجت شرعي باشد يقيني است و در دسترسي به صحتي كه با حقيقت و تكوين سازگار باشد

صحيح ترين و كم ريسك ترين است و اگر ضعفي در ملل مسلمان مي بينيم بايد اين شعر را ضمضمه كنيم : اسلام به ذات خود ندارد عيبي هر عيب كه هست زمسلماني ماست . اسلام مكتبي است كه هرگاه مسلمانان بر آن تكيه كردند شكوفا شدند و هرگاه كه از آن دور شدند ذليل و ضعيف شدند و اكنون نيز پس از گذشت 1400 سال از عمر آن نه تنها در صحت آن شكي نداريم بلكه با آزمودن دوباره آن و جواب گرفتن در شرايط سخت موج جديد و عظيم اسلام خواهي در ميان مسلمانان پا گرفته كه روز به روز با موفق ديدن نمونه هايي چون ايران لبنان فلسطين اين موج بازگشت به اسلام سريعتر و وسيعتر مي شود . اطمينان و ايمان به توحيد-نبوت-عدل-معاد وامامت يعني اعتقاد به صحت كل اسلام چرا كه اسلام چيزي نيست جز آموزه هاي معصومين و اوامر ومعارف آنها . اين امر تا آنجاست كه اگر كسي اسلام آورد اگر بعد از آن حكمي از احكام اسلام را خلاف عقل خود يافت و از دين برگشت و اعلام انصراف از اسلام كرد در اسلام به او مي گوييم مرتد كه حكمش اعدام است .عامل اول : (معجزه و عصمت)در دين اسلام روش هاي مختلفي براي رسيدن اطمينان وجود دارد هزاران راه عقلي حق بودن آن را اثبات مي كند در اين ميان فراگير ترين راه وهمه پسندترين راه ديدن معجزه است هر پيامبري براي اثبات ادعايش و مسلم شدن صحت دعوتش براي مردم معجزه اي مي آورد و معجزه ي پيامبر اسلام قرآن است كه 1400 سال

است بشر را به تحذي و مبارزه طلبيده كه پشت در پشت هم دهند و اگر مي توانند يك سوره مثل سوره هاي قرآن بياورند كه نتوانسته و يقينا نخواهند توانست .عامل دوم : (حجيت ولايت نواب معصومين) اثبات لازم الاطاعه بودن امامان همان اثبات لازم الاطاعه بودن نواب و نمايندگان آنان است يعني همچنان كه اطاعت از امامان معصوم واجب و راه نجات است آنگاه كه او ما را امر به اطاعت از فرماندهي يا استانداري يا قاضي يا هر فرستاده ي ديگر مي كند اطاعت از آن نايب عين اطاعت از امام واجب و راه نجات است هر چند كه او معصوم نبوده و جايزالخطاست چرا كه امام معصوم ما را به اطاعت او امر كرده و نافرماني او مساوي نافرماني امام است و نافرماني حجت خدا در حكم شرك به خداست . آن كسي كه نايب امام است حجت امام است و حاكم امام بر ماست و طبق صريح روايت برماست كه از او پيروي كنيم . گستره ي ولايت نايب عام همان گستره ي ولايت امام معصوم است تا آنجا كه حتي او مي تواند حكمش را مقدم بر احكام فرعيه اسلام كند . اگر رئيس جمهور بر نصب ولي فقيه نباشد غير مشروع است وقتي غير مشروع شد طاغوت است اطاعت او اطاعت طاغوت است .عامل سوم : قريب العصمه بودن نواب امام معصوم  گرچه بحث شد كه عمل نايب با وجود جايز الخطا بودن شرعا درست و صحيح است ولي بايد اذعان كرد كه اين احتمال خطا شامل تمام انسان ها مي شود و در زمان ظهور يا غيبت

با توجه به نياز حكومت هاي گسترده امامان ناگزير از تعيين نوابي از همين انسان هاي جايز الخطا هستند پس تنها كار صحيح اطاعت از نواب است چرا كه وقتي دسترسي مستقيم همه مردم به معصوم ممكن نيست بهترين كار آن است كه در ميان انسان هاي معمولي از آني اطاعت كنيم كه نزديك ترين فرد به معصوم و مورد اعتماد او باشد كه اينان اگر چه جايز الخطايند ولي كمترين ريسك خطا را دارند امام عصمتش ايجاب مي كند كه نايبي انتخاب كند كه داراي ويژگي هايي باشد كه درصد خطاي عمدي يا سهوي او را به صفر ميل دهد . بين دو دكتر كه به هر دو دسترسي مساوي داريم بايد به آن دكتري رجوع كرد كه تخصص بيشتر وريسك خطاي كمتري دارد و عقلا و شرعا تنها اين كار درست است . نايب امام هم كسي است كه نزديك ترين و شبيه ترين افراد به او باشد . هنگامي كه از فيض حكومت پيشواي معصوم محروم بوديم بايد نزديك ترين افراد به معصومان را براي سرپرستي جامعه برگزينيم اين قرب و نزديكي را مي توان با 3 معيار زير مشخص ساخت : آشنايي با احكام اسلامي (فقاهت).شايستگي روحي و اخلاقي (تقوا) و كارايي دراداره جامعه . فقيهان عادل و مدير و مدبر كساني اند كه اين ويژگي ها را درخود گرد آورده و در عصر غيبت شايسته ي حكمراني بر جامعه اسلامي اند . پس لازمه ي مديران اتخاذ تصميمات صحيح و اجراي به موقع آن هاست و لازمه ي اين امر آگاهي هوشياري نسبت به تحولات پيراموني است . مشخص شد

كه لازمه ي رسيدن به اين آگاهي و علم در اين زمان چشم دوختن به كلام ولي فقيه و رهنمود هاي ايشان است كه با توجه به قرار داشتن در راس نظام و داشتن اگاهي جامع به امور كشور و جهان, تذكرات ايشان , روشنگر چكيده ي مهم ترين نيازمندي هاي كشور و جهان اسلام مي باشند و براي مردم و مديران ,جهت حركت ,اولويت ها ,ضرورت ها ,خطرها ,وظايف مرتبط با شرايط ملي و بين المللي و آگاهي هاي لازم را مشخص مي سازد .عامل چهارم : هدايت دروني (حكمت)چهارمين ابزاري كه ما را به سمت انتخاب صحيح هدايت و به صحت آن ما را مطمئن مي كند حكمت است . عقل اگر چه در اختيار همگان است ولي عقل مومنان يعني عقل كساني كه روح و جانشان را مهذب ساخته اند آزاد از هواي نفساني و بلكه مسلط بر آن است پس آزادانه تر فكر مي كند و درست تر مي بيند و مي فهمند ,عشق و علاقه به هر چيز چشم انسان را به حقيقت كور مي كند . پس اگر حب نفسانيات را از دل بيرون كنيم چشمان دلمان بينا و گوش هاي دلمان شنوا مي شود و با درست ديدن و فهميدن مي توان درست فكر و تصميم گيري كرد . حقيقت اين است كه هر كس در دلش مخزني از علم خدادادي دارد . اين مخزن چون كتابخانه اي است كه اگر با آتش گناهان به آن آتش نيندازيم و اگر با تشويش معاصي آن را نامرتب و بهم ريخته نكنيم مي توان از آن حقايقي را دريابيم .

بزرگان اينگونه مي گويند كه دل چو آبي زلال است كه اگر آن را با پليدي هاي گناهان مكدر نكنيم و مضطرب نسازيم مي تواند چون آينه اي حقايقي را به نشان دهد .   نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت    به غمزه مساله آموز صد مدرس شداين علم نياموختني به صورت نوري در دل تجلي مي كند و تنها قلبي به اين نور مي رسد كه جز محبت خدا را از دل پاك كند و مخلصانه در پي خدا باشد.عامل پنجم : (هدايت غيبي)اگر چه همه ي نعمات پيش گفته همه از خداست ولي همه اسبابي طبيعي است كه خداوند با آنها غير مستقيم به ما كمك مي كند و ما از آنها براي شناخت راه درست و اطمينان به صحت عملمان استفاده مي كنيم ولي گاه است كه اسباب عادي منقطع و يا شرايط به گونه اي است كه لازم مي آيد كه خداوند به كمك اسبابي ماورايي معنوي وغيبي مستقيما ما را در امري راهنمايي كند و از اشتباهي باز دارد پس امداد غيبي پنجمين ناصر ما و آخرين راهنماي ماست كه در حقيقت اتمام حجت است چرا كه مانند موارد قبلي محدوديت به اسباب و علل طبيعي ندارد . اگر در اثر اطلاعات غلط و يا مشغله ذهني يا فريبكاري دشمن يا هر چيز ديگر نتوانيم كار صحيح را بيابيم باز هم نبايد نااميد بود چرا كه آنجا كه هيچ كس نيست خدا هست و در هر شرايطي كه همه اسباب قطع است ميدان قدرت هاي خدا باز است كه اگر به صلاح ببيند هر كس را در هر

شرايطي به انتخاب درست راهنمايي مي كند . نتيجه :اگر مديري براي انجام كاري خود را در راستاي دين و ولايت فقيه قرار داد با تحقيقات و علم كافي به صحنه آمد در صفاي دل به كمك تقوا فروگذار نكرد اگر در مواردي در معرض تصميم اشتباه باشد اگر خداوند صلاح بداند او را با هدايت هاي غيبيه به تصميم درست هدايت خواهد كرد . پس مديران مسلمان اگر بخواهند در تمام اعمال زندگي خود با يقين به صحت عمل خود مطمئن گام بردارند اين اطمينان را جز در مكتب اسلام و تشيع نخواهند يافت . تنها اسلام اين قابليت را دارد كه در اصول يا فروع اطمينان پيروانش را جلب كند . با تكيه بر منطق اسلام است كه مي توان خود و مجموعه افراد زير دست خود را در انجام شاق ترين كارها محكم و مصمم به پيش راند آنگونه كه هيچ چيزي نتواند كمترين تزلزلي در اراده ايشان ايجاد كند و در هر شرايط راضي از مقدرات الهي به انجام وظيفه خود بپردازد . واين افراد مصداق اين آيه اند : يا ايتها النفس المطمئنه.ارجعي الي ربك راضيه مرضيه .فصل دوم : كتاب قدرتبخش اول : نتايج بينش دنيا محور در مديريتدر مديريت هاي غربي عمدتا انگيزش هاانگيزش دنيوي است چه اهداف مديران و چه اهداف كارمندان همه در دنيا خلاصه مي شود گرچه ممكن است درزندگي شخصي هركسي به ديني باشد و درآن اهدافي را از دنياي ديگر دنبال كند ولي عموما دين در زندگي اجتماعي افراد خيلي كمتر سرايت مي كند چرا كه اصلا شكل گيري تمدن كنوني غرب با

جداسازي دين از دنياي اجتماع و سياست آغاز شد و مكاتبي پديد آمدند همچون سكولاريزم كه قائل به جدايي امور دنيوي وديني بودند و اين امر دين را به رابطه شخصي انسان با اوهامي كه دين مي پندارد تقليل دارد واين تفكر در غرب ترويج يافت . درنظام مديريت غيرالهي انسان ها به هم شر مي رسانند   هركس نفع خود را مي خواهد بر سر منافع اختلاف هايي بوجود مي آيد در نهايت يك نفر قدرت پيروز شده و زمام امور جامعه را در دست مي گيرد.اين نظامنظام مديريت فرعوني است . بخش دوم :الف) ويژگي هاي مديريت اسلامي در كتب مختلف مديريتآقاي شمس لودين در كتاب (اصول مديريت از ديدگاه قرآن و حديث)اصول كلي جهت دهنده را در مديريت اسلامي چنين مي آورد :1.مبتني بر فرامين الهي است نه خواسته هاي نفساني .2.تشويق استثمار و استعمار انسان توسط انسان ممنوع است .3.اصول ارزش و ضد ارزش آن لايتغير است .4.متكي بر 2 پايه ي تعالي و توليد است .5.توليد تا زماني صاحب ارزش است كه در خدمت تعالي باشد .آقاي محمد عباسي در مقاله خود تحت عنوان (معرفي مديريت توفيق گرا و كامياب )اصول مديريت اسلامي و غير اسلامي را چنين  مي آورد :ب)عوامل دستيابي به قدرت در مديريت در كتب مختلف مديريت در اين زمينه آقاي مصطفي آخوندي در كتاب اخلاق در مديريت عوامل دستيابي به قدرت تحمل روحي را با توجه به متون ديني چنين معرفي مي كند : 1.علم و آگاهي2.اعتماد به نفس 3.ياد خدا 4.ممارست و تمرينج)مباني توحيدي مديريت اسلامي آقاي مشرفي براي تعمق در بينش توحيدي مديريت با

اقتباس از كتاب جهان بيني توحيدي شهيد مطهري مي آورد : جهان بيني توحيدي يعني درك اينكه جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده و نظام هستي بر اساس خير و جود و رحمت و رساندن موجودات به كمالات شايسته استوار است . جهان بيني توحيدي يعني جهان يك قطبي و تك محوري است . جهان بيني توحيدي يعني جهان ماهيتي از اويي و به سوي اويي دارد انا لله و انا اليه راجعون . موجودات جهان با نظام قطعي كه سنن الهيه ناميده مي شود اداره مي شود . انسان در ميان موجودات از شرافت و كرامت مخصوص برخوردار است و وظيفه و رسالتي خاص دارد . مسوول تكميل و تربيت خود و اصلاح خويش است . جهان مدرسه انسان است و خداوند بر هر انساني بر طبق نيت و كوشش صحيح و درستش پاداش مي دهد . جهان بيني توحيدي به حيات و زندگي معني و روح و هدف مي دهد زيرا رنسان را در مسيري از كمال قرار مي دهد كه در هيچ حد معيني متوقف نمي شود و هميشه رو به پيش است . جهان بيني توحيدي كشش و جاذبه دارد به انسان نشاط و دل گرمي مي بخشد هدف هاي مقدس و متعالي عرضه مي دارد و افرادي فداكار مي سازد . جهان بيني توحيدي تنها جهان بيني است كه در آن تعهد و مسئوليت افراد در برابر يكديگر معني و مفهوم پيدا مي كند . آدمي را از سقوط در دره هولناك پوچي گرايي و هيچي ستايي نجات مي دهد .د)اثرات بينش توحيدي و قدرت ايماناسلام ديني است كه

از همه جهات كامل است و در امر مديريت نيز مي تواند در همه ابعاد امر مديريت را قوي و موفق گرداند و اين نتيجه حاصل ويژگي هاي خاص اسلام است .آري اسلام براي مسلمانان دژي است تسخير ناپذير و سپاهي است پيروز البته تا هنگامي كه مسلمانان طبق آن عمل كنند و مديرانشان آن را به كار بندند و البته اگر پرسيده شود كه اگر چنين است علت انحطاط سراسري مسلمانان چيست ؟ بايد گفت : ضعف و تفرقه آنان زماني شروع شد كه اين دژ محكم خود را شكستند و در عمل اعتقاد اسلام را رها كردند .امام علي (ع) : هر وقت مقام حكومت برايت عظمت و بزرگي يا كبر و خود پسندي پديد آورد به بزرگي پادشاهي خداوند كه فوق توست و به توانايي او نسبت به خود به آنچه از جانب خويش بر آن توانا نيستي بنگر كه اين نگريستن كبر تو را فرو مي نشاند و عقل و خردي را كه از تو دور گشته به سويت باز مي گرداند . مبادا خود را با خدا برابر كني و يا خويش را در قدرت بسان او داني براي اينكه خداوند هر غرور كننده و سركشي را ذليل و خوار و بي ارزش مي گرداند .ه)ماهيت ايمان و راه حصول آن ايماني كه مورد بحث ماست نه يكسري افكار مغزي است كه در حد فكر باقي بماند و نتواند انسان را وادار به انجام عمل كند و نه يكسري حالات قلبي است كه جنبه عملياتي نداشته باشد بلكه ايمان امري قلبي است كه به عملكرد افراد جهت مي دهد .

ايمان مسلمان ايمان به حقانيت اسلام است كه ابتدا در ذهن و فكر به عنوان يك ايده طرح مي شود و پس از رسيدن به باور عقلي نياز است كه مومن سعي كند آن را به قلب خود بباوراند و در عمل نيز پياده كند . رابطه ايمان و عمل دوسويه است يعني هم عمل موجب تقويت ايمان است و هم ايمان عمل را تقويت مي كند . انسان بايد در گام اول از وقوع گناهان كبيره و صغيره در عمل خود پرهيز كند و در گام بعد بايد حتي فكر گناه را از دل بيرون كند يعني مثلا نه تنها حسادت يا كينه خود را بروز نمي دهد بلكه سعي مي كند هر كينه يا حسادت نسبت به كسي را از دل خارج كند .آقاي محمد آل بورايي در كتاب مديريت و اداره ي امور دولتي در اسلام الگوي مديريت اسلام را چنين توصيف مي كند :    نظريه         محوريت تجربي                     مشخصات و ويژگي ها                          ارزش هايي كه ارتقا داده مي شود (واحد تجزيه تحليل ) الگوي          رفتار فرد                   - انگيزش ديني ومادي                           -عدالت ,آزادي  ,برابري  اجتماعي آنگونه كه                                      اداري          رفتار سازماني فرآيند      - به طور كلي گرايش غير دنيوي دارد .          در شريعت است .اسلامي        (شورا) رهبري             -بيشتر انسان گراست تا توليد گرا               -رشد فردي, مادي و معنوي -تاكيد بر ارزشها, اخلاقيات و معنويات         - منزلت و شان انساني                             از چشم انداز اسلامي دارد.                      -دسترسي برابر به خدمات -همكاري به جاي رقابت                -پاسخ گويي به نيازها و تقاضاي ارباب رجوع

-اختيارات و قدرت رهبري وجود دارد          -كوشش پيوسته در كار و فعاليت            ولي نه

به صورت مطلق   -شورا و مشاوره به عنوان نوعي فرآيند -ماهيت آن ضد بروكراتيك است بخش سوم :مقامت ايماني و قدرت هاي روحي گام اول : زهد الف)اهميت زهد :زهد يكي از ارزش هاي اخلاقي است كه دارنده آن نسبت به دنيا بي رغبتي مي كند و اگر بتواند زهد را در قلب خود پايدار كند با كمال راحتي مي تواند از جاذبه هاي مادي چشم بپوشد ودست به اقداماتي بزند كه نيازمند آزادي از بند تمايلات نفساني است . يك زاهد مي تواند آزاد از هر گونه ميلي به ماديات به انجام وظايف خود بپردازد دست به مبارزه با دشمن بزند و چون از هر جذبه اي آزاداست دشمن به هيچ طريق نخواهد توانست او را با ابزار مادي كه در دست دارد با تهديد و تطميع به تسليم شدن بكشاند .در نتيجه اين خاصيت است كه ما مي گوييم يكي از ضروري ترين خصيصه هايي كه بايد مديران در خود در مديران ديگر و در عامه كارمندان ايجاد و تقويت كنند زهد از دنياست و يك مدير تنها به كسي مي تواند اتكا و اطمينان كند كه زهد و صبر او را آزموده باشد و چنين كسي است كه تهديد و تطميع در او اثر ندارد . امام خميني (ره) : مردان بزرگ كه خدمت هاي بزرگ براي ملت هاي خود كرده اند اكثرا ساده زيست و بي علاقه به ذخارف دنيا بوده اند .ب)زهد وراه حصول آن :  زهد يعني بي رغبتي به دنيا و اعراض از آن مگر به مقدار ضرورت . بايد دانست كه مفاهيم ديني گاه داراي دو معناي

خاص و عام هستند و گاهي امامان در تعريف آنها براي مومنان با توجه به سطح درك و ايمان آنها مرتبه اي خاص از آن مفهوم را تعريف         مي كرده اند .امام صادق (ع) : زهد ضايع كردن مال و حرام كردن حلال ها نيست بلكه زهد در دنيا اين است كه به آنچه در دست داري مطمئن تر از آنچه در نزد خداست نباشي . اين حديثي كه گذشت روشن مي سازد كه زهد بسته نبودن به دنياست نه استفاده نكردن از آن . زهد فقير بودن نيست بسا باشد كه زاهدي ثروتمند باشد كه زهدش در اين است كه هيچ وابستگي به مالش ندارد و به راحتي در راه خدا خرج مي كند .گام دوم : صبرالف) اهميت صبر : ضرورت و اهميت صبر كاملا مشخص است چرا كه انسان بي آن هيچ درجه اي از موفقيت چه دنيايي و چه آخرتي نمي رسد و اگر به هر درجه اي برسد بي شك سريعا آن را از دست مي دهد چرا كه صبر قدرت حفظ مقام است و بي صبر مانند بيمار ايدزي است كه در عين سلامتي به علت نداشتن عوامل قدرت دفاعي در خون خود در مقابل كوچكترين بيماري از پا در مي آيد . بي صبر در ايمان در مقابل كمترين جذابيت گناه يا سختي راه حق عقب مي نشيند و هيچ اعتباري بر دين و ايمانش نيست گويا اصلا دين ندارد و از اين روست كه نسبت صبر به ايمان را نسبت سر به بدن معرفي مي كنند كه بي آن حياتي براي ايمان نيست .ب)صبر و راه حصول

آن :صبر عبارت است از ثبات نفس و اطمينان آن و مضطرب نگشتن آن در بلا و مصائب .صبر عبارت از استواري و ثبات نفس در سختي و مصيبت است در تعريف ديگري صبر به عنوان مقاومت و ثبات انگيزه دين در مقابل انگيزه هوس معرفي شده صبر يكي از مهمترين صفات ايمان است پس صبر متقوم بر دو امر است يكي آن كه از آن ناملايم كه بر او وارد مي شود كراهت داشته باشد در باطن و ديگر اينكه خود داري كند از اظهار شكايت و جزع . عبدالرزاق كاشاني گفته : مقصود از شكايت ,شكايت به غير حق است و اما شكايت به خدا منافات با صبر ندارد مثل ايوب و بايد دانست كه صبر به حسب اين مرتبه كه مذكور شد از مقامات متوسطين است زيرا مادامي كه نفس از واردات از جانب حق تعالي كراهت دارد و در كمون و بطونش از آنها جزع داشته باشد ,مقام معارف و كمالاتش ناقص است و مقام ارفع از اين مقام مرتبه رضا به قضا است .گام سوم : توكلالف) اهميت توكلتكيه گاه هايي كه خدا محوران دارند و به پشتوانه آن دست به كارهايي مي زنند كه در محاسبات مادي نمي گنجد و خداوند نيز چون به او اتكا كرده و دين او را ياري مي دهند به صور مختلف به طور اعجاز گونه به ياري ايشان مي پردازند . لازمه اين ياري اين است كه وظيفه خود را در حد توان انجام داده و اميدمان به خدا باشد : تنها مقصودم اصلاح امر شماست و از خدا توفيق طلبيده و بر

او توكل كرده و به درگاه او پناه مي برم .امام صادق (ع) : خدا روزي هاي مومنين را از راهي قرار داده كه آنها گمان نمي كنند و سرش آن است كه اگر بنده ي خداوند راه درآمد خود را نداند دعا و نيايش او كه بهترين پرستش هاست زياد خواهد شد . ب) ما مي توانيماعتماد به نفس در توكل به قدرت خدا :يكي از مهم ترين چيزهايي كه امام هميشه به آن توصيه داشته اند اعتماد به نفس است . ايشان زياد مي فرمودند كه شما بايد باور كنيد كه مي توانيد و خواستن توانستن است و مطمئن باشيد اگر تلاش كنيد خودتان به هر چيزي مي توانيد برسيد و اين اعتماد به نفس را همگام با اعتماد به خدا طرح كرده و آنها را در طول هم مي ديدند . شما دو جهت را در نظر بگيريد ...يكي اعتماد به خداوند تبارك و تعالي كه وقتي كه براي او بخواهيد كار كنيد به شما كمك مي كند راه را براي شما باز مي كند در هر رشته كه هستيد راه هاي هدايت را به شما الهام مي كند و يكي اتكال به نفس اعتماد به خودتان شما خودتان جوان هايي هستيد كه مي توانيد همه ي كارها را انجام دهيد ...به شرط اينكه اعتماد به نفس خودشان داشته باشند و معتقد بشود به اينكه مي توانيم . مقام معظم رهبري : باور اينكه ما مي توانيم و يا خواستن توانستن است يكي از مهم ترين عوامل پيروزي ما بود . والبته پيروزي انقلاب خود نيز موجب تقويت هر چه بيشتر اين

باور شد .ج)توكل و راه حصول آن :توكل عبارت از تكيه و اعتماد بر خداست به طوري كه قلب انسان با ياد او آرام مي گيرد و بر اسباب و علل طبيعي تكيه نكند. كسي كه مي داند خدا تعالي قادر است بدون اسباب و وسايل,مطلوب انسان را عطا كند و هم مي تواند همه اسباب را بي اثر كند به اين باور قوي دل و اهل توكل است . تحصيل اسباب با توكل منافات ندارد و بي اعتنايي به اسباب بر خلاف سنت و مخالف شريعت اقدس است .در بحث توكل سه نكته بايد مورد توجه باشد :1.توكل با اعتماد به اسباب منافات دارد نه توسل به اسباب.2.توكل يعني وكيل گرفتن براي خود و خواسته هاي خود پس توكل در محدوده ي انسان هاي داراي نفسانيات مطرح است نه براي سالكان وادي رضا و محبت .3.توسل به اسباب در دو حالت رخ مي دهد : يا اثر اعتماد و توكل بنده به اسباب است يا در نتيجه امر خدا به توسل به اسباب . يعني افراد يا براي رفع حاجت خود اسباب را به كار مي برند يا براي انجام كار خداوند كه فرموده اسباب را بكار بگير .از مقدمه يك و سه نتيجه مي گيريم كه : توسل به اسباب در همه مراتب توكل و بالاتر از توكل هست چرا كه اگر انسان خدا را باور نداشته باشد كه همه تكيه اش به اسباب است و اگر خدا را باور داشته باشد باز هم براي اطاعت او مامور به توسل به اسباب است . البته در حالت اول به كار بردن اسباب محدود

مي شود به آنچه انسان براي نفع خود مفيد مي بيند و در حالت دوم به كار بردن اسباب محدود مي شود به آنچه خود را از طرف خدا مامور به آن بداند .امام خميني (ره):توكل به معني واگذاري امر است به معتمدي از باب آنكه خود را در صورت دادن آن امر عاجز ببيند. توكل حاصل نشود مگر پس از ايمان به چهار چيز :1.اول ايمان به آنكه وكيل عالم است به آنچه موكل به آن محتاج است .2.دوم ايمان به آنچه او قادر است به رفع احتياج موكل .3.سوم ايمان به آنكه او بخل ندارد .4.ايمان به آنكه محبت و رحمت به موكل دارد . د)هفت واقعه در باب توكل :1.خدا هيچ زنده اي را فراموش نمي كند .2.انفاق روزي را زياد مي كند .3.خدا در دادن روزي مصلحت بندگان را در نظر دارد .4.هر كس براي رسيدن به دنيا به غير خدا اميد بندد خدا اميد اورا نااميد مي كند .5.روزي بندگان از راههاي حساب نشده مي رسد و گاه عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد .6.خداوند تامين روزي اين علم آموزان را تعهد كرده .7. توكل دست به كار شدن و چشم اميد به مسبب الاسباب دوختن است .گام چهارم :رضاالف) اهميت رضاكسب مقام رضا موجب مي شود كه مدير يا رهبر در هيچ امري و هيچ شرايطي رنجي احساس نكند و زحمتي نبيند امر مديريت در هر شرايطي آسان و گوارا است . نه دغدغه اي فكر او را مشغول مي كند و نه تشويشي ذهن او را متشطت مي كند نه در انجام ماموريت خود ناراحتي احساس مي

كند و نه از طرف دشمنان تالم و اندوهي به او مي رسد هر امري برايش سهل و بلكه شيرين است چرا كه هر امري را هديه محبوب مي بيند و راضي است به رضاي او و تسليم است به امر او دليلي براي غصه و غم نمي يابد. پس هيچ غم و غصه اي ندارد الا حزن فراق او و خوف نافرماني او .امام سجاد (ع) : زهد ده درجه است بالاترين درجه زهد پايين ترين درجه ورع است بالاترين درجه زهد پايين ترين درجه يقين است و بالاترين درجه يقين پايين ترين درجه رضاست .ب)رضا و راه حصول آن :رضا عبارت است از عدم خشم و اعتراض به آن چه خدا مقدر كرده است رضا از آثار و لوازم محبت است زيرا هر چه از محبوب سرزند خوشايند است . ثمره رضا آن است كه انسان در دنيا از غم و اندوه خلاص مي شود و براي عبادت فراقتي مي يابد و درآخرت به رضوان الهي نايل مي شود اولين مرتبه رضا آن است كه انسان از حوادث ناگوار رنج مي برد و آزرده مي شود ولي با توجه به ثوابي كه خداوند متعال در مقابل اين اتفاقات براي بندگان صبور و راضي آماده كرده به حكم عقل نه تنها به آن راضي است بلكه خواستار وقوع اين حوادث است...مرتبه عالي رضا آن است كه انسان از حوادث ناخوشايند رنجور واندوهناك نشود...چرا كه قلب تا مشغول و غرق در چيزي است غير آن را درك نمي كند .درجات رضا :1.درجه اول رضاي بالله2.درجه دوم رضا به قضا و قدر حق : حصول اين

مقام نشود مگر با معرفت به به مقام رافت و رحمت حق تعالي و ايمان به اينكه آنچه حق تعالي مرحمت فرمايند در اين عالم براي تربيت بندگان و حصول كمالات نفسانيه آنها و فعاليت فطريات مخموره در جبلت آنان است مقام محبت و جذبه را بايد اوايل درجه ثالثه رضا دانست و آن است كه از آن به رضا تعبير كنند به رضا به رضي الله و آن چنان است كه عبد از خود خوشنودي ندارد و رضايت او تابع رضايت حق است چنانچه اراده به اراده اوست .ج)سه واقعه در باب رضا :   1.هر چه از دوست رسد نيكوست 2.رضايت به تدبير خدا3.مقام رضا ,ولايت مداري,قدرتي شگفت آورگام پنجم :محبتالف) اهميت محبتوادي محبت وادي ديگري است مومن در وادي رضا به آنچه خدا مي خواهد راضيست ولي در وادي محبت عاشق و ديوانه خدا و خواست خداست او ديگر نه به اختيار و اراده تلاش مي كند بلكه چون واله اي ديوانه وار مي دود خود را پروانه وار به آتش شمع مي زند و آنچنان محو جمال يار است كه سوختن را اصلا نمي بيند كه حال بخواهد راضي باشد يا نباشد . عبادت او نه براي بهشت و نه ترس جهنم است خالصانه و بري از هر گونه شركي خدا را مي خواند .ب)محبت و راه حصول آن :محبت زاييده ايمان و علامت مومنان حقيقي است چرا كه ايمان به خدا معرفت و باور قلبي مي آورد و معرفت به ذات و صفات خدا در پي دارد .خداوند غير از محبت عامي كه به همه بندگان بد وخوب دارد يك محبت

خاص به بندگان مقرب خود دارد كه هر چه به او نزديك تر مي شوند محبت خدا به آنها بيشتر مي شود . آقاي جباران سه نشانه براي اين محبت خاص ذكر مي كند : 1.ايمان 2.ابتلا به بلا3.اعطا خود آموزينتيجه : مطالب اين فصل ما را به اينجا مي رساند كه ايمان و مراتب آن تنها عاملي است كه مي تواند رهبران و مردم را به انجام شاق ترين كارهاي مورد نياز تشويق و در انجام آنها قدرتمند و توانا كند . ترويج ايمان به اعتقادات شيعي مساوي است با تربيت نيروهاي از جان گذشته و جان بر كف كه در راه رسيدن به هدف و ياري مديرانشان بي هيچ توقعي از مال و جان و آبرو ايثار ميكنند .جامعه اسلامي هر قدر بتواند در جهت تقويت ايمان گام بردارد در حقيقت كيفيت نيروي انساني خود را تا حد شگفت آوري بالا مي برد.با وزيدن رايحه ي محبت مديران و مردم در انجام تكاليف وظايف و در مقابل سختي ها احساسات قلبي شان نه صبر و تحمل و نه رضا بلكه شور شوق اشتياق دلدادگي و شيفتگي است بلكه در انجام هر كار خيري كه به نفع خلق باشد سر از پا نمي شناسد و در مشكلات هميشه خود را داوطلب قرارگرفتن در معرض شديد ترين مصائب قرار مي دهند و خدا مي داند كه چنين نيروهايي هر يكي شان مي تواند جامعه اي را متحول و دگرگون كند هم چنان كه امام راحل ما چنين كرد . فصل سوم : كتاب نصرتبخش اول : شكست و رسيدن به پوچي در مديريت غربي در

غرب بسيار انسان ها هستند كه در تصور اينكه هدف درست در زندگي همين رفع نيازهاي مادي و دنيوي است به اميد رسيدن به حس بي نيازي و ارضا شدگي تلاش مي كنند . اين اميد رسيدن به هدف آن ها را به كار وا مي دارد . مشخص است كه اينان اكثرا احساس نياز دارند و احساس مي كنند كه به بسياري از اهدافشان نرسيده اند واز طرف ديگر يك بررسي ياده و يك صحبت صادقانه به ما نشان خواهد داد كساني هم كه بر حسب شرايط محيطي از هر جهت ثروتمند ومتمكن اند نيز علي رغم در اختيار داشتن همه نوع امكانات احساس نياز و ارضا نشدگي مي كنند . احساس مي كنند كه اينها آن چيزهايي نيست كه آنها مي خواستند و آنها به چيزي نياز دارند كه نمي دانند آن چيست . آنها پس از اينكه براي سير كردن خود به هر دري مي زنند و هر غريضه اي را تا حد افراط اشباع مي كنند به احساس بي ارزشي بي هويتي بي خاصيتي و پوچي مي رسند. حس مي كنند كه در هيچ جاي دنيا چيزي نيست كه آنها را اشباع كند و تمام لذاتشان پوچ و توخالي است آنها پس از رسيدن به پوچي اهدافشان از آنجا كه هدفي ديگر براي خود ندارند دنيا را بي هدف و پوچ مي انگارند . دنيا ديار تزاحمات است چرا كه مثلا در يك جامعه همه نمي توانند انگيزه مقام خواهي خود را ارضا كنند در نتيجه از كل جامعه فقط چند نفر به اين هدف مي رسند و يا لازمه ي

مالك شدن زمين بيشتر اين است كه عده اي زمين كمتري داشته باشند و اين به صورت يك قاعده ي علمي تجربه شده به نام قاعده ي طلايي 20-80در مي آيد كه به ما مي گويد 80% مردم-20%امكانات و 20% مردم-80% امكانات جهان را در اختيار دارند . اين قاعده حاكم بر جوامع غربي غرب زده يا تحت سلطه غرب و فرهنگ و اقتصاد آن نتيجه ي فرهنگ غير ديني و سياست هاي ناعادلانه مادي است سياست هايي كه هم در اصول اقتصادي تفكر ماركسيستي شرق و هم در سرمايه داري ليبراليستي غرب ظلم بي عدالتي و تبعيض را نهادينه كرده به صورتي كه مقدمات فروپاشي آنها را پديد آورده .بخش دوم : پيروزي و نصرت الهي در مديريت اسلامي الف)نصرت الهي يك تفاوت ميان بينش مادي و بينش الهي دين شهيد مطهري : نصرت الهي و اعتقاد به آن يكي ديگر از تفاوت هاي عمده ميان بينش خدا محور و بينش دنيا محور را به نمايش    مي گذارد . تفاوت تفكر مادي و تفكر الهي در همين جاست .از نظر يك نفر مادي در حساب عالم هيچ گونه تفاوتي ميان راه حق و راه ناحق نيست , عدل و ظلم , حق و ناحق , خوبي و بدي از نظر نظام كلي و جملي عالم حساب خاصي ندارد . ولي از نظر انسان الهي در حساب كلي جهان ميان اين دو تفاوت است . حقيقتي در كار است و به حمايت مردان راه حق بر مي خيزد ما در كتاب انسان و سرنوشت تحت عنوان (تاثير عوامل معنوي در سرنوشت) گفتيم كه از نظر

جهان بيني مادي عوامل موثر در اجل , روزي , سلامت سعادت و خوشبختي منحصرا مادي است اما از نظر جهان بيني الهي علل و عوامل ديگري كه عوامل روحي و معنوي ناميده مي شوند نيز همدوش عوامل مادي در كار اجل و روزي و سلامت و سعادت و امثال اينها موثرند . از نظر جهان بيني الهي جهان يك واحد زنده و با شعور است اعمال و افعال بشر حساب و عكس العمل دارد . خوب و بد در مقياس جهاني بي تفاوت نيست اعمال خوب يا بد انسان مواجه مي شود با عكس العمل هايي از جهان كه احيانا در دوره ي حيات و زندگي خود فرد به او مي رسد . در كلام اين شهيد غير از شرح تفاوت ميان بينش توحيدي دين و غير آن اعتقاد به وجود قوانين و سنن كلي و جزئي حاكم را جهان و اعتقاد به امدادهاي غيبي واضح است .ب)غيب و ايمان به غيبغيب بعد پنهاني عالم است كه از حواس پنج گانه ما پنهان است در مقابل شهود كه بعد ظاهري و مادي و قابل احساس انساني عالم است .اساسا اين عالم از آن جهت شهادت ناميده شده كه ما با حواس خود با آن سر و كار داريم و محسوس و ملموس ماست . غيب عبارت است از اينكه انسان اقرار و اعتراف داشته باشد كه در عالم هستي حقايق و واقعياتي هست كه من با پوسته ي بدن خود يعني با حواس خودم نمي توانم آنها را درك كنم ولو اينكه اينجا حضور داشته باشند .ج)امدادهاي غيبي و نصرت الهي در زندگي بشر

:ايمان به غيب شرط لازم تقواست : الم ذلك الكتب لا ريب فيه هدي للمتقين الذين يومنون بالغيب (سوره بقره 1-3)اين غيب در راس آن خداوند عزوجل است كه خود غيب است و خود آفريننده ديگر اجزاي غيبي عالم . او نظام غيب و شهود عالم را آفريده هموست كه به امدادهاي غيبي ياران را ياري مي رساند گذشته از اين كه اشيا در اصل هستي خود از غيب مدد مي گيرند به عبارت ديگر سراسر طبيعت مدد غيبي است در زندگي بشر يك سلسله مددهاي غيبي خاصي هم وجود دارد كمك هاي غيبي گاهي به صورت فراهم شدن شرايط موفقيت است و گاهي به صورت الهامات و هدايت ها و روشني ها و روشن بيني ها . ولي بايد دانست كه اين گونه الطاف غيبي گزاف و رايگان نيست .د)اسباب هاي غيبي : اسباب هاي غيبي از نظر تنوع بسيار و از نظر تعداد غير قابل شمارش اند . در كتب مختلف روايي ما زياد است توصيه به اعمال مختلفي كه سببي غيبي براي دستيابي به هدفي مشخص هستند مثل اينكه (انفاق و صدقه روزي را زياد مي كند) ويا (صله رحم و ديدار خويشاوندان عمر انسان را زياد مي كند ) ويا (نماز شب انسان را نوراني و زيبا مي كند ) ويا هزاران سبب غيبي ديگر كه مي توان با توسل به آنها به اهداف خود رسيد .ه)سنن الهي : اين اسباب حكايت از وجود قوانيني در عالم دارد كه از آنها به سنت هاي الهي ياد مي شود و به صورت قاعده هاي كلي مي توان از آنها بهره گرفت و

به آنها استناد كرد . البته تعبير سنن الهي بيشتر براي قوانين كلي و جهان شمولي به كار مي رود كه بر روند تولد و مرگ و صعود و سقوط ملت ها و حكومت ها حكومت دارد . قرآن كريم تصريح مي كند كه امت ها و جامعه ها از آن جهت كه امت و جامعه اند سنتها و قانون ها و اعتلاها و انحطاط ها بر طبق سنتها و قانون ها دارند . سرنوشت مشترك داشتن به معناي سنت داشتن جامعه است .و)شرايط وقوع نصرت الهي :دو فصل گذشته در حقيقت همه توضيح اين شرايط بود ولي در اينجا دوباره با نگاه از اين زاويه و توجه به برخي جنبه هاي شاخص مواردي را ذكر مي كنيم . شرايط دريافت نصرت الهي بايد در دو سطح بررسي شود . چرا كه يك مدير اولا بايد داراي يك سري ويژگي ها افكار و عقايد در شخصيت خود باشد و ثانيا بايد داراي مجموعه نيروهايي باشد كه آنها نيز ويژگي هاي لازم را داشته باشند :1.ايمان : باور به خدا و غيب در اسلام از واجبات مديران است كه زمينه نصرت الهي را فراهم مي كند .2.عمل صالح عمل به تكليف و وظيفه : دومين ويژگي لازمه مديران داشتن دغدغه عمل به تكليف و وظيفه است و اينكه سعي كند براي كسب رضايت خدا و خالصانه تلاش كند .3.دعا.تضرع.استمداد از خدا 4.تقوا5.توكل و حسن ظن به خدا6.قيام لله و جهاد براي نصرت دين خدا7.شهادت طلبي و فداكاري و ايثار8.صبر وثبات قدم9.قوي و شجاع بودن 10.بصيرت .بيداري و خود آگاهي11.پشتوانه مردمي متحد و مبارزض)علل بعضي موارد شكستهاي

جبهه ي اسلام در مواردي كه مسلمانان مغلوب مي شدند يا مي شوند مي توان گفت براي يكي از دو جهت مي باشد . يكي اينكه خداي عليم مغلوبيت ايشان را طبق علم و صلاحديد خود صلاح بداند چنانچه انبيا هم گاه مغلوب مي شدند زيرا اگر دائما غالب مي شدند مردم به خدا بودن آنها معتقد مي گرديدند . جهت ديگر اينكه علت مغلوبيت مسلمين از ناحيه خودشان باشد ولو اينكه از نظر سپاه و سلاح هيچ گونه نقصي هم در كار نباشد يا اينكه توكل به خدا داشته باشند ولي درباره تمكين نمودن وسائل ضروري جهاد كوتاهي نمايند گر چه اصل و ريشه غالب شدن توكل به خداست ولي در عين حال مستعد بودن هم از اوامر پروردگار مي باشد .پس دانستيم كه شكست 3علت دارد يا به مصلحت نبودن پيروزي و يا ضعف ايمان مسلمانان يا سهل انگاري در تدارك اسباب ظاهري ممكن .بخش سوم : ميادين نصرت الهي و پيروزي خدامحوران آنهايي كه در زندگي دين دارند و با انگيزه هاي ديني درست تلاش مي كنند با توجه به اينكه رسيدن به سعادت اخروي محوري ترين اهدافشان است لاجرم براي هيچ كدامشان مانعي در رسيدن به هدف نيست . يعني تزاحم اهدافي كه در دنيا محوران رخ مي دهد براي خدا محوران معنا ندارد و با منتهي شدن هدف نهايي به سعادت اخروي خدامحوران مطمئنا و هميشه پيروزند .در مكتب هاي مادي و شبيه آن از آنجا كه هدف رهبري در واقع چيزي جز چيرگي و حاكميت نيست دست نيافتن به مطالع مادي نيز شكست محسوب مي شود و به دنبال

آن نااميدي و عقب نشينش فرا مي رسد ولي در اسلام هدف انجام تكليف الهي است . رهبر موظف است همه ي توان و تلاش و دقت خود را به كار گيرد تا آنچه خدا مي خواهد تحقق پيدا كند . نتيجه ي آن پيروزي باشد يا نباشد . بر اين اساس در قاموس رهبري اسلامي واژه ي شكست مفهومي ندارد زيرا هدف چيزي جز انجام وظيفه نيست و آن در هر صورتي قابل وصول است :(بگو آيا شما جز يكي از دو خوبي پيروزي يا شهادت را مي توانيد براي ما انتظار بكشيد ؟حال آنكه ما براي شما انتظار داريم كه به عذاب خدا دچار شويد يا بوسيله ي خدا يا به دستان ما پس منتظر باشيد كه ما با هم با شما منتظريم.)سوره ي توبه آيه ي 52.ازديدگاه اسلام هم كشتن دشمن حق و عدالت موفقيت است و هم كشته شدن در راه مبارزه با او . دشمن حق و عدالت نيز هيچگاه با پيروزي مواجه نيست گرچه به ظاهر ممكن است به مطامع مادي خود رسيده باشد .نتيجه : اگر بخواهيم در يك قاعده ي كلي بگوييم كساني كه رهرو راه حق هستند با كساني كه راه باطل مي روند چه تفاوتي از نظر موفقيت در كار دارند و يا جامعه اي كه معتقد به غيب و عالم آخرت است بر جامعه اي كه همه ي هستي را در دنيا خلاصه      مي بيند چه مزيتي دارد ؟ بايد بگوييم فرد يا جامعه ي خدا محور در زندگي و در صحنه ي جدال حق و باطل با كمك نصرت الهي هم به هدفش

و هم از رسيدن به هدفش ارضا مي شود ولي فرد يا جامعه ي دنيا محور نه به هدفش مي رسد و نه آنچه به آن مي رسد او را ارضا مي كند . اولين صحنه اي كه اهل حق در آن پيروزند رسيدن به سعادت اخروي است يعني اگر درجنگي ما را تكه تكه كنند ما پيروزيم چرا كه با شهادت به هدفمان كه رضايت الهي و سعادت است دست يافته ايم . دومين صحنه در اين است كه خداوند وعده داده كه سرانجام زمين تحت حاكميت متقين است و ما مطمئن به پيروزي نهايي مكتب در دنيا مبارزه مي كنيم . نتيجه اينكه         مي بايست همه بدون ترس از شكست با بيدار كردن ملت هاي مسلمان و آگاه كردن ملت هاي حق طلب اروپا و آمريكا زمينه ي قيام ملل عالم عليه ظلم و جنايت دولت هاي ظالم را فراهم كرده و همانگونه كه دولت ستم شاهي را سرنگون كرديم ابرقدرت هاي استعمار گر را با متغير ساختن ملتها و استمداد به امدادهاي الهي سرنگون كنيم و اين با ضعفي كه الان غرب در آن است در همين سال هاي اخير امري است دست يافتني . امام خميني (ره):اگر اعتقاد پيدا كرديد كه مي توانيم هر كاري را انجام دهيم توانا مي شويم .

تحقق روياها

نوشته: جان ماكسول- ترجمه:مهدي قراچه داغي

خلاصه كتاب: باده پرسش ساده روياي خود را دريابيد وآن راعملي سازيد- تلخيص: طيبه خمينه - پيشگفتار: چه رويايي درسرداريد؟ روياي شما كدام است؟آيادرطول زندگي خودبه روياها خودرسيده ايد؟شكي نيست كه دلتان بخواهد اين اتفاق بيفتد.مطمئنم كه دلتان مي خواهد كه اينگونه باشد، اما

آيا در واقع مي توانيد به خواسته خود برسيد؟ تصور درست يا نادرست از يك روياببيند بيشتر مردم چه چيزهاي را درزندگي خود دنبال مي كنند وآن را روياهاي خود مي پندارند:*خيال پردازي –فاصله گرفتن از كار وموقيعت فعلي.*بلند پروازي – ايده هاي بزرگ درحالي كه راه كاري براي آن ندارند.*روياهاي بد _ نگراني هايي كه توليد هراس وفلج شدن مي كنند.*روياهاي وكالتي _ روياهايي كه از سوي ديگران تحقق مي يابند.*روياهاي عاشقانه _اين باور كه كسي شما راخوشبخت خواهد كرد.*روياهاي شغلي _ اين باور كه اگر در كارتان موفق شويد خوشبخت مي شويد.*روياهاي مقصدي _ اين كه سمت يا جايزه اي شما را خوشبخت مي كند.*روياهاي مادي – اين باور كه ثروت شما را خوشبخت مي كند.رويا تصويري الهام بخش از آينده اي ا ست كه با تقويت اراده  واحساساتتان شما را توانا مي سازد تادر زندگي به آنچه كه مي خواهيد برسيد. ورويا بذر ي است كه در روح انسان كشت مي شودوسبب مي گرددتا او مسير منحصربه فردي را طي كند تا هدفش رامحقق سازد.روياهابايد به قدري بزرگ باشد كه بتوانيم در آن رشد كنيم .حال ببيندچرا افراد درشناسايي روياي خود دچار اشكال مي شوند:1.بعضي هاتحت تاثيرديگران ازرويا پردازي مايوس  شده اند.2.بعضي ها تحت تاثير نوميدي هاورنجش هاي گذشته با مشكل روبرو مي شوند.نوميدي خلئي است كه بين انتظارات و واقييت وجود دارد.3.بعضي ها به متوسط بودن عادت مي كنند.4.بعضي ها فاقد اعتماد به نفس كافي براي پيگيري  روياها وآرمان هايشان هستند.5.بعضي ها اصلا قادر نيستند رويايي در ذهن خود به تصور كنند.تصور وتخيل خاكي است كه به رويا زندگي مي بخشد.آيا

آمادگي اين را داريد كه رويا هايتان را بيازماييد؟ممكن است حالا با خود بگوييد : آيا رويا ي من رويايي ارزشمند است ؟از كجا بدانم از شانس خوبي براي دستيابي به اين روياها برخوردارم ؟اينها  ما را به ده سوال كليدي كه در اين كتاب است مي رسانداين سوال ها ما را براي رسيدن به روياهايمان رهبري مي كند..1.سوال مالكيت : آيا رويايم به واقع همان رويايي است كه به خود من تعلق دارد؟2.سوال وضوح وروشني :آيا رويايم را به روشني مي بينم ؟3.سوال واقعيت : آيا براي دستيابي به رويايم ، به عواملي كه در اختيارمن هستند ، وابسته ام ؟4.سوال اشتياق : آيا رويايم مرا بر آن ميدارد كه آن را تعقيب كنم ؟5.سوال مسير: آيا برنامه اي براي رسيدن به  رويايم دارم؟6.سوال اشخاص :آيا كساني را كه براي تشخيص و دريافتن رويايم به آنها احتياج دارم ،در نظر گرفته ام ؟7.سوال هزينه : آيا حاضرم بهاي رسيدن به رويايم را بپردازم ؟8..سوال پيگيري : آيا به رويام نزديكتر مي شوم يا از آن فاصله مي گيرم ؟9.سوال رضايت : آيا تلاش براي رسيدن به رويايم به من احساس رضايت مي دهد؟10.سوال اهميت : آيا روياي من نفعي براي ديگران دارد؟"هميشه به خاطر داشته باشيد كه دراين دنيا با دو گونه از انسانها روبرو هستيم : يكي ، واقع گرايان وديگري رويا پردازان . واقع گراها مي دانند به كجا مي روند، اما رويا پردازان پيشاپيش به آنجا رسيده اند."- رابرت اوربن فصل اول سوال مالكيتآيا رويايم به واقع به خود من تعلق دارد؟هر فكري كه مي كنيد، مطمئن باشيد كه فكر شما

ست ؛آنچه مي خواهيد، مطمئن  باشيد كه خواسته شماست ؛هرچه احساس مي كنيد، مطمئن باشيد كه احساس شماست -    تي .اس .اليوتبسياري از جوانان در دوره هاي از زندگي خود به موقعيت هاي مي رسند كه نمي داننددر چه كاري مي تواننداستعدادهايشان رابه خوبي بروز دهند؛نمي دانندمي خواهند چه كار كنند. از اين رو گوش به حرف هاي پدر مادر ودوستانشان مي دهندوبعد جهتي حركت مي كنند كه منعكس كننده ميل وخواسته ديگران است و رويا و خواسته آنها نيست .هرگاه ديديد كسي در ميانسالي حرفه وكارش را عوض كرد، مي توانيد مطمئن باشيد كه تاكنون به رويايي كه از آن  ديگران بوده است، حيات بخشيده و راه خود را گم كرده استشما هرگز نمي توانيدرويايي راكه صاحب آن نيستيد،تحقق ببخشيد.وقتي ديگران صاحب اصلي                                وقتي شماصاحب رويايروياي شماهستند.                                          خودهستيد.قالب تن تان نيست.                                       قالب تن خودتان است .باري بر دوش شماست.                                 روحتان را به پرواز در مي آورد.انرژي شما را تحليل مي برد.                           به شما شور و شوق  مي بخشدشما رابه خواب مي برد.                                 شب ها بيدارتان نگه مي دارد.توانمندي شما را ضايع كرده وشما                     باعث مي شود كه تنبلي را كنار را از مسير اصلي دور مي سازد.                           بگذاريد.وقتي رويا براي شخص و شخص براي رويا مناسب باشد، ديگر نمي توان اين دو را از هم جدا كرد. مالكيت اولين  قدم كليدي براي تحقق روياست .وقتي صاحب روياي خود باشيد آيا  آن را به وضوح وروشني بيشتري نمي بينيد؟آيا براي رسيدن به آن، برآنچه كه براي رسيدن به آن مي توانيد كنترل كنيد، تكيه نمي كنيد؟آيا اشتياقتان افزايش نمي يابد؟آيا راه كاري براي رسيدن به

آن در نظر نمي گيريد؟ آيا ديگران را در آن سهيم نمي كنيد؟آيا بهاي لازم براي تحقق آن را نمي پردازيد؟آيا اهميت آن روز به روز افزايش نمي يابد؟وقتي صاحب روياي خود باشيد به همه اين سوالات پاسخ مثبت مي دهيد.  من روياي دارم اما...اغلب مردم روياي خود راعقيم مي گذارند؛آرزو مي كنندومنتظر مي مانند بهانه مي آورندكه اميدوارنند شرايط بهتر شود.بعضي ها وقتي زمان مي گذرد ورويايشان تحقق پيدا نمي كندمايوس مي شوند.وبرخي ديگر تسليم مي شوند.يكي از دلايلي كه اشخاص رويايشان را عملي نمي كنند، اين است كه مسئوليتي در قبال روياي خود بر عهده نمي گيرند.سه بهانه رايج  كه افراد سراغ روياي خود را نمي گيرند : بهانه شماره 1: روياي اشخاص معمولي تحقق پيدا نمي كندخيلي هاگمان مي كنند كه  رويا به اشخاص خاص تعلق دارد وسايرين بايد به كمترين قناعت كننداين واقعيتي است كه كساني كه تاريخ را مي سازند، روياي درسر داشتند.برادران رايت مي خواستند پرواز كنند .چرچيل خواهان اورپاي آزاد بود.امابراي اين كه رويا در بپرورانيد لازم نيست شخصيتي جهاني باشيد.درواقع پيگيري رويا تفاوت ميان اشخاص برجسته ومعمولي را رقم مي زند.چرا؟براي اينكه رويا انگيزه اي براي تغييرات مهم در زندگي مي شودبراي تحقق بخشيدن به رويا مجبورنيستيد كه تغيير كنيد.شمارويايتان را دنبال مي كنيدودر اين جريان تغيير مي كنيدوبه موفقيت مي رسيد. بهانه شماره 2: اگر رويا بزرگ نباشد، ارزش آن را ندارد كه تحقق يابد.رويا هرگز نبايد با  توجه به بزرگي اش ارزيابي شود. بزرگي رويا نيست كه ارزش آن را مشخص مي سازد.رويا لزوما نبايد بزرگ باشد. كافي است از شما بزرگتر باشد.مثل رويا مردي

كه دوست دارد پدر فوق العادي باشد.بهانه شماره 3: حالا زمان مناسبي براي دنبال كردن يك آرزو نيست.شايع ترين بهانه براي دنبال نكردن يك رويا موضوع زمان است.بعضي ها فكر مي كنندبراي داشتن يك رويا دير است در نتيجه تسليم مي شوند كه اين ايده اي اشتباه است يا برعكس گمان مي كنندهنوز فرصت دارند.چگونه مالك روياي خود مي شويد1.روي خود شرط ببنديدحتي اگر كسي شما را باور نداشته باشد، مي توانيد موفق شويد.اما اگر خودتان را باور نداشته باشيد، هرگز موفق نمي شويد.اگر مي خواهيد موفق شويد، بايد معتقد باشيد كه از پس چنين كاري بر مي آييد.2.به جاي اينكه زندگيتان را همانگونه كه هست بپذيريد، آن را رهبري كنيد.قدرت انتخاب بزرگترين قدرتي است كه كسي مي تواند داشته باشد.متاسفانه بسياري از افرادبي چون وچرا زندگي را همانگونه كه هست مي پذيرندوهرگز نمي توانندزندگي خود را رهبري وهدايت كنند.در نتيجه ،به مانعي بر سر راه خود تبديل مي شوندونمي توانندبا خود كنار بيايندوبر مشكلاتي كه بر سر راه پيشرفت خودبه وجود مي آورند، غلبه كنند.براي داشتن يك رويا بايد بخواهيد كه افسار زندگي خود را به دست بگيريدو دربست پذيراي يك زندگي منفعل خود نباشيد. چگونه مي توانيد اين كار را بكنيد ؟با آري گفتن به خود وروياهايتان اگر عادت به نه گفتن به خود هستيد ياد بگيريد لااقل به خود شايد بگوييد.فراموش نكنيد كه شما فردي منحصر به فرد با استعداد هاي خاص خود وتجربيات وفرصتهاي مخصوص به خود هستيد. اين مسئوليت شماست كه به چيزهاي كه قابليت آن در وجود شماست تبديل شويد.اين نه تنها به سود شما، بلكه به سود همه

است. 3.كارتان را دوست بداريد وكاري را كه دوست داريد انجام دهيد.4.هرگز خود يا رويايتان را با كسي مقايسه نكنيددراينجا موفقيت مهمترين چيزي است كه بايد گفت .هر كس موفقيت را درجاي مي بيند پول ، شهرت ، زيبايي، ....معناي موفقيت آن است كه در هر كاري بيشترين تلاش خود را به خرج دهيد.همان طور كه نبايد رويا ديگران را از آن خود بدانيد .به همان نحو نيز نبايد اجازه دهيد ديگران براي شما معيار تعيين كنند. موفقيت آن است هر وقت دست به كاري زديد،با تمام وجود، بهترين كار را انجام دهيد.5.به دورنماي ذهني خود بينديشيد، حتي اگر ديگران شما را درك نكنندوقتي كسي به رويايش را دنبال ميكندبه سطحي به مراتب فراتر از محدوديت هاي خود مي رود. توانمندي هاي دروني ما نامحدود و تا حدود زيادي دست نخورده اند.وقتي به محدوديت فكر مي كنيد آن را به وجود مي آوريد.همه افراد قابليت اين را دارند كه از حد متوسط بالاتر بروند. موفقيت كه براساس شرايط وخواسته شما نباشد، هر قدر هم از ديد ديگران عالي باشد، تا زماني كه از ديد شما خالي از لطف وزيبايي است ، نمي توان نامش را موفقيت گذاشت .فصل 2سوال وضوح وروشني آيا رويايم را به روشني مي بينم ؟قبل از اينكه تصويري نقاشي كنيد، بايد دورنماي آن را درذهن خود مجسم كنيد.براي رويا ها نيز همين گونه است .اگر دورنماي شفاي از روياي خود داشته باشيد، سرانجام كاردرست راپيدا مي كنيد.اگر دورنماي شفاي نداشته باشيد، هيچ راهي شما را نجات نمي دهد.راه شفاف سازي يك رويا اختصاصي كردن آن است اين دورنما پيوسته بايد درذهن

ما شفاف نگه داشته شودوبر روي آن متمركز باشيد براي اين كار به نكات زير توجه داشته باشيد.1.روياي شفاف، ايدة كلي رابه صورت اختصاصي در مي آوردبراي رسيدن به خواسته هاي خوددر زندگي، قبل از هركاري بايد بدانيد كه چه مي خواهيد.مثلا:ايدة كلي                                         هدف اختصاصي مي خواهم وزن كم كنم                         مي خواهم تا اول اكتبروزنم را به 70كيلو برسانم. 2.يك روياي شفاف بدون تلاش عملي نمي شود3.روياي شفاف، درستي هدف شما راتاييد مي كنددرتلاش براي تحقق بخشيدن به رويامتوجه مي شويد كه هرچه بيشتر رويا يتان را شفاف ببينيد بهتر توانسته ايد هدفتان را دريابيد.4.روياي شفاف اولويت هاي شما رامشخص مي كندشفاف بودن دورنماي ذهني، شفافيت اولويتها را به دنبال دارد.5.روياي شفاف به گروه انگيزه وجهت مي دهدتحقق روياي بزرگ بدون شك مستلزم مشاركت ديگران نيز هست . اگر قرار است دربخشي از سازماني باشيد كه هدف ها ودور نما ي دارد، در اين صورت بايد با ديگران كار كنيدوتواناي كار كردن در گروه را نيز داشته باشيد واينها در صورتي امكان پذير است كه تصويري روشن از هدف وروياي خود در ذهن داشته باشيد.فصل 3آيا به درستي از عواملي كه كنترلشان در اختيارمن است، براي دسترسي به رويايم استفاده مي كنم؟رويا ها قرارنيست كه با واقعيت شروع شوند.آنها محصول تصور وخلاقيت اند.امابايد با واقعيت همخواني داشته باشد.هر چه رويا غيرواقع بينانه تر باشد بيشتر دل به چيزهاي ميبنديد كه توان كنترل كردن آنها رانداريد. واگر دررويايتان بيش از اندازه متكي به بخت واقبال باشد، با مشكل روبرو مي شويدواگربه طور كامل به اين موضوع متكي هستيد بدانيد كه در خيالات به سر مي بريد.خيالاتي

ها دركارهايشان ديگرا ن را مسئول مي دانند ورويا پردازان خود رامسئول مي دانند.رويا ها بابد براساس توانمندي ماباشد يعني اينكه ما توان برآورده كردن آن باشيم.هر چه بيشتربه كارها يي كه نمي توانيدبكنيددقيق شويد، كمتر براي بهبودكارهاي كه در كنترل شماست، تلاش مي كنيد.براي اينكه بدانيد كه روياي  شما با توانمندي هاي شما همخواني داردبايدبه نقاط قوت خود توجه كنيد. وقتي استعداد اشخاص با روياهاي آنها همخواني نداردومتوجه اين موضوع نمي شوند، ممكن است عمري زحمت بكشندوبه خواستة خود نرسند.رويا سازي براساس توانمندي ها اهميت زيادي دارد، دلايل آن هم اين است كه :ا.توجه به توانمندي ها ، قانون كم ترين تلاش را فعال مي كنداستعداد هاي خدادادي كه در وجود ماست در كارهايمان تلاش كمتري را مي طلبد.2.توجه كردن به توانمندي ها، به شما امكان مي دهد كه به نتايج مطلوب برسيد.3.فعاليت كردن درحيطةتوانمندي هابيشترين بهره وري را نصيب شما مي كند.آيا رويايتان بر پايه عادت واقعي شما استوار است ؟روانشناسان تخمين زده اند كه 90درصدرفتار آدمها اروي عادت است .90درصد!اغلب كارهاي شما رافعاليت روزانه تشكيل مي دهد.عادتها به ما كمك مي كنند كارهارا با سرعت بيشتري انجام دهيم وبه كارهاي مهمتر بپردازيم .اما از طرفي مي توانند زندگي ما راتباه كنند.مثل كسي روياي قهرمان شدن در دوي ماراتن را دارد اما عادت كرده روزي دو بسته سيگار بكشدارسطو فيلسوف يوناني مي گويد:ما همان تكرارهاي خود هستيم. بنابراين، به اوج رسيدن يك عمل نيست، بلكه يك عادت است.اگر عادتهاي شما با روياي شما همخواني ندارد، يابايدعادتهاي خود تغيير دهيديا روياهايتان راآياروياي شما براساس توانمندي هاي بالقوةشما شكل گرفته است ؟.وسر انجام اينكه بايد

روياي شمابراساس توانمندي هاي واقعي وبالقوةشما صورت خارجي پيدا كند. در زندگي نمي توانيدواقعيت ها را تغيير دهيد. جايي كه در آن هستيد يك واقعيت است، ولي با توجه به واقعيت مي توانيد روي مقصد خودتاثير بگذاريد. واقعيت ها هر گز دشمن رويانيستند، به شر ط اينكه بتوانيدبه سوال واقعيت پاسخ مثبت بدهيد.واقعيت ...دشمن خيالات است، اما دشمن رويا ها نيستفصل 4سوال اشتياق آيا رويايم مرا وادارمي سازد كه آن را دنبال كنم ؟اشتياق مادر امكان استاشتياق عنصري ضروري براي تحقق روياست. چرا؟ زيرا نقطه شروع همة موفقيت هاست.اشتياق چيست ؟اشتياق يك دلگرمي است كه نه تنها در لحظة حال به شما انرژي مي دهد، بلكه سبب مي شودكه در آينده به حركت خود در جهت نيل به مقصودادامه دهيد.اشتياق به امكان مي دهد تابا مشكلات مبارزه كنيم.از تولد يك رويا تا تحقق آن بايد تلاش كرد.اشتياق به ما ابتكار عمل مي بخشد. براي موفقيت در زندگي بايددر محدودة قدرت وتوانايي خود عمل كنيم ودر عين حال پيوسته پا را ازحيطة امن وآسوده فراتر بگذاريم .آيا هرگز اتفاق افتاده كه بخواهيد كار بزرگي را انجام دهيد كه درآن ريسك نقشي نداشته باشد؟قطعا جواب شما منفي است. اشتياق زمينه ساز موفقيت است .براي رسيدن به روياهايتان ميزان اشتياقتان را اندازه بگيريدوهميشه آتش اين اشتياق را زنده نگه داريدبراي اين كار به توصيه هاي زير توجه كنيد .1.خلق خوي طبيعي خود را در نظر بگيريد2.به آنچه برايتان اهميت دارد، توجه داشته باشيد اگر براي دستيابي به رويايتان اشتياق كافي نداريد، به خاطر بياوريد كه چه چيزهاي براي مهم است وچرا مي خواهيد رويايتان را دنبال كنيد.3.از اينكه

متفاوت از ديگران باشيد، نترسيد كساني كه به روياهايشان مي رسند، باديگران فرق دارند.نمي توانيد مانند ديگران باشيد وبه رويايتان برسيد.4.دربرابر رخوت وبي رمقي ناشي از كهولت سن مقاومت كنيد درهر سن وسالي مي توان برنيروي اشتياق خود افزود.رويا پردازي سن نمي شناسد.فصل 5سوال مسيرآيا براي رسيدن به رويايم راه كاري سراغ دارم ؟جاي تاسف است كه بعضي ها روياي در سر ندارد.اما تاسف انگيز تر اين است كه افرادي هستند كه روياي در سر دارند اما راه كاري براي دستيابي به آن را ندارند.رويا قدرت جادويي ندارد. نمي توانيد همچنان دست روي دست گذاشته، منتظر بمانيد؛بايدبراي تحقق بخشيدن به آن تلاش كنيد.رمز پيشرفت،شروع كردن آن است .براي اينكه كاري راشروع كنيد،بايدآن رابه اجزاءكوچك تري تقسيم كنيدوبعد با اولين جزءشروع كنيد .وقتي مي خواهيد براي رسيدن به روياهايتان برنامه ريزي كنيدكار را با روشن كردن مواضع خود آغاز كنيد.1.موقعيت فعلي من :اينكه من الان كجا هستم ؟دراين در اين رابطه با خود صادق وواقعيت وضعيت فعلي خود را بپذيريد.2.موقعيت آتي من : اينكه به كجا مي خواهم برسم؟با مشخص كردن موقعيت خوددر آينده جهت وانگيزه اي براي رسيدن به رويايم پيدا مي كنم .3.موقعيت بينا بيني :اينكه راه هاي حد فاصل اين دو مشخص مي كنم واز خود مي پرسم چه اقداماتي بايد انجام شود كه از موقعيت فعلي به موقعيت آتي برسم.براي اينكه به روياي خود دست يابيدبايد:1.كاري انجام بدهيد.كارها وراه هاي مختلف را امتحان كنيد.2.همين امروز قدمي براي رسيدن به روياي خود برداريد.هركاري را كه فكر مي كنيدمي توانيدانجام دهيد، همين امروزشروع كنيد، شجاعت با خود معجزه، قدرت ونبوغ به همراه مي آورد.3.هرروز

كاري در رابطه با روياي خود انجام دهيد.همه گزينه ها را در نظر بگيريدوقتي براي روياي خود برنامه ريزي كرديدقدم هاي بعدي شما به سمت تحقق رويايتان سوق مي دهد. درنظر داشته باشيد كه دراين راه به موانع زيادي بر مي خوريددر اين شرايط روياي تان را تغيير ندهيد برنامه ريزي خود را بر اساس شرايط تغيير دهيد. هر قدم كه دراين را ه بر ميداريد يك قدم به عقب را نگاه كنيد ونتيجه كارتان را بررسي  كنيد.تنها برنامه ريزي كافي نيست گاهي لازم است از تمام منابع خود استفاده سازيد.واز چيزهاي كم اهميت دوري كنيدتا به چيزهاي مهمتري برسيد.از چالش ها استقبال كنيدوبدانيد كه بازنده ها به عواقب شكست مي انديشند وبرنده ها به پاداش فكر مي كنند.بايد دانست كه دو برنامه در زندگي وجود دارد :برنامه كه ممكن است موفق شوند وبرنامه هاي كه به نتيجة مطلوب نمي رسند...بايد برنامه بريزيد كه به احتمال زيادموفق از كار در مي آيند، وبراي موفقيت آنها تلاش كنيد.بايد دنبال راه هايي بگرديم ،كه در زندگي خود نيرويي فعال باشيم .بايدسرنوشت خود را در دست بگيريم وزندگي خود را طوري طراحي كنيم كه در جهت تحقق روياهايمان حركت كنيم .فصل 6سوال اشخاص آيا كساني را كه براي تحقق رويايم به آنهااحتياج دارم ، درنظر گرفته ام ؟همه ما در تمام كارهايمان به كمك ديگران نياز داريم در موردروياهايمان نيز وضع به همين منوال است . همان طور كه گفته شد رويا دورنماي ازذهن ماست وآنقدر بزرگ كه بدون كمك ديگران نمي توانيمبه آن برسيم . ما براي تحقق رويايمان به يك تيم نياز داريم تيمي كه به

ما كمك مي كندبهتر از آنچه كه هستيم ظاهر شويم.اين تيم بايد تيمي مناسب باشد همانطور كه ورزش بدون بازيكنان مناسب موفق نمي شود ، در رويا نيز بايد تيمي مناسب داشت .تيم رويايي شماكساني هستند كه به شما الهام مي بخشند وشما را در مسير راه تشويق مي كنند.تيم رويايي شما كساني هستند كه با شما صادق هستند.تيم رويايي شما كساني هستند كه مهارتهايشان مكمل مهارتهاي شماست. براي تشكيل گروه ، دور نماي خود رابه تيم انتقال دهيد وبا آنها ارتباط برقرار كنيد،اين ارتباط برقرار كردن وانتقال رويا نقش اساسي دارددراين ارتباط انساني منطقي ،احساسي، وتخيلي باشد.زيرا اشخاص قبل از اين كه روياي شما را قبول كنند بايد خودتان را قبول كنند.نبايد زندگي را به شكلي كه هست ويا به شكلي كه بايد باشد نشان دهيم ، بلكه آن رابه شكلي كه در روياي خود مي بينيم ، نشان دهيم .-لئو تولستوي فصل 7سوال هزينه آيا حاضرم بهاي رويايم را بپردازم؟روياها شخصي هستند، از خود گذشتگي هاي لازم براي دستيابي به آنهانيز موضوعي است كاملا شخصيآيا مايلم بهاي رويايم را بپردازم ؟در دنيا كسي را نمي توانيد پيدا كنيد كه بدون پرداختن بهاي لازم به رويايش رسيده باشد.مثل اين مي مانند كه دلتان مي خواهد به جاي  برويد وبايد سوار تاكسي شويد آيا كرايه تاكسي را نمي پرسيد؟ سفر به رويا امري شخصي است ، پس بايد بهاي شخصي براي آن بپردازيد.شماچه بهاي مي پردازيد؟مطالبي براي بهاي رويا وجود دارد كه در مورد همه روياها صادق است .1.داشتن رويا مجاني است ،اما سفر به سوي آن هزينه بر مي دارد. به هر حال روزي

بايدخريدار روياي خود شويد.تا بهاي روياي خود را نپردازيد، آن رويا محقق نمي شود.2.بها را زودتراز آنچه فكر مي كنيد،بايد بپردازيد. آنهاي كه رويا را باور دارند، بي شمارند ، اما خريداران رويا معدودند.3.بهاي پرداختي بيش از حد انتظارتان خواهدبود. آيا هرگز از آدم موفقي شنيده ايد كه بگويد،"دستيبابي به رويايم ساده ترازآن بود كه مي پنداشتم " 4.بها را بايدبيش از يك بار بپردازيد5.ممكن است براي تحقق روياي خودبيش از اندازه پول بپردازيد براي تحقق رويايتان بايد بهاي پرداخت اما نه هر بهاي بعضي ها هستندكه براي پيگيري هدفشان ارزش هاي خود را زير پا مي گذارند مثل خانواده، سلامتي خود،زير پا گذاشتن ارزش هاي خود ، به روح وروانتان آسيب مي رساند.اما مواردي هستند كه كه حتما بايد آن را پرداخت :1.بهاي رويارويي با انتقاداشخاص مهم هر مسيري راكه انتخاب مي كنيد، همواره كسي پيدا مي شود كه بگويد دست به انتخاب اشتباه زده ايد وشكر خدا،مشكلاتي كه سر راهتان سبز مي شود،به قدري است كه باور كنيد منتقدان شما درست مي گويند.برنامه ريزي براي كار وتبعيت ازآن برنامه براي رسيدن به هدف به شجاعت احتياج دارد.زماني به انتقاد كسي گوش كنيد كه ...*كسي كه شما را انتقاد مي كند شما را بي قيد وبنددوست بدارد.*انتقاد او برخاسته از خواسته هاي شخصي اش نباشد.  *مدام كارش انتقاد كردن از ديگران نباشد.*بعد از توصيه ونصيحت ، به حمايت خود ادامه دهد.*در زمينه اي كه انتقاد مي كند، از دانش كافي وموفقيت برخور دار باشد.2.بهاي غلبه بر ترس زندگي بدون ترس بدين معنا نيست كه ابدا نترسيد،گاه ترسيدن چيزي بدي نيست ، ترس آموزگار بزرگي

است.اما زندگي كردن در هول وهراس ابدا چيز خوبي نيست.نگذاريد ترس افسار زندگي شما را بگيرد.اماترس مي تواند هشداري براي خطر باشد ترس هاي كه با واقعيت در ارتباطند.اغلب مردم ازپرواز وسفر با هواپيما مي ترسند ، اما امكان اينكه لقمة غذا در گلوي كسي گير كند واو را بكشد ، از امكان اينكه در جريان مسافرت با هواپيما جانش را از دست بدهد، بيشتر است.3.بهاي تلاش وكار دشوار دستيابي به رويا مستلزم تلاش فراون است .دشوار است كه صد درصدبهتر از رقبايتان باشيد، اما مي توانيدبه صدراه مختلف،  يك درصداز رقبايتان بهتر باشيد."هر چه اختلاف شديد تر پيروزي شكوهمندتر است آنچه را بيش از اندازه ارزان بدست آوريم ، برايش ارزشي قايل نيستيم .تنها گران تمام شدن است ،كه ارزش توليد مي كند." توماس پين دركتاب بحران آمريكا"فصل 8سوال پيگيري آيا به رويايم نزديك تر مي شوم ؟ داشتن يك دورنماي ذهني به معناي جان بخشيدن به آن نيست .اگر خود دور نماي نداشته باشيم وآن را دنبال نكنيم، نمي توانيم در اين مورد به ديگران توصيه كنيم .بايد به آن حيات ببخشيم .جكسون براون نويسندة-" كتاب كوچك راهنماي زندگي "- به دوقاعده پيگيري اشاره مي كند:قاعده شمارة يك :يك قدم ديگر برداريد، قاعده شماره دو:وقتي نمي توانيد اين كار را انجام دهيد به قاعده شمارة برگرديد.كساني كه روياي خود را محقق مي كنند هيچ گاه تسليم نمي شوندهر قدم كوچكي امكان رسيدن به موفقيت را بيشتر مي كند.به هيچ وجه مشكلات نبايد شما را از راهي كه رفته ايد باز داردبراي تحقق روياي خود بجنگيدبراي اين كار به نكات زير توجه كنيد :1.براي

اينكه به رويايتان نز ديك تر شويد...بدانيد كه دست كشيدن وتسليم شدن موضوعي مر بوط به خود شماست، نه مر بوط به جايي كه در آن قر ار داريد اغلب مردم با دست خود مانع از آن مي شوند، كه به حد اكثر توانمندي خود برسند. بايدبه اين موضوع  توجه داشت كه هر يك از ما دو خويشتن داريم يكي خويشتن پست وديگري خويشتن والا . خويشتن پست مي گويد:اشخاص به اندازة كافي به تو اعتماد ندارند وتو موفق نمي شوي. خويشتن والا مي گويد:باوري كه از خود دارم كافيست .مي توانم از عهده آن برآيم .2.براي نزديك شدن به رويايتان ، واژگان خود را اصلاح كنيدنمي توانم                                                  مي توانم قبلا اين كار را نكرده ايم .                              فرصت اين را داريم اولين كسي باشيم اينكه بگوييد خود را باورد اريد ، موفقيت شما را تضمين نمي كند اماخود را باور نداشتن ضامن شكست شماست.3.براي اينكه به رويايتان نزديك تر شويد...بدانيد كار اشتباهي است كه منتظر بمانيدتا همه چيز مرتب شود اگر كشتي شما به ساحل نيامد، شما به سمتش شنا كنيد.4.انديشة خود را تغيير دهيد كساني موفق مي شوند كه از شرايط واوضاع واحوال به همان شكلي كه هست، بيشترين بهره را مي گيرند.بيشترين خلاء ميان موفق ها ونا موفق ها خلاء انديشه است .طرز فكرموفق ها ونا موفق ها متفاوت است.موفق ها شكست را بخشي از موفقيت مي دانند.5.بدانيد كه منابع مورد نياز تحقق رويايتان به محض توقف شما متوقف مي شود6. موفقيت شما مجموعه اي از تلاش هاي كوچك است كه هرروز تكرار مي شود.فصل 9سوال رضايت  آيا كار كردن در راستاي رويايم

به من رضايت خاطر مي دهد؟اگر مي خواهيد پيگيري رويايتان با وقفه اي روبرو نشود ، اين پيگيري بايد رضايت خاطر شما را فراهم كنداما چگونه اين كار صورت مي گيرد؟1.انسانهاي موفق فرق ميان رويا وتحقق آن را مي شناسند زندگي تركيبي از جنبه هاي مثبت ومنفي است.اگر براي رسيدن به رضايت خاطرانتظار داشته باشد كه ايده آل تان تحقق پيدا كند، اين اتفاق هرگز نمي افتد.اين به اين معنا نيست كه آرماني نداشته باشيد.داشتن آرمان به هدف گذاري كمك مي كند، به شما انگيزه مي دهد.2.انسانهاي راضي وموفق مي دانند كه اندازه وبزرگي رويا ميزان خلاء رامشخص مي سازد هرچه رويا بزرگتر باشد ، رضايت بيشتري را توليد مي كند.اما هر چه رويا بزرگتر ، خلاء ميان تولد وبه ثمر رسيدن بيشتر مي شود.3.انسانهاي موفق در حال سفر به ديدن رويا ادامه مي دهند براي زنده نگه داشتن رويايمان ويافتن رضايت خاطر در پيگيري آن ،به  رويا پردازي ادمه مي دهيم .4.انسانهاي موفق ارزش هر قدمي را كه به جلو بر مي دارند، را مي دانند5.انسانهاي موفق باوجودزندگي در خلاء دست به كشفيات جديدي مي زنند شما فرصت وتوانمندي آن را داريد كه در پيگيري روياي خود به كشفيات جالب وچشمگيري دست پيدا كنيد.هيچ كشفي جالب تر از آن نيست كه اطلاعات جديدي را دربارة خود به دست بياوريد.روح وروان انسان يك معجزه است ؛وقتي روحتان ايدة جديدي را مي پذيرد، تغيير مي كنيم و وقتي كه به رشد وبالندگي مي رسيم ،در بيرون از خودبه موقعيت هايي دست پيدا مي كنيم .6.موفق ها به قانون طبيعي  موازنه توجه دارند زندگي از بد وخوب

تشكيل شده است.انسانهابدون توجه به احساساتشان كار درست انجام را مي دهند وبه احساس خوب مي رسند، واز سوي ديگر آدم هاي ناموفق براي اينكه كاري انجام دهندآنقدر صبر مي كنندتا احساس خوبي پيدا كنند.در نتيجه نه كار خوب مي كنندونه به احساس خوب مي رسند. اگر با زندگي خود كار مهمي صورت ندهيد، هر قدر هم كه عمر كنيد،بي فايده است ؛ زنده ماندن كافي نيست.بايد  به راستي زندگي كنيد.فصل 10سوال اهميت آيا روياي من نفعي به حال ديگران دارد؟همين طور  كه مي دانيدمردان وزنان بزرگ تاريخ عظمتشان به خاطر درآمدودارائي آنهانبود،بلكه،عظمت آنهااز آن رو بودكه خود را وقف ديگران كردند.رويايشان اين بود كه به ديگران سودي برسانند.كمك كردن به ديگران هرگز دير نيست مردم غالبابيشترين اهتمام خود را نه در دوران جواني ،بلكه در وقت پيري به خرج مي دهنداما اينكه ببينيد كه روياي شما چه نفعي براي ديگران دارد مرحله به مرحله است :1.مي خواهم كارمعني دارومهمي براي خودم انجام دهم2.مي خواهم كار مهمي براي ديگران انجام دهم روزي كه بدون خدمت به ديگران بگذرد، آن روز ارزش زندگي كردن ندارد3. مي خواهم به اتفاق ديگران كار مهمي را انجام بدهم كساني كه اتفاق ديگران مي خواهند به روياي برسند، بايد به ديگران كمك كنندتاآنهاهم در اين رويا سهيم شوند.دنبال كردن يك رويا با ديگران به معناي مشاركت كردن در همة شئون اجتماعي است، يعني آنكه با هم فداكاري واز خود گذشتگي كنيم ، به اتفاق ،كار كنيم ،با هم ارتباط برقرار كنيم، تا با هم موفق شويم حالا كه به گذشته نگاه مي كنم مي بينم *رويايم به من كمك كرده

است تا ذهني متمركز داشته باشم .هرگاه به ذهنم رسيد از هدفم دست بردارم ، رويايم را در جهت درست به حركت در آورد*رويايم به من كمك كردتا بر تلاش خود بيفزايم.اغلب مي خواستم در حيطة امن  وراحت باقي بمانم ، اما مرابه تلاش بيشتر تشويق كرد.رويايم به من كمك كرده تا از خودگذشتگي نشان دهم .وقتي دستيابي به موفقيت دشوار شد وبهاي آن بالا رفت ، رويايم به من كمك كرد تا اين بها را بپردازم.*  رويايم به من كمك كرده است تا مداومت وپشتكار داشته باشم  اين ما هستيم كه به سراغ روياها مي رويم*رويايم به من كمك كرده است تابرندگان را به خود جلب وجذب كنم .بزرگي واندازة روياي من مشخص كرد چه تعداد افراد بايد به من كمك كنند.روياي كوچك عده كمي را به شما جلب مي كنند، اما روياي بزرگ آدم هاي بزرگ را به شما پيوند مي دهند.*رويايم به من كمك كرده است تا به خداوندوبه ديگران متكي شوم . روياي من برايم بيش اندازه بزرگ بود.من به كمك خداوندومردم احتياج داشتم تا رويايم را محقق بخشم .پايدار ومنصورباشيد.

راه اپل

(12 درس مديريتي از نوآورترين شركت دنيا)نويسنده: جفري كروك شانك- مترجم: ليلا آزادي

تلخيص: حامد بهروز/ انتشارات: معيار انديشه/ نوبت چاپ: اول 1388/ تعداد صفحات: 320 صفحه/ كوتاه از زندگي: استيون پاول جابز در 24 فوريه 1951 درسان فرانسيسكو، كاليفرنيا امريكا متولد شد. وي فرزند جوآني سيمپسون و عبدالفتاح جندلي استاد علوم سياسي و مسلمان مي باشد. ولي نزد والدين ناتني اش پاول و كلارا جابز بزرگ شد. وي دوران دبيرستان را در هومستيد شهر كوپرتينو كاليفرنيا گذراند و از آنجا

هم فارغ التحصيل شد و در كالج ريد در شهر پورتلند ايالت اورگن ادامه تحصيل داد اما بعد از يك نيم سال از تحصيل انصراف داد. اما همچنان به رفتن در سر كلاس ها ادامه ميداد و از جمله كلاس هايي كه مي رفت كلا خوشنويسي بود. خود او بعدها گفت اگر به آن كلاس نمي رفتم شايد الان مك قلم هاي مخصوص و متفاوت خودش را نداشت و از فاصله هاي مناسب نسبي اش خبري نبود.در پاييز سال 1974 وي به كاليفورنيا بازگشت و به همراه استيو وزنياك در جلسات كلوب كامپيوتر هوم برو شركت كرد. سپس او به عنوان تكنسين در شركت آتاري شروع به فعاليت كرد و بازي ها محبوب ويدئويي آن زمان را ساخت. در همان سال جابز و وزنياك  شروع به توليد و فروش وسيله اي به نام جعبه آبي شدند كه امكان مكالمات راه دور به صورت رايگان را فراهم مي ساخت، البته اين كار با تغييراتي در فركانس شبكه تلفن اي تي اند تي صورت گرفت.سپس جابز و دوستش دنيل كتك براي سفري معنوي به هند رفتند و بعد از بازگشت جابز به يك بودايي تبديل گشته بود و سر خود را تراشيده بود و لباس سنتي هنديان را بر تن كرده بود.او به سر كار پيشين خود در آتاري بازگشت و چون براي ديگر كارمندان ايجاد مزاحمت نكند بعد از اتمام كار ديگر كاركنان به سر كار مي رفت و بر روي يك صفه مدار الكترونيكي براي بازي Breakout كار جديدي از شركت آتاري كار مي كرد. در اين كار نولان بونشل بنيانگذار آتاري گفته بود به

ازاي هر تراشه اي كه از مدار دستگاه اصلي بتواند كم كند جايزه اي 100 دلاري خواهد داد. چون جابز در آن زمان دانش اندكي در طراحي صفحات الكترونيكي داشت از وزنياك كمك خواست كه او توانست 50 تراشه را كم كند.*اپل تاكنونشركت اپل در يك پاركينگ متولد شد! استيو جابز و وزنياك اولين كامپيوتر شخصي را در پاركينگ خانواده جابز با نام اپل I ساختند و با قيمت 666 دلار به فروش رساندند.در سال 1977 آنها كامپيوتر اپل II را وارد بازار كردند كه توانست موفقيت چشمگيري در صنعت كامپيوتر به دست آورد.در سال 1979 جابز علي رقم ميل باطني خودش تشويق شد تا از مركز تحقيقاتي زيراكس بازديد كند، شركتي كه با اينكه نواوري هاي بديعي داشت اما بسيار كند پيشرفت مي كرد، در حالي كه در آن زمان اپل به مركز توجه وال استريت تبديل شده بود و اين باعث شده بود تا زيراكس علاقه خود را براي همكاري با اپل ابراز كند و اين همكاري با فروش 5 درصد سهام شركت اپل كه مساوي 100هزار سهم به قيمت هر سهم 10 دلار انجام گرفت و در عوض اپل مي توانست دو بار از مركز تحقيقات زيراكس بازديد كند و از اختراعات اين شركت ايده بردارد. دو بازديد اپل در دو ماه آخر سال 1979 انجام گرفت و براي جابز كه تا قبل از اين شركت زيراكس را به حساب نمي آورد بسيار جالب بود. در آن مركز ماشيني شگفت انگيز به نام آلتو وجود داشت كه ويژگي هاي جالبي داشت كه در آن زمان خاص بود.در سال 1980 شركت اپل به

شركت سهامي عام تبديل شد و شاخص بالايي كسب نمود و در همان سال اپل III معرفي شد كه موفقيت چشمگيري نداشت.در حالي كه اپل رشد مي كرد بايد مديراني مستعدي را هم جذب مي كرد تا بتوانند شركت اپل را در اين راه درست هدايت كنند. در سال 1983 جابز سعي در جذب جان سكولي يكي از مديران پپسي كولا نمود و به او گفت : " مي خواهي باقي زندگيت را به فروختن آب شكر طي كني يا مي خواهي شانس عوض كردن دنيا را داشته باشي؟ "  در همان سال اپل كامپيوتر جديد خود را با نام ليزا به بازار معرفي كرد كه قطعا از ماشين آلتو الهام گرفته بود، به اين صورت كه آلتو را مي توان پايه كار در نظر گرفت و ليزا كه روي اين پايه قرار گرفته است. ليزا امكانات بسيار خاص و مبهوت كننده اي داشت كه در آن زمان در هيچ كامپيوتر ديگري به چشم نمي خورد. اما ليزا مشكلاتي داشت كه باعث شد از آن استقبال نشود، مشكلاتي نظير قيمت و سازگار نشدن با ديگر كامپيوترها و شايعات. زماني كه ليزا با قيمت 9995 دلار به بازار آمد شايعاتي مطرح شد كه تا چند ماه ديگر اپل كامپيوتري با همين قابليت اما نصف قيمت الانش به بازار خواهد آمد و اين باعث شد كه حتي دوستداران اپل از خريد ليزا خودداري كنند. در سال 1984 اپل بالاخره مكينتاش را به بازار آورد و توانست موفقيت از دست رفته خود را تا حدودي به دست آورد.سال 1985 سال خوبي براي استيو جابز نبود زيرا در اين

سال وي به دليل خود راي بودن و همينطور اخلاق دمدمي مزاج خود با راي هيئت مديره وي از مسئوليت هايش در اپل خلع شد و او نيز از شركت استعفا داد اما وي به دليل سهامدار بودنش در اين شركت همچنان رئيس هيئت مديره باقي ماند.پس از استعفا از اپل جابز بيكار ننشست و شركت كامپيوتري نكست (NexT) بنيان گذاشت. جابز در اداره نكست و انتخاب قطعات كامپيوترهايش بسيار وسواس نشان ميداد و همين وسواس بيش از حد قسمت سخت افزاري نكست را ورشكست و تعطيل كرد اما جابز به دنيا نشان داد كه مي تواند كامپيوتر مكينتاشي طراحي كند كه از نمونه اصلي آن بهتر باشد.در سال 1990 اپل به دليل سوء مديريت در ورشكستگي قرار گرفت ولي با اتكا به ايده جابز اين اتفاق رخ نداد و در 1997 اپل، نكست را خريد و جابز به شركت خود بازگشت و در همان سال به دليل از بين رفتن اطمينان هيئت مديره به مدير ارشد خود، جبل آمليو، جابز را به طور موقت به اين سمت برگزيده شد.در سال 1998 اپل با معرفي محصول جديد خود با نام آي مك كه رشد يافته محصولي از شركت نكست به نام "نكست استپ" بود توانست فروش قابل توجهي داشته باشد و طراحي جذاب اپل از آن زمان بر سر زبان ها افتاد.چند سال بعد اپل محصول ديگر خود را به بازار مي آورد كه در آن زمان هيچ شركتي جرات چنين ريسكي را نداشت زيرا بازار توسط سوني قبضه شده بود، ولي مگر اپل چه داشت كه چنين ريسكي را انجام داد؟ اپل با معرفي

آي پاد بازار سوني و محصولش والكمن را بهم ريخت و با نوآوري هايي كه همراه اين محصول آورده بود توانست فروش بالايي را داشته باشد. حالا ديگر جابز آن آدم خود راي نبود و تمامي قطعات محصولاتش را خود با وسواس انتخاب نمي كرد بلكه حال حتي با ديگر شركت ها نيز همكاري مي كرد.حال اپل مركز توجه وال استريت شده بود و سهامش بعد يك كاهش 16 دلاري در هر سهم در سال 2003 با رشد سرسام آوري به پيش مي رفت به طوري كه سهام اپل در ژوئن 2004 دو برابر شد و در نوامبر همان سال باز دو برابر گشت و جابز اينجا بود كه گفت: اپل با تمام قوا رو به جلو مي رود.در نهايت محصول محبوب حال اپل، آي فون در سال 2007 متولد شد و وارد بازار داغ موبايل شد در حالي كه امكانات خاص خودش را دارا بود.حال به سخناني از استيو جابز مي پردازيم:ما مردم را دست كم نمي گيريم. واقعا معتقديم كه مردم چيزي با همين كيفيت مي خواهند و به ارزش دروني آن نيز واقفخواهند بود. به جاي آن كه محصولي با مرغوبيت پايين تر بسازيم كه 100دلار ارزان تر تمام شود، همان محصول را به مردم عرضه مي كنيم كه مي خواهند و سال ها به آن ها خدمت مي كند، هر چند كه كمي گران تر تمام شود. مردم با هوش هستند و اين چيزها را تشخيص مي دهند.جابز در اپل روزهاي پر فراز و نشيبي را طي كرده است اما چه چيز باعث گشته تا او بتواند اين شركت را از

16 سالگي تا به حال همراه دوستش استيو وزنياك حفظ كند؟ كسي كه در ماه يك دلار حقوق مي گيرد چه راز در مديريتش وجود دارد؟ به كتاب  راه اپل مي پردازيم تا 12 درس اپل را كه به مديران مي آموزد بررسي كنيم:*12 درس مديريتي اپل1. شگفتي ها و حاشيه هااپل شركتي است كه وقتي خوب است واقعا خوب است و وقتي بد است به دست و پا زدن مي افتد. خوبي شركت اپل به محصولات آن است يا به قول جابز "به طرز جنون آوري خارق العاده اند." و بدي اپل اين استكه خيلي روحيه كاسبكارانه ندارد، به گفته مك كنا: "اپل يك شركت واقعي نيست." سياست هميشگي اپل باعث شده كه همواره از رقابت ها و زمان عقب بماند. هر دلاري كه در سال 1990 در اپل سرمايگذاري شده تا سال 2005 حدود 75 سنت ارزش داشت يعني 25 درصد كاهش، حتي در زمان هياهوي آي پد و افزايش ناگهاني سهام اپل اين شركت حتي نتوانست ارزش يك دهه و نيم خود را به دست آورد. اپل تنها سهم كوچكي از بازار را در دست دارد. همين موضوع ما را به نقطه شروع باز مي گرداند كه، بله، اپل محصولات خوبي مي سازد. ولي اين ويژگي در دراز مدت ممكن است كافي نباشد.كامپيوتر هاي اپل طوري طراحي شده اند كه اگر فردي بدون تخصص بخواهد از آن استفاده كند براحتي از پس آن بر مي آيد و اين يعني اگر كسي كه سال ها با ويندوز و ... كار كرده اند به محصولات اپل روي بياورند با مشكلي مواجه نمي شوند و

اين به خاطر دو دليل است: اول اينكه اين نيازها از طرف طراحان مد نظر قرار گرفته و دوم اينكه اپل هم نرم افزار و هم سخت افزار محصولات خود را كنترل مي كند.سال ها نگرش اپل اين بود كه كه استفاده از كامپيوترهاي شخصي بايد راحت و ساده باشد و براي رسيدن به اين هدف بايد: 1-سيستم عاملي را توسعه بدهند كه بيشتر كارهايي را كه كاربر ممكن است از كامپيوترش بخواهد را پيش بيني كند و يك پاسخ شبه انساني و آماده به هر تقاضا بدهد. 2- قواعدي را بسازد كه تمام برنامه هاي نرم افزاري با آنها مطابقت داشته باشند. 3- كار همه برنامه نويسان خارج از مجموعه خود را به شدت كنترل كند تا مطمئن شود كه اين قوانين را رعايت مي كنند. 4- كامپيوتر هايي را طراحي كند و بسازد كه به شكل فوق العاده اي خواسته كاربر را به انجام رساند. منظور از همه قواعد بالا چه چيز جز سهولت بيشتر در استفاده از كامپيوتر است. انسجام و يكپارچگي در كامپيوترهاي مك چيزي است كه بسيار به چشم مي آيد و اين خود نيز باعث سهولت انجام كار مي شود. زماني كه شما قواعد كار با مك را ياد بگيريد مي توانيد از تمام محصولات مك به راحتي استفاده كنيد. زماني كه سيستم عاملي جديد براي مك معرفي مي شود به اين معنا نيست كه سيستم عاملي قبلي را نفي كرده است بلكه در كنار قبلي به بازار عرضه مي گردد. همانطور كه جان اسكالي، يكي از مديران اپل توضيح مي دهد:نقطه قوت اصلي اپل در حفظ انسجام آن

است كه اين انسجام و يكپارچگي را حفظ كرده و خواهد كرد. برنامه هايي كه مخصوص اولين كامپيوتر هاي مكينتاش در سال1984 طراحي شدند، هنوز هم روي پيشرفته ترين كامپيوترهاي اپل قابل اجرا هستند و اين چيزي است كه در مورد آي بي ام و كامپيوترهاي سازگار با آن صدق نمي كند.اما اپل هميشه موفق نيست زماني كه كامپيوتر ها در حال تحول بودند اپل دست از رويه خود بر نداشت و به يك معيار تجاري به نام حاشيه سود ناخالص اتكا كرده بود كه ديگر در آن زمان مفيد نبود. زيرا اين معيار مي گويد اگر محصول كاستي داشته باشد ميزان حاشيه سود ناخالص شما كم مي شود و در آن زمان محصولات اپل نسبت به آي بي ام كاستي پيدا كرده بود و با عث فراري شدن مشتري ها شده بود كه البته اپل بد از مدتي قول به ، بروز رساني محصولاتش داد.در آخر از اين بخش نتيجه مديريتي كه مي گيريم اين است:به سهم بازارتان فكر كنيد.مك ها فوق العاده اند زيرا از هر نظر تحت كنترل اپل هستند.انسجام و تداوم هر دو براي صاحبان تكنولوژي هاي بزرگ مهم هستند.كاستي هاي محصول، حاشيه سود ناخالص را مي كاهد.2. آينده را پيش بيني كنيد.وقايع را از 1983 شروع مي كنيم. جابز مسئول بخش مك از شركت اپل بود، بخشي كه با توليد كامپيوتري تحت عنوان "مكينتاش" فعال شده بود. افرادي كه دور او را گرفته بودند از ميان با استعدادترين مهندسان و برنامه نويسان اپل بودند. در سال 1991شركت اپل، سه مدل از كامپيوتري به نام "پاوربوك" را روانه بازار كرد كه

انقلابي در كامپيوترهاي نوت بوك به پا كرد. پاوربوك اولين لپ تاپ موجود در بازار نبود اما بهترين بود. اين كامپيوتر، تقريبا يك شبه، پرفروس ترين كامپيوتر در ايالات متحده گرديد. به طوري كهبين سال هاي 1991 و 1992 يك ميليارد دلار فروش داشت. اپل به مدد پاوربوك، IBM را در بازار پشت سر گذاشت و بيشترين سهم بازار در صنعت كامپيوتر شخصي را به خود اخصاص داد.افراد مجرب + استراتژي + پول = روزنه اي به سوي آيندهجابز، بيشتر از هر شخص ديگري توانايي خاصي در آينده نگري داشت. در بيشتر مواقع اپل با كمك پول، افراد مجرب و گاهي هم با سياست هاي كاري، راهي براي يافتن آينده پيدا كرده است، اپل هميشه نوآور بوده است، اما گاهي نوآوري كه به درستي طراحي نشده باشد به راحتي از بازار حذف مي شود.آينده هميشه هم به شما خوشامد نمي گويد و بدون پروراندن آن ممكن است برايشما درنگ نكند.در بازار كامپيوتر  اپل و محصولاتش هميشه از بازار جلوتر بوده اند اما اين جلو بودن از رقبا و محصولات پيشرفته هميشه به نفع توليد كننده نيست زيرا شركت اپل براي اين جلو بودن هزينه هاي بسيار زيادي خرج كرد و اين هزينه ها بر روي محصولات مي آمد و قيمت آن ها را بالا مي برد و در بازار اين محصولات با شكست مواجه مي شدند.اينكه سه سال از بازارتان جلوتر باشيد و اين كار دو برابر رقبايتان هزينه ببرد، فرمول خوبي نيست.اپل جزو آن شركت هايي است كه براي تحقيق و توسعه خرج بسيار زيادي كرده است. تا زمان قبل از به رياست رسيدن

استيو جابز، اپل براي تحقيق و توسعه به جايي رسيد كه 600  ميليون دلار نيز حاضر به هزينه براي آن شد و اين يعني خرج اكثر درامد و نبودن نظارت دقيق بر اين امر، اما اپل به اين كار زيان رسان ادامه نداد هدف تحقيق و توسعه خود بر روي سخت افزار موتوف كرد، زيار اپل شركتي سخت افزاري بود كه در كنارش كار نرم افزاري نيز انجام مي داد. آينده اپل به تحقيق و توسعه وابسطه بود زيرا محصولاتش نياز به نوآوري داشت.3. نفس همه را ببريد.اپل هميشه علاوه بر محتوا به ظاهر هم انديشيده است. ظاهر هر محصول را باطن آن محصول تعيين مي كند. محصولات اپل طي سال هاي متمادي برنده طراحي ظاهري و محتواي دروني گشته اند و اين نشانگر درستي جمله اول مي باشد. استيو جابز از همان ابتدا به جزئيات بسيار دقت مي كرد و سعي مي كرد كه همه چيز به بهترين شكل انجام شود و سعي بر اين داشت تا محصولاتش دوستانه و آشنا به نظر بيايند. او در ابتدا براي اپل II به فروشگاه هاي لوازم خانگي مي رفت و بررسي ميكرد چه چيز باعث فروش محصول مي شود و چه چيز باعث مي شود تا از فروش آن محصول كم شود. براي جابز هيچ چيز به اندازه بي عيب و نقص بودن جالب نبود. او به شدت به همه چيز توجه مي كرد. اسكولي تعريف مي كند كه يك روز جابز را در پاركينگ اپل مي بيند و در حالي كه به مرسدس بنزي اشاره مي كند به اسكولي مي گويد: "طي سال ها، خطوط

را نرم تر كرده اند اما جزئيات را واظح تر. اين دقيقا همان كاري است كه ما بايد با رايانه هاي مك انجام دهيم." او براي رسيدن به مقصودش به تنهايي عمل نكرد بلكه يك طراح صنعتي عالي را به شركت افزود. اپل در اول به خوبي جلو مي رفت اما در اين بين اشتباهاتي نيز در طراحي انجام مي داد و اين اشتباهات نه براي خود طراحي كه صورت گرفته بود بلكه براي آنچه كه طراحي برايش انجام گرفته بود دچار اشتباه شده بودند، كه يعني استفاده بيهوده از زيباشناسي.ابداع كنيد، اما به زور اين كار را انجام ندهيد.يكي از دلايل فروش بسيار زياد اپل و محبوبيت آن مديون حس زيباشناسانه استيو جابز است كه با وسواس و دقت تمام محصولاتش را طراحي مي كند.4. مراقب جواهرات خانوادگي باشيد.يكي از هدف هاي استيو جابز سادگي محصولاتش بود. اما سادگي در دنياي كامپيوتر بسيار پيچيده است زيرا اين سادگي را بايد سيستم عامل هاي كامپيوتر به وجود آورند و اين چيز ساده اي نيست. مي توان اين جمله را اين طور بيان كرد:ساده مي تواند به طور غير قابل باوري پيچيده باشد.سيستم عامل چيزي است كه باعث تفاوت كامپيوترها از يكديگر مي شوند و اين آنقدر اهميت داشت كه شركت IBM  مسئوليت سيستم عامل كامپيوترهايش را به عهده مايكروسافت گذاشت. البته نوشتن كدهاي سيستم عامل نيز پر هزينه بود و ميليون ها دلار هزينه در بر داشت كه اين باعث ميشد تا اپل بخواهد اين سيستم عامل مدت طولاني دوام داشته باشد و البته دو دليل ديگر نيز داشت: دليل اول اين بود كه اپل

مي خواست شركت ها بيرون را ترغيب كند تا نرم افزارهايي بنويسند تا روي سيستم عاملشان كاربرد داشته باشد، كه اگر سيستم عامل در مدت كوتاه تغيير كند شركت هاي خارج در امر برنامه نويسي سست مي شوند.دليل دوم ترغيب مشتريان به استفاده از كامپيوترهاي جديدتر كه اين امر با اضافه كردن نوآوري هايي به سيستم عامل قبل و در عين حال داشتن همان ويژگي هاي قبلي تا مشتريان نگران برنامه هاي قبلي خود نباشند كه بر روي سيستم عامل جديد قابل اجرا نخواهد بود و همين طور به سيستم عامل جديد به خاطر داشتن نوآوري هايش روي بياورند.اپل با تقليد از نسخه هاي قديمي خود به جلو حركت مي كرد كه البته اين حركت بسيار كند و البته تنها كند بودن اپل در آن دوران نبود بلكه فروش واسط كاربري به مايكروسافت باعث شد تا آن شركت نيز با سرعت به اپل نزديك شود و اپل را در وضعيت بدي قرار دهد. البته اپل هم بيكار ننشست و با رقيب قديمي خودش IBM محصول مشتركي به نام كاپلند ساختند كه متاسفانه با شكست رو به رو شد ولي اپل همچنان از گذشته خود استفاده مي كرد.مايكروسافت با دادن مجوز نرم افزار سيستم عامل خود به همه شركت ها، تقريبا بر تمام بازار كامپيوتردنيا مسلط شد. در مقابل اپل از اين كار خودداري مي كرد زيرا عقيده داشت:الف) اين كار باعث مي شود كنترل كامل بر كاربر به هنگام استفاده از كامپيوتر امكان پذير نباشد.ب) با ورود كامپيوترهاي مشابه ارزان قيمت و با كيفيت پايين به بازار كه مجوز استفاده از سيستم عامل مك را

داشتند به طور حتم حاشيه سود اپل در كامپيوترهاي خودش خيلي كم مي شود.كه البته اپل نمونه نيز براي مورد دوم خود داشت كه IBM  بود كه همان كار مايكروسافت را انجام داد و باعث شد تا آغاز پايان خودش را رغم بزند.گيتس طي نامه اي به اپل يادآور شد كه كارش اشتباه بزرگي است و بايد درهاي شركتش را باز كند. كه اپل اين كار كرد اما خيلي دير و اين اقدام كه دير انجام شده بود به ضرر شركت داشت تمام مي شد در حالي كه اگر زودتر انجام شده بود مي توانست مفيد باشد.وقتي كه رقيب اصلي شما يك پيشنهاد راهبردي مي دهد به دقت گوش كنيد.حال كه شركت اپل كاري كه بايد زودتر انجام مي داد، نداد حال كه انجام داد به ضررش شد و كامپيوترهاي مشابه زيادي وارد بازار شد و اپل را با مشكل بزرگي مواجه كرد و براي رهايي از اين مشكل بايد سيستم عامل خاص خودش را به بازار ارائه مي داد. اولين كاري كه اپل كرد اين بود كه تمام سرمايه شركتي كه كامپيوتر مشابه را وارد بازار مي كرد را خريداري كرد و سپس به ادامه كد نويسي كاپلند روي آورد ولي در نهايت اين سيستم عامل موفق نشد. در اين جا اپل به فكر يك خانه تكاني اساسي افتاد و تصميم گرفت به جاي اينكه سيستم عامل خود را به جاي اينكه در يك  زمان به طور كامل ارائه كند درحالي كه براي اينكه مجبور بود تاريخ ارائه را عقب باندازد، تصميم گرفت سيستم عامل را تكه تكه وارد بازار كند تا به اين

صورت فرصت تكميل آن را داشته باشد و اولين ارائه سيستم عامل به اين نحو سيستم عامل نسخه 10 بود كه براي آن پنج نسخه ارائه داد و توانست بازار از دست رفته خود را دوباره به دست آورد.5. دوستان خود را در حد معقولي كنار خود نگه داريد. شركت اپل كه برنامه نويسان و طراحان آن سعي در مفيد كردن كامپيوترهاي خود را دارند پيوستن به جامعه برنامه نويسان مستقل دو نظريه را پيش رويشان قرار مي دهد:1-    كل فروش شركت هاي سازنده نرم افزارهاي سازگار با مك در سال حدود 13 ميليار دلار است كه اگر  اين شركت ها زير يك سقف جمع شوند به مراتب موقعيت بهتري خواهند پيدا كرد.2-    حداقل در حدود 1 ميليارد كامپيوتر وينتل به فروش رسيده است در حالي كه اين عدد براي مك، حدود 25 ميليون است يعني حدود يك چهارم وينتل. هيچ شركت برنامه نويسي مستقلي براي يك خريدار نرم افزار نمي نويسد در حالي كه با همان وقت و انرژي مي تواند براي 40 خريدار اين كار را انجام بدهد. بنابراين هيچ آينده اي را نمي توان براي پيوستن به اپل براي شركت هاي مستقل برنامه نويسي متصور شد.هر دو نظريه به قطع درست هستند. بسياري از شركت ها با توليد برنامه هايي كه هم بر روي سيستم عامل وينتل و هم مك قابل اجرا باشند را توليد مي كند اما اين كافي نيست و مشكل اپل اين است كه چطور شركت هاي بيشتري را به سوي خود بكشد؟شخصي كه محصولتان را مفيد و به درد بخور ميكند دوست شماست. دوست خوب شمازماني كه اپل

II به بازار معرفي شد با استقبال خوبي مواجه شد و بعد معلوم شد كه فايده زيادي ندارد. در همان سال دانشجوي دانشگاه هاروارد نرم افزاري را اختراع كرد براي شركت ها بسيار مفيد بود و كمك بزرگي به آنها مي كرد، نرم افزار ارائه شده تنها بر روي كامپيوترهاي اپل كاربرد داشت و اين موضوع باعث شد تا شركت ها به خريد اپل II روي بياورند. يك پنجم فروش كامپيوترهاي اپل II فقط به خاطر نرم افزار دانشجوي هاروارد بود ولي اپل از آن موقعيت به خوبي استفاده نكرد.چند سال بعد زماني كه اپل تصميم داشت مكينتاش را ارائه كند از مايكروسافت خواست تا نرم افزارهايي مناسب با آن ارائه كند كه مايكروسافت نرم افزارهاي  word ,File و  Excelرا معرفي كرد.وقتي با يك حريف قدر سر و كار داريد، قراردادهاي محكمي بنويسيد و سرعتر از او حركت كنيد. پشتيباني كردن از محصولتان بسيار مهم است و زماني كه شما محصولتان را به بازار معرفي مي كنيد اگر در حاشيه ها هم از آن حمايت نكنيد مطمئنا با شكست رو به رو مي شويد و اين چيزي بود كه بر سر كامپيوتر ليزا آمد زيرا نرم افزار زيادي براي آن ارائه نشد و حال هم مشكل ديگري بود، برنامه نويسي و در نتيجه ساخت نرم افزار براي مك به دليل نبود زبان برنامه نويسي BASIC كار دشواري بود.براي رفع اين مشكل اپل به بازار تبليغات و بازاريابي روي آورد و در اين كار از گاي كاوازاكي خواست براي ترغيب كردن شركت هاي برنامه نويسي به هكاري با اپل تلاش كند. او در اين كار موفق

و فروش مك نيز بالا رفت. اما اين كافي نبود، اپل براي گسترش ارتباط خود با ديگر شركت هاي برنامه نويسي در سطح جهان اقدامتشكيل سازمان داخلي كرد، كه اين سازمان از پنج زير گروه تشكيل شده بود: تبليغات و بازاريابي، حمايت از برنامه نويسي، بازاريابي برنامه نويسان، مطبوعات برنامه نويسان، دانشگاه برنامه نويسان و روابط بين المللي برنامه نويسان. كار آنها اين بود تا با 12000 شركت برنامه نويسي مستقل در سراسر دنيا روابط خوبي را برقرار كند و بتوانند شركت هاي برنامه نويسي ديگري را نيز جذب كنند.در ميان تمام سال هايي كه اپل پشت سر گذاشت و مديران مختلفي را خود ديد فقط يك مدير بود كه به برنامه نويسان اهميت داد و او استيو جابز بود، زماني كه جابز از اپل رفت، اپل سير نزولي پيدا كرد و در زمان هاي آخر كه جابز به اپل برگشت در حال نابود شدن بود ولي زماني كه جابز برگشت و به تغييرات را ايجاد كرد و به برنامه نويسان مستقل اهميت داد همه چيز تغيير كرد و اپل به دوران شكوفايي اش برگشت.6. به وعده هاي خود عمل كنيد.تمام شركت ها وعده مي دهند، وعده صريح و وعده تلويحي كه اكثرا در سمينارها ما با وعده هاي صريح رو به رو هستيم. شركت اپل هم وعده داده است و در چند دهه گذشته اپل نتوانسته است كه اكثر وعده هايش را اجرا كند و خلف وعده را صورت داده اما نكته اي كه در اينجا جلب توجه مي كند كه چرا اپل در مقايسه با ديگر شركت در امر خلف وعده بيشتر ضربه

ديده است؟در اين رابطه مي توان دو دليل را پيدا كرد:اول اينكه، چون در صنعتي كه هميشه بابت عرضه به موقع كالا سابقه خوبي نداشته است، اپل تلاش مي كند همواره بهتر از سايرين عمل كند.دليل دوم اينكه، خوب يا بد، مردم وابستگي زيادي به اين قلمرو كوچك دارند و تحمل اين گونه رفتارها را از اپل ندارند.در بعضي مواقع اپل بزرگتر از آن چيزي كه بود مي خواست خود را نشان دهد كه اين يعني چيزي كه وجود ندارد را بخواهيم بگوييم وجود دارد. اين موضوع به محصول مكينتاش آفيس بر مي گردد كه اپل قول داده بود در 1985 به بازار ارائه كند و چون نتوانسته بود تا آن زمان آن را سر و جمع كند به طور سرسري آن را آماده ارائه كرد و آن هم با سر و صداي زياد تبليغاتي كه در آخر به ضرر شركت تمام شد.اغراق كردن بيش از اندازه مي تواند بدترين نوع خلف وعده باشد.نوع ديگر خلف وعده اپل ارائه محصولات اوليه لپ تاپ هايش بود كه بسيار نسبت به ديگر محصولات بازار در سطح پايين بودند و در كنار اين مشكل در ارائه آن نيز تاخير به وجود آمده بود و اين براي اپل بسيار خجالت آور بود.محصول مشكل دار خودش يك نوع خلف وعده است.مشكلي ديگري كه اپل داشت نداشتن آمار دقيقي از متقاضيانش در بازار بود كه باعث شده بود گاهي محصولات بسيار از درخواست بازار توليد شوند و در انبارها باقي بمانندو اين موضوع جالبي نبود. در راستاي حل اين مشكل استيو جابز تصميم گرفت فروشگاه هاي خرده فروشي اپل را داير

كند تا بتواند اطلاعات دقيق تري از تقاضاي محصول داشته باشد.دليل ديگر داير كردن اين فروشگاه ها اين بود تا توانايي فراهم كردن كالاهاي مناسب را در زمان مناسب را داشته باشد و بتواند به وعده هايش عمل كند.استيو جابز مي گويد: زماني براي اختراع كردن وجود دارد و زماني براي عرضه و معرفي اين اختراع.پايانحامد بهروز

او كه بود

؟

آيه الله سيد علي خامنه اي

خلاصه كتاب:تلخيص:مهدي خوش دست و حسن منصور عبدي-رهبر معظم انقلاب مي فرمايند:امام خميني (ره) از جنس مردم زمان ما نبود بلكه از جنس و خميره ي انبياء بود .امام مثل چراقي بود كه همه جا را منور كرد.فرق است ميان شخصيتي كه به خاطر مقام و سمت ظاهريش مورد احترام و تجليل قرار مي گيرد و كسي كه به دليل  شخصيت و عظمت عمق وجود و آراستگيهاي گوناگون مورد تجليل واقع مي شود. خامنه اي ،علي. رهبرجمهوري اسلامي ايران،1318-اوكه بود؟/(علي خامنه اي)،گرد آوري و تنظيم موسسه ي فرهنگي قدر ولايت،216.1376ص.                                     ISBN 964-7292-69-48000ريال فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا.كتابنامه:ص.88-87همچنين به صورت زير نويس.چاپ اول1383.1.خميني،روح الله،رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران،1368-1297---شخصيت2.خامنه اي،علي،رهبر جمهوري اسلامي ايران،1318—نظريه در باره ي امام خميني.الف.موسسه ي فرهنگي قدر ولايت.ب.عنوان.0842092/955DSR 1577/6ح2خ  كتابخانه ملي ايران   9738-77م شخصيت ممتاز و بي نظير امام خميني (ره)                            رهبر معظم انقلاب مي فرمايند:امام خميني (ره) از جنس مردم زمان ما نبود بلكه از جنس و خميره ي انبياء بود .امام مثل چراقي بود كه همه جا را منور كرد.فرق است ميان شخصيتي كه به خاطر مقام و سمت ظاهريش مورد احترام و تجليل قرار مي گيرد و كسي كه به دليل  شخصيت و

عظمت عمق وجود و آراستگيهاي گوناگون مورد تجليل واقع مي شود.همان كساني كه در طول سالها، تبليغات منفي عليه او ميكردند، امروزه نسبت به عظمت اين شخصيت بزرگ اعتراف مي كنند.براي تبيين شخصيت اماممان بهتر از ان نيست كه به قران پناه ببريم و او را در لابه لاي آيه هاي قرآن باز جوييم :آ:او با جهاد و هجرت كه مومنان را در حيطه ي ولايت الهي قرار مي دهد مصداق     ((ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله))شد.ب:او با استقبال و جان بر كف نهادن در راه خدا در زمره ي كساني در آمد كه ستايش الهي((و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله))در وصف آنان سروده شده است.پ :او خشم و برائت نسبت به مشركين و مودت نسبت به مسلمانان را مصداق كاملي از ((اشداء علي الكفار رحماء بينهم))ساخت.ت:او با قطع هر پيوندي كه با پيوند محبت و فناي در حق ناسازگار بود را مصداق        ((رضي الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون))  گرديد.متانت و بردباري امام (ره) به گونه اي بود كه اگر صد نفر در مجلسي سخناني مي گفتند كه او آنها را قبول نداشت تا لازم نمي دانست حرفي نمي زد و سكوت مي كرد.رهبر معظم انقلاب مي فرمايند :در زمان بني صدركه من خدمت امام رسيده بودم  ايشان مي گفتند:حرفهايي كه بني صدر از قبول من مي گويد همه اش خلاف واقع است و حقيقت ندارد. بنابراين هر حرفي كه زده مي شود "فورا او را نمي آشفت و تحريك نمي كرد و در صدد پاسخ

بر نمي آمد. آن چيزي كه امام را بر هدايت و اداره و مديريت جامعه قادر مي كرد عبارت بود از : ارتباط با خدا و توكل به او  زيرا كه اوبدون ارتباط با خدا نمي توانست جمهوري اسلامي را پايه گذاري كند امام(ره)مي فرمودند اين انقلاب را يك دست غيبي هدايت مي كند. اخلاص و توكل و حسن ظن به خداامام توكل و حسن ظن به خدا داشت و هيچ كاري در نظر او خارج از قدرت الهي نبود.روزي كه او نهضت را شروع كرد كساني كه فكر كنند مي شود نهضتي بر پا كرد خيلي كم بودند. آن روزي كه او شعار سقوط رژيم سلطنت را دادكساني كه فكر كنند مي شود رژيم سلطنت ساقط شود خيلي كم بود . آن روزي كه سياست نه شرقي نه غربي را بيان كرد كساني كه فكر كنند مي شود بدون اتكا به شرق و غرب حكومتي داشت بسيار نادر بودند.آن روز كه گفت آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند  كساني كه باورشان باشد واقعا آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند خيلي كم بود .او تمام اين كارهاي بزرگ را به خاطر توكل به خدا انجام دادو مي دانست كه مي تواند انجام دهد.البته براي او انجام اين كارها هدف نبود او مي گفت(من وظيفه ام را انجام مي دهم).-امام(ره)رمز موفقيت را بر مبناي شناخت دوست و دشمن بيان مي كند و مي فرمايد از اول بايد دشمن را شناخت و آنها را اعلام كردو در مقابلشان ايستاد و نيز از اول دوستها را شناخت و آنهارا اعلام كرد. متبحر در علم و معلم اخلاقرهبر معظم

انقلاب مي فرمايند:آن محفل درسي كه دلهاي مشتاق و كوشا و علاقه مند به استعدادهاي خوب را جذب مي كرد، درس فقه و اصول امام بود . يواش يواش از قديمي تر ها شنيديم كه اين مرد فيلسوف بزرگي هم هست و در قم درس فلسفه تدريس ميكرده، اما حالا ترجيح مي دهد كه فقه تدريس كند .  بعد ها شنيديم كه اين مرد معلم اخلاق هم بوده است و كساني در درس اخلاق او شركت مي كردند.در سال 1340مرحوم ايه الله بروجردي (مرجع تقليد)وفات پيدا كرده است.اينجا صحنه اي شد براي اين كه اين مرد به همه نشان دهد كه اين درس اخلاقي كه گفته است فقط زبان و ياد دادن به ديگران نبوده است. خود او اولين عامل به درسهاي تهذيب نفس بوده.همه ديدندو فهميدند كه اين مرد از مقام و از مطرح شدن واز رياست،حتي اگر اين رياست مرجعيت باشد ،رويگردان است و براي رسيدن به آن هيچ تلاشي نميكند . بلكه اگر ديگران هم بخواهند تلاش كنندتا آنجا كه بشود مانع  شان مي شود. هوشياري و تيز فهميدر نيمه ي دوم سال1341بعد ديگري از ابعاد اين شخصيت آشكار شد. و آن هوشياري و تيز فهمي و توجه به نكاتي كه غالبا به آن توجهي نمي كردند، از يك طرف، و غيرت ديني از يك طرف ديگر بود . خيلي ها شنيدندكه تصويب نامه ي دولت در آنروز قيد مسلمان بودن و سوگند به قرآن در فرد منتخب را حذف كرده است، اما خيلي توجه نكردند كه اين چقدر اهميت دارد. اما امام اين را فهميد و در مقابل آن ايستاد،غيرت ديني

او  او را وادار كرد كه در اين مسئله پيشقدم بشود و مبارزه براي اين زاويه ي علي الظاهر كوچك ضد اسلامي را شروع كند و اين كار را هم كرد. طراحي فكري و جلب قلوب مردم در دوران تبعيد امام  ابعاد تازه اي از شخصيت اين مرد كم نظير و حقيقتا استثنايي در زمان ما بروز كرد.اولا :او در موضع يك طراحي فكري و به قول معروف مذاكرات سياسي يك تئوريسين قرار مي گيرد كه طرح يك حكومت را، طرح يك نظام را ميريزد.ثانيا: اين مرد با اين كه در ايران نبود، اما از راه دور مبارزات اسلامي و نهضت اسلامي در ايران را به معناي واقعي كلمه رهبري كرد.امام متكي به تشكيلات حزبي نبود. امام هيچ تشكيلات حزبي در داخل كشور نداشت.عده اي شاگرد و دوستان و آشنايان به فكر او ومتن مردم بودند.وقتي امام اعلاميه مي داد مخاطبش عموم مردم بودند.امام در نجف –مركز فقاهت-فكر (ولايت فقيه)را با اتكاء به مايه هاي محكم فقهي از آب در آورد. البته ولايت فقيه جزو مسلمات فقه شيعه است اين كه حالا بعضي نيمه سوادها مي گويند امام (ولايت فقيه)را ابتكار كردو ديگر علما آن را قبول نداشتند  ناشي از بي اطلاعي است.در ماجراي در گذشت فرزندش يك بعد ديگر از ابعاد اين شخصيت بزرگ آشكار شد . خيلي ها بزرگند اما آن كسي كه اين عظمتها در درون عواطف و در زوايا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد خيلي زياد نيستند. مرد مسني در سنين نزديك به هشتاد سال در آن زمان  وقتي كه فرزند فاضل و بر جسته اش از دنيا رفت

جمله اي كه از او نقل شد و شنيده شد اين بود كه (مرگ مصطفي از الطاف خفيه ي الهي است)او اين را مهرباني و لطف خدا تلقي كرد .بعد هم كه ماجراي تبعيد ايشان به عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كويت و سپس به فرانسه بود كه فرمودند اگر به من اجازه ي اقامت در كشوري ندهند فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پيامم را به همه ي دنيا خواهم رساند.بعد هم كه در جريان آمدن ايشان به ايران و مواجه ي با آن قضايا و تشكيل نظام جمهوري اسلامي بود.اعتماد به مردم امام به مردم اعتماد داشتند . انقلاب كه پيروز شد امام مي توانستند اعلام كنند كه نظام ما يك نظام جمهوري اسلامي است و از مردم هم هيچ نظري نخواهند و هيچ كس هم اعتراضي نمي كرد. اما اين كار را نكردند .درباره ي اصل نظام و كيفيت آن رفراندوم راه انداختند واز مردم نظر خواستند .مردم هم گفتند (جمهوري اسلامي) و اين نظام تحكيم شد . براي تعيين قانون اساسي امام مي توانست يك قانون اساسي مطرح كند و اكثريت مردم هم قبول مي كردند . مي توانست عده اي را معين كند و بگويد اينها بروند قانون اساسي بنويسند  هيچ كس هم اعتراض نمي كرد اما امام اين كار را نكرد . امام انتخابات خبرگان را به راه انداختند حتي عجله داشتند كه اين كار هر چه زود تر انجام شود .امام دو ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه اولين انتخابات يعني همان رفراندوم جمهوري اسلامي را به راه انداختند  يكي دو ماه بعد انتخابات خبرگان

قانون اساسي بود .چند ماه بعد انتخابات رياست چمهوري بود. چند ماه بعد انتخابات مجلس بود. در يك سال(58)امام چهار بار از آراء مردم براي چيزهاي گوناگون استفاده كردند.پرهيز از زخارف دنيوي و افزون طلبيامام خميني (ره) ميگفتند:دنياي بد آن چيزي كه در درون شماست ،اين ظواهر طبيعت-زمين و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اينها – دنياي بد نيست ،اينها نعمت هاي خداست ،بايد اينها را آباد كرد . دنياي بد آن خود خواهي، آن افزون طلبي،آن احساس تعلقي است كه در درون توست،اما از اين دنياي بد به كلي منقطع بود.او براي خودش هيچ چيزي نمي خواست،براي خود زخارف دنيوي و ذخيره و افزون طلبي نداشت و نخواست،بلكه بعكس ،هداياي فراواني براي امام مي آوردند ،كه آن هدايا را در خدا مي داد. آنچه را هم كه داشت و متعلق به خود او بود و مربوط به بيت المال نبود،براي بيت المال مصرف مي كرد . همان آدمي كه حاضر نبود آن روز با ده ميليون يك خانه ي قابل قبولي براي پسرش بخرد ولي امروز از مال شخصي خود – صد ها ميليون تومان مال شخصي خود را براي نقاط مختلف – براي آباداني،براي كمك به فقرا ،براي رسيدگي به سيل زدگان و جاهاي مختلف ديگر،صرف كرد. خاضع و فروتني امام (ره)رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران مي فرمايند:شبي در يك جلسه ي خصوصي با دو سه نفر از دوستان،منزل مرحوم حاج احمد آقا نشسته بوديم ،ايشان هم نشسته بودند . يكي از ما گفتيم كه آقا شما مقامات معنوي داريد، مقامات عرفاني داريد،يك چند جمله اي ما را نصيحت و هدايت

كنيد. اين مرد با عظمتي كه آن گونه اهل معنا و سلوك بود ، در مقابل اين جمله ي ستايش گونه ي كوتاه شاگردش آن چنان در حيا و شرمندگي و تواضع فرو رفت كه اثر آن در رفتار و جسم و  كيفيت نشستن او محسوس شد. در حقيقت ما شرمنده شديم كه اين حرف را زديم كه موجب حياي امام شد. همه ي ويژگيهاي امام به خاطر اطاعت او از امر خدا بودامام تمام اين ويژگيها را از عمل به دين ،از پايبندي به دين،و تقوا به دست آورده است.امام هيچ يك از پيروزيها را حاصل زحمات و فعاليتهاي خود نمي دانست و تمام آنها را از خدا مي دانستند .ايشان مي فرمايند:هر چه هست، از خدا است. او همه چيز را از خدا مي دانست مثل :انقلاب را خدا پيروز كرد،خرمشهر را خدا آزاد كرد ، دلهاي مردم را خدا جمع كرد. او همه چيز را از منظر الهي مي ديد. خصو صيات ممتاز حضرت امام (ره)خصوصيت اول: عبارت است از خرد مندي و دانايي: در او به معناي واقعي كلمه ، جوهر دانايي وجود داشت. در واقع هر اثري كه از او ظاهر مي شد اين نشانه ي خرد مندي و دانايي در آن ديده مي شد. امام سخن تازه به ميدان آورد و به تكرار سخن گذشتگان اكتفا نكرد.خصوصيت دوم:دينداري و ايمان روشن بينانه بود . او روشن بين و روشن فكر و نو آور در مباحث ديني بود،اما نو آوري دور از لا قيد يهاي نو آوران ، خيلي ها در زمينه مسائل ديني سخن نويي به ميان آوردند،اما اين

سخن نو نشانه ي لا قيدي و لا آباليگري آنها در وفاداري به متون اسلامي است ،سخن آنها است ، نه سخن دين ،روشن بيني و نو آوري امام ،متكي به دين و مباني ديني بود ،لذا آنچه را كه در زمينه مسائل ديني و اعتقادي عرضه كرد نو بود . خصوصيت سوم :شجاعت و دليري و جان نثاري او بود ،آماده بود كه در آن جايي كه او حق مي گويد و دنيا باطل مي گويد،با آن دنيا مواجه بشود . اين كه در يكي از بيانيه هاي خود فرمود كه اگر استكبار جهاني ما را تهديد كند ، ما هم همه ي دنياي او را تهديد خواهيم كرد. راست مي گفت مي توانست در مقابل همه ي دنيا بايستد.بعضي ها مي گويند ما از جانمان گذشتيم، اما در عمل كه نگاه مي كنيد ، از يك احترام خشك و خالي نمي گذرند ، چه طور از جان خودشان گذشتند ؟ از يك پول و از يك لذت و شهوت نمي گذرند ، چه طور از جان  خودشان گذشتند؟ اما او راست مي گفت ،او حقيقتا جان را كف دست داشت و آماده بود و به ميدان عمل آمد.بسا باشد كه مردي آسماني       به جاني فتح فرازد لشكري رانهد جان در يكي تير و رهاند         زننگ تيره روزي كشوري رابا اين سه خصوصيت كه اين گونه در وجود او در هم تنيده بود ، وارد ميدان شد . اما نقاط فهرست امام يك فهرست طولاني دارد .كه در همين جا فقط به همين سه خصوصيت اشاره شد. خصوصيات خط امام (ره)اول:ايستادگي در برابر تحميل

و نفوذ قدرتهاي خارجي و سازش نكردن با اين قدرتهاست.دوم :اهتمام به تعبد وعمل فردي و ايستادگي در برابر سلطه ي شيطان نفس و وسوسه هاي شيطاني. اين دو مطلب بزرگ و اين دو ميدان مبارزه را امام از هم جدا نمي كردند.سوم:اهميت دادن به توانايي ملتها و اصل دانستن آنها. چهارم:اصرار بر وحدت مسلمين و مبارزه با تفرقه افكني استكبار است.پنجم:اصرار، بر ايجاد روابط سالم و دوستانه ،با دولت هاست مگر استثنايي كه پشت سر منطق، عدم رابطه با هر كدام از آنها، استدلالهاي قوي وجود داشته باشد.امام به ما ياد دادند كه جمهوري اسلامي در سطح عالم مي تواند و بايد از روابطي سالم با دولت ها بر خوردار باشد. البته رابطه ي با آمريكا مردود است.ششم:اصرار بر شكستن حصار تحجر و التقاط در فهم و عمل اسلامي و التزام به اسلام ناب است. از نظر امام هم تحجر مردود بود وهم التقاط كه به معني رها كردن قيود صحيح براي فهم دين و اسلام است.هفتم: محور دانستن نجات محرومين و تامين عدالت اجتماعي است. مردم هميشه در نظر امام ،اصل و محور بودند. در منطق و خط حكومتي امام امت ،محرومين و مستضعفان همواره محور تصميم گيري ها محسوب مي شدند.هشتم: توجه ويژه به مبارزه با رژيم اشغالگر قدس و رژيم قاصب صهيونيستي است. مسئله ي مبارزه با اسرائيل در منطق و راه و رسم امام ،جايگاه خاصي داشت.نهم: حفظ وحدت ملي و ايجاد يكپارچگي در ميان ملت ايران و اصرار بر مقابله با هر شعار تفرقه افكنانه است.دهم: حفظ مردمي بودن حكومت و ايجاد و حفظ ارتباط با مردم است. امام

همواره هم به مسئولين سفارش ميكردند كه از مردم جدا نشويد وهم متقابلا به مردم سفارش مي كردند.يازدهم: اصرار بر سازندگي كشور و ارائه ي يك نمونه عملي به جهان است كه در ماههاي آخر عمر با بركت امام ،اين مسئله جايگاه مهمي در نظر ايشان داشت. ايشان اصرار داشتند كه اين كشور بايدباز سازي بشود .مشخصه هاي مهم راه امام خميني (ره)راه امام ،راه نجات اين كشور ،هم در آغاز انقلاب،هم در دوران حيات آن بزرگوار بود وهم امروز هست ،اما راه امام چيست؟ مقصود ما از راه امام كدام است؟اول:اسلام و دين بود ،امام هيچ ارزشي را بالاتر از ارزش اسلام به حساب نمي آورد. انقلاب و نهضت انقلاب امام ،براي حاكميت اسلام بود.مردم هم كه اين نظام راقبول كردند و پذيرفتند ،براي انگيزه ي اسلامي بود.راز موفقيت امام اين بود كه صريح و بدون پرده پوشي ،اسلام را روي دست گرفت و اعلام كرد من مي خواهم براي اسلام كار كنم و همه چيز در سايه ي اسلام است.البته اسلامي كه امام فرمود ،در دو بخش قابل توجه است :آ:يك بخش اسلام در قالب نظام است. ب:عمل فردي اشخاص به اسلام. پس اولين چيزي كه در خط امام ، مهم است ،تعقيب هدف اسلامي و حاكميت اسلامي در صحنه ي ايمان و در صحنه ي عمل است.دوم:تكيه به مردم است يعني همان اعتماد به مردم كه در صفحات بالا تو ضيح دادم.(يعني همان آراءمردم كه مظهرش جمهوري اسلامي است).سوم:از مشخصه هاي امام :عدالت اجتماعي و كمك به طبقات مستضعف و محروم است كه امام آنها را صاحب انقلاب و صاحب كشور مي

دانست . امام پا برهنگان را مهمترين عنصر در پيروزيهاي اين ملت مي دانست.حالا عده اي از افراد در مي آيند و مي گويند كه امام فرمودند:انقلاب ما انقلاب نان نيست. براي نان نيست،بله انقلاب روسيه به خاطر قطع شدن نان بود،اما انقلاب ما اينجوري نيست ، انقلاب ما بر اساس يك ايمان بود ،اما معنايش اين نيست كه انقلاب نبايد به رفاه مردم بپردازد. امام به اين مسائل مي پرداخت و آنچه در درجه ي اول مورد نظر امام بود ،عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف جامعه.چهارم:دشمن شناسي و فريب نخوردن از دشمن است.اولين كاري كه دشمن مي كند ،اين جور تبليغ مي كند كه هيچ دشمني وجود ندارد. واقعا چطور مي شود كه نظام اسلامي دشمن نداشته باشد؟حساسيت نسبت به مدح ائمه اطهار (ع)امام عزيزمان –آن انسان بزرگ زمان ما- نسبت به مدح ائمه ي اطهار ( ع)حساسيت فوق العاده اي داشت . ما شرح حال آدمهاي بزرگ را در كتابها خوانده ايم و بعضا هم از نزديك ديده ايم،اما اين انسان،انسان ديگري بود و با همه ي انسانهاي بزرگي كه ما شناخته ايم ، فا صله ي زيادي داشت و حدش هم به حدود اوليا الله مي خورد . آن سبك انسان بود،نه مثل انسانهاي بزرگ كه در دنياي امروز و گذشته وجود داشتند و به عنوان انسانهاي بزرگ شناخته مي شدند. رهبر بزرگ ما ،  با آن ها تفاوت زيادي داشت ، انصافا شخصيت عظيمي بود . ايشان ، در ارتباط با خواندن و مدح و زندگي ائمه (ع)و پيوند عاطفي ومحبت و تقويت اين رشته ، حساسيت فوق العاده

اي داشت . كسي در اين حد از مقام ، اين قدر به اين مسئله اهتمام بورزد،نشان دهنده ي عظمت اين مسئله است. (نسخه امام ره)       از ماني كه اروپايي ها به مناطق آسيا و آفريقا و خاور ميانه آمدند در مقابل روحيه شكست ناپذير مسلمانان قرار گرفتند، تدابير آنان جهت رفع خطر ناشي از وحدت و روحيه مبارزه طلبي مسلمانان اين بود كه مي بايست مسلمانان را از احكام اسلامي درو كنند و روحيه اش را بشكنند و تحقيرش كنند، اين امر جز سياستهاي 2 قرن اخير دشمنان اسلام قرار گرفت ، كه نتيجه اش تبديل كشور هاي اسلامي از كشور هاي درجه اول به كشور هاي درجه سوم عالم شد كه يا زير نفوذ دشمنان اسلام بودند يا عامل قدرتهاي بيگانه بر آنها مسلط بودامام ره در اين راستا بر همين دو نكته انگشت گذاشتند و خواستار بازگشت ملت ايران به اسلام به معناي حقيقي كلمه و احياي روحيه اين ملت بود كه با تاسيس جمهوري اسلامي ايران و افزايش قدرت مبارزه طلبي به اين دو امر جامه ي عمل پوشانيد . كه خود موجب بيداري وجدان ملتها و الگو گرفتن ملتهاي آزادي خواه از ملت ايران شد.لذالك به ميزان عمل ملتهاي آزادي خواه به نسخه ي امام عزت، قدرت و سربلندي خود را بدست مي آورند.                           (در مقابل آمام چه كشور ي قرار داشت و امام چگونه آن را ساخت)  امام ميدان مبارزه را طي كرد تا به نقطه ي نزديك به پيروزي يعني سال 57 رسيد پيروزي كه نه فقط بر يك رژيم قادر بلكه بر تمامي جهان استكبار كه حامي

و پشتيبان تمام عيار آن به حساب مي آمدند بود . بدين ترتيب امام مي خواهد در مقابل دويست سال فشار بيگانگان در همه ابعاد سياسي ، اجتماعي ، و فرهنگي با يستد و مملكت را با سليقه اسلام اداره كند.(مصرف كننده و فقير)                 كشور ايران مخصوصا در زمان پهلوي كاملا وابسته و تابع و از لحاظ اقتصادي كاملا مصرف كننده بود و بيشتر صنايع و وسايلي كه وارد مي شود يا ناقص بود يا در صورت نياز به تعمير امكان تعميرشان در داخل وجود نداشت و مي بايست آنها را در كشور مبدا تعمير كنند . از لحاظ علمي هم اين ملت هيچ حرف تازه اي در بازار علم نو ي جهان نداشت و از لحاظ ثروت ملي غارتزده بوديم از لحاظ اجتماعي وضعيت فقير و غني  كشور بشدت مفلوك بود.كشور گرفتار انواع و اقسام آسيب هاي اخلاقي از لحاظ ترويج فساد بود چنانچه كه وضعيتي كه ما از لحاظ بي بند و باري در كشور داشتيم اروپاييان در كشور ها يشان نداشتند.يعني در كشور هاي اروپايي ممكن بود فلان مركز فحشايي وجود داشته باشد اما عرف زندگي مردم مثلا وضع پوشش و رفتار زنان بهتر از آن چيزي بود كه بخصوص  در بعضي شهر هاي ما  ملاحظه مي شد . زيرا با اين كار اميد ، تحريك و جديت را كه اخلاق هاي پيش برنده يك ملت است از بين مي رفت ملت نا اميد و بي حال و مايوس از اينده ي خويش خود را تحقير شده تلقي مي كرد.داراي مرتجع ترين حكومتها از لحاظ نظام حكومتي و حكامي بر كشور حكومت

مي كردند يكي از مرتجع ترين حكومتها را داشتيم سلطنت مورثي بود و چنين رژيمي را در قانون اساسي  برده بودند وزير چكمه هاي استبدادي و اجبار رضا خان به تصويب رسانده بودند.ايران در دنيا ذليل شده بود . بي نام در مجامع  جهاني صدقه بگير و محل آزمايش ديگران  فقير از لحاظ معنوي ، مادي ، سياسي وشخصيتي بود امام در مقابل چنين كشوري قرار گرفته بود و از آنجا كه ملت با استعداد ، با فرهنگ غيوربود  فرياد اما آن را تكانيد و موجي را با رنج و عذاب كه پانزده  سال طول كشيد با موفقيت و شاد كامي پشت سر گذاشت اما م براي ساختن اين جامعه چه كرد.امام مي بايست شكل مطلوب و آرماني از جامعه مي ساخت . لذالك امام اولويت هاي كه نياز يك جامعه ي اسلامي ،مستقل و سربلند و پيشبرنده بود را انتخاب و دنبال كرد احياي روح خود باوري و استقلال در مردم :     در طول ساليان دراز به ملت فهمانيد ه بودند شما نمي توانيد و يعني افراد را از همه ي طبقات و همه ي اقشار جامعه را شامل مي شد اين ها خلقياتي بود كه تغيرشان بسيار دشوار بود. امام در اين راستا هيچ دخالت و نفوذي را غير از اين ملت بر اين ملت تحمل نمي كرد و به همين دليل در مقابل قدرتهاي شرق و غرب ايستاد و قرص و محكم جلوي نفوذ و تسلط بيگانه را به هر كيفيتي بست اين اولين نقطه بود احياي روح ديني و تقويت ايمان در مردم: وقتي دين در جامعه باشد روح فداكاري از

خود گذشتگي ، تعاون  ،احساس مسئوليت در يك جامعه هست امام در اين راستا نهايت اهتمام خود را در حياي روح ديني و تقويت ايمان در مردم داشت چون نه تنها در زندگي فردي بلكه در زندگي اجتماعي نيز منعكس مي شود . و اگر دين درست باشد نظام و اجتماعي درست خواهد بود امام جمهوري اسلامي را مطرح كرد كه براي آزادي و پيشرفت يك ملت بهتر البته از دموكراسي هاي غربي و انواع و اقسام نظام هاي حكومتي ديگر بود نظامي كه بار ها و بارها سران استكبار را به وحشت انداختامام راه اسلامي را در برابر شرق و غرب مطرح كرد.آنچه در طول سالهاي مبارزات نهضت اسلامي در ايران گذشت هر گز در تاريخ شناخته شده ي ما نظير نداشته است امام در اين مدت در عين هدايت مردم و گستردن دامنه  آگاهي همگاني و كشاندن توده ي ميليوني به مبارزه انديشه ي حكومت اسلامي را نضج بخشيد و در مقابل دو مكتب راجع سياسي عالم يعني حكومت ديكتاتوري حزبي كمونيستي و حكومتهاي پارلماني غربي راه اسلامي را مطرح كرد نظامي كه در مكتب امام خميني نظام عدل و ايمان و عقل و آزادگي و مردم گرايي است . و باارائه آن خط بطلان بر همه ي تلاشهاي فرهنگي و سياسي دشمنان اسلام در طول يك قرن و نيم گذشته كشيد كه سعي در جدايي دين از جامعه با طرح نظريه جدايي دين از سياست بودندعناصر اصلي دربناي نظام اسلامي   امام همه ي عناصر را كه مي توانست اين نظام را استوار و ماندگار كند مورد ملاحضه قرار دارد و آن را

در نظام با مهارت كامل كار گذاشت  در حالي كه در عمل به آنها پايبند و متعهد و در بيان تعاليم خود بر آنها  پافشاري مي كرد.1-    عنصر اسلاميت: اصلي ترين عنصر تشكيل نظام همين اسلامگرايي و تكيه بر مبناي مستحكم اسلامي و قرآن بود.كه رازپيروزي انقلاب در آن جاي داشت . هم اكنون نيز روشن و واضح  است هر جا روشن بيني اسلام در امورجاي داده شده موفقيت كار حتمي خواهد بود اما در غير اين صورت و اگر انجام امور به ضعف و نا كامي منجرب شد مي توان عدم اجراي اجراي احكام اسلامي در آن امر را به چشم وضوح ديد.2-عنصر مردم در نظام اسلامي عنصري كه امام به آن حداكثر توجه را كرد مردم بوده و تقريبا در همه ي نظام هاي حكومتي در دنيا از آن صحبت مي شود و در هيچ نظامي حتي در نظام هاي استبدادي كسي نمي گويد من مي خواهم بر خلاف ميل مردم عمل كنم بنابر اين ادعايي مردم گرايي وجود دارد . اما آنچه مهم است اين است كه در كجا شئان مردم و منزلت آنان مد نظر باشد امام مردم را در چند عرصه مورد توجه خود قرار داد كه عبارتند از :1.    عرصه ي تكيه نظام به آراء مردم 2.    عرصه تكليف مسئولان در قبال مردم3.    عرصه ي بهره برداري از فكر و عمل در راه اعتلاي كشور4.    عرصه لزوم آگاه سازي دايمي مردم عنصر نظم و قانون در نظام اسلامي       در هيچ انقلابي نمي توان نظم موجود در نظام جمهوري اسلامي را يافت امام در اين راستا حتي قبل از پيروزي

انقلاب اسلامي دولت تعيين كرد تا نظم وجود داشته باشد با وجود اينكه حتي آن زمان شوراي انقلاب بود اما امام مي خواست به شكل قانوني كشور اداره شود.اين امر كه نحوه ي نظام حاكم بر مردم بايد چگونه باشد و به رفراندوم گذاشتن آن نيز در دنيا سابقه نداشت.عنصر سلطه تيزي در نظام اسلامي امام نه يك لحظه از كيد دشمن غفلت كردند و نه گذاشت كه مسئولان غفلت كنند و خود عنصري است كه مايه ي ماندگاري نظام شد و اين كه امام مي فرمايد {در هرچه فرياد داريد ، برسر آمريكا بكشيد به خاطر اين است كه دشمن بزرگ ايران و اسلام را از ياد نبريم.} تاسيسي نظامي بر اساس دين معنويت و ارزشهاي اخلاقي امام پرچم ايمان و قرآن را در جهان به اهتزاز در آورد و ملت ايران را از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان خود باوري بخشيد و نظامي بر اساس دين و معنويت و ارزشهاي اخلاقي پديد آورد و دولت و سياسي بنيان نهاد و ده سال رهبري او براي مردم ومديران ما يادگاري فراموش نشدني و ذخيره يي بس گرانبها است .شكستن بتها و لرزاندن تختهاي فرعون عزت بخشيدن به مومنانروح الله بتهاي زمان را شكست و باور هاي شرك آلود را زدود و به همه فهماند علي  وار زيستن و انسان كامل شدن افسانه نيست و به ملتهاي آزادي خواه نشان داد كه بند اسارت را گسستن ممكن است . او فرهنگ تسليم را در جامعه ي خوار و ذليل شده و دگرگون كرد وحصار ترس را فرو ريخت وي پدر انقلاب است و

اين انقلاب بي نام خميني در هيچ جاي جهان شناخته شده نيست او احيا كننده ي بينش ديني و فروزاننده ي شعله ايمان و خالق حماسه مردمي دوران ماست.از جمله پيامهاي امام كه دل مبارزان را گرم و آتش مبارزه را روشن نگهداشته سه ويژگي اساسي دارد :1.    بر انگيزندگي خلق2.    هدايت و ترسيم خط انقلاب3.    ثبت دقيق تاريخ قيام و مبارزه ي مردماحياي اسلام و ارزشهاي ديني اولين كار بزرگ امامدويست سال است كه دستگاه هاي استعماري سعي كردند تا اسلام به دست فراموشي سپرده شود . در اين باره يكي از نخست وزير هاي انگليس، در جمعي سياستمداران استعماري دنيا ، اعلام كرد بود كه ما بايد اسلام را در كشوري اسلامي منزوي كنيم . امام ما اسلام را دوباره زنده كرد و به ذهن و عمل انسان ها و صحنه هاي سياسي جهان برگرداند.اعاده ي روح عزت به مسلمين دومين كار بزرگ امام دومين كار بزرگ او اعاده ي عزت به مسلمين بود بر اثر نهضت امام ما . مسلمانها در همه جاي عالم احساس عزت كردند و به مسلماناني و اسلام خود مي بالند.كار بزرگ امام اين است كه در چنين دنيايي كه اقيانوسي از لجن را در خو جاي داده بود مي توانست ارزشهاي الهي را مطرح و بزرگ كند و پرچمش را در جهان به اهتزاز در آورد كاري كه شباهستش فقط به كار انبيا ست آري به راستي كه قرن حاضر قرن ظهور مصلحان بزرگ است .ايجاد درك امت اسلامي در مسلمانها سومين كار بزرگ امام.سومين كار مهم امام اين بود كه به مسلمانها احساس درك امت اسلامي

داد. قبل از آن مسلمانان در هر جايي كه بودند چيزي به نام امت اسلامي بر ايشان مطرح نبود.امروزه مسلمانها در اقصا نقاط جهان احساس مي كنند جزو يك جامعه ي جهاني بزرگ به نام امت اسلامي هستند . كه خود بزرگترين حربه براي دفاع از جوامع اسلامي در مقابل استكبار است .فروريختن دژ استكباري در ايران چهارمين كار بزرگ امامچهارمين كار امام ازاله ي پليد ترين و وابسته ترين رژيمهاي منطقه و جهان بود . كه كمتر كسي مي توانست آن را تصور كند . البته كه اين دژ توسط امام منهدم شد و از بين رفت.ايجاد حقوقي اسلامي پنجمين كاربزرگ امام پنجمين كار امام ايجاد حكومتي بر مبناي اسلام بود و تشكيل آن خود شكلي اساسي بود زيرا دويست سال فقط توجه به امور مادي ودنيوي و سركوب اديان و به خصوص اسلام و حال تغييرآن و تاسيس حكومتي درست بر خلاف حكومت سابق امري بسيار مشكل و سخت و نيازمند روحيه اي بالا مي بود.كه امام معجزه ي قرن را با عنايت پروردگار متعال تحقق بخشيد و اسلام را به ايران و ايراني هديه كرد.ايجاد حركت اسلامي در جهان ششمين كار بزرگ امام كار ششم او ايجاد نهذت اسلامي در عالم بود تاثير آن اين است كه امروزه در هر نقطه يي از دنياي وسيع اسلام كه جمعيت يا گروهي به انگيزه ي آزادي خواهي و ضديت با استكبار حركت مي كنند مبنا و قاعده ي آنان كار اميد و ركنشان  تفكر اسلامي است. نگرش جديد در فقه شيعه و دميدن روح در حوزه هاي علميه هفتمين كار بزرگ امامفقاهت ما پايه

هاي بسيار مستحكمي داشته و دارد امام فقه مستحكم را در گستره يي وسيع و با نگرشي جهاني و حكومتي ، مورد توجه قرار داد و ابعادي از فقه رابراي ماروشن كرد كه قبل از آن روشن نبود.از جانب ديگر امام به كالبد حوزه هاي علميه ي مقدسه ، روح وجدان داد و حياتي دوباره بخشيد .ابطال باور هاي غلط در خصوص اخلاق زمامداري هشتمين كار بزرگ امام كار هشتم امام ابطال باور هاي غلط در باب اخلاق فردي حكام بود .مثلا روال حكام درجهان كه در راس اجتماعات بودند تكبر ورزيدن ، برخورددار بودن از زندگي راحت و تجمل گرايي. امام اين باورهاي غلط را عوض كرد و نشان داد رهبر مسلمانان مي تواند زندگي زاهدانه داشته باشد.امام در اين باره مي فرمايد (اگر به من خدمتگذار بگويند بهتر ازاين است كه به من رهبر بگويند ) و اين جمله نشانه ي احترام وي به مردم بود .تحول ملت ايران از ضعف به قدرت نهمين كار بزرگ امام نهمين كار امام اهياي روحيه ي غرور و خود باوري در ملت ايران بود قدرتهاي انگليسي روسي و بعد هم آمريكا ملت ما را تحقير كرده بودند ملت ما هم باور كرده بود كه قابليت و لياقت كار هاي بزرگ را ندارد و سازندگي، ابتكار از او ساخته نيست و ديگران بايد بر او آقايي كنند.اما امروزه ملت ايران به لطف امام احساس عزت و قدرت مي كند و دست به دست هم داده و از توئطه ي شرق و غرب هراسي ندارد و در مقابل آنهاي ايستادگي مي كند.اثبات علمي بودن نه شرقي نه غربي

دهمين كار بزرگ امامدهمين كار امام اثبات اين نكته كه نه شرقي و نه غربي امكان پذير است امام اين نكته را ثابت كرد كه مي توان به شرق و غرب نه گفت و روز به روز ريشه دار تر شد و ثابت قدم ايستاد.نقطه ي اتكاي مومنين و مردم در مشكلاتنوع دشمني هايي كه عليه نظام ما مي شد ، در تاريخ نظامهاي انقلابي دنيا بي سابقه است و البته كه در كنار اين همه مشكلات امام چون اقيانوسي عميق و آرام بود و هيچ تلاطمي در او تاثير نداشت و خود پشتوانه ي معنوي و روحي ومايه ي اميد بود.آشنا كردن دلها با هم و دميدن روح وحدت در مردم هنر اما از ميان بر داشتن ديوار ها ازميانه اجتماعات مردم بود و فضاي وسيعي ساخت و دلها را با هم آشنا كرد و اين نيروي عظيم رابه وجود آورد.روح «واعتصموبحبل الله جميعا »در سخن و عمل او تجلي يافته بود.تلاش دشمنان براي زدودن نام و راه امام    امروزه يكي از هدفهاي بزرگ دشنمان اين است كه نام و آوازه ي بلند امام خميني را از ياد و خاطر ي مردم محو كنند.كينه اي كه دشمنان و زور گويان از اين مرد بزرگ به دل دارند تمام شدني نسبت زير فراموش نمي كنند بر سفره ي نفتش چنگ زده بودند و نيروي انساني ارزانش را به كار مي گرفتند . اكنون آنان مي دانند بازار عظيم و منايع بي پايان از دستشان خارج شده است و باعث و باني تمايي اين ناكامي ها خود امام است البته آنان سياستشان را به كار مي

گيرند كه عبارت است از مبارزه بانام امام خميني و انحراف در آرمانهاي اين انسان بزرگ . وفاداري به امام  حركت در خط و هدف اوست   هدفهاي اما مشخص است و احتياج به كار زياد ندارد حال كه خداي متعال اين طور مقدر كرده كه بنده ي صالحش در كنارش آرام گيرد . نبايد بار امانتي  كه از جانب امام بر دوشمان قرار گرفته بر زمين بماند . بايد راه امام را همان گونه كه خود طي مي كرد ما هم بپيماييمگرچه وجود ظاهري اما اكنون در جوار ما نيست اما وي افكار ، آرمانها ، جهان بيني، هدفها ،تو صيه ها ، راهها و ابزار ها در اختيار ما گذاشت.آرمانهاي وي بهترين و بالاترين آرمانهاي ست و مي بايست آنها را دنبال كنيم ملت ناظر بيدار تك تك جمله هستي ساز اماممجموعه پيام هاي امام صحيفه انقلاب ماست و اين مجموعه جهت حركتي آينده ملت ما را نشان مي دهد ملتي ايران بايد ناظر هميشه بيدار تك تك جملاتي هستي ساز اين پيامها باشد و انحراف از آن را بر كسي مجاز نشمرد و چرا استقلال را آزادي را و جمهوري اسلامي را از اين پيام ها دارد. شخصيت هدايتگر و راهگشا          شخصيت امام حامل هدايت هايي است كه براي سالهاي متمادي امت اسلامي درس و رهنمود و راه گشا خواهد بود .ادامه راه به صورت جدي با همان اراده و اميدفقدان امام به هيچ وجه به معناي پايان راه و روش و تكليفش سخت اگر ما همان اصول و خطوط و همان قاعده را به معناي حقيقي كلمه و به صورت جدي و

با همان اراده و اميد در دست بگيريم اين را ه را ادامه خواهيم داد. پرنور تر شدن يا د و خط و شعار و هدفهاي امام امروزه امام نيست اما ياد و خط و شعارش روز به روز در دنيا پر نور تر و پر جلوه تر مي شود ملتها باياد امام و سخنانش بر مستكبران به پا خيزدند و عرصه را بر آنها تنگ كنند.امام ريشه ي انقلاب است ، انقلاب از ريشه جدا نمي شود اگر انقلاب را درختي تشبيه كنيم بي شك امام ريشه ي آن خواهد بود، وظيفه ي ما فاصله نگرفتن از ريشه يعني امام و فكر امام است .ممكن است گفته شود امام به عالم ملكوت انتقال يافته و ديگر در ميان ما نيست اما بايد دانست كه هويت شخصهاي معنوي ،به جسم و حضور ود نيويشان نيست بلكه به رهنمود و سر انگشت اشاره شان – كه همواره باقي است وابسته است . حراست و حمايت از جمهوري اسلامي بايد توجه داشت كه راه مبارزه با دشمنان راه جلب رضاي الهي است و توفيق و رسيدن به هدفهاي مقدس اسلام و انقلاب عبارت است از همان توصيه اي كه امام عزيزمان به آن سفارش مي كرد يعني همان حفظ ارتباط با خدا و توكل بر او  است . حضور در صحنه و وفاداري به اصول انقلاب و اسلام و امام حضور مردم در صحنه انقلاب و ايمان آنها به خداوند دشمنان نظام را مايوس مي كند . امام هميشه نسبت به مردم چون پيامبران از عمق دل احساس محبت مي كرد . دل دادن به توده ي

مردم و همان كساني كه سنگين ترين بارهاي دفاع از انقلاب و كشور بر دوش آنها ست از ويژگي هاي امام بود .داشتن روحيه ايمان و حساسيت و وفا نسبت به  اصول و انقلاب والسلام و امام ، موهبت بسيار بزرگي است كه خداوند آن را برامت ايران مبارك كرده و آن را پشتوانه محكمي براي انقلاب قرارداده.حفظ وحدت و صفا و برادري و حضور آگاهانه و مخلصانه وظيفه مردم حفظ وحدت و برادري و دوري از سليغه ها و انگيزه هاي گوناگون است و برادر وار با هم زندگي كنند . و در صورتي كه انقلاب به حضور مردم نيازمند باشد با حضور گرم خود در صحنه به ياري انقلاب به پا خيزد . تسليم نشدن در برابر باج خواههايي دشمن و تداوم سازندگي وظيفه ما اين است كه صلابت و ابهت  و عزت  انقلاب را حفظ كنيم و راه امام را با قاطعيت ادامه دهيم انقلاب ما چون صخره است و نمي توان به آن ضربه زد و چيزي از او كاست وظيفه دوم ما توجه به سازندگي و آباداني كشور است براي توفيق در دو وظيفه مذكور مي بايست وحدت كلمه خود را حفظ كنيم .

مولانادرفراغ شمس

تلخيص: مريم نايب زاده- مليحه گنج بخش

خلاصه كتاب: فصل اول-  نام مولانا، محمدولقب اوجلال الدين است.مولد مولانا شهر بلخ بوده وولادتش درششم ربيع الاول سال 604 هجري قمري اتفاق افتاده است- فصل دوم- نام پدرش محمدبن حسين خطيبي است كه به بهاء الدين ولدمعروف شده وسلطان العلماءلقب گرفته است.علامه زمان بوده است و از جانب مادر به خاندان خوارزمشاهيان مي پيوسته

است گرچه در بلخ ميزيسته

اما آوازه شهرتش در تمامي بلاد ايران ملموس بوده است.   گويند سبب عمده در وحشت خارزمشاه آن بود كه بهاء ولد بر سر منبر به فلاسفه وحكما بد ميگفت وآنها را مبتدع ميخوانداين تفكر و پرخاش بر فخر رازي استاد خوارزمشاه گران مي آمد وخوارزمشاه را به دشمني بهاءولدبرمي انگيخت.زماني كه بها ء ولد سر در حجاب خاك كشيد مولانا كه در آن هنگام بيست وچهارمين مرحله زندگاني رامي پيمود به وصيت پدر وبه خواهش مريدان بر جاي پدر نشست.بعد از اين واقعه مواوي با شوري دگرگون به تدريس پرداخت و تمام وقت خود را وقف مدرسه كرد.فصل سومقيل وقال مدرسه وپيرامونيان شيفته درس ومدرسه براي مولاناي جوان جذابيت نداشت.  او پس از مرگ پدرگرچه عملا بر جاي پدر نشست وبساط وعظ وافادت گسترداما تا يافتن لالاي خود سيد برهان الدين ترمذي دل ودماغي نداشت.سيد كه مقرن عزيمت قهرآميز استادش سيد بهاء الدين ولد از بلخ به ترمذ رفته بود،بدين سبب از عزيمت ناگهاني  شيخ واستادش پدر مولانا بي خبر مانده بود،كه بعد از جستوجوي بسيار نشان شيخ و استاد خود را در بلاد روم يافته بود. چنين بود كه پرسان پرسان وبعداز آوارگي هاي بسياردر بلاد روم بعداز سالها دوري از شيخ و شيخ زاده به قونيه رسيداما به مجرد ورودباتآثر واندوه دريافت كه سلطان العلماي بلخ يك سال پيش از ورود او درگذشته است.  هنگام ورود سيد  به قونيه،مولانا جوان بود كه نخستين باردر آنجا ازدواج كرده،زن وفرزند يافته بودوبراي تحمل غم واندوه فوت پدربه ديدار خويشان گوهر خاتون زن خوذ رفته بود. به هر حال به مجرد دريافت خبرورود پير ولالاي خودسيد

برهان الدين محقق ترمذي باعجله به قونيه بازگشت.جلال الدين محمد در آن زمان 25سال بيشتر نداشت. سيد به مولاناي جوان علاقه اي پدرانه داشت وعشق او به پدر مولانا اين علاقه را شدت بيشتري ميداد. چنين بود كه حضور سيد برهان در قونيه فرصتي عظيم به وجود آورد.از طرفي به نظرش آمدكه اگر او براي ادامه تحصيل وسير وسلوك روحاني قونيه را ترك كندسيد با علاقه اي كه به او وپدرش داشت از خانواده اوخاصه در پسرش بهاءالدين وعلاءالدين مراقبت مينمايد. چنين بود كه مولاناي جوان به تشويق سيد برهان وبه قصد ادامه تحصيل به شام عزيمت كرد. در اين سفر زن وفرزندان خويش را همراه نبردوبه مجرد ورودبه شام درمدرسه اي منزل كرددر اين هنگام پسرانش 6و8 ساله بودند.علاء الدين محمد 6ساله وبهاء الدين كه سلطان ولد خوانده ميشد8 ساله بود.                           در اين هنگام كه مولانا دور از خانواده خود زندگي ميكرد،سرپرستي او نسبت به حرم مولانا،نسبت به خانواده وتربيت فرزندانش،اظطراب ونگراني هاي او رااز بين ميبرد.مولانا در ايام تعطيل وفرصتهاي بدست آمده به مناسبتهاي مختلف به قونيه مي آمدوبه خانواده خويش سركشي ميكرد.  سيد برهان از آنچه كه در توان داشت در حق مولانا دريغ نكردومولاناي جوان نيز دا فراگيري علوم زمانهبا تمام قوا اهتمام ورزيد.مولانا از اينكه استاد وپير خود را در قونيه زيارت ميكرد خوشحال بود وبه آساني رضايت نميداد او را به قيصريه بدرقه كنند.معهذا اين آخرين ديدار مولانا واستاد پيرش بود.سيد برهان در آن زمان 78سال از عمرش ميگذشت.كه اندك زماني پس از بازگشت به قيصريه درگذشت.ويكبار ديگر مولانا در مرگ استادش كه همچون پدري در حق او

زحمت كشيده بودداغدار شد. سيدگرچه در غربت ودر تجرد،اما ميان مريدان و ستايشگران خود درگذشت.فصل چهارمبعد ارز مرگ سيد برهان،مولانا در آن ديار غربت تنها شد.اينك پس از سالها دوري و جدايي از ديار كنار زن وفرزندان ومشتاقانش بود.پس بايد با شرايط به وجود آمده زندگي كند.بدينسان اوقات گرانقدر خود را در جهت تربيت فرزندان،تعهد امور خانواده،وعظ وتدريس وعبادت مي گذراند.      حال پسرانش بزرگ شده بودند،سلطان ولد 17ساله وعلاء الدين محمد 15 ساله بود.اما وقتي اين سه تن در كنار هم راه ميرفتند انگار 3برادر بزرگ و كوچك بودندگر چه مولانادر اين هنگام عطوفت زيادي نسبت به در فرزندش نشان مي داد،اما اين محبت مانع آن نشد كه آنها را براي ادامه تحصيل مدتي از خانواده دور نكند.اين امر موجب نگراني و ناخرسندي مادرشان گوهر خاتون شد.علاوه بر اين خبرهاي خوشي هم از آنها نميرسيد.خبر ها حاكي از اين واقعيت بودكه آنه قادر به زندگي مسالمت آميز در كنار هم نيستند.دو نوجوان داراي دو طرز تفكرودو منش جداگانه بودند.نامه هايي هم كه مولانا در جهت دوستي و آشتي آنها برايشان مينوشت ،وآنها را ملزم به درس وتكليف و رعايت مراقب وخدمتكار خويش نمود،هرگز الزام آنها نسبت به حفظ برادري ودوستي ميسر نشد.اي خبرها گوهر خاتون را بيش از پيش نگران وبيمار كرد.چنين بود كه احوال واوضاعي كه در خانه جريان داشت،باعث شد كه مولانا هر روز بيش تر از روز پيش توجه خود را معطوف بيرون از خانه كند.ودر خارج از خانه اوقات او تماما،صرف درس و وعظ و فتوا،وگذراندن ساعاتي با مريدان ومشتاقان ميشد.     در اندك زماني پس از بازگشت مولانا از شام وگذشت

زمان كوتاهي از مرگ سيد برهان،جلال الدين محمد بلخي چنان محبوب قلوب ومقبول طبقات مردم قونيه قرار گرفت كه نظيرش در هيچ دوران وزماني ودر هيچ كجاي بلاد اسلامي ديده نشده بود.او بدون هيچ كبروغروري و با آغوش باز به هر سوالي پاسخ ميگفت.   در گذر اين زمان بود كه بلائي ديگر طاق خانه مولانا را در هم كوبيد.گوهر خاتون مادر فرزندانش زوجه او در سال 640 در گذشت و او را از درس ووعظ بازداشت.اما چندي نگذشت كه مولانا ناچاربه تجديدفراش شد.وكراخاتون قونوي كه از شوهر سابق خود(شاه محمد)فرزندي به نام شمس الدين يحيي داشت به ازدواج مولانا در آمدودختري كه پرورده دست او بودوظاهرا او را هم از شوهر ثابق خودداشت،به نام كيميا خاتون  اينك مولانا كه واعظي پر آوازه ،مدرسي اثتثنايي وبي نظير بود را بزرگان شهر وديوانيان به چشم تحقير مي نگريستند.بي حاصلي علم ،بي حاصلي جاه فقيهانه،وبيهودگي شهرت هر روز بيشتر براي او روشن مي شد.فصل پنجميكي ازحيرت انگيزترين،وپر هياهوترين دوران زندگاني مولانا،ديدار جادويي وجذاب او با شمس بود.اين ديدار عجيب سرفصل سرالاسرارزندگي متلاطم مولوي است. شمس اهل تبريز بوده و تنها يك فرزند به نام علاء الدين محمد(618_653 )داشته است.مولانا در حجره خود نشسته بود،مردي با قامتي بلند ولباسي از نمد سياه،وچهره اي خشن بر او ظاهر گشت ؛پيرامون مولانا چند كتابي پراكنده بود،پرسيد اينها چه باشند؟مولانا جواب داد:تو آن نداني!     نگاهي سهمگين وسوزنده به كتابهاانداخت حجره آتش گرفت و كتابهاشعله ور شدند.مولانا گفت اينها چه باشند؟شمس گفت:تو نيز آن نداني!حجره مولانا در ميدان مال فروشان بود ودر پاي حجره جوي آبي نيرومند بود ،شمس با همان هيبت بر

او ظاهر شد،مولانا مشغول بود،ووجود شمس را احساس نكرد،شمس مدتي تأمل كردوبعد با عصبانيت كتابي چند برداشت وبه جوي آب انداخت.وآب كتابها را برد.مولانا با عصبانيت دامن شمس بگرفت ،اي مرد،من براي نوشتن اينها خون دي خوردم شمس دست كرد وكتابها را از آب برداشت و به مولانا داد بي آنكه خيس شده باشند و سپس از حجره بيرون رفت.مولانا و شمس باري ديگر در بازار با هم روبه رو شدندو جاذبه عجيبي بين اين دو برقرار شد.گويي زمين هم در آن دقايق باشكوه از گردش خود فرو مانده بود.    مولانا نگاهش را به شمس ميدوزد وطنين نغمه اشتياقش وجودش را به آشوب ميكشد وسرمست خود رادركنارمردي ژنده پوش بانيرويي جذاب وعظيم مي يابد.آري شمس  وجلال الدين آرام ارام دركنارهم راه مي رفتند ورهگذران ومردم قونيه ،با تعجب و حيرت به مرد ژنده پوش مي نگريستند.كه عشق آنان را به بيسوئيوديار بي خويشتني ميبرد. جلال الدين به هنگام عبور از برابر حجره اش ناخوداگاه ميايستد وبه شاگردانش و مريدانش اجازه مرخصي مي دهد،ودست ناشناس تبريزي را مي گيرد وبه حجره مي برد.زانو بر خاك مي نهد و دست اين پير دانارا مي بوسد.و بااو 40 روز در آن زاويه اقامت مي گزيند،وكسي را به خلوت خود راه نمي دهد... در همين خلوت است كه انديشه مولانا لبريز شده از كسوت متعارف بيرون آمده و شوريده اي بي سر ودستار مي شود، در همين زمان كوتاه است كه شمس مولا و مراد وموليان او مي شود،از قيل و قال مدرسه بيرون مي آيد ودر دنياي جذبه وشوق نغمه سر مي دهد. مولانا شمس را خداي خود

مي دانست،بدين روي بي نهايت عاشق او بود وبر در وديوار حجره و خانه و عالم شمس را مي ديد گريي كه اگر شمس نباشد او هم نيست مي شود. فصل ششمبراي مولانا جز شمس و پيرامونيان اندك (قونوي - چلبي،ولد) چيزي يا كسي وجود نداشت.جامعه اي كه در آن زيسته بود،مدرسه اي كه در آن شكفته شده بود،همدمي كه با او سر بر يك بالين مي نهاد،حتي علاء الدين كه به شمس كينه توزانه مي نگريست و فرزند مولانا بود،هيچ كدام،هيچكدام در مخور انديشه او،در لوح ضمير او، در جان گداخته او نبودند، شمس براي او فروغي تابان ، شمعي جاودانه و سفيري از جهاني ناشناخته بود،و او هرروز راز تازه اي از اين وجود تابان كشف مي كرد،واو را خداي خويش مي خواند.                        در اين چله از مولانا انسان ديگري ساخته شده ،به گونه اي كه هيچ شباهتي به مولاناي فقيه، مدرس ندارد.            ازچندي پيش زمزمه هايي در گوش مولوي خوانده مي شد كه شمس ساحر است ، جادوگر است و مولاي ما را از ما گرفته،از طرفي علاء الدين فرزند او نيز با ديگران همصدا شده و در خانه نفاق افكنده بود،اين اخبار روح حساس و مشتعل (خداوندگار)را آزرد،او ديگر با چنين حرفهايي بيگانه بود،اما از آنجايي كه همه چيز بر بقاي شمس تعلق داشت ، به خاطر رفع هر گونه شك و شبهه اي ناچارا چله را تعطيل كرد، و به خانه آمد در جوار خانه تاب خانه اي بود كه از پدر به او رسيده بود ،شمس را در آنجا مسكن داد وخوددر جامعه ظاهر شد،اما نه در لباس مدرس

و مجتهد بلكه چون سالكي عاشق،اماهمه انديشه اش بر محورانديشه شمس مي چرخيد،وهر روز با شمس به سماعي عارفانه مي پرداخت.  چنين بود كه متشرعان خشك انديش و مدرسان دنيا دوست در مقابل او صف آرايي كردند،ومولوي از اين صف آرايي هاي بي خردانه رنج هايي عظيم در سينه دارد.                                             فصل هفتمچله به پايان آمده بود اما آثار آن بي پايان بود.مدرسه انتظار مولانا را ميكشيدفبابي تابي ميخواست با شمس آشنا شود،با آب پاره دوز و پنبه زني  كه ناشناخته در بازار قونيه مي زيست ،وكسي را با او آشنايي نبود.اما هيچ كدام به مدرسه ندفتند،بزرگان شهر،فقيهان،متشرعان آن هايي كه  پيش از اين به سهولت مواوي را مي ديدند.  از محل او،از مجلس او استفاده ها ميكردند ، به اميد ديدارش نشستند،از او نشاني نبود.به خانه اش شتافتند،او را با خود بيگانه يافتند،(خداوندگار) در عالمي برتر ،در وجدي گيراتر،در احساسي گرمتر،مي پريد واينان مي خواستند بال و پر او را بشكنند،همه مي دانستندكسي كه او را آتش زده،از حلقه درس و مدرسه جدا كرده،از منطق و عقل دور ساخته،جز شمس كسي نيست،باچنين باوري شايع كردند كه شمس ساحر است ومولانا جادو شده ،عقل از دست داده است.           يك روز وقتي مولانا از خواب بيدا شد دلشوره اي خوفناك وجودش را لرزاند،با حالتي اضطراب آلودبي آنكه به سوي حوض حياط برود،به حجره شمس شتافت شمس نبود به اتاقهاي ديگر رفت در راهرو و حياط به دنبال مولاي خود سرگردان شد...   صدا كرد،صدايش در فضاي تابخانه بي جواب ماند،ترسي آزار دهنده به جانش افتادمثل ديوانه ها اتاقها را مي پيمود،در حياط مدرسه تا دم درب خروجي دويد،بيرون

آمد.كوچه را با شتابي ترس آلود طي كرد.به خانه برگشت ،نمي دانست چه بكند.شمس رفته بود به ياد سخنان دوشين ،وچهره روشن اما پيچيده شمس افتاد وناگهان چيزي در دلش تركيد.چيزي در درونش منفجر شد.با فريادي ترسناك فرزندش ولد را صدا كرد،نه تنها كه ولد...تمامي اهل خانه بيدار شدند و به سوي او دويدند،چي شده پدر...؟اين هيجان ولد بود.                                                   -- خانه خراب شديم،مولايمان نيست،بي كس شديم،بي يار و ياور شديم،لباس بپوش به دنبالش برو،همه جاي شهر را بگرد،همه را خبر كن،در شهر جار بزن،اسب بردار و در بيابانها بگرد...                  چنين بود حال وروز (خداوندگار)در غيبت شمس...قونوي،چلبي،ولد وتك تك اعضاي خانواده اش مدام بر بالينش بودند،از او مراقبت ميكردند.اما او نه چيزي مي نوشيد نه  قادر به حركت بود.سر انجام تبش فروكش كرد.پلكهاي سنگينش سبك شد.چشم گشود وخود را در ميان دوستانش يافت،آنهايي كه شب و روز در كنارش بودند.نخستين كلماتي كه برلبان سوخته اش جاري شد،اين بود،مولاي من ديشب مهمان من بود.قول داد كه خواهد آمد براي من آبي بياوريد وضو بگيرم،نماز بگزارم،وخداي را شكر كنم.پيش از آنكه دوستان به حركت در بيايندچست وچالاك بلند شد،وضو گرفت و به نماز ايستاد. به زودي مولانا خود را ميان فقيهان تنها يافت ،حس ميكرد نه پدر ،نه خانواده،نه هيچ كس قادر نيست جاي شمس را پر كند،وقونيه نيز از حال و روز اوبه ترحم آمد.فصل هشتمخبر ها درباره نشاني هاي شمس ،ضدونقيض بود كه( خداوندگار) دچارغثيان روحي مي شد.واما حقيقت اينكه شمس رفته بود،چون قطره اي كه در آب فرو رود،اما شمس در چشم مولانا قطره نبود،دريايي بود كه در طرفة العيني ناپديد شده بود. يكي از

روزهاكه تعدادي از متشرعان ،(خداوندگار)را با حرفهاي بي ريشه عذاب مي دادندمردي غريب با پوششي درويشانه كه رازي بي پايان در چهره داشت ،به مجلس آمد،وكناري نشست،چنين مي نمود كه وصله تن مجلس نيست.متشرعان توجهي به او نكردند.(خداوندگار)رو به غريبه كرد وگفت:دوست من شما نيز حرفي بزنيد.ومرد غريبه با صدايي گيرا گفت:مرااز سخن قال بهره اي نيست چون سلطانم،از حال ميگويم... مولانا تكاني خورد،سلطان شماكيست؟... مردغريب چشمانش رادرچشمان مولوي دوخت وگفت:سلطان من شمس كبيراست.چنين حرفي لرزه اي برجان(خداوندگار)انداخت،اورابه وجدآورد،هيجاني شديددراوايجادكردپرسيد،كجابااوآشناشديد؟مردغريبه گفت:سالهابااودرغاربودم.دربازارپنبه زنان مدتي باهم بوديم،گردش روزگارمرابه غربت انداخت،باغرابان هم كاسه شدم،آمده ام ازاونشاني بگيرم. بعدازآنروزحال(خداوندگار)بهترشد،ديگرزندگانيش فغان بي انعكاس دركويري غيرمسكون نبود.زندگي مولانادوباره گرم شده بود،وانتظارمي كشيد،به يادش امدكه مردگفته بود،عطروجودمولايم راازدمشق مي شنوم،تمامي وجودش كوچه پس كوچه هاي دمشق شده بود.به زودي مرد غريبه را شناختند.كساني كه در بازار پنبه زنان ،قديمي بودند گفتند او الياس نام داردكه مدتي يار وهم كاسه شمس بوده وبا شمس روزگار مي گذرانده ، اما خانواده اي نداشته، او را تنها يار ومونس شمس به شمار آوردند.همچنين گفتند كه شمس علاقه اي بسيار به او داشته است.شبي از شبها،شبي بعدازيك وجد وسماع شيرين مولانا خوابي عجيب ديد.مردغريبه در بياباني بي انتها سرگردان شده است،به هر سونگاه ميكند،جز افقي بي پايان نمي بيند،تشنه و گرسنه در تكاپو است ،به يكباره به هوا پرواز كرد ودر فضاي لايتناهي به حركت در آمد،رفت ورفت وستاره تاباني شد،كه با سرعتي بي مانندميان ستارگان حركت مي كرد، ناگهان شهري كه شبيه دمشق بود زير پايش نمايان شد، پايين آمد وكوچه به كوچه گشت ، در حجره اي رازد وقتي در را گشود مجمعه اي

راديد كه مردي نوراني در ميانه بود ، دقت كرد واز فرط شوق بيدار شد مولاي خود را يافته بود.شمس در ميانه بود. در بامداد همان روز بود كه كاروان سالاري دق الباب كرد، وخبر خوش ديدار داد.كاروان سالار گفت:شمس را در دمشق در حجره اي ميان مردان شهر ملاقات كرده است.اين شيرين ترين خبري بود كه شوري در دل مولانا افكند.چنان منقلب شد كه تصميم گرفت تا دمشق پا برهنه بدود،اما تدبير بهتري انديشيد.فرزندش ولد را همراه هداياي توجه انگيز به كاروان سالار سپرد، اودر شعرونوشتارش از شمس خاضعانه خواست كه بازگردد.در مكتوب نوشت كه زندگي بدون او برايش بي ارزش است ودر همان بامداد بهاري پيك (خداوندگار)به سوي دمشق به پابوس شمس شتافت.فصل نهماز اين شب فراموش نشدني ، از اين شب شور انگيز بود كه حال(خداوندگار)خوب شد.بعد از آن در حالي كه هر لحظه در شوق ديدار مي سوخت ،با چهره اي بشاش با حاظران برخورد مي كرد.ودر تمامي مجالس از سمش سخن مي گفت.سخنان او را تك جمله هاي عميق و پر نكته او را زمزمه مي كردند.اگر وجد وسماعي بر پا مي شد اشعاري بود كه در فراق شمس در عظمت شمس ودر حال و هواي شمس به نوا در مي آمد.وشيفتگان مولانا بيشتر با انديشه او آشنا مي شدند شمس را مي شناختند و در ميافتند كه (خداوندگار)به مرد ، به ابر مردي عظيم دل باخته است. چنين بود كه تمامي مردم قونيه از دل و جان براي استقبال شمس آماده شدند.آخرين شب فراق بود.آخرين شبي كه( خداوندگار) بي وجود شمس سپري مي كرد.دلشدگان در مدرسه محل سكونت شمس

دور او را گرفته بودند.    مرد روشني ، مردي سوته دل از در وارد شد و فرياد بر آورد، مژدگاني دهيد كه شمس فردا خواهد آمد.سكوتي سنگين به فضاي خانه سايه انداخت كسي را ياراي حركت وحرف نبود و آن مرد چنين گفت:ديشب خواب ديدم كاروان شمس فردااز ره ميرسد،مولانا در چهره شفاف مردخيره شد.          به چشمان شعله ورش چشم دوخت و در يك لحظه بي پايان تمامي خانه فقان و فرياد شد.همه به پاخواستند.همه به رقص درآمدند.همه يكپارچه شور و سخن شدند.همه ذات عشق شدند،هنگامه اي بر پاشد آنچنان كه تابه  آن شب نظيرش را نديده بودند. سر انجام غافله شمس از راه رسيد.قونيه به حركت در آمد ،يكپارچه شور و عشق شد.ضربان قلبش بيشتر شد.به استقبال كاروان سالار عشق شتافت.(خداوندگار) سر از پا نمي شناخت،با وجد و سماع به استقبال شمس رفت ديگر شمس آن درويش يك لا قباي شولاي پوشي نبو كه در دكان متروكه اي در پس كوچه هاي بازار پنبه زنان خشتي زير سر مي نهاد  وشب را به روز مي آورد. شمس قلندري پر صولت،ابر انساني ملكوتي ، عارفي عظيم، انسان سالارس شوريده با انديشه اي بي پايان بود كه چون خورشيدي پر تلالو در آسمان قونيه مي درخشيد. شمس آمد همراه با كارواني بزرگ ،همراه ولد فرزند خداوندگار همه جا عود و اسپند مي سوزاندند، گلاب ميپاشيدندف نقل و نبات پخش مي كردند. ديدار اين در ابر مرد،ديدار در انسان نبود،ديدار دو ابر متلاطم بود.قتي مولانا در لحظه نخستين ديدار مولايش را در آغوش كشيد ، احساس كرد ،جانش پس از14ماه تب و تاب ، بعد از آن

همه بي قراري، آن همه شكنجه،آن همه رنج و عذاب مرگبار،آن همه در به دري ووحشت آرام گرفته است. آفتاب زندگاني اش دوباره طلوع كرده و او را از ظلمت و سكون رهانيده بود.          فصل دهممولانا دو فرزند داشت.سلطان ولد وعلاء الدين ،هيچ كس نمي دانست كه علاء الدين گوشه چشمي به كيميا خاتون دارد وحتي خود كيميا خاتون هم از اين موضوع بي خبر بود.روزي كه مولانا دريافت كه مي تواند مولايش را از تنهايي ستوه نجات دهد و در قونيه پاي بند كند،آرامش خيال يافت و سخنش شكوفاتر شد.هر روز مجالس وجد و سماع بر پامي كرد و با جذبه و شوق بسيار هو ميزد.و شعرش شيدايي تر ميشد.شمس نيز پر تحرك تر شد و چهره اش و حرف و حركاتش مطبوع تر و دلچسب تر شد.در اين دوران است كه او مردم آميز تر شده و مردم را با طيب خاطر پذيرفته وبا آنها بي خشم وخروش سخن گفته است. هر چه مقدمات اين وصلت مهيا تر مي شد علاء الدين برخورد غريبانه تري با شمس پيدا مي كرد.اما اين برخورد آنچنان محسوس نبود كه خانواده احساس كند.   آنگونه كه از نوشته هاي به جا مانده ي مولانا و سلطان ولد مشهود است اوضاع در حرم مولانا آنچنان بود كه همه در خدمت شمس بودند ومخالفت علاءالدين به چشم نميامدكيمياخاتون ومادرش نيزدرجهت آرزوهاي مولاناگام برمي داشتند،به چنين وصلتي تن در دادند،وبراي فراهم آوردن مقدمات كارتلاش كردند.خبراين رويدادنخستين باربه وسيله علاءالدين به بيرون درزكردوهموبودكه جسته وگريخته باب كينه تازه اي رانسبت به شمس گشود.فصل يازدهمپس ازوصلت وبعدازگذشت مدت زماني  روزي شمس بيمارشد،دربسترافتاد،(خداوندگار)دركناربالينش نشست

وبه  مداواي اوپرداخت.اما بيماري او جسمي نبود ،تب و تابش ريشه ي ديگري داشت و او قادر به بازگو كردنش نبود.حكيماني بر بالينش آمدند و معالجاتي كردند،اما هيچ كدام از اين افراد قادر به تشخيص اين بيماري نبودند. يك روز علاء الدين فرزند مولانا به عيادت شمس آمدو بيماري او را بدتر كرد.                                                                                                                  راستي چه اتفاقي افتاده بود؟؟؟ آيابيماري شمس باعلاء الدين ارتباط تنگاتنگ داشت؟  روزي ولد فرزند مولانا به نماز نيامده بود، او را هراسان ديد وپرسيد:چي شده پسرم...؟  امروز غايب بودي! كيميا...كيميا...بيمار شده مي روم كه حكيم بياورم، خوب مي شود پسرم.مولايمان هم بيمار بود مگر نمي داني...؟ اما بيماري كيميا طور ديگري است، ترسناك است و خداوندگار هراسان بر بالين كيميا شتافت.فصل دوازدهمكيميا خاتون ، زوجه شمس ، دختر خوانده (خداوندگار) دختر كراخاتون ، زوجه دوم مولانا را با تبي سوزان، تبي مرگبار به تاب خانه آوردند.تاب خانه محل زندگي شمس در مدخل مدرسه سلطان ولد، پدر بزرگ وار مولانا بود.سه روز پيش شمس در پي يك مشاجره سخت و قهر آميز به خاطر تأخير كيميا در بازگشت از باغ كه براي تفرج با عده اي از زنان رفته بود اورا بيمار كرده وبه بستر انداخته بود.  از زماني كه پير تبريز نسبت به علا ء الدين فرزند كوچك (خداوندگار) ظنين شد ، نسبت به غيبتهاي زوجه اش تنگ جوصله بود.  او وقتي با كيميا ازدواج كرد سالهايي دشوار با يك تنهايي كشنده دست به گريبان بود. همراهان در تب و تابند ، به هر كاري براي مداواي كيميا دست ميزنند.پاشويه ميكنند،شير گرم مي خورانند،نتيجه نمي بخشد.شمس مي آيد كنار كيميا،مي نشيند،او

را صدا مي زند،چشمان كيميا چرخي مي زند باز مي شود به چهره شمس خيره مي شود وچيزي بر زبانش مي آيد. چيزي كه مفهوم نمي شود.سه روز است او در تب مي سوزد.سه روز است چيزي نخورده است.حكيمان حرفهاي ضدونقيض زده اند.فصل سيزدهم شمس خود را در مرگ كيميا مقصرمي ديد و مي خواست از خوشتن خويش فرار كند.از طرفي ترك مولانا ويافتن انساني چنين عظيم ،چنين همدلي مگر آسان بود،مگر امكان داشت؟با اين حال او نيز انسان بود،پوست وگوشتي داشت ،خوني در رگهايش جاري بود،در اين يك هفته اي كه از مرگ كيميامي گذشت حس كردتوان ماندن ندارد،ديگر محيط برايش بيگانه شده بود.تنها به حيات انساني توجه داشت كه انديشه او شيوه ديدگاه وجان گداخته اش او را به عشقي مشتعل مبدل ساخته است ،چنانكه اگر با سوز جدايي همراه شود ،همه جا و همه كس و تمامي دلها را روشن خواهد كرد.ديد شوق وسوز ديرين را ندارد،ديد نيروي حيات در اودر حال فروكش كردن است،صلاح اين بود كه برود،ماندن جايز نبود.فصل چهاردهمنيمه هاي شب بود كه حس كردقادر به ماندن در آن ديار نيست،همه چيز وهمه كس در نظرش بيگانه مي آمد،تنها وجودبي قرار مولانا بود كه دلش را مي لرزاند.اندكي مردد ماند، ويكباره با عزمي محكم قد راست كرد،اندك ماحضري برداشت وراه افتاد.وقتي در را پشت سر خود بست وبيرون آمدهواي خنكي در فضا تاب مي خورد،بي آنكه به پشت سر توجه كند،آرام ،چون شبحي لرزان مي رفت.هر گامي كه بر مي داشت هزاران فرسنگ از آنجا دور مي شد،چنان بود كه انگار ازجهانبي به جهاني ديگرمي رفت.فصل پانزدهمدر عمق ضميرش

چيزي تاب ميخورد. به تلاطم مي آمد،از عشق سوزاني كه(خداوندگار) به او داشت آگاه بود،خود نيز چنين عشقي به مولانا داشت . امااودر بيابانهاي تتفتيده عشق بي كس بود .چنان بي كس كه در دشت شب زندگي ستاره اي هم به اوسوسونمي زد.از روزي هم كه شمس رفته بود صلاح الدين بيش از ياران ديگر مواظب خداوندگار بود ودرد ورنجي را كه مولانا از فراق شمس در روح وجان داشت حس مي كرد.بعضا وقتي (خداوندگار)را غمگين مي يافت،از حرفهايي كه شمس در غيبت او زده بود،واز قصه هايي كه نقل كرده بود،سخن مي گفت ومولايش رابه سر ذوق مي آورد.  طوري كه مولانا قامت راست مي كردوبه هيجان مي آمدوبر كلمات و موضوع همان قصه غزل مي ساخت.                                  (خداوندگار)در دمشق زيسته بود،گوشه گوشه اين شهررا مي شناخت ، اولين بار نيزشمس رادر ميان موج جمعيت در آنجا ديده بود.  بامدادان با قافله خود وبابار و بنه اي كه همراه داشت به سوي دمشق روان شد.فصل شانزدهمقافله سالار از سفر دمشق باز گشت واز شمس خبري نياورد ، حرفهاي ضدونقيض زد گفت:از حجره اي كه در دمشق در آن زندگي مي كرده رفته ناپديد شده مي گويند به حلب رفته است. براي خداوندگار اين سوال پيدا شد... نكند شمس ...نتوانست بيش از اين دوام بياورد، قافله سالار را مرخص كرد وبه ميانه آمد، آن شب نيز سماع صوفيانه بر گزار شد، صلاح الدين از حال زار او خبر داشت. در حالي كه آرام و خاموش اشك ميريخت مواظبش بود، بعد از سماع كنارش نشست و گفت : مولاي من اگر رخصت دهيد من شخصا به دمشق

مي روم وخبر درست مي آورم ،انگار دنيا رابه خداوندگار دادند،گل از گلش شكفت.وجودش از ته دل خنديد، باناله اي مستانه گفت:با هم مي رويم پس بلند شو بار سفر ببنديم.فصل هفدهمدراي پر طنين كاروان سكوت ممتدوتوهم انگيز شب را مي شكست و پيش مي رفت،(خداوندگار)لبريزازوجدونشاط شميم ياربه شهرنزديك مي شد.اوبعدازرسيدن به دمشق ،نخست به حجره تنگ تاريكي سر كشيد كه سلطان ولد ،فرزندش،مولايش را در آن جا يافته بود.اما اين بار در آنجا را بسته يافت.بهد همراه صلاح الدين قونوي به همه جا رفت اما از شمس نشاني نيافت.جست وجوي خداوندگار در دمشق و حلب ،پايان نداشت ، اگر چه او احساس مي كرد اين بارمولايش به سفر بي بازگشت رفته است ،اما لحظه اي آرام و قرار نداشت.     دمشق در بلندي هايش غار هاي زيادي دارد.مولانا در جست وجوي شمس به اتفاق همراهانش  بارها در اين غارها مي گذشت اما از گمشده اش اثري نمي يافت.فصل هجدهمشمس به سفري بي بازگشت رفته بود،وخداوندگاراگر  چه چندين سفردرجست وجوي اوبرآمد،دريغا كه هرگز اورا نيافت.                                                                                                   فصل نوزدهمبعد از غيبت شمس احوال خداوندگار چنين بود،وقتي به رقص وسماع بر مي خواست چنان در شور وهيجان در خويشتن بي خود ميشد كه حتي مطربان وقوالان وياران از دست اوبه جان مي آمدند.سماع مولانا از ظهر تا هنگام نماز مغرب ادامه پيدا كرده بود.فصل بيستمپيش ازظهورشمس تشكيلات عارفانه مولانا خليفه نداشت.مريدان اورااين فقيه ومدرس سخنورراكه ازكلامش شهدوشكرمي ريخت ازاين مدرسه به آن مدرسهوازاين مجلس به آن منبرمي بردندوعاشقانه ازكلام اوكسب فيض مي كردند.درآن روزگاران پرآشوب وفقرزده وبي ثبات كه فقيهان مجتهدان وصالحان دين وطريقت هركدام مريداني داشتندومرمي كه ازجنگ

وبيدادگري به جان مي آمدند به دوريكي ازاين بزرگان آمده ومسايل ديني خودرابااودرميان مي گذاشتند شمس نيزخليفه مولانا ومريدانش شدوخيلي هاازبزرگان فكروانديشه وشريعت وحتي بزرگان حكومت به ديدارش شتافتندتامعماي وجودش راكشف كنندوگرچه ازاين منبع فياض وانديشه عاشق كسب فيض ها كردند.ولي خيلي ازكساني كه به چنيين ذوق ومشربي غيرمتعارف باكينه مي نگريستند دركينه وعنادخودپابرجامانندندوچه بساكه مزاحمت هايي نيزبرمولاناي عاشق ايجادنمودند.تشكيلات عارفانه مولانا بعدازغيبت شمس مدت هابدون خليفه ماندامابه دنبال ماجراي بازارزركوبان كهدرآن صلاح الدين تمامي سرمايه خودراميان مردم قسمت كرده بود (خداوندگار)اورابه خلافت انتخاب كرد.مولانل صلاح الدين رابيش ازهركس به شمس نزديك ترميديد.درنظر(خداوندگار)صلاح الدين فريدون اين روستايي اميد ودوراز مدرسه اين زركوب پيروبي سوادبه تمامي وجود شمس را دراوتداعي مي كرد .گويي مي خواست بااين كارخودرا كه اينك به يك شمس واقعي تبديل شده بودازدردسرشيخي ومرادي برهاندوشمس كه اينك دروجودش تجلي يافته بودچنان شاهدي زندگي كند.بيشترين غزليات كتاب شمس كه سروپاشوروشوق وتمامي ناله وفرياداست دردوران خلافت صلاح الدين قونوي سروده شده وبه مارسيده شده استوخواننده دراين كتاب باانسان وارسته عاشقي مواجه ميشودكه درفراق معشوق ازغم جان مي نالدوبرتي رسيدن به ازهيچ مانعي نمي هراسد.كتاب غزليات شمس بالغ با46000 بيت غزل شورانگيزداردكهاززمان پيداش انسان تابه امروزچنين كتاب پرحجمي باچنين غزليات پرشوروخوش آهنگ وچنين اشعارپرطنيين عاشقانه اي سروده نشده است.دراين كتاب بزرگترين وهيجان بخش ترين وغم انگيزترين ناله هاي عشق فراهم آمده است به گونه اي كه باهيچ ناله ودردومويه اي هم خوني ندارد.حيلت رهاكن عاشقانه ديوانه شوديوانه شوواندردل آتش درآ پروانه شوپروانه شوهم خويش را بيگانه كن هم خانه راويرانه كن وانگه بياباعاشقان هم خانه شو هم خانه شواحمدافلاكي نوشته :درقريه (كامله)ازتوابع قونيه (ياغيبسان)و(لطيفه خاتون )كه

باكشاورزي وماهي گيري روزگار مي گذرانيم خداوند فرزندي به ايشان عنايت فرمود كه نام اورا (فريدون )نهادند.درپي دوران طفليت وكودكي وايام شباب زندگاني اجتماعيش را باكارگري دربازارزر كوبان قونيه آغاز كرد در همين ايام با سيدبرهان الدين محقق ترمذالدين آشنا شده حلقه ارارتش رابه گوش جان كشيد.پس ازاينكه به مغام جانشيني رسيد سيدبرهان الدين نايل آمد به زادگاهش مراجعت كرده با لطيفه خاتون كه هم عنان مادرش بودازدواج كردبارديگربه قونيه بازگشت.فريدون باگذشت زمان لياقت وكفايت خويش رادرمورد امور دنيا نيزنماياند.درقونيه داراي گارگاهي با شاگردان زياد شد همچنين خانه بزرگي نيز تهيه كرده ودربيرون شهرنيز باغي خريداري نمود كه محل تفرج خانواده ودوستانش بود.قصه دلدادگي صلاح الدين زركوب به مولانا ازروزي آغاز شد كه سيدبرهان الدين لالاي بزرگوار خداوندگار درباره عظمت جلال مولانا كلماتي مي فرمود.شمس چنان توجه مولانا را به خود جلب كرد كه شيخ صلاح الدين راپيش كشيد فرمود:توازمائي آن مائي جان مائي دست اورابگرفت وهمد خود ساخت وسپس وي رابرسروري ياران برگزيدوخليفه خودساخت وانيس مجلس انس گردانيد ودرجمع ياران گفت:آن سرخ قبائي كه چومه ياربرآمد امسال دراين خرقه زنگار برآمد آن ترك كه ان سال به يغماش بديدي آن است كه امسال عرب واربرآمدوقتي مريدان مي آمدند وقتي چشمان منتظر(خداوندگار)ازديدار شمس مايوس مي گشت جانش شعله ورمي شدكلمات جان مي گرفتندودرزبان اوبه جولان مي آمدند.هرروزمريدانش افزون تر ومجلس اوپررونق تروسودايي تربود.به بزرگان قونيه كه براي يافتن جواب به سوالهاي پيچيده خودبه نزد اومي امدند باحوصله پاسخ مي گفت وازآن ها به اندازه بضاعتش پذيرايي مي كرد.درخانه اوآمدوشدبسياربود.حتي درماندگان اديان وفرق ديگرنيزبه خانه اومي آمدندروي گشاده واخلاقي ملايم وخوش داشت  چنان بود كه درسوگاوتمامي

قونيه مويه كرده است.به خاطرمقابله بااين مخالفت ها مولانا نه تنها همان احترامي راكه به مولاي خودش شمس قايل بوددرمورد زركوب نيزبه جامي آورد. افزون تر ازاين درخلال بعضي صحبت ها چنين القا مي كرد كه طريقه اوطريقه عرفان اهل دفتر نيست چراكه اوبعدازديداشمس  علم اهل مدرسه راترك كرده بود ومعتقدبود براي ارشاد وتربيت ياران يك دل شفاف وزلال ويك لوح پاك ازقلبي كه الوده به سواد وحرف صوفيان دفتري باشد بيشتر شايسته اعتماداست.چه مي توان كرد وقتي جامعه اي پيچيده درلباس خرافات باشد انسان عظيمي چون مولوي چه رنج ها بايدكه ازاين متشرعان ببيند.با اين حال خيلي ازصوفيان سماع رابدعت نمي دانستند زيرا كه نه تنهامزاحم هيچ سنتي به نظرنمي رسيد بلكه پاره اي فوائدراهم دارابودبه همين خاطر سماع مولانا كه بدعث شمس بود رشد كرد.رشحاتي كه درجان مولانا دراين لحظه هاي هيجان مادي ولبريزي تراوش مي كرد همين غزل هاي نابي است كه مارابه ماوراي اين جهان مادي مي برد ماراسرشار از عشق وسبكباري مي كند مارادرسرزمين بهشتي طواف مي دهد بخوانيد:اي دل سوي دلدارشو اي يار سوي يارشو اي پاسبان بيدارشو خفته نشايدپاسبانفصل بيست ويكممولانا درمراسم ازدواج شادي وسرور بي حدنشان داد وچندين غزل شورانگيز نيزبه نظم آورد.بعدها نيز(خداوندگار) براي تهيه جهيزيه دختركوچك شيخ (هديه خاتون)هم كمك هاي بسياركرد.گفتيم ازطواف واكناف عالم وازبلاد دور ونزديك به ديدار مولانا مي آمدندواز محضر اوكسب فيض مي كردند اما (خداوندگار) ازچنين ديدار كنندگاني نوري مي جست خلاصه سفره خانه هم نداست وزيرا كه صلخ قبول نمي كردو مداحي كسي رانمي گفت وباتنگدستي زندگي مي كرد.البته شيخ مريداني درتبريز داشت كه اوراپدرمعنوي خودمي دانستند.شمس الدين وعلاء

الدين جويني وزيران سلطان آباقاي مغول مريدان شيخ بودند.سلطان آباقا درتبريز حكومت مي كرد وخودراسلطان روي زمين مي دانست .ازخواجه علاءالدين جويني كتاب باارزش تاريخي به يادگارمانده كه تاريخ جهان گشا ي عطاملك جويني ناميده شده است وازشوخ چشمي هاي روزگار اين كه هنوز سعدي زنده بوده خواجه شمس الدين گرفتار غضب مغولان شده وسرش رابربادداده.فصل بيست ودوممولانا ازبام تاشام پروبال مي زدتا به وجدوسماع شبانه درآيد ودركنارمريدان ودرحلقه آنان سرشار ازياد شمس لحظاتي رادروادي گمشده بي خويشتني سپري سازد وديگران بزرگان ديني قونيه به اين مجالس باتلخي وتنگ نظري مي نگريستند.ودرتعينات وبرتري جويي هاي اين جهان مادي اسيربودندازاين محافل شبانه پندارديگري داشتند ودربهترين تصوير مولانا راانساني مي پنداشتندكه اسيرجادوي شمس شده ودفتروكتاب رابه دورانداخته است.دردوران خلافت صلاح الدين زركوب قونوي مولانا يك پارچه شورسراسرالتهاب وتمامي عشق وحال بوددراين دوران آتش فراق شمس درتمامي دقايق خاصه لحظات وجدوسماع اورامي گداخت.ازنظرآنان درشهري كه صوفيان ديگر مجالس درس داشتند وبه مريدان علوم ديني درس مي دادند تسليم به يك شيخ عامي كه چيزي ازاسرار مشايخ قدما نمي داند نوعي سرشكستگي است.درطي ده سالي كه(647-657  )شيخ دركنارمولانا ارشاد ياران رابر عهده گرفت حال اين دو انسان چونان دو جان دريك بدن بودوآن آرامش نسبي كه مولانا بعدازآن طوفان فراق وبعدازپايان جستجوي بي امان شمس درصحبت زركوب قونيه پيداكرده بود توانست شيرين ترين شورانگيز ترين ودلنشين ترين غزل هاي عاشقانه خودرا بسرايد وكتابي عظيم به نام غزليات شمس ازخود به يادگار گذارد.(خداوندگار) بيش ازحدبه صلاح الدين عشق مي ورزيد. صلاح الدين براي او تجسم شمس بود.گويند. چندبار مخالفان اوتوطئه كردند تا صلاح الدين راازنظر مولانا بياندازند. به همين خاطر

مدام ازشمس مي گفتند وياداورا زنده مي كردند.گويند فاطمه خاتون ومادرش لطيفه خاتون زوجه صلاح الدين زركوب قونوي بعد ازده سال خلافت سرانجام دربستر بيماري افتاد وبيماري اودرست باسال 656 هجري قمري مصادف بود. كه سال فتح بغداد به دست مغولان بود.آري حكومت خاندان خلفاي غاصب عباسي درهمين سال منقرض شد.(خداوندگار) ازفرط اندوه سه روز به عيادت صلاح الدين نرفت ودرعوض اين نامه رابه نزد اوفرستاد:كه ((يادمي كنم خداونددل وخداوند اهل دل قطب الكوبين  صلاح الدين رامدالله ظله كه شكايت مي فرمود ازآن ماده كه درناخن هايش متمكن شده است.اي سرو روان بادخزانت مرساد اي چشم جهان چشم بزانت مرساد اي آن كه تو خان آسماني وزمين جزرحمت وجزراحت جانت مرسادصلاح الدين وصيت كرده بود جنازه اورانه بالحن مقربان ونواي نوحه گران بلكه بابانك دهل وطبل ونغمه رباب وني تاآخرين منزل هستي بدرقه كنند كه سلطان ولد اين  وصيت راچنين سروده است.شيخ فرموددرجنازه من                           دهل آريدوكوس بادف زنسوي كويم بريدرقص كنان                     خوش وشادان ومست ودست افشان به محرم 657 جنازه اورادر جوار سلطان العلماء بهاء ولد پدرمولانا به عظمت تمام همراه باآهنگ دف ودهل ورباب  به خاك سپردندو مولانا درعزاي خليفه محبوب خود مرثيه بل مرثيه اي جانسوزسرود:اي زهجرانت زمين وآسمان بگريسته دل ميان خون نشسته عقل وجان بگريسته چون به عالم نيست يك كس سركانت راعوض درعزاي تومكان ولامكان بگريسته    فصل بيست و سومپس ازمرگ صلاح الدين زركوب قونوي مولوي حس كرد زيراين طاق بلند مينايي خيليتنها شده است.زركوب قونوي براي ((خداوندگار)) عطردل آويز خاطره شمس بود. دركنج خلوت خانه اوبودكه جلال الدين با شمس به چله نشسته بود.مي توان گفت كه مرگ صلاح

الدين (خداوندگار) راناتوان كرد. سوگنامه هاي دردناكي كه اوسروده مويد وگواه اين مدعا است در اين سوگنامه ها اوراجان جاني خطاب كرد كه بي تن به گور مي رفت ومولانا تن اوبود. چراكه دردوران ده ساله خلافت زركوب شورانگيز ترين زندگاني مولانا بود.درشب هاي روشن وقتي مهتاب مي شد تنها ورازناك برسرگور مي شتافت ودرآن گورستان سرد بااو رازونياز مي كرد. حس مي كرد گور مي شكافد صلاح الدين شيفته وبي قرار بيرون مي ايد و(خداوندگار) دور ازچشم اين مردم حقير كه اورا رنج ها داده بودند بابي قراري مي كرد.مريدان خاصه حسام الدين اورا تنها نمي گذاشتند.حسام الدين چلبي ازجواني همراه (خداوندگار) ويكي ازاعضاء اربعه(چله) بود.حسام الدين چلبي برخلاف زركوب كه سواد نداشت نه تنها سواد كلاني داست بلكه خط وصداي خوش نيزداشتوبا ان كه خودرامريدمولانا ومنسوب به طريقه صو فيه بوددربين  فتوت داران قونيه تعداد زيادي ازهخيان وتربيت يافته گان پدرش اورا به چشم مرشد ومربي خويش مي نگريست حتي به صورتي كه انچه را در حق پدرش به جا مي اوردند درمورد وي نيز رعايت مي كردند.دراصل راه ورزش فتوت داران همانند كساني بودكه دباكثرشهرهاي ايران بعدازاسلام (عيار) خوانده مي شدند وهدف عمده خودرا كمك به نيازمندان وحمايت ازكساني كه خودراازعمده دفاع ازحق خويش برنمي امدند همچنين مهمان داري ازغريبان ودرماندگان راه كه درشهرهاي ايشان منزل وماوايي نداشتندقرارداده بودند.واوبعدازمرگ صلاح الدين قونوي گرچه نه رسما اما پنج سالي كه مولانا خليفه نداشت پنهان واشكار مسووليت اين مهم رابر عهده گرفت وانجام ميداد.وخيلي ازوقتها در صحن وفضاي همان مدرسه كه زندگاني دوساله شمس درتابخانه ان سپري شده بود مجالس وجد وسماع به ياد

شمس وصلاح الدين زركوب برگزار ميشد دراين دوران مولانا خليفه نداشت يعني رسما خليفه نداشت (657-662) وتمامي مسايل مريدان رابه كمك حسام الدين چلبي به انجام مي رساند ودر همين دوران بود كه يكي از عظيم ترين رنج هاي بشري به سراغش امدوبعداز گرفتارشدن دردرد والم فراق شمس درسوگ فرزند كهتر خود محمدعلاء الدين محمد ان هم در36 سالگي داغ دارشد مولانا چنان دراندوه اين مرگ نابهنگام متالم شد كه مدتي ازشهركوچ كرده وبه باغ حسام الدين رفت وحتي درمراسم عزاداري علاءالدين قدرت شركت نيافت.سرانجام حسام الدين چلبي درسال 662 يعني 10سال پاياني زندگاني پرحاصل مولانا رسما خليفه اوگشت وتقرير وتحرير كتاب عظيم(مثنوي معنوي) اغازگشت .شبي كه اين درخواست برزبان امد اتفاق شگفت انگيز افتاد كه حاضران را حيرت زده كرد وان اتفاق چنين بود. مولانا ازجيبش اشعاري رادر وزن وقافيه وسبك مثنوي بيرون اورد وخواند. واين اشعار مطالع كتاب مثنوي وشورانگيز ترين اشعار زبان فارسي به شمار مي رود.بشنوازني چون حكايت مي كند ازجدايي ها شكايت مي كندبايدگفته شود كه مثنوي معنوي بدون ترديد بزرگترين وجامع ترين اثرمنظوم عرفاني استكه به وسيله ابر مردي حكيم تقرير شده است . حكاياتي كه دراين كتاب امده كه بيشترينش از قران كتاب اسماني ما گرفته شده تراوشات ضمير انسان بسيار والا وبي خويشتن است كه به درجه معراج روح بلندش رسيده. روح بلندوجستجوگري كه دردورترين وعميق ترين انديسه هاي انساني نفوذكرده وراه حق وحقيقت رانمايان مي سازد.يك سال ازمرگ زركوب پيرمي گذرد هنوز مولانا درمجالس وجدوسماع شركت كرده وبه ياد دوخليفه خود شوريديگيهامي كند اما ارام ارام درمي يابد كه ديگرجسم خستهاوتوان اين همه شور وهيجان را

ندارد.دران سال هاي دور.دران سال هايي كه مشعل هاي بوي ناك دنيا راروشن مي كردند. سال هاي 50 مرز پيري بود...! به هنگامي كه ميان مريدان با دف ورباب طبالان واوازقوالان چرخ ميزد خستگي وجودش رادر مي كوفت نفسش مبريد عرق ازتنش مي جوشيد حس مي كرد ازشور جواني فاصله گرفته است.بگوييم كه براي انسان حساس وجدامانده ازحبيبي چون او خليفه نقش بزرگي داشت . خليفه اورا ازدردسر درماندگان مي رهانيد.درچنين احوالي بودكه حسان الدين چلبي كه ازسرحلقه ياران اووكاتب وجامع اشعاراونيز بود. نظم مثنوي را به شيوه الهي نامه ثنايي ومنطق الطير عطارازاوخواست. خدانوندگار به  ثنايي عشق مي ورزيد .دوسال بعدازاملا گلستان سعدي .دراين زمان گرچه حسام الدين شايدبه علت صغرسن خليفه مولوي نشده بوداما ازدل وجان املا مثنوي رابرعهده گرفت وبركتابت ان متعهد گشت . حال اودرمرز 54سالگي .حال عارفي است كه هرچه ازتعلقات وتعينات اين جهان خاكي وگذرگاه كوتاه. دروجودش مامن وماوايي داشته .ازخودتكانده واينك ني جاني خالي شده ايست كه شوروفريادش جزحكايت وشكايت لب دمساز نيست .حالا اين تموج روح بي قرار وپرتابش اوبود كه حكايت وشكايت جدايي راشره شره اززبان ني باز مي گفت وبدين گونه وبااين ني نامه رازناك كه تمامي شرح درد اشتياق بود نظم مثنوي اغازگشت.سخن گوينده همچنان كه درمثنوي امده واينك دردسترس ماست باچنان لطافت وشيريني وشگرفي عميق ادامي شدكه نفس ها رابندمي اورد... .!گوينده كه درتمامي لحظات گاه حتي وقت بيگاه مي شد باچنان شوروالتهابي سخن مي گفت كه همه رابه وجدمي اورد ... .گويا چند وقتي مي شدكه مولانا درمجلس وجدي شركت نكرده بود.طبالان مي زدند وني. ني شوريده نئي كه پنداري نواي سوناكش

ازپس نسيم مي امد جان ها را نوازش مي داد كه اواي طبالان وني نوازان رساترگشت وقوالان دسته جمعي خواندند:سينه خواهم شرحه شرحه ازفراق تابگويم راز درد و اشتياقچنان گويي تمامي وجودش مشتعل شده بود به چرخ درامده بود .سبكبار وبي خويشتن مي چرخيد چنان گردبادي كه مي چرخيد وبه اسمان مي رود .ديگرهمگان به هم اميخته بودند مستانه مي رقصيدند ونواي دلنشين وشورانگيز قوالان وني نوازان به نرمي ونفوذ ونشاء شراب دراجزاي وجودشان مي دويد.جمله معشوق است وعاشق پرده اي زنده معشوق است وعاشق مرده اي فصل بيست و چهارميك سال بعداز مرگ صلاح الدين زركوب املاي  مثنوي دربحرووزن منطق الطيرعطار نيشابوري بعدازتقرير (ني نامه) اغاز شده است. كتابي كه تاكنون نظير ان درقلمرو هيچ زبان وادبيات اسلامي ديده نشده است.مثنوي كتابي است كه وقتي انسان با هر اندوخته داشتي وهر غلبات عشقي غرق ان ميشودگرچه فهم اشارات وايهامات وقصدگوينده بدون احاطه برمعارف اسلامي وشناخت اصول وانديشه گوينده دشوار مي نمايد.مولوي درغزليات عاشقي است كه براي رسيدن به معشوق ولقاي رب وجدوسماع راوسيله وصل قرار داده است.وبه مامي گويد كه توفيق ادب را بايداز خدا جوئيم مولوي درغزليات عاشقي است كه براي رسيدن به معشوق ولقاي رب وجدوسماع راوسيله وصل قرار داده است.وبه مامي گويد كه توفيق ادب را بايداز خدا جوئيم واين بي ادبان هستندكه ازلطف پروردگار محرومند. وتوضيح ميدهدنه تنها بي ادب خودرا پيش همه بدمي كندبلكه اتش درهمه افاق ميزند.فصل بيست وپنجمبعدازتشكيل حكومت سلاطين تركمنان سلجوقي درايران كه با سلطنت طغرل اول (429 ه) اغازشده است درروم شرقي نيز تركمنان سلجوقي تشكيل حكومت داده اند(477 ه).اما دردوراني كه قلمرو سلجوقيان روم

روم مولاناي خردسال وپدرپراوازه اش (سلطان ولد) رادر اغوش  خود پناه ميداد قونيه تختگاه پادشاهان سلجوقي بودو علاءالدين كيقباد (618_ 634ه) بزرگترين پادشاه ادب دوست وهنرمند اين خاندان درروم شرقي سلطنت مي كرد .                                        به جانب روم شرقي مخصو صا قونيه روان ميگرديد چنين بود كه در عهد علاءالدين كيقباد نه تنها قونيه كه تمامي قلمرو سلجوقيان چونان يك جزيره ثبات به بيشترين حد اباداني وعظمت رسيد.اين پادشاه مدبر در اداره امور مملكت نيز مهارت فوقالعاداي داشت نه تنها با تدبير وقدرت بلند پروازيهاي سركردهاي مهلي ولايات را مهار كرد .بلكه با مهر و شفقتي كه داشت اطرافيان و امراي خود را مطيع ودست اموز محبت خود كرد . او نمونه كامل يك سلطان مستبد اما مصلح و عاقل و مدبر شرقي بود كه به بسط اباداني ورفاه مردم و نشر علوم و عدالت توجه خاص نشان ميداد .              تحت تاثير انديشه ها و اثر اما م محمد غزالي بود ودر عين حا ل مثل اودر بعضي مسائل ديني سختگير نبود . طراوت و تساهل تصوف را به انديشه اش راه داده بود با صوفيان و عارفان و مشايخ عرفان كه به قونيه مي امدند سلوك درويشانه داشت.او با قدرت يك پادشاه سلحشور و جنگنده با تدبير و عدالت يك سلطان عادل و هوشيار قلمرو خود را از فا جعه مغول نجات داداين سلطان خوارزمشاه كه علاقه ي مفرطي به اين مناطق داشت با اين شكست به سوي اذربايجان روان شد ومغولان را نيز به دنبال خود از قلمرو سلجوقيان دور كرد. با مرگ اين سلطا ن جسور وعادل وادب پرور ارامش وامنيت هم از

قلمرو سلجوقيان رخت بر بست. فرزندش غياث الدين كيخسرو ديوانه اي مستبد كه قادر به حفظ نظم نبود بر تخت نشست .پدرش اين اميران را با دستجات جنگاوراني كه همرا ه جلال الدين خوارزمشاه از جلوي لشكرجرار مغول گريخته بودند به داخل مرزهاي كشورش راه داده بود كه در بيرون مرزها موجب حرج ومرج ميشدند .از رابطه دوستانه اي هم  كه با پادشاهان مسيحي مجاور پيدا كرد سوءظن عناصر مذهبي و مسلمانان را برانگيخت و رعاياي مسلمانان را بر ان داشت كه شورش بزرگي بر عليه سلطان به راه اندازند و سلطان تنها با استفاده از چريك يا مزدور فرنگي اين شورش را در هم شكند .سلطان غياث الدين كيخسرو (ديوانه) بود كه به پيغام هاي توهين اميز خود خشم مغول را بر ضد خود و كشورش بر انگيخته بود كه با پرداخت خراجي سنگين و دادن قربانيان بسيار خاتمه يافت .اما اين پادشاه تنها در اداره مملكت بي عرضه و نالا يق نبود در اداره امور خانه و اهل و عيال نيز بي عرضه بود .سلطان مستبد در برا بر اين زن وزوجه محبوب ضعف بسيار داشت واين ملكه ابخاز نيز از اين ضعف او سوء استفاده مي كرد با مرگ اين سلطان بي كفايت و خود خواه كه از مملكت داري چيزي نميدانست قونيه و قلمرو سلجو قيان در اشوب وحرج و مرج فرو رفت .اما عزل الدين را جلا ل الدين قرا طا ي ارشاد مي كردوركن الدين را معين الدين پروانه كه چندين بار باسياست و تدبير اين اميران قونيه وقلمرو سلجوقيان ميان دو برادردست به دست گشت وسرانجام بعد از

مرگ قراطاي كه حامي عزل الدين بود اين پادشاه جوان باتحريك بدسگالان از انچه مصلحت حال وي بود منحرف شد و.با اعمالي كه از او سرزد مورد نفرت مردم قرار گرفت .قدرت واقعي در دست معين الدين پروانه بود .واين معين الدين بود كه سرنوشت قونيه و قلمرو سلجوقيان روم را رقم ميزد و حتي سرنوشت سلطان راتايين مينمود.سلطان نيز سودايي در سر داشت كه فرصت نيافت به انجام برساند. زيرا كه معين الدين پروانه  با سران كشوري هم دست شده و با تاييد و تصويب ايل خان مغول اباقا خان فرزند هللا كو خان در تبريز حكومت مي كرد سلطان را توقيف نموده و با اشاره اباقا خان سلطان را به قتل رساندند.بعد از ان پروانه مدت 12 سالي به قونيه حكم راند كه در همه ي اين سالها با اخلاص وارادت به مولانا عشق ميورزيد .معين الدين پروانه سرانجام به جهت توطعهي پنهاني كه با الملك الظاهر پادشاه مصر بر ضد مغول كرده بود به قتل رسيد كه نزديك 4 سالي از وفات مولانا مي گذشت.فصل بيست و ششمگفتيم كه مولانا اندكي بعد از اوج سالهاي سماع درعهد خلافت شيخ صلاح الدين كه مجالس شمس را در روح و جان خود زنده ميكرد به يك ارامش روحاني نياز داشت كه بتواند انديشه هاي اميرو فلسفي خود را منتشر سازد كه اين فرصت در عهد حسام الدين چلبي به وجود امد اينك تقرير و انشاء مثنوي اغاز شده است و خدا وندگار در مطلع مثنوي معنوي و در ني نامه شور انگيزي كه سروده خود را به (ني)  از خود خالي شده اي مانند

ميبيند كه نواي او جز شكايت شب حجران و حكايت معبود ومعشوق و روزگار وصل نيست .خداوند گار به هنگام تقرير قصه از قصه هاي مثنوي معنوي بيشتر به اقيانوسي مانند مي شد كه امواج رقصان ومصت و شيداي ان از كرانه ها و افق ها ناپيدا مي امدودلهاي سوخته وتفتيده مخاطبان را در خنكاي جانبخش خود زنده ميكرد .مخاطبان تشنه ي جاناي بودند كه هر چقدر از اين اقيانوس انديشه و اخلاق پندار گوارا مينوشيدند سير نمي شدند و براي ره يافتن به مجالس بعدي دقيقه شماري ميكردند حسام الدين چلبي سومين خليفه مولانا كه مثنوي معنوي به درخواست او تقرير ميشد در سال 660 كه اولين دفتر مثنوي به پايان امد در سوگ همسر خود كه علا قه سوزاني به او داشت داغدار شد.در اين اوقات مولانا نيز فرزند جوانش علاء الدين محمد را كه 36 سال بيشتر نداشت را در سال 624 ه ج از دست داد كه همين درد را هم حسام الدين چلبي داشت .سرانجام با با زگشت حسام الدين به مجمع ياران ادامه مجالس مثنوي معنوي را ازاغاز دفتر دومممكن ساخت باز گشت او به قول مولانا (مواج حقايق)موجب شادي و اسا يش خاطر مولانا و باعث خرسندي خاطر فوق العاده ياران شد ودر اين هنگام بود كه مولانا اورا به طور رسمي خليفه خويش كرد و او در سن 40 سالگي به خلا فت او گردن نهادند .مولانا در مقدمه دفتر دوم مثنوي معنوي چنين اغاز سخن كرده و حسا م الدين چلبي را با مهر و عطو فت قلبي نوا خته است .مدتي اين مثنوي تا خير

شد مهلتي بايست تا خون شير شد تا نزايد بخت تو فرزند نو خون نگردد شير شيرين خوش شنو چون ز دريا سوي ساحل باز گشت چنگ شعر مثنوي با ساز گشت بدين سان تقرير مثنوي دوباره اغاز شد وجانهاي بي قرار و شوريده كه 2 سالي دور از اين مجا لس لبريز از عرفان و اخلاق و فلسفه و اكنده از وقا يع شيرين و ناب حكمت الهي مانده بودند مراد خود را   باز يافتند و در امواج پيمان و رقصان ومتلاطم انديشه اين مراد عظيم (مولانا جلال الدين بلخي )يگانه تمامي ادوار تاريخ 7 شهر عشق را سير و سيا حت كرده در دنيايي به دور از كينه و دشمني و حسد زيستند .اين مجموعه كه بعدها كتاب((فيه ما فيه )) لقب گرفت بدون انكه نوشته مولانا باشد شامل اقوال واراء اصيل و واقعي اوست .تاريك ترين و وحشت ترين و خون بار ترين دوران تاريخ كه نه تنها فارسي زبانان بلكه شايد تمامي سرزمين هاي خاورميانه و اسياي مركزي بر اثر هجوم مرگبار اين قوم وحشي وخون خار و كافر قرار گرفته و ويران شده است.درچنين دوران وحشت باري است كه تفكر تابناك مولانا از شهر قونيه پرتو افشاني كرده و تمامي سرزمين ها ي فارسي زبهن ان دوران را تسخير نموده است.مجالس تقرير مثنوي معنوي تمام شدني نبود. به نظر مي رسيد كه اين مجالس تا پايان زندگاني مولانا ادامه خوهد يافت كه چنين هم شد.معمولايا باقي قصه مجلس پيشين تيرير مي شد يا حكايت تازه اي اغاز مي گرديد و ارام ارام پيش مي رفت.كاتبين كه سردسته انان حسام الدين

چلبي بود هر گامي كه از زبان مولوي بيرون مي امد مي نوشتند .واگر خلوت مناسبي پيش مي امد مولانا علاقه داشت كه ادبيات تقرير شده را ازصداي خويش حسام الدين شنيده وبعد تصحيح نمايد وبعدازاين كاربود كه كل قصه دردفتر ثبت مي گرديد .با اين حال كساني كه درباره زندگاني واثار مولانا چيزي نوشته اند هرگز اشاره اي به شيوه تقرير مثنوي نكرده اند معهذا سال ها بعداز دوران زندگاني مولانا يك دوستدار او دولتشاه سمرقندي تصويري ازشكل اين مجالس عرضه كرده كه معلوم نيست صححيح باشد. اومي گويد(درخانه مولانا ستوني بودكه چون او غرق بحر محبت شدي دست درآن ستون زدي وبه چرخ امدي واشعار پرشور گفتي ومردم ان اشعار را مي نوشتند ).دردقايق ولحظه هاي ناب ان مسائل اخلاقي وفلسفه بسياري بازگوشده وازانجايي كه اين كتاب بيشترقصص واحاديث قراني وحكيمي رابيان مي دارد وتغيير ان في البداهه انجام مي گيرد لذا نمي تواند با حركت وجذبه عاشقانه وجدوسماع صورت بگيرد.سيردر عميق ترين وغامض ترين مسائل روحي ونكات پرپيچ وخم وناپيداي قلب وجان زندگاني است.اماحال گوينده نيزدر چنين قابل توصيف نيست زيرا كه خود گوينده در دقايق حساس اين مجالس درنوعي خلسه وبي خودي سير مي كند وازكلام خود مست مي شودوگاه گاه نيزحس مي كند كه كلامش انعكاس لب دمساز است.تمامي قصص وحكايات پيچيده مثنوي لبريزاز شوق واميداست . مثنوي به اخرين دفتر خود رسيده اما ازمولوي هم جزپوست واستخواني باقي نمانده است .ملاقات هاي بي ثمر وخسته كننده اي كهاز طالبان علم وفقاهت ازگوشه وكنار خواستاران بودندپيرمرد را مي فرسود.ديدوبازديد رسمي با علماي شهر كه غفلت ازان مايه رنجش هابودحضوردراين ائين

گشايش مدارس خانقاه هاي شهرشركت درمراسم عبادت واحيانا نماز جنازه افزون براين ها مطالعه دائم در كتب فقه وحديث وكلام ورسيدگي به نيازحاجت مندان ونامه هايي كه براي حاجت مندان نصبت به گره گشايي زندگاني وكارانها به بزرگان مي نوشت وبعضا بحث وجدل بافقيهان وبلنداوازگان شعر ديگر فرصتي براي اسايش واستراحت كه چقدر هم دراين سنين كهولت به ان نياز داشت باقي نمي گذاشت.سرانجام زماني فرارسيدكه تكميل اخرين دفتر مثنوي هم برايش ناممكن شد.اودرسكوت مقدس به چه مي انديشيد؟سكوتي كه با خاموشي ابدي او چندروزي فاصله داشت... آيا به خانقاه ومدرسه حلال وحرام دنيا به فرزندان وبستگانش به كم وكيف زندگاني پرحاصلي كه از سرگذرانده بود يابه كوتاهي عمر وغم وحسرت ان...؟به ذوق وعشق مي انديشيد كه افتان وخيزان هستي گداخته اورابه ملاقات صانع مي برد وبا ان روح سترگ وبي قرار وبا جان تفتيده نادره خويش مي انديشيد كه ارام ارام ازجسم خسته وكالبد بيمارش جدامي شد وبه سوي هستي بي پايان درمي امد.همچنان تاپايان عمر كه بيش ازچند روز نبود همين غزل را دردقايق سخن دردورنج وتب املا مي كرد.اما عجيب بودكه تا احساس مي كرد اندكي ازسنگيني درد وتب كاسته ميشدياران را دلداري ميداد.اوباحوصله با شفقت باهركس وهرچيزي كه درپيرامون داشت اوبدون كوچكترين حسرت واه جدا مي شد.چقدرارامش خاطر يافت ووقتي ديد صاحب وامي وقتي به عيادت امدوحال مولايش را دريافت 50 درهم طلبش را ازمولانا بخشيد .همين جسم كه هنوز بارشته باريكي به روحش متصل بودهرروز به گودال مرگ نزديك ترمي شد وروح بزرگ او ان روح مشتعل ورازناك ان روح بي قرار باچه جدوشوقي اماده گسستن اين رشته باريك بودتابه

مبدا هستي به نيستان ازلي به جان جان ها متصل شود.بيماري ناگهاني مولوي قونيه را به قفاناورده بود در تمامي وجود دعاي سلامتي خوانده ميشد و او مولانا در كنار ياران و با تبي سوزان انتظار رسيدن ملك الموت را مي مشيد مدام چشمانش به در دوخته شده بود.اما او مدام ان ها را دلداري مداد. حال كه از ان خاموشي سنگين به در امده بود مردم به ديدارش مي امدند.ولادت در دنيايي كه شيرين ترو جذاب تر و دلپذير تر از اين دنياي پر قيل و قال پر كشمكش و لبريز از درد و رنج است.اما خود مي دانست به دنيايي كه جز جسم نزار او چون رشته باريكي بدان متصل بود هيچ گونه پيوستگي نداشت.احساس ميكرد هيچ گونه تعلقي به اين دنيا ندارد ودر شعري كه براي فرزندش خانده بود و او را به سوي بالين رهنمون شده بود در مصراعي گفته بود : در خواب دوش پيري در كوي عشق ديدم با سر اشارتي كرد كه عزم سوي ما كن لازم است بگوئيم (خداوندگار) چهره زرد و كم خون ام چشم هاي جذاب و كاونده داشت .بعد از عزيمت صدر الدين قونوي و مدتي بعد در لحظاتي كه از همه خداحافظي مي كرد و براي عبور از اين ورطه هولناك اماده ميشد وصيت كرد كه نماز جنازه اش را شيخ صدر الدين بخواندوبدين صورت يكبار ديگر بذر محبت را در اخرين لحظات عمرش در اين دنياي فاني پاشيد.بدين صورت باارامش باور نكردني در حالي كه مرگ را به شوق انتظار مي كشيد با ياران و مريدان خداحافظي كرد و از هر چيز

و هر كس كه پيرامونش بودند مي خوست جدا شوند كه كراخاتون نوحه ها سر ميداد و مي گفت اي نور عالم اي جان ادم اي سيد اين مارا به كه ميسپاري و به كجا ميروي.فصل بيست و هفتمغروب افتاب روز1شنبه پنجم جمادي الاخرسنه 672كه مصادف با ديماه بوده است شمس افتاب جلال وجمالش درمغرب عالم قدس غروب كرد كساني كه با نگراني درون خانه ياكوچه هاي  اطراف جوياي حالش بودنداز دريافت اين خبر مرگ بار فرياد وفغان برداشتند جامه ها چاك شدودران تنگ غروب ازدر وديوار شهر بانگ نوحه وخروش برخواست .اما گويا اين مرد خدا مولانا جلال الدين درتشيع جنازه خود شركت داشته وبه هنگام مرثيه ياران را دلداري ميداده است.2 سال قبل مرثيه مرگ وتشييع جنازه خودرا چه زيبا سروده وبه ياران واحيانا انهايي كه ازمرگ اوبه شيون فغان برمي خيزند گوش زد كرده است كه مرگ پايان حيات نيست بلكه اغاز زندگاني ديگري است. مردم داغديده كه توگويي درمرگ پدر يتيم شده اند هرگز ازناله ومويه باز نمي ايستادند .گرچه خداوندگار درتعليم وتدريس عرفاني خويش ودراشعار وغزل هايي كه سروده بود به يارانش خاطر نشان كرده بودكه مرگ نه تنها پايان بلكه نقطه اغاز حياتي تازه است.به هنگام وداع ابدي ازجمعيت فريادي هولنانك وپردرد فضاراانباشت وبدين سان ان جسم خسته وفرسوده را كه در طول 68سال زندگي چنان روح پرشور وبي قرارش به شعروموسيقيوني خالي شده اي مبدل شده بود به خاك سپردند.گويند ياران او ومردم قونيه مدت 40روز درمجالس ومراسم تعزيت برپامي داشتند وبزرگان ودوست دارانش به زيارت وتربت مقدسش حاضر مي شدند.زودترازهمه مظفرامير عالم كه سومين فرزند او ازكراخاتون

بود 4 سال بعد ازمرگ او وفات يافت معين الدين پروانه 3سال بعداز مرگ مولانا مورد سوء ظن وخشم مغولان واقع شدوبه نحواندوهباري كشته شد.كراخاتون كه هنگام مرگ شويش جامه ها چاك كرده بود درسال 691 به سوي معبود شتافت ودركنارشوهر محبوبش به خاك سپرده شدو دخترش ملكه خاتون 11 سال بعدازمادرش زنده ماند كه اونيز بعدازمرگ دركنارپدرومادرش ارميد وپسر ارشدش سلطان ولد درسن 89 سالگي دارفاني را وداع گفت.اميدان داريم كه ازانديشه هاي خالص ومواج اين عارف وسخنور همه دوران ها بي نصيب نمانند!سماع ارم جان زندگاني است كسي داندكه اوراجان جان است!!!

امام علي بن موسي الرضا

(عليه السلام)

محمد جواد معيني -  احمد ترابي

اگر از ديدگاه اهل سنت وكساني كه مساله امامت و ولايت را امري بشري به شمار مي آورند و براي امام امتيازات ويژه اي قائل نيستند به موضوع بنگريم ، علي بن موسي (ع) چون امامان ديگر عالمي فرهيخته و متضلّع، عارفي زاهد و متقي بوده است و در شناخت مسائل دين و انتخاب خط مشي سياسي و اجتماعي و آگاهي هاي شخصي خود متكي بوده است وبر اين اساس در برآورد شرايط و ضرورتها مصون از كاستي نبوده وعصمت نداشته است.خلاصه كتاب: تلخيص: سينا دهاقين بذرافشانشناسنامه كتاب    امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام)منادي توحيد و امامت    پژوهش گروه تاريخ اسلام    نگارش:محمد جواد معيني -  احمد ترابيشامل:    سفر تاريخي امام رضا (ع)از مدينه به مرو    عهدنامه ي ولايتعهدي             شهادت امام رضا (ع)    مشهد مقدس؛چاپ اول 1376    امام كدام لبه ي شمشير را ميپذيرد؟پيشنهاد واگذاري حكومت از سوي مامون ،شمشيري دو لبه بود كه مامون عليه امام بيرون كشيده بود .اگر امام مي پذيرفت،حرمت امام

شكسته ميشد و حكومت عباسيان وجاهت ومشروعيت مي يافت. و امام بدنام ميگشت. و اگر امام نمي پذيرفت، مامون به هدف خود نزديكتر ميشد و احساس موفقيت ميكرد. زيرا به هواداران خود ميتوانست بگويد من اعلام آمادگي براي واگذاري حكومت كردم ولي ايشان من را لايق دانستند.امام پيشنهاد حكومت را به شدت رد كرد و تا آنجا پيش رفت كه مامون افرادي را براي نصيحت و وساطت نزد امام فرستاد.روزي مامون به حضرت رضا (ع) گفت:« اي فرزند پيامبر خدا من به فضل ، زهد، پارسايي و عبادت تو آگاهم از اين رو تو را به خلافت سزاوارتر از خويش ميبينم. امام فرمود: من به بندگي خداوند بزرگ مفتخرم و اميدوارم با بي رغبتي نسبت به دنيا از آفات آن رهايي يابم و با پرهيز از محرمات الهي به رستگاري دست يافته با تواضع و فروتني به درجات بالايي نزد خداوند نايل آيم»اولين كسي كه در تاريخ اسلام ولايتعهدي را بدعت نهاد معاويه بن ابي سفيان بود. به گونه اي كه تعيين وليعهد تنها به خواست خليفه بستگي داشت.    طرح ولايتعهدي، دومين گام:مامون پس از احساس موفقيت در نخستين برنامه يعني امتناع قابل پيشبيني امام از پذيرفتن حكومت ،مصمم شد تا سناريوي سياسي خود را تا آخرين نقش دنبال كند.پاسخ امام به پيشنهاد ولايتعهدي نيز روشن ود ،زيرا كسي كه اصل حكومت را از دست مامون نميپذيرد چگونه ممكن است كه آلايش ولايتعهدي او را بر جانش همواركند!؟    اهداف مامون از تحميل ولايتعهدي:اصرار مامون به تحميل ولايتعهدي به امام خود نشان ميدهد كه او اهداف مهمي را از اين كار دنبال ميكرده است:1-    كاستن از

تضاد علويان با عباسيان2-    فرونشاندن نهضت ها 3-    نظرت بر امام و محدود ساختن آن حضرت4-    مخدوش ساختن قداست امام5-    مشروع جلوه دادن خلافت6-    يافتن پايگاه مردمي    امام ناگزير از انتخاب!اكنون امام ميان دو انتخاب قرار گرفته است. يا بايد طرح مامون را بپذيرد و يا با رد كردن پيشنهاد مامون رسما به مخالفت با وي بپردازد و به طور غير مستقيم با او اعلام جنگ كند.    انتخاب امام از ديدگاه عامهاگر از ديدگاه اهل سنت وكساني كه مساله امامت و ولايت را امري بشري به شمار مي آورند و براي امام امتيازات ويژه اي قائل نيستند به موضوع بنگريم ، علي بن موسي (ع) چون امامان ديگر عالمي فرهيخته و متضلّع، عارفي زاهد و متقي بوده است و در شناخت مسائل دين و انتخاب خط مشي سياسي و اجتماعي و آگاهي هاي شخصي خود متكي بوده است وبر اين اساس در برآورد شرايط و ضرورتها مصون از كاستي نبوده وعصمت نداشته است.حال اگر كسي بخواهد اظهار نظر بكند و بگويد علي بن موسي(ع) در آن شرايط تاريخي وظيفه داشت تا ولايتعهدي را بپذيرد يا نپذيرد. در اين اظهار نظر خواسته يا نا خواسته تحت تاثير باورهاي مذهبي و علاقه هاي سياسي و اجتماعي خود قرار خواهد داشت.به عنوان مثال اگر داور ، فردي انقلاب خواه باشد و همه مسائل را از ديدگاه سياسي و استكبار ستيزي بنگرد و در هر شرايط فرياد و مرگ و شهادت را مفدم بر سكوت و مماشات بداند، طبيعي است كه بر پايه اين باور ، پذيرش ولايتعهدي را نادرست بداند و رد آن را بر امام واجب شمارد.

زيرا در منطق چنين فردي اصولا واژه ي مصلحت ، تقيه و مماشات معنا ندارد.     انتخاب امام از منظر اماميهچنانچه موضوع تصميم و انتخاب امام از نظر عقايد شيعه مورد داوري قرار گيرد ، ملاك داوري متفاوت خواهد بود . زيرا در نگاه شيعه ، تصميم گيري امامان در مسائل عام و مهمي كه به امت اسلامي وانديشه ديني بازميگردد، تصميمي فردي و متكي به شناخت هاي بشري نيست ، بلكه امامان در اينگونه امور تابعد رهنمودهاي پيامبر (ص) مي باشند. در نگاه شيعه ي اماميه ، امام چه صلح نمايد و چه قيام كند چه تقيه كند و چه حبس و شكنجه را بپذيرد، چه به ولايتعهدي تن دهد و چه با نپذيرفتن آن به مرگ تهديد شود در هر حال بر اساس وظيفه عمل كرده است ،زيرا انتخاب او بر اساس ملاكهاي معمولي بشري صورت نگرفته تا با آن جرح و تعديل شود يا نقدو تحليل گردد.    مباني و خط ومشي سياسي امام(ع)قبل از بررسي نوع رويارويي علي بن موسي (ع) با پيشنهاد ولايتعهدي و فبل از هرگونه تجزيه و تحليل درباره ي تصميم امام ضروري است كه اصول تفكر سياسي آن حضرت را بشناسيم.زيرا اين شناخت در اين ميدان سخت راهگشاست. چه بسا ناآشنايان با مكتب ولايت وامامت در تجزيه و تحليل زندگي امامان خود را مواجه با مباني و خط مشي هاي ناهمگون بيابند. زيرا در نظر اين گروه اهتمام امام علي(ع) به مساله امامت و رهبري امت با صلح امام حسن(ع) و صلح آن حضرت با قيام امام حسين (ع) و قيام خونين آن گرامي با سكوت و نيايش

هاي امام سجاد (ع) و زندگي علمي امام باقر(ع)و امام صادق(ع) با زندان هاي طولاني امام موسي بن جعفر(ع) و سپس از آن حيات سياسي امام رضا(ع) ، هركدام رنگي ديگر و ملاكي ناهمگون دارد.!در حالي كه آشنايان با منطق اهل بيت و فلسفه سياسي آنان به روشني مي دانند كه اصول و مباني اهل بيت در زندگي سياسي آنان ،همگون و همسان بوده و كمترين تفاوت و تباني با هم نداشته است و تفاوت ها تماما به خط مشي ها بازميگردد و آنچه در تعيين خط مشي ها موثر بوده است ، نه تفاوت اصول و مباني بلكه تفاوت مقتضيات زمان و شرايط اجتماعي امامان بوده است.مراجعه به روايات و تعاليم معصومين (ع) آشكار ميسازد كه روح يگانه اي بر همه ي آنها حاكم ميباشد و اصول اعتقادي ،علمي،سياسي و اخلاقي آنان همسان است.    انكار رهبري غير ديني و سلطه هاي ظالمانهكفر ستيزي و مبارزه با ستمگران از بارزترين مشخصات زندگي امامان (ع) است. وهيچ يك از ايشان در اين دوميدان سست نيامده اند. بر خلاف دورماندگان از مكتب اهل بيت (ع)كه «اطاعت اولوالامر» را به معناي اطاعت از فرمانروايان و خلفا دانسته و آن راواجب شمرده اند ، امامان شيعه (ع) به دلايل قراني و روايي و عقلي اثبات كرده اند كه رهبري جامعه ي ايماني نبايد در اختيار ظالمان و مفسدان قرار گيرد. و هرگاه ظالمي فسادانگيز ، بر مومنان سلطه يافت ، اطاعت او واجب نيست. بلكه در حد امكان بايد با ظلم و فساد او مبارزه كرد.    مبارزه با ستمگران و ظالماندر زندگي امامان ، دو گونه مبارزه با ظلم

و مستكبران ديده ميشود:الف) مبارزه فرهنگي، عقيدتيب) مبارزه رويارو و مسلحانهمبارزه فرهنگي حركت عام و اكثر امامان بوده ،يعني امام را ه را از بيراهه آشكار ميسازد و به مخالفت با حكومت ظالمانه مردمان را ترغيب مي نمايد.    امام در برابر سختترين انتخابعلي بن موسي(ع) با داشتن چنان تعاليم و با اتكا به تاريخ نياكان ارجمند خويش كه ولايتعهدي را سبك و بي ارج مي داند در برابر سخت ترين انتخاب قرار گرفته است. ولي اگر نپذيرد چه ميشود؟! آيا او را خواهند كشت؟ شيعيان رانابود خواهند كرد؟!..براي خاندان پيامبر (ص) صلح كردن و پذيرش ولايتعهدي به مراتب سختتر از شهادت پذيري و زندانهاي طولاني است. ولي امام بايد به وظيفه ي الهي خود عمل كند و جام زهرآگين ولايتعهدي را سر بكشد. با اينكه يقين دارد بزودي وقبل از مامون از دنيا خواهد رفت.    اجلاس ولايتعهديلازم بود ولايتعهدي در اجلاسي ويژه به رسمي مطرح شود و ضمن آگاه شدن عموم طبقات از اين اقدام سياسي مراسم بيعت انجام گيرد. روز موعود فرا رسيد و دعوت شدگان با لباس هاي سبز رنگ و پرچم هاي در دست وارد تالار شدند.رياست اين اجلاس بر عهده ي « ثابت بن يحيي بن يار رازي» معروف به ابو عباد بود.    عهدنامه ي ولايتعهديمتن عهدنامه به گواهي و امضاي افرادي چون يحيي بن اكتم، عبدالله بن طاهر، حماد بن يغمان، فضل بن سهل و... ميباشد. «اربلي» در كتاب كشف الغمه نسخه كامل آن را آورده است.علي بن عيسي اربلي ميگويد: در سال 670ه.ق يكي از خادمان آستان قدس رضوي از مشهد به واسط آمد و عهدنامه اي را كه

دستخط شخص مامون بود همراه داشت. در ميان سطور و پشت عهدنامه نيز آثاري از دستخط مبارك امام رضا«ع» ديده ميشد.    نوشته منسوب به امام رضا(ع)در منابع تاريخي آمده است كه مامون از امام رضا(ع) خواست در تاييد عهدنامه چند سطري بنويسد و امام در پشت صفحه چنين مرقوم داشت:«بسم الله الرحمن الرحيم   سپاس خداي را كه آنچه بخواهد انجام دهد و كسي را ياراي چون و چرا در كار او نيست.نگاه خيانت را هرچند گذرا و سريع باشد ميداند و بر اسرار نهفته سينه ها آگاه است. درود بر پيامبر خدا خاتم الانبيا و بر خاندان پاكش باد. آنچه در ذيل مي آيد،سخنان من –علي بن موسي- است. فرمانرواي مومنان كه خداوند به صداقت و پايداري بر حق ياريش دهد وبراي حركت در راه رشد و رستگاري موفقش بدارد. حق مارا كه ديگران نشناختند به رسميت شناخت .رشته هاي خويشاوندي را (كه ميان علويان و عباسيان ) گسسته شده بود به هم پيوست وجانهاي بيمناك را آسودگي بخشيد. بلكه بدانها حيات بخشيد و نيازمندان را بي نياز ساخت و در اين كارها جوينده ي رضاي پروردگار جهانيان بوده و جز از اوپاداش نميخواست. بزودي خداوند جزاي شاكران را خواهد داد و اجر نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد...» (ادامه نوشته راميتوان در آيه 34 سوره اسرا و آيه 57 سوره انعام مشاهده نمود)    تحليلي بر عهدنامه ي ولايتعهديدر آن بخش از عهدنامه كه اظهارات شخص مامون است نكات ظريفي نهفته است كه فهرست گونه اشاره ميكنيم:1-    تاكيد مامون بر اميرالمومنين بودن خود2-    دريافت بيعت از مردم براي فرمانروايي خويش به بهانه ي دريافت بيعت براي

ولايتعهدي علي بن موسي(ع) . زيرا مينويسد؛ مردم نخست با اميرالمومنين-  مامون- بيعت كنند و سپس با امام رضا(ع)3-    او خلافت را در ادامه رسالت پيامبر مايه كمال دين معرفي ميكند و به خلافت خويش رنگ الهي و معنوي ميبخشد.4-    خليفه به عنوان فردي مومن ومطيع پروردگار معرفي شده.5-    طرح اطاعت خليفه از خدا مقدمه اي بر اطاعت مردم از خليفه.6-    مامون حتي ولايتعهدي را كاري الهي و مايه كمال و عزت دين ميشمارد.7-    مامون بر دوش كشيدن بار خلافت را مايه رنج و دشواري خويش مي داند.    حاشيه نويسي امام(ع) بر عهدنامهشايد ظاهر نوشته امام ، عاميان را به پذيرش ولايتعهدي و قبول جايگاه مامون متقاعد سازد، ولي اهل دقت و درايت با تامل در تعابير و حتي دعاها و توصيفات امام ، نظرگاههاي واقعي امام و منظور و هدف وي را به روشني درمي يابند.برخي از آن نكته ها عبارتند از:1-    خطبه ي آغازين نوشته امام و تعبيرهاي به كار رفته در آن حكايت از نوعي تهديد و نگراني و بي اعتمادي دارد.2-    هرچند امام درباره ي مامون تعبير اميرالمومنين را بهكار برده است ولي بايد توجه داشت كه اين تعبير در آن عصر تعبيري رايج بوده و اگر معناي لغوي آن در نظر گرفته شود ،بيان يك واقعيت است نه يك ارزش.زيرا مامون به هر حال چه به حق و چه به ناحق بر جامعه اسلامي فرمان ميراند.3-    امام دو جمله درباره ي مامون  دارد كه در ظاهر دعاست ولي از بي اعتمادي امام به صداقت و ارزشخواهي مامون حكايت دارد.4-    امام در جملات خود سخن از حق اهل بيت دارد ،حقي

كه هيچ يك از خلفا آن را به جا نياورده اند.5-    امام پيمان شكنان ولايتعهدي را حرمت شكنان حريم الهي معرفي مي كند در حالي كه ميدانست نخستين كسي كه پيمان ميشكند خود مامونئاست.    تدبير امام در برابر دسيسه هادرست است مامون عهدنامه مينويسد ،مجلس برپا ميكند ، به نام امام سكه ميزند و سراسر كشور پخش ميكند و.. ولي امام نيز برنامه هايي دارد كه نه تنها تحمل آنها براي مامون دشوار است بلكه تمام تلاشهاي او را در جهت عظمت اهل بيت و زبوني عباسيان هدايت ميكند.1-    تعاليم عمومي آن حضرت براي شيعيان و مرتبطان با اهل بيت (ع) در زمينه ي مسائل اعتقادي و سياسي.2-    تاييد شيوه ي زندگي سياسي و ديني امامان پيشين و استمرار آن.3-    روايت تاريخي امام در نيشابور كه مساله امامت و رهبري اهل بيت را شرط كلمه ي توحيد دانسته و در آشكارترين شكل مطرح كرده است.4-    خبر دادن از عمر كوتاه خود و اطمينان به بهره نگرفتن از ولايتعهدي .5-    برگذاري نماز عيد با شيوه و سنت پيغمبر و تاثير عميق آن بر مردم.6-    ارتباط با شيعيان و ارائه ي رهنمود هاي لازم به ايشان وافشاي چهره ي مامون براي آنان و...مجموعه ي اين تدابير سبب مي گرددد كه امام در ميان مردم شناخته شود و مامون از ترفند سياسي خود پشيمان شود و حتي براي از ميان بردن آن حضرت به پاخيزد.    مامون در گرداب دسيسه هاي خويش مردم با مشاهده ي مراتب معنوي و اخلاقي آن حضرت هرروز گرايش بيشتري به وي پيدا ميكردند. مقايسه ي علم، معنويت، اخلاق و فضائل امام با شخصيت

مامون و ويژگي هاي زندگي اشرافي و سلطنتي او در ذهن مردم ،دانشمندان وگروهي از كارگزاران اين باور را شكل داد كه امام از هرجهت براي خلافت برتر و شايسته تر است.از طرفي يكي از اهداف مامون به ركود نشاندن نهضت هاي علوي و ايجاد همسازي ميان علويان و عباسيان و پايان دادن به بحران هميشگي در جو سياسي و فرهنگي بود.    مامون و تغيير خط مشي سياسياكنون به جايي رسيده كه مامون خود را از تجديد نظر در شيوه ي سياسي خود ناگزير ميديد . آشوب ها و ناآرامي ها در گوشه وكنار وي را پريشان ميكرد . ناآرامي كه به خصوص در شهر بغداد بزرگ وجود داشت . پس تصميم به سفر از مرو به بغداد گرفت.مامون تصميم ميگيرد به بغداد سفر كند ولي با چه هديه و ارمغاني براي عباسيان ناراضي و خشمناك؟مامون اصولا به ترفند هاي سياسي بهاي زيادي ميداد حال بايد ديد چه سودايي در سر مي پروراند.    نخستين گام در سياست جديدفضل بن سهل وزير و فرمانده نيروهاي مسلح مامون نخستين قرباني سياست جديد مامون بود. مامون با صحنه سازي فضل بن سهل را كشت بلكه مرحمي باشد بر زخم هاي عباسيان . زيرا فضل بن سهل يكي از متهمان اصلي انتقال خلافت به علويان شناخته ميشد.     دومين گام در سياست جديدحذف فضل بن سهل براي عباسيان مايه اميد بود ولي كافي نبود . مشكل اصلي ولايتعهدي امام رضا(ع) بود. ولي چگونه ميتوان ايشان را از صحنه وجود كنار زد؟ آيا ميشود به اتهام خيانت امام را كشت يا همانند فضل بن سهل با يك صحنه سازي وي

را به شهادت رساند؟ كسي نميدانست مامون چه راهي را در نظر ميگيرد ولي مشخص است اهداف وي چيست؟1-    از ميان بردن امام براي پايان دادن به غائله ولايتعهدي 2-    دور نگه داشتن قتل از دامان مامون3-    استفاده سياسي جديد در حد امكان از رحلت آن امام ولي همه ي اينها مي بايست تا قبل از ورود مامون به بغداد صورت گرفته شود!    شهادت امام رضا(ع)مامون از مرو به سرخس و از سرخس به طوس مي آيد تا از آنجا عازم بغداد شود ، ولي در طوس در كنار قبر پدرش درنگ كرد.آيا براستي مامون آنقدر پدر دوست است كه در آن شرايط بحراني ،كنار قبر او اتراق كند يا مي خواهد از استخوانهاي پوسيده پدر قدرت طلبد و از نفسهاي پر بركت او پشتوانه معنوي جويدتا به بغداد رفته و آشوبها را بخواباند؟!وقتي موسي بن جعفر(ع)سپس از زندانهاي طولاني و شكنجه هاي مداوم در زندان به شهادت رسيد با اين حال هارون سعي كرد شهادت آن گرامي را مرگي طبيعي جلوه دهد! بديهي است كه مامون نيز از اين تلاش دريغ نكند.    مامون ،عامل اصلييكي از  قراين مهم اين حقيقت كه شهادت امام به دست مامون بوده اين است كه در همان روز شهادت ، مردم اجتماع كرده و همگان بر اين عقيده بودند كه خليفه حضرت را مسموم ساخته است.اهميت اين امر از آن روست كه مردم حاضر در محيط زندگي امام بيش از ديگران موقعيت و شرايط سياسي امام و مامون را درك مي كردند.شهادت امام به وسيله مامون مظلوميتي بود كه به تاريخ شيعه و اهل بيت افزوده شد.احمد بن موسي

برادر امام رضا (ع) با همراهي حدود سه هزار تن و به نقل ديگر ، 12هزار تن براي خونخواهي حضرت بغداد را  ترك كردند و در شيراز با فرماندار منتخب عباسي درگير و در همين جريان او و برادرش محمد عابد در آن ديار به شهادت رسيدند.    زمان شهادتسال 202 ه.ق و سال 203 ه.قالبته نظريه دوم نزد صاحبنظران مشهورتر است. برخي نويسندگان با توجه به تاريخ ضرب سكه هايي كه نام امام بر آنها نقش بسته ، شهادت را به سال 204 ه.ق دانسته اند.در تعيين روز شهادت آن حضرت اتفاق نظر نيست و نظريه هاي زير ديده ميشود:-    هفت روز مانده به پايان ماه رمضان-    23 ذي القعده-    آخرين روز ذي الحجه-    اول ماه صفر-    17 ماه صفر-    آخر ماه صفردر بيشتر نقل ها ، روز جمعه روز شهادت آن حضرت دانسته شده است.بنابراين مشهورترين و قوي ترين نظريه در تاريخ شهادت آن حضرت ، روز جمعه ، آخرين روز ماه صفر سال 203 ه.ق ميباشد و آن گرامي در هنگام شهادت پنجاه و پنج سال از عمر پر بركتش مي گذشته است.     مكان شهادت و مرقد امام رضا(ع)امام در شهر طوس به شهادت رسيد و چنان كه خود پيشبيني و سفارش كرده بود آن حضرت را در نقطه اي از سناباد كه بعدها «مشهد الرضا» نام گرفت ، به خاك سپردند. گويا چنين مفدر بود كه فرزندي از نسل پيامبر اكرم (ص) و امامي از ائمه اثني عشر «ع» در سرزميني دور از مدينه الرسول به شهادت رسد. تا مرقد نورانيش قلب ميليونها موحد دلباخته را متوجه كوثر زلال ولايت كند

و بارگاهش در سرزمين پهناور اهل محبت و ولايت ، مامن دلهاي رميده و آهوان پناهجويي باشد كه از صياد عصيان گريخته و به دامان ولي خدا پناهنده شده و خواهند شد.«سلام بر او آنگاه كه تولد يافت و آن زمان كه مظلومانه و دور از خاندان به شهادت رسيد و آن روز كه در اوج شكوه وعظمت ، گام بر صحنه رستاخيز گذارد و چون آفتاب جان شيعيانش را نور اميد بخشد»

عبور از طوفان

تأليف: كامران باقري-جواد محبوبي -مهدي كنعاني خلاصه كتاب: تلخيص: پويا پور اسحاق- مهدي قهرمان-مجيد نيازي: راهنماي كاربردي شركت هاي نوپا در ايران: مي خواهيم شركتي تاسيس كنيم چگونه شروع كنيم؟ اين قسمت در مورد شخص شماست. قبل از شروع هر كاري دقيقاً مشخص كنيد كه دنبال چه هستيد و انگيزه شما چيست.لحظه اي درنگ كنيد و به انگيزه ها و آرزوها يتان فكر كنيد. تاسيس يك شركت يا اداره يك پروژه مهم، احتمالاً تمام وقت و انرژي به اهداف و انتظارات خود فكر كنيد. كشف اهدافتان كار ساده اي نيست و وقت و بررسي زيادي را مي طلب ، اما كاري ارزشمند است. كاملا با خود صادق باشيد؛ چون ممكن است بعد از كلي تلاش و دردسر ، به چيزي كه مي خواستيد نرسيد و حسرت زمان ، فرصت و پول از دست رفته را بخوريد .اهداف شخصي روشن و دقيق باعث مي شود تا دست به كار احمقانه اي نزنيد، يا لااقل برخي از پي آمدها را در نظر داشته باشيد . تعيين اهداف مشخص و واقع گرايانه با شما اين امكان را مي دهد تا بتوانيد عملكرد خود را بررسي

كرده و به سرعت آن را با واقعيت ها بسنجيد . مطمئن باشيد اگر از همان اول انگيزه هاي خود را سروسامان دهيد ، قانع كردن ديگران كار سختي نخواهد بود.شركتي كوچك يا سازماني بزرگ؟اندازه شركت ، عامل مهمي است . مي خواهيد اندازه شركت ايده ال تان از امرزو تا پنج سال بعد، چقدر باشد؟اگر خيلي كوچك باشد ، احتمالا باثبات نخواهد بود ،زيرا مجبور مي شويد بر چند نفر يا يكي قرارداد يا محصول خاص تكيه كنيد. يك شركت كوچك شايد نتواند سهم خود راد از بازار به دست آورده و رقبا را دور نگه دارد. از سوي ديگر ، اگر شركت شما بزرگ باشد، ممكن است آنقدر دست و پاگير و ناكارآمد شود كه براي رشد به سرمايه ي بسيار زيادي نياز داشته باشد. بنابراين شايد براي گردآوري منابع مالي لازم ، مجبور شويد بخش عمده اي از سهام خود و در نتيجه كنترل شركت را واگذار كنيد. مديراناخيراً مشخص شده كه فهرست دقيقي از ويژگي هاي مديران موفق شركت هاي نوپا وجود نداشته و نمي تواند وجود داشته باشد . با اين حال بهتر است چند ويژگي مديران موفق رابا هم مرور كنيم    به قدري صبورند كه كار را از كوچك شروع كننداكثر كاراهي جديد، هر اندازه هم كه خوب برنامه ريزي شده باشند ، جنبه تجربي دارند . يك شروع كوچك ؛ به آنها اين فرصت را مي دهد تا كسب تجربه كرده و قبل از اينكه خود را در مسير اصلي كار بيندازند ،؛ به فرمول نانوشته آن حوزه پي ببرند . شروع كوچك به آنها امكان مي دهد

تا واكنش مشتريان را در قبال محصول ، قيمت و نحوه عرضه آن ، با گوشت و پوست و استخوان خود احساس كنند. بدترين شكست ها در مسير راه اندازي شركت هاي جديد ، نصيب كساني شده كه نخواسته اند كار را از كوچك شروع كنند.    آنها شجاعند كه مسير كلي را به يكباره تغيير دهندبسرعت پي مي برند كه چه زماني بايد مسير را تغيير دهند و در آن هنگام درنگ نمي كنند .آينده هيچ گاه طبق انتظارما پيش نمي رود . انتظارات مشتريان متغير است ،واكنش رقبا در قبال اقدامات ما غير قابل پيش بيني است و گاه يك مرتبه از جايي كه انتظار نمي رود، فرصت هاي جديد و بازارهاي نوظاهر مي شوند .بنابراين شركت هاي نوپاي لجباز ، اگر به نقشه هاي اوليه خود بچسبند يقينا به مشكل بر مي خورند . مديران موفق، آنقدر شجاعند كه ايجاد تغييرات و به نوعي بازي با سرنوشت خود و شركت شان را بپذيرند.    مي دانند چه طور معامله كنندآنها مي دانند كه چگونه يك معامله را نهايي كنند .وضعيت بازار هر قدر هم كه سخت باشد ؛آنها دقيقا مي دانند براي قطعي كردن يك معامله كجاها بايد كوتاه بيايند. در مقايسه با مديران شركت هاي جاافتاده ، اين مديران بايد بهتر با ريسك كنار آمد ه و زياد از كمبود اطلاعات نترسند. آنها بر خلاف مديران شركت هاي بزرگ ، بيشتر در شرايطي قرار مي گيرند كه بستن يك قرار داد ،حكم بقا يا ورشكستگي آنها را دارد. بنابراين رفتار آنها عملا راه رفتن بر لبه تيغ است و هر قرارداد مي تواند

تبعات عميقي بر آنها داشته باشد .    برخودشان مسلط اندآنها بدين وسيله مي توانند با سختي ها مبارزه كنند. تسلط اين گونه مديران بر خود حتي بيشتر از توانايي آنها در كنترل و مديريت محيط بيرون است. البته اين تسلط بر خويشتن ، قدرت كنترل محيط را نيز در پي دارد . آنها براي انجام كار انگيزه دروني قوي اي دارند. دقت كنيد كه اگر فردي براي انجام يك كار انگيزه زياد نداشته باشد ،هر لحظه امكان دارد آن را رها كند، اما اين افراد به علت انگيزه زياد ،؛تا زنده هستند به كار و فعاليت ادامه مي دهند. گرماي زمين و خورشيد را مقايسه كنيد؛ اگر خورشيد نباشد،زمين سرد خواهد شد؛ اما اگر زمين نباشد ، خورشيد همچنان گرم خواهد ماند.    خوش بين و ريسك پذير هستند آنها در برخورد با مشكل ،بدون مخدوش كردن ذهن خود مبارزه مي كنند تا آن را از ميان بردارند.حتي اگر مشكل بزرگ باشد با خود مي گويند: حالا كه نمي شود اين را حل كرد ، به كار ديگري مي پردازم و بعد به سراغش مي آيم.آنها مي توانند مخاطرات شكست را پذيرفته و تحمل كنند . خطر ، ممكن است مالي يا حيثيتي باشد . برخلاف مديران شركت هاي بزرگ و با سابقه كه صبر مي كنند تا اطلاعات بيشتر و مطمئن تري در مورد قرار داد ها به آنها بدهند ، مديران شركت هاي كوچك مجبورند سريع تصميم بگيرند و براي آنها كم تر مجالي براي صبر كردن و كسب اطلاعات بيشتر وجود دارد. در چنين مواردي خوش بيني و خطرپذيري واقعا راه گشا است.   

شكارچي فرصت ها هستندآنها مي توانند بين يك اتفاق بي خاصيت و انفاق ديگري كه در دل آن فرصت شكوفايي نهفته است ، تمايز قائل شده و دومي را شكار كنند. آنها اولويت ها را بدرستي تشخيص داده و خوب مي دانند چه كاري را چه موقع بايد انجام داد و حاضرند سر آن با ديگران مبارزه كنند. آنها آنقدر قوانين و محدوديت هاي دست و پاگير اداري را دور مي زنند تا به آنچه مي خواهند دست يابند. حتي آماده اند كه به قيمت شكار يك فرصت ناب، خود را در معرض رقابت با شركت هاي بزرگ ، قدرتمند و پولدار قرار دهند.    روي هدفشان تمركز دارندشب و روز فكرشان رسيدن به هدف است. دقت كنيد كه تمركز بر هدف ، براي خيلي ها سخت است. متاسفانه اغلب مردم به كاري كه مي كنند مي انديشند ، نه به هدف خود . اما مديران موفق دائما به فكر بهبود كارها و انجام كارهاي جديدند، از ساده ترين فعاليت هاي خانگي تا پيچيده ترين كارهاي شركتي ،آنها ديوانه پيشرفت دائمي اند . راه اندازي يك شركت هم آنها را راضي نمي كند. آنها همواره به دنبال پيشرفت هاي جديد هستند.    قدرت تحمل بالايي دارنداين قدرت تحمل از مسائل كاري شروع شده و يقينا به مسائل اجتماعي يا خانوادگي نيز كشيده خواهد شد. اين افراد معمولا ويژگي هاي شخصي ديگري هم در چنته دارند. مثلا قدرت مذاكره و چانه زني آنها بالاست ؛ تحصيلات و مهارت لازم براي انجام كارشان را دارند، مي توانند چشم انداز و روياهايشان ر به ديگرا ن(از جمله كاركنان و سرمايه

گذاران )بقبولانند. مي توانند به كاركنان انگيزه داده و در عين حال كارها را به آنها تفويض كنند و ...حالا درباره ويژگي هاي فوق و اين سوالا ت نيز كمي فكر كنيد: آيا حاضريد در صورت لزوم در مقابل رقباي قوي بايستيد؟آيا حاضريد از كوچك شروع كنيد و نحوه بازي را ياد گرفته و بعد با سرعت پيش برويد؟آيا آدمي هستيد كه تشخيص دهيد چه كاري لازم است و بعد آن را انجام دهيد ؟ اگر جواب شما به اين سوال مثبت است ؛ احتمالاً دست مايه خوبي براي موفقيت داريد.            جمع بندي:درست مثل تب!حالا  به نكته آخر اشاره مي كنم كه احتمالا مهم ترين و اصلي ترين عامل در موفقيت يا شكست شما خواهد بود :«عشق به كاري كه مي خواهيد شروع كنيد» در واقع همين عشق است كه باعث مي شود تا ساعات كار طولاني و نااميدي هاي گريز ناپذير ( كه هميشه  جزئي از ماهيت كار شركت هاي نوپاست) را تحمل كنيد. نمي دانم اين عشق ، مادرزادي  است يا بايد آن را آموخت ، اما هر چه هست شما بشدت به آن نياز داريد . اگر شما به كارتان عشق بورزيد ، هرروز تلاش خواهيد كرد كه آن را به بهترين شكل ممكن انجام دهيد و بزودي تمام ا اطرافيان ما هم اين عشق را از شما خواهند گرفت ، درست مثل تب!بهبود ايده هاي  خام جدا كردن ايده هاي «به درد بخور»اول از همه بايد بدانيد كه ايده هاي جديد ، هميشه يكسان نيستند. خيلي از ايده ها قبلا در جايي ديگر يا كشوري ديگر اجرا شده اند. ايده هاي

بسياري هم تغيير و بهبود كمي در محصولات فعلي به وجود مي آوردند. بعضي ايده ها هم قالب شكن هستند و مسير كار را كاملا متحول مي كنند. اين ايده هاي مختلف ، بسته به ماهيتشان رويكردهاي متفاوتي را مي طلبند . بنابراين اول بايد بدانيد كه ايده شما ز كدام نوع است. محصولات بسيار موفق، تقريباً همواره حاصل كنار هم قرار گرفتن ايده هاي خلاقانه افرادي با دانش ، تجربه و ديدگاه هاي مختلف است. بنابراين اگر شما به دنبال توسعه محصولي بسيار موفق هستيد، بايد تلاش كنيد حوزه تجربه و تخصص خود و تيم ايده پرداز خود را وسعت دهيد. اين كار از طريق مطالعه، تحقيقات و شبكه سازي امكان پذير است . بنابراين:•    در كنار مجلات تخصصي و فني كه مطالعه مي كنيد ، مجلات مالي ، اقتصادي و بازاريابي را هم مطالعه و مورد آنها تخقيق كنيد.•    با افرادي از حوزه هاي مختلف صحبت كنيد. در محيط هايي مثل دانشگاه ها ، اين كار مستلزم حضور در سميناراه و جلسات ديگر گروه ها است. در محيط هاي صنعتي ، همين كار از طريق مطالعه مجلات تخصصي تجاري صنايع مختلف ، حضور در كنفرانس هاي صنايتع مرتبط يا صحبت با متخصصاني كه كارشان با شما شباهت دارد، امكان پذيرا ست.•    فكر كنيد كه چطور سنت هاي قديمي را به چالش بكشيد . اينكه همواره يك كار به شكل خاصي انجام مي شده ، دليل نمي شود كه آن شيوه صحيح باشد .پذيرش ايده اهي جديد دشوار است ، اما تاريخ پر از افرادي است كه براي موفقيت مجبور بوده اند تا از

روال معمول فراتر رفته و سنت ها را به چالش بكشند.•    ببينيد در جاهاي ديگر چه مي كنند. آيا مي دانيد در شركت هاي الكترونيكي و كامپيوتري آمريكا چه مي گذرد كه سالهاي زيادي است پيشتاز صنعت تكنولوژي اطلاعات در دنيا بوده و منشاء ثروت هنگفتي هستند؟ اگر بدقت نگاه كنيد ، متوجه مي شويد كه از هر كدام از تجربيات جهاني مي توانيد ايده جديدي كسي كنيد و آن را در زمينه ي كاري خودتان به كار ببنديد. هر چند انجام اين پيشنهادها به خودي خود موفقيت شما ر تضمين نمي كنند ، ولي به شما كمك مي كنند تا از بين انبوه ايد هايي كه در ذهن داريد ، به درد بخورترين ها را شناسايي كرده و آنها را توسعه دهيد.گروهي و شاداب كار كنيدكار گروهي در شركت نوپاي شما اهميت زيادي دارد. بنابراين سعي كنيد از همين ابتدا كار گروهي را آغاز كنيد. خيلي ها معتقدند كه اختراعات بزرگ ، كار مخترعان منزوي ( و معمولا كمي ديوانه ) است كه همه كاررا خودشان انجام مي دهند . اما چنين داستان هايي نادر است و در حقيقت اكثر اختراعات بزرگ ، حاصل تلاش گروهي كساني است كه دانش خود را يك كاسه كرده اند. در صورت برنامه ريزي صحيح ، تيم شما بايد تجارب و مهارت هاي متنوعي داشته باشد تا شانس تكميل ايده خوبتان افزايش پيدا كند. همچنين يكي ديگر از دلايل اهميت كار گروهي اين است كه بار كاري و مسئوليت هاي مربوط را تقسيم مي كند و احساس هدف مشترك و دلگرمي در پي دارد. از همه مهمتر ،

كار در قالب يك تيم ، مي تواند روحيه بخش و برانگيزاننده باشد و توان تحمل سختي ها را افزايش دهد. هميشه مي توان موفقيت ها را با افرا تيم جشن گرفت.كار تيمي در چند زمينه به شما كمك مي كند:•    تخصص ها و مهارت هايي را كه نداريد به جمع شما مي افزايد.•    مشكلاتي را كه متوجه آنها نمي شويد ، به شما نشان مي دهد.•    ايده جديدي پيدا مي كنيد كه ممكن بود از نظرتان نهان بماند.•    مي توانيد چيزهايي بسازيد كه ساختن آنها به تنهايي براي شما ممكن نيست.•    نظرات مختلفي در مورد ايده خوب شما ارائه مي شود.بازار هدف را بشناسيد يكي از رايج ترين نقاط ضعف شركت هاي جديد ، اين است كه از بازار فروش خود اطلاع كافي ندارند . اگر اطلاع كاملي از خريداران اختمالي محصولاتتان و نيازاهي آنها نداشته باشيد، در ادامه كار با مشكلات جدي مواجه مي شويد و زماني هم كه كار تمام شد، ممكن است محصولتان براي هيچ كس جذاب نباشد و نيازهاي هيچ كسي را برآورده نسازد .اگر شما بازار هدف خود را نشناسيد، هيچ گاه محصول يا شركت موفقي نخواهيد داشت. مهم تر اينكه در كوتاه مدت ، اگر نتوانيد نشان دهيد كه بازار را مي شناسيد، دو ندانيد مشتريان چه مي خواهند و چرا شما بر رقبا غلبه خواهيد كرد، هيچ كس در شركت شما سرمايه گذاري نخواهد كرد. بنابراين ، تقاضاي بازار با موفقيت محصول گره خورده و شما بايد از همان ابتدا ، يعني زماني كه بر روي ايده هايتان كار مي كنيد ، به تقاضاي بازار فكر كنيد.

در اين زمينه توصيه مي كنم به نكات زير توجه كنيد:1.    بزرگي بازار چقدر است و تقسيم بندي آن چگونه است؟2.    مشتريان مورد نظر شما به دنبال چه كاربرد و كاركردي هستند؟3.    شما سعي داريد چه مشكلاتي را حل يا چه نيازهايي را برآورده كنيد؟4.    چگونه مي خواهيد با ديگر شركت ها رقابت كنيد؟شايد فكر مي كنيد كه اين سوالات مربوط به زمان بازاريابي است و در مراحل بعدي توسعه شركت خود بايد به تمام اين گونه سوالات كه از جنس بازار و محصول هستند، پاسخ دهيد .اما نمي توان در مرحله خلق و توسعه ايده از اين سوالات غفلت كرد ،زيرا در بهبود ايده اوليه نقشي حياتي ايفا مي كنند.نيازهاي مشتريان خود را شناسايي كنيدنيازهاي مشتريان بالقوه شما چقدر با ويژگي هاي محصولتان مطابقت دارد؟براي جواب دادن به اين سوال بايد همزمان كه روي ايد ه خود كار مي كنيد ،مراقب باشيد كه از بازار هدف يا خواست هاي مشتريانتان غفلت نكنيد. سعي كنيد علاوه بر شناخت اندازه و تقاضاي بالقوه بازارها ، نيازهاي مشتريان و چگونگي برآوردن آنها را به بهترين شكل ممكن ، بررسي كنيد.يك روش مناسب براي توجه به نيازهاي مشتريان اين است كه جدولي ساده با دو ستون بكشيد و در يك طرف آن ويژگي هاي محصولتان و در سوي ديگر ، نيازهاي مشتريان را تشريح كنيد. اكنون سعي كنيد مشخصه هاي اصلي محصول را با نيازهاي اصلي مشتري مطابقت داده و آنها را اولويت بندي كنيد . دو سوي جدول شما چقدر با يكديگر همخواني دارد؟آيا شما همه نيازهاي اصلي مشتريان را در نظر گرفته ايد و برآورده مي

كنيد؟آيا تاكيد شما بر مشخصه هايي است كه با نيازهاي مشتريان مطابقت دارد؟ اگر چنين نيست آنقدر ايده خود را اصلاح كنيد تا اين گونه شود! زيرا مسئله اي (نياز مشتري) كه به دنبال را ه حل مي گردد. خيلي بهتر از راه حلي (ايده شما) است كه به دنبال مسئله بگردد!آشنايي مختصر با تحليل بازاربسيار خوب ، از كجا مي توانيد درباره هدف و مشتريان بالقوه خود كسب اطلاع كنيد؟ اين كار تلاش جدي شما و گروه تان را مي طلبد. هر چند به دست آوردن اطلاعات مورد نياز در كشور ما خيلي مشكل است و حتي برخي مراجع قانوني هم نمي توانند اطلاعات به روز و جامعي در اختيارتان بگذارند ، اما  در صورت رجوع به منابع زير شايد بتوانيد بخشي از اطلاعات مورد نيازتان را به دست آوريد:•    آمارهاي دولتي و كتاب ها و آمارهاي مركز آمار ايران•    ادارات صتايع استان ها (در مورد طرح هاي صنعتي)•    دفاتر وزارت جهاد كشاورزي ( در مورد طرح هاي كشاورزي)•    شعب وزارت تعاون•    آمارگمركي•    اتاق هاي بازرگاني•    انجمن هاي صنفي و تخصصي•    نهادهاي صادركننده مجوز مثل وزارت صنايع و معادن ، سازمان محيط زيست و اداره ثبت مالكيت هاي صنعتي •    اطلاعات ، برشورها و گزارش هاي رقبا•    جست و جوي اينترنتي ، مجلات تخصصي و مقالات كاربردي كنفرانس ها تهيه برنامه برنامه ريزي كار جذابي نيست و هيچ كس واقعا از اين كار خوشش نمي آيد .اكنون كه مصمم هستيد شركت جديدتان را راه اندازي كنيد ، شايد بي قراري مي كنيد كه كارها را سريع تر به پيش ببريد ، به كارگاه يا

آزمايشگاه برويد؛ با مشتريان بالقوه صحبت كنيد و كمي بازاريابي كنيد ، به بانك ها يا سرمايه گذاراني كه مي شناسيد سر بزنيد،....صبر كنيد !هر چند ممكن است خسته كننده وبه نظر برسد، اما اكنون مهم ترين كار شما اين است كه با تيم خود گردهم آمده و يك يا چند روز ر اصرف برنامه ريزي موضوعات كليدي كنيد. يكي از مهمترين كارها ، تهيه يك برنامه كاري است. با اين كار مطمئن مي شويد كه تقسيم كارها به طور كامل صورت گرفته و هر كس به روشني مي داند كه چه بايد بكند.دقت كنيد كه گام هاي اساسي را در برنامه كاري خود شناسايي و با نوعي جدول زماني همراه كنيد ، گام هايي كه بتوانيد پيشرفت كار را براساس آنها بررسي كنيد. اين كار كمك مي كند تا از گام برداشتن در جهت صحيح و پيشرفت كافي مطمئن شويد. بدين منظور بايد مهم ترين حوزه هاي كاري آتي را پوشش دهيد از جمله:•    برنامه توسعه محصول (از جمله حمايت از آن در قالب حقوق مالكيت فكري)•    برنامه بازاريابي•    برنامه هاي توليد•    پول و سرمايه مورد نياز•    راه هاي مختلف تهيه پول و گام هاي اساسي براي تامين مالي•    برنامه هاي تيم سازي ، استخدام و تامين منابع•    جزئيات مالكيت ، سهام و نحوه تغيير آنها در مسير تامين مالي و استخدام هاي بيشتر•    شناسايي همكاران ، شركاء ، سرمايه گذاران و مشاوران اصلي و فرعياين برنامه را روي كاغذ بنويسيد و براي اجراي آن ، برنامه زماني تعيين كنيد . حتما در فواصل زماني منظم،پيشرفت خود را با برنامه مقايسه كنيد. وقتي پروژه

بر اسا س برنامه پيش نرفت ( كه معمولا اين اتفاق مي افتد) برنامه را پاره نكنيد، بلكه با كمك آن برنامه اي جديد بنويسيد. از خودتان بپرسيد كه چرا كارها مطابق برنامه پيش نرفت و براي اصلاح اين معضل چه مي توان كرد؟ بعد برنامه را بازنگري كرده و آنقدر اصلاحش كنيد كه جواب دهد. با پالايش برنامه هاي خود ، مي توانيد همگام با واقعيت ها پيش برويد. در غيراين صورت كارتان دچار  بي نظمي و انحراف شده و به راه هاي بن بست كشيده مي شويد و از همه بدتر اينكه وقت و پول خود و ديگران را به هدر مي دهد.نوشتن طرح تجارينوشتن=پخته شدن ايدهقبل از شروع نوشتن طرح تجاري ؛ اين سوال را  از خودتان بپرسيد:•    شركت ما دقيقاً مي خواهد چه كار كند؟•    ما چه تصوري از آينده شركت داريم؟•    چه هدف هايي داريم ، يا بايد داشته باشيم؟•    چگونه مي خواهيم به آنها برسيم؟•    زمان بندي ، بودجه و تيم اجرايي با چه برنامه اي تنظيم شده اند؟اگر جواب هايتان راضي كننده نيست يا فكر مي كنيد بايد شفاف تر شود ، اين قسمت را بدقت بخوانيد ، مطمئن باشيد با مرور پنج موردي كه در اين قسمت مطرح مي كنم ، نوشتن يك طرح تجاري براي شما آسان تر مي شود.2-1 چشم انداز«چشم انداز » يعني شما چه تصوري از آينده شركت خود داريد. وقتي چشم انداز خود را بيان مي كنيد به هيچ وجه دنبال ترسيم يك هدف دقيق و معلوم نباشيد، بلكه فضاي دور و هيجان انگيزي را توصيف كند  كه مي خواهيد به آن

سمت برويد. پس به سوال هاي زير توجه كنيد:•    ويژگي هاي يكي شركت خوب و تحسين برانگيز از نظر شما چيست؟•    مي خواهيد دركارتان چگونه نباشيد و چگونه باشيد؟•    چه وعده هايي به خود مي دهيد؟•    روياي انجام چه كارهايي داريد؟•    با انجام اين كار چه شوقي را در خودتان ارضا مي كنيد؟3-2 ماموريتچرا اين شركت را راه مي اندازيد؟ مي خواهيد به چه نيازي جواب دهيد و اساسا چرا بايد شركت شما وجود داشته باشد؟ جواب اين سوال ها ، گام اول در راه نوشتن شرح ماموريت شركت . شرح ماموريت نشاندهنده  تعهد و وفاداري شما به كار است. براي روشن شدن مطالب به پرسش هاي زير پاسخ دهيد:•    محصول يا خدمت شما واقعا چيست؟ چند ويژگي مهم آن را بنويسد.•    محصولتان چه خصوصيتي نبايد داشته باشد؟•    مشتري شما كيست؟•    مهمترين ويژگي هاي مشتري ايده آل شما چيست؟•    مي خواهيد مشتري شما چه كسي نباشد؟•    فعاليت شركت شما چيست و محيط كاري آن چگونه است؟•    چرا مشتريان كالا يا خدمات شما را مي خرند؟•    شركت شما متعهد شده براي مشتريانش چه كند؟3-3 اهدافهدف يعني يك نتيجه كالا معلوم و قابل اندازه گيري . با نوشتن اهداف معلوم مي شود كه شما با تاسيس شركت دقيقا دنبال چه هستيد .اهداف انواع مختلفي دارند و معمولا مي توان طيفي از آنها را همزمان در نظر گرفت. در خيلي از شركت ها  ، اهداف مالي و بازاريابي دو بخش اصلي را تشكيل مي دهند. اهداف شما ، هم بايد تمام ابعاد كارتان را پوشش دهد و هم بر چيزهاي مهم تر تاكيد بيشتري كند. براي مثال به

دسته بندي زير نگاه كنيد:اهداف مالي : رسيدن به مرز مشخصي از فروش در سال ، به دست آوردن n  ريال سود تا سه ماه آينده ، و...اهداف فروش و بازاريابي: گرفتن n درصد از سهم بازار محصول ، رساندن تعداد مشتري ها به n نفر در هفته ، افزايش بودجه تبليغات تا n ريال در سال ،و اهداف منابع انساني : رسيدن به افزايش n درصدي حقوق و مزاياي كاركنان در پايان سال ، كم كردن n درصد از اضافه كار كاركنان تا پايان سال و ....3-4 استراتژي هاچگونه مي خواهيد به اهدافتان برسيد؟ منظورم اين نيست كه كارهايتان را به تفصيل بيان كنيد ؛بلكه مي خواهم بگويم با بيان استراتژي ها مي توانيد جهت ، فلسفه ، معيارها و روش هاي راه اندازي و اداره شركت خود را تنظيم كنيد. در واقع استراتژي ها جواب اين سوال هستند كه چه چيزهايي مي تواند باعث موفقيت شما شود؟بايد استراتژي رابه زبان ساده بنويسيد طوري كه مشتريان ، پيمان كاران و حتي رقباي شما بتوانند براحتي آن را بفهمند ، توجه داشته باشيد كه تدوين يك استراتژي خوب ، كار خيلي سختي است . اين پرسش ها به مرتب كردن ذهن شما كمك مي كنند:•    چه عواملي بر پيشرفت شركت من تاثير مثبت دارند؟•    چگونه مي توانم آنها را تقويت كنم؟•    چه عواملي كارآمد نيستند ، يا تاثير منفي دارند؟•    چگونه بايد اين مشكلات را حل و فصل كرد؟3-5 برنامه ها براي رسيدن به اهداف دقيقا بايد چه كارهايي انجام دهيد؟ جواب شما دربرنامه هايتان نهفته است . در برنامه ريزي ، هميشه زمان بندي

و جدول هزينه ها همراه هم هستند . با اين كار شما مي فهميد كه پيش برد اهداف چه تاثيري بر جريان نقدينگي شركت دارد. اينكه ندانيد شركت چقدر پول دارد يا خواهد داشت ، مثل اين است كه اصلا سرمايه اي نداشته باشيد.براي نوشتن برنامه هاي شركت، يك جدول بكشيد . اول اهداف كلي را بنويسيد و آن را به اهداف كوچك تر تقسيم كنيد، سپس در ستون هاي مقابل هر هدف ، زمان و هزينه هاي لازم و مسئول پيگيري آن را يادداشت كنيد.باورهاي غلطاگر هر يك از تفكرات شيطاني زير به سراغتان آمد ،فورا  آن را دور بريزيد:•    يك طرح تجاري خوب حتما بايد طولاني باشد.•    براي نوشتن طرح نمي توانم از ديگران مشورت بگيرم.•    به اصلاحات و نظرات ديگران نيازي ندارم.•    نوشتن طرح وقت زيادي مي گيرد، بهتراست به جاي آن دل به دريا بزنيم و كار را شروع كنم.•    كاري كه مي خواهم شروع كنم، كوچك است و طرح نمي خواهد. طرح تجاري مال شركت هاي بزرك است.•    من كه مي دانم چه كار مي خواهم بكنم، پس نيازي به نوشتن طرح ندارم.•    من آنقدر پول دارم كه يك مشاور بگيرم تا اين برنامه را برايم بنويسد و خودم دنبال كارهاي ديگر بروم.از نمونه اوليه تا محصولمي توانيد دل بكنيد؟!فكر مي كنم منظورم از تفاوت يك نمونه اوليه با محصول نهايي مشخص شد . بگذاريد يك سوال جدي ديگر از شما بپرسم:آيا مي توانيد نمونه اوليه را به محصول نهايي تبديل كنيد؟ اگر شما عده اي مهندس هستيد ، بيشتر درباره اين سوال تامل كنيد.من پيشنهاد مي كنم«نمونه اوليه را

به يك شركت با تجربه بفروشيد»و با كالاي خود خداحافظي كنيد . شايد هنر و تخصص شما در همين كار است و از معدود افرادي هستيد كه مي توانيد نمونه اوليه محصولي جديد را بخوبي بسازنند، و اين نشان از خلاقيت و توانايي شما دارد. پس بهتر است بر روي اين توانايي خاص خود متمركز شويد. شايد بتوانيد ايده محصولات ديگري را هم در ذهن بپرورانيد  و نمونه هاي اوليه متنوعي بر اساس آنها آماده كنيد.البته اين كار براي شما كه به محصول اوليه همچون فرزندتان دل بسته ايد و با لحظه لحظه رشد و آماده شدنش پيوند خورده ايد خيلي سخت است . اما كم نيستند شركت هايي كه تنها كارشان پروراندن ايده ، ساخت نمونه اوليه و فروش آن به ديگر بنگاه ها ست. شايد فكر كنيد اگر خودتان محصول را توليد كنيد سود بيشتر ي خواهيد برد و شايد هم حق با شما باشد. اما قبلول كنيد كه رابطه شما هم در اين ميان بي تاثير نيست. اما نمونه اوليه مثل شما به آن وابسته نيست. بنابر اين كافيست با چند خريدار روبه رو شويد تا به قيمت واقعي آن پي ببريد . بهتر است به جاي آنكه زمان زيادي را صرف بازاريابي محصول نهايي كنيد ، ازهمين حالا وقت بگذاريد و براي فروش نمونه اوليه خود به دنبال يك شركت ، كارآفرين يا سرمايه گذار باشيد . شايد خيلي ها حاضر باشند بابت خريدش پول خوبي بدهند!خود را آماده كنيداگر راه خود را انتخاب كرده و جدا مي خواهيد خودتان نمونه اوليه را تا آخر كار و تبديل آن به محصول

نهايي پيش ببريد، پس خود را براي روبه رو شدن با سه گروه از مشكلات آماده كنيد:1.    مشكلات مربوط به توسعه محصول2.    مشكلات مربوط به توسعه بازار3.    مشكلات مربوط به مديريتاين مشكلات كه از اين پس به شرح تك تك انها مي پردازيم ، شما را به ميدان نبردي پر مخاطره مي كشانند. اما سلاح شما براي فائق آمدن بر آنها چيست؟ شما براي مقابله با اين مشكلات دو راه بيشتر نداريد: راه اول اينكه بر روي توانايي هاي خود حساب كنيد، و راه دوم بهره گرفتن از منابع و كمك هاي برون سازماني است. كدام را انتخاب مي كنيد؟مديريت كيفيتراز موفقيت شركتهابعد از راه اندازي يك شركت ، اولين چيزي كه ذهن شما را به خود مشغول مي كند اين است كه چگونه شركت خود را حفظ كرده و در بازار رقابت دوام بياوريد.ادامه حيات شركت به بزرگ ترين دلمشغولي شما تبديل شده و براي رسيدن به اين هدف به جست و جوي راهكارها ي ممكن خواهيد پرداخت . به نظر شما چه چيزي ادامه حيات شركتتان را تضمين مي كند؟ كاهش هزينه ها و قيمت ها؟ افزايش خدمات؟ رعايت استانداردها؟ ارائه محصولات مناسب و مطابق با نيازهاي مشتريان ؟ افزايش رضايت مشتريان؟ و يا در يك كلام ، افزايش كيفيت؟اگر دقيق تر به اين پرسش ها بينديشيد، مي بينيد راه حل آنها يك زنجيره به هم پيوسته از جواب ها است كه تحقيق هر كدام نتيجه و يا مقدمه ديگري است كيفيت چيزي نيست جز  رعايت الزامات و نيازهاي يك محصول يا خدمت كه از سوي مشتريان به ما منتقل مي شوند و

با تامين اين الزامات و نيازها است كه مي توانيد به رضايت مشتريان دست يابيد.راز موفقيت شركت شما در رعايت كيفيت است . من در اين فصل نكات مهمي را مطرح مي كنم كه با توجه به آنها مي توانيد به كيفيت مورد نياز خود و مشتريانتان دست پيدا كنيد.استانداردهاي كيفيتچگونه و با استفاده از چه ابزارهايي مي توانيم كيفيت محصولات و خدمات خود را تضمين كنيم و آيا نظام و قاعده اي براي اين كار وجود دارد؟ احتمالا همگي مي دانيد كه پاسخ اين سوال در استانداردهاي تضمين كيفيت نهفته است. سازمان بين المللي استاندارد براي پاسخ به اين نياز شركت ها ، استاندارهايي مختلفي را تعريف كرده است . استاندارد ايزو 9000 متداول ترين آنها است كه موج آن بسياري از سازمان ها و شركت ها ي ايراني را هم فراگرفته است . به جز اين استاندارد، استانداردهاي مفيد و مشهور ديگري هم وجود دارد كه مهمترين آنها عبارتنداز: •    استاندارد ايزو14000:استاندارد تضمين كيفيت محيط زيست•    استاندارد ايزو 16949 : استاندارد تضمين كيفيت صنايع خودروسازي•    استاندارد ايزو 17799: استاندارد مديريت امنيت اطلاعات •    استاندارد اوسس18000: مديريت ايمني و بهداشت محيط كاردقت كنيد كه استانداردهاي ايزو با استانداردهاي كيفيت محصول متفاوتند. متاسفانه هنوز بسياري از مردم و حتي مديران شركت هاي ما اين دو نوع استاندارد را با هم اشتباه مي گيرند.و مثلا گواهي استاندارد ايزو 9000 را نشاني از كيفيت محصولات مي دانندتفاوت استانداردهاي «تضمين كيفيت» با استانداردهاي «كيفيت محصول » به نوع نگاه ما به كيفيت از ديدگاه كل شركت و محصول مربوط مي شود . استانداردهاي محصول معمولا حداقل مشخصه اي

فني لازم برا ي كيفيت محصول را بيان مي كنند. اما استانداردها ي تضمين كيفيت ، حداقل الزامات كيفي لازم در همه ابعاد شركت وفرايندهاي آن را نشان مي دهند. براي مثال استاندارد محصول مشخص مي كند كه محصول ما از نظر استحكام ، دوام ، ابعاد ، اندازه ، و غيره بايد چه مشخصات و ويژگي هايي را رعايت كند تا خداقل كيفيت قابل قبول را داشته باشد ؛ اما استانداردهاي تضمين كيفيت هيچ گونه مشخصات خاصي را براي محصول بيان نمي كنند بلكه صرفا تاكيد مي كنند كه  عوامل تاثير گذار بر كيفيت بايد از طريق فرايند هاي مختلف ( مثل توليد ، طراحي ، خريد، فروش و غيره ) كنترل شوند.                         مجيد نيازي     مديريت پروژهمقدمه: پروژه هاي مرگ يا زندگيشايد شما هم مثل خيلي از شركت هاي كوچك كارتان را با يكي يا دو پروژه كوچك شروع كرده باشيد تا كه دستتان باز شود و بتوانيد پروژه هاي بزرگ تر بعدي را بگيريد. در اين صورت نخستين پروژه ها براي شما حكم مرگ و زندگي دارد، شكست يا موفقيت اولين پروژه هاي شما شكست يا موفقيت كل شركت را رغم مي زند. اين ريسكي است كه تقريباً همه شركت هاي اروپا به استقبالش مي روند و چاره اي هم جز اين ندارند.تا اينجا كار بين شما و ديگراني كه شركتي راه انداخته اند شباهت زيادي وجود دارد اما فرق اصلي وقتي شروع مي شود كه شما يكي از دو راه زير را انتخاب كنيد:1- مثل خيلي ها كه  برخوردي * با موضوع كنترل پروژه دارند رفتار كنيد و كار خود را با

نظارت مداوم و اعمال فشار بر كاركنان براي انجام كارها در زمانهاي مقرر پيش ببريد.2- يا با درك اهميت علم مديريت پروژه آنرا بصورت عملي در دستور كار خود قرار داده و نتايج به مراتب بهتري بگيريد.اين فصل كتاب را با هدف توضيح اهميت مديريت صحيح پروژه و روشها و ابزارهاي آن تهيه كرده ام. اگر چه خواندن اين فصل را به يك متخصص تمام عيار كنترل پروژه تبديل نمي كند اما به شما امكان مي دهد تا با شناخت اين حوزه بتوانيد به بهترين شكل * متخصصان مربوط در راه تحقق اهدافتان استفاده كنيد. براي اينكه اين فصل را با دقت هر چه بيشتر بخوانيد بهتر است توجه را به يك نكته مهم ديگر جلب كنم.همانطور كه مي دانيد از بزرگترين معضلات شركت هاي  *   تأمين منابع مالي لازم براي اجراي پروژه هايشان است، در اين شركت ها پروژه هاي جديد وقتي اجرا مي شوند كه پروژه هاي قبلي پايان يافته و سرمايه گذاري انجام شده در آنها برگشته باشد. بنابراين در چنين شرايطي انجام پروژه ها مطابق برنامه و سرعت در به ثمر رساندن آنها بسيار مهم است. به بياني ديگر به دليل پائين بودن حجم سرمايه در روش و تجهيزات و امكانات اين شركت ها معمولاً انج=ام چندين پروژه بطور همزمان امكان پذير نيست و تأخير در انجام پروژه هاي جاري شركت، علاوه بر تحميل هزينه هاي اضافي پرداختن به پروژه هاي جديد را هم ناممكن مي سازد. اين مسئله براي خيلي از شركت هاي * به معني شكست است! لذا از سوي ديگر اجراي به موقع     پروژه ها مي تواند باعث

ايجاد سابقه مناسب جهت ورود به بازارهاي جديد شود وجود اين مسائل حاكي از اين واقعيت است كه شركت بر طبق برنامه در اين شركت ها بسيار مهم و سرنوشت ساز مي باشد و اين مهم از طريق مديريت علمي پروژه و استفاده از روش ها و ابزارهاي نوين در اين زمينه امكان پذير نيست.1- چك ليست ارزيابي وضعيت مديريت پروژهچنانچه كارهايتان را در قالب پروژه انجام مي دهيد حتي اين سؤال برايتان مطرح مي شود كه وضعيت مديريت پروژه در شركت شما چگونه است. به شما توصيه مي كنم اين سؤال را جدّي بگيريد و به دنبال پاسخ مناسب آن باشيد. به اين منظور كافي است چك ليست زير را تكميل كنيد.رديف    موضوع    بله    نمي دانم    خير1-    مي توانم تمامي پروژه هاي حوزه مسئوليتم را به خوبي شناسايي كرده و نامگذاري كنم.            2-     تمامي پروژه هاي خود را اولويت بندي مناسبي كرده ام.            3-     تمامي پروژه ها داراي زمانبندي مناسب و ثبت شده هستند.            4-    تمامي پروژه ها داراي بودجه تأييد شده و منابع كافي براي اتمام كار هستند.            پس از مطالعه و تكميل اين چك ليست، براي پاسخ هاي (خير يا نمي دانم امتياز صفر) و براي پاسخ هاي (بلي امتياز يك) در نظر بگيريد. بعد امتياز خودتان را محاسبه كرده و با حالت هاي زير مقايسه كنيد:- اگر مجموع امتيازهاي شما بين 13 تا 15 است، وضع شما در زمينه مديريت پروژه «خيلي خوب» است.-  چنانچه امتيازي بين 9 تا 12 داشتيد شركت شما جايگاه نسبتاً مطلوبي دارد.- اگر امتياز شما كمتر

از 9 باشد بايد نگران شويد و به سرعت جهت فراگيري فنون مديريت پروژه و گسترش آن در شركتتان اقدام كنيد.2- انتخاب پروژهاولين قدم در راه موفقيت انتخاب مناسب است، بعضي از پروژه ها اساساً نبايد آغاز شوند اين گونه پروژه ها يا در اولويت نيستند يا انجام آنها هزينه هاي نامعقول و اثرات جانبي بدي بر شركت تحميل مي كند. معمولاً تصميم گيري در مورد انتخاب بهترين گزينه به سه عامل بستگي دارد:1- جمع آوري و تحليل صحيح اطلاعات.2- انتخاب شاخص هاي بررسي در پروژه هاي مختلف.3- وزن دهي مناسب به شاخص ها بر مبناي اولويت هاي شركت.بعد از بررسي عوامل مؤثر در انتخاب پروژه نوبت قدم هاي اجرايي اولويت بندي پروژه ها مي رسد:- قدم اول: تهيه فهرستي از ايده ها به همراه اهداف و نتايج هر يك،- قدم دوم: تعيين مجال اجرا يا به تعويق انداختن پروژه ها،- قدم سوم: تخمين حدودي هزينه پروژه ها،- قدم چهارم: انجام كارشناسي اوليه در خصوص امكان پذيري انجام پروژه،- قدم پنجم: تعيين ميزان مخاطرات و ريسك پروژه ها،- قدم ششم: حذف پروژه هاي نشدني يا با مخاطرات بالا،- قدم هفتم: تهيه فهرستي از ملاك هاي ارزيابي همراه با وزن هر يك،- قدم هشتم: اولويت بندي پروژه هاي حذف نشده بر اساس ملاك هاي تعيين شده در قدم 7 و انتخاب بهترين پروژه،با توجه به اين مطالب، تعيين اولويت هاي شركت مهمترين قدم در انتخاب يك پروژه است. لغزشي كه معمولاً در هنگام اولويت دهي به پروژه ها پيش مي آيد، توجه به «پروژه هاي نور چشمي» است. بعضي افراد به خاطر تمايل دروني كه به

انجام بعضي پروژه ها دارند به آنها امتياز بالاتري مي دهند، بدون اينكه توجه كنند اين پروژه ها تا چه حد در مسير اهداف شركت قرار دارد و سود و زيان آنها چيست.3- تعيين اهدافاهداف، به نتايج دلخواه فرد يا شركت گفته مي شود در واقع اهداف مواردي هستند كه صاحبان پروژه ها مايلند در پايان كار به آن دست يابند. توصيه مي كنم در تعيين اهداف پروژه هاي حوزه به اين نكات زير توجه كنيد:- در تعيين اهداف منافع تمامي افراد درگير پروژه را در نظر بگيريد.- اهداف بايد ملموس و قابل اندازه گيري باشند.- اهداف را بايد با كمك تمامي افراد  درگير در پروژه و پيش از شروع مراحل اصلي پروژه تعيين كنيد.- خودتان را فريب ندهيد و اهداف را منطبق با واقعيت هاي موجود تعيين كنيد.- در تعيين اهداف پروژه به سياست هاي كلي و استراتژي بلند مدت شركت و همچنين سمت و سوي اصلي پروژه دقت كنيد.4- تيم و تيم سازيموفقيت پروژه بستگي زيادي به چگونگي انتخاب و چينش اعضاي تيم شما دارد. بنابراين تشكيل هسته اوليه پروژه از مهمترين تصميم هاي شماست. هسته مركزي تيم پروژه بازيگران اصلي پروژه هستند كه از آغاز تا پايان يك پروژه به آن اختصاص مي يابند.تجربه به من ثابت كرده كه انرژي گروه ها شگفت انگيز است. جمع دو يا چند نفر كه براي رسيدن به هدفي مشترك تلاش مي كنند همواره مؤثرتر از مجموع تلاش تك تك آنهاست به شرط آنكه افراد را به درستي انتخاب و آنها را رهبري كنيد. وظيفه گردآوري، انتخاب و تشكيل تيم پروژه معمولاً بر عهده خود شماست.

در صورتي كه كاركناني كه با تخصص هاي لازم در شركت وجود داشته باشد و اين افراد وقت خالي براي حضور در پروژه داشته باشند در استفاده از آنها درنگ نكنيد. چرا كه بهترين گزينه ممكن براي شما خواهند بود. اما مي شود حدس زد كه استفاده از نيروهاي خود شركت به دليل محدوديت هاي مختلف هميشه امكان پذير نيست. بنابراين در چنين مواردي ناچاريد از نيروهاي خارج از شركت استفاده كنيد. از طرف ديگر افراد خارج از شركت هميشه براي همكاري حاضرند به شرط آنكه هزينه ها و دستمزدشان به خوبي پرداخت شود. در پروژه هاي بزرگ پس از ساخت هسته مركزي تيم پروژه مي توان از چهار قدم ساده براي تكميل تيم بوده  گرفت:قدم اول : بر اساس هدف اصلي پروژه مهندسي از مهارتها و تخصص هاي لازم براي دستيابي به هدف مرد نظر تهيه كنيد.قدم دوم : ويژگي هاي افراد مناسب براي هر يك از جايگاههاي تعيين شده را مشخص و اولويت بندي كنيد.قدم سوم : فهرستي از افراد مناسب و داوطلب براي هر يك از موقعيتهاي شغلي تعيين شده تهيه كنيد.قدم چهارم: افرادي را كه مي توانند با يكديگر تيم مناسبي تشكيل دهند از ميان گزينه هاي مختلف انتخاب كنيد.در هنگام انتخاب اعضاء فراموش نكنيد كه افراد با ميل و خواست شخصي به تيم پروژه بپيوندند و اجباري در كار نباشد. بعلاوه ، اين افراد بايد كساني باشند كه نقش شما را بعنوان رهبر تيم بپذيرند و بتوانند با قبول اين واقعيت در كنارتان كار كنند . در نهايت ، ميزان و نوع آموزش اعضاء تيم وحدت زمان لازم براي دوره

هاي آموزشي را هم فراموش نكنيد.- محدوديتهاي پروژه:بطور معمول محدوديت پروزه را به دودسته كلي تقسيم مي كنيم:•    محدوديتهايي كه قابل پيش بيني هستند.•    محدوديتهايي كه دراثراتفاقات پيش بيني نشده ايجادمي شوند.محدوديتهاي دسته اول رابايدقبل ازشروع پروزه ودرمراحل اوليه تعيين و تشخيص داده ونحوه برخورد با آنهارابه خوبي تشريح كنيد.درموردمدوديتهاي دستۀ دوم،هر چند اقداماتي ازقبيل پيش بيني بودجه ودرزمان اضافي دربرنامه مي تواندمواثرباشد.امااززاوي ديگرهم مي توان محدوديتهاي پروزه رابه پنج دسته تقسيم كرد:بودجه  - زمان - افراد - محيط – ابزاروتجهيزات6.رايند كنترل پروزه:فرايند كنترل پروزه خيلي بيشتر از زمان آن از پروزه شروع مي شود.درادامه سعي مي كند قدمهاي انجام كنترل پروزه را معرفي كند.مرحله آغازين پروزه:الف:تعيين وتعريف اهدافب:امكان سنجيپ:تحليل يسك پروزهمرحله برنامه ريزي پروزه:الف:شكستن كاروتعيين ساختارفعاليتهاب:تهييه فرمهاوجدول اطلاعاتيپ:اتخاب فرم افزارمناسب براي ريزي پروزهت.براورد مدت،هزين و منابع مورد نيازث.وارد كردن اطلاعات جم اوري شده به نرم افزاروبهينه سازيمرحله كنتل و پيگيري پيشرفت پروزه:الف:كنترل و به هنگام كردن زمان و منابع پروزهب:تهيه گزارش هاي موردي و دوره ايپ:اصلاح برنامهمرحله پاياني: الف:ارزيابي و تحليل نتايج ب.گزارش كلي پروزه پ.مشبه سازي نتايج پروزه7.ابزارهاي برنامه ريزي ورديابي پروزه:در اين بخش به معرفي بعضي از ابزارهاي سودمند برنامهريزي ورديابي پروزه مي پردازيم.نمودارهاي پرت وگانتهريك از نمودترهاي پرت وگانت،درواقع نمايش گرافيكي خاصي ازپروزه بوده وبه دليل سادگي درك و ارائه تصويري كلي از وضعيت پروزه،كاربرد زياد دارند.به ويره در پروزه هاي بزرگ كه حچم زياد فعاايها ومنابع باعث پيچيدگي فرايند برنامه ريزي مي شود،چنين نمودارهايي مي توانند به ابزار كليدي برنامه ريزي نظارت وتبيين وضعيت پروزه تبديل شودالبته امروزه ترسيم دستي اين نمودارها تقريبا منسوخ شده  و استفاده از نرم افزارهاي

متنوع برنامهريزي پروزه مثل«مايكروسافت پروجكت»و«پريماورا»رايج شده است8.گزارش عملكردهمانگونه كه در بخش هاي قبل ذكر شده،يكي ازگامهاي برنامه ريزي و مديريت پروزه،كنترل وپيگيري پيشرفت كاراست.به نسبت ربايند مديريت،برنامه يزي،كنترل ورهبري ازوظايف غيرقابل انكارش خواهدبودكه دراين ميان،(كنترل)درميان چهاروظيفه ذكرشده كمترين وزن راازلحاظ زماني به خوداختصاص مي دهد.دراين ميان(گزارس عملكرد)يكي ازكاراترين و ضروري ترين ابزارهاي مديريت پروزه است.بنابراين درادامه به بررسي ويزگي هاي يك گزارش عملكردخوب ودوعامل موثربرآن،يعني دوره زماني تهيه گزارش و سطح جزييات گزارش گيري خواهم پرداخت.اكنون شماراباويزگي هاي يك گزارش عملكردخوب آشنامي كندصحت اطلاعات: اثربخشي يك تصميم تاحدزيادي وابسته به كمييت و كيفيت اطلاعات موجود استمهمترين ويزگي اطلاعات صحت آن مي باشدچنانچه در موردصحت اطلاعات كوچكترين شك وترديدي وجود داشته باشد،گزارش عملكرد كاملا بيشروغيرقابل استفاده خواهدبودجامعيت اطلاعات:چون گزارش عملكردمهمترين وسيله اطلاع ازوضعيت پروزه مي باشدضرورت دارد كه اين گزارش ها به طور كامل تهيه شوندبه هنگام بودن:اصولا گزارش عملكرد به منظورمقايسه عملكرد با برنامه واتخاذاقدام اصلاحي مناشب تهيه مي شودسازماندهي،ساختارونحوه ارائه مطالب:به طور كلي هرچه اطلاعات خلاصه تروگويا ارائه شود،ميزان تاثيرگزاري آن بر مخاطب بيشتر خاهد بودهشدار دهندگي: در يك گزارش عملكرد خوب،علاوه بر روند پيشرفت،بايدميزان تاخيرات ومغايرت هانيز كاملامشخص باشد تامخاطب هشدارلازم راجهت اتخاذ اقدام اصلاحي مناسب دريافت كندثبات پروزه:درهنگام بروزآشفتگي وتغييراتمتعدددرپروزه،به تصميم گيري اساسي وراه گشا نياز استدرچنين مواقعي،وجودگزارش هاي عملكردبه عنوان مرجع كلي اطلاعات وضعيت پروزه مي تواندبسيارمفيد باشدمخاطبان:طرحهاي مرتبط با پروزه باتوجه به نوع وعمق توجه شان به پروزه،به دنبال اطلاعات خاصي هستندبراي نمونه ممكن است كارفرماي پروزه خواهان گزارش هاي  خلاصه تر دردوره اي زماني بلندترباشد والبته اين موضوع براي شام مطلوب است9.نكات طلايي:دراين قسمت توجه شمارابه نكاتي مهم درباره

مديريت پروزه جاب مي كنم:•    باتوجه به تلاش هاي تيم پروزه ممكن است خطاهايي رخ دهدامامايوس نشويد،اين امربراي همه است•    جلسات پروزه را باتوجه به نوع وشرايط آن،بصورت منظم،هفتگي يا روزانه برگزار كنيد•    براي هر پروزه يك دفتر ياداشت اصلي نياز داريم كه تمامي تصميم هاورويداد هاي مهم را در آن ثبت كنيم.•    ارطباتات،بزرگترين مساله پروزه هاستو اين مساله زماني كه منابع به صورت متمركزدريك جاجمع نيست وياساعت هاي كاري افراد مختلف است،تشديد مي شود.تابلوي اعلانات يا تابلوي مشابه مي توانند كاملا سودمند باشند.•    يك واقعيت تلخ اين است كه كارهاي بي سابقه،معمولا تبديل به كارهايي كمرشكن مي شوندو مشكلاتي حل نشدني و منابع بزرگي برسرراهتان ظاهر مي شودجمع بندي:از چاله به چاه نيفتيد!در اين فصل سعي كردم مهمترين نكات مربوط به مديريت پروزهبرايتان توضيح دهم.شايد در نگاه اول اين كارها ساده به نظر رسدوتصور كنيد كه هيچ وقت در دام مشكلاتي مثل تمام شدن پول يا زمان به نتيجه رسيدن پروزها مي افتيد.اما فراموش نكنيد كه هيچ كس با اين نيت پروزه اي را شروع نمي كند كه با يك سال تاخير به اتمام رسانده يا هرگزتمام نكند.معمولان جمع شدن تاخير هاوعقب ماندگي جزئي به تدريج باعث مي شود پروزه از كنترل خارج شود.پس سعي كنيد اگربرنامه پروزه غيرواقعي است ويا تيم كاري امكان انجام آزاد در زمان مشخص شده با هزينه موجود ودر سطح مطلوب ندارد زودتر دست به كار شده برنامه پروزه را تغيير دهيد.خيلي وقت ها اين كاربهتر از اين است كه ازتيمتان بخواهيد مثل تومانان افسانه اي كار كنندوغير ممكن را ممكن بسازند (مديريت برانسانها)مقدمه:درس هايي به قيمت چند قرن

تجربه(هرشركتي براي بقاوادامه فعاليت به منابع مختلفي نياز داردكه مهمترين آنها نيروي انساني است. شما بلافاصله پس از شكل دهي به ايده اوليه،نيازمنديافتن تيم،شركاياكاركناني هستيد كه آن ايده راعملي وبراي ارائه دربازارآماده كنند.)(شما به عنوان مديرارشديا مؤسس شركت،وظيفه اداره تمامي سطوح كاركنان رابرعهده داريد.بديهي است دردوره شكل گيري شركت،نقش پرنگ ترووزاكارانه تري برعهده داريد.)تاشركت شما به تدريج جايگاه پايداري بيايد.همواره به اين نكته توجه داشته باشيد كه شركتهاي بزرگ دنيا ،همگي بنگاههاي كوچكي بوده اندكه بافكروتلاش بي وقفه وگسترده بنيان گذارانشان شكل گرفته وبه تدريج به سازمان هاي بزرگ ملي وبين المللي تبديل شده اند ودراين مسيرتوجه جدي به نيروي انساني تاثيربسزايي درموفقيت هاي آنها داشته است.(1.سؤال مطرح شده دراين بخش مستقيما برموفقيت ياعدم موفقيت شركت شماوشركايتان تاثير گذارند.)درپس هركدام ازاين اصول،سال ها ودهه هاي بسياري صرف تحقيق وتجربه شده است وبي توجهي به آنها مي تواند شركت هاي بزرگ راهم به زمين بزند.)1)نظام حذب و استخدامنيروي انساني هرشركتي رامي توان درسه گروه دسته بندي كرد:الف)مديرانمسئوليت اصلي توفيق ياناكامي شركت برعهده اين گروه است كه شمادرصدرآنهاهستيد. اگردرانتخاب گروه مديريتي اشتباه كنيد، آثارزيان بار آن به شدت شركت شما راتهديدخواهدكرد )(ب) كارشناسانكاراين گروه درواقع توليدفكراست وزمينه رابراي تصميم گيري مديران فراهم مي كنند،اما اغلب خودشان تصميم گير نيستند.پس اگركارشناسان قوي با انگيزه نداشته باشيد،شركتتتان قدرت نوآوري وتجزيه وتحليل مسائل دروني وبيروني خودرازدست مي دهد.)(پ)كارمندان وكارگراناين گروه وظيفه توليد رابرعهده دارندومسكن اوست سطح تحصيلات آنها پايين يابالا باشد. جذب اين افراد نسبت به تيم مديريتي وكارشناسي،ساده ترو خطرات آن نيزكمتراست.) استخدام وآموزش نيروهاي مناسب1-01مصاحبه)به دليل اهميت مصاحبه درفرايند ارزيابي واستخدام،دراين قسمت نكات مهمي رايادآوري مي كنيم كه

توجه شما به آن مي تواند نتيجه كار رابه مراتب بهبود دهد. (آمادگي براي مصاحبه)•    اسامي مصاحبه كنندگان را مشخص كنيد.بهتراست2تا3نفركارمصاحبه راانجام دهند تافردرااز زواياي مختلف ارزيابي كنند•    مسخص كنيد كه شروع كننده وخاتمه دهنده مصاحبه بايدچه كسي باشد؟•    به دقت درباره سؤال هاي مصاحبه فكركرده وآنهارايادداشت كنيد.فرم هايي را براي مستنددسازي مصاحبه ونوشتن يادداشت هاي مصاحبه گران آماده كنيد.) (انجام مصاحبه)•    سعي كنيداز قدرت وهنر خوب گوش دادن درمصاحبه استفاده كنيد،به داوطلب فرصت زيادي براي صحبت كردن بدهيد.•    ذهنيت خودرانسبت به افراد،قوميت هاويا محل تحصيل وسوابق مختتلف آنها كنار بگذاريد.•    هنگام مصاحبه،تمامي نكات مثبت يامنفي رافوري يادداشت كنيد وآنها رابه آخركار موكول نكنيد.•    ازطرح سؤالهاي بسته اي كه پاسخ آنها«بلي»يا«خير»است پرهيزكنيد؛بگذاريدافراددرباره ي خودوتوانمندي هايشان توضيح دهند.•    درباره ي مسائل شخصي وياسياسي حساسيت برانگيز چيزي نپرسيد.•    مصاحبه رابا گرمي وخوشرويي انجام دهيد.•    درانتهاي مصاحبه هم به متقاضيان مجالي دهيدتا اگرسؤالي دارند بپرسند،اين نكته بسيار مهم است چراكه شما هم به دغدغه ي اصلي پي مي بريد. (بعد از مصاحبه)•    بلافاصله با ديگر مصاحبه گران درباره ي فرد متقاضي شغل بحث كنيد وبه يك جمع بندي واحدبرسيد.•    پيرامون افراد منتخب بحث كنيد وتصميم بگيريد.اگرفرد مناسبي نيافتيد،افراد ديگري را براي مصاحبه دعوت كنيد.•    پيگيري كنيد تا سرانجام افراد مناسب به شركت شما وارد شوند وازآنها استقبال شود.1-2. تنظيم قراردادبعداز انتخاب فرد مناسب وقبل ازانعقاد قراداد،حتماكتاب قانون كارايران وآيين نامه وبخشنامه هاي مربوط به آن رامطالعه كنيد.هرچه در اين زمينه بادقت واطلاعات بيشتري عمل كنيد،درآينده بامسائل كمتري مواجه خواهيد شد."تأكيد مي كنم كه ازابتدابه سراغ قرارداد هاي استخدامي بلند مدت نرويد وحداقل3ماه به صورت آزمايشي باهرفردقرارداد تنظيم كنيدتاازعملكرد

مطلوب وي مطمئن شويد."1-3. شروع كاردربدو استخدام،حتمابه نكات زير توجه كنيد:•    قوانين وضوابط كاري شركت رادراختيارفرد بگذاريد تامطالعه كند،يا آنها رابرايش توضيح دهيد؛مثلا ساعت ورود وخروج ونحوه محاسبه دستمزدو....•    اورابه عنوان عضوجديدخانواده به همكاران ،وهمكاران رابه اومعرفي كنيد.•    درمورداهداف واستراژي هاي شركت وبرنامه هاي كاري،اطلاعات لازم رابه اوبدهيد.•    محل كار،ابزار،لوازم وتجهيزات موردنياز رادراختيار اوقراردهيد.•    دقت كنيد كه اولين تصويري كه ازشركت شما درذهن همكارجديد ايجاد مي شود،درآينده كاري،انگيزه مندي وماندگاري اوبسيارمهم است.بنابراين به اولين برخوردواستقبال گرم ازنيروهاي جديد توجه ويژه اي داشته باشيد2)حقوق ودستمزدكاركنان انتظاردارند درازاي كاردرشركت شما،دستمزدعادلانه اي دريافت كنند.بنابراين شايسته است براي تعيين حقوق ودستمزد كاركنانتان يك نظام مشخص تنظيم وتدوين كنيد ودرطول حيات شركت ،همواره آنرابازنگري وبه روز كنيدهرچقدر نظام پرداخت شما منطقي ،روشن وعادلانه باشد،انگيزه كاروتلاش همكارانتان رابيشتر خواهد كرد.3)آموزش وتوسعه نيروهاكاركنان شركت خودراحداقل به دودليل آموزش دهيد.1 براي انطباق ، آشناسازي تسلط بر روش ها، تجهيزات، تكنولوژي هاي خاص شركت كه قبلأ باآنها سروكارنداشته اند.2 به دليل تحولات مستمربازار وپيشرفت تكنولوژي،شمامجبوريدبراي حفظ قدرت رقابت شركت ،توان پرسنل خودرابا آموزش هاي  برنامه ريزي شده انتقاددهيدكه اين آموزش ها((آموزش هاي ضمن خدمت)) ناميده ميشوند.4. انگيزش(ازجمله مهمترين وظايف شما،برانگيختن وتشويق كاركنان براي انجام كاريدنشه وبهتراست .بديهي است كه براي انجام  چنين نقشي بايد خودتان راانگيزه ي فراواني براي موفقيت داشته باشيد.)هنگامي كه انسان براي رسيدن بريك وضعيت ياداشتن چيزي تمايل شديدوجدي پيداكند،براي تحقق وتأمين آن،انگيزه مي يابدوهنگامي كه فرد انگيزه مند شود،وقت وتوان خودرا صرف تحقق هدف خويش مي كند.شما براي ارتقاء انگيزه كاركنان،بايد توجه ويژه اي به وظيفه ي رهبري خوددرشركت داشته باشيد.يك مرد درنقش رهبري سعي مي كند درقلب كاركنان نفوذ

كرده وآنهارادر مسير تحقق اهداف برانگيزد،به گونه اي كه كاركنان او باشوق واشتياق كاركنندوبه حداقل كنترل ازسوي مافوق خود نيازداشته باشند.(به يادداشته باشيد كه ايجادوتقويت انگيزه تنهاازطريق پرداخت پول بيشتر ميسر نمي شود؛كاركنان نيازهاي متنوعي دارندكه شناخت آنهابراي يك مدير بسيارمهم است بنابراين سعي كنيد نيازهاي كاركنان رابشناسيدو درتصميم گيري هاي خودازاين شناخت استفاده كنيد.)اصولا به فاصله ي بين آنچه يك فردداردوآنچه مي خواهدداشته باشد«نياز»گفته مي شود.دريك دسته بندي كلي،هرانسان داراي 5گروه نياز است كه باارضاي يكي ازآنها،نيازبعدي مطرح وفعالسازي مي شود اين دسته بندي درهرم زير نمايش داده شده است.يك دسته بندي ديگر،نيازهارادرسه گروه وبه اين شرح معرفي مي كند:•    نيازبه قدرت•    نيازبه پيشرفت•    نيازبه ايجادارتباطبراين اساس ،يكي ازمهمترين زمينه هاي پيشرفت جوامع وانسانها،قوي بودن نيازبه پيشرفت است.چنانچه انسان در يك جامعه ياشركت ،به كم واندك قانع باشدوميل به پيشرفت وتحقق خواسته هاي بزرگ درآنهاكم باشد،توسعه نخواهنديافت.رضايت شغلي وانگيزششركت هامعمولا تلاش كاركنان خودراازطريق عوامل زير جبران مي كنند:الف)عوامل نگهدارندهب)عوامل انگيزشيعوامل نگهدارنده نظير غذا،حقوق ودستمزد،سرويس حمل ونقل ورابطه باسرپرست،مجموعه عوامل هستندكه وجودآنهابه رضهيت شغلي وانگيزش كاركنان منجر نمي شود؛بلكه نبود آنهاموجب عدم رضايت شغلي شده وحتي ممكن است باعث شدن كاركنان آن شركت شود.عوامل انگيزشي نظير احساس موفقيت،كسب شهرت،رشدوترقي نيز مجموعه عواملي هستندكه وجودآنهاموجب رضايت شغلي وانگيزش بيشترشده وفقدان آنهانارضايتي كاركنان رابه دنبال داردواگربرطرف نشوند،نيروهاي كاري شركت دچاربي تفاوتي مي شوند.براين اساس بايدبراي افزايش رضايت شغلي وايجاد انگيزه براي كاروتلاش بيشتروبهتربايدضمن توجه به عوامل نگهدارنده به عوامل انگيزشي نيز توجه كنيد.ازجمله عوامل مؤثربررضايت شغلي،مي توان به اين نكات مهم اشاره كرد:•    حقوق ودستمزد•    نحوه سرپرستي ومديريت•    رابطه خوب باهمكاران درمحيط كار•    ارتقاء وترفيع•    فضا،محيط كاروسطح

تخصصي شركت•    اعتبارومزيت شركتتوجه كنيد كه همه اين عوامل براي تمامي كاركنان شما ارزش يكساني ندارند؛امامي توانند نگرش فردبه شغل خودرامثبت يامنفي كنند.5)ارزيابي عملكردكاركنانارزيابي عملكرد به خودي خود كاري حساس وپيچيده از جنس قضاوت است.معمولاكاركنان تلاشگروفعال ازوجودسيستمي مناسب براي ارزيابي عملكرداستقبال مي كنند.اما افراد خطاكار تنبل وناكارآمدمخالف چنين نظامي هستند.درهرحال توصيه مي شود به جاي اعمال روش ها وبرداشت شخصي درارزيابي افراد،اين كاررابه يك سيستم هدفمند وخردمندانه واگذاركنيد.يك نظام مطلوب ارزيابي عملكرد بايداين ويژگي راداشته باشد:الف)متناسب نودن بانوع شركت وكاركنانسيستم رابه دليل معيارها وشاخص هاي سنجش،كمترمي توان ازديگرشركت ها گرفت.بنابراين بهتراست هرشركتي پس ازبررسي نظام هاي ارزيابي موجود،بااعمال تغييراتي متناسب باالزامات و ويژگي هاي سازماني خود،سيستم ارزيابي مخصوصي براي خود طراحي مي كند.ب)امكان رتبه بندي شاخص هااين سيستم نبايدملاك سنجش رافقط درحد خوب يا بد قرار دهد؛بلكه بايد طيفي از درجات عالي ،خوب،تاكاملاضعيف راپوشش دهد.پ)امكان اجرابايد بتوان درعمل چنين سيستمي را اجراكرد.استفاده ازشاخص هايي كه ذهنيت منفي راالقا كند ياحساسيت سياسي وشخصي رابرانگيزد ويا قابل ارزيابي باشد،سيستم ارزيابي رازير سؤال مي برد.ت)استفاده ازمعيارهاي مناسببراي ارزيابي واقعي عملكرد كاركنان،همزمان ازاين دوگونه معياراستفاده كنيدٍ؛البته وزن هر كدام نيزبه نظر شما بستگي دارد.•    معيارهايي كه به شيوه رفتار پرسنل توجه دارند ونتيجه يامحصول كارآنهاراشامل نمي شوند؛مثل نظم وفاداري به سازمان ها وتعهدبركار•    معيارهايي كه فقط به خروجي يامحصول كار فردتوجه دارند؛نظيرتعداد كالاهاي توليدشده توسط فرد يا تعداد مشتري جذب شدهث)ارزيابي دوطرفهدرسيستم هاي سنتي فقط مديران درباره ي كاركنان اظهارنظر مي كنندِ؛امادر شيوه هاي جديدمديران وسرپرستان نيز توسط كاركنان وهم ترازان خود ارزيابي مي شوند.در اين حالت امكان مقايسه نظرات وجمع بندي بهتر براي شما فراهم مي آيد.ج)ارائه بازخود

به كاركنان هدف نهايي از ارزيابي عملكرد،اصلاح رفتارها يا عملكرد نادرست وتقويت رفتارهاي مثبت به منظور افزايش بهره وري نيروي انساني است.بنابراين پس ازارزيابي،نتايج رابه صورت اختصاصي به هر فرد منتقل كرده ونظر اورا درباره ي ارزيابي خودجويا شويد.اين كاراگرچه سخت است،اما تعارف نكنيدوضمن رعايت حرمت افراد،نتايج ارزيابي رابه آنها منتقل كنيد.6)سازماندهيبراي تحقق اهداف شركت بايدتشكيلات مناسبي ايجاد كنيد.نحوه آرايش افرادوكارهايي كه براي توليد لازم است تأثيرشگرفي براي توفيق،بهره وري ودستيابي به اهداف شركت دارد.بنابراين چنين فعاليتي جزو مقدماتي ترين امور شركت شما محسوب مي شودوچنانچه هوشيارانه ومنطقي انجام نشود،شما رابا مشكلات آشكاروپنهان زيادي مواجه مي كند.7)ارتباطاتقدرت برقراري ارتباط قوي باكاركنان،مشتريان،سهامداران وتمامي ذي نفعان شركت،براي شما حياتي است.اساسا مديران وسرپرستاني كه ازلحاظ تيپ شخصيتي برون گرا واجتماعي باشند ازتوان ارتباطي بهتري برخوردارند.بخش عمده اي ازاين توان دراثربهترين مهارت ايجادمي شودو قابل آموختن است.بنابراين درصورت وجودنعف  درقدرت ارتباط مؤثر باديگران مي توان با آموزش،مطالعه وتمرين تاحدزيادي اين كاستي راجبران نمود.به طور كلي ارتباطات مي توانندكلامي (استفاده از سخن يا نوشته) يا غيركلامي (بجز نوشته وسخن مثل  علائم راهنمايي ورانندگي،حركت دست وچهره )باشد.در نهايت توجهشما را به نكات زير جلب مي كنم:•    در ارتباطات«همدلي»بسيارمهم تر وتأثيرگذارتر ازهمدردي باديگران است.•    در ارتباطات،قدرت يا هنر شنونده خوبي بودن بسيار مهم ومشكل است. لذاسعي كنيد همواره شنونده خوبي باشيد.•    رعايت احترام در سخن گفتن وبرقراري ارتباط باديگران ،سبب بروز رفتارهاي احترام آميز از سوي طرف مقابل مي شود واحترام متقابل در محيط شركت جادو مي كند.•    سعي كنيد در ارتباط باديگران (بويژه در جلسات كاري واداري)،دچار كم حوصلگي وكلافگي نشويد.مديربايد صبورباشدوباسياست مناسب روندبحث ها رادر يك مسير مناسب قرار دهد.•   

اگراحساس كرديد كه ديگران حرف  شما را خوب نمي فهمند يا شماديگران رادرك نمي كنيد لازم است در زمينه ي ارتباطات فردي مؤثربيشترفكركنيد.8)كارگروهيتجارب شركت هاي موفق نشان مي دهد كه احتمال رسيدن به اهداف ازطريق «كارگروهي»بيشتراست.درواقع گروه يعني جمع 2نفريابيشتركه درروابطي متقابل هدف خاصي رادنبال مي كنند.آنچه دراين ميان اهميت دارد پيوستگي و تمايل به همكاري وبهبودسرنوشت مشترك است.درادامه توصيه مي شوددرمديريت كارهاي گروهي حتما به نكات زيرتوجه كنيد:•    كارگروهي زماني توصيه مي شودكه:مسائل متحددندوبه بيش ازيك نفر مربوط مي شوند.•    مهمترين حس ورازتوفيق كارگروهي،تكميل وتكامل است.بدين معني كه دروضعيت كارانفرادي نواقص  فكري يارفتارافرادتكميل نمي شود،اما دروضعيت انجام كارگروهي،افراد كاستي هاي يكديگرراجبران نموده به غني شدن انديشه هاي يكديگر كمك مي كنند وانگيزه ي فعاليت بيشتري  مي يابند.گاهي كارگروهي باموانع مختلفي مواجه  مي شود كه ازجمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:•    وجود روحيه فرد گرايي قوي بين برخي اعضا•    بي اطلاعي ازاثرات كار گروهي•    عدم حمايت وتوجه مديران ارشد•    مشكلات ارتباط مؤثر اعضا•    عدم تعلق ودلبستگي سازماني •    نبودعدالت درتوزيع منافع درگروه•    كمي تجربه اعضادرانجام كاردرقالب كارگروهيدرنهايت توصيه مي شود كه تاحدممكن كارها رااز حالت فردي خارج وبه صورت گروهي تعريف واجرا كنيد.افراددر گروه هاي كوچك(بين 3تا7نفر)بهتروبيشتركار مي كنندوازلحاظ رواني واجتماعي هم بيشتر ارضا مي شوند.جمع بندي:سعي وخطا؛هرگز!مديريت مطلوب نيروي انساني يكي از پيچيده ترين ومهم ترين كارها ودغدغه هاي مديران شركت هاي نوپا است.چراكه منابع انساني اصلي ترين سرمايه  وعامل توليد دراين نوع شركت هاست. معمولا در شركت هاي نوپا كمتر مي توان افرادي راپيدا كرد كه دراين زمينه  تخصص داشته باشند.براي موفقيت شمادركار،انتخاب وبه كارگيري افرادتوانمند،پرانگيزه ومناسب براي همكاري بسيارمهم است.توجه

كنيد كه در انتخاب سرپرستان،به دقت دوچنداني نيازاست واگر اين گروه به درستي انتخاب شوند،اجازه شكوفا شدن ساير نيروها رانخواهند دادودردسرهاي شما چندبرابر خواهند شد.(توصيه مي شود درشركت خودتركيبي ازسنين وجنسيت هاي مختلف داشته باشيد.درست است كه شركت شما جوان است ولي مثلا آوردن يك حسابدارباسابقه ومسن  يانيروهاي خدماتي سن وسال دارمي تواند روابط ونوع رفتارهاي ديگران راكنترل ويا تعديل كند.)(به جرأت مي توان گفت:كه ضعف درهدايت ورهبري نيروي انساني يكي از دلايل شكست وناكامي كارآفرينان جوان وشركت هاي پويا بوده است.)باتوجه به اهميت اين عامل ،اكثرمديران ازروزنخست تشكيل شركت،مثلادريامشاوران منابع انساني راباخود همراه مي كنند.اين مشاوران پيوسته توصيه هاي لازم رابه مديران شركت ها ارائه كرده ودرمورد مسائل مختلف براي آنها چاره جويي مي كنند.عنوان كتاب :عبور از طوفان راهنماي كاربردي شركت هاي نوپا در ايراننويسنده گان:سيد كامران باقري جواد محبوبي مهدي كنعاني وساير همكارانسال چاپ:1385 انتشارات:موسسه خدمات فرهنگي رساتلخيص: پويا پور اسحاق- مهدي قهرمان-مجيد نيازي

باور تعاون

(تعاون در انديشه و عمل) نويسنده : دكتر محمد عباسي

خلاصه كتاب: خلاصه شده توسط : احمد جلال آبادي - مقدمه: اهل نظر و عمل نقش اصلي را در ايجاد ساختارها و همه توفيق ها و شكست ها به عهده دارند ، به همين مناسبت در روايات بزرگان ديني و حكماي تاريخ ، دو گروه دانشمندان و حاكمان ، تأثير گذار اصلي سعادت و شقاوت جامعه تلقي شده اند . گرچه رهبران الهي، چارچوب هاي دقيقي براي بخش هاي متعدد مورد نياز بشر ذكر كرده اند ، اما بزرگان جوامع و مديران ، گاهي در انتخاب صحيح اين روش ها و مصاديق آن دچار سردرگمي هستند . چه

بسا فرصتهايي كه از دست رفته و منابعي كه مصرف شده اما از اثر بخشي و كارآمدي لازم برخوردار نبوده است . با استقرار نظام جمهوري اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (ره ) و جانفشاني شهدا و فداكاري ملت غيرتمند ايران ؛ اميد به يافتن مدل ها و روش هاي نوين همگرا با اصول ارزشي اسلام ( اصول مكتبي ) براي پاسخگويي به نقش هاي اقتصادي ، اجتماعي ، مديريتي و ... نه تنها در ايران بلكه در جهان اسلام زنده شد و تلاش هاي مرتبط با آن آغاز گرديد درك الزامات مربوط به رفع  چالش ها( در مسائل اقتصادي ، مديريتي ، فرهنگي و اجتماعي )   موجب شد تا آيت ا... خامنه اي ، رهبر انقلاب اسلامي بارها تلاش نمايند، با ذكر رهنمودهايي ، متوليان امور ، دولت ، افراد تأثر گذار و كليه ذينفعان را براي طي طريق صحيح ياري كنندو مكررا" براي استقرار عدالت اجتماعي و نزديك شدن مديريت جامعه به ملاكهاي اسلامي ، روش تعاون را كه يادگاري است از بزرگان تدوين كننده قانون اساسي ، خصوصا" شهيد والا مقام آيت ا... دكتر بهشتي ، يادآوري كرده و در زمانهاي متعدد توجه همه جانبه به آن را به دولتمردان تأكيد نمايندسرشناسه : عباسي ، محمد 1337عنوان و نام پديدآور : باور تعاون ( تعاون در انديشه و عمل ) / نويسنده محمد عباسيوضعيت ويراست : ويراست مشخصات نشر :تهران موسسه توسعه روستائي ايران 1389مشخصات ظاهري : 305 ص جدول شابك: 30000 ريال 0-20-7402-964-978وضعيت فهرست نويسي: فيبا يادداشت : كتاب حاضر با حمايت و همكاري وزارت تعاون منتشر شده است .عنوان

ديگر : تعاون در انديشه و عملموضوع : تعاوني ها – ايران 1389       2ع/رده بندي كنگره : 4/56/3532رده بندي ديويي: 0955/344شماره كتابشناسي ملي : 2029267تقديم به : شهيد مظلوم آيت ا... دكتر بهشتي انديشمند ولايتمداري كه جاودانه تاريخ شد .او كه تعاون و وحدت ملت را حول محور ولايت فقيه ، عالي ترين درس سياسي انقلاب مي دانست .و شيوه تعاون را در اقتصاد بهترين  روش اقتصادي براي دستيابي به پيشرفت و عدالت معرفي نمود .تا رهروانش با پس زدن نظام هاي سرمايه داري و سوسياليسم مدل تعاوني را به عنوان رويكرد قانون اساسي جمهوري اسلامي باور كنند وتقديم به همه تعاونگران حقيقي كه ايمان و توان خود را براي رشد و توسعه ايران عزيزمان به همراه گسترش عدالت اجتماعي باور دارند.بخش اولفصل يك -    تعاون چيست ؟-    ارزش در تعاوني -    اصول تعاون تعاون در لغت از (( عون )) به معني ياري كردن از باب تفاعل به معني به همديگر  مساعدت كردن و همياري نمودن آمده است و به معني " ياوري و همراهي متقابل " است . به بياني ديگر ، كار جمعي داوطلبانه و نظام مند را تعاون مي گويند در زبان لاتين معادل (( تعاون )) كلمه Cooperation   بكار گرفته شده است واژه Cooperation را اولين بار رابرت آون R.Owen  در مقابل واژه رقابت Competition به كار گرفت سپس صاحبنظران و مصلحان اجتماعي اين كلمه را با مفاهيم و كاركردهاي متفاوتي بكار بستند تا جايي كه مقوله نهضت تعاوني Cooperation Movment  و حتي تعاون گرايي Cooperatisme  در نظريه هاي اقتصادي – اجتماعي جايگاه ويژه اي يافت .(( تعاون به معني

همكاري به منظور تأمين سعادت يا منافع متقابل است )) F.Abotez با اينكه همكاري يا كار كردن با هم ، ياكار مشترك ، را ويژگي اساسي تعاون دانسته اند ، ولي صرف با هم كار كردن  و يا انجام كار مشترك را نمي توان  تعاون ناميد ، زيرا تعاون  بالاتر از كار مشترك ميباشد. مي توان گفت : تعاوني انجمن ارادي و داوطلبانه اي از افرادي ميباشد ، كه سازماني را با نظارت دموكراتيك و به منظور تأمين كالا و خدمات مورد نيازشان  پديد مي آورند مانع از سود بردن كسي به زيان ديگري مي گردند . در اين سازمان افراد مشاركت منصفانه اي در تأمين سرمايه و پذيرش سود و زيان حاصله از فعاليت مشترك خود  دارند . تعاون در مفهوم خاص آن در بخش اقتصاد ، روشي يا به تعبير شهيد بهشتي (( بهتر است بگوييم شيوه اي در اقتصاد )) است كه در دو قرن اخير در قالب ساختارهاي رسمي متداول گشته و اثرات مهمي در زندگي انسانها و ملت ها برجاي گذاشته است . در حقيقت تعاون شيوه اي در اقتصاد است كه راهي ميانه بين نظام اقتصاد سرمايه داري و نظام سوسياليستي تلقي شده و به " راه سوم " معروف گشته است . تحليل واژه راه سوم نيز نشان مي دهد تعاون ، به سامانه اقتصادي – اجتماعي و مديريتي -  مالكيتي  ( با تأكيد بر سامانه اقتصادي و مالكيتي ) جديدي متفاوت با راههاي قبلي اشاره مي كند . ارزش در تعاوني ساختار شركتهاي تعاوني بر ارزش هايي چون خودياري ، دموكراسي ، برابري ، عدالت و همبستگي

بنا شده است . اعضاي تعاوني بايد به ارزش هاي اخلاقي نظير صداقت ، آزاد انديشي ، مسووليت پذيري ، و احترام متقابل پاي بند باشند .اصول تعاون اصول تعاوني رهنمودهايي است كه طبق آن ، تعاوني ها ارزش ها را عملي مي سازند . اصول تعاون ، بر اساس بازنگري اتحاديه بين المللي تعاوني ( 1995) ، به قرار زير است :-    اصل اول : عضويت اختياري و آزاد( عضويت بدون تبعيضات جنسي و اجتماعي ، نژادي ، سياسي و مذهبي ، سياسي آزاد است )  -    اصل دوم:  كنترل دموكراتيك اعضا  ( سازمان هايي دموكراتيك و توسط اعضاي خود كه فعالانه در سايستگزاري و اتخاذ تصميم مشاركت مي كنند ، كنترل مي شود .-    اصل سوم مشاركت اقتصادي اعضأ ( اعضأ سرمايه تعاوني خود را به طور منصفانه و با كنترل دموكراتيك تأمين مي كنند )-    اصل چهارم : خود گرداني و عدم وابستگي ( تعاوني ها سازمانهايي خودگردان و خوديار هستند كه توسط اعضأ كنترل مي شوند )-    اصل پنج : آموزش ، كارورزي و اطلاع رساني ( تعاوني ها براي اعضأ ، نمايندگان منتخب ، مديران و كاركنان خود آموزش و كارورزي فراهم مي آورند به طوري كه آنها بتوانند به نحو مؤثر به پيشرفت تعاوني كمك كنند ) -    اصل ششم : همكاري بين تعاوني ها ( تعاوني ها از طريق همكاري در سازمانهاي محلي ، ملي ، منطقه اي  و بين المللي به مؤثرترين روش به اعضاي خود خدمت كرده و نهضت تعاوني را تقويت مي كنند.) -    اصل هفتم : توجه به جامعه ( تعاوني ها با تصويب

سياستها  توسط اعضأ براي توسعه پايدار جوامع خود فعاليت مي كنند ) پس از انقلاب اسلامي ، در روند  تصويب قانون اساسي ، به همت شهيد بهشتي و تصويب خبرگان قانون اساسي ، بخش تعاون به عنوان يكي از اركان سه گانه اقتصادي كشور ئر كنار دو بخش دولتي و خصوصي پذيرفته شده است . توجه به تعاون به حدي رسيده كه ضمن اشاره صريح در بند دو اصل چهل و سه قانون اساسي به عنوان راهكار اصلي توانمند سازي افراد جوياي كار، در اصل 44 قانون اساسي در رديف دوم از سه ركن اصلي اقتصاد ايران قرار گرفته است . البته گاهي تعاون  و تعاوني در اذهان اكثر مردم كشورمان ، به دليل حاكميت چندين ساله اقتصاد دولتي و كم توجهي به مسائل مربوط به ترويج فرهنگ تعاون ، با برداشت دقيقي همراه نيست . عده اي فقط جنس ارزان خريدن را مشخصه تعاون مي دانند و عد ه اي هم برداشت هاي ناقص خود  و يا گناه معرفي ناصحيح و توفيق نيافتن مجموعه اي از افراد را كه با مشكلاتي نواجه بوده اند ملاك قضاوت در مورد تعاون دانسته اند . عجيب تر اينكه برخي از مديران دولتي و خصوصي مفهوم تعاون و تعاوني را تا سرحد توعي شركت كاملا" انتفاعي تقليل  داده و معتقد به در پيش گيري رفتاري همانند ساير بنگاههاي اقتصادي با چنين شركتهايي بوده و كمتر توجه يا تأكيدي بر نقش توسعه اي ( خرد و كلان ) ، ارزشي و اجتماعي و چنين حركتهايي دارند .لذا ممكن است افراد كمي تعاون را معناي حقيقي آن نوعي ركن اقتصادي 

و حتي اجتماعي  و توسعه منابع انساني و سرمايه اجتماعي در روند توسعه كشور همراه خصوصيت عدالت خواهي آن بشناسند . ركني كه مي تواند در كنار بستر سازي هاي دولتي و مزاياي اقتصادي خصوصي ، جايگاه قدرتمندي در جمع آوري منابع و سرمايه هاي پراكنده و حتي كوچك ، توانمندسازي مخاطبان خاص ( نظير جوانان ) ، كار آمدسازي گروههاي تخصصي و راه اندازي پروژه هاي عظيم اقتصادي داشته باشند . در اين ميان تأكيدات مقام معظم رهبري مبني بر توسعه بخش مردمي تعاون و افزايش سهم آن به 25 درصد از توليد ناخالص ملي ( تا پايان برنامه پنجساله پنجم ) و همچنين برنامه هاي دولت در اين بخش و نيز سياست توزيع " سهام عدالت " از طريق بخش تعاون ، كه اگر با حضور حقيقي سهامداران در سرنوشت آنچه مالك آن خواهند بود همراه باشد در حقيقت يكي از اقدامات مهم دولت در راستاي توزيع عادلانه فرصت ها و ثروت هاي ملي و دارايي هاي دولتي به شمار مي رود ، يك فرصت تاريخي را براي رشد و توسعه بخش تعاون فراهم ساخته است .فصل دوم فرهنگ تعاون فرهنگ تعاون مانندهر مقوله ديگري،  به آداب ، سنت ها و شيوه آن موضوع مربوط است . اينكه انسانها در رفتار ، سنن اجتماعي و اقتصادي خود به اقدامات و رفتارهايي برسند كه شيوه جمعي كاركردن و به نفع جمع انديشيدن را همواره مد نظر داشته داشته باشند ، التزام به فرهنگ تعاون است . از طرفي چون جا گرفتن و جا انداختن يك فرهنگ امري  دفعي و مقطعي نيست ؛ خود به

زيباترين شيوه ها براي ماندگاري نيازمند است . رواج فرهنگ تعاون در جوامع انساني از جمله در ايران تا حدي با مشكلاتي مواجه است . از جهتي حس اجتماعي بودن و نوع دوستي جزء خصوصيات فطري انسان ها است . بزرگان ديني هم ، همواره به ارزش هاي تعاون در زندگي تأكيد داشته و دارند از پيامبر اسلام ( ص ) نقل شده است كه : هيچ انساني بي نياز از مردم نيست . ( الحياه 6/158)  تعاليم اسلامي حتي در عبادات ، به جمعي انديشيدن و وحدت همگرايي تأكيد جدي نموده است . از امام صادق ( ع ) نقل شده است " .... واليعن بعضكم بعضا – بر شما باد كه همديگر را ياري كنيد " . عقلا" هم كار تعاوني براي  سعادت جواع و مفاهيم مهمي مانند عدالت ، و هم افزايي اجتماعي و اقتصادي نسخه قابل قبولي است .از طرفي ديگر وقتي در موضع عمل بويژه در حوزه اقتصاد ، مقرر است كه اين ساماندهي مبناي حركت و تلاش  در امور بويژه فعاليتهاي اقتصادي قرار بگيرد ، به نظر مي رسد با همه منافعي كه شمرده شد ؛ پرداختن به آن يك امر جا افتاد هاي نيست . مصداق ساده آن در ورزش كشورمان كه عموما" ورزشكاران ما در ورزشهاي انفرادي از ورزشهاي گروهي موفق ترند عده اي گمان مي كنند كه ما انسانها در شراكت با هم موفق نيستيم  و يا منافع فردي آنها علت سوق دادنشان به سمت حركتهاي فردي و براي خود كار كردن است .يكي از مواردي كه مخل بر ترويج فرهنگ ارزشمند تعاون است اينكه عده

اي بدون توجه به ارزشهاي تعاون ، با سؤ استفاده از نام آن موجبات دلسردي اعضأ و ساير افراد را از شيوه تعاون فراهم مي كنند . بخصوص اينكه در تشكل هاي با لادستي  اگر از تعاوني ها نظارت نشود ، ممكن است عده اي به شكل موروثي سالها به رأس اين تشكل قرار گيرند و به انواع حيل اجازه حضور سايرين را در مديريت آن اتحاديه يا تعاوني به كسي ندهند .در نظر سنجي از تعدادي از اعضاي تعاوني ها به اين موضوع به عنوان يكي از دغدغه هاي اعضأ ياد شده است . عده اي بدون برگزاري مجمع كه بايد با حضور اكثريت اعضأ تشكيا شود . سالها ، حتي با برگزاري مجامع صوري ، براي چندمين بار در رأ س يك تعاوني يا اتحاديه قرار مي گيرند و اساسا" به ساير اعضأ اجازه نقش آفريني نمي دهند .موضوع ديگر تخريب فرهنگ تعاون اين است كه عده اي در حقيقت مرام اقتصادي سرمايه داري را عمل مي كنند . اما اسمشان را تعاوني مي گذارند . يعني همانطور كه گفته شد حقوق اعضأ را پايمال مي كنند ، به آموزش و كاروزي اعتقاد ندارند ، به مسووليتهاي اجتماعي تعاون پايبند نيستند . در مجموع ارزشهاي تعاون را رعايت نمي كنند .بايد دانست كه ارزش تعاون و تعاوني فرهنگ آن بستگي به رعايت اصول و ارزشهاي آن دارد در اين مورد بايد نظارت جدي گردد.فصل سوم اهميت و حضور تعاون در جهان بيش از دو قرن و نيم از عمر جنبش تعاوني مي گذرد . اعضاي تعاوني ها در دنيا بالغ بر يك ميليارد

نفر هستند و برآورد مي شود كل اشخاصي كه معاش آنا تا حد زيادي توسط تعاوني ها تأمين مي شود به سه ميليارد نفر مي رسد . بر طبق گزارش دبير كل سازمان ملل حدود 3/2 ميليارد نفر يعني حدود 57 درصد جمعيت كشورهاي در حال توسعه با تعاوني ها همكاري تنگاتنگي دارند.مجمع عمومي سازمان ملل در قطعنامه 155/49 مورخ 23 دسامبر 1994 تصديق كرد كه تعاونيها " عضو جدايي ناپذير توسعه اقتصادي و اجتماعي در همه كشور ها " ميباشد .جنبش تعاوني در نيمه آخر قرن نوزدهم به تدريج در كشورهاي آسيا و اقيانوسيه به وجود آمد و به آن اندازه وسعت يافت كه اكنون بيش از 50 درصد اعضاي تشكيل دهنده اتحاديه بين المللي تعاون ، متعلق به اين منطقه هستند .تعاوني هاي كشاورزي نقش عظيمي در ايجاد روحيه آزاد منشي بخش عظيمي از جوامع شهري و روستايي ، افزايش نيروي توليد و حاصلخيزي و ارتقأ اوضاع اقتصادي – اجتماعي كشاورزان ژاپن بازي نموده اند . تعاوني هاي كشاورزي  ژاپن خدمات گوناگوني از قبيل آموزش تكنيكهاي كشاورزي و مديريت مزرعه ، تهيه نهاده هاي كشاورزي يا كالاهاي مصرفي ، بازاريابي محصولات كشاورزي ، پذيرش و جمع آوري پس اندازها و انجام خدمات مالي براي اعضأ ، هدايت برنامه هاي توليد كشاورزي و فعاليتهاي مربوط به مراقبت پزشكي به منظور حفظ سلامتي كشاورزان را انجام مي دهند (كيم و ياسودا سال 1995) .برخي ديگر از تعاوني ها درژاپن طيف وسيعي از فعاليتها ، از توليد محصولات و فروش مستقيم آنها گرفته تا فرآوري محصولات ، را به عهده دارند به عنوان مثال تعاوني شيموگو

كه زنجيره توليد و عرضه را تا دست مصرف كننده ، مستقيما"  در دست دارد . تعاوني ها همچنين بر 95 درصد محصولات برنج نظارت دارند . بلاخره در ژاپن ، 100 درصد ماهيگيران ، عضو تعاوني ها ميباشند ( بالغ بر 550 هزار نفر ) جواهر لعل نهرو ( يكي از رهبراني كه در استقلال هند نقش اساسي داشت )  اكثرا" او  را يك فرد تعاوني مسلك ، با  اعتقادي راسخ و يك فيلسوف روشن فكر در زمينه تعاوني مي دانند در زمينه مداخله دولت در امور تعاوني ها مي گويد : " مسلم است كه دولت بايد كمك كند ، اما بين كمك كردن  و رياست نمودن تفاوت فاحش است " .نتيجه و پيامد چنين اعتقادات و پيگيري هايي است كه گفته مي شود امروزه هند را با آن همه مشكلات جمعيتي به " كشوري كه داراي بزرگترين بخش تعاوني جهان است"  تبديل نموده است . وظيفه بخش تعاوني در هند ، حذف واسطه ها و اتخاذ ترتيباتي است كه هر توليد كننده حق خود را از جهت كسب قيمت عادلانه  دريافت كند . فصل چهارم تاريخچه تعاون در جهان و ايران سوابق نشان مي دهد اولين كساني كه در امر تهيه و تنظيم اصول تعاوني تلاش كردند ، پيشگامان راچديل بودند .28 نفر كارگر پيشتاز در شهر كوچك راچديل با تحقيق در علل شكست و بررسي رموز موفقيت شركتهاي تعاوني در گذشته ، با ابداع و ابتكار اصول و راه رسمي نوين دست زدند و در سال 1844 شركتي را بنيان نهادند  كه نظريه و راه و روشهاي كار آنها سرمشقي براي

تشكيل شركتهاي تعاوني در دنيا قرار گرفت و تا امروز در سراسر دنيا اين اصول ارزش و اعتبار خود را حفظ كرده و نام " اصول مكتب شركتهاي تعاوني راچديل " شناخته شد در ايران تعاون به مفهوم واقعي كلمه از سابقه طولاني برخوردار است . برخي  از محققان غربي عقيده دارند كه اوضاع خاص جغرافيايي و شرايط كلي حاكم بر محيط در شرق بويژه در ايران موجب شده است كه مردم براي مقابله با مشكلات و غلبه بر طبيعت با يكديگر متحد شوند .ويل دورانت دركتاب (( تاريخ تمدن )) راجع به زمينه هاي مشاركت اقتصادي و اجتماعي در ايران چنين مي نويسد (( كتاب اوستا كشاورزي  را ستوده و آن را مهمترين و والاترين كار بشر دانسته كه خداي بزرگ " اهورا مزدا" از آن بيش از كارهاي ديگر خشنود مي شود . قسمتي از اراضي ملك مردم بود و خود به زراعت آن مي پرداخته اند و گاهي خرده مالكان جمعيت تعاوني كشاورزي چند خنوار تشكيل مي دادند و به صورت جمعي به كاشتن زمين هاي وسيع مپرداخته اند .با اين حال فعاليت تعاوني هاي رسمي پيشينه طولاني ندارد و آغاز توجه به تعاوني با درج موادي در قانون تجارت در سال 1303 رسميت يافت . از لحاظ تشكيل و ثبت تعاوني ها نخستين شركت تعاوني در منطقه داورآباد گرمسار تشكيل گرديد .مبناي تشكيل شركت فوق ، قانون تجارت سال 1311 بود كه در چند ماده بحثياز شركتهاي تعاوني آورده بود. در سال 1332 نخستين قانون تعاوني ايران ، كه با الهام گرفتن از قوانين خاص ديگر كشورها تهيه شده بود ،

به صورت لايحه قانوني به تصويب رسيد در سال 1334 با اصلاحاتي از تصويب مجلس وقت گذشت و نخستين قانون تعاون ايران مصوب شد كه پايه و اساس فعاليت تعاوني هاي زيادي به خصوص بعد از سال 1341 قرار گرفت . در سال 41 بر اساس تبصره 2 ماده 165 قانون مربوط به اصلاحات ارضي رژيم گذشته ، كشاورزاني كه زمين دريافت مي داشتند ناچار بودند پيش از اخذ زمين، عضويت شركت تعاوني روستايي را بپذيرند. پس از سال 1346 كه سال تعاون اعلام شده بود كسترش كمي قابل توجهي يافت و سازمانهايي از جمله سازمان مركزي تعاون روستائي ايران ، سازمان مركزي تعاون كشور ، وزارت تعاون و اصلاحات ارضي و000 پديد آمدند.انواع تعاوني ها در ايران ( قبل از انقلاب اسلامي )الف ) سازمان مركزي تعاون كشور ( تشكيل شركتهاي تعاوني شهري غير كارگري ) اين سازمان در بيست و سوم ارديبهشت 1346 به منظور تفهيم اصول تعاون و تعميم آن  در سراسر كشور و نيز تهيه  قوانين لازم و ايجاد امكانات مناسب براي تعاوني ها به وجود آمد، در سال 1350 به وزارت تعاون و امور روستاها ملحق گرديد و در سال 1356 پس از انحلال آن وزارتخانه ، منحلب شد. و سپس وظايف آن بر اساس قانون بخش تعاون نصوب شهريور 1370 ، به وزارت تعاون و بع موقتا" به وزارت جهاد كشاورزي منتقل گشت. تعداد شركتهاي تعاوني و اتحاديه هاي تعاوني زير پوشش سازمان مركزي تعاون كشور در پايان بهمن ماه سال 1357 يعني شروع انقلاب اسلامي بدين قرار بود.شركتهاي تعاوني : مجموع شركتهاي تعاوني زير پوشش سازمان مركزي تعاون

كشور ، اعم از مصر، مسكن ، اعتبار،توزيعي،خدماتي شهري ، غير كارگري برابر با 1340 واحد ثبت شده كه اعضاي آن بالغ بر 803  هزار و 893 نفر بودند.اتحاديه شركتهاي تعاوني : تا پايان بهمن ماه سال 1357 تعداد 20 اتحاديه تعاوني شهري غير كارگري تأسيس كه اعضاي آنها بالغ بر 369 شركت تعاوني ثبت گرديد.ب) سازمان مركزي تعاون روستائي ( تشكيل شركتهاي تعاوني روستائي ) اين سازمان كه در سال 1346 و به دنبال موادي از قانون اصلاحات ارضي مصوب 1341 بوجود آمد ، اهداف و  وظايف زير را دنبا ميكرد .آموزش اصول تعاون و تربيت كادر سرپرستي براي راهنمايي اعضاي شركت هاي تعاوني و مناطق روستائي كشور .كمكهاي اعتباري به شركتها به منظور افزايش محصولات و درآمد دهقانان و بازاريابي و فروش محصول كشاورزان .ارتباط با شركتهاي تعاوني مصرف كشور ، همچنين ايجاد رابطه با سازمانهاي بين المللي .اين سازمان در سنوات اخير زير نظر وزارت  كشاورزي بوده ( در حال حاضر وزرات جهاد كشاورزي ) و در پايان بهمن ماه 1357 در مجموع 2 هزار و 939 شركت تعاوني روستائي با 3 ميليون و 10 هزار و 202 نفر عضو را تحت پوشش داشته است . تعداد اتحاديه هاي شركتهاي تعاوني روستائي در پايان بهمن ماه 1357 ، معادل 153  واحد با 2 هزار و 923 ثبت شده است و در واقع تمامي شركتهاي تعاوني ، عضو اتحاديه هاي منطقه مربوط به خود بوده اند .پ ) شركتهاي تعاوني كارگري شركتهاي تعاوني كارگري ، اعم از كار و توليد ، مصرف و مسكن و اعتبار ، از سال 1346 تشكيل شدند و

تا پايان بهمن ماه 1357 تعداد اين شركتهات به يك هزار و 673 واحد رسيد كه اعضاي آن بالغ بر 423 هزار و 840 نفر بود . در بهمن ماه سال مذكور تعداد يك واحد اتحاديه كارگري با 510 شركت تعاوني عضو ، ثبت گرديد.ت) شركتهاي تعاوني روستائي تعداد تعاوني هاي توليد روستائي تا بهمن ماه سال 1357 شامل 39شركت مشتمل بر 258 قريه و مزرعه با 11 هزار و 200 نفر صاحبان اراضي و مساحت كل محصور 99 هزار و 546 هكتار مي شد .شركتهاي تعاوني بعد از انقلاب سال 1357 به بعد ) وقوع انقلاب اسلامي باور عمومي را نسبت به تعاون تغيير داد . مردم انقلابي ايران ، انقلاب را مظهري از تعاون يافتند و از همكاري جمعي براي مقابله با نظام ستم شاهي در اعتصابات متمادي دوران انقلاب به وجد آمده و آن را الهام بخش تلاش هاي آينده قرار دادند . راه يافتن تعاون به قانون اساسي ، اين شيوه پسنديده را كه در سابق روشي صرفا" اقتصادي تلقي مي شد ، از اعتباري مذهبي و اجتماعي بهره مند ساخت و عزم راسخ جمهوري اسلامي ايران به تحقق عدالت اقتصادي با توسل به همه روشهاي شناخته شده را آشكار نمود. از جمله مصاديق ، دلايل و مستنداتي كه تعاون را به عنوان بخش مسلط اقتصاد كشور مطرح ساخته بود ، بايد به اصول 43 و 44 قنون اساسي اشاره كرد :در اصل 43 قانون اساسي براي دست يابي به اهدافي كه از جمله تأمين استقلال اقتصادي جامعه ، ريشه كن كردن فقر و محروميت و برآوردن  نيازهاي انسان در جريان

رشد ، ضوابطي براي اقتصاد جمهوري اسلامي ايران تعيين گرديده است از جمله تأمين شرايط و امكانات كار براي همه به منظور  رسيدن به اشتغال كامل و قرار دادن وسايل كار در اختيار همه كساني كه قادر به كارند در شكل تعاوني از راه وام بدون بهره يا از را مشروع ديگر كه نه به تمركز و تداول ثروت در دست افراد و گروههاي خاص منتهي شود و نه دولت را به صورت يك كارفرماي بزرگ درآورد ( قانون اساسي ، اصول 43 و 44) . د اصل 44 قانون اساسي به روشني تسريع شده است كه نظام اقتصادي جمهوري اسلامي ايران بر پايه سه بخش دولتي ، تعاوني و خصوصي با برنامه ريزي صحيح و منظم استوار است. در همين اصل محدود شدن فعاليتهاي بخش دولتي در چارچوب معين و همچنين مكمل فعاليتهاي دولتي و تعاوني قرار گرفتن بخش خصوصي ، وسعت قلمرو بخش تعاوني را به خوبي نشان مي دهد .شروط تعيين شده براي حمايت  قانون از مالكيت بخش هاي سه گانه ، خود از نقاط قوت بخش به تعاوني و به منزله تأكيدي بر ضرورت گسترش آن به شمار مي روند اين شروط چنين اند :با اصول ديگر فصل اقتصاد در قانون اساسي مطابق باشد .از محدوده قوانين اسلام خارج نشود .موجب رشد و توسعه اقتصادي كشور گردد.ميه زيان جامعه نشودبحث تعاون بعد از انقلاب از حالت شركتي صرف خارج شده و متمركز بر مفهوم همدلي و تعاون گرديده است. حساسيتي كه انقلابيون وموثران در نظام بر عليه تفكرات كاپيتاليستي و سوسياليستي اقتصاد داشتند موجب شد تا روش تعاوني مورد توجه و

حمايت قرار گيرد. تعاوني ها از ابتداي پيروزي انقلاب دو مأموريت بزرگ را به ثمر رساندند : سازماندهي بيكاران و علاقه مندان به كار و رساندن ارزاق عمومي در شرايط محاصره اقتصادي و كمبودهاي توليدي و توزيعي امكانات .تعاون از ديدگاه شهيد بهشتي بحث در خصوص تاريخچه تعاون كشور به بعد از انقلاب اسلامي ، بدون توجه به آرأ مدافعان اصلي آن و انديشه افرادي كه نقطه عطفي را در اين حوزه باعث گرديده اند ، بحث كاملي نبوده و بر اين اساس در اين مجال به آرأ شهيد دكتر بهشتي و رهبر معظم انقلاب اسلامي در خصوص تعاون پرداخته مي شود.  به شكل نظري و نظام مند شهيد آيت ا... بهشتي ميدان دار جا انداختن اين ايده در كشور شد . ايشان با مطالعه نظام ها و بينش هاي اجتماعي و اقتصادي دنيا و با آشنايي كه نسبت به اداره اقتصادي ملت هاي جهان داشت تلاش نمود تا در قانون اساسي روش تعاون را به عنوان يكي از اركان اقتصادي كشور قرار دهد آن فقيه والا مقام در مورد مشخصات اقتصاد تعاوني در جمهوري اسلامي مي گويد:" مسئله اقتصاد تعاوني كه در عصر ما و در جمهوري اسلامي ما، مورد توجه قرار گرفته است ، در حقيقت بر همان پايه هايي استوار است كه امروز در جامعه هاي مختلف در رابطه با اقتصاد تعاوني گفته مي شود . يعني در نظام اسلامي و جمهوري اسلامي لزومي ندارد چيزي به آن بيفزاييم .هدف تعاوني ها كاستن از واسطه هاي غير ضرور بين توليد كننده و مصرف كننده است.در تعاوني ها ، رأي به انسان داده

مي شود نه به سهام كاستن  از واسطه ها و در حقيقت مبارزه با اشتغال كاذب .مسئله ديگر اينكه شرط صاحب سهم بودن شاغلين در تعاوني هاي توليد ميباشد يعني تنها كساني بتوانند در تعاوني توليد صاحب سهم باشند يا بمانند كه در آنجا كار كنند .هدف شركت تعاوني توليد اين است كه صاحبان نيروي كار به وسيله سرمايه داران استثمار نشوند.كساني كه مي خواهند كار كنند و سرمايه ندارند ، دولت به آنها وام مي دهد كه شركت تعاوني به وجود آورند .و بالاخره تعاوني ها را جهت رفاته حال  محرومان جامعه گسترش دهيم ."رهبر معظم انقلاب طي بياناتي در رابطه با تقويت تعاوني فرمودند:" من بر خلاف كساني كه تصور مي كردند وزارت تعاون جدي نيست يا خوب است ادغام در فلان تشكيلات شود ، من معتقدم نه ، يكي از كارهاي خوب دولت اين است كه وزرات تعاون را بوجود آورد ( كه ما اين قدر نياز به اشتغال داريم ) . به اين تعاون ما نهايت نياز را داريم و من خواهش مي كنم از همه برادران دولت كه در دولت در جهت تقويت كار تعاون نظر بدهيد."خصوصيات ويژه شركتهاي تعاوني 1-    قائم به ذات و متكي به اعضأ است نه به سرمايه2-    در تعاوني هاي متعارف ، هر عضو يك رأي دارد ( نسبت سها به رأي معني ندارد)3-    برخورداري از مزاياي معافيت هاي مالياتي در بعضي از انواع تعاوني ها4-    تساوي همه اعضأ در برخورداري از حقوق و وظايف يكسان با وجود تفاوت در ميزان سهام .5-    تقسيم مازاد درآمد ميان اعضأ در صورت وجود سود خالص 6-    تخصيص

سهام به نام اعضأ و غير قابل انتقال بودن آن به اعضأ و غير اعضأ با تصويب هيئت مديره.7-    سنخيت و همفكري عامل مشترك و پيشرفت كار 8-    حذف واسطه هاي غير ضرور در كسب و تجارت و رقابت با صاحبان اين گونه مشاغل كاذب9-    جلوگيري از بهره كشي و استثمار افراد بررسي هاي بعمل آمده نشان مي دهند كه تغيير چنداني در خصوصيات ويژه شركتهاي تعاوني ايجاد شده در قبل و بعد از انقلاب اسلامي نشده و اصول كلي فعاليت تقريبا" يكسان است و به نظر مي رسد تغيير در نوع رويكرد مردم به تعاوني ها و همچنين ميزان و نوع اعتقاد دولتمردان به بخش تعاون باشد.دسته بندي تعاوني ها پس از انقلاب اسلامي الف تقسيم بندي قانوني – حقوقي طبق مواد 26 و 28 قانون تعاون جمهوري اسلامي ، تعاوني ها به دو دسته توليدي و توزيعي تقسيم بندي ميشوند.شركت تعاوني توليدي : شركتي است كه به منظور اشتغال در امور مربوط به كشاورزي ، دامداري ، دامپروري ، پرورش و صيد ماهي ، شيلات ، صنعت و معدن، عمران شهري و روستائي ، عشايري  و نظاير اينها فعاليت مي نمايد و در مجموع يك واحد توليدي را با اشتغال در آن اداره مي كند.شركت تعاوني توزيعي : شركتي است كه در تهيه و توزيع كالا، مسكن ، خدمات ، و ساير نيازمنديهاي اعضأ فعاليت مي نمايد .آن از شركتهاي تعاوني كه فعاليت آنان هم توليدي و هم توزيعي باشد را شركت تعاوني توليدي و توزيعي مي نامند . در آخرين تقسيم بندي قانوني در قالب قانون اصلاح موادي از قانون برنامه چهارم

توسعه اقتصادي ، اجتماعي  و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران و اجراي سياستهاي كلي اصل 44 قانون اساسي شركتهاي تعاوني به شركتهاي تعاوني متعارف ، تعاوني سهامي عام و تعاوني فراگير به شرح ذيل تقسيم بندي شده است .1-شركت تعاوني متعارف : تشكلي حقوقي كه با رعايت قانون بخش تعاوني اقتصاد جمهوري اسلامي ايران مصوب 1370 مجلس شوراي اسلامي و موادي از قانون شركتهاي تعاوني مصوب 1350 و اصلاحات بعدي آنها تشكيل شده است .2-شركت تعاوني سهامي عام : نوعي شركت سهامي عام است كه با رعايت قانون تجارت محدوديتهاي مذكور در اين قانون تشكيل شده باشد .3-شركت تعاوني فراگير ملي : نوعي تعاوني متعارف يا سهامي عام است كه براي فقرزدائي از سه دهك پايين درآمي تشكيل مي شود . عضويت ساير افراد در اين تعاوني آزاد است ولي در بدو تشكيل حداقل هفتاد درصد اعضاي آن بايد از سه دهك پايين درآمدي باشند.نوع دوم تقسيم بندي ، تعاوني ها بعد از انقلاب ، تقسيم بندي در قالب برنامه ها و فعاليتهاي اجرايي است .از بعد تقسيم برنامه هاي وزارت تعاون ، در حال حاضر 11 نوع تعاوني بدين نام در كشور وجود دارد:1-كشاورزي2-صنعتي3-معدني4-خدماتي 5-مسكن 6-فرش دستباف 7-تأمين كننده نياز توليد كنندگان 8-تأمين كننده نياز مصرف كنندگان 9-اعتبار 10-حمل و نقل 11-چند منظوره ب : تقسيم بندي نظري و عملي در اين نوع از تقسيم بندي ها ، تعاوني ها را مي توان به صورت هاي گوناگون و با توجه به شاخص هاي عديده نظير محيط فعاليتي ( شهري ، روستائي ، عشايري ، ... ) صنفي – عمومي ، ميزان سرمايه ( كوچك ،

متوسط ، بزرگ ) ، جنس و سن اعضأ ( زنان ، مردان ، جوانان و...) و نظاير آن تقسيم بندي نمود.فصل پنجم تعاون در اسلام ار آنجا كه دين اسلاميك نظام تربيتي انسان ساز است ، از اين رو براي شكل گيري اجتماعات سالم ، تأكيد فراواني بر تعاون و همكاري نموده و در قالب نظام تربيتي آن پديده اقتصادي و اجتماعي تعاون را به عنوان يك اصل اساسي پذيرفته و اصل يكپارچگي و روح تعاون و ايثار را از خصوصيات چنين نظامي معرفي نموده است .در جهان امروز براي كسب توفيق و سرافرازي در كليه مسائل اقتصادي ، فرهنگي و سياسي نيازمند تعاون و همكاري هستيم و همواره ميبايد آيه شريفه" تعاونوا  علي البر و التقوي " الگوي اعمال و رفتار هر انساني باشد تا بتواند به اهداف و مقاصد عالي دست يابد .دين اسلام براي مشاركت عمومي و تعاون و همكاري توده هاي مردم در جامعه و ارائه خدمات عمومي و سهيم بودن در اين امر به عنوان يكي از عوامل مهم تعالي جوامع و افراد ، تأكيد نموده و به فكر خود بودن و همه چيز را براي خود خواستن ( نفع گرائي و منفعت طلبي غير اصولي ) را به شدت منع و نفي نموده است .در اصل سوم قانون اساسي به عنوان يكي از راهبردهاي شايسته براي نيل به اهداف نظام جمهوري اسلامي تعاون مورد تأكيد قرار گرفته و " توسعه و تحكيم برادري اسلامي و تعاون عمومي بين همه مردم " از وظايف دولت قلمداد نموده است .قرآن و اقتصاد رقابت آزاد به معناي مسابقه نامحدود افراد در

جلب منافع شخصي ، از اصول نظام سرمايه داري براي رسيدن به تعادل خودكار ، كارايي و رفاه اقتصادي است . در الگوي رقابت آزاد فرض بر اين است كه اخلاق و دين ( دخالت تشريعي پروردگار ) اين مكانيسم را محدود نمي كند و هر كس مي كوشد بيش ترين سود  يا مطلوبيت  مادي را بدست آورد . نابودي اخلاق ، گسترش تبليغات غير واقعي و مخرب جهت جلب منابع بيشتر ، گرايش توليد به سوي نيازهاي غير واقعي ، عدم تأمين نيازمندان جامعه ، حذف غير انساني رقباي كوچك و پديد آمدن انحصارهاي بزرگ بخشي از آثار منفي اين نظام به شمار مي آيد .عرضه و تقاضا و اعتماد به فرضيه خيالي (( دست نامرئي )) آدام اسميت براي جامعه فساد و بحران به ارمغان مي آورد . به همين دليل شارل فوريه رقابت را عامل نفاق و فساد مي خواند و از نابودي ضعيفان توسط قدرتمندان سخن به ميان مي آورد .اين واقعيت مسلم شده است كه رقابت ، در مفهوم سرمايه داري ، پايدار نيست و به تدريج خود را نابود مي سازد و به تباني و انحصار مي انجامد بدين سبب لويي بلان معتقد است " رقابت قاتل رقابت است ".نظام اقتصاد اسلامي با پذيرش اين واقعيت ، هماهنگي ناآگاهانه فعاليتهاي اقتصادي از طريق سازگاري خودكار تصميمات فردي و نظريه " دست نامرئي " را نادرست مي داند و با توجه معنوي  . اخروي انسان ، مكانيسم " تعاون " را ارائه مي دهد . البته تعاون در دو عرصه مختلف طرح مي نمايد " تعاون در كارهاي نيك "

و " تعاون در گناه " امكان دارد در الگوي " رقابت انحصاري " نوعي تعاون مشاهده شود اما به دليل محصور شدن ساختار انگيزشي در امور مادي ، نمي توان آن را " تعاون در كارهاي نيك " خواند ( تعاونوا علي البر و القوي و لا تعاون بالاثم والعدوان ) .در اين راهكار ، با توجه به اجتماعي بودن انسان و انگيزه هاي مادي و غير مادي ، هر فرد مي داند كه بيشترين مطلوبيت تنها در پرتو رعايت " اصل برابري و برادري " و محصور نماندن در منافع مادي شخصي به دست مي آيد . " اصل برابري و برادري " مي گويد : افراد به سبب تساوي در آفرينش با تو برابرند و يا با توجه به هم كيش بودن ، برابري مضاعف دارند( نهج البلاغه نامه 53) .اين روش با توجه به مبناي فلسفي " اصالت روح " و نيز نهاد " آزادي و مسووليت " طراحي شده و فرض هاي آن از طريق تعاليم اسلامي قابل استخراج است . بعضي از  تعاليمي كه در دست يابي به اين فروض سودمند هستند آورده مي شوند:وجوب كفايي تأمين نيازهاي جامعه : اين آموزه براي افزايش انگيزه افراد جهت شركت در كارهايي كه رفاه اقتصادي جامعه به تحقق آنها مشروط است ارائه شده است . بخشي از نيازهاي جامعه كه مي تواند به وسيله گروهي از مردم لبرآورده شود ، نشمول اين قانون مي گردد . تا وقتي اين نيازها برآورده نشده ، همه مردم به طور  انفرادي مسووليت دارند و با بازخواست خداوند روبهرو مي شوند . اين آموزه بر

پذيرش ابعاد غير مادي اسنان مبتني است و در بستر توجه افرادبه معنويت و آخرت ، به انتخاب داوطلبانه آنها جامه عمل مي پوشد." تعاون" و تأمين كالا: كثرت عرضه كنندگن و وفور كالا در مكانيسم تعاون ويژگي ديگري است كه مي تواند تثبيت قيمت ها و ثبات اقتصادي را به ارمغان آورد . نظام اقتصادي اسلام ، از توجه به  ابعاد معنوي و اخروي براي دست يابي به ايتن هدف بهره مي برد . رسول خدا ( ص ) به مردي كه مواد غذاييش را ارزان ترداز ديگران مي فروخت  فرمود : جنس را ارزان تر عرضه مي كني ؟ گفت : آري . پيامبر اكرم ( ص ) پرسيد آيا به خاطر خدا بر سود اندك قناعت مي ورزي . مرد پاسخ داد آري ، حضرت فرمود " بشارت باد تو را ؛ زيرا  عرضه كننده و آورنده اجناس به بازار ما ، چون مجاهد در راه خداست و محتكر در بازار ما ، مانند كافر در كتاب خدا است " مواسات : معني اين واژه ياري رساندن به نيازمندان است در در گستره امور مالي ، به شكل شريك دانستن ديگران در اموال شخصي آشكار مي شودو در قرآن كريم( سوره معارج ،24 و 25) مواسات را از ويژگيهاي مومنان بر شمرده است :" آنان كه در اموالشان حق معلومي براي تقاضا كننده و محروم قراردارد".نظام اقتصادي ، با توجه به واقعيت اجتماعي بودن بشر ، اسنان ها را از اعضاي يك پيكر مي داند پيروانش را به همدردي و با نيازمندان و ناتوانايان سافرش مي كند( شيخ كليني : الكافي ج2

، ص 147) امام رضا ( ع ) در باره ويژگيهاي پيامبر اكرم ( ص ) چنين مي فرمايد : " برترين افراد نزد پيامبر ( ص ) كسي بود كه خير خواهي اش به مسلمانان فراگيرتر بود و بزرگترين مردم نزد وي كسي بود كه در بخشش مالي و مددرساني بهتر رفتار مي كرد ."حرمت ربا و استحباب قرض : نظام سرمايه داري كه مهمترين مشكل اقتصاد را كمبود سرمايه مي دانست ، براي جلب سرمايه هاي هنگفت ، بع تجويز ربا روي آورد . تجويز ربا به معناي برتري دادن سرمايه بر ديگر عوامل توليد است و قدرت توانگران را فزوني مي بخشد . در نظام اقتصادي اسلام ، تأمين سرمايه از طريق مساركت در سود واقعي و نيز، در مواردي ، با استفاده از نهاد قرض صورت مي گيرد . نهاد " قرض " با توجه به انگيزه هاي معنوي – اخروي  قرض دهندگان سامان مي يابد . در آموزه هاي ديني چنين آمده است :((هركه به برادر مسلمانش وام دهد، در برابر هر درهم ، به اندازه كوه احد و كوه هاي رضا و طور سينا برايش كردار نيك نگاشته مي شود؛ و اگر در باز پس گرفتن آن در زمان تعيين شده آسان بگيرد ، در روز رستاخيز كه نيكو كاران پاداش داه مي شود ، او چون برق شتابان از " صراط " مي گذارد))( محمد حسن نجفي : جواهر الكلام ، ج 25 ، ص 1 ) درك مفهوم آموزه هاي چنين ، در پرتو توحيد و اصالت روح كه از مباني نظام اقتصادي اطلام به شمار مي

آيند ، ممكن است .نقش دولت : دولت با توجه به مبناي " دخالت تشريعي " وظيفه دارد در جهت تحقق شرايط "تعاون " به هدايت و تربيت افراد پردازد . افزون بر اين ، دولت طبق اصل "ضمان اعاله " وظيفه دارد ( ضمان اعاله به معني وظيفه دولت در تأمين نيازهاي ضروري افراد جامعه است ) . از ماليات هايي چون زكات و خمس  در جهت تأمين معيشت مردم و ايجاد امكانات براي فعاليتهاي اقتصادي آنان بهره گيرد . بنا بر اين در نظام اقتصادي اسلام با توجه به حضور انگيزه هاي غير مادي در گستره جامعه ، زمينه پيدايش بحران هاي اقتصادي و چيرگي توانگران بر ضعيفان تحقق نمي يابد .به دليل ممكن نبودن انتخاب همه جانبه اين ساختار توسط فرد يا گروهي از افراد از طرف ديگر ، نظام اقتصادي برتر پيش از برخورد با بحران شديد در باره راه كارهاي مهار آن مي انديشد . پيش بيني بحران ، كشف روش مهار آن شيوه تأمين منافع جامعه بخشي از وظايف دولت اسلامي است .  كه به توجه به اصل " مداخله دولت " در نظام اقتصاد اسلامي سامان مي يابد. بنا بر اين مي توان گفت نظام اقتصادي اسلامي از نوع آزاد ارشادي است و در پرتو مقرراتي كه تأمين كننده نيازهاي مادي و غير مادي مردم است ، شكل مي گيرد. در اين نظام ، نهاد دولت براي تضمين اجراي درست مقررات ياد شده و تحقق مصالح اجتماع به كار گرفته مي شود.فصل ششم بخش تعاون ، ظرفيتي نو در كلام رهبري " اين احساسي كه در ملت ما

پيدا شده است كه بايد تعاون كند بايد اعانت كند . اين بركات انقلاب است ."" تا در اين كشور روح تعاون وجود دارد از جميع بليات مصون و محفوظ است " ( امام خميني "ره") تعاون به معناي همكاري و همدلي همواره از توصيه هاي امام خميني بود . اصل شكل گيري انقلاب اسلامي نيز با تعاون انجام گرفته است .رهبري انقلاب ، بخش تعاون را به عنوان " بازوي نظام و ايفاگر نقش اساسي در تحقق اهداف نظام مقدس جمهوري اسلامي در زمينه عدالت اجتماعي و اقتصاد" و همچنين " اساسي ترين ، منطقي ترين و بنيادي ترين را ه حل استقرار عدالت و نجات بخش كشور از لحاظ اقتصادي در شرايط امروز و كاهش وابستگي به منابع نفتي " تلقي و معرفي نموده اند .ايشان در مورد وزارت تعاون فرمودند." هيچ دستگاهي كه در امكانات و وسعت كار تعاون را براي اشتغالزايي ندارد وو بياد به عنوان بازوي قوي براي دولت در ايجاد اشتغال عمل كند " .جمع بندي مطالب اين بخش گوياي چند واقيت است اول اينكه مقام معظم رهبري در فكر و عمل ، در طول سي سال ياريگر تعاون بوده و به ثمر بخشي چنين حركتي كاملا" يقين  دارند. دوم اينكه ، فرمايشات عديده اي در خصوص تعاون و حمايت از آن داشته كه تحليل محتواي آن كمك كار مناسبي در درك بهتر تعاون و جايگاه آن است . سوم اينكه ، با توجه به اختيارات ارايه شده به تعاون ، انتظاراتي نيز به شكل شفاف از بخش تعاون دارند كه انشاا... با تلاش هاي صورت پذيرفته محقق گردد

. چهارم متوليان بخش تعاون راه درازي را در پيش دارند و در اين مسير همه دست اندركاران ، هم دولت و هم محلس و هم قوه قضائيه و ساير صاحب نظران و رسانه ها ، وظيفه مندند ؛ چون اين تأكيدات پيامي است ولايي و بايد براي اجرايي شدن آن برنامه شود.پايان بخش اولبخش دومانقلاب اسلامي و تعاون-    تعاون و عدالت اجتماعي -    تعاون و سياستهاي اصل 44  قانون اساسي -    تعاوني ها  و جهاني شدن -    تعاون و كار آفريني -    توسعه كار آفريني و تعاون-    تعاون و اشتغال جوانان -    مشاركت اعضأ ، ضامن موفقت تعاوني ها -    نقش تعاوني در توليد ملي -    زنان و تعاون بخش سوم :انواع تعاونيها در ايران-    تعاوني هاي توليدي -    تعاوني هاي خدماتي -    تعاوني هاي مصرف -    تعاوني هاي مسكن -    تعاوني هاي اعتبار -    سهام عدالت -    تعاوني هاي آموزشگاهي -    تعاوني هاي دانش آموختگان -    تعاوني هاي مرز نشينان -    تعاوني هاي كشاورزي -    تعاوني هاي صنعتي -    تعاوني هاي معدني -    تعاوني هاي حمل و نقل

مشت آهنين در دستكش مخملي

نوشته : كونوسوكه ماتسوشيتا ويژگي ديگر از مديريت ورهبري: خلاصه كتاب: تلخيص: محيا يزداني- ترجمه: دكتر محمد علي طوس-ب راي فرمانروايي خوب يك كشور يك رهبر بايد هم با اقتدار عمل كند وهم مهربان باشد اگر شما هرگز اقتدار خود را بكار نبريد وهمواره مهربان باشيدآنگاه به گونه اي كه كودكان لوس ونافرمان درسهاي خود را نخواهند اموخت زير دستان شما به خوبي وظيفه هاي خود را بجا نخواهند اورد با اين همه اگه شما پيوسته اقتدار خود را بكار گيريد وهمواره خشونت نماييد شايد

براي مدتي كامياب وكامروا باشيد مشت آهنين در دستكش مخملينوشته : كونوسوكه ماتسوشيتاترجمه: دكتر محمد علي طوسيچاپ اول 1377اجرا : اميده صدراتچاپ : چاپخانه بهمنتعداد 3300 نسخه ليتوگرافي : صدف حق چاپ ونشر محفوظ استشابك : 7-79-5983-964پيش گفتار محقق من در اين تحقيق مي خواهم حدود 45 ويژگي مديريت ورهبري موفق را معرفي نموده . گزيده اي درباره ي آن توضيح داده ومثال هايي از شخصيت هاي برجسته رهبران موفق بزنم اميدوارم حداقل از اين موارد معرفي شده نيمي را در زندگي روزمره استفاده نموده تا بتوانيم به بهترين نحو برزمان مديريت كنيم. يزداني / پاييز 89اهداف نويسنده : معرفي اسم كتاب : مشت آهنين دردستكش مخملي يعني چه؟( يعني يك رهبر  موفق شخصي است كه در كنار درشت خويي  ,نرم خويي نيز داشته باشد يعني تعادل برقرار كند . اهداف رهبري خوب : ( مثال فرمانروايي پدر ( هاروكاجي) وپسر( كن شين) نتيجه دگرگوني در نوك هرم قدرت يك مجموعه را به نابساماني مي كشاند .شناخت مسئوليت: رهبر به مسئولييتي كه بردوش دارد آگاه باشد به بررسي رفتار خود بپردازد .معرفي سرفصل ها : مشت آهنين در دستكش مخملي           گفتن آنچه كه بايد گفته شود         خشم مثبت دشمنان خود را احترام بگذاريم            جان خود را وقف كنيم               محرك ذهني براي دعا قصد خود را آشكار سازيد                  كيفيت ونه كميت            آمادگي براي پذيرش هر خطري بيمناك نشويد                                رفتار عادلانه                با سرشت انسان چنگ نكنيد    به خرده گيري گوش فرا ندهيد             سپاسگذاري كنيد            احساسهاي دروني   از قدرتهاي برتر به سوي خود ياري بجوييد       بهترين را درخواست كنيد     هرگز نوميد نشويد                       گستاخ وبي پروا باشيد                      چه كسي

را بايد سرزنش كرد           فروتن باشيد                تعيين مسئوليت                              آگاهي بر آنچه بعد مي آيد              يك قانون براي همه  نياز به درستي وكمال                       بلند پرواز باشيد                هرگز از انديشيدن باز نمانيد   اطمينان بيش از اندازه                      هرگز نوميد نشويد             استقلال عمل را بپروارنيد امور را همانگونه كه هستند ببينيد        باور داشتن                  محدوديت هاي خود را بشناسيداحساس ماموريت                            باز پرسي از خويش        آماده شنيدن باشيد مشت آهنين در دستكش مخمليبراي فرمانروايي خوب يك كشور يك رهبر بايد هم با اقتدار عمل كند وهم مهربان باشد اگر شما هرگز اقتدار خود را بكار نبريد وهمواره مهربان باشيدآنگاه به گونه اي كه كودكان لوس ونافرمان درسهاي خود را نخواهند اموخت زير دستان شما به خوبي وظيفه هاي خود را بجا نخواهند اورد با اين همه اگه شما پيوسته اقتدار خود را بكار گيريد وهمواره خشونت نماييد شايد براي مدتي كامياب وكامروا باشيد ولي سرانجام كارها به سامان نخواهدرسيد زيرا انساني كه زير دست شما كار مي كند هرگز از بودن با شما احساس ارامش نمي كندآن يك گفته خردمندانه است درشت خويي ونرم خويي با خشونت ومهرباني سرزنش وستودن برابر است هر دو ضرورند ولي بايد به درستي متعادل گردند اگر همواره زير دستان خود را بستاييد انسان به خود رضايي گرايش مي يابدو پرورده نخواهد شد از سوي ديگر اگر شما همواره به سرزنش زير دستانتان بپردازيد انان از گفت گو با شما درباره انديشه هاي تازه خويش نا خشنود خواهند بو د وگرايش مي يابند تا جدا از شمابه كار بپردازند وتظاهر به پيروي از دستورهاي شما نمايند در عملرهبراني هستند كه با مهرباني زير دستان نيز به

بهترين نحو عمل مي كنند ونتيجه نيكو جاصل مي گردد به گونه اي به زير دستانمي آموزند كه مشتي آهنين در دستكش مخولي دارند مهمترين وظيفه رهبري برقراري تعادل بين درشت خويي ونرم خويي در رسيدن به غايت مي باشددر يك موقعيت پس از نبردكه با بزرگان بين دوقبيله در ژاپن صورت گرفت يك قبيله از فرستادن نمك به قبيله مجاور صرفه نظر كرده ومردم آن به سختي افتادن هنگاميكه خبر به رئيس قبيله رسيد اين شيوه را ناپسند دانسته و با ارسال نامه اي گفت: پيروزي يا شكست در ميدان جنگ مي باشد وتا هر اندازه كه نمك نياز داريد براي شما خواهم فرستاد او يك فرمانده تمام عيار بود در ميدان جنگ به دليري وشهامتش نامي پر اوازه داشت ودر تاريخ هوادار وستايشگرش زياد- به طور معمول گمان چنين مي رود كه انسان از ناتواني ورنج دشمن خويش شادمان مي شود وحتي فرصت را براي تاخت به دشمن مغتنم اما اين رئيس خلاف اين انديشه عمل مي كرد يك رهبر بايد بكوشد منصفانه وبا كرامت بسيار رفتار كند ودشمنان خود را حرمتگذارد بايد منصف وبي طرف باشد.جان خود را وقف كنيد( يك رهبر بايد توانايي وقف كردن زندگي خود را در راه انجام دادن وظيفه داشته باشد )تنها زماني كه به طور كامل آماده باشيد خودرا وقف چيزي نماييد دلري لازم را براي چيره شدن بر هر دشواري را برانگيزيد بيشترين مردم اما از فكر فدا كردن جان خويش نا ارام مي شوند ولي بايد در اين باره به شيوه ي ديگر انديشيد هر گاه از اين منطق پيروي كنيد وقف كردن جان

خود  براي موضوعي كه برراستي براي شما مهم است كار دشواري نخواهد بود هررهبري بايد تا اندازه اي به اين شيوه بينديشد .محرك ذهني براي دعا( يك رهبر بايد چنان فروتن باشد كه به ياري الهي بيفتد ) سالها پيش از روي كار امدن سارانوگو.  مصيبت ها وبحران هاي سختي پديد امد دولت ها فاسد بودند نظم وقانون شكسته شد نرخ ها سير صعودي پيمودبراي جمع وجور كردن اوضاع سارانوگو طرحي به منظور اصلاح ريشه ايدولت فراهم امد او چنان به اين طرح سر سپرده بود كه حاضر بود جان خودرا در راه ان فدا كند فروتني وصميميت او را ياري داد تا به نتيجه هاي برجستهاي دست يابد- ما بايد بپذيريم كه لحظاتي وجود دارد كه ما به ناتواني مي رسيموبايد به جست وجوي ياري الهي بيفتيم ما نيز بايد توجا داشته باشيم كه ياريدرست به همانگونه اي كه ما انتظار داريم نمي باشد در اين حالت دعا كردن به صورت طبيعي فرا مي رسد كه در غالب يك دعاي انتظار يا تنها در شكل يك اميد گرم به اين كه كارها به شكل دلخواه پيش خواهد رفت تجلي مي نمايد در هر حال دعاي يك رهبر نمايد تنها براي خويش باشد بلكه بايد براي مردمش وخير عمومي دعا كند در اين حالت ارزش دعا جلوه گر مي يابد.قصد خود را اشكار سازيد ( يك رهبر همواره مقاصد خود را براي اطرافيان روشن سازد) سالها پيش براي لويي هيرو در اداره قلمرو خلا ايجاد شد وسخت در مضيقه مالي قرار داشت نخست خويشاوندان خود را فرا خواند وگفت امروز مسئوليت من سنگين است  وبايد

از هم اكنون يك زندگي بسيار كم هزينه را در پيش گيريم ولي نمي توانم اين سختي را بر خانواده ام روا دارم اكنون من همسرم را طلاق مي دهم پسرانم را ازارث محروم مي دارم وخويشاوندان را از خود دور مي سازم تا بتوانم كار سنگين اداره قلمرو را به انجام برسانم در پاسخ خانواده وخويشاوندان گفتند مانيز با تو هستيم وهر كاري كه بگويي انجام خواهيم داد سپس با نفوذ ترين رعايارا جهت همكاري براي اصلاح امور مالي فراخواند واز شهروندان برجسته سرآمد در خواست كرد تا موقتا مطالبه طلب هاي  معوقه خود را به تعويق بيندازند واز دريافت ماليات هاي سنگين خودداري كنند وبا روش عادلانه ويكرنگي براي شهروندان امور مالي قلمرو به حالت عادي بازگرديد براي هدايت يك جامعه يا اداره بايد جرات گفتن واقعيت را داشت وموضوع بحران آميز را براي كليه زير دستان روشن كرد تا با ياري يكديگر بتوانيم جامعه را هدايت كنيم. خويشتن داري كردن (يك رهبر بايد بداند چه زماني به انتظار فرصت باشد ) دليري همواره پسند خاطره است با سرافرازي وسرآمد وارد ميدان نبرد شدن صد بهتراز از جنگ گريختن است در حالي كه جنگيدن به موقع دليري مي طلبد از جنگ پرهيز كردن ودر انتظار فرصت  نشستن دليري واقعي مي خواهد يك رهبر نياز به صبر واقعي دارد اگر شما نتوانيد از تسلط احساسات شخصي خود پرهيز كنيد اگر نتوانيد خورده گيري وتحقير را تحمل كنيد وهميشه درانتظار فرصت مناسب بمانيد هرگزمديري به واقع خوب نخواهيد بود. جلب اعتماد كردن ( يك رهبر بايد پاي قول خود بايستد )هنگامي كه كار بزرگي را

شروع مي كنيد اعتماد يك عامل مهم است اگر اعتماد افراد را به خود جلب كنيد انگاه كار ها براي شما اسان مي شود اعتماد مي توان يك نيروي ناپيدا يا يك سرمايه نا محسوس به نظر اورديك رهبر بايد اعتماد ديگران را به خود جلب كند مردم از كسي كه به وي اعتماد نداشته باشد دوري مي گزيند ووفاداري خود را به كسي كه مورد اعتمادشان باشد استوار مي دانند سالها وقت مي گيرد تا بتوان شهرت واوازه قابل اعتماد در ميان مردم بدست اورد از سوي ديگر به اساني نيز از دست مي رود حتي اگر با سالها زحمت صادقانه اعتماد مردم را به خود جلب كرده باشي با يك دروغ مي تواني شهرت واوازه را نابود كنيم .كار خود را دوست بداريد( يك رهبر اگر از كارش خشنودي برنگيرد براي كارش نامتناسب است ) كار شما هر چه مي خواهد باشد بسيار مهم است كه ان رادوست بداريد اگر كارتان را دوست نداشته باشيدديگر مهم نيست چه ميزان وقت صرف نماييد اين سخن براي رهبران نيز درست است به راستي بسيار مهم است كه شما كار خود را بسيار دوست بداريد اگه شما يك سياست مدار باشيد بايد دانش سياست را دوست بداريد در كل سرنوشت يك رهبر سرنوشت شادي نيست به كارگرفتن افراد همواره دشواري ها ونگراني هايي را پديد مي اورد تا زماني كه همه به آنچه شمامي گوييد با دقت گوش فرا مي دهند وبا دقت همان چيزي را انجام مي دهند كه شما مي خواهيد همه چيز خوب وخوش است ولي هميشه چنين نيست وهمه بدان شيوه رفتار

نمي كنند همين تنها كفايت دارد تا شما را خسته ودر مانده كند هر كس كه از چنين چيزها بترسد هرگز رهبر نخواهد شد هر رهبري بايد كارش را دوست بدارد گرچه كارش به نظر ديگران  بسيار دشوار جلوه كند .هرگز نوميد نشويد: ( تا زماني كه بخت كاميابي هست يك رهبر دست از تلاش بر نمي دارد) اگر شما براي خود هدفي برپاداشتيد وبراي دست يابي به آن كار را اغاز كرديد نبايد به هيچ دليل كاررا رها كنيد هرگاه به مانعي برخورديد اگر چنان ترسو باشيد كه يك يا دو شكست وناكامي شما راازراه به در كند هرگز به راستي كاري انجام نخواهيد داد دنيا پيوسته در دگرگوني است حتي اگر يك بار شكست خورديد اميدرا از دست ندهيد در حالي كه سخت مي كوشيد صبر وشكيبايي واستواري كاررا دنبال كنيد موقعيت مي تواند به سود شما تغيير كند  ودرهاي تازه اي به رويتان باز گردد هدف را مشخص نموده وتا زماني كه بخت كاميابي وجود  دارد حتي اگر احتمال آن تنها يك درصد باشد نوميد نشويد وكاررارها نسازيد.باز پرسي از خويش ( يك رهبر بايد هر روز رفتار خويش را بازپرسي كند ) رفتار يك رهبر بسيار حياتي است زيرا نقش مهمي در اينده مليت ها داردوسرنوشت ملتهاي زيادي را تعيين مي نمايد هر رهبر بايد از راه بررسي سخت ومنظم از وجدان خويش بر ان شود كه از لغزش بپرهيزد همواره از خود بپرسيد ايا سياستهاي شما درست است ؟ هرگاه در ازمودن خود دچار ترديد شديد از راي ديگران ياري بگيريد وگوش فرادادن به نظر ديگران وخود ازمايي مي تواند

لغزش هاي خود را به كمترين برسانيد منصف بودن يك رهبر بايد با دادن پاداش وكيفر بي طرف باشد كيفر وپاداش را بايد بدون سستي بكار بست واين بايد به تناسب عادلانه بكار گيرد اعمال پاداش وكيفر كار بسيار دشواري است ميزان اندك ان بس اثر است در حالي كه ميزان بسيار ان نيز نتيجه عكس مي دهد آ ن رهبري خوب است كه مي تواند تعادل درست را پيدا كند وبايد بياموزيم كه احساسات شخصي خود را كنار بگذاريم. بهترين را درخواست كنيد( يك رهبر بايد معيارهاي سخت ودقيق برقرار سازد ) يك رهبر چاره اي ندارد از انكه به طور مطلق سخت گير باشد او به امور عمومي مي پردازد نه به امور خصوصي وبايد براي مصلحت وخير جامعه بپردازد نه براي صلاح خود همواره بر خود وبر كساني كه زير فرماندهي شما هستند سخت گير باشيد ممكن است اين سخن سخت  وخشن باشد ولي براي به انجام رساندن كارهاي يك رهبر بايد احساسات شخصي را كنار گذاشت بايد سخت گير ولي عادل باشد هر اندازه كه مقام بالا تر رود يك رهبر نبايد احساس  فروتني را از خود دور سازد در واقع هر چه وي به جايگاه رفيع تر برسد ضروري تر ان است كه وي فروتن بماند يك انسان فروتن احترام راستين ديگران را كه با وي روياروي مي شود بر مي انگيزد همگان احترام وادب وفروتني بالا دستان را قدر شناس هستند وبه حرف هايش گوش فرا مي دهند ومي توانند اطلاعات از منابع زير دستان گرد اورند به گفته يكي از بزرگان هر چه خوشه برنج سنگين تر باشد

خوشه افتاده تر است .تعيين مسئوليت ( يك رهبر بايد كارها را بر پايه ي توانايي افراد به انان واگذارد) كاررا بايدبه بخشهاي در خورهدايت واجرا تقسيم كنيم مسئوليت هر بخش را به فردي كه شايسته است واگذاريد وكارگردان را برانگيزيد يا به روش منظم ومنطقي كار را صورت دهند يك نفر بهتنهايي مي تواند به يك ميزان كار به انجام رساند اگر شخصي بكوشد تا كاري فراتر از ظرفيت خود بر عهده گيرد به طور قطع شكست خواهد خورد كارها را براساس قابليت افراد به انان واگذاريد واگذاري مسئوليت مساوي تواناييهاي موجود اشخاص يا گروهها در كارهاست. امادگي براي پذيرش هر خطري ( يك رهبر بايد در زمان بحران راسخ واستوار باشد )ساليان قبل شوتي فرمانرواي قصر بود كه به محاصره در امده بود واب آن را قطع كرده بودند روحيه ي داخل قصر پايين بود نيرويي جهت باز بيني اوضاع قصرشوتي وارد شد گرچه ذخيره ي اب به راستي اندك بود ولي نيروي پادگان به گونه اي مصرف مي كردند كه اين حقيقت پنهان ماند وبه قول فرمانده جنگجو هستيم وبايد بنشينيم وتا مرگ به سراق ما بيايد اگه قرار است جان خود را از دست بدهيم بهتر است به شيوه ي رزم اوران مر گ با حرمت وشكوه را طلب كنيم بامداد بعد پيش از طلوع افتاب به دشمن حمله نمودند وبا استواري واقتدار انها را شكست دادند به اين پيروزي تعلق در فراسوي عقل گويند .رفتار عادلانه ( يك رهبر بايد از رقابت بي اندازه پرهيز كند) نزديك به 2500 سال پيش مودسا خردمند فرزانه چيني چنين گفت چيزي كه بيشترين

زيان را در جهان پديد مي اورد ان است كه ملتي بر ملت ديگر حمله كند قبيله اي قبيله ديگر را تارخ كند وانساني انسان ديگر را بكشد اين حالت ناتواني در محبت ورزيدن به يكديگر پديد مي اورد ما مي دانيم كه چون كشور خود را دوست بداريم ولي نحوه دوست داشتن كشور ديگر را دوست نداريم مي دانيم چگونه خود را دوست بداريم ولي ديگران را درك نمي كنيم اگر اندرزمودسا به اجرا گذاشته مي شد بي گمان هم اكنون در جهان زيبايي زندگي مي كرديم ولي گردش امور اين چنين نچرخيد دو نوع رقابت دارين رقابت متناسب وبرازنده كه از قوانين عدالت وانصاف پيروي كند چيز خوبي است وبه پيشرفت وبهتر شدن مي انجامد رقابت بي اندازه كه به قوانين اعتنايي ندارد ودر ان هر طرف مي كوشد تا با بكار بردن قدرت بي رحمانه به ديگري چيره شود. اين اندرز را به دل بپذيريد از رقابت بي اندازه بپرهيزيد واز دستورهاي نا عادلانه پيروي ننماييد. سپاسگذاري كنيد : ( يك رهبر بايد همه ي كارهايي كه انجام مي شوند احساس ژرفي از سپاسگذاري داشته باشد.شين راين بنيانگذار فرقه (جودو –شين ) از سرزمين پاك بودايي , مردي به راستي بزرگ بود با اين همه او خود را شين نادان وكودن مي ناميد زيرا خود را گناهكاري غير قابل اصلاح مي پنداشت كه نمي توانست بر تمايلات شيطاني خود چيره شود شين راين با روري زاسخ داشت كه حتي گناهكاراني چون او مي توانند از راه پيمان نخستين اميدابودا به رستگاري برسند وبه مردم اهميت زمزمه كردن نام بودا را در سپاس

قلبي براي رستگاريشان آموزش مي داد .احساس سپاسگذاري در انسان بسيار مهم است هيچ كس نمي تواند تنها با هوش وعقل خود به طور كامل زندگي كند اين همه منابع طبيعي فراوان را كه براي بقا خود نياز داريم ما پديد نياورده ايم. هر كاري كه فرد انجام مي دهد به همكاري ديگران بستگي دارد. به سخن ديگر ما زندگي روزانه ي خود رابه بركات طبيعت وخير انديشي همنوعان خود مديون هستيم.بيان سپاس گذاري بر ارزش كارها مي افزايد اگر هديه ي فردي را ناچيز بشماريد به ان ارزش بسيار خواهيد داد ولي اگر از ان قدرداني كنيد ارزش ان به نسبت افزوده خواهد شد.وقادر خواهيد بود كه از ان بهره ي بهتري به دست اوريد به ياد بسپاريد كه يك قلب سپاسگذار مي تواند سرب را به زر مبدل سازد.هرگز از انديشيدن باز نمانيد ( ذهن يك رهبر بايد همواره در كار باشد حتي زماني كه بدنش در ارميدن باشد)روزي به ارشميدس رياضي دان بزرگ يوناني دستور داده شد تا تاج زريني را ازمايش كند ودريابد كه ايا در ميزان طلاي آن تقلبي صورت گرفته يا نه چنين شايع بود كه استادكاران سازنده تاج كه ان را از شمس زر ساخته بودند دركار خود امانت را رعايت نكرده بودند. چون اجازه دست زدن به تركيب تاج را نداده بودند و ازمايش آن دشوار بود ارشميدس نمي دانست كه چگونه بايد كاررابه انجام رساند با اين همه روزي كه در گرمابه به درون منبع آب فرو رفت مشاهده كرد كه اب از طرف آن به بيرون فرو مي ريزد او دريافت كه با اين آزمايش

مي تواند به خالص بودن تاج پي ببرد با فروبردن تاج در درون ظرفي پر از اب ميزان آب لبريز را مي توان با وزن وحجم زرنابي كه تاج به كار بايد برده شود. مقايسه مي نمايد از شوق وذوق پي بردن به اين موضوع برهنه از گرمابه بيرون دويد وفرياد زد (يافتم يافتم) واز اين طريق توانست تقلبي بودن تاج را ثابت كند. ارشميدس با شوقي بسيار به دنبال كشف حقيقت بود چنين مي نمايد كه او حتي براي لحظه اي نمي توانست ذهن خود را از مساله اي كه در پيش روي خود داشت دور سازد حتي زماني كه به گرمابه رفته بود تا بدن خود را آرامش دهد ذهنش از كار بازنمانده وآرام نداشت...همكارانتان را باور داشته باشيد (يك رهبر بايد زير دستانش را باور كند تا بيشترين كوشش آنان را آشكار سازد)در هنر به كار گرفتن مردمان شگردهاي بسيار است ولي مهم ترين آنها اعتماد ورزيدن وسپردن كار به انان است اين روش زير دستان را خوش مي آيد واين تنها راه تزريق احساس مسئوليت در انان است شخصي كه به وي كاري با اعتماد واگذار شده است همه ي توان خويش را به كار خواهد برد وبهترين كوششهاي خود را اشكار خواهد ساخت تا آن كار را به انجام برساند بايد اين حقيقت را بپذيريم كه به مردم اعتماد كامل داشتن در زبان ساده باور داشتن فرد مهم ترين شرط موفقيت است. ايا اين شخص مي تواند به راستي از پس اين كار برايد ؟ نخست وپيش از هر چيز شما بايد بكوشيد تا يك پيوند بنيادي از اعتماد به

مردم را پديد اوريد تا زماني كه اين پيوند پايدار است مردم خواهند پذيرفت كه انگيزه ها ومحرك هاي شما خوبند واعتمادشان را به شما حفظ خواهند كرد حتي اگر موقعيت هايي پديد آيد كه ايمان آنان به شما بواقع توجيه پذير نباشد.هيچ چيز را به بخت وانگذاريد ( يك رهبر خوب به ياد مي اورد آنان را كه به خود ياري مي دهند ياري مي رساند)همه ي ما هنگامي كه با هرگونه ناكامي رويارو مي شويم گرايش به آن داريم تا تقصير را به گردن بخت به بگذاريم اين هميشه چنين بوده است همانگونه كه مثلهايي هم وجود دارد كه پيروزي يا شكست را به سرنوشت شوم نسبت مي دهند.اوضاع واحوال براي رهبر روزگار كنوني چندان متفاوت نيست بازرگانان به عنوان يك نمونه گرايش به آن دارند كه سودآوري را به نوعي ار بخت وافبال وابسته سازند در حالي كه اي موضوع تا ميزاني درست است ولي من بر اين باورم كه اگر شما نگرشي مناسب نسبت به كسب وكار اتخاذ كنيد وشركت خود را به شيوه اي مناسب اداره كنيد وكوشش لازم در ان بكار گيريد آنگاه آن كسب وكار در حالي رشد مي كند سرچشمه سودي پايدار خواهد بود بدون آنكه به پستي وبلندي هاي سرنوشت مربوط باشد.ولازم بذكر است پيش از آنكه كارها را به تقدير واگذاريم ما حود بايد آنچه را كه از دست ما انسانها بر مي آد به انجام برسانيم به عنوان يك رهبر شما نمي توانيد تنها آرام بنشينيد وكارها را به دست بخت رها كنيد.زمان عقب نشيني را بدانيد (يك رهبر به ياد مي سپارد كه

زماني براي پيشرفت وزماني براي عقب كشيدن مناسب است)بنيانهاي ژاپن امروزين بيش ازيكصدسال پيش درزمان (بازيافت مي جي )نهاده شده اند در راه متمركز كردن قدرت در دست امپراتور بسياري از مردم جان باختندولي شگفتي انگيز مي بود اگر برخاستن ژاپن به عنوان يك ملت امروزين با نوعي از تعارض وجان بازي همراه نمي شد . به راستي اين انتقال در اوضاع و احوالي كه وجود داشت به نسبت آرام صورت گرفت اگر اين آرامش نبود ملت مي توانست به دو دسته تقسيم شود وجنگي داخلي پديد ايد. بيم آن نيز بود كه ژاپن امكان داشت به صورت يك مستعمره ي غرب در ايد. در ميان بسياري از دگر گونيهاي به ياد ماندني كه در آن رخ دادند. يكي از بر جسته ترين ها بازگشت زمين , قدرت واختيار مردم به دست امپراتور بود كه براي زماني  پس دراز به گونه اي استوار در چنگ شوگوني بود در كل انتقال قدرت اجرايي و انتقال از فئوداليسم به مردم سالاري به طور كامل صلح اميز به انجام رسيد. كه اين در تاريخ جهان بسيار نا معمول بود.اصولي رفتار كردن ( يك رهبر ثابت قدم همواره احترام ديگران را بر مي انگيزد)اين سخن در قلمرو كسب وكار وسياست نيز درست است. كسب وكار اغلب به صورت يك بازي راهبردي شناخته مي شود كه در آن پاره اي از تدبير هاي نظامي ضرورت دارد ولي در چنين اوضاعي شما نمي توانيد به هنگام ضرورت چنين تدبيرهايي را بكار گيريد وهمچنين ناتوان خواهيد بود كه با همكاران بازرگاني خود يك پيوند مبتني بر تفاهم واقعي برقرار كنيد. اگر شما

بكلي با تدبيرهاي نظامي ونيرنگ كار كنيد نخواهيد توانست در لاند مدت در ميان گروه همكاران خود اعتماد را بپرورانيد.اين سخن دربار هي سياست هم درست است سرانجام شما نياز به توضيح صادقانه ي امور داريد. اگر شما به چاپلوسي مردم بپردازيد وبه ايشان تنها چيزهايي را بگوييد كه ميل به شنيدن آنها دارند مي توانيد به طور موقت شهرت ومحبوبيت ب هدست آوريد ولي نخواهيد توانست در زماني كه مردم بيشترين نياز را به كمك دارند به آنان ياري بدهيد.قدرت ترغيب ( يك رهبر خوب بايد بداند چگونه مردم را به هدف خويش دلبسته كند)به عنوان يك رهبر هرگاه كار بزرگي را آغاز مي كنيد به طور طبيعي شما بايد گروه بزرگي از مردم را بكار گيريد و آنان ر ابر انگيزيد بسيار ضروري است كه اين افراد با شيوه ي تفكر شما همراه گردند وبا شما موافقت كنند. براي ترغيب مردم به پذيرش راهي كه در پيش داريد اگر اين  اصول درست نباشد بر انگيختن مردم ر ابسيار دشوار خواهيد يافت حتي اگر انديشه ياطرح شما بسيار خوب باشد ب هضرورت نبايد انتظار داشت مردم آن را خواهند پذيرفت وبا شما صددرصد همراهي خواهند كرد اگر شما شيفته ي انديشه هاي خود شويد و كوشش كنيد تا آراي خود را بر آنان تحميل كنيد به جاي آنكه ايشان را بر انگيزيد و راغب سازيد به نتيجه هاي معكوس دست خواهيد يافت و آنان به مخالفت با شما خواهند پرداخت.رهبري كه از قدرت ترغيب بي بهره باشد در راهبري وبر انگيختن آناني كه زير فرمايش هستند درس آموزنده براي همه ي مردمان است.درنگ نكنيد:

( يك رهبر بايد در زمان بحران بي درنگ به عمل بپردازد) از دير باز گفته شده است كه عمل سريع راز جنگيدن است گفته ي ديگر چنين است آن كه نخست آيد نخست پذيرايي مي شود در بعضي از حالتها سرعت در بهره گرفتن از يك امتياز آني زود گذر تفاوت ميان پيروزي وشكست را پديد مي اورد درنگ كردن فرصت رابرباد مي دهد براي يك رهبر نظامي قاطعيت وعمل سريع حياتي به شمار مي آيند . اي نسخن درباره ي اداره كردن يك كشور ياشركت همان قدر درست است كه درباره ي دنبال كردن جنگ صادق است هم در سياست هم در كسب وكار موقعيتها مي توانند در هر دقيقه بطور كامل دگرگون شوند يك روز تاخيرمي تواند به يك سال تاخير بينجامد يك رهبر نبايد هرگز تصميم گيري يا به اجرا گذاشتن تصميمها را به تاخير اندازد.البته برخي از امور رابايد با احتياط بسيار اداره كرد ونياز به ان دارد كه پيش از هر گونه تصميم گيري بررسي ومشاوره دقيقي درباره ي آن صورت گيرد. ولي بكلي ضروري است كه يك رهبر بتواند در زمان بحران تصميم گيري كرده وبه سرعت عمل كند.درقلب كارها جاي داشتن ( يك رهبر بايد در ستاد مركزي استقرار يابد واجازه دهد زير دستانش در مناطق اجرايي به سرپرستي بپردازد)در برخي موقعيتها فرمانده بايد ابتكار عمل را در دست گيرد ودر خط مقدم جبهه بجنگد با اين همه به عنوان يك دستور كلي گمان دارم كارها بهتر وبا سرعت بيشتر پيش خواهد رفت اگر رهبر در جاي خود بماند وزير دستانش را براي پرداختن به امور بيروني

روانه كند گفته مي شود كه رهبر بزرگ چين (( مااوتسونگ))تنها يك بار در جواني به بيرون از چين سفر كرد و پس از آن هرگز چين را ترك نكرداين نخست وزير چين چوانلاي ووزيرانش بودند كه از سوي ملت چين به خارج سفر مي كردند.اين روزها ما از همه گونه وسايل راحتي جديد برخورداريم . رئيس يك شركت مي تواند در دفتر مركزي خود بماند . ودر همان حال با شركتهاي تابعه وشعبهاي خود در سراسر جهان در تماس باشد يك رهبر بايد اماده باشد تا در زمان بحران به منطقه برود ولي به طور كلي او بايد در محل كار خود بماند واجازه دهد زير دستان كارهاي خارجي را سرپرستي وهدايت كنند.فرمان آتش(يك رهبر بايد همواره سررشته ي كارها را در دست داشته باشد)برپايه ي تعريفي كه از يك رهبر مي شود او بايد همواره مستقل وآزاد باشد و از خط جبهه نيروهاي خود را هدايت كند شما بايد اطمينان پيدا كنيد كه پيش از گوش دادن به سخن واندرز ديگران يا بهره گرفتن از قدرتهاي راز آميز اختيار كامل موقعيت را در دست داشته باشيد تنها درآن وضع مي توانيد اين پشتيبانيها را به بهترين صورت به سود خود بگردانيد.به ياد داشته باشيد كه اگر طرحي از خود نداشته باشيد ودر كل به انديشه ي ديگران و به قدرتهاي راز آميز تكيه كنيد آنگاه شما ديگر يك رهبر به شمار نمي آييد.خير ومصلحت بزرگ تر(يك رهبر بايد فراسوي تفاوت آراي كوچك بينديشد)اگر نيروهاي امپراتوري تنها در انديشه ي تثبيت قدرت خويش بودند.واگرجنگ به صورت واقع پيش مي امد پيش بيني نتيجه ي

آن نا معلوم بود به عنوان يك رهبر شما بايد از دل مشغولي به سودهاي نزديك وجزئيات كوچك پرهيز كنيد وبه جاي آن به چشم اندازي بلند وگسترده دست يابيد هرگز از پرسيدن اين پرسش كه موضوعهاي مهم كدامند خودداري نكنيد وهمواره برآن باشيد كه كار درست را انجام دهيد بكوشيد تا كل موقعيت را در چشم اندازخود قرار دهيد وآماده باشيد براي خير ومصلحت عمومي از اختلافهاي كوچك چشم بپوشيد.يافتن مرد شايسته براي كار(يك رهبر در امور مربوط به كاركنان بايد واقع بين باشد)مردم داراي استعداد ها وتواناييهاي متفاوتند هنگامي كه به فردي كار درست وسزاوار وي داده مي شود فرصت آن فراهم مي آيد تا وي تواناييهاي ويژه ي خود ار به بهترين كاربرد بگذارد چنين سياستي بيشترين بهره را از فرد مي گيرد و اورا شادمان مي سازد ولي اين همه ي سودمنديهاي آن نيست هنگامي كه يك فرد در كارشايسته خود قرار مي گيرد وظيفه هاي خود را كارآمد تر به انجام مي رساند اين به نوبه ي خود به ديگران ياري مي دهد تا كارشان را بهتر انجام دهند وكارآرايي همه ي سازمان را بالا ببرند يك رهبر بايد به دقت تواناييهاي طبيعي هر عضو سازمان خود را بررسي كند وزير نظر بگيرد وبايد همواره دقيق باشد يك ميخ گرد را در سوراخ گرد قرار دهد افزوده بر آن هر رهبري بايد همواره از خود پرسش كند كه آيا خود وي مرد شايسته اي براي آن كار است يا كس ديگري داراي شايستگي بيشتر از وي مي باشد يك سرباز پياده در كاري نا متناسب با ضعف كاردانيش زيان بسياري

نخواهد برد ولي اگر اميري در شغل نامتناسب قرار داده شود مي تواند شكست همه ي لشگر را فراهم آورد يك رهبر بايد همواره اطمينان پيدا كند كه او و زير دستانش مردمي برازنده برالي شغلي هستند كه در اختيار دارند.

امام علي ابن موسي الرضا

(ع)منادي توحيد و امامت

نوشته : محمد جواد معيني – احمد ترابي خلاصه كتاب: تلخيص: سيد مهدي شعباني اول - سينا بذرافشان- تاريخ نگاران و محققان مسلمان در تعيين زمان ولادت آن امام همام گوناگون سخن گفته اند. مورخان و محدثان مشهور از آن جمله مرحوم كليني ، شيخ مفيد ، شيخ طوسي و شيخ طبرسي بر اين عقيده اند كه علي ابن موسي الرضا به سال 148 هجري قمري تولد يافته است و براين  اساس سال ولادت آن گرامي همزمان با سال رحلت جد بزرگوارشان امام صادق بوده است .آستان قدس رضوي ، ينياد پژوهشهاي اسلامي گروه تاريخ امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) منادي توحيد و امامت / پژوهش گروه تاريخ اسلام نگارش : محمد جواد معيني ، احمد ترابي – مشهد : آستان قدس رضوي بنياد پژوهشهاي اسلامي 1376چاپ : چاپخانه روزنامه قدس فهرست مطالب -    اجمالي از زندگي نامه امام رضا (عليه السلام )-    امامت امام رضا (عليه السلام )-    شخصيت معنوي امام رضا (عليه السلام )-    شخصيت اخلاقي امام رضا (عليه السلام )-    زندگاني سياسي امام رضا (عليه السلام )-    خط مش امام رضا (عليه السلام ) در برار حكومت ها -    سفر تاريخي امام رضا (عليه السلام ) از مدينه به مرو-    عهدنامه و ولايتعهدي -    شهادت امام رضا (عليه السلام ) اجمالي از زندگاني امام رضا

(عليه السلام )-    ولادت امام رضا (عليه السلام )-    نام ، لقب و كنيه امام رضا (عليه السلام )-    چگونگي نامگذاري امام (عليه السلام ) به لقب رضا -    تصريح روايات به لقب رضا (عليه السلام )-    تبار والاي امام رضا (عليه السلام )-    همسر امام رضا (عليه السلام )-    فرزندان امام رضا (عليه السلام )-    فرزندان منسوب به امام رضا (عليه السلام )امامت علي بن موسي الرضا (عليه السلام )-    در آيينه روايات -    پيدايش واقفيه شخصيت معنوي امام رضا (عليه السلام )شخصيت اخلاقي امام رضا (عليه السلام )-    عطر اخلاق امام رضا (عليه السلام ) در نسيم شعر شاعران -    اخلاق امام رضا (عليه السلام ) در بيان روايات شخصيت امام رضا (عليه السلام )-    مناظرات امام رضا (عليه السلام )-    آگاهي امام رضا (عليه السلام ) به زبان هاي مختلف -    اعترافات مخالفان به برتري علمي امام رضا (عليه السلام )-    پشيماني مأمون از تشكيل محافل علمي زندگاني سياسي امام رضا (عليه السلام )-    هارون نگران آينده -    مرگ هارون و پيامدهاي آن-    سرنوشت امين -    زمامداري مأمون -    ويژگي هاي مأمون -    مأمون و دشواري هاي حكومت -    افسانه تشيع مأمون     -    اعتراف مأمون به مناقب امام علي (عليه السلام)-    ردّ فدك -    نقدي بر افسانه تشيع مأمون -    موضعگيري دوگانه -    مأمون و مذهب اعتزال -    انديشه خلق قرآني -    مأمون و ديانت سياسي خط مشي امام رضا (عليه السلام ) در برابر حكومت ها -    امام (عليه السلام ) در عصر هارون سفر تاريخي امام رضا (عليه السلام ) از مدينه به مرو -    وداع با مرقد پيامبر

(ص)-    خط سير هجرت امام (عليه السلام)-    جلوگيري از ورود امام (عليه السلام) به كوفه -    ورود امام (عليه السلام) به بصره-    ورود امام (عليه السلام) به قم -    ورود امام (عليه السلام) به نيشابور-    عزيمت امام (عليه السلام) از نيشابور-    حديث سلسله الذهب -    با امام (عليه السلام) در ادامه سفر-    ورود امام (عليه السلام) به طوس-    ورود امام (عليه السلام) به سرخس-    نقد و بررسي -    ورود به مرو -    نخستين گام و نخستين پيشنهاد -    بزرگترين تزوير سياسي -    چند پرسش -    شخصيت اخلاقي و ديني مأمون-    تناقض در رفتار وگفتار-    در جستجوي گذرگاهي از متن تنگناها -    بنياد حكومت ، شمشيري دو لبه -    امام (عليه السلام) كدام لبه شمشير را مي پذيرد ؟    -    اصرار مأمون و انكار امام (عليه السلام)-    طرح ولايتعهدي زاييدۀ كدام انديشه ؟-    طرح ولايتعهدي ، دومين گام -    اهداف مأمون از تحميل ولايتعهدي -    امام (عليه السلام) ناگزير از انتخاب-    انتخاب امام (عليه السلام) از ديدگاه عامه-    مباني و خط مشي سياسي امام (عليه السلام)-    پيوستگي پيشواي ديني و رهبري سياسي -    نهال دين، مستلزم رهبري ديني -    انكار رهبري غير ديني و سلسله هاي ظالمانه -    مبارزه با مستكبران و ظالمان -    تصحيح بنيادهاي تحقيقي در جهت اصلاحات اجتماعي -    امام (عليه السلام) در برار سخت ترين انتخاب-    فلسفه پذيرشي ولايتعهدي از ديدگاه هاي مختلف -    اجلاس ولايتعهدي -    سخنان امام (عليه السلام) در اجلاس -    عهدنامه ولايتعهدي -    نوشته منسوب به امام (عليه السلام)-    تحليل بر عهدنامۀ ولايتعهدي -    حاشيه نويسي امام بر عهدنامه -    تدبير امام (عليه السلام) در برابر دسيسه ها

-    برگزاري راز عيد بر شيوه پيامبر (ص)-    مأمون در گرداب دسيسه هاي خويش-    مأمون و تغيير خط مش سياسيشهادت امام رضا (عليه السلام)-    شهادت علي ابن موسي الرضا (عليه السلام )-    مأمون ، عامل اصلي -    شهادت امام (عليه السلام) در بيان روايات-    زمان شهادت امام (عليه السلام)-    مكان شهادت و مرقد امام (عليه السلام)اجمالي از زندگاني امام رضا (ع )ولادت امام علي ابن موسي الرضا (ع )تاريخ نگاران و محققان مسلمان در تعيين زمان ولادت آن امام همام گوناگون سخن گفته اند. مورخان و محدثان مشهور از آن جمله مرحوم كليني ، شيخ مفيد ، شيخ طوسي و شيخ طبرسي بر اين عقيده اند كه علي ابن موسي الرضا به سال 148 هجري قمري تولد يافته است و براين  اساس سال ولادت آن گرامي همزمان با سال رحلت جد بزرگوارشان امام صادق بوده است .نام ، لقب و كنيه امام (ع)نام شريف وي ، علي لقب مشهورش ، رضا  و كنيه معروفش ، ابوالحسن است . براي امام رضا (ع) لقبها و كنيه هاي ديگري نيز نقل كرده اند. علامه مجلسي مي نويسد : كنيه حضرت در ميان مردم ، ابوالحسن و در ميان خواص ، ابو علي يوده است.چگونگي نامگذاري امام به لقب رضا(ع) برخي از مورخان لقب رضا را گزيده مامون براي آن امام مي دانند و معتقدند در پي پذيرش ولايتعهدي ، امام رضا (ع ) از سوي مامون به اين لقب ، ملقب شده است در حاليكه لقبهاي اهل بيت از قبل بوسيله پيامبر و چه بسا از طريق فرشته وحي تعيين شده اند.تصريح روايات به لقب رضا (ع

) مرحوم صدوق از سليمان بن ابي حفص مروزي نقل مي كند كه موسي بن جعفر (ع) فرزندش را به اين نام (رضا) مي خواند و توصيه مي فرمود : شما نيز او را به اين نام بخوانيد.تبار والاي امام (ع ) پدر بزرگوار حضرت رضا (ع) امام موسي بن جعفر هفتمين امام شيعيان است و مادر بزرگوارشان تكتم است و پس از ولادت امام رضا (ع ) طاهره نام گرفت.همسر امام رضا (ع ) امام رضا  (ع ) داراي كنيزاني چند بوده است  از جمله كنيزان حضرت ، سبيكه مادر امام جواد (ع )مي باشد كه پيامبر از اين بانوي مكرهه به نيكي ياد كرده است . مامون نيز با انگيزه خاص سياسي دخترش ام حبيبه را به ازدواج امام در آورد اما ام حبيبه به خانه امام راه نيافت و شواهد حكايت از آن دارد كه وي همچنان دوشيزه باقي ماند.فرزندان امام رضا (ع ) حنان بن سدير مي گويد : به حضرت رضا عرض كردم : آيا ممكن است امامي بدون فرزند و جانشين باشد؟ امام فرمود : خير و بدان كه براي من جز يك فرزند نخواهد بود لكن خداوند از او ذريه فراواني بوجود خواهد آورد.فرزندان منسوب به امام رضا (ع ) در كتابها و منابع گوناگون تاريخي، از زيارتگاههايي در قوچان ، مرو و قزوين ، نامبرده شده كه هركدام را به فرزندان امام منسوب داده اند ، در مورد قوچان مدرك قابل استنادي در دست نيست و كسانيكه از مرو نام برده اند به سخن ابن شهر آشوب ، استناد كرده اند كه خود به اشاره كوتاه بسنده

كرده و از خصوصيات اين آرامگاه و فرد مدفون در آن سخني نگفته است . بنابر اين تنها مورد قابل تامل آرامگاه موجود در قزوين است ، قديميترين ماخذي كه از اين بقعه ياد كرده است كتاب تاريخ قزوين و فضايل آن است كه اين كتاب اكنون در دسترس نيست ولي از آن نقل شده است : اين آرامگاه را به حسين بن موسي ، برادر حضرت امام رضا (ع ) منسوب داده اند.امامت علي ابن موسي الرضا (ع ) پس از موسي بن جعفر (ع) ميان شيعيان آن حضرت پراكندگي و اختلاف نظر پديد آمد و در قبال معتقدان به امامت علي بن موسي (ع) جريان ديگري تحت عنوان واقفيه شكل گرفت كه خط امامت را به امام موسي بن جعفر (ع) پايان يافته مي دانست و بدين سان اثبات امامت علي بن موسي (ع) و تداوم خط ولايت ، از اهميت خاصي برخودار گشت.در آينه روايات اكنون به روايتي در اين زمينه اشاره خواهيم كرد،  امام موسي بن جعفر (ع) در موارد بسيار و به مناسبتهاي گوناگون به شناساندن امام بعد از خود، پرداخته است . داودبن كثير رقي ميگويد به موسي بن جعفر (ع) گفتم :  من اكنون پير شده ام و آن نيروي گذشته را ندارم ، چه بسا نتوانم مثل گذشته به ديدار شما نايل آيم ، از امام پس از خود مرا آگاه كنيد، امام در پاسخ فرمود: امام پس از من فرزندم علي است .علامه مجلسي در فصل دلايل امامت امام رضا چهل و هشت روايت را نقل كرده است كه امام كاظم (ع) فرزند خويش علي بن

موسي الرضا (ع) را بعنوان وصي و جانشين بعد از خود معرفي كرده است .پيدايش واقفيهبا وجود رواياتي كه اشاره شد و علي رغم آشكار شدن نشانه هاي امامت در سيره و سيماي امام رضا بعضي امامت حضرت را نپذيرفتند وبه عقيده وقف قايل شدند و اعتقاد يافتند كه موسي بن جعفر قائم به امت بوده و همچنان در قيد حيات بسر ميبرد اين افراد به واقفه يا واقفبه شهرت يافتند.انگيزه هاي پنهان رهبران واقفيه و طراحان اين طرز فكر و انديشه در زمان حيات امام هفتم از كارگزاران بوده و خزانه داري اموال را بر عهده داشتندو هنگام رحلت امام سرمايه بسياري نزد آنان بود . امام كاظم همه امور را براي دوران پس از حيات خود به فرزندشان علي بن موسي الرضا تفويض كرده بود ولي خزانه داران چاره اي انديشيدند تا از واگذاري اموال بر جا مانده به ولي امر يعني امام رضا خودداري كنند از اين رو چنين وانمود كردند كه موسي بن جعفر قائم آل محمد است و همچنان زنده مي باشد و آنان همچنان نمايندگان اويند. نكته جالب توجه اين است كه ارتحال هفتمين امام در شمار روشنترين رخدادهاي تاريخ امامان است بويژه آن دستگاه خلافت چند روز جسد امام را كنار پل بغداد به نمايش گذارد و از بزرگان قوم نيز گواه گرفت كه حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است .شخصيت معنوي امام رضا(ع)بررسي هر يك از ابعاد معنوي ، علمي، اجتماعي و اخلاقي شخصيت علي بن موسي اهميت خاص خود را دارست. چه بسا گروهي شيفته جنبه علمي و مناظرات و مباحثات آن حضرت باشند

و در شناختن و نماياندن چهره علمي آن امام همام فزونتري داشته باشند. آنچه از جلوه هاي عبوديت و بندگي آن حضريت در آينه اخبار و نقلهاي تاريخي به ياد مانده در بيان فهرست گونه زير مي توان شاهد آن بود:- بسياري از روزها را روزه داشت بويژه روزهاي اول ، نيمه و آخر هر ماه - قرآن بسيار تلاوت ميكرد و انس امام با قرآن چنان بود كه جز از قرآن نمي گفت.- به نماز اول وقت اهتمام داشت.- همواره ذكر خدا را بر زبان داشت.  شخصيت اخلاقي امام رضا (ع)مي دانيم كه پيامبر اكرم (ص) در اخلاق نمونه بود ، تا جايي كه خدايش در مقام ستايش پيامبر(ص) او را به خلق نيكو و عظيمش ياد كرده ، رمز موفقيت او را نيز اخلاق ارزنده وي مي داند.امامان (ع) نيز تجلي اخلاق پيامبر(ص) بودند، به گونه اي كه هر كس آنان را  مي ديد،        بي اختيار به ياد رسول اكرم (ص) مي افتاد . حضرت رضا (ع) نيز در زندگي فردي واجتماعي چنين بود كه خلق والاي پيامير (ص) را حكايت مي كرد. ابراهيم بن عباس كه از دير زمان محضر امام را درك كرده و از آن منبع فيض الهي ، بهره ها برده بود ، در باره روش اخلاقي امام (ع) مي گويد: هيچگاه نديدم كه حضرت ،با سخن خود كسي را مورد اهانت و آزاد قرار دهد ويا آن كه كلام كسي را قبل از آنكه سخن او پايان يابد ، قطع كند . نياز نيازمندان را بر آورده مي ساخت ، هرگز در حضور ديگران به چيزي تكيه نمي

داد ، پاي خود را نزد كسي دراز نمي كرد ، با خدمتكاران به نرمي سخن مي گفت ، در جمع ، با صداي بلند نمي خنديد و در حضور ديگران آب دهان را بيرون نمي انداخت. ابن ابي عباد ، وزير مامون ، شيوه زندگي امام (ع) را چنين يادآور شده است : حضرت علي بن موسي (ع) در تابستان روي حصير مي نشست و فرش او در زمستان نوعي پلاس بود، دور از چشم مردم جامه خشن مي پوشيد و هنگام رويارويي با مردم ، لباس معمولي مي پوشيد تا خودنمايي به زهد ، تلقي نشود.عطر اخلاق امام (ع) در نسيم شعر شاعرانابو نواس ، از اديبان و شعراي معروف عصر امام رضا(ع) در پاسخ كسانيكه از او خواست بودند كه در مدح و شخصيت والاي امام علي بن موسي الرضا (ع)  شعري بسرايد چنين گفت : سوگند به خدا كه بزرگي او مانع اين كار شده است . چگونه كسي چون من ، درباره شخصيتي چون او مدح تواند كرد.آنگاه چنين سرود: از من نخواهيد او را بستايم ، مرا توان آن نيست تا از كسي كه جبرئيل خدمتگزار آستان پدر اوست مدح گويم.شخصيت علمي امام رضا (ع ) امام هشتم (ع) ، چونان نياكان وارسته اش ، از مقام علمي والايي برخوردار بود ، تا آنجا كه وي را عالم آل محمد لقب داده اند. با توجه به اينكه در ميان ائمه، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) مجال بيشتري براي تشكيل محافل علمي و نشر علوم اهل بيت (ع) پيدا كردند ، و با اين حال امام رضا (ع)

كه در اين زمينه مجال كمتري يافت ، عنوان عالم آل محمد را دريافت كرده است ، مي توان اين گمان را درست دانست كه مناظرات و مباحثات علمي و اعتقادي آن حضرت از چنان اهميت و امتيازي برخودار بوده است كه بعنوان عالم خاندان رسالت شناخته شود.مناظرات امام (ع) دستگاه خلافت عباسي ، با اهدافي خاص ، از انديشه وران مذاهب و فرقه هاي گوناگون ، دعوت مي كرد و آنان را رو در روي امام قرار مي داد ، كه در پس اين تلاشها ، اهدافي سياسي داشت و چه بسا بي ميل نبود كه در اين نشستها ، براي يكبار هم كه شده امام از پاسخگويي به پرسشها عاجز بماند. ابراهيم بن عباس ، كه از حاضران و ناظران اينگونه جلسات بوده مي گويد: حضرت هيچ مسله اي را بدون پاسخ نمي گذاشت . در علم و دانش كسي را داناتر از او سراغ ندارم. آنچه مامون مطرح مي ساخت پاسخ كامل آن را دريافت مي كرد و آنچه حضرت مي فرمود، مستند به قرآن بود.آگاهي امام (ع) از اديان و مكاتب امام علاوه بر اينكه براي پرسشهاي مختلف عالمان اديان ومكاتب ، پاسخي درخور داشت ، برمبناي اعتقادي شخص مخاطب سخن مي گفت و استدلال مي كرد، امام با اهل تورات ، به توراتشان ، با رهروان انجيل ، بر مبناي انجيل و با حاملان زبور ، به زبورو .... سرانجام با هر فرقه و گروهي با مباني خود آنان سخن گفته ، به روش خودشان استدلال مي نمود.آگاهي امام (ع) به زبانهاي مختلف امام در مجامع علمي به هنگام مناظره

و يا در نشستهاي معمولي در پاسخگويي به اشخاصي كه از بلاد ديگر ، حضور ايشان شرفياب مي شدند ، با زبان متداول و رسمي  مخاطب با وي به گفتگو مي پرداختند.اعتراف مخالفان به برتري علمي امام (ع) در هيچ يك از جلسات بحث و گفتگو كه مامون تشكيل داده و اهداف خاصي را دنبال مي كرد به نتيجه دلخواه دست نيافت و ناگزير به اعتراف و خضوع در برابر عظمت علمي امام شد. وجود چنين اعترافاتي در تاريخ شايان تامل است . در نقلي آمده است كه مامون مسائلي چند از امام پرسيد و آنگاه كه پاسخ همه آنها را بدرستي ، يافت چنين گفت: خدا مرا بعد از تو زنده ندارد . به خدا سوگند ، دانش صحيح ، جز نزد خاندان پيامبر (ص) يافت نمي شود و براستي دانش پدرانت را به ارث برده اي و همه علوم نياكانت در تو گرد آمده است.پشيماني مامون از تشكيل محافل علمي مامون خود در تشكيل محافل علمي و مناظرات دانشمندان با امام اصرار داشت ، ولي از فراخواني امام به مناظرات ، سخت پشيمان و پيش بيني امام در مورد وي تحقق يافت. علت پشيماني نير روشن است . مامون با انگيزه صحيح و دانش دوستانه به اين اقدام دست نزده بود. وي اهدافي چون تحقير امام و شخصيت علمي او ، سرگرم ساختن جامعه به اينگونه جلسات و تحت الشعاع قرار دادن امور سياسي و ... را دنبال مي كرد و چون خود را در رسيدن به آن هدفها ناكام يافت سخت پشيمان شد، تا جايي كه برخي ، همين رخدادها را زمينه

ساز شهان آن حضرت دانسته اند.زندگاني سياسي امام رضا (ع) امام در عصر امامت خويش ، با خلفايي چند از عباسيان ، معاصر بوده اند هرچند ، تنها در دوران زمامداري مامون ، شرايط دشواري پديد آمد كه امام را به موضعگيري واداشت. مدت ده سال از امامت هشتمين امام با دوران خلافت هارون مقارن بود و در آن دوره ده ساله ، هارون به دليل بحرانهايي كه حكومت با آن روبرو بود ، هيچگاه خود را روياروي امام قرار نداد.هارون ، نگران آينده هارون در سالهاي پاياني عمر خود در سال 175 هجري قمري فرزندش محمد امين را كه هنوز بيش از 5 سال از عمرش نگذشته بود ، براي جانشيني پس از خود معرفي كرد. هفت سال بعد در سال 182 هجري قمري با معرفي عبدالله مامون به جانشيني امين در تثبيت حكومت عباسي كوشيد هارون در سال 186 هجري قمري به همراه فرزندانش ، امين ، مامون و موتمن عازم حج شد در آنجا عهد نامه اي را در حضور شخصيتها و رجال سياسي ، قضايي ، نظامي و ... به امضاي دو فرزندش امين و مامون رساند و نسخه اي از آن را درون كعبه آويخت. در اين قرارداد ، ضمن معرفي فرزندانش براي اداره دستگاه خلافت ، يكي پس از ديگري ، از آنان پيمان گرفت كه نقض عهد نكنند آنگاه هارون دستور داد تا متن را براي حاضران در موسم حج بخوانند تا پس از بازگشت حاجيان موضوع جانشيني امين و مامون ميان همه مردم منتشر شود.مرگ هارون و پيامدهاي آن هارون در سال 193 هجري قمري در طوس

درگذشت و ديري نپاييد كه ميان دو برادر و با هدايت دستهاي پنهان نزاع بر سر قدرت در گرفت.سرنوشت مامون فرمانده سپا مامون در لشكركشي ناباورانه لشكر امين را شكست داده و وي را دستگير كرد و در حادثه حمله جند مرد مسلح با ضرباتي چند امين را از پاي درآورد و بدين ترتيب طومار زندگي امين برچيده شد و اين آغازي بود براي سلطه حكومت مامون بر بغداد و ديگر بلاد اسلامي.زمامداري مامون مامون در پانزدهم ربيع الاول سال 170 هجري قمري از مادري بنام مراجل كه يكي از كنيزان هارون بود متولد شد. او در دوران خلافت برادرش امين بر بخش شرقي خطه اسلامي حكومت مي كرد كه پس از كشته شدن امين زمامداري گسترده اول در سال 198 هجري قمري آغاز شد. بدين سان اگر دوران سلطه او بر شرق بلاد اسلامي آن روز را نيز به شمار آوريم بيش از بيست سال بر مسند خلافت تكيه زده بود.ويژگيهاي مامون وي هفتمين خليفه عباسي و به گفته سيوطي داراي ويژگيهايي چون : دورانديشي ،اراده استوار، بردباري، دانش، زيركي، بزرگي، شجاعت و جوانمردي بر تمام خلفاي عباسي برتري داشت. به گفته امين مصري : مامون در عين حال كه در مجالس عيش و نوش شركت مي جست، به كتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمي و مباحث فقهي و ... علاقه شديد داشت.مامون و دشواريهاي حكومت مسئله اي كه بايد بدان توجه شود جلب بيعت مردم است مردمي كه عموما از بيعت با وي گريزانند مامون نتوانست بيعت مردم بغداد و كوفه و نيز جلب نظر اهل مدينه ، مكه

و بصره نتوانست كسب كند زيرا اهل بلاد اسلامي اگر از شيعيان و علويان بودند اصولا با خاندان عباسي همساز نبودند و اگر هم از عباسيان بودند قتل امين را جرم دانسته آن را قابل توجيه نمي دانستند. مسله ديگري كه مامون را همواره نگران مي داشت شخصيت برجسته و ممتاز و مورد توجه مردمي يعني علي بن موسي الرضا بود. به هر حال مامون مي بايست چاره اي بيانديشد، از جمله راه حلهاي او كه مي توانست ذهن جامعه علمي را مشغول دارد و عوام را به تواضع بكشاند تشكيل جلسات و محافل علمي بود، اما اين كار نيز بسنده نبود. طرح جديد مامون اظهار ارادت به خاندان نبوت بود، در حالي كه هرگز بدان علاقه نداشت و معتقد بود خطي مشي صحيح همان است كه معاويه آن را دنبال مي كرد.افسانه تشيع مامون از جمله تدابير مامون در جهت ايجاد فضاي جديد سياسي و برهم زدن معادلات پيشين و مبهم ساختن مسائل در نگاه توده مسلمانان اظهار تشيع و ارادت به اهل بيت بوداعتراف مامون به مناقب امام علي (ع) مامون در نامه اي كه از مرو پس از جريان ولايتعهدي و در پاسخ نامه عباسيان به بغداد ارسال داشته برخي مناقبي از حضرت علي بن ابيطالب را چنين بازگو كرده است :-    حمايت و پشتيباني از پيامبر(ص) در همه احوال-    برتري او در شناخت قرآن و احكام الهي-    ازدواج با فاطمه (س) دخت گرامي پيامبر(ص)-     نزول آياتي از قرآن در شان او و خانواده اش-    حضور او همراه پيامبر (ص) در دخدادهايي چون مباهله و....رد فدك نوع برخورد مامون با علويان و

بازگردان فدك به فرزندان فاطمه(س) و تفويض ولايتعهدي به امام رضا (ع) هيچيك در عصر زمامداران اموي و عباسي سابقه نداشته و متاسفانه داستان تشيع مامون را در ذهن ساده ناآگاهان قوت بخشيده است.    يعقوبي در خصوص رد فدك مي نويسيد: مامون دستور داد تا اجلاسي با حضور فقيهان تشكيل شود وي پس از اثبات حقانيت فرزندان فاطمه سندي نوشت و فدك را به اين خاندان بازگردانيدنقدي بر افسانه تشيع مامون يكي از اعترافات صريح مامون به برتري علي بن ابي طالب بود مسله افضل بودن امير مومنان علي(ع) در ابعاد مختلف امري است كه نزد شيعه و سني قطعي و مسلم است حتي خلفا در مواقعي صريحا به اين امر اعتراف داشتند و اين اعتراف دليل بر تشيع آنان نمي تواند باشد.موضعگيري دوگانه بسيار اتفاق افتاده بود كه مامون در مورد افرادي چون : هرثمه، فضل بن سهل، علي بن موسي الرضا(ع) ، موضعگيري متفاوتي داشته است روزي مورد حب خليفه و زماني مبغوض او بوده اند و اين دوستيها و دشمنيها چندان پايدار نبوده ، بلكه به موقعيت حكومتي و شرايط سياسي اجتماعي خليفه بستگي داشته است .مامون و مذهب اعتزال بعضي از مورخان و تحليلگران تاريخ بر اين باورند كه مامون مذهب اعتزال را پذيرفته و بدان معتقد بوده است. دكتر رفاعي در اين باره مي نويسد: مامون مذهب اعتزال ر از يحيي بن مبارك كه مربي او بوده فرا گرفته است.مامون و ديانت سياسي در يك جامعه ديني اظهار به دينداري شرط سياست و حاكميت است و مامون كسي نبود كه اين شرط را نداند و با ناديده گرفتن آن حكومتش

را به خطر اندازد. با توجه به گستردگي سرزمين اسلامي آن روز از يك سو و نشر افكار و آرا از سوي ديگر مامون به اين نتيجه رسيده است كه بايد چندگانه عمل كند او زمامداري با تدبير و انديشه بود كه كوله باري از تجربه هاي تلخ و شيرين زمامداران قبل را نيز مورد نظر قرار داده بود بنابر اين اظهارات اعتقادي وي نيز بيشتر جنبه سياسي داشته و او بر اساس مصالح حكومتي سخن گفته و عمل كرده است نه بر اساس اصول اعتقادي و باورهاي ديني.خط مشي امام رضا (ع) در برابر حكومتها بخشي از زندگي امام علي بن موسي(ع)  مربوط به دوران قبل از امامت ايشان مي شود كه 35 سال بوده است و در اين مدت ، حاكماني چون منصور، مهدي ،هادي و هارون كه همه از خلفاي عباسي بوده اند.حاكميت  داشته اند پس از شهادت امام موس بن جعفر(ع)  و آغاز دوره امامت علي بن موسي (ع) آن امام بيست سال ديگر را شاهد حاكمتيهاي جور بوده اند از مدت  ده سال در عصر خلافت هارون چهار سال در عهد پرفراز و نشيب خلافت امين و سرانجام ادامه آن با زمامداري مامون همراه گرديد.امام در عصر هارون آن بخش از زندگاني امام رضا (ع)كه در عصر هارون سپري شد حلقه اي از حلقه هاي گذشته تاريخ امامت بوده كه در آن موقعيت مبارزه علني و رسمي براي امامان پديد نيامد و بيشتر فعاليتهاي شيعي و تلاشهاي عقيدتي و مبارزات سياسي در نهان رهبري مي شد. پس از شهادت موسي بن جعفر(ع)  در زندان هارون در بيست و پنجم ماه

رجب سال 183 هجري قمري امام رضا(ع)  همچنان شيوه مبارزاتي پدر بزرگوارش را پيشه ساخت و به ايفاي صحيح رسالت امامت پرداخت. مامون براي مبارزه با خاندان آل علي روشي جز ديگر خلفاي عباسي را برگزيد او حل همه مشكلات و رفع موانع موجود را در اقدامي ديگر مي دانست كه براي انجام اين مهم لازم بود امام رضا (ع) را از مدينه به مرو  فراخواند و آنگاه تصميمات از پيش تعيين شده را به مرحله اجرا گذارد. بنابراين سفر امام كه بخش مهمي از زندگاني امام رضا را تشكيل مي دهد سفر به ميل امام نبود چه اين كه پس از انجام اين هجرت و با گذشت زمان پرده از روي بسياري حقايق برداشته شد و اهداف مامون از اين فراخواني روشن گرديد.سفر تاريخ امام رضا (ع) از مدينه به مرواسناد تاريخي ، گوياي اولين زمينه هاي سفر امام (ع) نيست و جزئيات بسياري از مقدمات اين هجرت رضوي ، ناگفته مانده و در پرده ابهام قرارد دارد ، ولي با مطالعه اسناد موجود،  اين حقيقت مسلم است كه از پيش مكاتباتي ميان مرو و مدينه ، صورت مي گرفته است و بر سفر امام به سوي مرو،  اصرار بوده و اين سفر ، در شرايطي خاص و تحت فشار دستگاه خلافت ، انجام گرفته است .وداع با مرقد پيامبر(ص) وقتي كه امام(ع)  خود را از سفر به خراسان ناگزير يافت ، در جند نوبت كنار مرقد پيامبر(ص)  آمد و با شكل وداع خود با قبر پيامبر(ص)  ناخرسندي و نگراني خويش را از اين سفر آشكار ساخت،   تا ديگران نيز بدانند كه امام (ع)

بر انجام اين سفر ، مجبور است .خط سير هجرت امام (ع) قرائن و شواهد بسياري حكايت از آن دارد كه امام از طريق مدينه و معدن نقره ، راهي بصره شده است و بعيد مي نمايدكه امام ابتدا به مكه رفته باشد و از آنجا به طرف بصره عزيمت كرده باشد.جلوگيري از ورود امام (ع) به كوفه خط سير امام (ع) از مدينه به خراسان به گونه اي از پيش طراحي شده بود كه از هرگونه عكس العمل احتمالي شيعيان و علويان به دور باشد. بر اين اساس كاروان امام (ع) به دستور مامون ، بدون اين كه وارد كوفه شود،  با فاصله از كنار آن عبور كرد.ورود امام (ع) به  بصره حضرت باگذر از قادسيه راه خود را ادامه داده پس از طي مسافتي ، وارد بصره شد . آن گونه كه از مدارك  گوناگون و متعدد بر مي آيد شرايط حاكم بر بصره به نفع خليفه بود. حضرت پس از بصره از راه خاكي و يا آبي وارد خوزستان شده و چند روزي در اهواز اقامت داشته اند.  آثاري نيز تاكنونبز بر  جاي مانده است كه يادآور عبور امام از آن ديار است .ورود امام (ع) به قم هرچند مشهور برآنند كه قم از جمله شهرهايي بوده است كه بنابر سياست مامون نمي بايست امام از آن عبور كند ، ولي برخي معتقدند كه امام(ع)  از راه اراك يا از راه اصفهان،وارد قم شده است.ورود امام (ع) به نيشابور ورود امام (ع) به نيشابور مورد اتفاق همه تاريخ نگاران و محدثان است . اين بخش از سفر امام (ع) را مي توان

پرشكوهترين مرحله هجرت امام و مظهر استقبال امت از امام دانست.عزيمت امام (ع) از نيشابور پس از چند روز اقامت در نيشابور،  امام علي بن موسي (ع) در ميان بدرقه بي سابفه مردم ، نيشابور را به مقصد مرو ترك كرد.در ميان بدرقه كنندگان بسياري از علما و دانشمندان حضور داشتند . دو تن از حديث شناسان مشهور به نام ابوزرعه رازي و محمد بن اسلم طوسي از حضرت درخواست كردند تا از نياكان خود سخني بياد ماندني نقل كند.حديث سلسله الذهب امام (ع) در اجتماع عظيم مردم نيشابور به بيان حديثي از اجداد خود پرداخت كه به حديث سلسله الذهب موسوم است كه ايشان ميفرمايند:پدر عبد صالح موسي بن جعفر (ع) از پدرش جعفربن محمد و او از قول پدرش محمدبن علي و او از پدرش علي بن الحسين و او از قول پدرش حسين بن علي و او از پدرش علي بن ابي طالب نقل كرده اند كه از پيامبرشنيده شده است وپيامبرازجبرئيل دريافت كرده است كه خداوند فرموده است:من آن خداي يكتايي هستم كه جز من خدايي نيست ، پس تنها مرا پرستش كنيد.  هر كس از شما به اخلاص ، يكتايي مرا گواهي دهد در دژ من جاي خواهد گرفت و آن كس كه در دژ من داخل شود از كيفر من ايمن خواهد بود.                ورود امام (ع) به طوس آن گونه كه از منابع مختلف به دست مي آيد،  امام رضاپس از طي فاصله ميان نيشابور و طوس باگذرازروستاهايي چند به شهر تاريخي كه درده فرسخي نيشابور آن روز، بوده است وارد شدند.ورود امام (ع) به سرخس

امام رضا پس از گذر از طوس و سناباد به سوي سرخس رفتند. آنچه در باره سفر امام به سرخس شايان درنگ است،  سخن بعضي راويان مبني بر محبوس بوده حضرت رضا در آن شهر است.ورود امام (ع) به مرو سرانجام حضرت رضا (ع) پس از تحمل حدود چهار ماه سفر و گذر از مناطق مختلف،  در نيمه اول سال 201 هجري قمري وارد مرو ، مركز حكومت مامون شد.شرايط سياسي و موقعيت جغرافيايي مرو به طور كلي خراسان بزرگترين بخش جغرافيايي ايران در طول تاريخ بوده است كه از آن به خاور ايران ياد كرده اند.  خراسان قديم از وسعتي بيش از گستره امروزي آن برخوردار بوده است.نخستين گام و اولين پيشنهاد مامون از علي بن موسي (ع) براي يك سفر زيارتي يا سياحتي دعوت نكرده بود ، زيرا مرو نه مكه بود و نه مدينه و نه سرزمين آثارباستاني. سرانجام مامون در يكي از ملاقاتهايش با امام ، نخستين گام اصلي خود را به سوي هدف برداشت و سخني گفت كه براي بسياري از آنان كه شنيدند حيرت انگيز بود.مامون گفت : اي فرزند رسول خدا نزد شما بخواهم ، حكومت و خلافت را پذيرا شويد و زمامداري امت اسلامي را بر عهده گيريد. امام (ع) از پذيرفتن آن خودداري كردند . اين درخواست خليفه ، چند نوبت ديگر نيز انجام شد ، ولي نتيجه اي در برنداشت.بزرگترين تزوير سياسي موضوع طرح واگذاري حكومت يا ولايتعهدي را بايد در راس همه نزويرها دانست.  اگر كسي ادعا كند كه طرح واگذاري حكومت و يا ولايتعهدي از سوي مامون ، تزويرگرانه ترين اقدام سياسي و

حسابگرانه ترين حركت حيله گرانه در تاريخ خلفاي اموي و عباسي بوده است ، شايان تامل مي باشد و مجال پذيرش دارد جرا كه مي توان با دلايل فراوان اثبات كرده كه مامون هرگز در نظر نداشته دست از حكومت بردارد و قدرت و رياست را ترك كند. بنابراين پيشنهاد واگذاري حكومت ، حكايت از برنامه اي كاملا حساب شده دارد ، برنامه اي كه هيچكس قبل از مامون ، آن رابه كار نبسته بود.شخصيت اخلاقي و ديني مامون مامون فردي زيرك و آشنا با مباحث ديني و اعتقادي بود و از بحث وگفتگو در باره مطالب علمي لذت مي برد. ممكن است از نظر اخلاقي انساني،  مامون حركتهايي گاه مثبت هم از خود نشان داده باشد ، ولي برخي از اقدامهاي وي،  مانند كشتن برادر مي تواند همه كارهاي ديگر او را بيرنگ كند و پوسته ها را كار زند و ماهيت حقيقي او را بنماياند.همين نكته نيز مي تواند سر نهفته مامون را بر ملا سازد و شخصيت منفي اخلاقي و ديني او را بنماياند.تناقض در رفتار و گفتار مامون پس از دستيابي به حكومت بي رقيب و پس از كشتن برادرش امين،  به فكر تثبيت حكومت خود مي افتد. امين،  يك مشكل بود و از ميان برداشته شد بود . اكنون مي بايست با فرزندان فاطمه و اهل بيت پيامبر(ص)  حساب حكومتش را تصفيه كند. مامون با زيركي و اطلاعاتي كه داشت ، خوب مي دانست كه در متن قرآن ازعترت پيامبر (ص) تمجيد شده است و مومنان به محبت و مودت آنان فراخوانده شده اند. از اين رو مامون شگفت ترين

شگرد سياسي را به كار گرفت و امام را به مركز حكومت فراخواند واز او خواست تا حكومت را بر عهده گيرد. اگر مامون امام را برترين و شايسته ترين فرد مي دانست ، چگونه به خود اجازه داده بود تا با فرمان حكومتي و بر خلاف خواست و نظر امام،  آن حضرت را از مدينه به مرو بكشناند؟ آيا معقول تر آن نبود كه اگر بناي واگذاري حكومت دارد ، خود به محضر امام شرفياب شود و در مدينه،  حكومت را پيش كش كند؟

راز بقاي شركت ها

نويسنده: اريه دو گاس- مترجم: دكتر علي پارسائيان

خلاصه كتاب- تلخيص: سيد وحيد هوشيار- دوره ي زندگي يك شركت: در دنياي سازمانها، شركتهاي بازرگاني مانند كودك تازه متولد شده هستند. تاريخچه زندگي آنها گوياي آن است كه كه در دنياي غرب دوره ي فعاليت آنها به بيش از پانصد سال نميرسد واين عدد درصد ناچيزي از دوره حيات تمدن بشري است. در اين دوره ي كوتاه شركت هاي مزبور ، به سبب توليد ثروتهاي مادي ، شاهد موفقيت هاي چشمگيري بوده اند. در سالهاي آينده نيز اين شركت ها بيش از پيش مورد نياز خواهند بود، زيرا موجب بالا رفتن سطح زندگي كشورهاي در حال توسعه خواهند شد. روي گرداندن ازسرمايه داري و روي آوردن به جامعه ي علمي:تئوري اصلي اقتصاد بيانگر اين است كه هميشه سه منبع اصلي ثروت وجود داشته است: 1) زمين ومنابع طبيعي 2) سرمايه 3) نيروي كار . تركيب اين سه عامل موجب مي شود كه شركت محصولات و خدمات موردنياز جامعه را تأمين كند وموجب رفاه و بهبود مادي آن گردد.در بيشتر دوران وتاريخ بشري

، زمين به صورت عاملي مهم بوده كه موجب موفقيت هاي اقتصادي شده است، كساني كه مي توانستند صاحب و مالك زمين شوند در امر ايجاد ثروت نقشي قطعي و تضمين شده ايفا ميكردند.   اما در عصر سرمايه، ثروت از دست كساني كه صاحب ومالك زمين بودند خارج شد  وبه دست كساني افتاد كه مي توانستند بر ثروت اعمال كنترل كنند. از آن به بعد ثروتمندان مالكان زمين نبودند بلكه آنها صاحبان سرمايه بودند.چون سرمايه به راحتي در دسترس قرار گرفت، عامل مهم توليد جابجاشد ونيروي كار نقش اصلي را در دست گرفت. ولي اين جابجايي بدان معني نبود كه  نيروي كار ساده نقشي اساسي وعمده را بر عهده گيرد؛ بلكه دانش، آگاهي و علم جاي سرمايه را گرفت و به صورت يك عامل توليد كمياب درآمد. ابزارها ويا راههايي براي پيش بيني :براي مديران كار پيش بيني چندان مشكل نيست. تنها كافي است كه به اين پرسشها پاسخ دهند:1) آيا فن آوري مورد استفاده ما منسوخ مي شود؟2) آيا شركت هاي رقيب وارد فعاليت ما مي شوند؟3) آيا قيمت محصولات تغيير خواهد كرد؟

پاسخ دادن مديران به چنين سوالاتي آنها را قادر مي سازد احتمال اتفاق افتادن چنين رويدادهايي را درنظر داشته باشند و آمادگي لازم جهت رويارويي با آنها را كسب كنند. شركت هاي موفق :سالها پيش زماني كه جهان درآستانه  بحران بزرگ نفت بود، برزيل در وضع نسبت_اً خوبي به سر مي برد. شركت نفت متعلق به دولت پتروبراس بسيار آگاهانه و زيركانه عمل كرده بود. آن شركت به سرعت اقدام كرده بود تا مانع از قطع نفت در كشور شود. از آنجا

كه جريان ورود نفت ادامه داشت، صادرات كشور مي توانست قيمت روزافزون نفت وارداتي را جبران كند.اين شركت بسيار موفق بود و هركجا شركت هاي ديگر باز مي ماندند، اين شركت مي توانست نفت مورد نياز براي ادامه رشد اقتصاد كشور را تأمين كند. همچنين  اكتشاف و استخراج، پالايش و حمل نفت در داخل برزيل، به صورت انحصاري در اختيار شركت پتروبراس بود. مديريت با هدف كسب سود:ظرف چند سال گذشته موضوع كاهش نيرو درشركت ها رواج زيادي يافته است. مديران با هزينه هاي ذي ربط آشنا هستند؛ هزينه هاي مربوط به مازاد نيرو كه در شركت باقي مي مانند، هزينه مربوط به نيروهاي وفادار ، و سرانجام آن گاه كه شركت يك بار ديگر رونق پيدا كند و گسترش يابد، هزينه ي مربوط به استخدام نيروهاي جديد كه داراي تعهد و توانايي هاي كمتري هستند. شركت ها از چنين هزينه هايي آگاه هستند اما هرگاه هدف افزايش دادن بازده سرمايه باشد، به فكر كاهش دادن نيرو مي افتند.درواقع، دو نوع شركت بازرگاني وجود دارد كه باتوجه به هدف اصلي از هم تفكيك مي شوند:گروه اول: شركت هايي هستند كه تنها با هدف تأمين منافع اقتصادي فعاليت مي كنند. اين شركت ها مي خواهند با به كارگيري كمترين منابع به بيشترين نتيجه دست يابند. در شركت هاي سودجو دست اندركاران براي اعضاي خود هيچ نوع احساس مسئوليتي نمي كنند. همچنين افرادي كه اينگونه شركت ها را اداره مي كنند در شيوه مديريت محدوديت هاي بيشتري دارند و آزادي عمل چندان زيادي ندارند. تنها يك گروه كوچك از افراد شرايط آن را دارند كه در زمره

((خودماني ها)) قرار گيرند. ساير افراد فقط با اين هدف گزينش و استخدام شده اند كه در زمينه فعاليت هاي شركت مشاركت كنند، اين افراد راغريبه مي دانند و تنها به سبب مهارت هايي كه دارند به استخدام سازمان درآمده اند.گروه دوم: شركت هايي هستند كه با هدف تداوم بخشيدن به خود تشكيل شده اند. در اينگونه شركت ها بازده سرمايه داراي اهميت است، ولي مديران مطلوبيت بخشيدن به سرمايه را به عنوان پديده اي مي پندارند كه مكمل مطلوبيت بخشيدن به افراد است. اين  شركت براي اينكه سودآور باشد بايد فرايند هاي گوناگوني را مورد توجه قرار دهد، يعني بتواند:عضويت سازمان را تعريف كند، ارزش هاي مشترك به وجود آورد، افراد را گزينش و استخدام كند، بر توانايي هاي آنها بيافزايد و توانايي هاي بالقوه آنها را مورد ارزيابي قراردهد. انسجام  و يكپارچگي شركت ها :انسجام ويكپارچگي نيرويي است كه بدان وسيله مولكول هاي يك جسم در كنار يكديگر مي مانند. در يك شركت، انسجام يا يكپارچگي بيانگر پيوستن و گرد هم آمدن كاركنان است. بديهي است كه يك شركت داراي يك هويت مشخص و شناخته شده است، ولي كاركنان و ساختارهاي فرعي درون آن داراي تنوع و گوناگوني بسيار زيادي مي باشند. كه البته همگي بخشي از يك كل منسجم و يكپارچه اند. مقررات خروج از شركت :براي ادامه كار شركت نتنها در زماني كه افراد به شركت مي پيوندند، مقررات اهميت دارد بلكه براي بازنشستگي افراد و خروج آنها از شركت هم مقررات اهميت دارد.براي مثال، قوانين خروج از شركت صراحت دارد كه هر عضو در زماني مشخص بازنشست خواهد شد و

در اين مورد هيچ استثناء وجود ندارد.مقررات دقيق در مورد خروج از شركت ايجاب مي كند كه مديريت ذي ربط به اين واقعيت توجه كند كه تنها براي يك دوره زماني محدود در آنجا خواهد ماند. رهبر سازمان نقش يك مباشر را ايفا مي كند. درست به همان گونه كه يك نفر رهبري شركت را از ديگري تحويل مي گيرد بايد آن را به ديگري تحويل دهد.مشروعيت فرد در شركت در گرو اين است كه آيا او مي تواند سازمان را، از نظر سلامت در همان سطح قبلي نگه دارد يا اينكه اندكي بر سلامت آن بيافزايد. بدين گونه مقررات دقيق مربوط به خروج از شركت در جهت منافع و خير انسانيت تدوين و اجرا مي شود. سيستم دفاعي شركت :سلامت شركت همواره به وسيله نيروهاي داخلي و خارجي مورد حمله قرار مي گيرد. اين حمله ها به وسيله افراد يا گروه هايي انجام مي شود كه نمي خواهند جزئي از اين كل شوند. وجود آنها در آنجا براي تأمين هدفهاي خودشان است. افتخار آميز بودن يا افتخار آميز نبودن اين هدف ها هيچ اهميتي ندارد.به تازگي، اين تعداد اين افراد داخلي (غير عضو) افزايش يافته است. هنگامي كه شركت تصميم به كاهش نيرو گرفته است به بسياري از افرادي كه خود را عضو سازمان مي دانستند گفته است كه بايد در ديدگاه خود تجديد نظر كنند. امكان دارد هنوز هم تعدادي از آنها به دلايل خاصي و يا به سبب ممنوعيت قانوني در شركت باقي بمانند و شركت نتواند به راحتي عذر آنها را بخواهد. ولي به صورت پنهاني يا آشكار به آنها گفته

شده است كه از اين پس نبايد آينده خود را با آينده شركت گره بزنند.هنگامي كه شركت به عده اي از اعضا مي گويد كه از اين پس از ((ما)) نمي باشيد، شركت گروه جديدي را به وجود مي آورد كه ((ما)) را ترك مي كنند. اگر تعريفي كه از اين گروه جديد ارائه مي شود بسيار دقيق باشد، شركت در مي يابد كه عده بسيار اندكي از اعضاء واقعي به كل شركت وفادار باقي مانده اند. كساني كه هنوز در زمره ما هستند بايد يقين داشته باشند كه جزئي از كل به حساب مي آيند. شركت بايد اين موضوع را براي آنها كاملاٌ روشن كند كه آنها مي توانند روي روي عضويت و همكاري مسالمت آميز خود با شركت حساب كنند و مطمئن باشند كه شركت در راه پرورش دادن و توسعه بخشيدن به توانايي هاي بالقوه آنان از هيچ كوششي فروگذار نخواهد كرد. خريد و ادغام شركت ها :مديران شركت هاي سودجو پيوسته در صدد خريدن و بلعيدن شركت هاي ديگر بر مي آيند،چنين شركت هايي از يك سو مقدار زيادي دانش و تخصص افراد را مجاني به دست مي آورند ، ( بدون اينكه ناگزير باشند در خود تغييري ايجاد كنند يا تخصص هايي را بياموزند.) و از سوي ديگر بر گستره و وسعت شركت مي افزايند، بدان اميد كه در اين دنياي پر رقابت كه همواره سر ناسازگاري دارد بر قدرت خود بيفزايند.اگر وضع كاركنان شركت را، در چند سال اوليه خريدو ادغام شركت ها بررسي كنيم و بخواهيم ببينيم چه نوع تجربه اي داشته اند، خواهيم ديد كه همانند وضع

كسي است كه در روز هاي نخستين  سرماخوردگي بسر مي برد. درجه حرارت سازمان بسيار بالاست، گو اينكه هوا ((تب آلود)) باشد.دست اندر كاران دچار درد سر هاي زيادي مي باشند، چنين احساس مي شود كه شركت بزرگتر نمي تواند به صورت كامل شركت كوچكتر را ((هضم)) كند. در واقع براي  نپذيرفتن و رد كردن خواست هاي شركت بزرگ تر از همه ساز و كارها استفاده مي شود. چهار يا پنج سال نخست پس از خريد و ادغام شاهد جابجايي بسيار زياد افرادي هستيم كه به واحد هاي شركت مربوطه وارد يا خارج مي شوند.از نظر زيست شناسي، ادغام يا خريد يك شركت به معني ورود موجودات ، هسته هاي فعال، عقيده ها، نظرها و ارزش هاي جديد (خارجي) به سازمان ميزبان يا خريدار است.اگر شركتي درصدد برآيد شركت ديگري را، كه از نظر وسعت، 25 درصد خودش است، بخرد، در آن صورت نيروهايي برابر با 25 درصد جمعيت موجود در شركت، به آن وارد خواهند شد. شركتي كه شركت ديگر را به وسعت 50 درصد خود بخرد، در واقع تازه واردها 50 درصد خواهند بود و هريك از اين دو واحد يا دو شركت، پذيراي 50 درصد جمعيت جديد مي شود.پس از يك ادغام، در داخل شركت دو قبيله با بي اعتمادي به هم نگاه مي كنند، مدت ها پس از ادغام، هنوز هم ارزش هاي مربوط به پيش از ادغام رايج است  و بر سياست هاي پرسنلي اثر مي گذارد و هريك از گروه ها (كه به شركت ديگري تعلق داشته است) با نگاهي بدبينانه و از روي بي اعتمادي به اقدامات و

حركت هاي مربوط به سياست هاي پرسنلي نگاه مي كنند.در درون سازمان ادغام شده، قبيله ها كماكان خود را واحد يا سازماني جداگانه مي پندارند. اگر كسي به سبب ادغام شركت ها به شركت ديگري برود، او را به عنوان يك خارجي به حساب مي آورند. اعتمادي كه به او مي نمايند كمتر از چيزي است كه به افراد متعلق به نهاد يا سازمان خود دارند. اهميت پول در شركت ها :در يك شركت زنده و فعال بايد به پول توجه زيادي كرد. هرفرد بازرگان خوب مي داند كه پول جذابيت هاي زيادي دارد و مي تواند نقش هاي بسيار مهمي را در شركت ايفا كند.پول نوعي وسيله است كه شركت مي تواند بدان وسيله به منابع دست يابد ( و بدان وسيله حقوق و پاداش كاركنان و بازده سهامدران را پرداخت نمايد.) همچنين مي تواند در راه تكامل بخشيدن به شركت نقشي مهم را ايفا كند. شركت توسط پول مي تواند منابع و زمان لازم را خريداري نمايد و بدان وسيله با سرعت بيشتري سير تكاملي را بپيمايد.گذشته از اين كساني كه به شركت به عنوان دستگاه يا سيستمي براي كسب پول نگاه مي كنند، مي توانند با توجه به مقدار پولي كه شركت (نسبت به شركت هاي رقيب) به دست مي آورد، ميزان موفقيت آن را در پيمودن سير تكاملي ، اندازه گيري نمايند.آنچه اهميت بيشتري دارد اين است كه موفقيت كارآفرينان معمولا بر حسب مقدار پولي كه مي توانند ايجاد نمايند اندازه گيري مي شود، چه اين پول به صورت كل درآمد يا فروش شركت باشد و چه به صورت بازده سرمايه

كه به مالكان شركت و سرمايه گذاران تعلق مي گيرد.اگر مقدار پول به عنوان نخستين معيار براي سنجش موفقيت شركت باشد، در آن صورت آشكار است كه هيچ شركتي نمي تواند به مقدار كافي و موردنظر پول نقد دست يابد. ولي؛ آيا تنها نقشي كه پول مي تواند ايفا كند همين است؟آيا وجود مقدار بيش از حد پول نمي تواند منجر به رشد وتوسعه ناموزون شود؟آيا اگر مقدار بسيار كمي پول در شركت بماند احتمال بقاي شركت كاهش نخواهد يافت؟جمله آخر بلافاصله مورد تأييد بسياري از افراد قرار مي گيرد: توضيع ناموزون پول مي تواند آينده و حيات شركت را به مخاطره بيندازد.ديك آنيانز)) Dick Onions (( ، مدير وعضو صندوق بارينگ ونچر((Baring Venture)) كه يك شركت تضامني در جامعه سلطنتي هلند بود در سال 1994 در لندن در اين باره صحبت كرد و مثالي ارائه نمود.اوگفت: كه صندوق ياد شده در دهه گذشته در بيش از دويست شركت تازه تأسيس سرمايه گذاري كرده بود. كه از اين تعداد تنها چهل شركت شاهد توسعه پايدار بودند و توانستند سود آور گردند. از صد و شصت شركت باقي مانده، چهل شركت ور شكست شدند و صد و بيست شركت باقيمانده هركدام به يكي از سه سرنوشت زير دچار شدند:1) يك شركت بزرگ آنها را خريد.2)  در شركت رقيب ادغام شدند.3) كوچك و كوچك تر شدند و به صورت شركتي كه متعلق به گروهي از چند مدير است درآمدند.به صورت گذرا اگرچه برخي از آنها ادامه حيات دادند، ولي نتوانستند به صورت سازمان يا شركتي درآيند كه با هدفي مشخص تأسيس شده بود.آقاي آنيانز براي شناخت نرخ

بالاي مرگ ومير اين شركت هاي تازه تأسيس و نيز براي شناخت عواملي كه موجب موفقيت تعداد اندكي از اين شركت ها شده است، تصميم گرفت ده شركت تازه تأسيس و موفق را با ده شركت مشابه و ناموفق مقايسه نمايد. او به اين نتيجه رسيد كه بازاريابي، تعيين جايگاه استراتژيك و فرايند توليد (توسعه بخشيدن به محصول) از اهميت بالايي برخوردار است؛ ولي اين عوامل تحت الشعاع مجموعه ديگري از عوامل قرار مي گرفتند. با توجه به شيوه اي كه آنها منابع خود را اداره مي كردند بقاي شركت تضمين مي شد و يا موجوديت شركت به خطر مي افتاد. فرايند تأمين مالي شركت :آقاي آنيانز كه شركت هاي تازه تأسيس و رو به رشد را مورد مطالعه و  بررسي قرار مي داد ، به اين نتيجه رسيد كه فرايند تأمين مالي مي تواند همانند ((يك فرماندار)) عمل كند و جريان ورودي نقدي را تنظيم نمايد كه بدان وسيله، به صورت غير مستقيم، آهنگ رشد شركت را تعديل مي نمايد. شركت، علاوه بر وجوه نقدي كه خودش توليد مي كند، از سه راه ديگر مي تواند تأمين مالي نمايد:شركت مي تواند وام بگيرد. آن مي تواند در ازاي انتشار سهام از ساير سازمان ها و افراد، سرمايه سهامي تأمين نمايد. ياحتي مي تواند از تركيبي از هردو روش استفاده كند.مديريت از طريق گرفتن وام مي تواند درصد بيشتري از سهام را در اختيار داشته باشد( در واقع كمال مطلوب اين است كه بتواند صددرصد سهام را مالك شود.) ازاين رو، از طريق اعمال كنترل به وسيله مالك، مديريت مي تواند از حقوق، پاداش، بازنشستگي

و سرانجام از سود سهام بيشتري برخوردار شود و هيچ مبلغي از اين پول را به سهام داران يا اعضاي هيأت مديره ندهد. گرفتن وام :چنين به نظر مي رسد كه براي ايجاد و تأسيس يك شركت اين راهي معقول باشد، يعني از بانك بخواهند كه پول در اختيار بنيانگذاران شركت قرار دهد، آنها بهره ها را پرداخت كنند و تمام ارزش افزوده در مركز دايره داخلي در اختيار بنيانگذاران و مؤسسان قرار گيرد.  از سوي ديگر با پول قرضي، شركت محدوديت كمتري دارد و مي تواند در نخستين سال هاي تأسيس به فعاليت هاي گوناگوني دست بزنند.ولي به نتيجه هايي توجه كنيد كه آنيانز و همكارانش در مرحله عمل به آنها رسيدند:كارآفرينان با وام هاي سنگين، هزينه هاي بسيار زياد و عملكرد ضعيف به شدت به پول هايي وابسته مي شوند كه سهامداران تهيه كرده اند. نه شركت از هر ده شركت ناموفق به ميزان زيادي به وام هاي كوتاه مدت وابسته بودند. پنج شركت، از اين ده شركت پول را از به اصطلاح ((دوستان)) گرفته بودند.در ده شركت موفق تصويري متفاوت ارائه مي شد. سرانجام همه آنها به صورت شركت هاي موفق بين المللي درآمدند. هشت شركت از اين ده شركت هيچ گاه وام نگرفتند. آنها هميشه بدون قرض بودند. دو شركت از اين ده شركت وام هايي گرفته بودند كه فقط بتوانند نياز هاي كوتاه مدت خود را تأمين كنند. در زماني كه تحقيق انجام مي شد آنها همه بدهي هاي خود را پرداخت كرده بودند. سير تكاملي شركت :پيمودن سير تكاملي فرايندي است كه شركت بدان وسيله توسعه مي يابند و

مديراني كه خود را با اين آهنگ همگام نمايند مي توانند بر ((سرعت)) و ((ابزار و وسايلي)) كه سير تكاملي را به وجود مي آورند، اثر بگذارد.تقريباً هر مديري، با توجه به متوسط دوره فعاليت خود براي تأمين مالي محافظه كارانه عمل كرده بود. اگر چه هيچ شركتي بدون قرض نبود، ولي همه مديران شركت ها درباره گرفتن وام و سرمايه دقت زيادي مي نمودند.خلاصه كلام اينكه آنها ارزش موجود بودن پول در گاو صندوق را مي دانستند.درآغاز، شايد چنين به نظر برسد كه چنين اقدامي موجب كند شدن آهنگ سرعت رشد شود، زيرا شركت نمي تواند از محل فعاليت هاي خود وجوه لازم را تأمين نمايد. از ديدگاه نظري هر شركتي در هر مرحله از رشد كه بخواهد وام بگيرد هيچ محدوديتي ندارد.يك چنين شركتي اين اختيار را دارد كه تنها به ذخاير موجود يا عرضه سهام اكتفا نكند و مي تواند از محل سرمايه گذاري ديگران در شركت استفاده نمايد. ترديدي نيست كه كه شركت مي تواند تحول ايجاد كند و به نتيجه هاي آني و بسيار چشمگير دست يابد و چه بسا كه اين تغيير اثر بخش تر واقع شود.ولي رشد از راه گرفتن وام يا ادغام و خريدن شركت هاي ديگر از آن جهت مخاطره آميز است كه قيد و بند هايي در پي دارد. در يك مقطع زمان، آونگ از مسير خود خارج مي شود. شركتي كه بخواهد بر اساس قرارداد هاي وام فعاليت كند، بسياري از آزادي ها و اختيارات خود را از دست مي دهد، ولي وجود ((پول نقد)) در گاوصندوق به شركت آزادي عمل و اختيارات مي

دهد. اگر شركت قرض بگيرد، عنان اختيار خود را از دست مي دهد.اگر شركتي تصميم بگيردكه بار يپيمودن سير تكاملي از چنين فرمولي استفاده كند، سياست مالي محافظه كارانه مي تواند بسيار مفيد واقع شود و حتي ضروري گردد. پول به عنوان معيار تعيين موفقيت شركت :در يك شركت سودجو يعني شركتي كه موجوديت آن براي به حداكثر رسانيدن سود و ارزش دارايي هاست، معيار تعيين موفقيت شركت بسيار روشن مي باشد. هر قدر شركت رشد بيشتري كند، دارائي هاي بيشتري بدست مي آورد. در اين فرايند هر قدر منابع كمتري به مصرف برسد، سود بيشتري به دست مي آيد. بدين گونه انديشه يا مكتب فكري مديريت بازرگاني به گونه اي در مي آيد كه موفقيت را بر حسب مقادير كمي مي سنجد، يعني به حداكثر رسانيدن كل درآمد، سهم بازار، ارزش سهم يا وجوه به دست آمده. چنين شركتي مي كوشد نام خود را در فهرست شركت هاي منتخب ((تايمز مالي)) يا ((فورچون)) بگنجاند و اين كار تنها در سايه رشد بيشتر ميسر خواهد گشت.چنين شاخص هايي در مفهوم شركتي گنجانده مي شود كه به صورت يك دستگاه توليد پول در مي آيد. مديريت دستگاه هاي پول ساز بسيار آرامش بخش و تسكين دهنده است. اين مديريت باعث مي شود كه شركت احساس نمايد حسابگر است و امور را كنترل مي نمايد.ولي يك شركت سالم ميزان موفقيت خود را برحسب پول يا سود تعيين نمي كند.براي مثال، تحقيقي را كه كالينز و پراس انجام دادند به هيچ مدركي دست نيافتند كه معيار هاي اقتصادي (مانند هزينه هاي اندك بازاريابي، به كارگيري پيشرفته ترين تكنولوژي

يا داشتن بيشترين ارزش افزوده) به عنوان معيار يا شاخص موفقيت مورد توجه قرار گرفته باشد. حتي ((به حد اكثر رسانيدن سود و اولويت بخشيدن به آن)) در رده هاي بسيار پايين هدف هاي اين شركت ها قرار داشت.ويليام استرن هشتاد سال پيش نوشته بود كه فرايند تبديل توانايي هاي بالقوه يك موجود زنده به توانايي هاي بالفعل بزرگترين عاملي است كه موجب رشد و پيشرفت مي گردد. پول به عنوان عاملي براي ابراز وجود شركت :بيشتر دستور العمل ها يا بخشنامه هاي شركت بيانگر تكليفي است كه ديروز انجام شده و مربوط به اقداماتي است كه قبل از ديروز، در مورد مسأله هاي گذشته انجام گرفته است، بنابر اين، قانون مزبور با واقعيت هاي كنوني فاصله بسيار زيادي دارد. براي مثال، بين شيوه اي كه بانك ها پنجاه سال پيش عمل مي نمودند و رفتاري كه امروز با مشتريان درمانده خود مي كنند، تفاوت بسياري است، ملي قوانين ورشكستگي درست همانند اقداماتي است كه بانك ها بيش از نيم قرن پيش به اجرا در مي آوردند.و باز مسأله بدتر وجود قوانين رايج در مورد نقش هايي است كه مديران ارائه مي كنند و نيز نگرش هاي اجتماعي است كه اين نقش ها را تأييد مي نمايد. قوانين شركت ها در بسياري از كشور هاي غربي بيانگر اين است كه سرمايه گذار، به عنوان تأمين كننده سرمايه و مالك دارايي ها، داراي قدرت برتر مي باشد: قدرتي كه مي تواند در مورد حيات و مرگ شركت تصميم نهايي را بگيرد. فرض بر اين است كه مديران موضوع به كارگيري سرمايه و استفاده بهينه از آن

را در اولويت قرار مي دهند و اگر غير از اين بيانديشند و يا عمل كنند مسئول خسارت هاي ذي ربط خواهند بود.ولي اين قوانين كه بيشترين اولويت را به حقوق سهامداران مي دهد، براساس اين فرض قرار دارد كه عنصر يا عامل انساني نوعي دارايي سرمايه اي به حساب مي آيد. در نتيجه، آنگاه كه مديران تمام فكر و توجه خود را معطوف شيوه هايي مي كنند كه بتوان به بهترين شكل ممكن از دارايي هاي سرمايه اي كنوني استفاده كرد، در واقع دارند عمر شركت خود را كوتاه مي كنند.اين يكي از معما هاي بزرگ امروز است. مقامات اجرايي و مديران عامل كنوني كه داراي افكاري روشن باشند، اين موضوع را به خوبي درك مي كنند. آنها به ارزش واقعي جامعه پي مي برند و مي كوشند كه اعتماد متقابل به وجود آورند.امكان دارد به هنگام بحث از مسير خارج شوند، و آنگاه كه مي گويند صبح روز بعد بايد با عده اي از تحليل گران مالي گفتگو نمايند يا در جلسه مشاوران شركت مشاركت نمايند، چنين قوانيني را نقض مي كنند.به بيان ديگر، آنها بين دو تيغه قيچي (امر لازم الاجرا) قرار مي گيرند. از يك سو، واقعيت هاي خارجي كه به وسيله اين قانون به وجود مي آيد، و از سوي ديگر، نياز هاي داخلي و اعمال مديريت آگاهانه (به عنوان مهم ترين عامل) . بسياري از مديران شركت ها در حضور همگان مطلبي را مي گويند ، ولي در داخل شركت با واقعيت ديگري روبرو مي شوند. شكل هاي نويني از مديريت در شركت هاي زنده و فعال :سهامداران سرمايه

شركت را تأمين ميكنند ، بانك ها هم پول هايي را در اختيار شركت قرار مي دهند (هرد تأمين كننده مالي شركت هستند). از نظر حقوقي و قانوني آنها داراي دو موضع متفاوت هستند و پاداش هاي متفاوتي دريافت مي كنند. سهام داران بجاي دريافت بهره، سود تقسيمي دريافت مي نمايند و مي توانند سهام خود را، با كسب سود يا تحمل زيان، بفروشند. اگرچه آنها به صورت رسمي ((مالك)) شركت هستند، ولي از ديدگاه شركت، نقش عملي آنها تنها عرضه پول است. آنها در ازاء كسب مالكيت به شركت پول مي دهند.طبق قوانين كنوني، از ديدگاه يك ((شركت سودجو)) نقش عرضه كننده پول اين است كه شركت بايد تنها او را به عنوان مالك شركت بشناسد. بعد از همه اين حرف ها، يك شركت سودجو در محيطي به سر مي برد كه سرمايه حرف آخر را مي زند، مهم ترين دارايي به حساب مي آيد و سهام داران عرضه كننده مهم ترين اقلام دارايي مي باشند.در يك شركت سودجو مديران مي دانند كه موفقيت آنان در گرو نشان دادن نتيجه هاست (و بايد اين كار با سرعت زيادي انجام شود). همچنين آنها خوب مي دانند كه سهام داران يا ساير نيرو هاي خارجي (مقصود از نيروهاي خارجي تدوين كنندگان قوانين و سياست ها مي باشند) نمي توانند آشكارا و در حضور همگان درباره سرمايه گذاري هاي مجدد جهت گسترش دادن شركت درباره توانايي هاي بلند مدت شركت يا ايجاد يك منبع نقد جهت كسب آزادي عمل (براي پيمودن سير تكاملي) آزادانه و بي پروا صحبت كنند.آنها نمي توانند به راحتي بگويند: (( توجه بفرماييد،

ما افت و خيز هاي زيادي خواهيم داشت ولي در ده يا بيست سال آينده شما به بازدهي هايي دست مي يابيد كه بسي بيش از چيزي است كه امروز از شركت انتظار داريد يا مي توانيد از آن برداشت كنيد)).حتي اگر برخي از سهام داران احساس همدردي كنند، باز هم شركت از نظر قانوني آسيب پذير خواهد بود.مسأله بسيار وحشتناك اين است كه شركت مزبور در هاي خود را بر روي گرگ هايي باز كند كه مي خواهند با تمام توان آن را از پا درآورند. بسياري از كساني كه سرمايه گذاري مي كنند، علاقه چندان زيادي به آينده هاي بلند مدت ندارند. آنها به ارزش هاي كنوني ارج مي نهند. عامل تنزيل (تعيين ارزش فعلي دارايي هايي كه بيست سال بعد به دست مي آيد) به اندازه اي بالاست كه ارزش فعلي بازدهي هايي كه بيست سال بعد به دست مي آيد بسيار ناچيز خواهد شد. ولي يك شركت زنده و فعال نمي تواند با سهامداران خود چنين رابطه اي داشته باشد. از نظر يك شركت زنده و فعال، اين عرضه كنندگان پول همانند ساير گروه هاي ذي نفع هستند كه در محيط خارج قرار دارند، مانند اتحاديه ها، عرضه كنندگان مواد اوليه، مشتريان، سهام داران، سازمان هاي دولتي محلي و جامعه اي كه در محيط شركت قرار دارد. همه اين ها به عنوان نيروهاي مهمي به حساب مي آيند كه در محيط شركت قرار دارند شركت بايد خود را با آنها هماهنگ نمايد. ولي آنها عضو شركت نمي باشند. آنها جزئي از((شخصيت يا هويت)) شركت را تشكيل نمي دهند. الزاما به نفع

شركت نيست كه تابع ديدگاه هاي آنها باشد يا از آنها فرمانبرداري نمايد.شركت بايد به صورت دائم با عوامل موجود در محيط خارجي (از اجزاي اصلي تشكيل دهنده شركت به حساب مي آيند) گفت و گو داشته باشد. بدبختانه، در سيستم كنوني، به ندرت امكان دارد كه چنين گفت و گو هايي صورت گيرد. طبق عرف و برحسب سنت سهام داران با مديران گفت وگو نمي كنند. حتي هنگامي كه شركتي درصدد بلعيدن شركت ديگري بر مي آيد، مالك جديد پنجاه و يك درصد سهام، با مديران رژيم قديمي گفت و گوي چندان زيادي نمي كند. به صورتي بسيار ساده، مالك جديد به شركت وارد مي شود و دستور مي دهد. پنجاه و يك درصد سهام داراي قدرت قانوني است و هويت يا شخصيت شركت نمي تواند در برابر اين قدرت قانوني قد علم كند. بعد از همه اين حرف ها، دستور دهنده جديد عضو شركت قديمي نبوده است. او هيچگاه به اين رود خانه پا نگذاشته است. در اين شركت او هيچ نقشي نداشته و هيچ نوع اعتماد متقابلي را به وجود نياورده است.تحت چنين شرايطي، بسياري از مديران ارشد درصدد بر مي آيند كه يك شركت زنده و فعال را به يك شركت سودجو تبديل نمايند. آنها آگاهانه و از روي قصد درصدد تخريب و از بين بردن آن بر نمي آيند. آنها پس از رويارويي با اين زمينه معما گونه تمام سعي خود را مي نمايند. هنگامي كه سهم داران و سازمان هاي قانون گذاري مستقر در خارج از سازمان درباره نتيجه كار مديران ارشد پرسشي را مطرح مي كنند، به هيچ

وجه درباره تلاش هايي نيست كه بايد براي بهبود ((جامعه كاري)) انجام شود.آنها درباره رونق آينده شركت و دوره هاي بلند مدت هيچ پرسشي را مطرح نمي كنند. آنها مي پرسند: ((بازده سرمايه اي كه شما بكار برده ايد چيست؟)) ، ((آيا فكر نمي كنيد بيش از حد سرمايه گذاري كرده ايد؟)) ، ((ميزان توليد يا بهره وري شما چقدر است؟)) در بسياري از موارد از آنجا كه سهام داران با مديران به عنوان اعضاي يك سازمان هيچ نوع ارتباطي برقرار نمي كنند، هر قدر توان دارند تلاش مي كنند كه بازده دارايي ها هرچه سريعتر به دست آيد و اين كار به قيمت از دست دادن توسعه و پيشرفت بلند مدت شركت تمام خواهد شد.شايد تغيير دادن چنين وضعي خارج از توان هر شركت منحصر به فردي باشد. در هيچ شركتي رابطه بين سهام دار مديريت مشخص نمي شود، ولي چنين رابطه اي ريشه در قانون دارد. اين قانون، از نظر تاريخي و تركيب زماني، دچار نوعي اشتباه يا اشكال شده است . اين دستور العمل يا تكليفي است كه ديروز اعلان شده ولي مربوط به پيش از جنگ جهاني دوم مي باشد، يعني آنگاه كه منابع كمياب به توجه خاص نياز داشت و تمام توجه مديريت صرف كاري مي شد كه بتوان از آن منابع كمياب نهايت استفاده را ببرد.در ظرف اين پنجاه سال، نسبت به زمان گذشته، سرمايه بسيار كمياب تر شده است. گذشته از اين، ويژگي هاي عرضه كنندگان سرمايه تغيير كرده است. رابطه بين فرد (كسي كه پس انداز اوليه مي نمايد) و سازمان بازرگاني (سازماني كه سرانجام اين سرمايه

پس انداز شده را مي گيرد تا براي ايجد ثروت خودش از آن استفاده كند) نسبت به نيم قرن قبل تغييرات زيدي كرده و بسيار غير مستقيم تر شده است. امروز سازمان هاي بزرگ، مانند بانك ها و صندوق هاي بازنشستگي در زمره عمده سهم دار شركت ها هستند و با قدرت هاي زيادي كه دارند در پي تأمين منافع خود مي باشند. امكان دارد اين منافع با منافع شركتي كه آنها سهام دار آن مي باشند، در تضاد باشد. شركتها بزرگترين محمل حفظ و بقاي جمعيت در حال انفجار دنيا تلقي مي شوند، زيرا با عرضه كالاها و خدمات لازم، زندگي متمدن كنوني را به وجود آورده اند. طي سالهايي كه در پيش است حضور فعال شركت ها ، بيش از پيش مورد نياز خواهد بود، چرا كه موجب بالا رفتن سطح زندگي مي شوند.ناشر و صاحب امتياز:  شركت طراحي مهندسي و تأمين قطعات خودرو داخلي (ساپكو)صحافي: سپيدارحروفچيني ليتو گرافي و چاپ: آيينهتعداد: 3000 نسخهچاپ اول: 1388

موفقيت شغلي

، 19 آبان 1389 ، 08:08 موفقيت شغلي

نويسنده: برايان تريسي، كمبل فريزر خلاصه كتاب: (روشي قدرتمند براي دستيابي به موفقيت در كار)- نويسنده: برايان تريسي، كمبل فريزر- ترجمه: مهدي قراچه داقي - تلخيص: مريم دشتي- برنامه راهبري شخصي خود را خلق كنيد: " او كه هر روز صبح كارهاي روزانه اش را برنامه ريزي و مطابق آن برنامه رفتار مي كند ريسماني به دست دارد كه در زندگي پر درد سر به خواسته هايش مي رسد" ويكتور هوگو تا حدود زياد موفقيت شما در زندگي  با توانايي فكر كردن ، برنامه ريزي ، تصميم گيري و دست

به كار شدن و احترام نمودن مشخص مي شود هر چه در  اين زمنيه ها از مهارت بيشتري برخوردار باشيد سريعتر به هدفهاي تان مي رسيد و از زندگي و شغل خود راضي تر مي شويد. برنامه ريزي راهبردي شخصي ابزاري است كه شما را در جايي كه هستيد به جايي كه مي خواهيد باشيد مي رساند تفاوت ميان كساني كه از برنامه ريزي راهبردي شخصي براي سازمان دادن و راهنمايي كردن زندگي  شان استفاده مي كنند و كساني كه اين كار را نمي كنند به تفاوت ميان سوار شدن در قطار و هواپيما شباهت دارد هر دو از نقطه (الف) به نقطه (ب) مي رسند اما هواپيما برنامه ريز راهبردي شخصي به سرعت بسيار بيشتري شما را به مقصد مي رساند توفيق هايش هم به مراتب كمتر است. مهارت در برنامه ريزي راهبردي شخصي چيزي نيست كه با آن متولد شويد، شبيه رنگ چشم و شكل و شمايل بدن نيست كه با آن به دنيا مي آييد بلكه روشي منظم در انديشه و عمل است و بنابراين موضوعي است كه مي توانيد آن را ياد بگيريد چيزي شبيه به ياد گرفتن دوچرخه سواري يا تعويض چرخ اتوموبيل است. به كمك تمرين مي توانيد اين مهارت كليدي و تعيين كننده را بياموز يد و مي توانيد براي همه عمر از ثمرات آموخته هاي خود برخوردار شويد وقتي اين آهنگ را پيدا مي كنيد  به موفقيت هاي چشم گير مي رسيد زندگي و كارتان خيز بر مي دارد و اوج مي گيرد. در زمان و پول خود صرفه جويي كنيد.چرا برنامه ريزي و انديشيدن راهبردي تا

اين اندازه مفيد است؟ جواب ساده اي دارد در وقت و پول شما صرفه جويي فراوان مي كند وقتي مسائل و مفاهيم راهبردي كليدي مربوط به  شغل و حرفه تان را بررسي مي كنيد  به اقداماتي كه بايد براي دست يابي به هدفهاي تان انجام دهيد دست پيدا مي كنيد در عين حال از انجام دادن كارهايي كه مانع از موفقيت شما مي شوند خودداري مي ورزيد بيشتر كارها را درست انجام مي دهيد و كمتر از مسير  خارج مي شويد براي كاركنان و پروژه هاي خود هدفهاي عملكردي در نظر مي گيريد در مسير با سرعت زياد به حركت در مي آييد هدف برنامه ريزي راهبردي شخصي افزايش بازدهي سرمايه است منظور از سرمايه در اينجا آن سهم و مبلغي است كه براي انجام دادن يك فعاليت اقتصادي اختصاص مي دهيد مديران ارشد شركتها از برنامه ريزي راهبردي براي تحليل و تجديد ساختار سازمان و تشكيلات خود استفاده مي كنند تا به بهترين و بيشترين نتايج ممكن در زمينه مالي دست پيدا كنند هدف كسب سود فوق العاده است. زندگي و كارتان را طراحي كنيد هدفهاي شما در برنامه ريزي راهبردي شخصي مشابه يكديگرند تفاوت اصلي در اين است كه بجاي بهبود بازدهي سرمايه تلاشهاي برنامه ريزي شما به شما اين امكان را مي دهد كه  بازدهي  روي انرژي خود را افزايش دهيد مي توان گفت كه در برنامه ريزي  شخصي بازدهي شما را در زندگي افزايش مي دهد. وقتي احساس ناراحتي مي كنيد ناراضي هستيد و يا معتقديد كه نتايجي را كه مي خواهيد از كار يا زندگي تان برداشت نمي كنيد وقت

آن مي رسد كه برنامه راهبردي خود را بررسي كنيد، زمان آن مي رسد كه از خود سوالات مهم و جدي بكنيد اگر در كارتان مقام و يا استرس فراواني احساس مي كنيد اگر مي بينيد بر ساعات كاري خود مي افزاييد اما بازدهي بيشتري بدست نمي آوريد وقتي صرف مي كنيد و خط مشي خود را مرور و بررسي كنيد. اين خون حيات برنامه ريزي راهبردي شخصي  است پاسخي كه به اين سوال مي دهيد  به برنامه ريزي كاري و زندگي شما هدف و مقصود مي دهد موفقيت شما رابطه مستقيم با اين دارد كه در مهمترين بخش از كارتان تا چه اندازه عالي هستيد از جمع تمامي مسئوليتهاي كه در زندگي با آن روبرو هستيد مهمترين آن اين است به برتري در خود پي ببريد  كه بيشترين  تاثير را بر حرفه و درآمد شما بر جاي مي گذارد وقتي اين را دانستيد، همه انرژي خود را صرف كنيد تا در آن زمينه به بهترين تبديل شويد. از همين امروز كارتان را شروع كنيد و برنامه اي تدارك  ببينيد كه بر اين مهارتهاي اضافي و توانمندي ها دست يابيد تا در كارتان در راس قرار بگيريد بعد همه روزه با توجه به اين برنامه اقدام كنيد. چندين سال قبل مشاور كسي بوديم كه بسرعت نردبان ترقي شغلي را طي مي كرد، او در حالي به اين مهم دست مي يافت كه بشدت خجالتي بود  او متوجه شد براي اينكه به هدفش برسد و معاون مديرعامل شركت شود  بايد خجالت خود را كنار بگذارد و توانمندي هاي خود را عرضه كند  او به "توست مسترز"

پيوست  و بتدريج بر مهارتهاي  صحبت كردن و سخنراني خود افزود و بحدي رسيد كه يك سخنران عالي شد امروزه او از هدف گذشته خود هم فراتر رفته و معاون ارشد  مديرعامل شده است.مشتريان خود را بشناسيد ذهنيت مشتري مداري را در شغل و تجارت شما ايجاد مي كندآيا مي دانيد چه كساني را بايد راضي كنيد تا در كار و حرفه و تجارت خود باقي بمانيد و در آن به شكوفايي برسيد. مشتريان به دو گروه تقسيم مي شوند بيروني و دروني تعريف مشتري دروني بسيار ساده است: او كسي است كه براي موفقيت خود به شما وابسته است و متقابلاً شما هم براي موفقيت در كارتان به او وابستگي داريد با رعايت اين تعريف مشتريان دروني شما شامل همكاران و كاركنان مي شوند مشاوران حرفه اي مانند وكلاء و حساب داران را هم مي توانيد در زمره مشتريان دروني خود به حساب آوريد. در واقع تمامي كساني كه شما به آنها كمك مي كنيد يا آنها به شما كمك مي كنند به شكلي مشتري دروني شما به حساب مي آيند. مشتري بيروني شما كسي است كه كالاي توليدي شما را خريداري مي كند مشتريان بيروني عوامل اساسي در موقعيت تجاري محسوب مي شوند توانايي شما در شناسايي  درست اين مشتري- همان مشتري بيروني كه رضايت خاطر او موفقيت تجارت شما را رقم مي زند- موضوع اصلي عنصر برنامه ريزي راهبردي است. مشتري كانون معاملات تجاري است و هرگز به اندازه امروز از اهميت برخوردار نبوده است موفقيت شما در تجارت تان تا حدود زياد با توجه به توانايي شما در شناسايي مشتريان و

كسب رضايت آنان تعيين مي شود. براي شناسايي مشترياني از رديف اخير مي توانيد آنان را به دو دسته تقسيم كنيد يكي مشتريان پر ارزش و ديگري مشتريان كم ارزش بدين منظور لازم است كه ويژگي هاي بهترين مشتريان خود  شناسايي كنيد. اين گونه مي توانيد بسرعت مشخص كنيد كه مشتريان پر ارزش شما كدامند امروزه بسياري از شركت ها از اين روش استفاده مي كنند تا وقت و انرژي خود را بيشتر صرف پر ارزش ترين مشتريان خود كنند و در ضمن بكوشند مشتريان بيشتري مانند آنان بدست آورند در ضمن اين شركت ها سعي مي كنند تا حد امكان به پرداختن به مشتريان كم ارزش خودداري ورزند. در بسياري از موارد اين شركتها مشتريان كم ارزش خود را تشويق مي كنند كه با اشخاص ديگري كار كنند يكي از كار فرماي موفقي كه اين مفهوم را بخوبي نشان مي دهد او اخيرا با توجه به نوع مشتريان خود با آنان تجارت مي كند او به نتيجه رسيده كه 20 درصد از مشتريانش  80 درصد حجم فروش او را بخود اختصاص مي دهند آنان 80 درصد سود او را فراهم مي  آورند اين كارفرما تصميم گرفت كه اين 80 درصد در آمد  سود بيشتري برساند اين گونه شرايطي فراهم آمد كه او توانست به مشتريان پر ارزش خود برسد در مدت يك سال تجارت او رشد صد در صد پيدا كرد.زمينه هاي برتري خود را شناسايي كنيد شما از توانمندي ها و استعدادهاي ويژه اي برخورداريد اگر بتوانيد بدر ستي اينها را رشد و توسعه بدهيد مي توانيد براي دستيابي به همه هدفهاي خود

در زندگي از آنها استفاده كنيد اگر متعهد باشيد كه بر شرايط زندگي خود احاطه لازم را داشته باشيد اگر مي خواهيد به روياهاي خود تحقق بخشيد اگر مي خواهيد در كار و تجارتتان به موفقيتهاي بزرگ برسيد بايد از اين استعدادها و توانمندي هاي خود استفاده كنيد و با تمام وجود بر قوت آنها بيفزاييد به كمك پنج نشانه متوجه مي شويد آيا در مسير درست  حركت مي كنيد يا نمي كنيد.وقتي فعالانه به زمينه اي مي پردازيد كه از استعداد ها و توانمندي هاي شما استفاده مي كنند متوجه مي شويد كه:1-      در آن فعاليت در سطح  عالي قرار داريد عملكرد شما صرفاً خوب نيست بلكه عالي و فوق العاده است.2-    از كاري كه مي كنيد لذت مي بريد آن را بيش از اندازه خوشايند مي  يابيد.3-    تشويق و تحريك مي شويد و انرژي مي گيريد ممكن است ابتدا خسته و فرسوده شويد اما بعداً از آن نيرو مي گيريد و فعال مي شويد.4-    انرژي شما مسري است اطرافيان شما هم به همين شكل نيرو مي گيرند.5-    انگيزه پيدا مي كنيد كه  پيوسته اين توانايي ها و استعدادهاي منحصر به فرد خود را بهبود بخشيد به مهارتهاي خود مي افزاييد و آنها را در سطح عالي قرار مي دهيد از انگيزه دروني برخوردار مي شويد از استعدادهايتان استفاده مي كنيد با رشد دادن توانمندي ها و استعدادهاي تان مي توانيد به هدفها و روياهاي خود جامه عمل بپوشانيد.شما با توجه به شناسايي توانمندي ها و استعدادهاي خود و ميزان رشدي كه به آنها مي دهيد موفق مي شويد، تنها در اين زمان

است كه مي توانيد موفقيتهاي بيروني را با رضايت خاطر دروني متعادل سازيد." از استعدادهاي خود استفاده كنيد زيرا جنگلها مكان ساكتي خواهند بود اگر هيچ پرنده اي مگر بهترين آنها در آن آواز نخواند. "                           هنري ون دايك موانع حساس را از ميان برداريد. موانع مهم و تعيين كننده هر هدف و  پروژه در  حال پيشرفتي دست كم با يك مانع و مشكل روبرو است كه سرعت دستيابي شما را به آن هدف  يا پروژه مشخص مي سازد. عوامل سرعت دستيابي شما به هدفتان:1-    هدف خود را بدرستي بشناسيد.2-    عامل تعيين كننده خود را شناسايي كنيد.3-    براي از ميان برداشتن مانع فكر كنيد. انسانهاي موفق موانع موجود در كارشان را در وجود خودشان شناسايي مي كنند و بعد از آن در صورت لزوم دنبال جواب در بيرون خود مي گردند آنها از خود مي پرسند  چه مي كنم كه مرا به عقب نگه مي دارد و يا ما در سازمان خود چه مي كنيم كه رشد مان را با محدوديت روبرو مي سازد؟ وقتي هدف مهمي را براي خود انتخاب مي كنيد ابتدا بايد متوجه درون خود شويد و بعد از آن درون خود بيرون را تماشا كنيد شما كنترل زمان و رفتارهاي خود را در اختيار داريد نگرش شما بدست خود شما است بايد تجارت خود را هم در كنترل خود داشته باشيد  نگرش و انرژي شما نقش اساسي و تعيين كننده دارد و نشان مي دهد  كه در زندگي تا كجا مي توانيد پيشرفت كنيد توانايي شما در تاثير گذاشتن بر ديگران و يا كنترل عوامل بيروني بسيار محدود است از اين

رو هميشه با خود شروع كنيد تمامي چالشهاي جديد را بررسي و وارسي كنيد از خود بپرسيد: چه عاملي در من وجود دارد كه مانع از پيشرفتم شده است؟ 11 اقدام كليدي براي افزايش بهره وري: موفقها و كساني كه در راس قرار مي گيرند آموخته اند كه  چگونه در زمان كمتري به اوج موفقيت برسند افزايش بهره وري اقدام مهمي است كه براي دستيابي به هدفهاي شخصي و حرفه اي و پديد آوردن موفقيتي كه براي آن تلاش مي كنيد صورت مي دهيد براي رسيدن به سطح بالاي بهره وري به 11 توصيه كليدي زير عمل كنيد: 1-    هدفهاي واضح و روشني در نظر بگيريد و آنها را مكتوب كنيد و از آنجايي كه بهره وري بالا تر با هدفهاي روشن شروع مي شود هدف گذاري يكي از مهمترين بخشهاي برنامه هاي مشاوره اي ما است همان طور كه مي دانيد هدف بايد مشخص و قابل اندازه گيري باشد تا راهنماي رفتار شما شود بايد باورهاي شما را منعكس كند و دسترسي به آن در حد توان شما باشد هدف و ارزشهاي شما بايد همخوان باشند و سرانجام هدف بايد محدود به زمان مشخص باشد و براي اينكه حالت واقعي به خود بگيرد بايد مكتوب باشد هر چه هدف شما روشن تر باشد احتمال اينكه در مدت زمان كمتري به آن برسيد افزايش مي يابد.2-    برنامه عمل روشني بنوسيد بعد از آن اگر مي خواهيد بهره وري شما به مقدار زياد افزايش پيدا كند برنامه  عمل روشني براي دستيابي به هدف خود بنوسيد در ازاي هر يك دقيقه كه صرف برنامه ريزي دقيق مي

كنيد مي توانيد 10 دقيقه در اجرا صرفه جويي كنيد فهرستي از همه كارهايي كه براي دستيابي به هدفتان لازم داريد تهيه كنيد همه  روزه فهرستي از كارهايي كه تا پايان روز بايد انجام دهيد تهيه كنيد هميشه بر اساس اين فهرست كار كنيد روي كاغذ بينديشيد اين كار به شما امكان مي دهد كه در مسير حركت كنيد در ضمن مدركي كه براي دستاوردها و موفقيتهاي خود در اختيار خواهيد داشت به محض اينكه اين توصيه را در كارتان لحاظ مي كنيد به نتايج فوق العاده مي رسيد تهيه يك فهرست و عمل كردن از  روي آن تا 25 درصد يا بيشتر به بهره وري شما مي افزايد.3-    اولويتهاي خود را مشخص سازيد اقدام سوم تعيين اولويتها در فهرستي است كه تهيه كرده اند قبل از اينكه دست به كار شويد فهرست خود را بررسي كنيد فعاليتهاي لازم را مشخص سازيد و كارتان را با انجام دادن آنها شروع كنيد كارهاي  پر ارزش و پر اهميت نتايج بزرگ بر جاي مي گذارد كارهاي كم اهميت و كم ارزش با نتيجه اي بر جاي نمي گذارند و يا نتايج آنها محدود و معدود است.4-    تمركز داشته باشيد و اجازه ندهيد كه حواس تان  پرت شود در اين مرحله كار با ارزش بالايي را انتخاب كنيد بلافاصله روي آن دست به كار شويد و آن قدر در انجام دادن آن كار باقي بمانيد تا به انتهاي خود برسد (توجه كردن با تمام وجود روي يك كار و تمام كردن آن سبب مي شود كارتان را سريعتر به انتها برسانيد وقتي با تمام وجود روي كارتان متمركز

مي شويد مي توانيد در زمان خود تا 80درصد صرفه جويي كنيد.)5-    بر مدت روز كاري خود بيفزاييد و در ضمن استراحت هاي خود را بيشتر كنيد وقتي روزتان را زودتر شروع مي كنيد وقتي در وقت صرف ناهار به جاي خوردن ناهار كار مي كنيد وقتي كمي ديرتر در پايان روز دست از كار مي كشيد يكي از بالاترين بهره وريها را در زمينه كاري خود بدست مي آوريد زودتر شروع كردن و ديرتر تمام كردن  در روز نسبي است كه هم در صبح و هم در عصر با ترافيك كمتري روبرو مي شويد اين كار سبب مي شود بدون اينكه لطمه اي به سبك زندگي شما بخورد روزي دو يا سه ساعت بهره وري كار بيشتري داشته باشيد در ضمن بايد زمانهاي استراحت شخصي داشته باشيد شايد بتوانيد اين را با تعطيلات آخر هفته خود شروع كنيد مي توانيد در مواقعي به مرخصي هاي دو يا سه روزه برويد وقتي به مرخصي مي رويد به كارتان فكر نكنيد در اين  فرصت به بخشهاي ديگر زندگي تان برسيد اين گونه ذهن شفاف تري  پيدا مي كنيد و بر انرژي تان افزوده مي شود از اين افزايش بهره وري كه نصيبتان مي شود حيرت زده مي شويد.6-    در كارتان تلاش بيشتري بكنيد وقتي سر كارتان هستيد با تمام وجود تمركز داشته باشيد محيط كار را به يك محيط آموزشي كه در آن معاشرت و صحبت كردن با يكديگر امر پذيرفته شده اي است تبديل نكنيد در محل كار تان سرتان  را پايين بيندازيد و تا زماني كه در آنجا وجود داريد با تمام وجود كار

كنيد بسياري از كساني كه از اين قاعده پيروي كردند توانستند بهره وري خود را دو برابر كنند و سريعتر از زماني كه فكر مي كردند به هدفشان دست پيدا كنند.7-    بر سرعت عمل خود بيفزاييد در محل كار احساس اضطرار نكنيد تا با سرعت بيشتري فعاليتهاي خود را انجام دهيد پس از تمام كردن كارتان با سرعت به سر وقت كار بعدي برويد با سرعت گامي كه انتخاب مي كنيد سريعتر به خواسته هاي خود مي رسيد.8-    هوشمندانه تر كار كنيد و ارزش كاري كه انجام مي دهيد توجه كنيد در حالي كه تعداد ساعات كاري مهم است نكته مهم ديگر كميت و كيفيت كاري است كه انجام مي دهيد بار ديگر هرچه براي كارهاي پر ارزش تر بيشتر صرف وقت كنيد نتايج بزرگتري بدست مي آوريد.9-    كارتان را با مهارتهاي تان همخوان كنيد مهارت و تجربه ايفاگر نقش مهمي هستند اگر در كارتان از مهارت و تجربه بيشتري برخوردار باشيد با سرعت بيشتري به نتيجه مي رسيد  هميشه تلاش كنيد  در كارهاي مهمي كه انجام مي دهيد موثر تر رفتار كنيد. 10 - كارهايتان را دسته بندي كنيد فعاليتهاي مشابه را در يك گروه قرار دهيد و همه آنها را به                          اتفاق  تمام كنيد مثلاً در يك زمان مشخص با كساني كه لازم است تماس تلفني بگيريد اسلايد هايي را كه براي ارايه محصولاتتان لازم داريد به يكباره تهيه  كنيد.11- از تعداد اقدامهاي خود بكاهيد چندين بخش از كارتان را در كنار هم قرار بدهيد از اقدامات متعدد بكاهيد هر جا كه امكان داشت از انجام دادن كارهاي كم اهميت خوداري ورزيد.مسابقه شروع

شده استكارتان را به مسابقه تبديل كنيد همه روزه با خودتان قرار بگذاريد با خودتان مسابقه بدهيد و ببينيد چند كار مهم را انجام مي دهيد براي خود برنامه و ضرب الاجل در نظر بگيريد و سعي كنيد كه زودتر از ضرب الاجل كارتان را تمام كنيد ببينيد در فرصت كمتر چقدر كار بيشتر مي توانيد انجام دهيد.قانون پارتو مهمترين مهارتها در بالا بردن بهره وري استفاده موثر از زمان است كه در اختيار داريد سه قاعده ساده است كه با رعايت كردن آن مي توانيد از زمان خود بيشترين بهره برداري را بكنيد.1-    زمان بيشتري را صرف فعاليتهاي پر ارزش و زمان كمتري را صرف فعاليتهاي كم ارزش بكنيد.2-    همين حالا به كارهاي پر ارزشي بپردازيد و كارهاي كم ارزش را كنار بگذاريد.3-    تا جايي كه مي توانيد زمانتان را صرف فعاليتهايي بكنيد كه مهم هستند و يا از اضطرار برخوردارند. ويلفرد و  پارتو اقتصاد دان و جامعه شناس ايتاليايي كه مشهور است از علم رياضي در تحليل هاي اقتصادي استفاده كرده مفهوم مهم و كليدي در مديريت زمان ايجاد نموده  واقعيت اين است كه قانون پارتو يكي از قدرتمند ترين اصولي است كه مي توانيد در تلاشهاي خود از آن استفاده كنيد تا بهره وري شخصي خود را افزايش دهيد وقتي اين قانون را در مديريت زمان لحاظ مي كنيم نتايج بسيار قابل توجهي بدست مي آيد پارتو توصيه را به زبان ساده اي توضيح داده است كه با رعايت قانون پارتو به اقدامات زير بر مي خوريم:1-    پر ارزش ترين فعاليتها را شناسايي كنيد- 20 درصد كارهايي كه همه روزه انجام مي

دهيم 80 درصد ارزش كاري تان را سبب مي شوند.2-    كم ارزش ترين فعاليتهايتان را شناسايي كنيد- 80 درصد كارهايي كه همه روزه انجام مي دهيد بخش اندكي از درآمد و يا ارزش كاري شما را تشكيل مي دهند.3-    مصمم شويد كه بخش اعظم كارهاي خود را صرف كارهاي پر ارزش كنيد .4-    مصمم شويد تا حد امكان از انجام كارهايي كم ارزش خودداري ورزيد." اغلب بد بياري ها نتيجه استفاده بد از زمان هستند " ناپلئون هيلتفويض اختيار موثر زمان گرانبها ترين منبع در اختيار شما است خبر خوش اين است در هر روز همه ما فرصت برابر و يك اندازه اي داريم با رعايت اين نكته چگونه است كه برخي ها در مقايسه با ديگران كار بيشتري صورت مي دهند؟ پيدا كردن جواب اين سوال مشكل نيست تمام مردان و زنان به شدت مولد اين را آموختند كه در زمان كمتر كار بيشتري صورت دهند آنان بر اين راه كار مسلط شدند مي توانيد به روشهاي مختلف از زمان استفاده  بيشتري ببريد و به موضوع تفويض اختيار مي پردازيم. روي فعاليتهاي پر ارزش خود متمركز شويد: از قانون پارتو براي كارهاي پر ارزش و كم ارزش خود تميز قائل شويد مثلاً كارهاي كم ارزش را به ديگران واگذار كنيد در تفويض اختيار موثر به شما امكان مي دهد كه وقت خود را صرف انجام دادن كارهايي بكنيد كه بيشترين تاثير را بر زندگي و تجارت شما بر جاي مي گذارد. كارهايي را كه بهتر از ديگران انجام مي دهيد بكنيد و بقيه كارها را به ديگران واگذار كنيد. در كنار توصيه اول بايد

كارهايي را كه بهتر از ديگران انجام مي دهيد خودتان بكنيد و بقيه كارها را به ديگران واگذار كنيد اين احتمال وجود دارد كه اگر كارهايي را كه شما در آن بهترين هستيد به ديگران واگذار نماييد به آنها نرخ ساعتي خود را پرداخت كنيد و راه ديگري براي بيان اصل دوم اين است : هر وظيفه اي را كه ديگران مي توانند با دريافت پول كمتر از نرخ ساعتي شما انجام دهند به آنان واگذار نماييد.كارها را به كساني واگذار كنيد كه از صلاحيت مطلوب برخوردار باشند پس از اينكه تصميم گرفتند چه كارهايي را به ديگران واگذار كنيد بايد كسي را كه مي توان آن كار را انجام دهد شناسايي كنيد اگر كار مهمي را به كسي واگذار كنيد كه توانايي انجام دادن آن را نداشته باشد هم او نمي تواند آن كار را خوب انجام دهد و هم شما ناراحت مي شويد اين بدان معنا نيست كه شخص مورد نظر بايد از توانمندي به اندازه شما برخوردار باشد اما بايد از مهارت كافي و تجربه مكفي برخوردار باشد تا بتواند كارها را در حد مطلوب انجام دهد يا اشخاص مورد نظر را بدقت انتخاب كنيد اين دقت هم بسود كسي كه او را انتخاب مي كنيد تمام شود و هم بسود شما.كار مورد نظر را بدقت تعريف كنيد نتيجه اي كه مي خواهيد بدست آوريد دقيق شويد وقتي انجام دادن كاري را به ديگران واگذار مي كنيد چه انتظاري داريد؟ انتظار خود را با شخصي كه انتخاب مي كنيد در ميان بگذاريد بعد از او مي خواهيد انتظار شما را به زبان

خود بازگو كند تا مطمئن شويد كه اوخواسته شما را درك كرده است اگر احساس كرديد كه او دقيقاً متوجه مطلب مورد نظر شما نشده است اختلاف نظر خود و برداشت او را مجددا" شرح بدهيد اگر او بدقت و بطور مشخص نداند كه شما چه انتظاري داريد بعيد است در انجام دادن كاري كه شما مي خواهيد موفق شود.زمان پايان كار را مشخص كنيد براي تكميل شدن كاري كه آن را تفويض مي كنيد ضرب الاجل مشخص كنيد مبهم حرف نزنيد اگر بگوييد تا يكي از روزهاي هفته بعد يا هر وقت فرصت كردي نه به خود شما كمك مي كند و نه به كسي كه مي خواهد اين كار را انجام دهد.پيشرفت كار را اندازه بگيريدبايد وسيله اي براي اندازه گيري پيشرفت كاري كه آن را تفويض كرده ايد تدبير كنيد . درباره منابع به توافق برسيد بايد مطمئن شويد كه شخص مورد نظر شما از منابع كافي و لازم براي انجام دادن كار برخوردار است شما مي خواهيد كاري كه انجام دادنش را به ديگران محول كرده ايد با موفقيت انجام شود تنها بعد از حصول  اطمينان از اين موفقيت است كه مي توانيد كارتان را بدرستي واگذار كنيد و خود بكار هاي مهم بپردازيد.درباره نتايج كار به توافق برسيد مي خواهيد كسي كه كار شما را انجام مي دهد به چه نتيجه اي برسد؟ آيا او دقيقاً از خواسته هاي شما مطلع است لازم نيست نتايج كار او فوق العاده  و زياد باشد اما مهم است احساس كند كار معنا داري انجام داده است از سوي ديگر اگر نتايج كارش مطابق

ميل و نظر شما نباشد چه اتفاقي مي افتد آيا نتايج كار براي شخص منتخب شما مهم و قابل توجه مي باشد؟ درباره نتايج كارتان با او رك و صريح صحبت كنيد به توصيه ها و نظرات او توجه كنيد آنچه را كه به او تاكيد مي كنيد مطالبي است كه براي شما هم اهميت دارند مهم اين است كه روي مواردي بتوافق برسيد كه مهم و معني دار باشند.مكتوب كنيد قبل از اينكه شخص مورد نظر به انجام دادن كار شما مشغول شود قدم مهم ديگري بايد برداريد موضوع تفويض اختيار كردن را مكتوب كنيد و بعد هر كدامتان آن را امضا كنيد بلحاظ رواني اين اقدام مهمي است كه توليد تعهد مي كند ارزش زيادي دارد اگر كسي كه انجام كاري را به او تفويض مي كنيد توافق نامه را بنوسيد اين گونه متوجه مي شويد آيا از همخواني كافي برخوردار هستيد يا نيستيد اگر پيشنويش اوليه كامل نباشد نظرات شما را رعايت نكند آن قدرها تعجب نكنيد بجاي اين كه ناراحت شويد از اين خوشحال باشيد كه وجه تفاوت در اين مرحله خودش را نشان داده است توجه داشته باشيد اين وظيفه شما است كه مطمئن شويد كسي كه انجام دادن كاري را به او تفويض مي كنيد از توانمندي و منابع لازم براي انجام دادن كارش برخوردار باشد.آنچه را كه انتظار داريد بازرسي كنيد مراقب باشيد كافي نيست انجام دادن كاري را به ديگران واگذار كنيد و بعد موضوع را به حال خود رها سازيد و آن را فراموش كنيد واگذار كردن كارها به ديگران سلب مسئوليت از خود نيست بايد

به كمك ابزار مختلف و از جمله با مراجعه به تقويم پيشرفت كار را در نظر بگيريد و آن را وارسي و بازرسي كنيد وسيله اي براي اندازه گيري پيشرفت كار تدارك ببينيد اين گونه مي توانيد اگر مشكلي پيش آمد كرد به موقع و زود هنگام با آن برخورد كنيد چهار مورد ديگر است كه در زمينه تفويض اختيار موثر بايد رعايت كنيم نخست آنچه را در اينجا مطرح كرديم ممكن است تصور شود تنها مناسب كارها و وظايف پيچيده است دوم صلاحيت و توانمندي كسي كه كاري را به او تفويض مي كنيد در اين زمينه كه از اين اصول چگونه استفاده كنيد ايفاي نقش مي كند سوم از دامي كه بسياري از كارفرمايان در آن گرفتار مي شوند خودداري ورزيد كه كارتان را به او محول كنيد از خير اين كار نگذريد  هميشه اين امكان وجود دارد كه از منابع بيروني سود ببريد كارفرمايان موفق هميشه از منابع بيروني استفاده بهينه مي كنند مي توانيد كارتان را با يك مقاطعه كار و يا يك متخصص كه بيرون از سازمان شما كار مي كند واگذار كنيد.قدرت و نقش اهرم همانطور كه در اين فصل ملاحظه مي كنيد شما هم مي توانيد از اصل اهرم استفاده كنيد و بر استفاده كنيد و بر استعدادها و توانمندي هاي خود بيفزاييد با استفاده موثر از اين فصل در كار و تجارت خود مي توانيد بيش از حد توان ظاهرتان به موفقيت برسيد هر يك از اين اهرم هاي هفت  گانه مي توانيد زمينه اي فراهم آورند كه به استعدادها و توانمندي هاي خود دست پيدا كنيد

متوجه مي شويد كه چگونه مي توانيد از كار، استعداد و تجربه ديگران به سود خود استفاده كنيد.1-    استفاده از انرژي ديگران، موثر ترين و مولد ترين اشخاص كساني هستند كه كارهاي كم ارزش خود را به ديگران تفويض مي كنند.2-    از دانش ديگران سود بجوييد استفاده از علم و دانش ديگران مي تواند دنيايي از تفاوت دركارتان ايجاد كند پيدا كردن و استفاده از دانش منابع ديگران مي تواند سببي باشد تا در پول و كار خود صرفه جويي كنيد.3-    از پول ديگران به عنوان يك اهرم استفاده كنيد اگر بدانيد چگونه از پول و امكانات مالي ديگران استفاده كنيد و به موفقيتهايي مي رسيد كه محال است به تنهايي از آنها بهره مند شويد ازفرصتهاي مختلف براي قرض گرفتن و سرمايه گذاري و منابع بخشهاي دولتي و خصوصي مي توانند در اين خصوص به شما كمك كنند كارفرمايان بايد از همان آغاز كارشان با بانك ها در تماس نزديك  و رابطه خوب باشند توجه داشته باشيد بهترين زمان وام گرفتن آن وقتي است كه به اين وام احتياج نداريد مبلغ كمي وام بگيريد از اين پول براي سرمايه گذاري هاي مطمئن مانند خريد اوراق قرضه استفاده كنيد.4-    از موفقيتهاي ديگران بهره بگيريد موفقيتهاي اشخاص و شركتها را مطالعه كنيد تا به رمز و راز موفقيت آنها پي ببريد ببينيد آنها چگونه توانستند مسائل و مشكلات خود را حل و فصل كنند.5-    از شكست هاي ديگران پند بگيريد با مطالعه شكست هاي ديگران به موفقيتهاي سرشار دست پيدا كنيد و به حكايت سرگذشت شكست خورد گان توجه كنيد از درسهاي ارزشمند آنان به سود

خود استفاده كنيد به ماجراي نااميد شدن ها و شكستهايي كه در زندگي اين اشخاص وجود داشته  دقيق شويد.6-    از ايده ها و نقطه نظرات ديگران استفاده كنيد يك تك ايده خوب مي تواند موفقيت شما را رقم بزند هر چه بيشتر در معرض ايده هاي خوب قرار بگيريد با خواندن، مطالعه كردن ، تبادل و   تعامل و تجربه كردن امكان موفقيت خود را افزايش دهيد.7-    استفاده از نفوذ و اعتبار ديگران، تمامي كساني كه شما مي شناسيد هر كدام  براي خود دوستاني دارند هر كدام آشناياني دارند و با اشخاص حرفه اي در تماس مي باشند بسياري از آنان مي توانند روي كار و حرفه شما تاثير مطلوب بر جاي بگذارند. آنچه كه در اين كتاب خوانديم تا با تعيين معيارها و اولويتها و مشخص كردن هدفهاي تان بر توانمندي هاي خود بيفزاييد انجام دادن بسياري از كارهاي ديگر را تفويض كنيد وبجاي آن روي كارهايي متمركز شويد كه براي شما و شركتي كه در آن كار مي كنيد بيشترين فايده و ارزش را توليد و به شما كمك كند كه در زندگي خود به تعادل برسيد و در ضمن آنها از موفقيت و استقلال فراوان برخوردار گرديد." مي توانيد به همه خواسته هاي خود در زندگي برسيد  به شرط آنكه برايتان مهم نباشد اعتبار اين موفقيت را به پاي چه كسي مي نويسند " هري اس . ترومن

ابزار رشد فردي

نويسنده:جيمز جي مزينا- ترجمه: نشميل مشتاق

خلاصه كتاب: تهيه كنندگان: مجتبي ارباب- فرهاد جهاني -هدف ابزار رشد فردي: اين ابزار در عين آن كه موجب پرورش عزت نفسي سالم در شما مي شود، ياري تان مي

سازد با شناسايي جنبه هاي معيوب زندگي خود ،رفتارهاي نادرست خويش را تغيير دهيد. كتاب ابزار رشد فردي اين مهم را ميسر مي سازد: اصلاح تفكر منفي وباورهاي نا معقول كه مانع از موفقيت فردي مي شود براي همگان ضروري است.(( خود انگاره هاي)) سالمي كه در روال تاييد خود ايجاد مي شود، به سود همه مي باشد رفتارهاي صحيحي كه درنتيجه ي مناعت طبع (خود بسندگي) ومسئوليت پذيري پديد مي آيد از صفات خوب انساني است.مقدمه اي بر مجموعه ابزار هاي كنار امدندر اين قسمت دو راهبرد پيشنهادي از سوي((برنامه ي افراد بي نام جوياي عزت نفس)) را كه در راستاي بهبود شخصيتي وبالا بردن عزت نفس ارائه شده است، مشاهده مي كنيد.سيستم تاك براي بهبودابزار بهبود رواني پيشنهادي از سوي((برنامه ي افراد بي نام جوياي عزت نفس)) براي كساني كه در حال بازيابي سلامت خود وحل مشكلاتي هستند كه در اثر مسائل ناشي از عزت نفس اندك برايشان پيش آمده است، خيلي مفيد مي باشد:•    ت   تفكرات•    ا  احساسات•    ك   كردارهات: تفكراتدر آغاز بايد تفكرات خود را در مورد زندگي تحليل كرده وباورهاي نامعقول واعتقادات ، انديشه ها يا افكاري واهي كه خود سبب پايين آمدن اعتماد به نفس يا بروز مشكلاتي در زندگي تان مي شود، شناسايي وسپس باورها ، انديشه ها وافكار سالم .اقعي ومنطقي تري را جانشين اين افكار (( بيمار)) نماييد.در اينم مرحله بايد به طور روز مره از كلام تاكيدي كه سبب احيا وبهبود عزت نفس در شما مي شوند استفاده كنيد.ا: احساسات بعد از بازيابي سلامت تفكرات، بايد احساسات بيمار خود كه بر اساس تفكرات سابق وبيمار

شما پديد آمده اند شناسايي كنيد.سپس تفكرات سالم وجديد خود را با احساساتي نو و درست تركيب نماييد.با بهبود تفكرات واحساساتتان ، نگرش شما به وجود شخصي تان منطقي تر وتوانايي تان در حل مشكلات بهتر مي شود.در اين مرحله كلام تاكيدي كه تاكنون از آن بهره مند شده ايد به همراه احساسات حاصل از اعتماد به نفس ، ارزش قائل شدن براي خود ولايق شمردن وجودتان، شما را ياري مي سازد. سلامت رواني تان را نيز بازيابيد.ك: كردارهاتنها با تغيير تفكرات و احساسات بيمارتان مي توانيد، كردارهاي بيمار خود را عوض كنيدوبا داشتن يك زندگي رواني سالم ، اعمال وكردارتان هم منطقي، معقول وسالم تر شده واين امر اعتماد به نفس شان را در كنار آمدن با مسائل زندگي بالا مي برد.سيستم ستاره- براي مقابله با اضطراب ، وحشت زدگي وفشارهاي روانياستفاده از سيستم ستاره واقعاً موثر است:•    س   سنجيدن•    ت   تقليل دادن•    ا   آزاد كردن•    ر   راحت كردن•    ه   همت در انجام كارس  سنجيدندر ابتدا بايد ترس، چالش، فشار يا بحران هايي را كه در شما اضطراب ، وحشت زدگي وفشار هاي رواني ايجاد مي كنند شناسايي وسپس تفكرات واحساسات واهي ، نامعقول وبيمار ناشي از اين مشكلات را مشخص كنيد.ت   تقليل دادندر مرحله دوم بايد با استفاده از باورها واحساساتي حقيقي ، معقول وتازه تر اثر قديمي تفكرات واحساسات بيمار بر ذهن خود را تقليل دهيد.آ    آزاد كردن   در مرحله ي سوم بايد از طريق گفت و گو با خود وبا تكيه بر تفكرات وباورهاي واقعي ، معقول وتازه ي خود با ترس، چالش، فشار يا بحران هاي تان كنار بياييد.اين گفت

وگو با خود وكلام تاكيدي شامل تجسم نحوه ي مهار صحيح ترس، چالش، فشارها يا بحران ها يي است كه در زندگي خود با ان رو به رو مي شويد.گفت وگو با خود شما را مجاب مي سازد كه انساني خوب هستيد.ر   راحت كردندر مرحله ي چهارم، پس از ان كه توانستيد با استفاده از تفكرات واحساسات سالم، منطقي ومعقول تر وهمين طور به ياري گفت وگو باخود با ترس، چالش، فشارها يا بحران هاي تان كنار بياييد، بايد خودتان را راحت كنيد وبياساييد.ه    همت در انجام كاردر مرحله ي اخر، مي توانيد همت كنيد وبا برخورداري از تفكرات و احساسات منطقي واحساسات منطقي ، معقول وسالم تر با ترس ،چالش،فشارها يا بحران هايتان روبه رو شويد. براي رهايي از اضطراب ، وحشت زدگي يا فشار رواني بايد طي مراحلي رفتارها ، واكنش ها واحساساتتان را تغيير دهيد.عزت نفسفرد برخوردار از عزت نفس خود را موجودي با ارزش دانسته كه سزاوار دوست داشته شدن ودوست داشتن است، لايق مورد محبت قرار گرفتن ومحبت كردت، پرورده شدن وپرورش دادن ، حمايت شدن وحمايت كردن، گوش سپردن به درد دل ديگران وداشتن يك سنگ صبور ، مورد احترام قرار گرفتن واحترام گذاشتن ، تشويق كردن ديگران وتشويق شدن، شناخته شدن به عنوان فردي خوب و خوب دانستن بقيه .•    شخصيت پربار دارد•    خلاق بوده •    رهبري دوست داشته•    از يك خودانگاره ي سالم برخوردار است•    مسئوليت عواقب اعمالش را بر عهده مي گيردنشانه هاي كمبود عزت نفس چيست ؟•    خود را كم ارزش پنداشته و لايق برخورداري از مهر و محبت ديگران نمي دانند.•    به ندرت دل

به دريا مي زنند.•    در رفتارشان با ديگران خجالتي هستند.•    از درگيري با ديگران واهمه دارند.•    تشنه ي تاييد ديگران هستند.•    در مشكل گشايي ضعيف هستندعزت نفس سالم از چه چيزي ناشي مي شود؟•    مهر،عشق و دوست داشتني بي قيد و شرط.•    ديگران فرد را براي آنچه واقعاً هست بپذيرند و او را ياري سازند تا خود را فردي لايق و با ارزش و وجودي يگانه بداند كه واجد مجموعه اي ويژگي ها، مهارت ها، توانايي ها و توانش هايي است كه از وي موجودي خاص مي سازد.•    ميان افراد ارتباطي سالم ايجاد شود و همه بدانند به شيوه اي صحيح به درد دل هم گوش داده و از طريقي درست، يكديگر را در حل مشكلات شان ياري سازند.براي آن كه محيطي ضامن رشد عزت نفسي سالم باشد بايد :•    افراد را براي آنچه واقعاً هستند . بپذيرد و به رسميت بشناسد.•    محدوديت محيطي بايد بدون هيچ حيله و نيرنگي به اطلاع همه برسد. محدوديت هايي كه زندگي افراد به آن دچار است، چارچوب رفتارهاي خوب و بد را تعيين مي كند و به افراد ياري مي دهد از مسئوليت هاي خود آگاه شده و رتارهاي شان را به شيوه اي منطقي سامان بخشد.•    در حوزه اي مشخص از بايد و نبايدهاي از پيش تعيين شده،براي اعمال هر فرد احترام قائل شوند.بزرگسالان به منظور پرورش پيوسته ي عزت نفس خود بايد از كدام تكاليف رشدي استفاده كنند؟1-    نقش هاي خانوادگي شان (خانواده اي كه در آن متولد و بزرگ شده اند) را اصلاح كنند.2-    درخود حس استقلال ايجاد نمايند.3-    به عنوان يك مصرف كننده و

مسئول خانواده از مهارت هاي مديريتي فردي آگاه شوند.4-    به عنوان يك فرد بالغ با والدين خود رفتار كنند.5-    براي خود هويتي حرفه اي آفريده و فرد «بالغ» به تمام معنا باشند.6-    قدرت خود را آزموده و الگوهاي سالم حل اختلاف را ياد بگيرند.7-    با افراد ديگر روابطي سالم برقرار كنند.8-    با توجه به عرف هاي ديني و اجتماعي محيط سكونت خود، طي يك نكاح شرعي زوجي را به عقد خود درآورند.9-    براي حل مشكلات زناشويي الگويي سالم و كامل ايجاد، مباحث مربوط به قدرت و تنظيم خانواده را مطالعه و راه هايي را براي حل اختلافات نظام خانوادگي ابداع كنند.10-    در نقش والدين كودك شان فرو رفته و نيازهاي عاطفي و مايحتاج را برآورده سازند.28 تا 40 سال1- تعهد خود را به كار و ازدواج عميق كنند.2- بي قراري ناشي از تعهد به كار و ازدواج را كنترل نمايند.3 – كارايي خود را در محل كار و زندگي ، خانوادگي افزايش داده و روابطي سالم تر را پرورش دهند.4 – شبكه ي اجتماعي خود را گسترش دهند.5 – از ارتباطات اضافي با ديگران خودداري كنند.38 تا 55 سال سن1 – جايگاه خود را در زندگي ارزيابي كنند.2 – شرايط ازدواج شان را ارزيابي كرده و براي بهبود آن يا جدا شدن و بازگشتن به دوران تجرد تصميم بگيرند.3 – ريشه هاي شان را در اجتماع عميق كرده و هويت و يكپارچگي شخصيتي تان را حفظ كنند.4 – شبكه ي روابط اجتماعي شان را از نو تعيين كنند.5 – روابط فردي شان را گسترش دهند.48 تا 65 سال1. در دوران بازنشستگي از شهر قديمي تان

رها شوند.2 . براي بازنشسته شدن آماده و خود را با شرايط جديد تطبيق دهند.3 . وارد گروه هاي بازنشسته جديد شده و به عنوان يك شهروند مسن نقش هاي جديد را بپذيرند.4 . مرگ دوستان، همسر و عزيزان شان را بپذيرند.5 . آمادگي مرگ قريب الوقوع نزديكان شان را داشته باشند.6 . متناسب با گروه سني شان در گروه هاي اجتماعي جديدي شركت كنند.باورهاي نامعقول چه هستند؟•    پيام هايي كه ما در مورد شرايط زندگي خود به ذهن مان مخابره كرده و اين پيام ها خود مانع رشد عاطفي ما مي شوند.•    الگويهاي ذهني مان پيرامون «توقع» ما از زندگي خود و ديگران•    نگرش ، اعتقادات و ارزش هاي بي اساس مان در مورد واقعيات هستي.•    روش هاي معمول حل مشكل كه باري رويارويي با فشارهاي زندگي اتخاذ مي كنيم.نمونه هايي از باورهاي نامعقول را بنويسيد:باورهاي نامعقول (منفي) در مورد خود:•    سزاوار آن نيستم كه مورد توجه ديگران قرار بگيرم.•    هرگز نبايد ديگران را با گفتن مشكلات يا ترس هايم خسته كنم.•    من به درد نمي خورم.•    من بي حاصل، بي فايده و بي استعداد هستم.•    من بي ارزشم.•    من نمونه ي بدترين موجود روي زمين هستم.•    مشكلات زيادي دارم و ممكن است هر لحظه خودم را ببازم.چگونه مي توان باورهاي نامعقول را شناسايي كرد؟باورهاي نامعقول در صورتي بروز مي كنند كه :•    خود را در دور باطلي از مشكلات بيابيم.•    درگيري اوضاعي شويم كه هر قدم و تصميم اتخاذ شده خود موجب بروز مشكلات بيشتري شود.•    براي ساليان سال درگير مشكلي باشيم كه هنوز از عهده ي حل آن بر نيامده ايم.•    درصدد

طرح يك راه حل مناسب براي مشكلات خود بوده امام هنوز توانايي اجراي آن ندايم.•    يك راهكار براي حل مشكلات خود انتخاب كرده كه از آن راضي نيستيم.•    به خاطر احساس گناه از عدم كار انجام يك راهكار، كماكان آن را دنبال مي كنيم حتي اگر براي حل مشكلات مان سودمند نباشد.از آثار منفي بافي بر زندگي خود انگاره هاي منفي عبارتند از :•    باورهاي منفي شما از خودتان كه هر روز آن ها را به ياد مي آوريد.•    گزاره هايي منفي كه در محاوره هاي روزمره در مورد خود به كار مي بريد.•    اظهار نارضايتي از خود كه بر رفتار يا باورهاي تان تاثير مي گذارد.•    اظهاراتي منفي كه از سوي افراد خانوده يا گروه همسالان به شما تلقين شده و از ديرباز با شما همراه بوده است.•    تجسم منفي شما از شرايط يا وضع فعلي تان در زندگي و ضررهاي شخصي تان.•    داستان هايي منفي پيرامون رفتارهاي سابق ، شكست ها يا عملكردهايي كه مرتباً در خاطرتان تداعي شده و بر رفتارهاي جاري شما تاثير مي گذارند.•    نگرش منفي شما در مورد احتمال دستاوردهاي و موفقيت هاي زندگي كه برانگيزه ها ، تلاش و ميل به كسب اهداف تان اثر مي گذارد.•    احساس گناه به خاطر خطاهاي جزئي واقعي يا واهمي اي كه مرتكب شده ايد و خود مانع بروز افكار مثبت و قدرداني شما از خودتان مي شود.•    راه هايي كه با توسل به آن خود را از پاداش براي خوبي و شفقت و كار سخت، بي بهره مي سازند از جمله : الف) عدم اختصاص دادن زمان كافي براي برخورداري از

ثمره ي تلاش تان ؛ ب) زندگي سخت و طاقت فرسايي كه در آن دائماً خود را نفي و سرزنش مي كنيد ، ج) ترس از ساده گرفتن زندگي و برخورداري از تمدد اعصاب از ترس آن كه مبادا نتوانيد به نتيجه ي نهايي و دلخواه از تلاش تان دست يابيد.•    احساس مسئوليت بيش از حد كه خود سبب تحميل فشار زيادي بر شما مي شود اين حس مسئوليت افراطي ريشه در آن دارد كه به اعتقاد شما نزديكان تان به تنهايي از عهده ي مراقبت از خود برنيامده و «مسئوليت» آنان به هر حال بر عهده ي شماست.•    ترس و وحشتي كه از آينده ي خود داريد. اين باورها كه نخواهيد توانست تحت هيچ شاريطي موفق شده و يا دوام بايوريد.نتيجه ي اعتقاد به خود انگاره هاي منفي چيست ؟•    اتكاي بيش از حد به تايد ديگران•    فقدان اعتماد به نفس و ناقص بودن خودپنداره•    عدم تحرك•    منفي بافي•    دلسوزي به حال خود•    سپر محافظت در برابر همه چيز•    تحقق پيش بيني•    افسردگيتاييد خود چيست ؟•    خود انگاره هاي مثبت و شفابخشي كه براي مقابله با خودانگاره هاي منفي در پيش مي گيرند.•    ابزاري كه با استفاده از آن خود را از شر اتكاي بيبش از حد به ديگران وعقايد، نگرش يا احساسات آنان در مورد شما رها نموده و به حسي دلپذير از خودتان دست مي يابيد.•    تجسم تغييري اساسي در زندگي تان كه براي تحصيل آن تلاش كنيد.•    خودتان مسئوليت شخصي سلامت و ثبات عاطفي خود را بر عهده بگيريد.•    رها كردن كوله بار احساسات منفي كه براي مدت هايي مديد بر

دوش كشيده ايد. تنها در اين صورت است كه خواهيد توانست به شيوه اي منطقي و عملي به حل مسائل خود بپردازيد.•    تجزيه ي احساسات پيشين خود به منظور بالا بردن توانايي تان در رويارويي با مسائل كنوني با برخورداري از ديدي بازتر.•    اجازه دادن به خودتان براي رشد، تغيير،ريسك كردن، تعالي يافتن و ايجاد دنيايي بهتر براي خود.احساس گناه چيست ؟•    احساس مسئوليت براي رويدادهاي منفي كه در زندگي شما و سايرين اتفاق افتاده اند.•    اضهار تاسف براي كردار بد واقعي يا واهي تان، هم در گذشته و هم در حال.•    حس پشيماني براي افكارف احساسات يا نگرش هايي كه در نظر شما يا ديگران منفي ، ناخوشايند يا غير قابل قبول بوده يا هستند.•    اجباراً خود را لايق خوشحال بودن، تسكين يافتن يا مورد كمك واقع شدن ندانستن.•    حس سردرگمي و اظهار ندامت از آن كه آن طور كه بايد عمل نكرده ايد.•    نقابي ساخته و باورهاي نامعقول تان را پشت آن ها پنهان مي كنيد.نقش ديگران در احساس گناه شما چيست ؟•    سبب مسئوليت پذيري بيش از حد•    سبب با وجدان شدن بيش از حدتان شود.•    سبب حساسيت بيش از حد شما شود. •    شما را از حركت باز مي دارد.•    در تصميم گيري هاي تان مداخله مي كند.•    خود را در پس نقاب انكار خويشتن پنهان مي كنيد.•    شما را وا مي دارد از همه ي احساسات تان چشم پوشي كنيد.•    دائماً خواستار تغيير هستيد.•    نقابي براي خودباوري منفي است.•    شما را گمراه يا فريب مي دهد.مراحل پيشنهادي براي غلبه بر احساس گناهمرحله ي يك: با در نظر گرفتن يكي از

مشكلات خود نقش احساس گناه را در زندگي خود تعيين كردمرحله ي دوم: حال با حذف احساس گناه، مشكل تان را از نو مشخص كنيد.مرحله ي سوم : اگر واقعاً اين مشكل نيست آن را به فرد مربوطه بسپاريد اجازه بدهيد خودش به حل مشكل خود بپردازد.مرحله ي چهارم : بايد با احساس گناه واقعي يا ترس از ارتكاب گناهي روبه رو شويد كه مانع مي شود مشكل را به فرد مسئول آن بسپاريد.مرحله ي پنجم : اگر در اين مرحله هنوز از احساس گناه رنج مي بريد ، دوباره به مرحله ي يك رفته و از نو شروع كنيد.اعتماد چيست ؟اعتماد يعني :•    بگذاريد ديگران از تفكراتف احساسات، هيجانات و كردارتان باخبر شوند و به پاس اعتمادي كه به آنان كرده ايد به شما احترام بگذارند و از شما سوء استفاده نكنند.•    با اطمينان از آن كه ديگران احساسات و افكار دروني تان را نزد خود محفوظ و گرامني مي دارند، مكنئنات دروني تان را با آنان در ميان بگذاريد.•    با اين اميد كه ديگران از شما حمايت و پشتيباني مي كنند، به بقيه اعتماد كنيد، حتي اگر مجبور باشيد نقاب «قوي بودن» تان را كنار گذاشته و ضعف هاي تان را آشكار كنيد.•    وقتي از صميم قلب ديگران را مي پذيريد و با اين پندار كه آنان افرادي قابل اطمينان هستند، اسرار خود را به آنان مي گوييد.•    حس مي كنيد رابطه تان خوب است و چيزي نمي تواند پيوندتان را خراب كند.چرا مردم براي اعتماد كردن به يكديگر دچار مشكل مي شوند؟•    حس كنند مورد بي توجهي قرار گرفته و از نظر

جسمي يا عاطفي ، آزار و اذيت زيادي محتمل شده اند.•    ديگران به خاطر احساس يا باورهاي شان به آنان توهين كرده اند.•    در گذشته آسيب ديده اند و حاضر نيستند با اعتماد به افراد جديد مجدداً خطر كنند.•    قبلا در روابط خود با مشكلاتي مواجه بوده و با بي توجهي ، عدم تفاهم و بي احترامي روبه رو شده اند.•    عزيز خود را از دست داده اند . چنان سوگوار اندوه مرگ عزيزشان هستند كه نمي توانند قلب خود را مجدداً به روي فردي تازه بگشايند زيرا مي ترسند دوباره او را از دست داده و تنها بمانند.•    در محيطي بزرگ شده اند كه از نظر عاطفي غير قابل پيش بيني و ناپايدار بوده است.•    رنج زيادي را در روابط قبلي خود محتمل شده اند. اگر افراد ديگري با علم به اين مسئله ، تصميم بگيرند فرد را ياري كرده و چنين نگرشي را عوض كنند، فرد از اعتماد دوباره بيمناك شده و از ترس دوباره بيمناك شده و از ترس دوباره صدمه ديدن خود را كنار مي كشد.براي ايجاد اعتماد در افراد، چه ويژگي هاي رفتاري اي لازم است؟•    اميد به خوبي نوع بشر•    ايمان به برقراري عدالت جهان•    اعتقاد به نيرويي برتر از نيروي خودتان•    محيطي شفابخش•    كاهش حس رقابت •    صحبت كردن در مورد انگاره هاي منفياحساس نا امني چيست ؟احساس ناامني يعني :•    براي رويارويي با شرايطي چالش انگيز زندگي خود به اندازه ي كافي «خوب» نيستند.•    در هنگام مواجهه با مشكلات ، كشمكش يا دغدغه ي زندگي تان احساس درماندگي مي كنيد.•    در كنترل رويدادهاي زندگي خود را به

اندازه اي كافي لايق نمي دانيد.•    هميشه از آن مي ترسيد ديگران فكر كنند شما در تقبل مسئوليت هاي تان در خانه، مدرسه يا كاري موجودي ناقص ، ناجور يا بي عرضه هستيد.•    در جمع گروه همسالان تان احساس راحتي نمي كنيد. خود را يك وصله ي ناجور مي دانيد و نمي توانيد با جمع وفق پيدا كنيد.•    احساس مطرود و نامعقول بودن مي كنيد.افراد به چه دليل دچار احساس ناامني مي شوند؟•    در محيطي مغشوش يا غير قابل پيش بيني بزرگ شده كه در آن هميشه ناچار بوده اند به حالت آماده باش قرار داشته و يا در تنگنا باشند.•    در زندگي خود شاهد يك زيان يا فاجعه ي بزرگ بوده و در پذيرفتن اين حادثه و در تطبيق يافتن با تغييرات ناشي از آن دچار مشكلاتي شده اند.•    آنان پس از مواجهه با «شكستي» عظيم (همچون طلاق، از دست دادن كار، ورشكستگي، شكست تحصيلي، از دست دادن يك دوست، طرد شدن از سوي گروه هاي اجتماعي يا مدني و غيره ) در مورد توانايي ها و قابليت هاي فردي شان دچار شك و ترديد شده اند.•    خود انگاره هاي ضعيف آنان از خود و عزت نفس يايين شان سبب مي شود اين افراد خوبي، مهرات ها يا توانايي هاي خود را باور نداشته باشند.•    از آن جايي كه هرگز مورد قبول «نزديكان» شان قار نگرفته اند، در تعامل خود با ديگران افرادي خجالتي ، كناره گير و منزوي هستند.•    به دليل داشتن خود پنداره اي ناقص بر اين باور هستند كه ديگران تنها به نقاط منفي آن ها توجه مي كنند و در

نتيجه در ارتباط با ديگران كمرو، عصبي و هيجان زده هستند.تعدادي از باورهاي افرادي كه براي مدت هاي مديد دچار تزلزل شخصيتي هستند:•    هرگز نمي توانم از پس كارهايي كه به من محول مي شود بربيايم.•    همه دارند نگاهم مي كنند، حتماً منتظرند دوباره گند بزنم!•    از حالا مي دانم كه شكست خوده ام!•    نگاه كردن به صورت بد ريختم كفاره دارد !•    هيچ وقت موفق نمي شوم . از حالا مي دانم كه باخته ام !•    چه فايده اي دادرد كه باز هم تلاش كنم، به هر حال هيچ وقت موفق نميشوم !•    هر چقدر هم براي موفقيت تلاش كنم براي كسي ارزش ندارد.•    عرضه ي هيچ كاري را ندارم !برخي از آثار منفي احساس نا امني را بنويسيد.•    براي ايجاد روابطي سالم و بلند مدت دچار مشكل مي شوند.•    بقيه به اشتباه تصور مي كنند آنان خودخواه و مغرور هستند و در نتيجه از دوستي با اين افراد دوري مي كنند.•    دچار ترس هايي هستند كه آزادي عمل يا انتخاب شان را محدود مي كند.•    دچار اين سوء ظن هستند كه همه در پي سوء استفاده از آنان مي باشند.•    با داشتن حالتي تدافعي ديگران را از خود مي رانند.•    از نظر عاطفي به شدت احساسات خود را كنترل مي كنند. اين امر سبب مي شود همه از احساسات آنان بي خبر باشند. تا اين كه بالاخره با به سر آمدن صبر فرد متزلزل و بروز واكنش هاي شديد، ميان او و سايرين اختلاف يادگيري ايجاد و فرد از سوي جمع طرد مي شود.•    به خاطر عدم اظهار وجود و صحبت در مورد

آنچه انجام مي دهند. ممكن است امكان ترفيع، ارتقاي شغلي و تشويق را از دست بدهند. اين امر سبب مي شود افراد بيش از پيش احساس بي ارزش بودن كرده و حس كنند مورد تاييد و پذيرش ديگران قرار نمي گيرند.چگونه مي توان بر احساس ناامني غلبه كرد؟•    خود را در موقعيت هاي خطير زندگي قرار دهند حتي اگر اين احتمال وجود داشته باشد كه ضربه بخورند.•    براي تغيير رفتار كنوني شان دل را به دريا زده و ريسك كنند.•    آنقدر به ديگران اعتماد داشته باشند كه ضمن در نظر گرفتن احتمال ضربه خوردن از آنان، بتوانند خود را در موقعيتي آسيب پذير قرار داده و خطر كنند.•    خود را به شيوه اي صحيح و دلپذير باور داشته باشند و نياز شديدشان را به مورد پذيرش و تصديق قرار گرفتن نابود كنند.•    خود را آماده ي رسيدن به كاميابي يا موفقيت هاي احتمالي زندگي نمايند. موفقيت هاي شان را در زندگي پيشگويي يا تجسم كنند و انرژي خود را در راستاي رشد و در جهت هدف مورد نظر هدايت كنند.آسيب پذير شدن به چه معني است ؟آسيب پذير شدن يعني :•    خود را در معرض صدمه ي عاطفي قرار دادن و در نتيجه مورد سوء استفاده يا استثمار قرار گرفتن.•    در برابر درد عاطفي ضعيف و شكننده بودن و رنج كشيدن.•    گرفتار آمدن در شرايطي كه در آن احساسات و حقوقتان مورد بي توجهي قرار مي گيرد.چرا افراد از آسيب پذير شدن خودداري مي كنند؟•    حس غريزي بقاي نفس•    احساسات نهاني ناامني و فقدان اعتماد به نفس•    فقدان اعتماد به خود و ديگران•    ترس از

جريانات ناشناخته و نامعلوم•    فقدان بخشش و ناتواني در فراموش كردن زخم ها ، بي عدالتي ها و رنج هاي قديميبرخي از محاسن آسيب پذير شدن چيست ؟•    پذيرا شدن اتفاقات جديد :•    كمك خواستن•    خود را با شرايط اجتماعي «جديد » تطبيق دادن•    لازم نيست هميشه ديگران را راضي و خشنود كنيد .•    لازم نيست فردي باشيد كه هميشه از «ديگران» مواظبت مي كند.•    ارتباطاتي سالم داشته باشيد•    با ديدي بازتر به مسائل عاطفي بپردازيد.ريسك كردن چيست ؟ريسك كردن يعني آزادانه :•    خنديدن به ترس هاي پوچ و بي اساس•    گريستن در زمان موجهه با مشكلات عاطفي•    ديگران را دعوت به خطر كردن نمودن•    افشا سازي احساسات كه خود ريسك كردن و به خطر انداختن «خويشتن» واقعي تان است.•    عيان ساختن ايده ها، نظرات و روياهاي تان براي ديگران•    عشق ورزيدن بدون انتظار برخورداري از عشقي متقابل•    شايد فرد براي اجتناب از سختي نخواهد ريسك كند، اما در زندگي به همين سادگي نمي توان آموخت، احساس كرد، تغيير نمود، رشد كرد، عاشق شد و زندگي كرد.ريسك كردن يعني :•    پذيرا شدن تغيير . تصديق نياز به تغيير و اتخاذ اقدامات رفتاري كه به تغيير مي انجامند.•    ارزشيابي صحيح از شرايطي كه بايد در آن دست به اقدامي زده شود.•    در نظر گرفتن ريسك و احتمال خطرهايي كه اين اقدام را در بردارد.•    سبك سنگين كردن همه ي جنبه هاي اين اقدام و انجام دادن آن.•    انتخاب راهي برا اتخاذ اين اقدام•    دست به كار شدن ضمن در نظر گرفتن كليه ي خطرات، فراز و نشيب ها و نتايج احتمالي.•    كنار آمدن با عواقب احتمالي

چنين اقدامي•    توانايي چشم پوشي از نياز به تاييد ديگران و اطاعت از نظرشان در مورد بهترين كاري كه مي توان انجام داد.•    انتخاب برخي از راه هاي ريسك كردن كه خود شايد سبب طرد شدن از سوي ديگران گردد.موانع ريسك كردن :•    ترس از طرد شدن•    نياز با تاييد ديگران•    وسواس زياد براي دوري از گناه•    پافشاري براي تمام عيار بودن و صحيح عمل كردن•    اصار براي اطلاع از هر آن چه در يك وضعيت روي مي دهد.•    پافشاري براي كسب تضمين و اطمينان•    باور نداشتن خود يا ديگران•    ترس از بي كفايتي•    ترس از بروز اختلاف•    خشم كنترل نشده•    نداشتن الگوي خانوادگي مناسب•    ترس از شكستريسك نكردن چه عواقبي به دنبال دارد؟•    ديگران هم در عوض شكايت كرده و گناه را به گردن بقيه مي اندازند.•    دچار ركورد و بي حركتي شدن و بي ميلي براي كسب موفقيت•    وابستگي بيش از حد به ديگران و مهر و توجهشان•    نارضايتي از شرايط فعلي زندگي•    بروز افسردگي در زمان مواجهه با مشكلات•    احساس ركود و بي حركتي•    رويكرد «بلي ، اما ...»•    عدم خلاقيت در حل مشكلات•    بدتر شدن مشكلاتكودك درون چيست ؟•    همان بچه ي كوچكي است كه شما در گذشته بوديد و آرزو دارد به او توجه و از او مراقبت كنيد و مورد مهر و محبت شما قرار گيرد. با اين كه بزرگ و بالغ شده ايد، اين كودك هنوز در درون شما وجود دارد.•    بچه ي شيطان و روح سركش درون تان كه او را رام و مطيع كرده ايد و هنوز در وجودتان زندگي مي كند. او از شما مي

خواهد آزاد و رهايش نماييد.•    احساسات و عواطفي كه در خود سركوب و خاموش كرده ايد و هنوز در وجودتان زنده است.•    وجود شوخ طبع ،شاد، سبكسر، سر زنده و با نمكي كه در گذشته و هنگامي كه هنوز بي شيله پيله و ساده بوديد در وجودتان شكل گرفت. موجودي كه آن را با يك فرد بالغ، پيچيده ، جدي و عملگرا عوض كرديد.•    كودكي از دست رفته يا فراموش شده اي كه هنوز در درون تان است و ناخودآگاهتان زندگي مي كند.كودك «درون» در وجود شما چه كار مي كند؟•    در درون هر فرد بالغي وجود دارد.•    در بانك خاطرات مغز ثبت شده است پس در وجود هر فرد بالغ حضور دارد.•    چون همه ي ما از خاطرات ناخوشايند قديمي كه خود انگيزه هاي امروز و فردايمان را شكل مي دهند، رنج مي بريم، اين «كودك درون» در ناخودآگاه يا حافظه ي ما وجود دارد.•    از زماني كه رفتارهاي خاصي را براي مقابله با محيط نابسامان برگزيده ايم، كودك درون «حقيقي» مان كتمان ، پنهان يا فراموش كرده ايم.•    به روياها و خيالبافي هاي مان باز مي گردد. به وضوح مي توانيم چهره ، احساسات و كارهاي اين «كودك درون»  را در نظر مجسم كنيم.•    فردي است كه براي بقا در دنياي پر از ترس و اضطارب كنترل، پنهان و سركوب كرده ايم. از همين روست كه اين موجود هنوز در ذهن نيمه هشيارمان حضور دارد.•    پيوندي است با روح ملكوتي مان زيرا به جاي آن كه در بخش رفتارهاي ما وجود داشته باشد، در حوزه ي روان و روحي ما جاي گرفته است.رسالت

انجام نشده ي «كودك درون» چيست ؟•    زود بزرگ شويم.•    آدم بزرگ هاي كوچولويي شديم : «مامان» و «بابا» كوچولو•    داراي مسئوليت بيش از حد و كمال گرا•    از نظر احساسي آسيب پذير•    فاقد امكان رشد و باليدن معموليترس چيست ؟بيم هايي مبهم كه در دل شب تار كمين كرده اند.هراس هايي كه در دورترين دشت هاي ذهن خيمه زده اند.سپاه سايه هاي سياهي كه بر نور و روشني مي تازند.آري ! اين سپاهيان در كتيبه اي به نام ترس به زنجير كشيده شده اند.ترس ها عبارتند از :•    بيم هاي نامعقول از پيامدهاي ناخوشايند يك اتفاق ، رويداد يا احساس . پيش بيني كردن بروز حوادثي كه در زندگي شما اثري مخرب، خطرناك، اضطراب آور و مغشوش كننده به بار مي آورند.•    تقويت باورهاي نامعقول . ترس هاي تان را كنترل ننماييد و اجازه بدهيد اين ترس ها در وجودتان رخنه كنند.•    انگيزه ي اصلي بسياري از تعلل هاي تان كه شما را از تفكر ، مشكل گشايي و تصميم گيري هاي تان باز مي دارند.•    تصوراتي منفي از عواقب انجام برخي از كارها، كه در اثر تلقين هاي خود يا ديگران در وجودتان نقش بسته اند.اشكال مختلف ترس ها :•    ترس از اماكن•    ترس از حيوانات•    ترس از اشيا•    ترس از مردم•    ترس از رويدادها•    ترس از فضا•    ترس براي اعضاي خانواده•    ترس از بلايابرخي از عواقب ناخوشايند ترس :ترس مي تواند :•    قدرت تصميم گيري تان را مختل سازد.•    سبب ايجاد حس نا امني در شما شود ، اجازه ندهد به سايرين اعتماد كنيد، مانع شود در راستاي رشد فردي، خود را

در برابر ديگران آسيب پذير نماييد.•    مانع مي شود كه پشت پا به عادات يا تفكرات قديمي خود زده و تغيير كنيد.•    سبب شود دست ياري ديگران را رد كنيد.•    بيمناك تان كرده و نگذارد كه دل به دريا بزنيد. شما را خانه نشين مي كند.•    انگيزه ي پيشرفت كاري را تحصيلي را در وجودتان از بين مي برد.•    در شما رفتارهاي خود ويرانگرانه ايجاد مي كند.براي غلبه بر ترس چه صفات و رفتارهاي تازه اي را بايد در خود ايجاد كرد؟•     تن خود را آرام كرده، از اظطراب و نگراني هاي شان بكاهند و خود را در شرايطي آسوده قرار دهند.•    به توانايي خود در غلبه و رسيدگي و نگراني هاي شان بكاهند و خود را در شرايطي آسوده قرار دهند.•    به توانايي خود در غلبه و رسيدگي به اشيا و رويدادهاي ترسناك ايمان داشته باشند.•    نسبت به محرك هايي كه در آن ها ترس ايجاد مي كند ، هوشيار باشند.باورهاي افرادي كه سرشار از ترس هستند.•    هر كاري هم بكنم از پس اين ترس ها بر نمي آيم.•    هميشه همين طوري بوده ام و لازم نيست براي عوض كردن زندگي ام به خودم زحمت بدهم.•    همينم كه هستم، عوض كردن اخلاقم فقط وقت تلف كردن است.•    بقيه ي اعضاي خانواده ام هم گريبان گير چنين ترس هايي هستند. فقط من بايد عوض شوم؟•    براي اين احساس ترس دلايل مختلفي دارد . امكان ندارد اين احساسات تغيير كند.ترس از موفقيت  چيست ؟نابود ساختن تشويش و ندايي دروني كه مي گويد : « به اندازه ي كافي خوب نيستم ».يكپارچه كردن همه ي استعدادها و

فضائل انساني براي كسب منافعي والاتر غلبه بر ترس هاي كنوني به شيوه اي صحيح.ترس از موفقيت يعني :•    ترس از اينكه هر چه مي خواهيد بالاخره روزي به دست خواهيد آورد اما حتي در اين صورت هم شاد، راضي يا قانع نخواهيد بود.•    اعتقاد به اين مسئله كه شما لايق چيزهايي خوبي كه مي خواهيد و احترامي كه در نتيجه ي كسب موفقيت و كاميابي به دست مي آوريد، نيستند.•    نقطه ي مقابل ترس از شكست است . چون ترس از شكست بيم از اشتباه كردن و از دست دادن تاييد ديگران است. ترس از موفقيت ، ترس از پيشرفت و هراس از مورد احترام و تقدير قرار گرفتن است.•    بي اعتقادي به توانا يي هاي خود در تداوم رشد فردي ودستاوردهايي كه در آينده كسب خواهيد كرد.

صلح خونين امام حسن مجتبي

(ع) مولف : زهير خوشگو تهراني

خلاصه كتاب: تلخيص: محمد اسماعيلي-مقدمه: درتاريخ اسلام ،مسائل وموضوعات زيادي وجود داردكه باگذشت قرنها هنوز درپرده اي ازابهام قرارداردوسوالات زيادي درذهن ايجادكرده واحتياج به تحقيق وپژوهش وموشكافي دارد؛ازجمله اين مسائل صلح امام حسن عليه السلام بامعاويه بودكه هنوزبعدازقرنهاهمچنان براي عده ي زيادي سئوال برانگيزاست وجاي شك وشبهه بسيار دارد.اما امام حسن(ع)علي رغم تمام رنجها ومشقاتي كه براي بقاي اسلام متحمل شد،دررابطه باجريان صلح موردبي مهري وبي انصافي واقع شده وابعاد شخصيتي وانگيزه ها وشرايطي كه وي رابه اين تصميم وادار كردكماكان براي بسياري ناشناخته مانده وامام راآماج قضاوتهاي سطحي عوام وگاه مغرضانه غرض ورزان قراراداده است،به گونه اي كه امام به عنوان يك رهبرشكست خورده،كه صلح رابه جهت عافيت طلبي ياترس ويارسيدن به امتيازات مادي پذيرفته،نگريسته مي شود.ولادت امام حسن(ع):امام حسن

مجتبي(ع)درشب نيمه ماه مبارك رمضان،سال دوم ياسوم هجرت،درمدينه به دنياآمد؛درشب تولدامام،جبرئيل فرود آمدوبه پيامبرعرض كرد:نام اوراهم نام پسر هارون قراربده،پيامبرفرمودنام پسرهارون چيست؟عرض كرد))شَبَر))فرمودزبان من عربي است.عرض كرد نامش را((حسن)) بگذارواوراحسن ناميد،نامي كه درجاهليت سابقه نداشت ونامي بهشتي است.پيامبر(ص)درگوش راستش اذان ودرگوش چپش اقامه گفت وبراي اوقرباني كردوهم وزن موي سرش براي اونقره صدقه داد.انس بن مالك درباره امام حسن(ع)مي گويد:هيچ فردي ازامام حسن(ع)شبيه تربه پيامبر(ص)نبوده است.تاكيدپيامبر(ص)برتربيت حسن(ع):پيامبرخدا(ص)توجه بسيار به تربيت و رشد امام حسن(ع) داشت،چنانچه امام حسن مي فرمايد:روزي محضرجدم رسو ل خدا بودم كه مقداري خرما به عنوان صدقه خدمتش آورده بودند.پيامبرآنهارانگه داشته بودتابه اهلش برساندومن به خيال اينكه ازماست،خرمايي برداشتم وبه دهانم گذاشتم؛وقتي پيامبر اين صحنه راديد،نزديكتر آمدوخرما رابه همراه زنجاب آن ازدهانم بيرون كشيد.مردي ناظرصحنه بود،به آن برخورداعتراض كردوگفت:خرما راازفرزندخردسالت گرفتي؟!حضرت جواب داد))ماآل محمديم وصدقه برما حلال نيست)).حضورامام دربيعت رضوان:شركت دادن دوطفل خردسال دراين ماجراي تاريخي ازسوي پيامبر(ص)چيزي جزنشان دادن عظمت واثبات حقانيت وبزرگي آنان نيست وآن حضرت مي خواست دراين مرحله ازمصاف حق باباطل،آنان رابه مسلمانان ومسيحيان وهمه رهروان راه حق رابشناساند.درواقع اين عمل پيامبراتمام حجتي بود برهمه آنهايي كه ادعاي مسلماني داشتند،برهمه آنهايي كه خودرادوست دارپيامبرمي دانستندودرسالهاي بعدازرحلت ايشان ازهيچ جنايتي درحق فرزندانش دريغ نكردند.     ازويژگي هاي اين امام مهربان مي توان عصمت،علم،اعجازو... اشاره كرد.امام حسن(ع)اززبان امام رضا(ع):امام علي بن موسي الرضا فرمود:آن گاه كه امام مجتبي رامسموم نمودندوعلايم مرگ آشكارشده بود،حضرت گريه مي كرد.پرسيدندتوكه  ازبهترين وبالاترين موقعيت درنزدخداوپيامبرومردم برخورداري،جدت پيامبرآن همه سخن درباره ات گفته است وبيست مرتبه باپاي پياده به حج رفته اي وسه مرتبه تمام اموال خويش حتي كفشهايت رادرراه خدابين فقراومستمندان تقسيم كرده اي،چراگريه مي كني؟امام

مجتبي فرمود:گريه من به خاطر دومطلب اساسي است.وحشت قيامت وجدايي ازدوستان.امامت ورهبري:امامت ورهبري معصوم،بعدازپيامرخداازمعتقدات شيعه است وهمين اعتقاد،شيعه را ازديگر مذاهب اسلامي جداكرده است.درطول تاريخ  اسلام،امامت محورهمه نزاعها وكشمكشهاي حق وباطل بوده واگر دراين گيرواگير امامت راستين،جايگاه خودرابازمي يافت.صلاح وسعادت برامت اسلامي حاكم مي شدوچون چنين نشداين همه مصائب وتيره بختي جامعه اسلامي رافراگرفت وكيان اسلامي بازيچه ناكساني همچون بني اميه وبني عباس و...شد.آغازدوره امامت حسن بن علي(ع):درنوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجري توطئه شوم خوارج به اجرا درآمدومولي الموحدين،اميرالمومنين درحالي كه نماز صبح رادرمسجدكوفه مي خواند،توسط عبدالرحمن بن الملجم مرادي به وسيله شمشير زهرآلودموردحمله قرارگرفت وفرق مباركش شكافته شدودرروزبيست ويكم همين ماه به فيض عظماي شهادت نائل آمدوپس ازآن روز حسن بن علي عهده دارمسئوليت سنگين زعامت ورهبري امت اسلامي درآن موقعيت حساس شد.بيعت مردم باامام:پس ازسخناني كه امام حسن(ع)درباره پدرشان پس از شهادت ايراد كردند؛مردم متاثرشدندواشك برگونه هايشان جاري شدوبه سوي امام آمدند ودست اورابراي بيعت فشردند.بيعت مردم كوفه وروساي قبايل،شادي وفرج درميان مسلمانان رابه دنبال داشت وازسوي ديگر دشمنان اهل بيت همانندناكثين ومارقين و...به ويژه حاكميت غاصب شام رامضطرب وسرگردان نمودوآنان رابه فكر توطئه بيش تري جهت سرنگوني حكومت نوپاي حسن بن علي انداخت. زيرا معاويه مي دانست كه حسن بن علي ازمحبوبيت بسيار زيادي درميان مسلمانان برخورداراست ودراندك زمان جاي خالي پدرراپرخواهدنمود،همان طوري كه بعدازبيعت عمومي مردم،سبط رسول خدا(ص) دست به سازماندهي مجددنيروها زد. معاويه وتوطئه هاي جديد:معاويه به محض شنيدن خبر بيعت مردم باامام حسن واردعمل شدوابتدامخالفت خودرابااين قضيه اظهارداشت وبه اقداماتي دست زدازجمله:1)اين انتصاب راتقبيح كردوانتخاب امام رابه عنوان خليفه ردكرد.2)تعدادي ازجاسوسان خودرابه منظوربرانگيختن مردم عليه امام حسن

به عراق گسيل كرد.3)خبرصلح راپيش ازتحقق آن پخش كرد.4)افرادونظاميان رابازر و زورباخو د همراه كرد.معاويه كارگزارعمردرشام بودودرزمان عثمان هم دراين سمت ابقاءشددرنتيجه او20سال حاكم تام الاختيارشام بود،عمريك خليفه بسيارسخت گيري بودولي درمقابل معاويه اهمال مي كردوازاين فرصت سودجسته وازهمان ابتدا درصددفراهم كردن مقدماتي براي رسيدن به اهداف شومش بودمعاويه پس ازاعلام مخالفت باخلافت امام دربرابراوسكوت نخواهد كردوبرحق خودپافشاري خواهدكرد،تصميم برجنگ گرفت وامام حسن نيزآماده جنگ شدامام باياران وسپاهي كه بااو پس ازشهادت علي(ع)بيعت كرده بودندروانه((نخيله))شد.معاويه ازقبل مقدمات جنگ رافراهم كرده بودومردم ساده دل رابازوروزرفريفته بودوعده اي رابراي جاسوسي به كوفه فرستادتاهم به شايعه پراكني وهم جمع آوري اطلاعات ازسپاه امام بپردازند.عكس العمل امام:امام قبل ازرفتن به نخيله مغيره بن نوفل رابه كوفه گما شت و به او دستور داد كه مردم رابراي رفتن به نخيله تشويق كند.افرادي كه قصدرفتن داشتندباامام راهي شدندوعده اي درشهرماندندوقول ووعده خودرادرروز بيعت فراموش كردندوامام حسن راهم مانندپدربزرگوارش تنها گذاردند.مدائن ومسكن دو اردوگاه ديگرامام بودند.امام مدائن رامركزعالي فرماندهي امدادي قراردادتاازسه منطقه نزديك آن(بصره،كوفه،ايران)نيروهاي امدادي درآنجا گردآيندوهم درپشت ميدان جنگ موضع گرفته با شد و اين نشان ازسيا ست وتاكتيك جنگي امام داشت.دران هنگام دربين ياران خودسه نفررا براي فرماندهي انتخاب كرد.عبيدالله بن عباس رابه عنوان اولين فرمانده وقيس بن سعدبن عباده رابه عنوان جانشين اوودرصورت به شهادت رسيدن اين دونفر،سعيدبن قيس همداني رابعدازآنهاقرارداد.امام به پسرعمويش عبيدالله فرمودكه من 12هزارازسواران عرب رابه تو مي سپارم باآنهابه زبان نرم وروي بازرفتاركن.اينها ياران اميرالمومنين هستند،هرگاه بامعاويه روبه روشدي اورانگاه دارتامن خودبرسم ،دركارها باقيس وسعدمشورت كن،جنگ راشروع نكن واگركشته شدي فرماندهي با قيس وبعدازاوبا سعداست.چراامام عبيدا...رابه فرماندهي انتخاب كرد؟سئوالي كه ممكن است به ذهن خطوركنداين

است كه درحالي كه قيس فردي شجاع وداراي سوابق درخشان بودپس چراامام به عبيدا...دستورفرماندهي داد؟دررابطه باپاسخ به اين سئوال بايدبه چندنكته اشاره كرد،اولاامام به عبيدا...دستورفرماندهي داده بودولي درفرمان خودمشورت با قيس و سعدراهم قيد كرده بود.ثانياًعبيدا...ازبني ها شم بود و درآغازكارشايد فرماندهي فردي ازبني ها شم بهتربود وچون قيس،حجربن عدي،عدي بن حاتم وابوايوب انصاري هم درسپاه بودندكه ازياران وهمراهان علي(ع)بودندوانتخاب قيس به عنوان فرمانده شايدباعث اعتراض آنها مي شد.ثالثاًدوپسرعبيدا...به دست((بسربن ارطاه))سركرده معاويه دريمن به قتل رسيده بودندواوكينه معاويه رابه دل داشت واين انگيزه خوبي براي مبارزه بامعاويه بود.رابعا ًقيس بن سعد چون تجربه بسياربالايي ممكن بوددربعضي جاهاخودسرانه تصميمي بگيردوعمل كندوبه همين دليل امام اوراتنها مشاورعبيدا...قراردادوهمين قيس بودكه وقتي كه فرماندهي مسكن به اورسيد مردم رابين ((پيوستن به امام درصلح))يا((ادامه جنگ با معاويه بدون امام))مخيرساخت.عناصرسپاه  امام:درسپاه امام حسن كه ازهمه گروه وبا همه عقيده و فكري وجود داشتند. شيعيان واقعي وياراني كه بعدازشهادت امام علي باحسن دست ياري دادندواورارهانكردند؛درمقابل شكاكان،سران قبايل وافرادي كه تنها براي جنگ وبه دست آوردن غنيمت آمده بودند.پس در نتيجه لشكرامام،يك لشكريكدست وهمگون كه هدف مشتركي رادنبال كندنبود.بلكه افرادمختلف باعقايدوافكارواهداف متفاوت به هم پيوسته بودندوهركدام هدف خويش راتعقيب ميكرد.انگيزه خوارج ازشركت دراين لشكر كشي جنگ بامعاويه بودواين راراهي براي رسيدن به هدف خودمي دانستند.آنها يك سال قبل انتقام خودراازعلي بن ابي طالب گرفتندواورادرشب 19ماه رمضان سال40هجري با شمشيرزهرآلود مسموم كردند و اكنون نوبت به معاويه رسيده بودوبه همين دليل بودكه وقتي خبر قول صلح امام بامعاويه را شنيدند به سوي اوحمله كردند و او را با ضربه چاقو مجروح كردند.چرا امام  سپاه را از عناصر فاسد  پاك  نكرد؟زيرا:1)اسلام براي جهاد،دسته بندي وطبقه

بندي ندارد،هركس كه ادعاي اسلام مي كند وتوانايي حمل سلاح داردمي تواندبه جهادبرودوامام هم بايدتسليم باشدوپيامبروامام علي هم باچنين انسانهايي رادرسپاه خود مواجه بودند،پس ازاين يك وضعيت جديدي كه مختص زمان امام حسن باشد مواجه نبود.2)اگرامام درصددتصفيه سپاه برمي آمد،آتش اختلاف ودو دستگي زودترازموعد شعله مي گرفت وجنگ داخلي اسلام راريشه كن مي كردواين نهايت آرزوي معاويه بود.3)مدت امامت امام حسن بسياركوتاه بودوبراي تصفيه سپاه بايدابتداازخودجامعه ومردم شروع كردوبراي اين كار زمان  بسيار طولاني لازم  بود.موضع اسلام دررابطه باجنگ وصلح:اسلام جنگ وصلح رابه منظوركشورگشايي وازروي هوي وهوس نمي پذيردوجنگ رادرصورتي امري مقدس مي داندكه براي دفاع ازكيان اسلامي دربرابرتجاوزگران سركوبي ظالمان ودشمنان اسلام باشد،سركوبي كساني كه صلح راازجامعه دريغ كرده اند ولي درشرايطي كه جنگ تشخيص داده شود نبايد به خاطرحفظ جان ومال فرزندآن راكنار زد.امام حسن باواقع بيني ونرمش قهرمانانه صلح را انتخاب نمودولي امام حسين درموقعيت خود شهادت رابرگزيد واين گونه اسلام راحفظ نمود.عده اي بي اطلاع صلح رابا سازش يكي دانسته وامام رابه مانند فرد عافيت طلبي مي دانند كه بخاطر ترس يا راحت طلبي سازش كرد ولي صلح يك تصميم عاقلانه ونرمش شجاعانه درموقعيت منا سب است واين صلح مدبرانه با سازش ذلت آورفرق دارد،ازاين گذشته صلح امام داراي شرايطي بودكه معاويه را دريك بن بست شديدقراردادچون هم پايبندي به آن شرايط براي معاويه خطرناك بودومنافعش رابه خطر مي انداخت وهم زير پاگذاشتن آن چهره واقعيش راآشكار مي كرد و اين اوج سيا ست امام  بودكه باصلح كردن با معاويه اولاً اسلام ومسلمين رانجات داده،ثانيا به هدف خود يعني رسوايي معاويه نائل شد،درحالي كه جنگ با معاويه درآن شرايط چنين نتيجه

اي به دنبال نداشت.گاهي صلح براي راحت طلبي وفرارازمسئوليت است واين خيانتي است بزرگ وگاهي ازسرترس،ولي صلح امام نه تنها ازسرترس نبود،بلكه نشان شجاعت ودليري او بود.زيرا اوبا اين صلح همه سرزنشها وتهمتها رابه جان خريد وحتي موردتهديد و حمله نيز قرارگرفت،اما اسلام را نجات داد،كاري كه درآن زمان ازعهده هيچ كس جزاو برنمي آمد.تصميم نهايي:دراين شرايط امام براي تصميم نهايي چهارراه پيش روداشت:  1)راه پندواندرز:راهي كه ازطريق آن امام معاويه را آگاه كند تا از لجاجت دست بردارد وازدشمني وتوطئه برعليه آل علي(ع)منصرف شود،اما اين راهي بودكه نه تنهاامام حسن(ع)بلكه امام علي(ع)و پيامبر(ص)هم آزموده بودند ولي نه تنها جوابي نگرفتند بلكه معاويه وخاندانش رادر رسيدن به اهداف شومشان راسخ تركرد.معاويه فرزند ابوسفيان وهند جگرخوار بود و جز محوكردن  نام اسلام وخاندان پيامبر هدفي رادنبال نمي كرد.2)كناره گيري مطلق:كناررفتن ازصحنه بدون هيچ قيدوشرطي واين يعني ازريشه بركندن نهال اسلام.نهالي كه با چه رنجها ومشقات وبا چه خونهايي آبياري شده بود و اكنون نوبت به امام حسن رسيده بودكه باتصميم درست وعاقلانه آن را نگهباني كند.پس كناره گيري در اين شرايط يعني بدترين تصميم!3)راه جنگ:همانطوركه ذكرشد عناصر سپاه امام از شكاكان،الحمراء(مزدوران غيرعرب كه درمقابل مزدمي جنگيدند)،منافقان وخائنان ،خوارج وافراد مردد بين دين و دنيا شكل گرفته بودكه شايسته هيچ اعتبار و اعتمادي نبودند.ازطرفي تبليغات وشايعه پراكني هاي معاويه وعمال اوهم كارگر افتاد و شالوده سپاه امام را متلاشي كرد.با اين سپاه،جنگ يعني فرستادن لشكر به قلب آتش و نتيجه آن شكست سپاه امام حسن و مرگ اسلام نوپا و تعداد معدود افراد مخلص و ياران واقعي و معاويه هم كه منتظرفرصتي بود تا انتقام  بدر و

احد را بگيرد و شكستهاي اجدادش راجبران نمايد و آنگاه  نه مفسري مي ماند و نه شاهدي ازحوادث تاريخي ونه حافظ قرآني ونه... واين مساوي بود با بر باد رفتن همه زحمات  و رنجها كه پيامبر و اميرالمومنين(ع) و صحابه و تمام مسلمانان واقعي  براي پا گرفتن اسلام كشيدند.4)صلح بامعاويه:كه امام ناگزيربه قبول آن شد.مشكل امام حسن(ع)همان مشكل اميرالمومنين(ع)بود،وآن جهل و ناداني مردمي بودكه دوران خلفا وبه  ويژه عثمان را پشت سرگذاشته بودند و ديگر ازآن اسلام ناب چيزي به خاطر نداشتند. برخي ازآنها حتي بين اميرالمومنين(ع)وامام حسن(ع) با معاويه فرقي قائل نبودند و به همين دليل خيلي زود تحت تاثير شايعات معاويه قرار مي گرفتند.امام اطمينان داشت كه معاويه پايبند تعهدات نخواهد بود و چهره واقعيش دير يا زود آشكار خواهد شد.امام مي دانست كه پس از او فقر و جهل و بي ديني همه گير مي شود.و مي دانست كه ماعويه و سر سپردگانش  بي  شرمتر خواهند شد ولي جز صلح چاره اي نداشت و اين تنها راه  و بهترين راه  ممكن بود.صلح امام حسن (ع) فرصتي را مهيا كرد تا امام حسين (ع)در سال 61 هجري د ست به قيام  بزند.انتخاب صلح به عنوان بهترين گزينه تنها از طرف كسي مي توانست انتخاب  شودكه به سرچشمه  وحي متصل باشد و تمام جوانب را در نظر بگيرد و داراي تمام فضائل يك پيشواي  شجاع ، موقعيت شناس ، مصلحت انديش ، بي ريا و ... باشد.امام حسن(ع)درروز25ربيع الاول(يابه روايتي،ربيع الثاني وياجمادي الاولي)سال 41هجري صلح را پذيرفت  و فقط خلافت را با شرايطي به معاويه  سپرد.امام قبل از تصميم برصلح لشكر به اردوگاه  فرستاد 

و اقداماتي انجام دادكه نشان از تدبير وسياست او داشت.ازجمله:1)درخواست اطاعت بي قيد و بند و شرط درجنگ  و صلح.2)افزايش عطاي جنگجويان كه از رسوم متداول آن زمان بود.3)اعدام  دو نفري كه براي معاويه جا سوسي مي كردند.4)به تاخير انداختن جنگ با وجود اصرار زياد اطرافيان  به  ويژه  خوارج.5)آشكاركردن موقعيت معاويه با نامه نگاري  با او و نشان دادن چهره  واقعي او.معاويه سپاه منظم وهماهنگي داشت و ازطرفي توانسته بود با شايعه پراكني وتهديد و تطميع ، لشكر امام حسن را دچار آشوب و سردرگمي كند . معاويه هركسي را مي توانست با زور و هر كه راتوانست با زر همراه خودكرد.در بين سپاه امام  افرادي  هم  بودند كه جان نثار واقعي اسلام وامامشان بودند و معاويه از هيچ طريقي قدرت منحرف كردن آنها را نداشت ، افرادي كه  نام آنها لرزه  برتن معاويه  و سپاهيانش مي انداخت.در زمان امام حسن مرزهاي مملكت اسلامي هم درخطر هجوم  روم  شرقي  بود . روم  شرقي شكستهاي  سختي از اسلام خورده  بود و جنگ امام  با معاويه اين فرصت را به آنها مي داد، تا شكستهاي گذشته را جبران كنند.شرايط صلح:1) معاويه براساس كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و رويه خلفاي راشدين حكمراني كند.2) معاويه هيچ كس را به خلافت  و جانشيني پس از خود منصوب يا انتخاب نخواهد كرد.3)مردم در هر جايي از سرزمين  خداوند  باشند ، به حال صلح  و صفا خواهند  بود.4)امنيت مال ، زنان  و فرزندان اصحاب  و پيروان  علي را تضمين خواهند  نمود.5) هيچ گونه آزار و زيان چه پنهان و چه آشكار نسبت به حسن بن علي  و حسين بن علي 

و يا افراد  خاندان پيامبر(ص) انجام  نشود.6) دشنام  و نفرين  به امير مومنان ترك  شود.پس  از برقراري صلح  هر دو طرف به كوفه برگشتند و در مسجدكوفه جمع  شدند و درآنجا معاويه رسماً اعلام كردكه هدف او از صلح  رسيدن  به  قدرت  بوده  و تمام  شروط  عهد نامه را زير پا  مي گذارد . در اين زمان يك  بار ديگر مردم كوفه  ماهيت  واقعي خويش  را نشان دادند و ثابت كردند كه گذر زمان  و حوادث و سختي هاي گذشته درآنها  تغييري حاصل نكرده است وآنها  همان مردم زمان علي (ع) هستند با اين تفاوت كه فاصله آنها ازاسلام  ناب به مراتب  بيشتر شده است . بهانه گيريها  و سرزنشها  آغاز  شد و امام را به خاطر صلح  مواخذه مي كردند و او را عامل بدبختي ها و خواري مسلمانان مي دانستند . يكي از ياران امام  از ايشان پرسيد راز صلح چيست ؟ امام فرمودند : جريان  من و  مردم ، جريان خضر و موسي است ، زماني كه پسركي را كشت و زماني كه كشتي را سوراخ كرد وآنها  حكمت كار مرا درك  نمي كنند همان طوركه موسي دليل كار خضر را نفهميد.امام حسن(ع)مي فرمايد:نگهداري  و حفاظت شيعه مرا ناگزير به مصالحه نمود،پس مناسب ديدم،جنگ به روزي ديگر محول گردد . تكليف انسان براساس اوامر الهي ، هر روزي به گونه اي است و بايدآن را انجام داد.توضيحي پيرامون موادصلح نامه واهداف امام ازذكرآن شرايط:امام در اين قراراداد سعي نموده است پرده  از چهره معاويه بردارد و تبليغات  دروغين  را كه جهت تثبيت موقعيت اجتماعي او انجام گرفته خنثي نمايد.در بند اول ،

اعمال وكردار وي را مخالف قرآن  و سيره پيامبر و خلفاي صالح  دانسته و ازاو خواسته است تا بعد از واگذاري حكومت برنامه هاي آينده خويش را برآن اساس و روش قراردهد . بند دوم اشاره به موقت بودن حاكميت معاويه است و اين كه او  نمي تواند  سرنوشت آينده مسلمانان را بر عهده گيرد ، بلكه آينده از آن خود يا برادرش حسين است و يا شورايي از مسلمانان كه خط و مشي را تعيين مي كنند . بند سوم ، بيانگر اين است كه امام  صلح را به خاطر مصالح  مردم پذيرفت و در برابر صلح  خواستار امنيت جاني و مالي مردم شد . در بند چهارم ، بر بي تقوايي ، ستمگري و نژادپرستي معاويه اشاره ، و از او تعهدگرفته  شده كه براي  مردم و اصحاب و پيروان علي (ع) امنيت را تضمين خواهد كرد . بند پنجم ، تاكيدي  بر ترك توطئه آشكار و پنهاني حاكمان شام  عليه خود  و برادرش حسين  و همچنين اهل بيت است زيرا كه آنان مشعل ها  و مناره هاي  هدايت اين امت هستند و معلوم  بود كه  معاويه  و بني اميه براي رسيدن به اهداف  شوم خود  نخست  سراغ  آنان  را خواهند گرفت  و سپس ديگران . بند  ششم ، امام كينه معاويه  به اهل بيت را يادآور مي شود و اين كه او آغازگر نفرين بر ضد شخصيتي هم چون علي بن ابي طالب بوده  است .معاويه بعد از امضاي صلح نامه بي درنگ از شام  بيرون آمد و خود را به  نخيله مركز تجمع  نيروها  رساند . ظهر روز جمعه  بود ،

نماز جمعه  برپا  شد ، او براي  مردم خطبه خواند و مطالبش راچنين آغاز كرد:من  با شما جنگيدم تا سلطه خود را بر شما ثابت كنم  و اين  را خدا  به من داد و شما  ناراضي و ناخرسند  بوديد . توجه داششته با شيد  همانا  من در حضور حسن بن علي تعهدهايي داده ام بدانيد كه همه را زير پا مي نهم  و به هيچ  يك  وفا  نخواهم كرد . امام حسن(ع) و برادرش حسين (ع) هر دو درآن اجتماع حضور داشتند . امام مجتبي (ع) ايستاد و به ياوه هاي معاويه پاسخ داد و براو و اصحابش لعن و نفرين فرستاد . درآن هنگام گروهي از حسن بن علي حمايت كردند ، اما ديگر دير شده بود  و معاويه به هدفش رسيده  بود.واپسين روزها دركوفه:پس ازتصرف غاصبانه حكومت عراق وحجاز ونقض عهدنامه از سوي معاويه امام مجتبي چند روزي دركوفه حضور داشت و شخصيت هاي مختلف از راههاي دور و نزديك خدمت آن حضرت مي رسيدند و كسب فيض نمودند . حسا سيت اطرافيان معاويه مانند عمروبن عاص ، وليدبن عقبه و... نسبت به آن رفت و آمدها  باعث شد كه آنان گزارشي به معاويه بنويسند و احساس خطرخود را از محبوبيت آن حضرت اعلان  نمايند . اينان گفتند:اي معاويه ! تو مجلسي ترتيب بده  و سران قبايل را به آن مجلس دعوت كن  و نيز حسن بن علي را در آنجا حاضركن تا ما با  وي گفتگو و بحثي را آغاز كنيم ، با اين كار او  و پدرش  را  قاتل عثمان  معرفي  مي كنيم ، درنتيجه  از موقعيت  سياسي  و اجتماعي او

خواهيم كا ست .معاويه درپا سخ  به  درخواست آنان گفت : حسن بن علي زبان گويايي دارد شما  در مقابله با او مغلوب خواهيد  شد . اگر من او را فرا خوانم ميدانش خواهم  داد  تا هر چه را سزاوارآنيد بگوييد . شما  سعي كنيدكشته  شدن  عثمان را به  پدرش علي بن ابي طالب نسبت دهيد  و اين مطلب  را جا  بيندازيد كه وي از سه خليفه قبل از خود خشنود نبوده  است . همراهان  معاويه برتشكيل مجلس تاكيد زيادي كردند  و معاويه به دنبال اصرار آنان مجلسي را تشكيل داد   و بسياري از رجال كوفه را دعوت نمود ، شخصي را نيز را به دنبال امام  فرستاد . آن حضرت ازچگونگي جلسه و افراد حاضر در آن پرسش نمود  و آن گاه  فرمود : اينان چه  هدفي را دنبال مي كنند ؟ خراب  شود  بر سرشان  سقف وگرفتار عذاب الهي گردند . از جايي كه هيچ گونه توجهي به آنان ندارند.لبا سهايش را پوشيد و اين دعا را به هنگام حركت زمزمه كرد:بارخدايا ! از توكمك مي خواهم تا با نيروي تو برآنان  غالب  شوم  ، از شر آنان به تو پناه  مي برم  و از تو ياري مي خواهم ،پس نگه دار مرا در برابر آنان ، هرگونه كه خود  صلاح  مي داني ، به  قدرت  و توان خود اي مهربان ترين مهربانان  .در جلسه  مناظره  چه گذشت ؟در لحظه  ورود  امام به مجلس معاويه از جايش برخا ست  و با آن  حضرت مصافحه كرد و خوش آمد گفت . امام  بدون  تأمل فرمود : خوش آمد گفتن  و مصافحه  نمودن علامت امنيت 

و سلامت براي مهمان است . معاويه گفت : آمدنت به اين جا به خواست اين جماعت است ، اينان مي خواهند از تو اقرار بگيرند كه عثمان به دست پدرت كشته  شد و او مظلوم  بود ، مطالب ايشان  را گوش كن و پا سخشان را بده  و از اين جهت تا من درجلسه حضور دارم  نگران مباش . امام  فرمود : سبحان الله ! اي معاويه ، خانه  خانه ي  توست  و اجازه  هركاري در اين جا  مربوط به تو است . حال اگر تو خواسته آنان  را اجابت كرده اي من از عمل زشتي كه تو مرتكب  شده اي  شرم  دارم  و از ناسزا گفتن به تو نيز خجلم واگر آنان بر تو غلبه كرده اند و تو وادار شده اي از ناتواني  و بي چارگي ات شرم  مي كنم ، حال بركدام يك اعتراف مي كني ؟ البته اگر من مي دانستم كه چنين كساني با تو همراهند من نيز افرادي در رديف  و رتبه آنان از بني عبدالمطلب  مي آورم ، من هرگز از تو  و اين افراد  هراسي  به  دل  راه  نمي دهم ، بلكه  اينان وحشت  زده اند ، چرا كه  ولي  من  خداوند  يكتا ست  .پس ازگفتگوي امام  با معاويه صحنه گردانان معركه (عمر،عثمان،عمروعاص و...)وارد صحنه  شدند وهركدام  مطالب  غير منصفانه  و غيرحقيقي را نسبت دادندكه شنونده منصف و علاقه مند  به  اهل  بيت از آن رنج  مي برد،از جمله  :الف) بني اميه در جنگ بدر هفده كشته  داده اند كه بايد  از بني هاشم  انتقام گرفت  ، آن  هم بعد از آن كه پدر تو دركشته 

شدن عثمان  شركت داشته  است .ب) تو اي حسن بن علي ادعا كرده اي كه خلافت به تو مي رسد  در حالي كه خرد و توان آن را نداري ؟ج) پدرت ابوبكر را  مسموم كرد  و در توطئه  قتل  عمربن خطاب  دست  داشت.اي حسن سلطنت  و نبوت  در خاندان  شما جمع نخواهد  شد .بعد از اينكه مهره هاي ناپاك حكومت شام  مطالب ديكته  شده  خود را يكي پس از ديگري مطرح كردند ، آنگاه زبان گوياي حق،حسن بن علي (ع) به پاخا ست و نقاب از چهره  بني اميه بازكرد  و جنايات  هر يك را بر شمرد ، به طوري كه آبرويي براي آنها  باقي نماند  و تمام اتهامات بي اساس آنها راپاسخ گفت . امام  ابتدا روبه  معاويه كرد و مطالبش را چنين آغاز نمود : سپاس خداي را كه  هدايت و ارشاد  اولين  و آخرين شما را بر عهده  اولين و آخرين  ما گذاشت و درود  و رحمت خداوند  بر پيامبرش محمد (ص) ،سپس روبه  معاويه كرد  و فرمود : اي معاويه بشنو و شما  اي ياران  معاويه بشنويد : اين گروه  به من نا سزا  نگفتند ، بلكه تو  به  من ناسزا گفتي ، زيرا تو  با زشتي انس گرفته اي  و اخلاق  ناپسند در جانت ريشه  دوانده  با محمد و خاندان او دشمني مي ورزي ، سوگند  به خدا ! اي  معاويه ! اگر من  و اين جماعت در مسجد پيامبر درگير  مي شديم  و مهاجرين  و  انصار در اطراف ما  بودند ، جرأت چنين جسارتهايي  نسبت به ما  نداشتيد  و چنين  برخورد  نمي كرديد . شما  در اين  جا  عليه

ما گرد آمده ايد ، مطالب حقي را كه مي دانيد كتمان نكنيد  و مطالب  باطل را گواهي ننماييد . شما را به خدا سوگند ! آيا مي دانيد آن كسي كه دشنام  داديد  به  سوي هر دو قبله  نماز گزارده است ، درحالي كه تو اي  معاويه ، نسبت  به هر دو  قبله كافر  بوده اي  و ((لات وعزي)) را عبادت  مي كردي ؟ او در دو بيعت رضوان و فتح  شركت داشت ، اما  تو نسبت به بيعت رضوان كفر ورزيدي و در بيعت  فتح  عهد و پيمان  شكستي  .اي معاويه پيامبر در حالي كه بر روي  منبر بود ، علي را صدا  زد و با دستش او را به  سوي خود كشيد و فرمود)) من كنت مولاه فهذا علي مولاه)) ؛ پروردگارا ! هركس با علي دشمني مي كند ، براي او در زمين جايگاهي قرارمده  و درآسمان نيز براي او جاي مده ، بلكه او را در پست ترين جايگاه آتش قرار ده...)) شما  را به خدا سوگند به ياد  نمي آوريد ؟سپس امام  سوابق  ننگين معاويه و خاندان ابي سفيان را افشا كرد و پس ازآن فرمود:اي معاويه ! آنگاه كه تو در قيامت پرونده  عملت  را به دست گيري و به سوي  دوزخ  سرازير گردي ، علي بن ابي طالب  روانه بهشت خواهد شد  .سئوالي كه ممكن است به ذهن برسد اين  است كه چرا امام  بعد از آن  همه  نارضايتي  و سرزنش قيام  مجدد  نكرد  ؟1) امام ، مردم و معاويه را بارها آزموده  بود و از سستي و بي اعتباري وعده مردم و بي شرمي معاويه اطمينان

داشت .2) امام  و معاويه پيماني داشتند كه امام نمي خواست نقض كننده آن باشد  .3) معاويه  داراي  يك  ارتش مجهز بود ، ولي امام  سپاهي متزلزل  و ناهمگون  داشت .4) عده اي  معاويه  را  هم  چنان  همراز  پيامبر و كاتب  وحي مي دانستند  و پس از جريان  صلح چون از انگيزه  واقعي  معاويه ازصلح اطلاعي نداشند ، در اين عقيده راسخ تر شده  بودند  .5) در اسلام  وقتي كه مردم  نخواهند امام  نمي تواند آنها  را وادار به اطاعت كند  و اگر مردم بخواهند امام  برآنها  حكومت مي كند  همان طور كه وقتي براي بيعت نزد امام آمدند او پذيرفت و وقتي بر صلح  اصرار كردند  و راضي به جنگ  نشدند ، امام  صلح  را پذيرفت  .چند روز پس از قرار داد صلح  و رفت وآمدهاي  مكرر از سوي دوستان  و دشمنان ، امام مجتبي(ع)  مصلحت را در آن ديد كه به همراه بعضي از ياران به مدينه جدش رسول الله  هجرت نمايند . غم  و اندوه مردم را فرا گرفت . فرداي آن  روز به  همراه برادرش حسين بن علي و خانواده و اطرافيانش راهي  مدينه شدند . مردم كوفه با اندوه  بسيار به مشايعت آن حضرت شتافتند ، در حالي كه اشك چشمان  بسياري  را فرا گرفته  بود ، با آنان  وداع نمود . مشايعت كنندگان با نگاههاي طولاني خود حسرت خود را اظهار مي داشتند  و بازبان حال بر سرنوشت تيره خود كه با هجوم سلطه چكمه پوشان معاويه گره مي خورد  سرود اندوه  مي سرودند . امام  و همراهان چون  به  دير هند  رسيدند ، آن  بزرگوار نگاهي به  شهر

كوفه كرد و چنين سرود  :          ولا عن قلي فارقت دار معا شري                      هم المانعون حوزتي وزمادي((من خانه دوستانم را از روي دشمني ترك نمي كنم ، چون آنها  از پيمان من و تعهدهايم  دفاع مي كردند .))1)تربيت وآموزش نيروهاي كارآمد  :پس از حضور آن حضرت در مدينه ، محدثان ، راويان  و دانشمندان  بزرگ  سوي آن شهر شتافتند  و جهت كسب فيض  بيشتر بر گرد آن حضرت جمع  شدند . پس از چند صباحي مدينه با فروغ  ستارگان درخشان ، درخشش يافت  و گويا  مكتب  سازنده  رسو ل خدا  بار ديگرافتتاح گرديد . مكارم اخلاق وكردارهاي پسنديده آن بزرگوار، در روح افراد لايق جلوه مي كرد و هر روز بر مشعلداران نهضت فرهنگي و سياسي اسلام افزوده  مي شد . ياران باقي مانده علي بن ابي طالب و مواليان اهل بيت درخود سازماندهي جديدي را سامان مي دادند  و نيروهاي كارامد را شناسايي كرده و جنگ سردي را عليه نظام حاكم آغاز نمودند . در اين مدت بسياري از افراد كه درخواب غفلت و گمراهي به سر مي بردند ، با روشنگري آن حضرت بيدارگشتند و مباني اصيل اسلام  را از آن سلاله ي پاك پيامبر آموختند . مورخان مسلمان  همچون ابن عساكر و مرحوم علامه مجلسي و ميرزا تقي سپهر ، ابن شهرآشوب و ... شاگردان نامدار وراويان اخبار آن حضرت رابه تفصيل آورده اند. از امور اساسي ديگر كه امام مجتبي آن را به  بهترين وجه انجام  داد و بدان اهميت  فراوان داد ، نشر فرهنگ اصيل اسلام در برابر تحريفات و تهاجم  فرهنگي حاكمان اموي  به  ويژه  معاويه بن ابي سفيان

بود ، زيرا اين خاندان بيشترين  و بالاترين  دشمني ها را در حق اسلام  و رسول خدا روا داشتند . ابوسفيان با تحريك قريش و تهيه سلاح ، جنگ بدر،احد،احزاب و ... را عليه  رسول خدا (ص) و مسلمانان به راه انداخت ، پسرش معاويه  نيز جنگ صفين را عليه خاندان اهل بيت رهبري كرد  و در نهروان و جمل و تحريكات  داخلي  ديگر هيچ گونه جنايتي را فروگذار نكرد . معاويه پس از پيروزي نظامي عليه حكومت عراق  و اهل بيت عصمت و طهارت تهاجمي را براي نابودي فرهنگ رسالت  و امامت امامان راستين شيعه آغاز كرد  و از ايجاد هرگونه بدعتي عليه اسلام  و قوانين مترقي آن كوتاهي ننمود ، به عنوان نمونه :الف)بدعتها توسط معاويه :1) در ايام خلافتش چهل روز در نماز جمعه ، صلوات و درود  بر رسول خدا (ص) را ترك كرد ، وقتي از او پرسيدند : چراچنين كردي ؟!  گفت : نام پيامبر را برزبان جاري نمي كنم تا اهل بيت او بزرگ نشوند. 2) معاملات ربوي را تجويز كرد ، به طوري كه ((ابو درداء)) در برابرش ايستاد  وگفت : شنيدم پيامبر خدا (ص) نهي مي كرد مردم را از معاملات  ربوي مگر آن كه  وزن دو جنس با يكديگر برابر باشد . معاويه اعتنايي نكرد و به كار خود ادامه  داد . ابو درداء ازگستاخي معاويه نسبت  به دين خدا به خشم آمد  و با  اين كه  قاضي دمشق بود ، راهي مدينه گرديد و گفت : هيچ گونه عذري براي همكاري با معاويه براي من باقي نمانده است ، زيرا او در برابر فرمان

رسول خدا  به راي خود  عمل مي كند .3)حدود الهي را ترك كرد.4) بعضي ازاحكام حج را عملا تغيير داد .او در هنگام احرام برخود  عطر زد و بوي خوش استعمال نمود .5)نسبت به ديگر احكام الهي بي اعتنا بود و هرگونه كه مي خواست عمل مي كرد.ب) تشويق جاعلان حديث  :معاويه براي كا ستن از عظمت اهل بيت و زدودن آنها از دل مردم دست به توطئه ديگري زد وآن اين كه دستور داد ، جاعلان حديث در مدح  و منقبت او  و عثمان  و ... احاديثي بسازند تا بدين وسيله ، زمينه كم  رنگ شدن جلوه احاديث نبوي در مورد اهل بيت ، به  ويژه  علي بن ابي طالب (ع) ايجاد گردد ، لذا معاويه در چند مرحله به عمال خود  نوشت  :مرحله اول : با كمال دقت راوياني را كه طرفدار عثمانند و در فضايل و بزرگواري هاي او سخن مي گويند ، شناسايي كنيد و آنها را گرامي بداريد ، در مجامعشان  شركت كنيد و بزرگشان بداريد و نام آنها را به همراه  روايات و احاديثي كه درباره  عثمان و پدرش نقل مي كنند براي من بفرستيد   .گويندگان و نويسندگان پس از مدتي كه احاديث گوناگون درباره او و عثمان نوشتند  به اموال فراواني از سوي معاويه دست يافتند و در پي اين امر،احاديث جعلي همه جا را فرا گرفت . معاويه اين سيا ست را تا مدت ها  دنبال كرد . مرحله دوم : معاويه نوشت : روايات درباره عثمان زياد  شده و همه جا را فرا گرفته است ، از اين پس به گويندگان و نويسندگان بگوييد درباره ابوبكرو

عمر و ديگر صحابه حديث بسازند ، هرحديثي را كه درباره ابوتراب شنيديد آنها را رها نكنيد  مگر اين كه حديثي ازصحابه  در رد آن براي من نقل كنيد ، چنين رواياتي چشم  مرا روشن و ادله  و احاديث مربوط به  ابوتراب ((علي بن ابي طالب(ع))را كم رنگ تر مي كند  و حجت شان را  باطل مي نمايد .ج) علني نمودن منكرات :بعضي از كارهاي معاويه به  قدري زشت بي اساس بود كه  زبان زد  مردم  شد . او  زياد بن عبيد را به پدر خود ابوسفيان نسبت داد و او  را برادر خود خواند ! در نامه اي رسمي مينويسد:اين نامه اي از معاويه پسر ابوسفيان به زياد پسر ابوسفيان است .مادر زياد بن ابيه از زنهاي بد كار و شناخته شده  مكه  بود . بر سردر خانه ي خود پرچم داشت وافراد لاابالي و هرزه  به آنجا رفت وآمد  ميكردند  ...!معاويه با همه ي  سعي وكوششي كه در از بين بردن سيره رسول خدا (ص)  و منزوي كردن  اهل بيت داشت موفقيت چنداني به دست نياورد . زيرا  امام مجتبي (ع) شيوه اي را كه در تربيت مردان صالح  و فدايي براي اسلام و معرفي فرهنگ اصيل و صحيح امامت راستين در مدينه جدش رسول خدا (ص) انتخاب كرده بود  اثري  ژرف در دلهاي مردم  و مسلمانان گذاشت . آنان دانستند كه احكام شرعي و مسايل روز مره خود را بايد از مدينه دريافت كنند . امام حسن (ع)  نامه هايي را  به  بعضي از اشخاص موثر  و نا آگاه  به  صورت كاملا پنهاني ارسال داشت  و در آن انحرافات  هيات حاكم را 

از سيره ي جدش رسول خدا  بيان مي نمود  و  مرداني  را آموزش مي داد  و به شهرهاي مختلف مي فرستاد . پس از نشر فرهنگ اصيل اسلام توسط حسن بن علي(ع) در  دوره ي  ده  ساله،  احياء مجدد اسلام و يادآور گفتار و كردار و نظريات پيامبر عظيم الشان (ص)  بود . و اگر  نبود نرمش قهرمانا نه سبط اكبر، آن هم از پايگاه وحي و حرم پيامبر (ص) معاويه و عمالش اثري از اسلام و اهل بيت باقي نمي گذاشتند .1)رسيدگي به نيازمندان: امام حسن (ع) همچون پدرش امام علي (ع) با خرابه نشينان دردمند واقشار مستضعف و كم درآمد همراه وهمنشين مي شد . دراين حركت انسان دوستانه جزخدا را نمي ديد و اجرش را جز از او نمي طلبيد و او  بارزترين مصداق آيه شريفه ذيل بود :الذين ينفقون اموالهم بالليل والنهار سرا وعلانيه فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون؛آناني كه اموال خود را شب و روز ، پنهاني  و آشكار انفاق مي كنند , مزدشان  در نزد پروردگارشان خواهد  بود , نه ترسي و نه غم و اندوهي بر دل آنها راه پيدا نخواهد كرد .2)حمايتهاي سياسي واقتصادي ازمواليانباتسلط يافتن معاويه برعراق آن روز،آمارجنايات وخيانت وي برمسلمانان به ويژه مواليان اهل بيت بيشتر مي گرديدوهرروز بر فراريان ازمظالم ستمگرشام كه راهي مدينه مي شدند افزون مي گشت.3)اظهار انزجار وافشاگري برضد معاويه:ازديگر برنامه هاي امام مجتبي آن گاه كه به مدينه منوره بازگشت ، اظهار تنفر و انزجار از حكومت بني اميه  بود . در هر زمان و مكان منا سبي كه فرصت مي يافت

مشروعيت حكومت معاويه را زير سئوال مي برد و نمي گذا شت  تبليغات مسموم آن ها كه وانمود مي كردند با خاندان رسالت  رابطه حسنه  دارند  و آنان نيز از بني اميه راضي و خشنود بودند ، به ثمر بنشيند .4) ممانعت از پيوند ازدواج با بني اميه و... .مسموميت امام مجتبي(ع) :معاويه به هرجنايتي كه دست مي زد نتيجه عكس مي گرفت . وي ديدكه  مبارزه با شخصيت سبط پيامبر با هرچهره و رنگي محكوم به شكست و رسوايي است ، از اين جهت تصميم گرفت  شخص آن بزرگوار را ازبين  ببرد تا شايد ديگر افراد خاندان اهل بيت و ساداتي كه درصدد  مبارزه با رژيم وي هستند نا اميد گردند . معاويه بارها تصميم  بر مسموم كردن امام  حسن(ع) گرفت و به واسطه هاي پنهان  زيادي متوسل گرديد . در اين توطئه  مروان بن حكم  كه حاكم وفرماندار مدينه بود  بيشترين نقش را ايفا كرد . وقتي معاويه تصميم  بر اين جنايت هولناك گرفت ، آخرين مرتبه ، طي  نامه اي كاملاً سرّي از مروان خواست تا  آن حضرت  را مسموم  نمايد . مروان جهت اجراي اين توطئه مامور شد با  جعده  دختر اشعث  همسر امام مجتبي(ع) تماس برقراركند . معاويه در نامه اش نوشته  بود كه جعده يك  عنصر ناراضي و ناراحت است  و از جهت روحي مشكل دار است و  مي تواند با ما همكاري داشته باشد و سفارش كرده  بود كه  به جعده  وعده  دهد  بعد از انجام  ماموريتش او را  به همسري پسرش يزيد در خواهد آورد و نيز توصيه كرده  بود صد هزار درهم  به او  بدهد  .چون

جعده امام  را مسموم كرد ، معاويه صد هزار درهم به او داد ، ليكن از ازدواج  با پسرش يزيد  سرباز زد و در پيامي برايش نوشت : چون  علاقه مند  به حيات و زندگي فرزندم  يزيد هستم  نمي گذارم با تو ازدواج كند .امام صادق (ع)  فرمود : جعده لعنت الله عليها - زهر را گرفت و به منزل آورد .آن روزها امام مجتبي روزه داشت و روزهاي بسيار گرمي بود ، به هنگام افطار خواست مقداري شير بنوشد ،آن ملعون زهر را در ميان شير ريخته بود ، وامام  شير را آشاميد ، پس از چند دقيقه امام  فرياد برآورد :دشمن خدا !  تو مرا كشتي ، خداوند  تو  را نابود كند . سوگند به  خدا ! بعد از من بهره  و سودي براي تو نخواهد  بود .تو راگول زدند و مفت و رايگان در راستاي اهدافشان به كار گرفتند . سوگند  به  خدا ! معاويه  بيچاره  و بدبخت نمود تو را و خود راخوار و ذليل كرد .امام صادق (ع) درادامه سخنان خود فرمودند : امام مجتبي (ع) بعد ازاينكه جعده او را مسموم كرد ، دو روز بيشتر زنده نماند و از دنيا رفت و معاويه هم  به آنچه وعده كرده بود  وفا  ننمود .درآخرين روزهاي حيات امام مجتبي(ع) جناده بن اميه براي عيادت به خدمت ايشان آمد . او مي گويد : حال امام منقلب بود  و از شدت درد مي ناليد ، تشتي در برابر حضرت قرار داده بودند . هرچند گاه  لخته هاي خون از راه دهان خارج مي شد ، اين جا  بود كه به وحشت افتادم

و سخت  ناراحت شدم . عرض كردم : چرا خود را معالجه نمي كنيد ؟ فرمود : چگونه مي توانم مرگ را معالجه كنم ؟ گفتم))انالله انااليه راجعون))درآن حال نگاهي به من كرد و فرمود : قسم به خدا ! پيامبر خدا (ص) امامت را براي ما دوازده جانشين خود تعهد نموده سپس فرمود : هيچ كدام ازما ازدنيا نخواهيم رفت مگر اين كه مسموم يا مقتول خواهيم گشت .آن گاه  تشت را برداشتند درحالي كه حضرت اشك مي ريخت . سپس فرمودند : اي جناده براي سفرآخرتت آماده شو و توشه ات را پيش ازآمدن اجلت مهيا نما .گوشه اي از وصاياي امام حسن مجتبي(ع) :شيخ طوسي ازاب عباس نقل مي كند : درواپسين روزهاي عمر امام مجتبي برادرش حسين(ع) وارد خانه آن حضرت شد درحالي كه افراد ديگري از ياران امام  دركنار بسترش بودند .امام حسين(ع)پرسيد : برادرحالت چگونه است ؟ حضرت جواب داد :درآخرين روز از عمر دنيايي ام  و اولين روز ازجهان آخرت به  سر مي برم و ازجهت اين كه بين من وشما وديگر برادرانم جدايي مي افتد ناراحتم . درآن لحظه فرمود بنويس :اين وصيتي است كه حسن بن علي به برادرش حسين بن علي نموده است .وصيت او اين است: به يگانگي خداي يكتا شهادت مي دهد و همان طوري كه او سزاواربندگي است عبادتش مي كند ،  درفرمانروايي اش شريك وهمتايي وجود ندارد و هرگز ولايتي كه  نشانگرذلت او باشد براو نيست . او آفريدگار همه موجودات است و هرچيزي را  به اندازه  و حساب  شده آفريده . اوبراي بندگي و ستايش سزاوارترين معبود است . هركس

فرمانبرداري او كند راه رشد و  ترقي را پيش گرفته و هر كس معصيت  و نافرماني او كند گمراه شده است  و هركس به سوي اوبازگردد ازگمراهي رسته است .اي حسين تو را سفارش ميكنم كه درميان بازماندگان و فرزندان و اهل بيتم كه آنان را با بزرگواري خود ببخشي و بعد ازمن جانشين و پدرمهرباني براي آنان با شي . مرا دركنار قبرجدم رسول خدا (ص) دفن نما ، زيرا من سزاوارترين فرد براي دفن دركنار پيامبر خدا (ص) و خانه او هستم . چنانچه از اين كار تو را منع شدند ، سوگند مي دهم تو را به خدا  و مقامي كه در نزد او داري و به پيوند و خويشاوندي نزديكت با رسول خدا(ص)كه مبادا به خاطر من حتي به اندازه خون حجامتي ، خون ريخته شود تا آنكه پيغمبر خدا (ص) را ملاقات كنم  و در نزد او نسبت به رفتاري كه باما كردند شكايت كنم . امام مجتبي (ع) بر اثر زهري كه معاويه توسط جعده به آن حضرت خورانيد ، درروز پنج شنبه 28صفر سال پنجاهم هجرت درسن48 سالگي به شهادت رسيد .آن گاه كه امام حسن (ع) دارفاني راوداع گفت ، عباس بن علي، عبدالرحمن جعفر ومحمد بن عبدالله بن عباس به كمك امام حسين(ع) شتافتند و آن حضرت با كمك آنان جنازه برادرش را غسل داد ، حنوط كرد وكفن نمودند ، آنگاه به مصلا كه در نزديكي مسجد النبي بود منتقل نمودندكه آن مصلا را بلاطه مي ناميدند . درآنجا بر جنازه آن حضرت نماز گذاردند ،سپس جنازه را جهت تجديد عهد و دفن به نزديك 

مزار رسول خدا (ص) بردند . فرماندار مدينه مروان بن حكم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فرياد برآوردند : شما مي خواهيد حسن بن علي را دركنار پيامبر دفن كنيد ؟ ازطرف ديگر عايشه سوار براستر به جمعشان پيوست و فرياد زد : چگونه مي شود كسي را كه من هرگز او را دوست ندارم به ميان خانه من داخل كنيد .مروان گفت : آيا سزاوار است عثمان در دورترين نقطه مدينه در قبرستان  دفن شود و حسن بن علي در جوار پيامبرخدا ! هرگز نمي شود . عده اي از امويان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و مي خواستند فتنه اي به پا كنند كه امام حسين (ع) با بردباري جنازه برادرش را به سوي بقيع برگرداند و بني هاشم را آرام نمود و درجوار جده اش فاطمه بنت اسد در بقيع دفن نمود و از خونريزي و فتنه به همان  وضعي كه امام وصيت نموده  بود جلوگيري كرد . امام حسين (ع) روبه مروان كرد و فرمود : اگر برادرم وصيت كرده بود كه دركنار جدش پيامبر دفن شود ، مي فهميدي تو كوچكتر ازآني كه بتواني مارا برگرداني و جلو دفن جنازه او را درميان حرم پيامبر بگيري .آري !  شهادت مظلومانه سبط اكبر پيامبر(ص) پرده نفاق  را  ازچهره كريه معاويه كنار زد ، پرده نفاقي كه ذوالفقار علي درصحراي صفين قادر بردريدن آن نگرديد.شهادت امام حسن (ع)كاري كرد كه عمروبن نعجه گفت:رحلت حسن بن علي اولين خاك ذلت وخواري بود كه بر سر عرب پاشيده وسياه بختش گردانيد. (آسمان صبر)صلح خونين امام حسن مجتبي(ع) مولف      :        زهير خوشگو تهراني

ناشر          :     انتشارات مهر امير المومنين(ع) چاپ         :         فردوس نوبت چاپ             :       اول- پاييز        1386

اميركبير يا قهرمان مبارزه با استعمار

اكبر هاشمي رفسنجاني

خلاصه كتاب- تلخيص: حانيه نقيبي- بخش اول :عواص خاص تربيت امير كبير : محيط تربيت : ميرزا تقي خان امير كبير در خانواده اي از طبقات پائين ملت ايران به دنيا آمد و با حفظ اين امتياز در دامان يكي از بهترين و اصيل ترين خاندان هاي آن روز ايران ، تربيت يافت و رشد نمود. امير كبير فرزند كربلائي محمد قربان از اهل قريه «هزاوه» واقع در دو فرسخي شمال غربي شهرستان اراك است. به مناسبت اينكه هزاوه در مجاورت فراهان ، زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام قرار داشت كربلائي محمد قربان در سلك نوكران ميرزا عيسي قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزي رسيد و در زمان ميرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم و صدراعظم محمدشاه ، مقام نظارت بر آشپزخانه را احراز كرد و در اواخر عمر «قاپوچي» قائم مقام شد. از آنچه در خصوص عوامل خاص تربيت امير كبير نوشتيم بدست آمد كه وي در شرايط خاصي از نظر خانوادگي و محيط رشد و تربيت و محيط سياسي و اجتماعي واقع شده بود. كه در آن بحرانها و كورانهاي مخصوص محيط سياست بين المللي آن روز براي تربيت يك رهبر فداكار و مصمم كه از نظر ذاتي مستعد بوده ، اثرات عالي داشته است. سفرهاي سياسي مسافرت اصولا آموزنده است ، زيرا برخورد با افراد و اجتماعات تازه و محيط ها و اوضاع گوناگون پختگي و كارداني مي آورد و از افراد كاردان ومجرب ، شخصيت هائي مفيد و فوق العاده مي سازد. سفرهاي

سياسي كه طبعا مستلزم تماس و مذاكره و تبادل افكار با افراد زيرك و شخصيت هاي ممتاز و كارآزموده است از اين جهت مخصوصا آثار بهتر و سازندگي و آموزندگي بيشتر و عميق تري دارد. امير كبير بعد از گذراندن كلاس هاي مختلف محيط خانوادگي و محيط اجتماعي داخلي و كارآزمائي در محيط هاي سياسي و نظامي كشور چند مسافرت بسيار حساس و پرماجرا بخارج كشور كرد. اين مسافرت ها در پروراندن روح بزرگ و استعداد قوي و فوق العاده و ابراز شخصيت ممتازش ، نقش مهم و قابل ملاحظه اي ايفاء كرده . 1- سفر به روسيه زمامداران كشور كه در اثر شكست از روسيه ، در دو جنگ گذشته ، روحيه ي خود را باخته بودند ، از اين حادثه كه ممكن بود عواقب ناگواري ببار آورد ، به وحشت افتادند و با تمام امكانات درصدد ترميم آن حادثه و ترضيه خاطر مقامات پطرزبورگ برآمدند. روسها هم كه در آن روزها دستشان در جنگ با عثماني بند بود ، صلاح خود نمي دانستند كه ايران را هم وادار به جنگ با خويش و كمك به عثماني كنند و ترجيح دادند كه از اين قضيه در راه جلب اعتماد و دوستي ايران بهره برداري نمايند. سرانجام قرار شد كه از طرف دربار ايران يك هيئت رسمي به رياست يكي از وابستگان بخاندان سلطنت براي عذرخواهي به دربار امپراطور روس برود. اين هيئت به رياست خسرو ميرزا فرزند عباس ميرزا ، وليعهد فتحعليشاه در شانزدهم شوال 1244 از تبريز عازم روسيه شد و روز سوم رمضان 1245 (ده ماه و نيم بعد) با گرفتن نتيجه

مطلوب ، راضي و خشنود به تبريز برگشت. ميرزا تقي خان فراهاني كه در آن تاريخ مستوفي نظام و هم از منشيان زبردست و مورد اعتماد قائم مقام وزير عباس ميرزا بود به سفارش قائم مقام به عضويت اين هيئت انتخاب گرديد و علاوه بر اينكه در هيئت منشي مخصوص محمدخان زنگنه امير نظام بود از طرف قائم مقام دستور داشت كه تمام مذاكرات خصوصي و رسمي و همه رفتار و گفتار طرفين را زير نظر بگيرد و به او گزارش دهد. 2- مسافرت به ايروان : ناصرالدين ميرزا وليعهد كه در حدود هشت سال داشت در راس هيئتي مركب از چند نفر از بزرگان كشور منجمله : ميرزا تقي خان فراهاني كه در آن تاريخ وزير نظام بود از تبريز بطرف ايروان حركت كردند و در ايروان به حضور نيكلاي رسيدند. در جلسه ملاقات امپراطور روس با امير بزبان روسي صحبت كرده و امير كبير هم به زبان روسي جواب او را داده است. 3- مسافرت به ارزنه الروم : اواسط دوران سلطنت محمدشاه زمينه اي براي مذاكره و تفاهم بين دو كشور بوجود آمد و قرار شد نماينده اي از ايران به عثماني برود و با حضور و وساطت نمايندگان انگليس و روس مذاكراتي جهت رفع اختلافات انجام گيرد ابتدا ميرزا جعفرخان مشير الدوله به عنوان سفير ايران انتخاب گرديد ولي او در تبريز مريض شد و يا اينكه بخاطر پرمشقت و كم نتيجه بودن سفر تمارض كرد و شانه از زير بار آن مسئوليت خالي نمود و سرانجام شخص ميرزا تقي خان فراهاني براي اين سفارت مهم از طرف حاج ميرزا آقاسي

انتخاب گرديد. امير كبير اواخر سال 1259 در راس هيئتي از تبريز عازم ارزنه الروم شد و در ارزنه الروم با نماينده ي دولت عثماني نوري افندي و وساطت نمايندگان روس و انگليس كميسيوني براي مذاكره تشكيل گرديد و بنا به پيشنهاد امير كبير تمام مذاكرات و تصميمات نوشته مي شد. بدون شك اين مسافرت طولاني و پر حادثه و مخصوصا مذاكرات طولاني با نمايندگان دول استعمارگر در پرورش روح حساس امير و آشنا كردن او به سياست پر پيچ و خم و دسايس و حيله بازي ديپلمات هاي استعمارگران و آماده كردن وي براي پذيرفتن مسئوليت بزرگ اداره كشور تاثير به سزائي داشته است. آثار شوم پيمان تركمانچاي قرارداد ننگين تركمانچاي قسمت هاي وسيعي از خاك ايران را به روسيه تسليم كرد پنجاه ميليون ريال بعنوان غرامت جنگ بر بودجه ضعيف كشور تحميل نمود ايران را از داشتن نيروي دريائي در شمال محروم كرد. حقوق كاپيتولاسيون نكبت بار را در خاك ايران به روسيه داد و قرارداد بازرگاني كه به عنوان متمم اين پيمان تحميل گرديد استقلال اقتصادي مملكت را بكلي نابود كرد و خلاصه با امضاء اين پيمان رسوا سند رقبت ملك و ملت نسبت به روسيه تزاري توسعه طلب امضاء شد و حق حاكميت از دولت و ملت ايران سلب گرديد. استبداد و استعمار در كادر هيئت حاكمه با هم تلفيق شدند ، از تلفيق اين دو موجود كثيف يك پديده بسيار شوم و نفرت باري بوجود آمد كه هر بلا و نكبت را كه ممكن است حكومتي در برداشته باشد براي ملت ايران ببار آورد. استعمار با سازش با هيئت حاكمه

مستبد و خودخواه و رفتن در قالب يك حكومت استبدادي هم قيافه خويش را از مردم پوشانده بود و هم غارت و چپاول را بطور دلخواه انجام مي داد و استبداد هم با نيرو گرفتن از استعمار جسد بيروح خود را همانند يك موجود طفيلي سرپا نگه مي داشت. دستگاه سلطنت قاجار به اين دل خوش داشت كه با تسليم شدن در مقابل استعمار خويش را از سقوط نجات داده و استعمار هم از اين شادمان بود كه با ساختن با رئيس قافله ، قافله را ميچاپد و با شركت با كدخداي ده ده را غارت مي نمايد. نفوذ استعمارگران ميرزا ابوالقاسم قائم مقام نخست وزير محمدشاه كه حاضر نبود تسليم استغفار شود، با دسيسه ها و پشت هم اندازي هاي نوكران استعمار مورد سوء ظن شاه مستبد واقع شد و اين تنها سنگر ضد استعمار ملت ، بدست جلادان شاه از پاي درآمد و بقيه رجالي كه كم و بيش موي دماغ استعمار بودند با ديدن سرگذشت قائم مقام حساب خود را كردند. خيلي اتفاق مي افتاد كه انگليسها عمال خود را تحريك مي كردند و براي منظور خاصي بلوائي به راه مي انداختند و اگر غائله توسط حكومت مركزي خوابانده مي شد رهبران شورش را فورا زير حمايت خود مي گرفتند يا آنها را به لندن مي بردند و يا در جاي ديگر از امپراطوري وسيع خود ماوي مي دادند و مخارج آنان را مي پرداختند. ادوراد برون انگليسي در كتاب تاريخ ادبيات ايران مي نويسد : هر چند شاه جوان (محمدشاه) مي توانست متشكر باشد كه انگليس و روس وسائل رسيدن او

را به تاج و تخت سلطنت فراهم ساختند اما اينكه همسايگان مزبور بدين طريق شروع به مداخله در كار ايران كردند علامت مشور و سابقه خطرناكي براي ايران شد. حاج ميرزا آقاسي صدر اعظم محمدشاه كه خود تا حدود زيادي مسئول آن وضع نكبت بار بوده است از مداخلات بيجاي ماموران روس و انگليس در كارهاي كشور ، جانش به لب آمده و در دو نامه كه در اين خصوص به شاه نوشته ، آرزوي مرگ مي كند. در يكي از نامه ها چنين مي نويسد : كمترين بنده مي خواستم تا عباس آباد بروم اما بواسطه اينكه جناب وزير مختار انگليس تشريف خواهد آورد نتوانستم نه بنده مي ميرم نه آنها دست مي كشند نه وجود مبارك صحت كامل مي يابند كه پدر آنها را از گور در آورند. حالا جناب وزير مختار دولت منتظر اين است كه يكي از نوكرهاي متشخص در خانه ، شال و كلاه كرده برود و عذر بخواهد كه چرا دير ملك ايران را تصرف كردند. نمي دانم مقدر چيست؟ و براي چه اين ذلت را بكشيم؟ بسر مبارك اعليحضرت شاهنشاهي روحناه فداه و انه لقسم عظيم نزديك است با مرگ مفاجات بميرم. نه دنيا دارم ، نه آخرت ، نه آبرو ، نوكر دولت روسيه مرا به قراول بيندازد! ديگر چيزي باقي نمانده كه به سر من بيايد.در حاليكه هنوز جسد شاه روي زمين بود جمعي از رجال درباري من جمله مستوفي الممالك شبانه به سفارت انگلستان رفتند كه براي اداره موقت كشور تا آمدن ناصرالدين شاه از آنها اجازه بگيرند و آقاسي را از كار بركنار كنند.

سفارت انگلستان گفت : بايد موافقت سفارت روس هم در اين باره جلب شود. رجال ايران نامه اي به سفارت روس نوشتند و استجازه نمودند. سفارتين در اين باره با هم مشورت كردند و با خواسته آنان به اين نحو موافقت كردند كه : شورائي از قماش رجال درباري برياست ملكه مادر مهد عليا براي اداره موقت كشور تشكيل شود.اين حادثه دليل گويائي براي فرمانروائي استعمار قبل از  روي كارآمدن امير كبير است. در راه احراز كرسي صدارت مرگ محمدشاه محمدشاه قاجار شب سه شنبه ششم شوال 1264 در قصر محمديه شميران كه خودش تازگي ساخته بود ، پس از چهارده سال و سه ماه سلطنت ، بعلت مرض «نقرس» از دنيا رفت ، وليعهد او ناصرالدين ميرزا بر حسب معمول وليعهدهاي دوره قاجار ، در تبريز بسر مي برد. تا آمدن شاه جديد از تبريز ، اداره كارها در تهران ، بايستي بدوش كسي ديگر باشد زيرا نخست وزيري حاجي ميرزا آقاسي هم كه تنها بخاطر اينكه محمد شاه در طريقت مريد او بود ، اين كرسي را احراز كرده بود ، خاتمه يافته تلقي مي شد. ميرزا آقاخان نوري كه به اتهام جاسوسي به نفع انگلستان يا ارتباط نامشروع با مهد عليا ملكه مادر پس از خوردن دويست ضربه شلاق بكاشان تبعيد شده بود ، با عجله به طهران آمد و مورد استقبال مهد عليا قرار گرفت و براي از ميدان بيرون كردن رقباي خود ، يكسره به سفارت انگلستان رفت و يا از سفارت اجازه ورود خواست و از آنجا به دستور مهد عليا به «قصر خورشيد» منتقل شد. در تبريز يازدهم

شوال خبر مرگ محمدشاه در تبريز به وليعهد كه آنروز هفده سال و هشت ماه داشت رسيد. ناصرالدين ميرزا فورا به وزير خود ، ميرزا فضل الله نصير الملك دستور داد : مبلغي پول براي پرداختن قرضها كه تقريبا هيجده هزار تومان بوده و مخارج سفر تهران ، تهيه نمايد و مقدمات حركت را آماده كند. ميرزا تقي خان اين مسئوليت را پذيرفت و ضمنا به ناصرالدين ميرزا تذكر داد كه او از اين به بعد مركز قدرت كشور است و نبايد در مقابل مسائل بزرگ يا كوچك و مخصوصا از نوع تهيه مبلغي پول ، اظهار عجز و ناتواني كند و قول داد كه اگر به نصايح و راهنمائي هاي او توجه كند ، تمام مشكلاتي را كه در راه سلطنت او وجود دارد از ميان بردارد و راه را هموار كند. اولين جرقه ي ضد استعمار در سال كه فتحليشاه درگذشت و محمدشاه وليعهده خواست از تبريز به طهران برود. ميرزا ابوالقاسم ، قائم مقام آن شخصيت بزرگ ايران ، براي تهيه مخارج سفر ، پول لازم را توسط وزير مختار انگليس سرجان مكنيل بدست آورد. ولي ميرزا تقي خان فراهاني كه قبل از شروع كار تصميم مبارزه با استعمار را گرفته بود ، توسل به يك مقام خارجي را براي گرفتن پول ، مناسب با برنامه هاي انقلابي خود نمي ديد و لذا شخصا به يكي از تجار تبريز كه گويا حاج شيخ كاظم پدر شيخ محسن خان مشيرالدوله است مراجعه كرد و مبلغ سي هزار تومان از او قرض كرد. با مقايسه اعمال و رفتار كادر زمامداران آن روز و توقعات

نمايندگان دول روس و انگليس در آن شرايط خاص ، همين رفتار عادي و ساده به مثابه يك جرقه بود كه از وجود ميرزا تقي خان به سوي منافع استعمار پرتاب شد و هم آماده باشي به پاسداران منافع استعمار بود كه آنها را متوجه مشكلات آينده ي انجام ماموريت شان كرد. از تبريز تا تهران حسن اداره : امير براي ايجاد انضباط لازم و جلوگيري از تعدي و تجاوز نظامياني كه به خود سري و تجاوز و زورگوئي خو گرفته بودند ، فرمان رسا و اكيدي صادر كرد و موقع حركت از تبريز ، براي همراهان شاه قرائت نمود. اين فرمان با صراحت اعلان مي داشت كه در بين راه از طرف همراهان اعليحضرت ، نبايد نسبت به احدي از دهاتيها و مردم محلي ، كمترين تجاوز و آزار بروز نمايد و ديناري مجاني و بلاعوض بعنوان علوفه حيوانات و غيره از كسي اخذ شود. اگر اسب و استر يكي از نظاميان در مزرعه و كشته رعيتي ديده شود ، همان حيوان بايد به صاحب زراعت داده شود و اگر از يكي از همراهان تعدي و تجاوز نسبت به مردم ديده شد ، بلادرنگ شكم متجاوز پاره مي شود ... بازهم برخورد با استعمار اين اقدام امير كبير در مورد آقاخان نوري به آنها فهماند كه اين شخصيت جديد كسي نيست كه آن خود سري ها و زياده روي هاي ديپلمات هاي خارجي را نديده بگيرد و يا تحمل كند. موكب ناصرالدين شاه روز پنجشنبه بيستم ذيقعده  1264 به قريه يافت آباد واقع در عرب تهران رسيد. تمام اعيان و اشراف و درباري ها

و سران كشور ، شرفياب حضور شدند. روز بعد شاه وارد تهران شد و در شب همان روز يعني شب شنبه بيست دوم ذيقعده رسما به تخت سلطنت جلوس كرد و در همان شب فرمان صدارت عظما همراه لقب پر طمطراق اتابك اعظم بنام ميرزا تقي خان امير كبير صادر شد و از فرداي آن شب ، امير كبير با سمت نخست وزيري و امارت نظام مشغول رتق و فتق امور گرديد. بخش دومسياست داخلي امير كبير مشكلات امير كبير وارث وضعي كاملا نامساعد و مملو از مشكلات و موانع براي خدمت و كار بود. او موقعي مصدر كار شد كه همه چيز و همه جاي مملكت را فساد و تباهي فرا گرفته و به طرف سقوط و نيستي ميرفت. صنعت بصورت موجود در كشورهاي پيشرفته آن روز ، ابدا در ايران به چشم نمي خورد و صنايع دستي مختصري كه از قديم و نديم بصورت آب باريكي در زندگي طبقه متوسط كشور ، حافظ حيات و وسيله سدجوعي بود ، در مقابل هجوم و حمله سيل مصنوعات كشورهاي مترقي ، رو به ورشكستگي مي رفت. كشاورزي و دامداري به همان وضع قرون وسطي باقي مانده ، فكر بهره برداري از معادن و ذخائر و ثروتهاي خداداد كشور اصلا در دماغها راه نيافته و اگر كسي از مردم به فكرش مي افتاد با توجه به وضع زمامداران و كارشكني هاي يغماگران خارجي خيالي خام بيش نبود. علم و ادب و هنر مخصوصا علومي كه به تازگي در غرب رواج پيدا كرده بود ، كفر و زندقه و الحاد بشمار مي رفت و با اينكه تا

آنروز در اروپا قدمهاي بلندي بطرف تكامل و ترقي برداشته شده و در اثر ارتباط و آمد و شد ، آن پيشرفتها از نظر سردمداران ايران پوشيده نبود ، در ايران اقدامي براي اقتباس آن ترقي به چشم نمي خورد. در عوض ، بازار رشوه و دزدي و تجاوز و تعدي و زورگوئي هر چه بخواهيد رواج داشت. تملق و چاپلوسي و خودستائي الي ماشاء الله ديده مي شد. القاب پرطمطراق و عناوين پر زرق و برق كه حاكي از روح تتمر و تكبر عده اي مغرور بود ، در ميان طبقه بالا و هزار فاميل ، دست به دست مي گشت... اصلاحات داخلي اگر امير كبير مي خواست بدون دست زدن به قواره سر تا پا غلط و نامناسب كشور ، بجنگ استعمار برود ، در قدم اول از طرف همين كساني كه بايستي به كمك آنها استعمار را به زانو درآورد خودش از پا در مي آمد. پس ، اصلاحات داخلي بطور مستقيم مبارزه با استعمار و كوشش براي طرد استعمار است و قهرا مواجه با كارشكني هاي استعمارگران خواهد بود ، گرچه تمام رشته هاي اصلاحات داخلي بي ارتباط با مبارزه با استعمار نيست. تمركز قدرت يا مبارزه با ملوك الطوايفي تابلوئي از وضع كشور وقتيكه امير كبير زمام امور را بدست گرفت كشور ايران ، گرچه بجز در چند مورد از قبيل بلوچستان و افغانستان و تركستان ، به مرتبه ي تجزيه نرسيده بود ، ولي مرحله ايجاد اختلافات داخلي و كشاكش ميان قدرتهاي محلي بحد اعلي رسيده بود. كشور ايران بعد از مرگ محمدشاه ، دچار همين سيه روزي شد.

زيرا انگليسها براي رسيدن با هدف شوم خود كه شايد تجزيه كشور و تشكيل چند كشور كوچك در جنوب و شرق براي حفاظت هندوستان بود ، از مدتها قبل ، در اين مناطق ، افرادي را خريده و براي گل آلود كردن آب و گرفتن ماهي آنها را در آستين داشتند. تنظيم بودجه يا مبارزه با استعمار اقتصادي يكي از دامهاي بسيار خطرناك استعمارگران براي ملتها و دولتها ايجاد ورشكستگي اقتصادي در كشور و كشيدن آن به زنجير وامها و يا كمكهاي به اصطلاح «بلاعوض» و به تعبير ديگر : «استعمار اقتصادي» است كه سرانجامي جز سقوط در كام فراخ استعمار ندارد. زيرا در اين شرايط ، زمامداران كه طبعا موقعيت و منافعشان از طرف ملت مورد تهديد واقع مي شود ، براي مخارج حفظ وجود پست خويش و مخارج لشكركشي هائي كه در همين حال با نقشه هاي استعمارگران ، از راه تحريك دست نشاندگان و عمال داخلي يا خارجي خود عليه دولت ورشكسته زمينه ي آن فراهم مي شود ، احتياج به پول دارند. امير كبير چنين كشوري را از زمامداران وقت تحويل گرفت. او وراث كشوري فقير و خزانه اي خالي از پول و مبتلا به كسر بودجه ، در مقابل تعهدهاي سنگين بود. وقتيكه زمام كشور را بدست گرفت ، براي بررسي دخل و خرج كشور هيئتي از مستوفيان را به رياست ميرزا يوسف مستوفي الممالك آشتياني (وزير ماليه) مامور رسيدگي كرد ، اين كميسيون پس از بررسي هاي لازم گزارش داد كه : «خزانه ي كشور  دچار ده ميليون ريال كمبود بودجه است» در صورتيكه اصل بودجه از بيست ميليون

ريال تجاوز نمي كرده است (يعني پنجاه درصد كسر بودجه) زيرا طبق نوشته هاي داخلي و خارجي پس از سه سال صدارت امير كبير و اضافه شدن بر بودجه ارتش و عمران و صنعت و غيره تمام بودجه حدود سه ميليون تومان بوده است. يكي از ميدان هاي اصولي مبارزه با استعمار همين بوده كه سر و ساماني به وضع اسفبار بودجه ي كشور بدهد و سر و سامان دادن به وضع مالي ناچار بايستي از راه اصلاح مجاري درآمد و موارد خرج پول انجام شود. وضع ماليات قبل از امير فرار از پرداخت عوارض و ماليات ، براي فرمانروايان و حكام ولايات عادت ثانوي شده بود. از خاصيت هاي بارز حكومت هاي فاسد ، در راه سقوط و ورشكستگي اين است كه وصول ماليات ها و ساير حقوق دولت كه تشكيل دهنده قسمت اعظم بودجه ي كشور است ، بصورت يك حقيقت ظالمانه و مايه ي ناراحتي و نارضايتي و احيانا نزاع و دعوي و اغلب مجراي درآمد و نان داني براي ماموران دولتي در مي آيد. يا همان ماليات هاي غيرمستقيم است كه بعد از اختلاس ها و دزدي هاي ماموران مربوطه و گذشتن از هفت خوان رستم ، بخزانه ي دولت مي رسد و سنگيني اين نوع ماليات را هم بايستي دوشهاي طبقات ضعيف كه هميشه اكثريت مطلق ملت را تشكيل مي دهند تحمل كند. تازه اين بودجه ضعيف و اين پول مختصر هم كه بدين طريق تحصيل مي شود ، در مجاري اصلي خود كه بيشتر در راه خير و صلاح ملت است به مصرف نمي رسد. وقتيكه امير كبير زمام

كشور را بدست گرفت مجاري درآمد و مصارف بودجه كشور به چنين وضعي دچار شده بود ، يعني حقوق دولت به همان وضع كه اشاره كرديم وصول و مصرف مي شد. شاه به ملاحظات مالي نمي توانست در اطراف تهران به گردش و تفريح بپردازد همين عمل اصلاحي و اين اقدام جسورانه و در عين حال ضد استعماري ، چنان مفتخورها و كلاش ها را به هيجان درآورد و ناراحت كرد كه با كمال گستاخي و بي شرمي براي برگرداندن وضع سابق بهر دردي مي زدند و بهر وسيله اي متوسل مي شدند تا آنجا كه كار را به شكايت به ارباب بزرگ «انگلستان» كشاندند. سرانجام عليرغم همه ي كارشكني ها و مخالفتهاي داخل و خارج ، امير كبير موفق شد كه معماي بودجه را حل كند و علاوه بر پر كردن محل خالي تقريبا پنجاه درصد كسر بودجه و بالا بردن ميزان بودجه از دو ميليون تومان به سه ميليون تومان پول هاي هنگفت و قابل توجهي به عمران و آبادي و ترويج صنعت و علم اختصاص دهد ، عملي كه در ايران تا آن روز سابقه نداشت و مايه اعجاب ديپلمات هاي خارجي گرديد. تشويق صنعت و تكثير ثروت براي يك اقتصاد سالم و مستقل آن هم در زمانيكه نهضت صنعتي اروپا را در راه يك تكامل بي سابقه انداخته بود ، لزوم و وجوب صنعت ، كاملا روشن و آشكار بوده و هست و اين چيزي نبود كه از ديده تيزبين و فكر نكته سنج امير كبير مخفي بماند و لذا مي بينيم با كمال جديت و پشتكار نقشه ي صنعتي كردن

كشور را طرح كرده و شروع به پياده كردن آن نموده است. اقتباس صنعت غرب : اميد براي اقتباس صنعت نو اروپا عده اي از استادكاران باهوش و خوش ذوق ايراني را انتخاب كرد و به پطرزبورگ فرستاد كه رشته هاي مختلف صنعت جديد را بياموزند. اين ها پس از فرا گرفتن صنايع مربوط به كار خودشان به ايران برگشتند و كارخانه هاي بلورسازي تهران كاغذسازي اصفهان و كارگاههاي چدن ريزي و نساجي ساري و چندين كارخانه و كارگاه ديگر را با سبك نسبتا جديد احداث نمودند. كارخانه هاي احداث شده : مساعي پي گير اميركبير ، دوشادوش مبارزه با مشكلات كمرشكن و كارشكنيهاي اجانب ، چندين كارخانه ي بزرگ در ايران بوجود آورد. دو كارخانه ي شكرريزي و قندسازي در شهرستان ساري احداث كرد يك كارخانه ي نخ ريسي بزرگ با ساختمان چهار طبقه اي در تهران و كارخانه هاي حريربافي در كاشان ، چلواربافي در تهران ، كالسكه سازي در اصفهان و تهران و كاغذسازي در تهران و اصفهان ، بلورسازي در قم و اصفهان و تهران و چيني سازي در تهران و قم نيز محصول فكر و پشتكار امير كبير است. حمايت از صنايع دستي مطلب جالب توجه اين است كه اميركبير درك كرد : به مقتضاي طبع سرمايه داري جديد و صنعت ماشيني كه ابتكار آن بدست دول استعمارگر بود ، استعمارگران براي رواج بازار مصنوعات و محصولات صنعتي خويش و تضعيف بنيه مالي اكثريت ملتهاي عقب افتاده ، صنايع دستي و ملي اين كشورها را نابود خواهند كرد ، لذا در عين اينكه كشور ايران را به راه صنعت ماشيني

هدايت مي كرد. مساعي فراواني هم براي توسعه و تكميل صنايع دستي مبذول مي داشت. شالهاي دستي كرماني در زمان اميركبير و به تشويق او بقدري عالي بافته مي شد كه با شالهاي كشميري رقابت مي كرد و لذا معروف به شال اميري شد. امير معتقد بود اين خيانت به ملت و كشور است كه چيزهائيكه ممكن است در داخل كشور ساخته شود از خارج وارد گردد و روي همين عقيده ، اجازه نمي داد براي صنعتي شدن كشور ، حتي يك روز هم سهل انگاري شود. امير حمايت از صنايع ملي را در مقابل حمله و هجوم صنايع غرب بجائي رساند كه مورد انتقاد و خرده گيري بعضي از نويسندگان غربي واقع شد ، مثلا بي نينگ مورخ شهير انگليسي در اين باره با بغض و ناراحتي نوشت : امير كبير علاقه ي مخصوص دارد كه با تشويق صنايع ملي تمام صنايع خارجي را از ايران بيرون كند اين سياست ناشي از كوته بيني به هيچ وجه كمك به پيشرفت تجارت و مدنيت نمي كند. معادن اميركبير خوب مي دانست كه صنعتي شدن كشور بدون استخراج معادن ممكن نيست و از سوي ديگر كم و بيش از ارزش و عظمت معادن بيكران ايران كه بقول دكتر پلاك كمتر كشوري مي تواند از لحاظ معادن فلزات با ايران برابري كند اطلاع داشت و لذا براي بهره برداري از معادن ، برنامه وسيعي طرح و شروع به اجراء كرد. طبق فرماني كه صادر كرد ، سپردن امتياز استخراج معادن بدست اجنبي را اكيدا ممنوع ساخت و روي همين اصل امتياز معادن مس و آهن قراجه داغ

را كه سابقا به يك نفر انگليسي به نام  «سرهانري ليندسي بئون» واگذار شده و او نيمه كاره گذاشته و از ايران رفته بود از او سلب كرد و خود به استخراج آنها مشغول شد. اين اقدام متهورانه و ضد استعماري همچنان گرزي بر سر استعمارگران طماع كه از سالها قبل به منابع ثروت كشور ما چشم دوخته بودند ، فرود آمد و آنها را براي مبارزه با امير كبير ، اين دژ ملت در مقابل استعمار مصمم تر كرد. متاسفانه ستاره اقبال ملت ايران كه با طلوع امير كبير در افق سياست ايران درخشيدن گرفت ، خيلي زود غروب كرد و امير قبل از آنكه طرح هاي مفيد و با ارزش خود را آنطور كه مي خواست پياده كند ، بدست استعمار و عمال خائن آن ، از پاي درآمد. كشاورزي : از مداركي كه در دست است بر مي آيد كه توجه زيادي به كشاورزي از طرف امير كبير مي شده و مخصوصا به منطقه ي خوزستان و دشت گرگان اهميت فراوان مي داده است ، برنامه هاي متعدد و متنوع براي سدسازي و اصلاح بذر و عمران سراسر كشور و مخصوصا دو منطقه ي فوق الذكر تنظيم كرده كه بعضي را اجرا كرده و بعضي ديگر در مرحله ي فكر و آرزو باقي مانده است. 1- ساختن سد عظيم «ناصري» روي رودخانه كرخه كه داستان تاريخي مفصلي دارد. 2- ترويج كشت نيشكر در خوزستان در دو منطقه عقلي و شوشتر كه تازه از همين دو سال قبل دولت ايران فكر آنروز امير كبير را مي خواهد به مرحله ي عمل درآورد. 3-

تجديدبناي پل عظيم شوشتر و باز كردن هفت چشمه ي آن 4- ساختن سد بزرگي بر روي رودخانه ي معروف گرگان رود كه زير نظر مهندس ميرزا حسن و با همكاري يك هزار كارگر . در مدتي كمتر از يكسال ، بناي آن به اتمام رسيد و دشت وسيع استرآباد زير كشت درآمد. 5- ترويج كشت پشنبه معروف به آمريكائي . تقويت بنيه ي دفاعي نقش قدرت : زور و قدرت در سراسر تاريخ زندگي بشر از اول تا به امروز ، نقش اساسي و درجه ي اول را در تعيين سرنوشت ملتها و كشورها در دست داشته است ، در دنياي امروز كه بشر دم از صلح و صفا مي زند و هوس همزيستي مسالمت آميز را در سر مي پروراند ، باز در سايه اسلحه و زور ، همه چيز را حل مي كند و هر چه تاريخ را ورق بزنيم و به عقب برگرديم ، نقش قدرت را در تعيين سرنوشت بشر روشن تر و خطوط فرمان نيرو و زور را درشت تر و خواناتر مي بينيم. در داخل كشورها ، ارتش و پليس و ژاندارم و شعبه هاي ديگر نيرو و قدرت ، در اختيار هر فرد يا طبقه و يا حزبي كه باشند حكمت مطلق با اوست و شايد بر پشت اين كره خاكي ، كشوري پيدا نشود كه هيئت حاكمه با مردم ، فقط با اصول دموكراسي و قوانين ، مواجه شود. وضع داخله كشورها هر چه باشد ، خود موضوع مستقلي است و ربطي به بحث ما ندارد. بحث ما فعلا راجع به نقش نيرو و قدرت در

سرنوشت دولتها در مقابل يكديگر است. سلاح روز تاريخ قرون اخير كشور خود ما ، شاهد شكستهاي مفتضحانه اي در خليج فارس ، جزيره هرمز ، بوشهر ، جزيره خارك و بندرعباس است كه دريا دريا سربازان ايران در كنار دريا ، در مقابل يك يا چند كشتي جنگي دشمن ، به زانو درآمده و شكست خوردند ، فرار كردند و افتضاح بار آوردند. استعمارگران نقش موثر سلاح روز و مدرن را در سرنوشت كشورها و ملتها ، درست ارزيابي كرده و پي به عظمت آن برده بودند ، لذا با تمام قوي مي كوشيدند كه كشورهاي اسير استعمار را از مجهز شدن به سلاح مدرن محروم نمايند و هر جا نهضتي براي ايجاد نيرو بر اساس فنون جديد مي ديدند ، با نهايت قساوت و بي رحمي درهم مي كوبيدند. امير كبير و ارتش : امير كبير چون مدتي در خدمت نظام و زماني بعنوان لشكر نويس ارتش و مدتي با سمت وزير نظام و دوراني از عمر خود را هم بجاي امير نظام كار كرده بود ، از جزئيات وضع ارتش ايران و نواقص و احتياجات آن و نقش آن در راه نيل به اهداف عاليه اي كه داشت كاملا مطلع بود و لذا همزمان با اصلاحات كشوري ، اقدامات وسيعي به منظور تكميل و مدرن كردن ارتش ايران شروع كرد. امير اعتقاد داشت كه براي تربيت افسران لايق ، دانشگاه نظامي و جنگ لازم است تا با استخدام چند معلم و كارشناس فرماندهان و افسران لازم در خود كشور و زير نظر اولياي امور تربيت شوند و از اين راه احتياج به

مستشاران نظامي كه خطرناك ترين جاسوسان استعمار بشمار مي روند رفع گردد. وزير مختار انگليس است كه در نامه ي ديگر در همين خصوص ، وحشت زده مي نويسد : يك قشون منظم ايران به ضميمه ي قواي افغاني و روسي ممكن است از لحاظ انگلستان قدرت فوق العاده اي ايجاد كند. يكي از عيوب اساسي و خرد كننده ارتش ايران قبل از امير كبير اين بود ك هنظاميان در سايه استبداد سلاطين قاجار ، عادت به تجاوز و تعدي و زورگوئي كرده بودند و از اين رهگذر ارزش و اعتبار و محبوبيت ملي را كه از ضروريات ارتش است ، از دست داده و با مردم كاملا فاصله گرفته بودند. امير چون خود در كسوت نظام بود ، با ذكاوت مخصوص خود ، اين عيب و آثار شوم آنرا عميقا درك كرده بود و لذا از همان اول كار خود ، بطوريكه در جريان حركت موكب شاه از تبريز به تهران و در قضه اعزام لشكر به خراسان خوانديد ، براي رفع اين نقص ، جديت و قاطعيت بخرج داد و با صادر كردن بخشنامه هاي پي در پي و انجام دادن مجازات ها و قصاص هاي سخت و تند و تلقين اخلاقيات لازم سپاهي ، گامهاي بلندي در راه تهذيب اخلاق و اصلاح روحيه هاي منحرف نظاميان برداشت. نهضت فكري و علمي شعار استعمار بايد ملت ايران را گذاشت تا در همين حالت توحش و بربريت باقي بماند سرگراوزلي سفير انگليس در ايران اين شعار استعمار در كشورهاي عقب نگاهداشته شده است. شعاري كه پس از مدتي فكر و آزمايش و تجربه ،

براي حفظ منافع استعمارگران ، اتخاذ شده . شعاري كه در پناه آن ، ظالمانه ترين ، و بي شرمانه ترين جنايات ، نسبت به نسل بشر انجام شده و مي شود. شعاريكه طرح كنندگان آن مسئول حقيقي وقوع مردم جهان ، در دو قطب متضاد : رفاه و آسايش و ترقي و عقب ماندگي و ذلت و نكبت مي باشند. كيست كه نداند ام الامراض ملت هاي عقب نگهداشته شده جهل است؟ اگر ببينيم كه شخصي مثل امير كبير در يكصد و بيست سال قبل خوب فهميده و با تمام قوي و امكانات در صدد علاج برآمده است ، اين قابل توجه است و ارزش نوشتن و گفتن و قدرداني كردن دارد. امير با اينكه از نظر شغل و كار ، يك نفر نظامي بوده است ، از رفتار و گفته هاي او كه قسمتي از آنها را مورخين ضبط كرده اند بر مي آيد كه به تاثير علم و دانش و بالا بودن سطح افكار ملت ، در تكامل و ترقي و سيادت و استقلال كشور ، توجه داشته و يك نهضت علمي و فكري را در كشور لازم مي دانسته و آنرا وجهه ي همت خود قرار داده است. براي رسيدن به اين هدف مقدس آستينها را بالا زده و مانند قهرماني جسور و بي پروا در مقابل صفوف دشمنان داخلي و خارجي ، سينه را سپر كرد و عليرغم تهديدها و كارشكني هاي استعمارگران ، وارد گود شد و به نمايش پرداخت ، دورادورش را دشمن و مخالف گرفته بود و او همه را به هيچ گرفت و تا فرصت داشت

آني از راه خود منحرف نشد و دقيقه اي از وقت را تلف نكرد. مدرسه دارالفنون امير كبير در ميان مشكلات طاقت فرساد ، در سال 1266 قمري بناي مدرسه ي دارالفنون را آغاز كرد و يكسال و اندي بعد قسمتي از مدرسه آماده بهره برداري و منتظر ورود معلمين از پروس و اتريش و  اسم نويسي شاگردان بود. مقصد و هدف امير اين بود كه در اين مدرسه تمام فنون جديدي كه هنوز بطور كلاسيك يا اصلا ابا ايران نيامده بود در اين مدرسه تدريس شود و به همين جهت نام آنرا دارالفنون گذاشت. آنقدر سرعت عمل به خرج مي داد كه گاهي صورت عجله و شتابزدگي را بخود مي گرفت. اين بي تابي و بي صبري در تعقيب هدف رفتار بچه هائي را مجسم مي كند كه دور از هر گونه تظاهر و ريا و آلودگي و تشريفات و در نهايت بساطت و سادگي و فقط به منظور تامين خواسته هاي خود به اين در و آن در مي زنند. كارشكني هاي استعمار در اوائل كار انگلستان حيله اي بكار برد و در صدد برآمد كه به امير بقبولاند كه اساتيد و معلمين دارالفنون را از دانشمندان انگليسي استخدام  كند تا ضمن اينكه صورت ظاهري از تشكيلات علمي و فني و فرهنگي براي فريب دادن روشنفكران و طرفداران نهضت فكري و فني حفظ مي شود جاسوسان درس خوانده و كارآزموده اي در شريف ترين و حياتي ترين پستهاي كشور كه مربيان افكار و مغزهاي جوانانند بر كشور ايران تحميل كرده و با وجود آوردن يك فرهنگ استعماري پي و بنيان استعمار را محكم

تر و خلل ناپذيرتر نمايند. سفارت انگلستان ، مستقيم و غيرمستقيم امير را تحت فشار گذاشته بود كه لااقل چند نفر استاد از انگلستان براي دارالفنون بخواهد ، ولي امير با جواب قاطع و دندان شكن: ما از كشورهائيكه چشم طمع به مملكت ما دوخته اند انتظار خدمت نداريم آنها را مايوس كرد. سرانجام انتظار استعمارگران و آن همه اضطراب و دلهره پايان يافت امير كبير با آن شوق و شور و آن عشق و علاقه و آن سرعت عمل و شتاب كه براي تاسيس دانشگاه مولد علاقه خود داشت و مقدمات آنرا با آن سرعت اعجاب آور فراهم ساخت ، غير از حسرت و تاسف از زحمات خود ثمري نبرد. درست همان روزهائي كه آماده بود با افتتاح كلاسهاي دارالفنون به افكار طلائي خود جامه عمل بپوشاند و خاري كه براي چشمان حريص استعمارگران ساخته بود ، به چشمشان بخلاند ، خودش در گوشه اي تحت نظر با يك دنيا اسف و اندوه شاهد مسخ شدن و يا نابود شدن نقشه ها و اصلاحات خود به نفع استعمار بود. خلاصه دارالفنون بدنبال از دست دادن باني دلسوز و فعال خود ، روح و واقعيت خود را نيز از دست داد و با حفظ ظاهري نسبتا آراسته ، براي مدتي طولاني بعنوان جواب طرفداران نهضت فكري و اقتباس فرهنگ و صنعت جديد در خدمت استعمار بود. گرچه صفاي باطن و نيت خير امير كبير بالاخره اين مدرسه را پيشرو قافله ي فرهنگ جديد قرار داد و اميد است كه با الطاف الهي روزي آرزوي امير را جامه عمل بپوشاند. امير كبير و مذهب امير مردي

متدين و متعبد و مقيد به اجراي دستورات دين مقدس اسلام بوده است ولي برخلاف بيشتر رجال متدين و متعصب آن زمان يك روشن بيني و خوشفكري خاصي در اعتقادات ديني خود داشته و حتي بسياري از خواسته هاي روحانيون و مسلمانان روشنفكر و مطلع از وضع زمان امروز كه نمي توانند آنها را با سطح افكار عمومي مسلمانان وفق دهند ، در برنامه ي اصلاحات آن روز امير كبير به چشم مي خورد. امير كبير با كمال شهامت با بعضي از بدعت ها و پديده ها كه به غلط به اسم دين به خورد مردم داده بودند جدا مخالفت مي كرد و بعضي از شخصيتهاي به ظاهر مذهبي را كه از شخصيت و نفوذ مذهبي خود سوء استفاده مي كردند مي كوبيد. امير با بعضي از مظاهر عزاداري كه مناسب روح اسلام هم نيست مخالفت كرده و يا با قدرت فلان عالم نما كه از موقعيت دينيش سوء استفاده مي كرده جنگيده و يا با بست و بست نشيني كه ابدا ريشه و دليل ديني ندارد ناسازگاري نشان داده و يا با خرافات ديگر كه مايه ننگ و عار دين است مبارزه كرده او را مخالف علما و روحانيون و شعائر مذهبي و مسجد و محراب قلمداد كرده اند. و جالب اين است كه در كنار آن اقدامات و اصلاحات يك سلسله اصلاحات در اموريكه به نظر روشنفكر نماهاي جامعه ي ما ارتجاعي و كهنه پرستي مي نمايد. انجام داده است. عبادت امير كبير در نامه ايكه در دو سه روز قبل از عاشوراي سال 1268 (چند روز قبل از عزلش) به ناصرالدين شاه

نوشته اين جمله بچشم مي خورد : امير نظام در خانه ي خود مشغول زيارت عاشورا است انصافا سياستمدار و مصلح كبير و انقلابي بزرگي كه در روزهاي محرم به فكر زيارت عاشورا باشد در تاريخ رجال سياسي اسلام كمتر وجود داشته است. مبارزه با خرافات امير مثل يك مسلمان روشن و معتقد ، با پاره اي از خرافات و اباطيل كه توسط جهال و مغرضان ، بنام دين در ميان مسلمانان رواج يافته بود مخالفت مي كرد و در عين حال به بسياري از امور كاملا تبعدي اسلام كه سند محكم ديني دارند و بسياري از روشنفكر نماها آنها را نمي پذيرند و احيانا مسخره مي نمايند معتقد بود. و در عين اين روشنفكري گاه گاه كه در كاري به بن بست مي رسيد و نمي توانست صلاح و فساد كار را تشخيص دهد از مشورت هم نتيجه نمي گرفت با توسل به استخاره مشكل را حل مي كرد و تصميم مي گرفت. مشروبات الكلي امير كبير خريد و فروش مشروبات الكلي و باده گساري را اكيدا قدغن نمود و براي اجراي آن قانون ، كه بيشتر توسط اراذل و اوباش و لوطي هاي سرگذرها و نوكرهاي مخصوص دربار و رجال و قاطرچيهاي دربار ، نقض مي شد ، چنان شدت عمل بخرج داد كه حتي مورد انتقاد و خرده گيري واقع گرديد. شكستن بستها : امير كبير ابتدا دستگاه قضائي را از تمام عيوبي كه ممكن بود باعث تضييع حقوق ضعفا شود پاك كرد و سازمان اطلاعات و اداره آگاهي مفصل و سالمي در راه خدمت به خلق و نظارت بر روابط طبقات

بالا با طبقات ضعيف و محروم (نه براي حفظ منافع هيئت حاكمه) در سراسر كشور بوجود آورد و از اين راه جدا جلو تجاوز و ستم را تا آنجا كه امكان داشت ، گرفت و به پارتي بازي و اعمال نفوذ در روابط اجتماعي خاتمه داد. در چنين شرايطي ، امير كبير اقدام به شكستن بست ها و لغو سنت بست نشيني كرد ، براي اينكه اقدام او حتي بصورت ظاهر جنبه ي مخالفت با روحانيت و شعائر مذهبي را پيدا نكند و در راه اجراي آن مواجه به مانع بزرگي ، مثل مخالفت افكار عمومي كه تابع پيشوايان مذهبي بوده است نشود ، قبل از شروع به كار ، نقشه خود را با امام جمعه و شيخ الاسلام ، در ميان گذاشت و از لحاظ ديني اطراف قضيه را سنجيد و زير نظر آنها و با موافقت آنها تصميم اتخاذ شد. قضاوت : امير چون بحق معتقد بوده است كه سيستم قضائي اسلام ، بهترين و كاملترين سيستم قضائي دنيا است ، از اين جهت نمي توانسته تحول عميق و رفرم به معناي واقعي كلمه در دستگاه قضائي كشور ايجاد كند. كاري كه مي توانسته انجام دهد اين بوده كه تشكيلات اداري محاكم قضائي را منظم و مرتب كند و وسائل اجراي عدالت را  آماده نمايد كه پس از صدور حكم دستخوش تاخير ، يا تعطيل نشود و اين دو كار را هم به بهترين صورت ممكن انجام داده است. اصلاحات داخلي ديگر : اصلاحات اداري ، تاسيس روزنامه وقايع اتفاقيه ، تاسيس چاپخانه ،  تكميل پستخانه ، طبع و نشر كتب و رسالات

مفيد ، تعميم بهداشت ، تلقيح اجباري سرم آبله ، تهيه و نشر نقشه هاي كامل جغرافياي جهان و مخصوصا نقشه ي ايران ، مبارزه با فساد و رشوه خواري ، اصلاح وضع قضاوت ، حذف القاب و عناوين فراوان كه بزرگان كشور همراه اسم خود يدك مي كشيدند و ده ها اقلام اصلاحي ديگر ، از افتخارات سه سال و اندي دوران زمامداري امير كبير است. سياست خارجي امير كبير سياست طفيلي ايران درست مثل عروسكي در دست شعبده بازي زبردست ، تسليم استعمارگران بوده و يا مثل توپي در ميان چند قهرمان ، پاس مي شده . اوائل قرن نوزدهم ، ايران در سايه رهبري خردمندانه ميرزا ابراهيم خان كلانتر صدر اعظم لايق فتحعليشاه ، كشوري مقتدر ، ارام ، مستقل و در ميدان سياست جهاني ، وزنه اي قابل توجه بود. بريتانيا هم كه بيش از رقباي استعماري خويش ، به ارزش و اهميت شبه قاره هند آشنا بود و اعتقاد داشت كه بدون هندوستان ، استعمار انگليس ورشكسته خواهد شد ، براي حفظ منافع استعمار و ادامه ي تسلط جابرانه خويش بر پهنه ي هندوستان ، از هيچ فداكاري و جان كندن دريغ نداشت. كشور وسيع ايران علاوه بر ارزش و اعتبار خود ، در اين ميان بعنوان بهترين راه رسيدن به هندوستان از نظر دولتهاي استعمارگر كه براي در دست داشتن هند ، در تلاش و رقابت بودند ارزش فوق العاده اي بدست آورده بود ، زيرا هر يك اين سه دولت ، آرزو داشتند كه با دوستي با ايران ، اين راه پر ارج و اين پل پيروزي را

در اختيار داشته باشند. اولين پيمان : ايران گول خورده ، به اتكاء قدرت خود و انتظار همكاري متحد خويش انگلستان ، با روسيه وارد جنگ شد. اما در خلال جنگ متوجه شد كه دولت انگليس در جنگ ايران و روس حاضر به همكاري و عمل به مواد پيمان نيست. نماينده ايران كه براي اخذ كمك به هندوستان رفته بود ، پس از مدتي مذاكرات بي نتيجه ، دست خالي به ايران برگشت. دام انگليس : بار ديگر انگلستان و ايران با كمال پرروئي اولي و لاابالي گري و بي غيرتي دومي ، بهم نزديك مي شوند. انگلستان كه با اتحاد روس و فرانسه خطر را به هندوستان نزديك مي ديد ، باز دست بكار آن شد كه ايران را سپر بلاي هند بنمايد و ايران هم با داشتن صدر اعظمي چون ميرزا شفيع مازندراني آمادگي گول خوردن و آلت دست شدن را داشت. سرانجام در سال 1227-1812 تصميم خود را گرفت و با اعزام سرگراوزلي اين ديپلمات خطرناك خائن پيمان جديدي با ايران منعقد ساخت. باز هم خيانت انگليس : انگلستان يا يك تردستي مخصوص بخود و با يك پرروئي كه فقط مناسب استعمارگران حريص است صاحب منصبان نظامي خود را از ارتش ايران بيرون كشيد و اسرار ارتش ايران را در اختيار فرمانده سپاه روس قرار داد و زمينه را براي شكست سپاه ايران كاملا مهيا ساخت. تنها مسئله مورد توجه انگليس در اين تاريخ اين بود كه با خراب كاري و ايجاد دردسر و مشكلات ، دولت ايران را از تحصيل قدرت و نيرو باز دارد و نگذارد ايران مقتدر شود ،

كه مبادا روزي در كنار مرزهاي هندوستان ، موي دماغي براي استعمار بريتانيا باشد. و براي اين هدف ، خوب نقشه كشيد و خوب عمل كرد و خوب نتيجه گرفت.باز هم برخورد با روسيه : تازه ايران از جنگ با عثماني فارغ شده بود كه باز به تحريك و نقشه كشي هاي انگلستان ، به جنگ ديگري با روسيه تزاري كشانده شد ، اين جنگها ، هم بنيه ي ايران را تحليل مي برد و هم روسيه را مشغول مي كرد كه كمتر به فكر رقابت با انگلستان در هند بيفتند و اصولا طبع توسعه طلب روسها و ميل به نزديك شدن به مرز هندوستان از طريق تصرف شمال و شرق ايران ، از اين گونه توطئه ها استقبال مي كرد. قراردادي كه مختصر استقلال و اعتباري را هم كه پس از معاهده گلستان براي ايران مانده بود بباد داد و كاپيتولاسيون منفور يكي از ميوه هاي تلخ همين معاهده شوم است. امير و نفوذ استعمارگران اولين صحنه ي برخورد امير كبير با استعمار در همان جريانات داخله ي كشور بود زيرا او بهر جا كه رو مي آورد در مقابل خود قدرت استعمار را مجسم مي ديد و بهر چيز كه دست مي زد اثري از اعمال نفوذ خارجيان را در آن مشاهده مي كرد. براي اصلاح كادر اداري و هيئت حاكمه هر پيچ و مهره اي را كه مضر و يا بي خاصيت تشخيص مي داد و مي رفت كه آنرا عوض يا اصلاح نمايد ، دست استعمار را در پشت سرش مشاهده مي كرد. اما او تصميم خود را گرفته بود. كمر

همت را بست و مردانه براي شكستن قدرت بتان استعمار وارد ميدان شد و بطوريكه در فصول مربوط به اصلاحات داخلي ديديد، در راه اهداف مقدس خويش قدرت خارجيها را به چيزي نگرفت و همه جا پيروز از كار درآمد. جلوگيري از مداخله خارجي در امور داخلي خارجي هر چه باشد بيگانه است و نمي تواند صد در صد مورد اعتماد باشد ، مخصوصا اگر براي استعمار و استثمار بكشوري رفته باشد. سپردن كار كشور بدست كسانيكه در منافع و مصالح مملكت شركت ندارند اصولا غلط است ، تا چه رسد به آنها كه براي تاراج و يغماگري آمده باشند. درست مثل اينكه گرگ را سرپرست رمه و يا گربه را قيم موشها كنند. وقتيكه امير مصدر كار شد انگليسها و روسها عادت كرده بودند ، در كارهاي داخلي ايران مستقلا و يا بعنوان مشاور ، مداخله نمايند كارهاي مهمي كه بدون نظر آنها صورت مي گرفت ، ناتمام و ناقص مي ماند. جاسوسي به نفع اجانب جاسوس بيگانه ! چه لفظ زشتي؟!! چه واژه منفوري؟!! چه چندش آور و نفرت بار است؟!! وه كه اين همه زشتي و نكبت و نفرت از كجا در اين كلمه كوچك جمع شده؟ و اين دو سه حرف ، چگونه اين همه زشتي و پليدي را در خود جاي داده است؟ در دوران قبل از زمامداري امير ، عمل زشت جاسوسي و خدمت براي بيگانگان در ميان رجال درباري و خوانين و سران عشاير ، خيلي شيوع داشت و مي رفت كه در اثر شيوع و عموميت ، زشتي و نفرت خود را از دست بدهد. امير كبير

وقتيكه زمام امور را بدست گرفت ، ردپاي خدمتگزاران و نوكران استعمار را در بسياري از شئون كشور و مناطق مملكت مشاهده كرد ، همان چيزيكه تا سر حد حساسيت از آن تنفر داشت. براي اينكه وضع اين قبيل نوكران استعمار را روشن تر مورد بحث و انتقاد قرار دهيم ، بهتر اين است كه انواع و اقسام اين طبقه از خدمتگزاران استعمار را قبلا بنويسيم. كسانيكه در داخل كشوري ، به نفع كشور ديگري خدمت مي كنند به چند دسته ي ذيل تقسيم مي شوند : 1- مامورين خود كشور خارجي كه رسما به عنوان جاسوسي استخدام شده و به كشور موردنظر اعزام گرديده اند. 2- افرادي كه از كشورهاي خارجي به عنوان كارشناس و متخصص امور فني و علمي و غيره به كشورهاي موردنظر ، اعزام مي شوند و ضمن خدمت براي آن كشور، خدمات لازم را در راه منافع مملكت خويش از راه هاي مختلف انجام مي دهند. 3- مردمي كه دانسته ، براي منافع پست شخصي ، بطور رسمي در كادر جاسوسان خارجي ، عليه منافع و مصالح ملت و كشور خويش خدمت به اجانب و خيانت به خودي مي نمايند. 4- افرادي كه با مقامات خارجي تماس دارند و بخيال خود بدون اينكه عامل اجراي مقاصد آنها باشند مي خواهند از آنها استفاده نمايند ولي گول مي خورند و به بيگانه خدمت مي كنند. جاسوسان انگليسي از نوع اول و دوم در ايران آنروز بصورت هاي مختلف، از قبيل درويشي ، گدائي ، تاجر ، كاسب ، طبيب ، كارشناس نظامي و فني و روحاني ، در سراسر كشور منتشر

شده بودند ، به همه جا مي رفتند و با هر كس كه ميل داشتند تماس برقرار مي كردند و از هر جا كه لازم مي دانستند نقشه برداري مي كردند و با ابزار مخصوص كار كه در اختيار آنها بود حداكثر استفاده را از موقعيت مي نمودند. خدمتگزاران بيگانه : دو دسته سوم و چهارم را در يك فصل و تحت عنوان «خدمتگزاران بيگانه» مورد بحث قرار مي دهيم ، زيرا تاريخ ، لكه ننگ خدمت به بيگانه را بر دامن عده زيادي از افراد زده ، ولي تشخيص اينكه اين افراد ، از دسته ي سوم ، يا چهارم اند كار آساني نيست. زيرا اين موضوعي است كه اصولا مبناي كارش بر اختفاء و سراست و اغلب ، از مجراي آثار ، چيزي از آن معلوم و مكشوف مي گردد و آثار عمل اين دو صنف از نوكران اجانب ، در بسياري از موارد يكسان است و ما نمي خواهيم در نوشته ي خود فردي را كه گول خورده و عمل خلافي مرتكب شده ، بنام جاسوس رسمي و عمدي و مقصر معرفي كنيم. قهرمانان اين درام ، اغلب در پشت پرده بوده اند و بسياري از علل و عوامل و نتايج اقدامات آنها حتي بر خودشان هم روشن نيست و بسياري از اسرار آن ، از دسترس تاريخ هم بدور مانده و در سينه ي روزگار مدفون شده است. مهد عليا از نوشته هاي تاريخي و سياسي داخلي و خارجي ، چنين بر مي آيد كه «مهد عليا» مادر ناصرالدين شاه ، يكي از طرفداران سرسخت سياست انگليس در ايران بوده و

شخصيت و نفوذ فوق العاده اي را كه در دربار داشت در راه حفظ منافع و خواسته هاي بريتانياي كبير بكار مي برده ، گرچه ممكن است اين خدمت را به منظور جلب حمايت انگلستان ، براي حفظ خاندان قاجار انجام مي داده ولي درهر حال وجود يك چنين فردي در درباري كه منشا و مركز تمام قدرتها و تصميمهاي كشور بوده ، مخالف با مصالح ملي بوده است ، كاردار سفارت انگليس در ضمن گزارشي به وزارت خارجه انگلستان نوشته : در ملاقات خصوصي كه با مهدعليا نمودم او به من اطمينان داد كه دائما به شما تلقين خواهد كرد كه نظريات و راهنمائيهاي انگليسها را بپذيرد. استفاده از مذهب نقش مذهب : براي تجزيه و تفرقه ملتها كه خواسته ي استعمارگران است ، همين عامل مذهب كه از سرچشمه پرفيض عقيده سيرآب مي شود و از آن منبع عظيم نيرو مي گيرد برنده ترين حر و به موثرترين وسيله است ، براي استخدام مذهب در راه اهداف استعماري مطالعه ها كردند ، نقشه ها كشيدند ، خرجها نمودند ، وقتها تلف كردند و از طرق گوناگون وارد شدند و سرانجام نتيجه هاي شايان و ارجداري هم گرفتند. گرچه در بعضي موارد هم نقشه هايشان نقش بر آب شد. كليسا در خدمت استعمار : بيش از تمام مذاهب جهان و مراكز ديني و رهبران مذهبي ، نصرانيت و كليسا و اربابان كليسا به استعمار و استثمار خدمت كرده اند ، كليساها در بسياري از كشورهاي جهان لانه و مركز جاسوسي و پايگاه استعمار بوده و مي باشند ، كشيشها و مبلغين مسيحي . نهرو

نخست وزير فقيد هندوستان در كتاب نگاهي به تاريخ جهان درباره همكاري مبلغين مسيحي در چين ، با استعمار مي نويسد : ... به علاوه چين مجبور شد ، هيئتهاي مبلغين مذهبي مسيحي را هم قبول كند ، بسياري از آشفتگيها و ناراحتيهاي بعدي چين ، بر اثر كارهاي همين هيئتهاي مذهبي بود ، اما دربار چين نمي توانست در مقابل آنها كاري بكند ... ... به نظر چيني ها اين مبلغان ، براي تبليغ مذهب نيامده بودند و مبشر حسن نيت نبودند. بلكه عمال امپرياليسم بحساب مي رفتند و بطوري كه يك نويسنده انگليسي گفته است ، در نظر چيني ها جريان امر چنين مي باشد كه : «ابتدا مبلغان مذهبي و بدنبال آن كشتي هاي جنگي مي آيند و بعد هم تصرف اراضي شروع مي شود» روحانيت ايران را نجات داد : بطوريكه ديديد مقدمات نفوذ و سلطه ي كليسا و مبلغان مسيحي ، آن پيشقراولان استعمار ، در ايران از لحاظ سياسي كاملا آماده شده بود و پيش روان استعمار ، خود را براي شروع فعاليت در كشور ما مهيا ساخته بودند و اگر مانعي بزرگ همانند سدي محكم و نفوذناپذير جلوي اين سيل خانمان برانداز را نگرفته بود ، ايران ما هم در همان حملات اولي استعمارگران بمانند هندوستان و چين و ساير نقاط آسيا بدام استعمار افتاده بود. ولي ايران در مقابل هجوم استعمار ، داراي استحكامات و قلعه هاي بسيار محكم و خلل ناپذيري بود كه بسياري از كشورهاي ديگر مورد حمله استعمار ، فاقد آنها بودند و آن عبارت از نفوذ و قدرت عميق دين اسلام و روحانيت

شيعه بود ، نفوذ و قدرتي كه با سلطه بيگانگان مخالفتي آشتي ناپذير داشت. كسانيكه از روي جهل و ناداني يا غرض ورزي ، روحانيت شيعه را با لكه ي ننگ حمايت از استعمار و استثمار كه صفت روحانيون مسيحي است آلوده مي كنند و مي خواهند با اين تهمت ناجوانمردانه ، اين دژ محكم كه در طول تاريخ ، در راه حفظ ايران از شر هجوم استعمار بارها باعث نجات ايران شده تضعيف نمايند ، خوب است به حقايق و واقعيات تاريخي توجه بيشتري كنند و دانسته يا ندانسته عامل اجراي اهداف استعمارگران كه تضعيف نيروهاي ملي و اصيل كشورهاست ، نشوند. و آنها كه با الهام از استعمارگران ، تز غلط جدائي دين از سياست را نشخوار مي كنند و طرفدار طرد رجال دين و علماي اعلام ، از صحنه سياست كشور هستند اگر راستي به سرنوشت كشور علاقه دارند ، خوب است تاريخ چهار قرن اخير كشور ايران را به دقت مطالعه كنند و مبارزات ضد استعماري روحانيون شيعه را بخوانند و منافعي كه از اين رهگذر عايد ايرانيها شده است ارزيابي نمايند و اگر راستي مغرض و دشمن نيستند دست از اين شيطنت و جادوگري بردارند. اختلافات مذهبي : هدف ديگر آنها بهره برداري از اختلاف مذهبي كه ميان شيعه و سني در كشورهاي اسلامي وجود داشت بود، به اين هدف هم رسيدند و بيش از آنچه انتظار داشتند از آن بهره برداري كردند ، زيرا زمينه آن همانطور كه آنها ميل داشتند مهيا بود. بهره برداري اقتصادي ايران بيدار مي شود : انگلستان با تشكيل كمپاني تجارتي هند شرقي در

آسيا پايگاهي براي خود ساخته بود و مقدمات نفوذ و تسلط جهنمي خود را بر قاره هند و كشورهاي اطراف آن مهيا مي كرد اما بيداري ايران پس از آن همه خسارات ، تلفات و ضررها ، كار را بر انگلستان دشوار كرده و لذا در زمان صفويه و بعد از آنها در زمان نادر و زنديه نتوانست در ايران پيشرفت قابل ملاحظه اي داشته باشد تا رسيد به دوران قاجار . در زمان قاجاريه ، بيش از تمام دولتهاي غربي ، انگلستان براي بدست آوردن امتياز و تسلط ، در ايران فعاليت داشت ، انگلستان از مجموع تجارب گذشتگان ، بدست آورده بود. اما در جريان عمل معلوم شد كه اختلافات مذهبي هم ضامن كافي براي حفظ منافع استعمار نيست ، زيرا طرفين اختلاف بالاخره درك مي كنند كه اين اختلافات به نفع دشمن مشترك تمام مي شود و لذا دست از دعوي بر مي دارند و بجان دشمن مشترك مي افتند و جاسوسان حرفه اي هم براي استعمارگران با توقع مزدهاي كلان خيلي گران از كار در مي آمدند ، اين مجاري نمي توانست هدف استعمارگران را تامين كند استعمار احتياج به جاسوس خود كار و اتوماتيك و كم خرج دارد ، و لذا به فكر راه بهتر و كم خرج تري افتادند. راهي كه از مذهب منشعب شود و با عواطف ديني ملت سروكار داشته باشد. امير و بابيها : توطئه ترور اعدام باب و شدت عمل ، با اينكه باعث خوابيدن شورش ها و آشوبهاي دسته جمعي و عمومي گرديد ، وسيله اي هم براي استعمارگران شد كه طرفداران نادان باب

و يا رندان خائن را در راه اهداف استعماري خويش بصورت ديگري استخدام كنند. به عنوان گرفتن انتقام خون باب و طرفداران مقتولش ، كميته اي تروريستي از بابيان باقيمانده تشكيل دادند ، نقشه كشيدند كه ناصر الدين شاه و امير كبير و امام جمعه را ترور كنند. اداره آگايه قوي و مجهز امير كبير ، اين توطئه را كشف كرد قبل از آنكه تروريستهاي بابي ، دست بكار شوند ، آنها را تار و مار نمود. ولي بعد از عزل و قتل امير كبير ، بقاياي همين افراد كه با شفاعت اشخاص متنفذ و كمك استعمارگران از مرگ نجات يافتند و از زندانها آزاد شدند ، توطئه ي ديگري عليه جان ناصر الدينشاه ترتيب دادند ، ولي توفيق اجراي كامل آنرا نيافتند ، و در نتيجه ، ناصرالدين شاه ، با بيان را سخت تحت فشار گرفت و بسياري از آنان را با وضع فجيعي كشت. امتياز بيگانه يا دزدي رسمي ما بدون استثناء بزرگترين راهزنان و چپاولگران دوران خود هستيم ، ما از اين جهت كه موذي و منافق نيز هستيم ، بدتر از ساير جهانيانيم. ما در عين اينكه غارتگري و چپاولگري مي كنيم ، غارت و يغماي خويش را به خير و  صلاح جهانيان وانمود مي نمائيم. قسمتي از سخنراني هانري لابوچر در پارلمان انگلستان چه كسي مي داند؟ شايد سرانجام تنگي قيافه لغت سازان را مجبور كند كه همين واژه امتيازات را كه در طول چند قرن از جنايات اربابان امتياز ، كسب زشتي و ناموزوني كرده براي آن اقيانوس بيكران جنايت و ستم انتخاب كنند البته اينهم در شرايطي

واقع مي شود كه در پشت كره زمين يك نفر هم موافق دادن امتياز به دشمن يا بيگانه نباشد به اميد آن روز . اينكه نوشتم كلمه ي دزدي رسمي نمي تواند آئينه سر تا پا نماي بدي ها و پليدي هاي اين اصطلاح باشد ، قصد مبالغه و اغراق نداشتم ، بلكه واقعيتي است كه به آن معتقدم. كشورهاي استعمارگر و استثمارچي دست اندازي و غارتگري نسبت به منابع ثروت ملتها را به عنوان فريبنده رساندن ملت اسير به نان و آب و تمدن شروع نمي كنند و ادامه نمي دهند؟ و مگر ادعا نمي نمايند كه دانشمندان و كارشناسان تحصيل كرده خود را در نهايت فداكاري و شكسته نفسي ، ميان جوامع نيمه وحشي مي فرستند كه دست آنان را بگيرند و به قافله ي تمدن برسانند؟؟خطر امتيازات خارجي : خطرناك ترين و يا لااقل يكي از خطرناكترين دامهاي استعمارگران براي صيد ملتها و كشورها از اول تاريخ شوم استعمار تحصيل امتيازات بوده و هنوز هم با اينكه ده ها دام ديگر ابتكار كرده اند. براي آنها ارزش و اعتبار و براي ملتهاي عقب نگاه داشته شده ضرر و خطر خود را از دست نداده است. چه كشورها كه به دنبال اعطاء امتياز خودشان هم همراه ثروت و اعتبار خود راه اضمحلال و نابودي را در پيش گرفتند. و چه ملتها كه پس از دادن امتياز ، بالاجبار يوغ بندگي بريتانياي كبير يا ايالات متحده آمريكا و يا كشورهاي استعمارگر ديگر را به گردن نهادند ، و فرهنگ و مذهب و زبان و اعتبار كشور صاحب امتياز را با خفت و خواري تحمل

نمودند. امير كبير و امتيازات : بدون ترديد ، غير از عده بسيار معدودي از رجال ايراني ، كسي از خطر امتيازات بيگانگان اطلاعي نداشت جالب اينست كه ميرزا تقي خان در چنين شرايطي بجز در يكي دو مورد كه تيغش نبريد نه تنها در سراسر عمر زمامداري خود امتيازي بخارجي ها نداد ، بلكه يا حسن تدبير و سياست بسياري از امتيازاتي را كه دولت هاي سابق به اجانب داده بودند. كاپيتولاسيون اصل كاپيتولاسيون ، بسيار مضر و نكبت بار بود و تازه استعمارگران حريص به آن هم قناعت نمي كردند و الحق پيرايه هائيكه به آن مي بستند و شاخ و برگهائي كه به آن اضافه مي نمودند خيلي زيان بارتر و نكبت افزاتر بود. از امير كبير كه اصل كاپيتولاسيون و حقارت ها و ذلت هاي ناشي از آن روح آزاده و پرغرور او را سخت مي آزرد و همانند كابوسي وحشتناك او را زير فشار و رنج قرار داده بود ، انتظار نمي رفت كه حتي يك مورد هم آن سوء استفاده ها و شاخ و برگ هاي غلط اندر غلط را تحمل كند. ميرزا تقي خان ، براي نشان دادن زشتي و تلخي عمل سفارتخانه ها در مورد پناه دادن مطرودان و مبغوضان دولت ، گاهي مقابله به مثل ميكرد و مطرودان آنها را پناه مي داد و از آنها دلجوئي مي نمود. مصونيت جزائي كارمندان سفارتخانه هاي روس و انگليس به اتكاء كاپيتولاسيون ، خودسري و غرور را به حدي رسانده بودند كه ابدا از مجازات هاي قانوني وحشتي نداشتند و در حقيقت خويش را در كشور ايران معاف

از مجازات و بازخواست مي دانستند. تجارت قاچاق به موجب معاهده تركمانچاي ، افراد كادر سفارتخانه و كنسولگري هاي روسيه كالائي را كه براي لوازم زندگي خود مي خواستند وارد نمايند ، از حقوق گمركي معاف بود. اين حق هم مثل ساير حقوق خارجي ها مورد سوء استفاده قرار مي گرفت، خارجيان طماع و حريص كه اصولا براي تحصيل ثروت و تامين معاش به ايران آمده بودند ، به عنوان خود ، كالاهاي زيادي وارد مي كردند و از اين راه تجارت مي كردند و طبعا اجناس زيادي بدون پرداخت گمرك وارد ايران مي شد و به درآمد گمركات لطمه وارد مي آمد. هنوز هم در كشور ما اين بدعت شيوع دارد. اين خيانت و سوء استفاده از نظر نكته سنج امير مخفي نماند و بخشنامه اي صادر كرد كه : اتباع  دول خارجه ، يا بايد از تجارت ، بطور كلي صرف نظر كنند و يا اينكه مثل تجار ايراني عوارض و حقوق مالي دولت را بپردازند و به آنها حالي كرد كه اين بازار آنقدرها هم كه آنها خيال مي كنند آشفته نيست! شيلات بحر خزر : امتياز شيلات به امضاء آقاسي رسيد ولي محمدشاه آنرا امضاء نكرد و لذا اعتبار قانوني نداشت. دولت روسيه هم شيلات را به حاج ميرزا ابوطالب دريابيگي كه از تبعه ي دولت روس بود اجاره داد (گرچه بنا به نوشته آدميت در امير كبير و ايران ، در سال 1265 شيلات ايران در اجاره شخصي به نام عبدل بوده است. در دوران صدارت امير كبير ميرزا ابراهيم خان دريابيگي از دولت تقاضا كرد كه شيلات بحر خزر

را از قرار سالي نود هزار تومان به او اجاره دهد. امير كبير چون به بي اعتباري اجاره سابق واقف بود ، سوابق امر را نديده گرفت و شيلات را بطور رسمي به متقاضي جديد ، اجاره داد. پايان كار فرمان عزل چون صدارت عظمي و وزارت كبري زحمت زياد دارد و تحمل اين مشقت بر شما دشوار است ، شما را از آن كار معاف كرديم. بايد با كمال اطمينان مشغول امارت نظام باشيد و يك قبضه شمشير و يك قطعه نشان كه علامت رياست كل عساكر است فرستاديم ، به آن كار اقدام نمائيد ، تا امر محاسبه و ساير امور را به ديگران از چاكران كه قابل باشند واگذاريم. فرمان بر كناري امير كبير از سمت نخست وزيري ، به مضمون فوق در پنجشنبه شب نوزدهم محرم الحرام از طرف ناصرالدين شاه صادر و به وي ابلاغ گرديد و بدين ترتيب به خدمت شايسته ترين نخست وزير ، در سراسر تاريخ ايران ، خاتمه داده شد. فرماني كه سند بي لياقتي و خودخواهي يكي از سلاطين مستبد و متكبر قاجار و دليل بدبختي و فلك زدگي و باعث سيه بختي و تيره روزي ملت ايران است. بي شك اقدام به چنين خجالتي نسبت به ملت و مملكت ، كه براي شخص شاه هم خالي از خطر نبود ، بدون مقدمات فراوان و عوامل قوي و نيرومندي ، امكان پذير نبود و مسلما كارگردانان اين تراژدي از مدتها پيش دست بكار بوده اند. تاريخ براي اين خيانت عظما دو سلسله علل و عوامل را معرفي كرده است : الف . جريانات داخلي و

حوادث عادي و معمولي كه صورت ظاهر كار و به تعبير بهتر بهانه و دستاويز بوده . ب . توطئه و نقشه اجانب استعمارگر و عمال آنها كه ريشه و مايه اين فاجعه به شمار مي رود. ما در اينجا ابتدا صورت وقوع حوادث و سلسله تاريخي و فعل و انفعالات نمايان عزل و تبعيد و قتل امير كبير را آنطور كه از مجموع نوشته ها بدست آورده ايم مي نگاريم و سپس در فصلي جداگانه اسناد و مداركي را كه گواه بر دخالت دست هاي مرموز استعمارگران و بلكه كارگرداني آنها است از نظر خوانندگان گرامي مي گذرانيم. سفر شوم روز اول ماه رجب سال 1267 امير كبير در ركاب ناصرالدين شاه عازم سفر اصفهان شد ، در اين سفر ميرزا آقاخان نوري در ركاب بوده و سفراي روس و انگليس و عثماني هم خود را به اصفهان رساندند ، پانزده ماه رمضان به اصفهان رسيدند و روز آخر ماه شوال اصفهان را از طريق كاشان به عزم پايتخت پشت سر گذاشتند. عزل امير كبير يا بزرگترين جنايت عصر روز پنج شنبه نوزدهم محرم 1268 امير كبير به عادت هر روز كه به دربار مي رفت و گزارش امور مملكت را مي داد ، بدربار رفت ، و در محل انتظار هر چه صبر كرد خبر از احضار نخست وزير نشد او همه چيز را احساس كرد و همراه يكي از دوستان صميمي خود ميرزا هاشم آقا تبريزي بخانه برگشت. هنوز چند لحظه اي بيش از مراجعت به خانه نگذشته بود كه فرستاده مخصوص شاه اجازه ورود خواست و به محض ورود دستور نحس

بركناري اواز مقام صدارت و ابقاي او در مقام امارت نظام را تسليم وي نمود. امير برخلاف انتظار ، با همه قدرت و امكاناتي كه داشت در مقابل اين جسارت و جنايت شاه از خود عكس العلمي جز خونسردي و بي تفاوتي نشان نداد. با اينكه اگر مي خواست شايد مي توانست در مقابل شاه مقاومت كند و يا لااقل براي شاه دردسر و ناراحتي هاي طولاني و زياد فراهم آورد. از مجموع مدارك و اسناد مربوط به حوادث چند روز بعد از عزل امير بدست مي آيد كه ناصرالدين شاه درباره امير كبير كاملا دودل و سرگردان بوده است و تنها قدرت وسوسه باند مخالف امير كبير و پشت كار آنها بوده است كه شاه را وادار مي كرده با قلم لرزان و فكر متزلزل و متحير احكام صادره ضد امير را امضاء كند. صدر اعظم جديد دو روز پيش از بركناري امير ، ميرزا آقاخان كه در كاشان در حال تبعيد به سر مي برد ، محرمانه به پايتخت آمد و مشغول فعاليت شد. ناصرالدين شاه براي ظاهرسازي دو سه روز خود را در انتخاب جانشين امير مردد و سرگردان نشان داد ، ولي در پس پرده همه چيز آماده بود و تصميم ها گرفته شده بود. تبعيد امير مخالفان امير كه كابينه جديد را تشكيل داده بودند ، خوب مي دانستند كه برنامه كار آنها خيلي زود اعتبار و شخصيت امير را بالا مي برد و ادامه كار را مشكل مي نمايد و اگر امير كبير در مركز و در دسترس باشد ، خواهي نخواهي به سر كار بر مي گردد. مخالفان

امير كبير ، اين مشكلات را از اول پيش بيني كرده بودند و لذا بقول محمود محمود در كتاب روابط سياسي ايران و انگليس و بنا به نوشته كتاب صدر التواريخ يكي از شرايط اصولي آنها در مقابل شرايط ناصرالدين شاه اين بود كه امير كبير را از ميان بردارد و نابود كند. پس از بركناري امير و اشغال مقام صدارت بجاي تلاش و كوشش براي رفاه مردم و خدمت به كشور همه نيروهاي دولت جديد براي نابود كردن امير كبير تجهيز شده بود تا خطر احتمالي از سر راه برداشته شود و براي رسيدن به اين هدف شوم و خائنانه كارهاي زير را انجام دادند : الف : دستوري به امضاء شاه رساندند كه به امير كبير وظيفه مي داد در جلسه هيئت دولت منتهي در كرسي امارت نظام شركت كند و البته مي دانستند كه امير كبير ابدا حاضر نيست در جلسه اي كه رياست آن با ميرزا آقا خان نوري است شركت كند و همانم طور كه انتظار داشتند امير از حضور در جلسه استنكاف كرد و از اين راه بهانه اي بدست مخالفين افتاد كه امير زير بار فرمان بت بزرگ نمي رود. ب : محمدحسن خان برادر امير كبير را كه سمت وزارت نظام داشت با تهديد و ارعاب و هوچي گري و تبليغات دروغ وادار كردند كه بخانه سفير انگليس پناهنده شود تا در نتيجه هم شاه را به غضب آورند و هم خاندان امير كبير را كه در نظر مردم به عنوان عناصر ضد خارجي و مخالف استعمارگران جلوه داشت آلوده كنند. گرفتن تمام مناصب امير شاه در

روز بيست و پنجم محرم يعني شش روز پس از عزل امير تمام اختيارات او را گرفت و وي را از تمام مناصب عزل نمود. روزنامه وقايع اتفاقيه در روز بيست و ششم محرم شرح زير را منتشر كرد سركار اعليحضرت قوي شوكت شاهنشاهي به اقتضاي راي جهان آراي ملوكانه صلاح و صرفه ملك و دولت و خير و ثواب امور سلطنت را در اين معني ملاحظه فرمودند كه ميرزا تقي خان را از پيش كاري دربار همايون و مداخله در امور داخله و خارجه و منصب امارت نظام و لقب اتابكي و غير ذلك و كل اشغال و مناصبي كه به او محول بود بكلي خلع و معزول فرمايند. براي دشمنان امير و نوكران استعمار اين هم كافي نبود آنها مي خواستند كه اصولا امير را از صحنه وجود بردارند تا با خيال راحت نقشه هاي شوم خود را پياده كنند. براي نابود كردن امير صلاح چنان ديدند كه ابتدا او را از تهران دور كنند و رابطه او را با شاه بكلي قطع نمايند و آنگاه كاملا تنها به قاضي روند و فرمان قتل او را بگيرند زيرا باز هم احتمال در كار بود كه امير با ملاقات يا نامه يا پيك مخصوص شاه را بر سر عقل آورد. شاه را وادار كردند كه حكومت كاشان يا فارس و يا اصفهان را به امير پيشنهاد كرد امير هم كه كف دست آنها را خوانده بود و همه چيز را با ديده تيزبين خود مي ديد طبعا از پذيرفتن آن پيشنهاد خودداري كرد و در خانه خود در حال سكون و سكوت و تسليم

بسر مي برد. امير به ميل خود زير بار بيرون رفتن از تهران نرفت ولي شاه تصميم خود را گرفته بود و امير خواهي نخواهي بايستي از تهران بيرون رود و لذا دستور تبعيد او را به فين كاشان امضاء كرد و براي اجراء بدست جليل خان جليلوند داد. روز هشتم ماه صفر 1268 امير و همراهان وارد تبعيدگاه خود باغ فين مي شود و تا آخر عمر در آنجا تحت نظر و مراقبت شديد ماموران تقريبا زنداني بود. قتل امير كبير تا اينجا دو گام بزرگ بسوي هدف اصلي خود برداشته و دو مرحله ي اساسي را كه عزل و تبعيد امير بود پشت سر گذاشته بودند حالا ديگر نوبت مرحله سوم كه اصل هدف دشمنان داخلي و خارجي را تشكيل مي داد رسيده بود. ما در اينجا فقط اشاره به فهرست اقدامات دشمنان امير براي تهيه مقدمات صدور حكم قتل او مي كنيم : 1- امير را دشمن شخص شاه و مخالف سلطنت او به شاه معرفي كرده بودند و شاه را قانع ساخته بودند كه امير بخواهد  او را خلع كند و بجاي او برادرش عباس ميرزا را به تخت بنشاند و سرانجام خودش زمام كشور را در دست بگيرد و پيداست كه جزاي چنين كسي از نظر شاه جز اعدام چيز ديگري نمي توانست باشد. 2- ميرزا آقا خان نوري يكي از شرايط قبول پست صدارت را اعدام امير كبير قرار داده بود. اين مطلب را كتابهاي خاطرات و خطرات و صدر التواريخ و روابط سياسي ايران و انگليسي و تاريخ قاجاريه و ... نوشته اند. 3- شرايطي بوجود مي آورند

كه شاه عملا ببيند امير كبير از فرمان او سرپيچي مي كند. و حتي براي خنثي كردن نظريه شاه بسفارتخانه هاي خارجي متوسل مي شود. خلاصه با پشت هم اندازي ها و نقشه كشي ها چنان در شاه تاثير كردند كه قلب شاه را كه به قول خودش مالامال از محبت امير بود مملو از غيض و غضب نسبت به وي نمودند بحدي كه در همان مدت تبعيدي امير كبير چندين مرتبه تصميم قتل وي را گرفت و در اثر عوامل نامعلومي كه شايد ياد خدمات امير بوده منصرف گريد. در همين دوران دو مرتبه شاه به اعتماد الدوله اظهار داشته است : تنها موجبات خورسندي خاطر ما را قتل ميرزا تقي خان فراهم مي سازد. اغلب مورخين نوشته اند كه يكي از موانع بزرگ افناي امير كبير وجود عزت الدوله همسر با وفا و پر صفاي امير بود زيرا اين زن از هر نوع آسيب رساندن به وجود امير با تمام نيروي خود دفاع مي كرد دشمنان امير به منظور جدا كردن اين زن از امير مساعي فراواني بخرج دادند و از راه هاي مختلف وارد شدند ولي هر بار تيرشان به سنگ خورده و بالاخره در اولين فرصتي كه توانستند براي مدت كوتاهي اين زن را از امير جدا كنند آن جنايت غيرقابل جبران را مرتكب شدند. فرمان قتل چاكران آستان ملايك پاسبان فدوي خاص دولت ابد مدت حاج عليخان پيشخدمت خاصه فراشباشي دربار سپهر اقتدار مامور است كه به فين كاشان رفته ميرزا تقي خان فراهاني را راحت نمايد و در انجام اين ماموريت بين الاقران مفتخر و به مراحم خسرواني مستظهر

بوده باشد. متن فرمان قتل امير كبير اينست ثمره شوم آنهمه تلاشها و شيطنت ها و اين است نتيجه نكبت بار آن پشت هم اندازي ها و دوز و كلكها ثمره تلخي كه براي قرنها و شايد تا ابد كام ملت ايران را تلخ خواهد داشت و نتيجه ي فلاكت زائي كه جلوترقي و تكامل و استقلال و سيادت و سعادت ملت و كشور ايران را سد كرد و داغ اسارت و عقب افتادگي و تو سري خوري و استعمار زدگي را بر پيشاني مردم ايران و بلكه قاره آسيا زد و بهترين فرزند ايران و مقتدرترين قهرمان پيكار با استعمار و استثمار را از مردم سيه بخت و تيره روز ايران و بلكه آسيا گرفت. مي گويند دستور قتل اميررا توسط يكي از زنان زيبا و مورد علاقه شاه در حاليكه شاه را در درياي شهوت غرق كرده بود از او گرفتند. آن زن از خدا بي خبر كه شاه عباس و شهوتران را مست و مخمور كرده و سراسر وجود او را در تصرف خود در آورده بود از او خواست كه اين سند بدبختي و سيه روزي ملت ايران را امضاء كند شاه هم فورا آنرا امضاء كرد و بدست او داد و او هم بلادرنگ آنرا نزد دشمنان امير فرستاد و خود طبق ماموريتي كه داشت باز به عشوه گري پرداخت تا چند ساعت ديگر نگذارد شاه بحال عادي برگردد. شاه وقتي كه بحال عادي برگشت ياد امضاي فرمان اعدام امير سراپاي وجودش را لرزاند و از سوگلي حرم خواست كه آن فرمان را به او برگرداند ولي جواب اين بود

كه فرمان همايوني همان نيمه شب به مامور اجرا داده شده و در همان دل شب چاپاري به طرف كاشان حركت كرده است. مير كبير در گرمخانه حمام غرق در خيالات خود نشسته بود جلادان شاه وارد محوطه حمام مي شوند بيرون حمام و در رخت كن مامور گماشتند كه كسي داخل نشود كسي هم بيرون نرود فراشباشي با يك جلاد ديگر وارد گرمخانه شدند حكم قتل امير را به دستش دادند ، امير با يك دنيا وقار و خونسردي آنرا از نظر گذراند. از جا بلند شد و غسل كرد و آمد وسط گرمخانه نشست و بنا به نوشته اعلم الدوله ثقفي به حاجب الدوله گفت : همين قدر بدان كه اين پادشاه نادان مملكت ايران را از دست خواهد داد. امير عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت دستور داد كه دو رگ در دو بازوي وي را قطع كردند بنا به روايتي خودش رگهاي دست خود را بريد و دو دست را روي زمين گذاشت و با كمال آرامش و خونسردي شاهد فواره زدن خونهاي گرم و پر جوش و خروش كه جز استقلال و عظمت كشور چيزي نمي توانست آنرا تسكين دهد ، بود. تمام صحن گرمخانه از خون امير رنگين شد حالت ضعف و ناتواني رفته رفته بر او مسلط مي شد علائم مرگ بر چهره شكسته و گيرا و پر ابهتش نقش مي بست نيروي مقاومت از او سلب شد دو چشمان جذابش به خونهائي كه صحن حمام را پوشيده بود دوخته شده بود و دو لبش به منظور دعا خواندن و اقرار به عقايد مذهبي كه داشت

به آرامي حركت مي كرد. عليخان مراغه اي نگاهي به جلاد ديگر انداخت و به اشاره به او چيزي حالي گرد و جلاد بي شرم و خونخوار هم بلادرنگ لگدي به ميان دو كتف امير كبير زد و جسد بي توان او را بر روي صحن حمام در ميان خونها غلطاند سپس حوله اي به دهان امير كبير فرود كرد و راه نفس را كه به شماره افتاد بود بر او بست. پس از چند لحظه جسد بي جان ميرزا تقي خان امير كبير در ميان خونهاي صحن گرمخانه حمام فين افتاده بود و دژخيمان دربار كثيف ناصرالدينشاه آن منظره دلخراش و جانكاه را پشت سر گذاشته و با عجله و شتاب بسوي تهران در حركت بودند. تاريخ شهادت : مرحوم حاج فرهاد ميرزا براي ماده تاريخ امير كبير چهار جمله زير را بحساب ابجد استخراج كرده و در كتاب زنبيل صفحه 154 نوشته است : 1- كو امير نظام؟ 2- خدمت كرد؟ 3- هيجدم مه ربيع الاول مقتول گرديد. 4- مرد بزرگي تمام شد. تمام اين جملات بحساب ابجد مي شود 1268 . امير كبير و سنگ حكيم : آقاي اقبال آشتياني پس از ذكر جريان قتل امير مي نويسد : داستان كشته شدن امير با آن وضع تاسف آور با ملاحظه ي حقوق خدمت و تربيتي كه او بر گردن ناصرالدين شاه داشته بي اختيار انسان را بياد سنك seneoue حكيم (2-66 ميلادي) مربي و خدمتگزار نرون Neron امپراطور روم مي اندازد و از تشابه عجيبي كه گاهي بين پاره اي از حوادث مي يابد به عبرت مي افتد چه سنك حكيم هم

كم و بيش مانند مرحوم امير كبير به مخدوم خود نرون سفيه سفاك خدمتها كرد و سعي ها در تربيت و تهذيب اخلاق او بكار برد. اما آن ناجوانمرد كه بر مال و جاه امير رشك مي برد و وجود او و نصايح سودمندش را مزاحم حالت درنده خوئي و شهوتراني خود مي ديد امر داد تا حكيم رگهاي خود را بگشايد و عينا مثل مرحوم امير به قصد جان خود را فداي هوي و هوس مخدوم ناسپاس خودش سازد.

مدير روشن بين

نوشته :خوزه سيلوا-ترجمه :مجيد پزشكي

تلخيص: مريم رضا پور: مقدمه:بعد جديدي در فرآيندتفكربشر ابداع شده است كه هم اكنون در سراسر دنيا به منظور تقويت وبهبود ادراك ،حافظه ويادگيري ، تصميم گيري ومشهود ( روشن بيني ) توسط مديران بكار گرفته مي شود اين شيوه كه متد سيلوا ناميده مي شود ، شيوه اي است براي كنترل ذهن به طوريكه شما مي توانيد بيشترين ظرفيت تواناييهاي ذهني تان را در زمينه امور شخصي و شغلي خود به كار گيريد.كليد متد سيلوا سطح ريلاكسي از تفكر است كه به سطح آلفا معروف است. مدير روشن بين با بكار گيري سطح آلفا ابزارهاي مهم و تاثير گذاري را در اختيار خود قرار مي دهد واين ابزارها او را به مديري موفق وپيشگيري كننده وحلال مشكلات تبديل مي سازد. چنين مديري ميتواند براي هميشه يك مدير موفق باقي بماند و بازتاب اين موفقيت روز افزون را در ساير همكاران و كاركنان خويش نيز مشاهده كند.يك فرد انرژي دار (فرد درون گرا ) بسيار بهتر از يك فرد برون گرا عمل مي كند زيرا او از منابع انرژي دروني

كه افراد برو ن گرا از آن محروم هستند بهره گرفته و استفاده مي كند منابعي كه سرچشمه خلاقيت و راه حلهاي مشكلات هستند . ذهن ، منبع خلاقيت و سازندگي است.بشر وسايل و ماشين هايي براي نقل و انتقال سريع به وجود آورده است آسمان خراشهايي ساخته كه بلندي آنها سر به فلك كشيده است دستگاه هايي براي ارتباط الكترونيكي اختراع كرده و كشفيات و اختراعات عجيبي در ساير زمينه هاي علمي و هنري پديد آورده است. همه اختراعات و كشفيات بشر مستلزم بكارگيري ابازر آلات و دستهاي هنرمند خود وي بوده است اما نقطه آغازين همه اين ها ذهن بشر بوده است زيرا هيچ چيزي در  اين جهان ايجاد نشده مگر اينكه قبل از آن به صورت طرح و تصويري در ذهن بشر ايجاد شده باشد.مدير روشن بين قادر است از بعد ذهني براي حل مسائل واقعي و عيني استفاده كند منظور از بعد ذهني نيز آن بعد رواني است كه ذهن در آن از طريق تصور ( تجسم ) و تصوير سازي ذهني (تجسم خلاق) به عملكرد مي پردازد.اهميت بعد ذهني همن تازگي ها بر ما مكشوف شده است تا نسل گذشته بعد ذهني در سايه بعد عيني و واقعي محو گشته بود و واقعيات فيزيكي به امور غير فيزيكي برچسب غير واقعي زده و آن را انكار مي كردند اما اكنون مي دانيم كه قضيه طور ديگري است اكنون دستگاه هاي سنجش واكنش هاي زيستي اين امكان را در اختيار ما قرار داده اند كه تغييرات فيزيكي به وجود آمده توسط اعمال غير فيزيكي(رواني) را اندازه گير ي مي كنيم  و

نهايتاً با جنبه هاي خلاق بعد ذهني آشنا مي شويم . بعد ذهني يك بعد خلاق و سازنده – نقطه مقابل نابودي و ويرانگري است مدير روشن بين با استفاده از اين بعد مي تواند از موقعيت هاي مشكل دار بيرون آمده و در جهت موقعيت هاي راه حل دار قرار گيرد ، منظور از موقعيت هاي راه حل دار ، مسير ها و سمت و جهت هايي است كه در آن منافع همه افراد تامين مي شود يعني مسير هاي سود مند تر ، سازنده تر و خلاق تر.شما همواره بايد به اين موضوع توجه داشته باشيد كه از بعد ذهني هرگز نمي توان براي كسب منفعت شخصي و يا ضرر زدن به ديگران استفاده كرد اين يكي از واقعيت هاي زندگي است . ما در بعد عيني و واقعي همواره با هزينه ديگران به منافع شخصي خواهيم رسيد و اين مسئله در زندگي روز مره ما كاملا مشهود است . ما هر روز شاهديم كه دنياي مادي ما به همان اندازه كه به صورت سازنده مورد استفاده قرار مي گيرد به صورت مخرب هم به كار مي رود ، بنابر اين فكر مي كنيم كه اين موضوع در مورد بعد ذهني نيز صادق است اما هرگز اينچنين نيست .درمتد سيلوا علاوه بر روشهاي ذهني ، چنين روشهاي فيزيكي نيز گنجانده شده اند تا درموارد ضروري نتيجه بخش باشند اما ازآنجا كه ذهن، حاكم مطلق بدن است تاكيد ما بيشتر بر روي روشهاي ذهني و غير فيزيكي است از طرف ديگر با به كار گيري روشهاي ذهني و حوزه ي عملكرد هاي فيزيكي به

طور صحيحي گسترش مي يابد. بندرت ناهنجاري وجود دارد كه ذهن در ايجاد آن دخالتي نداشته باشد بنابراين ما مي توانيم با ايجاد تغييرات شبحي در ذهنمان ، واكنشهاي مثبتي از خود نشان دهيم . هنگامي كه شما با داشتن بي ميلي وبي حوصلگي صبحگاهي به جاهاي مختلف قدم مي گذاريد، ديگران را هم آلوده رخوت و كسالت خود مي كنيد ولي اگر شما با اشتياق و سرشار از انرژي در يك محيطي وارد شويد ديگران هم از شوق و انرژي شما بهره مند خواهند شد اين واقعيت خود به تنهايي اثبات مي كند كه ميدان وحوزه نفوذ انرژي ذهن شما از بدن خودتان فراتر رفته و در اطراف گسترش مي يابد و اين موضوعي است كه توسط تحقيقات آزمايشگاهي نيز به اثبات رسيده است.مدير روشن بين بايد:   •    از عهده رؤساي بي منطق برآيند.•    با افرادي كه در سر كار دردسر ايجاد مي كنند برخورد مناسبي به عمل آورند .•    قوه ابداع و خلاقيت را در خودشان و ديگران پرورش دهند.•    تواناييهاي كاركنان خود را در خودشان وديگران پرورش دهند.•    مشكلات مربوط به مديران ديگر بخش ها را برطرف كنند.•    مشكلات مربوط به روابط عمومي را حل كنند.•    نظم وانظباط در محيط كاري خود حاكم سازند.•    حس وقت شناسي را بهبود بخشند .•    با ديگران ارتباط مؤثري برقرار كنند.•    روحيه و سلامت جاني و رواني شان را افزايش دهند.•    رابطه هماهنگ و متعادلي با كاركنان خود ايجاد كنند.•    مشكلات مربوط به طراحي ، توليد و عرضه و فروش را حل كنند.ديگران با شما هم احساس مي شوند:اگر شما افسرده و بي حوصله باشيد افراد

ديگري كه با شما در يك جا كار مي كنند از اين حالت شما متأثر مي شوند وحتي اگر شما سعي كنيد از دفتر كار خود بيرون نرويد باز هم انرژي شعور شماست يا هر نام ديگري كه به آن مي دهيد از پس ديوارها فراتر رفته و با طي فواصلي به ديگران خواهيد رسيد . از طرف ديگر اگر شما پر انرژي و پرشوق باشيد در اين حالت نيز افراد پيرامونتان را از خود متآثر ميكنيد زيرا آن ها با گوش دادن به شما و ديدن شما تحت تأثير قرار ميگيرند و حتي بدون دخالت حواس نيز روي حالت آن ها از روحيات شما متأثر مي شود. به اين ترتيب مي توان گفت كه شما از جهات ديگري غير از آنچه احتمالاً خودتان ميدانيد يك مدير هستيد .بنابراين براي يك مدير بسيار مهم است كه بتواند از سطح آلفا به منظور جبران كاستي هايي كه در زمينه رفتار ، ميزان انرژي و تندرستي خود دارد نه فقط به ذلايل شخصي بلكه براي تامين منافع شهرت و كاركنان آن ، سود جديد ، چون هر چه بيشتر ديگران به موقعيت شما احترام بگذارند و هر چه بيشتر شما با آنها حسن تفاهم داشته باشيد آنها از خود واكنش هاي مثبت بيشتري به شما نشان خواهند داد. شما وظيفه داريد كه از نظر جسماني و رواني خودتان را در سطح بالاتري از افراد كم نفوذ و تاثير نگه داريد. براي اين كار كافي است كه سطح آلفا را در كنترل خود بگيريد سطحي كه در آن امواج مغزي با فركانس ده سيكل در ثانيه داراي طبيعي

ترين ، هماهنگ ترين و سالم ترين حالات  هستند . ذهن واقعا مي تواند هر كاري را انجام دهد اما براي اغلب ما اين گونه نيست ، زيرا ما به اين مسئله باور نداريم . اگر شما در يابيد كه ذهنتان از عهده چه كارهاي فوق العاده اي برمي آيد تواناييهايتان چند برابر مي شود و آنگاه نيروي تان وخواست شما از طرف باورها و انتظاراتتان تقويت مي گردد .يك نقطه شروع مناسب براي اجراي موفقيت آميز امور مديريتي از بين بردن موانع و ناهنجا ري هاي جسماني  و عاطفي است .علاوه بر اين ، احساسات ، رفتارها و علائم ناهنجار ديگري نيز وجود دارد كه به نظر از بين نرفتني مي آيد.ولي بايد به شما اعلام كنم كه آنها هم از بين نرفتني هستند آنها همانند مهماناني هستند كه خودمان دعوتشان كرديم بنابراين كافي است به جو مهمان نوازي پايان دهيم تا اين مهمانان دوست نداشتني با ما خداحافظي كنند خواست و انتظار و باور به اين كه اين مهمانان نا خواسته رفتني اند جو حاكم بر ما را تغيير داده و برنامه ريزي در  اين جهت باعث از بين رفتن آنها مي شوند.حل مشكلات با شيوه هاي ذهني : در اين فصل ما موضوع نظم و انظباط و برخي از مشكلات شخصي را مورد بررسي قرار داديم اما مثالهايي كمي در اين زمينه ارائه كرديم اينك قصد داريم كاربردهاي گوناگون متد هايي را كه آموخته ايد در جزئي ترين مسائل شغلي به شما نشان دهيم توجه داشته باشيد كه اينها فقط نمونه هاي اندكي از كاربردهاي گسترده متد سيلوا در حوزه مديريت هستند.موقعيت

مشكل آفرين و تصاوير مربوط به راه حل هاي ذهني :دستيار شما احساس مي كند كه شما به او كم لطفي مي كنيد .-    در تصاوير ذهني خود او را تحسين كنيد يك مهماني شام خيالي به افتخار او ترتيب دهيد. يك كارمند با سابقه كارمند جديد الورود را دائما آزار مي دهد.-    به او يادآوري كنيد كه كارمند جديد جاي فرزند او را دارد ببينيد كه آنها با احترام متقابل به هم در حال انجام فعاليتهاي مشترك هستند.يك تكنسين از انجام كارهاي اداري و دفتري سر باز ميزند.-    ببينند كه در حين انجام اين كارها زمان براي او سريع مي گذرد. يكي از كاركنان دائماً شكايت مي كند و مزاياي شركت قبلي خود را به رخ ديگران مي كشد.-  با او ارتباط ذهني برقرار كنيد و به او بگوييد كه هر شركتي خوبي و بدي هايي دارد ببينيد كه او با شرايط شركت شما خو گرفته است.كارمندي فكر مي كند كه حقوق او بسيار كم است. -  به او گوشزد كنيد كه اين وضعيت موقتي است و به زودي اوضاع رو به راه خواهد شد.دو تن از كارمندان هرگز آبشان در يك جوي نمي رود.-     هر دو نفر آنها را مورد بخشش قرار دهيد واز آنها بخواهيدكه آنها نيز همديگر را ببخشند زمينه عملي اين كار را فراهم كنيد . كارمندي شغلي را كه به آن گماشته شده است دوست ندارد.-    در تصوير اول او را غمگين ببينيد تصوير را به سمت چپ بكشيد واو را تشويق كنيد در تصوير سوم ببينيد كه او با شغل جديدش سازگاري پيدا كرده است. كارمندي به دليل

عدم سلامت جسماني كمتر در سر كار خود حاضر مي شود.-    تصويري از او در سلامت كامل بسازيد.كارمندي دائما مسائل شخصي و خانوادگي خود را در محل كارش مطرح مي كند.-    در يك ارتباط ذهني از او بخواهيد زماني كه منزلش را براي آمدن به سر كار ترك مي كند مسائل شخصي اش را داخل كيسه اي در اتاق قرار دهد در آن را محكم ببندد . ببينيد كه او اين كار را انجام مي دهد. همسر يك كارمند در امر نسبت به شغلش نارضايتي ايجاد مي كند.-    در يك ارتباط ذهني سه تصويري در جهت افزايش انگيزه هاي مثبت او ايجاد كنيد.موانع برقراري ارتباط ذهني:مديري كه همواره رفتاري تند و پرخاشجويانه از خود نشان مي دهد ، در برقراري ارتباط عيني با ديگران ضعيف عمل خواهد كرد زيرا كه او اغلب توسط همكاران يا زير دستانش « واپس » زده مي شود.اين مدير در برقراري ارتباط ذهني با ديگران نيز با مشكل روبرو و اين بار از طرف سلولهاي مغزافرادي كه او سعي در دسترسي به آنها دارد « واپس » زده خواهد گرديد. يكي بودن ، يكي بودن را به دنبال دارد و جدا بودن ، جدا بودن را . آيا همكاران و كارمندان شما با زبان خود شما با شما سخن مي گويند يا اين كه هر كس زبان خاص خودش را مورد استفاده قرار مي دهد ؟ كلماتي كه افراد به كار مي برند متفاوت از هم نيستند بلكه اين ديدگاههاي انها مي باشد كه با ديگران فرق دارد به همين دليل ، به منظور برقراري ارتباط صحيح با ديگران شما

مجبور هستيد از دريچه نگاه آنان به زندگي بنگريد ، با اين وجود ، به عنوان يك مدير ديدگاه شما از ديدگاه كارمندان متفاوت است و احتمالاً بيشتر از آنها در جهت منافع شركت قرار خواهد داشت. اين مسئله در مقايسه ديدگاههاي شما با ديدگاههاي بالادستان نيز صادق است.داشتن ديدگاههاي متفاوت از ديگران به معناي قرار داشتن در قطب متفاوت ارائه راه حلهاي متفاوت براي مشكلات ، و داشتن تصوراتي متفاوت از طرف مقابل در باره اينكه « حق با چه كسي است » مي باشد. اين تفاوتها در ارتباطات عيني ايجاد اخلال كرده و منجر به بحث و جدل هايي نظير « سعي كن اين مسئله را مطابق نظر من بفهمي » ، « مثل اينكه تو باغ نيستي » و ... مي گردد ، اما دخالت كردن نيمكره راست مغز در جريان ارتباط ذهني باعث مي شود كه چنين تفاوتهايي اجازه ظهور پيدا نكنند.كسب امادگي براي تغييرات عمده:  دنياي اشتغال بر پايه هاي لرزاني تكيه دارد . مشاغل ، توليدات و بازارمصرف دائماً درحال نابودي يا تغيير شكل هستند ، شركت ها دچار  ورشكستگي مي گردند، صنايع دگرگون مي شوند ، جنگ و بلاياي طبيعي بر بازار اثر مي گذارند و مداخله دولتها روند آنها را تغيير مي دهد اما خوشبختانه بروز چنين فجايع و مشكلاتي امري روزمره نيست ، بلكه آنها در طول  يك دوره نهايي بلند مدت به وقوع مي پيوندند.فقط مردان وزنان قدرتمند و بزرگ هستند كه مي توانند از زير بار بحران ها و دگرگوني هاي عمده سالم بيرون آيند. مديران نيز براي پشت سر گذاشتن تغييرات عمده اي

كه در زمينه كاري خود با آنها روبرو مي گردند ، نيازمند كسب تواناييهاي لازم و روشن بيني هستند آنها نيازمندند  قوه روشن بيني نهفته در وجودشان را با استفاده از تكنيك هايي كه در اين كتاب ارائه گرديده بيدار و فعال سازند.لازم است كه مديران روشن بين در هر دو بعد عيني ( بعد مغزي، جسماني و مادي ) و ذهني ( دنياي ذهن) به عمل بپردازند اگر عملكرد شما فقط در بعد ذهني قرار دارد بدانيد كه به هيچ دستاورد عملي دست نخواهيد يافت اگر عملكرد شما فقط در بعد عيني قرار دارد بدانيد كه هيچ خلاقيتي در شما ايجاد نخواهد كرد . اما اگر شما در هر دو بعد عيني و ذهني به عمل بپردازيد ، بدانيد كه به يك مشكل گشاي خلاق تبديل خواهيد گشت ، زيرا هر چيزي كه در دنياي عيني و فيزيكي حادث مي شود ، قبل از آن مي بايست در دنياي ذهني ايجاد شده باشد . خلق چيزي در ذهن ، نخست با دروني ساختن واقعيات فيزيكي از طريق بستن چشم ها ويا با بر هم زدن تمركز چشم ها و سپس  با ساختن تصاوير ذهني در مورد آنچه قصد داريد اتفاق بيفتد ، و احساس خواست ، باور و انتظارآن به وقوع مي پيوندد . انجام اين عمل باعث مي گردد كه انرژي خلاق ذهني در دنياي عادي و عيني جريان يابد و به تصاوير ذهني واقعيت عملي بخشد . مدير روشن بين در دنياي پيچيده امروز چاره اي جز عملكرد در هر دو بعد عيني و ذهني ندارد او مجبور نيست كه اين دو

بعد را از نظر عملي و فلسفي درك كند بلكه كافي است آنها را به كار گيرد . مدير روشن بين مي تواند كارهاي ذيل را انجام دهد از جمله :1-    از عهده افراد مشكل آفرين برآيد.2-    به كارمندي كه معتاد به سيگار و مشروبات الكلي و مواد مخدر است ، بدون اينكه خودش متوجه شود كمك كند . 3-    كار بيشتري را در طول روز انجام دهد و به ديگران نيز كمك كند . 4-    به ايده هاي خلاقي دست يابد كه شما را از وضعيت ركود خارج كند . 5-    گزارشات كاري بهتري بنويسد . 6-    مشكلات غير منتظره و مشكلات روزمره را با شيوه هاي اعجاب بر انگيز حل كند . 7-    در نشست ها و جلسات ، صحيح ترين و منطقي ترين سخن ها را بيان كند و به اين ترتيب در دستيابي به هدف مورد نظر بيشترين مشاركت را داشته باشد .8-    از فرسودگي شغلي دوري جويد و شوق ، علاقه ، انرژي و تندرستي تان را افزايش دهد . 9-    پيشرفت هاي مثبتي در خود و در شركت ايجاد كند . سرچشمه خلاقيت با افزايش ميزان تحقيقاتي كه در مورد عملكرد هاي نيمكره چپ و راست مغز انجام مي گيرد دانش و آگاهي ما درباره فرآيند هاي خلاقيت آميز سير تكاملي خود را سريعتر از گذشته ارائه مي دهد . اما متاسفانه هنوز هم وقتي كسي به كتابهاي مرجع و فرهنگ ها مراجعه مي كند آنها را پر از اصطلاحات مربوط به فرآيندهاي استنتاجي و استدلالي ذهن مي بيند ولي هر چه جستجو مي كند چيزي درباره بصيرت هاي

آني و كشف و شهود نمي يابد.از آنجا كه نيمكره راست مغز وسيله ارتباط با يك شعور ناخود آگاه گسترده در سراسر گيتي است و از آنجا كه اين نيمكره در سطح آلفا با نيمكره چپ به صورت هماهنگ عمل مي كند ، به نظر مي رسد كه در سطح آلفا ما به اين شعور گسترده و لا يتناهي متصل مي شويم . تحقيقاتي كه در علوم فيزيكي به انجام رسيده اين مسئله را ثابت نموده است و محققيني كه در مورد مسائل ريز اتمي مطالعه مي كنند ، كشف كرده اند كه دنياي درون اتمي دنيايي است سرشار از انرژيهايي مرتبط و متعامل با يكديگر و پيوسته در حال تغيير .منبع نبوغ و خلاقيت   گاهي اوقات كه فشارهاي اقتصادي افراد را به جستجوي منابع مالي ديگر وادار مي كند ، همين منابع به طور اعجاب انگيزي تبديل به يك منبع اصلي و يك شغل تمام وقت براي آنها مي گردد و چنانچه گويي شعوري برتر در قضيه دخالت كرده و شرايط را به نفع آنها تغيير مي دهد اين شايد همان شعوري باشد كه با دخالت در برنامه ريزي آن دوستي كه قصد داشت شغل خود را توسعه دهد باعث تغيير شغل او و اشتغال به يك شغل بهتر گرديد و شايد همان شعوري مي باشد گه آن مدير بانك مالزيايي را وادار كرد آن شغل پر درآمد را بدون داشتن جايگزيني مناسب ترك كند و چند هفته بعد دويست وپنجاه هزار دلار به دست آورد.زماني كه ما برنامه ريزي ميكنيم  تا رويايي ببينيم كه در آن راه حلي براي توسعه منابع مالي مان

ارائه گردد و ما در خواب نام شركتي را مي بينيم كه قيمت سهام آن در روزهاي آينده چندين برابر مي شود آيا بايد اين آگاهي را به حساب درك باطني بگذاريم و يا اينكه بايد منشأ آن را  در منابعي خارج از وجود خودمان جستجو كنيم ؟ آيا ما به همان اندازه كه بر تجارب ، يادگيريها ، مهارتها و ساير تواناييهاي عيني و واقعي مان تكيه مي كنيم ، مي توانيم به وجود تواناييهاي فوق مادي همچون ادراك فراحسي(EPS ) روشن بيني ، تله پاتي و ... و در خود اعتقاد داشته باشيم ؟روزي جواب اين سوالها و دلايل اينكه «چرا  كار كردن بر روي ابعاد عيني و مادي و هنگامي كه در بعد ذهني قرار داريم ، باعث دسترسي ما به شعور  والا مي گردد؟» را بهتر درك خواهيم كرد و شايد همين شعور والا ما را در پي بردن به جواب اين سوالها ياري كند در حال حاضر فقط مي توانيم بگوييم دليل اينكه ما به شعور والا دسترسي داريم اين است كه ما به ان نياز داريم.تواناييهاي بالقوه و نهايي مديران روشن بين در درون هر مديري يك توان مديريتي بالقوه و نهايي وجود دارد كه همواره سعي دارد خودش را بروز دهد . در واقع ، همه ما در وجودمان تواناييهاي بالقوه براي رشد و تعالي داريم ولي اغلب ما از وجود آن آگاه نيستيم . ما همانند يك كامپيوتر هستيم كه براي فعاليت در حدود معيني نه بيشتر برنامه ريزي شده ايم . ما در طول ساليان دراز محدوديتهايي را بر اساس آنچه والدين ، معلمان و ...

به ما آموخته اند براي خودمان قائل شده ايم و در چهار چوب آن محدوديت ها ، كار و زندگي اجتماعي مان را هدايت مي كنيم . روش سيلوا  در حكم در ي است براي ظهور تواناييهاي بالقوه و نهايي است كه يك مدير با به كارگيري آن مي تواند :1-    اعتماد به نفس و احترام به خويشتن را در خود تقويت كند .2-    عادت تضعيف كننده سلامت جسماني را از بين ببرد.3-    به سردردها و عصبيتهاي تنشي و مشكلات جاني پاياني دهد.4-    رابطه اش با كاركنانش را بهبود بخشد.5-    حمايت مقامات ما فوق را به دست آورد.6-    نظم وانظباط و بهره وري را در محيط كاري خود حاكم سازد.7-    همواره نگرش مثبتي داشته باشد.8-    وقتش را به گونه اي تنظيم كند كه بيشترين استفاده از آن را به عمل آورد.9-    اهداف شغلي و شخصي را براي خود مطرح كند و به انها دست يابد.10-      بدون داشتن اضطراب استرس ها را پشت سر گذارد. 11-      حافظه برتري را در خود رشد دهد.12-     به هنگام نياز از ظرفيتهاي بيشتري از ذهنش استفاده كند.13-    پر از شور و شوق و انرژي باشد.14-    به ايده هاي خلاق دست يابد15-    منبع الهام و الگوي ديگران قرار گيرد و سرانجام دنيا را محل برتري براي زندگي گرداند.

خاطرات يك مدير موفق

هارولد اس.جي نين-الوين مسكو

خلاصه كتاب: تلخيص: زهره ربيعي- برگردان:محمود خردبخش-نشر البرز-تهران1375-رهبري:رهبري را نمي توان ياد داد تنها مي توان ياد گرفت.رهبري روح و قلب مديريت است البته رهبري و مديريت ارتباط تنگاتنگ با يكديگردارند اما بخاطرروشن  شدن اين دونظر بايد گفت مديريت چيزيست عيني و مملوس.رهبري را نمي توان در مدارس

آموخت اما در عين حال در هر موسسه و سازمان وجود رهبري قابل حس بوده به عقيده ي جي نين از ميان عوامل متعدد و مختلطي كه در موفقيت سازمان يا شركت موثرند كيفيت رهبري به تنهايي مهمترين عامل است.رهبري توانايي الهام بخشي به افرادبه گونه اي كه براي دستيابي به هدفي مشترك چه در سازمان وموسسه چه در سياست با تلاشي مشترك همچون يك تيم, پيرو ي هدايت رهبر باشند و جوهره ي اصلي رهبري از منش و شخصيت دروني شخص رهبر سرچشمه مي گيرد.روش رهبري من در آتي تي زياد حساب شده وبراساس هدفهاي خاص و از قبل تعيين شده قرار نداشتاما اكنون بر اساس بازنگري به گذشته ام مي توان گفت كه شايد اين موضوع به دوران تحصيلي ام در سافيلد آكادمي بر مي گردد در سافيلد ياد گرفتم كه براي دستيابي به هر چيزي بايد زحمت كشيد و تلاش كرد.تلاش موجود درجهان صنعت و بازرگاني بسيار هيجان انگيز است و هنگامي كه در انجام دادن كار بسيار دشواري كه حتي فراتر از انتظارم بود موفق مي شدم احساس كمال و رضايت در خود تجربه مي كردم بنابراين در آتي تي من به طور غريزي درصد القاي چنين روحيه اي در مديريت شدم كارو كسب فكر و انديشه را به تلاش وا ميدارد كه باعث تغذيه و تحرك مغزي ميشود كارو كسب ميتواند يك ماجراجويي عظيم ياتفريح و يا چيزي باشد كه هر روز بط صبرانه در انتظارش باشيم و من نيز ميخواستم چنين جو خلاق و پر تلاش را در آتي تي بيافرينيم ميخواستم كاركنان ان بيشتر از انچه كه تصور

مي كردند به انجام و تكميل كار بپردازند.خواستار ان بودم كه انها به مبارزه اي مشكل تر بهتر و بزرگتر تن دردهند.مي خواستم انها اين كاررا نه براي بزرگ جلوه دادن خود بلكه ان را بخشي از يك تلاش عظيم گروهي بدانند.به عنوان ريئس اجرايي وظيفه ي من به استنباط خودم اين بود كه موانع دروني ياترس ناشي از عدم امنيت شغلي را كه به صورت زنجيري در امده بود از دوش كاركنانم بردارم براي انجام اين سهم بايد در آي تي تي محيطي سرشار از رشدو فرصتها ايجاد ميكردم و بهترين راه دستيابي به اين هدف يك رهبري مشاركتي است و با سخت   كوشي و كار زياد پابه پاي ديگرافراد آي تي تي كار ميكردم.اولين تعهد يك ريئس اجراي تعيين هدفهايي براي شركت يا موسسه ي خود است و هدايت افراد به سوي اين هدفها از مسئوليتهاي اوست در هر شركت بايد نوعي تعادل كه براي همه كاركنان قابل درك باشد برقرار شود و يكي از نخستين كارهايي كه در آي تي تي انجام دادم پيدا كردن افراد توانمند بود وهرگز در پي افرادي پرزرق و برق نبودم انچه كه در پي اش بودم افرادي مجرب و داراي انگيزه,كساني كه بخواهند در زندگي دستاوردي داشته باشد و كساني كه براي رسيدن به خواسته هايشان از كار سخت واهمه نداشته باشند كساني را انتخاب مي كردم كه در شورو ذوق و علاقه به كاربامن مشترك بودن و براي جذب و نگهداري چنين افرادي در آي تي تي حقوق پرداختي به انها دست و دلبازانه بوده مهمتر از اين در رده هاي سازماني انها را به

سرعت بالا برده بدون توجه به سن و تجربه ي انها كه مي خواستند و قادر به انجامش  بودند مسئوليت به انها ميدادم.بدين ترتيب آي تي تي به صورت محيط هيجان انگيزي براي كار كردن در آمده بود كنترل جو و فضاي سازمان در دست ريئس سازمان است كيفيت و درجه ي حرارت جو اين محيط را او تعيين ميكند و افراد زير دست او دستورات را اجرا مي كنند و به رقابت و تقليد از روش او تمايل دارند انچه او انجام مي دهد به شكل الگويي تا رده هايي پايين سازمان نيز تكرار مي شودبه نظر من تاكيد و پافشاري بر يك نظام ارتباطي آزادانه ,صادقانه از بالا گرفته تا پايين ترين رده هاي ساختار مديريت مهمترين عامل برقراري جو تفاهم و موفقييت آميز براي كاركنان موسسه مي باشد.و دليل وجود جلسات متوالي وبي شمار ما نيز همين بود و در كنار هم قرار دادن رده هاي گوناگون مديريت در يك اتاق اختلاف رده هاي شغلي را از بين مي برديم حرفهاي يكديگر را مي شنيديم و تبادل نظر ميكرديم و از ميان نظريات و حقايق,نظريات جديد و روش كاري بهتري بيرون مي امد كه پيش از ان در فكر هيچ كدام از ما نبود به نظر من براي حفظ و نگهداري خط مشي ارتباطات باز و صادقانه بايستي از سياست بازي اداري به هر شكلي خودداري شود و تصميمات بايد بر اساس بررسي صادقانه حقايق اتخاذ گردد و نه اينكه به وسيله افرادي اعمال گردد.نكته بسيار مهم براي مديريت ان است كه سياست بازي اداري به هيچ وجه نبايد تحمل شود زيرا

اينگونه خود بزرگ بيني بسيار غير منصفانه است كه اگر مهار نشود روحيه و نيروي جهشي و پيش رونده هر شركت يا سازماني را نابود ميكند مساله ي اخراج شايد بحراني ترين ازمايش رهبري شركت باشد زيرا جزئيات هر فرد معيني چرا؟چه وقت؟و حتي چگونگي آن هم تا تا رو پود شركت و مديريت و رهبري آن تاثير مي گذارد.هنگامي كه بدين نحو عمل مي شود حس احترام افراد پر كار,خوش فكر و كار آمدي را كه مدتهاست از وجود افراد مفت خور خشمگين هستند براي خود كسب مي نمايند در اين موارد اخراج افراد ميتواند براي مديريت سازمان نقش سازنده اي داشته باشد.درميان اخراجها سخت ترين اخراجها اخراج كردن كسي است كه بسيار پر كار باشدمانند فردي كه 20الي30سال در يك شركت خدمت كرده اما حال دچار بيماري شده حال بايد با او چه كرد؟در فيزيك معروف است كه هر كنشي داراي واكنشي است هر با كه ريئس اجرايي شركت يا موسسه عملي به نفع يا برخلاف يكي از افراد شركت انجام دهد خواه افراع, خواه ترقي شغلي, عكي العملي در سر تا سر موسسه به وجود مي ايد.اين واكنش تنها مربوط به رئيس يا فرد مزبور نيست بلكه طنين ان تمام رده هاي سازماني تا پايين ترين رده رادر برميگيرد و انها بر اساس قضاوت خود نسبت به كار و نحوه ي عمل رئيس واكنش نشان ميدهد بنابر اين شما بايد اجازه بدهيد چنين فردي كه خدمتش نزديك به سن بازنشستگي است به قيمت كارايي هم كه شد در شغلش بماند اگر شما او را اخراج كنيد پيام خيلي روشن است:خط مشي شركت

ان است كه تا زماني كه به دردشان بخوري به تو حقوق ميدهند.اما براي بقيه افراد كه مثال اورديم هرچند هم كه ناخوشايند است وظيفه شما اين است كه بگذاريد از شركت بروند و اين كاربايد محترمانه وبدون ناراحتي انجام گيرد تا بدون ضربه زدن به اعتماد به نفس اوكاري مناسب تر برايش پيدا شود در نهايت يك رهبر خوب بايد محترمانه اقدا نمايد زيرا هيچ كس خواستار تبعيت از يك رهبر ضعيف نيست بدترين نوع رهبري,رهبري ضعيف است هنگامي كه در سمت رئيس اجرايي و بعد به عنوان رئيس هيئت مديره در اي تي تي انجام وظيفه ميكردند در خارج از شركت از من به عنوان مردي خشن كه براي كاركردن دشوار هستم ياد ميشد وروزنامه ها هم اغلب چنين تصويري از من مي ساختند در واقع تيم مديريتي كه طي سالها در اي تي تي ماند و پس از بازنشستگي من, مسئوليت كشور را به عهده گرفت و باگامهاي سريعي در اقدامات و توسعه اي كه ما ايجاد كرده بوديم موفق و كامياب شده است و از زمان بازنشستگي ام نامه هاي زيادي برايم ارسال شده است كه گفته اند سالهاي نخستين توسعه و رشد آي تي تي هيجان انگيزترين دوره ي زندگيشان بوده است هميشه خواستار اين بودم كه افراد من تا انجا كه امكان بود خلاق و مبتكرو خوش فكر باشند.ابتكار و خلاقيت دو عاملي است كه اكثريت شركتهاي عظيم آمريكايي فاقد ان هستند.رهبري بيشتر به وسيله اعمال و رفتار و طرز برخورد به اجرا در مي ايد تا با حرف و كلام. هر كسي مدعي است كه او به كار

دست جمعي,وفاداري متقابل, احترام شركتي اعتقاد دارد بنابراين بهترين راه الهام بخشيدن به افراد براي عملكرد برتر تا انجا كه من مي دانم اين است كه انها با اعمال و رفتار روزمره ي شما قانع شوند كه باتمام وجود از آنها حمايت ميكنند و شما بايد در اين مورد صادق و صميمي باشيد و اين را نشان داده و در عمق وجودشان اين حمايت احساس شود.هوش,صداقت,شخصيت قابل اتكار مرا همه و همه بايد مورد آزمايش قرار گرفت همان گونه كه من هم بايد آنها را مي ازمودم.اما با گذشت زمان همراه با برقراري,اعتمادو احترام و دوستي و وفاداري متقابل آنچه را با يكديگر انجام داديم تا اندازه ي موجب افتخار و مباهات ما گرديد پشتيباني بي دريغ يك رئيس اجرايي براي تيم مديريت ودر واقع براي كل شركت ياسازمان همانند ريسمان نجات و تور ايمني است انها بايد به او تكيه كنند تا احساس امنيت شغلي داشته باشند و بدانند كه خانواده و فرزندان رو انها با يك اخطار و اخراج ناگهاني به رنج و زحمت نمي افتندتنها آن وقت است كه براي رها كردن نيروي خلاق و مبتكر خود را آزاد حس مي كنند. براي انكه بدون هراس از تلافي غير منصفانه نسبت به اشتباه صادقانه ي خود اعتراف كنند بايد خودرا آزاد احساس نمايند همانگونه كه گفته ام:يك رهبر واقعي بايد داراي سياست صميمانه اي باشد تا افراد و كاركنان او از مراجع مستقيم به او و به هرصورتي كه باشد واحمه اي نداشته باشند.فرد بايد چنان احساس آزادي كند كه در مقابل رئيس اجرايي بگويد من فكر مي كنم كه شما در

اين باره كاملا دراشتباه هستيد و دلايل من هم اين است"يك رئيس اجرايي كه بر مشكل منيت خود غالب شده باشد,به چنين انتقادي گوش فرا ميدهداعتماد به نفس گاهي براي اعتراف به اشتباه هاي خود و آگاهي از اين كه چنين كاري سبب از بين بردن او نمي شوداز خصوصيات يك رهبر خوب است. آزمايش واقعي عبارت است از قابليت تشخيص هر چه سريع تر اشتباه و سپس اقدام براي جبران و اصلاح وضعيت.من به سهم خود در آي تي تي مرتكب اشتباه هايي شدم ولي موجب نابودي ام نشد و معمولا چنين اعتراف به گناهي به خوبي مورد پذيرش قرار ميگيرد.در اكثريت وسيعي از شركت هاي آفريقايي رؤساي اجرايي در دنيا خاص خودشان زندگي مي كنند.اودر دفتر لوكس طبقه ي بالا ساختمان اداره مركزي شركت از ديگر جدا ميشود سخن او قانون است. همه به او تعظيم مي كنند گزارشها پس از سلسله مراتب به دست او ميرسداو از مقام رهبري به مقام فرمانده تبديل مي شود و يك رهبري افرادش را هدايت ميكند اما يك فرمانده به افرادش فرمان مي دهد. اطمينان دارم كه اين كار در بلند مدت مخرب خواهد بود افراد تواناي شركت را ترك مي كنند وحاضر نخواهند بود تحت آن شرايط كار كنند و سرانجام شركت يا سازمان را به ورطه سقوطي مي كشاند كه اندازه گيري ابعاد و عمق چنين سقوطي براي آن رئيس اجرايي به اصطلاح فرمانده و هيات مديره او بسيار دشوار خواهد بود اطمينان دارم كه رهبري به تنهايي مهمترين عاامل مديريت بوده و 80الي 90 درصد از موفقيت سازمان يا شركت بستگي به شيوه

ي رهبري او در الهام بخشي به افراد براي افزايش تشريك مساعي ديته جمعي آفا دارد سرانجام همانگونه كه در سرانجام اين فصل گفته ام هيچ كس نميتواند به شما رهبري بياموزد در سلسله مراتب هر سازمان يا شركتي عقربه ي ترازوي حساس و ظريفي وجود دارد كه بر اساس كارهاي خوب و بد حتمي و كوچكي كه رئيس سازمان به طور ناخداگاه,غريزي,بي اختيار,دروني و يا از روي تجربه انجام ميدهد تكان ميخورد رهبري چون زندگي با گذشته زمان ياد گرفتني است.سخن پاياني:اين كه در دادو ستد و جهان صنعت و بازرگاني كلام,كلام است.توضيح,توضيح است و قول و تعهد هم قول و تعهد است قانوني تغيير ناپذير اما غير مملوس و كلامي است_و تنها عملكرد است كه واقعي است.عملكرد به تنهايي بهترين معيار اعتماد,شايستگي و شهامت شما است وتنها عملكرد است كه براي توسعه و پيشرفت به شما همانگونه كه هستيد آزادي ميدهد.زماني كه همه چيز از يادها رفته باشد جهان تنها عملكرد خوب شما را در ياد خواهد داشت.

نقش مديريت در بهبود سلامت اداري

مولف : دكتر منوچهر اميرشاهي

خلاصه كتاب گردآورنده : تكتم شاهي فصل اول تعاريفي از سلامتي و بهداشت رواني هدف : آشنايي با انواع مختلف سلامتي و خصوصيات آن آشنايي با عوامل مختلف ايجاد كننده مشكلات و موانع سلامتي 1- تعريف سلامتي از ديدگاه بهداشت جهاني احساس آرامش در جسم روان در محيط (جامعه ، خانواده يا سازمان)2 – تعريف سلامتي از ديدگاه اداري وابستگي عاطفي و علاقه به سازمان  و ارائه خدمت به ارباب رچوع 3- تعريف سلامتي از ديدگاه پزشكي سلامتي از ديدگاه  پزشكي يعني حالت تعادل نسبي در شكل ظاهري رفتار و

تركيباب شميايي بدن 4- تعريف سلامتي از ديدگاه روان شناختي روان شناسان صاحب نام شخصيت افراد سالم را در ازاي ويژگي هاي زير مي دانند . الف ) تحمل درك استرس و دردها و ناكامي ها را دارند ب   ) اجازه نمي دهند حالتهايي مانند بد بيني ، سو ظن ، غرور و خود خواهي در آنها تقويت شود ج   ) اين افراد روابط خود با مردم را حفظ مي كنند و آراستگي و انضباط از ويژگي اين افراد مي باشد . 5- سلامتي از ديدگاه اجتماعي سلامتي اجتماعي از ويژگي هاي زير برخورداراست الف ) ارتباط موثر و انساني و مشاركت جوييب   ) توسعه و هويت در جايگاه اجتماعي ج   ) قانونمندي و شايسته پروري در جامعه 6 – تعريف سلامتي از ديدگاه معنوي بها ندادن به ارزشهاي الهي و انساني آرامش و اطمينان درون ج ) داشتن اهداف متعالي 7 – تعريف سلامتي از ديدگاه شغلي اين سلامتي داراي نشانه هاي زير است .الف ) توانايي لذت بردن از كارخلاق و رفتار حرفه اي ب   ) استفاده بهينه از زمان و داشتن وجدان كار ج   ) سازگاري و تعلق سازمان ، كارآفريني و رعايت بهداشت كار عوامل ايجاد كننده موانع سلامت اداري يكي از مشكلاتي كه موجب برهم خوردن سلامت اداري در سازمانها مي شود مي توان استرس را ذكر كرد، و در ارتباط با استرس به نكات زير توجه مي كنيم تعريف استرس : در علم پزشكي و روان پزشكي واژه استرس به موقعيت هاي رواني و اجتماعي مختلف و متنوعي اشاره شده كه مي توان در فرد اختلالهايي در تعادل حياتي

ايجاد كرده و در شرايط خاص بيماري زا شود . به طور كلي و اساسي هر محركي درانسان  ايجاد تنش  كند و موجب واكنشي در او شود استرس گويند . بسياري از استرس ها به محيط كار ارتباط دارد مثل سرو صدا ، ترس از بروز حوادث ناشي از كار ، بيكاري شغلي مهمترين عوامل بروز استرس الف ) عوامل درون سازمان اين عوامل شامل 1-    وجود قوانين خشك و غير انعطاف درسازمان 2-    عدم امكان پيشرفت شغلي 3-    نامساعد بودن شرايط كاري 4-    ترس از عدم موفقيت در انجام وظايف ب ) عوامل برون سازمان مهمترين اين عوامل شامل : 1-    مشكلات اقتصادي 2-    ناراحتي هاي عصبي 3-    بيماريهاي طولاني 4-    درگيريهاي خانوادگي پيامدهاي استرس ابتلا به استرس پيامدهايي به همراه دارد كه مهمترين آنها عبارتند از : 1-    مشكلات جسماني 2-    مشكلات سازماني 3-    محيط كار 4-    روابط حاكم بر محيط كار اختلال اضطراب وقتي فشار زندگي به حدي برسد كه شخص نتواند تعارض دروني و بروني خويش را حل كند ، اضطراب ايجاد مي شود و اين اضطراب رفتار فرد را تحت تاثير قرار مي دهد راههاي مقابله با استرس الف ) آرامش عدم صبوري موجب ايجاد خشم ، ناراحتي و عصبانيت و عدم تعادل رواني را در پي خواهد داشت . خشم و عدم آرامش يعني تحليل رفتن انرژي انسان انسان انرژي بهتر مي تواند در مقابل مشكلات منطقي برخورد كند.ب ) دوري از بغض (كينه ) بغض يا كينه حالتي است هيچاني كه آثار مخربي بر جسم و روان بر جسم مي گذارد كينه بيشتر به خود فرد آسيب مي

رساند تا به طرف مقابل بنابراين پرهيز از كينه در درمان استرس تاثير فراواني دارد . ج ) كنترل خشم توجه به نكات زير در كنترل خشم اثرات مثبتي دارد كه شامل : 1-    در هنگام عصبانيت و خشم نبايد ادب را فراموش كرد 2-    هيچ چيز به اندازه عدم نزاكت اعتبار و شخصيت خراب و زير سوال نمي برد 3-    تصور نكنيد در هنگام عصبانيت ، خشم همواره باعث آرامش مي گردد . 4-    اغلب اظهار خشم يا عصبانيت ممكن است يه موقعيت حساس را بحراني تر كند . افزايش صميمت در محيط كار : با به كارگيري توصيه هاي زير مي توان صميميت را در محيط كار افزايش داد . 1-    اجتناب از تحقير كردن ديگران 2-    ياري رساندن در رفع نقايص كاري كاركنان 3-    خودداري از سركوب كردن استعدادهاي بالقوه كاركنان مديريت تعارض تعارض در سازمان يعني اختلاف كلي يا احساس بين نقش ها و هدفها و علاقه هاي يك يا چند فرد يا گروه مفهوم تعارض يعني عدم تفاهم مديريت تعارض ، يعني مديريتي كه بتواند در هر شرايطي تعارض وجود دارد به بهترين شكل سازمان را اداره كند . اصول و مباني مديريت و سرپرستي با توجه به فن اداره هر سازمان  و اصول مديريت و سرپرستي در ارتقاء موفقيت و سطوح سلامت اداري به نكاتي از اصول مباني مي پردازيم . 1-مديريت يعني ((تحقيق اهداف با بهره گيري سيستم ارتباطات موثر ))هنري فايول مديريت را اينگونه تعريف كرده است 2- علم و هنر و هماهنگ كردن بر نظارت كنترل فعاليت هاي دسته جمعي در رسيدن به هدف مشترك تعريف

سرپرست : سرپرست كسي است كه شاهد و ناظر بر اعمال و رفتار و بازپرس  وظايف افراد تحت سرپرستي خويش مي باشد . مسئوليت هاي سرپرست : 1-    مسئوليت در برابر كاركنان 2-    مسئوليت در برابر سطح بالاي مديريت 3-    مسئوليت در برابر وظايف و كار 4-    مسئوليت در برابر محيط كارمهارت هاي سرپرست : الف ) مهارتهاي فني ب  ) مهارتهاي روابط انساني ج  ) مهارتهاي ادراكي ويژگي هاي مديران موفق مديران موفق ثابت قدم هستند . مديران موفق از فرصت ها استفاده مي كنند مديران موفق تصميم گيرندگان سريع و صحيح هستند . رفتار جسورانه را مورد تشويق قرار مي دهند . هرگز از قدرت خود براي تحقير پرسنل استفاده نمي كنند . مديران موفق نياززمند كسب مهارتهاي چهار گانه زير هستند . الف ) مهارت تصميم گيري ب  ) مهارتهاي انساني و ارتباطات چ   ) مهارتهاي درك كلي د   ) مهارتهاي برنامه ريزي تعريف و ويژگي هاي برنامه ريزي برنامه ريزي عبارت است : تصميم گيري عقلايي در مورد كارهايي كه در آينده بايد انجام شود . ويژگي هاي برنامه ريزي : 1- برنامه ريزي خودبه خود با پيش بيني همراه است .2- برنامه ريزي زمينه را براي تصميمات فراهم  مي كند . مراحل برنامه ريزي : گام اول :  آگاه بودن از فرصت ها گام دوم : تعيين هدف ها گام سوم : تعيين خط مشي ها هنر مديريت كاركنان هنري كه بايد يه مدير داشته باشد .1-    به افراد كمك كند تا از كارش لذت ببرد 2-    تا جايي كه ممكن است بهترين شرايط كاري را ايچاد كند 3-    به

افراد كمك كند تا كارشان را درك كند . 4-    همواره جديدترين تجهيزات اداي در اختيار پرسنل خود قرار دهد . 5-    امنيت شغلي را ايجاد كند . 6-    اختلاف بين كاركنان را برطرف كند . شناخت تفاوت شخصيت ها و نحوه ارتباط با آنها شخصيت منصب جو و اقتدار طلب با افراد مقتدر با احترامي كه خود را در آن مي شناسد رفتار كنيد ، درگفتگو با آنها به اصل مطلب بپردازيد و فقط از نتايج كار با خبرشان سازيد . 2- شخصيت افراد خونگرم و اجتماعي در اين افراد از ارائه  كاراهاي طولاني و وقت گير خودداري كنيد و اجازه دهيد در كارها سهيم شوند و فضاي آكنده از شادماني و لذت فراهم كنيد و با آنها مانند يه دوست رفتار كنيد . 3-شخصيت افراد ثابت قدم و محافظه كار با اينگونه افراد با دقت و درايت به سخنانشان گوش كنيد و به آنها توجه كنيد 4- شخصيت افراد فكور و وظيفه شناس اين افراد منظم و مقرراتي هستند و از آنها نبايد انتظار داشت با شتاب و بي مطالعه كارها را به اتمام برسانند . 5-شخصيت افراد واقع گرا : اكثر اين افراد اعتماد به نفيس ، شاد و پر تحرك ، شكيبا و انعطاف پذير هستند و براي مقابله با هر بحراني مي توان از مشاوره و راهنمايي آنها استفاده كرد . 7- شخصيت افراد مسامحه كار و تنبل : علل تنيلي و مسامحه كاري اين افراد مي توان به سه گروه تقسيم كرد .الف ) عوامل گرايش : اين عوامل عبارتند از: عدم تمايل به قبول زحمت ، ترس از

عدم موفقيت ، ترس از شكست ب ) عوامل شناختي : اين عوامل عبارتند از : اطلاعات ناكافي ، عدم تشخيص اولويت ها و عدم اطمينان در باره ناتواني ج ) شرايط محيطي كاري اين عوامل عبارتند از سردرگمي ، سرو صدا ، فشار زياد كاري ، نبود ابزار كار لازم شخصيت افراد عصبي از خصوصيات اين افراد عبارتست از : 1-اكثريت اين افراد واقعيت ها را قبول نكرده و به خود دروغ مي گويند . 2-به جاي اينكه به موفقيت بيانديشند به شكست فكر مي كنند و خود و ديگران سرزنش مي كنند . 3-از نظم و ترتيب و برنامه ريزي در انجام وظايفشان استفاده نمي كنند 4-اينگونه افراد وقت خود را صرف كارهاي بيهوده و بي ثمر تلف مي كنند . شخصيت افراد مثبت : اين افراد : 1-    باعث ايجاد انگيزش ديگران شده و سعي دارند كار خود را بدون عيب و نقص انجام دهند . شخصيت افراد دقيق اين افراد به جزئيات خيلي اهميت مي دهند ، و افراد حساس و منظمي هستند. مهارت مديران در گزينش و انتصاب مديرانمهادت جانشين پروريمهارت جذب استخداممهارت ارزيابي عملكردمهارت برنامه ريزي در جهت توانمند سازيشش مرحله اساسي در فرايند و توانمندسازي كه بايد از آنها جهت تقويت نيروي انساني استفاده كرد ، شامل : 1-   هدف گذاري و تدوين راهبردها 2-    تعريف وابلاغ 3-    آموزش كاركنان 4-    تطبيق ساختار سازمان 5-    تطبيق نظام سازمان 6-    ارزيابي و اصلاح مهارت نظارت كنترل كنترل فرايندي است كه از طريق آن مي توان اطمينان داشت كه عملكرد افراد و سازمان با فعاليتها ، برنامه ها و دستورات

صادره از طرف مديريت مطابقت دارد . پنج توصيه براي داشتن كاركنان عالي 1-    با آنها دوستانه رفتار كنيد . ولي در عين حال به آنها مانند يه دوست صميمي رفتار نكنيد . 2-    همه چيز را به آنها بگوييد ، حتي مسائل محرمانه و خصوصي3-    كاركنان از شما انتظار رئيس بودن را دارند واز خود انتظار كادمند بودن4-    هيچگاه  انقدر خود را مشغول به كار نكنيد  كه فرصت خنديدن پيدا نكنيد هيچ چيزبه اندازه  يه خنده                        نميتواند كارمند از بحران نجات دهد.5-    لزوم قدرت نفوذ مديران موفق نفوذ فرآيندي است كه رفتار شخص را تحت تاثير قرار مي دهد . راههاي نفوذ در ديگران در 4 گروه مي توان طبقه بندي كرد . 1لف ) از طريق اعمال قدرت و اختيار ب    ) نفوذ از راه تهديد و اجبار ج    ) نفوذ از راه همكاري و همياري د     ) نفوذ از راه مهارت و استادي     لزوم برقراري ارتباط موثر ارتباط يكي از عناصر مديريت در سازمانهاي موفق است . از محاسن برقراري ارتباط موثر به چند نكته اشاره مي كنيم . 1-    تقويت حس همبستگي 2-    ارتقاء سطح دانش و آگاهي 3-    افزايش ميزان اعتماد متقابل شيوه هاي برقراري ارتباط تمايل انسان به ادراك دنيا پيرامونش از طريق سيستم حسي برقرار مي شود ، و بر همين اساس افراد را مي توان به دسته هاي زير طبقه بندي كرد . الف ) افراد تصويري : اينگونه افراد دنياي خود را با تصاوير تنظيم مي كنند . ب  ) افراد احساسي : گروه ديگر دنياي خود را با حالت دروني و بيروني ترسيم مي كنند

. ج  ) افراد شنيداري : اينگونه افراد تمايل به تنظيم دنياي خود با اصوات دارند . د  ) افراد زباني و ارقامي اينگونه افراد از طريق كمالات و ارقام رابطه برقرار مي كنند .انواع ارتباطات : 1-    ارتباط كلامي 2-    ارتباط غير كلامي اين نوع ارتباطات شامل نكات زير است : الف ) زبان بدن (حركت گفتاري )از طريق ژستي كه مي گيريم مثل راه رفتن ، ايستادن ، اين تغيير حالت در چگونگي تركيب اين تغيير براي برقراري ارتباط مورد استفاده قرار مي گيرد . ب ) چهره صورت انسان مهمترين بخش ظاهري بدن است كه مي تواند حالات و احساسات دروني را منتقل كند . مانند نگراني ، آرامش ، شادي و غم ج ) چشم ها چشم ها نيز از ميان ساير وجوه ظاهري آشكارتر هستند ، چشم ها حتي بدون اينكه خود بخواهيم ارتباط برقرار كنيم ، ارتباط برقرار مي كند . به طور مثال وقتي مردمك چشم گشاد مي شود ، صميمي تر و جذابتر به نظر مي رسد . ولي وقتي روي چيز ناراحت كننده متمركز باشد تنگ مي شود كه نشان دهنده خستگي و بي حوصله گي است . توصيه ها در برقراري ارتباط موثر وقتي بدانيم گوينده وشنونده و گيرنهد پيام چه كساني هستند و چه تاثيري مي توان بر آنها گذاشت بديهي است كه موقعيت خود را در يك ارتباط راحت و موثر تر درك خواهيم كرد . هر ارتباطي با توجه به تاثير و فكر و انديشه انسان بر ديگري اثرگذاري آن بيشتر است . يعني وقتي تفكر ما در جهت مثبت باشد خواسته

و ناخواسته ارتباط مثبت دريافت خواهيم كرد اگر ذهنيت ما منفي باشد خواه و ناخواه ارتباط منفي دريافت خواهيم كرد . و چون كلمات بار معنوي دارند كاربردشان در طرف مقابل ايجاد حس مي كند .  با استفاده از كلمات مي توان حسن خوب و پسنديده به وجود آورد .1-    به خاطر داشته باشيد ارتباط شناخت را به دنبال خواهد داشت . 2-    شناخت مي تواند نفوذ را به دنبال داشته باشد وقتي انسان به طور اثر بخشي ارتباط برقرار كند شناسايي به وجود مي آيد . برقراري دوستي با همكاران چتد توصيه در ايجاد رابطه موثر در محيط كار 1-    هميشه گشاده رو باشيد ، و پرسش هاي كاركنان خود را پاسخ دقيد .2-    كمتر بگوئيد اما مهمترها را بيان كيند3-    در مورد هر چيزي در هر زماني و تحت شرايطي اظهار تمايل كنيد . 4-    به موضوعات مورد بحث همكارنتان علاقه نشان دهيد .5-    هميشه از گفتار مثبت استفاده كنيد روشهاي مقابله با اختلاف در سازمان اختلاف عقايد عدم توافق  ناسازگاري ،  هماهنگي ، امري است متداول كه با ارائه چند روش مي توان آن را حل و فصل كرد . الف ) روش برد – برد مبناي اين روش بررسي مسايل و جست و جو براي يافتن زمين هاي مشترك است . ب  ) روش برد – باخت مي تون راه حل مورد نظر را برديگري تحميل كرد كه نتيجه جز جبهه گيري و كينه توزي ندارد .  كه در چنين شرايطي طرف مقابل در موضع دفاعي قرار خواهد گرفت و فكر راه حل مي افتد . روش باخت – باخت اگر

طرفين در پرداختن و رسيدگي به اختلاف امروز و فردا كنند و بي توجهي نشان دهند اختلافات قوت گرفته و به ناراحتي و مشكلات ديگري تبديل مي شوند . تشويق و تنبيه و آثار آن در كاركنان تشويق وتنبيه دو عامل انگيزاننده و بازدارنده مورد توجه در مديريت بوده است . تنبيه و اثرات آن : هنگامي كه از تنبيه سخن به ميان مي آيد .دو مفهوم كلي مورد نظر است . 1-    نوع آموزش كه هدف آن بهبود رفتار باشد . 2-    سرزنش فرد توجه به ارزش هاي اخلاقي در ارتقاي سلامت اداري اگر عالم انسان را با عالم حيوانات مقايسه كنيم اختلاف عمده اي كه برتري انسان را بر آنها مشخث و روشن مي كند ، همان عالم ارزشهاست زيزا تنها انسان است كه اشخاص و اشياء را با ميزان تاثير آنها در رسيدن به هدف ها و ارضاي اميال خود مي سنجد و براي هر يك ارزش تعيين مي كند . تعريف ارزش : تعاريف مختلفي از ارزش ارائه شده كه به پاره اي از آنها مي پردازيم . ارزش عبارت است : اظهار قدر و قيمت به موجود قابل ارزش انچه هر فرد آرزو مي كند بنابرين مي توان گفت ارزش هرچيزيست كه به علل اقتصادي ، رواني وواجتماعي مورد توجه شخص قرار مي گيرد . طبقه بندي ارزشها 1 -ارزش اقتصادي اين ارزش با پول تعيين مي وشد3-    ارزش بدني اين ارزش مربوط به سلامت جسمي و روحي انسان مي شود . 3-ارزش ارتباطي شامل روابط انساني ، دوستي ها خويشاوندي ها ، زند گي  خانوادگي به طور كلي ارتباطات

وسيع جهاني بوده و به اين ارزشها ،(ارزش اجتماعي ) نيز گفته مي شود . 4-    ارزش ذهني :ارزشي است كه به معرفت و جستجو كردن ر رسيدن به حقيقت مربوط مي شود . توصيه هاي زير جهت برقراري ارتباط موثر ارائه شده است . سعي كنيد به افرادي كه مشكل دارند ياري و كمك كنيد تا راه حل مناست و رضايت بخش بيابند. مطمئن باشيد كه انتقاد پذير هستيد در غير اينصورت هرگز نمي توانيد منبعي معتبر و ارزشمند براي انتقاد كردن از ديگران باشيد . هيچ كس را در موقعيت دفاعي خود قرار ندهيد ، همه عقايد ارزشمند هستند . توجه و مراقبت خود را ابراز داريد و سعي كنيد روشهايي در اختيار افراد قرار دهيد تا بتوانند شانس موفقيت خود را افزايش دهد . مقايسه ويژگي هاي رهبران و مديران موفق در سازمانهاي نوين به تديريج رهبران جايگزين مديران مي شوند ، رهبران در سازمانهاي نوين طوري عمل مي كنند كه كاركنان ، خودشان را در شمار پيروان آنها مي دانند و آنان را نه در مقابل رئيس ، بلكه به عنوان همراه و راهبرد قبول وبا آنها به همكاري مي پردازند . ويژگي هاي مديران و رهبران 1-    مديران دريغ مي كنند – درحالي كه رهبران سهيم مي كنند .2-    مديران ايجاد نياز مي كنند – در حالي كه رهبران القا مي كنند . 3-    مديران عكس العمل نشان مي دهند –در حالي كه رهبران قانونمند عمل مي كند . 4-    مديران نظر مي دهند – در حالي كه رهبران تشكر مي كنند . 5-    مديران از شكست واهمه دارند –

درحاليكه رهبران از شكت مي آموزند و آنها را به فرصت تبديل مي كنند . ويژگي هاي كاركنان موفق 1-    تعهد سازماني 2-    تعهد احساسي تعهد احساسي شامل نكات زير است : الف ) تعهد عاطفي ب   ) تعهد مستمر ج   )تعهد تكليفي و مستمر : به اين معني كه چه مقدار اين تعهد بر اساس احساس وظيفه و انجام تكاليف است . استعداد : تركيبي است از تجربه علم ، تجزيه و تحليل  واطلاعات ذاتي را استعداد گويند . قبول مسئوليت : در فرهنگ لغت فرد مسئول كسي است كه داراي ويژگي زير باشد . 1-    آمادگي همه جانبه جسمي و رواني 2-    شناخت ابعاد مختلف كار محوله 3-    دارا بودن ترس تلقي مثبت نسبت به انجام كار خلاقيت : عبارتست از قدرت حل مسائلي كه در ذهن ، كه هنوز وجود ندارند . يعني توانايي تركيب ايده ها دريك روش منحصر به فرد و ايجاد همبستگي بين آنها فرآيند تفكر به سه قسمت شعور آگاه ، نيمه آگاه (نيمه هوشيار ) و بخش سوم ذهن يا (مركز خلاقيت وسازندگي است ). مراحل مهم فرآيند تفكر شامل : 1-    حفظ سلامت روان 2-    پيدا كردن جواب صحيح براي حل مسائل 3-    برانگيختن شخص به طرف هدفهاي خود ويژگي افراد خلاق : حس كنجكاوي و يادگيري استقلال فكري و شخصيتي داشتن تفكر شهودي قدرت تاثير گذاري بر ديگران علاقه مندي به رعايت  نظم و ترتيب در كارها خصوصيات كاركناني كه اعتماد به نفس دارند . براي خود و كار خود ارزش قائل هستند ، سقف تحمل خود را مي شناسند و در مورد شرايط خود

بحث  و تبادل نظر مي كنند ،براي داشتن استعدادهاي واقعي خود ارزش قائلند و مي خواهند از اين توانايي خود استفاده كنند . معتقدند فرصت ها براي همه برابر است و مبارزه با هر نوع بي عدالتي را دارند . چگونه شادي را (( عادت )) خود سازيم .الف ) خوش بين ها خوش بين ها معتقدند كه شكست يه عقب نشيني موقت و تجربه است ب  ) بدبين ها : اين گروه هر كاري كه انجام مي دهند و نتيجه نگرفته را خراب مي كنند ، نتيجه اشتباه خودشان است و خيلي راحت اشتباه خودشان را قبول مي كنند و به همين جهت بيشتر احساس شكست و ناكامي مي كنند . به ياد داشته باشيم : افراد سالم و كساني كه توانايي خود را افزايش مي دهند در زندگي موفق هستند .

آفتاب صبح اميد

تاليف : صدرالدين هاشمي دانا خلاصه كتاب: تلخيص: نسرين جلاييان- شيعه در آستانه نيمه شعبان ديده بر افق دور دست تاريخ دوخته و ازاين ديدگاه بزرگمردي را پيش روي دارد كه پاي بر جهان نهاد .آمدنش مژده بهار را به همراه داردكه (السلام علي ربيع الانام ونضرة الايام ) سلام بر بهاران انسانها و شادابي دورانها و (الاسلام علي صاحب الصمصام و فلاق الهام) سلام بر دارنده شمشير بران و كوبنده فرق سر ستمكاران.و سلام بر مهدي ،آنكس كه خداي عزوجل آمدنش را به امتها نويد داده تا به وجودش خلقهاي پراكنده را يكي نموده و جهان را كران تا كران از داد و دادگري پر نمايد و بدينسان وعده مومنان را جامه عمل بپوشاند. دفتر تحقيقات وانتشارات بدرتاليف : صدرالدين هاشمي

دانا5000 نسخه- نوبت دوم –نيمه شعبان1451چاپ : چاپخانه بنياد شهيدمراكز پخش : نشر كوكب- پخش آثار- پخش آينه –پخش آفاقاستاد راهنما :جناب آقاي يار احمديتلخيص كننده :نسرين جلائيان عصاريفهرست :طليعه.......................................................................................... پيشگفتارچشم انداز..................................................................................... فصل اولباوري استوار................................................................................ فصل دومدر ميقات يار............................................................................... فصل سومنشاني از خورشيد...................................................................... فصل چهارمطول عمر..................................................................................... فصل پنجمخورشيد پنهان............................................................................. فصل ششمجلوه ها......................................................................................... فصل هفتمانتظار............................................................................................ فصل هشتمدر آينه نيايش................................................................................ فصل نهمبر در دروازه نور.............................................................................. فصل دهمبرآ، اي آفتاب صبح اميد                                       كه در دست شب هجران اسيرمشيعه در آستانه نيمه شعبان ديده بر افق دور دست تاريخ دوخته و ازاين ديدگاه بزرگمردي را پيش روي دارد كه پاي بر جهان نهاد .آمدنش مژده بهار را به همراه داردكه (السلام علي ربيع الانام ونضرة الايام ) سلام بر بهاران انسانها و شادابي دورانها و (الاسلام علي صاحب الصمصام و فلاق الهام) سلام بر دارنده شمشير بران و كوبنده فرق سر ستمكاران.و سلام بر مهدي ،آنكس كه خداي عزوجل آمدنش را به امتها نويد داده تا به وجودش خلقهاي پراكنده را يكي نموده و جهان را كران تا كران از داد و دادگري پر نمايد و بدينسان وعده مومنان را جامه عمل بپوشاند. فصل اول :چشم اندازمسائل اعتقادي پيرامون مهدويت ديدگاهي را فرا راه شيعه نهاده كه هر گاه در اين آينه مي نگرد گويي كه تحقق كامل ويژگي هاي مكتبش را نظاره مي كند .چرا كه او در اين آينه :- خودش را مي بيند كه تمامي آرزوهايش براي تعالي انسان و جهان لباس تحقق در بر گرفته است. - انسانها را مي بيند كه خواه وناخواه راهي راه خدا و شايسته اسم و رسم انسانيت شده ا

ند .             - جهان را مي بيند كه پهنه اش، صحنه داد و دادگري شده .- ومذهبش را مي بيند كه همچنان پا بر جا مانده و تمامي مكاتب پوشالي وانسان بافته را كنار زده و خود جهانگير شده است.امروزه اگر پر توان ترين چكامه ها رساترين كلمات را به خدمت بگيرند تا لباس شادماني دروغيني بر قامت انسان ماتم زده كنوني بپوشانند نا موفق مي مانند كه مانده اند. چرا كه غم دلهره و اضطراب همه را درميان گرفته وبي هدفي وسرگرداني همه گير شده و انسان از تعريف خود عاجز مانده ،زر و زيور ها آراستگي هاي ظاهري ،پرداختن به نماي زندگي بي هيچ نگرش به محتوا و هدف آن دل بستن هاي زودگذري است كه تنوع ودگرگوني روز به روزش خود گوياترين شاهد بر ناكاميش است.چرا كه اگر او را قانع مي كرد ديگر نيازي به اين همه رنگ ونيرنگ نبود. انسان در مانده و درماندگي او از بي جهتي و بي رهبري است چرا كه انسان آزاد آفريده شده و از سر ميل خود راه خود را انتخاب مي كند و در اين راه احتياج به رهبري آرماني دارد تا به مشكلات زندگي فائق آيد. و اينجاست كه راه ها از هم جدا مي شود. در سالهاي اخير پيش از گذشته شاهد پيدايش مكاتب بشري بوده ايم كه هر كدام با ادعاي به مقصود رسانيدن اين انسان تنها ظهور كرده اند اما تاريخ نشان داد كه هيچيك حتي پر سر وصدا ترين آنها ماركسيسم هم نتوانست كاري از پيش ببرد و بر غم هاي انسان عصر ما افزود و مشكلات جسمي

و روحي او را بيشتر كرد .در بحث مهدويت دو موضوع (هدفداري جهان)ونياز به تشكيل (حكومت واحد جهاني)بسيار با اهميت است. وشيعه در اين راه پيشتاز است چرا كه ظهور رهبري يگانه ورهنموني الهي عقيده مشترك قريب به اتفاق مذاهب الهي است. همانطور كه زرتشت به سوشيانت اعتقاد دارند.وخلاصه تلاش بشر از گذشته تا به امروز در تدارك و طرح ريزي يك آينده بهشت گونه است. مانند: مدينه فاضله افلاطون .وحتي انديشمندان معاصر مثل راسل فيلسوف انگليسي و آلبرت انيشتين و بسياري ديگر هم معترف هستند كه هماهنگي ملتها بايد تا به آنجا برسد كه همگي هدفشان تا سيس يك حكومت جهاني باشد و همگي زير يك پرچم واحد در صلح وبرابري زندگي كنند. فصل دوم : باوري استواراين بخش موضوع را در محدوده اسلام و به استناد مدارك اصيل اسلامي بررسي مي نمايد و به اين دليل باوري استوار نام نهاده شده كه جاي جاي قرآن وروايات از اين انديشه به عنوان اصلي قطعي و انكار ناشدني ياد كرده اند. واين طور نيست كه موضوع مهدويت پس از پيامبر اكرم (ص) وامامان آغاز شده باشد بلكه از همان زمان رسول اكرم(ص) مورد بحث بوده و حضرت در فرصتهاي مناسب از مهدي (ع) و غيبت وديگر مسائل مبوط به او سخن مي گفتند . و در واقع اين باور همراه با نزول قرآن از همان آغاز دوران اسلام طرح گرديده و خداوند در آياتي چند تحقق قطعي اين آينده روشن را ضمانت مي كند از آن جمله آيه55 سوره نور ونوع اين آيات در قرآن بالغ بر 133 آيه مي باشد كه البته نياز به

تفسير روايي دارد نظير برهان ونور  الثقلين .اين سخن پيامبر مشهور خاص وعام است كه : اگر از عمر دنيا بيش از يك روز باقي نمانده باشد خداوند آن روز را چنان طولاني خواهد گردانيد تا سر انجام مردي از امت و خاندان من كه اسمش چون اسم من است ظاهر شده و جهان را آن سان كه از جور و ستم پر شده مالامال از داد و دادگري نمايد . اين بيانات و نظاير بسياري از اينها در مدارك روايي شيعه از جمله كمال الدين شيخ صدوق ، غيبت شيخ طوسي وبسياري ديگر آمده است. از جمله راه هاي ديگري كه مي تواند قدمت عقيده مندي مسلمين به مهدويت را براي ما روشن كند كساني هستند كه به دروغ برخي اشخاص را مهدي انگاشته اند مانند نسبتي كه به امام صادق (ع) داده اند و مدعيان دروغيني كه خود راسا اين ادعا را عنوان نمودند مانند حسين بن منصور حلاج و ...و حالا اگر موضوع مهدي (ع) از همان آغاز اسلام نبود پس اين دو گروه از كدام زمينه ذهني مردم براي اثبات حرفهاي خويش استفاده كردند.اين اعتقاد يعني مهدويت تنها اختصاص به شيعه ندارد و در مدارك معتبر اهل سنت از جمله صحاح سته كه 200 سال قبل از شبه ها تدوين شده آمده است. چهره اين اعتقاد به مهدويت در تشيع از چنان ترسيم روشني برخوردار است كه محققان شيعه پيش از تولد حضرت مهدي (ع)  تاليفاتي درباره ايشان و مسائل مربوط به غيبت داشته اند .فصل سوم : در ميقات يارمراجعه به مطالب صحيح و مستند وريشه دار نقلي و تاريخ

در اين زمينه تنها راه منطقي براي آشيايي با امام عصر (ع) است و اين بخش در ميقات يار نام نهاده شد با اين اميد كه به كمك آگاهيهايي كه به خواننده        مي دهد چهره اي رو شن از آن حضرت را در ذهن خواننده به وجود آورد.در پگاه نيمه شعبان سال 255 هجري قمري حضرت حجت بن الحسن المهدي (ع) در خانه حضرت عسكري (ع) ودر شهر سامرا پاي به عرصه اين جهان نهاد و بدين ترتيب علي رغم تلاشها و كار شكنيهاي مخالفان و در روند تحقق وعده هاي الهي زندگي در دامن مادر خويش نرجس خاتون را آغاز نمود. چرا كه تولد حضرت در زماني بود كه خلفاي عباسي امامان ما را هر روز بيشتر در تنگنا قرار داده بودند و معتمد عباسي كه فرعون وار از فرزند حضرت عسكري (ع) بيمناك بود علاوه بر اسكان اجباري حضرت در محله عسكر كه يك پايگاه نظامي بود گروهي مفتش و قابله را مامور كرده بود تا گاه و بي گاه خانه هاي علويين و بويژه محل سكونت حضرت عسكري (ع) را با زرسي نمايند تا اگر نوزادي يافتند ويرا بي درنگ بكشند واين پي جويي ها براي يافتن امام، زماني شدت گرفت كه امام حسن عسكري (ع) در سن 28 سالگي مظلومانه چشم از جهان فروبستند و كار دشوارتر شد زيرا كه امر امامت به حضرت مهدي (ع) سپرده شد . بهر حال امام دوازدهم به دنيا آمد و هنوز بيش از سه روز از تولد آن حضرت نگذشته بود كه امام عسكري (ع) با نشان دادن حضرت مهدي روي به برخي ياران

ويژه خود نمودند و فرمودند بعد از من اين صاحب امر شماست و جانشين پس از من اوست و اوست قائمي كه همه در انتظار ظهور او روزگار ميگذرانند و چون زمين پر از ظلم و جور شود ظهور كند و آن را پر از عدل و داد نمايد.حضرت عسكري (ع) به فرمان الهي فرزند خويش را از انظار پنهان مي داشت و اين خبر از مردم پوشيده بوده و فقط خويشان نزديك يا دوستان خاص حضرت مطلع بودند گاه كه شرايط مساعدي پيش مي آمد جمعي كه راز داري و ايمانشان مورد تاييد حضرت بود بصورت گروهي به لقاء حضرت مهدي (ع) نايل          مي آمدند از آن جمله معاويه بن حكيم و محمد بن ايوب هستند.بدين ترتيب امام زمان (عج) در دوران اوليه پس از تولد بدور از دسترسي دشمنان زندگي مي نمودند و تنها برخي از خواص فرصت مي يافتند تا به حضور ايشان بار يابند.سر انجام با رحلت امام يازدهم در سال 260 هجري و حضور امام زمان (عچ) در جمع نمازگزاران بر پيكر ايشان فشار مامورين شدت گرفت كه حضرت به فرمان خداوند از ديده ها پنهان شدند .در تاريخ زندگي امام عصر (ع) موضوع غيبت بصورت دو مرحله اي بيان شده چنان كه امام سجاد به نقل از امير المومنان (ع) مي فرمايند: براي قائم ما دو غيبت است كه يكي از ديگري طولاني تر است در اين دوران جز آنان كه داراي يقيني سرشار و آگاهي ريشه دار هستند كسي بر امامت او باقي نمي ماند .از دوره اول يعني فاصله سالهاي 260 تا329 هجري قمري بنام غيبت صغري

ياد شده است در اين دوره بنا به مصالحي ارتباط حضرت به طور كامل با مردم قطع نشده بلكه از طريق برخي اشخاص وارسته بنام نايبان خاص مردم ميتوانستند با حضرت ارتباط داشته باشند. از اين ميان چها ر تن با عنوان نواب اربعه از ديگران مشهورترند :1- عثمان بن سعيد عمروي كه قبل از اين وكالت ائمه دهم و يازدهم (ع) را به عهده داشته و بخش اعظمي از كارهاي شيعيان از طريق وي سامان مي يافت و امام دهم و يازدهم نيز فرمودند كه ايشان شخصي موثق و امين است.2- ابو جعفر محمد بن عثمان كه نيابت امام عسگري (ع) را نيز به عهده داشته در باره او آمده كه برزگي شان و علو منزلتش در نزد شيعيان مشهورتر از آن است كه محتاج به بيان و گفتگو باشد.     3- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي كه دومين نايب امام عصر(عج)درباره او اظهار داشته : كه او جانشين من مي باشد و واسطه ميان شما و حضرت صاحب  الامر و وكيل و مورد وثوق و اطمينان اوست .4-ابوالحسن علي بن محمد سيمري وفاتش به نيمه شعبان سال 329 هجري پايان دوره غيبت صغري اتفاق افتاده او چند روزي پيش از وفاتش نامه اي از امام زمان (ع) دريافت داشت كه در آن به مرگ قريب الوقوع وي و نيز خاتمه دوران 69 ساله غيبت صغري  اشاره شده بود حضرت مهدي (ع) در اين نامه چنين نگاشته بودند: ((بسم الله الرحمن الرحيم  اي علي بن محمد سيمري خداوند پاداش برادرانت را در سوگ تو بزرگ گرداند ، زيرا كه تو تا شش روز ديگر خواهي

مرد. پس به كارهاي خود رسيدگي كن و به هيچ كس به عنوان جانشين خود وصيت منما كه غيبت كامل واقع شده است. من آشكار نمي شوم مگر بعد از اجازه پروردگار عالم و اين بعد از گذشت زمان ها و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم خواهد بود به زودي در ميان شيعيان كساني ظاهر مي شوند كه ادعاي مشاهده مرا دارند. آگاه باش كه هر كس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني دعوي مشاهده مرا بنمايد دروغگوست و بر من افترا مي بندد  ولا حول ولا قوت الا بالله العلي العظيم ))لازم به دقت است كه چون صدور اين نامه به منظور پايان گرفتن دوران غيبت صغري و باب نيابت خاصه مي باشد در اين صورت و به همين قرينه ، مراد از لفظ مشاهده همان ادعاي نيابت بوده و به باريافتگان به حضور آن حضرت در دورانهاي بعد كه هيچگونه ادعاي نيابت هم نداشته اند ربطي ندارد.با درگذشت چهارمين نايب امام عصر(عج) دوران جديدي در غيبت آن حضرت آغاز مي شود كه از آن به نام غيبت كبري ياد مي شود. همان ويژگي كه از سالها پيش پيشوايان گرامي ما به وقوع آن خبر داده بودند. در اين دوران كه تا زمان ما ادامه پيدا كرده و پايان آن آغاز ظهور امام عصر (عج) خواهد بود زمام امور مردم به دست فقيهان واجد شرايط سپرده شده است تا در موارديكه حوادث و مطالب جديدي پيش مي آيد و حقايق در پس پرده هاي شبهه و ترديد قرار مي گيرد ايشان پناهگاه امت بوده و مردم از ايشان تبعيت نمايند

امام صادق (ع) پيش از اين عمده ترين خصوصيات اين فقها را مشخص نموده اند . نكته پر لطف و رحمت در اين باب آن است كه امام عصر (ع) با اينكه در دوران غيبت كبري هدايت ظاهري مردم را به فقها سپرده اند اما اين فقيهان را به حال خود واگذار نكرده بلكه هر زمان كه ضرورت پيش               مي آمد و مصلحت ايجاب مي نمود آنان را مشمول دستگيري و راهنمايي خود قرار مي دادند همان طور كه در نامه اي كه در سال 410 هجري خطاب به  شيخ مفيد صادر كردند به اين موضوع تصريح شده : (ما از رسيدگي به شما فرو گزاري نمي كنيم و فراموشتان نمي نماييم كه اگر نه چنين بود باران  نابساماني ها و مصيبت ها بر سرتان فرو مي ريخت و دشمنان شما را در هم  مي شكستند )فصل چهارم : نشاني از خورشيددر اين قسمت بر آنيم تا با بيان چگونگي اين غيبت به بررسي برخي حكمت هاي آن پرداخته و سرانجام با نحوه بهره وري مردم از آن حضرت در اين دوران آشنا شويم .ابتدا بايد بدانيم كه وقتي صحبت از غيبت پيشوايمان مطرح مي شود منظور آن نيست كه وي از ميان جامعه رخت بر بسته و آنچنان كه برخي به غلط گمان برده اند در جاي غير از اين جهان زندگي مي نمايد زيرا كه نحوه اين غيبت در روايات امامان اين چنين بيان شده كه مردم او را مي بينند و نمي شناسند و يا آن حضرت مردم را مي شناسد و حال آنكه مردم ايشان را نمي شناسند .خلاصه اينكه امام

در همين جهان و از ميان همين مردم غيبت نموده اند و اينك در ميان همين مردم و جامعه بطور نا آشنا زندگي مي كنند و سرانجام نيز در ميان مردم همين جهان و در سرزميني الهي يعني مكه ظاهر خواهند شد .گاه توجه و احترام شيعه به بخشي از حرم عسگريين (ع) در سامرا يعني سرداب مقدس دستاويز حمله ناآگاهاني مي شود كه پنداشته اند ما در آن محل و در ميانه سرداب امام خود را جستجو نموده و ظهورش را از آن نقطه انتظار مي كشيم و حال آنكه همگان مي دانند كه سرداب قسمتي از خانه مسكوني آن حضرت بوده كه مأموران حكومتي به دنبال آگاهي از حضور ايشان در جريان تدفين امام عسكري (ع) به قصد قتل ايشان بدان  جا يورش بردند و به دنبال اين حمله با جوشش آب از چاه موجود در آن نقطه آب ميان مأموران رژيم عباسي و آن حضرت كه مشغول عبادت بودند حايل شد و جان ايشان به تقدير خداوندي از خطر مصون ماند و از آن به بعد حضرت غيبت اختيار نمودند، حالا اگر شيعه براي حضور در كنار اين سرداب آدابي را براي خود قرار داده اند تنها و تنها به خاطر زنده نگه داشتن آن حضرت مي باشد و به ويژه كه گهگاه بزرگان شيعه همچون مرحوم سيدبن طاووس يكبار خود شاهد حضور امام زمان(عج) در اين مكان و عبادت و مناجات او با حق تعالي بوده است. اما اينكه چرا غيبت واقع شد و حكمت الهي اين كار صرفنظر از مسائل تاريخي چه بود بايد به دو  نكته توجه كنيم :نكته

اول :  اينكه فرض كنيم غيبت امام (ع) بر ما آشكار نشد آيا اين نا آشنايي مي تواند در اصل اعتقاد ما به آن حضرت خللي وارد نمايد چراكه غيبت يك بحث فرعي از يك اعتقاد اصلي به نام مهدويت است و چه بسيار حوادثي كه در اين جهان واقع مي شود و ما به حكمت و علت آن آشنايي نداريم ضمن آنكه منكر واقعيت آن نيز نمي توانيم بشويم .نكته دوم : امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايند: حكمت و فلسفه غيبت آن حضرت جز پس از ظهورش آشكار نخواهد شد همانطور كه حكمت كارهاي خضر جز در هنگام جدايي از خضر براي حضرت موسي (ع) روشن نگرديد.اينك با رعايت اين دو نكته به برخي حكمتهاي ديگر كه البته علت تام و تمام مسئله نيست اما تا حدودي ميتواند روشنگر موضوع غيبت باشد مي پردازيم : 1-    آزمون خلق : حضرت علي (ع) مي فرمايند : در دگرگونيها گوهر واقعي انسانها نمايان مي گردد . مانند بني اسرائيل كه در مدت 10 روز تمديد گوساله پرست شدند. و خود آن حضرت به موضوع امتحان مردم به صراحت اشاره مي فرمايند.2-    كيفر : اگر امامان ما ياراني پا بر جا داشتند خلفاي عباسي و اموي نمي توانستند انواع ظلم ها را به آنان روا دارند همانطور كه اگر بر عهد و پيمان خويش باقي مي ماندند امام حسين (ع) در پهنه دشت كربلا ناجوانمردانه شهيد نمي شدند و امامان ديگر نيز واين غيبت موجب تنبيه ديگران و كيفر آنان است. وهمچنين حفظ جان هم مسئله اي است كه روايات به آن اشاره دارند

.3-    شناخت : رسم درميان مردم اين است كه تا نعمتي را دارند قدر آن را نمي شناسند و مصداق قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي گرفتار آيد هستند و وقتي به آن آگاه مي شوند كه آن را از دست داده باشند .و نكاتي ديگر اينكه در تاريخ گروهي از پيامبران از جمله پيامبر اكرم و ائمه اطهار (ع) در برهه هايي از زمان غيبت داشته اند ولي اين غيبت لطمه اي به رسالت آنان وارد نكرده همان طور كه خدشه اي در كار حضرت مهدي (ع) ايجاد نخواهد كرد. همانند : غيبت حضرت يونس و موسي(ع) و.... وحضرت امام كاظم (ع)و ديگر اينكه امام هر لحظه ممكن است بر اساس همان فلسفه اصلي كه از نظرها مخفي شدند بنا به تقدير خداوند ظهور كنند توجه به اين نكته از اين جهت ضروري است كه موضوع حكمتهاي غيبت نبايد خدشه اي به انتظار ما براي ظهور آن حضرت وارد آورد.فصل پنجم : طول عمرامروز از حيات و زندگي امام عصر (عج) افزون بر 1159 سال يعني حدود 12 قرن مي گذرد اين عمر طولاني را چگونه مي توان تحليل كرد؟ در آغاز به اين نكته توجه مي كنيم كه طول عمر خود يكي از شاخه هاي فرعي مساله عمومي تري به نام حيات است و حتي بيولوژي هم از پديده حيات در سطح كلي به عنوان معما ياد مي كند . و هر هنگام كه لازم باشد به مصداق آيه 82 سوره يس كه مي فرمايد ( به فرمان(( باش)) هر چه كه بخواهد مي آفريند و هر خصوصيتي را كه اراده نمايد

به آن آفريده خويش خواهد داد ) حتي اگر اين ويژگي در ظاهر با قواعد معمول در طبيعت هماهنگي نداشته باشد. و اين ويژگي در مدارك مذهبي ما به صراحت مطرح شده است. مانند : عمر نوح كه بيش از 950 سال ذكر شده و در قرآن دوران تبليغ حضرت نوح را قبل از طوفان صريحا 950 سال تعيين مي كند و همچنين عمر دراز حضرت خضر (ع) .طول عمر حضرت مهدي (ع) ريشه در عمق ايمان هر مسلمان دارد و نتيجه طبيعي و گريز ناپذير اعتقادات ما در زمينه ضرورت وجود حجت بر پهنه زمين است.فصل ششم : خورشيد پنهاناين سوال را كه فايده امام غايب براي ما چيست ؟ چگونه بايد پاسخ داد آيا مجاز به طرح چنين سوالي هستيم ؟ امام در انديشه ما واسطه فيض وجود و رابط ميان خدا و خلق در تمامي زمينه هاست و حضور يا غيبت او در ايفاي بخش اعظم وظايف ايشان تاثير چنداني ندارد. و اين پيام امام زمان (عج) مشهور است كه آنسان كه ستارگان موجب امان آسمانيان هستند امام نيز ايمني بخش زمينيان مي باشد .واما اين سوال را اينگونه مطرح مي كنيم كه ما در دوران غيبت چگونه از امام بهره مي بريم؟ كه خود حضرت مي فرمايند: اما گونه بهره جستن از من در دوران پنهانيم همانند بهره وري از خورشيد در هنگامي است كه ابرها آن را از ديدگان مي پوشاند.از اين پاسخ دو مسئله بدست مي آيد: 1- همانطور كه خورشيد پشت ابر، تنها بخشي از ويژگي نور بخشي اش كم مي شود و ديگر وظايفش باقي است امام

(ع) نيز در دوران غيبت اين چنين است و مردم از نعمت حضور ايشان بي نصيبند ضمن آنكه ديگر حكمتهاي وجودي حضرتش همچنان جاري است. 2- همانطور كه اصل در خورشيد نور افشاني بوده و ابرها گذرا هستند اصل در امامت نيز حضور آشكارا وبهره مندي آزاد مردم است اما عوامل عارضي پيش آمده كه چون ابر تيره بر چهره نوراني اين خورشيد نشسته است. علامه مجلسي دربيان بهره وري هاي دوران غيبت مي گويد: هنگامي كه خورشيد در پس ابر است همگان انتظار بيرون آمدن آن و بهره مندي از آن را دارند از اينرو شيعيان مخلص آن امام در دوران غيبت همواره مشتاق ظهور او بوده و از وي نااميد نمي شوند. و موضوعاتي چون ( حقيقت نوراني و غير قابل انكار امام ولو در وراي غيبت )، (ناتواني مردم نسبت به تحمل تمامي پرتوهاي خورشيدي )، (عجز چشم از نگرش بدون محافظ به قرص نوراني خورشيد )، (بي بهره ماندن از خورشيد براي بي بهره گان از بينايي) و نهايتا ( رابطه آمادگي و استعداد و ظرفيت وجودي به ميزان بهره وري از اشعه خورشيدي ) از جمله مواردي است كه علامه مجلسي از تشبيه امام در دوران غيبت، به خورشيد پنهان و نحوه بهره وري مردم از آن بدست مي دهد.فصل هفتم : جلوه هاپيش از اين گفته شد كه امام هر چند دوران غيبت را مي گذرانند اما بيگانه از مسائل جامعه و حوادث واقعه نبود، و در متن موضوعاتي قرار دارند كه بر امت مي گذرد. وقوع امدادهايي گوناگون از آن حضرت بر فقيهان برگزيده كه زمامداران دين و

اعتقاد مردم در دوران غيبت ايشانند نشانگر حضور هميشگي آن امام بزرگوار در صحنه رهبري در اين دوران است. از سوي ديگر، در طول دوازده قرن گذشته از همان آغاز تا به انجام شاهد جلوه ها و مشكل گشاييهاي آن حضرت بر جمعي از مردم عادي با ويژگي هاي گوناگون بوده ايم كه اين نيز خود نشاني ديگر از حقيقت وجود در آن حضرت است وتاريخ بخشي از اين ذره پروري و عطوفتها را در دل صفحات خود ضبط كرده است وچه بسيار نمونه هاي ديگري  به مصداق  هر كه  را اسرار حق آموختند                                                مهر كردند و دهانش دوختند    در اين بخش به ملاحضه روند بحثهايمان بيشتر به موضوع اول يعني جلوه بر فقيهان و عالمان دين پرداخته مي شود و دراين باره نيز تنها به چند نمونه بسنده مي كنيم تا از اين رهگذر ديدگان نافذ و هميشه بيدار آن حضرت را در جامعه احساس نماييم و در نهانخانه دل خود، دل به اين واقعيت بسپريم كه به راستي او چشم خدا ميان خلق است كه ((السلام عليك يا عين الله في خلقه))1-    شيخ صدوق (متوفاي سال 381):پدرش علي بن محمد بابويه قمي از دانشمندان ديني عصر خود در قم بود توفيق ديدار سومين نايب خاص امام عصر (ع) جناب حسين بن روح نوبختي را در سال 305 هجري قمري در بغداد بدست آورد  ودر نامه اي كه از طريق وي به حضور حضرت تقديم داشت در خواست نمود كه ايشان براي داشتن فرزندي براي او دعا كنند هنوز زمان زيادي نگذشته بود كه نامه اي به اين مضمون به او رسيد كه((از اين

همسر فرزندي نخواهي داشت ما در اين باره دعا كرديم و بزودي پروردگار عالم از همسري ديگر كه از طايفه ديلميان خواهد بود دو فرزند فقيه و نيكو و با بركت به تو روزي مي كند))پس از اين علي بن محمد با بانويي ديلمي ازدواج نموده و از او داراي دو فرزند به نام هاي محمد و حسين گرديد كه محمد به لحاظ نبوغ فوق العاده و استعداد قوي و هوش سرشار و نيز صداقت و امانتي كه در حفظ و نقل حديث داشت به صدوق شهرت يافت. مردم معاصر او ملاحظه اين همه رشد و تعالي را حاصل دعاي امام عصر (ع) دانسته و خود او نيز بارها بر اين مطلب مباهات مي نمود. مرحوم شيخ صدوق در آغاز كتاب ((كمال الدين و تمام النعمه)) خود داستان مفصلي از چگونگي برخورداري از عنايت امام عصر را نقل مي كند.2- شيخ مفيد (متوفاي 413):وي سرآمد شاگردان شيخ صدوق است .امام عصر (ع) در توقيعاتي كه به افتخار مفيد صادر فرمودند او را با واژه هايي چون (اي دوست مخلص در دين)، ( اي ياري كننده حق) ستودند. شيخ مفيد اين افتخار را يافته كه در سه نوبت نامه هايي به خط خود آن حضرت از ناحيه مقدسه دريافت داشته مخاطب ابلاغات مستقيم آن حضرت قرار گيرد.3- سيد بن طاووس (متوفاي 664): از بزرگان علماي شيعه و معاريفي است كه مشهور است مكرراً از فيوضات وجودي حضرت در خواب و بيداري بهره مند شده است. وي آنچنان شيفته و آشناي حضرت بود كه حتي ايشان را از آهنگ كلامشان مي شناخت و خود داستان سحرگاهي را

نقل مي كند كه در سراب مقدس، دورادور مناجات حضرتش را در آن مكان شاهد بوده و نواي ملكوتي حضرتش را مي شنيده كه زبان به دعاي بر شيعيان گشوده و بر پيشگاه خداوندي عرضه داشتند كه: خدايا شيعيان ما از پرتو نور وجود ما و زيادي سرشت ما سرشته شده اند چه بسا كه آنان به اتكاء                                    دوستي و ولايت ما مرتكب گناهان زيادي شوند... خدايا آنان را به بهشت خود داخل نموده و از آتشت بركنار      و محفوظ دار و ايشان را در كنار دشمنان ما در دوزخ غضب خود قرار مده . مرحوم سيدبن طاووس سرگذشتي مالامال از عنايتهاي آن حضرت دارد و بيش از پنجاه جلد كتاب ارزنده از وي به يادگار مانده و دعاهايي را نيز از حضرت مهدي (عج) نقل نموده و براي شيفتگان آن حضرت به يادگار گذاشته است .4-    علامه حلي (متوفاي 726 هجري قمري):از اعاظم و مفاخر تاريخ شيعه بوده وكتب ارزنده شيعه ميدان بروز نظرات و آراء متقن او در زمينه هاي مختلفه علوم ديني است.از جمله وقايعي كه مشهور خاص و عام شده، عنايتي است كه حضرت مهدي (ع) در يكي از تلاشهاي علمي دفاعي او از حريم تشيع به وي مي نمايد.5-    مقدس اردبيلي (متوفاي 993):از بزرگان علماي شيعه است كه در تقوي و پارسايي شهره همگان مي باشد .معروف است كه او در حل مشكلات علمي به حضور امام زمان (ع) رسيده ودر يك گفتگوي كامل موضوعات مورد بحث را با ايشان حل و بحث نموده.فصل هشتم :  انتظار انتظار چيست؟ منتظر كيست؟ اين بخش از نوشته مي كوشد تا خواننده را

در يافتن پاسخهاي روشن براي اين دو سوال ياري نمايد.انتظار يك مقوله اعتقادي –اجتماعي است و منتظر فردي است كه به خاطر انديشه اي كه در دل دارد، خود را به شناخت و انجام يك سلسله تعهدات ويژه، وظيفه دار احساس مي نمايد.از اينكه انتظار مقوله اي اعتقادي است پس بايد ريشه در كتاب و سنت داشته باشد و از آنجا كه جلوه اجتماعي دارد پس بايد راه و رسم آن آموخته شود. آن زمينه ريشه اي يعني تلاش فرهنگي در شناخت ابعاد انتظار و اين راه و رسم اجتماعي يعني تعهد در پيشگاه عمل دو ويژگي عمده اي است كه شخصيت والاي منتظر را شكل مي دهد. به همين مختصر بايد روشن شده باشد كه چنين انتظاري با عنايت به مفهوم اصيل آن، اساساً و از اصل با خمودي و سستي، بيگارگي و واگذاري مسئوليت، نا آگاهي و گيجي، بهم ريختگي و منتظر ماندن براي آنكه ديگري بيايد و كار را اصلاح كند، بي آنكه او خود نقشي سازنده را عهده دار شود، در تضاد و تعارض قطعي است و از آنجا كه سازندگي با روح منتظر به هم در آميخته از اين رو، انتظار، با تخريب به هر صورت و با هر توجيه به ظاهر موجه، نمي سازد. چرا كه بنابر آنچه گفته شد روح انتظار از اصل با گرايشهاي منفي در تضاد بوده و عمل منتظر تنها و تنها اصلاح و آباداني را در جهت تعالي همه ابعاد طلب مي كند.پس انتظار در يك كلام يعني آماده شدن و زمينه سازي براي رويارويي با وضعيتي نو واعلام آمادگي براي پذيرش مسئوليت در

شرايط نويني است كه از هر جهت با وضع موجودي كه انسان در آن قرار دارد، متفاوت مي باشد و چنين انتظاري را بحق مي توان ((مذهب اعتراض)) و يا ((بذر انقلاب)) ناميد.در اينجا به فرازي از بيان امام عصر (ع) اشاره مي كنيم تا ويژگيهايي را كه برشمرديم تدارك برپايي نظامي نوين و تعهد پذيري در قبال آن را به عيان در آن شاهد باشيد: خداوندا ما به تو روي مي آوريم؛ در برپايي دولت والايت كه در آن اسلام و اسلاميان را عزت و سر بلندي مي بخشي و نفاق ودورويان را ذلت و خواري نصيب مي گرداني، تو مارا در آن نظام در شمار آناني قرار ده كه ديگران را بر طاعت تو فراخوانده و راهنماي مردم به سوي تو مي باشند وسر انجام مارا در پناه آن دولت، والايي و كرامت دنيا و آخرت نصيب فرما. در اين بيان كه به صورت دعا به پيشگاه پروردگار عرضه مي شود از يك سو بر پايي نظامي الهي، با ويژگيهاي خاص خود مطرح است و از ديگر سوي، بيانگر مسئوليت پذيري براي كساني است كه آن آينده را انتظار مي كشند و در پايان نيز اين انديشه، زندگي منتظر را به وسعت هر دو جهان زير پوشش مي گيرد. از آنجا كه منتظر شاهد است كه پيشاپيش صفوف منتظران، پيشواي گرانمايه اش حضرت مهدي (ع) قرار دارد و سر حلقه چشم به راهان آن نظام خود اوست، از اينرو به شدت مي كوشد تا با آشنايي هر چه بيشتر با پيشوا و مكتبش خود را آماده حضور در اين ميدان كند و آنچنان

كه اشاره كرديم اين حقيقت را با تمام وجود قطعي تلقي نموده حضور خويش را در صحنه بر پايي آن نظام الهي احساس مي نمايد. و در اين راه آنچنان جلو مي رود كه بازگشت دوباره خود را به اين دنيا در صورت وقوع مرگ پيش از ظهور از خدا خواهان است. از آن حضرت در مدارك ديني ما ترسيم شده كه:كجاست آن جان به لب رسيده از اضطراري كه سرانجام در خواستش به هدف اجابت در رسد.امام صادق (ع) مي فرمايد: هر كه را حضور در جمع ياران مهدي (ع) شادمان مي سازد پس انتظار كشد، از گناه بپرهيزد رفتاري نيك پيشه كند، كه چنين كسي منتظري راستين است. آن حضرت را پيشتر از هر كس خداوند معرفي نموده. سلام برتو، سلام كسي كه تورا از رهگذر خداوندي  مي شناسد. انتظار چهره پيوند ميان انديشه و عمل است و به زيور عقل و فهم و آگاهي نيز آراسته شده. ومنتظر بايد با شناسايي ويژگيهاي انتظار، شخصيت منتظر را در خود به بار آورد. منتظر هيچ كس جز او را به عنوان ميزان ثابت و حق آشكار به رسميت نمي شناسد و همه چيز را با اين حق پا بر جا مي سنجد. و در اين باره آموخته ايم كه : هر كس از شما در حال انتظار وقوع اين امر ظهور مهدي موعود جان دهد گويي كه در خيمه گاه خود آن حضرت و در خدمت او بوده است و بلكه همانند كسي است كه در ركابش               شمشير زده... بر اساس چنين نگرش عالمانه، هاله اي از نور سر تاسر زندگي منتظر از آغاز

تا انجام را در ميان گرفته و او همواره چشم بر آينده اي پر نور، دل در گرو محبوبي موعود و دست در خدمت همه جانبه حضرتش دارد و چنين شخصيتي تجسم عيني و خارجي (افضل اعمال امتي انتظار فرج الله عزوجل) مي باشد كه سوال آغازين اين بخش از نوشته را به بيان و عمل پاسخگو شده كه انتظار چيست و منتظر كيست.فصل نهم : در آينه نيايشبراي آشنايي با ويژگيهاي جهان در آستانه ظهور آن امام و نيز آگاهي از ره آوردهاي آن نظام الهي، اين بخش از نوشته خود را به بررسي در اين دو زمينه اختصاص داده ايم يعني جهان قبل از ظهور و بعد از ظهور. اما اينكه چرا آن را ((در آينه نيايش)) نام نهاده ايم بدان است كه تكيه گاه اساسي در اين هر دو وادي،  نيايشهايي است كه امروزه در دست داريم و مراجعه به آنها كمك شاياني در آشنايي هر چه بيشتر با اين دو مطلب به ما خواهد نمود. نگاهي گذرا به برخي از مسائل كلي و عمومي اين دو دوران :1- التهاب ظلم، آرامش عدلدر دعاها آمده : زمين را آنچنان كه از جور و ستم لبريز شده ، از عدل و داد پر مي نمايد.2- افول دين، احياء مكتبيعني چه بسيار حقايقي از دين خدا وسنت پيامبر (ص) كه پيش از ظهور تحت تاثير عوامل مختلف در پرده ابهام و فراموشي مي ماند و از جمله رسالتهاي امام آشكار نمودن آنها و زدودن گرد به نسيان سپاري از چهره آن حقايق نوراني است.3- پراكندگي و تفرق، يكپارچگي و تشكلآن نعمت آغازين اسلام يعني

برادري و همراهي را كه به نقمت جاهلي دشمني و عداوت تبديل شده بر مي گرداند.4- پژمردگي و خرابي، شادابي و آباديدر دعاها مي خوانيم كه : خدايا شهرهاي خود را به بركت او آبادان گردان و بندگان دل مرده ات را به محبت او حياتي دوباره بخش.اما خود حضرت نيز ظهور خود را در پايان دوره اي بر مي شمارند كه : در دلها حكومت خشم و سنگدلي برپا شده و جغد شوم نظام جور در خرابه هاي زمين آواي مرگبار و حزين سر مي دهد. با مراجعه به مجامع روايي در اين باب مي توان سر فصل هايي چون ((جهانگير شدن اسلام))، ((تسليم همگاني در قبال حق))، ((تكامل علم و اخلاق)) و نظاير آنها را ملاحضه نمود.فصل دهم : بر در دروازه نوربا آنكه تصويري روشن از آن سوي دروازه نور به دست داريم اما چه كنيم كه اين در به قفل غيبت بسته مانده و كليد دار نيز گشايش اين در را تنها و تنها رهين مشيت نافذ خود داشته است. و ما چشم به راهان مشتاق و منتظري هستيم كه بي صبرانه افق دور دست را در آن سوي دروازه نور نظاره گريم تا تك سواري از گرد راه در رسد، اين بسته در، باز گردد و كاروانيان با گذر از انتظاري به بلنداي دوره غيبت، در پس قافله سالار گرانقدر خويش به شهر نور گام گذارند و خدا را كه چه صحنه با شكوهي است.راستي اي عزيز آيا شود آن روزي كه ما پروانه وار گرد شمع وجودت برآييم و تو بر، بر ما پيشوايي كني و حال آنكه گستره

زمين را پهنه داد و دادگري نموده باشي و ما زبان به ستايش خداوندي گشوده او را بر اين نعمت بزرگ سپاسگزار شويم. و اينك بر پشت دروازه نور، زمزمه كنان به ترنم با دلي سوزان و اشكي ريزان به گفتگو با تو مي نشينيم كه :سلام بر تو اي بازمانده از تبار پيامبران، سلام بر تو اي جان جهان و اي گنج نهان، سلام بر تو كه بر كناره خوان گسترده نعمتت نشسته ايم و سلام بر تو كه بر كرانه وادي غيبتت مانده ايم. درود شيفتگان دلسوخته ات را پذيرا باش ، اي تو كه بهار روحبخش دلهايي و اي تو كه به صفا و روشني مهر و ماهي. ( به اميد آنكه هيچگاه روح  اين انتظار پر تحرك از موج دهي باز نايستد ) شايد آن روز كه سهراب نوشتتا شقايق هست زندگي بايد كردخبري از دل پر درد گل ياس نداشتهر گلي هم باشد چه شقايق چه گل پيچك و ياستا نيايد مهدي زندگي دشوار استاللهم عجل لوليك الفرج

اصول مذاكره

ازروي جي لوييكي ، بروسي باري، ديويدام ، ساندرس ، مترجمان محمد ابراهيم گوهريان ، اردوان پور جاماسپ ، تحقيق و تدوين موسسه مطالعات و پژوهشهاي تجارت جهاني گوهريان - تهران: نصل نو انديش، 1387- 520 صفحه مصور- مجموعه كتابهاي تجارت جهاني :7-ويراستار: نسيم روشنايي -ويرايش نهايي: زهرا صفاريعنوان  فيپا اصلي:Essentials/of/negotiation2007 صفحه آرا: سپيده اله وردي         طراح جلد: مهناز صبورناشر: نسل نوانديشنوبت چاپ : اولنشاني فروشگاه: ميدان وليعصر – اول كريم خان، پلاك 312www.goharian.comفصل اول: ماهيت مذاكرهمذاكره:مهارتي است كه تجزيه وتحليل وبرقراري ارتباط را در بر دارد و هر كس مي تواند

آن را بياموزد.ماهيت مذاكره:ملتها به اين دليل مذاكره مي كنند تا مرزهاي خود را به روي تجارت آزاد باز كنند وبه طوركلي مذاكره فرايندي است كه نه تنها به سياست مداري حرفه اي و فروشنده اي سطح بالا يا وكيل مدافع وفا دار يك گروه" فشار سازمان يافته تعلق داشته باشد"كاري است كه هر كس تا حدودي هر روز انجام مي دهد.گر چه سرمايه گزاري ها اغلب به اندازه ي توافق هاي امنيتي يا پيوندهاي همكاري بزرگ" پر ماجرا نيستند اما با هم مزاكره مي كنند.گاهي مردم بر سر مسائل مهمي مانند شغل جديد مذاكره ميكنند يا درباره ي چيزهاي كم و بيش جزئي.مذاكرات به دلايل مختلف پيش مي آيند:1)براي موفقيت بر سر اينكه چگونه يك دارايي محدوود مثل زمين را تقسيم كنيم و در آن سهيم شويم2)براي ايجاد چيز جديدي كه هيچ يك از طرفين نمي توانند تنهايي آن را به وجود آورند3)براي حل يك مشكل يا مشاجره ميان گروه هاتفاوت مفهومي در دو اصطلاح چانه زني و مذاكره:1)مذاكره و چانه زني براي بيشتر مردم يك معنا دارد، ولي ما از اين دو كلمه به گونه اي مشخص استفاده خواهيم كرد.اصطلاح چانه زني را زماني به كار خواهيم برد كه وضعيتها ي رقابتي برنده –برنده بر سر قيمتها كه در طرح اثاثيه ي مستعمل،بازار كهنه فروشي ها يا قرعه كشي خودروها پيش مي آيد را توصيف ميكنيم.اصطلاح مذاكره را از زماني به كار مي بريم كه به وضعيتهاي برنده- برنده اشاره ميكنيم مانند وضعيت هايي كه هنگام تلاش طرفين براي پيدا كردن راه حل قابل قبول مشترك درباره ي يك ناسازگاري پيچيده بوجود مي

آيد.2) اين كه بسياري از مردم فرض مي كنند اصل مذاكره يك فرايند بده و بستان است كه براي رسيدن به يك توافق كاربرد دارد.بسياري از عوامل خيلي مهمي كه نتايج يك مذاكره را به وجود مي آورند در حين مذاكره اتفاق نمي افتد و پيش از آن كه دو طرف، مذاكره را آغاز كرده يا بافت اطراف آن را تشكيل دهند، به وجود مي آيند.منابع نگرش وديدگاه ها در باره ي مذاكره:اولين منبع: تجربه ي خود ما در جايگاه مذاكره كنندگان و تعداد مذاكره هايي كه هر روز انجام ميدهيم.دومين منبع:رسانه ها، تلويزيون، راديو، روزنامه و مجله واينترنت هستند كه مذاكرات واقعي را هر روز گزارش مي دهند.سومين منبع: منابع طبيعي تحقيقات علوم اجتماعي است كه در جنبه هاي مختلف مذاكره اجرا شده اند.ويژگي هاي مشترك وضعيت هاي مذاكره اي:1)در هر مذاكره دو يا چند گروه،دو يا چند نفر،دو گروه يا سازمان يا تعداد بيشتري از هر كدام وجود دارند. گر چه كه مردم ميتوانند با خود مذاكره كنند:يعني زمانيكه كسي درباره ي اين موضوع بحث ميكند كه آيا بعدازظهرمثلا جمعه به استخر برود يا مطالعه داشته باشد.2)بين دو گروه يا چند گروه، تضادهاي درخواستي  وجود دارد:يعني چيزي كه فرد مي خواهد همان چيزي  نيست كه طرف ديگر به آن نياز دارد و گروه ها بايد به دنبال راهي باشند كه اين ناسازگاري را برطرف كنند.3)گروه ها به دلخواه مذاكره انجام مي دهند:مذاكره تا حدودي يك فرايند داوطلبانه است.ما به اين علت مذاكره مي كنيم چون فكر مي كنيم نسبت به زماني كه مذاكره نكرده ايم يا به تنهايي پيشنهاد طرف مقابل را قبول

مي كنيم مي توانيم نتيجه ي كار خود را گسترش دهيم.4)گروه ها ترجيح ميدهند به جاي اين كه آشكارا دعوا كنند،مذاكره كنند و در جستجوي توافق باشند.چه زماني ما نبايد مذاكره كنيم؟1)وقتي كه همه چي را از دست مي دهيد:زمانيكه دراين شرايط قرار گرفتيد به جاي مذاكره كردن،گزينه هاي ديگري را انتخاب كنيد.2) وقتي همه چيز را فروخته ايد:وقتي كه همه چي به حد اكثر رسيده است معامله نكنيد، در عوض قيمت را بالا ببريد.3)وقتي كه خواسته ها غير اخلاقي هستند:4)وقتي كه به موضوع اهميت نمي دهيد:اگر نتيجه ي كار به نفع شما نيست مذاكره نكنيد چونكه ممكن است همه را از دست بدهيد و چيزي را بست نياوريد.5)هنگامي كه وقت نداريد :زماني كه تحت فشار هستيد،ممكن است نخواهيد مذاكره كنيد.اگر فشارهاي زماني به ضرر باشد ممكن است پيامد هاي امتيازات خود را در نظر نگيريد و اشتباه كنيد.6)وقتي نيت آنها بد باشد:7)وقتي صبركردن موقعيت شما را بهتر مي كند:شايد به زودي فناوري جديدي را بدست آوريد كه موقعيت مالي شما پيشرفت كند يا اگر فكر ميكنيد كه گذشت زمان به نفع شماست پس بر كنيد.8)وقتي كه آماده نيستيد:يعني اينكه درباره ي آينده ي مذاكره وپيامدها ي آن مطمئن باشيد.اتكاي متقابل:يكي از ويژگي هاي اصلي وضعيت مذاكره اين است كه گروه ها براي بدست آوردن اهداف يا نتايج مورد نظر خود به يكديگر احتياج دارند.يعني يا بايد براي بدست آوردن اهداف خود با يكديگر هماهنگي داشته باشند يا اينكه گزينه ي كار كردن با يكديگر را انتخاب كنند،چون نتيجه ي احتمالي آن بهتر از آن است كه به تنهايي كار مي كنند و آن را

به دست مي آورند،وقتي گروه ها براي بدست آوردن نتيجه ي مورد نظر خود به يكديگر وابسته باشند،اتكاي متقابل دارندسازگاري مشترك:وقتي كه دو طرف،اتكاي متقابل دارند، مي توانند بر نتايج و تصميمات طرف مقابل تأثير بگذارند واين سازگاري مشترك در تمام طول مذاكره ادامه دارد.پذيرش اين نكته مهم است كه مذاكره فرايندي است كه با گذشت زمان تغيير مي يابد و سازگاري مشترك يكي از دلايل اصلي تغييراتي است كه در طي مذاكرات پيش مي آيند.معضلات سازگاري مشترك:1) اولين معضل يا معضل راستي:مقدار حرف راستي كه،بايد به طرف مقابل زده شود را مورد توجه قرار مي دهد.از يك سو، گفتن همه چيز درباره ي خود به طرف مقابل اين انكان را مي دهد تا از شما سوء استفاده كند و نگفتن چيزي درباره ي نيازها يا خواسته هاي شما به طرف مقابل ممكن است به، بن بست منتهي شود.2) دومين معضل اعتماد است:اگر هر چه طرف مقابل به شما مي گويد را بپذيريد،آنها مي توانند از شما سوء استفاده كنند و اگر عكس آن باشد و حرف طرف مقابل  را قبول نكنيد،در راه رسيدن به توافق مشكل زيادي خواهيد داشت.ميزاني كه بايد به طرف مقابل اعتماد كنيد به عوامل بسياري بستگي دارد،از جمله واكنش طرف مقابل،شيوه يرفتار او با شما در گذشته ودرك كامل فشارها برطرف ديگر در شرايط فعلي. ناسازگاري:نتيجه ي بالقوه روابط متقابل ، ناسازگاري است و ناسازگاري ها مي توانند در نتيجه ي نيازهاي بسيار متفاوت دو طرف يا سوء برداشتها و سوء تفاهم ها ايجاد شوند.سطوح ناسازگاري:1) ناسازگاري درون شخصي:منابع ناسازگاري ها مي توانند طرح ها،نظرات،احساس ها،ارزش ها،تمايلات يا تلاشهايي باشند

كه با يكديگر در تضاد هستند.مثلا ما علاقه ي زيادي به خوردن بستني داريم ولي از جايي كه مي دانيم كه بستني چاق كننده است مجبور مي شويم كه بستني نخوريم.2) ناسازگاري ميان فردي:همان ناسازگاري ميان مردم است مثل ناسازگاري هاي ميان زن و شوهر،كارگران،مادرشوهر و عروس3) ناسازگاري درون گروهي:بين اعضاي گروه،يا دسته ها،يا خانواده ها مي باشد.4) ناسازگاري ميان گروهي:ميان سازمانها،ملتهاي در حال جنگ،يا خانواده هايي كه باكديگر مشكل دارند روي مي دهد.   روشهاي اصلي براي كنترل ناسازگاري عبارتند از:1) رقابت كردن(هم چشمي يا چيره شدن):كسانيكه از اين روش استفاده ميكنند درباره ي اينكه طرف مقابل به اهداف خود مي رسند يا نه،علاقه ي چنداني نشان نمي دهند و اين افراد اهداف خود را حفظ ميكنند و طرف مقابل را وادار به تسليم مي كنند.2) تسليم شدن :افرادي كه از اين روش استفاده مي كنند به نتايج كاري خود علاقه يا نگراني چنداني نشان نمي دهند.3) عدم فعاليت(چشم پوشي كردن):عدم علاقه نسبت به نتايج كار خود و همچنين عدم وجود نگراني از اينكه طرف ديگر به اهداف خود برسد.4) حل مشكل:اين افراد توجه زيادي به رسيدن اهداف خود دارند و خيلي علاقه دارند كه بدانند طرف ديگربه اهداف خود دسترسي دارد يا نه.5) سازش ها:اين روش تلاش متوسطي براي دنبال كردن نتايج كار كسي و به دست آوردن نتايج كاري طرف ديگر ارائه مي دهد.فصل دوم: راهبردها و روشهاي چانه زني پراكنده:چانه زني پراكنده با تعيين نقاط شروع،هدف و مقاومت آغاز مي شود و شخص خيلي زود از نقطه ي شروع طرف آگاه مي شود وبطور مستقيم يا با نتيجه گيري،نقطه ي هدف او

را پيدا مي كند.تمام موارد اهميت دارند اما مقاومت از همه مهم تر است.فاصله ي بين نقاط مقاومت طرفين،ميزان چانه زني را مشخص ميكند.در صورتيكه مثبت باشد فضاي مذاكره اي را نشان ميدهد كه به احتمال زياد توافقي درآن بوجود آمده و هركدام سعي در بيشتركردن چانه زني دارند.درصورت منفي بودن اين فاصله،مذاكرات موفقيت آميز غير ممكن خواهد بود.چانه زني پراكنده در اصل يك وضعيت نا سازگاري است كه در آن طرفين به دنبال منافع خود هستند.گاهي اوقات اين كار از راه پنهان كردن اطلاعات انجام مي شود كه در آن كوشش مي شود تا طرف مقابل را گمراه كند و از مهارت كاربردي استفاده شود.تمام اين روش ها مي تواند فعل و انفعالات را از مذاكره ي آرام تا خصومت طعنه آميز افزايش دهد.فصل سوم: راهبرد هاي و روش هاي مذاكره تكميلي:ساختار اساسي مذاكره ي تكميلي ساختاري است كه ،در آن هر دو طرف مي توانند اهدافي را شناسايي كنند كه آنها را به مقاصدشان مي رساند.مذاكره ي تكميلي فرايند شناسايي اين اهداف و شركت درفرايندي است كه به هر دو طرف اجازه مي دهد اهداف خود را به حداكثر برسانند.مذاكره كنند گان به اين سبب در مذاكرات  تكميلي شكست مي خورند كه عامل بالقوه يتكميلي وضعيت مذاكره را دريابند.يكي ديگر از دلايل شكست ها، فرضيه هاي پراكنده درباره ي مذاكره،ماهيت انگيزه آميخته ي موضوعات يا رابطه ي قبلي مذاكره كنندگان با يكديگر است.براي اينكه مذاكره ي تكميلي موفقيت آميز باشد بايد فرايند هاي بي شماري را طي كرد:  اول اينكه طرفين بايد نيازها و اهداف واقعي يكديگر را دريابنددوم اينكه آنان بايد يك

جريان آزاد اطلاعات وتبادل آزاد نظارت را به وجود آورندسوم بايد به وجوه تشابه خود توجه كنند يعني به جاي توجه به اختلاف ها به موارد مشترك توجه كنندچهارم به دنبال راه حل هايي باشند كه نيازهاي هر دو طرف را برآورده كند.فصل چهارم: راهبردهاي برنامه ريزي:بر نامه ريزي مهمترين فعاليت  مذاكره است.مذاكره كنندگان اغلب به دلايل مختلفي در ايجاد كردن برنامه ريزي شكست مي خورند. برنامه ريزي موثر به مذاكره كنند گان اجازه مي دهد تا مسيري را طراحي كنند كه آنها را به سوي توافق راهنمايي مي كند.مذاكره كننده اي كه با احتياط بر نامه ريزي مي كند مي كوشد تا كارهاي زير را انجام دهد:1) موارد اصلي را كه، بايد در مذاكره ي آينده برطرف شوند را دريابد2) تمام موضوعات را جمع آوري كند وپيچيدگي تركيب چانه زني را بفهمد3) فرايندي را برنامه ريزي كند كه از طريق آن ايده هاي خود را ارائه و آن ها را به طرف مقابل بقبولاند4) از اهداف،موضوعات،راهبردها،منافع،محدوديت ها،مقاصد،پيشنهادهاي مقدماتي و حدود اختيارات طرف مقابل آگاه شود و....وقتي مذاكره كنندگان بتوانند هر كدام از اين موارد را در نظر بگيرند و آنها را ارزيابي كنند مي دانند كه چه مي خواهند در نتيجه از مسير پيش روي خود درك واضح تري خواهند داشت.فصل پنجم: مذاكرات هر دو،احساس مثبت و منفي را به وجود مي آورند:احساس مثبت با جلب توجه به طرف مقابل،نظر خوب داشتن درباره ي پيشرفت طرفين و فرايند مذاكره يا علاقه مند بودن به نتايجي كه مذاكره ايجاد كرده است به وجود مي آيد.بر عكس احساسات منفي در اثر بيزاري نسبت به طرف مقابل،احساس

بد داشتن درباره ي پيشرفت فرايند مذاكره يا نارضايتي از نتايج آن ايجاد مي شود.فصل ششم:داشتن قدرت در مذاكره:براي در نظر گرفتن قدرت دو راه اصلي وجود دارد.1-قدرت چيره شدن 2-برابري قدرت1)قدرت چيره شدن :در مذاكره قدرت در اصل سلطه گر و سركوب گرانه است2)برابري قدرت:بيان مي كند كه قدرت بطور مشترك با طرف ديگر تقسيم مي شود تا طزفين با يكديگر به منافع و اهداف مشتركي برسند.انجام معامله با افرادي كه قدرت بيشتري دارند :(ميشل واتيكنز)1)خود را قدرتمند نشان دهيد2)با انجام دادن معامله هاي پشت سر هم،به كارها سرعت بيشتري دهيد.3)براي به حد اكثر رساندن قدرت از قدرت رقابتي استفاده كنيد4) اطلاعات خوب هميشه يك منبع قدرت اند يعني به دنبال اطلاعاتي باشيد كه موقعيت مذاكره اي و،وضعيت شما را بهتر كنند.5) طرف مقابل را به گروههاي كوچكترتقسيم كنيد:يعني در معامله با طرفي كه قدرت زيادي دارد،به خصوص اگر يك گروه يا سازمان باشد، بايد بكوشد تا روابط چند گانه اي را بوجود آورد ودر مذاكرات چند نفره شركت كند.و....فصل هفتم:اصول اخلاقي مذاكرهاصول اخلاقي معيارهاي اجتماعي هستند كه درباره ي آنچه در يك وضعيت خاص درست يا نادرست بطور گسترده به كار مي روند يا فرايندي هستند كه آن معيارها را تنظيم مي كند.چگونه مذاكره كنندگان مي توانند با فريب كاري طرف مقابل،برخورد كنند؟ 1)سوال هاي بازجويانه كنيد:تحقيقات نشان ميدهد كه بيشتر خريداران نميتوانند سئوال كنند و سئوال كردن مي تواند اطلاعات بسياري كه بطورعمدي فاش نشده را بيان مي كند.مثلا در يك شبيه سازي آزمايشي مذاكره در ارتباط با فروش رايانه،خريداران يا بايد درباره ي وضعيت رايانه سئوال كنند يا هيچ سئوالي نكنند.نتايج

نشان داده كه سئوال كردن درباره ي شرايط رايانه،ميزان گفته هاي فريب آميز فروشنده و دروغ هايي كه براي بالا بردن كيفيت به كارميرود را ميتوان بطوركلي كاهش داد.2)طرف ديگر را مجبور كنيد كه دروغ بگويد يا كنار برود:اگر به اين شك داريد كه طرف درباره ي يك مساله،حقه بازي كرده يا رفتار فريب آميزي دارد وحقيقت را آشكارا بيان نميكند،سئوالي كنيد تا مجبور باشد دروغ بگويد.3)بلوف زني طرف مقابل را اعلام كنيد:به طرف مقابل بگوييد كه ميدانيد بلوف زني ميكند يا دروغ ميگويد واينكاررا با جديّت انجام دهيد4)مانند رفتار طرف مقابل رفتار كنيد:اگر طرف مقابل بلوف زني كند شما بيشتر بلوف زني خواهيد كرد.اگر اطلاعات را اشتباه بيان مي كند شما هم همين كار را انجام ميدهيد.انجام چنين رفتاري اشتباه است چونكه فقط رفتاربد شما را شديدتر مي كنيد وباعث مي شويد تا مذاكرات با طرف مقابل به بن بست منتهي مي شود.ايجاد روابط و همدلي در گروه: بررسي ها نشان داده اند گروه هايي كه با يكديگر روابط نزديك وشخصي دارند در مقايسه با افراد گروه هاي ديگر اين ويژگيها را دارند.1)احساس همكاري و همدلي 2) تنظيم قراردادهايي كه بهتر از قراردادهايديگر است3) به نتايجي كه طرف ديگر به دست مي آورد و همچنين نتايج خود توجه مي كنند 4)درباره ي تصميم گيري و كارهاي اصلي بهتر عمل مي كنند.فصل هشتم:بهترين كارها در مذاكرهبراي مذاكره كنندگاني كه مي خواهند مهارت هاي مذاكره اي خود را بيشتركنند 9 روش كلي وجود دارد كه عبارتنداز: 1)آمادگي فرد قبل از مذاكره 2)ساختار اساسي مذاكره را مشخص كنيد3)آماده باشيد تا مذاكره را ترك كنيد4)ناسازگاري هاي اصلي مذاكره

را كنترل كنيد5)موارد نا مشخص را به خاطر داشته باشيد6)يكپارچگي ها خود را حفظ كنيد7)شهرت خود را حفظ كنيد8)از تجربيات خود استفاده كنيد 9)به خاطر داشته باشيد كه خردمندي و انصاف به هم مربوط اند.

ابراهيم در قرآن

نوشته : دكتر مجيد فلاح پور تلخيص: سمانه خزائي- مقدمه: ابراهيم (ع) اولين پيامبر كتاب اسماني و دومين پيامبر اولوالعزم و بزرگترين شخصيت هاي الهي است كه نقش تاريخ سازي او در جوامع انساي بر كسي پوشيده نيست. او تنها شخصيتي است كه در طول تاريخ در ميان هه اديان توحيديد از بيشترين احترام و عذت و شرافت برخوردار است. نام ابراهيم (ع) يكي از بزرگترين نام هاي تاريخ است هيچ نقطه اي نيست كه نام ابراهيم در آنجا به گوش نخورده باشد. ابراهيم (ع) در قرآن عهده دار بررسي و تحليل ابعاد زندگي و شخصيت بزرگ ابراهيم خليل (ع) و كنار زدن پرده ابهام از چهره اين بزرگ اسوه بشريت با محدوديت قرآن كريم مي باشد.

فهرست مطالب: مقدمه خاندان ابراهيم كلمه ابراهيم و معناي ان تاريخ ولادت و زادگاه آن اوضاع سياسي و زمينه تاريخي خلاصه داستان ابراهيم در قرآن كريم ولادت و طفوليت ابراهيم خروج ابراهيم (ع) از غار و پيوستن به اجتماع مناظر به آزر و شرك ستيزي هاي علني ابراهيم (ع)امامت ابراهيم خليل (ع)وفات ابراهيم خليل (ع)مقدمهابراهيم (ع) اولين پيامبر كتاب اسماني و دومين پيامبر اولوالعزم و بزرگترين شخصيت هاي الهي است كه نقش تاريخ سازي او در جوامع انساي بر كسي پوشيده نيست. او تنها شخصيتي است كه در طول تاريخ در ميان هه اديان توحيديد از بيشترين احترام و عذت و شرافت برخوردار است.

نام ابراهيم (ع) يكي از بزرگترين نام هاي تاريخ است هيچ نقطه اي نيست كه نام ابراهيم در آنجا به گوش نخورده باشد. ابراهيم (ع) در قرآن عهده دار بررسي و تحليل ابعاد زندگي و شخصيت بزرگ ابراهيم خليل (ع) و كنار زدن پرده ابهام از چهره اين بزرگ اسوه بشريت با محدوديت قرآن كريم مي باشد. خاندان ابراهيم بنابر روايت عهد عتيق ابراهيم به قبايل آرامي كه از جزيره العرب به كرانه هاي فرات كوچيده بودند نسبت مي برد. اما برخي از محققان نياكان ابراهيم را از همان آمورياني دانسته اند كه از جزيره عربي به عراق و شام تاختند. آراميها در حران نزديك به سرچشمه هاي رود بليخ و خابور مستقر بودند و ظاهرا در اواسط نيمه ي دوم هزاره ي سوم ق . م به سبب رونقي كه در شهر اور پديد آمد گروههايي از آنان به آن شهر مهاجرت كرده بودند اما هنگامي كه اور با هجوم قبايل آموري و حملات عيلاميها ويران شد آراميهاي مهاجر دوباره به موطن اصلي خود بازگشتند كه پدر ابراهيم در راس يكي از خاندان هايي قرار داشت كه در آ مهاجرت از اور رهسپار حران شدند. با توجه به آنچه باستان شناسان دوباره هجرت آراميان گفته اند مي توان دريافت كه خاندان ابراهيم در اوايل هزاره دوم ق . م به اين منطقه كوچ كردند. مورخان و نويسندگان متقدم نيز از حران به عنوان موطن پدر ابراهيم سخن رانده اند. سلسله نسب ابراهيم (ع) براساس روايت عهد عتيق چنين است: ابراهيم پسر تارح پسر ناحور پسر عو پسر فالح پسر عابر پسر شالح پسر ارفكشاد

پسر سام پسر نوح كه توسط بسياري از مورخين و ساير دانشمندان اسلامي با تغييراتي جزئي تكرار شده است. درباره پدر ابراهيم (ع) ميان عهد عتيق و قرآن كريم و به تبع آنها ميان مفسران و مورخان اختلاف شديد وجود دارد. چنان كه ملاحظه گرديد براساس روايت عهد عتيق نام پدر ابراهيم تارح است در حالي كه در قرآن كريم نام آور آزر ذكر شده است. كلمه ابراهيم و معناي آن شكلهاي گوناگون اين نام در منابع ديني و غير ديني با افزايش ادغام يا جابجايي حروف و هجاها مي تواند حاكي از شهرت و رواج آن در منطقه هلال خصيب باشد شكل ابرام در نخستين موضعي كه عهد عتيق به آن اشاره كرده همچون نام هاي يعقوب و يوسف در سده هاي 20 و 19 ق.م در ميان آموريها و ساير اقوام منطقه ديده شده است همچنين شكلهاي اباراما – ابام راما – اب رامو – اب راما در كتيبه هاي اكدي ديده شده است. جو اليقي نيز شكلهاي ابراهام – ابراهم- ابراهم را ذكر كرده است و آن را نامي كهن و غير عربي دانسته اند. جوهري گويد: ابراهيم اسمي است غير عربي به لغات مختلف خوانده شده است كه از آن جمله است ابراهام و ابراهم بحذف ياء و ابرهم و ابراهم و ابراهم و ابراهم و ابراهيم و ابرهوم. برخي معتقدند كه معني ابراهيم (اب رحيم) بوده است يعني پدر مهربان سپس حاء رحيم به هاء تبديل گرديد. بعضي ديگر گويند معني ابراهيم از (بريي ءمن الاصنام) و (هام الي ربه) مي باشد. يعني از بت ها دوري جسته و به

خداوند خويش گرويده است. درباره معناي ابرام: نخستين بخش آن (اب) به معناي پدر بي شك سامي است. دومين بخش آن را به احتمال از Raamu اكدي به عناي دوست داشتن يا از Rwm سامي غربي به معناي بلند مرتبه يا عالي دانسته اند بر اين اساس معناي (پدر عالي يا متعالي) را براي (ابرام) نمي توان نا متحمل شمرد. علامه مجلسي در بحار الانوار به نقل از كتاب علل الشرائع مي نويسد: (انه سمي ابراهيم ابراهيم لانه هم فبر و قد قيل : انه هم بالاخرته فبري من الدنيا)يعني ابراهيم بدني جهت به اين اسم ناميده شده كه با تلاش و كوشش مال و ثروت به دست مي آورد و در راه خداوند بخشش مي نمود. و نيز گفته شده كه وجه تسميه او به اين نام به خاطر اين بوده است كه او به خاطر آخرت تلاش مي كرد و از دنيا پرهيز داشت.قول دوم تورات كه در تولد ابراهيم در شهر حران تصريح دارد به دليل تعارض با قول اول و تعارض با مسافرت و هجرت پدر ابراهيم همراه با ابراهيم و برادران او به سوي حران كه در باب يازدهم سفر پيدايش امده است باطل است و شايد به همين دليل اكثرا آن را نقل نكرده اند بدين جهت دانشمندان در نقل نظر تورات تنها به قول نخست يعني اوركلدانيان اكتفا مي كنند. محمد رشيد رضا در مورد اوركلدانيان مي نويسد: در زبان عبري به سرزمين نيز اور گفته مي شد چنان كه يهوديان به مشهورترين مكان مقدس خويش اروشليم مي گويند كه شليم در زبان آنها به معني سلام است

پس اوركلدانيان يعني سرزمين كلدانيان. اگر نظر محمد رشيد رضا را در اين باره بپذيريم مي توانيم آنچه را كه احاديث معصومين (ع) و كتب تاريخي مسلمانان آمده است با نظر تورات (البته قول اول آن) جمع نماييم. به اين معني كه هر دو قول اتفاق دارند در اين كه زادگاه ابراهيم در منطقه بابل و بين النهرين بوده است و چون در سرزمين بابل كلدانيان مي زيستند در نظر يهوديان بابل اوركلدانيان معروف بوده است يعني سرزمين كلدانيان. از سوي ديگر كوثي ربا نيز يكي از بلاد بابل مي باشد پس اختلاف زيادي در اين جهت وجود ندارد. با اينكه در بعضي مواقع حتي از تل ابراهيم يا تل مقير نيز به عنوان زادگاه ابراهيم (ع) ياد شده است وليكن مسلم است كه اكثريت قريب به اتفاق آراء و اقوال در اين زمينه دلالت دارد كه ابراهيم خليل در منطقه بابل تولد يافته است اما در عين حال با وجود اختلافات لفظي در اين اقوال به نظر مي رسد يكي احتمال به طور جدي وجود داشته باشد كه همه ي اين الفاظ به ظاهر متفاوت از يك مكان و يك واقعيت داراي اسمهاي گوناگون حكايت مي كنند. چنان كه تل ابراهيم – تل مقير – اوروكوثي بر سرزمين واحدي كه زادگاه ابراهيم (ع) بوده است اطلاق مي گردد. تاريخ ولادت و زادگاه ابراهيم هيچ گونه سندي كه تاريخ دقيق يا نسبتا دقيقي درباره زمان تولد ابراهيم ارائه دهد به دست نيامده است ولي با توجه به كشفيات باستان شناسان بررسي تطبيقي تواريخ براساس حدس و گما مي توان تاريخ تطبيقي آن را تعيين نمود.

امروزه بيشتر محققان سده 20 ق .م را به عنوان تاريخ ولادت ابراهيم پذيرفته اند و برخي از آنها رقم دقيق تر 1996 ق. م را ذكر كرده اند. اما اگر به طوري كه گفته شد ابراهيم در حوالي سال 1900 وارد كنعان شده باشد با توجه به آنكه بنابر نقل تورات وي در 75 سالگي حران را ترك گفته بايد در حوالي سال 1975 ق.م متولد شده باشد. با اين حال محمود عقاد نويسنده معاصر عرب مي گويد: بيشتر باستان شناسان عصر ابراهيم را بين اوايل قرن 18 و اواخر 19 ق . م مي دانند. درباره ي محل تولد ابراهيم (ع) نيز اختلافات زيادي وجود دارد ولي اكثر دانشمندان محل تولد او را در منطقه بين النهرين ي از شهرهاي بابل مي دانند. به طوري كه از باب يازدهم سفر پيدايش عهد عتيق بر مي آمد ابراهيم در اوركلدنيان متولد شده است. اما در باب دوازدهم صراحتاً از حران به عنوان مولد او ياد مي شود. در ميان دانشمندان اسلامي نيز در اين باره اختلاف نظر وجود دارد و بعضي قائلند ابراهيم (ع) در منطقه شوش به دنيا آمده است. گروهي محل تولد او را در منطقه بين النهرين شهر بابل مي دانند. برخي ديگر معتقدند كه او در منطقه ي بين النهرين شهر كوثا تولد يافته است. سدي قائل است ابن واضح يعقوبي نيز معتقد است كه محل تولد ابراهيم (ع) كوثي ربا بوده است. در ميان اقوال فوق تنها قول اخير مورد تاييد احاديث معصومين (ع) مي باشد. ياقوت حموي مي نويسد: كوثي در عراق به دو مكان اطلاق مي شود

كه هر دو در منطقه ي بين النهرين كه منطقه پر آب و حاصلخيزي است واقعند. يكي كوثي الطريق و ديگري كوثي ربي كه هر دوي آنها جزء سرزمين بابل محسوب ميشوند اما محل تولد ابراهيم خليل همان كوثي ربي است كه در هانجا نيز به آتش انداخته شود. ياقوت در اين باره به يكي حديث از حضرت علي (ع)كه در جواب مردي كه پرسيده اصالت شما قبيله قريش به كجا بر مي گردد فرمود ما اهل كوثي هستيم و به خبر مشابهي از ابن عباس استناد مي جويد. اوضاع سياسي و زمينه تاريخي از آنجا كه ابراهيم (ع) در مسير هجرت هاي متوالي خود بخش اعظم سرزمين هاي هلالي خصيب را از عراق تا مصر پيمود بررسي اوضاع سياسي منطقه به رغم اختلافهايي كه در منابع تاريخي در اين باره هست و تعيين تاريخ ظهور سقوط دولت ها را با دشواري بسيار رو به رو مي سازد مي تواند در حل بسياري از مشكلات مربوط به زندگي ابراهيم (ع) به كار آيد. در اوايل سده 20 ق.م قدرتها و تمدن هاي منطقه با يكديگر كشاكش و رقابت داشتند. در بين النهرين فرمانروايان سومر و اكد از همه حاكمان كوچكتر اطراف از خليج فارس تا سر چشمه هاي فرات ) اخراج مي ستاندند. در كرانه هاي مديترانه دريانوردان ثروتمند فنيقي سكونت داشتند و در شمال در آسياي صغير حتيان در آستانه تاريخ خود بر پا ايستاده بودند. در اين ميان (آمنحت) اول موسس سلسله دوازدهم بر تخت سلطنت مصر نشست. منطقه ي نفوذ او از نوبيا جنوب دومين آبشار نيل تا آن سوي شبه جزيره

سينا و فلسطين و سوريه را در بر مي رگفت. در چنين اوضاعي امواج مهاجران سامي جزيره العرب به سوي عراق و شام روي آورند. از جمله آنها قبايل چادرنشين سامي آموري (يعني از غرب آمده) به سوي شمال و شمال غربي يعني بين النهرين سوريه و فلسطين يورش بردند در جريان همين يورشهاي خشونت آميز بود كه دولت هاي سومر واكد متلاشي شدند و آموريان خود دولت شهرهايي در بين النهرين بر پا ساختند و مواضع نيرومندي از كوههاي زاگرس را در غرب ايران تا سواحل مديترانه به دست آوردند. اين چنين بود كه فرهنگ و سياست دولت اموري كه شهر ماري در كنار فرات را به پايتختي برگزيد بر اين منطقه مسلط شد و اينان سلسله هاي متعددي از اشور در شمال تا (لارسا) در جنوب پديد آوردند. در اين دوره كه به فترت (ايسبن) و (لارسا) موسوم است دولت آموري آيسين با دولت لارسا كه عيلاميها پس از هجوم به جنوب عراق آن را پديد آورند ساليان دراز بر سر حكومت عراق نزاع داشتند. در اين ميان سلسله اول دولت بابل كه دولت آموري بود ظاهر شد و پس از جندي توانست دولتي يكپارچه در سراسر منطقه به وجود آورد. اين دولت كه فرهنگ و تمدن كهن سومري واكدي را به ارث برده بود از اوايل سده 19 ق.م تا اواخر سده 16 ق.م دوام يافت.خلاصه داستان ابراهيم در قرآن كريم ما خلاصه اين داستان را همراه با دخل و تصرفاتي از تفسير الميزان نقل مي نماييم: ابراهيم (ع) از آغاز كودكي تا وقتي كه به حد تميز برسد در نهانگاهي دور

از جامعه خويش مي زيست پس از آنكه به حد تميز رسيد از نهانگاه خود به سوي قوم و جامعه اش بيرون آمد و به پدر خود پيوست. در اين هنگام بود كه پدرش و ساير مردم را بت پرست يافت. او چون داراي فطرتي پاك بود و خداوند نيز با ارائه ملكوت آسمان و زمين تاييدش نموده بود به طوري كه تمامي اقوال و افعالش موافق با حق بود اين عمل زشت را از قوم خود نپسنديد و نتوانست ساكت بماند ناچار به احتجاج با پدر پرداخت و او را از پرستش بت ها منع نمود و به توحيد خداي سبحان فرا خواند باشد كه خداوند او را به راه راست هدايت نموده و از ولايت شيطان دور سازد. پدرش وقتي ديد ابراهيم به هيچ وجه از پيشنهاد خويش دست بر نمي دارد او ار از خود ترد نمود و به سنگسارش تهديد نمود ابراهيم (ع) در مقابل اين تهديد و درشتي از راه شفقت و مهرباي وارد شد و بر او سلام كرد و سپس وعده استغفارش داد و سرانجام به او گفت در صورتي كه به راه خدا باز نگردد او وقومش را ترك مي گويد و در هر حال به هيچ وجه پرستش خداي را ترك نخواهد كرد. از سوي ديگر با قوم خود به احتجاج پرداخت و درباره بتها با آنان گفت و گو نمود. ابراهيم با مردمي هم كه ستاره و ماه و خورشيد را مي پرستيدند به احتجاج برخاست تااين كه آنها را نسبت به آيين حق ملزم نمايد به گونه اي كه ماجراي انحرافش از كيش بت

پرستي و آيين ستاره پرستي در همه جا انتشار يافت. روزي كه مردم براي انجام مراسم ديني خود همگي به خارج از شهر رفته بودند ابراهيم (ع) به عذر كسالت از رفتن با آنها تخلف نمود و تنها در شهر ماند. در اين هنگام كه شهر خلوت شده بود ابراهيم به سوي بت خانه شهر آمد و همه بت ها را خرد نمود و تنهابت بزرگ را باقي گذاشت كه شايد مردم به سوي او مراجعه كنند. وقتي كه مردم به شر آمدند و از ماجراي خرد شدن بت هاي خويش آگاه شدند در جست و جوي نابود كننده ي آنها برآمدند و سرانجام گفتند: اين كار زير سر همان جوانكي است كه ابراهيم نام دارد. بدين ترتيب ابراهيم را در برابر همه مردم احضار نمودند و او را مورد بازجويي قرار دادند و از او پرسيدند: آيا تو با خدايان ما چنين كردي؟ او گفت اين كار را بت بزرگ كرده است و اگر قبول نداريد از خود آنها بپرسيد تا در صورت قدرت تكلم بگويند كه چه كسي به اين حالشان در آورده است ابراهيم به همين منظور از پيش تبر را بدوش بت بزرگ نهاده بود تا خود شاهد حال باشد. ابراهيم مي دانست كه مردم درباره ي بتهاي خود قائل به حيات و نطق نيستند و ليكن با طرح اين نقشه مي خواست زمينه اي بچيند كه مردم را به اعتراف و اقرار بر بيشعوري و بي جاني بتها وادار سازد. لذا مردم پس از شنيدن پاسخ ابراهيم به انديشه فرورفت و به انحراف خود اقرار نمودند و با سرافكندگي گفتند:

تو خود مي داني اين بتها قادر بر تكلم نيستند. ابراهيم كه غرضي جز شنيدن اين حرف از خود آنان نداشت بي درنگ گفت: آيا خدا را گذاشته و اين بتها را كه جماداتي بي جان و بي سود و زيانند مي پرستيد؟ اف بر شما و آنچه مي پرستيد آيا راستي فكر نمي كنيد؟ و چيزهايي را كه خود به دست خود مي تراشيد مي پرستيد و حاضر نيستيد خدا را كه خالق شما و همه مصنوعات و اعمال شما است بپرستيد؟ گفتند بايد او را بسوزانيد و خدايان خود را ياري و حمايت كنيد.بدين منظور آتشخانه بزرگي ساختند و دوزخي از آتش افروختند و براي ارضاء خاطر خدايان خود در اين كار همگي تشريك مساعي نمودند. وقتي آتش شعله ور شد ابراهيم را در آتش افكندند اما خداي ابراهيم آتش را براي او سرد و او را در درون آتش سالم نگه داشت و كيد كفار را بدين وسيله باطل ساخت. ابراهيم (ع) در خلال اين مدت با نمورد هم ملاقات نمود و او را نيز كه دعوي ربوبيت داشت مورد خطاب و احتياج قرار داد و به او گفت: پروردگار من آن كسي است كه بندگان را زنده مي كند و مي ميراند . نمورد از در مغالطه گفت: من نيز زنده مي كنم و مي ميرانم هر يك از اسيران و زندانيان را كه بخواهم رها مي كنم و هر كه را بخواهم به قتل مي رسانم. ابراهيم با بيان صريح تري كه راه مغالطه را بر او مسدود كند احتياج نمود و گفت: خداوند خورشيد را از مشرق بر مي

آورد تو اگر راست مي گويي از اين پس كاري كن كه خورشيد از مغرب طلوع نمايد با اين برهان نمرود كافر مبهوت و سرگشته ماند. بعد از درماندن قوم بت پرست و نمرود كافر در رويارويي منطقي با ابراهيم (ع) همگي تصميم گرفتند كه او را به آتش افكنند وليكن چنان كه ملاحظه گرديد خداوند آتش را براي ابراهيم (ع) سرد و مايه راحتي و سلامت نمود و بدين وسيله ابراهيم از آتش نجات يافت. ابراهيم پس از نجات از آتش همچنان هدف خود را كه دعوت به دين توحيد و آيين حنيف بود دنبال نمود ولي عده ي كمي به وي ايمان آوردند. از جمله ايمان آوردگان حضرت لوط و همسر حضرت ابراهيم مي باشند كه قرآن كريم از اين دو به عنوان ايمان آورنده نام مي برد. اين بانوي مومنه همان زنيست كه ابراهيم (ع) پيش از بيرون رفتن از سرزمين خويش به سوي اراضي مقدسه با او ازدواج كرد و سپس با او به سوي اراضي مقدسه مهاجرت نمود. ابراهيم (ع) و همراهانش در هنگام بيرون شدن از وطن خود از قوم خويش تبري جستند و ابراهيم پس از تبري جستن از قوم و پدرش به اتفاق همسرش و حضرت لوط به سوي سرزمين مقدس رفته و در آنجا خيمه زدند تا شايد در آنجا بدون مزاحمت كفار و دور از اذيت و آزار قومش به عبادت خداوند مشغول باشند. پس از تبري جستن و تصميم هجرت در جهت اقامه دي خداوند دست به دعا برداشت و از خداوند فرزند صالح طلبيد. بعد از اين دعا بود كه خداي سبحان او

را با اينكه به كهولت رسيده بود به ابراهيم (ع) به امر پروردگار خود فرزند عزيزش اسماعيل را در سن شيرخوارگي همراه مادرش هاجر به سوي مكه كه دره اي عميق و بي آب و علف بود آورد و در آن مكان مخوف آن دو را ساكن نمود و خود به ارض مقدس مهاجرت نمود.اسماعيل در اين سرزمين رشد نمود و اعراب چادرنشين اطراف  به دور او جمع شدند و بدين وسيله مقدمات خانه كعبه ساخته شد. ابراهيم (ع) گاه گاهي پيش از بناي خانه كعبه و پس از آن به مكه آمد و از فرزندش اسماعيل ديدن مي كرد تا آن كه در يك سفر مامور به ساختن خانه كعبه شد لذا به اتفاق اسماعيل اين خانه را بنا نها. اين اولين خانه ايست كه از طرف پروردگار ساخته مي شد اي خانه مباركي است كه در آن آيات بينات و مقام ابراهيم قرار دارد و هر كس درون آن وارد شود از هر گزندي در امان است. ابراهيم (ع) پس از فراغت از بناي خانه كعبه دستور حج و عبادت مربوط به آن را تشريع نمود. سپس خداوند تعالي او را مامور به ذبح فرزندش اسماعيل نمود ابراهيم (ع) اسماعيل را در انجام فرايض حج شركت مي داد. موقعي كه به سعي رسيد و مي خواستند بين صفا و مروه سعي كنند ماموريت ذبح اسماعيل ابلاغ شد ابراهيم داستان را با فرزندش در ميان گذاشته و گفت: فرزند عزيزم در خواب چنين مي بينم كه تو را ذبح و قرباني مي كنم نكي بنگر تا نظرت چه باشد؟ اسماعيل عرض كرد: هر چه

را كه مامور به انجام شده اي انجام ده انشائ الله مرا از صابران خواهي يافت. پس از اينكه هر دو به اين امر تن در دادند ابراهيم صورت جوانش را بر زمين نهاده و آماده ذبح فرزندش گرديد كه ناگاه وحي آمد كه اي ابراهيم خواب خود ار تصديق كردي و ما به هين مقدار از تو مي پذيريم و ذبح عظيمي را در عوض فداي او قرار داديم. ولادت و طفوليت ابراهيم قرآن كريم (و اذكر في الكتاب ابراهيم انه كان صديقا نبيا)نزديك به دو هزار سال پيش از ميلاد مردم بابل در آغوشي خوش به سر مي بردند و از شاخسار درخت نعت سايه بان مي ساختند. ولي در شب ديجور گمراهي دست و پا مي زدند. به طوري كه در بحث هاي پيش به تفضيل گذشت اين مردم بت ها را به دست خود مي تراشيدند و آنها را پروردگار خود مي خواندند و به عنوان خدايان بر پا مي داشتند و به جاي پروردگار جهانيان پرستش و نيايش مي كردند. نمرود بن كنعان به كوشش در سرزمين بابل زمان مملكت را بر دست داشت و خود سرانه بر مردم حكومت مي كرد نمورد چون دستگاه عريض و نعمت بسيار و قدرت سرشار خود را ديد و از ميزان جهل و بي خردي مردم آگاه شد خويش را خداي ناميد و قوم را به پرستش خود خواند. موجب اين جرات و جسارت آن بود كه مي ديد جهل سراسر جمعيت را فرا گرفته و عقايد قوم فاسد و گمراهي دامن گستر است از اين رو با خود فكر كرد كه مگر

نه اين مردم سنگهاي تيره و تمثالهاي بي فايده را كه نه مي شنود نه مي بينند و نه قادر بر سود و نه مالك زيانند پرستش مي كنند؟ پس در اين صورت من كه صاحب نيروي گفتار و داراي ادراك و شعورم و وجودم براي ايشان منشا خير و دافع ضرر است و مي توانم نيازمندشان را بي نياز و عزيزشان را خوار سازم و از قدرت و سلطنت بر ايشان برخوردارم به خدايي و پرستش سزاوارترم. در اين دوران مردم به علم نجوم پرداختند و كسوف خورشيد و خسوف ماه را حساب مي كردند و در علم فلك و بروج سخن گفتند. نمرود در مركز بابل ساكن بود و از آرنج بر همه ي سرزمين بابل و اطراف آن حكم مي راند. آزار پدر ابراهيم خليل (ع) منجم دربار نمرود بود كه همواره طرف مشورت نمرود قرار گرفت و نمرود به صلاح ديد او عمل مي كرد. روزي ازر به پيش نمرود رفت و به او گفت: من در محاسبات نجومي به اين نتيجه رسيده ام كه در اين روزگار شخصي به دنيا مي آيد كه آيين ما را ابطال مي كند؟ نمرود سوال نمود كه اين شخص در كدام سرزمين ظهور مي كند؟ ازر گفت: در همين سرزمين. نمرود دوباره پرسيد: آيا نطفه ي اين شخص در بطن مادرش بسته شده است يا خير؟ آزر در پاسخ گفت: خير. سپس نمرود گفت: پس سزاوار است كه مردان از زنان جدا شوند. به اين صورت مردان را از زنان جدا مي نمايند. ولي در عين حال در همان زمان مادر ابراهيم از آزر

حامله شد و از وضع حملش ديگران را بي خبر گذارد. هنگامي كه زمان تولد ابراهيم فرا رسيد مادر او به آزر گفت: اي آزر من بيمار شده ام و مي خواهم عزلت گزينم به اين طريق همسر ازر از منزل شوهرش خارج شده و به غاري در بيرون شهر پناه برد و ابراهيم را وضع حمل كرد و سپس او را آماده كرد و در پارچه اي پيچيد و به او شير داد و از غار خارج شد و درب غار را با سنگ پوشانيد و سرانجام به خانه بازگشت. خداوند متعال از انگشت ابهام ابراهيم شير جاري ساخت و او با مكيدن انگشت خويش رشد ميكرد به اين نحو زماني كه هر كودك ذكوري به دستور نمرود كشته ميشد مادر ابراهيم فرزند عزيزش را از كشته شدن نجات داد و گاه گاهي به غار مي آمد و از فرزند خويش سركشي مي نمود و ضمن رسيدگي به وضعيت او و آماده كردنش به او شير مي داد و دوباره پنهاني به شهر باز مي گشت. ابراهيم (ع) نيز به طور فزاينده اي رشد مي كرد چنان كه در هر روز به اندازه ي يك هفته و در هر هفته به اندازه ي يك ماه رشد مي نمودند و همچنان به رشد جسمي و عقلي خويش ادامه مي داد تا اينكه به سيزده سالگي رسيد. در اين هنگام روزي كه مادرش جهت سركشي و آوردن آذوقه به نزد او آمده بود دست به دامان مادر شد و به او گفت: اي مادر مرا نيز همراه خود از اين غار بيرون ببر مادر ابراهيم از

بردن او خودداري ورزيد و در پاسخ به او گفت: اي پسر جان اگر نمرود بفهمد كه تو در اين زمان به دنيا آمده اي تو را خواهد كشت. مادر ابراهيم به هر حال ابراهيم را وداع گفت و از غار خارج شد. خروج ابراهيم از غار و پيوستن او به اجتماعوقتي ابراهيم خليل به 13 سالگي رسيد به مادرش گفت: اي مادر جان مرا از اين غار خارج كن و همراه خود به شهر ببر. مادرش در آغاز امتناع ورزيد و به او گفت: اگر نمرود بفهمد كه تو در اين زمان متولد شده اي تو را خواهد كشت. اما هنگامي كه اين ماجرا را با آزر در ميان نهاد و او را به غار برد و فرزندش را به او نشان داد مسئله به شكل ديگري تغيير يافت به طوري كه وقتي آزر جمال ابراهيم (ع) را ديد محبت ابراهيم قلب او را فرا گرفت و هر بار سيماي او را ملاحظه مي نمود محبتش نسبت به او افزايش مي يافت. آزر كه ابتدا در اجراي فرمان نمرود بسيار جدي بود ديگر آن جديت را نداشت و اشتياق به فرزند چنان وجود او را فرا گرفته بود كه فرمان كهنه نمرود را به كلي فراموش كرده بود و به مادر ابراهيم گفت: او را از غار بيرون آور و سر راه برادرانش نگاه دار موقعي كه برادرانش از آنجا مي گذشتند او را داخل آنا كن تا شناخته نگردد بعد از رفتن آزر و فرارسيدن هنگام غروب آفتاب مادر ابراهيم او را از غار خارج كرد در مسيرشان از كنار گله هاي گاو

و گوسفند و شتر عبور مي كردند كه ابراهيم به مادر گفت: ناچار اينها را پروردگاري است كه آنها را آفريده است و به آنها روزي مي دهد چرا كه هيچ مخلوقي نيست مگر اينكه او را آفريدگاري است تا او را آفريده باشد و تربيت او را عهده دار گردد. سپس از مارد پرسيد كه پروردگار من كيست؟ مادرش جواب داد: پدرت پروردگار من است. ابراهيم گفت پروردگار او كيست؟ مادرش پاسخ داد: نمرود. ابراهيم سپس پرسيد: پروردگار نمرود كيست؟ مادر در پاسخ او گفت: اين سخنان را بر زبان نياور كه بسيار خطرناك است. به هر حال با آمدن برادران ابراهيم او و مادرش همراه با برادرانش به خانه آمدند. برادران ابراهيم بت مي ساختند و به بازار مي بردند و آنها را مي فروختند. ابراهيم (ع) كه قلبش مالامال از محبت خداوند بود ناچار بايد در محيط پر از جهل و خرافات به سر برد تا رسالتش را به مرور زمان و در موقعيت هاي مناسب، اظهار نمايد. لذا از برخورد خشن با اطرافيا بت پرست خويش خودداري نمود ولي بي اعتنايي نسبت به بتها زمينه را براي برخورد با پدرش فراهم مي نمود. روزي برادران ابراهيم مشغول ساختن بت بودند كه او نيز به ميان آنها درآمد. در اين هنگام كه پدر و مادرش حاضر بودند تيشه اي برداشت و از چوب بت زيبايي تراشيد ازر شاهد اين صحنه بود كه به مادر ابراهيم گفت: من اميدوارم كه به بركت اين پسر خيري به ما رسد: ناگاه ابراهيم را ديدند كه با تيشه آن بت را نابود ساخت . پدرش از

اين كار بسيار ناراحت شد و به او گفت: چه كار كردي؟ابراهيم (ع) گفت: با اين بت مگر چه مي كرديد؟ آزر پاسخ داد آن را مي پرستيم. ابراهيم (ع) به آزر گفت: آيا آنچه را كه با دست خود مي تراشيد پرستش مي كنيد؟آزر گفت اين همان كسي است كه حكومت و دولت ما به دست او به نابودي خواهد گراييد.اتبراهيم خليل با فراهم نمودن شرايط مناسب به طور جدي تصميم داشت كه با همه مظاهر شرك و كفر به مقابله برخيزد لذا نخست مبارزه با بت پرستي را آغاز نمود كه در اين مبارزه ابتدا صحنه نبرد حق و باطل را به محيط منزل محدود نمود و نخست به مبارزه فكري و اعتقادي با ازر پرداخت. سپس صحنه نبرد اعتقادي را وسيع تر نمود و قوم و ملت بت پرست خويش را همراه پدر به ميان مبارزه كشاند. در ادامه و راستاي همين رويارويي جبهه ديگري گشود و به مقابله با ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشيد پرستان پرداخت. در اين مبارزه فرهنگي و اعتقادي كه در قالب مناظره هاي گوناگون منطقي نمايان ميشد مردم همچنان در خواب غفلت به سر مي بردند و به جبهه گيريهاي بي منطق و رويارويي هاي بي دليل با ابراهيم ادامه مي دادند. ابراهيم وقتي پدر و قوم خويش را همچنان در دام بت پرستي و خرافات مي ديد تصميم جدي تري گرفت كه شايد اين تصميم با همه خطراتش باعث بيدار شدن عقلها و دلهاي خفته گردد لذا بت شكستن را در تاريخ بنيان نهاد. بعد از ماجراي بت شكني و محاكمه و در آتش

انداختن او كه يكه و تنها به سان يك ملت انقلابي در همه ي صحنه هاي نبرد پيروزمندانه پرچم توحيد را به پيش مي برد و به شكستن بت هاي انساني و گوشتين مي پرداخت و نمرود و نمروديان را براي هميشه از عرش الوهيت بر خاك مذلت و ناتواني مي كشاند.مناظره با آزر و آغاز  شركت ستيزهاي علني ابراهيم (ع)قرآن كريم: اذ قال ابراهيم لابيه آزر اتتخذ اصناما الهه اني اراك و قومك في ضلال مبين ظاهرا اولين برخورد شرك ستيزانه ابراهيم با زمينه چيني لازم از خانواده اش آغاز گرديد. به طوري كه در بحث پيشين اشاره رفت ابراهيم خليل (ع) در سنين نوجواني وارد اجتماع بشري گرديد و به خانواده خويش پيوست. جامعه و خانواده خويش پيوست. جامعه و خانواده خويش را سراپا در ظلمت و تاريكي ها ديد. جهل و خرافات و تقليدهاي كور كورانه و بت پرستي و شرك همه جا را فرا گرفته بود. ابراهيم عقايد پوچ و گمراهي آشكار مردم خود را نمي توانست تحمل نمايد لذا اين نوجوان رشد يافته خود را مسئول خانواده و جامعه گمراهش مي دانست گويا او مامور نجات بشريت از همه گمراهي ها و هدايت آنها به صراط مستقيم بود. او نخست با بي اعتنايي و بي احترامي نسبت به بت ها و سپس با تحقير عملي و استهزا معبود هاي چوبين و دست ساز جامه اش عملا به مبارزه فرهنگي و نهي از منكر پرداخت. ولي جامعه غفلت زده سراپا خرافه آن روز اين برخوردهاي ابراهيم (ع) را به حساب كودكي و عدم رشد ابراهيم خليل مي دانست. لذا با جديت

تمام او به مبارزه كلامي و منطقي با پدر و قوم خويش پرداخت و ابتدا تصميم گرفت پدرش را از خواب غفلت بيدار كند و با هدايت او و همراه با حمايت هاي او جامعه و قوم شرك آلود خود را نجات بخشد. خصوصا كه پدر او از موقعيت ويژه اي در ميان مردم و نزد نمرود برخوردار بود و جزء سران مبلغين و رهبران بت پرستان و از مروجان اصلي شرك و خرافه بود و با هدايت او گروه زيادي از مردم نيز از گمراهي نجات مي يافتند وانگهي نجات دادن و هدايت خانواده به ويژه پدر و مادر از وظايف اصلي فرزند صالح و هدايت يافته به شمار مي آيد. از سوي ديگر اگر قوم ابراهيم در عين بت پرستي و گمراهي پدر او با شرك ستيزي و دعوت به توحيد وي مواجه گردند احتمال موفقيت چندان نخواهد بود و مردم مي گويند: اگر او در ادعايش راستگوست چرا پدرش از سر دسته بت پرستان به شمار مي رود؟ چرا او در خانواده اش هيچ تغيير و تحولي به وجود نياورده است؟ لذا ابراهيم ابتدا مامور هدايت خانواده و پدر بت پرست خويش گشت چنان كه پيامبر اسلام 0ع) نيز در آغاز مامور انذار نزديكان خويش مي گردد و موسي (ع) نيز مامور هدايت فرعون مي شود كه در دامان او رشد و تربيت يافته است. ابراهيم در دعوت پدر ابتدا از پوچي و بيهودگي بتها سخن مي گويد و قبل از آن متذكر دو صفت ناداني و ناتواني آنها مي گردد و سپس براساس آن بي سود و زيان بودن آنها را

بيان مي كند و براي اثبات صحت و مستند بودن سخنانش به پيامبري خويش نيز اشاره مي كند و گمراهي بت پرستان را گوشزد مي كند و اطاعت از خود را نجات و صراط سوي مي نامد لذا خطاب به آزر مي گويد: يا ابت لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر و لا يغني عنك شيئا يا ابت اني قد جاء ني من العلم ما لم ياتك فاتبعني اهدك صراطا سويا. در جاي ديگر ابراهيم خليل (ع) مي فرمايد آيا چيزي ا كه با دست خود مي تراشيد عبادت مي كنيد؟اتعبدون ما تنحتون ابراهيم بدني گونه پدر بت پرست خويش را به تفكر و انديشه پيرامون بتها و معبودهاي دست ساز خويش وادار مي سازد كه شايد با بهره گيري از استدلالهاي منطقي و تفكر صحيح از خواب غفلت بيدار شود. چنانكه اشاره گرديد او حتي رسالت خويش را علني مي سازد و ضلالت بت پرستان و شرك ورزان را صراحتا اعلا مي نمايد: اتتخذ اصناما الهه اراك و قومك في ضلال مبين علامه طباطبايي (ع) مي نويسد: ابراهيم با اين سخن مي پرسد: آيا چنين بتهاي بي ارزشي را معبود خود مي گيري؟ آيا مقام و مرتبه خدايي را كه عالي ترين مقامات است براي يك موشت سنگ و چوب قائل مي شويد؟ راستي كه تو و قومت در گمراهي آشكراي به سر مي بريد.چگونه گمراهي به اين روشني را تشخيص نمي دهيد؟ و چگونه نمي دانيد كه بت پرستي عبارت است از خضوع و تذلل و عبوديت كسي كه خود صانع و داراي علم و قدرت است در برابر مصنوع خود

كه از علم و قدرت هيچ بويي نبرده است؟صاحب الميزان در ادامه يادآور مي شود كه اين احتجاج ابراهيم با پدرش اولين احتجاج و مناظره اوست كه قرآن كريم تفضيل آن را در چند مورد بيان كرده است. امامت ابراهيم خليل (ع)و اذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الضالمين يعني: (و آنگاه كه ابراهيم را پروردگارش با اموري چند بياموزد و ابراهيم به طور كامل از عهده آنها برآمد به او فرمود: من تو را پيشواي مردمان قرار مي دهم.ابراهيم از پروردگارش سوال كرد: آيا از فرزندان من هم پيشواي مردمان قرار مي دهي؟ خداوند فرمود: پيمان من بر ستمكاران نخواهد رسيد. معني بعضي از مفردات و عبارات آيه: ابتلاء: يعني آزمايش و اختبار يا شناسايي حالات و صفات آزمايش شونده با قرار دادن او در معرض كاري كه انجام يا ترك آن براي او دشوار باشد. به تعبير ديگر كراي را به كسي پيشنهاد مي كنند تا صفات باطني او را مانند اطاعت و شجاعت و سخاوت و عفت علم و وفا و ميزان آن را در يابند. بديهي است كه امتحان اشخاص همواره بايد به وسيله عمل صورت گيرد و گرنه سخن ممكن است دروغ باشد. كلمات: به معني اموري است كه خداوند به وسيله آنها ابراهيم (ع) را امتحان فرمود. اتمهن: يعني در انجام آن كلمات حقيقتا استوار بوده و آنها را به بهترين وجهي بدون هيچگونه سستي و كاستي به انجام رسانيد. ذريه: مرادف و نظير نسل و اولاد مي باشد. در معني عبارات (و من ذريتي) اكثر

مفسران معتقدند كه يعني از نسل من هم كساني را امام قرار ده تا مردم او را مقتداي خويش بدانند و از او پيروي كنند. امام: كسي است كه مردم او را مقتداي خويش قرار مي دهند و از او پيروي مي كنند. ابن منظور در معني امام گويد: كسي است كه مردمي او را پيشواي خود قرار دهند و او را پيروي كنند خواه در صراط مستقيم و خواه در گمراهي و ضلالت باشد. مفاد و مفهوم اجمالي آيه شريفه اين است كه وقتي خداوند حضرت ابراهيم را با امتحانات و بالاياي دشوار آزموده و ابراهيم از عهده همه ي آنها به خوبي بر آمد و هيچگونه سستي و كاستي از خود نشان نداد و در همه ي مراحل آزمايشها استقامت ورزيد خداوند او را به والاترين مقام مفتخر ساخت و او را پيشواي بشريت قرار داد تا آدميان به عنوان مقتدا و امام خويش از او پيروي نمايند. ابراهيم (ع) كه عظمت اين مقان والا را دريافت از خداوند سبحان درخواست نمود كه از فرزندان و نسل او نيز كساني را به اين مقام عالي برساند. خداي تعالي فرمود پيمان من به ستمكاران نخواهد رسيد. اما با تامل عميقتر مطالب زيادي از همين آيه شريفه استفاده مي گردد كه ما در اينجا به بعضي از آنها مي پردازيم: 1- امامت ابراهيم (ع) در دوران پيري بعد از تولد اسماعيل و اسحاق و پس از انتقال دادن اسماعيل و مادرش از فلسطين به مكه و حتي پس از ماجراي ذبح اسماعيل بوده اس: زيار اولا بعد از جمله (اين جاعلك للناس اماما) آن حضرت

مي گويد (و من ذريتي) در حالي كه او پيش از تولد اسمايعل و اسحاق هيچ اطلاعي از فرزند دار شدن و صاحب ذريه گشتن خويش نداشته اس. چرا كه حتي بعد از بشارت دادن ملائكه سخني مي گويد كه حاكي از نوميدي او از فرزندداريش مي باشد بطوريكه به ملائكه مي گويد (آيا به من بشارت مي دهيد با اينكه من به سن پيري رسيده ام پس به چه چيزي بشارت مي دهيد؟)همچنان كه همسر آن حضرت نيز هيچ اميدي به بچه دار شدن نداشت. پس ابراهيم (ع) و همسرش هيچ اطلاعي از فرزنددار شدن خوشان نداشتند اما در عين حال عبد از شنيدن مژده ي صعود يافتن به مقام والاي امامت از خداي تعالي تقاضا مي كند كه بعضي از فرزندانش را هم به اين مقام ارتقاء بخشد. بنابراين او داراي فرزند بوده است كه چنين درخواستي از پروردگار خويش مي نمايد و گرنه كسي كه فرزندي ندارد و در سنين پيري است و هيچ اطلاعي هم از فرزند دار شدن خود نيز ندارد چگونه ممكن است چنين درخواستي از خداوند داشته باشد؟!ثانيا : چنان كه از آيه مورد بحث نيز فهميده مي شود امامت ابراهيم (ع) بعد از آزمايشهاي مختلفي بوده كه در طي دوران گوناگون زندگي آن حضرت رخ داده است. همانند مبارزات و مناظرات منطقي و اعتقادي با پدر و قوم بت پرست مناظره با ستاره پرستان شكستن بتها ماجراي به آتش انداختن او ادامه مبارزات با مشركين و نمرود و نمروديان و استقامت و مقاوت سرسختانه او در مقابل مشكلات و مرارتهاي اين مبارزه بي امان برائت از قوم

و خاندان خويش و ترك زادگاه و مهاجرت به سرزمين هاي غربت براي پيشبرد و گسترش دعوت الهي خويش ماجراي انتقال اسماعيل و مادرش به منطقه حجاز و اسكان آنها در سرزمين بي آب و علف و به ويژه آماديگ كامل براي ذبح يگانه فرزند عزيزش كه به خاطر اهميت فوق العاده ي اين آزمايش اخير از آن در قرآن كريم به (البلاء المبين) تعبير شده است. بنابراين امامت آن حضرت بعد از تولد اسماعيل و اسحاق و ماجراي ذبح اسماعيل بوده است پس عقيده ي بعضي از مفسرين اهل سنت كه قائلند امتحانها و آزمايش هاي او پيش از نبوت و رسالتش صورت گرفته است و منظور از امامت همان نبوت و رسالت است نادرست و باطل خواهد بود. 2- امامت بشريت بالاترين مقامي است كه يك انسان ممكن است با عنايات خاص پروردگارش به آن درجه عالي ارتقا يابد لذا ابراهيم (ع) پس از ساليان دراز پيامبري و رسالت به مقام خليل اللهي مي رسد و نهايتا در كهنسالي بعد از توفيق كامل در تمام آزمايشهاي الهي به مقام بسيار عالي يعني امامت بشريت نايل مي گردد. 3- امامت ابراهيم (ع) براي همه بشريت و همه زمان ها استمرار خواهد يافت و محدود به امت خاصي يا روزگار ويژه اي نمي گردد بلكه او براي هميشه پيشوا و مقتداي همه ي يكتا پرستان و موحدان عالم مي باشد. زيرا هيچ پيامبري بعد از آن حضرت برانگيخته نشد مگر اينكه از نسل او و مامور به پيروي از آيين او بود.صاحب روح البيان نيز معتقد است كه ابراهيم (ع) امام و مقتداي همه بشريت

تا روز قيامت خواهد بود كه براي اين عقيده خويش به آيه (ثم اوحينا اليك ان اتبع مله ابراهيم) استناد مي جويد.به طوري كه الف و لام (الناس) در آيه مورد بحث نيز همين معنا استفاده مي شود چرا كه الف و لام جنس است. علاوه بر آن صيغه ي اسم فاعل نيز در آيه بر استمرار و تداوم دلالت دارد همچنان كه جمله اسميه نيز استمرار را مي رساند.البته اين موضوع با ساير رسولان الهي ناسازگار نيست چرا كه بعد از ابراهيم خليل (ع) هيچ پيامبري مبعوث نشد مگر اينكه از اولاد آن حضرت و مامور به پيروي اجمالي از آيين آن بود. 4- تنها كسي شايسته صعود به مقام والاي امامت مي باشد كه از هر گونه ظلم و ستمي چه ظلم بر خويش و چه ظلم بر ديگران در همه دوران عمر مبرا و پاك باشد. بنابراين هر گناهي اعم از كبيره يا صغيره و اعم از ظاهري يا باطني و اعم از علني يا پنهاني در دوران زندگي هر شخص پديد ايد شايستگي امامت انسانها را نخواهد داشت حتي اگر فردي مرتكب گناه صغيره اي نيز گردد و سپس توبه نمايد و جزء صالحان و نيكان گردد باز هم نمي تواند به چنين مقام والايي ارتقا يابد. 5- مقام امامت تنها از ناحيه خداوند به پاكان خاص آستان ربوبي و معصومان از هر خطا و گناهي اعطا مي شود. بنابراين چنين مقامي نه اكتسابي است كه شخصي به دنبال آن بردو تا به آن درجه نائل آيد و نه انتخابي است كه از سوي همه يا بعضي از مدرم انتخاب يا

انتصاب گردد. بلكه امامت تنها با گزينش و جعل خداوند ميسر خواهد بود. وفات آنچه مسلم است و از آيات قرآن كريم نيز استفاده مي شود اين است كه آن حضرت پس زا عمري دراز و سراسر خير و بركت از دنيا رفت او تمام مقامات عالي انساني را طي كرده و پيشواي بشريت گشت او پدر همه پيامبران بعد از خود و امام و مقتداي همه ي يكتاپرستان و دين داران راستين است دين او اسلام راستين و راه او صراط مستقيم و شعارش توحيد خالص و دشمنانش همه مظاهر كفر و شرك و مراد و محبوبش تنها پروردگار جهانيان آفريدگار آسمانها و زمين خداوند تعالي بوده است. او تنها در حياطش مقتداي چهار پيامبر بزرگ لوط و اسماعيل و اسحاق و يعقوب بوده و بسياري از سنتها و شرايع ديني از اين بزرگ هدايتگر انسان ها باقي مانده است شخصيت او در پيشگاه خداوند همچنان گرامي و محترم است ك هيچ يك از پيامبران بزرگ و اولياي الهي مانند او با احترام و تركيم مورد تمجيد و تحسين واقع نشده است. هيچ سند قطعي از سن ابراهيم در دست نيست وليكن در كتاب مقدس آمده است كه سن آن حضرت در هنگام وفات 175 سال بوده است. بعد از وفات ابراهيم (ع) دو فرزند بزرگوارش اسماعيل و اسحاق او را در مزرعه حبرون شهر الخليل دفن نمودند.

مديريت تكنولوژي در سازمانهاي تكنولوژي _ بنيان

نويسنده: هانس ثامهاين

خلاصه كتاب: ترجمه: كامران باقري _ مرتضي رضاپور _ هادي كمالي- تلخيص:مجيد نقي زاده- مشخصات نشر: تهران _ رسا _ 1386-شدت و سرعت پيشرفت تكنولوژي در دهه هاي اخير شگفت آور بوده است. اين پيشرفت ها

شكل دنياي ما  را تغيير داده و عملاً همه جنبه هاي زندگي را تحت تأثير قرار داده اند. به نظر نمي رسد كه سرعت كنوني تغييرات، به اين زوديها كم شود. تكنولوژي از ديدگاه تجاري، كاتاليستي است كه توليد ثروت مي كند. در عين حال، اين كاتاليست موانع ورود به بازار را كاهش داده و عملاً ميدان رقابت را براي تمامي فعاليت ها تجاري، از توليد محصولات فني گرفته تا خدمات  پزشكي و مالي و يا حمل  و نقل و خرده فروشي، مهيا مي كند. هر قدر نقش تكنولوژي پررنگ تر مي شود، مديران بيشتر تحت فشار قرار مي گيرند تا از تكنولوژي براي بدست آوردن نتايج بهتر، سريعتر و ارزانتر استفاده كرده واز اين راه مزاياي رقابتي پايدار تري بدست آورند. تاريخچه مديريت تكنولوژي جهان چگونه اينقدر پيچيده شده است؟ نقش تكنولوژي در گذشته چه بوده است؟ تكنولوژي سالهاي سال در كنار ما بوده است. تلاش انسان براي بقاء، باعث ساخت ابزار ها و روشهاي بهتري براي جمع آوري غذا، ساخت سرپناه و جنگيدن شد. تمد ن هاي نخستين با توجه به تكنولوژيهايي كه به كار مي بردند، نامگذاري و طبقه بندي مي شدند. واژگاني نظير عصر سنگ، عصر برنز و عصر آهن و جديداً عصر بخار، عصر الكتريسيته، عصر اتم، عصر الكترونيك، عصر فضا، عصر اطلاعات و عصر بيوتكنولوژي، همگي به تكنولوژي هاي برجسته زمان خود اشاره دارند. در 600 سال گذشته انتقال تكنولوژي به صورت سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر انجام شده است، اما همين انتقال تكنولوژي در برخي فرهنگ ها و مناطق جغرافيايي، كمتر بوده است. شواهد مديريت پيشرفته تكنولوژي به 4000 سال قبل و به ساخت اهرام، شبكه هاي آب، ظروف چيني و سلاح هاي جنگي بر مي گردد كه

هنوز هم يادآور پيشرفت حيرت آور تكنولوژي در آن دوره است. همزمان با افزايش كاربرد تكنولوژي، چشم انداز و رهبري رسمي تري در حوزه تكنولوژي مطرح شد. مستندات پروژه هاي قديمي در مورد برنامه ريزي شهري (خصوصاً  سيستم هاي آب، فاضلاب و راه ها) تا اكتشافات نجومي و نقشه برداري، شواهدي از مديريت تكنولوژي در خود دارند. كار هاي ارسطو مثال خوبي از استدلال و مديريت علمي در اعصار گذشته است. در كتاب ماوراء الطبيعه، كه در قرن چهارم قبل از ميلاد نوشته شد، ارسطو نه تنها دانش فني زمان خود را گردآوري كرد، بلكه راههايي را نيز براي يكپارچه كردن اين علوم و استدلال علمي پيشنهاد نمود. انقلاب صنعتي در آغاز قرن هجدهم، پيشرفت شديد تكنولوژي را در پي داشت. اين رشد بر توليدات انبوه و صرفه جويي ناشي از مقياس تأكيد داشت و منافع بسياري عايد بخشهاي مختلف جامعه (نظير كشاورزي، ساخت و ساز و ارتش) كرد. قلمرو تمركز مديريت تكنولوژي هم قلمرو و هم تعريف مديريت  تكنولوژي، موضوع مباحثات، مجادلات و ابهامات زيادي بوده است. واژه هاي «مديريت» و «تكنولوژي» هر كدام معاني و مرزهاي متفاوتي دارند و وقتي با هم تركيب مي شوند، طيف وسيعي از اقدامات، روشها، ابزار ها و فنون را در بر مي گيرند. برخي مديريت تكنولوژي را به معني تحقيقات علمي و ارايه مفاهيم جديد مي دانند. براي برخي، مديريت تكنولوژي به معني مديريت طراحي _ مهندسي، توليد و عمليات است، در حالي كه برخي ديگر مديريت تكنولوژي را با موضوعاتي نظير مديريت بيمارستانها، سازمانهاي مالي يا بازيهاي المپيك مرتبط مي دانند. بي شك، قلمروي مديريت تكنولوژي بسيار وسيع و متنوع است. مرزهاي آن به ميزان زيادي با مرزهاي علوم، مهدسي و مديريت همپوشاني

دارد.  علاوه بر اين، با افزايش  پيچيدگي محيط تجاري، تأكيد مديريت تكنولوژي بر «مديريت» فرآيند هاي سازماني و افراد وابسته به آنها بيشتر مي شود. در طي 20 تا 30 سال گذشته، تأكيد ادبيات مديريت در مقوله تكنولوژي، از تحقيق و توسعه به سوي توسعه محصولات جديد و سپس بهبود محصول تغيير يافته است. در سالهاي اخير نيز مديريت بيشتر به دنبال توسعه بازار و تجارت الكترونيك بوده است. ولي قلمروي مديريت تكنولوژي هنوز تغيير  نكرده است. اين قلمرو شامل برنامه ريزي، سازماندهي، هماهنگ سازي و يكپارچه سازي همه منابع مورد نياز براي دستيابي به اهداف خاص بنگاه ها مي باشد. آنچه كه مديريت تكنولوژي را منحصر به فرد كرده و آنرا از ساير حوزه هاي جا افتاده سازمان دهي و مديريت متمايز ساخته، دانش و مهارتهاي لازم براي استفاده از تكنولوژي است كه از آن جمله مي توان به سازماندهي و هماهنگ سازي منابع تكنولوژي و هدايت افراد درگير با آن اشاره كرد. در چنين فضايي، مي توان مديريت تكنولوژي را به عنوان هنر و علم خلق  ارزش از طريق بكار گيري تكنولوژي در كنار ساير منابع سازمان تعريف كرد. تعريف حاضر به اين واقعيت اشاره دارد كه قرار نيست مديريت تكنولوژي فقط به حوزه تحقيق و توسعه، مهندسي يا كار علمي محدود باشد، بلكه مي تواند بسياري از ابعاد بنگاه و محيط آن را نيز در بر گيرد. در ادامه، تعريف مديريت تكنولوژي در همين فضا مورد بحث و بررسي بيشتر قرار خواهد گرفت. ارايه يك تعريف رسمي مديريت تكنولوژي به خودي خود علمي فرا رشته اي است. اين دانش حداقل دو حوزه كاملاً جا افتاده را در بر مي گيرد: 1) سازماندهي و مديريت و 2) علوم طبيعي

و مهندسيف به اضافه گستره وسيعي از ديگر رشته ها مثل علوم اجتماعي، تكنولوژي اطلاعات و مهندسي صنايع كه به نوعي به كمك مديريت يا تكنولوژي مي آيند. ويژگي ها و چالشهاي فراروي شركتهاي تكنولوژي _ بنيان امروز ويژگي ها و چالشها: _  پيچيدگي ها، ريسك ها و عدم قطعيت هاي فراوان _ بازار ها، تكنولوژيها و قواعد به شدت متغير _ رقابت شديد، بازار هاي باز جهاني _ محدوديت منابع، انتظارات زياد _ زمان بندي فشرده با  تأكيد مضاعف بر تاريخ تحويل _ ملاحظات كل چرخه عمر پروژه _ سازمان ها و روابط پيچيده فرابخشي _ سرمايه گذاري مشترك، پيمانها و شراكت ها؛ نياز به تعامل با فرهنگ ها و  ارزش هاي سازماني مختلف _ فرآيند هاي كاري پيچيده و گروه هاي ذينفع _ نياز به بهبود، ارتقاء و تقويت مستمر _ نياز به مهارتهاي پيچيده فردي، توانايي دست و پنجه نرم كردن با اختلافات قدرت و سياسي كاريهاي سازماني _ سازمانها، بازار ها و سيستم هاي پشتيباني مجازي _ افزايش تأثير تكنولوژي اطلاعات و تجارت الكترونيك كه در مجموع پرداختن به موارد زير را مي طلبند: _ عكس العمل سريع در برابر بازار _ توسعه سريع _ هزينه  پائين _ خلاقيت، نوآوري و كارايي فراوان در سال 1987، شوراي ملي تحقيقات آمريكا تعريف زير را براي مديريت تكنولوژي ارايه كرد: «مديريت تكنولوژي» علمي است كه رشته هاي مهندسي، علوم پايه و علوم مديريتي را به هم پيوند مي دهد تا با برنامه ريزي وتوسعه توان تكنولوژي لازم، اهداف استراتژيك   و عملياتي سازمان را شكل داده و محقق سازد. نكات خاصي در اين تعريف نهفته  است كه ارزش  تأكيد بيشتر را دارند. اين نكات در شكل زير آمده اند. 1_ مديريت تكنولوژي، در برگيرنده مديريت مهندسي، علوم طبيعي  و

علوم اجتماعي  است. 2_ مديريت تكنولوژي، در بر گيرنده علوم سازماني لازم براي برنامه ريزي، تصميم گيري، توسعه و بكار گيري تكنولوژي است. 3_ مديريت تكنولوژي بر توسعه توانمندي هاي عملياتي مثل توليد، توزيع و خدمات پس از فروش  تمركز دارد. 4_ مديريت تكنولوژي، بر گيرنده فرآيند ها، ابزار ها وروشهاي عملياتي و همچنين افرادي است كه كار را انجام مي دهند. 5_ مديريت تكنولوژي، در بر گيرنده هدايت و رهبري به سوي توسعه محصولات و خدمات جديد است. 6_ مديريت تكنولوژي، از استراتژي تجاري، فرهنگ سازماني و محيط تجاري تأثير مي پذيرد و بر آنها تدثير مي گذارد. 7_ مديريت تكنولوژي، در بر گيرنده اجزاي فرا رشته اي فراوان و يكپارچه سازي آنها در قالب يك سيستم كلي است. اين رشته، مديريت خود سيستم را نيز شامل مي شود. ابعاد جهاني شايد جهاني سازي و تكنولوژي، مهمترين عوامل تأثير گذار بر عملكرد تجاري شركتها باشند. اين دو مقوله با هم ارتباط متقابل نيز دارند. شركت ها با استفاده از تكنولوژي در سطح جهاني، از مزاياي صرفه جويي ناشي از مقياس و اقتصاد تنوع، سود مي برند، اما بدون تكنولوژي هم نمي توانند در سطح بين المللي فعاليت كنند. در نتيجه، تكنولوژي يكي از عوامل جهاني شدن و جهاني شدن هم باعث رونق تكنولوژي است. با اين وجود، تجارت فراملي مدت ها قبل از عصر كامپيوتر رونق گرفت. شركتها از آغاز تمدن بشري  و به انگيزه كسب سود بيشتر به  عرصه فعاليت هاي بين المللي پا گذاشته بودند. اما در گذشته، دسترسي به منابعي مثل نيروي كار، مواد خام، انرژي و دانش، بسيار محدود بود. علاوه بر اين، هماهنگي و يكپارچه سازي فعاليت ها در آنسوي مرزهاي  ملي نيز سخت و پر هزينه بود. عليرغم اينكه اين موارد هنوز

هم جزو چالش هاي اصلي هستند، اما توافقات تجاري چند مليتي  و تكنولوژيهاي پيشرفت (بويژه تكنولوژي كامپيوتر و اطلاعات)، فعاليت بنگاه ها را دگر گون ساخته و محيط  تجاري  را به اقتصادي جهاني تبديل  كرده است. اقتصاد نوين جهاني به جهت امكان جابجايي هر چه بيشتر منابع، مهارت ها، فرآيند ها و خود تكنولوژي دوباره به سوي كارهاي خدماتي و دانش و استعداد هاي جديد، براي ورود به بازار نوين جهاني تلاش مي كنند. به عنوان مثال شركت هاي مشهوري نظير نوكيا، هارلي ديويدسون، ونديز، بريگزاند استرتون، در  فضايي چند مليتي عمل كرده واز منافع زير بر خوردار مي شوند: _ نفوذ در بازار هاي جديد _ دستيابي به دانش و استعداد هاي جديد و تكميلي _ دستيابي اقتصادي تر به منابع _ استفاده از صرفه جويي ناشي از مقياس و اقتصاد تنوع _ شراكت تكنولوژي و منابع _ افزايش ظرفيت _ مشاركت و سرمايه گذاري مشترك اين منافع باعث مي شود تا دستيابي به اهداف، از مسيري «سريعتر _ ارزانتر _ بهتر» محقق گردد. يعني 1) عكس العمل سريعتر در برابر بازار 2) هزينه هاي كمتر 3) محصولات  و خدمات نوآورانه تر با كيفيت بهترف كه همگي تأثير مثبتي بر عملكرد كلي شركت بر جاي مي گذارند. شركتهاي مجهز به تكنولوژي پيشرفته، به لطف استاندارد سازي، ديجيتال سازي، نسبت هاي قابل تنظيم وزن _ اندازه _ قيمت و اينترنت، بهتر مي توانند  از اين منافع استفاده كنند. لذا اين شركتها به منظور استفاده از محيط جديد تجارت الكترونيكي، ناچارند تا شيوه كار خود را مورد ارزيابي مجدد قرار دهند. محيط متغير شركتها در هر صنعتي (از صنعت كامپيوتر گرفته تا خرده فروشي و خدمات پزشكي)، بايد خو را با تغيير فضاي كاري سازگار كنند،ن فضايي كه راه حلهاي

بهترف سريعتر و ارزان تري را طلب مي كند. عوامل بسياري، نظير جهاني شدن و شفافيت حاصل از اينترنت، در شكل گيري فضايي جديد موثر بوده اند. ولي هنوز  هم عامل اصلي، پيشرفت  تكنولوژي است. خلق محصولات و خدمات  جديد، بهبود محصولات موجود، پاسخگويي سريعتر به نياز هاي  مشتريان و بازار و صرفه جو يي حاصل از مقياس، همه در گروه تكنولوژي هستند. اگر چه استفاده از تكنولوژي هاي موجودف يا خلق تكنولوژي هاي جديد، كاري بسيار پر هزينه و پر خطر است، ولي شركت ها چاره ديگري ندارند. اگر از فرصت هاي جديد استفاده نكنند، ديگران اين كار را كرده و از اين طريق در بازار و مشتريان آنها نفوذ مي كنند. تكنولوژي هاي بشدت متغير جديد (همچون تكنولوژيهاي ارتباطات و كامپيوتر)، بنگا ها را وادار كرده اند تا محصولات موجود خود را با سرعت به مراتب بيشتري بهبود دهند. علاوه بر اين، محيط الكترونيك جديد، بسياري از شركت ها را مجبور كرده تا كسب و كار خود را بر پايه تكنولوژي تجارت الكترونيك بنا كنند. ماهيت منحصر به فرد مديريت در شركتهاي تكنولوژي _ بنيان مديران شركت هاي تكنولوژي _ بنيان ادعا مي كنند كه محيط فعاليت آنها متفاوت است و اين محيط، ساختار سازماني، سياست ها، تعاملات فردي و رفتار هاي اقتصادي منحصر به فردي را مي طلبد. براي بررسي اين ادعاف محققان به جستجوي الگو هاي رفتاري مديريت و ويژگي هاي كلان سازماني در سطوح مختلف شركتهاي تكنولوژي _ بنيان پرداخته اند. اين دانشمندان، با بررسي ساختار هاي سازمانيف  الگو هاي رهبري و ساير سيستم هاي بنگاهي، سعي كرده اند تا به نقش آنها در مزيت آفريني براي شركتهاي  تكنولوژي _ بنيان پي ببرند. شناخت بهتر بنگاه هاي تكنولوژي _ بنيان را امكان پذير ساخته است. به هر

حال، هيچ نظريه اي ارائه نشده كه  مديريت محيط هاي تكنولوژي _ بنيان، به نتيجه برسند. در عين حال، مديران تكنولوژي مي دانند كه محيط آنها منحصر به فرد است! شش حوزه اي كه مديريت تكنولوژي را نسبت به ساير مديريت ها متمايز مي كنند  عبارتند از: (1)  كار، (2) افراد (3) فرآيند كار، (4) ابزار ةا و فنون مديريت، (5) فرهنگ سازماني، (6) محيط كسب و كار نيرو هاي پيشران شركت هاي تكنولوژي _ بنيان شش تغيير عمده در محيط كسب  و كار امروز، مديريت تكنولوژي را تحت تأثير قرار داده و فضا را براي تغييرات بزرگ در روش هاي كسب و كار مهيا كرده است. براي مديريت بهتر سازمانهاي تكنولوژي _ بنيان امروزي، بايد اين تغييرات را به خوبي شناخت: تغيير از فرآيند هاي خطي به سيستم هاي پويا. در گذشته، مديريت غالباً بر مدلهاي خطي استوار بود، مدلهايي كه درغالب خطوط توليد، توسعه متوالي و مرحله به مرحله محصولات، خدمات زمان بندي شده و تحقيقات اكتشافي جلوه مي كردند. اما مديريت  امروزي ناچار است در محيطي بسيار پويا تر و تعاملي تر فعاليت كند، محيطي سرشار از فرآيند هاي بهم مرتبط و غير خطي كه توصيف شان نيز دشوار است. تغيير از… … فرآيند هاي كاري خطي به سيستم هاي مديريتي پويا و يكپارچه … كارآيي به اثر بخشي … اجراي پروژه به مديريت پروژه ها در سطح بنگا ه … مديريت اطلاعات به استفاده كامل از تكنولوژي اطلاعات … كنترل  مديريتي به خود گراني و مسئوليت پذيري … مديريت تكنولوژي بعنوان جزئي از ديگر تخصص ها به مديريت تكنولوژي به عنوان مهارتي ويژه با جايگاه حرفه اي خاص. اين محيط هاي پوياي سازماني، روشهاي مديريتي پيچيده تري را مي طلبند كه شديدا متكي بر تعاملات گروهي، تقسيم قدرت و

منابع، مسئوليت پذيري فردي، پايبندي، خودگراني و خود كنترلي است. در نتيجه، مديريت امروزي، بيش از آنكه به راهكار ها، سياست ها و روشهاي سلسله مراتبي  و دستوري وابسته باشد، به هنجار ها و ارزيابيهاي عملكردي ساخته و پرداخته اعضاي گروه ها وابسته است. در حاليكه اين تغيير پارادايم نتيجه تغيير در پيچيدگي ها، قالبيت ها، تقاضا ها و فرهنگ هاي سازماني است، اما بنوبه خود باعث دوري شديد از فلسفه سنتي مديريت در حوزه ساختار، انگيزش، رهبري، و كنترل پروژه خواهد شد. در نتيجه، سازمانها و فرآيند هاي صلب و انعطاف ناپذير سنتي جاي خود را به شبكه هاي انعطاف پذير تر و چالا ك تري مي دهند كه معمولاً برگرفته از سازمانهاي ماتريسي هستند. در عين حال، اين شبكه ها مرزهاي نفوذ پذيرتر، قدرت و منابع توزيع شده تر، و فرآيند هاي عملياتي همزمان تري دارند. تغير از كارايي به اثر بخشي.  امروزه بسياري  از شركت ها همچون گذشته بر اجراي كارآمد وظايف و پروژه ها  (از طريق تأكيد بر مهارتهاي شغلي، كارگروهي، ارتباطات و بهينه سازي منابع در سطح عملياتي) پافشاري نمي كنند و در عوض بدنابل اثر بخشي سازماني هستند. اين تغيير بخاطر اهميت هم راستايي بهتر فعاليت ها و پروژه هاي  جاري با اهداف كلان بنگاه و اطمينان از «انجام كارهاي صحيح» توسط بنگاه است. براي مثال، شركت ها از مديريت پروژه به عنوان شايستگي محوري خود استفاده مي كنند تا فعاليت هاي پروژه اي خود را با ساير بخشهاي شركت (نظير بازاريابي، تحقيقات، خدمات پشتيباني و برنامه ريزي استراتژيك) هم راستا كند. اين تغيير باعث ارتقلاء جايگاه و ارزش كار كرد هاي خاصي در داخل بنگاه شده، ضمن اينكه سطح كلي مسئوليت و پاسخگويي را هم بالا برده و باعث شده كه بخش هايي  (نظير تحقيقات و توسعه محصول) كه پيش از اين مستقل

عمل مي كردندف همچون شريكي تمام عيار در قالب سيستم يكپارچه بنگاه عمل كنند. تغيير از اجراي پروژه ها: به مديريت پروژه ها در سطح بنگاه امروزه اكثر شركت ها از مديريت پروژه فقط براي اجراي  پروژه ها استفاده نمي كنند، بلكه با اتكا به قابليت هاي فراوان آن در سطح بنگا ه (بعنوان نوعي شايستگي محوري) در پي توسعه سريع محصولف افزايش نوآوري، كيفيت و استفاده بهتر از منابع هستند. براي دستيابي به اين سطح از شايستگي، فعاليت هاي پروژه اي بايد با نظام برنامه ريزي استراتژيك و فرآيند هاي كاري كل بنگاه سازگار و يكپارچه شوند. مديريت بجاي تأكيد بر كنترل انعطاف ناپذير پروژه ها بر طبق زمان و بودجه از قبل تنظيم شده، به فكر بهينه سازي نتايج در سطح كلان بنگاه است. مديريت پروژه با معلومات، هنجار ها، استاندارد هاي پذيرفته شده جهاني، گواهينامه هاي حرفه اي و دوره هاي دانشگاهي كارشناسي ارشد و دكتري، توانسته در طي دو دهه گذشته جايگاه حرفه اي خود را تثبيت كند. امروزه اصول مديريت پروژه در تمام صنايع و در سراسر دنيا به كار مي رود و نقشي كليدي در انجام مناسب مأموريت هاي تكنولوژي _ بنيان ايفا مي كند. تغيير از مديريت اطلاعات به استفاده كامل از تكنولوژي اطلاعات. تكنولوژي امروز، به همه مديران بنگاه امكان مي دهد تا با فشار يك دكمه به اطلاعات ضروري در مورد  وضعيت امور و پيشرفت كارها دسترس پيدا كنند. در دسترس بودن و قابليت هاي چشمگير تكنولوژي باعث شده تا انواع و اقسام ابزار هاي قدرت مند بر پايه تكنولوژي اطلاعات شكل بگيرند. مديران به دليل همين پتانسيل ها، بسيار مشتاق اند  تا از اين ابزار ها در فعاليت هاي مختلف خود (از تخمين منابع گرفته تا تهيه زمان بندي، تكنولوژي اطلاعات بايد به چيزي وراي كاربردي هاي مرسومي نظير مديريت

پروژه يا برنامه ريزي منابع توليد چشم داشته  باشند. به عبارت ديگر با بكار گيري تكنولوژي اطلاعات در فرآيند هاي كاري شركت، به دنبال حل مشكلات عملياتي و افزايش كارايي شركت باشند،  نه اينكه فقط روشهاي قديمي حل مسئله را با ابزار هاي تكنولوژين اطلاعات جايگزين كنند. تغيير از كنترل مديريتي به خود گرداني و مسئوليت پذيري. با افزايش پيچيدگي هاي كسب و كار، پيشرفتهاي تكنولوژي اطلاعات، تغيير فرهنگ سازماني و ظهور ساختار هاي جديد بازار، شركت ها براي اجراي مناسب پروژه ها، وظايف و مأموريت هاي خود، به چيزي وراي كنترل هاي مديريتي سنتي چشم دارند. كنترلهاي بالا به پائين، دستوري و متمركز، عليرغم اهميت شان، ديگر براي كسب  نتايج مطلوب كافي نيستند. فعاليت هاي سازماني به شدت پروژه اي شده اند و به تكنولوژي، نوآوري، كار تيمي فرابخشي و پيمانهاي فرا شركتي وابسته اند. چنين محيطي، باعث مي شود  تا هنجار هاي عملكردي و فرآيند هاي كاري توسط خود اعضاء تعريف شوند و اين يعني حركت به سمت  احساس مالكيت نسبت به پروژه، توان افزايي وخود كنترلي. اين تحولات، تأثير شگرفي بر شيوه مديريت، رهبري و تحليل فضاي كاري داشته است. روشهاي ارتباطي، تصميم گيري، جلب پايبندي و تقسيم ريسك از سبك مديريتي متمركز و ديكتاتوري فاصله اي روز افزون گرفته و به سمت خود كنترلي تيم محور مي روند. تغيير از مديريت تكنولوژي بعنوان جزئي از ديگر  تخصص ها به مديريت تكنولوژي به عنوان مهارتي ويژه با جايگاه حرفه اي خاص. مديريت تكنولوژي، با دانش، هنجار ها و استاندارد هاي خاص خود و دوره هاي  دانشگاهي در سطوح كارشناسي ارشد و دكتري، جايگاه حرفه اي خود را تثبيت كرده است. شركت ها مي توانند مديران مورد نياز  خود را از ميان خيل عظيم فارغ التحصيلان رشته مديريت تكنولوژي انتخاب كنند و

در ضمن به دوره هاي آموزش  تخصصي خوبي هم در اين زمينه دسترسي دارند. شايد با مطالعه نكات فوق به اين جمع بندي رسيده ايد كه محيط كاري تكنولوژي _ بنيان بسيار پيچيده است؟ بله!  ولي اين تازه آغاز آشنايي با مشكلات جدي مديران در فضاي كاري تكنولوژي _ بنيان است. شناخت تعامل متغير هاي سازماني، رفتاري، فني و اجتماعي كه به اين تغييرات دامن مي زنند، از همين جا شروع مي شود. به احتمال زياد، برقراري توازن ميان اين عوامل و بهينه سازي آنها، در بلند مدت باعث تعالي عملكرد  سازماني خواهد شد. بسياري  از شركت هاي در مواجهه  با اين تغييرات، ناچار شده اند منابع خو را از طريق پيمانها، ادغامها، تصاحب ساير شركت ها و همكاريهاي مشترك، توسعه دهند تا هم عملكرد خود را بهبود دهند و هم دسترسي  بهتري به بازار داشته باشند. اين شركت ها انواع و اقسام ساختار هاي سازماني، فرآيند هاي تجاري و روشهاي مديريتي جديد را هم بررسي كرده اند از آنجا كه ساختار هاي سازماني و الگو هاي رهبري سنتي معمولاً در محيط امروزي خوب جواب نمي دهند، تدريجاً جاي خود را به ساختار هاي خودگردان مي دهند. مديريت در بنگاه هاي تكنولوژي _ بنيان امروز نياز مند شناخت دقيق سيستم سازماني و محيط آن و همچنين مستلزم مهارت ها و استعداد هاي خارق العاده و اراده آهنين است. سنجش محتوا و شدت تكنولوژي تقريباً همه شركت هاي امروزي ادعا دارند كه تكنولوژي  _ بنيان هستند. مديران بر اين واقعيت تأكيد دارند كه سازمان آنها در توسعه توليد و بازاريابي  محصولات و خدماتشان از تكنولوژي استفاده مي كنند. تكنولوژيهاي ارتباطات، كامپيوتر، اطلاعات و تجهيزات، همه جا به چشم مي خورند. سازمانهاي مختلف، از مراكز تحقيقاتي گرفته تا شركتهاي توليدي، بانكها، بيمارستانها، مراكز خدمات

حقوقي، مراكز دولتي و خرده فروشي ها همه و همه براي موفقيت خود شديداً به تكنولوژي وابسته اند. ولي مطمئناً وابستگي همه اين سازمان ها به تكنولوژي به يك اندازه نيست. واضح است كه وابستگي خوار بارفروشي ها به تكنولوژي،  بسيار كمتر از شركت هاي تحقيقات دارويي است. اما طبقه بندي شدت وابستگي به تكنولوژي يا اصطلاحاً شدت تكنولوژي در شركت ها كاري بس دشوار است. عليرغم پيشنهاد «طبقه بندي هاي مختلف در ارتباط با تكنولوژي و شدت آن» توسط محققان هنوز استاندارد جهاني خاصي براي تعيين سطح تكنولوژي وجود ندارد. _ تكنولوژي هاي پايه:  تكنولوژي هايي كه در انواع و اقسام محصولات از آنها استفاده مي شود. _ تكنولوژي هاي پشتيباني: تكنولوژي هايي كه پشتيباني از تكنولوژي هاي اصلي را بر عهده دارند. _ تكنولوژي هاي نو ظهور: تكنولوژيهاي كه در توسعه محصولات و خدمات جديد بكار مي روند. _ تكنولوژي هاي در حال پيدايش: تكنولوژي هايي كه كاربرد احتمالي آنها تحت بررسي ا ست. تكنولوژي هاي رصد شده: تكنولوژي هايي كه رصد شده اند تا بعداً كاربرد هاي بالقوه آنها بررسي شود. تكنولوژي ها ي ناشناخته: تكنولوژي هايي كه در حال حاضر ناشناخته اند، ولي احتمالاً بسيار سود مند خواهند بود. يكي از مزاياي اين طبقه بندي ارائه چار چوبي براي بحث،  مقايسه و تدوين استراتژي است. هر چند شركت ها بندرت از اين اسامي براي نامگذاري تكنولوژيهاي خود استفاده مي كنند، اما مي توان از اين طبقه بنديها براي ايجاد زبان  مشترك براي بررسي پيامد استراتژيك تكنولوژيها استفاده كرد. در نتيجه، ارزش واقعي اين طبقه بنديها، نگاه استراتژيك به تأثير تكنولوژي بر كسب و كار است. همانطور كه گينور اشاره مي كند، تمام تكنولوژيها  ضرورتاً كليدي، پايه يا پشتيباني نيستند. سيستم طبقه بندي  به مديران امكان مي دهد تا  تكنولوژي ها را به نسبت نقش شان در استراتژي شركت مورد توجه قرار دهند. هر

چند تكنولوژي  كليدي عامل اصلي كسب مزيت رقابتي هستند،  اما نبايد از نقش ساير  تكنولوژيها غافل شد. اگر چه ممكن است يك تكنولوژي پيشرو باعث موفقيتي بزرگ شود، اما همزمان ممكن است موفقيت ديگري نيز از دل تكنولوژيهاي  شناخته شده حاصل شود. محصول ساده اي همچون كاغذ يادداشت چسب دار تا محصول پيچيده اي همچون نوعي داروي جديد، همگي مثالهايي در اين مورد هستند. ويژگي ها و چالشهاي امروزي محيط تكنولوژي _ بنيان _ تغيير مدلها و ساختار هاي كسب و كار _ پيچيدگي سنجش عملكرد تجاري _ همكاريها، پيمانها و شراكتهاي پيچيده _ پروژه هاي پيچيده _ معيار هاي پيچيده موفقيت _ تفاوت ارزشها و فرهنگهاي سازماني _ بازار هاي جهاني _ ريسك و عدم قطعيت فراوان _ يكپارچه سازي بخشها _ يكپارچه كردن انواع و اقسام كاركرد ها و خدمات پشتيباني _ يكپارچه كردن بسياري از فرآيند هاي كاري _ ذينفعان متعدد _ ايجاد دلبستگي و پايبندي فرابخشي _ نياز به بهبود مستمر _ نياز به مهارتهاي فردي پيچيده _ اختلافات قدرت و سياسي كاري سازماني _ محدوديت منابع _ تيمهاي  خود گردان _ زمان بندي فشرده با تأكيد بر تاريخ تحويل _ الزامات عملكردي شوار _ سازمانها، بازار ها و سيستم هاي پشتيباني مجازي لايه ها و زير سيستم هاي سازماني بنگاه ها در خلاء عمل نمي كنند، بلكه فعاليت آنها در دل سيستم پشتيباني شركت شكل مي گيرد كه بخشي از چارچوب نهادي بنگاه است. 1_ چارچوب نهادي. اين حوزه خط و خطوط استراتژيك، برنامه ها، سياست ها و رويه هاي رشد و بقاي  دراز مدت را تعيين مي كند. افرادي كه در اين لايه كار مي كنند مديران ارشد، سرپرستان و مديراني هستند كه خط مشي هاي كلي و نحوه تخصيص منابع در بنگاه را

تعيين مي كنند. 2_ سيستم وظيفه اي. اين سيستم همان چارچوب سازماني سنتي شركت  است. تغييرات  اين حوزه بسيار آرام و منشا پايداري بنگاه است. سيستم وظيفه اي با بهبود روشهاي عملياتي و با بكار گيري تكنولوژيهاي نوين در حوزه هاي عملياتي سازمان، جايگاه رقابتي، رشد و سود آوري بنگاه را رقم مي زند. از جمله واحد هاي سازماني سيستم وظيفه اي مي توان  به تحقيق و توسعه، مهندسي، توسعه، توليد، بازار يابي منابع انساني، حقوقي، كنترل كيفيت و تداركات اشاره كرد. 3_ حوزه هاي عملياتي.  اين همان بخشي است كه بنا به اقتضاي فعاليت بنگاه، بزرگ يا كوچك مي شود حوزه هاي عملياتي شركت معمولاً در قالب برنامه ها يا پروژه ها (نظير توسعه محصول جديد، قرار داد ها، تعميرات و نگهداري داخلي و خدمات پس از فروش) سازماندهي مي شوند. سيستم وظيفه اي، منابع لازم براي حوزه هاي  عملياتي را فراهم مي كن كه  همين امر در اكثر موارد باعث ايجاد سيستم هاي ماتريسي مي شود حتي ممكن است حوزه هاي عملياتي به قدري گسترش يابند كه كل سيستم وظيفه اي را بلعيده و يك سازمان محصول يا پروژه محور صرف ايجاد كند. در اين حالت، سيستم وظيفه اي _ عملياتي تركيب شه اي بوجود مي آيد كه هدف آن حمايت صرف از  عمليات خاصي همچون توسعه مدل جديد اتومبيل در جنرال موتورز، توليد هواپيما ي مسافر بري جديد در بوئينگ، يا يك مريخ پيماي جديد از آ زمايشگاه ناسا است. حوزه هاي عملياتي، مسئول بي واسطه نتايج عملكرد بنگاه هستند. باز هم همين حوزه هاي عملياتي هستند كه بيش از همه در معرض ديد بازار و مشتريان بوده و بايد به خاطر عملكرد شركت در قبال مديريت ارشد پاسخگو باشند. تغيير نقش رهبري مديران، در تلاش براي رقابتي ماندن در محيط پرچالش كسب و كار، ناچارند

بخوبي با افراد كار كنند. نيروي انساني، با ارزش ترين دارايي است. آنها جوهره اصلي شايستگي محوري شركت و رمز پياده سازي موفق تمام برنامه هاي راهبردي، اقدامات عملياتي و پروژه ها هستند. ارزش واقعي اين دارايي انساني بر حسب مهارتها، نگرش ها، جاه طلبي ها و دلسوزي براي شركت سنجيده مي شود. همزمان با جهاني شدن اقتصاد، شركتها بايد توان رقابتي خود را بشدت افزايش دهند كه بنوبه خودكاري بس دشوار است. ايجاد تيمي كه واجد همه شرايط لازم باشد و با نيازهاي بنگاه نيز همخواني داشته باشد، كار ساده اي نيست و همانطور كه در حرفهاي جف ايملت آمده بود، مستلزم رهبري و هماهنك سازي ماهرانه از بالاست. وظيفه مديران در چنين فضايي واضح است: آنها بايد با توانمند سازي مستمر افراد، به بالاترين  عملكرد ممكن دست يابند. ولي، بهترين عملكردها و پيچيده ترين روشهاي آموزشي هم موفقيت را تضمين نمي كنند. اين روشها بايد به دقت با فرآيند كاري، فرهنگ و نظام ارزشي شركت هماهنگ شوند. اين مشكل در سازمانهاي تكنولوژي _ بنيان با انواع پيچيدگيهاي دروني و بيروني و مجموعه سرسام آوري از فعاليت هاي چند جانبه، به مراتب جدي تر است. همانطور كه قبلاً در فصول 1 و 2 همين كتاب عنوان شد، غلبه بر اين مشكلات مستلزم همكاري و يكپارچگي فرابخشي و تصميم گيري مشترك است. به همين علت، سازمانهاي تكنولوژي _ بنيان به ندرت ساختار وظيفه اي سنتي دارند و در عوض به صورت ماتريسي يا تركيبي سازماندهي مي شوند كه تقسيم قدرت و منابع در آنها بسيار بالاست. بعلاوه، مرز قدرت و مسئوليت بين وظايف رسمي مديريت، افراد پروژه و ديگر متخصصين مبهم است. اين نيروي انساني كه قدرت و خودگرداني بيشتري پيدا كرده، براي حل

مشكلات عملياتي در راستاي نيازهاي فعلي و آتي بازار، به مهارتهاي گسترده تري نياز دارد. در مجموع همانطور كه ايملت تاكيد مي كند افراد بنگاه بايد داراي «شم بازار» باشند. به همين علت، بسياري از شركت هاي تكنولوژي _ بنيان، ابعاد مختلف رهبري موفق را تعريف مي كنند، درست مشابه جنرال الكتريك كه ارزشهاي بنيادين خود را حول چهار محور اصلي تصور، حل مشكل، شناخت و رهبري، تعيين كرده است. شانزده خواست حرفه اي موثر بر عملكرد در محيط هاي تكنولوژي _ بنيان تحقيقات نشان داده كه برآوردن برخي خواسته هاي حرفه اي مي تواند عملكرد افراد را افزايش دهد. از سوي ديگر، عدم برآوردن اين خواسته ها مي تواند به سدي در برابر بهبود عملكرد فردي و كار تيمي تبديل شود. علت اين تاثير گذاري، تعامل پيچيده عناصر سازماني و رفتاري است. مديريت موفق تيمي سه جزء اصلي دارد: 1) مهارت افراد، 2) ساختار سازماني و 3) الگوي مديريت. هر سه اين اجزاء تحت تاثير وظايف سازمان و محيط حاكم بر آن هستند. يعني برآورده شدن هر يك از اين خواسته ها تابعي است از 1) در اختيار داشتن تركيب مناسبي از افراد با مهارت ها و ويژگيهاي مناسب، 2) سازماندهي افراد و منابع براساس وظايف مورد نظر و 3) اتخاذ الگوي رهبري مناسب، 16 خواسته حرفه اي تاثير گذار بر عملكرد در محيط هاي تكنولوژي _ بنيان عبارتند از: 1_ كار جالب و پرچالش: اين يك عامل انگيزه بخش غريزي است كه نياز به منزلت حرفه اي را برآورده و به همراستا شدن اهداف فردي با اهداف سازماني كمك مي كند. 2_ محيط كاري كه از نظر حرفه اي انگيزاننده باشد. چنين محيطي زمينه را براي مشاركت حرفه اي، خلاقيت و همكاري فرارشته اي فراهم

مي كند. محيطي اينچنين مي تواند تيم سازي را تقويت كرده، ارتباطات را بهبود داده و زمينه مساعدي براي حل اختلافات و ايجاد پايبندي در كاركنان نسبت به ساختار، امكانات و الگوي مديريتي سازمان ايجاد كند. 3_ پيشرفت حرفه اي. از جمله شاخص هاي اين پيشرفت مي توان به فرصتهاي ارتقاء شغلي، افزايش حقوق و يادگيري مهارتها و فنون جديد و تمجديد حرفه اي اشاره كرد. يكي از كارهاي بسيار سخت مديريت در شركتهاي كم رشد يا بدون رشد اين است كه فقدان فرصتهاي ارتقاي شغلي را از طريق ايجاد فضاي پيشرفت حرفه اي (ناشي از رضايت شغلي و آموختن مهارت هاي جديد)، جبران كند. 4_ رهبري. اين امر مستلزم برخورد مناسب با تك تك كاركنان، مديران و كاركنان پشتيباني در يك بخش خاص و همچنين در سرتاسر سازمان است. لازمه اينكار، برخورداري از تخصص فني، مهارت پردازش اطلاعات، ارتباطات مناسب و مهارتهاي تصميم گيري است. در مجموع، رهبري را مي توان به معناي برآوردن خواسته كاركنان براي دريافت هدايت آشكار و جهت دهي هماهنگ به سوي اهداف از پيش تعيين شده دانست. 5_ پاداشهاي ملموس. اين پادشها مي تواند بشكل افزايش دستمزد، پاداش، جوايز و همچنين ترفيع، تجليل، اطاق كار بهتر و فراهم آرودن فرصت ادامه تحصيل باشد. وجود اين پاداشهاي مادي، براي ايجاد و حفظ انگيزه در بلندمدت ضروري است. همين پادشها، به پاداشهاي غير مادي نظير توجه مديريتي اعتبار مي بخشد و به افراد اطمينان مي دهند كه اهداف بالاتر هم قابل دستيابي هستند. 6_ تخصص فني. افراد بايد تمام مهارتهاي فرارشته اي ضروري براي انجام وظايف تيم برخوردار باشند. تخصص فني به معناي شناخت محتواي فني، آشنايي با مفاهيم، تئوري ها و اصول مرتبط، شناخت فنون و روشهاي طراحي و

آشنايي با عملكرد و رابطه متقابل اجزاء سيستم است. 7_ كمك به حل مشكلات. براي مثال مي توان به فراهم كردن امكانات لازم براي حل مشكلات فني، اداري و فردي اشاره كرد. اين خواسته بسيار مهم است كه اگر برآورده نشود غالباً به نا اميدي، ايجاد اختلاف و كاهش كيفيت كار منجر مي شود. 8_ اهداف مشخص. اهداف، نتايج و خروجيهاي مطلوب بايد بوضوح با افراد در ميان گذاشته شوند. هرگونه ابهام يا فقدان اطلاعات در اين خصوص، مي تواند باعث ايجاد اختلاف شوند. 9_ كنترل مديريت. اگرچه افراد دوست ندارند كسي در جزئيات كار آنها دخالت كند، اما تا حدي از ساختار، هدايت و كنترل كاري استقبال مي كنند. اين مسئله در بهبود عملكرد تيمي هم موثر است. مديران بايد بتوانند بدون سركوب نوآوري و خلاقيت افراد، هدايت، رهبري و كنترل لازم جهت هدايت كار به سوي اهداف از پيش تعيين شده را اعمال كنند، اما اينكار فقط از طريق شناخت تاثير متقابل متغيرهاي سازماني و رفتاري امكانپذير است. 10_ امنيت شغلي. اين مورد از جمله خواسته هاي اساسي است كه تا برآورد نشود، افراد به سراغ خواسته هاي متعالي تر نمي روند. 11_ حمايت مديريت ارشد. اين حمايت در چهار حوزه ضروري است: 1) منابع مالي، 2) حمايت اداري، شامل رسالت، سياست و رويه هاي كاري مناسب، 3) حمايت كاري از سوي واحدهاي تخصصي و 4) پيش بيني امكانات و تجهيزات ضروري. حمايت مديريت در مورد پروژه هاي بزرگتر و پيچيده تر، اهميت بسيار بيشتري دارد. 12) روابط فردي مناست. از جمله مولفه هاي اين روابط مناسب مي توان به اعتماد، احترام و اعتبار اشاره كرد. اين شرايط به همان اندازه كه كار تيمي را بهبود مي دهند

در مورد كار فردي هم مفيد هستند، زيرا آنها محيط كاري پرانگيزه، با اختلافات كم، بهره وري بالا، مشاركت زياد و افراد با انگيزه بوجود مي آورند. 13_ برنامه ريزي مناسب. اين امر، پيش شرط ضروري مديريت موفق فعاليت هاي فرارشته اي است. تعيين منابع و پشتيباني اداري لازم، مستلزم برخورداري از روابط و مهارت هاي پردازش اطلاعات بسيار خوب است. در عين حال، برنامه ريزي مناسب فقط در شرايطي امكانپذير است كه كاركنان اصلي واحدهاي پشتيباني سازمان بتوانند براي دريافت منابع و ايجاد پايبندي در افراد مذاكره كنند. 14_ تعريف دقيق نقش ها. اين امر باعث كاهش  اختلافات و جنگ قدرت بين اعضاي تيم يا سازمانهاي پشتيبان مي شود. رسالت و برنامه هاي واضح، همراه با رهبري و جهت دهي مديريت، ابزارهاي قدرتمندي هستند كه تعرف دقيق نقشها را تسهيل مي كنند. 15_ ارتباطات باز. وجود اينگونه ارتباطات باعث مي شود تا خواست افراد جهت وجود جريان آزاد اطلاعات  (چه به صورت عمودي و چه به صورت افقي) برآورده شود و بدين ترتيب، افراد مطلع نگه داشته مي شوند و مي توانند به يكپارچه سازي فعاليتهاي پروژه اي كمك كند. 16_ حداقل تعييرات. اگرچه مديران تكنولوژي ناچارند با تغييرات مستمر زندگي كنند، اما اعضاي تيم آنها تغيير را عامل باز دارنده خلاقيت و كارايي مي دانند. برنامه ريزي پيشرفته و ارتباطات مناسب مي تواند باعث كاهش تغييرات و اثرات منفي آنها شود. نكاتي در مورد مديريت مهندسي و تكنولوژي مديريت تكنولوژي، كار بسيار پرخطري است. فعاليت ها بسيار پيچيده اند و خروجي آنها بدقت قابل پيش بيني نيست. ساختارهاي سازماني از مفاهيمي نظير اختيارات، ارتباطات و دستورات واضح و روشن كه در نظريه هاي سنتي انگيزش و مدريت طرح مي شدند، پيروي نمي كنند. كاركنان فني نيز همواره

از مدلهاي سنتي انگيزش و رهبري پيروي نمي كنند. علاوه بر اين، مديران سازمانهاي تكنولوژي _ بنيان بايد با چالشهاي اجتماعي، اخلاقي و محيطي هم، دست و پنجه نرم كنند. در نتيجه، مديران سازمانهاي تحقيق و توسعه و مهندسي بايد دو فرهنگ مختلف، يعني فرهنگ شركتي و فرهنگ علمي _ فني را همزمان حفظ و نهادينه كنند. مديران تكنولوژي فقط به شرطي موفق خواهند بود كه در مواجهه با كارهاي پيچيده اداري، افراد و چالشهاي فني، از خود مهارت خوبي نشان دهند. ما پا به عصر نويني نهاده ايم كه مديريت حرفه اي بر تحقيقات، طراحي، مهندسي و ديگر حوزه هاي تكنولوژي _ بنيان را مي طلبد. مديران فردا، علاوه بر شايستگي فني، بايد اشخاصي قابل احترام بوده،َ در برخورد با افراد مهارت داشته باشند و بتوانند براحتي با جديدترين روشهاي تجاري و فنون اداري كار كنند. در نتيجه، نقش يك مدير تكنولوژي را مي توان چنين برشمرد: 1_ تبديل و شكستن اهداف درازمدت و استراتژيك به اهداف و برنامه هاي عملياتي در حوزه هايي نظير تحقيقات،توسعه، مهندسي، توليد و خدمات پس از فروش. 2_ كشف، استخدام و تشويق نيروهاي خلاق براي دستيابي به دانش و اختراعات فني جديد. 3_ ايجاد فضايي آزاد و خلاق براي تحقيقات منتهي به منابع اقتصادي. 4_ انجام تحقيق و توسعه منتهي به خلق و بهبود محصولات، فرآَيندها و خدمات جديد در راستاي اهداف بنگاه. مديران تكنولوژي براي ايفاي موثر اين نقش، بايد بتوانند با اتخاذ سبك مناسب رهبري، توازني ميان ارزشهاي مديريتي و فني ايجاد كنند. از جمله ويژگيهاي  اين سبك رهبري مي توان به موارد زير اشاره كرد كه حاصل يك تحقيق مهم ميداني است: شفافيت در

جهت گيري مديريت شناخت دقيق تكنولوژي هاي مرتبط شناخت صحيح سازمان و روابط آن توانايي ارضاي خواسته هاي حرفه اي و ايجاد انگيزه مهارتهاي برنامه ريزي و اداري خوب برخورداري از اعتبار در سازمان و تيمهاي پشتيباني آن كانالهاي مشخص ارتباطي (كتبي و شفاهي) تعيين اهداف و برنامه ها ارايه روشهايي براي كمك به تصميم گيري گروهي كمك به حل مشكلات كمك به حل اختلافات بسياري از اين مولفه هاي رهبري، جايگزين مولفه هاي رهبري سنتي نظير اقتدار و قدرت مقام و منصب مي شوند. كر و جرمير اين مولفه هاي جايگزين را مطالعه و آنها را در هفت حوزه تقسيم كردند، كه عبارتند از: 1) توانايي اعضاي تيم، 2) تجربه، 3) آموزش، 4) دانش، 5) نياز به استقلال، 6) جهت گيري حرفه اي، 7) بي تفاوتي نسبت به ملاحظات سازماني. براي مثال، مهندسي كه مهارت و توانايي لازم براي انجام وظايف اش را دارد و بشدت بدنبال استقلال و رضايت شغلي است، به مديري كه دستور دهد و ساختار را تعيين كند نياز ندارد و حتي از چنين مديري بيزار است. همچنين سبك جايگزين رهبري براي مهندسي مطرح مي شود كه كاري يكنواخت و كاملاً ساختار يافته انجام دهد ولي فرآيند كار و نتايج آن را از نظر حرفه اي مهيج و چالشي مي داند. در چنين حالتي، ماهيت كار براي زيردستان بقدر كافي ايجاد انگيزه مي كند و در نتيجه نيازي به نظارت دقيق نيست و حتي چنين نظارتي مي تواند مانع عملكرد مناسب آنها باشد. در مجموع، مديران  تكنولوژي بايد پلي ميان دنياي فني و جهان تجارت بزنند. در شركت هاي نوين، بخش زيادي از كار تكنولوژي _ بنيان و تكنولوژيهاي پشتيباني آن از مرزهاي سازماني فراتر مي رود. از آنجا كه مديران

سعي مي كنند دو فرهنگ اقتصادي و علمي _ فني را با كاركنان تكنولوژي _ گرا از كار فني لذت برده و براي تخصص ارزش قائل اند. آنها انتظارت خاصي هم از مديريت دارند، مثل انتظار راهبردي مناسب و حمايت از خلاقيت فني. با اعمال رهبردي صحيح، مي توان بهره وري را بواسطه تكنولوژي، به مراتب افزايش داد. تحقيقات مديريتي كامل و بي نقصي وجود ندارند و احتمالاً در آينده هم مطرح نخواهد شد. ما بايد با اتكا به ابزارها و دانشي كه امروز در اختيار داريم، منابع در دسترس مان را بهتر مديريت كنيم. استفاده از تكنولوژي براي افزايش بهره وري، مستلزم آگاهي، مهارت، پايبندي، ابتكار، اقدام و پشتكار است. شايد اينها را بتوان مولفه هاي اصلي سبك پرطرفدار «رهبري تبديلي» بشمار آورد. انگيزش، قدرت مديريت و عملكرد چرا افراد از تقاضا يا دستورات ديگران (از جمله مافوقان شان) پيروي مي كنند؟ يك دليل اين است كه فكر مي كنند ديگران مي توانند به برآوردن نيازهايشان كمك كنند. افراد در صورتي از خواسته هاي ديگران پيروي مي كنند كه احساس كنند آنها مي توانند در زندگي شان تاثيرگذاري باشند. اين تاثيرگذاري ممكن است مطلوب (نظير افزايش حقوق) يا نامطلوب (نظير توبيخ و كاهش رتبه) باشد. به همين تاثيرگذاري بر ديگران اصطلاحاً «قدرت مديريتي» گفته مي شود. مدير هم مثل هركس ديگري از اين قدرت براي تاثيرگذاري فردي، كه در مقام عمل «رهبري» ناميده مي شود، استفاده مي كند. بنابراين اگر از اين قدرت بدرستي استفاده شود، به ديگران انگيزه مي دهد تا در جهت اهداف مطلوب حركت كنند. در ادامه، به طور خاص به طيف قدرت رهبران در محيطهاي تكنولوژي _ بنيان مي پردازيم. بعلاوه، اثربخش سبكهاي مختلف رهبري در شرايط مختلف را نيز بررسي خواهيم

كرد. تقسيم قدرت و پاسخگويي دو سويه مديران تكنولوژي براي كسب پشتيباني لازم، غالباً بايد از مرز واحدهاي درون سازماني عبور كنند. اين امر بويژه در مورد مديراني كه در ساختار هاي ماتريسي كار مي كنند، صادق است. مديران تكنولوژي بايد فارق از ساختار سازماني، تيم هاي فرارشته اي را به گروههاي منسجمي تبديل كرده و با گروههاي مختلف از جمله واحدهاي تخصصي، گروههاي پشتيباني، اعضاي تيم، مشتريان و مديريت ارشد بخوبي تعامل كنند.  در چنين محيط كاري، قدرت مديريتي ميان افراد مختلف تقسيم شده است. بر خلاف سازمانهاي سنتي كه قدرت «مقام و منصب» در آنها به صورت اختيارات قانوني تلقي مي شود، قدرت مديران مهندسي و تكنولوژي در گرو تصوير ذهني ديگران از تخصص و اعتيار آنها و آن هم در گرو تصميم گيري هاي صحيح آنهاست. نظير ديگر اجزاء سيستم مديريتي،  سبك هاي رهبري هم با گذشت زمان دچار تحولات فراواني شده است. با افزايش پيچيدگي كارها، تغييرات روز افزون محيط سازماني و تكامل سيستم هاي جديد سازماني (نظير سيستم ماتريسي)، الگو هاي مديريتي انعطاف پذيري مطرح شده است كه مهارت بيشتري را طلب مي كنند. در اين الگو ها، اهرم هاي قدرت سازماني نظير اختيارات، پاداش و تنبيه با اهرمهاي  قدرتي كه خود مدير ايجاد مي كند، تكميل مي شوند. از جمله اين اهرمهاي قدرت شخصي مدير مي توان به تخصص فني و مديريتيف دوستيف چالش كاري، فرصت هاي ترفيع، تخصيص منابع مالي، جذبه سليقه شخصي، شناسايي اهداف پروژه و تقدي و تمجيد اشاره كرد. اين سبك كه مديريت نوع دوم نام گرفته، عمدتاً همزمان با سيستم ماتريسي شكل گرفت. شرح مختصري از هر دو سبك در شكل آمده است. مديريت موفق تكنولوژي تركيب هوشمندانه هر دو سبك نوع اول

و دوم است. نقش و حقوق و دستمزد حقوق و دستمزد، نقش مهمي در طيف قدرت مديريتي ايفا مي كند. نتيجه جالب مطالعات ميداني اين است كه مديران مهندسي و تكنولوژي، آنگونه كه بايد به اهميت نسبتاً زياد حقوق و دستمزد بعنوان يك اهرم تأثير گذار توجه ندارند. در واقع مديران، عامل حقوق و دستمزد را از نظر قدرت تأثير گذاري، يكي مانده به آخر در نظر گرفتند، در حاليكه زير دستان آنها حقوق و دستمزد را سومين عامل مهم  دانستند. تجزيه و تحليل اين تفاوت برداشت مديران و كاركنان نشان مي دهد كه قطعاً متخصصين بخاطر دلايل فراوان ديگري به غير از افزايش حقوق و دستمزد تلاش مي كنند. براي مثال وقتي از كاركنان محيط هاي تكنولوژي _ بنيان سوال شده كه چرا براي حل يك مشكل، اضافه كاري مي كنند يا در تعطيلات به سر كار مي آيند، پاسخ هاي آنها كاملاً مطابق با برداشت مزلواز «برآوردن نياز به رشد» است، يعني مواردي نظير كار پرچالش، تمجيد و قدرداني، اهميت هدف پروژه، يا غرور حرفه اي. كمتر كسي اين كار اضافي را بخاطر دريافت دستمزد در هفته قبل يا به اميد هشت درصد افزايش حقوق سال بعد انجام مي دهد. البته اين نتيجه گيري فقط زماني درست است كه كاركنان،  جبران خدماتشان را كافي و عادلانه بدانند. در غير اينصورت، حقوق و دستمزد به مانعي در برابر كار خوب تيمي و معضلي براي جذب و حفظ افراد كيفي و منبع دائمي اختلاف تبديل مي شود. براي مثال فري را در نظر بگيريد كه براي اضافه كاري انگيزه دارد و از تشويق و تمجيد ناشي از انجام درست كار هم لذت مي برد. همين فرد ممكن است از رفتار

هم نصيبي ببرد. حال فرض كنيد كه اين فرد هيچ افزايش حقوق و دستمزدي نداشته باشد. عكس العمل طبيعي وي بي اعتمادي نسبت به اينكه بازيچه قرار گرفته است، احساس عصبانيت و دلسردي خواهد كرد. ممكن است فكر كند فريب خورده يا گيچ شود. در كل، اين شرايطي نيست كه انگيزه طولاني مدت و پايدار در فرد ايجاد كند   و روحيه وي را بالا ببرد. برعكس بايد منتظر استعفاء، بازي درآوردن، بي اعتمادي، و ايجاد اختلاف بود؛ يعني همان ويژگي هاي بارز كاركناني كه عملكرد ضعيف دارند. حقوق و دستمزد، اهمر قدرت بسيار مهمي است كه بايد به صورت حساب شده از آن استفاده كرد. ولي همين حقوق و دستمزد با عملكرد، دستاورد ها و انتظارات كاركنان (توسط مديران ايجاد شده) همخواني داشته باشد. تغيير نقش رهبري مديران، در تلاش براي رقابتي ماندن در محيط پرچالش كسب و كار، ناچارند بخوبي با افراد كار كنند. نيروي انساني، با ارزش ترين دارايي است. آنها جوهره اصلي شايستگي محوري شركت و رمز پياده سازي موفق تمام برنامه هاي راهبردي، اقدامات عملياتي و پروژه ها هستند. ارزش واقعي اين دارايي انساني بر حسب مهارتها، نگرش ها، جاه طلبي ها و دلسوزي براي شركت سنجيده مي شود. همزمان با جهاني شدن اقتصاد، شركتها بايد توان رقابتي خود را بشدت افزايش دهند كه بنوبه خودكاري بس دشوار است. ايجاد تيمي كه واجد همه شرايط لازم باشد و با نيازهاي بنگاه نيز همخواني داشته باشد، كار ساده اي نيست و همانطور كه در حرفهاي جف ايملت آمده بود، مستلزم رهبري و هماهنك سازي ماهرانه از بالاست. وظيفه مديران در چنين فضايي واضح است: آنها بايد با توانمند سازي مستمر افراد، به بالاترين  عملكرد ممكن دست يابند.

ولي، بهترين عملكردها و پيچيده ترين روشهاي آموزشي هم موفقيت را تضمين نمي كنند. اين روشها بايد به دقت با فرآيند كاري، فرهنگ و نظام ارزشي شركت هماهنگ شوند. اين مشكل در سازمانهاي تكنولوژي _ بنيان با انواع پيچيدگيهاي دروني و بيروني و مجموعه سرسام آوري از فعاليت هاي چند جانبه، به مراتب جدي تر است. همانطور كه قبلاً در فصول 1 و 2 همين كتاب عنوان شد، غلبه بر اين مشكلات مستلزم همكاري و يكپارچگي فرابخشي و تصميم گيري مشترك است. به همين علت، سازمانهاي تكنولوژي _ بنيان به ندرت ساختار وظيفه اي سنتي دارند و در عوض به صورت ماتريسي يا تركيبي سازماندهي مي شوند كه تقسيم قدرت و منابع در آنها بسيار بالاست. بعلاوه، مرز قدرت و مسئوليت بين وظايف رسمي مديريت، افراد پروژه و ديگر متخصصين مبهم است. اين نيروي انساني كه قدرت و خودگرداني بيشتري پيدا كرده، براي حل مشكلات عملياتي در راستاي نيازهاي فعلي و آتي بازار، به مهارتهاي گسترده تري نياز دارد. در مجموع همانطور كه ايملت تاكيد مي كند افراد بنگاه بايد داراي «شم بازار» باشند. به همين علت، بسياري از شركت هاي تكنولوژي _ بنيان، ابعاد مختلف رهبري موفق را تعريف مي كنند، درست مشابه جنرال الكتريك كه ارزشهاي بنيادين خود را حول چهار محور اصلي تصور، حل مشكل، شناخت و رهبري، تعيين كرده است. شانزده خواست حرفه اي موثر بر عملكرد در محيط هاي تكنولوژي _ بنيان تحقيقات نشان داده كه برآوردن برخي خواسته هاي حرفه اي مي تواند عملكرد افراد را افزايش دهد. از سوي ديگر، عدم برآوردن اين خواسته ها مي تواند به سدي در برابر بهبود عملكرد فردي و كار تيمي تبديل شود. علت اين تاثير گذاري، تعامل پيچيده عناصر سازماني و

رفتاري است. مديريت موفق تيمي سه جزء اصلي دارد: 1) مهارت افراد، 2) ساختار سازماني و 3) الگوي مديريت. هر سه اين اجزاء تحت تاثير وظايف سازمان و محيط حاكم بر آن هستند. يعني برآورده شدن هر يك از اين خواسته ها تابعي است از 1) در اختيار داشتن تركيب مناسبي از افراد با مهارت ها و ويژگيهاي مناسب، 2) سازماندهي افراد و منابع براساس وظايف مورد نظر و 3) اتخاذ الگوي رهبري مناسب، 16 خواسته حرفه اي تاثير گذار بر عملكرد در محيط هاي تكنولوژي _ بنيان عبارتند از: 1_ كار جالب و پرچالش: اين يك عامل انگيزه بخش غريزي است كه نياز به منزلت حرفه اي را برآورده و به همراستا شدن اهداف فردي با اهداف سازماني كمك مي كند. 2_ محيط كاري كه از نظر حرفه اي انگيزاننده باشد. چنين محيطي زمينه را براي مشاركت حرفه اي، خلاقيت و همكاري فرارشته اي فراهم مي كند. محيطي اينچنين مي تواند تيم سازي را تقويت كرده، ارتباطات را بهبود داده و زمينه مساعدي براي حل اختلافات و ايجاد پايبندي در كاركنان نسبت به ساختار، امكانات و الگوي مديريتي سازمان ايجاد كند. 3_ پيشرفت حرفه اي. از جمله شاخص هاي اين پيشرفت مي توان به فرصتهاي ارتقاء شغلي، افزايش حقوق و يادگيري مهارتها و فنون جديد و تمجديد حرفه اي اشاره كرد. يكي از كارهاي بسيار سخت مديريت در شركتهاي كم رشد يا بدون رشد اين است كه فقدان فرصتهاي ارتقاي شغلي را از طريق ايجاد فضاي پيشرفت حرفه اي (ناشي از رضايت شغلي و آموختن مهارت هاي جديد)، جبران كند. 4_ رهبري. اين امر مستلزم برخورد مناسب با تك تك كاركنان، مديران و كاركنان پشتيباني در يك بخش خاص و همچنين در سرتاسر سازمان

است. لازمه اينكار، برخورداري از تخصص فني، مهارت پردازش اطلاعات، ارتباطات مناسب و مهارتهاي تصميم گيري است. در مجموع، رهبري را مي توان به معناي برآوردن خواسته كاركنان براي دريافت هدايت آشكار و جهت دهي هماهنگ به سوي اهداف از پيش تعيين شده دانست. 5_ پاداشهاي ملموس. اين پادشها مي تواند بشكل افزايش دستمزد، پاداش، جوايز و همچنين ترفيع، تجليل، اطاق كار بهتر و فراهم آرودن فرصت ادامه تحصيل باشد. وجود اين پاداشهاي مادي، براي ايجاد و حفظ انگيزه در بلندمدت ضروري است. همين پادشها، به پاداشهاي غير مادي نظير توجه مديريتي اعتبار مي بخشد و به افراد اطمينان مي دهند كه اهداف بالاتر هم قابل دستيابي هستند. 6_ تخصص فني. افراد بايد تمام مهارتهاي فرارشته اي ضروري براي انجام وظايف تيم برخوردار باشند. تخصص فني به معناي شناخت محتواي فني، آشنايي با مفاهيم، تئوري ها و اصول مرتبط، شناخت فنون و روشهاي طراحي و آشنايي با عملكرد و رابطه متقابل اجزاء سيستم است. 7_ كمك به حل مشكلات. براي مثال مي توان به فراهم كردن امكانات لازم براي حل مشكلات فني، اداري و فردي اشاره كرد. اين خواسته بسيار مهم است كه اگر برآورده نشود غالباً به نا اميدي، ايجاد اختلاف و كاهش كيفيت كار منجر مي شود. 8_ اهداف مشخص. اهداف، نتايج و خروجيهاي مطلوب بايد بوضوح با افراد در ميان گذاشته شوند. هرگونه ابهام يا فقدان اطلاعات در اين خصوص، مي تواند باعث ايجاد اختلاف شوند. 9_ كنترل مديريت. اگرچه افراد دوست ندارند كسي در جزئيات كار آنها دخالت كند، اما تا حدي از ساختار، هدايت و كنترل كاري استقبال مي كنند. اين مسئله در بهبود عملكرد تيمي هم موثر است. مديران بايد بتوانند بدون

سركوب نوآوري و خلاقيت افراد، هدايت، رهبري و كنترل لازم جهت هدايت كار به سوي اهداف از پيش تعيين شده را اعمال كنند، اما اينكار فقط از طريق شناخت تاثير متقابل متغيرهاي سازماني و رفتاري امكانپذير است. 10_ امنيت شغلي. اين مورد از جمله خواسته هاي اساسي است كه تا برآورد نشود، افراد به سراغ خواسته هاي متعالي تر نمي روند. 11_ حمايت مديريت ارشد. اين حمايت در چهار حوزه ضروري است: 1) منابع مالي، 2) حمايت اداري، شامل رسالت، سياست و رويه هاي كاري مناسب، 3) حمايت كاري از سوي واحدهاي تخصصي و 4) پيش بيني امكانات و تجهيزات ضروري. حمايت مديريت در مورد پروژه هاي بزرگتر و پيچيده تر، اهميت بسيار بيشتري دارد. 12) روابط فردي مناست. از جمله مولفه هاي اين روابط مناسب مي توان به اعتماد، احترام و اعتبار اشاره كرد. اين شرايط به همان اندازه كه كار تيمي را بهبود مي دهند در مورد كار فردي هم مفيد هستند، زيرا آنها محيط كاري پرانگيزه، با اختلافات كم، بهره وري بالا، مشاركت زياد و افراد با انگيزه بوجود مي آورند. 13_ برنامه ريزي مناسب. اين امر، پيش شرط ضروري مديريت موفق فعاليت هاي فرارشته اي است. تعيين منابع و پشتيباني اداري لازم، مستلزم برخورداري از روابط و مهارت هاي پردازش اطلاعات بسيار خوب است. در عين حال، برنامه ريزي مناسب فقط در شرايطي امكانپذير است كه كاركنان اصلي واحدهاي پشتيباني سازمان بتوانند براي دريافت منابع و ايجاد پايبندي در افراد مذاكره كنند. 14_ تعريف دقيق نقش ها. اين امر باعث كاهش  اختلافات و جنگ قدرت بين اعضاي تيم يا سازمانهاي پشتيبان مي شود. رسالت و برنامه هاي واضح، همراه با رهبري و جهت دهي مديريت، ابزارهاي قدرتمندي هستند كه تعرف دقيق نقشها

را تسهيل مي كنند. 15_ ارتباطات باز. وجود اينگونه ارتباطات باعث مي شود تا خواست افراد جهت وجود جريان آزاد اطلاعات  (چه به صورت عمودي و چه به صورت افقي) برآورده شود و بدين ترتيب، افراد مطلع نگه داشته مي شوند و مي توانند به يكپارچه سازي فعاليتهاي پروژه اي كمك كند. 16_ حداقل تعييرات. اگرچه مديران تكنولوژي ناچارند با تغييرات مستمر زندگي كنند، اما اعضاي تيم آنها تغيير را عامل باز دارنده خلاقيت و كارايي مي دانند. برنامه ريزي پيشرفته و ارتباطات مناسب مي تواند باعث كاهش تغييرات و اثرات منفي آنها شود. برآوردن نيازهاي اعضاي تيم    نوآوري و خلاقيت    ارتباطات     پايبندي    مشاركت و انرژي    اثر بخشي فرا سازماني    پذيرش تغيير     كنترل اختلافات    اثر بخشي كلي 1_ چالش شغلي    بسيار زياد    بسيار زياد    بسيار زياد    بسيار زياد    زياد    زياد    زياد     بسيار زياد 2_ محيط انگيزاننده    زياد    بسيار زياد    زياد     بسيار زياد    زياد    نسبتاً زياد     زياد     زياد 3_ رشد و پيشرفت    نسبتاً زياد    زياد     زياد     زياد     نسبتاً زياد     زياد     نسبتاً زياد    زياد 4_ رهبري    بسيار زياد    زياد     زياد     زياد     زياد    زياد    بسيار زياد    بسيار زياد 5_ پاداشها    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    زياد     زياد     نسبتاً زياد    زياد    نسبتاً زياد    زياد 6_ تجربه فني    زياد     زياد     زياد     زياد     نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    زياد 7_ كمك    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    زياد     نسبتاً زياد    زياد    زياد    زياد    زياد 8_ اهداف مشخص    بسيار زياد    نسبتاً زياد    زياد     زياد    زياد    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد 9_ كنترل مديريت    زياد     نسبتاً زياد    زياد     زياد    زياد    زياد    زياد   

زياد 10_ امنيت شغلي    زياد     نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    زياد 11_ حمايت مديريت ارشد    زياد     زياد     بسيار زياد    زياد    زياد    زياد    زياد    زياد 12_ روابط فردي مناسب    نسبتاً زياد    زياد     نسبتاً زياد    زياد    زياد    زياد    بسيار زياد    بسيار زياد 13_ برنامه ريزي مناسب    زياد     زياد     زياد     بسيار زياد    زياد    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    زياد 14_ تعريف دقيق نقشها    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    زياد     نسبتاً زياد    زياد     زياد     زياد     زياد 15_ ارتباطات آزاد    زياد     بسيار زياد    زياد     زياد     زياد     بسيار زياد    بسيار زياد    زياد 16_ حداقل تغييرات    نسبتاً زياد    نسبتاً زياد    زياد     زياد     نسبتاً زياد    زياد     نسبتاً زياد    زياد نكاتي در مورد مديريت مهندسي و تكنولوژي مديريت تكنولوژي، كار بسيار پرخطري است. فعاليت ها بسيار پيچيده اند و خروجي آنها بدقت قابل پيش بيني نيست. ساختارهاي سازماني از مفاهيمي نظير اختيارات، ارتباطات و دستورات واضح و روشن كه در نظريه هاي سنتي انگيزش و مدريت طرح مي شدند، پيروي نمي كنند. كاركنان فني نيز همواره از مدلهاي سنتي انگيزش و رهبري پيروي نمي كنند. علاوه بر اين، مديران سازمانهاي تكنولوژي _ بنيان بايد با چالشهاي اجتماعي، اخلاقي و محيطي هم، دست و پنجه نرم كنند. در نتيجه، مديران سازمانهاي تحقيق و توسعه و مهندسي بايد دو فرهنگ مختلف، يعني فرهنگ شركتي و فرهنگ علمي _ فني را همزمان حفظ و نهادينه كنند. مديران تكنولوژي فقط به شرطي موفق خواهند بود كه در مواجهه با كارهاي پيچيده اداري، افراد و چالشهاي فني، از خود مهارت خوبي نشان دهند.

ما پا به عصر نويني نهاده ايم كه مديريت حرفه اي بر تحقيقات، طراحي، مهندسي و ديگر حوزه هاي تكنولوژي _ بنيان را مي طلبد. مديران فردا، علاوه بر شايستگي فني، بايد اشخاصي قابل احترام بوده،َ در برخورد با افراد مهارت داشته باشند و بتوانند براحتي با جديدترين روشهاي تجاري و فنون اداري كار كنند. در نتيجه، نقش يك مدير تكنولوژي را مي توان چنين برشمرد: 1_ تبديل و شكستن اهداف درازمدت و استراتژيك به اهداف و برنامه هاي عملياتي در حوزه هايي نظير تحقيقات،توسعه، مهندسي، توليد و خدمات پس از فروش. 2_ كشف، استخدام و تشويق نيروهاي خلاق براي دستيابي به دانش و اختراعات فني جديد. 3_ ايجاد فضايي آزاد و خلاق براي تحقيقات منتهي به منابع اقتصادي. 4_ انجام تحقيق و توسعه منتهي به خلق و بهبود محصولات، فرآَيندها و خدمات جديد در راستاي اهداف بنگاه. مديران تكنولوژي براي ايفاي موثر اين نقش، بايد بتوانند با اتخاذ سبك مناسب رهبري، توازني ميان ارزشهاي مديريتي و فني ايجاد كنند. از جمله ويژگيهاي  اين سبك رهبري مي توان به موارد زير اشاره كرد كه حاصل يك تحقيق مهم ميداني است: شفافيت در جهت گيري مديريت شناخت دقيق تكنولوژي هاي مرتبط شناخت صحيح سازمان و روابط آن توانايي ارضاي خواسته هاي حرفه اي و ايجاد انگيزه مهارتهاي برنامه ريزي و اداري خوب برخورداري از اعتبار در سازمان و تيمهاي پشتيباني آن كانالهاي مشخص ارتباطي (كتبي و شفاهي) تعيين اهداف و برنامه ها ارايه روشهايي براي كمك به تصميم گيري گروهي كمك به حل مشكلات كمك به حل اختلافات بسياري از اين مولفه هاي رهبري، جايگزين مولفه هاي رهبري سنتي نظير اقتدار و قدرت مقام و منصب مي شوند. كر و جرمير اين مولفه هاي

جايگزين را مطالعه و آنها را در هفت حوزه تقسيم كردند، كه عبارتند از: 1) توانايي اعضاي تيم، 2) تجربه، 3) آموزش، 4) دانش، 5) نياز به استقلال، 6) جهت گيري حرفه اي، 7) بي تفاوتي نسبت به ملاحظات سازماني. براي مثال، مهندسي كه مهارت و توانايي لازم براي انجام وظايف اش را دارد و بشدت بدنبال استقلال و رضايت شغلي است، به مديري كه دستور دهد و ساختار را تعيين كند نياز ندارد و حتي از چنين مديري بيزار است. همچنين سبك جايگزين رهبري براي مهندسي مطرح مي شود كه كاري يكنواخت و كاملاً ساختار يافته انجام دهد ولي فرآيند كار و نتايج آن را از نظر حرفه اي مهيج و چالشي مي داند. در چنين حالتي، ماهيت كار براي زيردستان بقدر كافي ايجاد انگيزه مي كند و در نتيجه نيازي به نظارت دقيق نيست و حتي چنين نظارتي مي تواند مانع عملكرد مناسب آنها باشد. در مجموع، مديران  تكنولوژي بايد پلي ميان دنياي فني و جهان تجارت بزنند. در شركت هاي نوين، بخش زيادي از كار تكنولوژي _ بنيان و تكنولوژيهاي پشتيباني آن از مرزهاي سازماني فراتر مي رود. از آنجا كه مديران سعي مي كنند دو فرهنگ اقتصادي و علمي _ فني را با كاركنان تكنولوژي _ گرا از كار فني لذت برده و براي تخصص ارزش قائل اند. آنها انتظارت خاصي هم از مديريت دارند، مثل انتظار راهبردي مناسب و حمايت از خلاقيت فني. با اعمال رهبردي صحيح، مي توان بهره وري را بواسطه تكنولوژي، به مراتب افزايش داد. تحقيقات مديريتي كامل و بي نقصي وجود ندارند و احتمالاً در آينده هم مطرح نخواهد شد. ما بايد با اتكا به ابزارها و دانشي كه امروز در اختيار

داريم، منابع در دسترس مان را بهتر مديريت كنيم. استفاده از تكنولوژي براي افزايش بهره وري، مستلزم آگاهي، مهارت، پايبندي، ابتكار، اقدام و پشتكار است. شايد اينها را بتوان مولفه هاي اصلي سبك پرطرفدار «رهبري تبديلي» بشمار آورد. انگيزش، قدرت مديريت و عملكرد چرا افراد از تقاضا يا دستورات ديگران (از جمله مافوقان شان) پيروي مي كنند؟ يك دليل اين است كه فكر مي كنند ديگران مي توانند به برآوردن نيازهايشان كمك كنند. افراد در صورتي از خواسته هاي ديگران پيروي مي كنند كه احساس كنند آنها مي توانند در زندگي شان تاثيرگذاري باشند. اين تاثيرگذاري ممكن است مطلوب (نظير افزايش حقوق) يا نامطلوب (نظير توبيخ و كاهش رتبه) باشد. به همين تاثيرگذاري بر ديگران اصطلاحاً «قدرت مديريتي» گفته مي شود. مدير هم مثل هركس ديگري از اين قدرت براي تاثيرگذاري فردي، كه در مقام عمل «رهبري» ناميده مي شود، استفاده مي كند. بنابراين اگر از اين قدرت بدرستي استفاده شود، به ديگران انگيزه مي دهد تا در جهت اهداف مطلوب حركت كنند. در ادامه، به طور خاص به طيف قدرت رهبران در محيطهاي تكنولوژي _ بنيان مي پردازيم. بعلاوه، اثربخش سبكهاي مختلف رهبري در شرايط مختلف را نيز بررسي خواهيم كرد. تقسيم قدرت و پاسخگويي دو سويه مديران تكنولوژي براي كسب پشتيباني لازم، غالباً بايد از مرز واحدهاي درون سازماني عبور كنند. اين امر بويژه در مورد مديراني كه در ساختار هاي ماتريسي كار مي كنند، صادق است. مديران تكنولوژي بايد فارق از ساختار سازماني، تيم هاي فرارشته اي را به گروههاي منسجمي تبديل كرده و با گروههاي مختلف از جمله واحدهاي تخصصي، گروههاي پشتيباني، اعضاي تيم، مشتريان و مديريت ارشد بخوبي تعامل كنند.

نكات مؤثر در مديريت كارآمد

تاليف: جعفررحماني – علي باقي نصرآبادي

خلاصه كتاب: تلخيص : ريحانه عباسي

فر- مقدمه:مديريت به عنوان يكي ازعمده ترين اركان توسعه درسالهاي اخير نقش مهم وگسترده اي رادرسرنوشت ملي بسياري ازكشورهاداشته ونتيجتا درفعاليتهاي بشرودرزندگي اجتماعي نياز داريم. دانش مديريت،دركشورمابه لحاظ تاريخي،داراي يك سابقه طولاني است وتعاليم اسلام درزمينه رهبري ومديريت وتجارب ارزشمندي كه ازبه كارگيري اصول مديريتي در قرن گذشته فراهم آمده است،قابليت استنباط وسيعي رادر خود دارد كه مي تواند درتبيين "نكات موثردرمديريت كارآمد"نقش به سزايي راايفا مي كند.تمام مديران،درهمه سطوح ودرانواع سازمانها،مسئول فراهم نمودن شرايطي هستندتاافراد بتوانندبهترين مشاركت رادراهداف گروه داشته باشندومديران،هنگامي مي توانند وظايف خودرابه خوبي انجام دهندكه درك كاملي ازعوامل بيروني،نظيرعوامل اقتصادي،تكنولوژي اجتماعي،سياسي واخلاقي كه درعملكردشان تاثيرخواهدگذاشت راداشته باشند. اميدكه مورد توجه همه مديران جامعه درسطوح مختلف قرار گيرد.نشرخرم 1377فهرست مطالبمقدمه ديباچه پيام درمديريت اثربخش:پيام مديريت درارتباطات پيام درمديريت كاربردي زمان:پيام درمديريت اسلامي :پيام درمديريت قاطعيت :پيام درمديريت فرهنگ:پيام درمديريت بهره وري پيام درمديريت جلسه پيام درمديريت نفوذ (رفتاربارئيس)پيام درمديريت يادگيري پيام درمديريت انضباطپيام درمديريت ارزشيابي (ويژه رسيدگي به شكاياتپيام درمديريت هدف گذاري پيام درمديريت برنامه ريزي پيام درمديريت تصميم گيري ديباچه (هركس ازتجربه ديگران پندنگيردمحكوم است كه خودتجربه كند.)مديريت آسان است اماساده نيست. اگرمديران برقوانين حاكم بررفتار انسانها آگاهي داشته باشند،هدايت افراد در جهت اهداف كارمشكلي نيست.انسان موجودي است كه رهبري وبه حركت درآوردن او منوط به شناخت دقيق از اواست.لذاشناخت انسان وهدايت كردن اوبسيارضروري است. بشرموجودي است داراي يك سري توانايي ها واستعدادهاي بالقوه وبه رهبري ومديريت نيازمند.درطول تاريخ،انديشمندان بزرگ اسلامي وغيراسلامي درباره رهبري وحكومت برمردم هركدام به سهم خويش موضوع مديريت رادرابعاد گوناگون موردبررسي وتحقيق قرارداداه اند ازاين جهت دل مشغولي ودغدغه رهبري وسرپرستي اموراز گذشته دورمطرح بوده است به

طوري كه هركس دردوران معاصربه نحوي بامسئوليت ومديريت درگير است. درتمام سطوح درمحدوده                             كسب وكار،كارخانه،سازمان،خانواده،به نوعي با مديريت سروكار دارند.اگرمديريت به شيوه درست انجام پذيرد فعاليتهاپرثمر،مشكلات كمتر وموفقيت قطعي است.بسياري ازافرادامروزه فكرمي كنند مشكل اساسي جامعه كمبود منابع مادي است درحالي كه معضل ومشكل جامع درشيوه مديريت است نه كمبودمنابع.مديريت صحيح ضعيف ترين سازمان ها را قوي ومديريت غلط ، سازمان هاي قوي رادرورطه نابودي واضمحلال مي اندازد.پيام درمديريت اثربخش:1- نقش مديربه روشني درشمارمهمترين نقش هاست.2- شايع ترين علت كجروي (مديران) بي توجهي به كارمندان است.3- با ارزشترين منابع مدير نيروي انساني زيردست اوست.4- مشاركت درتصميم گيري پذيرش كاركنان رادرتصميم گيري بدنبال دارد.5- رضايت شغلي باعث كاهش غيبت ازكار،ترك خدمت،افزايش كارايي وكاهش حوادث دركاركنان خواهد شد.6- ارتباط نزديك مديربا افرادباعث افزايش كارايي مديريت خواهدشد.7- مهمترين قدرت مدير مهارت ايجادارتباط انساني باكاركنان است.8- مديريت يعني به صورت گروهي حركت كردن.پيام مديريت درارتباطات 1- براي نفوذ درافراد بايد مكانيزم يادگيري گيرنده پيام راشناخت وهمانگونه با اوارتباط                  برقرار كرد.2- بعضي ازافراد انسانهاي تصويري يابصري هستند.3- بعضي ازافرادسامعي (شنيداري)هستند.4- بعضي ازافرادآماري ياارقامي هستند.5- ازطريق صدامي توان اشتياق- اعتماد- اضطراب- آرامش وديگرمقاصد وحالات را درگيرنده پيام القاءكرد.6- ارتباط دوطرف مفيدترازارتباط يك طرفه است.نكات موثردرارتباطات:1- ازجملات ساده وواژه هاي روشن دقيق درانتقال مفاهيم استفاده كنيد.2- كلي گويي نكنيد، زيادصحبت نكنيد،فريادنزنيد.3- وضعيت (روحي وجسمي)گيرنده پيام رادرك كنيد.4- سخنان بيهوده،تعصب آميزوخارج ازموضوع بيان نكنيد.دستورالعمل براي مديريت ارتباطات موثر:1- تشريح مفهوم وعقيده براي خودقبل ازورود به فرآيند ارتباطات 2- بررسي دقيق ازمقصودوهدف ارتباط3- دربرنامه ريزي ارتباطات باديگران مشورت كنيد.4- ارتباط موثر نيازمند پيگيري مي باشد.پيام درمديريت كاربردي زمان:ازدست دادن فرصت ها موجب حزن واندوه

است .     (حضرت علي (ع)) درميان منابع وامكاناتي كه افراد ومديران دراختيار دارند با اهميت ترين، باارزش ترين،  كمياب ترين آنها زمان دردسترس مديران است. تنها منبعي كه قابل جايگزين كردن وبازيابي نيست.مشكلات مديران در نادرست استفاده كردن زمان عبارتنداز:1- به تعويض افتادن كارها2- افزايش اشتباهات درانجام وظايف 3- ناقص انجام دادن وظايف 4- ازبين رفتن منابع و امكانات 5- ايجادنارضايتي دركارمندان وارباب رجوععوامل اتلاف كننده زمان عبارتنداز:1- عدم برنامه ريزي دركارها، عدم رعايت الويتها درانجام وظايف 2- اشتغال به امورغيرضروري و وسواس درتصميم گيري 3- ارتباط يك طرفه وغيرموثر4- كاركنان كم واطلاعات ناقص 5- فقدان انضباط شخصي راههاي كنترل نمودن زمان :1- وظايف افراد را دقيقا مشخص كنيد.2- مشاركت درتصميم گيري 3- تخصيص سنجيده منابع وامكانات 4- خوش خلق باشيد وافراد مورد تشويق قرارگيرند.5- اهداف ونظرات خود رابطوردقيق – شمرده درجملات كوتاه بيان كنيد.پيام درمديريت اسلامي :نهج البلاغه كتاب گهربارحضرت علي (ع) منبع عظيمي ازارشادها جهت تقويت هنر مديريت مي باشد.از فرامين حضرت علي (ع) نتايج ذيل رامي توان گرفت:1- مديرنبايد دراجراي امورهوسها فردي را دخالت دهد.2- مديردرهمه حال بايد عدالت را رعايت كند وهمگان را درمقابل قانون يكسان بداند.3- درانجام امورسازمان خداوند مورد نظر باشد.4- مديربايد سازمان را چون خانواده خود پندارد وسعي كندكه عيوب ونواقص موجود را درحيطه مديريت تجزيه وتحليل كرده وراه اصلاح آن رابيابد.5- كارمند بايد موقعيت، وظيفه خود وشرافت را دوست بدارد ودرحد اعلي به آن ارزش بگذارد.6- دررعايت استخدام داوطلبان شغل، دقت بيشتري شود و...يكي از اهداف سازمان افزايش رضايت شغلي دركاركنان مي باشدكه ازدوجنبه اهميت دارد:1- رضايت شغلي باعث افزايش كارايي سازمان گردد.2- نارضايتي شغلي باعث افت

كاري درسازمان مي گردد.آثارنارضايتي شغلي درسازمان:افزايش ضايعات كاري وحوادث درسازمان .افزايش خسارت عمدي وسرقت درسازمان .افزايش كيفيت كاري كارمندان و برخورد خشن باهمكاران وارباب رجوع به خطرافتادن رضايتمندي كلي : كارمند به مرور زمان دچار نگراني وافسردگي درمحيط كار مي شود و در زندگي اعتماد به نفس خود را از دست مي دهد و زندگي راملال آور مي بيند.علل نارضايتي شغلي درسازمان :- عدم تعهد: هرچه فردي تعهد كمتري داشته باشد دراثر كوكچترين عامل يا حادثه اي رضايت شغلي اوكاهش مي يابد.- نوع كار(عدم تناسب بين شغل وشاغل):- اگرشغلي كه به فردمحول شده متناسب باتحصيلات وتخصص فردنباشد فرد شغل را درحد شخصيت خود نداند نه تنها كارنمي كند بلكه باعث انحلال دركارديگران نيز خواهد شد.شيوه هاي كاهش نارضايتي شغلي وافزايش خشنودي شغلي درسازمان - رعايت تناسب شغل وشاغل .- فرآهم آوردن احتياجات فيزيكي لازم درمحيط .- توجه به امورحقوق واضافه كار.- افزايش امنيت شغلي وايجاد تنوع درمحيط كار.پيام درمديريت قاطعيت :قاطعيت رابا پرخاشگري وتجاوزاشتباه نگيريد، رفتار سلطه جويانه رابا قاطعيت اشتباه نگيريد،هدف آموزش قاطعيت عميق كردن تجربه ونشان دادن انسانيت شماست نه اينكه شما را تبديل به يك فرد سلطه جوكند.عواملي كه سبب قاطعيت درفرد مي شود:1- دانش كم وتجربه وتبخركم .2- نقص رفتاري وعدم باوربه مسئله خاص .3- ايده هاي نادرست، شخصيت ترسو وخجالتي.4- راضي نگه داشتن همه افراد وداشتن نقطه ضعف.قاطعيت داشتن دركار شامل پنج مهارت اساسي است عبارتنداز:1- جهت يابي جدي:تفكر درست درجهت شناخت دقيق هدف وشيوه هاي درست عمليات،   جهت حصول به اهداف.2-  توانايي انجام كار: داشتن نظم وقدرت تمركز بالا، داشتن مهارت وتجربه كافي 3- كنترل اضطراب وترس ناشي از

كار )واكنشهاي عاطفي نامناسب درانجام كار باعث تخريب كار مي شود.)4- روابط انساني خوب دركار:اغلب افراد بخاطر كار با ديگران از كار كناره مي گيرند يا اخراج مي شوند.روش هاي تقويت قاطعيت :- متناسب با موقعيت،ارتباطات خود را شكل دهيد.- احساسات خود را(خشم ومحبت) آشكاركنيد.- درزمان انجام وظيفه باكسي شوخي نكنيد.- كاري كه قبول مي كنيد انجام دهيد. پيام درمديريت بهره وري به هدر دادن مال درغير مجراي صحيح، ضايع كردن آن، واسراف است.           (حضرت علي (ع))بهره وري عبارت است از استفاده بهينه ازمنابع (نيروي انساني، تجهيزات، قوانين، پول) در راستاي اهداف سازمان وكارمندان به صورتي كه :* خدمات سازمان به بهترين شكل ارائه گردد.* رضايت شغلي كاركنان حداكثر شود.* بهره وري پيامدنگرش وهزينه پيامدبهره وري است.* تلاش براي بهبود بهره وري به منظور رسيدن ازوضعيت موجود به وضعيت بهتراست.* بهره وري هوشمندانه تصميم گرفتن وخردمندانه كردن عمل وبراي دستيابي به زندگي بهتر ومتعالي تر است.اهداف اصلي بهره وري درزندگي 1- ارتباط درست باخداي خود،خود وجهان هستي.2- رسيدن به حيات شايسته ومطلوب .3- رسيدن به كمال مطلوب .4- پرورش قوه خلاقيت وابتكار.اهداف بهره وري سازمان 1- بهبود كيفيت زندگي درمحيط كار.2- بهبود شرايط گزينش افراد .3- كاهش هزينه، بهبود كيفيت، بهبود ايمني 4- همكاري صميمانه تردرمحيط كار واستفاده بهينه ازنيروي انساني تاريخچه بهره وري بهره وري اولين باردرسال 1766 ميلادي درمقاله اي كه (QMESNAY) امريكايي نوشت مطرح شد ودرسال 1773 ميلادي (LITTRE) آن درمقاله اي تحت عنوان ((علاقه به توليد)) به كار برد، ودرسال 1950 سازمان همكاري اقتصادي اروپا (OEEC) تعريف زيراز بهره وري ارائه داد:- بهره وري عبارت است از پارامتري كه ازتقسيم برون

داد به يكي از عوامل توليد به دست مي آيد. - تعريف ديگر از بهره وري (كارايي+ اثربخشي= بهره وري)- اثربخشي عبارت است ازميزان تحقق اهداف وانجام موفقيت آميز ماموريت.- كارايي عبارت است از نسبت برون داد واقعي به برون دادمورد نظر(استاندارد)انواع بهره وري :بهره وري خواه درسطح خرد(ميكرو) وخواه درسطح كلان (ماكرو)برروي يك عامل توليدتاكيد مي كند. شقوق گوناگون بهره وري : -    بهره وري نيروي انساني -    بهره وري تكنولوژي -    بهره وري سرمايه -    بهره وري اطلاعات -    بهره وري زمين -    بهره وري مدبزيت ب )رداشتهاي نادرست از مفهوم بهره برداري غالبا از مفهوم بهره وري برداشتها وطرز تلقيهاي نادرستي بعمل آمده است مانند:1- بهره وري مختص صنعت است.2- بهره وري يعني سود بيشتر3- بهره وري يعني توليد بيشتر 4- بهره وري يعني كاهش هزينه 5- بهره وري قابل اندازه گيري نيست.معناي لغوي بهره وري :واژه (PRODUCTIVITY) واژه اي است به معناي قدرت توليد وباز آورد و مولد بودن .كلمه بهره ور به استناد فرهنگ فارسي به معناي بهره بر، سود برنده،كامياب است دركارهاي تحقيقاتي معني راندمان، بازدهي، توليد، مولديت، باروي.... نيز بكار رفته است.عوامل انگيزشي يا تهسيل كننده در بهره وري 1)    انگيزه اي مادي 2)    امنيت مادي 3)    ايجاد شرايط مناسب 4)    ايجاد محيط رقابت انگيز 5)    ثبات رفتاري درمديران6)    همسويي بين اهداف كاركنان وسازمان 7)    توجه به گروه وشيوه مديريت 8)    ايجاد شرايط براي پيشرفت10) ارتباط موثر 11)ايجادسيستم تشويق وتنبيه براساس ملاكهاي عيني پيام درمديريت فرهنگ:فرهنگ فصل مميزومعرف گوهرآدمي است وخود تركيبي ازدوبعد متعالي انسان يعني "عاطفه" و"تعقل" است.فرهنگ رامجموعه اي ازارزشها،هنجارها، آداب ورسوم ونگرشي مي دانند كه

درگروهي ملاك عمل است ومديران جهت افزايش كارايي واثر بخشي درسازمان بايد فرهنگ سازمان رادائمامورد توجه قرارداده وازآن جهت انسجام وپيشبرد اهداف سازمان استفاده كنند.ويژگي هاي فرهنگ مطلوب سازماني :- همسويي ايجاد مي كند.- باعث وحدت مي شود.- شناخت افراد رادرسازمان ميسرمي كند. – ريسك پذيري راايجاد مي كند. چگونه مي توان فرهنگ سازماني را به كاركنان شناساند؟1- ازطريق پاداش وتنبيه(مديران باتنبيه وپاداش به كاركنان ميزان ارزش آنها رانشان مي دهد.)2- ازطريق بيان شفاهي(سخنان مديرنشان دهنده ارزشهادرسازمان مي باشد.)3- ازطريق دستورات كتبي (بخشنامه ها،دستورات،رويه هاو...)4- ازطريق نمادها(طرزلباس پوشيدن،حركات بدن،نوع شنيدن و...)شيوه تغييردرفرهنگ سازمانتغييردرنوع استخدامتغييردرنوع پاداش وتنبيهتغييردرنوع تكنولوژي سنت شكني وايجادسنت هاي جديد.پيام درمديريت جلسه يكي ازراههاي افزايش اثر بخشي درسازمان هنراستفاده ازجلسات اداري است. مزاياي برقراري جلسه درسازمان :1- تصميم گيري بهتر انجام گيرد.2- اطلاعات راجع به موضوع،دقيق وكامل ترجمع آوري مي شود.3 - قبل از انجام كار ،كارمندان از مشكلات آگاه شوند.4 – مشاركت اعتمادبه نفس درافراد ايجادمي كند.جلسات سازماني باتوجه به محتوا به سه دسته تقسيم مي شوند:1-    جلسه اطلاعي دراين جلسه مديريك سري اطلاعات را به كارمندان انتقال مي دهد وكارمندان درصورت داشتن ابهام سئوال مي كنند.زمان تقسيم شده دراين جلسه 90% براي مديرمي باشد و10% زمان جلسه براي كارمندان مي باشد.2-     جلسه آموزشي هدف از اين نوع جلسات،آموزش يك روند جديد،رويه وروش جديد،آشنايي با وسيله جديد و... مي باشد.اين جلسه به صورت پرسش وپاسخ مي باشدوزمان جلسه به طورمساوي 50%-50% بين مدير وكارمندان تقسيم مي شود.3- جلسه مشورتي جلسه كه درسازمان بيشتر رايج است داراي هدافي مي باشد:- شناخت صحيح مشكل.- تصميم گيري درست وافزايش انگيزه -كاهش ضايعات،ايجاد هماهنگي -جلوگيري ازمقاومت

درمقابل تصميمات اتخاذ شدهنحوه اداره وكنترل يك جلسه :موضوع جلسه از چندروز قبل به كاركنان طبق يك نامه داخل پاكت به تك تك آنها اطلاع رساني شود.درج زمان ،مكان وموضوع جلسه درتابلو.هدف ازگردهماييي جلسه براي ديگران بيان كنيد.براي هرجلسه يك مديرزمان بايد انتخاب گردد ازجمله وظيفه اين افراد عبارتنداز: 1-كنترل زمان جلسه 2- ثبت صورت جلسه 3- كنترل ميزان صحبت كردن هريك ازاعضاءپيام درمديريت نفوذ (رفتاربارئيس)براي موفقيت وارتقاءدرمحيط كاري واجتماعي بايد به مديران نزديك شد وبراي آنان كارمنداني لايق بود.مديريت بررفتار براي پيشرفت درهر جامعه اي كاري پسنديده است.  لذا براي پيشرفت درسازمان وارائه خدمت بايد نكاتي مدنظر گرفت:1- سبك مديريتي رئيس خود را بشناسيد.2- دوست دارد اطلاعات را چگونه دريافت كند.3- كارايي را چگونه تعريف مي كند.ملاكهاي اوراشناسايي كنيد.4- مشكلات مديريت راازطريق دادن اطلاعات صحيح وبه موقع به اواطلاع دهيد و...پيام درمديريت هدف گذاري چرا تعيين هدف مهم است؟ - هدف، به فعاليتهاي انسان جهت ميدهد. - هدف، انگيزه ايجاد مي كند.- هدف، عزت نفس راتقويت مي كند. - ايجاد هدف، كاررابامعني مي كند. -كارهدفمندفردراازروزمره گي وكاريكنواخت نجات مي دهد. مراحل تعيين هدف: تصوير ذهني ايده آلي ازهدف درخودايجادكنيد. هدف هاي دراز مدت راتعيين كنيد. دستورات راصحيح وروشن بيان كنيد. تاريخ انجام واتمام هرهدف را دقيقا بيان كنيد. مشخصات يك هدف خوب :    استاندارد كميت وكيفيت درآن مشخص شود.     تاريخ تكميل كاروصزيحا به شخص مربوطه خطاب مي گردد.    اگرلازم به اجراء باشد بايد اجراءگردد.    به شش سئوال مهم پاسخ مي دهد(چه،چرا،چطور،كي،كجا،كه)علل بدفهميدن دستورات دردستورات كتبي : 1- استفاده ازاصلاحات نامفهوم           2- عدم توجه درمراعات ارتباط منطقي هنگام تنظيم دستور. 3- طولاني بودن بيش

از اندازه         4- يادداشت نكردن نكات اساسي در دستور به كارمند. دردستورات شفاهي :1- بريده حرف زدن و ادعاي جملات غير واضح   2- نگفتن جزئيات به قدر كافي 3- اطمينان حاصل نشود كه كارمند دستوررا فهميده است.درچه صورت بايدازدستورات كتبي استفاده كرد؟1- هنگامي كه دستوربايد به جاي ديگري منتقل شود.2- كارمندفراموش كاروكارش زياد است.3- زماني كه دستوربارمالي وحقوقي دربردارد.4- زماني كه دستورازطرف مقامات بالاتر ابلاغ مي گردد.درچه صورت بايدازدستورات كتبي استفاده كرد؟1- براي دستورات جزئي، تعليمات ساده 2- براي دادن كمك يا ارائه طريق 3- براي پيشامد فوري واضطراري 4- براي علاقه مند ساختن كاركنان به كار.پيام درمديريت انضباطنظم عبارت است از همكاري وهماهنگي مجموعه اي از اجزا براي تامين يك يا چند هدف واقعي به نحوي كه رسيدن اين هدف ناشي از وحدت اجزاباشد. بعنوان مثال تفنگي رادر نظر بگيريد.اين سلاح يك مجموعه منظم است.زيرا دراين سلاح اجزاء مختلفي به كاررفته وازهمكاري آنهاست كه هدف (شليك گلوله)تامين مي شود.نجوه درست اجراي تنبيه انضباطي - تا اطمينان حاصل نكرده ايد كه كارمند تخلف كرده است دليل بر بي گناهي اوست.- يك طرفه قضاومت نكنيد وبه فرد فرصت دهيد از خود دفاع كند.- مشكل را از نظر اهميت بررسي كنيد وسعي كنيد علت حادثه را شناسايي كنيد.- بعد از تنبيه نبايد رفتار شما با شخص خاطي تغييركند.پيام درمديريت يادگيري اگر درهرسال يك عادت برراريشه كن كنيد زماني فرا مي رسد كه بدترين مدير نيز نيك رفتار مي گردد.                                                                                  (فرانكلين)عوامل موثردريادگيري : - ايجاد انگيزه درفراگير. - واضح بودن پيام - انتخاب درست وسيله انتقال پيام - استفاده ازتجارب فراگيردرتدريس  - ارزشيابي پيش آموخته هاقبل ازوارد شدن

به بحث جديد. انواع مهارت جهت افزايش يادگيري 1-    مهارت انتخاب مطلب 2-    مهارت آماده كردن فرد3-    مهارت باايجادرغبت 4-    مهارت ساده وقابل فهم بودن 5-    مهارت بكارگيري كلمات درست وپسنديده 6-    مهارت پرسش و پاسخ پيام درمديريت ارزشيابي (ويژه رسيدگي به شكايات)درهرسازمان،شرايطي وجود دارد كه مورد علاقه كاركنان است. شكايت غالبا درپيرامون يك يا تعدادي از شرايط مانند(خستگي،رفاه، تعيين محل خدمت، ترفيع، وسايل، كارمداوم، نظارت،               تماس اجتماعي، علاقه به كار، وسايل بهداشتي، يكنواختي كارودل مردگي، انتقالات، مرخصي ها، محل كار، حمل ونقل، ساعات كار، ايمني وسلامتي، تبعيض) دورمي زند. مدير بايد با نظارت مداوم وبه موقع ازشكايات كاركنان خود مطلع گردد وبه آن دقيقا رسيدگي نمايد تا نگذارد شكايت به نارضايتي مبدل گردد.بروزشكايت توجه مدير به موارد زير ضروري است :1- باشاكي به تنهايي صحبت كند ودرصحبت او وقفه حاصل نگردد.2- با دلسوزي گوش دهد.3- كاملا تحقيق كند تاكليه مطالب وحقايق را بدست آورد.4- ناراحتي را كه كارمند احساس مي كند رفع نمايد.5- با تبعيت ازمقررات وخط مشي سازمان، دقيقا به شكايت رسيدگي كند.نتيجه عدم توجه به شكايتنارضايتي كارمند براي سازمان اثرات زيان بخشي به دنبال دارد. رئيس بجاي آنكه با يك كارمند شاكي روبرو باشد بايك كارمند ناراضي مواجه مي گردد.كارمند ناراضي درهرفرصتي كه بدست آورد نارضايتي خود را دربرابر همكاران ديگر ابراز مي دارد ودرنتيجه نارضايتي تبديل به كينه            مي شود. كينه اي كه درخاطره ها جايگزين شد،كم كم تبديل به نفرت مي شود واين نفرت است كه اگرريشه بدواند منجربه انتقام خواهد شد درنتيجه يك نارضايتي كوچك اگرعاقلانه رسيدگي نشود،غالبا ممكن است موجب ناراحتي هاي فراوان گردد.ازجمله :(هميشه مراقب جزئيات مهم

بايد بود.)پيام درمديريت برنامه ريزي براي انجام هركاري ابتدا بايد طرح آن را ريخت (قسمت فكر برنامه ريزي)سپس اقدام به عمل نموده (قسمت عملي برنامه ريزي)براي موفقيت درهربرنامه اي بايد برنامه ريزي كرد.(JHON-MEE ) يكي ازدانشمندان علم مديريت مي گويد:- هركاري كه به فكر مي آيد قابل برنامه ريزي است.- هرچه كار مشكل تر برنامه ريزي واجب تر - هرگاه مسئوليت برنامه اي به بيش از يك نفر واگذار گردد،احتمال شكست برنامه بيشتر است.مراحل برنامه ريزي : 1-    يادداشت رئوس مطالب برنامه كار . 2-    تنظيم وقت صحيح وتعيين تاريخ ووقت شروع. 3- برآورد زمان وتاريخ خاتمه كار .نكات مورد توجه جهت پيگيري كار:الف) كاردائما بازبيني شود.ب) به وسايل ولوازم كاروكاركنان هراندازه كه لازم است مكرا رسيدگي شود.ج) هروقت لازم باشدتغييرات لازم داده شود.براي تقسيم بندي زمان كار الف- كارهاي هرروز انجام مي شود.ب- كارهايي كه ظرف يك هفته انجام مي شود.پ- كارهايي كه درفواصل معين انجام مي شود.ت- براي برنامه ريزي وفكركردن نيزبايداوقاتي را پيش بيني كرد.ث- قوانين ومقررات عمومي درنظر بگيريدوموقعي مناسب براي اقدام درنظربگيريد.پيام درمديريت تصميم گيري يك مدير موفق رااز يك مدير غير كارآمدمتمايز مي سازددرشيوه تصميم گيري آنها است واين امرتصميم گيري درگروه شناخت دقيق اهداف سازمان محيط است. يكي از دانشمندان علم مديريت ، سايمون (simon) مهمترين وظيفه مدير را تصميم گيري مي داند ومديريت رامترادف تصميم گيري دانسته است. تصميم گيري براي تخصيص منابع، براي انتقال منابع، براي بدست آوردن يا حذف موضوع خاص، براي تنبيه وپاداش، جهت انتخاب يك راه حل ازميان گزينه هاي متفاوت و...شيوه درست تصميم گيري 1- برخورد با مسئله تصميم گيري برخورد با

يك مشكل (مشكل) عبارت است از هرچيز كه مانع رسيدن ما به هدف                مي گردد يا فاصله بين وضع موجود و وضع مطلوب مسئله يا مشكل مي گويند. يا يك فرصت عبارت است از يك موقعيت كه به ما اين امكان را مي دهد تا به آن سوي اهداف برسيم است.اين كار زماني است كه مدير اهداف واقعي سازمان را درست نمي شناسد، مانند كنترل كردن بي مورد كه نه تنها كارايي را افزايش نمي دهدكه باعث نارضايتي كارمند درمحيط كاري مي شود.2- احساس وادراك مسئلهمدير مسئله يا فرصت راحس مي كند.در درك مسئله مدير مشكل را مي فهمد اما در لمس مسئله باآن درگيرمي شود. لذا لمس مشكل مهمتر ازدرك مشكل است.3- جمع آوري اطلاعات مدير به جمع آوري اطلاعات درباره موضوع مي پردازد. منابع معتبردرجمع آوري اطلاعات :  1- متخصصين                  2- منابع ومتون4- انتخاب راه حل متفاوت باتوجه به منابع انساني،اعتبار مالي سازمان، واهميت موضوع از طريق مديريت مشاركتي راه حلهاي               متفاوت انتخاب مي شود.5- ارزيابي راه حل تمامي راه حل ها مورد ارزيابي قرار مي گيردوبه ترتيب اهميت ليست مي شود.6- انتخاب بهترين راه حل باتوجه به نظرات متخصصين بهترين راه حل انتخاب مي گردد.7- اجراءدراين مرحله راه حل انتخابي به مرحله اجرا گذاشته مي شود.8- بازخورد اطلاعات نتايج از اجرا تصميم موردارزيابي قرار مي گيردواصلاحاتلازم صورت مي گيرد.عواملي كه اثربخشي تصيم گيري راكاهش مي دهد1- كمبود اطلاعات باعث تصميم گيري غلط در سازمان شده ومنابع راتلف مي كند.2- افزايش اطلاعات باعث از بين رفتن زمان مناسب گشته وفرصت ها ازدست مي روند همچنين وسواس درتصميم گيري ايجاد مي شود.3- ضعف درسيستم

اطلاع رساني عدم اطلاع به موقع مديران ازاطلاعات باعث تصميم گيري غلط درسازمان خواهد شد.4- عدم توجه به جنبه هاي مختلف يك موضوع عدم توجه به جنبه هاي مختلف يك مسئله باعث شكست درتصميم گيري خواهد شد.پيام در مديريت كارآمدرهبران ومديران كلان سازمانهاي موفق، داراي فلسفه ونگرش خاصي هستند كه تلفيقي ازخلاقيت، تخيل وشفقت راهمراه باعمل گرايي وبه دنبال نتايج بودن نشان مي دهد. هشت اصل رابايدرعايت كردتا به مديراني كه آميزه اي ازانرژي،جرات بنيه، جسارت واستقامت هستند دست يافت عبارتنداز: اصل اول: هدف داروجهت دارو شديدا معتقد به هدف وماموريت خودهستند.به اين معني كه تصوير ودرك روشني ازعلل وجودي واهميت سازمان دارند ومي دانند كه بقاي سازمان بستگي به افزايش كيفيت وبهره وري وموفق بودن آن دارد.اصل دوم: محيط وجو بسيارمناسبي رابراي پيشرفت وموفقيت ايجاد مي كند.كه هميشه بدنبال كمال ونيك فرجامي هستند ورهبران سازمان محيطي را به وجود مي آورند.اصل سوم : كاركنان انگيزشي درسطح عالي دارند.كاركنان اين سازمانها سرشاراز انگيزش براي كار بهتر،كيفيت بالا وبهره وري بيشتردرعملكرد خود مي باشندوفلسفه آنان موفقيت خود مي باشد.اصل چهارم : انتخاب بسياردقيق مديران كلان واجرايي براي سطوح عالي مديريت وقراردادن فردمناسب درشغل مناسب موفقيت وعملكرد عالي تيم وگروه راتضمين مي كند.اصل پنجم: تفويض اختيار وقدرت تفويض مسئوليت ،اختيار وقدرت درسطح سازمان سبب مي شود تاكيفيت واثربخش تصميم گيري درسطوح مختلف سازمان بسيار مطلوب باشد.اصل ششم : استفاده ازامكانات وتخصص سازمانهاي برجسته خدماتي وخريدخدمت وكنترات ازخارج ازشركت ،واگذاري برخي از پروژه ها و كارهاي شركت به متخصصين وسازمانهاي خدماتي ومشاوره اي وخريدخدمت ازبخش متخصص خارج از شركت به مديران كلان شركت وقت وفرصت كافي مي دهد

تا به آنچه كه درآن تبحر وتخصص دارند بپردازند.اصل هفتم : شديدا متعهدو مديون به مشتري هستند.فلسفه اين سازمانها ارائه  خدمات خوب وخوبتر به مشتريان است واين فلسفه باعث وفاداري مشتري به سازمانها ونگهداري مشتريان براي تمام عمر وموجب موفقيت سازمان مي شود.اصل هشتم : مديريت منصفانه وعادلانه اعمال مي كنند.ارزيابي عملكرد وبررسي نحوه كار وعملكرد كاركنان وداشتن آمار اطلاعات ومعيارهاي كمي وكيفي عادلانه ومنصفانه جهت مقايسه نتيجه كار به موفقيت سازمان كمك مي كند.دسترسي به اطلاعات لازم درمدت بسياركوتاه به "دانايي " و"توانايي " مديريت منجر مي شود.

سلطه رسانه اي صهيونيسم در آمريكا

نويسنده كتاب:خانم زهرا سمواتي

« بهترين كارها آن است كه به اعتدال نزديكتر  باشد»  خلاصه كتاب: تلخيص: مسلم دلاور- جهان و سلطه رسانه هاي غرب: عصري كه در آن زندگي مي كنيم عصر ارتباطات ناميده اند عصري كه وجه مشخصه آن چيرگي وسايل ارتباط جمعي بر زندگي اجتماعي سياسي و فرهنگي انسانهاست  عصري كه براي محك زدن كيفيت افكار عمومي هر جامعه اي به قدرت وسايل ارتباط اش مي نگرند .   وسايل ارتباط جمعي در پيدايش عادتهاي تازه تكوين جهاني ,تغيير در رفتار,نگرشها و خلق و خوي انسانها,كوتاه كردن فاصله ها و همسايگي ملل دوردست نقش مهم وشگرفي بر عهده داشته و دارد.                                از طرفي رسانه ها با سيل اطلاعات و اخباري كه به طور دائم در جامعه سرازير مي كنند,مغزها را براي ديگر انديشيدن تحريك كرده و آنها را از حالت انفعال بيرون مي آورد.اما موفقيت در اين مهم مستلزم اين است كه رسانه ها اطلاعات تازه و درستي در اختيار داشته باشند.                                                                   شركت هاي بزرگ رسانه اي ضمن كمك به يكديگر مي توانند به خود

نيز كمك كنند.هر چه مكانيزمي كه در اختيار شركتهاست بزرگتر باشد بهتر مي توانند منافع خود را تأمين كنند.از جمله اين مكانيزمها قدرت سرپوش گذاشتن بر اخبار است كه منافع شركتها را كاهش مي دهد يا موجب آشفتگي شركتهاي مادر مي شود.به اين مورد به عنوان مثال توجه كنيد:                                                                                                    «لس انجلس تايمز » تحت مالكيت شركت «ميرور»قراردارد كه علاوه بر چندين روزنامه و شبكه هاي تلويزيوني,ارضي كشاورزي وديگر فعاليت ها ي غير مطبوعاتي را اداره مي كند.اين نشريه سالهاست كه از پرداخت سوبسيد از سوي مقامات ايالتي و دولت فدرال براي آب كشاورزي كه بيشتر آن صرف آبياري مي شود حمايت مي كند.روند سلطه رسانه اي :استعمارشدگان و استعمارگران مي دانند كه اين رابطه فقط بر پايه برتري قدرت قرار ندارد,دوران كشور گشاي به پايان رسيده و زمانه كنترل اذهان و روحيات فرا رسيده است,به همين دليل است كه مهم ترين دل مشغولي هر امپراتوري سلطه دراز مدت و رام كردن روح انسانهاست.ايالات متحده آمريكا كه در گذشته براي اعمال سلطه به روشهاي چون قتل عام عليه سرخ پوشان,برده داري عليه سياه پوشان آفريقا و توسعه طلبي عليه مكزيكي ها متوسل مي شد,ديگر از اين روشهاي خشونت آميز خسته شده و مي كوشد به گونه صلح آميز در مغزهاي غير آمريكايي ها نفوز كند و قلب هاي آنان را محسور خويش سازد.آمريكا همچنين قدرت نخست در عرصه اطلاع رساني است.آمريكا با مهارت هاي تحسين بر انگيز,رؤياهاي مردم جهان را از قهرمان هاي رسانه اي پر مي كند. به عبارت ديگر اسب هاي ترواي خويش را به مغز هاي انسانها وارد مي كند,اين كشور به عنوان

مثال تنها يك درصد نيازش به فيلم هاي سينمايي را از خارج تامين مي كند اما خودش جهان را از انواع توليدات هاليود انباشته است. ايالات متحده سالانه دويست ميليارد دلار صرف تبليغات مي كند.غول هاي اطلاعاتي :رابرت تيرل نويسنده غربي نيز در كتاب  ژورناليسم تلويزيوني و آژنسهاي خبري در بخش توسعه يافته جهان غرب واقع است.وي مي افزايز:تصوير جهان سوم كه در رسانه هاي غربي به نمايش مي آيد,معمولا ناقص و تحريف شده است و تصوير جهان غرب كه توسط آژانسهاي بين المللي به جهان سوم انعكاس مي يابد به همين نسبت غير واقعي است. به عنوان مثال بنا بر پژوهشهاي انجام شده,تروريسم همواره به عنوان يك حربه تبليغاتي از سوي مقامات رژيم صهيونيستي و آمريكا در مورد جمهوري اسلامي ايران  به كار گرفته مي شود و مقامات دولتي براي توجيه هر گونه سياستي در قبال ايران از اين عنوان استفاده مي كنند. به طوري كه 54درصد مطالبي كه در اين خصوص ايراد مي شده, در رسانه هاي رژيم صهيونيستي بوده است.اين بزرگراهها با باجهت دادن به افكار عمومي جريان يك سويه اطلاع رساني را در كنترل گرفته و از ورود واقعيات در جامعه جهاني جلوگيري مي نمايند.نظريات انديشمندان ارتباطات در رابطه با سلطه رسانهاي آمريكا :1)    دولت آمريكا با استفاده از طرفداران خود در سازمان ملل  بيش نويس ماده 19 اعلاميه جهاني  حقوق بشر درباره آزادي اطلاعات را به تسويب رسانده. در اين ماده عنوان شده است, هر كس حق آزادي بيان و عقيده دارد و حق مزبور شامل آن است كه از داشتن عقايد خود بيم و ترسي نداشته باشد و در

كسب اطلاعات و اخبار و در گرفتن و انتشار آن به تمام وسايل ممكن ,بدون ملاحظات مرزي ,آزاد باشد.تصويب اين ماده براي پيشبرد بسياري از مقاصد سلطه گرايانه آمريكا و ساير معتقدان آن درباره سرمايه داري مورد استفاده قرار گرفت.2)    دومين زمينه نفوز آمريكا از طريق وسايل ارتباط جمعي , با تكيه بر نقش توسعه بخشي اين وسايل فراهم شد.مك لوهان جمله معروفي دارد : هر زمان ما يك تكنولژي را وارد يك جامعه مي كنيم آن جامعه را براي هميشه عوض كرده ايم. براي مثال : درقسمتي از منطقه كويري ايالت كاليفرنيا , دهكده اي به نام اسكس در ميان كوهها قرار دارد كه به خاطره موقعيت جغرافيايي قادر به دريافت امواج راديو-تلويزيون نيست . قبل از آنكه فردي اقدام به كشيدن كابل و راه اندازي تلويزيون كابلي نمايد, از افراد دهكده تحقيقي به عمل آمده كه طبق آن مشخص شد به دليل فقدان وسايل ارتباط جمعي , ارتباط«ميان فردي» بين اهالي قوي است و مردم اوقات فراغت خود را بيشتر به معاشرت و رفتن به گردش و خواندن كتاب مي گذرانند. بعد از ورود تلويزيون , اين تحقيق تكرار شد ولي نتيجه چيز ديگر بود . بچه ها كمتر با هم بازي مي كردند. علاقه خانواده ها به رفت و آمد كم شده بود و علاقه اهالي به خواندن كتاب كاهش يافته بود.در عوض اهالي دهكده بيشتر اوقات فراغت خود را جلو تلويزيون مي گذراندند.موافقين:     تقريبا تمام خبرنگاران حرفه اي و بسياري از تحليل گران وسايل ارتباطي مدعي اند  كه پوشش اخبار بين المللي در ايالات متحده,همچون اخبار داخلي مسئله اي عيني و

حقيقت آميز و بدون خطاست و نيز مدعي اند كه آنچه كه گزارش مي كنند واقعا وجود دارد.منتقدين:    بسياري از تحليل گران انتقادي اخبار استدلال كرده اند كه پوشش رسانه هاي آمريكا در مورد مسائل بين المللي و اخبار هيجان انگيز  و منفي مثل كودتا و سرنگوني دولتها تمركز دارند. به نظر اين دسته اخبار بين المللي معمولا سطحي و بسيار ساده اند.رسانه ها در جهان امروز مجريان اصلي جنگهاي رواني هستند.اين جنگ هر روزه جاري مي باشد,اوج هنر نمايي رسانه ها در اين جنگ, در جريان جنگ آمريكا و متحدانش عليه عراق در ماجراي اشغال كويت بود.«وقتي قريب به 2 ميليون سرباز،10هزار تانگ،بيش از 50000عراده توپ،3900 هواپيماي جنگنده،1800 هلي كپتر و 175 رزم ناو  آماده شروع به جنگ در خليج فارس بود. جورج بوش رئيس جمهور آمريكا به كنگره اين كشور گفت : اين جنگ عادلانه است و مسائل اخلاقي در نظر گرفته شده است و موضوع صرفا جنگ سپيدي عليه سياهي و خوبي عليه شرارت است،ما آماده ايم تا براي دفاع از نظام نوين جهاني دست به عمال زور بزنيم»سپس اين رسانه هاي مدافع جريان آزادي اطلاعات بودند كه در پردازش اين تصوير براي جهانيان وارد عمل شدند ،بويژه راديو صداي آمريكا با 42  زبان براي 130 ميليون شنونده. آنها حتي باسراحت نوشته اند كه:«ضبط ديداري يا شنيداري موقعيت پرسنل هنگامي كه در حالت اضطراب ياشك شديد هستند مجاز نيست. تصوير برداري از مجريان در حالي كه تغيير شكل يافته يا تحت عمل جراحي پلاستيك هستند ممنوع است. محاسبه با پرسنل و يا تصوير برداري از آنها در حالي كه تحت روان درماني

هستنند غير مجاز است.»نتايج مبتني بر وضعيت كنوني در كشور هاي فقير كه بدون اعمال نظارت،در مغرض فرهنگ غربي قرار دارند ،توصيف شده :«افراد جوان، در اوقات فراغت خود به فعاليتهاي مي پردازند كه براي جوانان كشورهاي سرمايه دار طراحي شده : رمان پليسي، ماشينهاي قمار، عكسهاي سكسي، داستانهاي مستحجن؛ فيلم هاي ممنوع شده براي كمتر از16ساله ها وبالاتر از همه مصرف الكل در غرب، محيط خانواده، تاثيرهاي آموزش وپرورش و سطح نسبتا بالاي زندگي طبقات كارگر، محيط كار،كم وبيش موثري را در برابر كنش زيانمند اين وقت گذرانيها به وجود مي آورد. اما در يك كشور توسعه نيافته،جايي كه توسعه ذهني نامناسب است، جايي كه برخود خشونت آميز دو جهان به شكل قابل ملاحظه اي سنتهاي كهن را به لرزه در مي آورد و مجموعه ادراكهاي مبهم را دور انداخته است، تاثير پذيري و حساسيت جوانان در اين كشورها به واسطه جريان تهاجمات گوناگون با اصل ماهيت فرهنگ غربي شكل مي گيرد ،خانواده آسيايي و آفريقايي وقتي با چنين يورشهاي روبه رو مي شود اغلب ناتواني خود را در حفظ استواري و يك پارچگي نشان مي دهد.هنري كامو يك كانادايي است كه مي گويد:«كانادا در امتداد يك مرز بزرگ و بي دفاع در تماس با ايالات متحده است كه نه تنها تلويزيون ما، بلكه ارزشها و تمامي جنبه هاي فرهنگي ما را نابود مي كند ... تلويزيون آمريكا با گسترش بي رويه، توسعه و شكل گيري يك تلويزيون ملي ارزشمند در كانادا را تحت تاثير قرار داده است. تلويزيون آمريكا، تلويزيون را به عنوان يك هنر نابود كرده است. اغلب به كانادايي ها گفته

مي شود كه دشمنان بالقوه آنان شوروي و چين است. به نظر من ايالات متحده دشمن خطرناكتري است .بلتران سرمايه داران آمريكايي را در اين زمينه به سوء استفاده از وسايل ارتباط جمعي براي گسترش بازار و به دست آوردن منافع هر چه بيشتر متهم مي كند و همايت آنان را از رژيمهاي دست نشادنه و وابسته جهان سوم  را ناشي از سلطه جويي و منفعت طلبي مي شناسد.مفهوم صهيونيسم:صهيون نام كوهي در بيت المقدس است و به طور اعم برسرزمين بيت المقدس نيز اطلاق مي شود. صهيونيست در لغت به معني دل باخته كوه صهيون مي باشد. در طول تاريخ واژه صهيونيسم در دو عرصه مذهبي و سياسي كاربرد داشته است. در تعاليم مذهبي يهود، كوه صهيون و سرزمين بيت المقدس به دليل آنكه محل نزول وحي و ميعادگاه پيامبران الهي بوده است محترم شمرده مي شود. همچنان كه نزد مسلمانان و مسيحيان  نيز اين چنين است. قبل از رنسانس صهيونيسم سياسي هيچ معنا و مفهومي نداشت.صهيونيست به كسي اطلاق مي شود كه به دليل دل بستگي به كوه صهيون  و سرزمين بيت المقدس، زندگي رهباني را برگزيده ، تاريك دنيا شده و با سكنا گزيدن در كوه صهيون و ترك زندگي مادي به عبادت در آن ديار مشغول مي شود، زندگي چنين افرادي در دين يهود از طريق صدقه هاي ديگران تامين مي شود.پس از رنسانس ودر قرن 17و18 به مرور زمان صهيونيست سياسي متولد شد و به اشاعه و تريج نگرش هاي نژادپرستانه مبتي به برتري و رجهان قوم يهود بر ساير اقوام مبادرت كرد. اين تبليغات سبب شود كه اواخر قرن

19 واژه صهيونيسم به كساني اطلاق مي شد كه يهوديان  را نژاد اصيل قوم برتر مي دانستند و معتقد بودن كه خداوند بني اسرائيل را بر ديگر اديان برتري داده و حاكميت بر كره زمين را به آنان واگزار نموده است.بنابراين در اواخر قرن 19 نام فلسطين را به اسرائيل تغيير دادند و يهوديان را به مهاجرت به فلسطين تحت نام سرزمين موعود ترغيب و تشويق كردند و اكنون پس از گذشت بيش از يك قرن از اعلام موجوديت رسمي و علني صهيونيسم جهاني اين واژه مصداق بارز نژاد پرستي ، اشغال گري، تجاوز، ظلم، ستم، بيداد، استثمارگري، زورگويي و غصب سرزمين هاي متعلق به ساير كشورها و استعمار و سلطه گري مي باشد.به طور كلي جنبش صهيونيستي يك جنبش ملي محسوب مي شود و لذا حتي ميان يهوديان مخالفيني دارد و مقدسين متعصب يهود معتقدند كه مراجعت به ارض موعود بايد به كمك مستقيم خداوند و مباشرت انبياء صورت مي گيرد ، نه به دست رجال سياسي و عوامل غير روحاني.تعريف اصطلاح صهيونيسم :صهيونيسم داراي شعبات گوناگون و متعددي مي باشد اما منظور ما در اين مطلب صهيونيسم سياسي است كه فعال ترين نوع صهيونيسم است كه بقيه شاخه ها و شبعات صهيونيسم را نيز در بر مي گيرد.البته صهيونيسم از يهوديت جداست. يهوديت يك نوع سيستم مذهبي است است در حالي كه صهيونيسم يك حركت فكري است كه داري ويژگي هاي ذيل است:1)  در تفكر صهيونيسم انديشه هاي افراطي نژادپرستانه وجود دارد.2) توجه خاص صهيونيستها به استفاده از سرمايه و پول براي به انجام رساندن اهداف خود.3) توسل به خشونت وهر وسيله ديگري

براي به كرسي نشاندن نظرات خود.4) قرباني شدن تمام بشريت حتي يهوديان در راه مطامع استعماري خود.5) ارتباط دائمي با ابرقدرت ها جهت استفاده از آنان براي تثبيت پايه هاي اقتدار خود.6) مظلوم جلوه دادن يهوديت و صهيونيسم تحت عنوان موهوماتي مثل سوزاندن يهوديان در آتش.7) كنترل رسانه هاي جمعي و روزنامه ها به عنوان مهمترين وسيله جهت تسلط برجهان.صهيونيسم سياسي :پدر صهيونيسم سياسي «تئودور هرتزل»است.يكي از تئريهاي مهم درصهيونيسم جهاني ادعاي آنان مبتني بر مالكيت تاريخي بر فلسطين است كه توسط جانشينان هرتزل مطرح و به وسيله سازمان صهيونيسم جهاني تأييد و به شوراي عالي نيروهاي متفق در كنفرانس صلح پاريس تسليم و اين شورا نيز در 3فوريه 1919 حاكميت تاريخي ملت يهود بر فلسطين را تأييد كردن.هدف صهيونسيم سياسي بر پاي يك مرز وبوم يهودي با همكاري قدرتهاي بزرگ در هر سرزمين قابل دسترس، نه لزوماً فلسطين بود و معتقد بودن كه قدرتهاي اروپايي از موجوديت يك كشور يهودي در خارج از اروپا حمايت خواهند كرد زيرا در اين صورت ازمشكل يهوديان خلاص مي شوند.اگر چه تعداد مهاجران اوليه بسيار ناچيز بود ولي اولين مهاجرت بسيار مهم بود  زيرا باعث برپايي يك نيروگاه دريايي يهودي در فلسطين شد كه اجراي اهداف سياسي را دنبال مي كرد.هرتزل خواستار تأسيس يك كشور يهودي در هر قلمرو قابل دسترسي گرديد جايي كه بيشتر يهوديان اروپايي بتوانند نه آن مهاجرت كنند.در سال 1897 هرتزل اولين همايش صهيونيستها را در «بال» سوئيس تشكيل داد. اولين همايش اين هدف را پذيرفت :«تأسيس يك ميهن براي مردم يهود در فلسطين كه به وسيله حقوق بين المللي مصون بماند.» به منظور

رسيدن به اين هدف سازمان جهاني صهيونيست بنياد نهاده شد و مقدمات تشكيل همايشهاي آينده فراهم آمد. اين سازمان اعضايش را در سراسر جهان توسعه داد به تشويق اسكان در فلسطين ادامه داد، بانكي در لندن به تصويب رساند وصدوق ملي يهوديان را به منظور خريد زمين در فلسطين تشكيل داد .پس از يك بحث مقدماتي در مورد اقامت در سينا كه مورد مخالفت مصر قرار گرفت هرتزل كه ظاهرا مشتاق رسيدگي به پيشنهاد بريتانيا بود به كنفرانس آمد. بريتانيا يك موجوديت يهودي خود مختار را به عنوان پناهگاه موقتي در آفريقاي شرقي پيشنهاد كرده بود. اي پيشنهاد كه به طرح اوگاندا موسوم شد با خشونت تمام به وسيله صهيونيسهاي اروپاي شرقي كه همانند قبل بر تحقق حويت سياسي باستاني خود در پيوند با فلسطين اصرار مي ورزيدند، ردگرديد.شيوه شكل گيري وفعاليت سازمان جهاني صهيونيسم :در اواسط قرن هيجدهم يك باند مخفي از رهبران يهودي متشكل از خاخامها ، سرمايه داران ، علما ، نخبگان سياسي ، دانشمندان ، صاحبان صنايع ، بانكداران و روشنفكران كه در جوامع يهوديان به بزرگان صاحب علم معروف بودند گرد هم آمدند و تشكيلات مخفي را سازماندهي كردند ، در آن مقطع زماني يهوديان در آمريكا وسراسر كشورهاي روپايي به صورت اقليتهاي متمول و بانفوذ پراكنده بودند و انسجام دروني مستحكمي بهره مي بردند. باند مذكور تلاش برنامه ريزي شده اي را براي پيوند دادن اقليت هاي يهودي در كشورهاي مختلف با يكديگر ، دستيابي به ثروتهاي كلان، نفوذ در تسلط بر مطبوعات وترويج تفكرات صهيونيسم سياسي آغاز نمود. مباني فكري و ماهيت انديشه هاي صهيونيستي :صهيونيسم مكتب وايدئولوژي

خاصي است كه از جنبه نظري حول محور نگرشهاي نژادي و مباني فكري مبتني بر تورات تحريف شده بنا گرديده وپيروان آن ضمن تظاهر به اعتقادات خشك مذهبي و پايبندي به اصول اعتقادي تورات اهداف وبرنامه هاي ويژه اي براي تسلط و حاكميت  بر كشور ها و ملتهاي غير يهودي دنبال مي كند.پروتكلهاي بيست وچهار گانه در بر دارنده استراتژي سازمان جهاني صهيونيسم وبرنامه ريزيهاي ميان مدت ودراز مدت آنهاست.اين اسناد در سال 1897ميلادي پس از آنكه در سازمان محل تشكيل نخستين كنگره جهاني يهود در شهر بال سوئيس آتش سوزي رخ داد و صهيونيسمهاي حاضر در جلسه از ترس جان مجبور به فرار شدند همراه با اوراق وصورت جلست به دست پليس تزاري افتاد. برنامه صهيونيسم جهاني در بيست و چهار فصل باهدف ايجاد حكومت جهاني واحد به رهبري تشكيلات صهيونيسم طراحي شده است كه بر اساس آن مي بايست طي چهار مرحله به ترتيب روسيه ارتودكس، اروپاي كاتليك ، قلمرو پاپ ، واتيكان و سرانجام اسلام با توطعه هاي مختلف كم رنگ وبي فروق گردد وسپس صهيونيسم جهاني رهبريت جهان را بر عهده بگيرد.ارتودكس باتحولات صد ساله گذشته از صحنه حذف گرديد . اوروپاي كاتوليك نيز ديگر فروقي ندارد. قلمرو پاپ و واتيكان نيز با رنسانس صدمات اساسي ديد و هر روز ضعيفتر مي شود. تنها پايگاه تسخير ناپذير دژ مستحكم اسلام است كه درحال رشد وبالندگي است. بر اين اساس صهيونيسم پايگاه خود را به فلسطين در قلب جهان اسلام منتقل نموده است.دلايل وحدت استراتژيك استعمار گران غربي با صهيونيسم : 1) يهوديان و تشكيلات صهيونيسم به دليل بهره مندي از ثروتهاي

فراوان و امكانات قوي در جهان سرمايه داري و همچنين به خاطر بر خورداري از انسجام دروني مستحكم ، نفوذ وسيع در مطبوعات ورسانه ها.2) استعمار گران غرب و صهيونيسم جهاني اعتقاد فكري ونظري كاملا مشتركي دارند. هر دو زور وقدرت را مبناي حق مي دانند، هر دو معتقدند و بارها نيز اعلام كرده اند كه در ناموس طبيعت حق بازورمدار ، هر دو در خصوص چپاول وقارت ثروتهاي ساير جوامع وحدت نظر دارند. 3) انگلستان با وعده بالفور و ايجاد وحدت استراتژيك با صهيونيسم را زمينه براي استفاده وبهره برداري از يهوديان سراسر جهان بويژه يهوديان ايالت متحده آمريكا فراهم مي كرد و به اين ترتيب دولت آمريكا حمايت بيشتري از انگلستان در جنگ جهاني اول به عمل آورد. نقش كميته امور آمريكايي – اسرائيلي : 1)    حمايت از رژيم صهيونيستي 2)    حمايت از كشور هايي كه بارژيم صهيونيستي رابطه حسنه دارند 3)    ترقيب دولت آمريكا به كمك بلاعوض وفروش اسلحه به رژيم اشغالگر و كشور هاي دوست4)    ايجاد ارعاب براي كساني كه مخالف صهيونيسم ها هستند 5)    انتشار ليست دشمنان براي ترسيم چهره نامطلوب از ايشان در جامع آمريكا از جمله فعاليتها آيپاك  در آمريكاست.  قدرت رسانه هاي صهيونيستي در شكل دهي افكار آمريكاييان بر ضد مسلمانان :برخلاف ساير اقليتهاي ساكن در ايالات متحده ، اعراب ساكن در امريكا دشمني هاي فراواني را تحمل مي كنند. نه تنها به دليل جهل وپيش داوري هاي افراد بلكه به دليل عناصر قدرتمند يهود – صهيونيستي موجود در رسانه هاي جمعي، براي نمونه تلويزيون ونشريات آمريكايي معمولا اعراب و مسلمانان آمريكايي را كه مرتكب جرايمي شده

باشند با اصليت قومي ومذهبي معرفي مي كنند كه اي امر سبب تحريك وايجاد نفرت و پيش داوري مردم مي گردد. بدين لحاظ در سوتيترهاي روزنامه ها مي خوانند كه (اعراب در انزواي پليس با مسلمانان دستگير شدند) مجرمين غير عرب معمولا بدين شكل معرفي نمي شوند.در نتيجه اقدامات نظامي آمريكا عليه عراق در اواخر سال 1990و1991 ميلادي جرائم ناشي از نفرت عليه اعراب آمريكايي و مسلمانان آمريكايي از طريق انفجار بمب وآتش سوزي سه برابر گرديد. در سال 1997 طبق گزارش شوراي روابط آمريكايي اسلامي در واشنگتون دي.سي حدود 280مورد خشونت ضد مسلمانان اعم از تبعيض، كليشه سازي ، تعصبات در اين كشور به ثبت رسيده است كه اين رقم 18درصد نسبت به سال گذشته افزايش داشته است. ميزان فشار وترس وتحقيري كه به اعراب وارد مي شود قابل محاسبه نيست. اما بي شك بسياري از آنها در زندگي شخصي اجتماعي و كاري خود خصوصا اگر ا مهاجرين رده اول باشند مشكلات زيادي را تجربه كرده اند. برخي ديگر با بازگشت به كشور خويش واكنش نشان داده اند و يا اصليت خود را مخفي كرده اند. تعدادي از آنها غرب زده ويا آمريكايي زده شده و اسامي خود را تغيير داده اند تا خود را به جاي اروپاييان ناحيه جنوبي وشرقي قرار دهند. با چنين واقعيتي به ندرت مي توان شاهد يك شخصيت يهودي يا اسرائيلي بود كه داراي چهره بي رحم در تلويزيون آمريكا باشد. برعكس اسرائيلي ها وخصوصا  يهوديان عموما در رسانه هاي جمعي به عنوان افرادي شجاع ، فهيم ، فريبكار ، زيرك ، باهوش، مهربان ، جذاب و بشر دوست

نشان داده مي شدند. اعراب در تلويزيون آمريكايي نيز از لحاظ ظاهر نازيبا ، ثروتمند ، احمق ، شهوتران ، تنبل ، بي فرهنگ و ضد آمريكا و ضد مسيحيت هستند. سينما وخرافات ديني :خداوند به ما امت بر گزيده اش آوارگي را به مثابه يك نعمت الهي عطا كرده است و اين مسئله كه همه آن را ضعف ما پنداشته اند، در واقع قوت ماست. هميت آوارگي اكنون مارا در آستانه سلطه جهاني قرار داده است .سوء استفاده از برخي فرازهاي تحريف شده كتاب تورات و ترويج اين خرافات از طريق فيلمهاي سينمايي از همان آغاز در دستور كار صهيونيسم بين المللي قرار داشته وهمين امر حجم گسترده اي از فيلمهاي ظاهرا ديني را در تاريخ سينماي جهاني پديد آورده است .از ديگر خرافاتهاي صهيونيستي كه به سينما راه يافته ( افسانه آخرالزمان) وپيشگوييهاي مربوط به ان است كه در فيلمهاي نظير نوسترا داموس ، آرماگدون و روز استقلال مي توان يافت. برا اساس اين افسانه فاجعه عظيم حيات بشري را تهديد خواهد كرد و آخرين نبرد خير وشر در جغرافياي خواصي از زمين يه وقوع خواهد پيوست. وسعت فاجعه آن است كه انسانها از مقابله با آن در مي مانند و نا اميدانه به هوشمند ترين و شجاع ترين نژاد بشري يعني آمريكايي ها پناه مي برند. آمريكايي هاي خوش قلب هم معمولا با راهنمايي هاي يك دانشمند يهودي به كام خطر مي روند به عمليات متهورانه خود زمين را از خطر نابودي مي رهانند. صهيونيستها در سيري تاريخي نخستين ناجي خود را «داوود نبي » مي دانستند كه به زعم ايشان پهلوان

اسطوره اي قوم يهود است و هم اوست كه عشيره بني اسرائيل را از ستم جالوت مي رهاند. به همين دليل نيز ستاره شش پر منتسب به داوود را به علامت مقدس و سنبل خويش برگزيده اند.دومين ناجي قوم يهود «موسي نبي» است كه احكام ده گانه شريعت يهود را از جانب خدا براي بني اسرائيل آورده و آن را از رنج بردگي فرعون نجات داده است ارادت صهيونيستها به حضرت موسي ع نه به واسطه مقام نبوت كه به دلبل احزار مقام منجي و درپي آن پادشاهي بر قوم بني اسرلئيل است . بلكه از او نيز با رويكرد نژاد پرستانه ياد ميكنند.از آنجا كه فرزند اولين ناجي قوم يهود سليمان فرزند داوود نبي تمام دنيا را نه تسخير خود در آورد ،صهونيسم نيز فرمانروايي بر ملك سليمان را حق طبيعي خود مي داند وبههمين دايل هم داعيه سلطنت بر تمامي دنيا را دارند .  تأثير فيلم هاي هاليود برمردم جهان :مهمترين تأثير اين گروه فيلم هاي خرافاتي آن است كه اعتماد ب نفس را در مخاطبين جهان سومي نابود مي سازد و همزمان اعتماد و انقياد نسبت به صاحبان اصلي دنيا را ترويج مي نمايد. در صورت مشاهد كمرر اين قبيل فيلم هاي خرافي مردم جهان سوم ظاهرا به آمريكا و باطنا به صهيونيسم بين المللي حق مي دهند كه چند صباحي در اين عالم فاني حكومت و سرور كنند. زيرا وقتي فاجعه عظيمي بروز كند،همين ها هستند كه بايد به داد مردم دنيا برسند و نسل انسانها را از خطر نابودي برهانند.

مديريت تحول و نوآوري

ريچارد بك هارد – وندي پريتچارد

خلاصه كتاب: ترجمه :دكترمهدي ايران

نژاد پاريزي- تلخيص: « مرضيه تيموري راد » چاپ اول : 1378 تهران- ناشر : نشر مديران- چاپخانه : حديث- درباره مولفان: ريچارد بك هارد طي سالهاي متمادي با مديريت تحول و نو آوري ، بيش از آن سرو كار داشته است كه بتوان توصيف كرد. او به عنوان يكي از بانيان و پيش قدمان رشته بهبود سازماني به تبيين و تعريف اين رشته پرداخت.بك هارد مشاور مديران عالي اجرايي ،هيئت هاي مديره ومديران ارشد سازمانها در بخشهاي خصوصي و دولتي بوده است. وي ازسالِ  1963 تا  1984 استادرشته رفتار سازماني و مديريت در دانشكده اسلون درانستيتو تكنولوژي ماساچوست بود.كتاب هاي بك هارد عبارتند از: كنفرانس حقيقت يابي (1953) ،محتواي اصلي (1956) ، بهبود سازماني (1969) ، تحول وتغيير سازمان (1977).وندي پريتچارد روانشناس حرف و مشاغل است كه بيست سال در رشته اثربخشي سازماني و مديريت تحول تجربه دارد. او از سال1969  تا  1974 درشركت رنك زيراكس (انگليس) رياست تيمي را كه متشكل از دانشمندان علوم رفتاري بود؛ بر عهده داشت واز سال 1974 تا  1989 سمت مشاور را در زمينه وظايف صنفي در شركت نفت بين المللي شل عهده دار بود. پريتچارد سپس به ولف اولينز به عنوان عضو هيئت مديره پيوست. وي اكنون در لندن ، موسسه مشاوره خود را اداره مي كند. او با مديران رده بالاي سازمانها در بخش عمومي وبخش خصوصي نيز همكاري دارد.انتخاب يك استراتژي تحول بنياديرهبران سازمان بايد ديدگاه روشني ازهدف غايي كل سيستم داشته باشند. اين ديدگاه آرماني بايد ابعادي نظير ماهيت كسب و كار، سازمان و نحوه انجام وظايف و مسئوليتها را دربر گيرد. اين ديدگاه

بايد هم در تشخيص ضرورت تغييرات وهم براي اداره كردن فرايند تغيير اعمال شود تا بدين وسيله به عنوان يك نيروي وحدت بخش براي تغييرات متفرقه اي كه بايستي صورت پذيرد، عمل كند. طرح تغييرات و دگرگوني ها بايد طرحي جامع و يك پارچه باشد.يكي ازاجزاي جدايي ناپذير استراتژي تغيير بنيادي ، تصميم آگاهانه براي اعمال روش يادگيري است كه درآن يادگيري وعمل ارزش برابر دارند. اين امر شرط لازم براي اداره تغييربنيادي به نحوموثر است وخود يك تغييراساسي محسوب مي شود. يك جزء ضروري ديگر، تعهد رهبران سازمان است به اين كه شخصا به آن ديدگاه [تصويري كه در ذهن پرورده اند] پايبند باشند و وقت و رفتار خود را به شيوه اي كه متناسب و هماهنگ با اين ديدگاه باشد، صرف و تنظيم كنند.ايجاد سازمان يادگيرنده : پاداش هاي متوازن براي نتايج وبهبود•    تلاشهاي آگاهانه در جهت يادگيري سازماني•    يادگيري و تحول•    رفتار وتعهد مديريت سازمان•    تصوير يك سازمان يادگيرندهتلاشهاي آگاهانه درجهت يادگيري سازماني :تعداد زيادي ازسازمانها درسراسرجهان ، دست به اقدامات وسيعي براي ايجاد تغييرات زده اند. اين تغييرات به گونه اي طراحي شده اند كه قدرت رقابت سازمانها را افزايش دهند ، مالكيت وساختار مالي كنوني راحفظ و آينده آنها را تامين كنند. بسياري از اين تلاشها يا شكست مي خورند ويا زودگذر هستند؛ زيرا مديريت يا از پيچيدگي فرايندهاي مربوط به تغييرات آگاهي ندارد و يا به آن توجه نمي كند .شايد مهمترين فرايند در يك تغييرموثر، فرايند يادگرفتن درحين عمل كردن باشد. پيچيدگي استراتژيهاي تغيير ايجاب ميكند كه فزايندهاي بازخور و طرح ريزي دوباره،هسته و مركز اصلي مديريت تغيير

و تحول را تشكيل دهند. در يك نبرد نظامي،اصل اساسي اين است كه گردآوري اطلاعات هم زمان با اطلاع رساني صورت پذيرد. يادگيري براي بهبود اثر بخشي تلاشها ، جزء طبيعي تمام استراتژيها و تاكتيكها است.  بنابر اين : اگر قرار باشد تغييرات مهمي كه هم اكنون در شركت هاي عمده جهان آغاز شده موثر واقع شوند؛ بايستي تغييرات بنيادي در نگرشها و ارزشها به وجود آيد. يادگيري بايد نه تنها به عنوان عامل مطلوبي نگريسته شود؛ بلكه بايد به عنوان ضرورتي در دستيابي به اهداف تغييرات مثبت به حساب آيد. يادگيري و تحول : روش يادگيري تنها زماني عملي مي شود كه مديران بلند پايه سازمان فرايند آن را درك كنند. يعني يادگيري را چيزي با ارزش بدانند و آماده باشند تا شخصا خود را نسبت به آن متعهد سازند.مفاهيمي كه با يادگيري سرو كار دارند :فرايندهاي تغيير و يادگيري لازم و ملزوم يكديگرند. تغيير يك فرايند يادگيري و يادگيري يك فرايند تغييراست. پايه واساس اين فرايندها درنهايت تغييراتي است كه درتفكراعمال افراد پديد مي آيد.مراحل فرايند يادگيري :•    رها كردن خويش از جمود باورها ، دانسته ها و نگرشهاي جاري.•    جذب نگرشها و رفتار جديد•    تثبيت در وضعيت جديدفرايند تغيير نيز عبارت است از :•    حالت فعلي يا جاري•    حالت انتقالي•    حالت تغيير يافته مهمترين ابزاربراي حصول اطمينان از اينكه يادگيري و تغيير به وقوع بپيوندد ، مجموعه اي از پاداش هاي مثبت و منفي است كه با رفتار مديريت، نشان داده مي شود.[اگرارزشها و اولويت هاي بيان شده، با رفتار مورد انتظار مديريت سازگاري نداشته باشد، تغيير ماندني نيست.]رفتار و تعهد مديريت

عالي سازمان :•    تعهد شخصي مديران عالي سازمان سبك يادگيري سازماني ، فقط هنگامي به صورت يكي از اجزاي اصلي فرهنگ سازماني درمي آيد كه اعضاي ارشد ومديريت بالاي سازمان ، شخصا نسبت به اداره سازمان متعهد باشند. يعني مديريت بالا به گونه اي عمل كند كه رفتارش با تعهدش هم جهت باشد.•    متعهد ساختن ساير افراد كليدي سازمان يك جنبه مهم ديگر رفتارمديريت عالي سازمان در حركت به سوي سبك يادگيري سازماني ، تعاملش با زيردستان كليدي است. براي اجراي تغييرفرهنگي وسيع و جامع، كافي نيست كه مدير عالي اجرايي درانظارچنين جلوه دهد كه ازتغييرحمايت مي كند.اوهمچنين بايد دررابطه با همكاران نزديك خود نشان دهد كه رفتارش [با تغيير] هماهنگ است. بعضي از اعضاي مديريت ، آگاهانه يا نا آگاهانه ، دربرابرتغييرمقاومت نشان مي دهند تا زماني كه با آن احساس همدلي كنند و آن را ازآن خود بدانند. بنابراين:ايجاد مسئوليت در بين همكاران براي ابراز رفتاري كه هم از تلاشهاي تغيير و هم از هدفهاي يادگيري حمايت كند مستلزم توجه بيشتري است. •    فرايند برنامه ريزي استراتژيك مديران بلند پايه سازمان بايد فرايند برنامه ريزي استراتژيك را مورد برسي قرار دهند.آنها از طريق فرايند برنامه ريزي مي توانند؛نشان دهند كه سازمان درباره خودش و نحوه پيشرفتش چه آموخته است.[فرايند برنامه ريزي يك ابزار نيرومند است براي كمك به افراد وسازمان در يادگيري از تجربيات  گذشته و بكار بردن اين ياد گيري در پيشبرد نحوه تفكر آينده نگري]تصوير يك سازمان ياد گيرنده : يك سازمان يادگيرنده كه خوب كار مي كند، داراي چند عنصر است :•    تصوير روشني از اينكه سازمان چگونه بايد عمل

كند وجود دارد، كاركنان در همه رده هاي سازماني به اهميت هردو عامل يادگرفتن و عمل كردن واقفند.•    براي انگيزش اشخاصي كه اين ضوابط را تبعيت كنند، پاداش پيش بيني شده است.•    بازنگري عملكرد و پيشرفت شغلي به گونه اي است كه آنچه انجام شده و آنچه آموخته شده، هر دو را ملحوظ مي دارد.•    نظام بازخور، گردآوري اطلاعات جاري مورد نيازرا (نه تنها درباره آنچه انجام شده، بلكه درباره آموخته هايي كه در فعاليت هاي آينده اثر دارد) تضمين مي كند. پيشرفت ها همان قدر مهم اند كه نتايج.•    سيستم هاي اطلاعات به منظور نگه داري توازن بين آموختن و عمل كردن طراحي و اداره مي شوند.•    برنامه آموزش و تعليم و تربيت براي حمايت از استراتژيهاي تغيير و تحول و ارزشهاي مورد نظر مديريت عالي سازمان، طراحي مي شوند.•    استراتژي و برنامه ارتباطات به گونه اي است كه يادگيري را نصب العين همه [كاركنان] قرار دهد.•    فرايند برنامه ريزي استراتژيك به نحوي است كه فرايند يادگيري و همچنين عمل كردن ، هر دو را دربر گيرد. •    هدف هاي استراتژيك به نحوي تعريف و تبيين مي شوند كه يادگيري را براي دستيابي به آن هدف ها در بر گيرد.رهبري تلاشهاي تحول مبتني برتصوير آينده :   تصوير آينده عبارت است از نمايي ازوضعيت آينده سازمان، يعني توصيفي است از وضعي كه مي خواهد در چند سال بعد داشته باشد. تصوير آينده نماي پويايي از سازمان در آينده است. به آن گونه كه مديريت عالي سازمان آن را [در تصور خويش] مي بيند. اين تصوير چيزي بيشترازرويا يا مجموعه اي از اميدها و آرزوها است،

زيرا رياست عالي سازمان ، آشكارا خود را نسبت به تحقق آن متعهد كرده است.عوامل اساسي در تحول مبتني بر تصوير آينده :•    ايجاد و استقرار تصوير آينده•    انتقال تصوير به ديگران با برقراري ارتباط•    ايجاد تعهد نسبت به تصوير آينده•    سازماندهي انسانها و اعمالشان به گونه اي كه با تصوير آينده هماهنگ شودفعاليت هاي عمده مديران عالي سازمان در هدايت تحول مبتني بر تصوير آينده عبارتند از :•    پديد آوردن تصوير و تعهد به آن•    حصول اطمينان از اينكه تصوير به وضوح به ساير قسمت هاي سازمان منتقل شود•    تشخيص شرايط فعلي سازمان در ابعاد موجود و مشخص كردن خلاء [بين وضع موجود و تصوير آينده]•    مديريت بر اقدامات مربوط به پر كردن خلاء هاگرايش سيستمي در تغيير مبتني برتصوير آينده : تفكر سيستمي عبارت است از در نظر آوردن « دنيا » به صورت يك كليت متشكل از اجزاي بسيار كه با يكديگر به صورت پويا تعامل دارند. در گرايش سيستمي ، سازمان ها به صورت پيچيدۀ جان داري در نظرگرفته مي شوند كه بين اجزاي آنها تعادل ظريفي برقرار است. اين اجزاء هدف و هويت مشترك دارند، ودر زمينه مشترك متغيري قرار گرفته اند.متمركز شدن بر كوششهاي تحول :مقولات مهمي كه تحول را به پيش مي رانند •    تغيير در ماموريت يا علت وجودي سازمان•    تغيير در هويت يا سيماي بيروني سازمان•    تغيير در روابط سازمان با افراد ذي نفع كليدي•    تغيير در شيوه انجام كار•    تغيير در فرهنگ سازمانتغيير در ماموريت يا « علت وجودي » : اين مقوله وقتي كه مديريت عالي سازمان تصميم مي گيرد كه « علت وجودي

» يا مقصد غايي سازمان بايد تغيير يابد، به عنوان نيروي كشش عمل مي كند. سپس چنين تصميمي، نيازمند تصميمات بعدي درباره تغييرات در شيوه كار، سيماي خارجي سازمان وطرح وساختار سازماني است.تغيير در هويت : تغيير هويت نه تنها مستلزم منعكس كردن و بيان تغيير در سيماي خارجي سازمان، مانند نشانه ها و استراتژيهاي تبليغاتي است، بلكه نيازمند تلاشي است به خوبي برنامه ريزي شده براي پرداختن به طرز تلقيها و مقاومتهايي كه احتمالا در درون خود سازمان پديد مي آيد. احتمال اينكه اعضاي سازمان ، تعهد عميقي [نسبت به تغيير] از  خود نشان دهند؛ وجود ندارد؛ مگر اينكه رفتار رهبران سازمان، اهميت اجراي تغيير را به نحوي نمايان نشان دهد.تغيير در روابط با گروههاي ذي نفع : سازمان ها به سبب تغيير در عادات مصرف و حتي بيشتر بر اثر تغيير در سياستها و رويه خريد مشتريان بزرگ مجبور به بازنگري مي شوند.تغيير در روش كار :در اين مقوله تغييراتي را قرار مي دهيم كه به نحوه و شيوه كار سازمان مربوط مي شود. موضوع اصلي دراين مبحث اين است كه تغييربايد براي سازمان بنيادي باشد.نتايج اين تغيير، مانندهرتغييربنيادي ديگرممكن است هم درخورسازمان وهم درحوزه  هاي فعاليتش در خارج [مشتريان] اثر بگذارد. اما بر خلاف تغيير در هويت كه در آن آنچه مهم است نحوه درك دنياي خارج از سازمان است، هدف اين تغييرات، نحوه سازماندهي كسب و كار سازمان است.تغيير در فرهنگ :درميان مقولات پنجگانه، اين يكي ازهمه ظريفتروحساستراست، بدين معني كه همه تغييرات، تغييرفرهنگ را به همراه دارند واغلب تغييرفرهنگ را ايجاب مي كنند.منظور از فرهنگ : مجموعه ارزشها (خوب يا

بد) و مفروضاتي (عقايد درباره سرشت انسان) كه يك سازمان خاصي را از بقيه مشخص مي كند.هم سو كردن اجزاي سازمان :يك دست كردن نقشها، سيستمها و پاداشها پس ازآنكه تصميم اساسي اتخاذ شد؛ رهبران سازمان بايد تغييرات مورد نياز را كه به شرح زيراست معلوم كنند واستراتژيهاي لازم را براي طرح ريزي و يك دست كردن اين تغييرات پديد آورند :•    تغييرات هم درنقش ها وهم درروابط صورت خواهد گرفت.•    تغييرات در خط مشي ها وشيوه هاي عمل در مورد منابع انساني لازم است.•    هم سو با تغيير شرايط ، سيستم اطلاعات نيز بايد توسعه يابد.•    مديريت مالي و كنترل ها احتمالا بايد با شرايط جديد هم سو شود.استراتژيهايي براي فرايند، تعهد و ارتباطات :در تمام تغييرات ، قطع نظر از وسعت و پيچيدگي، سه حالت وجود دارد :حالت آينده ؛ وقتي كه تغيير كامل شده است و هدفهاي تغيير به دست آمده اند.حالت كنوني يا شرايط جاري ؛حالت انتقالي ؛ يعني مدت زماني كه همه تغييرات در آن صورت مي گيرد.ايجاد ساختار مديريت :تعيين ساختار براي اداره امور دوره انتقالي ، معمولا تنها به وسيله مديريت عالي سازمان امكان پذيراست وهمين است كه ما آن را« اداره كردن مجموعه مديريت »مي ناميم. مدلهاي مختلف مديريت و سبك رهبري مديريت عالي اجرايي، معمولا چگونگي ساختار مديريت دوره انتقالي را تعيين مي كند.  طرح سازماني مطلوب، مبتني بر اين مفهوم است كه شكل ، تابع وظايف است و آن ساختار مديزيتي مورد نياز است كه تخصيص منابع را در سراسر سازمان اعمال مي كند. در تخصيص اين منابع دانش و تجربه [ اشخاص] معيارهاي اصلي

هستند و پست سازماني چندان اهميتي ندارد.توجه به حالت انتقالي :رهبران سازماني بايد نسبت به چند جنبه دوره انتقالي حساس باشند :اداره كردن كار ، ايجاد ساختار مناسب وظايف و فعاليتهاي خاص و تعهد داشتن نسبت به آنها، ايجاد استراتژي ارتباطات كه براي حمايت از هدفها و برنامه هاي تغيير طراحي شده باشد؛ و به كارگيري تخصصهاي خاص براي كمك به اداره دوره انتقالي.انتخاب خوب : انتخابهاي خوب به سازمان كمك خواهد كرد كه ازبه دست آوردن بهترين نتايج در كسب و كار و بهبود قابل توجه در توانايي آن براي ارتقاء به عاليترين سطح ، خاطر جمع شود. رهبران آينده نگر و سازمان هاي متحول شده :سازمان پررونق : خصوصيات سازمان پررونق از رفتارش آشكار مي شود.اين ويژگيهاي رفتاري كليدي عبارتند از :•    توانايي برتر در تشخيص علايمي كه در محيط زيست ظاهر مي شود  •    داشتن ايمان قوي نسبت به هدف و مقصود•    توانايي اداره سازمان در جهت تحقق تصوير آينده •    دانش وسيع مشترك در مورد جهتي كه سازمان طي مي كند•    فرهنگ باز با ارتباط باز •    تعهد به اينكه به صورت يك سازمان يادگيرنده درآيد ؛ با خط مشي ها و شيوه هايي كه ازاين موضع گيري حمايت كند•    ارزش قايل شدن براي اطلاعات و استفاده از آن به منظور برنامه ريزي جهت بهبود ودستيابي به نتايج•    احترام زياد براي سهيم شدن افراد [در تصميم گيري ]•    احترام زياد براي اقدامات گروهي وتيمي•    شناخت و قدر داني صريح و مستمر در مورد اقدامات و ايده هاي نو وخلاق•    همبستگي زياد بين دورنماي آينده صنفي يا گروهي واستراتژيها وهدفهاي مشترك سازمان•   

ايجاد توازن مناسب بين هدفها وطرحهاي مربوط به كسب وكار سازمان و ظرفيت سازمان براي انجام آنها•    داشتن توانايي موفقيت آميز دررفع تنش بين عملكرد بالا وعملكرد مستمرشرايط رهبري موفقيت آميز :•    متعهد بودن به نتايج عملكردي بالا و حداكثر يادگيري و پيشرفت•    دارا بودن تفكر سيستمي•    داشتن آگاهي كامل از تنش بين توقعات مربوط به محيط زيست وتصوير آينده و هدفهاي سازماني وكسب و كار سازمان•    اداره كردن آگاهانه تنش بين استراتژيهاي كسب و كار و فرهنگ سازماني•    ريسك پذيري و تعهد به مديريت عملكرد ومديريت تغيير•    داشتن تفكر استراتژيكي•    داشتن تصويري از آينده؛ يعني تجسم سازمان در آينده به طور وضوح•    تفكر هم بر حسب فرآيند و هم بر حسب اقدامات•    تلاش پرشور در جهت پيروزي؛ يعني سعي كردن در جهت بهترين سازمان شدن•    عميقا متعهد بودن به رهبري برنامه هاي تغييركه آگاهانه براي خلق بهترين سازمان شدن در آينده، طراحي شده اند.

مديريت، عدالت، مهدويت

سيد صمصام الدين قوامي خلاصه كتاب: تلخيص : مهدي راشكي - مقدمه: مهدي (عليه السلام) به عنوان مظهر انسان كامل، عاليترين نوع مديريت را عرضه مي كند. نقطه ثقل مديريت كامله آن حضرت عدالت تمام عيار است. عدالت معاني متنوعي دارد: ميانه روي در امور، مساوات و عدم تبعيض، عدم ارتكاب كبيره و عدم اصرار بر صغيره، نهادن هر چيزي در جاي خود، دادن حق هر ذي حق، برابري اجتماعي (قسط) رعايت مفاسد و مصالح در قانون گزاري، نقطه تعادل تمامي فضائل است.     بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعودمقدمهعدالت چيست؟ علل و موجبات عدل مديريت چيست؟ وظايف مديريت انواع مديريت مديريت عادلانه مديريت عادلانه مهدوي سازماندهي،  برنامه ريزي،  نظارت،  انگيزشمقدمهمهدي (عليه السلام)

به عنوان مظهر انسان كامل، عاليترين نوع مديريت را عرضه مي كند. نقطه ثقل مديريت كامله آن حضرت عدالت تمام عيار است. عدالت معاني متنوعي دارد: ميانه روي در امور، مساوات و عدم تبعيض، عدم ارتكاب كبيره و عدم اصرار بر صغيره، نهادن هر چيزي در جاي خود، دادن حق هر ذي حق، برابري اجتماعي (قسط) رعايت مفاسد و مصالح در قانون گزاري، نقطه تعادل تمامي فضائل است.                                                                                                وظائف مديريت عبارتند از: سازماندهي، برنامه ريزي نظارت،  رهبري و انگيزش.براي تبيين مدل مديريت عادلانه مهدوي، وظايف پنج گانه مديريت، با احتساب مفاهيم متنوع عدالت، تركيب و تحليل  مي شود. در همه ابعاد فردي و اجتماعي، اخلاقي و سازماني، دروني و بيروني، اقتصادي و سياسي، مادي و معنوي، مديريت آن حضرت عدالت محور بوده است، معيارهايي مانند شايسته سالاري، فراواني اقتصادي، امنيت، آباداني، معنويت، پيشرفت، خدمت، عدم ظلم و ستم، بسط علم و آگاهي، رشد و تعالي همه جانبه توسعه چند بعدي و... در سايه تركيب عالي عدالت و مديريت در حكومت آن حضرت پديد مي آيد.طبق وعده هاي وحياني و معصومانه، مدينه فاضله مهدوي سرانجام تشكيل خواهد شد و انتظار بشريت به پايان مي رسد. البته «مدينة المهدي» به نوعي تكرار يا تداوم «مدينة النبي» است. پس مدينه فاضله مصداقي در گذشته و آينده دارد؛ دو باني و معمار هم نام و همراه هم كنيه، با يك عمامه و زره و شمشير و اسب و قرآن و برنامه، يكي خاتم الانبيا و ديگري خاتم الاوصيا. از اخبار آسماني، چشم انداز مدينه فاضله مهدوي روشن مي شود، كه اطلاع از آن هندسه عدالت و امنيت و سلامت و رفاه

و علم، بشر را از وضع موجود بيزار و باشتاب به آن افق موافق سوق و شوق مي دهد. در فاصله بين  مدينه النبي ومدينه المهدي ، غدير و عاشورا و انقلاب اسلامي را   داريم كه هركدام رنگي و آهنگي از مدينة المهدي را دارند.در اين نوشتار، «مديريت عادلانه» و «عنصر عدالت در مديريت مهدوي» را پي مي جوييم. با ظهور مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) زمين پر از عدل و داد مي شود، بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده بود، آري، «عدالت» اصلي ترين گمشده بشريت و اكسير اعظم و كبريت احمر است. با تحقق آن، امنيت و سلامت و علم و تربيت و همه نيازهاي تاريخي ديرينه بشر تأمين مي گرددعدالت چيست؟دادن حق هر ذيحق؛ نهادن هرچيزي در جاي خود؛موزون بودن (تعادل و تناسب و توازن)؛ميانه روي بين افراط و تفريط (اعتدال)؛تساوي و نفي هرگونه تبعيض (تفاوت قائل نشدن بين افراد)؛رعايت استحقاق در افاضه وجود (عدل در تكوين)؛عدم ارتكاب كبيره و عدم اصرار بر صغيره (عدالت فردي و فقهي)؛برابري اجتماعي (قسط، عدالت اجتماعي و قضايي و سياسي و اقتصادي)؛رعايت مفاسد و مصالح در قانون گذاري (عدل در تشريع)؛نقطه تعادل و تلاقي تمام فضائل (مثلا عفت، شجاعت و حكمت كه اوساط اخلاقي هستند، قدر جامعي به نام عدالت دارند) (نظريه عدالت ارسطو).اين منظومه اي از عدالت آفاقي و انفسي تكويني و تشريعي، فردي و اجتماعي، اخلاقي و اعتقادي است. نقل جمع بندي استاد شهيد مطهري در مفهوم عدالت جالب است (عدالت آنجا كه به توحيد يا معاد مربوط مي شود، به هستي و آفرينش شكل خاص مي دهد و نوعي جهان بيني است. آنجا كه به نبوت و تشريع و قانون

مربوط مي شود، يك مقياس و معيار قانون شناسي است... آنجا كه به امامت و رهبري مربوط مي شود، يك شايستگي است. آنجا كه پاي اخلاق به ميان مي آيد، آرماني انساني است و آنجا كه به اجتماع كشيد، يك مسئوليت است).«همانا خداوند به عدالت و احسان امر مي كند».«اي كساني كه ايمان آورده ايد، همواره براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت گواهي دهيد. دشمني با جمعيتي، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت كنيد كه به پرهيزگاري نزديك تر است و از معصيت خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مي دهيد با خبر است».نتيجه :از آنچه تا به حال گفته شد (عدالت در بينش، عدالت در روش و عدالت در ارزش خلاصه ميشود. «بالعدل قامت السموات و الارض»   چرا  شيعه را عدليه خوانده اند؟ زيرا عدالت ممتازكننده ترين عنصر انديشه شيعي از غير آن است.علل و موجبات عدلموجبات عدل را مي توان به سه عامل تقسيم كرد: بودن قوانين و مقررات عادلانه، اجرا و تنفيذ آنها علي السواء؛ شعور مردم به حقوق خود كه «لا يدرك الحق الا بالجد».شايد علت اينكه در حكومت علوي كه مظهر عدالت در رأ س آن بود، امام در محراب عبادت از شدت عدالت به شهادت رسيد و مردم نيز نتوانستند او را تحمل كنند، فقدان عامل سوم بود؛ يعني عدم درك صحيح مردم نسبت به حقوق خود؛ و الا از لحاظ قانون عادلانه و مجري عادل كمبودي نبود. اشكال در ضلع سوم مثلث عدالت بوده است و تا اين سه ضلع تكميل نشود، عدالت در حكومت و اجتماع تحقق نمي يابد و شايد علت تاخير و طولاني ظهور حكومت و مديريت عادلانه اين باشد كه

شعور مردم و آمادگي ادراكي آنها بالا رود و هم سنگ دو ضلع ديگر شود.و اما «اجراي عدالت» كه ماحصل «مثلث عدالت» است، نياز به مديريت دارد؛ آن هم مديريتي در سطح جهان با هر تنوع و تكثري كه دارد.انواع مديريتمديريت بحران، مديريت توسعه، مديريت منابع انساني و مديريت بهره برداري،مديريت عادلانهدراينجا از زاويه عدالت به مديريت مي نگريم و درحقيقت، از «اجراي عدالت» بحث مي كنيم.مديريت عادلانه مهدوي         امام مهدي (عج) امامي عادل است؛ يعني از گناه به دور است (به كمك عصمت)؛ انساني كامل است؛ در كسب فضائل و رفض رذايل، در درون خويش به تعادل رسيده است. حتي از لحاظ جسمي و ظاهري متعادل و زيبا است. تمام خصوصيات جسمي و روحي او در اخبار به ما رسيده است. همه حاكي از يك اعتدال و جذابيت است. بينش او مبتني بر توحيد و عدل است. اراده او اعمال عدالت است. قانوني كه در اختيار دارد قانوني عادلانه است. همان قانون محمدي علوي است بدون كم و كاست. مردمي كه در زمان او هستند عدالت خواه و پشتيبان عدالت و آماده جهاد و فداكاري براي تحقق آن هستند. موانع راه عدالت يا زدوده شده و يا به دست قدرت او برچيده مي شوند و توان مقابله ندارند. مقتضي عدالت موجود و مانع مفقود است. بحث در نحوه تحقق عدالت و مديريت عدالت است. چگونه اين امام عادل، قانون عادلانه را براي مردم عدالت خواه، پياده مي كند؟ به هر ذيحقي حق مي دهد، هرچيز را در جاي خود مي گذارد، مساوات و توازن در جامعه پياده مي كند و...با توجه به اخبار در دست، هر وظيفه ناظر به عدالت را به بحث مي گذاريم.سازماندهي،  برنامه

ريزي،  نظارت،  انگيزش1) سازماندهيسازمان عبارت است از گروهي متشكل از دو يا چند تن كه در محيطي با ساختار منظم و از پيش تعيين شده براي اهداف گروهي با يكديگر همكاري مي كنند. هنگامي كه مديران منابع مادر را با تلاش افراد (دست كم دو نفر يا بيشتر) به منظور رسيدن به هدف ها تركيب مي كنند عمل سازماندهي انجام مي شود.در ذيل عنوان سازماندهي، مباحثي از قبيل ساختار سازماني، اهداف ساختاري تقسيم كار، اختيار و مسئوليت و نيز بحث وحدت فرماندهي و بحث قدرت مطرح مي شوداين اخبار از سازمان آن حضرت، ياران حضرتش و سازماندهي ويژه اي كه در زمان ظهور تحقق مي يابد خبر مي دهند كه نكات ذيل (مخصوصاً در رابطه با عدالت) از آن قابل برداشت است:الف _ ياران آن حضرت از همه اديان و اقوام هستند: يهود، نصاري، اصحاب كهف، يوشع بن نون، سلمان، ابودجانه و مقداد و مالك اشتر) و نيز فرشتگان، (مانند جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل) جنيان. ايرانيان / عجم كه شامل هر نژاد غير عرب مي شود و بسياري از آنها پرونده و نام و نشان دارند و خيلي جاها و مليت ها و اقوام ديگر كه از احاديث ديگر قابل برداشت است. اين امر حاكي از يك نوع عدالت در سازماندهي است كه آن حضرت نيروهاي خويش را صرفاً از يك نژاد و قوم خاص پذيرش و گزينش نمي كند و به شايستگي توجه مي كند و شايسته سالاري را اعمال مي كند و «شايسته سالاري» معياري مبتني بر عدالت است كه معيارهاي خويشاوندگرايي و رابطه گرايي و امثال ذلك را در گزينش كنار مي زند. ياران حضرت مهدي (ع) پرداخته است و تحليلي در ذيل اخبار ارائه داده است كه

اخبار وارده را در بخش هاي ايمان، شجاعت، عبادت و ميزان فرمانبرداري تقسيم كرده و نشان داده است كه هيچ تبعيض و ترجيح بلا مرجّح در سازمان انساني آن حضرت، چه سازمان اداري، چه نظامي و...ب _: «شيعيان ما در زمان سلطنت قائم بزرگان اهل زمين و حكام آنها خواهند بود منافاتي با شايسته سالاري ندارد و دال بر تبعيض و ترجيح بي مورد نيست؛ چراكه اولاً شيعيان شامل تمامي نژادها و قوميت ها و كشورها و زبان ها خواهد شد و منحصر به گروهي خاص نيستند.ثانياً شيعيان كابينه اصلي و نيروهاي كليدي را تشكيل مي دهند و از همه ساكنان ارض استفاده هاي به جاي خود در سازمان حضرت مهدي (عج) خواهد شد.ثالثاً علت دادن كليدها و پست هاي اصلي به شيعيان، حقانيت و امتيازات معنوي و سابقه مبارزاتي (عقيدتي) آنها است. آنها منتظران واقعي بوده اند كه در زمان طولاني غيبت كبري، به انتظار فرج به عنوان افضل اعمال دل مشغول بوده اند و با ادعيه، صدقه، نماز، آمادگي و غير ذلك ترجيحاتي را به دست آورده اند كه ديگر ياران مهدي ممكن است چنين ويژگي نداشته باشند. شيعيان حكم حواريون و خصيصين را دارند و در حقيقت، قاعده اصلي و كانون مركزي سازمان حضرت هستند. ترجيح آنان با مرجح و عين عدالت است، لذا خداوند در قرآن مي فرمايد:كساني كه قبل از پيروزي انفاق كردند و جنگيدند با كساني كه پس از پيروزي انفاق كردند يكسان نيستند. آنها بلند مقام تر از كساني هستند كه بعد از فتح انفاق كردند و جنگيدند و خداوند به هر دو وعده نيك داد. و خدا به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.ج _ در روايات ما آمده كه

ياران مهدي «جان خويش را در جنگ ها پناه او مي سازند».اين هم منافاتي با عدالت ندارد و ظلم و تبعيض محسوب نمي شود. او خود طالب و مايل به حفظ جان خويش نيست؛ شمشير او علامت جهاد و فداكاري اوست. اين ياران مهدي هستند كه حفظ او را حفظ اسلام و نظام مي دانند. چگونه مي شود وجود مقدسي را كه همواره در انتظارش بوده اند به دم تيغ بسپارندد _  برتري مؤمنان بر فرشتگان در سازمان مهدي (عج) طرح شده است و فرشتگان در خدمت ياران او هستند. اين نيز بيانگر نوعي عدالت است؛ چرا كه فرشتگان كه گناه نمي كنند. قدرت آن را ندارند. ولي ياران مهدي (ع) كه با وجود قدرت بر گناه و عصيان، اين گونه مطيع و معصوم هستند، قطعاً برترند. هم چنين در آغاز خلقت هم مسجود فرشتگان بوده اند و بعد از طي سيكل طولاني، حق به حق دار مي رسد و فرشتگان كارگزاران مؤمنان مي شوند، همان گونه كه درخدمت اهل عصمت و طهارت بودند. آنان در خدمت رسول خدا (ص) بودند و در جنگ هاي متعدد  و در خدمت نوح و ابراهيم و عيسي بودند و در خدمت حضرت حسين بن علي بودند . ولي حسين نپذيرفت. اين جلوه از عدالت است آن هم به معناي قرار دادن هر چيز در جاي خود كه فرشتگان جاي واقعي شان خدمت به مؤمنان است.ه_ يكي ديگر از جلوه هاي عدالت «خداوند از گورستان وادي السلام هفتاد هزار صديق را زنده مي كند كه همگي از اصحاب و انصار او مي شوند». اگر از وادي السلام الغاء خصوصيت شود، مردگاني كه هر صبح مخلصانه در دعاي عهد ترنم كرده اند كه:«گر مرگ بين من

و مولايم فاصله شد، همان مرگي كه براي بندگان حتمي و آمدني است پس مرا از قبرم خارج كن تا با زره اي مثل كفن و شمشير و نيزه آماده و آخته در دست به آقايم لبيك بگويم. هرجا باشم (دور و نزديك)».اين دعا كه از حنجره هاي پاك منتظران بلند مي شده است، مورد استجابت قرار مي گيرد و در ركاب او قرار مي گيرند و اين هم عدالت است كه به معناي مساوات است و عدم تبعيض و فرق گذاري چه فرق است بين مردگان و زندگان در بهره وري از فيض لبيك به معصوم؟ چگونه است آنان كه نه در كربلا بودند تا شهيد شوند و نه در زمان ظهور زنده بودند تا در ركاب حضرت باشند با آن همه عشق از فيض جهاد درمحضر امام (عج) محروم باشند. عدالت اقتضا مي كند كه آنها هم با حضرت باشند. اين حديث براي منتظران بسيار انگيزاننده است كه بدانند خداوند اجر آنها را ضايع نمي كند.و_ يكي ديگر از جلوه هاي عدالت حضور زنان در سازمان آن حضرت است كه از 313 نفر، در نقل هاي مختلف، 13 نفر، 50 نفر و... هستند. به هر حال، اين زنان در جنگ هم شركت دارند و مسئوليت هايي را هم علي القاعده بر دوش دارند البته به تناسب شأن و توان آنها.... به هر حال زناني كه در احد بوده اند (مثل نسيبه) و پيامبر حضورشان را تأييد كرده است و در كربلا بوده اند (مثل زينب و ام كلثوم فرزندان علي (ع)) به همين مناط، در ركاب آن حضرت هستند و تبعيض در اين زمينه نيست. اعمال اين عدالت در سازماندهي حضرت به معناي اعمال مساوات و برابري

اجتماعي است.2) اوصاف كلي ياران مهديسيد بن طاووس از ابن زرين غافقي نقل مي كند كه حضرت علي (ع) فرمودند:ياران مهدي مرداني هستند فولاددل كه همه وجودشان يقين به خداست و مرداني سخت تر از صخره ها كه اگر به كوه ها روي آرند، آنها را از جاي بركنند. درفش پيروزمند آنان به هرشهر و پايتختي روي آرند، آنجا را به سقوط وادار سازند، گوئي آن مردان عقابان تيزچنگند كه بر مركب ها سوار شده اند، اين شيرمردان پيروز و عقابان تيزچنگ براي تبرك و فرخندگي دست خويش را به زين اسب امام مي كشند و بدين سان تبرك مي جويند. آنان او را در ميان مي گيرند، جان خويش را در جنگ ها پناه او مي سازند و هرچه او اشاره كند، با جان و دل انجام مي دهند. برخي از آنان شب هنگام نخوابند و زمزمه قرآن و مناجاتشان هم چون زنبوران عسل فضا را آكنده سازد، تا بامداد به عبادت خداي بايستند و بامدادان سوار بر مركب ها شوند.آنانند راهيان شب و شيران روز و هم آنانند گوش به فرمان امام خويش، ايشان چون مشعل هاي فروزانند كه دل هاي استوارشان بسان قنديل هاي نور در سينه شان آويخته است. اين مردان تنها از خدا مي ترسند فرياد «لا الله الا الله» و «الله اكبر» آنان بلند است. همواره شهادت و كشته شدن در راه خدا را آرزو مي كنند و شعار آنان «يا لثارات الحسين» است. به هر سو روي مي آورند، ترس و بيم از هيبت آنان، پيشاپيش در دل مردمان افتد (و تاب مقاومت از همه گرفته شود) اين خداجويان سبك

بال به سوي خداوند خويش روي مي آورند و خدا به دست آنان امام حق را ياري مي فرمايد._ همچنين در روايت متعدد ديگر مانند آنچه در صحيح مسلم ذكر شده است:آنان بهترين دليران روي زمين هستند. مرداني هستند كه خدا را آن گونه كه بايد شناخته اند. آنها پرچم داران حضرت مهدي (ع) هستند. آنان فقهيان، قاضيان و فرمان روايانند. اين اخبار به «شايسته سالاري» دلالت دارندجمع بنديسازماندهي آن حضرت كاملا متكي به عنصر عدالت است (به تفصيلي كه ذكر شد).3) برنامه ريزيدومين وظيفه مدير بعد از سازماندهي برنامه ريزي است.برنامه ريزي مانند پلي است ميان جايي كه هستيم و جايي كه مي خواهيم به آن برسيم. برنامه ريزي يعني انتخاب مأموريت ها، هدف ها و اقداماتي براي نيل به آنها كه مستلزم تصميم گيري و انتخاب از ميان بديل ها براي اقدام آينده سازمان است.برنامه ريزي اساسي ترين وظيفه در ميان وظايف مديريت است. ديگر وظايف مدير، يعني سازماندهي رهبري و كنترل، هدف هايي را پي مي گيرند كه در فرآيند برنامه ريزي پي گيري شده است. برنامه ريزي جايگاهي را كه سازمان در آينده بايد در آن قرار گيرد تعيين مي كند و سپس مجموعه هايي از اعمال كارساز را كه براي رسيدن به اين وضعيت در آينده ضروري است انتخاب و اجرا مي كند. همه افراد سازمان ها و گروه ها بايد براي فعاليت هاي خود برنامه ريزي كنند تا بتوانند به خواسته هاي خود جامه عمل بپوشانند.آن حضرت (عج) برنامه ريزي دارد. برنامه اي براي اجرا و ايجاد عدالت، عدالتي در تمام ابعاد، اقتصادي، سياسي، اجتماعي، امنيتي و... كه همان قسط است و

عدالت اجتماعي (به معناي اعم) حال به گوشه اي و شمه اي از برنامه هاي مهدي (عج) اشاره مي كنيم.امام علي (ع): قائم ما با رعب و با پيروزي تأييد مي شود. زمين در زير پاي او مي پيچد و گنج هاي آن از براي او آشكار مي شود. حكومت او مشرق و مغرب را فرا مي گيرد و خداوند دينش را بر همه اديان غالب مي گرداند، گرچه مشركان ناخوش دارند.   _ مهدي (عج) هفت سال حكومت خواهد كرد كه هرسال از آن معادل ده سال از سال هاي شماست. آن گاه خداوند آنچه خواهد انجام خواهد داد._ قائم ما به هر سو كه رود، ابرها بر سر او سايه مي افكنند و با زباني فصيح مي گويند اين مهدي آل محمد (ص) است كه زمين را پس از وفور بي عدالتي و ستم پر از قسط و عدالت مي كند. همچنين زمين در زير پاي او مي پيچد. (يعني قدرت طي الارض خواهد داشت)_ هرگاه قائم ما خروج كند، زمين گنج هاي خود را بيرون مي برد و مردم هم آن را مشاهده مي كنند._ هنگام ظهور، زمين به نور قائم (ع) منور مي گردد و تاريكي از ميان مي رود و مردم نياز به نورافشاني خورشيد و ماه ندارند._ او گنج ها را استخراج مي كند، اموال را تقسيم مي كند و اسلام را حاكم مي كند.رسول خدا (ص) مي فرمايد:در آخر امت من، مهدي خروج مي كند. خدا باران را برايش فراوان مي بارد و زمين، گياه خود را مي روياند. او مال را به شكل صحيح تقسيم مي كند، مركب ها فراوان مي شوند

و مردم مورد اعظام و اكرام مي شوند. او هفت يا هشت سال حكومت مي كند. مهدي (عج) از حكومت خود چه هدفي دارد، جز همان اهداف كه رسول خدا (ص) و اميرالمومنين (ع) داشتند كما اينكه آن حضرت در يك خطبه به چهار هدف اشاره مي كند (احياي معالم و شعائر دين خدا، اصلاح (آباداني شهرهاي خدا) امنيت بندگان مظلوم خدا و اقامه حدود خدا) همين اهداف را امام حسين (ع) هم به عينه بيان مي كند. اين اهداف در يك كلمه قرآني (قيام به قسط) خلاصه مي شود.. قرآن مي فرمايد:«(در زمان ظهور) خداوند براي مؤمنان و عاملان صالح خوف را به امنيت تبديل مي كند.»از انواع برنامه ريزي مديريت زمان است .مديريت زمان علاوه بر تعريف اصطلاحي آن كه بهره برداري بهينه از زمان است و شعار مبنايي آن (توزيع الوقت توسيع الوقت است. تدبير الهي حضرت مهدي (عج) و مديريت فوق عالي زماني توسط ايشان گويا زمان طولاني تر از هميشه است .لذا آن حضرت برنامه ريزي عادلانه و خارق العاده خود را كه در همه ابعاد است در همين مدت كوتاه انجام مي ؟!تقسيم صحيح اموال همان توزيع عادلانه ثروت است كه به لفظ (صحيح) از قول نبي اكرم (ص) طرح شده است يعني عمده ترين معضل اقتصادي حكومت ها و دولت ها را حضرت مهدي (عج) با مديريت عادلانه و برنامه ريزي عادلانه اقتصادي خود حل مي كند و به گونه اي كه رسول خدا (ص) بر بي نظيري رفاه مهدوي اشاره مي كند آنقدر مردم در اثر اين توزيع بي نياز مي شوند كه سياست چك سفيد اعمال مي شود و طبق حديث

:مال در يك ظرف است و هركس به شكل آزاد از آن برمي دارد.جمع بندي: پس عدالت اجتماعي اعم از عدالت قضايي، فرهنگي، اقتصادي و خانوادگي و شغلي و امنيتي است كه از خلال اخبار فوق استنتاج شد. و دست آورد دست پرقدرت مهدي (عج) مي باشد. كه ناشي از برنامه ريزي است به عنوان يكي از پنج وظيفه مديريت.4)نظارتسومين وظيفه يك مدير نظارت استنظارت يا كنترل را به گونه هاي مختلف تعريف كرده اند در همه اين تعريف ها كنترل را نوعي مقايسه بين آنچه هست و آنچه بايد باشد دانسته اند يكي از اين تعاريف از استونر است كه مي گويد:كنترل مديريتي فرآيندي است جهت حصول اطمينان از اين كه فعاليت هاي انجام شده با فعاليت هاي برنامه ريزي شده مطابقت دارد در واقع كنترل فراگيرتر از برنامه ريزي است كنترل مديران كمك مي كند تا مراقب اثر بخشي فعاليت هاي برنامه ريزي، سازماندهي و هدايت باشند، بخش اصلي فرآيند كنترل، اعمال اقدامات اصلاحي مورد نياز است.يكي از عللي كه موجب مي شود مديران به سختي تفويض اختيار كنند اين است كه نگرانند زيردستان كاري را كه مسئوليتش بر عهده آنان است به درستي انجام ندهند، اگر مدير نظام كنترل موثري به وجود آورد اين بي ميلي به تفويض اختيار كاهش مي يابد. مديراني كه اختيار خود را تفويض مي كنند چون نهايتا خود مسوول تصميم هايي هستند كه زيردستان مي گيرند به سازوكار بازخورد نيازمندند.نظارت ها دو دسته است:اول خود نظارتي يا نظارت از درون؛دوم نظارت بيروني و سازماني.در ديد اسلام نظارت دروني بر دو پايه عدالت و تقوا است ?اعدلوا هو اقرب

للتقوي? «عدالت كنيد به تقوي نزديك شويد» عدالت در اين معنا همان اعتدال دروني و كسب اوساط از فضايل و نيز دوري از كبائر و عدم اصرار بر صغائر و اموري كه مورد نظارت هستند عبارتند از: افراد امور مالي، عمليات و برنامه ها.در حكومت مهدي (عج) نظارت چگونه است؟ به چند خبر مهدوي اشاره مي كنيم:_ هرگاه قائم ما قيام كند خداوند به گوش ها و چشم هاي شيعيان ما قوه و نيرويي بخشد در حالي كه بين آنها و قائم (ع) واسطه اي نباشد، با شيعيان ما تكلم فرمايد و آنها مي شنوند و به آن حضرت مي نگرند در حاليكه آن حضرت در مكان خود مي باشد._ در خصوص قول خداوند ?اينما تكونوا يات بكم الله جميعا?؛ «هرجا باشيد خدا همه شما را جمع مي كند» ابالحسن (ع) مي فرمايد: مربوط به قيام قائم است كه خداوند جمع شيعيان را از جميع بلدان جمع مي كند._ امام باقر (ع) در تفسير آيه ?الذين ان مكنا هم في الارض اقاموا الصلوة و آتو الزكاة و امروا بالمعروف و نهو اعن المنكر فللّه عاقبة الامور? فرمود: اين مربوط به آل محمد (ص) است مهدي (ع) و اصحاب او را خداوند در مشارق و مغارب زمين حاكم مي گرداند دين را پيروز مي گرداند و بوسيله مهدي و اصحاب او بدعت ها و باطل را زائل مي كند پيروان باطل را هم زائل مي كند تا اثري از ظلم نماند ياران مهدي امر به معروف و نهي از منكر مي كنند وعاقبت امر از آن خداست (سرانجام دين خدا حاكم مي شود).امر به معروف و نهي از منكر به عنوان نظارت عمومي رايج است و

از برنامه هاي اصلي دولت مهدي (عج) است . از خصوصيات ياران مهدي (عج) به شكل بارز ايمان و تقوي و شجاعت است كه خود حاكي از يك نظارت دروني يا خود نظارتي است كه در مديريت نوين به آن اهتمام ويژه اي مي شود.مديران را از نظارت تحميلي پرهيز و به خود نظارتي سوق مي دهند و اين همان نهادينه شدن ملكه تقوي و عدالت است. بنابراين ظهور عدالت دروني كه عامل پرهيز از گناه و موجب تعادل اخلاقي و فضيلتي است در ياران مهدي موج مي زند و نظارت را خود بخود اعمال شده قرار ميدهد... (اين يك جلوه از عدالت درنظارت و مديريت عادلانه مهدي)از سوي ديگر در مديريت نوين از (نظارت موثر) صحبت شده است كه عبارت است از نظارتي كه به جمع آوري اطلاعات اكتفا نمي كند بلكه با استفاده از بهترين ساز و كارهاي نظارتي و بهترين راه كارها تا پايان پيش مي رود و كار نظارت را با اقدام اصلاحي تمام مي كند. آن گاه يكي از خصلت هاي نظارت موثر (اعتدال در نظارت) شمرده شده كه ميانه روي در نظارت است نه خيلي زياد نه خيلي كم و گفته شده نظارت زياد به لجاجت، فريب دادن و دادن اطلاعات غير معتبر و اصلاحات مقطعي مي انجامد و نظارت كم به تورم هزينه ها مي انجامد، لذا نظارت معتدل سفارش شده است.علاوه بر اينكه نظارت عمومي. امر به معروف و نهي از منكر هم وجود دارد.جمع بندي؛ نقش عنصر عدالت در نظارت:نظارت دروني يا خودنظارتي كه همان كلمه عدالت و تقوا است؛نظارت معتدل و به دور از افراط و تفريط؛نظارت عام و همگاني از پائين به

بالا يا از بالا به پائين بدون تبعيض.5) انگيزشچهارمين وظيفه يك مدير انگيزش است. انگيزش از ساده ترين و در عين حال پيچيده ترين وظايف مديريت است. به اين دليل ساده است كه مردم به سوي رفتاري كه احساس كنند پاداشي در پي دارد برانگيخته مي شوند. بنابراين؛ برانگيختن شخص نبايد كار چندان دشواري باشد؛ فقط بايد مشخص شود كه شخص چه مي خواهد تا بتوان از آن به عنوان پاداش و انگيزه استفاده كرد. در همين مرحله نيز انگيزش پيچيده مي شود؛ چرا كه آن چه را كه يك نفر به عنوان پاداش مهم تلقي مي كند، ممكن است براي شخص ديگري مهم نباشد. افراد از نظر چگونگي پيش بيني موفقيت خود با هم متفاوتند. با اين حال علي رغم پيچيدگي انگيزش، ترديدي نيست كه انگيزش اساس مديريت است. اگر مديران نتوانند به گونه اي كاركنان را تشويق به كار كنند، در مديريت موفق نخواهند شد. دربارة انگيزش، نظريات متفاوتي ابراز شده است؛ ويكتور روم، مازلو، فردريك هرزبرگ، مك كلاند، وسل گلرمن و گري دسلر كه مشهورترين آن ها نظريه ابراهام مازلو است كه براساس سلسله مراتب نيازها از مادي به معنوي تنظيم شده است. او معتقد است تامين نياز عمده ترين عامل انگيزش است. خاصيت انگيزش اين است كه افراد بدون خستگي و بيهودگي با عشق و علاقه نهايت توان را به كار مي گيرند تا نيازهاي خود را تامين كنند در نظريه مديريت رحماني بالاترين انگيزش به برآورده شدن متعالي ترين نيازها اختصاص يافته است. در حكومت مهدوي انگيزش ياران مهدي به اوج مي رسد._ مفضل بن عمر از امام صادق (ع) سوال كرد آقاي من

حضرت مهدي (عج) از كجا و چه گونه ظهور مي كند؟ امام (ع) فرمود:اي مفضل تنها ظاهر مي شود و تنها به خانه خدا مي آيد و تنها وارد كعبه مي شود و آن روز را به تنهايي به شب مي رساند. چون شب فرا آمد و مردم همه خواب رفتند جبرئيل و ميكائيل و صفوف فرشتگان از آسمان نزد او فرود مي آيند. جبرئيل به او مي گويد: آقاي من سخنت روا و امرت نافذ است. آن حضرت دست مبارك بر صورت خود مي كشد و مي گويد: ستايش خداي را كه وعده خويش استوار فرمود و زمين را در قبضه ما گذاشت. در هر كجاي بهشت كه بخواهيد منزل مي گيريم چقدر خوب است اجر و پاداش عمل كنندگان در بين ركن و مقام مي ايستد و به آواز بلند مي گويد: اي جماعت نقبا، اي خاصان و آنان كه شما را (خداوند) پيش از ظهور براي نصرت من ذخيره كرد، از صميم دل و اطاعت كامل نزد من آييد. صداي مبارك آن حضرت در شرق و غرب عالم به آن ها مي رسد، بعضي از آن ها در محراب به عبادت مشغول و بعضي در رختخواب مي باشند. به همين يك صدا همه آواز او را مي شنوند، دعوتش را اجابت كرده و اندازة يك چشم بر هم زدن به مكّه مي آيند. همة آنان پيش او در بين ركن و مقام حاضر مي شوند. خداوند امر مي فرمايد نوري از آسمان تا زمين ستون وار كشيده شود و به آن نور همة مؤمنان كه در روي زمين هستند روشنائي مي گيرند و نوري از آن به اندرون خانه هاي

مؤمنان بتابد و دل هاي آنان به تابش آن نور خرم و خرسند مي شود.. امام باقر (ع) فرمود:زماني كه قائم ما قيام كند دستش را بر سر بندگان قرار مي دهد، پس عقل هاي آن ها را جمع مي كند و خواسته هاي آنان با اين كار كامل مي شود.بي ترديد اصلي ترين عامل انگيزش، وجود عدالت است كه در تار و پود نظام مهدوي مشهود است. در سازماندهي، نظارت برنامه ريزي، رهبري و هماهنگي، اين عنصر است كه ياران او را به اهتزاز و ابتهاج در مي آورد.كند خواه ناخواه، همه به شكل اعجاب انگيزي برانگيخته مي شوند. خداوند در قرآن چنين مي فرمايد:اي كساني كه ايمان آورده ايد هر كدام از شما از دينش برگردد خداوند به زودي قومي را جايگزين آنان مي كند كه دوستشان مي دارد و آنان نيز خدا را دوست مي دارند. آنان در نزد مؤمنان فروتن هستند و در برابر كافران سربلند در راه خدا مجاهدت مي كنند و از ملامت سرزنش كنندگان نمي هراسند. اين فضل الهي است كه به هر كس بخواهد عطا مي كند.كه عده اي از مفسران اصحاب مهدي را مصداق مي دانند.بارز اين آيه

تفكر مديريتي از طريق خلاقيت و يكپارچگي

ترجمه: حبيب الله دعايي

خلاصه كتاب- دعايي: عضو هيات علمي دانشگاه علوم اداري و اقتصادي دانشگاه فردوسي مشهد- تلخيص: مليحه قدمگاهي- تاريخ انتشار: 1382: مقدمه: من هميشه در حال يادگيري و انجام دادن آنچه را كه هنوز نتوانستم انجام دهم هستم. "وينسنت وانگوگ" رقابت در دنياي امروز ايده ها و عقايد تازه اي را  طلب مي كند. تركيبي از تفكرات متداول دنياي امروز در جهت جذب چيزهاي برتر از ساير  جهات به منظور ايجاد

محيطي خلاق معطوف به اهداف و مقاصد مورد نظر و تغيير و تحول مثبت و ابداعي مي باشد. خلاصه اين كتاب بر سه مورد زير تمركز و توجه دارد: 1- يكپارچگي (مديريت جهاني) 2- خلاقيت- ايجاد نوآوري (تفكرات راه گشا) 3- توسعه بهره وري كمي و كيفي مديريت  توليد نابخردي آن است كه كاري را به سبك گذشته انجام دهيم و انتظار داشته باشيم كه نتايج متفاوتي از آن حاصل شود. از كتاب تفكرات راه گشا تاليف "نادلر و هيبنو" اگر قورباغه اي در ماهيتابه اي قرار دهيد و اجاق را روشن كنيد، قورباغه فوراً مي پرد بدون اينكه اول دقيقاً توجه كند كه كجا خواهد پريد. دقت كنيد! در اين داستان، اجاق ((تغيير)) است و قورباغه      ((ما)) هستيم. وقتي اجاق روشن مي شود ما مي پريم. اما گاهي اوقات كه مي پريم دوباره به روي ماهيتابه بر مي گرديم. گاهي اوقات نيز مي پريم و در آتش مي افتيم. اگر هم خوش شانس باشيم گاهي نيز بيرون پريده و جان سالم به در مي بريم. اما عاقلانه تر اين است كه درجه حرارت را بسنجيم ؛ اين كار به ما اجازه مي دهد تا تصميم بگيريم كي و كجا بپريم؟ لذا شانس بيشتري داريم كه بسلامت فرود بياييم و نجات پيدا كنيم. ميان اينكه تغيير را مديريت كنيم يا اينكه اجازه دهيم تغيير بر ما مديريت كند، تفاوتي وجود دارد. اگر ما بر تغيير مديريت  كنيم آن وقت مي توانيم تصميم بگيريم كه: •    كي بپريم؟ •    كجا بپريم؟ •    چگونه بپريم؟ •    نقطه امن براي پريدن كجاست؟ •    عامل پرش ما چه خواهد

بود؟ بهر حال اگر ما مانند قورباغه درون ماهيتابه باشيم كنترل در مورد تصميم گيري در باره پرش را از دست داده و اجازه داده ايم كه لحظات در ايجاد پرش براي ما تصميم بگيرد حتي از اين هم بدتر ممكن است در ماندن در ماهيتابه لجوج و سخت گير باشيم تا اينكه اجاق روشن شود و ما سرخ شويم. اين كتاب ساختاري را در فرآيند تغيير مطرح مي كند تا هر كس در هر سطح سازماني بفهمد كه: •    چه چيزي نيازمند تغيير است؟ •    چگونه روشهاي ابداعي را براي ايجاد تغيير شناسايي كرد؟ •    چگونه بهترين نوع تغيير را انتخاب كرد؟ •    چگونه بهترين نوع تغيير را بايد آغاز كرد؟ •    چگونه فرآيند تغيير را مي توان كنترل و نظارت كرد؟ •    چگونه مي توان اجراي تغيير را ارزيابي كرد؟ •    چگونه مي توان بازخورد مداومي را براي هر يك از فعاليتهاي تغيير در نظر گرفت؟ چرا تغيير و تحول؟ چه چيزي مي تواند از كور بودن بدتر باشد؟ دو چشم براي ديدن داشتن اما بصيرت نداشتن "هلن كلر" اگر شما بخواهيد قورباغه اي را  بپزيد مي توانيد: 1.    آن را در آب داغ قرار دهيد (فورا بيرون خواهد پريد) 2.    آن را در آب سرد قرار دهيد و بلافاصله آب را داغ كنيد (متوجه تغيير مي شود و بيرون مي پرد). 3.    آن را در آب سرد قرار دهيد و به آرامي آب را داغ كنيد (به هيچ وجه آنچه را كه برايش در حال وقوع است درك نخواهد كرد تا اينكه ديگر دير شده باشد و آن وقت است كه پخته

شده است) بيشترين تغيير- بويژه تغيير رقابتي- به آرامي و زيركانه صورت مي گيرد قبل از آنكه بفهميم چه چيزي در حال وقوع است پخته مي شويم ممكن است با فراموش كردن زمينه رقابت در كار يا آمادگي نداشتن براي پذيرش پيشرفتهاي فناوري نيز پخته شويم آماده شدن براي يك تغيير نيازمند به پيش فرض از طريق فراهم آوردن زمينه هاي آن است نه اينكه از طريق زور صورت گيرد شركتي كه از امروز براي موقعيت رقابتي خود براي پنج سال ديگر برنامه ريزي مي كند پس از پنج سال   بر تغييرات  مسلط خواهد شد. دلايل بسياري براي تغيير چه تغيير بيروني (غير قابل كنترل) و چه دروني (قابل كنترل) وجود دارند برخي تغييرات مانند زلزله قابل كنترل نيستند اما چگونه گي آماده شدن و واكنش در برابر اين تغييرات قابل كنترل مي باشند تفكر مديريتي به ما كمك مي كند كه موارد غير منتظره را اداره نموده و هميشه آماده باشيم. تغييرات ديگر مثل پيشرفتهاي فناوري يا موقعيتهاي رقابتي بطور مستقيم توسط ما قابل كنترل مي باشند و بر عهده ماست كه بعنوان عامل تغييري كه مترصد موقعيت بوده و براي ايجاد آن تلاش مي نمايد بصورت موفقيت آميزي تلاش كنيم ما بايد از طريق تفكر مديريتي   قادر به هماهنگ نمودن اين تغييرات باشيم عوامل بسياري مانند آگاهي هاي انساني ارزشهاي انساني و انگيزش انساني باعث تسهيل اين تغييرات مي گردند تمام اين عوامل مي توانند منجر به ديدگاه جديدي از تغيير و نقطه نظرات جديد شوند بهر حال لازم است بدانيم كه بدنبال چه هستيم و همچنين به تعدادي عينك نياز داريم تا

تصويري بزرگ و ديدي واضح تر از طريق ابزارهاي تفكر مديريتي به ما نشان دهند. اهداف اين كتاب عبارتند از: 1.    به ما نشان دهد كه چگونه از ماهيتابه بيرون بپريم و به سلامت روي زمين  قرار گيريم. 2.    به ما كمك كند كه زماني را كه آب گرم مي شود تشخيص دهيم و در نتيجه بدانيم كه چه تغييري را در چه زماني ايجاد كنيم. 3.    به ما كمك كند تا نيروي بالقوه انساني خود را از طريق فرآيند تغييرات برنامه ريزي شده بهبود ببخشيم. 4.    به ما در جلب رضايت مشتري كمك كند. 5.    به ما در اداره فرآيند تغيير (تفكرمديريتي) از طريق موارد زير كمك كند: شناخت اهداف اصلي ما ( راه حل هاي ايده آل) ايجاد توسعه از طريق نوآوري و خلاقيت كه منزله نقشه راهنمايي است كه نشان مي دهد ما در كجا قرار داريم و طرح نقشه اي از اين نقطه به سوي اهداف مورد نظر. در تفكر مديريتي بر راه حل يا ايده آل (هدف) تاكيد داريم و به آن اجازه مي دهيم كه ما را به سوي  هدف پيش ببرد جايي كه هم اكنون در آن قرار داريم دقيقاً جايي نيست كه بخواهيم به آنجا برسيم بنابراين در مديريت فرآيند تغيير شناسايي جايي كه اكنون هستيم از مهمترين مسائل است. رسم نقشه راهنما تفكر راه گشا تصوير  جديدي از هدف يك نقشه راهنما را ارايه مي دهد و روشي را با مسيري كوتاه تر و دست انداز كمتري به ما پيشنهاد مي دهد. "ريكاردو سملر"  مدير كل اجرايي شركت سمكو در برزيل آنچه را كه توقع داشت

سازمانش آن گونه باشد را مورد بررسي قرار داد و يك نقشه راهنما در مورد اينكه چگونه مي خواست به مقصدش برسد توسط كاركنانش طراحي نمود او از بحرانها و كشمكش هاي درون شركتش راضي نبود و خواستار تغيير آن بود مسير تغييراتي كه او براي شركت توليديش ايجاد كرد فاقد تحويل دار، منشي، نمودارهاي سازماني متداول، هيات رئيسه و تابلوهاي اعلانات بود كارمندان ساعت كارشان را خودشان وضع مي كردند حقوق و دست مزدشان را خودشان تعيين مي كردند به همه صورت حسابهاي مالي دسترسي داشتند، سهميه هاي توليد را خودشان معين مي كردند تصميم هاي شركت را خودشان مي گرفتند و توليدات را آن گونه كه خود مصلحت مي دانستند دوباره طراحي كرده، مي ساختند و همچنين عملكرد مديرانش را ارزيابي مي كردند، آنان تشويق مي شدند تا براي اجراي فعاليتهاي تجاري خود از سرمايه هاي شركت استفاده كنند روشهاي سنتي تجزيه تحليل مسائل مالي حذف گرديدند. سملر مي گويد كه سياست استاندارد شركت اين است كه هيچ گونه خط مشي نداشته باشد اين برنامه سازماني به طوري لجوجانه با تمام اصول سنتي به مبارزه برخاست و شركت سمكو تا حد بسيار زيادي موفق بوده بعد از يك دوره 10 ساله  كه برزيل در بحران تجاري به سر مي برد شركت سمكو به ميزان 600 درصد از نظر درآمد رشد داشت، توليد تقريباً هفت برابر و بهره آن نيز پنج برابر افزايش داشته است سمكو در حدود 14 ماه به كار خود ادامه داد و در طول اين مدت هيچ يك از كارمندان شركت را ترك نكردند اينها چيزي است كه تفكر مديريتي

ناميده مي شود. در تفكر مديريتي كلمه تفكر به معني نوآوري، ايجاد تغييرات هدفمند مي باشد مديريت هم به معني رهبري مي باشد بنابراين تفكر مديريتي عبارت است از: رهبري نو آور، تغيير گرا، هدفمند وخلاق، اين رهبري از طريق ادغام و تكامل نظريات صورت مي گيرد. تفكر خلاق (راه گشا) يك قورباغه و يك ميمون از جنگلي مي گذرند قورباغه كه روي زمين حركت مي كند زماني كه با درختان مواجه مي شود براي اينكه از كنار آنها رد شود به دنبال راهي مي گردد در حالي كه ميمون وقتي با همان درخت مواجه مي شود به درخت به عنوان مانعي براي عبور نگاه نمي كند بلكه از درخت بالا رفته چشم انداز وسيعتري مي يابد او به مقصد نهايي كه مي خواهد به آنجا برود نگاه كرده و بهترين راه را براي رسيدن به آنجا در نظر مي گيرد. قورباغه ممكن است عاقبت با صخره اي مواجه شود كه جلوي پيشرفت او را بگيرد در حالي كه ميمون از بالاي درخت متوجه وجود صخره خواهد شد و راه خودش را خيلي زود تر از اينكه صخره بتواند جلوي پيشرفت او را بگيرد پيدا مي كند. ميمون چشم انداز بزرگي را مي بيند در صورتي كه قورباغه موانع غير قابل عبوري را مشاهده مي كند تفكرات راه گشا چشم انداز وسيع تري (مثل ميمون) را به ما ارائه مي دهد، اين نگرش به ما اين امكان را مي دهد تا از بالاي درخت به سوي پايين نگاه كنيم و با هدفي بزرگتر روبرو شويم در صورتي كه روش قورباغه ما را در مقابل وقايعي

جزئي و تنها در يك   لحظه آماده مي كند تفكرات راه  گشا به ما طيف وسيعي از راه حلهاي خلاق را پيشنهاد مي كند. صنعت، خانواده و جامعه ما همانند قورباغه با موانع بزرگي مواجه مي باشد ما در مقابل مسائل جهاني مقاومت مي كنيم ما با چالشهايي همچون جنگهاي بي پايان، تهديد هاي محيطي، افزايش سريع بيماريها، جنايت و اسلحه ، فروپاشي بنيان خانواده، ترافيك انبوه، شلوغي بيش از حد شهرها و غيره مواجه هستيم. در دنياي امروز به طيف وسيعي از راه حل هاي خلاق احتياج داريم آلبرت اينشتين مي گويد: راه جديد كه مي توانيم به آن فكر كنيم اين است كه اگر يك زمينه مناسب براي تفكرات عاقلانه داشته باشيم طبيعتاً برنامه ها مي تواند كاملتر و بهتر انجام شوند براي پاسخ دادن به مسائل مختلف و پيدا كردن راههايي خلاق، الگو و فرآيند تفكر ما در حال حاضر بايد تغيير كند. "جرالد نادلر" و "شوزو هيبينو" در سال 1990 كتابي تفكرات راه گشا و در سال 193 كتاب كشف راه  حل  هاي خلاق را منتشر كردند در اين دو كتاب آنان  يك شيوه تغييرات فكري را پيشنهاد كردند آنان اين شيوه تفكر جديد را تفكر راه گشا ناميدند اين نظريه داراي دو جزء اول و دوم براي كشف راههاي خلاق است از نقطه نظر تاريخي اين تفكر ايده اي بسيار جالب براي دنياي امروز ماست نمونه عالي تفكر موسوم (رايج) ما چيزي آن سوي اطلاعات ما مربوط به جهان به سرعت متغير است و نيازمند تغيير مجدد شيوه فكري تفكرات راه گشا است . در آينده ما بايد يك فرد

چند فكري باشيم مثلاً قادر باشيم از سه نگرش فكري استفاده كنيم مانند تفكر الهي، تفكر مرسوم و تفكر راهگشا. تفكر الهي تفكر الهي با نيات الهي آغاز مي شود هنگامي كه تصميمي مي گيريم در واقع معين مي كنيم كه رفتارمان مبتني بر يك اراده الهي است براي پاره اي از تصميمات نيازي به تجزيه و تحليل نداريم رفتار رسماً به وسيله يك اراده الهي ديكته مي شود براي مثال بر پايه باورهاي درست مباحث اخلاقي يا اصول اخلاقي تصميم گيري مي شود و هميشه شرايط براي بحث فراهم نيست امروزه افراد بسياري از تفكر الهي بهره مي برند. تفكر مرسوم (مطابق با عرف) تفكر مرسوم با فرآيندي تجزيه يا تحليلي آغاز مي شود كه بر حقايق يا كشف واقعيات متمركز مي شود هنگامي كه تصميمي مي گيريم در واقع رفتارمان بر يك سري حقايق يا واقعيت هاي درست مبتني مي شود ما به حقايق براي تصميم گيري هايمان نياز داريم بنابر اين براي تجزيه و تحليل به منظور كشف حقايق و واقعيات به اهداف نيازمنديم. تفكر راه گشا تفكر راهگشا با موضوعات و مضامين ايده آل آغاز مي شود زماني كه تصميم مي گيريم رفتارمان را بر هدفي متمركز كنيم كه داراي مضامين و موضوعات ايده آل است اين روش بر كشف و طراحي براي راه حلهاي هدفمند تاكيد مي كند . اين سه جزء فكري كاملاً متفاوتند و هر كدام داراي يك شيوه و روش متفاوت هستند ما نمي توانيم هر  كدام از اين سه روش فكري را انتخاب كنيم زيرا هر كدام از اين نگرشها داراي يك تاثير گذاري در فرآيند

تصميم گيري هستند ما مجبوريم هر كدام از اين سه نگرش را بر مبناي روش مورد به مورد (موردي) انتخاب كرده و استفاده كنيم كسي كه از اين نگرشهاي فكري استفاده مي كند و آنها را هم به كار مي گيرد به عنوان يك فرد  چند فكري شناخته مي شود. تغيير ديدگاه ما از ديدگاه ماشيني به ديدگاه سيستمي تا زماني كه آينده در طول همان مسير گذشته و حال ما نباشد (چرا كه تغييرات موثري در جهان رخ مي دهند) ما نمي توانيم راه حلهايي اساسي براي آينده بر مبناي حقايق گذشته و حال پيدا كنيم مباني تفكر ما بايد در مسير رسيدن به حقايق حركت كند و دوباره بر روي موضوعات و مضامين متمركز شود. چگونه ماهيت اشياء را مي شناسيم؟  براي ما كشف اين ماهيت آسان نيست ما خودمان مجبوريم كه از داشتن ديدگاه ماشيني سنتي به ديدگاه سيستمي تغيير جهت دهيم نقطه مهم ديدگاه سيستمي ديدگاه جامع آن است اگر ما به هر چيز به ديد يك سيستم بنگريم آنگاه هر چيزي برايمان يك جعبه چيني مي شود كه اين بدان معنا است كه  جعبه بزرگتر (سيستم بزرگتر) شامل مجموعه اي از جعبه هاي كوچكتر (سيستم كوچكتر) مي شود و يك جعبه كوچك (سيستم كوچك) هم جعبه هاي كوچكتري (سيستم كوچكتر) دارد و به همين ترتيب تا به آخر هر جعبه اي هدف يا اهدافي را دنبال مي كند. هدف وسيله اي براي رسيدن به همه چيز است زيرا هر چيزي يك سيستم است و هر سيستم يك هدف دارد  بررسي هدف چيزي يك مقصود و يا هدف است ما جستجو

را توسعه اهداف مي ناميم. الگوي تفكر راه گشا تفكر راه گشا شامل يك الگوي فكري و يك فرآيند  فكري است الگوي فكري تفكر پيشرو مخالف الگوي تفكر سنتي است نكات اصلي آن به صورت هفت اصل بيان مي شوند: 1.    اصل بي همتايي 2.    اصل هدف گرايي 3.    اصل راه حل آينده نگر 4.    اصل سيستمها 5.    اصل جمع آوري اطلاعات مورد نياز 6.    اصل برنامه ريزي براي افراد 7.    اصل بهبود زماني اصل بي همتايي اصل بي همتايي بر اساس دلايل زير بنا گشته است: 1.    هيچ دو موقعيتي شبيه به هم نيستند به هر ترتيب افرادي كه در يك شرايط به سر مي برند با افراد ديگري كه در شرايط ديگري قرار دارند متفاوتند. 2.    هر مساله موقعيت و يا موضوع را در احاطه رشته منحصر به فردي از مسائل، موقعيت ها و يا موضوعات مرتبط به هر هم قرار مي دهد. 3.    مسائل، موقعيت ها و يا موضوعاتي كه ممكن است مشابه به نظر برسند ممكن است نيازهاي متفاوتي داشته باشند. 4.    فناوري فردا با فناوري امروز متفاوت است. اصل بي همتايي راه حل كلي را كه براي مكانهاي بخصوصي در نظر گرفته شده است به راه حل هاي مخصوص مربوط به يك موضوع تبديل مي كند ما بايد خواهان راه حل هاي مخصوص مربوط به يك وضعيت باشيم نه اينكه بر حقايق و واقعيتهاي عام و كلي تكيه كنيم. اصل هدف گرايي يكي از ويژگي هاي بي نظير تفكر راه گشا در مقايسه با تفكر سنتي بسط و توسعه اهداف از يك هدف كوچكتر به اهداف بزرگتر از طريق سلسله

مراتب است. اصل راه حل آينده نگر راه حلهاي آينده گرايانه را در جهت اهداف متمركز طراحي نماييد و دوباره به عقب بازگرديد تصور كنيد اگر ناچار بوديد بعد از مدت سه سال از اول و دوباره شروع كنيد چه راهي را ارايه مي كرديد امروزه تغييرات را بر اساس راه  حلي كه ممكن است در آينده پيش آيد تنظيم كنيد. اصل سيستمها هر چيزي كه در پي ساختن و يا بازسازي دوباره آن هستيم سيستم نام دارد وقتي چيزي را به عنوان يك سيستم مي بينيد بايد هشت جزء يك سيستم را براي شناخت راه حلها مورد توجه قرار دهيد. 1.    مقصد 2.    داده ها 3.    خروجي 4.    مراحل عملياتي 5.    محيط 6.    توانايي بشري 7.    توانايي فيزيكي 8.    توانايي اطلاعاتي اصل جمع آوري اطلاعات مورد نياز فقط اطلاعاتي را كه براي ادامه فرآيند يافتن راه حل ها لازم است جمع آوري كنيد مقصود خود را از دسته بندي يا دادن اطلاعات بدانيد و راه حل ها را مطالعه كنيد نه مسائل را. اصل برنامه ريزي براي افراد موضوع اين نيست كه يك ايده چقدر جالب است اگر كارمندان از آن حمايت نكنند تباه خواهد شد موضوع اين نيست كه يك ايده  چقدر كم بها است اگر كارمندان آن را متعلق به خود بدانند قطعا" موفق خواهد شد. اصل بهبود زماني با كاشت بذرهاي تغييرات آينده را ايجاد نماييد قبل از اينكه آنها را بشكنند آنها را تنظيم كنيد و از زمان تغييرات هم آگاه باشيد اصل بهبود زماني راه حل هاي موثري را براي آينده مي سازد راه حل ها بايد به طور

منظم تغيير كنند و به سوي راه حل هاي بهينه در آينده حركت كنند فرضيات، مقاصد، ارزشها، مقياسها، فناوري، محيط و راه حلها بايد با گذشت زمان تغيير كنند. مديريت جهاني بزرگترين منبع هدر رفته منبع انساني است "والت ديسني" به هيچ سيستمي- خواه يك سيستم رايانه اي باشد يا يك سيستم نظارت توليدي و يا سيستم حسابداري و يا سيستم جمع آوري اطلاعات مورد نظر- اجازه ندهيد شما تحت كنترل خود در آورد اين سيستم است كه بايد براي شما كار كند و در خدمتتان باشد نه اينكه شما تحت كنترل آن قرار بگيريد "گرهالد پلنرت" نويسنده كتاب مي گويد من وخانواده ام براي مدت يك سال تحصيلي در مالزي زندگي كرديم ما از قرار گرفتن در دل اين فرهنگ لذت مي برديم و در يك خوابگاه دانشجويي كه بر خلاف خانه خودمان در آمريكا هيچ پرده اي بر در و پنجره هايش نبود سكونت داشتيم آشپزخانه ما به قسمت رخت شويي راه داشت و اين رخت  شويي سوراخهاي بازي به قسمت بيرون داشت اين رخت شوي خانه به يك جاذبه توريستي براي گروه قورباغه هاي محل تبديل شده بود و ما همواره بازديد كنندگاني داشتيم روزي يكي از اين بازديد كننده ها راه آشپزخانه را در پيش گرفته بود كودكان در حال و هواي خاص خودشان خواستند اين قورباغه را بگيرند آنان او را در يكي از گوشه هاي اتاق گير انداخته بودند و دو طرف ديگر را با دستهايشان مسدود كرده بودند بچه ها مطمئن بودند كه قورباغه راه فراري ندارند و از هر چهار طرف راه او را بسته اند اما

اين قورباغه مثل قورباغه هاي آمريكايي كه قبلاً ديده بودند فكر نمي كرد او بالا پريد  و خودش را به روي ديوار چسباند سپس با جهشي ديگر كاملاً از اين مخمصه گريخت تعجب بچه ها را دو چندان كرد اين قورباغه شبيه به يك ميمون رفتار كرد او يك منظره غير منتظره را خلق كرد و مسابقه را برد اين همان چيزي است كه مديريت جهاني درباره آن بحث مي كند اين پديده در مورد رسيدن به چشم اندازي رقابتي غير منتظره و متفاوت بحث مي كند كه رقبا را غافلگير نموده و از آنها سبقت مي گيرد مديريت جهاني كاربرد گسترده اي دارد. عوامل موثر در برداشتي واضح تر از چگونگي اداره تحول توسط مديريت جهاني: 1.    مردم كه منشاء تغيير هستند 2.    مشتريان كه دليلي براي تغيير هستند 3.    عملكرد كه معيارها و مشوقهايي براي تغيير هستند 4.    رقباء كه مانعي در راه تغيير هستند 5.    آينده كه مسيري براي تغيير است 6.    اقدام يا يكپارچگي كه موفقيتي در پس فرآيند تغيير است روش شناسي هاي تغيير تغيير عبارت است از يك چالش مستمر، مداوم و پايان ناپذيري از آنچه كه ما مي بايست مشتاقانه تحت كنترل قرار دهيم. درمورد كوهنوردي كه سر مي خورد، او از ميخي كه او را نگه مي دارد، نه از 99 ميخ ديگري كه " احتمال دارد او را نگه دارد " تشكر مي كند .به همين ترتيب، ما مديون تغييراتي هستيم كه يك تفاوت موفقيت آميز ايجاد مي كند، نه تغييرات زودگذري كه تنها زندگي ما را زود گذر مي سازد. بنابراين، فرآيند برنامه ريزي تغيير

مديريت كيفيت جامع، ما را  در متمركز كردن و تكميل كردن ياري مي كند و به ابزاري در اشاعه تفكر مديريتي تبديل مي گردد. هر چه سخت تر كاركنيم بيشتر خواهيم زيست "جرج برنارد شاو" فلسفه تفكر مديريتي تفكر مديريتي يك تغيير فرهنگي در سرتاسر سازمان است كه سازمان را بر روي تغييرات و اقدام مجموعه اي از فرآيندها دوباره متمركز مي كند. ايجاد تفكر تمركز بر فكر مهندسي خلاق تبليغات خلاق تفكر مديريتي مجموعه اي از ابزارها را براي ادغام (يكپارچگي) به كار مي گيرد . ابزارهايي كه در آن به كار مي روند عبارتند از: تفكر راهگشا: پيش بردن خلاقيت مديريت جهاني: پيشروي سازماني و ادغام مديريت كيفيت جامع: اجراي فرآيند خلاقيت نكته كليدي دستيابي به موفقيت انعطاف پذيري و تمايل به تغيير مي باشد شامل اينكه چگونه تفكر مديريتي به كار گرفته مي شود نيز هست. مردي بر روي اتومبيلش كار مي كرد او هنگامي كه همسرش اتفاقا" از آنجا رد مي شد زير ماشين دراز كشيده بود  او را صدا كرد و گفت: مي تواني آچار فرانسه را به من بدهي؟ همسرش پاسخ داد البته و آچار پيچ گوشتي را به او داد مرد از اين اشتباه عصباني شد و گفت: چگونه يك نفر اين قدر زيبا و اين قدر  كودن مي شود؟ همسر پاسخ داد: خدا مرا زيبا آفريد آن قدر كه تو با من ازدواج كني و مرا كودن خلق كرد آنچنان كه با تو ازدواج كنم! همه ما به هدايت نياز داريم. رهنمودهايي كه ما به آن احتياج داريم را نمي توان در علوم و يا فناوري به

دست آورد ارزش آنها كاملاً به نتايج به دست آمده از آنها بستگي دارد ولي هنوز هم مي تواند در عقل عادي انسان قابل يافتن باشد " اي. اف. شوماخر" تفكر مديريتي : كار كردن با هم او در طول مسير در حالي كه قدم مي زد احساس نسبتاً عميق و مظلومانه اي داشت چانه اش بر روي سينه اش سنگيني مي كرد و به نظر مي رسيد چشمانش مبهوت شكل مجذوب و گيج كننده مسير جاده شده اند او روز بدي را گذرانده بود وبه دنبال كسي بود تا با او حرف بزند. پسر بچه اي از روبرو و در جهت مخالف به سمت او مي آمد   پسر بالا و پايين مي پريد و شاد بود و يك شاخه زيباي اركيده سفيد كه چند دقيقه پيش آن را چيده بود  در دست داشت پسر از بردن  گل خسته شده بود زيرا مزاحم جست و خيز او بود. هنگامي كه خانمي را كه به سمتش مي آمد ديد فكر كرد كه اگر گل ها را به او بدهد شايد او را خوشحال كند او جست و خيز مي كرد و خوشحال بود تا به زن رسيد و بدون گفتن حتي يك كلمه گل ها را به او داد زن با حيرت در حالي كه انتظار چنين چيزي را نداشت گلها را گرفت او تعجب كرده بود و گل ها را نگاه كرد. آن، بهترين و زيباترين گلي بود كه تا به حال ديده بود و به نظر مي رسيد كه هديه، آن را زيبا تر كرده بود. اكنون او يك هدف داشت:بايد به سمت خانه

بشتابد و گلها را در گلدان آب قرار دهد او مي دانست اگر گلها را در  آب نگذارد، خشك مي شوند. زن، به سمت خانه شتافت. گلي به اين قشنگي بايد هر چه بهتر نگهداري شود. هنگامي كه به خانه رسيد، به سمت  كمد ظرفها رفت و گلدانش را بيرون آورد. گلدان گرد و خاكي كثيف تر از آن بود كه گل به اين زيبايي را بتوان در آن گذاشت. بنابراين گلدان را شست و آن را با آب پر كرد و گل را در آن گذاشت. وقتي نزديك روميزي شد تا گلها را در آن بگذارد ،از اينكه روميزي آن قدر كثيف و خاكي بود، ناراحت شد. بنابراين، روميزي را شست و گرد گيري كرد. سپس بهتري زير گلداني اش را بيرون آورد و آن را روي ميز قرار داد و گلدان گل اركيده زيبا را روي آن قرار داد .زن شروع به تحسين گل كرد ،اما از كثيفي ديوار اطراف ناراحت شد. كثيفي ديوار از يك طرف و زيبايي گل از طرف ديگر. بنابراين، شروع به تميز كردن آن ديوار و سپس همه ديوارها كرد و كف اتاق را نيز تميز نمود .او بعد از مدتي خودش را در حال نظافت همه چيز در خانه ديد.                                                                                                           گلها به آن زن هدف بخشيدند او براي تميز كردن  خانه به هيجان در آمده بود و حالا آن را لذت بخش مي ديد و اكنون دليلي براي انجام اين كار داشت او با داشتن يك خانه تميز احساس خوبي نسبت به خودش پيدا كرد. حال اينكه آيا اين داستاني بي محتوا بود يا مثالي پر معنا

نشان مي دهد كه چطور يك كار كوچك مي تواند يك تحول بزرگ ايجاد كند آخرين دفعه اي كه ما در يك كار تصادفي و فداكارانه خداپسندانه شركت كرده ايم كي بوده است؟ آيا انتظار نداريم كه گاهي از اوقات كسي آن را براي ما انجام دهد؟ ما زندگي مان را با تصادف در مورد اعمال ديگران سپري مي كنيم اما خودمان انتظار داريم كه ديگران در مورد ما به نياتهايمان قضاوت كنند اگر نيات ما به عمل تبديل نشوند آنگاه كدام يك بهترند؟ ما نمي خواهيم خداوند گناهان ما را به خاطر آورد اما اشكال اساسي اين است كه ما با بي رحمي سعي مي كنيم گناهان ديگران را به ياد آوريم (الدر جفري آر.هلند) تاكيد اين فصل بر روي تعامل ميان افراد مي باشد كه در موفقيت تفكر مديريتي و اثر بخشي بسيار اهميت دارد اصولي كه در تعامل ميان افراد و كاركنان با هم نيازمند تاكيد بيشتري هستند عبارتند از:     كار گروهي     اشتراك مساعي خلاق     جهاني شدن افراد     تفكر جهاني     كاهش اختلاف     شك و يقين تغييرات نظم نوين جهاني ملوان ، كف قايق پارويش دراز مي كشد و حركت امواج را حس مي كند و شنود او از اين حركات پيامي را دريافت مي كند پيامي كه به او مي گويد: اين امواج به كدام جزيره برخورد كرده و چه مدت  قبل و حتي با كدام موجها برخورد داشتند از روي اين پيامها و با استفاده از آموخته ها و نيز تجربه و دانش شخصيش در رابطه با امواج است كه ملوان مي تواند پيامي را

كه امواج سعي در گفتن آن دارند بشنود او مي داند كه اكنون كجا است و چگونه به جايي كه مي خواهد مي رود از روي پيام امواج است كه ملوان راه رفتن به خانه را تشخيص مي دهد. به تازگي فناوري جاي نياز به درك پيام امواج را گرفته است شايد لازم باشد كه يكبار ديگر به امواج گوش دهيم و اصول گم شده اي كه ما را ملتي بزرگ ساخت  كشف كنيم. اصولي كه بر روي ما مردم تاكيد دارد و تركيبي از فرهنگها و انسانها مي باشد ما نياز داريم كه دوباره بر روي عقايدي چون خداوند و سرزمين تمركز كنيم ما به اعتماد و صداقت نياز داريم اعتماد به يكديگر به دولت و به رهبران تجاري مان اما اعتماد بايد دو طرفه باشد هم از طرف ما و هم از سوي رهبرانمان . تفكر مديريتي يك كشف جديد است كشفي كه بر اساس اصول و ارزشهاي سنتي معتبر بنا شده است ما به اصول و ارزشهايي نياز داريم كه ما در مسير درست رو به آينده حركت دهد.

ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي

(عج)

نويسنده : سجادي - سيدعبداللطيف نوشتار حاضر به شرح و تبيين ماهيت و ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) و اثبات اين حكومت مربوط است و عناويني از اين دست را دربر مي گيرد: 'انواع حكومت', 'حكومت ديني', 'حاكميت جهاني اسلام', 'حكومت اسلامي و عدالت اجتماعي', 'شرايط سياسي, اجتماعي حكومت جهاني حضرت مهدي', 'شرايط اقتصادي حكومت جهاني حضرت مهدي' و 'ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي'.نويسنده : سجادي - سيدعبداللطيفمحل نشر : قمتاريخ نشر : 1383/12/25رده ديويي : 297.462قطع : وزيريجلد : شوميزتعداد صفحه

: 292نوع اثر : تاليفزبان كتاب : فارسينوبت چاپ : 1تيراژ : 1500شابك : 964-95448-4-4معرفي پايان نامه : ويژگي هاي حكومت جهاني مهدي (ع)اين رساله, حاصل تلاش دانش پژوه محترم, جناب آقاي سيد عبداللطيف سجادي است كه به راهنمايي حجت الاسلام و المسلمين عزالدين رضا نژاد و مشاورة دكتر سيد عبدالقيوم سجادي به پايان رسيده است.در اين نوشتار, به دو ويژگيهاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع), در سه بخش اصلي و فصول چندي به توصيف و جمعبندي پرداخته شده است. و تلاش بر اين بوده كه در سراسر آن, اين سوال اساسي دنبال شود كه «ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي چيست؟»فرضيه و گمانه اي كه در پاسخ اين سؤال به آزمون گذاشته شده, آن است كه ويژگي¬هاي شش گانة جهاني بودن (توحيد محوري، عدالت محوري، مساوات و برابري، توسعه علم و دانش، رفاه و آسايش همگاني و صلح و امنيت جهاني) با توجه به آيات، روايات و آراء دانشمندان به عنوان يك كلي بررسي شده است و به گونه اي بر ويژگيها و تبيين ماهيت حكومت جهاني اسلام استدلال مي شود، تا تطبيق اين كلي بر فرد كامل آن، خود، دليل بر اثبات ويژگي هاي آن حكومت محسوب شود.وي در تبيين ضرورت حكومت اسلامي مي نويسد: «اصل حكومت اسلامي و ضرورت آن, از موضوعاتي است كه نيازمند به برهان و استدلال نيست؛ زيرا از ضروريات و بديهيات است. نويسنده از زبان بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران, حضرت امام خميني (ره) مي نويسد: «ولايت فقيه (حكومت اسلامي) از موضوعاتي است كه تصور آن موجب تصديق مي شود و به برهان احتياج ندارد، به اين معني كه هر كس عقايد و احكام اسلامي را,

حتي اجمالاً, دريافته باشد, چون به ولايت فقيه (حكومت اسلامي) برسد و آن را به تصور آورد، بي¬درنگ تصديق خواهد كرد.»در ادامه، حكومت يا دولت را جزئي از تعاليم اسلام عنوان مي كند و با استناد به سخن حضرت رسول اكرم (ص) دربارة ويژگي هاي امام و فرمانروايي يك حكومت مي نويسد:1. امام بايد به اندازه اي خويشتن دار باشد كه او را از محرمات الهي باز دارد؛2. چنان شكيبا باشد كه بتواند خشم خود را مهار كند؛3. چنان مديريتي داشته باشد كه زير دستان خود را مانند پدري مهربان اداره كند. وي براي تبيين سيماي حكومت جهاني مهدي (عج) و بيان ويژگي هاي آن از طرح سؤال اين رساله به پرسشهاي زير مي رسد:1. ماهيت و ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام چيست؟2. نسبت حكومت جهاني اسلام و جهاني شدن چگونه است؟3. شرايط و زمينه هاي تحقق آن، چه چيزهايي است؟نوشتار حاضر, براي پاسخگويي به سؤالاتي كه مطرح شد, در ابتداي امر، حكومت جهاني اسلام را به تصوير مي كشد و زمينه هاي تحقق آن را ارزيابي مي كند و در پايان، حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) را, به عنوان يگانه مصداق براي آينده آدميان, پيشنهاد مي كند. در اين نوشتار, مباني كلامي و فلسفي حكومت اسلامي در سه محور ارزيابي شده است: 1. حاكميت جهاني اسلام؛2. عدالت اجتماعي؛3. امنيت عمومي.اين نوشتار مدعي است: يكي از دلايل محكم جهاني بودن اسلام, اين است كه از ابتداي ظهورش، داعية جهاني داشته و در دين اسلام، مليت و قوميت به معناي مصطلح امروز, جز تمايز شناسنامه اي انسانها از همديگر، هيچ اعتباري ندارد. و نيز در اين نوشتار، جهاني بودن اسلام از منظر آموزه هاي تربيتي و فقهي بررسي شده اند؛

بر همين اساس آمده است: مطالعه و آگاهي نسبت به آموزه هاي تربيتي دين، احكام، مسائل فقهي، معارف و تعاليم والا و انسان ساز اسلام، عموميت و جهاني شمولي بودن آن را اثبات مي نمايد، چه اينكه در قرآن و سنت، خطاب، دستورات و نواهي دين، اختصاص به شخص و فرد و ملتي خاص ندارد، همان گونه كه مختص زمان خاص نيست.در بحث عدالت اجتماعي, ايجاد حالت توازن ميان افراد، البته متناسب با وضع اجتماعي آنان, عدالت اجتماعي خوانده شده است. كه وظيفه اي بر دوش حكومت اسلامي است؛ به اين معنا كه حكومت جهاني اسلام, در سياست ها و فعاليتهاي خود, بايد شرايطي را فراهم كند كه بيت المال امت واحد اسلام به خوبي حفظ شود و وضعيت اجتماعي, به گونه اي رخ بنمايد كه امكان رشد و دست يابي به امكانات, براي عموم مردم فراهم شود.اين نوشتار در ادامه، پس از تعريف اصطلاحي و لغوي، مفهوم امنيت و نسبت آن با جهاني شدن، اين واژه را از ديدگاه دانشمنداني چون, خواجه نظام الملك طوسي و ديگران بررسي مي كند و نيز اهداف حكومت حضرت علي را در سايه امنيت محقق مي داند, اين اهداف به شرح زيرند: 1. آشكار ساختن اصلاح در شهرها (اصلاح سياسي، اجتماعي، اقتصادي فرهنگي و … )؛ 2. ايمن سازي بندگان ستمديده كه هميشه در اثر ناامني ها تحت ستم بوده اند؛3. برپايي حدود الهي.بخش دوم اين رساله, به زمينه هاي تحقق حكومت جهاني اسلامي پرداخته است. و با استناد به رواياتي كه بيانگر علايم ظهور امام زمان (عج) است؛ انتظار را, يك پديده دو سويه معرفي مي كند و شرايط تحقق حكومت جهاني اسلام را مورد پژوهش قرار

مي دهد و ويژگي هاي منتظران را به شرح زير قلمداد مي¬كند:الف) خود ساختگي؛ب) خودياري اجتماعي؛ج) تأثيرناپذيري از محيط فساد زده؛د) برنامه هاي عملي به شرح زير:1. برپاداشتن نماز؛2. پرداختن ماليات اسلامي؛3. امر به معروف و نهي از منكر.در پايان اين بخش, به زمينه هاي جهاني شدن اسلام پرداخته مي شود:1. قوي شدن و سريع شدن ارتباطات بين الملي؛2. زمزمه هاي ابتدايي, در مورد حكومت واحد جهاني، سازمان ملل متحد، كنفرانس اسلامي، اتحاديه آفريقا، جامعه عرب، اتحاديه اروپا، كنفرانس جهان سوم؛3. پيشروي تدريجي بشر در مجموع به سوي عقلانيت؛4. احتمال نفوذ بيشتر اسلام، در بين مغرب زمين؛5. احتمال خسته شدن غربيها از روشهاي افراطي جنسي، سلوك فعلي، طغيان ماديات و علاقه پيدا كردن به سوي دين واقعي خدا؛6. توسعه شريعت اسلامي و روشن شدن پايه ها و اصول دين و نزديكي احكام ديني با عقل، منطق و فطرت انسانها؛7. رسيدن مذاهب اسلامي به يك اصول مشترك، براي پيشبرد دعوت جهاني شدن اسلام به وسيله اينترنت، راديو و تلوزيون؛8. تشويق و بسيج كردن مبلغان، سخنرانان و مؤلفان در كشورهاي اسلامي و سرزمين هاي ديگر؛9. فعال شدن كنفرانس اسلامي؛10. باورانيدن اهداف روشن اسلامي به بيگانگان.در بخش سوم اين رساله, ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام، در شش فصل جداگانه تبيين شده است: از جمله؛ توحيد محوري، عدالت محوري، امنيت عمومي و رفاه و … در بحث توحيد محوري آمده است: حضرت ولي عصر براي حاكميت يك دين, بر همه افكار ظهور مي كند. لذا براي عالمگير شدن يكتاپرستي، بايد بساط كفر و نفاق، شرك و عناد از زمين برچيده شود.اين رساله, جامعه جهاني اسلام را بر محوريت توحيد توصيف مي كند و رسالت پيامبر

بزرگوار را چنين بيان مي كند: رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) از يك سو، نه يك دعوت خصوصي است و نه يك رسالت منطقه اي و اقليمي كه هدفش, اصلاح و هدايت يك قوم، ملت و رهبري حكومت يك گوشه اي از جهان باشد و از سوي ديگر، قوانين اسلام و احكام قرآن نيز, برنامه حياتي براي تمام بشريت است و نه يك وطن و يك نژاد بلكه دعوت جهاني و همگاني است.در بحث عدالت محوري حكومت مهدي نيز آمده است: يكي از اهداف مهم امامت كه از ويژگي هاي منحصر به فرد حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) است، برقراري عدل و داد در جامعه اسلامي آن روز است.در اين رساله، برابري و مساوات، _ نه به مفهوم امروزي كه مخالف عدالت قلمداد مي شود _ بلكه, به مفهوم واقعي كلمه كه با عدالت متناقض نباشد، از خصوصيات منحصر به فرد ديگر حكومت جهاني مهدي به شمار رفته است و نيز چنين بيان شده است كه از خصوصيات بسيار مهم حكومت جهاني اسلامي, جايگزيني علم, آگاهي, تكنولوژي و صنعت؛ همراه با ايمان مذهبي و از بين رفتن جهل و ناداني خواهد بود. رفاه و آسايش همه جانبه از خصوصيات ديگر حكومت جهاني مهدي است كه در اثر پيشرفت منابع اقتصاد، غير قابل وصف جلوه مي كند.در پايان اين رساله، امنيت، ضامن سلامت مال، ناموس، جان و اين جامعه, به عنوان آخرين ويژگي حكومت جهاني مهدي (عج) معرفي مي شود. بخش اول :ماهيت و ويژگي هاي حكومت اسلاميمقدمه : از يك سوي بحث از ويژگي هاي حكومت اسلامي به خصوص براي دانش اندوختگاني كه با دانش هاي ديني كمتر آشنا

هستند و حتي بسياري از روشنفكران مسلمان يه بحث تازه است و از سوي ديگر چنان حكومتي به خاطر فراهم نبودن زمينه ها و شرايط يا وجود موانع كه يكي از بخشهاي اين نوشتار در مورد آن تدوين خواهد شد تحقق و وجود خارجي پيدا نكرده است. باعث شد تا در امور اصل حكومت اسلامي مسايلي به عنوان مباحث مقدماتي هر چند به صورت اجمالي و گذرا يادآوري شود. ضرورت حكومت اسلامي اصل حكومت اسلامي و ضرورت آن از موضوعاتي است كه نيازمند برهان و اثبات و استدلال نيست و لذا تحليل در راستاي آن تطويل بلاطايل است. زيرا اين موضوع از ضروريات و بديهيات است. پيشينه حكومت ديني انديشه حكومتي ديني در لابلاي اوراق زرين تاريخ و احكام اسلامي كه چون خورشيد تابان مي درخشد ، ترديد ناپذير و غيرقابل انكار است ،هر چند ديگر انديشان درگذر تاريخ ، با الهام از انديشه هاي سكولاريستي ، در راستاي تبليغ انديشه سكولار و براي به انزوا كشيد اسلام جهادگر ، عدالتخواه و آزادي طلب ، اسلام را دين اخلاقي و غيرجامعي كه درد زندگي و دنيا را درمان نمي توادن ، معرفي كرده و ادعا نموده اند كه اسلام براي جامعه و نظام اجتماعي و طرز حكومت نمودن بر جامعه ، قانوني نياورده و فقط از اخلاق و احكام عبادي سخن به ميان آورده است. حكومت در روش پيامبر اسلام (ص)رويه و سنت پيامبر بزرگوار اسلام (ص) نيز گواه روشن بر ضرورت و لزوم تشكيل حكومت اسلامي است. زيرا ؛اولا او خود تشكيل حكومت داد و از تاريخ شهادت مي دهد كه حضرت رسول خدا (ص)

خود به اداره جامعه پرداخته و به اطراف جهان والياني فرستاده ، قضاتي منصوب كرده و خود نيز به قضاوت نشسته ، سفيراني گسيل داشته و پادشاهان زيادي را به اسلام دعوت كرده و با برخي از آنها معاهداتي را امضاء رسانده است.ثانياً براي پس از مرگ خود نيز حاكم تعيين كرد و پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام هيچ كسي در مورد لزوم حكومت اختلاف نداشت اختلافي كه وجود داشت در رابطه با چگونگي انتخاب حاكم و شخصيتي بود كه بايد عهده دار حكومت اسلامي باشد. لذا در زمان امير عدالت گستر علي (ع) و متصديان ديگر خلافت نيز اداره جامعه و قضاوت درامور اجتماعي به خوبي قابل اجرا بود و نسبت به روابط سياسي و اقتصادي جامعه اهتمام ورزيدند. پس علاوه بر اينكه ضرورت و بديهي بودن تشكيل حكومت اسلامي ما را از استدلال بي نياز مي كند ، در عين مجال گسترده از تاريخ ، آيات قرآن و روايات اسلامي و روش هاي عملي پيامبر اسلام و جانشينان براي ارائه برهان وجود دارد.نوشتار حاضر پس از مفروش انگاشتن اصل ضرورت حكومت ديني درصدد است تا برخي از مباني فلسفي ، كلامي حكومت جهاني اسلام را بيان نموده و زمينه هاي تحقق چنين حكومتي را ارزيابي كرده و آنگاه مهمترين ويژگيهاي حكومت مهدوي ، همان جامعه سياسي و موعودي را كه نظريه حكومت جهاني اسلام را تحقق مي بخشد ، به عنوان مصداق اصلي و منحصر به فرد به تصوير درآورد. فصل اول :انواع حكومتحكومت خود كامه و استبدادي اين نوع حكومت كه بر محور اراده فرد يا گروهي دور مي زند ،

بر اساس حاكميت فرد يا گروه خاص بنا نهاده شده است كه فقط منافع آنها راتأمين مي كند. اما مضرات و بدبختي هاي آن ، به صورت بردگي و تيره روزي جامعه ، دامنگير آنان گرديده و حاكم مستبد و خودكامه در راستاي حفظ خويشتن و منافع خويش به هيچ حد و مرزي پايبندي نداشته و حتي بستگان نزديك خود را در راستاي حفظ منافع خود قرباني كرده اند. حكومت دموكراسي اين نوع حكومت در عرف امروزي ها كامل ترين نوع حكومت ها به شمار مي رود. در اين سيستم حكومتي ، اصل بر اين است كه مردم به پاي صندوق هاي رأي رفته و نمايندگان واقعي شان را با رأي اكثريت انتخاب نموده و در طي سالهاي معيني سرنوشت خود و ملت خويش را به وي مي سپارند. و نمايندگان ، قوانين حافظ منافع مردم را با تبادل نظر تعيين نموده و در اختيار هيأت اجرايي قرار مي دهند ، رئيس اين هيأت ، به وسيله نمايندگان يا توسط مردم ، به عنوان رئيس جمهوري يا نخست وزير انتخاب مي شود. اين نوع حكومت را دموكراسي يعني حكومت مردمي يا حكومت مردم بر مردم مي خوانند. نقد و بررسي دموكراسي ليبرال مفاسد و مضرات حكومت هاي استبدادي و ديكتاتوري از قبيل قتل بي گناهان ، شكنجه و جنگ هاي ويرانگر، غارت سرمايه ها و به استضعاف كشاندن محرومان و تبيضها و بي عدالتي و مصرف سرمايه هاي مسلمين در راه عياشي ها و هوسبازي ها غيرقابل انكار و ترديد است. حكومت هاي سرمايه داري غرب كه هميشه شعار آزادي در لب و هواي حكومت دموكراسي در سر

داشته و از لحاظ فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي با مشكلات زيادي روبرو است ، دچار تناقصات فراواني گرديده است كه فهرست گونه در زير بدان ها اشاره مي شود. 1-    پوچگيرايي : بي هدفي كه روحيه انسان غربي را مصدوم نموده و با  احساس بيگانگي از انسانيت ، درعمل حكومت حكومتداران ، سرمايه داران و روابط اجتماعي جامعه خود اين بيگانگي را مي بيند. 2-    بحران خانوده : خانواده براي غربي ها به خصوص آمريكايي ها مفهومش را از دست داده و اين در حالي است كه يكي از سلول هاي اصلي اجتماعي خانواده به شمار مي رود. نه تنها در غرب كه در آمريكا هم خانواده هاي متعبد ، مجكم و انسان ساز فراوان يافت مي شود و لذا تصحيح ادعاي ما اين چنين است كه سلول خانواده در آمريكا غالباً منهدم گرديده است. 3-    نارضايتي مردم دنيا حكومت مطلوب حكومت بر دل ها است كه هنوز در غرب اتفاق نيافتاده است. به هر حال اين نوع حكومت حكومتي است كه انديشمند كانادايي مارشال مك لوهان برايش دهكده جهاني تصوير مي كند. آقاي بوش نظم نوين جهاني به وجود مي آرود و فوكويوما تز آخرالزمان مي نويسد. ولي اين مقال نارسايي هاي اين سيستم حكومتي را كه عبارتند از موارد فوق ، به اضافه اعتياد ، خشونت ، بحران امنيت و ايجاد ناامني ، وابستگي به بازاهاي دنيا ، اقتصاد بيمار و قرباني نمودن صدها و هزاران انسان در راستاي آن ، تبعيض در زواياي گوناگون ، سيستم ناكارآمد آموزشي ، ابتذال رسانه اي ، فقر و بدبختي ، بي اعتمادي و انواع گرفتاري

ها و مشكلات ديگري كه آمار آنها از ده ها بلكه صدها تجاوز خواهد كرد بر ملا و آشكار مي سازد. فصل دوم :حكومت ديني اين نوع حكومت نه بر اراده فرد بستگي دارد و نه بر اراده اكثريت و انتخاب آنان – البته اندك اختلاف در مورد حكومت و جانشيني (خلافت) پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام به وجود آمد كه ريشه اختلاف در ميان مسلمين گرديد كه آيا امر خلافت و حكومت بر محور انتخاب و تعيين است يا بايد نخبگان مردم و شوراي اهل حل و عقد او را گزينند؟ يا تعيين حاكم به عهده حاكم قبل از وي استه كه هر حاكمي در دمادم مرگش جانشين را تعيين كند؟ يا حاكم منصوب از جانب خداوند سبحان است؟ پاسخ اين سؤال و پژوهش و دقت در اين مقوله مجال ديگري مي طلبد- بلكه اين نوع حكومت بر محور الله مي چرخد و به حق كه خداوند جز تأمين منافع ، خير و صلاح و فلاح بندگانش را نمي خواهد. اين نوع حكومت در حكومت انبياء و جانشينان راستين انها متبلور است. قران در رابطه با اين نوع حكومت بحث هاي فراواني را مطرح كرده كه به عنوان نمونه مواردي در اينجا بازگو مي شود: 1-    در مورد حكومت بزرگ حضرت داود (ع) مي فرمايد : «خداوند حكومت و دانش به او بخشيد ، و از آنچه مي خواست به او تعليم داد. » خداوند متعال امور دين و دنيا از جمله صنعت زره سازي را به داود (ع) آموخت. آهن مانند شمع در دستانش مي گشت.  برخي از مفسرين اعتقاد داند مراد از

علمي كه خداوند به او آموخت ، كتاب آسماني زبور ، حكومت در ميان مردم و زبان پرندگان و مورچگان است. و بعضي هم باور دارند كه خداوند صداي دلنشين ، نغمه زيبا و آهنگ گوش نوازي به او عنايت كرد. ولي بدون ترديد همه موارد ادعا در آنچه گفته آمد ، قابل جمع است. 2-    در رابطه با حكومت سليمان از زبان خودش نقل مي كند كه گفت «پروردگارا ! مرا بيامرز و حكومت به من ببخش كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد كه تو بسيار بخشنده اي. »خداوند حكومت بي مثال به او داد. به گونه اي كه ياد به دستور او حركت مي كرد ، دي و ددها و حتي پرندگن در تسخير او بود.3-    در مورد حكومت پيامبر بزرگوار اسلام (ص) نيز اشاره روشني كرده مي فرمايد : آيا آنها به مردم (پيامبر اسلام و خاندانش ) به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشيده است ، حسد مي ورزند ، در حالي كه به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و حكومت بزرگي به آنان بخشديم. ماهيت حكومت اسلاميبا قبول توحيد و اينكه حاكميت از شاخه هاي توحيد افعالي خداوند است. اولا : با لذات حق حكومت منحصراً از آن خداوند است و پس از  او ، مربوط به كساني است كه از جانب خداوند منصوب مي باشند. بنابراين حكومت اسلامي نه حكومت ديكتاتوري و استبدادي است و نه حكومت دموكراسي ، بلكه نوع حكومت برتر و حكومت الهي است. ويژگي ديگر اينكه حكومت اسلامي با تمام تشكيلات قواي مقننه – از باب اصطلاح و مجاز قبول

داريم ورنه بر مبناي ما قانونگذاري از آن خداوند و كساني است كه از جانب خدا وظيفه داند- قضائيه و مجريه خود بايد منطبق بر موازين و معيارهاي اسلام و قوانين عادلانه كه از جانب خداوند كه از هر جهت به مصالح خلق آگاه است ، باشد. تخلف از اين اصل كلي در حكومت اسلامي جايز نيست. پس در حكومت اسلامي در حقيقت حاكم خداوند و امام جامعه ، نظرات و دستورات وي را در بين مردم اجرا مي كند.  از اين نوع حكومت ، حكومت تئوكراسي (حكومت الهي بر مردم) نيز نام برده شده است. بنابراين مراد از حكومت تئوكراسي حكومت قانون الهي بر مردم است نه حكومت رجال دين و علماء به صورت استبدادي بر مردم. چنانكه در قرون وسطي ، متوليان كليسا و پاپ ، اينگونه بر مردم حكومت مي راندند.اسلام و شكل حكومت آيا كتاب و سنت (گفتار ، كردار و امضاي معصوم (ع)) شكل خاصي از حكومت را معرفي كرده يا نه؟ دو فرض و نگرش قابل تصور است. نگرش اول : در قرآن و سنت مسائلي از قبيل كيفيت نهادهاي حكومت در روابط آنها با همديگر ، وظايف و اختيارات شان و حقوق متقابل مردم و حكومت بيان شده است. نگرش دوم : فرض دوم قابل تصوير اينكه شكل حكومت از كتاب و سنت قابل استنباط نيست. زير آنچه را پيامبر بزرگوار اسلام (ع) در مورد حكومت بيان كرده مخصوص عصر صدر اسلام است كه با توجه به اوضاع ، شرايط و احوال همان زمان بيان فرموده است. ويژگي هاي دولت اسلامي دولت توحيد محور حاكميت در انديشه اسلامي

مخصوص خداوند است. بشر تا آنجايي از حاكميت سياسي برخوردار است كه اعمال حاكميت او در چارچوب حاكميت الهي صورت گيرد. اين امر بدين معني است كه با پذيرش ولايت الهي ، ديگر ولايت ها از اعتبار خواهند افتاد و در اين صورت تنها بنده يك خدا خواهد بود. دولت مردم محورقانون اساسي كه بر اساس ان عدالت اجرا مي شود قرآ است.  اين قانون اساسي براي مردم است. «ما اين كتاب (آسماني) را براي مردم به حق بر تو نازل كرديم كه هر كس هدايت را پذيرد به نفع خود اوست و هر كس گمراهي را برگزيند تنها به زيان خود گمراه مي گردد و تو مأمور اجبار آنها به هدايت نيستي. » دولتي كه قانون اساسي اش قرآن باشد ، ممكن نيست براي فرد يا گروه يا طبقه اي خاص باشد. دولت شريعت محور در حكومت اسلامي قانون حاكم است زيرا حكومت اسلامي نه استبدادي  است و نه دموكراتيك و قانون بر اساس شريعت مستقل با اصول و قواعد معين تعيين ميگردد و حاكم و محكوم براي داوري و تصميم گيري به آن مراجعه مي كنند. خداوند مي فرمايد: سپس تو را بر شريعت و آيين حق قرار داديم. از آن پيروي كن و از هوس هاي كساني كه آگاهي ندارند پيروي مكن.  پيامبر (ص) و مؤمنان همگي در دايره تكليف الهي قرار دارند و در داوري ها به شريعت مراجعه مي كنند و قرآن شريعت را منزل معرفي كرده است. اهداف حكومت ديني الف – ارتباط خدا و خلقبرقراري ارتباط سالم ، اين ارتباط عبارت است از ارتباط ميان خلق و خالق

خودش و به عبارت ديگر ، منع بشر از پرستش هر موجودي غير از خالق خودش كه در كلمه طيبه «لااله الاالله» مي توان خلاصه كرد. بنابراين مهمترين هدف حكومت اسلامي ايجاد زمينه هاي لازم براي برقراري ارتباط سالم ميان خلق و خالق مي باشد. ب – ارتباط اجتماعي خلق خدابرقراري رواط حسنه و صالحه ميان افراد بشر بر اساس عدالت، صفا ، صلح ، تعاون ، احسان ، عاطفه و خدمت به يكديگر . قرآن كريم در دور آيه شريفه اين حقيق را مطرح كرده ، چنانكه راجع به هدف اول درباره خاتم الانبياء مي فرمايد : اي پيامبر ! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار كننده! و تو را دعوت كننده به سوي خدا به فرما او قرار داديم و چراغي روشني بخش.  پايه هاي حكومت اسلامي 1-    ركن قانون گذاري (قوه مقننه) 2-    ركن اجرايي (قوه مجريه) 3-    ركن قضايي (قوه قضائيه) هيچ حكومتي نمي تواند زمينه سعادت جامعه بشري را فراهم نمايد مگر اينكه داراي قانون باشد. چرا كه حل مشكلات جامعه انساني و روابط انسانها با يكديگر، در سايه قانون ميسر است.  فصل سوم : حاكميت جهاني اسلام داعيه جهاني اسلام يكي از دلايل محكم جهاني بودن اسلام اين است كه اسلام از ابتداي ظهورش ، داعيه جهاني داشته و در دين اسلام مليت و قوميت به معناي مصطلح امروز هيچ اعتباري ندارد جز تمايز شناسامه يي انسان ها از همديگر«اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. (اينها ملاك

امتياز نيست) گرامي ترين شما نزد خداوند باتقواترين شما است. »دين و جهاني شدن دين داراي معناي متعدد است مانند : جزاء(پاداش) ، مكافات ، حساب ، مذهب ، آيين و طاعت. در قرآن نيز به اين معاني استعمال گرديده است. مقصود از دين در اينجا عبارت است از مجموع تعاليم اعتقادي ، اخلاقي و عملي كه از سوي خدا به وسيله پيامبر (ص) به مردم ابلاغ گرديده. اسلام تسليم است و تسليم يقين است و يقين تصديق است و تصديق اقرار است و اقرار به جاي آوردن فرمانهاو به جاي آوردن فرمان ها عمل نيكوست.  مفهوم جهاني شدنجهاني شدن چيست ؟جهاني شدن يك پديده جديد و در حال تغيير سريع است. اولين بار در اوايل دهه 1960م مورد استفاده قرار گرفته و در 1980م وارد محافل علمي گرديد و از آن زمان به بعد مفاهيم مربوط به اين پديده گسترش يافته است. تعاريف جهاني شدن اگر چه در تعريف اين واژه انديشمندان گرفتار تناقصاتي شده اند ولي گريزي نيست از اينكه تعريفي براي اين واژه ارائه كرد ، در فرهنگ «آن لاين علوم اجتماعي» در ذيل واژه Globalization مي نويسد : روند جهاني شدن عبارت از روند گسترده بين المللي شدن ارتباطات و سازمانهاي اقتصادي و تجارت است. «يان آرت شولت» در مقاله «دنياي جهاني شده» كه در صفحه 15-17 كتاب «جهاني شدن سياست جهان» مقدمه اي بر روابط بين الملل ، ويرايش «جان بيلز» و «استيو اسميت» درج شده. جهاني شدن تكنولوژي يا ايدئولوژي نگاه به جهاني شدن هم ممكن است نگاه تكنولوژيكي باشد و آن را بعنوان يك «ابزار» تلقي كرد و

هم مي توان با نگرش ايدئولوژيكي باشد كه در اين صورت انديشه تلقي خواهد شد. اگر به پديده جهاني شدن نگاه ابزاري داشته باشيم همانند ماهواره و اينترنت خواهد شد كه در اين صورت از ارتباطات و انقلاب در فناوري اطلاعات و سرعت پيام رساني و انقلاب در تكنولوژي ، گفتگوي جهاني و تبديل دنيا به يك د هكده جهاني ، مي توان براي هدايت و سعادت ، بهره برداري نمود و آنرا شايسته و ارزشمند دانست. عباسعلي عميد زنجاني «نگاه ابزاري به جهاني شدن را فاقد عيب و اشكال مي داند. »جهاني شدن واقعي چه ابزار باشد يا انديشه ، روزي فرا خواهد رسيد كه حكومت واحد جهاني اسلام بر چهار سوي عالم به گونه اي سيطره پيدا خواهد كرد كه همه فرهنگ ها و تمدنها و جوامع بشري تحت سلطه اين حكومت باشند و از قوانين وتعاليم حيات بخش آن ، فرمانبرداري نمايند. زيرا اگر جهاني شدن ابزار است در اختيار نشر تعاليم انسان ساز اسلام خواهد بود. سرنوشت نهايي دين اسلام دو نگرش و طرر فكر در اين مورد وجود دارد. الف – ديدگاه اول برخي استدلال مي كنند كه در فرآيند جهاني شدن بيشتر به اقتصاد توجه شده و فرهنگ به پاي اقتصاد قرباني گرديده است. از آنجايي كه جهاني شدن دين و فرهنگ ديني و گسترش آن بر سر تا سر كره خاكي موجب مي شود تا فرهنگ هاي ضعيف از دور خارج گرديده و صحنه گردان اصلي ، فرهنگ غني و قوي باشد ، انديشمندان جهان سوم هر كدام نسبت به دين و فرهنگ خويش اظهار نگراني داشته و

داردن. ب – ديدگاه دوم عده اي نيز با توجه به آغاز دوران رنسانس و انقلاب علمي اروپار و ناكارآمدي كليسائيان و متوليان دين كلسيايي ، برداشت منفي از دين پيدا كرده و عقل بشري را قادر بر حل تمامي مشكلات جسمي و رواني بشر دانسته و فرآيند جهاني شدن را يك روند عادي مي دانند كه طبق كنش و واكنش هاي طبيعي شكل مي گيرد. آينده دين در نگرش قرآن فطري بودن نياز انسان ها به دين ، يكي از ضرورياتي است كه در لابلاي تعاليم آسماني قرآن مطرح گرديده است. قرآن به صراحت اعلان مي نمايد كه دين مقتضاي طينت و سرشت روحاني آدمي است. با توجه به اينكه امور فطري با نهاد ، سرشت و خميرمايه اصلي انسان عجين گشته و هرگز كهنه شدني نبوده و تابع زمان و مكان نخواهد شد ، با عنايت به اينكه نياز به دين از امور فطري است. زوال ناپذيري و ابديت دين ثابت مي گردد. زيرا فطريات بشر جزء جدانشدني اوست. جهاني بودن اسلام از ديدگاه قرآن قرآن مجيد اسلام را به عنوان دين جهاني معرفي كرده است. «و ما تو را جز براي همه مردم نفرستاديم تا (آنها را به پاداش الهي ) بشارت دهي و (از عذاب او) بترساني ولي بيشتر مردم نمي دانند. » «ما تو را جز رحمت الهي براي جهانيان نفرستاديم. »در اين آيات رسالت پيامبر بزرگوار اسلام (ص) رحمت عمومي و همگاني شناخته شده است. يعني پيامبر (ص) براي همه دنيا رحمت است. چه مؤمن يا كافر ،  از همه نژادها ، ملت و همه كشورها و تعبير «عالمين» اشاره

به جهاني بودن و خاتميت رسالت الهي پيامبر اسلام (ص) دارد. كلمه عالمين (جهانيان) اطلاقش شامل جهان انسان ، جهان اجنه ، جهان حيوانات ، جهان فرشتگان و جهان موجودات و كهكشانهاي ديگر خواهد بود. جهاني بودن قوانين اسلام مبرهن است كه دين و نياز به تفكر و انديشه ديني يك امر فطري است. اولاً فطري بودن آن ، جهاني بودنش را ثابت مي كند. زيرا فطرت هم در نهاد همه انسانها نهفته است و يك قانون استثناء ناپذير و عمومي است و هم امور فطري منوط و محدود به زمان و مكان و شرايط خاصي نيست. هدف قانون نظر اسلام به قانون ، نظر آلي است و نه ديد اصالي. به تعبير ديگر ، اسلام قانون را وسيله اصلاح ، عدالت و امنيت و.. مي داند. زيرا يكي از اهداف اساسي دين مقدس اسلام تربيت و مهذب كردن فرد و جامعه است و قانون زمينه ساز و وسيله تربيت ،اصلاح اعتقادي ، اخلاقي و تهذيت انسانها است و به وسيله قانون عدالت اجتماعي تحقق پيدا كرده و نظم اجتماعي عادلانه كه لازمه قطعي آن ، امنيت فردي و اجتماعي انسانهاست بر قرار خواهد شد.جاودانگي قوانين اسلام عقل بشر ، قانون گذار واقعي كسي را مي داند كه داراي صفات و ويژگيهاي زير باشد : 1-    انسان و تمام خصوصيات جسمي و روحي او را بشناسد. به طوري كه انسان شناس كامل باشد و از تمام رموزات وجود او ، عواطف ، اميال ، غرايز و شهوات و هوسها و مسايل فطري او اگاه باشد و تمامي استعدادها و لياقتهايي كه در فرد و جامعه

نهفته و از كمالاتي كه با الامكان برايش ميسر است اطلاع داشته باشد. 2-    از تمامي پيامدهاي اشياي جهان و خصوصيات آنها ، از نظر هماهنگي و عدم هماهنگي با وجود انسان با خبر بوده و دقيقاً تمام مصالح و مفاسد كارهاي اجتماعي و فردي را بداند. 3-    از تمام حوادث آينده كه دور يا نزديك روي خواهد داد و در سرنوشت انسانها تأثيرگذاري داشته باشد ، مطلع باشد. در غير آن ، قانوني كه وضع مي كند موقتي خواهد بود و نياز دوباره به وضع قانون پيدا خواهد شد. 4-    از هر گونه لغزش و خطا و گناه مصون و معصوم باشد و با توجه به داشتن اراده قوي و شهامت در عين دلسوزي و مهرباني ، از هيچ قدرتي هراس نداشته باشد و اگر هراسي در كار باشد آنچه به عنوان ماده قانوني وضع گرديده ، حمل بر تقيه مي شود و هيچ گاه قانون محسوب نمي گردد. 5-    هيچگونه منافعي در جامعه بشري نداشته باشد تا مبادا در هنگام تنظيم قوانين ، منافع جامعه را در راستاي منافع خود قرباني كند. زيرا تجربه نشان داده كه قوانين امروزي حتي در حكومت هاي شرعي چه رسد به حكومت هايي كه فقط ادعاي اسلامي بودن دارند منافع فردي ، قومي ، نژادي ، ملي و جغرافيايي در نحوه قانون و افكار قانونگذاران مؤثر بوده و به گونه اي موجب ظلم اجتماعي و تعدي در بيت المال مسلمين گرديده است – كه خدا به حال آنان در روز حساب و جزا رحم  نموده و آنان را مورد عفو قرار دهد. خطاب عام و جهاني اسلام

آياتي كه بيانگر هدف و انگيزه بعثت انبياي الهي و نبي گرامي اسلام (ص) است ، صراحت بر جهاني بودن بعثت و حكومت پيامبران دارد. آنچه از آيات استفاده مي شود اين است كه دين مقدس اسلام براي همه انسانها است و اين دين تا روز قيامت ، قانون الهي و شريعت آسماني محسوب شده و بر همه كره زمين نافذ خواهد بود. فصل چهارم حكومت اسلامي و عدالت اجتماعي مفهوم عدالت راغب اصفهاني در تعريف عدل آن را به معناي مساوات دانسته و آيه كريمه 90 سوره نحل «ان لله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي» را چنين تفسير مي كند كه عدل مأمور به در آيه ، مساوات در مكافات است. يعني پاداش عمل خير به اندازه خودش و جزاي عمل شر نيز مساوي با خودش باشد ، اما احسان اين است كه پاداش عمل نيك مضاعف و جزاي عمل بد ، تخفيف پيدا كند. شيخ طوسي مي نويسد : « عدالت در لغت آن است كه احوال انسان متعادل و متساوي باشد. »علامه طباطبايي نوشته است : عدالت حق هر صاحب حقي از نيروها را به او دادن و در جايگاه مناسب خود قرار دادن است. امام علي (ع) كه اسوه عدالت و الگوي دادگري است ، هم در عمل و هم از جهت نظريه تئوري ، چراغ روشن و نور افگن قوي فراراه اجرا كنندگان عدالت قرار داده و عدالت را به گونه اي تعريف مي كند  كه از آن قوت و استحكام آخرين تعريف (تعريف علامه طباطبايي) استفاده مي شود. بنابراين ، تعريفي كه از اتقان برخورداراست و

به عنوان بهترين تعريف براي عدالت در اين نوشتار پيشنهاد مي شود همين تعريف آخر است. عدالت و مساوات هيچگاه هدف از عدالت برقرار نمودن تساوي رياضي ميان آنهايي كه عدالت در موردشان اجرا مي شود نخواهد بود. اگر چه به صورت قضيه موجب جزئيه ، در برحي موارد ميان عدالت و مساوات نه تنها منافاتي وجود ندارد ، بلكه بين آن دو تساوي و عينيت برقرار گرديده و عدالت همان مساوات است. ارزش عدالت در اسلام تعليمات مقدس اسلام نه تنها در زمينه هاي جهان ، انسان و اجتماع به صورت يك پديده جديد و تازه جلوه گر شد ، بلكه طرز تفكر پيروانش را تغيير داد. بدين معني كه برخي از ارزشها از قبيل تقوا را در بالاترين درجه رسانده و ارزشهايي را كه در ميان طوايف ابتدايي عرب صدر اسلام و قبل از اسلام ، از قبيل خون و نژاد و امثال اينها وجود داشت به حد صفر رسانده و بلكه ضد ارزشي قلمداد كرده است. عدالت يكي از مسايلي است كه به وسيله اسلام ، جان تازه گرفته و ارزش فوق العاده اي پيدا كرده است. اسلام نه تنها به اجراي عدالت و رفتار عائلانه توصيه كرد ، بلكه ارزش آن را نيز بالا برد. امير عدالت گستر امام علي (ع) در اين خصوص مورد سؤال يك فرد باهوش و دقيق النظر از دو خصلت كه در هميشه تاريخ ، بشر از يكي (ستم) گريزان و ديگري (احسان بدون چشم داشت) را مورد ستايش قرار د اده است. قرار گرفت «العدل افضل ام الجود؟» آيا بهتر و برتر است يا بخشندگي

؟ به حسب ظاهر جو بالاتر و برتر از عدل است. زيرا عدل تجاوز نكردن به حقوق ديگران يا حفاظت از حقوق آنان است. در حالي كه جود و بخشش ، دادن حق خود به ديگران است. اما امام علي (ع) بر خلاف اين قضيه حكم فرموده است : «عدل جريانها را در مجراي طبيعي خود قرار مي دهد اما جود ، جريانها را از مجراي طبيعي خود خارج مي سازد. زير استحقاقهاي طبيعي و واقعي و دادن به هر كس به اندازه توانايي و شايستگي اش مفهوم عدالت را تشكيل مي دهد. عدالت قانوني است عام و مدير و مدبر كلي و شاملي  است كه همه اجتماع را در بر مي گيرد.در نتيجه برتر و بالاتر آن دو (عدل وجود) عدالت است. »عدالت اجتماعي در اسلام ايجاد حالت توازن ميان افراد اجتماع متناسب با وضع اجتماعي شهروندان از وظايف اساسي حكومت اسلامي است كه عدالت اجتماعي خوانده مي شود. حكومت جهاني اسلام در سياستها و فعاليت هاي خود بر مبناي عدالت اجتماعي بايد شرايطي را فراهم كند كه بيت المالاسلام به خوبي حفظ شود و وضعيت اجتماعي به گونه اي رخ بنمايد كه امكان رشد و دستيابي به امكانات براي عموم مردم فراهم شود. مردم گرايي و عدالت نقش اساسي عدالت اين است كه تمامي افراد جامعه را نسبت به برنامه هاي مجري عدالت دلگرم مي سازد. اين تأثيرگذاري بدان جهت است كه تمامي اطراف نيازهاي انساني همه مردم در سايه عدالت برآورده مي شود و مردم خود را موظف به سپاسگزاري مي بيند. انعطاف ناپذيري اجراي عدالت نحوه برخورد علي (ع) با خويشاوندانش روشن ترين دليلي

است كه اين اصل عدم انعطاف در اجراي عدالت را ثابت مي كند. تمام دارايي و ثروت دنياي اسلام در اختيار فرزند ابوطالب است. حكومت علي (ع) به اندازه اي گسترده است كه ايران ، روم ، مصر و حجاز به عنوان استانهاي اين كشور پهناور اسلامي محسوب مي شود. عدالت و حكومت ديني يكي از مهمترين مسائلي كه در نهج البلاغه مورد تأكيد قرار گرفته و امام علي (ع) آن را با حساسيت ويژه اي مطرح كرده مسأله عدالت و حكومت است. براي شخص آشنا با اديان ديگر و ناآشنا به اسلام جاي تعجب و طرح اين سؤال باقي است كه چرا يك رهبر و حاكم ديني به اين گونه مسايلي كه با دنيا ، زندگاني دنيا و مسايل اجتماعي ارتباط دارد ارزش قايل است؟ اما آناني كه با اسلام و فلسفه و هدف بعثت انبياء الهي آشنا هستند و مي دانند كه قرآن در اين مورد فرموده : « ما رسولان خود را با دلايل روشن و آشكار فرستاديم و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند. »حكومت بر مبناي عدالت يكي از اساسي ترين اصولي كه باعث دخالت دين در مسايل سياسي ، اجتماعي مي شود اين است كه هر چه مخالفت عدالت و كرامت انساني بود ، ملغي شود- ذكر كرامت انساني در كنار عدالت بدان جهت زيبا جلوه مي كند كه اگر عدالت ، دادن حق به صاحب حق و آن در جايگاه خود قرار دادن است ، عدالت است كه مي تواند هميشه كرامت انساني

و حفظ سيادت او را به همراه داشته باشد.فصل پنجم : حكومت ديني و امنيت عمومي اصطلاح امنيت از حيث شكل و محتوا ابهام آميز است ، آيا امنيت يك هدف ، يك  موضوع كاري ، يك مفهوم ، يك برنامه پژوهشي ، با يك رشته منظم علمي است؟ براي امنيت ، مفهوم واحدي وجود ندارد. امنيت ملي ، امنيت بين المللي و امنيت جهاني به مجموعه موضوعات متفاوتي اشاره دارند و هر يك از چارچوب تاريخي –  فلسفي متفاوتي ريشه مي گيرند. كداميك از اين اصطلاحات ، متقاعده كننده ترين تبيين را براي دگرگوني هاي بسياري كه در روابط امنيتي شاهديم به دست مي دهند؟ اگر هيچ يك از آنها متقاعد كننده نيست ، از دانشمندان علوم اجتماعي انتظار مي رود برنامه هاي پژوهشي مناسبي تدوين كنند كه نتايج رضايت بخش تري به بار آورند.مفهوم امنيت امنيت چيست و ماهيت آن كدام است ؟ يكي از اساسي ترين مسأله اي كه بايد مورد پژوهش و دقت قرار گيرد مفهوم امنيت است و به همين جهت مقوله امنيت از ديدگاه لغت و اصطلاح مورد ارزيابي قرار خواهد گرفت. در فرهنگ فارسي عميد امن را بيم شدن ، بي ترسي ، اطمينان و آسايش ، آرامش قلب و ضد خوف معني كرده و امنيت را در «امان بودن» ايمني ، آرامش و آسودگي مي داند. در مفردات قرآن كريم آمده است : «اصل امنيت ، آرامش خاطر و برطرف شدن ترس و وحشت است. »در زبان علمي امروز ، مفهوم امنيت در قالب يك پديده اي كه دولت ها به وجود آورده اند ، قابل تفسير

است. پيشينه تاريخي امنيت اگر چه پرسابقه ترين ، دقيق ترين و جامع ترين نظر در مورد امنيت ، ديدگاه دين مقدس اسلام است و اين سخن در مباحث آتيه مطرح خواهد شد. اما انديشمندان ؛ ريشه بررسي هاي امنيت را به دو محرك توأمان يعني جنگ افزارهاي هسته اي و جنگ سرد باز مي گرداند. جهاني شدن و امنيت پديده جهاني شدن مهمترين پديده اي است كه حيات انسان در عصر حاضر را ، تحت تأثير قرار داده و بشر را از مرزهاي جغرافيايي بيرون مي برد. كارل يا سپرس مي گويد :«ما در آستانه تحول تاريحي بزرگي قرار داريم ،ديگر آن جايي (outside ) وجود ندارد. جهان به هم نزديك شده است. يك زمين واحد داريم. در اين فضا تهديدات (threats) و فرصتها (opportunities) تازه روئيدن گرفته است. تمامي مسايل ضروري ما صبغه جهاني دارد. موقعيت فعلي ما بشري ( و نه ملي) است. »امنيت در نگرش خواجه نظام الملك طوسي خواجه طوسي ، امنيت را در فقره اي از سياست نامه اش به گونه اي مورد تأكيد قرار داده كه گويا هرج و مرج و آسيب هاي ناشي از آن ، تنها گرفتاري مردم است. «ايزد تعالي در هر عصري و روزگاري ، يكي را از ميان خلق بر گزيند و او را به هنرهاي پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند و مصالح جهان و آرام بندگان را بدو باز بندد و در فساد و آشوب و فتنه را بدو بسته گرداند و هيبت و حشمت او اندر دلها و چشم خلايق بگستراند ، تا مردم اندر عدل او روزگار مي گذراند و امن همي

باشند و بقاي دولت همي خواهند ، و چون العياذ بالله از بندگان عصياني استخفا بر شريعت و يا تقصيري اندر طاعت و فرمان ه اي حق تعالي عز و جل ، پديدار آيد و خواد كه بديشان عقوبتي رساند و پاداش كردارايشان ، ايشان را بچشناند – خداي- ما را چنين روزگارمي نمايد و از چنين مدير مدبري دور دارد. هر آيينه شومي آن عصيان وخش و خذلان حق تعالي در آن مردمان اندر رسد ، پادشاهي نيك از ميان برود و شمشيرهاي مختلف كشيده شود و خونها ريخته آيد هر كه را دست قوي تر هر چه خواهد مي كند ، تا آن كه گناهكاران همه اندر ميان آن فتنه ها و خون ريزش هلاك شوند و جهان از ايشان خالي و صافي شود و از جهت شومي اين گناهكاران ، بسياري از بي گناهان در آن فتنه ها نيز هلاك شوند و مثال اين چنان باشد كه چون آتش اندر نيستان افتد هر چه خشك و تر باشد همه بسوزد و از جهت مجاورت خشك بسيار نيز از تر سوخته آيد. »امنيت در نگرش اهل سنت ضابطه اي كه در ميان اهل سنت از جايگاه  محكمي برخوردار است اين است كه تحمل جور وستم حاكمان به پاس امنيت و مصلحت امت اسلام بهتر از ناامني و آشوب ناشي از عصيان در برابر ستمگران است و بيش از چند قرن به اين انديشه عادت كرده بودند و لذا قيام ملتهاي ترك و عرب بر ضد حكومت هاي مستبد و تقاضاي حقوق مدني و سياسي مساوي براي همه اتباع يك مملكت بدعت بزرگ در

تاريخ انديشه سياسي اهل سنت محسوب مي شد. امنيت در حكومت علي (ع)يكي از اساسي ترين اصلي كه به عنوان بار ارزشي حكومت مطرح است و مي تواند به حكومت ارزش دهد ، امنيت است. امام علي (ع) فرمود : «پروردگارا!تو مي داند كه آنچه زير ما سر زد ، نه براي اشتياق در سلطنت بود و نه براي خواهش چيزي زياده از خرده ريز دينا ، بلكه براي اين بود كه نشانه هاي دين تو را بازگردانيم و اصلاح را در شهرهايت آشكار سازيم ، تا بندگان ستمديده تو ايمن گردند و حدود فرو گذشته است بر پاي گردد. »مي بينيم كه حاكم عدالت گستر اسلام حضرت علي (ع) اهداف حكومتي خويش را ، پس از نفي قدرت طلبي و رسيدن به دنيا ، سه چيز عنوان كرده است. الف ) آشكار ساختن اصلاح در شهرها ، اين سخن امام (ع) عام است و شامل هر نوع اصلاح ، اعم از اصلاح امور سياسي ، اجتماعي ،اقتصادي ، فرهنگي ، اخلاقي و.. مي باشد. ب ) ايمن سازي بندگان ستمديده اي كه هميشه در اثر ناامني ها تحت ستم بوده اند.ج ) بر پايي حدود الهي نقش امنيت در نظام اجتماعي اهميت و نقش امنيت در نظام اجتماعي تا جايي است كه هر عاملي كه باعث ايجاد خلل در امنيت شود ، وظيفه اسلامي و انساني بر جلوگيري از اين عمل بوده و بايد آن  عامل را نابود كرد تا امنيت دوباره برقرار گرديده با امنيت متزلزل ، دوباره ثبات و استقرار پيدا كند. با توجه به اصل مسلمي كه در ميان انسانها حاكم

است و آن زندگي در جامعه و در ميان اسنانها است به گونه اي كه زندگي به دور از جامعه انساني مقدور نخواهد بود. لازمه زندگي اجتماعي برقراري امنيت است. اهميت امنيت در فقه اسلاميقوانين مجازات كه از برنامه هاي  اصولي است و براي متخلفين وضع مي شود ، براي جلوگيري از لجام گسيختگي در برابر قانون ، عامل بازدارنده از فساد است. در فقه اسلامي سخت ترين مجازاتها براي كساني تعيين گرديده كه امنيت جامعه را دچار مخاطره كرده اند. رابطه امنيت و سلامت روابط اجتماعي آيا امنيت ضامن اجرايي براي سلامت روابط اجتماعي و جامعه است يا روابط اجتماعي ضامن اجرايي براي امنيت محسوب مي شود؟ سوالي است كه در بدو نظر ذهن انسان را به خود مشغول مي كند. با يك رويكرد اجتماعي مي توان ادعا كردكه هر دو مقوله امنيت و روابط اجتماعي در يك تعامل دو سويه قرار داشته و هر دو دوروي يك سكه اند. زيرا هر كدام به نوبه خود زمينه ديگري را فراهم مي كند ، ولي از آنجايي كه امنيت زمينه ساز سلامت روابط اجتماعي ا ست و در صورت فقدان امنيت (ناامني) روابط اجتامعي با چالشهايي مواجه خواهد شد ، بدين جهت امنيت زمينه ساز سلامت روابط اجتماعي مي باشد و از آنجايي كه افراد جامعه و روابط اجتماعي ايجاد گر امنيت و نحوه برخورد مردم با يكديگر و تعامل دولت و مردم ، امنيت ساز يا اخلال در امنيت است ، روابط سالم اجتماعي مي تواند در ايجاد امنيت نقش داشته باشد و بدينصورت تصور ايراد دور يا توقف هر يكي از دو مقوله

بر ديگري و در نتيجه توقف هر يك بر خودش ، قابل دفع خواهد شد.امنيت و رفاه اقتصادي با توجه به اينكه در سايه امنيت ، مردم با آرامش خاطر و اطمينان تمام مي تواند ، برنامه هاي اقتصادي شان را تنظيم نمودن و در راستاي انجام برنامه هاي از پيش تعيين شدن شان به فعاليت بپردازند ، امنيت نقش اساسي در روند اقتصاد جامعه ايفا خواهد كرد. «خداودن (براي آنها كه كفران نعمت مي كنند) مثلي زده است.منطقه آبادي را كه امن  آرام و مطمئن بوده و همواره روزيش به طور وافر و از هر مكاني فرا مي رسيده ، اما نعمت خدا را كفران كردند و خداوند به خاطر اعمالي كه انجام مي دادند ، لباس گرسنگي و ترس را در اندام شان پوشانيد. » بخش دوم زمينه ها و شرايط تحق حكومت جهاني اسلام گواهي فطرت و اديان بر تحقق حكومت جهاني نشانه هاي فطري بودن تحقق جهاني اسلام و حاكميت مصلح بزرگ كه جهان را به نفع حق و عدالت دگرگون خواهد كرد و كشتي شكسته نشسته در گردابهاي مخوف را به ساحل نجات رهنمون خواهد شد ، يكي انتظار عمومي همه انسانهاي عالم و پيروان اديان و مذاهب براي يك مصلح بزرگ جهاني است. اعتقاد به ظهور يك نجات بخش بزرگ براي التيام بخشيدن زخمهاي جانكاه بشريت كه در سايه حكومتش شام سياه قيرگون به صبح اميد مبدل گرديده و ابرهاي تير و تاره و طوفان مرگبار و سيل ويرانگر برطرف شود ، يك باور ريشه دار و عمومي در ميان همه اقوام و مذاهب شرق و غرب بوده است.

«دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخر زمان ، او پيشواي فشتگان و برپايان و آدميان باشد. راستي حق با او باشد و آنچه در درياها و زمينها و كوهها پنهان است همه را به دست آورد. از آسمان و زمين آنجه باشد خبر مي دهد و بزرگتر از او كسي به دنيا نيايد. »وعده قطعي الهي قطعي بودن تحقق حكومت جهاني اسلام و ظهور حضرت حجت حق (ع) اگر چه حد ضرورت رسيده و غيرقابل انكار است ولي وعده هاي خداوند در قرآن اين باور را بيشتر تقويت و تأييد مي كند: «در زبور بعد از ذكر «تورات» نوشتيم : بندگان شايسته ام و ارث (حكومت) زمين خواهند شد. »و بي شك اين وعده الهي روزي تحقق خواهد يافت. روزگاري كه فرعون مردم را به استضعاف كشانده بود فرمود : « ما مي خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را به پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم. » قطعي بدن تحقق حكومت جهاين اسلام روايات زيادي در منابع شيعه و سني وجود دارد كه تحقق حكومت جهاني اسلام و ظهور حاكم عدالت گستر و مصلح بزرگ و منجي بشر حضرت مهدي(عج) را نويد مي دهد. در رسالهاي كه از طرف «رابطه العالم الاسلامي» از مراكز ديني اهل حجاز انتشار يافته ، چنين آمده : او آخرين خلافي راشدين دوازه گانهاست كه پيامبر (ع) در احاديث صحاح  از آن خبر داد. احاديث مهدي از بسياري از صحابه پيامبر گرامي اسلام نقل شده است و بيست نفر از صحابه را نام برده ، اضافه مي كند (غير از آنها نيز گروه بسياري

احاديث ديگري را نقل كرده اند.... ) بعضي از دانشمندان اهل سنت كتب خاصي پيرامون اخبار مهدي نوشته اند از جمله : ابونعيم اصفهاني، ابن حجر هيتمي ، شوكاني ، ادريس مغربي ، ابوالعباس و ابن عبدالمومن هستند.فصل اول : شرايط سياسي ، اجتماعي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع)در حوزه انديشه هاي مذهبي ، تعريف جامع يك مفهوم ، مستلزم تحقق جميع شرايط و فقدان تمامي موانع است. باالتفات به اينكه در ميانه آن دو ، در بسياري از موارد تقابل عدم و ملكه بر قرار است ، بر آن شديم تا شرايط و موانع را در قبال همديگر و نه در فصول جداگانه بررسي نمائيم. 1-    ناامني و بي عدالتي هر چه افراد رفتار كلي سيستم اجتماعي را عادلانه تر بدانند ، تعهد آنان براي حفظ و توسعه آن بيشتر مي شود. شيوع رفتارهاي غيرمنصفانه در جامعه ، روحيه فداكاري افراد را كاهش مي دهد و افراد را بر عليه سيستم اجتماعي بر مي انگيزاند. زيرا انسانها در برابر بي عدالتي ها، واكنش نشان مي دهند. اما با برپايي عدالت همه مردم نسبت به جان ، مال ، ناموس و آبرويش احساس امنيت مي كنند و به آرامش همه جانبه دست مي يابند. امير مومنان علي (ع) فرمود : «عدالت نگهبان توده مردم است. »2-    علل پيدايش فساد فساد و فتنه هاي اجتماعي چيزي نيست كه منحصر د ر برخورد هاي اجتماعي غربي ها باشد. بلكه حتي در ميان مسلمانان نيز فجايع غيرقابل وصف تحقق پيدا مي كند.علل اساسي فتنه و فساد اجتماعي امور زير قلمداد گرديده : 1-    پيروي از هواي نفس 2-    بدعت و

تشريع 3-    اتكاء به ظالمين عوامل و انحطاط جوامع انساني اگر چه مي توان عوامل انحطاط را يكي يكي فهرست نموده و به صورت مفصل مورد دقت قرار داد ، ولي از آن جهت كه سخن در پيرامون موانع ظهور حضرت مهدي (ع)و حكومت جهاني اوست و جامعه اي از بركات حكومتش محروم است كه گرفتار عواملي گرديده كه آنان را دچار انحطاط و مذلت خواهد كرد. قابل يادآوري است كه لازم نيست آن عوامل را از قبيل بي عدالتي ، ظلم ، كشتار جمعي ، تعصبات قومي و قبيله اي ، نژادي ، لساني ، جغرافيايي و.. عنوان كرد بلكه كوچكترين برخوردهاي ضد اخلاقي مي تواند باعث انحطاط جامعه شود. به هر حال در اين فراز موارد چندي از مشكلات اجتماعي ، تحت عوامل يا علل انحطاط جوامع انساني مطرح مي شود. الف – زبانبديهي است كه زبان كانالي است براي ارتباط با قلوب و عواطف انسانها به همديگر و در نتيجه رشد شعور جمعي ، عامل زبان نه يك عنصر سازنده ، بلكه عاملي محصول مليت است و با سنن معيني جلوه گري داشته ولي اين جوله و ظهوري موقت است و تنها حكم انگيزنده توده ملت را دارد. اگر جهاني بودن اسلام و تعليمات اسلامي به اثبات رسيده است به جاي توجه به زبان هاي ملي – كه گاهي توجه بيش از حد به زبان ، باعث جدايي امت واحده اسلام گرديده و در تعارض با جهاني بودن اسلام ، قوانين اسلامي و حكومت واحد جهاني اسلام قرار مي گيرد- توجه مسلمانان به زبان قرآن معطوف گرديده و به جاي اينكه زبان

انگليسي زبان بين المللي معرفي شود ، زبان عربي به عنوان يك زبان جهاني (بين المللي) جايگزين آن گزينه شود كه در سايه دوام و استمرار قرآن از دوام برخوردار خواهد بود. ب – نژاد پژوهش هاي تاريخي و جامعه شناسنانه ، اذعان مي دارد كه همه نژادهاي بشري در صورت حضور شرايط اجتماعي و اخلاقي معين ، مي توانند از تمام خصوصيات انسانها برخوردار شوند. چنانكه با ظهور اسلام و ارمغانهاي اخلاقي و سنتهاي انقلابي توحيدي و عدالت اجتماعي ، اعراب قبل از اسلام كه مجمعي از تعصبات و نزاعهاي قبيله اي و خرافات ، ناشي از آن بود ، به صورت متمدن ترين جامعه انساني تغيير كرد. مشتركات ناشي از خصوصيات نژادي ، پيش از آنكه همبستگي ايجاد كند ، يا جدايي مي آفريند و يا مليتي ناپايدار مي سازد ، اقوامي كه از ابتداء اهل حنگ و تيز و حمله و غارت بودند ، يا مضمحل شدند و يا در گذر تاريخ شان عوامل ربط دهنده ، ديگري از مقوله هاي اخلاقي و اجتماعي پيدا شده و مايه وحدت ايشان گرديده است. ج – ملي گرايي (ناسيوناليسم) واحد اجتماعي ، خواه خانواده يا قبيله و يا ملت با نوعي احساسات و تعصبات و جانبداري همراه است و از آن جهت كه مليت از خانواده خودخواهي است كه از حدود فرد و قبيله به افراد يك ملت تجاوز كرده با عوارض اخلاقي خودخواهي از قبيل : تعصب ، عجب ، نديدن عيب خود ، بزرگتر ديدن خوبيهاي خود ، تفاخر و امثال اينها همراه است و پايه خدامحوري و عدالت خواهي را سست

مي كند. بنابراين جزء موانع حكومت خدا محور و عدالت گستر محسوب مي شود.3- گسترش ظلم و فساد اجتماعي در بسياري از روايات اسلامي وارد شده «كما ملنت ظلما و جورا».  (همانگونه كه جهان پر از جور و ظلم شده باشد) در باب علائم ظهور امام زمان (ع) نيز گسترش ظلم و فساد ، انحرافات اخلاقي و انواع مفاسد اجتماعي و تجاوز به حقوق ديگران كه هر كدام ، خود عاملي براي توسعه فساد محسوب مي شود ، از نشانه هاي ظهور و حاكميت جهاني عدالت گستر و مصلح بزرگ حضرت مهدي (ع) تلقي گرديده كه اين خود از موانع ظهور و حاكميت منجي عالم بشريت به شمار مي رود.امام صادق (ع) مي فرمايد: براي صاحب الامر غيبتي است طولاني ، هر كسي در اين دوران بايد تقوا داشته باشد و در دين خود چنگ زند. » علاوه بر تدين و تقوا پارسا باشد . زيرا موانع و مشكلات جامعه ، قبل از ظهور و عصر انتظار بسيار گسترده و فريبنده است. امام صادق (ع) فرمود : «... آيا مي داني ، كسي كه در  انتظار حكومت جهاني امام زمان (ع) به سر مي برد ، ترس و آزار را تحمل مي كند ، فرد در اختيار ماست ؟1-    هنگامي كه ببيني حق و اهل حق از بين رفته اند.2-    هنگامي كه ببيني ظلم و ستم همه جا را فرا گرفته است. 3-    هنگامي كه ببيني قرآن فرسوده و بدعتهاي از روي هوا و هوس در مفاهيم آن آمده است. 4-    هنگامي كه ببيني آيين خدا (عملاً) بي محتوا شده همانند ظرفي كه آنرا واژگون سازند. 5-   

هنگامي كه ببيني اهل باطل بر اهل حق پيشي گرفته اند. 6-    هنگامي كه ببيني بيرون رفتن از راه خدا آشكارا انجام مي شود و مردان به مردان و زنان به زنان قناعت مي كنند. 7-    هنگامي ببيني افراد با ايمان سكوت اختيار كرده اند و حرفشان شنيده نشود. 8-    هنگامي كه ببيني شخص فاجر و فاسق دروغ مي گويد و كسي رد نمي كند. 9-    هنگامي كه ببيني كوچكترها احترام بزرگترها را رعايت نمي كنند. 10-    هنگامي كه ببيني پيوند خويشاوندي بريده شده است. 11-    هنگامي كه ببيني مداحي و چاپلوسي فراوان شده است. 12-    هنگامي كه ببيني آشكارا شراب نوشيده شود. 13-    هنگامي كه ببيني راههاي خير منقطع و راههاي شر مورد توجه قرار گرفته است.14-    هنگامي كه ببيني حلال تحريم شود و حرام مجاز شمرده شود.15-    هنگامي كه ببيني قوانين و فرمانهاي ديني طبق تمايلات اشخاص تفسير شود. 16-    هنگامي كه ببيني از افراد باايمان چنان سلب آزادي شود كه جز با دل نتواند ابراز تنفر كنند. 17-    هنگامي كه ببيني سرمايه هاي عظيم در راه خشم خدا (و فساد و ابتذال و ويراني و شهوت و شهرت ) صرف گردد. 18-    هنگامي كه ببيني رشوه خواري در ميان كاركنان دولت رايج گردد.19-    هنگامي كه ببيني پست هاي حساس به مزايده گذارده شود. 20-    هنگامي كه ببيني (بعضي از) مردان از خودفروشي زنان خود ارتزاق كنند.21-    هنگامي كه ببيني قمار آشكار گردد. (حتي در پناه قانون) 22-    هنگامي كه ببيني (بعضي از ) زنان خود را در اختيار اهل كفر قرار دهند. 23-    هنگامي كه ببيني سرگرمي هاي بچه گانه چنان رواج

پيدا كند كه هيچ كس از آن جلوگيري نكند و جرأت جلوگيري نداشته باشد. 24-    هنگامي كه ببيني مساجد را به زيورها آرايش كنند. 25-    هنگامي كه ببيني براي غير خدا به جهاد و حج خانه خدا بشتابند.26-    هنگامي كه ببيني ويرانگري ( به وسيله جنگها) بر عمران و آبادي پيشي مي گيرد. 27-    هنگامي كه ببيني درآمد زندگي بعضي ، تنها از طريق كم فروشي مي شود. 28-    هنگامي كه ببيني كساني هستند با سرمايه فراوان ، در حاليكه در عمرشان حتي يك مرتبه مالشان را پاك نكرده اند. 29-    هنگامي كه ببيني مردم ، عصرها در حال نشئه و صبحگاهان مست اند. 30-    هنگامي كه ببيني مردم سنگدل شوند( و عواطف مرده باشد)31-    هنگامي كه ببيني عالم متخصص و فقيه در راستاي دنيا طلبي و رياست (غير دين) آگاهي و تخصص كسب مي كنند. 32-    هنگامي كه ببيني مردم طرفدار كسي باشند كه پيروز است (خواه بر حق باشد يا باطل)33-    هنگامي كه ببيني آنها كه به دنبال حلال هستند نكوهش مي شوند و آنها كه به دنبال حرامند مدح و ستايش34-    هنگامي كه ببيني آلات لهو و لعب (حتي) در مكه و مدينه آشكار گردد.35-    هنگامي كه ببيني اگر كسي اقدامبه امر به معروف و نهي از منكر كند ، به او توصيه مي كنند كه اين كار وظيفه تو نيست. 36-    هنگامي كه ببيني مردم همه به يكديگر نگاه مي كنند و از فاسدان شرور تقليد مي نمايند.37-    هنگامي كه ببيني هر سال ، فساد و بدعت نو پيدا مي شود.38-    هنگامي كه ببيني مردم و محافل ، همه پيرو ثروتمندان

خودخواه مي شود. 39-    هنگامي كه ببيني در حضور جمع ، همانند چهارپايان مرتكب اعمال جنسي مي شوند.40-    هنگامي كه ببيني اموال زياد در راه غيرخدا صرف مي كنند، اما در راه خدا از كمي مضايقه دارند. 41-    هنگامي كه ببيني حكومت به دست زنان مي افتد و زنان بر هر كاري چيره مي شوند و چيزي جز مطابق هواي نفس انجام نمي دهند. 42-    هنگامي كه ببيني افرادي پيدا مي شوند كه اگر يك روز گناه كبيره اي انجام ندهند غمگين اند. 43-    هنگامي كه ببيني نسيمها به سود منافقان مي ورزند و هيچ جرياني به سود افراد با ايمان نيست.44-    هنگامي كه ببيني مساجد پر از كساني است كه از خدا نمي ترسند. 45-    هنگامي كه ببيني دادرسان بر خلاف فرمان خدا قضاوت مي كنند. 46-    هنگامي كه ببيني مردم نسبت به وقت نامز بي اعتنا مي شوند. 47-    هنگامي كه ببيني تمام همت مردم شكم و فرج شان است. 48-    هنگامي كه ببيني حتي كمك به نيازمندان با توصيه و پارتي بازي صورت مي گيرد نه براي خدا بلكه براي رضايت مردم.49-    هنگامي كه ببيني امكانات مادي و دنيوي فراوان مي گردد و دنيا به مردم روي مي آورد.50-    هنگامي كه ببيني پرچمهاي حق پرستي فرسوده و كهنه مي گردد. در چنين زماني مراقب خويش باش! و از خدا تقاضاي نجات و رهايي از اين وضع ناهنجار كن! (كه فرج نزديك است.) فصل دوم شرايط اقتصادي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع)نقش اقتصاد و حفظ قدرت مالي و امكانات اقتصادي چه در پيروزي نهضت ها و حركت اصلاحي و چه در گسترش و يا

بقاي آن ، بسيار مؤثر و چشمگير بوده و هست. زيرا هر گونه حركت تغيير آفرين هر جامعه و فرد ، در موارد مختلف ، نيازمند پشتوانه مالي و كمك اقتصادي است. قرآن كريم اقتصاد و ثروت را مايه قوام و ثبات زندگي شمرده است. «اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده ، به دست سفيهان نسپاريد و از آن ، به آنها روزي دهيد. »ناكارآمدي اقتصاد جهاني امروزه اقتصاد «جهاني يا نيمه جهاني» رو به جهاني شدن است. جهاني شدن اقتصاد بدين معني است كه سياست هاي پولي و مالي حكومت هاي ملي ، تحت سيطره تحركات بازارهاي بين المللي هستند. پارادوكس اقتصاد و سرمايه داري تضاد نظام سرمايه داري كه ناظر به شكاف و ناهماهنگي ميان بنا و مبناي سرمايه داري است. سرمايه داري مبتني بر آموزه هاي دولت مدني جامعه ، شهروندي ، جامعه مدني و غيره چگونه بانظام جهاني شدن سازگار است؟! در نظام سرمايه داري هميشه ميان سود سرمايه دار و نياز مردم تضاد حل ناشدني موجود است. زيرا سود سرمايه داري كه از فردگرايي و قراردادگرايي سرچشمه مي گيرد ، با نياز جمعي ناسازگاري دارد. اگر گاهي شاهد توجه به دولت رفاه ه ستيم ، در اثر رقابت با بلوك شرق (روسيه) بوده و نه از باب دلالت ذاتي ، ولي امروزه جنبش هاي اقتصايد در غرب با صبغه ماركسيستي در حال شكل گيري است. اقتصاد آشفته غرببا توجه به وابستگي شديد اقتصادي آمريكا كه روزانه 8 تا 9 ميليون بشكه نفت وارد مي كند ، ا گر نفت به قيمت 30 دلار محاسبه شود

، در يك سال بيش از يكصد ميليارد دلار براي تأمين سوخت آمريكايي هاي نياز است. تعبير علي اكبر هاشمي رفسنجاني در ذيل اين عنوان نقل مي شود : «از لحاظ اقتصادي فكر مي شود آنجا بهشت دنيا است. آمريكا مقروض ترين كشور دنيا است. بدهي هاي خارجي و داخلي فراوان دارند كه ارقام آن ، سرسام آور است اما سيستم آن به گونه ا ي است كه عمل مي كند و اين بدهكاري را مي پوشاند. »تجمل گرايي و تشديد فقر فقر سرآغاز بسياري از مفاسد و بدبختي هاي فردي و اجتماعي مي شود و در مورد اين حقيقت امام علي (ع) خطاب به فرزندش محمد فرموده است : « از فقر به خدا پناه ببر كه فقر براي دين زيان دارد و خرد را سرگردان مي كند و دشمني مردم را بر مي انگيزاند. » پيامدهاي تجمل گرايي و رفاه زدگي تجمل گرايي و زياده روي در مصرف ، خوش گذراني و تكلف در پذيراييها و مراسم پوشاك ، مسكن ، و وسايل نقليه ، از نظر اسلام مردود و مطرود است. ولي متأسفانه امروزه در موارد زيادي ذخاير حكومت جهاني اسلام (بيت المال) صرف ترويج زندگي بهتر و برتر و همراه با تجمل مي گردد. اين امر علاوه بر اينكه فقر اقتصادي و احساس نيازمندي مردم را شدت مي بخشد، نتايج منفي و پيامدهاي نامطلوب را بر جاي مي گذارد. پيامدهاي منفي تجمل گرايي 1-    صدها هزار پسر و دختر جوان ، از تشكيل خانواده محروم مي شوند و در نتيجه سعادت و امنيت همه جامعه دستخوش تهديد ناشي از مفاسد گوناگون اجتماعي خواهد شد.2-    مرگ

هزاران انسان مستمندي كه توان درامان ندارند ، در حالي كه قصري براي يك جفت همسر با صرف ميليون دلار آماده گرديده و جز دلخوشي صاحب آن هيچگونه استفاده ديگري ندارد.3-    ذلت يا احساس ذلت براي عده اي بينوايان و در فرجام دست زدن به قتل، دزدي، خودكشي، اعتياد و بدبختي هاي ديگري كه هم خودش را و هم جامعه اش را مبتلا خواهد كرد.4-    رو آوردن به كفر و بيگانه : راستي آمار آناني كه به خاطر تجملات اقتصادي و احساس فقر ناشي از آن به كشورهاي بيگانه آواره درآمدهاي اقتصادي هستند به كجا رسيده ؟!5-    رشوه خواري مأموران و دست اندركاران دولتها كه ملل سراسر دنيا را به فرياد آورده است. 6-    قاچاق بين المللي به ويژه مواد مخدر كه حداقل نتيجه اش بدبختي بسياري از جوانان جوامع مختلف بشري است.7-    آدم ربايي ها و كشتارهاي فجيعانه ، به خصوص كشتارهاي جمعي ناشي از تجاور كشورهاي قدرتمند 8-    اختراع و انتشار منع باروري و بدتر از همه تجويز قانون آن امثال موارد مزبور كه از شمارش همه آنها مثنوي هفتاد من كاغذ شود. بنابراين فقر اقتصادي يا به تعبير رساتر ، احساس فقر و تجمل گرايي با توجه به پيامدهاي منفي آن ، از موانع بسيار عمده و اساسي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) است كه با فقد آن كم كم زمينه هاي حكومت حاكم مقتصد (ع) فراهم خواهد شد. جايگاه دنيا در حكومت ديني از ديدگاه اسلام حرص ، تجمل گرايي ، حب دنيا و فخر به مال مورد نگوهش قرار گرفته ، به تعبير رساتر دنيا را براي دنيا با عنوان تكاثر (افزون طلبي

و تفاخر) و استكبار و استعلام خواستن مذموم و بر ضد ارزشهاي انساني است. فصل سوم : شرايط فرهنگي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) نگهباني و حفظ فرهنگ ديني در ميان افراد و اجتماع لازم و ضروري است و بايد فرهنگ اسلامي و ديني مظاهر سنتي و عيني و انگاره هاي ذهني و فكري رشد پيدا كند تا مردم به يك نوع خودآگاهي رسيده و از ظهور و حاكميت جهاني عدالت گستر و منجي انسانيت به عنوان يك ضرورت اجتماعي استقبال نمايند. الف – موانع فرهنگي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) 1-    تعصبات شديد ديني : پيروان ا ديان براي رفع اين مشكل اگر از وساي دست داشته و مرسوم از قبيل حمله مسلحانه ، تبليغات سرسام آور فرهنگي ، تهديد و تطميع در راستاي حكومت جهاني واحد استفاده كرده اند كارايي چنداني نداشته  لذا لازم است راه چاره اي انديشيده شود. بنارباين جهل زدايي به عنوان راهكار اساسي پيشنهاد مي شود. زيرا خداوند كفر بيشتر آنان سخن ميگفتند و همه چيز را در برابر آنان جمع مي نموديم ، هرگز ايمان نمي آوردند ، مگر آنكه خدا بخواهد! ولي بيشتر آنها نمي دانند. 2-    رقابت شديد استثماري و سياسي بين دولتهاي شرق و غرب و هجوم وسيع فرهنگي كليسا و غرب براي انحراف مسلمانان 3-    اختلاف مذهبي در ميان مسلمانان ، براي گسترش اسلام و تحقق حكومت واحد جهاني تقويت جبهه فرهنگي و همبستگي فكري در پرتو اخلاق نيكو به  عنوان يك امر ضروري و لازم مطرح است. 4-    كاهش نقش رسانه هاي سنتي ديني : امروزه اصلي ترين ابزار جهاني شدن ، رسانه

هاي ارتباطي در حيطه فرهنگي است. رسانه هاي سنتي ديني در جوامع  اسلامي مانند منبر ، مسجد ، مجالس وعظ و عزداري اصلي ترين ابزار دينداران و براي گسترش فرهنگ ديني  است و اگر تحت تأثير رسانه هاي جديد نتواند ادامه حيات دهند ، انتقال پيامهاي ديني و فرهنگ سازي ديني با چالش جدي مواجه خواهد شد. 5-    نگاه اقتصادي به علم و دانش : علم در خدمت اقتصاد به صورت سوداگري يكي از موانع جدي جوامع بشري است. 6-    قطب بندي هاي دروني 7-    عدم اعتمد و تأكيد زيباد بر تفاوتهاي فرهنگي 8-    تقليد از فرهنگ غرب (فرهنگ زدگي) ب ) زمينه هاي فرهنگي حكومت مهدوي نقش آگاهي در ايجاد زمينه حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) امر بديهي جلوه مي كند آگاهي و احساس ضرورت ناشي از آن است كه مي تواند زمينه پذيرش حكومت جهاني اسلام را در انسانها ايجاد نمايد. يكي از اساسي ترين فلسفه بعثت انبياي الهي نيز آگاهي دادن به مردم است.يكي از عواملي كه باعث مي شود انسان از مفاسد اقتصادي نجات يافته و به سوي دانش گرايش پيدا كرد استغنا است. امام صادق (ع) مي فرمايد:«اگر ميان مردم عدالت رعايت شود همه بي نياز خواهند شد. »پس اساس بي نيازي ، اجراي عدالت و نتيجه آن گرايش به دانش است و دو مقوله تزكيه و تعليم از فسلفه هاي ارسالي رسل به شمار مي رود.ج ) زمينه هاي تكنولوژي و ارتباطي امروزه تكنولوژي پيشرفته غربي بخصوص وسايل ارتباط جمعي از قبيل ماهواره ، اينترنت و ارتباطات گسترده جهاني كه نمونه بارزي براي ترويج انديشه هاي جهاني گرديده و

زمينه بحث از امكان و عدم امكنا جهاني شدن را فراهم كرده است ، عده اي را به اين خيال و پندار گرفتار كرده است كه رسيدن به جهان آكنده از صلح ، عدالت و امنيت بدون نابودي تكنولوژي جديد ممكن نيست و نوعي رو در رويي ميان آن دو مقوله تصور مي كنند. به هر حال اگر بخواهيم به مفهوم حكومت جهاني اسلام بينديشم بايد تكنولوژي و وسايل ارتباطي آن روز خيلي پيشرفته تر و كامل تر از تكنولوژي امروزي باشد تا اداره عادلانه همه انسانهاي عالم تحقق پيدا كند. امام صادق (ع) درباره نقش سازنده نيروهاي مردمي در لشكر صاحب الزمان (ع) مي فرمايد : «تفسير اين كلام خدا ، امر خدا فرا خواهد رسيد ، شتاب نكنيد. » اين است كه انقلاب مهدي (ع) را سه سپاه ياري مي رساند و در پيشبرد آن مؤثر است : 1-    سپاهي از فرشتگان 2-    سپاهي از مؤمنان 3-    سپاهي از رعببنابراين در لشكر امام زمان (ع) هم تأييد و نصرالهي در كار است و مانند جنگ بدر به وسيله فرشتگان پشتيباني مي شوند و هم رعب و وحشتي كه خداوند در دل دشمن مي افكند ، آنها را متزلزل و مرعوب مي سازد. از سوي ديگر حضور فعال مؤمنان ، آن انقلاب عظيم را به پيش مي برد و به سامان مي رساند. د) مفهوم پويا از انتظار انتظار در لغت به معني آينده نگري و چشم براه بودن است. در موقعيت خاصي ايجاد مي شود كه تنفر و اميد در كنارهم قرار بگيرد. انتظار حالتي است كه از تركيب ايمان و اعتقاد به

مباني دين ، ظهور و حكومت جهاني امام زمان (ع) و تنفر از غيبت امام زمان (ع)با توجه به فساد اجتماعي و بي عدالتي سرچشمه گرفته و شعله هاي فروزنده اش وجود منتظران را فرا گرفته و در قلب و انديشه و آمال و آرزوهاي انسان انقلاب ايجاد نمايد.1-    انتظار : آماده سازي زمينه هاي حكومت مهدوي (ع)اگر كساني سراپا در ظلم و ستمگري غرق اند و سرمست شهوتراني ، عياشي ، آلودگي ، خونريزي و غارت اند ، چگونه مي تواند در انتظار كسي باشد گه چنان كساني طعمه شمشير عدالتش خواهد شد؟ اگر آمدن يك مسافر عادي با يك نوع آمادگي آميخته است و ا گر آمدن يك نفر حاجي از مسافرت حج با آمادگي (مخارج پذيرايي و شيريني و وليمه) همراه مي باشد ، آيا ممكن است انتظار ظهور يك مصلح و حاكم جهاني كه در واقع تحول بي نظيري ايجاد مي كند ، انقلاب عمومي و همگاني بر خلاف حركت هاي اصلاحي پيشين ، جنبه منطقه اي ، نژادي ، قومي ، لساني و غيره نداشته و تمام شئونات زندگي انسانهاي را فرا مي گيرد ، نياز به آماگي نداشته باشد؟!2-    ويژگي هاي منتظران الف : خودساختگي ب : خودياري اجتماعي ج : تأثيرناپذيري از محيط فسادزده د : برنامه هاي عملي منتظران حضرت مهدي (ع)•    برپا داشتن نماز •    پرداختن ماليات اسلامي (خمس و زكات و.. ) o    از جهت همدلي و مساعدت با مردم و فقرزدايي و اصلاح اقتصاد جامعه o    پالايش كردن آلايش هاي حرص ، بخل ، مال پرستي و دنياگرايي از وجود انسان و تزريق روح

ايثار و هم دردي در آن •    امر به معروف و نهي از منكر 3-    ويژگي هاي روحي منتظران امام زمان (ع)مهمترين خصوصيت آناني كه مصداق كامل دوستان خدا هستند اين است كه با توجه به فرموده خداوند : «آگاه باشيد! (دوستان) و اولياي خدا نه ترسي دارند و نه غمگين ميشوند. »از هيچ كس ترسي به دل راه نداده و اندوهگين نشوند و اين خصوصيت زماني امكان پذير  است كه جز به خدا نينديشند و اين مرتبه از اوج كمال انسان است. ه_) رشد فكري و فرهنگيسطح افكار مردم آن چنان بالا رود كه تمام موانع و مصادره منفي در اين راه را مرتفع ساخته و چونان نور آفتاب و نسيم روح افزار و ابرهاي پربركت و همه نعمت ها و مواهب جهان طبيعت ، همه كره زمين را فرا بگيرند و همه دنيا را يك كشور بدانند. اگر خوب دقت شود هر روز بر تعداد انسانهايي كه به مسأله جهان وطني مي انديشند افزوده مي شود و اين طرز تفكر در ميان روشنفكران در حال تكوين و تكامل است. بخش سوم ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) از آنجايي كه حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) حكومت ديني است و نه دنيايي نمي تواند راهكاري براي حل مشكلات دنياي پيشرفته و تكامل يافته از جهت صنعت و تكنولوژي آن روز يا  امروز محسوب شود ، چه اينكه نخست حكومت ديني آفت پذير است و دوم اينكه حكومت ديني محدود است و محدوديت هايي را نيز در زندگي مردم ايجاد مي كند. بنابراين اين گونه شبهت همواره وجود داشته است. پاسخ اين گونه شبهات

كه خيلي زياد هم مي باشد از مجموع آنچه در اين بخش نوشتار خواهد آمد به وضوح دريافت خواهد شد و به همين جهت از پاسخگويي به اينگونه پرسشها به صورت مبحث مستقل چشم پوشي مي شود ، تا از قاعده ايجاز خارج نشود. فصل اول :توحيد محوري حضرت ولي عصر (ع) براي حاكميت يك دين بر همه افار در پهنه گيتي و رساندن انسان به علت غايي خلقتش ظهور مي كند. لذا براي عالمگير شدن يكتاپرستي ، بايد بساط كفر و نفاق و شركت و عناد و فتنه و فساد از بسيط زمين برچيده شود. قرآن عظيم الشان اين حقيقت را بدين گونه بيان مي كند : «و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق) آيين براي خود انتخاب كند ، از او پذيرفته نخواهد شد ؛ و او در آخرت از زيانكاران است. » در جاي ديگر مي فرمايد : «آيان آنان غير از آيين خدا مي طلبند؟! (آيين او همين اسلام است) تمام كساني كه در آسمان و زمين هستند ، از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر (فرمان) او تسليم اند و همه به سوي او بازگردانده مي شود. »اسلام دين توحيد يكي از برنامه هاي اصلي مصلح بزرگ و ناجي انسانها حضرت مهدي (ع) توحيد صفوف مردم در سايه توحيد د ين و مذهب است. از آنجايي كه مذهب با جان و روح آدمي سر و كار دارد ، دلهاي انسانها بر محور دين خدا به هم نزديك مي شوند. زيرا دين و مذهب است كه بر همه اختلاف ها ، زبان ها ، نژادها

، مليت ها و فرهنگهاي مختلف فايق آمده و همگان را به عنوان برادران و خواهران ، زير چتر نجات بخش دين مقدس اسلام جمع مي كند ، مؤمنان برادر يكديگرند . اين بدان جهت است كه از يك سوي ، در زمان حكومت مهدوي تمام وسايل پيشرفته ارتباط جمعي و تكنولوژي مدرس در اختيار او و پيروان رشيدش قرار مي گيرد و از سوي ديگر ، اسلام مهدوي و پالايش يافته از آلايش و پيرايه ها ، جاذبه هاي فوق العاده و بالايي دارد. يكي از جامعه شناسان و مستشرقين مي گويد : عقيده به توحيد تاج افتخاري است كه در ميان اديان بر سر دين اسلام قرار دارد.  دعوت آغازين حضرت پيامبر (ص) نيز به يگانه پرستي با كلمه توحيدت در قالب اين شعار زيبا شروع شد : «بگويي خدايي جز پروردگار يگانه نيست تا رستگار شويد. » كله توحيد ، كلمه اخلاص ، كلمه آزادي ، كلمه برابري و مساوات ، كلمه انسان، كلمه زمين و آسمان و كوهها و درياها و ستاره ها و كهكشانها و عرش و كرسي و همه موجودات و همه كلمات است. جامعه جهاني اسلام بر محور توحيد رسالت پيامبر بزرگوار اسلام (ع) از يك سوي نه يك دعوت خصوصي است و نه يك رسالت منطقه اي و اقليمي كه هدفش فقط اصلاح و هدايت يك قوم و ملت و رهبري حكومت يك گوشه اي از جهان باشد. از سوي ديگر قوانين اسلام و حكام قرآن نيز برنامه حياتي براي تمام بشريت است و نه يك وطن و يك نژاد ، بلكه دعوت جهاني و همگاني است و

دستورات شرعي آن چتر وسيعي دارد كه همه بشريت را زير سايه اش مي گيرد. قرآن و حكومت جهاني مهدوي در زمان حكومت حضرت مهدي (ع) حكومت جباران و مستكبران و نفوذ سياسي خاينان از بين مي رود و شهر مكه قبله مسلمانان و مركز حركت انقلابي مهدي (ع) مي شود. چون مهدي قيام كند ، زميني نمي ماند مگر اينكه در آنجا گلبانگ محمدي ، شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر بزرگوار اسلام (ص) بلند مي شود. اين سخن در تفسير آيه 83 سوره آل عمران چنين آمده است : «و تمام كساني كه در آسمان ها و زمين هستند از روي اختيار و يا اجبار ، در برابر (فرمان) او تسليم اند. » خداوند اين حقيقت را كه روزي سيطره حكومت مهدوي سراسر كروه زمين را  فرا خواهد گرفت در كتب آسماني قبل نيز خبر داده است : «و در (زبور) بعد از ذكر (تورات) نوشتيم : بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد. »  حكوت حضرت مهدي (ع) در نهج البلاغهآينده تلخي را كه بايد سردمداران جور به انتظارش باشند ، به روشني در كلام امام علي (ع) مطرح گرديده است. اميرالمؤمنين كه در خطبه اي به بسياري از ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) اشاره كرده فرموده است : «آنگاه كه مردم رستگاري را به هواي نفس تبديل كرده باشد ، هواي نفس را به رستگاري باز گرداند و هنگامي كه قرآن را تابع رأي كنند رأي پيروان قرآن كنند... تا جنگ در برابر شما دامان به كمر زند و (چون شير خشمگين) دندان هايش را بنمايد. همچون

ماده شتري پستانها پرشير ، شتري پستانها پرشير ، مكيدن آن شيرين ، فرجامش تلخ است. بدانيد! كه فردا و بزودي با چيزي كه نمي دانيد ، فردا خواهيد رسيد – فرمانروايي جز آن (طايفه بني اميه) كارگزاران آن قوم را به بدي كردارشان بازخواست ميكند.... پس به سنتهاي پايدار و نشانه هاي آشكار و عهد نزديك – كه باقي نبوت بر آن است – پايبند باشيد و بدانيد! كه شيطان راه هاي خود را براي شما آسان مي كند تا پيروي او كنيد. تعريف امامت امامت « عبارتست از رياست عمومي ديني كه مشتمل است بر تشويق و ترغيب تمامي مردم براي حفظ و نگهداري مصالح ديني و دنيايي شان و انزجار از مضرات » عده اي از متملكين شيعه ، نصب امام را به حكم عقل واجب دانسته و دسته اي نيز با استفاده از ادله نقلي ، آن را واجب مي دانند. اما گروه سومي كساني هستند كه آن را واجب نمي دانند. متكلمان شيعه نيز امامت را رياست عامه مسلمين در امور دين و دنيا بر سبيل خليفگي و نيابت از پيامبر اكرم (ص) دانسته اند. يكي از دانشوران شيعي باور دارد چيزي كه شيعه به عنوان امامت معتقد است غير از آن چيزي است كه اهل سنت آن را باور مي دارند. وي معاني امامت را اينگونه برشمرده است :الف- امامت به معني رهبري اجتماع ب – امامت به معني مرجعيت ديني ج –امامت به معني ولايت ، امامت بدين معني يعني اينكه در هر دوره اي يك انسان كامل وجود دارد كه حامل معنويت كلي انسان مي باشد. هيچ عصري

و زماني از يك ولي كامل خالي نيست. قاعده لطف و امامت اين ادعا كه نبايد زمين خالي از امام باشد مبتني بر قاعده لطف است ، يعني همانگونه كه اعتقاد داريم امامت همانند نبود ، لطف است ، بايد در هر زمان هدايتگر و امامي باشد. علامه حلي در توضيح لطف بودن امام (ع) مي نويسد :اگر مردم رئيسي مطاع داشته باشند كه آنها را ارشاد كند و ظالم را از ستمگري باز دارد و حق مظلوم را از سمتگر بگيرد و آنها را به قواعد عقلي و وظايف ديني سوق دهد و نيز آنها را از مفاسدي كه موجب اختلال نظام در امور معاش آنها مي شود و همچنين از كارهاي ناپسندي كه باعث عقوبت آنان در آخرت مي شود ، باز دارد به گونه اي كه هر كس از مؤاخذه او به سبب ارتكاب ستم و ساير كارهاي ناپسند بيماناك باشد ، مردم به صلاح نزديكتر و از فساد دورتر مي شوند ، مقصود از لطف جيزي غير از اين نيست. حضرت مهدي (ع) آخرين امام در روايات فراواني از طريق سني و شيعي تعداد امام بعد از پيامبر بزرگوار اسلام دوازده نفر و آخرين آن مهدي (ع) معرفي گرديده است. الف – طريق شيعه ابوخالد كابلي مي گويد : «بر آقايم امام سجاد (ع) وارد شده عرض كردم مولاي من! مرا نسبت به كساني كه خداوند طاعتشان را واجب نموده خبر ده فرمود : اينان كه خداوند طاعتشان را واجب و آنها را بر مردم امام قرار داده اميرمؤمنان علي بن ابيطالب ، سپس حسن و سپس حسين دو فرزند علي

بن ابيطالب هستند و سپس امر به ما منتهي شد. در اين هنگام حضرت ساكت شدند. ابوخالد مي گويد : عرض كردم اي آقاي من ! از اميرمؤمنان (ع) روايت شده كه زمين از حجت الهي خالي نخواهد شد حجت و امام پس از تو كيست؟ فرمود : فرزندم محمد سپس جعفر سپس حضرت اشاره به روايتي از پيامبر اكرم (ع) نمود كه فرموده است : هنگامي كه فرزندم جعفر متولد شد او را صادق نام گذاريد ، چرا كه پنجم از اولاد او فرزندي خواهد داشت كه نامش جعفر است كه مدعي امامت خواهد بود ، پس او نزد خداوند جعفر كذاب (مفتري بر خدا) خواهد بود... و اوست كسي كه قصد كنار زدن پرده الهي به هنگام غيبت ولي خدا را خواهد داشت. سپس امام سجاد (ع) شديداً گريسته و فرمود : گويا جعفر را مي بينم كه طاغيه زمان را تحريك بر تفتيش امر ولي خدا كرده .... سپس فرمود : غيبت ولي خدا و دوازدهم از اوصياي رسول خدا (ص) امتداد خواهد يافت. اي اباخالد ، همانا اهل زمان غيبت او ، كه قائل و معتقد به امامت او و منتظر ظهورش هستند ، افضل از هر زماني هستند. چرا كه به خاطر كثرت فهم و عقل ، غيبت نزدشان به منزله مشاهده است. خداوند آنان را در اين زمان به منزله مجاهدين در پيشگاه پيامبر اكرم (ص) قرار داده است. آنان به حق مخلص و شيعيان راستين هستند و دعوت گران به سوي دين خدايند و فرمود : « انتظار فرج از برترين گشايش ها است.»ب – طريق سني :

از كتاب المناقب خوارزمي ، از جابربن عبدالله انصاري نقل شده كه رسول خدا (ص) به من فرمود :« اي جابر ! اوصياي من و ائمه مسلمانان پس از من اولشان علي ، سپس حسن ، سپس حسين ، سپس علي بن الحسين ، سپس محمد بن علي مشهور به باقر- كه زود او را ببيني ، اي جابر ! وقتي به ملاقاتش رسيدي سلام مرا به او برسان – سپس جعفر بن محمد ، سپس موسي بن جعفر ، سپس علي بن موسي ، سپس محمد بن علي ، سپس علي بن محمد ، سپس علي بن موسي ، سپس محمدبن علي ، سپس علي بن محمد ، سپس حسن بن علي ، سپس حضرت قائم – اسمش اسم من و كنيه اش كنيه من است- بن الحسن بن علي است ، همان كسي است كه خداوند به وسيله او شرق و غرب عالم را فتح مي كند ، همان كسي كه در اثر غيبتش از دوستانش بر اعتقاد به امامت ثابت نمي ماند جز كساني كه خدا دلهايشان را براي ايمان خالص كرده باشد.فسلفه غيبت سوال اساسي در اينجا اين است كه چرا لطف الهي در عصر غيبت شامل حال بندگان خدانمي شود و چرا اصلا امام زمان (ع) غايب است؟! بخشي از پاسخ اين سؤال با دقت در كلام شيخ طوسي روشن مي شود. زيرا امام دوازدهم (ع) در حال حاضر موجود است و لذا هيچگاه و در هيچ عصري جامعه انساني از لطف الهي (حجت خدا) محروم نبوده و نخواهد شد. روايات زيادي در اين مورد وجود دارد كه به ن

مونه هاي اشاره مي شود. 1-    از  امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود : حجت خدا بر خلقش تمام نمي شود جز با وجود امام  2-    در روايت ديگر از آن امام همام آمده است : اگر بر روي زمين جز دو نفر باي نمايند يكي از آن دو امام است. در مورد فسلفه غيبت ديدگاه هاي مختلفي ارائه گرديده است : «اگر چه غيبت امام مهدي (ع) سري از اسرار خداوندي است كه بر بندگان پوشيده است. اما فهرست آراء دانشمندان با رويكرد و نگرش كلامي كه مؤيد به روايات است ، چنين قابل ذكر است : 1-    حكمت غيبت امام مهدي (ع) غربال شدن انسانهاي صالح و آزمايش مردم است.2-    فلسفه غيبت حضرت ولي عصر(ع ) ستم پيشگي انسانها است. 3-    علت و حكمت غيبت آن است كه امام مهدي (ع) بدينوسيله از يوغ بعيت با طاغوتيان زمان آزاد مي شود.4-    خداوند متعال با غيبت ، جان امام دوازدهم را از شر دشمنان حفظ كرده است. 5-    براي ظهور منجي عالم بشريت كه در كره زمين دين ا سلام را بر تمامي اديان پيروز گرداند ، آمادگي جهاني لازم است و آرمان اسلام در مورد جامعه جهاني ، آرمان وحدت است وراه رسيدن به آن خدا ترسي و خودسازي است. امامت و حكومت يكي از شئونات امامت حكومت است و لذا امير المؤمنان امام علي (ع) فرموده : خداوند ايمان را براي رهايي شما از شرك ... و امامت را براي نظام يافتن و انسجام امت و اطاعت از امام را ، براي بزرگداشت و عظمت امامت قرار داده. نتيجه اين

كه ائمه دوازده گانه كه شعاع پرنور رسالت و ادامه نبوت است ، همان وظايف نبي را به عهده دارند و از آنجايي كه حكومتي يكي از شئونات نبوت و امامت است ، امام اين وظيفه الهي (تشكيل حكومت بر محور يكتاپرستي ) را عهده دار خواهد بود و در زمان غيبت نيز مردم از وجود امام زمان بهره مند مي باشند. چون او همانند آفتاب ن هفته در ابر ، بر همگان مي تابد و مانع براي انسانهايي كه به قابليت نرسيده اند از ديدار يار غايب جلوگيري مي كند ، اما ما از او غايب نيستيم.فصل دوم عدالت محوري حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) يكي از اهداف مهم امامت كه از ويژگي هاي منحصر به فرد حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) است. برقراري عدل و داد در جامعه اسلامي آن روز است. به تعبير امام علي (ع) برترين ارمغان براي واليان و زمامداران اين است كه در قلمرو حكومت و رهبري آنان ، عدالت دادگري برقرار شود. » دليل ديگري كه مي توان براي اثبات اين مدعا اقامه كرد اين است كه با توجه به اينكه امامت و جانشيني ائمه (ع) از پيامبر بزرگوار اسلام (ص) در تمام ابعاد نبوت است ، با اثبات اهداف رسالت از قرآن كريم كه فرمود : «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم ، تا مردم قيام به عدالت كنند. » پيامبر بزرگوار  اسلام (ص) فرمود : « اگر تنها يك روز از عمر دنيا باقي بماند ، خداوند متعال

آن روز را به درازا خواهد كشاند تا اينكه از خاندان من مردي را بر انگيزاند و جهان را پر از عدل و داد كند ، چنانكه از ظلم و ستم پر شده بود. »1-    عدل به عنوان يك اصل قرآني انديشه اي كه كم و بيش همه فرق و مذاهب اسلامي ، بدان اعتقاد و باور دارند ، انديشه پيروزي نهايي نيروي حق و صلح و عدالت بر نيروي باطل و ظلم ، گسترش جهاني ايمان اسلامي، استقرار كامل و همه جانبه ارزشهاي انساني ، تشكيل مدينه فاضله و جامعه ايده آل و بالاخره اجراي اين ايده عمومي و انساني به وسيله شخصيت مقدس ، عاليقدر و عدالت گستر جهان حضرت مهدي (عج) است. 2- فطري بودن ظهور دادگرا عقيده به ظهور يك دادگستر جهاني براي نابودي ظلم و ستم از ميان انسانها و برپايي حكومت و عدالت منحصر به شرقيها ن بوده ، بلكه يك باور جهاني و عمومي است. اين اعتقاد ديرينه و همگاني ، ريشه در فطرت و نهاد انساني و در دعوت همه پيامبران الهي داشته است ؛ چنانچه خداوند از كتاب "زبور" و "تورات" نقل فرمود.  در متن زبور آمده است : «قوم را به انصاف داوري خواهد كرد ، آسمان شادي كند و زمين مسرور گردد ، دريا و پري آن غرش نمايند ، صحرا و هر آنچه در ان است به وجد آيد. آنگاه تمام درختان جنگل مترنم خواهند نمود. » «اما منتظران خداوند وراث زمين خواهند شد ، ... اما حليمان وارث زمين خواهند شد. زيرا كه بازوران شرير شكسته خواهد شد و اما صالحان را

خداوند تأييد مي كند. »«خداوند به وسيله حضرت محمد (ص) نبوت تشريعي را ختم كرد و ديگر تا روز قيامت پيامبري نخواهد آمد. همچنين خدا به وسيله فرزند صالح پيامبر (ع) همو كه داراي نام پيامبر (محمد) و كنيه پيامبر (ابوالقاسم) است ، ولايت تامه و امامت عامه را ختم خواهد كرد و اين ولي همان كسي كه مژده داده اند كه زمين را چنانكه از جور و ستم لبريز شده باشد ، از عدل و داد لبريز بسازد و ظهور او به كيهان اتفاق بيفتد. خداوند! اين همه پريشاني و گرفتاري را از اين امت به بركت ظهور و حضور او برطرف فرما! كساني ظهور او را بعيد و ناشدني مي پندارد و ما آن را شدني و نزديك مي دانيم. »2-    توسعه اقتصادي و عدالت اجتماعي در حكومت مهدوي از دير زمان تا كنون برخورداري از نعمت هاي مادي يكي از دل نگراني هاي بشر بوده است و امروزه نيز جايگاه ويژه اي را در مباحث اجتماعي – سياسي به خود اختصاص داده ، به گونه اي كه برخي از كتله هاي سياسي ، اقتصاد را زير بنا و زيرساز برنامه هاي زندگي بشر قلمداد كرده است. از سوي ديگر با توجه به اينكه ثروتمندان مهار منابع اقتصادي را در دست گرفته و به انباشتن ثروت از طريق تشديد فقر مشغول مي باشند و توسعه اقتصادي با جلوه هاي صوري رخ مي نماياند ، عدالت به سود اميال و منافع قدرتمندان اقتصادي و سياسي مصادره گرديده و نمود چنداني ندارد ، يكي از دانشمندان و اساتيد حوزه علم سياست مي نويسد:« در جهاني

كه 80% موقعيت هاي مادي در اختيار 20% از جوامع بشري قرار دارد ، صحبت از عدالت ، گفتمان اتوپيايي را مي ماند كه در سطح خواست دروني جوامع بشري باقي مي ماند. » اما در شعاع حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) عدالت اجتماعي در شكل كاملش عينيت مي يابد و همگان از موقعيت هاي اقتصادي بهره مند خواهند شد. 4- دادگري فراگير در حكومت مهدوي وسعت و گستردگي عدالت حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) با توجه به رسالت جهان شمولش از مرز جغرافيايي اعتبار شده عبور كرده و همگان را بهره مند مي سازد. از امام حسين (ع) نقل شده : «آنگاه كه قائم به پاخيزد ، عدالتش بر نيكوكار و بدكار سايه افكند. » ممكن نيست اساس حكومت جهاني عدالت جهاني نباشد ، از رسول خدا (ص) نقل شده :«شما را به مهدي بشارت مي دهم كه هنگام اختلاف و تزلزل مردم ، در امت من برانگيخته شود و زمين را پر از عدل و داد كند ، همانگونه كه از ظلم وستم پر شده باشد و اهل آسمان و زمين از وي خوشنود و راضي شود. »در روايت ديگري قندوزي حنفي از حذيفه نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود : «مهدي مردي از فرزندان من است ، صورتش مانند ستاره درخشنده است ، رنگش رنگ عرب و جسم او جسم اسرائيلي است ، دو فرزند حضرت ابراهيم ، اسماعيل و اسحاق اند. نژاد عرب به اسماعيل و يعقوب (اسرائيل) و فرزندانش به اسحاق نسبت داده مي شوند ، بنابراين معناي حديث چنين است كه : آن حضرت از دو جهت به

ابراهيم انتساب دارند : (اندام و چهره) زمين را پر از عدل و داد مي كند ؛ چنانكه پر از جور و ظلم شده باشد. اهل آسمان و پرندگان هوا به حكومت وي راضي هستند. او بيست سال فرمان خواهد راند. »5- دادگري و تربيت عصر حضور بدون ترديد بسياري از رفتارهاي غيرعادلانه و استبدادي بر مبناي رغبت هاي نفساني ، سودجويي هاي شخصي ، عادات و پيروي از غرايز و امثال اينها تحقق پيدا مي كند و با توجه به اينكه تمامي اين امور ، حتي فطرت انساني متأثر از تربيت است ، مي توان گفت كه : «صلاح و فساد يا خوشبختي و بدبختي اجتماع و انسان درگرو تربيت پسنديده و ناپسند است ، يكي از ويژگي هاي زندگاني تربيتي عصر ظهور يا حكومت امام زمان (ع) اين است كه وسايل و لوازم محيط و شرايط تربيتي از سلامت كامل برخوردار خواهد شد ، زيرا وقتي بر طبق حديثي كه از امام باقر (ع) نقل شده است : «حكمت به انسانها داده شد ، چندان كه زنها در خانه اش به كتاب و سنت پيامبر (ص) قضاوت نمايند. »6- اجراي عدالت در حكومت مهدوي (ع) يكي از مشكلات جدي كه باعث ناهنجاري هاي اجتماعي بوده و حكومت ها را دچار چالش هاي فراواني كرده است ، اجراي عدالت در جامعه بشري بوده و خواهد بود. از امام رضا (ع) سوال شد : قائم شما اهل بيت كيست ؟ فرمود چهارمين نفر از فرزندانم كه از دامن پاك سرور كنيزان به دنيا خواهد آمد ، مي باشد. خداوند به وسيله او زمين را  از هر

ستم و ناروايي پاك گردانيده و از هر ظلمي منزه خواهد ساخت... او زماني كه پس از ظهور به پا خيزد ، زمين به نورش روشن گرديده و در ميان مردم ميزان عدالت وضع نمايد. به گونه اي كه هيچ كسي بر ديگري ستم روا ندارد. »نقش علم و جهل زدايي در قضاوت حكومت مهدوي عدل و قسط از اموري است كه اجراي آن مورد ميل و علاقه همه انسانها است. همگان بالفطره مي خواهند عادل باشند وجدان انسانها آنان را وادار مي كند به حسن عدل و فضيلت شخص عادل اعتراف نمايد ، اما جهل به عنوان پرده سياه و ظلماني ، وجدان انسان را در بسياري از امور فطري از كار مي اندازد و در موارد فراواني فضيلت و حسن رذيلت و قبح و عدل را ظلم و بالعكس جلوه مي دهد. در حالي كه علم و آگاهي اين پرده تا را برداشته و انسان را به حقايق و واقعيات نزديك مي سازد و لذا قرآن مي فرمايد : «همانا واقعيت امر اين است كه از ميان بندگان خداوند ، تنها اهل علم و معرفت ، او را عبادت مي كنند ، جز اين نيست كه مي ترسند كه از خدا دانايان از بندگانش » زيرا علوم و دانشها به انسانها كمال بخشيده و توجهش را از ظاهر اين عالم به باطن آن معطوف داشته و خدا ترسي ايجاد مي كند و لذا در راستاي اطاعت و فرمانبرداري از احكام اسلام و بندگي خداوند ، كمترين قدم ظالمانه بر نمي دارد و در مسير عدالته به حركت مي افتد. پيشرفت هاي قضايي در حكومت

مهدوي تقويت پايه هاي ايمان و اخلاق افراد جامعه بشري ، ستم و تجاوز را به حداقل مي رساند. ايجاد سيستم نيرومند قضايي با احاطه كامل و همه جانبه بر احكام قضايي ، سرعت برق آسايي در امر قضاوت ايجاد ميكند. آموزش هاي عمومي جه براي مردم يا آموزش هاي قضايي براي قضات ، با وسايل ارتباط جمعي فوق العاده پيشرفته ، توسط حجت پيوسته به منبع وحي ، اين سرعت را مضاعف گردانيده و اكثريت قاطع مردم جهان را براي يك زندگي صحيح انساني و آميخته به پاكي و عدالت اجتماعي آماده مي سازد. دستگاه قضايي سالم و كاملا آگاه و مسلط به وجود مي آورد. علاوه بر اينكه در عصر حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) به موازات پيشرفت علوم و دانشها ، تكنوژي و صنعتي وسايل كشف جرم به گونه اي پيشرفت مي كند كه مجرمي  نتواند جرمش را كتمان نمايد. از عوامل ديگري كه در بر چيده شدن مفاسد اجتماعي بسيار مؤثر است ؛ ساده زيستي حاكم عدالت گستر اسلامي است. طرد نظامهاي سياسي توسط حكومت مهدوي از ميان برداشتن حكومت هاي متعدد و نظام هاي سياسي گوناگون و جايگزيني حكومت واحد جهاني مبتني بر عدالت و دادگري - با توجه به توانايي مختلف آنان- چگونه ممكن خواهد شد؟  تجربيات كنوني و گذشته بيانگر آن است كه نظام و سيستم مبتني بر ظلم و بي عدالتي ناپايدار و متزلزل است. تا جايي كه پيامبر بزرگوار اسلام (ص) فرموده است : «نظام حكومتي مبتني بر كفر پايدار و حكومت بر پايه ظلم ناپدار و زوال ناپذير است. » با عنايت بر اين فرضيه

و با توجه به اينكه ، مردم در آن هنگام (عصر ظهور و حاكميت حضرت مهدي (ع)) از ظلم و ستم و ناامني به ستوه آمده و از مرام ها ، مكتبها و حكومت هاي مختلف – كه هر يك با ادعاي رعايت حقوق بشر ، سعادت انسان و نجات آنان به ميدان آمده اند- نااميد گرديده و از بهبودي اوضاع نابسامان جهان مأيوس گشته ، در انتظار مصلح  عدالت گستر به سر مي برند. تا سند رهايي بشر را امضاء نمايند. در چنين شرايطي است كه با قيام مصلح بزرگ و منجي سترگ ، همه حكومت ها رنگ باخته و حاكميت حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) عالمگير خواهد شد. ما اوضاع  نابسامان و ناهنجار جامعه همزمان با عصر ظهور را با بيان دو روايت به تصويبر مي كشيم : 1-    قندوزي حنفي از مشكاه المصابيح و مستدرك حاكم نيشابوري حديث صحيحي را از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه گفت : « رسول خدا (ص) فرمود : بلايي به اين امت خواهد رسيد كه هيچ كسي پناهگاهي نمي يابد تا از ستم به آنجا پناه برد. در آن زمان است كه خداودن از فرزندان و خاندان من ، مردي را بر مي انگيزد تا زمين را به واسطه او مالامال از عدل و داد كند ، بدان سا كه از جور و ستم لبريز شده باشد. »2-    رسول خدا (ص) فرمود : « در آخر الزمان بلاي شديدي – كه سخت تر از آن شنيده نشده باشد- از سوي فرمانروايان اسلامي بر امت من وارد خواهد شد. به گونه اي كه فراخناي زمين

بر آنان تنگ خواهد گشت و زمين از بيداد و ستم لبريز گردد ؛ آن چنان كه مؤمن براي رهايي از ستم ، پناهگاهي كه بدان پناهنده شود ، نمي يابد. » فصل سوم برابري و مساوات اسلامي در حكومت مهدوي فراگيري مساوات و دادگري يكي از خصوصيات و ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) مساوات گسترده و جهاني و زدودن نابرابري هاي اجتماعي است. پيش از هر بحثي يادآوري اين نكته لازم است كه برابري و مساوات به مفهوم رفع و برطرف كردن هر نوع امتياز و تبعيض كه امروز در جوامع بشري مرسوم استه ، تا جايي قابل اجرا و مورد تأييد اسلام است كه منافي با عدالت نباشد. اسلام دين مساوات اسلام دين برابري ، مساوات ، فضيلت ، شرف و احترام به انسان است. جامعيت شريعت اسلام ، ناظر بدين معني است كه اسلام جهت مديريت و ساماندهي امور ديني و دنيوي مسلمانان و كل بشريت ، مجموعه قوانين و دستورالعمل هاي خاصي را به صورت برابر و مساويانه براي همه مشمولين قانون مطرح نموده است. علل رسيدن به مساوات اسلامي در حكومت مهدوي الف – تساوي در پيشگاه قانون احكام اسلامي ، چه عبادات از قبيل : نماز و روزه ، طهارت و جز اينها يا معاملات از قبيل : خريد و فروش ، طلاق ، اجاره ، مساقات ، مزارعه ، مضاربه ، نكاح و امثال اينها يا مسايل حكومتي و قضايي از قبيل : ديات ، ولايت ، قصاص ، حدود ، قضاوت ... بر اساس مساوات وضع گرديده و همگان اعم از سفيد و سياه ،

مستمند و ثروتمند ، اهل دانش و عوام ، حاكم و رعيت ، در برابر قانون مساوي هستند. البته يك سلسله قوانين متغيري وجود دارد و لذا در زماني براي عده اي اطاعت مي آورد و اما زمان ديگر و براي عده اي ديگر رنگ قانوني خود را مي بازد.ب- تساوي در توزيع بيت المال برابري و مساوات در برخورداري از بهره منديهاي اقتصادي به خصوص بيت المال بسيار زياد مورد توجه اسلام قرار گرفته و سيره پيامبر بزرگوار اسلام (ص) به خوبي و روشني اين حقيقت را بازگو مي كند ، ساده زيستي و زهد حضرت پيامبر (ص) را بخوانيد و از زندگي ارباب جاه و منصب دنيا و كاخ هاي آنان (كاخ كرملين در مسكو ، كاخ سفيد در امريكا و اليزه و... ) و تصور اختصاصات كاخ نشينان و تشريفات آنان با هواپيماهاي اختصاصي و اسكورت هاي ويژه با خودروهاي آخرين سيستم و پيشرفته و بريگاردهاي آن چناني ، تعجب نمائيد! امام علي (ع) در جواب اعتراض طلحه و زبير آنگاه كه اظهار داشتند «چون قبل از حاكميت شما جانب ما را رعايت مي كردند شما نيز جانب ما را رعايت كند! فرمود: «آيا پيامبر (ص) حقوق مسلمين را به تساوي قسمت نمي كرد؟ چون پيامبر بزرگوار اسلام (ص) به تساوي تقسيم مي كرد ما هم به او اقتدا ميكنيم. » و در جاي ديگر مي فرمايد:«تأسي كن به پيامبر خوشبو و پاك عترت (ص) بر روي زمين غذا مي خورد و مانند برده مي نشست و پارگي كفش خود را به دست خود مي دوخت و به دست خود جامه اش

را وصله مي زد و بر مركب بي پالان سوار مي شد و كسي را هم رديف خود مي ساخت..» راه رسيدن به مساوات اسلامي تجربيات تاريخي ما را به اين نتيجه رهنمون مي شود كه تنها راهي كه به خوبي جهان مزبور را تأمين خواهد كرد ، قوانين و برنامه هاي دين مقدس اسلام و رهبري وابسته به خداست. رهبري كه خودش را از آلايش هاي احساسات حيواني ، خشم ، شهوت ، كبر و غرور و خودخواهي پالايش كرده و به همه ملت ها ، جمعيت ها ، نژادها ، رنگ ها ، با چشم عطوفت و تساوي و برابر كامل نظر مي اندازد. از ديدگاه او هيچ فضيلت و برتري براي عربي نسبت به عجمي نيست ، همه مردم همانند داندانه هاي شانه مساوي اند. رهبري كه دنيايي را اداره مي كند كه افرادش تشنه يك حكومت عدالتگرند و رهبر نيز همه افراد بشر – سياه و سفيد، آسيايي و اروپايي ، آفريقايي و آمريكايي – را در رسيدن به حقوق عالي انساني مساوي بداند.جلوه هايي از مساوات اسلامي 1-    اسلام همانگونه كه براي يك انسان كامل ، حقوقي را قايل گرديده ، تمام آن حقوق را براي شخصي كه به جنون يا سفاهت مبتلا گرديده ، حتي مواردي را براي جنين - مثلا ديه جنين-. مسلم و قابل قبول دانسته است. 2-    در صفوف نماز جماعت ، مساوات و برابري در قالب پرستش خداوند متبلور است. صف اول جماعت مربوط به كسي است كه زودتر حضور پيدا كرده باشد خواه سياه پوست يا سفيد پوست ، حاكم باشد يا رعيت ، ثروتمند

باشد يا مستمند.3-    نماد ديگر مساوات اسلامي مسجد مسلمانان است كه نقطه نقطه آن مسجد است ، گذشته از اين اگر كسي در هر جايي نشست ، هيچ كس حق ندارد او را از جايش برخيزاند. 4-    جلوه مساوات و برابري در مراسم حج كه بزرگترين فرايض الهي است ، بسيار چشمگير و حساس است. با پوشيدن لباس احرام تمامي امتيازات طبقاتي ، نژادي ، قومي و.. كه سرچشمه و بنيان نابرابري ها است از بين مي رود. درطواف ، سعي ، وقوف در عرفات و مشعر و اعمال مني ، تمامي امتيازات پوچ ، تشريفات ، مقامات ، مشاغل اعتباري تحت تأثير اخوت اسلامي و پرستش خداوند قرار گرفته  و مضمحل مي گردد. مساوات اسلامي و گسترش اسلام زدودن نابراي و اجراي مساوات اسلامي كه فوق العاده جذاب و دلربا است  و بر تجلي جمال اسلام نيز افزوده و از سرچشمه توحيد آب خورده ، در هميشه تاريخ مورد توجه ملت ها بوده است. اسلام يگانه ديني است كه مساوات به معني صحيح كلمه را درجهان برقرار كرده ، چنانكه اصول مساوات را در غزوات صدر اسلام مراعات كرده. يكي از علل مهم پيروزي مسلمانان صدر اسلام بر ايران و روم همين مساورات اسلامي بود. فصل چهارم توسعه علم و دانش در حكومت مهدوي توسعه علم و تكنولوژي و ايمان مذهبي پيشرفت علم و تكنولوژي عاري از ايمان مذهبي و اخلاق ديني وقتي در راستاي دنياطلبي قرار بگيرد فاجعه ايجاد مي كند. يك و نيم ميليون انسان بي گناه طي يك و نيم دهه (از سال 1358 تا 1372ش) در افغانستان توسط كمونيست ها

و كشتار اتمي آمريكا در هيروشيما در سال 1945 م نمونه اي كوچكي است كه در تاريخ اتفاق افتاده است. علم و تكنولوژي همراه با عقلانيت از آنجايي كه امروزه علوم تجربي و تكنولوژي بشري با سرعت زيادي رو به رشد است و در عصر ظهور حضرت مهدي (ع) نيز براي ايجاد يك نظام جهاني و سپس كنترل آن  وسايل و ابزار مافوق مدرن لازم است. آيا اين پيشرفت علمي ، تكامل اخلاقي و عقلانيت را نيز همراه داشته است يا خير ؟ پاسخ اين سوال مهمترين جهت امتياز و برتري عصر ظهور است. زيرا واعقيت اين است كه در پرتو حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) همراه و همگام با پيشرفت علوم و تكنولوژي – چه  علوم عقلي يا طبيعي- عقول و اخلاق بشر نيز قله هاي كمال را فتح خواهد كرد كه همين نكته ، زمينه پذيرش چنان حكومتي را شكل مي  دهد. پيشرفت سريع علم و دانش جامعه عصر ظهور و تحت حاكميت حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) در متون ديني اسلام به گونه اي به تصوير كشيده شده كه جز در پرتور گسترش عيني تكنولوژي ، علم  اطلاعات كه بعنوان جهاني شدن مطرح گرديده قابل تفسير و فهم نخواهد بود.به نمونه اي از اين تحول در كلام امام ضادق (ع) توجه فرمائيد : «علم و دانش 27 حفر (27 شعبه و شاخه) دارد ، تمام آنچه پيامبران الهي براي مردم آورده اند ، بيش از دو حرف نبود و مردم تا كنون جز آن دو حرف را نشناخته اند. اما هنگامي كه قايم ما قيام كند ، 25 حرف (25 شعبه) ديگر

را آشكار مي سازد و در ميان مردم منتشر مي سازد و دو حرف را به آن ضميمه مي كند تا 27 حرف كامل و منتشر گردد. »برخورداري از دانش نهان در عصر غيبتپيشوايان و امامان آموزگاراني هستند كه با ارائه علم و دانش زمينه كمال نعمت هاي الهي را فراهم مي كنند چه اينكه با آگاهي كامل ، تمام منافع جلب و كليه مضرات ، مورد دفاع قرار خواهد گرفت : از علي (ع) نقل شده : «بدانيد! كه مثل آل محمد (ص) همانند اختران آسمان است ، وقتي ستاره اي غروب كند ، ستاره اي طلوع مي نمايد. پس گويي نعمتهاي خدا در شما به كمال رسيده و آنچه را آرزو داريد به شما نموده است.» پيشرفت تكنولوژي و صنعت پيشرفت صنعت و تكنولوژي ارتباطات و اطلاعات كه به مفهوم فشردگي زمان و فضا است و از مهمترين عامل جهاني شدن به اصطلاح امروزي ها به شمار مي رود ، در عصر ظهور و حاكميت حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) به مرحله كمال رسيده و نه تنها كارگزاران حكومت ، بلكه همگان در آن واحد ، پيام ها را از طريق امواج صوتي دريافت مي دارد. يعني وسايل انتقال صدا و تصوير به آساني و به طور همگاني در اختيار همه قرار مي گيرد و حتي از طريق ماهواره و تسگاه هاي تصويري ، توان ديدن حركات و رفتار همديگر را پيدا خواهند كرد. از امام صادق نقل شده : « در زمان قايم ، شخص مؤمن در حالي كه در مشرق به سر مي برد ، برادر خود را كه در مغرب

است ديده و نيز آنكه در مغرب است برادر خويش را در مشرق خواهد ديد.» در حديث ديگري چنين آمده است : «چون قايم ما قيام نمايد ، گوش و چشم شيعيان ما را چنان تقويت مي كند  كه بين آنها و امام پست و پيكي وجود نداشته باشد ، به گونه اي كه وقتي امام با آنها سخن مي گويد ، آنان سخن مي شنوند و او را مي بينند و امام در جايگاه خود قرار دارند.» فصل پنجم :رفاه و آسايش اقتصادي در حكومت جهاني حضرت مهدي يكي از ويژگيهاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) رفاه و آسايش اقتصادي است. ترديدي نيست كه تمام نهضت ها و اصلاح ها چه براي شروع يا گسترش و بقايش به هزينه نيازمند است. براي اداره جامعه ، زندگي خصوصي اشخاص ، حفظ و ترويج دين و فرهنگ ديني و گسترش و تبليغ دين ، نيازمند توان اقتصادي و تمكن مالي است. قرآن كريم «مال» را مايه ثبات و بر سر پايماني شمرده است :« اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده ، به دست سفيهان نسپاريد و از آن ، به آنها روزي دهيد! و لباس بر آنان بپوشانيد و به آنها سخن شايسته بگوييد!» امروزه با آنكه سخن اول از آن كساني است كه شاهرگ هاي اقتصاد جهان را دست دارند ، اما عدم آگاهي به منابع بالقوه زمين ، نبودن يك نظام صحيح براي تقسيم ثروت حتي در كشورهاي اسلامي ، سبب گرديده تا احساس كمبود براي انسانها روزافزون گشته و هر روز گروهي از آنان از گرسنگي بميرند.پيشرفت و

شكوفايي اقتصاد در حكومت جهاني حضرت مهدي (ع)اگر چه تلاش نيروهاي فكري در راستاي سامان بخشيدن به اوضاع جامعه ، عكس العمل طبيعي اش سامان يافتن اقتصاد و شكوفايي زندگي مردم است. ولي آنگاه كه همراه شود با عدالت اجتماعي و پاكي جامعه ، اقتصاد به شكوفايي رسيده و امور مالي عمومي بهبود كامل خواهد يافت. از ابوسعيد خدري نقل شده : «رسول خدا (ص) فرمود : كسي كه به سنت و روش من عمل مي كند ، ظهور خواهد كرد. بر او بركت آسماني فرود مي آيد ، زمين بركتش را بيرون مي دهد ؛ و او زمين را از داد مملو و پر مي كند چنانكه از ظلم مالامال شده است.» علل پيشرفت اقتصادي 1-    بركات زمين (معادن زيرزميني ) در پرتو حكومت جهاني حضرت مهدي كه عدالت و دادگري حكمفرما گرديده ، مفاسد اخلاقي و اجتماعي و معاصي به حداقل مي رسد. خداوند بركاتآماني و زميني را بر مردم روز افزون كرده و خيرات را براي آنان ارزاني مي دارد. امام علي (ع) مي فرمايد : « و زمين پاره هاي جگرش را (سيم و زر) بيرون مي آورد و كليدهايش را از روي خشنودي به سوي وي مي اندازد. پس به شما مي نماياند ، كه شيوه عادلانه (كشورداري ) چگونه است و كتاب و سنت مرده را زنده مي سازد. گويي او را مي بينم كه در شام بانگ برداشته و با  پرچم هايش در اطراف كوفه مي گردد. پس مانند شتري بدخو كه دوشنده خود را به دندان گزد ، به آن (شام) روي مي آورد و زمين را با

سرها مي پوشاند. دهانش گشاده است كه گامهايش بر زمين سنگين ، تك و تازش سخت و حمله اش عظيم ، سوگند به خدا كه شما را در اطراف جهان پراكنده مي سازد. تا مانند سرمه چشم جز اندكي از شما نماند! پيوسته چنين خواهد بود تا خردهاي گمشده عرب به آنان باز گردد. »2-    سلامت كشاورزي و زارعت عوامل اصلي سلامت كشاورزي پاكي زمين از خس و خاشاك ، وجود آب و انرژي كافي و آفت زدايي درست ا ست. اگر علم به نهايت كمال مي رسد ، ترديدي نيست كه هر نوع آفت كشاورزي را مي تواند با آفت زدايي بدون ايجاد ضرر جانبي برطرف كند. 3-    تقسيم عادلانه ثروت بدون ترديد ريشه اكثر جرايم ، فقر و تجمل گرايي است و يكي از موجبات تنگدستي افراد جامعه به صورت مستقيم و غيرمستقيم مظالم ، تبعيضها ، بيدادگري ها ، تلف شدن نيروها و هدر دادن سرمايه هاست. رسول خدا (ص) فرمود : « به مهدي بشارت تان باد... اموال را صحيح و مساوي بين مردم تقسيم و دلهاي امت محمد را از بي نيازي آكنده مي سازد ، عدالت او آنان را در بر خواهد گرفت ؛ تا جايي كه به نادي امر كند كه ندا در دهد : چه كسي را به من (به مال) نيازي است؟ هيچ كس نيايد ؛ مگر يك مرد كه نزد او آمده چيزي از او مي خواهد. مهدي به او مي گويد : نزد خزانه دار برو تا به تو بدهد. وي نزد خزانه دار رفته گويد : من از سوي مهدي نزد تو آمده

ام. مرا نزد تو فرستاده است ، تا به من مال دهي ، خزانه دار گويد : برو هر چه مال مي خواهي ، برگير. مرد ، مي رود و آن قدر مال برمي دارد كه از عهده حملش بر نمي آيد. از آن ما در خزانه مي افكند تا به اندازه اي شود كه مي تواند حمل كند. مال را برداشته خارج مي شود ، ولي پشيمان گردد و گويد : من حريص ترين افراد امت محمدم ، چرا كه همه مردم را براي برداشتن از اين مال خواندند ، ولي جز من كسي نيامد. آنگاه مال را به خزانه دار بر مي گرداند. خزانه دار گويد : ما چيزي كه داديم پس نمي گيريم. »تجمل زدايي تجمل گرايي ، زياده روي در مصرف ، خوشگذراني ، ميهماني هاي پرخرج و وسايل نقليه و خانه هاي مسكوني مجلل ، ازعوامل مهم مشكلات زندگي و كاهش دخل نسبت به خرج استه ، چه كسي تا كنون يك گام عملي براي جلوگيري از تجملات بي فايده و رقابت هاي غيرعقلاني در پذيرايي ها كه مي توان گرفتاري اقتصادي جوانان دختر و پسرشان را با آن برطرف كرده و سعادت اجتماعي را در سايه زندگي زناشويي آنان فراهم نموده است. 4- غناي مالي و روحي اگر چه در پرتو حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) اقتصاد جامعه سر و سامان پيدا مي كند ولي آنچه نقش مؤثرتري ايفا مي كند احساس بي نيازي (غناي روحي) است. رسول خدا مي فرمائيد : «مهدي در شرايطي مي آيد كه اختلاف در ميان بشر شديد و زلزله هاي برقرار مي شود( اصلا

زمين توسط بشر تكان مي خورد) و خطر ، بشريت را تهديد ميكند كه زمين نيست و نابود شود. پس از آنكه پيمانه ظلم و جور پر شد ، دنيا را پر از عدل و داد مي كند ، از  او ، هم خداي آسمان راضي است و هم خلق خداي آسمان و مردم روي زمين (مي گويند : الحمدالله كه شر اين ظلم ها از سر ما كوتاه شد) ثروت را به طور صحيح تقسيم مي كند ، گفتند : يا رسول الله يعني چه به طور صحيح؟ فرمود : عادلانه و بالسويه تقسيم مي كند. خداوند دل امت اسلام را مملو از عنا مي كند. »فصل ششم : امنيت و صلح جهاني در حكومت حضرت مهدي (ع) اهميت و نقش امنيت آرامش ، امنيت و صلح جهاني يكي از ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) است. ترديدي نيست كه نقش و اهميت امنيته در زندگي اجتماعي انسانها از هر آنچه كه مهم جلوه مي كند. بيشتر است. امنيت در پرتو حكومت مهدوي از روايات استفاده مي شود حكومت جهاني بر  مبناي امنيت كه در قرآن به آن وعده داده شده امري است كه قطعا تحقق پيدا مي كند و نه تنها انسانها از امنيت برخوردار مي شوند ، بلكه حيوانات و حتي موجودات ديگر از حاكميت ، عدالت و امنيت حكومت مهدوي اعلان رضايت مي كنند. رسول خدا (ص) فرمود : «امت حضرت مهدي (ع) به سوي او پناه برند و گرداگرد او جمع شوند و در كنارش قرار گيرند. بدان سان كه زنبور عسل با ملكه خود در كندو منزل مي گيرند.

او زمين را پر از عدل و داد كند همانگونه كه پر از بيداد شده است ، به طوريكه مردم همچون جامعه نخستين خود گردند. پس از اين خوابيدي (به ناحق) بيدار و خوني ( به ناحق) ريخته نشود.» امنيت عمومي و علل ناامني در زمان ظهور حضرت مهدي (ع) سراسر كره زمين غرق در امنيت و آرامش خواهد شد. به گونه اي كه هيچ كس از مظاهر ناامني از قبيل : غارت اموال و ثروتها و ربودن زنان كودكان و گروگان گيري ، اضطراب و وحشت نخواهد داشت و با اطمينان خاطر و آرامش كامل زندگي خواهد كرد.امنيت راهها يكي از مشكلات بسيار جدي راه گيري ها و غارت اموال تجارتي و ثروت هاي شخصي مردم بوده است. به ويژه هر چه به تاريخ گذشته بيشتر نزديك گرديده و پژوهش شود ، فراوان تر از آنگونه موارد ، توجه انسان را جلب مي كند. شايد دليل اين قضيه تأثير پيشرفت وسائل نقل و انتقال ، دانش بشري و فرهنگ ديني و انساني باشد. لذا به هر اندازه كه انسان به عصر حاكميت حكومت خدا محور و عدالت گستر همراه با آسايش و رفاه بيشتر نزديك مي شود ، از راه زني ها و غارت گري ها فاصله مي گيرد. مهدي كيست ؟او مؤسس حكومت جهاني با خصوصيات مزبور ،حجت بن الحسن المهدي فرزند امام علي الهادي ، فرزند محمد الجواد (عليهم السلام) است كه به گفته علي بن حسين مسعودي   شمس الدين ابن خلكان   شيخ عبدالله شبراوي  شيخ عبدالوهاب شعراني   شيخ سليمان قندوزي حنفي   بيش از 65 نفر از مورخان و محدثان اهل سنت

و همه دانشمندان و عالمان ، مورخان و محدثان شيعه ، در 15 شعبان سال 255 يا 256 هجري قمري در شهر سامراء با تولدش سراسر گيتي را منور ساخت و شهره عالم گرديد. شهره نه آسمان مصدر هر هشت گردون ، مبداء هر هفت اخترخالق هر شش جهت ، نور دل هر پنج مصدروالي هر چهار عنصر ، حكمران هر سه دفترپادشاه هر دو عالم ، حجت يكتاي داورآن كه جودش شهره نه آسمان ، بل لا مكان شدمصطفي سيرت ، علي فر ، فاطمه عصمت ، حسن خوهم حسين قدرت ، علي زهد و محمد علم ومه روشاه جعفر فيض ، كاظم علم و هشتم قبله گيسوهم تقي تقوا ، نقي بخشايش و هم عسكري مومهدي قائم كه در وي جمع اوصافي چنان شدپادشاه عسكري طلعت ، نقي حشمت ، تقي فربوالحسن فرمان و موسي قدرت و تقدير جعفرعلم باقر ، زهد سجاد و حسيني تاج افسرمجتبي حكم و رضيه عصمت و دولت چو حيدرمصطفي اوصاف مجلاي خداوند جهان شد.

توكل

نويسنده: حسين روحاني نژاد

خلاصه كتاب: تلخيص:مجيد دهدله- فصل اول:چيستي توكل: واژه هاي توكل,وكيل, و توكيل از يك خانواده اند:خانواده وكالت.توكل به معناي گزينش و پذيرش وكيل و اعتقاد به اوست.توكيل آن است كه كسي بر ديگري اعتماد كند و او را نماينده ي خويش قرار  دهد.وكيل ,كسي است كه كاري را بر عهده مي گيرد و توكيل را بر خويش مي پذيرد. توكل به دو صورت به كار مي رود:گاه گفته مي شود وكالت فلاني را پذيرفتم و كار او را بر عهده گرفتم, و يا اينكه  گفته مي شود او را به

عنوان وكيل خود برگزيدم و او وكالتم را پذيرفت,و گاهي هم گفته مي شود ((توكلت عليه)) يعني به او اعتماد كردم.در تعاريفي كه از سوي بزرگان از توكل گفته شده از عنصر ((اعتماد )) به عنوان عنصر اساسي سخن به ميان آمده است.يكي از بزرگان مي گويد:(( توكل اعتماد دل بر خداي يگانه است بي آنكه پريشان و مضطرب بود))غزالي با برجسته كردن عنصر ((وكيل))در تعريف توكل چنين آورده است: (( توكل عبارت است  از اعتماد قلب بر وكيل,به تنهايي)) در تعريف توكل: برخي بيشتر بر عنصر وكالت تاكيد ورزيده اند و با تشيه خداوند به وكيل,به ويژه وكيل مدافع, آن را تبيين كرده اند .خداي سبحان وكيل كسي است كه بر او توكل كند.   ويژيگي هاي يك وكيل مورد اعتماد:                         1)آگاه و مطلع باشد تا  ترفند هاي  مشكل دشمن را كشف كند.2)توانمند باشد تا  بتواند با شجاعت وقاطعيت,حق را بيان كند و در اظهار حق,سستي وترس به خود راه ندهد.3)فصيح و خوش بيان باشد تا بتواند مدعا و مقصود خود را به بهترين وجه ثابت كند.4)نسبت به موكل خود دلسوزي كامل داشته باشد تا با تمام توان از حق موكل خود دفاع كند.مفاهيم: وكالت,توكيل,توكل, با يكديگر رابطه ي نزديك و تنگاتنگي دارند. مفهوم وكالت بيانگر نوعي تسلط و چيرگي بر كاري است كه به ديگري مربوط است از اين رو در وكالت انجام كار بر عهده ي كسي گذاشته مي شود كه تسلط و توانمندي دارد.مفهوم توكيل اين است كه آدمي ديگري را به عنوان وكيل خود بر گزيند واو را بر كاري چيره و مسلط گرداند تا به جاي او آن كار را

سامان دهد.و مفهوم توكل اين است كه موكل بر چنان فردي , اعتماد و اطمينان كند.ابونصر سراج طوسي توكل  را به همراه ايمان دانسته آن را سه قسم  نموده:1)توكل مومنان2)توكل متوكلان3) توكل خصوص الخصوصشرط توكل مومنان سه چيز است:1)بدن را در عبوديت وبندگي افكندن2)دل را دلبسته ي ربوبيت كردن3)به كفايت امور از جانب خدا,اطمينان داشتن.اما توكل متوكلان:اين است كه آدمي بر خدا براي غير خدا توكل نكند,بلكه بر خدا , به خدا و براي خدا توكل كند.و اماتوكل خصوص الخصوص اين است كه متوكل در تمام احوال فقط به خدا پناه برد,توكل يعني اعتماد از ته دل بر خداوند.كمال الدين عبدالرزاق كاشاني گفته:توكل از آن جهت دشوارترين منازل عامه است كه آنان در حجاب اسباب گرفتار شده اند زيرا خود را و خواسته هاي نفساني خود را دوست مي دارند.از اين رو به تحصيل اسباب و اموال دلبسته اند , چرا كه مال , سرچشمه ي شهوات  و اميال آدميان است.پس به جانب آن گراييده واز آن زيان ديده اند. آنان مي ترسند كه اگر اسباب را رهاكنند, نفوس نابود شود. پس بر خدا تكيه نمي كنند و با عقل هاي آميخته به وهم خود استدلال مي كنند كه خداوند به ما عقل و انديشه وقوت و قدرت داده است.ملا محمد نراقي  توكل را بدين گونه معنا مي كند:توكل اعتماد قلبي در تمام امور بر خداست. و به عبارت ديگر حواله كردن بنده ي خدا در تمام امور خود به خدا  و به عبارت ديگر برائت جستن از هر حول و قوه اي و اعتماد بر حول و قوه ي خدا است. به نظر وي

معناي توكلي كه شريعت به آن فرمان داده است , اين است كه دل آدمي در تمام امور بر خدا توكل كند و از غير خدا ببرد و البته اين حالت با بدست آوردن اسباب ناسازگار نيست:در صورتي كه متوكل به آن اسباب آرام نگيرد  و آرامش او به خدا باشد در اين صورت از توكل خود نتيجه مي گيرد.به نظر علامه طباطبائي :در حقيقت توكل واگذاري كار به ديگري و گزينش او به وكالت مطرح است. توكل بر خدا به اين معنا نيست  كه آدمي به بهانه ي توكل , از تلاش و كوشش دست بردارد وگوشه نشيني و انزوا پيشه كند , بلكه بدان معناست كه در عين تلاش براي بهره گيري از اسباب عادي و طبيعي , چشم از مسبب الاسباب((خداوند)) برنگيرد،استاد شهيد مرتضي مطهري ، توكل را نقطه ي مقابل تلاش نمي داند ، بلكه آن را تلاش و كوشش بر اساس حق و اعتماد به حق مي داند ، بنابراين وقتي كسي توكل مي كند و به مفهوم واقعي كلمه ، خدا را به عنوان وكيل وكارساز بر مي گزيند،در حقيقت براي دستيابي به مقصود خود بر او تكيه و اعتماد مي كند و خدا هم برآوردن مقصود او را ضمانت مي كند.توكل فقط بر خداوند  در بسياري از آيات قرآن كريم ، از مومنان  و متوكلان به صورت قاعده اي كلي خواسته شده است  كه منحصرا بر خداوند  توكل كند. عبوديت وبندگي فقط شايسته خداست .، زيرا مالكيت،قدرت،علم، همه از آن اوست و آدميان نبايد در برابر غير او سر تسيم فرود آورند.يكي از اوصاف مومنان اين است  كه

فقط بر پروردگار خود توكل مي كنند و فقط از خداي خود مدد مي گيرند:مومنان همانا كساني هستند كه چون خداياد شود ، دلهايشان بترسد، وچون آيات او بر آنان خوانده شود ، بر ايمانشان بيفزايد،و بر پروردگار خود توكل كنند.مومنان بايد خدا را در تمام امور ، حتي در اعمال خود  به عنوان وكيل برگزينند، زيرا او كانون قدرت است ،وحتي پيامبر نيز بايد اعتراف كند كه او را ياراي آن نيستكه جز به اذن خدامعجزه اي بياورد.اعتماد به نفس وتوكلاگر اعتماد به نفس را به معناي خود باوري و بهره گيري از قوا و استعدادهاي خود بدانيم و در عين حال به قدرت و توان خود مغرور نباشيم  و سرچشمه ي قدرت را از بين نبريم ، با توكل تعارضي نخواهيم داشت ، اما اگر  اينهارا جايگزين اعتماد به خدا قلمداد كنيم، با توحيد و توكل ناسازگار خواهد افتاد و از رزائل بشمار خواهد آمد فنه از فضايل.بايد گفت: كه اعتماد به نفسي كه مطلوب است  و موجب كارايي انسان در امور محوله مي شود ، نه تنهابا توكل ناسازگار نيست بلكه توكل آن را تقويت مي كند.اعتماد به نيروي خود كه از نظر روان شناسي  به آن ((اعتماد به نفس)) مي گويند- از دو بعد برخوردار است :1)بعد مثبت و ايجابي         2)بعد منفي و سلبي 1)بعد اول بدين معناست كه آدمي به خود متكي باشد.اين حالت گر چه از نظر روان شناسي مطلوب است اما از نظر دين و فرهنگ توحيدي قابل قبول نيست،زيرا هر چه بر ميزان معرفت آدمي نسبت به خود و خداي متعال افزوده شودبه عجز و ناتواني خود

آگاه تر مي شودو در مي يابدكه آدمي هر چه دارد از خداست،پس چگونه مي تواند به نيروي خود تكيه زند و بر خداي متعال تكيه و توكل نكند؟2)بعد سلبي اعتماد به نفس يعني عدم اعتماد به ديگران وفقط اعتماد بر خداوند،هم از ديدگاه روان شناسي و هم از نظر توحيدي مورد قبول است .در آموزه هاي ديني تاكيد فراوان شده است كه دل بستن بر غير خدا ، جز ياس و نااميدي چيزي در بر ندارد، آيا آدمي با داشتن تكيه گاهي مطمئن چون خداي سبحان ، بر كسي ديگر تكيه مي كند؟فصل دوم:نسبت توكل با توحيد، صبر وتفويضبراي اينكه بفهميم چه رابطه اي بين توكل و توحيد  وجود دارد در ابتدا بايد مراتب توحيد را توضيح دهيم:-مراتب توحيد از پايين ترين درجه تا بالاترين درجه:1)مرتبه ي اول كه پايين ترين درجه است ، اين است كه انسان به زبان ((لا اله الا الله)) بگوييد، ولي دلش غافل يا منكر باشد،مانند توحيد منافقان.2)اين است كه وقتي آدمي ((لا اله الا الله)) مي گوييد ،دلش به مفهوم آن ،باور داشته باشد و آن را تصديق كند ،مانند اكثر مسلمانان، و اين اعتقاد عوام است.3)مرتبه سوم اين است كخ از لفظ و معناي ((لا اله الا الله))در گذرد و حقيقت آن را در پرتو نور حق كشف و مشاهده كند و آن مقام مقربين است.*(جهان از نظر مقربان ، تك كانوني است وماهيت از اويي و به سوي اوييدارد)*4)مرتبه چهارم اين است كه موحد در عرصه هستي جز  يكي نبيند ،و اين توحيد صديقين است .در اين مرتبه موحد ،حتي خود را نمي بيند.استاد شهيد مطهري

به موضوع توكل از منظر مراتب چهارگانه توحيد نگرسته است،اين مراتب عبارتنداز:1)توحيد ذاتي:يعني شناختن ذات حق به وحدت و يگانگي ، و اينكه حقيقت دوئي بردار و تعددپذير نيست،يعني  جهان نه از اصل هاي متعدد پديد آمده و نه به اصل هاي متععد باز مي گردد  از يك اصل و حقيقت پديد آمده و به همان اصل و حقيقت باز مي گردد.2)توحيد صفاتي:يعني درك و شناسايي ذات حق و يگانگي عيني ذات با صقات  و يگانگي صفات با يكديگر.3)توحيد افعالي:يعني درك اين نكته كه جهان  از فعل خداوند و كار او  و ناشي از اراده اوست .4)توحيد در عبادت: كه توحيد عملي است يعني يگانه پرستي. به عبارت ديگر ،در جهت پرستش حق يگانهشدن و تنها خدا را مطاع و قبله ي روح و جهت حركت ايده آل قرار دادن و هر مطاع و جهت و قبله و ايده آل ديگر را طرد كردن.*(تمامي اين مراتب توحيد و انواع توحيد را گفتيم تا به اين نتيجه برسيم كه چه رابطه اي بين  توكل وتوحيد وجود دارد؟)* توكل،فرزند توحيد است و محصول اين نگرش است  به عبارتي ساده تر توكل از توحيد نشات مي گيرد يعني اينكه ابتدا آدمي بايد توحيد داشته باشد تا بتواند بر مبناي آن توحيد خود توكل كندنسبت صبر و توكلصفت صبر و صفت توكل ،در پرتومعرفت به خدا و آگاهي ما از سوي الله به دست مي آيد،كسي كه بداند جزخداي سبحان ،هر چه است ناپايدار و زائل شدني است براي او صبر آسان مي شود .معناي صبر درست در برابر معناي جزع قرار دارد ،جزع فعل كساني است كه در

برابرآنچه برايشان رخ مي دهد بردباري ندارند و سريعا دستخوش هيجان زدگي و اضطراب مي شوند اين موضوع دلالت مي كند بر اينكه صبرعبارت از توانايي و قدرت روحي كافي در مواجهه بردبارانه با بلايا و نشان دادن استقامت  در همه مشكلات براي رسيدن به هدف. نسبت توكل و تفويضبراي آنكه در يابيم توكل با تفويض چه نسبتي دارد ، بايد نخست معناي تفويض را بدانيم و آنگاه نسبت اين دورا بيان كنيم، تا به نسبت اين دو پي ببريم:در حقيقت ،تفويض به معناي واگذاري كار خود به خداست.هر چند مفهوم توكل و تفويض تا حدودي به يكديگر نزديك است ،ولي تفويض مرحله اي بالاتر از توكل است ،زيرا در مفهوم تفويض ،واگذاري مطلق كار به خداي سبحان نهفته است و آدمي در آن حالت از  خود هيچ نظري ندارد، ولي در مفهوم توكل،فقط خدا را وكيل خود دانستن نهفته است، پس نتيجه مي گيريم كه درجه تفويض از توكل بالاتر است.فصل سوم:چرايي توكلتوكل چيست؟وبرچه كسي بايد توكل كرد؟توكل،يكي از منازل دين و مقامي از مقامات اهل يقين، بلكه از عالي ترين درجات مقربين است،فهم دقيق آن دشوار، و عمل به آن دشوارتر  است،زيرا در نظر آوردن اسباب وعلل مادي، و اعتماد به آنها شرك به خداست،و از سوي ديگر به كلي از اسباب و علل عادي ،دست شستن نيز خدشه دار كردن شريعت است.قرآن كريم كه كتاب هدايت به سوي شاهراه حقيقت است،به تاكيد و تكرار و با بهره گيري از ابزار انحصارمي فرمايد: اگر اهل ايمانيد، فقط بر خداوند توكل كنند ،و مومنان فقط بايد بر خداوند توكل كنند .امام رضا(ع) مي فرمايند:

ايمان بر چهار ركن استوار است:توكل بر خداي عز وجل، رضا به قضاي الهي، تسليم امر خداوند بودن ،تفويض و واگذاري امور خود به خداوندمومنان بايد فقط بر خداوند توكل كنند ،زيرا آغاز و انجام امور به دست  قدرت اوست ،قوام همه پديده به دست اوست ، او پروردگار تمامي پديده ها است و هيچ پديده اي جز به اذن او چيزي ندارد، او وكيل هر پديده است.از اين رو مومن بايد در همه امور خود،حتي در  اعمالي كه به او منسوب است،خدا را وكيل قرار دهد ؛زيرا  خداست كه به او توان داده است.امام علي(ع) مي فرمايند:  توكل بهترين تكيه گاه است. توكل دژ حكمت است.  توكل بر خدا بدين معنا نيست كه  آدمي  ديگر نسبت به امور بي توجه باشد بلكه بدين معناست كه تلاش و صبر و پايداري خود را انجام دهد ودر عين حال نتيجه را به خداوند واگذار كند و اين يعني توكل.فصل چهارم: اركان و زمينه هاي توكل اركان توكل دو چيز است؛ نيرومندي يقين  و  قوت قلب.حقيقت يقين را در توكل بايد جستجو كرد . ميان يقين و توكل ،پيوند ناگسستني بر قرار است؛ چنان كه ميان قوت قلب  و قدرت روحي و توكل نيز ارتباط  تنگاتنگي مي توان يافت. حضرت علي(ع) مي فرمايند: اصل و ريشه قوت و نيروي دل ، توكل بر خداست. بنابراين اگر كسي  داراي حالت توكل نيست ،منشا آن در دو چيز است :1)ضعف يقين  به اينكه  خداي سبحان ، بهترين هادي و نيرومندترين و فصيح ترين و دلسوزترين وكيل است.2)ضعيف و بيمار بودن  دل آدمي و غلبه ي ترس و اوهام بر

آن.ممكن است يقين انسان با اطمينان همراه نباشد ، زيرا نفس از نيروي خيال پيروي مي نمايد و به آن اطمينان مي كند .نفس در آغاز با يقين به اطمينان دست نمي يابد مگر آنكه كه سرانجام  به درجه ي نفس مطمئنه برسد و چه بسيار كسان كه واجد يقين اند ولي از اطمينان و آرامش بي بهره اند .ولي آيا منشا غلبه ترس ، چيزي جز ضعف يقين است ؟مرحومه علامه طباطبايي مي فرماييد:حقيقت امو اين است كه نفوذ اراده ي آدمي و دستيابي او به مقصود در عالم ماده، در گرو  دو دسته از اسباب است : 1.اسباب طبيعي 2. اسباب روحي.  و انسان آنگاه كه بخواهد در كار مهمي وارد شود و اسباب طبيعي مورد نياز را  فراهم سازد ،چيزي ميان او و مقصودش جز اختلال اسباب روحيمانند ضعفو سستي اراده و ترس و اندوه و سبكسري و تمايلات سركش و سفاهت و سوء ظن و غير آن،حايل ومانع نمي شود و اين ها امور مهم عمومي است.و هنگامي كه بر خداي سبحان توكل كند  اراده ي او چنان نيرومند  مي گردد كه هيچ سسبي از اسباب روحي ناسازگار نمي تواند بر آن غلبه نمايدف و اين ، خود دستيابي به هدف و سعادت و خوشبختي است.زمينه هاي توكل1)جهان بيني توحيدي اگر  توحيد را در خود تقويت كنيم و باور داشته باشيم كه همه امور عالم ،به دست خداي سبحان است وجز او كسي تاثير استقلالي ندارد، مي توانيم به حالت توكل دست يابيم و امور خود را به خداي متعال واگذاريم .  2)تامل در آيات و روايات توكل تامل در آيات

و رواياتي كه بر فضيلت و ارزشمندي مقام توكل دلالت دارند و آن را باعث نجات و كفايت امور معرفي مي كنند،زمينه ي دستيابي به حالت توكل را در انسان پديد مي آورند.3)تامل در گذشته خود اگر آدمي به ياد آورد كه خداي سبحان  او را آفريده و از نهانخانه ي عدم به عرصه ي وجود آورد و آنچه  مورد نياز او بود ، فراهم ساخت و مهرباني او نسبت به بندگان خود بيش از مهرباني مادر نسبت به فرزند است و كفايت امور كسي را كه به او توكل كند، ضمانت كرده و بر عهده گرفته است ، در اين صورت، زمينه ي توكل براي او فراهم مي آيد و به تقدير خدا خرسند مي شود . اين خرسندي به تقدير الهي هنگامي حاصل مي شود كه آدمي در گذشته ي خود بينديشد كه خداوند نخست او را بي خبر به عرصه ي هستي آورد و در آفرينش او حكمتها قرار داد.4)انديشه در حكايات شگفت سبب سازي هاي خدا از جمله اموري كه زمينه ساز توكل است ،ياد آوري داستان هاي واقعي شگفت انگيز و حيرت آور  صنع الهي است، حكايات روزي رساني و دفع بلاها و ناملايمات و از بعضي از بندگان و نيز حكايات عجيب قهر خدا و  نابود كردن اموال اغنيا و نابودي مستكبران و به قدرت و شوكت رسيدن مستضعفان.    فصل پنجم:  درجات توكل حالت توكل از نظر قوت وضعف، داراي سه درجه است : در درجه اول كه نازل تريت مرتبه است، خداوند در نظر آدمي نقش وكيلي امين،دانا و كاردان را بر عهده دارد  كه انسان با اطمينان

و بدون دغدغه ي خاطر امور    خود را به او مي سپارد . در درجه دوم شخص توكل كننده ، چون كودكي است كه به مادر تكيه كي كند و او را پناهگاه خود قرار مي دهد و جز او پناهگاهي نمي شناسد و به طور طبيعي در همه امور خود به او پناه مي برد.و در مرتبه ي سوم ،متوكل خود را تسليم محض خداي متعال مي بيند.كسي كه در درجه ي نخست توكل قرار دارد ، حالت او نسبت به خدا و اطمينان به عنايت و كفالت او ، همانند حالت موكل نسبت به وكيل واعتماد به اوست، كه اين ضعيف ترين درجه ي توكل است. كسي كه به درجه ي دوم دست يافته باشد ، حال او با خدا چون حال كودك با مادرش خواهد بود ،كودك جزمادر  را نمي شناسد و به غير او پناه نمي برد وجز بر او اعتماد نمي كند و اگر او را ببيند ،در هر حالي مه باشد  به دامن او مي آويزد و در غياب او اگر برايش مشكلي پيش آيد، اشك مي ريزد و نخستين كلمه اي كه بر زبان مي راند، كلمه ي مادر است. و فرق اين درجه با درجه ي پيش اين است مه صاحب اين درجه در توكل و وكيل خود فاني است.و آن كس كه به درجه ي سوم دست يابد ، به عالي ترين درجه ي توكل دست يافته است،و چنين كسي در تمام حالات خود تسليم محض اراده ي خداوند است.*اختلاف درجات مردمان را در توكل ،در درجات قوت وضعف يقين ؛ و قوت و ضعف توحيدشان

بايد جستجو  كرد*عالي ترين درجه ي توكل از نظر معصومان(ع) اين است كه آدمي در همه ي امور خود به خداي سبحان توكلكند و هر چه خدا با او كند ، از او راضي باشد و بداند كه خداوند هيچ خير و فضيلتي رت از او دريغ نداشته است و بداند مه حكم از آن خداست؛ پس بايد بر او توكل كند  وكار خود را به خدا واگذارد و به او اطمينان كند.امام كاظم(ع) مي فرمايند:توكل بر خدا داراي درجاتي است : يكي از آن درجات اين است كه در تمام امورت بر خدا توكل كني و از او نسبت به آنچه درباره ي تو انجام داده است ؛ راضي باشي و بداني كه هيچ خير و فضيلتي را از تو دريغ نداشته است و بداني كه حكم در آن به او اختصاص دارد پس بر خدا توكل كن و امورت را به آن واگذار و در تمام امور به او اعتماد كن.فصل ششم: توكل در عرصه ي مديريتدر مديرت اسلامي ؛ نرمش و انعطاف پذيري معقول و منطقي در برابر مردم و مشورت و رايزني با آنان ، از جايگاه ويژه اي برخوردار است.زيرا كه يك مدير مستبد و خودكامه و سنگدلف مردم را از گرد خود پراكنده مي سازد و نفوذ و حاكميت بر دلها را از دست مي دهد ، اما پس از رايزني و تصميم گيري بايد با توكل بر  خدا ، عزم خويشجزم كند و كوچك ترين ترديدي به خود راه ندهد و با گام هاي استوار به سوي هدف به پيش رود .كسي كه سكاندار كشتي اجتماع اسلامي است

، نبايد از گفتار و كردار افراد دو چهره، دچار ترديد و سستي شودبلكه بايد از آنان روي برتابد و به كانون قدرت توجه كند وبر آن تكيه نمايد، از توطئه ها نهراسد و بيمي به خود راه ندهد و فقط بر خداوند توكل داشته باشد .*هدف از مديريت يك گروه يا سازمان رسيدن به موفقت است و وظيفه ي يك مدير آگاه و كار بلد نيز  همين است*فصل  هفتم :صحنه هايي  از توكل پيامبران پيامبران الهي ، در راستاي رسالت بزرگي كه بر دوش داشته اند جز با قوت و قدرت بي مانند روحي واراده ي خلل نا پذير  و تكيه بر قدرت لايزال الهي و توكل بر او ، نمي توانستند ، توفيقي بدست آورند؛ زيرا با موانع و عوامل بازدارنده ي ، نيرومندي مواجهه بودند. آنان  در  برابر توطئه ها و تهديد هاي رنگارنگ مخالفان و بهانه جويان ، مواضعي محكم مي گرفتند و با توكل به خدا به آنان پاسخ قاطعي مي دادند و مي گفتند: (مومنان فقط بايد بر خدا توكل كنند.)  و براي توكل خود بر خدا با قاطعيت استدلال مي كردند كه: و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راه ها يمان  ،رهبري كرده است؟ فصل هشتم: آثار و تايج توكل1)محبوبيت انسان متوكل، نزد خداي متعال: زيرا خداوند خودش در قرآن فرموده است كه هر گاه تصميم گرقتي بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.2)كفايت الهي نسبت به امور متوكلان:چون ذات پاك خداوند محب و محبوب خود را رها نمي كند و آثار هر  سببي به دست او ظهور مي

كند ؛ لذا خداوند امور متوكلان خود را كفايت مي كند. (و هر كس بر خدا توكل كند ، او براي وي بس است)  رسول خدا فرمود: كسي كه بر خدا توكل كند ، خداوند هزينه ي زندگي او را كفايت مي كند . او را از آنجا كهگمان نمي برد ، روزي مي دهد.بنابراين، مومن نبايد بترسد كه اگر تقواي الهي پيشه كند و حدود خدا را محتروم  بشمارد ، از خوشي زندگاني محروم مي شود و به تنگناي معيشت و زندگي سخت دچار خواهد گشت؛  زيرا روزي او را خداي قادر تضمين كرده است. ((و هر كس بر خدا توكل كند)) بدين گونه كه از هوا ها و فرمان هاي نفس ،كناره گيرد و خواست خداي سبحان را بر خواست خود، وعملي كه خدا مي خواهد بر عملي كه نفس  مي خواهد ترجيح دهد و به عبارت ديگر، دين خدا را پيشه سازد  و به احكام آن عمل كند ،(( خدا او را كافيست))؛   بدين معنا كه خداوند او را در دستيابي به زندگاني خوب كه مراد و مقصود  او است  و سعادت  و خوشبختي كه فطرتا آرزوي اوست كفايت مي كند و ياري مي رساند . 3)برخورداري از بهترين وكيل:چون خداوند، وكيلي نفوذ ناپذير و سنجيده كار است؛ (و هر كس بر خدا توكل كند بداند كه به راستي خدا شكست ناپير و حكيم است، پس بهترين وكيل است)4)بهره مندي از امدادهاي غيبي  5)پيروزي بر دشمن: يكي از آثار توكل ؛ پيروزي و نصرت الهي است ،قدرت خداي سبحان بالاترين،قدرت ها است و هيچ كس نمي تواند بر كسي كه بر او

توكل مي كند و در پناه حمايت او قرار مي گيرد،پيروز گردد ؛چنان كه اگر حمايت خدا از كسي برگرفته شود ، هيچ كس قادر به حمايت او نيست، پس بايد بر خدا كه سرچشمه ي همه ي پيروزي ها است، تكيه كرد.6)رهايي از سلطه و سيطره ي شيطان: شيطان دشمن قسم خورده ي انسان و كينه توزي او با آدميزاد،آشكار و عيان است. او به عزت خداي سبحان سوگند خورده است كه همه ي آدميان را اغوا كند؛اما شيطان بر  مخلصان و مومنان و متوكلان ،سيطره اي ندارد .    7)افزايش مقاومت در برابر مشكلات : توكل ، به مفهوم عميق اسلامي و قرآني ، به آدمي شخصيت تازه اي ، مي بخشد و در تمام اعمال او اثر مي گذارد و از اين رو ، از بهترين اعمال بشمار آمده است .پيامبر در شب معراج از خداوي سبحان پرسيد : كدام عمل ، برتر است؟  خداوند فرمود: هيچ چيز نزد من بهتر از توكل بر من ،و خشنودي به آنچه قسمت كرده ام نيست.توكل بر خدا ، عبارت است از تكيه بر منبع فنا ناپذير قدرت و توانايي و باعث افزايش مقاومت و پايداري آدمي در برابر مشكلات و حوادث سخت زندگي است .  انسان تلاشگري كه بر خدا توكل مي كنددر حقيقت امور خود را به او وامي گذارد و حل مشكلات خود رااز خداوندي مي خواهد كه از تمام خواسته ها و نيازهاي او آگاه و نسبت به او رحيم و مهربان است و قادر است مشكلاتش را حل كند ، چنين انساني هرگز به ياس و نااميدي دچار نمي گردد و

در برابر مشكلات احساس ضعف و زبوني نمي كند و در برابر شرايط دشوار زندگي، صبر و مقاومت پيشه مي كند و با تكيه بر اين فرهنگ و باور بر مشكلات پيروز مي شودفصل نهم :آسيب شناسي توكلبرداشت صوفيانه از توكل : اگر نگاهي آسيب شناسانه به مفهوم توكل بيندازيم ،در خواهيم يافت كه اين مفهوم مقدس و حركت آفرين،توسط برخي كژانديشان ، دستخوش مسخ و تحريف شده است .برخي اشخاص كاهل و سست عنصر ، اين مفهوم ارجمند را دستاويزقرار داده و به بهانه ي توكل ؛ ازتدبير و تلاش و كوشش براي معاش ، دست برداشته و به انزواي عبادت پرداخته اند چنين كساني فرمان خداي سبحان را ناديده انگاشته و به بيراهه رفته اند .اين برداشت ناصواب كه در گذشته بسياري از صوفي مشربان به آن دچار گرديده بودند، با فرهنگ اهل بيت عصمت و طهارت(ع) فرسنگ ها فاصله دارد. كسي حق ندارد به بهانه ي توكل بار زندگي خود را بر دوش ديگران بيندازد مه اگر چنين كند ملعون و مطرود است از درگاه خداوند.توكل و توسل به اسباب: آيا توكل به تلاش و توسل به اسباب سازگار است؟برخي بر اين باورند كه هر گاه اسباب و ابزار و عوامل كاري فراهم باشد،ديگر جاي توكل نيست ،توكل فقط در جايي كارساز است كه ابزار و اسباب وجود ندارد ،اما اين مرزبندي را ميان توكل و بهره گيري از اسباب و عوامل مادي ،نمي توان پذيرفت؛ اين گونه نيست كه انسان ،بخشي از كار را با بهره گيري از اسباب مادي انجام دهد،بي آنكه بر خدا تكيه و توكل كند ،و بخش

ديگر را فقط با توكل به سامان رساند ، آدمي بايد حتي هنگامي كه از اسباب و عوامل مادي و عادي استفاده مي كند ، بر خدا توكل كند وسبب سازي و سبب سوزي او را از ياد نبرد ،توكل به حوزه ي خارج از قلمرو علل و اسباب ظاهري اختصاص ندارد؛ بلكه بايد در همه ي  وجود آدمي ، حضور و ظهور داشته باشد . زندگي به من آموخت كه چگونه به تو فكر كنم، اما فكر كردن به من نياموخت كه چگونه بي تو زندگي كنم .

فرزن_د نيل

نوشته: ذبيح الله منصوري

خلاصه كتاب: تلخيص:مهسا عبادي راد - ناهيد اسماعيلي - سرگذشت حضرت موسي از تمام پيامبران در قرآن بيشتر آمده ، زيرا در بيش از 30 سوره به ماجراي موسي و فرعون و بني اسرائيل اشاره شده است.و چون كشور مصر وسيع تر و مردم آن داراي تمدن پيشرفته تري از قوم نوح وهود و مانند آن ها بودند ومقاومت دستگاه فرعون به مراتب بيشتر بوده و نكات عبرت انگيز فراوان تري در بر دارد.

ولادت حضرت موسي (ع):دستگاه فرعون برنامه وسيعي براي كشتن نوزادان پسر بني اسرائيل ترتيب داده بودند.در اين ميان يكي از قابله ها با مادر موسي دوستي داشت پس حمل موسي مخفيانه صورت گرفت.هنگامي كه موسي تولد يافت از چشمان او نور مرموزي درخشيد ، چنان كه بدن قابله به لرزه در آمد و در حديثي از امام باقر(ع) مي خوانيم:موسي چنان بود كه هر كس او را مي ديد دوستش مي داشت.موسي در تنور آتش           وقتي كه قابله از خانه مادر موسي بيرون آمد ، بعضي از جاسوسان حكومت او

را ديدند و تصميم گرفتند وارد خانه شوند ، خواهر موسي ماجرا را به مادر خبر داد و مادر وحشت زده شد و نوزاد را درپارچه اي پيچيد و در تنور انداخت وقتي ماُموران وارد شدند چيزي جز تنور آتش نديدند و ماُيوس شدند و بيرون رفتند.مادر موسي به هوش آمد و به خواهر موسي گفت نوزاد كجاست ،او اظهار بي اطلاعي كرد ناگهان صداي گريه اي از درون تنور برخاست ، مادر به سوي تنور دويد ، ديد خداوند آتش را بر او سرد كرده است.پس نوزادش را سالم بيرون آورد.اما مادر باز هم در امان نبود شنيدن صداي يك نوزاد كافي بود خطر بزرگي واقع شود.در اين جا يك الهام الهي قلب مادر را روشن كرد: ما به مادر موسي الهام كرديم كه او را شيرده و سپس او را در درياي نيل بيفكن و نترس و غمگين مباش كه ما او را به تو باز م گردانيم و او را از رسولان قرار دهيم.اين يك ماَُموريت الهي است.مادر موسي به سراغ  نجاري مصري رفت ولي مادر خبر نداشت كه نجار از فرعونيان بود، پس از او در خواست صندوق كوچكي براي او بسازد.نجار گفت كه صندوق را براي چه مي خواهي؟مادر كه زبانش عادت به دروغ نداشت گفت:من از بني اسرائيلم ،نوزاد پسري دارم و مي خواهم نوزاد را در آن مخفي كنم.پس نجار تصميم گرفت اين خبر را به فرعون برساند ،اما چنان وحشتي بر قلبش افتاد كه زبانش باز ايستاد تنها با دست اشاره كرد و ماُموران فرعون كه از حرف هاي او چيزي برداشت نكردند اورا زدند و بيرون

كردند.نجار از حالتي كه به او دست داده بود فهميد كه در اين كار يك سر الهي نهفته است پس صندوق را ساخت و تحويل مادر موسي داد.صبحگاهي كه هنوز مردم مصر در خواب بودند و هوا كمي روشن شده بود ،آخرين شير را به او داد و سپس او را در صندوق مخصوص كه همچون يك كشتي كوچك بود بر روي آب حركت كند گذاشت.امواج خروشان نيل صندوق را به زودي از ساحل دور كرده، در اين لحظه احساس كرد قلبش از او جدا شده و روي امواج حركت مي كند ،اگر لطف الهي قلب او را آرام نكرده بود ،فرياد مي كشيد و همه چيز فاش مي شد!مهر موسي در دلهافرعون تنها فرزندش تنها دختري بود كه از بيماري شديدي رنج مي برد.كاهنان قصر به فرعون گفتند كه ماپيش بيني مي كنيم كه از درون اين دريا انساني به اينجا گام مي نهد كه اگر از آب دهانش به بدن اين بيمار بماليد بهبود مي يابد.فرعون وهمسرش آسيه در انتظار چنين ماجرايي بودند كه ناگهان روزي صندوقچه اي را كه بر امواج در حركت بود نظر آن ها را جلب كرد.صندوق مرموز در برابر فرعون قرار گرفت. هنگامي كه چشم همسر فرعون به چشم كودك افتاد،اعماق قلبش را روشن ساخت و همگي مخصوصاً همسر فرعون مهر او را به دل گرفتند و هنگامي كه آب دهان اين نوزاد مايه ي شفاي بيمار شد اين محبت چند برابر شد.بديهي است فرعونيان صندوقچه ي اين نوزاد را از امواج به اين منظور نگرفتند كه دشمن سر سختشان را در آغوش خود پرورش دهند بلكه آنها

به گفته همسر فرعون مي ساختند نور چشمي براي خودبرگزينند.ولطافت اين تعبير در همين است كه خداوند مي خواهد قدرت خود را نشان دهد كه چگونه اين گروه را كه تمام نيروهاي خود را براي كشتن پسران بني اسرائيل بسيج كرده بودند وادار مي كند كه همان كسي را كه اين همه مقدمات براي نابودي اوست چون جان شيرين در برگيرند وپرورش دهند.به نظر مي رسد كه فرعون از چهره نوزاد و نشانهاي ديگرازجمله گذاردن او در صندوق و رها كردنش در امواج نيل درفته بود كه اين نوزاد از بني اسرائيل است،ناگهان كابوس قيام يك مرد بني اسرائيل و زوال ملك او بدست آن مرد بر روح او سايه افكند ،اما آسيه كه نوزاد پسري نداشت و قلب پاكش كه از قماش درباريان فرعون نبود كانون مهر اين نوزاد شده بود ودر مقابل همه ي آنها ايستاد.قدرت نمايي اين نيست كه اگر خدا بخواهد قوم نيرومند و جباري را نابود كند لشكريان آسمان و زمين را براي نابودي آن ها بسيج نمايد.قدرت نمايي اين است كه خود آن جباران مستكبر را ماُمور نابودي خودشان سازد و آن چنان در قلب و افكار آنها اثر بگذارد كه مشتاقانه هيزمي را جمع كنند كه بايد با آتشش بسوزند و اين است قدرت نمائي پروردگار.بازگشت موسي به آغوش مادرطبيعي است كه نوزاد شير خوار چند ساعت كه مي گذرد ،گرسنه مي شود ،گريه مي كند،بايد دايه اي براي او جستجو كرد.به هر حال اراده خداوند به اين تعلق گرفته بود كه اين نوزاد به مادرش به زودي بر مي گردد و قلب او را آرام بخشد،لذا مي

فرمايد:ما همه ي زنان شيرده را از قبل به او حرام كرديم.در پي جستجوي ماُموران براي دايه به دختري برخورد مي كنند كه مي گويد:من خانواده اي رامي شناسم كه مي تواند اين نوزاد را كفالت كند واين زن قلبي پر محبت دارد.او نوزاد خود را از دست داده و حاضر است شير دادن به نوزاد كاخ را بر عهده بگيرد.ماُموران خوشحال شدند و مادر موسي را به قصر بردند، نوزاد هنگامي كه بوي مادر را شنيد از بي تابي اش كاسته شد.در حديثي از امام باقر (ع) مي خوانيم كه فرمود: سه روز بيشتر طول نكشيد كه خداوند نوزاد را به مادرش باز گرداند.دليل روشني بر هيچيك از اين دو احتمال نداريم  اما احتمال اول نزديكتر به نظر مي رسد، كه فرع_ونيان موسي را به مادر سپردند كه او را شير دهد و در خلال اين كار همه روز گاه به گاه،كودك را به دربار فرعون بياورد تا ملكه مصر ديداري از او تازه كند و اما احتمال دوم اين كه كودك را در دربار نگه داشته اند و م_ادر م_وسي در فواص_ل معي_ن مي آمد به او شير مي داد و بعضي مي گفته اند بعد از دوران شير خوارگي ،او را به فرعون وهمسرش آسيه سپرد و موسي در دامان آن دو پرورش يافت.موسي در طريق حمايت از مظلومان:موسي تا دوران بلوغ در كاخ فرعون ماند، ولي سخنان توحيدي او ،فرعون را سخت ناراحت مي كرد،تا آنجا كه تصميم قتل اورا گرفت موسي كاخ را رها كرد و وارد شهر شد كه با نزاع دو نفر كه يكي از طائفه خود موسي

بود و آن ديگري فرعوني واز صاحبان دربار بود روبه رو شد.هنگامي كه مرد بني اسرائيل چشمش به موسي افتاد از موسي جواني نيرومند بود در برابر دشمنش تقاضاي كمك كرد.موسي به ياري او شتافت تا او را از چنگال اين دشمن ظالم نجات دهد كه بعضي گفته اند اين دشمن مي خواسته مرد بني اسرائيل را براي حمل هيزم به بيگاري كشد.در اين جا موسي مشتي محكم بر سينه ي مرد فرعوني زد تا او را تنبيه كرده ولي يك مشت كار او را ساخت و بر زمين افتاد و مرد.بدون شك موسي قصد كشتن مرد فرعوني را نداشت اين منظره براي موسي خيلي ناراحت كننده بود واز كرده خود پشيمان شد وگفت پروردگارا من به خود ستم كردم و از خداوند طلب مغفرت كرد.خداوند هم از او در گذشت و وي را از شر دشمن حفظ نمود.به تعبير ديگر او مي خواست دست مرد فرعوني را از گريبان بني اسرائيل جدا كند،هر چند گروه فرعونيان مستحق بيش از اين بودند.اما در آن شرايط اقدام به چنين كاري مصلحت نبود و همين امر سبب شد ديگر نتواند در مصر بماند و راه مدين را پيش گرفت.موسي مخفيانه به سوي مدين حركت كرد:كشته شدن يكي از غرعونيان به سرعت در مصر منعكس شد و شايد معلوم بود كه قاتل او يك مرد بني اسرائيلي است و شايد نام موسي هم در اين ميان بر سر زبانها بود. پس دستگاه حكومت نمي توانست به سادگي از كنار آن بگذرد كه بردگان اسرائيلي قصد جان اربابان خود كنند.به دنبال اين ماجرا موسي در شهر ترسان بود كه

ناگهان با صحنه تازه اي روبه رو شد و ديد همان بني اسرائيلي كه ديروز از او ياري طلبيده بود فرياد كشيد و از او كمك خواست و با كسي ديگر درگير شده است. موسي رو به او كرد و گفت هر روز با كسي گلاويز مي شوي ودردسرمي آفريني.ولي به هر حال مظلومي بود كه در چنگال ستمگري گرفتار شد بود مي بايست موسي به ياري او بشتابد و تنهايش نگذارد اما هنگامي كه موسي مي خواست با آن مرد كه دشمن هر دو آن ها بود درگير شود واز بني اسرائيل دفاع كند فريادش بلند شد و گفت:اي موسي تو مي خواهي مرا بكشي همان گونه كه انساني را ديروز كشتي.در صورتي كه اگر موسي مي خواست اين جبار را به قتل برساند گامي در مسير اصلاح بود.به هر حال موسي دقيقاً متوجه شد كه ماجراي ديروز افشا شده است،وهمگان با خبر شده اند.حكم قتل موسي صادر مي شود:ماجرا به فرعون و اطرافيان او رسيده و جلسه اي تشكيل دادند و حكم قتل موسي صادر شد.در اين هنگام يك حادثه غيره منتظره موسي را از مرگ حتمي رهايي بخشيد و آن اين كه مردي از كاخ فرعون به سرعت خود را به موسي رساند و گفت اي موسي فرعونيان در فكر اين هستند كه تو را به قتل برسانند.اين فرد ظاهراً چشم اميد به موسي دوخته بود و در چهره ي او سيماي يك مرد الهي انقلابي را مشاهده مي كرد.پس موسي به سرعت تصميم گرفت كه به سوي سرزمين مدين كه شهري در جنوب شام و شمال حجاز بود واز حكمرو مصر

و حكومت فرعونيان جدا محسوب      مي شد برود.مدين نام شهري بود كه شعيب و قبيله ي او در آن زندگي مي كردند اين شهر فاصله ي زيادي با مصر نداشته و موسي توانسته است در چندين روز به آن برسد.ولي در راه يك سرمايه بزرگ به همراه داشت،سرمايه ايمان و توكل بر خدا لذا هنگامي كه متوجه شهرمدين شد گفت اميدوارم كه پروردگارم مرا با راه راست هدايت كند.وقتي وارد مدين شد مردمي را ديد كه در كنار چاهي براي كشيدن آب ازدحام كرده و بر سر آن كشمكش مي كنند وهر كه قوي تر است جلو مي افتد،در اين ميان چشمش به دو نفر دختر افتاد كه گوسفندان خود را از اين كه داخل گوسفندان ديگر شود نگهداري مي كردند و منتظر بودند تا اين جمعيت انبوه از آب دادن به گوسفندان فارغ شوند آن گاه جلو آمده و گوسفندان خود را آب دهند.موسي از اين منظره ناراحت شد و به طرف آن دو دختر با عفت رفت و پرسيد در انتظار چه هستيد؟گفتند منتظريم تا همه مردم حيوانات خود را آب دهند و خارج شوند و بعد ما جلو برويم.و گفتند پدر ما مردي است پيرو نا توان خودش نمي تواند اين گونه كارها را بكند و براي اين كه سربار مردم نباشيم چاره اي جزء اين نيست كه اين كار را ما انجام دهيم.موسي جلو آمد و جمعيت را كنار زد و مشغول به كارش شد.پدر اين دو دوختر كسي نبود جزء شعيب،پيامبر خدا نبود كه ساليان دراز مردم را در اين شهر به خدا دعوت كرده و نمونه اي از حق

شناسي و حق پرستي بود.موسي بعد از وصلت با شعيب به وطن باز مي گردد.خوش ترين ايام زندگي موسي همان ايامي بود كه در خانه شعيب به سر مي برد و از صحبت با وي برخوردار بود. حال آنكه نور ايمان از جانب هر دوي ايشان تلالو داشت و هر دوي ايشان پيغمبري مخلص بودند.در اين مدت كوتاه بزرگي و جوانمردي موسي و فضائل اخلاقي ديگرش مورد اعجاب شعيب و دو دخترواقع شده و علاقه دختران را بر وي تحريك كرد و اين علاقه و محبت بسيار بجا بود زيرا فكر مي كردند اگر بتوانند موسي را نزد خود نگاه دارند و از نيروي جواني او و طهارت و امانتش استفاده كرده قدرت بيشتري كسب كنند لذا به پدر گفتند: اي پدر چه خوب است موسي را اجير كني كه او بهترين اجير است  زيرا هم نيروي بي نظيري دارد و هم امين است در نيرومنديش همين بس كه در اولين روز ورودش باين شهر باينكه گرسنگي و خستگي راه جز پوست و استخواني برايش باقي نگذاشته بود يك تنه بر همه مردان قوي هيكل كه چاه را محاصره كرده بودند  غالب آمد و در عفت و پاكدامنيش اين بس كه وقتي آن روز برايش پيغام برديم و او را به منزل دعوت كرديم  او چشم خود را به زمين دوخت و نظر خيانت نينداخت و در راه منزل به دنبال من نيفتاد. شعيب از اين معاني غافل نبود او بيشتر از دخترانش موسي را مي شناخت.پس گفتار دختران در تصميمي كه او خود اتخاذ كرده بود قطعا جز شكستن سكوت اثري نداشته.دختران با دادن

اين پيشنهاد سكوت شعيب را شكستند و لذا رو به موسي كرده و گفت: من ميل دارم يكي از اين دو دختر را به همسري تو دهم تا يار و مددكار ما باشي و در مقابل هشت سال به عنوان كابين دخترم برايم شباني كني و اگر ده سال براي ما كار كني لطفي است از جانب خودت نه اينكه من مجبورت كرده باشم و انشاا. . . وفا و خلوص مرا خواهي ديد.موسي مدت مقرر را با كمال دلگرمي و مسرت به پايان رساند و مدت ده سال با كمال امانت و خيرخواهي و آزمودگي براي شعيب كار كرد و يكي از آن دو دختر را به همسري خود گرفت. شعيب مقداري از گوسفندان خود را به وي بخشيد و در اين موقع علاقه به وطن در دل موسي سخت به هيجان آمده و دلش از سرزمين مدين كنده شد. لاجرم زندگي خود را جمع كرده و آماده سفر مصر شد. روزي به اتفاق همسر خود براي خداحافظي نزد شعيب آمده با وي با گرمي هرچه تمامتر وداع نمود در حالي كه دعاي شعيب بدرقه راهشان بود از شهر مدين خارج شدند و راه جنوبي شهر را پيش گرفتند تا طور سينا پيش رفتند در اين وادي بود كه موسي در تاريكي شب راه را گم كرد و متحير و سرگردان شد ولكن عنايت خدا نگهدارش بود.در اين حال بود كه از طرف طور آتشي را ديد همسر خود را گفت: تو در اينجا باش تا من از آن آتش خبري بگيرم، روزگار در جانب راست وادي در آن سرزمين مبارك به روي موسي

لبخندي زد و در آن شب تاريكي از آن درخت به گوش آن پيغمبر بزرگوار چنين ندايي آمد: اي موسي من! آري منم خداي پروردگار عالميان، اين اولين ندايي بود كه در ابتداي نبوت خود از عالم غيب شنيد و فهميد كه خداوند او را به نبوت و كرامت مخصوص گردانيده و به رسالت خود مبعوثش ساخته. چيزي نگذشت كه بار ديگر نداي پروردگار كريم را شنيد كه مي فرمايد: اين چيست در دست تو اي موسي؟ اين عصاي من است و من به آن تكيه مي كنم، گوسفندان خود را مي رانم، و با آن نيز كارهاي ديگري دارم بعد از آن مامور شد تا همان عصا را از دست خود به زمين بياندازد. به محض آن كه عصا به زمين افتاد نخست به صورت ماري به طول و ضخامت قبليش درآمده كم كم بزرگ شد تا اژدهايي مهيب گرديد، موسي از ديدن آن بسيار ترسيد و پا به فرار گذاشت و از همان ناحيه اي كه مورد خطاب قرار گرفته بود شنيد كه اي موسي! نترس من حاضرم و در حضور من انبيا نمي ترسند. از شنيدن اين خطاب به طور حتم فهميد كه به مقام نبوت و رسالت مبعوث گرديده، قلبش آرام و دلش خرسند شد. پروردگارش با معجزه ديگري تقويتش كرد دستور داد تا دست خود را در گريبان كند و بيرون آورد، وقتي بيرون آورد نوري بدون دود و حرارت و اذيت از ميان انگشتانش تابيدن گرفت خداوند اين دو معجزه را به موسي داد تا قلب او را استوار و محكم و رسالت او را در نظر فرعون و

مردمش مسلم كند و موسي با صدايي رساتر و حجتي قاطع تر عليه ضلالت و انحراف مرد به مبارزه و دعوت مردم برخيزد.  موسي (ع) فرستاده خدافرعون و يارانش از دير زماني در كناره هاي رود نيل در ميان قبطي ها و بني اسرائيل حكومت خودمختارانه اي داشتند، و تا آنجا كه تيغ شان مي بريد ظلم و ستم مي كردند و از پيش خود و بر طبق اقتضاي طبيعت  ناقصه بشري خداياني ساخته و پرستش انها را بر مردم تحميل مي كردند. تا در آخر به خاطر آن پيشگويي كه شنيده بودند به قتل و اعدام بني اسرائيل پرداخته و ايشان را به عملگي و خدمت گماشتند و بني اسرائيل به طور كلي  از اين روزي از اين  زندگي نكبت بار و از زير بار يوغ فرعونيان نجات پيدا كنند نااميد شدند. مردم مصر به دو دسته متمايز تقسيم تقسيم شده يك دسته (بني اسرائيل) به تمام معنا محروم از مزاياي حيات و محكوم به مرگ و يا زندگي با اعمال شاقه، و دسته ديگر (فرعونيان) به تمام معنا با قدرت لكن فاقد نور ايمان و غيرقابل هدايت، پرت از راه راست و سرگرم به عيش و شهوتراني.خداوند با فرستادن موسي اين حاجت ضروري را تامين كرد، و بوي خطاب كرد كه: «پروردگار تو آئين ديگري فائق مي سازد، بنا بر اين بايد كه نزد ايشان شوي و با حجت و برهان از ظلماتي كه در آنند به سوي نورشان بيرون آري، و پرچم دين حق را بر بالاي شهرهاي اين كشور به اهتزاز درآوري، تا نور هدايت همه جا را پر كند و

ظلمت و ضلالت از بين برود. موسي وقتي اين دستور را از عالم غيب دريافت كرد، لكن به خاطر قتل نفسي كه كرده بود مورد تعقيب بود و مدتها بود كه ايادي فرعون در جستجوي او بودند و او به همين جهت از فاميل و وطن چشم پوشيده و بدين وسيله جان خود را حفظ كرده بود. لذا عرض كرد پروردگارا! من از ايشان يك نفر را كشته ام مي ترسم در همان اولين برخورد مرا بكشند اين را گفت تا كاملا مطمئن شود  كه خداوند او را حفظ مي كند. نقص ديگري كه موسي در كار خود فكر مي كرد اين بود كه ديد زبانش قدرت بيان آيات خدا و دلايل حق را ندارد زيرا داراي گرفتگي زبان بود و لذا عرض كرد: پروردگارا سينه ام را گشاده كن تا بتوانم رنج كشيدن اين بار گران را تحمل كنم و كارم را آسان گردان و گره را از زبانم بگشاي تا داراي بياني سليس و حجتي محكم شوم و گفتارم تا اعماق دل هاي ايشان نفوذ كنم و كسي از اهل و فاميلم را شريك و وزيرم قرار بده. برادرم هارون را شريكم بساز و به وسيله او پشتم را محكم كن. خداوند دعاي او را مستجاب كرد و با وزارت هارون پايه هاي دعوت او را استوار گردانيد و به دل هارون انداخت و از مصر بيرون شده خود را به موسي برساند و با وي همكاري كند.خطاب آمد اي موسي! به اتفاق برادرت نزد فرعون رفته آيات مرا براي او و قوم او ببر و دعوت خود را به تدريج به وي

اعلام كن و به او بگو ما فرستاده پروردگار توييم، او را دعوت كنيد به اينكه دست از ظلم و شكنجه بني اسرائيل بردارد. موسي و هارون راهي مصر شدند و نزد فرعون رفتند، فرعون به آنها بي اعتنايي كرده در جواب موسي گفت: اگر اشخاص ديگري از قوم بني اسرائيل با من اينگونه سخن مي گفت خيلي برخلاف توقع نبود تو چرا؟ آيا من در كودكي تو را تربيت نكردم و تو سال هاي درازي در منزل من متنعم از خوان نعمت من نبودي؟ موسي در جواب گفت: تو به من منت مي گذاري با اينكه تربيتم كردي و اين را نعمتي حساب مي كني؟ و هيچ به ياد نمي آوري كه ورود من به منزل تو علتش چه بود؟ منشا ورود من به خانه تو ظلم و ستم تو نسبت به بني اسرائيل بود.فرعون سخنان خود را دنبال كرد و گفت:تو از همان اول مردي ناسپاس بودي، مردي از اعوان مرا كشتي. موسي گفت: من او را عمدا" نكشتم بلكه دفاع من از يك مرد اسرائيلي منجر به قتل او شد و از ترس دستگاه تو به سرزمين ديگري گريختم و در آنجا نعمت خدا و رحمتش شامل حالم شد. و علم و حكمتم ارزاني داشته و به رسالت مبعوثم كرد.وقتي فرعون ديد بيش از اين نمي تواند در مقابل موسي طفره برود ناگزير به مجادله درباره دعوت او پرداخته و گفت: رب العالمين چيست؟ موسي گفت: اگر وجود آثار وجودي موجودات را قبول داري معبود من پروردگار همان موجودات است يعني پروردگار آسمان ها و زمين. آثار خشم در رخسار فرعون نمودار

شد و خواست تا كرسينشينان خود را در هو و جنجال كردن همراه خود كند لذا رو به آنان كرده گفت:آيا نمي شنويد چه مي گويد؟ من از او از حقيقت پروردگارش مي پرسم او كارهاي پروردگارش را به رخ من مي كشد، موسي گفت: پروردگار من همان پروردگار شماست و پدران و نياكان شماست پروردگار مشرق و مغرب و موجودات بين آن دو اگر تعقل مي كرديد گفتار مرا مي فهميديد. خشم فرعون زيادتر شد و حالتي آميخته از اضطراب و عجز به او دست داد. ناچار قدرت و سلطنت خود را به رخ موسي كشيد و گفت: اگر معبودي جز من اتخاذ كني دستور مي دهم به زندانت بياندازند موسي كوچكترين اعتنايي نكرد و در جواب گفت: اين خط و نشاني را كه براي من كشيدي در صورتي هم  كه معجزه آشكاري كه جاي ترديد برايت نگذارد بياورم عملي خواهي كرد؟ گفت: بياور اگر راست مي گويي.  معجزات موسي (ع)موسي عصاي خود را كه خداوند آن قوه خارقه را در آن وديعه گذاشته بود از دست خود انداخت، ناگهان اژدهايي بزرگ شد، و فرعون را به حيرت افكند و حالتي آميخته از كبرياء و دهشت به او دست داد، و براي اينكه خود را از تنگ و تا نينداخته باشد گفت: غير از اين چه داري؟ لكن موسي دست در گريبان خود كرده و پس از لحظه اي بيرون آورد، فرعون ديد نوري از دست او خارج مي شود، كه از شدت چشم بيننده را ناراحت مي سازد، نوري كه مي تواند تمامي افق را روشن كند. فرعون رو  به موسي كرده و

گفت: بين ما و خودت وقتي معين كن كه نه ما تخلف كنيم و نه تو، موسي گفت: ميعادمان روز عيد، كه همه مردم با زر و زيور خود يك جا اجتماع مي كنند، تا همگان حق را چون روز روشن بينند و داستان غلبه آن بر باطل در همه جا منتشر شود.فرعون همه قدرت و كوشش خود را در جمع آوري ساحران به كار برد و همه را در آن روز در محلي كه تعيين شده بود فراهم آورد. موسي متوجه شد كه گروهي از ساحران جمع شدند فرمود: واي به حالتان اگر امروز بناحق حكم نموده  و بر خدا دروغي ببنديد و معجزات او را سحر معرفي كنيد و آنچه را كه از حق مي بينيد صريحا به فرعون نگوييد، و ميانه سحر و باطل خود و معجزه و حق من خلط كنيد، و بدانيد كه هريك از شما براي ابطال حق و يا احقاق باطل حيله اي بكار برد نتيجه نمي گيريد كه هيچ بلكه كارش به خسران روشن و زيان آشكار خواهد گراييد.  ساحران به فرعون رو كرده و گفتند: آيا اگر برد با ما باشد اجر و مزدي هم داريم يا نه؟ گفت: آري اجر شما تقرب به من است، و در تحت حمايت من قرار گرفته متنعم مي شويد، و با همنشيني با من سعادتمند و نيكبخت مي گرديد. به موسي گفتند: آيا تو اول شروع بكار مي كني يا ما پيشدستي كنيم؟ موسي اصلا" به اين جارو جنجال ها و زرق و برق ها اعتنايي نكرده و براي اينكه سحر آنان را به هيچ گرفته باشد گفت: شما

شروع كنيد، تا آنان آخرين زور خود را زده و منتها درجه سعي خود را بكار برند. ساحران پيش آمدند و هر كس هر سحري كه داشت به زمين انداخت، و به نظر موسي چنان آمد كه اين ها مارند كه روي زمين راه مي روند، ولكن اين وهمي بيش نبود كه به ذهن وي خطور كرد، به اين معنا كه ترسيد نكند مردم با ديدن اين ظاهر فريبنده جنجال كنند، و ديگر زير بار دعوت وي نروند، اما خداوند  حمايت و دستگيريش كرد، و فرمود: نترس كه برد با تو خواهد بود، به زيادي اين چوب ها و طناب ها اعتناء مكن، كه اثر همين چوبدستي كوچك تو از همه آنها بيشتر است، تو نيز چوبدستيت را بينداز، و مطمئن باش كه به قدرت قاهره من همه آن چوب و طناب ها را مي بلعد، چه آنها جز چشم بندي ساحر چيز ديگري نيست، و ساحر هر چه را هم كه بكار زند به نتيجه نمي رسد. موسي آرام شد و آن اضطرابي كه داشت فرو نشست، و چوبدستي خود را بيانداخت، كه ناگهان اژدهايي شده و به سرعت بر سحر ساحران حمله كرده همه را بلعيد و ساحران به روشن ترين وجهي حقيقت را دريافته و رشد را از ضلالت جدا ديدند، و از روي خشوع و اظهار ذلت در برابر بزرگي خدا بي اختيار به سجده درافتاده، و از آنچه نموده بودند توبه كرده.عناد فرعونفرعون وقتي معجزه موسي را كه خود نام سحر بدان گذاشته بود ديد در سرگرداني عميقي فرو گرفت، بر سر دو راهي عجيبي قرار گرفته بود آيا تسليم

شود، يا بر سر كفر و عناد خويش و مبارزه با موسي پافشاري كند. فرعون بر عناد خودافشاري كرد، اطرافيانش هم او را پشتيباني كرده و گفتند آيا موسي و قومش را آزاد مي گذاري كه در زمين فساد انگيخته پرستش تو و خدايانت را متروك سازد؟ اين جمله بر قدرت و قساوت وي نيرويي تازه بخشيد، و آتش شرر و بهتانش گل كرده در پاسخشان گفت: ما به زودي پسرانشان را مي كشيم و زنانشان را زنده نگاه مي داريم، آنگاه رفت تا انواع ظلم و آزار را برايشان وارد سازد. فرعون چه كرد؟ او با قوم خود خلوت كرد، و در امر موسي به مشورت پرداخت و هر راه چاره اي كه پيشنهاد مي شد به اشكالي برميخورد، تا در آخر خسته شدند آخرين رأيشان بر اين قرار گرفت كه او را به قتل برسانند، چون اين را از هر راه ديگيري براي بقاء سلطنت و قدرتشان نزديك تر ديدند. در آن ميان كه نقشه كشتن وي را طرح مي كردند ناگهان مردي شجاع و جوانمرد كه خدا چشم دلش را نوراني و راه رشد و ايمان را برايش معلوم كرده بود به سخت ترين وجه از موسي دفاع كرد، و ضررها و سوء عاقبت اين پيشنهاد را براي ايشان بيان نمود مثال ها آورد و دليل ها ذكر كرد و در آخر گفت: آيا مردي را به جرم اينكه مي گويد پروردگار من خداست به قتل مي رسانيد؟ با اينكه برايتان معجزاتي از ناحيه پروردگارتان آورده؟ اگر دروغگو است جرم دروغش به گردن خودش است، و اگر راستگو است شما هم از

آن وعده هاي نيكي كه به شما ميدهد بهره مند شويد، چون خداوند كسي را كه اسراف كار و كذاب است دوست نمي دارد.موسي همچنان مشغول دعوت خود بود، نه تهديدي سستش مي كرد و نه وعيدي،علنا" خود فرعون را به ايمان به پروردگارش و برگشت به آفريدگار زمين و آسمان ها دعوت مي كرد، و مي گفت: بايد بني اسرائيل را رها كني تا با من باشند، اما هيچيك از اين پيشنهادات وي براي فرعون طاغي و جبار قابل قبول نبود، و بسيار بر وي گران مي آمد. بعد از اين همه سرگرداني و ياغيگري فرعون، ديگر صبري براي موسي نماند و ديگر اميدي به اينكه حجتش موثر افتد نداشت، خلاصه دروغ و بهتان فرعون مجالي براي حرف حسابي او نگذاشت، از همه اين ها بالاتر اينكه انواع اهانت ها و شكنجه ها بر بني اسرائيل روا مي داشت. لذا خدايتعالي به موسي دستور داد تا علنا" به فرعون و قومش اعلام بدارد كه ديگر خداوند جزاي كفر و آزارشان بر بني اسرائيل را حتمي ساخته. و چيزي نگذشت كه خداوند با سلب اموال و جان ها و ميوه ها ايشان را بگرفت آب گواراي نيل فرو نشست، و ديگر به زمين هاي زراعتي ايشان سوار نمي شد، در نتيجه باغ ها خشكيد، و رونق كشت و زرعشان از بين رفت، و از طرفي رگبارهاي سيل آسا زراعت و اغنامشان را لطمه زد، و از سوي ديگر ملخ بر تتمه زرع و ميوه هايشان مسلط گشته، و شپش در رختخواب و لباس ها خونشان را مكيدن گرفت، و خواب را از چشمشان سلب كرد،

و نيز به بلاي قورباغه دچار شدند، كه يكباره زندگي را بر آنان تنگ كرد، تا آنجا كه غذا و آب آشاميدني و لباس هايشان پر از قورباغه گرديد از طرفي ديگر خداوند مرض خون دماغ را بر ايشان مسلط ساخت، و خون از بينيشان سرازير گرديد، و در آخر خداوند به خاطر گناهان و كفرشان بركت از اموالشان ببرد و چون عذاب برايشان مسلط گرديد گفتند: اي موسي از پروردگارت به آن عهدي كه نزدت سپرده براي ما درخواست كن، كه اگر اين عذاب را از ما برداري ما حتما بتو ايمان آورده و بني اسرائيل را با تو روانه مي كنيم. خداوند بلا را از ايشان برداشت، باشد كه زمينه رهايي از تعصب را برايشان فراهم آورده و به حكمتش حجت را بر آنان تمام تر سازد. اما فرعونيان پيمان شكستند، چون از جنايتكاران بودند.بني اسرائيل از مصر بيرون مي روندبني اسرائيل راه را از بيراهه تشخيص داده به شوي فرستاده خدا نهادند، تا نزد وي از حمايت و هدايت برخوردار شوند، و چرا رو نياورند؟ اين ها همان هايي بودند كه ذلت و مسكنت با آنان جناق شكسته بود، و عمري را با بدترين شكنجه و سخت ترين بلاها گذرانده بودند. موسي خواسته ايشان را اجابت كرد، و در اوايل شب ايشان را به سوي بيت المقدس كوچ داد، خداوند هم راه را بر ايشان آسان كرد، از پيش رو اميد و از پشت سر ترس از فرعون ايشان را به سرعت ميراند، ايمان به خدا هم نگهبانشان بود، تا قسمت خشك زار مصر را پيموده ناگهان ديدند كه دريا راهشان را

قطع كرده و ميانه ايشان و رسيدن به آرزو حائل گشته است.آه از دل بني اسرائيل، نزديك بود بند دلهايشان پاره شود، چون مرگ را حاضر مي ديدند، همين الان است كه فرعونيان آنان را با طناب هاي خود مانند شكار دربند كنن، كه ناگهان صدايي مانند فريادي كه در وسط بيايان طنين بيفكند به گوش موسي رسيد، صدايي و عبارتي بود كه هم عتاب و سرزنش از آن استفاده مي شد و هم تحريك و ياس صاحب اين صوت يوشع بن نون از قوم موسي بود. يوشع فرياد زد: اي كليم خدا دريا پيش رو و دشمن پشت سر است، چه فكري كرده اي؟ هر چاره اي انديشيده اي زود كه دل ها بيش از اين ياراي شكيبايي ندارد و گويا ديگر از مرگ  راه فراري نداشته باشيم، موسي گفت: من مامور شده ام به دريا بزنم، اميد است هم اكنون دستور برسد كه چگونه به آب بزنيم، اين گفتار روزنه اي از اميد در دلها باز كرد، خداوند به موسي وحي فرستاد: با عصايت به دريا بزن، موسي عصا به دريا زد، ناگهان آن ظلمتي كه وحشت و نوميدي در دلها و ديدگان افكنده بود كنار رفت، و ديدند كه دروازه راه براي دوازده تيره بني اسرائيلي در دريا بازشد، آفتاب و بادهم كمك كرده كف دريا را خشكانيد، و راه را براي عبور مهيا ساخت، و قوم بني اسرائيل با اطمينان خاطر و در حفظ خداي كبير متعال براه افتادند، خداوند در اين باره فرمود:پس براي ايشان راه خشكي در دريا بساز و از رسيدن فرعون و بازيافتن او مترس و نه

از غرق شدن بهراس. اسباط بني اسرائيل با ايمني و سلامت وارد دريا شدند، دو طرف راه آب مانند كوه روي هو خوابيده بود و به ايشان كاري نداشت، تا آنكه همه عبور كردند از آن طرف دريا  به فرعون نگاه كردند آنان را ديدند در تنگناي عجيبي هستند. ديدن اين منظره دوباره بني اسرائيل را دچار قلق و اضطراب كرد، ترسيدند باز هم دست ظلم و عدوان فرعون به ايشان برسد، لذا دل ها و چشم ها همه متوجه موسي شد تا او فكري به حالشان بكند. تا اينكه از ناحيه خدايتعالي به سويش وحي رسيد، دريارا بگذار همين طور ساكن بماند، و با عصايت بدان مزن تا هيچ تغييري در آن پيدا نشود، چه خدا نخواسته دريا ميانه تو و ايشان حائل باشد و ايشان به سلامت به مصر برگردند، بلكه حكم و قضاي او چنين رفته كه همه بايد غرق گردند. فرعون رو كرد به لشكريان خود و گفت: هيچ مي بينيد كه چطور دريا شكافته شده، اين نيست مگر به امر من، مشيت من بدان تعلق گرفته است تا فراريان خود را به آساني دريابم. و چنين وانمود كرد كه اين معجزه فرعون است مردم به همين حرف فريفته شده خود را به دريا زدند و چنان از يكديگر سبقت مي جستند كه باعث زحمت هم مي شدند اما هنوز به وسط دريا نرسيده بودند كه دريا به هم آمد و همه را تا به آخر غرق كرد. در اين لحظه كه لحظه جان كندن است فرعون ايمان آورد، و گفت: من ايمان آوردم به اينكه معبودي جز آن خدا كه

بني اسرائيل بدو ايمان آوردند نيست و من نيز از مسلمانانم. اما خداوند ايمان اين ستمگر جبار را كه در زمين فساد مي كرد قبول نفرمود بلكه او را بر اعمال زشتش كيفر داد.دريا به هم آمد آنچنانكه صداي بهم خوردنش بسيار شديد و مهيب بود، بني اسرائيل از موسي پرسيدند اين سرو صداها از چيست؟ گفت: خداوند فرعون و همراهانش را غرق كرد، اينجا آن غريزه اي كه در دل هاي بني اسرائيل اصالت داشته و آن باطلي كه تا اعماق دلهايشان راه داشت گل كرد. البته واهمه هم كمك كرد، لذا گفتند: اي موسي از كجا بفهميم فرعون مرده او اصلا" نمي ميرد براي اينكه در همه اين عمر طولانيش روزها و ماه ها به هيچ چيزي كه بني آدم احتياج دارد محتاج نمي شد.اما قدرت خدا جايي نرفته فورا به دريا فرمان داد تا جسد فرعون را بيرون بيندازد، تا فردا نگويند: او از دريا به يك عالم ديگري رفت، و در نتيجه از اينكه دچار تفرقه و يا تكذيب به موسي شوند محفوظ بمانند، آري اگر جسد او را ببينند لال مي شوند و ديگر بهانه اي براي گمراه شدن ندارند.موسي قرار گذاشت سي روز غيبت كند از اين بعد كار موسي و همرهانش جهانگردي و خوش نشيني است، هر جا بخواهند اقامت مي كنند، و از آنجا به هر طرف بخواهند كوچ مي دهند، موسي از پروردگار خود خواست تا به وي كتاب و حكمتي دهد كه با آن اجتناب نمايند  و در نتيجه روزگار در پرتگاهشان نينداخته و در امر معاش و معاد دچار خبط و اشتباه نگردند. خداوند

دستور داد تا او خود را پاك نموده و سي روز روزه بدارد، آنگاه به طور سينا بيايد تا خدا با وي تكلم كند، و اوامر خود را در كتابي به او بدهد موسي از ميانه همه قوم خود هفتاد تن را انتخاب كرد آنگاه به ميقات يعني همان مكاني كه قبلا تعيين شده بود رفت. و از شدت علاقه از همراهان زودتر خود را به طور رسانيد يعني بعد از سي روز به شور رسيد و آن هفتاد نفر عقب ماندند، خدايتعالي پرسيد چه تو را بر آن داشت كه عجله كني؟ عرض كرد:همراهانم در پي مي ايند، من اي پروردگار عجله كردم به سويت تا تو راضي شوي، موسي به همين جهت مامور شد تا ميقات پروردگار خود را تا چهل روز ادامه دهد. از آنسو موسي وقتي از ميان قوم بيرون مي امد برادر خود هارون را جانشين و وزير خود تعيين كرد، تا به امور آنان رسيدگي نموده مواظب احوالشان باشد تا وي برگردد، و آن امانت گرانب ها (تورات) را گرفته و به شرفي كه خدايش وعده داده بود مشرف شود. موسي به ميقاتگاه رفت و پروردگارش به او سخن گفت و او را مقرب درگاه خود ساخت تا آنجا كه جوش و وحشتي در دل موسي راه يافت ناگزير عرض كرد: پروردگارا نشانم بده تا به تو نظري  بيفكنم. از آيات قرآن چنين استفاده مي شود كه تقاضاي موسي از جانب قوم بوده و خود به عنوان نيابت و نمايندگي اظهار كرده و براي فهماندن به قوم بوده كه اين كار ممكن نيست نه اينكه موسي العياذ بالله براي

خود درخواست رويت ظاهري از خداوند سبحان كرده باشد.پروردگارش فرمود: هرگز مرا نخواهي ديد، ولكن به كوه نظر كن اگر در جاي خود قرار توانست بگيرد تو هم به زودي مرا خواهي ديد، موسي متوجه به كوه شد و ديد كه ناگهان درهم فرو ريخت و در زمين فرو رفت. آنگاه الواح تورات را گرفت، و در آن همه دستوراتي كه بني اسرائيل بدان احتياج داشتند و همچنين موعظه و تفصيل هر چيزي بود، موسي عرض كرد: پروردگارا! تو مرا به كرامتي اكرام فرمودي كه احدي را قبل از من بدان اكرام اكرام نكردي خدا فرمود: اي موسي! من تو را به رسالت ها و به كلام خودم بر مردم برتري دادم، پس آنچه به تو نازل كرده ام محكم بگير، و از شكرگزاران باش. از آن سو بني اسرائيل منتظر بودند كه موسي بعد از گذشتن سي روز مراجعت كند ولكن موسي ده روز طول داد، ناگزير بني اسرائيل به حيص و بيص افتاده گفتند موسي وعده اي كه به ما داد خلف كرد و عهد خود بشكست و ما را در شبي تار از جهل تنها گذاشت حال بايد ديد از ميان خودمان چه كسي لايق تر براي زعامت است و مي تواند ما را به راه راست ارشاد كند. اينجا بود كه در دل سامري داعيه شر و فساد پيدا شد.و فرصت غنيمت شمرده گفت: شما بايد براي خود معبودي بگيريد چون موسي ديگر به سويتان بر نمي گردد، او رفت تا با معبود شما گفتگو كند، حتما راه را گم كرده كه اينقدر دير كرد، و خلف وعده نمود. سامري فرصت

را از دست نداد، و از ناداني و ضلالت و كوردلي ايشان استفاده كرد، طلا آلاتشان را گرفت، چاله اي كند، و همه را در آنجا ريخت، سپس آتشي افروخت و از آن طلا ها مجسمه گوساله اي ساخت كه صاداي گوساله هم در مي آورد و با اين عمل فتنه اي ميانه مردم به پا كرد كه بي دين و ديندار به خوبي از هم متمايز شدند، بني اسرائيل با اين گوساله فريب خورده و گوساله پرست شدند. هارون از ديدن اين وضع چنان متاثر شد كه لاجرم با آن عده كه بر دين خود پايدار بودند مانده و متعرض پيروان سامري نشد چون مي ترسيد اگر با آنان بجنگند آتش فتنه بالا گيرد، و دو دسته گي غير قابل اصلاحي پيدا شود. موسي هم درهمان  كوه طور از كلمات پروردگارش اين پيش آمد را اطلاع يافته بود، چون پروردگارش فرموده بود: اي موسي ما قوم تو را بعد از غياب تو آزمايش كرديم و سامري ايشان را گمراه كرد پس وقتي ميقات را به آخر رسانيد به سوي قوم خود حركت كرد. موسي بي اختيار به خشم آمده الواح را از دست بيانداخت و به طرف هارون حمله كرد، و سر او را گرفتريال در حالي كه مي گفت: چه بازت داشت از اينكه وقتي ديدي گمراه مي شوند روش مرا به كار بندي گمراهشان را به راه برگرداني و با ماجراجويان بجنگي و بدين وسيله اين آتش را كه جرقه هايش كفر و طغيان بود فرونشاني؟ هارون بيش از پيش متاثر و اندوهگين شده به برادر رو آورد و با عذرخواهي و

طلب رحمت خشم او را فرو نشانده و گفت:اي پسر مادرم سروريش مرا مگير من تقصيري نداشتم مردم مرا ضعيف شمردند و چيزي نمانده بود به قتلم رسانند، پس به آزردن من كاري مكن كه دشمنان شاد شوند، و مرا با مردم ستمكار با يك چوب مران من اي برادر ترسيدم اگر با ايشان درآويزم فردا بگويي تو ميان بني اسرائيل تفرقه انداختي و گفته هايم را مراعات نكردي.هنگامي كه خشم موسي فرو نشست و شروع كرد به اصلاح حال قوم نخست متوجه ريشه فتنه و مبتكر اين بدعت شد، سپس متوجه قوم شد و گفت: اي مردم مگر من نگفتم كه پروردگارتان وعده خوبي به شما داده آيا صرفا" به خاطر اينكه از وقت مقرر ديرتر آمدم بايد چنين كنيد و يا خواستار اين بوديد كه خشم خدا شما را بگيرد كه چنين عهد مرا خلف كرديد؟ گفتند: ما باختيار خود وعده تو را خلف نكرديم، بلكه مقدار زيادي زيور آلات فرعونيان باما بود سامري آنرا از ما گرفت و مجسمه گوساله اي ساخت كه صدا مي كرد و او بدين وسيله ما را گمراه ساخت. قوم از آنچه كرده بودند پشيمان شده و از پروردگار خود پوزش طلبيدند. موسي گفت: شما با گوساله پرستيتان به خود ستم كرديد، پرسيدند پس چه كنيم؟ موسي گفت: به سوي آفريدگار خود توبه كنيد و از او بخواهيد تا طريق توبه را به شما نشان دهد. بعد از چندي موسي گفت: وحي آمده كه يكديگر را بكشيد. بني اسرائيل به جان هم افتادند و بدين وسيله نفوس خود را به نصيحت پيغمبرشان تهذيب نمودند خدا هم توبه

شان را پذيرفت آري او توبه پذيري رحيم است. و اما سامري كه اين ضلالت را به راه انداخته بود؟ خداوند در دنيا عقابش كرد باين معنا كه بني اسرائيل را دستور داد تا با او نياميزند و نزديكش نشوند، در نتيجه او مانند يك جانور وحشي شد كه نه مي توانست با كسي الفت بگيرد و نه كسي با او انس و تماس مي گرفت، و يا نزديكش مي شد، و در قيامت هم وعده عذاب به او داده شد وعده اي كه به هيچ وجه تخلف پذير نيست تا به خاطر جنايتي كه مرتكب گرديد به سوي آتش خود روانه شود.   چاپ پنجم-1376تيراژ: 4000 دوره چاپ: قيام شابك:4-036-407-964

مديريت منابع انساني

مجيد گلپايگاني - شهناز پيروزفر خلاصه كتاب: تلخيص: محسن نظري طبر: امروزه نقش و اهميت نيروي انساني در فرآيند توليد وارائه خدمات در جوامع بشري به عنوان مهم ترين عامل مشخص شده است. با نگاهي به مراحل تمدن بشري مشخص مي شود كه نقش نيروي انساني از نيروي كار ساده به سرمايه انساني تكامل يافته است، چرا كه پيشرفت تكنولوژي بدون تحولات نيرو، فاقد كارايي است.در عصر حاضر ديگر تزريق منابع مالي به عنوان فاكتور اصلي توسعه به شمار نمي آيد بلكه تحولات و بهره وري نيروي انساني با رشد خود سبب ارتقاي سازمانها و به تبع آن توسعه نظام هاي اقتصادي در جهان مي شوند به طوري كه سرمايه هاي انساني ميزان سرمايه هاي مادي را تعيين مي كنند. بخش هاي اقتصادي در سرلوحه فعاليتهاي خود توجه زيادي به كيفيت و كارآيي نيروي كار به دليل آثار و نتايج سودمند آن دارند و با

توجه به اينكه هدف اصلي يافتن راههاي بهبود بهره وري است در نخستين مرحله بايد از سرمايه گذاري در نيروي انساني شروع كرد. كشورهاي صنعتي و توسعه يافته به اين حقيقت دست يافته اند كه افزايش بهره وري نه از طريق بهبود و ارتقاء كيفيت سرمايه مادي بلكه از طريق ارتقاء كيفيت نيروي كار سريع تر قابل تحقق است. اگر چه با جايگزين كردن ماشين آلات مدرن ، تغيير و اصلاح خطوط، اجراي سيستمهاي نوين انب_ارداري و  ...  مي توان بهره وري را بهبود بخشيد اما بايد توجه داشت كه اين موارد نيز به عنوان عوامل اصلي در گرو قابليتها و انگيزه هاي منابع انساني مي باشد و به جرأت مي توان ادعا كرد كه هر ماشيني در نهايت يك ظرفيت تعريف شده دارد كه بيش از آن نمي توان انتظار داشت اما ظرفيتهاي انسان تا بي نهايت است . همچنين تا كنون هيچ فرآيند توليدي اختراع نشده است كه به كار انساني نيازمند نباشد بنابراين هيچ توليدي بدون مشاركت او صورت نمي گيرد. مطالعات انجام شده نشان مي دهد كه ريشه و علل عقب افتادگي كشورهاي توسعه نيافته كه به طور اساسي تحت تأثير پديده بهره وري پائين است. بنابراين رشد بالاي بهره وري خصوصاً بهره وري نيروي كار همه فعاليتهاي اقتصادي واجتماعي را تحت تأثير قرار مي دهد . در اين ميان افزايش بهره وري نيروي كار در بخش صنعت بر روي ظرفيت توليدي ، كيفيت كالاي توليد شده ، كاهش هزينه ها ، كاهش قيمت ها و بررسي سرمايه گذاري اثر مي گذارد. البته ذكر اين نكته ضروري است كه برنامه هاي

بهره وري ، هنگامي به خوبي به كار برده مي شوند كه از پشتيباني مديريت سازمان برخوردار باشند. باتوجه به اينكه هدفها و منافع همسان نيستند شيوه مواجهه مديران در ايجاد تعادل، كاهش تعارض و استفاده بهينه از توانائيهاي بالقوه افراد وعناصر حائزاهميت است.در شرايط حاضر با توجه به ساختار دولتي كشور، سازمانها داراي ساختاري با انعطاف اندك، مديريت با اختيارات كلاسه شده، وظايف غيرشفاف، بودجه اي كنترل شده و غيرقابل انعطاف، بوروكراسي دست و پاگير، و مشكلات زيادي است . در اين راستا قوانين و مقررات به طور سليقه اي و تصميم گيريها مقطعي و صرفاً براساس باورهاي شخصي و با معيارهاي كلاسيك انتخاب شده و در اين ميان بهره گيري از توانمنديهاي افراد و سوق دادن آنها به سوي يك هدف مشترك بدون ارتباط با نگرش و سبك مديريت مديران نيست. باتوج__ه ب__ه ن__وآوريها گسترده جهاني سازمانهاي موفق تدابير خاصي را براي استفاده از تمامي ظرفيتهاي فكري و عملي كاركنان خود اتخاذ كرده اند.حال آنكه مشاركت رايج ترين موضوع و لازمه كار با گروههاي انساني يا به تعبير ديگر مديريت نوين است . استفاده صحيح از نيروي انساني به مثابه ارزشمند ترين و بزرگترين ثروت هر جامعه به صورت مسئله اي حائز اهميت مورد توجه دولت ها بوده است ، به عبارت ديگر مي توان گفت كه انسان هم هدف توسعه و هم عامل آن محسوب مي شود و تحقق اهداف توسعه تا حد قابل توجهي به نحوه ي اداره و مديريت اين ثروت و منبع حياتي بستگي يافته است . در اين ميان تجربه نشان داده است كه كوچك سازي دولت ها

و ميدان دادن به بخش هاي خصوصي و تعاوني همزمان سبب صعود روند بهره وري سرمايه گذاري،مشاركت و منابع انساني مي شود. خوشبختانه با آغاز روند خصوصي سازي در ايران ،هر چند كند، توانسته است تاثير كارايي و بهره وري را براي مسئولان و تصميم سازان كشور قطعي كند به طوري كه بهره وري سر لوحه برنامه هاي كوتاه و بلند مدت كلان نظام اقتصادي ايران شده است اما بايد با فرهنگ سازي و آگاه سازي و مديريت بهينه به اجرايي مناسب آن به نتيجه دلخواه كه همان توسعه پايدار اقتصادي دست يافت در غير صورت چه بسيار برنامه هايي كه فقط نوشته شدند و امروز در بايگاني ها خاك مي خورند. در اين ميان بهره وري نيروهاي انساني طي سالهاي پس از انقلاب نسبت به قبل از انقلا ب در تمام زمينه ها كاهش يافته يا قابل توجه نيست كه اين امر نشان مي دهد كه ما نتوانسته ايم از نيروهاي كاري خود به خوبي استفاده كنيم نكته آنكه هميشه گناه بر گردن نيروي انساني نيست. از سوي ديگر براي رسيدن به رشد سالانه معادل چهار درصد، بايد بهره وري در مصرف انرژيها را نيز تقويت كرد و اين تقويت عزم ملي را مي طلبد. دورنگري توسعه صنعتي، جهانشمولي و همگام شدن با تحولات كشورهاي توسعه يافته، توليد مبتني بر دانايي و داشتن چشم انداز 20 ساله براي كشور نشان مي دهد كه متوسط رشد سالانه ما طي دهه 70 ، 2/5 درصد بود و انتظار مي رود اين رقم در پايان برنامه چهارم به رقم 8 درصد در سال برسد. رقم ها نش____ان

مي دهد كه در دو دهه قبل شيوه هاي مديريتي ما نسبت به نرخ جهاني 13 سال عقب ماندگي داشته است. بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه يكي از عواملي كه تاثير زيادي بر بهره وري داشته مي تواند در بهبود آن نقش مهمي را ايفا كند آموزش نيروي انساني است . تكنيك هاي نو و طرح هاي جديد بهبود بهره وري نمي تواند بدون نيروي انساني آموزش ديده در تمام سطوح سازمان به طور مؤثر ايجاد و يا به كار گرفته شود . حتي مطالعات تطبيقي پيشرفت اقتصادي بين كشورهاي مختلف نشان دهنده اين امر بوده كه هر كشوري كه داراي نيروي انساني آموزش ديده بوده است از بهره وري و رشد اقتصادي بالاتري برخوردار بوده است . تعريف مديريت مديريت فرايند به كارگيري مؤثرو كارآمد منابع مادي وانساني در برنامه ريزي سازماندهي بسيج منابع وامكانات هدايت و كنترل است كه براي دستيابي به اهداف سازماني و بر اساس نظام ارزشي مورد قبول صورت مي گيرد. واقعا بايد گفت ؛كه در ابتدا انسانها درباره مديريت چقدر ميدانند؟ دانش مديريت تا چه حد علمي است و آيا مديريت علم است يا هنر؟ بخشي از مديريت را ميتوان از طريق مدريت آموزش فرا گرفت و بخشي ديگررا ضمن كار بايد آموخت در واقع بخشي را كه با آموزش فرا گرفته مي شود علم مديريت است . و بخشي را كه موجب به كار بستن اندوختها در شرايط گوناگون مي شود هنر مديريت مي نامند. «به عبارتي ديگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن .» مديريت به شكل يك هرم است كه در پايين آن عالي ،

در وسط مياني ، در بالا عملياتي مديران عملياتي اين مديران سرشان بسيارشلوغ است و مراجعه مكرر افراد موجب انقطاع كارشان مي شود  و اغلب مجبورند براي نظارت در رفت و آمد باشند و براي پرسنل خود ماموريتهاي كاري خاص تعيين كنند و با برنامه عملياتي تفصيلي كوتاه مدت طرح ريزي كنند. مديران مياني انها به طور مستقيم به مديريت رده بالا گزارش ميدهند كارشان مديريت بر سرپرستا ن است و نقش حلقه واسطي را ميان مديريت عالي و مديران عملياتي به عهده دارند بيشتر وقتها به تحليل داده ها، آماده كردن اطلاعات براي تصميم گيري تبديل تصميمهاي مديريت عالي به پروژه هاي معين براي سرپرستان و جهت دادن به نتايج كار مديران عملياتي است . مديريت عالي مديري كه در نقشهاي عملياتي و مياني موفق بوده و عملكرد كلي واحدهاي عمده را ارزيابي مي كنند و درباره موضوعات و مسائل كلي با مديران سطح پايين به تبادل نظر مي نشينند و بيشتر وقتشان را با همكاران يا افراد خارج از سازمان و اندك زماني را با افراد زيردست مي گذرانند . هرمديري بايد خلاقيت داشته باشد خلاقيت يعني به كارگيري توانايهاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد تداوم حيات سازمانها به باسازي انها بستگي دارد؛ باسازي سازمانها از طريق هماهنگ كردن اهداف يا_ وضعيت روز و اصلاح و بهبود روشهاي حصول اين اهداف انجام مي شود . ماكسيم گوركي مي گويد :اگر كار تفريح باشد زندگي لذتبخش است و اگر وظيفه باشد زندگي بردگي است . خلاقيت مديران هر مديري بايد خلاقيت داشته باشد خلاقيت يعني به كارگيري تواناي هاي ذهني براي

ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد . تداوم حيات سازمان ها به باسازي آنها بستگي دارد باسازي سازمان ها از طريق هماهنگ كردن اهداف با وضعيت روز و اصلاح و بهبود روش هاي حصول اين اهداف انجام مي شود . چه كسي خلاقيت و نوآوري مي كند ؟ هر انسان مدير يا غيرمديري از استعداد خلاقيت برخوردار است بنابرين نبايد خلاقيت فقط در انحصار مديران خاصي باشد زيراآنچه كه محكمتر از وجود استعداد خلاقيت است جلوگيري از عوامل بازدارنده ظهور آن است كه در صورت آزاد سازي ذهن از پيش فرض ها و الگو هاي زنجيرهاي ذهني در مدت كوتاهي توان خلاقيت و به كارگيري فكر هاي نو در عمل را مي توان دو برابر افزايش داد. مديريت موفق و مؤثر مديريت موفق و مؤثر عبارت است ؛ از كسب اهداف سازماني يا چيزي بيش از آن . « ويليام جميز»  با تحقيقي كه درباره انگيزش انجام داد ، به اين نتيجه رسيد كه كاركنان ساعتي ، تقريباً با ميزان كاري در حدود20 الي 30 درصد توانايي يشان مي توانستند شغل خود را حفظ كنند و اخراج نشوند ؛ اين تحقيق همچنين نشان داد كه اگر كاركنان، انگيزش بيشتري داشته باشند تفريباً با 80 الي 90 درصد تواناي خود، كارمي كنند . مديري كه بتواند حداقل كار مورد قبول را با استفاده از امكانات مديري مانند : توبيخ ، كسر حقوق و .... فراهم سازد ؛ مدير موفق ناميده مي شود ولي مدير مؤثر كسي است كه بتواند 80الي 90درصد تواناي هاي افراد را به كار گيرد . چگونه مي توان مديرموفق ومؤثري بود ؟

براي موفق و مؤثر بودن ، تواناي هاي ذاتي و اكتسابي معيني لازم است . مدير مؤثر نياز به تواناي هاي فني ، انساني ادراكي ، طراحي و حل مسائل دارد . يك مدير موفق ، نگرش و انگيزه هاي معيني دارد. پاداش هاي سازماني (اضافه حقوق ، ارتقاء و ...) و جو سازماني بر انگيزه و انگيزش وي اثر دارد . يكي ديگر از موفقيت ، رويدادهاي پيش بيني نشده وامدادهاي غيبي است ؛ زيرا هميشه تواناي هاي افراد نيست كه براي ايشان موفقيت مي اورد . بررسي ميزان موفقيت و مؤثر بودن هر مدير بر اساس ديدگاه و معيارهاي سازماني صورت مي گيرد . برنامه ريزي هنگامي كه آدمي در مسير رشد عقلاني خود به ضرورت برنامه ريزي در زندگي خويش پي برد، آن را در نظام هاي اجتماعي به عنوان ابزاري در خدمت مديريت ورهبري ، مورد توجه قرار داد و امروز مي بينيم كه ساختار وجودي سازمان ها پيچيده گشته اند ، كه بدون برنامه ريزي هاي دقيق نمي توانند به حيات خود تداوم بخشند. تعريف برنامه ريزي براي دست يافتن به هدف مورد نظر ، بايد قبل از تلاش فيزيكي يا اقدام به انجام كار، تلاش ذهني يا برنامه ريزي كافي صورت بگيرد.« برنامه ريزي شالودۀ مديريت را تشكيل مي دهد  . فلسفۀ و ضرورت برنامه ريزي فلسفۀ برنامه ريزي به عنوان يك نگرش و راه زندگي كه متضمن تعهد به عمل بر مبناي انديشه ، تفكر و عزم راسخ به برنامه ريزي منظم و مداوم مي باشد ، بخش انفلاك ناپذير مديريت است؛ فرد و سازمان براي رسيدن به

اهداف خويش نياز به برنامه ريزي دارند ، بنابراين ضرورت برنامه ريزي ، براي رسيدن به جز ئيترين اهداف يك واقعيت انكار ناپذير است . نياز به برنامه ريزي از اين واقعيت نشأت گرفته است .« همۀ نهادها در محيطي متحول فعاليت مي كنند. سازماندهي انسان ذاتاً كنجكاو است با حواس پنجگانۀ خود به جستجو در دنياي اطرافش پرذاخته تلاش مي كند تا مشاهداتش را در قالب هاي منسجم نظم بخشد . انسان امروزي نه تنها نيمي از روزش را به همكاري در تلاش هاي گروهي مي گذراند بلكه نيم ديگر را به تماشاي تلويزيون ، خواندن روزنامه و كتاب يا به مجامع عمومي براي سرگرمي سپري مي كنند كه همگي حاصل تلاش گروهي انسانها در واحدهاي سازماني است . نظريه پردازان سازمان از حوزه هاي گوناگون نظير : مديريت ، روانشناسي ، جامعه شناسي ، علوم سياسي، اقتصاد، مردم شناسي، مهندسي ، مديريت بيمارستاني و ... پديد آمده اند و هر يك چيزي براين موضوع افزوده اند . تعريف سازماندهي : سازماندهي ، فرايندي است كه طي آن تقسيم كار ميان افراد وگروه هاي كاري وهماهنگي ميان آنان ، به منظور كسب اهداف صورت مي گيرد . انواع مختلف سازماندهي روش هاي بسيار متفاوتي براي دسته بندي سازمان ها هست ؛ سازمان رسمي و سازمان غير رسمي سازمان رسمي وغير رسمي :سازمان رسمي را مسؤلين به طور قانوني بنيانگذاري و تصويب مي كنند و در آن تعداد مشاغل ، حدود وظايف و اختيارات و چگونگي انجام آن مشخص مي شود . ساختارهاي رسمي در واقع تخيلي هستند زيرا سازمان آن گونه كه پيش بيني عمل نمي كند

اما سازمان هاي غيررسمي بيانگر حالت واقعي است، يعني چگونگي عمل سازمان را به طور واقعي نشان مي دهد . بعد از انكه ساختار رسمي ايجاد مي شود ، سازمان غير به طور طبعيي در چارچوب آن پديدار ميگردد؛ سازمان غير رسمي حاصل تعامل اجتماعي مداوم است و ساختار رسمي تعديل ، تحكيم يا گسترش مي دهد . مقصود از مديريت منابع انساني سياست ها و اقدامات مورد نياز براي اجراي بخشي از وظيفه مديريت است كه با جنبه هايي از فعاليت كاركنان بستگي دارد، به ويژه براي كارمنديابي، آموزش دادن به كاركنان ، ارزيابي عملكرد ، دادن پاداش و ايجاد محيطي سالم و منصفانه براي كاركنان سازمان.  مديريت امور كاركنان حوزه اي است كه به اندازه كل حوزه مديريت قدمت دارد اما به طور طبيعي دستخوش تغيير و تكامل شده است. نقطه عطف اين تغيير و تكامل جايي است كه به جاي مديريت كاركنان1 ، مديريت منابع انساني2 مطرح مي شود. مديريت منابع انساني علاوه بر دارا بودن مباني و مفاهيم مديريت كاركنان، رويكردهاي كلي تر و جديد تري را در مديريت نيروي انساني در نظر مي گيرد. تعريف مختلف از مديريت منابع انساني مديريت منابع انساني معطوف به سياست ها، اقدامات و سيستم هايي است كه رفتار، طرز فكر و عملكرد كاركنان را تحت تأثير قرار مي دهند مديريت منابع انساني عبارتست از رويكردي استراتژيك به جذب، توسعه، مديريت، ايجاد انگيزش و دست يابي به تعهد منابع كليدي سازمان؛ يعني افرادي كه در آن يا براي آن كار مي كنند (آرمسترانگ ( . مديريت منابع انساني فرايندي شامل چهار وظيفه جذب، توسعه، ايجاد انگيزش و نگهداشت منابع انساني است (دي سنزو و رابينز ) مديريت

منابع انساني يعني مديريت كاركنان سازمان (اسكارپلو و لدوينكا ) مقصود از مديريت منابع انساني سياست ها و اقدامات مورد نياز براي اجراي بخشي از وظيفه مديريت است كه با جنبه هايي از فعاليت كاركنان بستگي دارد، به ويژه براي كارمنديابي، آموزش دادن به كاركنان، ارزيابي عملكرد، دادن پاداش و ايجاد محيطي سالم و منصفانه براي كاركنان سازمان. براي مثال اين سياست ها و اقدامات دربرگيرنده موارد زير مي شود: •    تجزيه و تحليل شغل (تعيين ماهيت شغل هر يك از كاركنان) •    برنامه ريزي منابع انساني و كارمنديابي •    گزينش داوطلبان واجد شرايط •    توجيه و آموزش دادن به كاركنان تازه استخدام •    مديريت حقوق و دستمزد (چگونگي جبران خدمت كاركنان) •    ايجاد انگيزه و مزايا •    ارزيابي عملكرد •    برقراري ارتباط با كاركنان (مصاحبه، مشاوره و اجراي مقررات انضباطي) •    توسعه نيروي انساني و آموزش •    متعهد نمودن كاركنان به سازمان (دسلر ) مديريت منابع انساني و مديريت كاركنان براي دهها سال، اجراي وظايف انتخاب، آموزش و جبران خدمت كاركنان وظايف اصلي حوزه اي به نام مديريت كاركنان بود. اين وظايف بدون توجه به اينكه چگونه به يكديگر مرتبط هستند انجام مي شدند. اما اكنون حوزه اي به نام مديريت منابع انساني مطرح شده است. مديريت منابع انساني آنطور كه در حال حاضر درك مي شود، به جاي رد يا حذف، تعميمي از نيازمندهاي سنتي اداره اثربخش كاركنان است. در اين حوزه درك مناسبي از رفتار بشري و مهارت استفاده از اين درك و بينش نياز است. هم چنين داشتن دانش و درك از وظايف مختلف كاركنان و آگاهي از شرايط محيطي ضروري است (شرمان، بوهلندر و چرودن )* مديريت منابع انساني در

دهه 1980 ظهور كرد و توسط طرفداران آن به عنوان فصل جديدي در مديريت نيروي انساني تكامل يافت. اكنون اين توافق وجود دارد كه مديريت منابع انساني جايگزين مديريت كاركنان نمي شود بلكه به فرايندهاي مديريت كاركنان از منظر متفاوتي مي نگرد. هم چنين فلسفه هاي اصلي آن تا حد قابل ملاحظه اي متفاوت از مفاهيم سنتي مديريت كاركنان است. با اين همه برخي از رويكردهاي خاص مديريت كاركنان و روابط كاركنان مي توانند تحت عنوان رويكردهاي مديريت منابع انساني توصيف شوند زيرا در راستاي فلسفه اساسي مديريت منابع انساني هستند (آرمسترانگ ) مديريت منابع انساني رويكردي جامع به مديريت استراتژيك منابع كليدي سازمان يعني منابع انساني است. مديريت منابع انساني نه تنها رويكردي از روي سودآوري به مديريت كاركنان است بلكه رويكردي ويژه به روابط كاركنان با تأكيد بر تعهد و دو طرفه بودن ارتباط دارد . فلسفه مديريت منابع انساني •    منابع انساني مهمترين دارايي يك سازمان است و مديريت اثربخش آنها كليد موفقيت سازمان است. •    اگر سياست ها و رويه هاي مربوط به كاركنان سازمان با همديگر تطابق و سهم قابل ملاحظه اي در دستيابي به اهداف سازمان و برنامه هاي استراتژيك داشته باشند دستيابي به موفقيت سازماني محتمل تر است. •    فرهنگ و ارزش هاي كلي، شرايط سازماني و رفتار مديريتي كه از آن فرهنگ نشأت مي گيرد تأثير زيادي بر دستيابي به تعالي مطلوب مي گذارد. چنين فرهنگي نيازمند مديريت شدن است بدين معني كه بايد تلاشي مستمر براي ايجاد پذيرش و انجام آنها صرف شود. •    دستيابي به يكپارچگي نيازمند تلاش مستمر است. منظور از يكپارچگي اين است كه تمام اعضاي سازمان با داشتن حسي از مقصود مشترك با يكديگر كار كنند.

رويكردهاي مديريت منابع انساني دو رويكرد كلي در مديريت منابع انساني وجود دارد: رويكرد سخت و رويكرد نرم. رويكرد سخت:  به كاركنان مانند ديگر منابع نگاه مي شود كه بايد معادله ورودي- خروجي برقرار شود و به صورت كارآمد اداره شوند. رويكرد نرم:  بيشتر به اين حقيقت توجه مي كند كه نمي توان با كاركنان مانند ديگر منابع رفتار كرد زيرا برخلاف ديگر منابع، منابع انساني فكر كرده و عكس العمل نشان مي دهند. در اين رويكرد بر استراتژي هايي براي دستيابي به تعهد از طريق آگاه ساختن كاركنان از مأموريت، ارزش ها، برنامه هاي سازمان و شرايط محيطي، مشاركت كاركنان در تصميم گيري در مورد چگونگي انجام امور و گروه بندي كاركنان در تيم هاي كاري بدون نظارت رسمي تأكيد بيشتري مي شود.  در واقع رويكرد سخت بر فرايند مديريت امور كاركنان تمركز مي كند در حالي كه رويكرد نرم بر طرز تلقي كاركنان و چگونگي رفتار با آنان تأكيد مي كند. رويكرد سخت سيستم ها، رويه ها و دستور العمل ها و چگونگي انجام فرايندها را مورد بررسي قرار مي دهد. رويكرد نرم عوامل انساني و رفتاري را در نظر مي گيرد. اهداف مديريت منابع انساني اهداف اساسي مديريت منابع انساني حصول نتايج مطلوب از تلاش هاي جمعي كاركنان سازمان است كه مي توان به صورت زير آن را بيان نمود: •    تأمين نيروي انساني با حداقل هزينه •    پرورش و توسعه استعدادها و مهارت هاي افراد •    حفظ و نگهداري نيروهاي لايق و ايجاد روابط مطلوب بين آنان •    تأمين احتياجات مادي و معنوي و جلب رضايت پرسنل بطوري كه همسويي لازم بين اهداف شخصي آنها، و هدف هاي سازمان ايجاد گردد. وظايف مديريت منابع انساني همانطور كه در تعاريف مديريت منابع انساني آمد وظايف كلي

عبارتند از: جذب، توسعه ايجاد انگيزش و نگهداشت. اما اين وظايف را مي توان به حوزه هاي فعاليت زير دسته بندي كرد: 1- سازماندهي •    طراحي سازمان •    طراحي شغل •    تجزيه و تحليل شغل •    طبقه بندي مشاغل 2- جذب منابع انساني •    برنامه ريزي •    كارمنديابي •    انتخاب •    استخدام 3- توسعه و منابع انساني •    مديريت عملكرد •    آموزش 4- مديريت پاداش •    حقوق و دستمزد •    ارزشيابي مشاغل •    پاداش •    مزايا 5- روابط كاركنان •    روابط صنعتي •    مشاركت •    ارتباطات 6- بهداشت، ايمني و رفاه •    بهداشت و ايمني •    رفاه 7- امور اداري استخدام و كاركنان •    چارچوب قانوني و مقررات دولتي •    رويه ها و اقدامات استخدام •    سيستم اطلاعاتي منابع انساني البته مدل هاي متفاوت ديگري نيز براي دسته بندي وجود دارد (جزني 1378، 29-36 ) اما همه آنها تقريباً همين اجزاء را شامل مي شوند. عوامل مؤثر بر مديريت منابع انساني عوامل بيروني •    قوانين و مقررات •    بازار نيروي كار •    فرهنگ جامعه •    سهامداران •    رقابت •    مشتريان •    فناوري عوامل دروني •    اهداف اساسي يا رسالت سازمان •    خط مشي ها •    جو و فرهنگ سازماني ويژگي فعاليت هاي مديريت منابع انساني مديريت منابع انساني شامل انجام فعاليت هايي است كه داراي مباني، مفاهيم، فرايندها و ابزارهاي متفاوتي هستند تا حدي كه در سازمان هاي بزرگ براي برخي از آنها واحدهاي مستقلي تشكيل مي دهند. با وجود تفاوت ماهيتي بين اين فعاليت ها، بيشتر آنها داراي ارتباط از جهت عمليات و اطلاعات هستند. نوزده فعاليت مشخص از مديريت منابع انساني عبارتند از: •    تجزيه و تحليل مشاغل •    طراحي شغل •    طبقه بندي مشاغل •    ارزشيابي مشاغل •    برنامه ريزي

نيروي انساني •    كارمنديابي •    انتخاب •    انتصاب •    اجتماعي كردن •    آموزش كاركنان •    ارزيابي عملكرد •    بهداشت و ايمني •    بيمه و بازنشستگي •    رفاه •    انگيزش، مشاركت و روابط كاركنان •    حقوق و دستمزد •    پاداش •    جابجايي •    انضباط مديريت منابع انساني در قالب يك سيستم هيچ يك از منابع مطالعه شده در اين زمينه، مجموعه فعاليت هاي مديريت منابع انساني را در قالب سيستمي از فرايندهاي مرتبط و به هم پيوسته ترسيم و تشريح نكرده اند. يكي از دلايل اين واقعيت اين است كه فعاليت هاي مديريت منابع انساني به قدري متفاوت، متنوع و داراي مباني مختلف هستند كه تجمع تمام آنها در قالب يك سيستم امكان ناپذير است. همانند تقسيم بندي رويكردهاي سخت و نرم به مديريت منابع انساني، فعاليت هاي آن را هم مي توان در دو دسته سخت و نرم گنجاند. به عنوان مثال مبحث انگيزش كاركنان يك فعاليت كاملاً نرم است در حالي كه فعاليت حقوق و دستمزد يك فعاليت كاملاً سخت است. البته اين دسته بندي فرضي است چرا كه ميزان سختي يا نرمي داراي طيفي خواهد بود. به هر حال، عليرغم نبود چنين تصوير سيستماتيك از فعاليت هاي سخت مديريت منابع انساني، مي توان سيستمي براي آن طراحي كرد كه شامل فعاليت هاي رويه پذير باشد. سيستم اطلاعات منابع انساني تعاريف مختلفي از سيستم اطلاعات منابع انساني وجود دارد. در بيون(1997) تعاريف زير آمده است: •    يك سيستم رايانه اي فقط براي جمع آوري، ذخيره، نگهداري، بازيابي داده هاي مورد نياز يك سازمان از كاركنانش. •    علاوه بر استفاده فوق براي كمك به برنامه ريزي، امور اداري، تصميم گيري و كنترل فعاليت هاي مديريت منابع انساني طراحي مي شود. •    يك سيستم اطلاعات

منابع انساني بايد رويكردي يكپارچه براي جمع آوري، ذخيره، تحليل و كنترل جريان اطلاعات منابع انساني در داخل يك سازمان تعريف شود. شرمان، بوهلندر و اسنل (1998، 8) سيستم اطلاعات منابع انساني را سيستمي تعريف مي كنند كه اطلاعات جاري و دقيق براي مقاصد كنترل و تصميم گيري فراهم كند. به گفته آنها طبق يك پيمايشي كه اخيراً انجام شده است بيشتر فناوري اطلاعات استفاده شده، براي نگهداري اطلاعات كاركنان، نظارت بر عمليات حقوق و دستمزد، نگاهداري اطلاعات مربوط به غيبت ها و مرخصي ها و انجام امور اداري و استخدام و برنامه هاي آموزشي بوده است. اسكارپلو و لدوينكا (1988، 714) سيستم اطلاعات منابع انساني را بخشي از سيستم اطلاعاتي سازمان مي دانند كه اطلاعات لازم را براي تصميم گيري در امور منابع انساني ارائه مي دهد. تفاوت در سطح استفاده از سيستم اطلاعات منابع انساني در تعاريف فوق، اشاره به اين مطلب دارد كه مي توان سيستم اطلاعات منابع انساني را در قالب يكي از سيستم هاي اطلاعاتي مانند سيستم پردازش عمليات ، سيستم اطلاعات مديريت ، سيستم پشتيبان تصميم گيري يا ديگر انواع سيستم هاي اطلاعات سازماني طراحي كرد. مباحث مرتبط با عنوان •    مديريت تكنولوژي •    آشنايي با سيستم اطلاعات •    نقش آموزش در مديريت •    آينده مديريت منابع انساني •    ارزيابي عملكرد كاركنان •    اشتباهات مديران منابع انساني •    سيستم هاي اطلاعات اجرايي و كيفيت اطلاعات •    رفتار سازماني علم مطالعه و كاربرد دانش درباره نحوه برخورد مردم، افراد و گروه ها در سازمانها مي باشد. اين كار با رويكرد سيستمي انجام مي شود. يعني روابط بين مردم و سازمانها را در ارتباط با كل افراد، گروه ها، سازمانها و سيستم هاي اجتماعي

تشريح مي نمايد و هدف آن دستيابي به اهداف انساني سازماني و اجتماعي با ايجاد روابط بهتر مي باشد. •    ● عناصر رفتار سازماني •    اساس يك سازمان برپايه فلسفه مديريت، ارزش ها، بينش و اهداف مي باشد و اين عناصر خود از فرهنگ سازماني كه تركيبي از سازمان رسمي و غيررسمي و محيط اجتماعي است نشات مي گيرند، ▪ فرهنگ •    نوع رهبري، ارتباط و پويايي گروه ها را تعيين مي كند. كاركنان فرهنگ را به مثابه كيفيت عمر كاري كه به ميزان انگيزه آنها جهت مي دهد، نگاه مي كنند. پيامد نهايي اين كار، عملكرد، رضايت فردي، رشد شخصي و بهبود مي باشد. همه اين عناصر براي ايجاد مدل يا چارچوبي كه سازمان بر مبناي آن عمل مي كند با هم تركيب مي شوند. ● مدل هاي رفتار سازماني چهار مدل يا چارچوب اصلي وجود دارد كه سازمانها بر مبناي آنها عمل مي كنند كه عبارتند از: 1) مدل استبدادي مبناي اين مدل، قدرت با گرايش مديريتي اقتدار است. كاركنان به سوي فرمانبرداري گرايش داشته و به روساي خود وابسته اند. كاركنان نياز دارند كه وضعيت معيشت آنها در نظر گرفته شود. نتيجه عملكرد در اين حالت حداقل است. 2) مدل مراقبتي مبناي اين مدل منابع اقتصادي با گرايش مديريتي پول است. كاركنان تمايل به امنيت و سود داشته و به سازمان وابسته اند. كاركنان نياز دارند كه امنيت آنها در نظر گرفته شود. نتيجه عملكرد در اين حالت مشاركت انفعالي است. 3) مدل حمايتي مبناي اين مدل رهبري با گرايش مديريتي حمايت است. كاركنان تمايل به عملكرد شغلي و مشاركت داشته و

نياز دارند كه شان و منزلت آنها در نظر گرفته شود. 4) مدل مشاركتي مبناي اين مدل مشاركت با گرايش مديريتي كار گروهي است. كاركنان تمايل به انجام رفتار مسئولانه و خودنظمي دارند. كاركنان نياز دارند كه حس خودواقع بيني آنها در نظر گرفته شود. نتيجه عملكرد در اين حالت، شور و ذوق تعديل يافته مي باشد. ● سيستم هاي اجتماعي فرهنگ و فردگرايي در يك سيستم اجتماعي، مجموعه پيچيده اي از روابط متعامل به شيوه هاي مختلف مي باشد. در يك سازمان، سيستم اجتماعي همه افرادي را كه در آن هستند و روابط آنها با همديگر و دنياي بيرون را شامل مي شود. رفتار يك عضو مي تواند اثر مستقيم يا غيرمستقيم بر روي رفتار ديگران داشته باشد. نكته ديگر اينكه سيستم هاي اجتماعي مرز ندارند. آنها كالاها، عقايد، فرهنگ و... را با محيط اطراف مبادله مي كنند. ▪ فرهنگ: رفتار پذيرفته شده جامعه است كه دربرگيرنده باورها، عادات، دانش و عمل مي باشد.فرهنگ اگرچه به ندرت وارد بخش خودآگاه انسان مي شود ولي بر رفتار انسان اثر مي گذارد. مردم به فرهنگ به عنوان چيزي كه به آنها ثبات، امنيت، درك و توانايي پاسخ به موقعيت هاي جديد را مي دهد، متكي هستند. به همين دليل است كه مردم از تغيير مي ترسند. آنها از سيستمي كه پوياست، واهمه دارند زيرا امنيت آنها را از بين برده و نمي توانند فرايندهاي جديد را درك كرده و اينكه چگونه به موقعيت هاي جديد پاسخ دهند. ▪ فردگرايي: زماني است كه كاركنان به طور موفقيت آميزي نفوذ خود را بر روي يك سيستم اجتماعي با

به چالش كشيدن فرهنگ اعمال مي كنند. نمودار نشان مي دهد كه چگونه فردگرايي اثرات متفاوتي بر سازمانها دارد: 1) جامعه گرايي و فردگرايي خيلي كم باعث انزوا مي شود. 2) جامعه گرايي زياد و فردگرايي كم باعث تاييد مي شود. 3) جامعه گرايي كم و فردگرايي زياد باعث سركشي و تمرد مي شود. 4) فردگرايي خلاق: درحاليكه سازمانها با هم رقابت دارند و تمايل دارند جامعه گرايي و فردگرايي زياد را براي ايجاد محيطي خلاق داشته باشند. اين ابزاري است كه براي بقا در يك محيط كاملا رقابتي بكار گرفته مي شود. داشتن افرادي كه با سازمان رشد مي كنند. فردگرايي براي حقوق فردي، شبكه هاي اجتماعي به هم پيوسته منعطف، خوداحترامي، پاداش ها و كارراهه فردي مساعد است. اين حالت در خارج از خانه شماره يك در نمودار اتفاق مي افتد. سازمان بهترين مي باشد؟ مساعد مي باشد. سازمانها نياز به مردمي براي ايجاد چالش، سوال و آزمايش دارند و اين درحالي است كه هنوز وجود فرهنگ است كه افراد را در داخل يك سيستم اجتماعي مقيد مي نمايد. ● بهبود سازماني بهبود سازماني كاربرد سيستماتيك دانش و علم رفتاري در سطوح مختلف از قبيل گروه، ارتباطات بين گروهها، سازمان و غيره براي انجام تغييرات برنامه ريزي شده است و اهداف آن، كيفيت بالاتر عمر كاري، سازگاري و اثربخشي مي باشد. اين كار با تغيير در نگرش ها، رفتارها، ارزش ها، استراتژي ها، رويه ها و ساختارها آنطوري كه سازمان بتواند با فعاليت هاي رقابتي، پيشرفت هاي تكنولوژيك و سرعت زياد تغيير در محيط سازگار شود، انجام مي شود. بهبود سازماني هفت ويژگي

دارد كه عبارتند از: 1) ارزش هاي انساني: باورهاي مثبت درباره استعداد و پتانسيل كاركنان (تيوري Y آقاي مك گريگور). 2) سيستم مدار: همه بخش هاي سازمان شامل ساختار، تكنولوژي و افراد بايد با همديگر كار كنند. 3) يادگيري تجربي: تجربه هاي يادگيرنده ها در محيط آموزشي (كارآموزي) بايد بخشي از مسايل انساني باشيد كه در كار با آنها مواجه مي شوند. 4) حل مساله: مسايل تعريف شده، داده ها جمع آوري شده، عمل اصلاحي انجام مي شود و تعديلات و اصلاحات در فرايندهاي حل مساله همانگونه كه نياز هست، ايجاد مي شوند. اين فرايندها به عنوان پژوهش در عمل شناخته مي شوند. 5) گرايش اقتضايي: عمليات انتخاب شده و متناسب با نيازها سازگار مي شوند. 6) عامل تغيير: تحريك، تسهيل و هماهنگي در تغيير. 7) سطوح مداخلات: مسايل مي تواند در يك يا چند سطح از سازمان واقع شوند، لذا استراتژي هم مستلزم يك يا چند مداخله گر مي باشد. ● كيفيت عمر كاري كيفيت عمر كاري مساعد يا نامساعد بودن محيط كاري است و هدف از آن بهبود مشاغل و شرايط كاري است كه براي هر دوي كارمند و سازمان خوب باشد. يكي از راه هاي انجام كيفيت عمر كاري، طراحي شغل مي باشد. برخي از گزينه هاي در دسترس براي بهبود طراحي شغل عبارتند از: براي رهايي از ترك شغل در مشاغل يكنواخت بايد افرادي را به كار گرفت كه محيط ثابت و كار يكنواخت را دوست دارند. برخي از مردم از امنيت و نقش حمايتي اين نوع مشاغل لذت مي برند. براي رهايي از ترك شغل بايد پرداخت بيشتري به كاركنان

صورت گيرد. ماشيني و خودكار كردن مشاغل يكنواخت و استفاده از روباتها. سرانجام حوزه اي كه مورد علاقه بهبود سازماني است و آن عبارت از طراحي مجدد شغل، مي باشد. در طراحي مجدد شغل دو طيف زير وجود دارد: 1) توسعه شغلي 2) غني سازي شغلي ▪ توسعه شغلي: تنوع بيشتري از وظايف و فعاليت ها را به شغل اضافه مي كند به طوري كه شغل مذكور خسته كننده نباشد. اين كار باعث عريض تر شدن شغل مي شود. يعني تعدادي از وظايف مختلف را يك كارمند انجام مي دهد. اين كار را مي توان به وسيله گردش شغلي هم انجام داد. ▪ از سوي ديگر، غني سازي شغلي، محرك هاي بيشتري را اضافه مي كند، به شغل عمق بيشتري مي بخشد و شامل كنترل بيشتر، مسيوليت و صلاحديد درخصوص چگونگي انجام يك كار مي باشد. اين شيوه برخلاف توسعه شغلي كه به آساني تنوع بيشتر به كار مي دهد، اختيارات بيشتر را كه مورد نياز كارمند هست به او مي دهد. نمودار تفاوت هاي فوق را نشان مي دهد: ازجمله مزاياي غني سازي شغلي عبارت است از: ▪ رشد فردي ▪ رضايت شغلي بهتر براي افراد ▪ افزايش خودواقع بيني در افراد ▪ عملكرد بهتر كاركنان براي سازمان ▪ به طور طبيعي كاركنان با انگيزه تري عايد سازمان مي شود. ▪ كاهش غيبت، انتقالي و شكايت براي سازمان. ▪ استفاده كامل از منابع انساني براي جامعه. ▪ جامعه صاحب سازمانهاي موثرتري مي شود. شيوه هاي متنوعي براي بهبود غني سازي شغلي وجود دارد كه از آن جمله عبارتند از: 1) تنوع مهارت: انجام وظايف مختلفي

كه مستلزم مهارتهاي مختلف است. اين با توسعه شغلي كه ممكن است مستلزم كاركناني باشد كه وظايف بيشتري را انجام مي دهند، تفاوت دارد، اما مستلزم مجموعه اي از مهارت هاي مشابه است. 2) شناسايي وظيفه: ايجاد يا انجام اجزاي كامل يك كار، اين عمل حس تكامل و مسيوليت را در قبال كالا يا كار افزايش مي دهد. 3) اهميت وظيفه: اين مفهوم عبارت از مقدار اثري است كه كار روي افراد ديگر دارد، آنطوري كه كاركنان آن را درك مي كنند. 4) استقلال داخلي: اين شيوه به كاركنان اختيار و كنترل فراتر از تصميمات مرتبط با مشاغل را مي دهد. 5) بازخورد: اطلاعاتي كه بيان مي كند كاركنان چگونه در حال انجام كار هستند. اين عمل مي تواند به طور مستقيم از طريق شغل (بازخورد وظيفه اي) يا به شكل شفاهي (زباني) و يا شيوه هاي ديگر انجام شود. انسان به عنوان يك موجود اجتماعي از همان بدو تولد گرايشات اجتماعي از خود نشان مي دهد. نياز به كسب حمايت و امنيت انحراف مراقبين شايد اولين نشانه هاي نيازمندي فرد به عوامل بيروني است. لبخند اجتماعي را كه در حدود ماههاي اول زندگي در نوزاد ديده مي شود، به عنوان اولين ارتباطات او با محيط اجتماعي خويش مي دانند. اين لبخند در تمامي نوزادان ديده مي شود كه به نظر مي رسد، كاركرد عمده آن جلب توجه اطرافيان و برقراري يك نوع ارتباط ساده با اجتماع است. شروع زودرس چنين رفتارهايي حاكي از اهميت روابط و رفتارهاي اجتماعي براي فرد است. هر چند اينگونه رفتارها مختص انسان نبوده و در اغلب حيوانات نيز ديده مي شود. نياز به دوست داشته شدن

، نياز به حمايت ، نياز به كسب امنيت و نياز به پيوند جويي از نيازهاي اساسي انسان هستند كه مازلو آنها را در سلسله مراتب نيازهاي خود قرار داده است و به اهميت آنها در خود شكوفايي فرد تاكيد كرده است. روشن است در يك سوي اين نيازها فرد و در سوي ديگر آن اجتماع قرار دارد. ارضاء اين نيازها در ارتباط فرد با جامعه ميسر خواهد بود. رشد رفتار اجتماعي ظهور و بروز رفتار اجتماعي شايد به همان ماههاي اوليه زندگي نوزاد بر مي گردد. زماني كه نوزاد لبخند اجتماعي اش را ظاهر مي سازد و به اين طريق هر چند به شيوه اي ساده رابطه خود را با افراد خود برقرار مي كند. تعامل نوزاد با محيط تداوم پيدا مي كند. هر چند در آغاز افرادي كه به عنوان اجتماع براي نوزاد شناخته مي شوند، خيلي محدود بوده و اغلب شامل پدر و مادر و نزديكان او مي شود. اما بتدريج اين روابط گسترده تر شده و به افراد بيشتري عموميت پيدا مي كند. بطوري كه در سنين خاصي كم كم توجه فرد عمدتا معطوف به افرادي به غير از افراد نزديك خانواده او مي شود. در حدود 4 - 5 سالگي كودك توجه خاصي به همسالان خود پيدا مي كند و علاقمند ارتباط بيشتري با آنهاست و شايد مدتهاي زياد علاقمند باشد وقت خود را با آنها بگذاراند. اين روند نيز بتدريج گسترده تر مي شود و در سالهاي اوليه دبستان با علاقمندي بيشتري به برقراري روابط اجتماعي ظهور پيدا مي كند. رفتارهاي اجتماعي در اين دوران عمدتا از طريق بازي با همسالان نمود پيدا مي كند. كودك با برقراري تعاملات جديد با گروههاي جديد همسالان

رفتارهاي جديد را مي آموزد و در موارد زيادي آنها در رفتارهاي اجتماعي خود منعكس مي سازد. در سن نوجواني گرايش فرد به گروههاي اجتماعي بيشتر و بيشتر مي شود، بطوري كه اين دوران با اين ويژگي اساسي مشخص مي شود كه فرد علاقه شديدي به برقراري روابط اجتماعي از خود نشان مي دهد. به عضويت گروههاي مختلف در مي آيد و در تعامل با اين گروهها رفتارهاي اجتماعي خود را شكل مي دهند. در سنين بعدي رفتارهاي اجتماعي پخته تر شده اند. فرد با انتخاب شغل ، ادامه تحصيل و انتخاب همسر رفتارهاي گسترده تر اجتماعي پيدا مي كند. نقش اجتماعي در اين دوران مشخص شده اند و فرد رفتاهاي خود را بر اساس نقش خود در اجتماع و هويتي كه بدست آورده تنظيم مي كند. انواع رفتار اجتماعي رفتار اجتماعي را مي توان به دو نوع بسيار گسترده تر تقسيم بندي كرد: رفتار جامعه پسند و رفتار جامعه ستيز. رفتار جامعه پسند آن دسته از رفتارهايي را شامل مي شود كه مورد قبول جامعه بوده ، با قوانين و هنجارهاي جامعه مطابقت دارد. اين نوع از رفتارها سازنده و در جهت پيشبرد اهداف يك گروه يا اجتماع هستند. مثل نوع دوستي . از سوي ديگر رفتار جامعه ستيز رفتارهايي منفي هستند كه با قوانين و معيارهاي جامعه مطابقت ندارند. مورد قبول افراد جامعه نيستند و اغلب پيامدهاي منفي اجتماعي را براي فردي كه مرتكب اين رفتارها مي شوند به همراه دارند. اين دسته از رفتارها مخرب بوده و مانع پيشبرد اهداف گروه يا اجتماع هستند كه فرد در آن قرار دارد. تعيين اينكه كدام رفتار پسند و كدام جامعه ستيز محسوب مي شود، بر حسب منابع متعددي صورت مي گيرد. دو منبع معتبر

براي اين بررسي قوانين رسمي در جامعه است و ديگر هنجارهاي عرضي و فرهنگي آن جامعه. هر كدام از اين منابع مي توانند منبع تعيين كننده براي جامعه پسند يا جامعه ستيز بودن يك رفتار اجتماعي باشند. هر چند در اكثر موارد بين اين و منبع هماهنگي وجود دارد، ولي در مواردي نيز ناهمخوانيهايي بين آنها ديده مي شود. تفاوتهاي فرهنگي در رفتارهاي اجتماعي هر چند اكثر رفتارهاي اجتماعي در تمامي جوامع و فرهنگها معني دار هستند و به آنها به عنوان رفتارهاي جامعه پسند يا جامعه ستيز توجه خاصي مبذول مي شود، اما برخي رفتارهاي اجتماعي در برخي فرهنگها اهميت شايان توجهي پيدا مي كنند. انواعي از رفتارهايي مثل ازدواج ، روابط والد - فرزندي ، دوستي ، عضويت در گروهها ، رفتار اجتماعي با همسايگان ، نوع دوستي ، همرنگي و ... ، در جوامع متفاوت درجات متفاوتي از توجه را شامل خود مي سازند. در جوامع روستايي رفتار ارتباطي با همسايگان به عنوان يك رفتار اجتماعي اهميت خاصي مي يابد، در حاليكه در شهرهاي بزرگ و صنعتي چنين روابطي چندان مورد توجه نيست. رويارويي با حجم اضافي كار در زندگي شغلي، گاهي اوقات وضعيتي پيش مي آيد كه انسان از ازدياد كار خسته و كلافه مي شود. هيچ فكر كرده ايد چرا چنين موقعيتي پيش مي آيد؟ در اينجا به چند خطوط راهنما (!) اشاره مي كنيم •    به كارهاي روزمره متوسل شويد: حتي در صورتي كه موقعيت به طور كامل با دفعات قبل تطبيق نكند، بپرسيد: "دفعه ي پيش در اين مورد چگونه عمل كرديم؟" يا " در توليد قبلي به چه چيز احتياج داشتيم؟" (يافتن يك شيوة معمول

مانع از دشواري در تصميم گيري مي شود!) •    افق هاي زماني را كوتاه كنيد: آنچه را كه امروز ملزم به انجام آن نيستيد به فردا موكول كنيد، رسيدگي برنامه بلندمدت را تا دو هفته بعد به تعويق بيندازيد و درباره ي تعطيلات فكر كنيد؟ (تعويق تصميمات بلند مدت تر يكي از راه هاي كاهش بار اضافي كار به شمار مي رود!) •    كارها را قطبي كنيد: مشكلات را به دو نهايت سياه يا سفيد، خوب يا بد تقسيم كنيد. مثلاً به زيردست خود بگوييد: "نمي خواهم دلايل اين كار را بدانم، فقط مايلم بدانم اين كار شدني است يا نه؟! •    به چيزهاي كوچك دل خوش نكنيد: هنگام اغتشاش فكري – ناشي از دست و پنجه نرم كردن با انواع مشكلات – توجه خود را به مشكلي آسان تر معطوف كرده و غرق تفكر درباره ي موضوعهاي بي اهميت شده باشيد؟ (اولويت دادن به موضوع هاي آسان حداقل موجب كاهش فشار رواني مي شود!) •    انفعالي، و نه ابتكاري، عمل كنيد: پيش از آن كه تصميم به تغيير بگيريد، به كارهاي دم دستي پرداخته، يا به جاي نفوذ بر حوادث قبل از بروز ، در زمان وقوع با آنها مواجه شويد؟ (اقدام انفعالي فهرست كارهاي در دست انجام را كاهش مي دهد، در حالي كه برخورد ابتكاري كارهاي مذكور را افزايش مي دهد!) •    آتشي نشويد: در مورد كارهاي نسبتاً كم اهميت –براي نشان دادن اينكه شما هنوز صاحب اختيار  با اهميت هستيد – خشم و احساسات شديد خود را نشان ندهيد. (احساساتي شدن به عنوان سوپاپ اطمينان عمل مي كند!) •    عقب نشيني

نكنيد: خود را به صورت فيزيكي يا روحي از مركز فعاليت كنار نكشيد. به اين صورت كه خودتان را در دفترتان زنداني كنيد، به سفري كوتاه برويد، يا چنين وانمود كنيد كه موضوع در هر حال فاقد اهميت است. (صرف نظر كردن از مشكلات، موجب اين تصور مي شود كه كار سنگيني نمانده است!) •    سخت كوشي كنيد: كار هميشگي خود را، فقط با حجم بيشتر، انجام دهيد و سخت تر و طولاني تر كار كنيد. گزارش هاي بيشتري تهيه كنيد، كميته هاي بيشتري تشكيل داده، يا بازديدهاي بيشتري انجام دهيد. (كوشش بيشتر حجم بار اضافي را كاهش مي دهد!) •    از كار فاصله بگيريد : مثال نوشيدن چاي ...، يا رفتارهايي از اين دست، از مشكلات فرار كنيد؟ •    همه ي روش هاي ذكر شده، در ظاهر به نفع شما بوده و با بار اضافي كار مبارزه مي كنند. اما واقعيت اين است كه آنها يا كار را به تعويق مي اندازند، يا اينكه كارآيي نهايي يا موفقيت عمليات را كاهش مي دهند. پيداست برخي از آنها نتايج نامطلوبي براي خود شخص به بار مي آورند. 10 نكات رفتاري در مقابل نوآوري ديگران به بيان ديگر اگر درپي خلاقيت و نوآوري ديگران و به ويژه زيردستان خود هستيد نبايد رفتارهاي زير را داشته باشيد . 1- به هر ايده ي تازه اي كه از طرف زيردستان به شما ارايه مي شود با ترديد و بدگماني نگاه كنيد، صرفاً به اين علت كه هم جديد است و هم از طرف زيردستان پيشنهاد شده است. 2- بر اين پافشاري كنيد كه كاركناني كه براي اقدام به

كاري، به تصويب شما نياز دارند، ابتدا به چندين گروه ديگر از مديران مراجعه كرده و از آنها نيز تأييديه بگيرند. 3-  از واحدهاي سازماني و افراد بخواهيد در مورد پيشنهادهاي يكديگر به بحث و مجادله پرداخته و آنها را مورد انتقاد قرار دهند (اين تدبير بار تصميم گيري را از شانه ي شما برمي دارد. فقط كافي است نظريه ي موفق را انتخاب كنيد.) 4-   انتقادات خود را آزادانه ابراز كنيد، اما از تحسين خود داري كنيد (اين كار همواره زيردستان را مضطرب و گوش به زنگ نگه مي دارد). بگذاريد بدانند امكان اخراج آنها هميشه وجود دارد. 5-  براي منصرف كردن افراد از گزارش كردن اشكالات در حوزه ي كاري خود، با مشكلات به عنوان نشانه هاي عدم موفقيت برخورد كنيد. 6-  به طور مكرر، همه چيز را با دقت كنترل كرده و اطمينان حاصل كنيد كه افراد، به هر آنچه مي تواند مهم باشد، اهميت مي دهند. 7-   در مورد تجديد سازمان يا تغيير در رويه ها و سياست ها، محرمانه تصميم بگيريد و به صورت ناگهاني آنها را به افراد اعلام كنيد (اين تدبير آنها را در حالت آماده باش نگه مي دارد). 8-    اطمينان حاصل كنيد هر نوع تقاضا براي دريافت اطلاعات كاملاً دليل داشته باشد و اطلاعات مذكور به راحتي توزيع نشود (بديهي است مايل نخواهيد بود اطلاعات به دست افراد ناباب برسد). 9-   تحت عنوان تفويض اختيار و مشاركت، مسئوليت تشخيص، كنارگذاردن يا جا به جا كردن افراد را به سطح مديريت پايين تر واگذار كنيد. 10-   مهم تر از همه، فراموش نكنيد كه شما مقامات بالاتر، بايد

قبل از همه از نكات مهم درباره ي اين كسب و كار مطلع شويد.

روانشناسي بهره وري

دكتر محمود ساعتچي خلاصه كتاب: تلخيص: بهاره آقايي: پيشگفتار: يكي از رشته هاي روانشناسي كه به دلايل مختلف ، ولي به ناحق ، در ايران كم تر مورد توجه و عنايت برنامه ريزان دروس دانشگاهي در دو رشته ي روانشناسي و مديريت قرار گرفته است ، «ابعاد كاربردي روانشناسي در مديريت و سازمان» مي باشد . از جمله عوارض نامطلوب كم توجهي نسبت به ابعاد كاربردي روانشناسي در حيات سازمان ها در ايران آن بوده است كه تعداد كتاب هاي تأليفي يا ترجمه شده در اين زمينه ها به زبان فارسي اندك و محتواي بعضي از اين كتاب ها نيز كم تر مي تواند پاسخگوي نياز رو به افزايش مديران كشور نسبت به شناخت ابعاد انساني بهره وري ، در سازمان ها باشد .مي دانيم كه اكنون كشور ما در دوره اي حساس از تاريخ تحولات اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي ، صنعتي ، ارتباطات و .. . قرار گرفته است و مديران سازمان ها بيش از هر دوره اي ديگر از تاريخ حيات اين كشور ، نيازمند آن هستند كه براي چالش با رقابت هاي اقتصادي فزاينده قرن بيست و يكم در سطح جهاني ، علل و ابزار بهره وري ملي را بشناسند و با تلاشي جامع ، نظامدار و پيگير ، موجباتي را فراهم سازند كه بهره وري منابع انساني سازمان محل كار آنان ، به بالاترين حد ممكن يا «بهينه» برسد .اكنون در دانشكده هاي مديريت و روانشناسي دانشگاه هاي كشور ابعاد گوناگون روانشناسي كاربردي تحت عنوان روانشناسي صنعتي ، روانشناسي سازماني ، روانشناسي كار ، روانشناسي مديريت ، روابط انساني در محيط كار ،

رفتار سازماني يا روانشناسي صنعتي _ سازماني تدريس مي شود و غالباً انتخاب اين دروس و گنجانيدن آن در برنامه هاي درسي اغلب دانشكده ها و همچنين انتخاب اين عناوين جهت تدريس در دوره هاي آموزشي سازمان هاي گوناگون ، نه به دليل تجزيه و تحليل مشاغل دانشجويان در آينده يا بر پايه سنجش نيازهاي آموزشي مديران سازمان ها ، انجام گرفته است ؛ بلكه به آن دليل اين دروس تدريس مي شوند كه در كشورهاي ديگر ، اين نوع عناوين درسي در دانشگاه ها ارائه مي گردند . تدريس اين دروس در دانشكده هاي كشورهاي صنعتي پيشرفته ، تاريخچه اي طولاني دارد ، براساس نيازهاي صنعتي ، فرهنگي و اجتماعي آن كشورها شكل گرفته اند و با ساير دروس دانشگاهي در آن كشورها ، همخواني و همسويي نشان مي دهند .. .پس از سال ها تدريس دروسي با عناوين ارائه شده ي فوق در دانشكده ها و سازمان هاي مختلف در ايران ، تصميم گرفتم ابتدا با مسائل و مشكلات مديران سازمان ها دقيق تر آشنا شوم و بعد بر پايه ي اين آشنايي ، كتابي را تهيه كنم كه در عمل هم براي مديران سازمان هاي فعال در كشور ، مفيد باشد و هم تدريس آن در دانشگاه هاي كشور مفيد واقع گردد . براساس سال ها فعاليت پژوهشي ، آموزشي و مشاوره اي در دانشگاه ها و سازمان هاي گوناگون و فعال در كشور ، نظريه ي چندعاملي بهره وري را تدوين كردم و براي كاربرد آن در سازمان هاي مختلف آموزشي ، پژوهشي ، صنعتي ، نظامي ، درماني و .. . در ايران ، مدل نظامدار انتخاب و به كارگيري اثربخش منابع انساني در سازمان (مُناباماس) را طراحي و تدوين نمودم .

اجزاي اين مدل را براساس سنجش نياز مديران سازمان ها به يادگيري موضوعات و مباحث علمي در زمينه ي ابعاد انساني بهره وري انتخاب كردم و در نامگذاري كتاب جهت معرفي نظريه ي چندعاملي بهره وري و مدل مرتبط با آن ، عنواني را مناسب تر از روانشناسي بهره وري ندانستم . روانشناسي بهره وري را مي توان چنين تعريف كرد: به كارگيري اصول و يافته هاي روانشناسي به منظور شناخت عوامل انساني مؤثر بر بهره وري شغلي كاركنان و ارائه ي نظريه ها و راهبردهاي كارآمد و اثربخش جهت دستيابي به بهره وري بهينه ي سازماني . در تعريف ساده تر روانشناسي بهره وري نيز مي توان از آن تحت عنوان مطالعه ي علمي رفتار و فرآيندهاي ذهني آدمي در كليه مراحل انتخاب و به كارگيري اثربخش منابع انساني جهت دستيابي به بهره وري بهينه ي شغلي و سازماني ، نام برد . بنابراين ، اكنون خواننده ي عزيز كتابي را در دست دارد كه عنوان و فهرست فصول آن نه بر اساس الگوبرداري از نويسندگان غربي ، بلكه بر پايه نياز كاركنان سازمان ها به ويژه نياز مديران سطوح مختلف سازمان هاي فعال در كشور عزيزمان ايران ، انتخاب گرديده است و تا آنجا كه اطلاع دارم نظريه ي چندعاملي بهره وري اولين نظريه اي است كه نه تنها در زمينه ي روانشناسي ، بلكه در علوم انساني (مديريت ، جامعه شناسي و ...) در ايران _ حداقل از زمان تأسيس دانشگاه تهران تا كنون – ارائه شده است (اميدوارم اين نتيجه گيري درست نباشد) .در فاصله ي زماني چاپ اول كتاب حاضر (1374) و چاپ كنوني ؛ (1) كارگاه هاي آموزشي متعددي به وسيله ي نويسنده ي كتاب ، تحت عنوان روانشناسي بهره وري در سازمان هاي مختلف كشور داير گرديد ، (2)

در پاسخگويي به خواسته ي دانشگاه علامه ي طباطبايي جهت ارائه ي مقاله اي علمي در زمينه ي شيوه هاي ارتقاي كيفيت آموزش در دانشگاه ، مقاله مقام اول را حايز گرديد ، (3) در برگزاري كنگره ي جهاني آموزش عمومي كه تحت نظارت يونسكو و يونيسف در ايران برگزار شد ، نظريه ي چندعاملي بهره وري مورد تقدير مقامات آن سازمان ها و وزير وقت آموزش و پرورش قرار گرفت ، (4) پژوهشي در رابطه با نگرش مديران سطوح مختلف سازمان هاي مشمول قانون تأمين اجتماعي در تهران طراحي و در 150 سازمان به اجرا درآمد كه نتيجه ي آن نيز تأييد ارزش و اعتبار نظريه ي چندعاملي بهره وري و مدل مرتبط با آن بود (اين پژوهش با همكاري مؤسسه ي تأمين اجتماعي انجام گرفت و در سال 1378 به چاپ رسيد) . نتيجه ي اين رويدادها آن بود كه مدل پيشنهادي نظريه پرداز مورد تجديدنظر قرار گرفت و طي آن ، بعضي از عناوين و موضوعات (كاربرد نظريه هاي يادگيري ، مفاهيم اساسي بزرگسال آموزي ، آموزش مديريت از ديدگاه روانشناسي كاربردي ، ارزيابي دوره آموزشي و عملكرد آموزش دهنده ، آزمون هاي استخدامي و تفاوت هاي فردي در كار) حذف شد و در مقابل ، عناوين و موضوعات جديد (جو سازماني ، سازمان ها يا گروه هاي غيررسمي ، خلاقيت و نوآوري در كار و سازمان ، تغيير و اصلاح نگرش ها در سازمان ، رضايت شغلي ، گروه هاي منسجم ، مشوق هاي مالي و ارزشيابي مشاغل ، توسعه ي سازمان و فساد اداري) به آن اضافه گرديد . اگر نويسنده ي كتاب فرصت آن را نداشت كه با جمع كثيري از مديران سطوح مختلف سازمان هاي گوناگون در كارگاه هاي آموزشي روانشناسي بهره وري ملاقات ، بحث

و گفتگو ، مناظره و چالش داشته باشد ، احتمالاً نيازي هم نسبت به تجديد ساختار كتاب ، احساس نمي كرد .در اين كتاب ، چهار دسته از عوامل ، مورد توجه نويسنده بوده اند كه عبارتند از: (1) عامل محور ، (2) عوامل درون سازماني اصلي و مؤثر بر بهره وري سازمان ، (3) عوامل درون سازماني مكمل و مؤثر بر بهره وري سازمان ، و بالاخره (4) عوامل برون سازماني مؤثر بر بهره وري سازمان . چون هدف اصلي نويسنده ي كتاب ، آشنا ساختن مديران سازمان ها ، دانشجويان رشته هاي روانشناسي ، مديريت ، مهندسي صنايع و همچنين صاحبنظران رشته هاي گوناگون روانشناسي و مديريت با ديدگاهي نظامدار و بومي در زمينه ي عوامل و موانع انساني بهره وري در سازمان ها و به ويژه عوامل درون سازماني (اصلي و مكمل) بوده است ، بنابراين در كتاب حاضر ، به عوامل برون سازماني _ كه كنترل آن نيز كم تر در اختيار مديران سازمان هاست – تنها در فصل اول اشاره مختصر شده و در مقابل ، همه فصول كتاب به عوامل درون سازماني ، اختصاص يافته است .اين كتاب داراي بيست فصل است و هر يك از موضوع هاي آن نيز با توجه به مفاهيم اساسي نظريه ي چند عاملي بهره وري و مُناباماس ارائه گرديده است . در نمايش تصويري مُناباماس كه به صورت يك بلبرينگ طراحي شده است ، عامل محور ، معرف بهره وري بهينه مي باشد . ضمناً عوامل درون سازماني اصلي به صورت ساچمه ، عوامل درون سازماني مكمل و مؤثر بر بهره وري به صورت والوالين (مايع سيالي كه در درون يك بلبرينگ است) و عوامل برون سازماني نيز به شكل دايره هاي

كوچك و در اطراف محور خارجي بلبرينگ ، به تصوير كشيده شده اند .چون امكان ارائه ي همه مطالب و موضوعات مورد نظر نويسنده در يك كتاب مقدور نبود ، بنابراين تصميم گرفته شد موضوعات اضافي در دو كتاب تحت عناوين : (1) روانشناسي كار: كاربرد روانشناسي در كار ، سازمان و مديريت و (2) روانشناسي كاربردي براي مديران: در خانه ، مدرسه و سازمان ، تدوين و ارائه گردد . موضوعات و عناوين اين سه كتاب ضمن مرتبط بودن و گاه داشتن بعضي همپوشي ها با يكديگر ، مكمل هم هستند و از اين جهت نويسنده اطمينان دارد هر سه كتاب با هم مي توانند پاسخگوي بخشي از نياز مديران سازمان هاي كشور و دانشجويان رشته هاي مهندسي صنايع ، مديريت و روانشناسي (براي يادگيري در زمينه كاربردهاي گوناگون روانشناسي در كار و ابعاد انساني بهره وري در سازمان) باشند .چون موضوع هاي مطالب هر سه كتاب ، ضمن تلاش نويسنده جهت شناخت مسائل انساني سازمان هاي مختلف كشورمان و ارائه راه حل هاي عملي براي حل چنين مشكلاتي تدوين شده است ، بنابراين ، مطالعه ي هر سه كتاب را به همه مديران سازمان هاي گوناگون كشور و نيز به استادان و دانشجويان سه رشته ي «روانشناسي» ، «مديريت» ، «مهندسي صنايع» و زيرشاخه هاي اين سه رشته ، توصيه مي كنيم . ضمناً خواننده مي تواند با ارائه ي پاسخ هاي خود به مقياس هايي كه در پايان هر فصل ارائه گرديده است و بعد نمره گذاري اين مقياس ها ، به ارزيابي عملكرد خود در رابطه با يادگيري مطالب هر فصل ، بپردازد .بدون شك ، ويرايش دوم كتاب حاضر نيز از نقص مبرا نيست .

بنابراين ، از خوانندگان عزيز ، دانش پژوه و دلسوز نسبت به رشد و ارتقاي سطح بهره وري ملي تقاضا دارم بر نويسنده ي كتاب منت گذارند و با نقد و بررسي موضوع هاي آن و ارسال نظريات خود به ناشر كتاب ، موجبات رفع كاستي هاي احتمالي آن را در چاپ ها و ويرايش هاي بعدي ، فراهم آورند .در اينجا لازم مي دانم از دانشجويان دوره ي دكتراي مديريت كه در رابطه با كار عملي خود در درس «بررسي رابطه ي فرد و سازمان» مرا در تهيه و تدوين موضوعات فساد اداري ، جو سازماني و سازمان هاي غير رسمي ياري داده اند و همچنين از آقاي قاسم شمس به خاطر ارائه ي برخي پيشنهادات مفيد براي ويرايش كتاب ، از خانم منصوره ي خانلري به خاطر تايپ ، و از آقاي سيدسعيد ميرجلالي به دليل چاپ به موقع ويرايش دوم ، سپاسگزاري كنم . اميد است مطالعه ي اين كتاب بتواند براي خوانندگان عزيز مفيد واقع شود و موجباتي فراهم آيد كه مفاهيم و راهبردهاي نظريه ي چندعاملي بهره وري و مدل مرتبط با آن ، يعني مُناباماس ، در همه ي سازمان هاي كشور به كار گرفته شود و در عمل نيز مفيد واقع گردد .

موضوعات و عناوين فصول كتاب روانشناسي بهره وري عبارتند از ؛(1) نظريه ي چند عاملي بهره وري ؛(2) بهره وري بهينه ؛(3) هدايت و اثرگذاري؛(4) ارزيابي جامع عملكرد شغلي كاركنان؛(5) آموزش و توسعه ي مهارت هاي شغلي كاركنان ؛(6) انتخاب علمي كاركنان ؛(7) مشوق هاي مالي و ارزشيابي مشاغل ؛(8) تجزيه و تحليل مشاغل سازمان (9) بهداشت رواني در محيط كار ؛(10) فرهنگ و جَوِ سازماني؛(11) سازمان ها يا گروه هاي غير رسمي ؛(12) خلاقيت و نوآوري در كار و سازمان ؛(13)

سالم سازي شبكه هاي ارتباطي در سازمان ؛(14) تغيير و اصلاح نگرش ها در سازمان ؛(15) انگيزش و رضايت شغلي ؛(16) كارپژوهي ، ايمني و سوانح ؛(17) فساد اداري ؛(18) مديريت زمان؛(19) گروه هاي منسجم(20) توسعه ي سازمان( موسسه ي نشر ويرايش ، ويراست دوم ، چاپ چهارم ، سال 1382 )

عنوان بحث:-    مديريت زمان-    انگيزش كار-    بهره وري و حيات سازمانمديريت زمان:چگونه مي توان از وقت خود بهترين بهره را گرفت؟بخش قابل توجهي از وقت ما آنچنان ساده به هدر مي رود كه وقتي با مفهوم زمان بيشتر آشنا شويم متوجه خواهيم شد كه چه غفلت هايي را ار حيث بهره گيري مفيد از وقت خود مرتكب شده ايم.اقدامات كاري سر پرستان در يك واحد توليدي به چهار گزينه گروه بندي مي شود:1.    انجام دادن وظايف شغلي عادي2.    وظايف شغلي اساسي3.    تكاليف خاص4.    كار خلاقچگونه دروقت صرفه جويي كنيم؟1)    براي خود روشن سازيم كه اوقات خود را صرف چه فعاليتهايي مي كنيم.2)    براي مدت يك هفته كليه ي فعاليت هايي را كه مي خواهم انجام دهيم يادداشت كنيم.3)    يادداشت دقيق4)    تقسيم كردن هر كاري با در نظر گرفتن اقدامات كاري سرپرستانبودجه بندي اوقات كاري:بودجه بندي: گنجاندن فعاليت ها وظايف براي يك سرپرست موفق در برنامه ي روزانه،هفتگي،ماهانه،سالانه.بودجه بندي كار شامل موارد زير مي باشد:1.    استفاده از بهترين زمان2.    توجه به قرار ملاقات ها3.    پاسخگويي به تلفن4.    استفاده از ياداشت 5.    پرهيز از زياده گويي6.    تقويت حافظه7.    عادت بع تند خواني8.    از نظام بايگانيدرست استفاده كنيدعوامل مزاحم كه شامل عوامل دروني يا بيروني هستند مي توانند در هدر رفتن وقت سهم زيادي داشته باشند و براي مديريت زمان خوب بايد

اين عوامل شناسايي گردد و رفع شود.نتيجه كلي:مديريت زمان در واقع معني ديگر (مديريت خود)است و بر مفاهيم گوناگون نظير مديريت فشار رولني،تصميم گيري و حل مشكل هم پوشي دارد.انگيزش كار:انگيزش:انگيزش تعاريف مختلفي را در بر مي گيرد. يك اصطلاحي كه براي معرفي انگيزش به كار مي رود عنوان پويايي شناسي رفتاراست.پويايي شناسي از فيزيك گرفته شده است و منظور آن نيرويي است كه باعث حركت در اجسام مي شود.دليل استفاده از اين اصطلاح براي انگيزش رفتار چيست؟چون انگيزش رفتار باعث حركت موجد زنده مي گردد و او را به تكاپو در جهت ارضاي نيازهايش وا مي دارد.تعريف ديگري از انگيزش:انگيزش يا انگيزه نوعي محرك يا تغيير دهنده استكه موجود زنده را از داخل به فعاليت در مي آورد.نكته:انگيزه يا انگيزش را نمي توان مستقيماً مشاهده كرد و بايد آن را از طريق تحليل رفتاري موجود زنده و نتايج چنين رفتارهايي استنباط كرد.نظريه هاي انگيزش كار:1)    نظريه سلسله مراتب نيازها(مزلو)2)    نظريه برابري(آدامز)3)    نظريه انتظار(ويكتورورم)4)    نظريه تقويت(اسكينز)سلسله مراتب نازها از ديدگاه مزلومدل اساسي نظريه برابري نظريه انگيزش انتظاربهره وري و حيات سازمان:اصلي ترين هدف هر سازمان ، دستيابي به بهره وري بهينه است.منظور از بهره وري بهينه آن است كه ضمن توجه مديريت يك سازمان نسبت به سلامت جسمي و رواني كاركنان، موجباتي را فراهم آورد تا متصدي هر شغل با رشايت و علاقه ونيز بدون احساس اجبار و ترس از تنبيه در جهت دستيابي به بالاترين كارآيي واثر بخشي فردي و شغلي تلاش كند.مفهوم كلي بهره وري:نشان دادن نسبت بردن داد(ميزان فروش)بر درون داد(ساعات كار) يك فرد،واحد و سازمان را گويند.نظريه يك؟؟ سه متخصص:•    فيليپ

كراباي=مطابقت با الزامات و نيازها•    جوزفا جوران=شامل وجوهي از كالاها و خدمات كه پاسخگوي نيازهاي مصرف كننده و تامين كننده در آمد•    ادوارد زدمينگ=بر حسب ميزان درجه ا كه نيازها و انتظارات مصرف كننده را بر آورد كرده و از حدآن هم فراتر رفتهاندازه گيري بهره وري:يكي از معيارهاي اندازه گيري بهره وري،ميزان كالاها و خدمات است كه در يك ساعت از كار توليد مي شود.تعدادي از معيارهايي كه براي اندازه گيري بهره وري مورد استفاده قرار مي گيرد:-    رضايت مصرف كننده-    تعداداشتباهات-    سهم كالا يا خدمات در بازارسهم علوم رفتاري در بهبود بهره وري:1)    ز طريق تجزيه و تحليل مشاغل سازمان2)    به كارگيري شيوه هاي معتبر آزمايش3)    انتخاب كاركنان4)    انتخاب اثر بخش آموزش كاركنان5)    به كارگيري روشهاي مناسب ارزيابي عملكرد كاركنانراهبرد جامع براي بهبود بهره وري:مديريت در چنين سازماني مي كوشند تا با كم تر كردن ميزان غيبت كاركنان ترك شغل و نظاير آن بهره وري و كيفيت حيات شغلي را افزايش دهند.تعريف كيفيت حيات شغلي:به سطح ميزان رضايت،انگيزش،درگيري سودمند،تعهد و بكارگيري اثر بخش تجارب افراد در محيط كار.مديران فكر مي كنند كه با توجه به داشتن يك بخش در سازمان مي توان بهره وري را افزايش دهيم و كيفيت شغلي در سطحي بالاتر قرار مي گيرد.اما با توجه به مطالب گفته شده در نظر گرفته مي شود كه بهره وري وقتي افزايش مي يابد كه يك ديدگاه نظاموار (سيتماتيك)به كار گرفته شود و راهبرد ما هم با همين ديدگاه مورد استفاده قرار گيرند.مورد 1: در بحث نظريه  ها  نظريه سلسله مراتب  نيازها داراي ويژگي هايي مي باشد  كه شامل :1-    نيازهاي اساسي زيستي 

غريز و ژنتيكي دارد .2-    در همه آدميان مشترك است .3-    وقتي يك نياز ارضاء شود  نياز يادگيري  جاي آن را مي گيرد و نظريه سلسله مراتب  نيازها مراحل زير را شامل مي شود . در ابتدا فيزيولوژيكي

.1- نياز ايمني. 2- نياز به ايمني.3- نياز اجتماعي.4 –عزت نفس. 5- خود شكوفايي.مورد 2: در نظريه برابر 2 شاخ وجود دارد               فرد خود را در  مقايسه با ديگران ادراك مي كند فرد خود را با ديگران مقايسه مي كندنظريه اتظار 5 بخش را شامل مي شود                    نتايج شغلي جاذبه وسيله اي بودن اتظار نيرو محركنظريه تقويت هم 3 متغيير را دارا مي باشد         پاسخ                                                                                 پاداشمورد 3: هر چند علوم رفتاري  با عوامل گرفته شده  به بهبود و افزايش  بهره وري كمك مي كند  اما محدوديت هاي خاص خود  را  دارا مي باشد  در روانشناسي  صنعتي – سازمان مي تواند در بهبود ( نيروي كار ، نقش قابل توجهي  را ايفا كند ، اما نقش در سرمايه ، وسايل و ماشينها كمتر است.(براي مثال):نگرش مثبت كارگران  در يك كارخانه فولاد سازي  مي تواند باعث  افزايش  بهره وري در كار شود .اما و جود يك كوره مدرن  مي تواند بهره وري  سازمان را به ميزان  قابل توجهي افزايش دهد . هر چند كه مي توان براي  اندازه گيري بهره وري  از معيارها و شاخص هايي  استفاده كرد . اما شاخص هر سازمان  بايد با توجه  به هدف هاي خاص آن باشد .( براي مثال )مديريت يك سازمان  مصمم شود از ميزان عيب و نقص توليدات خود بكاهد  معيارهاي كمي.مورد 4:يكي از نكات قابل توجه  در تعريف كيفيت كالا  و

خدمات  آن است كه مصرف كننده  را به عنموان مهمترين عامل  تعيين كننده آن  معرفي مي كند . به هر حال بايد در نظر داشت  كه كيفيت يك كالا  تنها بر اساس  رضايت مصرف كننده  تعريف نمي شود . هر چند لازم است  مصرف كننده  از كالاي توليدي رضايت  داشته باشد  اما هزينه و قيمت  آن نيز  بايد به آن ميزان  باشد كه امكان رقابت  سازمان مورد نظر  را در بازار داخلي  و نيز در بازارهاي  خارجي  ممكن سازد.تا كنون علل و عوامل  متعددي براي بهره وري يا كيفيت  نا مطلوب شناخته شده است . براي مثال وسايل و ماشين آلات، افزايش غير منتظره حجم كار ، فعاليت هاي بدون نتيجه، طراحي نا مناسب شغل، آموزش غير اثر بخش يا ناكامي كاركنان سازمان هر يك به تنهايي مي تواند موجبات  كاهش بهره وري را فراهم آورد.يكي از دلايلي كه صاحب نظران  براي كاهش رشد بهره وري  در آمريكا معرفي كرده اند , تمايل بسياري از مديران  اجرايي اين كشور  براي استفاده از رويكرد هايي است كه امكان بهره گيري سريع از نتايج آن فراهم است.

تاريخ انبيا

ارائه: وحيد صادقي حضرت آدم(ع)ادوار نبوت:دوره اول نبوتلقب:خليفۀ ا...كنيه:ابوالبشرمعناي اسم:آدم=آفريده شده از سطح زمينپدر ومادر خداوندمتعال آدم را ازخاك آفريد وجان دراو دميدتاريخ ولادت:قبل از هبوت آدممدت عمر:930سالمحل هبوت: آن حضرت در كوه صفاوبنا به قول مشهوردركوه سرانديب فرود آمدمحل دفن:نجف اشرف در كشور عراقنسب:خداي متعال بعد از خلقت آسمان ها وزمين وساير موجودات اراده فرمود،سرامد مخلوقات يعني انسان را بيافريند ونخستين انسانو نخستين انسان وپيامبري كه سرگذشت او در قرآن ذكر شده حضرت آدم است.تعداد فرزندان:آن حضرت فرزندان زيادي

داشت مختصري از زندگي نامهخداوند متعال بعد از اينكه آدم وحوا را آفريد،به آنها اجازه داد در بهشت زندگي كنند،واز تمامي نعمت هاي آن استفاده نمايند،بجز ميوهي خاصي كه آدم وحوارااز خوردن آن نهي كرد وفرمود:اگر به آن درخت نزديك شويدواز ميو ه آن بخوريداز بهشت رانده خواهيد شد.ولي باوسوسه هاي شيطان،به آن درخت نزديك شده واز ميوه ي آنخوردند و خداوند آنها را ازبهشت بيرون راند وبه زمين فرستاد.آدم وحوا از عمل خود سخت پشيمان شدند وسالها به درگاه خداوند متعال گريه وزاري نموده وطلب آمرزش كردند.خداي مهربان توبه آنها را پذيرفتواز خطايشان درگذشتفهرست سوره هايي كه نام حضرت آدم درآنها ذكرشده:بقره،ال عمران،ماعده،اعراف،اسراء،كهف،مريم،طه،يسحضرت ادريس(ع) ادريس :نام آن حضرت در زبان عبري اخنوخ استپدر:ياردمادر:برهتاريخ ولادت:830 سال بعد از هبوت آدممدت عمر: 365 سالبعثت:در كوفه مبعوث شدمحل دفن:آن حضرت به آسمان ها عروج كردنسب:ادريس بن يارد بن مهلائيل بن قينان بن انوش بن شيث بن ادم(عتعداد فرزندان:آن حضرت 2 پسر داشتمختصري از زندگي نامه:برخي آن حضرت را از اين جهت ادريس ناميدند،كه حكمتهاي خداوند وسنت هاي الهي را درس ميداده استوي با 72 زبان  مردم را بسوي خداي يگانه دعوت مي نمود. محل اقامت او در مسجد سهله در شهر كوفه بوده است.چنانكه معروف است حضرت ادريس اولين كسي بوده است،كه خط نوشت،جامه دوخت وخياطي را تعليم دادآن حضرت در زمينه ي علم نجوم وهندسه وحساب و فلسفه و...تبحر داشت وآنهارابه مردم زمان خود مي آموخته است.نقل شده است:خداوند 30 صحيفه بر ادريس نازل نمودفهرست سوره هايي كه نام حضرت ادريس درآنها ذكرشده:مريم،انبياءحضرت نوح(ع)ادوارنبوت: دوره دوم نبوت  لقب:شيخ الانبياءمعناي اسم:نوح=نوحه و اسامي ديگري نيز دارد.عبدالغفار،عبدالملك،عبدالسلامپدر:لمكمادر:قينوشتاريخ ولادت:1642سال

بعد از هبوط ادممدت عمر:بيش از هزار سال نوشته اندبعثت:پيامبري ايشان در بابل،عراق و شام بودمحل دفن:نجف اشرف دركشور عراقنسب:نوح بن متوشلخ بن اخنوخ بن يارد بن مهلا ييل بن قينان بن انوش بن شيث بن ادم(ع)تعداد فرزندان:ان حضرت 4 پسرداشت. مختصري از زندگينامه:حضرت نوح(ع) نخستين پيامبراولواالعزم است كه خداونداورا با كتاب وشريعت جداگانه ايبسوي مردم ان روزگار مبعوث نمود.هرچند ان حضرت سالياني دراز،قوم خودرا به يكتا پرستي دعوت نمود، ولي نتيجه اي نبخشيد،تا اينكه به امر خداوند كشتي بزرگي ساخت واز هر نوع حيوان يك جفت(نروماده)درانقرار داد و سپس خود و عده كمي از همراهان به علاوه سه فرزندش (سام-يافث-حام)و همراهانش در كشتي نشستند پس از ان چهل شبانه روز باران سيل اسايي باريد و بعد از اينكه اب فرو نشست كشتي بر قله كوه جودي و به روايت تورات ، بر كوه ارارات يا اغاري به خشكي نشست بدين ترتيب نوع بشر از بازماندگان كشتي نوح بوجود امد. فهرست سورهايي كه نام نوح در ان ذكر شده: ال عمران-نساء-انعام-اعراف-توبه-يونس-هود-ابراهيم-اسراء-مريم-انبياء-حج-مومنين-فرقان-شعراء-عنكبوت-احزاب-صافات-ص-غافر-شوري-ق-ذاريات-نجم-قمر-حديد-تحريم-نوح.  حضرت هود(ع)معناي اسم :هود =هدايت يافته(در زبان عبري نام آن حضرت عابر است).پدر: شالخ.مادر: بكيهتاريخ ولادت:2648سال بعد از هبوت آدممدت عمر:460سالبعثت: براي هدايت قوم عاد مبعوث شد.محل دفن:نجف اشرف در عراقبروايتي نسب آن حضرت:هود بن شالخ بن ارفشخد بن سام بن نوح(ع).تعداد فرزندان: آن حضرت3 پسر داشت. مختصري از زندگينامه:خداوند حضرت هود را براي هدايت قوم عاد مبعوث گردانيد آن حضرت قوم خود را موعظه ميكرد و فرمود:اي قوم،اكنون من پيغمبر خدا هستم وبه راستي آمده ام ،تاشمارا به پرستش خداي يگانه دعوت كنم. اي مردم،بت پرستي را رها كنيد تا سعادتمند شويد.آن قوم

چون اين سخنان را شنيدند،برسر وي ريختند واو را سخت زدند،بطوري كه بي هوش شد.بعد از اين واقعه باز هم از سوي خدا ندا رسيد،كه قوم خود را موعظه كن،به درستي كه ما تورا فراموش نخواهيم كرد.حضرت هود دوباره مردم را به خدا پرستي دعوت كرد.ولي آنها ايمان نياوردند وسر انجام به خاطر بي ايماني مورد خشم خداوند قرار گرفتند ودر اثر وزش بادهاي مسموم همه بجز گروه مومنين هلاك شدند. فهرست سورههايي كه نام هود(ع)در آنها ئكر شده است:اعراف، هود، شعراءحضرت صالح(ع)معناي اسم:صالح=نيك نيكوكارپدر: جابرتاريخ ولادت:2973 سال بعد از هبوت آدم(ع)مدت:280سالبعثت:براي هدايت قوم ثمود به پيامبري رسيد.محل دفن:نجف اشرف واقع در كشور عراقبروايتي نسب آن حضرت:صالح بن جابربن ثمود  بن عابر بن ارم بن سام بن نوح(ع).مختصري از زندگينامه:حضرت پيغمبر قوم ثمودبود. آن حضرت قوم خويش را از بت پرستي منع كرده وبه پرستش خداي يگانه دعوت مي نمود،ولي آنان او را تكذ يب مي كردند.عاقبت از آن حضرت معجزه اي خواستند وگفتند:بايد از دل كوه شتري همراه با بچه بيرون بياوري،دران صورت به تو ايمان مي اوريم پس ان حضرت دعا كرد و خداوند اجابت نمود ولي قوم ثمود گفتند: صالح سحر و جادو كرده سپس ناقه را كشتند حضرت صالح آنها را نفرين كرد و خداوند آن قوم را مورد خشم خود قرار داد و صداي وحشنتناكي از آسمان به گوش آنها رساند، كه در نتيجه بجز گروه مومنين ، همه از ترس جان دادند.فهرست سوره هايي كه نام حضرت صالح درآن ذكر شده:اعراف،هود،شعراءحضرت ابراهيم(ع) ادوار نبوت:دوره ي سوم نبوتلقب:خليل ا...معناي اسم:ابراهيم يا ابرام بزبان عبري به معني پدر عالي است.پدر:تارخمادر:ورقهتاريخ ولادت:3323

سال بعد از هبوت آدم. مدت عمر:175 سال بعثت:آن حضرت دربابل مبعوث شد.محل دفن:در شهر خليل الرحمان واقع در كشور فلسطين. نسب:ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع).تعداد فرزندان:بروايتي آن حضرت 13 فرزند داشت.مختصري از زندگينامه:حضرت ابراهيم(ع)ازپيامبران اولواالعزم است. محل تولدش شهر(اور)در نزديكي رودخانه ي فرات ميباشد.آنحضرت در زمان سلطنت ني نياس(نمرود ثاني) پسر سميرا ميس ملكه ي افسانه اي متولد شد ودر همانجا رشد نمود.چون آن حضرت بت ها را نكوهش مي كردوآنها را در هم مي شكست،در طول تاريخ به ابراهيم بت شكن مشهور شده است.حضرت ابراهيم نيز مانند ديگر پيامبران مردم را از بت پرستي منع وبه پرستش خداي يگانه دعوت مي نمود،به همين جهت نمرود فرمان داد،او را به آتش اندازند،ولي آتش بر وي سرد شد وآنحضرت سالم ماند.تجديد بناي خانه كعبه بدست آنحضرت وفرزندش،اسماعيل كه به ذبيح ا... معروف ميباشد،صورت گرفته است.فهرصت سوره هايي كه نام ابراهيم در آن ذكر شده:بقره،آل عمران،نساء،انعام،توبه، هود، يوسف، ابراهيم، حجر، نحل، مريم ،انبياء، حج ،شعراء، عنكبوت ،احزاب، صافات، ص، شوري، زخرف، ذارايات، نجم، حديد، ممتحنه، اعليحضرت اسماعيل(ع)لقب:ذبيح ا...معناي اسم:اسماعيل=بنده وشنونده خداپدر:ابراهيممادر:هاجرتاريخ ولادت:3418 سال بعد از هبوت آدم. مدت عمر:134 سال بعثت:در شبه جزيره عربستان به پيامبري برگزيده شد.محل دفن:مدفن آن حضرت در حجر اسماعيل كنار قبر مادرش هاجر مي باشد.نسب:اسماعيل بن ابراهيم خليل ا... تعداد فرزندان:آن حضرت 12پسر داشت .مختصري از زندگينامه:حضرت اسماعيل بسيار مورد علا قه پدرش ابراهبم بود.حضرت ابراهبم در خواب ديد،كه خداوند فرمان مي دهد،تا  اسماعيل را قرباني كند.لذا به فرزندش گفت:بگو نظر تو در اين باره چيست؟اسماعيل گفت،

پدر جان!آنچه را كه بدان ماموري عمل كن انشاءا... مرا از صابران خواهي يافت.هنگامي كه حضرت ابراهيم خواست اسماعيل را قرباني كند،لبه كارد به پشت پر گردانيده مي شد  و نميبريد،درآن هنگام ندايي شنيده شد كه مي گفت:اي ابرا هيم به تحقيق ماموريت خود را بخوبي انجام دادي.بدنبال آن جبرءيل به عنوان فدايي گوسفندي رابه جاي اسماعيل آورد وحضرت ابراهيم آن راقرباني كرد.اين  سنت براي حاجيان به يادگار ماند،كه هر ساله در مني قرباني انجام دهند.فهرصت سوره هايي كه نام اسماعيل در آن ذكر شده:بقره،آل عمران،نساء،انعام، ابراهيم،مريم ،انبياء،صحضرت لوط (ع)معناي اسم:لوط درزبان عبري به معني پوشش است.پدر:هارانمادر:ورقهتاريخ ولادت:3422 سال بعد از هبوت آدم.مدت عمر:80 سال بعثت:آن حضرت براي هدايت قوم سدوم مبعوث شد. محل دفن:قريه كفر بر يك در يك فرسنگي مسجدالخليل در فلسطين.نسب:لوط بن هاران بن تارخ بن ناحور،برادرزاده ابراهيم خليل ا...تعداد فرزندان:بروايتي آن حضرت 12 دختر داشت.مختصري از زندگينامه:حضرت لوط از كساني است،كه ابراهيم خليل ا... را از سرزمين اصلي خود(اور)به فلسطين همراهي كرد.تفسير مجمع البيان شهر هاي قوم لوط را چهار تا نام برده است،كه بزرگترين آنها سدوم بود و لوط در آن سكونت داشت.قوم لوط،اعمال بسيار زشتي انجام ميدادند،كه قرآن به بعضي از آنها تصريح فرموده وبرخي تنها اشاره كرده است.هرچه آن حضرت سعي نمود ،آنان رااز اين اعمال باز دارد ،آنها نپذيرفتند.عاقبت عذاب الهي بر آنها نازل شد و قوم لوط را از صفحه روزگارمحوكرد.فهرصت سوره هايي كه نام لوط در آن ذكر شده:انعام،اعراف،هود،حجر،انبياء،حج،شعرا،نمل،عنكبوت،صافات،ص،ق،قمر،تحريرحضرت اسحاق(ع) معناي اسم:اسحاق در زبان عبري بمعني تبسم استپدر: ابراهيممادر:سارهتاريخ ولادت:3423 سال بعد از هبوت آدممدت عمر:180 سالبعثت:آن حضرت در فلسطين مبعوث شد محل دفن:شهر خليل

الرحمان در كشور فلسطيننسب:اسحاق بن ابراهيم بن خليل اتعداد فرزندان:آن حضرت دو پسر داشت مختصري از زندگينامه:يكي از پيامبران مرسل حضرت اسحاق است.وي5 سال پس از برادرش اسماعيل در حدود فلسطين متولد شد.هنگامي كه چهل سال از عمرش گذشته بود،حضرت ابراهيم او را مامور نمودكه به فلسطين وكنعان برود ومردم آن ديار را به دين حق وراه راست هدايت نمايد.آنحضرت،جد بني اسراعيل است.جبرئيل به او بشارت داد كه هزار پيامبر،از نسل او بوجود خواهند آمد،كه يكي از آنها حضرت موسي كليم ا... مي باشدفهرست سوره هايي كه نام حضرت اسحاق(ع) در آن ذكر شده است:بقره،آل عمران، نساء،انعام، ابراهيم،مريم،انبياء،صحضرت يعقوب(ع) لقب:اسرائيلپدر:اسحاق مادر:رفقهتاريخ ولادت:3483 سال بعد از هبوت آدممدت عمر:147سالبعثت:آن حضرت در فلسطين مبعوث شد محل دفن:جامع الخليل واقع دركشور فلسطيننسب:يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل اتعداد فرزندان:آن حضرت 12 فرزند داشت مختصري از زندگينامه:حضرت يعقوب(ع)پنجاه سال اهل كنعان را به راه راست وشريعت حضرت ابراهيم(ع)دعوت نمود.آنحضرت مدت 17 سال در مصر زندگي كرد.درهنگام وفات،فرزندعزيزش،حضرت يوسف رابعنوان وصي وجانشين خود معرفي كردووصيت نمود،جنازه اش رادر قدس الخليل در جوار حضرت ابراهيم وساره مدفون سازد.از اندرزهاي ايشان اين است:كه آدمي بايدخود كار كند وامرار معاش نمايد وسربار ديگران نباشد.ايشان تمام عمر به هدايت وارشاد مردم پرداخت،به گونه اي كه در ادب وعبادت واحترام به بزرگان وتربيت فرزندان،نمونه ومربي بزرگي بود فهرست سوره هايي كه نام حضرت يعقوب(ع)درآن ذكر شده است:بقره،آل عمران،نساء انعام،هود،يوسف،مريم،انبياء،عنكبوت،ص حضرت يوسف(ع)لقب:صديقمعناي اسم:يعني خواهد افزودپدر:يعقوبمادر:راحيلتاريخ ولادت:3556 سال بعد از هبوط آدممدت عمر: 120سالبعثت:ان حضرت در مصر مبعوث گرديد ومقام وزارت هم داشتمحل دفن:جامع الخليل واقع در كشور فلسطيننسب:يوسف بن اسحاق بن ابراهيم خليل اتعداد فرزندان:آن حضرت

2 پسر و1 دخترداشت مختصري از زندگينامه:حضرت يوسف(ع)از پيامبران بني اسراعيل است كه در بين النهرين متولد شد.علاقه ي بيش از حد. پدرموجب شدكه برادران اورابه  چاهي انداختند ووانمود ساختند كه گرگ او را دريده است.ازقضا كارواني كه از آنجا ميگذشت،به قصد بيرون آوردن آب،سطلي را به داخل چاه انداختند ويوسف از چاه بيرون آمد.سپس آنها وي رادر بازار برده فروشان،به(بو تيفار)عزيز مصر فروختند.زليخا،همسر عزيز مصر شيفته وي شد،اما چون نتوانست،او راآلوده سازد نزد شوهرش بدگويي كردو وي رابه زندان افكندند.حضرت يوسف در زمينه تعبير خواب تبحر داشت وهمين امر باعث گرديد تا از زندان آزادشود وبه لطف خداوند به فرمانروايي مصر برسدفهرست سوره هايي كه نام حضرت يوسف در آن ذكر شده:انعام،يوسف،غافرحضرت شعيب(ع)لقب:خطيب آلانبياءپدر:صيفونمادر:ميكاءتاريخ ولادت:3616 سال بعداز هبوت آدم                                                                                             مدت عمر:242سالبعثت:براي هدايت مردممدين وايكه مبعوث شدمحل دفن:بروايتي آن حضرت در بيت المقدس مدفون است.بروايتي نسب آن حضرت:شعيب بن صيفون بن عنفاء بن ثابت بن مدين بن ابراهيم(ع)تعداد فرزندان:آن حضرت 7 دختر داشتمختصري از زندگينامه:حضرت شعيب پدر زن حضرت موسي بودهودر شهر مدين زندگي مكرد. زماني كه اهل مدين به لهو ولعب و بت پرستي روي آورده و كم فروشي را پيشه خود ساخته بودند.خداوند حضرت شعيب را بر انگيخت،تا آنها را هدايت نمايد.آن حضرت قوم خود را موعظه كرده واز كارهاي زشت منع مي نمود ومي فرمود:در خريد وفروش به ديگران خيانت نكنيد،كه مي ترسم عذاب خداوند برشما نازل شود.اما سران قوم وي را تهديد نمودند كه توو پيروانت را از شهر بيرون خواهيم كرد.عاقبت شعيب آنان رانفرين نمود وزلزله عظيمي رخ داد وتمام آبادي ها وعمارات را بر سر مردم ناسپاس درهم شكست.حضرت

شعيب وپيروان مومنش آن شهر را دوباره بنا نمودندفهرست سوره هايي كه نام حضرت شعيب(ع) درآن ذكر شده:اعراف،هود،شعراء،عنكبوتحضرت ايوب(ع) معناي اسم:ايوب كلمه عبري به معناي رجوع كننده به خداستپدر:آموصمادر:ياحيرتاريخ ولادت:3642 سال بعد از هبوط آدممدت عمر:140سالبعثت:حضرت ايوب در سرزمين شام مبعوث شدمحل دفن:بروايتي آن حضرت در بلاد حوران مدفون استنسب:ايوب بن آموص بن رزاح بن عيص بن اسحاق بن ابراهيم(ع)تعداد فرزندان:آن حضرت 7 پسر و3 دختر داشتمختصري بر زندگينامه:آنچه از قرآن وروايات مسلم است،اين است كه خداي تعالي اموال زياد وفرزندان برومندي به حضرت ايوب عنايت كرد وسپس براي آزمايش،آنها را از وي گرفت وخودش را نيز به بيماري سختي مبتلا ساخت،تا ميزان صبر وسپاس وي را بيازمايد. پس از اتمام دوران بلا وآزمايش،به خاطر صبري كه ان حضرت در اين مدت از خود نشان داد،خداوند همه اموال و فرزندان او را به او باز گردانيد.درتمام دوران مشقت وسختي كه براي حضرت ايوب پيش آمد،همسرش نيز يار و مددكار وي بود.اين شرح حال گفته رسول اكرم(ص)رابياد مي آورد،كه فرمود:(بلاكش ترين مردم پيامبرانند)فهرست سوره هايي كه نام حضرت ايوب در حضرت داود(ع)لقب:نبي ا...   الحكاممعناي اسم:داود= محبوبپدر:ايشيتاريخ ولادت: 4333 سال بعد از هبوط ادممدت عمر:100 سالبعثت:خداوند او را در فلسطين مبعوث كرد و به او سلطنت و حكومت دادمحل دفن: بيت المقدس واقع در قريه داود در كشور فلسطيننسب:داود بن عويد بن باعز بن سلمون بن نحشون بن عمي نادب ين رام بن حضرون بن فارص ين يهود ين اسحاق بن ابراهيم (ع)تعداد فرزندان:ان حضرت 8 پسر داشتمختصري از زندگينامهحضرت داود يكب از پيمبران بني اسراييل است كه در بيت اللحم متولد گرديد در ابتداي جواني شباني

مي كرد و به خاطر شجاعت و دانايي وصداي خوبي كه داشت شهرت يافت ودر نزد (شانول)پادشاه وقت تقرب پيدا كرد و دختر او را به همسري گرفت و ورث سلطنت گردبد ان حضرت (مزامير)را تصنيف كرد و بيت المقدس را پاييتخت خود قرار داد حضرت داود حضرت سليمان را به عنوان وصي و جانسين خويش معرفي كرد و طرح و نقشه مسجد الاقصي را به حصرت سليمان داد تا ان را بنا كند. فهرست سورههايي كه نام حضرت داود در ان ذكر شده:بقره- نساء- مايده- انعام- اسراء- انبياء- نمل- سباء- ص آن ذكر شد حضرت سليمان(ع) لقب :حشمت ا...معناي اسم :سليمان= پر از سلامتپدر: داودمادر :برسباتاريخ ولادت:4391 سال بعد از هبوط ادممدت عمر:53 سالبعثت:خداوند او را در فلسطين مبعوث كرد و به او سلطنت و حكومت دادمحل دفن:بيت المقدس در قريه داود در كشور فلسطيننسب:سليمان بن داود بن ايشي بن عويد بن باعز بن سلمون بن نحشون بن عمي نادب بن رام بن حصرون بن فارص بن يهود بن اسحاق بن ابراهيم(ع)تعداد فرزندان: به روايتي ان حضرت 43 دختر و27پسر داشتمختصري از زندگينامهحضرت سليمان پادشاه و پيامبر بني اسراييل بود . در زمان ان حضرت شوكت و ثروت بني اسراييل به منتها درجه خود رسيد. به لطف خداوند او زبان همه حيوانات را مي دانست و باد هم در فرمان وي بود خنگامي كه از زبان هدهد وصف بالقيص  ملكه صبا را شنيد به اصف بن برخيا دستور داد. تاتخت بالقيص را حاضر كند.او در يك چشم به هم زدن اين كار را انجام داد. درباره وفات ان حضرت نوشته اند:در حالي كه در

ايوان قصر خود بر عصا تكيه داده بود .از دنيا رفت و به دليل حشمت بيش از حدش هيچكس متوجه اين امر نشد. لذا به امر خداوند موريانه ها عصاي او را خوردندو سليمان به زمين افتاد و مردم دانستند كه وي فوت نموده است. فهرست سوره هايي كه نام سليمان در ان ذكر شده:بقره- نساء- انعام انبياء- نمل- سباء- صحضرت الياس معناي اسم:لفظ الياس يا اليا در زبان عبري به معناي((بزرگوار من خداست))مي باشدپدر:ياسينمادر:امٌ حكيمظهور:4506 سال بعد از هبوط ادمدعوت بحق:22 سال مردم را دعوت بحق نموديعثت:خداوند او را براي مردم بعلبك مبعوث كردمحل دفن:ان حضرت به اسمان عروج كردبروايتي نسب ان حضرت:الياس بن ياسين بن فنحاص بن عزاربن هارون بن عمرانتعداد فرزندان : ان حضرت 1 فرزند داشت مختصري از زندگينامهچنانچه بعضي نوشته اند:حضرت الياس يكي از انبياء بني اسراييل و اهل بعلبك لبنان بود ودر زمان اخار (احهب)مي زيست .ان حضرت . مردم بني اسراييل را به راه راست و ترك بت پرستي دعوت مي كرد. ولي قوم او دعوتش را اجابت نمي كردند . عاقبت اليسع را در نبوت جانشين خود قرار داد. و به اسمان عروج كرد. البته در پارهاي از روايات و تواريخ امده است كه الياس همچون خضر پيامبر از اب حيات نوشيده و هميشه زنده است و موكل بر درياهاست همانطوريكه خضر پيامبر موكل برخشكي است فهرست سورههايي كه در ان نام الياس ذكر شده:انعام- صافاتحضرت اليسع معناي اسم:يسع يا يشع در زبان عبري به معني نجات دهنده استپدر:اخطوبظهور:4529 سال بعد از هبوط ادممدت عمر:75 سالبعثت:خداونداو را بعد از الياس به نبوت مبعوث نمودمحل دفن:مدفن در دمشق

كشور سوريهنسب:يسع بن اخطوب وصي و پسر عموي الياس است، و بقولي از فرزندان حضرت يوسف مختصري از زند گينامه :عموم مورخين و اهل تفسير حضرت اليسعرا شاگرد الياس مي دانند اليسع در كودكي دچار بيماري سختي گرديد و حضرت الياس او را شفا بخشيد و ملازم خود گردانيد اليسع پس از الياس نبوت يافت و بني اسراييل را به شريعت حضرت موسي دعوت مي كرد از ان حضرت معجزات زيادي از قبيل زنده كردن مردگان،شفا دادن بيمارانوكرامات ديگري،ذكر شده است.فهرست سورههايي كه در ان نام اليسع ذكر شده:انعام- صحضرت يونس لقب:ذوالنونمعناي اسم:يونس در لفظ يوناني به معناي كبوتر استپدر: متيمادر:تنجيسظهور : 4728 سال بعد از هبوط ادمدعوت بحق: 40سال مردم را دعوت بحق كردبعثت:خداوند او را پس از يسع براي هدايت مردم نينوا بر انگيختمحل دفن:شهر كوفه در كشور عراقنسب: يونس بن متي از طرف پدر به هود واز طرف مادر به بني اسراييل مي رسدمختصري از زندگينامهحضرت يونس در نينوا مردم را به خداپرستي دعوت مي نمود. ولي انها از دستورات او سر پيچي كرده و به گفتار او عمل نمي كردند. حضرت يونس از لجاجت ان مردم ناراحت شد وبا حالت قهر انها را ترك كرد وسوار كشتي شد ماهي بزرگي سر راه كشتي امدو مانع عبور ان گرديد قرعه زده شد سه يا هفت بار قرعه به نام يونس افتاد عاقبت او را به دريا انداختند و ماهي بزرگي وي را بلعيد ولي از سوي خداوند ندا امد: اي ماهي! ما يونس را روزي تو نكردهايم انگاه ان حضرت به مدت 3 روز يا بيشتر در شكم ماهي بود تا به

امر خداوند ماهي يونس پيامبر را به ساحل افكندفهرست سورههايي كه در ان نام يونس ذكر شده:نساء- انعام- يونس- صافاتحضرت ذو الكفل لقب واسم:اكثر مورخين لقب ان حضرت را ذو الكفل ونام او را حزقيل نوشته اندظهور: 4830 سال بعداز هبوط آدممدت عمر : 75 سالمحل دفن:مدفن ان حضرت بين شهر كوفه و حله قرار داردنسب:حضرت ذوالكفل را برخي الياس بعضي يسع و دسته اي زكريا دانسته اند در هر حال پيغمبري بود،پس از سليمان كه كفالت امور هفتاد پيغمبر را بعهده داشت مختصري از زند گينامه به سند معتبر از امامزاده عبد العظيم نقل شده است: كه خدمت امام محمد تقي (ع) نامه اي نوشت و سوال نمود،ذوالكفل چه نام داشت؟ آيا پيامبر بوده يا نه؟ ان حضرت در جواب نوشتند:كه حق تعالي124هزار پيامبر بر خلق مبعوث گردانيد. كه 313 نفر از ايشان مرسل بودند و ذوالكفل از جمله ايشان بود وي بعداز سليمان ابن داود مبعوث گرديد او در ميان مردم حكم مي نمود و هرگز غضب نكرد مگر براي خدا. نام وي (عويويا)بود و همانست كه در قران حق تعالي فرموده است: ياد كن اسماعيل و يسع و ذوالكفل راكه هر يك از ايشان از جمله نيكان بودند. فهرست سورههايي كه در ان نام ذوالكفل ذكر شده:انبياء،ص

داستان هايي از ابليس وشيطان

مؤلف:سيد محمد مير سلطاني ابليس كه اسم اول آن عزازيل است از همان جواني در ميان قوم خود مشغول عبادت و بندگي خداوند بود تا بزرگ شد .وقتي تصميم به ازدواج گرفت با دختري به نام لهبا كه آن هم ازطايفه ي جن بودازدواج كرد و فرزندان زيادي از آن ملعون به جود آمده كه

از شمارش بيرون رفت كه همه ي آنها مشغول عبادت خداوند بودند و در ميان آنها عبادت و بندگي ابليس از همه ي آنها بيشتر بود وسپس او را به آسمان اول و بعد دوم و سپس او را به آسمان هفتم و با ملائكه ي هر آسمان خدا ستايش مي كرد تا وقتي كه خداوند آدم را خلق كرد. اولين مخالفت شيطان با خلقت آدم:

خلاصه كتاب: تلخيص:سيده زهرا مهاجريان مقدم: شناسنامه ي كتاب: Tales On Satan And Iblis- نام كتاب:داستان هايي از ابليس وشيطان - حروف چين و صفحه آرا:احمد قلي پور - ناشر:مباهله - چاپ:بقيع - سال انتشار:1387- نوبت چاپ:اولازدواج شيطان:درباره ي ازدواج شيطان دو نقل است:1.وقتي كه خداوند متعال اراده كرد كه براي ابليس همسر و نسلي قرار دهد غضبش را بر وي مستولي ساخت و از غضب او تكه آتشي پيدا شد و از آن آتش براي او همسري آفريد.2.ابليس كه اسم اول آن عزازيل است از همان جواني در ميان قوم خود مشغول عبادت و بندگي خداوند بود تا بزرگ شد .وقتي تصميم به ازدواج گرفت با دختري به نام لهبا كه آن هم ازطايفه ي جن بودازدواج كرد و فرزندان زيادي از آن ملعون به جود آمده كه از شمارش بيرون رفت كه همه ي آنها مشغول عبادت خداوند بودند و در ميان آنها عبادت و بندگي ابليس از همه ي آنها بيشتر بود وسپس او را به آسمان اول و بعد دوم و سپس او را به آسمان هفتم و با ملائكه ي هر آسمان خدا ستايش مي كرد تا وقتي كه خداوند آدم را خلق كرد.اولين مخالفت

شيطان با خلقت آدم:شيطان در ميان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتي كه خداوند اراده كرد براي خود در زمين جانشين انتخاب كند .به ملائكه خطاب نمود كه من مي خواهم خليفه اي در زمين قرار دهم و آنان را از مقصود خود آگاه كرد .دراين هنگام ابليس به زمين آمد و فرياد زد اي زمين من آمده ام تو را نصيحت كنم .خداوند اراده فرموده كه از تو پديده اي به وجود آورد كه برترين خلايق باشد و من مي ترسم او خدا را معصيت كند و داخل آتش شود و در نتيجه تو داخل آتش شوي .وقتي ملائكه آمدند كه از تو خاك بردارند آنها را به خداي بزرگ قسم بده كه از تو خاك برندارند.  امام علي (ع)مي فرمايند:وقتي خداوند متعال اراده كرد كه آدم (ع) را خلق كند خطاب به جبرئيل فرمود:مقداري خاك از زمين بياور تا خلقي جديد به وجود آورم كه افضل موجودات واشرف مخلوقات باشد.جبرئيل به زمين آمد تا خاك بردارد.زمين ناليد و او را به خدا قسم دادكه از آن خاك برندارد.جبرئيل هم برگشت و داستان را گزارش داد.بعد از او ميكائيل و اسرافيل را فرستاد. باز هم آنها دست خالي برگشتند .براي بار چهارم عزرائيل را فرستادكه حتما از زمين خاك بياور.او كه خواست از زمين خاك بردارد باز زمين ناليد ولي اين بار عزرائيل گفت:من از جانب خدا مامور شدم و خاك را از زمين برداشت و خداوند آدم را از آن ساخت و از به بعد بود كه خداوند قبض روح آدميان را به دست عزرائيل داد از اين جهت كه ناله و گريه

ي آنها در هنگام جان دادن در وي اثر نمي كند و او ماموريت خود را انجام مي دهد .هنگامي كه خداوند آن خاك را با آب خالص مخلوط كرد و پيكر خاكي اورا قالب زد .شيطان با خود گفت:اين مخلوقي ضعيف است كه از گل چسبيده به وجود آمده و من با او مخالفت خواهم كردو اگر روزي قدرت پيدا كنم او را هلاك خواهم كرد .پس خداوند به فرشتگان فرمود كه بر او سجده كنند ولي شيطان گفت كه من از آتشم او را سجده نخواهم كرد به اين ترتيب خداند او را از بهشت بيرون كرد ولي شيطان از خدا مهلت خواست و خداوند نيز به مهلت معين داد و او هم دام هاي خود را مي گستراند ولي اين طور نيست كه كه انسان به خاطر دامهاي ابليس گناه كند.او فقط وسوسه مي كندولي قدرت اختيارو انتخاب افراد است كه به او جواب مثبت مي دهند.رقص شيطان: از جاهايي كه خوشايند شيطان است هنگامي است كه زن و شوهربا يكديگر نزاع كنند و سر و صدا راه بيندازند شيطان شروع به رقصيدن و خوشحالي مي كند.براي مثال كارهاي خانه را براي زنان بزرگ نشان مي دهد و كارهاي شوهرش را كوچك وشوهر نيز كه خسته از سر كار آمده در برابر پرخاش هاي زنش از كوره در مي رود و با يكديگر نزاع مي كنند ولي هنگامي كه ميان آنها صلح و صفا بر قرار مي شود شيطان عزادار خواهد شد .لشكر شيطان:1.بنا به فرموده ي امام صادق(ع)لشكر شيطان از تبار او پديد مي آيد كه همان شياطين هستند .2.پيروان او

اعم از فرزندانش و فرزندان آدم.3.معصيت كاران اعم از جن و انس.4.كساني كه بت پرست هستند.5.هم نشينان شيطان كه قرآن آنان را به عنوان كساني كه از گمراهي دست بر نمي دارند معرفي مي كند مگر اينكه موجبات ورود آنها رابه آتش دوزخ فراهم آورند.در حديثي آمده است كه ابليس به خدمت حضرت يحيي آمد و حضرت از او پرسيدند.چه چيز بيشتر موجب خوشحالي و روشني چشم توست؟او گفت:هيچ چيز مثل زنان بي ايمان  كمر مرا محكم نمي كند و چشم مرا محكم نمي گرداند.ايشان تله ها و دام هاي من هستند و تيري هستند كه به وسيله ي آنان خطا نخواهم كرد.پدر و مادرم به فداي ايشان باد.كه اگر آنان نبودند من نمي توانستم پست ترين مردان را كمراه كنم .كابينه ي شيطان:افراد كابينه ي شيطان فرزندان او هستند كه آنها را هر صبح و شام جمع مي كند و دستورات لازم را به آنهامي دهدو هركس را در پي ماموريت خود مي فرستد.1ولها يا ولهان:مامور طهارت و نماز و عبادت است.او انسان را در طهارت و نماز وسوسه مي كند و به شك مي اندازد كه نمازت باطل است و نماز ديگري را شروع كن يا وضوي تو باطل است و دوباره وضو بگير.2.هفاف:مامور اذيت و ترساندن انسانها در بيابانها و صحرا ها است كه او را به وهم و خيال اندازد و يا به شكل حيوانات گوناگون به نظر انسان آيد.3.زلنبور:كه موكل بازاري هاست كه فروشنده را براي فروش جنس خود وادار به گفتن دروغ و قسم و مدح متاع مي كند.4.در مصيبتي كه به انسان وارد مي شوداعمالي مانند خراشيدن و

سيلي زدن به خود ويقه ي لباس را پاره كردن را پسنديده جلوه مي دهد .5.ابيض:انبياءرا وسوسه مي كند يا مامور به خشم در آوردن انسانها است كه به وسيله ي آن خونها ريخته مي شود.6.اعور:كارش تحريك شهوات در مردان و زنان است و آنها را به گناه دعوت مي كند.7.داسم:همواره مراقب خانه هاست كه وقتي انسان داخل خانه شد سلام نكند و اسم خدا را به زبان نياورد و او را آن قدر وسوسه مي كند تا شر و فتنه در آنها ايجاد شود.8.قندر:او نظارت بر زندگي افراد دارد به طوري كه فرد در برابر ناموس خود بي تفاوت مي شود.9.دهار:آزار مؤمنان در خواب به صورت خوابهاي وحشتناك و يا وسوسه از طريق خواب.10.ابقض:وظيفه ي او گذاشتن سي عدد تخم در هر روز كه همگي آنها دشمن انسان هستند.11.تمريح:او درآغاز شب با وسوسه كردن وقت مردم را پر مي كند.12.لاقيص:او يكي از دختران شيطان است و كارش وادار كردن زنان به مساحقه مي باشد.13.متكون:شكل خود را تغييير مي دهد و مردم را وادار به گناه مي كند.14.مذهب:به شكلهاي مختلف غير از صورت پيامبر و امامان در مي آيد و مردم را گمراه مي سازد.15:خنزب:بين نماز گزار و نمازش حايل مي شود و توجه قلب را از وي مي گيرد.16.مقلاص: :مؤكل قمار است ،قماربازها به دستورات او رفتار مي كنند.17.طرطبه:يكي از دختران شيطان است كه كار او وادار كردن زنان به زنا است.18.قزح.19.زوال.20....  .      مال التجاره ي شيطان:شيطان هم مانند سرمايه داران بزرگ ،سرمايه و مالهايي آماده كرده و براي فروش به دنبال مشتري مي گردد.روزي حضرت عيسي بن مريم شيطان را ديد كه پنج

الاغ سياه در پيش دارد و بارهايي بر آنان گذاشته و از راهي مي رود.حضرت پرسيد:اي شيطان بار اين الاغ ها چيست و به كجا مي روي؟گفت:براي فروش مالم را مي برم .حضرت عيسي گفت:بار آن الاغ چيست؟گفت:يكي ظلم و جور است .فرمود خريدارش كيست؟گفت:پادشاهان ظالم و حاكمان جور.  پرسيد دومي بارش چيست؟گفت:غرور و خوپسندي .گفت:خريدارش كيست ؟كدخداي آبادي ها و رؤساي دهات.گفت:سومي بارش چيست؟گفت:حسد.مشتري آن كيست؟گفت:عالمان درباري و مزدوران آنها و نوكران اجا نب. پرسيد چهارمين الاغ بارش چيست؟گفت:خيانت.مشتري آن كيست؟گفت تجار و عمال ،يعني كساني كه مال تجار را به امانت مي گيرند ولي در امانت خيانت مي كنند. ودر آخر پرسيد ،بار پنجمين الاغ چيست؟گفت:نيرنگ.گفت مشتري آن كيست؟گفت:زنها مشتري آن هستند.جنگ شيطان:يكي از جاهايي كه شيطان با تمام نيرو به جنگ انسان مي رود و دراين راه از اينكه خودش آسيب ببينديا فرزندانش، بيمي ندارد هنگامي است كه انسان سرگرم ذكرخدا و درود بر پيامبرو آلش مي باشد.پيامبر فرمودند:اي امت من،در مشكلات و سختي ها دست به دامن من و آلم شويد و آنها را بخوانيدكه خداي متعال ملايكه را ياري دهد بر شيطاني كه مي خواهد شما را منحرف كند زيرا هر كدام از شما دو ملك بر دوش داريد كه ملك راست نيكي ها را مي نويسد و نيز ملك چپ بدي ها را مي نويسدو نيز دو شيطان از جانب ابليس كه انسان را گمراه كند پس يكي از شما اگر وسواسي در قلبش پيدا كرد بگويد (لا حول و لاقوة الا بالله العلي العظيم و صلي الله علي محمد و آله الطيبين ) در اين هنگام آن دو

شيطان پيش ابليس مي روند و يار بيشتري مي خواهدو خسته شده اند .اولشكربيشتري به آنها مي دهد تا انسان را گمراه كنند و اگرآن شخص باز هم ذكر خدا را گويد ،در اينجا خود ابليس فرماندهي لشكر را در دست مي گيرد و خداوند هم به ملايكه مي گويد در مقابل او قرار گيريد واو را دستگير كنيد ،من كه وعده داده ام او را نمي كشم ولي عذاب را به او مي چشانم و زخم ها و آسيب هاي شيطان بهبودي نمي يابد مگر اينكه با شنيدن صداي مشركان كه به خدا شرك مي ورزند و كافر مي شوند و يا اينكه اگر مؤمن به حمد و ثناي پروردگار و پيامبرش اصرار ورزد زخم ها يش درمان نمي شود تا هنگامي كه ذكر خدا را فراموش كند و اگر زخم هاي شيطان بهبود يابد ،بعد شيطان سوارش مي شود و هر چه شيطان گويد انسان انجام خواهد داد و او لشكرش را بر گردن انسان سوار مي كند و هر كجا كه بخواهد انسان را مي كشاند.انبار شيطان:رسول خدا (ص)روزي شيطان را با قيافه شگفت آوري ديد.چند سؤال از او پرسيد كه يكي از آنها اين بود كه خزانه دار تو كيست ؟گفت:كساني كه زكات مال خود را نمي دهند و آنها را جمع  مي كنند و به مصرفي كه بايد برسانند.شياطن آنها را منع مي كند و از فقر و بي چيزي مي ترساند و انسانها را وسوسه مي كند و مي گويد :چرا شما سختي بكشيد و مالي را بدست آوريد و آن را به آساني در اختيار ديگران قرار دهيد؟

اضافي مالتان را به صورت طلا و نقره درآوريدتا در آينده محتاج كسي نشويد ،خدا فرمود:در قيامت آن طلا و نقره را در آتش جهنم داغ مي كنند و به صورت و پهلو و پشت هايشان مي زنند و به آنها مي گويند ،بچشيد عذاب خدا را ،اينها همان طلا و نقره است كه در دنيا جمع نموده ايد.زنجير شيطان:از امام زين العابدين سؤال شد كه كدام عمل در پيشگاه خدا افضل است؟هيچ عملي بعد از خدا و پيامبر بهتر از بغض و كينه ي دنيا نيست.زيرا هر فتنه و فسادي كه در عالم است از دوستي دنيا سرچشمه مي گيرد.روزي فردي شيطان را ديد كه زنجير ها و طنابهايي كلفت و نازك را بار الاغ كرده و از راهي مي رود.سؤال كرد كه اينها چيست و كجا مي روي ؟گفت :اينها دام هاي من است و به وسيله ي اين ها مردم را گمراه مي كنم.آن شخص گفت:دام من كدام است.جواب داد كه تو احتياج به دام نداري ،خودت بدون دام دنبال من مي آيي.پرسيد آن زنجير بسيا محكم از كيست؟گفت:از شيخ انصاري،ديشب سه بار آن را به گردن ايشان انداختم و او هر سه مرتبه آن را گسست.مي گويد به پيش شيخ انصاري رفتم و داستان را براي ايشان نقل كردم .فرمود درست است .من ديشب پولي براي خوردن نداشتم و سه مرتبه  تصميم گرفتم از وجوهاتي كه پيشم بود بردارم و غذايي بخرم ولي هر سه بار فكري به خاطرم رسيد و از دست زدن به آن پول چشم پوشيدم و گرسنه شب را گذراندم اين همان زنجيري بود كه از شيطان

پاره كردم.گريه ي شيطان:شيطان از بعضي از كارها خوشحال مي شود و از بعضي كارها ي ديگر ناراحت مي شود كه كاري جز گريه از دست او ساخته نيست.1.وقتي مؤمني ،مؤمن ديگري را ملاقات مي كند و به او سلام مي كند.واي بر من كه اين دو نفر از هم جدا نمي شوند مگر اينكه خداوند مي آمرزد و داخل بهشت مي كند و زحمات من در گمراهي آنها از بين مي رود.2.وقتي كسي براي رضاي خدا ازدواج كند و با همسرش نزديكي كند.3.وقتي كسي عطسه كند و بعد از آن الحمدلله گويد.4.وقتي انسان در برابر خداي خود سجده مي كند و آن را  طول مي دهد .شيطان از ناراحتي گريه مي كند كه اين بنده خدا را چگونه اطاعت مي كندو در مقابل او به خاك افتاده است در حالي كه من معصيت خدا را نمودم و به او سجده نكردم.گريه ي دروغين شيطان:نقل شده است كه حضرت يحيي روزي به ابليس بر خورد نمود.در حاليكه ملعون گريه مي كرد وبه يحيي گفت و هر چه به خانه ي خدا مي روم و او را مي خوانم جوابم را نمي دهد يحيي از روي دلسوزي عرض كرد .خداياچه مي شد اگر در عنايت  خويش را به اين مرد باز مي كردي؟!خطاب رسيد اي يحيي،شيطان است كه  به دروغ بر تو گريه مي كند و با گريه ي خود بندگانم را فريب مي دهد .گفت:به او بگو او را مي بخشم به شرطي كه برقبر آدم (ع)سجده كند.يحيي(ع)جريان را براي ابليس گفت .شيطان گفت:آن وقت كه آدم بر مسند قدرت و عزت بود بر او

سجده نكردم چگونه حال كه مرده است و زير خاك است ،برخاكش سجده كنم .هرگز چنين كاري را نخواهم كرد و خطاب از جانب خدا رسيد كه حال دانستي كه گريه ي آن ملعون از روي نيرنگ است و مقصودش منحرف كردن مردم است.فرياد شيطان:روزي شيطان در گوشه ي مسجدالحرام ايستاده بود و حضرت رسول(ص)سرگرم طواف خانه ي خدا بودند.وقتي آن حضرت از طواف فارغ شدند ؛ديدند كه ابليس ضعيف و رنگ پريده است .از او پرسيدند براي چه اينقدر ضعيف شده اي؟گفت: دست امت شما .حضرت فرمودند مگر امت من با تو چه كرده اند ؟گفت:1..هرگاه به يكديگر مي رسند به يكديگر سلام مي كنند و سلام يكي از نام  هاي خدا است .پس هر كه سلام كند حق تعالي بلا و رنج دور مي كند و هر كه جواب سلام را دهد ،خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مي گرداند..2.وقتي همديگر را مي بينند به يكديگر دست مي دهندو در آن چندان ثواب است كه هنوز دست از يكديگر جدا نكرده اند حق تعالي هردوي آنها را رحمت مي كند. 3.هنگام شروع غذا و كار ها بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند و مرا از خوردن طعام دور مي كنند.4.هر گاه كه سخن انشاءالله را گويند قضاي خداوند حتمي مي شود و من نمي توانم كار آنها را از هم بپاشم و آنها رنج مرا ضايع مي كنند.5.از صبح تا شب تلاش مي كنم كه آنها را به معصيت بكشانم باز چون شام مي شود توبه مي كنند و خداوند گناهان آنها را مي آمرزد.6.وقتي نام تو را مي شنوند صلوات

مي فرستند و من چون ثواب آن را مي دانم ناراحت مي شوم و فرار مي كنم.7.آنها وقتي اهل بيت تورا مي بينند به آنها مهر مي ورزند و اين بهترين اعمال است سپس حضرت رو به ياران خويش كرد و گفت :هر كس يكي از اين خصلت ها را داشته باشد اهل بهشت خواهد بود تسلط شيطان بر جان و اموال ايوب:بيشترين كوشش شيطان اين است كه اگر كسي خدا را بپرستد يا شكر نعمت هايش را ادا نمايد يا  كارهاي نيك ديگري انجام دهد،وي راعبادت وشكر خدا باز دارد و به گمراهي اندازد.ابوبصير از امام صادق(ع)پرسيد:بلاهايي كه بر سر حضرت ايوب (ع)آمده است به چه سبب بوده است؟حضرت فرمودند:به خاطر نعمت هاي بسياري كه خدا به او داده است و آان هم به طور شايسته شكر نعمت هايش را به جا آورده است.شيطان به خدا گفت:ايوب به اين خاطر شكر و ثناي تو را به جا مي آورد كه نعمت فراوان به او عنايت كردي؛خواهي ديد كه اگر محرومش كني ديگر سپاسگذار نخواهد بود و براي امتحان مرا بر دارايي اش مسلط كن.پروردگار هم اين را پذيرفت.شيطان همه ي ثروت او را از بين برد ولي ايوب سپاسگذارتر شدو باز شيطان گفت او زراعت مي كند ودلش بر آن خوش است ؛مرا بر زراعتش مسلط كن .خدا هم پذيرفت. او همه ي زراعتش را نابود كرد اما شكر او زيادتر شد .گفت:خدايا مرا بر گوسفندان و گاوها و اشتران او مسلط فرما،زيرا هنوز به آنها اميد دارد.خدا به او رخصت داد و او همه را نابود كرد ،باز روحيه ي بندگي او افزوني

يافت.گفت اي خدا ايوب دوازده پسر دارد و او به آنها اميد دارد مرا بر آنها مسلط كن .در روزي كه يك مهماني در خانه ي فرزند بزرگتر بود ؛ساختمان بر سرشان خراب شد ولي ايوب شكرگذار بود و مي گفت خدا به من فرزند داده و اختيار همه به دست اوست .وقتي شيطان باز ديد كه ايوب شكر گذار است .گفت:خدايا ايوب سالم است ،مرا بر آن مسلط كن و خدا غير ازعقل و دل و گوش و زبان و چشم كه آنها مربوط به خدا است،پذيرفت.و شيطان از آتشي كه با آن به وجود آمده است بر بدن ايوب دميد و ايوب از سر تا پا زخمي شد و زبان ايوب هميشه در حال ذكر خدا بود و به خاطر بيماري سختش به بيرون شهر رفت و يك مرتبه از درد خويش گلايه نكرد،روزي همسرش از ايوب خواست كه از خدا بخواه كه بر تو عافيت دهد .ايوب فرمود:اي زن چند سال است كه در رفاه و آسايش بودم .گفت:بيش از هفتاد سال .فرمود:هفتاد سال در رفاه و سلامت بودم ،حال اگر هفت سال در رنج و بلا باشم .آيا جا دارد كه تندرستي خود را از خدا بخواهم ؟!وقتي شيطان را ديد به ياران ايوب گفت:برويد و علت بيماري را از ايوب بپرسيد .آنها به ايوب گفتند مگر چه گناه بزرگي انجام داده اي كه بيماري ات خوب نمي شود.فرمود:به عزت پروردگارم قسم مي خورم كه گناهي نكرده ام ،دزدي نكرده ام و در طاعتش پيش نيامده ،مگر اينكه هر كدام را كه سخت تربوده را برگزيدم.پس شيطان از كار ايوب سرگشته

گشت و به مقصودش نرسيد.   هم جنس شيطان:شيطان هم مانند آدميان هم جنس هايي داردكه با آنها نشست و برخاست مي كند .هم جنس شيطان«تارك الصلاة»است.كساني كه براي نماز ارزشي قايل نمي شوند و آن را ترك مي كنند و بي نمازي حتي از شيطان هم بدتر است.زيرا:شيطان كه رانده گشت بجز يك خطا نكرد              خود را براي سجده ي آدم رضا نكردشيطان هزار مرتبه بهتر ز بي نماز                     كو سجده بر آدم و اين بر خدا نكردشيطان و امام سجاد(ع):شبي  از شبها حضرت امام سجاد(ع)در نماز بودندو با خلوص نيت خدا را عبادت مي كردند .شيطان خواست كاري كند كه امام را از نماز و عبادت منصرف كند ،حتي به كوتاه كردن نماز باشد.شيطان به شكل ماري بزرگ درآمده و جلوي امام رفت و آمد مي كرد تا امام را بترساند ولي حضرت ملتفت او نشد.داخل سجاده ي امام آمده ،باز ايشان متوجه نشد.پس از آن انگشت پاي امام را در دهان گرفت و فشار داد به طوري كه پاي امام مجروح شد .باز آن حضرت متوجه نشد و نماز خود را به پايان رسانيد .بعد از آن حضرت دانست كه آن شيطان است و او را لعن كرد و فرمود دور شو و باز متوجه نماز و عبادت شد .ناگهان صدايي شنيد كه مي گويد:انت زين العابدين (تو زينت عبادت كنندگان هستي) و آن را سه بار تكرار كرد .و از آن بعد حضرت با اين اسم ملقب شد و در ميان مردم مشهور شد.خواسته ي شيطان  از يك زن هنگام نماز:در زمان حضرت عيسي بن مريم زني پرهيزگار و با خدا بود

.وقت نماز هر كاري را رها مي كرد و مشغول نماز مي شد .روزي مشغول پختن نان بود كه صداي اذان را شنيد و مشغول نماز شد.شيطان شروع به وسوسه ي او كرد و گفت :اي زن تا تو نمازت تمام شود ،همه ي نان هايت خواهد سوخت.زن در دل خود جواب داد:اگر همه ي نان ها بسوزد ،بهتر از اين است كه در روز قيامت تنم در آتش دوزخ بسوزد.شيطان به آن زن گفت:پسرت در تنور افتاده و تنش سوخت .زن گفت:اگر اين را خداوند مقرر كرده است ،من راضي به قضاي الهي هستم.و در اين حال شوهرش از راه رسيد.زن را ديد كه نماز مي خواند و تنور روشن،در تنور نان ها هستند كه پخته شده ولي نسوخته و فرزندش در ميان آتش بازي مي كند و به قدرت خدا آتش در او اثري نداشته است.وقتي زن از نماز فارغ شد ،ديد فرزندش و نانها در تنور سالم هستند و او سريع سجده ي شكر بجا آورد و خداي خود را سپاس گزارد.شوهر فرزندش را برداشت و پيش حضرت عيسي برد و داستانش را براي حضرت تعريف كرد و آن حضرت فرمود :برو و از همسرت بپرس چه كرده و با خداي خود چه رابطه اي داشته است؟زن در پاسخ به شوهرش فرمود:1.هميشه كار آخرت را به دنيا مقدم مي دارم.2.هميشه با وضو هستم.3.هميشه نمازم را اول وقت مي خوانم.4.اگر كسي به من دشمني كرد ،كينه ي او را در دل نمي گيرم و به خدا واگذار مي كنم.5.در كارهاي خود به قضاي الهي راضي هستم.6.گدايي را از در خانه ام ماٰيوس نكرده

ام.7.نماز شبم را ترك نمي كنم.حضرت عيسي فرمودند:اگر اين زن مرد بود ،پيغمبر مي شد ،چون كارهاي پيغمبران را مي كند و شيطان نمي تواند او را فريب دهد.نماز شيطان:از امام صادق (ع) نقل شده است كه در بني اسراييل عابدي بود كه در غار كوه مدت ها خدا را عبادت كرده و هميشه مشغول نماز بود.شيطان هر چه خواست او را فريب دهد نتوانست.همه ي لشكريان راجمع كرد و از آنها چاره جويي كرد .آيا كسي هست كه او را فريب دهد؟يكي گفت :من از طريق دنيا او را فريب مي دهم.گفت:نه ،زيرا او به دنيا علاقه ندارد.ديگري گفت:من او را از طريق شهوت فريب مي دهم.گفت:تو هم نمي تواني.زيرا او از شهوت به زنان آگاهي ندارد و لذت آن را نچشيده است.ديگري گفت:از طريق عبادت و نماز ؛او گفت تو مي تواني.هنگام شب خود را به صورت عابدي در آوردو از او خواست كه امشب مهمان او باشد و عابد هم پذيرفت.شيطان از شب اول تا صبح عبادت كرد و روز هم پپيوسته مشغول نماز بود،نه غذا ميخورد و نه استراحت مي كرد و نه مي خوابيد ،در حالي كه گاهي عابد خسته مي شد ولي ابليس نه.عابد پيش او رفت و گفت:اجازه مي دهي از تو سؤالي كنم .شيطان گفت:نه وقت ندارم.با اصرار عابد گفت كه مي تواني سؤالي بكني.عابد پرسيد :چه كرده اي كه اين قدر عاشق عبادت هستي؟گفت:من مرتكب گناه بزرگي شدم و هر وقت فكر آن را مي كنم ،از ترس خدا برخود بر خود مي لرزم و خورد و خوراك را از من مي گيرد و مشغول نماز

و عبادت مي شوم ولي تو كه تا بحال گناهي نكرده اي كه ترس از خدا را بچشي؟!عابد پرسيد چه كرده اي؟گفت :من زنا كرده ام و وقتي كه به آن فكر مي كنم؛مي ترسم و قدرت عبادتم بيشتر مي شود و اگر تو مي خواهي كه مانند من عبادت كني ،بايد حداقل يك بار زنا كني.سپس گفت:من زني را مي شناسم كه پول مي گيرد و اين كار را انجام مي دهد و به عابد پول داد و آدرس آن زن را به او داد .وقتي از مردم خانه ي آن زن را مي گرفت ،مردم خوشحال مي شدند،زيرا فكر مي كردند،مي خواهد او را وادار به توبه كند.خانه را به او نشان دادند.با همان قيافه اي كه داشت ،داخل شد و گفت :اي زن پول را بگير و آماده شو كه از وقت نماز نگذرد.زن نگاهي  به اوكرد و ماجرا را از عابد پرسيد،عابد ماجرا را تعريف كرد و زن فهميد كه آن شخص شيطان است.گفت:اي بنده ي خدا ،شيطان بوده است كه با نماز مي خواسته تو را فريب دهد و برگرد و از اين كار منصرف شو كه گناه نكردن ،بهتر از گناه كردن و توبه ي بعد از آن است.اي عابد :اگر آن شخص هنوز مشغول عبادت است ،او انسان است و اگر رفته باشد،شيطان بوده است و عابد برگشت و كسي را نديد.همان شب زن از دنيا رفت .سه روز بود كه مرده بود و هنوز او را دفن نكرده بودندكه خداوند به حضرت موسي خطاب كرد كه برو و مردم را خبر كن و جنازه اش را غسل

دهند و نماز گذارند و در قبرستان مسلمين دفن كنند.من او را بخاطر اينكه يكي از بندگانم را از گناه منصرف كرد،او را بخشيدم و او را اهل بهشت قرار مي دهم.رودست خوردن شيطان:روزي مؤمني با شيطان ملاقات كرد.بعد از گفتگوهايي گفت:مي خوا هم با تو دوست و رفيق شوم و از تو اطاعت نمايم.شيطان گفت:همه از من مي گريزند و بيم دارند،تو مي خواهي با من دوست شوي.به آن شخص گفت كه قول بده كه اسرار مرا فاش نكني و به ديگران نگويي.مرد مؤمن گفت:اشكالي ندارد و با هم عقد برادري بستند.شيطان گفت:اول بايد نمازت را ترك كني ،زيرا هيچ چيز به اندازه ي نماز من را ناراحت نمي كند و دل من را به درد نمي آورد كه به واسطه ي نماز بيشترين  مردم را به بهشت  مي برند.مرد مؤمن قبول كرد و گفت:ديگر چه اعمالي بايد انجام دهم.شيطان گفت:دروغ بسيار بگو ،هر جا كه دروغ مي گويند آن جا حاضر شو و به آن گوش بده ،زيرا بيشترين غضب الهي براي دروغ گويان است.مرد مؤمن وقتي چنين شنيد ،سر به آسمان كرد و گفت:بار الها!همين جا عهد كردم كه تا زنده ام دروغ نگويم و هرگز نماز خود را ترك نكرده و آن را كوچك نشمارم.وقتي شيطان اين را شنيد ،فريادش بلند شد و گفت:مگر نگفتي اسرارمن را فاش نمي كني و هر چه بگويم انجام مي دهي؟! مگر با من عقد اخوت نبستي؟! چرا عكس گفته هايت انجام مي دهي؟!  مرد مؤمن گفت:خواستم ببينم از چه چيزهايي ناراحت مي شوي تا من همان را انجام دهم و مخالف آشكار تو باشم

.شيطان از شدت ناراحتي به  زمين زد و گفت كه ديگر اسرار خود را به اولاد آدم نمي گويم.«والسلام عليكم و الرحمة الله و بركاة»

رهبري تيم

مترجمان: هومن درخشانيان-هدي سليمانيان

خلاصه كتاب: تلخيص: عليرضا غلامي- مقدمه : حتما اين مساله  كه در يكي از گردهمايي هاي تيمي شركت كرده و عصبي شويد برايتان رخ داده است .  تا مدت به اين فكر هستيد كه الان زمان حركت است يا اكنون زمان تصميم گيري است . اينجا نوبت رهبري به شما ميرسد و فرصت خارق العادهاي روبه روي شماست چگونه از اين گروه از افراديك تيم

باارزش ميسازيد ؟ شكلي كه همواره در سر داشتيد ؟ چه برنامه اي داريد؟  در تمريناتي كه من از افراد ميخاهم درباره تجربيات تيمي خود چيزي بنويسند با اين كلمات برخورد ميكنم . تعارض . نااميدي . ناكامي . جلسات پنهانيالبته اين تجربيات قاعدتا با تجربياتي چون . موفقيت مشترك . دوستيابي . لذت . نشاط فراوان توام است.يك تيم  مي تواند بعنوان يك فضا براي برانگيختن انگيزه . انرژي متمركز وبالاترين حد كالايي باشدويا ميتوان يك تيم رامانند يك بيابان بياتها تصور كرد .اما تفاوت انهادر چيست؟البته رهبري يك تيم كار بسيار دشوار و خارق العاده اي نيست. تقريبا هر كسي از عهده رهبري  يك تيم برمي ايد . اما انچه حايز اهميت است درك درست وشفاف از عملكرد تيم واينكه چه تفاوتي ميان تيم وافراد مستقل وجود دارد .تعهد به هماهنگياجزا . همدلي شكيبايي و پايداري والبته تعدادي اندك از تكنيك چهت اقدام پيش گيرانه ميباشد.شما بايد تيم را مديريت و رهبري كنيد بدين معنا كه ميان افراد هماهنگي .

ارزيابي و كنترل  و تلاش را اشاعه دهيد. و در زمان مقتضي توجه افراد را به هدف . گاهي زمان و گاهي نتيجه عملكرد معطوف كنيد.مديريت مناسب باعث تقويت انگيزه و اطمينان اعضاي تيم گشته و موجب اطمينان خاطر انها جهت تلاش . صرف زمان و انرژي روي اهداف ميشودتيم چيست ؟انسانها ميتونند بعنوان يك گروه با هم به چيزهايي دست پيدا كنند كه هر يك به تنهايي قادر به بدست اوردن انها نيستند.Franklin  Delanoيك تييم را ميتوان به صورت يك گروه از انسانها كه براي انجام كاري با هم سازماندهي شده و يا بعنوان يك گروه كه كار مشابهي انجام ميدهند و به شخص واحدي گزارش ميدهند . توصيف نمود.در واقع نميتوان روي هر گروهي نام تيم را گذاشت حتي برخي از گروهها كه گاهي نام هاي ديگري ميگيرند نماي خارق العاده اي از يك كار گروهي هستند .با يد توجه داشت كه يك تيم موثر نسبت به يك گروه از افراد ماهر اما منفرد بهتر نتيجه ميگيرد. سريعتر حركت ميكند و خلاقانه تر به حل مشكلات ميپردازد. البته  افرادي در اين تيم ها كار ميكنند نيز لذت مي برند وانگيزه بيشتري پيدا ميكنند . در يك جمله  انها بهترين هاي تيمشان را به ارمغان مي اورند.بنابراين مزاياي تشكيل يك تيم شامل :1.    افزايش قدرت افزايش كاراييبه واسطه تشريك دانش و تجربيات دست  فعال بودن.گستردگي ديدگاههاو پنجه نرم كردن با مشكلات2.    تمايل به پاسخگوييموثر به تغييرات و ريسك پذيري3.    مسووليت مشترك در مقابل وظايف و4.    تعهد مشترك در مقابل اهداف5.    افزايش مسووليت پذيري در وظايفشناخت مشكلات تيم :به عنوان يك شخص مسوول شما همواره

بايد مراقب دام هاي بلقوه سد راه راهبري يك تيم باشيد . مهمترين مشكلات رايج ميتواند به شرح ذيل باشد.1.اهداف نامشخص يا متناقض در تيم2.عدم وجود راندمان مناسب در كار گروهي افراد با يكديگر3. زمان بر بودن راهبري تيمزمانيكه تصميم به ايجاد يك تيم ميكنيد بر هر دو بعد مزايا و معايب ان بينديشيدتناقضات افراد كه ميتواند بعلت تفوت ذاتي باشد . دخالت افراد در مهارت هاي يكديگر ميتواند باعث رخوت در بروز توانايي و خلاقيت اعضا در گروه گردد. زمان وانرژِ ي كه بايد صرف تشكيل و پيشرفت يك تيم شود. تامل وتعمق هر چه بيشتر در فرايند تصميم گيري.توجه داشته باشيد كه شما بعنوان يك رهبر تيم بايد شخصيتي عمل گرا داشته باشيد تا بتوانيد در ميان افراد با اين ابعاد منفي به نتيجه دلخواه دست يابيد.براي داشتن يك تيم كارا چگونه برنامه ريزي كنيم ؟دانستن اينكه تيم چه ميكند؟با اينكه اهداف و ماموريت نهايي يك تيم ويژه ي خود ان تيم است و عملكرد خاصي دارد  اما همه تيم ها از يك برنامه عمومي پيروي ميكنند. يك تيم بايد:اهداف را مشخص كرده و به انها متعهد باشدوفاق جمعي براي رسيدن به اهداف داشته باشد.عملكرد ها را براي  انجام وظايف تعيين كندداراي اموزش چند گانه براي افراد باشدبا تمام واحد هاي در گير ارتباط برقرار كندتشخيص هدف يك تيم :تيم شما توصيه سياسي ميكند يا به اجراي نقشه استراتژِيك مي پردازد؟ ايا به مشكلات كيفيت مي پردازد ويا كارهاي زير بنايي بلند مدت انجام ميدهد؟ماموريت هر انچه كه باشد شما بعنوان رهبر يك تيم بايد تيم را متناوبا به مسير اصلي خود سوق

دهيد.بعنوان رهبر تيم شما و مديررانتان نياز به ديد گاهي مشترك از چشم انداز تيم داشته باشيد و در رابطه با موراد ذيل نيز بايد اتفاق نظر داشته باشيد.تصميمات افراد به ويژه در تيم هاي چند وظيفه ايقرار دادها با متخصصان خارجي و يا مشاوران و يا يافتن منابع خارجي ويا مشاوران و يا منابع خارجي اضافي براي هر تيمانعطاف در مقابل كاركرد و برنامه تيمبراي داشتن يك تيم پر بار و خوب به يك سري مهارت ها و افراد ماهر و شكيبا در زمينه ارتباطات . درك و مباحثه نيازمند ميباشيم.اين يك روش براي تركيب بندي تيم جهت انجام يك پروژ ه موفق است.نسخه استيو ساليوان براي خلق يك تيم خوب و كارا:1.    عقل سليم و رفتار انساني / 50%2.    علاقه جمعي براي دست يابي به بهترين نتايج/ 2%3.    فرايند شفاف  20%4.    علم ودانش محتوايي  10%5.    توجه داشته باشيد كه اميزه اي از موارد فوق به يك تيم موفق تبديل ميشود و به خاطر داشته باشيد كه دانش محتوايي بخشي از اين نسخه است نه چيزي كه ان را راهبري ميكند .تيم خود را براي موفقيت اماده كنيد: بعنوان رهبر تيم شما يك نوع رابطه ميان گروه خود و مديران ارشد ويا مشتري ها مي باشد. پس از ابتدا تيم خود را براي دستيابي به موفقيت اماده كنيد.تمام پيش فرض هاي مديران ارشد و يا مشتريان خود رابررسي كنيد بعنوان مثال :ايا اهداف تيم كاملا شفاف است؟ايا بودجه در نظر گرفته شده و زمان تحويل واقعي ميباشد؟ايا منابع تخصيص داده شده براي رسيدن به هدف كافي است؟ايا تيم داراي اختيارات و پشتيباني لازم جهت

انجام كار ميباشد؟اگر جواب به سوالات بالا خير است. بايد به عقب برگرديد و با تيم خود بحث و براي رسيدن به اهداف واقع گرايانه نگاه كنيد.پيش گستر باشيد : خلاق باشيد  و بدانيد بازگشت به عقب به معناي شكايت . ناليدن ويا رد كردن كار تا زماني كه همه چيز درست نيست . قسمتي از رهبري به معناي پيشگام و ابتكاري بودن مي باشد.اگر از نظر منابع در تنگنا هستيد:از اطرافيان خود كمك بگيريد. ميتوانيد از هر شخص شايسته اي در اين زمينه ايده و كمك بخواهيد.از بخش ها و واحدهاي ديگر مساعدت بطلبيد.ازابتكارعمل خود جهت تامين افراد. وسايل .امكانات و تكنولوژي لازم بهره ببريد.اگر چارت زماني و يا بودجه شما كاملا غير واقعي بود:-جايگزين واقعي تر انتخاب كنيد- توجيه قدرتمندي براي انچه نياز داريد بياوريد- احتياجات خود را براي دريافت منابع بيشتر اثبات كنيد-  آنچه كه بر محدوده زماني و مالي موجود ميتوان انجام داد را شرح داده و نشان دهيدواقع گرا باشيد :اگر مطمئن هستيد كه زمانبندي شما غيرواقعي است ويا منابع شما كافي نيست اماهنوزبرعقيد خود مبني برانجام كاربه نحو احسن پافشاري ميكنيد.شما تيم خود را محكوم به فنا نموده ايد خواسته انديشي وافكار واهي فقط به نااميدي وشكست منتهي ميگردد و شما اعتبار خود را نه تنها درمقابل مديريت ارشد بلكه در برابر اعضاي تيم از دست خواهيد داد.پس واقع بينانه بينديشيد واگراهداف شما دست نيافتني است ان را رها كنيد.چگونه يك تيم كارا و پر بار داشته باشيم ؟شناسايي نقش هاي تيم: با اينكه هر تيم بنا بر مقتضيات خود نيازمند يك سري ازتوانايي ها ميباشد . اما تقريبا

تمام تيم ها نيازمند يك سري نقش هاي ازپيش تعيين شده براي اجراي امور عمومي ميباشند . در زمان فرم دهي يك تيم اين نقش ها و مسوليت ها را بايد در ذهن خود داشته باشيد.انتخاب بهترين ها و مناسب تري ها براي عضويت در تيم :در هنگام  انتخاب يك عضو جديد حتما از تواناي فرد در به اشتراك گذاشتن توانايي و مهارت هاي خود در تيم اطمينان داشته باشيد و نه تنها  به افرادي كه داراي توانايي مورد نظر شما هستند بلكه به انهايي كه توانايي بالقوه فراگيري و پيشرفت در توانايي شما را دارند نيز توجه كنيد اين مهارت ها ميتوانند مهارت هاي ميان فردي يا  گروهي  و يا تيمي باشند. استخدام بر اساس نگرش و رفتار  اموزش براي اموختن مهارتهاست : بديهي است كه شركت كنندگان در يك تيم نيازمند اموزش هاي بخصوصي درارتباط با مسووليت هايشان هستند . اما بسياري از مديران صرفا  برروي يافتن افرادي با داشتن مهارت و تجربه يا دانش خاصي تمركز مي كنند . مديران موفق همواره بر اين نكته پا فشاري ميكنند كه رفتار و نگرش افراد به همان مهمي مهارت و تجربه حتي در مشاغل حساس ميباشد. اندازه يك تيم ؟ اين يك تمايل ذاتي است كه خواستار يك تيم بزرگ باشيم  رهبران مايلند تمامي افرادي كهبه نحوي از نتيجه كار تيمي منتفع شده  و يا تاثير ميپذيرند به نوعي درگير تيم شوند اما بايد به ياد داشته باشيم كه هر چه تعداد افراد درون يك تيم زياد شود  كاراي و بهره وري تيم مورد تهديد قرار ميگيرد. چند نكته براي انتخاب اعضاي تيم: -افرادي

ر به كار گيريد كه قادر به همكاري در مجموعه اي از مهارت هاي مورد نياز شما باشند. - افرادي را انتخاب كنيدكه مشخصا مهارت هاي حل مشكل و تصميم گيري را داشته باشند .  - از توصيه و پيشنهاد هاي همكاران و مديران خود بهره جوييد . - از افرادي كه براي عضويت در تيم ميگيريد سعي كنيد تجربه كافي داشته باشند. - افرادي رابيابيد كه  همكاري در تيم شما را همانند فرصتي براي اموختن و به اشتراك گذاشتن توانايي ها و تجربيات در تيم بدانند. نسبت به انگيزه افراد حساس باشيد. هر شخصي با ورود خود به تيم توانايي ها و انگيزه ها و علايق خود را همراه با خود مي آورد . هنر انتخاب افراد در شناخت علايق و خواست هاي انهاست. عموما چه چيز هاي باعث انگيزه افراد ميشود ( پول – موارد مالي) بعنوان مثال بعضي ها ميخواهند : فرصتي را براي پرورش و ترقي  داشته باشند و يا يك تجربه خوب داشته باشند از يك موفقيت خلاقانه.  فرايند تصميم گيري مورد نياز تيم خود را انتخاب كنيد : غالبا تصميم گيري  به طرق زير اخذ ميگردد: 1 .تصميم گيري رهبر و انتقال ان به اعضا : اين راه ميتواند يكي از سريع ترين طرق و البته حاوي كمترين حمايت از طرف تيم باشد البته اگر اعضا احساس كنند كه نظرات انها نيز شنيده ومورد توجه قرار ميگيرد اين روش ميتواند خوب عمل كند . 2. تصميم گيري با رائ اكثريت: اين روش قابل قبول تر و قابل لمس تر براي افراد بوده والبته افراد مخالف همواره احساس تنهايي و

جا ماندگي دارند. 3. تصميم گيري گروه كوچك خبرگان: اين روش روش اعتماد واطمينان از سوي ديگران تلقي ميشود . 4. تصميم گيري بر اساس اجماع و توافق عمومي: البته اين به معناي كسب رضايت تك تك  افراد تيم بر سر تصميم نيست بلكه به معناي كنار امدن با تصميم گرفته شده مي باشد . نتيجه اين روش ساختار دهي به تعهد افراد ميباشد  انواع مختلفي از تصميم گيري وجود دارد اما اينكه كدام بهتر است مستقيما وابسته به پشتيباني و پذيرش اعضاي تيم ميباشد. با نظر خواهي ازتمام اعضاي تيم انها را تشويق وبا انگيزه نماييد : براي درگير كردن تمام افراد تيم از تمام انها صراحتا نظر خواهي كنيد و گاهي جريان ازاد جلسه را به سمت ديگران سوق دهيد . بعضي افراد صحبت كردن درميان جمع را بدون امادگي قبلي دوست ندارند و براي بازگو كردن عقايد خود احساس خجالت ميكنند پس درجلسات براي تمام اعضا زمان ابراز عقايد را بگنجانيد تا تمام تيم ازان منتفع شود. حالا فرض كنيد درباره موضوعي تيم به ناسازگاري برخورده و شما براي دستيابيبه نتيجه قابل قبول به انها كمك ميكنيد .  چگونه ؟ در زير تعدادي از روش ها اورده شده است : تيم را به سوي هدف غايي ان راهنمايي كنيد – افراد را به اشتراك گذاردن افكار و عقايد متفاوت و اجماع عمومي تشويق كنيد. -    به افراد نشان دهيد كه با تمركز و اولويت دادن به اهداف تيم نسبت به اهدف فردي تيم به  تمام اهداف و منابع خود دست خواهند يافت. براي تشويق كار تيمي نسبت به عملكرد فردي از سيستم

پاداش استفاده نماييد. تيم خود را قدرتمند كنيد:در صورت امكان ازرائ اكثريت استفاده نماييد -    تيم خود را به حل مشكلات مربوط به حوزهي تخصص مربوطشان تشويق كنيد -    پذيراي ايده هاي جديد و افكار تيم خود باشيد -    به تقويت مشاركت اعضا در وظافشان بپردازيد روش رهبري تيم خود را ازمايش كنيد: پيش از بررسي وانتقاد از تيم خود به عقب بازگشته و بصورت صادقانه و دقيق به روش رهبري خود نگاهي بيندازيد . ممكن است رفتار و روش شما مسبب مشكل بوده و يا حداقل باعث تشديد مشكل شده باشد وازفهرستي براي بررسي كارخود استفاده كنيد. وگاهي هم مشكل ممكن است از طرف اعضا باشد . معمولا يكي از افراد تيم نسبت به ديگر اعضاي تيم مشكل ساز تر بوده و اين شخص ميتواند توسط ديگر اعضا بعنوان يك : شخص از زير كار درو كه نميخاهد وظايف محوله را به درستي انجام دهد نگريسته ميشود- شخص نيمه رهبر كه ميخاهد بر كل تيم تسلط داشته باشد –شخص خواهان ترقي كه تمام اعتبار تيم را براي خودش ميخاهد. هرگز تظاهربرعدم وجود مشكل نكنيد اين روش وضع را وخيم تر ميكند. حالا روش هايي معرفي ميگردد كه ميتواند مثمر ثمر باشند  1- درابتدا به طور خصوصي با فرد صحبت نماييد و مشكل را براي وي تصريح نماييد وقضاوت ديگران درباره وي را مطرح نماييد و سعي نماييد درباره طرزعملكرد خود نيز توضيح دهيد 2-بعد از مكالمه خصوصي با فرد به بررسي عملكرد ومشكل ساز بودن وي بپردازيد ايا عواملي وجود دارد كه فرد فكر كند كه از اهميتي براي گروه بر خوردارنمي باشد؟ وي

از تيم در قبال عملكرد خود چه چيزي دريافت مي نمايد؟ 3- اگرصلاح است ازديگرافراد تيم به صورت خصوصي درباره اينكه چرا فرد موردنظرعملكرد مناسب را نداد سوال كنيد ودقت نماييد طرح اين سوال براي يافتن دلايل مشكل بوده نه ايجاد فضاي انتقاد.  4-اگرراه حل اسان بود اين كار را سريعا انجام دهيد و مشكل را بر طرف نماييد. 5-درصورت لزوم با فرد مورد نظر دوباره صحبت كرده و از تقدم و اهميت اهداف تيم و نقش وي در     دست يابي به اهداف وي را آگاه سازيد. 6- با طي مراحل فوق اگر در نگرش و عملكرد فرد تفاوتي حاصل نشد به بررسي حذف وي بپردازيد.تعارض بين افراد : هرشكلي از تعارض غير خلاقانه خصومت ميان اعضا اختلاف عقيده وسرسختي ميتواند باعث اختلال در كار تيمي شود در مقابل هر گونه اختلال در روابط بين افراد هوشيار باشيد.  مراحل تعارض : 1. تعارض راشناسايي كنيد ، ممكن است ناگهان ظاهر نشود اما شما بايد نشانه هاي خصومت را احساس كنيد،دوتن از پرسنل ممكن است از هم دوري كنند و يا در جلسات بي محابا از هم انتقاد كنند، وقتي با هم روبه رو مي شوند به حركات بدن و تن صيايشان توجه كنيد 2-در ارتباط با هر فردي كنكاش كنيد. به دقت گوش كنيد و مشاهده كنيد. دنبال ريشه هاي تعارض باشيد. 3- بعد از گوش كردن به صحبت هاي  طرفين ، انها را كنار هم قرار دهيد و سعي كنيد بي طرفانه قضاوت كنيد 4- اگر حكميت موفقيت اميز بود، سوء تفاهمات حل ميشود و يا حد اقل كاهش مي يابد. اگر اين سيستم

موفقيت اميز نبود شما ناچاربه انتقال  يك يا هر دو نيروي مورد بحث خواهيد بود. نيرو دادن به تيم : مرتبا اهداف تيم را بازرسي كنيد، مطمعن شويد كه اهداف تيم در راستاي اهداف سازمان است،و مديران ارشد در جريان پروزه هستند. با كار تيمي اهداف تيم را به وظايف تخصصي ريزتر تقسيم كنيد و جدول زماني براي اجراي انها تهيه كنيد . بيش از حد خوشبين نباشيد، هميشه انتظار درصدي از خطا را در كار هاي خود داشته باشيد و در عين حال كارهايي كه تيمتان ميتواند انجام دهد دست كم نگيريد و اگر انتظارات را بيش از حد كم كنيد ، تواناي هاي تيم را از دست داده ايد.پاداش اعضاي تيم فراموش نشود: تيم ها هم مثل انسانها با پاداش دادن داراي انگيزه ميشوند. يك سيستم خوب پاداش كمكي است براي رسيدن به موفقيت در تنظيم  يك سيستم خوب مطمعن باشيد كه : تاكيد بر روي تيم است نه فرد- تخصيص پاداش فقط در پايان دوره نباشد بلكه ميتواند در دستيابي به شاخص هاي استراتزيك  در طول مسير نيز باشد.  دقيقا  در نظر گرفته شود كه چه كساني بايد پاداش بگيرند – درباره افرادي كه در ميانه راه پروژ را ترك ميكنند يا به تيم اضافه ميشوند رهكارهايي در نظر گرفته شود.  و حالا نكاتي در مورد نيرو دادن به تيم: روح خوش بيني را جاري كنيد . پنج دقيقه اول هر جلسه را به اين كار اختصاص دهيد و كارهاي انجام شده را بازگو كنيد – به اعضاي تيم ياد اوري كنيد كه تحقق منافع فردي انها در گرو موفقيت گروه است

. پيروزي هاي كوچكي را كه ميتواند باعث ايجاد صميميت شود را شناسايي كنيد و به اعضاي تيم مقصود از كاري  را كه انجام ميدهند را ياداوري كنيد. پاداش ها ميتوانند مانند اهداء تيشرت ، بليط  مسافرتي ، نهار ، ليوان  و نشريه و نظاير ان باشد. به ترفيع پرسنل خارج از وظايف تيم هم كمك كنيد، حتي اگر اين كار برايتان مشكل باشد: از سيستم پاداش خلاقانه استفاده كنيد، خلاق باشيد و از پاداش هايي استفاده كنيد كه براي اعضاي تيم جذاب باشد و سعي كنيد دستاورد هاي مهم تيم را به ديران ارشد گزارش دهيد – درج تشويق ها در پرونده هم تصميم گيري خوبي ميتواند باشد.بهترين پاداشي كه ميتانيد به اعضا بدهيد دادن بازخورد مثبت ميباشد، قدر داني از اعضا در جلسات عمومي ميتواند مفيد باشد. دسته بندي : دسته بندي وقتي رخ ميدهد كه يكي از زير گروه ها به طور كامل ازتيم جدا شود. اين زير گروه فلسفه يا روش متفاوتي نسبت به تيم دارد. مذاكرات با بيميلي دنبال ميشود و رسيدن به اجماع براي تيم غير قابل دسترسي ميباشد. بد اخلاقي گروهي از وقتي شروع ميشود كه: بعضي از افراد خود را از همه نظر زرنگ تر، باارزش ترو قوي تر بداند. سيستم پاداش غير عادلانه باشد – يكي از گروه هاقدرتمند تر از ديگران باشد – گروههاي كه احساس كنند ارشديت انها برايشان مزيت محسوب ميشود.  فراتر از دسته بندي ها حركت كنيد : دسته بندي ها ميتواند تمام كارهاي يك تيم را خراب كند ، شما بعنوان يك رهبر بايد بتوانيد اين دسته بندي ها را تشخيص

دهيد، منابع وععل ان را دريابيد و بدانيد كه چگونه ميتونيد ان را حذف كنيد يا تاثير ان را كم كنيد، مديريت و ارايش مجدد دسته بندي ها و كنترل تيم و زيرگروه هاي ان بايد بسيار هدفمند و جدي صورت گيرد. نكاتي براي حذف دسته بندي ها:  تركيب تيم ها را عوض كنيد. تيم ها را به شكلي تشكيل دهيد كه به جاي اينكه مرزبنديهاي ان باعث اشتقاق شود ،ياداور همگرايي افراد با هم باشيد. توازن قوا را در تيم به وجود اوريد. سيستم پاداش را مجددا بيازماييد.  چگونه عمليات را ارزيابي كنيم ؟ براي  سنجش ارزيابي عملكرد تيم از مقياس مناسب استفاده كنيد. تيم ها ميتوانند مقياسهاي مناسب را براي سنجش عملكرد خود در راه دستيابي به اهدافشان ، تعيين كنند، براي هر پروژه بسته به بزرگي و كوچكي كارهايي كه بايد انجام  شود، مقايسه هاي متفاوتي وجود دارد. در ادامه شما را با نمونه هاي از موضوعات قابل سنجش در پروژ ها اشنا مي كنيم.  -رسيدن به اهداف تجاري كه بر عهده تيم گذاشته شده است - رضايت مشتريان -قيمت واقعي پروژه انجام شده در مقايسه با بودجه كيفيت مصول يا خدمات  -سود اوري -زمان تحويل سفارش -اتلاف وقف  (ساعت) عوامل ارزيابي عملكرد: در ارزيابي عملكرد سنتي،بيشترين توجه روي نتايج نهايي و خروجي كار بود. اولين تفاوت اين روش با روش هاي جديد اين است كه در روش هاي جديد اگر چه دست يابي به هدف بسيار مهم است اما راههايي كه تيم را براي دست يابي به اهداف پيموده نيز مهم است. در راه رسيدن تيم به اهداف، كار گروهي يكي

از مقايسه هاي مهم است. معيارهاي ارزيابي كه در ليست زير امده اند .نتايج و فرايند ها : دست يابي به اهداف -    رضايت مشتري  -    كيفيت نهايي كاردانش فني وبه دست اوردن مهارت لازم انتخاب روش ارزيابي :  روش هاي بسياري براي اندازه گيري موفقيت تيم وجود دارد كه بر اساس پيچيدگي پروژ ها، زمان مورد نياز و قيمت ان انتخاب ميشود. اين روش هاشامل  1-مقايسه با تيم هاي مشابه در سازمان هاي مشابه 2- نظارت بر تيم بوسيله يك مشاور كه عضو تيم نباشد 3-ارزيابي فرايند انجام كارها با استفاده از اهداف و جدول برنامه ريزي 4-تشويق مرتب، بحث هاي غير رسمي براي دست يابي به يك تيم پويا و فعال 5-جلسات نقد وبررسي، اينكه چه كارهايي به خوبي انجام شده و چه كارهايي درست انجام نشده  و چگونه اين تجارب ميتواند در پروژ هاي اتي كاربرد داشته باشد

نام كتاب   : رهبري تيم                                               مترجمان : هومن درخشانيان و هدي سليمانيان فرخ      چاپ : اول  بهار 1388                                                                                                                       شمارگان :1000 نسخه                                                                                                                       شابك :978-964-7725-83-5                                                                                                            موضوع :گروه هاي كار – مديريت                                                                                                         مشخصات نشر : تهران – موسسه كتاب مهربان نشر .1388                                                                              ناشر  : موسسه كتاب مهربان نشر

مديريت دانش؛مفاهيم و زيرساخت ها

تاليف:دكتر محمد حسن زاده

فصل اول: مفهوم مديريت اطلاعات و دانش: مقدمه: در كشورهاي پيشرو در اقتصاد جهاني اهميت دانش به عنوان يك منبع در مقايسه با ساير منابع چنان افزايش يافته كه به عنوان مهمترين عامل تعيين كننده استاندارد زندگي است.انقلاب دانشي در كاهش فاصله بين كشورهاي در حال توسعه و توسعه يافته نقش تعيين كننده اي ايفا مي كنند.در برنامه چهارم توسعه كشور هم دانش را از محور هاي

اساسي مي دانند.و دانش عنصري است براي كاهش فاصله بين كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه مورد توجه سازمان هاي بين المللي و دولت هاي ملي قرار گرفته است. دانش چيست؟-فرانسيس بيكن دانش را قدرت تعريف مي كند .-پروساك و داونپورت معتقدند كه دانش تركيب سيالي است از تجارب ، ارزش ها ، اطلاعات  زمينه اي وتفكر حرفه اي كه چارچوبي را براي ارزيابي و ارائه تجربيات و اطلاعات جديد فراهم مي كند. دانش نهان ازلحاظ ماهيت                          دانش عيان دانش  دانش شخصي از لحاظ شمول و گستردگي      دانش جمعيگرد آوي سازمان دهي و انتقال دانش به فرآيند هايي نياز دارد كه بهترين آن اين است كه از حالت ذهني به عيني و از حالت شخصي به جمعي تبديل شود تا قابل مديريت گردد.فلمينگ داشته هاي ذهني بشر را با توجه به ميزان درك و ارتباط زمينه اي به سطوح مختلف تقسيم مي كند:داده :در پايين ترين سطح قرار دارد و عبارت است از يك نقطه فاقد معنا در بعد زمان و مكان كه هيچ اشاره اي به زمان و مكان خاصي ندارد و بلازمينه است.اطلاعات:زماني حاصل مي شود كه بين داده ها در بعد زماني و مكاني ارتباط ايجاد گردد اين ارتباط مي تواند بين داده ها يا داده ها و اطلاعات برقرار شود. دانش : تركيبي از اطلاعات ،تجارب و ارزش ها و پيش زمينه هاي ذهني و محيطي شخص است .خرد :عبارت است از درك ماهيت اصول حاكم بر الگوهاي دانش .افرادي كه داراي حكمت باشند با ايجاد تغيير در ساختار موجود مي توانند تجربه،زمينه و دانش جديد را ايجاد كنند.مقايسه مديريت اطلاعات

و مديريت دانشاگرچه دو مفهوم مديريت دانش و مديريت اطلاعات به هم نزديك اند و در برخي جنبه ها از جمله گردآوري ،سازمان دهي و نظير آن از مكانيزم هاي تقريبا مشابهي استفاده مي كنند ولي هركدام ويژگي خاص خود را دارند.تمايز اين دو مفهوم را در دو بعد مختلف را در جداول صفحه بعد مشاهده مي كنيد مديريت دانش                                                                        مديريت اطلاعاتتبديل و به اشتراك گذاري دانش مركزيت دارد                                در گردآوري ،سازمان دهي و اشاعه اطلاعات مركزيت دارد    بر يك سازمان متمركز است                                                        حوزه ي وسيعي را در برمي گيرد و از تنوع بيشتري برخوردار است  مديريت دانش انسان گراست                                                          مديريت اطلاعات ابزار گراست  در مديريت دانش علاوه بر ابزارها فرهنگ سازماني نقش اساسي دارد     از طريق نظام هاي  رايانه اي امكان پذير است دانش                                                     

                      اطلاعاتبه عمل منتهي مي شود و به شكل عيني و ذهني است            به دانش منتهي مي شود و به شكل عيني است          در طول زمان به خرد تبديل مي شود                                      براي تبديل به دانش بايستي با تجربه در هم آميزد به اعتلاي عمل مي انجامد                                                   به افزايش آگاهي مي انجامد  پذيرش جهاني دارد                                                           اطلاعات در سطح محدود پذيرش دارد سير تحول مديريت دانش روند پيشرفت مفهوم مديريت دانش    دههمديريت دانش مطرح شد                       دهه 1970 بر اهميت آن افزوده و انتشارات مربوط به مديريت دانش سير صعودي يافت         دهه 1980 فعاليت شركت اي آمريكايي،اروپايي و ژاپني در حوزه مديريت دانش شدت يافت     اوايل دهه 1990 شبكه بين المللي مديريت دانش پديد آمد     اواسط دهه 1990 مديريت دانش در زمره ي فعاليت هاي تجاري شركت هاي بزرگ در آمد     اواخر دهه 1990 شركت هاي بزرگ اروپايي حدود 55 درصد در آمد خود را به مديريت دانش اختصاص دادند     هزاره سوم فصل دوممباني نظري مديريت دانشنظريه شركت :به عنوان بحث زيربنايي و ابعاد دانش مداري مورد توجه قرار مي گيرد.اين نظريه قابليت هاي سازماني را از هر نوع مورد توجه قرار مي دهد خلاصه اين نظريه اين است كه مهمترين هدف يك شركت

به حداكثر رساندن سود مي باشد. و شركت ها و سازمان ها  براي به حداكثر رساندن سود از كليه منابع(افراد ،فرآيندها و فناوري) خود بيشترين استفاده را به عمل مي آوردند.نظريه تعادلات سه جزئي:يك نظريه بنيادي براي شكل دهي آينده دراز مدت سازمان شمرده مي شود.سه مقوله اين نظريه حيات ،اجتماع وفناوري است.تكامل اين سه مقوله در فروزني اطلاعات در طول عمر و تفاوت آن ها در ميزان اطلاعاتي كه در طي زمان ذخيره كرده اند است.براساس اين نظريه مي توان نتيجه گرفت كه كاهش حجم و افزايش كارايي دولت در آينده مستلزم گرايش به دانش مداري است.نظريه توليد و تبديل دانش سازمان:اين نظريه در سال 1994 توسط نوناكو مطرح شد و بر ماهيت فعال و ذهني دانش و اصلاح باورها و جلب مشاركت مردم تاكيد دارد.نهان به نهان (جامعه پذيري): از طريق نشست ها بين افراد انجام مي شود.نهان به عيان(بيرون سازي ): از طريق تلاش افراد براي ارائه دانسته هاي خود در قالب سخنراني هاي رسمي،آثار مكتوب و نظير آن صورت مي پذيرد.عيان به عيان(ارتباطات): اين فرآيند در قالب استفاده ازفناوري براي سامان دهي ، توزيع و انتقال دانش مكتوب انجام مي گيرد.عيان به نهان(درون سازي): در اين فرآيند افراد با دريافت دانش عيان (مانند يك گزارش ) به يك ايده نو دست پيدا مي كنند يا براساس آن عمل سودمندي را انجام مي دهند.نظريه سازمان يادگيرنده:اين نظريه از نظرياتي است كه لزوم جريان دانش در سازمان ها را توجيه مي كند.مهمترين نكته ي اين تعريف تغييري است كه در حين انجام كار در رفتار سازماني رخ مي دهد.اطلاعات و دانش و انتقال

آن به افراد ديگر در سازمان،هسته اصلي اين نظريه است.ضرورت مديريت دانشبيشتر نظريات مديريتي اول در شركت هاي بزرگ و بعد در سازمانهاي دولتي آزموده مي شود.      منافع مديريت دانش هم در دو سطح فردي و سازماني به كاركنان اين امكان را ميدهد مهارت ها و تجربيات خود را با هم تركيب كنند تا به رشد حرفه اي دست يابند اين منافع در سطح سازمانها منفعت عمده اي از قبيل افزايش كارايي,بهره وري,كيفيت و نوآوري دارد تا ارتقاء يابد.فصل سومزيرساخت هاي مديريت دانششوراي سردفتران اطلاعات سه عنصر منابع انساني ،فرآيندها و فناوري را به عنوان عوامل زيرساختي مديريت دانش در بخش دولتي معرفي مي كنند كه مهمترين آن منابع انساني است زيرا مديريت دانش به تمايل اشتراك گذاري و استفاده مجدد دانش متكي است هرچند كه فناوري اطلاعات مي تواند اشتراك گذاري دانش را در درون و بيرون از مرزها تسهيل كند . سرمايه انساني در دانش و تجربه كاري افراد و قابليت هاي آن ها متجلي است و به دليل قابل مشاهده نبودن،سرمايه ي ناياب،تخصصي و نامشهود محسوب مي شود و قابل تكثير نيست در حقيقت نظريه پردازان دانش مدار دانش شخصي را نخستين منبع توليد دانش سازماني مي شناسند.با توجه به اهميت سرمايه انساني در نظريه دانش مدار ، اين مساله مطرح است كه چگونه منابع انساني سازمان مديريت گردد و چه زماني بايستي بدنبال افراد خارج از سازمان بود؟ استخدام كاركنان براي سازمان منافعي مانند ثبات بالا ،پيش بيني پذيري گنجينه دانشي سازمان،هماهنگي و كنترل بهينه،جامعه پذيري بيشتر و هزينه كمتر و نظاير آن را دارد. استخدام افراد داراي مشكلاتي است كه

براي غلبه بر اي مشكلات مي توان از راهبردهاي زير بهره گرفت:1»راهبرد بازنشستگي:فراهم آوردن محيط كاري لذت بخش ،قراردادهاي شغلي جذاب و رويه ها و طرح هاي جبران حقوق ويژه سازمان راهكارهايي است كه سازمان مي تواند براي حفظ كاركنان خود يا جذب نيروهاي ارزشمند خارج از سازمان استفاده كند.در برخي سازمان ها بازنشستگي افراد به مثابه پايان رابطه شغلي كاركنان با سازمان است در حالي كه افراد بازنشسته سازمان به عنوان سرمايه انساني قابل استفاده مطرح هستند بنابراين براي مديريت و استفاده بهينه از توان كاري آن ها بايستي راهكارهاي لازم پيش بيني شود.2»راهبرهاي تشويق به اشتراك گذاري دانش:پرداخت دستمزد بيشتر از بازار،طرح پاداش دهي بر اساس عملكرد انفرادي ،گروهي و سازماني ازجمله مواردي است كه در اين راهبرد وجود دارد.3»طرح سازماني :مشاركت كاركنان در مديريت سزمان،ساختار سازماني افقي و كاهش سلسله مراتب سازماني و بكارگيري عناوين شغلي انعطاف پذير از جمله موارد ساختاري و سازماني است كه بالندگي كاركنان را افزايش مي دهد.4»راهبرد اطلاع رساني:طراحي و بكارگيري نظام هاي نظارتي و بازخورد گيري از دانش هاي نهان در بازار كار توان مديريتي را براي استفاده بهينه نيروي انساني در بيرون و درون سازمان افزايش داده و در راستاي اهداف سازمان بكار مي گيرد. مسائل مربوط به فرهنگ سازيآماده سازي فرهنگ سازمان براي دانش مهمترين و مشكل ترين چالش مي باشد ، ميزان همكاري افراد مهمترين مشغله ي مديران تلقي مي شوند زيرا موفقيت مديريت دانش به انگيزه ، تمايل و توان افراد براي به اشتراك گذاري دانش و استفاده از دانش ديگران متكي است.براي تغيير ديدگاه و رفتار افراد و كاستن از موانع

بايستي فرهنگ به اشتراك گذاري دانش ايجاد شود براي اين منظور سازمان ها مي توانند اقدامات زير را انجام دهند:1)ميزان آگاهي كاركنان از منافع مديريت دانش انتقال داده شود 2)محيط سرشار از اعتماد توليد شود3)مديراني انتخاب شوند كه اشتراك گذاري دانش را وظيفه خود تلقي كند4)جوائز رسمي و نظام پاداش دهي مناسبي براي اشتراك گذاري دانش در نظر گرفته شود.فرآيندهاعوامل فرآيندي زير ساخت مديريت دانش در سازمان ها شامل طيف گسترده اي است كه ايجاد آن ها توجه خاص مديران سازمان را مي طلبد. دانش مداري مديريت در سازمان اولين مورد قابل توجه براي ايجاد انسجام و هماهنگي دانش سازماني نوع مديريت مي باشد.به عبارت ديگر نحوه مديريت سازمان دانش مداري ويژگي خاصي را مي طلبد براساس شرايطي كه در قسمت پيش به آ ن ها پرداخته شد دو نوع مديريت را مي توان شناسايي كرد:الف)"مديريت سلسله مراتبي" كه مديران ميانه به عنوان مترجمان دانش نهان رده هاي بالاتر و پايين تر خود به دانش عيان عمل مي كنند.در اين نوع مديريت هميشه بين مديران عالي رتبه سازمان و كاركنان اجرايي فاصله وجود دارد و ارتباط بين آن ها تنها سلسله مراتبي است.امروزه فناوري هاي نوين اطلاعات و ارتباطات زمينه هموار سازي هرم سلسله مراتبي را فراهم كرده اند و اعضاي سازمان مي توانند با رده هاي بالاتر و پايين تر خود ارتباط داشته باشند و به تبادل اطلاعات بپردازند.ب)"مديريت فرامتني"  كه تركيبي از مديريت سلسله مراتبي و گروه هاي خود سازمان يافته است . اين نوع مديرت بر تنوع درخواست متمركز است.گاهي سلسله مراتب مديريتي رعايت مي شود و گاه نيازي به طي سلسله

مراتب مديريتي نيست.مديريت فرامتني نيز به مدد پيشرفت هاي فناوري حاصل شده است.فرآيندهاي ايجاد  دانش سازماني از طريق  سه عامل محقق مي شود: 1)چالش خلاق:ايجاد انگيزه در كاركنان براي كسب دانش 2)وجود امكانات:فراهم كردن امكانات براي افزايش دانش كارمندان3) سازمان دهي كردن ، بهينه سازي و پردازش اطلاعات كارمندانهمكاري بين سازماني همكاري بين سازماني يكي از اجزاي زيرساختي مديريت دانش است.همكاري و ائتلاف هاي بين سازماني به صورت گسترده به تنوع روابط بين سازمان  مانند توافقات و اقدامات توسعه مشترك ،موافقت نامه ها و قراردادهاي تحقيق و توسعه و غيره اشاره دارد.در شكل زير رابطه هاي بين سازماني به صورت پيكان هاي يك سويه و دوسويه نشان داده شده است .علاوه بر آن آشكار و پنهان بودن روابط نيز به ماهيت ارتباط بستگي دارد كه با خطوط ممتد و نقطه چين نشان داده شده است فن آوري فناوري بويژه فناوري اطلاعات يكي از عوامل ارتباط دهنده بين بخش هاي مختلف سازمان  و زمينه .ساز انتقال دانش استهمچنين يكي از زمينه هاي پژوهشي  مربوط به اشتراك دانش نيز فناوري اطلاعات و ارتباطات الكترونيكي است.فصل چهارممرور بر پيشينه مديريت دانشبرسي متون نشان ميدهد كه پرورش در زمينه مديريت دانش هنوز در ابتداي مراحل رشد و گسترش خود ميباشد ِزيرا با وجود سابقه طولاني مدت هنوز به برسي زمينه ها يا آزمون  نتايج و پروژه ها مديريت دانش در سازمان ها و شركت ها مي پردازد و بيشتر به روش پيمايشي و بعضاً مطالعه سندي انجام گرفته است.يافته هاي عمده عبارتند از:-در بيشتر موارد تاثير مديريت دانش در تسريع امور و پيشرفت سازماني تاييد شده است.-بين سرمايه گذاري

در فناوري اطلاعات و ارتباطات و ميزان اشتراك دانش رابطه مستقيم وجود دارد.-تشويق و ترغيب براي اشتراك دانش در ارتقاي آن موثر بوده است.-تغيير فرهنگ سازماني به سوي تقويت اشتراك دانش يكي از ملزومات اساسي براي موفقيت مديريت دانش مي باشد.-مديريت دانش با گذشت زمان در اولويت استراژي هاي سازماني جاي مي گيرد.فصل پنجممدل مطالعه زير ساختي مديريت دانشفلاين اخيراً مدلي را براي مديريت دانش ارائه كرده است كه آن را بسيار كلي توصيف كرده و اين مدل به صورت عملياتي فرآيندهاي خلق و تبديل دانش در سازمان ها را مورد توجه قرار داده است، ولي مدل نوناكا و تاكه چي از اعتبار بالايي برخوردار هستند در مدل فلاين تبديل دانش ذهني به عيني و بالعكس بطور مداوم جريان دارد و افراد بطور پيوسته در حال بدست آوردن و تبديل اطلاعات هستند و زيرساخت هايي كه بتواند از وظيفه گرداوري ،سازمان دهي و اشاعه اطلاعات و دانش مورد نياز سازمان پشتيباني كند و روند آن را تسريع نمايد،مي تواند در دستيابي سازمان به اهداف و رسالت هاي خود نقش عمده اي داشته باشد.معرفي مدل بر مبنا قرار دادن فرآيند مورد نظر در مدل نوناكا و تاكه اوچي و همچنين در نظر گرفتن عوامل زيرساختي مدلي را براي مطالعه زيرساخت هاي مديريت دانش در سازمان ها ارائه گرديد.همانگونه كه در مدل فوق مشاهده مي شود تبديل دانش (كه به عنوان خمير مايه مديريت دانش محسوب مي شود) از حالت نهان به عيان  و فردي به جمعي و بالعكس هسته ي اصلي مدل قرار گرفته است.هرگونه مطالعه در مورد مديريت دانش سازمان ها بايستي اين تبديل را

به عنوان يك اصل قرار دهد زيرا تنها در صورتي خلق دانش جديد امكان پذير مي باشد كه تبديل و انتقال دانش موجود انجام شود.عوامل زيرساختي (منابع انساني ،فرآيندهاي سازماني و فناوري هاي مناسب اطلاعات و ارتباطات) به عنوان پوشش دهنده و زمينه ساز رشد هسته ي مذكور مورد توجه قرار گرفته است .همچنين در مدل بالا استراتژي سازماني،فرهنگ سازماني و تامين مالي به عنوان لايه سوم زيرساختي در نظر گرفته شده است كه در تعامل مداوم با يكديگر بر ساير عوامل زيرساختي نيز احاطه دارد. عنوان كتاب:مديريت دانش،مفاهيم و زيرساخت هاي آنتاليف:دكتر محمد حسن زادهناشر:نشر كتاب دارشابك:5-58-7143-964-978نوبت چاپ اول:اول بهار 1386شمارگان:2200نسخهچاپ و صحافي: دفتر خدمات تكنولوژي اموزشي ، نشر اموزش كشاورزي صفحه ارايي : كتابدارتوزيع:تهران-خ فتحي شفاقي-نرسيده به ميدان سلماس-پلاك 107-واحد1

TPM را فراموش كنيد

! ترجمه: امير روحاني- سحر فاضل هاشمي

خلاصه كتاب: تلخيص: مرتضي رضايي زاده زانوقي- معرفي و تاريخچه TPM: هدف نهايي از توليد   ( Total Productive Mantenance ) ( نگهداري بهره ور جامع ) توليد محصول ايده آل است كه در اصل مجموعه اي از روشها و شيوه هايي كه بر افزايش كارايي تجهيزات توليدي متمركز مي باشد را معرفي مي كند. TPM يك تلاش جامع، متمركز بر تجهيزات جهت بهينه سازي بهره وري توليدات صنعتي مي باشد كه مبتني بر كار تيمي است و همچنين با اتكا به كارايي كلي تجهيزات كه علاوه بر تكنولوژي سيستم، پرسنل را نيز سهيم مي نمايد، موفقيت در سطح كلاس جهاني را ميسر مي سازد.تعريف TPM مولفان TPM تعاريف گوناگوني براي نگهداري بهره ور جامع ارائه مي دهند.•    TPM به عنوان يك حركت جامع در جهت انجام فعاليت

بيشتر با منابع كمتر مي باشد.•    TPM رويكرد جامع نگهداري و پشتيباني كارخانه در طول عمر آن مي باشد.•    TPM به عنوان يك روش كار تيمي، جهت افزايش بهره وري و كارايي تجهيزات مي باشد.•    TPM روشي است كه باعث ايجاد تغيير در جهت استفاده بهينه از منابع مي گردد.•    TPM نمامي استراتژي هاي مورد نياز استقرار برنامه نگهداري بي نقص را شامل مي شود.تعاريف نشان مي دهد كه دو رويكرد اصلي – رويكرد غربي و رويكرد ژاپني –  با مشتركات شاخص جهت معرفي TPM وجود دارد.تعاريف ژاپني ناكاجيما ( پدر TPM ) با 5 عنصركليدي شرح داده مي شود.•    TPM سيستمي با هدف حداكثر نمودن كارايي تجهيزات مي باشد.•    TPM سيستم كامل نگهداري پيشگيرانه را براي تمام طول عمر تجهيزات برقرار مي كند.•    TPM سيستمي افقي است كه توسط قسمتهاي مختلف مهندسي، اپراتوري، نگهداري و مديريت اجرا مي شود.•    TPM تك تك افراد سازمان را مشاركت مي دهد.•    TPM بر پايه ترويج نگهداري پيشگيرانه با ايجاد انگيزش در مديريت و فعاليتهاي گروه هاي كوچك مستقل بنا شده است.رويكرد غربي ارتباط نزديكي با رويكرد ژاپني دارد، براي مثال ويلموت تعاريف ناكاجيما ( رويكرد ژاپني ) را با اين تفاوت كه بيشتر بر كار تيمي تكيه دارد تا مشاركت تمامي پرسنل، تصديق مي كند. او براي دستيابي به اهداف عملياتي خاص تاكيد بر استفاده از تيم ها دارد.تفاوتهاي رويكرد ژاپني و غربي در تعريف TPM به دليل اشتراكات موجود، نامحسوس است. رويكرد ژاپني بر نقش كار تيمي، فعاليتهاي گروههاي كوچك و مشاركت تمامي پرسل در فرآيند TPM به منظور دستيابي به هدف توسعه تجهيزات تاكيد دارد.

رويكرد غربي بر تجهيزات متمركز است و در صورت نياز شامل مشاركت اپراتورها مي شود.فوايد پياده سازي TPMفعاليتهاي وعمليات TPM شركتها، نتايج  حيرت آوري را بخصوص در كاهش از كار افتادگي و حداقل نمودن بيكاري و توقعات تجهيزات ( خصوصا در كارخانه هاي اتوماتيك ) و كاهش ضايعات كيفي و خسارت، افزايش بهره وري، تعديل نيروي كار و هزينه ها، كاهش موجودي انبار، به صفر رساندن حوادث، افزايش مشاركت پرسنل را ارائه مي دهد.* بهره وري             *بهره وري نگهداري و تعميرات 1/5 تا 2 برابر افزايش يافت. *از كارافتادگي تجهيزات 0/1تا 0/004 كاهش يافت. *بهروري كلي كارخانه 1/5 تا 2 برابر افزايش يافت. * كيفيت * نرخ ضايعات فرآيند تا 90% كاهش يافت. * نارضايتي مشتري و كالاي مرجوعي تا 75% كاهش يافت. * هزينه * هزينه هاي توليد تا 30% كاهش يافت.* تحويل * قطعات آماده تحويل و قطعات در جريان كار 50% كاهش يافت.* ايمني *حذف حوادث * حذف وقايع آلاينده *انگيزه * پيشنهادات بهبود پرسنل 5 تا10 برابر افزايش يافت.اركان TPM فعاليتهاي اصلي  TPM به صورت اركاني سازماندهي شده است ، كه مدل پذيرفته شده كلي بر مبناي 8 ركن ناكاجيما مي باشد كه عبارتند از: 1: ركن بهبود متمركز2: ركن نگهداري خودگردان3: ركن نگهداري پيشگيرانه4: ركن آموزش5: ركن پيشگيري از نگهداري 6: ركن نگهداري كيفي7: ركن TMPستادي 8: ركن ايمني و محيط* ركن بهبود متمركز بهبود متمركز شامل تمامي فعاليتهايي است كه كارايي كلي تجهيزات ،   فرآيندها و كارخانه را از طريق بهبود عملكرد و حذف اتلافهاي اساسي ( اتلاف عملكرد - ناكارايي تجهيز در اجراي فعاليت – كاهش عملكرد –

ظرفيت كاهش يافته يك فعاليت بدون اتلاف كامل ) حداكثر مي نمايد. فكر محرك در بهبود متمركز ” اتلاف صفر ” مي باشد . هدف بهبود متمركز اين است كه تجهيزات هميشه در وضعيتي قرار گيرند كه بهترين كارايي ممكن را داشته باشند. بهبود متمركز شامل سه فعاليت بهبود و پايه اي مي باشد.1)    تجهيزات در شرايط بهينه نگهداري شوند.2)    عوامل اتلاف كارايي تجهيزات تعيين و حذف شوند.3)    يادگيري و آمزشي كه در صول تعمير و حذف اتلافها حاصل مي شود شرايط بهينه تجهيزات را براي TPM ارائه مي دهد كه در تمام طول عمر تجهيزات خفظ جواهد شد و بهبود خواهد يافت. بازسازي تجهيزات اولين گام حساس در بهبود متمركز مي باشد.كميته بهبود متمركزدر شركتهاي بزرگ اين كميته مشتمل بر 7 الي 8 نفر مي باشد. نماينده سرپرست هاي واحدهاي مختلف، رئيس هيات مديره ( مدير عامل ) اين كميته را تشكيل مي دهند.نقش كميته•    ثبت، طبقه بندي و آناليز اتلافها•    محاسبه و آناليز OEE و تعيين هدف براي دوره بعدي•    شناسايي گلوگاهها، هدف گذاري و تعيين اولويت بندي•    انجام اقدامات لازم جهت انجام پروژه هاي نمونه توسط تيم هاي پروژه•    برانگيختن كاركنان جهت انجام كايزن  * ركن نگهداري خودگرداننگهداري خودگردان فرآيندي است كه كاربران تجهيزات به منظور كارايي و بهبود تجهيزات در مسئوليت آن سهيم مي شوند. خط مشي محرك نگهداري خودگردان (AM) ، خلق كاربران ماهر تجهيزات به منظور حفاظت از تجهيزات خودشان مي باشد . نگهداري خودگردان اساس و بنياد فعاليتهاي TPM است. اين ركن به تغيير و تحول در درك و آگاهي كاربران از « من با تجهيزات كار مي

كنم ، واحد نگهداري آنها را تعمير مي كند » به « من مالك سطح كارايي و عملكرد اين تجهيزات مي باشم » اشاره مي كند.بواسطه فعاليتهاي خودگردان ، كه كاربران در عمليات بازرسي و تميزكاري روزانه تجهيزاتشان مشاركت مي نمايند ، شركتها درميابند كه مهمترين دارايي جهت دستيابي به بهبود مستمر، پرسنل هستند.نگهداري خودگردان دو هدف دارد :1- پرورش دانش و آگاهي كاربران تجهيزات2- تاسيس كارگاهي منظم كه كاربران ، انحراف از شرايط بهينه را به آساني پيدا نمايند.نگهداري خودگردان به كاربران تجهيزات اين امكان را مي دهد كه در حوزه فعاليتهاي توليدي ، خودمديران لايقي باشند و بتوانند : علايم اتلافهاي بهره وري را شناسايي كنند . نشانه هاي غير عادي را شناسايي كنند. در خصوص موارد مشاهده شده عكس العمل نشان دهند. چهار عنصر موثر نگهداري خودگردان: •    تميز كاري ابتداييپاكيزگي تجهيزات اولين فاز نگهداري خودگردان مي باشد. پاكيزگي تجهيزات در يك برنامه نگهداري خودگردان در واقع به معني بازرسي تجهيزات مي باشد. در فرآيند تميز كاري، كاربران موارد غير عادي را شناسايي مي نمايند.هدف تميز كاري ابتدايي عبارت است از : 1.    گروههاي كوچك كاري مي توانند جهت دستيابي به يك هدف مشترك – تميز نمودن يك تجهيز يا ناحيه خاص – به يكديگر ملحق شوند.2.    درك و آشنايي بهتر تجهيزات يا مكان فرآيند گسترش يابد.3.    كشف ضايعات پنهان كه پس از اصلاح، اثر مثبتي در عملكرد تجهيزات دارند.•    S5S5 روشي سيستمي جهت مرتب كردن، منظم كردن، تميز كردن م استاندارد كردن محيط كاري مي باشد. S5  بر پايه يك رويكرد ژاپني به منظور ايجاد و نگهداري يك مكان كاري سازمان

يافته و موثر بنا شده است.عناصر S5 عبارتند از: ساماندهي نظم و ترتيب نظافت استاندارد سازي انضباط•    مدل مديريت و تيم كاري نگهداري خودگردان، در قالب مدل مديريت و تيم هاي رهبري بسط و توسعه مي يابد. مدل مديريت و تيم هاي رهبري، مهارتهاي نگهداري خودگردان منفرد را توسعه مي دهد، همچنين رهبران را براي تيم هاي نگهداري خودگردان آموزش مي دهد، بهره وري اجراي نگهداري خودگردان را شرح مي دهد و فرآيند اجراي نگهداري خودگردان را تصحيح مي كند.•    كنترل بصريكنترل بصري مي تواند با روش هاي بصري يا اتوماتيك كه نمايانگر انحراف از شرايط بهينه است، تعريف گردد كه بيانگر موارد ذيل مي باشد : چه كاري در مرحله بعد بايد انجام شود. نمايش شاخص هاي عملكرد بحراني كنترل حركت و موقعيت محصولات يا بهره برداري موجوديها* ركن نگهداري پيشگيرانه ( برنامه ريزي شده)هدف نگهداري برنامه ريزي شده برقراري و نگهداري فرآيندها و تجهيزات در شرايط بهينه مي باشد.تهيه يك سيستم نگهداري پيشگيرانه به معني افزودن خروجي – بدون شكست ، بدون ضايعات – و بهبود كيفيت كار متخصصين نگهداري ( از طريق افزايش قابليت دسترسي ماشين آلات ) مي باشد . اجراي موثر اين فعاليتها ورودي فعاليتهاي نگهداري را كاهش مي دهد و يك سيستم جامع روان را ايجاد مي نمايد كه شامل موضوعات زير مي باشد : نگهداري پيشگيرانه منظم براي جلوگيري از شكست . نگهداري اصلاحي و پيشگيري از نگهداري به صورت روزانه به منظور پايين آمدن خطرات شكست. تعميرات اضطراري به منظور به حالت اوليه برگرداندن ماشين ها بعد از شكست در كوچكترين زمان ممكن. استفاده موثر از نگهداري

خودگردان.همانند بهبود متمركز ، نگهداري برنامه ريزي شده مفهوم شكست صفر را بيان مي كند.انواع روش هاي نگهداري: 1)    تعميرات اضطراري2)    نگهداري مبتني بر زمان 3)    نگهداري مبتني بر كاربرد4)    نگهداري مبتني بر شرايط5)    نگهداري پيشگويانه6)    نگهداري اصلاحي* ركن آموزش به منظور پياده سازي موفقيت آميز TPM، شركت ها نياز به پرسنل ماهر در موضوعات نگهداري و تعميرات و ماشين آلات و تجهيزات دارند.اپراتورها يعني كارگران خط توليد بايد به طور كامل با ماشين آلات خط توليد آشنايي حاصل نموده و مهارت و تخصص خود را در نحوه نگهداري و تعميرات و همچنين بهره برداري از ماشين آلات ،توسعه و تكامل بخشند. در عين حال لازم است كه كاركنان بخش نت نيز به يادگيري و كسب مهارتها و تخصص هاي پيشرفته و كاربرد آنها به منظور مقابله با مسائل  فني  ماشين آلات تلاش نمايند. از اين رو آموزش به عنوان يكي از اركان هشتگانه TPM در نظر گرفته شد كه همواره بايد در جهت توسعه و گسترش آن كوشيد.آموزش زماني اثربخش خواهد بود كه نياز به آن كاملا درك گردد و همچون فراگيران، نيازهاي آموزشي و زمان موثر فراگيري طبقه بندي گردند. گامهاي موفق يك برنامه آموزشي " كسب تعهد مديريت كارخانه، توليد و نگهداري" برقرار نمودن  مرز نهايي به منظور رديابي موفقيت يا عدم موفقعيت آموزش" انجام ارزيابي سطح سواد" تحليل يك وظيفه " توسعه و بهبود ارزيابي مهارتها" مشخص نمودن برنامه هاي آموزشي" بازنگري نتايج ارزيابي* ركن پيشگيري از نگهداري پيشگيري از نگهداري به طراحي مجدد فعاليتهاي  اجرا شده در طول برنامه ريزي و ساخت تجهيزات جديد اشاره مي كند كه تجهيزات را

از درجه بالايي از قابليت اعتماد، نگهداشت پذيري، صرفه اقتصادي، كارايي، ايمني و انعطاف پذيري با توجه به اطلاعات نگهداري و تكنولوژيهاي جديد بهره مند مي سازد تا به موجب آن، اتلافها و هزينه نگهداري را كاهش دهد. پيشگيري از نگهداري همچنين به عنوان مديريت اوليه، اولين فاز مديريت و اولين كنترل جريان، شناخته شده است. هدف عالي پيشگيري از نگهداري، به حداقل رساندن هزينه طول عمر تجهيزات مي باشد. پيشگيري از نگهداري به منظور انجام صحيح كار بدون از كار افتادگي و نگهداري آسان و همچنين با جلوگيري از هر نوع اتلاف ممكن كه مانع بهره وري سيستم توليدي و در نتيجه بهبود نهايي سيستم مي شود، در TPM گسترش يافته است. * ركن نگهداري كيفينگهداري كيفي بطور خلاصه استقرار شرايطي است كه مانع وقوع ضايعات مي شود وشرايط را در جهت حركت به سمت ضايعات صفر كنترل مي كند. مفهوم كليدي نگهداري كيفي را مي توان اينطور بيان نمود كه تمركز و تاكيد بر پيشگيري قبل از وقوع ( رويكرد علت گرا ) نسبت به اندازه گيريهاي واكنشي بعد از رخداد (رويكرد نتيجه گرا) ارجحيت دارد.نگهداري كيفي يكي از اهداف كليدي TPM مي باشد و همچنين تضمين مي كند تجهيزات / فرآينها به قدري قابل اعتماد هستند كه هميشه عملكرد و كاركردشان به طور كامل مي باشد.مفهوم اصلي نگهداري كيفي ، تكميل و اجراي ساختارها و شيوه هايي است كه در قالب بهبود متمركز ، نگهداري خودگردان ، نگهداري برنامه ريزي شده  و پيشگيري از نگهداري ايجاد شده اند. شرط ابتدايي براي پياده سازي نگهداري كيفي اين است كه تجهيزات و ابزارها را

براي تامين كيفيت بالا در فرآيند توليد همانند شرايط پردازش عمل كرد، مهارتهاي افراد و كاربرد روش ها در حالت مطلوب قرار دهد.شرط لازم براي اجراي موفقيت آميز نگهداري كيفي شامل از ميان بردن زوال هاي پرشتاب تجهيزات، حذف مشكلات فرآيند و ارتقاء سطح مهارت كاربران مي باشد. *ركن TPM ستادي TPM ستادي ، فعاليتهاي TPM را در جهت بهبود مستمر كارايي و اثر بخشي فعاليتهاي اداري و پشتيباني به كار مي برد .بخش تداركات و پشتيباني ممكن است تاثير معني داري روي عملكرد عمليات توليدي داشته باشد .صنعت يك فعاليت تنها ايستا نيست بلكه بصورت يكپارچه از فعاليتهاي پشتيباني و وابستگي هاي آن تشكيل شده است و TPM بايد شركت را به طور كامل ( ستادي و واحدهاي پشتيباني ) و سازگار با چشم انداز سيستم توليدي فراگيرد.اين واحدها بهره وري خود را به وسيله سيستم هاي ستادي و كاهش ضايعات و افت ، افزايش مي دهند .TPM  ستادي مشابه ابزار بهبود موثر روي تشخيص و حذف فعاليتهاي ناكاراي ستادي تمركز مي كند. * ركن ايمني  و محيطگرچه ركن ايمني و محيط بعنوان آخرين ركن نشان داده شده است ليكن اهميت اين ركن از ديگر اركان كمتر نمي باشد. ايمني به مانند نگهداري از آرامش ذهن است . هيچ برنامه TPM بدون تمركز اكيد بر وابستگي ايمني و محيط معني دار نمي باشد .كليد تفكر TPM ضمانت قابليت اعتماد تجهيزات ،جلوگيري از خطاي انساني و حذف حوادث و آلودگي مي باشد .شكست يا نامطمئن بودن تجهيزات، يك منبع خطر براي اپراتور و محيط مي باشد. هدف TPM رسيدن به شكست صفر و ضايعات صفر

مي باشد كه مستقيما با صفر شدن حوادث در ارتباط مي باشد.نگهداري خودگردان به اپراتورهاي تجهيزات آموزش مي دهد كه چگونه بطور مناسب با تجهيزات كار كنند و يك محيط كاري تميز و سازمان يافته را نگهداري كنند و نيز فعاليت 5S چگونگي حذف شرايط ناامن در محيط كار را بيان مي كند.كاربران آموزش ديده TPM درك بهتري از تجهيزات و فرآيندها دارند و قادرند به سرعت ناهنجاريهايي را كه منجر به شرايط ناامن مي شوند، شناسايي و حل نمايند.با گسترش موثر TPM از اپراتورهاي فاقد صلاحيت استفاده نمي شود.اپراتورها مسئوليت ايمني و نگهداري محيط در ايستگاه كاري خود را قبول مي كنند.استانداردهاي حفظ محيط و ايمني بهبود يافته است و به عنوان قسمتي از ركن نگهداري كيفي TPM مي باشد. فرآيند پياده سازي TPM براي اجراي پروژه TPM همواره چهار فاز كليدي وجود دارد كه عبارتند از:1-    آماده سازي – شرايط و محيط 2-    معرفي 3-    پياده سازي4-    تثبيت و نگهدارياجراي اين چهار فاز نيا به گامهايي دارد كه الزامات اجرايي هر فاز را بيان مي كند. براي كسب موفقيت پياده سازي TPM اجراي تمامي گامهاي پيشنهادي ضروري است.كارايي كلي تجهيزاتپيدايش OEE به زمان انقلاب كيفي ژاپن در سال هاي 1950 و 1960 برمي گردد، پس از زماني كه TPM به آمريكا رسيد، OEE به عنوان يكي از مهمترين معيارهاي اندازه گيري و تعيين كيفيت تجهيزات اصلي و يك معيار TPM براي تعيين نرخ اثر بخشي تجهيزات بكار رفته است.تفاوت در اندازه گيري OEE در نوع استفاده آن است گرچه همگي در شناسايي سه عنصر اصلي OEE مشترك مي باشند.قابليت دسترسي : اثر بخشي

عملكرد، تجهيزات را جهت انجام فعاليت توليدي قابل دسترس نگه مي دارد.سطح كارايي : اثر بخشي عملكرد، فعاليت توليدي را در دوره زماني اجرا مي كند كه تجهيزات قابل دسترس هستند و توانايي انجام فعاليتها را دارند.كيفيت: اثر بخشي عملكرد، واحد هاي سازگار با معيارهاي كيفي محصول را در دوره زماني بوجود مي آورند كه تجهيزات در حال انجام فعاليت توليدي مي باشد.نكته مهم در محاسبه OEE حذف زمان عدم توليد از مخارج كسر براي حاسبه قابليت دسترسي مي باشد. در نتيجه، اتلاف عدم توليد از محاسبه OEE حذف مي گردد. يكي از اهداف اصلي OEE حذف ضايعات بزرگ و اتلافات اصلي مي باشد كه علل مشترك فقدان كارآيي در كارخانجات است كه در بعضي متون از آنها 6 ضايعه بزرگ ياد ميشود، اما بطور كلي 11 اتلاف اصلي را مي توان ذكر كرد كه به شرح زير مي باشد:1)    اتلاف قابليت دسترس 2)    اتلاف توقف3)    اتلاف كيفي4)    از كار افتادگي ها5)    نصب و تنظيمات6)    توقفات كوچك7)    كاهش سرعت8)    عدم قبول شروع كار9)    مردود شدن10)    اتلاف زمان توقف11)    دوباره كاري

ربا در اسلام

آيت الله دكتر شهيد بهشتي

خلاصه كتاب: تلخيص: ميثم احمدي - محمد علي عبداله زاده: چاپ نشر فرهنگ اسلامي- مقدمه: ربا در اسلام مجموعه گفتارهاي آيت الله شهيد بهشتي است كه در اواخر 1352 و اوايل 1353 هجري شمسي در جلسات ( مكتب قرآن ) طي 11 جلسه پيرامون آيات 275 تا 281 سوره بقره ايراد گرديده است .در مورد اين مجموعه چند نكته قابل ذكر است :1-    اين گفتارها سالها پيش از انقلاب اسلامي ايراد شده و مسائل گفته شده در مورد نرخ ها

، دستمزدها و مهمتر از همه تبيين نقش مهم حكومت صالح در اقتصاد اسلامي بايد با توجه به همان شرايط درنظر گرفته شود .2-    چهار جلسه پاياني بحث به پرسشهاي مختلف حضار و پاسخ هاي تيزبينانه ايشان اختصاص دارد ، كه بخش مهم و قابل توجهي است .اقتصاد ربوي در محيط حجاز و جامعه ما:آياتي كه در اينجا مورد بحث و آرامي گيرند، آيات 275 تا 281 سوره بقره است. در اين آيات اسلام  و قرآن با يك جناح از اقتصاد ظالمانه و بي عدالتي اقتصاد مبارزه مي كننده كه آن جناح « ربا» است. در محيط نزول قرآن يعني مجاز يك دسته ربا خوار حرفه اي آباد واجدادي وجود داشتند و آن گروهي از يهود مدينه بودند وكار آنها اين بود كه ببينند چه كسي نياز به پول دارد تا با حداكثر  سود ممكن به او طرحي بدهند. به دنبال اينها چندين از شركان مكه  و قريش هم رباخوار بودند. از جمله يكي از نزديكان پيامبر به نام عباس كه عموي پيامبر هم بود.اقتصاد ربوي يا اقتصاد همراه با ربا يعني چه؟ اقتصاد همراه با ربا دستگاهي شبيه به دستگاههاي تصفيه آب زغالي و ماسه اي است كه در روي اين دستگاه ، اقتصادي رنگ رنگ، شكوفا، پروانه، پرتحرك، پرزرق و برق. يك گروه به شكل كشاورزي، يك گروه به شكل كارگر، يك گروه به شكل كارمند و گروهي ديگر به شكل كارگران و مديران هستند و همه از يك سو در تلاش و قشر وسيعي هم مصرف كننده خريدار ، فروشنده ، توليد كننده توزيع كننده و .... وجود دارد. در اين روي

جنجالي است و همه خود را صاحب همه چيز مي دانند. كشاورز محصولات خود را خرمنكوبي مي كند بار مي كند. بار را به ميدان مي برد وخلاصه تلاشي است و پولي در مي آورد.كارگر هم وقتي مي بيند كار هست و اقتصاد شكوفا شده است و همچنين اضافه كار هم است به جاي هشت ساعت 12 و 13 ساعت كار مي كند و به خانه و وضعي زندگي خود تب و رنگي مي دهد. كارمندان ومديران و تاجران و به طور كلي عوامل داد و ستد هم خود را در تحرك وكسب فايد مي بيننند اين روي دستگاه اينطور است ولي زير اين دستگاه پر زرق و برق دستگاه ديگري است كه داراي شن ها و زغال هايي است كه تا سطح آن بالا آمده و به همه جا نفوذ كره و اين مويرگ ها حاصل و نتيجه ورمق نهايي اين تلاش را مي مكد و همه را در اين دستگاه عبور دهند مي آورند و بعد در زير آن به صورت رودخانه اي به حركت مي افتد و همه به سمت سر نيرومند رباخوار حركت مي كند. اين وضع واقعي اقتصاد ربوي است. در اقتصاد نه تنها كارگر و كشاورزي ناآگاهانه براي رباخوار كار مي كنند، بلكه مديران  و كاركنان و حتي صاحبان سرمايه هم براي رباخوار كار مي كنند. فقط شكل آن فرق مي كند. درجامعه خودمان هم به اين شكل است. اگر كارخانه و مجموعه هاي اقتصادي كشور را بررسي كنيد و ميدان اقتصادي آنها را زير ذره بين بگيريد متوجه مي شويد. درصد زيادي از سود و سرمايه آنها به

صورت سود به بانكها پرداخت مي شود. به شكل هاي مختلف: يا سفته هايشان را به پول تبديل كرده يا وام گرفته و يا جنس خريد و فروش كرده يا جنس خود را مدت وار خريده ، همه اينها به سوي رباخورا ربا رفته است. امروزه رباخواري سيستماتيك رواج بيشتري دارد و بدين معني است، رباخوار هر وقت احساس كند بازار در حال كساد است، جهتي به اقتصاد جامعه دنيا مي دهد كه دنيا ناچار شود به رباخوار پناه ببرد. درحال حاضر رباخواري بدين معني نيست كه ربا دهنده پولي آماده داشته باشد تا اگر فردي نياز پيدا كرد، از او قرض كند و تنزيل و سود دهد. الان رباخواران بزرگ دنيا سرنخهاي سياست اقتصادي را طوري در دست دارنند كه اقتصاد دنيا به سمت « اقتصاد ربائي» سوق داده مي شود.امروزه همچنين كشورهاي پيشرو دنيا به دنياي رباخواري ربا مي دهند. به عنوان مثال در اخبار مي بينيد فلان قدرت با فلان قدرت آشتي كرد يا روابط خود را دوباره از سر گرفت. اگر كمي ريزتر شود و پشت پرده اين روابط را دنبال كنيد متوجه خواهيد شد كه آن مهره هاي توانانماي سياست بين الملل، عبارتند از: بازيچه هاي هوشيار هوشمند زيرك كاردان و كارايي رباخواران بزرگ . بنابراين اگر به دقت بررسي كنيم: مشاهده مي كنيم كه در زير سيستم اقتصادي حاكم بر جهان و دنياي امروز يك شاه لوله _ لوله بزرگ قرار دارد و از ان لوله آب رساني بزرگ، لوله هاي كوچك تر و رگ ها و مويرگها به تك تك سلولهاي پيكر اقتصاد نفوذ كرده و آسيب رسانده. 

تفاوت ميان بيع و ربا:فرق بين بيع و ربا اين است كه در بيع حتي با همان شرايط غير منصفانه بالاخره تلاشي صورت گرفته، فكري به كار انداخته شده، حمل ونقلي صورت گرفته و از همه مهمتر سرمايه خود را به خطر انداخته ( چون ممكن است قيمت ها نوسان داشته باشد) اما در ربا اين طور نيست. در ربا مسئله اين است كه رباخوار پول را قرض مي دهد. نه تنها كاري رخ نمي دهد بلكه حتي پول چه اسكناس چه نقره اي و طلاي خود را از بردن و سوختن هم دور مي كند.بنابراين ملاحظه ميكنيد كه حتي بيع اجحافي هم در مقايسه با ربا، از اين ديد با هم تفاوت دارند.تفاوت ديگر:تفاوت ديگر در سرعت انتشار است. حتي بيع زيركانه و غير منصفانه با مدبرانه ترين برنامه ها و موفق ترين مديران هم نمي توانند همانند رباخواري گسترش يابد. رشد ربا همانند سرطان است. بسيار سريع و چشم گير است. به گونه اي كه اگر ربا از دنياي سرمايه داري امروز حذف كنيم  و تمام تجاوزات اقتصادي ديگر را سر جايش بگذاريم. شايد بيش از 50 درصد از نابسامانيها فقط با حذف ربا از بين برود.به طور كل رباخوارن در اجتماع داراي اقتصاد ربا زده كساني هستند كه در شيوه اقتصادي آن جامعه را مي مكند و همه مردم ديگر ، فعالان آن اقتصاد.بازار مسلمين:تنزل خواران كلاه شرعي درست كن فرقي طراحي مي كردند به نام بازار مسليمين كه هيچ انسان عاقل و منصفي اين فرق نپذيرفته و نمي پذيرد. آنها مي گويند فرق در گفتن است يعني اينكه شما ده ميليون

تومان طلب پول مي كنيد. من هم ده ميليون تومان به شما مي دهم ولي به شرط اينكه اين قوطي كبيريت را هم يك ميليون تومان خريداري كنيد. اين دو معامله جداي از هم است. اگر ما شروط درستي معامله را داشتن عقل سليم دو طرف بدانيم چنين معامله حرام است بدين علت كه هيچ فرد سالمي فروش يك قوطي كبريت به قيمت 1 ميليون تومان را نمي پذيرد.  پس معامله با انسان بي عقل باطله است .ثانياً  هيچ وقت با لفظ اين دو از يكديگر جدا نمي شوند، ثالثاً اگر راست مي گويد، بيايد چهار بار اين  كار را انجام دهد ، و هر بار 10 ميليون تومان قرض بدهد و خريد قوطي كبريت به مبلغ 1 ميليون تومان هم به اختيار گيرنده بگذارد.معني خريد و فروش :اساساً معني « خريد و فروش» چيست؟ خريد و فروش يعني اينكه فرد يا جمعيتي كالاي مورد نيازي را مي سازند وبا اين ساختن ، ماده خام، « ارزشي» پيدا مي كند. خاك ، خاك است، ولي وقتي اين خاك به آجر تبديل مي شود ارزش جديد پيدا مي كند، چون حالا بدرد كاري مي خورد كه قبلاً بدرد آن كار نمي خورد. نرخ گذاري عادلانه وملاك هاي آن در توزيع:بالاخره در اينكه در بخشي از زندگي انسانها مسئله توزيع به عنوان يك عامل موثر در تنظيم زندگي جامعه، از نظر اقتصاد بايد به حساب بيايد، شك و ترديدي وجود نداشته و حسابش بسيار روشن است.در يك نظام اقتصادي سالم، همانگونه كه بر روي توليد، نرخ گذاري عادلانه مي شود، بر روي توزيع هم نرخ گذاري عادلانه

مي شود، چه فرقي مي كند؟ مگر در توليد، چنين نيسته كه براي ماده كاملاً خام ما نبايد ارزشي قائل شويم؟ شما اگر يك كيلو گندم از دست كشاورزي مي خريد، اين مقدار گندم چه ارزشي دارد؟ باندازه كاري كه براي به دست آوردن آن لازم بوده است، ولي خود آن كار كه گندم درست نمي كرد!... اين گندم از خاك تغذيه كرده است، آيا براي تغذيه اي كه گندم از خاك كرده هم در قيمت گذاري ارزشي قائل مي شويد؟ خير، براي اينكه آنها منابع  الهي است، كار بشر نيست. اين گنم نور آفتاب هم گرفته است، و در درون آن مقداري از انرژي آفتاب وجود دارد، آيا بر روي آنهم قيمت مي گذاريد؟ نه، قيمت گذاري عادلانه اين است كه ببينيد اين (كشاورزي) چقدر كار كرده است و الا آنچه گفته شد جزء منابع طبيعي عمومي است.اجاره:سوال اول اين است كه حالا مسئله خريد را فهميديم، مسئله « اجاره» چه مي شود؟ آنجا كه ديگر    « كار» نيست؟ فردي خانه اي را مي خرد، اجاره مي دهد و ماهانه از آن پولي مي گيرد. حالا چه آدم صد هزار تومان بدهد يك خانه بخرد و ماهانه هزار تومان به اجاره بدهد، يا صد هزار تومان را به نرخ هشت درصد ، نه درصد، به تنزل بدهد. آنهم ( كه اجاره داده است) ماهانه هزار تومان تنزيل مي گيرد. چه تفاوتي دارد، در اينجا كه ديگر كاري مطرح نيست، پس مساله « اجاره» چه     مي شود؟پاسخ: اجاره، يعني « اجرت گرفتن» ، « به اجرت دادن» و « در برابر اجرت چيزي را گرفتن»

ولذا ابتدا وقتي به شما مي گويند، « اجرت» شما « اجرت كار» را مي فهميد. معني صحيح اجاره اين است كه كسي با شما قراردادي مي بندد، كه براي شما كار معيني _ مثلاً نوشتن دفاتر موسسه شما را روزي هشت ساعت به عهده بگيرد و ماهانه 1500 تومان از شما دريافت دارد به اين « اجاره»     مي گويند.معناي اصلي اجاره اين است اين آقا « اجير» است و «موجر» است يعني خود را اجاره داده است، و شما هم « مستاجر» هستيد. اصطلاح اولي مطلب اصلا اينجاست. يعني « قرارداد مزد»بعد اين مطلب به « اجرت المثل» و «اجرت استفاده از اشياء» هم منتقل شده است، به طوريكه گفته         مي شود من ماشينم را كرايه مي دهم  به كرايه و اجرت روزي سي تومان _ اينهم شده اجاره _ ماشين اجاره اي. خانه را هم اجاره مي دهيم. بنابراين اصل تشريع اجاره، به هيچ وجه مستلزم اين نيست  كه مه بگوئيم از اسلام اينگونه فهميده مي شود كه چون « اجاره» هست، بنابراين نظام فاسد مستغلاتي هم درست است. نه، هيچ چيزي بدست نمي آيد، و هيچ نمي شود اين را اثبات كرد، زيرا:اولاً اجير شدن يك انسان در برابر مزدن معين براي كار معين، امري طبيعي است و در هر سيستمي بايد باشد. ثانياً ، « اجاره دادن شئي» هم درست است و با اين مبنائي كه ما تا به حال گفتيم هيچ منافاتي ندارد.« مضاربه» يعني چه؟ مضاربه يعني: شركت براي خريد و فروش باين صورت كه سرمايه از يك نفر و دوندگي از نفر ديگر باشد. كلمة « مضاربه» از

ريشة « ضرب» گرفته شده و يكي از معاني ضرب دوندگي و حركت است.بنابراين قرارداد مضاربه اين است كه شما سرمايه اي داريد، اين سرمايه را خودتان نمي توانيد يا     نمي خواهيد بكار بياندازيد، يك آدم كارآمد،كاردان و متحركي پيدا مي شود، و مي گوئيد:_ مي آئي با هم شريك بشويم._ اما چگونه؟_ سرمايه از من، كار از تو، بعد هم آخر سال سود و زيان را با هم نصف مي كنيم، يا نه ، 20% از من، 80% از تو، 90%  از من، 10% از تو به هر حال روي توافق. با اين معامله « مضاربه» مي گويند. در مضاربه اينها كه مي گوينم شرط است.1_ سرمايه از يك نفر و كار از نفر ديگر2_ شركت در سود و زيان . مشخص شدن سهم سود و زيان3_ مشخص بودن مدت. اين مضاربه است. و اصلاً وقتي مضاربه در اينجا قابل اجراست و درست از آب در مي ايد كه براي « سرمايهم سهمي قائل باشيم.مزارعه:مصداق درست وصحيح « مزارعه» اين است كه يك كارگر كشاورزي ، زميني را شخص مي زند، مرزبندي وآماده مي كند  و آب را كانال كشي مي كند، تا دم زمين و به فرد ديگري مي گويد چون من در اين فن خيلي ورزيده هستم وكارم خوب پيش مي رود، تا اينجاي كار با من. شنيده ام تو هم در تخم پاشيدن و وجين كردن و رسيدگي به كشت و زرع و برداشت محصول، خيلي ورزيده اي، بيا با هم قراري بگذاريم:آماده كردن زمين، رساندن آب به اينجا، كانال كشي و ... از من، و بقيه كارها از نو، آخر

سال هم كه شد بيست درصد، سي درصد مال من و هشتاد يا هفتاد درصد مال تو، اگرآخر سال هم آفت آمد و محصولي بدست نيامد ، هم كار من هدر رفته و هم كار تو. اين مي شود « مزارعه»مساقات:«مساقات» اين است كه انسان يك مزرعه اي يا يك جنگلي و يا يك درختستاني را درست مي كند، نهالي مي كارد، ولي نمي تواند مرتب آنرا آبياري كند.مثلا باين دليل كه منزلش در آنجا نيست. به كسي نياز دارد كه مرتباً آنجا را آبياري كند . مثلا هفته اي يكبار يا پانزده روز يكبار. يك وقت است كه انسان با او اجرت مي دهد. در اين صورت « اجاره» است اما يك وقت است كه با او شركت مي كند. مي گويد من در اين زمين نهال كاشته ام، درختها همن به اين حد رسيده، اكنون تو تا آخر كار، آب دادن به اينجا را بر عهده بگيرد و هر چه محصول در آخر سال بدست آمد، يك پنجم از تو، چهارپنجم از من يا سه پنجم از تو، و دو پنجم از من، بر حسب اينكه (قرار) چگونه باشد. اين مساقات است در اينجا هم باز شركت « كار با كار» يا بهتر است بگوئيم توليد با توليد  است. آيا اشكال به وجود مي آورد؟ نه، پس ملاحظه مي كنيد كه در اصل تشريع بيع و اجاره ، مضاربه و مزارعه و مساقات هيچ انحراف اقتصادي وجود ندارد، اگر انحرافي هست در نسبت (درصد) ها است.پول چگونه « كار انباشته شده» است؟يكي از سوالاتي  كه در اين زمينه پيش مي آيد اين است

كه اگر پول عبارتست از نماينده كار انباشته شده، خوبل آدم ربا خوار همين كار را مي كند، مي گويد من يك ميليون تومان به تو مي دهم، اين يك ميليون هم مفت به چنگ من نيامده، اين يك ميليون تومان يعني يك ميليون واحد كار انباشته شده. تو مي روي با آن كار مي كني، من هم از تو در آخر سال ده هزار تومان مي گيرم. يعني در حقيقت كار انباشته شده را اجاره مي دهد. اين اصطلاح هم اتفاقاً در دهان رباخواران هست كه: ما پول مان را اجاره مي دهيم. بايد به اين سوال هم پاسخ بدهيم و ببينيم آيا همينطور است يا نه؟_ اين خليي با آن فرق مي كند، اين پول منهاي نيرو است _ يك كوزه سفالي از خاك مصرف توسط كاري كه بر روي آن انجام مي شود ده برابر ارزشمند تر مي گردد  كه اين را اجتماع نرخگذاري       مي كند._ پس از اين بر مي گردد بر نرخگذاري.  اگر يك جامعه اي آمد  گفت كوزة چيني شدة هنرمند صحيح اينست كه به جاي اينكه يك ميليون تومان به فروش برود، با يك ضريب _ ضريب اجرت _ به فروش برسد. و بگويد كار هنرمند نست به كار آجر پز ضريب _ ضريب اجرت _ به فروش برسد. و بگويد كار هنرمند نسبت به كار آجر پز ضريب 200% دارد. اين بر مي گردد به اينكه كارها از رش يكسان ندارند. نه اينكه « كار» و « غير كار» نيست، هر دو« كار» است، آجر پز و نساج هر دو كار عادلانه است كه ما همه را

يكجور قيمت بگداريم، خوب بگذاريم، و اگر مي گوئد نه اين درست نيست و به شكوفا شدن استعدادها لطمه مي زند.خيلي خوب ، ضريب ها را عوض كنيد. اما باز هم در چه جهتي ؟ در جهت حفظ تعادلي كه بيان شده و بالاخره اينكار را چهتي؟ در جهت حفظ تعادلي كه بيان شد وبالاخره اين كار را چه كسي بايد انجام بدهد؟ بحث به اينجا بر مي گردد كه: آيا تعيين ارزشها بايد  براساس اقتصاد آزاد يعني عرضه و تقاضاي آزاد باشد يا خير؟ مسئله آنجاست. اگر ما عرضه وتقاضاي آزاد را هست. اگر ما نرخ گذاري هدايت شده  اقتصاد هدايت شده در چهارچوب مصلحت نه يك قشر بلكه عموم را محور قرار داديم، مسئله حل است. و گرنه آن گروه سودبر، جلوي عرضه زياد را هم مي گيرد، جنس را احتكار مي كند.يعني حتي اگر عرضه زياد هست، مي آيد و كالا را مي خرد تا نرخها را به شكل مصنوعي بالا ببرد. پس بالاخره بر مي گردد به يك نوع كنترل حكومت.كدام شكيبايي و چگونه انفاقي ؟سرمايه به معناي كار انباشته، از نظر حقوق طبيعي و محاسبات عادي مي تواند وحق دارد در بازده كار تازه و نتيجه كار جديدي كه با استفاده از آن  كار انباشته صورت مي گيرد، سهيم باشد، اما بحث بر سر مقدار آن است. اين مقدار را اگر بخواهيم از نظر طبيعي بيان كنيم بايد ببينيم اين چه نوع وچقدر كار برده است و آن ديگري چه نوع وچه مقدار ، تا به آن يك تقسيم طبيعي وعادلانه بگوئيم. و اگر بخواهيم براساس رضايت بيان كنيم _

آنهم آن رضايت كذائي آزاد در جامعه اي كه عرضه و تقاضايش آزاد باشد _ كه ديگر حد و اندازه ندارد. گاهي مي رسد به اينكه يك درصد مربوط به كار تازه و نود و نه درصد هم مربوط به كار انباشته مي شود. هر دوي اينها ناقص است. تقسيم نوع دوم در واقع تقسيم ناقص ظالمي است كه واكنش آن هم انقلابهاي كور و چشم روي هم بگذار است.تقسيم اول _ كه طبيعي به نظر مي رسد _ فقط يك بعدي نگاه كردن و ابعاد ديگر را از نظر دور داشتن است.در جامعه ايكه داراي نظام صحيح حكومتي است، ضريبهاي مناسب با زمان و مكان _ با توجه به تمام واكنشها و آثار اين تقسيم  _ براي هر يك معين مي شود و به هر كدام سهمي داده مي شود كه با كمال متناسب با سمان زندگي اقتصادي اجتماعي باشد، و در اين سامان به همه واكنشهاي روحي، قلبي، معنوي، مادي و نيازها توجه مي شود و اين هم قانون يكنواخت ندارد. بلكه بايد حكومت، متناسب با شرايط زمان و مكان اين قانون را عرضه كند و چون قانون الهي هم نيست، خيلي راحت قابل نسخ است . با تمام اين احوال، در چنين اقتصادي باز گروهي با استعدادتر ، و بهره مند تر و گروهي كم توان و كم بهره تر به وجود خواهد آمد.  پس باز فاصله اي در كار خواهد بود و در اينجاست كه اسلام به انسان مسلمان مي گويد:تو كه بهره مندي، مي تاني از اين بهره مندي صرف نظر كني و آن را به انسان كم بهره تر

بدهي، براي رسيدن به رضاي خدا، اما به صورت آزاد، يا براي رسيدن به پاداش اخروي درجه بالاتر، اما به صورت معامله كلي آزادانه، گرچه موظف به انجام آن نيستي. و به آن انسان كم بهره تر مي گويد: تو مي تواني  قانع و صبور باشي و بداني كه تو در برابر اين صبرت، بهمان پاداشي مي رسي كه او در برابر انفاق خود. پس در آنجا هر دوتان دسترسي داريد. اين جالب است كه در اسلام غني و فقير، هر دو باين شكل يعني پس از تمام (رعايتها) و عدالتها كه باز هم بالاخره پر بهره تر و كم بهره تر وجود خواهند داشت هر دوي _ اينها وسيله دسترسي به ثواب آخرت را دارند او با اتفاقش و اين با صبرش! اتفاقاً رواياتي كه در اين زمينه هست و آياتي كه تا حدي به انسان اين  معناي را به شكل اشاره و تلويح نشان مي دهد جالب است. ولي به هر حال، سوء استفاده از توصيه اسلام به انفاق آزادانه اين طرف، و مسئلهرا به صبر در برابر تمام بي عدالتيها و انفاق نجات بخش با وجود بي عداليتها كشاندن، انحرافي از مسير پاك اسلام است ودر تمام اين مسائل ، يادمان نرود كه انسان اسلام ، اگر به حد اعلاي رشد برسد، به رضاي خدا عشق مي ورزد، اگر كمي از آن كمتر باشد، لااقل به ثواب آخرت دل مي بندد و از عقاب آخرت پروا دارد. واگر باز هم اين دو بر روح او حاكم نشود، مي تواند در همان چارچوب بهره منديهاي نقد دنيا، اما در حصار نظام عادلانه اسلامي

باشد و مي تواند انگيزه هاي اين دنيائي هم داشته باشد، اما بهاي انگيزه هاي اين دنيائي پائين است _ البته منظور، انگيزه هاي حلال است نه حرامها_ و انگيزه هاي آن دنيائي قيمتش بالاتر، و رضاي معبود از همه بالاتر است.نقش پول:« پول» ، نماينده مقداري كار انباشته است. اگر ده هزار تومان پول در دست من باشد، اين ده هزار تومان به معني ده هزار واحدِ كار انباشته است. مثل اين است ك كه جامعه، يك حواله انبار صادر كرده و به دست من داده است. كار انباشتة مرا گرفته، به انبار جامعه آورده، حواله اي بدست من داده وگفته است هر وقت اين فرد مراجعه كرد، معادل ده هزار واحد كار انباشته از هر نوعي كه خواست باو بدهيد. پس پول چنين نقشي دارد و خود پول هم نمايشگر كار انباشته است.حالا همانطور كه خانه، مقداري كار انباشته بود و مي توانستيم از آن استفاده كنم و آنرا اجاره بدهم، مي خواهم اين نمايشگر كار انباشته را مثل خود آن كار به عنوان نماينده اش اجاره بدهيم يعني اين ده هزار تومان را كه در دست دارم اجاره بدهم و ماهيانه هزار تومان بگيرم. چه تفاوتي دارد؟ چرا اين كارحرام است؟ چرا اجاره دادن پول حرام است؟ بعضي از كساني كه ربا را آب مي كشند و مي خورند، يكي از طرق آب كشيدن شان همين است كه مي گويند: ما  كه ربا نداديم! پولمان را اجاره داده ايم!» ولي به هر حال قصه باز همين است:« ذِلكَ بِاَّنُهم اِنَّما البَيعُ مِثلُ الرَّبوا وَ اَحَلَّ الله البَيعَ وَ حَرَّمَ الرِبِّوا...»« آنها كه

گفتند كه بيع مثل رباست، با آنكه خدا بيع را حلال و ربا راحرام كرده است»جمع بندي:«پول» هر چه باشد، خواه فلزي، خواه كاغذي، به هر حال به عنوان سنِد كار انباشته، پذيرفته شده و با اينكه ما استفاده از كار انباشته را به عنوان سرمايه ، چه به شكل سهيم و شريك شدن با كار در جريان _ كه در مساقات و مضاربه و مزارعه و اينها بود _ چه به صورت خريد و فروش _ كه آن هم يك نوع سهيم شدن با كارِ توزيع است _ و چه به صورت استفاده ماشين و امثال اينهاست _ ما اينها را پذيرفتيم و تاييد كرديم. اما پذيرفتن اينها هرگز مجبور پذيرفتن اينكه از سند هم چنين استفاده اي  بشود، نيست. چون در هيچ جاي دنيا و در ميان هيچ گروهي از عقلاي دنيا كسي سند خانه را به اجاره نمي دهد و كسي هم بابت آن مال الاجاره نمي پردازد.و رباخواري از طريق دادن پول، چيزي جز اين نمي تواند باشد و كار يك اقتصادر ا بالمال به بهره مندي بدون كار مي كشاند زيرا وقتي قرار شد خودپول هم مورد اجاره قرار بگيرد، پس در حقيقت يك كاركه بايد 200 تومان اجاره برود، به 400 تومان اجاره رفته، يعني آن 200 تومان ديگر مي شود ارزش اضافي كذايي و بايد از آن پرهيز كرد ، لذاست كه ما معتقديم اگر ربا در اقتصاد دنيا تحريم شود، و نرخ گذاري صحيح در دنيا وجامعه ها بوجود بيايد، اصلاً  با مشكلاتي كه موجب  پيدايش سيستم اقتصادي ماركسيستي شده، روبرو نخواهيم بود و چه عاليست تحريم

ربا در همة اديان آسماني، چون اين تحريم مخصوص اسلام نيست. قرآن، قوم يهود را مذمت مي كند، ميگويد شما با اينكه ربا برايتان حرام بود، ربا خوار بوديد. چه مذمت بجايي! چون امروز هم بزرگترين رباخواران دنيا يهود هستند، در زمان پيامبر اكرم (ص) هم در مدينه يهودي ها يكي از كارهايشان رباخواري بود.معاملات گوناگون بر روي پول :1_ خرد و درشت كردن پول:شما يك اسكناس هزار توماني داريد و مي خواهيد با آن خريد كنيد. اگر صحبح كه سوار تاكسي مي شويد،  به راننده يك اسكناس هزار توماني بدهيد، واكنش راننده معلوم است. حق هم دارد. او نه، هزار تومان پول خرد مي تواند در تاكسي داشته باشد _ كه اگر داشته باشد باز هم پاسخگويي يك مشتري است. اگر مشتري دوم هم به او هزار توماني داد كارش لنگ است _ و هم نمي تواند ماشين را در جايي متوقف كند و بگويد صبر كن تا به بانك بروم ياد جاي ديگر پول را خرد كنم.در هر سيستم پولي در دنيا، پول، خرد و درشت در دست مردم هست. همه جا نمي شود پول خرد را استفاده كرد و متقابلا همه جا هم نمي شود از پول درشت استفاده نمود. اگر شما قرار است يك خانه به قيمت پنجاه هزار تومان بخريد چنانچه صد هزار سكه پنج ريالي  با خوتان به دفترخانه برديد، باز آنجاهم واكنش فروشنده معلوم است. و مي گويد لطفا يك وانت خبر كنيد تا اينها را به خانه ببرم و بعداً معامله را انجام بدهيم!پول خرد ودرشت هميشه در هر سيستم پولي وجود دارد، منتها در همه جا

نمي شود از پول خرد يا درشت استفاده كرد. مبادله پول خرد و درشت به يكديگر جزء لوازم سيستم پولي است. طلا و نقره باشد، پول كاغذي باشد، يا هر نوع سيستم پول ديگر، لازم است. اين، يك نوع كار است. حال اگر كسي در يك جا نشسته با مقداري پول خرد و درشت تشكيلاتي درست كرد و كار خود را اين قرار داد كه به هر مراجعه كننده اي مطابق نوع احتياجش پول داد، اين هم كاري انجام مي دهد كه معادل كارش بايد با واجرتي داد، اما در حد كارش.در  حال حاضر در همه جا اينكار را مجاناً انجام مي دهند. ولي اگر بانكهاي ما اين كار رامجاني انجام مي دهند براي اين است كه حقوق اين كار را از محل ربا تامين مي كنند. اگر بانكي باشد كه رباخوار نباشد و بخواهد پول خرد ودرشت تحويل مردم بدهد، خود به خود بايد براي هر يك از اين كارها اجرتي متناسب با اين كار _ يك نوع كارمزد _ بگيرد؛ در حد كارمزد. تبديل پول درشت به خرد بالعكس ، يك نوع معامله روي پول است. به اين عمل، « صرافي» گفته مي شود. اين خود يك نوع كار است.2_ معاملات ارزي:يك نوع كار ديگر هم مي توان روي پول انجام داد و لازم است تا وقتي كه همه دنيا داراي سيتم پولي واحد _ واحد پولي يكسان _ نشده باشد، مسئله « ارز» وجود دارد. مسئله ارز از ايام خيلي قديم هم بود. پول شامات در حجاز رايج نبود و پول حجاز در شامات، پول يمن در هيچ جاي ديگر رايج نبود

وپول ايران در هيج يك از آن سه جا . هر منطقه اي مثل حالا براي خودش امير و حاكمي داشت كه سكه مي زد و آن سكه در قلمرو حكومت همان شخص رايج بود و اعتبار داشت. يك از كارهايي كه درگردش اقتصاد و زندگي ضرورت داشت، خريد و فروش پول ها به يكديگر بود وچون در اينجا ممكن بود ربائي پيش بيايد، آنقدر مسائل دقيق در مورد « صرف» و تبديل پول در روايات و احكام مقرر شده كه مبادا از اين طريق باز سوء استفاده شود.معاملات ارزي  به هر حال مسئله اي است كه امروز همه به ضرورت آن آشنا هستند. شما مقداري ريال ايران داريد، به كشور كويت مسافرت مي كنيد كه در آنجا ريال ايران پول رايج نيست، بايد دينار و فلوس كويتي بخريد. آنجا ريال تان را بايد به كسي بدهيد و از او دينار و فلوس كويتي بخريد. اين هم يك نوع « صرف» يعني تبديل يك پول به پول ديگر « معاملات ارزي» _ بنابراين يكي از كارهاي ديگر صراف ها، معاملات ارزي بود . اين هم باز به اندازه كارمزدش اجرت ميخواست ، البته در حال حاضر در مورد ارز، مسئله كارمزد در بانكها اجرا مي شود.3_ اعتبارات اما بانك يك كار ديگر هم انجام مي دهد و آن « اعتبارات» است. در يك اقتصاد شكوفا ، اگر اعتبارات بانكي نباشد، اقتصاد پيش نمي رود و شكفته نمي شود. حال بررسي كنيم اين اعتبارات براي چه لازمست؟مي گويند يكي از جهات لزوم اعتبار اين است كه اگر من كاسبكار يا مولد داراي يك دستگاه توليدي _

سرمايه ام براي گردش كارم كافي نبود، براي اينكه كارم _ به خصوص كار توليد ام _ فلج و راكد نشود بايد بتوانم بروم از يك موسسه اي، اعتباري بگيرم و كارم را به گردش در آورم.براي اين اعتبار دو حالت مي توان در نظر گرفت: يك حالتش آن چيزي است كه الان وجود دارد، يعني به هر كسي امكان بدهد كه پا ازگليم خود بيرون بگذارد و سرمايه كاذب داشته باشد. اين جز بيمار كردن زندگي اجتماعي و اقتصادي، سود ديگري براي جامعه ندارد. عملاً هم اينطور است كه دادن اعتبارات بانكي، يعني نتيجه زحمات و شيوه كار كارگر، مصرف كننده و توزيع كننده را بكشند و بمكند و به دهنده اعتبار _ رباخوار بزرگ _ دو دستي و با يكدنيا تملق و چاپلوسي كنند ، و  گيرنده، اعتبار گاهي با دادن رشوه _ رشوه لفظي ، رشوه پولي، رشوه عملي _و تواضع و احترام گذاري بي جا از موسسه اي ، اعتبار مي گيرد، يعني امكان اينكه به اين موسسه ربا بدهد تملق مي گويد كه از او امكان اين را بگيرد كه باور با بدهد!اگر از تملق بالاتر برود و براي اين كه اعتباري بگيرد، كار به حقه بازي و نشان دادن اموالي كه مال خودش نيست، به موسسه اعتبار دهنده بكشد، كه اين ديگر بدتر است. اين يك بيماري است، يك انحراف روحي و انساني و اخلاقي است. (تازه وقتي) اعتبار گرفت و با پول ربايي  و ربوي معامله كرد ديگر نمي تواند به سود كم اكتفا كند. بايد آنقدر روي جنس بكشد كه هم بتواند رباي رباخوار را بدهد،  هم

چيزي بدست خودش بيايد. بنابراين، اين افزايش نابجا از دو سر، سرشكن مي شود: يكي روي توليد كننده، سرشكن مي شود تا دوز و كلك بچيند تا كار اورا هر چه مي شود به طور غير منصفانه و ارزانتر بخرد. يكي هم روي مصرف كننده كه باز همان توليد كننده بيچاره است _ سرشكن مي شود ، يعني جنسش را هر چه ارزانتر بخرد و هر چه گرانتر بفروشد. زمينه اي براي انحرافي خود به خود اجتناب ناپذير در مساله قيمت ها بوجود مي آيد. اين اعتبار، نتيجه اش همين است. مگر جز اين است؟ تبديل كردن اقتصاد به نوعي قمار كه در آن هم برد هست و هم باخت. اعتباري به اين منظور كه انسان بتواند پايش را از گليم خوددرازتر بكند.قرض الحسنه:نوع ديگري از اعتبار هست كه واقعاً راه اندازي كار است. يك آدمي است كه مي تواند كاسبكار باشد _ يعني كار توزيع را انجام بدهد. _ ولي كاسبكار، بالاخره يك نوع سرمايه مي خواهد، يك موسسه اي بايد باشد كه  به اين شخص مقداري سرمايه بدهد و يكساله، يا دو ساله از او بگيرد، ما  در اينجا جز «قرض الحسنه» چيز ديگري را نمي توانيم تجويز كنيم. در يك جامعه اسلامي واجبست، صندوق هاي قرض الحسنه اي يا مستقيماً بوسيله مردم و يا به وسيله حكومتي كه نماينده واقعي مردم باشد، بوجود آيد و اين كمبود را بدون ربا تامين كند. اين ديگر ربا نمي خواهد.در مورد توليد كننده  هم همينطور است. فردي است كه اگر برايش يك ماشين را ندارد. تهيه اين ماشين واجب است. بايد ماشيني براي او تهيه

كرد و در اختيارش گذارد._ از چه طريقي؟_ از طريق صندوق قرض الحسنه. اما چه كسي اين همه پول را براي تشكيل صندوق قرض الحسنه كه جوابگوي اين همه تقاضاي وام باشد ، در اختيار بگذارد؟ در اين جا اسلام دو قانون گذاشته است كه بسيار جالب است. يك تعليم اسلامي اين است كه مي گويد: قرض الحسنه نوع انفاق  است و ثواب دارد، هر كس به ثواب آخرت علاقمند است، به دادن قرض الحسنه اقدام كند، خدا چندين برابر به او عوض مي دهد. با آنكه اصل پول به خودت بر مي گردد، اما مثل انفاق است بلكه خود نوعي انفاق است. اما همه كه به دنبال ثواب آخرت نيستند، بالاخره بعضي ها هستند كه مي گويند پولمان را به خطر نمي اندازيم و آنرا نگه مي داريم. در اينجا يك فانون ديگر امده كه خيلي جالب است. مي گويد به پول راكد، همه ساله زكات تعلق مي گيرد. اگر پولت را نگه داشتي، همه ساله بايد درصدي از آن را بدهي. يك راه فرار از زكات وجود دارد، اما ديگر اين كلاه نيست، اين عين واقعيت است.چون همه راههاي فرار كه كلاه نيست. كلاه آنست كه ما خودمان بدست خودمان به سر خودمان       مي گذاريم. يك مقدار هم راه حل قانوني وجوددارد. يك راه حل قانوني علني، كه كلاه هم نيست، اينست:اگر كسي مي خواهد به پولش زكات تعلق نگيرد، پولش را در گردش بگذارد. به محض اينكه شما پولتان را به صورت قرض الحسنه به شخصي داديد كه آن را به گردش انداخت ، و با آن كار كرد، همينكه شما به

او قرض داديد، خود اين گردش مي شودو ديگر به پول شما زكات تعلق نمي گيرد.قانون زكات، يعني ماليات بر سرمايه راكد در مورد نقدين، ضامني و مشوقي است اين دنيايي ، براي كسانيكه پول دارند تا پولشان را راكد نگذارند و من به شما قول مي دهم، بازار ربا را حذف كنيد و كاري كنيد كه ربا در اجتماع ممنوع شود، كاري كنيد كه رباخوار ديگر رباخواريش را در طبل و دهل نزند، و بعد « قانون زكات» را هم اجرا كنيد، آنوقت مي بينيد براي صندوقهاي قرض الحسنه پول، اضافه هم مي آيد.بنابراين مسئله تامين سرمايه براي صندوقهاي قرض الحسنه كه عهده دار دادن وام به نيازمندان _ يعني كسانيكه نوعي نياز دارند ول نياز به سرمايه، براي تامين حداقل زندگي _ هستند در جامعه اسلامي حل شده است. جلو را باز بگذاريد، متد و روش صحيحي براي اداره كار داشته باشيد، مشكلي به وجود نمي آيد.مساله تا اينجا از نظر حساب جاري، حساب پس انداز ، معاملات ارزي، خرد و درشت كردن پول، و امثال اينها و همچنين دادن سرمايه هاي كم و ضروري، حل شد. ولي يك مسئله بزرگ ديگر هم هست و آن اين است كه براي پيشرفت اقتصاد جامعه، به سرمايه گذاريهاي بزرگ نيازمنديم. مسئله سرمايه گذاريهاي بزرگ چگونه بايدحل شود؟ با چه سرمايه اي كارخانه هاي صد ميليون توماني توليد كنيم؟ با چه سرمايه اي ساختمانهاي پنجاه ميليون توماني _ نه براي يك نفر بلكه براي نيازهاي اجتماعي _ بسازيم با چه سرمايه اي نيازهاي ديگر را كه در جامعه وجود دارد و براي تامين آنها احتياج به

سرمايه گذاريهاي بس بزرگ هست، تامين كنيم؟ اگر اين هم حل شد آيا ديگر تا مسئله « بانك بدون ربا»  به طور كلي ، حل شود، يعني « بانك» داشته باشيم، اما « ربا» نداشته باشيم.محاسن وخوبيهاي بانك را داشته باشيم و آفت ها و عيبها و آلودگيهايش را نداشته باشيم. با رعايت قانون تحريم ربا و ساير قوانين اقتصادي اسلام، ببينيم آيا مشكل حل مي شود؟ و اگر حل شد اولاً: در بحثهاي ايدئولوژيك اساسي، مشكلي از اين نظر برايمان پيش نخواهد آمد و كسي قوانين اقتصادي اسلام را با اين حربه، كه بانك براي اقتصاد پيشرفته لازمست، ديگر نخواهد كوبيد و نمي تواند هم بكوبد.وثانياً از نظر عملي واجرائي موفق مي شويم كه از اين نطريق تلاش بيشتري براي گسترش بانكهاي بدون ربا در جامعه خود بكنيم و ببينيم آيا مي شود از آن به عنوان يك سكوي كوچك براي رسيدن به هدفهاي بزرگتر استفاده كرد؟فصل 6 :بانك بدون ربا : از يك طرف گفته ميشود ربا از نظر اسلام حرام است ولي از طرف ديگر در نظامها و جامعه هاي اقتصادي كه اقتصاد پيشرفته اي دارند بانك يكي از موسسات لازم است و بدون ان نميشود زندگي كرد زيرا مبادلات پولي با حجم بالا بايد از طريق بانك باشدهزينه هاي جاري بانك :هزينه هاي جاري بانك اعم از كرايه محل , استهلاك , اجرت و حقوق كاركنان , آب , برق , گاز و ... بدون هيچ گونه شبهه اشكال شرعي به صورت كارمزد بايد گرفته شود . اين مسئله تازهاي نيست . در قديماگر كسي ميخواست به كسي ده هزار تومان

قرض الحسنه بدهد به او ميگفت بعيد نوشته اي ميان ما ردوبدل شود و به جايي براي سند نوشتن ميرفتند و براي اين نوشته پولي را پرداخت ميكردند.اين خرج تنظيم سند دين چيزي شبيه كارمزد كارهاي بانك فعلي است.اين مخارج را گيرنده وام بصورت كارمزد ميدهد , اين مسئله هيچگونه شبها اي در آن نيست و در مقوله ربا قرار نميگيرد و اما مسئله سرمايه گذاري :بانكهايي كه ميخواهند براي مردم گره گشايي كنند و به افراد نيازمند وام ميدهند , مردم درصندوق ها و بانكها سرمايه گذاري ميكنند و اينها به مردم قرض الحسنه ميدهند و از ثواب اين كار خير بهره مند ميشوند و كسي كه پول پس اندازش را در صندوق قرض الحسنه ميگذارد بطور اتوماتيك از يك ماليات اسلامي يعني ((ماليات زكات بر نقدين))معاف ميشوند . پس وضع اين قانون مالياتي يك ضامن اجرايي براي سرمايه گذاري در صندوقهاي قرض الحسنه است.حل مشكل سرمايه گذاريهاي بزرگ:با پيشرفت اقتصاد باسرمايه گذاري كوچك نميتوان كارهاي بزرگ اقتصادي انجام داد.شما با تحريم ربا جامعه اسلامي را از نظر اقتصاد,صنايع پيشرفته,كشاورزي صنعتي و ... محروم كرديدچون سرمايه بزرگ بدون ربابه اين زوديها پيدا نميشود.پاسخ:1.يكي از راههاي به دست آوردن واحدهاي قدرتمند اقتصادي ايجاد شركت هاي سهامي است.شركتهاي سهامي اگر در جامعه درست اداره شوند ميتواند پس اندازهاي مردم را به سوي خود جلب كند البته با سود و زيان و نه با ربا.اگر امروزه كشورها رو به سوي ربا رفته اند به علت عدم موفقيت در اداره شركت هاي سهامي است و اين عدم موفقيت ناشي از دو عمل است : يكي نادرستي و ضعف

در ايمان و ديگر اينكه رباخواران بزرگ دنيا جلوي كار اين شركتها را گرفته و در كارشان اختلال ايجاد كردند2.شركت هالي تعاوني توليد كه باز هم سياست هاي سرمايه داري استهمارگر دنيا كه از طرف رباخواران تقويت ميشدند سد راه پيشرفت اينگونه شركتها شدند3.فرض كنيم نه شركت سهامي وجود دارد و نه شذكت تعاوني توليد , در اين صورت سرمايه گذاري در صنايع بزرگ ازحدود امكانات فرد , گروهها و ... بيرون است.حال كه بيرون است به صورتي واجبي از واجبات حكومت اسلامي در مي آيدوقتي اين كار به دست حكومت نماينده ملت باشد  مشكل نرخهاي ظالمانه تجاوزكارانه به مقدار زيادي حل ميشود مسائلي از قبيل تورم بالا رفتن مصنوعي نرخها و ... نتيجه : اينكه از هيچ چيز نترسيم و قاطع بگوييم : ربا با همه اقسامش حرام استانواع ربا و مسئله برخورد بعضي از علما با آن:در كتب فقه ما در دو مبحث ربا مطرح ميشود:يكي درمبحث بيع (خريدوفروش) و ديگري در مبحث دين (قرض و وام) ربا در مبحث دين كه روشن است اما در بحث بيع يعني چه؟كليه كالاهايي كه از طريق وزن كردن انجام گيرد,اگر حتي كمي هم اضافه شود ربا است.چيزهايي كه عددي ميفروشند اشكال ندارد مثلا در مقابل شش عدد تخم مرغ درشت,هفت عدد تخم مرغ ريز بدهيم اما هر چيزي كه اندازه گيري شود و يا پيمانه ميكنند اگر كم يا زياد شوند ربا استو اما در مورد سلف خريدن و نسيه خريدن : اگر كسي ده من گندم  نقد داد و همان ده من را سر يك ماه خواست از او بگيرد رباست.تفاوت بين نقد و

نسيه بر طبق فتواي بسياري از فقها مسئله را ربا ميكند.يعني بايد نقد باشد و بدون تفاوت در غير اين صورت اگر وزن يكي باشدنقد يك طرف , نسيه هم يك طرف خود اين معامله را ربوي ميكند.در مورد سلف خريدن هم,درجاتي است كه با پول خريده باشد,والا اگر باجنس خريده باشد مساوي بخرد رباست,نا مساوي هم بخرد به طرز ديگري رباستوظيفه علما:وظيفه عالم گفتن حق است,خواه حق با مردم كهنه پرست باشد خواه با مردم نو پرداز و نو پرست. عالم بايد چهره حق را در پرتوي علمش بشناسد و بشناساندفصل 7:انسان داراي بينش مادي:انسان داراي بينش ماترياليستي و مادي گري با انسان داراي بينش الهي از يكسو متصل به مبدا و از سوي ديكر به معاد خود به خود معيارهاي فكري و مقياسهاي بررسي شان , نميتواند كاملا و صددرصد يكسان باشد حتي وقتي در يك مسئله مادي هم بحث ميكنند باز معيارشان كما بيش با هم فرق دارد.اينها نميتوانند از يك ديدگاه به مسائل بنگرند يعني وقتي مثلا درباره مسئله اقتصاد يا سياست و ... بحث ميكنند با اينكه زمينه بحث مشترك است اما نميتوان گفت در اين زمينه با مقياس كاملا مشترك در حال بحث با يكديگرند . اين مسئله كاملا طبيعي و منطقي است.از نظر خواسته هاي شخصي :انسان ماترياليست با تفكر و بينش مادي وقتي ميخواهد درباره نظام اجتماعي , اقتصادي و ... فكر و مطالعه كند يك بار به اين فكر مي افتد كه بشر موجودي است , خواسته هايي دارد و دلش خيلي از چيزها را ميخواهد.از نظر خواسته ها حكم طبيغت اينست كه رهايش كنيد تا

به سوي اميال خود برود . چرا جلوي اورا ميگيريد؟ به او آزادي و ميدان بدهيد .بگذاريد آنطور كه ميخواهد زندگي كند , مگر انجايي كه اصطحكاك پيش بيايد يعني اين شخص بخواهد طبق خواسته دلش كاري را بكند , شخص ديگري هم بخواهد كار ديگري را بكند و اين دو كار با يكديگر اصطحكاك پيدا كند. . اما تا وقتي كه اصطحكاك پيش نيامده بگذاريد هر طور كه دوست دارد زندگي كند ! بنا براين ديگر به زندگي خصوصي افراد كاري نداشته باشيداز نظر اقتصادي :از نظر اقتصادي هر هنسان , توان , كشش و استعدادي دارد , اگر جلوي انسانها را باز بگذاريم تا هركس ابتكار . استعداد و خلاقيتش را به كار اندازد انوقت نتيجه اش اينهمه اختراعات جالب و اينهمه صناعع نو ميشود  كه زندگي انسان بر روي زمين را جالب تر كرده استو از سطح زندگي ساده حيوتنات فراتر برده , اينها آثار آن ميدان دادن به تك تك انسانها است تلاشهايشان اين همه امكانت صنعتي به وجود آورده استميماند مسئله قيمت ها.قيمت ها هم با عرضه و تقاضاي آزاد درست ميشود. در نتيجه توليد كالا از روي رقابت ميشود . كم كم توليد آنقد زياد ميشود كه سطح توليد از سطح مصرف بالاتر ميرود در نتيجه توليد كننده مجبور ميشود قيمت ها را پايين بياورد و مصرف زياد مي شود.و انوقت دوباره زمينه دست توليد كننده مي آيد كه قيمت ها را كمي بالا ببرد . به اين ترتيب روزي به نفع توليد كننده و روزي به نفع مصرف كننده است و در اين نوسانات زندگي مذدم ميچرخداز نظر

سياسي :از نظر سياسي هم وقتي عده اي از افراد در گوشه اي از دنيا زندگي ميكنند , به يك حكومتي نياز دارند , بايد كسي باشد كه زندگي آنها را از نظر سياسي و اداري بچرخاند . اين حكومت يا بايد با زور سركار بيايد كه نتيجه اش آن ميشود يك نفر يا دو نفر اراده خود را بر ديگران تحميل ميكنند يعني حكومت ديكتاتوري يا اينكه يكنفر از بين خودشان به عنوان نماينده و رهبر انتخاب كنند كه همه اورا قبول داشته باشند . اينكه همه افراد آن يك نفر را قبول داشته باشند محال است , در نتيجه حق با اكثريت مردم است , يعني كسي كه عده ي زيادي از افراد اورا قبول داشته باشند .آزادي :پس آزادي فردي و شخصي , آزادي اقتصادي و آزادي سياسي و ...پس تكليف دين و مذهب چه ميشود؟ دين و مذهب آن قسمتش كه مربوط به اعتقادات قلبي و وظايف فردي است جزء همان آزادي هاي شخصي مي باشد . كسي دلش ميخواست دين داشته باشد , دلش هم نميخواست دين نداشته باشد , خواست نماز بخواند يا نخواند , خواست مشروب بخورد يا نخورد . در انجا هم كه مربوط به بخش اقتصاد است , آزادي اقتصادي مقدم دانستيم لاذ دين در آنجا دخالت نداشته باشد . آن قسمت هخم كه مربوط به آزادي سياسي است باز دين دخالت نداشته باشد. در قرن هجده و اوايل قرن نوزده رويا , آرزو , خوابهاي طلايي و ... با همين شعارها بدست نويسندگان , گويندگان و ... آن زمان در كشورهاي به اصطلاح مترقي آنچنان

با آب و تاب و زرق و برق عرضه ميشد كه دلها به سوي اين كعبه آمال گرائيده بود مثلادر اين ديدگاه انسان اجتماعي يك تعهد بيشتر ندارد ان هم : ((ايجاد حكومت هاي آزاد)) . حكومت پارلماني , مشروطه يا به شكل جمهوري .حكومت اكثريت :با پيشرفت صنايع و پيدايش سرما داري صنعتي و تجاري , يك وقت مردم سر از خواب چندين ساله برداشتند . ديدند حكومتي كه اكثريت به آن راي داده اند , هست , اما اين حكومت در درجه اول در چنگ يك اقليت است . اين اقليت يك كلاه گشادي بر سر اكثريت گذاشته , كلاهي رو و چشم اكثريت را گرفته است !دستگاه هاي جديد تبليغاتي كه استفاده از آنها براي يك تبليغ چند سطري يا چند دقيقه اي نيازمند به پرداخت پول كلان است , در اختيار چه كسي است , اكثريت يا اقليت ؟اظهار عقيده آزاد است نمتهي جناب عالي كه پول نداريد برويد در فلان گوشه يك پارك بالاي كرسي حنجره پاره كنيد و اين آقايي كه ميخواهد از آزادي استفاده كند بايد به آنجا برود و عقيده اش را بگويد . اين آقا حرفش را اينجا ميزند و آن يكي حرفش را پشت تلويزيون و راديو . رايش را در كجا منعكس ميكند ؟ در مطبوعات , اين آقا آزاد استميتواند حرفش را در يك بيانيه منتشر كند . حكومت اكثريت تبديل شد به حكومت اقليت.آزادي اقتصادي :از نظر اقتصادي گفتيم با قانون عرضا و تقاضا قيمت ها خود به خود رو به تعادل ميروند . ولي ايجاد كارتلها و تراستهاي بزرگ , ايجاد

موسسات توليدي و توزيعي بين المللي بهم پيوسته كه حتي هتلداري آن هم بين المللي است ديگر مسئله اينكه با عرضه و تقاضا قيمتها خود به خود رو به تعادل ميروند يك حرف روي كاغذ , سر زبان شد !كارتل و تراست جلوي توليد اضافه در دنيا را ميگرفت . اگر هم توليد بالا ميرفت مگر ميگذاشت قيمت پايين بيايد؟ اصلا مغزهاي خلاق نو آور بايد نو آوريشان در جهت خواسته هاي اين موسسات بزرگ صنعتي باشد , چرا؟براي اينكه اختراعات , ديگر آن حالت ساده قبلي را نداشت كه اديسون در عمرش بتواند با يك موسسه كوچك كه البته بعدها بزرگ شد نزديك به 1200 اختراع بكند . بنابراين ديديم آنچه بعنوان آزادي مطبوع بشر به او وعده داديم همه اينها به يك سو سرازير شد , به سوي آن اقليت , آنها انسانهايي آزاد شدند و انسانها ديگر برده هاي آزاد نما !ديكتاتوري پرولتاريا : لذا گفتند اين هم درست نيست , انره بهم بزنيد . بياييم اين انسانهاي رنجبر محروم را ندا بدهيم و بگوييم : ((اي رنجبران جهان , با هم متحد شويد)) ! متحد شويد كه عليه آن اقليت استثمارگر مبارزه اي آشتي ناپذير آغاز كنيم براي آنكه جامعه بشري را به سوي جامعه اي يكسان پيش ببريم و در راه رسيدن به اين منظور به طور موقت بايد به نظام انقلابي ديكتاتوري هم تن در داد پس آزاديهاي شخصي . هر نوع آزادي ديگر را فدا كنيم تا جامعه به سوي اين هدف پيش رود و انسانها بتوانند از بدو تولد تا مرگ بدون دغدغه در كنار يكديگر زندگي

كننديك سوال :در طول اين مدت كه ما بايد كار بكنيم , به چه انگيزه اي ما انسانها از اين آزاديها و امكانات شخصي صرف نظر كنيم ؟ به انگيزه ((عشق به جامعه , حب جامعه و جماعت))حب جماعت يعني چه ؟سيستم فكري و عقيدتي ما , انسان فرد نگر را به انسان جمع نگر تبديل ميكند . انسان فعلي در قالب هاي فكري (من) فكر ميكند و انسان آينده در قالبهالي فكري (ما)تبديل انسان (من نگر) به انسان (ما نگر) از چه راهي ميسر است ؟از راه تبديل فرهنگاز راه تبديل فرهنگ يعني چه ؟من اين كودك را از ابتدا به يك جو ((ما نگر)) بزرگ ميكنم به طوري كه ديگر ((من)) را فراموش كندآيا به صرف تربيت ميتوان چنين كاري كرد و اساسا تربيت يعني چه ؟تربيت يعني استعدادهاي فكري موجود در يك انسان را بار آوردن و رشد دادن .آيا در انسان استعداد فطري , ((من نگري)) وجود دارد يا ((ما نگري)) و يا هردو ؟اگر بررسي كرديم و فهميديم كه استعداد فطري ((ما نگري)) در انسانها , يك نوع استعداد درجه يك نبوده بلكه استعداد درجه دو است و استعداد درجه يك همان ((من نگري)) است . ((ما)) را آنجا ميخواهد كه به ((من)) كمك كند. اگر واقعا بتوان ماهيت همه انسانها را با يك دگرگوني از ((من)) در آورد و به ((ما)) تبديل كرد , خيلي چيز جالبي است . اما فرمول آن چيست ؟جوامع راهي جز اين نداشتند كه بگويند ما انسانها را , با يك فرهنگ انقلابي عوض ميكنيم , از من با ما تبديل مينمائيم اما تا

به حال موفقيتي حاصل نشده . اگر به مطالعه گذشته جوامع بپردازيم مي بينيم كه كه تاريخ دنيا ميدان تجلي ((من)) است .راهي ديگر جهت حل ((من)) و ((ما))يك راه ديگر اين است كه ((من)) سر جايش محفوظ است و در عين حال از نظر اپر , اثر ((ما)) را نشان ميدهد و ميگويد : اي انسان خواستار خوشي ها و لذتهاي شخصي ((من)) , اي آنكه حاضري در راه رسيدن به خواسته هايت تلاش كني , دوران لذت و كاميابي , شادي و غم و اندوه همين چند سال زندگي تو نيست . بدنبال اين , تا بينهايت ميماني و در آن زندگي بي نهايت باز مي تواني زندگي شاد و يا زندگي ناشاد و رنج آور داشته باشي . اكنون به تو ميگويم : اگر ميخواهي در آن زندگي جاويد , زندگي شاد ((من)) داشته باشي يك راه بيشتر ندارد و آن اينكه بايد در راه رضاي خدا و منطبق با آنچه خدا را خوش ميآيد زندگي كني , ميداني خدا از چه انساني راضي است :خدا را بر آن بنده بخشايش است     كه خلق از وجودش در آسايش استآن ربا خوار هم ((من)) او كار ميكرد اما با ديدگاه مادي ماترياليستي . او خود به خود ميگويد : هرچه پول بيشتر بهترآنكه معتقد به خدا است ميگويد : خير , افزايش واقعي آنجاست كه من نه تنها بهره نگيرم بلكه اگر طرف تنگدست است , از همان پول اصلي نيز صرف نظر كنم .بنابراين در اين مكتب و در اين زيربناي فكري , ((من)) و ((ما)) به يكي از دو صورت آشتي

كردند , يا به اين صورت عالي و ايده آل كه انسان به آن حد از كمال برسد كه كه عاشق خدا و خلق خدا باشد و يا انساني  كه آنقد اوج نگرفته كه اكثريت هم همين طورند , درصدي كه نميتواند حاكم بر زندگي خويش باشد , گهگاهي انگيزه او ميشود , اما غالبا ((من)) او جلو مي آيد . در آنجا به او موگويد , هان ! يادت باشد كه اينجا چند صباح زندگي داري , آنجا بي نهايت زندگي داريم , خودت انتخاب كن كه كدام را ميخواهي ؟  اگر انسان عاقل باشد لذت بي نهايت را بر لذت زود گذر ترجيح مي دهد . بنابر اين وقتي »ي آئيم در يك نظام اقتصادي درباره اينكه آزادي چطور است , ضرر ميزند يا نميزند , ميشود آن را داشت يا نه , آزادي فردي , سياسي , اقتصادي به هر سه قسم از اين مكتب كه بخواهيم بگوئيم  واحدهاي اندازه گيري مان فرق ميكند .فصل 8 :سوالات در زمينه ربا :قرآن كريم گرفتن بهره پول و اصولا گرفتن بهره در وام دادن را با صراحت حرام ميكند و ميگويد ميان وام دادن و خريد و فروش كردن تفاوت اساسي است .در خريد و فروش بابت كار , فروشنده اضافه بر قيمت خريد چيزي ميگيرد كه سود معامله ميشود , ولي در وام قرار نيست كار توليدي يا توزيعي انجام شود پس اگر چيزي گرفته شود , موجب بيماري اقتصادي و اجتماعي مي شود .ما بايد همه مسائل اقتصادي را در يك سيستم اسلامي در ارتباط با بينش زير بنايي اسلام نسبت به

زندگي بررسي كنيم  . چون خاصيت يك سيستم كه داراي ((جهان بيني)) است , اين است كه در هر نظام داراي جهان بيني , هر مسئله از ديدگاه آن جهان بيني بايد مورد بررسي قرار گيرد  .* تفاوت ما بين اجاره دادن منزل و گندمي كه به كسي ميدهيم و يك ماه بعد اضافه تر ميگيريم كه در اولي بلا اشكال و در دومي ربا است –در صورتي كه هر دو كار فشرده اند- را شرح دهيد .يكوقت كالايي پس از مدتي استفاده در جاي خود محفوظ است و از بين نميرود , ممكن است كهنه شود و در جاي خود هست مانند خانه , اتومبيل , حتي لباس , كفش . ولي بعضي از كالاها بعد از استفاده كردن ديگر چيزي از اصل آن باقي نميماند مانند نان , گندم و ... مثلا وقتي 50 كيلو گندم داديم همان 50 كيلو را پس ميگيريم و اگر 52 كيلو گرفتيم –يعني دو كيلو اضافه- اين ربا است و ديگر نمي توان اسم اجاره را برروي آن گذاشت . * اگر من مقلد يك عالم ديني هستم كه او قسمتي يا همه معاملات بانكي موجود را حلال ميداند اما شخصا يقين كردم كه اينها ربا و حرام است , آيا باز هم ميتوانم به راي آن مقلد عمل كنم ؟اگر شما صلاحيت علمي تحقيق درباره حكم ربا را داشته باشيد و يا اينكه مسئله آنققد روشن باشد كه احتياج به داشتن قدرت تحقيق ندارد در اينصورت نميتواند به راي آن مقلد عمل كند . * بانكهاي بدون ربا –قرض الحسنه- چاره اي ندارند كه موجودي شان

را به آن بانك هاي ربوي بسپارند و بانكهاي ربوي هم از اين امر سو استفاده مي نمايند .اگر نزد بانك صد ميليون پول مردم است , از اين صد ميليون چقدر نزد بانكها ميماند ؟ فرض كنيد ده ميليون آن , يعني نود ميليون آن دست مردمي است كه نيازمند هستند و بدون ربا از آنها استفاده ميكنند . * آيا مي شود سفته بدهكار را كه مدت معيني دارد به ديگري به مبلغ كمتري به صورت نقد فروخت يا خير ؟ربا يعني افزايش و تنزيل يعني كاهش . ربا خوردن معمولا دو نوع است : يكوقت انسان پولي را به كسي ميدهد و بعد ميگويد سر مدت بايد يك چيزي را روي آن بگذاري و به من بدهي , در اين صورت تقاضاي افزايش مي كند . يك وقت ربا خوار با كسي روبروست كه تقاضاي كاهش مي كند و ميگويد كاهش كه ديگر ربا نيست . كاهش و كم كردن هم حرام است ؟؟كم كردن يعني چه ؟ مي گويد يك شخصي از من جنسي را سه ماهي به سه هزار تومان خريده و حالا به من مي گويد آيا حاضري دو هزار و هفتصد تومان پول نقد از من بگيري و آن سند سه هزار توماني را پس بدهي ؟ اين رباست . چطور ؟ وقتي انسان كالايي را ميفروشد , با دو , سه يا ده درصدي كه به عنوان حق العمل براي خودش منظور ميكند اما اگر خواست نسيه بفروشد حساب ميكند كه اين سرمايه كه بايد فردا بدهم و دوباره جنس بخرم تا بفروشم همان فردا كه به

دست نمي آيد . بنابراين پنج درصد , ده درصدي روي آن ميكشد  و با سود اضافه جنس را نسيه ميفروشد . بنا براين جنابعالي كه به مغازه دار مراجعه ميكنيد و از او كالايي را ميخريد كه سر مدت سه ماه به او سه هزار تومان بدهيد , معمولا اگر همان وقت ميخواستيد اين كالا را نقد بخريد كمتر از سه هزار تومان مثلا دو هزار و هشتصد تومان ميخريديد . اين شخص به خاطر نسيه بودن قيمت كالا را دويست تومان بالا برده است . حالا اگر شما به آن مراجعه كنيد و بگوييد من ميخواهم همان دو هزار و هشتصد را به شما بدهم در حقيقت آن سود اضافي را كه در معامله بابت فروش نسيه گرفته بود حذف كرده است . كه اين رباست * آيا ميتوان دين و وام را به مبلغ كمتري به فرد ديگر فروخت و آيا اين معامله متعارف است؟خير , از نظر عرف اين خريد و فروش نيست , اين همان مسئله داد و ستد وامي است كه هزار برچسب ديگر هم كه روي آن زده شود , از نظر ديد تيز بين واقع بين عرف , اين معاملات , معاملات ديني ربوي است .* آيا كسيكه دستبندي را از خانمي به عنوان رهن ميگيرد و سيصد تومان به او ميدهد حق دارد كه در اين دستبند تصرف كند ؟ يعني مثلا اگر رهن گيرنده يك خانم ديگري است , آيا حق دارد اين دستبند را دستش كند و به يك مهماني برود ؟بدون اجازه دهنده ي رهن چنين حقي را ندارد * منافع مال گروئي

از آن چه كسي است ؟شخصي نزد شما مي آيد و ميگويد آيا به من دويست هزار تومان قرض داري بدهي ؟ ميگوئيد من حاضرم بدهم ولي چندان اعتمادي به شما ندارم , اگر چيزي داريد در قبال اين دويست هزار تومان گرويي به من بدهيد , ميگويد من فقط يك گاو ماده دارم , شما حاضريد اين گرويي را برداريد ؟ ميگوييد بلهاگر اين گاو ماده بزايد يا شير دهد , اين گاو زائيده شده و شير و هر چيز ديگر متعلق به صاحب گاو است و در اين مدت كه گاو نزد شماست حق نداريد يك قطره شير هم بنوشيد . * ميگويند ربا در خانواده ايرادي ندارد , آيا اين صحيح است ؟ربا بين پدر و فرزندش و بين مرد و همسرش نيست . پس در خانواده تنها بين مرد و همسر و بين پدر و فرزند ربا نيست , اين عين فتواست . و وجهش هم كما بيش معلوم است .* از آنجا كه اقتصاد يك علم است كه متناسب با تكامل و تغيير جامعه , رو به تكامل ميرود بنابراين براي مطالعه در مسائل اقتصادي اسلام , آيا نبايد آخرين نتايج اقتصادي موجود از جمله مسائل ماركسيستي مطالعه شود تا بتوان اصول اساسي اسلامي را در شرايط فعلي پياده كرد ؟بدون شك هر قدر مطالعات ما در زمينه مسائل گوناگون و در تمام زمينه هاي عقيدتي , اجتماعي , سياسي و ... بيشتر باشد و با اين آگاهي بيشتر به مآخذ مراجعه كنيم برداشتهاي روشنتري از اسلام خواهيم داشت . به شرط آنكه نخواهيم اسلام را بر هيچ چيز ديگر

تطبيق دهيم , اسلام را دست كاري نكنيم , مطابق سليقه مان به قرآن و حديث معنا ندهيم . * نظرتان درباره ي بيمه و موثر بودن آن در بالا بردن توليد و اينكه اصلا با توجه به در نظر گرفتن پول به عنوان كار فشرده , اين كار يك عمل توليدي است يا خير ؟بيمه اگر چه در متن نيست اما از لوازم توليد است , كاري است متمم مسائل مربوط به نقش كار و ارزش آن مانند توزيع كه خودش كار است و اصلا تجويز بيع و اجاره و ... هيچ يك از اينها و معنايش سرمايه داري و امثال اينها نيست جون خود اينها كار است و به هر حال از اين نظر ميتوان گفت بيمه يك كار متمم يعني در حول و حوش كارهاي اصلي مي ايد . اما در هر نظامي فرق مي كند و نمي توان گفت كه در تمام نظامها از لوازم ارزش ايجاد كن است .* در خريد و فروش هاي مدت دار مانند خريد ماشين به قيمت بيشتر و با مدت –با توجه به اينكه در مدارك , ربح نوشته مي شود- مقدار اضافي آن ربح حساب ميشود يا خير ؟((اسم)) اصل مطلب زا عوض نمي كند . اگر اسم ربا را كارمزد بگذاريم , كارمزد نميشود . اگر اسم كارمزد را ربا بگذاريم , ربا نميشود . اگر اسم سود را در معامله ربح بگذاريم , ربح نمي شود . يكي از بحثهاي معاملاتي ما ((مرابحه)) است . يعني انسان قيمت يك جنسي را ميگويد و بعد ميگويد ده درصد ميگيرم . اگر براي ربا

طلائي ترين اسمها را پيدا كرديد , از آن فرار كنيد . اما غير ربا را اگر اسم ربا بر رويش گذاشتند اين اسم مسئله را عوض نمي كند . بنابراين خريد ماشين بصورت مدت دار يا اقساط , يك مقدار هم اضافه به رويش به حساب اينكه امكانات گردش كار اين فروشنده را كم ميكند و خود به خود بايد به صورت داشتن منفعت بيشتري براي مدت بيشتر آن را جبران ميكند , اشكالي هم ايجاد نميكند .* افتتاح حساب پس انداز بنام جوانان در بانك چه صورتي دارد ؟ و آيا به پولي كه در آنجا پس انداز ميشود خمس تعلق ميگيرد؟در مورد سوال اول : اگر حقيقتا هيچ وسيله اي براي تامين اين ضرورت زندگي كنوني وجود ندارد و بايد پولش را يك جا بسپارد و جائي هم غير از بانكها براي او نيست اشكالي ندارد . و گرنه پول سپردن ولو به عنوان پس انداز به بانكهاي ربا خوار اعانت به اثم است .در مورد سوال دوم : اگر پول را براي خودتان پس انداز ميكنيد كه سود ويژه سال مي شود ماليات بيست در صد به آن تعلق مي گيرد كه همان خمس است . و اما اگر براي فرزندتان چنين كاري را مي كنيد اگر واقعا به او ببخشيد , در اين صورت به آن پول خمس تعلق نمي گيرد . آيا از نظر آن جوان خمس به آن پول تعلق ميگيرد يا خير , در اين مسئله با به مرجع تقليد خود مراجعه كند . * آيا بانكهاي اسلامي براي كارمزد درصد معيني وجود دارد يا خير ,

و آيا به طور كلي درصد بالا را در اينجا مي توان قبول كرد يا خير ؟اگر((بالا بودن)) به معناي غير منصفانه بودن است , اين حرام است . اما اگر براي اداره آن بانك و پرداخت حقوق كاركنان انجا و هزينه هاي آنجا و ... باشد بلا مانع است .حروف چيني : روز نامه جمهوري اسلامي چاپ دوم : 1371 , 5 هزار جلد چاپ و نشر : دفتر نشر فرهنگ ا سلامي تهران – خيابان فردوسي , روبروي فروشگاه شهر و روستا مركز پخش تهران : 6450307 , مركز پخش شهرستانها : 312100

اوج گيري تيمي

نويسنده: كن بلانچارد

تلخيص:فاطمه حسين پور:"امروزه بيشتر افراد حداقل در يك كار جمعي فعاليت دارند اما متاسفانه يكي از بزرگترين موانع بر سر راه موفقيت گروه ها اين است كه افراد جهت كار گروهي آموزش هاي لازم را نديده اند تا بتوانند به نحوي از بخش در يك گروه شركت كنند.متأسفانه عده ي كمي آگاهي دارند كه چگونه گروهي ايجاد كنند تا همه ي از او بتوانند از دانش تجربه انگيزه ي خود استفاده كنند به همين دليل همواره از پذيرش كار گروهي سرباز مي زنند وتمايل دارند ك كارها را به صورت انفرادي انجام دهند. اين راه حل درستي براي حل مشكلات دنياي كنوني نيست كتاب اوج گيري تيمي در حقيقت يك برنامه ي سازماني است كه به ما مي گويد چگونه يك تيم بهتر سازيم تا يك گروهي پيشرفته داشته باشيم.حال گروه پيشرفته چه گروهي است؟ افراد گروه ويژگي هاي زير را دارند:1-    اطلاعات خود را با ديگران در ميان مي گذارند و با اين كار حس اعتماد و

مسئوليت ؟ يكديگر را ارتقاء مي بخشند2-    محدوده ي كاري خود را به طور دقيق مشخص مي كند تا هر كس بتواند در آنجا آزادانه فعاليت نمايد.3-    مهارت هاي مديريت بر خويشتن را مي آموزند تا بتوانند تصميمات بهتري بگيرند و به نتايج بهتري دست يابند.تمام كارهاي گروهي سازمان ؟ بر اينكه با موفقيت اجرا شوند بهره وري، سلامت روحي كاركنان و ارزش هاي سازمان را ارتقا مي دهند كه اين امر نهايتاً موجب ارتقاء سطح عملكرد كاركنان خواهد شد.اين كتاب با سه گام فعال هدايت مي كند تا درباره ي مديريت به نتايج مطلوب دست يابيد:1-    آغاز فراگيري مهارت هاي تشكيل يك گروه پيشرفته2-    تسريع در انجام تغييرات3-    تسلط كامل به مهارت هافصل اول:درك نهايي گروه پيشرفتهامروزه كار گروهي جز ملزومات تمامي امور سازماني است. متأسفانه در معياري از سازمانها تصور مي شود هر سازمان همواره فرمانرو و ديگر اعضا فرمانبردار هستند. به عبارت ديگر قوانين سنتي و قديمي ؟؟ هنوز بسياري از مراكز كاري وجود دارد. بنظر آن ها اختيارات كنترل و تصميم گيري و سازمان تنها به دست رييس است و كاركنان همگي مي بايستي مطيع او باشند و به اين امر ؟ كار گروهي هماهنگي ندارد.چرا امروزه به گروهي متفاوت از گذشته احتياج داريم؟امروزه كه دنياي تجارت دايماً در حال تغيير و تحول است تصميم گيري بر مبناي نظريات عده اي كم نتايج مطلوبي نخواهد داد. به علاوه متمركز كردن قدرت تصميم گيري موجب تحميل مسووليت بيش از حد بر دوش تصميم گيرندگان و سرخوردگي افراد گروه مي شود. همچنين ارتباطات در يك تيم سنتي به آرامي پيش مي رود زيرا

سرعت تصميم گيري پايين است و افراد تا زمان مشخصي اجازه ندارند وارد عمل شوند و تا زماني كه تصميم گرفته نشود هيچ عملي انجام نمي گيرد با اين گونه رويكرد سازمان ها نمي توانند رقابت موفقيت آميزي داشته باشند. در محيط كاري احساس مي كنند بيهوده تقسيم كار و ؟ اختيار در يك گروه موجب رونق تجارت مي شود.*يك گروه با چه خصوصياتي مي تواند به نتايج مطلوب برسد؟در دنياي تجاري امروز كه به طور متمركز دستخوش تغييرات است بايد براي رسيدن به موفقيت به دنبال روش كاري جديد باشيم تا گروه را به يك مرحله ي بالاتر هدايت كنيم. به عبارت ديگر گروهي بسازيم كه افراد بتوانند با دانش تجربه، انگيزه ي دروني خود آشكار كنند و بتوانند تصميم گيري كنند و مسووليت پذير شوند. در واقع حس مسووليت لازمه ي حركت به سوي موفقيت بيشتر است.*مشخصه هاي يك گروه پيشرفته:1- اعضاي آن با مهارت فوق العاده با يكديگر در تعامل اند تا بتوانند از نظريات و انگيزه ي يكديگر در جهت ايجاد حس اعتماد و مسووليت استفاده كنند2- تبادل اطلاعات و ارائه ي دانسته ها در گروه پيشبرد و موفقيت آن ها را ضمانت مي كند.3-تقسيم كار گروهي و شرح وظايف افراد باعث مي شود تا هر كس بتواند در حوزه ي كاري خود آزادانه فعاليت كند.4- در اين سيستم افراد مهارت هاي مديريت را مي آموزند تا بتوانند تصميمات بهتري اتخاذ كنند و به نتايج مطلوب تري دست يابند. 5-تيمي هستند كه اعضاي آن از زمان و استعداد اعضاي ديگر و حتي رهبر گروه استفاده ي بهينه مي نمايند.•    نقش رهبران

در گروه هاي پيشرفتهمعمولاً تقسيمات كاري روزانه و تعيين مسووليت ها براي رسيدن به موفقيت در يك تيم به عهده ي رهبر گروه است كه اين وظيفه يكي از مسلم ترين وظايف يك رهبر به شمار مي رود.براساس تئوري هاي مديريتي اثبات شده هر قرن اخيره بيشتر كاركنان تمايل ندارند مسووليت هاي سنگين را بپذيرند و اگر شخصي ناظر بر كارهاي آنان نباشند دقت تلف مي كنند. بنابراين از رهبران انتظار مي رود بر كار اعضاي گروه نزديك و به طور متستمر نظارت كنند و مسووليت كاري را به عهده ي آنان نگذارند  اما زماني كه صحبت از واگذاري مسووليت به اعضاي گروه را مي كنيم، به نظر مي آيد ؟ اوليه ي رهبران خللي وارد مي شود. ولي واقعيت اين گونه نيست بسياري از مديران، رهبران و سرپرستان زماني كه در چنين شرايط جديدي قرار مي گيرند اولين سؤالي كه از خود مي پرسند اين است كه در اين محيط جديد نقش من چيست؟ اگر اعضاي گروه به جاي من تصميم گيري كنند پس وظيفه ي من به عنوان رهبر چيست؟اما در اصل واگذاري يك سري مسووليت ها به كاركنان نه تنها بر نقش مدير داخلي وارد نمي سازد بلكه نقش آنان را برجسته و تقويت مي كند زيرا با اين تعويض اختيار، رهبران مي توانند فعاليت هاي جديدي را آغاز كنند. به خصوص آن دسته از كارهايي كه بيش از آن جهت ترويج در تصميم گيري كنار گذاشته شده بودند.قابل درك است كه رهبر موفق، مؤثرترين عامل پيشرفت سازمان است.*مزاياي داشتن يك گروه پيشرفته:به طور نمونه يك فروشگاه زنجيره اي ؟؟؟ مالي چشمگيري

در حدود 140 تا 220 درصد به صورت سالانه داشت زماني كه آن ها مفاهيم گروه پيشرفته را داخل شركت پياده سازي كردند اين نرخ به 70% كاهش يافت كه موجب ذخيره ي مالي قابل توجه اي از هزينه هاي استخدام، آموزش نيروي انساني جديد، تلفات ناشي از عدم آشنايي با كار و... گشت كه از لحاظ كاركنان اين نتايج مطلوب ارزش تلاش هاي متمركز را داشت.*تجسم گروه كاري به عنوان يك گروه پيشرفتهتا به اين حال آموختيم يك گروه پيشرفته چيست و چرا وجود آنان در دنياي تجاري امروز حايز اهميت است امروزه دنياي كار بسيار پيچيده و پويا است به نحوي كه انجام كارها به صورت ابتداي و به روش سنتي به آساني انجام پذير نيست. سازمانها احتياج به يك گروه كاري پيشرفته با اختيارات گسترده دارند تا افراد با انرژي و اخلاقيت بتوانند فرصت هايي را براي گروه ايجاد كنند تا سازمان به ارزش هاي بالاتري دست يابد.يك گروه پيشرفته، افراد را تشويق مي كند كه احساس مفيد بودن و مسووليت پذيري داشته باشند و در كار ديگر شوند تا از دانش، تجربه و انگيزه ي خود جهت رسيدن به نتايج مطلوب و سودرساني به گروه و سازمان استفاده نمايند.حال در ادامه مي خواهيم از طريق 3 گام اساسي يك گروه پيشرفته ايجاد كنيم.3 گام اساسي در ايجاد يك گروه گاري پيشرفته:گام اول) آغاز فراگيري مهارت هاي ايجاد در يك گروه پيشرفتهگام دوم) تسريع بخشيدن به ايجاد تغييراتگام سوم) تسلط كامل به مهارت هاي ياد شدهفصل دوم: گام اول آغاز فراگيري مهارت هاي ايجاد يك گروه پيشرفته:در اين بخش مي آموزيد چگونه

از اطلاعات موجود در سازمان استفاده كنيد تا مسووليت ها مشخص شود.•    وجود اطلاعات لازمه ي تصميم گيري است.در هر فرايند تغيير، بايد يك قطعه ي شروع وجود داشته باشد و يك سري اطلاعات داشته باشيم. براي درك اين موضوع فرض كنيد معماري هستيد كه از شما خواسته شده خانه اي براي يك خانواده طراحي كنيد. شما بيش از آن كه بخواهيد به شكل خانه و اينكه چگونه ساخته شود فكر كنيد، احتياج به داشتن يك سري مطالب داريد. هم چنين فرض كنيد كه هيچ دسترسي به اعضاي خانواده نداريد تا از نيازهاي آنان مطلع شودي مي بايست خانه را براساس فرضيات خود طراحي كنيد. بنابراين خانه اي براي يك خانواده معمولي كه به طور متوسط ها نزند طراحي كرده و در منطقه اي با آب و هواي معتدل مي سازيد. حال فرض كنيد طي ديداري با آن خانواده متوجه مي شويد آن ها يك خانواده ي نه نفره هستيد و تمايل دارند خانه ي آن ها در ناحيه ي سردسير باشند. بدون شك دچار يأس و ناراحتي مي شود.زيرا تمام انرژي و وقت خود را بيهوده صرف نموده ايد، زيرا خانه اي كه ساخته شده مناسب آن ها نيست. در يك گروه كاري هم همينگونه است اگر بخواهيم يك گروه كاري پيشرفته داشته باشيم گروه بايد اطلاع رساني خوبي داشته باشد هرچه اطلاعات آزادانه تر در اختيار افراد قرار گيرد. نيروي ذهني سريع تر به حل مشكلات مي پردازد و در سند تجاري بسيار سريع خواهد بود.*اطلاع رساني در يك گروه پيشرفته:شروع كار گروهي در يك تيم پيشرفته با تسهيم اطلاعات انجام مي شود.

چرا كه اطلاع رساني دقيق موفقيت كاركنان را در انجام كارهاي روزمره تضمين مي كند. بدون شك تبادل اطلاعات و در جريان قرار گرفتن افراد گروه از مشكلات موجب تسريع حل آن مي گردد اطلاعات براي نيرو و انرژي كه به آن دسترسي دارند كه در سازمان به عنوان افراد  قدرتمند ساخته مي شوند اما همان طور كه ذكر شده هر چه افراد بيشتر در فرآيند تصميم گيري سازمان دخيل باشد قدرت سازماني افزايش خواهد يافت اطلاع رساني در عمل كار به معناي فرآيند برقراري ارتباط ميان افرادي است كه اهداف ؟ را دنبال مي كند به عبارت ديگر، افرادي كه با يكديگر جهت رسيدن به نتايج مشترك، همكاري مي كند، به اطلاعات يكديگر در زمينه هاي مختلف كاري احتياج دارند.در گذشته ارتباطات نتنها ميان رهبر اعضاي گروه برقرار بود در حالي كه در محيط كاري يك گروه پيشرفته، ارتباطات وسيع تر است و شامل اعضاي گروه رهبر گروه و مشتريان است.•    اطلاع رساني راهي به سوي بهبود و فرايند توليد:در يك كارخانه گروهي از كارگران خط توليد كه با دستگاه خاصي كار مي كردند هنگام تعويض قالب به علت سنگيني دتسگاه و پيچيدگي آن حدود دو ساعت و نيم دستگاه را خاموش كردند و در نتيجه هيچ توليدي انجام نگرفت بنابراين مدير كارخانه با بررسي اين عمليات در كشورهاي ديگر دريافت كه آن ها ؟ كار را در مدت 10 دقيقه انجام مي دهند. در ابتدا كارگران باور نمي كردند. و به نظرشان اين امر غيرممكن بود.اما پس از اطمينان يافتن در جهت اين مسأله ؟ كردند راهي جهت كاهش زمان تعويض قالب بيابند.

آن به طور مداوم روي اين مقاله كار كردند و با گذشت يك سال از آغاز پروژه زمان تعويض قالب را به 5 دقيقه رساندند.آن ها با  تلاش بسيار به اين زمان رسيدند و با اين كار توليد را چند برابر كردند. كارخانه تنها از طريق قرار دادن اطلاعات جديد در اختيار كارگران توانست به اين منافع برسد.*اعتماددر زماني كه اطلاعات خود را در اختيار ديگري مي گذاريم در حقيقت به وي اعتماد كرده ايم مي دانيم كه او مسووليت اين اطلاعات را بر عهده خواهد داشت. گروه هاي پيشرفته گروه هاي قدرتمندي هستند كه اطلاعات در فضايي از اعتماد و احترام ما آزادانه در اختيار آنان قرار مي گيرد. اعضاي گروه مي دانند كه اعتماد موجود در آنان حمايت خواهد نمود بنابراين اطلاعات حساس و مهم را آزادانه در اختيار يكديگر قرار مي دهند گروه به موفقيت كامل دست يابد.فصل سوم:*روشن سازي حد و مرزها جهت ايجاد فعاليت متمركز:هنگامي كه فعاليت خود را جهت تشكيل يك گروه پيشرفته آغاز مي كنيم آزادي عمل آميخته با مسووليت ها و اختيارات كمي مجسم  به نظر مي آيد زيرا نمي دانيم چه كارهايي را مي توانيم انجام دهيم و انجام چه كارهايي در حيطه ي وظايف ها نيست. در اين جا مرزها با ارزش مي شوند چرا كه در تعريف اختيارات ما را ياري مي نمايند و اين امكان را مي دهد كه تصميمات بهتري بگيريم و فعاليت هاي خود را مستقيماً انجام دهيم.*مرز چيست؟مرز را مي توان يك حد يا يك خط جداكننده دانست. اين مرز است كه اختيارات را مشخص مي كند به عنوان مثال

ديواري كه اموال ما را از دارايي همسايه جدا مي كند يك مرز است و مي دانيم كه درختان و گياهان خود را بايد در محيط خانه ي خود بكاريم. ما مي توانيم براي دارايي خود به راحتي تصميم گيري كنيم. چرا كه حد و مرز دارايي هاي ما كاملاً تعريف شده است اگر حد و مرزها به خوبي روشن نشده باشد، افراد براي ديگران هم تصميم گيري مي كنند. در تاريخ نمونه هاي بسياري از اين موارد وجود دارد كه اگثر جنگ ها به دليل وجود حدومرز نامشخص آغاز شده است.انجام اقدامات مستقل احتياج به مرز شخصي دارد تا افراد بتوانند با اختيار تام است به فعاليت بزنند. هدف از مشخص كردن اين حدو مرزها در يك گروه كاري پيشرفته محدود كردن افراد نيست بلكه ايجاد مسووليت و آزادي عمل در انجام فعاليت هاست. سيستم قديمي، حدومرزها را كوچك مي كرد در حالي كه سيستم گروه پيشرفته آن ها را گسترش مي دهد و از افراد مي خواهد تا مسووليت وسيع تريرا بر عهده بگيرند. آن ها نه تنها مسئوول كارهاي خود هستند بلكه در عملكرد سازماني هم سهيم مي باشند. اما در سيستم قديمي افراد تنها فعاليتي را انجام مي دهند و نتيجه ي حاصله به آن ها مرتبط نمي شد.•    حدومرزها قدرت خلاقيت را تقويت مي كند:جهت بررسي چگونگي تغيير رفتار در برابر محدوديت ها، محققان گروهي از كودكان را براي بازي كردن به يك محوطه ي باز و وسيع بردند سعي كودكان بر اين بود كه دايماً در كنار يكديگر باشند و از همديگر دور نشوند و با وجود باز بودن

محوطه هيچ كدام از آن ها از ديگري فاصله نمي گرفت و سپس محققان كودكان را به يك محوطه بسته بردند كه سرتاسر آن حفاظ بندي شده بود اما با اين بار كودكان تمايل شديدي به بازديد از نقاط انتهاي محوطه داشتند و دايماً از يكديگر فاصله  مي گرفتند تا نقاط جديدي را بيابند. اگر ما اين فعال را به رفتارهاي سازماني ارجاع دهيم خواهيم ديد هر گاه حد و مرز كاري  براي افراد ناشناخته باشد آن ها تمايل دارند محدوده ي امن و فضايي كاري خود كه با شناخت و قوانين آن آشنا هستيد فعاليت كنند. اما اگر حد و مرزي براي آنان تعيين كنيم سعي مي كنند در داخل اين محدوده به كشف مسايل جديدتري بپردازند نمونه ي بارز اين مسأله در سازمان زماني است كه مشكلي در بخشي ايجاد مي شود و تا زماني كه اين مشكل در سازمان وجود دارد افراد به طور دايم شكايت دارند كه ما از امكانات وسيعي برخوردار نيستيم تا بتوانيم اين مشكل را حل كنيم اما به  محض آنكه مديريت تسهيلات لازم براي آنان مهيا مي كند و در كنار آن محدوديت هاي مالي و زماني قرار مي دهد به راحتي در محدوده ي تعيين شده فعاليت مي كنند تا مشكل را برطرف كنند در حالي كه قبل از آن هم اين تسهيلات در سازمان وجود داشت ولي به دليل عدم ايجاد حدو مرزها، افراد قادر نبودند آزادانه فعاليت كنند..•    حد و مرزها يك هشدارهدف اوليه از تشكيل يك تيم پيشرفته ايجاد فضايي آزاد جهت فعاليت افراد است. بنابراين در گام نخست، حد و مرزها، بايد

به نحوه ي متعادل تعيين شود. كه ميزان محدوديت مشخص باشد تا افراد در تنگنا قرار نگيرند دوست آزادي عمل ميان نباشد كه مانع از كار صحيح افراد شود و بهتر است حدو مرزها كمي محدود باشند زيرا وسيع تر كردن اين حدود در آينده كار آساني است ما اگر از همان ابتدا اين حد مرزها را وسيع تعريف كنيم و سپس متوجه شويم كه افراد قادر به پذيرش مسووليت در اين محدوده ي وسيع نيستند، كوچك كردن اين حدود كار بسيار دشواري خواهد بود. •    ماهي كوييكي از محبوب ترين ماهي هايي كه در ژاپن وجود دارد ماهي به نام كوي است، جالب ترين موضوع در رابطه با كوي اين است كه اگر آن را در يك تنگ كوچك بگذاري به اندازه 2 تا 3 اينچ رسند خواهد كرد ولي رسند آن در يك ظرف بزرگ تا ؟ خواهد رسيد و نهايتاً اگر در يك درياچه ي بزرگ زندگي كند به 3 فوت مي رسد در حقيقت اندازه ي اين  ماهي با محيطي كه در آن زندگي مي كند ارتباط مستقيم دارد. اين پديده ي طبيعي در سازمان هايي با گروه هايي پيشرفته مصداق دارد. رشد افراد در سازمان بستگي به محيط كاري او دارد. اگر به آن ها اجازه داده شود تا آزادانه عمل كنند و با ديگر افراد ارتباط مناسب داشته باشند رشد خواهند كرد. به خاطر داشته باشيد حد و مرزها به افرادي مي گويند چه كاري را مي توانند انجام دهند نه اينكه چه كاري را نمي توانند انجام بدهند.ويليام گراهامفصل چهارم:*براي ارتقاء مشاركت در امور مانند يك تيم عمل

كنيد:از دهه ي 1980 به بعد كه بخش هاي اوليه در زمينه ي كيفيت آغاز گشت مشاركت كاركنان در امور سازماني بسيار فراگير شد. تمام افراد در سطوح مختلف سازماني به خصوص آن دسته از كساني كه در خطوط توليد مشغول به فعاليت بودند همه به اتفاق در يك چگونگي عملكرد خويش بودند تا موجب پيشرفت سازمان شوند. يكي از روش هاي درگير كردن هر چه بيشتر افراد در امور سازماني استفاده از كار گروهي است.بارها ديده ايم همكاري و تعاون در گروه ها منجر به جهتي آشكار در زمينه ي حل مسايل و ايجاد نوآوري گشته. بنابراين گروه ايجاد شوند تا وسيله اي جهت رسيدن به نتايج مطلوب باشند.•    چهار اصلي يك گروه پيشرفته موفق:1-    هدف بر مأموريت مشترك گروه2-    توافق در زمينه ي فرايندهاي كاري3-    اصول و طوعه عملي مشترك4-    درك و احترام به نفس هاي متفاوت يكديگر1-    هدف و مأموريت مشترك گروه          بيشتر گروه به اين دليل با شكست مواجه مي شوند كه اعضاي گروه شان تعريف روشن و دقيقي از مأموريت خود ندارد. مأموريت يك گروه هدفي براي بقاي آن است. اعضاي يك تيم بايد به روشني بدانند چه كاري را در جهت برآورده شدن رضايت اعضاي گروه انجام دهند. هر چه هدف و مأموريت واضح تر بيان شود اعضاي گروه در مواقع ضروري بهتر مي توانند تصميم خود را عملي كنند.2-    توافق در زمينه فرايندهاي كاري:فرايند كاري به گروه شكل مي دهد تا اعضا بدانند كه براي انجام فعاليت چگونه بايد عمل كرد و در موارد مهم چگونه تصميم گيري كنند. در واقع يك گروه مي تواند چندين فرآيند كاري

داشته باشد تا اعضا با كمك گرفتن از آن ها به تكميل فعاليت ها بپردازند و جهت بهبود اثر بخشي در زمينه ي فرآيندهاي كاري، به توافق برسند.3-    اصول و قواعد عملكردي مشترك:اصول عملكردي مشخص مي كند چگونه اعضاي يك گروه با يكديگر همكاري در رفتار نمايند افراد؟ در زمينه ي نحوه ي انجام كارها با يكديگر به مجادله ي مي پردازند چرا كه نمي دانند چگونه بايد همكاري داشته باشند اصول عملكردي يك گروه در حقيقت خطوط راهنمايي هستند كه بر اعضاي گروه كمك مي كنند تا در كنار يكديگر با توانايي هاي گروهي به هم فكري و مشاركت يكديگر بپردازند.4-    درك نقش هاي متفاوت اعضاي گروه افراد در يك گروه داراي 2 نقش رسمي و غيررسمي هستند. نقش هاي رسمي معمولاً توسط مسووليت هاي كاري به افراد سپرده مي شود به عنوان مثال، لوله كش،؟ حسابدار، برنامه ريز، رهبر و... نقش هاي غيررسمي توسط استعدادها و مهارت هاي طبيعي هر يك از اعضا وارد فرايند كار گروهي مي شوند. به عنوان مثال بعضي از اعضاي گروه توانايي مبانجي گري در تعارضات را دارند. برخي به خوبي مي توانند جلسات كاري را مديريت كنند. و برخي ديگر توانايي نظريات را دارند. اين توانايي ها بايد به خوبي شناخته شوند و مورد استفاده قرار گيرد.فصل پنجمگام دوم: سرعت بخشيدن به تغييرات•    اطلاع رساني جهت بالا بردن حس اعتمادوقتي مي خواهيم سازمان را از شكل سنتي به يك گروه پيشرفته تبديل كنيم و در واقع سازمان را تغيير دهيم در ابتدا يك حس سرخوردگي و نااميدي به وجود مي آمد كه اين به دليل اين است

كه همه فكر مي كنند اين تغييرات با شكست مواجه مي شود.اگر در واقع دور از تغييرات نه وجود آمدن حس سرخوردگي و نااميدي امري اجتناب ناپذير است احساس سرخوردگي و ناكامي در گروه امري طبيعي است اما مي تواند منبع انرژي باشد. معمولاً افراد از نااميدي و سرخوردگي خود در طول دوره ي تغييرات محبت بسياري مي كنند. و به محض كه افراد تيم تصميم مي گيرند تا تغييراتي در جهت حركت به سوي گروه پيشرفته داشته باشند همه سعي مي كنند هر چه سريع تر تغييرات در سازمان پياده شود و دوره ي بحران خاتمه يابد.فصل ششم:مرزها را گسترش دهيد تا آزادي عمل افراد بيشتر شود. هنگامي كه گروه در حركت خود به حس دلسردي و ناكامي مي رسد رهبران را اعضاي آن به آساني مي توانند تصور مثبت خود را نسبت به گروه پيشرفته از دست بدهند. آن بيشتر توجهشان معطوف مشكلات حاصل از مسئوليت پذيري خواهد شد و به مزاياي آن توجهي نخواهند داشت. در چنين شرايطي مجدداً وظايف اعضاي يك گروه پيشرفته و منافع حاصل از آمار را خاطر نشان سازيد و اهداف سازمان را بازنگري نماييد. اهداف سازماني مي توانند بسيار وسيع باشند در آن صورت آن ها را به گونه اي نشان دهيد كه به افراد گروه مربوط باشد.از طريق دسترسي به اطلاعات بيشتر، اعضاي گروه  مي توانند به نيازهاي خود جهت رسيدن به نتايج مطلوب پي ببرند، مشكلات را حل كنند، نوآوري داشته باشند و در جهت پروژه ي كاري سازما حركت كنند با مشاركت در كار گروهي و پذيرش مسئوليت افراد نسبت به فعاليت و وظايف

كاري خود احساس مالكيت مي كنند.اهميت اهداف گروهي:اهداف يك گروه از آن جهت حايز اهميت است كه باعث همياري تمامي اعضاي و رهبر گروه مي شود، همچنين موجب مي گردد افراد گروه همگي به يك واحد تبديل شوند بسياري از افراد در زمينه ي هدفهاي فردي تجربه ي بيشتري دارند تا در اهداف گروهي، چرا كه در نظر آن ها يك كار با مسئوليت فردي امكان پذير است در حالي كه اگر بر عملكرد گروه متمركز داشته باشيم و مشخص كنيم كه اهداف مرتبط با توسعه ي عملكرد گروه متمركز چگونه مشخص شده است.خواهيم ديد در كار گروهي، مي توان از نظر نظرات تمامي افراد استفاده كرد و از آنان درخواست همكاري با ديگر اعضا مي گردد را داشت، هرگاه اعضاي گروه از اطلاعات اساسي و مهم سازمان آگاه شوند، زمان آن رسيد كه اهداف را به وضوح تعريف كنيم. در تعيين هدف هاي گروهي، بايستي توجه شود كه اين اهداف با محتوا و كاربردي باشند در اعضا ايجاد انگيزه نمايند به عبارت ديگر اهداف بايستي«power» باشند كه اين از حروف ابتدايي كلمات(منفصل، جز به جز شده)1)pipointed(شخصي و خصوصي شده)2) owned( به خوبي تعريف شده)3) well defined( انرژي دهنده)4) Energizing (شامل منبع)5) Resoxrcedگسترش مرزها جهت در برگرفتن موارد مهم سازماني:1-    ديگري براي تبديل دلگرمي افراد به خلاقيت و فعاليت در طول دوره تغييرات گام 2، توسعه ي فضاي تصميم گروه است كه مي تواند تمامي موارد مهم سازمان را شامل شود، زماني كه افراد احساس كنند نظرا است آن ها ارزشمند است و براي تصميمات مهم مسئوليتي بر عهده ي آنان نهاده شده، رضايت كامل

خواهند داشت و اين امر ضعف آنان را به پيشرفت تبديل مي كند، در گام اول، هدف از حد و مرزها اين بود كه افراد بر فعاليت هاي خود متمركز شوند و تصميم بگيرند، البته اين تصميمات بسيار پچيده نبود اما كمك و همراهي  رهبر اين امكان را به آنان مي داد تا به نيروي متمركز بر فعاليت هاي شخصي خويش پي ببرند. اينك زمان آن فرا رسيده كه افراد در زمينه مسائل مهم تري تصميم گيري كنند و بتوانند اثر قوي تري بر نتايج سازماني بگذارند.فصل هفتم :تصميم گروهي براي ايجاد حس قدرت:تصميم گروهي به اين  معناست كه همه ي افراد با يكديگر تصميم بگيرند نه اين كه اعضا تنها پيشنهاد بدهند و نهايتاً رهبر گروه تصميم بگيرد و اجرا كند.ثبت استعدادهاي طبيعي اعضاي گروه:يكي از مشخصه هاي اصلي يك تيم پيشرفته اين است كه تمام اعضاي گروه به علت داشتن اختيار در تصميم گيري، احساس غرور و مالكيت مي كنند البته به علت پذيرش مسئوليت هاي سنگين احساس فشار مي كنند، فشاري كه در گذشته توسط رهبران گروه احساس مي شده اعضاي گروه در اين شرايط به هدايت رهبران احتياج دارند تا بدانند كه چه كاري را در چه زماني و چگونه انجام دهند و با راهنمايي مديران، بتوانند شروع به تصميم گيري براي سرعت بخشيدن در تغييرات نماييد. افراد با تشويق يكديگر در جهت استفاده از توانايي هاي يكديگر گروه را به جلو حركت مي دهند.برداشتن موانع از طريق فرايندهاي گروهي اثر بخش:در اين مرجع نگاهي به نحوه اداره كردن امور توسط گروه اندازيم اگر در يك گروه شما بنا به هر

دليلي مشكل پيش آمد، سعي كنيد فرآيندي مشخص جهت حل مشكل بيابيد.با حركت به سمت گروه پيشرفته، افراد استقلال بيشتري در كار كردن مي يابند وميان آن ها تعارضاتي پيش مي آيد، براي حل اين مشكل، اعضا مي توانند از ميان خود گروهي را براي حل تعارضات انتخاب كنند، البته شايان ذكر است كه اختلاف سليقه در يك گروه امري مفيد است زيرا باعث مي شود عقايد و نظريات مختلف و متضاد روبه روي يكديگر قرار گيرند تا از بين آن ها،  مورد انتخاب شود همچنين اين گونه اختلافات يك منبع انرژي براي گروه مي باشند، به خاطر داشته باشيد هدف، حذف نمودن تعارضات نيست بلكه هدف، يافتن سيري است كه از طريق آن انرژي افراد براي تصميم گيري بهتر صرف شود.فرصت هاي پيشرفت و خلاقيت:يكي از ويژگي هاي بارز كار گروهي، توانايي افراد در حل مشكلات پچيده ي كاري است، بسيار ديده شده كه گروه هاي پيشرفته مشكل ترين مسايل توليدي  و خدماتي را در سازمان ها حل كرده اند به خاطر داشته باشيد زماني كه افراد به هر دليلي دچار دلسردي و نااميدي شده اند مي شوند، تمركز مجدد بر روي نقاط قوت آنان نتايج حيرت انگيزي را به بار مي آورد. اعضاي يك گروه هر كدام  توانايي هاي بسياري در زمينه هاي مختلف جهت حل مشكلات را دارا مي باشند و ناهمگوني افراد باعث ايجاد خلاقيت و پيشرفت كار گروهي مي گردد. حركت به سوي گروه پيشرفته در حقيقت فرصتي است براي افراد تا بتوانند توانايي هاي خود را بشناسند افراد گروه بايستي از رهبر يا مدير گروه درباره ي مسايل انساني

اطلاعات دريافت نمايند. انتخاب كنند و با بحث و تبادل نظر بهترين راه حل را برگزينند به نحوه ي كه تأثير مثبتي بر نتايج داشته باشند.فصل هشتم:گام سوم« تسلط يافتن بر مهارت ها»چگونه با استفاده ي بهينه از اطلاعات ، بر فرآيند تغييرات تداوم بخشيم:در اين مرحله از فرآيند تغيير، اعضاي گروهي بايد از اطلاعاتي كه طي 2 گام قبل به دست آورده اند، استفاده كنند همچنين مي دانند كه تسهيم اطلاعات ميان مديران و اعضاي گروه منجر به اتخاذ تصميمات مديريتي بهتري خواهد شد. حال با توجه به مهارت  هاي به دست آمده در 3 گام قبل، افراد آگاهي بيشتري نسبت به نيازهاي خود جهت ارتقاء به دست آورده اند.تسهيم اطلاعات و اعتماد به يكديگر:هر چه افراد به اطلاعات بيشتري جهت انجام فعاليت هاي خود نياز داشته باشند، مسأله ي اعتماد به يكديگر بيشتر نمايان مي شود معمولاً اگر افراد اطلاعات حساسي را درخواست كنند، مديريت يك سري محدوديت ها بر اين داده ها اعمال مي كند، در حالي كه يك گروه پيشرفته براي بقاي خود احتياج به حس اعتماد بالا ميان اعضاي خود دارد.رهبران بايد به افراد گروه خود اعتماد كنند و بدانند آن ها از حاميان سازمان هستند و منافع آن را به مخاطره نخواهند انداخت، به خاطر داشته باشيد كه حس اعتماد ميان اعضا يكپارچگي ايجاد مي كند. البته نبايد فراموش كرد كه هر گونه اطلاعات در زمان مناسب خود در اختيار افراد گيرد تا منجر به نتايج مطلوب گردد.تسلط يافتن بر تسهيم اطلاعات در يك گروه پيشرفته:حال كه وارد گام سوم تغييرات به سمت يك گروه پيشرفته شده ايم، زمان

آن رسيده كه درك جديدي از نقش و نحوه ي استفاده از اطلاعات به دست بياوريم.ما بايد اين عادت قديمي را كه اطلاعات اساسي و حساسي تنها در اختيار مديران قرار گيرد و كاركنان به آن دسترسي نداشته باشند را كنار بگذاريم امروزه سطح دسترسي عموم به اطلاعات بسيار بالا است و افراد بيشتر از هر زمان ديگري از رويدادها مطلع هستند. سازمان هايي كه دسترسي به اطلاعات را محدود مي نمايند در حقيقت تصميم گيري ناآگاهانه و عدم اعتماد را به گروه منتقل مي كنند. بنابراين تنها از طريق آزاد گذاشتن افراد در جهت دسترسي به اطلاعات است كه سازمان مي تواند انتظار داشته باشد تا گروه پيشرفته با استفاده از دانش تجربه و انگيزه ب نتايج پيش بيني شده برسد.تسهيم اطلاعات در يك گروه پيشرفته، مانند خيابان 2 طرفه مي ماند. اعضاي گروه اطلاعات بسياري در زمينه هاي  مختلف به دست مي آورند كه ممكن است مديران از آن ها بي اطلاع باشند و بالعكس در يك گروه پيشرفته اعضا از اطلاعات استفاده ي بهينه مي كنند و نيازهاي خود را براي مديران بازگو كرده و اثبات مي نمايند، دسترسي به اطلاعات جديد و حساس به نفع تمام اعضاي گروه و كل سيستم كاري خواهد بود.فصل نهم:چگونه درست و به جا تصميم گيري كنيم:تصميماتي كه هر كدام از ما در زندگي شخصي خود، اتخاذ مي نماييم، همگي متاثر از ارزش ها و باورهايي است كه از زمان تولد تا حال به دست آورده ايم به علاوه ارزش عملياتي كه در دوران كار كسب كرده ايم، ما را ياري مي كنند تا باورهاي خوب

بيابد، درست يا غلط را بشانسيم اين ارزش ها موضوع اصلي هر فرايند تصميم گيري است همان طور كه ارزش هاي شخصي و سازماني بنيان اخلاقي تصميم گيري را مي سازند ديگر با كارها جهت ها و مسيرها مشخص مي كنند زماني كه اعضاي گروه ديدگاه و ارزش هاي عملياتي اساسي سازمان را درك كنند تصميم گيري برايشان آسان تر و مفيدتر خواهد شد.گسترش مرزها جهت ارتقاء سطح مشاركت گروه، ما از افراد مي خواهيم كه به سازمان شريك  زمين فوتبال بنگرند و سپس از آنها سؤال مي كنيم به نظر شما چه كسي در محيط كاري بيشترين محوطه ي بازي حدو مرز را به خود اختصاص داده است؟در سازمان هاي سني كه به صورت سلسله مراتب اداره مي شود پاسخ مشخص است: مدير ارشد سازمان بيشترين اختيارات و حدو مرزها را دارا است و هر چه از نوك هرم پايين مي آييم حوزه ي اختيارات كوچكتر مي شود تا به پايين ترين سطح يعني كارگران مي رسيمدر محيط كاري يك گروه پيشرفته، حوزه اختيارات افراد به تدريج وسعت مي يابد به اين معنا اگر افراد مسئوليت كاري خود را انجام دهند و مهارت هاي خويش را به كار گيرند تدريجاً فضاي كاري آنان گسترش مي يابد البته حوزه اختيارات آنها به ميزان يك مدير ارشد وسعت خواهد يافت اما مطمئناً نسبت به روزهاي آغازي كار بسيار وسيع تر خواهد شد اين حدو مرزها خطوط راهنمايي براي اختيارات تمام اعضاي سازمان ايجاد مي كند تا مسئوليت و ارزش هر يك از آنان مشخص شود حل مشكلات مشتري در برابر فروش محصولات:در يكي از شركتهاي توليد

كننده دستگاه هاي الكترونيكي بر خدمات رساني به مشتريان تأكيد بسيار شده بود مدير ارشد شركت اعتقاد داشت نقش سازمان در شكوفايي صنعت تكنولوژي اين است كه آنها بتوانند مشكلات مشتريان را مرتفع سازند در يكي از روزهاي مدير سازمان يك سؤال تجربي را براي كاركنانش مطرح كرد: اگر يك مشتري مشكل داشته باشد كه توسط يكي از رقباي ما به نحوه بهتري مرتفع شود آيا آن شركت را به او معرفي خواهد كرد؟ از نظر وي پاسخ مثبت با ارزش هاي شركت هم خواني داشت او بر اين باور بود كه حل كردن مشكل مشتريان حتي به اين طريق درسترين كاري است كه بايد انجام شود همچنين با اين عمل مشتريان احساس مي كنند شركت يك منبع قابل اعتماد براي آنان است او با سؤالات به كاركنانش آموخت كه رفع مشكلات مشتري نسبت به فروش محصولات سازمان الويت دارد.به عهده گرفتن تمامي مسئوليت ها:به نقش هر يك از اعضاي گروه در حركت به سمت گروهي پيشرفته بيندشيد به نظر شما چه نقش ها و تصميمات جديدي را مي توان به مسئوليت قبلي آنان اضافه نمود و تا عملكرد بهتري حاصل شود. گروه شما بايد فعاليت خود را به عنوان يك شركت تجاري با مديريت آغاز كنند از كارگران عادي تا مدير ارشد سازمان،  همگي بايستي در مسئوليت پذيري يكسان عمل كنند هر فردي در سازمان نقش متفاوت از ديگران دارد اما بايد مسئوليت خود را با ديگران تسهيم كند تا سازماني به موفقيت برسد بازتاب مثبت و منفي عملكرد سازمان بايد در تمامي جهات در گردش باشد كارگران مي توانند ديدگاههاي جديد خود را

به مديران ارايه كنند و مديران نيز از آنان درباره نحوه عملكرد سازمان سؤالاتي مطرح كرد و پاسخ آن ها  را دريافت نمايند به عنوان مثال كارگران خطوط توليد از بقيه كارگران به قسمت توليد و خدمات رساني نزديكتر هستند بنابراين در يك شركت تجاري زماني كه مديران در دسترس نمي باشند بايستي آنها به كنترل وقايع بپردازند و اطلاعات به دست آمده را با اعضاي گروه و مديريت در ميان بگذارند از طرفي ديگر مدير ارشد دانش لازم در زمينه تجاري را دارد بنابراين وي نيز بايستي اطلاعات، دانش و تجربه خود را با اعضاي گروه در ميان بگذارد و آنان را ياري كند تا آشنايي كامل تري با دنياي تجارت پيدا كنند تمام افراد در يك سازمان موظفند براساس اطلاعات تصميم گيري و عمل نمايند و ديگران را از برنامه ريزهاي فرد مطلع سازند از آن سو شركاي تجاري جهت به منفعت رسيدن سازمان با يكديگر همكاري مي كنند و ضروري است كه از طرف اعضاي سازمان تشويق شوند بنابراين اگر همه افراد در سازمان مشاركت داشته باشند مطمئناً سازمان به موفقيت خواهد رسيد.فصل دهم:يك گروه پيشرفته باشيد تا به نتايج مطلوب خود برسيد. در اين مرحله، اعضاي گروه شما اطلاعاتي را در دست دارند كه پيش از آن منحصراً در دست رهبر گروه بوده است.اكنون افراد ديدگاهها و ارزش هاي سازمان را مي دانند. با استفاده از اين اطلاعات، در جهت اهداف سازمان گام بر مي دارند از طريق ادغام اطلاعات با حدو مرزها و مهارت هاي جمعي گروه شما مي تواند به دانش، تجربه و انگيزه جهت دست يافتن به نتايج

تأثيرگذار برسد، درحال حاضر شما و ديگر اعضاي گروه مي توانيد هوشيارانه تصميم بگيريد.شما مي توانيد اعضاي گروه را جهت رسيدن به گروهي پيشرفته تشويق كنيد در گروه پيشرفته، افراد مي توانند از تمام صلاحيت ها و قابليت هاي خود استفاده كنند تا به اهداف مشخص شده دست يابند.چگونه مي توان عملكرد يك گروه پيشرفته را حفظ كرد.به محض دست يابي گروه به عملكردي مناسب، آن چه كه ضرورت مي يابد حفظ اين عملكرد در همان سطح و يا ارتقا آن است، زيرا عدم ثبات در اين مرحله موجب برگشت افراد به عادات و رفتارهاي سابق مي گردد. هر فعاليتي را كه افراد دايماً انجام مي دهند، برايشان خسته كننده مي شود و كارآيي آنان را كاهش مي دهد، بنابراين جهت حفظ كارآيي افراد مي بايست همواره مذاكرات و مباحث كاري در گروه جريان داشته باشد.اندازه گيري عملكرد گروهي:شما مي توانيد با روش هاي متنوع باعث پيشرفت گروه بشويد اندازه گيري عملكرد گروه به صورت دوره اي است علاوه بر يكي از اين روش ها اندازه گيري عملكرد كه به صورت روزانه انجام مي گيرد، حداقل بايد يك فرآيند ارزيابي به صورت فصلي در گروه راه اندازي شود. اين كار به چندين روش انجام پذير است كه بهترين آن استفاده از ابزارهاي ارزيابي گروهي است كه چگونگي عملكرد كلي گروه را مشخص مي نمايند. هر يك از اعضاي گروه بايستي يك پرسشنامه تهيه كنند و به آن امتياز دهند سپس افراد براي تبادل نظر در خصوص پرسشنامه ها، جلساتي تشكيل دهند تا بتوانند مشكلات اساسي و اصلي گروه را بيابند.شناخت يكديگر:يكي ديگر از راه هاي

مفيد براي حفظ انرژي و اتحاد ميان اعضاي گروه شناخت افراد در موقعيت هاي مهم مي باشد. شناختن يكديگر در حقيقت راهي است جهت قدرداني از اعضاي گروه براي مشاركت ارزشمند آن ها در فعاليت گروهي.شناخت نيازهاي رواني افراد، براي سلامتي بلند مدت گروه امري ضروري است غالباً عملكرد نامطلوب افراد در يك گروه، ناشي از كمبود آگاهي آنان در زمينه ي نيازهاي خود در محيط كاري است. كارهاي مثبت افراد بايستي شناخته و قدرداني شود و تمامي اعضا سازمان بتوانند نيازهاي خود را بشناسند تا رفتارهاي اجتماعي آنان نسبت به گذشته بهبود يابد.به دنبال فرصت هاي جديد باشيداگر مي خواهيد همواره در ميان رقباي خود در صدر جدول باشيد، به استانداردهاي كاري اهميت دهيد و از اطلاعات خارج از سازمان استفاده كنيد. اعضاي گروه ها در يك سازمان بايد با مديران ارشد همكاري كنند و براي آشنايي به نحوه ي عملكرد رقبا با نيازهاي مشتريان به جمع آوري اطلاعات بپردازند و با استفاده از اين داده ها به خلق ايده هاي جديدي، فراتر از عملكرد كنوني سازمان بپردازند.*پنج دليل براي بوجود آمدن حس سرخوردگي  و نااميدي:1- اعتقادات اوليه واقعيت ها هماهنگي ندارد: تقريباً افراد سازمان، از مدير ارشد تا اعضاي گروه تمايل دارند از شرايط به وجود آمده(تغييرات) تخميني بزنند كه اكثر اوقات از واقعيت بسيار دور است.2-    افراد غالبا به شكست فرايند مي انديشند: كاركنان معمولاً اين گونه مي انديشند كه انجام تغييرات از ابتدا با شكست مواجه خواهد شد و اولين مشكل به وجود آمده در گروه موجب مي شود آن ها بر عقيده ي خود استوارتر گردند.3-    راهنمايي در زمينه ي

تغييرات و درك افراد در اين باره كافي نيست.4-    افراد از شكست شخصي خود در هراس هستند.5-    آموزش افراد براي مواجه شدن با مسايل توسعه دهنده ي گروه كافي نيست: بدون آماده سازي مناسب، بيشتر گروه ها نمي توانند مراحل عادي توسعه ي گروه را طي كنند. اين مشكلات عادي اما غيرمنتظره موجب خواهد شد كه افراد نسبت به نظريات ارايه شده دلسرد و مايوس شوند.*تسهيم اطلاعات، عامل حركت افراد از دلسردي و يأس به تغييرات:حال كه اعضاي گروه به مرحله ي دوم تغييرات گام نهاده اند، بهتر است رهبران و مديران اطلاعات مهم و حساس را در اختيار آن ها قرار دهند زيرا اين تسهيم اطلاعات موجب مي شود احساس نااميدي و دلسردي كه همراه با تغييرات در وجود آن ها نقش بسته كمرنگ شود و ميان مديريت و بر وي كار اعتماد بيشتري ايجاد شود.نكته: همه ي افراد در گروه، به سوي هدف مشخصي در حركت هستند. البته به خاطر داشته باشيد كه همواره نبايد اطلاعات و اخبار خوب در اختيار افراد قرار گيرد بلكه وقايع ناگوار و اشتباهاتي كه در سازمان رخ مي دهد نيز مي بايست با افراد در ميان گذاشته وشد تا آنان بتوانند از اين اشتباهات درس گرفته و با هم انديشي جمعي مشكلات را حل كنند.اطلاعات در يك سازمان و سخت افزاري كه آن را پردازش مي كند با ارزش است(گريس هاپر)

قوس زندگي منصور حلاج

اثر: لويي ماسينسون

خلاصه كتاب: تلخيص: فهيمه مؤمن: ترجمه: دكتر عبدالغفور روان فرهادي: نمي توانم چيزي به ديگران بياموزم ؛ فقط مي توانم وادارشان كنم كه بينديشند: (سقراط) ابومغيت عبدالله بن احمد بن ابي طاهر مشهور به

حسين بن منصور حلاج از عارفان نامي ايران در قرن سوم و دهه اول قرن چهارم هجري است.او از سال 260تا 284 ه ق با عارفان بزرگي چون سهل تستري، عثمان مكي، وجنيدي بغدادي محشور بود.

كودكي- نوجوانيحسين ابن منصور حلاج مشهورترين و بي پرواترين چهره تصوف و عرفان ايراني و جامعه اسلامي است. منصور حلاج در سال 244 هجري قمري در نزديك بيضاي فارس ديده به جهان گشود. بيضا لشگرگاهي بود بر سر راه سپاهياني كه از بصره به خراسان مي رفتند و موالي بني حارث يماني در آن مي زيستند.    حلاج دركودكي همراه پدرش به واسط آمد و در آنجا پرورش يافت.  زبان مردم واسط عربي بود.  حسين كه كودكي خردسال بود بعدها زبان فارسي را فراموش كرد.  اهل واسط اكثراً از اهل سنت و حنبلي مذهب بودند به جز دسته ي كوچكي از غلات شيعه كه در كنار روستاييانِ آرامي مي زيستند.  در واسط ، دارالحُفّاظ معروفي بود كه منصور تا دوازده سالگي به آنجا رفت و آمد مي كرد و قرآن را در آنجا آموخت و حفظ شد. و سپس در پي فهم قرآن ترك خانواده و خانمان گفته و مريد سهل بن عبدالله تستري شد و سهل تستري به او اربعين كليم الله (چله نشستن بر طريق موسي پيغمبر) را آموخت.  وي در سنين كودكي همراه پدر به واسط رفته بود ، ولي امروز مي دانيم كه بعدها در سفرهاي متعدد خود از بيضا عبور كرده و چندي نيز در آنجا مانده و البته در همين شهر واسط است كه حلاج به خدمت سهل تستري مي رسد. بنا به رواياتي دود

مان وي به زرتشتيان مي رسد پدر حلاج بنظر ميرسد كه به كار پنبه زني مشغول بوده و به مناطق نساجي ايالت خوزستان كه در آن وقت از تستر(شوشتر حاليه) تا واسط(شهري در كنار دجله، بين بصره و كوفه) امتداد داشته، مسافرتي مي كرده حسين از همان كودكي پيوسته همراه پدر به خوزستان و عراق رفت و آمد مي كرد. در اين سفرهاي هميشگي، حسين منصور، با زبان عربي و معارف اسلامي آشنايي كامل يافت. در جواني به بزرگان صوفيه پيوست و هنوز جوان بود كه خود پير و مرشد صوفيان گرديدبراي وي كنيه هاي ديگري نيز چون «ابو عماره»، «ابو محمد» و «ابو مسعود» نيز آورده اند.اهل فارس او را ابوعبدالله الزاهد، اهل خراسان ابوالمهر، اهل خوزستان حلاج الاسرار، در بغداد مصطلم، در بصره مخبر. اهل هند ابوالمغيث و اهل چين او را ابوالمعين مي خواندند.براي لقب او، «حلاج»، آورده اند:عطار مي گويد:« او را حلاج از آن گفتندي كه يكبار بر انباري پنبه برگذشت اشارتي كرد در حال دانه پنبه از پنبه بيرون آمد و خلق متحير شدند. » همچنين ” ابوابراهيم مستملي بخاري“ نقل مي كند:« حسين بن منصور بدان سبب حلاج خواندندي كه اسرار خلق بديدي و احوال و اسرار ايشان از نفس جدا كردي ، همچون كه حلاج پنبه را حلج كند ودانه را از او جداگرداند. »جواني . ازدواج . اولين حجحلاج در سن 20از تستر به بصره رفت و در بصره در مدرسه حسن بصري شاگردي كرد و از دست ابوعبدالله عمرو بن عثمان مكي خرقه تصوف پوشيد و به طريقت مأذ ون گرديد.  در اين زمان در حدود بيست هزار تن

از بردگان زنگي كه در نزديكي بصره مشغول به كار بودند بر ضد خلافت عباسي قيام كرده بودند. حسين منصور بديشان پيوست. در محله ايشان خانه گرفت حسين در آنجا دختر ابويعقوب اقطع بصري را به زني گرفت و چون عمروبن عثمان مكي با اين وصلت موافقت نداشت گاه به گاه بين عمرو مكي و اقطع بصري اختلاف مي بود. . جنيد بغدادي(نهاوندي) به حلاج پند ميداد كه شكيبا باشد. حلاج به اطاعت جنيد چندي طاقت آورد و شكيبائي كرد تا اينكه سرانجام به تنگ آمد و به مكه رفت.. پس از اين زناشويي كه به مذاق عمروبن عثمان مكي خوش نيامد حلاج در محله ي تَميم واقع در بصره ساكن شد.  اين محله متعلق به عشيره ي بني مجاشع بود كه از نظر سياسي به شورش زيديه وابسته بودند.  بدعت نويني موسوم به مخمسه نيز اين گروه را آلوده ساخته بود.  پيروان اين مسلك افراطي بسيار متعصب و در نهان پر جنبش بودند.  درنگ حلاج ميان اين گروه شايد سبب بد نامي هميشگي وي به عنوان يك سركش شده باشند.  چنانچه اول بار وي در دبري توقيف شد.  حتي بعضي اورا همدست توطئه گران غالي شمرده اند.  بدون شك براثر معاشرت با اين گروه بوده كه منصور حلاج در نوشته هاي خويش نكاتي عجيب آورده، كه نشانه ي غالي بودن او درشيعه گري استحلاج در سال270 هجري به سن بيست و شش براي انجام فريضه حج نخستين بار به مكه رفت و در آنجا كلماتي مي گفت كه وجد انگيز بود و حالي داشت. در مراجعت از مكه به اهواز به اندرز دادن مردم

پرداخت و با صوفيان قشري و ظاهري به مخالفت برخاست و خرقه صوفيانه را از سر كشيد و به خاك انداخت تا ديگر مانند صوفيان خموش نباشد و گفت كه اين رسوم همه نشان تعلق و عادت است. آزادانه با مردم در سخن بود از همه بيشتر با اهل قلم ، بازرگانان و گروه صرافان به سخن مي پرداخت.  اكثر اين افراد باسواد بودند ولي سرد مزاج و دلي پراز شك.  از نسل آرامي و ايرانيان به او بسيار گرويدند.  اما معتزله و گروهي از غلات با حلاج درافتادند و به ستيزه برخاستند. از آن جمله خراج گيران ومستوفيان ماليات كه از همين غلات بودند مانند: ” ابن فرات و ابن نوبخت “. اين دوگروه مردمان را عليه منصور حلاج برانگيخته و او را متهم به نيرنگ مي كردنددومين حج .جهانگردي .آخرين حجحلاج از آنجا به خراسان (مركز نهضت عرفان ايراني) رفت و پنج سال در آن ديار بماند، پس از پنج سال اقامت در مشرق ايران به اهواز بازگشت و از اهواز به بغداد رفت، و از بغداد براي بار دوم با چهارصد مريد، بار سفر مكه را ببست و دومين حج را نيز گذراند، در اين سفر بود كه بر او تهمت نيرنگ و شعبده بستند.پس از اين سفر به قصدجهانگردي و سياحت به هندوستان و ماوراءالنهر رفت تا پيروان ماني و بودا را ملاقات كند، در هندوستان از كناره رود سند و ملتان به كشمير رفت، و در آنجا به كاروانيان اهوازي كه پارچه هاي زربفت طراز و تستر را به چين ميبردند و كاغذ چين را به بغداد مي آوردند، همراه

شد و تا تورقان چين، يكي از مراكز مانويت، پيش رفت.سپس به بغداد بازگشت و از آنجا براي سومين و آخرين بار به مكه رفت و در اين سفر در وقوف به عرفات از خدا خواست كه ” خدايا رسوايم كن تا لعنتم كنند ومردم را از من بيزار كن تا هر كلمه شكر كه از لبم بر آيد فقط براي تو باشد و از كسي جز تو منت نكشم“.اقامت در بغداد  شورش فكري وهنگامه رسواييچون منصور از مكه به بغداد بازگشت او را آرزويي بزرگ در سر افتاديعني خواست در شرع اسلام خويشتن را صاحب ملامت سازد تا ازآن راه صاحب فتوت شود ودر بازارها فرياد مي زد: ”اي مسلمانان داد مرا از خدا بستانيد نه مرا با جان آسوده ميگذارد تا بدان دلبسته شوم ونه مرا ازنفس جدا ميسازد تا از آن وارسته گردم اين عشوه ونازي است كه من توان برداشتنش را ندارم“حلاج با جوانمردي شگفت آور خود اين آرزو را در دل بسياري از مردم ايجاد كردكه بايد گروه مسلمانان را از كه تا مه اخلاقا اصلاح كرد. در سال 295ه/907 م خليفه عباسي بمرد و افراد با نفوذ دستگاه خلافت بغداد كودكي خود را به جاي او نشاندند. مخالفان آنان نيز شوريدند و مردي دانا و شاعر از خاندان بني عباس به نام المعتز را خليفه كردند. در سال 296 شورشي نيك خواهانه يا اصلاح طلبانه از جانب اصلاح طلبان اهل سنت روي داد. (. حلاج در اين ماجرا متهم اصلي و مورد كينه و نفرت قدرت مندان بود) ولي به شورش بي نتيجه ماند. زيرا در روز دوم ،

چون صرافان يهودي كه با همان مستوفيان ماليات بگير هم كيسه بودند ،  به دربار خليفه پول نداند اين نهضت شكست خورد و از اين رو مسند خلافت دوباره به ” المقتدر عباسي“  كه كودكي بيش نبود باز گشت و وزيري ماهر در امور ماليه به نام ” ابن فرات“ روي كار آمد.                                                                                                          اين وزير، ” امير حسين بن حمدان“ را كه گريخته بود تعقيب مي كرد. در نتيجه ي اين جستجو ، حلاج را كه مشاور و مقرب  ابن حمدان بود يافت. ابن فرات نخست دستور داد كه حلاج را تحت مراقبت بگيرند و امر كرد كه ياران حلاج را در هر كجا هستند دستگير كنند. حلاج در آن زمان در شهر اهواز از ناحيه شوش كه مردانش سني وحنبلي مذهب بوند پنهان بود. سه سال ماموران وي را مي جستند و سرانجام به راهنمايي يكي از خائنان و به ياري خصمانه يكي از اهل سنت به نام ” حامد بن عباس“ كه در آن زمان مستوفي ماليه و عامل خراج شهر واسط بود ، حلاج دستگير و به بغداد برده شد .محاكمه و به دار آويختن حلاجمحاكمات حلاج به چندين دوره باز مي گردد . آخرين محاكمه حلاج كه در آتي توضيح بشتري در مورد آن خواهيم داد نه سال به طول انجاميد.  اين دوره سخت ترين و پررنج ترين دوره ي مجاهدت هاي حلاج است. در سال 301 (ه.ق) وزيري به نام ” ابن عيسي“ بسر كار آمد.                                                                ابن عيسي نظر به فتواي شافعي ” ابن صريج “ قضيه حلاج را دور از صلاحيت دادگاه دانست و محاكمه ي او را به

تعويق انداخت.  مريدان حلاج آزاد شدند و دشمنانش شوريدند. نتيجه ي اين شورش آن شد كه فرمان قتل حلاج در سالهاي بعد صادر شد.  در واقع نه فقط بيان    شاعرانه ي آكنده از لطف و عمق حلاج سبب جلب بسياري از طرفدارانش شده بود بلكه در عين حال كارهاي عجيب او كه به سحر و شعبده شبيه بود و ظاهراً ارمغان سفر او به هند مي نمود نيز از جمله اسبابي بود كه عامه دراطراف او جمع شدند.                                   اين كارها ي عجيب كه از حلاج سر مي زد برعكس كرامات منسوب به اوليا از نوع اشراف به ضماير يا محدود به رويت و شهادت اشخاص معدود و افراد معيني نبود بلكه برحسب روايات همه جا در پيش چشم عامه در كوي و بازار انجام مي شد و بيشتر از نوع كارهايي بود در زمان ما به چشم بندي معروف است. به نظر مي آيد كه حلاج ازاين كارهاي غريب بيشتر براي جلب توجه مستمع استفاده مي كرد تا مردم به سخنانش گوش بدهند. سخناني كه حلاج غرائب و خوارق خود را براي جلب توجه عامه در غالب آنها بيان مي كرد، به واقع چه بود ؟ جز تك جملات و نقل قولهايي ، از سخنان شفاهي حلاج چيزي نمانده . ظاهراً سخن از محبت الهي بوده و مسئله ي اتحاد خالق و مخلوق ، عاشق و معشوق و مريد و مراد .                                                                  دكترزرين كوب در اين مورد مي نويسد:« طرز بيان اين سخنان نيز براي مردم تازه بود و شور انگيز. يكبار ناكهان در بازار ” قطعيه“ ظاهر مي شد. اشك مي ريخت و فرياد

مي زد: مردم از دست خدا به دادم برسيد! مرا از من ربوده است و به من باز نمي گرداند. طاقت حضورش ندارم از هجرانش مي ترسم و از اينكه در پي آن غايب گردم و محروم.  واي بر آن كس كه از پس حضور به غيب گرفتار شود و بعد از وصل به هجران دچار آيد.  مردم از گريه ي او به گريه مي افتادند و به دنبال او روان مي شدند تا به مسجد ”عتاب“ مي رسيد.                       آنجا مي ايستاد باز شروع به سخن هايي مي كرد كه بعضي از آنها براي مردم مفهوم مي شد و پاره اي ديگر نامفهوم بود. وقتي ديگر به در مسجد مي ايستاد و مي گفت: واي مردم حق بر قلبي چيره شود آن را از هر چيز غير اوست فاني مي سازد چون  بنده اي را دوست بدارد بندگان را به عداوت او برمي انگيزد تا آن بنده روي به وي آورد و به وي نزديك آيد. اما حال من چگونه است روي از خدا نبرم و لمحه اي به وي نزديك نشدم. با اين همه خلق با من عداوت مي ورزند. و سخت  مي گريست و اهل بازار با وي مي گريستند.                               اما وي ناگهان به خنده مي افتاد. بانگ و فرياد بر مي آورد و شعر مي خواند. گاه به ]مسجد[ جامع منصور در مي آمد و از مردم مي خواست به حرف وي گوش دهند.                                                                                    مردم هم از دوست و دشمن دور وي ازدحام  مي نمودند. آنگاه روي به مردم مي كرد و مي گفت: "ياران بدانيد كه خداوند خون من بر شما

روا كرده. مرا را بكشيد و بعضي مردم از اين حرف به گريه مي افتادند. يكي مي پرسيد: اي شيخ چگونه كسي را توان كشت كه نماز و روزه بجاي مي آورد و قرآن مي خواند؟ و او جواب مي داد آن چيزي كه خون من براي آن ريخته مي شود وراي نماز و روزه است و خواندن قرآن.  مرا بكشيد كه شما را مزد خواهد بود ومن را آسايش"از سالهاي حدود 295 ( ه. ق) به بعد و بخصوص حدود سالهاي 306 ( ه. ق ) حلاج بطور متناوب در زندانهاي حكومتي اسير بود. البته در اين زندانها اجازه يافت كه در بين زنداني هاي عادي به ارشاد و تبليغ بپردازد. همينطور از همين زندانهاست كه به حضور خليفه راه يافت . گويند در سال 303( ه. ق ) خليفه را تب سختي عارض شده بود كه جلاج را از زندان به معالجت وي بردند و حلاج او را نجات داد و سال 305 ( ه ق ) طوطي عماني وليعهد را زنده كرد. همين عوامل سبب شد كه معتزله بر وي حسد كنند و شايعات سختي را پيرامون حلاج در شهر و دربار خليفه منتشر سازند. از سال304 تا 306 ( ه. ق ) زمام امور وزارت دوباره به دست ابن فرات كه شيعه غالي بود افتاد ، ولي ابن فرات از بيم مادر خليفه جرأت نكرد كه بار ديگر قضيه ي منصوررا در محكمه ي شرع مطرح كند. حلاج در زندان واپسين خود بسياري از آثارش را به رشته ي تحرير درآورد كه يكي از معروف تر ين آنها كتاب ” طاسين

الازل“ است كه ” ابن عطا آدمي“ آن را به سال 309( ه ق ) بدست آورد و نزد خود نگه داشت. همانطور كه گفته شد در همان سالهاست كه معتزله به شدت به حلاج حسد مي ورزيدند و شايعه كردندكه حلاج شعبده باز و جادوگر است و اين شايعات دهان به دهان به دربار خليفه رساندند و جَوّ را عليه حلاج به شدت مسموم نمودند.  اعتقادات عامه و شور و هيجان كسان_ي كه دائم منتظر ظهور مظهر تازه اي هستند تدريج__اٌ از حضور حلاج يك نوع مصل_ح و مهدي و منجي آخرالزمان در خيالها ساخت. اندك اندك كساني پي_دا شدند كه در حلاج يك مظهر اله__ي را مي ديدن_د به وي نام_ه مي نوشتند و از او حاجت مي خواستن. با اين همه به حلاج بين تمامي فرقه هاي مختلف وقت به ديده ي شك نگريسته مي شد. شيعه او را منسوب به ربوبيت مي كرد و سني به سحر و جادو، معتزله او را مانوي مي دانست و عرفا از يزيديه.  با اين همه حلاج به راه خود مي رفت و آگاهان_ه خود را به آغ_وش م_رگ مي اندخت. در سال 306 ( ه. ق ) شخصي به نام ” شلمقاني“ كه فردي دسيسه باز و تاريك رأي و ستمگر بود انديشه هاي نويني را تبليغ كرد. وي كه ابتدا از همراهان و از ياران حامد بن عباس و از مخالفان حلاج بود ، معتقد بود ايمان و كفر، فضيلت و خبث ، نجات و عذاب با آنكه جفت هستند در حقيقت دو فردند كه هر فرد با فرد ديگر شايسته و بايسته

است. پس هركدام از اين دو فرد نزد خداوند پاك وباعث رضاي اويند. همين شلمقاني بود كه به سال 311 ( ه ق ) بزرگان قنائيه را كه از ياوران حلاج بودند بكشتن داد شايد. او به هنگام محكوم گرديدن حلاج ، حامد بن عباس را براي انواع عذاب و عقاب و مثله كردن حلاج و ديگر شكنجه ها تحريك كرده باشد. در آن سالها بغداد عظيم ترين پايتخت جهان متمدن آن روزگار بود و برصحنه بلند و با شكوه و پر هنگامه دربار عباسيان از سال 308 تا 309 (ه . ق) محاكمه ي عشق رباني برپا گرديد. در اين سالها حلاج در دستگاه حكومتي دو حامي داشت يكي ” ابن عيسيِ“ وزير و ديگر ”حسين بن حمدان نصر“ و همچنين مادر خليفه ، و اما در مقابل فردي چون ”حامد بن عباس“ كه يك محاسبي بي شرم بود كمر به قتل او بسته بود. حامد بن عباس بعداز اينكه به وزارت رسيد تصميم گرفت قضيه حلاج را باز برسر زبانها بيندازد و سرانجام هم به دستياري شخص ثالثي به نام ” ابو بكر بن مجاهد“ اين كار را عملي ساخت. اين ابن مجاهد شيخ القُرّاء بود و نزد همگان احترام خاصي داشت و نيز دوست ابن سالم و شبلي. اما نسبت به حلاج نظر خوبي نداشت. و حامد با علم به بي مهري ابن مجاهد به حلاج ، با كمك اين شخص به مراد دل خويش رسيد. يعني محاكمه حلاج را دوباره به ميان كشيد و همه ي كارها را آنچنان بر وفق مراد خود تمام كرد كه حمدان مجبور شد تا دوست

خود ، حلاج ، را تحت مراقبت بگيرد و ابن عيسي نيز كه اين زمان نايب وزير بود رسماً مجبور شد كه علي رغم خواست و باور قلبي خود محاكمه ي حلاج را آغاز كند.در اين هنگام حنبليان احتياط و دورانديشي را كنار گذاشتند و عليه حامد قيام نمودند و در كوچه هاي بغداد لعنتش كردند. روش اورا در مورد خراج و ماليات نا هنجار خواندند و رهايي حلاج را خواستار شدند. رهبري اين شورشيان را شخصي به نام ” ابو عطا آدمي“ بر عهده داشت كه از پيروان سرسخت حلاج بود.  نايب وزير ، ابن عيسي ، و دوست سالخورده او ، “طبري” مورخ معروف ، شورشيان را از آشوب برحذر داشتند. لكن شورشيان به اين اندرز آنها توجهي نكردند. در نتيجه وزير پيروزمندانه وارد ميدان شد و چون مسئول برقراري امنيت و آرامش در شهر بود حق داشت كه ابن عطا آدمي يكي از حاميان حلاج  را كه سركرده ي شورشيان نيز بود به محكمه جلب كند و البته هم چنين كرد.  ضمن محاكمه ي حسين بن منصور حلاج از  ” ابن بهلول“ قاضي سني و حنفي مذهب خواستند كه در اين حكم هم نواي ” ابوعمر“ شود. ولي او نپذيرفت و بجاي او   ” ابو الحسين اَشناني“ كه مردي سست اراده و ضعيف بود به اين كار تن درداد. در جلسه ي محاكمه ، ابوعمر او را تحريك مي كرد تا اينكه خو ن حلاج را حلال دانست.  در اين جلسه هيچ يك از گواهان اصلي حضور نداشتند.  ”عبدالله بن مكرم“ سركرده گواهان اجير شده ، براي موافقت با اين رأي گروهي

را گرد خود جمع كرده بود.  علاو ه بر آنها ، اركان محكمه رأي برخي از فقهاي مخالف منصورحلاج را نيز بر اين رأي افزود تا مجموعه آراي متفق برقتل منصورحلاج را به 84 رسانيد. به پاداش اين خوش خدمتي عبدالله بن مكرم به منصب پر درآمد قضا در شهر قاهر بصورت افتخاري ، منصوب شد . روز ديگر نصر و مادرِ خليفه كوشيدند تا او را از اجرا ي حكم منصرف كنند. خليفه بيمار بود و تب داشت در همان حال گفت حلاج را نكشيد. اما حامد چنان وانمود كرد كه اگر حلاج زنده بماند ممكن است انقلابي بزرگ روي دهد. خليفه از اين سخن هراسناك شد و فرداي آن روز خليفه المقتدر پس از پايان مهماني كه به افتخار ”مونس و نصر“ داده بود دو فرمان صادر كرد يكي اينكه حلاج كشته شود و ديگر اينكه ” امير يوسف بن ابي ساج“ به حكومت ري منصوب گردد.» حامد مي خواست صحنه را چنان بسازد كه حكم قتل حلاج از محكمه صادر گردد. از اين جهت با قاضي سني و مالكي مذهب ”ابوعمر حمادي“ كه در ميان كارگزاران ، در نطق نامور بود تباني كرد و اين مقوله را كه حلاج       مي گفت بجاي اداي حج ، نذر و زيارت كعبه ي دل كافي است ، دليل استغنا و بي نيازي حلاج از حج گرفتند و گفتند قضيه حلاج مانند قضيه ي قَرامَطِه است كه در پي خراب كردن كعبه بودند. زيرا نامه اي نيز از حلاج در اين خصوص بدست امده بود. حلاج نامه اي به دوست خود ” شاكربن احمد“ نوشته بود

و در آن قيد كرده بود كه « كعبه را ويران كن» و مقصود حلاج استقبال ازشهادت بود. يعني كعبه ي اصنام بدن را ويران كن و شهيد شد.  اما اهل ظاهر گفتند: مقصود حلاج از ويران كردن كعبه بيت الله الحرام است و به اين ترتيب اين پير خسته دل را قدم به قدم به چوبه ي دار نزديك مي كردند و خونش را برخود حلال مي دانستند . مرگ حلاج بايد حدود سن 60 تا 65 سالگي اتفاق افتاده باشد چون بنا به تقريرات ابن باكويه هنگامي كه حلاج به حلقه ي ياران جنيد پيوست بيست سال بيش نداشت. همچنين بنا به تعريفات ”محمد بن علي حضرمي“ حلاج 45 سال پس از اولين ديدارش با جنيد به دار آويخته شد. پس مي توان انتظار داشت كه حلاج در حدود سن   60 تا 65 سالگي به شهادت رسيده باشد. نقل مي كنند كه اولين بار ” ابن داود“ حسين بن منصور حلاج را به مرگ محكوم كرد كه البته اين فقيه ظاهري ، حكم خود را بر اساس مقالات حسين بن منصورحلاج در باب حلول و اتحاد صادر كرده بود. معذالك اين حكم ابن داود كه خودش 12 سال پيش از شهادت حلاج وفات كرد ، در آن زمان ظاهراً به تعقيب حلاج هم منتهي نشد. فقط اين حكم موجب شد كه اهل سنت دعاوي حسين بن منصورحلاج را نپذيرند و او را از حوزه ي اسلام خارج بدانند. اگر اصل وقوع حكم ابن داود درست باشد مي توان نتيجه گرفت كه اختلاف فقها سبب عمده ي رهايي حلاج بود و سبب ديگر عدم

قدرت مدعيان خصوصي بود. چند سال بعد مدعيان خصوصي و قدرت آنها عدم توافق فقها را كم اثر كرد و ظاهراً نوبختي و ساير رؤساي شيعه در تكفير وي اصرار بيشتري ورزيدند . “شرح دستگيري حسين بن منصورحلاج را دكترنوبخش اين طور نقل مي كند:« سبب دستگيريش اين شد كه رييس چاپارخانه شوش از خانه هاي پشت حصار شهر مي گذشت. زني را در يكي از كوچه ها ديد كه    مي گويد مرا رها كنيد ، خواهم گفت. به عربهايي كه به خدمتش بودند امر كرد او را دستگير كردند و از او پرسيد چه پيش خود داري؟ زن جواب داد: هيچ ندارم. او را به خانه ي خود برده ، تهديد كرد.  زن گفت: مردي در كنار خانه ي من فرود آمده كه او را حسين بن منصورحلاج مي خوانند و گروهي شب و روز به پنهاني بر وي درمي آيند و سخنان بر خلاف رضاي خداوند با هم دارند. فورا ً به همراهان خود و مأموران دولتي دستور داد آن خانه را جستجو و كاوش نمايند.  آنها به دستور او عمل كردند مردي را كه موهاي سر و ريش او سپيد شده بود با هرچه همراه داشت دستگير نمودند و به خانه علي بن حسين ، رييس چاپارخانه ، بردند و در اطاقي زنداني كردند و از وي تعهد گرفتند كه فرار نكند و هرچند از دفتر و كتاب و پارچه همراهش بود ضبط نمودند. اين خبر كه در شهر پيچيده شد مردم براي ديدنش آمدند و علي بن حسين از او پرسيد: آيا تو همان حسين بن منصور حلاج نسيتي ؟ وي

منكر شد.  يكي از مردمان شوش گفت: من حلاج را به نشانه ي ضربتي كه بر سر دارد مي شناسم پس از جستجو آن نشانه را در سرش يافتند. و نيز حسين بن منصور حلاج غلامي به نام ”دباس“ داشت كه دستگير و در زندان زير شكنجه و آزار بود. پس از چند بار گرفتن كفيل آزادش نمودند و از وي سوگند گرفتند كه به جستجوي حسين بن منصور حلاج به شهرها برود و اتفاقاً در همان اوان به شوش درآمد و وقتي اين خبر را شنيد به شتاب نزد ماموران حكومتي رفت و جريان را گفت و چون محقق شد كه او حسين بن منصور حلاج است از آنجا روانه اش كردند و آن پيشامدها برايش دست داد. وقتي حسين بن منصور حلاج را جهت محاكمه به بغداد مي آوردند يعني به تاريخ ربيع الاول سال 301(ه.ق) بر شتري نشانده بودندش و منادي بانگ در مي داد: اينك يك تن از عمال قرامطيان ، بيايد و وي را بشناسيد. و با اين وضع پير خسته دل ديروز بغداد را به نام يك قرمطي به شهر وارد كردند و مردم از دوست و دشمن در اطرافش جمع شدند و در عاقبت كار اين پير عاشق متحير بودند.”حلاج در مخالفت با نادرستي هاي دستگاه خلافت عباسي تا پاي جان كوشيد. اما شهرت او تا به امروز، به واسطه سخنان بي باكانه اي است كه به روش صوفيان و عارفان بر زبان رانده و اناالحق زده. همين سخنان دليل اتهام و تكفير و مرگ او شمرده شده است. وي مردي زاهد پيشه بود كه از همه آرزوهاي

جسماني و خواست هاي شهواني و نفساني دوري مي جست .نگاه ياراندر باب حسين بن منصور حلاج مشايخ و عرفاي بعد از وي و هم زمان وي نظرات مختلفي را نقل كرده اند. از جمله ي اين عرفا شيخ ” ابوبكرشبلي يا جعفر بن يونس “مي باشد. در آخرين لحظه هاي انتظار مرگ آن چيزي كه در حلاج تاثير قوي بر جاي گذاشت پيدا شدن ابوبكر شبلي بود. نقل مي گنند: از وقتي كه شبلي حلاج را انكار كرده بود و وي را مستوجب زجر خوانده بود روي درهم پوشيده بود و در حالت پريشان بسر مي برد در واقع در همان اوايل تعقيب حلاج وي قول حلاج را نفي كرده بود و بعدها از ملامت وجدان اختلال حالي يافت. البته روايتي هست كه نقل مي كند شبلي در اواخر حال از آن انكار حال خويش بازگشت و نزد حلاج آمد و در آخرين لحظه ها نيز خدمت كرد. اما صحت روايت محل تأمل دارد چرا كه در آن روزها دم زدن از محبت حلاج خالي از خطر نبود و فرجام كار ابن عطا آدمي شاهدي است براين مدعا.  به علاوه شوريد گي و جنون پايان عمر شبلي به نظر مي آيد از اين ملامت وجدان ناشي شده است و اگر وي به نزد حلاج برگشته بود به نظر مي آيد كه اين ملالت وجدان كار او را بدان بيخودي هاي پايان عمر كشيده شده باشد. در هر حال اگر شبلي پايان كار حلاج را ديده مي بايست همانگونه باشد كه در روايات مشهور است. نقل مي كنند در شكنجه اي كه حلاج مصلوب با

آن دست به گريبان بود عوام به روي وي سنگ مي انداختند همچنانكه رسم آن زمان بود كه مردم نسبت به كسي كه مورد تنفر سلطان بود اظهار نفرت مي كردند.  در اين حال چنانكه از روايات حاكي است شبلي هم در بين خلق بود با همان شور و هيجان جنون آميز كه مي بايست به زودي كار او را به بيمارستان بكشد.  نوشتنه اند كه اول چون نمي گذاشتند نزد حلاج برود پيغامي براي وي فرستاد كه خداوند تو را به اسرار خويش واقف كرد تو چون آن اسرار را فاش كردي چنين پاداش يافتي. با اين همه وقتي تماشا گران بر حلاج مصلوب سنگ انداختند وي گِل انداخت.  اما اين گِل كه شبلي بر وي انداخت بيش از سنگ حلاج را آزرد. آخر نه به قول خود حلاج « شبلي مي دانست كه نبايد انداخت.» در باقي عمر خاطره ي اين صحنه از ياد شبلي نرفت. مي گويند همان روز بر سرنوشت حلاج گريه كرد و همان شب هم حلاج را بخواب ديد. به علاوه آنكه دعوي حلاج را در مسئله ي عين الجمع انكار كرد و خود او در آن شوريدگي هاي خويش همان سخنان را در شَطحيات خود به زبان آورد مي گويند : كه يكبار هم گفت من و حلاج يك اعتقاد داشتيم فقط جنون من مايه نجاتم شد و عقل حلاج ، وي را به هلاكت افكند . پير هرات خواجه عبدالله انصاري در كتاب طبقات الصوفيه اينطور مي نويسد:« مشايخ در كار خود وي مختلف بودند و بيشتر وي را رد كنند. مگر سه تن كه وي را

بپذيرند يكي ابو عباس بن عطا و شيخ ابو عبدالله خفيف و شيخ ابوالقاسم نصرآبادي.  ديگر كس از مشايخ وي را بنپذيرند و من وي را نپذيرم يعني بهر مشايخ را و شرع و علم را ، و هم رد نكنم و شما هم همچنان كنيد. وي را موقوف گذاريد و آن كس را كه وي را بپذيرد دوست تر از آن دارم كه رد كند. » در كتاب تفسير انصاري در مورد حلاج اينطور نوشته شده است:« در حقيقت هيچ عاشقي مانند منصور حلاج دراين راه برنخاست. چرا كه او به هواي وصل دوست باز ماند و به هواي تفريد پريد. خواست تا شكار كند دستش نرسيد، ندا رسيد اگر خواهي ،كه دستت رسد سر زير پاي نِه. حلاج سر را زير پاي نهاد و برهفت آسمان بگذشت. » همچنين در كتاب معارف به قلم سلطان ولد چنين آمده است :« چون فقر به كمال رسد خداست و بس وحده لا شريك له و از اين جا است كه منصور انا الحق مي گويد. « ليس في جبتي الاسوا الله » مادام كه در فقر از هستي تو برتر چيزي مانده باشد تو را مشرك گويند در عالم توحيد تو را از موحدان نشمارن. » ”عين القضاه همداني“ به كرات از حلاج تمجيد كرده. در كتاب تمهيدات خود مي نويسد:« دريغ آن روز كه سرور عاشقان و پيشواي عارفان ، حسين ، را بر دار كردند. شبلي گفت: در آن شب مرا با خدا مناجات افتاد.  گفتم: بار خدايا محبان خود را تا چند كشي؟ گفت: چنان كه ديت يابم. گفتم: ديت ايشان چه

باشد؟ گفت: جمال لقاي من ديت ايشان باشد.  ما كليد سر اسرار بدو داديم او سِرِّ ما آشكار كرد ما بلا بر راه او نهاديم تا ديگران سِرِ ما نگاه دارند. »همينطور در كتاب لوايح عين القضاه همداني اينطور آمده:« هيچ روزي كه بر عاشقان مي گذرد مبارك تر از آن روز نبوَد كه او را نزد معشوق يابند بردار برآمده آن روز، روزِ دار مي نمود. اما او را روزِ بار بود چون او در نظر يار بود. » ” نجم اادين رازي“ در اين مورد مي گويد:« اينجا نكته اي لطيف روي مي نمايد.  آري خاصيت آينه روي نمودن است. فرمود : « من عرف نفسه فقد غرف ربه» اول مي بايد كه آن آينه ي خود را به آينگي بشناسد تا اگر ناگاه صفا پذيرد جمال حق بنمايد. حقيقت آن جمال برخود نبندد ، كه هر كه بر خود بندد برخود خندد.  داند كه او آينه است نه حق.  چون منصور نگويد« انا الحق» گويد « انا المرات » تا عاشقانِ غيور قصدآينه شكستن نكنند. » و اما ” شمس الدين محمد تبريزي“ در مورد عارف انقلابي قرن سوم در مقالات خود اينطور مي نويسد:« حلاج را هنوز روح تمام جمال ننموده بود وگرنه انا الحق چگونه گويد ؟ حق كجا واَنَا كجا ؟ اين اَنَا چيست ؟ اين حرف چيست ؟ و در عالم روح نيز اگر غرق بودي حرف كي گنجيدي ؟ الف كي گنجيدي؟ نون كي گنجيدي؟» در كتاب مناقب العارفين به قلم ” افلاكي“ از قول مولانا در مورد حلاج اينطور نوشته شده :« روزي مولانا فرمود: سبب

بر دار كشيدن حلاج آن بود كه روزي گفت: اگر محمد را دريافتمي به غرامت گرفتمي ! ماجرا اين بود كه شب معراج به حضرت عزت رسيد تنها مؤمنان امت را خواست چرا همه را در خواست نكرد؟چرا نگفت همه را به من ببخش. همين مؤمنان را خواست.  في الحال حضرت مصطفي(ص) متمثل و متجسد گشته از در درآمده كه اينك آمدم چگونه به غرامتم مي گيري؟ بگير ! فرمود: كه ما به فرمان حق مي خواهيم آنچه را مي خواهيم و دل ما فرمانخانه ي اوست كه از غير ارادت و فرمان او پاك و معصوم شده است.  اگر فرمودي كه همه را بخواه همه را بخواستمي اما همه را نفرمود. مؤمنان را فرمود. منصور دستار فرو گرفت ، يعني به غرامت مي ايستم. گفت : الا سَر، به دستار راضي نشوم تا روز دوم آن قضيه واقع شد و آن بهانه شد و او بر سر دار مي گفت : كه من مي دانم كه اين از كجاست و اين خواست كيست از خواست او روي نگردانم. همچنان سر را باخت و روي از آن سر عالم نگردانيد و هرگز عاشق صادق از امر بزرگان دين و عارفان سر يقين روي نگرداند. »به هر حال بسياري از شعرا و عرفاي بعد از حلاج در باب وي شعرها سرودند و قلم ها زده اند. سنائي ، مولوي، عراقي ، شاه نعمت الله ولي ، شيخ شهاب الدين سهروردي و همچنين احمد يسوي و نسيمي از شعراي ترك حلاج را در اشعار خود ستايش كرده اند.  احمد غزالي برادر بزرگتر امام محمد غزالي در مورد

حلاج مي گويد :« منصور را وسوسه ي شيطان در نهاد بود.» اما امام محمد غزالي بيش از اين به خود جرأت مي دهد و اين طور مي فرمايد : « شيطان اگر چه ملعون و سر افكنده شد اما باز هم در فداكاري و از خود گذشتگي سرور عاشقان بود و حلاج كه پيرو اوست نيز دلداده ي خداست.» ” ديلمي“ عقيده دارد كه معناي عشق در نظر حلاج با معناي عشق در نزد حكماي يونانِ پيش از سقراط شباهت دارد [2].  علاوه بر اين علماي دين شيعه اثتي عشري مانند” شيخ بهايي“ نيز حلاج را به ديده ي احترام     مي نگريستند.  همچنين علمايي مانند ” خواجه نصيرالدين طوسي ، ميرداماد ، صدر الدين شيرازي (ملاصدرا ) و    ملا محسن فيض كاشاني“  از او به اكرام ياد كرده اند. حتي غلات شيعه كه در زمان حيات وي از مخالفان او بودند پس از مرگ از او به احترام نام بردند و به او لقب شهيد ثالث دادند. البته لازم به ذكراست كه هنوز هم عده اي از قاريان بزرگ قرآن و فقها منصورحلاج را گناه كار و حتي دجال آخر الزمان مي شمارند . ” ابن نديم“ در كتاب ” الفهرست“ حسين منصور حلاج را طور ديگري معرفي مي كند و معتقد است وي مردي شعبده باز بوده كه افكار خود را در لباس صوفيه آراسته و جسورانه مدعي دانستن همه علوم شده. ولي بي بهره بوده و چيزي از صناعت كيميا به طور سطحي مي دانسته و در دسايس سياسي خطرناك و گستاخ بوده و دعوي الوهيت كرده ، خود را نظر حق

خوانده و در تشيع معروف بوده. لكن با قرامطه و اسماعيليان هم داستان و هم عقيده بوده است. به هرحال حلاج سر انجام درتمام عالم اسلام نامور و بلند آوازه شد. مثلاً در كشور هاي عربي او را به دبده عزت و احترام مي نگرند.  بعضي از مردم اين ديار در دعا هاي خود نام حلاج را به درگاه خداوند شفيع قرار مي دهند. بخصوص مسلمانان ترك نژاد كه براي آرام كردن كسي كه بسيار بي تابي مي كند و بسيار گريه مي كند از اين دعاها استفاده مي كند. در آناتولي به هنگام سماع روحاني ، ني مي نوازند و اين ني را ” ني منصور“ مي نامند.  چون جسد منصور سوزانده شد در قرن پنجم قبري خالي به نام او در بغداد و در نزديكي قتلگاهش بنا كردند كه زيارت گاه مسلمانان به ويژه مسلمانان هند و پاكستان است. اما شايد موجزترين و زيبا ترين وصف حال را    لسان العيب حافظ شيرازي در بابا حسين بن منصور حلاج بكار برده است : گفت آن يار كز او گشت سر دار بلند           جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي كردچون شب در آمد شيخ ابو اسحاق كازروني با حضرت حق تعالي مناجات كرد گفت : عزيزا ! پروردگار جان بنده ي جان باخته ي خود مرا معلوم گردان تا احوال وي به يقين بينم.  هاتفي آواز در داد كه: اي بنده ! آزادْ چشم بردار و ببين !  شيخ گفت: نگاه كردم حجاب از پيش من برداشتند حضرت عزت ديدم كه پرده اي از نور آويخته بود گفتم: الهي اين پرده ي سفيد از

نور چيست ؟ آواز آمد كه اي ابو اسحاق اين پرده ي سفيد روح منصور ماست و او منظور ماست چون او جان خود را فداي راه ما كرد و از براي ما بر دار شد و براي ما بسوختند روح او در حضرت ماست بي حجابي تا بداني هركه جان عزير خود را فداي راه ما كند منزلت وي در حضرت ما چنين باشد. احمد بن فاتك گويد : پروردگار بزرگ را در خواب ديدم چنانكه گويي در پيش او ايستاده ام گفتم : پروردگارا ! حسين چه كرده بود كه مستحق چنان بلاي بزرگ بود گفت : ما معناي بر او آشكار كرديم ولي او مردم را بسوي خويش دعوت كرد و به تبليغ برخاست ما بر سر او اين آورديم كه ديدي . ابراهيم بن شيبان گويد : همراه با ابو عبدالله مغربي به مكه رسيديم و خبر يافتيم كه حلاج در آن شهر بر سر كوه ابو قيس مقيم شده است.  نيمروزي گرم از كوه بالا رفتيم حلاج را ديدم بر تخته سنگي نشسته و خوي از تن وي روان گشته چندان كه تخته سنگ از خوي وي تَرگونه مي نمود چون ابوعبدالله  او را در آن حال ديد برگشت و با دست به سوي ما اشارت كرد كه بر گرديد آنگاه ابوعبدالله  گفت: اي ابراهيم،  اي كه زندگانيت مدتي دير پايد ،  گواه سرنوشت اين مرد خواهي بود. بدان كه بزودي خدا او را در معرض امتحاني جانكاه و بلاي سخت خواهد افكند كه هيچ بنده اي را تاب آن نيست و اينك او ميزان شكيبايي خويش را در برابر

آن امتحان الهي مي آزمايد . نفل است كه در شبانه روزي هزار ركعت نماز كردي.  گفتند : چه مي گويي ؟ گفتي من حقم اين نماز خود را مي كني ؟ گفت : ما دانيم قدر ما . نقل است كه چون او را بر دار كشيدند ابليس او را گفت : يكي اَنَا توگفتي و يكي من. چون است كه از تو رحمت بار آورد و از من لعنت.  حسين گفت : از آنكه تو اَنا به در خود بردي و من از خود دور كردم مرا رحمت آورد و تو را لعنت تا بداني كه مني كردن نيكو نيست و مني از خود دور كردن به غايت نكوست . بزرگي گفت : اي اهل معني بنگريد كه با حسين بن منصور حلاج چه كردند تا مدعيان چه خواهند كرد . عباسه طوسي گفت: فرداي قيامت در عرفات حسين را به زنجير محكم بسته بياورند كه اگر گشاده بياورند جملگي قيامت را به هم بر زنند. بزرگي به خوابش ديد ايستاده جامي در دست و سر برتن نَه ، گفتند : اين چيست گفت او جام بدست سر برديدگان مي دهد . حسين بن منصور حلاج قدس روحه العزيز را پرسيدند لذت عشق در كدام وقت كمال گيرد؟ گفت: در آن ساعت كه معشوق بساط سياست گسترده باشد و عاشق براي قتل حاضر كرده و اين در جمال او حيران شود و گويد : او بر سر قتل و من در او حيرانم          كان راندن تيغش ، چه نيكو مي راند ابراهيم بن ابي فاتك گويد : روزي پنهاني و بي خبر به

خانه حلاج در آمدم او را ديدم كه نگونسار بر تارك سر ايستاده و مي گويد: در من تجلي شدي چندان كه تو را همه چيز پنداشتم و از من پوشيده ماندي چندانكه به نفي تو گواهي دادم نه دوري تو ماندگاراست نه نزديكي تو سودي دارد نه ستيزه با تو بي نيازي آورد و نه صلح با تو امنيت. چون حضور مرا احساس كرد استوار نشست و گفت :اي فرزند ! برخي از مردم به كفر من گواهي مي دهند و برخي به ولايت من آنان كه به كفر من گواهي مي دهند نزد من و خدا گرامي ترند از آناني كه به ولايت من اذعان دارند . گفتم: اي شيخ ، براي چه ؟ گفت : براي اينكه گواهي كساني كه به ولايت من گواهي مي دهند از روي حسن ظن مي باشد و گواهي كساني كه به كفر من گواهي مي دهند از روي تعصبِ ايشان نسبت به دينشان است. كسي كه در دين خود متعصب است و تعصب مي ورزد از كسي كه نسبت به ديگري حسن ظن داشته باشد گرامي تر است. ابوالحسن علي بن احمد مردويه گفت: از حسين بن منصور حلاج شنيدم چون سلام نماز داد گفت : بار خدايا، به حق قدوسيَّت و يكتايي ات كه ويژه توست از تو مسئلت دارم كه مرا در ميادين حيرت از سر خود رها نسازي و از تنگناهاي فكرت نجات بخشي و مرا از جهانيان بي نياز و بيزار فرمايي و به مناجات با خود مأنوس كني. اي آنكه عاشقان در او مستهلك و ستمكاران از نعمت او فريفته اند

،  اوهام بندگان به كنه ذات و غايت معرفت تو نمي رسد ميان من و تو جز در الوهيت و ربوبيت فرقي نيست ...  و در خلال اين گفتار قطرات خون از چشمش روان بود. چون مرا ديد خنديد و گفت : اي ابوالحسن از اين سخنان من تا آنجا كه دانِشَت مي رسد به ياد دار و آنچه بيرون از دانش توست به خود من برگردان و بيهوده به آن مياويز تا گمراه نشوي . گويند: خضر(ع) بر حلاج كه به صليب كشيده شده بود گذشت. حلاج بدو گفت : جزاي اولياي خدا اين است؟ خضر(ع)گفت : ما سِر را كتمان كرديم ، سالم مانديم تو آشكار كردي پس بمير. سپس گفت : اي حلاج شب را چگونه به روز آوردي ؟ گفت : روز كردم در حالي كه اگر اخگري از من مي جست مالك دوزخ و آتش آن را  مي سوزانيد . ابوبكر شبلي گويد: آهنگ حلاج كردم در حالي كه دست و پاهايش را بر درخت خرمايي به صليب كشيده بودند به او گفتم : تصوف چيست؟ گفت: كمترين مرتبه ي آن همين است كه مي بيني. گفتم: پس بالاترين مرتبه ي آ ن چيست؟ گفت: تو را بدان راه نيست ولكن فردا خواهي ديد و بدان كه در غيب چيزهايي است كه من آنهارا      مي بينم ولي آنها از تو پنهانند. چون شامگاه شد از خليفه دستوري رسيد كه گردن حلاج را بزنند نگهبانان گفتند: اكنون دير وقت است فردا دستور خليفه را بجاي آوريم فرداي آن روز حلاج را از روي آن تنه ي خرما فرود آوردند تا گردن زنند

حلاج با آواز بلند گفت: براي واجد اين بس كه واحد براي او تنها شود.  يعني براي مرد خداجوي اين بس است كه خداي تعالي براي او تنها شود . شبلي گفت: تصوف چيست؟ حلاج گفت: ظاهراً آن اين است كه مي بيني و باطن آن بريدن از مردم است. احمدفاتك گويد: عيد نوروز همراه با حلاج در نهاوند بوديم آواز بوق عيد را شنيدم.  حلاج گفت: اين چه آوازي است و گفتم: عيد نوروز است حلاج آهي كشيد و گفت: نوروز ما كي خواهد رسيد؟ گفتم: چه روزي مورد نظر توست.  گفت : روزي كه بر دار روم. سيزده سال بعد كه حلاج را به دارآويختند از روي چوبه ي دار به من نظر افكند و گفت: آي احمد اينك نوروز ما فرا رسيد . گفتم: اي شيخ ، در اين نوروز چيزي به تو تحفه دادند.  گفت: آري تحفه اي از كشف و يقين و من از اين تحفه شرمنده ام ولكن آرزو داشتم زودتر به اين شادماني دست يابم. احمدبن ابي فاتك گويد: چون حلاج در بغداد زنداني شد من نيز با او بودم شامگاهي زندانبانان آمدند و دست و پاي حلاج را به بند گران بستند و بر گردن او زنجير افكندند و او را به اتاقي تنگ داخل كردند. حسين به ايشان گفت: چرا با من اين گونه مي كنيد؟ گفتند: دستور داريم. حلاج گفت: اينك مرا به بند كشيده و در اين اتاق تنگ افكنده ايد ، ديگر آسوده خاطر و مطمئنيد. پس حلاج با يك حركت آن بند و زنجيرها همچون خميري نرم از دست باز كرده و

به ديوار زندان اشارت فرمود و دري بر آن ديوار گشوده ش دو زندانبانان از آن در شگفت ماندند. آنگاه حلاج بار ديگر دست هاي خود را به سوي ايشان دراز كرد و گفت: اينك به دستوري كه داريد عمل كنيد. زندانبانان بار ديگر آن رفتار را از سرگرفتند و چون صبح شد زندانبانان خليفه ي عباسي ، المقتدربالله ، را از واقعه ي دوشين آگاهي دادند. نصرقشوري كه نزد خليفه قرب و محبتي داشت از خليفه دستور خواست تا براي حلاج خانه اي در زندان بنا كند. خليفه بدو اجازه داد و نصر براي حلاج خانه اي ساخت ودر آن فرش و رخت بگسترانيد و من با حلاج در آن خانه بودم تا روزي كه حلاج را از آن خانه بيرون بردندو برداركشيدند. احمدفاتك گويد: به حلاج گفتم: مرا وصيتي كن.  گفت: به نفس خود بپرداز كه اگر تو آن را مشغول نكني آن تو را مشغول خواهد كرد. كسي او را گفت: مرا پندي ده. حلاج گفت: با خدا همان گونه باش كه بر تو واجب گردانيده است. احمد بن عطا بن هاشم كرخي گويد: شبي به بيابان رفتم حلاج را ديدم كه همراه سگي به سوي من مي آيد روي به او كردم و گفتم: درود بر تو اي شيخ ! حلاج گفت: اين سگ گرسنه است برو و براي وي بره اي بريان و نان قرص سپيد بياور و من اينجا ايستاده ام تا تو برگردي. من رفتم و آنچه را خواسته بود حاضر آوردم. حلاج پاي آن سگ را ببست و آن بره و نان را پيش آن افكند تا

همه را خورد آنگاه حلاج پاي آن را بگشود و روانه ي بيابان ساخت و گفت: چند روزي است كه نفس اين غذاها را از من طلب مي كرد و من با آن سخت مخالفت مي ورزيدم تا امشب كه مرا براي بدست آوردن آن از خانه بيرون كشاند ولكن خداي بلند مرتبه مرا در اين گيرو دار بر نفس چيره فرمود. روايت است كه شبلي روزي نزد حلاج رفت و گفت: اي شيخ ، راه رسيدن به خدا چگونه است حلاج فرمود دو گام است و رسيدي دنيا به روي دنيا دوستان بينداز و آخرت را به آخرت داران واگذار. حكايت دار آويختن منصور حلاج از تذكره الاوليا عطار:پس حسين را ببردند تا بر دارد كنند. صدهزار آدمي گرد آمدند …درويشي در آن ميان پرسيد كه عشق چيست ؟ گفت : امروز ، فردا و پس فردا بيني!آن روز بكشتند و ديگر روز بسوختند و سوم روزش برباد دادند ، يعني « عشق اين است ».پس در راه كه مي رفت مي خراميد ، دست اندازان و عيار وار مي رفت با سيزده بند گران گفتند : اين خراميدن چيست ؟ گفت :« زيرا به قربانگاه مي روم» چون به زير دارش بردند بوسه اي بر دار زدو پا بر نردبان نهاد. گفتند: حال چيست ؟ گفت :« معراج مردان سردار است.»پس جماعت مريدان گفتند: چه گويي در ما كه مريدانيم و اينها منكرند و ترا سنگ خواهند زد؟ گفت : ايشان را دو ثواب است و شما را يكي ؛ از آن كه شما را به من حسن ظني بيش نيست و ايشان

از قوت توحيد به صلابت شريعت مي جنبند و توحيد در شرع اصل بود و حسن ظن فرع.هركس سنگي مي انداخت؛ شبلي را گلي انداخت ، « حسين منصور » آهي كرد . گفتند: از اين همه سنگ هيچ آه نكردي ؛ از گلي آه كردن چه معني است؟ گفت :« از آن كه آنها نمي دانند ، معذورند ؛ از او سختيم مي آيد كه او مي داند كه نمي بايد انداخت»پس دستش را جدا كردند خنده اي بزد گفتند « خنده چيست؟» گفت « دست از آدمي بسته باز كردن آسانست مرد آن است كه دست صفات كه كلاه همت از تارك عرش در مي كشد ، قطع كند» پس پايش ببريدند تبسمي كرد ، گفت : بدين پاي سفر خاكي مي كردم قدمي ديگر دارم كه هم اكنون سفر هر دو عالم بكند اگر توانيد آن قدم را ببريد .»پس او دست بريده خون آلود بر روي در ماليد تا هر دو ساعد و روي خون آلود كرد ، گفتند : چرا كردي ؟ گفت : خون بسيار از من برفت و دانم كه رويم زرد شده باشد شما پنداريد كه زريد من از ترس است. خون در روي ماليدم تا در چشم شما سرخ روي باشم كه گلگونه ( سرخاب ) مردان خون ايشان است.» گفتند اگر روي به خون سرخ كرد ساعد چرا آلودي؟ گفت « وضو سازم » گفتند چه وضو ؟ گفت در عشق دو ركعت است كه وضوء آن درست نيابد الان به خون .»پس چشمايش بركندند. قيامتي از خلق برآمد بعضي مي گريستند و بعضي سنگ

مي انداختند ، پس گوش و بيني بريدند و … پس زبانش ببريدند و نماز شام بود كه سرش بريدند و در ميان سربريدن تبسمي كرد و جان داد.مفهوم انا الحق از ديدگاه منصورنداي اناالحق ( من حق هستم) كه حلاج پيوسته بر زبان مي آورد، در بينش عارفانه معاني عميق دارد. يكي آن كه من درست مي انديشم و راه من صحيح و عين حقيقت است. ديگر آن كه من خدايم. هر دو اين معني ها در بينش حلاج داراي اهميت است. او معتقد بود كه با ترك دنيا و راندن هرگونه ميل نفساني از خود، از صورت آدمي حريص و آزمند بيرون آمده و در جمع آدميان و منافع عمومي ايشان حل شده است. آنچه او مي خواهد براي خود نيست بلكه چيزي است كه فايده اش به عموم مي رسد. بنابراين با گفتن اناالحق منظور او حقانيت جمع بود در مقابل گروه كوچكي از مردم كه با انحصار قدرت و ثروت مي خواستند شادي ها و راحت هاي دنيايي را به خود اختصاص دهند و ديگران را با فشار و زور به تسليم و بهره دهي وادار كنند. از سوي ديگر او خود را خدا مي خواند و طواف بر گرد كعبه را طواف به دور خود مي دانست. زيرا با يك تعبير عارفانه معتقد بود كه انسان در وجود خود از روح الهي بهره دارد.هنگامي كه روح او از بستگي هاي حقير اين جهاني گسست، ديگر وجود او همه حق است، و در اين صورت انسان به مقام خدايي رسيده است. بنابراين، هنگامي كه او از قدر خود سخن مي گويد

به اين مقام والاي انساني اشاره دارد.چون جسد منصور سوزانده شد در قرن پنجم قبري خالي به نام او در بغداد و در نزديكي قتلگاهش بنا كردند كه زيارت گاه مسلمانان به ويژه مسلمانان هند و پاكستان است. اما شايد موجزترين و زيبا ترين وصف حال را    لسان العيب حافظ شيرازي در بابا حسين بن منصور حلاج بكار برده است :گفت آن يار كز او گشت سر دار بلند        جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي كردآثار حلاجاز حلاج كتابهاي فراوان نقل شده است از جمله:“طاسين الازل و الجوهر الاكبر”، “طواسين”، “الهياكل”، “الكبريت الاحمر”، “نورالاصل”، “جسم الاكبر”، “جسم الاصغر”، و “بستان المعرفة”. از حسين بن منصور حلاج اشعار نغزي بسيار زيبايي نيز بجا مانده كه عموماً به زبان عربي است. اين اشعار بطور پراكنده در كتب نويسندگان بعد از وي و همچنين برخي از آثار خود وي ضبط شده است. بيشتر اين اشعار شامل تك بيت ها و رباعياتي به مضمون عشق ، وحدانيت ، عين الجمع و ربوبيت هستند.  هجويري در آثار خودش درباب نوشته هاي حلاج مي نويسد: « من پنجاه پاره تأليفات را از حسين بن منصور حلاج بديدم ، اندر بغداد و نواحي آن و بعضي به خوزستان ، فارس و خراسان. » همچنين روزبهان در اين مورد مي نويسد: « شنيدم كه هزار تصنيف كرد اهل حسد همه را بسوختند و بدريدند . » ابن النديم در كتاب الفهرست 46 رساله از حسين بن منصور حلاج نام مي برد از جمله : العدل والتوحيد ، نور النور ، التوحيد ، اليقين ، هو هو ،  الصوه و الصلوه و قرآن

القرآن و الفرقان.گر ترا عشوه چنان، شيوه چنين خواهد بودني مرا فكر دل و ني غم د ين خواهد بوددرد عشقت ز ازل بود مرا مرهم دلبي گمان تا به ابد نيز چنين خواهد بودروز محشر كه به سيما همه ممتاز شوندمهر روي تو مرا، مُهر جبين خواهد بودآتش غيرت عشق تو چو اغيار بسوختديده ي كيست ندانم كه دو بين خواهد بوددر چنان خلق ، كه عشق تو دهد جلوه ي حسننشود محرم اگر، روح امين خواهد بودگر تو تشريف دهي كلبه ي احزان مرامن بر آنم كه چو فردوس برين خواهد بودالتفاتي به يكي گوشه ي چشم ار نكنيسبب آفت صد گوشه نشين خواهد بودتا كه آن طاير قدسي پرو بالي داردكار آن ترك كماندار كمين خواهد بودجان به جانان ده واز مرگ ميند يش حسينخود تورا عاقبت كار همين خواهد بود- كلمات قصار حسين منصور حلاج :- چون بنده به مقام معرفت رسد ،غيب بر او وحي فرستد و سر او گنگ گرداند تا هيچ خاطر نيايد مگر ،خاطر حق .- خلق عظيم ؛آن بود كه جفاي خلق در تو، اثر نكند .پس از آنكه حق را شناخته باشي .- زبان گويا ،هلاك دل هاي خموش است .- ما همه سال در طلب بلاي او باشيم ،چون سلطاني كه دايم در طلب ولايت باشد .- نفس را به چيزي مشغول دار كه كردني بود .مگر نه او ترا به چيزي مشغول دارد كه نا كردني بود كه در اين حال با خود بودن ،كا راوليا است .به نظرم رسيد تا چكيده اي از شرح حال لويي ماسينيون نويسنده كتاب را در پايان

تلخيص بياورم لويي ماسينيون (١٩6٢-١٨٨٣م) - مستشرق فرانسوي- در پاريس به دنيا آمد. ماسينيون در سال ١٩٠٠م ديپلم ادبيات و فلسفه و يك سال بعد ديپلم رياضيات گرفت. وي همچنين در مدرسه ملي زبان هاي زنده شرقي عربي آموخت. وي در سال ١٩٠4م به مراكش سفر كرد و تحقيقي مختصر درباره آنجا نوشت و با ارائه آن موفق به اخذ ديپلم تحقيقات عالي در بخش علوم ديني از دانشگاه سوربن شد. از همين سال ها شرق شناسي را شروع كرد.  سال  ١٩٠5م در چهاردهمين كنفرانس جهاني خاورشناسان كه در الجزاير برپا بود شركت كرد و با برخي ديگر از شرق شناسان از جمله گولدزيهر آشنا شد. سپس به مصر رفت و به تحقيقات خود ادامه داد و آثاري را نيز به رشته تاليف در آورد. در سال ١٩٠٧م به واسطه اشعار عطار با حلاج آشنا شد و تا پايان عمر، تحقيق پيرامون شرح حال و آثار و افكار اين عارف مشهور يكي از فعاليت هاي اصلي وي شد. طي سال هاي ٨-١٩٠٧م مامور انجام تحقيقات باستان شناسي در عراق شد. كاخ اُخَيضِر را كشف كرد و نتيجه كارهاي باستان شناسي وي در كتابي با عنوان Mission en Mesopotamie" ماموريت در بين النهرين" منتشر شد. در باره حلاج آثاري از جمله: مصائب حلاج، طريقه حلاجيه، حلاج شيخ مصلوب، نيز مدخل «حلاج» در EIوقوس زندگي منصور حلاج را نوشت بعد از خدمت در ارتش در جنگ جهاني اول (18-1914م) در كالج دوفرانس به عنوان استاد كرسي اسلام از ديدگاه اجتماعي فعاليت كرد. از سال 1926 تا 1954م كه بازنشسته شد، باز هم به فعاليت در اين مركز

ادامه داد. خلاصه اي از آثار وي در زمينه هاي مختلف: - تحقيق پيرامون شخصيت هاي تشيع و تصوف- تحقيق در مورد فرقه يزيديه: شيطان در ميان يزيديه-  تحقيق پيرامون حلاج: چاپ ديوان حلاج به زبان فرانسه، اخبار حلاج، زندگي حلاج پس از مرگش، اسطوره منصور حلاج در مناطق ترك نشين، نوشته هاي عطار درباره حلاج.-  فرقه هاي شيعي: فرقه نصيريه، فهرست منابع درباره قرامطه و خانواده بني فرات.-  تحقيق پيرامون حضرت زهرا(س) و شخصيت سلمان: سلمان پاك شمار آثار ماسينيون را بالغ بر 650 عنوان تاليف، ترجمه، مقاله، خطابه و ... دانسته اند ماسينيون در ايران بيشتر به واسطه دكتر شريعتي كه مدتي را نزد او شاگردي كرده بود، شناخته شده است. از وي تاكنون دو اثر به فارسي ترجمه شده است: سلمان پاك و نخستين شكوفه هاي معنويت اسلام در ايران كه دكتر شريعتي آن را ترجمه و منتشر كرد و قوس زندگي منصور حلاج كه بوسيله عبدالغفور روان فرهادي-  نويسنده افغاني كه او نيز شاگرد ماسينيون بوده- به فارسي برگردانده شده است. البته كتابي كه آقاي دكتر قنوات ترجمه كرده را نيز به اين فهرست اضافه كنيد.ازاين منابع نيز استفاده شده است: fa.wikipedia.org mandegar.tarikhema.ir حلاج شهيد عشق الهي ، دكتر جواد نوربخش ، انتشارات مألف ، چاپ اول 1373

تا بينهايت

ه ، 23 آذر 1389 ، 08:09

تا بينهايتنويسنده:سيد محمد طالبيان

خلاصه كتاب:تلخيص:عليرضا موسي زاده - امينه رضايي: پيش گفتار:شهادت از جمله مفاهيم والايي است كه ويژه قيامها و انقلابهاي مكتبي و الهي است.استمرار فرهنگ شهادت در جامعه ما ريشه در سوگواريهاي منبعث از قيام عاشوراداشته و احياي ان به دست مصاحان دين باغبار

رويي از چهره ي تابناك قهرمانان صحنه كربلا صورت گرفته است.اگر سنت روضه خواني و مراسم سوگواري نبود شايد هرگز خاطره اي از حماسه حسيني باقي نمي ماند و هرگز نمونه اي عيني م مجسم از شهيد و شهادت كه به مدد ان بتوان پاي در ميدان جهاد نهاد و پايمردي و جانفشاني كرد در دست نبود. شهادت در دين فداكردن جان خويش درراه ارزشهاي الهي و دستيابي به حيلتي ابدي است.به همين دليل اگر كسي فاقد مايه هاي معنوي باشد شهادت طلبي او معنايي نخواهد داشت.اين خدا باوري و معاد انديشي است كه به شهادت معنامد دهد واز انجا كه در اين نوع جهان بيني شهيد والاتر و لايزال دست مي يابد جان نثاريش معقول است وگرنه عاقلانه نيست كه كسي براي دستيابي به رفاه و زندگي دنيايي خود يا ديگران از جان خويش در گذرد.. مرگ چيست؟    مرگ پديده اسراراميز و شگفت انگيزي است كه به گونه هاي مختلف گريبان همه افريدگان هستي را مگيريد وهر متحركي رااز حركت مادي باز مي دارد وبر هر چيزي برايد حيات از ان به در ايد وبي شك هر نفسي مزه انرا خواهد چشيد.    در جهان افرينش پس از راز ذات افريننده هستي و حقيقت وجود هيچ رازي ناشناخته تر و مرموزتر از راز زندگي و هيچ سري اسرار اميزتر از سر مرگ نيست.    تعمق در اسرار مرگ ادمي را در اقيانوسي از شگفتي ها غوطه ور مي سازد وترسي كه اخرين لحظات حيات روح انسان در حال مرگ را ميگيردو حيرت زندگان و گاهي نيز وحشت انها را بر مي انگيزد تجسم منظره دلخراش جان

كندن ودل بريدن است.    بشر اصولا خواهان بقاءو جاودانگي است ودر طول تاريخ تلاش كرده است سبب وابزار استمرار بيشتر زندگي انسان را فراهم سازد ولي تاكنون تلاشهاي علمي بشر اگرچه توانسته است متوسط عمر انسان را افزايش دهدولي هنوز قدرت نيافته است برمرگ غلبه كند و به اعتقادما هرگزموفق به اين كار نخواهد شد لذا ذر كنار تلاش براي طولاني تر كردن عمر انسان به مساله مرگ و انچه پس ازان رخ داد توجه شده است ومكتبهاي گوناگون پاسخهاي  متفاوت داده اند از ديدگاه اسلامي مرگ پايان زندگي نيست بلكه عبور از يك مرحله به مرحله ديگر است و انسان پس از مرگ به زندگي خويش ادامه ميدهد.از ديدگاه اسلامي زندگي دنيا و پس از ان(هردو)زندگي حقيقي و واقعي است در هر دو زندگي انسان به خود و انچه به خود او تعلق دارد اگاه است د رهر دو زندگي لذت و رنج سرور و اندوه سعادت و شقاوت وجوددارد.بر هردو زندگي غرليز حيواني و انساني حكمفرماست.در هر دو زندگي انسان با بدن و اندام كامل و اعضا و جوارج زندگي ميكند.اما زندگي ان جهان تفاوتهاي اساسي با زندگي دنيا دارد كه اين تفاوتهاعبارتند از:در حيات دنيا تولد و تناسل كودكي و جواني و پيري و سپس مرگ وجود دارد ولي در انجا نيست در اين دنيا بايد كاركرد وتخم پاشيد و زمينه مساعد را فراهم كرد ولي در انجا بايد از تخم هاي كاشته شده و زمينه هاي مساعد شده در دنيا بهره برداري كرد.اينجا محل كار و عمل است وانجا جاي نتيجه گيري و حساب پس دادن است.در اينجا امكان تغيير سرنوشت

از طرفخودانسان يه وسيله تغيير مسير حركت و جهت عمل ميسر است ولي در انجا چنين امكاني وجود ندارد در اينجا حيات و زندگي با مرگ اميخته است ولي در انجا حيات محض حكمفرماست.اعتقاد به زندگي جاويد و حيات پس از مرگ جزو اطول قطعي و مسلم اسلام است.قران كريم حيات انسان و جهان را مجموعا به 2دوره تقسيم كرده است:    مرگ از نظر قران تحويل گرفتن است يعني انسان در حين مرگ با تمام شخصيت و واقعيتش تحويل ماموران الهي ميگردد.    1 - مرگ نيستي و نابودي و فنا نيست.انتقال از عالمي به عالم ديگر است و حيات انسان به گونه اي ديگر ادامه دارد.    2 - انچه شخصيت واقعي انان را تشكيل ميدهد و (من) واقعي او محسوب ميشود بدن و جهازهاي بدني و توابع ان نيست بلكه شخصيت واقعي انسان همان چيزي است كه در قران از ان به (نفس)و(روح)  تعبير شده است.    3 – روح يا نفس انسان كه ملاك شخصيت واقعي انسان است جاودانه است وجاودانگي انسان به واسطه اوست واز نظر رتبه مافوق ماديات قرار دارد.     انچه براي افراد مختلف در ان جهان متفاوت است كيفيت حيات و زندگي است يعني اينكه ممكن است در راحتي و اسايش باشد و شايد در سختي و مشقت اسباب و ابزار راحتي يا سختي رادر اين دنيا فراهم مي كند چراكه دنيا مزرعه اخرت است.   اقسام مرگ    انسان و تمام موجودات هستي ناگزير هستند تن به مرگ و نيستي بدهند.    مرگ شيوه هاي مختلف و گوناگوني دارد اين شيوه ها به اختصار مطرح ميشود:    1 - مرگ سرخ: يعني كشته شدن

ودر خون غلتيدن و جان سپردن خونين كه به 4شكل ممكن است بوقوع بپيوندد:    الف: مرگ با شهادت.    ب: مرگ با شهامت يعني كشته شدن در راه ازادي.برابري.نوعدوستي و... بدون انگيزه الهي.    ج: مرگ سرخ به دنائت و حماقت يعني تن به ذلت دادن ودر برابر ظلم دفاع نكردن و بي حركت بودن و نابود شدن و كشته شدن بوسيله ظلم.    2 – مرگ سبز:مرگ شهيدي است كه در برابر سرسبزي درخت دين و شكوهمندي و برتري اسلام و تحقق ان در جهان تلاش ميكند وتوسط دشمن مسموم شود.مانند شهادت امام حسن مجتبي (ع) و بسياري ديگر از امامان و پيشوايان و رهبران الهي.    3- مرگ سفيد: مرگ انسان با ايماني است كه در حال اطاعت از اوامر الهي و رسول گرامي او براي رسيدن به حق و حركت در صراط مستقيم تلاش كرده و از لغزش و خطا دوري جسنه است.    4 – مرگ زرد: مرگ كساني است كه ايمان دارند و عمل مي كنند ودر مواجه با گناه نيز از ان چشم نمي پوشند يا مراقبت بر طاعت و عبادت ندارند.    5 – مرگ سياه: مرگ كساني است كه در راه فرمانبرداري از غير از خدا گام نهاده ودر سايه كفر.ستم و نفاق جان داده اند.    6 – مرگ بيرنگ: مرگ كساني است كه يا از داشتن عقل.درك.فهم و شعور بي بهره اند و چون حيوانات متولد شده و مثل حيوان ميميرند و مرگشان رنگ حق يا باطل ندارد.        علامه شهيد مطهري در يك تقسيم بندي اقسام مرگ هارا چنين بيان كرده است:    *مرگ طبيعي    *مرگ زودرس    *مرگ جنايي    *خودكشي    *شهادت شهادت   

شهيد به معناي كشته شدن در راه خدا است.    انكه در راه خدا به شهادت دست يافته ملائك رحمت براو حاضر    مي شوند و فرشتگان اورا به بهشت هدايت مي كنند.     كلمه شهادت به مهناي گواهي دادن.اقرار كردن.شهيد شدن و...    و نيز خضور در صحنه بر مبناي يقين و اعتماد است.    شهادت مرگ مقدسي است كه انسان ازاده با شناخت انرا در راه    عقيده و ايده اي انتخاب ميكند.     شهادت 2ركن دارد :    1- در راه خدا في سبيل الله با هدف مقدس باشد و انسان جان خودرا فداي هدف نمايد.    2 – ديگر انكه اگاهانه صورت بگيرد.    شهادت به جهت اينكه عملي اگاهانه و اختياري است ودر راه هدفي مقدس است واز هرگونه انگيزه عاري است تحسين برانگيز و افتخار اميز است و عملي قهرمانانه تلقي ميشود.    در قران كريم كامه شهادت وديگر واژه هاي هم ريشه ان چون شاهد و مهشور به معني شاهد و گواه امده نه به معناي كشته شدن در راه خدا. شهادت به معناي واقع و كامل كلمه ابتداء و ذاتا متعلق به پروردگار متعال مي باشد:     ((ان الله كان علي كل شيء شهيدا)) حضور پروردگار در كنار همه موجودات جهان نظارت مستمر و گسترده و بي حدو مرز بر انهاست.اوبر احوال موجودات اگاه و قضاوت اودر جهان هستي ساري و جاري است.    شهادت از ويژگيهاي پيامبر(ص)وملائكه است.از برسي ايات كريمه قران مشخص مي گردد كه واژه شهيد وشهادت در قران مجيد به معناي كشته شدن دررا خدا ذكر نشده است ولي در ايات و كلمات قراني واژه ((قتيل في سبيل الله)) درباره كشته شدگان دررا خدا

بكار رفته است.    اشخاصي كه در غير جنگ اما به هر حال غالبا در اموري كه مربوط به سنت و شريعت بوده است كشته مي شوند به موجب احاديث اين افراد كساني هستند كه مرگ  انها در رديف شهادت به حساب مي ايد:    -كسي كه در حال كسب علم بميرد.    -انكه زير اوار بماند.    -كسي كه غرق شود.    -كسي كه روز و شب دائما در حال طهارت و وضو باشد.    زني كه در هنگام زايمان فوت كند.مقدس ترين واژه:    كلمه شهادت از مقدس ترين واژه هاي اسلامي و از افتخار اميزترين مفاهيم است.    شهسد انساني است نمونه كه در هر زماني ودر هر مكاني باحضور خودالگويي براي همه انسانهاست.    حقيقيت شهادت در منظر پيروان قران و مكتب نبوي و علوي داراي 7ركن است:    1 – ايمان به خدا و پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام.    2 – گزينش اگاهانه.    3 – بفرمان خدا و رسول او و با برنامه هاي خدا و پيامبر حركت و رزم كردن.    4 – درراه خدا رزم و جهادكردن(انگيزه الهي داشتن).    5- براي خشنودي خدا و رسيدن به رضوان و قرب او ايثار مال و جان نمودن.    6 – براي اعلاء كلمه حق و ريشه كن نمودن باطل پيكار كردن.    7 – در معيت خداو اولياء خدا بودن ودر ركاب انان پيكار كردن.حيات ابدي    مرگ براي انسانهاي مومن راهي است بسوي يك حيات و زندگي برتر.از مجموع ايات و روايات بدست مي تيد كه حيات پس از مرگ كاملتر و بالاتر است.در حديث است است كه مردم خواب اند همين كه ميميرند بيدار ميشوند همان طور كه ادمي در خواب

از درك و احساس ضعيفي برخوردار است وحالتي نيمه زنده و نيمه مرده دارد ولي چون بيدار شد حيات كاملتر دارد.    حيات در قران به حيات نباتي.حيواني.وجودي.عقلاني.اعتقادي.اجتماعي.برزخي.اخرتي.طيبه.مادي.معنوي و حيات مطلقه پروردگار تقسيم شده است.    مرگ نيز به نباتي.حيواني.وجودي.مادي.اجتماعي.فكري و اعتقادي تقسيم شده است.    ابديت شهيد:    شهيد هرچند كه به خاك و خون مي غلتد و پيكر بي جانش نقش بر زمين مي شود ودر ميان انبوه خاكها دفن مي شود لكن از نظر اسلام شهيد نمي ميرد واز بين نمي رود بلكه عنصري ابدي و جاويد و هميشه زنده است واز يك زندگاني وسيعتر و ارزنده تري تحت شرايط بهتر و مناسب تري برخوردار مي شود:    زندگي با خدا و اولياءبزرگ وگرامي او    زندگي با ملكوتيان و نيروهاي معنوي زندگي دور از هرگونه دغدغه و گرفتاري    زندگي سراسر نور و توام با انواع خوشي و سرور    زندگي همراه با رحمت الهي و سلام و سلامتي و زندگي غرق در شرف و قداست و كرامت.    حيات شهيد غير قابل درك است:    قران مي فرمايد:(ولاتقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياءولكن لاتشعرون)    به انان كه در راه خدا كشته مي شوندمرده نگوييد بلكه انان زنده هستند ليكن شما نمي فهميد ودرك نمي كنيد.    شيعه برپايه اعتقاد ژرف و بينش عميق اگاهانه شهيد را شاهد و حاضر در جامعه خود مي بيند وبه زندگي واقعي پس از مرگ او ايمان كامل داردو به همين لحاظ در برابر وي به گونه يك انسان زنده وحاضر سلام ميكند.يعني بصورت مخاطب وحاضر سلام ميكند نه به صيغه غايب.زيرا شهيد زنده است و صدارا مي شنود.    حيات مجازي:    حيات و

زندگي شهيد وجاودانگي او پس از شهادت از ديدگاه مفسران به گونه است:    1- منظور از زندگي پس از شهادت اين است كه نام شهيد زنده مي ماند ودر اثر مرور زمان يادش كهنه نمي شود.    اين گروه عقيده  دارند شهيدان پس از مرگ نام نيكي باقي مي گذارند و مردم از انها ياد ميكنند. جاودانگي خون شهيد    شهيد به خون خودش ارزش و ابديت و جاودانگي ميدهد.همانطور كه يك نفر به ثروت خودش ارزش ميدهدو به جاي انكه ثروتش را در بانكها ذخيره كند انرادر راه خير مصرف مي كند و با اين عمل به ثروت خود ارزش ميدهد.    شهيد خون خود را در راه رفاه بشريت نثار مي كند اين تفاوت ميان او و ديگر خدمتگزاران است.    استاد مرتضي مطهري در اين ديدگاه مي فرمايند:    هيچكس به اندازه شهيدان به بشريت خدمت نكرده است چون انها هستند كه راه را براي ديگران باز مي كنند و براي مردم ازادي را هديه كردند تا دانشمند به كار و دانش خود و مخترع با خيال راحت به اختراع خود بپردازد وهر كس كار خود را انجام دهد پس اوست كه محيط مناسبي براي ديگران فراهم مي اورد.امام حسين عليه السلام و شهادت ...    آنها كه حسين(ع)را تنها گذاشتند و از حضور و شركت و شهادت غايب شدند همه باهم برابرند چه انان كه با يزيد بودند و چه انان كه در هواي بهشت به كنج خلوت عبادت خزيده بودندو حسين(ع)    را تنها گذاشتند و چه انان كه از زور ترسيدندو خاموش شدند.    و انها كه با امام حسين(ع)بودند در همه اعصار همانند حسين(ع)حاضرند.اكنون حسين(ع) حضورش

را د رهمه عصرها در برابر همه نسلها.در همه جنگها و جهادها اعلام كرده است.    امام حسين(ع) در كربلا كشته شدند تا در همه نسلها و عصرها بعثت كنند.    در روز عاشورا صحنه كربلا به پهنه تمامي زمين گسترده شد و صف 72 تن ياران امام حسين(ع)كه در كنار فرات ايستاده انددر طول تاريخ كشيده شد.    امام حسين(ع)وارث پرچم سرخي است كه در دست انسانيت مي چرخد و پس از او به رهبران عدالتخواه در تاريخ بشريت به ارث مي رسد كه هرماه محرم و هرروز عاشورا و هر زمين كربلا است.و چنين است كه امام حسين (ع) در اخرين لحظه فرياد بر مي اورد:    آي__ا ك__سي ه_ست م__را ي__اري كن__د...حيات برزخي    وجود بهشت و دوزخ از مسلمات و ضروريات دين مقدس اسلام و ساير اديان اسماني است و شكي در ان نيست ولي وجود عالم برزخ مورد اتفاق و اجماع نيست.    به گفته برخي از محققان 2دسته از مردم حيات برزخي دارند:    دسته اول نيكوكاراني كه در درجه عالي هستند     دسته دوم بدكاراني كه فوق العاده وضع بدي دارند.    اين گروه با استناد به ايات قران و روايات معصومين (ع) گفته اند در عالم برزخ هم بهشت و دوزخ هست و خوبان و بدان در دو مكان تا قيامت مي باشند.    برخي از ايات از جمله ايه 100 سوره مومنون و نيز ايات مربوط به حيات شهيد را مستند كلام خود قرار داده اند و بر اين اساس گفته اند شهيد حيات برزخي دارد.    شهدا نيز از جمله كساني هستند كه زندگي برزخي دارند.    عالم برزخ به حيات روحاني نيز تعبير شده است

و گفته اند:    روح بعد از مرگ باقي است هرچند جسم و بدن متلاشي ميشود پس شهادت پايان زندگي نيست بلكه آغاز حيات است.    بنابراين حيات شهيدان كه در ايات الهي عنوان شده است به حيات برزخي منحصر نمي شود و بايد چيزي فوق اين امر باشد چراكه تصريح مي كند شما درك زندگي شهيدان را نداريد.    نعمتهاي برزخي:    بهره مندي شهيدان از نعمتهاي بيكران الهي در حيات برزخي امر ثابت و مسلمي است كه به صراحت قران كريم و احاديث شهيدان از همان تحظاتي كه سرگرم    مبارزه با دشمن پليد هستند تا روز قيامت تحت حمايت الهي قرار دارند و از رحمتها و بركتهاي بيكران ايزدي روزي مي خورند.    قران كريم مي فرمايد:    شهيدان از فضل و رحمتي كه از سوي خداوند نصيبشان گرديده است شادمانند و به مومناني كه هنوز به انها نپيوسته اند و توفيق شهادت نصيبشان نشده است مژده مي دهند كه از مردن هيچ نترسيد و از فوت متاع دنيا هيچ غم نخورند و به فضل و نعمت خداوند بشارت مي دهند و اينكه خداوند اجر و پاداش اهل ايمان را ضايع نمي سازد.حيات روحاني و فكري    بر اساس ايات و روايات ارواح در عالم برزخ تا قبل از نفحه ي صور زنده هستند و چون صور اسرافيل قبا از قيامت دميده شوذ انها هم مي ميرند سپس خداوند متعال ارواح را دو مرتبه زنده مي كند غير از ارواح شهدا هم تا روز قيامت زنده هستند.    روح مرگ ندارد.    مرحوم علامه طباطبايي در تفسير ايات 157-153 سوره بقره تحت عنوان (تجرد نفس) حيات روحاني شهيد را باور دارد و

معتقد است نفس ادمي موجودي است مجرد و ماوراي بدن كه با بدن ارتباط و علاقه دارد و با ان متحد است و بوسيله شعور و اراده و ساير صفات ادراكي بدن را اداره مي كند.    تمام شخصيت انسان بدن نيست كه وقتي بدن از كار افتاد و شخص مرد با فناي بدن و پوسيدن و انحلال تركيب هايش و متلاشي شدن اجزايش فاني شود.بلكه    تمام شخصيت ادمي به چيز ديگري است كه بعد از مردن بدن بازهم زنده است.    خداوند متعال در پاسخ كفاركه معاد را منكر مي شوند مي فرمايد:    شما پس از مردن گم نمي شويد و اجزاء شما ناپديد نمي گردد.انچه از شما گم و درهم و برهم مي شود بدنهاي شماست نه نفس شما.پس روح انسان نمي ميرد بلكه زنده و جاويدان است بنابراين روح زنده و جاويد است و اگر روح بميرد هرچند جسم حيات ظاهري داشته باشد ولي در واقع انسان مرده است(مرده متحرك خواهد بود).    دكتر علي شريعتي مي گويد:    مرگ دو گونه است:گاهي انسان مي ميرد و بعد او را در قبر مي گذارند ولي انگار او از قبل با كارها و اعمالي كه در جامعه و  در طول تاريخ انجام داده مرده است و از ياد ها فراموش شده.    ولي ادمهاي هستند كه هرچند موقع مرگ انهارا دفع مي كنند و در خاك محصور ميشوند اما ياد  و كارهايشان هميشه جاويدان و زنده است اين افراد از من فردي شان در امدند و وارد تاريخ شده اند.    پس كسي كه در روح اجتماع حل شده باشد و خود را فداي اجتماع بكند نه تنها نابود

نشده بلكه زنده و جاويد خواهد بود. شهيد هدايتگر است    در احاديث امده است كه خداوند شفاعت سه طبقه را در قيامت قبول مي كند:    ((انبياء و علماء و شهدا)) اين شفاعت.شفاعت هدايت است.ظهور و تجسم حقايقي است كه در دنيا وقوع يافته است.بعد از انبياء و اوصياء و علمايي كه پيرو واقعي انها بوده اند شهدا هستند كه گروه گروه مردم را از ظلمات گمراهي نجات داده و به شاهراه روشن هدايت رسانده اند.حيات مع__ق__ول    شهادت دست شستن از زندگي در حال هوشياري و ازادي در راه وصول به هدفي عالي تر از زندگي طبيعي است.    شهادت نوعي مرگ نيست بلكه صفتي از حيات معقول است.    حيات معمول متاسفانه اكثريت انسانهارا اداره مي كند كه در اين حيان انسان همواره خود بي پايان خود را مي خواهد.    حيات معقول عبارت است از زندگي پاك از الودگي ها كه خود را دريك مجموعه بزرگي به نام جهان هستي در سير تكامل مي بيند. ادمي با داشتن اين حيات رو به هدف اعلا مي رود  و هشياري همه جانبه درباره ارزش ها و امتيازات عالي كه حيات در تحرك به سوي كمال دارد دارد را به دست مي اورد.    انسانها با بدست اوردن حيات معقول گام به مافوق زمان گذاشته و وارد استانه ابديت مي گردند.    مرگ براي انها به معناي فنا نيست بلكه انتقال از نوعي حيات به نوعي ديگر تا انجا كه همگي اعضاي يك پيكر به وسيله روح هدايت و به سمت قرب الهي روانه مي شوند.شناسنامه: تا بينه___اي____ت نويسنده:سيد محمد طالبيان انتشارات نيكبخت-1380 مشهد به سفرش معاونت پژوهشي كنگره برزگداشت سرداران شهيد

و بيست و سه هزار شهيد استان خراسان.

مونس تنهايي

نوشته ي: مهدي عابديني

خلاصه كتاب: ناگفته هايي از ارتباط حضرت خضر (ع) با امام زمان (عج)- اثر برگزيده ي حوزه علميه ي خراسان- تلخيص: الهام خورشيدي- مهين سيدي- معرفي كتاب: كتابي كه پيش رو داريد، با توجه به تحقيقات انجام شده، شايد اولين كتاب جامعي باشد كه مستقلاً درباره ي حضرت خضر (ع) و ارتباط ايشان با امام زمان (ع) نوشته شده است. معمولاً شخصيت حضرت خضر (ع) در بين عموم مردم ناشناس است و آن دسته اي هم كه اجمالاً ايشان را مي شناسند، فقط به عنوان يك پيامبر زنده و حداكثر فردي كه به افراد گمشده در مكان هاي دورافتاده و بين راهها كه راهنمايي را طلب كرده اند، كمك مي كند. اما آنچه در مورد حضرت خضر (ع) بيشتر مورد توجه ماست اين است كه گاهي افرادي بوده اند كه هنگام تشرف به محضر مبارك امام زمان (ع)، خضر نبي را در كسوت خدمتگزار و ملازم آن حضرت زيارت كرده اند و اين امر كه چه ارتباطي مي تواند بين امام زمان ما و يك پيامبر از سال هاي بسيار دورتر وجود داشته باشد، انگيزه ي اصلي تأليف اين كتاب بوده است.مقدمه:روح انسان با توجه به نوع خلقت آن و به خاطر وابستگي اش به عالم ملكوت و معنا، اگر در مسير حقيقي خود ر اهنمايي شود، به مدارجي خواهد رسيد كه گاه او را جزو مقرّبان درگاه الهي قرار مي دهد.اما اين روح با ورودش به اين دنيا و ظاهراً با محبوس شدن در قالب جسم، اگر با معارف الهي آشنا نشود، چنان خود را به نابودي مي كشاند كه به تعبير قرآن همرديف با حيوانات و بلكه پست تر از آنها

مي شود ولي چون روح تعلق و وابستگي به ذات اقدس الهي دارد، خداوند از باب مهرباني قبل از اينكه روح وارد دنيا شود، راهنماياني را كه قبلاً آفريده بود در قالب هايي مانند همان قالبي كه به انسان ها هم د اده بود قرار داد تا انسان را از انحطاط و سقوط نجات دهد و او را با معارفي كه مانند گنجي در وجودش قرار داده شده است، آشنا كنند، گنجينه ي با عظمتي كه با ورودش به اين دنيا آن را به بوته ي فراموشي سپرده و با اموال ظاهري و بي ارزش دنيايي عوض مي كند. يكي از آن افراد كه با توجه به تعاليم اهل بيت (ع) و عمل به آنها به كمالات بالايي دست پيدا كرد و صاحب مقام و منصب خاصّي گرديد كه آرزوي همه ي انبيا  بوده است، شخصيت كم نظير حضرت خضر (ع) مي باشد. شخصيتي كه خداوند او را براي مقام و مأموريتي بس بزرگ و سعادتي عظيم انتخاب فرموده است.من از دو روزه عمر آمدم به جان اي خضر       چه مي كني تو كه اين  عمر جاودان داريشنا به بحر تفكر  نموده فهميدم            بلي مصاحبت صاحب الزمان داري بخش اولبه دنيا آمدن يك مأمور الهي:حدود 1170 سال قبل از بعثت پيامبر اسلام (ص) در قوم بني اسرائيل و در اطراف سرزمين هاي مصر و در خانواده اي اشرافي و سلطنتي يكي از محبوب ترين مخلوقات خداوند پا به عرصه گيتي نهاد.نام او را «تاليا» و كنيه اش را ابوالعباس گذاشته و بعدها لقبش را خضر خواندند چون معجزه ي تالياي پيامبر اين بود كه بر روي هر زمين خشك و بي آب و علفي كه مي نشست سبز و خرم مي شد.

او پسر ملكان بن غابربن ارفخشد بن سام بن نوح است.تاليا برخلاف پدرش هيچ گاه به دنبال سلطنت نبوده و از بت پرستي متنفر و به دنبال يكتاپرستي و ايمان به خداي واحد بود..به سند معتبر از امام صادق (ع) منقول است كه:وقتي پيامبر (ص) به معراج برده شد، در راه بوي خوشي به مشامش رسيد. از جبرئيل سؤال فرمود: اين چه بويي است؟ و او عرض كرد: اين بو از خانه اي مي آيد كه عده اي را به خاطر ايمان به خدا در آن خانه هلاك كردند. همچنين ادامه داد: تاليا تنها فرزند ملكان پادشاه بود كه وقتي به دوران نوجواني رسيد، پدرش براي بقاي نسل به فكر ازدواج او افتاد و دو نفر را به همسري او برگزيد، اما اين ازدواج ثمري نداشت چون تاليا هميشه مشغول عبادت بود و تمايلي به ازدواج و تشكيل خانواده نداشت و از همسرانش خواسته بود كه اين راز را به پادشاه نگويند، اما يكي از آنها راز را نگه نداشت و موضوع را به پادشاه گفت و پادشاه دستور داد تا تاليا را در محلي زنداني كنند اما از آنجا كه خداوند به او قدرتي عنايت فرموده بود تا به هركجا مايل است سفر كند و از نظر مردم پنهان شود او توانست از زندان بيرون رود و بعدها به سپاه ذوالقرنين پيوسته و از آب حيات نوشيد كه تا دميده شدن نفخ صور زنده بماند.بعد از مدت ها دو تاجر در يكي از جزاير درياي سرخ دچار طوفان شده و كشتي آنها در هم شكست و اتفاقاً تاليا را در آنجا يافتند، تاليا به آنها گفت كه اگر راز محل زندگيش

را به پدرش نگويند آنها را به خانه هاي خود مي رساند و آنها قبول كردند كه راز را بازگو نكنند و سوار بر ابري شدند كه تاليا آن را مأمور كرده بود و به شهر خود رسيدند. اما يكي از آن دو تاجر عهد را شكست و پادشاه را از محل اختفاي فرزندش آگاه كرد در حاليكه تاجر ديگر بر عهد خود باقي ماند و چيزي نگفت. با اين حال وقتي لشكر پادشاه به محل زندگي تاليا رسيد او از آنجا رفته بود.از طرفي بر اثر گناهان زياد قوم تاليا خداوند عذابي را بر آن شهر نازل كرد كه به جز آن دختر كه روزي همسر تاليا بود و رازش را نگه داشته بود و تاجري كه به تعهد خود عمل كرده بود همه هلاك شدند. آن دو با توجه به تعليمات تاليا يكتاپرست شده و بعد از مدت ها با هم ازدواج كردند و به شهر ديگري نقل مكان كردند و آن زن به آرايشگري دختران پادشاه مشغول شد تا آن كه روزي براي برداشتن شانه از روي زمين جمله ي «لاحول و لا قوه الّا بالله» را بر زبان آورد وپادشاه بعد از سئوالاتي كه از او پرسيد متوجه شد كه او و خانواده اش يكتاپرست هستند و از آنها خواست كه يكتاپرستي را كنار بگذارند اما وقتي با مقاومت آنها روبرو شد دستور داد تا آنها را به داخل ديگي پر از آب جوش بيندازند و سپس خانه را بر سرشان خراب كردند. در اينجا جبرئيل به پيامبر (ص) عرض كرد: اين بوي خوش كه به مشام مي رسد، از ان خانه است كه اهل توحيد الهي

را در آنجا هلاك كردند.نوشيدن آب حيات و دست يابي به عمر جاودان:همانطور كه گفتيم خضر (ع) به سپاه ذوالقرنين پيوست و او بسيار مورد لطف و توجه ذوالقرنين قرار گرفته بود. روزي ذوالقرنين كه يكي از بندگان شايسته ي خدا بود، از رقائيل (يكي از ملائك و دوست ذوالقرنين) پرسيد: تفاوت عبادت اهل آسمان با اهل زمين چيست؟ رقائيل گفت: عبادت اهل زمين چيزي نيست (كم است)، در آسمان ها جاي قدمي نيست مگر آن كه روي آن ملكي هست كه (براي عبادت پروردگار) يا ايستاده است و هرگز نمي نشيند يا در ركوع است و هرگز به سجده نمي رود و يا در سجود است و هرگز سر برنمي دارد. پس ذوالقرنين بسيار گريه كرد و گفت: اي رقائيل! مي خواهم در دنيا آقندر زنده بمانم كه عبادت پروردگار خود را آن چنان كه سزاوار است بجا آورم، و رقائيل گفت: خدا در زمين در قسمت تاريكي كه هيچ انس و جن قدم در آن نگذاشته چشمه اي دارد كه به آن «عين الحيوه» مي گويند و هركس از آن بنوشد نمي ميرد تا صداي صور را بنشنود و يا خودش از خدا طلب مرگ كند.پس ذوالقرنين همراه لشكرش به راه افتاد و دوازده سال راه رفتند تا به جايي تاريك رسيدند كه سيصد و شصت چشمه ي آب در آنجا بود. او سيصد و شصت نفر از اصحابش را طلبيد كه خضر هم در بين آنها بود و به هريك از آنها يك شورماهي (ماهي پخته اي كه براي سالم ماندن آن را با نمك شور مي كنند) داد و گفت هركدام ماهي خود را در يكي از چشمه ها بشوييد.وقتي خضر (ع) ماهي خود را در آب

يكي از چشمه ها فرو برد ماهي زنده شد و در ميان آب حركت كرد، خضر هم براي گرفتن ماهي خود را به داخل آب انداخت و از آن آب مقداري نوشيد، اما ماهي را پيدا نكرد.سپس جريان زنده شدن ماهي را به ذوالقرنين گفت. ذوالقرنين پرسيد: آيا از آن آب خوردي؟ وقتي خضر گفت بله، ذوالقرنين متوجه شد كه اين همان چشمه ي حيات است اما هر چه جستجو كرد چشمه را نيافت و به خضر گفت: تو از براي آن چشمه خلق شده بودي و براي تو مقدر شده بود كه از آن بياشامي.علت آشنايي و سرگذشت حضرت موسي (ع) و حضرت خضر (ع):روزي حضرت موسي (ع) بر بالاي منبر رفت تا مردم را به وسيله ي آيات تورات پند دهد. در آن حال لحظه اي اين مطلب به ذهنش خطور كرد كه: «يقيناً خداوند، بنده اي عالم تر از من خلق نفرموده است!»سپس خداوند به وسيله ي جبرئيل به موسي (ع) فرمود: «يا موسي! من بندگاني دارم از تو عالم تر، تو چه مي داني كه من علم خود را در كجا قرار داده ام! مرا بنده اي است در مجمع البحرين كه از تو عالم تر است، برو و از علم او استفاده كن، نام او خضر است و در ساحل دريايي است كه در كنار اين دريا ماهي مرده، زنده مي شود.»سپس موسي (ع) به همراه وصي خود يوشع بن نون به راه افتاد و به او گفت كه يك شورماهي را هم به همراه خود بياورد. در راه به مكاني رسيدندكه مردي در آن جا به نماز ايستاده بود. يوشع برخاست و از آبي كه در آنجا بود وضو گرفت. در همان لحظه قطره اي

از آب بر روي ماهي ريخت و ماهي زنده شد و به دريا رفت و آنها متوجه شدند كه آنجا همان محلي است كه در جستجويش هستند و مردي كه به نماز ايستاده همان خضر (ع) است.سپس رفتند و به او سلام كردند، خضر (ع) پرسيد: تو كيستي؟ موسي (ع) گفت: من موسي بن عمرانم. پرسيد: تو همان موسي بن عمران هستي كه خداوند با او تكلم مي كند؟ گفت: آري، آمده ام تا از علمي كه به تو داده شده است، به من ياد بدهي تا به كمال بيشتري برسم.خضر (ع) گفت: «من مأمور به چيزي شده ام كه تو طاقت آن را نداري و تو مأمور به امري هستي كه من طاقت آن را ندارم.»موسي كه نمي خواست از فيض محضر اين عالم بزرگ محروم بماند، گفت: «به خواست خداوند مرا صبور خواهي يافت و قول مي دهم كه در هيچ كاري با تو مخالفت نكنم» و خضر (ع) با همين شرط موسي (ع) را به شاگردي قبول كرد.خضر (ع) ابتدا براي موسي (ع) از حديث آل محمد (ص) و بلاهايي كه به ايشان خواهد رسيد نقل كرد و از برتري هاي حضرت محمد (ص) و اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه (س)، امام حسن (ع)، امام حسين (ع) و ديگر امامان نقل كرد و موسي (ع) مكرر مي گفت: «اي كاش من هم از آل محمد (ص) مي بودم.»بعد از اين صحبت ها باز موسي (ع)  از خضر (ع) درخواست كرد تا از دانش و هدايتي كه خداوند به او داده وي را نيز بهره مند كند، اما خضر كه يقين داشت صبر موسي در برابر آنجه كه به آن احاطه ي علمي ندارد غيرممكن است

او را از همراهي نهي مي كرد.اما موسي (ع) همچنان اصرار مي كرد و نهايتاً خضر (ع) با اين شرط كه تا زماني كه حكمت كارهايي را كه موسي از او مي بيند برايش بازگو نكرده است، هيچ سئوالي ننموده و اعتراض و سرزنشي نكند، او را با خود همراه كرد.آنها ابتدا به ساحل دريايي رسيدند كه در آن جا كشتي اي در حال حركت بود، از سرنشينان خواستند تا آنها را هم سوار كنند، افراد داخل كشتي كه آن دو را انسان هاي خوبي مي ديدند قبول كرده و بدون كرايه آنها را سوار كردند. وقتي كشتي به وسط دريا رسيد، خضر (ع) به وسيله ي ميخي شروع به سوراخ كردن كشتي كرد و بعد قسمت هاي سوراخ شده را با گل و تخته پاره هايي بست.موسي (ع) كه اين صحنه را ديد تعهدي را كه با خضر (ع) داشت، فراموش كرد و اعتراض كرد كه چرا اين كار را مي كني در حالي كه آنها با ما مهربان هستند و حتي بدون كرايه ما را سوار كشتي كرده اند؟ سپس خضر (ع) او را به ياد پيمانش انداخت و گفت: «مگر من به تو نگفتم كه تو تحمل كارهاي مرا نداري؟!» آن گاه موسي (ع) به ياد تعهدش افتاد و عذرخواهي كرد و از خضر (ع) خواست كه او را از مصاحبت خويش محروم نسازد.سپس آنها از كشتي بيرون آمدند و پياده به راه خود ادامه د ادند. در بين راه پسر خوش سيمايي را ديدند، ناگهان خضر (ع) آن پسر را گرفت و در زير پاي خود گذاشت و سرش را جدا كرد. اين جا بود كه موسي با تعجب بسيار و با حالتي شديدتر به خضر (ع)

گفت: «چرا انسان بي گناهي را بدون جرم و حكم قصاص كشتي؟!» خضر (ع) باز با خونسردي او را به ياد پيمانش انداخت و موسي (ع) كه دو مرتبه پيمان خود را شكسته بود، باز هم عذرخواهي كرد و گفت: «اگر بعد از اين باز هم اعتراض كردم، ديگر با من رفاقت نكن و مقصر خود من هستم.»بعد دوباره راه افتادند و خسته و گرسنه به دهكده اي به نام ناصره رسيدند و چون توشه ي خود را در راه از دست داده بودند، براي رفع گرسنگي از مردم آنجا غذايي خواستند ولي مردم از پذيرايي آنها خودداري كردند و آنها مي خواستند از ده بيرون بروند كه يك لحظه موسي (ع) متوجه شد كه خضر (ع) بدون هيچ مقدمه اي مشغول تعمير ديواري است كه در حال خراب شدن بود، لذا موسي كه از بي ادبي مردم دهكده ناراحت بود، باز پيمانش را فراموش كرد و به استاد گفت: «چرا اين كار را مي كنيد، شما كه مي خواستي چنين كاري را بكني، خوب بود مزدي براي كار خود مي گرفتي تا غذايي بخريم.» سپس خضر رو به موسي كرد و گفت: «اكنون هنگام جدايي من و تو فرا رسيده است. به زودي تو را از حقيقت آن چه در موردش صبور نبودي آگاه خواهم ساخت».و موسي (ع) به خاطر جدا شدن از چنين رهبري بسيار ناراحت شد اما آن را پذيرفت.حكمت كارهاي خضر (ع) از زبان خودش:خضر (ع) حكمت كارهاي خود را اينگونه بيان كرد: آن كشتي را كه سوراخ كردم به اين خاطر بود كه به عد ّه اي مستمند تعلق داشت كه با كار كردن با آن در دريا زندگي خود را اداره

مي كنند و در سر راه آنها پادشاهي ستمگر قرار دارد كه كشتي هاي سالم و بي عيب را به زور تصاحب مي كند. من آن كشتي را معيوب كردم تا پادشاه آن را از آنها نگيرد.و اما آن جواني كه كشتم، اگر چه ظاهري بي گناه و زيبا داشت ولي در باطن كافر و بي ايمان بود و در پيشاني اش نوشته شده بود: «طُبِعَ كافِراً» يعني او كافر است و از طرفي والدينش با ايمان بودند و او آنها را به كفر وادار مي كرد و آنها به خاطر محبت و علاقه شان به او به انحراف كشيده مي شدند. لذا من مأمور شدم او را بكشم تا خداي تعالي به جاي آن فرزندي پاك تر و مهربان تر به آنها عنايت فرمايد.و اما آن ديواري كه ديدي بوسيله ي من برپا شد، متعلق به دو كودك يتيم در شهر بود كه پدري صالح داشته كه در زير آن گنجي براي آن دو كودك پنهان كرده بود و من از طريق وحي مأمور شدم، به خاطر نيكوكاري پدر اين دو يتيم آن ديوار را بسازم كه تا زماني كه آن دو كودك به حد بلوغ مي رسند، آن ديوار خراب نگردد و گنج ظاهر نشود و محفوظ بماند. و خضر (ع) در پايان فرمود: من اين كارها را از پيش خود انجام ندادم بلكه اين ها فرمان خداوند و دستور پروردگار بود.توضيح كارهاي خضر (ع):شايد براي افرادي كه اين قضيه ها را مي شنوند، سئوالاتي ايجاد شود مثلاً اين كه آيا مي توان به خاطر آن كه غاصبي اموال كسي را از بين نبرد، بدون اجازه ي صاحب مال آن را معيوب ساخت؟مسلماً حفظ كشتي براي صاحبانش كار لازمي بوده است در

حاليكه حفظ آن از آسيب جزئي اهميت كمتري داشته است، از طرفي رضايت باطني صاحبان كشتي را در صورت مطلع شدن از ماجرا مي شد پيش بيني كرد. به عنوان مثال: اگر شخصي غذاي مسمومي را كه شما مي خواهيد آن را بخوريد و از آلوده بودن آن خبر نداريد، بدون اجازه دور بريزد تا شما مريض نشويد، آيا او را سرزنش مي كنيد؟بنابراين خضر (ع) در واقع كار خلافي انجام نداد، كه احتياج به توجيه داشته باشد و آنچه كه رسولان انجام مي دهند موافق حق و صواب است، هر چند عقل ما علت آن كار را نفهمد.در اينجا سئوالي پيش مي آيد: آيا ممكن است پيامبري دچار فراموشي و نسيان شود؟هيچ پيامبري دچار فراموشي نمي شده است تا مبادا اعتماد مردم به آنها در جهت ابلاغ دستورات الهي كم شود به همين دليل نسيان را به دو بخش تقسيم مي كنيم: 1-    نسيان ذهني: كه منظور همان فراموشي معمول و از ياد بردن چيزي است. 2- نسيان عملي: كه منظور از ياد بردن نيست بلكه به معناي بي توجهي و بي اهميتي است، همانطور كه خداوند در مورد كفاري كه روز قيامت را انكار مي كردند و به آن اهميت نمي دادند مي فرمايد: «امروز (روز قيامت) آن ها را فراموش مي كنيم، همانگونه كه آنها چنين روزي را فراموش كردند.» در اين آيه منظور از فراموشي، بي اهميتي است و منظور آن است كه همانطور كه كفار روز قيامت را بي اهميت مي شمارند خداوند نيز روز قيامت به آنها بي توجه خواهد بود.حال به اين نتيجه مي رسيم كه نسيان حضرت موسي (ع) نيز از نوع دوم، يعني نسيان عملي بوده است زيرا حضرت موسي (ع) از آن برخوردها به

هيچ وجه قصد اعتراض نداشته و فقط مي خواسته علت آن كارها را بداند.پندها و سخنان خضر (ع):از ثمرات مقام بندگي اين است كه انسان با تهذيب نفس در رسيدن به مقام عبوديت به جايي مي رسد كه حكمت به قلبش سرازير مي گردد. چنين شخصي اگر چهل روز در مقام اخلاص به سر برد و واقعاً خالص شود، حكمت از قلبش به زبانش جاري مي گردد. آنجاست كه به مقام بندگي خواهد رسيد و خدا هم به او كمك خواهد كرد كه هر سخني كه مي گويد و هر كاري كه مي كند از روي حكمت باشد و باعث تربيت روحي افراد شود.در جريان ملاقات حضرت موسي و حضرت خضر (ع) نيز علاوه بر اينكه با اعمالش روح موسي را از معرض خطر صفت رذيله مي رهاند، براي او سخناني پيرامون معارف الهي بيان مي كند كه تعدادي از آنها را نقل مي كنيم:پيامبر اكرم (ص) فرمودند: حضرت خضر به موسي (ع) فرمود: «اي طالب علم! گوينده نسبت به شنونده كمتر خسته مي شود پس زماني كه صحبت مي كني بدان كه قلب تو مانند ظرفي است، پس ببين ظرفت را با چه چيزي پر مي كني و از چه مطالبي استفاده مي كني و سخنت را كوتاه كن تا همنشينانت را خسته نكني.»و همچنين فرمودند: «اي موسي! خودت را به صبر عادت بده تا بردباري به دست آوري، در قلب تقوا را ايجاد نما تا به علم برسي. نفست را بر صبر راضي كن و آن را از گناه خالي نما. اگر علم مي خواهي براي بدست آوردن آن كوشش كن، به درستي كه علم براي كسي است كه براي آن تلاش كند. در مسائل بي فايده، زياد

صحبت نكن زيرا نطق زياد براي علما عيب است و براي افراد كم عقل باعث آشكار شدن عيوبشان. پس بايد حد تعادل را حفظ كني كه همين يكي از راههاي كسب توفيقات و محكم شدن در راه است.اي پسر عمران! باز نكن دري را كه نمي داني چگونه آن را ببندي و نبند دري را كه نمي داني چگونه آنر را باز كني. (يعني بر كاري كه از آن آگاه نيستي وارد مشو)اي موسي! آنچه را كه مي آموزي، براي عمل كردن به آن ياد بگير نه براي نقل كردن، كه در اين صورت آنچه را كه آموخته اي براي تو مايه هلاكت است و براي غير تو كه اين حرف ها از تو مي شنوند و به آن عمل مي كنند، نور است.»به سند معتبري از امام صادق (ع) نقل شده است كه خضر (ع) به موسي (ع) گفت: «اي موسي! بهترين روزهاي تو روزي است كه در پيش داري يعني روز قيامت پس ببين چگونه براي تو خواهد بود؟ جوابي براي آن روز مهيا كن، چون تو را نگه مي دارند و از تو سئوال خواهند كرد. از زمانه و از دگرگوني احوال آن پند خود را بگير و بدان كه عمر دنيا دراز است براي كسي كه اعمال شايسته انجام دهد و كوتاه است براي كسي كه به   غفلت گذراند، پس چنان عمل كن كه گويا ثواب عمل خود را مي بيني تا موجب زياد شدن طمع تو گردد در جهت كسب ثواب آخرت، به درستي كه آنچه از دنيا مي آيد مانند آنهايي است كه گذشته است. از گذشته ها چيزي براي تو نمانده است مگر عمل صالحي كه انجام داده اي! در

آينده نيز چنين خواهد بود.و همچنين نقل شده كه خضر به موسي گفت: «اي موسي! خدا بندگاني دارد كه علم تو در نزد آنان مانند يك دانه خردل است. (و وقتي كه مي خواستند از هم جدا شوند) خضر (ع) گفت: يا موسي! دو پند از من گوش كن: اول آن كه خوشرو باش تا جاه و عزت يابي و ترشرو مباش كه خداي تعالي اين حالت را دوست ندارد و دوم اينكه از هيچكس حاجت مخواه نه براي خود نه براي ديگران تا احترام داشته باشي. » اين را گفت و از هم جدا شدند.بخش دوم:يك حكايت: از ابي امامه نقل شده، كه روزي رسول خدا به اصحابش فرمود:ايا نمي خواهيد در مورد خضر به شما چيزي بگويم؟ گفتند: «يا رسول ا... مي خواهيم.» پيامبر فرمود: «روزي خضر به مسكين و فقيري برخورد، پس آن مسكين گفت: صدقه اي به من بده»، خضر (ع) گفت: «من به خدا و قضاي الهي ايمان دارم اما چيزي ندارم كه به تو بدهم.» مسكين گفت: «بوجه ا... (به خاطر خدا) صدقه اي بده»، خضر گفت: «من به خدا ايمان دارم، به درستي كه تو مرا به امر بزرگي قسم دادي ولي من چيزي ندارم كه بدهم مگر اين كه مرا بگيري و بفروشي، پس اين كار را بكن چون مرا سوگند دادي به پروردگارم، به همين دليل تو را دست خالي نمي گذارم.»پس مسكين او را به چهارصد درهم فروخت. خضر مدتي پيش خريدار بود، اما خريدار او را به هيچ كاري وانمي داشت.خضر (ع) گفت: «تو مرا خريدي تا برايت كار كنم، پس دستور كاري را به من بده». آن شخص گفت: «تو

پير و مسن هستي، من كراهت دارم تو را به سختي بيندازم.» خضر (ع) گفت: «براي من سخت نيست». مرد گفت: «پس اين سنگ ها را حمل كن، شش نفر در يك روز هم نمي توانند آنها را حمل كنند.» اما خضر (ع) در يك ساعت آنها را حمل كرد و مرد به او احسنت گفت. آنگاه براي آن مرد سفري پيش  آمد، لذا رو به خضر كرد و گفت: «من تو را شخص اميني يافتم، پس برايم جانشين خوبي باش، به هر حال من كراهت دارم تو را به سختي بيندازم.» خضر گفت: «براي من سخت نيست.» مرد گفت: «پس از شير چيزي درست كن تا من برگردم.» زماني كه مرد از سفر بازگشت، ديد كاري كه به خضر سپرده، بالا گرفته، پس مرد گفت: «قسمت مي دهم به خدا، كه اصل و نسب تو كيست؟ و جريان تو چيست؟» خضر گفت: «بدرستي كه تو مرا به امر بندگي قسم دادي، من به خاطر همين قسم به تو فروخته شدم، من همان خضر هستم كه شنيده اي.»آنگاه خضر (ع) گفت: «به درستي كه اگر كسي به خداوند قسم داده شود و او رد كند در حاليكه توانايي بر انجام آن كار را داشته، در روز قيامت نگه داشته مي شود در حاليكه در صورتش پوست و گوشت و خوني وجود ندارد و فقط استخوان متحرك است.»مرد گفت: «تو را به سختي انداختم و نشناختمت، تو را حاكم مي كنم بر مال و زندگي ام و يا اينكه تو را آزاد مي گذارم تا راه خود را بگيري.»خضر گفت: «دوست دارم مرا آزاد كني تا بتوانم بندگي خدا را آنطور كه مي خواهم انجام

دهم.»آنگاه خضر (ع) گفت: «حمد و ستايش كسي را كه مرا در بردگي شخصي قرار داد و سپس از آن نجاتم داد.»بخش سوم:حال به درس هايي ساده و در عين حال مهم از قضاياي حضرت خضر (ع) اشاره مي كنيم:1-    در آيات و روايات وجود مقدس چهارده معصوم (ع) و امام هر زماني به «ماءمعين» يعني آب حيات روحي و معنوي تعبير شده است. حضرت خضر (ع) آب حيات مادي را كه در دنيا وجود داشت، نوشيد و عمر جاودان پيدا كرد. به طور قطع روح كه بسيار پرارزش تر از جسم است و حقيقت انسان روح اوست، اگر بخواهد زندگي واقعي و حيات حقيقي را درك كند نياز دارد به اينكه خود را به اين ماءمعين برساند و از چشمه هاي حكمت آن بنوشد.انسان بايد مانند ذوالقرنين كه براي بدست آوردن آب حيات به راه افتاد، در طلب آب حيات معنوي كه وجود مقدس امام زمان (ع) است، از جاي برخيزد و خود را به آن سرچشمه ي زلال حكمت برساند و عاجزانه بخواهد تا از كوثر حقايق تناول نمايد. تفاوت اين دو: تفاوت آب حيات مادي با آب حيات معنوي در اين است كه مصلحت الهي بر اين نبوده كه هركس خود را به آب حيات مادي برساند و عمر جاودان پيدا كند ولي در مورد آب حيات معنوي، هركس، حتي خبيث ترين افراد هم اين شايستگي را  دارند كه با سعي و تلاش خود، روحشان را به اين درياي معرفت برسانند و از آن سيراب كنند.محل ماءمعين: همانگونه كه ذكر شد آن ملك به ذوالقرنين گفت كه چشمه ي حيات در جايي تاريك و ظلماني است. اين نكته براي

مشتاقان رسيدن به آب حيات معنوي، كه در جستجوي يافتن چشمه ي حقايق و معارف ديني يعني وجود مقدس امام زمان (ع) هستند، مي تواند بسيار مفيد باشد. آري! امام زمان (ع) در اين چشمه ي حيات بخش الهي نيز در همين دنياي ظلماني و تاريك است.2-    انسان ها خصوصاً آنهايي كه مي خواهند در مسير حق حركت كنند و موفق شوند بايد به تمام تعهداتشان مخصوصاً تعهداتي كه در مقابل پروردگار و امام زمان (ع) دارند مقيد باشند. عدم رعايت تعهد از موانع بزرگ در راه پيشرفت معنوي و مادي انسان است و وفاي به عهد از عوامل مهم موفقيت است. در اين داستان هم مي بينيد كه رعايت تعهد از سوي مرد تاجر و زن جوان نسبت به حضر خضر (ع) موجب درامان ماندن آنها از عذاب الهي مي شود. نكته ي مهم ديگر اينكه انسان در هر كاري چه معنوي چه مادي اگر بخواهد موفق باشد بايستي در راه رسيدن به آن از خود استقامت نشان دهد و باز در اين داستان ملاحظه مي كنيد كه استقامت اين خانواده در اقرار به وحدانيت پروردگار باعث مي شود تا در ملكوت از اين خانه بوي خوش بلند شده و فضا را معطر كند. 3-    داستان ملاقات حضرت موسي و حضرت خضر (ع) مانند ديگر داستان هاي قرآني ما را از ظاهر زندگي محدودي كه به آن عادت كرده ايم بيرون مي كشد و با حقايق و معارفي آشنا مي كند. در ماجراي موسي و خضر (ع) به نكته ي قابل توجهي برمي خوريم كه نشان مي دهد حتي يك پيامبر اولوالغزم كه آگاه ترين افراد محيط خود است هم دامنه ي علم و دانشش در بعضي موارد محدود است و بايد

به سراغ معلمي برود و از او مطلبي را بياموزد و اين سرمشقي است براي همه ي انسان ها.4-    به طور قطع با لاترين درجه ي ايمان براي شخص، ايمان به غيب است كه آن هم مراتب و مراحل مختلف و براي هركس قوت و ضعف دارد. در واقع همه ي تلاش ها در كسب درجات ايمان، براي اين است كه انسان بتواند از ايمان به ظواهر و شهود خارج شده و به بالاترين درجه ي ايمان يعني ايمان به غيب برسد. گاهي اوقات كسي كه در مسير سير الي ا... متوجه مي شود كه چهره ي ظاهر حوادث با باطن آنها متفاوت است و گاه در ظاهر بسيار زننده است در حالي كه باطن حساب شده و منطقي است. بنابراين در چنين احوالي آن كه ظواهر را مي بيند عنان صبر و اختيار را از دست مي دهد و لب به اعتراض باز مي كند ولي آنكه     همچون خضر (ع) دلش به حقايق باز و ايمانش به عالم غيب است در كمال آرامش و خونسردي به كار خويش ادامه مي دهد. بنابراين سكوت در برابر آن شخصي كه انسان يقين پيدا كرده به عنوان راهنما و مربي، مورد تأييد پروردگار است، از رموز موفقيت مي باشد.5-    بعد از اينكه انسان براي موفقيت در رسيدن به كمالات با استادي كه قلبش آگاه به معارف اهل بيت (ع) است، آشنا شد بايد تعهد بدهد كه به ياري خداوند در برابر مشكلات صبر كند و اگر در راه رسيدن به حقايق از خود بي حوصلگي و كم صبري نشان داد، از او عذرخواهي كند و خاضعانه از او بخواهد كه او را در كنار خود نگه دارد و هميشه اين را

مدنظر داشته باشد كه او به مربي محتاج است و اگر از فيض محضر او محروم شود از رسيدن به كمالات فاصله گرفته است نه اينكه مربي به او نيازمند باشد. اين حالت براي يك سالك الي ا... از رموز پيشرفت و موفقيت است.6-    از نكات جالب توجه و پرمعناي اين ملاقات مطالبي است از سخنان حضرت خضر (ع) زماني كه حكمت كارهاي خود را براي موسي (ع) بيان مي كند: خضر (ع) آن قسمت از كارهايي كه از نظر مردم خالي از نقص و ايراد نبوده و اشكالي در آن وجود داشت را به خودش نسبت مي دهد نه ذات اقدس الهي و مي فرمايد: «فَأَرَدتُ أَن أُعيبها» (من خواستم كه كشتي عيب پيدا كند) و آن قسمت از كارهايي كه خوب و مقبول است را به خداوند نسبت مي دهد و اصلاً نامي از خود به ميان نمي آورد. مثلاً ساختن ديواري كه در حال خراب شدن است و حفظ گنجي كه در زير آن نهفته شده طبعاً مورد پذيرش همه و كار بسيار خوبي است اينجاست كه خضر (ع) مي فرمايد: «فَأَرادَ رَبُّكَ» يعني من اين كار را نكردم بلكه خواست و اراده ي پروردگار تو بوده است كه چنين شود. آري! همين رعايت ادب است كه انسان را به مقامات عاليه اي مي رساند كه از جمله ي آن توفيق همدمي با امام زمان (ع) است.بخش چهارم:علت ارتباط حضرت خضر با امام زمان (ع):از نوشتن اين كتاب هدف بسيار مهمي را دنبال مي كرديم و موضوع معرفي شخصيت حضرت خضر (ع) بهانه اي بود براي رسيدن به اين هدف.در شرح حالات نبيّ الهي حضرت خضر (ع) متوجه شديم كه خداوند ايشان را براي

مأموريتي ويژه خلق فرموده است. حضرت علي بن موسي الرضا (ع) مي فرمايند: «خضر (ع) از آب حيات نوشيده پس او زنده است و نمي ميرد تا در صور دميده شود و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غيبتش به وسيله ي او به انس مبدّل مي سازد و تنهايي اش را به وسيله ي او برطرف مي سازد.»آري با معرفي شخصيت حضرت خضر (ع) خواستيم همه را متوجه اين نكته ي مهم كنيم كه: «با همه ي اين خصوصيات، ايشان ملازم، خدمتگزار و مونس تنهايي امام زمان ما هستند.»اما هيچ با خود فكر كرده ايم كه چرا خداوند شخصيتي از امّتهاي گذشته را انتخاب و مونس تنهايي امام زمان ما قرار داده است؟ اصلاً چرا تنهايي، مگر خداوند ايشان را براي غربت و تنهايي آفريده است؟حضرت علي (ع) مي فرمايد: «صاحب هذا الأمر الشّريد الطِريد الفريد الوحيد» يعني امام زمان (ع) كه صاحب امر حكومت جهاني است، غريب، طريد و تنهاست. اصلاً مي دانيد معناي طريد چيست؟ يعني خيلي تنها، يعني كسي كه مردم او را از خود طرد و دور كرده اند و به او توجّهي نمي كنند!!خيلي بعيد به نظر مي رسد كه امام زمان كه خود محور عالم خلقت هستند و هميشه با ذات اقدس پروردگار مأنوسند نياز به مونسي همانند حضرت خضر (ع) داشته باشند. در روايات حضرت خضر (ع) را مونس تنهايي امام زمان (ع) معرفي كرده اند. شايد منظور اين باشد كه همانطور كه وجود حضرت خضر (ع) و عمر طولاني ايشان دليلي است بر وجود امام عصر (ع)، مونس تنهايي بودنش نيز دليلي است بر غربت و مظلوميت امام زمان (ع) و شايد اينطور خواسته اند به ما بفهمانند كه چقدر مردم نسبت به

امام زمانشان بي توجهند كه خداوند شخصيتي را از زمان هاي گذشته انتخاب فرموده تا مونس تنهايي ايشان باشد.در واقع ما مي خواستيم با بيان مأموريت حضرت خضر (ع) بررسي مختصري داشته باشيم در علت تنهائي امام زمان (ع) و بيان وظيفه ي خودمان در پايان دادن به اين تنهائي و غربت.آيا تا به حال به اين فكر كرده ايد كه نقش ما در دامن زدن به اين آتش غربت و تنهايي چه بوده و وظيفه مان در پايان دادن به آن چيست؟ براي مثال چرا وقتي سيل و زلزله مي آيد و عده اي را در خود فرو مي برد همه اش به دنبال اين هستيم كه مثلاً فلان سدّ ضعيف بوده و يا بناي خانه ها محكم نبوده است؟ در حاليكه از مضمون روايات اينطور فهميده مي شود كه: «لَولا الحُجَّه لَساختِ الأَرضُ بِأَهلِها» «اگر حجت خدا نباشد و مردم نسبت به امام زمانشان بي توجه شوند، زمين اهل خود را فرو مي برد.» پس كي بناست علت اصلي آن را متوجه شويم؟ آيا مي خواهيد بدانيد فاصله ي ما با امام زمانمان چقدر است؟ به ما فرموده اند كه روز جمعه احتمال ظهور امام زمان (ع) بيشتر است. حال اگر عصر جمعه اي بعد از نماز مغرب و عشاء كسي به ما بگويد كه امروز هم گذشت و امام زمان ظهور نفرمودند و بعد از چند لحظه به ما خبر بدهند كه مثلاً امروز سيب زميني كيلويي بيست تومان گرانتر شده، شما را به خدا قسم براي كداميك بيشتر ناراحت مي شويد؟به هر حال يادمان  نرود كه علاوه بر اينكه امام زمان (ع)  چشم خداست و تمام زندگي ما را مي بيند در هفته دوبار نامه ي اعمال ما خدمت ايشان عرضه مي شود و

براساس آنچه عمل كرده ايم با ما رفتار مي كند.امام رضا (ع) مي فرمايد: «امام پناهگاه خدا (براي مردم) در گرفتاري هاي سخت است.»  البته بايد توجه داشت كه درست است امام رئوف و مهربان است اما اين نبايد باعث شود كه فقط در مشكلات به ياد امام بيفتيم، اين حالت توهين بزرگي به ايشان است.پيرزني كه مكرر در خواب و بيداري خدمت حضرت ولي عصر رسيده بود شب جمعه به مسجد جمكران مي رود و هزاران نفر را مي بيند كه براي عبادت و توسل به حضرت جمع شده اند. خودش مي گفت وقتي جمعيت را ديدم به حضرت عرض كردم: «آقا خيلي خوشحالم كه مردم زياد به شما علاقه پيدا كره اند.» آن حضرت آهي كشيدند و فرمودند: «همه ي اين ها براي من به اينجا نيامده اند.» وقتي حضرت از مردم سئوال كرد «شما چرا به اينجا آمده ايد؟» يكي شفاي مريضش را مي خواست، ديگري بدهكار بود و بالاخره هريك حاجتي داشتند كه در واقع خودخواهي و حب نفس آنها را وادار كرده بود به آنجا بيايند. اما شخصي تا چشمش به آقا افتاد به دست و پايش افتاد. آقا از او سئوال كرد كه شما چرا اينجا آمده ايد و او به شدت گريه اش افزود و گفت: «آقا من كي از شما غير وصل شما را خواسته ام. من شما را مي خواهم. بهشتم شماييد، دنيا و آخرتم شماييد. من يك لحظه ملاقات شما را به ما سوي ا... نمي دهم.» آقا رو به پيرزن كردند و فرمودند: «مثل اين شخص كه فقط براي من اينجا آمده باشد چند نفري بيشتر نيستند كه آنها هم به مقصد مي رسند.»پس بياييد امام زمان را به خاطر اينكه امام ما هستند دوست

داشته باشيم، نه به خاطر خواسته هاي خودمان. يك هشدار، يك توجه ما معتقديم كه ظهور حضرت ولي عصر از امور حتميّه پروردگار است از طرفي هم اين ظهور هر لحظه ممكن است اتفاق بيفتد. شما به حرف عده اي نادان و غافل از امام زمان (ع) گوش ندهيد كه مي گويند هنوز خيلي مانده تا امام ظهور كند، بلكه به فرمايشات اهل بيت توجه داشته باشيد كه فرموده اند هر لحظه امكان ظهور حضرت بقيه ا... (ع) وجود دارد و امام صادق (ع) مي فرمايند: «هر صبح و شام منتظر فرج امام زمان (ع) باشيد.» هشدار اين است، هيچ فكر كرده ايد اگر انشاءا... حضرت در زمان ما ظهور كنند با اين همه معاصي و اشتباهات و غفلت هايي كه ما داريم چگونه مي خواهيم در پيشگاهش حاضر شويم. پس بياييم قبل از ظهور امام همه با هم توبه كنيم و خود را براي روز ظهور آماده كنيم. به قول معروف:صد بار بدي كردي و ديدي ثمرش را           خوبي چه بدي داشت كه يك بار نكرديمرحوم آيت اله ميرزا باقر اصفهاني مي فرمايد: « شبي در عالم خواب يا بين خواب و بيداري امام مجتبي را ديدم. حضرت به من فرمودند: بالاي منبرها به مردم بگوييد كه توبه كنند و براي فرج حضرت حجت (ع) دعا نمايند و اين دعا مانند نماز ميت نيست كه از واجبات كفائي باشد و با دعا كردن عده اي از مردم، از بقيه ساقط شود، بلكه مانند نمازهاي يوميّه بر هر فردي كه به سن تكليف رسيده واجب مي باشد) * الان اكثر مردم دنيا، خصوصاً غربيها و بالاخص دانشمندان آنها به اين نتيجه رسيده اند كه دنيا ديگر

توسط اين بشري كه خودش يكپارچه شيطنت و نفسانيت است و با سازمان ملل و تجمّلات ديگر كه بازيچه ي خودشان است، هرگز قابل اصلاح نيست. آنها به اين يقين رسيده اند كه بايد شخصي با قدرتي مافوق قدرت بشر و معصوم از خطا و اشتباه بيايد و دنيا را اصلاح كند. چند سال پيش در ايام ولادت حضرت بقيت الله يك سياهپوست آمريكايي كه تازه شيعه شده بود، توي مصاحبه اي تلويزيوني مي گفت: مردم آمريكا از نظر معنوي به بن بست رسيده اند. حتي ثروتمندان به دنبال كسي هستند كه آنها را از اين مفاسد و گرفتاريها نجات دهد و حتي به پيشنهاد ديگران براي رهايي از اين زندگي به اصطلاح خشك و بي روح دست به خودكشي مي زنند. راه صحيح خداشناسي  اين نكته كه در اصل جايگاه واقعي امام را بيان مي كند و محور اصلي اين بحث است اين است كه چگونه انسان به شناخت و معرفت خداوند برسد تا بتواند در مقابل او بندگي كند و مطيع او باشد؟البته منظور از خداشناسي در اينجا، شناخت اوليه در مورد خداوند و وجود و عدم وجود پروردگار نيست و بلكه صحبت در مورد مراحل بالاتر و فراتر از اين مرحله است. اما چون كسب معرفت واقعي نسبت به پروردگار مستلزم حركت از طريق صحيح آن مي باشد و ظرفيت وجهه ي انسان نيز آنقدر بالا نيست كه بتواند مستقيماً به اين چنين معرفتي برسد و اصلاً خود خداوند نيز چنين اجازه اي به او نداده است، لذا واسطه هايي را بين خودش و انسانها قرار داده تا شناخت و معرفت نسبت به ايشان، منتهي به معرفت الهي شود. روزي ابوذر از سلمان راجع

به معرفت نوراني نسبت به اميرالؤمنين كه اوج معرفت است سؤال كرد، سلمان فرمود: كه برويم از خود حضرت بپرسيم. وقتي خدمت اميرالمؤمنين رسيدند و از ايشان سؤال كردند، حضرت علي (ع) فرمودند: «شناخت و معرفت نوراني نسبت به من يعني شناخت و معرفت حقيقي نسبت به خداي عزوجل و معرفت و شناخت خداوند يعني كسب معرفت نوراني نسبت به من.»حال سؤال اينجاست كه چگونه مي توان معرفت امام (ع) را بدست آورد؟ ابتدا بايد گفت كه معرفت به امام (ع) بالاترين كمالهاست كه براي همه ي افراد بشر مهيا و در نظر گرفته شده است و تنها به افراد خاصي تعلق ندارد، منتهي لازمه كسب آن داشتن روحي پاك و آماده جهت دريافت آن مي باشد. با يك مثال ساده و عاميانه اين مطلب را توضيح مي دهيم: اگر بچه اي ظرف آلوده اي را به بازار ببرد و بخواهد مثلاً شير بخرد، فروشنده با اينكه وجه آن را دريافت مي كند، با اين حال حاضر نيست به او چيزي بدهد و از او مي خواهد ابتدا ظرف خود را تميز كند چون شير را آلوده مي كند و از بين مي برد. در اينجا با اينكه فروشنده در مقابل آن شيء كم ارزش بهاي آن را دريافت مي كند، در عين حال حاضر نيست داخل ظرف آلوده چيزي بريزد. به طور قطع و يقين، معرفت امام علي (ع) كه در واقع راه شناخت خداي عزول است و با آن اهميتي كه دارد حتماً نياز به ظرفي آماده و پاك از تمامي آلودگي ها و نجاست ها دارد. روح و قلبي كه بناست شير پاك و زلالي به نام معرفت امام در آن ريخته شود و باعث

رشدش شود، مي بايست از تمامي رذائل اخلاقي و زشتيهاي نفساني و شيطاني مبرّا و پاك باشد و تنها بهاي اين گوهر پر ارزش، پاك بون اين ظرف وجودي است، به دست آوردن معرفت امام (ع) مختص به افراد خاصي نيست و همه مي توانند آن را كسب كنند، مشروط بر اينكه شرط اصلي آن يعني داشتن روح و قلبي پاك از تمامي گناهان، آلودگي ها و رذائل، محقّق شده باشد.كلامي دوستانهوقتي به دنياي اطراف خود نگاه مي كنيم، وقتي به وقايعي كه در اين كره ي خاكي اتفاق مي افتد مي نگريم، وقتي به رسانه هاي خبري نگاهي گذرا مي اندازيم، تأسف سراسر وجود انسان را دربر مي گيرد. وقايعي كه هر روز نشان از سردرگمي و سرگشتگي بشر است به خاطر دوري از حقايق، اخباري كه بيانگر نوعي سرگرداني انسان هاست. در اين دنياي تاريك، به دليل فاصله گرفتن از نور حقيقت، وقتي مي شنويم كه بيش از 40 هزا رنفر در اسپانيا در جشن سالانه ي گوجه 130000 كيلوگرم گوجه به سوي هم پرتاب كردند * يك ژاپني در 8 دقيقه 69 همبرگر و در مدت نيم ساعت 9 كيلوگرم برنج سنّتي خورد * بزرگ ترين ساندويچ جهان در كشور قبرس به طول 3 متر و 30 سانت و عرض 40 سانت و ارتفاع 45 سانت ساخته شد * عامل اصلي مرگ و مير شهروندان آمريكايي، چاقي بيش از حد شناخته شده است * يك زن و مرد تايلندي به روش ميمون ها ازدواج كردند فكر مي كنيد بيانگر چيست؟ و يا وقتي مي خوانيد كه: افسردگي دومين بيماري جهان تا سال 2020 است و هم اكنون 21 درصد افراد جامعه مبتلا به بيماري ها و مشكلات رواني و از اين

بين 5/21 درصد به اختلالات خلقي و افسردگي مبتلا هستند * بي خوابي- افسرگي و اضطراب 12 ميليون ايتاليايي را آزار مي دهد. * 14 درصد جمعيت دنيا به خودكشي فكر مي كنند * 10 تا 12 ميليون سيگاري در كشور با مصرف دخانيات هر روز بخشي از سلامتي خود را از بين مي برند و ... * اين روزها نيز تبليغات گسترده در مورد جراحي هاي زيبايي، افزايش قد، لاغري، ترك اعتياد، ... و استقبال فراوان از آنها و يا روي آوري گسترده به رمّال ها و فالگيرها براي رفع مشكلات، پيروي كوركورانه از مدها و مدلهاي مختلف روز، گرايش شديد به قرص هاي به ظاهر شادي بخش موسوم به اكستازي كه اثرات مخرب فراواني  دارد و متأسفانه هر روز تكرار جرم و جنايتها و رفتارهاي غير انساني و غير اخلاقي و ... اينها همه قابل تفكر، تأمّل و هشدار هستند.حال به نمونه اي از اخباري هم كه خدا و معصومين فرموده اند دقت كنيد كه مي فرمايند:«افرادي كه به خدا ايمان دارند و در مسير حقيقت حركت مي كنند، از كارهاي بي فايده و بي مورد پرهيز مي كنند و وقت گرانبهاي خود را صرف كارهاي بيهوده نمي كنند.بخش پنجم:در اينجا مي خواهيم شباهت هايي از امام عصر (ع) را با حضرت خضر (ع) كه درجلد اول كتاب شريف مكيال المكارم نوشته آيت ا... سيدمحمدتقي موسوي اصفهاني كه به دستور امام زمان تأليف شده است را نقل كنيم: 1-    حضرت خضر بر چوب خشكي نمي نشست مگر اينكه سبز مي شد و هرگاه نماز بگذارد اطرافش سبز مي شود. امام زمان هم از هر سرزمين كه بگذرد سبز و پرگياه مي شود و آب از آن مي جوشد و چون از آنجا برود آب فرو مي رود و

زمين به حال خود برمي گردد.2-    خداوند عمر خضر را طولاني نموده است همانطور كه عمر امام زمان (ع) را طولاني قرار داده است.3-    خداوند به خضر قدرتي عنايت فرموده كه به هر شكل بخواهد درمي آيد به امام زمان هم همين قدرت را عنايت فرموده است.4-    همانطور كه امام زمان (ع) مأمور به علم باطن است خضر هم مأمور به علم باطن است.5-    خضر وجه كارهايش آشكار نشود مگر آنكه خودش فاش كرده امام زمان (ع) نيز وجه غيبتش آنطور كه بايد مكشوف نمي شود مگر بعد از ظهور.6-    خضر و امام زمان (ع) هر دو هر سال در مراسم حج شركت مي كنند و تمام مناسك را به جاي مي آورند. به هر حال با همه ي اين اوصاف و احوال بايد گفت:ميان ماه من تا ماه گردون    تفاوت از زمين تا آسمان استدر اين كتاب چند نمونه از تشرّف افرادي كه به خدمت امام زمان (ارواحنا فداه) رسيده اند و حضرت خضر (ع) را در كسوت خدمتگزار، ملازم و مونس امام ديده اند، نوشته شده است كه ما در اينجا يك نمونه از آن را نقل مي كنيم:مرحوم حاج سيد تقي مشيري از سادات و زهاد مشهد مقدس و بسيار باتقوا هستند و افتخار دامادي مرحوم آيت ا... سيدعلي مجتهد سيستاني را داشته و در علم جفر مهارت و اطلاعي كامل داشت و مجهولاتي را به وسيله آن معلوم و گمشده هايي را پيدا مي نمود.وي نقل مي كرد: زماني مبتلا به كسالت پا درد شدم به طوري كه راه رفتن برايم مشكل بود و هر چه توانستم، معالجه كردم، بهتر نشد، تا جايي كه گاهي مرا به د وش كشيده و مي بردند و

اغلب با كمك عصا به زحمت راه مي رفتم. چاره آن را منحصر به تشرف خدمت ولي عصر عجل ا... فرجه الشريف ديدم و راه تشرف را از طريق جفر يافته بودم. سپس حساب كردم چه وقت آن حضرت به زيارت جدش حضرت رضا (ع) مشرف مي شود؟ معلوم كرد در روز عاشورا موقع ظهور. باز حساب كردم با چه لباسي و با چند نفر؟ معلوم كرد با لباس اعراب و سه نفر رفيق. و اين حساب من در ذي القعده بود. انتظار كشيدم تا ذي القعده تمام شود و ذي الحجه گذشت و محرم فرا رسيد و روز عاشورا شد. پس غسل زيارت كرده و به زحمت فراوان مشرف شده و زيارت مخصوص و جامعه و عاشورا را خوانده و در مقابل درب پيش روي، كه ورود آن حضرت را آن حساب، از آنجا تعيين كرده بود نشسته و انتظار ظهور را مي كشيدم تا اينكه موقع ظهر شد. ديدم چهار شخصيت نوراني شبيه به هم به يك قيافه و يك لباس وارد شده و هركدام به طرفي رفته و مشغول زيارت شدند و من يكي از آنها را كه مجذوب او شده و يقين داشتم كه حضرت صاحب الزمان (ع) است، تعقيب نمودم. او آمد و در مسجد بالاسر مشغول نماز شد و من در مقابلش نشستم، تا وقتي كه خواست سلام نمازش را بدهد من عرض ادب و حاجت كنم، اما آن جناب مهلت نداده برق آسا پس از سلام نماز برخاست و نماز ديگر را شروع كرد. من با خود گفتم: اگرتا شب هم بنشينم نماز خواهند خواند.پس دقت مي كنم كه تا سلام نماز را گفت بلادرنگ من هم به آن

حضرت سلام مي كنم و حاجتم را مي گويم. ولي درا ين مرتبه هنوز سلام نداده بود كه يكي از آن سه نفر كه در حرم مطهر بودند آمدند و گفتند:«يا خضر تعال راح المهدي» اي خضر بيا كه حضرت مهدي (ع) رفت و آن شخص كه من يقين داشتم حضرت صاحب (ع) است، حضرت خضر نبي بود، فوراً حركت كرد و به آن سه نفر ديگر ملحق و از حرم بيرون رفتند و من در عقب سر آنها دويدم كه شايد به آنها برسم ولي ممكن نشد و ديدم كه در ميان انبوه مردم كه در صحن حرم مشغول به عزاداري بودند از نظرم غايب شدند. و من شايد يك ساعت يا بيشتر به اين طرف و آن طرف دويدم اما اثري از آنها نيافتم و ديگر به آن فيض نرسيدم. اما ناگاه متوجه خودم شدم كه قبل از اين عاجز از راه رفتن عادي بودم ولي اكنون مدتي است مي دوم و پايم درد نمي كند و از بركت توجه و عنايت آن بزرگوار شفا يافته است.

چرخه مديريت بهره وري در سازمانها

نويسنده : دكتر ايرج سلطاني

خلاصه كتاب: تلخيص: شيما نيرومند و حميده روبند فروش: مقدمه: استمراربقا مهمترين نياز كليه موجودات زنده و سازمنها است زيرا تنها در سايه برقراري و استمرار بقا است كه مي توان در جهت رسيدن به اهداف و اجراي ماموريت ها تلاش كرد.نكته جالب توجه آن كه موضوع بقا تنها به سازمانهاي هدفمند،پويا و در تعامل با محيط اختصاص ندارد بلكه سازمانهايي هم كه در طول زمان علت وجوديشان منتفي شده ويا اهداف و ماموريتهاي خود را فراموش يا گم كرده اند نيز بقا را  جايگزين علت

وجودي منتفي شده و يا اهداف فراموش فراموش شده خود كرده و با تمام قوا بقا مي كوشند.البته اينگونه سازمانها در انتهاي راه خود قرار داشته و در آينده اي نزديك در صورت حذف حمايت دولتها سريعا متلاشي شده و از بين خواهند رفت.لكن امروزه شانس بقاي سازمانهاي پويا و در تعامل با محيط نيز به دليل بروز شرايط سخت رقابتي و دشوار محيطي در مقايسه با گذشته به شدت كاهش يافته و در معرض خطرات بيشتري قرار گرفته است و اينگونه سازمانها نيز براي حفظ بقا و جايگاه خود ضروري است ضمن پيش بيني صحيح تحولات آينده(كه لزوما ادامه گذشته نخواهد بود)و متناسب با تحولات پيش بيني شده و رخ داده،سازماندهي و روشهاي اجرايي و عملياتي و حتي در صورت لزوم ماموريتهاي خود را طي روندي دائمي بازنگري و بهنگام سازند.سازمانهاي موفق در برابر تهديديهاي ضعيف از طريق برنامه ريزي هاي تاكتيكي و در برابر تهديدهاي قوي از طريق برنامه ريزي هاي استراتژيك از خود عكس العمل نشان داده و آماده رويارويي و غلبه بر تهديد و حتي المكان تبديل آن به فرصت مي شوند.برنامه ريزي تاكتيكياين برنامه ريزي كاربرد ماهرانه نيرو و توان خود (افراد سازمان و پتانسيل موجود)به منظور حداكثر بهره گيري از آن در هر شرايطي استفاده مي گردد.براي برنامه ريزي كوتاه مدت بكار مي رود و گستره آن نسبت به برنامه ريزي استراتژيك كوچكتر و كمتر مي باشد.برنامه ريزي استراتژيكبرنامه،الگوهاي رفتاري،سياست و تصميماتي است كه سمت و سوي ديدگاهها و جهت حركت سازمان را نشان مي دهد و به معني راهبرد مي باشد و اين برنامه ريزي نمونه اي از

برنامه ريزي هاي سازماني است كه هدف از انجام آن تعريف و تدوين برنامه ريزي استراتژيك در بلند مدت است.دلاليل بكارگيري برنامه ريزي استراتژيك:1.    براي محيط هاي به شدت پيچيده و متغير طراحي شده است.2.    به راحتي خود را با شرتيط تطبيق ميدهد.3.    ابزار اساسي براي اعمال مديريت است.4.    براي كسب نتيجه است و مديريت نتيجه گرا را تشكيل ميدهد.5.    ارتباطات را گسترش مي دهد.6.    لازمه پشتيباني مشتريان است.شرايط شديد رقابتي موجود،كه غالبا سازمانها را علاوه بر رقباي شناخته شده در مقابل رقبايي قرار ميدهد كه حضورشان قابل پيش بيني نيست،قطعا تهديدي بسيار قوي بشمار مي رود كه جز با برنامه ريزي استراتژيك قدرتمند،نمي توان با آن مقابله كرد.مديريت بهره وري و كيفيتمديريت بهره وري و كيفيت برنامه اي استراتژيك است كه با بهره گيري از آخرين نتايج علوم انساني و علوم فني و انسجام موفقيت آميز آنها توانسته خود را به عنوان نوآورانه و خلاق و مستمر معرفي و عرضه كند كه (در صورت استفاده صحيح و متناسب با ويژگي هاي سازمان هاي مختلف از آن)مي تواند پاسخگوي نياز سازمانها به بقا و يا حداقل افزايش دهنده ضريب اطمينان آنها به بقا و رشد باشد.البته چنانچه بهبود بهره وري و كيفيت نيازمند تغييرات اساسي در سازمان باشد كه غالبا همين گونه است بديهي است كه يك مديريت تغييرات دقيق نيز مورد نياز خواهد بود تا امور به نحو مطلوب به سازمان برسند.تعاريف مرتبط با بهره وري و كيفيتاگرچه تمايل به بهبود وضعيت و ارتقا سطح زندگي از زمان پيدايش بشر همواره در ذات او وجود داشته و تنها موجود روي كره خاكي است كه

روش زندگيش هيچگاه با گذشته اش يكسان نبوده و تاكنون همواره روندي تكاملي داشته است و اين نشانه توجه عملد او به مفاهيمي نظير كيفيت و بهره وري است.لكن تعاريف مورد نظر ار واژه هاي كيفيت و بهره وري در ادبيات مديريتي امروز (و از جمله حاضر) مفاهيمي تكامل يافته از مقولاتي هستند كه پس از وقوع انقلاب صنعتي و به عنوان ابزارهايي براي رفع مشكلات سازمانها و كمك به رشد و تكامل آنها ساماندهي شده اند.بهره وري:استفاده كارآمد و موثر از منابع در توليد محصولات و خدماتي كه نيازها و خواسته هاي استفاده كنندگان را تامين مي كند.اين مفهوم گسترده بهره وري،ارتباط نزديك بهره وري با كيفيت را مشخص مي سازد. فرهنگ بهره وري نيز به عنوان فلسفه محوري سازمانها به رفتار،ارزش ها و الگوهاي كار در سازمان شكل مي دهد و هدف سازمان را براي ايجاد ارزش بيشتر از منابع در دسترس، تامين نيازهاي مشتريان، توسعه روابط كار، هماهنگي بين مديريت و نيري كار و سهيم شدن عادلانه در دستاوردهاي توسعه بهره وري بين مشتريان، كارگران، مديران و سرمايه گذاران تامين مي كند.هدف نهايي فرهنگ بهره وري بهبود كيفيت زندگي كاري و كيفيت خود زندگي است(ولي شركتها سازمان هاي رفاهي نيستند)و اين هدف را بايد در محيط بازار رقابت شديد به دست آورند و برتري سازماني كليدي براي رسيدن به آن اهداف است، بنابراين فرهنگ بهره وري بايد سيستمي نهادينه را در خود جذب كند كه به صورت خودكار و پويا نسبت به تغييرات محيط و بازار عكسالعمل نشان دهد.كيفيت :ميزان انطباق محصولات يا خدمات را با معيارها، مشخصات و يا انتظارات برخواسته

از ماهيت، خصوصيات، كاركردها، عملكرد و هزينه ها ره مشخص مي كند،مديريت كيفيت محصولات را با عيوب كمتر و هزينه پايين تر توليد مي كند و اين مفهوم بهبود بهره وري استخصوصا در شرايط فعلي كه بهبود در كيفيت و نيروي كار ديگر منحصر به عمليات ساخت نيست. همچنين بهبود بهره وري شامل استفاده از منابع و فرآيندهاي با كيفيت بالا به منظور توليد ستانده هايي است كه كيفيت بهتر دارند،از اين رو بهبود كيفيت به معني بهبود بهره وري و بهبود بهره وري به مفهوم بهبود كيفيت است.توضيح علت آنكه اين دو سيستم سال هاي نسبا زيادي هم هدف ولي جدا از هم و تحت عناويني غير يكسان به فعاليت مي پرداخته اند آن است كه (با وجود مفهوم گسترده و فراگير مستتر در آن) در ابتداي راه به دليل نو پا بودن و استفاده صرف از ابزار ساده و ابتدايي و يك سونگر بازرسي (INSPECTION) و كنترل كيفيت آماري محصولات(SQC) تنها توانسته بود محدود بود محدوده كوچك (كنترل كيفيت عملكرد توليدات كارخانه اي) را تحت پوشش خود قرار هد و اصولا توجهي به ديگر بخش هاي سازمان نداشت.پس از چندي،مسؤلان علاقمند و كارشناسان شاغل در بخش هاي غير از خط توليد كارخانه ها و يا سازمان هاي ستادي كه خارج از حيطه توجه كيفيت(با مفهوم ابتدايي آن) قرار گرفته بودند براي سرو سامان دادن به اوضاع و عملا بهبود كيفيت كارهاي خويش دست به كار تهيه،تدوين و تجراي روشهايي شدند كه نام بهره وري به خود گرفت و در ابتدا متقابلا مسؤليت آن را تنها تحت پوشش درآوردن و بهبود بخشهايي از امور

تلقي كردند كه خارج از حوزه كنترل كيفيت عملكرد محصولات كارخانه اي قرار گرفته بودند.البته در گذر زمان و بلوغ تدريجي شيوه هاي مورد استفاده در سيستم كيفيت و نيز سيستم بهره وري،حيطه هاي تحت پوشش و بهره مند از منافع اين دو سيستم،آرام آرام وارد مرحله هم پوشاني شده و نهايتا به دليل آنكه هر دو سيستم اهداف مشابهي را دنبال مي كرده اند براساس منطق هم پاياني علمي،اين هم پوشاني به كليه سطوح سازمان گسترش يافته و عملا امروزه ديگر فرآيندي را در سازمان ها نمي توان يافت كه نتواند به طور هم زمان تحت پوشش بهره وري و كيفيت قرار گيرد.در چنين شرايطي فلسفه استقلال تشكيلات عهده دار بهره وري و تشكيلات عهده دار كيفيت،مقبوليت و موضوعيت خود را از دست داده و ادامه وضع را به صوري عاملي ضد بهره وري و ضد كيفيت جلوه گر مي سازد.در چنين شرايطي آخرين ماموريت مستقل تشكيلات بهره وري و نيز كيفيت را مي توان ادغام و اتحاد با يكديگر دانست تا ضمن ارتقاء بهره وري و كيفيت سازمان(از طريق حذف تشكيلات موازي)در صورت مديريت صحيح فرآيند وحدت باعث ايجاد سينرژي مثبت و از آن طريق افزايش مجدد بهره وري و كيفيت سازمان مي شود.تعريف جديد بهره وري و كيفيتبهره وري و كيفيت در واقع دو رئي يك سكه اند و مفهوم آنها محدود به توليد كالاي كارخانه اي نيست بلكه در مفهومي وسيع تر كليه فعاليت هاي واحدهاي صنعتي را از جمله: فروش، بازاريابي، اداري، مالي، مهندسي و حتي وسيع تر از آن همه كارها و فعاليت ها در كل و يا جزء

نظام ها را دربر ميگيرد.در تعريف جديد توجه به كيفيت اهميت دارد زيرا كيفيت بخش اساسي از بهره وري و در واقع عامل عمده آن است به خصوص اگر علاوه بر كيفيت محصولات،به كيفيت كل كسب و كار و سيستم ها و عناصر توليد، راهبرد، سازماندهي، اافراد، تكنولوژي، فرآيندها و ... نيز انديشيده شود.چگونگي بهبود بهره وري و كيفيتبهبود در بهره وري و كيفيت به تصادف و يا به از روي شانس حاصل نمي شود بلكه تماما نتيجه فرآيندي آگاهانه است يعني در مديريت بهره وري و كيفيت همواره بايد گلوگاه ها و حوزه هاي امكان بهبود شناسايي شوند لذا ضروري است سيستم هاي سازماني و فضاي عملياتي لازم براي پيشبرد و تداوم پژوهش براي بهبود فراهم آيد.در اين رابطه لازم به ذكر است كه ساماندهي و مديريت فضاي عملياتي(رفتاري) منطقا مهم ترين عامل در رسيدن به بهره وري است چرا كه بسياري از ابتكارهاي خوب در مواجه با فضاي عملياتي نامناسب بيش از هر عامل ديگر بي ثمر شده اند.هم چنين بايد نگرشها و شايستگي هاي لازم براي هر يك از اعضا سازمان متناسب با شأن و توان آنان از طريق آموزش صحيح و مديريت منابع انساني ايجاد شود،مكانيسمهايي براي بكارگيري تمام سطوح بهره وري و كيفيت اجرا شود،نظارت و ارزيابي مداوم بر دستاوردهاي بهره وري و كيفيت صورت پذيرد تا شناسايي حوزه هايي ممكن شود كه امكان بهبود بيشتر در آنها وجود دارد و به طور خلاصه براي استمرار بهبود بايد يك سيستم مديريت بهره وري و كيفيت وجود داشته باشد.البته رسيدن به چشم انداز زيباي رشد و بقا كه به عنوان نتايج

وحدت بخش هاي بهره وري و كيفيت (به شرط اجراي صحيح فرآيند مديريت بهره وري و كيفيت) سعي در ترسيم آن به عمل آمد و منطقا مي بايست مورد علاقه و اهتمام تمامي طرف هاي ذي نفع سازمان قرار گيرد نيازمند فراهم آوردن مقدماتي است كه به صورت خلاصه به معرفي آنها پرداخته مي شود:1.    وجود اعتقاد منطقي و تعهد عملي در مديريت ارشد سازمان به اين نكته مهم و اساسي كه نيل به اهداف چرخه بهبود كيفيت و بهره وري علاوه بر آنكه جزء اصلي ترين وظايف و مسئوليت هاي مديريت ارشد است همواره در الويت اول سازمان نيز قرار خواهد داشت.2.    مشخص كردن جايگاه فعلي وضعيت سازمان و فاصله آن با دورنماي مطلوب و ترسيم شده.3.    مشخص كردت طرف هاي ذي نفع سازمان و تعيين ميزان علاقه مندي و توانايي هريك از آنها در كمك به سازمان براي رسيدن به شرايط مطلوب4.    تدوين برنامه اجرايي واقع بينانه و متناسب با نقاط قوت و ضعف سازمان و به هنگام نگه داشتن آن از طريق مرور دايم برنامه و تاثير دادن بازخوردهاي بوجود آمده در جهت تصحيح و تكميل برنامه.5.    ايجاد فضاي عملياتي لازم و ضروري براي پيشبرد اهداف برنامه و ايجاد پذيرش عمومي،اصلاحات و تغييرات از طريق به اجرا درآوردن تدابير مناسن و داراي پشتوانه از جانب مديريت ارشد سازمان.آنچه در سازمان ها مزيت رقابتي ايجاد مي كند بهره وري به معناي بكارگيري و تركيب موثر منابع موجود در سازمان است. بهبود اثر بخش بهره وري همانند ساير مولفه ها و فرآيندهاي نرم افزاري سازماني از الزامات كار سازماني است كه در ذات و

خميرمايه بهره وري بهبود نهفته است و مشروعيت بهره وري در بهبود و اصلاح آن است.استقرار چرخه مديريت بهبود بهره وري موجب مي گردد كه بهره وري به صورت يك فرآيند دايمي ارتقا يابد و مسير بهره وري مشخص و بستر سازيهاي لازم صورت گيرد.حركت بهره وري لازمه رشد و پيشرفت سازمان بوده و  به نهادي شدن امر بهبود در نظام هاي مختلف سازماني منجر مي شود.در اينجا به برسي برخي از راهكارهاي عملي استقرار چرخه مديريت بهبود بهره وري اشاره شده كه بيشتر مبتني بر تجارب كار در يكي از سازمان هاي بزرگ صنعتي است.فرآيند چرخه مديريت بهبود بهره وريچرخه مديريت بهبود بهره وري فرآيندي است كه طي آن بين مجموعه عوامل توليد بهترين تر تركيب حاصل و متناسب با شرايط درون و برون سازماني در بهره وري تغييراتي حاصل مي گردد.چرخه مديريت بهبود بهره وري را مي توان به مراحل زير خلاصه كرد:1)    مرحله اندازه گيري بهره وري:براي شناخت وضعيت موجود بايستي ابتدا نوع شاخص هاي مناسب اندازه گيري در هر زمينه و در هر سطح سازماني،بخشي و ملي مشخص و تعريف شوند و براي كميت هريك از شاخص ها و جنبه هاي كيفي آنها درحد لازم هدف هاي مربوط تعريف و مورد توافق قرار گيرند.2)    مرحله ارزيابي و تحليل بهره وري:دراين مرحله با تحليل و ارزيابي شاخص هاي اندازه گيري بهره وري و تعيين نقاط قوت و ضعف آن شرايط براي بهبود وضعيت موجود براساس چرخه بهره وري فراهم مي شود.در تحليل و ارزيابي فرهنگ بهره وري بسياري از ريشه هاي عقب ماندگي بهره وري سازمان ها مشخص و مي توان از

دل تحليل ها به راهكارهاي عملي نيز دست يافت.3)برنامه ريزي بهبود بهره وري:•    الف) سازوكار طراحي مطلوب:در اين مرحله براي بهبود بهره وري لازم است به صورت دايمي وضعيت هاي مطلوبي طراحي كرد. بهبود بهره وري بدون نگريستن به وضعيت هاي آرماني امكان پذير نيست،ضروري است كه پيوسته به شكل فرآيندي روي وضعيت مطلوب كار كرد.•    ب) مرحله فرهنگ سازي: چرخه بهبود بهره وري در سازمان يك حركت جمعي و سازماني است كه همه افراد سازمان در رده هاي مختلف بايستي درگير آن شوند، بنابراين فرهنگ سازماني و تبديل آن به صورت يك فرهنگ سازماني كمك زيادي به استقرار و نهادي شدن آن مي كند. با آموزش و اطلاع رساني مي توان امكان پذيرش بهبود مستمر توسط كاركنان سازمان را فراهم ساخت.ايجاد فرهنگ كار محوري لازمه بهبود است. در فرهنگ كار محوري تاكيد اصلي بر روي موفقيت ها و دستاوردهاي موجود در كار است اين امر دليل وجود و بقاي سازمان است و هيچ چيز نمي تواند در اين هدف بزرگ مداخله كند.•    ج) مرحله عاطفي كردن بهبود بهره وري:براي بهره وري در سازمان ابتدا بايد آن را شناخت. كاركنان سازمان بايستي علاقه مند به بهبود بهره وري باشند و آن را دوست داشته  باشند، به عبارت ديگر بهره وري بايستي با عواطف و احساسات كاركنان عجين گردد و به نتايج آن ايمان آوردند. استقرار دايمد چرخه بهبود بهره وري بدون عاطفي كردن آ ن در سازمان موقتي و مقطعي خواهد بود، اساسا ارتباط عاطفي با بهره وري به اين دليل است كه به حسن  نيت منتهي مي شود و اين موضوع باعث خواهد شد

كه كاركنان بهترين تلاش خود را به كار ببندند و از جان مايه بگذارند.•    د)مرحله ساختارسازي:در اين مرحله بايستي كانال هاي حركت فردي و جمعي در سازمان تعريف شوند واينكه كاركنان چگونگي ميزان بهره وري را بالا ببرند، نيازبه بسترسازي دارد بنابراين در اين مرحله بايستي مسير فعاليت هاي افراد سازمان مشخص و تعريف شده باشد.•    ه)مرحله عمل:بهره وري،عمل به فرهنگ هاي ايجاد شده مطلوب سازماني است. در اين مرحله عمل،كاركنان سازمان در همه سطوح و متناسب با ماموريت خود بايستي دست به كار شوند و در جهت بهبود بهره وري دست به فعاليت هاي فكري و جسمي بزنند.•    و) مرحله بازنگري: آنچه به چرخه مديريت بهبود بهره وري مشروعيت دهد بازنگري است، بازنگري مجموعه فعاليت هاي انجام شده در سازمان در فرآيند چرخه بهبود بهره وري مي توان بهبود مستمر بهره وري را تضمين كرد.سازوكارهاي عمليدر استقرار چرخه مديريت بهبود بهره وري راهكارهاي مختلفي وجود دارد كه به بعضي از آنها كه در عمل تجربه شده در زير اشاره مي شود:1)    نهادي كردن بهره وري در انديشه:زير بناي استقرار چرخه مديريت بهبود بهره وري اين است كه كاركنان يك سازمان توليد فكر كنند.كمبود سازمان ها در مقوله بهره وري، پول، تجهيزات، مواد و امكانات مادي نيست بلكه كمبود اصلي توليد فكر است.سازمان هاي موفق و بهره ور علاوه بر نظم بوروكراتيك، تدابير خاصي براي است استفاده از كليه ظرفيت هاي فكري و عملي ككاركنان خود اتخاذ كرده اند، علي رغم اينكه اصولا فعاليت دانشگران و كاركنان علمي و فكري فرمول پذير نيست سازمان هاي پيشرو در بهره وري به تدريج به مكانيسم و شيوه

هاي رهبري و زمينه هاي مناسب فرهنگي براي هم افزايي تلاش ها و انديشه هاي كاركنان علمي دست يافته اند و موفق شده اند از افكار و ابتكارات و دانش آفريني سازمان ها و توسعه فكري اين كاركنان بهره بيشتري ببرند. مديريت موثر نيروي كتر دانشگر و دانشمند نيازمند تدابيري است كه حاصل آن توسعه كيفي و كمي ظرفيت دانش اندوزي، استفاده كارساز از دانش و توسعه دانش در سطح ملي و سازماني است.در صورت مديريت برفكر و دانش كاركنان سازمان، بهره وري در انديشه حاصل خواهد شد. مديريت بر دانش و انديشه عبارت است از مديريت دانش سازمان كه مي تواند گستره اي از ويژگي هاي عملكرد سازماني را بهبود بخشد. فكر و دانش عاملي بنيادي است كه كاربرد موفق آن سازمان ها را ياري مي دكند تا خدمات و كالاهايي بديع ارائه دهند. اين منبع عظيم دانش بسياري از گونه هاي مختلف فرآيندهاي سازماني بهترين عملكردها، جلب اعتماد مشتري، نظام هاي اطلاعات مديريت، فرهنگ و هنجارها را در بر مي گيرد. به طور كلي بهره وري در انديشه با مكانيسم هاي زير به استقرار چرخه بهبود مديريت بهره وري كمك مي كند:    نظام پيشنهادات فكرآفرين    نظام Q.C  (Quality central)     نظام T.Q.M (Total Quality Management) بهره ور2)    نهادي كردن صرفه جويي در كل سازمان:يكي از روش هاي استقرار چرخه بهبود مديريت بهره وري اين است كه صرفه جويي در همه سازمان به عنوان يك اصل مورد توجه قرار مي گيرد. دستيابي به بهره وري مستمر از طريق صرفه جويي با شعار حاصل نمي شود بلكه در اين راستا بايستي ساختارهاي مناسبي طراحي كرد.

معمولا صرفه جويي از طريق دو مكانيسم ساختارسازي و تشويق در سازمان نهادي مي شود.روشهاي تجربع شده براي نهادي كردن صرفه جويي در يكي از سازمانهاي بزرگ صنعتي را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:    ساختاري كردن صرفه جويي در مصرف انرژي از طريق دخيل كردن ميزان مصرف در پاداش    برقراري رابطه بين خوب مصرف كردن و پاداش    برقراري رابطه بين كيفيت استفاده از مواد و چاداش    پرداخت مستقيم مبلغي از صرفه جويي هاي انجام شده انرژي به كاركنان    تشويق كتبي كاركناني كه ستاره صرفه جويي هستندبراي استقرار چرخه بهبود مستمر كيفيت از طريق صرف جويي لازم است زمينه براي ساختارسازي فرام مي شود.3)    طراحي نظام هاي بهره ور:براي استقرار چرخه مديريت بهبود بهره وري در كنار كارهاي فرهنگي و فرهنگ سازي  بايد ساختارهاي مناسب و علمي طراحي و جرا كرد. بعضا مشاهده مي شود كه در سازمان ها افراد زيادي هستند كه داوطلب توليد بهره وري هستند ولي ساختار مناسبي وجود ندارد كه از فكر، توان، استعداد و دلسوزي آنها ه شكل معقول و منطقي استفاده شود،بر اين اساس سازمان ها بايستي به فكر طراحي ساز و كارهاي بهره ور باشند. به طور كلي دو نوع از ساختارهاي بهره ور كه در عمل در يكي از سازمان هاي صنعتي تجربه شده را مي توان به شرح زير بيان كرد:طراحي نظام نگهداري و تعمييرات فراگير TPM (Maintenance=Total Productive) نظام TPM يكي از ساختارهايي است كه در سازمان هاي توليدي و صنعتي بهره وري را در عمل ارتقا مي دهد. هدف از بكارگيري فرآيند TPM عبارت است از توانمند ساختن همه كاركنان جهت به حداكثر

رساندن كارآيي عمليات نگداري و تعميرات بهره ور جامع است. استفاده از اين نظام كانوني را فراهم مي آورد تا مشاركت كنندگان يا اعضا بتوانند توانمندي ها، قابليت ها، دانش و تجربه خويش را ابراز كنند. از طريق نت بهره ور جامع، همه مي كوشند تا سازمانشان بهترين سازمان در زمينه خود باشد. ارتقاي كيفيت براي مشتريان و هزينه كمتر براي توليد كنندگان مي گردد.به طور كلي TPM به طريق زير به استقرار چرخه بهبود بهره وري كمك مي كند:    به حداكثر رساند ميزان اثربخشي تجهيزات    ايجاد يك سيستم كارايي نگهداري و تعميرات    ايجاد فرصت و شرتيط مناسب براي همكاري كليه بخش هاي بهره برداري    پياده سازي نظام مديريت كيفيت فراگير(TQM=Total Quality Management) نظام TQM يك ساختار بهره ور است و اين به خاطر اين است كه در مديريت كيفيت فراگير به جاي اينكه مسئوليت افزايش كيفيت و بهره وري فقط به دوش يك واحد خاصي در سازمان باشد،به عهده مديران ارشد سازمان قرار مي گيرد. مديريت كيفيت فراگير فقط به محصول برنمي گردد و يك ديدگاه جامع نسبت به سازمان و محصول دارد و تمام فعاليت ها، فرآيند و جزئيات كار را در بر دارد.به طور كلي پياده سازي نظام TQM در ابعاد زير به اسستقرار چرخه بهبود مديريت بهره وري كمك مي كند:    خوشحال كردن مشتري    منطقي ساختن قيمت ها    مشاركت همگاني    سازگاري با محصولات    استقرار استرتژي بهبود دائمي4)     استقرار نظام تحقيقات بهره وري:بهبود بهره وري بدون تحقيقات اصلا معني ندارد. براي استقرار چرخه بهبود بهره وري لازم است ذهنيت و مؤلفه هاي درگير بهره وري دائما مورد تحقيق علمي قرار گرفته و

راهكارهاي علمي به كار گرفته شود. با استقرار نظام تحقيقات بهره وري اهداف زير تحقق مي يابد:•    محصولات جديدي براي واحدهاي توليدي طراحي مي شود•    كيفيت توليدات ارتقا مي يابد•    هزينه هاي توليد با نوآوري به شدت كاهش مي يابد•    مصرف انرژي بهينه مي شود•    ضايعات توليدي كاهش مي يابدهر مرحله از چرخه بهبود بهره وري نيازمند تحقيق است، در مرحله اندازه گيري بهره وري نياز به تدوين شاخص و ابزار اندازه گيري است كه در اين راستا با در نظر گرفتن شرايط، محيط، نياز مشتريان و تحولات دائما بايستي شاخص هاي جديدي طراحي گردند كه اين امر از طريق تحقيق حاصل مي شود.تحليل وضعيت بهره وري از تحقيق تفكيك ناپذير است. هر نوع تحليل و بررسي نيازمند كارهاي تحقيقي جامعي است كه بتوان بر مبناي نتايج تصميم گيري عقلايي انجام داد.براي تدوين برنامه بهبود بهره وري نياز است كه از مؤلفه هاي تاثيرگذار و مؤلفه هاي كليدي شناسايي استفاده گردد كه اين امر باز با تحقيق و پژوهش حاصل مي گردد.پس از اجراي برنامه هاي بهبود از طريق كارهاي تحقيقي مي توان از تجارب و نتايج به دست آمده در روند بهبود آيده استفاده كرد، بنابراين بهبود بهره وري بدون تحقيق كار سخت و مشكلي خواهد بود5)     توسعه منابع انساني:توسعه منابع انساني در هر كار سازماني كارساز خواهد بود. در فرآيند توسعه منابع انساني، كاركنان سازمان به مجموعه اي از كيفيت ها مجهز مي شوند كه اين كيفيت ها موجب جامع نگري و تعادل مي گردد. يكي از شاخص هاي انسان توسعه يافته سازماني بهره ور عمل كردن آنها است و اين بدين معناست

كه توسعه يافتگي در تخصصي عمل كردن نيست بلكه در اين است كه فرد از تخصص خود به شكل بهره ور در سازمان استفاده كند.بهره ور عمل كردن امري اكتسابي است يعني كاركنان يك سازمان بايستي يتد بگيرند كه چگونه عمل كنند كه بهره ور باشند.به طور كلي توسعه منابع انساني از طريق زير به استقرار چرخه بهبود مديريت بهره وري كمك مي كند:    كاركنان با فلسفه و ماموريت سازمان آشنا مي شوند    كاركنان با كمي كردن كار آشنا مي شوند    كاركنان شيوه حل مسئله رت ياد مي گيرند    كاركنان كاربرد تكنيك هاي بهره ور را مي آموزند    كاركنان از فناوري اطلاعات در بهبود بهره وري كمك مي گيرند6)     استقرار نظام مديريت عملكرد:مديريت عملكرد با نگرش جامع بع عملكرد بهره وري سازمان همواره نصوير روشني از بهره وري سازمان به دست مي دهد.زماني كه بر فرآيند و عملكرد سازمان مديريت شود بهره وري و بهينه سازي آن تضمين مي گردد.به طور كلي استقرار مديريت عملكرد در ابعاد زير به بهبود چرخه مديريت بهره وري كمك خواهد كرد:•    در منابع انساني اصلاحات و بهبود ايجاد مي كند•    اهداف فردي و اهداف بهره وري سازمان را يكي مي كند•    زمينه اصلاحات ساختار در بهره وري را فراهم مي سازد•    فرآيند مسئله يابي مناسب در بهره وري در سازمان حاكم مي شود•    از طريق تفاوت قائل شدن به افراد بهره ور و غير بهره ور انگيزه توليد مي كند•    در بهره وري سازماني ايجاد سينرژي مي كند•    باورهاي جديد نسبت به بهره وري سازماني مطرح مي سازدنتيجه گيري:استقرار چرخه مديريت بهره وري نيازمند عزم جدي بوده و در

اين راستا بايستي سازوكارهاي عملياتي طراحي كرد و آنها را به كار گرفت.قبل از طراحي سازوكارها، آسيب شناسي وضعيت بهره وري سازمان ها، موجب مي شود كه سازو كارهاي عملياتي متناسب با شرايط سازمان ها طراحي گردد و براي بهبود بهره وري در انديشه، نهادي كردن صرفه جويي، طراحي ساختارهاي بهره ور، توسعه منابع انساني، طراحي نظام تحقيقات بهره وري و استقرار مديريت عملكرد كمك گرفت.در راستاي اهداف برنامه هاي توسعه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي جمهوري اسلامي ايران مبني بر تدوين و اجراي برنامه هاي خاص تربيت مديران و برنامه ريزان كارآمد، ارتقاي سطح علمي و افزايش كارايي مديران ارشد و تلفيق هرچه بيشتر تجارب عملي و آموزش هاي علمي مركز مطالعات مديريت و بهره وري ايران با استفاده از اساتيد مجرب دانشگاه ها در رشته هاي مربوط اقدام به برگزاري دوره هاي مختلف آموزشي براساس نياز ويژه سازمان هاي دولتي و غير دولتي مي كند.

مديريت تطبيقي

: مديريت تطبيقي چيست؟بطور كلي مديريت تطبيقي به شباهت ها و اختلافات موجود ميان سيستم هاي مديريت و كسب كار درزمينه هاي مختلف تاكيد دارد.اين مقايسه مي تواند بين سازمان هاي بزرگ و كوچك،كشورهاي موفق وناموفق و كشورهاي پيشرفته ودرحال توسعه انجام شود.مطالعه مديريت تطبيقي از طريق گسترش دامنه متغيرهايي كه براساس آنها يك پديده خاص مديريتي يا سازماني مي تواند مورد مطالعه قرار گيرد . ظهور ورشد مطالعات تطبيقي : قبل از كنار گذاشتن اصول اداره،فرض درآن بود كه عوامل فرهنگي تاثيري درمسايل اداري ندارند،چرا كه اصول درنهايت اصول هستند.مثلا دراين رابطه،وايت در سال 1936درمورد اصول اداره عنوان داشت كه(يك اصل اداره به همان ميزان درفعاليت امور اداري

عمومي روسيه سودمند است كه در امور بريتانياي كبير،به همان ميزان در امور اداره عراق مصداق دارد كه در امور داراي ايالت متحده،ولي انديشمندان بعدي خاطر نشان كردند كه عوامل فرهنگي مي توانند امور اداري عمومي دريك بخش از جهان را به چيزي كاملا متفاوت از اموراداري عمومي درديگر سوي جهان تبديل سازند. درنتيجه اين تجديد نظر فكري،دوره هايي دررابطه با امور عمومي تطبيقي دركاتا لوگ هاي دانشگاه ها مطرح شد ودر اوايل دهه 1950انجمن علوم سياسي آمريكا،جامعه امور اداري عمومي آمريكا و موسسه تهاتري امور اداري عمومي اقدام به تشكيل كميته هاي خاص يا برپايي كنفرانس در رابطه با مديريت تطبيقي نمودند.انگيزه اصلي در اين رابطه درسال 1962وزماني مطرح شد كه گروه مديريت تطبيقي (CAGكه درسال 1960تشكيل شده بود)وابسته به جامعه امور اداري عمومي آمريكا از بنياد فورد كمك مالي بالغ بر 500هزار دلار دريافت كرد. مديريت تطبيقي در بخش دولتي،پنج زمينه عمده را به عنوان قلمرو فكري خود مورد توجه قرار مي دهد: 1- جستجو براي نظريه2-تمايل نسبت به كاربردهاي عملي3- كمك ضمني به زمينه گسترده تر سياست تطبيقي 4-علاقه پژوهشگران آموزش ديده در رشته حقوق اداري 5- وتحليل تطبيقي مشكلات مبتلا بامور اداري عمومي. امور اداري عمومي آمريكا ،از ابتداي پيدايش تلاش داشت تا مجري –محور بوده وبا دنياي واقعي درگير شود ،در حالي كه مديريت تطبيقي از ابتداي مطرح شدن تلاش داشت تا نظريه – محور بوده و دانش را براي دانش بدست آورد. مديريت تطبيقي و بازرگاني بين المللي : مديريت تطبيقي كاملا با بازرگاني بين المللي متفاوت است.درحالي كه مديريت تطبيقي شباهت ها و تفاوت هاي كامل و نظام

هاي مديريتي كشورهاي مختلف را بررسي مي كند.اما بازرگاني بين المللي مسائل و مشكلات شركت هاي چند مليتي را مورد مطالعه قرار مي دهد البته اين مفهوم (مديريت تطبيقي و بازرگاني بين المللي)باهم تداخل و ارتباط دارند بگونه اي كه مدير بين المللي از مطالعات ناظر به مديريت تطبيقي بهره مند مي شود. بررسي تاريخي : پژوهشگران مسائل اقتصادي و سازماني از نظر تاريخي در جستجوي قوانيني هستند كه جنبه ي جهاني داشته باشد.تا اين اواخر،محققان مذبور نقش محيط وفرهنگ را ناديده گرفتند و برخوردشان با آنها نسبتا سطحي بود. نگرش هاي مختلف نسبت به مديريت تطبيقي: ديدگاه هاي عمده در ادبيات مديريت تطبيقي را مي توان به چهار دسته كلي تقسيم كرد:1-نگرش توسعه اقتصادي 2- نگرش محيطي 3- نگرش رفتاري وديدگاه سيستم باز. 1- نگرش توسعه اقتصادي: مديريت در رسيدن به توسعه سريع اقتصادي و صنعتي اساسا يك نگرش كلان محسوب مي شودودر آينده بهبود مديريت به بررسي انحرافات مي پردازد. نگرش محيطي: اثر بخشي مديريت تابعي است از عوامل محيطي بيروني نظير عوامل فرهنگي،اجتماعي،سياسي،حقوقي،اقتصادي و تعليم و تربيت است. نگرش رفتاري: فرضيه اساسي اين نگرش آن است كه عمليات مديريت و اثر بخشي،به متغيرهاي فرهنگي نظير گرايش ها،اعتقادات نظام هاي ارزشي ،الگوي رفتاري ،فلسفه هاي مديريت و غيره بستگي دارد. ديدگاه سيستم باز: اين نگرش از مدل سيستم باز براي شناخت سازمان و تعامل آن با محيط استفاده مي كند نگاندي در سال 1973سه نوع محيط را مشخص كرد:سازماني،وظيفه اي و اجتماعي .محيط سازماني با متغيرهايي نظير اندازه سازمان تكنولوژي جوسازي ومنابع مالي و انساني سروكار دارد تا حد زيادي تحت كنترل مديران

محيط وظيفه اي :شامل عرضه كنندگان،توزيع كنندگان ،كارفرماها،مشتريان ،سهامداران ،دولت و جامعه است.محيط اجتماعي براساس چارت فارمد و ريچمن يك محيط كلان بشمار مي رود. استراتژي هاي توليد دانش: استراتژي هاي جمع آوري يا توليد دانش را مي توان به دوشيوه طبقه بندي كرد: 1- انديشه نگاري درمقابل قانون مداري. 2- قوم گرا،اقليم گرا و جهان گرا. استراتژي انديشه نگاري در مقابل استراتژي قانون گرايي: نخستين استراتژي كه توسط انديشمندان سازماني و دانشمندان مديريت تطبيقي به كار گرفته شده نگرش جهان گرايي يا قانون مداري بود نظريه پردازان اقتصادي به طور كلي نقش فرهنگ را ناديده گرفته اند و توجه خود را به متغيرهاي مانند تكنولوژي ،منابع مالي،منابع انساني،مواد و مشتريان و ثبات محيط معطوف كرده اند. استراتژي قوم گرا ،اقليم گراوجهان گرا: امروز بيشتر تئوريهاي مديريت ،قوم گرا هستند يعني در آنها محيط فرهنگي مسلم و بديهي فرض شده است .آنچه مانياز داريم حساسيت فرهنگي بيشتر در تئوريهاي مديريت است.چنين نتيجه اي را مي توان در انسان شناسي سازماني يا انسان شناسي مديريت بناميم . نظام اقتصادي ايالات متحده: آمريكايي ها به بازار آزاد و نظام سرمايه داري اعتقاد دارند در حالت ايده آل همه8 ابزار توليد بايد در اختيار بخش خصوصي باشد.اما اطلاعات موجود چيز ديگري مي گويند.به عناون مثال بررسي هاي اخير نشان مي دهد كه بخش دولتي آمريكا در مقايسه با آلمان غربي و انگلستان بخش بيشتري از اقتصادرا در اختيار دارد.مشخصه اصلي اقتصاد آمريكا اتكاي آن به اصول سرمايه داري است ولي با دقت بيشتر مي توان دريافت كه اقتصاد اين كشور اقتصادي مختلط ويا آميزه اي از بخش هاي

خصوصي يا دولتي است در نتيجه بيشتر شركت هاي بزرگ آمريكاي جهت گيري محلي (يابومي)دارند.و اين ديدگاه پيامدهاي اقتصادي شديدي دركل اقتصاد كشور دارد.به عنوان مثال :دردودهه گذشته شركت هاي خارجي در آمريكا (نظير شركت هاي تويوتا ،هوندا؛سوني وپاناسونيك)حضور فعال داشته اند وبه بي اعتباري اقتصادي واجتماعي آمريكا دامن زاده اند.دريك نتيجه گيري كلي بدست مي آيد كه ايالات متحده آمريكا نسبت به تفكر خلاق و عملكرد مديريت ،نقش انحصاري ندارد كه اين موضوع درس دردآوري براي امريكاي هاست كه بايد آن را آموخته باشند . رويكرد آمريكايي در زمينه مديريت امري جهاني نيست ، آنچه در آمريكا بنحوي عمل مي كند ، ممكن است در سايه كشور ها مفيد نباشند عكس اين نيز صادق است . درك ارزش ها و ديدگاه هاي فرهنگي هر كشور ، در درك جامع تر رويكرد كشور در زمينه مديريت و نحوه عملكرد سيستمهاي فرعي اجتماعي ، قانوني و اقتصادي آن ، نقش اساسي دارد . در نهايت به بررسي دلايل پرداختن به مطالعات مديريت تطبيقي مي پردازيم : نخست ما در دنيايي به هم وابسته زندگي مي كنيم دوم ، نگرش تطبيقي ، ضروري است . ما هر چيزي را در رابطه با چيزي خاص ( خواه يك ايده آل ضمتي يا استاندارد اندازه مي گيريم و ارزيابي مي كنيم . سوم : مطالعه نظام يا فرهنگهاي مختلف فهم و درك ما را بيش از زماني صيقل مي دهد كه درك ما تنها از فرهنگ خودمان ناشي مي شود . چهارم مطالعه مديريت تطبيقي از طريق گسترش دامنه متغيرهايي كه براساس آنها يك پديده خاص مديريتي يا سازماني

مي تواند مورد مطالعه قرار گيرد . باعث گسترش مباني دانش و آگاهي مي شود و مورد آخر اينكه مهمترين دلايل مطالعه مديريت بين فرهنگي يا تطبيقي آن است كه اين مطالعات به فرد كمك مي كند تا فرهنگ و محيط خود را ارزيابي كند . نام كتاب : مديريت تطبيقي تاليف : راگونات مترجم : دكتر عباس منوريان ناشر : موسسه كتات مهربان نشر چاپ : دوم 1387

زن توانا

اثر: فان گرمر - ترجمه:سيمين موحد خلاصه كتاب: ياسمن طباطبايي - شما هميشه افراد را اداره مي كنيد گاهي اين كار را در مقام رهبر انجام مي دهيد اما اغلب اوقات در نقش عضوي از گروه ظاهر مي شويد و سعي مي كنيد موثر واقع شويد كليد مديريت موثر و موفق سياست است گاهي بايد صدايمان را پايين بياوريم يا بالا ببريم تا پياممان شنيده شود اين كار به هيچ وجه به معني مصالحه كردن و فروختن خودمان نيست كار دشوار اين است كه ضمن وفادار ماندن به ارزش ها و باورهاي خودمان بتوانيم با موفقيت ديگران را هدايت كنيم .اين كتاب الهام بخش اين است كه چگونه :1- بدون اينكه كسي را دشمن خود كنيد در بحثها برنده شويد . 2- بدون زير پاگذاشتن اصول و ارزش هاي خود مصالحه كنيد . 3-به خويشتن خود وفادار بمانيد و موفق شويد . 4- از حمايت خواهران خود بهره مند گرديد . 5- زماني كه به نظر مي رسد همه اين دنيا مي خواهد شما را عقب نگه دارد شهامت داشته باشيد و با سرعت تمام پيش بتازيد . هر زني مي تواند زن توانا باشد زنان

توانا فقط در مقام هاي عالي و جايگاه هاي بلند جامعه وجود ندارد مهم نيست كه در شركت بزرگي كار مي كنيد يا در ساندويچ فروشي روحيه قدرت وسركشي زنده مي ماند هر زني كه مادام جرئت كند زني واقعي باشد مي تواند زن توانا باشد وقتي قدرتتان را به دست مي گيريد و از آن به نفع خود استفاده مي كنيد زندگي بسيار شيرين مي شود . هر بار كه خود را در موقعيت دشواري مي بينيد هر قدر كه اوضاع تيره و تار باشد بدانيد قدرت تبديل تاريكي به نور را داريد . اصول اساسي براي اينكه زني توانا باشيد :1- با احساس نا امنيتان راحت باشيد . شما همان مشكلات زنان ديگر را داريد ، نيازي نيست احساس نا امنيتان شما را عقب نگه دارد با وجود معايب و نواقصتان به پيشروي ادامه دهيد . 2- نوعدوست باشيد : تنها ماندن آسان نيست ولي احساس مسئوليت و رسالت و داشتن هدف در زندگي مي توان كمكتان كند تا سخترين لحظات زندگي را با موفقيت سپري كنيد در واقع هيچ راهي جز انجام دادن كار درست وجود ندارد . 3- پر شور باشيد : اين نوع زندگي به انرژي ، بنيه و تعهد نياز دارد و همه اين ها ناشي از شور و شوقي است كه شما را پيش مي راند در واقع اين كمكتان مي كند تا ناراحتي و اندوه زيادي را از سر بگذرانيد به علاوه كمك مي كند روي چيزهايي كه برايتان اهميت دارد تمركز كنيد و با ذهن خلاقتان حل مشكلات را پيدا كنيد . 4- در تماس باشيد

زن تواناي حقيقي مي داند كه بايد در داخل و خارج از محل كارش شكه هاي حمايتي ايجاد كند كه كمكش كنند . به رغم مشكلات عجيب و غريب ، مقاومت ها يا دشمني هاي آشكار ، شما مي توانيد با كمي كمك از جانب دوستتان به كارتان ادامه دهيد . چگونه در موقعيت هاي دشوار كامياب شويم : 1- اگر دلش را نداريد افتخاري كسب نمي كنيد . 2- انتظار موانع را داشته باشيد و روي اهدافتان تمركز كنيد . 3- اگر نخواهيد كاري بكنيد ، هيچ كاري نمي كنيد . 4- اگر كمي شكست نخوريد هرگز محدوديت ها را نمي شناسيد . 5- بايد به جايي بچسبيدو دوام بياوريد خصوصا وقتي اوضاع دشوار است . 6- ايام دشوار تا ابد طول نمي كشد . همه ي اين جملات خردمندانه خصوصا زماني مهم اند كه خودتان را در وضعيت دشواري مي يابيد وضعيتي نا مطمئن و ناآشنا كه مدام فكر مي كنيد چرا بايد موقعيت موجود را به هم بزنيد و گاهي به انتخاب خودتان وارد اين موقعيت مي شويد . اگر جرئت نكنيد وارد وضعيت دشوار شويد هرگز نخواهيد دانست تا كجا مي توانيد پيش برويد . جملات تاكيدي براي اينكه به پيشروي تان ادامه دهيد : 1- من از اين وضعيت با حالتي قوي تر و حتي مصم تر براي كسب موفقيت خارج خواهم شد . 2- اكنون و هميشه بينش من واضح و روشن است مي دانم كه در پي چه چيزي هستم و مطمئنم كه موفق مي شوم . 3- من كاري را كه انجام مي دهم قبول دارم و

تاييد مي كنم مي دانم كه كاري درست است و در حال پيشروي هستم . احساس مي كنم توانا ، قوي و مطمئن هستم . 4- دشواري ها به مرور زمان از بين خواهد رفت من مي توانم با مشكلات دست و پنجه نرم كنم . 5- در هر لحظه ي اين ماجرا دارم رشد مي كنم . موفقيت ناشي از شهامت داشتن و استفاده از فرصت ها هست من روي خود شرط بندي مي كنم و با بيشترين استفاده از توان بلقوه ام زندگي مي كنم . قدرت سياست را بشناسيد : شما هميشه افراد را اداره مي كنيد گاهي اين كار را در مقام رهبر انجام مي دهيد اما اغلب اوقات در نقش عضوي از گروه ظاهر مي شويد و سعي مي كنيد موثر واقع شويد كليد مديريت موثر و موفق سياست است گاهي بايد صدايمان را پايين بياوريم يا بالا ببريم تا پياممان شنيده شود اين كار به هيچ وجه به معني مصالحه كردن و فروختن خودمان نيست كار دشوار اين است كه ضمن وفادار ماندن به ارزش ها و باورهاي خودمان بتوانيم با موفقيت ديگران را هدايت كنيم . اگر مي خواهيد با ديگران كنار بياييد و همكاري كنيد نكاتي در زمينه مديريت هست كه مي توانيد با استفاده از آن ها در مورد عزيزان همكاران ، همسايگان ، و ديگران رابطه بهتري با آن ها برقرار كنيد : 1- با ديگران همانطور رفتار كنيد كه مي خواهيد با شما رفتار كنند . 2- همدلي نسان بدهيد به چشم انداز آن ها نگاه كنيد . 3- بازخور مثبت نشان دهيد كه

براي آن ها ارزش قايليد . 4- گشوده باشيد و تاكيد كنيد كه هميشه در دسترس هستيد . 5- واكنش هايتان را مهار كنيد اول فكر كنيد بعد واكنش نشان دهيد . 6- دوستي را از كار جدا كنيد . 7- از قوه طنز استفاده كنيد به اين ترتيب مي توان به فجايع خنديد و به پيشبرد امور كمك كرد . با ديگران خوب رفتار كنيد : حوزه احترام از حوزه دوستي ست هر كسي كه با او برخورد مي كنيد درست به اندازه شما احتياج به احترام و قدرداني دارد . در راه چيزي بجنگيد كه ارزشش را داشته باشد : هر چيز ارزشمندي با موانع همراه است و موفقيت شما بستگي به اين دارد كه چقدر مي توانيد انعطاف پذير و شجاع باشيد . بايد با مفتري ها ، منتقدها ، منفي باف ها و كساني كه از پشت خنجر مي زنند رو به رو شويد . گاهي مي توان آن ها را به سوي خود جلبب كرد ، گاهي مي توان آن ها را خنثي كرد و گاهي هيچ راهي براي دور زدن آنها وجود ندارد . اگر هدفتان در زندگي اين است كه همه دوستتان داشته باشند هرگز هيچ كاري نخواهيد كرد هرگز در راه چيزي استقامت به خرج نخواهيد داد ، تعهدي نخواهيد پذيرفت يا نخواهيد دانست به چه چيزي اعتقاد داريد زيرا مي ترسيد ديگران را ناراحت كند . منفي بافان را دور كنيد : منفي بافان همان بدبيناني هستند كه به شما مي گويند نمي توانيد اين كار را بكنيد ، يا هرگز موفق نخواهيد شد اين كار

را بكنيد . آن ها هميشه مي خواهند روياهايتان را لگد مال كنند و شما را بترسانند تا از فرصت ها استفاده نكنيد و يا كاري كنند كه احساس كنيد لياقتش را نداريد . زندگي تان را با گوش دادن به حرف هاي منفي بافان تلف نكنيد اجازه ندهيد اختيار سرنوشت شما يا آينده تان را در دست گيرند اگر گوش بدهيد به هيچ جا نمي رسيد . روز سلامت ذهني زنان توانا : روزي را به كارهاي غير معمول اختصاص بدهيد . فرستادن اي ميل ، برقراري تماس هاي كاري ، كار با اينترنت و خواندن كوهي از نامه را كنار بگذاريد و از هم مهم تر احساس گناه نكنيد شما براي همه سخت كار كرده ايد حالا مي خواهيد امروز فقط مال خودتان باشيد و استراحت كنيد در اين روز فعاليت هاي زيادي نكنيد نكته اين است كه سرعتتان را كم كنيد و از جايگاهتان در زندگي لذت ببريد . خاطره بنويسيد ، روي كاناپه چرت بزنيد به بيرون برويد و قدم بزنيد نسبت به همه كارهايي كه انجام مي دهيد احساس خوبي داشته باشيد چون فرصت را با كار و تلاش به دست آورده ايد وقتي ديديد چه احساسي خوبي داريد مي توانيد برنامه ريزيد و بطور منظم زمان زندگي كردن را در روال معمولي زندگي تان بگنجانيد . مي بينيد كه چه راحت در فشار رواني كه خودتان براي خود درست مي كنيد غرق مي شويد ؟ وقتش رسيده كه مقداري از آن فشار را كم كنيد . منابع :ناشر : پيكان سال انتشار : 1387 كد كتاب : 60834

خضر نبي(ع) و نقش او در دولت امام زمان(عج)

محمد

مهدي بهداروند خلاصه كتاب: ابوالفضل رضوان: سيوطي در «درّ المنثور» مي گويد: ابن مردويه از أنس بن مالك و بديده نقل كرده و گفته است:« رسول خدا(ص) اين آيه«في بُيُعتٍ أِذنَ الله أَن تُرفَعَ» را قرائت فرمود، مردي در محضر وي بپا خاست و عرض كرد: اي رسول خدا(ص) اينها چه خانه هايي هستند؟ حضرت فرمودند: خانه هاي پيامبران، سپس ابوبكر بپاخاست و پرسيد: اي رسول خدا اين خانه{ اشاره به خانه علي و فاطمه(ع)} هم از جمله اين خانه هاست؟ حضرت فرمود: آري، از برترين آنهاست!» شناسنامه ي كتاب:نام كتاب: تحقيقي پيرامون خضر نبي(ع) و نقش او در دولت امام زمان(عج)مؤلف:محمد مهدي بهداروند.ناشر: انتشارات لاهيجيحروفچيني: رضاچاپ: ولي عصر(عج)نوبت و تاريخ چاپ: اول/1380تيراژ:5000  نسخهفصل 1: ولايت تكويني ائمه(ع)اين بحث شامل نورالحي يعني نور خداي عزوجل ، داراي مركزي در زمين است و آن بسان چراغدان است و خداوند اين مثال را بدان مردمي كه در اين زمين  ساكنند مي زنند.اين نورالهي و چراغدان و چراغ فروزان كجاست؟سيوطي در «درّ المنثور» مي گويد: ابن مردويه از أنس بن مالك و بديده نقل كرده و گفته است:« رسول خدا(ص) اين آيه«في بُيُعتٍ أِذنَ الله أَن تُرفَعَ» را قرائت فرمود، مردي در محضر وي بپا خاست و عرض كرد: اي رسول خدا(ص) اينها چه خانه هايي هستند؟ حضرت فرمودند: خانه هاي پيامبران، سپس ابوبكر بپاخاست و پرسيد: اي رسول خدا اين خانه{ اشاره به خانه علي و فاطمه(ع)} هم از جمله اين خانه هاست؟ حضرت فرمود: آري، از برترين آنهاست!»بنابراين خداي عزوجل نور آفرينش آسمان ها و زمين است و نور استمرار هستي و حيات آنها و  نور

انواع تأثير و تأثرات در آن هاست. آفريدگار جهان در هر عصر و زماني داراي نوري در زمين است، كه شباهت زياد به چراغ فروزان در چراغدان، دارد و هر كس را بخواهد به سمت آن رهنمون مي شود. چه بسا ترديدي نيست كه اين چرا درخشنده پس از پيامبر(ص) در وجود علي(ع) و امامان از نسل او تجسم  يافت در همان محدوده اي كه رسول خدا(ص) بدان خبر داده بودند. ما مي گوييم: اگر دليلي از كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) ما را رهنمون شد به اين كه برخي از افعال الهي به واسطه فرشتگان يا پيامبر انجام مي پذيرد ما آن را به گوش جان شنيده و اطاعت مي كنيم و بدان معتقد مي گرديم و اين عين توحيد است و به كساني كه ما را متهم مي سازند مي گوييم:«قبل از اين كه مردم را متهم كنيد توحيد را  درك كنيد» و آنانكه ما را متهم مي كنند براي قائل  شدن به توحيد و يگانگي خدا شرطي را بر خداوند قرار مي دهند!! و آن اينكه افعال خداي عزوجل  مستقيم و بدون  واسطه باشد و يا اين كه فقط بواسطه فرشتگان  انجام پذيرد، نه توسط انسانها و مخلوقات ديگر!برخي روايات مي گويد:موسي(ع) فرمود:«هنگاميكه  من و خضر كنار ساحل دريا بوديم،  پرنده اي مقابل ما فرود آمد و قطره اي از آب دريا در منقار خود گرفت و به سمت شرق انداخت بار دوم آن قطره را به غرب انداخت و بار سمت به سمت آسمان و در چهارمين بار  به سمت زمين انداخت و بار پنجم به طرف دريا، من و خضر

از اين كار در شگفت شدين و من در اين باره از خضر سوال كردم، او فرمود: نمي دانم. در همين حال  بسر مي برديم ناگهان صيادي متوجه ما شد و گفت:چرا نسبت  به كار اين پرنده در انديشه ايد؟ به او  گفتيم اين چنين است؟آن مرد گفت: من صيادي هستم و اشاره آن پرنده را دانستم ولي شما كه دو پيامبر هستيد نمي دانيد؟! گفتيم عاجز آن چه خداوند عزوجل به ما ياد دهد چيزي نمي دانيم. از اين روايت مي توان دانست كه خداوند داراي تعداد زيادي اولياي مورداعتماد است كه هر يك از كارهايي را كه اراده كند و بخواهد، بدست آنها انجام مي پذيرد و خداي متعال مي فرمايد:«و لله جنودُ السموات و الارض» (لشكريان آسمان و زمين، از آن خداست. بنابراين  روايات ثابت و قطعي حاكي از اين است كه مسأله پيامبر و اهل بيت او، مسأله اي است كه از ريشه و اساس داراي مزيت و برتري است، و خداوند قبل از آن آدم را بيافريند نور محمد(ص) و اهل بيت او را آفريد.خضر وظيفه داشت به آن چه كه از علم باطن بدان مأموريت دارد عمل كند و موسي(ع)مكلف بود به علم ظاهر عمل نمايد و پيامبر (ص) و امامان ما، وظيفه داشتند به علم ظاهر و باطني كه مأمور بدان بودند عمل نمايند و گاهي گفته مي شود آيا از نظر عقل امكان   دارد يك انسان مكلف باشد به علم ظاهر و باطن باهم؟ چرا كه علم ظاهر و باطن نمي توانند حتي در مدت كوتاهي در سرگذشت موسي  و خضر باهم باشند تا آن جا كه

خضر به موسي گفت:« هذا فراقٌ بيني و بينكَ». در جواب مي توان گفت: آري، ممكن است.فصل 2 بررسي آيات موسي و  خضر(ع) در سوره ي كهفبعد از آن كه رسول خدا  داستان اصحاف كهف را براي قريش توضيح داد از پيامبر(ص) خواستند تا داستان مرد عالمي كه خداوند وسي (ع) را مأمور كرد تا از او پيروي كند را بگويد.آن چه در روايات شيعه آمده مؤيد اين ست كه مراد از نام موسي در آيه، موسي بن عمراه است و همچنين در قرآن 130 بار نام موسي برده شده كه در همه اين موارد مراد، موسي بن عمران است.در معناي لغوي«مجمع البحرين» آمده است كه محل جمع شدن دو دريا مي باشد و در آن جا احتمالات زيادي مطرح شده است لكن آنچه ظاهراً مورد نظر است مكان تلاقي دو درياي فارس و رم است.عده اي نظير بيضاوي معتقدند مراد از مجمع البحرين حضرت موسي و خضر مي باشد زيرا حضرت موسي(ع) درياي علم ظاهر و خضر(ع) درياي علم باطن است.در تفسير نور ثقلين روايتي از رسول اكرم(ص) نقل شده در مورد علت  رفتن موسي به مجمع البحرين مي فرمايد: پس از آن كه حضرت موسي با خداوند متعال صحبت نمود خداوند متعال الواح را تفصيل تمام علوم در آن بود را به موسي (ع) نازل كرد و موسي نزد قومش برگشته و به مردم اطلاع داد كه  خداوند تورات را بر او نازل كرده است. و پس از آن  موسي(ع) با خودش صحبت مي كرد كه خداوند شخصي را اعلم از من نيافريده ، در اين هنگام خداوند به جبرئيل  وحي كرد كه

به موسي بگو در مجمع البحرين  كنار صخره كسي هست كه از او اعلم تر است، نزد او برود و از او كسب علم نمايد. حضرت موسي از شنيدن پيام  الهي دچار خجالت شد و فهميد كه خطا نموده است لذا  هراسيده و به وصي خود  يوشع فرمود خداوند مرا امر نموده  به مجمع البحرين  بروم.موسي سوال  نمود: چگونه او را ملاقات نمايم؟ خطاب شد ماهي مرده اي را با خود  بردار و هر وقت ماهي  مفقود گشت آن عالم را در همانجا مي يابي موسي به همراه يوشع حركت نمودند تا به مجمع البحرين رسيدند، هنگام استراحت آن ماهي به اذن خداوند زنده شد و در آب  پريد، خود اين جريان نيز آياتي براي موسي بود.موضوع ديگري كه در اين جا قابل بحث است حكمت  خداوند بود كه مي بايست حضرت  موسي(ع) با اين كه از لحاظ مقام و ثروت در مرتبه اي بالا قرار داشت، ولي وقتي با يوشع به ديدار حضرت خضر مي رسد بدون پول و زادو توشه است و گويي اصلاً تقدير و برنامه اين بوده كما اينكه جريان سوار شدن  آن ها به كشتي و بي پولي آن ها در قريه ها حتي براي خريد طعام رازهايي است  كه از سوي خداوند متعال جهت اين سر و مأموريت(حضرت موسي (ع) به همراه حضرت خضر(ع)) در نظر گرفته  شده است.در تفسير عياشي روايتي از امام صادق(ع) نقل مي نمايد كه آن حضرت فرمود: وقتي موسي و يوشع به مجمع البحرين رسيدند حضرت موسي گفت من نماز مي خوانم  و تو مواظب من باش در اين هنگام قطره اي آب از

آسمان بر ماهي فرود آمد و ماهي تكاني خورد و زنده شد و در آب فرو رفت.«فلمّا جاوزا قال لفتاه آتنا غدأنا لقد لقينا من سفرنا هذا نصبا»و چون از اين مكان گذشتند به شاگردش گفت غذايمان را بياور كه از اين سفر خستگي بسيار ديده ايم.آنچه از ظاهر آيه بر مي آيد اين است كه حضرت موسي دچار خستگي زيادي شده است زيرا ضمن درخواست طعام با كلمه«هذا» به اين سفر اشاره مي كند كه بسيار خسته شده ام و در آيات قبلي هم فرمود:«اواحضي حقبا» و اينها دلالت مي كند كه حضرت موسي مسيري طولاني طي نموده است.يكي از رموز الهي در سفر حضرت موسي مسأله گرسنگي او مي باشد چرا كه حضرت موسي در بسياري از سفرها عليرغم گرسنگي كه حس مي نمود هيچگونه شكايتي به خداوند متعال ننمود مثلاً در جرين 40 روز مناجات خود  در ميقات عليرغم جوع و تعب فراوان  از خداوند درخواست غذا ننمود، اما در اين جا( منظور سفر حضرت موسي(ع)) از علائم الهي اين است كه گرسنگي او  سبب توجه اش  به طعام خويش(ماهي) گردد تا شاهد ناپديد  گشتن ماهي باشد و دريابد اينجا محل  ملاقات وي با حضرت خضر(ع) است.امام صادق(ع) در روايتي مي فرمايند: قطره آبي از آسمان در زنبيل فرود آمد و ماهي زنده شد و در دريا فرو رفت و اين همان قول خداوند است كه فرمود به صورت عجيبي ماهي راه خود را به سوي دريا گرفت. سپس پرنده اي بر ساحل فرود آمد و منقارش  را در آب نمود و قدري آب نوشيد. آن گاه رو به موسي (ع) كرد

و گفت: از علم خداوند بيشتر از آبي كه من با منقار خويش از دريا برداشتم ياد نگرفته اي، سپس حضرت موسي (ع) برخاست و حركت نمود و يوشع هم به دنبال او روانه شد.در تفسير نورالثقلين روايتي از حضرت علي(ع) است كه ملكي به نام رقائيل دوتس ذوالقرنين بود. به ذوالقرنين كه  در مورد عبادات اهل آسمان و زمين سؤال كرده بود مي گويد: در روي زمين چشمه اي وجود دارد كه او را عين الحياه  گويند هر كس از آن آب بخورد هميشه  زنده خواهد بود تا اين كه خودش از خدا طلب مرگ كند، بعد ذوالقرنين جوياي محل آن  مي شود كه ملكي مي گويد ما در آسمان مي دانيم كه محل اين عين الحيات در زمين تاريكي است  كه احدي از جن و انس به آن راه پيدا نكرده ، به هر حال بعد ر  اين حديث توضيح مي دهد كه ذوالقرنين  همراه عده اي از جمله حضرت خضر به آن مكان وارد مي شوند كه حضرت خضر(ع)  ابتدا وارد شده و از آن آب مي خورد  و لباس خود را در آن شستشو مي دهد و مي پوشد.در روايتي از امام صادق(ع) در تفسير عياشي  است كه او را در حاليكه دراز كشيده بود يافتند. حضرت موسي(ع) سلام نمود، حضرت خضر(ع)  تعجب ك رد، زيرا تصور مي كرد در زمين سلام نيست، پس حضرت سوال نمود تو كيسي؟ حضرت موسي(ع) پاسخ داد موسي هستم و فرمود تو همان موسي بن عمران هستي كه با خدا تكلم نموده اي؟ عرض كرد بلي. بعد سوال نمود چه حاجت داري؟ گفت: همراه تو

باشم تا مرا علم بياموزي. خضر فرمود: من مأمور شده ام به علمي كه تو طاقت  آنرا نداري و تو مأمور شده اي به علمي كه من طاقت آنرا ندارم و اضافه كرد اي موسي تو نمي تواني در مقابل اعمال من صبرنمايي. در اين كه آيا حضرت خضر(ع) با وجود اين علم از حضرت موسي اعلم بوده يا نه  و آيا مي شود  يك نبي از نبيديگر در يك زمان كسب علم نمايد اقوابي مختلف مطرح است در پاسخ همه ي آن ها بايد گفت علم حضرت خضر از علوم قابل تعليم نبوده و حضرت موسي در تمام علوم الا همين يك علم اعلم از حضرت خضر بوده زيرا او كليم الله و صاحب لوح از سوي خدا بوده است. امام صادق(ع) مي فرمايد: حضرت موسي(ع)  اعلم از حضرت خضر بوده است. طبق آيه  گفت اگر خدا بخواهد  مرا شكيبا خواهي يافت مرا  در هيچ  بابي نافرماني نخواهي يافت. گفت اگر بدنبال من آمدي چيزي از من مپرس تا خودم درباره آن مطلبي را بگويم.«فانطلقاحتي اذا ركبا في السفينه خرقها قال اخرقتها لتغرق اهلها لقد جئت شيئا امرا قال الم اقل انك لن تستطيع معي صبرا قال لاتواخذني بما نسيت و لاترهقني من امري عسرا» پس برفتند تا به  سوار شدند  آنرا گفت آنرا سوراخ كردي تا مردمش را غرق كني حقا كه كار ناشايسته كردي گفت مگر نگفتم كه تو تاب همراهي مرا نداري. گفت مرا به آن چه فراموش كرده ام بازخواست مكن و كارم را بر من سخت مگير.امام رضا(ع) مي فرمايد: سه نفر در ساحل دريا شروع به حركت نمودند

تا اين كه مشاهده كردد كشتي اي در حال حركت است . صاحب كشتي آنها را ديد گفت اين سه نفر را سوار كنيد آنان مردم صالح و باديني هستند. بعد از اين كه سوار شدند وقتي كشتي شروع به حركت كرد حضرت خضر(ع) برخاست و به سمتي از كشتي رفت و قسمتي از كشتي را شكست و سپس محل تخريب را با گل  موقتاً تعمير كرد. اين جا بود كه حضرت موسي (ع) عصباني شد و گفت كشتي را خراب مي كني تا اهل آن را غرق كني؟ براستي كه كار بدي مرتكب شدي  و سپس  حضرت موسي(ع)  با پيراهن خويش دو پاره تخته اي كه حضرت خضر كنده بود را پوشاند و مانع آمدن آب به كشتي شد.«فانطلقا حتي اذا ايتا اهل قريه استطعما اهلها فابوا ان يفيفوهما فوجدا فيها جدارا يريد ان ينقض فاقامه قال لوشئت لتخذت عليه اجرا» پس برفتند تا به دهكده اي رسيدند و از اهل آن طعام خواستند و آن ها از مهمان كردنشان دريغ ورزيدند .سپس در آنجا ديواري يافتند كه در حال فرو افتادن بود پس آنرا بپاداشت و گفت كاش بر اين كار فردي مي گرفتي. حضرت خضر (ع) چون ديوار را در حال افتادن ديد، دست خود را بر ديوار نهاد و گفت بايست و به اذن خداوند متعال ايستاد، اينجا حضرت موسي(ع) اعتراض كرد كه مي بايست ديوار را تعمير نمي كردي تا اين كه ما را پناه داده يا طعام مي دادند به هر حال حضرت خضر(ع) ديوار را فرور يخت و از نو بنا كرد.«قال هذا فراق بيني و بينك سانبئك

بتاويل حالم تستطع عليه صبرا و اما السفينه فكانت لمساكين يعملون في البحر فاردت ان عيبها و كان ورائهم ملك ياخذ كل بسفينه عصبا»گفت اينك موقع جدايي ميان من و توس و تو را از توضيح آن چه كه توانايي شكيبايي اش  را نداشتي خبردار كنم، اما كشتي براي مستمنداني بود كه در دريا كار مي كردندم خواستم معيوبش  كنم چون در راهشان پادشاهي بود كه همه كشتي را غصب مي كرد.وقتي آن ها برمي گشتند با ماموران پادشاه مواجه شدند ماموران گفتند پادشاه كشتي شما را طلب نموده است البته اگر معيوب نباشد سپس وارد كشتي شدند وجايي را كه خضر سوراخ كرده بود ديد ومنصرف شدند وقتي ماموران رفتند خضر(ع) مجددا كشتي را ترميم نمود وبه قول مثنوي: گر خضر در بحر كشتي را شكست........................صد درستي در شكست خضر هست. حضرت خضر دراينجا رعايت نهايت ادب را نموده وكارهايي را كه خالي از نقص نبوده را به خود نسبت داده و فرموده خواستم كشتي را معيوب ونا سالم در نظر پادشاه جلوه دهم وهيچ گاه اراده غرق نمودن اهلش رانداشتم.«واما العلام فكان ابواه مومنين فخشينا ان يرهقعما طغيانا وكفرافاردنا ان يبداهما ربهما خيرا منه:كوه واقرب رحما»اما آن پسر، پدر ومادرش مومن بودند ترسيديم كه او ان ها را به طغيان و انكار دچار كند وخواستيم پروردگارشان پاكيزه ترمهربان تر از آن عوضشان دهد.در روايتي از امام صادق (ع) نحوه قتل غلام را عنوان مي كند وسپس مي فرمايد بعد از كشتن غلام حضرت خضر كتف غلام را كند وديد براونوشته شده كافر.وبعد از آن خداوند به آن پدر ومادر فرزند دختري عطا كرد

كه از آن هفتاد بني به وجود آمد.« واما الجدار فكان الغلامين يتيمين في المدينه وكان تحته كنز لهما وكان ابوهما صالحا فا رادربك ان يبلغا اشد هما ويستخرجا كنزهما رحقه من ربك»واما ديوار از دو پسر يتيم اين شهوبود وگنجي از مال ايشان زير آن بود وپدرشان مردي شايسته بود پروردگارت خواست كه به رشد خويش رسند وگيج خويش رابيرون آورند كه اين رحمتي از جانب پروردگارت بود.در هنگام جدايي موسي وخضر(ع) بعد از امتحان آخرين سفارش خضر به موسي(ع) اين بود كه هيچكس را به گناهش سرزنش نكند و براستي كه محبوبترين كارها در پيشگاه خداوند متعال سه چيز است:1-    ميانه روي درجودو بخشش 2-     عفو درحال قدرت3-     رفق ونرمي نسبت به بندگان خدا. هركس دردنيا با كسي مدارا و رفاقت كند.خدا هم درقيامت با او مدارا كند.امام صادق (ع) فرمود: كه حضرت موسي چون خواست كه از خضر جدا شود از وي سفارشي خواست از جمله وصايا وسفارشات خضر به موسي اين بود كه از لجاجت بركنار باش وبدون نياز به دنبال كاري نرو وبدون شگفتي نخند وخطاياي خود رايادآور رواز خطاهاي مردم بر حذر باش. فصل3                                        نام وشب حضرت خضر(ع)شيخ صدوق ره در علل الشرايع روايتي از امام صادق (ع)  نقل مي كند كه آن حضرت فرموده:حضرت خضر (ع) فرستاده خدابه سوي مردم بود كه قوم خود را به توحيد و اقرار به پيامبري پيامبران وكتب آسماني فراخواند ونشانه هاي پيامبري آن حضرت اين بود كه وقتي روي چوب خشكي ويا زمين بايري نشست به بركت آن حضرت سرسبز وخرم مي شد به همين جهت آن حضرت خضر ناميده شد.خضر را

بدين جهت خضر مي ناميدند كه هر كجا كه نماز به جا مي آوردآن جا سبز مي شد.دركتاب ناسخ التواريخ آمده است كه حضرت خضر(ع) پسر دختر فرعون وعده اي او را نوه حضرت عيسي (ع) دانسته اند.خضر كنيه اش ابوالعباس ونام او بلياپسر ملكان پسر عامر پسر ارفخشيد پسر سام پسر نوح (ع) است . فصل 4                                   تولد حضرت خضربنا به بعضي از اقوال ظهور آن حضرت   3458 سال بعد از هبوط حضرت آدم (ع) بوده است. فصل 5                                    مراحل زندگي حضرت خضر(ع) درمورد فعاليت هايي كه از حضرت خضر(ع) قبل از مصاحبت با حضرت موسي(ع) صورت گرفته روايات واخباري موجود نيست كه دلالت كند خداوند دستور داده باشد.كه حضرت خضر (ع) فعاليت هاي خويش را براي مردم توضيح دهد واما درمورد حضرت موسي (ع) كه متوجه كارهاي غير عادي حضرت خضر(ع) گشت و بناي مخالف خويش را نهاد واعتراض مي نمود بر اعمال حضرت خضر(ع) دراين جا حضرت خضر اعمال ظاهري خويش را كه در ديدگاه موسي (ع) فكر جلوه مي نمودند توضيح داد و واقعيت آن ها كشف مي نمود واما بعد از حضور همراه موسي (ع) تا زمان پيامبر اكرم (ص) كم وبيش در ميان جامعه ظهور نيمه مخفي دارد وهدايت بسياري را در مراحل مختلف انجام مي دهد ودر زمان خود پيامبر اكرم و ائمه اطهار(ع) حضور وظهور حضرت خضر(ع) در جامعه قدري پررنگ تر و بيش تر مي گردد.سير حيات حضرت خضر(ع) به طور كلي در سه مرحله مي باشد:1-    مرحله ايكه حضرت خضر درخفا كامل بوده و بر احدي كشف نگشته بود.2-    كشف حضرت خضر(ع) براي انبيا وبراي

پيامبراكرم وائمه اطهار(ع).3-    كشف حضرت خضر بعد از ظهور حضرت صاحب الزمان (ع) كه به نحو ظهور كامل مي باشد.حضرت خضر(ع) طبق روايات از ياران وصحابه حضرت حجت(ع) مي باشد ودر دولت وي به عنوان يكي از وزراءفعاليت مي نمايد.فصل 6                               حيات وطول عمر حضرت خضر(ع)الف- درمنابع شيعه:بحث اين فصل درمورد زنده بودن حضرت خضر(ع) است.دراين زمينه اجماع علما شيعه و علاوه نصوص زيادي است كه حضرت خضر(ع) هم اكنون زنده مي باشد ودر كتب زيادي از عامه به وضوح به آن اشاره شده و اكثر علماي آن ها به حياه او معتقدند.1-    دركتاب الغيبه روايتي از امام صادق در مورد حيات حضرت خضر(ع) نقل شده است حضرت (ع) فرمودخداوند طول عمر به خضر(ع) عطا نموده است.2-    صاحب تفسير نور الثقلين روايتي از امان رضا از حضرت علي (ع) نقل شده كه امام علي فرمود خضر از آب عين الحيات نوشيده وهركس از آن آب بنوشد براي هميشه (تا قيامت)زنده خواهد ماند.وهمچنين روايت از امام صادق (ع) است كه فرمود خضر همراه لشگر ذوالقرنين در پي طلب عين الحيات بودند وخضر(ع) آن عين الحيات را يافت ونوشيد.ب:درمنابع عامهدركتاب اهل سنت هم در مورد حضرت خضر فراوان آمده است كه وي تا كنون زنده است.1-    در تفسير روح البيان است كه مشهور و جمهور علما معتقدند كه حضرت خضر زنده است وصوفيه هم همين نظر را دارند و ثعلبي معتقد است كه خضر (ع) نبي بوده وداراي عمر طولاني است و ابن الصلاح گفته است كه خضر(ع) تا به امروز زنده است وجمهور علما وعامه براين متفق هستند.2-    ابن عباس گويد خضر (ع) پسر آدم است

ومرگ براي او نوشته نشده است تا اينكه دجال را تكذيب كند.3-    روايتي از حضرت نوح (ع) مطرح مي كند كه فرموده حضرت آدم هنگام فوتش دعا كرد كه هر كدام از بچه هايش كه او را دفن كند عمر طولاني خدا بدهد و تا قيامت زنده باشد واز بين پسرانش خضر(ع) متكفل تدفين او شد و خداوند هم دعاي آدم (ع) را مستجاب نمود.4-    ابن عساكر گويد الياس و خضر (ع) همه ساله در ماه رمضان در بيت المقدس روزه مي گيرند و حج بجاي آورند و از آب زمزم مي نوشد.فصل 7                                           سرنوشت يوشعدر تفاسير علماي عامه از جمله تفسير روح المعاني آمده است كه وقتي قرار شد حضرت موسي وخضر حركت كنند موسي (ع) يوشع را به سوي قوم بني اسرائيل فرستاد.اما نيازي نبود به فرستادن يوشع به بني اسرائيل زيرا هارون در آن جا حضور داشت.فصل 8                                        تفاوت علم حضرت خضر(ع) با علم پيامبر اكرم(ص) وائمه اطهار(ع)آن چه از روايات خاصه به دست مي آيد اين است كه حضرت موسي (ع) در غير علم مخصوص حضرت خضر(ع) (علم لدني) اعلم ازآن حضرت بود.امام صادق (ع)در روايتي مي فرمايد حضرت موسي (ع) اعلم از خضر بود و اما فرق علم حضرت خضر (ع) ونبي اكرم (ص) وائمه اطهار را طي رواياتي مشخص مي نماييم.آن چه از مجموع روايات به دست مي آيد اين است كه پيامبر (ص) وائمه اطهار(ع) تمام علوم را از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان خودشان وحتي بعد از خودشان دارا هستند و هر لحظه بر علم آنان افزوده مي گردد.طبق تمام روايات ذكر شده در مورد علم

حضرت نبي اكرم (ص) وائمه اطهار(ع) و نشان دادن وسعت علوم آنان عده اي از علماي عامه هم به اعلميت ائمه اطهار(ع) بر غير خودشان تصريح نموده اند به عنوان مثال مرحوم علامه مجلسي در بيان اعلميت امام علي (ع) به ابوبكر و سائر صحابه كلامي از ابن خطيب اعلم علماي اشعريين آورده است ومي گويد علي (ع) از نظر سرشت و فطرت در نهايت هوش و فهم و استعداد بود و به تحصيل علم كمال اشتياق داشت و پيامبر(ص) به تعليم وتربيت او نهايت علاقه و اشتياق را نشان داد. و علي (ع)از كودكي هميشه همراه پيامبر(ص) بود. پيداست كه چنين شاگردي در مكتب چنين استادي به بالاترين مقام علمي خواهد رسيد. و اما ابوبكر در پيري خدمت پيامبر (ص) رسيد و آن هم بعضي مواقع آن هم يك بار در طول شبانه روز.فصل 9                                           نبوت حضرت خضر(ع)به راستي آيا حضرت خضر (ع) پيامبر خدا بوده است؟ عده اي با مطرح نمودن شبهات بي مورد سعي داشته اند حضرت خضر را يك فرد عادي قلمداد نمايند و مقام نبوت را از او دور سازند. خوشبختانه در كتب رواثي تفاسير شيعه احدي اين نظريات شبه ناك را تاييد نكرده، بلكه به استناد نصوص معتبر اين قول را رد نموده اند.1-    شيخ صدوق در علل الشرائه در معرفي حضرت خضر از امام صادق مي گويد كه آن حضرت فرمود حضرت خضر پيامبر خدا بوده است كه خداوند اورا جهت هدايت قومش ودعوت آن ها به يگانه پرستي و گرايش به پيامبران و ايمان به كتب آسماني فرستاده بود.2-    در تفسير قمي نيز روايتي از امام رضا

نقل مي كند: كه آن حضرت در جواب عده اي كه از حضرت خضر و موسي پرسيدند كه كدام يك از اين دو اعلم از ديگري بوده مي فرمايد: حضرت خضر پيامبر خدا بوده است.فصل 10                                 نكات اخلاقي در مصاحبت خضر وموسي(ع)از اصيل ترين حركات تكاملي انسان در صحنه فراگيري علم مساله تواضع اوست كه به هر اندازه به علم او افزوده مي شود بر تواضع او هم همانگونه اضافه مي شود. درشان نزول آيه آمده است كه وقتي حضرت موسي (ع) كليم الله شد ولوح به او اعطا گرديد كسي از او سوال كرد كه آيا خداوند اعلم از تو آفريده است شايد حضرت موسي (ع) پيش خود مي گفت كسي اعلم از من آفريده نشده است. لذا خداوند براي اينكه به حضرت موسي بياموزد ،كه در عالم وجود هميشه كسي بالاتر از ديگري هست به او خطاب كرد به مجمع البحرين برود ودر آن جا بنده اي از بندگان ماست كه اعلم از تو مي باشد بنابراين اولين نكته اخلاقي اين قضيه اينست كه انسان تبايد به علم خويش مغرورشود و دچار عجب گردد كه مغرور به علم خودشدن از موانع راه تكامل به سوي خداست.انسان در صحنه ي عمل بايد داراي آن چنان نيرويي گردد كه با ديدن هر عملي كه مقابل راه اوست او را منكر نشود و قبيح تلقي ننمايد بلكه از تفكر و تأمل مدد بگيرد چه بسا در انجام اين فعل حكمتي و دليلي وجود دارد كه انسان از درك آن عاجز است.در جهت كسب علم موسي (ع) همراهي خود را با خضر (ع) مصاحبت و همراهي نخواند

بلكه تبعيت نمودن خواند و اين از بهترين نوع ادب شاگرد در همراه شدن با استاد است.حضرت موسي(ع) با كلام خود كه فرمود«مما علمت» ابراز مي نمايد كه خواهان قسمتي و جزئي از علم توهستم نه اين كه موسي خواهان تمام علم خضر باشد دراين جهت كه موسي قسمتي از علم خضر(ع) را خواست رموزي نهفته است كه بر ما مخفي است.از تبعيت نمودن حضرت موسي نتيجه گرفته مي شود كه شاگرد نبايد مدام در مقابل استاد اعتراض كند بلكه شرط ادب تسليم بودن در مقابل اوست به قول مثنوي:لانسلم و اعتراض از ما برفت                                                                چون عوض مي آيد از مفقود رفتچونكه بي آتش مراگرمي مي رسد                                                           راضيم گر آتشي ما را رسدبي چراغي چون دهد اوروشني                                                              كز چراغت شد چه افغان ميكنياما درس هايي كه ما از اين دو مي توانيم فرابگيريم عبارتند از:1-    موقعيكه حضرت موسي(ع) در خواست شاگردي وطلب علم را از حضرت خضر(ع)  نمود حضرت خضر (ع) او را به صراحت رد ننمود و در تاييد و قبول نمودن او هم صريحاً سخني نفرمود.2-    حضرت خضر(ع)  تنها شرط مصاحبت حضرت موسي (ع) را با خود اين قرار داد كه نسبت به كاري كه انجام مي دهم حق سوال نداري نه اين كه مطلقاً سوال نمودن را نهي كند.3-    در همه ي اعتراضاتي كه موسي (ع) برخضر(ع)  نمود حضرت خضر(ع)  او را متوجه به عهد و پيمانش مي نمود. 4-    حضرت خضر (ع) از ابتداي امر به طور قطع مي دانست كه حضرت موسي (ع) تاب و تحمل همراهي با او را ندارد، اما باز هم نگفت كه تو پيوسته اعتراض خواهي

كرد بلكه او را در صحنه عمل مدام به سخن ابتداي خويش كه ياد مي آوري به تو گفتم كه تو تاب وتوان و صبر و تحمل و سكوت را نداري ارجاع مي داد.فصل 11                                                ملاقات هاي حضرت خضر(ع)از مطالب با ارزش در باره ي زندگي حضرت خضر ملاقات هاي آن بزرگوار با انبيا و ائمه و اوليا وديگران مي باشد كه در بردارنده ي مواعظ وپندهاي سودمندي است واينكه سير ملاقات هاي آن حضرت به ترتيب از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت مهدي(ع) ذكر مي گردد.1-    ملاقات هاي حضرت خضر با جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل (ع)2-    ملاقات با حضرت موسي بطور مفصل در باره ي آن بحث شد.3-    ملاقات حضرت خضر با الياس4-    ملاقات حضرت خضر(ع) با رسول اكرم (ص)نفل گرديده كه پيامبر اكرم (ص) روزي در مسجد صداي مردي را كه در حال مناجات و خواندن دعا بود شنيدند حضرت به انس بن مالك فرمود برو به اين مرد بگو براي من استغفار نمايد و بار دوم پيامبر (ص) به انس فرمودبرو به او بگو از اين مكان برود. وقتي انس پيغام را به مرد رساند آن مرد برخواست و آمد خدمت رسول اكرم(ص) وعرض كرد يا رسول الله فضل تو مثل ماه رمضان است بر ساير ماه ها و فضل امت تو بر امت هاي ديگر مثل فضيلت روز جمعه است بر ساير ايام. مردم بعد از مشاهده او دانستند كه حضرت خضر (ع)است.5-    ملاقات حضرت خضر (ع) با امر المومنين علي (ع):در روايتي از امام علي (ع) نقل شده است كه آن حضرت فرموده:رايت الخضر في العنام.... يك

شب قبل از جنگ بدر خضر را در خواب ديدم به او گفتم چيزي به من بياموز تا بر دشمن پيروز گردم او اين ذكر را به من آموخت يا هو يا من لا هو الا هو.من فردا صبح خوابم را خدمت پيامبر (ص) نقل كردم حضرت فرمود يا علي اسم اعظم را ياد گرفتي.6-    ملاقات خضر (ع) با امام حسن (ع)7-    ملاقات خضر(ع) با امام سجاد(ع)8-    ملاقات خضر (ع) با امام باقر(ع)9-    ملاقات حضرت خضر با امام صادق(ع)10-    ملاقات با خليفه دوم11-    ملاقات با عمربن عبد العزيز12-    ملاقات با وليدين عبدالملك مروان13-    ملاقات حضرت خضر با مسكين14-    ملاقات حضرت خضر با معصر المغربيفصل 12                                                       گوشه اي از اخلاق حضرت خضر(ع)آشنايي با چگونچي اخلاقيات فردي و اجتماعي حضرت خضر (ع) مي تواند راه گشاي خوبي براي زندگي دوستداران آن حضرت باشد در اين فصل نمونه هايي ازآن درياي بي كران آن عزيز را جهت عمل به آن ها عنوان مي نمايم.سفارش هاي اخلاقي خضر به موسي(ع)از حضرت زين العابدين (ع) روايت شده كه  آخرين سفارش خضر به موسي(ع) اين بود:كه فرمود: هيچكس را به گناهش سرزنش مكن، و به راستي  كه محبوترين كارها در پيشگاه خداوند متعال سه چيز است:1.    ميانه روي در جود و بخشش.2.    عفود در حال قدرت3.    رفق و نرمي نسبت به بندگان خد، هر كس در دنيا با كسي رفاقت و مدارا كند خداهم در قيامت با او مدارا كند.4.    سرهمه حكومتها ترس از خداي تبارك و تعالي است. -حضور در مراسم حجاز امام رضا(ع) روايت شده كه خضر(ع) از آب حيات نوشيده، روي همين اصل تا نفخ صور زنده است،

نزد ما مي آيد و بر ما سلام مي دهد و ما صداي او را مي شنويم ولي شخص او را نمي بينيم و هر جا از او ياد شود حاضر مي شود، پس بر او سلام بدهيد، و هم  او در موسم حج حاضر مي شود. و مناسك حج را  بجا مي آورد و در عرفه وقوف مي كند و به دعاي مؤمني آمين مي گويد، در زمان غيبت قائم ما، او با حضرتش انس دارد و به نزد آن حضرت مي رود.- سخنان حكيمانه خضر با امام باقر(ع)- خضر و چشمه حيات- عرض تسليت به خاندان پيامبر اكرم(ص)از اما رضا(ع) نقل شده كه وقتي رسول اكرم(ص) قبض روح شد و رحلت فرمود: خضر آمد و به در خانه ايستاد، در حاليكه در ميان  آن خانه فقط علي و فاطمه و حسن و حسين(ع) بودند و جامه اي روي رسول خدا (ص) افتاده بود.گفت: سلام بر شما اي اهل بيت، هر كس مرگ را خواهد چشيد و پاداش شما روز قيامت داده مي شود. و از جانب خدا براي هر از دست رفته اي جانشيني است و عزا در برابر  هر مصيبت و تدارك در برابر هر فوت شده اي مي باشد، پس به خدا توكل كنيد و به او اطمينان داشته باشيد و براي من و خودتان طلب آمرزش كنيد، حضرت علي(ع) فرمود: اين برادرم خضر است آمده در عزاي رسول الله به شما تسليت بگويد.- حديث نفس حضرت خضر(ع)از خضر حكايت شده كه هر وقت با خودم گفتم مقام اولياء خدا را شناختم همان روز ولي اي را ديدم كه نشناختم.تهيه و

تنظيم: ابوالفضل رضوان

توسعه مديريت اكسير سازماني

دكتراشكان نصيري پور- پوران رئيسي

خلاصه كتاب: زهرا سابقي- دانش همان عنصري است كه موجب كيفيت تصميم گيريهاي ، انعطاف پذيري فكري و بستر ساز به كارگيري ساير استعداد هاي بالقوه افراد مي گردد. در صورت بستن دريچه هاي نفوذ دانش به داخل سازمانها ، رشد آنها دچار تزلزل مي شود ، به اين دليل كه با افزايش سرعت تغيرات محيطي ، چنانچه اطلاعات لازم در اختيار مديران قرار نگيرد ، درجه عدم اطمينان در تصميم گيري هاي مديريتي فزوني مي يابد . از اين رو براي واكنش به هنگام – به تغييرات محيطي و حفظ و ترقي وضعيت سازماني ، يادگيري مستمر و بالا بردن سطح دانش مديران ضروري به نظر مي رسد . توسعه مديريتمفهوم توسعه مديريت :•    توسعه مديريت تلاش در جهت بالا بردن اثر بخشي و بازده كاري مديران از طريق فرآيند هاي يادگيري برنامه ريزي شده است .•    توسعه مديريت : يك فعاليت سازماني است كه هدفش تبديل مديران كنوني به مديران بهتر است .•    توسعه مديريت : عبارت است از برنامه ريزي در زمينه تجربه و آموزش گسترده تر اعضاي مديريتاهداف توسعه مديريت:1-     هدف اصلي برنامه هاي رشد و توسعه مديريت ، تشويق و آموزش مديران جهت خودسازي بيشتر است .2-    كمك به مديران جهت ايفاي نقشهاي مديريتي .3-    بهبود وضعيت اقتصادي سازمان•    افزايش بهره وري – ارتقاء سطح روابط مديريت و پرسنل – تقويت ثبات و انعطاف پذيري سازمان •    افزايش رضايت مشتريان رويكردهاي توسعه مديريت .1-    رويكرد وظيفه اي : رويكرد وظيفه اي توسعه مديريت ، بر وظايفي كه مديريت سازمان بر عهده دارد

متمركز مي باشد .2-    رويكرد نقش هاي مديريتي كلاسيك ها : تعيين رفتار مديران بيشتر وظايف مديريتي تاكيد داشته اند .هنري مينتزبرگ: براي رفتار مديران ده نقش مديريتي در قالب سه گروه   ( نقشهاي ارتباطي ، اطلاعاتي و تصميم گيري ) معرفي كرد و براين باور بود كه علي رغم تفاوت سازمانها و مديران اين نقشها در كارهاي مديران مشترك است .3-    رويكرد شايستگي هاي مديريتي : اين رويكرد شناخت شايستگي هاي كليدي مديران را در كانون توجه محققيني قرار داده است كه معتقد بوده اند ، مطالعه عميق شايستگي هاي مديريتي راه را براي توسعه و غني سازي مديريت سازمان هموار مي سازد.موانع توسعه مديريت : موانع توسعه مديريت سازمانها به 2 گروه كلي قابل بررسي است : الف) موانع مربوط به ماهيت يادگيري مديران :1-    استقلال 2-    تجربه 3-    موقعيت 4-تنگناي زماني ب)موانع سازمانيمهمترين چالشهاي توسعه مديريت :1-    عدم درك صاحبان سازمان از اهميت سرمايه گزاري در بخش توسعه مديريت 2-    بي علاقگي مديران به يادگيري و آموزشهاي درازمدت 3-    نبود چارچوب و الگويي معين براي توسعه مديريت 4-    عدم انعطاف پذيري دوره هاي آموزشي براي ارائه مؤلفه هاي كاربردي توسعه مديريت 5-    ريشه اي نبودن گرايش به شايسته سالاري و طبعاً توسعه مديريت.خطاهاي رايج در توسعه مديريت:الف) جانشين كردن توسعه مديريت به جاي انتخاب مديران توانمند.ب) سپردن مسئوليت كامل توسعه مديريت به واحدهاي ستادي:پ) فقدان آموزش مربيان :ث) محدود كردن فعاليتهاي آموزشي و توسعه مديريت به كلاسهاي درس.ج) توجه بيش از حد به شخصيت .چ) اختلاط نيازهاي آموزشي.ح) عدم مداومت در آموزش.خ) فقدان مقدمات لازم براي كار بردعملي آموزش.مهمترين شيوه هاي توسعه

مديريت : 1-    سخنراني : متداولترين روش آموزشي ، سخنراني و ارائه مطالب به صورت شفاهي است.2-    سمينار: در سخنراني حضار معمولاً شنونده اند، اما در سمينارها كارآموزان به مشاركت در مباحث و تبادل نظر ميان خود و معلم تشويق مي شوند.3-    كارگاه : كارگاه عمدتاً يك شيوه عملي آموزش و به منزله اتاق تشريع مسائل مديريتي و سازماني دارد. 4-    خود آموزي: به روشهايي اطلاق مي گردد كه طي آن آموزش گير  مسئول يادگيري دانش و مهارتهاي لازم با سرعتي مناسب خود مي باشد.5-    تمرين شغل : هدف اصلي از اين تمرينات پرورش مهارت و قدرت تصميم گيري است . از اين رو براي كار آموز مسائلي مطرح مي شود كه انتظار ميرود در انجام شغلش با آنها مواجه مي شود.6-    مربيگري: روشي است كه در آن مدير مانند يك معلم ، آموزش زبردستان را به عهده مي گيرد.7-    چرخش شغلي : روشي است كه به وسيله آن ميتوان متخصصاني را كه جزئي نگرند و ديدشان تنها به حوزه تخصصي خودشان محدود مي گردد ، تبديل به افرادي كل نگر نمود. اين روش باعث افزايش دانش و تجربيات فرد مي گردد. از خستگي روحي مي كاهد و اين امر موجب تحرك فكري و خلاقيت مي شود.8-    جانشيني موقت: در اين روش مدير فرد معيني را آموزش مي دهند تا در مواقع مأموريت و يا مرخصي ها جاي او را پر كند . بدين ترتيب شخص مي تواند به آهستگي آموزشهاي لازم را در جهت اشغال پست بالا تر بگيرد .ابعاد توسعه مديريت :1. دانش       2. تواناييها      3. مهارتها       4. ويژگيهاي

شخصيتي       5. نگرشدانش :دانش اسم مصور دانستن و به معني علم و آگاهي ، دانايي و معرفت مي باشد.دانش در اين مقاله بر معلومات نظري مديران ، دانش اداره كردن و علم مديريت دلالت دارد.ضرورت توجه به دانش مديريت : دانش و معلومات پرسابقه ترين بعد شايستگي مديريتي و نقطه قوت هر سازمان و مديري محسوب مي شود . دانش زير بناي ساير ابعاد شايستگي و يكي از راههاي اصولي هدايت تلاش مديران به شمار مي رود از اين رو برخورداري از -    معلومات تخصصي ( يعني داشتن اطلاعات خاص در مورد حرفه اي معين ) -    معلومات عمومي ( آشنايي با اموري كه ارتباط خاص با وظايف سازماني ندارد) جزء الزامات زندگي اجتماعي و سازماني مديران است .•    دانش همان عنصري است كه موجب كيفيت تصميم گيريهاي ، انعطاف پذيري فكري و بستر ساز به كارگيري ساير استعداد هاي بالقوه افراد مي گردد. در صورت بستن دريچه هاي نفوذ دانش به داخل سازمانها ، رشد آنها دچار تزلزل مي شود ، به اين دليل كه با افزايش سرعت تغيرات محيطي ، چنانچه اطلاعات لازم در اختيار مديران قرار نگيرد ، درجه عدم اطمينان در تصميم گيري هاي مديريتي فزوني مي يابد . از اين رو براي واكنش به هنگام – به تغييرات محيطي و حفظ و ترقي وضعيت سازماني ، يادگيري مستمر و بالا بردن سطح دانش مديران ضروري به نظر مي رسد .اهداف مطالعه دانش مديران : 1-     شناسايي مؤلفه هاي اساسي دانش مورد نياز مديرانمديريت منابع انساني ، رفتار سازماني ، جامعه شناس ، روانشناسي ، كاربرد كامپيوتر در مديريت

، بهره وري ، مديريت بحران و ... مي باشد. 2-    ارتقا سطح دانش و آگاهي هاي مديران 3-     بهينه سازي تصميمات مبني بر دانش مديران 4-    شكوفا سازي استعدادهاي بالقوه مديران با پشتوانه دانش نظري آنان توانايي هاي مديريتي :تعريف توانايي : يك توانش خصلتي با ثبات و وسيع را مصور مي سازد كه شخصيت را به دست يابي نهايت عملكرد در امور فيزيكي و عقلي مقيد مي نمايد.اهداف مطالعه توانايي هاي مديريتي : 1-     بهره گيري از مؤلفه هاي توانايي هاي مديريتي در انتصاب مديران مي باشد 1-1-    توانايي هاي فكري (ذهني)1-2-    توانايي هاي فيزيكي (جسمي ) 1-3-    تجربه1-4-    توانايي روحي ( رواني) : شناخت روشن از توانايي ها اين امكان را به وجود مي آورد تا افراد در مشاغلي به كار گمارده شوند كه با استعداد ها و توانايي هاي فردي آنان سازگار باشد. 2-    مطالعه توانايي ها ، شناخت موارد لازم براي پي ريزي دوره هاي آموزشي است .مهارتهاي مديريتي :تعريف مهارت : مهارت ظرفيتي خاص براي انجام فيزيكي كارها و توانايي پياده سازي علم در عمل است . ضرورت توجه به مهارتهاي مديريتي : داشتن مهارت به عملكرد مديران اعتبار بخشيده و رسيدن به اهداف سازمان را تحت الشعاع قرار مي دهد . از سوي ديگر ، تجهيز مديران به مهارتهاي مورد نياز  اين امكان را به آنان مي دهد تا وظايف و رسالت هاي خود را به نحو احسن انجام دهند. مؤلفه هاي مهارتهاي مديريتي : 1-    مهارتهاي فني : به اين موضوع اشاره دارد كه مديران بايد توانايي كاركردن با تجهيزات و ماشين آلات را داشته باشند .

لذا بيشترين نياز به اين مهارت در سطح مديران عملياتي احساس مي شود2-     مهارتهاي ادراكي : عبارت است از توانايي مدير در هماهنگ نمودن و يكپارچه كردن فعاليتها و منافع سازمان لذا مديران عالي سازمان به اين مهارت بيشترين نياز را دارند .3-     مهارتهاي انساني : به معناي توانايي كار كردن با ديگران است و در همه سطوح مديريت يكسان است . مهارت انساني به طور نسبي در همه سطوح سازماني مورد نياز مديران است . البته با حركت به سمت سطوح ارشد سازمان ابعادي به اين مهارت اضافه و به برخي حذف مي گردند .ويژگيهاي شخصيتي مديران :اصطلاح شخصيت به صفات ، ويژگيها و خصلتهاي مشخص كننده يك فرد از ديگران اطلاق مي شود و شخصيت مجموعه الگوهاي منحصر به فرد و نسبتاً ثابت رفتاري احساسي و فكري است كه انسانها از خود بروز مي دهند .ضرورت مطالعه شخصيت :شخصيت يكي از اساسي ترين و در عين حال پيچيده ترين مباحث روانشناسي است . كنجكاوي ذاتي انسان درباره رفتار خويش مي تواند دليلي بر ضرورت مطالعه شخصيت باشد .دليل ديگري كه مطالعه شخصيت افراد را توجيه مي كند . مربوط به كاربرد عملي آن است . صرف نظر از نوع و مقام شغلي افراد ( براي ديگران ) يا ( با ديگران ) كار مي كنند ، مسلماً آگاهي از شخصيت انسانهايي كه در محيط كار با هم تعامل دارند ، زمينه ساز بهبود كيفيت روابط فردي و در نتيجه عامل موفقيت در كار و اجتماع است .نگرش مديران :تعريف نگرش :عبارت است از عقيده ، نظر  يا احساس مربوط به يك واقعه يا

وضعيت به بياني ديگر نگرش ديدگاهي ويژه در مقابل چيزي يا امري مي باشد.مؤلفه هاي نگرش مديران:به طور گلي مؤلفه هاي مربوط به نگرش مديران را مي توان به شكل زير خلاصه نمود.1.    نگرش به شغل و پست سازماني 2.    نگرش به كاركنان سازمان3.    نگرش به جامعه

مديريت دانش

نوشته : برايان بروجرون

ترجمه : مهندس غلامرضا ملك زاده-خلاصه كتاب: تهمينه مراديان پور: تعريف مديريت دانش: عبارتست از يك راهبرد بهينه سازي كسب و كار به طريق نظام مند و تعهدي كه اطلاعات ضروري براي كسب و كار را به نحوي انتخاب ، پالايش ، ذخيره ، سازمان دهي و جمع بندي مي كند كه عملكرد كاركنان و رقابت پذيري شركت را بهبود مي دهد.چرخه حيات مديريت دانش شايد بهترين تشريح كننده فازهاي مرتبط با هم در وب باشد. هر فاز مستلزم رعايت نكاتي است كه بايد در ساز و كارهاي حمايتي و پشتيباني مورد توجه قرار گيرد و مي تواند توسط فناوري اطلاعات توانمند شود.سلسله مراتب مفاهيم تعريف كننده دانش :داده ها :كميت هاي عددي يا غير عددي هستند كه از مشاهده ، تجربه يا محاسبه به دست مي آيند.اطلاعات : مجموعه اي از داده ها بوده و همراه با توضيحات ، استنتاج ها و ديگر مواد متني و نوشتاري در خصوص موضوع ، واقعه يا فرآيندي خاص هستند.فرا داده ها :شامل خلاصه هايي تشريحي و تقسيم بندي سطح بالاي داده ها و اطلاعات هستند.دانش : اطلاعات سازمان دهي شده ، ساختار يافته با خلاصه شده براي گسترش درك ، آگاهي يا فهم است.ادراك :ايده (درك) شفاف و كامل از ماهيت ، اهميت يا توضيح راجع به

يك موضوع است.سرمايه فكري :در مديريت سنتي اوايل قرن بيستم كاربرد بهينه نيروي كار ، قطعات يا ديگرمنابع فيزيكي و سرمايه در تعداد محدودي از كارخانه ها ، ماشين ها يا ديگر داده هاي ورودي ساخت دست بشر در فرآيند توليد مورد توجه قرار گرفت. در شركتهاي امروزي با انجام اقدامات مديريت دانش ، مفهوم سرمايه شامل دارائي هاي فكري زودگذر و اثر آن بر رفتار سازماني افراد نيز مي شود.سه جزء سرمايه فكري عبارتند از:1.    سرمايه انساني :دانش مهارت ها و شايستگي هاي افراد در سازمان مي باشد. سرمايه انساني متشكل از سه نوع دانش است : دانش تاكتيكي ، صريح و ضمني.2.    سرمايه مشتري :ارزش روابط سازماني با مشتريان خود شامل وفاداري مشتريان مجاري توزيع ، شهرت سازماني ، حق امتيازها و تخفيف هاست.3.    سرمايه ساختاري :فرآيند ، ساختارها ، سامانه هاي اطلاعات و دارايي هاي فكري كه مستقل از كاركنان و مديراني هستند كه آنها را ايجاد كرده اند.مفاهيم كليدي :●رهبري امري اساسي است.●كارهاي مديريت دانش.●مديريت دانش نياز به آموزش دارد.●انتظارات بايد مديريت شود.●مديريت دانش عملي ، وابسته به فناوري است.●مديريت دانش يك فرآيند است نه يك محصول.براي رقابت موفقيت آميز در اقتصاد امروز جهان سازمان ها مجبورند دانش را به گونه اي در نظر بگيرند كه با شايستگي هاي محوري آنها كمك مي كند همان گونه كه ساير دارايي هاي راهبردي و غير قابل جايگزيني عمل مي كنند. مديريت دانش اساساً در رابطه با مديريت دارايي هاي فكري به صورتي است كه به شركت مزيت رقابتي مي دهد. اگرچه مديريت دانش ، مزاياي زيادي براي سازمان بهمراه دارد ولي پياده سازي

برنامه مديريت دانش به سادگي خريد يك بسته نرم افزاري نيست. پياده سازي و اجراي موفق مديريت دانش به همراهي و مساعدت طولاني مدت مديريت ارشد ، رهبري و هدايتي كه متوجه فرهنگ شركت است، همراهي و مشاركت كاركنان و مديران آموزش ديده و كاربرد صحيح فناوري نياز دارد.نقش مديريت دانشهمانند تعريف مديريت دانش ، نوع و نقش رهبري دانش در شركت و سازمان ، معمولاً به روش مورد به مورد تعريف مي شود.پنج گروه اصلي نقش مديريت دانش در شركت عبارتست از:1.    مدير دانش ارشد ( (CKO :يك موقعيت مديريتي ارشد راهبردي كه بر ارتقاء ، ارتباط و تسهيل اقدامات مديريت دانش در سازمان متمركز مي شود.2.    تحليل گر دانش :يك موقعيت تاكتيكي رده پائين تر تا متوسط كه شامل فراگيري و انتشار بهترين اقدامات در سازمان است.3.    مهندس دانش : يك موقعيت تاكتيكي رده پائين تر كه بر جمع آوري اطلاعات از متخصصين و ارائه آن به شكل سازماندهي شده متمركز است كه اين اطلاعات مي تواند در سازمان به مشاركت گذاشته شده يا ذخيره شود.4.    مدير دانش :يك موقعيت تاكتيكي رده متوسط كه شامل هماهنگي كارهاي مهندسين دانش و تحليل گران است به خصوص در سازمانهاي بزرگ.5.    ناظر دانش :يك موقعيت تاكتيكي رده پائين تر و اغلب موقت و غير رسمي كه در شركت هاي كوچك بكار گرفته مي شود.از تن شكل رهبري گفته شده ، مدير دانش ارشد مشهورترين و در عين حال درك نشده ترين و بالاترين دريافت كننده دستمزد در هر اقدام مديريت دانش است.برخي از مسئوليت هاي CKO  شامل موارد زير است :تعريف سياست مديريت دانش : استقرارسياست

مربوط به كاركنان با توجه به مستند سازي فرآيند هاي كاري يكي از چندين وظيفه ايست كه ممكن است توسط مديريت ارشد شخصاً حمايت شود.بشارت دادن مديريت دانش :انگيزش كاركنان براي پذيرش مديريت دانش با بيان اينكه چگونه براي شركت منافعي را به دنبال دارد و مديريت فرآيند كلي دارائي ها صورت مي گيرد.هماهنگي آموزش ها : اقدامات مديريت دانش شامل آموزش تعيين مسئوليت فردي و يك شخص مرجع در هر گروه كاري است.حفاظت و ايمني اطلاعات : همانند يك دروازه بان اطلاعات ، CKO  اغلب در موقعيتي است كه دسترسي به اطلاعات و غربال شدن اطلاعات را تعيين مي كند تا به اندازه نياز به دانستن ، در دسترس باشند.رابط مديريت كاركنان : ايفاي نقش رابط بين مديريت و كاركنان است.فن آور:CKO  بايد با نرم افزارها و ابزارهاي اطلاعاتي آشنا باشد تا مديريت دانش را اجرا و پياده سازي كند.مديريت روابط كاركنان دانشي فرآيندي پويا از مديريت روابط بين كاركنان دانشي و شركت به طوريكه كاركنان دانشي تبادل سودمند دارائي هاي فكري براي تعادل را به صورتي ادامه ميدهند كه حداكثر ارزش براي شركت بوجود مي آيد و از مشاركت در فعاليتهايي كه براي شركت سودي به همراه ندارد منصرف مي شوند.نقاط تماس :از ديدگاه كاركنان دانشي ، شركت به صورت مجموعه اي از نقاط تماس است.اين نقاط فرصت هايي براي تبادل ارزش – اطلاعات هستند. چه كاركنان دانشي اطلاعات را استخراج يا خلق كنند و چه بازخوردي باشد كه از مديريت دريافت مي كنند. كاركنان دانشي مستقيماً با شركت و در محل كار خود از تريق تماس هاي شخصي و به واسطه نامه

نگاري راجع به برخي از نكات و نتايج ، به وسيله پست الكترونيك ، وب ، فكس ، تلفن ، تلفن همراه و تجهيزات بي سيم ديگر تعامل دارند.وفاداري كاركنان دانشي : يكي از دارايي هاي ناملموس عمده شركت ها و يكي از دارايي هايي كه مي تواند از طريق مديريت كاركنان دانشي توسعه يابد ، وفاداري كاركنان دانشي است. نتيجه وفاداري كاركنان دانشي به شركت ، وقتي ظاهر مي شود كه مديريت مي خواهد تصميم بگيرد آيا منابع بيشتري را در اختيار كاركنان دانشي خود يا گروه كاركنان دانشي خود قرار بدهد يا خير.در اقتصاد دانش رايانه اي كه فردي با دانش و مهارت مورد نياز است كه بتواند به صورت مجازي از هر جايي با يك رايانه و ارتباط اينترنتي كار كند، وفاداري امري مهم است.كمك به رفتار وفادارانه كاركنان دانشي :مشكل مشاغل جايگزين : مشكل بودن شناسايي فرصتهاي اشتغال جايگزين كه پاداش قابل مقايسه اي پرداخت كنند.روابط هيجاني :ائتلاف ، احترام ، به رسميت شناختن ، وفاداري و ديگر پيامد هاي هيجاني. هرچه روابط هيجان بر انگيز قوي تر باشد، سرمايه گذاري روي كاركنان دانشي در محل كار بيشتر شده و شركت براي آنان ارزش بيشتري قائل مي شود.سرمايه گذاري :كل سرمايه گذاري زماني و انرژي كاركنان دانشي در رابطه با شركت .پاداش:ارزشي كه شركت براي كمك و مشاركت كاركنان دانشي قائل است.عوامل كاهش دهنده رفتار وفادارانه كاركنان دانشي :جايگزين هاي شغلي : تعداد كسب و كارهاي جايگزين كه پاداشي مشابه براي مشاركت و كمك پرداخت مي كنند.سطح خنثي سازي :سطح خنثي سازي كاركنان دانشي كه محيط كاري را احاطه كرده است

به خصوص رابطه آنها با مديريت و ديگر كاركنان دانشي .آموزش كاركنان دانشي :در اغلب سازمان هاي دانشي ، جريان اطلاعات فقط به مشاركت كاركنان دانشي در امور شركت محدود نمي شود بلكه اطلاعات از شركت نيز به سوي كاركنان جريان مي يابد.گرفتن اطلاعات و روشها به صورت غير رسمي از طريق تعامل در جلسات و كار با يكديگر در پروژه ها .شايد مهم تر اين باشد كه انتقال رسمي اطلاعات به شكل آموزش كاركنان دانشي صورت مي گيرد و اغلب بيانگر سرمايه گذاري مهم شركت در منابع است . به دليل اندازه سرمايه گذاري ، براي مديريت مهم است كه ايده اي خوب از برگشت سرمايه (ROA) داشته باشد.چندين عامل مجهول در تعيين ROA  آموزش كاركنان دانشي :اختلاف هاي فردي :كاركنان دانشي از نظر روش آموزش و فراگيري ، تواناييهاي تشخيصي ، نگرش به وظايف خاص ، محرك ها و انگيزش با هم متفاوتند در نتيجه برخي از آنها به تجربيات آموزشي بهتر از ديگران پاسخ مي دهند در صورتي كه برخي ديگر سود و منفعتي ندارند .طول حيات محدود دانشي : در يك سازمان دانشي روشهاي عمل و بهترين اقدامات مي توانند در طي چند ماه عوض شوند در حاليكه در شركت هاي توليدي سنتي اين پديده چند سال طول مي كشد. در يك شركت بزرگ تا زمانيكه يك نفر از كاركنان دانشي با مهارت جديد تربيت شود ، يك استاندارد صنعتي ممكن است مجموعه اي از مهارت ها را فاقد ارزش كند .هزينه هاي فرصت از دست رفته :زماني را كه كاركنان دانشي دور از محل كار بوده و در سمينارها و

كلاس ها شركت مي كنند ، هزينه پرواز و ديگر وسايل حمل و نقل و هزينه آموزش دهنده در محل و يا ساير هزينه هاي آموزشي را مي توان در جاي ديگري از شركت سرمايه گذاري كرد.جابجايي كاركنان دانشي : اگر كاركنان دانشي تعديل شده و يا كار خود را ترك كنند سرمايه هاي فكري را با خود به همراه مي برند . مقدار سرمايه فكري كه در هنگام ترك شركت توسط كاركنان خارج مي گردد ، تناسب معكوس با اثر بخشي برنامه مديريت دانش دارد .جابجايي بازار :مزيت رقابتي شركت به واسطه وجود كاركنان دانشي با دانش خاص مي تواند بصورت ناگهاني به دليل تغيير محيط بيروني شركت نظير استاندارد هاي جديد سامانه عملياتي يا تغيير قوانين ايالتي يا ورود يك فناوري جديد ، تغيير كرده و دگرگون شود .شناخت كاركنان دانشي :مديران موفق مي دانند كه كاركنان دانشي با استفاده از عوامل مختلفي برانگيخته مي شوند كه پاداش هاي مالي فقط يكي از آنهاست . حتي كاركنان دانشي كه در ابتدا با پول برانگيخته مي شوند نيز معمولاً تشويق مي شوند تا ارزش بيشتري براي شركت از طريق شناساندن رسمي مشاركت و سهم آنها در خط مبناي شركت ، به وجود آورند .هزينه هاي سربار : انجام اقدامات مديريت دانش مي تواند بيانگر هزينه سربار قابل توجهي در زندگي روزمره كاركنان دانشي باشد.رشد جوامع اقدام :جوامع اقدام خود جوش بوده و در مقابل نظارت و تداخل از خود مقاومت نشان مي دهند.از ديد مديران دانش ، يكي از جذابيت هاي جوامع اقدام اين است كه بخشي از زير ساخت ها نيستند و تحت

تاًثير قوانين و رسميت گروه هاي رسمي قرار نمي گيرند . با اين حال چون اغلب پايه و اساس تسهيم دانش در سازمان دانشي راتشكيل مي دهند ، مديريت علاقه دارد كه از آنها حمايت كند تا توسعه و تكامل يابند بدون اينكه به مؤلفه اي رسمي زير ساختهاي شركت تبديل شود .از ديد كاركنان دانشي ، يك جامعه اقدام ، برگزاري جلسه بين كاركنان دانشي با علايق و چالش هاي مشترك است .مديريت به عنوان دروازه بان اطلاعات :در سازمان دانشي ، كاركنان دانشي ستاره هاي گروههاي كاري هستند كه امتيازات آن از طريق مشاركت در سرمايه فكري شركت بدست مي آيد. از ديدگاه كاركنان دانشي ، نقش مديريت نظير يك مربي است : كمك كردن به برقراري اهداف مشترك ، دريافت كار ، ارائه انتقادهاي سازنده و تاًمين يا هماهنگي منابع . مديريت توجه كاركنان دانشي را روي كاري كه انجام مي دهند، متمركز مي كند . اين كار از طريق پشتيباني ، تخصيص منابع و هدايت فعاليتهايي كه مي توانند كاركنان دانشي را پريشان يا حتي تضعيف روحيه كنند صورت مي گيرد.شكل دهي رفتار كاركنان دانشي :شكل دهي رفتار كاركنان دانشي را مي توان با تعيين نيازهايي كه بايد شناسايي شوند و تمايل به دنباله روي از گروه از طريق اعلام رفتارهاي پذيرفته شده و ارائه مثالها و نمونه ها در خبرنامه ها ، تشويق و ترغيب كرد.فرآيند :سهيم بودن ، نگهداري و استفاده مجدد از اطلاعات در اغلب سازمانها رخ مي دهد اما واگذاري اين فعاليتها به شانس ، احتمال رخ دادن آنها را كاهش مي دهد.برعكس ، پياده سازي يك

برنامه مديريت دانش رسمي با در نظر گرفتن عوامل محدود قابل اندازه گيري مي تواند نسبت به بهترين اقدامات عملكردي موشكافي شده و احتمال موفقيت را به حداكثر برساند.بخشي از وظيفه مديريت اطلاعات درك فرآيندي است كه طي آن اطلاعات خلق شده ، مورد استفاده قرار مي گيرد ، ذخيره سازي مي شود و نهايتاً دفع مي گردد .در عين حال او بايد دريابد كه برخي هزينه نگهداري بيش از ارزش احتمالي آينده است چگونه اين كار انجام مي شود .مراحل مديريت اطلاعات :1.        خلق يا كسب دانش2.    اصلاح و تعديل دانش3.    كاربرد فوري4.    حفاظت و ذخيره سازي5.         انتقال6.         ترجمه / تغيير كاربري 7.         دسترسي كاربر 8.    دفع و از ميان بردننكات كليدي همراه با اقدامات مديريت دانش :●كاركنان دانشي كه مستقيماً در فرآيند مديريت دانش درگير هستند ، ممكن است با ارزش ترين دارايي هاي شركت باشند.●اگر بخواهيم موفق شويم بايد مديريت دانش را بعنوان فرآيند كسب و كاري در نظر بگيريم كه مانند هر اقدام ديگري در كسب و كار بايستي مديريت شود .●جلوگيري از تغيير كاربرد و مقصود تاكتيكها توسط كاركنان دانشي كه شركت را ترك مي كنند غير ممكن است .●مميزي هاي دانش براي كمي كردن ارزش دارايي هاي فكري شركت بكاربرده مي شود . مميزي دانش مي تواند اثر بخشي اقدامات مديريت دانش را نشان دهد .پيامدها : پيامدهاي مرتبط با هر فاز از چرخه حيات مديريت دانش بستگي به فاز و نوع دانشي دارد كه درآن مطرح است. براي مثال در مورد اطلاعات پزشكي ،قانوني يا مالي ، امنيت يك عامل كليدي است. برعكس ،

اطلاعاتي كه در صفحات وب منتشر مي شوند براي مصارف عمومي هستند و رعايت مالكيت و حق مالكيت ، مسئله اول مورد توجه در آنها است.پيامدهاي اوليه در چرخه حيات مديريت دانش كه هر يك درجه اي متفاوت در فازهاي چرخه حيات دارند، عبارتند از :● اقتصاد ● قابليت دسترسي● مالكيت فكري● اطلاعات● زيرساخت● مديريتاقتصاد :هر فاز از چرخه حيات مديريت دانش داراي الزامات مربوط به منافع بر حسب پول ، زمان ، فناوري ، هزينه هاي سربار و فضاي فيزيكي است.ارزش داده ها يا اطلاعاتي كه در سامانه مديريت دانش فرآوري مي شود بيانگر هزينه جابجايي و منابعي است كه قبلا در كسب اطلاعات سرمايه گذاري شده است. اقتصاد چرخه عمر مديريت دانش بايد حاوي وقايع برنامه ريزي نشده نشده هم باشد.قابليت دسترسي :قابليت دسترسي به اطلاعات در سامانه مديريت دانش ، مورد توجه كاركنان دانشي و مديران دانش است. قابليت دسترسي متضمن امتياز دسترسي است. امتياز دسترسي بر اساس نياز به دانستن و سطح موقعيت در سازمان تعيين مي شود.مالكيت فكري :مالكيت فكري در تمام فازهاي چرخه عمر مديريت دانش داراي الزامات قانوني و عملي است. براي مثال پيامد هاي حقوق مالكيت فكري نظير قوانين اخلاقي وجود دارد كه ممكن است به كاركنان دانش اجازه دهد ادعاي مالكيت اطلاعات را بكنند حتي اگر حقوق مالكيت فكري به شركت تعلق داشته باشد.اطلاعات :در سامانه هاي مديريت دانش خودكار ، اطلاعات معمولاً به شكل پرونده هاي الكترونيكي است. در سامانه هاي مديريت دستي ، اطلاعات ممكن است به شكل كتاب ، كارت و يا پرونده موجود باشد. شكل ارائه اطلاعات ، انواع مختلفي از فعاليت

هاي فكري و اجتماعي را مطرح مي سازد.زير ساخت :يك زيرساخت وظيفه اي و حمايتي ، كاربرد فناوري اطلاعات در يك يا چند فاز از چرخه عمر مديريت دانش را امكان پذير مي كند. زيرساخت هاي محوري شامل ماهيت رايانه هاي حمايتي و سخت افزار ارتباطي ، تكرار ، هزينه و منظم بودن به روزسازي سخت افزارها و ظرفيت ذخيره اطلاعات در امكانات پرونده سازي دستي يا سامانه رايانه اي است. در سامانه هاي فيزيكي و رايانه اي مديريت دانش ، ظرفيت ذخيره موضعي بر سرعت و دسترسي اثر گذاشته و داراي كاربرد هاي امنيتي است.از نظر نرم افزارها نيز نكاتي قابل توجه وجود دارد نظير : عملكرد و ويرايش سامانه عامل رايانه و شبكه ، قابليت كاربرد ، سهولت كاربرد ، عملكرد و هزينه ديگر نرم افزارهاي مورد استفاده در سامانه مديريت دانش خودكار و سهولت دسترسي به نسخه هاي به روز شده نرم افزار در نگهداري دراز مدت اطلاعات مهم و قابل توجه است.مديريت در اغلب سازمان هاي دانشي ، نقش مديريت حمايت و جهت دهي كاركنان دانشي است. در اين نقش ، مديريت مستقيماً از طريق هم راستا كردن حركت ها و يكپارچگي فازها با راهبرد اصلي و ديگر اقداماتكسب و كار ، اثرگذار مي شود.مديريت در تمام چرخه حيات مديريت دانش نقش دارد. پيامدهاي كليدي مديريت عبارتند از : كنترل كيفيت شامل درجه اي كه استانداردهاي كنترل كيفيت برقرار و پيگيري مي شوند و پايداري فرآيند كه در بردارنده پايداري هر فاز از چرخه حيات مديريت دانش و در كل چرخه حيات آن است.ساز و كارهاي حمايتيوقتي پيامدهاي كليدي در هر

فاز از چرخه حيات مديريت دانش اعمال شد ، سازو كارهاي حمايتي در برخي از فازها اهميتي بيشتر از ساير فازها دارند. سازوكارهاي اوليه در چرخه حيات عبارتند از : فناوري ، استانداردها ، كاركنان دانشي و مديريت.فناوري:فناوري هاي به كار رفته در چرخه حيات مديريت دانش شامل سامانه هاي ارتباطي و همياري نظير اينترنت و ديگر شبكه ها ، انواعي از ابزارهاي استخراج، انتقال و خلق اطلاعات فناوري پايگاه داده هاست كه ذخيره سازي و بازيابي سريع اطلاعات را امكان پذير مي سازند. علاوه بر فناوري هاي عمومي ، ابزارهاي خاص نيز جريان اطلاعات در چرخه حيات مديريت دانش را گسترش داده و اطمينان لازم را ايجاد مي كنند.استاندارد ها :استانداردهاي مبنايي براي كنترل و ايجاد همخواني در اطلاعات فراهم مي كنند. در حمايت از اقدامات مديريت دانش ، استانداردها ادامه فرايند مديريت دانش هستند زيرا قوانين و سابقه تاريخي را در خود نگه داشته و دانش را ارائه مي دهند.استانداردها همچنين بيانگر بهترين اقدامات يعني بهترين راه رسيدن به مديريت دانش نيز هستند.علاوه بر اين ، استانداردها امكان الگو برداري براي مقايسه عملكرد را نيز فراهم مي سازند.خلق و كسب دانش در فاز كسب دانش از چرخه عمر مديريت دانش ، اطلاعات در داخل توسط كاركنان دانشي به وجود مي آيد، از بيرون و به طريق برون سپاري كسب مي شود و يا از منابع بيروني خريداري مي گردد.ديدگاه اوليه خلق و كسب اطلاعات در چرخه عمر مدريريت دانش شامل هزينه ها ، توانا سازي فناوري هاي سخت افزاري و نرم افزاري ، قالب بندي نام گذاري اطلاعات ، كنترل كيفيت ، قابليت

ويرايش اطلاعات ، مالكيت و حتي زبان به كار برده شده براي ارائه اطلاعات ، مهم هستند.اطلاعات  هرگز مجاني بدست نمي آيد حتي اگر هزينه هاي مستقيم خلق و كسب اطلاعات را بتوان ناديده گرفت.در طي زمان ، هزينه هاي غير مستقيم كه شامل هزينه هاي رديابي و نگهداري نيز مي شوند به سرعت بيشتر از هزينه هاي مستقيم مي شوند. هزينه هاي غير مستقيم شامل زيرساخت هاي مربوط به سخت افزار و نرم افزارهاست. به عنوان مثال ، در يك سامانه مديريت دانش خودكار ، سخت افزارها و نرم افزارهاي رايانه اي در واقع فناوري هاي توانمندسازي هستند.اصلاح دانش : در فاز اصلاح مديريت دانش ، اطلاعات براي مناسب شدن جهت به كارگيري در نيازهاي فوري يا احتمالي آينده كاركنان دانشي و مديريت ، اصلاح و تعديل مي گردد.كاربرد دانش : در اين فاز از چرخه حيات مديريت دانش ، اطلاعات براي مقصودي خاص به كاربرده مي شود. محدوده بالقوه كاربرد براي اطلاعات از نظر مجازي نامحدود است و بستگي به صنعت و نيازهاي آن و فعاليت هاي كاركنان دانشي در سازمان دارد. نكته كليدي در فاز كاربرد شامل قابليت استفاده ، قابليت دسترسي ، امنيت ، حفظ مالكيت فكري و امكان رديابي است.ساز وكار حمايتي كليدي در فاز كاربرد چرخه حيات مديريت دانش شامل بازخوردها و سامانه هاي رديابي و نيز فناوري هاي انتشار و جستجو است. بازخورد از رديابي خودكار يا بازخورد مستقيم كاربر ، كليد بهبود فرآيندي است كه در چرخه حيات مديريت دانش وجود دارد. علاوه بر اين ، سامانه هاي انتشار اطلاعات توانمند شده با فناوري ، از سامانه

هاي خبره و ابزارهاي تصميم يار گرفته تا سامانه هاي ديداري ، ارزش اطلاعات براي كاربردي خاص را افزايش مي دهند. به نحو مشابه ، موتورهاي جستجو و ديگر فناوري ها به كاركنان دانشي اين امكان را مي دهند كه از طريق مجموعه اي وسيع از كارايي و اثربخشي اطلاعات ، هدايت كار را بر عهده گيرند.حفظ و نگهداري دانش :حفظ و نگهداري اطلاعات شامل ذخيره سازي آنها به شكل يا قالبي است كه اجزاء و زمان را حفظ كرده و توسط كاركنان دانشي در سازمان قابل دسترسي و استفاده باشند. حفظ و نگهداري اطلاعات مي تواند شامل چاپ ، تهيه نسخه هاي الكترونيكي در قالب هاي مختلف و رسانه هاي متفاوت و يا حتي برون سپاري به تسهيلات ذخيره سازي و نگهداري بيروني باشد كه از طريق اينترنت قابل دسترس هستند.برخي از نتايج و نكات كليدي فاز نگهداري و حفظ اطلاعات در چرخه عمر مديريت دانش مشتمل بر زمان دسترسي ، خصوصي بودن و امنيت ، انتخاب ، ويرايش و نامگذاري اطلاعات ، تعيين محل نگهداري ، هزينه نگهداري و انواع فناوري هاي مورد استفاده به خصوص پالايش يا انتخاب اطلاعات مي باشد.از نقطه نظر كابر ، زمان دسترسي يعني زمان بازيابي اطلاعاتي خاص از محل نگهداري ، معمولاً مهم ترين نكته در كاربرد هاي روزانه و روزمره است.محل نگهداري به خصوص انبار هاي مركزي براي هكرها جالب توجه است زيرا اطلاعات مركزي به صورت متراكم در يك محل قرار گرفته اند.مهمترين ساز و كار حمايتي در فاز نگهداري چرخه حيات مديريت دانش ، انواع مختلفي از فناوري هاي اطلاعات را در بر مي

گيرد كه سامانه هاي مديريت پايگاه داده ها ، واژگان كنترل شده و سامانه هاي خبره را شامل مي شوند. طول مدت ماندگاري اطلاعات در ذخيره سازي تابعي از وجود محيط كنترل شده ، برنامه نگهداري در محل و حضور يك كتابدار براي نظارت بر فرايند نگهداري است. نگهداري مستلزم وجود محيط ذخيره امن و كنترل شده اي است كه امنيت داشته و در مقابل تهديد هاي طبيعي و غير طبيعي از آتش و سيل گرفته تا خطر حمله هكرها بتواند اطلاعات را حفاظت كند.انتقال دانش :انتقال يا تبادل اطلاعات بين يك شخص يا محل به شخص يا محل ديگر پيش نياز يك سامانه مديريت دانش كار است.نكات كليدي فاز انتقال در چرخه عمر مديريت شامل هزينه، امنيت و زمان انتقال است.هزينه در واحد كميت اطلاعات مبادله شده از يك نقطه به نقطه ديگر ممكن است قابل توجه باشد به خصوص اگر زير ساخت شبكه اي موجود نباشد.علاوه بر اين ، امنيت اطلاعات همواره يك نكته مهم است به خصوص وقتي كه اطلاعات در شبكه اي عمومي نظير اينترنت با بي سيم يا شبكه تلفن منتقل مي شود ، امنيت اطلاعات عاملي بحراني است. زمان انتقال يعني زماني كه اطلاعات از يك نقطه به نقطه ديگر سازمان منتقل مي شود كه غالباً قابليت كاربرد سامانه مديريت دانش را تعريف مي كند. در اغلب موارد ، هرچه زمان انتقال كمتر باشد ، اطلاعات مفيدتر است.برگردان / تغيير منظور دانش :در فاز برگردان / تغيير منظور چرخه عمر مديريت دانش ، اطلاعات از شكل اوليه خود به شكل مناسب براي به كارگيري با هدف جديد ، برگردان

مي شود.نكات كليدي اين فاز از چرخه حيات مديريت دانش نشان داده شده است كه شامل مواردي نظير برگشت پذيري فرآيند برگردان ، حقوق اخلاقي پديد آورنده ، تصديق و تاييد مالكيت و نقش پديد آورنده در فرآيند برگردان و تغيير منظور است. برگردان و تغيير منظور با توجه به حقوق مالكيت معنوي پديد آورنده اوليه يا واگذاركننده حق امتياز ممكن است محدود شود.مالكيت اطلاعات عاملي بحراني و تعيين كننده است بخصوص اگر اطلاعات مجدداً قالب بندي شده و به فروش برسد.مهم ترين ساز و كار پشتيباني در فاز برگردان/تغيير منظور چرخه حيات مديريت دانش شامل اطلاعات تخصصي برون سپاري شده و انواعي از فناوري هاي اطلاعات است. فروشندگاني بيروني معمولاً از ارائه خدمات برگردان اطلاعات به شركت هايي كه وقت يا منابع انجام عمل برگردان در داخل سازمان را ندارند ، خشنود و خوشحال مي شوند.دسترسي به دانش :يك مشخصه اغلب سامانه هاي مديريت دانش پنهان كردن اطلاعات است كه در آن تمام اطلاعات شركت به صورت باز در دسترس همگان قرار نمي گيرد.دسترسي به اطلاعات همچنين مي تواند با حجم مقدار مطلق اطلاعات در دسترس نيز محدود مي گردد.مهم ترين نكات مرتبط با فاز دسترسي چرخه حيات مديريت دانش نشان داده شده اند كه عبارتند از : امنيت اطلاعات و هزينه ، انتخاب مناسب ترين فناوري ها و سنديت كاركنان دانشي ، هزينه دسترسي به اطلاعات مي تواند تا حد قابل توجهي تغيير كند كه بستگي به سياست هاي شركت ، تعامل لازم ميان كتابدار با ديگر كاركنان پشتيباني و هزينه زير ساخت فناوري دارد.از بين بردن دانش :آخرين مقصد اطلاعات چه از

منظر زماني ، چه حذف بي خطر كوتاه مدت يا از بين بردن عمدي اطلاعات ، تخريب آنهاست. اگر چه اطلاعات جمع آوري و توليد شده در يك دوره كسب و كار ممكن است براي فردي در زماني در آينده ارزشمند باشند ولي از نقطه نظر عملي ، اطلاعات ارزش آينده محدودي دارند و بايد براي صرفه جويي در فضا و كاهش هزينه هاي سربار از ميان برده شوند.زير ساخت مديريت دانش :در بحث چرخه حيات مديريت دانش ، فرض مي شود كه زير ساخت ، حمايت لازم از هر فاز چرخه حيات را فراهم مي سازد. اين زير ساخت شامل رديابي ، استانداردها و روش اطمينان از امنيت و خصوصي بودن اطلاعات است.چرخه حيات مديريت دانش شايد بهترين تشريح كننده فازهاي مرتبط با هم در وب باشد. هر فاز مستلزم رعايت نكاتي است كه بايد در ساز و كارهاي حمايتي و پشتيباني مورد توجه قرار گيرد و مي تواند توسط فناوري اطلاعات توانمند شود.

حقوق مردم در حكومت

تلخيص: صادق رجبي-حسين رحيمي

خلاصه كتاب: مباحث اين كتاب در قالب سه عنوان: كليات، مباني، و مسائل عرضه مي¬شود و مباني شامل مفاهيم و پيش فرضها است.در بخش مفاهيم تلاش بر اين است كه واژه¬هاي بكار رفته در عنوان پژوهش كه حقوق مردم در حكومت است را توضيح دهيم.در بخش پيش فرضها به برخي از نكات و گزاره¬هايي كه براي ورود به مباحث بعدي ضروري هستند اشاره مي¬كنيم. در مباني آن دسته از قضاياي بنيادي در فلسفه¬ي سياسي كه مي¬تواند پايه¬هاي اثبات يا نفي حقوق مردم در ديدگاههاي مختلف پي¬ريزي كند، مورد بحث قرار مي¬گيرد. مباحثي مانند مشروعيت حكومت، مباني

حقوق بشر و مردم سالاري و از اين قبيل... در مسائل، تلاش مي¬كنيم با ارائه¬ي يك دسته¬بندي حتي¬الامكان جامع و مانع، عناوين مختلف حقوق مردم را كه در حقوق اساسي مورد بحث است قرار دهيم. نكته: در همه¬ي اين مراحل ارائه ديدگاهها و آراي امام خميني «ره» انگيزه اصلي كار است. (به كار بردن اصطلاحات و احياناً زبان حقوقي و فلسفه¬ي سياسي در خدمت رسيدن به هدف اصلي است). حقوق 1.    دانش حقوق 2.    مجموعه مقررات حاكم بر روابط اجتماعي بشر 3.    امتياز يا توانايي اعتباري و شناخته شده كسي نسبت به ديگري يا چيزي شامل نهادهاي ريز و درشت حكومتي و بلكه مجموع حكومت يا دولت است. مراد ما از حقوق در اين كتاب همين معنا سوم و در زمينه همين روابط است. فقط اين توضيح را اضافه كنم كه مراد از ديگري در اين تعريف شامل نهادهاي ريز و درشت حكومتي و بلكه حكومت يا دولت است. مردم مراد از مردم در اين جا همان ملت است كه در دانش حقوق اساسي معناي اصطلاحي و مشخصي دارد. ملت تعريفي كه تا حدود زيادي بيانگر مفهوم اين واژه دانسته شده چنين است: ملت يك هيأت از افراد انساني است كه در يك سرزمين معين سكونت گزيده¬اند و در اثر زندگي كردن در آن سرزمين مشترك با هم متحد شده¬اند. اين ملت ممكن است از نژادهاي مختلف و ريشه¬هاي خوني مختلف باشند اما سرنوشت و اوضاع و احوال زندگي آنها را به گردهم فراهم آورده است. حكومت حكومت و قدرت سياسي در لغت يا اصطلاح مترادف نيستند تنها از آن رو كه مشخصه اصلي حكومت

در دست داشتن قدرت سياسي است جاي هم به كار مي¬روند. درباره حكومت به معناي اصلي و كلي گفته¬اند: آژانسي كه از طرف جامعه براي متشكل ساختن افراد و تدارك قواعد و قوانين ايجاد مي¬شود حكومت نام دارد. حكومت ابزاري تلقي مي¬شود كه براي برقراري نظم و ايجاد امنيت داخلي و خارجي و تأمين رفاه و خير عموم، از طرف خود دولت اختراع شده است. پيش¬فرض¬ها براي داخل شدن در مباحث اصلي نيازمند تعيين قضايايي هستيم كه پيش¬فرض¬ها و اصول مسلم ماست تا بتوانيم مطالب بعدي را پي¬گيري كنيم. 1.    آميختگي دين و سياست در اين مورد امام فراوان سخن گفته¬اند در جايي مي¬فرمايند: دين اسلام يك دين سياسي است ... كه همه چيزش سياست است حتي عبادتش. و در جاي ديگر گرفتن سياست را از اسلام برابر با كنار گذاشتن اسلام مي¬دانند مي¬فرمايند: حالا چند سال است كه تبليغ كردند ما را چه به سياست. اين ما را چه به سياست معنايش اين است كه اصلاً اسلام را كنار بگذاريم. بنابراين يكي از اصول بنيادين انديشه امام خميني اين است كه تدين به دين اسلام، تعهد سياسي در چهارچوب ديدگاههاي مشخص اسلام را به وجود مي¬آورد. 2. سخنان امام در اين مورد امام در اين مورد نيز سخنان فراواني دارند از جمله: اسلام يك نظام حكومتي با همه لوازم آن است، احكام هم قوانين اسلامي است كه از لوازم حكومت است. در جاي ديگر فرموده¬اند: اسلام تمام جهاني كه انسان به آن احتياج دارد، برايش احكام دارد. احكامي كه در اسلام آمده است، چه احكام سياسي چه احكامي كه مربوط به افراد است، چه

احكامي كه مربوط به فرهنگ اسلامي است، تمام اين¬ها موافق با احتياجات انسان هست، يعني هر مقداري كه انسان احتياج دارد. درحقيقت به¬پشتوانه¬ي همين اصل¬است كه¬اسلام¬شناسي بزرگ¬همچون امام¬خميني (ره) در همه¬ي جنبه¬هاي اداره¬ي جامعه و حكومت موضع¬گيري مي¬كنند و رهنمود مي¬دهند. 3. انديشه مشروعيت در مقابل اين اصل، انديشه مشروعيت انحصاري حكومت جهاني با گستردگي امت اسلامي قرار دارد، ولي در شرايطي و با توجه به مصالحي نظير اول را قبول مي¬كنيم و تا آن جا كه به ديدگاه امام خميني مربوط مي¬شود ايشان هم بر باور اخير بوده¬اند: يعني، گرچه آرمان حكومت جهاني و فراگير امت اسلامي را داشته¬اند اما در شرايط و اوضاع و احوال عصر خود به واحدهاي معين كشور احترام مي¬گذاشته¬اند و به نظر مي¬رسد حقوق مردم را در غالب اين چارچوب ارائه مي¬كردند. 4. اصل ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني تئوري ولايت فقيه براي اداره¬ي جامعه و حكومت، محور اصلي در حقوق اساسي است، و در سيره حكومتي خود بر اساس آن عمل كرده¬اند. در اين جا تذكر اين نكته ضروري است كه بررسي حقوق مردم در حكومت در چهارچوب اين تئوري ولايت فقيه است. تعريفهاي گوناگون براي اصطلاح مشروعيت در علم سياست صورت گرفته است. برآيند اين تعريف¬ها را مي¬توان چنين خلاصه كرد: مشروعيت توجيه حقانيت يا صلاحيت براي پذيرش حاكميت و اِعمال قدرت دستگاه حكومتي است. يك تقسيم¬بندي، نظريه¬هاي مشروعيت به پنج نظريه كه برخي براي خود انواعي دارد تقسيم شده است: الف)    نظريه¬هايي كه بر مبناي اصالت ارزش ارائه شده است. ب    )    نظريه¬هايي كه بر مبناي اصالت خواست مردم است. ج    )    نظريه¬هايي كه بر

مبناي اصالت زور است. د    )    نظريه¬¬هايي كه بر مبناي اصالت سنت است. تقسيم¬بندي ديگر مشروعيت 1.    عقلايي يا قانوني: اين روش بر اعتقاد به قانوني بودن مقررات موجود است. 2.    سنتي: مانند حكومتهاي وراثتي، پدرسالاري و ... 3.    كارفرمايي: اين شيوه بر فرمانبرداري غيرعادي و استثنايي از يك فرد به خاطر تقدس يا قهرماني و يا سرمشق بودن وي استوار است. ديدگاه امام خميني درباره منشأ مشروعيت حكومت امام خميني مبدأ و منشأ مشروعيت حكومت را خداوند سبحان، خالق و آفريننده¬ي انسان مي¬دانند. در كتاب كشف¬الاسرار كه يكي از آثار قديمي ايشان است: كسي جز خدا حق حكومت بر كسي ندارد، حق قانونگذاري ندارد. به حكم عقل، خدا بايد براي مردم حكومت تشكيل دهد و قانون وضع كند. امام قانون همان قوانين اسلام است كه وضع كرده. از ياد نبريم كه منشأ مشروعيت همين توجيه اطاعت از حكومت است كه امام آن را منتهي به اطاعت از خداوند كرده¬اند. مبناي فوق در مشروعيت، متناسب با نظريه امام خميني در مورد اصل ولايت فقيه است. در اين اصل بين فقهاي شيعه دو مبناي عمده متداول است. مبناي اول مبناي نصب و دوم مبناي انتخاب. البته هر دو مبنا در اينكه حق حكومت در اصل از آن خداي متعال است و هيچ يك از بندگان خدا بر ديگري حق حكومت و سلطه ندارند، مشترك هستند. هم چنين در اين معنا كه خداوند متعال با واسطه¬ي عقل و نقل شرايط كلي حاكم اسلامي را بيان كرده است، اختلاف اساسي در اين است كه آيا پس از بيان اين شرايط، براي زمان غيبت معصوم، با عنوان عام فقيه

جامع شرايط در هر زماني، حاكم را هم مشخص كرده است يا نه؟ طرفداران انتصاب با برداشت و فهمي كه از برخي روايات اهل بيت دارند وبعضاً به پشتيباني برخي از استدلالهاي صرفاً عقلي، به اين پرسش پاسخ مثبت مي¬دهند. اما طرفداران انتخاب با تأكيد بر اشتراكات فوق كه به نحوي توجيه¬گر الهي بودن حكومت است به آن پاسخ منفي مي¬دهند و با چنين پاسخي دسته¬ي دوم تنها راه تعيين حاكم را در چهارچوب شرايط و قوانين شرعي انتخاب مردم مي¬دانند. (مجلس خبرگان) اما در اين كه نقش مردم در تعيين و مشروعيت بخشي ولي فقيه از ديدگاه امام خميني چگونه است مهم¬ترين سندي كه در اين باره هست و تاريخ صدور آن حدود يك ماه قبل از ارتحال ايشان ثبت شده، عبارتي است كه ضمن پاسخ به نامه¬اي درباره اصلاح قانون اساسي مرقوم فرموده¬اند: اگر مردم به خبرگان رأي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، مسلماً او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي¬شود و حكمش نافذ است. مسأله حق و تكليف در انسان¬شناسي اسلامي در موضوع انسان كه از آن به انسان¬شناسي ياد مي¬شود، مباحث كلي درباره انسان صورت مي¬گيرد. مباحثي مانند روح و جسم، رابطه¬اي اين دو، هدف از خلقت انسان و ... يكي از اين مباحث، مسأله حق و تكليف انسان است و مكلف بودن انسان و صاحب حق بودن او اساساً حق و تكليف دو روي يك سكه¬اند هر جا حقي هست تكليفي هم در كنار آن هست. مثلاً اگر

كسي مالي از ديگري طلبكار باشد، حق اوست كه آن مال را بگيرد و متقابلاً بدهكار تكليف دارد آن مال را بپردازد. دليل عقلي بر ولايت فقيه، لااقل به گونه¬اي كه حضرت امام خميني اقامه كرده¬اند در دل خود اين مبنا را دارد كه مردم در مقابل حكومت ابتدا صاحب حق هستند و پس از آن و بر اساس آن مكلف و موظف به اطاعت از حكومت و حاكم. امام خميني براي اثبات عقلي ولايت فقيه عادل در دو مرحله استدلال مي¬كنند: مرحله اول.  در اين مرحله فرموده¬اند، احكام الهي، چه احكام مربوط به امور مالي و اقتصادي، چه احكام سياسي و چه احكام مربوط به حقوق نسخ نشده است، بلكه تا روز قيامت باقي است. و صِرف باقي بودن اين احكام ضرورت حكومت و ولايتي كه فرمانردوايي قانون الهي و ضمانت اجراي آن را تضمين كند لازم است. اجراي احكام خدا ممكن نيست مگر به تشكيل حكومت و گرنه هرج و مرج مي¬شود به علاوه حفظ نظام از واجبات اكيد است و اختلال در امور مسلمانان نامطلوب. آنچه آن واجب را برپا مي¬دارد و اين اختلال را از بين مي¬برد همانا داشتن والي و حكومت است. همه آنچه گفتيم از جمله واضح¬ترين نيازهاي مسلمانان است و معقول نيست خداوند حكيم و خالق به آنها توجه نكرده باشد. بنابراين همان دليلي كه امامت را اثبات مي¬كند ضرورت حكومت را در عصر غيبت امام زمان اثبات مي¬كند. امام خميني بر برخي موارد به توأمان بودن حق و تكليف مردم تصريح كرده¬اند، از جمله درباره تعيين سرنوشت براي مردم چنين فرموده¬اند: هر ملتي حق دارد خودش تعيين

كند سرنوشت خودش را، اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست. هر كسي، هر ملتي خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكند. از نقطه نظر اثبات حقوق مردم در نگاه كلي، كه در اين جا در پي بررسي آن هستيم نتيجه آن چه گذشت اين است كه در مسأله مبنايي حق مداري و تكليف گرايي، وضعيت انسان در برابر خداي سبحان و در برابر حكومت متفاوت است. از برخي گفته¬ها و نوشته¬ها ممكن است چنين برآيد كه وقتي حكومت يا حاكم را الهي و منصوب از طرف خداوند دانستيم، تكاليف انسان در برابر خدا (لااقل تكاليف اجتماعي) هم مي¬شود تكاليف او در برابر حكومت. مباني حقوق بشر و حقوق مردم در حكومت يكي از معيارهاي مهم بلكه عمده¬ترين معياري كه در جهان امروز دستاويز نقد رفتار دولتها با ملت¬ها قرار مي¬گيرد، حقوق بشر است. داعيه¬داران حقوق بشر بر اساس مباني و مواد اعلاميه¬ها و ميثاقهاي بين¬المللي در اين زمينه، از دولت¬ها حقوق مردم را طلب مي¬كنند. درباره¬ي مباني حقوق بشر و چگونگي تأثير آن بر ارزش¬گذاري رفتار دولتها مطالعات، گفتگوها و نشستهاي متعددي در جريان بوده است. به همين مناسبت، متفكران اسلامي كوششهايي را در راستاي ارائه¬ي ديدگاههاي اسلام درباره¬ي مباني حقوق بشر سامان داده¬اند. امام خميني «ره» نيز در مناسبتهاي مختلف اشاراتي به جايگاه حقوق بشر و تأثير آن بر حقوق مردم در حكومت داشته¬اند. براي پي¬گيري هدف از طرح اين مسأله در اينجا، ابتدا تاريخچه¬ي فشرده از توجه به حقوق بشر ارائه مي¬شود كه در آن ضرورت توجه به اين تاريخچه نيز روشن خواهد شد. سپس برخي مباني

مهم و مرتبط آن با حقوق مردم در حكومت را مورد بررسي فشرده قرار مي¬دهيم و در نهايت با نگاهي به برخي از اظهارنظرهاي مهم حضرت امام «ره» در موضوع به نتيجه-گيري نهايي مي¬رسيم. تاريخچه و نمايي از حقوق بشر در عصر حاضر ارائه¬ي تاريخچه جامع از توجه به حقوق بشر حتي به صورت خيلي خلاصه نيز به طول مي¬انجامد. اما آنچه امروزه به عنوان اعلاميه جهاني حقوق بشر، عمده¬ترين سند بين¬المللي است، حاصل فكر كساني است كه در پي برقراري صلح جهاني و پايدار پس از دو جنگ جهاني بوده¬اند. ايشان در حقيقت با ريشه¬يابي علل جنگهاي بشري و بويژه دو جنگ جهاني اول و دوم خواسته¬اند بنيادهاي نظري صلح را طي اين اعلاميه¬ها پي¬ريزي كنند. اما اين بنيادها را طبعاً بر اساس انسان¬شناسي برگرفته از آراي فلاسفه غربي بويژه فلاسفه¬ي پس از دوران رنسانس است. اومانيسم با توجه به عواطف، لذايذ و خواسته¬هاي انسان بدون لحاظ حاكميت و خالقيت الهي نسبت به او عمده¬ترين ديدگاه در اين زمينه است. فرازهايي از مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر (مصوب دهم دسامبر 1948) هم¬نمايي كلي از آن به دست مي¬دهد و هم به مباني و انگيزه¬هاي  تدوين آن اشاره دارد: «از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي خانواده بشري و حقوق يكسان و انتقال¬ناپذير آنان اساس آزادي، عدالت و صلح را در جهان تشكيل مي¬دهد، از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانه¬اي گرديده است كه روح بشريت را به عصيان واداشته و ظهور دنيايي كه در آن افراد بشر در بيان و عقيده آزاد و از ترس و فقر

فارغ باشند به عنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است ... از آن جا كه مردم ملل متحد ايمان خود را به حقوق اساسي بشر، كرامت و ارزش فرد انسان و تساوي حقوق مرد و زن ... اعلام كرده¬اند...». مباني مهم حقوق بشر و نگاهي به منابع اسلامي تا آنجا كه به حقوق مردم در حكومت مربوط مي¬شود مي¬توان چند مبناي عمده را در اعلاميه جهاني حقوق بشر و برخي اسناد مشابه آن بررسي كرد. اين مباني عبارتند از: 1.    حق حيات 2.    كرامت ذاتي بشر 3.    آزاديها 4.    مساوات 5.    مالكيت درباره اهميت و ارزشي كه اسلام به حيات انسانها داده است، آيات و روايات فراواني قابل استناد است. از جمله اين آيه شريفه: ... من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكأنما قتل الناس جميعاً و من احياها فكأنما احيا الناس جميعاً ... «ترجمه: ... هر كس انساني را بدون اينكه در برابر [كشتن] ديگري باشد يا براي رفع فساد در زمين بكشد، گويا همه مردم را كشته است و هر كس زندگي چنين انساني را حفظ كند، گويا زندگي همه مردم را حفظ كرده است...». مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه سخني دارند كه حاصل آن را در اينجا مي¬آوريم. ايشان مي¬فرمايند: تشبيه كشتن يك انسان به كشتن همه انسانها از آن روست كه با تعرض ناحق به جان يك فرد انسان در واقع به انسانيت تعرض مي¬شود. اصل كرامت ذاتي بشر دومين مبناي مورد قبول اسلام از مباني حقوق بشر است. اين اصل نيز به پشتوانه آيات و روايات فراواني قابل اثبات است. معروفترين دليل در اين باره

اين آيه شريفه است: و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلاً. «ترجمه: و ما تحقيقاً فرزندان آدم را گرامي داشتيم [تكريم كرديم] و در خشكي و دريا به راه انداختيم و از نعمتهاي پاكيزه روزي داديم و بر بسياري از مخلوقات خود برتري فوق¬العاده داديم. برخي از بزرگان اهل تحقيق در اين باره توضيحات كافي داده¬اند». اصل گسترده ديگر حقوق بشر اصل آزادي است. جنبه¬ها و شاخه¬هاي فراوان اين اصل باعث شده كه اذهان انديشمندان علوم متعددي به آن مشغول گردد. فيلسوفان، متكلمان، فقيهان، حقوق دانها، سياستمداران، سياست¬دانان، جامعه¬شنسان، مردم شناسان، حتي اقتصاددانها و ... هر يك به نحوي در اين باره بحث و اظهارنظر مي¬كنند. مبناي كلامي اصل آزادي از ديدگاه اسلام، اختيار انسان است؛ اختياري كه به معناي سلب قدرت الهي در هيچ فعلي از افعال نيست. در آيات و روايات فراواني بنياد آزاديها پي¬ريزي شده است؛ كريمه اكراهي در دين نيست؛ راه حق (رشد) از باطل (غَيّ) روشن شده است، از اين جمله است. اگر خدا مي¬خواست همه شما را ,در راه راست] به صورت مردماني يكدست قرار مي¬داد، ولي مي¬خواهد در مورد آنچه به شما داده شما را بيازمايد... اصل ديگر از مباني حقوق بشر مساوات است. ديدگاه اسلام در اين باره به صورتي بنيادي در اين آيه شريفه آمده است: «اي مردم! ما شما را از يك زن و مرد آفريديم و به صورت تيره¬ها و قبيله¬ها قرار داديم تا يكديگر را از هم تشخيص دهيد. همانا گراميترين شما نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست. خداوند آگاه

و داناست». در اين آيه به اصل مساوات همه انسانها از نظر انساني اشاره مي¬شود و اينكه همه از يك پدر و مادر (آدم و حوا) آفريده شده¬اند. بنابراين جايي براي تفاخر و برتري¬جويي به نژاد، شكل، رنگ و ... نيست. آنگاه معيار برتري را در يك امر اختياري و اكتسابي براي همه انسانها اعلام مي¬كند كه همان «تقوا» است. تقوا در فرهنگ قرآن و روايات به طور خلاصه عبارت از تلاشي پي¬گير، حساب شده و داوطلبانه است كه از سوي انسان در جهت كسب خوبيها و دوري از بديها در سايه هدايتهاي الهي به انجام مي¬رسد و نتيجه تقوا هم نزديكتر شدن به خدا و گراميتر شدن نزد اوست، نه اينكه در جامعه انساني باعث امتيازهاي ويژه گردد. مثلاً انسان با تقوا يا با درجه تقواي بيشتر در برابر قانون از امتياز ويژه¬اي برخوردار نيست. آخرين اصل مبنايي حقوق بشر احترام به مالكيت و حق كسب و كار انسانهاست . اين اصل نيز از ديدگاه اسلامي در چهارچوب قوانين و مقررات اسلام، معتبر و محترم است. احكام و قوانين فراواني كه موضوع آنها مالكيت افراد است، گواه اين مطلب است؛ از جمله، احكام خريد و فروش، اجاره، وقف، وصيت، قرض و ... احكام تجاوز به حريم مالكيت خصوصي افراد كه از آن در فرهنگ اسلامي به «غصب» تعبير مي¬شود، گواه روشن ديگري بر اين مطلب است. رعايت نكردن احكام مالكيت خصوصي افراد حتي بر عبادات هم تأثير مي¬گذارد؛ نمونه آن بطلان نمازي است كه در مكان غصبي خوانده مي¬شود. ديدگاه امام خميني «ره» درباره حقوق بشر كليات مطالبي را كه درباره مباني حقوق بشر

گفتيم، مورد اتفاق همه اسلام¬شناسان و عالمان ديني است. اما امام خميني «ره» به مناسبتهاي مختلف درباره حقوق بشر و مخصوصاً آزادي انسان اظهارنظرهايي كرده¬اند. البته اغلب اين اظهارنظرها در قالب انتقادهايي است كه به داعيه¬داران حقوق بشر در اين زمان. ايشان عنوان حقوق بشر را دستاويزي مي¬دانند كه در دست قدرتمندان وزورگويان جهان است تا به بهانه آن ملتهاي محروم و به پاخاسته را سركوب وچپاول كنند. اما چند مورد نيز به محتواي حقوق بشر پرداخته و نكاتي را درباره آن فرموده¬اند. از جمله در پيامي به مناسبت شهادت شش تن از اعضاي خانواده مرحوم آيت¬الله حكيم در عراق چنين نگاشته¬اند: «ما در عصري به سر مي¬بريم كه سازمانهاي به اصطلاح حقوق بشر، نگهبان منافع ظالمانه ابرجنايتكاران و مدافع ستمكاري آنان و بستگان آنان هستند». و يا در جايي ديگر: «... هيچ كس نبايد گمان كند كه اين دستگاههايي كه درست شده است از قبيل سازمانهاي بين¬المللي، سازمانهاي حقوق بشر و امثال اينها براي منافع ملتها قدمي بردارند». در جاي ديگر اسلام را پايه¬گذار حقيقي حقوق بشر معرفي مي¬كنند: «حقوق بشر را اسلام مي¬تواند پايه¬گذاري كند كه سرانش مثل علي¬بن ابي¬طالب است. نه كساني كه بشر را مي¬خورند و اسم حقوق بشر رويش مي¬گذارند.». و در ادامه حقوق اوليه بشر را چنين معرفي مي¬كنند: «حق اوليه بشر است كه من مي¬خواهم آزاد باشم، من مي¬خواهم حرفم آزاد باشد، من مي¬خواهم مستقل [باشم]، من مي¬خواهم خودم باشم. حرف ما اين است...». نظام حقوق زن و حقوق مردم در حكومت بخشي از حقوق مردم در حكومت مربوط به جايگاه حقوق زن در نظام حقوقي است. خاستگاه

مسأله مظلوميت زن در طول تاريخ و در جوامع مختلف بشري غالباً مظلوم و مورد تعدي بوده است. مظلوميت و تعدي در عمل و حوادث و وقايع، يك امر است و در نظام حقوقي و قانوني امري ديگر. در اينجا امر دوم مورد نظر است. براي تبيين كلي حقوق مردم در حكومت  ارائه و بررسي ديدگاه منابع اسلامي و امام خميني «ره» درباره جايگاه حقوقي زن در نظام حقوق اساسي لازم است. پيشينه تاريخي وضعيت زنان در نظامهاي حقوقي كه باعث به وجود آمدن پرسشهاي خاصي در نظامهاي حقوقي معاصر گرديده، اسلام شناسان را بر آن داشته تا ديدگاه اسلام را در اين باره استنبار و ارائه كنند. 1. ديدگاه كلي منابع اسلامي درباره زن گرچه تفاوت زن و مرد در برخي از احكام چنانكه اشاره شد، غيرقابل انكار است اما اصل كلي در فرهنگ قرآن و سنت (منابع اسلامي) بر عدم تفاوت زن و مرد در حقوق و تكاليف است. البته تفاوت در احكام بر اساس مصالح و مفاسدي كه در اين احكام رعايت شده به انحاي مختلف وجود دارد؛ يعني، تفاوت در احكام، مختص تفاوت در زن بودن و مرد بودن نيست. زن بودن ومرد بودن دو وصفي هستند كه ممكن است مانند بسياري از اوصاف ديگر باعث تفاوت در احكام شوند. با وجود اين، اصل كلي در نظام حقوقي اسلام بر تساوي زن و مرد در احكام است. 2. ديدگاه امام خميني «ره» درباره زن يكي از موضوعاتي كه امام خميني بويژه در دوره تشديد مبارزه (سالهاي 56 و 57) و پس از پيروزي انقلاب فراوان درباره آن سخن گفته¬اند، مسئله شخصيت

و حقوق زن از ديدگاه اسلامي است. دوره شروع مبارزه علني نيز همراه با اظهارنظرهايي در اين باره بوده است. ايشان در تاريخ 16/9/1357 فرمودند: «در نظام اسلامي، زن همان حقوقي را دارد كه مرد دارد. حق تحصيل، حق كار، حق مالكيت، حق رأي دادن، حق رأي گرفتن. در تمام جهاتي كه مرد حق دارد، زن هم حق دارد....». 3. جمع¬بندي برخي از ديدگاههاي امام خميني درباره نقش و حقوق زنان در جامعه در اعلاميه¬اي كه در اسفندماه 1341 منتشر شد و نام امام خميني هم در جمع امضاء كنندگان آن آمده، مي¬خوانيم: «... دولت مذهب رسمي كشور را ملعبه خود قرار داده و در كنفرانسها اجازه مي¬دهد كه گفته شود قدمهايي براي تساوي حقوق زن و مرد برداشته شده در صورتي كه هر كس به تساوي حقوق زن در درث و طلاق و مثل اينها كه جزء احكام ضروري اسلام است معتقد باشد ولغو نمايد اسلام تكليفش را تعيين كرده است...». در نتيجه از ديدگاه منابع اسلامي و نيز به طور خاص از ديدگاه امام خميني «ره» زن و مرد از نظر حقوق در مقابل حكومت كه موضوع بحث ماست به طور كلي از تساوي حقوق برخوردارند؛ يعني، در هر حقي به عنوان حقوق مردم در حكومت تفاوتي بين زن و مرد نيست، مگر در جايي كه به طور خاص تصريح شود و بر اساس ادله محكم و روشن تفاوتي در حكم زن و مرد ارائه گردد. پس از ارائه نمايي از مباني حقوق مردم در حكومت در بخش اول، اكنون تلاش مي¬كنيم موارد آن را با دسته¬بندي متناسب نشان دهيم . همچنان كه

در مقدمه كتاب اشاره شد، هدف اصلي نمايان كردن ديدگاههاي امام خميني «س» در اين موضوع است. براي نشان دادن حقوق مردم آن را به چند دسته يا حوزه تقسيم مي¬كنيم: 1.    حقوق سياسي 2.    حقوق اجتماعي _ اقتصادي 3.    حقوق قضايي هر يك از اين اقسام به نوبه خود انواعي دارد كه به آنها خواهيم پرداخت. در هر فصلي به يكي از اين دسته¬ها مي¬پردازيم. فصل اول.  حقوق سياسي مراد از حقوق سياسي در اينجا حقوقي است كه در حوزه سياست ملاحظه مي¬شود. در اينجا به مسائل مربوط به حقوق مردم در مقابل حكومت در حوزه سياست مي¬پردازيم. پرداختن تفضيلي به اين حقوق مورد نظر ما نيست. غرض، ارائه نمايي از ديدگاه امام خميني «س» است. براي روشن¬تر شدن، اشاره¬اي به حوزه سياست مي¬كنيم. يكي از صاحب¬نظران در علوم سياسي،  تعريف زير را براي «شناختن و تميز پديده¬هاي سياسي از غيرسياسي» برمي¬گزيند: «سياست علمي است كه شكلهاي رابطه¬هاي قدرت را در زمان و مكانهاي گونه¬گون برمي¬رسد و جهت و چگونگي اعمال اين قدرت را مي¬نماياند». در اين تعريف به علم سياست توجه شده است؛ ولي مي¬تواند مراد ما را هم برآورده سازد؛ زيرا در آن حوزه سياست معين شده است. بر اين اساس، در اينجا آن دسته از حقوق مردم در حكومت بررسي مي¬شود كه در قلمرو «شكلهاي رابطه¬هاي قدرت در زمان و مكانهاي گوناگون و چگونگي اعمال آن» قابل بررسي است. حقوق مربوط به تشكيل و فعاليت احزاب سياسي، انتخابات، شوراها و ... از اين قبيل است. 1.  احزاب و اجتماعات احزاب و اجتماعات سياسي، فصلي مهم از علوم سياسي است. در اين

فصل به تعريف، سابقه، كاركرد و مسائلي از اين قبيل درباره احزاب پرداخته مي¬شود. الف) تعريف حزب: برخي نوشته¬اند: «حزب يك تشكيلات سياسي است كه از گروهي افراد هم¬فكر براي رسيدن به هدفهاي معيني تشكيل مي¬شود». برخي ديگر با مقايسه مفهوم حزب با مفاهيم متناسب ديگر مانند «دسته»، «فرقه»، «جمعيت»، «انجمن»، «گروه»، «صنف»، «سنديگا» و ...، گفته¬اند: «حزب اجتماع گروه شهرونداني است كه آرمان مشترك و منافع ويژه¬شان آنان را از گروه بزرگ¬تر كه جامعه ملي است مشخص مي¬سازد و با داشتن تشكيلات و برنامه منظم و ياري مردم، مي¬كوشند كه قدرت دولتي را در كشور به دست گيرند يا اينكه با اين قدرت همبار گردند». موضوع بحث ما حق و مشروعيت تشكيل احزاب، جمعيتها و مانند آنها و نيز حق و محدوده فعاليت آنهاست در مقابل حكومت. ب ) حقوق احزاب در قانون اساسي: در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران احزاب چنين پايه¬ريزي شده است: «احزاب، جمعيتها، انجمنهاي سياسي و صنفي و انجمنهاي اسلامي يا اقليتهاي ديني آزادند، مشروط به اينكه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي را نقض نكنند. هيچكس را نمي¬توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكي از آنها مجبور ساخت». همچنين به يكي از مهمترين و رايجترين فعاليتهاي احزاب و گروههاي مختلف اشاره كرده و آورده است: «تشكيل اجتماعات و راه¬پيماييها، بدون حمل سلاح، به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است». ديدگاه امام خميني «س»: امام خميني «س» در يك سخن كلي، همسو با اصل بيست و ششم قانون اساسي فرموده¬اند: «احزاب و جمعيتها و انجمنهاي سياسي و اقليتهاي مذهبي آزادند،

و شرط اين است كه توطئه نكرده باشند براي اينكه مملكت ما را، جمهوري اسلامي ما را نقض كنند». سخني است از خود ايشان كه تاريخ آن 27/5/1358 يعني حدود شش ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي است. در آنجا فرموده¬اند: «... ما يك حزب را يا چند حزب را كه صحيح عمل مي¬كنند مي¬گذاريم عمل بكنند و باقي همه را ممنوع اعلام مي¬كنيم». محدوديتي كه در برابر حق شركت همه در احزاب و گروههاي مختلف بيان كرده¬اند، ممنوعيت نظاميها از ورود به احزاب و گروههاي سياسي است: «... و من عرض مي¬كنم به همه اين قوا و به فرماندهان اين قوا كه اين افراد در هيچ يك از احزاب سياسي، در هيچ يك از گروهها وارد نشوند. اگر ارتش يا سپاه پاسدار يا ساير قواي مسلحه در حزب وارد بشود، آن روز بايد فاتحه آن ارتش را خواند. در حزب وارد نشويد... در هر گروهي كه وارد هستيد بايد از آن گروه جدا بشويد ولو يك گروهي است كه بسيار مردم خوبي هم هستند. لكن اصل وارد شدن حزب براي ارتش، سپاه پاسداران، براي قواي نظامي و انتظامي، وارد شدنش جايز نيست. به فساد مي¬كشد اينها را ...». 2. انتخابات، شوراها و همه¬پرسي يكي ديگر از جلوه¬هاي حقوق مردم در نظام حكومتهاي امروز در جريان انتخابات، همه پرسيها و تشكيل شوراهاي مختلف نمايان مي¬شود. در سرفصلهاي علوم سياسي و حقوق اساسي مباحث متعددي را به اين موضوع اختصاص مي¬دهند. از ديدگاه حقوقي بحثهايي همچون حق رأي، شرايط رأي¬دهندگان، شرايط انتخاب شوندگان، انواع رأي، بررسي دعاوي جريان انتخابات و ... صورت مي¬گيرد. در تعريف انتخابات

گفته¬اند: «مجموعه عملياتي است كه در جهت گزينش فرمانروايان يا تعيين ناظراني براي مهار كردن قدرت، تدبير شده است... انتخابات... ابزاري است كه به وسيله آن مي¬توان اراده شهروندان را در شكل¬گيري نهادهاي سياسي و تعيين متصديان اعمال اقتدار سياسي مداخله داد». در بررسي و ارائه ديدگاه امام خميني «س» درباره انتخابات، شوراها و همه¬پرسي، لازم است نكات و تذكرات خاص ايشان دراين باره كه در حد خود قلمرو و چگونگي اعمال اين حق را بيان مي¬كند ارائه شود قلمرو و چگونگي اعمال حق رأي چه در دوران طاغوت و چه در جريان حدود ده سال رهبري ايشان و برگزاري انتخابات و همه¬پرسيها در اين مدت، از ايشان نكات و تذكراتي در دست است. اين نكات مي¬تواند تا حدودي قلمرو و چگونگي اعمال حق رأي را براي مردم توضيح دهد. در اينجا به اختصار و تا آنجا كه تحقيق شده مي¬آيد: 1.    لزوم رعايت آزادي كامل در رأي دادن: در اين باره فرموده¬اند: «بايد رأي دادن در محيط آزاد باشد و بدون هيچ¬گونه فشار و زور و تهديد و تطميع انجام شود». و يا: «همان¬طور كه قبلاً تذكر دادم، مردم در دادن رأي به اشخاص واجد شرايط آزاد هستند و هيچ¬كس را حق الزام كسي نيست». در بياني ديگر ضمن اعلام آزادي در رأي، زمينه آن را هم رشد سياسي مطلوب در بين مردم مي¬دانند: «بايد مردم را براي انتخابات آزاد گذاريم و نبايد كاري كنيم كه فردي بر مردم تحميل شود». 2.    حالت استثنايي در محدود كردن آزادي رأي: در سخني از ايشان اشاره به حالت استثنايي شده است كه اجازه مي¬دهد ممنوعيت تحميل رأي

از بين برود: «در جمهوري اسلامي جز در مواردي نادر كه اسلام و حيثيت نظام در خطر باشد، آن هم با تشخيص موضوع از طرف كارشناسان دانا، هيچ كس نمي¬تواند رأي خود را برديگري تحميل كند و خدا آن روز را هم نياورد.» 3.    لزوم فرصت تفكر و بررسي دادن به رأي دهندگان: امام خميني «س» به اين نكته توجه كرده و فرموده¬اند: «در ممالكي كه رفراندوم قانوني است، بايد به قدري به ملت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد و در جرايد و وسايل تبليغاتي، آراي موافق و مخالف منعكس شود و به مردم برسد، نه آن كه به طور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود». 4.    ممنوعيت برخورد قيم مآبانه: در تكميل اين نكته و از طرف ديگر، به مردم توجه مي¬دهند كه بايد به تشخيص خود عمل كنند: «فرض بكنيد كه اگر همه كساني كه در رأس [هستند] بروند پيشنهاد بكنند كه فلان آدم را شما وكيل كنيد لكن شما به نظرتان درست نباشد، جايز نيست بر شما تبعيت كنيد. بايد خودتان تشخيص بدهيد كه آدم صحيحي است تا اينكه بتوانيد رأي بدهيد». 5.    محدوديت زماني در حق انتخاب: در برخي از بيانات امام خميني اشاره به محدوديت زماني براي انتخاب كسي توسط مردم به چشم مي¬خورد. فرموده¬اند: «اين ملتي كه حالا هستند حق دارند در حومه زندگي خودشان. اختيار دارند كه يك كسي را قرار بدهند. خوب، براي صد سال بعدي كه اين آقايان هيچ نيستند، چه حقي دارند؟ شما چه حقي داريد كه براي اولادتان و اولاد اولادتان

كه الان نيستند سلطان انتخاب كنيد؟». نكته اين است كه دادن قدرت و امكان اداره جامعه از سوي مردم به كسي، در حدي است كه خود آن مردم، هر چند با وصف عمومي جامعه (و نه افراد) آن را دارا مي¬باشند. اين حق را هر نسلي از مردم تنها براي دوره و نسل خودش دارد و نمي¬تواند براي نسلهاي بعدي تعيين حاكم (هر چند كه با مباني انتصاب الهي هم جور درآيد) كند. در جاي ديگر در اين باره فرموده¬اند: «چه حقي داشتند آنها براي ما سرنوشت معين كنند؟ هر كس سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟ مگر آن اشخاصي كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند مي¬توانند سرنوشت يك ملتي را كه بعد وجود پيدا مي¬كند آنها تعيين كنند؟» 3.  نظارت، انتقاد و آگاهي از جريانات حق نظارت و انتقاد بر روند اداره حكومت توسط آحاد مردم مسلمان، از حقوقي است كه در آثار امام خميني «س» بر آن تأكيد فراوان شده است. در حقوق عرفي نيز در قالب آزاديهاي مختلف مانند آزادي مطبوعات، آزادي بيان و عقيده يا در قالب حق نظارت نمايندگان مجلس بر روند امور مي¬توان اين موضوع را پي¬گيري كرد. ديدگاه امام خميني «س» امام خميني «س» درباره اصل و ضرورت انتقاد مردم از حكومت و نظارت همگاني بر اداره جامعه سخن فراوان گفته¬اند. در اينجا تلاش مي¬كنيم با دسته¬بندي مناسب ديدگاههاي ايشان را در اين باره ارائه دهيم. 1.    اصل نظارت عمومي: درباره اصل نظارت همگاني مردم بر امور فرموده¬اند: «ملت بايد الان همه¬شان ناظر امور باشند، اظهارنظر بكنند

در مسائل سياسي، در مسائل اجتماعي، در مسائلي كه عمل مي¬كند دولت». 2.    اصل انتقاد مردم نسبت به حكومت: بر لزوم انتقاد مردم از حكومت، تأكيد فراوان دارند. در بياني فرموده¬اند: «ما از جانب خداي تعالي مأمور حفظ ممالك اسلامي و استقلال آنها هستيم و ترك نصيحت و سكوت [را] در مقابل خطرهايي كه پيش¬بيني مي¬شود، براي اسلام و استقلال مملكت جرم مي¬دانيم، گناه بزرگ مي¬دانيم، استقبال از مرگ سياه مي¬دانيم». 3.    معنا و فوايد انتقاد سازنده: فوايد انتقال را در بياني چنين آورده¬اند: «اگر آقايان از اين ديدگاه كه همه مي¬خواهند نظام و اسلام را پشتيباني كنند به مسائل بنگرند، بسياري از معضلات و حيرتها برطرف مي¬گردد. ولي اين بدان معنا نيست كه همه افراد، تابع محض يك جريان باشند. هيچ كس نبايد خود را مطلق و مبراي از انتقاد ببيند...». 4.    لزوم پاسخگويي حكومت در برابر انتقادها: در بيان برخي از ويژگيهاي حكومت اسلامي و رابطه آن با مردم فرموده¬اند: «... اساساً حكومت كردن و زمامداري در اسلام يك تكليف و وظيفه الهي است كه يك فرد در مقام حكومت و زمامداري، گذشته از وظايفي كه بر همه مسلمين واجب است، يك سلسله تكاليف سنگين ديگري نيز بر عهده اوست كه بايد انجام دهد. حكومت و زمامداري در دست فرد يا افراد وسيله فخر و بزرگي بر ديگران نيست كه از اين مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتي را پايمال كند. هر فردي از افراد ملت حق دارد كه مستقيماً در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده بدهد و در

غير اين صورت اگر بر خلاف وظايف اسلامي خود عمل كرده باشد _ خود به خود _ از مقم زمامداري معزول است و ضوابط ديگري وجود دارد كه اين مشكل را حل مي¬كند». انتقاد همگاني تا آنجا اهميت دارد كه مي¬تواند تا سقوط يك زمامدار يا دولت پيش رود. 5.    پرهيز از انتقامهاي شخصي و برخوردهاي خطي: اهميت انتقاد دقت در رعايت شرايط آن را مي¬طلبد. فرموده¬اند: «مسأله ديگر راجع به انتقاد ... . يك وقت انتقاد است، يعني انتقاد سالم است، اين مفيد است. يك وقت انتقام است، نه انتقاد؛ اين نبايد باشد، اين با موازين جور درنمي¬آيد. انسان چون با يكي خوب نيست، در مطبوعات او را بكوبد، كار درستي نيست». در سخن ديگر بين انتقاد و «برخورد خطي» تفاوت گذاشته¬اند: «البته انتقاد غير از برخورد خطي و جرياني است. اگر در اين نظام كسي يا گروهي خداي ناكرده بي¬جهت در فكر حذف يا تخريب ديگران برآيد و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد حتماً پيش از آنكه به رقيب يا رقباي خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد كرده است». هر كسي در نظر داشته باشد طرف مقابل خودش را مثل يك دشمن بكوبد، عقلها كنار مي¬رود و قوه غضبيه كه بدترين قوه¬هاست، اگر مهار نشود در كار مي¬افتد و مسائل را علاوه بر اينكه حل نمي¬كنند مشكلتر مي¬كنند. فصل دوم.  حقوق اجتماعي _ اقتصادي دسته ديگري از حقوق مردم در حكومت، حقوق اجتماعي _ اقتصادي است. هدف از اضافه كردن واژه حقوق به اجتماع و اقتصاد در اينجا، اراده آن دسته از حقوق مردم

است كه مربوط به حوزه¬هاي حيات اجتماعي و اقتصاد مي¬شود. حقوق مربوط به اين دو حوزه بر محور رفاه افراد در جامعه و آزاديهاي فردي و شخصي است كه به نوعي تمتع و برخورداري او را از منافع و مواهب زندگي درجامعه تأمين مي¬كند. حقوق اجتماعي و اقتصادي در برخي از آثار نوشته شده در «حقوق اساسي» با عنوان آزاديهاي اقتصادي و اجتماعي آمده است. ميثاق بين¬المللي حقوق مدني و سياسي، اعلاميه جهاني حقوق بشر و قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران حقوقي كه در ميثاق بين¬المللي حقوق مدني و سياسي آمده و مي¬تواند در چهارچوب حقوق اجتماعي _ اقتصادي بيان شود عبارتند از: __    حق امنيت __    حق انتخاب مسكن دلخواه __    حق حريم خصوصي افراد شامل خانواده، اقامتگاه، مطالبات و ... __    حقوق اقليتهاي مذهبي، نژادي و زباني __    حق نيل به مشاغل عمومي كشور خود __    حقوق كار: انتخاب كار مناسب، حمايت در موقع بيكاري، حق اجرت مساوي و ... __    حق تأمين اجتماعي براي خود و خانواده: خوراك، مسكن، مراقبتهاي طبي، بيكاري و ... در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز به اين حقوق با ديدگاه خاص خود توجه شده است. تا آنجا كه به نظر نگارنده مي¬رسد اين حقوق چنين¬اند: __    كليت حقوق اجتماعي و اقتصادي __    حقوق متساوي براي رنگ، نژاد و زبانهاي متفاوت و مانند اينها __    حقوق اقليتهاي مذهبي و ديني شناخته شده __    حق حفظ حيثيت، جان، مال، مسكن و ... از تعرض __    حق حريم خصوصي __    حق انتخاب شغل __    حق تأمين اجتماعي: بازنشستگي، بيكاري، پيري، از كارافتادگي، بي¬سرپرستي، خدمات بهداشتي و ... __    حق

مسكن __    حق اقامت آزاد ديدگاه امام خميني «س»: امام خميني «س» در مناسبت¬هاي مختلف به حقوق مردم در دايره حقوق اجتماعي _ اقتصادي توجه داده¬اند. الف) اصل آزاديهاي فردي: درباره كليه آزاديهاي فردي گفته¬اند: «اسلام انسان را آزاد خلق كرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نواميسش خلق فرموده است، امر فرموده است مسلط است انسان، آزاد است انسان، هر انساني در مسكن آزاد است، در مشروب و مأكول _ آنچه خلاف قوانين الهيه نباشد _ آزاد است». در مورد اصل آزادي نمونه¬اي ديگر از اين سخن است: «در اسلام آزادي به طور مطلق است، مگر آنچه به حال ملت و كشور ضرر داشته باشد». ب ) حق رفاه اجتماعي براي همه: در بياني از ويژگيهاي جمهوري اسلامي فرموده¬اند: «با جمهوري اسلامي سعادت، خير، صلاح براي همه ملت است. اگر احكام اسلام پياده بشود مستضعفين به حقوق خودشان مي¬رسند، تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان مي¬رسند، ظلم و جور و ستم ريشه¬كن مي¬شود. در جمهوري اسلامي زورگويي نيست؛ در جمهوري اسلامي ستم نيست؛ در جمهوري اسلامي آزادي است، استقلال است. همه اقشار ملت در جمهوري اسلامي بايد در رفاه باشند... در جمهوري اسلامي عدل اسلامي جريان پيدا مي¬كند». ج ) حق آموزش: در مورد حق آموزش براي همه مردم بيان خاصي دارند: «همه مردم حق دارند بر حسب استعدادشان از آموزش يكسان به ترتيبي كه قانون پيش¬بيني كرده برخوردار گردند... اين¬گونه آموزش اجباري و رايگان خواهد بود». د ) حق كار و شغل: در همان بياني كه حق آموزش را گفته¬اند حق كار را

هم يادآور شده¬اند و بر حق و تكليف بودن هم زمان آن اشاره كرده¬اند: «همه مردم حق دارند و مكلفند كه كار كنند». در همين بارد و در پاسخ به پرسش از آزادي شغل فرموده¬اند: «در اسلام آزادي انتخاب شغل بر هر فردي بر حسب ضوابط قانوني محفوظ است». فصل سوم.  حقوق قضايي سومين دسته عمده از حقوقي كه در اينجا مورد بررسي فشرده قرار مي¬گيرد حقوق قضايي است. همچنان كه در مورد دو دسته قبل گذشت در اينجا هم مراد از حقوق قضايي حقوقي است كه در حوزه «قضا» قابل ملاحظه است. آن دسته از حقوقي منظور است كه معمولاً در كشورها مربوط به قوه قضاييه از سه قوه مجريه، مقننه و قضاييه مي¬شود. حقوق مربوط به مجرمان، متهمان، زندانيان، اصحاب دعوا، حقوق مربوط به نحوه تعقيب و دستگيري افراد، بازرسيها از منازل، وسايل نقليه و غيره از اين قبيل است. 1. حقوق قضايي در اسناد جهاني و قانون اساسي دسته¬اي از حقوقي كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده در شمار حقوق قضايي است. برخي از موارد عمده آن در ذيل مي¬آيد: __    تساوي همه در مقابل قانون و حمايت يكسان قانون از همه __    حق رسيدگي منصفانه و علني به دعاوي __    اصل برائت از هر بزه براي هر متهمي __    حق عدم شكنجه، مجازات، رفتارهاي ظالمانه و بر خلاف شئون بشري و موهن در ميثاق بين¬المللي حقوق مدني و سياسي نيز موارد ذيل را مي¬توان در دسته حقوق قضايي برشمرد: __    حق درخواست عفو يا تخفيف مجازات براي محكومان به اعدام __    حق عدم شكنجه، مجازاتها و رفتارهاي ظالمانه، خلاف انساني

__    حق عدم دستگيري و حبس خودسرانه __    حق اطلاع از علل دستگيري موقع دستگيري __    حق جبران خسارت براي بازداشتي غيرقانوني __    حق رفتار انساني و محترمانه براي بازداشتي و زنداني __    حق اطلاع از اتهامات در اسرع وقت، تهيه دفاعيه، قضاوت بدون تأخير، حضور خود يا وكيل در محاكمه و اطلاع از حق وكالت براي هر متهمي __    حق عدم اجبار به شهادت يا اعتراف به مجرم بودن براي متهم __    حق حمايت قانوني در برابر تعرض به زندگي خصوصي، خانواده، اقامتگاه و مكاتبات در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز حقوق قضايي فراواني براي شهروندان پيش¬بيني شده كه عبارتند از: __    حق عدم دستگيري __    حق اطلاع از موضوع اتهام و فراهم آوردن مقدمات محاكمه در اسرع وقت __    حق انتخاب وكيل براي طرفين دعوا در همه دادگاهها __    حق حفظ حرمت و حيثيت دستگير شدگان، زندانيان و تبعيديان و ... از نظر منع شكنجه، اخذ اقرار و كسب اطلاع با شكنجه، عدم اجبار به شهادت، اقرار يا سوگند و هتك حرمت و حيثيت __    حق برگزاري علني محاكمات و حضور افراد در آن __    حق خسارت و اعاده حيثيت براي متهمي كه بر خلاف واقع محكوم شده است. __    حق شكايت و اعتراض نسبت به مأمورين، واحدها و آيين¬نامه¬هاي دولتي توضيح ضروري اينكه ممكن است با توجه به وظايف حكومت در حوزه حقوق قضايي كه در قانون اساسي آمده، حقوق ديگري را هم براي مردم انتزاع كرد. چنانكه برخي از حقوق فوق در متن قانون به شكل حق نيامده بلكه از وظايف فعلي يا ترك فعلي (ممنوعيت) حكومت نسبت به مردم

انتزاع شده است. ديدگاه امام خميني «س» در حقوق قضايي سخنان كلي و پيامها: مهمترين مجموعه¬اي كه از امام خميني «س» در رعايت حقوق قضايي مردم خطاب به كارگزاران حكومت به يادگار مانده، مجموعه¬اي است مشهور به پيام يا فرمان هشت ماده¬اي. البته همه مواد اين پيام در حقوق قضايي نيست ولي عمده آن چنين است. همچنين برخي نكته¬هاي كلي از ايشان در دست است كه هر چند، چند جمله بيش نيست ولي محور حقوق قضايي يا بيانگر عمده موارد آن است. در اينجا غير از پيام هشت ماده¬اي نكته كلي مهم از اين نكات نيز ارائه مي¬شود. يكي تأكيد و بيان تساوي همه مردم در برابر قانون و ديگري تأكيد بر لزوم اجراي قانون اساسي. فرمان هشت ماده¬اي اين فرمان در نيمه دوم سال 1361 صادر شده است. مفاد فرمان هشت ماده¬اي عمدتاً درباره حقوق مردم بويژه در حوزه حقوق قضايي است. اين پيام دربردارنده چند نكته كلي و اساسي و چند نكته جزئيتر در راستاي رعايت و ضايع نگشتن حقوق مردم است: 1.    تهيه قوانين شرعيه و تصويب و ابلاغ آنها با دقت و سرعت تا كار قوه قضاييه به تعطيل يا تأخير نكشد و حقوق مردم ضايع نشود. 2.    رسيدگي به صلاحيت قضات و دادستانها و دادگاهها با سرعت و دقت عمل شود تا جريان امور شرعي و الهي شده و حقوق مردم ضايع نگردد. 3.    استقلال قاضيان در اجراي احكام اسلام بدون واهمه از هيچ مقامي، به طوري كه مردم از جهت امنيت جاني، مالي و حيثيتي احساس آرامش كنند. 4.    ممنوعيت توقيف و احضار بدون حكم قاضي هم بايد روي «موازين

شرعيه» باشد. تخلف از اين امر جرم و موجب تعزير شرعي است. 5.    ممنوعيت تصرف در اموال و حقوق مردم مگر به حكم حاكم شرع كه پس از بررسي دقيق و ثبوت حكم از نظر شرعي صورت گرفته باشد. 6.    ممنوعيت ورود به خانه، مغازه يا محل كار اشخاص بدون اذن صاحب آنها. 7.    ممنوعيت تعقيب يا مراقبت از اشخاص به نام كشف جرم يا ارتكاب گناه. 8.    ممنوعيت اهانت و هرگونه عمل غيراسلامي يا انساني به نام كشف جرم يا ارتكاب گناه. 9. ممنوعيت هرگونه تجسس از مردم به نام كشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد، مانند گوش كردن به تلفن يا ضبط صوت افراد، شنود گذاشتن، دنبال اسرار مردم رفتن، فاش كردن اسرار ديگران ولو براي يك نفر. مرتكب هر يك از اين امور مستحق تعزير و در برخي موارد حد شرعي است. تساوي همه در برابر قانون از نكات كلي و محوري كه درباره حقوق مردم امام خميني «س» فراوان بر آن اصرار داشته¬اند تساوي همه در برابر قانون است. فرموده¬اند: «در اسلام همه كس حتي پيامبر عظيم¬الشأن _ صلي الله عليه و آله _ در مقابل قانون بي¬امتياز در يك صف هستند و احكام قرآن و اسلام بر همه جاري است و شرف و ارزش انسانها در تبعيت از قانون است كه همه تقواست و متخلف از قانون مجرم وقابل تعقيب است». در سخن ديگر فرموده¬اند: «دولت در حكومت اسلامي در خدمت ملت است. بايد خدمتگزار ملت باشد و ملت چنانچه نخست¬وزير هم يك وقت ظلم كرد، در دادگاهها از او شكايت مي¬كند و دادگاهها او را در

دادگاه مي¬برند و جرم او اگر ثابت شد به سزاي اعمالش مي¬رسد». در جايي ديگر در تمجيد از حكومت اصيل اسلامي مي¬گويند: «... اگر چنانچه يك نفر از پايين¬ترين افراد ملت بر شخص اول مملكت، بر سلطان،  ادعايي داشت و پيش قاضي مي¬رفت، قاضي شخص اول مملكت را احضار مي¬كرد و او هم حاضر مي¬شد و اگر چنانچه حكم بر خلاف او مي¬كرد تسليم بود». عمل به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قبلاً در همين بخش حقوق قضايي و ساير بخشهاي مورد بحث به مناسبت ديدگاه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران را به صورت فشرده اراده كرديم. در قانون اساسي به حقوق مردم عنايت فراوان نشان داده شده است. امام خميني «س» در موارد مختلف و مناسبتهاي گوناگون بر عمل به قانون اساسي تأكيد كرده¬اند. گرچه اين تأكيدها به طور كلي شامل اجراي قوانين و مواد مربوط به حقوق مردم در حوزه¬هاي مختلف مي¬شود، اما در مواردي هم به طور خاص در حوزه حقوق قضايي بر اجراي قانون اساسي تأكيد كرده¬اند. در يك نمونه چنين آمده است: «دادگاههاي انقلاب در سراسر ايران بايد نمونه كامل اجراي حدودالله باشند. بايد سعي كنند كه قدمي از احكام خداي تعالي منحرف نشوند و احتياط كامل را رعايت نمايند. دادگاهها حق ندارند نيروي مسلح از خود داشته باشند. بايد بر طبق قانون اساسي عمل نمايند. قضات بايد با تمام جديت جلوي تخلفات را بگيرند و اگر خداي ناكرده كسي از دستورات الهي سرپيچي كرد به ملت معرفي شده و به مجازات برسد». موارد جزئيتر حقوق قضايي: مواردي كه به صورت جزئيتر، برخي از حقوق مردم در حوزه قضايي توسط

ايشان مورد عنايت و تأكيد قرار گرفته، تا اندازه جستجوي نگارنده و با رعايت اختصار چنين است: 1. اصل برائت و مصونيت جان و مال و ... مردم گرچه ترديدي نيست كه امام خميني «س» به عنوان يك اسلام¬شناس فرهيخته معتقد به مصونيت جان، مال و ... همه مردم هستند مگر اينكه جرمي ثابت شود و در حدود و مقرر مجازات مجرم را باعث گردد؛ ولي در مواردي، ظاهراً به دليل بي¬قانونيها، خلاف شرعها و تعرض به بي¬گناهان، بر اين نكته تأكيد ورزيده¬اند. در يك مورد در نقد عملكرد رژيم شاهنشاهي به «محاكمات سري»، «حبسهاي قبل از ثبوت جرم» و «بي¬اعتنايي به دفاع از مظلومين» فرموده¬اند: «به قدري خلاف قوانين و مقررات در دادگاهها جريان دارد كه موجب تأسف و تعجب است: محاكمات سري، حبسهاي قبل از ثبوت جرم، بي¬اعتنايي به دفاع مظلومين». حبسهاي قبل از ثبوت جرم اشاره به همان اصل حقوقي برائت دارد كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و برخي اعلاميه¬ها و ميثاقهاي بين¬المللي درباره حقوق بشر هم آمده است. در بياني ديگر، پس از انقلاب اسلامي فرموده¬اند: «از اين تاريخ به بعد احدي حق تعرض به كسي را ندارد، نه مقامات مسئول و نه گروه غيرمسئول. و جناب آقاي رئيس جمهور موظف هستند كه از اين هرج و مرج موجود اكيداً با قوه قهريه جلوگيري نمايند و متخلفين را از هر قشري هستند به دست قانون بسپارند و دادستان كل انقلاب موظف هستند كه اشخاص متخلف را از هر طبقه هستند به دادگاه احضار و به وسيله آقاي رئيس جمهور آنان را الزام به حضورو عدالت را درباره آنان اجرا

كنند...». 2. حقوق متهم درباره حقوق متهم كه در قوانين، اعلاميه¬ها و ميثاقهاي حقوقي و عرفي است نيز با توجه به اصول كلي تفكر امام خميني «س» مي¬توان بررسي كرد. در بياني از ايشان آمده است: «... اما اشخاصي كه متهم هستند به يكي از امور فوق كه مورد عفو نمي¬توانند باشند احدي حق تعرض به آنان را ندارد جز محاكم صالح و مأمورين از قِبَل آن محاكم براي تحويل به محاكم...». توضيح اينكه اين سخنان قسمتي از پيامي است كه خطاب به رئيس¬جمهوري و دادستاني انقلاب در اواخر سال 1358 براي عفو عمومي صادر كرده¬اند، و در آن فرموده¬اند: «... كليه قشرهايي كه دستشان به خون بي¬گناهي آغشته نشده و امر به قتل نفوس نكرده و شكنج¬گر نبوده و امر به شكنجه منتهي به قتل نكرده و از بيت¬المال و اموال مردم سوء استفاده ننموده، در آستانه سال جديد عفو عمومي نمودم...» بنابراين «امور فوق» كه در سخن ايشان آمده مراد جرايمي است كه در اين قسمت بيان كرده¬اند. يكي ديگر از حقوقي كه براي متهم، از ديدگاه امام خميني، مي¬توان ثابت دانست حق محاكمه علني است. در سخني كه از ايشان در راستاي اصل برائت و به عنوان اعتراض به اعمال رژيم سابق نقل كرديم اين نكته وجود دارد. در آنجا فرموده¬اند: «به قدري خلاف قوانين و مقررات در دادگاهها جريان دارد كه موجب تأسف و تعجب است: محاكمات سري، حبسهاي قبل از ثبوت جرم...». ظاهراً اعتراض ايشان به «محاكمات سري» اين است كه از حقوق متهم يا وظايف قاضيان اين است كه محاكمات را علني برگزار كنند. 3.    حقوق مجرمان گفته¬ها و

نوشته¬هاي فراوان امام خميني «س» در اجراي دقيق احكام و مقررات اسلامي و لزوم پي¬گيري و تعقيب هر كسي از قاضيان، كارگزاران و مأموران كه از آن تخطي كند، خود دليل روشني است بر توجه به حقوق مجرمان از ديدگاه ايشان. نمونه¬اي از اين گفته¬ها را قبلاً در فرمان معروف به هشت ماده¬اي خوانديم. در ضمن فرمان ديگري كه چند ماه پس از فرمان هشت ماده¬اي صادر شده نيز درباره حقوق مجرمان چنين آمده است: «لازم به تذكر است كه در حق مجرمان و منحرفان از خدا بي¬خبر هم نبايد از معيارهاي اسلامي و حدود و تعزيرات مقرره تجاوز گردد كه آن خود نيز از نظر عدالت اسلامي جرمي است كه موجب كيفر است...». 4.    حقوق زندانيان درباره حقوق زندانيان غير از كليات گذشته كه براي اثبات حقوق انساني و اسلامي آنها كافي است و راه هرگونه برخورد خارج از مقررات شرعي را مي¬بندد، امام خميني «س» در جايي ضمن مقايسه زندانها در نظام جمهوري اسلامي و رژيم شاهي، حقوق زنداني را اين چنين توضيح مي¬دهند: «ما سفارش كرديم كه در حبسها حتي به [آنها] يك كلمه درشت نگويند. من اعلام كردم اين را اعلاميه داده¬ام كه حبسي را حق ندارند به اينكه گرسنگي بدهند، حق ندارند به اينكه يك سيلي به او بزنند، حق ندارند به اينكه او را شكنجه بكنند، حق ندارند كه يك كلمه درشت به او بگويند. آنقدري كه حقش است محاكمه¬اش بكنند، هر طور جرمي كه دارد به آن جرم [مجازات] بكنند، جزا به او بدهند، بيشتر از اين نه،...».

الفباي مديريت كلاس درس

محمد جواد خيرخواه

خلاصه كتاب: بخش اول: سخني ساده درباره انضباط: يكي

از مشكلات اساسي مدارس بي انضباطي است كه به صورت يك مشكل درجه اول درآمده است. طبق بررسي " في دلتا كاپان گالوپ " نگرش معلمان درباره وضعيت انضباط مدارس منفي است. 50% معلمان ابتدايي و متوسطه موضوع انضباط را با عبارتهاي " كاملا جدي " يا " خيلي جدي " توصيف مي كنند. و معلماني هم كه كار خود را رها كرده اند بيان داشته اند كه 43% علت ترك شغل خود را مشكل انضباط در مدارس عنوان كرده اند.اصولا مي توان معلمان را به سه گروه تقسيم كرد: 1. مداخله گر  2.غيرمداخله گر   3. معتقد به تاثير متقابلبراساس مشاهدات ولفگانگ و گليك من (1980-1986) مداخله گران معتقدند كه دانش آموز برمبناي شرايط محيطي تكامل مي يابد. در اين نقش، معلم بخشي از شرايط محيطي تلقي مي شود و وظيفه اش اداره محيط با استفاده از اصول شرطي سازي است.غيرمداخله گران معتقدند كه براي دانش آموز بايد محيطي فراهم كرد كه در آن براي قرار گرفتن در جاده ي پيشرفت مورد حمايت قرار گيرد و موانع سر راهش هموار گردد. به نظر غيرمداخله گران دانش آموز داراي انگيزه ي دروني است و كافي است كه اين انگيزه پرورش يابد نه اينكه كنترل شود، تا بتواند به بار بنشيند و معلم نبايد تنها نقش كنترل كننده به خود بگيرد.پيروان نظريه تاثير متقابل معتقدند كه مشكلات بدون مسئوليت پذيري مشترك و مشاركت كامل همه طرف هاي در تصميم گيري، قابل حل نيست. آنها معتقدند كه هر دو طرف در پيدايش مشكل نقش دارند پس بايد حل مشكل از جانب هر دوي آنها صورت گيرد.آنچه كه ما

در تعليم و تربيت انجام مي دهيم، نمايش تفاوتهاست.بايد كوشيد از نظراتي استفاده كرد كه مورد بيشتر كودكان، اكثر مواقع و در بيشتر شرايط و موقعيت ها صدق كند. هدف ما اين است كه اين تفاوتهاي نظري را در عمل، مشخص تر كنيم.اگر آموزش اثربخش در كار نباشد، هيچ يك از مهارتهاي مديريت كلاس به جايي نخواهد رسيد. تعليم و تربيت درست مي تواند به عنوان يك عامل موثر عمل كند، عاملي كه باعث مي شود تا دانش آموزان به موضوع آموزش چنان علاقه مند شوند كه مشكلاتي در انضباط به بار نياورند. به طور مثال هرچه كلاس جالبتر و هيجان انگيزتر باشد، حضور و تجمع در راهروها و حياط مدرسه براي دانش آموز بي جاذبه مي شود، اما وقتي آموزش جايگاه خود را به معناي واقعي كلمه در كلاس پيدا نكند، دانش آموز نيز احساس نمي كند كه با شلوغ كردن در راهروها چيزي را در كلاس از دست داده است.بسياري از معلمان و حتي بخش اعظم افكار عمومي معتقدند كه آنچه معلمان در حوزه تخصصي خود انجام مي دهند، چيزي بيش از آنچه كه يك عقل سليم حكم مي كند، نيست. بسادگي مي توان گفت كه اين طور نيست. براي مثال عقل سيلم حكم مي كند كه اگر دانش آموزي مكررا از سرجاي خود بلند شد، معلم هربار به او ياداوري كند كه بايد سرجاي خود بنشيند. حال راه ديگري را در نظر بگيريد: يك واكنش موثرتر معلم به اين رفتار مي تواند تشويق كودكان ديگري باشد كه برسرجاي خود نشسته اند و هنگامي كه اين كار انجام شد، واكنش بعدي مي تواند

تشويق همان كودك باشد، هنگامي كه بر سرجاي خود مي نشيند. بخش دوم: پيشنهادهايي درباره مديريت كلاس مشكلات آموزشي به گونه اي غيرمنتظره به وجود نمي آيند، بلكه عواملي باعث ايجاد آنها مي شوند. خانه و محيط هاي خارج از مدرسه تاثير عمده اي روي كودكان و در نتيجه آمادگي آنها براي امتناع از ورود به مدرسه اعمال مي كنند. ايجاد نظم و هماهنگي، شرط لازم تدريس موفق است. اداره كلاس كارآمد و موثر يگانه راهي است كه به آموزش و يادگيري كارساز و موثر ختم مي شود. در اين بخش پيشنهادهاي ارائه شده است كه يك معلم موفق مي تواند به تنهايي آنها را انجام دهد و بر راهبردهاي خود در مديريت كلاس درس بيفزايد.پيشنهادهاي اين بخش به صورت كاربردي و واقع بينانه طرح ريزي شده اند و بسياري از آنها داراي ويژگي هاي چون وضوح، قابل فهم، مختصر، مرتبط و مناسب با هدف هستند. حال به توضيح مختصر اين پيشنهادات مي پردازيم: عمل كنيد، تنها واكنش نشان ندهيدعمل كردن در واقع مسلط بودن است و واكنش نشان دادن يعني تسلط عوامل و شرايط را پذيرفتن. يك معلم موفق بايد بيشتر عمل كند، البته با دانش و آگاهي لازم، و كمتر واكنش نشان دهد. او نبايد اجازه بدهد كه شرايط محيطي، يك طرز رفتار را به او ديكته كند. معلماني كه وقتشان را صرف واكنش نشان دادن مي كنند، هميشه پيرو و تابع هستند، و معلماني كه وقتشان را صرف عمل كردن مي كنند رهبرند و اغلب اوقات، تنظيم كننده و نظر آنچه كه در آموزش كلاس و نحوه اداره آن به وقوع مي

پيوندد. مسئوليت ها را واگذار كنيديك دانش آموز در قبال رفتارش هرچه بيشتر احساس مسئوليت كند، نياز كمتري به اعمال مديريت از سوي معلم را خواهد داشت، بنابراين معلمان مي بايست به جمعيت دانش آموزان مسئوليت پذير بيفزايند. اما اغلب معلمان مسئوليت را تنها به آن دسته از دانش آموزاني مي دهند كه قبلا در اين راستا خود را نشان داده اند. اما براي اين كار چه حسني وجود دارد؟ بايد به همه اين اجازه تجربه كردن امور را داد تا افراد بيشتري مسئوليت پذير شوند. آموختن مسئوليت پذيري همانند آموختن چيزهاي ديگر مستلزم فرايند آموزش و خطاست. عقب بايستيد و به ديگران فرصت بدهيدهنگامي كه از دانش آموزي مي خواهيد به سوالي پاسخ دهد يا مي خواهيد سوال او را بفهميد، سعي كنيد به او نزديك نشويد و اجازه بدهيد كه دانش آموز با صداي بلند صحبت كند تا دانش آموزان ديگر هم قادر به شنيدن صحبت هاي او شوند. اگر نزديك دانش آموز بشويد و سوال و جواب را آهسته انجام دهيد زاويه ديد و ارتباط چشمي شما با بقيه كلاس از بين مي رود، و به دنبال آن، ارتباط غيركلامي شما نيز با كلاس از بين خواهد رفت. در نتيجه بقيه ي دانش آموزان خود را در جريان بحث احساس نمي كنند و توجه آنها به جاي ديگري معطوف خواهد شد. آرام ، خونسرد و حرفه اي برخورد كنيدتاديب دانش آموزان را با خونسردي انجام دهيد. شما نيز هنگامي كه دانش آموزي تخلف مي كند، وظيفه خود را به صورت اجراي برنامه انضباطي انجام دهيد. از فرياد زدن، با حركت انگشت تهديد

كردن، و ... اجتناب كنيد. اجراي برنامه انضباطي با خونسردي، دانش آموز متخلف را متوجه ارتباط رفتارش با نتيجه منطقي ناشي از آن مي كند. در اين صورت، احتمال كمتري مي رود كه رابطه جاري و معمولي بين شما تضعيف شود. دليل ديگر براي داشتن برخورد خونسردانه و حرفه اي اين است كه رفتار شما هنگام تاديب دانش آموزان براي آنها الگوست. دانش آموزان علاوه بر مقررات ويژه اي كه ارائه مي دهيد نحوه اجرايي اين مقررات را نيز خواهند آموخت. خونسردي معلم نتيجه ديگري نيز دارد، جلب رضايت دانش آموزان. دانش آموزان  يكي از خصوصيات بهترين معلم را، خونسردي در جريان توبيخ فرد خطاكار مي دانند. به دانش آموزان توجه كنيد و اين توجه را نشان دهيدعلاقه مندي به دانش آموزان بايد آشكار شود، تا تاثير مثبتي بر رفتار دانش آموزان داشته باشد، نه اين كه صرفا معلم احساس كند. به طور مسلم اگر احساسات خود را به صورت مشخص و محسوس ابراز كنيم ، چندان ضرر نخواهيم كرد. در مورد آموزش و پرورش نيز همين امر صادق است. پالونسكي اظهار مي دارد: اهميت مهارتهاي دو جانبه افراد از مهارتهاي آموزشي در مديريت كلاس بيشتر است. يكي از مهارتهاي دو جانبه، علاقه مندي و تفهيم وجود اين علاقه است كه به عنوان يكي از عناصر مهم پيشگيري از مشكلات رفتاري به شمار مي آيد. جايي كه معلمان علاقه مند هستند و علاقه خود را ابراز مي دارند، برداشت دانش آموزان از مدرسه، مكاني خوب و مطلوب است. اين جا مكاني است كه دانش آموزان در آن بودن را دوست دارند. هنگامي كه مدرسه يك

مكان مطلوب شود، موقعيتي فراهم مي گردد تا: 1. مشكلات انضباطي كمتري بروز كند. 2. در به كارگيري فنون مديريت كلاس موفقتر باشد. رفتارهاي خوب و مطلوب دانش آموزان را در نظر بگيريدرفتار دانش آموزان در آينده، تا حدود زيادي متاثر از رفتار كنوني آنهاست و اين امر به پاداش دادن در قبال رفتار خوب به همان ميزان معنا مي بخشد كه به تنبيه در قبال رفتار نامطلوب. به دانش آموزان بفهمانيد كه رفتارشان را در نظر مي گيريد. سعي كنيد يك "پيام من" حاكي از قدرشناسي براي دانش آموزاني كه رفتار خوبشان را فهمانده اند، داشته باشيد. به طور مثال " بچه ها وقتي كه شما سرجايتان آرام مي نشينيد و تكاليفتان را انجام مي دهيد به من كمك مي كنيد تا به دانش آموزاني كه احتياج به مساعدت دارند، ياري كنم و من واقعا از اين كار متشكرم."  گاهي اوقات درك خوبيهاي دانش آموزان به عنوان تلاشي براي افزايش رفتارهاي مثبت آنها مي تواند براي كاهش رفتارهاي نامطلوب نيز به كار رود. هرقدر كه خوبيهاي دانش آموزان بيشتر در نظر گرفته شود، انگيزه بيشتري براي تداوم رفتارهاي خوب خواهند داشت. از تجربه هاي همكارانتان استفاده كنيدبايد حداكثر استفاده را از وجود همكاران ببريد كه يكي از بهترين منابع قابل دسترسي در هرجاست. در جمع همكاران مدرسه شما احتمالا كارمندي با تجربه وجود دارد. بسياري از معلمان علاوه بر امتياز آگاهي از حرفه خود از مزاياي ديگري نيز همچون آشنايي با اجتماع، دانش آموزان و والدين آنها برخورد دارند. اين مزيتي است كه بسياري از متون درسي، سمينارها فاقد آن هستند. در هر صورت

بايد بتوانيد روشهاي فراگيري موثر و كارا را تشخيص دهيد. به طور مثال: دفتر يادداشتي براي ثبت عقايد و اصول موفقيت آميز تهيه كنيد. در صورت امكان قبل و بعد از مشاهد كلاس با معلم مورد نظر ملاقات كنيد. سعي كنيد آنچه را كه او در صددد انجام آن است، متوجه شويد. پس از مشاهده كلاس در مورد آنچه كه ديده ايد، بحث كنيد. سپس از معلم مورد نظر بخواهيد كه او نيز براي مشاهد به كلاس شما بيايد. آنها به دنياي واقعي شما نزديكترند، چون فقط از كلاس ديگري به كلاس شما آمده اند و احتمالا مشاهده كلاس شما امري است كه بين شما دو نفر مطرح است پس احساس ترس كمتري داريد. پيامدهاي منطقي، طبيعي و تدبيري رفتارها را در نظر بگيريدبي شك، رفتارهايي كه در آينده از افراد بروز خواهد كرد، متاثر از رفتارهاي حال و گذشته آنان است.پيامدهاي از جهت اين كه رفتارهاي بعدي را تحت تاثير خود قرار دهند و يا آنها را كنترل نمايند، باهم متفاوتند. اگر بخواهيد فهرستي از نمونه پيامدهاي بخصوصي كه دانش آموزان ممكن است به وجود آيد تهيه كنيد.بايد پيامدهاي ويژه را به صورت طبقه بندي درآوريد، سه گروه مختلف پيامد خواهيد داشت: پيامدهاي طبيعي، منطقي و تدبيري. پيامدهاي طبيعي، آن دسته پيامدهايي هستند كه به طور طبيعي از رفتار فرد ناشي مي شوند، و افرادي مانند معلم، والدين، رئيس آنها را وضع نمي كنند.تنها عاملي كه پيامدهاي طبيعي را ايجاد مي كند، خود طبيعت است. مثلا اگر دانش آموزي براي امتحان مطالعه نكند، به طور طبيعي موفقيت كمتري را نسبت به زماني كه مطالعه

مي كرد، كسب مي كند.پيامدهاي منطقي، آن دسته از پيامدها هستند كه از سوي افراد وضع مي شوند نه به وسيله طبيعت. مثلا اگر دانش آموزي از عهده امتحان بخوبي برنيايد، منطقي است كه معلم او را موظف به مطالعه درس و دادن يك امتحان جبراني كند.پيامدهاي تدبيري، آن دسته پيامدهايي هستند كه از سوي شخصي ساخته شده اند، اما برخلاف پيامدهاي منطقي فهم ارتباط بين رفتار سوء فرد با اين پيامدها زياد روشن نيست و گاه هيچ گونه ارتباط منطقي بين آنها وجود ندارد. مثلا براي دانش آموزي كه در امتحان ناموفق بوده، پيامد تدبيري اين است كه صدبار دور زمين بازي بدود. پيامد تدبيري تقريبا مانند اين است كه به وجود آورنده اين پيامدها آنها را از هوا مي گيرد يعني كاملا اختراعي است و هيچ ارتباط منطقي بين او و رفتار وجود ندارد. به طور انفرادي تاديب كنيدتاديب امري قابل توجه در نظم بخشي به كلاس است. تفاوت بين كسب نتايج موثر و غيرموثر به چگونگي تاديب بستگي دارد. معلمان هنگامي كه دانش آموزان را به طور انفرادي يا شخصي تاديب مي كنند، به نتايج كارسازتري مي رسند. طبق گفته لاسلي آگاه سازيهاي انفرادي فقط براي آن دسته از دانش آموزاني كه از خود رفتار سوء بروز مي دهند، پيشنهاد مي شود. براي دانش آموزان مشكل است كه دستورات مستقيم و شخصي را ناديده بگيرند. با دستورات كلي و عمومي مانند همه مشغول باشيد ممكن است اين فرصت را به برخي داده شود تا مثلا كتاب كتابخانه اش را مطالعه كند. به طور كلي تاديب خصوصي در حين فعاليتهاي كلاسي غيرمشهود صورت

مي گيرد و تقريبا غيرقابل استماع براي دانش آموزان ديگر به جز خود دانش آموز خطاكار و يا حداقل براي گروه كوچكي از دانش آموزان مجاور وي غيرقابل استماع است. به اين ترتيب تنها معلم و دانش آموز خطاكار در آن دخالت دارند. شريگلي چهار مهارت مداخله گرايانه را براي معلمان جهت واكنش خصوصي نسبت به دانش آموزان اخلاگر در ارتباط با تفهيم اين كه رفتارشان غيرقابل قبول است، ارائه مي دهد. اين مهارتها به ترتيب اجرا عبارتند از: ناديده گرفتن رفتار، اشاره، كنترل از نزديك و كنترل همراه با برخورد. شايد معلمان "چشم پوشي برنامه ريزي شده" را فقط به شكل كوتاه مدت براي تخلفات جزئي برگزينند.تغيير حالات چهره و اشارات غير شنيداري، مانند قرار دادن انگشت روي لبها، در اخطار دادن به دانش آموز خطاكار كمك مي كند. قدم بعدي، كنترل از نزديك يا نزديك دانش آموز خلافكار ايستادن است. سرانجام كنترل و برخورد حرفه اي و پنهان از ديد ساير دانش آموزان با رعايت سن و جنس آنان كمترين ترديدي براي دانش آموزان خطاكار باقي نمي گذارد كه شما از رفتار وي ناراضي هستيد.  دانش آموزان مشكل آفرين خود را با دانش آموزان كلاس ديگر جابه جا كنيددانش آموزان مساله ساز خود را با دانش آموزان يكي از همكاران خود جابه جا كنيد، كسي كه به دانش آموزاني در سطح متفاوت از كلاس شما درس مي دهد. او كودك مشكل آفرين شما را مي پذيرد، شما نيز دانش آموز مساله ساز او را مي پذيريد.اين شيوه مديريت كلاس به همان ميزان كه بيشتر حالت آموزشي دارد، از حالت تنبيهي كمتري نسبت

به زماني كه دانش آموز را در سالن نگه داريم و يا به دفتر مدرسه بفرستيم، برخوردار است. توجه داشته باشيد كه هدف از اين معاوضه دانش آموز با همكار، ايجاد تشويش براي كودك يا تنبيه او نيست. تنبيه پيامدي كاملا مجزا در يادگيري عملي است. هدف صرفا قرار دادن كودك در محيطي متفاوت است، جايي كه مي تواند دوباره به انجام وظيفه اش مشغول شود.  تفاوتهاي فردي دانش آموزان را در نظر بگيريددانش آموزان با سطوح مختلف توانايي به كلاس مي آيند، عده اي با استعداد و بعضي كند ذهن هستند، بعضي ديرآموز. عده اي طبيعي هستند، آن گونه كه بايد باشند. دانش آموزاني نيز با معلوليتهاي جسماني به كلاس مي آيند. حتي انتظار از زمان، استعداد و انرژي صرف شده، توسط معلم نيز دستخوش اين تغيير شده است. تعدادي از دانش آموزان همان طور كه گلاسر توصيف مي كند،" تصويري از يادگيري در ذهن دارند كه به خاطر آن از اين كه وظيفه خود را در مدرسه انجام دهند، ناتوانند."آنچه را كه دانش آموزان در مدرسه انجام مي دهند به كمك اين تصاوير در ذهن، كاملا مشخص و معين مي شود. بنابراين يك معلم بايد در تدريس از پيشينه هاي متفاوت دانش آموزان آگاهي داشته باشد. نسبت به اين اختلافات فرهنگي، خانوادگي و فردي حساسيت نشان دهد. در عين واقعگرا بودن، معيارها را در نظر بگيرد. اين روش، يادگيري بيشتر و در نتيجه مشكلات انضباطي كمتري به بار خواهد داشت. قانون را اجرا كنيد، دليل تراشي را نپذيريدهمه كساني كه درباره مديريت كلاس درس مطلب نوشته اند، براين عقيده اند كه معلمان

بايد سياست انضباطي خود را اعمال كنند و در اين مورد، همواره ثابت قدم باشند. هر اندازه كه اجراي سياست مداومتر باشد، دانش آموزان هم بيشتر در خواهند يافت كه پاسخهاي انضباطي از سوي معلم از قانون ناشي مي شود، نه از شخص معلم. گوش دادن به دليل تراشي آنان يعني دادن يك شانس احتمالي. علاوه بر اين نگذاريد رفتار خوب يك دانش آموز، روي مسئوليت شما در تاديب رفتار بد وي تاثير بگذارد. برخي از معلمان به دانش آموزاني كه صبح رفتار ناشايستي داشته اند، اجازه رهايي از برخورد انضباطي را مي دهند، چرا كه اين عده بعدازظهر همان روز، رفتار صحيحي از خود نشان داده اند. نتيجه اين خواهد شد كه بچه ها به انجام رفتار سوء در ساعات اوليه روز ترغيب شوند. محيط كلاس را به نحو مطلوبي سازماندهي كنيدبهترين مديريت كلاس، آنهايي هستند كه از بروز مشكلات جلوگيري مي كنند و اصلاح و تعديل محيط كلاس درس مي تواند كم و بيش اين نقش را ايفا كند.سعي كنيد محيط را غني سازيد. محيطهاي غيرجالب، خسته كننده و يكنواخت و معمولي هستند. غني سازي تنها شامل آراستن محيط فيزيكي نيست، بلكه شامل هرآنچه كه در محيط اتفاق مي افتد نيز مي شود. سعي كنيد مكانهاي مخصوصي براي مطالعه به شكلي آرام به وجود آوريد. همه ما از ارزش توسعه دادن به محيط آگاهي داريم. براي توسعه محيط درس بايد ببينيد چه امكاناتي در منطقه شما وجود داردكه مي تواند آنها را در دسترس دانش آموزان قرار داد. البته گاهي اوقات هم با محدود كردن محيط مي توان به ايجاد انضباط كلاسي كمك

كرد. براي اين منظور بايد براي مكانهاي ممنوع معين شده، سرو صداي ناشي از صحبتهاي دانش آموزان، قسمت هاي مختص نقاشي و... شرايطي را در نظر بگيريم.  اساس و ريشه رفتارهاي نامطلوب را از بين ببريددانش آموزي كه در كلاس مشكل تراشي مي كند و در نتيجه توجه همسالانش را به خود معطوف مي سازد، براي عملش پاداش گرفته است. او در كار "سرگرم نمودن معلم به خودش" توفيق يافته و ممكن است به همين صورت نيز پاداش دريافت نمايد. گناگي اين عبارت معلم را مورد بحث قرار مي دهد كه "به او توجه نكن، فقط مي خواهد خود نمايي كند." او نشان مي دهد كه ناديده انگاري رفتار خلافي كه براي دانش آموز خطرناك نباشد، احتمالا منجر به نابودي آن رفتار خواهد شد. برخي از معلمان به وسيله تنبيه در صدد انهدام رفتار ناخواسته برمي آيند كه مانند به كار بردن يك آتش خاموش كن آبي است براي يك آتش سوزي ناشي از برق! ابتدا به نظر موثر مي آيد. شعله ها كم مي شوند، ولي به محض اينكه سرتان را برگردانديد، آتش دوباره شعله ور مي شود. منشاء آتش را بيابيد، يعني اساس رفتار ناخواسته را، و آتش خاموش كن مناسب را به كار بگيريد. تقويت رفتار را كنار بگذاريد كه همين به تنهايي منجر به انهدام رفتار ناخواسته خواهد شد. ارتباطات چشمي را دست كم نگيريدچشم يك فرد مي تواند خيلي گويا باشد. يك نگاه اجمالي به سرتاسر كلاس و به دانش آموز خلافكار، مي تواند رفتار خلاف را در مسيرش متوقف نمايد، و اين امر بدون هيچ گونه مزاحمت و

اغتشاش براي بقيه افراد كلاس صورت مي گيرد. ارتباط چشمي به همين ميران قادر به ارسال پيام تاييد، پذيرش و اظهار درك و شناخت احساسها مي باشد. خيره شدن براي معلمان معتقد به دخالت، و نيز معلماني كه عدم مداخله را تمرين مي كنند، ابزار مناسبي است و اين كاملا به اين بستگي دارد كه فرد چگونه به ارسال پيام چشمي بپردازد. هنگامي كه پيام چشمي با ديگر اشارات و حركات غيركلامي همراه شود، نقش موثري در حفظ نظم كلاس ايفا مي كند، مانند گذاشتن انگشت اشاره بر اب براي بيان ساكت بودن. كاربرد پيامهاي چشمي همچنين مي تواند در افزايش كارايي و تاثير پيامدهاي ارائه شده، نقش بسزايي داشته باشد. سوء رفتارهاي خاص را دقيق مشخص كنيد و به آن عنوان كلي ندهيدبراي آن كه فن مديريت كلاس درس بتواند در تغيير رفتار يك دانش آموز موفق باشد، ابتدا آن رفتار بايد تشخيص داده شود. رفتارهاي خاص بايد شناسايي شوند، چون آنچه را كه فرد مي تواند اميد به تغيير دادنش داشته باشد تنها رفتارهاي خاص هستند نه خصوصيات عمومي و كلي. اظهار اين كه يك دانش آموز " همكاري نمي كند – دردسرآفرين – غيرقابل اعتماد و ... است، مطلبي به ما نمي دهد. اين اصطلاحات براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد.آنچه كه اين جا هاميت دارد، نوع رفتارهاي خاص دانش آموز است كه به نتيجه گيري كلي انجاميده مي شود. تنها اين رفتارهاي خاص هستند كه ممكن است افزايش يابند، به ميزان فعلي باقي بمانند و يا كم شوند كه در حقيقت همان هدف ماست. بنابراين، رفتارهاي خاص قابل مشاهده را موضوع

مورد توجه خود قرار دهيد. به عنوان مثال اگر دانش آموزي به خاطر هل دادن همكلاسي اش در زمين بازي، يك "دردسرآفرين" ناميده مي شود، پس رفتاري كه بايد اصلاح شود، "هل دادن همكلاسي" است نه عنوان نامفهوم "دردسرآفرين" بودن. نشان دهيد كه از آنچه در كلاس جريان دارد، آگاه هستيدمعلمان با "امروزي بودن"، هويت و زمان هدف را هنگام ارائه مراحل ايجاد توقف در رفتار نشان مي دهند. منظور از هويت و زمان هدف، به دام انداختن مقصر واقعي، يعني تاديب كودك خلافكار واقعي است. هنگامي كه تعدادي از بچه ها كار خلاف مي كنند و يا تماشگران و پيرواني دارند، معلم با حواس جمع، شخص اصلي يعني محرك را از بقيه جدا مي كند. تشخيص اشتباه در تعيين دانش آموز خطاكار و بدتر از آن تنبيه اشتباهي دانش آموزي كه خطاكار نيست، به طور جدي قدرت نفوذ و اعتبار شخص را به عنوان يك نظم دهند تضعيف مي كند. معلمان "امروزي" زمان بندي صحيح را نيز نشان مي دهند. آنها پيش از اين كه رفتار انحرافي به طور جدي گسترش يابد، فنون مديريت كلاس خود را اجرا مي كنند. به رفتارهاي طبيعي جنبه قانوني بدهيددر حكايتي آمده است كه مسؤولان يك دانشكده كوچك مي خواستند تصميم بگيرند پياده روهاي يك سري ساختمان جديد را كجا بنا كنند تا به بهترين نحو پاسخگوي سليقه دانشجويان باشد. بعد از مشورت جواب نهايي اين شد كه هيچ پياده رويي حداقل در ابتدا ساخته نشود. و دانشجويان با رفت و آمد خود را هايي به وجود آوردند و سليقه و انتخابشان را نشان دادند. اين راه هاي

خاكي سپس با بتون فرش شد و به اين ترتيب "پياده رو جنبه قانوني به خود گرفت". در واقع رفتار طبيعي دانشجويان جنبه قانوني به اين موضوع داده بود. دانش آموزان هم رفتارهاي مختلفي در مدرسه از خود نشان مي دهند، صحبت با همكلاسي ها، فراموش كردن برگه هاي تكليف و... نمونه هايي از اين رفتارهاست كه براي معلمان ناخوشايند مي آيد. هنگامي كه نمي توانيد رفتار غيرقانوني معيني را متوقف كنيد، آن را قانوني كنيد. قانوني كردن جذابيت رفتار را در وهله اول كاهش مي دهد. به طور مثال دانش آموزان زماني را براي گپ زدن با همكلاس هاي خود داشته باشند. مدت زمان پيش بيني شده شايد فقط يك دقيقه يا كمي بيشتر باشد، با اين حال براي آنان واقعا وقت زيادي است. آنان مي توانند وقتي براي گپ زدن داشته باشند مشروط بر اينكه در سراسر روز اين كار را انجام ندهند.  دانش آموزان را با احترام صدا كنيدخطاب كردن دانش آموزان با عناوين آقا و خانم مي تواند انتظاري را ايجاد كند كه از طريق رفتار فرد نيز برآورده خواهدشد. هنگامي كه دانش آموز را آقا يا خانم خطاب مي كنيم، احساس بزرگ بودن و بالغ شدن در آنها ايجاد مي شود. عنوان آقا و يا خانم حاكي از اعتماد و احترام از سوي معلمي است كه فرد را شايسته و مستحق آن عنوان مي داندو دانش آموزان نيز تلاش مي كنند كه آن احترام و اعتماد را حفظ و يا آن را بدست آورند. و بيشتر به صورت رشد يافته و بالغ رفتار كنند، و در نتيجه كمتر دست

به عمل خلاف خواهند زد. نام دانش آموزان را به خاطر بسپاريدنام دانش آموزان را سريع ياد بگيريد. اين كار يك الزام و ضرورت است. بسياري از روشهاي مديريت كلاس و نيز روشهاي تدريس با دانستن نام دانش آموز كامل مي شود. اين امر باعث مي شود تا دانش آموز را حتي وقتي به او نگاه نمي كنيد، بتوانيد مورد خطاب قرار دهيد. يا هنگامي كه دانش آموزي به درس توجهي ندارد با ذكر نام، او را متوجه كلاس كنيد. از دانش آموزان بخواهيد نام خود را روي كارتهاي 4در6 اينچي بنويسند و روي ميزهاي خود قرار دهند تا شما در حين تكاليف انجام دادن آنها نام آنان را بخاطر بسپاريد. انتظارات خود و نيازهاي دانش آموزان را باهم در نظر بگيريدمعلمان بايد پيش از وقت كلاس، فكر كنند كه حداقل انتظارات آنها چيست. منظور از حداقل انتظارات نحوه رفتار دانش آموزان است به ترتيبي كه نيازهاي يادگيري آنها را قبل از شروع به تدريس تامين مي كند.حدود انتظارات شما بايد در كمترين سطح ممكن باشد. بايد آنها را به طور آشكار براي دانش آموزان بيان، و به عنوان "علت و معلول" از آنها دفاع كرد. اين انتظارات بايد مستمرا مورد تقويت قرار گيرند. فرض كنيد كه دانش آموزان نمي دانند چه چيزي براي شما اهميت دارد و چه چيزي بي اهميت است. حداق پيش نيازهاي شما ممكن است دانش آموزان مشابه يا متفاوت باشد، به هرحال فرقي نمي كند. شما بايد حداقل انتظارات خودتان را تعيين و اعلام، و از آنها دفاع كنيد. به سخنان دانش آموزان خود گوش كنيد. هنگامي كه احتياجاتشان را

اعلام مي كنند، تا حد امكان به آنها پاسخ دهيد. آنها به كمك نياز دارند و اغلب به كمك شما. و حتي خود شما هم نمي توانيد به تنهايي نيازهايتان را برآورده كنيد و به كمك نياز داريد. بنابراين به نظر مي رسد كه دانش آموزان و معلمان در وضعيتي قرار دارند كه مي تواند نيازهاي متقابل يكديگر را برآورده سازند. نتايج تكاليف و امتحانات را زود اعلام كنيدروانشناسان تربيتي معتقدند كه دانش آموزان به فراگيري خود ادامه نخواهند داد مگر اين كه "نتيجه كار خود را بدانند" يا به طور دقيق تر "از نتايج مطلوب كار خود مطلع شوند". يادگيرنده مي خواهد بداند طرز كارش چگونه است. شايد بسياري از تكاليف و آزمونهايي كه از دانش آموزان مي خواهيم، براي دانستن اين نكته باشد. ما از دانش آموزان مي خواهيم آماده باشند، مجهز باشند، اين كار را تكميل كنند، اما آيا آنها از اين كه در بازگرداندن اوراق و آزمونهايشان تاخير و مسامحه مي كنيم، به اندازه ما ناراحت نمي شوند؟ و اين نارضايتي را به صورت رفتار ناشايست نشان مي دهند. اگر به طريقي رفتار نكنيم كه دانش آموزان بفهمند كه به نظر ما، تكاليف و آزمونهايي كه توسط ما تعيين مي شود، اهميت دارد، چگونه از آنان انتظار خواهيم داشت كه تكاليف را جدي بگيرند؟ بازگرداندن كارهاي دانش آموزان با سرعت زياد و تصحيح آنها با دقت هرچه بيشتر، اين پيام را به دانش آموزان مي دهد كه "اين كار مهم است".  به قوانين و رويه ها توجه كنيددانش آموزان بايد قوانين را بپذيرند و با آنها موافقت داشته باشند. يكي

از  راه هاي وصول اين مورد اين است كه با صرف وقت، رابطه علت و معلول در قوانين و ارتباط بين هر قانون و نتيجه آن را براي آنها تشريح شود و علت ممنوعيت آن روشن گردد. دقت داشته باشيد كه دانش آموزان در وضع قوانين دخالت داشته باشند. بدون شك قوانيني كه دانش آموزان وضع خواهند كرد، مشابه آنهايي خواهد بود كه معلمان و مسؤولان وضع كرده اند، اما وقتي كه خودشان وضع كنند، به آنها احترام خواهند گذاشت. دانش آموزان هم بايد قوانيني داشته باشند، چون شرايط و محيط مدرسه تغيير مي كند. پس قوانين بايد قابليت تغيير داشته باشند. قبل از شروع درس، حواس دانش آموزان را متمركز كنيدپيش از شروع درس، توجه همه را جلب كنيد. اگر دانش آموزي گفته هاي شما را نشنود، مطمئن باشيد كه براي كسب اطلاعات نظم كلاس را دچار اختلال خواهد كرد. فنون مختلف را به منظور جلب توجه دانش آموزان به كار گيري. برخي از اينها آسان و ساده هستند. مي توانيد فقط به دانش آموزان بگوييد: خوب، بياييد شروع كنيم. يا همه چيز به جز كتاب رياضي تان را كنار بگذاريد. از ديگر روشهاي متداول جلب توجه دانش آموزان مي تواند اين باشد كه فقط مقابل دانش آموزان بايستيد و هيچ چيز نگوييد. سكوت اغلب رساترين پيام است. به هنگام كاربرد هر يك از روشهاي غيركلامي براي جلب توجه، حتما ابتدا مفهوم آن پيامها را به آنان بياموزيد. دانش آموزان را متعجب و غافلگير كنيدسعي كنيد دانش آموزان خود را بيشتر درك كنيد، درباره كارشان در كلاسهاي ديگر، موفقيت هايشان در ورزش، تجارب كار

نيمه وقت، زندگي خانوادگي، امور فوق برنامه و ... انجام اين كار خيلي دشوار نيست. كمي وقت شما را مي گيرد، فقط چشمها و گوشهايتان را باز كنيد. مثلا "محمد شنيده ام كه در پيشاهنگي به خاطر حسن اخلاق و كار موثر؛ نشان گرفته اي" زياد روي مساله باقي نمانيد و به دانش آموزان زمان تفكر در اين كه چگونه اين اطلاعات را فهميده اند، ندهيد. فقط به اطلاعات تعجب آور اشاره كنيد و به تدريس خود بپردازيد. به كارگيري اين اطلاعات چند اثر دارد. به طور حتم اين كار به دانش آموزان اين مطلب را مي رساند كه شما در محيط خارج از كلاس آنها هم اطلاعاتي داريد. اين نشان مي دهد كه شما موفقيتهاي ديگرشان را نيز در نظر مي گيريد. اينها شايد كمك زيادي به خود شما نكند، ولي قدرت ارجاعي شما را بالا مي برد. متحير كردن دانش آموزان يك حسن ديگر هم دارد و اين است كه دانش آموز را اميدوارتر مي كند. و آنان را به حيرت وا مي دارد كه شما از كجا اين موضوعات را مي دانيد. و با خود تصور مي كنند كه اگر كار بدي هم بكنند شما متوجه آن مي شويد و اين تاثير را در آنان دارد كه چشمها و گوش هاي شما همه جا هستند. سرحال و خوشرو باشيدنگران نباشيد و خوشحال باشيد. شما نهايت كوشش خود را بكنيد تا نگراني خود را در بيرون مدرسه بگذاريد، چرا كه بعد از بيرون آمدن از مدرسه، مي توانيد آنها را پيدا كنيد و هيچ كس آنها را برنمي دارد. اگر مشكلات شخصي خود

را به كلاس ببريد، در تدريس و يادگيري دانش آموزان اثر مي گذارد. حتي كوچكترين مشكلات شما كه مي تواند روي زندگي دانش آموزان موثر باشد، اين نتيجه را خواهد داشت. وقتي با يك دوست يا همكار وقت خصوصي داريد، مي توانيد در مورد مشكلات يكديگر صحبت كنيد، بعد هنگامي كه زنگ كلاس مي خورد، مشكلات را كنار بگذاريد و تمام توجه خود را صرف نقش معلمي خود كنيد. برخي اوقات، مشكلاتي در وضع جسماني شما وجود دارد كه نمي توان آن را پنهان كرد. به عنوان مثال، اگر پشت شما شب قبل در اثر افتادن از روي پله ها رگ به رگ شده باشد، حركت شما در كلاس با مشكل همراه خواهدبود. در اين صورت لازم است شما اين موضوع را به طور خلاصه براي دانش آموزان بيان كنيد. مثلا بگوييد: "چون از روي پله ها افتاده ام وقتي شما دست خود را براي سوال بالا مي بريد، من نمي توانم به طرف ميزهايتان برگردم خواهش مي كنم هنگامي كه سوالي داريد، خودتان سرميز من بياييد"  به دانش آموزان فرصت فكر كردن بدهيديك بررسي در مورد معلمان راجع به مقدار زماني كه صرف سوال مي كنند، نشان مي دهد كه به نظر آنان اين امر معمولي است كه وقتي سوالي را مطرح مي كنند، قبل از تكرار آن، بيشتر از يك ثانيه منتظر نمانده و فردي را براي جواب دادن صدا بزند. رائو مي گويد دانش آموز اول كه پاسخ داد، معلم كمتر از يك ثانيه منتظر مي ماند و سپس نفر بعدي را صدا مي زند. نتيجه اين گونه رفتارها، اغلب به

وجود آمدن يك نوع دستپاچگي و تشويش در سوال و جوابهاست كه باعث ايجاد خستگي و نااميدي در دانش آموزان و معلم مي شود و تحريك فكر دانش آموز يا كيفيت توضيح او را كاهش مي دهد. به نظر رائو هنگامي كه معلمان زمان پاسخ گويي به جواب را افزايش مي دهند، چند چيز اتفاق مي افتد، طول جواب دانش آموز زياد مي شود، تعداد جوابهاي مناسب افزايش مي يابد، وجود شكست در جواب دادن كاهش مي يابد، وقابع فكري-ذهني افزايش مي يابد، شركت افراد كند بيشتر مي شود. و نظم در كلاس به طور هيجان انگيزي افزايش پيدا مي كند. دانش آموزان را در پيدا كردن راه حل مشكلاتشان ياري كنيدهرچه ارتباط بين معلم و دانش آموز قويتر باشد، نياز كمتري به استفاده از تكنيكها براي اداره كلاس است. چگونگي ارتباط بين آنها به كمك پاسخهاي معلم به سوالات دانش آموز كه اغلب با احساسات قوي همراه است، مشخص مي شود. به عنوان مثال، يك دانش آموز ممكن است به علت اين كه در امتحان نمره خوبي نگرفته يا دوستي را از دست داده، احساس شكست كند. اين موقعيتها و افكار مي تواند باعث ايجاد مشكلات رفتاري شود و در تكليف دانش آموز نيز مداخله كند. در شرايط توصيف شده فوق اين دانش آموز است كه مشكل دارد و ما به عنوان فردي كه مي خواهد به او كمك كند، بايد با او همدردي كنيم. در اين راه برخي از معلمان در ارائه راه حل از پيشنهاد خود دفاع مي كنند كه در اين صورت هيچ نتيجه اي ندارد. با بيان اين جمله در

ابتداي سخن كه "شما مجبور نيستيد راه حل مرا دنبال كنيد، ولي اگر من به جاي شما بودم اين كار را مي كردم..." مي توانيد نظر دانش آموز را نسبت به خود تغيير داده و كاري كنيد كه او احساس كند بايد به نصيحت شما توجه كند.

توسعه اقتصادي در جهان سوم

اثر: مايكل تودارو

ترجمه:دكتر غلامعلي فرجاد- تلخيص كننده: محسن جهانشاهلو- چاپ:سيزدهم: مقدمه: علم اقتصاد ومطالعه توسعه: مطالعه توسعه اقتصادي يكي از جديدترين وهيجان انگيز ترين وبحث انگيز ترين شاخه هاي اقتصادواقتصاد سياسي است.اگر چه مي توان ادعا كرد كه آدام اسميت اولين "اقتصاد دان توسعه"بود وكتاب ثروت ملل وي كه درسال 1776 نوشته شده است اولين رساله درباب توسعه اقتصادي است، ولي مطالعه منظم مسائل وجريانات توسه اقتصادي درجهان سوم فقط درخلال سه دهه گذشته آغاز شده است.معذلك،هنوز افرادي هستند كه ادعا مي كنند اقتصاد توسعه واقعا شاخه اقتصادي مجزايي،به همان مفهومي كه مثلا اقتصاد خرد،اقتصاد كلان ويا ماليه عمومي واقتصاد پولي است،نيست.اينان اظهار مي دارند كه اقتصاد توصعه صرفا ملغمه اي هز كليه اين رشته هاي سنتي است ولي با تاكيدي خاص بر اقتصاد آفريقا،آسيا وآمريكاي لاتين. ما بااين نظر موافق نيستيم،اگرچه اقتصاد توسعه ممكن است اصول ومفاهيم معيني را ازسايرشاخه هاي اقتصاد،درشكل سنتي وياتعديل شده،كسب كند ولي به طوركلي اقتصاد توسعه يك رشته مطالعه است كه سريعا درحال تكميل ساخت نظري وروش شناختي مشخص خود است.اقتصادهاي كشورهاي فقير با جهت گيري هاي متفاوت ايدئدلوژيكي،زمينه هاي متنوع فرهنگي ومسائل مشابه ولي بسيار پيچيده اقتصادي اغلب نياز به انديشه هاي جديد وروشهاي نو دارند.اعطاي جايزه نوبل درسال1979به دو اقتصاددان برجسته توسعه،سرآرتور لوئيس ازدانشگاه پرينستون وتئودور شولتز ازدانشگاه شيكاگو،درواقع

تاييد موقعيت توسعه اقتصادي به عنوان يك رشته جداگانه دراقتصاد بود.بنابراين،بامقايسه اقتصاد جديد توسعه واقتصاد سنتي بررسي راآغاز مي كنيم وسپس قسمت عمده اي ازاين فصل را به تحليل عوامل اقتصادي،نهادي وساختي داخلي وبين المللي،كه جزء اساسي هرگونه تحليل مسائل ودورنماي توسعه است،اختصاص مي دهيم.شاخصهاي سنتي اقتصادي:برحسب اصطلاحات صرف اقتصادي ، توسعه دردهه گذشته به معناي توانايي اقتصاد ملي براي ايجاد تداوم رشد سالانه توليد ناخالص ملي با نرخهاي 5تا7درصد وبيشتر بوده است؛البته اقتصاد ملي كه وضع اقتصادي اوليه اش براي مدت زماني طولاني كم وبيش راكد مانده است.براي مثال،در قطعنامه سازمان ملل دهه هاي 1960و1970دهه هاي توسعه ناميده شد وتوسعه عمدتا برحسب نيل به هدف نرخ رشد سالانه 9دصد درتوليد ناخالص ملي تعريف شد.ديگر شاخص اقتصادي توسعه،نرخهاي رشد توليد ناخالص ملي سرانه بوده است كه يك كشور را درتوسعه توليداتش برحسب نرخي سريعتر ازآهنگ رشد جمعت مشخص مي كند.سطح ونرخ رشد توليد ناخالص ملي سرانه واقعي (يعني رشد توليد ناخالص ملي سرانه پولي منهاي نرخ تورم)معمولا درمفهومي وسيع براي اندازه گيري كل رفاه اقتصادي يك جمعيت به كار برده مي شود-يعني چه مقدار ازكالاها وخدمات واقعي براي مصرف وسرمايه گذاري دراختيار شهروند معمولي قرار مي گيرد.توسعه اقتصادي درگذشته معمولا برحسب تغيير برنامه ريزي شده ساخت توليد واشتغال بررسي شده است؛به اين ترتيب كه سهم كشاورزي درتوليد واشتغال كاهش مي يابد،درحالي كه برسهم بخشهاي صنعت(صنايع كارخانه اي)وخدمات افزوده مي شود.بنابراين،استراتژيهاي توسعه معمولابرصنعتي شدن سريع شهري واغلب به زيان كشاورزي وتوسعه روستايي تاكيد كرده اند.بالاخره،اين شاخصهاي اصلي اقتصادي توسعه اغلب با پذيرش كلي واشاره گذرا به شاخصهاي اجتماعي غير اقتصادي،مانند بهبود درسطح سواد،تعليم وتربيت،شرايط بهداشت،خدمات وتامين

مسكن،تكميل شده است.نگرش اقتصادي جديد توسعه :متاسفانه تجربه دهه هاي 1950و1960 هنگامي كه تعداد بسياري ازكشورهاي جهان سوم درمجموع به هدف رشد سازمان ملل دست يافتند ولي سطح زندگي توده هاي مردم در اكثر زمينه ها بدون تغيير باقي ماند،نشان داد كه نواقص بسياري دراين تعريف محدود توسعه وجود دارد،سروصداي زيادي درمورد كنار گذاشتن توليد ناخالص ملي ازطرف تعداد فزاينده اي از اقتصاددانان وتصميم گيران سياسي برخاست وحمله هاي مستقيم عليه فقر مطلق گسترده،توزيع ناعادلانه درآمدها وبيكاري فزاينده شدت گرفت.به طور خلاصه،درخلال دهه1970توسعه اقتصادي برحسب كاهش يا ازبين بردن فقر،نابرابري وبيكاري در چاچوب يك اقتصاد درحال رشد مجددا تعريف شد وتوزيع مجدد رشد شعاري عمومي شد.پروفسور دادلي سيرز سوالي اصلي را درباره معناي توسعه مطرح كرد واظهار داشت:سوالاتي كه درباره توسعه يك كشور مي توان كرد عبارتنداز اينكه فقر چه تغييري كرده است؟بيكاري چه تغييري كرده است؟نابرابري چه تغييري  كرده است؟وچنانچه كليه سه پديده فوق درطي يك دوره كم شده باشد بدون شك اين دوره براي كشور مورد نظر يك دوره توسعه بوده است.اگر يك يا دو مورد از اين مسائل اساسي بدت شده باشند وبه ويژه اگر هرسه مسئله بدتر شده باشند بسيار عجيب خواهد بود كه نتيجه را توسعه بناميم حتي درآمد سرانه دو برابر شده باشد.جمله بالا زاده انديشه اي بيهوده ويا تصويري خيالي از شرايط نيست.براي مثال،پاره اي ازكشورهاي درحال توسعه باآنكه درخلال دهه 1960نرخهاي درآمد سرانه شان نسبتا بالا بود مع ذلك هيچگونه بهبودي دروضعيت اشتغال، برابري ودرآمدهاي واقعي 40درصد پايين جمعيتشان حاصل نشده است.طبق تعريف قبلي رشد،اين كشورها دردهه 1960كشورهاي درحال توسعه بودند،درحالي كه بر طبق معيار جديدتر فقر،برابري

و اشتغال اين كشورها هيچگونه توسعه اي نداشته اند.پديده توسعه يا وجود يك حالت مزمن توسعه نيافتگي تنها يك موضوع اقتصادي ويا صرف اندازه كمي درآمد، اشتغال ونابرابري نيست.توسعه نيافتگي براي بيش از2ميليارد نفر ازمردم جهان واقعيت زندگي است وبه همان اندازه كه يك وضعيت فقر ملي است يك حالت ذهني نيز هست.به اين ترتيب ، توسعه نيافتگي درمجموع حالت تجربه شده محروميت است وبه ويژه وقتي كه تعداد زيادتري ازمردم درباره توسعه جوامع خودآگاه مي شوند وتشخيص مي دهند كه وسايل فني ونهادي براي ازبين بردن فقر،بدبختي وبيماري وجود دارد توسعه نيافتگي غير قابل تحمل مي شود.توسعه را بايد جرياني چند بعدي دانست كه مستلزم تغييراتي اساسي درساخت اجتماعي، طرز تلقي عامه مردم ونهادهاي ملي ونيز تسريع رشد اقتصادي ، كاهش نابرابري و ريشه كن كردن فقر مطلق است.توسعه دراصل بايد نشان دهد كه مجموعه نظام اجتماعي ، هماهنگ با نيازهاي متنوع اساسي وخواسته هاي افراد وگروههاي اجتماعي درداخل نظام ، ازحالت نامطلوب زندگي گذشته خارج شده وبه سوي وضع يا حالتي از زندگي كه از نظر مادي و معنوي بهتر است سوق مي يابد.هدفهاي توسعه:مي توان نتيجه گرفت كه توسعه هم واقعيتي مادي است وهم حالت ذهني كه برحسب آن جامعه ازطريق تركيب فرايندهاي اجتماعي، اقتصادي ونهادي وسايلي را براي بدست آوردن زندگي بهتر تامين مي كند.اجزاء خاص اين زندگي بهترهرچه باشد ، توسعه دركليه جوامع بايد حداقل داراي سه هدف زير مي باشد:1)امكان دسترسي بيشتر به كالاهايتداوم بخش زندگي،مانند غذا ، مسكن ، بهداشت و امنيت وتوزيع گسترده تر اين گونه كالاها 2)افزايش سطح زندگي ، ازجمله درآمدهاي بالاتر، تامين اشتغال بيشتر

، آموزش بهتر وتوجه بيشتر به ارزشهاي فرهنگي وانساني ، يعني تمام آنچه كه نه فقط به پيشرفت مادي كمك مي كند ، بلكه احترام به نفس شخصي وملي بيشتري نيز ايجاد مي كند.3)گسترش وامنه انتخاب اقتصادي و اجتماعي افراد و ملل ازطريق رهايي آنان از قيد بردگي و وابستگي ،نه تناسب به ساير افراد وكشورها، بلكه همچنين نسبت به نيروي جهل وبدبختي بشري.ساختارهاي گوناگون و ويژگيهاي مشترك كشورهاي درحال توسعه:عموميت دادن بسيار زياد مسائل145 كشوري كه كشورهاي درحال توسعه را تشكيل مي دهند خطرناك است. اگر چه تقريبا كليه اين كشورها ازنظر مالي فقيرند ولي داراي فرهنگ ، شرايط اقتصادي وساختهاي اجتماعي وسياسي متفاوتي هستند.به اين ترتيب ، مثلا ، كشورهاي كم درآمد شامل هند كه بيش از900ميليون نفر جمعيت و17ايالت دارد ونيز گرنادا كه داراي جمعيتي كمتر از 100000نفر وكمتر ازبسياري شهرهاي بزرگ آمريكاست، مي شود.اندازه بزرگ كشور اگرچه مسائل پيچيده انسجام ملي واداره كردن آن را به همراه دارد ولي فوايد بازارهاي نسبتا بزرگ ورشته وسيعي ازمنابع وامكانات براي خود كفايي وتنوع اقتصادي را نيز به همراه دارد.ازطرف ديگر ، بسياري از كشورهاي كوچك با مسائل كاملا متفاوتي مواجه هستند، ازجمله بازارهاي محدود،كمبود مهارتها ، كميابي منابع مادي ،قدرت ضعيف چانه زني واميد كم به خود اتكايي مهم اقتصادي.در تلاش براي طبقه بندي كشورها،برخي از تحليلگران با استفاده از نظام طبقه بندي سازمان ملل ترجيح مي دهند كه كشورهاي در حال توسعه را به سه دسته تقسيم كنند:الف)44كشوركه سازمان ملل آنها را كشورهاي در پايين ترين سطح توسعه نامگذاري كرده است.ب) 88 كشور درحال توسعه غير نفتي .ج)سيزده كشور صادر كننده نفت(اوپك)درطبقه

بندي ديگر كه بوسيله سازمان همكاري وتوسعه اقتصادي اروپا ارائه شده است كشورهاي درحال توسعه از61كشور كم درآمد متوسط و11كشور تازه صنعتي شده و13كشور صادر كننده نفت تشكيل شده است.سرانجام ، بانك بين المللي بازسازي وتوسعه يابانك جهاني نظام طبقه بندي خاص خود دارد.دراين نظام طبقه بندي 125كشور (توسعه يافته و در حال توسعه)با جمعيت بيش از يك ميليون نفر برحسب درآمد سرانه شان به چهار دسته تقسيم شده اند:كشورهاي كم درآمد ، كشورهاي ميان درآمد ، كشورهاي بادرآمد بالاتر ازمتوسط و كشورهاي پر درآمد.كشورهاي واقع دردسته اول تماما كشورهاي درحال توسعه هستند(101كشور)، درحالي كه از24كشور پردرآمد19كشور توسعه يافته و5كشور(هنگ كنگ ، كويت ، اسراييل ، سنگاپور وامارات متحده عربي)درحال توسعه هستند.درهرحال ، علي رغم چنين تفاوتهاي آشكاري، اكثر كشورهاي درحال توسعه دريك رشته ازهدفهاي مشترك وكاملا روشن سهيم هستند.اين هدفها شامل كاهش فقر ونابرابري وبيكاري ، تامين حداقل سطح آموزش وپرورش ، بهداشت ، مسكن وغذا براي افراد متبوع كشور ونيز گسترش امكانات اقتصادي، اجتماعي وايجاد همبستگي ملي مي شود. درارتباط با اين هدف هاي اقتصادي ، اجتماعي و سياسي مسائل مشتركي نيز وجود داردكه كشورهاي درحال توسعه با درجات متفاوتي درآن سهيم هستند:ازآن جمله فقر مطلق گسترده و مزمن ، بيكاري وكم كاري زياد و درحال رشد ، اختلافات زياد ودرحال افزايش درتوزيع درآمدها،سطوح پايين و راكد بازدهي كشاورزي ، عدم توازن قابل ملاحظه ودرحال رشد بين سطوح  زندگي وموفقيتهاي اقتصادي شهر و روستا، نظامهاي نامناسب آموزشي و بهداشتي ، وابستگي بسيار زياد وفزاينده به تكنولوژي ها ، نهادها ونظامها ي ارزشي اغلب نامناسب بيگانه .بنابراين ، مفيد وميسر خواهد بود كه درباره

تشابهات مسائل اساسي وحاد توسه سخن بگوييم واين مسائل را ازديدگاه وسيع جهان سوم تحليل كنيم.ساختاراقتصاد كشورهاي درحال توسعه:باتوجه به تنوع ساختي كشورهاي درحال توسعه ، مي توانيم هفت عامل مهم را فهرست كنيم.اين عوامل عبارتند از:1)اندازه كشور(جغرافيايي ، جمعيت ، درآمد)2)تكامل تاريخي3)منابع مادي وانساني4)اهميت نسبي بخشهاي عمومي خصوصي5)ماهيت ساخت صنعتي كشور6)درجه وابستگي كشور به قدرتهاي اقتصادي و سياسي خارجي   7)توزيع قدرت وساخت نهادي وسياسي درداخل كشوراكنون هريك از عوامل فوق را ، به طور خلاصه وبا توجه خاص به تشابهات وتفاوتها در آفريقا ، آسيا وآمريكاي لاتين مورد بررسي قرار مي دهيم.اندازه وسطح درآمد:اندازه جغرافيايي يك كشور،جمعيت و سطح درامد ملي سرانه آن به وضوح عوامل تعيين كننده مهمي دراقتصاد بالقوه كشور بوده وعامل مهمي درمتمايز كردن يك كشور از ديگر كشورهاي جهان سوم به حساب مي آيد.از145 كشور درحال توسعه ، كه عضو كامل سازمان ملل متحدند ، 90كشور كمتر از15ميليون نفر و83 كشور كمتر از5ميليون نفر جمعيت دراند.كشورهاي بزرگ وپرجمعيت مانند برزيل ، هند،مصر،ونيجريه دركنار كشور هايي مانند پاراگوئه ، نپال ،اردن و چاد قرار دارند.اندازه بزرگ كشور معمولا فوايد منابع متنوع،بازارهاي بالقوه بزرگ ووابستگي كمتر به منابع خارجي مواد خام و محصولات را به همراه دارد:ولي درعين حال مسائل كنترل اداري ، انسجام ملي وعدم تعادلهاي منطقه اي را به وجود مي آورد.زمينه تاريخي:اكثر كشورهاي آفريقايي و آسيايي روزگاري مستعمره كشورهاي اروپاي غربي ، عمدتا بريتانيا و فرانسه وهمچنين بلژيك ، هلند، آلمان ، پرتغال واسپانيا بوده اند.بنابراين ، ساخت اقتصادي آنها ونيز نهادهاي آموزشي واجتماعي شان نوعا ازحاكمان قديمي استعمارگرشان تقليد شده است.برخي ازكشورها مانند آن دسته ازكشورهاي آفريقايي كه

درسالهاي اخير مستقل شده اند بيشتر علا قه مند به تحكيم وتكامل ساخت سياسي واقتصادي خود هستند تا توسعه سريع اقتصادي.درنتيجه سياستهاي آنان (براي مثال آفريقايي كردن سريع مشاغل دولتي كه سابقا درتصرف استعمارگران بوده) مي تواند منعكس كننده توجه بيشتر به اين مسائل سياسي حاد باشد. درآمريكاي لاتين ،تاريخ طولانيتر استقلال سياسي همراه با ميراث نسبتا مشترك استعماري (اسپانيا وپرتغال)موجب شده است كه علي رغم تنوع جغرافيايي وجمعيت،كشورها داراي نهادهاي نسبتا مشابه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي بوده بامسائل مشابهي رو به رو باشند. درآسيا ، ميراثهاي استعماري متفاوت و سنن متنوع فرهنگي مردم بومي با يكديگر تركيب شده است والگوهاي كاملا متفاوت اجتماعي ونهادي را در كشورهايي مانند هند(مستعمره بريتانياييها)، فيليپين (اسپانياييها و آمريكاييها)، لائوس (فرانسويان) واندونزي (هلنديها)به وجود آورده است.منابع مادي انساني:امكانات بالقوه يك كشور براي رشد اقتصادي تاحدود زيادي تابع منابع مادي(زمين،معادن وساير موادخام) ومنابع انساني (تعدادافراد وسطح مهارتهاي آنان)است.نمونه كاملا بارز موهبت منابع مادي ، كشورهاي نفتي خليج فارس است.درقطب مقابل اين افراط درمنابع ، كشورهايي قرار دارند مانندتوگو، لاگوس، هائيتي و بنگلادش كه منابع مواد خام و منابع زير زميني ونيز زمينهاي قابل كشتشان تقريبا دركمترين سطح ممكن است. درزمينه منابع انساني نه تنها تعداد افراد جمعيت وسطح مهارتهاي آنان، بلكه دورنماي فرهنگي وطرز تفكر آنان درمورد كار وعلاقه آنانبه پيشرفت وترقي شخصي نيز اهميت دارد.به علاوه،سطح مهارتهاي اداري اغلب قدرت بخش دولتي را درتغيير ساخت توليد وزمان لازم براي تحقق چنين تغييري تعيين مي كند.دران جا با مجموع روابط متقابل بسيار پيچيده بين فرهنگ ، سنت ، اخلاق ، چند پارگي يا انسجام قومي سروكار داريم.بنابراين ، ماهيت

وخصوصيت منابع انساني يك كشور عوامل تعيين كننده مهم ساخت اقتصادي آن كشور است و به نحو آشكاري از يك منطقه به منطقه ديگر متفاوت است. اهميت نسبي بخشهاي دولتي و خصوصي:اكثر كشور هاي جهان سوم نظامهاي اقتصادي "مختلط"دارند ؛ مالكيت و بهره برداري منابع هم به صورت دولتي و هم خصوصي وجود دارد. تقسيم مالكيت و بهره براري منابع بين اين دو بخش و اهميت نسبي هر يك بيشتر تابع شرايط تاريخي و سياسي است.به طور كلي ،كشور هاي امريكاي لاتين بخشهاي خصوصي بزرگتري دارند تا كشور هاي آسيايي و به ويژه افريقايي. ميزان مالكيت خارجي در بخش خصوصي يكي ديگر از متغير هاي مهمي است كه بايد در متمايز كردن كشورهاي كمتر توسعه يافته مورد بررسي قرار گيرد.مالكيت خارجي زياد در بخش خصوصي معمولا"امكانات اقتصادي و سياسي به وجود مي آورد ولي در عين حال مسائلي نيز به بار مي اورد كه در كشورهايي كه سرمايه گذاري خارجي كمتر متدوال است وجود ندارد.اغلب ، كشورهايي،مانند كشورهايي آفريقايي ، كه با كمبود شديد نيروي انسانمي ماهر روبه رو هستند ،تاكيد بيشتري بر فعاليتهاي بخش عمومي مي كنند و اين تاكيد بر پايه اين فرض قرار دارد كه نيروي انساني ماهر و محدوشان ، با هماهنگ كردن به جاي چند پاره كردن فعاليتهاي اداري و تجاري ، بهتر مي تواند مورد بهره برداري قرار گيرد.سياستهاي اقتصادي ، به طور مثال ، سياستهايي كه به منظور بالا بردن سطح اشتغال طرح ريزي شده است طبيعتا " در كشورهايي كه بخش هاي عمومي بزرگ دارند متفاوت از كشورهايي است كه داراي بخشهاي خصوصي قابل توجهي هستند.در اقتصادهايي

كه بخش دولتي ان مسلط است ، پروژهاي سرمايه گذاري مستقيم دولتي و برنامه هاي بزرگ فعاليتهاي روستايي اولويت دارند،در حالي كه در اقتصادهايي كه بخش خصوصي مسلط است يا در حال مسلط شدن است ،اين گونه سياستها يي دولت ، كه به منظور تشويق سوداگران خصوصي به استخدام كاگر بيشتر از طريق دادن امتيازات مخصوص مالياتي طرح ريزي مي شود،ممكن است بيشتر متحمل باشد تا ايجاد اشتغال  مستقيم دولتي.به اين ترتيب ، اگر چه مسئله (بيكاري گسترده) ممكن است در كشورها مشابه باشد ولي راه حل مي تواند با توجه به اختلاف اهميت نسبي بخشهاي عمومي و خصوصي آن كشورها متفوات باشد.ساخت صنعتي:اكثر كشورهاي در حال توسعه از حيث اقتصادي ،اجتماعي و فرهنگي كشوارزي هستند.كشاورزي ، چه معشيتي  وچه تجاري ، فعاليت عمده اقتصادي را ،اگر نه بر حسب داشتن سهم متناسب در توليد ناخالص ملي ، بلكه بر حسب توزيع حرفه اي نيروي كار ، تشكيل مي دهد.كشاورزي نه تنها يك شغل بلكه يك شيوه زندگي براي اكثر مردم آسيا،آفريقا  وآمريكاي لاتين است.در زمينه اهميت نسبي بخش صنايع كارخانه اي و خدمات است كه ما شاهد  وسيعترين گوناگوني ها بين كشوره اي در حال توسعه هستيم. اكثر كشورهاي آمريكاي لاتين با داشتن تاريخ طولانيتر استقلال و به طور كلي سطوح بالاتر درآمد ملي، در مقايسه با كشورهاي آفريقايي ويا آسيايي ، داراي بخشهاي صنعتي پيشرفته تري هستند.ولي در دهه 1960 و دهه 1970 كشورهايي مانند تايوان ،كره جنوبي، هنگ كنگ و سنگاپور  رشدتوليد محصولات صنعتي خود  را تاحد زيادي تسريع كردند و دو كشور  اول به سرعت در خحال صنعتي شدن  هستند.از حيث

اندازه صرف ، هند يكي از بزرگترين بخشهاي صنعتي را در جهان سوم داراست ، ولي ، در هر حال ، اين بخش در مقايسه  با جمعيت بسيار بزرگ روستايي آن كوچك است.بنابراين ، علي رغم مسائل مشترك ، استراتژيهاي توسعه جهان سوم ممكن است بسته به ماهيت ، ساخت و درجه وابستگي متقبل بين بخشهاي اول (كشارزي،جنگلداري،ماهيگيري)و بخشهاي دوم (اغلب توليد صنعتي)و بخشهاي سوم (تجارت ، ماليه ، حمل ونقل  وخدمات)از كشوري بخش كشور ديگر تغيير كند.وابستگي خارجي:اقتصادي ، سياسي و فرهنگيدرجه وابستگبي هركشور به قدرتهاي بيگانه اقتصادي،اجتماعي وسياسي وعمدتا به اندازه ميزان منابع وتاريخ سياسي آن كشور بستگي دارد.براي اكثر كشورهاي جهان سوم اين وابستگي بسيار زياد است.دربرخي موارد،اين وابستگي تقريبا تمام جنبه هاي زندگي را دربر مي گيرد.اكثر كشورهاي كوچك درتجارت خارجي خود وابستگي شديدي به كشورهاي پيشرفته دارند.تقريبا تماما متكي به واردات تكنولوژيهاي توليد اغلب نامناسب خارجي اند.اين امر خود به تنهايي تاثير فوق العاده اي درخصويت فرايند رشد كشورهاي وابسته به جا مي گذارد.ولي حتي بالاتر ازمظاهر وابستگي شديد اقتصادي به شكل انتقال بين المللي كالاها وتكنولوژيها ، انتقال بين المللي نهادها(عمدتا نظامهاي آموزشي وبهداشتي)،ارزشها ، الگوهاي مصرف ونيز تلقي افراد نسبت به كار ،زندگي وخودشان قرار دارد. پديده انتقال ، فوايد گوناگوني براي اكثر كشورهاي درحال توسعه ، به ويژه كشورهايي كه بيشترين امكان بالقوه را براي خود اتكايي دارند،به همراه مي آورد.توانايي يك كشور در ترسيم  سرنوشت اقتصادي واجتماعي خود تا حدود زيادي به درجه وابستگي كشور به اين يا آن قدرت خارجي مربوط خواهد بود.ساخت سياسي ، قدرت .وگروههاي همسود:درتحليل نهايي ، اغلب تنها درستي سياستهاي اقتصادي

نيست كه برخورد يك كشور را نسبت به مسائل حاد توسعه تعيين مي كند.ساخت سياسي ومنافع موجود واتحاد گروههاي ممتاز نوعا تعيين مي كند كه چه استراتژيهاي امكان پذير است و موانع اصلي تحول موثر اقتصادي واجتماعي كجاست.مجموعه منافع وقدرت طبقات مختلف جمعيت دراكثر كشورهاي درحال توسعه خود نتيجه تاريخ اقتصادي،اجتماعي وسياسي آنهاست واحتمالا ازيك كشور به كشور ديگر متفاوت است .مذلك ، توزيع قدرت بين زمينداران بزرگ آمريكاي لاتين ، سياستمداران وكارمندان عالي رتبه دولت افريقا ، شيوخ صاحب نفت وغولهاي مالي خاورميانه ويا مالكين، صرافان وصاحبان ثروتمند صنايع آسيا هرچه باشد، اكثر كشورهاي درحال توسعه به طور مستقيم و يا غير مستقيم تحت حاكميت گروه كوچك ممتاز و قدرتمند ، درحدي بيشتر از كشورهاي توسعه يافته ، قرار دارند.بنابراين ، تحولات موثر اقتصادي واجتماعي ايجاب مي كند كه يا پشتيباني گروههاي ممتاز از طريق تشويق ويا تهديد حاصل شود ويا آنكه به وسيله قدرتهاي نيرومندتري كنار گذاشته شوند،درهرحال توسعه اقتصادي واجتماعي اغلب بدون تغيير همزمان نهادهاي اجتماعي ، سياسي ورقتصادي يك ملت ، امكان پذير نخواهد بودواين نظر اغلب در سراسر كتاب تكرار خواهد شد.ويژگي هاي مشترك كشورهاي درحال توسعه:بخشهاي قبلي بايد نشان داده باشد كه چرا برخي اوقات خطرناك است كه بيش از حد درباره يك رشته كشورهاي متنوعي كه در آفريقا ، آسيا و آمريكاي لاتين قرار دارند عموميت قايل شويم. معذلك ، ويژگي هاي اقتصادي مشترك كشورهاي درحال توسعه به ما اجازه مي دهد كه اين كشورها را درچارچوب مشابهي مورد بررسي قرار مي دهيم.اين ويژگي هاي مشترك را به شش گروه عمده دسته بندي مي كنيم:1) سطح پايين زندگي2)سطح

پايين بهره وري3)نرخ بالاي رشد جمعيت وبار تكفل 4)سطح بالا وفزاينده بيكاري وكم كاري5)وابستگي بسيار به محصولات كشاورزي وصادرات محصولات اوليه6)تسلط، وابستگي وآسيب پذيري در روابط بين الملليوابستگي به قدرتها:براي بسياري از كشورهاي كمتر توسعه يافته ، عامل مهمي كه به تداوم سطح پايين زندگي بيكاري فزاينده ونابرابري درحال رشد درآمدها كمك مي كند توزيع بسيار نابرابر قدرت اقتصادي وسياسي بين كشورهاي ثروتمند وفقير است. همان طور كه بعدا خواهيم ديد ، اين نابرابري قدرت نه تنها درنيروي مسلط كشورهاي ثروتمند دركنترل الگوي تجارت بين المللي نمودار مي شود،بلكه در قدرت كشورهاي ثروتمند در زمينه تحميل شرايط انتقال تكنولوژي ، كمكهاي خارجي وسرمايه هاي خصوصي ه كشورهاي در حال توسعه نيز مشخص مي شود.جنبه هاي ديگر جريان انتقال بين المللي نيز به همان اندازه مهمند و مانع توسعه كشورهاي فقير مي شوند.يكي از عوامل بسيار مهم كه به تداوم عقب ماندگي كمك مي كند انتقال ارزشها، طرز تفكرات ، نهادها ومعيارهاي رفتاري كشورهاي توسعه يافته به كشورهاي درحال توسعه است.في المثل ، انتقال ساختهاي نامناسب آموزشي ، نظامهاي نامناسب آموزشي ، نظامهاي نامناسب تحصيلي وتربيتي ؛ تشكيل اتحاديه هاي كارگري نوع غربي :تشكيلات وجهت گيري هاي خدمات بهداشتي كه اغلب از الگوهاي غربي پيروي مي كند: و بالاخره ، ساخت و كاركرد نظام ديوان سالاري واداري كه با نيازهايي كه اولويت دارند ونيز با عرضه نيروي انساني موجود دركشورهاي درحال توسعه تباين دارند.ازجمله مسائلي كه حتي به طور بالقوه اهميت بيشتري ارند مي توان ازنفوذ معيارهاي اقتصادي واجتماعي كشورهاي ثروتمند بر سطح حقوق وشيوه طبقات ممتاز وطرز تلقي عمومي نسبت به تراكم ثروت خصوصي دركشورهاي

درحال توسعه نام برد.چنين طرز تلقيي اغلب به رشوه خواريوغارت اقتصادي اقليتي ممتاز منجر مسي شود.بالاخره نفوذ طرز تلقي ، ارزشها ومعيارهاي كشورهاي ثروتمند اغلب به ايجاد مسئله اي كمك مي كند كه كاملا به آن اذعان شده است.اثر عمده تمام اين عوامل ، ايجاد وضعيت آسيب پذيري دركشورهاي جهان سوم است كه برحسب آن نيروهايي كه عمدتا از كنترل آنان خارج اند مي توانند تاثير مهمي در رفاه كلي اقتصادي و اجتماعيشان داشته باشند. بسياري از كشورها يقينا تعداد زيادي از چهل و دو كشوري كه در زمره كم توسعه يافته ترين كشورهاهستند اقتصادشان كوچك ووابسته به است ودورنماي بسيار ضعيفي براي خود اتكايي دارند.بنابراين درواقع ، خروجشان از اقتصاد جهاني غير ممكن است .ولي مي توان اميدوار بود كه اين كشورخها بتواانند با متشكلكردن نيروهايشان از ظنر اقتصادي به نوعي خود اتكايي دسته جمعي دست يابند .درضمن چنين همكاريي ميتواند نيروي چانه زني مشترك كشورهاي كوچك كشورهاي كوچك را تقويت مي كند و آنان را قادر سازد تا روابط اقتصادي خود را دقيقتر بررسي كنند ودر انتخاب سرمايه گذاري خارجي وكمك فني دقت بيشتري مبذول دارند. براي آن دسته از كشورهاي جهان سوم كه ثروت بيشتري دارند واز قدرت چانه زني نسبتا بالاتري برخوردارند، پديده تسلط اغلب در گرايش عمومي ثروتمندان به ثروتمند تر شدن ، آن هم اغلب به زيان فقرا ، نمودار مي شود.اما بايد توجه داشت كه مسئله صرفا اين نيست كه كشورهاي ثروتمند سريعتر از كشورهاي فقير رشد مي كنند مسئله بخشها يا گروههاي ثروتمند ومسلط در داخل اقتصاد كشورهاي كمتر توسعه يافته نيز مطرح است كه به زيان

بخش بسيار بزرگتر جمعيت ، كه همانا توده هاي قيرند و از نر سياسي و اقتصادي قدرت كمتري دارند ، ثروتمند تر مي شوند . اين فرايند دو گانه كشورهاي ثروتمند و گروهاي قدرتمند كمتري دارند ، ثروتمند تر مي شوند. اين فرايند دو گانه كشورهاي ثروتمند و گروههاي قدرتمند در داخل كشورهاي فقير ، پديده هاي جداگانه اي نيستند.نتيجه: پديده عقب ماندگي را بايد در چارچوب ملي و بين المللي بررسي كرد.نيروهاي اقتصادي ، اجتماعي ، چه داخلي و چه خارجي ، مسئول فقر ، نابرابري وبهره وري پاييني هستند كه معمولا مشخص كننده اكثر كشورهاي جهان سوم است.پيگيري موفقيت آميز توسعه ، اقتصادي و اجتماعي ، به منظور پاسخگويي به نيازهاي توسعه كشور هاي فقير ، نه تنها مستلزم تدوين استراتژيهاي مناسب درداخل كشورهاي جهان سوم ، بلكه همچنين نيازمند تعديل نظام تعديلات بين المللي لازم است كه درك كاملا روشني از مفاهيم توسعه و عقب ماندگي داشته باشيم .

آن مرد آسماني

نويسنده:مرتضي نظري

تلخيص كننده:رضا رباني-چاپ دوم 1382- نگاهي به زندگي آن مردآسماني: استاد علامه سيد محمد حسين طباطبايي در 29 ماه ذي الحجه سال 1321 ه.ق ، در تبريز چشم به جهان گشود و پس از هشتاد سال و هجده روز تلاش و زندگي پربار ، روز يكشنبه ، 18 محرم سال 1402 ه .ق ( برابر 24 آبان 1360)رحلت كرد.او در پي سالهاي تلاش خستگي ناپذير ، توانست آثار ارزنده اي از خويش به يادگار بگذارد؛شخصيت هاي علمي بسياري را پرورش دهد؛و تحولات بزرگي در عرصه علوم الهي پديد آورد.هم اكنون  آرامگاه او در قسمت بالاي سر حضرت معصومه(عليها سلام)در شهر مقدس قم

، نزديك آرامگاه آيت الله خوانساري ،زيارتگاه مشتاقان و شيفتگان علم و دانش است.علامه ، در همان اوان كودكي ، پدر و مادر خود را از دست داد ، و به اين ترتيب از مهر مادري دلسوز و پدري متقي محروم شد. پس از اين واقعه ، او به همراه برادرش (محمد حسن)راهي مكتب شد و توانست در مدت پنج  سال ، كتابهاي متداول آن روز (يعني قرآن كريم ، گلستان ، بوستان ف اخلاق مصور ، تاريخ معجم ،ارشاد الحساب مرحوم فيوضات و نصاب الصبيان و ... )را قرار گيرد؛ و آن گاه به خواندن صرف ، نحو ،معاني و بيان بپردازد.او مقدمات را نزد شيخ محمد علي سرابي  وسطوح عالي در فقه ،اصول ،فلسفه  وكلام را نزد اساتيد آن سامان آموخت ؛و خط را از استاد ميرزا علي نقي كه از بستگانش بود ، فرا گرفت ؛ و در مدت هشت سال كتاب هاي دوره سطح را به اتمام رساند.علاقه شديد علامه به تحصيل علوم الهي باعث شد ، به نجف كه در آن روز ، مرزكز بزرگ شيعه به شمار مي امد،هجرت كند. وي توانست در مدت يازده سال ، مدارج  بالاي علمي  و عرفاني را نزد اساتيد برجسته ي آن ديار طي كند.در اين راستا ،مدت هشت سال در دوره هاي فقه و اصول ، نزد مرحوم آيت الله ناييني – كه سرآمد اساتيد  اين رشته است- تحصيل كرد ؛و چند سال متوالي  نزد فقيه معروف ، آقا سيد ابولحسن اصفهاني از حوزه ي فقه بهره برد؛ و يك دوره اصول  و ابوابي از فقه را نزد سالك و عارف عصر

، آيت الله شيخ محمد حسن اصفهاني فرا گرفت.علامه ،فلسفه را نزد سيد حسين بلادكوبه اي (1293-1358 ه. ق ) آموخت ؛ و رياضيات عالي را نزد سيد ابولقاسم خوانساري كه از رياضي دانان متبحر عصر خود بود ، فرا گرفت ؛ در علم  رجال ، از محضر آيت الله حجت بهره برد ؛  و در بعد عرفان  وحكمت عملي ، از محضر حاج ميرزا علي آقا قاضي كه از بستگان او به شمار مي رفت ، خرمن ها چيد .لازم به گفتن است كه مرحوم قاضي از شخصيت هاي عرفاني بزرگ آن عصر به شمار مي رفت . او در دوره خود ، يگانه استاد اخلاق و سير  و سلوك در حوزه ي نجف بود. علامه طباطبايي بسيار به او عشق مي ورزيد و مي گفت:«ما هر چه در اين مورد (سير وسلوك ) داريم ، از مرحوم قاضي داريم . چه آن چه را كه در حياتش  از او تعليم گرفتيم و از محضرش  استفاده كرديم . و چه طريقي كه خودمان داريم از مرحوم قاضي گرفته ايم.»علامه در سال 1314 ، در اثر گرفتاري بسياري كه در امر معاش گريبانگيرش شد ، به زادگاهش بازگشت ، و اين همان ده سال از دوران سخت و مشقت بار زندگي او است ، كه مجبور شد اين مدت طولاني را به كشاورزي بگذارند.در اين دوره ، با ظهور فرقه دموكرات و تسلط آنان بر آذربايجان ، در سال 1324 ، و با حمايت هايي كه شورويي سابق از فرقه مي كرد ، منطقه دستخوش ناامني شد ؛ و از اين رو ، علامه تصميم

گرفت  به قم مهاجرت كند.پس در سال 1325 ، از زادگاه خود كوچ كرد و در آنت سامان ، فعاليت هاي علمي  و تحقيقي خويش را از سر گرفت . علامه ، حافظه اي عجيب داشت ، مطالب  گوناگون  علمي را به خاطر مي سپرد ، و در عين حال نسبت به مسايل عادي چندان توجهي نداشت.آثار علمي علامه طباطبايي :علامه ، بيش از 30 كتاب در زمينه هاي گوناگون  ومقاله هاي بسياري تاليف كرده است ، كه ما برخي از معروفترين آنها را مي آوريم:1-تفسير الميزان ، كه شمال 20 جلد به زبان عربي است ف و در 40 جلد به فارسي ترجمه شده است.2- اصول فلسفه  و روش  رئاليسم 3- مصاحبات با استاد كربن فرانسوي4- قرآن در اسلام5- شيعه در اسلام6- بدايه الحكمه 7- نهايه الحكمه(دو كتاب اخير از متون فلسفي بسيار مهم و درسي حوزه هاي عليمه هستند.)8- علي و فلسفه ي الهي9- رساله در حكومت اسلامي10- خلاصه ي تعاليم اسلام11- سنن النبي(ص)تحصيلجامعيت علامهاستاد محمد حسين حسيني تهراني  آنگاه كه مي خواهد شمه اي از گسترده ي علمي علامه را ياد آور شود ، به هر چيز اشاره اي مي كنند ، كه در هر كدام جاي تاملي بسيار نهفته است:«خط نستعليت  و شكسته ي ايشان از بهترين و شيواترين خط اساتيد  خط بود ؛ گرچه در اين اوخر به علت  كسالت اعصاب  و  رعشه ي حاصل  در دست ؛ دست تكان داشت و خط مرتعش بود ولي جوهره ي خط حكايت  از استادي در اين فن را داشت ؛ خودشان مي فرمودند»:«قطعاتي از خط زمان جواني مانده است كه وقتي به

آنها نگاه مي كنم در تعجب مي مانم  كه آيا اين خط من است؟»«درعلوم غريبه (در رمل و جفر)وارد بودند؛ ولي ديده نشد كه عمل كنند. در علم اعداد  و حساب جمل ، ابجد  و طرق  مختلف آن نهارتي عجيب داشتند ؛ و در هيات قديم استاد بودند ؛ به پايه اي كه به آساني مي توانستند استخراج تقويم كنند؛و همانطور كه عرض شد يك دوره از آن به ما درس مي گفتند. ولي چون رياضيات را چه از حساب و هندسه و چه از مثلثات ، اين حقير در مدراس جديده به طور مستوني خوانده بودم ، ديگر لزومي نداشت كه نزد ايشان  نيز بخوانم.»«باري استاد ما علوم رياضي را در نجف اشرف ، نزد آقا سيد ابوالقاسم  خوانساري  كه از رياضي دان هاي مشهور عصر بود ، فرا گرفته بودند ؛ و خود ايشان مي فرمودند»:«اگر براي بعضي از استادان رياضي جامعه ي بغداد (دانشگاه) مساله اي يا مشكل پيش مي آمد كه از حل آن عاجز مي شدند ، به نجف مي امدند و به خدمت آقاي سيد ابوالقاسم مي رسيدند و اشكال خود را رفع مي كردند.»«علامه طباطبايي در ادبيات عرب و معاني و بيان و بديع استاد بودند ؛ در فقه و اصول  استاد بودند ؛ و ذوق فقهي بسيار روان و نزديك به واقع داشتند؛ و دوره هايي از فقه و اصول  را نزد استاداني چون مرحوم آيت الله ناييني و مرحوم  ايت الله كمپاني خوانده بودند ؛ و نيز از فقه آيت الله اصفهاني بهرمند شده اند ؛ و مدت اين دوره هاي از درس ؛ مجموعا به

ده سال كشيده شد.»« و استاد وجحيد ايشان درفلسفه ، حيم  متاله ي معروف ، مرحوم آقا  سيد حسين بادكوبه اي بوده است كه سالياني دراز در نجف اشرف در معيت برادرشان مرحوم آيت الله آقا حاج سيد محمد حسن طباطبايي الهي نزد او به درس و بحث مشغول بوده اند ؛ و دروسي  چون اسفار و شفا  ومشاعير  و غير آن را نزد او خوانده اند.»«مرحوم حكيم بادكوبه اي به ايشان عنايتي خاص داشته است و براي تقويت برهان و استدلال ، ايشان را امر كرده است كه علوم رياضي را دنبال كنند.»«و اما معارف الهيه و اخلاق و فقه  الحديث  را نزد عارف عاليقدر  و كم نظير يا بي نظير ، مرحوم آيت الحق حاج ميرزا  علي آثا قاضي (قدس الله تربته الزكيه) آموخته اند ؛ و در مسير سير وسلوك و مجاهدات  نفسانيه و رياضيات  شرعيه تحت نظر و تعليم  و تربيت ان استاد كامل بوده اند.»فلسفه رياضياتبا اين  كه علامه  طباطبايي در زادگاه خود ، در رياضيات ، ارشاد  الحساب  و در فلسفه و كلام  ،اشارات و كشف المراد را خوانده بود ، ولي ذوق  وافر فلسفي  استاد را اين دو كتاب  اشباع نمي كرد و تا آن كه ئر نجف  اشرف ، با  حكيمي والا برخورد كرد كه از فحول فلاسفه و از استادان  صاحب نظر  اين دو دانش بود. اين حكيم  برجسته ، كه هنوز جامعه ي علمي و فرهنگي او را  به درستي  نشناخته ، سيد حسين بادكوبه اي  است كه توانست علامه طباطبايي را با حقيقت حكمت ، به خصوص تفكر فلسفي آشنا سازد.علامه طباطبايي در زندگي

نامه ي خود نوشته است:«در فلسفه نيز به درس حكيم و فيلسوف معروف  وقت ، مرحوم آقا سيد حسين بادكوبه اي ، توفيق يافتم  و توانستم  در ظرف شش سال كه نزد  معظم له  تلمذ مي كردم ، منظومه اي سبزواري  و اسفار  ئ مشاعر ملاصدرا  و دوره ي  شفا ي  بوعلي  وكتاب  اثولوجيا و تمهيد القواعد ابن تركه ( در عرفان) و اخلاق  ابن مسكويه را بخوانم».«مرحوم بادكوبه اي از فرط  عنايتي كه به تعليم  و تربيت  نويسنده داشت ، براي اين كه مرا به طرز تفكر برهاني آشنا سازد و به ذوق فلسفي  من تقويت  بخشد ، امر فرمودند به تعليم رياضيات بپردازم  ؛ و من در امتثال  امر معظم له به درس مرحوم  سيد ابوالقاسم خوانساري كه رياضيدان زبر دستي بود، حاضر شدم و يك دوره حساب استدلالي ، يك دوره هندسه ي مسطحه و فضايي و جبر استدلالي از معظم له فرا گرفتم.»ارزش تفكرعلامه ، قدر  تفكر را مي دانست  و ذهنش را پرت  نمي كرد تا در مسايل مختلف به تفنن بپردازد. مهندس عبدالباقي  مي گويد : «در كارهاي علمي خود بيشتر فكر مي كردند و مطالعه زياد روي كتب مختلف نداشتند ، بجز در مورد مراجعه بع تاريخ و اسم و اختصاصات موجود و بدين جهت در كتابخانه ي شان خيلي  كتاب انباشته نبود.»غواصي در علمعلامه سيد محمد حسين حسيني تهراني ، كيفيت تفكر او را اين چنين يا آور مي شود ك « استاد  متفكر  و در تفكر  عميق  بودند ؛ هيچگاه  از مطلبي  به اساني  عبور نميكردند ؛ و تا به عمق مطلب نمي رسيدند و اطراف 

و جوانب آن را كاوش نمي كردند دست بر نمي داشتند . در بسياري از مواقع  كه يك سوال  بسيط  و ساده اي از ايشان مي شد كه در يك يا چند كلمه ، جواب فوري داده شود ، و مطلب  را پاسخ گفت ؛ ايشان قدري  ساكت  مي ماندند  وپس از ان چنان اطراف  و جوانب و احتمالات  و مواضع رد و قبول را بررسي  و بحث مي كردند كه حكم يك جلسه درسي را پيدا مي كرد.» دانشمند آگاهمرتضي مطهري  ، متفكر  بلند آوازه ي حوزه و دانشگاه  ، درباره ي ، او مي نويسد:« علامه طباطبايي سالها  از عمر خويش را صرف تحصيل  و مطالعه و تدريس  فلسفه  كرده اند  و از روي بصيرت به آرا  و نظريات  احطه داشته اند و به علاوه روي  عشق فطري و ذوق طبيعي ، افكار محققيق اروپا  را به خوبي نيز از نظر گذرانيده اند.»استاد مطهري جايي ديگر علامه را اين چنين به تصوير مي كشد :او بسيار مرد عظيم  و جليل القدري است[...] مردي است كه صد سال ديگر بايد بنشينند و آثار  او را تجزيه  و تحليل كنند و به ارزش او پي ببرند.»نشانه ي كمال عقلاز ديگر  شيفتگان علامه ، آيت الله جوادي آملي ات كه چه زيبا مي كاود چهره ي عقلي او را :« از مشخصات بارز سيره ي فلسفي  علامه (ره) زياد انديشيدن و قسمت مهم  وقت  را به تفكر  پرداختن و كم  سخن گفتن و وسوال را بدون دقت جواب ندادن و قبل از تامل حرف نزدن بود كه : اذا تم العقل نقص الكلام؛هرگاه عقل  و خرد

كامل شود ، كلام و سخن كوتاه و گزيده مي شود.»هرگاه  عقل و خرد  كامل شود ، كلام و سخن كوتاه گزيده ميشود.»«لذا نه بي جا سخن گفتن مي گفت و نه سخن بي جا داشت و نيز در بيان درسي و بنان تدويني ان چنان گزيده گوي و پخته نويس بود كه نشانه هاي رنج درون بيني به صورت گنج هاي گرانمايه  در تمام ابعاد نقد  و تحليل  فلسفي  معظم  له كاملا مشهود بود و هست ، و هيچ گاه در ابطال آراي ديگران و تزييف نظرات ناصواب پيشينيان ، ادب علمي را فراموش نمي كرد و عفت عقلي را ناديدهنمي گرفت.»پيوند معنويدر لابه لاي خاطرات به ياد مانده از او ، خاطره ي علي اكبر حسني هم لطف خود را دارد:« او مقيد بود هر ساله ايام فاطميه ، ده روز در خانه اش براي شهادت حضرت فاطمه (ع) اقامه عزا نمايد و همه بستگان و اعضاء خانواده ، حتي دخترانش كه در شهرهاي ديگر سكونت داشتند ، مقيد بودند ، در اين مدت در مجلس شركت كنند.»« معمولا در تهران و ... كه مي رفت ، كمتر ديد و بازديد  مي كرد ، ولي  وقتي كه مي گفتند ، در همسايگي يا فلان محل ، مجلس روضه و توسل به حضرت زهرا (ع) است ، فورا شركت مي كرد.»اخلاق محمدي (ص)نجمه السادات ، دختر علامه طباطبايي ، باز او مي گويد:« ايشان اخلاق و رفتار  محمدي داشتند ، هرگز عصباني نمي شدند و هيچ وقت صداي بلند ايشان را در حرف زند نشنيديم ، در عين حال اين ملايمت در خوي و

خلق ، بسيار قاطع  واستوار  بودند ، مثلا در امر نماز  مقيد بودند كه اول وقت بخوانند و در اين زمينه اهمال روا نمي داشتند و سستي ديگران را با صراحت  تذكر مي دادند. در ماه مبارك  رمضان تمام شبه ا تا سحر بيدار مي نشستند ، بسيار دقيق  و منظم بودند و براي همه ي اوقات روزشان برنامه ريزي مي كردند.»«علاقه ي زيادي به تلاوت  قرآن داشتند و سعي  مي كردند آن را با صوت بلند بخوانند ، خودشان مي گفتند : برنامه اي كه براي  كارروزانه ام  دارم از بيست و شش سالگي تا به حال  به هم نخورده است. با وجود انبوه  كارهاي مهمي كه داشتند هرگز دست رد به سينه ي كسي كه براي امري ، هر چند پيش پا افتاده ، نزد ايشان مي آمد نمي زدند و اين به سبب رقت قلب  و عاطفه ي شديد ايشان بود.»«حتي در اين سالهاي آخر كه بيمار بودند ، مراجعات را رد نمي كردند ، يك بار كه به قم رفته بودم به من گفتند»:«صبح تا به حال بيست و چهار بار به در خانه رفته و مراجعات مردم را جواب داده ام.»« يكي از خصوصيات برجسته ي پدرم علاقه ي وافر ايشان به شاگردانشان بود ، مخصوصا آقاي مطهري(ره) ؛ خودشان مي گفتند » :« من هر وقت در كنار اينها(كلمه رفقا را در مورد شاگردانش به مي بردند) مي نشينم مثل اين است كه همه دنيا در نظرم روشن مي شود ،واقعا لذت مي برم.»«بسيار كم حرف  بودند و ديگران را به كم حرفي سفارش مي كردند و پر حرفي

را باعث كمي حافظه مي دانستند. در عين حال وقتي  صحبت مي كردند ، بسيار ساده حرف مي زدند تا جايي كه آدم گمان مي كرد اين يك فرد عادي  و عامي است و نه يك عالم و فيلسوف ، اين به سبب فروتني بيش از حدي بود كه داشتند.اصولا سخت از اين كه شخصيت خود  را بالا نشان دهند ، اجتناب مي كردند.گاهي  كه از اعمال  و رفتار  ايشان مثل نماز اول وقت تعريف مي شد ، سعي ميكردند آنها را تنها  يك عادت نشان دهند و بس ؛ و كار خود را كوچك و بي ارزش بنمايند.»كوه تواضععلامه سيد محمد حسين حسيني تهراني نقل مي كند:« آنقدر متواضع  و مودب بودند و در حفظ  آداب ، سعي بليغ داشت كه من كرارا خدمتشان عرض مي كردم : آخر اين درجه از ادب شما و ملاحضات شما ما را بي ادب مي كند ! شما را به خدا فكري به حال ماكنيد!»« از قريب چها سال پيش تا به حال ديده نشد كه ايشان در مجلس به متكا  وبالش تكيه زنند ؛ بلكه پيوسته در مقابل واردين ، مودب ، قدري  جلوتر از ديوار مي نشستند ؛ و زير دست ميهمان وارد.»«من شاگرد ايشان بودم ؛ و بسيار به منزل ايشان مي رفتم ، و به مراعات ادب مي خواستم  پايين تر ازايشان بنشينم ، ابدا ممكن نبود ؛ ايشان بر مي خاستند ، و مي فرمودند »:«بنابراين ما بايد در درگاه بنشينيم  يا خارج از اتاق بنشينيم!»« در چندين  سال  قبل در مشهد مقدس كه وارد شده بودم ، براي ديدنشان به منزل

ايشان رفتم  ، ديدم در اتاق روي تشكي نشسته اند(به علت كسالت قلب طبيب دستور داده روي  زمين سخت ننشينند) ايشان از روي تشك برخاستند و مرا به نشستن روي آن تعارف كردند ؛ من از نشستن خودداري كردم ؛ من وايشان مدتي هر دو ايستاده بوديم تا بالاخره فرمودند»:«بنشينيد ، تا من بايد جمله اي را عرض كنم!»«من ادب كرده و اطاعت كرده نشستم ، و ايشان نيز روي زمين نشستند ، و بعد فرمودند»:«جمله اي را ميخ واستم عرض كنم ، اينست كه : آنجا نرم تر است !» استقلال علي اكبر حسني به خاطر مي آورد :« از ويژگي هاي علامه طباطبايي اين بود كه به هيچ وجه كمكي از افراد ، حتي فرزندانش  قبول نمي كرد . يكي از بزرگان حوزه نقل مي كرد ك تاجري نيكو كار براي تهيه مسكن علامه مبلغ قابل توجهي پول توسط من براي علامه فرستاد. پول را به نزد  ايشان بردم ، فرمود :»« خدا جزاي خيرش بدهد ، ولي فعلا مبلغ ارث پدري به من رسيده و از سهم امام مصف نمي كنم.»« پول را برگرداندم ، ولي  آن بازرگان گفت : بگو هديه است ؛ نه سهم امام! برگشتم ؛ دوباره استاد علامه فرمود»:«فعلا نيازي ندارم.»«براي بار ديگر ماجراي پول را به صاحبش گفتم ، او در پاسخ گفت : به آقا بفرماييد كه پول خدمتتان باشد ، به هر كس كه مي خواهيد بدهيد و هر جا صلاح مي دانيد ، مصرف كنيد ! به علامه  عرض كردم ، فرمود»:« من نميتوانم، خودت مي داني!»« و پول را بر گردانيد.»« با توجه

به اين كه سالها منزل نداشت و مستاجر بود ، خانه اي مسكوني خود را با  قميت همان ملك موروثي تهيه كرده بود . يكي از فرزندانش  نقل مي كرد : از خدا مي خواستيم پدر چيزي را از ما قبول  كند. گاهي بسته ي اسكناس را خدمت  او مي گذاشتيم با اصرار حتي پنج ريال هم بر نميداشت . مناعت طبع عجيبي داشت.»«در آخر عمر با كسالت از سفر مشهد برگشت و چون پزشكان توصيه كردند ، بايد در جاي مصفايي استراحت كند ، در تابستان باغي در احمد آباد  دماوند اجاره كردم و پولش را پرداخت كردم تا آقا  در مقابل عمل انجام شده قرار بگيرد.»« آقا پس از سه روز اقامت  ، مرا خواست و پرسيد»:« اجاره اش چند است؟»« گفتم مهم نيست ، اصرار كرد كه : «مي خواهم بدانم كه مي توانم پرداخت كنم يا نه ؟»« گفتم پرداخت كرده ام ، فرمود »: « يا پول را بگير يا از اينجا مي روم !»« و آخر هم مجبور شدم كه بگيرم.»ساده زيستياعتدال و ميانه رويدختر علامه مي گويد:« از همان اول وضع زندگي ما عادي و شايد هم پايين تر از آن بود. پدرم حدود يك سال ونيم بعد از ازدواج به نجف رفتند و در مدت يازده سالي كه در آنجا اقامت داشتند ، زندگي شان يك زندگي طلبگي بود. ضمن آن كه در اين مدت يازده سال كه درنجف به سر مي بردند ، هشت فرزندشان  پس از تولد از بين رفتند و پدرم  براي ملاحظه مادرم كوچكترين اظهار ناراحتي نمي كردند و مادرم  نيز به خاطر 

پدرم  حرفي نمي زد.»«ايشان با وجودي كه مقيد بودند همسر  وفرزندانشان در راحتي  باشد ، ولي به هيچ وجه ازتجملات خوششان نمي امد در خوردن  غذا ، در عين تميزي جانب اختصار را رعايت  ميكردند. هر چند  انواع  غذا بر سر سفره اي بود ، به خوردن  يك نوع غذا اكتفا  ميكردند. پس از بازگشت  از نجف  حدود ده سال  در تبريز بودند ، ولي  ايشان مي گفتند زندگي ما در  آنجا به خاطر  آب و هواي  تبريز  بسيار بهتر از قم بود ، ضمن  اين كه نزديكان و اقواممان  نيز در  تبريز بودند و با همه اين ها اسباب  و وسايل  را فروخته عازم قم شدند.»عبادت ونيايش :سحر خيزاندختر علامه  از سيره ي  عبادت شبانه ي خانواده مي گويد و دل  را به جايي مي برد كه در آن نور منزل گرفته  است : « مادرم مي گفت : در عرض چند سالي كه در نجف بودم ، من همه شب ساعت را كوك مي كردم و خودم  بيدار مي شدم تا حاج آقا(علامه) را براي نماز شب بيدار كنم ، حاج آقا بعد وضو گرفتن و نماز شب خواندن نمي خوابيدند ، مي گفتند»:« بين دو نماز (نماز شب و نماز صبح ) نبايد خوابيد.»«در اين فاصله ايشان و برادرشان ( سيد محمد حسن الهي) ، كه هم درسشان بودند ، مي نشستند و با هم  مرين خط درشت مي كردند و بعد ازنماز صبح هم به مباحثه مي پرداختند و من هم براي اين كه كسل و خسته نشوند ، چاي برايشان درست مي كردم ، بعد از يك ساعت هم ،

كه وقت صبحانه خوردن بود ، آن را هم فراهم مي كردم.»خويشتن داريخود خواستهاستاد موسوي همداني ، خاطره ي خود را از اين بزرگ مرد اخلاقي معاصر چنين بازگو مي كند:«هيچ به ياد ندارم در طول بيست و چند سال معاشرتم با ايشان ، براي طلبه اي كه وارد مي شد ، تمام قامت بلند نشوند و نيز مراقبتي كه ايشان از زبان خود داشتند ، در همه ي اين مدت يك كلمه غيبت از ايشان نشنيدم.» آيت الله ابراهيم اميني نوشته است : هيچ گاه نديدم كه به خود ببالد و ازخ ويشتن تمجيد كند ، در تعليم و تربيت بخل نداشت ... از عبارت پردازي خوشش نمي آمد ، به كثرت و قلت شاگردان خود چندان توجهي نداشت ، گاهي حتي براي دو سه نفر هم درس مي گفت ، غير طلاب را نيز از كسب فيض محروم نمي كرد از داخل و خارج كشور نامه هاي فراواني خدمت ايشان مي رسيد كه پرسش علمي و ديني داشتند ، جواب نامه ها را با خط خودش مي نوشت و مي فرستاد ، علاوه بر درس هاي رسمي ، جلسه ي اخلاق و سير وسلوكي داشت  كه بعضي علاقه مندان در آن شركت داشتند و كسب فيض مي نمودند... داستان هاي جالب علمي و اخلاقي فراواني بياد داشت كه با بيان آنها مجلس را صفا و نورانيت مي داد.»حاسبرسي روزانهآيت الله حسن زاده ي املي نقل مي كند:همواره اهتمامش بر اين بود و مي گفت در شب و روز زماني را براي حاسبرسي خود قرار بدهيد  وببينيد كه در اين بيست و چهار ساعت

چگونه بر شما گذشته ، اهل محاسبه باشيد ، همان زطور كه يك بازرگان ، يك كاسب ، دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب مي كند ، شما ببيند در اين شب و روز كه برشكا گذشت چه چيزي اندوخته ايد ، چه گفته ايد ،يك يك رفتار  و گفتارتان را حساب برسيد ، از نادرستي ها استغفار كنيد و سعي كنيد تكرار نشود و براي آن چه شايسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود خدا را شاكر باشيد ،تا به تدريج براي شما تخلق به اخلاق ربوبي ملكه بشود.«و لا تكون كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم».حضرت علامه همواره مراقب نفس خويش بود و از خدا غافل نمي شد و اين امر در صورت و رفتار و حرفشان پيدا بود كه ايشان در پيشگاه ديگري قرار گرفته ؛ هر چند كه به صورت ظاهر جسمش با ديگان بود ، پيدا  بود كه در محضر ديگري نشسته است.د اين باره مصباح الشريعه مي فرمايد : « العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله » عارف بدنش با خلق و دلش با خداست« ولا مونس له سوي الله و هو  في رياض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود» توشه اش آن سويي است ، قلبي كه او دارد در پيشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد. مونسش ملكوت  الم است . چنين كسي مراقبت دارد و انسان بر اثر اين مراقبت يواش يواش  به صفات ملكوتي متصف ميشود وبدان خو مي گيريد.« در سال 11348 ه.ش ، همزمان با حملات وحشيانه ي ارتش رژيم صهيونيستي به كشورهاي عربي ،

و  وقوع جنگ شش وزه ي اعراب و رژيم اشغالگر قدس ، علامه طباطبايي به همراه آيت الله حاج ابوالفضل موسوي زنجاني و استاد شهيد مرتضي مطهري ضمن اظهار همدردي با مسلمانان مظلوم فلسطين ، با انتشار يك بيانه از امت مسلمان دعوت نمود تا براي ياري برادران مسلمان وعرب خود كمك هاي لازم را جمع اوري كنند ، ايشان براي اين منظور سه شماره حساب درسه بانك تهران باز كردند كه به نام هر سه نفر افتتاح گرديده بود.»استاد شهيد مرتضي مطهري ضمن اشاره به اين برنامه طي سخنان گفته است:« توجه داشته باشيد اين حساب ها و كمك كردن ها و حساب باز كردن ها به اين نظر نيست كه پول چقدر جمع مي شود ، مسلم است همه ي ما ايراني ها اگر بخواهيم همه پول هاي مان را روي هم برزيم ، شايد  بقدر پول دو تا يهودي كه در آمريكا نشسته اند و پول دنيا را از راه ربا و دزدي مي برند نشوند ، ولي حساب اين است كه مسلمان شرط مسلمانيش همدردي است... همدلي است ...»تير اندازيفرزند ارشد علامه ، از ظرفيت انساني پدري ميگويد كه عدالت را و صميميت را در مرزهاي ولايت بر طبيعت پيش برده است :« يادم هست كه در سن دوازده سالگي همه روزه مرا به صحرا برده و تير اندازي را به من آموزش مي دادند ودر ضمن آن توصيه مي  كردند كه »:«شكار كردن را ياد بگير ، ولي به كار نبر، كه شكار كردن و كشتن يك جاندار گناه است !»«گفتم : پس براي چه خوب است ؟ گفتند»:« در

صورتي مي تواند مجاز باشد كه انسان با يك ضرورت واقعي كه جنبه ي حياتي دارد، مواجه باشد والا ممنوع است.»«سپس ادامه دادند»: « من هرگز از تو راضي نخواهم بود ، اگر يك جاندار را بكشي!»« ايشان خيلي خير خواه ، بشر دوست ، مفيد و بي اذيت بودند و من هميشه در زندگي مديون تربيت هاي ايشان هستم.»سواركاران لايقفرزند ارشد علامه باز مي گويد :«... علامه و مرحوم مادرم هر دو سواركاران لايقي بودند و بهترين نمونه هاي آن را در سفرهاي بين روستايي كه گاهي براي ديد وبازديد و ميهماني بين خويشان كه ساكن املاك مجاور بودند تربيت داده مي شد، مي توانستيم مشاهده كنيم . خود علامه به روش هاي ورزشي و دفاعي  علاقه ي وافر داشت و لذا براي خودش اسلحه كمري و تفنگ برنو تهيه كرده بود و بعد ها مرا براي آموزش تيراندازي به صحرا مي برد و آموزش نظامي و تير اندازي مي داد ، در پياده روي و در انواع شنا يدي طويل داشت ، در هيچ كاري از خستگي خبري نبود ، هميشه خوش اخلاق ، برخورد آرام و منطقي ، هشياري و بيداري فوق العاده ، تشخيص بهترين ها و خصوصا توجه دايم به ذات احديت را به همراه داشت.»رابطه ي استادو شاگردعلامه فرمودند : « چون به نجف اشرف براي تحصيل مشرف شدم ؛ از نقطه نظر قرابت ئ خويشاوندي و رحميت گاه گاهي به محضر مرحوم قاضي شرفياب ميشدم ؛ تا يك روز در مدرسه اي ايستاده بودم كه مرحوم قاضي از آنجا عبور مي كردند؛ چون به من رسيدند دست خود

را روي شانه من گذاردند و گفتند اي فرزند ! دنيا  مي خواهي نماز شب بخوان ؛ و آخرت مي خواهي نمز شب بخوان!»«اين سخن آنقدر در من اثر كرد كه از آن به بعد تا زماني كه به ايران مراجعت كردم ، پنج سال تمام در محضر مرحوم قاضي روز شب به سر مي بردم ؛ و آني از ادراك فيض ايشان دريغ نمي كردم ؛ و از آن وقتي كه به وطن مالوف بازگشتم تا وقت رحلت استاد ، پيوسته روابط ها برقرار بود و مرحوم قاضي طبق روابط استاد و شاگردي دستوراتي مي دادند و مكاتبات از طفين برقرار بود.»علامه مي گفت:« ما هر چه داريم از مرحوم قاضي داريم.»سلوك انسانيدختر علامه باز مي گويد:« يك بار آشنايي ايشان را در خيابان ديده بود و سلام كرده بود ، پدرم به جواب سلام اكتفا كرده و احوالپرسي نكرده بودند.شخص مزبور ناراحت شده و گله  كرده بود كه حاج آقا سنگين جواب داده اند.بعدا پدرم براي رفع سوء تفاهم توضيح دادند كه هر وقت از خانه بيرون مي ايند تا مقصد ، نماز نافله مي خوانند و ما  تا آن هنگام از اين موضوع خبر نداشتيم.»«هنگامي كه از درس هاي ايشان تمجيد مي شد ، اظهار مي كردند كه »: «اين ها همه كلام خدا و حرف دين است ، من كاره اي نيستم.»« در جلسات درس اخلاق  كه محل ان سيار بود ، مقيد بودند كه تنها بروند و اصلا مايل نبودند كسي ايشان را همراهي كند.سال هاي متمادي كه در تهران جلسات اسلام شناسي داشتند ، هميشه با اتوبوس رفت وآمد

مي كردند و علي رغم اصرار افراد حاضر به استفده از ماشين شخصي نبودند.»« تواضع بسيار مخصوصا در برابر انسان هاي زحمتكش داشتند.»

راز

نويسنده: راندا برن

تلخيص: امين بهشتي: مقدمه: در اين كتاب به راز زندگي، رازي كه بزرگترين افراد در طول تاريخ مثل افلاطون، نيوتن، بتهوون، اديسون و انيشتين پرداخته مي شود. با پخش فيلم راز در سراسر جهان، ماجراهايي معجزه آسا رو شد: مردم راجع به شفابخشي دردهاي مزمن، افسردگي، بيماريهاي جو واجور، راه رفتن براي اولين بار پس از تصادف و... برايمان نوشتند. مردم با به كارگيري اين راز توانسته بودند به چيزهايي كه دوست داشتند، دست يابند.هدف من از نوشتن كتاب راز، ايجاد شادي و لذت در ميلياردها نفر در سراسر جهان بود كه هنوز هم هست. تيم راز هر روز با دريافت هزاران هزار نامه از مردم جهان در هر سن و سال و نژاد و مليتي كه بابت دستيابي به شادي و لذت قدرداني خود ابراز مي كنند، تحقيق هدف را لمس مي كند. هدف آشنا ساختن مردم جهان با اين راز، با اين آگاهي، هيچ كاري نيست كه نتوان انجامش داد. هر كس يا هرجا كه باشي، راز قادر است هر آنچه بخواهي به تو بدهد. در اين كتاب كدام افراد زيادي سهم دارد، با اين حال همه هم صدا هستند.اين كتاب كامل سخنان تعليم دهندگان راز و داستان هايي شگفت ازين راز است كه به فعل درآمده است.جان استارت ( كارآفرين و متخصص بازار پول) =هر آنچه ما انتخاب مي كنيم مي توانيم داشته باشيم. از نظر من مهم نيست چه عظمتي داشته باشد.راز چيست؟همه ما با قدرتي

لايتناهي سروكار داريم. همگي خودمان را دقيقا با قوانين مشابهي راهنمايي مي كنيم. اين قوانين به قدري دقيق هستند كه ما در هر جاي جهان مي توانيم زمان فرود يك سفينه را به كره ماه، فقط با اختلاف چند ثانيه تعيين كنيم.همه ي ما فقط با يك قدرت سروكار داريم، يك قانون و آن قانون جذب است.راز در واقع در قانون جذب نهفته است.هرآنچه به زندگي ات وارد مي شود، در واقع تو خودت آن را به سوي زندگي ات مي گشاني و به واسطه تصوير ذهني است كه آن را جذب مي كني. هرآنچه در ذهنت جاري باشد آن را به سوي خود جذب مي كني.هر انديشه ي تو واقعي است- نيرو است (پرنتيس ملفورد 1891- 1836 )اين قانون را در آثار هنري و نوشته هاي گوناگون متفكران برجسته در طول تاريخ، مي توان يافت. قرن هاست كه نام آنان باقي و آثار حماسي جاوداني است. مذاهبي مانند اسلام، مسيحيت، يهودي، هندو، بودايي،  و... اين قانون را ارائه داده اند.اين قانون از بدو پيدايش شروع شده، هميشه بوده و خواهد بود.در سال 1912 چارلز هانل از قانون جذب به عنوان عظيم ترين و قابل اطمينان ترين قانوني كه كل نظام خلقت بدان متكي است، نام برد.چگونه است كه عده اي ثروتي هنگفت را بدست آورده اند، كل آن را از دست داده اند اما در مدت زماني كوتاه مال و منالي عظيم نصيبشان شده است؟ اتفاقي كه براي اين ها رخ داد- چه خودشان واقف بودند يا نه- اين بود كه افكار غالب آن ها حول محور ثروت دور مي زد و به اين

صورت بود كه در وهله ي اول آن را بدست آوردند. سپس اجازه داند فكر ترس از ضرر و زيان و از دست دادن ثروت در ذهنشان رخنه كند و ان موقع بود كه همان افكار ترسناك غالب شد و كفه ي ترازو ار افكار غالب ثروت به افكار غالب ضرر و زيان متمايل شد و ازين رو همه ي ثروت خود را از دست دادند. به ره حال به محض از دست دادن ثروت، ترس از ضرر و زيان ناپديد شد و دوباره افكار غالب به ثروت رخ نمود و ازين رو ثروت بر آن ها برگشت.به طور كلي قانون جذب بيان مي دارد كه هرچيزي مشابه خود را جذب مي كند، ما به راحتي در سطح تفكر حرف مي زنيم. قانون جذب حكايت ازين دارد كه هر چيزي مشابه خود را جذب مي كند و بنابراين وقتي تو فكري در ذهنت داري در واقع افكار مشابه را به سوي خود جذب مي كني. در اينجا مثالي آورده مي شود. شايد خودت هم قانون جذب را در زندگي تجربه كرده باشي. اين است كه وقتي فكري را به ذهن خود مي آوري قانون جذب مهم فوري افكار مشابه آن را به ذهنت مي آورد. در عرض چند دقيقه افكار ناخوشايند به ذهنت مي ايد كه وضع را بهتر مي كند و هرچه بيشتر به آن فكر مي كني غمگين تر مي شوي. اين همان قانون جذب است. قانون هاي كائنات يعني قانون جذب، آنچه در فكرش هستم تبديل شويم.هرآنچه را در ذهنت مجسم كني به دست خواهي آورد= اگر بتواني در مورد هر آنچه

در ذهنت مي خواهي فكر كني و آن را به صورت فكر غالب درآوري، همان را وارد زندگي ات مي كني. و اين اصل در جمله اي ساده خلاصه مي شود: افكار به اوضاع احوال تبديل مي شوند.خودت را در وفور نعمت ببين و آن را جذب خواهي كرد. اين در هر مرحله اي براي هر فردي كارايي دارد.وقتي خودت را تصور كني كه در وفور نعمت زندگي مي كني، زندگي ات را گونه اي نيرومند و آگاهانه از طريق قانون جذب مشخص كني. اما در اين جا واضع ترين و مهم ترين سوال مطرح مي شود:چرا هر فردي زندگي رويايي خود را ندارد؟پاسخ اين سوال را بايد در اين نكته جستجو كرد كه اشكال كار در اين است كه بيشتر مردم راجع به آن چه نمي خواهند فكر مي كنند و از خود مي پرسند كه چرا مرتب سرو كله ي همان چيزها ظاهر مي شود. تنها دليلي كه مردم هر آنچه را مي خواهند ندارند اين است كه آن ها بيشتر راجع به آنچه نمي خواهند فكر مي كنند تا آنچه مي خواهند.آن چه كه در اينجا مهم است اينست كه قانون جذب مدام در حال فعاليت است. چه باور كني و چه باور نكني. وقتي تو از اين قانون مهم آگاه شوي، در واقع متوجه مي شوي كه صرفا قادري زندگي ات را با فكر كردن خلق كني و پس به گونه اي باور نكردني قدرتمند مي شوي.قانون جذب صرفا هر آنچه را بر آن تمركز و در موردش فكر كني بر تو منعكس مي كند. با اين اگاهي قدرتمند، خودت از

طريق تحول فكري مي تواني كاملا اوضاع و شرايط زندگي ات را تغيير دهي. وضعيتي به نام يأس وجود ندارد. تك تك موقعيت هاي زندگي ات مي تواند دگرگون شود. وقتي به دقت به مسأله ي راز و قدرت ذهن خود و قدرت قصد و نيتمان در زندگي روزمره مي بينيم آن ها در دوروبرمان وجود دارد تنها كار لازم، باز كردن چشم و نظاره است.من از ديدگاه تفكر مشتاقانه يا ديوانگي تصوري با تو صحبت نمي كنم. بلكه از روي دركي عميق تر و اساسي با تو حرف مي زنم. در واقع فيزيك كوانتوم روي اين كشف انگشت مي گذارد و نشان مي دهد كه كسي نمي تواند عاملي را بدون اينكه، ذهنش وارد آن شود، از آن خود كند، و اينكه در واقع ذهن هر آنچه را درك مي شود، شكل مي دهد. ( دكتر فردآلن وولف- فيزيكدان كوانتوم) ذهن تو فكر مي كند و تصاوير به عنوان تجارب زندگي به سويت ارسال مي شوند. اگر فكر مي كني كه آدم ناچيز هستي و در اين دنيا قدرتي نداري مجددا فكر كن. در واقع ذهن تو دنياي اطرافت را شكل مي دهد.تحقيقات مبهوت كننده و اكتشافات فيزيكدانان كوانتومي طي هشتاد سال اخير موجب درك بيشتر ما از قدرت سنجش ناپذير ذهن بشر در زمينه ي خلق كردن شده است. عمل آنان با كلام متفكران بزرگ جهان برابري مي كند.وقتي مردم درك رازبزرگ را شروع مي كنند، از تمام افكار منفي خود وحشت زده مي شوند. درك اين مطلب امري ضروري است كه از لحاظ علمي ثابت شده است فكر مثبت به مراتب قدرتمندتر

از فكر منفي است. اين مسئله در همين جا باعث رفع نگراني مي شود.اگر افكاري داشته اي كه آشكار شدن آن ها به نفع تو نبوده است، پس همين حالا مي تواني طرز فكرت را عوض كني و مي تواني با جايگزين كردن افكار خوب آن ها را پاك كني. در واقع زمان به تو خدمت مي كند چون مي تواني افكاري جديد به ذهنت راه دهي و فركانسي جديد ساطع كني.يكي از راه هاي تسلط به ذهن، يادگيري آرامش ذهني است. بدون استثناء تك تك مربيان نام برده در اين كتاب مراقبه را سرلوحه كار روزانه خود قرار داده اند. اما بايد پرسيد چرا بايد از طريق مراقبه بر ذهن مسلط شد و به آرامش ذهني رسيد؟ بدون توجه به مسايل و مشكلات موجود انتخاب كنم تا از اين طريق با استفاده از قانون جذب مجسمه ي زندگي خود را همانگونه كه مي خواهيم بسازيم.به منظور آگاهي از افكارت، مي تواني براي خود قصد و نيتي داشته باشي، من حاكم بر افكارم هستم. اغلب اين عبارت را تكرار كن. روي آن مراقبه كن. وقتي محكم به اين خواسته بچسبي، به واسطه قانون جذب به همين صورت هم خواهد شد. اكنون تو اطلاعاتي را دريافت مي كني كه باعث مي شود كه بتواني عالي ترين نمونه خودت را خلق كني.راز آسان است.قانون جذب همانند جاذبه قانون طبيعت است. و همانند آن بي طرف و غيرمشخص، دقيق و قاطع است. اگر تو از ساختماني سقوط كني. مهم نيست كه آدمي خوب يا بد باشي به هر حال به زمين اصابت مي كني.در اين مطلب كه آن

چه در حال حاضر تو را احاطه كرده، از جمله آن چه از آن گله داري، خودت جذب كردي، از سخت ترين مفاهيم است.مي دانم كه از شنيدن اين حرف نفرت داري و فوري مي گويي: من كه تصادف اتومبيل را جذب نكردم و ... اما بايد گفت كه خودمان آن را جذب كرديم. درك آن سخت است اما به محض اينكه آن را بپذيري، زندگي ات متحول مي شود.كساني كه براي اولين بار اين مطلب را مي شنوند ممكن است بگويند: اوه. من مجبورم افكارم را زير نظر بگيرم. چه كار پر دردسر و كلافه كننده مي شود اگر كسي بخواهد تمام شصت هزار فكرش را كنترل كند خوشبختانه راه ساده تري وجود دارد و آن احساس خودمان است. احساس است كه ما را از هر آنچه درباره اش فكر مي كنيم مطلع مي كند.اين نياز به مقداري توضيح دارد. تو دو نوع احساسات داري. احساسات خوب و بد و خودت از مقاومت بين آن ها خبر داري. چون يكي از آنها حال تو را خوب و ديگري حال تو را بد مي كند. احساسات بد مثل عصبانيت و عذاب وجدان و... ممكن نيست بتوانند تو را توانمند كنند. اين احساسات بد هستند. تنها كسي كه مي تواند احساساتت را متوجه شود خودت هستي. مهمترين مسأله داشتن اين نكته است كه داشتن احساسي بد و همزمان داشتن افكار خوب امري غيرممكن است. اين همان قانون جذب است. يعني تو در حال حاضر غالب افكاري، افكار بد هستند به همين دليل احساس بد مي كني. برعكس موقعي كه غالب افكار تو افكار خوب است احساس

خوبي داري. در نتيجه به همين راحتي مي تواني افكارت را به وسيله ي احساست كنترل كني. افكارت فركانس تو را مشخص مي كند و احساسات به تو مي گويد كه روي چه فركانسي هستي. اگر احساس خوبي داري، مشغول خلق آينده اي هستي كه بر وفق مرادت است. حواست باشد همچناني كه احساسي خوب داري، قدرتمندانه موارد خوب بيشتري را به سوي خودت جذب مي كني.بنابراين وقتي حال و هواي بدي داري در اصل كائنات به وسيله ي احساساتت به تو پيام مي دهد: هشدار! همين حالا فكرت را عوض كن. فركانس منفي ثبت مي شود. فركانس را تغيير بده. شمارش معكوس براي رخ دادن موارد منفي شروع شده- هشدار! در اين حالت بايد فكرت را عوض كني و به موارد خوب فكر كني و فركانس خود را تغيير دهي تا احساساتت به احساسات خوب تبديل شود. تو عمدا مي تواني براي انتقال فركانسي به مراتب قوي تر، از طريق اضافه كردن احساس هر آنچه مي خواهي، از احساسات خودت بهره ببري. همين حالا مي تواني احساس سلامتي كني. مي تواني احساس سعادت و اين مسأله را كه عشق اطراف تو را احاطه كرده است، حتي اگر وجود خارجي هم نداشته باشد شروع كني. و آنچه رخ مي دهد اينست كه كائنات هم با ماهيت آواي تو و سرشت احساس دروني ات مطابقت مي كند و هويدا مي شود. چون تو اين طور احساس مي كني. قانون جذب دقيق و قطعي است و مانند هر قانون ديگر هميشگي و ثابت است.احساس خوب داشتن واقعا مهم است. چون همين حس خوب باعث جذب موارد خوب

بيشتري به سوي تو مي شود. هر چه حال و هواي تو بهتر باشد، بيشتر آن چه را به احساس خوب تو كمك مي كند و روحيه ات هم بهتر و بهتر مي شود. پس همين حالا دست به كارشو و فهرستي از تغيير دهنده هاي راز كه موجب بالا رفتن روحيه ات مي شود تهيه كن. منظورم از تغيير دهنده ها چيزهايي است كه بي درنگ حال تو تغيير كند: مثلا خاطرات خوب، وقايع آينده، طبيعت، لحظاتي خنده دار، موسيقي مورد علاقه ات، شخصي كه دوستش داري و... پس هر موقع احساس كلافه شدن با عصبانيت كردي يا روحيه خوبي نداشتي سراغ فهرست تغيير دهنده هاي راز برو و توجه خودت را به يكي از آنها معطوف كن. موارد جورواجور در مواقع مختلف، حال و هواي تو را دگرگون مي كند.عشق: والاترين احساستلفيق فكر و عشق كه نيروي غيرقابل مقاومت قانون جذب را تشكيل مي دهد( چارلز هانل)هيچ قدرتي در عالم بزرگ تر از قدرت عشق نيست. احساس عشق بالاترين فركانس است كه مي تواني از خودت ساطع كني. اگر مي توانستي هر فكرت را در لفاف عشق بپيچي، اگر مي توانستي هر چيز و هر كس را دوست داشته باشي، زندگي ات متحول مي شد.در واقع، عده اي از متفكران جذب به عنوان قانون عشق اشاره مي كردند. اگر حالت غالب تو عشق باشد قانون جذب با قانون عشق با عظيم ترين نيرو و واكنش نشان مي دهد چون تو در بالاترين فركانس قرار داري. هر چه عشق بيشتري احساس و از خودت ساطح كني قدرت عظيم تري را مهار مي كني.آلبرت انيشتين

بزرگ سوالي داردكه حاكي از اين است كه خود او به اين راز واقف بوده است. سوال اينست: كه مهمترين سوالي كه هر انساني مي تواند از خودش بكند اين است كه آيا اين كائنات مساعد و دوستدار است؟با علم به قانون جذب تنها جواب سوال اينست و بله. چرا؟ چون وقتي چنين جوابي بدهي، به دليل قانون جذب خودت هم همين مورد را تجربه مي كني.پس تو كه شايد تا به حال فكر مي كردي زندگي سخت و پرچالش است اكنون داد بزن و به عالم بگو: زندگي آسان است. زندگي خيلي خوب است. همه ي موضوعات خوب به سوي من مي آيد:حقيقتي در وجود توست و منتظر است تا آن را كشف كني و آن اينست " تو سزاوار تمام چيزهاي خوب هستي كه زندگي به تو تقديم مي كند."خودت به طور فطري اين را مي داني و چون وقتي مه با فقدان موارد خوب روبرو مي شوي احساس بدي داري.پس آنچه را كه مي خواهي دوست داشته باش و به آن عشق بورز و به حكم قانون جذب يا قانون عشق آن را بدست آور.چگونه استفاده از رازكائنات را همان غول چراغ جادو تصور كن كه هميشه يك حرف مي زند: " امر كن سرور من"غول همان قانون جذب است كه هميشه حي و حاضر است و هميشه به هر فكري كه كني، هر حرفي كه بزني و هر كاري كه انجام دهي، گوش مي دهد. غول فرض را به اين مي گذارد كه تو هر آنچه را درباره اش فكر مي كني، هر آنچه درباره اش حرف ميزني، و هر آنچه

در موردش اقدام مي كني، مي خواهي! غول هرگز خواسته ي تو را زير سوال نمي برد. تو راجع به هر چه فكر كني، غول بي درنگ كائنات، مردم، شرايط و وقايع را براي برآورده شدن خواسته هايت  زير فشار قرار مي دهد.گام اول: درخواستاولين گام درخواست كردن است. از كائنات درخواست كن. بگذار كائنات بداند تو چه مي خواهي. كائنات در قبال افكارت واكنش نشان مي دهد. بينش و خواسته هايت را روي كاغذ بياور و همه را به زبان حال بنويس. تو بايد انتخاب كني كه چه مي خواهي، اما بايد در مورد خواسته هايت شفاف باشي. مشكلت اينست كه تو فقط فركانس هايي درهم و برهم مي فرستي. صرفا نتايجي قاطي و پاتي نصيب خودت مي كني. براي يك بار هم كه شده خواسته ات را واقعا مشخص كن.درخواست كردن اولين گام در روند خلقت است و گام اول صرفا مربوط به شفاف بودن خواسته ات است. به محض اينكه ذهنت آسوده شد، درخواست كن.گام دوم: باورگام دوم باور است. باور كن كه آن چه مي خواهي، از قبل مال خودت است. تو بايد بداني كه هر آنچه بخواهي، در همان لحظه ي درخواست متعلق به تو شده است. تو بايد ايمان محض داشته باشي.كائنات حكم آينده را دار و قانون جذب منعكس كننده ي افكار غالب تو به سوي توست. بنابراين آيا منطقي نيست خودت را در موقعيتي مجسم كني كه انگار داري آن را دريافت مي كني؟ وقتي تو اين كار را انجام دهي، قانون جذب با تمام قدرت كل شرايط، مردم و وقايع را براي دريافت هر آنچه مي

خواهي بسيج مي كند.چطور خودت را به مرحله ي باور برساني؟ وا نمود كن. مثل بچه ها باش و وانمود كن. طوري عمل كن انگار از قبل آن را داشته اي. كائنات خودش كارها را به نحوي رديف مي كند تا اتفاقي كه مي خواهي برايت بيفتد.گام سوم: دريافتگام سوم و گام نهايي در اين روند، دريافت است. در اين مورد احساسي فوق العاده داشته باش. احساس كن كه خواسته ات برآورده مي شود. همين حالا آن  را احساس كن. در اين روند مهم است كه حسي خوبي داشته باشي. اگر تو صرفا به طور عقلاني چيزي را باور داشته باشي ولي در درونت حال و هواي احساسي را نداشته باشي، الزاما قدرت كافي براي آشكار كردن هر آنچه در زندگي مي خواهي نداري. تو بايد احساس كني. وقتي تو احساس خوبي داشته باشي، روي فركانس دريافت قرار داري: روي فركانسي كه همه ي چيزهاي خوب به سراغت مي آيد، و هر آنچه بخواهي دريافت مي كني.وقتي روياي تو به حقيقت بپيوندد، در موقعيتي قرار مي گيري كه روياهايي مهم تر و بزرگ تر براي  خودت داشته باشي و اين، دوست من روند خلق است." باور كن هر آنچه را در دعا و مناجات خود درخواست كني دريافت خواهي كرد" انجيل مقاله 22-21وقتي دعا مي كني، باور كن كه خواسته هايت را دريافت كرده اي و به اين صورت به آن ها مي رسي.قانون جذب، تحقيق در مورد آن وكار بردش، صرفا منحصر به اين است كه خودت درك كني چه چيزي كمكت مي كند تا به اين حس كه هم اكنون خواسته ات را

داري دست پيدا كني.تنها چيزي كه براي رسيدن به خواسته ات نياز داري، خودت هستي و توانايي ات براي اينكه فكر كني موضوعات موجوديت پيدا مي كنند. هر چيزي كه در طي تاريخ بشري اختراع و ايجاد شده، فقط و فقط نتيجه ي فكر بوده است. از آن فكر بوده كه راهي درست شده و آن فكر از حالت نامرئي به صورت مرئي متجلي شده است.اتومبيلي را در نظر بياور كه در دل شب رانده مي شود، چراغ هاي جلو فقط قدرت روشن كردن جاده را تا فاصله ي پنجاه – شصت متري دارد و تو به همين نحو مي تواني در دل شب از كاليفرنيا تا نيويورك بروي. تنها چيزي كه مي بيني فاصله ي پنجاه- شصت متري خودت است. زندگي هم به همين نحو پيش روي ما آشكار مي شود. اگر ما اعتقاد داشته باشيم كه بعد از شصت متر اول، باز هم شصت متر بعدي در نظرمان آشكار شود و همين طور شصت و شصت متر بعدي، براي تو به سرمنزل مقصود مي رسي، چون خودت اين طور خواسته اي.اولين گام را با ايمان و اعتقاد راسخ بردار، لزومي ندارد كل راه پله را ببيني. فقط گام اول را بردار. ( دكتر مارتين لوتر كينگ )چه مدت طول مي كشد؟مطلب ديگري كه مردم راجع به آن كنجكاوي به خرج مي دهند اين است كه چه مدت طول مي كشد تا اتومبيل، ارتباط يا پول مورد نظر هويدا شود؟ من قاعده و قانون خاصي براي ارائه ندارم كه مثلا نيم ساعت طول مي كشد يا سه روز يا سي روز. اصل مطلب اين

است كه خودت بايد با كائنات هماهنگ شوي. براي كائنات اندازه مطرح نيست. مطابق سطح علمي، جذب هرچيزي، خواه عظيم باشد يا ذره كار دشوار نيست- مسأله اين است كه در ذهن تو چه مي گذرد. مسأله اين است كه خودت پايت را در يك كفش كني و بگويي: اين كاري مهم است و نياز به زمان دارد. " يا اينكه " جزئي است يك ساعته انجامش مي دهم. به اينها قوانيني است كه خودمان تعيين مي كنيم. طبق كائنات هيچ قاعده و قانوني وجود ندارد. هم اكنون احساس داشتن را مهيا مي كني، هر آنچه باشد واكنش نشان مي دهد. كائنات زمان و اندازه سرش نمي شود. آشكار كردن يك دلار يا يك ميليون دلار برايش يكسان و آسان است. روندي مشابه است و تنها دليلي كه يكي از آن ها زودتر و ديگري ديرتر پديدار مي شود اين است كه تو خيال مي كني يك ميليون دلار كلي پول است ولي يك دلار كه چيزي نيست.حالا شايد گفته ي فردي را كه مي گويد هميشه جاي پارك گير مي آورد، درك كني. يا آدمي كه مي گويد واقعا خوش شانس است. و هميشه مي برد. اين گونه افراد انتظار چنين مواردي را دارند. اگر تو هم انتظار موارد مهم را داشته باشي، از قبل زندگي خودت را خلق كرده اي.از قبل روز خودت را خلق كنوقتي تو پيش خود مي گويي" ديداري خوشايند يا سفري لذت بخش در پيش خواهي داشت"در واقع نيروها و عواملي را جلوتر از جسم خود مي فرستي تا ترتيب ديدار يا سفري خوشايند را برايت بدهد. وقتي هم

قبل از ديدار، سفر يا خريد در خلق و خوي بدي باشي يا از چيزي ناخوشايند ترس و وحشت داشته باشي، نيروهاي نامرئي را جلوتر از خودت مي فرستي كه باعث نوعي اتفاق ناخوشايند مي شود. افكار ما، يا به عبارت ديگر حالت ذهني ما، هميشه مشغول به كار است و جلو جلو در حال راست و ريس كردن موضوعات خوب يا بد براي ما است.( پرنتيس ملفورد)پرنتيس ملفورد اين جملات را در دهه ي 1870 نوشت. چه پيشگامي ! تو خودت به وضوح مي تواني ببيني كه قبل از فكر كردن در مورد هر رويداد روزانه، چقدر مهم است. بي شك از پيش فكر نكردن در مورد روزت را تجربه كرده اي، و يكي از پيامدهاي آن هول شدن و عجله كردن است. اگر تو عجله كني، بدان كه افكار و اعمالت براساس ترس است، ترس از ديرشدن، و تو تو جلو جلو موارد بد را راست و ريس مي كني.روندهاي قدرتمندعده ي زيادي از مردم به واسطه ي اوضاع فعلي شان احساس گير كردن و زنداني بودن مي كنند. هر شرايطي كه هم اكنون داري صرفا واقعيت فعلي توست، و اين واقعيت در اثر شروع استفاده ار راز متحول مي شود. واقعيت و زندگي فعلي توناشي از افكاري است كه در سرپرورانده اي. اگر تحول فكري و احساسي را شروع كني، همه ي اينها هم كاملا عوض مي شوند.اينكه بشر مي تواند خودش را تغيير دهد. و ارباب سرنوشت خودش شود، نتيجه ي ذهني هوشيار رد برابر قدرت تفكر درست است. ( كريستين- دارسون)پس وقتي مي خواهي اوضاع را تغيير دهي، در وهله

ي اول بايد طرز فكرت را عوض كني.بيشتر مردم به وضع فعلي خود نگاه مي كنند و مي گويند: اين است اوضاع من. "ولي اين نيست. اين كسي است كه قبلا بودي.بگذار مثالي بزنم. تو در حساب بانكي ات به حد كافي پول نداري، يا ارتباطي را كه دلت مي خواهد نداري. وضعيت سلامت و اندام ت تو آن قدرها هم تعريفي ندارد. در اين مقطع تو خودت نيستي، بلكه پيامدهاي پس مانده از افكار و اقدامات گذشته ات هستي. بنابراين ما دائم در اين پس مانده ي افكار و اعمال گذشته زندگي مي كنيم. وقتي نگاهي به اوضاع فعلي خود بيندازي و با توجه به آن خودت را معني كني، محكوم هستي در آينده هم چيزي بيشتر از همين ها را داشته باشي."هرچه هستيم نتيجه ي همان است كه فكرش را كرده ايم.( بودا ( پيش از ميلاد 483-563 ) )روند قدرتمند قدردانيهم اكنون براي متحول كردن زندگي ات چه كاري مي تواني انجام دهي؟ اولين كار تهيه فهرستي از مواردي است كه بابت آنها خدا را شاكر هستي. اين كار موجب تغيير و تحول در انرژي و طرز تفكرت مي شود. به هر حال چه بسا از اين تمرين حواست را متوجه چيزهايي كه نداشتي، شكايات و مشكلاتت كرده بودي. اما با انجام اين تمرين در مسيري متفاوت قرار مي گيري. همين حالا بابت تمام نعمت هايي كه به تو داده شده است و در موردشان احساس خوبي داري، خدا را شكر كن.قدرداني بخش عمده تعليم فلاسفه ي بزرگ در طول تاريخ بوده است. به محض اينكه احساست در مورد آنچه داري فرق

كند، شروع به جذب چيزهاي خوب بيشتري مي كني كه از بابت آن ها هم خدا را شاكر مي شوي. حواست را بر آنچه داري متمركز كن و از اين بابت خدا را شاكر باش. مثلا چشماني كه داري و الان با آن اين كتاب را مي خواني، يا لباس هايي كه داري. بله، شايد چيزي ديگر را ترجيح مي دهي. به هر حال اگر قدرداني بابت چيزهايي را كه داري شروع كني، خيلي زود به چيزهاي ديگري كه مي خواهي مي رسي. بدون احساس شكرگذاري و قدرداني بابت آنچه داري، آوردن چيزهايي بيشتر به زندگي ات غيرممكن است. چرا؟ چون افكار و احساساتي كه در هنگام ناشكري از خودت ساطح مي كني، همه و همه عواطف منفي است. خواه احساس حسادت باشد يا دلخوري، نارضايتي باشد يا احساس كافي نبودن، اين احساسات نمي توانند آنچه را مي خواهي براي تو به ارمغان بياورند. صرفا آن ها مي توانند بيشتر از آنچه را نمي خواهي به تو برگردانند. اين احساسات منفي مانع آمدن چيزهاي خوب به سوي تو مي شوند. اگر اتومبيلي نو بخواهي ولي خدار ار بابت اتومبيلي كه داري شاكر نباشي، اين خود فركانسي غالب است كه تو از خودت بيرون مي فرستي. يكي از قدرتمندترين فوايد سپاس، كاربرد آن در روند خلق است تا امور مربوط به رسيدن به هر آنچه را مي خواهي تسريع كند.روند قدرتمند تجسمتجسم روندي است كه آن را تمام مربيان و آموزگاران بزرگ جامعه در سراسر قرون و حتي آموزگاران امروز، تعليم مي دهند. در زمان حال در خود ايجاد مي كني. تجسم صرفا تفكر متمركز قدرتمند

در قالب تصاوير است كه به همان نسبت هم احساس ايجاد مي كند. تو با قدرت تجسم فركانسي قوي به كائنات مي فرستي. قانون جذب اين علائم مهم را مي گيرد و تصاوير را به همان نحوي كه در ذهنت ديده اي به تو برميگرداند.از طريق تجسم، تو در واقع به ئمسايل تحقق مي بخشي. در اين جا مطالبي جالب راجع به ذهن ارائه مي دهم. ما ورزشكاران المپيك را گردآورديم و ان ها را مجبور كرديم كه در ذهن خودشان تمرين دويدن را مجسم كنند. پس به آن ها دستگاه پيشرفته ي بيو فيدبك كرديم.كمال تعجب، دقيقا همان ماهيچه هايي كه در موقع دويدن در زمين مسابقه تحرك مي شد، در حالت تجسم هم تمرين شد چطور ممكن است اين طور شده باشد؟ چون ذهن نمي تواند بين كاري كه تو واقعا انجام مي دهي صرفا جنبه يتمريني دارد، فرقي بگذارد. اگر تو در ذهنت حضور داشته باشي، در چشمت هم حضور خواهي داشت.( دكتر دنيس و تيلي)مخترعان بزرگ را در ذهن خود بياور. تنها دليل اختراع يا خلق هر چيزي اين بوده كه فردي تصور آن را در ذهنش ديده بوده است. او آن را به وضوح ديد و با نگه داشتن تصوير و نتيجه ي نهايي ان در ذهنش، تمام نيروهاي كائنات اختراع وي را از طريق او به دنيا ارائه دادند.وقتي تصويري ذهني داشتي و ان تصوير را مجسم كردي، هميشه و منحصرا روي نتيجه ي نهايي انگشت بگذار. چرا كه تجسمي موجب جذب آن مي شود كه حالت و سطح آن، احساس واقعي دارا بودن آن را به ما بدهد.

در واقع احساس است كه موجب جذب مي شود، صرفا تصوير يافكر عده زيادي چنين مي پندارند كه : اگر فكر مثبت داشته باشيم، يا داشتن هر آنچه را مي خوام تجسم كنم، كافي است. " اما اگر اين كار را نكني ولي احساس و فور نعمت، لذت و عشق نكني، قدرت جذب براي خلق مشكل نمي گيرد.من نمي توانم بگويم اين چه قدرتي است. فقط مي دانم كه وجود دارد.( الكساندر گراهام بل 1922- 1847 )وظيفه ي ما سر در آوردن از چگونگي آن از اعتقاد و تعهد ما به " چه چيزي " رخ مي نمايد. چگونگي فقط در حيطه ي كائنات است. كائنات هميشه كوتاه ترين، سريع ترين و هماهنگ ترين راه بين تو، روياهايت بلد است. در تجسم صرفا تمركز تو روي نتيجه نهايي است و تجربه ي ناشي از آن را احساس مي كني بدون اينكه توجهي به " چگونگي" كار داشته باشي. تصوير ذهني تو آن را تمام شده مي داند. احساس تو هم همين طور ذهن تو و تمام وجودت آن را به صورتي كه " از قبل رخ داده است" مي بيند.همه به نحوي مجسم مي كنند، چه بدانند و چه ندانند. تجسم بزرگ ترين راز موفقيت است.( جنيويوبرند 1960-1881)حال در اينجا به نكته اي در مورد تجسم اشاره مي كنم.اگر تو تصويري غيرمتحرك را در ذهن خود خلق كني، حفظ آن تصوير مشكل است. بنابراين تا مي تواني تصوير هايت را متحرك كن. براي به تصوير كشيدن اين نظريه اتومبيلي را كه مي خواهي مجسم كن. حال مجسم كن كه در اتومبيل را باز كردي و

داخل آن نشسته اي. پس صندلي خود را تنظيم مي كني و اتومبيل را روشن مي كني.ما بيش از آنچه تشخيص دهيم قدرت و امكانات داريم. و تجسم يكي از بزرگ ترين اين قدرتها است.( جنيو يو برند)تجسم همه چيز است. در واقع ديدن جذابيت هاي زندگي در آينده است.( آلبرت انيشتين (راز پولبراي جذب پول، بايد روي ثروت تمركز كني. دستيابي به پول بيشتر در زندگي وقتي تو توجه كني كه پول به حد كافي نداري، امري غيرممكن است، چون تو افكاري در مورد اينكه پول به حد كافي نداري در ذهن داري اگر حواست را روي اينكه پول به حد كافي نداري متمركز كني، شرايط بي حد ديگري فراهم مي كني كه پول به حد كافي نداشته باشي. تو بايد حواست را به وفور پولي متمركز كني كه به سوي تو مي آيد. تو بايد علامت جديدي از افكارت ساطح كني و اين افكار بايد طوري باشد كه هم اكنون حتي پيش از حد تصوير پول داري تو بايد قدرت تخيل خود را به كار بيندازي و باور كني پولي را كه مي خواهي از قبل را داشته اي، اين كار خيلي هم سرگرم كننده است! تو متوجه خواهي شد وقتي وانمود كني كه پول داري و بازي پول داشتن را شروع كني، فوري در مورد پول حال و هواي بهتري پيدا مي كني و وقتي در اين مورد احساس بهتري داشته باشي، پول به سوي زندگي ات جاري مي شود.تنها دليلي كه مردم به حد كافي پول مدارند اين است كه با افكارشان راه رسيدن پولي را كه به سويشان مي آيد،

مسدود مي كند. هر نوع فكر، احساس و عاطفه منفي، رسيدن چيزهاي خوب از جمله پول را از تو دريغ مي كند.تمركز بر نيك بختياگر چيزي را مي خواهي وظيفه ي تو اين است كه هر آنچه را دوست داري از كاتالوگ كائنات داشته باشي، اعلام كني. اگر پول نقد يكي از آنهاست، بگو چه مقدار مي خواهي داشته باشي. مثلا دلم مي خواهد بيست و پنج هزار دلار از طريق نامنتظر در عرض سي روز آينده داشته باشم. يا هر چيز ديگري كه مي خواهي شود. بايد برايت قابل باور باشد.هدف بيشتر مردم بيرون آمدن از زير بار بدهكاري است. اين كار آدم را بيشتر قوي بدهكاري نگه مي دارد. هر آنچه درباره اش فكر كني، جذب مي كني. تو مي گويي: " اما اين بيرون آمدن از زير بار قرض و بدهكاري است"من اهميتي نمي دهم كه رفتن زير بار قرض باشد يا بيرون آمدن از آن، به هر حال تا وقتي راجع به بدهكاري فكر كني، آن را جذب مي كني. يك برنامه مرتب بازپرداخت بدهي براي خودت تنظيم كن و سپس حواست متوجه خوشبختي و كاميابي باشد. وقتي تو تمام حواست را برنداشتن و عدم امنيت و اين مسأله كه چه چيزي را نداري متمركز كني، به هر حال هرگز نخواهي توانست توان مالي به دست بياوري چون جذب بيشتر هر انچه را نداري شروع كردي. اگر تو وفور نعمت و كاميابي مي خواهي، پس روي نعمت و كاميابي تمركز كن.بعد معنوي هر چيزي كه به صورت مرئي به دست مي آيد، هرگز ته نمي كشد. تمام مدت نزد خودت است

و به اندازه ي اعتقاد و درخواست تو، واكنش نشان مي دهد. ( چالز فيلمور 1948-1854 )حالا كه راز را مي داني، وقتي آدمي پولدار را مي بيني، آگاه هستي كه فكر غالب او روي ثروت است، نه تنگدستي و اين گونه بوده كه ثروت را به سوي خود كشيده است، خواه آگاهانه يا ناآگاهانه. در واقع ثروتي كه آن ها دارند، تو هم داري. تنها تفاوت بين تو و آن ها اينست كه آن ها با تفكر و ذهنشان ثروت را جذب خود كرده اند اما ثروت تو همان طور نامرئي ول معطل است. براي اينكه آن را مرئي كني، در مورد ثروت فكر كن. عده اي با اين شعار بزرگ شده اند كه "براي پول درآوردن بايد جان بكني" اما بايد اين را جايگزين اين جمله كه " پول به راحتي و به طور مرتب گير مي آيد." كنند. در آغاز احساس مي شود كه دروغ است مگر نه؟ بخشي از مغز تو مي گويد: " اي دروغگو. اين كار سخت است ". بنابراين تو بايد بداني كه اين بازي ذهني تا مدتي ادامه دارد. پول بده تا پول بگيريپول دادن اقدامي مهم در جهت به دست آوردن پول بيشتر در زندگي است. چون وقتي تو اهدا كني، يعني داري مي گويي: " من يكي پول دارم." نبايد تعجب كني كه ثروتمندترين افراد روي كره زمين، بزرگ ترين نوع دوستان هم هستند. اگر با خودت مي گويي:" من پول كافي براي بخشش ندارم." پاك باختي!البته تفاوت زيادي بين بخشش و از خودگذشتگي وجود دارد. بخشيدن با طيب خاطرات كه احساس خيلي خوبي به

آدم مي دهد اما از خودگذشتگي حس خوبي ندارد. اين دو تا را با هم اشتباه نكير. اينها به طور كلي دو چيز متفاوت هستند. يكي از آنها علامت فقدان از خود ساطع مي كند و ديگري علامت بيش از حد داشتن. يكي از آنها احساس خوب به آدم مي دهد و ديگري حس بد.من آدم هاي زيادي را مي شناسم كه پول هنگفتي در مي آورند اما ارتباطات ان ها نفرت آور است. و اين ثروت نيست. تو مي تواني به دنبال پول بروي و ثروتمند شوي، اما تخمين بابت اينكه غني هستي در كار نيست. نيم خواهم بگويم كه پول بخشي از ثروت نيست. مسلما هست، اما فقط بخشي از آن است. و از طرفي هم افراد زيادي را مي شناسم كه آدم هاي معنوي هستند. اما هميشه دردمند و مقروض اند. اين هم ثروت نيست. زندگي يعني وفور در هر زمينه اي. زندگي سطح بالا از بسياري ميليونرهايي كه امروز مي شناسي، ميليونرتر بودند.راز ارتباطاتوقتي مي خواهي چيزي را در زندگي ات جذب كني، حواست باشد كه اقدامات تو با خواسته هايت در تضاد نباشد. يكي از مدرساني كه در فيلم راز حضور داشت آورده است. قضيه مربوط به زني مي شود كه دلش مي خواست شوهر دلخواهش را به زندگي اش جذب كند. او تمام كارهاي درست را انجام داده بود: مشخص كرده بود كه شوهر آينده اش چه شكل و چه شمايل و خصوصياتي داشته باشد و چنين فردي را در زندگي اش تجسم مي كرد. با اين حال، از شوهر آينده هيچ خبري نبود. سپس يك روز وقتي وارد

خانه شد و اتومبيلش را وسط گاراژ پارك كرد آهي كشيد و پي برد كه اقدامات او با خواسته اش در تضاد است. حالا كه اتومبيلش را وسط گاراژ پارك مي كرد، ديگر جايي براي اتومبيل شوهر آينده اش نبود! بنابراين فوري گاراژ خود را بزرگ تر و تميز و اتومبيلش را يك طرف گاراژ پارك كرده كه جايي براي اتومبيل شوهر آينده اش باز شده ...بعد از انجام دادن اين كارها و عمل كردن به گونه اي كه انگار شوهر دلخواهش را گير آورده است، سرو كله آن مرد در زندگي او پيدا شد و حالا دو نفري به خوبي و خوشي كنار هم زندگي مي كنند.راجع به آن چه بابتش درخواست كرده اي فكر كن و مطمئن شو كه اقدامات تو بازتابي از آنچه انتظار دريافتنش را داري باشد، و با آن در تضاد نباشد. طوري عمل كن كه انگار به آن رسيده اي. دقيقا همان كاري را كسي كه در موقع دريافت آن انجام مي دهي و دست به اقداماتي بزن تا توقع قدرتمند تو را منعكس كند. براي دريافت خواسته هايت جا باز كن. با اين كار علامت قوي آرزو و اميد را ساطح مي كني.راز سلامتيجسم ما حاصل افكار ماست. ما در علوم پزشكي به مرحله اي كه كدام ماهيت تفكري و عاطفي در واقع اعمال و ساختار و ماده ي فيزيكي بدنمان را مشخص مي كند پي برده ايم.ما به تأثير دارونما در شفابخشي پي برده ايم. دارونما در واقع دل خوشي گنگي است كه هيچ تأثير و عارضه اي روي بدن ندارد.مثل قرص شكر. تو فقط به مريض

بگو كه اين دارو موثر است. اتفاقي كه مي افتد اين است كه اگر دارو نما تأثير بيشتري نگذارد، حداقل تأثير مشابه داروي اصلي را مي گذارد. محققان پي برده اند كه ذهن بشر، مهم ترين عمل در شفابخشي است كه گاهي بيشتر از دارو تأثير دارد.هرچه آگاهي ات در مورد راز بيشتر شود. بيشتر از حقيقت نهفته در وقايعي به خصوص، از جمله زمينه هاي تندرستي، خبردار مي شوي. اثر دارونما پديده اي مهم است. وقتي مريض ها تصور مي كنند. و در واقع باور دارند كه قرص شفابخش است هر آنچه را باور دارند دريافت مي كنند و شفا مي يابند.شفابخشي از طريق ذهن توام با دارو تأثيري هماهنگ كننده دارد. اگر درد مطرح باشد، دارو درد را مرتفع مي كند، كه براي فرد فرصتي پيش مي آورد تا حواسش را متوجه تندرستي اش كند. تفكر تندرستي كامل چيزي است كه هر آدمي مي تواند بدون توجه به اينكه در اطرافش چه مي گذرد، به طور خصوصي در درون خودش انجام دهد.اگر فردي در وضعيت بيماري قرار دارد و مشخص شده كه بيماري اش جسماني نيست بلكه به طور ذهني آن را خلق كرده است.يكي راه چاره استفاده از دارونماست. اما اگر فردي در وضعيتي حاد باشد كه موجب مرگش شود، معلوم است كه دارو دادن كاري كلا فه اي است حتي اگر تشخيص داده شود كه مورد ذهني است. پس كسي نمي تواند منكر دارو شود. هر شفابخشي جايگاه خاص خود را دارد.داستان هاي شگفت انگيزي وجود دارد كه با تمام وجود به اين موضوع باز مي گردد كه مطالعه بعضي از

آنها خالي از لطف نيست اما از آنجايي كه اين مطلب را مجال اطاله نيست از گفتن آن خودداري مي كنم و فقط به اين جمله بسنده مي كنيم:من هميشه اعتقاد دارم كه لاعلاج يعني قابل علاج از درون. راز جهانتوجه به آنچه نمي خواهي اشكالي ندارد، چون تو را وا مي دارد مقايسه كني و بگويي: " اين چيزي است كه مي خواهم" اما حقيقت اين است هر چه تو در مورد آنچه نمي خواهي بيشتر حرف بزني و راجع به آن بد بگويي، تمام مدت در مورد آن مطالبي بخواني و سپس بگويي چقدر وحشتناك است، به هر حال مقداري ببيشتر از آن را بوجود مي آوري.وقتي تمركزت را روي مواردمنفي بگذاري به جهان كمكي كني. وقتي روي وقايع منفي جهان تمركز كني، نه تنها آن را افزايش مي دهي. بلكه در همان موقع موضوعات منفي بيشتري را وارد زندگي ات مي كني. وقتي سرو كله ي تصاويري از آنچه نمي خواهي پيدا شد، نشانه اي است براي تو كه طرز فكرت را تغيير دهي و علامتي جديد از خود ساطع كني. اگر وضعيت جهاني است. تو بي قدرت نيستي. توكل قدرت را در اختيار داري. تمركز كن تمام مردم در لذت و شادي هستند. روي وفور نعمت و فراواني غذا تمركز كن. افكار قدرتمندت رامتوجه هرآنچه مي خواهي كن. تو اين توانايي را داري كه يا ساطع كردن احساساتي سرشار از عشق و سعادت، عليرغم هر آنچه در اطرافت مي گذرد، خيلي چيزها به دنيا اهدا كني.تو حاكم بر زندگي خودت هستي و كائنات جوابگوي هر امر هست تو نبايد مسحور تصاويري

شوي كه جلوه گر شده اند و دلخواه تو نبوده اند. در قبال آنها مسئوليت قبول كن اگر مي تواني آنها را سبك بگير و سپس رهايشان كن. راجع به آن چيز مي خواهي فكري جديد كن، آنها را حس كن. و شاكر باش كه عملي شده اند. ( دكتر جان دمارتيني)

سيزده اشتباه مهلك مدير

نويسنده :دابليو استيون بران

وايرستار:امير طاهري- ترجمه: لعيا موسائي- انتشارات :نسل نوانديشان -گردآورنده : نغمه حقيقي: مقدمه: اين كتاب در مورد مهارتهاي رهبري و مديريت و اشتباههايي كه مديران ممكن است انجام دهند. اين اشتباهها ممكن است براي شما خطرناك نباشد ولي براي موسسه اسفناك است.  و اما ميدانيم اين خطاها چيست هيچ وقت انجام نمي داديم كه اين اشتباهها زياد نيستند و فقط سيزده تا  از آن ها را شناخته ام: نويسنده  در اين كتاب معتقد است: مردها ياد گرفته اند حرف بزنند اما زنان آموخته اند گوش بدهند به اين دليل كه من باور دارم زنان در مديريت بهتر از مردان و حتي آنها آموخته اند كه فكر ديگران را هم بخوانند.كاري آش موفق ترين زن در امور تجاري آمريكا اين طور بيان كرده است:مديران موفق شنودگان خوبي هستند خداوند به ما دو گوش و يك دهان داده و ما بايد دو برابر آنچه كه حرف مي زنيم گوش دهيم وقتي ما گوش مي دهيم دو برابر سود مي بريم اول آنكه اطلاعات لازم را به دست مي آوريم، دوم آنكه به شخص مقابل احساس مهم بودن مي دهيم.اشتباه (1) عدم مسئوليت پذيري: بدون مديريت كارآمد نمي توان درباره خصوصيات محصول و زمان مناسب آن به بازار تصميم درستي گرفت شركتي كه

مديريت مناسبي نداشته باشد.نقش مديريت در موفقيت شركت از سرمايه مهم تر است سرمايه هاي اصلي يك شركت استعداد افراد آن شركت است كه اين را هر مدير آينده نگري مي داند. مدير كل يك شركت بزرگ آمريكايي تمام دارايي هاي من را بگيريد، اما همه افراد سازمان را در اختيار من قرار دهيد در عرض پنج سال تمام اين دارايي را به شما بر مي گردانم. اگر جلوي اشتباههاي خود را نگيريد شما را از حركت باز مي دارد:مسئول بودن مدير نقش مهمي در تجارت دارد يك مدير بايد همواره اشتباهات خود را جستجو كند و از تكرار آن ها جلوگيري كند كه اگر جلوي آنها را نگيرد اين اشتباهها او را از حركت باز مي دارند.وقتي مديري دچار دردسر مي شود علائم خطر را حس كند حرفهائي را مي شنويم مثلا: خوب دفتر من متفاوت است، حوزه من فرق مي كند، اين غلط است. هيچ دفتر يا حوزه اداري متفاوت نيست. وقتي مدير حرفي مي زند خود را فريب مي دهد نه كس ديگري را  راه خود انتخاب كنيد.افراد در جامعه به دو دسته تقسيم مي شوند: 1) افراد درون گرا كه مسئوليت اعمال و شكستها را عهده نمي گيرند و بهانه جويي نميكنند و دنبال بهانه  نمي گردند.2-    افراد برون گرا: مسئوليت اعمال و شكستها را بر عهده نمي گيرند و مدام بهانه جويي مي كنند و اينگونه افراد براي مديريت مناسب نيستند.ما در مديريت بايد فردي درون گرا باشيم. يك مدير وقتي مي تواند توقع احترام از افراد را داشته باشد كه مسئوليت كارهايش را مشخصا بر عهده بگيرد و اگر

راه دست را نرفت بگويد آهاي من شكست خوردم، تقصير خودم بود، اكنون ياد گرفتم و ديگر اين اشتباه را تكرار نمي كنم و در آينده من ناكامي را تبديل به موفقيت مي كنم.سه سخن ناگفته: يكي از صفات مديران ضعيف اين است كه هيچ وقت نمي گويد نمي دانم و براي حفظ آبروي خود گاهي براحتي دروغ مي گويند اما يك مدير فروتن مي گويند من فكر مي كنم اگر خودت دنبال اطلاعات بعدي بهتر است  براي پيشگيري پس راه جلوگيري از عدم مسئوليت پذيري اين است كه يك مدير درون گرا باشيم و مسئوليت كارهاي شخصي خود را به عهده بگيريم.اشتباه (2) : عدم موفقيت در پيشرفت كاركنان: يكي از اهداف اصلي مديريت فراهم كردن امكاناتي است كه بتواند حتي در صورت عدم حضور مدير قادر به ادامه كار باشد. و تغيير كارمندان و عدم حضور هر يك از مديران موقعيت را را تغيير ندهد. در غير اين صورت شما به عنوان يك مدير تعهد خود را  ناديده گرفته ايد (شركت را بايد طوري برنامه ريزي كند كه در صورت نبودنش باز هم به موفقيت خودش ادامه دهد. )مدير نالايق: يك مدير خوب بايد اعتماد به نفس كارمندان خود را بالا ببرد و در آنها ايجاد انگيزه كند. امتحان يك مدير اين نيست كه او يك كار را به تنهايي انجام دهد يك مدير آگاه كاري را انجام مي دهد كه بايد صورت گيرد چه بخواهد چه نخواهد. هميشه سعي مي كند قابليت هاي افراد را بالا ببرد و از اشتباه (2) پرهيز كند.اشتباه (3): سعي بر كنترل نتايج به جاي تاثير بر

افكار:افراد از نظر سودمند بودن در كار با يكديگر متفاوتند ما قصد داريم علت اين تفاوت را دريابيم و چه چيزي باعث موفقيت افراد است؟ اين روش ها عملكرد كاري هستند كه باعث موفقيت يا شكست مي شوند. افراد موفق نه لحاظ ظاهر بهتر از ديگران اند و هوش بهتري دارند و نه سخت تر از ديگران كار مي كنند بلكه عادتهاي كاري و عملكردشان با ديگران متفاوت است. و براي جلوگيري اشتباه (3). با تاثير افكار به جاي كنترلاشتباه (4): پيوستن به يك گروه اشتباه: افرادي وجود دارند كه داراي اين خصوصيات مي باشند كه عادت كرده اند براي مسئوليت ها گروهي را تشكيل دهند ولي هنگام برخورد با مشكل خود كنار نشسته و تنها نظاره گرند.استفاده از وفاداري مديريت: وفاداري يك مدير به اين معنا نيست كه اوبايد با هر كاري كه موسسه مي كند موافق باشد. زيرا اين وفاداري در بازار فروش به هيچ دردي نمي خورد. بلكه بدين معناست كه يك مدير با اعضاي گروه با توجه به اختلافات جزئي، در كنار هم و با اعتماد به يكديگر براي رسيدن به هدف همكاري مي كنند براي جلوگيري از اشتباه (4) با حمايت از ايده هاي مناسب.اشتباه (5): مديريت يكسان بر افراد: مديراني كه سعي مي كنند بر تمام كارمندان خود به يك طريق سرپرستي كنند بدون توجه به شخصيت افراد مديران موفقي نمي باشند. مديريت گروهي: تعدادي از مديران سعي مي كنند در يك زمان با تمام كارمندان ارتباط داشته باشند تا از برخوردهاي تهديد آميز پرهيز كنند. مديران جاه طلب ميدانند براي كارمندانشان جلسه هايي را به رخ مي كشند

اطلاعات را رد و بدل مي كنند بعضي از مشكلات را هم رفع مي كنند. وقتي كاركنان را هم تشويق مي كنند ولي نمي توانند مديراني كارآمد باشند براي جلوگيري از اشتباه (5): ايجاد انگيزه در افراداشتباه (6): فراموش كردن سود: مهم ترين روش براي ارزيابي كردن يك مدير سود دهي شركت است پذيرفتن مسئوليت.محدوديت زمان:مديران بايد هميشه به زمان توجه داشته باشند مديراني كه زمان را ناديده مي گيرند به سخت تر شدن اوضاع كمك كرده و بودجه شركت به سرعت كاهش مي يابد براي جلوگيري از اشتباه با به خاطر داشتن اهميت سوداشتباه مهلك (7): تكيه بر مشكلات به جاي اهداف: يكي از اشتباهات مهلك مديران اين كه با تمركز بر روي مشكلات و شكست ها، اهداف شان را فراموش مي كنند و با ناديده گرفتن اهداف و غرق شدن در مشكلات، ابتكار عمل از آنها گرفته مي شود. ص 153 براي جلوگيري از اشتباه مهلك 7 تكيه بر اهداف و نه بر مشكلات.اشتباه مهلك 8: دوست به جاي رئيس: مديراني كه با كارمندان خود با احتياط رفتار مي كنند به آنها احترام نگذارند نبايد توقع احترام از آنها داشته باشند. يك مدير نبايد رفتاري راكه با مشتري يا ارباب رجوع ثابت خود جايز نمي داند با كارمند خود انجام دهد. يك مدير با كارمندان خود يا دوست است يا رئيس است. در غير اين صورت شخصيت دوگانه اي خواهد شدو بر سر دو راهي قرار گرفتن است. براي جلوگيري از اشتباه مهلك 8 با رئيس بودن به جاي دوست.اشتباه مهلك (9): ناتواني ايجاد استانداردها: مديراني كه به استانداردها علاقه اي ندارند و

استاندارد را وسيله اي براي تنبيه افرادي كه مي دانند كه در توليد كوتاهي كرده اند بكار مي برند يكي از عوامل مهم در مديريت را درك نكرده اند.اگر تمام كاركنان استاندارد را به عنوان يك شرط كيفيت بدانند اعتماد به نفس در شركت بالا مي رود و مديريت راحت تر انجام مي شود. و از اشتباه مهلك ناتواني در ايجاد استانداردها جلوگيري مي شود. اشتباه (10): عدم موفقيت در آموزش كاركنان: اگر يك مدير انتخاب كاركنان خود باز هم اشتباه نكند  تنها سه عامل وجود دارد كه باعث عدم كارآيي كارمند مي شود. اين سه عامل عبارتند: 1- از كارمند از شغل آگاهي ندارد 2- از توانايي لازم براي انجام كار برخوردار نيست 3- كسي يا چيزي باعث عدم موفقيت او در انجام كاري مي شود. تا وقتي كه ما به اين سه عامل توجه نكرده باشيم نتوانسته ايم وظيفه خود را در قبال كارمندان انجام دهيم. آموزش كلاسي در واقع همان آموزش گروهي  كه با مصرف هزينه كمتر و زمان كمتري نسبت به آموزش يك نفر انجام مي گيرد و از لحاظ اقتصادي به صرفه تر است. براي جلوگيري از اشتباهات بايد به عنوان مدير از آموزش افراد خود غافل نشويد.اشتباه (11): ناديده گرفتن بي كفايتي كاركنان: بي دقتي و چشم پوشي كردن از بي كفايتي كارمندان توسط يك مدير مي تواند به سه دليل باشد: 1- چون فكر ميكنيم بايد محبوب باشيم دنبال محبوبيت هستيم2- اميدواريم كه اگر از اين مشكل چشم پوشي كنيم به خودي خود حل مي شود. 3- براي اينكه توان برخورد با ديگران را نداريم. نياز به محبوبيت:

نياز بيش از حد يك مدير به محبوبيت، باعث مي شود او فرد ضعيفي جلوه كند و هر بهانه اي را براي بي كفايتي مي پذيرد و هر رفتاري را قبول مي كند اواين كار مي كند كه در اين كارفرمايان سخت گير جلوه كنند.اشتباه (12): قدراني از كارمندان برجسته: يكي ديگر از اشتباهات مهلك مديران قدرداني از يك گروه از كارمندان است و ديگر افراد گروه را ناديده مي گيرند و هميشه آنها را به عنوان بازنده تلقي مي كنند و فقط افراد خاص را شايسته تقدير مي دانند كه خود باعث مي شود و به شخصي كه به عنوان فرد بازنده زده شده است مثل بازنده عمل كند دوري از اشتباه مهلك 12 آسان است. تنها كاري كه بايد انجام دهيد دادن اعتبار به افراد در هنگام لزوم.اشتباه مهلك (13): سعي در علت نفوذ قراردادن ديگران: ما به عنوان يك مدير مي توانيم كارمندان را تحت تاثير قرار دهيم اما شيوه هاي متفاوتي براي رسيدن به اين هدف وجود دارد با رفتار خوب باعث افزايش عملكرد كاركنان و افزايش بهره وري مي شويم. و با رفتار بد ميزان بهره وري  آنان را كاهش مي دهيم.تغيير محيط: از آنجايي كه وقتي محيط هر انساني تغيير مي كند طرز فكر او نيز تغيير مي كند. هر عملي در محيط از شما سر بزند روي افكار آنان تاثير مي گذارد. مانند: رنگ كردن دوباره دفتر، تغيير ميزان حقوق، قبل از اينكه يك كاري را انجام دهيد بسنجيد. زيرا اين حركات بر روي طرز فكر كاركنان تان تاثير مثبت و منفي مي گذارد. پرهيز از اشتباه 13

با استفاده از اعتماد سازي.

مديريت برقلب ها

5 دي 1389 ، 08:52 مديريت بر قلب ها كن بلانچارد

خلاصه كتاب: سجاد ذهاني: يكي از مهم ترين وظايف مديران رهبري است .رهبري يعني هنر نفوذ در قلب وباورهاي ديگران واين هنر از قلب يك رهبر اغاز ميشود.در اين كتاب نويسنده از چگو نگي انتخاب ارزشها و روشهاي بهبود سازماني,شجاعت,مواجه با تغيير و راههاي توسعه توانمندي هاي فردي با خوانندگان سخن مي گويد. وسعي نموده است با استفاده از جملات قصار وشيوا، تجربيات  خود را دراختيار خوانندگان قرار دهد.كليد پرورش انسانها در واداشتن انان به كار هاي درست استواداشتن انسانها به درست كار كردن انديشه نيرومندي درمديريت است.واداشتن انسانها به انجام كار درست درانان خشنودي وانگيزه كاركرد خوب مي افريند. ولي نبايد فراموش كرد كه ستايش بايد بي درنگ ,ويژه,نيرو بخش در ادامه راه باشد.اين اصول مي توانند مايه درخشش هر مدير در محيط شوند.اكساني كه از كارها نتيجه خوب  مي گيرند از خود احساس خوبي دارندهنگامي كه انسان به نتيجه هاي خوب دست مي يابد،در خودش حالت خوبي احساس مي كند زيرا ميداند كه كار مثبتي انجام داده وچيزي دارد تا به نشانه كوششهايش به ديگران بنماياند.يك رهبر كارامد از دو راه پيشگام كمك به مردم در روند دستيابي به نتيجه هاي خوب ميشود:_هدفها را به درستي به انان مي شناساند و_در راه رسيدن به هدف هرچه از دستش بر ايد از پشتيباني،تشويق وراهنمايي كوتاهي نمي كند.درستايش انسانها انقدر منتظر نمانيد تا كار را صد درصد درست انجام دهند.   بسياري از رهبران خوش خيال در ستايش كاركنان انقدر درنگ مي كنند تا كار به درستي پايان يابد .

مشكل اين است كه شايد هرگز به چنين نقطه اي نرسند.بهتر ان است كه پيشرفت را ستايش كنيم،اين كار خود انگيزه افرين است.   ما همه اعتقاد داريم كه خداوند چيزي را بي مصرف نيافريده است پس هسته بنيادين ما درست است اما اين بدان معنا نيست كه كامل هستيم وجايي براي رشد خود نداريم.اين باور موجب ميشود كه احساس خوبي ازخود داشته باشيم. اگر مردم ازكار ما انتقادكنند ان را به بد بودن خود تفسير نكنيم . با ايمان به ارزشمندي خودمان به انان گوش فرا دهيم وديدگاه انان را با حالت غير تدافعي بشنويم باشد كه در انان چيزي براي اموختن بيابيم.Success is not forever and failure isnt  fatal. نه پيروزي پايدار است نه شكست مرگ اور. نورمن وينسنت پيل بارها ميگفت :هنگامي كه از ياد گرفتن باز ايستم ،دست و پايم را به قبله بكشيد چون ديگر مرده ام.امروزه ياد گرفتن بيش از همه دوران هاي گذشته اهميت دارد. امروزه تنها مهارت ارزشمند فرد مي تواندضامن ادامه كارش باشد.سه چيز را گريزي نيست :مرگ،ماليات ودگرگوني. سازمانها زير بمباران دگرگوني هستند. پس هوشمندانه ترين راه اين است كه پيوسته بياموزيم و براي همخوان شدن با وضعيت تازه اماده باشيم. در روند مديريت انسانها ”رها كردن“بسي اسانتر از سخت گرفتن است.هنگامي كه  مطمئن  نيستيد كه كاركنان براي انجام وظيفه تازه به چه اندازه نظارت نياز دارند بهتر است كه در اغاز كار حلقه سر پرستي را تنگ تر كنيد. زيرا هنگامي كه در يافتند انان بهتر از ان چيزي هستند كه شما پنداشته بوديد و بند نظارت را بيشتر رها كرديد اين اقدام موجب

دوستي بيشتر وپاسخ مثبت به نداي شما خواهد شداز اين كار به رشد روز افزون كيفيت كار كاركنان نيز كمك خواهد كرد.ان چه انگيزه افرين است به انسان انگيزه ميدهد.بسياري از رهبران تصور مي كنند پول، جايزه،اعطاي مرخصي هاي ويژه برترين انگزه افرين ها است.به عنوان  مثال مديري دو كارمند خوب دارد ومي خواهد يكي را با افزايش حقوق  پاداش دهد ولي اين فرد همسرش كار مي كند  وپول خوبي به منزل مي اورد ولذا پول براي او چندان اهميتي ندارد.وتصميم مي گيرد نفر دوم را با افزايش مسئوليت وحوزه سرپرستي پاداش دهد.ولي بيماري ناگهاني همسرش مخارج سنگيني را روي دست او گذاشته است.واضح است پول براي چنين فردي بزرگترين عامل  انگيزش است.  مديري كه تنها به سود مي انديشد مانند تنيس بازي است كه به جاي توپ چشم بر تابلو امتيازها دوخته است.سازمانها ي پيروزمند امروز بر سه ستون استوارند درست همانند كرسي هاي سه پايه.اين سه ستون :مشتريان شيفته ،كاركنان شيدا و توانمندي هاي مالي هستند. هر سه پايه بايد استوار باشند تا كرسي بر پا بماند.مدير بهتر است مورد احترام باشد تا همه  پسند.ااگردر نقش رهبر از كاركنان خواهان كار با ارزش براي سازمان هستيد بايد با انان صادق باشيد واستانداردها را همواره بالا بگيريد. در اين صورت شايد اغلب ناچار شويد تا محبوبيت خود را فداي انجام كارهاي درست بنماييد.اين باعث ميشود كه كاركنان به خاطر اورند شما رهبر مورد احترام انان هستيد.  يكي از بهترين قانونها در كسب وكار امروز اين است: كاركنان را دست بالا بگيريد تا انان هم خود را شايسته تر بدانند.رهبران بايد از پشت پرده احساس

لغزش پذيري،قدرتمندي و توان مهار ديگران به در ايند واجازه دهند تا ان روي زيباي ديگر فروتني انان اشكار شود.  گفتن“كوشش مي كنم ”راهي براي فرار از انجام كار است.تمايز ميان علاقه مند بودن ودرگير شدن وجود دارد. هنگامي كه علاقه مند به انجام كاري هستيم در فرصت مناسب به ان مي پردازيم،ولي زماني كه متعهدو درگير با كاري شديم بدون ترس پيش ميرويم وهيچ بهانه اي پذيرفته نيست.كسي كه خود را در گير كاري مي كند در وضعيت دشوار هم راهش را ادامه مي دهد.واين انظباط رفتاري،نشانه پايمردي است.عشق اين تواناي را مي دهد كه بگوييم پوزش ميخواهم.در جهان دو عبارت است كه كمتر به كار ميرود:سپاسگزارموپوزش مي خواهم.اگر در نقش رهبر بتوانيد پوزش خواهي از خطاها را بياموزيد سازمانتان محيطي  بهتر براي كار خواهد شد. وينستون چرچيل بزرگترين سخنور دنياي انگليسي زبان است. در سالهاي اخر زندگي در دبستان خود سخنراني كرد.مدير روبه دانش اموزان كرد وگفت:اين لحظه اي تاريخي است.چرچيل بلند شد وگفت:“هرگز،هرگز از پاي ننشينيد“.وبه جاي خود برگشت.بسياري از كودكان نااميد شدند ولي مدير احساس كرد كه اين يكي از بزرگترين سخنرانيهاي چرچيل مي باشد.همين رفتار پايمردي او بودكه انگلستان را در جنگ جهانگير دوم به ادامه نبرد واداشت ،در حالي كه بسياري باخت را پذيرفته بودند.پاي مردي يعني به تفنگ خود چسبيدن وبه تعهد خود پايبند بودن وسخن را با عمل يكي كردن.كاررا جدي بگيريد ولي با خود نرم باشيد.عبوس بودن ميتواند محيط سازمان را بي روح وتوان خلاقيت را محدود كند.امروزه رهبران را به دوره هاي طنز پردازي ميفرستند.هدف اموزش جوك گفتن نيست،بلكه مي خواهند ياداوري كنند كه به

حس خوش طبعي در درون خود كمي ميدان دهند. كاركنان از ديدارچنين رهبراني شاد ميشوند. نورمن وينست پيل در يك سفر هوايي با مردي اشنا شده بود كه بسيار نگران بود.نورمن از او مي پرسد :چه خبر شده؟ مرد مي گويد:براي اداره كار مهمي انتخاب شدم ولي نگرانم از عهده ان بر نيايم.نورمن مي گويد:به خوبي مي تواني.اگر فكر كني كه از عهده كار برمي ايي، توان انجام ان را هم به دست مي اوري.سپس مرد را تشويق كرد كه همواره روزش رابا اين ورد اغاز كند:”بزرگ بينديشيد وبزرگ عمل كنيد وبزرگ باشيد ”هنگامي كه هواپيما به زمين نشست مرد در قالب فكري ديگر بود.كاركنان در مسير گذر از وابستگي تا رسيدن به نقطه انجام كار مستقل،چهار سطح رشد را پشت سر مي گذارند.ان سطح ها عبارتاست از:1.اغاز كنندگان علاقه مند(شوق كار كردن را دارند ولي دانششان كم است)2.كاراموزان از خواب بيدارشده(يادگيري كار را دشوارتر از ان ميبينندمه فكر مي كردند)3.كاركنان توانمند ولي محتاط4.كاركنان به خود متكي وتوانمنداما هيچ فردي درهمه كارهايش دريكي از سطحهاي فوق نيست. بنابراين ها فرد ممكن است در يك زمان به الگوهاي رهبري متفاوتي نياز مند باشد.براموزندگان هرگز تنبيه روا مداريد.نو اموزان همينكه اشتباه كنند متوجه ميشوند كه دفتارشان درست نبوده است. بهتر است مديران با شكيباي راه انجام كار رابه انان دوباره توضيح دهندو حتي اگر ممكن باشد نمونه كار درست را به او نشان دهنداين باعث مي شود كه  رفتاركاركاراموز درجهت انجام درست كارها پيش رود.  به چيزي كمتر از شر كت پيشتاز قانع نباشيد.شركتهاي پيشتاز سازمانهايي هستند كه: 1.مشتري با انگيزه كه همواره باز مي گردندچند جمله

مهم كه مديران بايد به ان توجه كنند.1.اگر خواست خدا وند اين بود كه ما بيش از شنيدن سخن بگوييم به جاي دو گوش دو زبان به ما ميداد.2.اگر در جستجوي كمال نباشيد،به برتري نمي رسيد.3.انسانها خود خوبند،رفتارشان است كه گاهي دردسر افرين مي شود.4.مثبت انديشان نتيجه مثبت مي گيرندچون از دشواريها نمي ترسند.5.در جواني سلامتي را در ثروت اندوزي فدا مي كنيم ودر پيري ثروت رادر كسب دوباره سلامتي.6.رهبري فرمان بر مردم نيست بلكه كار با مردم است.7.گفتارتان را كردار كنيد.

ژاپن

نويسنده: پاتريشيادي.نتزلي

خلاصه كتاب: نام كتاب: ژاپن- نويسنده: پاتريشيادي.نتزلي- ترجمه: فاطمه شاداب - چاپ اول  3000 نسخه- اسفند ماه 1383-  چاپ شمشاد- انتشارات ققنوس-مقدمه: ملتي متحد: ژاپن كه كشوري است متشكل ازجزاير متعدد بسياري ازرسوم خودراحفظ كرده ودرعين حال ازمزاياي فناوري امروزي نيزبهره مند شده است. براي مثال، بسياري ازمردم ژاپن صاحب تلويزيون دستگاه هاي صوتي استريوورايانه هستند ولي هنوز گاه به حمام هاي عمومي مي روند درمراسم سنتي چاي شركت مي كنند وبه جاي ماشين حساب الكترونيكي از چرتكه استفاده مي كنند. همين آميختن روش هاي سنتي وامروزي سبب شده است تا كاتوهيدتوشي1، جامعه شناس ژاپني چنين اظهارنظركند: ]ژاپن كشوري است كه همزمان حضور هماهنگ پديده هاي كهنه ونو درآن ممكن است موجوديت وعملكرد ژاپن بر اساس اين هماهنگي به وجود آمده است [. مقاومت دربرابر تغيير وتحول چون مردم ژاپن براي شيوه هاي سنتيشان ارزش بسياري قائلند، هويت ملي قدرتمندي دارند و به شدت در مقابل آثار فرهنگي خارجي مقاومت مي كنند. درواقع، در طي تاريخ اين كشور در بسياري از اوقات ژاپني ها بيگانگان را آگاهانه وستيزه جويانه رانده وكساني

را كه از باورهاي غربي پشتيباني مي كرده اند، اعدام كرده اند. حتي هنگامي كه ژاپني ها بعضي از روش هاي بيگانگان را پذيرفتند-چه به انتخاب چه بالاجبار چنان كه بعد از جنگ جهاني دوم رخ داد - اين پذيرش سبب نشد تا در نفس هويت ژاپن تغييري پديد آيد. تغييرات فرهنگي هم اگر در ژاپن روي داد بسيار كند سطحي بود از اين تغييرات سطحي را مي توان در شيوه ي حذف زمينداري[فئوداليسم] در ژاپن جستجو كرد طي سده ي نوزدهم ميلادي ژاپن به طور رسمي به وجود روابط ارباب - رعيتي پايان داد. اما احساساتي كه با اين روابط پيوسته بود- از جمله وفاداري، احترام به قدرت، انديشه ي نظارت يك فرد بر زيردستان-به روابط كارفرمايان- كارگران انتقال داده شد. در نتيجه بقاياي فئوداليسم دربنگاه ها وشركت هاي امروزي ژاپن يافت مي شود. موفقعيت در زمينه ي فناوري هاي پيشرفته مقاومت دربرابر تغييرات فرهنگي مانع از گسترش فناوري هاي نوين وتوليد كالاهايي كه ساير كشورهانياز دارند، نشده است. ژاپن درزمينه ي اقتصاد تمايل زيادي به فراگيري راهكارهاي تجارتي وپذيرش آن ها دارد بدون اينكه به ارزش هاي ژاپني آسيبي برسد. بويه لا فايت دو منته1، پژوهشگر، كه مدت ها در ژاپن زندگي كرده ودر زمينه ي روابط ژاپن آگاه است مي گويد: از اواخر دهه ي 1940 از نزديك درگير مسائل ژاپن شدم ومي توانم تفاوتي [بين ايالات متحده و ژاپن]را كه فراتر از تمام ظواهر است وعاملي مؤثردر تبديل ژاپن از يك جامعه ي فئودالي منفرد به يك قدرت اقتصادي طي چند دهه است شرح دهم. بلافاصله بعد از بازشدن دروازه هاي

ژاپن به روي غرب در سال هاي مياني دهه ي 1850، ژاپني ها چه با بورسيه هاي دولتي چه بصورت شخصي ومستقل براي آموزش راهي كشور هاي غربي شدند تا هر آنچه غرب براي عرضه دارد بيابند و توليد بكنند. اين فعاليت تا چند سال ادامه داشت... وژاپني ها هنوزهم، مثل هميشه، علاقه زيادي به يادگرفتن همه چيز وهر كاري دارند... حال آنكه اغلب غربي ها نه تنها ژاپني ها وژاپن را ناديده مي گيرند، علاقه زيادي هم به آموختن ندارند. رهيافتي قديمي براي مشكلات امروزي ژاپني ها جامعه ي آمريكايي را مطالعه كرده اند وهرگاه براي پيشرفت كشور خودشان لازم بوده، با ايالات متحده همكاري كرده اند. ژاپني ها در عين حال كه به عنوان بخشي از جامعه ي بين المللي عملكرد مشخصي دارند، اما هيچ گاه اجازه نداده اند كه انديشه هاي غربي ديدگاه هاي فرهنگيشان را تغيير دهد. دومنته يادآور مي شود كه اين پديده نتيجه ي فلسفه ي كهن ژاپني به نام كيوسئي1 است كه آن را به مثابه ي[زندگي كردن در عين همكاري و هماهنگي با بقيه دنيا] شرح داده است. در جامعه ي ژاپن به هماهنگي ونيز خويشتنداري وانضباط فردي اهميت زيادي داده مي شود. توانايي كنترل ذهن وجسم براي هر شخص مهارت ضروري است وتمايل آمريكايي ها به ابراز احساسات يك نقطه ضعف به شمار مي آيد. در نتيجه، رويكرد ژاپني ها به موضوع هاي  اجتماعي با آنچه در جهان غرب متداول است تفاوت بسياري دارد. ژاپني ها براي مواجهه با مشكلات امروزي هم به عادات فكري سنتيشان متوسل مي شوند. به همين دليل، علي رغم اين كه

بسياري از ژاپني ها بعضي از گرفتاري هاي زندگي آمريكايي را پذيرفته اند، اما ويژگي هاي ملي آن ها طي هزاران سال تغيير نكرده است. تأثير جغرافيا جغرافياي ژاپن تا حد زيادي بر هويت ملي اين كشور تأثير گذاشته است. اين كشور از زنجيره اي بيش از سه هزار جزيره تشكيل شده است كه از شمال شرقي به جنوب غربي امتداد يافته اند واز نزديك ترين همسايگانش- كره،چين، روسيه وفيليپين- به واسطه ي وجود درياي اختسك در شمال،درياي ژاپن در غرب و درياي چين شرقي درجنوب جدا مي شود ودرشرق آن اقيانوس آرام گسترده شده است. ژاپن تا قاره آمريكاي شمالي بيش از شش هزار كيلومتر فاصله دارد. نبود مرزهاي مشترك زميني امكان كنترل ورود كالاهاي خارجي وافراد بيگانه وانديشه هاي خارجي را براي ژاپني ها ساخته است. از حدودقرن چهارم ميلادي كه ژاپن به صورت يك كشور در آمده است،هم بازديدكنندگان وهم كالاهاي خارجي هيچ گاه نتوانسته اند بي سروصدا از مرزهاي كشور عبور كنند بلكه فقط هر چند يكبار و كاملاً مشخص با كشتي وارد             شده اند. سرزمين كوهستاني جغرافياي خاص كشور ژاپن سبب شده كه مردم ژاپن از يكديگرجدا باشند. دراغلب جزاير كوههاي بلندي وجود دارد كه زمين ها را به قسمت هاي كوچك تقسيم وساحل شرقي را كرانه ي غربي جدا كرده است. اين جدايي مردم جزاير مختلف از يكديگر مثل نبود همسايگان كشور در تشكيل ديدگاه وهويت ملي مؤثر بوده است . چنان كه پروفسور ساكاموتوتارو،كه در زمينه ي تاريخ كهن ژاپن صاحب نظر است،مي گويد:[اقليم خاص و كوهستاني كشور يكي از دلايلي است كه مردم ژاپن ديدگاه مقطعي وخاص

براي ايجاد دولت هاي كوچك و منطقه اي دارند.] بيش از هفتاد درصد سرزمين ژاپن كوهستاني است. وجود چنين سرزمين هاي ناهمواري به زمينه ي زمين شناختي ژاپن مربوط است، اين جزاير در واقع قله هاي رشته كوههايي است كه از كف اقيانوس فراز آمده اند. حركت اين رشته كوه ها هنوز هم ادامه دارد و به همين دليل ژاپن در معرض نيروهاي كوه زا و پيامدهايي مثل زلزله وآتشفشان است. درواقع اين كشور بر يكي از بزرگ ترين و فعال ترين گسل هاي زلزله خيز در دنيا واقع است. تقريباً هر روز زلزله هاي كوچك روي مي دهد و زلزله هاي شديد همواره تهديدي جدي به شمار مي رود. آب و هوا يكي ديگر از عوامل طبيعي كه ژاپن را تهديد مي كند بروز تيفون يا طوفان هاي شديد حاره اي است كه غالباً در ماه هاي اوت و سپتامبر رخ مي دهد. تيفون ها معمولاً سبب جريان سيلاب هاي شديد، لغزش زمين و آسيب هاي فراوان به علت وزش باد شديد مي شوند. ماه هاي ژوتن و ژوئيه فصل باران است كه تقريباً هر روز باران مي بارد،گرچه در بقيه طول سال هم به طور پراكنده باران مي بارد.در اغلب مناطق درطي سال بيش از صد سانتيمتر باران مي بارد. البته ميزان بارش باران وبرف در ژاپن به محل مورد نظر بستگي دارد.  براي مثال،در جزيره ي هونشو كه منطقه اي كوهستاني است در سال بيش از چهار صد سانتيمتر باران مي بارد،درحالي كه در توكيو ميزان بارش باران فقط حدود 130 روز است. همچنين درطول زمستان در توكيو ميزان بارش باران فقط

چند روزي برف مي بارد، درحالي كه در جزيره ي هوكايدو تعداد روزهايي كه برف مي بارد،حدود130 روز است. معمولاً بارش برف در كناره ي درياي ژاپن سنگين است. درواقع زمستان اين منطقه از زمستان هاي سخت دنيا به شمار مي آيد. در زمستان، تفاوت درجه حرارت در كشور بسيار زياد است،به طوري كه ميانگين حداكثر دما ده درجه ي سانتيگراد زير صفر در شمال و هشت درجه ي سانتيگراد بالاي صفر در جنوب است. اين تفاوت درجه حرارت در تابستان هم ادامه مي يابد. به طوري كه ميانگين دماي مناطق شمالي بيست درجه ي سانتيگراد ودر جنوب سي درجه ي سانتيگراد است. دليل چنين تفاوتي در درجه ي حرارت به علت طول كشور ژاپن است. اين كشور با طولي بيش از دو هزار كيلومتر در امتداد شمالي-جنوبي از منطقه ي معتدل تا تحت حاره اي ادامه يافت است. پوشش گياهي و حيات وحش ژاپن به دليل بارش فراوان، پوشش گياهي انبوهي دارد. تقريباً دو،سوم ژاپن پوشيده از جنگل است و در مناطق تعداد متنوعي از پرندگان و جانوران يافت مي شود. جزاير شمالي به دليل داشتن روباه و خرس قهوه اي مشهور هستند. در جزاير مياني گراز،آهو،آنتيلوپ،خرس،خَز،قرقاول،اردك هاي چيني و خرهاي وحشي كه آن ها را ماكاكو1 ژاپني مي نامند،وجود دارد،در جزاير جنوبي هم تعداد زيادي مار و خرگوش صحرايي وجود دارد. روزگاري درياهاي اطراف ژاپن از حيات وحش غني بود و حيواناتي از جمله لاك پشت،وال،دولفين و انواع بسياري از ماهي ها و سخت پوستان در آب هاي اين منطقه يافت مي شدند. اما صيد بيش از حد و آلودگي سبب شده است

كه تنوع حيات آبزيان رو به كاهش گذارد. در نتيجه،ژاپني ها كه زماني فقط در آب هاي ساحلي به ماهگيري مي پرداختند،در سال هاي دهه ي 1960 حوزه ي صيدشان را گسترش دادند و به اقيانوس آرام و حتي به اقيانوس اطلس رسيدند. هنگامي كه كشورهاي ديگر مانع نزديك شدن صيادان ژاپني به سواحل كشورشان شدند،ژاپن در زمينه ي ماهيگيري تواقفنامه هايي را امضا كرد كه به آن ها اجازه مي داد كارشان را ادامه دهند. همزمان،در كشور پرورش آبزيان از جمله ميگو،خرچنگ و صدف گسترش يافت. اگر چه به اين ترتيب غذاهاي بيش تري توليد مي شد،هنوز هم براي رفع نيازهاي غذايي ژاپن كافي نبود. امروزه ژاپن يكي از بزرگ ترين واردكنندگان محصولات دريايي در جهان است كه غذاهاي دريايي را عمدتاً از ايالات متحده،چين،تايوانو كره وارد مي كند. مردمي خودكفا ژاپن در ابتداي تاريخش دادوستد با بيگانگان را براي تهيه غذا نمي پذيرفت. به همين دليل،باوجود اندك بودن زمين هاي هموار و نبود خاك غني،مردمان ژاپندر زمينه ي كشاورزي روش هايي را ابداع كردند كه مزارعشان را پر محصول كرد و آن ها ياد گرفتند كه غذا را ابداع كردند كه روش هاي ساختمان سازي حداكثر استفاده از فضاي محدود را مدنظر قرار دادند. به علاوه،اتاقي كه شب براي خواب استفاده مي شد،در طي روز براي منظورهاي ديگر استفاده مي شد. جغرافياي كشور ژاپن،مردم اين سرزمين را مجبور كرد تا پر كار و قناعت پيشه باشند. مقاومت ژاپن در برابر تداخل بيگانگان به واسطه ي وجود مرزهاي طبيعي كشور- كه نه تنها از كوه و دريا بلكه از سواحل ناهموار تشكيل شده است-

تسهيل شده بود. هيچ بارزگاني نمي توانست بدون آگاهي مقامات محلي وارد كشور شود و ژاپن مي توانست تقريباً به آساني از مرزهايش دفاع كند. در مقابل،ساير كشورهاي قاره ي آسيا مثل چين همواره در طول مرزهاي مشترك و گسترده ي خاكشان جنگ و درگيري داشتند. به همين دليل،ذهنيات ژاپني ها با مردمان متفاوت است. در حدود قرن سوم ميلادي،چيني هايي كه از ژاپن ديدن كردهاند،وجود اين تفاوت ها از جمله پرهيز ژاپني ها از بيگانگان و عدم تمايل آن ها به ترك خانه شان را شرح داده اند. چند قرن بعد، حكومت ژاپن تصميم گرفت تا مرز هاي كشور را به طور كامل به روي خارجي ها ببندد و رسماً مانع ورود آن ها به كشور و خروج شهروندان از اين سرزمين شود. رشد سريع جمعيت چون تعداد كساني كه از ژاپن خارج مي شدند بسيار اندك بود و صلح و آرامش تقريباً در كشور پايدار بود،جمعيت كشور به سرعت افزايش يافت. طبق نوشته ي بعضي از پژوهشگران،جمعيت ژاپن در قرن هفتم تقريباً پنج ميليون نفر و در قرن چهاردهم حدود ده ميليون نفر بوده است. در حال حاضر،تقريباً125 ميليون نفر در ژاپن زندگي مي كنند كه باعث شده ژاپن به عنوان هفتمين كشور پرجمعيت جهان شناخته شود. تراكم جمعيت هم در ژاپن بسيار بالاست. حدود 98 درصد از گستره ي 373458 كيلومتر مربعي ژاپن بين چهار جزيره ي اصلي-هونشو،هوكايدو،كيوشو و شيكوكو- تقسيم شده است. اما به دليل ساختار نا هموار و كوهستاني سرزمين،ژاپني ها در ده درصد وسعت كشور سكونت دارند. چهار،پنجم جمعيت يا تقريباً صد ميليون نفر در جزيره ي هونشو زندگي

مي كنند كه از نظر جغرافياي بزرگ ترين جزيره ي ژاپن است. جزيره ي هوكايدو فقط پنج درصد جمعيت ژاپن را در خود جاي داده است،در حالي كه جمعيت جزيره ي كيوشو حدود دوازده درصد و جزيره ي شيكوكو كم تر از چهار درصد جمعيت را شامل مي شود. جزيره ي هونشو به دليل اندازه ي بزرگ و جمعيت زيادش به پنج منطقه اجتماعي- اقتصادي تقسيم شده است: كانتو، چوبو، چوگوكو و توهوكو. از ميان اين مناطق پر جمعيت ترين منطقه كانتوست كه سي درصد جمعيت ژاپن رادر خود جاي مي دهد. كسب وكارهاي كوچك هوكايدو به دليل كشاورزي اش مشهور است. در تمام جزاير اصلي ژاپن شكلي از كشاورزي وجود دارد. اما در اكثر آن ها ،اغلب مزارع كوچك هستند كشاورزان بخش اصلي درآمدشان را از شغل دومشان به دست مي آورند. اين نكته در مورد صنعت ماهيگيري هم صدق مي كند. بخش اعظم محصولات صيادي در دست افراد و خانواده هاست با وجودي كه دولت تشكيل سازمان هاي بزرگ را تشويق مي كند و درآمد حاصل از صيادي معمولاً با درآمد ساير كارها همراه مي شود. درمورد صنعت معدن هم وضع به همين منوال است. دراين بخش هم به جاي معادن بزرگ،معادن متعدد كوچك و پراكنده اي وجود دارد. امروزه ژاپن حدود هفتاد درصد مواد خام مورد نيازش از جمله سوخت هاي فسيلي،منسوجات،الوار،موادشيميايي،غذا و مواد فلزي را وارد مي كند،در حالي كه صادرات آن عمدتاً شامل كالاهاي توليد شده از قبيل خودرو،ماشين هاي صنعتي و دستگاه هاي الكترونيكي است. ده درصد كل صادرات جهان به ژاپن تعلق دارد و ايالات متحده بزرگ ترين

مشتري ژاپن است. اما در اين دادوستد هم عدم تعادل شديدي حاكم است: در اواخر سال 1998 تفاوت تجاري ايالات متحده و ژاپن به 64 ميليارد دلار رسيد و در اوايل سال 1999 ايالات متحده به ژاپن اخطار كرد كه به سريزكردن بازارهاي فولاد آمريكا پايان دهد. آغاز دوران فئوداليسم] زمينداري[ در واقع بيشتر شهرهاي ژاپن زاييده ي نظام زمينداري هستند كه قبلاً در ژاپن حاكم بود. در دوران فئوداليسم  ]زمينداري[ ،رئيس يك خانواده ي قدرتمند دژ و قلعه مي ساخت و حاميانش در نواحي اطراف آن كه ملك اربابي1 ناميده مي شد، زندگي مي كردند. اين برج و باورها بازرگانان و صنعتگران را بسوي خود جلب مي كرد و به تدريج يك شهر تشكيل مي شد. به همين سبب در ژاپن تعداد شهرها بسيار زياد است و در تمام دنيا تنها شهرهاي ايالات متحده از ژاپن بيش تر است،با وجودي كه مساحت ژاپن به مراتب از ايالات متحده كم تر است. در ژاپن وجود داشته است و تعداد اين شهرها طي قرن هاي بعد افزايش يافته است. قبل از قرن چهارم ميلادي هر يك از اربابان مالك و زميندار به طور مستقل عمل مي كرد. سپس يكي از املاك اربابي بزرگ تر كه در دست قبيله ي ياماتو بود،باقي مناطق را تحت كنترل خود گرفت و در پايان قرن چهارم قبيله ي ياماتو كشور را متحد ساخت و امپراتوري تأسيس كرد و رؤساي قبيله به عنوان  خانواده ي سلطنتي بر تخت نشستند كه تا به امروز هم به سلطنت ادامه مي دهند. طبق افسانه هاي ژاپني امپراتورها از 660 سال قبل از ميلاد حكومت

مي كرده اند،اما اين قبيله ياماتو بود كه يك سلسله ي واقعي با فرماروايي موروثي و حكومت مركزي تشكيل داد بيگانگان در قالب دشمن و صلح سامورايي ها اولين عامل تهديدكننده قبايل بومي بودند كه زمين و اراضي گسترده اي در اختيار داشتند. اربابان اين قبايل كه توانگر و قدرتمند بودند، سپاه هاي بزرگي متشكل از رزمندگان حرفه اي داشتند كه در ابتدا بوشي و بعدها سامورايي خوانده شدند. اين رزمندگان به تدريج يك طبقه ي اجتماعي جداگانه به وجود آورند كه موقعتشان به طور موروثي از پدر به پسر منتقل مي شد و اگر پسر بي لياقت بود به پسر خوانده ها يا برادرزاده ها انتقال مي يافت. وظايف سامورايي ها بسته به نيازهاي اربابانشان متفاوتبود. بسياري از آن ها مأمور جمع آوري ماليات و حفظ نظم عمومي بودند. بعضي از آن ها در صورت بروز جنگ با سامورايي هي ديگر چه در حمايت از اربابانشان، چه جنگاوران خودي درگير جنگ مي شدند. خدمت نظامي اجباري براي مزرعه داران ژاپني در سال 792 از بين رفت و به اين ترتيب، سامورايي ها براي حفظ صلح لازم بودند. به علاوه، توزيع رسمي زمين ها،به طور كلي، در سال 844 پايان يافت و اين به آن معني بود كه اگر يك مالك يا سامورايي زمين بيش تري مي خواست، بايد براي آن زمين مي جنگيد. تايراها و ميناتوها در سال 935 ، يك قبيله ي جنگجو كه تايرا نو ماساكادو رهبري آن را به عهده داشت، تقريباً تمام ايالت كانتو را تصرف كرد و در اواخر قرن دوازدهم كنترل كيوتو را از يك قبيله ي قدرتمند

ديگر به نام فوجي وارا گرفت. تايرها بسياري از رقبايشان را به قتل رساندند. يكي از كساني كه آن ها كشتند، رهبر يك قبيله ي جنگجوي ديگر به نام ميناموتو بود. قبيله ي ميناموتو نيز مثل قبيله ي تايرا در قرن دهم و يازدهم قدرت گرفته و طي اين دوران با قبيله ي فوجي وارا متحد شده بود. هنگامي كه تايرا رهبر آن ها را به قتل رساند، قبيله ي ميناموتو از تلاش هاي پسر آن مرد،يوري تومو، براي انتقام گيري حمايت كرد. اين قبيله كه توسط پسرعموي يوري تومو به نام يوشيناكا و برادر ناتني او به نام يوشيت سون رهبري مي شد توانست قبيله ي تايرا را با موفقعت از پايتخت بيرون براند و بعدها طي يك نبرد دريايي آن ها را به طور كامل از بين برد.در سال 1185 ، يوري تومو در شهر كاماكورا نوعي حكومت نظامي تأسيس كرد  . براي نظارت بر فعاليت هاي رايج در  تمام ايالت هاي ژاپن ، فرمانداران نظامي به نام شوگو منصوب كرد. او همچنين افرادي را به عنوان مباشران نظامي با  عنوان جيتو منصوب كرد  تا ماليات ها را جمع آوري و بر زمين هاي خصوصيو عمومي نظارت كنند و نظم عمومي را حفظ كنند. در سال 1192 ،امپراطور رسماً لقب شوگان يا ژنرال ارشد كل كشور را به يوري تومو اعطا كرد. اين آغاز دوران استبداد نظامي بود كه حدود هفتصد سال طول كشيد. افرادي كه آنان را شوگونيت مي ناميدند به تدريج كنترل تمام امور حكومتي را به دست گرفتند و براي امپراطور قدرتي باقي نماند. يوري تومو در سال 1199 درگذشت،

اما شوگان نشين كامارا تحت رهبري خانواده ي هوجو كه يوري تومو از طريق ازدواج با ايشان ارتباط داشت، تداوم يافت. شوگان نشين توكوگاوا شوگانشين توكوگاوا 264 سال، از سال، از سال 1603 ميلادي تا 1867 عمر كرد. طي اين مدت حكومت بار ديگر سياست هاي انزواجويانه ي دقيقي در پيش گرفت. اغلب اروپايي ها از ژاپن اخراج شدند و براي رفع تأثير بيگانگان بر فرهنگ ژاپن تلاش بسياري شد. فرهنگ منحصر به فرد در ژاپن ساختار اجتماعي غيرقابل انعطاف بود و از افراد خانواده انتظار مي رفت كه از رئيس خانواده اطاعت محض داشته باشند، همان طور كه جنگاوران در برابر اربابانشان مطيع محض بودند. بر وفاداري بسيار تأكيد مي شد به طوري كه مردم بر اين باور بودند كه تضعيف كردن افراد طبقه هاي بالاتر كاري غيراخلاقي است. جدايي بين طبقات اجتماعي به شدت رعايت مي شد. طي دوران سلسله ي توكوگاوا، تقريباً هشتاد درصد مردم مزرعه دار و كشاورز، هفت درصد جنگاور و بقيه ي مرئم صنعتگر و بازرگان بودند، اگر چه تعداد افراد اين گروه اندك بود، ولي به تدريج تعداد بازرگانان و صنعتگران افزايش يافت و نفوذ آن ها بر جامعه ي ژاپن فزوني گرفت. بازرگانان در بعضي صنايع بازرگاني، در اقداماتي نظير وام دادن و توليد نوشيدني ساكي، چنان تجارت بزرگي پديد آورند كه جنگاوران كه غالباً جنگاوران به آن ها مقروض بودند. به علاوه، بازرگانان شهر نشين از هنر و هنرمندان حمايت مي كردند گل و چاي در ژاپن گل آرايي بسيار اهميت دارد، گل آرايي ژاپني ها با گل آرايي در كشورهاي غربي بسيار متفاوت بوده است.

ژاپني ها معتقدند فردي كه گل ارايي مي كند نه تنها در ايجاد يك نمايش زيبا شركت مي كند بلكه با زمين و بهشت ارتباطي برقرار مي نمايد كه نظم و قدرت دروني را تقويت مي كند. وقتي گل آرايي پايان مي يابد، هر گل بايد سرزنده و با هماهنگي كامل با محيط اطرافش به نظر برسد. مراسم چاي هم مثل گل آرايي قبل از دوران سلسله ي توكوگاوا بخشي از فرهنگ ژاپن را تشكيل مي داد ولي طي اين دوران اهميت و گسترش بيش تري يافت.... مراسم چاي انواع مختلف دارد كه مثل گل آرايي با هدف ايجاد هماهنگي و نظم دروني و نيز نمايش زيبايي و كمال برگزار مي شود. علاقه به ادبيات در شوگان نشين توكوگاوا ارج نهادن به زيبايي و طبيعت را تشويق و انتشار علم را ترغيب مي كردند. چاپ از سال شروع شد و مدت كوتاهي پس از آن ،تقاضا براي ادبيات و كتاب به طور چشم گيري افزايش يافت.  1609 در همان زمان ،چاپ رنگي با گراور هاي چوبي ممكن شد و به اين ترتيب كتاب ها با تصاوير خوشايندي مصور شدند. اولين كتاب تاريخي ژاپن كوجيكي نام داشت كه در قرن هشتم ميلادي منتشر شد. اولين داستان كوتاه به نام گنجي مونوگاتاري هم در قرن دهم منتشر شد. پس از آن داستان هاي كوتاه با مضامين عاشقانه و قهرمانان درباري كه شبيه به داستان گنجي بودند پديد آمدند. همزمان با پيشرفت ادبيات، نرخ باسوادي هم افزايش يافت. در پايان اين دوران، اغلب افراد طبقه ي جنگاوران باسواد بودند و اغلب رعايا بجز افراد بسيار فقير نيز باسواد

بودند. فروريختن شوگان نشين هر پيماني كه با بيگانگان منعقد مي شد،به رغم اعتقاد مردم ژاپن مبني بر اين كه حكومت نظامي كشورشان بايد براي محافظت كشور از ورود بيگانگان اقدامات جدي تري به كار گيرد، موج جديدي از انتقادها را در برابرشوگان نشين پديد مي آوردند. توقعات بالا گرفت، كارگزارن شوگان نشين به قتل رسيدند و مردم خواستار اين شدند كه قدرت به طور كامل در اختيار امپراطور قرار گيرد. در اوساط قرن نوزدهم امپراطور ميتسوهيتو در چهارده سالگي به سلطنت رسيد. وقتي شوگان نشين از بين رفت، ميتسوهيتو دوباره قانون سلطنتي را معتبر اعلام كرد و نام مئيجي را كه به معناي [ حكومت داراي بينش ] است براي خود انتخاب كرد. او تا اوايل قرن بيستم، تا زمان مرگش بر ژاپن حكومت كرد و اين دوره به نام مئيجي ناميده شد. امروزي شدن كشور امپراطور مئيجي تغييرات بسياري در ژاپن ايجاد كرد براي مثال نظام بانكداري امروزي تاًسيس كرد او فانوس هاي دريايي، بنادر، راه اهن و شبكه ي تلگراف احداث كرد و استخراج معادن را توسعه بخشيد، همچنين نظام آموزشي نوين و اجباري به وجود آورد. در اوخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ژاپن رشد صنعتي چشمگيري داشت و طي جنگ با چين و روسيه توانست سرزمين هاي بيش تري را تحت كنترل بگيرد.خيلي زود هيروهيتو، پسر مئيجي، كه از نظر ذهني بيمار بود، جانشين او شد. ظهور نظاميان نيروهاي نظامي به تدريج اين توانايي را يافتند كه حكومت ژاپن را به دست بگيرند و يكي از ژنرال هاي ارتش نخست وزير شد. همزمان نيروهاي ژاپني در چين به تصرف

مناطق بيش تري كه ويتنام امروزي را تشكيل مي دهد ادامه دادند. در اين زمان جنگ جهاني دوم در اروپا شعله ور شده بود و ژاپن با نيروهاي مهاجم يعني ايتاليا و آلمان پيمان بسته بود. در نتيجه، ايالات متحده ژاپن را به عنوان يك تهديد بالقوه در نظر داشت و راه را بر روي كشتي هاي نفتكش كه به بنادر ژاپن مي رفتند، بست. ژاپن اين كار آمريكا را با بمباران پايگاهاي نيروي دريايي ايالات متحده در پرل هابر، در هاوايي و اقيانوس آرام در هفتمدسامبر 1941 جواب داد. به اين ترتيب ايالات متحده عليه ژاپن اعلان جنگ كرد . پيروزي هاي ژاپن عمر كوتاهي داشت در حمله ژاپن به پرل هاربر هيچ يك از جنگنده هاي هوايي آمريكا مي توانستند با موفقيت از طريق هوا به ژاپن حمله كنند . در ماه مه و ژوئن سال 1942 ، ژاپن در نبردهاي دريايي در درياي كورال و جزيره ميدوي شكست خورد و مدت كوتاهي پس از آن دولت ژاپن سقوط كرد . پس از آن آمريكا به چند شهر ژاپن حمله هوايي كرد و كارخانه ها را مورد حمله قرار داد و در روز ششم اوت 1945 ايالات متحده يك بمب اتمي روش شهر هيروشيما انداخت و سه روز بعد شهر ناكازاكي مورد بمباران اتمي قرار گرفت . ژاپن تنها كشوري است كه تا به حال مورد حمله سلاح هاي اتمي قرار گرفته است كه نتايج مخربي هم به بار آورده است . هر دو شهر تقريباً به طور كامل ويران شدند ، دويست هزار نفر كشته و صدها هزار نفر مجروح و تعداد

بيشماري قرباني بيماريهاي ناشي از پرتوهاي اتمي شدند كه سال ها بعد خودشان را نشان دادند . بازسازي ژاپن به علت ركورد اقتصادي دوران جنگ جهاني دوم گرفتار فقر گسترده و محدوديت غذايي شده بودند . در واقع گذران زندگي روزمره چنان سخت بود كه ژاپني ها امروزه از آن دوران تحت عنوان كورايتاني به معناي « دره تاريكي » ياد مي كنند . اما ژاپن در پايان جنگ هم دورنماي بهتري نداشت . در سراسر كشور بيش از 1855000 نفر كشته و تقريبا 678000 مجروح يا مفقودالاثر شده بودند . تقريباً 3/1 تجهيزات صنعتي و 4/1 ساختمانها و اغلب كشتي ها تخريب شده بودند .به علاوه ژاپن مجبور بود طبق دستور فاتحان نيروي نظامي اش را خلع سلاح كند و اشغال كشور توسط دشمنان سابقش را بپذيرد . مردم ژاپن از اين مي ترسيدند كه نيروهاي اشغالگر كه عمدتاً آمريكايي بودند تا آنها بدرفتاري كنند . اما در مقابل ايالات متحده به ژاپن در بازسازي كشور و اجراي سلسله اصلاحات سياسي ، آموزشي و اجتماعي كمك كرد تا دموكراسي در كشور برقرار شود. اقتصاد قدرتمند جريان سازندگي و رشد اقتصادي باعث شد تقاضا براي مواد لازم براي ساخت و ساز افزايش يابد و سود سرشاري نصيب توليد كنندگان اين لوازم شود . طي سالهاي بعد ، شركت هاي ژاپني به رقبايي براي همتايان آمريكاييشان بدل شدند . كشور نه تنها بازسازي شده بود بلكه پس از دوران جنگ به شكوفايي رسيده بود . مردمي صنعتي ژاپن يكي از قدرت هاي صنعتي پيشروست كه با داشتن تقريباً شصت ميليون نفر كارگر دومين اقتصاد بزرگ دنيا

را داراست . با وجودي كه كشور ژاپن در زمينه موفقيت هاي تجاري رقيب ايالات متحده به شمار مي رود ، عملكرد شركت هاي ژاپني با رقباي آمريكاييشان بسيار متفاوت است و اين تفاوت به نوبه خود فشارهاي اجتماعي مختلفي را به وجود آورده است . كارگران ژاپني و خانواده هايشان به دليل ديدگاه فرهنگيشان در رابطه با مسائل مربوط به كار با مشكلات منحصر به فردي روبه رو هستند . شركت هاي ژاپني در قالب قبيله اي موسسات تجاري و صنعتي عمده و اصلي ژاپن به صورت گروه هاي بازرگاني صنعتي در كنار هم گرد آمده اند كه بيش تر به يك فاميل يا قبيله شباهت دارند . در ژاپن شش گروه عمده صنعتي وجود دارد : ميتسوبيشي با 139 شركت ؛ ميتسوئي با 110 شركت ، دي – ايچي كانگيو با 117 شركت ، سومي تومو با 108 شركت ، سانوا با 84 شركت و فويو با 64 شركت . گرچه شركت هاي هر يك از گروه ها ، مستقل هستند ولي به منظور كاهش رقابت ، در فعاليت هاي درون گروهيشان همكاري مي كنند . وفاداري و از خود گذشتگي شركت هاي بزرگ ژاپن به طور مرسوم افراد را از زمان ورود به نيروي كار تا زمان بازنشستگي اجباري در سن 55 يا شصت سالگي استخدام مي كنند . حتي در صورت بروز مشكلات بازرگاني ،كاركنان به ندرت اخراج مي شوند . شركت هاي ژاپني در مقابل اين امنيت شغلي از كاركنانشان انتظار وفاداري و تعهد كامل دارند و كاركنان نيز معمولاً از اين اصل پيروي مي كنند . از همه كاركنان

– بدون در نظر گرفتن رتبه شان – انتظار مي رود كه ساعت طولاني به كار مشغول باشند . بسياري از كارمندان شركت ها هفته اي شش روز كار مي كنند . ژاپن روزانه تقريبا دوازه ميليون نفر با قطار جابه جا مي شوند . رقابت در زمينه اشتغال و استخدام به عنوان كارمند در شركت ها به قدري زياد است كه تنها كساني كه در بهترين مدارس تحصيل كرده باشند قادر به كسب آن هستند . تربيت كارگران خوب بسياري از شركت ها كاركنانشان را به اردوهاي آموزشي اختصاصي مي فرستند كه طي آن ها با سخنراني و فعاليت هاي بدني ، داشتن روحيه كار گروهي به آنان آموزش داده مي شود .چنين آموزش هايي در واقع ادامه آن چيزي است كه از دوران مدرسه به ژاپني ها آموخته مي شود . اين نظام براي تربيت كارگران ماهر و داراي روحيه رقابت كارآمد بوده است . به علاوه ، نظام آموزشي ژاپن معمولاً دانش آموزان را تحت فشار رواني قرار مي دهد كه خود از علل از بين رفتن خلاقيت است . تعداد موضوع هايي كه به دانش آموزان ژاپني آموزش داده مي شود به نسبت كودكان آمريكايي بيش تر است ، براي مثال ، اغلب آنها نواختن يكي از سازهاي موسيقي را فرا مي گيرند و زبان انگليسي را به خوبي زبان ژاپني صحبت مي كنند .دانش آموزان ژاپني حتي در سطح مدارس ابتدايي بيش از آمريكايي ها تكليف خانه دارند و با وجودي كه تعداد ساعات حضور در مدرسه در هر دو كشور برابر است ، كودكان ژاپني روزي پنج تا شش

ساعت را صرف انجام تكاليف منزلشان مي كنند . اگر يك دانش آموز ژاپني عملكرد خوبي نداشته باشد ، هيچ گاه براي باز آموزي مطالب ارائه شده مردود نمي شود و در يك كلاس باقي نمي ماند . همه همكلاس ها با هم قبول مي شوند و هيچ گاه عقب نمي افتد و 95 درصد همه دانش آموزان چهار سال دوره دبيرستان را طي مي كنند . با وجود اين در طي دوران آموزشي تمام دانش آموزان مورد بررسي قرار مي گيرند تا معلوم شود آيا استحقاق بودن در يك مدرسه خوب را دارند يا بايد به مدرسه متوسط بروند . آزمون هايي قبل از ورود به هر يك از مراحل آموزشي – ابتدايي ، دبيرستان مقدماتي ، دبيرستان عالي و دانشگاه – برگزار مي شود و كساني كه اين آزمون ها را به خوبي پشت سر نگذارند اجازه حضور در مدارس نمونه و خوب را ندارند . مواد مخدر و خشونت مصرف الكل در سراسر ژاپن قانوني است . به غير از 225 هزار مكاني كه خاص ارائه و سرو مشروبات الكي است اين نوع نوشيدني ها در محل هاي ديگري هم سرو مي شوند . اما در ژاپن قوانين سختي درباره توليد ، واردات ، نگهداري ، فروش و استفاده از مواد مخدر وجود دارد كه با دقت و تمام و كمال اجرا مي شوند . گروه هاي تبهكاري نيز مثل شركت ها ، ساختاري شبه قبيله اي دارند  و بخشي از اتحاديه ها و شوراي تبهكاري بزرگ كه ياكوزا نام دارند به شمار مي آيند . در ژاپن تقريباً دو هزار گروه

تبهكاري بزرگ با 75 هزار عضو وجود دارد . پليس معمولاً هويت اغلب اعضاي اين گروه هاي تبهكاري را مي داند ، ولي آنها را دستگير نمي كند ، مگر اينكه در حين ارتكاب به اعمال غير قانوني شاهدي وجود داشته باشد . در ژاپن تقريباً 28500 نفر پليس مرد هفت هزار پليس زن و 1215 قرارگاه پليس و هزاران جايگاه خياباني پليس وجود دارد. اين جايگاه هاي كوچك ، كه آنها را كوبان مي نامند در سراسر همه شهرها و شهرستان هاي ژاپن ديده مي شود و در واقع علت وجود نرخ پايين جرم و جنايت در ژاپن به حساب مي آيد . جرم هاي خشونت بار به ندرت در ژاپن روي مي دهند ، طبق آمار سال 1995 ، كمتر از پنج درصد كل پانصد هزار جرم واقع شده در كشور مربوط به ضرب و جرح و كم تر از يك درصد آن مربوط به قتل ، سرقت مسلحانه و ايجاد حريق عمدي بوده است . بيش از 85 درصد موارد باقي مانده مربوط به سرقت است . جايگاه زنان در ژاپن جامعه ژاپن جامعه پدرسالار است كه تصميم گيري در آن عمدتاً كاري مردانه است و از زنان انتظار مي رود از مردان اطاعت كنند . اغلب آنها هنوز هم برتري مردان را مي پذيرند در ژاپن سياستمداران زن نادرند و تنها پنج درصد كرسي هاي قانونگذاري در دست زنان است و از هفده هزار وكيل شاغل در ژاپن كم تر از پنج هزار نفر آنها زن و فقط هفت درصد تمام مديران دفتري را زنان تشكيل مي دهند . حدود چهل

درصد زنان ژاپني به كار بيرون از خانه مشغولند . فرهنگ كهن در دوران معاصر اگر چه ژاپن كشوري امروزي به حساب مي آيد ، اما فرهنگ آن تا حد زيادي تحت تاثير رسوم و آيين كهن است . مردم ژاپن اجازه نداده اند تا اعتقاداتشان تحت تاثير بيگانگان تغيير يابد و رويكرد اساسي آنها به زندگي در مجموع در طول تاريخ دست نخورده باقي مانده است . آيين شينتو بعد از جنگ جهاني دوم ، نيروهاي اشغالگر ايالات متحده آيين شينتو ، ديني را كه دست كم يك هزار سال قبل از ميلاد مسيح در ژاپن پديد آمده بود ، غير رسمي خواندند . با وجود اين ، در دهه 1990 بيش از صدهزار زيارتگاه شينتو در ژاپن وجود داشت و تعداد زيادي از مراسم شينتو در كشور برگزار مي شد . ژاپني ها در آيين شينتو شركت مي كنند ، زيرا شينتو آنها را با جامعه و سرزمينشان پيوند مي دهد و نيز آنها باور دارند كه ناديده گرفتن و شركت نكردن در مراسم شينتو ممكن است به آنها آسيب برساند . اين آيين كه هيچ بنيانگذار رسمي يا كتابي كه بيانگر اصول اعتقادي خاص آن باشد ، ندارد ، دستورالعمل اخلاقي مشخصي موجود نيست . انتشار آيين بودا در سالهاي دهه 1990 تقريباً 98 ميليون ژاپني به شكلي آيين شينتو را به جا مي آوردند و در اغلب خانه ها ، محراب هاي كوچكي براي ابزار احترام به خدايان وجود داشت . اما اجراي آيين شينتو شخص را از پيروي از تعاليم بودا ، ديني كه حدود 2500 سال پيش در هند

ظهور كرده ، باز نمي دارد . كره اي ها در قرن ششم ميلادي آيين بودا را به ژاپن آوردند . در حال حاضر بيش از 77 هزار معبد بودايي در ژاپن وجود دارد . آيين كنفوسيوس در حالي كه بسياري از ژاپني ها طبق آيين بودا زندگي مي كنند ، بسياري ديگر از آيين كنفوسيوس پيروي مي كنند . آيين كنفوسيوس نظامي متشكل از قوانين اجتماعي است كه معمولاً به اشتباه دين خوانده مي شود . آيين كنفوسيوس در قرن ششم قبل از ميلاد در چين به وجود آمد و مثل آيين بودا توسط كره اي طي قرن ششم ميلادي به ژاپن آورده شد . در اين نظام بر احترام به قدرتمندان تاكيد شده است . در آيين كنفوسيوس ، از مردم توقع مي رود كه به خرد نسل هاي قديمي تر احترام بگذارند ، رسوم را محترم بشمارند و از پدر يا اربابشان اطاعت محض داشته باشند . خانه ها در اغلب خانه ها براي بزرگداشت مردگان يك محراب وجود دارد كه در آنجا عود سوزانده مي شود يا مواد مختلف پيشكش مي شود . اغلب خانه ها هم يك شاه نشين خاص تحت عنوان توكونوما دارند كه يك طومار رنگارنگ نقاشي شده و يك سبد آرايي شده روي يك سكوي بلند در آن قرار گرفته است . حمام عمومي بخش مهمي از زندگي ژاپني را تشكيل مي دهد . حمام جايي است براي غوطه خوردن و آرامش يافتن در آب داغ ، و كار صابون زدن و آبكش قبل از ورود به حوضچه آب گرم انجام مي شود . در واقع چه

در داخل خانه چه در حمام عمومي هيچ نوع كف يا صابوني داخل آب حوضچه نمي شود . خوراك و لباس ژاپني ها براي صرف غذا در كنار يك ميز كوتاه و روي زابوتون مي نشينند . برنج سفيد پخته يكي از اجزاي هر سه وعده غذا – صبحانه ، ناهار و شام – است كه همراه با مواد ديگر مصرف مي شود و نوشابه معمول چاي سبز يا ساكي است . سوپي از خمير لوبيا به نام ميسوشرو را معمولاً بخشي از صبحانه را تشكيل مي دهد كه همراه با سبزي هاي خرد شده صرف مي شود . ناهار شامل ماهي نمك سود شده و سبزي هاست . شام شامل ماهي ، گوشت گوساله ، خوك يا مرغ و انواع سبزي هاست . گوشت معمولاً سرخ شده سرو مي شود ولي ماهي را معمولاً خام مي خورند . لباس ژاپني ها نيز آميزه اي از لباس سنتي و امروزي است . اغلب ژاپني ها به سبك آمريكايي لباس مي پوشند ولي در مراسم خاص و نيز هنگام استراحت در منزل كيمونو مي پوشند . كفش هاي سنتي كه با كيمونو يا يوكوتا پوشيده مي شود ، يا كفش هاي تخت چوبي به نام گتا هستند با صندل هاي حصيري و كشي به نام زوري روزگاري زناني كه كيمونو به تن مي كردند . سرگرمي ها و تفريحات سرگرمي ها و تفريحات ژاپني ها مثل بسياري از جنبه هاي ديگر فرهنگ ژاپن آميزه اي از رسوم كهن و امروزي           است . مردم به موسيقي امروزي گوش مي دهند و فيلم هاي جديد تماشا مي كنند

و لذت مي برند ، ولي كماكان در مراسم اجراي موسيقي ، رقص و نمايش هاي سنتي ژاپني هم شركت مي كنند . ورزش و بازي فعاليت هاي بدني رايج عبارتند از هنرهاي رزمي از جمله سومو ، جودو ، كاراته ، كندو كيودو . سومو گونه اي كشتي است كه از مراسم شينتو نشئت گرفته است و زماني اعتقاد بر اين بود كه سومو سرگرمي محبوب خدايان است . كشتي گيران سومو معمولاً وزني بين 120 تا 175 كيلوگرم دارند .كيودو تيراندازي با تير و كمان هايي از جنس ني خيززان است . رسانه هاي عمومي يكي ديگر از سرگرمي هاي شايع تماشاي تلويزيون و رفتن به سينماست . تلويزيون ژاپن به تلويزيون آمريكايي شبيه است ولي برنامه سازان در هيچ موردي حتي به تصوير كشيدن مسائل جنسي ، خشونت و نيز از نظر زبان با تهديد با سانسور روبرو نيستند . در ژاپن ، روزنامه ها و مجله ها هم سانسور نمي شوند . با وجود اين ، خبرنگاران به منابع خبري دسترسي نامحدود ندارند . آنها به باشگاه هاي خبري كه تعدادشان در كشور به چهارصد مي رسد ، وابسته اند . در حال حاضر در ژاپن هفده روزنامه موجود است كه پنج روزنامه به شبكه هاي اقتصادي تلويزيوني وابسته اند ودر تمام كشور توزيع مي شوند. حكومت بر كشور قانون اساسي كنوني كشور در سال 1947 با انجام اصلاحاتي در قانون اساسي مئيجي ( 1889 ) وضع گرديد . طبق اين طرح كه توسط نيروهاي اشغالگر بعد از جنگ جهاني ارائه شد ، امپراتور فقط جنبه نمادين دارد . قدرت اجرايي

واقعي در دست كابينه به رهبري نخست وزير است . هيچ يك از اعضاي كابينه نبايد نظامي باشند . و كابينه بايد از حمايت اكثريت قوه مقننه يعني پارلمان برخوردار باشد. پارلمان دو شعبه دارد : خانه نمايندگان يا مجلس عوام و مجلس مشاوران يا مجلس سنا . مجلس مشاوران 252 عضو دارد كه طي يك دوره شش ساله خدمت مي كنند . بعد از هر انتخابات  ، دوره جديد پارلمان رسماً توسط امپراتور بازگشايي مي شود . قدرت سياسي حزب ليبرال دموكرات ، حزب برتر كشور بود و تقريباً هيچ گروه مخالفي در برابر آن وجود نداشت ولي امروزه احزاب مختلفي پديد آمده اند كه هر يك نماينده قشر خاصي هستند . مراقبت هاي بهداشتي و پزشكي تقريباً 97 درصد تمام مراقبت هاي بهداشتي در سراسر كشور در درمانگاه ها و بيمارستانها در قالب برنامه بهداشت ملي ارائه مي شود . اما قطع نظر از مشاركت در اين برنامه ملي ، پزشكاني كه جزو كادر ثابت بيمارستان ها نباشند حق ندارند بيمارانشان را در اين مراكز درمان كنند . در نتيجه ، بسياري از پزشكان اقدامات پيشرفته پزشكي و درماني را در مطب هاي خصوصيشان انجام مي دهند و تنها در موارد حاد بيماران را به بيمارستان اعزام مي كنند . با وجود اين ، هر كس مي تواند بدون اينكه پزشكي او را به بيمارستان ارجاع كرده باشد ، به آن جا مراجعه كند و خواستار پذيرش شود . دادگاه ها و نهادهاي حكومتي در راس نظام قضايي ديوان عالي قرار گرفته است . اعضاي ديوان عالي عبارتند از يك قاضي كل و

چهارده قاضي كه توسط كابينه منصوب ميشوند و تقريباً بيست نفر همكار  هم در زمينه تحقيق و پژوهش به آنها ياري مي دهند . در زمان انتصاب ، خانه نمايندگان مي تواند به رد يك قاضي خاص راي بدهد . كساني كه در ديوان عالي خدمت مي كنند بايد دست كم چهل سال سن داشته باشند و در هفتاد سالگي بازنشسته مي شوند . ژاپن نه اداره اجرايي دارد كه روابط حكومتي را كنترل مي كنند . اين اداره ها كه تحت كنترل نخست وزير هستند عبارتند از : اداره مديريت اجرايي ، اداره دفاع  ، اداره برنامه ريزي اقتصادي ، اداره محيط زيست ، اداره توسعه هوكايدو اداره ملي اراضي ، كميسيون امنيت ملي ، اداره علوم و فناوري و اداره توسعه اكيناوا . به علاوه كشور يك نيروي دفاع ملي دارد كه نيروي زميني ، هوايي و دريايي را شامل مي شود و پرسنل آنها داوطلب هستند .

نداي آسيا

نويسندگان: ماهاتير محمد-شينتارو ايشيهارا

خلاصه كتاب: مترجم:محمد رضا نيازي- تلخيص كننده: سعيد دارايي- ناشر: موسسه  انتشارات خاتم - نخستين اثر ترجمه شده از (ماهاتير محمد) در ايران- مقدمه:مطالعه وحقيق درباره واحدهاي سياسي ونيز بررسي روابط متقابل اين واحدها وتاثيرات آن درنظام بين المللي ازكاربرد يترين زمينه ها درمباحث علوم  سياسي وروابط بين الملل است.دراين زمينه ژاپن ومالزي ازجمله كشورهايي هستند كه بررسي وضعيت سياسي واقتصادي آنها موجب مي گردد تابا روند توسعه وشكوفايي اين دركشور آشنا شويم وتاثيرات آنها رابر نظام بين المللي آشكارا مورد ارزيابي قرارا دهيم.تاريخ آسيا به دست مردم آسيا شكل گرفت:درطول چند سده گذشته غرب نخست اروپا به دنبال آن جامعه

آتلانتيك  شمالي مركز فرمانروايي جهان بوده سرنوشت آسيا به تصميم واقدام اين قدرت مركزي وابسته بود مادر محدوده اي زندگي مي كنيم كه بيگانگان آن را خاور دور مي نامند كارشناسان اقتصادي ورهبران تجارت به مانويد مي دهند كه درچنا سده آينده منطقه آسياي جنوب شرقي به عنوان مركز رشد اقتصادي جاي غرب را مي گيرد .ژاپن، كره جنوبي وكشورهاي عضو اتحاديه جنوب شرقي آسيا ازجمله اندونزي،مالزي،تايلند وسنگاپور وفيليپين رشد شتاب تري نسبت به ديگر مناطق وكشورها دارند.مردم آسيا دلايل خوبي براي فخر وسربلندي دارند.ژاپن درطول پنجاه سال ودريك چشم به هم زدن پس ازجنگ ،خود را به دومين قدرت بزرگ اقتصادي جهان بعد ازآمريكا تبديل كرد.كشورهاي مالزي وتايلند برخي ازسريعترين نرخهاي رشد جهان را به نام خود به ثبت مي رسانند ومردم ژاپن وديگر كشورهاي شرق آسيا مي دانند نظام هاي اقتصادي كه دردهه 1980 كارآمد بود نمي توانند تضمين كننده جايگاه وموقعيت آنها دردهه 1990 وپس از آن باشد با اين كه آنها توانايي ومهارتهاي تكنولوژيكي وفني خود رابالا بردند اما افزايش هزينه هاي نيروي انساني درنتيجه سختي و شدت كار وتوليد محصولات باتكنولوژي پايين ديگر قابل رقابت با مراحل كنوني پيشرفت آنها نيست.نقش ژاپن:كشورهاي مالزي پيش ازآنكه به استقلال دست يابد درگذشته زير سلطه استعمار بريتانيا و درطول جنگ جهاني دوم به اشتغال ژاپن درآمده بود پس از جنگ نيز مالزي به يك مستعمره تبديل شده بود .ماهاتير محمد درسال 1925به دنيا آمده بود ودرسال 1953 پس ازتحصيلات دانشكده پزشكي دانشگاه مالايا درسنگاپور به كار طبابت پرداخت ودرسال 1964 درمجلس نمايندگان مالزي انتخاب شد ودرسال1969 درانتخابات شكست خورد ودوباره درسال 1974 انتخاب

ودرهمان سال به سمت وزير آموزش وپرورش منصوب شد ودرسال 1976 به عنوان معاون نخست وزير ودرسال 1981 به نخست وزيري برگزيده شد.درگيري ماهاتير محمد با ژاپن به دوران جنگ جهاني دوم باز مي گردد اشغال مالزي به دست ژاپن براي مردم مالزي تجربه تلخي بود اما موجب رهايي مالزي ازچنگال حكومت استعماري بريتايا شد وامروز سعادت وخوشبختي مالزي تا حدي مديون سرمايه گذاري ژاپني هاست چرا كه مالزي ازيك طرف به بازار پرسود براي كالاها وخدمات ژاپني ها تبديل شده است.روابط ژاپن ومالزي تاحدي خوب است ومالزي ها هيچ كينه اي نسبت به گذشته ازاين كشورندارند.كشور ژاپن بايد به تقويت روابط مشابه خود درسراسر آسياي جنوب شرقي ادامه دهد وازاين راه برتوسعه آسيا تأثير بيشتري گذارد.نظام نوين جهاني:ماهاتير محمد نخست وزير مالزي به اين نكته اشاره مي كند كه رشد سريع اقتصادي شرق آسيا ازآينده خبر مي دهدفرپاشي نظام كمونيسم كم رنگ شدن برتري غرب،نشان دهنده پايان نوگرايي اروپا است ،ارزش پول،نشان دهنده عقب نشيني اروپا وايالات متحده است زماني ارزش هر دلار برابر 360 ين بود اما اين ميزان به 100 ين كاهش يافت به گفته(( لنين)) پيشرفت اروپاييان درگرو استثمار نيروي كار ارزان ومنابع غني مستعمرات است. هنگامي كه غارت وچپاول حريصانه آنها غير ممكن شد خورشيد رفته رفته دراروپا غروب كرد مناطق ديگري كه از يوغ استعمارگران رنج مي بردند چندان موفقيتي كسب نكردند دراوج رويارويي وكشمكش ميان ايالات متحده وكشورهاي اروپايي شرق به رهبري شوروي، كشورهاي مستعمره فرصتي را براي كسب استقلال پيدا كردند و به كشورهاي درحال رشد تبديل شدند ودردوران اوج امپراتوري روم،پسران روشنفكران دردانشگاه بولوگنا مشغول تحصيل

شدند دانشجويان آن دانشگاه انجمن هايي را به نام ناسيو تشكيل دادند كه اعضاي آن ياهمشهري ويا اهل يك منطقه بودند ودراين دانشگاه دانشجويان مي توانستند با دوستان خود به زبان محلي صحبت كنند.امپراتوري روم دراوج اقتدار قلمرو خود راازخليج فارس تابريتانيا گسترش داده بودودراين امر باعث شده بود كه جوانان ازسرزمينهاي دور باهم ارتباط برقرار كرده وبه ردوبدل عقايد خود بپردازند.بسياري ازگروهها كه همان جوانان را تشكيل مي داد ازراه همجواري وپيوندهاي دوستانه مي توانند همزيستي داشته ،پيشرفت نمايند تااين جا مشكلي دركار نيست اما هنگامي كه اين جوامع ازسوي فرمانروايي يك امپراتوري زير سلطه قرار مي گيرد مشكل آغاز مي شودواين نتيجه اخلاقي اوج گيري وزوال امپراتوري روم وديگر امپراتوريهاسيت وتزارها،امپراتوري قديم روسيه را ايجاد كردند توجه خويش را برصف كشيدن گروههاي قومي معطوف نمودند وهنگامي كه به دليل هزينه هاي سرسام آورمسابقه تسليحاتي با ايالات متحده ،به شدت دچار ضعف وناتواني شد.ژاپن وانجمن اقتصادي شرق آسيا:ژاپني كه همواره ايالات متحده برآن اعمال نفوذ دارد هيچ گاه نمي تواند تصميمات كشور خود را درانجمن اقتصادي شرق آسيا اتخاذ نمايدژاپن نبايد همواره دراين انديشه باشد كه نظر ايالات متحده چيست ايالات متحده آمريكا با تشكيل پيمان نفتا ونيز با استفاده ازجامعه اقتصادي حوزه اقيانوس آرام درصدد است تا كشورهاي شرق آسيا را عقب نگه دارد آمريكاييها مي توانند پيمان نفتا وجامعه اقتصادي حوزه اقيانوس آرام راتوجيه وانجمن اقتصادي شرق رارد كنند چرا كه نفاق ودورويي است ومثل اين كار مي ماند كه بگوييم من مي توانم هركاري كه دوست دارم انجام دهم مانند كشورآمريكا اما شما فقط مي توانيد كاري انجام دهيد كه من

يعني آمريكا مي گويد انجام دهيد. درطول چندين سال است كه جامعه حوزه اقيانوس آرام به يك گروه كامل تبديل شده تا انجا كه ايلات متحده تاآنجا كه ايالات متحده ازآن دررديف اتحاديه اروپا سخن به ميان مي آورد كشور ژاپن تنها كشور شرق آسيا است كه درجمع كشورهاي قدرتمند صنعتي گروه هفت قرار دارد گروه هفت كه همان گروه صنعتي هم است شامل كشورهاي آمريكا،آلمان،كانادا،فرانسه،ايتاليا وژاپن وانگليس مي باشد كشور ژاپن زماني مي تواند عضو ونماينده اي مؤثر وكارآمد باشد كه كشورهاي شرق آسيا پيش ازنشست هاي گروه هفت با يكديگر تبادل نظر كرده ودرباره ي مسائل مهم ومشترك به توافق برسند.تعصب نژادي:اروپاي مركزي با توجه به توان صنعتي خويش،آسيا را زير شعاع خود قرار داده است وتاراج وغارت منابع ازاستعمارطلبي،توان سياسي واقتصادي چشمگيري به آن بخشيده است اروپاييان دراين انديشه بودند كه مردمي برتر با فرهنگي برتر هستند ووظيفه متمدن كردن ملتهاي ديگر رادارندكه پيش ازهمه،تغيير دين مردم به مسيحيت است.آنها چنين نتيجه  گرفتند كه خوشبختي و ترقي خود اروپا ريشه درمسيحيت دارد اروپاييان هيچ گاه تصور نمي كردند كه نا گزير خواهند بود به مذهب شرقي روي آورند آن هم هنگامي كه ازنتايج ومزاياي تمدن شرقي بهره مند شدند آنها گمان مي كردند كه مسيحيت براي پيشرفت واجب ولازم است اروپاييان هنوز تصور مي كنند ارزشها ونظام اقتصادي وسياسي آنها بهتر ازديگر نظام هاست. غرب زماني ازنيروي كاركودكان براي حمايت ازرشد صنعتي استفاه مي كرد،بازنان به عنوان شهروندان طبقه دوم برخورد مي نمود ودست به تخريب محيط زيست مي زد گرچه غرب به ندرت الگوي دموكراسي وعدالت بوده ولي چنين احساس مي

كند كه بايد كشورهاي ديگر را مورد انتقاد قرار دهد حس برتري اروپاييان بازتاب تعصب نژادي است كه ريشه درجامعه سفيد پوست دارد. درآسيا نيز تعصب نژادي وجود دارد اما به نسبت غرب كمتر است وهيچ گاه شكل نژاد پرستي كه ريشه آن رنگ پوست فرد باشد به خود نگرفته است آسياييها نيز بايد خود را مورد انتقاد قرار دهند ،چرا كه به خود اجازه داده ايم تا مجذوب غرب شويم مادرحفظ كارهاي نياكان خويش شكست خورديم.آسيا درحال ورود به عصري تازه است وهيچ دليلي وجود ندارد ومبتني براينكه نمي توانيم شكوه وافتخار گذشته خود را دوباره بدست آوريم اگر هم چنان كه درتكنولوژي نوين تبحر پيدا مي كنيم ارزشها وفرهنگ هاي منحصر خويش را پاس بداريم آسيا دوباره عظمت خود را بدست خواهد آورد.دموكراسي، شرق و غرب:درغرب،دموكراسي يعني اينكه موقعيتهاي ممتاز ازآن افرادي خاص مي باشد امادرآسيا يعني اينكه همه اتباع درانتخابات عادلانه وآزاد،حق رأي دارند.بگونه اي كه مي توانند دولت خود را برگزينند.هنگامي كه اتباع كشور درمي يابند كه حق آنها براي انتخابات دربردارنده محدوديت ومسئوليتهايي نيز هست به دموكراسي دست خوش آزادي بيش ازاندازه ويا در مواردي افراطي به هرج ومرجي واقعي تبديل نمي شوداين موارد ازجمله خطراتي است كه دموكراسي را به انحطاط مي كشاند.هنگامي كه تسليم گماني باطل از دموكراسي مي شويم پيامد آن ركورد اقتصادي،بيكارگي گسترده،ردحقوق كار وسختي آن ، تقويت اقليت با نفوذ فعالان سياسي دربرابر اكثريت ساكت عامه مردم مي باشد پس زمان آن است كه بگوييم ازاين آرمان سوء برداشت شده ومي شود متعصبان دموكرات بهتر ازمتعصبان مذهبي نيستند آنها كل را فداي جزء مي كند

به هر حال برداشت اشتباه ازدموكراسي به سود دولت ومردم نمي باشد هفتاد سال نظام كمونيستي درروسيه بنيان پيمانكاري را ويران كرده است مردم اين كشور هيچ گاه با شركت آزاد تجاري يا بازار آزاد آشنا نشده اند علاوه برآن، آنها فاقد دانش تخصصي درزمينه مديريت يا سرمايه هستند. كشورهايي ازنظر اقتصادي خوب عمل مي كنند كه داراي چنان دموكراسيهاي آزادي نيستند ودولت نقش عمده اي دراقتصاد برعهده دارد كشورهاي چين وويتنام درنتيجه تلفيق يك دموكراسي نه چندان آزاد با نقش دولت دراقتصاد درصدد نايل شدن به رشدي قابل ملاحظه اند.اگر طرفداران دموكراسي به شكل غربي،آنها رابابحران اقتصادي وسياسي روبه رو مي كردند دموكراسي ونظام بازار آزاد براي هركشوري راه چاره نيست.حضور نظامي ايالات متحده:مالزي درمورد ادعاي خويش مبني ب عدم ضرورت حضور نظامي ايالات متحده درمنطقه آسياي جنوب شرقي همواره موضعي بسيار متفاوت با برخي كشورهاي همسايه داشته است ايالات متحده به قول خودش گمان مي كند كه مالزي ازژاپن وچين مي ترسد اما مالزي هيچ احساسي تهديد نمي كند كه مالزي زيرا تمامي كشورهاي شرق آسيا مي دانند كه براي رسيدن به پيشرفت وترقي،نيازي نيست كه بركشورهاي ديگر سلطه پيدا كنند. دلايل منطقي براي تهاجم وجود دارد آن هم به منظور دستيابي به مواد خام وجود دارد امام امروزه بايد مواد خام را خريد را مترقي سازيد پيش ازجنگ اقيانوس آرام،ايالات متحده به منظور جلوگيري ازتوسعه ژاپن جريان ارسال مواد خام رابه اين كشور متوقف ساخت. به اين وسيله ژاپن دليلي را براي توسل به اقدام نظامي پيدا كردتوكيو مي تواند هرآنچه را ازهرجايي وهركشوري خريداري كند وهيچ كشوري تمايل ندارد كه دراين

راه مانعي يجاد نمايد.غلبه وكشور گشايي ديگر ازمد افتاده است پافشاري واشنگتن درمطرح كردن تهديد احتمالي ژاپن براي كشورهاي همسايه به عنوان توجيه حضور نظامي خود درآسيا درمرحله اول سياستي براي منافع بيشتر خويش مي باشد .آمريكاييان چنين ادعا كرده اند كه حق دارند درهر نقطه ازجهان كه حقوق بشر درآن جا نقض مي شود دخالت كنند بهترين امنيت براي شرق آسيا از راه حفظ روابط خوب وداشتن مجامعي چون انجم اقتصادي شرق آسيا مي باشد وهيچ كشوري با مداخله درخصومتها دست به حماقت نمي زند و رشد اقتصادي خويش را به مخاطره نمي اندازد.رويارويي نظامي هيچ گاه نمي تواند صلحي واقعي را بر پايه درستي و همكاري پديد آورد بلكه تنها موجب افزايش بي اعتمادي،تنفر،بدگماني،دشمني مي شود.پس براي تشكيل عصر نو ظهور حوزه اقيانوس آرام بايد دركنار يكديگر وبه شكلي صميمي كار كنيم تا صلحي را كه درخور نام اقيانوس آرام باشد پايه ريزي كنيم.نجات محيط زيست:راي جهان توسعه و درحال رشد،اولويتها به گونه اي چشمگير متفاوتند.كشورهاي ثروتمند علاقه مند هستند تا كنترل منابع طبيعي را دردست گيرند به ويژه منابعي همچون جنگلهاي گرمسيري كه فقط دركشورهاي جنوب كه كشورهاي فقير هستند يافت مي شودكشورهاي جنوب كه به شدت درفقر فرو رفته اند نياز فوري با رشد اقتصادي دارند واين نياز،تنها ازطريق يك نظام جهاني حمايت اقتصادي تامين شود. اگر به كره زمين به عنوان يك موجود محيطي منفرد نگاه كنيم، درست همانگونه كه هر ملتي داراي هويتي جداگانه است، ازهمين روي، نتيجه مي گيريم كه ثروت كشورهاي غني بايد به شكلي برابر ميان كشورهاي فقير تقسيم شود البته به اين معنا نيست كه

كشورهاي فقير از كشورهاي غني گدايي كنند، اين كار انصاف وعدالت است. كشورهاي غني براين عقيده اند كه كشورهاي فقير به منظور كاهش آلودگي بايد ازپيشرفت خودداري كنند كشورهاي غني 90 درصد زباله جهان را توليد مي كنند اگر آنها تنها 25 درصد مصرف خود را كاهش دهند آلودگي جهاني به 5/22 درصد پايين مي آيد كشورهاي ثروتمند روشهاي منطقي كنترل نشر وخروج دي اكسيد كربن وگازهاي گلخانه اي را رد مي كنند زيرا براي اين كار متحمل هزينه مي شوند ورشد اقتصادي كشورهايشان به تأخير مي افتد با وجود اين،آنها ازكشورهاي فقير توقع دارند كه اين روشها را بپذيرند.انتقال تكنولوژي:انتقال پيوسته تكنولوژي ازژاپن، پيامدهاي مهمي را درسراسر آسيا به همراه دارد شركتهاي ژاپني قبلاً چندين نيروگاه شيميايي درمالزي تاسيس كرده اند ومالزي توانايي جذب شمار بيشتري ازاين نيروگاه ها رادارد تراكم جمعيت مالزي به اندازه ژاپن نيست مناطق متروك بسياري وجود دارد كه براي كاربردهاي صنعتي مناسب است مالزي كاملا توانايي اين را دارد كه خود را با موفقيت ژاپن درمحصولات نيمه هادي وصمغ پيوند دهد وكشورهاي مالزي خلع بازار ژاپن را كه به دليل توقف كار نيروگاه ها دراين كشور صورت گرفته پركند.اصل و نسب ژاپن:برخي از مردم ژاپن مي گويند كه داشتن اعتماد نسبت به ايالات متحده، مهمتر ازداشتن روابط نزديك با آسيا مي باشد بسياري از ژاپنيها براين باورند كه تسليم شدن دربرابر سياست خارجي واشنگتن ب سود منافع ملي ماست.ازسوي ديگر، برخي ازآمريكاييان صاحب نفوذ،جملات به ظاهر دلنشيني را به گوش ماهاتير محمد رسانده اند آنها گفته اند:اعتماد شما به ژاپن بي فايده است اگر شما درپي تشكيل انجمن اقتصادي

شرق آسيا باشيد توكيو برشرق آسيا مسلط خواهد شد .يكي ديگر از جملات مجذوب كننده آنها اين است:اگر نيروهاي نظامي ايالات متحده ازآسيا عقب نشيني كنند ژاپن دوباره به يك قدرت متجاوز نظامي تبديل خواهد شد.مالزياييها ازنظر فرهنگي ونژادي جزو مردم آسيا هستند درست همچنانكه برخي مي گويند ژاپن يك كشور يكدست ويك تيره نيست. ژاپنيها مردمي ناهمگن هستند اين كشور هزاران سال پيش با مهاجرت مغولها،كره ايها،مردم آسياي جنوب شرقي وجنوب اقيانوس آرام شكل گرفت((آينوها))نخستين اقوام ژاپني بودند كه هنوز هم به عنوان يك گروه نژادي به زندگي خود ادامه مي دهند .ماهاتير محمد گاهي ژاپنيها را بامردم مالزي اشتباه مي گرفت مگر اينكه مالزيها انگليسي صحبت مي كردند تاآنها را از هم تشخيص داد مالزيها باتوجه به اصل و نسب خويش بايد روابط خود را با اين منطقه يعني ژاپنيها محكمتركنند مي توانند بجاي مشاركت با آمريكا ، با كشورهاي ديگر آسيا به مراتب همكاري بيشتري داشته باشند.پناهندگان اقتصادينابرابري رو به رشد ميان كشورها از نظر ثروت با توجه به عميق شدن بحران جهاني اقتصادي موجب پديد آمدن ميليونها پناهنده اقتصادي شده است  وجود اين آورگان مشكلي بزرگتر را ايجاد كرده است همان گونه كه كشورها از نظر اقتصادي رشد مي كنند شماري از پناهندگان اقتصادي را به خود جلب مي نمايند اين نمونه در مالزي بيش از يك ميليون مهاجر از كشورهاي اندونزي ، فليپين ، تايلند ، بنگلادش ، هند ، پاكستان و حتي بخشهايي از آنريتا بسر ميبرند.اين كشورها با كمبود كار روبه رو بوده و مالزي نيز با كمبود نيروي كار روبه رو مي باشد اروپاي غربي به دليل

ورود بي رويه مردم فقير روسيه  و اروپاي شرقي مورد تهديد قرار گرفته است آلمان غربي مبلغ هنگفتي را به آلمان شرقي پيشين پرداخت كرده است تا مردم آلمان شرقي را از حركت به بخش توسعه يافته غربي منصرف نمايد هيچ كشوري در يك گروه نژادي يا قومي خالص تشكيل نخواهد شد و اقوام عرب بسوي شمال مهاجرت خواهند كرد و شمار زيادي از هندوها ، پاكستانيها ، سري لانكاييها و آفريقاييان بسوي اروپا حركت خواهند نمود حتي كشور ژاپن به ناچار با پناهندگان اقتصادي بيشتري روبه رو مي شود مردم مهاجرت مي كنند زيرا كشورشان فقير است اين مساله به علاقه خود شماليها(كشورهاي غني ) باز ميگردد كه به توسعه كشورهاي جنوب كمك نمايند و با موجي از پناهندگان روبه رو شوند.تاوان جنگجنگ همواره  بي رحيمهاي زيادي را به همراه خود دارد انسانها مرتكب شرارتهايي مي شوند كه در شرايط عادي قابل تصور است اين خشونت به يك نژاد يا كشور محدود نمي شود اعمال غير انساني به تاريخ آلمان سخت آسيب وارد كرده است و بريتانييها شمار زيادي از بوميان را در طول دوره استعماري خويش قتل عام كردند حتي بوميان را در وسط دهانه توپ قرار دادند و سپس آن را شليك مي كردند اين گونه اعمال در جنگ ر خ مي دالد و جنگ اقيانوس آرام از اين جريان جدا نيست ژاپنيها بي رحميهاي زيادي را مرتكب شدند و طبيعت بشر به گونه اي است كه فردي كه امروز در قبال شما مرتكب شود براي نمونه مالزييها شرايطي همانند يوگسلاوها دارند آنها با مبادلات  تجاري دارند و روابط دوستانه اي با

اين كشور داريم اما رويدادهاي اخير نشان مي دهد كه آنها مي توانند دست به اعمالي بسيار وحشيانه در تمام نژادها و اقوام وجود دارد در جنگ اقيانوس آرام ژاپنيها ثابت كردند كه غرب شكست ناپذير نيست آسياييها براين تصور بودند كه غرب هيچگاه شكست نمي خورد ، اما ژاپن نشان داد كه غرب را مي توان  شكست داد اين مساله مالزي را متقاعد كرد كه ما نيز مي توانيم كاري را كه ژاپن صورت داده انجام دهيم البته نه از راه جنگ و خونريزي بلكه با پيشرفت كشور مي توانيم به آن هدف نايل آييم با وجود بي رحمييها و شرارتهاي ژاپن در جنگ اين كشور منشا الهام و اعتماد بوده است به علاوه ما بر اين باوريم كه اين كار اشتباه است كه به گذشته بنگريم آنچه اهميت دارد روابط كنوني است هيچ نكته مهمي براي كنجكاوي و خيره شدن به آنچه در گذشته هاي دور روي داده وجود ندارد مالزي نگران اين مساله است كه روابط دوجانبه براي هر دو طرف مفيد است يا خير مالزي از ژاپن انتظار كمك دارد و بر اين باور است كه ما بايد با امكانات محدود خود به ياري ژاپن بشتابيم در واقع اين موضوع اساس سياست خارجي ما را تشكيل مي دهد گرچه به گونه اي طبيعي مواقعي پيش مي ايد كه روابط ما با هر كشوري دچار مشكل مي شود.شكسپير گفته است:((همواره درميان مسايل مربوط به مردان كش و قوس وجود دارد.))زمان آن است كه ژاپن به خانه بازگردد امپراتوري ازميان رفته وخود مختاري فرهنگي وسياسي جاي آن را گرفته است آسيا جايگاه مركزي

خود را درصحنه تاريخ ازسر مي گيرد اگر مردم ژاپن اين مساله را درك نكنند،كشور مالزي هيچ نقشي دراين نمايش زنده نخواهد داشت.

م_ديريت احساس_ات

آنتوني رابينز- نورمن كازينس

خلاصه كتاب:مرتضي معصومي- مترجم: مجيد پزشكي- ناشر:نسل نوانديش- سال چاپ :86- برخي از احساسات خود مي گريزند اگر كسي همواره بكوشد از احساس رانده شدگي بگريزد هرگز به موفقيت نخواهد رسيد زيرا لازمه ي هر كاري در زندگي اين است كه با افراد مختلف سر و كله بزنيم و با برداشتن گام هايي رو به پيش تلاش كنيم و تغيير و تحول ايجاد كنيم. شايد در اين راه با افرادي رو به رو شويم كه با نظر ما موافق نباشند.ما هرگز نمي توانيم از احساسات منفي برگريزيم زيرا اين احساسات جزئي جدايي ناپذير از زندگي هستند و باعث رشد و بالندگي ما مي شوند. برخي ديگر از مردم به جاي گريز از احساسات وارد فاز تحمل يا بدتر از آن تحمل و حاشا كردن مي شوند كه اين گروه بين خود و احساساتشان ديواري مي كشند در زبان مي گويند اوضاع چندان بد نيست اما در درونشان آتشي برپاست. هرچه قدر گوشمان را به روي پيام احساساتمان محكم تر ببنديم شدت آنها افزون تر مي شود و بدين گونه ناگهان احساس ما بدتر و بدتر مي شود.سومين شكل برخورد با احساسات اين است كه آنرا به مسابقه مي گذارند " تو احساس بدي داري پس بگذار بگويم چقدر احساس من بدتر است " اين گروه در رقابتي بي پايان تلاش مي كنند به ديگران نشان دهند كه چگونه مي توانند احساساتشان را تا حد ممكن بد جلوه دهند كه

شما بايد مراقب اين گام باشيد و سرانجام به بهترين شيوه برخورد با احساسات مي رسيم كه بهترين شيوه ي برخورد مي باشد كه آن همان استفاده بهينه از آنهاست.هيچ احساسي منفي نيستهر احساسي كه در هر لحظه از زندگي از سر مي گذرانيم برآيند معنايي است كه به رويداد ها زندگي مي بخشد. هر احساسي كه از سر مي گذرانيم نه بر پايه تجربه ها بلكه بر پايه تعبير و تفسير از آن تجربه مي باشد بنابراين ما بايد كاملاً مراقب معناهايي كه به رويدادهاي زندگي مي بخشيم باشيم هيچ احساسي به خودي خود و تنها ، منفي و بد نيست. همه ي احساسات ما در صورتيكه آن ها را به گونه اي كه تعبير و تفسير كنيم كه به زندگي مان نيرو و انرژي بخشد و ما را پيش براند به حال مفيدند.هر احساس پيامي دارداحساس را بايد در خدمت خود در آورد و راهش اين است كه اينگونه بپنداريم كه هر احساسي پيامي براي ما دارد. هيچ احساسي را نادرست نپنداريم از آن نگريزيم دستپاچه نشويم و خودمان را به سبب بروز آن خطاكار ندانيم و با برداشتن شش گام زير آن را مديريت كنيم ؛1.    آن احساس را شناسايي كنيم.2.    ببينيد حامل چه پيامي مي باشد.3.    در اين باره كنجكاوي نشان دهيم.( به بيان ديگر ببينيد چگونه مي توانيد از آن براي بهبود زندگي تان استفاده كنيد.)4.    با ياد آوري اين كه در گذشته از پس موقعيت هاي مشابه برآمده و پيش تر اين احساس را به خوبي پيش برده ايد خود را دل گرم سازيد.5.    به خود اطمينان بخشيد كه

راه استفاده از اين احساس به عنوان ابزاري نيرو بخش در آينده مي تواند شما را از پس هر موقعيت مشابه برآورد.6.    دست به عمل بزنيد و اوضاع را درگرگون سازيد.10 طبقه بندي عمده احساسات1.    احساسات ناراحت كننده كه اين طبقه خيلي گسترده مي باشد اين طبقه معرف احساساتي هستند كه شدت زيادي ندارند ولي به هر حال آزار دهنده هستند براي مثال احساس بي حصولگي ، ناشكيبايي ، بي قراري و احتمالاً احساس آشفتگي ملايم.2.    احساس ترساحساساتي نظير دلواپسي ، دلهره ، نگراني ، اضطراب ، بيم يا حتي وحشت.3.    احساس آزردگي4.    احساس خشمخشم نيز گستره ايي وسيع دارد ، عصبانيت ، برافروختگي ، از كوره در رفتن همگي از خانواده خشم هستند.5.    احساس ناكاميدر اين طبقه احساساتي جاي دارند كه از ناتواني در دست يافتن به هدف برمي خيزند.6.    احساس نااميديكه در نتيجه برآورده نشدن انتظاراتي شما را بسيار غمگين مي سازد و در شما احساس شكست خوردگي مي آفريند.7.    احساس گناهكه تعريف ديگر اين احساس همان احساس پشيماني مي باشد.8.    احساس بي كفايتيهرچه در انسان احساس فرودستي يا بي ارزشي بيافريند در اين طبقه جاي مي گيرد.9.    احساس درماندگيهرگونه احساسي نظير در گِل ماندن ، ناتواني يا حتي افسردگي در اين طبقه جاي دارد و هرچه در انسان اين احساس را ايجاد كند كه گويي با موقعيتي فراتر از توان خود روبرو است.10.    احساس تنهاييهرچه در انسان احساس بي كسي ، دوري و جدايي افتادگي ايجاد كند.هنگام از سرگذراندن هر احساسي نخستين گامي كه براي مديريت آن برداريم اين است كه همانگونه پيش تر گفته شد آن را شناسايي كرده يعني ببينيد

به كدام يك از اين ده طبقه بندي تعلق دارد.هرگاه احساس ناراحتي كرديد نخستين پيامي كه دريافت مي كنيد اين است كه بايد حالتتان را تغيير دهيد. دوم بي درنگ روشن كنيد چه مي خواهد و سوم بي درنگ در راه برآورده كردن خواسته خود گام برداريد.براي برآورده كردن خواسته ي خود كاري انجام دهيد تا ديگر احساس ناراحتي نكنيد.2 تغيير عمدههرگاه دستخوش احساسي شديد ، احساسي كه تاكنون آن را احساس منفي مي خوانديد ، اما از اين پس قرار است فراخوان عمل بخوانيد لازم است به دو تغيير عمده دست بزنيد : يا برداشت خود را تغيير دهيد يا رويه اي را كه در پيش گرفته ايد را تغيير دهيد.هفت گام مديريت احساساتگام اول :احساس خود را شناسايي كنيد ؛ آيا ناراحت كننده است؟ آيا ترس است؟ آيا آزردگي است؟گام دوم :به نداي احساسات خود گوش بسپاريد ؛احساس شما مي خواهد بگويد لازم است چيزي را تغيير دهيد.گام سوم :كنجكاوي نشان دهيد ؛در مورد احساس دلخواهي كه مي خواهيد از سربگذرانيد كنجكاوي نشان دهيد وببينيد لازمه ي بروز آن چيست.براي نشان دادن كنجكاوي لازم است چهار پرسش مطرح كنيد ؛1.    من به دنبال چه هستم و چگونه احساسي مي خواهم داشته باشم.2.    براي داشتن احساس دلخواه بايد چه باوري داشته باشم.3.    براي اينكه هم اكنون چنين احساسي داشته باشم چه بايد بكنم.4.    كدام جنبه از اين موقعيت خوب و نيكوست يا چه درسي از آن مي توانم بياموزم.اگر در مورد احساس خود و عامل برانگيزاننده ي آن ها كنجكاوي نشان دهيد و ببينيد از آن ها چه درسي مي توانيد بياموزيد و چگونه

مي توانيد مطمئن شويد ديگر چنين رنجي را از سر نخواهيد گذراند آن گاه بي گمان خواهيد توانست به رشد و بالندگي خود در زندگي سرعت بخشيد و طعم لذت بيشتر و درد كمتري بچشيد.گام چهارم :به خودتان اطمينان ببخشيد. براي اين كار راهش اين است كه با ياد آوري كاميابي هاي گذشته خودتان را خاطر جمع كنيد كه اين بار نيز مي توانيد موفق شويد.گام پنجم :به مرحله ي يقين برسيد.يقين پيدا كنيد كه مي توانيد از پس كار برآييد و به اين منظور همان لحظه دست نگاه داريد و در ذهن خود راه هاي مختلف مديريت آن احساس را به تصور در آوريد و اگر يكي از روش ها موثر نبود روش ديگري را امتحان كنيد و اين كار را چند بار در خيالتان تكرار كنيد.گام ششم :نخست راه هاي مختلف ابراز احساس خود و چگونگي مديريت آن را از نظر بگذرانيد و سپس آن را چند بار در خيالتان مرور كنيد تا يقين پيدا كنيد من راه هاي مختلفي براي ابراز احساسم دارم و مي توانم آن را به گونه ايي مديريت كنم كه مرا در روابطم با ديگران ياري كند.گام هفتم :دست به عمل بزنيد. برويد و احساس خود را طرف مقابل ابراز كنيد تا در هيچ احساسي در نمانيد. احساستان را به گونه اي ابراز كنيد كه آنچه در ذهنتان به تصور در آمده و در آن باره كنجكاوي نشان داده ايد واقعيت يابد.هر احساسي بدان جهت به شما دست مي دهد كه خدمتي به شما بكند پس به نداي احساس خود گوش بسپاريد و به راهنمايي هايش عمل كنيد10

بذر خوشبختيهمانگونه كه مي دانيد بهترين راه برآوردن خواسته اي اين است كه بر آن تمركز كنيد ، يا به عبارتي بذر آن را در دل خود بكاريد اگر ذهن و احساسات و روحتان را همچون باغي در نظر بگيريد راه مطمئن به دست آوردن محصول دلخواه اين نيست كه در آن باغ ، بذر نااميدي و ترس بكاريد بلكه به جاي آن بايد بذرهاي عشق و محبت وصميمت و قدرداني بكاريد؛1.    عشق و محبت2.    قدر داني و سپاس گذاري3.    كنجكاوي (راه درمان ناراحتي و غم كنجكاو بودن است ، حس كنجكاوي را در خود پرورش دهيد تا زندگي به مطالعه اي بي پايان و لذت بخش تبديل گردد )4.    شور و هيجان ( شور و هيجان لذت زندگي را افزون تر مي كند و هرگونه سختي و دشواري را به فرصتي با شكوه تبديل مي دكند )5.    مصمم بودن6.    نرمش پذيري7.    ايمان و اطمينان 8.    خنده رويي9.    شادابي و تندرستي10.    حُسن نيكوكاري (ما هرچه قدر بيشتر كارهاي نيك انجام دهيم به ايثار كردن به ديگران و دستگيري از مردم بيشتر خو خواهيم گرفت.

توان بي پايان

آنتوني رابينز خلاصه كتاب توان بي پايان: دربارة نويسنده: آنتوني رابينز مدير ومؤسس انستيتو بين المللي رابينز است كه به تحقيق دربارة افزايش تواناييهاي فكري و جسمي انسان، تربيت ونگهداري كودك و تندخواني مي پردازد او خود با استفاده از فن ان،ال،پي» در 29 سالگي، يك شبه ره صد ساله را پيمود و بسيار مشهور شد.از سال1984 ، بازرگانان، ورزشكاران، و اقشار گوناگون مردم در سراسر دنيا به وسيله نوار، سمينار و مصاحبة مطبوعاتي و راديو تلويزيوني از روش نيرومند و تحسين برانگير رابينز

استفاده كرده اند و به موفقيت هايي دست يافته اند.اين كتاب تاكنون به 12 زبان ترجمه شده و از كتابهايي بوده كه موج جديدي را در علم روان شناسي دنيا ايجاد كرده است.خلاصه كتاب توان بي پايانرمز و راز موفقيت در زندگيمؤلف: آنتوني رابينزمترجم: محمدرضا آل ياسينسرفصل اول : چرا مردم با هم تفاوت دارنددوران كودكي من در محيطي سرشار از كمبودها سپري شد. به تدريج كه با مردم جامعه خود و تفاوت آنان با يكديگر آشنا شدم، اين سؤال در ذهنم نقش بست كه چرا برخي از مردان و زنان در كارها موفقند و برخي ديگر كه هوش و استعداد مشابه با آنان دارند همواره با شكست روبه رو مي شوند؟به عبارت ديگر افراد موفق چه ويژگي هايي دارند كه آنان را از ديگر افراد جامعه متمايز مي كند؟ براي يافتن پاسخ اين سؤال هر كتابي كه در زمينه روانشناسي و تكامل جسم و روح انسان به دستم مي رسيد مطالعه مي كردم و هر كاري را كه براي تغيير زندگي لازم بود انجام مي دادم.مي خواستم وقتي كه بزرگ شدم خود، خانواده و دوستانم را به نحو شايسته اي كمك و ياري كنم و در جامعه منشأ اثري باشم. از اين رو تصميم گرفتم تا راه و روش برتري و كمال انسان را بيابم.در اين فكر بودم كه در نوميدي بافن «ان ال پي» آشنا شدم و توانستم تغييرات حيرت انگيزي در زندگي خود به وجود آورم.پس از آشنائي با اين فن در حالي كه فقط نوزده سال داشتم در حرفه خود به سرعت پيشرفت كردم و وروزنامه ها و مجلات آن زمان مقالاتي در باره من تحت عنوان جواني شگفت انگيز چاپ كردند، نه تنها خود احساس رضايت

و موفقيت مي كردم بلكه ديگران را هم به شدت تحت تأثير قرار داده بودم از نظر اقتصادي در وضعيت خوبي بودم تا حدي كه در شروع كار هر ماهه بين 5 تا ده هزار دلار درآمد داشتم.سرفصل دوم : فرمول موفقيت نهاييشرط اساسي براي كسب موفقيت، توانايي در عمل است كه من آن را «توان فردي» مي نامم. به نظر من آنچه باعث تفاوت آدمها با يكديگر مي شود و برنده را از بازنده جدا مي كند «توان فردي» است. شما هر قدر از روحيه ي معنوي والايي برخوردار باشيد، ناگزير با مصائب و مشكلات زندگي درگير هستيد و مشكلات شما را رها نخواهد كرد. امّا فراموش نكنيد كه مي توانيد از روبه رو شدن با مشكلات زندگي درس بگيريد و تجربه كسب كنيد هرگز از مبارزه با مشكلات نهراسيد بلكه در انتظار آن باشيد و آن را با آغوش باز بپذيريد تا موجب نيرومندي شما شود و سپس بينديشيد كه چگونه مي توانيد آن را در جهت حرفه و صلاح خود به كار بريد.چنين اقدامي است كه نيروي واقعي زندگي شما را به وجود مي آورد. مردان و زناني كه با خود عهد مي كنند تا آنچه را كه لازمة رسيدن به يك هدف است انجام دهند.سرانجام روزي دروازه هاي موفقيت را به روي خود مي گشايند. من هم با درك اين حقيقت مي خواستم يكي از اين افراد باشم من مي دانستم كه ارزش ها، عقايد و ديدگاهها در موفقيت انسان نقش اساسي دارند و دريافته بودم كه فقط در ساية كار و پايداري در آن انسان به هدف خود مي رسد زيرا وقتي زندگي مردم موفق را بررسي كردم متوجه شدم كه همگي براي كسب موفقيت

از روشي يكسان پيروي مي كنند كه من آن را «فرمول موفقيت نهايي» ناميدم.هر يك از ما كامپيوتري به نام مغز دارد، امّا شمار كساني كه به طور مؤثر از آن استفاده مي كنند اندك است در صورتي كه اگر به اين كامپيوتر بگوييم كه چه مي خواهيم و آن را فعال كنيم، مي تواند سريع، ساده و به نحوي مطلوبي ما را در نيل به هدف هايمان ياري كنند.براي كسب موفقيت ابتدا بايد هدف را مشخص كرد، سپس با استفاده از «فرمول موفقيت نهايي» يعني «توان فردي» وارد عمل شد. تنها با عمل و پشتكار مي توان رؤياهاي خود را به حقيقت تبديل كرد.نام سرهنگ ساندرز كه با جوجه سوخاري «كنتاكي» همراه است در بيشتر نقاط جهان نامي آشناست آيا او مرد تحصيل كرده اي بود، يا در بازاريابي مهارتي داشت و يا در جواني، در شروع كار سرماية كلانش او را به موفقيت رساند؟ خير هيچ كدام از موارد فوق رمز موفقيت او نبود بلكه تنها سرمايه اش «توان فردي» بود زيرا او هدف خود را شناخت و بدون اينكه ترديد به خود را دهد وارد عمل شد.اين مرد تا 65 سالگي تنها مبلغ 99 دلار از سازمان تأمين اجتماعي مستمري ماهانه دريافت مي كرد و تنها سرمايه اش در اين سن دانستن دستور طبخ جوجه سوخاري بود كه بسياري از مردم آن را دوست مي داشتند.آيا تا به حال براي شما پيش آمده كه طرحي مطمئن در ذهن داشته باشيد امّا شهامتي براي پياده كردن آن از خود نشان نداده باشيد و پس از چند ماه حاصل طرح خود را پشت ويترين فروشگاهها مشاهده كنيد تفاوت شما با كساني كه آن طرح را مورد

استفاده قرار داده، آن را پياده كرده اند در چيست؟ آيا آنان از هوش بيشتري بهره مند بوده اند؟ خير تفاوت در توان فردي است. آنان جرأت عمل داشته اند كساني ممكن است بگويند كه چنين افرادي مي دانسته اند كه چه بايد بكنند نخست بايد بدانيد كه چه مي خواهيد آنگاه مي توان وارد عمل شد سرهنگ ساندرز هم چنين روشي را برگزيد.او از هر رستوران هرجايي نه شنيد. آيا مي توانيد حدس بزنيد كه سرهنگ ساندرز قبل از آنكه اولين (بلي) را بشنود چند بار كلمة (نه) شنيد پنجاه بار؟ دويست بار؟ خير اين مرد پس از هزار و نه بار مواجهه و شنيدن جواب منفي، جواب مثبت را دريافت كرد. اگر شما جاي او بوديد چند بار مي توانستيد جواب (نه) بشنويد و پيشنهاد خود را بكلي فراموش نكنيد و ميدان راخالي نگذاريد؟داستان زندگي دبليو ميچل ، يكي از اهالي ايالت لكرادو، نمونة ديگري از همت و پشتكار و تأثير آن در سرنوشت آدمي است اين مرد دوازده سال قبل سوار بر موتورسيكلت در حالي كه با سرعت يكصد كيلومتر در ساعت حركت مي كرد به شدت با كاميوني برخورد كرد و در نتيجه سه چهارم بدنش سوخت، چهره اش كباب شد و انگشتانش را از دست داد. پس از چند روز بيهوشي در حالي كه از شدت جراحات وارده درد مي كشيد بيدار شد ابتدا مي ترسيد كوچكترين حركتي كند و يا حتي نفسي بكشد امّا اين حادثه باعث شد كه يك ارتباط مؤثر با درون خويش برقرار كند و بر آن مسلط شود. به تدريج كسب تازه اي را شروع كرد و پس از دو سال به ثروت بي كراني دست يافت و ميليونر شد. ظرفيت

كاري او بر كاستيهايش غلبه كرد و اين امر بار ديگر نشان داد كه توان فردي نقش تعيين كننده اي دارد.سرفصل سوم : چه كسي قدرت را در اختيار دارداجزاء اصلي تشكيل دهندة «قدرت» در جامعة كنوني ما «ارتباط» است وقتي از نيرو و قدرت در زمان گذشته صحبت مي شود منظور نيروي بدني است زيرا قويترين افراد كساني بودند كه عضلاتي قويتر و جسمي نيرومندتر داشتند. امروز ما در عصر ارتباطات بسر مي بريم زماني كه اطلاعات با سرعت غير قابل باوري منتقل مي شود. بنابر اين از شما مي خواهيم اين جمله ساده را در دفتر خود يادداشت كنيد. (شرايط زندگي من به شرايط ارتباط من با خود و ديگران بستگي دارد. اگر مي خواهيد در زندگي موفق باشيند واز آن لذّت ببريد نخست بايد با خودتان ارتباط صحيح برقرار كنيد و مهارت لازم داشته باشيد و گرنه يك آدمك ماشيني خواهيد شد يعني كسي كه اختيارش در دست ديگران است.زير مجموعه سرفصل سوم : ارتباط با دنياي درون و دنياي برونبسياري از مردم تصور مي كنند كه اگر كسي در كسب و كار خود به شهرت و ثروتي بي كران دست يابد، خوشبخت است و زندگي او پر از شادي و نشاط است امّا اين يك خيال باطل است براي آنكه در زندگي سعادتمند شويم بايد بتوانيم با هدايت فكري و رفتارمان با دنياي درون و برون ارتباط شايسته اي برقرار كنيم تا زندگي خود را همانطور كه ميل داريم بسازيم در اين صورت هيچ واقعه اي نمي تواند مانع از سرور، نشاط و خوشبختي ما شود.زير مجموعه سرفصل سومبيائيد با هم به زندگي افراد بسيار موفق جامعه بنگريم و وجوه مشترك زندگي

آن ها را مورد بررسي قرار دهيم به عقيدة من موفقيت رموزي دارد و اشخاص كه به موفقيت دست پيدا مي كنند در جهت هدف خاصي تلاش مي كنند و اگر شما احساس، تصورات ذهني و رفتار افراد موفق را بشناسيد و از آن تقليد كنيد به نتايج مشابهي خواهيد رسيد من آن را مدل سازي مي نامم.سر فصل چهارم : هفت صفت ويژه قهرمانانافرادي كه در عرصة زندگي به موفقيت هاي بزرگي دست مي يابند ويژگيهاي مشتركي دارند: اين ويژگيها عبارتند:1)    انگيزه: هر قهرمان انگيزة نيرومندي دارد كه پيوسته او را به دنبال خود مي كشاند و موجب پيشرفتش مي شود. انگيزه به قطار موفقيتش سوخت مي رساند واز نيروي بالقوة او استفاده واقعي مي كند.2)    ايمان: دومين ويژگي موفق يك قهرمان ايمان است تقريباً تمام كتابهاي مذهبي دربارة نيرو و تأثير ايمان در سرنوشت بشر صحبت مي كنند مردمي كه به طرز حيرت انگيزي در زندگي پيشرفت كرده اند با افراد شكست خورده از نظر ايمان تفاوت بسياري دارند ايمان ما تكليفمان را روشن مي كند.3)    استراتژي: ما براي حركت به سوي هدف خود به جز نيروي محركه به مسير و جهت مشخصي نيازمنديم استراتژي روشي است كه با آن امكانات خود را در جهت هدفمان تنظيم مي كنيم.4)    درك ارزشها: وقتي به عظمت كشور خود مي انديشيم نكاتي مانند وطن پرستي، افتخار، مقاومت و آزادي در ذهنمان جلوه گر مي شود شناخت اين ارزشها زيستن را توجيه مي كند.5)    انرژي: انرژي يك منبع حياتي است. هيچ چيز بدون انرژي بدست نمي آيد و هر چه انرژي بيشتري داشته باشيم از نيروهاي ذخيرهه فكري و جسمي خود بيشتر استفاده مي كنيم.6)    نيروي صميميت: تقريباً تمام افراد موفقي كه من شرح حالشان را مطالعه كردم

در ايجاد الفت و صميميت با اقشار مختلف مردم توانايي فوق العاده اي داشته اند.7)    مهارت در ارتباط مؤثر با خود و ديگران: برقرار كردن ارتباط مناسب نقطة عطف تمام مطالبي است كه تا به حال دربارة آن صحبت كرده و مي كنيم. والدين موفق هنرمندان و سياستمداران موفق در ايجاد ارتباط مهارت فراواني دارند. هوندا در سال 1938 از اين گونه قهرماني بود كه توان فردي و صفات قهرمانان را داشت.سرفصل پنجم : چگونه رفتار انسان به وجود مي آيدرفتار هر كس متأثر از حالات و روحيات اوست. تصاوير ذهني به عبارت ساده برداشت هركس از رويدادهاي زندگي در شكل گرفتن روحيه اش تأثير دارد انسان براي كسب موفقيت امكانات لازم را در اختيار دارد به شرطي كه بداند چطور از آن استفاده كند.زير مجموعه سرفصل پنجم : استفاده از تمرينات ذهني در ورزشمايكل اوبرايان شناگري بود كه در المپيك 1986 به اميد به دست آوردن مدال برنز يا نقره شركت كرد امّا اظهار داشت بدنش روي فرم نيست او با راهنماييهاي من به تمرين هاي ذهني پرداخت وبه روحيه اي ايده آل رسيد و توانست با مهارتهايي كه سال ها صرف آن كرد قهرمان جهان شود. شما هم مي توانيد با تغيير دادن حالت خود از امكانات و آموخته هاي خود بهره بيشتري بگيريد.زير مجموعه سرفصل پنجم : چگونه حالات ديگران را تغيير دهيمديك تامل مربي تيم فوتبال در دانشگاه هاوايي در تغيير دادن روحية اعضاي تيم خود واقعاً مهارت داشت. تيم او در نيمه اول در مقابل تيم ويومينگ بيست و دو به صفر باخت پس از اتمام نيمه اول در حالي كه نااميد بودن ديك تامل پوستري را از روي ديوار جدا

كرد و به جاي آن روزنامه اي قرارداد در آن نتيجه بازي دو تيم فوتبال درج شده بود. تيمي در نيمه اول سي ودو به صفر باخته و در نيمه دوم سي و هشت به سي ودو برنده شدند و آن ها اميدوار شدند ودر نيمه دوم با نتيجه بيست و دو – بيست و هفت برنده شدند.سرفصل ششم : بازسازي ذهناگر در خيابان شلوغي باشيد صداي پا را نمي شنويد امّا اگر درخانه تنها باشيد صداي پا را مي شنويد اين صدا بستگي به تجربيات گذشته دارد. مثلاً صداي پا نشانه ي مراجعت همسرتان به خانه است و يا در گذشته سارقي به منزل شما آمده است و صداي پاي او را شنيده باشيد.زير مجموعه فصل ششم : چگونه ذهن را بازسازي كنيمشما مي توانيد هر واقعه اي را در جهت صرفه و صلاح خود تغيير دهيد. مثلاً اگر فرزند شما پرحرف است مي توانيد چنين تلقي كنيد كه او شخصي با هوش است و به همين دليل حرف مي زند.سرفصل هفتم : تأثيرات حيرت انگيز تغيير حالت بر رفتارشما مي توانيد روحية كسي را تغيير دهيد. براي مثال اگر شخصي نزد شما بيايد و بگويد مديرش مرتب سرش فرياد مي كشد و ناراحتش مي كند. شما مي توانيد به او بگوئيد او مدير بسيار خوبي است و به تو اهميت ميدهد كه از تو ايراد مي گيرد زيرا در غير اين صورت مي توانست به سادگي تو را اخراج كند.سرفصل هشتم : هماهنگي جسم و روانتغييرات فيزيولوژيكي با تصاوير ذهني واكنش دو جانبه اي دارند اگر چه تغييرات جسماني براي تغيير حالت بسيار سريعتر از تجسمات ذهني عمل مي كند اما اگر جسمي قوي و نيرومند داشته باشيد مشكلات رابه

ديده اي مي نگريد كه چندان سخت به نظر نرسد پس مواظبت از بدن و حفظ سلامتي با تغذيه مناسب و ورزش شرط موفقيت است. زيرا بدن وسيله اي است كه ما را در زندگي پيش مي برد اگر محكم و نيرومند باشد در برخورد با مصائب و مشكلات بهتر مي توانيم عمل كنيم.سرفصل نهم : چگونه براي آينده خود برنامه ريزي كنيمالف) پرسش وتحقيق: هوشيارانه بپرسيد = سؤالات شما بايد همة جوانب را دربرداشته باشد تا پاسخ به آن ها موضوع را براي شما روشن كند. مثلاً بپرسيد: چه كسي؟ كجا؟ چه موقع؟ هر چه دقيقتر سؤال كنيد اطلاعات بيشتري به دست آوريد مغزتان دقيقتر عمل مي كند.-    حق به جانب و با اعتقاد سؤال كنيد:-    از كسي سؤال كنيد كه بتواند به شما كمك كند.-    براي مخاطب خود پاداشي در نظر بگيريد.ب) اصول تنظيم هدف:-    اهدافتان را به طور قاطع به زبان آوريد.-    اهداف را دقيق و با احساس مطرح كنيد.-    نتايج به دست آمده را همواره ارزيابي كنيد.-    نتايج بايد تحت كنترل شما باشند.-    عاقبت كار را در نظر بگيريد.ج) هدفها را به واقعيت تبديل كنيدسرفصل دهم : عقيده – تأثير شگفت انگيز عقايد بر رفتارعقيده يك تصوير ذهني است كه بر رفتار انسان حاكم است. به طور كلي عقيده و ايمان اساس و بنيان حالت انسان ودر نتيجه رفتار اوست.در مورد تأثير عقايد بر رفتار تحقيقات قابل توجهي به عمل آمده است كه به آن اشاره مي كنيم:چندي پيش خانمي كه قند خونش كاملاً طبيعي به نظر مي رسيد به دلايلي تصور مي كرد كه به بيماري ديابت مبتلا شده است به همين دليل تمام اعضاي بدنش به تدريج در جهت

به وجود آمدن شرايط اين بيماري تغيير كرد در واقع عقيده اش به حقيقت پيوست.نرمن كازينز : كه اثرات عقيده را در درمان بيماريها تجربه كرده است مي نويسد: «دارو براي درمان، هميشه ضروري نيست. بلكه آنچه هميشه مورد نياز است، عقيده و ايمان است».سرفصل يازدهم : شش عقيده ويژه قهرمانان?    همه چيز بر وفق مراد است. افرادي كه در زندگي موفقيتهاي درخشاني بدست آورده اند معتقدند كه همه چيز در جهان به كام آنهاست و به هيچ وجه به عدم امكان كاري نمي انديشند.?    شكست هرگز وجود ندارد. مردم موفق معتقدند شكست وجود ندار، در فرهنگ نامة افراد موفق، واژه شكست وجود ندارد و به جاي آن لغت نتيجه قرار گرفته است.?    مسئوليت هر اتفاقي را در زندگي به گردن بگيريد. مردان موفق مسئوليت كارها را خود بر عهده مي گيرند. اين هم وجه مشترك ديگري از افراد موفق و رهبران بزرگ است.?    مردم بزرگترين عامل پيشرفت هستند: افرادي كه در زندگي خود نتايج فوق العاده اي به دست آورده اند و مردم دنيا آنان را به ديدة احترام مي نگرند همواره داراي حس وحدت و يگانگي هستند و رمز موفقيتشان تشكيل يك تيم موفق و همكاري با يكدگر است.?    كار يك بازي است: يكي از راههاي موفقيت آن است كه بين آنچه دوست داريد و آنچه انجام مي دهيد يگانگي به وجود آوريد. پيكاسو معتقد بود كه استراحتش هنگام كار كردن است و بيكاري و صرفاً سرگرم كردن مراجعين او را خسته مي كند.?    قدرت پايداري: بدون پايداري هيچ موفقيتي به دست نمي آيد. افراد موفق در هر رشته لزوماً قويترين، سريعترين، بهترين و با هوشترين آنان نيستند بلكه پايدارترين افرادند. پايداري نسبت به هدف

و تعقيب بي وقفه آن رمز موفقيت است.سرفصل دوازدهم : استراتژيبراي اينكه در زندگي به نتيجه مطلوبي برسيم بايد نحوة تفكر و رفتارمان را سازمان دهيم ما اين سازماندهي را استراتژي مي ناميم. براي شناخت استراتژي انسان بايد بين آن ها و تجربه شان ارتباط برقرار كنيد.اگر به دستگاه كامپيوتر كُد صحيح را بدهيد ولي آن را نامرتب تايپ كنيد. نتيجه نخواهيد گرفت. اغلب ما در زندگي چنين اشتباهي مي كنيم زيرا سعي مي كنيم با استفاده از استراتژي خود ديگري را به حركت درآوريم در صورتي كه در ارتباط با هر كس استراتژي خاص خودش رابايد مورد استفاده قرار داد. تا تصاوير ذهني مناسب در نظرش مجسم شده واكنش مناسبي از خود نشان بدهد.زير مجموعه سرفصل دوازدهم : استراتژي عشق و محبتآيا عشق و محبت هم مانند هر چيز ديگري تاكتيك داري؟ آري. براي آنكه بدانيم چگونه فردي احساس مي كند كه ديگران دوستش دارند بايد با يادآوري لحظات خوش عشق و محبت، او را به نحوي در ارتباط با تجسمات روحي اش قرار داده سپس با پرسش و تحقيق استراتژي او را تشخيص دهيم. براي مثال اگر شرايط زيستي بوقلمون مورد بررسي قرار گيرد مشاهده خواهد شد كه بوقلمون ماده، فقط توسط محرك حسي خاصي از جوجه اش پرستاري و مواظبت مي كند و وظيفة مادري را انجام مي دهد و آن شنيدن صداي جيك جيك جوجه اش است و اگر به هر دليلي اين صدا قطع شود يا جوجه اش را رها مي كند و يا آنرا مي كشد. بنابر اين رابطه مادري بوقلمون با جوجه اش فقط با اين صدا به وجود مي آيد و احساسات ديگر از قبيل بوييدن. ديدن و يا لمس كردن نقشي در آن

ندارد.سرفصل سيزدهم : جادوي رابطه و صميميترابطه باديگران با آنكه نيرومندترين وسيله در دنيا به شمار مي رود به دست آوردنش بسيار آسان است و شما قبلاً تا حدودي در اين زمينه مهارت پيدا كرده ايد. مثلاً، اگر از شما تقاضا كنيم كه به پاركي برويد و با شخصي آشنا شويد و با او رابطه برقرار كنيد به راحتي مي توانيد اين كار را انجام دهيد زيرا در بسياري از اوقات زندگي خود چنين ارتباطي داشته ايد. براي اينكه با دقت بيشتري به ديگران رابطه برقرار كنيم بايد آن را دقيقاً مورد بررسي قرار دهيم.زير مجموعه سرفصل سيزدهم : فن گسترش صميميت و مردم داريموفق ترين افراد جامعه ابزاري نيرومند در اختيار دارند و آن فن گسترش رابطه و صميميت است. اين گونه افراد هر كسي را كه ملاقات كنند، در مدتي كوتاه با او همدل مي شوند.اگر به ملاقات دكتر ميلتون اريكسون روانشناس معروف برويد يكي از شيوه هايي كه براي ايجاد رابطه استفاده مي كند آن است كه در مقابلتان مثل شما بنشيند سعي كند همگام با شما نفس بكشد و لحن صدايتان را تقليد كند. اين عمل موجب مي شود كه احساس كنيد در تمام موارد به شما شباهت دارد و در نتيجه در ذهن خود احساس احترام، اعتماد و آسودگي مي كنيد.سرفصل چهاردهم : موفقيت خود را تضمين كنيدوقتي به پرچم كشورتان نگاه مي كنيد چه احساسي به شما دست مي دهد؟در مثال پرچم با مشاهده كردن علايم، محرك حسي خاصي را برانگيخته ايم تا پيام را به مغز مخابره كند و آن احساسات ايجاد شد. براي هر حالتي محركي خاص وجود دارد. دنياي ما پر از محرك هاي حسي است كه تأثير برخي از

آنها عميق و برخي ديگر سطحي است در حقيقت دنياي ما سرشار از محركهايي است كه ما در برابر آن ها واكنش نشان مي دهيم.زير مجموعه سرفصل چهاردهم : چطور مي توان يك محرك منفي را ازميان برداگر اصابت ضربه اي غيرارادي به بازويتان احساس نامطلوبي در شما به وجود آورد، براي آنكه دچار احساس ناراحتي نشويد بايد بكوشيد تا لحظات خوش زندگي خود را به ياد آوريد و هنگامي كه دراوج چنين احساسي به سر مي بريد مانند آن زمان بنشينيد صحبت كنيد و كارهاي ديگر راانجام دهيد. آن گاه چند ضربه به همان نقطه از بازوي خود فرود آوريد.مطمئن باشيد كه از آن پس اصابت هر ضربه اي به بازوي شما به طور غير ارادي پيام آور شادماني خواهد بود.سرفصل پانزدهم : چهارچوب هاي ذهنيهمان طور كه پيش از اين متذكر شديم، افراد مختلف در مقابل رويدادهاي زندگي برداشتهاي كاملاً متفاوتي دارند. چارچوب هاي ذهني شبيه ارزشها و عقايد است و مانند يك صافي عمل مي كند و فقط وقايعي از جهان خارج كه از اين صافيها عبور مي كنند، مورد توجه ما قرار مي گيرد و در حقيقت به وسيله اين ابزار است كه ليوان را نيمه پر و نيمه خالي مي بينيم.زير مجموعه سرفصل پانزدهم : حالات جاذبه و دافعهيكي از ابتدايي ترين شيوه هاي بهره گيري از چارچوب ذهني استفاده از حالات جاذبه و دافعه افراد است كه نشان مي دهد انسان همواره در جهت جذب بعضي چيزها و دفع چيزهايي ديگر تلاش مي كند و به عبارت ديگر تمام رفتارهاي انسان در جهت به دست آوردن خوشي. موفقيت و آسايش است و يا در جهت از ميان بردن ناخوشي. عدم موفقيت يا رنج و عذاب است.زير مجموعه

سرفصل پانزدهم : با افراد مختلف جامعه نمي توان بايك زبان صحبت كرد.اگر فرزند شما درس خوان است و شما به او بگوييد كه اگر نمره هاي خوبي نگيرد به دانشگاه راه نمي يابد او را نصيحت نكرديد بلكه دشنام داده ايد زيرا يك دانش آموز ساعي و كوشا به هيچ وجه ميل ندارد بداند چه چيزي را از دست مي دهد بلكه دوست دارد بداند چه چيز رابه دست مي آورد.اين گفته فقط دانش آموزي را به جنب و جوش مي اندازد كه نسبت به درس بي توجه است زيرا تنها انگيزه اي كه او را به تكاپو وامي دارد اين است كه احساس كند چيزي را از دست مي دهد.سرفصل شانزدهم : استدلالبعضي افراد به اقتضاي نياز خود كاري را انجام مي دهند در صورتي كه عده اي ديگر با توجه به امكانات خود حركت مي كنند. براي تحقيق در اين مورد مي توانيد از مردم سؤال كنيد كه چرا چنين پيشه اي را براي خود انتخاب كرده اند و يا چرا چنين اتومبيلي را برگزيده اند و به همين ترتيب براي همه چيز مي توان چنين سؤالي را مطرح كرد و پاسخ آنرا مورد ارزيابي قرار داد اگر شخصي بگويد (تمام موقعيتها و امكانات موجود را بررسي كردم و اين شركت را براي كار، مناسب تشخيص دادم.) به اين معني است كه او براساس امكانات شغل خود را انتخاب كرده است امّا اگر شخصي بگويد: (من چون هيچ راه ديگري نداشتم اين شغل را انتخاب كردم، زيرا مجبور بودم كاري داشته باشم و حرفة ديگري هم در دسترسم نبود.) به اين معني است كه شغل خود را بر اساس نياز انتخاب كرده است. بعضي از افراد با توجه به نيازشان واكنش نشان مي دهند

و برخي ديگر با توجه به امكاناتشان به تكاپو درمي آيند.زير مجموعه سرفصل شانزدهم : چهارچوب مرجعاين چهارچوب ذهني نشان مي دهد كه چگونه انسان كارهاي خود را ارزيابي و توجيه مي كند.بعضي افراد كارهايشان را در ضمير خويش ارزيابي مي كنند، در حالي كه كساني ديگر آن را در دنياي برون و با واكنش ديگران مورد ارزيابي قرار مي دهند.براي اينكه بدانيد اشخاص براي بررسي كارشان از دنياي درون استفاده مي كنند ويا دنياي برون بايد به تحقيق بپردازيد و از آنان بپرسيد كه چطور تشخيص مي دهند كه كارشنان را خوب انجام داده اند.روش ايده آل براي ارزيابي كارها آن است كه انسان با توجه به شرايط خاص در بعضي موارد كارهاي خود را با عقايد ديگران ارزيابي كند و در مواردي ديگر فقط با استفاده از نظريات خود به اين كار بپردازد.زير مجموعه سرفصل شانزدهم : نحوه متقاعد كردن ديگراناين چهارچوب ذهني نشان مي دهد به طور كلي انسان تحت شرايطي موضوعي را باور مي كند. براي باور كردن موضوعي، چند حس از حواس پنجگانه بايد متأثر شوند تا يك سري تجسمات در ذهن به وجود آيد.براي آنكه مشخص شود كدام يك از حواس مورد استفاده قرار مي گيرند بايد سؤالاتي را مطرح كنيم. مثلاً مي توانيد از فردي بپرسيد كه از كجا مي داند همكارش كار خود را درست انجام داده است؟ آيا بايد كاركردنش را ببيند، در مورد آن چيزي بشنود، در كنار او آن كار را انجا دهد، يا دربارة كارش چيزي بخواند، با چنين پرسشهايي متوجه خواهيد شد كه براي اينكه او چيزي را باور كند كدام يك از حواسش را مورد استفاده قرار مي دهد.زير مجموعه سرفصل شانزدهم : تشابه يا تفاوتاين

چهارچوب ذهني نشان مي دهد دنيا براي آدمي چه مفهومي دارد، و او از چه زاويه اي به اين دنيا مي نگرد و از آن تجربه مي اندوزد.به طور كلي براي كسب تجربه و ارتباط انسان با دنياي خارج دو روش كاملاً متفاوت وجود دارد. بعضي از افراد براي مقايسه صفات مشترك را در نظر مي گيرند در صورتي كه افراد ديگر به تفاوت آنها توجه دارند.براي مثال: اگر من سه سكه را كه از نظر ارزش با هم متفاوتند از جيب خود بيرون آورم و در كنار يكديگر بگذارم و از افراد مختلف دربارة ارتباط سكه ها بپرسم، جوابهاي كاملاً متفاوتي خواهم شنيد زيرا پاسخ آنها بستگي به اين دارد كه از زاوية تشابه به سكه ها بنگرند، يا به تفاوت آنها توجه كنند اصولاً شماري از مردم به يكسان بودن چيزها توجه دارند. عده اي ديگر به هر سكه نگاه مي كنند و مي گويند كه اين سكه ها كمترين ارتباطي با هم ندارند.زير مجموعه سرفصل شانزدهم : دقّّت و توجّهچهار چوب ذهني دقّت و توجّه روشن مي كند كه چگونه مردم به ديگران نشان مي دهند كه به حرفهايشان توجّه دارند و برايشان ارزش قايلند. انسان معمولاً يا در ضمير خويش به كارهاي خود مي انديشند يا حرفها و كارهاي ديگران را مورد توجه قرار مي دهد.بعضي از افراد به آنچه در زندگي خودشان مؤثر است توجه دارند اين گونه افراد دحتي اگر در مقابلتان نشسته باشند و ظاهراً به حرفهايتان گوش كنند در ذهن خويش به كارهاي خود فكر مي كنند.شما مي توانيد چنين افرادي را به سادگي بشناسيد زيرا معمولاً خود را به تدريج عقب كشيده و به جاي اينكه مستقيماً به شما نگاه كنند چشم به

جهت گيري مي دوزند و حتي نمي خواهند وانمود كنند كه به حرفهاي شما توجّه دارند و براي آن احترام قايلند.پايان17/7/1389

انديشه هاي بزرگ در مديريت

نورث كوت پاركينسون مديريت علمي چيست ؟مديريت علمي عبارت است از تجزيه و تحليل دقيق داده ها و ستاده ها . در مديريت علمي حدس و گمان و يا حساب سر انگشتي جائي ندارد ، بلكه مستلزم برنامه ريزي دقيق و اجراي سيستماتيك است . فرض كنيم كه شخصي مي خواهد كارخانه ي جديدي تأسيس كند .مديري كه آموزش عملي ديده است ،اول اطلاعات اساسي مانند فروش مورد انتظار ، ظرفيت توليد لازم ، نوع ماشين آلات ، سرمايه ، نيازمندي هاي ارزي و ساختار سازمان را جمع آوري مي نمايد و سپس طرح جامعي تهيه مي كند. عنوان كتاب : انديشه هاي بزرگ در مديريتGreat Ideas in Managementمؤلفين : نورث كوت پاركينسون ، رستم جي و ساپرParkinson, C.Northcote - Rustomji, M.K – Sapre S.A .,Iمترجم : دكتر مهدي ايران نژاد پاريزي)India : India Book House , 1987)ناشر : مؤسسه بانكداري ايران ، بانك مركزي جمهوري اسلامي ايرانارائه دهنده : ابراهيم ميرزايي مديريت علمي چيست ؟مديريت علمي عبارت است از تجزيه و تحليل دقيق داده ها و ستاده ها . در مديريت علمي حدس و گمان و يا حساب سر انگشتي جائي ندارد ، بلكه مستلزم برنامه ريزي دقيق و اجراي سيستماتيك است . فرض كنيم كه شخصي مي خواهد كارخانه ي جديدي تأسيس كند .مديري كه آموزش عملي ديده است ،اول اطلاعات اساسي مانند فروش مورد انتظار ، ظرفيت توليد لازم ، نوع ماشين آلات ، سرمايه ، نيازمندي هاي ارزي و ساختار سازمان را

جمع آوري مي نمايد و سپس طرح جامعي تهيه مي كند.مديريت علمي و هماهنگي : مديريت علمي به ايجاد هماهنگي بين مديريت و نيروي كار توجه دارد . اختلاف اصلي اين دو گروه عموما بر سر توزيع درآمد بنگاه است . تيلور معتقد بود كه اگر هر دو گروه به جاي منازعه همكاري كنند ، مي توانند درآمد را چند برابر افزايش دهند و همگي از دستمزد بالاتر ، منافع بيشتر ، سود سهام بهتر و قيمت هاي پايين تر برخوردار شوند .مديريت به عنوان يك رشته علمي :يك مهندس خوب هميشه يك مدير خوب نيست . مديريت يك رشته علمي مستقلي است كه بايستي به طور جداگانه مطالعه شود . مديريت وجوه بسيار دارد كه از آن جمله است : روابط انساني ، برنامه ريزي بودجه ، كنترل و رهبري .آموزش : كشور هاي توسعه نيافته ، خوب اداره نمي شوند . مدير در واقع ناخداي بنگاه است . يك مدير ضعيف و غير كارآمد به معناي كارايي نامطلوب در مديريت است . بنا براين آموزش مديريت براي سلامت و قدرت بنگاه اعم از كوچك و بزرگ لازم است . مديريت علمي را بايد آموخت و به آن عمل كرد .    تقسيم كار ، همانگونه كه تيلور در نظر داشت ، يكي از اصول مهم مديريت علمي است . اين اصل ايجاب مي كند كه كار به اجزاي فرعي تقسيم شود تا حدي كه بتوان عمليات مختلف را به هر يك از كاركنان واگذار كرد . فرض بر اين است كه هر كارگر در كار خاصي تخصص پيدا مي كند . اين اصل تخصصي

شدن كار است كه خود از تقسيم كار ناشي مي شود .مزاياي تخصصي شدن كار :اگر يك فرد مجبور باشد كه فقط چند فعاليت را انجام دهد ، به آساني ميتوان او را آموزش داد . او همچنين ميتواند در كار خودش متخصص شود و به بالاترين حد كارايي دست يابد . از اينرو است كه تقسيم دقيق و تخصصي كردن كار از نقطه نظر افزايش قدرت توليد (بهره وري) توصيه ميشود .يكنواختي ماهيت كار :اما وقتي كه كار به ترتيب فوق سازماندهي گردد ، بسيار يكنواخت و ملال آور مي شود و تنوع و ويژگي معارضه جويي اش را از دست مي دهد . به عنوان مثال يك كارگر ممكن است ملزم باشد كه تعدادي از تكمه ها را در طول روز فشار دهد . در اين صورت طبعا علاقه اش نسبت به كار سلب مي گردد و افسردگي و ملالت بر او مستولي مي شود و از ماشين و كارش احساس تنفر مي نمايد .رضايت از  كاركارگر وقتي احساس رضايت ميكند كه محصول نهايي كارش را ببيند و خودش را با آنچه خلق كرده است مستقيما مربوط سازد . از طرف ديگر ، اگر در تمام عمرش پيچ و مهره بسازد ، احساس مي كند كه كارش معنايي ندارد و محلي براي استفاده از دانش ، قوه خيال و هوش او در كار روزانه اش موجود نيست .تمامي وجود انسان غرق در كار مي شود :نمي توان فراموش كرد كه كارگر صرفأ داراي دو دست نيست . تمامي وجود انسان از جمله هوش ، قوه خيال ، احساسات و آرمانها غرق در كار

مي شود . كار بايستي به گونه اي سازمان داده شود كه در آن آزادي عمل كافي براي اين تواناييهاي اساسي انسان وجود داشته باشد .تجزيه و تحليل كار :فرانك و ليليان گيلبرت (1878-1972) به سبب كوششي كه براي يافتن بهترين روش انجام كار يدي به خرج دادند ، نامشان در تاريخ مديريت جاودان مانده است . آنان پيشگامان (( حركت سنجي )) بودند . نمودار جريان كار : گيلبرت روش هاي متعددي براي تجزيه و تحليل كار پديد آورد . نمودار جريان كار ساده ترين روش براي بيان اين مقصود است . در نمودار جريان كار، تمام كار به 5 عنصر اصلي تقسيم ميشود كه عبارتند از : عمليات ، حمل و نقل ، بازرسي ، انبارداري و تحويل .تيلور و گيلبرت :تيلور به اين سوال توجه داشت كه كار عادلانة روزانه در مقابل دستمزد عادلانة روزانه چيست ؟ گيلبرت سؤال ديگري هم مطرح كرد به اين معني كه چگونه مي توان از كار عادلانة روزانه بهترين بهره وري را بدست آورد ؟ يك كارگر ممكن است در روز مقدار معيني كار انجام دهد ، لكن بيشتر آن احتمال دارد كه به هدر برود . گيلبرت مي خواست تمام زحمات بيهوده را حذف كند و كار را به حداكثر بهره وري برساند . او اعتقاد داشت كه فقط يك روش منحصر به فرد براي انجام كار به بهترين وجه وجود دارد و حركت سنجي ، خستگي سنجي ، زمان سنجي و مهارت سنجي به ما امكان مي دهد كه بهترين روش را تعيين كنيم .حركت سنجي :حركت سنجي عبارت است از تجزيه و تحليل

تمام حركات مربوط به انجام كار . وقتي كه تمام حركات تجزيه و تحليل شود و جدولي از آنها تنظيم گردد ، سپس ملاحظه مي شود كه كدام يك از حركات غير ضروري است . با حذف اين حركات غير لازم ، بهترين روش را مي توان تعيين كرد .خستگي سنجي : هدف اين بررسي حذف خستگي غير لازم است . تسهيلات كافي براي استراحت كارگران را بايد فراهم كرد . اين امر ما را از بابت همكاري كارگران در بررسي هاي مربوط به كارائي مطمئن مي كند . گيلبرت توصيه مي كند كه تسهيلات لازم براي استراحت ، قطع نظر از اينكه لازم باشد يا نه ، فراهم آورده شود . براي مثال ، يك صندلي راحت ، گرفتگي عضلات را به ميزان قابل توجهي كا هش مي دهد . اگر صندلي ماشين نويس به نحو احسن طرح ريزي شود ، خستگي كاهش مي يابد و بازده كار بيشتر مي شود .مهارت سنجي :هدف اين بررسي كشف بهترين روش آموزش كارگران است . معمولا يك معلم عادي روش معمولي را ياد مي دهد كه به وسيله اكثر كارگران به كار مي رود . گيلبرت اين نظر را رد مي كند . او مي گويد كه بهترين معلم موجود بايد بهترين روش منحصر به فرد را ياد بدهد .زمان سنجي :علم زمان سنجي به اين سؤال پاسخ ميدهد كه چه مقدار وقت بايد براي انجام حد مشخصي از كار اختصاص يابد ؟ اين روش را نبايد با حركت سنجي اشتباه گرفت .هميشه جاي بهبود وجود دارد:گيلبرت يك نابغه بود علاقه شديداو به ساده نمودن و

سيستماتيك كردن كار ،حد وحصر نداشت .زماني در نمايشگاه در لندن يك دختر ژاپني رو ي جعبه هاي واكس كفش با سرعت خيره كننده اي كاغذ مي چسباند .ازگيلبرت دعوت شد كه نشان دهد اين كار چگونه مي توان سريع تر انجام داد .او دعوت را پذيرفت وبا كرنومتري كه هميشه با خود داشت ،زمان انجام كار آن دختر ژاپني را ياداشت كرد . او 40ثانيه براي چسباندن كاغذ 24 جعبه صرف مي كرد گيلبرت گفت كه اين خيلي كند است و چند پيشنهادنمود كه دختربابي ميلي قبول كرد ،زيرا فكر مي كرد كه كار با سريع ترين وجه ممكن انجام مي دهداما روش گيلبرت زمان انجام كار را بدون نياز به فعاليت اضافي از چهل ثانيه به بيست ثانيه كاهش داد. تمايل به كمككارگر مي خواهد كه دوست بدارد و دوستش بدارند . وي انتظار دارد كه ديگران به او كمك كنند و همچنين مشتاق است كه ديگران را ياري كند . پرده نقاشي مشهور است به نام ((گدائي كه صدقه مي دهد ))كه گدائي لاغر وپيري را كه به سختي مي تواند روي پاهايش بايستد در حال صدقه دادن به درويش تندمندي نشان مي دهد چهره گدا از خوشحالي مي درخشد و به خودش مي گويد ((پس من مي توانم كمك كنم ))اين همان احساسي است كه كارگران متقابل نسبت به يكديگر دارد.قدر شناسيكارگران بي گمان پول مي خواهند ، لكن علاوه بر آن بسياري چيزهاي ديگر هم ميخواهند . وقتي كه يك سر كارگر به كارگري ميگويد كه در غياب وي در روز گذشته با مشكلات زيادي مواجه بوده است ، كارگر

احساس خرسندي ميكند . اين احساس كه وجودش لازم است ، اعتماد به نفس كارگر را بيشتر ميكند و در عين حال اشتياق تازه اي در او به وجود مي آورد.كارايي و عزت نفسهيچ چيز براي كاركنان با ارزش تر از عزت نفس نيست . اهانت و تحقير ، به روحيه آنان لطمه شديد وارد ميكند . كارآئي به عزت نفس بستگي دارد و وقتي كه عزت نفس بيشتر شود ، كارايي هم بهبود مي يابد .مساله اصليمساله اصلي در صنعت دو وجه دارد : 1- كارخانه بايد كالايي با كيفيت مرغوب و با قيمت مناسب توليد كند .و 2-  در عين حال روابط انساني مطلوبي به وجود آورد . مديريت بايد تعادل را بين دو چيز به دقت حفظ كند كه عبارتند از : عملكرد اقتصادي و روابط انساني . رابرت اون ((Robert Owen  اولين مديري بود كه به اهميت اين نكته به نحو كامل پي برد .اولين مدير پرسنل {كارگزيني }:اون را به حق مي توان اولين مدير پرسنل ( كارگزيني ) ناميد . او استخدام اطفال زير ده سال را متوقف كرد و ساعات كار را از چهارده ساعت و بيشتر به ده ساعت تقليل داد . او براي كارگران خانه هايي با تسهيلات مناسب بهداشتي ساخت و براي كارگراني كه بچه دار بودند ، شيرخوارگاه هايي طبق اصول مهد كودك امروزي تاسيس كرد . آموزش نه تنبيهاون به تنبيه به عنوان وسيله برقرار كردن نظم و انضباط اعتقاد نداشت . او معتقد بود كه شخصيت انسان تحت تاثير تعليم و تربيت و محيط ، شكل مي گيرد . بنابراين به تعليم

و تربيت كاركنان و تغيير دادن شرايط محيط شان پرداخت . قدرت :قدرت به معناي ساده عبارتست از استعداد انجام كار خاصي ، يا توانايي پديد آوردن تغيير مطلوب .به عنوان مثال ،يك سنگ خيلي وزين كه سد معبر كرده است ، بايد برداشته شود . يك انسان نيرومند كه آن را بلند مي كند مي گوييم قدرت لازم را دارد ،درصورتي كه انسان ضعيف فاقد آن قدرت است . فالت قدرت را به دو دسته تقسيم مي كند : (( قدرت بر ديگران )) و (( قدرت با ديگران )) .قدرت بر ديگران:يك سر كارگر را در نظر بگيريد كه احساس مي كند حق كنترل و رهبري كارگرانش رادارد . او حاضر نيست كه پيشنهادهاي آن ها را بشنود . مي گويد از دستورهايش ، اعم از صحيح و غلط ، بايد اطاعت شود . او در واقع بر كارگران اعمال قدرت مي كند . واضح است كه اين نوع اعمال قدرت موجب مقاومت در كارگران مي شود و طبيعتا گرايش پيدا مي كند كه از دستورهاي سر كار گر سر پيچي كند .قدرت با ديگران : يك سر كارگر روشن فكر را در نظر بگيريد . او پنچ دقيقه قبل از كارگران سر كار حاضر مي شود . كار روزانه را به طور سيستماتيك برنامه ريزي مي كند . تدارك فوري مواد خام و ابزار را ترتيب مي دهد . مراقبت مي كند كه ماشين ها در شرايط مطلوب باشند . اگر كارگري كارش نداند ، به او ياد مي دهد . به حرفهاي كارگران گوش مي دهد و اگر پيشنهادهايشان خوب و

عملي باشد ، قبول مي كند . اين نگرش به او قدرت منحصر به فردي مي دهد .كارگرانش به او احترام مي گذارند و دستورهايش را مشتاقانه اجرا مي كنند اين ((قدرت با ديگران )) نام دارد . سر كارگر وكارگرانش يك قدرت مشترك به وجود مي آورند كه به مراتب موثرتر است . فالت روي اهميت توسعه اين قدرت مشترك تآكيد مي ورزد . فقط از طريق اعمال قدرت با ديگران است كه سازمان ها مي توانند به اوج كارايي برسند . رهبر خوب كيست؟رهبريفالت نظريه جديدي درباره رهبري ارائه كرده است . تصور عموم چنين است كه رهبر كسي است كه روحيه تهاجمي دارد و بر سازمان و مرئوسانش تسلط مي يابد . اين نظريه سطحي است . براي رهبر صميمي بودن مهم تر از داشتن روحيه تهاجمي است .     ... اما توصيف ويژگي هاي يك رهبر خوب از نظر فالت :برانگيختن : وظيفه اصلي رهبر برانگيختن است . به اين معني كه پيروانش را برانگيزد تا حداكثر توانايي هاي خودشان را بروز دهند . هر كس استعدادي دارد ، توانايي ها يا استعداد هاي بالقوه دارد كه مي توانند رشد كنند . رهبر كاري مي كند كه اين توانايي رشد كند و در خدمت سازمان قرار بگيرد . رهبر ، مانند يك معلم خوب است . او زير دستانش را راهنمايي مي كند و الهام مي يخشد . لذا كاركنان مشتاقانه با او كار مي كنند .تعامل نيرو ها :رهبر خوب روابط متقابل نيروهاي گوناگون را كه در موسسه تاثير مي كند ، درك مي نمايد . او در برابر نيازمندي

هاي در حال تغيير بازار ، حساس است . بايستي بداند كه چگونه موقعيت موسسه را در بازار حفظ و تقويت كند . بايد كاربرد تكنولوژي جديد يعني ماشين هاي نو ، فرايند و مواد را بفهمد . بايد در مقابل احوال كاركنان ، آرزوها و شكايات شان پاسخگو باشد . محيط كسب و كار ، پيچيده و پيوسته در حال تغيير است .رهبر بايد بتواند بين عناصر مختلفي كه در امور بنگاه دخالت دارند ، به گونه اي هماهنگ و مؤثر هماهنگي ايجاد كند . به عنوان مثال ، ممكن است لازم باشد كه فرايند جديدي به منظور بهبود موقعيت بازار در بنگاه معرفي شود ، اما اين كار ممكن است با مخالفت بنگاه روبرو شود . رهبر بايد بداند كه چگونه اين تضاد ها را حل و فصل كند . بايد بتواند براي كاركنان توضيح دهد كه روش جديد مآلا" به نفع آنهاست .يكپارچگي :در يك مؤسسه متخصصان مختلفي وجود دارند ، از قبيل متخصصين امور بازاريابي ، مهندسان توليد ، حسابداران قيمت تمام شده و كارشناسان . دانش ، اشتغالات ذهني ، تجربه و استنباط آن ها متفاوت است . وظيفه مدير آن است كه تمام اين جريانات دانش ، تخصص و تجربه را به صورت يكپارچه در آورد . رهبر داراي چنين بينشي باشد كه ارتباط هر جزء دانش تخصصي را با هدف سازمان ، درك كند .قضاوت مستقل :رهبر نظرهاي مشورتي تخصصي از بسياري از واحد هاي سازمان دريافت مي كند ، اما متخصصين ممكن است بين خودشان توافق نداشته باشند . مضافا ، توصيه هايشان وضعيت را به طور

كلي در نظر نمي گيرد . به عنوان مثال ، يك مهندس بررسي كار ممكن است توصيه كند كه يك كارگر بايد دو ماشين خودكار را اداره كند . اما اين پيشنهاد ممكن است به اختلال كارگري شديدي كه احتمالا او كاملا از آن آگاه نبوده است ، منجر گردد . بنابراين ، رهبر به نظر تمام متخصصين گوش مي دهد ، لكن در مورد مسايل مستقلا قضاوت مي كند .ميدان ديد :رهبر خوب ميدان ديد سازمان را گسترش مي دهد ، او نيروي محرك تازه اي به سازمان القا مي كند . مرد بزرگي كه هم مهندس بود و هم اهل سياست ، گفته است : اگر كار تو فقط اين باشد كه گذرگاهي را جارو كني ، به ياد داشته باش كه موظفي آن را چنان جارو كني كه به صورت پاكيزه ترين گذرگاه دنيا درآيد . رهبر چنان روحيه اي را به سازمان تلقين مي كند و گسترش مي دهد .  تصميم گيري :مردم عموما تصور ميكنند كه رهبر خوب كسي است كه سريع تصميم بگيرد . اما اين طرز تلقي سطحي است . در بعضي از سازمان ها ، بهران ها و شرايط اضطراري كه تصميم گيري فوري را ايجاب مي كند ، از امور عادي است . اما اين نشانه ضعف مديريت است . در مؤسسه اي كه خوب سازمان يافته باشد ، كارها قبلا به طور دقيق برنامه ريزي مي شود ، به نحوي كه موارد اضطراري به ندرت پيش مي آيد . رهبر خوب كسي است كه فكر مي كند ، پيش بيني و برنامه ريزي مي كند

و پيش از وقوع حوادث ، اقدام مي نمايد .ظاهر و باطن :فالت بسيار خردمندانه اظهار نظر كرده است كه مهارتهاي مدير در ظاهر او هويدا نيست . مدير خوب مانند يك كوه يخ است . مهارت ها و توانايي هايش بلا فاصله ديده نمي شود . او بايستي صاحب بسياري صفات نهفته باشد ، از قبيل قضاوت درست ، دور انديشي ف آدم شناسي ، شجاعت و خونسردي ، و اينها صفاتي هستند كه فورا ( در برخورد اول ) آشكار نمي شود . ماهيت جهان شمول مديريت :طبق نظريه هانري فايول (Henry Fayol) اصول مديريت شمول عام دارند . اين اصول همانقدر كه در ادارات دولتي كاربرد دارند ، در سازمان هاي خصوصي هم مصداق پيدا مي كنند . فعاليت هاي اساسي مانند برنامه ريزي ، هماهنگي ، كنترل و فرماندهي به هر رشته اي از فعاليت هاي سازمان يافته انساني مربوط مي شوند ، چه در مدرسه و كليسا و چه در بيمارستان و بانك . اصول اساسي مانند وحدت فرماندهي همانطور كه در يك مؤسسه كوچك مصداق دارند ، در يك شركت بزرگ نيز مي توانند اعمال شوند .اصل تفكيك وظائف :سازمان بايستي به قسمت هاي مختلفي تقسيم شود كه هر يك به انجام وظايف معيني بپردازد ، مانند حسابداري ، توليد و بازرگاني . اين اصل تفكيك وظايف سازمان است . اين اصل كه مشخص شدن فعاليت ها را تسهيل مي كند و تخصصي شدن كار را گسترش مي دهد ، اصلي منطقي و روشن است .استراتژي صنفي :فايول جمله اي فراموش نشدني دارد ، به اين مضمون كه اداره

كردن عبارتست از پيش بيني . اگر قرار باشد كه يك مؤسسه در چارچوب درستي توسعه پيدا كند ، لازم است كه مسير احتمالي تحولات آينده را پيش بيني كنيم و بر اساس آن ، برنامه هاي كاملي تهيه كنيم . برنامه بايستي واقع بينانه ، واضح و انعطاف پذير باشد . برنامه ريزي غير قابل انعطاف مي تواند زيان آور باشد زيرا شرايط با شتاب در حال تغييرند . همچنين برنامه بايد حالت استمرار داشته باشد . همه اينها را اكنون استراتژي صنفي يا برنامه ريزي بلند مدت مي خوانند . فايول همچنين متذكر شده است كه با داشتن چارچوبي برنامه ريزي شده ، كل سازمان از نظم و انضباط بيشتري برخوردار مي شود . برنامه ريزي براي آموزش مديران نيز وسيله اي عالي است . آنها در فعاليت هاي سازمان دخالت داده مي شوند و طرح ها ، علاقه مندي شان را به جنبه هاي مختلف برنامه ريزي  بر مي انگيزد .فرماندهي و هماهنگي :فايول بر ضرورت وحدت فرماندهي و كنترل سازمان تاكيد كرده است . هماهنگي در اداره سازمان اهميت اساسي دارد . هماهنگي را در سراسر سازمان بايستي با تشكيل جلسات ادواري رؤساي قسمتها برقرار كرد . تمام گفتگوهاي اين جلسات بايد روي مسائل مشخص از قبيل هدف هاي برنامه متمركز شود . مميزي مديريتمفهوم مميزي به فرآيند نظام مند بازرسي و ارزيابي به منظور تطابق عمليات  جاري با فعاليت هاي از پيش تعيين شده و استاندارد اطلاق مي شود .)برگرفته از كتاب 5S)فايول نياز به مميز ي مديريت را پيشنهاد كرده است مدير بايد ايجاد وحدت،توان كار،ابتكارو وفاداري به سازمان

را هدف خود قرار دهد.مدير نبايد خود را بي سبب در جزئيات در گير كند.اموري كه اهميت كمتري دارند بايد به زيردستان با توجه به مقام واستعدادشان واگذار شود تا آنها هم پيشرفت كنند . فايول معتقد بود كه روش براي  رشد و پيشرفت سازمان حتي اگر با خطر اشتباه و شكست هم همراه باشد ،لازم است .همچنين لازم است كه در فواصل زماني معين ،مميزي مديريت صورت گيرد تا معلوم شود كه مديران چگونه پيشرفت مي كنند ،تا چه حد ابتكار به خرج مي دهند و قضاوتشان را اعمال مي كنند و تا چه حد ابداع و نوآوري دارند . سازمان :مبتكر نمودار سازماني هم فايول بود . او تاكيد مي كرد كه نقش ها ( وظايف ) بايستي به وضوح تعريف شود و مي گفت كه وظايف و مسئوليت ها را بايد دقيقا مشخص كرد . سازمان بايد تخصصي شدن كارها را كه موجب بهبود كارائي مي شود ، تسهيل كند .انضباط چيزي است كه مديران به وجود مي آورند :اختيار دو نوع است ، يكي از مقام رسمي ناشي مي شود و ديگري از دانش ، شخصيت و شايستگي فرد مايه مي گيرد . در اين خصوص فايول باز هم جمله اي درخشان دارد . مي گويد انضباط چيزي است كه مديران به وجودش مي آورند . اگر مديران در كار خودشان انضباط داشته باشند ،تمام سازمان منضبط مي شود . اگر مدير در كارش سست و بي بند و بار باشد ، افراد سازمان هم نسبت به كارشان بي اعتنا خواهند شد .گزينش و ترفيع به نحو مطلوب :افراد بايد با

دقت انتخاب شوند . هر اداره بايد رئيسي پر توان داشته باشد و هر كس به طور مناسب در پست سازماني خودش قرار گيرد . وظايف بايد دقيقا تعريف شوند . نظام ترفيع و حقوق و دستمزد بايد به گونه اي باشد كه انگيزه كافي براي انجام كار به نحو ممتاز و شايسته ، به وجود آورد .    نظريه مديريت فايول مي گويد كه هيچ كسب و كاري بدون مديريت خوب نمي تواند توفيق يابد و هر مؤسسه اي كه بد اداره شود محكوم به شكست است . در رده هاي بالاي سازمان هاي صنعتي ، مهارت هاي مديريت مهم تر از توانايي هاي فني است . آموزش مديريت بايد اساسا يك فعاليت مداوم باشد و فايول اولين كسي بود كه چنين نظريه اي را ارائه كرد . او مي گويد اعمال يك مدير بايد نمونه اي پند آموز باشد و مسائل عمومي مديريت را به زير دستانش در رده خودش عملا بفهماند .صنعت – يك سازمان انسانيصنعت اساسا يك سازمان انساني است . يك كارخانه صرفا تجمع ماشين آلات نيست . كارآيي مطلوب ، امكان پذير نيست مگر آنكه اهميت عامل انساني به عنوان يك حقيقت شناخته شود.هواپيما بدون ترديد يك اعجاز تكنولوژي است لكن مسافرت هوايي فقط وقتي ايمني است كه خدمه هواپيما وظيفه خود را به نحو مطلوب انجام دهند و مهندسين تعميرات و نگهداري هواپيما را به صورتي نگاه دارند كه داراي قابليت پرواز بي نقص باشند. احترام به شخصيت كارگر :در سازمان هاي بزرگ امروزي ، كارگر هويت خودرا از دست مي دهد ، بي نام و نشان مي شود

و به مثابه يك دندانه چرخ در ماشين به شمار مي رود . با او مانند يك ماده و يك شي ء رفتار مي شود . فرديت او منكوب مي ردد و با از دست دادن عزت نفسش تند خو مي شود . از رئيسش تنفر پيدا ميكند و از كار منزجر مي شود . لذا ضروري است كه با كارگر مانند انسان رفتار شود كه شخصيتي منحصر به فرد ، قابل رشد و پرورش و رفتار مسئولانه دارد . در اين صورت است كه خلاق و مبتكر ميشود و براي بهبود عملكردش كوشش وابتكار به خرج مي دهد و پيشنهادهاي مفيدي ارائه مي دهد .دوستي بين مديريت و كاركنان :اين احتمالا مهمترين انديشه در فلسفه شلدن است . رابطه بين مديريت و كاركنان بايد بر مبناي همكاري متقابل استوار باشد . كاركنان و مديريت بايد خودشان را در اداره مؤسسه ، كارايي و رشد آن مشتركا مسئول بدانند . اين امر به تكنيك ارتباط ندارد ، بلكه به تغيير اساسي در نگرش مربوط مي شود .رفاقت يك نوع نگرش ذهني است و به اين معني است كه اگر مديريت و كاركنان همكاري كنند ، مشتركا سود مي برند و چنانچه بر ضد يكديگر باشند مشتركا زيان مي بينند . مديريت بايد هدايت اين رفتار را به عهده بگيرد . اقدام انضباطي بايستي فقط بعد از تحقيقات كافي به عمل آيد . اتحاديه ها بايد مورد مشورت قرار گيرند . از تقليل پرسنل تا آنجا كه ممكن است حتي با كاهش ساعات كار ، بايد خودداري شود .كارگر به عنوان همكار :سي بوم رون تري

(( Seebohm Rohn Tree) يكي از پيشگامان بزرگ در بررسي مسئله فقر  بود . او شناخت عميقي از مسائل مربوط به انسان و كار در صنعت داشت و همين طور صاحب كارخانه كاكائو سازي در يورك انگلستان ) مساله اصلي مديريت را به وضوح در يافته بود . كارگران بايد همكاران مديريت باشند . او در كارخانه اش با در نظر داشتن اين هدف ، به تجربه بزرگي در دموكراسي صنعتي دست زد . اين تجربه با موفقيت يت چشم گيري همراه بود .ابتكار و مسئوليت را تشويق كنيد :كارگران بايد در تصميماتي كه مستقيما به آن ها مربوط مي شود ، حق شركت داشته باشند . اما بايد اطمينان حاصل پيدا شود كه مشاركت در تصميم گيري با كارايي ملازمه داشته باشد و به هيچ وجه موجب تقليل كارايي نشود .وظيفه مديرگيوليك اين سؤال را مطرح كرد كه : (( وظيفه مدير چيست ؟ ))پاسخي كه خودش به سوال داد كلمه اي است كه از حروف اول هفت وظيفه اداري تشكيل يافته است :POSDCORB ، به اين شرح :1-برنامه ريزي: (planning) تهيه طرح كلي كارهايي كه بايد انجام شود و روش هاي انجام آن ها براي دست يافتن به هدف سازمان .2-سازماندهي ((organizing:ايجاد ساختار رسمي اعمال اختيارات كه از طريق آن بايستي واحدهاي تقسيم كار تنظيم ، هماهنگ و تنظيم شوند .3-استخدام ((staffing:انتخاب و آموزش كاركنان و تامين شرايط كاري مناسب براي آنان .4-فرماندهي ((directing:اتخاذ تصميم و صدور اوامر و صدور دستورهاي مشخص و معين .5-هماهنگي ((coordinating:ايجاد انطباق و سازش در عمليات قسمت هاي مختلف سازمان .6-گزارش دهي ((reporting:تهيه گزارش هاي مطلوب به پيشرفت

فعاليت هاي مختلف .7-بودجه بندي (Budgeting):برنامه ريزي مالي ، حسابداري و كنترل هزينه ها .وظيفه مدير را مي توان به طرق گوناگون تشريح كرد ، لكن روش فوق طريق سودمند ساده اي است براي به خاطر سپردن و ياداوري وظايف مختلف مدير .اصول سازمان:     لوتر گيوليك و ليندال ارويك ( Luther Gulick Lyndall Urwick ) يك سلسله اصول كلي را براي تشكيل سازمان ها وضع كرده اند كه هشت اصل ذيل مهمترين آنها است :1.    تناسب آدم ها با ساختار: يك سازمان بايد مانند ماشيني باشد كه خوب طراحي شده است و هر قطعه آن ( مثل چرخ دنده يا اهرم) وظيفه خاصي را انجام مي دهند و جاي مناسب خودش را در ماشين دارد . سازمانها بايد به همين نحو به شيوه علمي طراحي شوند و به هر شخص وظيفه خاصي كه مناسب اوست محول شود .2.    يك مدير در راس : در راس هر سازماني بايد يك نفر ( به منزله فرمانده عالي ) باشد كه تصميم نهايي را اتخاذ كند و اختلافات را فيصله دهد . تنها در اين حالت است كه رهبري ، كنترل و يكد ستي و ثبات در اداره امور سازمان ، تامين مي شود .3.    وحدت فرماندهي : اين اصل مي گويد كه هيچ كس نبايد بيش از يك رئيس داشته باشد . اگر كسي مجبور شود كه زير نظر روساي مختلف كار كند ،  سردرگمي پديد مي آيد ،  زيرا روسا ممكن است دستورهاي متضاد صادر كند و براي زيردست غير ممكن است از اين دستورها تبعيت كند.4.    ستاد عمومي و  تخصصي : مديري كه

در راس سازمان قرار دارد ،  همواره  با انبوهي از كارهاي مختلف روبروست و وقت زيادي براي خواندن ، فكر كردن و برنامه ريزي ندارد او به دو نوع كمك نياز دارد . يكي كمك تخصصي در رشته هاي مختلف مانند امور فني و برنامه ريزي است . اين ستاد صرفا در سمت مشاوره عمل مي كند ديگري ستاد عمومي است كه از طر ف مدير دستورهايي را كه اهميت كمتري دارند صادر مي كند ، بر پيشرفت كار نظارت مي نمايد و مسائل را حل و فصل مي كند . براي مدير امكان پذير نيست كه به هر موضوع و موردي بپردازد او بايد وقت و نيروي خود را صرف پرداختن به امور مهم بكند .5.    مبناي طبقه بندي وظايف : در هر سازماني لازم است كه وظايف به گونه اي تقسيم شوند كه افراد بتوانند در كارها تخصص پيدا كنند . تقسيم كار همچنين ، برنامه ريزي ، سرپرستي و كنترل را تسهيل مي كند. مبناي سرپرستي كار ممكن است هدف ، فرآيند ، محل انجام كار يا گروهي از اشخاص باشد .6.    تفويض اختيار: مديران بايد بياموزند كه تفويض اختيار كنند . اين امر از اين حيث ضرورت دارد كه آنها بتوانند وقت و نيروي خود را براي كارهاي بسيار مهم صرف كنند. مزيت ديگر آن است كه زير دستان مي توانند با قبول مسئوليت ، دانش و مهارت خود را افزايش دهند . بنابراين تفويض اختيار مي تواند به كارآيي بيشتر و سرعت در انجام كار منجر شود .7.    مسئوليت و اختيار : ارويك اين فرمول معروف را به اينگونه بيان

كرده است كه : ( در تمام سطوح ، اختيار و مسئوليت بايد ملازم و متناسب با يكديگر باشند يعني براي اينكه مدير مسئوليت خودش را به نحو شايسته انجام بدهد ، بايد اختيار لازم را نيز داشته باشد . اگر رئيس امور مهندسي مسئول تعمير و نگاهداري كارخانه و ماشين آلات است ، بايستي اختيار كافي براي خريد قطعات يدكي داشته باشد.8.    حيطه نظارت : يك نفر مي تواند فقط بر كار تعداد محدودي از افراد ديگر نظارت كند . اين محدوديت حيطه نظارت خوانده مي شود . اگر كار زير دستان پيچيده ، پر مسئوليت و وابسته به هم باشد ، نظارت طبعا مشكل تر مي شود. حيطه نظارت به توانايي سرپرست نيز بستگي دارد. بنا به گفته ارويك اگر فعاليت ها وابسته به هم باشند ، هيچ كس نمي تواند بيشتر از 5 تا 6 نفر را سرپرستي كند. چون متغير هاي متعددي در اين كار دخالت دارند ، رقم مذبور قابل تغيير است ، لكن واقعيت امر اين است كه محدوديت مذبور را همواره بايد در طرح ريزي سازمانها ملحوظ كرد .هماهنگي يك فعاليت مستمر است :هماهنگي در سازمان هاي بزرگ به دلايل متعدد با اشكال مواجه مي شود . آينده همواره نامعلوم است . حتي شرايط جوي را نمي توان به طور دقيق پيش بيني كرد . رفتار انسان ها نيز به هيچ وجه معلوم و مشخص نيست . دانش و مهارت مديران محدود است و نگرش ها ، ارزش ها و هدفهايشان متفاوت است . تحولات تكنولوژي جديد و تغيير اوضاع سياسي ،اقتصادي و اجتماعي ، كار سازمان ها

را پيوسته دچار اختلال مي كند . بنابراين در هر سازماني ، هماهنگي بايد يك فعاليت مداوم و مستمر به شمار آيد . آماده به خدمت ، نه در راس :گيوليك مي گويد ، كارشناسان غالبا احساس مي كنند كه همه چيز مي دانند و توصيه هايشان بايد بدون چون و چرا پذيرفته شود . اما در واقع نگرششان اغلب محدود است و فقط يك بعد مساله را مي بينند . همچنين آنها در زمينه هايي كه تخصص ندارند ، براي خودشان ادعاي دانش و مرجعيت مي كنند . (( به خاطر نمي آورند كه اقتدار در حيطه يك قلمرو در قلمرو ديگر حاكميت ندارد .)) در يك وضعيت پيچيده بسياري از متخصصين دخالت دارند و اين با مدير بالاترين ردة سازمان است كه رابطه بين توصيه آنان و مشكل مورد نظر را ملاحظه كند و تصميم مناسب بگيرد . متخصص نبايد مجاز باشد كه بر سازمان سلطه يابد ، بلكه هر وقت لازم باشد نظر بدهد و نظر مشورتي وي بايد مورد توجه واقع شود . او نبايد در راش سازمان قرار بگيرد بلكه هميشه بايد آماده خدمت باشد .حاكميت مردم :گيوليك معتقد است كه در تحليل نهايي در يك حكومت دموكراسي ، كارشناسان خدمتگزاران مردم اند و اين مردم هستند كه بايد در مورد آنچه به صلاح آنهاست قضاوت كنند . والسلام .

سياست امام علي (ع)

علي اكبر عليخاني خلاصه كتاب: مريم سلطاني- نام كتاب : توسعه سياسي از ديدگاه امام علي (ع)- مولف : علي اكبر عليخاني- ناشر : شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي- نوبت چاپ : اول پاييز 1379- چاپ

و صحافي : چاپخانه سپهر- به پيشگاه :امير مومنان علي (ع) تجسم عيني دين و سياست شهيدي كه دست از جان برداشت و دمي از تحقق عدالت باز نايستاد.جايگاه نظاميان:به عقيده علي (ع) نظاميان فقط بايد در جهت تامين امنيت ، حفظ صلح و ثبات و ياري دين خدا به كار گرفته شوند ، آنان بايد از شخصيت والايي برخوردار بوده و با تفكر و تعقل ، به راه خود ايمان داشته باشند.اما علي (ع) نظاميان را چنين معرفي مي كنند : پس سپاهيان به فرمان خدا ، رعيت را دژ هاي استوارند و واليان را زينت و وقار . دين به آنان ارجمندست و راه ها بي گزند و كار رعيت جز به سپاهيان قرار نگيرد .صفات كلي نظاميان از ديدگاه امام علي (ع) عبارتند :1-    خير خواهي و  خير انديشي2-    پاكدامني3-    بردباري و (سعه صدر ) فراخ سينگي4-    دارا بودن روحيه ترحم نسبت به ناتوان و مقاومت و تاثير ناپذيري از اقوياء5-    هيجان زده نشدن هنگام خشونت و زمين گير نشدن هنگام ناتواني6-    دارا بودن حيثيت ، شرف ، تربيت صالح و اصالت خانوادگي7-    حسن سابقه8-    داشتن شخصيت دلاور و با عظمت9-    سخاوتتقدم بر اصلاحات داخلي :امام علي در آغاز خلافت ، برنامه اصلاحات عميق و اساسي خود را چنان تبيين مي كند كه گويا يك انقلاب تمام عيار در شرف انجام است و تمام اجزاي جامعه چنان به هم مي ريزند و دگرگون مي شوند كه دانه در غربال ، تاكساني كه لياقت و شايستگي دارند بالا بيايند و افراد پست از گردونه خارج گردند.امام علي (ع) در اين مورد مي فرمايد

:بدانيد – كه روزگار – دگر باره شما را در بوته آزمايش ريخت ، مانند روزي كه خدا پيامبر شما را برانگيخت ، به خدايي كه او را به راستي مبعوث فرمود ، به هم خواهيد در آميخت ؛ و چون دانه كه در غربال ريزند يا ديك افزار كه در ديك ريزند ، روي هم خواهيم ريخت ، تا آن كه در زير است زبر شود و آن كه بر زبر است به زير در شود و آنان كه واپس مانده اند پيش برانند و آنان كه پيش افتاده اند واپس مانند.بنابراين ، امام علي (ع) توجه به داخل و اصلاحات داخلي را مهمتر از مسائل خارجي مي داند ، و باز در داخل كشور اصلاحات داخل سيستم  را مقدم بر اصلاحات خارج از آن مي داند و در داخل نيز اصلاحات نقاط مهم و اصلي را مهمتر از اصلاحات غير آن يعني ؛ هر چه بيشتر به طرف داخل برويم نقش و اهميت جزء داخلي بيشتر شده و اصلاحات آن نيز مقدم است.شايد بتوان چنين نتيجه گرفت كه در توسعه و كمال نيز ، عوامل داخلي مهمتر از عوامل بيروني هستند و تا هسته  هاي اصلي نظام سياسي ، و هسته هاي فرعي نظام و به طور كلي مجموعه نظام و ديگر نهادهاي اجنماعي و بعد مردم ، توسعه گرا و توسعه خواه نبود و به اصول آن عمل ننمايد ، توسعه و كمالي حاصل نخواهد شد.حضرت علي (ع) معتقد است كه قوانين ، اجزاء ، عناصر ، وظايف و كاركردهاي اين مجموعه و زير مجموعه ها طوري بايد تنظيم شوند كه هر

چيز و هر كس در جاي خود قرار گرفته و به بهترين وجه ممكن باشد. اين همان عدالت است بجز اين ظلم است . به نظر علي (ع) جامعه اي مي تواند به رشد ، توسعه و كمال دست يابد كه اين عدالت را در مجموعه ها و اجزاي خود پياده نمايد. عدالت به مفهوم فوق ، يك اصل عقلي بوده و در تمام كشورها با هر شرايطي لازم الاجرا است.شايد بتوان گفت تمام انديشه هاي حضرت علي (ع) در مورد توسعه سياسي بر اساس همين مفهوم عدالت پي ريزي شده و داراي اصولي جزئي تر در هر زمينه هستند . برخي از اين اصول به طور كلي عقلي است و برخي ديگر ، با در نظر گرفتن شاخصهاي فرهنگ اسلامي عقلي مي باشند چون مباني آنها از اسلام نشات مي گيرند.اصولي كه در چارچوب كلي عدل قرار مي گيرند عبارتند از :1-    اصل عدم وجود ظلم :ظلم بدين معني كه اجزاء و عناصر سيستم سياسي در جاي خود قرار نگرفته و در نتيجه با پايين آمدن كارايي سيستم ، روند رشد ، توسعه و كمال كند شده يا حتي ممكن است راه انحطاط و عقب گرد بپيمايد. براي جلوگيري از اين آفت ، بايد هر گونه ظلمي را در هر جزئي از مجموعه از بين برد.2-    اصل لياقت و شايستگي :به اين معني كه در تمام اجزاي نظام سياسي مناسب ترين و كارايي ترن افراد هر كدام در جاي واقعي خود قرار گيرند ، به گونه اي كه بهتر از آن ميسر نباشد. هر فردي به كار تخصصي خود پرداخته و هر بخشي فقط

وظايف خود را به خوبي انجام دهد.3-    عدم حاكميت افراد نا لايق :به همان ميزان كه اصل لياقت و تخصص گرايي مي تواند موجب رشد ، توسعه و كمال جامعه گردد ، حاكميت افراد نا لايق ، يا عناصري كه در سيستم سياسي بيش از حد توان و ظرفيت خود اشغال كرده اند ، نيز موجب انحراف ، انحطاط و عقب ماندگي است.4-    اصل نظارت و پاسخگويي :با نظارت دقيق بر عملكرد اجزاي نظام سياسي ، بايد بين عملكرد خوب ، متوسط ، ضعيف و بد فرق گذاشته شود ، و نيكوكار و بدكار برابر نباشند. بايد افراد به اندازه كيفيت كارشان مورد تشويق و حمايت قرار گرفته يا تنبيه گردند و كيفيت عملكرد افراد نبايد تحت تاثير شخصيتشان قرار گيرد. چه بسا فرد سر شناسي نتواند كاري را خوب انجام داده يا كارگزار گمنامي كار فوق العاده از خود ارائه دهد.5-    اصل بر خورد با سهل انگاران و متخلفين :تمام عناصر سيستم سياسي در مقابل كوچكترين اقدام خود مسئول و پاسخگو هستند. در اين صورت سيستم سياسي جايگاه اصلي خود را باز يافته ، به نقاط ضعف و قوت خود پي برده و با شناسايي قابليتها و برنامه هايي در جهت اصلاح ، توان خود را افزايش داده و رشد ، توسعه و كمال ، زودتر حاصل مي گردند.6-    اصل قانون گرايي :برابري همه اعم از رهبران و مردم در مقابل قانون و اجراي عملي آن به طور يكسان ، عدم سوء استفاده افراد يا اقشاري از قانون حتي رهبران و احترام به قانون ، از مصاديق قانون گرايي است . 7-    اصل حاكميت

گفتمان و پرهيز از خشونت :نظام سياسي بايد با حاكم كردن عقل ، منطق ، مفاهمه و گفتگو در جامعه هنگام بروز اختلاف نظرها و تضارب افكار و انديشه ها ، از هر گونه خشونت و توسل به قوه قهريه اجتناب نمايد. مردم بايد از تمام جنبه ها احساس امنيت . آرامش نموده تا بتوانند با آزادي كامل ديدگاههاي خود را بيان كنند.8-    اصل مشاركت در تصميم گيري :مردم و به خصوص دانشمندان و متخصصان بايد در تصميم گيريها و سياستگذاريهاي سيستم و رهبران ، شركت داشته باشند. تاكيد مي شود رهبران بايد به افرادي كه نظريات صريحشان را – اگر چه تلخ و نا خوشايند باشد – براي ايشان ادا مي كنند بيشتر ميدان داده ، و آنان را به خود نزديك سازند.9-    اصل حفظ اموال بيت المال :توجه و نظارت به مسائل مالي و بيت المال در سيستم سياسي بايد به گونه اي باشد كه حتي يك ريال از آن مورد سوء استفاده و حيف و ميل قرار نگرفته يا در موارد غير ضروري هزينه نشود.مردم و توسعه سياسي از ديدگاه حضرت علي (ع):مشاركت مردم در انتخاب رهبرانانتخاب رهبر در جامعه اسلامي بعد از پيامبر اسلام (ص) به اين صورت بود كه مهاجرين و انصار و مردم مدينه به هر شخصي كه رضايت داشتند بقيه مردم كشور نيز گردن نهاده و اورا قبول مي كردند . در جامعه اسلامي آن روز ، به دليل عدم وجود وسايل ارتباطي سريع و پراكندگي زياد مردم در روستاها ، صحراها و كوهستانها و . . . زندگي قبيله اي و چادر نشيني ، امكان حضور تمام

يا اكثر مردم در تصميم گيري و انتخاب رهبر وجود نداشت از سوي ديگر مدينه چون پايتخت كشور بود بيشتر صحابه ، بزرگان و صاحبنظران در اين شهر گرد آمده بودند و فرهنگ و آگاهي عمومي اين شهر بالاتر از بقيه نقاط كشور بود.مهمترين عامل رشد مدينه وجود مبارك پيامبر اسلام (ص) در اين شهر بود كه هميشه مردم و به خصوص مهاجرين و انصار توانسته بودند از صفات كماليه ، اخلاق ، علم و . . . آن حضرت بهره مند گردند. مردم اقصي نقاط كشور نيز به خاطر اين مصاحبت و بهره مندي مهاجرين و انصار از پيامبر اسلام ، بر نظريات و تصميمات گرفته شده از سوي آنان مهر تاييد مي گذاشتند . مردم مدينه و بخصوص بزرگان مهاجرين و انصار ، در محلي جمع شده و با بحث و تبادل نظر تصميمي را اتخاذ مي كردند ، و شركت در اين گونه جلسات براي همه مسلمانان آزاد بود.پس از ارتحال پيامبر گرامي اسلام (ص) عده اي از مهاجرين و انصار در سقيفه بني ساعده گرد آمده و خليفه اول را تعيين نمودند ، خليفه اول ، خليفه دوم را معرفي نموده ، و خليفه دوم انتخاب خليفه سوم را به يك شوراي شش نفره واگذار كرد. امام علي (ع) ، هر سه انتخاب فوق را رد كرد. مهمترين دليل امام (ع) اين بود كه در هر سه مورد ، لايق ترين ، شايسته ترين و مناسب ترين فرد براي آن منصب ، انتخاب نشده است و اين مساله مهمي بود كه حتي خود خلفاي سه گانه و بزرگان مهاجر و انصار

نيز به آن اقرار داشتند. دليل ديگر امام علي (ع) اين بود كه در انتخاب خليفه اول كه يك انتخاب عمومي براي تعيين رهبر جامعه بود ، بسياري از بزرگان و صاحبنظران آن روز كه جزو اركان جامعه به حساب مي آمدند در شوراي سقيفه حضور نداشتند در حالي كه حضور آنان ضروري بود.در هر سه انتخاب فوق ، رقابت هاي قومي و قبيله اي ، تعصبات جاهليت و در نهايت معاولات سياسي و تسويه حسابهاي شخصي و قبيله اي سابق بود كه نقش اصلي خود را در تعيين رهبران جامعه ايفا مي نمودند ، معياري كه از نظر علي (ع) مطرود بود و پيامبر بزرگ اسلام (ص) براي ريشه كني آن سنتهاي غلط و تعصبات كور تلاشهاي فراواني نموده بود.بسياري از ياران امام علي (ع) اصرار داشتند كه او براي احقاق حق خود در رسيدن به قدرت اقداماتي انجام دهد ولي علي (ع) به خاطر حفظ وحدت جامعه نو پاي اسلامي ، يعني به خاطر حفظ منافع ملي ، از حق خود چشم پوشيد. امام (ع) در اين مورد مي فرمايد: ( و هجوم مردم به سوي ابوبكر براي بيعت از هر سو ، من از بيعت بازداشتم چرا كه مي ديدم از هر كسي به جانشيني پيامبر سزاوارترم . زماني درنگ كردم – آنچه خدا بخواهد – تا وقتي ديدم از دين اسلام بر مي گردند و به نابودي دين خدا و آيين محمد (ص) و ابراهيم (ع) دعوت مي كنند ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را ياري ندهم در دين رخنه اي پديد آمده و بناي مسلماني ويران گردد. در اين

صورت ، مصيبت آن بر من بزرگتر خواهد بود از محروم شدن از حكومت بر شما كه متاعي چند روزه و زوال پذير است و همانند سراب بيابان نابود شده و چون ابر هاي آسمان پراكنده مي گردد.)بيعت مردم با علي (ع) ، يك مشاركت سياسي واقعي در انتخاب رهبر جامعه بود و هيچكدام از عوامل قومي ، قبيله اي ، تعصبات جاهلي ، ترفندهاي تبليغاتي و معاملات سياسي در آن دخالت نداشت.در انتخاب حضرت علي (ع) علاوه بر مهاجرين و انصار و مردم مدينه ، گروهي از مردم عراق و مصر كه براي اعتراض به خليفه سابق آمده بودند نيز حضور داشتند. استقبال و هجوم مردم براي بيعت ، به گونه اي بود كه امام علي (ع) مي فرمايد:( همچون ماده شتر كه به طفل خود روي آرد به من روي آوريد و فرياد بيعت ، بيعت ، بر آورديد. دست خود را باز پس بردم ، و آن را كشيديد ، از دستتان كشيدم به خود برگردانديد.)و در خطبه اي ديگر مي فرمايد :( و ناگهان ديدم مردم از هر سوي روي به من نهادند و چون يال كفتار پس وپشت هم ايستادند ، چندانكه حسنان فشرده گشت و دو پهلويم آزرده.)با چنين پشتوانه قوي مردمي ، امام علي (ع) رهبري جامعه را پذيرفت. او بعدها در بحث با مخالفان و دشمنان و حتي با خود مردم ، هميشه به اين پشتوانه (مشروعيت) مردمي استناد مي كردند ، دليل اصلي پذيرش رهبري از سوي حضرت ، به بحث لياقت و شايستگي باز مي گردد. جامعه اسلامي پس از قتل عثمان ، به قدري

متشتت ، اشفته و نابسامان بود كه به جز علي (ع) كس ديگري نمي توانست آن را سامان بخشد ، به همين دليل امام علي (ع) پس از هجوم براي بيعت و قبول خلافت ، فرمود :( پس چون چنين ديدم در كار خود و شما انديشه كردم و با خود گفتم : اگر من در كار ايشان اقدام نكنم و سخنشان را نپذيرم ، به كسي كه جايگير من باشد دست نخواهند يافت ، و كسي كه مانند من به عدالت و دادگستري رفتار كند پيدا نخواهند كرد.)امام علي (ع)  با بينش سياسي خود درك كرده بود كه جامعه اسلامي آن روز ، هنز به آن سطح از آگاهي و شعور نرسيده است تا بتواند برنامه هاي عدالتخواهانه علي (ع) را در جهت كمال و رشد و ترقي مادي و معنوي كشور و مردم ، تحمل كند ، چون هنوز در آن جامعه منافع اشخاص بر منافع ملي ترجيح داشته و آن را تحت تاثير قرار مي داد. اشراف و فرصت طلبان به هيچ قيمتي حاضر نبودند امتيازات و برتريهايي را كه در حكومتهاي سابق به دست آورده بودند از دست بدهند.به طور كلي مي توان گفت مشروعيت اسلامي از ديدگاه حضرت علي (ع) داراي دو بعد است :1-    ركن الهي2-    ركن مردميچون مخالفين حضرت علي (ع) بعد الهي مشروعيت امام (ع) را قبول نداشتند ، امام (ع) بيشتر به بعد مردمي مشروعيت خود استناد مي فرمودند چون امام (ع) به امر باطل احتجاج نمي ورزند پس مشروعيت مردمي مي تواند يكي از اركان مشروعيت از ديدگاه علي (ع) است باشد و دلايل آن

عبارتند از :مشروعيت از ديدگاه علي (ع)است و دلايلش عبارتند از :1-    امام بيعت را يك تعهد شرعي و ثانوي مي داند كه رعابت آن واجب و تخلف از آن حرام است. كسي كه با آگاهي و سنجيدن شرايط عقد بيعت كرده و بعد آن را بشكند از جمع مسلمانان خارج و جرم سنگيني را مرتكب شده است.2-    امام علي (ع) در مورد فراواني از جمله : اثبات حقانيت خود ، احقاق حقوق ، اجراي برنامه هاي اصلاحي و اجتماعي ، پاسخگويي به دشمنان ، سرزنش مردم و. . . به انتخاب خود و رضايت مردم بر اين انتخاب استناد مي كردند. چنين استدلال و استناد هاي قوي نمي تواند به چيزي باشد كه امام علي (ع) به آن اعتقاد ندارد.3-    هنگامي كه مردم براي بيعت پيش امام آمدند حضرت فرمود : مرا واگذاريد و ديگري را به رهبري انتخاب كنيد و من از شما در مقابل او مطيع تر خواهم بود . پس امام در ابتدا بايد ( حق انتخاب رهبر ) براي مردم قائل باشد تا بفرمايد حكومت خود را به كس ديگري بسپارند.4-    با شناختي كه از شخصيت علي (ع) داريم امام (ع)  به هيچ قيمتي حاضر نبود از راه صحيح منحرف شده و يا سنت غلطي را مشروعيت بخشيده و تاييد كند. يا به امري احتجاج ورزد كه آن را قبول ندارد. امام (ع) در حكومت خود هر امري را صلاح نمي دانست با قاطعيت تمام آن را رد مي كرد ، حتي اگر همه مخالف بودند. نقش مردم در انتخاب رهبر و مشروعيت مردمي رهبر ، اگر مورد تاييد امام

(ع) نبود ، او هيچگاه آن روش غلط را تاييد و به آن استناد نمي كرد تا بعدها هم مورد استناد ديگران قرار گيرد.5-    هنگامي كه امام (ع) فرماندار يا استانداري تعيين مي كردند ضمن ارائه معرفي نامه براي قرائت بين مردم ، به او مي فرمود كه نظر مردم را بخواه ، اگر به ماندن و حاكميت تو رضايت دادند ، مشغول كار شو و اگر موافق نبودند به مركز حكومت بازگرد. در صورتي كه امام (ع) مي توانست به عنوان رهبر مسلمين ، استانداري را معرفي كرده و موافقت مردم هم شرط نبود.تعهدات متقابل نخبگان ، نظام سياسي ومردم:به اعتقاد حضرت علي (ع) نظام سياسي و نخبگان در يك سو ، و مردم جامعه در سوي ديگر نسبت به همديگر داراي حقوق وتعهداتي هستند كه لازم است هر كدام به طور دقيق به تعهدات خود عمل نمايند. امام (ع) در فرمان خود خطاب به حاكم مصر ، وظايف و تعهدات حكومت را در چهار دسته كلي تقسيم بندي مي نمايد ، دو مورد از آنها جنبه هاي مادي زندگي را شامل مي شود و مربوط به آرامش و امنيت جامعه بوده و يك مورد هم درباره اصلاح مردم ، رشد و تعالي سطح شعور و آگاهي و معنويت آنهاست ، اين چهار گروه عبارتند از :1-     دريافت ماليات :كه به طور كلي بخش اقتصادي جامعه را در بر گرفته و تامين بودجه مورد نياز ، هزينه بودجه در موارد ضروري و تنظيم دخل و خرج كشور از مصاديق بارز آن است.2 – جهاد براي دفع دشمن :ايجاد امنيت در جامعه از مهمترين وظايف

حكومت به شمار رفته و آرامش و امنيت در جامعه پيش شرط هر اقدام ديگري است.3 – اصلاح مردم :كه در تعبير امام ، ( طلب اصلاح ) آمده است كه اين واژه نشانه تاكيد امام (ع) بر اين امر است . حكومت بايد با كوشش تمام و با ايجاد شرايط و برنامه هاي مناسب مردم را به حال خود نگذاشته و آنان را به سطحي از رشد ، تعالي ، شعور ، فرهنگ و آگاهي برساند كه به تعبير امروزي ، همان توسعه انساني است.4 – آباد ساختن شهر ها :وظيفه بعدي حكومت ، تلاش براي عمران و آبادي كشور است كه از مصاديق آن مي توان به ايجاد قنوات ، سدها ، مزارع كشاورزي ، جاده ، پل ، ساختمان ، كارخانه و انواع تاسيسات اشاره كرد.حضرت علي (ع) در يك نگرش كلي  ديگر ، از جمله تعهدات نظام سياسي را اين مي داند كه در سايه امنيت آن ، مومن و كافر هر كدام به كار خويش مشغول شوند و امور اقتصادي جامعه سر و سامان يابد و امنيت داخلي و خارجي تامين شده وحقوق ضعيفان و ناتوانان پايمال نگردد.تكامل انساني ، محور برنامه هاي امام علي (ع) :در طول حكومت حضرت علي (ع) ، يك تناقص اساسي بين سياستهاي امام علي و افكار و سنتهاي مردم جامعه وجود داشت ، امام علي (ع) مي خواست با مبنا قرار دادن قرآن و سنت ، جامعه را بر اساس موازين اصولي ، عقلي و انساني اداره كند ولي سنتهاي مخرب ، غلط و دست و پا گير موجود كه طي قرون متمادي شكل

گرفته و مدم بدانها خو گرفته بودند مانع اجراي سياستهاي امام مي شد.آن حضرت چيزي را مي خواست و مردم چيز ديگري را دنبال مي كردند. امام (ع) خطاب به مردم مي فرمود :( و كار من و شما يكسان نيست ، من شما را براي خدا مي خواهم و شما مرا براي خود مي خواهيد . اي مردم ، مرا بر كار خود يار باشيد و فرمانم را پذيرفتار . به خوا سوگند ، كه داد ستمديده را از آن كه بر ستم كرد بستانم و مهر ستمكار را بگيرم و به نا خواه او ، تا به آبشخور حق كشانم.)اما جامعه و مردم ظلم پذير و ظالم پرور ، كه از شعور ، شناخت و آگاهي بي بهره بودند به خاطر مصالح شخصي يا هر دليل ديگري ، حاضر به رهايي از اين منجلاب ذلت نبوده و معاويه ها را مي طلبيدند تا به حيله ، تهديد و تطميع ، فكر آنها را ربوده و روحيه اطاعت مطلق كوركورانه را در آنها بارور سازد ، استقبال مردم از اين گونه افراد به اين دليل بود كه اطاعت بي چون و چرا و رسيدن روساي قبايل به مقام و مال فراوان ، به مراتب برايشان آسانتر از انديشيدن و انتخاب راه صحيحي بود كه گاهي به ضرر آنان تمام مي شد.حضرت علي (ع) متوجه عقب ماندگي ساختار فرهنگي جامعه شده بود و مي دانست دليلش سنتهاي غلط و تعصبات كور جاهليت است و براي اصلاح زير بناي اين ساختار دو سياست در پيش گرفت : سياست اول امام علي (ع) : كه گاهي با

عكس العملهاي تند مخالفان روبرو مي شد ، مبارزه با قبيله گرايي ، سنت ها و تعصبات قبيله اي و فرو ريختن ارزشهايي بود كه مردم با پايبندي و تقويت آنها ، موجب قدرتمند شدن روسال قبايل و فرصت طلبان مي شدند. امام (ع) سعي بر بيدار كردن آنها و بي ارزش نمودن اين سنتهاي غلط داشت.سياست دوم امام علي (ع) : جايگزيني ارزشهاي نوين عقلاني و درستي بود ، كه از دين اسلام نشات گرفته بود ، در اين مرحله ، امام (ع) سعي مي كرد از راههاي مختلف سطح فرهنگ و آگاهي مردم را بالا برده و معيارها و ارزشهاي عقلايي اسلام را وترد جوهره فكري مردم سازد. امام علي (ع) در پي ساختن جامعه اي بر آمد كه شالوده هاي آن را شناخت ، معرفت ، آگاهي ، عقل و علم تشكيل مي داد. امام (ع) نما خواست مردم در جهل ، بدبختي و تعصبات كور باقي بمانند ، و بي چون و چرا از او اطاعت نمايند ، بلكه اطاعتي را مي خواست آگاهانه ، با شناخت و بينش ، براي رسيدن به اهدافي معين و جامعه اي با سطح آگاهي و شعور اجتماعي بالا ، مردمي كه بدانند كجا و در چه موقعيتي بوده و چه مي خواهند انجام دهند.روحيه تملق ، چاپلوسي و ستايش :مهمترين آفت رهبران و نظام سياسي كه يكي از عوامل اصلي عقب ماندگي برخي از كشورهاي جهان سوم نيز به شمار مي رود رواج روحيه تملق و چاپلوسي است. اين خصوصيت موجب مي شود خوب و بد ، درست و نادرست ، لايق و نا

لايق ، شريف و دني و حق و باطل مشتبه شده و در آن مجموعه نا معلوم و آب گل آلود ، افراد پست ، منافق ، چاپلوس و هرهري مذهب ، نهايت بهر برداري را بنمايند ، كه استفاده اين نا اهلان به بهاي لگد مال شدن حيثيت افراد فاضل و با شخصيت ، طرد  عناصر لايق ، و عقب ماندگي كشور تمام خواهد شد.يكي از برنامه هاي مهم امام علي (ع) بازگرداندن شخصيت انساني افراد و عزت نفس آنان بود و به همين دليل امام (ع) تحمل نمي كرد كه حتي يك فرد عادي در مقابل رهبر دست به سينه ايستاده ، عملي انجام داده يا سخني بگويد كه موجب تحقير خودش يا بزرگ شماري حاكم به صورت متملقانه گردد. امام علي (ع) در بازگشت به صفين به تيره اي از قبيله ( همدان ) برخورد كرد ، ( حرب بن شرحبيل شبامي ) كه بزرگ آنان بود ، در ركاب حضرت پياده به راه افتاد در حالي كه امام (ع) سوار بود ، حضرت خطاب به وي فرمود : ( برگرد  كه اينگونه راه رفتن موجب فريفته شدن والي و خواري مومن است ).حضرت علي (ع) مدح و ستايش را خوش نداشته ، و هميشه مردم را از اين كار نهي مي فرمودند. امام (ع) مدح و ستايش را عملي زشت و ناپسند مي شمردند ، و در همين راستا خطاب به مالك اشتر مي فرمايند : ( و بپرهيز از خود پسنديدن و به خود پسندي مطمئن بودن  و ستايش را دوست داشتن كه اينها از بهترين فرصتهاي شيطان است تا

بتازد و كرده هاي نيكوكاران را نابود سازد ).خرد و خرد ورزي :الف – ماهيت عقل ، ارزش عقل :در مورد چگونگي عقل ، جايگاه عقل ، كارايي عقل و ميزان ارزش و اهميت آن ، ديدگاههاي حضرت علي (ع) عبارتند :1-    عقل بالاترين  ، برترين و با ارزش ترين ثروت ، نعمت ، فضيلت و زينت است كه هيچ ثروت ، نعمت و فضيلتي به پاي آن نمي رسد.2-    انسانيت انسان ، شخصيت انسان ، كمال انسان و ارزش وجودي هر شخصي به عقل او بستگي دارد.3-    به موازات پيامبران الهي ، عقل پيامبر دروني انسان است كه از طرف خدا براي هر شخصي فرستاده شده است.4-    عقل سرچشمه خوبي ها و نيكي هاست.5-    عقل انسان كهنه نشده و مطابق با زمان و مكان ، هميشه پويايي خود را حفظ خواهد كرد.6-    با همه اينها ، عقل دوستي است كه همه اورا ترك گفته و از او بريده اند.ب – نقش و تاثيرات عملي عقل گرايي :ديدگاههاي امام علي (ع) در اين مورد عبارتند از :1- عقل هدايت گر انسان در زندگي بوده و امور بدون تاييد و همراه بودن با عقل و اصول آن ، به موفقيت و رستگاري نمي رسند.2-    عقل اصلاح كننده تمام امور و ابزار هر كاري است ، بنابراين مصلحت مردم و جامعه در عقل و عقل گرايي است.3-    درك وفهم انسان به ميزان تعقل وي بستگي دارد.4-    طي كردن صحيح راهها و عدم اشتباه و خطا – كمتر مرتكب خطا شدن – از عقل و عقل گرايي نشات مي گيرد.5-    عقل بهترين و قاطع ترين مرجع براي حل

مشكلات و اختلافات است.6-    عقل مرجع نا صحي است كه هيچگاه انسان را فريب نمي دهد.7-    گمراهي عقل بد ترين نوع گمراهي ، و خواري جهل و ناداني بدترين نوع خواري است.8-    عقل گرايي ارتباط مستقيم با نظم گرايي دارد ، ( نظم گرايي از عقل سر چشمه مي گيرد ).9-    تكيه بر عقل و اساس قرار دادن آن ، از كمال عقل است ، چون عقل قوي  ترين بنيانهاست.10-     معيار و ملاك حكومت ، عقل و عقل گرايي است.11-     كسي كه از عقل توانايي برخوردار باشد اعتبارش افزايش مي يابد.12-    يكي از نتايج عقل گرايي ، حفظ تجربه هاي خود و ديگران و بهره گيري از آنهاست.13-     اوج عقل و عقل گرايي اين است كه انسان در مواردي كه تخصص و اطلاعات لازم را ندارد ( نمي دانم ) بگويد.14-    كسي كه عقل گرا نباشد به خواري و بيهودگي دچار مي گردد.علم و علم محوري :آنچه از سياق فرمايشات علي (ع) در مورد علم و دانش بر مي آيد اين است كه منظور امام (ع) از علم ، حد محدودي از دانايي و آگاهي در سطح فردي نيست . بلكه علاوه بر اين ، منظور حضرت علم و دانش به معناي كلان آن ، يعني دانايي و اطلاعات در حد وسيع و در رشته هاي مختلف تخصصي ، مطابق با اصول علمي است . همان چيزي كه امروزه در مراكز علمي تحقيقاتي معتبر و در رشته هاي مختلف به آن پرداخته مي شود. در مورد اينكه منظور حضرت علي (ع) از علم ، علوم اسلامي يا غير آن است ، سه فرض قابل تصور

مي باشد:1-    منظور امام (ع) فقط علوم ديني و اسلامي باشد.2-    منظور حضرت تمام علوم بجز علوم اسلامي باشد چون هر جا منظور امام (ع) علوم اسلامي بوده آن را تخصيص زده است.3-    منظور امام از واژه ( علم ) ، مطلق علوم اعم از علوم اسلامي ، غير اسلامي ، علوم پايه ، علوم تجربي و علوم انساني باشد.  از نظر ما فرض اول مردود است . چون هر جا منظور امام (ع) از ( علم ) علوم اسلامي بوده آن را با عباراتي همچون ( الحكمه ) و . . . تخصيص زده است . ( جمال الدين محمد خوانساري )  شارح ( غرر الحكم و دررالكلم ) در ذيل جمله (( العلم ينجد ، الحكمه ترشد )) ( علم و دانش بلند مي گرداند صاحب خود را و حكمت باعث رشد و راه يافتن او مي شود ) مي نويسد : (( مراد به حكمت نيز دانستن علوم دينيه و معارف شرعيه است ))دليل ديگر اينكه ، ( علم ) در سخنان امام (ع) به صورت مطلق بيان شده ، و دليلي بر مقيد ساختن آن به علوم اسلامي وجود ندارد .در فرض دوم ، سياق برخي فرمايشات حضرت علي (ع) نمي رساند كه منظور از علم فقط علوم غير اسلامي باشد ، اگر چه در برخي موارد علوم اسلامي تخصيص خورده باشد.در نتيجه فرض سوم به صواب نزديكتر است ، بنابراين منظور از علم ، مطلق علوم است.بررسي ديدگاههاي علي (ع) در مورد علم و علم گرايي :الف) بيان ارزش علم و بزرگ شماري آن1-    علم بالاترين شرف و برتري است

و هيچ شرف و برتري به پاي آن نمي رسد.2-    از بين تمام فضائل انساني ، علم و دانش بالاترين فضيلت است.3-    علم بالاترين عزت است.4-    علم و دانش گنجي بزرگ ، ارزشمند ، نافع و فنا نا پذير است.5-    حضرت علي(ع) تمام ارزشها و ملاكهاي جاهليت را به هم ريخته ، و در مقابل حسب و نسب ، اولاد ، مال و ثروت ، قدرت بازو و . . .  علم و دانش را مطرح كرده و در مقابل آنها قار مي دهد ، به گونه اي كه حتي جاي هيچگونه مقايسه اي براي ديگر ارزشها با علم باقي نمي ماند.ب) نقش علم در زندگي فردي و اجتماعي 1- علم و دانش ريشه خوبيها بوده و همانند قلعه و پناهگاهي ، حافظ و نگهدارنده انسان است.2-علم انسان را هدايت كرده و در نهايت به رستگاري مي رساند.3-    زندگي معقول و مطلوب انسان به علم بستگي دارد.4-    اصلاح امور و راست كردن كژي ها در انسان و جامعه ، از وظايف ، آثار و نتايج علم است.5-    علم و دانش ( شناخت و معرفت ) نقش اساسي در ايمان ، اعتقادات و اخلاق انسان داشته و به آنها معنا و تعالي مي بخشد ، به گونه اي كه حتي عبادت خداوند بدون علم ، ارزش چنداني ندارد.6-    علم و دانش بهترين دليل و راهنما براي انسان در تمام مسائل اجتماعي و اعتقادي است.ج) تاثيرات علم بر فكر و عقل انسانبه اعتقاد حضرت علي (ع) علم مي تواند شخصيت متدلوژيك انسان را شكل داده و به تدريج آن را به مرحله بلوغ و تكامل برساند. اين

تاثيرات علم در چند زمنه صورت مي گيرد:1-    تاثير علم در نوع برخورد با پديده ها :در اين زمينه ، دانش با تقويت تفكر در انسان و علمي نگري او ، موجب مي شود كه انسان در برخورد با پديده هاي اطراف خود ، كمتر تحت تاثير احساسات و قضاوتهاي ظاهري قرار گرفته ، و بيشتر به تامل و تفكر درباره آنها بپردازد.2-    تاثير علم بر عقل انسان :به عقيده علي (ع) ، عقل انسان نياز به تزكيه ، صيقل دادن ، و زدودن نا خالصي ها و زنگارها دارد ، صيقل و زنگار زدايي عقل انسان ، كه مهمترين ركن و ماهيت انسان است ، به وسيله علم صورت مي گيرد.د) علم و عمل ارزش و ثمره علم در عمل به آن است . اگر علم در زندگي افراد راه نيافته و به درمان دردهاي جامعه نپردازد ، بود و نبودش يكسان مي باشد و پرداختن به آن كار بيهوده اي است . يك پزشك كه با زحمت فراوان كسب دانش و تخصص كرده ، اگر در جهت مداواي مرده اقدامي نكرده و فقط شاهد بيماري يا مرگ خود ، خانواده اش و مردمش باشد ، علم او چه ارزشي دارد؟ به همين دليل حضرت علي معتقد است كه ارزش علم به اين است كه وارد جامعه شده و در عمل مورد استفاده قرار گيرد.ه) مبناي علمي كارهاحضرت علي (ع) بر اين عقيده است كه كارها در سطح فردي و اجتماعي بايد داراي مبناي علمي بوده و از يك شناخت و بينش عميق علمي نشات گرفته باشد. نظريات امام (ع) در اين مورد عبارتند

از :1-    عملي كه همراه با علم نبوده و بدون شناخت علمي انجام پذيرد ، نتيجه و عاقبت نيكو و مطلوبي به دنبال نخواهد داشت.2-    هر عملي كه بدون مبناي علمي انجام گرفته و با بينش و شناخت همراه نباشد ، ضلالت و گمراهي است.3-    هر اقدامي ( برنامه اي ) هرگز از صحت و اعتبار برخوردار نبوده و از اشتباهات ، عيوب و پليديها پاك نخواهد شد مگر اينكه از صافي علم عبور كرده و با شناخت و علم قرين گردد.4-    حتي عبادت و اطاعت خدا كه بالاترين و مقدس ترين عمل است بايد مبناي علمي داشته و ازروي شناخت ، بينش ، علم و معرفت باشد ، در غير اينصورت آن اطاعت ارزشي نخواهد داشت و عبادت كننده بدون علم فقط به دور خويش چرخيده ولي از محل خود دور نمي شود. هدف اصلي عبادت تكامل و تعالي انسان ، و پيمودن پله هاي كمال است و اين بدون علم ميسر نمي باشد.و     ماهيت علم و چگونگي كسب آندر مورد ماهيت علم ، كيفيت كسب علم و تبادل علوم گوناگون ، ديدگاههاي حضرت علي (ع) را مي توان به صورت زير طبقه بندي كرد.1-    علم با پراكنده شدن افزايش پيدا كرده و در ظرف علم هر چه بيشتر ريزند گنجايش آن نيز افزايش پيدا مي كند.2-    كسب علم و دانش ، نياز به تحمل رنج و مشقت فراوان دارد. طالب علم نبايد از تحمل سختي ها ملول و آزرده گردد.3-    مهمترين نكته در كسب علم ، فهم و درك عميق و واقعي علم است.4-    چه بسا علمي موجب گمراهي انسان گردد ،

كه چنين علمي بدترين علوم است و بايد از پرداختن ه آن خودداري كرد.5-    علم به وسيله علم افزايش پيدا مي كند.

ميرزاكوچك خان جنگلي

نويسنده:عباس رمضاني

خلاصه كتاب: انتشارات ترفند - تلخيص: بهاره شريفي فرد- مقدمه:تاريخ ايران يادآور سرگذشت انسان هاي زيادي است كه در دوره هاي مختلف ظهور كرده اند و در سازندگي يا ويراني ايران نقش آفريني كرده اند. بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد كه بيش ترين انقلاب هايي كه در ايران به وقوع پيوسته، در برابر ظلم و ستم و بي عدالتي هايي بوده كه نسبت به مردم ايران روا مي داشته اند. ولي در ميان همه قيام هايي كه قبل از 3 دهه اخير در ايران به وقوع پيوسته، انقلاب جنگل و ميرزاكوچك خان جنگلي از ويژگيهاي منحصر به فردي برخوردار بوده است. ميرزاكوچك خان تا آخرين لحظه زندگي تسليم دشمنان داخلي و خارجي نهضتش نشد و سرانجام جانش در راه تحقق  اهداف عالي خود از دست داد. هفت سال تلاش ميرزاكوچك خان در راه اندازي نهضت جنگل و مبارزه با حكمرانان در دوره محمدعلي شاه و احمدشاه قاجار نام نيكي برايش به ارمغان گذاشت كه هميشه در تاريخ ايران خواهد درخشيد.فصل اول: آغاز زندگي ميرزاكوچك خان جنگلي تا جنگ جهاني اولنام اصلي ميرزاكوچك خان، يونس بود.او در سال 1259 هجري شمسي در استاد سراي رشت متولد شد. پدرش ميرزا بزرگ نام داشت و از اين جهت يونس به ميرزا كوچك شهرت يافت. وي سال هاي آغاز زندگي خود را در مدرسه حاجي حسن صالح آباد رشت و مدرسه جامع رشت به آموختن علوم ديني پرداخت و سپس رهسپار تهران شد و در

مدرسه محموديه به تحصيلات ديني خودش ادامه داد. آشنايي ميرزا با بعضي از آزادي خواهان او را براي مبارزه با بي عدالتي تشويق كرد و او با توجه به مقتضيات زمان به جاي پيگيري طلبگي به جهاد و مبارزه پرداخت. پيوستن ميرزاكوچك خان به جريان آزادي خواهانه زمانيكه ميرزا در تهران مشغول تحصيل بود، افكار آزادي خواهي روشنفكري در حال گسترش بود و اين زمينه را براي اهداف مشروطيت فراهم مي نمود. ميرزا تصميم گرفت براي نجات مردم از زير بار بي عدالتي و ظلم، همگام با روشنفكران تهران در گيلان به روشن كردن افكار عمومي بپردازد. هم چنين در اين مدت تلاش براي دست يابي به اسلحه و آموزش نظامي هواداران را دنبال كرد كه اين كار با حمايت هاي مردم، با موفقيت روبه رو شد. ميرزا در اين رابطه از همكاري بعضي از افسران آلماني و ترك زبان به عنوان مربيان نظامي برخوردار شد. در اين زمان در روسيه انقلاب شد و اين انقلاب كه به انقلاب مارس 1917 معروف است، تأثير عميقي در اوضاع ايران گذاشت و باعث مشغول شدن روس ها به اوضاع داخلي شد و اين خود سبب شد تا نهضت ها و انقلاب هاي داخلي ايران جان تازه اي بگيرند كه يكي از اين نهضت ها، نهضت جنگل بود. احسان الله خان و خالو قربان كه از دوستان ميرزا بودند. با نيروهاي خود به ميرزا پيوستند. ميرزا احساس مي كرد كه با اين افراد براي مؤثرتر شدن جريان آزادي خواهي كه در تهران آغاز شده بود و محمدعلي شاه قاجار را تهديد مي كرد، به تهران عزيمت نموده و

در شكل گيري اهداف مشروطه سهيم گردد. به اين ترتيب راهي تهران شد.اما هنوز مسافت زيادي را به سمت تهران نپيموده بود كه از خبر ناگوار به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلي شاه آگاه شدند. و اين خبر ميرزا را مجبور كرد تا به رشت مراجعت كند. دشمني محمدعلي شاه با مشروطيتمحمدعلي شاه حتي قبل از رسيدن به پادشاهي و فقط زمانيكه وليعهد بود با اساس مشروطه مخالف بود ولي به ظاهر خود را موافق آن نشان مي داد. وقتي محمدعلي شاه به پادشاهي رسيد، يك روز از صدور فرمان مشروطيت توسط مظفرالدين شاه گذشته بود. محمدعلي شاه مراسم تاج گذاري خود را بدون حضور نمايندگان مجلس برگزار كرد و با اينكار بي احترامي بزرگي به آنان نمود. نمايندگان اين عمل محمدعلي شاه را مورد مذمت قرار دادند و بي حرمتي او را قبول نكردند. افشاگري هاي به موقع نمايندگان، حمايت بزرگان نجف و انجمن هاي انقلابي عليه محمدعلي شاه،  مهمترين عللي بود كه سبب شد وي متمم قانون اساسي را امضا كند. همزمان با شدت گرفتن مخالفت هاي داخلي و خارجي عليه مشروطه خواهي، تحرك و شور و هيجان مخالفان محمدعلي شاه نيز افزايش يافت و آن ها در بعضي از نقاط ايران به ويژه تبريز و گيلان خود را براي مقابله با نقشه هاي شاه آماده كردند اما او هر بار با پناه بردن به قرآن و سوگند به آن تعهد مي داد كه به مشروطه وفادار مي ماند ولي با آرام شدن اوضاع دوباره وعده هايش را فراموش مي كرد. مخالفت محمدعلي شاه با مشروطيت ناشي از افكار خودش نبود. بلكه

به عقيده بيگانگان بود كه ايران را شايسته ي مشروطيت نمي دانستند.تصميم محمدعلي شاه براي نابودي مشروطيت پس از جريان سوء قصد به جان وي كه به عقيده برخي ساختگي بود قطعيت بيشتري يافت كه محمدعلي شاه آن حادثه را به روشنفكران نسبت داد و فرصت را براي از بين بردن مجلس شوراي ملي غنيمت شمرد و با پشتيباني روس ها مجلس را به توپ بست.اين اقدام وحشيانه ميراز را آزرده كرد و او را براي يك مبارزه جدي مصمم ساخت. نهضت جنگل به رهبري ميرزاكوچك خان جنگلي نهضتي بود كه خلاف جريان طبيعي ايران حركت مي كرد.به همين دليل مخالفان تصميم گرفتند از همان ابتدا اين نهضت را شكست دهند.مهمترين انديشه هاي بنيان گذاران نهضت جنگل به شرح زير است:1-    طرفداري از استقلال ايران2-    جلوگيري از تسلط دولت هاي بيگانه3-    توجه به آزادي و رفاه مردم ايران4-    آرايش نكردن موهاي سر و صورت تا قبل از خروج نيروهاي بيگانه از ايران5-    استفاده از كلاه  سياه، كت ضخيم پشمي، كفش از چرم گاوميش، چماق، داس، تفنگ و فشنگمواد قانون سران نهضت جنگل1-    عمومي بودن انتخابات و حق انتخاب براي افراد بالاي 18 سال و انتخاب شدن براي افراد بالاي 24 سال2-     مجاني و اجباري بودن تعليمات ابتدايي براي همه ي اطفال و تعليمات متوسطه و عاليه براي افراد با استعداد3-    پيگيري سريع كار قضاوت و حذف زندان با شكنجه هاي سخت و جايگزيني مسائل تربيتي به جاي آن4-    ممنوع بودن كار براي افراد زير 14 سال5-    راه اندازي بيمارستان و....روزنامه نهضت جنگل:نهضت جنگل براي اعلام ايدئولوژي خود روزنامه جنگل را منتشر كرد كه ابتدا زير

نظر غلام حسين نويدي اداره مي شد ولي از شماره دوم به بعد حسين كسمايي اداره آن را برعهده گرفت و طي 35 شماره انتشار يافت و سرانجام به دليل تضعيف نهضت جنگل تعطيل شد.فصل دوم: جنگ جهاني اول تا اعلام جمهوري از سوي نهضت جنگلبعداز محمدعلي شاه احمدشاه قاجار به سلطنت رسيد كه مدتي بعداز شروع سلطنتش جنگ جهاني اول ميان متفقين و متحدين رخ داد. متفقين شامل كشورهاي فرانسه، روسيه و انگليس و متحدين هم كشورهاي آلمان، اتريش و ايتاليا بودند. پس از شروع جنگ ايتاليا به متفقين پيوست و عثماني جاي او را در جبهه متحدين گرفت. انگليسي ها پس از پيروزي در جنگ جهاني اول، تحقق آرزوهاي خود را در وجود وثوق الدوله مي ديدند. به اين ترتيب وثوق الدوله به عنوان نخست وزيري كارآمد و كابينه خودش را تشكيل داد. وثوق الدوله وجود ميرزا را در مناطق شمال كشور مانع بزرگي بر سر راه اجراي سياست هاي دولت خود مي دانست. حاج احمد كسمايي يكي از ياران نزديك ميرزا بود كه در آغاز نهضت جنگل تلاش هاي زيادي براي تثبيت آن داشت. مخالفت ميرزا با خواسته ي انگليسي ها كه مي خواستند از طريق درياي خزر به قفقاز حمله كنند و بر چاه هاي نفت تسلط يابند سبب درگيري شد و چون نيروهاي ميرزا قادر به مقاومت در برابر انگليسي ها نبودند از آن ها شكست خوردند نظاميان انگليسي خانه حاج  احمد كسمايي را آتش زدند و اين مسأله باعث سوء تفاهم و اختلاف بين ميرزا و كسمايي شد.وثوق الدوله كه دنبال فرصتي بود تا به نهضت جنگل ضربه بزند

از اين فرصت استفاده كرد تا بين سران نهضت جنگل تفرقه ايجاد كند. وي نماينده خودش را به رشت فرستاد تا حاج احمدكسمايي را از ادامه همكاري با ميرزا منصرف كند. كسمايي هم فريب خورد و خودش را تسليم كابينه وثوق كرد. نيروهاي دولتي به همراه نيروهاي انگليسي نيروهاي جنگل را قتل عام و آن ها را مجبور به عقب نشيني و عزيمت از فومنات به لاهيجان كردند.فصل سوم: از اعلام جمهوري تا كنگره شرقمذاكرات ميرزا و سران ارتش سرخ روسيه به انعقاد موافقت نامه اي 9 ماده اي منجر شد و ميرزا كوچك خان مأموريت يافت تا حكومتي تشكيل دهد. ميرزا براي تشكيل حكومت فرصت زيادي هم نداشت. در نتيجه در اولين فرصت خود را به فومن رساند. در مسير ورود به رشت مردم استقبال شاياني از ميرزا به عمل آوردند. ميرزا پس از اعلام بيانيه اي حكومت جمهوري را اعلام كرد و جنايت هاي دولت مركزي ايران و كشورهاي روسيه و انگليس را افشا كرد.ميرزا كوچك خان نشانه هاي ويژه اي را براي حكومت جمهوري تعيين كرد.1-    انتخاب و معرفي آرم جمهوري با  نقش شير و خورشيد در وسط و داس و چكش در بالاي آرم2-    به جريان انداختن تمبرهاي مخصوص3-    انتخاب مسئولان جديد و اخراج عده اي از مأموران قبلي4-    برقراري ارتباط با شوروي به منظور انجام كارهاي بازرگاني و تجاري5-    تشكيل بانك ملي و تعطيل نمودن بانك هاي خارجيتداوم جمهوري:توافق ميرزا و روس ها براي اعلام جمهوري از سوي رهبر نهضت پيروزي بزرگي براي او محسوب مي شد. اما روس ها به تعهدات خود پاي بند نبودند. و برايشان قابل قبول

نبود كه عده اي جنگل نشين و انقلابي راه آن ها را براي سلطه بر ايران سد كنند.رهبران روسيه در هيچ شرايطي مخالفت رسمي خود را با نهضت جنگل اعلام نكردند و همواره همكاري را به ميرزاكوچك خان وعده مي دادند ولي هم در روسيه و هم در ايران بر ضد اسلام و مسلمانان فعاليت داشتند. اينكار رامنيت مردم را به خاطر مي انداخت و مخالف اهداف حكومت جمهوري ميرزاكوچك خان بود ولي ميرزا چاره اي جز مقابله با آن نداشت. در نتيجه به فكر چاره جويي افتاد. به همين دليل هميشه تعهد روس ها را به آنان يادآور مي شد و به مسجدها كه در آن زمان محل تمركز مردم بود مي رفت و با مردم صحبت مي كرد و وعده هايش را به آنان اعلام مي نمود ولي كار به جايي رسيد كه به خاطر همين حضور در مساجد وي را ضدانقلابي معرفي كردند.فصل چهارم: از كنگره شرق تا كابينه قوام السلطنهموافقت ظاهري روس ها با فعاليت هاي نهضت جنگل با هدف يافتن جاي پاي محكمي در ايران صورت مي گرفت و امكان نداشت كه روس ها به دنبال رابطه دوستانه با ميرزا باشند روس ها با هدف بررسي وضع سياسي جوامع شرقي و علت تفرقه بين آنان اجلاسي را تحت عنوان كنگره شرق در باكو تشكيل دادند. اين كنگره كار خودش را با حضور دو هزار نماينده از ملت هاي مختلف شروع كرد و بعداز چند روز پايان پذيرفت. ميرزا نامه اي به روس نوشت و ضمن گلايه از سياست هاي روس اعلام كرد كه از اين پس رشت را ترك و

به جنگل خواهد رفت و تا پاسخ لازم به خواسته هاي او داده نشود مراجعت نخواهد كرد. در كنگره شرق، هيأت اعزامي جنگل موفق شد فردي به نام حيدرخان را با چند دستگاه توپ تعداد قابل ملاحظه اي اسلحه، شبانه و به صورت قاچاق روانه ي رشت كند.بروز اختلاف شديد بين اعضاي نهضت جنگل، وضع آنان را در شرايط نامساعدي قرار داد.فاصله گرفتن اعضاي اصلي آن از هم، دخالت روس ها براي ايجاد تفرقه بين آنان و ورود ارتش سرخشان به ايران باعث شد تا جمعي از اعضاي حزب عدالت باكو كه به تازگي وارد ايران شده بودند، شاخه اي از آن حزب را با هدف تحت فشار قرار دادن ميرزا و اخراج او از رشت تشكيل دهند. اين موضوع در تصميم ميرزا براي خروج از رشت و رفتن به جنگل مؤثر بود. او بازگشت خود را مشروطه به تجديد نظر اعضاي حزب عدالت در افكار و عقايد خود دانست. احسان الله خان و خالو قربان تصميم ميرزا را به فال نيك گرفتند و حضور نداشتن وي را براي اجراي نقشه هاي خود از جمله قتل يا دستگيري او غنيمت شمردند. علي رغم ورود ارتش سرخ روسيه به سواحل ايران، انگليسي ها هيچ عكس العملي از خود نشان ندادند و حتي تجهيزات خود را رها كردند و اين سواحل را ترك نمودند. در واقع اين سياست انگليسي ها بود تا با اين حركت به مردم و دولت ايران اعلام كنند كه روس ها مردم را قتل عام خواهند كردند و سرمايه هاي ايران را به يغما خواهند برد. در واقع قصد داشتند بين مردم و

مسئولان رعب و وحشت بياندازند تا توجه مردم را به خودشان جلب كنند و از اين راه به اهداف خودشان از جمله اجراي قرارداد 1919 برسند قرارداد 1919 قراردادي بين انگليس و ايران بود كه در صورت اجرا منافع زيادي نصيب انگليس مي شد ولي به امضاي نهايي احمدشاه نرسيد و منعقد نشد. دولت ايران پس از ورود ارتش سرخ روسيه به بندر انزلي به جامع ملل شكايت كرد و تقاضا كرد مجمع عمومي براي رسيدگي به ورود غيرقانوني ارتش سرخ روسيه به سواحل بندرانزلي تشكيل شود.روس ها وقتي پيگيري جامعه ملل را متوجه شدند اعلام كردند كه مايلند ارتش خودشان را از سواحل درياي خزر خارج نمايند و ايران هم شكايت خود را پس بگيرد. اعضاي نهضت جنگل نيز با ورود ارتش سرخ روسيه به بندرانزلي جلساتي تشكيل دادند و تصميم گرفتند از بين خودشان نماينده اي را براي مذاكره با فرمانده ارتش سرخ بفرستند و اين نماينده خواهرزاده ميرزا به نام اسماعيل جنگلي بود ولي ارتش سرخ روسيه اعلام كرد كه مايل است خود ميرزا را ملاقات كند به اين ترتيب ملاقاتي انجام شد و ميرزا از سخنان روس ها نتيجه گرفت كه آن ها خواهان گسترش روابط خود با ايران و نهضت جنگل هستند. در نتيجه موافقت نامه اي بين آن ها منعقد شد و ميرزا به جنگل بازگشت.فصل پنجم: از كابينه ي قوام السلطنه تا پايان كار نهضت جنگلروس ها طوري وانمود ميكردند كه با ايران خودي هستند و نبايد ايران در روابط خود با روس سخت گيري كند. از سوي ديگر روس ها ايران را از نظر داشتن يك دولت

مستقل به رسميت نمي شناختند و اگر قرار بود حكومتي را تأييد كنند، به واسطه منافع خود آن ها و همراه نمودن دولت ايران با خودشان بود.پيروزي انقلاب روسيه در مارس 1917 در حل مشكلات نهضت جنگل بي تأثير نبود.با اين پيروزي نيروهاي نظامي روس كه در نواحي شمال و شمال غرب ايران حضور داشتند با كسب اطلاع از بحران هاي داخلي روسيه، روحيه خود را از دست دادند و فرمانده نيروهاي روس در ايران تصميم گرفت نيروهاي خود را از ايران خارج نمايد. بعضي از اين نيروها به هنگام ترك ايران به آزار و اذيت مردم و غارت اموال و خرابي مزارع و محصولات كشاورزي مي پرداختند. ميرزا براي جلوگيري از اين حركت هاي ناشايست راه را بر آنان بست و كاري كرد تا نيروهاي روس براساس ضوابط و مقررات ويژه اي از ايران خارج شوند. اين اقدام ميرزا باعث شد تا همه ي مردم به او به ديده احترام نگاه كنند.خروج روس ها از نواحي شمال ايران پس از انقلاب روسيه زمينه ي مناسبي را براي انگليسي ها به وجود آورد و همه چيز براي آن ها مهيا شد و به تعبير خودشان تنها مانع سرراه آنان نهضت جنگل بود و چاره اي نداشتند تا به هر نحو ممكن اين مانع را با خود هماهنگ كرده يا كاري كنند كه اين نهضت به دست خود ايراني ها نابود شود. انگليسي ها نماينده خودشان را براي مذاكره با ميرزا اعزام كردند و آنچه كه از سخنان اين نماينده دستگير ميرزا شد آن بود كه انگليسي ها براي خلاصي از دست نهضت جنگل مدعي هستند

كه حكومت ايران را به جنگلي ها خواهند سپرد و دولت مركزي را ساقط خواهند كرد. ميرزا به وسيله انگليسي ها پي برد. و امتيازي به آنان نداد.فرماندهان انگليسي در مذاكرده با ميرزا بر اين مسأله تأكيد داشتند كه قرار نيست در ايران بمانند و هدف آن ها اين است كه براي مدت كوتاهي از اراضي ايران به منظور مبارزه با آلمان ها و عثمان ها كه دشمنان انگليسي ها هستند استفاده خواهند كرد. ميرزا كوچك خان با ملاحظه موقعيت خود و اطلاع از كمبود تجهيزات جنگي و نظامي، صلاح نهضت را در برقراري روابط دوستانه با انگليس دانست و قراردادي بين انگليس و ميرزا بسته شد كه براساس آن جواز ورود به بندرانزلي به انگليس داده شد.و در عوض انگليس نهضت جنگل را به رسميت شناخت. پس از گذشت مدت زماني، با روي كارآمدن دولت وثوق الدوله، انگليس سياست خود را در مقابل نهضت جنگل تغيير داد و اين كاملاً طبيعي بود. آن ها تا زمانيكه به نهضت جنگل نياز داشتند با آن ها از راه دوستي در مي آمدند ولي وقتي منافع جديد و بسيار زيادي در اثر انعقاد قرارداد 1919 در انتظارشان بود، همكاري خود را با ميرزا بر هم زدند و تلاش خود را براي به زانو درآوردن ميرزا صرف كردند.آن ها مقصود خود را طي نامه اي كتبي به اطلاع ميرزا رساندند و ضمن اشاره به قراردادي كه با ميرزا منعقد كردند و ادعاي اين موضوع كه قرارداد به منظور حفظ و حراست از ايران و مساعدت با نيروهاي جنگل منعقد شده، خواستار لغو آن شدند و دليل آن را

نيز به دروغ، ناديده گرفتن برخي از مواد اين قرارداد توسط ميرزا اعلام نمودند و از او خواستند تا تسليم دولت مركزي شود يا با تدبيري كه ايران با انگليس انجام مي دهد به يكي از كشورهاي خارجي برود، ولي ميرزا اين درخواست را نپذيرفت و مخالفت او راه براي تصميم دولت مركزي ايران و انگليسي ها براي از ميان برداشتن ميرزا هموار كرد و جنگ بين آنان شروع شد. بلافاصله نيروهاي ايران و انگليس روانه رشت شدند و نيروهاي جنگل دچار ضعف شدند و در آستانه انهدام قرار گرفتند. چيزي بعد نيروهاي جنگل با استفاده از متحدان جديد مثل روسيه خود را سروسامان دادند و دوباره به عنوان يك مشكل جدي براي انگليس و كابينه وثوق درآمدند.فصل ششم: پايان كار نهضت جنگل و سرنوشت ميرزاكوچك خان جنگلي پايان كار نهضت جنگل:از ابتدا ميان ميرزا و ساير مسئولان نهضت جنگل اختلاف هايي وجود داشت. اين موضوع را هم دولت مركزي و هم روس ها و انگليس ها دريافته بودند و حمايت آن ها از بعضي ياران ميرزا به همين دليل بود. سياست تفرقه انداز انگليس ها در اين دوره كاملاً احساس مي شد چرا كه اين سياست در مقايسه با ساير سياست ها به مخارج كمتري نياز داشت و نتيجه بهتري داشت.اختلاف هاي ايجاد شده و آشفتگي نهضت، ميرزا را مي آزرد و تحقق اهداف انقلاب را در مقابل ديدگانش دور مي ساخت. او عهد و پيمان هم رزمانش را در اوايل كار نهضت در ذهن مي گذراند و به تغيير يارانش مي انديشيد ولي باز اميدوار بود كه بتواند مطابق قوانين نهضت كه همه

يارانش طبق مواد آن تعهد داده بودند، عمل كند. اعتقاد ميرزا به مشورت و استفاده از نظرات دوستان، او را به تشكيل يك جلسه اضطراري تشويق كرد. سرانجام ميرزا جلسه اي را تشكيل داد. خالو قربان، حيدرخان و فرد ديگري به نام سرخوش براي شركت در اين جلسه حضور يافتند. در اين حال يك مرتبه ساختمان محل تشكيل جلسه زيرآتش و گلوله رفت. نيروهاي ميرزا آن سه نفر را تعقيب كردند.سرخوش ميان آتش سوخت، خالو قربان فرار كرد و حيدرخان به دست نيروهاي ميرزا دستگير شد.اين حوادث رضاخان را در خاتمه دادن به كار نهضت مصمم ساخت و با پشتيباني روس ها راه گيلان را در پيش گرفت. ميرزا پس از اطلاع از تصميم رضاخان و مرور وضعيت نهضت جنگل، نمايندگاني را براي مذاكره با قوام السلطنه نخست وزير كه برادر وثوق الدوله بود، به تهران اعزام كرد كه نتيجه اي نداشت. انگيزه جدي رضاخان براي نابودي ميرزاكوچك خان خطر بزرگي براي نهضت بود و ميرزا نمي توانست بدون در نظر گرفتن امكانات، نيروها و منطقه گيلان تصميم عجولانه اي بگيرد. تا اينكه اعلاميه ي ديگري از سوي رضاخان صادر شد و تا حدودي تكليف ميرزا را روشن كرد. وي در اين اعلاميه اظهار داشت. در صورتيكه قواي جنگل دست از شورش بردارند با آرامش به زندگي خود در كنار خانواده ادامه مي دهند و در غير اين صورت روي خوش از زندگي نمي بينند.ميرزا تصميم گرفت تا با رضاخان ملاقات كند و نمايندگاني را براي فراهم نمودن زمينه ملاقات به سوي رضاخان فرستاد. پس از ارسال چند نامه توسط نمايندگان بين ميرزا و رضاخان،

تصميم گرفته شد تا جلسه اي در رشت تشكيل شود و پيشنهاد شد كه اين جلسه در صومعه سرا تشكيل شود.درست زمانيكه نمايندگان ميرزا و رضاخان براي تعيين محل جلسه در صومعه سرا مذاكره مي كردند شخصي به نام ميرزا نعمت الله الياني(داماد معين الرعايا) نيروهاي رضاخان را در ماسوله به گلوله بست. اين موضوع رضاخان را به شدت عصباني كرد. واقعه ماسوله ميرزا را بر آن داشت تا براي جلوگيري از غافلگيري نيروهاي خود توصيه هاي لازم را در غالب نامه هايي بين نيروهاي خود توزيع كند. به طور اتفاقي يكي از اين نامه ها به دست رضاخان افتاد. رضاخان كه از واقعه سوله به اندازه كافي خشمگين بود با خواندن اين نامه ميرزا را به حيله گري و پيمان شكني متهم كرد و به وي هشدار داد كه اگر خودش را تسليم نكند با وي به جنگ خواهد پرداخت. حمله رضاخان جدي بود و ميرزا چاره اي جز آن نديد كه براي مقاومت بيشتر و تلفات كمتر، نيروهاي خود را به دسته هاي كوچك تقسيم كند.آخرين ديدار ميرزاكوچك خان جنگلي با همسرش: در اين زمان ميرزا ضمن تشريح وضعيت انقلاب و جنگل از جمله كبود امكانات، مشكلات، وضع نيروها، پيمان شكني بعضي از ياران و ترسيم آينده و ساير نگراني ها از همسرش خواست تا با طلاق گرفتن ترتيبي بدهد كه بعداز مرگش با مشكلات كمتري مواجه شود ولي همرش پاسخ خود را به شرح زير اعلام مي كند: من اين پيشنهاد را نمي پذيرم زيرا مايل نيستم به پيمان شكني و بي وفايي متهم شوم. قبول اين تكليف در حقيقت به معناي

تن دادن به سرزنش هاي مردم است. من اگر اين پيشنهاد را بپذيرم، مردم به من چه خواهند گفت؟ آيا نمي گويند هنگام خوشي شريك زندگي همسرش بود و در موقع مصيبت ناسازگار شده است. من هنوز تو را روي پله هاي شهرت و افتخار مي بينيم و از آن چه پيش خواهد آمد راضي خواهم بود زيرا به خدا توكل دارم. تو اگر زنده بماني خداي بزرگ را سپاسگزارم و اگر كشته شوي كه طلاق خدايي خود به خود جاري شده است. با اين حال من حاضر به ازدواج با مرد ديگري نيستم. اين را گفت و شروع به گريه كردن كرد. ميرزا از اين حالت همرش تحت تأثير قرار گرفت و او را ستود و گفت: چون دزد نبودم از مال دنيا چيزي ندارم تنها دارايي من يك ساعت است كه هديه است. آن را به تو مي بخشم تا هر وقت كه زنگش به صدا درآمد به ياد خاطرات گذشته مان بيفتي و همسر دل شكسته و حسرت بر دلت را به يادآوري. اين را گفت و با چشماني اشك آلود از همسرش خداحافظي كرد.ميرزا كوچك خان در سال هاي آخر عمر ازدواج كرد و بچه اي نيز نداشت.شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي:ميرزا با نزديك چهارصد نفر از نيروهاي خود آواره جنگل شد. رضاخان براي دستگيري ميرزا كوچك خان جايزه تعيين نمود و اعلام كرد: در صورتيكه كسي وي را زنده دستگير كند ده هزار تومان و در صورت تحويل جنازه پنج هزار تومان جايزه خواهد گرفت. سربازان رضاخان، قدم به قدم در جست وجوي ميرزا تلاش مي كردند و يك بار

هم موفق به كشف محل زندگي ميرزا شدند ولي با هوشياري يكي از ياران ميرزا او موفق به فرار شد و در قسمت هاي ديگر جنگل مخفي شد. رضاخان برنامه هاي خود را بر ضد ميرزا طوري تنظيم كرد كه همه ي مخالفان براي نابودي او به طور هماهنگ بسيج شدند و ميرزا را از سه طرف مورد تهاجم قرار دادند: 1-    از سوي هواپيماهاي انگليس كه با بمباران بسياري از ياران ميرزا را به شهادت رساندند.2-    از سوي ارتش سرخ دو هزار نفري روسيه كه نيروهاي جنگل را دچار تفرقه كردند.3-    از سوي نيروهاي دولتي به فرماندهي شخص رضاخان كه مأمور قطع نهايي ريشه نهضت جنگل بود. سرد بودن مناطق جنگل، تمام شدن آذوقه، تنهايي و ضعف قواي جسماني ميرزا سبب شد تا وي در منطقه اي بين طالش و خلخال گرفتار برف و كولاك شود. پس از خيانت معين الرعايا و لودادن جاي ميرزا و نزديك شدن نيروهاي رضاخان به محل اختفاي ميرزا نيروهاي رضاخان سر ميرزا را از بدن جدا و خالو قربان آن را براي دريافت هديه به تهران برد و به لقب سالار مظفر مفتخر گرديد. بدين ترتيب سردار جنگل در 11 آذر 1300 در سن چهل و يك سالگي به شهادت رسيد.سر ميرزا ابتدا در قبرستان حسن آباد تهران دفن شد. و بدن او هم در خلخال به امانت سپرده شد. بالاخره يكي از دوستان ميرزا به نام شيخ احمد سيگاري سر را از تهران و بدن را از خلخال آورد و در قسمت شرقي بقعه سليمان داراب رشت دفن نمود. نقشه هاي رضاخان با راهنمايي روس ها اجرا

شد او با خاتمه دادن به زندگي ميرزا، علاوه بر تثبيت موقعيت خود، با روس ها نيز وارد مذاكره شد و كوشيد تا انگيزه آنان را براي خروج ارتش سرخ روسيه از ايران و مقابله با انگيسي ها فعال نمايد.

تجزيه و تحليل و طراحي سيستمها و روش ها

دكتر علي رضاييان خلاصه كتاب: زهره ايراني: نگاهي كلي بر سيستمها: تئوري پردازان مختلف در جهت ارائه نظريات و كاربردي كردن آنها تلاشهاي زيادي انجام داده اند كه از جمله اين نظريات مي توان به تفكر سيستمي، نظريه عمومي سيستمها، سايبرنتيك و ... اشاره نمود. ما در اين بخش، مباحث فوق را تحت عنوان«تجزيه و تحليل سيستمها» در قالب چند محور به صورت گزينشي مطرح خواهيم كرد: (تفكر سيستمي): تفكر سيستمي در خارج از محدوده يك علم معين متولد شد و در محيطي ميان رشته اي رشد كرد. اين شيوه تفكر، با مجموعه اي از اجزا سروكار دارد نه با خود اجزا. تفكر سيستمي به نگرش مبتني بر تركيب يافته هاي رشته هاي گوناگون علمي تاكيد دارد به جاي تفكيك و تجزيه مداري. مباني تفكر تجزيه مدار: *معطوف شدن ذهنيت محقق به بخش فيزيكي يا خارجي جهان؛ *تاكيد بر اينكه هر پديده اي حاصل تجزيه يا تركيب ساير پديده هاست؛ *تاكيد بر كمي كردن روابط علي؛ * افزايش دقت( مطلوب غايي)؛ مباني تفكر سيستمي: *تصور ارگانيك(مركزيت ارگانيسم در طرح ادراك آدمي)؛ * كل نگري؛ * مدلسازي؛ * بهبود شناخت( از طريق مشاهده فراگردهاي كه در درون يك كل بوقوع مي پيوندد نه  مشاهده اجزاي آن كل). نكته: تفكر سيستمي و تفكر تجزيه مدار مكل يكديگرند نه جايگزين هم. تفكر سيستمي با رشد و توسعه دو

جنبش جداگانه، هويت مستقل پيدا كرد: 1)نظريه عمومي سيستمها( كنت بولدينگ): نظريه عمومي سيستمها در يك مفهوم ارگاينك و بيولوژيك كه معمولاً« انقلاب ارگانيك» ناميده مي شود، ريشه دارد. زمينه اصلي مطالعه و قلمرو موضوعي آن،«پديده رشد و تكامل» است و فرض اصلي آن، اين است كه فراگرد رشد و مراحل بعدي و نهايي آن(تكامل) از يك الگوي يكسان تبعيت مي كند؛ خواه رشد يك ارگانيسم واحد مطرح باشد، خواه رشد گروهي از ارگانيسمها، خواه رشد يك جامعه. هدف نظريه عمومي سيستمها: كشف قوانين و نظم ذاتي انواع پديده هاست. از اين مي توان آن را سيالترين نظريه سيستمي به شمار آورد زيرا در چهارچوب نظري آن، هيچ نظريه قاطعي ارائه نشده است. ويژگيهاي نظريه عمومي سيستمهاك به هم پيوستگي و وابستگي اجزاء، ويژگيها، رخدادها و مانند آن. كل گرايي هدف جويي وروديها و خروجيها تبديل ورودي به خروجي و تغيير و تعديل آن مقابله با بي نظمي و كهولت(آنتروپي)؛ اين كلمه ريشه در ترموديناميك دارد و بيانگر حالتي است كه همه عناصر سيستم در حداكثر بي نظمي قرار دارند و سيستم رو به از هم گسيختگي و نابودي پيش مي رود. بدين ترتيب، براي سيستمهاي باز، مفهوم حداكثر بي نظمي يعني مرگ. تنظيم اجزاي به هم پيوسته و به هم وابسته سيستم( برنامه ريزي و كنترل از طريق بازخور) سلسله مراتب سيستمها جداسازي وظايف سيستم برحسب اجزاي آنها. هم پاياني: در سيستمهاي باز، هر حالت و نتيجه نهايي ممكن است از مسيرهاي گوناگوني قابل حصول باشد. 2) سايبرنتيك( عمل كنترل و ارتباطات): سايبرنتيك عبارت است از مطالعه پديده ارتباط و كنترل در هر نوع

سيستم اعم از حيوان و ماشين. سايبرنتيك با يك شبكه كنترل از طريق مكانيسم بازخور با رعايت خصوصيات، حالات و اهداف آن، يك سيستم خود كنترل كننده( خود تنظيم) است. اين خود هدايت كنندگي از طريق برگشت دادن اطلاعات مربوط به رفتار سيستم به خود صورت مي گيرد. حداقل اجزا و عناصري كه يك سيستم سايبرنتيكي دارد عبارتند از: *دستگاه آشكارساز(عيب ياب) *دستگاه اهدايت كننده(انتخاب كننده): درباره هدايت سيستم، براساس اولويتها، تصميماتي را اتخاذ مي كند. *دستگاه اجرا كننده كاربرد «نظريه عمومي سيستمها» و«علم كنترل و ارتباطات» در سازمانها(رويكرد سيستمي): تعريف جامعه به عنوان يك سيستم پچيده و انعصاف پذير؛ و كنترل خرده سيستمهاي آن و ارتباطات درون سيستم براساس علم و كنترل و ارتباطات. به كارگيري رويكرد سيستمي در سازمان با استفاده از روشهاي پژوهشي عملياتي. كمك به پژوهشگران نظامگرا در ارائه مدلي براي پديده هاي دنياي واقعي و جمع آوري اطلاعات براساس نظريه عمومي سيستمها. كمك به مديران جهت طراحي مدلي براي سازمان خود براساس نظريه عمومي سيستمها. ايجاد يك سيستم اطلاعاتي مديريت با توجه به نظريه عمومي سيستمها، و تجزيه و تحليل سيستم به كمك اين سيستم اطلاعاتي مدريت. پويايي صنعتي: به كارگيري علم كنترل و ارتباطات در حل مسايل صنعتي هدف آن، اداره اثر بخش تر سازمانها با تاكيد بر پويايي صنعتي است. مقايسه پيوسته و خودكار برخي از ويژگيهاي رفتاري يا متغيرهاي سيستم با يك استاندارد معين كه با فعاليت مستمر و خودكار بازخور همراه است. روابط ميان تفكر سيستمي، نظريه عمومي سيستمها و سايبرنتيك: تفكر سيستمي: نحوه نگرش جديدي براي مطالعه پديده هاي طبيعي در قالب يك سيستم به

شمار مي آيد. نظريه عمومي سيستم ها: بر به كارگيري تفكر سيستمي، با توجه به مسائل رشد و تكامل تأكيد دارد. علم كنترل و ارتباطات: بر بكارگيري تفكر سيستمي، با توجه به مسايل كنترل و ارتباطات تاكيد دارد. رويكرد سيستمي: بر نحوه بكارگيري نظريه عمومي سيستمها و علم كنترل و ارتباطات در مسائل صنعتي و اجتماعي دلالت دارد. مزاياي بالقوه تفكر سيستمي: برطريف كردن خطر محدود شدن نگرش مدير به يك وظيفه و وادارسازي او به شناسايي ساير خرده سيستمها. كمك به مدير جهت مرتبط ساختن هدفهاي خود با مجموعه كلان سازمان. كمك به سازمان در ساختاردهي خرده سيستمهاي خود به گونه اي كه با اهدافش سازگار باشد. فراهم سازي امكان ارزيابي سازمان و تعيين ميزان اثربخشي خرده سيستمها با در نظر گرفتن مدل سيستم هدفمند. تعريف سيستم: «سيستم، مجموعه اي از اجزا و روابط ميان آنهاست كه توسط ويژگيهايي معين، به هم وابسته يا مرتبط مي شوند و اين اجزا با محيطشان يك كل را تشكيل مي دهند». دلايل نقطه چين بودن مرز سيستم: *دلالت بر تبادل مستمر انرژي يا اطلاعات ميان سيستم و محيط؛ مانند پرده سلول. *قراردادي بودن محل واقعي مرز سيستم( به وسيله طراح ساختار سيستم، اين مرز معين مي شود). عناصر سيستم: ورودي ها: *(وروديهاي زنجيره اي): نوعي ورودي است كه خودش نتيجه و خروجي سيستم ديگري است. *(وروديهاي تصادفي): هريك از خروجيهاي سيستمهاي ديگر كه احتمال ورودي شدنشان براي سيستم ما وجود دارد. *(وروديهاي بازخور): وروديهاي هستند كه در واقع بخشي از خروجيهاي قبلي همان سيستم هستند. نكته: ورودي هاي تصادفي جالبترين  نوع ورودي براي مطالعه تحليلگران هستند؛ زيرا

برخلاف ورودي هاي زنجيره اي، تشخيص حضور يا عدم حضور ورودي هاي تصادفي دشوار است؛ در حالي كه گاهي حتي بيشتر از خود عمليات سيستم، بر درجه كيفيت محصول يا كارايي سيستم اثر مي گذارند. 2)فراگرد(خانه پردازش): به فرايند تبديل داده به ستاده، اطلاق مي شود هنگامي كه نحوه اين تبديل مشخص باشد، فراگرد را«جعبه سفيد» مي نامند و چنانچه فراگرد تبديل به تفصيل شناخته شده نباشد، آن را«جعبه سياه» مي نامند. 3)خروجيها: معمولاً فراگردهاي تبديل، بيش از يك نوع خروجي دارند: *خروجيهاي كه بطور مستقيم توسط سيستمهاي ديگر مصرف مي شوند و هدف همه سيستمها، به حداكثر رساندن آن است. *خروجيهاي كه در فراگرد توليد همان سيستم در مرحله بعد مصرف مي شوند و نيز بازگشت مجدد محصولات معيوب به فراگرد توليد. *ضايعات؛ كه وارد سيستم اكولوژي مي شوند و هدف همه سيستمها، به حداقل رساندن آن است. 4)بازخور كنترلي: بازخورها، ابزار ايجاد تعادل در سيستم هستند. روابط: مسيرهاي ارتباطي عناصر سيستم با يكديگر را«روابط» مي نامند به طور كلي 3 نوع رابطه در عالم واقع در درون و بي سيستمها وجود دارد عبارتند ازك 1)رابطه حياتي(منطقي): رابطه اي است كه در صورت قطع آن، سيستم هاي وابسته به آن نمي توانند به وظيفه خود عمل كنند و حياتشان به مخاطره مي افتد. رابطه حياتي مي تواند يك سويه باشد( مانند رابطه حياتي ميان يك انگل گياهي و گياه) و يا دو سويه( مانند رابطه حياتي ميان خرده سيستمهاي توليد و فروش). 2)رابطه هم نيروزايي يا مراوده اي(سينرژيك): اين نوع رابطه در اثر اقدام تلفيقي ايجاد مي شود و رابطه اي كه در صورت

وجود آن، با همكاري و تشريك مساعي مجموعه اي از خرده سيستمهاي نيمه مستقل، خروجي و بازداده كل سيستم بيش از جمع آوري بازداده ها و خروجي هاي هر يك از خرده سيستم هاي تشكيل دهنده سيستم كلان خواهد بود:2+2>4     نكته: هم نيروزايي اساس علم شيمي است. 3)رابطه مكرر و لازم(موقتي يا زماني): اين نوع رابطه بر تكرار يا بيان ديگري از روابط موجود دلالت دارد. هدف از اين تكرار، افزايش قابليت اعتماد( اعتبار) است. وجود روابط مكرر و لازم، احتمال عدم توقف سيستم و استمرار فعاليت آن را افزايش مي دهد. روابط مكرر، از طريق محدود كردن رفتار سيستم به آن گونه رفتارهايي كه بيشترين سهم را در كسب هدف دارند، به تحقق اهداف سيستم كمك مي كند. اين نوع رابطه در سيستمهاي حساس و بسيار مهم ايجاد مي شود به گونه اي كه در طراحي فضاپيماها و هواپيماها و غيره با استفاده از اين رابطه تلاش مي شود كه عمليات سيستم در همه وضعيت هاي بالقوه ايمن گردد. شيوه هاي عكس العمل سيستم در برابر محيط: از آنجا كه سيستمهاي باز با محيط خود در حال تبادل اطلاعات مي باشند به گونه اي كه ورودي هاي خود را از محيط دريافت نموده و خروجي هاي خود را به محيط وارد مي سازند براي انجام اين مبادله از سه ويژه استفاده مي كنند كه عبارتند از: 1)تعمير و نگهداري: كارهايي هستند كه سيستم در درون مرز خود انجام مي دهد و هدف از انجام آنها حصول اطمينان از انجام صحيح وظايف، از روشهاي درست و مناسب است. فعاليتهاي تعمير و نگهداري، در بر گيرنده

موارد ذيل هستند: *شناسايي زمان وقوع مساله *كسب دانش لازم براي حل مساله * تامين زمان و منابع لازم براي حل مساله نكته: تجزيه و تحليل سيستم، در شمار وظايف تعمير و نگهداري قرار مي گيرد. 2)دفاع: سيستمها براي بدست آوردن منابع ضروري ( از آنجا كه منابع كمياب هستند). با ساير سيستمها به رقابت مي پردازند كه در نتيجه اين رقابت، تضادهايي بين آنها بوجود مي آيد. به گونه اي كه هر سيستم به سيستم ديگر به عنوان يك منبع نگاه مي كنند و لذا سيستمها به دفاع از موجوديت خود مي پردازند. فعاليتهاي دفاعي، فعاليتهاي هزينه افزا هستند كه بطور مستقيم به كسب اهدافق سازما كمك نمي كنند ولي وجود آنها براي حفظ موجوديت در برابر سيستمهاي در حال رشد ضرورت دارد. 3)رشد: سيستمها با برقراري رابطه ميان عناصر دروني خود و عوامل محيطي تلاش مي كنند. ضمن آنكه از موجوديت خود دفاع نمايند منابع بيشتري نيز از محيط جذب كرده و رشد كنند؛ كه البته فراگرد عملي رشد حالت دو سويه خواهد داشت. بگونه اي كه با ساير سيستمها تبادل منابع خواهد نمود؛ اين حالت را در نظريه عمومي سيستمها«تعادل نسبي» مي گويند كه در اين حالت سيستم ضمن انجام فعاليت هاي نگهدارنده به اقدامات انطباقي با محيط مي پردازد. نكته: اصل بوم شناسي مي گويد: هيچ چيز خام و بي فايده در محيط وجود ندارد. تلاش براي كسب تعادل نسبي در مواجهه با يك محيط بزرگ و فعال، به شكل گيري واحدهاي تخصصي به نام سلول منجر مي شود. در واقع شكل گيري سلولها، پاسخي به تمايل سيستم به تخصص گرايي

است. عوامل    مؤثر بر سيستم    بي تأثير بر سيستم تحت كنترل سيستم    سيستمي    نه محيطي و نه سيستمي خارج از كنترل سيستم    محيطي    سيستمهاي بازوبسته: طبقه بندي سيستمها به سيستمهاي بازوبسته، مبتني بر مفاهيم«مرز» و«منابع» سيستم است: *سيستم بسته: سيستمي است كه عمليات خودش را بطور خودكار، از طريق ابزار واكنش نسبت به اطلاعات توليد شده توسط خود، كنترل يا تعديل مي كند. بعبارت ديگر سيستم بسته به محيط خودش وابسته نيست. در سيستمهاي بسته، ميزان منابع ثابت است و همه منابع يكباره عرضه مي شود. *سيستم باز: سيستمي است كه با محيط خود تبادل انرژي، ماده و اطلاعات دارد. سيستمهاي باز مي توانند به تبادل منابع و انرژي اضافي خود بپردازند. ويژگي هاي سيستم باز: *آگاهي نسبت به محيط *(بازخور): دريافت اطلاعات از محيط براي تنظيم روابط سيستم با محيط و امكان انجام اقدامات اصلاحي و رفع انحرافات. *(تبعيت از الگوي تناوبي از حوادث): بازداده هاي سيستم، تامين كننده داده هاي جديدي هستند كه تكرار دوره تناوب را ممكن مي سازند. *(آنتروپي منفي): ترميم و حافظ ساختار و وادار كردن انرژي براي رشد و زنده ماندن(سيستمهاي بسته به مرور زمان از هم گسيخته مي شوند)ۀ نكته: آنتروپي حاكي از تمايل سيستمها به كهولت و بي نظمي است. *(حالت اثبات): تعادل در تبادل انرژي براي جلوگيري از بي نظمي در ورود انرژي. *حركت به سوي رشد و توسعه: بتدريج كه سيستمهاي باز، پچيده تر مي شوند و به سوي خنثي سازي بي نظمي پيش مي روند، رشد و توسعه، كميت سيستم تغيير مي يابد در حاليكه كيفيت و ماهيت سيستم اصلي به همان گونه باقي

مي ماند. *(موازنه ميان فعاليتهاي انطباقي و نگهدازنده و ايجاد سازگاري ميان آنها) فعاليتهاي نگهدارنده: وظيفه ايجاد تعادل ميان خرده سيستمها و هماهنگ ساختن كل سيستم با محيط را بعهده دارند و سعي مي كنند از تغييرات سريع ممانعت بعمل آورند. در واقع هدف فعاليتهاي نگهدازنده، رسيدن به ثبات و حفظ وضع موجود است. مانند: خريد، نگهداري، تعمير اساسي، گزينش و آموزش، تدوين و اجراي قوانين و رويه ها. فعاليتهاي انطباقي: وظيفه تنظيم نحوه دگرگوني نيازهاي داخلي و خارجي سيستم در طي زمان را به عهده دارند. در واقع هدف فعاليتهاي انطباقي، تغيير و دگرگوني وضع موجود از طريق برنامه ريزي، پژوهش بازار، طراحي محصول جديد و... است. در يك سيستم بايد بين فعاليتهاي انطباقي و نگهدارندهف تعادل و توازن برقرار شود. انواع رفتار سيستم(علت تغيير حالت و نرخهاي يك سيستم): *واكنش: رخدادي است كه به  دليل وقوع تغيير يا رخداد ديگري در سيستم يا محيط بوقوع مي پيوندد. در اين گونه مواقع، واكنش سيستم، امري«لازم و كافي» است. *(پاسخ): شبيه واكنش است با اين تفاوت كه امري لازم است ولي كافي نيست. زيرا سيستم، خواص ساختاري خود را در برابر محرك، تغيير نمي دهد و فقط حالت سيستم تغيير مي كند. در حاليكه در«واكنش»، ساختار و حالت سيستم تغيير مي كند. *(اقدام): رخدادي است كه ضرورت آن ناشي از تغيير در سيستم يا محيط نيست. يعني وقوع اين رخداد، اجباري و لازم نيست بلكه سيستم خود آن را اراده مي كند. از اين رو نمي توان براي آن حد كفايتي قائل شد. آرايش دروني سيستم: هر سيستمي براي بقاء رشد و سودآوري خود 3

نوع آرايش دروني در خود ايجاد مي كند: 1)آرايش ساده 2)آرايش خود تنظيم يا سايبرنتيكي 3)آرايش سيستم معرفت پذير(فراگيرنده) 1)آرايش ساده نوع تعادل ايجاد شده در سيستمهاي ساده،صرفاً به اندازه سيستم و محيط آن و نيروهاي نسبي آنها بستگي دارد. اين تعادل از طريق حلقه كنش، واكنش كه آنرا اصطلاحاً«حلقه عمل» يا«حلقه نخستين» مي نامند ايجاد مي شود. نحوه ارتباط اينگونه سيستمها با محيط، شكل ثابتي دارد؛ زيرا سيستمهاي مذكور قادر به تغيير رفتار خود نيستند؛ بنابراين وقوع تغييرات عمده در محيط منجر به نابودي آنها خواهد شد. 2)آرايش خود تنظيم(سايبرنتيكي): در حلقه نخستين، سيستمي با شكل ساده اي از تعامل قرار دارد( حلقه اول) كه قلمرو آن«عمل و كردار» است. ولي تعامل در سيسمتهاي خود تنظيم، از تعاملهاي فيزيكي و كنش-واكنشي حلقه نخستين، پچيده تر شده و به برقراري تعامل اطلاعاتي با محيط مي انجامد كه«حلقه دوم» با«حلقه كنترل» ناميده مي شود. *(قلمرو محتوي): تشخيص رخدادهاي محيطي و شناسايي آنها(چه چيزي در حال رخ دادن است؟) *(قلمرو فراگرد): تعبير و تفسير رخدادها و تعيين آثار آنها(سازمان چگونه واكنش نشان دهد؟) نقطه ضعف سيستمهاي خود تنظيم آن است كه نمي توانند استراتژي خود را تغيير دهند در حالي كه محيط مي تواند تاكتيكهاي خود را عوض كند. سيستمهاي خود تنظيم فقط مي توانند تغييرات محيطي را شناسايي و ثبت كنند ولي نمي توانند برنامه خود را تغيير دهند. 3)آرايش سيستم معرفت پذير يا يادگيرنده: در اين نوع سيستمها، حلقه هاي بازخور اول و دوم به وسيله«حلقه بازخور دوم» يا«حلقه خط مشي» حمايت مي شوند كه بر اين اساس سيستم، عملكرد خود را تجزيه و تحليل

مي كند و متناسب با نتايج آن، تغييراتي را در خط مشي ها به وجود مي آورد. نكته: عمل حلقه سوم، در مديريت«خط مشي گذاري» ناميده مي شود و در مديريت منابع اطلاعاتي«برنامه نويسي» نام دارد. اثر بخشي خط مشي گذاري به مواردي نظير موارد ذيل بستگي دارد: *ميزان تلاطم وقتي در محيط؛ *ميزان حافظه موجود، براي ذخيره سازي تجارب گذشته؛ *توان تغيير سريع و دقيق خط مشي؛ *ميزان حافظه موجود، براي ذخيره سازي خط مشي جديد؛ *توان سلول كنترل و سرعت آن در پيدا كردن خط مشي جديد. سطح اول(حلقه عمل): سيستم با محيط خود تبادل منابع دارد؛ و شكوفايي نسبي مستقيم به قوت، كارآيي و ساير تواناييهاي آن بستگي دارد. سطح دوم( حلقه كنترل): اثربخشي سيستم به توان تصميم گيري آن براي برنامه ريزي، اقدامهاي جديد(D)، براساس اطلاعات دريافت شده درباره متغيرهاي حياتي(V)، بستگي دارد. سطح سوم(حلقه خط مشي): سيستم قادر مي شود از طريق بازيابي نتايج و آثار خط مشي ها و تصميمات پيشين(V) و قضاوت درباره آنها(D) نحوه تصميم گيري خود را تغيير دهد سطح چهارم: در حلقه هاي سطوح بالاتر سيستم مي تواند براي برنامه ريزي و ارزش يابي نتايج برنامه ها و ارزيابي سطوح پايين تر بر تعداد سطوح كنترل و مديران عالي خود بيفزايد طبقه بندي سيستم هاي براساس ميزان كنترل پذيري: سيستم ها را متناسب با اهداف مورد نظر از جنبه  هاي مختلف طبقه بندي نموده اند يكي از اين طبق بندي ها، طبقه بندي سيستم براساس« ميزان كنترل پذيري» و«پچيدگي» است كه بر اين اساس سيستم ها به سه دسته تقسيم مي شود *سيستم هاي ساده:

سيستمي است كه تعداد اجزاي تشكيل دهنده آن كم بوده و روابط محدودي ميان آنها برقرار باشد سيستم هاي پچيده: سيستمي است كه داراي اجزاي بسيار زياد و به هم وابسته اي باشد سيستم هاي بسيار پچيده: سيستمي است كه شناسايي و تشريح دقيق اجزا و ويژگي هاي امكان پذير نباشد از جنبه« قابليت پيش بيني» يك سيستم مي توان تقسيم بندي زير را ارائه نمود سيستم هاي قطعي يا يك حالته: اجزاء سيستم به گونه اي كاملاً قابل پيش بيني با يكديگر تعامل دارند سيستم هاي احتمالي يا چند حالته: رفتار سيستم قابل پيش بيني نيست اما احتمال آنچه اتفاق مي افتد قابل پيش بيني است سيستم هاي باز نيازمند به مكانزيم هاي كنترلي خاص خود هستند كه براساس تلفيقي از نوع پچيدگي سيستم و قابليت پيش بيني آن مكانيزم ها متفاوت خواهد بود ميزان پيچيدگي ميزان قابليت پيش بيني    ساده    پيچيده    بسيار پيچيده    مثالها قطعي(يك حالته)    قرقره ماشين تحرير    كامپيوتر سياره    مجموعه تهي    كنترل وروديها كنترل كيفيت، تناوب از كار افتادن ماشينها، بازيهاي شناسي    كنترل وروديها سطوح موجودي، رفتارهاي شرطي، فروش    كنترل وروديها سازمانهاي بزرگ، انسانها، اقتصاد    نوع كنترل مورد نياز مثالها: اجتماعي چند حالته    روشهاي كنترل آماري    روشهاي تحقيق در عمليات    روشهاي مبتني بر علم كنترل و ارتباطات(سايبرنتيك)(مانند فن جعبه سياه)    نوع كنترل مورد نياز نكته: در محيط هاي كاري به ندرت با سيستم هاي قطعي موجه مي شويم زيرا بيشتر سيستم ها هم از حيث ساختاري و هم از حيث رفتاري سيستم هايي احتمالي به شمار مي آيند در واقع هر سيستمي كه عملكرد آن احتمالاض توأم با درصدي از خطاست

سيستمي احتمالي محسوب مي شود ويژگي هاي سيستم هاي سايبرنتيكي: همان طور كه بيان شد سيستم هاي سايبرنتيكي جزء آخرين پيشرفتهاي تئوريكي در مديريت است كه براساس آن سيستم ها مورد كنترل قرار مي گيرند. به طوري كلي سيستم هاي سايبرتنيكي داراي سه ويژگي عمده هستند(جدول فوق) *خودتنظيمي *پيچيدگي بسيار زياد *احتمالي بودن(چند حالته) نكته: ويژگي خود تنظيمي سايبرنتيكي بيانگر ارائه بازخور و خود كنترلي سيستم از طريق برقراري ارتباط و كنترل است نكته: پچيدگي بر ميزان تنوع در درون سيستم دلالت دارد يعني آنكه تعداد عناصر يك سيستم و ميزان تعامل آنها تعيين كننده ميزان پچيدگي آن است(جعبه سياه مهمترين ابزار جهت شناخت سيستم هاي پچيده است) نكته: همچنين سيستم هاي سايبرنتيكي داراي قطعيت نبوده بلكه حالت هاي مختلفي را جهت پيش بيني سيستم بايد در نظر گرفت( نظريه اطلاعات مهمترين شناخت آن است) چند تعريف: نمودار خانه اي: ابزار اساسي براي نمايش كاركرد اجزاي سيستم كنترلي است سيستم هاي مداربسته: سيستم هاي ساده اي هستند با حلقه بسته كار مي كنند و خروجي آن ها به نقطه جمع باز مي گردد سيستم هاي مدار باز: سيستم هاي هستند خروجيها و وروديهاي آنها با هم پيوند ندارند. انواع سيستمهاي بازخور: يكي از مهمترين ويژگيهاي سيستمهاي باز، آگاهي نسبت به محيط و دريافت اطلاعات از محيط مي باشد كه اين دريافت را بازخور مي گويند. بازخور مي تواند به صورت مثبت و منفي باشد:بازخور مثبت، فرايندهاي رشد را ايجاد و تقويت مي نمايد و مولد عملكرد بيشتري براي آينده است؛ در حاليكه در بازخور منفي نسبت به عدم تحقق هدف نشان داده مي شود و

در برابر نوسان و عدم ثباتف مقاومت بعمل مي آيد. (البته سيستمهاي ساده اي كه قابليت پيش بيني دارند فاقد حلقه بازخور مي باشند و قادر به جداسازي از طريق فرايند تبديل هستند) در مجموع سيستمهاي بازخور كنترلي را مي توان به 3 دسته تقسيم نمود: 1)سيستم بازخور نوع اول(حلقه بازخور نوع اول):سيستم هاي خودكار حفظ كننده هدف: سيستمهاي مدار بسته اي كه با توجه به يك هدف خارجي هدايت مي شوند و داراي توان حفظ هدف و به حداقل رساندن انحراف(تفاوت بين هدف واقعي و عملكرد) مي باشند كه اصطلاحاً آنها را سيستمهاي خودكار حفظ كننده هدف مي نامند. نكته: ترموستات نمونه اي از سيستم بازخور نوع اول است. 2)سيستم بازخور نوع دوم(حلقه بازخور نوع دوم): سيستمي است كه مي تواند گزينه هايي را در حافظه خود ذخيره كند و به تغييرات و محركهاي خارجي از طريق انتخاب بهترين گزينه پاسخ دهد. در اين سيستمها پچيدگي وجود دارد ولي قابليت پيش بيني نيز ميسر است كه اصطلاحاً اين نوع سيستمها را سيستمهاي خودكار تغييردهنده هدف مي نامند. مثل يك مدار تبديل خط تلفن. نكته: هر سيستمي كه بتواند هدفهاي خود را تغيير دهد، در زمره سيستمهاي داراي كنترلي داخلي قرار مي گيرد. توان تغيير هدف متكي به وجود حافظه است. نكته: اگر امكان تغيير هدف به هر دليلي ميسر نباشد، سيستم كنترل رفتار خود را از دست مي دهد و فقط بصورت دستگاه تنظيم كننده خودكار عمل مي كند نكته: توان ذخيره سازي و فراخواني اطلاعات و همچنين قدرت انتخاب گزينه هاي رفتاري براي پاسخ گويي به تغييرات محيطي را«يادگيري» يا«معرفت پذيري» گويند حاصل

اين يادگيري«افزايش توان سيستم براي تنظيم منابع توسط خودش» خواهد بود 3)سيستم بازخور نوع سوم(حلقه بازخور نوع سوم): سيستم هاي هستند كه مي توانند نسبت به تصميم گيري گذشته خود واكنش نشان دهند يعني علاوه بر جمع آوري و ذخيره سازي اطلاعات از حافظه خود كمك بگيرند و اقدامات جديدي را برنامه ريزي مي كنند ويژگي عمده اين نوع بازخور نسبت به بازخورهاي نوع قبلي علاوه بر خودكنترلي، خودآگاهي نيز مي باشد كه اصطلاحاً اين نوع سيستمهارا، سيستمهاي هوشمند تغييردهنده هدف(به صورت واكنشي) مي نامند انسانها و سازمانها مصاديق اين نوع سيستمها هستند. نكته:خودكنترلي: اگر امكان تلفيق مجدد اطلاعات حافظه و انتخاب گزينه اي جديد براي عمل به وسيله خود ماشين يا سازمان وجود داشته باشد، واحد كنترل فعالتر، روانتر و داراي كنترل داخلي خواهد بود؛ بطوري كه مجموعه اين تشكيلات مي تواند پيش بيني هاي ساده(سطح اول) را انجام دهد. نكته: خودآگاهي: اگر تلفيق حافظه هاي متعدد امكان پذير باشد و انتخاب تعدادي از تلفيقهاي مذكور براي بررسي و تلفيق بيشتر ممكن باشد، واحد كنترل به رواني و خودكنترلي دست مي يابد. پيش بيني هاي سطح دوم و سوم را مي توان به كمك اين تشكيلات انجام داد. در اين حالت، آنچه كه بيشتر سازمانها در حال رخ دادن است با آنچه كه در گذشته بوقوع پيوسته يا احتمالاً در آينده بوقوع خواهد پيوست مقايسه مي شود. پيچيدگي و جعبه سياه: به طور كلي براي سنجش ميزان پيچيدگي يك سيستم معين دو شاخص عمده مطرح است: *تعداد عناصر سيستم(رابطه مستقيم) *ميزان تعامل اين عناصر(رابطه مستقيم) سيستمهايي را كه تعريف تفصيلي آنها، به دليل پيچيدگي

بسيار زياد، امكان پذير نيست، به منزله يك«جعبه سياه» در نظر مي گيرند. موضوع جعبه سياه، ابتدا در مهندسي برق مطرح شد. در اين روش از طريق برررسي خروجي ها، به محتويات جعبع سياه پي مي برند. براي اين كار با ايجاد تغيير در وروديها، تغيير در خروجي ها را طبقه بندي و ارزيابي مي كنند و مترصد مشاهده نظم جديد در رفار سيستم مي باشند. فن جعبه سياه بر مطالعه روابط ميان تحليلگر و سيستم و هرگونه اطلاعاتي كه از سيستم بدست مي آيد و نحوه كسب آن اطلاعات دلالت دارد. تحليلگران ماهر و دانا، توانايي بالايي در تشخيص و متمايز ساختن قواعد رفتاري سيستم دارند. در برخي موارد رفتار، الگويي تلفيقي دارد؛ در حالي كه ممكن است در ساير مواردف الگوي رفتاري صرفاً ترتيبي باشد. مزاياي فن جعبه سياه: *بهترين پادزهر را در برابر تمايل تحليل گر به ساده سازي بيش از حد يك پديده پيچيده- از طريق تفكيك آن به اجزاي كوچكتر- ارائه مي كند. * در برخورد با پيچيدگي، فراگرد گزينش خاصي را برحسب مجموعه اي از«انشعابهاي دوتايي» شكل مي دهد؛ به اين طريق تحليلگر جعبه سياه كه با يك خروجي دو حالته و تعداد زيادي متغير ورودي سروكار دارد، متوجه مي شود كه براي نمايش يك حالت خروجي، چگونه بايد روابط دروني سيستم مورد نظر خود را تغيير دهد. فن جعبه سياه متضمن گامهاي متوالي زير است: 1)دستكاري ورودي؛ از طريق تعداد زيادي فراگرد آزمون و خطا. 2)طبقه بندي خروجي. 3)استفاده از تبديل كننده هاي«چند به يك»؛ و در نتيجه كاهش تنوع سيستم. همچنين سايمون براي ساده سازي سيستمهاي پيچيده

بر جنبه فراواني تاكيد مي كند  معتقد است كه بايد ميزان فراواني سيستمهاي پيچيده را كاهش داد. سايمون مي گويد در سلسله مراتب سيستمها، هر سيستم فقط مركب از چند خرده سيستم متفاوت است كه به طرق گوناگون مرتب شده اند. اگر اين امر واقعيت داشته باشد، پيچيدگي باز هم قابل كاهش است. به همين دليل مي توان از اعم كنترل و ارتباطات در همه انواع سيستمها استفاده كرد. مثلاً فراگرد كنترل ترموستات با سيستمهاي كنترل مورد استفاده در اكتشافات پيچيده فضايي شباهت دارد. در واقع، تفاوت بارز آنها از حيث درجه پيچيدگي است. فراگرد تعريف خرده سيستمها: فراگرد تعيف خرد سيستمهاي تشكيل دهنده يك سيستم، ابتدا با استفاده از مجموعه اطلاعات اساسي حاصل از طرح مفهومي(خام) و«معيارهاي غالب و دادوستد» شكل مي گيرد. سپس براساس ويژگيهاي ذيل، براي دسته بندي فعاليتها و تعيين موقعيت آنها در يك خرده سيستم، اقدام مي شود: *وظايف مشترك؛ *فنون و رويه هاي مشترك؛ *ارتباط منطقي جريان كار *داده ها يا بازخورهاي مشترك. روشهاي شناخت خرده سيستمها: براي شناخت خرده سيسمتها 3 روش اساسي وجود دارد: 1)روش جريان كار و عمليات: اين روش يكي از متداولترين روشها براي درك يك وضعيت مي باشد؛ به گونه اي كه جريان عوامل عمده اي كه در يك وضعيت روي آن كار مي شود و پردازش صورت مي گيرد مورد شناسايي قرار مي گيرد. مانند دنبال كردن فرايند و جريان توليد كالا در يك واحد توليدي. با اين روش بسرعت مي توان تاخيرهاي احتمالي در هر فراگرد را آشكار ساخت و اثرات آن را بر فراگرد بعدي مشخص نمود. 2)روش كاركردي يا وظيفه

اي: براي شناسايي خرده سيستمهاي سازمانهاي پيچيده روش قبلي مناسب نيست؛ به دليل اينكه در سازمانهاي پيچيده ممكن است خيلي از فرايندها  و جريانها به صورت آشكار وجود نداشته باشد. بنابراين در چنين سازمانهايي براي شناسايي وظايف و كاركردهاي خرده سيستمها و پيگيري توالي آنها از روش كاركردي يا وظيفه اي استفاده مي شود. به گونه اي كه تحليلگر هر وظيفه را به طور عميق بررسي مي كند و به موضوعاتي همچون چه كسي عهده دار آن است؟ چه تسهيلات و اطلاعاتي نياز دارد؟ چه رويه هاي بايد دنبال شود؟ و........ پاسخ مي دهد. در بيشتر موارد، دو مجموعه وظايف متوالي به طور موازي پيش مي روند: 1-وظايفي كه با حركات فيزيكي سروكار دارند؛ 2-وظايفي كه با كنترل سازماني سروكار دارند؛ مانند پردازش اطلاعات، بايگاني، تصميم گيري، ارتباطا و... نكته: روش تجزيه و تحليل وظيفه اي براي سيستمهاي كه تا حد زيادي به فعاليتهاي كنترلي مي پردازند مفيدتر است 3)روش تغيير حالت: اين روش براي تحليل سيستمهاي بكار مي رود كه بتوان آنها را شبيه سازي نمود؛ در اين روش يك تقسيم بندي زماني براي يك سيستم در نظر گرفته مي شود و تصويري از وضعيت سيستم در زمانهاي مختلف ارائه يا مجسم مي گردد. بدين ترتيب كه تحليل گر ابتدا متغيرهاي مربوط را شناسايي مي كند و سپس روابطي را كه حالات هر يك از متغيرها در طي زمان توصيف مي كنند تعريف مي نمايد. در اين روش خرده سيستمها بايد به گونه اي تعريف شوند كه آثار تغيير در يك خرده سيستم بر رفتار ساير خرده سيستمها به حداقل برسد. جداسازي يا تفكيك:

هنگامي كه سيستم پيچيده به منزله يك كل واحد در نظر گرفته مي شود شناخت و تحليل آن مشكل است؛ بنابراين براي شناخت مؤثر آن، سيستم را به اجزاء و عناصر تختافي تفكيك مي كنند تا قابل اداره باشد. جداسازي خرده سيستمها در هر سيستم بايد تا جايي ادامه يابد كه خرده سيستمهاي تفكيك شده قابل اداره و قابل كنترل باشند. نكته: تصميمات متخذه درباره تفكيك، تحت تاثير هدفهاي جداسازي و نيز تفاوتهاي فردي طراحان سيستم قرار مي گيرد. بعداز عملياتي كردن سيستم و تفكيك آنها به اجزاء مختلف بايستي يك اصل كلي را در فرايند جداسازي رعايت كرد كه اصطلاحاً«انسجام كاركردي» ناميده مي شود انسجام كاركردي مي گويد:«هدفهاي سيستم ديكته كننده نحوه تفكيك هستند؛ به گونه اي كه سيستم از هم گيسخته نگردد و اين خرده سيستمها در يك قالب منسجم با يكديگر تركيب شوند»ۀ روشهاي ساده سازي و سازماندهي الگوي تعاملي خرده سيستمها: اين فراگرد بايد به گونه اي تنظيم شود كه تعداد اتصالهاي داخلي كاهش يابد: *انتخاب ساختار مناسب: به گونه اي كه فعاليتهاي آن، پيوند بسيار نزديكي با يكديگر داشته باشند و در يك مسير قرار بگيرند؛ مانند ساختار پروژه اي. *استفاده از اصل استثنا براي كاهش تعامل: هنگامي يك خرده سيستم از قلمروي از پيش تعيين شده خود فراتر برود و با خرده سيستم ديگري تعامل پيدا كند، بايد پس از شناسايي اين تعامل، بطور مناسبي با آن برخورد شود. *(ايجاد خوشه اي از خرده سيستمها)؛ بطوري كه همه خرده سيستمهاي داخل يك خوشه با يكديگر تعامل داشته باشند ولي هر خوشه فقط از طريق يك مسير تعاملي با ساير

خوشه ها ارتباط برقرار كند. *(خروج از اتصال براي كاهش تعامل:) تضعيف اتصال خرده سيستمها به گونه اي كه بتوانند در كوتاه مدت با استقلال نسبي به فعاليت بپردازند. روشهاي خروج از اتصال: اگر دو خرده سيستم پيوند نزديكي با يكديگر داشته باشند، ايجاد هماهنگي ميان آنها مستلزم هزينه و دقت بسيار است. همچنين بروز رخدادهاي تصادفي، احتمال ايجاد ناهماهنگي و بروز تاخير را افزايش مي دهد. در اينگونه موارد، با جداسازي يا تضعيف اتصال مي توان براي حل مشكل اقدام كرد. روشهايي كه در اين شرايط مي توان مورد استفاده قرار دارد عبارتند از: *(ذخيره سازي و تنظيم ورودي ها(تشكيل خط نوبت): استفاده از يك انبار براي هر سيستم و يا استفاده از دستگاه تنظيم ميزان ورود داده ها، براي تعديل نرخ ورود و خروج داده ها در برخي از سيستمهاي ارتباطي و كامپيوترها. *(منعطف ساختن منابع:) از طريق ايجاد منابع اضافي ذخيره شده و يا پاسخگويي يك خرده سيستم داراي منابع و ظرفيت اضافي به نيازهاي خرده سيستمهاي متعدد، مي توان انعطاف پذيري بيشتر منابع را موجب شد. همچنين تامين نيازهاي يك سيستم از منابع متعدد و متنوع، مي تواند توان سازمان را براي پاسخگويي به تقاضاهاي متنوع و متغير افزايش دهد. *(تعيين استانداردها): استاندارد كردن هزينه ها، ويژگيها و نظاير آن، به دليل كاهش دادن نياز به برقراري ارتباط با ساير خرده سيستمها، برنامه ريزي و سازماندهي را ساده تر مي سازد. بهينه سازي بخشي: عبارت است از انتخاب بهترين گزينه براي رفتار يك خرده سيستم در درون يك سيستم كلي تصميم گيري. بهينه سازي در عين حال كه يكي از آثار

منفي تجزيه سيستمها محسوب مي شود، روشي براي برخورد با مسائل جهان واقعي است به طريقي كه يك چهارچوب مفهومي را با كاربري راه حلها در جهان واقعي تركيب مي كند. سازوكارها تداوم حيات سازمان ها در محيط هاي پويا محيط سازمان عبارت است:«مجموعه شرايط و عوامل خارجي موثر بر سيستم». در مجموعه مفاهيم سيستمي، به سيستم تعاملي سازمان و محيط آن. سيستم برين يا سيستم پويا اطلاق مي شود. سيستم برين سيستمي است كه سازمان و محيط و همچنين تعامل بين آن دو را شامل مي شود. عوامل داخل سيستم را اصطلاحاً متغير و عوامل خارج از آن(عوامل محيطي) را پارامتر مي گويند. *سازگاري. مقاومت در برابر اثرات تغيير در پارامترها را سازگاري مي گويند. سازگاري، ويژگي سيستمهاي باز است. حيات سيستمهاي باز به ميزان توان آنها در تنظيم متغيرهاي خود براي انطباق با اغتشاشهاي بيروني بستگي دارد. نكته: سيستمهاي پويا نظير سيستم متعامل سازمان و محيط، حياتشان را با ايجاد ثبات در متغيرها و پارامترهايشان تنظيم مي كنند. هر سيستم هدفمند از دو طريق با محيط بيروني خود ارتباط برقرار مي كند: *(سيستم پيمايشي): از طريق آن اطلاعات مورد نياز از پارامترهاي محيطي بدست مي آيد. *(سيستم تصميم گيري): از طريق آن، سيستم براي مواجهه با تحركات محيط، عمل مي كند. دريافت اطلاعات از محيط       خرده سيستم پيمايش       خرده سيستم بهينه سازي و بهنگام سازي اطلاعات        خرده سيستم تصميم گيري        انطباق با محيط و يا تغيير محيط به نفع خود. نياز به كسب اطلاعات بيشتر نكته: سيستم ساختاردهي دروني(خرده سيستم بهينه سازي و بهنگام سازي اطلاعات) بيانگر درك نقش اطلاعات سيستم پيمايشي در

فراگرد تصميم گيري است. عوامل تعيين كننده شدت پيمايش: *ميزان دسترسي سازمان به منابع اقتصادي؛ *نحوه ادراك مدير از ماهيت روابط سازمان و محيط آن؛ *(ميزان و گستردگي تغييرات محيط(هر چه محيط پيچيده تر باشد نيازمند پيمايش وسيعتر است). ماهيت رابطه درجه تغيير محيط    حياتي    هم نيروزايي نسبتاً يكنواخت     1    2 نسبتاً پويا    4    3 نكته: شماره هاي بزرگتر بر ضرورت پيمايش بيشتر تاكيد دارند. روشهاي پيمايش: *نظارت: بر مراثبت از يك موقعيت دلالت دارد كه به تحصيل آگاهي متعارفي مي انجامد و نقش آن ايجاد دانش كلي پيرامون موضوع مورد نظر پژوهنده اطلاعات است. *كاوش: هدف آن، دستيابي به اطلاعاتي اوليه و خاص براي حل يك مساله است. «ميزان دخالت پيمايشگر» و«ميزان تخصيص منابع كمياب در طول زمان» در اين دو روش متفاوت است؛ به گونه اي كه اين متغيرها در روش« كاوش» نسبت به«نظارت» عميقتر و بيشتر است. نكته: نظارت شامل زير نظر داشتن و پيگيري كردن است ولي كاوش حالت بازجويي و تحقيق دارد. هدفهاي كليه روشهاي پيمايش: *جستجو و يافتن يك راه حل براي مسأله؛ *جمع آوري داده ها درباره ساخت مساله، به منظور كشف راه حل؛ *افزايش آگاهي تحليلگر و آشنايي وي با محيط؛ *اخذ يك«تصميم اطلاعاتي». تصميم اطلاعاتي تصميمي است كه براساس اطلاعات موجود و بعداز جمع آوري اطلاعات بيشتر اتخاذ شود. نتيجه اطلاعاتي، ادامه يا خاتمه كاوش است. مقدمه اي بر تجزيه و تحليل و طراحي نظام يافته سيستم چرخه حيات ايجاد سيستم: چرخه حيات ايجاد(طراحي و استقرار) سيستم، روشي منظم و با قاعده است كه براي نظام دهي به كاربرد فرايند ايجاد سيستم و فعاليتهاي لازم

براي نگهداري، توسعه و گسترش سيستم، در چهارچوب يك برنامه عملياتي ساده به كار مي رود. فعاليتهاي ايجاد سيستم را مي توان به طرق گوناگوني انجام داد كه دو نمونه از اين طريقه ها در ذيل تشريح مي شوند: 1-چرخه حيات سنتي تجزيه و تحليل و طراحي سيستم كه شامل: چرخه حيات سنتي ايجاد سيستم، بر اي نكته تاكيد دارد كه فرايند ايجاد يك سيستم، فرايندي منظم و چند مرحله اي است كه شامل مراحل ذيل مي شود: 1)بررسي اوليه: تشخيص نياز 2) مطالعه امكانپذيري: جمع آوري اطلاعات و ارزيابي سيستم موجود 3) طراحي مفهومي(طراحي خام): ارزيابي سيستمهاي جايگزين و تجزيه و تحليل هزينه و منفعت هر يك از آنها 4)طراحي تفضيلي: تعيين مشخصات جزئي و كلي بازداده ها، داده ها، پرونده ها، رويه ها، شماره گذاري رمز و آزمايش سيستم. 5) استقرار سيستم: ارائه يك سيستم كاملاً عملياتي به كاربران، و آموزش نحوه استفاده از آن. 6) نگهداري سيستم: حصول اطمينان از تداوم پاسخگويي سيستم به نياز كاربران، و توسعه توانمندي هاي آن. 2-چرخه حيات نظام يافته تجزيه و تحليل و طراحي سيستم كه شامل: در اين چرخه حيات، از فنون نظام يافته تجزيه و تحليل و طراحي( كه مبتني ب نگرش علمي جديدي به تجزيه و تحليل و طراحي سيستم هستند) استفاده مي شود. اين چرخه حيات، سه بخش كلي ذيل را در بردارد: بخش اول: تجزيه و تحليل سيستم موجود شامل: 1)تعريف مساله: تعيين، تبيين هدفهاي بلندمدت و كوتاه مدت- شرح توصسيفي مساله- استفاده از نمودار محتوايي- تعيين بخش(ناحيه) مورد مطالعه- آغاز تهيه واژگان اطلاعات 2)تهيه برنامه مطالعه سيستم: تهيه برنامه اي

كاربردي براي مطالعه- كنترل پروژه 3)جمع آوري اطلاعات درباره پخش مورد مطالعه و بررسي نحوه تعامل ميان بخشها: تهيه مدل فيزيكي سيستم موجود با استفاده از نمودار جريان اطلاعات- آغاز شناسايي محتواي پايگاه اطلاعاتي موجود- توسعه واژگان اطلاعات- گرفتن پذيرش براي ادامه كار 4)شناخت سيستم موجود: تهيه مدل منطقي سيستم موجود با استفاده از نمودار جريان اطلاعات- تكميل شناسايي محتواي پايگاه هاي اطلاعاتي موجود بخش دوم- تجزيه و تحليل سيستم مطلوب. شامل: 5)تعريف نيازهاي سيستم جديد: گرفتن پذيرش براي ادامه كار- تهيه مدل منطقي سيستم جديد با استفاده از نمودار جريان اطلاعات- آغاز تعيين مختصات جزئي- تعيين محتواي پايگاه هاي اطلاعاتي سيستم جديد- آغاز فرايند عادي سازي يا پالايش واژگان اطلاعات. 6)طراحي سيستم جديد: تكميل فرايند عادي سازي يا پالايش واژگان اطلاعات- تهيه نمودار ساخت سيستم و نمودار ساخت اطلات و نمودار دستيابي به اطلاعات- تهيه مدل فيزيكي سيستم جديد با استفاده از نمودار جريان اطلاعات. 7)كنترل طراحي: تعيين و ثبت عمليات كنترلي لازم 8)مقايسه هزينه ها از حيث با صرفه بودن عمليات: برآورد هزينه براي مدلهاي مبتني بر جايگزيني انسان و ماشين- برآورد هزينه براي مدلهاي فيزيكي سيستم جديد 9)گرفتن پذيرش براي سيستم جديد: تصويب نهايي فرايندهاي برنامه ريزي، آزمايش و اجرا؛ با استفده از واژگان اطلاعات، مدلهاي فيزيكي ومنطقي، عمليات كنترلي و برآوردهاي هزينه. بخش سوم- استقرار سيستم مطلوب شامل: 10)استقرار سيستم جديد: 10-1)برنامه ريزي: 10-2) آزمايش: 10-3)استقرار: مدلهاي منطقي و فيزيكي: هر مدل، تصويري از يك سيستم ارائه مي دهد مزيت مدلسازي براي سيستم اين است كه مدل را براحتي مي توان براي ارزيابي و آزمايش در كاربردهاي گوناگون، براي طراحي نظام

يافته سيستم، مي توان چهار نوع مدل را بترتيب ذيل بكار برد: 1)مدل فيزيكي سيستم موجود 2)مدل منطقي سيستم موجود 3)مدل منطقي سيستم مطلوب 4)مدل فيزيكي سيستم مطلوب هر مدل فيزيكي، تصويري از يك سيستم ارائه مي كند كه نشان مي دهد كار از لحاظ فيزيكي، چگونه صورت مي پذيرد درحاليكه يك مدل منطقي، آنچه را كه سيستم بايد انجام دهد، به تصوير مي كشد. شناخت بافت سازماني منظور از شناخت محيط سازماني در اينجا شناخت اجزاء و عناصر اداري محيط داخلي سيستم است كه آن را اصطلاحاً«شناخت بافت سازماني» نيز مي گويند. براي شناخت بافت سازماني و تعيين نيازهاي سازمان به سيستمهاي اداري، دو روش عمده وجود دارد كه عبارتند از: 1)روش عوامل حياتي موفقيت روش عوامل حياتي موفقيت، به مثابه فن و شيوه اي براي شناسايي نيازهاي اطلاعاتي سازمان تشريح مي شود. شناخت نوع نيازهاي سازمان به طراحي سيستم، مبتني بر چهار عامل است: 1-هدف هاي خرد و كلان سازمان 2-استراتژيها و خط مشي هاي سازمان 3-ساختار سازمان 4-عوامل حياتي موفقيت سازمان براي درك عوامل حياتي موفقيت سازمان، بايد چهار منبع را در سازمان مورد ملاحظه و بررسي قرار داد: *صنعتي كه سازمان به آن تعلق دارد *استراتژي رقابتي، وضعيت صنعت و محل جغرافيايي سازمان *عوامل محيطي *عوامل موقتي(مانند تغييرات فصلي). 2)روش نمودار محتوايي: نمودار محتوايي، يك ابزار ترسيمي نظام يافته است كه براي شناسايي بخشها و نواحي وظيفه اي سازمان و فرايندهاي موجود در اين نواحي و همچنين فرايندهاي موجود ميان آنها و سازمان و محيط آن از طريق علائم مختلف بكار مي رود. همچنين براي تعيين مرزها و هدفهاي كلي سيستم

و بررسي رويه هاي پيشنهادي و نيازهاي اطلاعاتي آن، از اين نمودار استفاده مي شود. در نمودار محتوايي، از سه علامت، براي نمايش موجوديت هاي خارجي، داخلي، و جريان اطلاعات استفاده مي شود؛ *موجوديت خارجي: مربع برجسته يا ساده *موجوديت  داخلي: مستطيل گرد شده يا دايره ساده اگر براي نشان دادن موجوديت داخلي، از يك مستطيل گرد شده استفاده نشود، در قسمت پايين آن نامگذاري مي شود. نكته: مربع ها و دايره هاي ساده معمولاً در نمودارهاي دستي به كار مي روند. *جريان اطلاعات: پيكان نامگذاري شده سه سطح نمودار محتوايي عبارتند از: *نمودار سطح كاربر( كه نحوه فعاليت عملياتي يك ناحيه وظيفه اي را نشان مي دهد) *نمودار تلفيقي سطح كاربر( كه نگرش كلي در مورد فعاليتهاي گروه هاي كاربر ايجاد مي كند). *نمودار سطح سازمان( كه نگرش جامعهي در مورد فعاليتهاي سازمان ايجاد مي كند) 1)نمودار جريان اطلاعات كه شامل: آماده سازي يك نمودار محتوايي، مرحله اي مقدماتي براي تهيه«نمودار جريان اطلاعات» است. نمودار جريان اطلاعات، بيانگر جريانهاي عمده اطلاعاتي در درون مرزهاي سيستم، فرايندها(رويه ها و نرم افزارها) ونواحي ذخيره اطلاعات است. در واقع نمودار جريان اطلاعات نشاندهنده مجموعه اقداماتي است كه روي اطلاعات صورت مي پذيرد. براي ترسيم نمودار جريان اطلاعات، علاوه بر سه علامتي كه در نمودار محتوايي به كار مي رفتند، از علامت« دو خط موازي همراه با دو خط متصل كننده در سمت راست(يا بدون آن)، نيز استفاده مي شود كه نشان دهنده يك«پايگاه اطلاعاتي» است. نكته: نمودار جريان اطلاعات، فرايندها و موجوديتها داخلي را تفضيل تر از نمودار محتوايي معين مي كند. نكته: براي خوانايي بهتر نمودارها،

بايد جريانهاي اطلاعات را از راست به چپ و از بالا به پايين ترسيم كرد. 1-1)خانه هاي پردازش(مستطيل گرد شده يا دايره شده): علامت مشخص كننده«موجوديت داخلي» در نمودار محتوايي(مستطيل گرد شده يا دايره ساده) در نمودار جريان اطلاعات به منزله يك«خانه پردازش(فرايند)» در نظر گرفته مي شود. هر خانه پردازش بايد سه نوع برچسب داشته باشد: تعيين كننده هويت اقدام اقدام كننده يا مكان اقدام *«نشانگر» يا«تعيين كننده هويت»: كه بيانگر مرحله پردازش در توالي عمليات است. *«اقدام»؛ كه همراه با يك عبارت خبري مشخص كننده«عمل» و«اطلاعاتي كه عمل بايد روي آن صورت پذيرد» را مشخص مي كند. *اقدام كننده يا مكان؛ كه با يك اسم فرد يا محل براي اقدام تعريف مي شود. نكته: براي هر مورد انتقال اطلاعات، بايد يك گام«پردازش» صورت گيرد؛ زيرا اطلاعات فقط با پردازش و براي پردازش از مكاني به مكان ديگر منتقل مي شوند. 1-2)پيكان جريان اطلاعات اين پيكانها را همواره بايد نامگذاري كرد تا قبل شناسايي باشند. البته براي قانون«برجسب زني يا نامگذاري» استثنائي نيز وجود دارد. اين استثناء در مورد جريانهاي ساده اطلاعات به داخل و خارج از پرونده هاست؛«مدل اطلاعات»، ساختار هر پايگاه اطلاعاتي را تشريح مي كند؛ بنابراين فهرست كردن جزئيات آن بخش از جريان اطلاعات كه فقط مربوط به مطالب بايگاني شده در يك پرونده است، تكراري خواهد بود. 1-3)پايگاه اطلاعاتي(دو خط موازي همراه با دو خط متصل كننده در سمت راست( يا بدون آن)). پايگاه اطلاعاتي مي تواند دستي(مانند پرونده ها، پوشه ها و قفسه ها) با كامپيوتري(مانند ديسكها، نوارها و كارتها) باشد. نكته: نوع پرونده در نمودار جريان اطلاعات معين

نمي شود؛ ولي همه جزئيات ماهوي پايگاه اطلاعاتي در«مدل اطلاعات» ارائه مي شود. ورود اطلاعات به پايگاه و خروج اطلاعات از آن، در پايگاه اطلاعاتي تغيير ايجاد مي كند؛ لذا اين تغييرات مي بايست به وسيله پيكان جريان اطلاعات نشان داده شود. ولي دستيابي ساده به يك پرونده، جريان اطلاعاتي به حساب نمي آيد؛ زيرا دستيابي صرف به مخزن اطلاعات، موجب تغيير اطلاعات نمي شود. 1-4)موجوديت خارجي(مربع): براي شناسايي منشا و مقاصد خارجي اطلاعات، در سيستمهاي كامپيوتري از مربع هاي برجسته و در سيستمهاي دستي از مربعهاي ساده استفاده مي شود. نكته: خطايي كه اغلب دانشجويان تازه كار به طور مكرر مرتكب آن مي شوند، اين است كه مكانها را با فرايندها اشتباه مي كنند؛ فرايندها را با خانه پردازش نشان مي دهند. مكانهاي داخلي را در بخش تحتاني خانه پردازش و مكانهاي خارجي را با مربع. تفكيك نظام يافته يا هموارسازي نمودارهاي جريان اطلاعات: براي خواناتر كردن نمودار جريان اطلاعات يك سيستم پيچيده، ابتدا بايد يك نمودار جريان اطلاعات كلي براساس نمودار محتوايي تهيه شود و سپس آن نمودار كلي، به نمودارهاي جريان اطلاعات جزئي تر تفكيك گردد. روش جداسازي نظام يافته( هموارسازي فرايند سازماندهي نمودارهاي جريان اطلاعات) در قالب ديدگاهي سلسله مراتبي و برحسب ميزان تفضيل فرايندها بكار مي رود؛ به اين ترتيب كه«نمودار كلي» يا«نمودار مادر» فقط فرايندهاي اصلي را نشان مي دهد؛ بنابراين نمودار جريان اطلاعات سطح صفر ناميده مي شود. هر فرايند اصلي يا مادر به فرايندهاي جزئي تر، به نام خرده فرايند، تفكيك مي گردد. جزئي ترين فرايندي را كه ديگر قابل تقسيم نباشد، كوچكترين جزء كاركردي مي نامند.

2)نمودار سيستم: نمودار سيستم، ابزاري ترسيمي است كه سخت افزارها، برنامهها و پرونده ها را به تصوير مي كشد. دو هدف عمده از ترسيم نمودار سيستم عبارتند از: 1-مستندسازي سخت افزارها، برنامه ها و نحوه پردازش پرونده ها در وضع موجود 2-نشان دادن سخت افزارها، برنامه ها و طرحهاي تعامل پرونده ها نكته: نمودار سيستم، به جاي تبيين نحوه، پردازش پرونده ها، نشان مي دهد كه چه پرونده هايي پردازش شده اند. علائم نمودار سيستم: در نمودار سيستم، سه علامت نشان دهنده انواع پردازش، تمايز ميان فرايندها را در سطح كلي نشان مي دهند: پردازش كامپيوتري پردازش با وسيله كمكي نظير چاپگر پردازش دستي نكته: فرايندهاي دستي فقط هنگامي روي نمودار سيستم نشان داده مي شوند كه مرحله اي غيرقابل اجتناب در« يك مجموعه متوالي از عمليات كامپيوتري» باشند. فرايند تكميل كاربرگها و ساير فرايندهاي دستي كه معمولاً روي نمودار جريان اطلاعات نشان داده مي شوند، روي نمودار سيستم رسم نمي شوند. علائم نشان دهنده ابزارهاي متنوع ذخيره سازي، اطلاعات واضحتري را درباره سخت افزارها ارائه مي دهند: نوار مغناطيسي وسيله دسترسي مستقيم وسيله دسترسي مستقيم چندگانه كارت منگنه نوارمنگنه نكته: از علائم فوق براي نشان دادن ورودي و خروجي سيستم نيز استفاده مي شود. برخي ديگر از علائم سخت افزاري كه براي نشان دادن انواع ورودي و خروجي قابل استفاده هستند، در ذيل نشان داده شده اند: نكته: پيش از آنكه بتوان اطلاعات را ذخيره كرد، بايد با استفاده از ابزار ورودي، آنها را براي كامپوتر قابل خواندن كرد. به همين ترتيب، اطلاعات مورد نياز كاربران نيز با استفاده از يك فرايند يا خانه

پردازش قابل خواندن مي شود؛ بنابراين براي ورود به پرونده ها يا خروج از آنها بايد از فرايندها يا خانه هاي پردازش استفاده شود. نمودار سيستم، فقط هنگامي دستيابي به پرونده را نشان مي دهد كه اطلاعات پرونده، در نتيجه آن دستيابي تغيير يابد. از پيكانهاي ورود يا ورود/ خروج اطلاعات، نبايد براي نشان دادن دستيابي صرف به پرونده ها استفاده كرد. براي ورود و خروج مستقيم به پرونده ها نيز فقط بايد از طريق خانه پردازش اقدام كرد. نكته: اگر يك نمودار سيستم بيش از حد طولاني باشد، به طوري كه در طول يك صفحه نگنجد، از يك دايره براي اتصال آن با ستونهاي بعدي، در همان صفحه، استفاده مي شود. نكته: براي اشاره به ادامه نمودار در صفحه ديگر، از يك پيكان عريض استفاده مي شود. نمودار سيستم از دو سطح اساسي براي بيان جزئيات استفاده مي كند: *سطح كلي سيستم: ترسيم نمودار سيستم براي سطح كلي، متضمن ترسيم تصوير كارهايي متعدد و متنوع است. خانه هاي پردازش در اينجا ممكن است مشتمل بر چند برنامه باشند. *سطح شغل(كار): تفضيلي ترين سطح است كه نمايشي از دستورات صادر شده براي پردازش يا انجام يك كار ارائه مي شود. در اينگونه نمودارها، هر خانه پردازش نشان دهنده يك برنامه است. طراحي برنامه ريزي سيستم چهار ابزار نظام يافته قابل استفاده براي تعيين نيازهاي يك سيستم يا سازمان 1-نمودار محتوايي 2-نمودار جريان اطلاعات 3-مدل هاي اطلاعات 4-مختصات پردازش هدف سيستم: هدف هر سيستم سازماني، ايجاد هماهنگي ميان تلاشهاي مديريتي براي كسب اهداف سازماني است. يك سيستم بايد نتايج ذيل را به بار آورد: *اطلاعات صحيح

را در زمان مناسب و با هزينه مناسب و برآورد دقيق در اختيار فرد مناسب قرار دهد. *به افزايش ضريب اطمينان در تصميم گيري ها و بهبود كيفيت تصميم ها منجر شود. *موجب افزايش ظرفيت پردازش توده هاي كار در زمان حال و آينده گردد *توان انجام دادن كار سودآور را بيش از حدي كه قبلاً وجود داشته است ايجاد كند * موجب افزايش بهره وري افراد و سرمايه ها و كاهش مجموعه هزينه ها شود اهداف طراحي سيستم: طراحي سيستمها با چهار هدف عمده صورت مي گيرد *بالا بردن ميزان اطمينان *افزايش جنبه اقتصادي( با صرفه بودن عمليات) * متمركز شدن بر نيل به مقاصد و اهداف *ايجاد ابزاري براي كنترل عمليات طراحي سيستم جامع كه كل بخشها و خرده سيستمهاي يك سازمان را پوشش دهد بسيار حائز اهميت است اولين نتيجه اي چنين اقدامي موفقيت در برقراري ارتباط بين خرده سيستمها است دوم اينكه منابع سرمايه ها و فرصت ها به طور مناسب تري به كار گرفته خواهند شد و هزينه ها به ميزان قابل ملاحظه اي كاهش خواهند داد نكته: به نظر يكي از صاحبنظران طراحي سيستمهاي صنعتي براي برنامه ريزي و كنترل زمينه هاي ذيل بيشترين نتيجه را خواهد داد *برنامه ريزي و كنترل تهيه مواد اوليه *برنامه ريزي و كنترل مصرف مواد اوليه، ماشين آلات و نيروي انساني( در عمليات توليدي) *برنامه ريزي و كنترل كالاهاي ساخته شده(در شبكه توزيع) مراحل طراحي سيستم: طراحي سيستم طي چهار مرحله عمده انجام مي شود 1-طرح طرح ريزي و برنامه ريزي شامل: طرح ريزي، سازماندهي و كنترل عوامل ويژه ايجاد سيستم 2-طراحي خام

يا مطالعه امكان پذيري يا طراحي مفهومي طراحي راه هاي گوناگون و ابتدايي ايجاد سيستم 3-طراحي تفضيلي: طراحي عمليات جزء به جزء ايجاد سيستم 4-اجزاء يا استقرار: نتيجه طراحي معمولاً به صورت مجموعه اي اقتصاد ارائه مي شود تبديل اين مختصات به سيستم مرحله اجرا يا استقرار ناميده مي شود. ويژگي هاي طراح و تهليل گر: هر تحليل گر و طراح بايد داراي ويژگي هاي فردي و رفتاري مهم ذيل باشد *از اظهار نظر ديگران استقبال كند اما سريع نتيجه گيري نكند *در غلبه بر مشكلات و موانع پايدار باشد و كندي پيشرفت كار مانع وي در تنظيم طرح و برنامه عملياتي نگردد *فردي مصمم و قاطع باشد و از نگرش وسيع و انعطاف پذير برخوردار باشد *پريشان افكار نبوده از رفتاري منظم و نزاكتي منطقي برخوردار باشد *قادر باشد افكار، عقايد و پيشنهادي خود را به صورت كتبي و شفاهي بيان كند *شنونده خونسرد باشد *محاوره گري دقيق و منصف باشد *دركار با ديگران و برقراري ارتباط با آنان برخوردي اجتماعي تر از افراد داشته باشد *داراي تجربه تحليل مسائل بازرگاني و برنامه ريزي كامپيوتر باشد *به ميزان كافي با كامپيوتر طرز كار آن و وسايل جانبي آن آشنا باشد *با نرم افزارها آشنايي داشته باشد *واجد قدرت تشخيص عميقي باشد. طراحي پروژه: هر كوششي براي طراحي سيستم، جزئي از عمليات اجرايي يك پروژه محسوب مي شود پروژه عبارت است از مجموعه كالاهايي كه در قالب يك روش كوتاه مدت و تك موردي، براي كسب هدف انجام مي شود. وطيفه اصل يك مدير پروژه، برنامه ريزي صحيح و كنترل خرده سيستمهاي موجود در چرخه

مديريت پروژه است. چرخه مديريت در نمودار ذيل نشان داده شده است: در حقيقت چرخه مديريت پروژه شامل سه مرحله كلي«طراحي-برنامه ريزي و كنترل است. برنامه ريزي پروژه فرايندي است كه هفت مرحله ذيل را در برمي گيرد. 1-تعيين اهداف كوتاه مدت پروژه 2-تعريف كارهاي ضروري در پروژه هاي بزرگ، در قالب دستور العمل انجام كارها) 3-برنامه ريزي پيشرفت منطقي كارهاي متوالي و همزمان(با استفاده از نمودار شبكه) 4-تهيه جدول زمانبندي كار، مطابقه خواسته مديريت( با تكميل يك نمودار پرت) 5)برآورد هزينه نيروي انساني، تجهيزات و ساير لوازم پروژه 6)تعيين بودجه طرح 7) سازماندهي نيروي انساني مورد نياز در طول مدت پروژه هنگام كنترل پروژه نيز بايد موارد ذيل را در نظر گرفت 1)ميزان تحقق اهداف كوتاه مدت در پروژه، همگام با پيشرفت پروژه 2)استمرار كنترل بر اجراي برنامه زمانبندي شده به ويژه در مسير بحراني 3) ارزيابي ميزان هزينه مالي و زمان صرف شده نسبت به كار انجام شده 4)ارزيابي نحوه بكارگيري نيروي انساني و پيشرفت كار افراد 5)ارزيابي عملكرد، با توجه به هزينه و زمان صرف شده، و مقايسه با عملكرد ساير پروژه ها ساختار تجزيه كار و مديريت پروژه: ساختار تجزيه كار، يكي از مفاهيم اساسي در مديريت پروژه است. ساختار تجزيه كار، بر تجزيه طبيعي پروژه و تبيين نتايج آن دلالت دارد و به ترتيب ذيل انجام مي شود 1)تقسيم سيستم به خرده سيستمها 2)تقسيم خرده سيستمها به كارها 3) تقسيم كارها به خرده كارها 4) تقسيم خرده كارها به كارهاي جزئي ساختار تجزيه كار، فهرستي سلسله مراتبي از فعاليتهاي ضروري براي ايجاد يك سيستم ارائه مي كند. در ساختار تجزيه

كار، يكي از روشهاي ذيل براي تعيين فعاليتهاي به كار مي رود. لازم به ذكر است اين روشها به صورت تركيبي يا منفرد، به مثابه مبنايي براي ساختار تجزيه كار قابل استفاده هستند: 1)روش فهرست كنترل 2)روش ماتريسي: 3)روش تحويلي: دلايل تفكيك طراحي سيستم به چند مرحله عبارتند از: *وجود تقاضا براي ايجاد تغييراتي در سيستم، پس از نصب آن(اين تغيير در سيستمهاي بزرگتر تاثير بيشتري دارد تا در سيستمهاي كوچك تر) *كاهش هزينه هاي ارتباطي، تفكيك پروژه ها به دليل ساده سازي ارتباطات، موجب كاهش هزينه هاي سربار مي شود. *جلب علايق كاربر *كاهش ميزان تغييرات بعدي، با طولاني تر شدن و افزايش زمان تحويل، احتمال تغيير خواسته ها نيز افزايش مي يابد. همان طور كه ذكر شد، يك پروژه بزرگ را به دو صورت مي توان مرحله بندي كرد: الف) مرحله بندي براساس خرده سيستمها؛ دو مساله ايجاد مي كند: نخست اينكه بايد برنامه هاي ويژه اي طراحي و آزمون شوند تا بخش جديد سيستم بتواند با سيستمهاي منفك قديمي، تعاملي مطلوب داشته باشد- دوم اينكه مرزهاي بسياري از سيستمهاي قديمي، بر ميزان توانايي افراد در استفاده از ماشين تحرير و ماشين حساب مبتني شده است. تحليلگر بايد در صورت برخورد احتمالي با چنين موانعي، هوشيار باشد و سيستمي را طراحي كند كه بتواند براساس قابليتهاي موجود در سيستم قديمي بنا شود. ولي خود به آنها محدود نكند. ب) مرحله بندي براساس تواناييهاي اطلاعاتي(زمانبندي تحويل محصول).اين شيوه؟؟ بر ديدگاهي است كه«اطلاعات» را محصول اساسي يك سيستم اطلاعاتي مي داند. در اين حالت مي توان فعاليتهاي ايجاد سيستم را به مراحلي براي تحويل بخشهاي

طراحي شده سيستم، به منظور انجام موارد ذيل تقسيم كرد: *كسب اطلاعات *ذخيره سازي اطلاعات *پردازش اطلاعات *بازيابي اطلاعات *توزيع اطلاعات به عنوان مثال زماني كه تحليلگران مالي شركت، بارها از نحوه ارائه گزارشهاي تفضيلي توسط سه خرده سيستم موجود شكايت كرده اند و معتقدند كه به دليل تنظيم جداگانه اين گزارشها توسط سه خرده سيستم، تجزيه و تحليل آنها دشوار شده و بهتر است همگي يك كاسه گردند، بسرعت مي توان«تجديد نظر درگزارشها» و«ايجاد اطلاعاتي» براي يك سيستم جامع جديد مورد اقدام قرار داد. انتخاب بهترين روش: انتخاب روش مناسب براي برنامه ريزي و تشريح ساختار تجزيه كار، به موارد ذيل بستگي دارد: اندازه پروژه ميزان مخاطره در پروژه ميزان تجربه گروه مجري پروژه هاي كوچك و كم مخاطره را مي توان بسهولت به پيروي از روش فهرست كنترل، برنامه ريزي كرد. اندازه كوچك پروژه و ثبت خواسته ها، تضمين كننده مقبوليت«روش فهرست كنترل»، براي يك پروژه خاص انتخابي است. گروههاي كم تجربه تر ترجيح مي دهند كه در طراحي از روش فهرست كنترل و روش ماتريسي استفاده كنند. براي برنامه ريزي پروژه هاي بزرگ و مخاطره آميز، بايد از روش تحويلي استفاده كرد. البته مي توان فعاليتهاي مربوط به هر مرحله از تحويل پروژه را با استفاده از روش فهرست كنترل يا روش ماتريسي برنامه ريزي كرد. انواع نمودار جريان كار: نمودارهاي جريان كار را به طور كلي مي توان به دو دسته تقسيم كرد: 1)نمودارهاي جريان كار عمودي( يك ستوني): عمليات انتقال يا حركت بازرسي يا كنترل تاخير يا توقف بايگاني يا انبار براي ترسيم نمودار جريان كار عمودي، از علائم خاصي

استفاده مي شود. اين علائم عبارتند از: *عمليات بر حالتي دلالت دارد كه چيزي تغيير يابد، افزوده يا كاسته شود و يا اينكه ايجاد گردد. * انتقال. هنگامي رخ مي دهد كه يك شيء كاربرگ، نامه يا فكر، از يك مكان به مكان ديگر حركت داده شود. * بازرسي. هنگامي رخ مي دهد كه يك شيء، كاربرگ، نامه يا فكر، بررسي شود و تاييد يا رد گردد. * تاخير. بر وضعيتي دلالت دارد كه انتقال، انجام عمليات، يا بازرسي يك شيء، كاربرگ، نامه يا فكر، براي مدتي متوقف شود. بايگاني. حاكي از آن است كه يك شيء، كاربرگ، نامه يا فكر، تا زمان انتقال اطلاعات، انجام عمليات يا بازرسي بعدي، تحت حفاظت و نگهداري قرار گيرد. 2)نمودارهاي جريان كار افقي(نمودار سلسله مراتب«ورودي- فرايند- خروجي» يا نمودار هيپو): يك ابزار مستندسازي در برنامه نويسي سيستم است. استفاده از هيپو به مثابه يك ابزار طراحي و مستندسازي، سه هدف عمده دارد: *ارائه ساختاري كه امكان شناخت وظايف(كاركردهاي) سيستم را فراهم سازد. *بيان وظايفي كه بايد براساس برنامه انجام شوند. *ارائه كزارش مصوري از وروديها و خروجيهاي هر سيستم وظيفه اي، در سطوح متعدد نمودار در روش طراحي و مستندسازي هيپو، از يك مجموعه نمودار سه سطحي استفاده مي شود كه مشتمل بر موارد ذيل است: 1)شماي تصويري محتويات 2) نمودار كلي 3) نمودار تفضيلي طراحي مفهومي سيستم جديد طرح خام(مفهومي)، ساختار كلي سيستم را نشان مي دهد و تصويري از عملكرد مطلوب سيستم، براي مرحله طراحي تفضيلي ارائه مي كند هنگام طراحي مفومي، توجه به سه نكته اساسي ذيل ضروي است: ملاحظه و بررسي«علايق مراجعاتي». علايق مراجعاتي،

همان وضعيتهاي عالي و مطلوبي هستند كه تصميم گيرندگان اصلي، براي آينده سازمان در نظر گرفته اند. اهميت خلاقيت در طراحي خام. اهميت پيش بيني بروز مسائل بالقوه در جريان طراحي تفضيلي و استقرار سيستم. مراحل طراحي مفهومي(خام): تعريف مسائل تعيين اهداف كوتاه مدت سيستم. تشخيص محدوديتها. 3-1) محدوديتهاي داخلي؛ شامل: ميزان حمايت مديريت عالي- وضعيت سازمان و خط مشي آن- نياز به نيروي انساني متخصص- پذيرش سيستم فقط توسط كاركنان- هزينه و بودجه- ويژگيهاي تحليلگر و طراح. 3-2) محدوديتهاي خارجي؛ شامل: نيازهاي مشتريان و ارباب رجوع- قوانين و مقررات دولتي- شرايط تامين كنندگان مواد اوليه يا عمده فروشان تعيين نيازهاي اطلاعاتي:از طريق پرسش مستقيم از مديران يا درخواست از آنان جهت تشريح آنچه  در فرايند تصميم گيري شان رخ مي دهد. تعيين منابع اطلاعاتي. تكميل مرحله«تعيين نيازهاي اطلاعاتي» بدون بررسي منابع آن امكانپذير نيست. هر چند طراحي بعضي از سيستمها، نيازمند اطلاعات خارجي قابل ملاحظه اي است اما بديهي ترين مكان براي جمع آوري اطلاعات در مورد بيشتر قسمتهاي سازمان، داخل سازمان يا شركت است(دفاتر، پرونده ها، مدارك حسابداري، سوابق آماري و...) بدين ترتيب در مرحله«تعيين نيازهاي اطلاعاتي» بخش عمده اي از كار، صرف مطالعه سيستم موجود مي شود. در مورد ضرورت مطالعه سيستم موجود، نظرهاي گوناگون مطرح مي شوند: 5-1) عده اي معتقدند كه تحليل تفضيلي سيستم موجود، بايد قدم اوليه تعيين نيازهاي اطلاعاتي باشد؛ زيرا: *ممكن است يك اصطلاح جزئي در سيستم موجود كافي باشد و به طراحي كلي سيستم نيازي نباشد. * بررسي سيستم موجود براي تعيين قسمتهاي كه بايد بهبود يابند، ضرورت دارد. * بيشتر سيستمها از منابع ورودي مشابهي

استفاده مي كنند و مطالعه سسيستم موجود براي تعيين اين منابع، ضروري است. * مطالعه سيستم موجود براي تعيين ميزان داده ها و هزينه دستيابي به آنها در طرحهاي جديد، ضرورت دارد. 5-2) عده اي ديگر طبق نظريه اي كه«برخورد تازه» يا«برخورد منطقي» ناميده مي شود، مطالعه تفضيلي سيستم موجود را ضروري نمي دانند، زيرا با وجود تغييرات عمده اي كه در سيستم جديد ايجاد مي شود، نبايد آن را براساس محدوديتهاي موجود در سيستم فعلي طراحي كرد. نكته: انتخاب يكي از دو روش فوق براي طراحي سيستم، به عواملي نظير وضعيت سيستمهاي موجود در سازمان، اهداف كوتاه مدت آنها، و ميزان ضرورت ايجاد در آنها بستگي دارد. 6. تحليل و تركيب منابع مذكور: اين منابع اطلاعاتي را مي توان به ترتيب ذيل طبقه بندي كرد: مدارك داخلي و خارجي مصاحبه با مديران و نيروهاي عملياتي نمونه گيري(به ويژه زماني كه حجم اطلاعات زياد است)_ مزيت، صرفه جويي در زمان هزينه دو نوع عمده از فنون متعدد براي«تحليل و تركيب» اطلاعات عبارتند از: 6-1) تحليل داده ها و بازداده ها: در اين روش، با تنظيم ستون عمودي داده ها و رديف افقي بازداد ه ها، مي توان رابطه آنها را با قراردادن علامت در محل تقاطع، نشان داد. 6-2) تنظيم جريان اطلاعات به صورت چند بعدي در اين فن، از يك شماي عملياتي( نمودار جريان كار) براي تعيين مسير جريان اطلاعات، از ابتدا تا انتها، و تنظيم آن برحسب توالي زماني، استفاده مي شود. 7) طراحي طرحهاي مفهومي بدليل و انتخاب يكي از آنها: طرحهاي مفهومي را مي توان به طريق زيادي ارزيابي كرد: مقايسه

عملكرد پيش بيني شده در هر طرح مفهومي با اهداف كوتاه مدت سيستم طراحي شده. تهيه يك تحليل اوليه يا مقدماتي از«هزينه- منفعت» يا«هزينه-اثربخشي» سيستم، به گونه اي كه امكان مقايسه كمي سيستمهاي پيشنهادي فراهم آيد. تهيه شماي عملياتي(نمودار جريان كار) هر طرح مفهومي و تشخيص نقاط قوت و ضعف هر يك از آنها، از حيث كيفيت بانك اطلاعاتي و اطلاعاتي كه بايد تهيه شوند، تعداد عمليات ضروري براي تكثير و انتشار پرونده ها و تعداد نقاط بالقوه اي كه عمليات در آنها تجزيه مي شوند. اگر در هيچيك از موارد مذكور، طرح برتر نشود، بايد طرحهاي مفهومي را با تفضيل بيشتري بيان كرد تا امكان مقايسه دقيقتر آنها فراهم آيد. 8)انتخاب و مستندسازي يك طرح مفهومي: مراحل مستندسازي عبارتند از: 8-1) تهيه شماري عملياتي سيستم جامع: شامل كوششهايي است كه تا اين مرحله از طراحي به عمل آمده اند: اهداف كوتاه مدت سيستم- نيازهاي اطلاعاتي و منابع تامين آنها در سيستم- قواعد و نقاط تصميم گيري- شماي كلي داده ها و بازداده ها در آن- مهمتر از همه، نحوه تلفيق و تركيب خرده سيستمها. 8-2) تعريف و مستندسازي داده هاي سيستم؛ به شكلي كه براي ماشين قابل استفاده باشد. 8-3) تعريف و مستندسازي بازداده هاي سيستم. در برگيرنده مختصات مقصد و مختصات توزيع بازداده ها است. نكته: دو اصل راهنما براي طراحي كاربرگ( به عنوان يك بازداده)،«مديريت برمبناي استثناء» و«ضرورت تلخيص اطلاعات» هستند. 8-4) روشهاي ديگر مستندسازي استفاده از«كاربرگ فعاليت» كه مي تواند اطلاعاتي را درباره«زمان و حجم توليد» و«وظايف ويژه و نيازهاي ويژه سيستم» ارائه كند- تهيه«شرح .مكتوب سيستم» با الهام از اين

عبارت كه« اگر آنچه را كه در ذهن داراي مكتوب نكني، مثل اين است كه آن فكر هرگز به ذهن تو نرسيده باشد». 9) تهيه گزارش طراحي مفهومي. پيشنهادي است براي نحوه خرج كردن«منابع مالي در نظر گرفته شده براي تغييرات سازماني» كه جهت تصويب به مديريت عالي ارائه مي گردد. اين طرح پيشنهادي، مختصات عملكرد سيستم را نشان مي دهد. طراحي تفصيلي سيستم جديد هدف طراحي تفضيلي، تهيه توصيف مشروحي از سيستم است، به طوري كه به تحقق اهداف طرح خام بينجامد. طراحي تفضيلي سيستم جديد شامل سه مرحله كلي است كه هر مرحله به چندين بخش تقسيم مي شود: آغاز فعاليت مديريت پروژه: 1-1)مشاركت دادن كارفرما: اولين گام طراحي سيستم، گامي براي پيشرفت فني آن نيست بلكه گامي است براي جلب حمايت از اقدامات بعدي در طراحي سيستم. بدين منظور، اعضاي سازمان بايد حتي المقدور از اهداف و نحوه طراحي سيستم آگاه شوند. 1-2) تشخيص شاخصهاي«غالب» و«دادو ستد» براي سيستم: شاخصهاي غالب، شاخصهايي هستند كه يك فعاليت را آنقدر مهم مي سازند كه همه فعاليت هاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهند مانند خط مشي حفظ موجودي جنس در انبار و ضرورت صفر نشدن آن. شاخصهاي دادوستد، شاخصهايي هستند كه ميزان عملكرد در يك فعاليت را براي افزايش عملكرد در فعاليت ديگر كاهش مي دهند. براي مثال از شاخص پايين نگاهداشتن هزينه هاي توليد صرفنظر مي شود و بودجه اي براي كاهش آلودگي ناشي از توليد در نظر گرفته مي شود. 1-3) تعريف و تشريح خرده سيستمها: فرايند تعريف و تشريح خرده سيستمها، با تشريح دو منبع اطلاعاتي اصلي آغاز مي شود:

طراحي مفهومي شاخصهاي غالب و دادوستد 1-4) شناسايي و ترسيم تفصيلي جريانهاي اطلاعاتي و خرده سيستمهاي عملياتي: طرحهاي تفضيلي به ترتيب براي خرده سيستمها، نواحي وظيفه اي هر خرده سيستم، و سطوح مختلق اجزاي كار در هر ناحيه وظيفه اي تهيه مي شوند. براي طراحي تفضيلي از سه نوع نمودار يا شماي عملياتي استفاده مي شود: شماي عملياتي نشان دهنده كار. منظور نوعي نمودار خانه اي است كه روابط بين كارها و فعاليتهاي گوناگون را نشان مي دهد و سپس نخستين گامهاي ضروري براي تكميل شرح تفضيلي هر فعاليت را روي كاربرگ تجزيه و عمليات تعريف مي كند. شماي عملياتي نشان دهنده كاربرگها.نوعي نمودار است كه كاربرگهاي بكار رفته براي برقراري ارتباط و ارائه گزارش را نشان مي دهد و جريان همه نسخ صادره را در سازمان پيگيري مي كند. همچنين در برخي از موارد، بر برنامه زماني انتقال كاربرگها تاكيد مي كند. شماي عملياتي برنامه. ابزار اساسي برنامه نويسي است و براي نشان دادن ترتيب منطقي كه بايد توسط كامپيوتر طراحي شود، به كار مي رود.اين ابزار، نظمي منطقي را پي ريزي مي كند كه حاصل آن، تنظميم برنامه هايي با علائم اختصاري است. 1-5) تعيين درجه خودكارسازي عمليات: در شماي عملياتي بايد حتي المقدور، وضعيت هريك از عمليات را از حيث ميزان نياز به خودكار شدن، بررسي كرد. براي اين منظور، مي توان بر حسب تمايل مديريت، به شيوه هاي ذيل عمل كرد: كاروكنترل آن به صورت دستي انجام شود. كارو كنترل آن به صورت خودكار انجام شود؛ ولي بايد يك نيروي انساني آنها را به كار بيندازد. كارو اخذ بازخور از نتيجه

كار به صورت خودكار انجام شود ولي كنترل آن به صورت دستي انجام گيردو كانند دزدگيري خودرو كار، اخذ بازخور از نتيجه كار، و كنترل، هر سه به صورت ماشيني انجام شود. مانند دستگاههاي خودكار تهويه مطلبوع در خودرو NEWC كه كنترل كننده درجه آلودگي است. 2-آمادگي جهت بررسي رسمي: 2-1) ايجاد بانك اطلاعاتي و طراحي كاربرگها: بانكهاي اطلاعاتي به دليل نياز مديريت به اطلاعات گوناگون براي هدايت كل سيستم، تشكيل مي شوند. يك روش منظم براي ايجاد بانك اطلاعاتي، شامل مراحل ذيل است: الف) تشخيص كليه نقاط نيازمند به داده هاي فوري، با استفاده از شمالي عملياتي ب) تهيه يك كاربرگ اطلاعاتي براي هريك از داده ها، با تاكيد بر ذكر منبع داده ها، طول و شكل داده هاف تناوب جاري و بالقوه داده ها و به روز كردن آنها، جدول زمانبندي نگهداري داده ها، مصرف نهايي داده ها. ج) دسته بندي همه كاربرگهاي اطلاعاتي سيستم و كنترل آنها از حيث آنكه چيزي جا نمانده باشد. د) دسته بندي هم كاربرگهاي اطلاعاتي مربوط به يك فعاليت، واحد سازماني، يا كل سازمان، و يادداشت كردن تعداد نسخه هاي آن. ه) برطرف ساختن نيازهاي اطلاعاتي مشابه با ايجاد يك بانك اطلاعاتي كامل. و) ارزيابي مجموعه اطلاعات پرونده اصلي، از حيث تناوب نياز سيستم به  آن و ارزش داده هاي آن براي سيستم در مقايسه با هزين كسب آنها. 2-2) مدلسازي سيستم عملياتي: پس از ايجاد بانك اطلاعاتي، بايد تا آنجا كه ممكن است سيستم را «كمي» كرد. مدلهاي تصميم گيري گاهي در قالب معادلات رياضي و گاهي به شكل جدول تصميم گيري تنظيم مي شوند. جداول

تصميم گيري مجموعه اي از مباني كمي و كيفي را براي اتخاذ تصميم ارائه مي كنند. نحوه طرح تصميم در جداول تصميم گيري، به صورت ذيل است:   «اگر اين شرايط موجود باشند»      «پس عمليات را انجام بده» 2-3) تهيه نرم افزار: از نظر مديريت، ابعاد فني برنامه ريزي نرم افزاري، چندان مورد توجه نيست اما اطمينان يافتن از به صرفه بودن و موثر بودن آن، از وظايف مديريت است؛ زيرا برنامه ريزي نرم افزاري خوب، فعاليت پرخرجي است براي تهيه برنامه نرم افزاري مراحل ذيل بايد توسط مركز كامپيوتر انجام شود: الف) تعيين استاندارها و رويه هاي براي برنامه نويسي با استفاده از علائم استاندارد. ب)مطالعه مختصات طرح مفهومي(خام) سيستم و همكاري با طراحان طرح تفضيلي ج) ترسيم مدار منطقي پردازش اطلاعات و تهيه شماي عملياتي برنامه نويسي د) ترجمه دستورالعملهاي پيش بيني شده در شماي عملياتي، به زبان كامپيوتر(شماره گذاري خوب جهت صرفه جويي در استفاده از ظرفيت حافظه كامپيوتر و افزايش سرعت عمليات ماشيني و نيز جهت تعبيه سازو كار كنترل خطا در دستورالعمل ماشيني). ه) آزمايش برنامه جهت رفع نقص قبل از مرحله استقرار و) مستندسازي برنامه ها، شماره گذاري و آزمايش آنها(مرحله بسيار مهم) اطمينان يافتن از تهيه مستندات مناسب و به روز شده، جزئي از وظايف مديريت است. 2-4) تنظيم عمليات تفضيلي خرده سيستمها و تعيين شكل بازداده ها براي مديريت: كمي كردن اطلاعات و زمانبندي براي ارائه آن به مديران، نقش مهمي در اتخاذ تصميمهاي موثر دارد. بهتر است گزارشهايي كه براي مديران تهيه مي شود. به يكي از دو صورت ذيل باشد: ارائه جمع بندي مختصري از وضعيت

كلي سيستم حوزه مسئوليت وي. ارائه اطلاعاتي در مورد مسائل ويژه اي كه او بر روي آنها كار مي كند. اين مسئله معمولاً از سه طريق ذيل كشف مي شوند: كشف مسائل جاري يا آتي توسط افراد مافوق. اينگونه مسائل معمولاً از عوامل خارج از سيستم تحت نظارت مدير ناشي مي شوند. تشخيص مسائل توسط خود مدير. از طريق مطالعه خلاصه گزارشها و نيازهاي آتي  سازمان. طرح مسائل توسط زيردستان 3-طراحي 3-1) آزمايش اوليه سيستم با استفاده از شبيه سازي: شايد بهترين شيوه آزمايش سيستمهاي خيلي كوچك، شبيه سازي با استفاده از سيستمهاي« بازده قوي» باشد. در سازمانهاي خلي بزرگ، شبيه سازي همه عمليات سازمان، كاري بسيار پيچيده و پرهزينه است؛ با وجود اين، براي آزمايش بسياري از خرده سيستمها و اجزاري وظيفه اي سيستمهاي بزرگ، بايد از روش شبيه سازي استفاده كرد. مزاياي شبيه سازي: طول زمان مرحله انتقال از سيستم قديم به سيستم جديد و رفع نقص و طراحي مجدد آن، به حداقل ممكن كاهش مي يابد- امكان ارزيابي سيستم جديد از حيث ميزان كارايي، در مقايسه با معيارها و مختصات عملكردي پيش بيني شده در طرح مفهومي، ميسر مي گردد. براي آزمايش كل سيستم از طريق شبيه سازي، به ترتيب ذيل عمل مي شود: الف)  ارزش داده هاي خارجي نظير سهم بازار رقيب اصلي، نرخ كارمزد و هزينه نيروي انساني، در دامنه پيش بيني شده، با استفاده از جدول اعداد تصادفي معين مي شود. ب) تاثير داده هاي خارجي در داخل سيستم پيگيري مي شود. اين امر در مواردي كه پردازش اطلاعات خودكار است. فرايند ساده اي است اما در مواردي كه

تاثير داده هاي خارجي  روي سيستم بايد توسط يك انسان تحليل گردد، لازم است با تجربه ترين و ماهرترين افراد استفاده شود؛ به اين ترتيب با استفاده از اين نوع شبيه سازي، مي توان«نقض اطلاعاتي و ناآگاهي مدير در مورد وضعيت» و ميزان«ناتواني سيستم در كنترل خطاها و قضاوتهاي انساني» را معين كرد. ج) بازداده هاي حاصل از خرده سيستمهاي گوناگون، آزمايش مي شوند تا بررسي گردد آيا همه عمليات، مطابق مختصات انجام مي شوند و متغيرهاي هزينه تحت كنترل درآمده اند يا خير. آيا بازداده ها به دامنه هاي معيني محدود مي شوند و يا آيا خرده سيستم مي تواند پاسخگويي نسبتاً سريع داده ها باشد؟ د) در صورت پاسخ منفي به سوالات مرحله قبل، مراحل يك تا سه تكرار مي شوند. نكته: با استفاده از فن مونت كارلو و جدول اعداد تصادفي مي توان چندين هزار چرخه شبيه سازي را در صورت نياز، ايجاد و بررسي كرد؛ اين روش بسيار پرهزينه است ولي امكان اجراي آن وجود دارد. 3-2) پيشنهاد ساختار سازماني جديد براي اداره كردن سيستم: طراحان بايد تغييرات سازماني مورد نياز در سيستم جديد را به متصديان و مديران رده عالي پيشنهاد كنند. طراحان حق ندارند با اعمال فشار و استفاده از قدرت تخصصي، تجديد ساختار را به سازمان تحميل كنند. 3-3) مستندسازي طراحي تفضيلي: نتيجه پروژه طراحي تفصيلي، تنظيم اسنادي است كه سيستم، عمليات آن و دلايل توجيهي آن را به دقت تشريح مي كند. به اين ترتيب، مديريت عالي مي تواند به منظور كسب آگاهي از ماهيت سيستم، توانايي بالقوه آن براي سازمان، و هزينه ها و تركيب كلي

آن، بسرعت خلاصه اين گزارش را مطالعه كند. نكته: برخي از اسناد را بايد روي كاربرگهاي استاندارد ثبت كرد؛ مانند: نمودار جريان داده ها و بازداده ها. نكته: در شماي عملياتي بايد از علائم استاندارد استفاده شود و يك دفتر راهنما براي استفاده از شماي عملياتي تهيه گردد. نكته: بعضي از اسناد كه مختص به يك پروژه هستند، بايد متناسب با نيازهاي ويژه كاربران آن پروژه ها تنظيم شوند. 3-4) بررسي طرح با كارفرما: طراحي تفصيلي پس از آماده شدن طرح مفهومي(خام) سيستم آغاز مي شود و حاصل آن دستيابي به مجموعه مختصاتي براي ساختن سيستم است. در مرحله آخر طراحي تفصيلي، طرح تهيه شده با كارفرما مورد بررسي قرار مي گيرد تا جهت استقرار سيستم جديد، تاييديه لازم را بگيرد. استقرار، ارزيابي، نگه داري سيستم استقرار سيستم از مهمترين و حساسترين مراحل يك طرح جامع است. از حيث ميزان هزينه نيز استقرار رضايتبخش يك سيستم،  گاهي با مجموع هزينه هاي مراحل مختلف طراحي آن، برابري مي كند. مراحل اصلي استقرار عبارتند از: نصب اوليه- آزمايش سيستم( به طور كلي)- ارزيابي، نگهداري، و كنترل سيستم. گامهاي عمده اي كه بايد براي استقرار، ارزيابي و نگهداري سيستم برداشته شوند عبارتند از: 1-تعيين روش استقرار(بديلهاي استقرار): روشهاي اصلي استقرار سيستم عبارتند از: روش نصب سيستم جديد براي اولين بار. در حالتي كه سيستم جديد براي اولين بار نصب مي شود، قبل از استقرار دائمي، مدتي به صورت آزمايشي نصب مي گردد. روش قطع سيستم قديمي و نصب سيستم جديد(تبديل مستقيم. در اين حالت يك شكاف زماني ايجاد مي شود كه در آن، هيچ سيستمي در حال فعاليت

نيست. روش قطع و نصب بخش به بخش سيستم(روش استقرار تدريجي سيستم جديد). بتدريج بخشهايي از سيستم قديم قطع مي شوند و بخشهايي از سيستم جديد نصب مي گردند؛ به شرط آنكه سيستم جديد، تركيبي از فعاليتهاي خودكار و منفك از هم باشد. كار همزمان و موازي سيستم جديد با سيستم قديمي، و قطع سيستم قديمي در مرحله بعد. استفاده از اين روش، به دليل افزايش نياز به نيروي انساني و افزايش هزينه هاي جانبي، بسيار پرهزينه است. مزيت اين روش آن است كه فرصتي ايجاد مي كند تا عيبهاي سيستم جديد قبل از شروع به كار، كاملاً برطرف شوند. 2-برنامه ريزي استقرار: فرايند برنامه ريزي استقرار، با توجه به تصميمات بنيادي و برنامه هاي گوناگون استقرار، وظيفه مديران صفي است. پس از تعيين روش تبديل، طي كردن گامهاي ذيل در فرايند برنامه ريزي استقرار، ضرورت دارد: 2-1) تشخيص و تعيين كارهاي استقرار: كارهاي عمده اي كه بايد براي استقرار سيستم انجام شوند، معمولاً عبارتند از: برنامه ريزي كارهاي استقرار سازماندهي نيروي انساني براي استقرار تهيه و طراحي جا و مكان و تسهيلات تنظيم رويه هاي نصب و آزمايش برنامه ريزي براي آموزش نيروي انساني عملياتي تكميل نرم افزار مورد نياز سيستم تهيه سخت افزار مورد نياز طراحي كاربرگها تنظيم پرونده ها قطع سيستم جاري، و تكميل و آغاز فعاليت سيستم جديد آزمايش كل سيستم: شامل: الف) آزمايش برنامه؛ براي شناسايي نارسائي هاي منطقي و ساختاري برنامه انجام مي شود. در اين روش، پس از آزمايش هر سلول به طور مجزا، رابطه آن سلول با ساير سلولهاي برنامه نيز آزمايش مي شود. ب) آزمايش سيستم؛

براي اطمينان از هماهنگي عملكرد مجموعه برنامه ها اجرا مي شود. در اينجا، برنامه نويسان از اطلاعات ويژه آزمايش استفاده مي كنند. عواملي كه هنگام آزمايش سيستم مدنظر قرار مي گيرند عبارتند از: ب-1) سازگاري داده ها. آيا شكل داده هاي توليد شده در يك سلول، براي استفاده در ساير سلولهاي كه از آن داده ها استفاده مي كنند، قابل قبول است؟ ب-2) به هم پيوستگي داده ها. آيا داده هاي نامگذاري شده در يك سلول، در ساير سلولهاي نيز با همان نام قابل ارجاع هستند؟ ب-3) ظرفيت پرونده.  آيا اندازه پرونده، براي رفع نيازهاي عملياتي(كاربردي) كافي است؟ ب-4) توالي داده ها. آيا داده هاي ذخيره شده و قابل دسترسي، از نظم كافي و مطلوب برخوردارند.؟ آيا براي حفظ نظم مورد نظر در داده ها، رويه هاي مناسب طبقه بندي و فهرست نويسي به كار گرفته شده اند؟ اين آزمايشها، فعاليت عادي سيستم را ارزيابي مي كنند. دسته ديگري از آزمايشها،«آزمايشهاي ويژه» ناميده مي شوند كه اطلاعاتي را درباره ميزان مطلوبيت عملكرد سيستم، فراهم مي كنند. ج) آزمايش ميزان پذيرش سيستم در ميان كاربران، كاربران با استفاده از اطلاعات واقعي، ميزان مطلوبيت سيستم را طي يك دوره زماني طولاني، ارزيابي مي كنند. اين آزمايش كه بيش از تحويل سيستم و ارزيابي آن توسط كاربرنهايي صورت مي گيرد،«آزمايش نهايي» ناميده مي شود. 12- مستندسازي سيستم ارزيابي سيستم. طراحان سيستم، معمولاً كيفيت آن را با توجه به ميزان بازدهي اقتصادي آن در نظر مي گيرند. معمولاً كيفيت نرم افزارها، با توجه به ظرفيت آنها، از حيث موارد ذيل ارزيابي مي شود: الف) نحوه كنترل فرايند دسترسي به

برنامه ب) صحت(ميزان توان سيستم در اصلاح وروديها، محاسبات و خروجيها) ج) قابليت توسعه سيستم د) قابليت نگهداري سيستم و توان شناسايي خطاهاي برنامه و اصلاح آنها ه) قابليت حمل و كاربرد مجدد روي سخت افزارهاي گوناگون و) قابليت اعتماد و ميزان دقت عملكرد يك سيستم با توجه به استانداردها 14- نگهداري و كنترل سيستم( رفع عيب از سيستم و بهبود آن). فعاليت نگهداري ممكن است با دريافت گزارشهايي مبني بر بروز خطا، تغيير نيازهاي كاربران يا پيشنهاد يكي از اعضاي گروه«طراحان و مديران» آغاز شود. فعاليتهاي مربوط به نگهداري را مي توان به ترتيب ذيل دسته بندي كرد: الف) تعميرات فوري ب) تعميرات جاري ج) رسيدگي به تقاضاهاي مربوط به گزارشهاي خاص د) بهبود سيستم نكته: مسئوليت كنترل و نگهداري سيستم، بر عهده مديران صفي است. نكته: سيستم نگهداري بايد مشتمل بر ابزار مورد نياز براي دريافت وروديها از محيط باشد. زيرا اگر تغييرات محيطي به دقت پيگيري، شناسايي و كنترل نشوند، ممكن است جريان مستمري از خطاها را وارد سيستم كنند. برخي از عوامل وقوع تغيير و تحول در محيط عبارتند از: الف) خط مشي ها، قوانين و مقررات دولتي ب) شرايط اقتصادي ج) صنعت و موقعيتهاي رقابتي د) تكنولوژي جديد نكته: يك برنامه خوب براي نگهداري سيستم، بايد چهار گام داشته باشد: الف) همه تقاضاهاي كتبي تغيير را ثبت كند. ب) همه تقاضاها را اولويت بندي كند؛ اين اولويتها بر مبناي فوريت، مزاياي بلند مدت، زمان و منابع مورد نياز ملاحظات و نظرهاي مديريت، تنظيم مي شوند. ج) برنامه هاي سالانه و برنامه هاي كوتاه مدت ماهانه را تنظيم كند. د) تعميرات

انجام شده را برحسب زمان انجام ثبت كند؛ پس از پايان يافتن هر پروژه دفتر راهنماي طراحي سيستم اصلاح مي شود. 2-2) برقراري رابطه بين كارهاي مذكور ضرورت اجراي همزمان و توالي بسياري از فعاليتهاي پروژه هاي بزرگ، تحليلگران را تشويق مي كند تا از نمودار شبكه استفاده مي كنند. حتي در پروژه هاي كوچك نيز استفاده از نمودار ميله اي«گانت» و نمودار شبكه، تصور طرح و برنامه زمانبندي آن را بسيار روشنتر مي سازد. 2-3) تهيه برنامه زمانبندي شده ابتدا طراحان سيستم با يك زمانبندي تخميني و برآورد زمان متوسط هر فعاليت در يك نمودار شبكه، برنامه اي زمانبندي شده را تنظيم مي كنند و سپس مسير بحراني يا طولاني ترين مسيرآن از حيث زمان، محاسبه مي شود. بدين ترتيب، پس از تعيين نقطه شروع، طراح مي تواند تاريخ پايان برنامه را معين كند. 2-4) تنظيم بودجه، با توجه به كارها و زمان انجام آنها برآورد هزينه بايد به عنوان قسمتي از برنامه ريزي تلقي شود. سپس، با توجه به ميزان هزينه برآورد شده بودجه بندي مي شود و هزينه و زمان مورد نياز براي اجراي كل پروژه معين مي شود. 2-5) طراحي سيستم كنترل و گزارش گيري گزارش گيري يا كنترل را مي توان با«ملاقاتهاي هفتگي با كاركنان اصلي و صاحبنظر درگير در كار» يا«مطالعه خلاصه گزارشهاي مكتوب» انجام داد. كاربرگهاي گزارش بايد قابليت كافي را در نشان دادن رابطه«هزينه و پيشرفت فني» و همچنين رابطه«هزينه و زمان» دارا باشند. نظامهاي هوشمند يا سيستم هاي متخصص طراحي سيستمهاي متخصص تلاشي است براي آنكه كامپيوتر را در قلمرو تخصصهاي باريك نيز وارد كنيم و

آن ها را بتدريج همچون انسانهاي متخصص به بازار كار آوريم: سيستم متخصص يكي از شاخصه هاي هوش مصنوعي بشمار مي آيد كه با گردآوري دانش تخصصي و اطلاعات كارشناسي در يك حوزه خاص و استفاده از منطق مي كوشد تا در كنار متخصصان و همپاي آنان به عرضه خدمات تخصصي بپردازد. اين سيسمتها نه تنها واجد اطلاعات بلكه نوعي انديشه استدلالي نيز هستند و با بهره گيري از شيوه هاي جستجويي( اكتشافي- ابداعي) به استنتاج هاي منطقي مي پردازند. ويژگي هاي سيستم هاي متخصص: قادرند در مسائل تخصصي همچون يك كارشناس ورزيده و آگاه ما را ياري دهند. به علت استفاده از شيوه جست و جويي نسبت به برنامه هاي الگوريتمي از انعطاف و سهولت بيشتري برخوردارند. قدرت پذيرش داده هاي پيش بيني نشده و تطبيق با شرايط جديد را دارا هستند. قادرند زبان مخاطبين خود را درك و با آنها ارتباط برقرار كنند. زمينه هاي استفاده از سيستم هاي متخصص: زماني كه با كمبود پرسنل متخصص مواجه هستيم و سيستم متخصص مي تواند جايگزين خوبي براي نيروي تخصصي باشد. هنگامي كه جابجايي نيروي تخصصي بسيار زياد است و اين سيال بودن نيروها موجب از هم گسيختگي فعاليت هاي سازماني مي شود. زماني كه اطلاعات تخصصي مورد نياز، پيچيده و انبوه هستند. هنگامي كه فعاليتها تخصصي و تكراري اند و براي انجام، به تخصص نياز دارند. زماني كه با انبوهي از اطلاعات روبرو هستيم كه بايد تمامي آنها بررسي و كليه فرضيات درباره آنها سنجيده شوند. نرم افزارهايي براي ايجاد سيستم متخصص: نرم افزارهايي كه براي كمك به كساني كه مي خواهند به طراحي

و ساخت سيستمهاي متخصص بپردازند را اصطلاحاً« شل» سيستمهاي متخصص مي ناميم. به طور كلي سيستمهاي متخصص را مي توانيم ب دو بخش تقسيم كنيم: بخش اول چهارچوب كلي سيستم است كه صرفنظر از موضوع، براي هر سيستم قابل استفاده است. بخش دوم، بخش دانش و موضوع تخصصي سيستم است و در هر سيستم با سيستم ديگر متفاوت است. نكته: شل ها در انجام طراحي و ايجاد بخش اول سيستم هاي متخصص ياري دهنده  اند و كار طراحان را ساده و سريع مي سازند، يكي از اين شل هاي مناسب،«توايس» نام دارد. نكته: طراحان سيستم هاي متخصص را مهندسي دانشي مي ناميم. مراحل ايجاد يك سيستم متخصص: 1-عملي بودن ايجاد سيستم به وسيله مهندس دانش باهمكاري متخصص مربوطه بررسي مي شود. 2-اطلاعات و دانش لازم براي سيستم گردآوري مي شود و طراحي يك نمونه از سيستم  در اين مرحله انجام مي گيرد و ضمن آن سيستم مورد آزمايش نهايي قرار مي گيرد. سازماندهي نحوه استفاده از سيستم در اين مرحله انجام مي گيرد و ضمن آن، سيستم نگهداري مشخص مي شود و برنامه هاي آموزشي براي استفاده از سيستم تنظيم و ارائه مي شوند. نارسائي هاي سيستمهاي متخصص: اين سيستمها شعور انساني ندارند و ممكن است دچار درك كليشه اي شوند. نحوه ارتباط كاربران با سيستم، فرهنگ واژگاني كه به كار مي برند، و نوع استدلال، از موارد آسيب پذيري سيستمهاي متخصص اند. سيستمهاي متخصص از تجربيات خود چيزي نمي آموزند و از اين رو نمي توانند به رفتارهاي خود با گذشت زمان بهبود بخشند. دانش سيستمهاي متخصص محدود است.

از ترس از دست دادن فضاي مطلوب موجود ، رغبتي به درگيرشدن با تعارض ندارند . اين بي ميلي مي تواند موجب كند كردن آهنگ رشدو گرفتن تصميم هاي نامناسب شود .در اين مرحله رهبر بايد از نوع رفتارهاي زير باشد : تشويق اعضاء به مشاركت همه جانبه ، تشويق به مشاركت در پذيرفتن مسئووليت عاقبت كار ، بررسي شيوه كار گروهي با هدف از بين بردن موانع و ترغيب و ترويج  انواع ديدگاه ها در چگونگي انجام وظايف گروهي .منزل چهارم : توليد چهارمين منزل بالندگي گروه ، مرحله اي است كه گروه به درجه بلوغ رسيده و صاحب اختيار ( توان افزا ) شده است . در اين مرحله بهره وري و روحيه عالي است و هر عضو سبب تقويت ديگري مي شود .هدف اوليه و اصلي همه ، " عملكرد " است . معيارها عالي است و نه تنها همه خود را متعهد به رعايت آن معيارها مي دانند بلكه پيوسته در صدد بهتر كردن و ترفيع معيارها هستند .ارتباط ها ، آزادانه و روان است و رهبري كاري مشترك است . احترام و اعتماد متقابل به صورت هنجار و سنتي عادي درمي آيد . نرمش پذيري گروه ، سبب مي شود كه در روند رشد و بالندگي مداوم خود از پس هر چالش جديد برآيد.اركان سه گانه توان افزاييركن اول : مشاركت همگاني در اطلاعاتنخستين ركن توان افزايي مشاركت اطلاعاتي است . البته اين كار با آگاه ساختن ديگران از هدف توان افزايي آغاز نمي شود بلكه ابتدا بايد هر اطلاعي را كه از كسب و كار خود داريد در اختيار 

كاركنان قرار دهيد .مديران با دادن هر نوع اطلاع – چه خوب و چه بد – كار جلب اعتماد كاركنان را آغاز مي كنند .كه افراد بدون داشتن اطلاعات نمي توانند مسئوولانه رفتار كنند . نمي توان توقع داشت ، افراد بدون در اختيار داشتن اطلاعاتي كه مديران در گذشته به كمك آن تصميم مي گرفتند ، تصميمات درستي اتخاذ نمايند .ركن دوم : ايجاد خودگرداني در قلمرو جديددر حالي كه توان افزايي مترادف با كوچك كردن ساختار به خاطر خودگردان كردن افراد است ، رهبران بايد فرايند حركت به سمت توان افزايي را با افزودن ساختارهاي جديد آغاز كنند و اين نشان دهنده نوعي تناقض است . براي آنكه كار مبتني بر مشاركت اطلاعاتي باشد بايد به اصل دوم توان افزايي توجه كرد. اين اصل حاكي از نياز به خودگردان كردن كاركنان از طريق ايجاد مرزها و ساختارهاي جديد است .هدف از اين ايجاد ساختارها ، مطلع كردن كاركنان – اعضاي گروه ها – از حيطه و حوزه اي است كه مي توانند در قلمرو آن به طور خودگردان عمل كنند.با پيشرفت فرايند توان افزايي ، حيطه و محدوده ساختارها گسترش مي يابد تا افراد بتوانند اختيار و مسئووليت بيشتري پيدا كنند.ركن سوم : گروه ها جانشين سلسله مراتب مي شوند سومين ركن حياتي توان افزايي كه بايد با دو ركن ديگر هم آهنگ باشد ، جايگزيني تدريجي گروه هاي خودگردان به جاي هدف و وظايف نظام سلسله مراتب است . لازمه ثمر بخشي تصميم هاي پيچيده در كسب و كارهاي امروزي ، مشاركت كاركنان استو اگر قرار باشد اين تصميم ها ، به

نتايج مورد انتظار برسند ، تلاش گروهي ، ناگزير مي شود .منزل هاي سه گانه فرايند توان افزاييتوان افزايي فرايندي پرچالش است و انجام آن از آغاز تا پايان مستلزم ايثار و از خودگذشتگي است . اين فرايند مانند هر دگرگوني ديگري كه اجراي آن مستلزم تحول در عادات ، ديدگاه ها و رفتارهاي مديران و كاركنان و تغييرهاي سيستمي و سازماني است ، با افت و خيزهاي بسيار همراه است . در اين فرايند سه مرحله مشخص را مي توان تميز داد كه مقولات ، عواطف ونيازهاي گوناگون را در بر مي گيرد .منزل اول : آغاز كار و جهت گيريمرحله نخست فرايند توان افزايي ، اقدام به عمل و پايبندي به تحول است . در اين مرحله افراد شاغل در سرتاسر سازمان ، احساساتي در هم و متفاوت دارند . از طرف ديگر ، مديران و اعضاي گروه ها نمي دانند اين فرايند آنها را به هدف مي رساند يا خير و از خود مي پرسند چرا بايد راه و روش فعلي سازمان را كنار بگذارند . در كنار اين احساس ، حس ديگري نيز دارند و آن شوق به مشاركت بيشتر در زندگي شغلي و استفاده از استعدادهاي خود در كار روزانه است. ولي به هر حال افرادد ر اين مرحله از فرايند ، سطحي و ساده لوح هستند . توان افزايي در ظاهر براي مديران و كاركنان فريبا و جالب است مام در باطن ، خطر كردن در دنياي ناشناخته توان افزايي ، نگراني آور است. چنانكه در مورد صداقت و صميميت مديريت ارشد در انجام اين فرايند نيز ترديد وجود

دارد.چرا مشاركت اطلاعاتي نخستين گام در سفر توان افزايي است ؟جواب اين سئوال هم بسيار ساده  و هم پيچيده است . اگر قرار باشد كساني را كه در خط مقدم هستند، مامور و مسئوول گرفتن تصميم هايي بكنيم كه بر حيات شركت اثر مي گذارد بايد همان اطلاعاتي را كه مبناي تصميم گيري هاي مديريت است ، در اختيار آنها قرار دهيم .افراد بي اطلاع نه مي توانند به طور اصولي تصميم بگيرند و نه در نبود و خلاء اطلاعات ، انگيزه خطر كردن دارند . ولي از طرف ديگر افراد با اطلاع ، تقريبا همواره ناگزير از اين هستند كه براساس توانايي هاي خود ، خطر كرده و تصميم بايسته را براي كسب و كار بگيرند.نكته مهم اين است كه هنگامي مي توانيم از افراد انتظار خطر كردن و پذيرش مسئووليت گرفتن تصميم هاي كاري را داشته باشيم كه آنها به مديريت و نظام هاي سازماني ، اعتماد پيدا كرده باشند .يكي ديگراز عواملي كه مشاركت اطلاعاتي را قافله سالار سفر توان افزايي مي كند ، نياز افراد – فردي يا گروهي – در مراحل اوليه فرايند تغيير  به راهنمايي است . چنانچه از افراد بپرسيد آيا حاضرند در محيطي كه توانمندو به اصطلاح صاحب اختيار است كار كنند ، آنها بي درنگ پاسخ مي دهند :آري ! ولي اگر بپرسيد از توان افزايي چه مي دانند و چه تجربه اي دارند ، معلوم مي شود در فرهنگ توان افزايي يا تجربه اي اندك دارند يا به كلي بي تجربه اند .در هر نوع تغيير – و نه فقط تغيير توان افزايي – افراد

در شروع كار داراي انواع دلواپسي اطلاعاتي هستند كه بايد مورد توجه قرار گيرد ، چنانچه در اين مرحله مشاركت اطلاعاتي صورت گيرد ، افراد مي توانند به انواع پرسش هاي زير جواب بدهند :موضوع تغيير چيست و چرا تغيير لازم است ؟وضع فعلي شركت ، چه عيبي  دارد ؟دقيقا چه چيز بايد تغيير كند و بايد منتظر چه نتيجه اي باشيم ؟چه قدر بايد تغيير كنيم و با چه سرعتي ؟مشاركت اطلاعاتي چه نقشي در پاسخ گويي به پرسش هاي افراد در شروع برنامه تغيير دارد ؟مشاركت اطلاعاتي به افراد ياري مي دهد تا نياز به تغيير را درك كنند .خطاهايي را كه خيلي از  شركت ها در تلاش براي توان افزايي مرتكب شده اند ، تكرار نكنيم..بايد در ذهن خود مراقب يك نكته باشيم . رهبران بايد در دادن اطلاعات ، بسيار دقيق باشند و هرگز نبايد اطلاعات نادرست و گمراه كننده بدهند . اطلاعاتي كه د راختيار افراد گذارده مي شود بايد بتواند تصويري واقعي از وضع سازما ن به دست دهد .افراد صاحب  اختيار ( توان مند ) براي اصلاح عملكرد سازمان به چه اطلاعاتي نياز دارند ؟افراد خط مقدم ، سرپرستان و مديران و خلاصه صدر تا ذيل سازمان بايد با هدف ها و طرز كار واقعي سازماني كه در آن كار مي كنند ، آشنا باشند . بايد به آنها گفته شود كه روش كسب درآمد ، هزينه ها و شيوه كسب سود شركت چيست .روش شناخت شركت و وضع مالي آن ، بايد به افراد آموخته شود . افراد بايد خواندن ترازنامه ، صورت درآمد و حساب هاي

سود و زيان را بدانند .براي تقويت حس اعتماد و ايجاد علاقه به سازمان ، بايد اطلاعات حساب مرتبط با عملكرد شركت را در اختيار افراد گذاشت . اگر اطلاعات واقعي ( چه خوب چه بد ) در اختيار آنها قرارگيرد با استفاده از همين اطلاعات ، افراد شروع به ساختن هدف هاي چالش برانگيز مي كنند.علاوه بر اطلاعات مالي ، بايد اطلاعات ديگري هم دز اختيار افراد قرار گيرد مثلا : اطلاعات مربوط به انجام كارها در سر وقت و انحراف از معيار ، آمار غيبت افراد ، شكايات / قدرداني هاي مشتريان ، زمان چرخه عمليات ، هدف هاي فردي و گروهي و يا ميزان تماس با مشتري و پي گيري ها.چطور مي توان از هم اكنون شركت اطلاعاتي را آغاز كرد ؟انواع سازگارها را براي عرضه اطلاعات – چه در سطح شركت و چه در سطح واحد – آزمايش كنيد .مشاركت اطلاعاتي را از اولين روز جابجايي يا استخدام افراد جديد شروع كنيد .به خاطر داشته باشيد كه بايد همواره بين اطلاعات عرضه شده و روش تعبير و استفاده از اطلاعات ، هماهنگي و تعادل وجود داشته باشد و همزمان بايد بر اهميت نقش اطلاع گيرندگان در استفاده از اطلاعات براي بهتر كردن گردش امور شركت تاكيد شود . تاكيد كنيد كه اعضاي گروهها ابتدا بايد اطلاعات دريافتي را به درستي درك و فهم كنند وسپس از آن در ايجاد تحولات مثبت در كار استفاده كنند.انتظار داريم چه نوع مسئوليت هايي در اثر مشاركت اطلاعاتي ، ايجاد شود ؟مي خواهيم در كاركنان خط مقدم احساس مسئووليت نسبت به نتيجه كار پيدا شود

يعني خود را مسئوول بدانند كه عملكرد مربوطه را ارتقاء دهند ، در واقع بايد همان احساس مسئووليتي كه در رهبر وجود دارد در افراد هم بيدار شود .فراموش نكنيد كه براي نتيجه گيري درست از اين احساس مسئووليت ، روش تعبير و استفاده درست از اطلاعات بايد به گيرندگان تعليم داده شود .چرخه بالندگي رهبري وضعي -2 علاوه بر هماهنگ ساختن روش رهبري با نيازهاي بالندگي ، عامل و فهم چرخه بالندگي نيز هست . چرخه بالندگي يعني جريان دلواپسي ها ، نيازها و اقدام هاي مديريتي مناسب در طول سفر توان افزايي . در اثر هماهنگ كردن روش رهبري با تراز بالندگي ( و به تبع ، توجه به نيازهاي فرد در هر مرحله از سفر ) ، نوعي هدف مشترك يا اشتراك مساعي بين رهبر و اعضاي گروه / گروه ها به وجود مي آيد و آن تسهيل روند افزايش شايستگي و تعهد به خاطر انجام وظايف در مرحله نهايي توان افزايي است . به بيان ديگر چنانچه حجم رفتارهاي آمرانه و حاميانه در هر مرحله به اندازه باشد ، ارتقاء به مرحله بعد صورت مي گيردو چرخه بالندگي به شرح زير طي مي شود :مبتديان پرشور توان افزايي،نسبت به " توان افزايي " دچار حالت ياس و دلسردي مي شوندو سپس با وجود احتياط و ملاحظه كاري ، مجري ( توان افزا شده ) كارها شده و سرانجامشاهد توان افزايي را در آغوش مي گيرند .كاربري رهبري وضعي -2 در مقولات فردي و گروهي يكي از نيرومندترين ويژگي هاي رهبري وضعي -2 در هدايت سفر توان افزايي ، استفاده از آن

در سطح خود – رهبري ، سطح گروه رهبري و نيز در مناسبات بين رهبر و عضو است .وقتي رهبران ، نياز اعضاي گروه ها را تشخيص مي دهند ، علاقه مندند افراد را هم در تشخيص خود شركت كنند . به طور مشابه وقتي اعضاي گروه ، دچار دلواپسي و نگراني مي شوند . اگر بتوانند نياز و خواست خود را تشخيص دهند و راهنمايي و حمايت لازم را تقاضا كنند ، بهتر و مفيدتر است .ركن دوم : تعيين قلمرو خودگردانيمشاركت اطلاعاتي موتور تحول را روشن كرده است يعني هم اعتماد بين رهبران و كاركنان را تقويت كرده و هم به اعضاي گروه احساس مالكيت شغلي و مسئوليت  داده است در اين مرحله براي كاردر فرهنگ توان افزايي نياز به تعيين حد و مرزها , اهميتي به سزا دارد . تفاوت بين فرهنگ سلسله مراتبي و فرهنگ توان افزايي:در فرهنگ سلسله مراتبي افراد مايلند كاري را انجام دهند كه به انها گفته مي شود از مسئوليت فاصله گرفته مي شود رئيس مراقب همه چيز هست وقتي مشكلي پيش مي آيد ديگران را متهم مي كنند در فرهنگ توان افزايي افراد مايلند كارهاي لازم را انجام دهند ,خطر را مي پذيرندو از خطاي خود پند مي گيرند دنبال مسئوليت مي گردند مواردي كه مشمول مقررات نمي شوند مي شناسند و با ديگران در چارچوب سازمان , همكاري مي كنند .در مرحله اوليه چه نوع مرزهايي لازم و موثرند؟1-بايد بين مرزهاي توان افزايي و مرزهاي سلسله مراتبي فرق قائل شويم مرزهايي كه دردرون نظام سلسله مراتبي وجود دارند و بيشتر افراد با آنها آشنا هستند

كارهايي را كه افراد نبايد انجام دهند متذكر مي شوند به بيان ديگر اين مرزها محدود كننده رفتار هستند هدف از تعيين حريم و حدود در مرحله اوليه سفر توان افزايي :انديشيدن به كارهايي كه افراد بايد انجام دهند رفع ابهام از آنها و آزاد گذاردن افراد به استفاده از استعداد و توانايي هاي خود براي رسيدن به هدف . 2-بايد به افراد تفهيم شود كه قرار نيست آنها در همين شروع كار و يكباره تمام تصميم هاي مربوط به شركت را بگيرند .3-در مورد حرفه و كار شركت به افراد توضيح بدهيد و مشخص كنيد شركت علاوه بر سود آوري و افزايش بهاي سهام داران چه هدفي را دنبال مي كند .4-پس از حصول تفاهم بر سر هدف ,ارزش ها و تصوير بيروني سازمان بايد در سرتا سر سازمان ,نوعي وحدت و تعهد ايجاد شود. ازچه زمان مي توان از محدوده ها براي جهت دادن به فرايند توان افزايي استفاده كرد؟به محض آنكه افراد اطلاعات مهم شركتي را دريافت و احساس مسئوليت كنند بايد بي درنگ مرزه ها را مشخص كنيم.در فرهنگ توان افزايي,افراد به چه مهارت هايي نياز دارند؟1-فرهنگ توان افزايي,افراد بايد مسئوليت پذيرترو خودگردانتر باشند به همين سبب آموزش بايد جزء جدايي ناپذير فرايند هاي توان افزايي سازمان باشدو مسئوليت آموزش,ياد دادنو تغيير است ,اگر آموزش مختوم به فزاگيري و تحول نباشد هرگز توان افزايي اتفاق نخواهد افتاد.2-در رابطه با اطلاعاتي كه افراد دريافت مي كنند بعضي مهارت ها لازم است مثلا" براي اينكه افراد بتوانند اطلاعات دريافتي را تفسبر كرده وبه كار ببرند بايد معناي آن اطلاعات را بدانند.3-افراد شركت با

دريافت اطلاعات جديد ,حالت و شان شركا جديد را پيدا مي كنند و بنابرين در هر رده كه باشند بايد اصول كسب و كار شركت آشنا شوند و بدانند كه شركت چگونه اداره مي شوند .4-افراد,در فرهنگ توان افزايي مورد نظر نمي خواهند احمق متصور شوند يا حتي احساس حماقت كند ما به كاركناني نيازمنديم كه نگراني عملكرد , بهروري و سرنوشت سازمان باشند و به رهبراني نيازمنديم كه از مشاركت كاركنان استقبال كنند .5-بايد تلاش كنيم قدرت تجزيه و تحليل در افراد تقويت شود و فراموش نكنيم احتمال دارد مديران مياني در همه موارد نتوانند اطلاعات موجود در گزارش هاي سازماني را به خوبي درك و براي همكاران تشريح كنند.ركن سوم: گروه هاي جانشين سلسله مراتبي:در آفرينش فرهنگ توان افزايي هر سه ركن ياده شده نقش و جايگاهي بر جسته دارند مشاركت اطلاعاتي زمينه تحول و دگرگوني را فراهم مي كند و تعيين حريم ومحدوده زمينه خود گرداني آماده مي كند.براي ادامه سفر ,سازكاري لازم است كه از تعامل انسان ها , براي راهنمايي و حمايت استعداد هاي استفاده كند كروه هاي خود گردان, زمينه اين تعامل مفقوده را فراهم مي كنند اين گروه ها به افراد كمك مي كنند تا پاره اي از نگراني هايي كه در مراحل آغازين تحول توان افزايي پيدا مي كنند ,مبارزه كنند .چرا نقش گروه و تلاش هايي كه براي موفقيت برنامه توان افزايي تا اين حد اهميت دارد؟مهم ترين پاسخ اين است كه حاصل كار گروه هاي توانمند به مراتب بيش از حاصل كار افراد توانمند است.نقش گروه ها در توان افزايي بسيار مهم است زيرا براي

رويارويي با معضلات پيچيده اي كه سازمان ها در دنياي پر رقابت و متحول شونده كسب و كار با آن روبه رو مي شوند ,گروها, منشا عرضه افكار و تجارب متنوع هستند .ايا اين توقع كه گروها بايد بي درنگ موفق شوند درست است اكر نه, چرا؟1-توان گروها به راستي مي تواند شگفت انگيز باشد تا زماني كه گروه ,تجربه جهت گيري و مرحله نارضايي را از سر نگذارنده باشد اين توان سودمند و ثمربخش نخواهد شد اگر از گروها انتظار معجزه خلق الساعه نداشته باشيم و به آنها فرصت آموزش و تجربه بدهيم مي توانند براي كليه اعضاي سازمان كانون پر قدرت راهنماييو پشتيباني باشند2-از گروها نمي توان توقع داشت به محض تشكيل كارمد و ثمربخش شوند زيرا اعضا و رهبران گروها همگي فراورده نظام سلسله مراتبي هستند و در نظام سلسله مراتبي مديران تصميم مي گيرند و كاركنان اجرا مي كنند 3-فراموش كردن مهارت هاي لازم براي كار ثمر بخش در نظام سلسله مراتب و ديگري آموختن مهارت هاي تازه براي آنكه بتوانند در قالب گروه به طور ثمربخش فعاليت كنند اما فرايند آموختن , زمان ميخواهد بهترين جاي شروع اين آموزش كلاس است مي توان تجربيات كار گروهي را تمرين كرد و آموخته ها را در عرصه عمل به كار گرفت و آموزش دوطرفه است وبه رهبران گروه ها نيز با شيوه هدايت و راندن گروه آموخته شود . براي توانمند كردن گروه ها چه مهارت هايي بايد به اعضاي آنها آموخته شود؟1-افراد بايد بدانند كه آموزش و تجربه كار گروهي ربطي به مهارت هاي فني آنها ندارد دو موضوع مستقل است

البته افراد بايد هميشه مهارت هاي جديد را بياموزند و بسياري از شركت ها مي كوشند فرصت اين آموزش را براي كاركنان فر اهم سازند .2-يكي ديگر از لوازم ثمربخش گروه هاي خود گردان و توانمند آموزش براي گرفتن تصميم هاي گروهي است و يكي از هدف هاي آموزش كار گروهي اين است كه معناي تصميم گيري را براي اعضا روشن كند .3-افراد بايد در قالب گروه مهارت هاي ارتباطي خود را تقويت كنند و اهميت مهارت هاي ارتباطي وقتي بيشتر شود كه اعضاي گروه از نظر جغرافيايي در يك جا نباشد يا آن كه به ندرت دور هم جمع شوند مهارت هاي ارتباطي بايد اعضاي گروه را به سوي هدف يعني پيدايش يك گروه توانمند و خود گردان بسيج كند .4-مهارت برنامه ريزي وگرداندن جلسات گروهي بايد به تك تك اعضاي گروه آموخته شود .5-به افراد كمك كنيم تا منافع كار گروهي را درك كنند رهبران و اعضاي گروها بايد بپذيرند كه گروه ها جاي رهبران را كه در اثر برنامه هاي مهندسي مجدد وتجديد ساختار سازماني خالي مي شوند پر خواهند كرد .چكونه و چه وقت بايد از گروه ها استفاده كرد؟1-پس از اينكه مشاركت اطلاعاتي , كار ايجاد حس مسئوليت را در افراد آغاز كرد و ميزان اعتماد افزايش داد , متوجه مي شويد كه علاقه افراد به مشاركت در كارها رو به افزايش است با معلوم كردن حريم و حدود استقلال عمل افراد و با آغاز مرحله ايجاد گروه هاي خودگردان به قصد جانشيني سلسله مراتب , زمينه انجام كارهاي مسئولانه در افراد آماده مي شود .2-ايجاد گروه هاي خود گردان

را مي توان در دل فرايند مشاركت اطلاعاتي جا داد از انجا كه توان افزايي, مشروط به استفاده از هر سه ركن است بنابراين اين كار در جايي كه ممكن باشد مطلوب نيز هست  .3-در جلسات مشاركت اطلاعاتي, برانگيختن حس مشاركت افراد در تصميم هاي گروهي , بازي سناريو هاي "اگر" را تكرار كنيد مشكلي براي يك گروه تعريف  كرده از اعضاي آن بخواهيد براي آن مشكل راه حل پيدا كنند.     چگونه و چه وقت بايد از گروه ها استفاده كرد؟1-پس از اينكه مشاركت اطلاعاتي , كار ايجاد حس مسئوليت را در افراد آغاز كرد و ميزان اعتماد افزايش داد , متوجه مي شويد كه علاقه افراد به مشاركت در كارها رو به افزايش است با معلوم كردن حريم و حدود استقلال عمل افراد و با آغاز مرحله ايجاد گروه هاي خودگردان به قصد جانشيني سلسله مراتب , زمينه انجام كارهاي مسئولانه در افراد آماده مي شود .2-ايجاد گروه هاي خود گردان را مي توان در دل فرايند مشاركت اطلاعاتي جا داد از انجا كه توان افزايي, مشروط به استفاده از هر سه ركن است بنابراين اين كار در جايي كه ممكن باشد مطلوب نيز هست .3-در جلسات مشاركت اطلاعاتي, برانگيختن حس مشاركت افراد در تصميم هاي گروهي , بازي سناريو هاي "اگر" را تكرار كنيد مشكلي براي يك گروه تعريف كرده از اعضاي آن بخواهيد براي آن مشكل راه حل پيدا كنند.     منزل دوم: تغيير و سر خوردگيدر كشاش تحول توان افزايي, همواره پديده اي جالب و تنش زا بروز مي كند واقعيت اين است كه توان افزايي از آنچه مي نمايد دشوارتر است.تقريبا"

همه ما كار ترك گفتن عادات نظام سلسله مراتب و روي آوردن به عادات جديد توان افزايي را دست كم مي گيريم . از اين گذشته افراد, اهميت مساله دگرگون كردن نظام سازماني حامي سازمان سلسله مراتبي و پديد آوردن نظامي را كه پشتيبان توان افزايي باشد نيز , دست كم مي گيرند در اين مرحله تغيير و سر خوردگي در كانون بحث قرار مي گيرد وچون مرحله نخست با نقش اركان سه گانه در گذار موفقيت آميز از اين دوره آشنا مي شويم, دوره اي كه خيلي ها تا لبه پرتگاه آنبه پيش مي روند و عزم مي كنند كه به مبداء حركت بازگردند.ركن اول: عرضه اطلاعات بيشتر و در يافت اطلاعات ديگران:مشكل اين جاست كه دگرگون كردن ذهنيت سابق-بر جا مانده از نظام سلسله مراتب-مستلزم فكر و نگرشي كاملا" تازه است پس رو به رو شدن با ناملايمات و دشواري ها و دلزدگي ها , امري عادي و طبيعي است.چرا بايد از مرحله احساس سر خوردگي عبور كرد؟1-احساس نوميدي و سر خوردگي , مطلوب نيست اما در فرايند تغيير اين حالت ها به ناگزير به افراد دست مي دهد, نوميدي بد نيست اما سخت است حركت به سويتوان افزايي, در آغاز كار دلنشين و دلخواه است اما وقتي در طي سفر , افراد چه اعضا چه رهبران گروه ها متوجه مي شوند كه بايد بينش و رفتار خود را عوض كنند سخت و دشوار جلوه مي كند .2-در مرحله تغيير هم عواطف ناگوار هم موانع رفتاري , در مقابل توان افزايي قد علم مي كنند , افراد به خود شك مي كنند اما

اين شك را به رهبران بر مي گردانند براي مقابله با اين حالت باز هم بايد از مشاركت اطلاعاتي مدد بگيريم اما به اندكي تفاوت نسبت به شيوه مرحله اول است.چه طور مي توان از مشاركت اطلاعاتي براي مقابله با سر خوردگي و نارضايتي افراد در فرايند تغيير استفاده كرد؟يكي از دلايل اصلي سرخوردگي و نارضايتي اين است كه انتظارات اوليه كاركنان با واقعيات سازگار نيست.2-ذكر منافع و خواص فرهنگ توان افزايي براي اعضا و رهبر گروه سودمند است.3-رهبر گروه بايد به اطلاعات اعضا توجه كند به بيان ريگر نگراني اعضا در اين دوره بايد مورد توجه خاص رهبر گروه باشد.4-مديراني كه خود را براي رهبر گروه آماده مي كنند به آموزش روش استفاده از مشاركت اطلاعاتي در مرحله سرخوردگي و نوميدي نيازمندنداگر افراد از اطلاعات دريافتي استفاده كنند نسبت به حاصل كار آنها چه واكنشي بايد نشان داد؟1- با ورود افراد به مرحله نارضايتي و نوميدي آنها از خود مي پرسند آيا توان افزايي ارزش اين همه تلاش را دارد ؟حتي رهبران گروه ها اين سوال را از خود مي پرسند2-به مشكلاتي كه گروه ها شناسايي كرده و مي كوشند راه حل آن را پيدا كنند توجه كنيد3-مديران و كاركنان شركت بايد از مواهب روند توان افزايي آگاه شوند.در اين مرحله از توان افزايي چه نوع اطلاعاتي ديگر را بايد در اختيار افراد قرار داد؟1- افراد بايد از نتايج تغييرات قبلي آگاه شوند و بدانند در آينده نزديك از فرايند تحول, چه توقعاتي بايد داشته باشند بنابراين بايد در فضاي آرام و دلنشين به طور صادقانه به پرسش هاي آنها پاسخ دهيم .2-در اين

مرحله از فرايند تغيير مي توان كار مبادله اطلاعات را به همان طريق كه در مرحله اول انجام شد ادامه داد, دادن اطلاعات بيشتر و حساس تر سبب  افزايش ميزان اعتماد و مسئوليت پذيري مي گردد .3-از دادن اطلاعات محرمانه مربوط به امور دروني شركت , نترسيد چه عيبي دارد افراد بدانند روش تعيين حقوق و دستمزد , يا پرداخت پاداش و مساعده چه طور است؟4-مشاركت اطلاعاتي از جمله ابزارهاي پر قدرت براي اعتماد سازي القائ مسئوليت است در اين مرحله از فرايند تغيير ,كه بذر شك و بد گماني جوانه مي زند و نوميدي و سرخوردگي ريشه مي دواند , افزايش مشاركت اطلاعاتي سبب مي شود كه افراد از اين وادي هولناك به سلامت بگذرند.ساز و كار هاي مشازكت ثمربخش و به هنگام اطلاعات متناسب چيست؟1-استفاده از تكنولوژي اطلاعات براي مبادله اطلاعات در سطح كارگاه يا شركت است 2-برگزاري جلسه هايي متشكل از كاركنان بخش هاي عمليات و كاركنان واحد تكنولوژي اطلاعات .آيا مي توان از پيشرفت عملكرد به عنوان ابزاري براي مقابله با نوميدي افراد در اين مرحله استفاده كرد؟اين روش يعني نشان دادن پيشرفت حاصل در افراد و كار آنها مي تواند در مقابله با روحيه يأس و سرخوردگي , بسيار موثر باشد به كمك اطلاعات به افراد توضيح دهيد و كمك كنيد تا پيوند بين كوشش هاي توانمند و دستاورد هاي مثبت , پيشرفت هاي اندك و تدريجي آگاه كنيد . استفاده از ابزار (پيشرفت عملكرد) سبب تحكيم و تقويت روحيه افراد مي شود . با استفاده از فرصت , كاري كنيد كه افراد به ارزش دستاورد هاي توان افزايي چه

براي بنگاه و چه براي خود آگاه شوند اين كار با ارزيابي داده هاي سايت اطلاعاتي شركت ميسر مي شود .افزايش ميزان مشاركت و به دست آوردن نتايج مطلوب , هر چه ميزان اين پيشروي بيشتر شود نياز افراد به ملاحظه رابطه ميان عملكرد و پاداش (چه مثبت و چه منفي ) بيشتر مي شود. گسترش ميدان مسئوليت و خود گرداني يكي از موثرترين ابزارهاي تعريف و توضيح مرز و ميدان آرمان و ارزش هاي سازمان اعمال و رفتار رهبران گروه است . بنابراين رهبران گروه بايد گوش به زنگ اشتباهاتي باشند كه در اثر مسئوليت پذيري پيش مي آِيد . پس وقتي خطايي پيش مي آيد بايد ، بدون متهم كردن فرد را به خاطر تلاشي كه از خود نشان داده تشويق و كمك كنيم تا از خطاي پيش آمده عبرت بگيرد . داشتن هدف روشن و مشخص پايه و شالوده عملكرد درخشان است . هدف ها به خصوص اگر به شيوه مشاركتي معين شوند ابزار مناسبي براي تعيين اين منظور به شمار مي آيند و مشاركت افراد در هدف گزيني سبب مي شود اعضاي گروه ها ، حسن نظر رهبران گروه ها را در استفاده از تجارب و نظرات اعضا باور كنند و خود را در پيشبرد شاخص هاي عملكرد موفقيت آميز شركت دخيل و سهيم بدانند .در فرايند توان افزايي نقش هدف هاي گروهي بسيار مهم است زيرا اعضا و رهبران گروه ها را وادار به گفتگو مي كند و اين گفتگو علاوه بر گسترش هدف هاي روشن سبب انسجام و يكپارچگي دروني گروه نيز مي شود . . رهبر گروه با

فراخواندن اعضاء به عملكرد خصوصي به جاي آنكه فقط متكي به نگرش خود باشد از موهبت ديدگاه هاي گوناگون نيز بهره مند مي شود . گروه ها علاوه بر توانايي گزينش هدف و نصاب عملكردي بايد مهارت هاي خود را تقويت كنند و رهبر بايد اعضا را ترغيب كند تا در جستجوي مهارتهاي لازم براي گروه و خود برآيند . براي ثمر بخش كردن تلاش هايي كه با هدف توان افزايي صورت مي گيرد بايد نظام مديريت عملكرد شركت به نحوي بازبيني شود كه از هدف گزيني هم حمايت و هم بهره برداري شود . اگر هدف ها به طور اصولي و صحيح انتخاب شوند و ويژگي هاي پنجگانه را داشته باشند و فرايند عملكرد با اين هدف ها آغاز شود ، در اين صورت براي تعيين اولويت ها هيچ كس متوسل به حدس و گمان نخواهد شد .يكي از مهمترين دگرگوني هايي كه بايد در نظام مديريت عملكرد در فرهنگ توان افزايي حاصل شود جابه جايي كانون  توجه نظام است . كانون توجه بايد تغيير و دست كم بخشي از آن به جاي عملكرد فردي به عملكرد گروهي مبتني گردد .ركن سوم : گروه جايگزين سلسله مراتب دره ي نوميدي بسيار عميق و شيب ديواره هاي آن بسيار تند است ، به طوري كه گاه انسان از خروج از آن به طور كلي نا اميد مي شود . راه نجات از اين دره در دست اعضاء و رهبر گروه است .در اين مرحله گروه ها چه نقشي را بازي مي كنند ؟وقتي بحثي ميان مي آيد عضو گروه مي تواند پا پيش بگذارد و

با استفاده از دانايي خاص خود به ديگران جهت بدهد . رهبر گروه در موقعيتي قرار دارد كه مي تواند با ترغيب اعضا به مشاركت بيشتر با رويه ي سرخوردگي و نا اميدي آنها مقابله كند ، ولي در عين حال در اين مرحله نبايد همه ي كار ها را به افراد واگذار كند . بايد مطمئن شويد كه گروه ها از مهارت هاي خود استفاده مي كنند . اين دوره فرصتي مناسب است كه گروه ها را به ارائه نظر و پيشنهادات ترغيب كرد. در مرحله نخست فرايند توان افزايي : گروه ها كار تصميم گيري هاي ساده را آغاز كرده اند در اين مرحله بهتر است مهارت هاي اوليه اعضاء گروه را توسعه داده و امكان گرفتن تيم هاي بزرگتر را براي آنها فراهم كنيم .بايد به گروه ها يادآوري كنيم كه در صورت موفقيت كارگاه يا شركت و نيل به هدف هاي مقرر و شيوه كار مسئولند . آنها بايد بدانند كه معناي توان افزايي ، مشاركت بي مسئوليت نيست . در فرهنگ نظام سلسله مراتب مدير وظايف و مسئوليت ها را به عهده مي گيرد و افراد طبق دستور كار مي كنند  . اما در فرهنگ توان افزايي همچنانكه افراد نسبت به رشد و بالندگي خود متعهد اند ، در قبال پيشبرد امور نيز مسلم دارند . يكي از راه هاي ايجاد مسئوليت گروهي ، تعيين هدف هاي گروهي است به طوريكه با هدف هاي سازمان پيوند مستقيم داشته باشد . در اينصورت گروه ها به طور مسئولانه در عملكرد شركت سهيم مي شوند . يكي ازدگرگوني هاي مهم در تغييرات

ايجاد شده در نظام توان افزايي كاستن از شمار جلسات قسمتي و كارمندي و برگزاري جلسات گروهي به جاي آنها است . يكي از فرساينده ترين مشكلاتي گروه ها در دره نا اميدي ترس از شكست است . وظيفه رهبر گروه اين است كه به افراد تفهيم كند كه پيدايش اين پديده در مرحله طبيعي است و كسي مقصر نيست . از آنجايي كه در اين گروه ها در توانايي خود برديد مي كنند بايد كاري كنيم كه با قدرت و توانايي خود در برخورد در حل معضلات پيچيده آشنا شوند. منزل سوم ( پذيرش توان افزايي و پالايش آن :با ورود كاروان توان افزايي به منزل سوم  يعني پذيرش و پالايش توان افزايي ، وسوسه كم توجهي به فرايند توان افزايي در افراد قوت مي گيرد و امر بر آنها مشتبه مي شود كه از اين به بعد همه چيز درست و مطلوب به قرار خود باقي خواهد ماند . در صورتي اين تفكر نادرست است و مشاركت در اقتدار با بعد ديگر آن يعني مشاركت در مسئوليت همراه است .نقش اطلاعات در ادامه فرآيند توان افزايي چيست ؟در اين مرحله گروه ها از اطلاعاتي كه در اختيارشان قرار مي گيرد واقعا استفاده مي كنند و به سبب تجربه اي كه تاكنون كسب كرده اند در موقعيتي قرار دارند كه مي توانند نوع اطلاعاتي را كه براي ارتقاء عملكرد لازم دارند تشخيص دهند . مشاركت اطلاعاتي ساز و كاري است كه به كمك آن مي توان افراد را نسبت به هدف و روش رسيدن به آن با ملاك هاي مطلوب مسئول نگه داشت .

هم چنين وسيله اي است تا افراد و گروه ها خود را نسبت به رشد و پيشرفت و هدف هاي خود مسئول بدانند . يكي از مسائلي كه در هر تحول مطرح مي شود نحوه برخورد با افرادي است كه در نيمه راه تحول به سازمان مي پيوندند ، كسي كه از بيرون سازمان به آن وارد مي شود از سازمان چيزي نمي داند و بايد او را نسبت به برنامه توان افزايي توجيه كرد تا با معنا و مفهوم توان افزايي در سازمان ، محدوده فعلي عمليات و مراحل رشد و بالندگي گروه ها آشنا شود . بايد به افراد تازه وارد توضيح داده شود كه چند نوع اطلاعات در اختيار او قرار مي گيرد و نحوه مبادله اطلاعات چگونه است  تواتر ارائه اطلاعات چه آهنگي دارد و مسئوليت شخصي او در مقابل اطلاعات دريافتي چيست ؟مشاركت اطلاعاتي مي تواند از جريان عادي خود منحرف شود . اين انحراف متاثر از روش گرد آوري و بهره برداري از اطلاعات است . اين انحراف باعث مي شود كه جريان اطلاعات در مسير گروه ها به مديريت ارشد دچار لكنت شود .ركن دوم : تزريق مرز و محدوديت به نظام ارزشي افراد فرق اين مرحله با دو مرحله پيش در اين است كه منشاء راهنمايي ها افراد است . از اين پس افراد متقاضي اطلاعات هستند و مي دانند كه از اين اطلاعات چگونه استفاده كنند . اينك محدوده رفتار افراد به مراتب گسترده تر از مرحله آغازين سفر است . كار مهم اين مرحله اين است كه ميدان عمل افراد را در نظام ارزشي آنها

وارد كنيم . در فرهنگ جديد توان افزايي بايد گروه ها آزاد باشند تا هر هدفي را كه گمان مي برند دستيابي به آن سبب رسيدن به هدف هاي راهبردي شركت مي گردد برگزينند .با ورود به مرحله نهايي سفر توان افزايي دامنه همكاري گروه ها با مديريت در زمينه هاي مختلف و از جمله ايجاد فرصت هاي جديد كسب و كار توسعه مي يابد . تا اين مرحله بخش بزرگ قعاليت گروه ها معطوف به مقولات عمليات مرتبط با تحقق هدف هاي راهبردي است كه به وسيله رهبري  ارشد برگزيده شده است ، از اين پس نيز اين دفع ادامه خواهد داشت . در اين مرحله رهبر بايد گروه هاي خود گردان را تشويق كند تا بازنگري  در رويه هاي عملياتي سودآوري سازمان را بيشتر كنند . اينك گروه هاي خودگردان در گرداندن امور كسب و كار پا به پاي مديريت كار مي كنند .ركن سوم :استقرار گروه ها در جايگاه سلسله مراتب گروه ها چگونه مي توانند جانشين بيشتر وظايف نظام سلسله مراتب مديريت گردند ؟گروه ها اينك اطلاعات را در اختيار دارند . اين ابزار پيش از اين در اختيار مديريت بود . از اين گذشته گروه ها داراي آرماني مشخص و مجموعه اي از ارزش ها ي عملياتي شده اند و بنابراين در موقعيتي قرار دارند كه مي توانند نقش حياتي خود را در سازمان بر عهده بگيرند .گروه ها بادي به تدريج خود را در درك و فهم هدف هاي راهبردي شركت پيگيري آمار و اطلاعات مربوط به همين هدف ها و تعيين نصاب هاي مرتبط با تحقق هدف هاي

راهبردي مسئول بدانند .براي توسعه دامنه نفوذ خود با گروه ها بايد تشويق و دلگرم شوند . بي گمان برخي گروه ها نسبت به برخي ديگر زودتر توانمند مي شوند . گروه هايي كه در توانمند شدن به گروه هاي ديگر سبقت مي گيرند مي توانند بر گروه هاي عقب مانده اثر گذاشته و آنها را تشويق كنند تا مراحل توان افزايي زودتر طي شود . گروه هاي توانمند بايد حامي و مروج تنوع موجود در اعضاي گروه باشند . براي آنكه چرخه تنوع استمرار يابد ، گروه بايد با چالش هاي جديد روبرو شود بار ديگر محك تجربه و يادگيري به ميان آيد . تداوم مشاركت در امور سبب مي شود كه اعضاي گروه خشنودي و رضايتي بيش از رضايت و خشنودي حاصل از پاداش مادي كسب كنند . سازمان نيز استمرار اين وضع را به سود خود ارزيابي خواهد كرد .بنابراين بايد در آخر اين نكته را ذكر كنيم كه در مطالعه خلاصه ها مطالبي هستند كه اگر نه دقيقا مثل هم اما بسيار به هم شبيه هستند و علاوه بر تكرار در مراحل مختلف چه با ركن به ركن نيز تكرار شده اند .فرآيند توان افزايي فرايندي سخت و دشوار است تحول در پاره اي از حوزه ها مستلزم تكرار و توجه اكيد است و دلواپسي افراد به آساني به قرار و آرامش تبديل نمي شود . بنابراين هر آنچه تكرار شده  مستلزم تكرار بوده است زيرا تكرار سبب رفع ابهام و نيل به موفقيت مي گردد . سماجت و پيگيري عامل موفقيت است .

نظام حقوق زن در اسلام

نويسنده : دكتر مرتضي مطهري

خلاصه كتاب:

الهه توفيق- دالخاني- فائزه خلوصي: بخش اول: 1)آيا خواستگاري مرد از زن اهانت به زن است؟ درجامعه طوري جاافتاده كه مرد اصل است و زن فرع.اولين ماده ي قانون در كتاب نكاح وطلاق در اين زمينه ماده 1034است كه به موجب اين ماده(مرد ميتواند از هر زنيكه خالي از موانع نكاح باشد خواستگاري كند.)به موجب اين ماده ازدواج به معني زن گرفتن براي مرد مطرح شده و مرد بعنوان مشتري و خريدار و زن بعنوان كالا وانمود شده است.اين قبيل تعبيرات تاثير رواني بدي روي زن و مرد و روابط آنها خواهدگذاشت و عده اي براي اينكه خواستگاري جنبه يكطرفه و زن گرفتن به خود نگيردخواستگاري را هم وظيفه ي زن و هم وظيفه ي مرد دانسته اندتا در ازدواج تنها زن گرفتن صدق نكند و مرد گرفتن هم باشد واگرهميشه مردان را موظف به خواستگاري كنيم حيثيت زن را پايين آورده و اورا يك كالاي خريدني تلقي كرده ايم.  2)غريزه مرد طلب و نياز است وغريزه زن جلوه و ناز:از بزرگترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن خواستگاري كردن مرد از زن است.طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق و نياز وزن را مظهرمطلوب بودن و معشوق بودن آفريده است.خلاف حيثيت زن است كه بدنبال مرد برود وبراي زن قابل تحمل نيست كه از مردي خواستگاري كند وجواب رد بشنود ودنبال ديگري برود ولي براي مرد قابل تحمل است.فيلسوف آمريكائي ويليام جيمز:حياوخودداري ظريفانه زن غريزه نيست.دختران حوا درطول تاريخ فهميدند احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند وخود را از دسترس آنها دور كنند وابن را به فرزندان خود ياد دادند.اين موضوع

تنها اختصاص به انسانها ندارد بلكه حيوانات هم همينطورند.3)مرد خريدار وصال زن است نه رقبه ي او:عده اي ميگويند چرا قانون مدني لحني به خود گرفته كه مرد را خريدار زن نشان ميدهد؟1)اين مربوط به قانون مدني نيست مربوط به قانون آفرينش است.2)مگر هر خريداري از نوع مالكيت اشياء است؟(طلبه و دانشجوخريدار علم است)نهايت هنر زن اين است كه ميتواند مرد را در هر مقام و وضعي به سوي خود بكشاند.اكنون عده اي به نام دفاع از حقوق زن بزرگترين امتياززن وشرف وحيثيت او را لكه دار ميكنند.اين همان است كه ميگويند :ميخواهند ابروي زن بيچاره را اصلاح كنند چشم اورا كور ميكنند.4)رسم خواستگاري يك تدبيرظريفانه و عاقلانه براي حفظ حيثيت زن:گفتيم زن مظهر مطلوبيت وپاسخگويي آفريده شده است:1)اين بهترين ضامن حيثيت واحترام زن وجبران كننده ضعف جسماني او درمقابل نيرومندي جسماني مرد است.2)بهترين عامل حفظ تعادل و توازن زندگي مشترك است.قوانين مبني بريكسان بودن زن و مرد از لحاظ وظايف و خواستگاري در واقع به زيان زن است وتعادل را بهم ميزند.نتيجه:پيشنهاد عده اي مبني بر شركت زن در خواستگاري ارزشي ندارد و به زيان جامعه بشري است.بخش دوم1)ازدواج موقت(نكاح منقطع):يكي از قوانين اسلام از ديدگاه مذهب جعفري انجام ازدواج به دو نحو است:دائم وموقت ازدواج موقت ودائم درپاره اي موارد باهم يكي هستند ودرقسمتي اختلاف دارند:1-زن ومرد تصميم ميگيرند به طورموقت باهم ازدواج كنند پس از پايان مدت درصورت تمايل تمديد ميكنند درغيراينصورت از هم جداميشوند.2-آزادي بيشتري دارند كه به طوردلخواه به هرنحو كه بخواهند پيمان ميبندند.3-درازدواج دائم مرد خواه ناخواه مجبوراست خرجي زن رااز همه لحاظ تامين كند ولي درازدواج موقت بستگي

به قراردادي دارد كه بين طرفين منعقد ميگردد.4-درازدواج دائم زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده بپذيرد ولي در موقت بستگي به قرارداد منعقد شده دارد.5-در ازدواج دائم زن وشوهر خواه ناخواه ازهم ارث ميبرند ولي در موقت چنين نيست.(تفاوت اصلي اين دو نوع ازدواج:درازدواج موقت همه چيز بستگي به اراده و قرارداد طرفين دارد.)6-در ازدواج دائم هيچكدام اززوجين بدون جلب رضايت ديگري حق جلوگيري از باردارشدن راندارد ولي در موقت جلب رضايت ضرورت ندارد.7-درازدواج موقت عدم ذكر مهرموجب بطلان عقد ميشود وليدر دائم عقرباطل نيست.8-درهردوعقد دائم وموقت مادر ودختر زوجه برزوج وپدروپسر زوج برزوجه حرام ومحرم ميشوند وازدواج فرزندانشان باهم حرام است.9-خواستگاري كردن هم از زوجه دائم وهم از زوجه موقت برديگران حرام است.2)زندگي امروز و ازدواج موقت:اردواج دائم مسئوليت و تكليف بيشتري براي زوجين دارد به همين دليل پسر يا دختري كه تازه به بلوغ رسيده اند وتحت فشار غريزه قرار دارند اصلا آمادگي ازدواج دائم را ندارندوآن را نميپذيرند در واقع خاصيت عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعي واجتماعي را زيادتر كرده و به همين خاطر سن ازدواج بالا رفته است.3)جوان امروز و دوره بلوغ وبحران جنسي:امروزه عملا ممكن نيست كه يك پسر18ساله ويا يك دختر 16ساله كه تحت فشار غريزه هم هستند ورشد جنسي آنها در اوج است زيربار ازدواج دائم بروند ومسئوليت يك زندگي رابا وظايف زيادي كه دارد بپذيرند.4)كداميك؟رهبانيت موقت يا كمونيسم جنسي يا ازدواج موقت؟چندسئوال پيش مي آيد:1- آيا طبيعت حاضر است بخاطر اينكه در دنياي امروز جوانان نميتوانند درسنين 16و18سالگي ازدواج كنند دوران بلوغ را به تاخيربيندازد وتا تحصيلات جوانان تمام نشده غريزه

جنسي دست از سرآنها بردارد؟خير امكان ندارد 2-آيا جوانان حاضرند يك دوره رهبانيت موقت راطي كنند ورياضت بكشند وخود را تحت فشار قراردهند تاشرايط ازدواج دائم را پيدا كنند؟اگرهم فرضا جوان رهبانيت موقت رابپذيرد طبيعت به هرحال تاثيرنامطلوب خودرا روي او ميگذارد ودچارفشاررواني ميشود.*دوراه بيشتروجود ندارد:1-جوانان را به حال خود بگذاريم و به پسر اجازه دهيم باصدهادخترارتباط داشته باشد ودر رابطه با دخترهم همينطور كه در اين صورت ما عملا كمونيسم جنسي را پذيرفته ايم.2-راه دوم ازدواج موقت وآزاد است در اين صورت زن و مرد هردو محدود ميشوند كه درآن واحد زوج يا زوجه كس ديگر نباشند به اين ترتيب دختروپسر دوران تحصيل خود را ميگذرانند بدون اينكه رهبانيت موقت وعوازض آن راتحمل كرده باشند يا در كمونيسم جنسي گرفتار شوند.5)ازدواج آزمايشي:زن ومردي كه خيال ازدواج دارند وميخواهند نسبت به هم اعتماد كامل پيدا كنند با عنوان ازدواج آزمايشي براي مدت موقتي باهم ازدواج ميكنند واگر اطمينان پيداكردند ازدواج ميكنند درغير اينصورت جدا ميشوند.اين مسئله در اروپا به شكل ديگري جلوه ميكند:آيا ميدانيد اينكه اروپائيان وجود يك عده زنان بدكاررا درمحل معيني از شهر و تحت نظر دولت ضروري ميدانند براي چيست؟چون وجود مردان مجردي كه قادر به ازدواج دائم نيستند خطربزرگي براي خانواده هاست.6)راسل ونظريه ازدواج موقت:برتراند راسل فيلسوف انگليسي دركتاب زناشوئي واخلاق ميگويد:(...درواقع اگر درست بينديشيم پي ميبريم كه فواحش معصوميت كانون خانوادگي وپاكي زنان ودختران مارا حفظ ميكنند...)اين فرمول فرنگي هاست وازدواج موقت هم فرمولي بود كه اسلام پيشنهاد كرد.با بكاربسته شدن فرمول فرنگي ها در واقع مقام واقعي زن و حيثيت انساني زن خدشه دار ميشود. راسل در كتاب خود

فصلي تحت عنوان "ازدواج تجربي"دارد كه درآن او ميگويد:قاضي ليندزي كه سالها مامور دادگاه دنور بوده طرحي بنام "ازدواج رفاقتي"را پيشنهاد ميكند و منظور از ازدواج رفاقتي ايجاد ثباتي در روابط جنسي است. ازدواج رفاقتي از سه لحاظ با ازدواج عادي تفاوت دارد:1-منظور از ازدواج توليد نسل نخواهد بود.2-تازمانيكه زن حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسر است.3-زن در صورت طلاق مستحق كمك خرجي براي خوراك خواهد بود................................ آنچه ليندزي و راسل آن را ازدواج رفاقتي مينامند گرچه با ازدواج موقت اسلامي اندكي فرق دارد اما حكايت ميكند كه اين دو نفر هم به اين نكته پي برده اند كه تنها ازدواج دائم و عادي همه احتياجات اجتماع را پوشش نميدهد و كافي نيست.معايب و مفاسد نكاح منقطع:1-پايه ازدواج بايد بر دوام باشد و زوجين بايد از اول بدانند كه متعلق به يكديگرند و جدايي ناپذيرند ولي ازدواج موقت پيمان استواري نيست البته اين به اين معني نيست كه ازدواج موقت منسوخ است ازدواج موقت فقط زماني درست است كه واقعا امكان ازدواج دائم نباشد.2-ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايراني شيعه مذهب استقبال نشده و آن را نوعي تحقير ميدانند و اين بخاطر سوء استفاده هايي كه مردان هوسران كرده اند كه قانون بايد جلويشان را بگيرد.3-نكاح منقطع خلاف حيثيت زن است زيرا نوعي كرايه دادن است خلاف حيثيت انساني زن است كه در مقابل وجهي كه از مردي ميگيرد وجود خود را در اختياراو قرار دهد.اين ايراد خيلي عجيب است چون ازدواج موقت چه ربطي به اجاره و كرايه دادن دارد؟آيا بخاطر محدوديت مدت زمان ازدواج شكل كرايه اي به خود ميگيرد؟آيا

چون حتما بايد مهر معين شود كرايه است؟اولا در قانون مدني آمده كه اين دو ازدواج از لحاظ ماهيت هيچ فرقي ندارند.ثانيا از كي كرايه آدم منسوخ شده؟تمام كارگران و خياطان و پزشكان و...آدمهاي كرايه اي هستند. ثالثا زني كه به اختيار خود با مردي عقد ازدواج موقت ميبندد آدم كرايه اي نيست و كاري خلاف حيثيت و شرافت انساني نكرده.براي شناخت زن كرايه اي و بردگي زنها بايد سري به اروپا و آمريكا بزنيد و به كمپاني هاي فيلمبرداري برويد تا ببينيد زن كرايه اي يعني چه؟امروزه در غرب زيبائي زن/آواز زن/جاذبه جنسي زن/جسم زن/همه چيز زن و شخصيت او وسيله حقيري در خدمت سرمايه داري اروپا و آمريكاست........... آيا اسلام كه زن مسلمان را از اين كارها منع كرده مقام زن را پائين آورده يا اروپاي نيمه دوم قرن20؟7)نكاح منقطع و تعدد زوجات:نكاح منقطع چون به هرحال نوعي اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجات محكوم است پس نكاح منقطع محكوم است.8)سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت:نكاح منقطع از نظر اينكه دوام ندارد نميتواند آشيانه مناسبي براي فرزندان باشد. در ازدواج دائم هيچ يك از زوجين نميتواند بدون جلب رضايت ديگري از زير بار توليد نسل شانه خالي كند ولي در موقت دو طرف آزادند ولي اگر هم مايل باشند ميتوانند بچه دار شوند و از نظر عاطفي فرقي بين ازدواج دائم و موقت نيست.ميدانيم كه كليسا جلوگيري از آبستني را امر نامشروع ميداند ولي ازنظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند شوند مانعي ندارد ولي اگر نطفه منعقد شد اسلام به هيچ وجه اجازه معدوم كردن آن را نميدهد.9)ازدواج موقت و

مسئله حرمسرا:يكي از سوژه هايي كه مغرب زمين عليه مشرق زمين در دست دارد و به رخ او ميكشد و برايش فيلمهاي زيادي تهيه كرده و ميكند مسئله تشكيل حرمسراست كه متاسفانه در تاريخ مشرق زمين نمونه هاي زيادي از آن وجود دارد مانند زندگي سلاطين و خلفا.عده اي معتقدند مجاز شدن ازدواج موقت مساوي است با مجاز دانستن تشكيل حرمسرا كه نقطه ضعف و مايه سرافكندگي مشرق زمين است.اين موضوع بايد از دو جهت بررسي شود:1-آيا عامل تشكيل حرمسرا از جنبه اجتماعي بوده؟2-آيا منظور از تشريع قانون ازدواج موقت اين بوده كه وسيله هوسراني و حرمسراسازي براي عده اي مردان فراهم گردد يا نه؟10)علل اجتماعي حرمسرا سازي:1-اولين عامل حرمسراسازي تقوا و عفاف زن است يعني وقتي شرايط اخلاقي و اجتماعي محيط طوري باسد كه به زنها اجازه ندهد كه همزمان با دو نفر ارتباط داشته باشند در اين صورت مردان هوسران براي خود حرمسرايي ايجاد ميكنند. بديهي است كه اگر زنان به طور رايگان ئ آسان در اختيار مردان هوسران بودند و وسيله هوسراني آنها هميشه مهيا بود هرگز اين مردها زحمت تشكيل حرمسراها را با هزينه هاي هنگفت به خود نميدادند2-دومين عامل نبودن عدالت اجتماعي است. با نبودن عدالت گروه زيادي از مردان از داشتن همسر و تشكيل خانواده محروم ميمانند و تعداد زنان مجرد افزايش مي يابد و زمينه براي حرمسراسازي فراهم ميشود اما با وجود عدالت اجتماعي و امكان داشتن همسر براي همه هر زني به مرد معين اختصاص دارد و زمينه براي حرمسراسازي منتفي ميشود.مسلما اگر اين دو عامل معدوم گردد يعني عفاف و تقوا براي زن لازم شمرده شود

و كاميابي جنسي جز با ازدواج(موقت يا دائم)ناممكن گردد و از طرف ديگر مشكلات اقتصادي و اجتماعي از ميان برود و براي همه حق تاهل فراهم شود تشكيل حرمسرا امري محال خواهد بود.11)آيا تشريع ازدواج موقت براي تامين هوسراني است؟يكي از اصول اسلام مبارزه با هواپرستي است. قرآن كريم هواپرستي را در رديف بت پرستي قرار داده است. در اسلام انسانهاي هواپرست از جانب خداوند ملعون معرفي شده اند.امتياز اسلام نسبت به ساير شريعت ها اين است كه رياضت و رهبانيت را مردود ميشمارد همچنين هواپرستي را. از نظر اسلام تمام غرايز بايد در حدود اقتضا و احتياج برآورده شوند.جاي ترديد نيست كه هدف مقنن قانون ازدواج موقت اين نبوده كه وسيله عياشي و حرمسراسازي را براي مردان هواپرست و وسيله بدبختي براي يك زن و يك عده كودك فراهم آورد.از طرف ائمه دين هم تشويق و ترغيب زيادي به امر ازدواج موقت شده است.12)حرمسرا در دنياي امروز:دنياي امروز رسم حرمسرا را منسوخ كرده است و آن را كاري ناپسند ميداند و عامل وجود آن را از بين برده است.عامل آن چيست؟با عامل اول يعني عفاف و تقواي زن مبارزه كرده.تقوا و عفاف به همان نسبت كه به زن ارزش ميدهد و او را عزيز و گرانبها ميكند براي مرد مانع شمرده ميشود.دنياي امروز كاري كرده كه مرد عياش اين قرن نيازي به تشكيل حرمسرا با آن همه خرج و زحمت ندارد.براي مرد اين قرن از بركت تمدن غرب همه جا حرمسراست.نتيجه:برنده ي اين بازي ديروز و امروز مردها و بازنده موجود خوش باور و ساده دلي كه به نام جنس زن معروف است.بخش سوم1)شوهر

دادن قبل از تولد:2)معاوضه دختران:نكاح شغار يكي ديگر از مظاهر اختيارداري مطلق پدران نسبت به دختران است.نكاح شغار يعني معاوضه كردن دختران.دو نفر كه دو دختر رسيده داشتند باهم معاوضه ميكردند و آن دختران به پدران تعلق ميگرفتند كه البته اسلام اين رسم را منسوخ كرده.3)پيغمبر اكرم دخترش زهرا را در انتخاب شوهر آزاد ميگذارد:پيامبر خود چند دختر شوهر داد ولي هرگز اراده و اختيار را از آنان سلب نكرد.4)نهضت اسلامي زن سفيد بود:دركشور ما نيازمندي به نهضت زن است.نهضتي كه دست جوانان شهوت پرست از دخالت در آن كوتاه باشد نهضتي كه از تعليمات اسلامي سرچشمه بگيرد.نهضتي كه به بررسي عميق و منطقي بپردازد تا روشن كند در اجتماعات اسلامي چه اندازه تعليمات اسلامي اجرا ميگردد.5)مسئله اجازه پدر:1-مسئله اي كه مطرح است اين است كه آيا در عقد دوشيزگان كه براي اولين بار شوهر ميكنند اجازه پدر نيز شرط است يا نه؟از نظر اسلام چند چيز مسلم است هرگاه پسر و دختري هردو از نظر اقتصادي استقلال دارند و هر دو بالغ و عاقل باشند و بعلاوه رشيد باشند و بتوانند شخصا مال خود را حفظ كنند ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد و كسي حق دخالت ندارد.2-پسران اگر به سن بلوغ برسند و عاقل و بالغ باشند خود اختياردارخود هستند و كسي حق دخالت ندارد. و اما  دختران/ دختري كه بيوه باشد كسي حق دخالت در كار او را ندارد و مانند پسر است.ولي اگر دوشيزه است و براي اولين بار ميخواهد با مردي ازدواج كند چه طور؟در اينكه پدر اختياردار مطلق دختر نيست حرفي نيست اما امروزه اختلافي كه

بين فقها هست در اين است كه آيا دوشيزگان حق ندارند بدون جلب رضايت پدر ازدواج كنند و يا موافقت پدر به هيچ وجه شرط صحت ازدواج نيست؟البته يك مطلب مسلم است كه اگر پدران بي جهت مخالفت كنند حق آنها از بين ميرود و دختران در انتخاب شوهر آزادي مطلق دارند.به طور كلي قانون مدني ما موافقت پدر را در ازدواج دختران شرط ميداند.6)مرد بنده ي شهوت است و زن اسير محبت:فلسفه اينكه دوشيزگان لازم است بدون موافقت پدران با مردي ازدواج نكنند ناشي از اين نيست كه دختر از لحاظ رشد اجتماعي كمتر از مرد به حساب آمده است اگر اينطور بود پس چه فرقي است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه 16ساله نياز به رضايت پدر ندارد ولي دوشيزه 18ساله نياز دارد؟اين مطلب به رشد عقلي و فكري زن مربوط نيست به روانشناسي زن و مرد مربوط است.مربوط است به شكارچي گري مرد و از سوي ديگر به خوش باوري زن نسبت به وفا و صداقت مرد.مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت.چيزي كه مرد را از پا در مي آورد شهوت است و چيزي كه زن را از پا درمي آورد محبت و صفا و عشقي است كه از دهان مرد بشنود.رسول اكرم ميفرمايد:سخن مرد به زن كه تو را دوست دارم هرگز از دل او بيرون نميرود.نتيجه:قانون به هيچ وجه با اين كار زن را تحقير نكرده بلكه از او حمايت ميكند چون پدران جنس مرد را بهتر ميشناسند.بخش چهارم(اسلام و تجدد زندگي 1)1)اسلام و مقتضيات زمان:در ميان اديان و مذاهب هيچ دين و مذهبي مانند اسلام در شئون

زندگي مردم مداخله نكرده است.اسلام همانطوريكه روابط بندگان با خدا را بيان كرده روابط انسانها و حقوق و وظايف افراد را نسبت به يكديگر بيان كرده است.2)خصلت انطباق اسلام با زمان از نظر خارجيان:اتفاقا بسياري از دانشمندان و نويسندگان خارجي اسلام را از نظر قوانين اجتماعي و مدني مورد مطالعه قرار داده اند و قوانين اسلامي را به عنوان يك سلسله قوانين حقوقي ستايش كرده و خاصيت زنده و جاويد بودن اين دين و قابليت انطباق قوانين آن را با پيشرفتهاي زمان مورد تمجيد قرارداده اند.برنارد شاو نويسنده معروف انگليسي:من هميشه نسبت به دين محمد به واسطه خاصيت زنده بودن عجيبش نهايت احترام را داشته ام. به نظر من اسلام تنها مذهبي است كه قابليت تسلط بر صور متغير زندگي را دارد.3)خود زمان با چه چيز منطبق شود؟اكثر افرادي كه از پيشرفت و تكامل اوضاع زمان دم ميزنند خيال ميكنند هر تغييري كه در اوضاع اجتماعي پيدا ميشود خصوصا اگر از مغرب زمين سرچشمه گرفته باشد بايد به حساب پيشرفت گذاشته شود و اين از گمراه كننده ترين افكاري است كه دامن گير مردم امروزه شده است.به خيال اين گروه چون علم و صنعت در حال پيشرفت است پس تمام تغييراتي كه در زندگي انسانها پيدا ميشود نوعي پيشرفت است و باد استقبال كرد.در همان حالي كه علم درحال پيشروي است طبيعت هوسباز و درنده خوي بشر سعي دارد بشر را به سوي فساد و انحراف بكشاند.اين طبيعت هوسباز همواره سعي دارد علم را به صورت ابزاري براي رسيدن به هوس هاي شهواني و حيواني خود درآورد.زمان همانطوريكه پيشروي و تكامل دارد فساد هم دارد

و بايد با پيشرفت زمان پيشروي كرد ولي با فساد و انحراف مبارزه كرد.اسلام و تجدد زندگي2انسان تهنا جانداري نيست كه اجتماعي زندگي ميكند بسياري از حيوانات بالاخص حشرات زندگي اجتماعي دارند و از يك سلسله مقررات پيروي ميكنند مانند زنبور عسل و مورچه ها و موريانه ها كه از تمدن خاصي برخوردارند وانسان كه اشرف مخلوقات است سالها طول ميكشد به پاي آنها برسد.تمدن آنها برخلاف تمدن بشري هيچ دوره اي را طي نكرده است(عهد حجر/جنگل/عهد آهن و...).آنها از اولي كه وارد اين دنيا شده اند داراي همين تمدن بوده اند كه امروز هستند و هيچ تغييري در اوضاع آنها رخ نداده است اما انسان زندگي اش از صفر شروع شده و به سوي بي نهايت پيش ميرود.براي حيوانات در دوران مختلف همه چيز يكسان است براي آنها جهان نو و كهنه معني ندارد چرا؟چون با غريزه زندگي ميكنند نه با عقل اما انسان و زندگي اجتماعي او دائما دستخوش تغيير است چون او با عقل زندگي ميكند نه با غريزه.1)جامدها و جاهل ها:از جمله خاصيت هاي بشر افراط و تفريط است انسان اگر در حد اعتدال بايستد كوشش ميكند خود را با ترقي و پيشرفت جهان تطبيق دهد و جلوي انحرافات زمان را بگيرد اما متاسفانه هميشه اينطور نيست.دو بيماري خطرناك همواره آدمي را در اين زمينه تهديد ميكند:بيماري جمود و بيماري جهالت.نتيجه بيماري اول توقف و سكون و بازماندن از پيشروي و توسعه است.نتيجه بيماري دوم سقوط و انحراف است.جامد از هرچه نو است متنفر است ولي جاهل هر پديده نوظهوري را به نام تجدد و ترقي موجه مي خواند.جامد ميان هسته

و پوسته و وسيله و هدف فرق نميگذارد و هر تازه اي را فسار ميخواند ولي جاهل همه را به حساب توسعه علم و دانش ميگذارد.2)تمثيل قرآن:اسلام ديني است پيشرو و پيش برنده. قرآن كريم براي اينكه مسلمانان را متوجه كند كه همواره بايد در پرتو اسلام در حال رشد و نمو باشند مثل مي آورد ميگويد:مثل پيروان محمد مثل دانه اي است كه در زمين كاشته شود آن دانه قبلا به صورت برگ نازكي از زمين مي رويد سپس خود را نيرومند ميسازد سپس روي ساقه خويش مي ايستد آنچنان با سرعت و قوت اين مراحل را طي ميكند كه كشاورزان را به شگفت مي آورد.اين مثلي است از جامعه اي كه منظور قرآن است.قرآن اجتماعي را پي ريزي ميكند كه دائما در حال رشد و توسعه باشد.ويل دورانت ميگويد:هيچ ديني مانند اسلام پيروان خويش را به نيرومندي دعوت نكرده است.تاريخ صدر اسلام نشان داد كه اسلام چقدر براي اينكه اجتماعي را از نو بسازد و پيش ببرد تواناست.در كل اسلام هم با جمود مخالف است هم با جهالت و در اين ميان غرامت اشتباه هر دو دسته را بايد اسلام بپردازد.اسلام و تجدد زندگي 3:1)راز و رمز تحرك و انعطاف در قوانين اسلامي:مفكران اسلامي عقيده دارند كه در دين اسلام راز و رمزي وجود دارد كه به اين دين خاصيت انطباق با ترقيات زمان بخشيده است و عقيده دارند كه اين دين با پيشرفتهاي زمان و توسعه فرهنگ و تغييرات حاصل از توسعه هماهنگ است ولي افراد بدبين زيادند و باور نميكنند كه چنين خاصيتي در اسلام وجود داشته باشد.راز اينكه دين مقدس

اسلام با قوانين ثابتي كه دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغير زندگي قابل انطباق است چند چيز است كه ما قسمتي از آن را شرح ميدهيم.1-توجه به روح و معني و بي تفاوتي نسبت به قالب و شكل:اسلام به شكل و ظاهر و صورت زندگي كه وابستگي تمامي به ميزان دانش بشر دارد نپرداخته است.دستورهاي اسلامي مربوط است به روح و معني و هدف زندگي و بهترين راهي كه بشر بايد براي وصول به آن هدف ها پيش بگيرد علم نه هدف و روح زندگي را عوض ميكند و نه راه بهتر و نزديكتر و بي خطرتري به سوي هدف هاي زندگي نشان داده است.علم همواره وسائل بهتري براي رسيدن به هدف هاي زندگي در اختيار قرار ميدهد.در اسلام يك وسيله و يا يك شكل ظاهري و مادي نميتوان يافت كه جنبه تقدس داشته باشد تا يك نفر مسلمان خود را موظف بداند آن وسيله و شكل را براي هميشه حفظ كند.اسلام نگفته كه خياطي/بافندگي و ... يا هر كار ديگري بايد با فلان ابزار مخصوص باشد تا با پيشرفت علم كه آن ابزار منسوخ ميگردد ميان علم و دستور اسلام تناقضي پيدا شود.اين يكي از جهاتي است كه كار انطباق اين دين را با ترقيات زمان آسان كرده است.2-قانون ثابت براي احتياج ثابت و قانون متغير براي احتياج متغير:يكي ديگر از خصوصيات دين اسلام اين است كه براي احتياجات ثابت بشر قوانين ثابت در نظر گرفته است و براي احتياجات متغير قوانين متغير و ناثابت در نظر گرفته است از اين راه كه اوضاع متغير را با اصول

ثابتي مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغيري قانون فرعي خاصي را به وجود مي آورد.براي مثال:در اسلام يك اصل اجتماعي هست به اين صورت:"و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه"يعني (اي مسلملنان تا آخرين حد امكان در برابر دشمن نيرو تهيه كنيد.)از طرف ديگر در سنت پيغمبر يك سلسله دستورها رسيده است كه در فقه به نام سبق و رمايه معروف است.دستور رسيده است كه خود و فرزندانتان تا حد مهارت كامل فنون اسب سواري و تيراندازي را ياد بگيريد كه جزء فنون نظامي آن عصر بوده است.واضح است كه تير و شمشير و نيزه و اسب و...از نظر اسلام اصالت ندارد آنچه اصالت دارد نيرومند بودن است.در واقع لزوم مهارت در تيراندازي و اسب دواني مظهر يك احتياج موقت و متغير است و به تناسب عصر و زمان تغيير ميكند و با تغيير شرايط تمدن چيزهاي ديگر از قبيل تهيه سلاح هاي گرم امروزي و مهارت و تخصص در به كار بردن آنها جاي آنها را ميگيرد.3-طفيليگري حرام است نه كلاه لگني:استاد مطهري ميگويد:امثال من گاهي با سئوالاتي مواجه ميشويم كه با لحن تحقير و تمسخاآميزي مي پرسند:آقا ايستاده غذا خوردن شرعا چه صورتي دارد؟با قاشق و چنگال خوردن چه طور؟آيا استعمال لغت بيگانه حرام است؟آيا كلاه لگني به سر گذاشتن حرام است؟در جواب اين ها ميگوييم اسلام دستور خاصي در اين موارد نياورده است اما اسلام يك چيز ديگر گفته است:گفته شخصيت باختن حرام است/مرعوب ديگران شدن حرام است/تقليد كوركورانه كردن حرام است/محو شدن در ديگران حرام است/انحرافات و بدبختي هاي بيگانگان را به نام پديده قرن جذب

كردن حرام است.  بخش پنجم: مقام انساني زن از نظر قرآن—    تساوي يا تشابه:—    براي بررسي كامل اين مطلب لازم است دردو قسمت بحث كنيم—    1-نظر اسلام درباره مقام انساني زن از نظر خلقت و آفرينش—    2- تفاوت هايي كه در خلقت زن و مرد هست براي چه هدف هايي است؟ آيا اين تفاوت ها سبب مي شود كه زن ومرد از لحاظ حقوق طبيعي و فطري وضع نا مشابهي داشته باشند يا نه؟1-نظر اسلام درباره ي مقام انساني زن—    قران با كمال صراحت در آيات متعددي مي فرمايد :—    كه زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريديم  —    قران درباره ي آدم اول مي گويد : همه شما را از يك پدر آفريديم وجفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم (سوره نساء آيه1)—    و درباره همه آدميان مي گويد خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد (سورهاي نساء ، آل عمران و روم)—    در آيات فراواني آمده است كه پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست و به ايمان و عمل صالح مربوط است. قرآن همچنين در داستان هاي خود توازن را رعايت كرده و قهرمان داستانها را منحصر به مردان ننموده است .در حالي كه در كتب مذهبي كنوني (تحريف شده) زن اينگونه ترسيم ميشود: •     زن از مايه اي پست تر از مايه مرد آفريده شده است.•    همسر آدم اول از عضوي از اعضاء طرف چپ او آفريده شده است.•    زن عنصر گناه و شيطان كوچك است و شر و وسوسه از وجود اوبرمي خيزد.•    مرد در ذات خود از

گناه مبراست واين زن است كه مرد را به گناه مي كشاند وشيطان مستقيما در وجود مرد راه نمي يابدو فقط از طريق زن است كه مردان را مي فريبد .2-هدف ازتفاوت در خلقت زن و مرد :—    قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكمتر كند و شالوده وحدت آنهارا بهتر بريزد مانند تفاوت در اعضاي بدن و اين تفاوت ها به منظور پست تر جلوه دادن جنس زن و تبعيض و جفا نسبت به هيچ كدام از دو جنس ايجاد نشده است. در ادامه بيش تر به اين بحث مي پردازيم. تشابه نه و تساوي آريآنچه از نظر اسلام مطرح است اين است كه زن و مرد بدليل اينكه يكي زن است و ديگري مرد در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند ، جهان براي آنها يكجور نيست ، خلقت و طبيعت آنها را يكنواخت نخواسته است و به همين جهت ايجاب ميكند كه از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازاتها وضع مشابهي نداشته باشند و تساوي زماني برقرار مي شود كه تفاوت هاي غريزي و طبيعي زن ومرد ناديده گرفته نشود و هريك با توجه به اين تفاوت ها مشمول قوانين و مقررات شوند و از حقوق و وظايف مساوي برخوردار شوند آنچه امروز در غرب مطرح است مسئله وحدت وتشابه حقوق زن و مرد است نه تساوي حقوق آنها . و ازكلمه تساوي حقوق به عنوان يك مارك تقلبي استفاده ميكنند براي بهره وري بيشتر از زنان و تحقق اهداف شوم سياسي و اقتصاديمقايسه ايدئولوژي شرق و غرب:   

شرق شيفته اخلاق است و غرب شيفته حقوق ، شرق به حكم طبيعت شرقي خود انسانيت را در اين مي شناسد كه عاطفه بورزد ، گذشت كند ، همنوعان خود را دوست بدارد و جوانمردي به خرج دهد ، اما غربي انسانيت خود را در اين ميبيند كه حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع كند و نگذارد ديگري به حريم حقوق او پا بگذارد .                                                                          بشريت هم به اخلاق نياز دارد و هم به حقوق ، انسانيت هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق ، هيچكدام از حقوق و اخلاق به تنهايي معيار انسانيت نيست . مانبايد به حكم شرقي يا غربي بودن به يكي ازاين ايدئولوژي ها اكتفا كنيم بلكه بايد از ادغام اين دو به تساوي برسيم نه اينكه بدبختي هاي نوع شرقي را به بدبختي هاي نوع غربي بيافزاييم . بخش ششم : مباني طبيعي حقوق خانوادگي—    از نظر ما حقوق طبيعي هر موجودي بر اساس استعداد طبيعي وي ايجاد شده مانند حق فكر كردن و راي دادن و ...—    ريشه و اساس حقوق خانوادگي نيز مانند ساير حقوق طبيعي است و با توجه به استعداد هاي طبيعي در مرد و زن حقوق و تكاليفي براي آنها منظور گرديده است .—    افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعي (غير خانوادگي) وضع مساوي و مشابهي دارند همه حق دارند در مسابقه زندگي شركت كنند و بر اساس لياقت و كمال و فهم و درايت خود حقوق اكتسابي نا متساوي بدست آورند و اگر بخواهيم اين حقوق اكتسابي را مساوي قرار دهيم ستم كرده ايم زيرا زندگي اجتماعي انسان صد در

صد قرار دادي است و مانند زنبور عسل نيست كه از ابتدا يكي رئيس و ديگري مرئوس آفريده شده باشند بلكه در اجتماع بايد بر اساس تلاش و لياقتشان حقي در شان خود كسب نمايند .   —    اما در اجتماع خانوادگي چه طور ؟ —    فرضيه اسلام بر اساس عدم تشابه حقوق خانوادگي زن و مرد استوار است يعني حقوق طبيعي اوليه ي آنها متفاوت است اما عادلانه .—    مرد از جهت مرد بودن و زن از جهت زن بودن فرزند از جهت فرزند بودن داراي وظايف و حقوق خاص خود هستند در طبيعت زن و مرد تفاوت هايي وجود دارد كه در تعيين حقوق و تكاليف خانوادگي موثر است و زن و مرد را از اين جهت در وضع نا مشابهي قرار مي دهد  الكسيس كارل دانشمند فرانسوي در كتاب مشهورش انسان موجود ناشناخته مي نويسد زن در حقيقت از جهات زيادي با مرد متفاوت است يكايك سلول هاي بدني همچنين دستگاه هاي عضوي مخصوصا سلسله عصبي نشانه جنس او را بر روي خود دارد . قوانين فيزيو لوژي نيز همانند قوانين جهان ستارگان سخت و غير قابل تغيير است . ممكن نيست تمايلات انساني در آنها راه يابند ، ما مجبوريم آنها را آن طوري كه هستند بپذيريم ، زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و مسير سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند . وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت خيلي بزرگتر از مردها است و نبايستي آن را سرسري گيرند و رها كنند . —    نبايستي براي دختران جوان نيز همان طرز فكر و همان نوع

زندگي و تشكيلات فكري و همان هدف و ايده آلي را كه براي پسران جوان در نظر مي گيريم معمول داريم ، متخصصين تعليم و تربيت بايد اختلافات عضوي و رواني جنس مرد و زن و وظايف طبيعي ايشان را در نظر داشته باشند و توجه به اين نكته اساسي در بناي آينده تمدن ما حائز كمال اهميت است . بخش هفتم:تفاوت هاي زن ومرددرابتدا به بررسي تفاوت هاي زن ومرد از سه جهت مي پردازيم :—    1- از لحاظ جسمي —    2- از لحاظ رواني —    3- از نظر احساسات به يكديگر 1- تفاوت هاي زن و مرد از لحاظ جسمي :—    مرد به طور متوسط درشت اندام تر است و زن كوچك اندام تر ، مرد بلند قد تر است و زن كوتاه قدتر ، مرد خشن تر است و زن ظريفتر ، صداي مرد كلفت تر و خشن تر است و صداي زن نازك تر و لطيف تر ، رشد بدني زن سريعتر است و رشد بدني مرد بطيءتر ، (حتي جنين دختر از جنين پسر سريعتر رشد مي كند ) مقاومت زن در مقابل بسياري از بيماري ها از مقاومت مرد بيشتر است . زن زودتر از مرد به مرحله بلوغ ميرسد ، دختر زودتر از پسر به سخن مي آيد ، مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ، ولي با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن ، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است ، ريه مرد قادر به تنفس هواي بيشتري نسبت به زن است ، ضربان قلب زن از ضربان قلب مرد سريع

تر است. 2-تفاوت هاي زن ومرد از لحاظ رواني  —    ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاي پر حركت و جنبش بيش از زن است . احساسات مرد مبارزانه و جنكي و احساسات زن صلح جويانه و بزمي است ، مرد متجاوزتر و غوغا گر تر است و زن آرامتر و ساكت تر، احساسات زن از مرد جوشان تر است. —    . زن از توسل به خشونت درباره خود و ديگران پر هيز مي كند و به همين دليل خود كشي زنان كمتر از مردان است . مردان در كيفيت خود كشي نيز از زنان خشن ترند ، مردان به تفنگ ، دار، پرتاب كردن خود از روي ساختمان هاي مرتفع متوسل مي شوند ، و زنان به قرص خواب آور و ترياك و امثال اينها . زن در مورد اموري كه مورد علاقه يا ترسش است زودتر و سريع تر تحت تاثير احساسات خويش قرار مي گيرد ولي مرد سرد مزاج تر از زن است ، زن بر خلاف مرد  به زينت و زيور و آرايش و مدهاي روز علاقه بسيار دارد . زن پر حرف تر، محتاط تر ، مذهبي تر و ترسو تر و رقيق القلب تر  از مرد است زن در علوم استدلالي و مسائل خشك عقلاني به پاي مرد نمي رسد ولي در ادبيات ونقاشي و هنر هاي احساسي دست كمي از مرد ندارد . و نكته جالب اين است كه زن مي تواند چند كار را به طور همزمان با هم انجام دهد در حالي كه مرد از اين توانايي بي بهره است.تفاوت هاي زن و مرد ازنظر

احساسات به يكديگر:—    مرد زني را دوست دارد كه او را پسنديده باشد و زن مردي را دوست دارد كه ارزش او را درك كرده باشد . مرد مي خواهد شخص زن را تصاحب كند  اما زن مي خواهد دل مرد را مسخر كند و از راه دل بر او مسلط شود . زن از مرد شجاعت و دليري مي خواهد و مرد از زن زيبايي و دلربايي . تفاوت هاي زن و مرد:—    تفاوتها به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است ، و ديگري جنس پست تر است مربوط نيست . قانون خلقت از اين تفاوت ها منظور ديگري داشته است . قانون خلقت اين تفاوت ها را به اين منظور ايجاد كرده است كه به دست خود حقوق و وظايف خانوادگي را ميان زن و مرد تقسيم كند بعضي اصرار دارند كه تفاوت زن ومرد را در استعداد هاي جسمي و رواني به حساب ناقص بودن زن و كامل بودن مرد بگذارند ، و چنين وانمود مي كنند كه قانون خلقت بنا به مصلحتي زن را ناقص آفريده است .—    ناقص الخلقه بودن زن ابتدا در غرب و سپس در شرق مطرح شد گاهي از نظر مذهب و كليسا گفته اند: ( زن بايد از اين كه زن است شرمسار باشد ) گاهي گفته اند: ( زن همان موجودي است كه گيسوان بلند دارد و عقل كوتاه ) ، ( زن برزخ ميان انسان و حيوان است ) ، ( زن آخرين موجود وحشي است كه مرد او را اهلي كرده ) و  . . . —    بعضي از

غربيون مانند اشلي مونتاگو _كتاب زن جنس برتر _اصرار دارن زن را جنسا برتر از مرد معرفي كنند و از طرف ديگر امتيازات مرد را مولود تاريخي و اجتماعي بشمارد نه مولود عوامل طبيعي .—    اما نظر پروفسور ريك چيز ديگري است وي مي گويد زن و مرد بنا به مقتضيا ت جنسي خود به طور متفاوت عمل مي كنند و درست مانند دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند ، آنها ميتوانند يكديگر را بفهمند و مكمل يكديگر باشند ولي هيچگاه يكي نمي شوند و به همين دليل است كه مي توانند باهم زندگي كنند ، عاشق يكديگر بشوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند .—    به هر حال تفاوت هاي زن ومرد تناسب است نه نقص و كمال . قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تناسب بيشتري ميان زن ومرد كه قطعا براي زندگي مشترك ساخته شده اند به وجود آورد .ارسطو و افلاطون رو در روي هم—    افلاطون با كمال صراحت مدعي است كه زنان از مردان چه در نيروي جسمي ، چه در نيروي روحي ناتوانتراند وي به تفاوت زن و مرد از لحاظ كمي اعتراف دارد هرچند مخالف تفاوت كيفي آنها از لحاظ استعداد هاست ( استعدادهايي كه در زنان و مردان وجود دارد مانند يكديگر است ) وي مي گويد خدا را شكر مي كنم كه يوناني زاده شدم نه غير يوناني ، آزاد به دنيا آمدم نه برده ، مرد آفريده شدم نه زن .—    ارسطو با عقايد استاد خود سخت مخالفت مي كند و معتقد است نوع استعداد هاي

زن ومرد متفاوت است و وظايفي كه قانون خلقت به عهده هريك از آنها گذاشته و حقوقي كه براي آنها خواسته در قسمت هاي زيادي با هم تفاوت دارد . بخش هشتم : مهر و نفقهتاريخچه پيدايش مهريه :—    در مراحل اوليه زن بر مرد حكومت مي كرده است و مرد خدمتكار زن بوده است (مادر شاهي)—    در مرحله د.وم حكومت دست مرد افتاد ، مرد زن را از قبيله ديگر مي ربوده است. (پدر شاهي)—    در مرحله سوم مرد براي تصاحب زن به خانه پدر زن مي رفته و سالها براي او كار مي كرده است . (داستان موسي و شعيب ) —    در مرحله چهارم مرد مبلغي به عنوان پيشكش تقديم پدر زن مي كرده است و رسم مهر از اينجا ناشي شده است.—    در مرحله نهايي مرد هنگام ازدواج يك پيشكشي تقديم خود زن مي كند و هيچ يك از والدين حقي بر پيش كشي ندارند ، زن در عين اينكه از مرد پيش كشي دريافت مي دارد استقلال اجتماعي و اقتصادي خود را حفظ مي كند ، به اراده خود همسرش را برمي گزيند و كسي حق ندارد او را به خدمت خود بگمارد و استثمار كند .—    تنها اين مرحله مورد تاييد اسلام است در قرآن كريم آمده است مهر زن به خود او تعلق دارد نه به ديگري . و مرد بايد در تمام مدت زندگي مشترك عهده دار مخارج زندگي زن بشود و درآمدي كه خود زن تحصيل مي كند متعلق به اوست و حق هيچ دخل و تصرفي در آن را ندارد .مهريه :—    مهر ، با

حيا و عفاف زن يك ريشه دارد ،مهر تدبيري است از ناحيه قانون خلقت براي بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالي تري . مهر به زن شخصيت مي دهد و ارزش معنوي آن براي زن بيش از ارزش مادي آن است.  قرآن كريم با لطافت و ظرافت  بي نظيري مي گويد :[و آتوا النساء صدقا تهن نحله] يعني كابين زنان را كه به خود آنها تعلق دارد ( نه به پدران و برادران آنها ) و هديه و پيش كشي است از جانب شما با آنها به خودشان بدهيد .و با كلمه نحله كاملا تصريح مي كند كه مهر هيچ عنواني جز عنوان تقديمي و پيشكشي و هديه ندارد . وهمچنين قرآن كريم هر رسمي را كه موجب تضييع حقوق زنان مي شده منسوخ كرده است. براندازي رسوم ضايع كننده مهر زن توسط قرآن:—    1- قانون شغار —    2-كار كردن داماد براي پدر عروس—    3- تحت مضيقه قرار دادن زنان براي جبران مهر—    4- باز پس گرفتن مهريه به بهانه هاي گوناگون قانون شغار : شغار يعني معاوضه دختران . دو نفر كه دو دختر رسيده در خانه داشتند با يكديگر معاوضه مي كردند با اين ترتيب كه هريك  از دو دختر مهر آن ديگر به شمار مي رفت و به ÷در او تعلق مي گرفت . اسلام اين رسم را نيز منسوخ كرد .نفقه:در اسلام سه نوع نفقه وجود دارد : —    1-نوع اول : نفقه اي كه مالك بايد صرف مملوك خود بكند . ملاك اين نوع نفقه مالكيت و مملوكيت است .—    2- نوع دوم : نفقه

اي است كه انسان بايد صرف فرزندان خود ، در حالي كه صغير يا فقيراند و يا صزف پدر و مادر خود كه فقيرند ، بنمايد .ملاك اين نوع نفقه مالكيت و مملوكيت نيست . شرط اين نوع نفقه ، ناتوان بودن شخص واجب النفقه است.—    3- نوع سوم : نفقه اي است كه مرد در مورد زن صرف مي كند ، ملاك اين نوع از نفقه نه مالكيت و مملوكيت است و نه حق طبيعي به مفهومي كه در نوع دوم گفته شد و نه عاجز بودن و ناتوان بودن و فقير بودن زن . ولي در نوع سوم (نفقه زن) اگر مرد از زير بار وظيفه شانه خالي كند زن حق دارد به صورت يك امر حقوقي اقامه دعوا كند و در صورت اثبات از مرد بگيرد .  —    نفقه خرجي روزانه زن است كه به عنوان حق طبيعي وي محسوب مي شود . از نظر اسلام تامين بودجه كانون خانوادگي بر عهده مرد است . و زن در اين مورد وظيفه اي ندارد .زن حتي اگر داراي ثروت هنگفتي باشد اين وظيفه از گردن مرد ساقط نمي شود .و مرد حق هيچ گونه تسلط اقتصادي و بهره برداري از نيرو و كار زن را ندارد و نمي تواند او را استثمار كند .—    تاريخ نشان مي دهد كه پيغمبر اكرم به هيچ وجه حاضر نبود زني را بدون مهردر اختيار مردي قرار دهد . داستاني با اندك اختلاف در كتب شيعه و سني آمده است ، از اين قرار: زني آمد به خدمت پيغمبر اكرم و در حضور جمع ايستاد و گفت

:—     -يا رسول ا... مرا به همسري خود بپذير. —    رسول اكرم در مقابل تقاضاي زن سكوت كرد ، چيزي نگفت ، زن سر جاي خود نشست .مردي از اصحاب به پا خواست و گفت :—    - يا رسول ا... ،اگر شما مايل نيستيد ، من حاظرم .  پيغمبر اكرم سوال كرد :—    -مهر چه مي دهي ؟—    - هيچي ندارم . —    – اين طور كه نمي شود ، برو به خانه شايد چيزي پيدا كني و به عنوان مهر به اين زن بدهي .  —    مرد به خانه اش رفت و برگشت وگفت :—     - در خانه ام چيزي پيدا نكردم .—     – باز هم برو بگرد ، يك انگشتر آهني هم كه بياوري كافي است. دو مرتبه رفت و برگشت و گفت انگشتر آهني هم در خانه ماپيدا نمي شود ، من حاظرم همين جامه كه به تن دارم مهر اين زن كنم . يكي از اصحاب كه او را مي شناخت گفت : يا رسول ا... ، به خدا اين مرد جامه اي غير از اين جامه ندارد . پس نصف اين جامه را مهر اين زن قرار دهيد . پيغمبر اكرم فرمود :اگر نصف اين جامه مهر زن باشد كداميك بپوشند؟ هر كدام بپوشند ديگري برهنه مي ماند ، خير اين طور نمي شود. مرد خواستگار سر جاي خودش نشست . زن هم به انتظار ، جاي ديگري نشسته بود ، مجلس وازد بحث ديگري شد و طول كشيد . مرد خواستگار حركت كرد برود ، رسول اكرم او را صدا كرد : —    -آهاي بيا .  آمد.—     – بگو

ببينم قرآن بلدي ؟ —     - بلي يا رسول ا... ، فلان سوره و فلان سوره را بلدم .—     - مي تواني از حفظ قرائت كني ؟ —    - بلي مي توانم . —    – بسيار خوب ، درست شد ، پس اين زن را به عقد تو درآوردم و مهر او اين باشد كه تو به او قرآن تعليم بدهي . مرد دست زن خود را گرفت و رفت . بخش دهم: حق طلاق(1)هيچ عصري مانند عصر ما خطر انحلال كانون خانوادگي و عوارض سوء ناشي از آن را مورد توجه قرار نداده است و در هيچ عصري مانند اين عصر عملاً بشر دچار اين خطر و آثار سوء ناشي از آن نبوده است. قانونگذاران، حقوقدانان، روانشناسان هر كدام با وسايلي كه در اختيار دارند سعي مي كنند بنيان ازدواجها را استوارتر و پايدارتر و خلل ناپذيرتر سازند.اما آمارها نشان مي دهد كه سال به سال بر عدد طلاقها افزوده مي شود و خطر از هم پاشيده بر بسياري از كانون هاي خانوادگي سايه افكنده است. معمولاً هر وقت يك بيماري مورد توجه قرار مي گيرد و مساعي مادي و معنوي براي مبارزه و جلوگيري از آن به كار مي رود، از ميزان تلفات آن كاسته مي شود و احياناً ريشه كن مي گردد اما بيماري طلاق برعكس است.افزايش طلاق در زندگي جديد:در گذشته كمتر درباره طلاق و عوارض سوء ان و علل پيدايش و افزايش آن و راه جلوگيري از وقوع آن فكر مي كردند در عين حال كمتر طلاق صورت مي گرفت و كمتر آشيانه ها به هم مي خورد مسلماً تفاوت

ديروز و امروز در اين است كه امروز علل طلاق فزوني يافته است زندگي اجتماعي شكلي پيدا كرده است كه موجبات جدايي و تفرقه و از هم گسستن پيوندهاي خانوادگي بيشتر شده است و از همين جهت مساعي دانشمندان و خيرخواهان تا كنون به جايي نرسيده است و متأسفانه آيندۀ خطرناگتري در پيش است. شمارۀ 105 مجلۀ زن روز مقالۀ جالبي از مجلۀ نيوزويك تحت عنوان«طلاق در آمريكا» درج شد. اين مجله مي نويسد:« طلاق گرفتن در آمريكا به آساني تاكسي گرفتن است.» و هم مي نويسد: در ميان مردم آمريكا دو ضرب المثل از همه ضرب المثلهاي ديگر درباره طلاق معروفتر است يكي اينكه «حتي دشوارترين سازشها ميان زن و شوهر از طلاق بهتر است.» اين ضرب المثل شخصي به نام سروانتس در حدود چهار قرن پيش گفته است. ضرب المثل دوم كه شخصي است به نام(سامي كاهن) در نيمه دوم قرن بيستم گفته شده ست و درست نقطه مقابل ضرب المثل اول است و شعاري است بر ضد او و آن اين است« عشق دوم دلپذير است.طلاق در ايران:افزايش طلاق منحصر به آمريكا نيست، بيماري عمومي قرن است در هر جا كه آداب و رسوم غربي بيشتر نفوذ كرده است آمار طلاق هم افزايش يافته است مثلاً اگر ايران خودمان را در نظر بگيريم طلاق در شهرها بيش از ولايات است و در تهران كه آداب و عادات غربي رواج بيشتري دارد بيش از شهرهاي ديگر است.در روزنامه اطلاعات شمارۀ 11512 آمار مختصري از ازدواجها و طلاقهاي ايران ذكر كرده بود نوشته بود:( بيش از يك چهارم طلاقهاي ثبت شدۀ سراسر كشور مربوط

به تهران است) يعني 27 درصد طلاقهاي ثبت شدۀ را تهران تشكيل مي دهد با اينكه جمعيت تهران به جمعيت سراسر كشور 10 درصد مي باشد به طور كلي درصد طلاق در شهر تهران بيش از درصد ازدواج است وقايع ازدواج تهران 15 درصد كل ازدواج كشور است.( مجموعاً پنج فرضيه در مورد طلاق مي توان اظهار داشت:1-بي اهميتي طلاق و برداشتن همه قيد و بندهاي قانوني و اخلاقي جلوگيري از طلاق.2-اينكه ازدواج يك پيمان مقدس است وحدت دلها و روحهاست و بايد براي هميشه اين پيمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماعي بشري بايد حذف شود. زن و شوهري كه با يكديگر ازدواج مي كنند بايد بدانند كه جز مرگ چيزي آنها را از يكديگر جدا نمي كند.3- اينكه ازدواج از طرفق مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هيچ نحو قابل انحلال نيست. در دنياي قديم چنين نظري وجود داشته است ولي امروز گمان نمي كنم طرفداراني داشته باشد.4-اينكه ازدواج، مقدس و كانون خانوادگي محترم است اما راه طلاق در شرايط مخصوص براي هر يك از زوجين بايد باز باشد و راه خروجي زوج و زوجه از اين بن بست بايد به يك شكل و يك جور باشد.5- اينكه ازدواج، مقدس و كانون خانوادگي محترم و طلاق امر منفور و مبغوضي است(اجتماع موظف است كه علل وقوع طلاق را از بين ببرد در عين حال قانون نبايد راه طلاق را براي ازدواجهاي ناموفق ببندد) راه خروج از قيد و بند ازدواج هم براي مرد بايد باز باشد و هم براي زن، اما راهي كه براي خروج

مرد از اين بن بست تعيين مي شود با راهي كه براي خروج زن تعيين مي شود  دوتاست و از جمله مواردي كه زن و مرد حقوق نامشابهي دارند طلاق است.( اين نظريه همان است كه اسلام ابداع كرده و كشورهاي اسلامي به طور ناموفق از آن پيروي مي كنند).حق طلاق(2)طلاق در عصر ما يك مشكلۀ بزرگ جهاني است همه مي نالند و شكايت دارند. آنان كه طلاق در قوانينشان به طور كلي ممنوع است از نبودن طلاق و بسته بودن راه خلاص از ازدواجهاي ناموفق و نامناسب كه قهراً پيش مي آيد مي نالند آنان كه بر عكس، راه طلاق را به روي زن و مرد متساوياً باز كرده اند فريادشان از زيادي طلاقها و نااستواري بنيان خانواده ها با همۀ عوارض و آثار نامطلوبي كه دارد به آسمان رسيده است.(و آنان كه حق طلاق را تنها به مرد دادند نه از دو ناحيه شكايت دارند.)1-    از ناحيه طلاقهاي ناجوانمردانۀ بعضي از مردان كه پس از سالها پيوند زناشوئي ناگهان هوس زن نو در دلشان پيدا مي شود و زن پيشين را كه عمر و جواني و نيرو و سلامت خود را در خانۀ آنها صرف كرده و هرگز باور نمي كرده كه روزي آشيانۀ گرم او را از او بگيرند( با يك رفتن به محضر طلاق او را دست خالي از آشيانۀ خود مي رانند).2-    (از ناحيه امتناعهاي ناجوامردانۀ بعضي مردان از طلاق زني كه اميد سازش و زندگي مشترك ميان آنها وجود ندارد.) بسيار اتفاق مي افتد كه اختلافات زناشويي به علل خاصي به جايي مي كشد كه اميد رفع آنها از

ميان مي رود، تمام اقدامات براي اصلاح بي نتيجه مي ماند، تنفر شديد ميان زن و شوهر حكمفرما مي شود و آن دو عملاً يكديگر را ترك مي كنند و جدا از هم به سر مي برند در همچو وضعي هر عاقلي مي فهمد راه منحصر به فرد اين است كه اين پيوند كه عملاً بريده شده قانوناً نيز بريده شود و هر كدام از اينها همسر ديگري براي خود اختيار كند(اما بعضي از مردان براي اينكه طرف را زجر بدهند و او را در همۀ عمر از برخورداري از زندگي زناشويي محروم كند از طلاق خودداري مي كنند و زن بدبخت را در حال بلاتكليفي و به تعبير قرآن«كالمُعَلَّقِه» نگه مي دارد چون اينگونه افراد كه قطعاً از اسلام و مسلماني  جز نامي ندارند و به نام اسلام و به اتكاۀ قوانين اسلامي اين كارها را مي كنند) اين شبهه براي بعضي كه با عمق و روح تعليمات اسلامي آشنا نيستند پيدا شده كه آيا اسلام خواسته است كار طلاق به همين نحو باشد؟!طلاقهاي ناجوانمردانه:نخست دربارۀ مشكلۀ اول امروز ما يعني طلاقهاي ناجوانمردانه بحث مي كنيم. اسلام با طلاق، سخت مخالف است اسلام مي خواهد تا حدود امكان طلاق صورت نگيرد طلاق را به عنوان يك چاره جويي در مواردي كه چاره منحصر به جدايي است تجويز كرده است. اسلام مرداني را كه مرتب زن مي گيرند و طلاق مي دهند و به اصطلاح«مِطلاق» مي باشند دشمن خدا مي داند). در كافي مي نويسد:رسول خدا به مردي رسيد و از او پرسيد: با زنت چه كردي؟ گفت: او را طلاق دادم.فرمود: آيا كار بدي

از او ديدي؟ گفت: نه، كار بدي هم از او نديدم. قضيه گذشت و آن مرد بار ديگر ازدواج كرد پيغمبر از او پرسيد: زن ديگر گرفتي؟ گفت: بلي سپس از چندي كه باز به او رسيد پرسيد: با اين زن چه كردي؟ گفت: طلاقش دادم. فرمود: كار بدي از او ديدي؟ گفت: نه كار بدي هم از او نديدم. اين قضيه نيز گذشت و آن مرد نوبت سوم ازدواج كرد پيغمبر اكرم از او پرسيد: باز زن گرفتي؟گفت: بله يا رسول الله. مدتي گذشت و پيغمبر اكرم به او رسيد و پرسيد: با اين زن چه كردي؟ اين را هم طلاق دادم. بدي از او ديدي؟ نه، بدي از او نديدم.رسول اكرم فرمود: خداوند دشمن مي دارد و لعنت مي كند مردي را كه دلش مي خواهد مرتب زن عوض كند و زن را كه دلش مي خواهد مرتب شوهر عوض كند.(پيغمبر اكرم(ص) فرمود: جبرئيل آن قدر به من دربارۀ زن سفارش و توصيه كرد كه گمان كردم طلاق زن جز در وقتي كه مرتكب فحشاۀ قطعي شده باشد سزاوار نيست).پيوند ازدواجي صورت گيرد وجود ندارد و چيزي در نزد خدا مبغوضتر از خانه اي كه در آن خانه پيوندي با طلاق بگسلد وجود ندارد» امام صادق آنگاه فرمود: اينكه در قرآن نام طلاق مكرر آمده و جزئيات كار طلاق مورد عنايت و توجه قرآن واقع شده از آن است كه خداوند جدايي را دشمن مي دارد.طبرسي در مكارم الاخلاق از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود:«ازدواج كنيد ولي طلاق ندهيد، زيرا عرش الهي از طلاق به لرزه در مي آيد».آنچه در سيرت

پيشوايان دين مشاهده مي شود اين است كه تا حدود امكان از طلاق پرهيز داشته اند و لهذا طلاق از طرف آنها بسيار به ندرت صورت گرفته است و هر وقت صورت گرفته دليل معقول و منطقي داشته است. مثلاً امام باقر زني اختيار مي كند و آن زن خيلي مورد علاقۀ ايشان واقع مي شود. در جرياني امام متوجه مي شود كه اين زن«ناصبيه» است يعني با علي بن ابيطالب(ع) دشمني مي ورزد و بغض آن حضرت را در دل مي پروراند. امام او را طلاق داد.از امام پرسيدند: تو كه او را دوست داشتي چرا طلاقش دادي؟ فرمود: نخواستم قطعۀ آتشي از آتشهاي جهنم در كنارم باشد.حق طلاق(3)مطلب به اينجا رسيد كه طلاق از نظر اسلام سخت منفور و مبغوض است اسلام مايل است پيمان ازدواج محكم و استوار بماند. اين پيمان با همۀ پيمانهاي ديگر اجتماعي از قبيل: اجاره و صلح و رهن و وكالت و غيره اين تفاوت را دارد كه آنها همه صرفاً يك سلسله قراردادهاي اجتماعي هستند، طبيعت و غريزه در آنها دخالت ندارد و قانوني هم از نظر طبيعت و غريزه براي آنها وضع نشده است، برخلاف پيمان ازدواج كه براساس يك خواهش طبيعي از طرفين كه به اصطلاح مكانيسم خاصي دارد بايد تنظيم شود. از اين رو اگر پيمان ازدواج مقررات خاصي دارد كه با ساير عقود و پيمانها متفاوت است نبايد مورد تعجب واقع شود.مقام طبيعي مرد در حيات خانوادگي:از نظر اسلام منتهاي اهانت و تحقير براي يك زن است كه مرد بگويد من تو را دوست ندارم، و آن گاه قانون بخواهد به زور و

اجبار آن زن را در خانۀ مرد نگه دارد. قانون مي تواند اجباراً زن را در خانۀ مرد نگه دارد ولي قادر نيست زن را در مقام طبيعي خود در محيط زناشويي يعني مقام محبوبيت و مركزيت نگهداري كند قانون قادر است مرد را مجبور به نگهداري از زن و پرداخت نفقه و غيره بكند اما قادر نيست مرد را در مقام و مرتب يك فداكار و به صورت يك نقطۀ«گردان» در گرد يك نقطۀ مركزي نگه دارد.( از اين رو هر زمان كه شعله محبت و علاقۀ مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبيعي مرده است. طبيعت ، كليد فسخ طبيعي ازدواج را به دست مرد داده است يعني اين مرد است كه با بي علاقگي و بي و فايي خود نسبت به زن او را نيز سرد و بي علاقه مي كند، برخلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود تأثيري در علاقه مرد ندارد بلكه احياناً آن تيزتر مي كند از اين رو بي علاقگي مرد منجر به بي علاقگي طرفين مي شود ولي بي علاقگي زن منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود.( تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به شخص زن نيازمند است و زن به قلب مرد. حمايت و مهرباني قلبي مردآنقدر براي زن ارزش دارد كه ازدواج بدون آن براي زن قابل تحمل نيست.حق طلاق(4)سوابق خدمت زن در خانواده:طلاقهاي ناجوانمردانه علاوه بر انحلال كانون مقدس خانوادگي اشكالات خاصي براي شخص زن به وجود مي آورد كه نبايد آنها را ناديده گرفت. زني سالها با صميميت در خانۀ مردي زندگي مي كند و چون

ميان او و خودش دوگانگي قائل نيست و آن خانه را خانۀ خود و لانۀ خود مي داند منتهاي خدمت و مجاهدت را براي سروسامان دادن به آن خانه به كار مي برد، نيرو و جواني و سلامت خود را فداي خانه و لانه و آشيانه و در واقع فداي شوهر مي كند.اكنون فرض كنيد شوهر چنين زني پس از سالها زندگي مشترك هوس زن نو و طلاق همسر كهنه به سرش مي زند و مي خواهد زن نو را به لانه آشيانه زن اول كه به قيمت عمر و جواني و سلامت و آرزوهاي بر باد رفتۀ او تمام شده بياورد، مي خواهد با محصول دسترج زن اول با زن ديگر عياشي و هوسراني كند. تكليف اين كار چيست؟ اينجا تنها مسأله بهم خوردن كانون خانوادگي و گسيخته شدن رابطۀ زوجيت مطرح نيست مسأله ناجوانمردي شوهر و تحميل زن به مرد ناجوانمرد و مقام طبيعي زن است. مسأله آواره و بي آشيانه شدن، مسأله تحويل دادن آشيانۀ خود ساخته را به رقيب، مسأله هدر رفتن رنجها و كارها و زحمتها و خدمتها مطرح است. شوهر و كانون خانوادگي و خاموش شدن شعلۀ حيات خانوادگي به جهنم! هر انساني لانه و آشيانه اي مي خواهد و به لانه و آشيانه اي كه به دست خود براي خود ساخته است علاقمند است. اگر مرغي را از خانه و لانه اي كه براي خود ساخته است بيرون كنند از خود دفاع مي كند. آيا زن حق ندارد از لانه و آشيانۀ خود دفاع كند؟ غالب ناراحتيهايي كه به واسطۀ طلاقهاي ناجوانمردانه صورت مي گيرد از اين ناحيه

است در اين گونه موارد است كه طلاق تنها فسخ زوجيت نيست، ورشكستگي و نابودي زن است.طلاق قضاييطلاق قضايي يعني طلاقي كه به وسيلۀ زوج صورت بگيرد.در بسياري از قوانين جهان اختيار طلاق مطلقاً در دست قاضي است و تنها محكمه است كه مي تواند به طلاق و انحلال زوجيت رأي بدهد از نظر اين قوانين تمام طلاقها طلاق قضايي است.طلاق حق طبيعي مرد است اما به شرط اينكه روابط او با زن جريان طبيعي خود را طي كند. جريان طبيعي روابط شوهر با زن اين است كه اگر مي خواهد با زن زندگي كند از او به خوبي نگهداري كند، حق و حقوق او را ادا كند، با او خشن معاشرت داشته باشد، و اگر سر زندگي با او را ندارد به خوبي و نيكي او را طلاق دند، يعني از طلاق او امتناع نكند، حقوق واجبۀ او را به علاوه مبلغي ديگر به عنوان سپاسگذاري به او بپردازد و علقۀ زناشويي را پايان يافته اعلام كند. اما اگر جريان طبيعي خود را طي كند چطور؟ يعني اگر مردي پيدا شود كه نه سر زندگي و حسن معاشرت و تشكيل كانون خانوادگي سعادتمندانه و اسلام پسندانه دارد و نه زن را آزاد مي گذارد كه دنبال كار خود برود، به عبارت ديگر نه به وظايف زوجيت و جلب نظر و رضايت زن تن مي دهد و نه به طلاق رضايت مي دهد در اينجا چه بايد كرد؟(طلاق طبيعي مانند زايمان طبيعي است كه خود به خود جريان طبيعي خود را طي مي كند. اما طلاق از طرف مردي كه نه به وظايف خود عمل

مي كند و نه به طلاق تن مي دهد، نظير زايمان غيرطبيعي است كه با كمك پزشك و جراح نوزاد را بايد بيرون آورد. آيا بعضي ازدواجها سرطان است وزن بايد بسوزد و بسازد؟اكنون ببينيم اسلام دربارۀ  اين طلاقها و اين گونه مردان چه مي گويد. آيا باز هم مي گويد كار طلاق صد درصد بسته به نظر مرد است و اگر چنين مردي به طلاق رضايت نداد زن بايد بسوزد و بسازد و اسلام دستها را روي يكديگر مي گذارد و از دور اين وضع ظالمانه را تماشا مي كند؟عقيدۀ بسياري همين است مي گويند: از نظر اسلام اين كار چاره پذير نيست. اين يك نوع سرطان است كه احياناً افرادي گرفتار آن مي شوند و زن چاره ندارد بايد بسوزد و بسازد تا تدريجاً شمع حياتش خاموش شود. به عقيدۀ من اين طرز تفكر با اصول مسلم اسلام تضاد قطعي دارد ديني كه همواره دم از عدل مي زند«قيام به قسط» يعني برقراري عدالت را به عنوان يك هدف اصلي و اساسي همۀ انبيا مي شمارد( لَقَد اَرسَلنا بِالَبينّاتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَ الميزانَ لِيَقومَ الناسُ بِالقِسطِ) چگونه ممكن است براي چنين ظلم فاحش و واضعي چاره انديشي نكرده باشد؟ مگر ممكن است اسلام قوانين خود را به صورتي وضع كند كه نتيجه اش اين باشد كه بيچاره اي مانند يك بيمار سرطاني رنج بكشد تا بميرد؟ زني كه به همسري مردي براي زندگي با او تن مي دهد و بعد اوضاع  و احوال به صورتي در مي آيد كه آن مرد از اختيارات خود سوء استفاده مي كند و از طلاق

زن به خاطر زندگي و همسري بلكه براي اينكه از ازدواج آيندۀ او با يك شوهر واقعي و مناسب جلوگيري كند و به تعبير قرآن او راكالمعلّقه نگه دارد خودداري مي كند، حقاً چنين زني مانند يك بيمار سرطاني گرفتار است اما اين سرطان سرطاني است كه به سهولت قابل عمل است. بيمار پس از اينكه عمل ساده شفاي قطعي و كامل خود را باز مي يابد. اين گونه عمل و جراحي به دست حاكمان و قاضيان شرعي واجد شرايط امكان پذير است.بخش يازدهم: تعدد زوجات:«تك همسري» طبيعي ترين فرم زناشويي است. در تك همسري روح اختصاص يعني مالكيت فردي و خصوصي كه البته با مالكيت خصوصي ثروت متفاوت است حكمفرماست.در تك همسري هر يك از زن و شوهر احساسات و عواطف و منافع جنسي ديگري را از آن خود و مخصوص شخص خود مي داند. نقطه مقابل تك همسري(چند همسري) يا زوجيت اشتراكي است. چند همسري يا زوجيت اشتراكي به چند شكل ممكن است فرض شود:)كمونيسم جنسي:يكي اينكه اختصاص در هيچ طرف وجود نداشته باشد، نه مرد به زن معين اختصاص داشته باشد و نه زن مخصوص مرد معين باشد. اين فرض همان است كه از آن به(كمونيسم جنسي) تعبير مي شود. كمونيسم جنسي مساوي است با نفي زندگي خانوادگي.چند شوهري:شكل ديگر چند همسري چند شوهري است، يعني اينكه يك زن در آن واحد بيش از يك شوهر داشته باشد. ويل دورانت مي گويد:« اين كيفيت در قبيلۀ تودا و بعضي از قبايل تبت قابل مشاهده است.اشكال چند شوهري:اشكال عمده و اساسي كه چند شوهري بوجود مي آورد و همان بيشتر سبب شده كه

اين رسم عملاً موفقيتي نداشته باشد، اشتباه انساب است. در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است، همچنانكه در كمونيسم جنسي نيز رابطۀ پدران با فرزندان نامشخص است و همانطوري كه كمونيسم جنسي نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش يك اجتماع واقعي بوده باشد.علت شكست چند همسري:علت شكست چند شوهري اين است كه با طبيعت مرد موافق است و نه با طبيعت زن. اما از نظر مرد، براي اينكه اولاً با روحيۀ انحصار طلبي مرد ناسازگار است و ثانياً اصل اطمينان پدري مخالف است. علاقۀ به فرزند طبيعي و غريزي بشر است. بشر طبعاً مي خواهد رابطه اش با نسل آينده و نسل گذشته مشخص و اطمينان بخش باشد مي خواهد بداند پدر كدام فرزند است و فرزند كدام پدر است.چند شوهري زن با اين غريزه و طبيعت آدمي ناسازگار بوده است، برخلاف چند زني مرد كه از اين نظر نه به مرد لطمه مي زند و نه به زن.علل تاريخي تعدد زوجيات:هوسراني و تسلط بي چون و چراي مرد، به تنهايي براي پيدايش رسم«چند زني» كافي نيست. حتماً علل و عوامل ديگر نيز دخالت داشته است، زيرا براي مرد هوسران راه آسانتر و بي دردسرتر از چند زني اين است كه حسن تنوع طلبي خود را از راه زن بازي آزاد و رفيقه و معشوقه گيري ارضاء كند بدون آنكه زن مورد نظر خود را به عنوان«همسري» بپذيرد و نسبت به فرزندان احتمالي او تعهد و مسئوليتي به عهده بگيرد. از اين رود در اجتماعاتي كه چند زن معمول بوده است يا موانع اخلاقي و اجتماعي

راه معشوقه گيري و زن بازي آزاد را براي مرد هوس باز بسته است و مرد هوسباز مجبور بوده غرامت تنوع طلبي خود را با بهاي قبول همسري قانوني زن مورد استفاده خود و پدري فرزندانش بپردازد، و يا بايد فرض كنيم علل ديگري(جغرافيايي يا اقتصادي يا اجتماعي) غير از هوسبازي و تنوع طلبي مرد در كار بوده است.فزوني عدد زنان بر مردان:آخرين عامل تعدد زوجات كه ضمناً مهمترين عوامل است، فزوني عدد زنان بر عدد مردان بوده است. مواليد دختران از مواليد پسران زيادتر نبوده و نيست احياناً در بعضي سرزمينها مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر است، در برخي از سرزمينهاي ديگر بر عكس است، مواليد پسر از مواليد دختر بيشتر است و چيزي كه همواره سبب مي شود كه عدد زنان آمادۀ ازدواج از عدد مردان آمادۀ ازدواج بيشتر باشد اين است كه تلفات مرد هميشه از تلفات زن بيشتر بوده و هست. كثرت تلفات مرد همواره سبب شده و مي شود كه در صورت تك همسري، گروه فراواني از زنان از داشتن شوهر قانوني و خانه و زندگي مشروع محروم بمانند.علل فزوني عدد زنان آماده به ازدواج از مردان:علت اين امر چيست؟ چرا با اينكه مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر نيست، عدد زنان آمادۀ ازدواج از مردان بيشتر است؟علت اين امر واضح است: تلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بيشتر است. اين تلفات معمولاً در سنيني واقع مي شود كه مرد بايد سرپرست خانواده اي باشد. اگر اندكي به مرگهايي كه در اثر حوادث پيش مي آيد توجه كنيم از جنگها، غرق شدنها، سقوطها، زيرآوار ماندنها، تصادفها و غير

اينها، خواهيم ديدي همۀ اين حوادث و تلفات متوجه جنس مرد است. ندرتاً زني در ميان اينها ديده مي شود چه در مبارزه انسان با انسان، چه در مبارزه انسان با طبيعت، تلفات متوجه مرد مي شود.مقاومت بيشتر زن در برابر بيماريها:چيز ديگري كه سبب مي شود تلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بيشتر باشد، موضوعي است كه اخيراً در پرتو پيشرفت علوم كشف شده است و آن اينكه مقاومت مرد در برابر بيماريها از مقاومت زن كمتر است و در نتيجه تلفات مرد به واسطۀ بيماريها از تلفات زن بيشتر است. در مجلۀ سخن، سال ششم، شمارۀ يازدهم مقاله اي تحت عنوان«زن در سياست و اجتماع» از مجلۀ ماهانه به وسيله دكتر زهرا خانلري ترجمه شد كه طبيعت زن از نظر علمي بر طبيعت مرد تفوق دارد.كروموزوم x مربوط به جنس ماده از كروموزوم y مربوط به جنس نر قويتر است.بنابراين عمر زن از عمر مرد درازتر است، زن عموماً از مرد سالمتر است، مقاومتش در برابر بيماري از امراض از مرد بيشتر است و اغلب زودتر معالجه مي شود.در برابر يك زن كورنگ شاترده مرد كورنگ يافت مي شود.نيرنگ مرد قرن بيستم:مرد قرن بيستم در بسياري از مسائل مربوط به حقوق خانوادگي توانسته است نعل وارونه بزند و با نامهاي قشنگ تساوي و آزادي، زن را اغفال كرده از تعهدات خود نسبت به او بكاهد و بر كامگيريهاي بي حساب خود بيفزايد. اما در كمتر مسأله اي به اندازه تعدد زوجات از اين جهت موفقيت داشته است. مضحك اين است كه مي گويند:( تعدد زوجات از جانب زن همان اندازه دشوار است

كه از مرد بخواهند وجود رقباي خود را در عرصۀ زناشويي تحمل كند. گذشته از اين اينكه مقايسۀ غلطي است شايد نمي دانند كه دنياي امروز كه اين آقايان هر پديده اي را به اين نام جذب مي كنند و هيچ ترديدي را در صحبت رويدادهاي آن روا نمي دارند مرتباً از مرد مي خواهد كه عشق زن خويش را محترم بشمارد و وجود رقباي خود را در عرصۀ زناشويي تحمل كند دنياي امروز اين نابرد باريها را به نام حسادت، تعصب، فناتيسم و غيره محكوم مي كند اي كاهش جوانان ما لاقل از عمق جرياناتي كه از اين لحاظ در مغرب مي گذرد اندكي آگاهي داشتند.روشن شد كه تعدد زوجات ناشي از يك مشكل اجتماعي است نه طبيعت ذاتي مرد. بديهي است كه اكر در اجتماع مشكلۀ فزوني نسبي عدد زنان نيازمند بر مردان نيازمند وجود نداشته باشد تعدد زوجات از ميان خواهد رفت و يا بسيار كم خواهد شد. و اگر بخواهيم در چنين شرايطي(فرضاً چنين شرايطي وجود پيدا كند)(زناني بي شوهر نمانند) تعدد زوجات نه كافي است و نه صحيح. براي اين منظور چند چيز ديگر لازم است:اول: عدالت اجتماعي و كار و درآمد كافي براي هر مرد نيازمند به ازدواج تا بتواند به تشكيل كانون خانوادگي اقدام نمايد. دوم: آزادي اراده و اختيار همسر براي زن كه از طرف پدر يا برادر يا مشخص ديگر اجباراً به عقد يك مرد زندار پولدار درآورده نشود.بديهي است كه اگر زن آزاد مختار باشد و امكان همسري با يك مرد مجرد برايش فراهم باشد هركز زن مرد زندار نخواهد شد و سر(هوو) نخواهد رفت.

اين اولياء زن هستند كه به طمع پول، دختر يا خواهر خود را به مردان زندار پولدار مي فروشند.سوم: اينكه عوامل تحريك و تهييج و اغوا و خانه خراب كن اين قدر زياد نباشد.عوامل اغوا، زنان شوهر دارا از خانۀ شوهر به خانه بيگانه مي كشد، چه رسد به زنان بي شوهر، اجتماع اگر سر اصلاح دارد و طرفدار نجات تك همسري واقع است بايد در راه برقراري اين سه عامل بكوشد، والا منع قانوني تعدد زوجات جز اينكه راه فحشاء را باز كند اثر ديگري ندارد.اشكالات و معايب چند همسري:سعادت و خوشبختي زناشويي در گرو صفا، صميميت گذشت، فداكاري، وحدت و يگانگي است و همۀ اينها در چند همسري به خطر مي افتد.گذشته از وضع ناهنجار زنان و فرزندان دو مادره، از نظر خود مرد آنقدر مسئوليتهاي تعدد زوجات سنگين و خردكننده است كه رو آوردن به آن پشت كردن به مسرت و آسايش است. اكثر مرداني كه از تعدد راضي و خشنودند آنها هستند كه عملاً از زير بار مسؤوليتهاي شرعي و اخلاقي آن شانه خالي مي كنند، زني را مورد توجه قرار داده زن ديگر را از حساب خارج مي كنند و به تعبير قرآن كريم او را(كالمعلقه) رها مي كنند. آنچه اين گونه افراد نام تعدد زوجات به آن مي دهند در واقع نوعي تك همسري است توأم با ستمكاري و جنايت و بيدادگري. اگر مردي خيال كند كه تعدد زوجات با قبول همه مسئووليتهاي شرعي و اخلاقي به نفع اوست و او از نظر تن آسايي از اين كار صرفه مي برد، سخت در اشتباه است مسلماً تك همسري از

نظر تأمين خوشي و آسايش بر چند همسري ترجيح دارد.از نظر تربيتيهووگري ضرب المثل ناسازگاري است. براي زن دشمني بالاتر از(هوو) وجود ندارد. چند همسري، زنان را به قيام و اقدام عليه يكديگر و احياناً شوهر وا مي دارد، و محيط زناشويي را كه بايد محيط صفا و صميميت باشد به ميدان جنگ و جدال و كانون كينه و انتقام تبديل مي كند. دشمني و رقابت و عداوت ميان مادران به فرزندان آنها نيز سرايت مي كند، دو دستگي ها به وجود مي آيد، محيط خانوادگي كه اولين مدرسه و پرورشگاه روحي كودكان است و بايد الهام بخش نيكي و مهرباني باشد درس آموز زنفاق و نامردي مي گردد.در اينكه تعدد زوجات زمينۀ همۀ اين آثار ناگوار تربيتي است شكي نيست. اما يك نكته را نبايد فراموش كرد و آن اينكه بايد چه قدر از اين آثار ناشي از طبيعت تعدد زوجات است و چه قدر از آنها ناشي از ژستي است كه مرد و زن دوم مي گيرند ب عقيده ما همۀ اين ناراحتيها معلول طبيعت تعدد زوجات نيست، بيشتر معلول طرز اجراي آن است.

مدير مدرسه

جلال آل احمد خلاصه كتاب:عاطفه يكتا : از در كه وارد شدم در دهنم بود وزورم آمد سلام كنم .در حاليكه جلو ميزش ايستاده بودم رونويس حكم را را روي ميزش گذاشتم .سعي ميكرد عصبانيتش را كنترل كند,رونويس را را با كاغذهاي ضميمه اش زيرورو كرد وبعد غبغب انداخت وگفت :جا نداريم آقا !هر روز يك حكم مي دهند دست يكيو ميفرستند سراغ من ... . حوصله اين اباطيل را نداشتم وگفتم :لطفا زير همان برگه مرقوم فرماييد وسيگارم

را توي جاسيگاري براق روي ميزش تكاندم .تحمل اين يكي را نداشتم .با اداهايش معلوم بود تازه رييس شده در كارگزيني كل سفارش كرده بودند براي خالي نبودن عريضه،رونويس حكم را به رويت رييس فرهنگ هم برسانم كه تازه اينطور شد وگرنه بالاي حكم كارگزيني چه كسي ميتوانست حرف بزند ؟!از معلمي اقم نشته بود 10 سال سروكله زدن با بچه هاي مردم ومشاهده چشم هاي گردشده ودهنهاي باز بر سر هر مسئله ساده اي به فكر مدير شدن انداخته بودم .حكم را دادند دستم كه بروم وارسي كه باب ميلم هست يا نه!مدرسه اي دو طبقه ونوساز  كه در بياباني بنا شده زمينهاي آفتابرو.حتما زمينش متري يك عباسي هم نمي ارزد اما پس از مهاجرت خانواده هاي بچه ها كه به خاطر راه وسختي مسير دلسوز بچه هايشان مي شدند,زمينهاي اطراف كه متعلق به يك فرهنگ دوست خرپول بود ميشد متري صد تومان. يارو اسمش را روي ديوار مدرسه كاشيكاري كرده بود .اين فكرهارا همان روزي كردم كه ناشناس به مدرسه سرزده بودم.آخرسرهم به اين نتيجه رسيده بودم مردم حق دارند جايي بخوابند كه آب زيرشان نرود .روز بعد پيش رئيس فرهنگ برگشتم وبه كارگزيني رفتم به همراه رييس فرهنگ به مدرسه رفتيم زنگ را زود تر از موعد زدند ودر حضور ناظم ومعلم ها نطق غرايي در فضايل مدير جديد كه من باشم كرد ورفت ومن ماندم و235 شاگرد وچند معلم ويك ناظم . ناظم جوان رشيدي مينمود كه بلند حرف ميزد وبه راحتي امر ونهي ميكرد و بيا برويي داشت و با شاگردهاي درشت روي هم ريخته بود كه  خودشان ترتيب كارها

را مي دادند و پيدا بود كه به سرخر احتياجي ندارند وبي مدير نيز ميتوانست مدرسه را اداره كند .معلم چهارمي ها خيلي گنده بود از آنهايي كه گمان ميكردي مديري است,صحبت ميكرد و اباهتي داشت شايد به همين دليل از طرف سايرين براي عرض خوشامدگويي آمد .وقتي حرف ميزد در اين فكر بودم چگونه توانسته  با نان معلمي چنين هيكلي بپروراند .معلم كلاس اول باريكه اي سياه بود كه عينكي درشت به چشم ميزد,معلم سومي ها مردي كوتاه قد وخپل بود كه صدايي جيغ داشت,مانده بودم كه بچه ها چگونه كلاسهايش را تحمل مي كردند !؟! معلوم بود كه تلخك معلم ها است .معلم كلاس دوم نيز جوجه فكلي بود ,كروات زده كه ريشش را از ته ميتراشييد. كلاسهاي پنج و شش را دو نفر با هم اداره  ميكردند.يكي فارسي و شرعيات و تاريخ جغرافي و كاردستي و اين جور سرگرمي ها را مي گفت كه جوانكي بود بريانتين زده با شلوار پاچه تنگ و پوشت و كروات زرد و پهني كه نعش يك لنگر بزرگ آن را روي سينه اش نگهداشته بود و دائما دستش حمايل موهاي سرش بود و دمبدم توي شيشه ها نگاه مي كرد. وآن ديگري كه حساب و مرابحه و چيزهاي ديگر را مي گفت جواني بود موقر و سنگين كه مازندراني به نظر مي آمد و به خودش اطمينان داشت و تنها معلمي بود كه سيگار توي جيبش بود.پيدا بود كه در كلاس موفق است.غير از اينها يك معلم ورزش هم داشتيم كه دو هفته بعد ديدمش و اصفهاني بود و از آن قاچاق ها.هفته اي سه روز

نمي آمد و دو قرت و نيمش هم باقي بود.با اين آدمها بايد سر ميكردم وبه كمكشان مدرسه را راه ميبردم چايي و بساطي در كار نبود كه از جيبم گذاشتم وبه فراش سپردم بساط چايي را به پا كند . فردا صبح اول وقت رفتم مدرسه بچه ها در صف ايستاده بودند وناظم چوب به دست در ايوان بود تنها 2 تا از معلم ها در دفتر بودند معلوم بود كار هر روزشان است ناظم را به سر يكي از كلاسها فرستادم وخودم آمدم دم در مدرسه, دوضلع شمالي وشرقي مدرسه كوچه بود كه دراز ومستقيم از وسط بيابان به خيابان اسفالته اي مي رسيد كه اتوبوس در آن ميرفت ودرختكاري بود .حتما از ابتداي جاده كه چشمشان به من مي افتاد خجالت ميكشيدند وادب ميشدند كه دير نيايند اما آيا اين برازنده است كه از همين ابتدا سخت گيري كنم ؟سايه معلم كلاس سه از انتهاي جاده پيدا ميشد كه از حركاتش شناختمش ،ولي انگار حضور من تاثيري نداشت بي انصاف چه سلانه راه ميرفت كه ديدم هيچ جاي گذشتي نيست داشتم از كوره در ميرفتم كه تغييراتي را در رفتارش حس كردم ,حركاتش تندتر شد ودكمه هاي كتش را بست نگاهش را به من دوخت بخير گذشت وگرنه خدا عالم است چي ميشد .سلام كرد مثل اينكه ميخواست چيزي بگويد كه پيش دستي كردم. بفرماييد آقا بچه ها منتظرند حتما مرا نديده بود يا لابد در فكر دخترهايي بود كه ديشب در كلاس انگليسي ديده بود . در افكارم بودم كه هيكل معلم كلاس چهار از دور نمايان شد حالتي مانند دويدن

داشت پاهايش بلند بود اما وزن سنگينش را سخت ميتوانست تكان دهد, به من كه رسيد حتي سلامش خيس عرق بود .در دفتر,گفتم نشست يك ليوان آب از كوزه به همراه خنده مسخ شده اش به دستش دادم،بلند شد برود كه گفتم در عوض دو كيلو لاغر شديد.ميخواستم به طرف اتاقم بروم ،ببينم فراش درست وراستش كرده يا نه كه ناظم بكوب از پلكان آمد پايين.ديديد آقا !اينجوري مي آيند مدرسه اون قرتي كه خيالش هم نبود آقا ! حوصله اراجيفش را نداشتم راه افتادم كه بروم اتاقم،در اتاق را باز كردم داشتم دماغم را با بوي خاك نم كشيده عادت ميدادم كه آخرين معلم هم آمد توي ايوان با صداي بلند جوري كه تمام مدرسه بشنود ناظم را صدا زدم وگفتم با قلم قرمز براي آقا يك ساعت تاخير بگذاريد. روز سوم هنوز نرسيده به مدرسه صداي سوزوگداز بچه ها را شنيدم به سرعتم افزودم چند نفري جلو صف ايستاده بودند وناظم با تركه اي بر كف دستشان ميزد يكشان انقدر كوچك بود كه شك داشتم تركه بر كف دستش بخورد اگر هم ميخورد به سر انگشتانش بود كه آخ چه پوستي مي كند يا به مچش ميخورد . دونفرشان كه گنده بودند،الكي جيزوپر ميكردند.  از در كه رفتم تو برقي در چشم بچه ها ديدم،حس كردم در جايگاه مدير ميتوانم ناظم را تا سر حد مرگ بزنم .كمي جلوتر كه رفتم ناظم مرا ديد،سلام نكرده ميان حرفش پريدم كه اين يكبار را به خاطر من ببخشيد.سپس بچه ها سكسكه كنان داخل صفشان شدند وبه سمت كلاس رفتند معلم ها نيز سر وقت در

كلاس حاضر بودند به اتاقم رفتم،ناظم در حاليكه نفس تازه ميكرد به فراش فرمايش داد كه آبي برايش بياورد .مشكل را جويا شدم كه گفت چنان چموشاني شدند كه اگر جلوشان در نيايي از سر وكولت بالا ميروند ديگر بيشتر از اين بحث را ادامه ندادم كه رويش باز شود مبادا چيزي بپراند،از مادرش پرسيدم گل از گلش شكفت ومن نميدانم كه چرا هوس كردم نصيحت پيرانه اي كنمش.برايش تعريف كردم كه در تمام دوران تحصيل تنها 2 بار تنبيه شدم بار اول از گلدسته مسجد محل كه مسلط بر مدرسه بود وتماشايي ، بالا رفتم وبار دوم  كه مدير اشتباهي مرا كشيده اي زد وچون سيد اولاد پيغمبر بودم بعد مرا به دفترش خواند وكتابي به عنوان عذرخواهي به من هديه كرد كه هنوز دارمش .در نهايت خواستم تركه هارا بشكند او نيز شكست.در همان هفته اول امور را به دست گرفتم زمستان و9 بخاري زغالي وآب اوردن وجاروي مدرسه از يك فراش بر نمايد از اداره يك فراش ديگر خواستم كه هرروز منتظر ورودش بوديم . عصرها مدرسه نمي رفتم اما سه چهار روزه جرات پيدا كردم.ميدانستم اغلب كلاسها ورزش دارند كلاس اول يكسره بود وبه خاطر بچه هاي جغله نگراني نداشتم تور واليبال در مدرسه بي خطر ومحوطه اطراف نيز نه ماشيني نه آدمي كه ترس از تصادف ومردم باشد گرچه پستي بلندي داشت و پر از چاله وآب،حداقل از حياط مدرسه بزرگتر بود .بازرس كه آمد گفت باوجود كمبود امكانات سر جمع مدرسه خوبي است .سفارش دكتر ووسايل بهداشتي كرديم كه دكتر رسيد ولي براي وسايل بهداشتي به پدر يكي از

بچه ها كه در بهداري ارتش بود گفتيم.دست كم روزي 2-3 بار دست وبال بچه ها زخمي ميشد .ساده ترين شكل در ربع ساعات تفريح دعوا بود كه با زمين خوردن يكيشان تمام ميشد.  اگر قبلش عبور ناظم ومعلم ها پايانش نداده باشند فكر ميكردم علت اين زمين خوردن ها نداشتن كفش مناسب باشد،آنهايي هم كه داشتند بچه ننه بودند وراه رفتن نمي دانستند .براي زخمهايشان خودشان وارد عمل ميشدند دوا را كه دم دستشان بود بر ميداشتند وبه روي زخمها ميماليدند وميرفتند بزرگترها به كوچكترها كمك ميكردند گاهي نيز معلمها وناظم اگر مي بودند. يكبار نيز خودم قوزك پاي همان پسرك كوچك را پانسمان كردم . مدرسه آبي نداشت با هرز آبي كه در آب انبار جمع ميشد وتلمبه اي كه زنگهاي تفريح قسمتي از تفريح بچه ها بود اب بالا مي آمد.براي خوردن نيز دو منبع در گوشه حياط بودند كه بچه ها بهش هجوم مي آوردند كه روزي 2 بار پر ميشد.عجب عطشي داشتند ! صد برابر آنچه براي علم داشتند .يك روز هم مالك مدرسه آمد پيرمردي موقر كه خيال ميكرد براي سركشي به خانه مستاجر نشينش آمده،از در نيامده صداي فحشش به فراش مي آمد كه چرا بچه ها با زغال روي ديوار خط كشيده اند واز همين توپ وتشرش شناختمش .در جستجوي دوستهاي مشترك در خاطرها مان انبان اسم ها را زير و رو كرديم.كار آساني نبود.او دو برابر من عمر داشت.ولي عاقبت چيز دندان گيري به دست آمد و آنوقت راحت شديم و دانستيم كه از چه بايد حرف زد.بعد هم سفارش هاي او براي شيرواني طاق مستراح

كه چكه خواهد كرد وچاه آن كه لابد پر شده است و آب انبار كه لجن گرفته و لوله كشي آب كه مبادا فرداي زمستان يخ بزند و بتركد و كلاهي كه فرنگ سر او گذاشته و اگر در فرنگستان بود حالا او را با اين دست ودلبازي عضو  آكادمي كرده بودند و از اين جور اباطيل و ادعاها...چايي هم به او داديم و با معلم ها آشنا شد و قول دادم تا رفت.كنه اي بود .درست يك پيرمرد.تجسم خاطرات گذشته و انبان قصه ها و اتفاقات بي معني و نمونه وقاري كه فقط گذشت عمر به آدم ميدهد.يكساعت ونيم درست نشست. بايد پي ديدنش را ماهي يكبار  به تن ميماليدم معلم ها نيز هر كدام يك ابلاغ 24 ساعته در دست داشتند ولي به هر كدام تنها 20 ساعت كلاس رسيد .با ناظم قرار گذاشتيم معلمي ديگر از اداره بخواهيم وبه هر كدامشان 18 ساعت درس بدهيم به شرط آنكه هيچ بعداز ظهري مدرسه تعطيل نباشد ودشوارترين كار همين بود كه با كدخدامنشي حل شد ومن يك معلم ديگر از اداره خواستم .از اواخر هفته دوم فراش جديد آمد پيرمردي لاغر اندام كه لباس آبي مي پوشيد آب را نوبتي مي آوردند،مدرسه رونقي گرفته بود پلكان هميشه شسته بود وبخاريها سوار شدند .فراش جديد كه سرش توي ح ساب بود صداي بودجه بخاريها را درآورد،كه به ناچار كارگري گرفتيم كه قبل از واكس بخاريها سروصورتش را سياه ميكرد ومثل حاجي فيروز در مدرسه مي لوليد. هنوز يك هفته از آمدن فراش جديد نگذشته بود كه صداي معلمها در آمد كه اين چه فراشي است،

نه سلامي نه احترامي حتي خورده فرمايشاتشان را را نيز توجهي نميكند،درست است كه به من سلام ميكرد اما معلم ها نيز انتظار داشتند.در فاصله ساعات كلاس ها در دفتر بود،چاي ميريخت وآبي به دستشان ميداد بعد همان گوشه مي ايستاد و معلم ها را كلافه ميكرد،ديگر صداي خنده هايشان از دور نمي آمد وبا چند سال تجربه ام ميدانستم كه اگر سنگيني بار تدريس را در ساعات بين كلاس با متلك پراني به يكديگر خالي نكند،در كلاس بر سر بچه هاي مردم ميريزند يا چرت ميزنند.فراش را به دفتر خواندم اول غير مستقيم ودر نهايت مستقيم فهماندمش،هنوز كلام از دهنم خارج نشده بود كه گفت:اين جماعت را من ميشناسم شما اگر چند ماهيست با اينهاييد من عمري هست كه باهاشون سروكله ميزنم .امروز سيگار ميخواهند فردا روز سفارش مشروب ميدهند .انگاري او نيز متوجه هيچ كاره بودنم شده بود،اما مدير وسكوت در برابر فراش پررو؟كه صداي ماشين حمل ذغال به نجاتم آمد .نگاهي به او كردم وگفتم قباهت دارد اين حرفها ،جيب معلم جماعت كجا به خريدن مشروب رسد،حالا بروسراغ ماشين زغال وهمينطور كه بيرون ميرفت افزودم دو روز ديگه كه محتاجت شدند و ازت قرض خواستند با هم رفيق  ميشويد .با شروع بارندگي دستور سوختن بخاريها را از صبح داديم،زغال هرطوربود ميگرفتيم اوراق باطله مشق بچه هانيز فراوان،فقط يك كبريت لازم داشت .بچه ها هميشه زود مي آمدند خيلي سعي كردم يك روز زودتر از بچه ها مدرسه باشم عاقبت نشد . ظهرها كارم طول مي كشيد ديرتر ميرفتم اما هميشه مدرسه پر بود،نهايتا متوجه شدم شلوغي هميشگي مدرسه به خاطر گيوه بود

در آب كه راه ميرفتي خيس مي شد وسنگين واگر تندتر راه ميرفتي از پايت در مي آمد،عده غايب هاي صبح ده برابر شده بود .براي گيوه به انجمن محلي رفتيم تصميم گرفته شد كه سه كاميون شن هم بفرستند برايمان كه دو تايش را در حياط ويكي را در خيابان مدرسه خالي كرديم،نيم ساعته خود بچه ها با تخته وچوب وكفش پهنش كردند.يه روز كه به مدرسه رسيدم ناظم هنوز نيامده بود از اين اتفاقها كم مي افتاد وطبيعي بود كه زنگ را هم نزده باشند،10 دقيقه ميگذشت ومعلم ها در دفتر گرم اختلاط .گفتم زنگ رازدند وهمه رفتند سر كلاس دو تا از كلاس ها معلم  ها نداشت.در كلاس دوم يكي از كلاس شش ها را فرستادم وكلاس ديگر نيز خودم رفتم،نيمي از ساعت نگذشته كه فراش به كلاس آمد وگفت زني در دفتر منتظرم است،گمان ميكردم از والدين بچه هاست.به دفتر رسيدم دختري 20 ساله مي نمود،با موهاي فر كه كمي نيز در صورتش دست برده بود حكمش را داد دستم كه دانشسرا ديده ومعلم جديد است .پرسيد آيا غير  از او معلم زن ديگري نيز است؟ گفتم كه راه مدرسه ي ما براي پاشنه كفش خانم ها نساخته اند  خنده زوري كرد .بعد از كمي صحبت درباره ساعات كلاسها زنگ خورد از دفتر بيرون رفت.معلم ها كه انگار مويشان آتش گرفته خود را رساندند وتا از در آهني مدرسه بيرون رفت ،هر كدام از پشت در او را مي پاييدند.يك روز برفي بود كه با يكي از والدين بچه ها آشنا شدم يارو مرد كوتاهي قدي بود و فرهنگي و بزك

كرده كه ننشسته از سفرهاي فرهنگش حرف زد،ميخواست پسرش را كه كلاس دوم بود واز همان سه تا نصفي درس كه ميخواندند،ثلث اول تجديدي داشت به مدرسه ما بياورد .از باغبانش كه پسري درسخوان داشت شنيده بود كه بچه ها زير سايه مدير پله هاي ترقي را سريعتر طي ميكنند وبا مدارس ديگر مثقالي هفت سنار فرق دارند . حاليش كردم كه احتياجي به اين تعارفات نيست ومدرسه افتخار دارد كه بيشتر با بچه باغ وميراب ها سروكار دارد،كه حس كردم ناراحت شد.ناظم را صدا كردم ومرد را به او سپردم معلم سر خانه خواسته بود كه خود ناظم قبول كرد. ديگر دنيا به كام ناظم بود درست به اندازه حقوق دولتي اش اضافه كاري ميگرفت آنهم از يك مشتري .هر روز نقشه تازه براي مدرسه وحتي من ميكشيد يك روز آمد كه چرا ما خودمان  انجمن مدرسه نداشته باشيم وبا حسابي كه كرده بود حدود 60نفر از اوليا دستشان به دهنشان مي رسيد امور را با امضايي به خودش سپردم .دعوت نامه اي براي اوليا نوشت و جلسه با حضور بيست وچند نفري از اوليا رسمي شد. خودم را كنار نگه داشتم وچه دست ودلباز مقام هاي انجمن را به ديگران سپردم همان مديريت براي هفت پشتم كافي بود .آنكه ناظم به پسرش درس ميداد،پاكت سربسته اي به اسم مدير فرستاده بود كه در آن عذرخواهي ازاينكه نتوانسته بود حضور پيدا كند والبته وجه ناقابلي حدود 150 تومان نيز ضميمه اش بود .كه آن پول  به همراه مقاديري ديگر  كه از ديگر والدين جمع آوري شده بود به ناظم  سپرده شد.اولين كاري كردم رونوشت

مجلس آن شب را براي اداره فرستادم،ناظم نيز آن پول را صرف خريدن  تور واليبال و درختكاري خيابان وساختن در براي مستراح مدرسه كرد .باز ديروز افتضاحي به پا شد  وناگهان مردي رنگ ورو باخته وارد اتاقم شد نگاهي كردمش چه خبر شده با خانم سرافرازمان كرديد ؟! نگاهي به زنش كرد و زن دست پسرش را گرفته واز اتاق بيرون رفتند .با خود گفتم حتما مشكل بزرگي دارد كه با پشتوانه خانواده به مدرسه آمده سعي در خنثي كردن عصبانيتش داشت كه سيگاري به او تعارف كردم گويي كه مگسي را ميپراند سيگار را با دست رد كرد وگفت :آقا اين چه مدرسه اي است من جاي شما بودم استعفا ميدادم در اين مدرسه ... كه وسط حرفش پريدم چه ميگوييد اقا اين مزخرفات كدومه ؟!حرف حساب سركار چيه. خواستم از اتاق بيرون كنمش اما اخر بايد ميفهميدم جريان چيست !!آبروي چندين وچند ساله من رفته،پزشك قانوني،كلانتري فهميده اند .خبر به گوش محل هم رسيده.خلاصه ماجرا اين بود كه پسرك مفعول به همراه فاعل به بهانه ديدن آلبوم تمبر به خانه شان رفته وماجرا در آنجا اتفاق  افتاده.حال چرا مردك كوس رسوايي خود را به دست گرفته وپايين تنه وناموس خود در گذر ميگذارد كه كلانتري و پزشك قانوني پرونده درست كنند كه چه ؟مدرسه اي را تخته ومديري را اخراج كند. پسرك فاعل را به دفتر خواندم وبا مشت ولقد به جانش افتادم و دو سه تركه كه ناظم اورده بود بر سر وصورتش خورد كردم.خود ناظم وساطت كرد وپسرك را از زير دست وپايم نجات داد آرامتر كه شدم تازه به صرافت

افتادم كه نكند عيبي كرده باشد،از فراش شنيدم كه پسر مدير اتوبوسراني است وسر وصورتش را شسته وروانه خانه كرده اش.بعد از اتمام ماجرا عصر به خانه رفتم در كه باز شد چشمان همسرم گرد شد, وقتي مي ترسيد چهره اش چنين ميشد.براي اينكه خيال نكند آدم كشتم ماجرا را برايش تعريف كرده كه درماند.سيگار وعرق بيدمشك نيز از لرزش دستانم كم نكرد لقمه از گلويم پايين نمي رفت.      با سيگار چهارم شروع كردم: ميدوني زن؟باباي يارو پولدار،حتما كار به دادگستري و اين جور خنس ها ميكشه كه چه بهتر هر چي باشد كه به عنوان مدير كمي حرف دارم.مديريت كه الفاتحه.بپرسند كه چرا بچه مردم راتنبيه بدني كردم ... زنم تلفن را برداشت وشماره دو سه تا از دوستانم را كه در دادگستري كاره اي بودند گرفت وخودم قضيه را برايشان گفتم كه مواظب باشند .فردا پسرك فاعل به مدرسه نيامده بود از پسرك مفعول هم خبري نبود،بچه ها هر روز زمين ميخوردند،سر نوشيدن آب دعوا ميكردند ومعلم ها با چند دقيقه تاخير ودير راه افتادن ها وناظم همان گروپ گاراپش.فقط من مانده بودم و يكدنيا حرف و انتظار:تا عاقبت رسيد...احضاريه اي با تعيين وقت قبلي براي دو روز بعد در فلان شعبه و پيش فلان بازپرس دادگستري.آخر كسي پيدا شده بود كه به حرفم گوش كند.تا دو روز بعدكه موعد احضار بود اصلا از خانه در نيامدم.نشستم و ماحصل حرفهايي كه با همه چرندي هر وزير فرهنگي مي توانست با آن يك برنامه هفت ساله براي كارش درست كند. و سر ساعت معين رفتم به دادگستري . اطاق معين و بازپرس معين.در را

باز كردو سلام,و تا آمدم خودم را معرفي كنم و احضاريه را در بياورم يارو پيش دستي كرد و صندلي اورد و چاي سفارش داد و«احتياجي به اين حرفها نيست و قضيه كوچك بود و حل شد و راضي به زحمت شما نبوديم...»  كه عرق سرد بر بدن من نشست.چاييم را كه خوردم روي همان كاغذهاي نشاندار دادگستري استعفا نامه ام را نوشتم و به نام همكلاسي پخمه ام كه تازه رييس فرهنگ شده ود دم در پست كردم.

حكايت دولت و فرزانگي

نويسنده : مارك فيشر

مترجم : گيتي خوشدل: خلاصه كتاب:آرزو محمديان- فصل اول: حكايت مشاوره مرد جوان و خويشاوندي دولتمند روزگاري جواني هوشمند مي زيست كه مي خواست دولتمند شود.در حالي كه منتظر بخت خويش بود؛به عنوان دستيار مديرحسابداري در شركت تبليغاتي كوچكي كار مي كرد . مدتي بود كه احساس مي كرد كارش براي او چندان رضايتي همراه نمي آاورد . در اين فكر بود كه به كاري ديگر دست بزند ؛ شايد كتابي يا داستاني كه دولتمند و پرآوازه اش كند .بيش از يك سال بود كه كارش كابوس روزانه اش شده بود . هر دوشنبه صبح نمي دانست كه چگونه هفته يي ديگررا در اداره دوام آورد. شش ماه پيش استعفانامه اش را نوشته بود و بارها با استعفانامه يي كه در جيبش زبانه مي كشيد؛ به اتاق رييس اش قدم گذاشته بود. چيزي كه او را عقب نگه مي داشت آيا نيرويي بود يا جبن محض؟يك روز كه به شدت احساس ناكامي مي كرد ؛ ناگهان به فكر ديدار يكي از عموهايش افتاد كه بسيار دولتمند شده بود.عمويش مردي گرم وصميمي بود كه

بي درنگ پذيرفت او را ببيند . عمويش پس از گوش سپردن به حكايت ناله وفغانش پرسيد : ((چند سالت است ؟)) جوان با ترس و لرز زمزه كرد: سي و دو سال. سالي چقدرگير مي آوري ؟25000دلار؟آيا فكرمي كني كسي كه 25000 دلار در مي آورد هفته يي ده برابر تو كار مي كند ؟مسلما نه پس اگر اين شخص ده برابر تو در مي آورد بايد در كارش رازي باشد.عموي جوان آنگاه لبخند زد.((برآن شدم ياري ات كنم تا از اين وضعيت برهي.تو را نزد مردي خواهم فرستاد كه اورا دولتمند آني مي خوانند.عمويش به سوي نقشه يي بزرگ برديوار برگشت و به  شهري كوچك و تقريبا متروك اشاره كرد. ((آيا هيچگاه آنجا بوده اي))(( نه))برو و پيدايش كن.شايد رازش را بر تو فاش كند.عموي جوان يك ورقه زيبا از كشو ميز بيرون كشيد وچند خطي بر آن نوشت.   گفت: اين هم معرفي نامه ات اين هم نشاني دولتمند آني!جوان به گرمي از او تشكر كرد و آنجا را ترك گفت.فصل دوم حكايت ديدار جوان با باغباني سالمند جوان به سوي شهر دولتمند آني رهسپار شد؛آيا شيوه اسرارآميز دولتمند شدن خود را بر او فاش مي كرد؟به محض نزديك شدن به خانه دولتمند معرفي نامه را گشود از شدت ضربه حيران شد. چون نامه فقط يك برگ كاغذ سفيد بود!  اكنون مقابل در ورودي خانه دولتمند  ايستاده بود و متوجه نگهباني شد. نگهبان به خشكي پرسيد : چه خدمتي از دستم برايتان ساخته است ؟ميل دارم دولتمند آني را ببينم.آيا قرارملاقات داريد. جوان نيمي از نامه را از جيبش بيرون كشيد نگهبان پرسيد:آيا

مي توانم نامه تان را ببينم؟نامه را به دست نگهبان داد كه آن را خواند.گفت:بسيار خوب و نامه را به جوان پس داد نگهبان او به سوي در جلويي خانه هدايت كرد.مستخدمي در را گشود.پرسيد:آيا مي توان  كمكتان كنم. مي خواهم دولتمند آني را ببينم مستخدم جوان تا در ورودي باغي همراهي كرد.آنگاه نگاهش به باغباني افتاد. وقتي جوان به او نزديك شد باغبان با صدايي گرم ودوستانه پرسيد:براي چه به اينجا آمده اي؟ آمده ام دولتمندآني را ببينم. آهان به چه منظور؟ خب جوياي اندرزش هستم. باغبان به جوان گفت آيا يك ده دلاري همراهت است؟ جوان پرسيد:  ده دلار؟اين تنها چيزي است كه به همراه  دارم.عالي است فقط همين مقدار نياز دارم.جوان پاسخ داد: بهراستي ميل داشتم آن را به شما بدهم اما مشكل اينجاست كه پول برگشت ندارم.مگر مي خواهيد امروز به خانه برگرديد جوان گفت:تا دولتمند اني را نديده ام نمي خواهم از اينجا بروم.اما اگر امروز به اين پول نيازي نداري؛چرا در قرض دادنش به من اكراه داري؟ جوان پول را به دست باغبان داد.در اين لحظه مستخدم به باغ آمد و به پيرمرد گفت:آقا آيا  مي توانيد ده دلار به من بدهيد؟ باغبان ازميان يك دسته بزرگ اسكناس اسكناسي كه هم اكنون از جوان قرض گرفته بود برداشت وبه دست مستخدم داد؛جوان به خشم آمد وپرسيد چرا از من ده دلار خواستيد؟گفت: البته كه لازمش داشتماصلا چرا اين همه پول با خود نگه مي داريد.براي فوريتهاي اضطراري 25000دلار نقد با خودم نگاه مي دارم.ناگهان همه چيز روشن شد.((شما دولتمندآني هستيد؟))باغبان پاسخ داد:از آمدنت خوشحالم.اما به من بگو چطور شده

كه هنوز دولتمند نشده اي؟آيا هيچگاه از خود پرسيده اي؟اگر مي خواهي ؛درمقابل من با صداي بلند فكر كن.جوان پس از  چند كوشش سست؛اين كار را رها كرد.دولتمند گفت:مي بينم به فكر كردن به صداي بلند عادت نداري.  آيا مي داني جواناني بسيار به سن و سال توهم اكنون دولتمند شده اند؟اما حالا موقع شام است.ميل داري به من  بپيوندي؟((بسيارمتشكرم.با كمال ميل.به اتاق نهارخوري رفتند؛ميزپيشاپيش براي دو نفر چيده شده بود.))فصل سومحكايت آموزش جوان براي غنيمت شمردن فرصت و خطر دولتمند جامش را بلند كرد و گفت:بيا به سلامتي نخستين ميليون دلار تو بنوشيم.دولتمند از جوان پرسيد:كه آيا از كارت راضي هستي؟ اوضاع اداره ام اندكي دشوار است.اما اگرچه بايد از كارت لذت ببري به تنهايي كافي نيست.براي دولتمند شدن بايد از بايد از اسرار آن آگاه باشي.آيا به راستي معتقدي اين اسرار وجود دارند؟بله معتقدم. بسيار خوب اين نخستين گام است.اگر فكركني  نمي تواني دولتمند شوي؛به ندرت دولتمند مي شوي.بايد با اين اعتقاد آغاز كني كه مي تواني دولتمند شوي؛پس بايد با شور وشوق طالب آن باشي.جوان با دقتي مسحورانه به دولتمند گوش فرا داد . در تب وتاب يافتن اسرار بود حالا چطورحاضري براي دريافت اسرار دولتمندي بپردازي؟پاسخ داد((نمي دانم صد دلار))دولتمند زير خنده زد.فقط صد دلار؟پس واقعا معتقدنيستي كه اين اسرار وجود دارد؛معتقدي؟جوان؛گيج وحيران گفت:آخروقتي پولي نداشته باشم؛ دستهايم بسته است.منظورم پول نقداست وانگهي؛دسته چك ات كه بايد همرامت باشد جوان مي خواست انكار كند اما دولتمند چنان نگاه تيزي داشت كه گويي قادر به خواندن ذهن بود.جوان صداي خود را شنيد كه با لكنت مي گويد:بله؛آن را همراه آورده ام.دولتمند پاسخ

داد: بسيار خوب؛حالا مي تواني ببيني كه ببيني كه مشكلي وجود ندارد؟ قلمي ظريف را برداشت وآن را به دست جوان داد.آخرنمي دانم چقدربنويسم.خب بنويس 25000دلار. ((من دقيقا به همين شكل بزرگترين معامله ام را كردم و اين يكي از درسهاي كسب و كارم بود. درس ديگر اينكه اگر مي خواهي در زندگي موفق شوي؛بايد مطمئن باشي كه حق انتخاب نداري.پس چرا اكنون ترديد روا مي داري؟پشتت را به ديوار بچسبان.آن چك 25000دلاري را به من بده.جوان چك را نوشت؛ آهسته ارقام را پر كرد اما وقتي خواست امضايش كند؛ديد كه نمي تواند.دولتمند پرسيد:چه چيز تو را از امضاي چك باز مي دارد؟ جوان زير لب گفت: به علت مبلغش نيست.اگر يقين داشتي كه اين اسرار به تو كمك مي كرد كه كمتراز يك سال 100000دلار به دست آوري آيا چك را امضا مي كردي؟البته كه مي كردم.((پس امضايش كن)).از سر ميز بلند شد؛ دركشويي كاويد؛وقردادآماده يي را بيرون كشيد.دولتمند ضمانتنامه را امضا كرد و گفت من نظري ديگر دارم.چطور است شرط بندي كنيم؟بيا شير يا خط بازي كنيم؟اگر من باختم 25000دلار نقدي به تو مي دهم.اگر بردم؛توچك را به من مي دهي.فصل چهارمحكايت به حبس افتادن جوان و آموزش ايمان دولتمند نكته يي را افزود كه بي درنگ شك وترديد جوان را تاييد كرد.فقط يك مساله هست.اگر در شرط بندي ببازي بايد سوگند بخوري كه اين چك را محترم بشمري.دولتمند از او پرسيد شير يا خط ؟(( خط)).دولتمند سكه را در هوا اانداخت و سكه روي ميز افتاد. دولتمند مسرور گفت:شير اما بي درنگ از روي همدردي افزود:متاسفم. وقتي جوان چك را امضا كرد

نمي توانست اندكي نلرزد.و چك را به دولتمند داد وگفت:حالا مي تواني اسرار را به من بگوييد؟ دولتمند گفت:البته آيا يك ورق كاغذ داري؟آنها را برايت بنويسم. ((ببخشيد كاغذ همراهم ندارم))((مگر به هنگام ورود به اينجا معرفي نامه با خود نداشتيد؟جوان نامه را از جيبش درآورد و نامه را به دست او داد. دولتمند قلمش را برداشت و از جوان خواست تا برود و مستخدم را صدا كند. وقتيجوان با مستخدم بازگشت دولتمند داشت پاكت نامه را مي چسباند آنگاه رو به جوان كرد و گفت:((اسراراينجاست)) تنها چيزي كه بايد از تو بخواهم اين است كه پيش از گشودن نامه و خواندن اسرار بايد صبركني تا در اتاقت تنها باشي چندي نگذشت كه جوان در اتاقش تنها ماند.آرام پاكت را گشود و نامه را باز كرد.برگه كاغذ خالي بود.در ازاي چيزي كه وجود نداشت چكي با مبلغي سرسم آور پرداخته بود!چه مي توانست بكند؟فقط يك چاره داشت.با سرعت هر چه تمام تر گريزيد. با نوك پا به سوي در رفت و آهسته دستگيره را چرخاند؛اما در از بيرون قفل شده بود.پنجره تنها راه خروج بود؛ اما حدود سي پا از زمين فاصله داشت. زنگ را كشيد و منتظر شد.هيچ كس نيامد.روي تخت دراز كشيد و رويدادهاي آن روز شتابناك از برابر چشمانش گذشتند.سرانجام خواب او را در ربود. صبح بعد جوان احساس مي كرد كاميوني سه تني از رويش گذاشته است.انگشتانش را ميان موهايش كشيد و به سوي در رفت. به يادآورد كه شب پيش درقفل شده بود.حالا قفل نبود به سوي اتاق ناهار خوري رفت.ديد دولتمند آرام سر ميز نشسته دولتمند سكه يي را

به هوا مي انداخت وهر باركه روي ميز مي افتاد آن را مي شمردوگفت: هيچوقت نتوانستم بيش از ده بار بيندازم.جوان دريافت كه شب پيش به تله افتاده است.جوان نامه را در هوا تكان داد وروي ميز انداخت. آقاي محترم خوب به من حقه زديد.چه آسان براي يك ورقه سفيد25000 دلار به چنگ آورديد.دولتمند گفت: آن راز دولت است تضمين مي كنم كه با همان ورقه كاغذ سفيد مي توانيد دولتمند شويد.بايد به شما هشدار دهم كه شايد دولتمند شدن زيادي آسان بنمايد.اما نگذاريد سادگيش شما را بفريبد.نبوغ در سادگي است.درآغاز شك و ترديد خواهيد داشت.زمان كه بگذرد؛وقتي دولت به صورتي مغناطيسي و به غير منتظره ترين شكل ممكن به سوي شما جذب شود. جوان پاسخ داد : دقيقا با همه قلبم همين اميد را داشته ام:فهم وادراك!فصل پنجمحكايت آموزش تمركز بر هدف دولتمند گفت:آزادانه هر سوالي را كه از خاطرت مي گذرد از من بپرس وآيا آن كاغذي را همراه داري؟((اينجاست)) ((آيا به راستي مي خواهي دولتمند شوي؟)) بسيار خوب.رقم پولي را كه مي خواهي بنويس.((آيا فكر مي كنيد به علت نوشتن ارقام بر روي كاغذ پول از آسمان بر سرم خواهد باريد؟دولتمند گفت:بله به تو هشداردادم كه اين راز ساده خواهد بود.((به نظرم سحر وجادو مي نمايد.))((اما همين است كه هست:جادوي هدف كميت يافته.آنچه بيشتر مردم يا دست كم افراد ناموفق از ان بي خبرنداين است كه زندگي دقيقا به ما همان چيزي را مي دهد كه مي خواهيم. پس نخستين كاري كه بايد كرد اين است كه دقيقا آنچه را مي خواهي درخواست كني.اگر تقاضاي تو مبهم باشد؛آنچه به دست مي آوري

همانقدر درهم وبرهم خواهد بود.اگر حداقل را بخواهي؛حداقل را به دست خواهي آورد. ((هر در خواستي كه مي كني بايد كاملا دقيق باشد.))زندگي مي خواهد بداند كه دقيقا از آن چه مي خواهيد.اگر چيزي نخواهيد؛چيزي به دست نخواهيد آورد.پيرمرد گفت:((حالا بيا تو را بيازماييم.به من گفتي كه مي خواهي دولتمند  بشوي))((قطعا))((به من بگو سال آينده چقدر مي خواهي به دست آوري.))رقمي كه دوست داري سال آينده به دست آوري بنويس.مي دانم چه مي كنم.وقتي فرصت تمام شد؛بايد رقم را بنويسي.مهلت آن را قبلا تعيين كرده ايم:يك سال از امروز.پس تنها چيزي كه بايد درباره اش فكر كني مقدار آن است. وقتي اين را گفت؛ليوان طلايي ساعتي روي ميز را برداشت وآن را برگرداند. دولتمند گفت)): بسيار خوب؛چه رقمي در ذهنت است؟جوان سرانجام بزرگترين رقمي كه مي توانست تصور كند به ذهن آورد؛وآهسته ارقام را نوشت. دولتمند فرياد زد)):فقط 50000 دلار؟اين كه خيلي كم است.اگر چه شروع كار است. ترجيح مي دادم بنويسي 500000دلار.خيلي كار داريم تاتو دولتمند آني بشوي.اما خواهي ديد؛آنقدر كه مردم مي پندارند  خسته كننده نخواهد بود.وبه رغم هر شغلي كه انتخاب كني؛مهمترين كاري خواهد بود كه در زندگي به انجام خواهي رساند.نامش كار كردن با خويشتن است. فصل ششمحكايت ارزش تصوير از خود دولتمند گفت:((نخستين چيزي كه بايد دريابي اين است كه رقمي كه بر روي آن صفحه كاغذ نوشتي؛مفهومي بسيار ژرفتر ازآنچه مي پنداري دارد.در واقع؛آن رقم نمايانگر ارزشي است كه در چشم خود داري. جوان گفت:اين واقعيت كه آن رقم را انتخاب كردم نمايانگر آن است كه ذهني متوازن دارم وهر دو پايم روي زمين است.((طرز تفكرت تا حدودي معتبراست.همه

رويدادهاي زندگيت آينه يي است كه انديشه هايت را باز مي تاباند.در واقع؛هر چيزي زندگي مساله گرايش است.زندگي دقيقا همان گونه است كه تصويرش مي كني.هرچيز كه برايت پيش مي آيد؛ محصول انديشه هاي توست.استدلال و منطق براي كاميابي امري اساسي است.اما كافي نيست.بايد آنها را به صورت ابزار و خادماني وفادار به كار گرفت؛نه بيشتر.شاهكارهاي بزرگ فقط توسط كساني آفريده شده اند كه به قدرت ذهن ايمان داشته اند.افراد موفق هيچگاه نمي گذارند كه اوضاع و شرايط بيازاردشان.((اما بيا به صفحه بازگرديم:رقم 50000 دلار كه نوشتي بزرگترين رقم بود؟))((سرم از ارقام انباشته بود))((مثلا؟))((خب؛100000دلار.))((پس چرا همان را ننوشتي؟))((به گمانم در دسترس نبود.))((تا زماني كه معتقد نباشي مي تواني آن را به دست آوري؛به همان شكل باقي خواهي ماند.))پس بزرگترين رقمي را كه اكنون برايت قابل دسترس مي نمايد بنويس.جوان پس از لحظه يي تفكر نوشت75000 دلار.دولتمند پاسخ داد تبريك مي گويم در عرض چند ثانيه 25000دلار به دست آوردي.))حد و مرزهاي ذهنت را بگستر تا حدو مرزهاي زندگيت را بگستري.اوضاع و شرايط زندگيت چنان دگرگون خواهد شد كه گويي با سحر وجادو.هم اكنون چگونگي يافتن حدو مرز مربوط به تصويري كه از خود داري را توضيح دادم. بيا بارديگر تمرين خود را از سر بگيريم.اين بار رقمي جسورانه تر بنويس.جوان چند ثانيه يي انديشيد وبا ناراحتي نوشت 100000 دلار.دولتمند گفت :بگذار به تو تبريك بگويم.پيشرفت چشمگيري داشته اي.بايد با تعيين هدفي آغاز كني كه هم جاه طلبانه كه هم جسورانه باشد؛هم در عين حال معقول.راز هر هدف اين است كه هم جاه طلبانه باشد؛هم قابل دسترس.((نبايد از گسترش حدو مرزهاي ذهني ات بهراسي.))در خلوت اتاقت

بنشين و مسير تقدير ماليت را تعيين كن و به اين شكل بنويس:تاشش سال از تاريخ امروز دولتمند مي شوم. اما به فعاليت در درآوردن كليد رازي كه تقدير مالي و بخت واقبالت را تضمين مي كند فقط يك ثانيه طول مي كشد.از متواضعانه ترين تا شكوهمندترين      مي تواند سبب شود كه هر سال 5000 دلار بر درآمدت بيفزايي.آنگاه تاريخ روز و ماه وسال را بنويس. مادامي كه به آرمان دولتمند شدن خو نگرفته اي؛ ومادامي كه اين آرمان بخشي از زندگي و دروني ترين انديشه هايت نشده است؛ هيچ چيز نمي تواند به تو كمك كند تا دولتمند بشوي .فصل هفتم حكايت كشف نفوذ كلام ساعتي بعد مستخدم آمد كه جوان را كه سخت در فكر تمرين غريبي بود با خود ببرد.مستخدم توضيح داد كه دولتمند در باغ منتظر اوست؛دولتمند وقتي صداي نزديك شدن گامهاي جوان را شنيد؛سر بلند كرد.پرسيد:((تمرين چگونه بود؟))((بله؛اما سوالهاي بسيار دارم.))((آنچه به ويژه مرا مي آزارد اين است كه حتي اگر اين جمله جنون آميز را بنويسم و به آن بينديشم؛چگونه در طول شش سال دولتمند مي شوم.هنوز براي دولتمند شدن خيلي جوانم.))((جواني مانع نيست.مانع عمده بي خبري از راز است؛يا دانستن آن و به كار نبستن آن.))در عرض چند روز يا حداكثر چند هفته آينده گرايش يك دولتمند اني را در خود خواهي پروراند.((راز پرورش اين شخصيت در كلام همراه با تصاوير   است؛راه ويژه يي كه انديشه ها از ان طريق خود را بيان و عيان مي كنند.راه دولتمند شدن؛خواستن شديد آن است. در هر زمينه زندگي؛صميميت و شدت ؛لازمه كاميابي است.))آنچه فاقد آني؛ايمان است.راه كسب ايمان از طريق

تكرار كلام است.كلام داراي اقتدار مطلق است.جوان گفت:((نمي خواهم برخلاف حرف شما حرفي بزنم.منته فكر مي كنم مبالغه مي كنيد.دولتمند پاسخ نداد.آنگاه گفت:((در ميز تحريرم اتاقت گذاشته ام برو و آن را درياب.جوان به اتاقش بازگشت ودر را بست و در ميز تحريرش نامه اي يافت. نامه را گشود.فقط با قلم قرمز نوشته شده بود: خدانگهدار. و امضا شده بود دولتمند آني.در ان دم از پشت سرش صداي عجيبي شنيد .برگشت و كامپيوتري ديد چاپگر ان با سرعتي هرچه تمامتر كلماتي را بيرون مي فرستاد:فقط يك ساعت از زندگيت باقي مانده است.جوان به طرز وحشتناكي گيج شد نامه را به زمين انداخت و به سوي در رفت اما ديگر بار به طرزي محكم قفل شده بود. جوان ديوانه شد.اين ديگر چه كابوس خوفناكي بود كه براو مي گذشت!همين طور كه نوميدانه اين سو و آن سو مي چرخيد تلفني ديد.به متصدي تلفن زنگ زد وشماره نزديكترين اداره پليس را خواست.او نيز شماره يي داد.صدايش نامعلومترين صدا بود. چندي نگذشت كه صداي گامهاي سنگين آهسته را به سوي در شنيد.صداي چرخاندن كليد را شنيد در باز شد ودرآستانه در؛سايه سياهي به پيكر مجسم مردي درآمد؛آنگاه مرد دستش را در جيبش فرو برد.صفحه كاغذي را بيرون كشيد لبه كلاهش را بالا برد؛جوان دولتمند را ديد.دولتمند گفت:آيا دفترچه يي كه گفتم پيداكردي؟جوان به طرز خشمناك گفت: ((نه اين (نامه)را به جايش پيدا كردم.مفهوم فليمنامه كه الان اجرا كردي چيست؟((اما آنها كه فقط كلماتند.مگر تو به من نگفتي كه به نفوذ كلام اعتقا نداري؟جوان ناگهان دريافت كه دولتمند از چه سخن مي گويد.((حالا نفوذ كلام را   مي فهمي؟اقتدارش چنان

عظيم است كه حتي لازم نيست حقيقت داشته باشد تا مردم تاثير كند.هيچگاه نيت جنايتكارانه نسبت به تو نداشتم جوان گفت:از كجا مي دانستم؟تو هرگز ازاري به من نرسانده اي.مي توانستي از مغزت استفاده و   استدلال كني وبه منطق ات تكيه كني. بااين حال متوجه شدي كه در چنين وضعيتي منطق چقدر ناتوان است.فصل هشتمحكايت نخستين آشنايي با دل گل سرخ  و تسلط بر ضمير ناهشيار دولتمند به جوان گفت:((امروز چيزهاي مهم بسيار آموخته اي.اكنون مي داني كه چه بخواهيم و چه نخواهيم؛كلام بر زندگيمان عميقا تاثير مي گذارد.انديشه حتي دروغ  اگر معتقد باشيم كه راست است مي تواند بر ما اثر نهد. وقتي مي آموزي ارزش فكررا تشخيص بدهي ذهنت مي تواند آرامشش را بازيابد يا حفظ كند.ذهنت بود كه به تهديدمعني داد در آينده هرگاه با مشكلي مواجه مي شوي وراه دولت آكنده از موانع است اين تهديد ويژه را به ياد بياور. زندگي بسته به چهار چوب ذهنيت مي تواند بر روي زمين باغ گل سرخي يا جهنمي باشد.اغلب به گل سرخ بينديش كه مشكلي روي مي نمايد خودت را در دل گل سرخ گم كن.پس از اين عبارت بلند دولتمند خسته مي نمود.قاعده يا عبارت تاكيدي كه به تودادم همين قدر قدرتمند است.اگرايمان داشته باشي كه كاري را انجام خواهي رساند؛به انجامش خواهي رساند.))جوان گفت:((نمي توانم باور كنم كه پس از شش سال از تاريخ امروزدولتمند شوم.))((حتي اگر اين قاعده را باور نداشته باشي باز برايت كار خواهد كرد.ذهن استدلالي يا ذهن هوشيارت را نبايد مجاب كني.ذهن نيمه هوشيار در برابرنفوذ كلام؛تاثير پذير است.چون سالهاي سال به خود گفته اي كه

نمي تواني.اين كلمات عميقا در ذهن نيمه هوشيارت نقش بسته اند.از زماني كه كودك بودي هر تلقيني را كه پذيرفتي اگرچه تلقيني كاذب در واقع به ذهن   ناهشيارت حقه زد.پس اكنون همان چيزي را تجربه خواهي كردبا عزم واراده نيز مي تواني بر ذهن ناهشيارت اثر بگذاري؛چرا بايد با ذهن ناهشيار كار كرد/به اين دليل كه اگر قدرتمند است؛نمي تواند ميان حقيقي و كاذب فرق بگذارد.))جوان پرسيد:((اگر ذهن ناهشيارم آرمان دولت را نپذيرد چه رخ مي دهد؟))((بهترين راه حل تكرار است.اين فن ((تلقين به خود))خوانده مي شود.ذهن ناهشيار برده اي است كه مي تواند ارباب ما شود؛صرفا به اين دليل كه بينهايت قدرتمند است.اما كور نيز هست؛و بايد بياموزي كه چگونه به آن حقه بزني.)) جوان نمي توانست همه چيزهايي را كه دولتمند مي گفت دريابد؛با اين حال مشتاق اكتشاف بيشتر بود. دولتمند گفت زيبايي اين نظريه اين است كه واقعا لازم نيست به آن معتقد باشي تااز آن بهره بگيري. اما براي كسب نتيجه بايد آن را به كار بندي. كلام نفوذي عظيم دارد.تلقين به خود در زندگيمان نقشي عمده ايفا مي كند. اگر از آن آگاه نباشي ؛ اغلب بر ضد تو كار خواهد كرد.اگر از آن بهره مند شوي؛همه اقتدار عظميش در خدمت و اختيارت خواهد بود.))جوان گفت:)) خب فكر مي كنم مجابم كرده ايد كه آن را بيازمايم.اگر چه بايد اين حقيقت رابه شما بگويم كه هنوز اندكي ظنينم.))((اشكالي ندارد.فقط به خاطر داشته باش كه داوريهايت را به جاي معيارهاي عقلي؛بر پايه و اساس نتايج بگذاري.فصل نهمحكايت بحث در باب ارقام و قواعد دولتمند پشت ميز تحرير نشست و از جوان

خواست كه به او بپيوندد.صفحه يي كاغذ وقلم برداشت و ارقامي را بر آن نوشت. گفت:((قاعده ات مي تواند چنين بنمايد. نوشته بود:تا پايان اين سال داراييهايي به ارزش 31250دلار خواهم داشت.هر سال به مدت پنج سال؛اين داراييها را  دو برابر خواهم كرد تا ميليونر شوم. به جوان گفت نبايد دارايي را با درآمد اشتباه بگيري.جوان گفت:چرا بايد هر سال داراييها را دو برابر كرد؟زيرا عملي ساده است كه ذهن نيمه هوشيارت به آساني از پس آن برمي آيد.آنگاه هدفت براي سال نخست؛داراييهيي به ارزش 15625 دلار خواهد بود. ((همراه با اين قاعده يا عبارت تاكيدي كه:مدام دولتمند خواهم ماندبايد هدفهاي كوتاه مدت نيز براي خودت تعيين كني.دولتمند گفت:((به هر جهت مهمترين چيز اين است كه هدفهايت را بر روي كاغذ بنويسي. طرحها و برنامه ها و جدولهايت را تعيين كن.طرحهايت رابسنج تا طرح مناسب خود را بيابي.اين برنامه تو خواهد بود.بايد از روياي دولتمند شدن آغاز كني.اين در واقع بايد نخستين تمريني باشد كه انجام مي دهي.با ارقام بازي كن.عمل ساده برروي كاغذ بر روي كاغذ آوردن هدفها و مهلتها و مجموع ارقامت؛نخستين گام به سوي تبديل آرمانت به معادل مادي آن است.قاعده دو برابر رساندن ثروت يا داراييها آشكاراتنها راه دولتمند شدننيست؛منتها رازي كه در بر داردهدف كميت يافته براي هركس كه بخواهد در راهي كامياب شود معتبر است.هزاران تن اميدوارند وضع ماليشان بهبود يابدو مطلقا هيچ كاري درباره اش نمي كنندآيا اين جهل است؟((به محض اينكه دريابي كه بايد در زندگيت تغييري ايجاد كني تا بتواني به هدفهايت برسي؛شايد ببيني كه هيچ امكان ديگري به نظرت نمي رسد.مراقب فرصتها باش وهمين كه

فرصتي پيش آمد بيدرنگ آن را بقاپ.وقتي برنامه ريزيت درست باشد؛ذهن هوشيارت برايت شگفتيها خواهد آفريد.ذهن ناهوشيارت مانند موشكي است كه ار راه دور هدايت مي شود برهمه موانعي كه در راه هدفش قرار بگيرد فايق خواهد آمد. دولتمند گفت:((خيلي حرف زده ام.از همه اينها چه حاصلت شد؟))جوان گفت:((عاليتر ازآن مي نمايد كه حقيقت داشته باشد.))((دولتمند پاسخ داد:كلمات بينهايت قدرتمندند.بايد صبح وشب دست كم پنجاه بار يا حتي بيشتر؛قاعده ات را با صداي بلند تكراركني .اين خودش تمريني است.جوان گفت:((چرا بايد با صداي بلند تكرار كرد؟))زيرا تاثيرش بر ذهنت ناهشيارت مي دهي از بيرون مي آيد و در نتيجه ؛آمرانه تر مي نمايد.در لحظه هاي شك و ترديد؛ به ياد بياور كه به تو قول داده ام.كامياب شوي. ((جوان كه كاملا مجاب نشده بود پرسيد: ((آيا مطمئن هستيد؟))((چرا بايد شك كنم؟تو نيز مانند من دولتمند آني خواهي شد.فقط زمان مي خواهد تا واقعا دولتمند شوي. فصل دهمحكايت يادگيري نيكبختي و زندگي و بيان خواسته ها در زندگي دولتمند آني به شاگرد جوان گفت: ((براي كمك و پشتباني از تو؛يك قاعده كلي ديگر نيز به تو مي دهم.در سراسر زندگيت از آن بهره هاي عظيم خواهي برد.((قاعده مالي ات خواهد گذاشت كه به هدفهاي مالي ات و حتي به بيش از آن برسي دويدن از پي پول به آساني مي تواند به وسواس بدل شودو نگذارد كه اززندگي كام بجويي.وهمان گونه كه گفته اند:چه سود آدمي همه جهان را به دست آورد اما روحش رااز دست بدهد؟جوان گفت: ((آيا منظورتان اين است كه دولت ونيكبختي نمي تواند با هم وجود داشته باشند؟))((ابدا.اما بايد بسيارهوشيار باشي تا

چشم اندازت را از دست ندهي.جوان گفت:((ثروت را جلو چشمم مي آوريد و آنگاه مرا مي هراسانيد؟))دولتمند گفت:((اگرچه نيتم اين نيست؛و قاعده يي كه هم اكنون به تو خواهم داد ياري ات خواهد كرد تا از تله يي كه بسياري از جويندگان دولت به دامش افتاده اند برحذر بماني.نخستين پولي كه به دست مي آورند؛انگشت بر ژرفترين جاه طلبي شان مي گذارد؛ و سبب   مي شود كه مشتاقتر شوند. بيشتر مردم مي خواهند خوشبخت باشند اما نمي دانند جوياي چيستند.اگر نداني به كجا  مي روي؛معمولا به جايي نمي رسي.))اين از نظر جوان كاملا مفهوم بود.به طرزي خلع سلاح كننده ساده به فكر افتاد چرا هرگز پيش از اين به آن نينديشيده بود .دولتمند گفت:نيكبختي به طرق گوناگون تعريف شده است.اما من كليد نيكبختي رابه تو مي دهم .با اين كليد خواهي توانست بدون بدون ذره يي ترديد؛در هر زمان از زندگيت دريابي كه كاري كه به ان سرگرمي به نيكبختي خواهد انجاميد يا نه.مردمي كه به انجام كاري سرگرمند كه دوستش نمي دارند؛خوشبخت نيستند.و وفتي خوشبخت نباشند؛آماده نيستند كه با هشداري آني بميرند.جوان گفت:((شما به گو نه يي درباره مرگ با من صحبت مي كنيد كه گويي همين گوشه و كنار است.))آنان كه هيچ گاه از آنچه مي كنند به راستي لذت نمي برند؛يا آنان كه از روياهاي خود دست كشيده اند؛به گروه مردگان زنده متعلقند.))هر كدام از ما به طريق خودمان و در كار خودمان مي توانيم نابغه باشيم حتي اگر جامعه ما را نابغه نداند.نبوغ يعني به انجام رساندن آنچه از ان لذت مي بريد.اين نبوغ راستين زندگي است.پيرمرد مستقيما از جوان پرسيد:

((و اگر قراربود كه فردا بميري چه مي كردي؟آيا هر آنچه را كه تاكنون كردهاي مي كردي؟))((نه نمي كردم.))در بسياري از موارد؛مرگ ناگهان از راه مي رسد.اما مردم اين توهم را مي افرينند كه زمان زيادي در پيش دارندبه خود مي گويند:هنوز فرصت دارم.آنگاه كه پيري فرا مي رسدو مي بينند كه هيچ كاري نكرده اند.))جوان گفت)):اين مرا به ياد اين گفته مي اندازد كه اگر جوانان مي دانستند اگر پيران مي توانستند.))((دقيقا پس از نيكبختي اين است كه هر روز چنان زندگي كني كه گويي آخرين روز زندگي توست.اگر چند ساعت بيشتر فرصت نداشته باشي چه مي كردي؟همواره زماني كه به راستي فرصتي اندك مانده است اين را دريابم. پس جراتش را داشته باشي كه بي درنگ عمل كني .با اين انديشه زندگي كن: بدون جرات به انجام رساندن آنچه مي خواهم نمي ميرم.وبايد بداني كه چگونه شهامت داشته باشي.)) جوان گفت: كاملا موافقم.اما اگر اصلا ندانم كه به راستي انجام چه كاري را دوست دارم چه كنم؟((كاملا حق با توست.اما براي كشف اين كه به راستي چه شغلي را دوست داري؛اين را از خود بپرس:اگر دراين لحظه يك ميليون دلار در بانك پول داشتم آيا بازهم به همين كار ادامه مي دادمآشكارا پاسخت نه باشد؛آنقدر كه بايد كارت را دوست نداري. بيشتر دولتمندان خود را بازنشسته نمي كنند. تا آخرين سالهاي زندگي كار مي كنند.دولتمند گفت: ((استدلالم به آخر خط رسيده است . بايد از كارت لذت ببري.آنان كه در كاري مي مانند كه از ان نفرت دارند؛تاواني مضاعف مي پروراند. اين گفته را به ياد بياور كه :((منش يعني تقدير.))ذهنت را تقويت

كن؛تا موقعيتها تسليم آرزوهايت شوند.بر زندگيت مسلط خواهي شد.))جوان پرسيد:((ايا شما هميشه خوشبخت بوده ايد؟))((ابدا.زماني بود كه يكسر نكبت بار بودم. انديشه خودكشي نيز به سرم زد.اما انگاه من نيز دولتمند پيري را ملاقات كردم كه تقريبا همان چيزهايي را به مناآموخت كه امروز به تو مي آموزم.اغلب مي گفت كه مي توانم ارباب زندگيم بشوم.آنگاه روزي كه مكررا حرف خودش را تكرار كرد؛به خود گفتم شايد حق دارد.شايد زندگي آن نبود كه همواره مي پنداشتم.انقلابي در ذهنم پديد آمد.تقريبا چندي پس از از اينكه با خود تكرار كردم :هر روزغاز هر جهت ؛بهتر و بهتر مي شوم.آموزگارم قاعده ديگري به من آموخت وآن اينكه سكون و آرامش عظيمترين تجلي اقتدار است ((باز ايستيد و بدانيد كه من خدا هستم.هر روز هر چقدر مي تواني تكرارش كن.تكراراين قاعده مرا به ياد گفته يي نگاه داشت كه دولتمند سالمند بارها تكراركرده بود:به محض اينكه بتوانم ارباب تقديرم باشم؛قادر به انجام دادن هر كار خواهم بود؛و هيچ چيز برايم غير ممكن نخواهد بود. دولتمند توضيح داد: ((پيشاپيش با نوشتن قاعده و هدف كميت يافته:مبلغي و مهلتي؛گام نخست را برداشته اي. اما براي دومين گام:صفحه يي كاغذ بردار هر آنچه از زندگي مي خواهي بنويس.((پس اين تمرين را ادامه بده.آنچه را كه ااز زندگي مي خواهي با جزيئات بنويس ؛ بي انكه از نوشتن چيزي صرف نظر كني.تنها چيزي كه بايد از ان برحذر بماني ؛انتخاب نشاني دقيق خانه توست؛زيرا شايد آن خانه خاص هرگز قابل دسترس نباشد.يك چيز ديگر را نيز بايد در نظر بگيري؛وآن اين امكان است كه رويايت به ديگران آسيب نرساند.جزييات بسيار مهمند.گفته مسيح

را به خاطر داشته باش:ايمان مي تواند كوه ها را از جا بركند.))((براي استفاده موثر از ذهنت بايد از اعتقاد به اقتدارش آغاز كني جوان گفت: ((زمان مي خواهم تا درباره اش فكر كنم.))((بسيار خوب.به انچه هم اكنون به تو گفتم بينديش.)) ((بخش خلاق بزرگي از تو به علت آموزش نادرست و تجربه هاي ناخوشايند؛كور شده است اما هنوز زنده است.فقط منتظر نشانه يي از جانب توستو نشانت خواهد داد چگونه به جاي اينكه بنده و اسير ناتوان و درمانده رويدادها باشي؛ سرور و ارباب هستي ات شوي.))((جوان اندكي احساس فشار كرد.آماده استراحتي بود. دولتمند گفت : ((بيا بياساييم ودر باغ قدمي بزنيم. فصل يازدهمحكايت كشف اسرار باغ گل سرخ دو مرد در سكوت در باغ قدم زدند تا اينكه دولتمند در برابر بته گل سرخي سرشار از گلهاي زيبا ايستاد.((بايد هزاران بار اين گل سرخها را بو كرده باشم وبا اين حال؛هربار تجربه تازه يي است.مساله تمركز ذهني وتامل م مراقبه است كه با كلامي بسيار توصيف شده اند.هر چه بيشتر برآنچه مي كني متمركز شوي؛مجذوبتر در كاريا موضوع شخصي كه برابر توست؛بيشتر در زمان حال زندگي مي كني . اين تمركز؛كليد كاميابي در همه زمينه هاي زندگي است . جوان پرسيد: ((آيا همه افراد دولتمند و كامياب آموخته اند كه به جزييات توجه كنند؟))((با افزايش قدرت تمركز؛قادر به مشاهدات خردمندانه خواهي شد.قدرت تمركز به تو اين امكان را مي دهد كه با يك نظر دريابي كه آنها به راستي كيستند.و به معناي واقعي كلمه؛واقع بين خواهي شد:يعني همه چيز را همانگونه كه هست خواهي ديد.بيشتر مردم مانند افرادي كه در خواب راه مي

روند؛پيوسته در سراسر زندگي حواسشان پرت است.هرگز در زمان حال زندگي نمي كنند.ذهنشان از خطاها و شكستها يشان؛ و از ترسهاي آينده آكنده است.))((احساس مي كنم رسيدن به تمركزي كه شما توصيف مي كنيد بايد بسيار دشوار باشد.))((مستلزم تمرين است.وقتي نيروي تمركزت رامي پروراني؛   تصويري كه از خودت داري عوض مي شود.))جوان به دقت گوش فرا مي داد.با تمركز؛دليل جايگاهي را كه در جهان داري در مي يابي :نقطه دقيقي را كه در آني.دولتمند لحظه يي مكث كرد تا خم شود و گل سرخي را ببويد.گل سرخ مظهر زندگي است. خارهايش نمايانگر راه تجربه اند.گل سرخي را چيد وبه همراه جوانش داد.گفت: ((اين گل سرخ را با خود نگاه دار.همچونتعويذي برايت خوش اقبالي خواهد آورد.با اين گل سرخ ساده؛از متشرفان شدي. هر روز وقتي را به تمركز بر دل گل سرخ اختصاص بده. به آرامي با خود تكرار كن : بازايستيد و بدانيد كه من خدا هستم. هرگاه دلت چون گل سرخ شود؛زندگيت دگرگون خواهد شد.))((بگذار آنچه را گفته ام تكرار كنم تا حتما به يادآوري.هر چه ذهنت نيرومندتر باشد؛مشكلاتت ناچيز تر خواهد نمود.هرگاه ذهنت به بالاترين سطح تمركز برسد؛ به وضعيت خارق العاده يي دست  مي يابي كه در آن روياهايت با واقعيت منطبق مي شوند.))دولتمند و جوان به سوي خانه گام بر داشتند.دولتمند و جوان را برسر ميز نشستند. جوان گفت : مدتهاست انديشه يي مرا به خود مشغول داشته است. فكر مي كنم هر آنچه گفتيد حقيقت دارد. اماهنوز نمي دانم در چه زمينه يي خواهم توانستدولتمند بشوم.)) گفت:((بايد به زندگي و قدرت ذهنت اعتماد كني . نگران نباش.نخست هدفت را تعيين

كن.آنگاه از ناهشيار ژرفت بخواه كه تو را به سوي مكنت و دولت هدايت كند . نخست بخواه ؛آنگاه صبركن.))جوان نوميد شد.دولتمند از روي همدردي بي درنگ افزود: ((بايد كاري پيدا كني كه دلت را خرسند سازد.به آن بينديش.با تمركز بر دل گل سرخ؛صاحب همه چيز خواهي شد.آنجا همه هستي و غايت وجودت را خواهي يافت.))جوان گفت: ((مي دانم دوست دارم كسب و كار را شروع كنم. اما آه در بساط ندارم.))((چقدر لازم داري؟))((دست كم 25000 دلار.))((بايد بتواني آن را پيداكني.چه امكاناتي به نظرت مي آيد؟))((چيزي به نظرم نمي آيد.))((دست كم نمي تواني به چيزي فكر كني كه براي شروع ؛ آن را بيازمايي؟))((نه واقعا))((اين اشتباهي است كه هرگز نبايد تكراركني. انديشه ها و كردارهايت را هماهنگ كن.با خودت هماهنگ باش.))((من مشتاقم فقط امكاني را نمي بينم.))((بايد با اين اعتقاد راسخ آغاز كني كه راه حل وجود دارد : راه حل مطلوب مساله ات.برابرت دولتمندي ايستاده است كه هم اكنون تشويقت كرده اصلا به خاطرت هم نمي رسد از او پول بگيري؟))جوان لحظه يي ترديد كرد و گفت:((آيا شما 25000دلار به من قرض مي دهيد؟))((تنها كاري كه بايست مي كردي اين بود كه بخواهي.بايد شهامت تقاضا كردن را داشته باشي.جوان ؛به خاطر داشته باش كه هرگاه به پولي نياز داري؛اگرمثبت باشي مي تواني آسان وسريع آن را به دست آوري.هرگاه دچار ترديد شدي؛ به خودت چند تلقين مثبت كن.كلامت را به فرمان برگردان.وهيچگاه نبايد خير وصلاح ديگران را از نظر دور كني.دولتمند ادامه داد: پول را به تو قرض نمي دهم؛آن را به تو مي بخشم.پول بايد آزادانه در جريان باشدتا چند برابر شود.به هر

جهت؛ كه به تو پولي مي دهم؛دراصل وام است روزي تو نيز آن را به كس ديگري بدهي.همانگونه كه گفتم يك چيز را بايد بداني:اسراري را كه در اختيارت نهادم براي رسيدن به همه هدفهايت موثرند. بزرگترين دارايي ما آزادي است اين را درخواهي يافت كه آزادي راستين درعدم وابستگي است . جوان پرسيد: ((چرا همه اينها را به من گفتيد؟به آساني يك نفر ديگر مي توانست به ديدار شما بيايد))دولتمند لبخند زد وگفت: ((اما هيچ كس نيامد.آرزويت تو را به سوي من هدايت كرد.كساني كه در طول زندگي با آنها روبرو مي شويم هيچگاه زاييده تصادف نيستند.)) پيرمرد بي آنكه كلامي برلب آورد؛بيرون رفت.جوان خود را تنها يافت .سرش اكنده از انديشه ها ودستش سرشار از پولي بود كه دولتمند به او داده بود.جوان از براي مدتي دراز تنها نماند. مستخدم ؛پاكتي در دست ؛از راه رسيد:پاكت را به دست جوان داد وگفت: ((سرورم اين پاكت را به من داد تا به شما بدهم.))جوان از او تشكر كرد.پاكت با موم قرمز به شكل كل سرخ مهر شده بود. جوان به دقت مهر وموم را گشود؛وصيت نامه دولتمند آني را بيرون كشيد. چنين   چنين هواند((اينها آخرين در خواستهاي منند.همه كتابهاي كتابخانه ام را براي تو مي گذارم.بعضي معتقدند كه كتابها يكسر بي ارزشند.از سوي ديگر؛به تله اعتماد به هرآنچه كتابها مي گويند نيفت.از نخستين ديدارمان كوشيده ام مرواريدهاي فرزانگي را كه توانسته ام در طول عمر درازم برچينم به تو برسانم.به مرئم دزبازه زويازويي ما و اسراري كه آموخته اي بگو.دز طول شش سال دولتمن خواهي شد.))بغض گلوي جوان را فشرد وبه سوي باغ دويد

وديد دولتمند در نيمه راهي كنار بته گل سرخي دراز كشيده است.دستهاي پيرمرد روي سينه اش بود و چهره اش ا كاملا آرام.آيا لحظه دقيق مرگش خبر داشت ؟جوان احساس كرد كه زمان رفتن او هم فرا رسيده است.در برابر دولتمند ايستاد و سوگند خورد كه تعاليمش را به بهترين شكلي كه بتواند به همه برساند.آنگاه راه بازگشت به خانه را در پيش گرفت و كتابخانه دولتمند را به خانه اش منتقل كرد. فهرست كتاب فصل اول :حكايت مشاوره مرد جوان و خويشاوندي دولتمند            فصل دوم : حكايت ديدار جوان با باغباني سالمند             فصل سوم : حكايت آموزش جوان براي غنيمت شمردن فرصت و خطر            فصل چهارم : حكايت به حبس افتادن جوان و آموزش ايمان             فصل پنجم : حكايت آموزش تمركز برهدف                فصل ششم : حكايت ارزش تصوير از خود                                  فصل هفتم : حكايت كشف نفوذ كلام                            فصل هشتم : حكايت نخستين آشنايي با دل گل سرخ                                فصل نهم :حكايت بحث بر ارقام و اعداد                                             فصل دهم : حكايت يادگيري نيكبختي و زندگي و بيان خواسته ها در زندگي          فصل يازدهم : حكايت كشف اسرار باغ گل سرخ

زن،سياست و حرمسرا در عصر صفويه

عبدالمجيد شجاع

نام ارائه دهنده پروژه:مهدي غلامي- فصل اول_سلسه مراتب زنان حرمسرا- 1_سلسله مراتب زنان حرمسرا- زنان خاندان سلطنتي:اين زنان كه شامل خويشاوندان و منسوبان نزديك شاه و دختران او ميشدند.در بين زنان خاندان سلطنتي مقام و منزلت اول از آن مادر شاه بود كه او را «نوّاب عليّه» مي ناميدند. زنان اصلي شاه:اين زنان كه طبق قانون حداكثر چهار نفر بود،معمولاً از بين دختراني انتخاب ميشد كه قرابت نسبي با شاه داشتند.زناني كه شخص خود

شاه آنها را انتخب ميكرد «سوگلي» مي گفتند.اگر زنان شاه از خويشان شاه بود ملقب به «بيگم» مي شدند در غير اين صورت «خانم» ناميده ميشدند.زنان صيغه اي:تعداد اين زنان نا محدود بوده و به طرق مختلف وارد حرمسرا مي شدند.گاهي اوقات وقتي شاه به حرم سراي بزرگان و اعيان و ايراف مي رفت زنان آن حرمسرا روي مي گشودند و اگر شاه ،دختر يا زني را در آن حرمسرا مي پسنديد بلافاصله ان دختر يا زن براي شاه متعه مي كردند و صاحب حرم سرا از اين رويداد بسيار استقبال ميكرد.زيرا اين كار باعث تحكيم روابط مي شد.كنيزان:كنيزان موظف بودند،علاوه بر انجام كارهاي خانه اربابشان اميال جنسي او را براورده مي كردند آنها اصولاً قسمتي از اموال شاه محسوب مي شدند،بنابر اين ضرورتي هم به جاري كردن خطبه عقد و اجراي مراسم نبود.آنها در صورتي كه از اربابشان صاحب فرزندي مي شدند،فرزندانشان مساوي با فرزندان ديگر ارث مي بردند.رقاصهه هاي شاهي:       اين افراد وظايفي هم چون سرگرم كردن شاه در مراسم بزم و شادي همراه با رقص و آواز بود.رقص آنها توام با چشم بندي و بند بازي و حركات جالب و عجيب ديگر بود.آنها همچنين موظف بودند تا در صورت تمايل مهمانان،تمايلات انها را برآورده كنند.همچنين اين دسته از زنان به هنگام حركت شاه به رقص و آواز مشغول مي شدند.خدمه حرم:زنان و دختراني بودند كه در خدمت شاهزاده خانم هاي حرمسرا و زنان متشخّص حرم به سر مي بردند،اين زنان پدران يا شوهرانشان از رجال بزرگ مملكت محصوب مي شدند.2_روابط زنان حرمسرا با يكديگر:وجود تعداد زيادي زن در يك مكان عمومي و

مشترك ،خواه نا خواه موجب بروز حسادت ها و رقابت هايي ميان آنها مي شد.تقسيم بندي زنان در حرم سرا و وجود سلسله مراتب ميان زنان كه موجب ايجاد تفاوت هايي از لحاظ موقعيت و امتياز اعطاء شده به آنان مي شد،از مهم ترين عوامل بروز رقابت ميان زنان حرمسرا بود.اين رقابت در درجه اول بين ملكه مادر و زن سوگلي شاه مشهود بود كه موجب بروز توطئه هاي در حرم سرا مي شد.توجه خاص و بيش از حد شاه به يك يا چند تن از زنانش كه موجب ((سوگلي بازي)) در حرمسرا مي شد نيز از مهمترين زمينه ها وعوامل بروز رقابت در حرمسرا بود.3_لباس و زينت آلات زنان حرمسرا:زنان حرمسرا زماني كه بدون شاه در سفر بودند،چادر سفيدي روي سر مي انداختند كه تمام بدن آنها را تامچ پا مي پوشاند وفقط در جلوي صورت شكاف كوچكي براي ديدن داشت.جنس اغلب لباس ها از ابريشم بود و رنگ لباس ها نيز به خصوص در اعياد و جشن ها،رنگ هاي شاديمانند زرد،قرمز و سبز بود.زنان براي آرايش از حنا و سرمه استفاده مي نمودند و گيسوان خود را به اشكال مختلف مي پيچاندند.زنان براي زينت گردن و دستان از زينت آلاتي با طلا و سنگ هاي قيمتي استفاده مي نمودند4_آموزش زنان حرمسرا:در دوره صفويه ،آموزش و تربيت دختران تقريباً مشابه پسران بود.از مردان به عنوان معلم شاهزادگان استفاده مي شد..دختران نسبت به پسران در حرم سرا از آزادي و رفاه بيشتري برخوردار بودند،علت آن نيز به زعم دو سر و سو آن بودكه آنها نمي توانستند همچن برادران خود مدعي تاج و تخت سلطنت

شوند،در نتيجه آموزشهاي آنها متفاوت و ذايره شمول آن فراگيرتر از پسران بودتا جاييث كه بر خلاف شاهزادگانپسر ،آنان در صورت تمايل به فراگيري سوار كاري و تير اندازي مشغول مي شدند.عمده آموزشهايي كه به زنان حرمسرا داده مي شد،آموزش علوم متداول چون شعر و ادب فارسي،عربيرياضي،عربي،تاريخ و علوم ديني بود.اما در اين ميان علوم ديني جايگيه خاصي داشت و براي شاهزادكان امري ضروري محصوب مي شد.6_زندگاني زنان در خارج از حرمسرا:  در حرم سرا بعضي زنان به خود آرايي و آرايش مشغول مي شدند.جمعي مشغول ريسندگي و بافندگي و پرداختن به كارهاي هنري نظير رقص و آواز وموسيقي و . . . مي شدند.شكار:يكي از مطلوب ترين تفريحات و سرگرمي هاي زنان حرمسرا حضور در شكارگاه هاي قرق شده شاهي بود،در اين شكارگاه ها جايگاهي براي زنان ميساختند كه در آنجا ميتوانستند مناظر شكارگاه راببينند وحتي شكارهايي كه نزديك آنها مي آمد،بزنند. سفرهاي جنگي:حضور در اردوهاي جنگي نيز يكي از مسافرت هايي بوده كه زنان حرم سرا بالاجبارمتحمل مي شدند،شاه در اين سفر تعداد كمي از زنان خود را مي برد.خواجه سرايان وظيفه محافظت اززنان را داشتند،آنها موظف بودند تا در صورت پيروزي دشمن تمام زنان را سر بريده تا زنده به دسته دشمن نيفتند.سفرهاي زيارتي:اين سفرها به خصوص در دوره حكومت شاه سلتان حسين افزايش يافت وعلاوه بر مشهد مقدس و قم،مكه،مدينه و عتبات را در بر مي گرفت.گاهي زنان حرمسرا بدون حضور شاه،مدت مديدي را در يكي از شهرهاي مذهبي سپري كنند.7_تصفيه زنان حرمسرا:هنگامي كه تعداد زنان حرمسرا زياد مي شد شاهان صفوي دست به تصفيه حرمسرا مي زدند،بدين معني كه تعدادي

از انان كه ديگر براي شاه جزابيتي نداشتند طلاق ميدادند و به عقد درباريان خود در مي آوردند زناني كه به اين صورت حرمسرا را ترك مي كردند سوگند مي خوردند كه اسرار حرمسرا را نزد هيچكس حتي شوهر خويش فاش نسازند.آنان با اسباب و اثاثيه مجللي وارد خانه شوهر مي شدند.بخشش زنان حرمسرا به بزرگان مملكت ،از طرفي عنايت و لطف شاه در حق آنان تلقي مي شد و از طرفي موهبتي براي زنان محسوب مي شد. فصل دوم_غلامان شاهي1_خواجه سرايان:خواجه سرايان به دو دسته تقسيم مي شدند؛خواجه سرايان سفيد وسياه،كه هر كدام عهده دار وظايف متمايزاز يكديگر بودند.خواجه سرايان سفيد معمولاًً بعد از نامشان القاب «آقا» يا «آغا»مي آمده.مانند:احمد آقا و. . .در حالي كه اين القاب براي خواجه سرايان سياه بهد از اسمشان مي آمده.مانند:آغا كاذمخواجه سرايان سياه:معمولاًاز هندوستان و سواحل بنگال يا آفريقا خريداري مي شدند.عمده وظايف خواجه سرايان سياه محافظت از زنان وتجسس و كشف اسرار آنان بودو در اين راستاموظف بودند تا از برقراري ارتباط آنان با دنياي خارج حرمممانعت به عمل آورند.خواجه سرايان سفيد:از نژاد ارمني،گرجي و يا چركس بودند،تعدادشان در زمان شاه عباس اول بسيار اندك بود.عمده ترين وظايف خواجه سرايان سفيد محافظت از قسمت بيروني حرمسرا بوده است،زيرا خواجه سرايان سفيد به هيچ عنوان حق ورود به حرمسرا را نداشتند وفقط به هنگام خروج شاه ازحرمسرا ملتزم ركاب او مي شدند.به طور كل خواجه سرايان سفيد بيشتر در خدمت شاه و شاه زادگان بودند وبا زنانحرمسرا ارتباطي نداشتند.مناصب خواجه سرايان:  مهتر ركيب خانه:مهمترين مشخصه ي اين فرد كه همواره در فاصله نزديكي با شاه قرار مي

گرفت اينبود كه،كيسه يا جعبه كوچكي به همراه داشت كه در آن وسايلي نظير:دستمال،ساعت،انگشتر وساير وسايل شخصي شاه را به همراه داشت تا در صورت نياز شاه فوراً در اختيار او قرار دهد.مهمترين وظايف مهتر مواظبت از شخص شاه،چشيدن غذاي او هنگام صرف غذا وكمك به شاهدر هنگام لباس پوشيدن است.در واقع مي توان او را رييس خلوت شاه ناميد.ناظر بيوتات سلطنتي:كارخانجات و كارگاه هايي بودند،كه وسايل مورد نيازدربار و سپاه را فراهم ميكردنديا امور خدماتي دربار را انجام مي دادند.هر يك سرپرست و يك مشرف داشت،وظيفهمشرف تخمين و تعيين بودجه واعتبار مورد نياز بيوتات مربوط و ارائه گزارش به ناظر بيوتات بود.وظايف ناظر بسيار گسترده بود و مهمترين صاحب منصب دربار به شمار مي آمد.چرا كه وي مسؤول كليه امور مالي و مالكي پادشاه بوده.وي همچنين بر پرداخت حقوق،ترفيع يا تنزيل تمام كاركنان،نظارت مي كرده وحتي شاه با مشورت او صاحبمنصبان ارشد دربارش را انتخاب يا معزول مي نموده است.از اين رو صاحب منصبان درباري با پرداخت رشوهبه او سعي در ارتقا يا حد اقل تثبيت موقعيت خود در دربار داشتند.حساسيت منصب ناظر،موجب مي شد كه شاهان صفوي در انتخاب ناظر دقت زيادي را به خرج دهند.يوزباشي غلامان خاصه: به خواجه سراياني اطلاق مي شد كه عهده دار سرپرستي صدها تن از خواجه سرايان سياه يا سفيد مي شدند.مهمترين وظايف يوزباشيان،حفاظت از حرمسرا و شركت در جنگها بود.اين صاحب منصب از نفوذ زيادي در دربار و شخص خود شاه برخوردار بود.يوزباشيان علاوه بر منصب خودممكن بود مناصب ديگري را نيز با حفظ سمت قبلي شان بر عهده بگيرند.مير شكار باشي: وظايف اين افراد تهيه

اسباب و ادوات شكار و سرپرستي كساني كه سگان شكاري و يوزان و بازان شاه را تربيت مي كنند بود.اين منصب بيشتر در اختيار خواجه سرايان قرار داشته كه شايد اين امر مرهون علاقه وافر زنان شاه به شكار بوده باشد.جبادار باشي: جبادار باشي مسئول «جباخانه»بود و جبا خانه مكاني بود كه در آن اسلحه وآلات وادوات جنگي نگهداري مي شد.از اين رو نام اين صاحب منصب «سلحدار باشي» بود.2_غلامان درباري:آموزش غلامان: شاه بعد از انتخاب زيباترين غلامان به تربيت و آموزش آنها مي پرداخت و شخصي را به عنوان سرپرست آنان تعيين مي كرد كه به غلامان،آداب و تشريفات درباري بياموزد.تعليم رقص و فنون بزم آرايي و آوازه خواني از ديگر آموزش هاي آنان به شمار مي آمد.بعد از آن كه اين غلامان براي خدمت در دربار آماده شدند به جرگه «غلامان خاصه» مي پيوستند و تا زماني كه مويي به صورتشان نروييده بود در دربار خدمت مي كردند و هنگامي كه به سي بلوغ مي رسيدند از خدمت در دربار معاف مي شدند و از آنپس در سپاه خدمت مي كردند.غلامان مسيحي كه وارد جرگه غلامان «خاصه»  شاهي مي شدند مجبور به تغيير كيش و پزيرفتن اسلام مي شدند.3_يساولان: به افرادي اطلاق مي شده كه اوامر و فرامين شاه اجرا مي نمودند..به دو گروه تقسيم مي شدند1.يساولانمجلس2.يساولان صحبتيساولان صحبت:از اميرزادگان و نجيب زادگان انتخاب مي شدند و مصاحب شاهزادگان در حرم بودندو در مجالس وظيفه حفظ نظم و انضباط و راهنمايي سفرا و هدايت آنها به مجلس شاه را داشتند.اين افراد به دو منظور به دربار راه راه مي يافتند،يا پدرانشان آنها را

به منظور آموزش آداب ورسوم دربار يا فنون نظامي به دربار مي فرستادندتا ضمن آموزش اين فنون ،مدارج ترقي و تعالي را طي كنند.يساولان صحبت نيز بسته به تقرب و نفوزشان در دربار مي توانستند در مناسبات سياسي اثر گزار باشنداين مسئله مخصوصاً در دوره اول صفويه كه خواجه سرايان قدرت چنداني نداشتند،مشهود به نظر مي آيداسكندر بيگ در مورد «كورشاه علي روملو» يساول صحبت شاه تهماسب مي نويسد كه وي در ايم نقاهت شاه تهماسب كه«محرمان حريم عزت» با او از پس پنجره حرم سخن مي گفتند،موفق شده بود،ذهن شاه را نسبت به حيدر ميرزائيان مشوش نمايد. يساولان هم چنين از نفوذ خود در دربار براي خنثي كردن توطئه درباريان عليه پدرانشان،استفاده مي كردند.فصل دوم_موقعيت زنان حرمسرا در دوره شاه عباس اول  در دوره شاه عباس اول شاهزادگان با محدوديت هايي مواجه شدند و در حرم و دربار محبوس شدند،زنان نيز آزادي گذشته خود را از دست داده بودند و تنها در حصور شاه بود كه حق داشتند با روي باز بر روي اسب بنشينند ودر صورت نبودن شاه روبندي به صورت خود مي بستند و نشسته بر كجاوه طي طريق مي كردند،تا مبادا چشم نا محرمي از دور دست نظاره گر آنان باشد.آنان ديگر مانند گذشته نمي توانستند در معابر شهر تردد كنند و در جلسات درباري حضور يابند.فصل سوم:موقعيت زنان حرمسرا در دوره شاه صفي:شاه صفي به تجويز پزشكان به شراب پناه آورد،اما بر اثر افراط در نوشيدن شراب همواره از حالت طبيعي خارج مي شد و در اين حالت دست به اعمال قساوت آميز و وحشيانه اي مي زد.زنان حرمسرا در

اين دوره يكي از مهيب ترين و بي روح ترين دوران خود را در حرمسرا سپري كردند زيرادر اين دوره ديگجر از سرگرمي ها و مسافرت ها خبري نبود و در حرمسرا با نظام خبر چيني و جاسوسي شديد مواجه شدند،لذا به تدريج فصاي رعب و وحشت بر حرمسرا حاكم شد.تا به آن حد كه اهل حرم براي آن كه در معرض تهمت و افترا قار نگيرند و بهانه اي به دست خبر چينان ندهند،ترجيح دادند كه به اتاق هاي خود پناه ببرند و از معاشرت با يكديگر اجتناب ورزند.ايجاد اين محدوديت ها در حرمسرا نشانه بد بيني شاه بود،كه حتي اين سوءظن در مورد بستگانش وجود داشت.از طرفي اين محدوديت ها نشان دهنده بي توجهي شاه صفي نسبت به زنانش بود.حتي رفتار او با زنان خاندان سلطنتي و بستگانش نيز خوشايند نبود.فصل چهارم:موقعيت زنان حرمسرا در دوره شاه عباس دوم:شاه عباس دوم شيفته زنان و به خصوص زنان ارمني و جلفا بود.به طوري كه در سلطنتش سفرهاي متعددي به جلفا انجام داد و هر بار نيز در برگست از جلفا تعدادي از زنان زيباروي ارمني را به همراه خود به حرمسرا مي برد.حتي او در يكي از سفرهايش شيفته زني شوهر دار مي شود و او را به حرمسرايش مي برد.افراط شاه عباس دوم در نوشيدن شراب موجب مي شد كه دست به اعمال نسنجيده بزند و ميتوان گفت كه او گرفتار بيماري رواني «ساديسم»بوده و از آزار دادن و شكنجه كردن زنان لذت مي برده است.او در يكي از مراسم بزم به رقاصه ها دستور داد تا بر روي قطعه شيشه هاي شكسته

به رقص و پايكوبي مشغول شوند.فصل چهارم:موقعيت زنان حرمسرا در دوره شاه سليمان:ميزان زن بارگي شاه سليمان بيش از اندازه بود،چنان كه با ارزش ترين و جذاب ترين هدايا و پيشكش ها،برايش زنان زيباروي قفقازي بود.و همين شيفتگي باعث شد كه او سفرهاي زيادي به جلفا براي ديدن زنان ارمني داشته باشد.ديداري كه همراه با گزينش بود.چنان كه شاه سليمان در يك سفر 21 تن از زيباترين دختران جلفا را براي حرمسرايش ربود و نوبتي ديگر 8 دختر از محله فرنگي نشين جلفا را به بهانه اين كه زنانش خواستار تماشاي لباس هاي فرنگيان هستند،به حرمسرا كشانيد و از خروج آنها ممانعت به عمل آورد.بر اثر مداومت شاه در خفت و خيز با زنان،روز به روز نيروي فكري و جسمي اش كاهيده تر مي شد چنان كه حتي سوار شدن بر اسب هم براي او مشكل شده بود ومجبور بود مانند زنان سوار بر كجاوه شود.مصائب و آلام زنان حرمسرا در عصر صفوي:زندگي در حرمسرا براي زنان بيرون از آن،مطلوب به نظر مي رسيد،اما اين تصوير ذهني سرابي بيش نبود.جرا كه زنان و دختراني كه به هزار اميد و آرزو در پي يافتن يك زندگي راحت و بي دغدغه پاي به درون حرم سرا مي نهادند. ناگهان با محيطي مواجه ميشدند كه اعمال آنها با محدوديت و كنترل و بعضاً با رفتار هاي قساوت آميز و خشن شاه رو به رو مي شدند و بعدها با درد و رنج هاي نظير داغديدگي فرزند، محروميت هاي جنسي و . . . دست به گريبان مي شدند.اولين محروميت زنان حرمسرا در عصر دوم صفويه با آن مواجه

بودند،ممنوعيت خروج آنها از حرمسرا بود وترس از ايجاد رابطه نا مشروع زنان حرم با مردان درباري،افشاي اسرار سياسي و حفظ امنيت زنان از جمله محدوديت ها بود.زنان حرمسرا با ايجاد دو وضعيت شانس خروج دائمي از حرمسرا را از دست مي دادند.اولي آنكه از شاه حامله شوند،كه در اين صورت بايد تا ابد در حرم باشند.اما زنان براي اين كه به اين وضعيت گرفتار نشوند به بهانه بيماري يا عادت زنانگي از هم بستر شدن با شاه اجتناب مي ورزيدند.اما وضعيت دوم،بعد از مرگ شاه به وقوق مي پيوست،در اين صورت زنان شاه متوفي نه تنها براي هميشه از خروج از حرمسرا باز مي ماندند بلكه از گردش و تفريح با حرم محروم مي شدند و براي هميشه به دست فراموشي سپرده مي شدند.رفتار خشن و ساديسم گونه شاه با زنان حرم و فرزندانشان يكي ديگر از مصائب اندوه بار زنان بود.تنبيهات بدني از وقايع عادي و روزمره حرمسرا بود.اما از همه غم انگيز تر سرنوشت اسف باري كه در انتظار پسران اين زنان بود.در بين زنان حرمسرا تنها يك زن بود كه مي توانست بر سلامتي پسرش ايمن باشد،اين زن همان زني است كه پسر اول شاه را به دنيا آورده است.باقي پسران شاهيا در سنين جواني به صورت دست جمعي سر به نيست مي شدند يا در همان بدو تولد از خوردن شير محروم مي شدند كه بر اثر آن جا سپارند.محروميت جنسي را مي توان يكي از مصيبت بار ترين آلام زنان حرمسرا به شمار آورد.تفاوت ميان زنان حرمموجب ميشد كه بسياري از زنان فقط يك بار يا كمي بيشتر همخوابگي

با شاه را تجربه كنند،در اين صورت نهايت آمالشان اين بود كه شاه آنها را طلاق دهد و به مرد ديگري ببخشد حتي اگر آن مرد يك گازر باشد.اين محروميت باعث فساد جنسي وبرقراري رابطه نامشروع مي شد.زناني كه از نظر شاه افتاده بودند،اميد چنداني به رهايي از حرم نداشتند؛در اين فضاي مسموم،نجابت از بين ميرود و با اولين مردي كه در فرصت مناسب به خود نزديك ميديدند خلوت كنند.البته اين فساد به ميزان اندكي در زمان صفويه داشت.اگفته نماند كه در صورت فاش شدن اين رابطه نامشروع،مجازات سختي در انتظار زنان خاطي بود.از اين رو زناني كه جرات ريسك كردن را نداشتند،متوسل به هم جنسان خود ميشدند.به نظر ميرسيد رنان حرمسرا در صورت عدم ارضا جنسي شان به مرور زمان به يك نوع بيماري رواني تحت عنوان «هيستري» دچار مي شدند كه بارز ترين نشانه آن تمايل زنان بيمار به اندام نمايي بود.از اين رو توقف كوتاه مردي غريبه در حرمسرا،هر چند پير و ناتوان براي آنان مي توان با ارزش و رويداد خوشايند تلقي شود.فصل پنجم_تاثيرات حرمسرا بر اقتصاد كشور:زنان خاندان سلتنتي از همان بدو تاسيس حكومت صفوي مبدل به زنان ثروت مندي شدند و از همان ابتدا املاك زيادي را به دست آوردند.تبديل گسترده املاك دولتي به املاك خاصه يا سلطنتي در دوره دوم صفويه،موجبات انتفاع بيشتر اهل حرم را از ثروت ودارايي فراهم آورد و استيلاي آنان را بر منابع مالي افزايش داد و اين امر موجب متمول شدن بيشتر زنان خاندان سلطنتي و در راس انها ملكه مادر شد.عمده ترين هزينه هاي حرم سرا مربوط به پرداخت مستمري دايمي زنان

و تامين مخارج آنان بود.وقتي يكي از زنان حرم سرا مورد توجه و عنايت خاص شاه واقع مي شد مستمري اش نيز افزايش مي يافت.همچنين وقتي شاه برخي از زنانش را طلاق مي داد و ان را به عقد ديگر درباريانش در مي اوردبه هنگام خروجشان از حرمسرا جهيزيه كامل براي آنها تدارك مي ديد.علاوه بر مستمري زنان پرداخت هزينه هاي آنان نيز بر عهده شاه بود كه عمده ترين آنها هزينه خريد لباس زينت آلات و وسايل آرايشي مي شد تا بتوانند نظر شاه را به خود جلب كنند.در مجموع هر چه به اواخر دوره صفوي نزديك مي شويم،به موازات افزايش بي كفايتي و بي لياقتي شاهان صفوي هزينه هاي حرمسرا نيز افزايش مي يابدبه طوري كه اين هزينه ها در دوره شاه سلطان حسين سه برابر نسبت به شاه سليمان افزايش داشته است. يا رب من اگر گناه بي حد كردم دانم به يقين كه بر تن خود كردماز هر چه مخالف رضاي تو بود برگشتم و توبه كردم و بد كردم ((ابوسعيد ابوالخير))

پنج گام به سوي موفقيت در ساماندهي محيط كار

مؤلفين: رضاتوليت - پرهام مطبوع

خلاصه كتاب: سيد رضا حسيني- انتشارات جهاد دانشگاهي- واحد صنعتي امير كبير- چاپ قلم- نوبت چاپ: اول 1383- پيش گفتار:چند سالي است كه بحث و تب بهره وري و روشهاي بهبود آن در كشور ماشروع شده است . بسياري از شكرتهاي ايراني با مطالعه و توجه به فلسفه بهرود بهره وري به دنبال روشهايي رفته اند كه درآن انسان به عنوان محور بهبود مطرح است. اكثر اين شركتها براي ساماندهي وايجاد نظم و ترتيب در تماميامورخود، 5S را به عنوان يكي از روشهاي بهبودانتخاب

كرده اند. در اين ميان شركتهايي كه به عمق فلسفۀ 5S و همچنين چگونگي روش اجراي آن پي برده اند، توانسته اند با به كارگيري آن در مجموعۀ خود به توفقيات زيادي نيز دست يابند. باتمركز درنظام ساماندهي شركتهايي كه آن را با موفقيت اجرا كرده اند مي توان به اهميتي كهه كادر مديريت ارشد براي اجراي 5S قائل بوده، پي برد. هر چند عوامل بسيار زبادي دراجراي موفق 5S وجود دارند كه تعدادي از آنها نشناخته مانده اند ولي به هر حال با مطالعۀ وضعيت شركت هايي كه اجراي 5S در آنها ناموفق و با افت و خيز فراوان همراه بوده است مي توان اشكال كار را به فرهنگ سازماني نامناسب و عدم تطابق آن با فرهنگ سازمان هاي پيشرفتۀ غربي و ژاپني نسبت داد. همچنين چگونگي تأثير و نسبت متغيرهايي كه در موفقيت نظام ساماندهي شناخته شده اند با اثر بخشي 5S غالباً نامعلوم باقي مانده است. به عنوان مثال كمتر كسي است كه مدتي از نزديك درگير كارهاي اجرايي نظام ساماندهي در يك سازمان بوده ولي از نقش حمايتي مديريت ارشد و همكاري مديران مياني، اهميت آيين نامهو گردش كار در نظام ساماندهي و تأثير آموزش كاركنان بر اثر بخشي 5S بي بخبر باشد، با اين وجود كمتر مي توان گفت كه مديريت ارشد به طور مشخص چگونه مي تواند از اجراي نظام ساماندهي در آن شركت حمايت كند. 5S به يك مكان وزمان خاص محدود نشده و ابعاد گسترده اي را شامل مي گردد مانند محل زندگي، محيط كار، محيط اجتماع، مسايل شخصي و به طور كلي هر چيزي كه بي

توجهي به ساماندهي آن منجر به آشفتگي،  پريشاني و بي نظمي شود. با نگاهي به پيرامون خود پي خواهيد برد كه در هر چيزي كه مشكلي وجود دارد. رد پاي بي نظمي نيز به چشم مي خورد. در بسياري از اين موارد يك حركت كوچگ، يك فكر جديد يا يك ابتكار جالب مي تواند يك بي نظمي  عميق و ريشه دار را محو كرده و نظم و تربيب را جايگزين آن كند. 5S بر خلاف ظاهر ساده آن، در اجرا داراي ظرايف و دقايق بسياري است كه بدون توجه به آنها هيچ سازماني نمي تواند به اهداف نظام ساماندهي دست يابد و به همين دليل با اجراي ناقص 5S دلسردي و بي انگيزگي در سازمان سايه مي افكند. دراين كتاب سعي شده است به اين موارد پرداخته شده و مسير تلاطم اجراي 5S نشان داده شود.بهره وري و جايگاه 5S  در آن مقدمه همه ساله شركتها و سازمانهاي زيادي به استقرار استاندارها و روش هاي بهره وري علاقه مند شده، اجراي آن را در برنامه كاري خود قرار مي دهند. اين شركت ها براي رسيدن به هدف خود هزينه هاي زيادي متحمل شده زمان زيادي صرف كرده و در نهاي موفق به پياده سازي كي استاندارد يا يك روش بهره وري مي گردند.  همچنين دراين راه ممكن است گواهينامههاي مختلفي نيز دريافت  كنند، ولي متأسفانه و در كمال ناباوري مشاهده مي گردد كه تعدد كثيري از اين شركت ها پس از صرف همۀ اين هزينه ها و زمان ها و دريافت گواهينامه ها، همچنان كارآيي مناسبي نداشته و در عمل تفاوت چنداني در نتيجۀ كارشان

حاصل نگشته است. به اعتقاد كاركنان شركت ها، اخذ گواهينامه يا اجراي روش بهره وري غير از قوانين دست و پاگير و دوباره كارهي هاي بي مصرف، عوايد ديگري نداشته است. بي اعتمادي عامه مردم به گاهينامه هاي استاندارد و روش هاي مختلف بهره وري و فرض كردن همۀ آنها به عنوان دست آويزهاي تبليغاتي دليل محكمي بر اين مدعاست. ترديدي در اثر بخشي اين روش ها و استانداردها وجود ندارد، شركت ها نيز با اطمينان كامل و علاقه وافر به اجراي آنها مبادرت ورزيده و همه تلاش خود را براي رسيدن به هدف مبذول مي دارند، ولي انيكه چرا بهنتيجۀ مورد نظر نمي رسند را مي توان در يك جمله خلاصه كرد:عدم انتخاب نقطه شروع مناسب بيمارستاني راتصور كنيدكه داراي پيشرفته ترين تجهيزات پزشكي و بهترين متخصصين بوده ولي اصول اوليۀ  بهداشت در آن رعايت نمي گردد. كتابخانه اي را در نظر بگيريد كه با داشتن بهترين و جديدترين كتاب ها، شرايط مناسبي براي مطالعه و تحقيق ندارد و دانشگاهي را تصوركنيد كه داراي مجرب ترين استاتيد و مدرن ترين سيستم آموزشي است ولي از فضاي اموزشي مناسبي برخوردار نبوده و اتاق هاي تنگ وتاريك، راهروهاي كثيف و صداهاي گوش خراش، هر فعاليت آموزشي را مختل كرده است. اقدام شركت ها مبني بر دريافت گواهينامه  هاي استاندارد واجراي روش هاي بهره وري بدون در نظر گرفتن يك نقطه شروع مناسب، سرنوشتي بهتر از موارد مثال هاي فوق نخواهد داشت.مفهوم بهره وري بهره وري به عنوان نسبت بين توليد كالا و خدمات (خروجي) و عوامل مؤثر در توليد كالا و خدمات (ورودي) تعريف شده است.

ورودي ها يا داده ها ممكن است زمين، نيروي انساني، سرمايه، انرزي، تكنولوژي و ... باشد. متقابلاً خروجي يا ستانده به مجموع ارزش كالا و خدماتي گفته مي شود كه در طول يك دروۀ  مشخصي حاصل شده باشد. به باين ديگر، تعريف سادۀ بهره وري به صورت زير است : ستانده/داده     =  بهره وري سازمان بهره وري ملي ايران بهره وري را به عنوان يك نگرش تعريف مي كند،  يك نگرش عقلاني به كار و زندگي كه هدف آن هوشمندانه تر كردن فعاليت ها براي دستيابي به زندگي بهتر و متعالي تر است. امروزه بهره وري در اقتصاد كليۀ  كشورها به اولويتي ملي تبديل شده است. بهره وري موجبات رشد اقتصادي و كنترل تورم را فراهم و امكان دسترسي به سطوح بالاي استاندارد زندگي را ميسر مي سازد. چنانچه سازماني بخواهد به بهبود بهره وري مستمر و قابل ملاحظه اي دست يابد، بايد براي آن اهميت ويژه اي قائل شده و به بهود بهره وري به عنوان يك فرايند مديريتي بنگرد. فرآيند مديريتي فرآيندي مستمر و پيوسته بوده و پس از شكل گيري به عنصر مداوم و لاينفك سازماني تبديل مي گردد. بهبود بهره وري در قالب فرآيند مديريتي بر خلاف يك برنامهف به يك دوره خاص محدود نشده بلكه هدف اصلي آن ايجاد فضا و فرهنگي است كه بر اساس آن بهبود بهره وري به عنوان شيوۀ زندگي و بخشي از مسؤليت هاي روزمرۀ افراد مطرح گردد. بديهي است كه اين تغيير بنيادي نيازمند تغيير و دگرگوني در طرز تفكر افراد نسبت به موضوع بهره وري بوده و بهترين راه ايجاد اين تحول نيز

سرمايه گذاري بر روي انديشه ها و نوع تفكر ها مي باشد. دركشور ما نيز چند سالي است كه تلاش براي اشاعۀ فرهنگ بهره وري آغاز شده است. واقعيت اين است كه بهره وري جامعۀ ما از فعاليت هاي روزمره يك خانواده گرفته تا فعاليت هاي واحدي هاي بزرگ اقتصادي و صنعتي حتي نسبت به بسياري از كشورهاي در حال توسعه نيز پايين تر است. بررسي آمارهاي سازمان بهره وري ملي ايران، نشان مي دهد كه شاخص بهره وري كار در صنعت بين سال هاي 63 تا 67 روند نزولي داشته و در سال هاي بعد نيز رشد محسوسي مشاهده نشده است. به جرأت مي توان گفت كه تنها راه ادامه حيات يك سازمان در عرصه رقابت جهاني رسيدن  به بهره وري و ارتقاي آن مي باشد چرا كه با توجه به محدود بودن منابع مالي هر سازمان افزايش سرمايه گذاري و توسعه منابع به صورت نامحدود هرگز ميسر نخواهد بود. جذب سرمايه هاي خارج از شركت و دسترسي به بازارهاي جهاني نيز زماني محقق مي گردد كه سازمان داراي مزيت نسبي بوده و سرمايه گذاري درآن به عنوان سرمايه گذاري مطلوب تلقي شود. براساس مفاهيم اقتصاد مهندسي و اقتصاد بازار يك سرمايه گذاري، مطلوب خواهد بود اگر پس از يك بازه زماني مشخص مقدار سرمايه گذاري شده برگشت نموده و طرح مورد نظر به سود دهي قابل قبولي برسد واين امر به جز با بهبود بهره وري ميسر نخواهد شد. اين موضوع به روشني در نمودار زير مشخص شده است: ايجاد يك سازمان سرمايه گذاري و در اختيار گرفتن منابع افزايش سرمايه گذاري       

        آيا درسازمان و توسۀ منابع به                خير                   بهره وري                               بله          جذب سرمايه ومنابع ميزان محدود                     و روش هاي ارتقاي                                    خارج از سازمان                     آن وجود دارد؟ برقراري روش هاي                                          ادامۀ حيات و رشد بهبود بهره وري                                         سازمان لزوم بهره وري و روش هاي ارتقاء آن در سازمانرويكردهاي متقاوت افزايش بهره وريبراي افزايش بهره وري دو رويكرد متفاوت وجود دارد: رويكرد تدريجي: بهبود مستمر رويكرد جهشي: نوآوري كايزن يعني بهبود مستمر در زندگي شخص يا شغلي افراد. اگر كايزن در  يك محيط كاري به كار برده شود به معناي امكان ايجاد بهبود مستمر و پيوسته براي همۀ افراد اعم از مديران و كاركنان خواهد بود. شركت هاي ژاپني عموماً بهبود مستمر را مي پسندند، در حالي كه شركت هاي غربي به نو آوري تمايل دارند. نو آوري رويكرد است چشمگرانه، سريع و مهيج، در صورتي كه بهبود مستمر حركتي آرام و پيوسته ودرعين  حال رو به جلو داشته و نتيجۀ آن نيز به سرعت قابل رؤيت نيست. در حقيقت همۀ شركت هاي ژاپني  روي بهبود مستمر متمركز شده اند چرا كه برايشان مزاياي زيادي به همراه داشته است از جمله كاهش هزينه هاي سرمايه گذاري، نظارت دقيق تر مديران و سرپرستان، افزايش كيفيت محيط كار، ايجاد مديريت مشاركتي، بهبود كيفيت محصولات و خدمات، كاهش هزينه هاي عملياتي و . . .  مي توان گفت مديريت، روش هاي مختلف توليدي و پيشرفت هاي سريع اطلاعاتي نمود پيدا مي كند. هم

اكنون اكثر سازمان هاي توسعه يافته براي رسيدن به بهره وري, از هر دو رويكرد در كنار يكديگر استفاده مي كنند و در حالي كه از مزاياي بهبود مستمر منتفع مي گردند،  آمادگي خود را نيز باري ايجادجهش در سازمان  بالا مي برند. در اين سازمان ها، جهش موجب نزديك شدن سريعتر به اهداف سازماني شده و بهبود مستمر نيز امكان ايجاد جهش را در سازمان تسهيل مي كند.دربارۀ نظام ساماندهي محيط كار نظام ساماندهاي محيط كار، يكي از روش هاي مؤثر در تغيير شرايط محيط كار با ايجاد زمينۀ مناسب همكاري كاركنان ميباشد. 5S يكي از روش هاي كيزن عملي است كه با اجراي آن درسازمان، نگرش ها نسبت به محيط كار تغيير يافته و با درگير نمودن كليۀ كاركنان در گروه هاي كاري، محيط كار به نحو مطلبي بهبود مي يابد. در اين راه تمامي كاركنان با نگرشي جديد به محيط كار خود مي نگرند و سعي در تغيير آن بهيك فضاي شاداب و پرنشاط نموده به طوري كه فعاليت در آن فضا مايۀ افتخار و مباهات خواهد شد. با وجود اينكه نظام ساماندهي محيط كار در حل مشكلات، افزايش ايمني، شناسايي كانونهاي خطر، ايجاد آرامش روحي، ارتقاء روحيۀ كاركنان، شناسايي، رديابي و كاهش ضايعات، افزايش بهره وري و . . . يك سازمان  مؤثر مي باشد ولي استقبال چنداني از طرف صنايع ايران از آن به عمل نيامده است. شايديكي از عمده ترين موانع به كارگيري اين نظام درصنايع كشور عدم آگاهي از فلسفۀ آن باشد. درصورتي كه بتوان فلسفۀ 5S را روشن نمود و بر اين اساس روش اجرايي ساده اي

را ارائه داد، آنگاه مي توانيم با حمايت مديران صنايع مختلف، شاهد به كارگيري مبنايي ترين و ضروري ترين روش ساماندهي محيط كار باشيم. آشنايي مديران با سيستم هاي نوين مديريتي و برقراري اين روش ها در سازمان ها، حضور مؤثر كاركنان را در ميدان كار وفعاليت، تضمين مي نمايد. بعد از جنج دوم جهاني، ژاپني ها براي جبران خسارت هاي ناشي از جنگ و آغاز زندگي نوين، پذيرفته بودند كه بايد جهان و پديده هاي مديريتي و صنعتي آن روزگار را بهتر بشناسند. به همين خاطر در مطالعات و بازديدهاي خود، در آمريكا با پيده HOUSE  KEEPING (خانه داري صنعتي) آن هم تنها در برخي صنايع آشنا شدند. اين معيارهاي خانه داري صنعتي كه شامل نظافت، بهداشت، نظو و ترتيب، رعايت كامل ايمني و جلوگيري از حوادث به ويژه انفجار و آتش سوزيف جلوگيري از انباشت ضايعات و تل مواد در راهروها و خيابان هاي كارخانه و معابر داخل كارگاه ها و ريخت وپاش ابزار و نشت انواع مواد روغني و شيميايي و حتي آب در محيط كار بود، معمولاً در كارخانه هايي رعايت مي گرديد كه عدم رعايت اين معيارها درآنها موجب خطرات و ضايعات غيرقابل جبران جاني ومالي واجتماعي مي شد ويا محصول آنها مستقيماً با بهداشت وسلامتي مصرف كننده سرو كار پيدا مي كرد. از اين رو معيارهاي House  Keeping در كارخانه هاي مهمات سازي، كبريت سازي، داروسازي؛ مواد غذايي، تجهيزات ولوازم پزشكي و اتاق عمل، مواد شيميايي، مواد بهداشتي و امثال آن كاربرد داشت. ژاپني ها بامطالعه و مشاهدۀ رعايت اين معيارها در اين كارخانه ها متوجه تأثير و نقش

قابل توجه آن نه تنها در حفظ ايمني و بهداشت محصول بلكه در ايجاد ظاهري آراستهف نقل و انتقال روان، صرفه جويي مكان وزمان و روي هم رفته محيط كار آراسته و همكاراني خوش ظاهر و با نظم و انضباط پي بردند و از اين رو تصميم گرفتند آن را در همۀ صنايع و همۀ واحدهاي كوچك و بزرگ توليدي به كار گيرند. آمار از آنجا كه دريافته بودند اين معيارها جهاني است وهمۀ فرهنگ ها، اديان وملل جهان اصولي براي رعايت اينگونه امور دارند، با مطالعه درفرهنگ خودبه 5 اصل و اصطلاح ژاپني دست يافتند كه با كمك آنها تحقق اين امر امكان مي يافت و از آنجا كه اين 5 اصل اتفاقاً باتلفظS در زبان ژاپني شروع مي شد آن را به ژاپني «گواس» يا به انگليسي «5S» ناميدند. با توجه به اينكه نظام5S بر اساس پاكيزگي، نظم، زيبايي و پرهيز از درهم ريختگي محيط كار وزندگي پايه ريزي شده است و اين اصل جزء لاينفك قاموس هستي مي باشد به طوري كه دين اسلام آن را بخشي از ايمان دانسته است وتأكيد كرده كه خانه و محيط زندگيتان رازيبا كنيد وصحن سرايش را جارو بزنيد و چراغ هايتان را قبل از غروب آفتاب پاك كنيد و همچنين توصيه و به نظم را پس از توصيه به تقوي بيان نموده است. در ايران باستان كسبه، بازاريان وكشاورزان، تميزي و نظافت محيط كار را جزئي ازوظايف خود مي دانستند و در كنار ساير كارهاي روزانه، عمليات ساماندهي و پاكيزگي محيط را انجام مي دادند. سابقه معرفي و ترويج نظام 5S با شيوۀ عملي آن

در ايران به خرداد ماه سال 1372 و انتشار يك مقاله دنباله دار در شماره هاي 32 و 34 مجله تدبير بر مي گردد. كارشناسان صاحب نظر در اين زمنيه با اين نظام در بين سال هاي 65 الي 72  در دوره هاي مديريتي كه در ژاپني برگزار مي شد آشنا شده و آن را از سال 72 و پس از جنگ تحميلي در شركت هاي ايراني با عناوين 5 سين و 7 سين صنعتي به كار گرفتند كه پس از مدتي با كلمه زيبا و فارسي آراستگي مشهور گرديده است. ولي چون لغت ساماندهي داراي عمق معني و ژرفاي بيشتري است (هم آراستگي محيط و هم ايجاد نظم و ترتيب و انضباط را تداعي مي نمايد) به همين خاطر در اين كتاب از لغت ساماندهي استفاده شده است.فلسفۀ به كارگيري 5S در صورتي كه هر سازماني فلسفۀ انجام فعاليت هايي را كه قصد اجراي آنها را دارد، بداند به راحتي مي تواند تفكر انجام آن را در سازمان خود تسري بخشد در زير فلسفۀ به كارگيري 5S به عنان يكي از روش هاي ارتقاء بهره وري تشريح مي گردد: بهره گيري از محيط كار و پرورش نهاد انسان ايجاد همت و سخت كوشي در افراد در تمامي ابعاد با اجراي 5S تغيير در تفكر و رفتار كاركنان (ارتقاء كيفيت رفتار انسان) توانمند سازي كاركنان در هر زمينه اي با گذر از اجراي صحيح 5S تحول فرهنگ كاري در كاركنان ايجاد تحول سازماني با اجراي 5S 5S   -6-1   به عنوان روش مديريت 7-1-  مطالعه و بررسي اصولي بنيادين مديريت و عملكرد آن بر اساس اصول

5S (شاخص براي سنجش عملكرد مديران)8-1-   پياده سازي اصول مهندسي صنايع با ديدگاه انسان محوريتعريف 5S 5S  نظامي براي ساماندهي محيط كار است، نظامي كه با جلب مشاركت كاركنان، محيطي سامان يافته را در كليۀ سطوح سازمان به وجود مي آورد. 5S پايه اي ترين و اصولي ترين ابزرا ارتقاي بهره وري است كه در بسياري از كشورهاي آسيايي پياده شده است و از آن به عنوان خانه داري خوب ياد مي شود. 5S گام اول والفباي فعاليتي توأم با سلامتي، راحتي و بهره وري براي كليۀ كاركنان يك سازمان است. 5S در واقع ابتدايي ترين اصل بهبود بهره وري مي باشد كه با اجراي آن، تغييرات شگرفي در سازمان ايجاد خواهد شد. 5S  حروف اول پنج كلمه ژاپني است و درحالت كلي مجموعه تمهيداتي براي نگهداري اوضاع سازمان به صورت مطلوب مي باشد. اين كلمات ومفاهيم به شرح زير مي باشند:تشخصيص و ساماندهي (Seiri): مشخص كردن و جداسازي اقلام ضروري از غير ضروري و رهايي از غير ضروري ها به نحو مناسب.نظم و ترتيب (Seiri): مرتب كردن اقلام ضروري به صورت قابل دسترس به سريع ترين شكل ممكن. پاكيزه سازي (Seiso): پاكيزه نمودن محيط كاري به منظور عدم وجود مكان آلوده و كثيف.استاندارد سازي (Seiketsu): تدوين استانداردهايي جهت حفظ وضعيت حاصل از اجراي مراحل S1 ، S2 و S3 . فرهنگ وانضباط (Shitsuke): آموزش كاركنان براي ايجاد شرايط و فرهنگ رعايت قوانين و مقررات توسط آنها براي نيل به عادت كاري مناسب . هدف 5S  ايج-اد محيطي سامان يافته، مرتب، پاكيزه، با انضباط كاري و با تكيه بر منابع انساني است و همواره در

صدد كاهش اتلاف هاف استفاده بهتر از منابع و آماده سازي فضاي سازمان جهت استقرار ساير سيستم هاي بهبود بهره وري ميباشد. نتايج واهدافي را كه مي توان براي اجراي 5S بر شمرد، عبارتند از» آراستگي و ساماندهي محيط كارافزايش                                                          2- ارتقاي روحيه كاركنان 3- افزايش ايمني در محيط كار 4- افزايش كيفيت محصولات 5- بهبود بهره وري        6- تحويل به موقعبهبود        7- جلب نظر مشتري 8- بهبود راندمان توليد 9- بهبود و ضعيت تجهيزات وماشين آلات 10- بهبود حس و همدلي، همكاري، روحيه مشاركت و كار گروهي    11- كاهش زمان انجام فعاليت ها 12-كاهش خرابي تجهيزات و ماشين آلات 13- كاهش ضايعات كاهش            14- كاهش آلودگي ها 15- كاهش هزينه 16- آمادگي سازمان براي استقرار ساير سيستم هاي بهبود بهره وري    تايج و اهداف اجراي 5S5S، برنامۀ مشاركتي جامع براي بهبود مستمر در تمامي سطوح سازمان 5S يك برنامۀ مساكتي جامع و فراگير براي همه افراد صف وستاد در كليۀ سطوح سازمان بوده و رويكرد مؤثري براي بالا بردن انگيزه كاركنان، افزايش بهره وري وبهبود محيط كار مي باشد. در بخش هاي توليدي، 5S را به عنوان يكي از برنامه هاي بهبود مستمر به كار مي گيرند، در صورتي كه نمي توان همان برنامها را درواحد هاي ستادي (اداري) نيز استفاده نمود. در صورتي كه در واحدهاي اداري از برنامه هاي واحدهاي توليدي استفاده شود، به جاي افزايش بهره وري حتي ممكن است شاهد كاهش بهره وري نيز باشيم. بنابراين براي استقرار 5S در واحدهاي اداري بايد برنامه اي مخصوص اين قسمت ها تدوين شده و به اجرا درآيد. آگاهي

از اين مسئله موجب شده است تا در سال هاي اخير، بهره وري در بخش هاي اداري مورد توجه قرار گيرد و حتي توصيه شده است كه اجرا و توسعه برنامۀ 5S از واحدهاي اداري آغاز گردد. كاركنان  اداري و دفتري نبايد تنها نظاره گر اجراي برنامه هاي ساماندهي در واحدهاي توليدي باشند بلكه بايد براي ايجاد تعهد بيشتر در كاركنان توليدي، برنامه هاي 5S را از قسمت هاي اداري شروع كرده و كاركنان ستادي را به عنوان الگوي توليدي ها قرار داد. در اين صورت كاركنان پس از مدتي همراه يكديگر به مشاركت پرداخته و سازمان خود را به سامان خواهند رساند.كاربرد اصول 5S در سازمان با ورود به سازمان و مشاهده موارد زير به راحتي مي توان فهميد كه بايد برنامۀ 5S را در سازمان تدوين كرده و به مرحله اجرا گذاشت: وجود مقدار زيادي اقلام غير ضروري و سازماندهي نشده جابه جايي هاي زياد وعدم تمايز ميان محيط كار، راهروها و گذرگاه ها انباشته شدن كالاهاي در جريان ساخت و ساخته شده و وقت گير بودن جابه جايي آنها وجود دوباره كاري هاي بسيار تأخير فراوان در سر رسيد كارها وجود حجم بالاي اضافه كار پايين بودن بيش از اندازه روحيه كاركنان انجام وظيفه به صورت اجباري و نبودن حس تعلق سازماني ايمن نبودن محيط كار و بروز صدمه ها و حادثه هاي بي شمار عدم پاكيزگي تجهيزات اداري و ماشين آلات توليدي و بالا بودن سطح خرابي عدم پاكيزگي ديوارها، پنجره ها، راهروها و تجهيزات روشنايي و همچنين تاريكي عمومي اتاق ها غير بهداشتي بودن مكان هاي عمومي از قبيل غذا

خوري ها و دستشويي ها با اجراي يك برنامۀ 5S، تمام موراد فوق برطرف شده و آراستگي و سلامت به محيط كار باز مي گردد.دلايل مقوبليت عمومي برنامه هاي 5Sبه دليل زير، برنامۀ 5S مورد استقبال بيشتر افراد قرار خواهد گرفت: به  وجود آمدن محيط كار پاكيزه و سامان يافته ايجاد راحتي و ايمني در انجام وظايف محوله قابل مشاهده بودن نتايج براي همه افراد درون سازماني و برون سازماني خلق ايده ها و نظرات جديد به دليل  پديد آمدن نتايج قابل مشاهده گرايش طبيعي انسان به نظم و ترتيب ايجاد و تقويت حس تعلق سازماني در افراد به دليل ايجاد محيط كاري پاكيزه و سامان يافته افزايش حجم فعاليت هاي تجاري به دليل موقعيت بهتر سازمان درگير شدن طيف وسيعي از واحدها و افراد سامزان در برنامه هاي 5S فعاليت هاي 3 بند اول 5s ( Seiri ، Seiton و Seiso ) به صورت روزانه تكرار مي شوند، به همين دليل در بين برنامه هاي گوناگون بهبود مستمر، 5S بيشترين نتايج قابل مشاهده را ايجاد مي نمايد. 5S باعث مي شود كه همه افراد مفهوم بهبود را درك كرده وهمچنين برنامه ها، روش ها و مشكلات مربوط به آنها را بفهمند. اين موضوع بدون ترديد سطح خلاقيت افراد را ارتقاء داده و باعث افزايش انگيزش مي گردد.خصوصيات محيط هاي كاري مختلف واحتياج به اجراي برنامۀ 5S محيط كاري درجه يك: به محيط گفته مي شود كه در آن افراد آلودگي و آشفتگي ايجاد نمي كنند، اشياء را به اين سو و آن سو نمي اندازند و همه به نظافت محيط كمك مي كنند. هر

چيزي در جاي خود و به طور مرتب قرار گرفته و كارها با رواني قابل لمس انجام مي پذيرند. در چنين محيطي نياز به نظافت و ساماندهي وجود نداشته و اجراي 5S كمتر احساس مي شود.محيط كار درجه دو: به محيطي گفته ميشود كه در آن عده اي از افراد آلودگي و آشفتگي ايجاد مي كنند و اشياء را به اين سو و آن سو مي اندازند. در اين محيط عده اي عهده دار نظافت هستند و همه جا را تميز مي كنند. در چنين محيطي كارها با سختي انجام مي شود و چون زمان نظافت مشخص است، در قسمت عمده اي از روز محيط كار آشفته و كثيف به نظر مي رسد.محيط كري درجه سه: اين محيط بدترين نوع محيط كاري است. تمامي افراد آلودگي و آشفتگي ايجاد كرده و هر چيزي را به گوشه اي پرتاب مي كنند. در چنين محيطي آشفتگي و كثيفي زيادي به چشم مي خورد و كارها به سختي و با كندي قابل توجه اي انجام گرفته و هيچ كس عهده دار نظم و نظافت و ساماندهي نيست. اكنون سازمان خود را با محيط هاي فوق مقايسه كنيد. اگر محيط كاري درجه يك داردي، بايد به شما تبريك گفت ولي اگر در محيط كاري درجه دو يا سه مشغول به كار هستيد با آشنايي بيشتر با اصول 5S پروژه اي تحت عنوان ساماندهي محيط كار تعريف و محيط خود را به محيط كاري درجه يك نزديك نماييد.مزاياي نظام ساماندهي محيط كار با توجه به اين كه نظام ساماندهي محيط كار يك نظام انساني است، مزيت عمده آن نيز پرورش

انسان در زمينه هاي مختلف مي باشد: ترغيب كاركنان به استفاده از دانش و آگاهي خود در زمينه بهره وري در محيط كار و تبديل دانسته ها از قوه به فعل جلب مشاركت مثبت كاركنان در ساماندهي محيط سازمان رشد وشكوفايي قدرت خلاقيت كاركنان و توانايي آنها در پرداختن به مسائل مختلف واداشتن افراد به تفكر در خصوص بهبود وضعيت بخش سازماني خود و همچنين فعاليت هاي ديگر واحدها بالا بردن روحيه كاركنان و در نتيجه دستيابي به توليد بيشتر و با كيفيت بهتر ايجاد يك جريان عظيم و همه جانبه دار ارتباط هاي دو طرفه در سازمان آگاهي مديريت از قابليت هاي افراد و شناسايي كاركنان توانمند فراهم شدن فرصت هاي بسيار براي ارائه قابليت هاي كاركنان ايجاد حس همدلي بين كاركنان و رده هاي مختلف سرپرستي و مديريتي ارتقاء و بهبود روابط ميان كاركنان و واحدهاي سازمانيSeiri   (S1)مفهوم SeiriSeiri به معناي جدا كردن اقلام غير ضروري در محيط كار مي باشد كه مي توان معادل فارسي تشخيص و ساماندهي را براي آن در نظر گرفت. در فرهنگنامه هاي ژاپني واژه Seiri  به صورت  زير تعريف شده است: ساماندهي موجوديت ها به منظور رفع بي نظمي ها و آشفتگي ها از بين بردن اقلام غير ضروري رفع زوائد به عنوان آخرين مرحله از يك فرآيند (مثلاً در پارچه بافي) به طور كلي Seiri به جداسازي، دور انداختن و تعيين تكليف اقلام غير ضروري در محيط كار گفته مي شود. اجراي Seiri بيش از آنچه به نظر مي رسد  داراي اهميت است. اگر چه Seiri به اقلام غير ضروري، بي ارزش و بدون استفاده مي

پردازد ولي اين بدان معني نيست كه خود فرآيندSeiri  نير بي اهميت و بي ارزش است، در واقع تفكيك اقلام غير ضروري، تعمير كردن يا دور انداختن آنها، از آنچنان اهمتي برخوردار است كه بدون انجام  آن ساير فعاليت هاي 5S نيز ناكار آمد و بي اثر خواهند شد. تصور كنيد مرتب كردن و تميز كردن محيط كاري كه مملواز اشياء فرسوده و شكسته و بي استفاده است تا چه اندازه مي تواند بيهوده باشد. براي روش شدن مفهوم Seiri مي توان گفت اگر هر آنچه را كه در محيط كار وجود دارد به دو گروه ضروري و غير ضروري تقسيم بندي كنيم. گروه غير ضروري ها مورد بحث Seiri يا S1 خواهدبود. (فصل هاي بعد به اقلام ضروري مي پردازند).هدف از اجراي Seiriهمه فعاليت هايي كه در Seiri انجام مي گيرند در واقع اهداف زيررا دنبال مي كنند: تشخيص و جدا سازي اقلام غير ضروري تشخيص آلوده كننده ها و علل ايجاد آلودگي ريشه يابي معايب و خرابي ها تشخيص اتلاف كننده هاي منابع تعيين اولويت ها براي رفع موارد فوق(S2)   Seitonمفهوم SeitonSeiton به معناي قرار دادن هر چيزي در محل مناسب و به روش صحيح مي باشد كه مي توان معادل فارسي نظم و ترتيب را به آن اختصاص داد. در فرهنگ نامه هاي ژاپني واژه Seiton اين گونه تعريف شده است: در دسترس قرار دادن مرتب كردن پس  از آنكه اشياي غير ضروري در S1 شناسايي شده و دور ريخته شدند لازم است كه اشياي مورد نياز و ضروري در محل مناسب قرار داده شده و به صورت صحيح نگهداري شود. Seiton

به اقلام و موارد مورد نياز مي پردازد و به عبارت ديگر مي توان S2 را چنين عنوان كرد:قرار دادن هر چيز مورد نياز در بهترين مكان و به بهترين روش ممكنهدف از اجراي Seiton هدف Seiton قرار دادن اشياء در محل مناسب به منظور دستيابي آسان و با توجه به كارآيي  آنها و در عين حال حفظ كيفيت و رعايت ايمني در محيط كار است. به عنوان مثال هدف Seiton در يك پاركينگ اتومبيل مي تواند به اين صورت تعريف شود: هر اتومبيل جاي مناسبي داشته باشد. اتومبيل ها به راحتي داخل پاركينگ حركت كنند.پ به اتومبيل ها خسارتي وارد نشود هر اتومبيل بدون نياز به جابه جايي ساير اتومبيل ها بتواند محل پاركينگ را ترك كند.اصل نظم و ترتيب در سراسر يك سازمان و در تمام جنبه هاي كاري و حتي شخصي كاركنا، كاربرد دارد. طراحي و ايجاد نظم و ترتيب مطلوب ومناسب نيازمند هوش و ابتكار بوده و هدف آن اين است كه هر چيزي، بدون نياز به جستجو و زير و رو كردن همه چيز در دسترس باشد.(S3)  Seisoمفهوم Seiso Seiso به معناي تميز كردن همه جانبه محيط كار مي باشد كه مي توان معادل فارسي پاكيزه سازي را براي آن در نظر گرفت. در فرهنگ نامه هاي ژاپني معني وازه Seiso به اين شرح است: تميز كردن مرتب كردن كنار هم قرار دادن با نظم و ترتيب پاكيزگي را مي توان زيربناي فعاليت ها و در نهايت رمز بقاي يك سازمان دانست به عنوان مثال نقطه آغازين كنترل كيفيت، وجود محيط كاري عاري از گرد و غبار و كثيفي است

و نقطه آغازين نگهداري و تعميرات، پاكيزه سازيكامل دستگاه ها و تجهيزات توليدي و اداري مي باشد. پاكيزه سازي فعاليتي گروهي است كه در آن تك تك افراد داراي وظايف و مسؤوليت هايي مي باشند وتنها در صورتي مي توان به انجام خوب اني كار گروهي اميدواربود كه مسؤوليت هاي هر يك از افراد به وضوح مشخص شده و روحيه تعاون و همكاري درانجام كارهاي محوله در بين همه افراد حكمفرما شود. از اين جهت جهت مي توان فرآيند پاكيزه سازي را به دفاع هاي منطقه اي در ورزش هاي گروهي همچون فوتبال تشبيه كرد.هدف از اجراي Seiso هدف Seiso رسيدن  به وضعيتي است كه در آن هيچ آلودگي وجود نداشته باشد. هر موردي كه عدم پاكيزگي را در پي داشته باشد بايد بلافاصله شناسايي و نسبت به رفع آن اقدام گردد. به عبارت ديگر بايد اين نگرش در ميان افراد وجود داشته باشد كه منظور از Seiso فقط تميز كردناقلام و اشياء نيست، بلكه Seiso تعهدياست براي حفظ محيط كار و اشياء موجود در آن در بهترين وضعيت و كيفيت ممكن و ايجاد نوعي بازرسي و بازيني براي تداوم اين وضعيت. در حقيقت Seiso فرآيند تشخيص و تصحيح تميز مي باشد.(S4) Seiketsoمفهوم  SeiketsuSeiketsu به معناي ايجاد معيارها و استانداردهايي جهت حفظ وضعيت حاصل از S1 ، S2 و S3 و استمرار در آنها به وسيلۀ ايجاد خلاقيت، انگيزش و ابتكار در كليۀ كاركنان با استفاده از مديريت ديداري مي باشد كه مي توان معادل فارسي استاندارد سازي را براي آن در نظر گرفت. در فرهنگ نامه هاي ژاپني  واژه Seiketsu به صورت زير تعريف

شده است: سالم و بدون نقص رفتار صريح و رك درستكاري پس از اجراي مراحل S1، S2 و S3 از فرآيند 5S، محيط سازمان به وضعيت سامان يافته، مرتب و نظم و پاكيزه تبديل شده و از هرگونه آلودگي پاك مي گردد. در اين مرحله سازمان نيازمند نگهداري وضعيت مطلوب به دست آمده است. در صورتي كه هدف سازمان اجراي كامل 5S باشد نبايد اجازه داد كه مراحل اجرايي 5S در اين مرحله متوقف شوند. به همين منظور بايد براي انجام صحيح فعاليت ها و استمرار در آنها،اتانداردهايي تعريف شود. به كمك اين استانداردها مي توان وضعيت محيط كار را در حد معيني از پاكيزگي  نگهداري نمود. مرحلۀ به وجود آمده Seiketsu ناميده مي شود. براي ابقاء و ارتقاء سطح به دست آمده در خصوص 5S، روش هاي زير مؤثر هستند: مميزي 5S توسط مديريت ارشد سازمان ايجاد رقابت درون واحد در راستاي 5S ايجاد رقابت درون شركتي (كليۀ واحد هاي سازمان)در راستاي5S هدف از اجراي Seiketsuهدف اصلي از اجراي Seiketsu تداوم در اجراي مراحل S1، S2 و  از فرآيند 5S مي باشد. همچنين Seiketsu  مي تواند اهداف زير را شامل شود: تشخيص و آشكارسازي ناهمگوني ها و موارد غير عادي با استفاده از تكنيك مديريت ديداري تعيين استاندارد رنگ آميزي براي سطوح مختلف در سازمان تعيين كليۀ استانداردها و دستورالعمل هاي مورد نياز ايجاد تفكر انجام كار تحت يك استاندارد صحيح در كليۀ كاركنان َآشنا نمودن كاركنان با تفكر سيستمي و انجام عمليات مشخص طبق يك استاندارد صحيح ايجاد تفكر استمرار درانجام فعاليت ها در كليۀ كاركنان ايجاد آگاهي در كاركنان نسبت به خطرات

موجود در محيط پيرامون تدوين استانداردهاي افزايش ايمني در محيط كار(S5) Shitsukeمفهوم ShitsukeShitsuke به معناي ايجاد شرايط و بستر مناسب فرهنگي براي رعايت قوانين و مقررات توسط كاركنان و به منظور نيل به عادت انجام هر كار به شيوۀ صحيح مي باشد كه در فارسي         مي توان معادل انضباط را براي آن در نظر گرفت. در فرهنگ نامه هاي ژاپني واژه Shitsuke چنين تعريف شده است: آموزش آداب و رسوم به دست آوردن آداب معاشرت با اجراي Shitsuke، استانداردهاي انجام هر كار به شيوۀ درست، در سازمان ايجاد مي شود. ايجاد چنين استانداردهايي مرحلۀ ابتدايي نهادينه نمودن 5S بوده و با اجراي S5، اين مرحله كامل مي گردد. اجراي استانداردهاي به وجود آمده نياز به  قوانين و مقررات خاص خود دارد كه در مرحلۀ S5 تدوين گشته وبه كاركنان در خصوص عمل به آنها آموزش داده مي شود. در اين صورت است كه شرايط و بستر مناسب فرهنگي در سازمان به وجود مي آيد تا كاركنان قوانين و مقررات را رعايت نموده و عمل به آنها را جزء عادت هاي كاري خود قلمداد نمايند. با توجه به اين كه فرهنگ يك سازمان مجموعه اي از عادت هاي كاري كاركنان آن سازمان مي باشد، مي توان نتيجه گرفت كه عادت هاي كاري صحيح، فرهنگ سازماني مناسبي را ايجاد خواهد كرد. البته بايدبه اين نكته توجه داشت كه عادت هاي كاري صحيح به راحتي به دست نمي آيند بلكه حاصل تمرين، كوشش وممارست بسيار در انجام كارهاي صحيح و ايجاد نظم وانضباط در كار مي باشد. گستردگي دامنۀ قوانين كه در مرحلۀ اجراي Shitsuke تدوين مي گردند

بايد به گونه اي باشد كه كليۀ كاركنان سازمان را شامل شده و كاركنان بتوانند در برنامه هاي 5S مشاركت داشته باشند. اين موضوع براي سازماني كه اجراي كامل برنامۀ 5S را در نظر دارد مطمئناً يك پيروزي بزرگ محسوب خواهد شد.هدف از اجراي Shitsukeهدف اصلي از اجراي Shitsuke استقرار نظام عادت به انجام هر كار به نحو صحيح (فرهنگ نظم و انضباط كاري)، با برقراري قوانين و مقررات خاص در بين كليۀ كاركنان مي باشد. Shitsuke همچنين مي تواند اهداف زير را شامل گردد: تدوين مقررات و قوانين خاص براي اجراي استانداردهاي تدوين شده در S4 ايجاد فرهنگ نظم و انضباط كاري در بين كاركنان سازمان تكامل حلقۀ پنجگانۀ 5S با اجراي S5 به عنوان قواي محركۀ مراحل چهارگانۀ قبلي و به منظور استمرار در فعاليت هاي 5S ايجاد فرهنگ آموزش و نگاه و نگرش سرمايه اي به آن در سازمان به مشاركت گرفتن كليۀ كاركنان در فعاليت هاي بهسازي منابع سازمان به منظور اياد تفرك مشاركت در كاركنان ايجاد فرهنگ سخت كوشي براي انجام كارها در بين كاركنا ارتقاء فرهنگ نگهداري سازمان در وضعيت مطلوب به لحاظ كيفيت، آراستگي و ايمني در بين كاركنان بستر سازي آغاز حركت بهره وري در سازمان

حكمت ها و اندرزها

متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري

تلخيص: مصطفي  مظهري: خداشناسي پايه واساس دين: اميرالمومنين علي عليه السلام مي فرمايد:اول و ابتداي دين خداشناسي است))هرچيزي نقطه شروع و پايه و اساسي داردوهنگامي به صورت سازماني محكم وپابرجا و مفيد درميآيد كه از همان نقطه آغاز شده باشدوبرروي همان پايه قرار گرفته باشد.دين هم كه سازمان وسيع فكري و اعتقادي و اخلاقي و عملي است

يك نقطه شروع ويك ركن اساسي دارد كه اگر ازآن نقطه آغاز شود و برروي آن اساس بنا شده ،محكم وپابرجاو مفيد خواهد شد آن نقطه شروع و آن پايه اساسي معرفت ذات اقدس الهي و شناسايي حضرت احديت است.يادخدا،تنها مايه آرامش جانقرآن كريم مي فرمايد:بدان كه تنها باذكر خدا و يادخداست كه جان آرام مي گيرد و قلب احساس آسايش مي كند حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:( خداوند ذكر خودش ويادخودش را مايه جلا و روشني دلها قرار داده به اين وسيله گوش،باز و چشم بيناودل ،مطيع و آرام مي گردد)راه سعادت:استاد مطهري در اين كتاب انتهاي سعادت را اينطور بيان مي كند:منتهاي سعادت همين است كه آدمي در ناحيه عقل و فكر داراي محكم ترين اطمينان ها ودرناحيه احساسات و قلب داراي پاك ترين نيتها ودرناحيه عمل داراي نيكوترين عملها باشد.زندگي پاك و پاكيه و سعادت بخش همين است.اركان سعادت بشرقرآن كريم در سوره كوچكي كه به نام (سوره عصر)ناميده مي شود ضمن تاكيد بايك قسم مي فرمايد:بشر جز باداشتن چهار خصلت زيانكار و بدبخت است:اول ايمان،دوم عمل درست وصحيح،سوم تشويق و واداركردن افراد يكديگررا به حق،چهارم تشويق و توصيه افراد يكديگر را به خويشتن داريو استقامت و صبر)اينها چهار ركن و چهار ستون كاخ سعادت بشر است.انسان، مربي خودانسان اين فرق را با ساير امور تربيت پذير دارد كه مربيان خارجي براي تربيت وي كافي نيست،هركسي بايد درخودش حالت(مربي گري)نسبت به خودش پيداشود،دوشخصيت پيداكند:ازيكنظرفرمانده باشد واز يك نظر فرمان پذير،ازيك نظر پند دهند باشد وازيك نظر پندپذير،ازيك نظر ملامت كن باشد واز يك نظر ملامت پذير.ازيك نظر حساب كش باشد واز

نظرديگر حساب ده .خصوصيات حق از نظر علي(ع)علي عليه السلام مي فرمايد:از خصوصيات حق اين است كه به نفع احدي جاري نمي شود مگر آن كه عليه اونيز جاري مي شود وعليه كسي جاري نمي شود مگر آن كه به نفع اونيز جاري مي شود)يعني حقي كه ورميان مردم جريان دارد متعادل است،يك طرفي نيست،دوطرفي است،چنين نيست كه مثلا بعضي صرفا به عهده ديگران حقوقي داشته باشند ولي خودشان از ديگران حقي برعهده نداشته باشند مثلا پدران ومادران برفرزندان حقوقي دارندكه واجب الرعايه است ولي نبايد چنين تصور كرد كه اين حقوق يكطرفي است اولا نيز حقوقي برپدران ومادران دارند بلكه درمرحله اول حقوق فرزندان تعلق مي گيرد و درمرحله دوم پدرومادر.تقوا و روشن بينيقرآن كريم مي فرمايد:اگر پاك وپرهيزكاربود.باشيدخداوند به شما روشن بيني مي دهد وبر بصيرت شما مي افزايد.كتاب مقدس ماقرآن به موجب اين آيه وآيه هاي ديگر صريحا بين تقوا و پرهيزكاري از يك طرف و روشن بيني و افزايش نور بصيرت از طرف ديگر رابطه مستقيم قائل است،يعني به هراندازه آدمي پاك تروپرهيزكارتروبي غرض تر ودرمقابل حقايق تسليم ترباشد نور افكن عقل و فكرش روشن تر و نافذتر است.قلب سليم قلب سليم يعني دلي كه هيچ نوع بيماري از قبيل كينه و حسادت وساير صفات برنداشته باشد،دلي كه گواهي دهد كه جهان را صاحبي باشد (خدا)دلي كه حس كند لغو و بيهوده درجهان وجود ندارد و هيچ گونه نيكي درآن گم نمي شود و بي پاداش نمي ماند و هيچ ظلم و بدي خاموش نمي شود و بدون كيفرنمي ماند.قلب سليم و صفات عالي انساني مانند خداشناسي و محبت و انصاف

و عدالت و راستي و درستي وكمالات فاضله علمي و عملي و اعمال صالحه كه سرمايه هاي زندگي عالم آخرت مي باشند موجب سعادت و خوشبختي انسان درهمين زندگاني دنيا نيز مي باشند.رعايت جنبه هاي معنوي و اخلاقي در انفاقائمه اطهار عليه السلام خوي و عدالتشان اين بودكه مخفيانه به اين وآن كمك كنند،همه براي اين بود كه افراد محتاج احساس ذلت و خواري درخود نكنندو روحيه و شخصيتشان درهم سكشته نشود.اين گونه عمل است كه اثرش يك عرصه بلكه يك برهزار است كه خدا مي فرمايد:مثل كساني كه درراه خدابخشش مي كنند مثل دانه كندمي است كه به زمين پاشيده مي شود و ازآن بوته اي داراي هفت خوشه (پديد)مي آيد كه هرخوشه اي صددانه داشته باشدوخدا براي هركس كه بخواهد از اين هم بيشتر قرار مي دهد.(بقره 261)صبر و ظفرصبرو حوصله است كه دوست قديمي ظفر است،دراثر صبر و حوصله است كه نوبت ظفر مي رسد.اگر صبر و اسقامت و حوصله باشد بي استعداد ترين افرادهم ولو دريك زمان طولاني به هدف خود خواهند رسيد همان طوري كه مولي علي عليه السلام فرمود:آدم با حوصله ظفر را به چنگ خواهد آورد ولو بعد از يك زمان طولاني .روحيه سالمأقرآن كريم آمده كه خسران و بدبختي آنجاست كه آدمي در ناحيه معني و روح ببازد باختن اثرات و ثمرات زندگي چندان اهميت ندارد زندگي اگر باشد هميشه اثرات و ثمرات دارد ولي خداي ناخواسته اگرآدمي مثلا اميد ورجاءخود را ببازد واز دست بدهد اهميت فوق العاده دارد.بالاتر ازآن هنگامي است كه ايمان و معرفت خود را ببازد زيراايمان است كه منبع ايمدورجاءاست ايمان است

كه توكل و اعتماد و اميدوراي مي آورد آدم با ايمان هيچوقت خودش را تك و بيمددكار و بي غمخوار نمي بيند هميشه در نماز مي گويد:خدا يا تورا مي پرستم و ازتومدد مي خواهم.روحيه اجتماعي مومنزنده بودن اجتماع به اين است كه درافراد آن اجتماع روح اجتماعي و حس اجتماعي و عاطفه اجتماعي وجود داشته باشد يعني همان طوري باشد كه امام صادق عليه السلام فرمود:خودت را همواره به جاي ديگران بگذاري وبراي آنها همان را بپسندي كه براي خود پسندي و همان را كراهت داشته باشي كه براي خويشتن كراهت داري.خداوند مارا موفق بدارد كه درپرتوتعليمات بلندآسماني داراي روحي اجتماعي بشويم و هميشه سرافراز و سربلند زندگي كنيم.

حقيقتي به نام جن

نويسنده: محمد رحمتي شهرضا خلاصه ي كتاب: غزاله رشيدزاده: ترجمه هاي استفاده شده در اين كتاب نيز به دليل اهميت آن از ترجمه شيوا و زيباي حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي استفاده شده است. از آيات قرآن به خوبي استفاده مي شودكه با خلاف آنچه در بين مردم مشهور است و آنها جنييان را از ما بهتران مي دانند،انسان به مراتب بهتر از آنهاست.به دليل اينكه تمام پيامبران الهي از لنسان برگزيده شده اند وجنيان به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود ايمان آوردند و از او تبعيت كردندو اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان كه بنا به تصريح قران آن روز شيطان از بزرگان طايفه جن بود،دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مي باشد.

جن حقيقت يادروغ؟قرآن كريم از محكمترين ادلهقران معجزه ي بزرگ خاتم پيامبران،حضرت محمد درمسايل پيچيده علمي،اعتقادي،اجتماعي و...هميشه روشنگرظلمتهاي زندگي انسان بوده كه عقل درتبيين حل

آن عاجز بوده است،عقل انسان با توجه به انكه بهترين وديعه ي الهي در وجود آدمي است به خيلي از حقايق اين عالم آگاه نيست واگراين حقايق از منبع آسماني وحي كه آن نيز باعقل به اثبات رسيده است به آن عرضه مي شود به راحتي ميتوان درك نمود وبه آن معتقد شود محكمترين دليل براي وجود جن آيات نوراني قران كريم وروايات صحيحه مي باشد كه نمي توان به آن خدشه اي وارد نمود،سوره هاي مباركه ي انعام آيات 100،112،128 اعراف38،130  اسرار179 كهف 88 نمل17، 50  سبا 12،14،39 فصلت 41 احقاف18،29  ذاريات 29الرحمن56  الجن1،5،33  و... انسان بهتر ازجن!از آيات قرآن به خوبي استفاده مي شودكه با خلاف آنچه در بين مردم مشهور است و آنها جنييان را از ما بهتران مي دانند،انسان به مراتب بهتر از آنهاست.به دليل اينكه تمام پيامبران الهي از لنسان برگزيده شده اند وجنيان به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود ايمان آوردند و از او تبعيت كردندو اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان كه بنا به تصريح قران آن روز شيطان از بزرگان طايفه جن بود،دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مي باشد.شهيد مطهري مي فرمايند:قران موجود ديگري را به نام جن معرفي نمود البته اينكه اغلب جن را به ديو رجمه مي كنند غلط است جن در رديف انسان است و مخلوقي است كه درجه اش از انسان پايين تر است و گو اينكه از نظر بعضي از قدرت ها برانسان مي چربد و توانايي هاي دارد كه انسان ندارد ولي ازنظر درجه ي وجودي از انسان پست تراست.ايشان درجلد نهم آشنايي با

قرآن مي فرمايند:اجنه در آنچه فضيلت و كمال واقعي است از انسان پايين ترند يعني دون انسان هستند وبعضي چيزها از انسان بيشتر دارند كه آنها كمال واقعي شمرده نمي شوند،آنها درمراحل ايماني و معنوي از انسان پايين تر بوده و آن مراتبي كه افراد بشر طي ميكنند،طي نمي كنند كه مثلا به مقام پيقمبري برسند.در اين جهت تابع بشر هستند يعني پيغمبر هاي بشر،هادي وراهنماي آنها هستند نه اينكه از خود پيغمبري داشته باشند،البته در بين آنها مومن واقعي هم وجود دارد.آفرينش جنقران كريم مي فرمايد:اين نوع مخلوق (جن)ازآتش خلق شده است همچنان كه نوع بشرازخاك خلق شده است ودراين باب فرموده:والجانَِّ خَلَقناهٌ من قَبلَ من نار السّموم وجن را پيش ازآن از آتش گرم وسوزان خلق كرديم درآيه ي ديگر نيز مي خوانيم كه وخَلَقَ الجانَّ من مّارج من نّار وخداوند جن راازشعله هاي مختلط ومتحرك آتش خلق كرد.امام باقر مي فرمايند:«خداوند ملايكه از نور خلق نمود واجنه را ازآتش وحيوانات را ازآب وبشر راازازخاك،پس طاعت رادرملايكه قرارداده وگناه كردن رادرانس وجن.»آفرينش جن قبل از خلقت انسانكلمه جن به معناي نوعي از مخلوقات خداست.قران كريم وجود چنين موجوداتي را تصديق كرده ودر آن مطالبي را بيان كرده است.اول اينكه اين نوع از مخلوقات قبل از بشر خلق شده اند والجَّان خَلَقنَهٌ من قَبلٌ من نَّارالسَموم وجن را پيش از آن از آتش گرم وسوزان خلق كرديم. در موردشيطان هم خوب است بدانيدكه او اولين نسل از نسل شيطان نيست.مفسربزرگ عصر حاضر حضرت آيت الله جوادي آملي مي فرمايند:«اگرچه آدم اولين انسان ازنسل كنوني است.لكن قطعا ابليس اولين جن ازنسل جنيان نيست» وخداوند درباره

ي وي مي فرمايد:«كان منَ الجنَ»از اين آيه معلوم مي شودقبل از وي افراد ديگري از جن خلق شده بودند ولي ابليس اولين وسوسه گرودشمن بشر به شمار آمده وآغاز گر بغضا وعداوت است.پدربزرگ طايفه ي جندر عيون اخبارالرضا،مرحوم صدوق به سندخودازحضرت رضا روايت كرده كه فرمود:مردي شامي درضمن سوالاتي كه از علي كردپرسيد:نام پدر بزرگ طايفه جن چيست؟ حضرت فرمودند:شومان واين شخص كسي است كه خداوند اورا ازآتش خالص كرده است.حل يك مشكل،آياجسم نامحسوس وجود دارد؟شهيدمطهري مي فرمايند:فلاسفه قديم اين چنين فكر مي كردند كه هرچه جسم است قابل احساس وديدن است وهر چه قابل ديدن نيست جسم نيست.آنگاه مجبور بودند اين چنين بگويند كه جن به دليل اينكه ديده نمي شودپس بايد بگويم جسم نيست ولي خودشان به اشكال برخورد مي كردند،مي گفتند با برداشت هاي قران جور درنمي آيد چون قران مي گويد انسان را از گل آفريديم و جن را از من نَّار السّموم،بدهي است كه آتش جسم است و از جسم آفريده شده است.اين بود كه اين مسيله به صورت يك مشكل باقي ماند،يا خيلي افراد اين ها را به صورت يك سمبليك مي دانستند يعني فكر مي كردند قران با اين تعبيرات نخواسته بگويد يك موجود واقعي به نام جن هست بلكه اين ها را سمبل يك امور ديگه قرار داده است.پاسخ يك پرسش؟؟يك پرسش پيش مي آيد واين است كه چطور ممكن است يك موجود گاهي مريي و گاهي نامريي شود،يا به هنگام مريي شدن به هر شكلي درآيند... جواب اين پرسش اين است كه اجنه موجوداتي هستند داراي جسم بسيار لطيف و اين جسم بسيار لطيف،قدرت انبساط

وانقباض دارد.در حال عادي جسمشان منبسط است ودر حال انبساط ديده نمي شوند ولي وقتي خود را منقبض مي كنند مي توان آنها را ديد ولمس كرد.امام رضا وعامر جنيدر زمينه شنيدن صداي اجنه اشاره به اين روايت مفيد است و آن اينكه حكيم دختر موسي بن جعفرمي گويدامام رضا راديدم در دهليز خانه ايستاده وآهسته سخن مي گويد.اما غير از آن حضرت كس ديگري را نمي ديدم.گفتم:«آقاي من!با چه كسي آهسته سخن مي گوييد؟» حضرت فرمودند:آن كسي كه من با او صحبت مي كنم وتو آن را نمي بيني عامر جني است كه نزد من آمده و سوال مي پرسدو درد ودل مي كند.»عرض كردم:سرورم!دوست داشتم سخنش را بشنوم!حضرت به من فرمودند:«اگر توسخنش را بشنوي تا يكسال تب خواهي كرد.»عرض كردم:«آقا جان دوست دارم بشنوم.»حضرت فرمودند:بشنو! من گوش كردم صدايي مانند صوت شنيدم و تا يكسال دچار تب شدم.مشاهده نمودن پيامبر... در اين كه آياپيامبرجنيان را مي ديده يا خير،استناد به روايتي شده است كه به نقل عبدالله مسعود كه مي گويد يك زماني پيامبر فرمود:من مامورم كه قران را بر جنيان تلاوت نمايمو كيست كه با من همراهي نمايد؟كسي جواب نداد دوباره حضرت سوال خود را تكرار فرمودند و كسي جواب ندند،عبدالله مي گويد:در بار سوم گفتم  كه من با شما مي آيم يا رسول الله! پس هر دو رفتيم تارسيديم به شعب«حجون»كه بالاي مكه است.حضرتش گرداگرد من خطي كشيد وگفت:از اين خط قدم بيرون منه تا من بيايم.پس حضرت رفتند وشروع به قرايت قرآن نمودند.آنگاه مرغابي به جثه كركس مي ديدم كه مي پرند و رفت و آمد مي كردندو مي نشستند

و ماران سياه ديدم كه آمدند وميان من وپيامبر حايل گرديدندو از صداي نهيب آنها ديگرصداي پيغمبر را نمي شنيدم،بسيار متوحش شدم كه مبادا به حضرتش صدمه بزنند،اما آنها پش از استماع قرآن مانند پاره هاي ابر سياه از هم متفرق گرديدند.چون صبح حضرتش نزد من آمده فرمود:«خوابيده اي؟»گفتم:« نه يا رسول الله!چه جاي خفتن است؟چند دفعه مي خواستم فرياد بزنم و چون مي ديدم تو آنان را با عصا از من دور مي كني ايمن مي شدم.»حضرت فرمودند:«اگر از خط تو بيرون مي آمدي براي تو مظنّه ي خطر بود.»آ«گاه حضرت فرمودند:«چه ديدي؟» گفتم «مردان سياهي بودند كه جام هاي سفيد در بر داشتند.» حضرت فرمود :«اينان دوازده هزارنفر از جن بودندكه استماع قرآن مي نمودند و سوره اي كه براي آنها خواندم،سوره ي مباركه ي فلق بود.»خوراك جنيان...در مورد اينكه جنيان خوراك دارند يا خير،شهيد مطهري مي فرمايند:در روايات اين مطلب هست كه جن ها خوراك دارند. كه بعضي از روايات آنها در زير بين مي شود.از پيامبر اكرم سوال شد آيا شيطان با انسان هم غذا مي شود؟حضرت فرمود:    «آري هر سفره اي كه بر سر آن بسم الله الرحمن الرحيم گفته نشود شيطان با افراد آن سفره هم غذا مي شودو خداوند بركت را از آن سفره مي برد.»پس از آنكه به اين مطلب پي برديم حالا غذاي جنيان چيست؟ شيخ بهايي مي فرمايند:  «خوراك ايشان هواي آميخته به بوي طعام است.»بااستخوان استنجا ننماييدروايتي را نيز پيامبر اكرم فرمودند كه:با استخوان استنجا نماييد! چرا كه استخوان ، توشه ي برادران جن شماست.انها با بو كشيدن استخوان تغذيه مي شوند . و

به همين علت شارع مقدس در اداب غذا خوردن فرموده است دستهايتان را بعد از غذا بشوييد تا اينكه هنگا م خواب اجنه وشيطان ، دست شما را بو نكنند تا شما موقع خواب اذيت نشويد، مخصوصا اطفالي كه با دست الوده مي خوابند احتمال بيشتري دارد مورد اذيت قرار بگيرند.يكي از اصحاب مي گويد از امام صادق سوال كردم پيرامون استنجا با استخوان و ضايعات ... امام نهي نموده و فرمودند: استخوان و ضايعات ، غذاي جنيان است . نوشيدن آبابو حمزه ثمالي مي گويند: در كنار حوض زمزم ايستاده بودم كه مردي به سويم امد و گفت : اي ابا حمزه از اين اب نخور چون چون جن و انس در اين اب شريكند، از اين آب بخور كه فقط انسانها از ان خورده انده از گفتار ان مرد تعجب كردم و انچه را كه رخ داد بود و از امام باقر نقل شده است كه ان شخص خود جن بوده است ومي خواسته او را راهنمايي كرده باشد.جنيان مردنددر روايتي نقل شده است كه سلمان فارسي فرمودند: ابليس به چند نفر برخورد كرد كه به حضرت علي بد مي گفتند. ابليس در برابرشان ايستاد. ان مردم گفتند :كيست كه جلوي ما ايستاده است ؟ ابليس گفت :من ابومره هستم ! گفتند :ايا سخنان ما را شنيدي؟گفت: اري!بد خواهيد ديد كه به سرور خود علي بن ابي طالب بد مي گوييد، گفتند : از كجا دانستي كه او سرور ماست؟ ابليس گفت: از گفتار پيامبرشما كه فرمود: هر ك را من مولاي اويم ،پس علي مولاي اوست. خدايا دوست دار هر كه او

را دوست دارد.و دشمن بدار هر كه او را دشمن بدارد و ياري كن هر كه او را ياري كند و واگذار هر او رال واگذارد.انها به ابليس گفتند : ايا تو از دوستان و شيعيان او هستي؟ گفت: نه! اما او را دوست دارم و هر كس با او دشمن باشد من در مال و فرزند او شريكم . گفتند : اي ابومره ! درباره ي علي چيزي بگو ! ابليس گفت:ناكثان و قاسطان و مارقان! من در بين فرزندان (پدر جنيان) خدا را دوازده هزار سال عبادت كردم و وقتي كه جنيان مردند از تنهايي به خدا شكايت كردم و فرشتگان را به اسمان دنيا بردند و در ان دوازده هزار سال همراه با مبايكه خدا را پرستش نمودم .در ضمن عبادت و تسبيح و تقديس خداوند، نوري پر پرتو از ما گذشت كه همه ي ملايكه در برابرش سجده كردند و گفتند :سبوح القدوس اين نور فرشته مقرب يا پيامبر مرسلين است. در اين حا ل از سوئ خداوند متعال ندا رسيد كه اين نورنه از فرشته ي مقرب و نه از مرسلين است بلكه نور طينت حضرت علي (ع) است.رعب در دل جنيانشيخ مفيد و طبرسي و ساير محدثان روائت كرده اند كه وقتي حضرت رسول اكرم به جنگ قبيله ي بني مصطلق مي رفت. هنگامي كه نزديك شب شد جبرييل نازل شد و به حضرت خبر داد كه طايفه اي از كافران جن در اين وادي كمين كرده اند و مي خواهند به اصحاب ضرر برسانند و به سوي اين بيابان برد و اگر جنيان به تو تعرض كنند به

وسيله ي قدرتي خدا به تو بخشيده انان را دفع كن و به نام هاي بزرگ خدا به خداوند جنيان پناه ببر.حضرت به يكصد نفر از صحابه كه ايشان و حضرت علي را همراهي مي كردند فرمودند : با علي باشيد و انچه فرمود اطاعت كنيد بعد از ان امير المومنين به طرف ان بيابان رفت و هنگامي كه به نزديكي بيابان رسيدند به اصحابشان فرمودند: در كنار بيابان توقف كنيد تا به شما اجاره ندادم حركت ننماييد. پس خود حضرت پيش رفت و از شر دشمنان خدا به خداوند پناه برد و بهترين نام هاي خدا را ياد كرد و به اصحاب اشاره كرد تا به نزديكي او بروند، وقتي كه اصحاب نزديك شدند انها را همان جا نگه داشت و خودش وارد بيابان شد  در اين هنگام باد تندي وزيد ونزديك بود كه لشگر ان حضرت بر زمين بيفتند و از شدت ترس پاهايشان مي لرزيد حضرت فرياد زد: منم علي ابن ابي طالب ولي رسول خدا و پسر عم او اگر مي تواني د در برابرم بياستيد . در اين هنگام صورت هايي ظاهر شد كه چون زنگيان سياه بودند شعله هاي اتش در دست داشتند و اطراف بيابان را فراگرفتند و حضرت به پيش وي رفتند و قران تلاوت ميكردند و شمشير ذولفقار خود را به چپ و راست حركت مي دادند انگاه كه حضرت به نزديكشان رسيد مانند دود سياهي در آمدند و به سمت بالا رفته و ناپديد شدند پس از مدتي ان حضرت تكبير گفتند و از بيابان خارج شده و نزد اصحابشان رفتند وقتي كه اثار جنيان

زايل شد اصحاب رو به حضرت كردند و گفتند: چه ديدي؟ نزديك بود كه ما از ترس هلاك شويم و نيز بر جان شما ترسان بوديم حضرت فرمودند: وقتي كه جنيان ظاهر شدند من به نام خدا صدايم را بلند كردم و جنيان ضعيف شدند. در اين هنگام به سمت انان حمله ور شدم و از انان ترسي به دل راه ندادم . و اگر انان به شكل اصلي خود ميماندند همهي انان را هلاك ميكردند.خداوند شرشان را از سر مسلمانان كم كرد.باقيمانده يان جنيان نزد پيامبر رفتند تا بيه ان حضرت ايمان بياورده و امان بگيرند.وقتي كه جناب امير المومنين با اصحابشان نزد پيامبر برگش واخبار را نزد ايشان باز گو كرد پيامبر شاد شد و براي حضرت علي دعاي خير كرد و به او فرمودند :پيش از اينكه نزد من بيايي گروهي از جنيان كه خداوند به وسيله ي تو  در دل انان رعب و وحشت انداخته بود امدندو مسلمان شدندو من اسلام انان را پذيرفتم.ساختن بيت المقدسدر تاريخ امده استنحوه ي ساختن بيت المقدس اين چنين بود كه:حضرت سليمان جمعي از اجنه را براي تهيه ي مرمر و بلور در معادن وادار كرد و دستور داد بيت المقدي را از مرمر سفيد بنا كنند. او براي ان شهر دوازده قلعه ساخت و هر يك از ابساط بني اسراييل را در قلعه اي جاي داد وچون از بناي شهر فراغت يافت ساختمان مسجد بيت المقدس را اغاز كرد و شيا طين و اجنه بد ذات را گروه گروه كرده و به استخراج معادن طلا و جواهرات فرستاد ، دسته اي را براي حمل 

انها به بيت المقدس برگماشت ، گروهي براي او نيز مشك و ساير عطريات مي آوردند و دسته اي هم مامور تهيه مرواريد از قعر درياها و حمل ان به بيت المقدس گرديدند و در نتيجه  انقدر سنگهاي معدني و طلا و جواهرات و غيره تهيه شد كه اندازه ي انها را جز خدا كسي نمي داند، پس حضرت سليمان فرمان داد مجاران زبردست را حاضر نموده و سنگهاي و جواهرات را طبق دستورمعماران مجاري كنند و انگاه به وسيلله ي انها مسجد را با سنگ ها ي سفيد و زرد و سبز بنا كرد و ستون هاي انرا از سنگ هاي مرمر بلورين قرار داد و سقف و ديوارهاي انرا به انواع جواهرات مزين ساخت كف مسجد را با فيروزه فرش كرد و در زمين جايي زيباتر و درخشنده تر از انجا نبود و چنان بود كه درشب تاريك چون ماه شب چهارده مي درخشيد. چون ساختمان ان به پايان رسيد بزرگان و نيكان بني اسراييل را جمع كرد و به انان خبر داد كه من اين بنا را براي خداي متعال ساختم و ان روزي كه از بناي مسجد فراغت يافته بود را روز عيد نام نهاد.بيت المقدس هم چنان بر پا بود تا وقتي كه بختالنصر به جنگ با بني اسراييل امد و شهر را ويران كرد، پس دستور داد تا مسجد را خراب كند .انان تمام طلا و جواهرات را به پايتخت كشور خود در عراق برد.نمونه اي ديگرجنيان قدرت دارند اجسامي را از صندوق در بسته بيرون اورند يا اجسامي را داخل صندوق در بسته نمايند،بدون اينكه نياز به باز

شدن قفل صندوق داشته باشد.علامه طباطبايي مي فرمودند: يك روز در جايي كه من هم حضور داشتم و مشاهده مي كردم ، سخن از اين مسيله به ميان امد كه ايا جنيان مي توانند از در بسته وارد شوند يا از صندوق در بسته اشيا را بيرون اورند وببرند يا خير؟ يكي از حضار كه خود درتسخير جنيا ن مي توانند از صندوق سربسته و قفل زده شده چيزهايي را بيرون اورند در همان مجلس صندوق لباس بزرگي كه بقچه هاي لباس در ان بود را به ميان اتاق اوردند و چند قفل محكم بر در ان زدند و پس مردي سنگين وزن هم برروي ان نشست ناگاه ديدم كه بقچه هاي لباس همگي در خارج از صندوق روئ زمين چيده شده است . بسيار متعجب شدم در اين حال ان مرد قوئ هيكل از روئ صندوق برخا ست و قفل را باز كرد چون در را باز كردند ما ديديم كه بقچه هاي لباس در ان نيست و صندوق خاليست.تلاوت سوره ي جنامام صادق (ع) مي فرمايند: هركس سوره ي مباركه ي جن را بسيار تلاوت كند از اذيت و ازار اجنه و سحر جادوگران محفوظ ميماند و در امان خواهد بود و اگر در مكاني كه جنيان هستند اين سوره  قرايت كند انان از انجا مي روند و پراكنده مي شوند و اگر اين سوره را بخواند و پادشاهي رود از شر او در امان باشد و اگر زنداني اين سوره را قرايت كند خداوند اورا از حبس نجات مي دهد ،و اگر در حال فقر وتنگي معيشت ان راقرايت كند پروردگار عالم

گشايش به او عطا كند و همچنين از پيغمبر اكرم روايت شده كه ايشان فرمودند: هركس اين سوره را قرايت كند خداوند به تعدادي از جنيان كه به رسول خدا ايمان اورده اند به او اجر وثواب مرحمت مي فرمايد.علامه طباطبايي شاهد احضار جنروزي سيد نور الدين فرزند كوچك علامه ،در تهران خدمت ايشان رسيد و گفت :اقا جان !اقاي بحريني در تهران است و مي تواند احضار جن كند ،مي خواهيد او را بياورم؟ علامه فرمودند: اشكالي ندارد.سيد نورالدين رفت و پس از يكي دو ساعت او را اورد و در مجلس نشاند پس چادري آورد و دو طرفش را به دست من داد و دو طرف ديگرش را خودش گرفت و از زمين دو وجب فاصله داشت،در اين حال جنيان را حاضر كرد و صداي غلغله وهمهمه شديدي در زير چادر برخاست و چادر به شدت تكان خورد و ادمهايي به قامت دو وجب زير ان بودند و تكان مي خوردند و من با كما ل فراست متوجه بودم كه اين صحنه چشم بندي نبوده و وجود خارجي دارد.مرگ حضرت سلماناز ايات شريفه قران استفاده مي شود كه حضرت سليمان در حاليكه تكيه به عصا داشته از دنيا رفت و كسي متوجه مردنش نشده و هم چنين در حال تكيه به عصايش  بوده كه انس و جن كسي متوجه فوتش نبوده تا اينكه خداوند به موريانه ها مهموريت مي دهد تا عصاي حضرت سليمان را بخورند و عصا بشكند وحضرت سليمان به زمبن بيفتد ان وقت مردم متوجه شدند كه وي مرده است و جن گفت :كاش علم غيب مي داشت چون اگر

علم به غيب مي داشت تا به امروز درباره ي مرگ سليمان در اشتباه نمي ماند و اين عذاب خوار كننده را بيهوده تحمل نمي كرد.در كتاب عللبه سند خود از حضرت ابي جعفر روايت كرد كه فرمودند: سليمان بن داوود به جن دستور داد تا قبه اي از شيشه برايش بسازد،روزي در ان قبه به عصاي خود تكيه داده بود و به لشگر جن خود تماشا مي كرد كه چطور اورا نگاه مي كنند ناگهان نظرش از لشگريان به سوئ ديگر افتاد و مردي را ديد كه در قبه ي اوست ، پرسيد تو كيستي؟ گفت : من انم كه نه رشوه مي پذيرم و نه از ملكوت پروايي دارم من ملك الموتم پس او را قبض روح كرد در حاليكه همچنان سر پا ايستاده و تكيه به عصاي خود داشت جن او را تماشا مي كردند.انگاه فرمود : يكسال تمام براي او كار كردند، به گمان اينكه او زنده است تا انكه خداي عز و جل حشره ي موريانه را مامور كرد تا عصاي اورا بخورد . همين كه سليملن به زمين افتاد ان وقت جنيان فهميدند كه اگر غيب مي دانستند يكسال تمام در عذاب خوار كننده نمي ماندند. در اينكه حضرت سليمان بعد از مرگش يك سال تكيه به عصا داد و در اين حال باقي ماند روايات ديگري از شيعه و سني آمده است.خرافات درداستان حضرت سليماناز حرفهاي عجيب و غريب پيرامون داستان حضرت سليمان آن است كه عده اي با اسناد غير معتبر دا ذيل آيه«وَاَلقَينا عَلَي كُرسيّه جَسَداً ثمَّ اَنَابَ»آورده اند كه خدا به او پسري داد،و او

از ترس جن-و در بعضي از روايات از ترس ملك الموت- به ابر سپردتا او را در دامن خودحفظ كند، ولي روزي جسد مرده ي اورابر تخت خود يافت!وباز رواياتي كه آورده اند روزي سليمان گفت امشب با صد نفر از زنان خود جماع مي كنم تا از هر يك از آنها پسري شجاع برايم متولد شود ودر راه خدا جهاد كند و در اين كلام خود انشاالله نگفت و در نتيجه هيچ كدوم از همسرانش باردار نشدند،مگر يك نفر كه فرزندي نيمه تمام زاييد و سليمان او را بسيار درست ميداشت و بدين جهت او را نزديك يكي از جنيان پنهان كرد!تا اينكه دست ملك الموت او را گرفته قبض روح كرد وجسدش را برتخت سليمان انداخت!و نيز از حرفهاي عجيب غريب، مطلبي كه دا روايات بسياري آمده كه سليمان انگشتري داشت و يكي از شيطان ها آن را از وي دذديد و در نتيجه چند روزي ملك سليمان زايل شد و تسلطش بر شياطين پايان يافت وبر عكس شيطان ها بر ملك او مسلط شدند،تا انكه خداوند انگشتري به او برگردانيد و در نتيجه سلطنتش دوباره برگشت!زعفر جني و واقعه ي كربلافاضل در بندي در كتاب اسرا الشهاده از يكي حكايت كرده است كه او گفت:«من زعفر جني را نزد خود او وساير مردم مورد ملامت و توبيخ قرار مي دهم و بر بي سعادتي او تاسف مي خورم كه چرا در روز عاشورا از كربلا مراجعت نموده و جناب سيدالشهدا، عزيز زهرا را تنها ديد و ياريش نكرد با آن  با ان كه حضرت او رامرخص نفرموده بود.تا اينكه شبي از شبهاي

دهه ي اول محرم در منزل خود در مدرسه اي از مدارس شهر اصفهان تنها نشسته بودم و موضوع امدن زعفر را با لشگر خوددر كربلا و مشاهده ي گودال قتلگاه را از بعضي كتابهاي مقتل مطالعه مي كردم.ناگهان شخصي در را باز كردو داخل حجره شدو پس از اسلام و ردّ در جواب در گوشه اي  نشست ومن به او خوش امد گفتم.من از طرز ورود او متعجب شدم.زيرا در حجره را بسته بودم و چفت آهن او را انداخته بودم.از اين رو بر خود ترسيده بودم.وقتي او مر اچنين ديد، گفت نترس!من برادر تو زعفر جني هستم.براي اين آمده ام كه تو را زيارت كنم و از اين كه مرا بسيار مورد ملامت قرار مي دهي به تو شكايت كنم وعذر خود را به تو بيان كنم تا بداني كه:اي برادر!تو هنوز حقيقت امر را ندانسته و به كنه معرفت آن  تا كنون نرسيده اي.بدان كه وقتي من با لشگر خود وارد كربلا شدم ،آن عرصه وفضاي زمين پربلا را چنان از طايفه هاي معتبره جنيان وپادشاهان اينان  كه من از همه اينها كم شانس تر و در رتبه ي پايين تر و كم لشگرتر بودم،پر ديديم كه نزديك تر از چهار فرسخ مكاني خالي براي خود نديديم.همچنين فضاي هوا تا آسمان را از خود فرشتگان وبزرگان آنان چنان پر ديدم كه امكان نزديك شدن براي خود را نديدم و صفوف جنيا ن در همه ي آن مكان به هم پيوسته و بر حسب مراتب و مقام خود پشت سريكديگر صف بسته و مقدم بر هر صف،روسايشان ايستاده بودند.همچنين طايفه هاي فرشتگان به

اختلاف قريب و بعيد،طول و عرض هوا را اشغال كرده و هر طايفه و قبيله اي در جايگاه خود،نسبت به هن حضرت مراعات هدب را نمودهو هر گروهي سعي داشت تابتواند در جنگ با كفار از حضرت اجازه بگيرد.اما حضرت به هيچ يك اجازه ي جنگ نداد.جايگاه من و لشگريانم به اندازه ي چهار فرسخ از آن حضرت دورتر بود.به ناچار من ولشگريانم در همان جا ايستاديم وبا تعظيم تمام بر آن حضرت سلام كرده و جواب شنيديم.سپس حضرت شروع به مكالمه وملاطفه با اهل هر يك ازصفوف جن و فرشتگان نموده و در آخر كلام خود،همه را دعا كردو براي آنان طلب جزاي خير نمود.آن حضرت به هيچ كدام از گروه ها اجازه ي ماندن و كمك كردن نداد.آنها نيز پس از ياس از نصرت آن حضرت بخاطر امتثال امر ايشان به محل خود بازگشتنداما راضي به بازگشت نشدم ودر گوشه اي از زمين كربلامشغول گريه و زاري شده وبي قراري مي كردم و به سرو صورتم آسيب مي رساندم و بر حالت آن بزرگوار افسوس مي خوردم.تا آن كه آنچه درخصوص شهادت در علم خود گذاشته بود،واقع گرديد ولشكريان كفاربا عيال و اطفال و بازماندگان حضرت و سرهاي مقدس شهدا از آن دشت پربلا رفتند.من هم با لشگر خودازعقبشان به قصداين كه به اهل بيت خدمتي كنم روانه شدم واطفال از افتادن از پشت شتران و رسيدن صدمات ديگر حفظ نمايم.لشگريان ابن زيادوقتي كه به كوفه رسيدند،آفتاب غروب كردو نتوانستند كه همگي وارد كوفه شوند و كساني كه نگهبان اسيران وسرهاي شهدابودنددر خارج از كوفه منزل كردند وچادر وسراپرده هاي خودرابرپا كردند واهل

بيت رسالت را در جايگاهي ديگر استقرار دادند.از داخل كوفه از منازل كسان و نزديكان اين عده از لشگريان ابن زياد كه دربيرون ماندندانواع خوراكي ها ونوشيدني هاي لذيذآوردند،اما اطفال اهل بيت از شدت گرسنگي و ديدن آن غذاها واستشمام بوي آنها به گريه در آمدندو بسيار بي قراري كردند.در پي آن ،فضّه ي خادمه نزد حضرت زينب آمدوگفت: اي خاتون من! اين اطفال از گرسنگي و بي تابي تلف مي شوند. زينب فرمود:تدبير چيستوچه بايد كرد؟ فضّه عرض كرد: رسول خدا مرا به سه دعاي مستجاب وعده داده كه يكي از آنها باقيمانده است. پس به من اجازه دهيد تا آن را وسيله ي گشايش مشكل اطفال  قرار دهم. زينب عليه السلام به او اجازه داد و فضه به گوشه اي رفت و دو ركعت نماز حاجت به جا آورد و دعا كرد. در اثناي دعايش ظرف بزرگي را مشاهده كرد كه از آسمان نازل شد و از گوشت و آبگوشت پر بود و دو عدد نان روي آن قرار داشت و از آن بوي مشك و عنبر و زعفران مي آمد.حضرت زين العابدين عليه السلام و عيال و اطفال از آن غذاها خوردند اما چيزي كم نشد و آن را نگه داشتند و هنگاميكه به غذا احتياج داشتند از آن استفاده مي كردند و مثل اول همچنان باقي بود تا ورود به كوفه و خروج به سوي شام و توقف در آن و بازگشت به مدينه.آن غذاها كماكان به آسمان برگشت و من اين نعمت الهي و مايده آسماني را تا آن زمان مي ديدم. سپس زعفر گفت: اين بود حكايت من درباره

واقه كربلا. سوگند به خدا از اهل بيت عليهم السلام ، از هنگام ورود به كربلا تا هنگام ورود باقيمانده اسرا به مدينه ، خود و اصحابم جدا نشديم و درباره آنان خلاف و تقصيري ننمودم. پس ديگر مرا مورد ملامت و مذمت قرار ندهيد. اين را گفت و از نظر پنهان شد و آن مرد از عمل خود نادم و پشيمان گرديد. نوحه جن در وفات عالماز مرحوم حاج ملا فتحعلي سلطان آبادي نقل شده است كه فرمود: (( در زمان در گذشت مرحوم آيت الله سيد بحرالعلوم رحمة الله ، نوحه جني به خاطر وفات و فقدان آن جناب از سرداب خانه او شنيده شد.))

زندگينامه لقمان حكيم

ترجمه: يوسف عزيزي

قصص الانبيا يا سرگذشت پيامبران- خلاصه كتاب: گرد آورنده: ميلاد جعفري- لقمان حكيم، غلام سياهي بود كه در سرزمين سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره اي سياه و نازيبا داشت،ولي از دلي روشن، فكري باز و ايماني استوار برخوردار بود. او كه در آغاز جواني برده اي مملوك بود، به دليل نبوغ عجيب و حكمت وسيعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ي آفاق شد. او مردي امين بود، چشم از حرام فرو مي بست، از اداي حرف ناسزا و بي مورد پرهيز مي كرد و هيچگاه دامن خود را به گناه نيالود و همواره در امور زندگي شرط عفت و اخلاص را رعايت مي كرد. اوقات فراغت خود را به سكوت و تفكر در امور جهان و معرفت حق تعالي مي گذراند و براي گذراندن امور زندگي به حرفه خياطي و يا درودگري مشغول بود. لقمان از خنده بي

مورد و استهزاء ديگران پرهيز مي كرد و هيچگاه اراده خود را تسليم خشم و هواي نفس نمي كرد. از كاميابي در دنيا مغرور و از ناكامي اندوهگين نمي شد و صبر و شكيبايي او به حدي بود كه با از دست دادن چند فرزند، از سر زبوني ديدگان خود را به سرشك غم نيالود. در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعي وافر داشت و هرگز به دو كس كه با يكديگر مخاصمه و منازعه يا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن كه در ميان ايشان اصلاح كرد. بيشتر وقت خود را در همنشيني با فقها و دانشمندان و پادشاهان مي گذراند و مسئوليت خطير آنها را گوشزد مي كرد و آنها را از كبر و غرور برحذر مي داشت و خود نيز از احوال ايشان عبرت مي گرفت. در اين شرايط بود كه لقمان شايسته پوشيدن جامه حكمت شد و سپس در نيمروزي گرم كه مردم در خواب قيلوله بودند جمعي از فرشتگان كه لقمان قادر به رؤيت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پيغمبري خدا جويا شدند.لقمان در پاسخ فرشتگان گفت: اگر خداي متعال مرا به قبول اين امر خطير امر كند، فرمان او را با ديده منت خواهم پذيرفت و اميد و يقين دارم كه در آن صورت او مرا در اين كار ياري خواهد كرد و علم و حكمتي كه لازمه اين وظيفه باشد به من عطا خواهد كرد و مرا از خطا و اشتباه حفظ مي كند، ولي اگر اختيار رد يا قبول اين امر با من باشد، از پذيرش اين مسئوليت بزرگ عذر

خواهم خواست و عافيت را اختيار مي كنم. چون فرشتگان علت امتناع لقمان از پذيرش اين مسئوليت را جويا شدند، لقمان گفت: حكومت بر مردم اگر چه منزلتي عظيم دارد، ولي كاري بس دشوار است و در جوانب آن فتنه ها و بلاها و لغزشها و تاريكي هاي بيكراني وجود دارد كه هر كس را خدا به خود واگذارد گرفتار آن شود و از صراط مستقيم و راه رستگاري منحرف گردد و هر كس از آنها برهد به فلاح و رستگاري نائل خواهد شد. خواري و گمنامي دنيا در برابر عزت و بزرگواري آخرت گوارا است ولي اگر هدف كسي جاه و جلال دنيوي باشد، دنيا و آخرت هر دو را از كف خواهد داد، زيرا عزت و نعمت دنيا موقت و عاريه است و چنين كسي به نعمت و عزت جاودان اخروي نيز دست نخواهد يافت. فرشتگان كه به عقل سرشار لقمان پي بردند او را تحسين كردند و خداي تعالي او را مورد لطف و عنايت قرار داد و سرچشمه حكمت خود را بر لقمان روان ساخت تا سيل حكمت و نور معرفت بر زبان و بيان لقمان جاري گردد و تشنگان حقيقت را در خور استعدادشان از زلال معرفت و حكمت خود سيراب سازد و در اين ميان فرزند برومند لقمان كه نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بيشتر مورد خطاب او قرار مي گرفت گرچه نصايح لقمان بيشتر جنبه عمومي داشت.سعي لقمان بر اين بود كه در مناسبت هاي مختلف فرزندش و همچنين ساير مردم را پند و اندرز دهد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت:

فرزندم هميشه شكر خدا را به جاي آور، براي خدا شريك قائل مشو، زيرا مخلوقي ضعيف و محتاج را با خالقي عظيم و بي نياز برابر نهادن، ظلمي بزرگ است. فرزندم: اگر عمل تو از خردي چون ذره اي از خردل در صخره هاي بلند كوه يا آسمانها و يا در قعر زمين مخفي باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخيز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و كيفر آن خواهي رسيد. فرزندم: نماز را به پاي دار! تا ارتباط تو با خدا محكم گردد و از ارتكاب فحشا و منكر مصون باشي و چون به حد كمال رسيدي، ديگران را به معروف و تهذيب نفس و تزكيه روح دعوت و رهبري كن و در اين راه در مقابل سختي ها، صبور و شكيبا باش. فرزندم: نسبت به مردم تكبر مكن و به ديگران فخر مفروش كه خدا مردم خودخواه و متكبر را دوست ندارد. خود را در برابر ايشان زبون مساز كه در تحقيرت خواهند كوشيد، نه آنقدر شيرين باش كه ترا بخورند و نه چندان تلخ باش كه به دورت افكنند. فرزندم: در راه رفتن نه به شيوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذليل، و به هنگام سخن گفتن آهسته و ملايم سخن بگو زيرا صداي بلند، بيرون از حد ادب و تشبه به ستوران - ستوران- است. فرزندم: از دنيا پند بگير و آن را ترك نكن كه جيره خوار مردم شوي و به فقر مبتلا گردي و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنيا نكن و در

انديشه سود و زيان آن فرو مرو كه زياني به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازماني! بخشي از نصايح لقمان به فرزندش : فرزندم: دنيا درياي ژرف و عميقي است كه دانشمندان فراواني را در خود غرق كرده است پس براي عبور از اين دريا، كشتي از ايمان و بادباني از توكل فراهم كن و براي اين سفر توشه اي از تقوي بيندوز، و بدان و آگاه باش كه اگر از اين راه پر خطر برهي، مشمول رحمت شده اي و اگر در آن دچار هلاك شوي به غرقاب گناهانت گرفتار گشته اي. فرزندم: در زندان شب و روز زماني را براي كسب علم و دانش منظور كن و در اين راه با دانشمندان همدم و همراه شو و در معاشرت با آنها شرط ادب را رعايت كن و از مجادله و لجاج بپرهيز تا تو را از فروغ دانش خود محروم نسازند. فرزندم: هزار دوست اختيار كن و بدان كه هزار رفيق كم است و يك دشمن ميندوز و بدان كه يك دشمن هم زياد است. فرزندم: دين مانند درخت است. ايمان به خدا آبي است كه آن را مي روياند. نماز ريشه آن، زكات ساقه آن، دوستي در راه خدا شاخه هاي آن، اخلاق خوب برگ هاي آن و دوري از محرمات، ميوه آن است. همانطور كه درخت با ميوه ي خوب كامل مي گردد، دين هم با دوري از اعمال حرام تكميل مي شود.لقمان از ديدگاه امام صادق (ع) : از امام صادق عليه السلام سؤال كردند خدا چه حكمتي به لقمان داد كه از او در قرآن ياد شده

است؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند حكمتي كه به لقمان داده شده بود نه مال بود و نه مقام و طايفه و نه هيكل و زيبايي، بلكه او مردي بود در كار خدا نيرومند، در راه او پرهيزكار، ساكت، با وقار، دقيق، آينده نگر، تيزبين و پند آموز. او روزها نمي خوابيد و هميشه بر اعمال خود كنترل و نظارت دقيق داشت. از ترس گناه هيچگاه نمي خنديد، غضب و شوخي نمي نمود، خداوند به او اولاد زيادي بخشيد و در حالي كه همه آنها قبل از وي جان سپردند با صبر و شكيبايي مصائب را تحمل كرد و به رضاي خدا راضي بود و براي هيچ يك اشك بر ديدگان جاري نكرد. هر گاه به دو نفر كه اختلاف و يا نزاع داشتند برخورد مي كرد ميان آنان صلح و صفا برقرار مي ساخت و آتش كينه و عداوت را در آنها خاموش مي ساخت.لقمان از نگاه مفسرين : دسته اي از مفسرين معتقدند او پيامبر بوده ولي اغلب او را حكيمي فرزانه دانسته اند. در سياهي چهره او ترديدي نيست ولي حكمت بي نظيرش، سيرت او را بسيار منور كرده بود. كسي از او پرسيد مگر تو همدوش ما گوسفند چراني نمي كردي چه شد كه به اين مقام و منزلت رسيدي؟ لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ كردم، راست گفتم و از حرف بي فايده و بي مورد پرهيز كردم. بعضي گفته اند او پسر خواهر ايوب بوده و بعضي ديگر او را پسر خاله ايوب معرفي كرده اند و عده اي ديگر او را از عمو زادگان ابراهيم

عليه السلام دانسته اند.بخشي از حكمتهاي لقمان حكيم :  لقمان در آغاز، برده خواجه اي توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عين جاه و جلال و ثروت و مكنت دچار شخصيتي ضعيف و در برابر ناملايمات زندگي بسيار رنجور بود و با اندك سختي زبان به ناله و گلايه مي گشود، اين امر لقمان را مي آزرد اما راه چاره اي به نظر او نمي رسيد، زيرا بيم آن داشت كه با اظهار اين معني، غرور خواجه جريحه دار شود و با او راه عناد پيش گيرد. روزگاري دراز وضع بدين منوال گذشت تا روزي يكي از دوستان خواجه خربزه اي به رسم هديه و نوبر براي او فرستاد. خواجه تحت تأثير خصائل ويژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف كرد و لقمان با روي گشاده و اظهار تشكر آنها را تناول كرد تا به قطعه آخر رسيد، در اين هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد كه خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زياد رو به لقمان كرد و گفت: چگونه چنين خربزه تلخي را خوردي و لب به اعتراض نگشودي؟ لقمان كه دريافت زمان تهذيب و تأديب خواجه فرا رسيده است، به آرامي و با احتياط گفت: واضح است كه من تلخي و ناگواري اين ميوه را به خوبي احساس كردم اما سالهاي متمادي من از دست پر بركت شما، لقمه هاي شيرين و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود كه با دريافت اولين لقمه ناگوار، شكوه و شكايت آغاز كنم. خواجه از اين برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف

و زبوني خود در برابر ناملايمات پي برد و در اصلاح نفس و تهذيب و تقويت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شكيبايي بياراست. روزي ديگر خواجه لقمان در سرايي، سفره اي گسترده بود و ميهمانان خود را در سايه جود و كرمش پذيرايي مي كرد. لقمان كه در خدمت ميهمانان و تهيه وسايل رفاه ايشان سعي وافر داشت از شنيدن سخنان بيهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتي بود تا عادت زشت آنها را گوشزد كند و در اصلاح و تهذيب آنها گامي بردارد. در اين هنگام گروهي از ميهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندي ذبح كند و غذايي از بهترين اعضاءِ گوسفند مهيا سازد. لقمان غذايي لذيذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد ميهمانان آورد. روزي ديگر خواجه امر كرد، از بدترين اعضاءِ گوسفند، غذايي آماده سازد، لقمان بار ديگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهيا كرد. خواجه با تعجب پرسيد: چگونه است كه اين دو عضو گوسفند هم بهترين و هم بدترين هستند؟ لقمان پاسخ داد: اين دو عضو مهمترين اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانكه اگر دل سرشار از نيت خير و زبان گوياي حكمت و معرفت و حلاّل مشكلات و مسايل مردم باشد، اين دو عضو بهترين اعضاء هستند و هر گاه دل بدانديش و پست نيت باشد، زبان گوياي غيبت و تهمت و محرك فتنه و فساد، هيچيك از اعضا، بدتر و زيان بارتر از اين دو عضو نخواهد بود. لقمان نيك و بد هر كاري را مشروط به رضاي

وجدان و خشنودي خداوند مي دانست و تمجيد و تحسين خلق را هدف خود قرار نمي داد و از خرده گيري و عيبجويي آنها نيز هراسي نداشت و اين موضوع را نيز همواره به فرزند خود گوشزد مي نمود، تا روزي به جهت اطمينان خاطر، تصميم گرفت اين حقيقت را نزد پسر خود مصور سازد. لقمان به فرزند خود گفت: مركب را آماده ساز و مهياي سفر شو. چون مركب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پياده دنبال خود روان كرد. در اين حال گروهي كه در مزارع خود مشغول كار بودند آنها را نظاره كردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلي، خود سواره است و كودك معصوم را پياده به دنبال مي كشد. سپس لقمان خود از مركب پياده شد و پسر را سوار بر مركب كرد تا به گروهي ديگر از مردم رسيد، اين بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بي ادب و بي تربيتي، پدر پير و ضعيف خود را پياده گذاشته و خود با نيروي جواني و تنومندي بر مركب سوار است. حقا كه در تربيت او غفلت شده است. در اين حال لقمان نيز همراه فرزند خود سوار مركب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسيدند، مردم اين قوم چون آنها را ديدند گفتند: عجب مردم بي رحمي، هر دو چنين بار سنگيني را بر حيوان ناتوان تحميل كرده اند و هيچ يك زحمت پياده روي را به خود نمي دهند. در اين هنگام لقمان و پسر هر دو از مركب پياده شدند و راه را

پياده ادامه دادند تا به دهكده ي ديگري رسيدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نكوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگريد، پير سالخورده و جوان خردسال هر دو پياده در پي مركب مي روند و جان حيوان را از سلامت خود بيشتر دوست دارند. چون اين مرحله از سفر نيز تمام شد لقمان با تبسمي معني دار به فرزند خود گفت: حقيقت را در عمل ديدي، اكنون بدان كه هيچگاه خشنودي تمام مردم و بستن زبان آنها امكان پذير نيست؛ پس خشنودي خداوند و رضاي وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسين و تمجيد يا توبيخ و نكوهش ديگران توجهي نكن. لقمان همواره رعايت اعتدال و ميانه روي را از شروط كاميابي و موفقيت در امور زندگي مي دانست و رعايت اين اصل را در كليه شئون زندگي لازم و ضروري مي شمرد و معتقد بود افراط و تندروي مي تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگي تبديل كند. لقمان براي درك صحيح اين موضوع، با بياني جالب و منطقي، فرزند خود را چنين نصيحت كرد: فرزندم اين نصيحت پدر را همواره آويزه گوش خود كن و در زندگي همواره لذيذترين غذاها را ميل كن و فاخرترين جامه ها را بپوش و در بهترين بستر بيارام و از زيباترين زنان ، انتخاب كن . فرزند لقمان از نصايح پدر سخت متعجب شد، زيرا پدر كه همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگي تشويق مي كرد، اين بار او را به افراط و تن پروري ترغيب مي نمود. لذا علت را از پدر خويش

جويا شد. لقمان گفت: منظور من از اين سخن آن بود كه اگر زماني براي برآوردن حاجت خود اقدام كني كه ضرورت و شدت آن به اوج خود رسيده باشد، از ساده ترين آنها عالي ترين مراتب لذت را خواهي برد. اگر هنگامي براي خواب و استراحت اقدام كني كه بي خوابي حواس و قواي تو را تحت تأثير و تسخير خود قرار داده باشد، در اين حال پاره خشتي بهتر از بالش پَر و بستري زبر و خشن خوشآيندتر از ملايمترين آنها خواهد بود. فرزندم اگر زماني بر سر سفره بنشيني كه گرسنگي، صبر و طاقت از تو بريده باشد، ساده ترين غذاها براي تو لذيذتر از طعام پادشاهان خواهد بود. اگر نياز تو به جامه تازه مبرم باشد و لباس پيشين قابل استفاده نباشد، جامه كرباس از خلعت شاهانه براي تو برازنده تر خواهد بود... مريدي خلاصه معرفت و روح حكمت لقمان را جويا شد وي گفت: خلاصه معرفت و روح حكمت من آن است كه از امور زندگي آنچه به عهده خالق است، تكلف و زحمتي بر خود روا نمي دارم و آنچه به عهده من است در آن سستي و كوتاهي نمي كنم.موفق و سربلند باشيدپايانمنابعقصص الانبيا يا سرگذشت پيامبران ترجمه يوسف عزيزي

سليمان نبي

ارائه: سعيده دوزنده خلاصه كتاب : برگرفته از كتاب هاي قصص قرآن و زندگي نامه ي پيامبران: سليمان (ع): نام سليمان (ع) در تاريخ به عنوان پيغمبري رئوف و سلطاني عادل و دادگستر و حكمراني حكيم و فرزانه ثبت شده است . مورخين عموما نوشته اند هنگامي داوود (ع) او را به جانشيني خود منصوب داشت از عمر

سليمان  13 سال بيش نگذشته بود و اين مطلب در حديثي از امام موسي بن جعفر (ع) نيز روايت شده است , و در پاره اي از احاديث است كه چون داوود خواست سليمان را كه كودكي بود وصي خويش گرداند , علماء و عباد بني اسرائيل به مخالفت برخواسته و گفتند مي خواهد جوان نورسي را بر ما خليفه گرداند , با اينكه در ميان ما بزرگتر از او وجود دارد , خداي تعالي باو وحي فرمود مجلسي ترتيب دهد كه و عصاهاي آنان كه مدعي جانشيني داوود هستند و همچنين چوبدستي سليمان را بگيرد و در اتاقي بنهد و روز ديگر آن عصا ها را بيرون آوردند هر كدام از آنها كه سبز شده بود صاحب آن عصا خليفه داوود مي باشد و چون اينكار را كردند و روز ديگر بدان اتاق رفتند و مشاهده كردند چوبدستي سليمان سبز شده .و در احاديث ديگري است كه سبب اينكه داوود سليمان را به جانشيني خود منصوب كرد آن قضاوتي بود كه سليمان – در همان سن كم و كودكي – درباره صاحب زمين و گوسفندان كرد و خداي تعالي در سوره انبياء بدان اشاره كرده است .و ملخص داستان اين بود كه دو نفر به نزد داوود آمده و يكي از آن دو گفت من زميني مزروعي داشتم كه آنرا كشت كرده بودم و چون سبز شده گوسفندان اين مرد , شبانه آمده و زراعت مرا خورده اند , و در روايات زيادي است كه گفت : زراعت مزبور درختان مو بوده و خوشه هاي انگور در آنها ظاهر گرديده بود.داوود براي قضاوت در

آن ماجرا سليمان را طلبيد و با او به گفتگو و مشورت  پرداخت و يا به نقل بعضي از روايات , قضاوت را در آن باره به سليمان ارجاع كرد و فرمود به نزد سليمان برويد تا وي درباره شما حكم كند , و علت مشورت و يا ارجاع به سليمان همين بود كه مي خواست لياقت و شايستگي او را براي جانشيني و خلافت خود به بني اسرائيل گوشزد ساخته و به آنها بنمايد سليمان حكم كرد گوسفندان را به صاحب زمين بدهند و زمين رابه صاحب گوسفندان بسپارند  تا وقتي كه زراعت به حالت اوليه بازگردد, و اين مدت صاحب زمين از نتاج و شير و پشم گوسفندان استفاده كند, و صاحب گوسفندان نيز به زراعت زمين همت گمارد  و بدين ترتيب زياني متوجه هيچكدام يك از طرفين نخواهد گرديد و در حديث كليني ره كه از امام صادق (ع) روايت كرده حضرت داوود عليه الاسلام بدو فرمود  چرا خود گوسفندان را به صاحب زمين ندادي , چنانچه علماي بني اسرائيل چنين حكم مي كنند ؟ سليمان گفت زيرا گوسفندان ريشه زراعت و درختان را كه نخورده اند , و سال ديگر زراعت به حال اوليه باز ميگردد0  بدنبال اين حكم وحي الهي نيز به داوود نازل گرديد و خداي تعالي بدو فرمود حكم همان است كه سليمان كرده است و بدين ترتيب نبوغ و استعداد و شايستگي سليمان براي خلافت و جانشيني داوود در نزد بني اسرائيل و فرزندان ديگر داوود محرز و آشكار گرديد. آغاز كار سليمان (ع)مورخين نوشته اند سليمان (ع) داراي برادران ديگري بود كه از طرف مادر با

سليمان جدا بودند و چون عمرشان بيش از سليمان بود خود را به جانشيني پدر و پادشاهي سزاوارتر مي دانستند .هنگامي كه داوود به فرمان پروردگار متعال سليمان را به جانشيني خود منصوب داشت يكي از برادران سليمان به نام آبشالوم برآشفت و در صدد مخالفت و بالاخره جنگ با پدر برآمد و گروهي را با خود همراه كرده به جنگ داوود آمد و داوود از ترس او به شرق اردن گريخت و آبشالوم براي چندي بر تخت سلطنت داوود تكيه زد تا اينكه حضرت داوود لشگري به سركردگي شخصي به نام يوآب به جنگ آبشالوم فرستاد و آبشالوم در آن جنگ كشته شد و داوود به مقر سلطنت ازگشت.و پس از فوت داوود برادر ديگر سليمان به نام أودينا آغاز مخالفت كرده هواداران آبشالوم را با خود برداشت و به جنگ سليمان آمد و پس از جنگي كه شد أودينا نيز كشته شد و پايه هاي سلطنت سليمان در ميان بني اسرائيل مسقر گرديد .نعمت هاي كه خداوند به سليمان داد  خداي تعالي سليمان را نيز مانند پدرش داوود به نعمتهاي بسياري متنعم ساخت و موهبت هاي فراواني بدو عنايت فرمود و مانند نبوت , سلطنت, علم منطق الطير , علم قضاوت ,  حكمت و فرزانگي و تسخير باد و جنيان و ديوان و شياطين براي او و نعمت هاي ديگري................ متأسفانه احوالات اين پيغمبر بزرگوار و تاريخ آن حضرت در بسياري از جاها به دست افسانه پردازان و خرافه نويسان افتاده , و اسرائيليات در تاريخ سليمان بسيار راه يافته است تا آنجا كه نسبت هاي ناروايي به آن حضرت دادند كه نگارنده

ي كتاب حتي نقل آنها را  مناسب نمي بيند .چنانچه به پدرش داوود (ع) نظير آن نسبت ها را داده بودند و ما به خواست خداي تعالي در هر قسمت آنچه را مطابق احاديث معتبر و نقل صحيحي است براي شما ذكر نموده نقل احاديث و رواياتي كه سندش به امثال وهب بن منبه و كعب مي ر سد و به افسانه و جعل و خرافه بيشتر از يك حديث صحيح شباهت دارد خودداري مي كنيم .باري چنانچه  گفتيم خداي تعالي نبوت و سلطنت را يكجا  سليمان عنايت كرد و او را بر كشور حاصلخيزو پهناوري كه از خليج عقبه تا شط فرات امتداد داشت فرمانروا گردانيد , و به وسيله جنيان و شياطين و نيروي باد كه در تحت اختيار و تسخير آن حضرت بود توانست بناهاي عظيم و مرتفع و شگفت انگيزي را مانند بيت المقدس و هيكل معروف و تدمر وساير آثاري كه هنوز هم نمونه هاي بسياري از آنها در سرزمين فلسطين و شامات موجود است بسازد و نگارنده از نزديك بعضي از قسمت ها را ديده ام , و براي بيننده جاي ترديد باقي نمي ماند كه براي ساختمانهاي مذبور و بالا بردن آن سنگ هاي عريض و طويل از نيروهاي غير مرئي استفاده شده است .بناي بيت المقدس بعضي از مورخين بناي بيت المقدس را به داوود به پيغمبر اسلام نسبت دادند و گفته اند مردم در زمان داوود به طاعوني سخت مبتلا شدند و داوود چون در مكان فعلي مسجد الاقصي مشاهده كرده بود كه فرشتگان از آنجا به آسمان بالا مي روند مردم را برداشته و به

منظور دعا بدانجا آورد و براي رفع طاعون به درگاه خداي تعالي دعا كرد و خداوند به دعاي او طاعون را از مردم برطرف نمود , از آن پس داوود دستور داد در آن مكان مسجدي بسازند  و خود دست بكار شروع آن گرديده و پيش از آنكه بناي آن به اتمام برسد داوود از دنيا رفت و به سليمان وصيت كرد آنرا به اتمام برساند , و قولي هم هست كه خود داوود پس از اينكه شهر بيت المقدس را بساخت دست به كار بناي مسجدي شد و بناي آنرا نيز به اتمام رسانيد و طلا و جواهرات بسياري براي تزئيين سقف ها و ديوارهاي آن بكار برد  و چون بناي آن به پايان رسيد جشن مفصلي گرفت و آنروز را عيد قرار داده و قرباني ها كردند .و در مقابل اينان گروهي هم گفته اند داوود پيغمبر (ع) خواست تا دست بكار بناي آن شود ولي از جانب خداي تعالي دو وحي شد كه اينكار به دست تو انجام نمي شود و انجام آنرا به فرزندت سليمان واگذار كن . و در نقلي هم كه به نظر نگارنده چندان اعتباري ندارد آمده است كه : مصالح ساختمان مسجد بيت المقدس را داوود تهيه كرد ولي سليمان دست به كار آن گرديد و آن مصالح عبارت بود از يكصد هزار وزنه ي طلا و يك ميليون وزنه ي نقره و مقداري فراوان مس و آهن كه قيمت نقره اش به بهاي امروز 342.000.000 ميليون و بهاي طلايش 889.500.000  ليره انگليسي مي شود ,سليمان در سال چهارم سلطنتش بناي هيكل را كه همان معبد بيت

المقدس بود آغاز كرد و 183.600 نفر را در ساختمانش بكار گماشت ساختمان اين معبد هفت سال و نيم طول كشيد و به سال 1005 قبل از ميلاد مسيح پايان يافت و نيكوترين بناي دنيا و فخر اورشليم گرديد.و مرحوم طبرسي در تفسر مجمع البيان از جائي كه جزء گروه اول است نقل مي كند كه  گفته است :خداي عزوجل طاعون را بر بني اسرائيل مسلط كرد و جمع بسياري در يك روز هلاك شدند , داوود (ع)  به آنها دستور داد كه غسل كنند و با زنها و بچه هاي خود به صحرا بروند و به درگاه خداي تعالي تضرع و زاري كنند بلكه خداوند آنان را مورد رحمت و لطف خويش قرار دهد,صحراي مذبور كه بني اسرائيل براي دعا بدانجا رفتند همان سرزميني بود كه بعداً مسجد را در آن بنا كردند , خود داوود (ع) نيز بالاي صخره و (سنگي كه اكنون نيز هست) برفت و به سجده افتاد و به درگاه خدا ناليد و بني اسرائيل  نيز با او به سجده افتادند , هنوز سر از سجده بر نداشته بودند كه خداوند طاعون را از ميان آنها برداشت .پس از اينكه سه روز از ماجرا گذشت داوود آنها را جمع كرد و بدانها فرمود: خداي تعالي بر شما منت گذارد و مورد مهر و لطف خويش قرارتان داد اكنون به شكرانه ي اين نعمت بياييد و در آن نقطه اي كه دعايتان به اجابت رسيد مسجدي بنا كنيد , بني اسرائيل  دستور داوود عمل كرده و دست به كار بناي بيت المقدس شدند , و حضرت داوود (ع) از كساني بود

كه سنگ بر دوش خود حمل مي كرد و بزرگان و نيكان بني اسرائيل نيز به داوود (ع) تأسي كرده و سنگ مي آوردند تا ديوارهاي آنرا به مقدار يك قامت بالا بردند , و در آن روز از عمر داوود (ع) يكصد و بيست و هفت سال گذشته بود.خداي تعالي به داوود وحي فرمود : كه اتمام بناي آن به دست فرزندت سليمان انجام خواهد شد .و چون داوود به سن 140 سالگي رسيد وفات يافت و سليمان را به جانشيني خود منصوب فرمود, سليمان نيز جنيان و شياطين را جمع كرد و كارهاي ساختمان را ميان ايشان تقسيم نمود, و هر دسته اي را به كاري گماشت و جمعي از اجنه و شياطين را براي تهيه سنگ هاي مرمر و بلور به حفر معادن وادار كرد , و دستور داد شهر بيت المقدس را از سنگهاي مرمر و سفيد بنا كنند و براي آن دوازده قلعه ساخت و هر يك از اسباط بني اسرائيل را در قلعه اي جاي داد .و چون از بناي شهر فراغت يافت شروع به ساختمان مسجد كرد , و شياطين و ديوان را گروه گروه به استخراج معادن طلا و جواهرات فرستاد و دسته اي را هم براي حمل آنها به بيت المقدس برگماشت .و گروهي نيز مشك و انر و ساير عطريات برايش مي آورند , و دسته اي هم مامور تهيه مرواريد از قعر درياها و حمل آن به بيت المقدس گرديدند , و در نتيجه آنقدر سنگهاي معدني و طلاو جواهرات و غيره تهيه شد كه اندازه ي آنها را جز خدا كسي نمي دانست

0سپس فرمان داد حجران زبردست را حاضر كردند و دستور داد سنگها و جواهرات را روي دستور معماران حجاري كنند و آنگاه به وسيله آنها سليمان (ع)  مسجد را با سنگ هاي سفيد و زرد و سبز بنا كرد و ستونهاي آنرا از سنگ هاي مرمر بلورين قرار داد و سف و ديوارهاي آنرا به انواع جواهرات مزين ساخت و كف آنرا با لوحه هايي از فيروزه فرش كرد, و در روي زمين جايي زيبا تر و درخشنده تر از آنجا نبود و چنان بود كه در شب تاريك چون ماه شب چهارده مي درخشيد . و چون ساختمان آن به پايان رسيد بزرگان و نيكان بني اسرائيل را جمع كرد و بدانها خبر داد كه من اين بنا را براي خداي تعالي ساختم و آن روزي را كه از بناي مسجد فراغت يافته بود روز عيد گرفت و بيت المقدس بر سر پا بود تا وقتي كه بخت النصر به جنگ بني اسرائيل آمد و شهر را ويران كرده و سپس دستور خرابي مسجد را داد و هر چه طلا و جواهرات در مسجد بود همه را به پايخت كشور خود در سرزمين عراق حمل كرد .اين بود آنچه جباري درباره ساختمان شهر تاريخي بيت المقدس و مسجد الاقصي ذكر كرده و ما در ميان اقوال مورخين و جغرافيدانان به همين مقدار اكتفا مي كنيم و بد نيست اين را هم بدانيد كه شهر بيت المقدس با اينكه نه شهري تجارتي بوده و نه از نظر زراعت و كشت و زرع مورد توجه بوده است در طول تاريخ از هر شهري بيشتر مورد حمله

و قتل و غارت قرار گرفته و چندين بار آنجا را سوزانده و مردم آنرا قتل عام كردند.و چندين بار اين شهر مقدس ميان يهود و نصاري و مسلمين دست به دست شده و هنوز هم بر سر حاكميت آن نزاع و جنگ برقرار است و معلوم نيست در آينده چه وضعي خواهد داشت , و جناياتي كه بالخصوص در جنگ هاي صليبي به دست كشيشان مسيحي و طرفداران صليب كه خود را رسولان رحمت و مبشران صلح و سلامت مي دانستند.در اين شهر اتفاق افتاده و كشت و كشتارهايي كه آنان از مردم بي گناه و زنان و كوكان مسلمان كردند , در تاريخ كم نظير است . و قلم از نقل برخي قسمت هاي آن شرم دارد و ما براي نمونه و شاهد به نقل يك قسمت از كتاب گوستاولوبون فرانسوي كه خود جزء مسيحيان بوده و او نيز قسمت مذبور را از يكي از كشيشان به نام ريموند داجيل كشيش شهر لوپوي كه خود شاهد رفتار وحشيانه ي مسيحيان در بيت المقدس بوده , و مشاهدات خود را در كتابي نوشته است امتفا مي كنيم ، مي نويسد :هنگامي كه لشگر ما برج و باروي شهر بيت المقدس را گرفت حالت بهت و منظره ي هولناكي مردم مسلمان شهر را فرا گرفت , سرها بود كه از تن جدا مي شد و تازه اين كوچكترين كاري بود كه بر سرشان مي آمد , برخي را شكم مي دريدند و به ناچار خود را از بالاي ديوار پرتاب ميكردند , برخي را در آتش مي سوزاندند و اين جريان پس از آني بود

كه مدت زماني او را شكنجه و زجر داده بودند , در ميان كوچه ها و ميدان هاي بيت المقدس جزء تله هاي از سرو دست و پاي بريده ي مسلمانان چيزي ديده نمي شد و راه عبور تنها از روي كشته هاي ايشان بود , تازه اينها مختصري از مصيبتي بود كه به سرشان مي رسيد.مورخ مذبور مي نويسد: داستان كشتار ده هزار مسلمان را در مسجد عمر همين كشيش نقل كرده است و به دنبال آن مي گويد : به راستي قشون ما در هيكل سليمان , در خونريزي افراد افراط كردند , از يك سو لاشه هاي كشتگان در خون خود دست و پا مي زدند و از طرف ديگر دست و پاي قلم شده گويا با انگشتانشان تسبيح مي گفتند , و هر كدام مي خواستند به بدني متصل گردند , ميان دست ها و بدن ها به هيچ نحو تميز داده نمي شد لشگري كه مباشر چنين كشتار بيرحمانه اي بودند از بخار خون ها به زحمت افتاده بودند .جنگجويان صليب با اين كشتار اكتفا نكردند بلكه انجمني كردند و در آنجا قرار گزاردند تمام ساكنين بيت المقدس را اعم از مسلمانان و يهود و مسيحي كه عددشان به 600.000 نفر  مي رسيد نابود كنند و در مدت 8 روز اين عمل را انجام دادند و حتي به زنان و كودكان و پيران رحم نكرده همه را بدون استثناء از دم شمشير گزراندند .سپس براي آنكه از خستگي اين قتل عام بيرون آيند به يك سلسله اعمال زشت و ننگي دست زدند و انواع بدمستي ها و عروده كشي ها

را انجام دادند, بطوريكه مورخين مسيحي كه عموما جنايات صليبيان را ناديده انگاشته از اين سلوك زشتشان به خشم آمده تا آنجا كه خازن آنها را به ديوانگان تشبيه كرده (( بودن)) رئيس كشيش هاي (دل) آنان را به حيواناتي تشبيه كرده كه در كثافات و نجاسات خود مي غلتيدند .بناهاي ديگر سليمان در سوره هاي انبياء و سبا و ص در قرآن كريم آياتي است كه اشاره ي اجمالي به ساختمانهاي بزرگ و معابد و حوض هاي سنگي و ديگ هاي بزرگ و غير آنها كه جنيان و شياطين به فرمان سليمان مي ساختند كرده است و از تورات باب سفر ملوك اول نقل شده : عمارت هايي كه به دست سليمان انجام شد بدين قرار بود : 1- بيت الرب  2- بيت الملك 3- ديوار اورشليم 4- حاصور 5- مجدو 6- چارز 7- بيت الحورون سفلي 8- بعله 9- تدمر .و اينها غير از مخازن و سربازخانه هاي بزرگي بود كه در اطراف مملكت براي او ساختند و غير از بناهايي است كه در لبنان و غيره از آن حضرت به يادگار مانده0و درباره ديگ هاي و حوض هاي سنگي بزرگي كه براي خوراك و آب دادن لشگريان او مي ساختند اقوال شگفت انگيزي نقل شده مانند آنكه بعضي گفته اند در سر هر ديگ هزار مرد جمع مي شدند و از آن غذا مي خوردند .يكي ا زنويسندگان معاصر درباره قصر سلطنتي و پادشاهي سليمان مي نويسد:از ساختمانهاي مهم عصر سليمان قصر سلطنتي او بوده كه با چوب هاي زركوب و سنگهاي گران ساخته و به جواهر الوان و تمثالهاي فلزي درختان

و جانوران آراسته شده بود , و تخت بسيار زيبا و با شكوه در آن قصر بود كه از چوبهاي گرانبها مزين به طلا و عاج و مرصع به جواهر فراهم شده بود و در دو طرف آن تخت مجسمه ي دو شير و بر فرازش دو كركس ترتيب داده بودند كه چون مي خواست به تخت برآيد آن دوشير دستها را مي گشودند تا قدم بر آنها نهد و چون بر عرصه ي تخت مي نشست كركسان بال و پر بر فراز سرش مي گستردند .و داستان تخت مزبور را اهل تاريخ و تفسير نيز به اختلاف نقل كردند .و برخي از مورخين بناي شهر بعلبك را نيز كه داراي ساختمانهاي بي نظير و قلعه هاي سنگي عجيبي بوده است به حضرت سليمان نسبت مي دهد و چنانچه ياقوت حموي گويد در آن شهر بناهايي عظيم عجيب و آثاري عظيم و قصرهايي از سنگ مرمر وجود دارد كه در دنيا بي نظير است .و هم اكنون نيز سياحان و توريستهاي جهان براي ديدن آن آثار شگفت انگيز بدان جا مي روند و از نزديك آنها را تماشا مي كنند .بساط سليمان تسخير باد در قرآن كريم نامي از بساط سليمان نيست تنها در پاره اي از روايات ذكري از آن شده و در كيفيت و در طول و عرض آن افسانه هايي از وهب بن منبه و كعب نقل شده و در برخي از آنها است كه بساط مزبور از چوب بوده و چندين كيلومتر طول و عرض آن بوده و چند هزار كرسي در آن قرار داشته كه روساي لشگر و بزرگان مملكت

در آن جلوس مي كردند و سليمان روي آن قرار مي گرفت و لشگريان او نيز در آن سوار مي شدند و باد به فرمان سليمان آنرا حركت مي داد و يك ماه راه را صبح در هوا مي رفت و يك ماه را عصر و صبح با آن بساط از بيت المقدس حركت مي كرد و ظهر را بلاد شيراز و شام را در خراسان بسر مي برد ،و مطالب ديگري كه نه در قرآن كريم ذكري از آنها شده و در اخبار معتبر و آنچه در قرآن آمده و شايد همان منشأ ذكر قسمتي از اين افسانه ها گرديده آياتي است كه در سوره مباركه انبياء و سوره سبا و سوره ص ذكر شده و در آن سوره ها نيز بيش از اين نيست كه خداي متعال داستان تسخير باد را براي سليمان ذكر فرموده . اما در سوره انبياء چنين گفته است : باد سركش آنرا براي سليمان رام كرده ايم كه به فرمان وي به سرزميني كه در آن بركت قرار داده بوديم روان بود و ما به همه چيز دانائيم و در سوره صبا : براي سليمان باد را رام كرديم كه بامداد رفتنش يك ماه را و شامگاهش يك ماه را بود ....و در سوره ص :پس باد را رام وي كرديم كه هر جا قصد داشت به فرمان وي نبر مي رفت و از اين آيات به طور اجمال استفاده مي شود كه باد در تسخير حضرت سليمان بود كه براي اداره مملكت و امور جنگي و كارهاي ساختماني و ساير امور از آن استفاده مي كرد و

چنانچه جنيان و شياطين در تسخير او بوده اند و براي او ستونهاي بزرگ سنگي و تمثالها و ديگ هاي بزرگ مي ساختند و ممكن است براي رساندن پيام ها و اخبار از بادهاي سريع و غير سريع  و امواج هوايي استفاده مي كرد .چنانچه در پاره اي از روايات اشاره اي بدان شده و البته اين احتمال هم هست كه خود سليمان (ع) و يا برخي از لشگريان و ماموران او نيز گاهي از نيروي باد استفاده مي كرده اند و بوسيله آن به اين طرف و آن طرف مملكت  مسافرت مي كردند و يا محفضله و و سيله اي براي خود ساخته بودند كه باد آنرا به اين طرف و آن طرف مي برد . و اما آنچه در نقل  هاي مذبور است با ان طول و تفصيل بعيد به نظر مي رسد  , و اساسا سليمان نيازي به ترتيب دادن چنان بساط و آنگونه مسافرتها نداشت گذشته از اينكه از داستان سليمان و مورچه كه گفتاري كه آن مورچه با مورچگان ديگر داشت ظاهر مي شد مسافرتهاي جنگي سليمان كه با لشگريانش انجام ميداد در روي زمين بوده نه در هوا الله اعلم .سليمان و مور در قرآن كريم سوره اي به نام سوره نمل و مورچ آمده , و سبب نامگذاري آن بدين نام همان ذكر داستان مورچه سليمان است كه خداي تعالي ضمن چند آيه داستان مزبور آنرا در اين سوره ذكر فرموده ، ترجمه ي آيات نامبرده اينگونه است: (( و سپاهيان سليمان از جن و انس و پرنده تحت نظم و ترتيب گرد آمده اند , تا چون

بوداي موچگان رسيدند مورچه اي گفت : اي مورچگان مسكن هاي خويش درآييد كه سليمان و سپاهيانش در حال بي خبري و غفلت شما را پايمال نكنند پس سليمان از گفتار او خنده زنان تبسم كرد , تبسمي كه از گفتار مورچه به سليمان دست داد به خاطر تعجبي بود كه از اين سخن مورچه كرد , و به دنبال آن در روايت آمده كه سليمان ايستاده و مورچه را خواست و با او به گفتگو پرداخت و مورچه از آن حضرت سوالي كرد و سخناني ميان آن حضرت با مورچه رد و بدل شد و از آن جمله سليمان به مورچه فرمود: اي مورچه مگر نميداني من پيغمبر خدا هستم و به كسي ظلم و ستم نمي كنم ؟ مورچه در جواب گفت : چرا ؟ سليمان فرمود : پس چرا مورچگان را از ستم من بيم دادي و گفتي « به خانه هايتان درآييد كه سليمان و لشگريانش شما را پايمال نكند ...» ؟ مورچه گفت : ترسيدم آنها به حشمت و زينت تو نظر كرده و مفتون گردند و از ذكر خدا دور شوند .و در نقل فخر رازي است كه گفت با آنها گفتم : به خانه هايشان بروند تا اين همه نعمتي را كه خدا به تو داده نه ببينند و نه به كفرانه ي نعمت هاي الهي مبتلا نشوند . و بهر صورت اين لطف و دلجويي سليمان و نظر داشتن او با موران در ادبيات فارسي نيز منعكس شده و شاعرانه پارسي زبان درباره اش شعر ها سروده اند .سعدي گويد :خواهي كه بر از ملك سليمان بخوري                   

زار به اندرون موري مرسان و خواجه شيراز گويد:نظر كردن به درويشان منافي بزرگي نيست          سليمان با چنان حشمت نظرها داشت با مورش شيخ صدوق در كتاي من لا يحضره الفقيه و مسعودي در اثبات الوصيه داستان ديگري نيز از سليمان و مورچه روايت كرده اند و اجمالش آن است كه هنگامي در زمان سليمان مردم به خشكسالي دچار شدند و از آن حضرت خواستند براي طلب باران به درگاه خداي تعالي دعا كنند , سليمان با اصحاب خود از شهر خارج شدند تا به مكاني رفته و درخواست باران كنند , ناگاه عبور سليمان به مورچه اي افتاد و مشاهده كرد كه مورچه دستهاي خود را به سوي آسمان بلند كرده و مي گويد : پروردگارا ماهم مخلوق تو هستيم و نيازمند روزي تو مي باشيم , پس ما را به گناهان فرزندان آدم هلاك مكن . سليمان (ع) رو به همراهان خود كرد فرمود برگرديد كه از بركت  ديگران شما نيز سيراب شديد . و در آن سال بيش از هر سال ديگر باران آمد .در ادبيات فارسي داستان سليمان و مور به صورت ديگري نيز ذكر شده و ضرب المثل قرار گرفته كه هر هديه و ارمغاني كه از طرف شخص كوچك و بي قدري به پيشگاه شخصيت بزرگ و ارجمندي مي برند آنرا به ران ملخ مور به درگاه سليمان بردند تشبيه كردند و مي گويند « ارمغان موران ملخ است » آن شاعر مي گويد:ران ملخي نزد سليمان بردند                   عيب است و ليكن هنر است از موري سليمان و داستان اسباندر سوره شريف داستاني از

عرضه كردن به اسبان با دو پا و تند رو در نزد سليمان ذكر شده و موجب تفسيرهاي گوناگوني گرديده است , معني آيات شريفه اين است : ما به داوود سليمان را بخشيديم , نيكو بنده اي بود , و بسيار توبه كننده بود و چون نزديكي  غروب اسبان تيزرو بر روي عرضه شد , پس سليمان گفت : من دوستي مال « يا اسبان» را بر يادكردن پرورگار خود ترجيح دادم تا و قتي كه پس پرده نهان شدن خورشيد « و يا اسبان» را به نزد من بازگردانيد و شروع كرده به پاها و گردنهاي آنها دست كشيد .نخستين مطلبي كه داستان آن در تفسير اين آيات لازم است اين مطلب است كه سليمان پيغمبر (ع) براي سركوبي دشمنان و كشور و كشائيهائي كه كرد بسيار به جنگ مي رفت و روي همين جهت عنايتي به پرورش اسبان و تهيه ساز و برگ جنگ و سربازان كارآزموده داشت و خداي تعالي نيز به آن حضرت كمك كرد و گذشته از سربازان مجهزي كه داشت جنيان و شياطين و پرندگان حتي باد را نيز مسخر سليمان كرد , و در ميان همه اعداد جنگي در آن زمان از اسب تيز رو و تربيت شده اهميت بيشتري براي پيروزي بر دشمن و شكست آنها داشت و از اين رو سليمان (ع) روي عشق و علاقه اي كه به جنگ در راه خدا و پيشبرد مرام مقدس توحيد و ترويج دين الهي داشت به راه رفتن اسبان و نوازش آنها بيشتر اهميت مي داد و آيات فوق نيز قبل از هر گونه تفسير و توضيحي

به اين مطلب اشاره كرده بر علاقه اي سليمان را نوازش و تربيت اسبان جنگي بسان ديده از سواركاران و سربازان تذكر مي دهد .و درباره ي تفسير قسمت هاي ديگر اين ايات و مرجع ضمير هاي آن اختلاف است و بعضي از وجوهي كه ذكر كرده اند به مقام نبوت سليمان (ع) سازگار نيست و نسبت ظلم و ستم به آن حضرت داده اند كه ائمه بزرگوار ما (ع) آنها را مردود دانسته و تكذيب كرده اند , مانند آنچه از كعب نقل شده كه گفته است : سليمان (ع) سرگرم ديدن اسبان گرديده تا وقتي كه خورشيد غروب كرد و نماز عصر از وي فوت شد, و سليمان خشمناك شد و دستور داد اسبان را بازگردانند و به تلافي اين كار دستور داد همه ي آن اسبان را كه به نقلي هزار اسب و يا بيشتر بوده اند طي كرده و سر بريدند.بدنبال آن داستانهاي ديگر نقل كرده كه همگي آنها منافي با مقام نبوت بوده و قابل قبول نيست .و اما آنچه از ائمه اهل بين (ع) روايت شده آن است كه گفته اند : سليمان (ع) به راه رفتن اسبان سرگرم شده تا اينكه نماز عصر از وي فوت شده , آنگاه به دستور خداوند به فرشتگان موكل بر خورشيد فرمان داد تا براي اداء فرضيه عصر خورشيد را براي او بازگرداند , و چون خورشيد را برگردانند خود سليمان و همراهيانش كه فرضيه ي عصر را نخوانده بودند به وضوء دست بگردن و پاهاي اسبان كشيدند و نماز عصر را خوانده اند .و روي اين تفسير ائمه (ع) مرجع ضمير

را در « تورات » و«ردوها» .خورشيد دانسته اند و تفسير مذكور با توجه به صبر و ذيل آيه و رعايت تناسب جملات آن بهترين تفسيري است كه بر آيه ي شريفه شده است , و مسأله « ردشمس» نيز براي سليمان (ع)  پس از اثبات معجزات انبياء الهي و اوصياء آنها صلوات الله عليه اجمعين مساله ساده اي است كه قابل گفتگو و بحث نيست , و در روايات ما نظير آن براي يوشع بن نون و علي بن ابيطالب عليهم الاسلام نيز ذكر شده است .و تفسيرهاي ديگري نيز از مفسران نقل شده كه برخي از آنها در خور دقت و قابل توجه است  مانند آنكه گفته اند : مرجع ضمير در « تورات » و « ردوها» اسبان هستند و معناي آيه چنين گفته است كه : سليمان (ع) هنگام عرضه اسبان دستور تاخت آنها داد تا سرعت آنها را در راه رفتن بيازمايد , سواران به فرمان سليمان اسبها را به تاختن واداشتند همچنان رفتند تا از ديدگان سليمان پنهان شدند , پس از آن سليمان (ع) دستور داد آنها را باز گردانند و آنگاه برخواسته و از روي نوازش گردنها و ساقهايشان را با خود برد.تنها اجمالي كه روي اين تفسير باقي مي ماند معناي اين جمله است كه سليمان گفت ..و آنرا نيز چنين معني كرده اند سليمان گفت : اينكه من به تماشاي راه رفتن اسبان آمدم و آزمايش و تربيت آنها را دوست دارم به خاطر ذكر خدا و براي پيشرفت دين او است نه اينكه روي خواهش دل و هواي نفساني باشد ....و روي اين تفسير

ممكن مرجع ضمير را در « تورات » خورشيد بگيريم و « ردوها» همان اسبان و بدانيم و اشكالي هم لازم نخواهد آمد, چنانچه بر اهل فن پوشيده نيست. سليمان و بلقيس در سوره ي مباركه نمل داستان سليمان ملكه ي صبا بتفصيل ذكر شده و چنانچه اهل تاريخ و مفسرين گفته اند نام ملكه ي صبا بلقيس دختر شراحيل يا شرحبيل بوده است , و ما ذيلا داستان آن حضرت را با بلقيس از روي آيات كريمه قرآني با توجه به برخي از توضيحات و تفاسيري كه در اخبار و احاديث و گفتار مورخين و اهل تفسير رسيده ذكر مي كنيم  و از نقل اختلافات و افسانه هايي كه در  پاره اي از كتابها آمده خودداري ميكنيم سليمان پس از آنكه از بناي بيت المقدس فراغت يافت عازم حج گرديد و گروهي را با خورد برداشته به مكه رفته و خانه ي كعبه را زيارت  كرده و پرده اي  قيمتي از  پارچه هاي قباطي مصر بر آن پوشانيد و پس از اينكه مدتي در آن سرزمين توقف كرد تصميم به مراجعه گرفت .در راه كه مي آمدند نيازمند به آب شدند و به جستجوي آب مقداري كاوش كردند ولي به آب دسترسي پيدا نكردند و سليمان براي رفع مشكل متوجه پرندگان شد و هدهد را كه مي توانست در اين باره كمكي به او بنمايد و به جايگاه آب راهنمائي اش كند نديد  و سوگند ياد كرد كه اگر براي غيبت خود عذري موجه و حجتي واضح نياورد او را به سختي تنبيه كرده و يا ذبحش كند طولي نكشيد هدهد آمد و گفت

به چيزي اطلاع يافته ام كه تو از آن خبر نداري و براي تو از سبأ خبري قطعي اورده ام من در آنجا زني را ديدم كه بر مردم آن سامان فرمانروايي مي كند و همه گونه قدرت دارد ولي قوم وي  را ديدم كه آفتاب را به جاي خدا مي پرستند و شيطان اينكار را براي آنان جلوه داده و از راه حق بازشان داشته و راستي چرا نبايد آنها خدايي را پرستش كنند كه آنچه پنهان است در آسمانها و زمين همه را آشكار سازد و نهان آشكار را ميداند و خداي يكتايي كه جز او معبودي نيست سليمان كه سخن هدهد و عذر او را استماع كرد فرمود ما دراين باره تحقيق خواهيم كرد تا ببينيم تو راست مي گويي يا نه و نامه اي نوشت و مهر كرده به هدهد داده و فرمود اين نامه را ببر و نزد ايشان بيافكن انگاه از آنها دور شو و در گوشه اي گوش فرا ده ببين چه مي گويند هدهد نامه را  گرفت و نزد بلقيس افكند ملكه صبا نامه را خواند و بزرگان مملكت و امراي لشگر خود را  جمع كرده و به آنها گفت نامه اي گرامي به سوي من افكنده شده كه از سليمان است و اين چند جمله در آن نوشته شده است :بسم الله الرحمن الرحيمبر من برتري مجوئيد و مطيعانه پيش من آئيد ؟پس از خواندن نامه از آنها نظريه اي خواست تا راي خود را در اين باره بگويد و بدانها گفت بگوييد چه بايد كرد كه من بدون نظريه شما كاري نخواهم كرد ؟ بزرگان

مملكت سبا و امراي لشگر بلقيس كه به نيرو و قدرت خود مغرور بودند گفتند : ما هر جهت نيرومند و آماده نبرد هستيم اما كار به دست تو است و مامطيع توايم ؟ملكه سبا به فكر عميقي فرو رفت و زير و روي كار را برانداز كرد و صلح را بهتر از جنگ ديد و زيانهاي كه در جنگ و ستيز دارد پيش خود مجسم كرد  و گفت : پادشاهان وقتي شهري را بگيرند  و با جنگ فتحش كنند ويران و خرابش مي كنند و عزيزانش را خوار و زبون مي سازند ؟و من مصلحت ديدم كه هديه به سوي آنها بفرستم تا ببينم فرستادگان ما چه خبر مي آورند و آيا هديه ما را مي پذيرند يا نه ؟مفسرين گفته اند بلقيس با اينكار خواست بداند كه سليمان پادشاه است يا فرستاده ي الهي چون پادشاهان از مال هديه خوششان مي آيد و آنرا مي پذيرند و لي پيغمبران الهي آنرا باز مي گردانندهدهد پس از رسيدن فرستادگان بلقيس خود را به سليمان رساند و جريان را به اطلاع وي رساند و سليمان خود را آماده ورود آنها كرد , و به گفته برخي دستور داد كه قصر وي را بيارايند و لشگريانش هنگام ورود حاملان هداياي بلقيس پيش روي آنها صف زدند تا حشمت و صولتش را در دل واردين جايگير شود .فرستادگان بلقيس از مشاهده ي آن همه زيبايي و حشمت خيره گرديدند و با ديده ي حقارت به خود و هدايايشان نگريستند و شرمنده شدند و به هر ترتيبي بود وارد قصر عظيم سليمان شدندو هدايا را تقديم كردند سليمان

هدايا را نپذيرفت و فرمود مرا به مال و منان كمك مي دهيد؟آنچه را خداوند به من عطا فرموده بهتر از آنچه كه شما با خود داريد و دلخوشيد , من به هرگز به مال تطميع نخواهم شد و از دعوت به حق و پرستش خداي يكتا دست نخواهم كشيد سپس فرستادگان را مخاطب ساخته فرمود به سوي مردم سبا بازگرديد كه من لشگري به جنگ آنها خواهم فرستاد .كه تاب مقاومت نداشته باشند و اگر سر به فرمان ننهند از آنجا به خواري و ذلت بيرنشان خواهم كرد .فرستادگان برگشته و آنچه را كه ديده و شنيده بودند به ملكه گفتند  بلقيس دانست كه قدرت مقاومت با سليمان را ندارد و تصميم گرفت به عنوان تسليم با سران و بزرگان مملكت خود به دربار سليمان و شهر اورشليم بروند و به دنبال آن به سوب بيت المقدس حركت كرد جبرئيل ماجرا را به اطلاع سليمان رسانيد و سليمان براي آنكه عظمت خدا را كه به او عنايت كرده به بلقيس بنمايد و برخي گفته اند براي اينكه معجزه اي به عنوان اثبات نبوت خويش بوي بنمايد خواست تا به وسيله اي پيش از آمدن بلقيس تخت عظيم او را به اورشليم بياورند و از اين رو به يارانش فرمود كداميك از شما مي توانيد پيش از ورود آنها تخت بلقيس را نزد من حاضر كنيد ديوي از جنيان گفت : من مي توانم پيش از آنكه از جاي خود برخيزي نزد تو آورم كه در آوردن آن نيز شرط امانت را به جاي مي آورم سليمان كه به گفته ي برخي مي خواست تا

كسي را بيابد كه زودتر آن تخت را نزدش بياورد با هم نگريست تا آنكه آصف بن برخيا وزير و برادر زاده سليمان كه از علم كتاب نيز بهره مند بود و در روايات آمده و جمعي اهل تفسير نيز گفته اند يعني قسمتي از اسم اعظم الهي را ميدانست به سليمان عرض كرد من پيش از آنكه چشم بر هم زني آنرا پيش تو حاضر مي كنم . و چون سليمان نگريست آن تخت را نزد خود ديد و خدا را سپاسگزاري كرد و گفت اين از كرم پروردگان من است تا بيازمايد كه آيا سپاس او را مي داريم يا كفران مي كنيم سليمان دستور داد تا براي ورود بلقيس قصري از آبگينه ي سفيد سازند و      وضع تخت بلقيس را عوض كنند و تغييراتي در  او بدهند تا ببيند بلقيس آن تخت را مي شناسد يا نه ؟و چون بلقيس وارد شد به او گفت آيا تخت تو چنين است ؟بلقيس گفت گويي همان است و سخت در حيرت فرو رفت زيرا تختش را در سبا گزارده و نگهباني بر آن گذاشته بود و همين سبب ازدياد معرفت وي به مقام نبوت سليمان گرديد سپس دستور ورود به قصر آبگينه را داد و چون به قصر درآمد شيشه هاي بلورين را در آب پنداشت و ساقه  ها را برهنه كرد تا از آنها بگذرد سليمان گفت اين قصري صاف است كه از ريشه ساخته شده ؟بلقيس آن وضع را ديد و گفت :پروردگارا من به خود ستم كردم كه سالها را در كفر بسر بردم و اكنون با سليمان اسلام آوردم و

مطيع شدم .وفات سليمانسليمان با همه ي حشمت و سلطنتي كه داشت در كمال بي اعتنايي زهد به دنيا زندگي مي كرد و خوراكش نان جو سبوس دار بود . شيخ طبسي در مجمع البيان نقل كرده كه سليمان گاهي يكسال و دو سال  و يك ماه و دو ماه و بيشتر و كمتر در بيت المقدس اعتكاف مي كرد .آب و غذاي خود را خورده و به عبادت مشغول بود تا در آن وقتي كه مرگش فرا رسيد روزي گياهي را ديد و از او پرسيد نامت چيست ؟ او گفت نام من خرمو است سليمان دانست كه به زودي خواهد مرد و به خدا گفت پرودگارا مرگ مرا از جنيان پنهان دار تا انسيان بدانند جنيان عالم به غيب نيستند و از بناي ساختمان او يك سال مانده بود و به خاندان خود نيز سپرد تا جنيان را از مرگش آگاه نكنند تا بناي ساختمان فراغت يابند سپس داخل محراب عبادت شد و تكيه به عصاي خود ايستاد و از دنيا رفت و يكسال همچنان بر سر پا بود و بناي مزبور به پايان رسيد .آنگاه خدا موريانه اي را مامور كرد تا عصا او را خورد و سليمان بر زمين افتاد و جنيان از مرگ وي آگاه شدند .در روايتي است كه خداي متعال سليمان را از فرا رسيدن زمان مرگش مطلع ساخت پس وي غسل وحنود كرده و كفن پوشيد.و از امام صادق روايت شده كه سليمان در مدتي كه بر پا ايستاده بوده آصف بن برخيا كارها را اداره مي كرد تا وقتي كه موريانه عصا را خورد  .در حديثي

از امام هشتم كه از پدرش روايت كرده فرمود :سليمان روزي به اصحاب خود فرمود خداوند چنين سلطنتي را كه شايسته ي ديگري نبود به من عنايت كرد باد و انس و جن و پرندگان و ... را مسخر من ساخته و منطق الطير را به من اموخت و از همه چيز به من داد و با همه ي اين احوال خوشي يك روز تا شب براي من كامل نشده و من ميل دارم فردا به قصر درآيم و به بالاي آن بروم و به آنچه كه تحت فرمانروايي من است بنگرم كسي را اجازه ندهيد بر من وارد شود تا يك روز را به آسايش بگزرانم اصحاب پذيرفتند و فرداي آن روز سليمان با عصاي خود به بلند ترين نقطه ي قصر رفت و همچنان تكيه بر عصا زده و با خوشحالي به اطراف قصر نگريست و از آنچه خدا به او عطا كرده بود خوشحال بود و ناآگاه جواني زيبا و خوش لباسي  را ديد كه از گوشه ي قصر پديدار شد سليمان به او گفت چه كسي تو را وارد قصر كرده و به اجازه ي چه كسي وارد قصر شدي جوان گفت پروردگار قصر مرا داخل كرده و به اجازه ي او وارد شدم سليمان گفت :البته پروردگار آن سزاوارتر از من بوده بگو كيستي ؟ گفت: من فرشته ي وحي و ملك الموت هستم سليمان گفت براي چه آمده اي گفت آمده ام تا جانت را بگيرم سليمان گفت ماموريت خود را انجام بده كه اين روز روز خوشي و سرورم است كه خداوند نخواست جز به وسيله ي ديدار

و لقاء او خوشي و سروري داشته باشم , فرشته جان سليمان را به عصا تكيه كرده بود گرفت تا وقتي كه خدا مي خواست با اينكه مرده بود سر پا ايستاده بود و مردم او را مي نگريستند و خيال مي كردند زنده است و همين وضع سبب شد كه مردم درباره آن حضرت سخناني بگويند جمعي گفتند : او در اين مدت بسيار سره پا ايستاده ا حساس خستگي نميكند نميخوابد و احتياج به آب و غذا ندارد پروردگار ماست كه قابل ستايش است دسته اي گفتند او ساحر است و ما را جادو كرده است ولي مردمان مومن گفتند سليمان بنده ي خدا و پيغمبرش است و خدا هر چه مي خواهد درباره اش انجام ميدهد و چون گفتگو و اختلاف پديد آمد خداوند موريانه را فرستاد تا درون عصاي او را بخورد و بدين ترتيب عصا شكست و سليمان از بالاي قصر بر زمين افتاد .آري امير المومنين (ع) در اين باره فرموده اگر كسي براي ماندن در دنيا وسيله اي بدست مي آورد يا براي جلوگيري از مرگ راهي داشت آن سليمان بود كه جن و انس مسخر او بودند علاوه بر منصب پيغمبري منزلت والايي داشت ولي هنگامي كه از روزي مقدر خود بهره مند گرديد و مدتش به سر آمد كمان نيستي با تيرهاي مرگ او را از پاي درآورد و ديار از وجود او خالي و خانه ها تهي ماند و ديگران آنها را به ارث بردند , مدت عمر سليمان را  55 سال نوشتند و برخي هم مانند يعقوبي 52 سال ذكر كرده اند و قبر

آن حضرت نزد قبر پدرش داوود در بيت المقدس مي باشد .محقق : سعيده دوزنده

آزادي معنوي

دكتر مرتضي مطهري

خلاصه كتاب: متين واحد نيا. مقدمه: معني «آزادي»: حال ببينيم معني آزادي چيست. اين آزادي و آزادگي كه مي گويند يعني چه؟ آزادي يكي از لوازم حيات و تكامل است، يعني يكي از نيازمنديهاي موجود زنده آزادي است. فرق نمي كند كه موجود زنده از نوع گياه باشد يا از نوع حيوان و يا از نوع انسان، به هر حال نيازمند به آزادي است. منتها آزادي گياه متناسب با ساختمان آن است، آزادي حيوان طور ديگري است، انسان به آزاديهاي ديگري ماوراي آزاديهاي گياه و حيوان نياز دارد. هر موجود زنده خاصيتش اين است كه رشد مي كند، تكامل پيدا مي كند، متوقف نيست، سرجاي خودش نايستاده است. جمادات كه رشد و تكامل ندارند، نيازمند به آزادي هم نيستند. اصلاً آزادي براي جمادات مفهوم ندارد. ولي گياه بايد آزاد باشد. موجودات زنده براي رشد و تكامل به سه چيز احتياج دارند: 1. تربيت 2. امنيت 3. آزادي.تربيت عبارت است از يك سلسله عوامل كه موجودات زنده براي رشدشان به آنها احتياج دارند. مثلاً يك گياه براي رشد و نموّش به آب و خاك احتياج دارد، به نور و حرارت احتياج دارد. يك حيوان احتياج به غذا دارد و يك انسان تمام احتياجات گياه و حيوان را دارد، بعلاوۀ يك سلسله احتياجات انساني كه همۀ آنها در كلمۀ «تعليم و تربيت» جمع است. اين عوامل به منزلۀ غذاهايي است كه بايد به يك موجود زنده برسد تا رشد كند. باور نكنيد كه يك موجود زنده بتواند بدون غذا رشد

كند. قوۀ غاذيه يكي از لوازم زندگي موجود زنده است.دومين چيزي كه موجود زنده به آن احتياج دارد امنيت است. امنيت يعني چه؟ يعني موجود زنده چيزي را در اختيار دارد، حيات دارد، لوازم و وسايل حيات را هم دارد؛ بايد امنيت داشته باشد تا آنچه را دارد از او نگيرند؛ يعني از ناحيۀ يك دشمن و يك قوۀ خارجي، آنچه دارد از او سلب نشود. انسان را در نظر مي گيريم. انسان، هم به تعليم و تربيت احتياج دارد و هم به امنيت؛ يعني جان دارد جانش را از او نگيرند، ثروت دارد ثروتش را از او نگيرند، سلامت دارد سلامتش را از او نگيرند، آنچه را دارد از او نگيرند.سومين چيزي كه هر موجود زنده اي به آن احتياج دارد آزادي است. آزادي يعن چه؟ يعني جلوي راهش را نگيرند، پيش رويش مانع ايجاد نكنند. ممكن است يك موجود زنده امنيت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد ولي در عين حال موانع جلوي رشدش را بگيرند. فرض كنيد كه شما مي خواهيد گياهي را رشد بدهيد. علاوه بر همۀ شرايط ديگر، بايد محيط براي رشد او از نظر عدم موانع مساعد باشد، مانعي در كار نباشد كه جلوي رشدش را بگيرد. مثلاً يك درخت وقتي مي خواهد رشد كند بايد جلويش فضاي بازي باشد. اگر شما نهالي را در زمين بكاريد در حالي كه بالاي آن يك سقف بزرگي باشد، ولو اين نهال نهال چنار باشد، امكان رشد براي آن نيست.هر موجود زندهاي كه مي خواهد راه رشد و تكامل را طي كند، يكي از احتياجاتش آزادي است. پس آزادي يعني چه؟

يعني نبودن مانع. انسانهاي آزاد انسانهايي هستند كه با موانعي كه در جلوي رشد و تكاملشان هست مبارزه مي كنند و تن به وجود مانع نمي دهند. اين هم تعريف مختصري از آزادي.اقسام آزاديانسان كه يك موجود خاصي است و زندگي او زندگي اجتماعي است و علاوه بر اين در زندگي فردي خود موجود تكامل يافته اي است و با گياه و حيوان بسيار تفاوت دارد، گذشته از آزاديهايي كه گياهان و حيوانات به آنها نيازمندند يك سلسله نيازمنديهاي ديگري هم دارد كه ما آنها را به دو قسم منقسم مي كنيم. يك نوع آزادي اجتماعي است. آزادي اجتماعي يعني چه؟ يعني بشر بايد در اجت ماع از ناحيۀ ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد، ديگران مانعي در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند، به حالت يك زنداني در نياورند كه جلوي فعاليتش گرفته شود، ديگران او را استثمار نكنند، استخدام نكنند، استعباد نكنند، يعني تمام قواي فكري و جسمي او را در جهت منافع خودشان به كار نگيرند. اين را مي گويند آزادي اجتماعي. خود آزادي اجتماعي هم مي تواند انواعي داشته باشد كه فعلاً كاري با آن نداريم. پس يكي ازاقسام آزادي، آزادي اجتماعي است كه انسان از ناحيۀ افراد ديگر آزاد باشد.يكي از گرفتاريهاي زندگي بشر در طول تاريخ همين بوده است كه افرادي نيرومند و قدرتمند از قدرت خودشان سوء استفاده كرده و افراد ديگري را در خدمت خودشان گرفته اند، آنها را به منزلۀ بردۀ خودشان قرار داده اند و ميوۀ وجود آنان را كه بايد متعلق به خودشان باشد به نفع خود چيده اند.مي دانيد

كلمۀ «استثمار» يعني چه؟ يعني چيدن ميوۀ ديگري. هر كسي وجودش مثل يك درخت پرميوه است. ميوۀ درخت وجود هر كسي يعني محصول كار و فكرش، محصول فعاليتش، محصول ارزشش بايد مال خودش باشد. وقتي كه فرادي كاري مي كنند كه محصول درخت وجود ديگران را به خودشان تعلق مي دهند و ميوه هاي وجود آنها را مي چينند، مي گويند اين فرد فرد ديگر را استثمار كرده است. يكي از گرفتاريهاي بشر در طول تاريخش همين بوده است كه فردي فرد ديگر را، قومي قوم ديگر را استثمار مي كرده، به بردگي خود      مي كشيده است يا حداقل براي اينكه ميدان براي خودش باز باشد ميدان را از او مي گرفته است؛ او را استثمار نمي كرده، ولي ميدان را از او مي گرفته است. مثلاً فرض كنيد زميني بوده است متعلق به دو نفر، هر دو از زمين استفاده مي كرده اند. آن كه قويتر و نيرومندتر بوده، براي اينكه ميدان خودش وسيعتر باشد زمين ديگري را از او مي گرفته و او را از زمين بيرون مي كرده است، و يا او را هم با زمين در خدمت خود مي گرفته كه اين اسارت و بردگي نام دارد. آزادي اجتماعي در قرآندر نصّ قرآن مجيد، يكي از هدفهايي كه انبياء داشته اند اين بوده است كه به بشر آزادي اجتماعي بدهند، يعني افراد را از اسارت و بندگي و بردگي يكديگر نجات بدهند. قرآن كتاب عجيبي است! بعضي از معاني و مفاهيم است كه در يك عصر به اصطلاح گل مي كند، زنده مي شود، اوج مي گيرد، ولي در عصرهاي ديگر

آنقدر اوج نداشته است. در بعضي از عصرها مي بينيم كه برخي از كلمات، بحق اوج مي گيرد. وقتي به قرآن مراجعه مي كنيم، مي بينيم چقدر در قرآن اين كلمه اوج دارد، و اين عجيب است. يكي از حماسه هاي قرآني، همين موضوع آزادي اجتماعي است. من خيال نمي كنم كه شما بتوانيد جمله اي زنده تر و موجدارتر از جمله اي كه در اين مورد در قرآن هست پيدا كنيد؛ شما در هيچ زماني پيدا نخواهيد كرد، نه در قرن هجدهم، نه در قرن نوزدهم و نه در قرن بيستم، در اين قرنهايي كه شعار فلاسفه آزادي بشر بوده است و آزادي بيش از اندازه زبانزد مردم بوده و شعار واقع شده است.آزادي معنوياما نوع ديگر آزادي، آزادي معنوي است. تفاوتي كه ميان مكتب انبياء و مكتبهاي بشري هست در اين است كه پيغمبران آماده اند تا علاوه بر آزادي اجتماعي به بشر آزادي معنوي بدهند و آزادي معنوي است كه بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد. تنها آزادي اجتماعي مقدس نيست، بلكه آزادي معنوي هم مقدس است و آزادي اجتماعي بدون آزادي معنوي ميسر و عملي نيست. و اين است درد امروز جامعۀ بشري كه بشر امروز      مي خواهد آزادي اجتماعي را تأمين كند ولي به دنبال آزادي معنوي نمي رود؛ يعني نمي تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادي معنوي را جز از طريق نبوت، انبياء، دين، ايمان و كتابهاي آسماني نمي توان تأمين كرد.حال ببينيم آزادي معنوي يعني چه. انسان يك موجود مركب و داراي قوا و غرايز گوناگوني است. در وجود انسان هزاران قوۀ نيرومند هست. انسان شهوت دارد،

غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاه طلبي و افزون طلبي دارد. در مقابل، عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقي دارد. انسان از نظر معنا، باطن و روح خودش ممكن است يك آدم آزاد باشد و ممكن است يك آدم برده و بنده باشد؛ يعني ممكن است انسان بندۀ حرص خودش باشد، اسي شهوت خودش باشد، اسير خشم خودش باشد، اسير افزون طلبي خودش باشد و ممكن است از همۀ اينها آزاد باشد.فاش مي گويم و از گفتۀ خود دلشادم        بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادمممكن است انساني باشد كه همان طور كه از نظر اجتماعي آزادمرد است، زير بار ذلت نمي رود، زير بار بردگي نمي رود و آزادي خودش را در اجتماع حفظ مي كند، از نظر اخلاق و معنويت هم آزادي خود را حفظ كرده باشد، يعني وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد. اين آزادي همان است كه در زبان دين «تزكيۀ نفس» و «تقوا» گفته مي شود.وابستگي آزادي اجتماعي به آزادي معنويآياممكن است بشر آزادي اجتماعي داشته باشد ولي آزادي معنوي نداشته باشد؟ يعني بشر اسير شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ولي در عين حال آزادي ديگران را محترم بشمارد؟امروز عملاً مي گويند: بله. عملاً مي خواهند بشر بردۀ حرص و آز و شهوت و خشم خودش باشد، اسير نفس امّارۀ خودش باشد و در عين حال چنين بشري كه اسير خودش است، آزادي اجتماعي را محترم بشمارد. اين يكي از نمونه هاي كوسه و ريش پهن است. يكي از تضادهاي اجتماع امروز بشر همين است. به قول منطقيين يك سبر

و تقسيمي مي كنيم:بشرِ دوران قديم آزادي را محترم نمي شمرد و پايمال مي كرد. بسيار خوب، چرا پايمال مي كرد؟ آيا چون نادان بود آزادي ديگران را سلب مي كرد و همينكه بشر دانا شد ديگر كافي است كه آزادي ديگران را محترم بشمارد؟ مثلاً در بيماريها اين طور است. بشر قديم جاهل و نادان بود؛ چون نادان بود وقتي با بيماريها روبرو       مي شد، از داروي مخصوصي كه تعيين كرده بود هيچ نتيجه نمي گرفت ولي امروز كه دانا شده، كافي است كه آن طرز معالجه را دور بريزد و معالجۀ جديد را جاي آن بياورد. ما مي خواهيم ببينيم آيا بشر قديم كه آزادي ديگران را سلب مي كرد از اين جهت بود كه نمي دانست؟ از روي ناداني آزادي را سلب مي كرد؟ خير، ناداني و دانش در او تأثيري نداشت، از روي دانش سلب مي كرد، به خاطر اينكه سود خودش را تشخيص مي داد. آيا بشر قديم كه آزادي و حقوق ديگران را محترم نمي شمرد از اين جهت بود كه قوانينش اين طور وضع شده بود، كه تاقانون را عوض كرديم ديگر تمام بشود؟ مانند قوانين قراردادي كه بشر مي گذارد؛ مثلاً در آمريكا بگويند قانون بردگي ملغي، همينكه گفتند قانون بردگي ملغي، ديگر واقعاً بردگي ملغي شد؟ يا شكل و فرمش عوض شد، محتوا همان محتواست؟ آيا علت اينكه بشر قديم آزادي و حقوق را محترم نمي شمرد طرز تفكر فلسفي اش بود؟ هيچ كدام از اينها نبود، فقط يك چيز و آن منفعت طلبي بود.بشر قديم به حكم طبيعت فردي خودش منفعت طلب و سود طلب

بود، از هر وسيله اي مي خواست به نفع خودش استفاده كند. يكي از وسايل، افراد بشر بودند. همان طوري كه از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر مي خواست به نفع خودش استفاده كند، از انسان هم مي خواست استفاده كند. آن وقتي كه درختي را مي كاشت يا مي بريد، چيزي كه درباره اش فكر نمي كرد خود آن درخت بود، فقط دربارۀ خودش فكر مي كرد. اگر گوسفند را چاق مي كرد و آن وقتي كه سرش را مي بريد چه منظوري داشت؟ جز منافع خودش چيزي را در نظر نمي گرفت. همين طور اگر افراد ديگر را برده مي گرفت و بندۀ خودش مي كرد و حقوقشان را سلب مي كرد، به خاطر منفعت طلبي خودش بود. پس آن علتي كه در دوران گذشته بشر را وادار به سلب آزادي اجتماعي و پايمال كردن حقوق اجتماعي ديگران مي كرد، حس منفعت طلبي او بوده است و بس. حس منفعت طلبي بشر امروز چطور؟ هست يا نيست؟ بله هست، آن كه فرقي نكرده است. دهان بشرِ امروز براي بلعيدن، اگر بيشتر از دهان بشر ديروز باز نباشد كمتر باز نيست.نه علم توانسته است جلوي آز را بگيرد نه تغيير قوانين. تنها كاري كه كرده اين است كه شكل و فرم قضيه را عوض نموده است، محتوا همان محتواست؛ يك روپوش، يك زرورق روي آن مي گذارد. بشر قديم يك موجود صريح بود، هنوز به حد نفاق و دورويي نرسيده بود. فرعون مردم را استعباد مي كرد، رسماً هم مي گفت: وَ قَومُهُما لَنا عابِدونَ موسي

چه مي گويي؟ اينها بندگان و بردگان ما هستند. ديگر يك روپوش روي استثمار و استعباد خودش نمي گذاشت. اما بشر امروز به نام جه ان آزاد و دفاع از صلح و آزادي، تمام سلب آزاديها، سلب حقوقها، بندگيها و بردگيها را دارد، چرا؟ چون آزادي معنوي ندارد و در ناحيۀ روح خودش آزاد نيست و چون تقوا ندارد.آزاد مرد واقعيبشر بايد در ناحيۀ وجود خودش، در ناحيۀ روح خودش آزاد بشود تا بتواند به ديگران آزادي بدهد. لهذا آزادمرد واقعي جهان كيست؟ علي بن ابي طالب يا افرادي كه از طراز علي بن ابي طالب و يا تربيت شدۀ دبستان او باشند، چون اينها افرادي هستند كه در درجۀ اول از اسارت نفس خودشان نجات پيدا كرده اند.علي(ع) مي فرمايد:أ اَقنَعُ مِن نَفسي بِاَن يُقالَ اَميرُ المؤمِنينَ؟وَ كَيفَ اَظلِمُ اَحَداً لِنَفسٍ يُسرِعُ اِلَي البِلي قُفولُها وَ يَطولُ فِي الثَّري حُلولُها.آن كس مي تواند واقعاً آزاد و آزادي بخش باشد كه هميشه مانند علي است و يا لااقل پيرو اوست؛ از نفس و روح خودش حساب بكشد، تنها در محراب عبادت دست به محاسن شريفش بگيرد و بگويد:يا دُنيا! غُرّي غَيري اي زرد و سفيد دنيا، اي طلا و نقرۀ دنيا! برو غير علي را فريب بده، من تو را سه طلاقه كرده ام. آن كسي واقعاً و نه از روي نفاق و دورويي، براي حقوق و آزادي مردم احترام قائل است كه در دل و ضمير و وجدانش يك نداي آسماني است و او را دعوت مي كند.آزادي معنوي آزادي معنوي يعني چه؟ آزادي هميشه دو طرف مي خواهد به طوري كه چيزي از

قيد چيز ديگر آزاد باشد. در آزادي معنوي، انسان از چه مي خواهد آزاد باشد؟ جواب اين است كه آزادي معنوي برخلاف آزادي اجتماعي، آزادي انسان خودش از خودش است. آزادي اجتماعي آزادي انسان است از قيد و اسارت افراد ديگر، ولي آزادي معنوي نوع خاصي از آزادي است و در واقع آزادي انسان است از قيد و اسارت خودش، قهراً اين سؤال پيش مي آيد كه مگر انسان مي تواند در قيد و اسارت خودش باشد؟ مگر يك چيز مي تواند خودش، هم برده باشد و هم برده گير، هم اسير باشد و هم اسير كننده، مگر چنين چيزي ممكن است؟ جواب اين است: بله ممكن است. در مورد ديگر اگر ممكن نباشد، في المثل اگر در حيوانات بردگي معنوي و متقابلاً آزادي معنوي معني و امكان ندارد، در انسان، اين موجود عجيب، اينكه انسان خود برده و اسير خود باشد و يا خود آزاد از خود باشد، معني دارد. چگونه ممكن است؟انسان، يك موجود مركّباين از آن جهت است كه انسان در ميان موجودات ديگر يك شخصيت مركّب است و اين يك حقيقت است. اين مطلب را كه انسان يك شخصيت و موجود مركّب است، اديان و فلسفه ها تأييد كرده اند، علما و حتي روان شناسان تأييد كرده اند و مطلبي است غير قابل ترديد.بردگي روح نسبت به انسانهاي ديگربدون شك ما در زندگي خودمان احتياج داريم به خوراك و هر چه بهتر بهتر، احتياج داريم به پوشاك و هر چه عاليتر بهتر، احتياج داريم به مسكن و هر چه مجلّلتر بهتر. همين طور احتياج داريم به زن و فرزند، احتياج داريم

به تجملات زياد زندگي، و به پول و ماديات علاقه مند هستيم. اما در يك جا ما سر يك دوراهي قرار       مي گيريم، احساس مي كنيم كه اينجا يا بايد شرافت و عزّت و سيادت و آقايي خودمان را حفظ كنيم ولي با فقر بسازيم، نان بخوريم ولي نان خشك و خالي، لباس بپوشيم لباس ژنده، خانه داشته باشيم خانۀ تنگ و كوچك و محقّر، پول نداشته و در مضيقه باشيم؛ و يا از عزّت و آقايي و سيادت خودمان صرف نظر كنيم، تن به يك ذلّّت بدهيم، تن به خدمت بدهيم، آن وقت تمام نعمتهاي مادي براي ما فراهم مي شود. مي بينيم بسياري از افراد مردم اساساً حاضر نيستند تن به ذلّت بدهند ولو به قيمت اينكه ماديات زندگي شان خيلي زياد شود. البته بعضيها حاضر مي شوند؛ تن به اين ذلّت مي دهند ولي در عين حال همين آدم در عمق وجدانش احساس يك سرشكستگي مي كند.«من»، انساني و «من» حيوانيانسان يك موجود مركّب است. اين حقيقت را نبايد فراموش كرد كه در انسان واقعاً دو «من» حاكم است: يك من انساني و يك من حيواني، كه من حقيقي انسان آن من انساني است. و چقدر مولوي اين مسئلۀ تضاد دروني انسان را عالي در آن داستان معروف «مجنون و شتر» سروده است! انسان واقعاً مظهر اصل تضاد است. در هيچ موجودي به اندازۀ انسان، اين تضاد و ضديت دروني و داخلي حكومت نمي كند. داستان را اين جور آورده است كه مجنون به قصد اينكه به منزل ليلي برود، شتري را سوار بود و مي رفت و از قضا آن شتر

كرّه اي داشت، بچه اي داشت شير خوار. مجنون براي اينكه بتواند اين حيوان را تند براند و در بين راه معطل كرّۀ او نشود، كرّه را در خانه حبس كرد و در را بست. خود شتر را تنها سوار شد و رفت. عشق ليلي، مجنون را پر كرده بود. جز دربارۀ ليلي نمي انديشيد. اما از طرف ديگر، شتر هم حواسش شش دانگ دنبال كرّه اش بود و جز دربارۀ كرّۀ خودش نيم انديشيد. كرّه در اين منزل است و ليلي در آن منزل، اين در مبدأ است و آن در مقصد. مجنون تا وقتي كه به راندن مركب توجه داشت، مي رفت. در اين بينها حواسش متوجه معشوق مي شد، مهار شتر از دستش رها مي گرديد. شتر وقتي مي ديد مهارش شل شده، آرام بر مي گشت به طرف منزل. يك وقت مجنون متوجه حال خودش مي شد، مي ديد دو مرتبه به همان منزل اول رسيده. شتر را بر مي گرداند، باز شروع مي كرد به رفتن. مدتي مي رفت. دوباره تا از خود بي خود مي شد، حيوان بر مي گشت. چند بار اين عمل تكرار شد:همچو مجنون در تن_ازع ب_ا شت_ر        گه شتر چربيد و گه مجنون حُرميل مجنون پس سوي ليلي روان        مي_ل ناق__ه از پي طفلش دوانتا آنجا كه مي گويد مجنون خودش را به زمين انداخت:گفت اين ناقه چو هر دو عاشقيم        م_ا دو ضد بس همره نالايقيمبعد گريز خودش را مي زند، مي گويد:جان گشاده س__وي ب_الا باله__ا        ت_ن زده ان___در زمين چنگالهادر انسان دو تمايل وجود دارد: يكي تمايل روح

انسان و ديگر تمايل تن انسان.ميل جان اندر ترقّ__ي و ش__رف        ميل تن در كسب اسباب و علفاگر مي خواهي جان و روحت آزاد باشد نمي تواني شكم پرست باشي؛ نمي تواني زن پرست باشي و روحت آزاد باشد، پول پرست باشي و روحت آزاد باشد و در واقع نمي تواني شهوت پرست باشي، خشم پرست باشي. پس اگر مي خواهي واقعاً آزاد باشي، روحت را بايد آزاد كني.چقدر در همين زمينه ما بيانات عجيبي داريم! حديثي ديدم در شرح نهج البلاغۀ اين ابي الحديد كه روزي رسول اكرم(ص) به ميان اصحاب صفّه رفتند. يكي از آنها گفت: يا رسول الله! من در نَفس خودم اين حالت را احساس مي كنم كه اصلاً تمام دنيا و مافيها در نظر من بي قيمت است. الآن در نظر من طلاق و سنگ يكي است، يعني هيچكدام از اينها نمي تواند مرا به سوي خودش بكشد. نمي خواهد بگويد كه استفادۀ من از طلاق و از سنگ يك جور است؛ بلكه قدرت طلا و قدرت سنگ در اينكه من را به سوي خودش بكشاند يكي است. رسول اكرم نگاهي به او كرد و فرمود: اِذاً اَنتَ صِرتَ حُرّاً حالا من مي توانم به تو بگويم كه مرد آزادي هستي. پس واقعاً آزادي معنوي خودش يك حقيقتي است.قضاوت انسان دربارۀ خودحالا يك سلسله دلايل ديگري، باز دلايل وجداني ذكر كنيم راجع به اينكه واقعاً شخصيت انسان يك شخصيت مركّب است و واقعاً انسان از نظر معنوي مي تواند آزاد باشد و مي تواند برده باشد. خداوند تبارك و تعالي اين قدرت و توانايي را به بشر داده است

كه خودش مي تواند قاضي خودش باشد. در اجتماع هميشه قاضي غير از مدّعي و مدّعي عليه است. يك نفر مدّعي مي شود، يك نفر ديگر مدّعي عليه هر دو نفرشان پيش قاضي مي روند و قاضي بايد به عدالت ميان مدّعي و مدّعي عليه حكم كند. البته مدّعي يك نفر است، مدّعي عليه يك نفر ديگر و قاضي يك نفر سوم. هيچ فكر كرده ايد كه چطور است كه انسان مي تواند خودش مدّعي خودش باشد و قهراً خودش هم مدّعي عليه خودش باشد و هم خودش قاضي خودش باشد، يعني خودش حكم صادر كند؟انصاف يعني چه؟ مي گويند فلان كس آدم با انصافي است، يعني چه؟ اصلاً آدم با انصاف يعني آدمي كه در مسائل مربوط به خود مي تواند بي طرفانه دربارۀ خودش قضاوت كند و احياناً در جايي كه خودش مقصر است، حكم عليه خودش صادر كند. اين چگونه است؟ اين جز اينكه شخصيت واقعي انسان، مركّب باشد چيز ديگري نيست. چقدر انصافها در دنيا سراغ داريد كه مي بينيد يك نفر در مورد خودش انصاف مي دهد، ديگري را بر خودش ترجيح مي دهد، اقرار مي كند كه حق با ديگري است، فضيلت با ديگري است.ملامت وجدانانسان گناه مرتكب مي شود، بعد خودش را ملامت مي كند. اين ملامت وجدان يعني چه؟ اين عذاب وجدان كه همه شنيده ايد يعني چه؟ دولتهاي استعماري افرادي را طوري تربيت مي كنند كه وجدان در اينها بميرد. در عين حال موقعش كه مي شود، وجداني كه خيال مي كنند مرده است، باز يك چراغ كوچكي در آن روشن و زنده است. خلبان هيروشيما

را اصلاً براي يك چنان جنايتي تربيت كرده بودند ولي وقتي كه رفت بمب خودش را انداخت و بعد هم نگاه كرد به شهري كه در آتش مي سوخت و ديد مردم بي گناه، پيرمرد، پيرزن، بچۀ كوچك، افرادي كه اساساً در ميدان جنگ وارد نشده اند دارند چه جور در ميان آتش دست و پا مي زنند، از همان ساعت حالش بهم خورد. بعد در آمريكا آمدند از او استقبال و تجليل و او را تشويق كردند، اما جلوي عذاب وجدان او را نتوانستند بگيرند. كم كم همان آدم به خاطر عذاب وجدان ديوانه شد، بردندش دارالمجانين.آزادي معنوي، بزرگترين برنامۀ انبياءبزرگترين برنامۀ انبياء آزادي معنوي است. اصلاً تزكينۀ نفس يعني آزادي معنوي: قَد اَفلَحَ مَن زَكَّيها. وَ قَد خابَ مَن دَسّيها. و بزرگترين خسران عصر ما اين است كه همواره مي گويند آزادي، اما جز از آزادي اجتماعي سخن نمي گويند؛ از آزادي معنوي، ديگر حرفي نمي زنند و به همين دليل به آزادي اجتماعي هم نمي رسند. در عصر ما يك جنايت بزرگ كه به صورت فلسفه و سيستمهاي فلسفي مطرح شده است اين است كه اساساً دربارۀ انسان، شخصيت انساني و شرافت معنوي انسان هيچ بحث نمي كنند؛ نَفَختُ فيهِ مِن روحي فراموش شده است، مي گويند اصلاً چنين چيزي وجود ندارد، انسان يك موجود دو طبقه اي نيست كه طبقۀ عالي و طبقۀ داني داشته باشد، اصلاً انسان با يك حيوان هيچ فرق نمي كند، يك حيوان است، زندگي تنازع بقاست و جز تنازع بقا چيز ديگري نيست، يعني زندگي جز تلاش كردن هر فرد براي خود و جنگيدن براي منافع

خود چيز ديگري نيست! مي دانيد اين جمله چقدر به بشريت ضربه وارد كرده است؟! مي گويند زندگي جز جنگ و ميدان جنگ چيز ديگري نيست. بلكه جمله اي مي گويند كه بعضي هم خيال مي كنند كه خيلي حرف درستي است،         مي گويند: «حق گرفتني است نه دادني.» حق، هم گرفتني است و هم دادني. اصلاً اين جمله كه حق را فقط بايد گرفت و كسي به تو نمي دهد، ضمناً تشويق به اين است كه تو حق را بايد بگيري نه اينكه حق را بايد بدهي؛ صاحب حق بايد بيايد، اگر توانست به زور از تو بگيرد، اگر نتوانست كه نتوانست. اما پيغمبران نيامدند اين حرف را بزنند. پيغمبران گفتند حق، هم گرفتني است و هم دادني؛ يعني مظلوم و پايمال شده راتوصيه كردند به اينكه برو حق را بگير، و از آن طرف ظالم را وادار كردند عليه خودش قيام كند كه حق را بدهد، و در اين كار خودشان هم كامياب و موفق شدند. دعا مي كنم:خدايا از تو مي خواهيم به حق آن آزاد مردان واقعي كه آزادي معنوي را در درجۀ اول داشتند، به ما توفيق عنايت كني كه از نفس امّارۀ خودمان آزاد شويم.خدايا به ما آزادي معنوي عنايت كن، آزادي اجتماعي عنايت كن، خير دنيا و آخرت به همۀ ما كرامت بفرما.خدايا ما را به حقايق اسلام آشنا بفرما، حاجات مشروعۀ همۀ ما را برآور.خدايا اموات همۀ ما را ببخش و بيامرز.كلمۀ «احياء»احياء يعني زنده كردن، نقطۀ مقابل «اماته» كه به معني ميراندن است. اين كلمه چنين مي رساند كه شب- كه قسمتي از وقت انسان است-

دو حالت دارد: ممكن است شبِ كسي زنده باشد و ممكن است شبِ او مرده باشد. شبِ زنده آن شبي است كه انسان تمام يا لااقل پاسي از آن شب را با ياد خدا و با مناجات و راز و نياز با ذات پروردگار بسر ببرد، و شب مُرده آن شبي است كه انسان تمام آن شب را با غفلت و فراموشي ذات مقدس پروردگار بسر ببرد. ممكن است كسي خيال كند كه اين تعبير يك تعبير مجازي است، يك نوع تعارف است: شب كه زنده و مرده ندارد، شب بالاخره شب است، زمان است. مقداري از زمان كه اين نيمكرۀ زمين كه ما در روي آن زندگي مي كنيم مواجه با خورشيد نيست و نور خورشيد نمي تابد، به آن مي گويند «شب». شب به هر حال شب است؛ شب نه زندگي دارد و نه مردگي.اين سخن راست است ولي آن كسي كه مي گويد احياء، شب را زنده نگه داشتن، مقصودش اين نيست كه اين قطعه زمان را شما زنده نگه داريد؛ مقصود زنده نگه داشتن خود شماست و اين قطعه از زمان.روح عبادت، ياد خداروح عبادت ياد پروردگار است. روح عبادت اين است كه انسان وقتي كه عبادت مي كند، نمازي          مي خواند، دعايي مي كند و هر عملي كه انجام مي دهد، دلش به ياد خداي خودش زنده باشد:وَ اَقِمِ الصَّلوهَ لِذِكري. قرآن مي گويد نماز را بپا بدار، براي چه؟ براي اينكه به ياد من باشي و در جاي ديگر قرآن كريم مي فرمايد: اِنَّ الصَّلوهَ تَنهي عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنكَرِ وَ لَذِكرُ اللهِ اَكبَرُ. در اين آيه خاصيت نماز

ذكي مي شود، البته نماز حقيقي، نماز واقعي، نمازي كه با شرايط و آداب صحيح صورت گرفته باشد. مي فرمايد اگر واقعاً انسان نماز خوان باشد و نمازِ درست بخواند خود نماز جول انسان را از كار زشت و منكرات مي گيرد. محال است كه انسان نماز درست و مقبول بخواند و دروغگو باشد. محال است كه انسان نماز صحيح و درست بخواند و دلش به طرف غيبت كردن برود. محال است كه انسان نماز خوان درست و صحيح باشد و شرافتش به او اجازه بدهد كه دنبال شراب برود، دنبال فحشاء برود، دنبال هر كار زشت ديگري برود. اين، خاصيت نماز است كه انسان را به سوي عالم نورانيت مي كشاند.اولين درجۀ ربوبيّت: تسلط بر نفساوّلين درجۀ ربوبيّت و خداوندگاري كه در نتيجۀ عبوديت پيدا مي شود اين است كه انسان ربّ و مالك نفس خودش مي شود، تسلط بر نفس خودش پيدا مي كند. يكي از بيچارگيهاي ما كه كاملاً احساس مي كنيم اين است: زمام نفس خودمان در اختيار ما نيست، اختيار خودمان را نداريم؛ اختيار زبان خودمان را نداريم، اختيار شهوات خودمان را نداريم، اختيار شكم خودمان را نداريم، اختيار دامن خودمان را نداريم، اختيار چشم خودمان را نداريم، اختيار گوش خودمان را نداريم، اختيار دست خودمان را نداريم، اختيار پاي خودمان را نداريم؛ و اين نهايت بدبخيت است. ما مي رويم در اين خيابانها ولي اين چشم در اختيار ما نيست، ما در اختيار اين چشم هستيم؛ يعني اين ما هستيم كه اين چشم دلش مي خواهد چشم چراني كند، دلش مي خواهد به نواميس مردم نظر شهوت بكند، دل

ما هم تابع اين چشم است. گفت:دل برود چشم چو مايل بود            دست نظر رشته كش دل بودما مالك زبان خودمان نيستيم، اختيار زبان خودمان را نداريم. وقتي كه گرم مي شويم به حرف زدن، به اصطلاح چانه مان گرم مي شود، نمي فهميم كه چه مي گوييم. مجلس گُل انداخته، حالا كه مجلس گل انداخته است نه راز خودمان را مي توانيم نگه داريم نه راز مردم را؛ نمي توانيم عيب پوش مردم باشيم، نمي توانيم از مردم غيبت نكنيم... اختيار گوش خودمان را نداريم. هر چه كه گوشمان از آن خوشش بيايد، مثلاً از غيبت خوشش مي آيد ما هم تسليم هستيم، از لهو و لعب خوشش مي آيد ما هم تسليمش هستيم. اختيار دستمان را نداريم. اختيار پاي خودمان را نداريم. اختيار غضب خودمان را نداريم. مي گوييم (خود من يكي از آن اشخاص هستم) آقا ديگر عصباني شدم، هر چه به دهانم آمد گفتم. عصباني شدم يعني چه؟ عصباني شدم يعني من يك آدمي هستم كه مالك نفس خودم نيستم، همين قدر كه عصباني شدم اختيار من ديگر دست اوست، هر چه كه به دهانم مي آيد چون عصباني هستم مي گويم. آن ديگري مالك شهوت خودش نيست. آيا نبايد انسان مالك نفس خودش باشد؟ اصلاً تا ما مالك نفس خودمان نباشيم آيا مي توانيم مسلمان باشيم؟ نه، مسلمان بايد مالك نفس خودش باشد.دومين درجه: مالك خاطرات نفس بودنتازه من تا اين درجه گفتم. يك درجه برويم بالاتر، مالك خاطرات نفس خودمان، خاطرات ضمير خودمان باشيم. اين مسئله را كاملاً توجه بفرماييد. همانهايي از ما كه مالك چشم خودمان

هستيم، مالك زبان خودمان هستيم، اراده مان قوي است، مالك دست خودمان هستيم، مالك پاي خودمان هستيم، مالك شهوت خودمان هستيم، مالك عصبانيت خودمان هستيم، مالك يك موضوعي نيستيم؛ هيچ كدام از همين افرادي كه اينجا نشسته ايم (شايد در اينجا اولياء الله باشند، من نمي دانم) مالك خاطرات ذهني و خاطرات نفساني خودمان نيستيم. يعني چه؟ يعني اين تداعي معاني اي كه در ذهن ما رخ مي دهد بدون اينكه اختيارش دست ما باشد. از اين شاخ مي رود به آن شاخ، از آن شاخه مي رود به آن شاخه،... قوۀ خيال ما حكم يك گنجشك را دارد. گنجشك را بالاي درخت ديده ايد، مي رود روي اين شاخه، فوراً مي رود روي شاخۀ ديگر و باز مي پرد روي شاخۀ ديگر. قوۀ خيال ما دائماً از اين شاخه به آن شاخه مي پرد. به ما مي گويند خواهش مي كنم ده دقيقه تمركز ذهن براي خودت ايجاد كن كه فقط دربارۀ يك موضوع بينديشي. اگر توانستيم؟! به ما و شما مي گويند نماز كه مي خوانيم تمركز ذهن و حضور قلب داشته باش. لا صَلواهَ اِلّا بِحُضُورِ القَلب نماز بدون حضور قلب قبول نيست؛ صحيح است، يعني به تو نمي گويند چرا نماز نخواندي، اما قبول نيست يعني تو را به جايي نمي برد، خاصيتي براي تو ندارد. تا گفتيم الله اكبر، اگر فرض كنيد مغازه دار هستيم مثل اين است كه قفل درِ مغازه مان را باز كرديم، حمد وسوره را مي خوانيم اما دلمان در مغازه است، دلمان در اراده است، دلمان در فلان مِلكمان است، دلمان دنبال فلات شهوت است،

يك وقت متوجه مي شويم كه گفتيم اسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. از بس هم زياد نماز خوانده ايم قهراً عادت شده است، اشتباه نمي كنيم، به طور خودكار از الله اكبر تا اسلام عليكم مي رويم و تمام مي كنيم بدون اينكه هيچ بفهميم؛ و حال آنكه در نماز بايد حضور قلب و تمركز ذهن باشد. نگوييد نشدني است. خير، شدني است، خيلي هم شدني است، با عبوديت «اَلعُبودِيَّهُ جَوهَرَهٌ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّهُ). اگر شما كوشش كنيد در راه عبوديت قدم برداريد واقعاً مي توانيد نمازي بخوانيد كه اگر پنج دقيقه طول             مي كشد در تمام اين پنج دقيقه فقط متوجه خدا باشيد، ده دقيقه نماز مي خوانيد متوجه خدا باشيد، اصلاً ذهنتان از غير خدا به هيچ چيزي منصرف نشود؛ نيم ساعت، يك ساعت (به همين حال باشيد،) بعد مثل بعضي از اولياء الله باشيد كه از اول شب تا صبح يكسره عبادت كنيد و ذهنتان به هيچ چيزي غير از خدا التفات پيدا نكند، آنچنان غرق بشويد كه حتي اگر بيايند بيخ گوش شما داد و فرياد هم بكنند شما نشنويد و نفهميد و متوجه نشويد، اينقدر ذهن شما متمركز بشود.حضور قلب امام سجاد در حال نمازاما سجاد مشغول عبادت بود. يكي از بچه هاي امام از پشت بام افتاد دستش شكست. زنها ريختند داد و فرياد كردند كه دست بچه شكست، برويم شكسته بند بياوريم. رفتند شكسته بند آوردند، دست بچه را بستند. بچه گريه كرد، زنها ناله كردند، افراد ديگر داد و قال كردند، تمام شد. قضيه گذشت. امام بعد از آنكه از عبادت فارغ شد آمد در حياط،

چشمش افتاد به بچه اش، ديد دست او را بسته اند. فرمود: چطور شده است؟ گفتند: بچه از بام افتاد، دستش شكست، شكسته بند آورديم، دست او را بستيم در وقتي كه شما مشغول نماز و عبادت بوديد. امام قسم خورد كه اصلاً من متوجه نشدم.ممكن است شما بگوييد او امام زين العابدين است، همۀ مردم كه امام زين العابدين نمي شوند. بنده خودم در عمر خودم افرادي را ديده ام- البته نمي گويم در اين حد و درجه- كه براي من محسوس بود كه از اولي كه شروع به نماز مي كنند تا آخر نماز چنان غرق در ذكر خدا و ياد خدا مي شوند و چنان غرق در نماز         مي شوند كه واقعاً متوجه اطراف خودشان نيستند؛ و من ديده ام چنين كساني را. اَلعُبودِبَّهُ جَوهَرَهٌ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّهُ نتيجۀ عبوديت و بندگي و اولين اثرش را تسلط است.ما دو مرحله از تسلط را در اين جلسه عرض كرديم. يك درجۀ از تسلط كه اقل درجۀ تسلط است و اگر اين براي انسان پيدا نشود بايد انسان يقين داشته باشد عبادتهايش مقبول درگاه الهي نيست، تسلط بر نفس است، همان چيزي است كه قرآن در باب نماز مي گويد: اِنَّ الصَّلواهَ تَنهي عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنكَرِ نماز جلو فحشاء و منكر را مي گيرد. نماز چگونه جلو فحشاء و منكر را مي گيرد؟ نماز مگر پليس است كه وقتي شما مي خواهيد برويد دنبال يك كار زشت بيايد با باتومش جلو شما را بگيرد؟ نه، نماز عبوديت و بندگي است. نتيجۀ اين عبوديت، روبيت و تسلط است و اقلّ درجۀ تسلط، تسلط بر نفس

است.تقواتقوا يعني چه؟ يعني خود نگهداري خود نگهداري يعني چه؟ يعني تسلط بر نفس. اِنَّ تَقوَي اللهِ حَمَت اَولِياءَ اللهِ مَحارِمَهُ وَ اَلزَمَت قُلوبَهُم مَخافَتَهُ. علي(ع) مي فرمايد تقواي الهي يك خاصيتش اين است كه انسان را از محرمات الهي نگهداري مي كند. خاصيت ديگرش اين است كه خوف خدا را در دل انسان جايگزين مي سازد. قرآن در باب روزه مي گويد: يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ اي مردم با ايمان، براي شما روزه فرض شده است همچنان كه براي پيشينيان شما فرض شده بود، چرا؟ قرآن فلسفه را هم ذكر مي كند: لَعَلَّكُم تَتَّقونَ براي اينكه در شما روح تقوا و ملكۀ تقوا پيدا بشود. ملكۀ تقوا يعني چه؟ يعني تسلط بر نفس. تسلط بر نفس همان است كه امام صادق فرمود ربوبيت (اَلعُبودِيّهُ جَوهَرَهُ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّه).درجات بالاتربالاتر از اين هم درجه اي هست؟ بله، يك انسان مستجاب الدعوه- لااقل دربارۀ خودتان- مي شويد. حتي مي توانيد روي بدن خودتان اثر بگذاريد، اعجاز كنيد، كرامت كنيد، در نتيجۀ عبوديت كه جوهرهٌ كنهها الرُّبوبيَّه نتيجۀ عبوديت تسلط است. آيا بالاتر از اين هم هست؟ بله اما اين بالاتر، براي فهمها و فكرهاي ما خيلي زياد است، خيلي از اشخاص نمي توانند باور كنند كه انساني در اثر عبوديت و بنديگ خدا و تذلّل، در اثر اين كه صراط عبوديت را طي كرده است، برسد به جايي كه در جهان هم بتواند تصرف كند، يعني بتواند يك بيماري را از راه روحي معالجه كند، يك كور مادرزاد را شفا بدهد، يك پيس را شفا بدهد

(آن طور كه قرآن دربارۀ عيسي بن مريم نقل مي كند) البته به اذن الله؛ خدا به آنها چنين قدرتي داده است. اذن خدا همان قدرتي است كه خدا افاضه مي كند: و تُبريءُ الاَكمَهَ وَ الاَبرَصَ بِاِذني وَ اِذ تُخرِجُ المَوتي بِاِذني يا در آيۀ ديگر: وَ اُحيِ المَوتي بِاِذنِ اللهِ. اين يك درجۀ بالاتر است كه اكنون نمي خواهم دربارۀ آن صحبت كنم.

ترقي ژاپن

نوشته آكيو موريتا

خلاصه كتاب: سيد مسعود كشفي – مهدي دهواري- مقدمه: شماري از پژوهندگان احوال سرزمين آفتاب (شرق) امروز بر اين عقيده اند كه ژاپن به آنچه در نيمه اول سده بيستم با جنگ و لشكر راني به دنبالش بود  به آن دست نيافت ولي چيرگي و شكوفايي اقتصادي و نيرومندي و توانگري و اول شدن در جهان ، با صلح و تلاش و تدبير مسالمت آميز و از راه اقتصاد دست پيدا كرد آكيو موريتا يكي از دو بنيان گذار و معمار و طراح توسعه و ترقي اين شركت (  سوني ) جايي ممتاز در پيشرفت اقتصادي ژاپن دارد. در سال 1987 كتاب ساخت ژاپن نوشته آكيو موريتا انتشار يافت. زندگي نامه او در خانواده اي مرفه و پايبند به دين و سنت  به بار آمده بود – پدرش دوستدار تكنولوژي نو و مادري هنر دوست داشت . شغل پدرش ساكه اندازي بود و به اكيو نوجوان يادآور مي شد كه ارباب به دنيا آمده و فرزند ارشد خانواده است ولي آكيو به الكترونيك علاقه داشت و در رشته فيزيك دانشگاه درس خواند بعد از جنگ به شركت صنعتي تازه بنياد دوست ارشدش ايبوكا پيوست .رمز موفقيت خود را

در( هدف داشتن ، مبتكر و پيشرو بودن ، شناختن فكر و روحيه رقيبان و جريان وجهت بازار و سليقه و خواست مردم و مصرف كنندگان و قدرت پيش بيني مي دانست).روحيه او آميزه اي از دلير بودن و خطر كردن و احتياط است در برابر  رقيبان بي پروا و آشكارا و صريح حرف خود را مي گويد در كار مديريت به بار آوردن و بهره درست بردن از منابع انساني تاكيد دارد. ايدئولوژي مديريتانسان عامل اصلي توليد است و اين عامل بايد در كانون توجه مديران و كارفرمايان باشد و همه افراد واحد صنعتي و بازرگاني بايد در كاركردن و فكر دادن سهيم باشند . مزيت عمده شيوه مديرت ژاپني به غربي  و آمريكايي ، روحيه و فلسفه مشاركت است. مديريت همان تصميم گرفتن درست است و لازمه اين كار تخصص داشتن و توانايي پيش بيني آينده است . در سود بردن ،  زياد بودن ان اصل نيست بلكه استمرار آن مهم است . مديريت  واحد صنعتي – بازرگاني را به خانواده مانند مي كند. مهمترين كار و مسئوليت مدير ژاپن ايجاد احساس و فضايي مانند خانواده در شركت است . كار نزد ژاپن ها قابل احترام است . مديريت مي گويد  قابليت انعطاف و تطبيق و رقابت در اقتصاد كارساز  است. رقابت مايه پيشرفت ديد يابي سخت و بازرگاني ژاپن است . رقابت پيشرو بودن و ابداع را مي طلبد و در اين وضع ، تحقيق و خلاقيت اهميت پيدا مي كند پس بايد افراد انگيزه داد تا خلاقيت خور را نشان دهند. نكته ديگر مراقبت در كيفيت محصول تا جايي كه عيب

و نقص به صفر برسد – ديگر نكته در زمينه رشد فني ، مستقل بودن آن از تكنولوژي جنگي است حال آنكه در ساير نقاط دنيا عكس اين است. آنها به (موتامي ناي) اعتقاد دارند يعني اسراف حرام بدان معنا كه هر چيزي از سوي پرودگار است و بايد شكرگزار بود و چيزي را ضايع نكرد. او به بوروكراسي مي تازد كه سدي است در برابر تحول و انعطاف و همچنين فساد سياسي را نتيجه اين مي داند كه تعجيل و تاييد دولت در كارها بيش از اندازه ضروري است . مدريتا آموزش و تلاش كه از صدها سال قبل وجود داشته و دارد را ستونهاي استوار اين كاخ پيشرفت و ترقي مي داند . او وكيل دعاوي را يك نقطه تاريك و مبهم در آمريكا مي داند زيرا معتقد است زماني كه انها سرگرم پرورش پانصد هزار وكيل دعاوي بوده اند  ژاپني ها مشغول پرورش مهندسين خود بودند  او همچنين يكي ديگر از مشكلات مديريتي آمريكا را در رسيدن  مديران به منافع زودرس فداكردن سرمايه گذاري بلند مدت در اين راه ميداند. موريتا  در زمينه كمك به كشور هاي رشد نيافته دنيا متعقد است  آنها بايد با تمركز دادن مساعي در بار آوردن منابع انساني اين ممالك و رشد دادن انگيزه و تمايل آنها به اينكه ژاپن ثاني بشوند و نه با صرف منابع در سرمايه گذاري هاي كلان زير بنايي مانند ساختن بزرگراه و سرو اين گونه چيز ها به انجام رساند . خلاقيت به  تعريف موريتا : جايي كه مي توانيم رقابت  واقعي بكنيم آنجاست كه بتوانيم مغزمان را به كار ببندازيم

اين يعني خلاقيتفصل 1 جنگبيانگر دوران كودكي و نوجواني اكيو مدريتا است. از جمله نكاتي كه مي توان برداشت كرد ثروتمند بودن  خانواده او ،سخت كوش بودن پدر  به طوري كه در دوران جواني براي رهايي جستن خانواده از ورشكستگي ترك تحصيل كرد و رياست خانواده را بر عهده گرفت و با فروش گنجينه هاي خانوادگي كه خريد و نگهداري آنها از طرف پدر و پدر بزرگ او خودموجب بحران اقتصادي در خانواده شده بود دوباره خانواده را را توانست سرپا كند او همچنين از فرانسه نهال انگور  وارد كرد براي توليد شراب ،ولي به دليل آلوده بودن نهال ها به افت چيزي حاصل نشد سپس او با استخدام آبجوساز  چيني كه آبجو سازي را در اورپا فرا گرفته بود اقدام به توليد آبجو كرد و صنعت  آن را بنياد گذاري نمود ،او در اين خانواده و در اين دوران يادگر فته  است كه مدير  بايد صفات بردباري و فهم  مسائل را در خود بپرود و مسئوليت  پذير باشد. يكي از اصولي كه پدرش  به آن معتقد بود اين بود كه پول و ثروت همه دنيا كسي را با سواد نمي كند مگر اينكه خودش بخواهد و با سخت كوشي درس بخواند،اما پول مي تواند يك نوع از آموزش را فراهم كند و آن آموزشي  كه با سفر كردن به آن دست مي يابد منشاء علاقه آكيو به الكترونيك مربوط به همين دوره زندگي اوست به طوري كه با آمدن گرامافون و خريدن  خانواده او و علاقه مادرش به موسيقي نو غربي و بعدها  فريد گرامافون الكتريكي ساخت راديو ابتدائي و ضبط صدا خود  توسط

آكيو آغاز به كار او در اين زمينه بود كه بعدها با مطالعه مجلات و مقالات مرتبط  سطح دانش خود را افزايش داد تا زماني كه پا به عرصه دانشگاه نهاد و تحصيلات خود را به طور تخصصي در دانشگاه سلطنتي اوازاكا ادامه داد. صلح  بعد از پايان جنگ براي اولين بار امپراتور خود با مردم شروع به سخن گفتن كرد،آنچه كه زمينه ساز رشد اقتصادي ژاپن بود  و آغاز اين رشد فراخوان امپراتور با گفتن : ما مي توانيم زمينه صلحي بزرگ را براي همه نسل هاي آينده آماده كنيم اما اين كار را با تحمل آنچه كه تحمل ناپذير است و بر خود همواره كردن رنجي  كه بيرون از طاقت ادمي مي نمايد بكنيم او با اين گفته خود از ژاپن خواست كه به آينده بنگرد او ملت  را به همگام بودن با پيشرفت جهان فرا خواند.آكيو شروع  كار خود را با شراكت با دوست خود كه زماني استاد او بود شروع كرد  و آنها در ساختمان مخروبه يك فروشگاه در توكيو كه بر اثر بمباران به صورت مخروبه در آمده بود با سرمايه 500 دلار  و به نام شركت مهندسي مخابرات توكيو آغاز كردند پس از مدتي فروشگاه مذكور اقدام به بازسازي ساختمان خود و شروع مجدد فعاليت خود كرد كه آكيو مجبور شدند آنجا را ترك و به مكاني  در حاشيه توكيو نقل مكان كردند ولي آنجا همانند خرابه اي بيش نبود ولي به دليل مشكلات مالي و ارزان بودن آنجا مجبور به كار در آنجا شدند. اولين محصول توليدي آنها كه ابداعي نوآورانه از خود آنها بود دستگاه تركيب صدا

و ضبط آن بود كه براي راديو ژاپن كه آن زمان در دست  ارتش آمريكا بود ساختن اين دستگاه به گواه افسران امريكايي از كيفيت بالايي بر خوردار بود كه زمينه ساز سفارش اين دستگاه دوست ايبوكا در راديو بود كه سپس راديو را متقاعد كرد اين سفارش را به كارخانه كوچك آنها بدهد. در هنگاميكه  آنها براي نصب و تحويل دستگاه خود  در راديو رفت و آمد داشتند از نزديك به دستگاه ضبط صوت نواري برخورد كردند  و با قانع كردن رئيس راديو آن را امانت گرفته و به كارخانه خود بردند تا ديگر كارمندان را با آن اشنا ساخته و بتوانند آن را توليد كنند آنها با معضل ساخت نوار هاي آن روبه رو بودند زيرا در آن زمان پلاستيك يافت  نمي شد اما با آزمايش ها فراوان توانستند فرمولي تهيه  و بعدها با تهيه پلاستيك و استفاده از فرمول خود بر روي آن نوار را توليد كنند پس از توليد ضبط صوت و نوار آن  كه در انحصار  آنها بود كم كم  به اين نتيجه رسيدند كه به  دليل عدم آشنايي ژاپني ها با محصول آنها بازاري براي فروش اين محصول ندارند پس به فكر ايجاد  بازاري براي فروش محصول خود افتادند. آنها با تحقيق و توجه به اوضاع حاكم دريافتند كه دادگستري و دادگاههاي آن روز ژاپن نياز به داشتن ابزاري براي نگهداري و ثبت مكالمات دارند  زيرا با  شروع جنگ ، دانش آموزان از مدارس فراخوانده شده بودند و تند نويس  اندكي  موجود بود براي اين كار آكيو و شريكش با بردن دستگاه نزد آنها  و نشان دادن كاربري آن 

نظر آنها را براي خريد جلب نموداند ،آنها همچنين با ساخت نوعي كوچكتر از نمونه اوليه نظر آموزش و پرورش را براي استفاده به عنوان ابزاري براي تكرار در زمينه يادگيري و تكرار زبان انگليسي استفاده نمايند بدين ترتيب معضل  فروش خود را حل نموده اند.  بعد از اين موفقيت آنها با پديده اي  به نام ترانزيستور آشنا شدند و پس از آشنايي  با آن هدف گذاري شركت خود را با استفاده از آن بر مبناي توليد راديويي نه كوچك بلكه جيبي نهادند آكيو براي گرفتن اطلاعات و حق توليد ترانزيستور  در ژاپن كه امتياز  توليد آن در دنيا در  اختيار شركت وسترن الكترونيك بود به آمريكا رفت و سپس  به اروپا براي ديدن پيشرفت  و محصولات آنها رفت و توانست اقدام به گرفتن اين امتياز و توليد آن را در ژاپن كند. ترازيستوري كه آنها امتيازش را گرفته بودن قابل استفاده در راديو  مورد نظر نبود آنها پس از آزمايش هاي فراوان  توانستند  تراننزيستور مورد نظر خود را توليد  و به هدف مورد نظر خود دست پيدا كنند. بعد از رسيدن به اين هدف معضل بعدي اسم بلند شركت بود  كه در خارج از ژاپن تلفظ آن سخت بود پس به فكر اسمي كوتاه  افتادند كه بعد از بررسي بسيار به نام سوني دست يافته  و اسم خودرا به اين تغيير دادند. يكي ديگر از شيوه هاييي كه آنها استفاده كردند اين بود كه محصول  توليدي آنها مقداري از جيب بزرگتر بود پس براي رفع  آن به توليد كننده پيراهن سفارشي با جيب بزرگتري دادند تا بتوانند از آن در تبليغات خود استفاده نمايند.

از ديگر نكاتي كه مي توان ذكر كرد اين است كه اعتقاد آكيو و ديد آن به بازاريابي  در واقع نوعي ايجاد ارتباط است او به اين نتيجه رسيد كه خود آن ها بايد محصول خود را به مردم معرفي نمايند زيرا واسطه ها و فروشندها نمي توانند شوق و ذوق آنها را در ارائه محصول داشته باشند پس بايد سيستم خود را داشته باشند. آنها  محصول نوعي را ساخته و روانه بازار مي كنند بدون  آنكه از مردم بپرسند كه چه محصولي را مي خواهند بلكه محصول خود را خواسته مردم قرار مي دهند همچنين بين 6 تا 10 درصد فروش خود را صرف تحقيق مي كند تا بتوانند محصولات جديد ارائه نمايند. در خاتمه آنچه كه از شخصيت آن مرد مي توان گفت و رمز كار او در رسيدن به موفقيت اش: عزم راسخ و اعتقاد به كار و هدفش اعتقاد به نوآوري و همراه كردن ديگران با خود  تا همراه شدن خود با ديگران صداقت در كار به طوري كه در هيچ يك از قراردادهايش اطلاعات و حرفي  خلاف بر واقع نگفت و اين خود عاملي  بود براي جذب خريداران  بزرگ و تنظيم قراردادهايي سود اور با شركت نوپاي او كه زمينه ساز رشد و ترقي و معروفيت آن شد. اين  نوشته برگرفته از كتاب ترقي ژاپن (تلاش آگاهانه يا معجزه ) نوشته آكيو موريتا  و ترجمه دكتر هاشم رجب زاده , منتشره از انتشارات سروش به سال 1374 در تهران  مي باشد .

بررسي تاريخي ازدواج هاي پيامبر اعظم

(ص)

مصطفي جعفرپيشه فرد متن كامل كتاب: مقدمه: يكي از مسلمات تاريخي متواتر و قطعي بلكه آيات بر آن

گواهي مي دهد، ازدواج هاي متعدد پيامبر است.با پذيرش اين حقيقت مسلم تاريخي پرسش اساسي و مهم در باره فلسفه اين ازدواج هاست.اينكه سر تعدد زوجات نبي اعظم چيست،پرسشي است كه از سال ها پيش مورد توجه عده اي از مورخان و انديشوران قرار گرفته است، حتي عده اي از مستشرقان با نشانه گرفتن انگشت اتهام به ساحت مقدس رسول خدا سر ازدواج ها در غلاقه و ميل شديد جنسي و غريزه شهوتراني و كامجويي جستجو كرده اند.اين كتاب به دنبال آن است كه بررسي عالمانه و منصفانه اي در اين مساله مهم تاريخي كند و ابعاد گوناگون آن را در سيره ي نبي گرامي اسلام تحقيق نمايد.از بررسي اين پرسش مهم توجه به دو نكته مهم لازم است:نكته اول :تحقيق اين نوشتار از نگاه ناظر بيروني و كسي است كه بدون هيچ تعلق خاطر دروني و ايماني مي خواهد راز تعدد ازدواج پيامبر را به شكل منطقي و علمي باز گويد.البته كسي است كه از نگاه ناظر دروني به اين حقيقت نظر افكند و ايمان به حقيقت معنوي و مقام عصمت داشته باشد نيز سيره و رفتار و گفتار او را وحي الهي بداند (وماينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي) او را داراي خلق عظيم مي يابد(انك لعلي خلق عظيم) نيز بهره مند به موهبت شرح صدر (الم نشرح لك صدرك) و در يك جمله براي فردي كه به مقامات الهي و ولايي پيامبر آگاه است روشن است تعدد همسران ايشان مثل ساير تصميمات و رفتار ها كه در سيره حضرت روشن است ناشي از حقايقي سراسر حكيمانه و همخوان با اخلاق

والاي الهي و كرامت انساني است اگر چه به طور موردي و جداگانه به دنبال يافتن پاسخ نرفته باشد و راز آن را از سينه تاريخ جستجو كرده باشد.در اين نوشتار با ايمان به آن حقايق و پذيرش همه آن ها از نگاه ناظر بيروني مي خواهيم با تحليلي تاريخي و با تكيه بر متون سره و روايات راز تعدد ازدواج پيامبر گشوده شود تا هم پاسخي به اتهام باشد و هم درسي براي آن الگوي راستين آنان كه مي خواهند با شاگردي در مكتب رسول خدا و خوشه چيني از سيره نوراني او درس زندگي والاي انساني و تشكيل خانواده اسلامي و پديد آوردن نهادي سراسر فضيلت و كرامت و اخلاقي رابياموزند.نكته دوم:اگر چه شايد بتوان با تحليل فشرده گذرا گوشه هايي از فلسفه ازدواج هاي پيامبر را به دست آورد ولي به نظر مي رسد براي رسيدن به حقيقت لازم است فهرستي اگرچه فشرده از ازدواج هاي حضرت  ويژگي هاي هر يك شرايط و وضع زماني و مكاني ارائه شود تا راز هر يك از ازدواج ها مشخص شود در اين صورت مي توان به جمع بندي صحيح و منطقي از چند همسري پيامبر پرداخت.خديجه بنت خويلد(68-3ق.ه)نخستين همسر پيامبر كه 15 سال پيش از بعثت و در 25 سالگي با او ازدواج كرده، خديجه بنت خويلد است.خديجه زن ثروتمند و سرشناس قريش كه خواستگاران فراواني از مردان ثروتمند و با نفوذ قريش را رد كرده بود وقتي از ميسره غلام خويش داستان هايي شگفت در باره محمد امين در سفر تجاري به شام و گفته هاي راهب در باره او شنيد نيز قضاياي

ديگري در عظمت شأن آن بزرگوار دريافت. مجموعه اي از علل موجب شد خديجه به ازدواج با حضرت تمايل پيدا كند و با اينكه مرسوم است و در آن زمان نيز چنين بود كه پيشنهاد ازدواج از طرف مرد مطرح مي شود بر خلاف متعارف خواستگاري از سوي زن عنوان گرديد.از سوي ديگر با توجه به فقر يتيم ابوطالب و ثروت و موقيعت اجتماعي خديجه انگيزه مادي در پيشنهاد ازدواج ديده نمي شود.خديجه پيش از اين ازدواج با رسول خدا حدود 40 سال داشته است اين ازدواج كه 15 سال پيش از بعثت اتفاق افتاد پس از بعثت رنگ و بويي ديگر يافت .خديجه نخستين زني بود كه به رسالت او ايمان آورد و ثروت خويش را در راه نشر و ترويج پيام آسماني اسلام در طبق اخلاص قرار داد. اين ازدواج تا سال دهم بهثت يعني يك ربع قرن ادامه يافت و گل سرسبد آفرينش و بزرگ زنان عالم حضرت زهراي مرضيه محصول اين ازدواج خجسته و مبارك بود.پيامبر تا خديجه در قيد حيات بود يعني تا 50 سالگي ازدواج ديگري نداشته است. سه سال پيش از هجرت خديجه وفات يافت.پيامبر سال رحلت خديجه و ابو طالب را كه هر دو در يك زمان اتفاق افتاده بود «عام الحزن» ناميد.پس از رحلت خديجه تا آخر عمر همواره به ياد وي بود و از منزلت و شؤون او براي ديگر همسران خود سخن گفت، تا آنجا كه برخي از همسران حضرت با آنكه خديجه وفات يافته بود،نسبت به او حسادت مي ورزيدند.نكات مهم در ازدواج با خديجه:آنچه از قصه ي ازدواج پيامبر با خديجه كبري

قابل برداشت است،آنكه:الف)ازدواج با خديجه به پيشنهاد او و بر اثر باخبر شدن از كمالات معنوي و اخلاقي حضرت بوده است.ب)تا زماني كه خديجه در قيد حيات بود و مدتي پس از آنكه پيامبر ازدواج ديگري نداشت.ج)خديجه بانويي فداكار و مومن بوده كه نخستين زن مسلمان به شمار مي رود و در راه اسلام از تمامي سرمايه و آبروي خويش گذشت.د)طبق نظر مشهور مورخان حدود 15 سال خديجه از پيامبر مسن تر و  زن بيوه اي بود كه پيش از آن ازدواج كرده بوداگرچه برخي مورخان خديجه را عذراء دانسته ، سن او را هنگام ازدواج كمتر از نظر مشهور شمرده اند.به هر حال با عنايت به چهار نكته بالا چه تابلويي مي توان از سيماي پيامبر درباب ازدواج و همسرداري ترسيم كرد؟ آيا كسي مي تواند با اين ويژگي ها حضرت را متهم به شهوتراني و هوسبازي كند؟در حاليكه اوج جواني خويش و زماني را كه از مسئوليت هاي رسالت و وظايف ناشي از آن آسوده بوده با همسري مسن تر از خود و بيوه سپري كرده است؟همچنين تا فراتر از 50 سالگي كه پايان جواني و غرايز ناشي از آن است تنها همين يك ازدواج كه سراسر آن را انگيزه هاي الهي  ومعنوي و ارزش هاي والاي انساني و اخلاقي پر كرده است و كرامت در آن موج مي زند در كارنامه او ثبت شده است؟قريب به اتفاق ديگر ازدواج هاي حضرت مربوط به دهه آخر عمر ايشان و عصر گسترش اسلام و تأسيس حكومت اسلامي و چند برابر شدن مسئوليت هاي اجتماعي و دوران جنگ و جهاد و مبارزه همه جانبه است.سوده

بنت زمعه(م54ه)پس از درگذشت ابوطالب و خديجه و تحمل مصيبت ها و مشكلاتي كه پيامبر از ناحيه مشركان ديد، همچنين تنهايي از سوي ديگر و جهت اداره و سرپرستي خانواده و فرزنداني كه خديجه كفالت و سرپرستي آن ها بر عهده داشت از سوي سوم با آن ها مواجه بودند مسلمانان در ا نديشه كاهش درد ها و آلام ايشان برآمدند.خوله بنت حكيم در اين باره با حضرت به گفتگو نشست و براي ازدواج سوده دختر زمعه را پيشنهاد كرد.سوده زني مسن، لاغراندام، بلند قامت، بيوه و داراي اولاد فراوان از شوهر پيشين خود بود افزون بر اين بهره اي از جمال در او نبود از اين رو كسي حاضر به ازدواج با اونبود.شوهر پيشين او سكران بن عمرو بود.اين زن و شوهر درآغاز دعوت رسول خدا اسلام آوردند اما به سبب شدت آزار و اذيت مشركان مكه به دستور پيامبر به حبشه مهاجرت كردند. پس از مدتي اين زن و مرد مهاجر مومن به مكه بازگشتند و شوهر بر اثر بيماري به بستر مرگ افتاد و درگذشت در حاليكه همسر فداكار او سوده تنها ميان انبوهي از دشمنان قرار داشت كه  مسلمانان را با قتل و شكنجه و اجبار بر كفر آزار و اذيت مي كردند. وي پنج يا شش فرزند يتيم داشت.مورخان سوده را «مهاجره ارمله» لقب داده اند.بنابراين ازدواج پيامبر با سوده به قصد آرامش خاطر و دلجويي وي نيز حمايت از او در برابر مشكلات و مصبيت هاي فراواني بود كه چون سيل بر او فرو آمده بود به علاوه تنهايي حضرت و بي سرپرستي خانواده و فرزنداني كه در نبود

خديجه نيازمند سرپرست بودند.نكات مهم در ازدواج با سوده:الف) سوده زني مسن، لاغراندام، بلند قامت، بيوه داراي فزندان متعدد و بي بهره از جمال و زيبايي بود.ب)زني از مومنان اوليه و مهاجر في سبيل الله به حبشه بود، شوهر او نيز مومن و مهاجر بود كه بر اثر بيماري درگذشت.ج)ميان انبوهي از دشمنان مشرك مكه قرار داشت كه مسلمانان را به مرگ و شكنجه تهديد مي كردند.د)وقتي ازدواج پيامبر با سوده رخ داد كه خديجه از دنيا رفته بود و پيامبر ميان انبوهي از مشكلات از ناحيه دشمنان به سر مي بردند واز سوي ديگر تنها بودند و كسي نبود كه سرپرستي فرزندان حضرت را بر عهده گيرد.حال با توجه به اين نكات مي توان سر ازدواج حضرت را با سوده دريافت واينكه آيا اين ازدواج از سر حكمت بوده است يا از سر شهوت! نيز اينكه آيا ازدواج براي كمك به يك زن بيوه عيال وار و تنها ميان دشمنان بوده است يا خير؟عايشه بنت ابي بكر(9-58ه ق)سومين ازدواج پيامبر به نظر مشهور مورخان پس از هجرت به مدينه منوره با عايشه دختر ابي بكر بود.ازدواج حضرت با دوشيزگان فقط همين ازدواج بوده است اگرچه از اين ازدواج نيز مانند اكثر ازدواج هاي پيامبر خداوند فرزندي نصيب حضرت نكرد.ازدواج پيامبر با عايشه در اوايل جواني و بلوغ او بوده است.در حاليكه سن حضرت در آن زمان53 يا بيش از آن بوده است اما اين مسأله پديده اي متداول و متعارف ميان اعراب بوده است و امري منكر يا قبيح و زشت شمرده نمي شد. از اين رو در هيچ جاي تاريخ نقل نشده است

كه در آن زمان يا زمان هاي ديگر ميان مسلمانان كسي اين ازدواج را زشت و دون شأن انسان بزرگي چون رسول خدا برشمرد.عايشه از زنان مهم و تأثير گذار در حوادث و تاريخ اسلام در زمان رسول خدا و همچنين پس از حضرت بوده است، به گونه اي كه نقش او با با نقش هيچ يك از همسران پيامبر قابل مقايسه نيست، بخصوص تأثير او در حوادث مربوط به خلافت دخالت او در حوادث سياسي و رخدادهاي مربوط به خليفه سوم نقش او در زمان خلافت حضرت علي (ع) به ويژه در جنگ جمل و حوادث پس از آن در زمان معاويه و امامت امام حسن()ع  در اين زمينه كتب فراوان نوشته شده است.از سوي ديگر از نقش او در فقه اهل سنت و روايات فراواني كه از وي نقل گرديده است، نمي توان گذشت. در متون حديثي از عايشه بيش از دو هزار و صد و ده حديث نقل گرديده است!وي در سال 57 هجري در زمان خلافت معاويه از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.از زمانيكه عايشه به بيت رسالت وارد گرديد حوادث و امور مهمي در آن رخ داد كه تأثيري فراوان در اندوه و غم رسول خدا بر جا گذاشت و نقش آفريني اصلي اين حوادث عايشه بوده ريشه اصلي آن حسادت هاي وي نسبت به ساير همسران پيامبر خدا بوده است.وقتي مجموعه اين امور و قضايا را بررسي كنيم و در كنار يكديگرآن ها را مشاهده كنيم شايد بتوان به سر و فلسفه اين ازدواج پر محنت و زحمت پي برد.هند بنت ابي اميه(ام سلمه28-62ق.ه)ازدواج با

ام سلمه به گفته بسياري از مورخان در سال دوم و به گفته عده اي سال چهارم هجري بوده است.پدر ام سلمه بزرگ قوم بني مخزوم و ثروتمند ترين آنان بود.ام سلمه پيش از اسلام با عبدالله بن عبد الاسد ازدواج كرد.سپس هر دو مسلمان شدند و به دستور رسول خدا به حبشه هجرت كردند.وقتي به مكه باز گشتند در پناه ابوطالب از آزار قريش در امان بودند سپس به دنبال آمادگي اهالي مدينه براي پذيرش مسلمانان رهسپار آن ديار شدند اگرچه بر اثر جلوگيري قريش و مشركان مكه به طور جداگانه به مدينه هجرت كردند.ابو سلمه شوهرام سلمه كه امير و فرمانده سريه بني اسد بود در جنگ مجروح شد و در مدينه به شهادت رسيد.پس از انقضاي عده ي ام سلمه ابوبكر و عمر پيشنهاد ازدواج با او  را مطرح كردند ولي وي نپذيرفت اما به خواستگاري رسول خدا پاسخ مثبت داد و به بيت ايشان وارد شد.زيبايي و جمال ام سلمه موجب حسادت عايشه و حفصه مي شد.وي كه سالمند ترين همسر پيامبر بود مورد احترام خاص حضرت قرار داشت.ام سلمه پس از وفات رسول خدا به حوادث جاري جامعه بي توجه نبود و تا آن جا كه توان داشت براي جلوگيري از انحرافات نقش ايفا مي كرد.وي خلفارا به خير و همدلي و نيكي سفارش مي كردو به همين منظور به نصيحت عثمان اقدام كرد.در جريان جنگ جمل نيز نامه اي به عايشه نوشت و او را از حركت و بيرن رفتن از خانه نهي نمود.در ايام خلافت معاويه نيز به شدت مانع لعن بر اميرالمومنين شد و مي گفت:شما خدا

و رسول ر بر منبرهايتان لعن مي كنيد اگر علي بن ابي طالب يا كسي كه وي را دوست دارد لعن كنيد گواهم كه خدا و رسولش او را دوست دارند.در تاريخ وفات ام سلمه اختلاف  است و به نظر عده اي از محققان تاريخ نگار وفات اورا در زمان خلافت يزيد و پس از حادثه كربلا رخ داده است.نكات مهم در ازدواج با ام سلمه:الف) از زنان مهاجر به حبشه و مدينه و جزء مسلمانان اوليه كه شوهرش در جنگ به شهادت رسيدب)زني داراي جمال كه پيشنهاد ازدواج افرادي سرشناس همچون عمر و ابوبكر را رد كردج)زني فهيم و با درايت كه در حوادث نقشي موثر ايفا كرد و در طرفداري از اهل بيت شهره است.د)مسن ترين همسر رسول خدا كه تا حادثه كربلا در قيد حيات بود.5-حفصه دختر عمر بن الخطاباز ديگر ازدواج هاي پيامبر كه در مدينه و در سال دوم يا سوم هجرت به وقوع پيوست ازدواج با حفصه دختر خليفه دوم عمر بن الخطاب است حفصه پيش از آن با خنيس بن حذاقه السهي ازدواج كرده بود و با او از مكه به مدينه مهاجرت نمود.خنيس در جنگ بدر شركت جست و به گفته مورخان در آن جنگ يا جنگ احد مجروح جنگي شد و بر اثر جراحات وارده در مدينه به شهادت رسيد.پس از پايان رسيدن عده حفصه بر اساس آنچه ميان  اعراب متعارف بود عمر بن الخطاب پدر حفصه براي كاستن از اندوه دختر خويش به سراغ ابوبكر و عثمان رفت و با آن ها پيشنهاد ازدواج با دختر بيوه خود را مطرح كرد در حاليكه پاسخ هردو

منفي بود به دنبال اين حادثه پيامبر اكرم آمادگي خويش را براي ازدواج با حفصه اعلام كرد.حفصه و عايشه از زناني هستند كه بر اثر غيرت زنانگي و حسادت هاي خاص، موجب برخي از مشكلات در بيت رسول الله شده، بر اندوه و غم هاي حضرت افزوده اند.با اين وجود پيامبر بر نگه داري و طلاق ندادن آن ها تأكيد كرد اگر چه به طور كلي طبق آيات قرآن كريم آنان را ميان جدايي يا زندگي با حضرت مخير كرده بود.حفصه افشاي سر كرد با اين حال پيامبر با خلق كريم خويش او را رها نكرد با اينكه او را يك بار طلاق داد ولي دوباره به او رجوع كرد.عمر خطاب به دختر خويش درزمانيكه براي بار دوم پيامبر خواست او را طلاق دهد گفت: پيامبر يكبار تو را طلاق داد اما به خاطر من به تو رجوع كرد.حفصه در سال 45 هجري بدرود حيات گفت و در بقيع به خاك سپرده شد.نكات مهم در ازدواج با حفصه:الف)بيوه اي بود كه شوهر خود را بر اثر جراحت جنگي در جنگ بدر يا احد از دست داده و از قبيله  قريش است.ب) پدر او خليفه دوم پس از مرگ شوهر اول ازدواج ابوبكر يا عثمان را با دختر خويش در ميان مي گذارد ولي نمي پذيرد.ج)پيامبر پس از اين حادثه با حفصه ازدواج مي كند اگرچه از او صاحب فرزند نمي شود نيز به رغم مشكلات فراوان اجتماعي و امور مربوط به اسلام و اداره مسلمانان كه پيامبر در آغاز هجرت داشتند و با وجود دردسر هايي كه حفصه به اتفاق عايشه در بيت نبوي ايجاد

كرد پيامبر اخلاق نيكو و عظيم خويش را بر همگان آشكار كرد و اگر چه او را يكبار طلاق داد ولي دوباره او را پذيرفت.با توجه به ويژگي هاي كه براي عايشه وحفصه برشمرده اند مي توان سر ازدواج رسول خدا با آن ها و درس هايي را كه خانواده هاي مسلمان از اين قبيل ازدواج ها مي توانند بگيرند دريافت.همچنين به عظمت مكارم اخلاقي رسول اكرم پي برد.به رغم تمامي مشكلاتي كه اين دو زن ميان همسران فراهم مي آوردند پيامبر لغزش هاي آنان را ناديده مي گيرد و آن ها را از خود نمي راند.زينب بنت خزيمه(م4ه)به گفته مورخان پيامبر در سال سوم هجرت با زينب دختر خزيمه هلالي قرشي ازدواج كرد.زينب پيش از اسلام در مكه به دنيا آمد و در زمان جاهليت به ام المساكين شهرت يافت.وي پيش از ازدواج با رسول خدا ازدواج كرده بود.اكثر مورخان شوهر اول او را طفيل ابن عبد المطلب دانسته و معتقدند پس از مرگ طفيل عبيده بن الحارث بن عبدالمطلب او را به همسري برگزيدو پس از غزوه بدر و جراحات جنگي به شهادت رسيد.برخي هم شوهر او را عبد الله بن جحش پسر عمه پيامبر دانسته اند كه در جنگ احد به شهادت رسيد.به هر حال او زن بيوه و مهاجري بود كه همسرش به شهادت رسيد.به همين جهت پيامبر با اين زن مومن مهاجر و همسر شهيد ازدواج كرد.اين ازدواج ديري نپاييد و مورخان از دو تا هشت ماه را ذكر كرده اند كه زينب با پيامبر اكرم زندگي كردو در 30 سالگي به ديار ابديت شتافت. بنابراين زينب بنت خزيمه دومين

همسر رسول خدا است كه در زمان حيات حضرت رحلت كرد.نكات مهم در ازدواج با زينب بنت خزيمهالف)زينب ام المساكين در عصر جاهليت و زن مومن مهاجر و بيوه اي است كه شوهرش  در راه اسلام به شهادت رسيده از زنان قريش است.ب) مدت زندگي زينب با پيامبر بسيار اندك بود و از اين ازدواج فرزندي نصيب يامبر نشد.با توجه به نكات بالا و همدلي و همدردي پيامبر با همسر شهيد سر ازدواج با زينب آشكار مي شود.زينب بنت جحش(33-20ه.ق)وي دختر عمه رسول خدا «اميمه بنت عبد المطلب» مي باشد كه در عصر جاهليت متولد شده و ايمان آورده و به مدينه مهاجرت داشته است.زني مطلقه است.همسر پيشين او زيد بن حارثه بود زيد غلامي بود كه در بازار مكه توسط خديجه خريداري شد و پيامبر او را آزاد كرد و فرزند خوانده خويش قرار داد.پس از هجرت مسلمانان به مدينه پيامبر براي اثبات كفو (برابر ) بودن مسلمانان با يكديگر از دختر عمه خويش خواست با زيد ازدواج كند.اگرچه اين پيشنهاد براي زينب (كه از زنان هاشمي و با نسب قريش بود)و براي بستگان او دشوار بود ولي به فرمان رسو ل خدا تن داد و ازدواج با زيد را كه غلامي آزاد شده بود پذيرفت.اين ازدواج چندان موفق نبود و اختلافات ميان آن ها اوج گرفت و اگر چه پيامبر به زيد فرمان داد كه با زينب سازگاري كند ولي در نهايت حضرت رضايت به جدايي آن دو وطلاق دادند.بدين صورت زينب از زيد جدا گشت پس از انقضاي عده طلاق به رغم انديشه عموم مردم و پندار دوران جاهليت كه پسر خوانده

همچون فرزند است از اين رو پيامبر نمي تواند با همسر مطلقه پسر خوانده خويش ازدواج كند حضرت براي شكستن اين حرمت عرفي و جاهلي زينب را به ازدواج خويش در آورد.پس از انتقال زينب به بيت نبوي بر اثر حسادت هاي عايشه و حفصه مشكلاتي براي پيامبر فراهم شد كه سخت دشوار بود. اما خلق كريم و عظيم نبوي بود كه براي پديدآوردن جامعه اي نمونه و بنيانگذاري تمدن اسلامي همه مشكلات را به جان مي خريد.از ازدواج با زينب مانند قريب به اتفاق ازدواج هاي پيامبر فرزندي متولد نگشت.زينب را نخستين همسرپيامبرشمرده اند كه به حضرت پس از ارتحال ملحق گشته در سال بيست هجري وفات يافته و در بقيع به خاك سپرده شده است.نكات مهم در ازدواج با زينب بنت جحش:الف)زينب بنت جحش دختر عمه پيامبر و از زنان مومن مهاجر و مطلقه بود.ب)همسر وي زيد بن حارثه فرزند خوانده پيامبر بود و ميان مردم جاهلي ازدواج با همسر فرزند خوانده ممنوع و ناروا شمرده مي شد.ج)حسادت برخي اززنان پيامبر نسبت به اين ازدواج و و همسر به اوج خود رسيد. اين مساله كه بر مشكلات داخلي پيامبر باري چند برابر بود سرچشمه بركات و درس هاي فراوان براي امت اسلامي بود.جويريه دختر حارث خزاعيه(....م56ه)جويريه دختر رئيس قبيله بني المصطلق مي باشد.پيش از پيامبر با پسر عموي خويش مسافع بن صفوان ازدواج كرده شوهرش به دست مسلمانان كشته شده بود. پدر جويريه حارث بن ابي ضرار كه شوكت مسلمانان را ديده بود لشگري از قوم خود بني المصطلق براي نبرد با مسلمانان راهي مدينه كرد. در سال پنجم هجري لشكر مسلمانان با

گروه بني المصطلق در منطقه مريسيع مواجه شد در اندك زماني آن ها را شكست داده و اسيران زيادي از آن ها به دست آورد.ميان اسران جويريه دختر رئيس قوم بني المصطلق هم بود.جويريه در تقسيم غنايم سهم ثابت بن قيس بن شماس انصاري شد او براي آزادي خويش با بستن عقد مكاتبه خدمت رسول خدا رسيد و پيامبر علاوه بر اينكه زمينه آزادي او را فراهم كرد به وي پيشنهاد ازدواج داد و او پذيرفت.وقتي مسلمانان خبر اين ازدواج را شنيدند و از خويشاوندي پيامبر با بني المصطلق آگاه گشتند تمام اسيران را آزاد كردند و آن ها هم مسلمان شدند، حتي پدرجويريه كه جنگ بر ضد مسلمانان را تدارك ديده بود.پس از ازدواج جويريه و ورود او به خانه پيامبر گويا عايشه و حفضه نيبت به وي حسادت هايي را بروز مي دادند كه پيامبررحمت با خلق عظيم خويش اين مشكلات را بر خود هموار مي كرد.پس از پيامبر جويريه از زناني است كه ملازم خانه اش بود و در فتنه قتل عثمان تلاش فراواني براي جلوگيري از خونريزي مسلمنان به همراه ام سلمه به كار برد نيز به نصيحت عايشه پرداخت.جويريه نخستين همسر پيامبر از غير قبيله قريش است .وي در سال 56 هجري به ديار ابدي شتافت و در بقيه به خاك سپرده شد.نكات مهم در ازدواج با جويريه:الف)نخستين زني است كه غير مكي مي باشد و از قبيله بني المصطلق مقيم اطراف مدينه محسوب مي شود كه شوهر خود را در جنگ از دست داده است و بيوه مي باشد.ب)ازدواج با او در سال 5 هجري اتفاق افتاد كه از

عمر پيامبر حدود 58 سال گذشته حضرت به شدت مشغول بنيانگذاري تمدن ديرپاي اسلامي است.ج)با ازدواج جويريه اسيران بني المصطلق از قيد رقيت رها شده و همگي مسلمان شدند بدين وسيله آثار فراوان سياسي اقتصادي امنيتي و اجتماعي براي نظام اسلامي به ارمغان آمد.اين ازدواج به خوبي از درك و درايت عميق و بينش ساسي حضرت حكايت مي كند.ريحانه دختر زيد(م-9ه)ريحانه از زنان يهودي بني نضير بود كه پيشتر با مردي به نام حكم از بزرگان و اشراف قوم بني قريظه ازدواج كرده بود.در جريان جنگ بني قريظه پس از غزوه خندق اسير شد و پيامبر او را به عنوان سهم خويش از غنايم جنگي برگزيد.آنگاه با وي ازدواج كرد.به گفته مورخان بر اثر شدت غيرت زنانگي كه از خود نشان مي داد پيامبر يكبار او را همچون حفضه طلاق داد سپس با پشيماني وي رجوع كرد.ريحانه در سال 6 هجري با پيامبر ازدواج كرد و 4 سال در عقد زناشويي حضرت بود ولي پس از حجة الوداع وقتي پيامبر به مدينه برگشت او را دربستر بيمار يافت و پس از چند روز به ديار باقي شتافت و در بقيع به خاك سپرده شد.نكات مهم در ازدواج با ريحانه:الف)زني بيوه از اشراف يهودي بني نضيرب)اسير جنگي كه به دست پيامبر آزاد شد و با او ازدواج كردج)همچون حفضه يكبار توسط پيامبر طلاق داده شد ولي به او رجوع كردد)مانند زينب بنت خزيمه در حيات پيامبر از دنيا رفترمله بنت ابي سفيان(ام حبيبه25-44ه ق)رمله دختر ابوسفيان سردار مشركان مكه و سرمداران دشمنان پيامبر بود.وي كه پيش از بعثت و در عصر جاهليت متولد شده بود با

عبيد الله بن جحش ازدواج كرد اين زن و مرد با دعوت پيامبر اسلام آوردند و يكديگر به حبشه مهاجرت كردند ولي شوهر در ديار غربت مرتد شد و به آيين مسيحيت گرويد.رمله در ديار غربت با انبوهي از مشكلات رو در رو گرديد از يك سو دشمن(پدر و قبيله او) و هجرت به سبب ترس از آزار دشمن از سوي ديگر دوري از وطن و از همه اندوهناكتر ارتداد شوهر در ديار غربت.در اين حال پيامبر نامه اي براي نجاشي حاكم حبشه فرستاد و از او خواست كه رمله را براي ايشان خواستگاري كند.بدين وسيله باري گران از اندوه هاي فراوان ام حبيبه با اين بشارت برداشته شد.وقتي ابوسفيان خبر اين وصلت را شنيد گفت:اين بزرگمرد را نمي توان به خاك ساييد.پس از فتح خيبر رمله به اتفاق جعفربن ابي طالب و ساير مهاجران حبشه به مدينه آمد و بر بيت پيامبر وارد شد.علاقه رمله به رسول خدا تا آن حد بود كه فرش پيامبر را از زير پاي پدر خويش رئيس مشركان مكه ابوسفيان كشيد.به دستور الهي پس از پيامبر ملازم بيت خويش بود و در هيچ يك از فتنه هاي پس از ارتحال حضرت دخالت نكرد تا اينكه در سال 44 هجري در گذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.نكات مهم در ازدواج با ام حبيبه:الف)از قبيله قريش دشمني نامي پيامبر و دختر سردمدار مشركان مكه بودكه به اسلام گرويد و براي حفظ ايمان خود به حبشه مهاجرت كرد.ب)در حبشه شوهر مسلمان او مرتد شد و ميان انبوهي از مشكلات و مصايب قرار گرفت.ج)پيامبر با ازدواج غيابي وي در حبشه در

سال هفتم هجري تمامي اندوه هاي او را زدودند و وي با عنوان ام المومنين مهاجرت دوم خود را به مدينه آغاز كرد.د)آثار سياسي اين ازدواج رامي توان از عكس العمل ابوسفيان دريافت.ه)ام حبيبه زني وفادار و بسيارعلاقه مند به پيامبر بود و هرگز روي خوش به ابوسفيان پدر مشرك خويش نشان نداد.پس از پيامبر نيز در برافروختن آتش فتنه مشاركت نداشت.و)از پيامبر فرزندي نداشتصفيه بنت حيي بن اخطب(م54ه)صفيه دختر حيي بن اخطب يكي از رهبران يهوديان قبيله بني نضير در مدينه بود .پدر وي از دشمنان سرسخت و پركينه نسبت به اسلام و پيامبر شمرده مي شود.صفيه نخست با سلام بن مشكم ازدواج كرد و از او جدا شد سپس با يكي ديگر از يهوديان از قبيله بني نضير به نام كنانه بن الربيع ازدواج كرد صفيه به دنبال دشمني يهود بني نضير و بني قريظه مجبور به ترك مدينه و سكونت در خيبر شد.در جريان غزوه خيبر پدر و شوهر صفيه به قتل رسيدند و اكثر يهوديان از جمله صفيه به اسارت مسلمانان درآمدند.پيامبر صفيه را كه ميان اسيران بود ميان پذيرش اسلام و يهوديت و پيوستن به قوم خويش مخير كرد.چون او اسلام را پذيرفت حضرت وي را آزاد كرد و طبق ميل وي او را به نكاح خود درآورد.وي از جمله همسراني بود كه مورد رشك و حسادت عايشه قرار مي گرفت.صفيه پس از پيامبر در فتنه ها مشاركت نداشت اگرچه به گفته مورخان در حادثه محاصره خانه عثمان در دفاع از خليفه به تلاش هايي دست زد صفيه در سال 50 يا 52 هجري در ايام خلافت معاويه به ديار

ابديت شتافت و در بقيع به خاك سپرده شد.نكات مهم در ازدواج با صفيه:الف)صفيه دختر رئيس يهود بني نضير از دشمنان سرسخت پيامبر بود كه پس از كشته شدن پدر و شوهر در جنگ خيبر به اسارت مسلمان در آمد.ب)پيش از ازدواج با رسول خدا دو ازدواج داشت و شوهر خود را در جنگ خيبر از دست دادج) ازدواج پيامبر در سال هفتم هجري با دختر يكي از سران قبايل يهود پس از كشته شدن رئيس و عده اي از آن ها و مسلمان شدن وي داراي آثار مهم اجتماعي و سياسي براس مسلمانن بود و از بينش سياسي و فطانت عميق آن حضرت حكايت مي كند.د)اگر چه صفيه از پيامبر فرزندي نداشت ولي ازدواج پيامبر با وي كه زني مصيبت زده و تنها و بيوه و تازه مسلمان بود براي او بسيار ارزشمند بود كه مي توانست درد هاي او را آرامش دهد. از همين جهت راز ازدواج با او روشن مي شود.ميمونه دختر حارث(م51ه)ازداج پيامبر با وي در عمره القضاء سال ففتم هجري رخ داد پدر ميمونه از اشراف قريش بود وي در عصر جاهليت شش سال پيش از بعثت متولد شد.وي با مسعود بن عمرو ازدواج كرد و رابطه اي نزديك با خواهر خويش ام الفضل همسر عباس بن عبدالمطلب داشت.بر اثر اختلاف با شوهر خويش كه مشرك بود و از پيروزي مسلمانان در جنگ خيبر ناراحت شده بود جداشد و طلاق گرفت و با مردي ديگر به نام ابي رهم بن عبدالعزي ازدواج كرد. ميمونه كه نام اصلي او مره بود در مكه اسلام آورد ه ولي ايمان خود را كتمان

مي كرد امام درجريان عمره القضاء ايمان خود را آشكار كرد و به وسيله عباس بن عبدالمطلب براي پيامبر پيغام فرستاد كه تمايل ازدواج با ايشان را دارد .حضرت پيشنهاد او را پذيرفت.پيامبر كه طبق مفاد صلح حديبه بيش از سه روز نمي توانست در مكه اقامت كند از مكه بيرون رفته در منطقه سرف (در ده مايلي مكه) خانه اي براي ميمونه درست و با او ازدواج كرد.با ازدواج ميمونه و اعلان اسلام وي در آن موقيعت عده اي از مشركان قريش نيز به اسلام گرويدند و حتي بدون هجرت به مدينه در مكه آشكارا در برابر سران مشرك مكه اظهار اسلام كردند.ميمونه به مدينه هجرت كرد و وارد بيت نبوي شد.وي نيز از پيامبر فرزندي نداشت و پس از رحلت رسول اكرم در سال 51 هجري به ديار باقي شتافت و در همان منطقه اي كه حضرت با او ازدواج كرده بود در سرف مدفون شد. نكات مهم در ازدواج با ميمونه:الف)ميمونه زني مهم از اشراف قريش بود كه پيش از آن دو بار ازدواج كرده بود.ب)مدت ها ايمان خود را در مكه كتمان مي كرد و در سال هفتم هجري ميان انبوه دشمنان مشرك مكه ضمن اعلان ايمان خويش با عشقي كه به پيامبر داشت پيشنهاد ازدواج با حضرت را داد و خود را به حضرت بخشيد.ج)ازدواج ميمونه آثار اجتماعي مثبتي برا ي ايمان آوردن عده اي از مشركان مكه داشت.د)از پيامبر فرزندي نداشت ولي علاقه او به حضرت موجب شد پس از وفات در سال 51 هجر يدر همان جايي دفن شود كه با رسول خدا وصلت كرده بود.با دقت در

ويژگي هاي شخصي و خانوادگي ميمونه و زماني كه براي ازدواج با پيامبر انتخاب كرد اسرار اين ازدواج آشكار مي گردد.ماريه بنت شمعون القبطيه(م16ه)ماريه دختر شمعون قبطي مسيحي و از سرزمين مصر است. در سال ششم هجري پيامبر نامه هايي زا براي سران و پادشاهان كشورهاي مختلف از جمله شاه مصر «مقوقس» ارسال كرد.در پاسخ نامه حضرت ملك مصر ضمن احترام به فرستاده رسول خدا هدايايي را براي ايشان فرستاد از جمله دو كنيز با نام هاي ماريه و سيرين.اين دو به گفته برخي مورخان ميان راه مسلمان شدند.وقتي وارد مدينه شدند سيرين را به ازدواج حسان بن ثابت شاعر درآوردند و پيامبر اكرم باماريه ازدواج كرد.در حدود سال هفتم هجري ماريه غير از خديجه  تنها همسر رسول خدا است كه از حضرت حامله شد و ابراهيم را به دنيا آورد.همين امر حسادت حفصه و عايشه را شعله ور كرد و مشكلات فراواني را برا ي رسول خدا پديد آورد تا جاييكه به گفته اهل سيره ماريه را بر خود حرام كرد.ابراهيم در شيرخوارگي و شش ماهه بود كه بيمار شد و از دنيا رفت از پيامبر در فراق او نقل شده است:«العين تدمع و القلب يحن و لا نقول الا ما يرضي الرب و انا يا ابراهيم عليك لمحزونون؛ چشم مي گريد و دل غمناك است اما جز آنچه پروردگار را خشنود كند نمي گويم اي ابراهيم! ما به سبب نبود تو غمگين هستيم.» پس از مرگ ابراهيم پيامبر همواره به خانه ماريه كه بيرون از شهر مدينه به نام مشربه ام ابراهيم بنا شده بود مي رفت ماريه قبطيه پس از پيامبر تا

سال 61 هجري در قيد حيات بود در آن سال در ايام خلافت عمر در گذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.نكات مهم در ازدواج با ماريه:الف)ماريه كنيزي مسيحي بود كه پادشاه آن ديار به پيامبر هديه كرد.وي پس از مسلمان شدن با پيامبر ازدواج كرد.ب)به غير از خديجه تنها همسر رسول اكرم است كه از ايشان صاحب فرزند شده گرچه در شيرخوارگي فرزند او از دنيا رفت.ج)از ويژگي هاي منحصر به فرد ديگر ماريه علاوه بر مورد بالا آن است كه تنها همسري  است كه اهل غير جزيره العرب و بيرون از منطقه حجاز است به علاوه مذهب پيشين او مسيحيت بود.د)با توجه به نكات بالا و اداب اخلاق عربي كه به پيوند هاي قبيلگي اهميت مي دادند اين ازدواج از بعد سياسي و اجتماعي براي پيوند مسلمانان با اقوام مسيحي و مردم مصر قابل توجه و داراي اهميت بسزايي است.جمع بندي و نتيجه گيريدرمقام تجزيه و تحليل ازدواج هاي متعدد پيامبر خاتم (ع)از زاويه نگاه ناظر و معرفت درجه دوم بيش از هر چيز توجه به تفاوت هاي فرهنگي اجتماعي سياسي آداب و رسوم عصر جاهليت و صدر اسلام با جوامع كنوني و فرهنگ و آداب اجتماعي جامعه اي كه در آن زيست مي كنيم يك ضرورت براي داوري و قضاوت عالمانه است.اگر در اكثر جوامع حاضر به رغم تأييد و تجويز اسلام چند همسري مرسوم نيست بلكه در برخي جوامع امري زشت و ناپسند شمرده مي شود(هر چند در برخي ملت ها تعدد ازدواج امري ناپسند نيست) ولي در هر صورت در صدر اسلام تعدد ازدواج امري رايج و متعارف بوده

است.در صدر اسلام بسياري از تصميمات پيامبر مور د اعتراض نه فقط دشمنان و منافقان بلكه حتي برخي از مسلمانان قرار مي گرفت، نظير آنچه در صلح حديبه يا جنگ احد يا غنايم جنگ صفين رخ داد اما همواره ازدواج هاي پيامبر مورد تأييد مسلمانان و دشمنان بود به گونه اي كه حتي دشمنان سرسخت اسلام همچون ابوسفيان لب به تأييد و تمجيد از آن مي گشودند.در جامعه اي كه رسول خدا مي زيست زنان از حقوق بسيار اندكي برخوردار بودند ميان جاهليت زنده به گور كردن دختران يك عادت معروف ومرد تأييد بود و زنان در معرض هرگونه استمثار و سوء استفاده و بي حرمتي قرار داشتند.حال با توجه به تفاوت هاي عصر حاضر با آن عصر،نكات اساسي و سرفصل هاي مهم در چند همسري خاتم الانبيا را با توجه به مباحث گذشته و جدولي كه ارائه گرديد مي توان به شرح زير برشمرد:1-    محمد امين در جواني و پيش از بعثت تا ده سال پس از آنكه تنها يك ازدواج داشته ربع قرن رابا همان همسر زيسته است.2-    تعدد ازدواج به پس از هجرت و تشكيل حكومت اسلامي و هنگامي است كه اسلام بيش از هر زمان نيازمند پيوندهاي عميق سياسي و اجتماعي است.3-    ميان اعراب به ويژه جزيره العرب پيوند هاي قبيلگي از مهم ترين عوامل ثبات و تأمين امنيت در عرصه مبارزه و هماورد هاي اجتماعي است به ويژه آنجاكه بتوان با قبيله اي كه سابقه درگيري و جنگ و اختلاف حاكم بوده است پيوند برقرار كرد و بدين وسيله دشمن ديرينه را تبديل به بازو و عضوي در مسير اهداف

و تحقق آرمان هاي خود قرار داد. در ازدواج هاي رسول خدا اين حقيقت به خوبي مشهود است .حدود 9 ازدواج پيامبر با قريش از خانواده اي سرشناس و تأثير گذار و اشراف بوده است قريشي كه سال ها با پيامبر در مكه و در مدينه جنگيد و در نهايت دشمني تصميم جدي بر ترور پيامبر و نابودي اسلام داشت اما آن حضرت با استفاده از يك رسم متعارف و پسنديده ميان اعراب يعني تعدد ازدواج توانست به تأليف قلوب آن ها اميدوار باشد و نه تنها از دشمني آن ها بكاهد بلكه آن ها را به دوستاني مورد اعتماد تبديل كند.4-    بر اساس آنچه در نكته پيشين گذشت، تعدادي از ازدواج هاي پيامبر با يهوديان مدينه و اطراف آن قابل ارزيابي است.زنان يهودي كه از بستگان سران قبايل و اشراف يهود بودند و نزديكان و همسران و عزيزان خود را در جنگ با مسلمانان از دست داده بودند به عنوان غنيمت جنگي و كنيز به دست آنان افتاده بودند اكنون به افتخار بزرگ همسري با مرد اول اسلام نايل مي گشتند.بدين وسيله خوني كه عامل فوران كينه هاي قبيله اي مي توانست باشد با ازدواج هاي پيامبر نه تنها آتش آن فرو مي رفت بلكه جوانه هاي دوستي از دورن آن سر بر مي كشيد.5-    بيشتر همسران پيامبر زنان شهدا و بي سرپرست و مصيبت زده و شوهر از دست داده در نبرد با مسلمانان بودند كه رها كردن آن ها به حال خود امري غير انساني و چه بسا ناجوانمردانه بود امام ازدواج با برترين انسان و خاتم پيامبران مي توانست گذشته از

تسكين درد و آلام بهترين نقطه ارزشمند و افتخارآميز براي آنان باشد به گونه اي كه از شادي تمامي رنج هاي گذشته را فراموش كنند.6-    زندگي پيامبر با اين تعداد از زناني كه هر كدام متعلق به يك خانواده و يك آداب و رسوم بوده هر كدام در سني خاص و از جهت جمال متفاوت بودند با توجه به حسادت و رشكي كه به طور طبيعي در ميان زنان وجود دارد از عظمت روحي و خلق عظيم آن دردانه خلقت خبر مي دهد كه چگونه با همه آن ها به رغم تفاوت و تنوع شخصيتي به عدالت رفتار مي كند و حقوق هر يك را به نحو احسن ادا مي كند به گونه اي كه در تاريخ نشانه اي از اعتراض از اين جهت ديده نمي شود علي رغم بي وفايي ها و نامهرباني هايي كه از ناحيه برخي از همسران در تاريخ به اثبات رسيده است مرحوم كاشف الغطا مي گويد:«پيامبر نمونه برتر و دليل كامل و بارزي از نفس ملكوتي، وقار،پايداري،عدل و عدالت است همگان مي دانند چگونه برخي زنان دل و جان مردان را به بازي گرفته هرگونه بخواهند آن ها را به اختيار خود در مي آوردند.نيز براي همه معلوم است چه رقابت و آتش و دسيسه و حيله هايي ميان هووها وجود دارد كه رشته نظم خانواده را تهديد كرده موجب ناآرامي داخل خانه است اما وجود مقدس رسول خدا در تمامي برخوردهايش ناشناخته رفتار مي كند .كه نمونه والاي خويشتن داري و عايت عدالت ميان همسران مي گردد حتي سرسوزني از راه عدل و انصاف خارج نمي شود»7-    به

رغم تعدد زوجات وقتي زندگي بيروني پيامبر و شوون و مناصب و مسئوليت هاي فراوان ايشان ديده مي شود گويا اين مرد بزرگ و سياستمدار اجتماعي و اين انسان عابد و شب زنده دار اصلا همسري ندارد.عبادت و تهجد پيامبركه مامور به انجام آن در هر شب بود از يك سو وظيفه تشريع احكام و تفسير و ابلاغ قرآن به مردم از سوي ديگر نيز قضاوت ميان مردم مديريت و اداره جامعه جنك و تدوين سياست هاي داخلي و خارجي جامعه تا ترسيم آينده اسلام و برنامه ريزي براي تحقق تمدن اسلامي از شمار مسئوليت هاي گسترده خاتم الانبياء بود كه در كنار همه آن ها تعدد ازدواج حضرت نيز وجود دارد آيا بر اين همه بزرگي و عظمت چه نامي مي توان نهاد؟8-    اين حقيقت و نكته تاريخي را نيز نبايد فراموش كرد كه در مكه مشركان قريش در آغاز بعثت و دعوت به پيامبر پيشنهاد تزويج و به همسري درآوردن دختران خود را داده بودند مشروط بر اينكه پيامبر رحمت از دعوت خود دست بردارد و اما رسول خدا تمامي پيشنهاد ها را به چيزي نگرفت و در مسير رشد كلمه الله و ابلاغ رسالت تمامي ناملايمات و سختي ها را بر خود هموار كرد.9-    با اين همه پيامبر به امر الهي خطاب به زنان خويش فرمود:«يا ايها النبي قل لازواجك ان كنتن تردن الحياه الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا و ان كنتن تردن الله و رسوله و الدار الاخره فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما؛ اي پيامبر ، به همسرانت بگو اگر خواخان زندگي دنيا و زينت

آنيد، بياييد تا مهرتان را بدهم و خوش و خرم شما را رها كنم اما اگر خواستار خدا و فرستاده وي و سراي آخرتيد پس خدا براي نيكوكاران شما پاداش بزرگي آماده گردانيده است.»اين آيه به خوبي نشان مي دهد كه پيامبر همسران خويش را ميان طلاق و رهايي (با انتخاب زندگي دنيا و زينت هاي آن) از يك سو و انتخاب خدا و رسول و زندگي آخرت از سوي ديگر مخير كرده بود.آن ها به انتخاب خويش به زندگي با حضرت ادامه دادند.به علاوه از اين آيه مي توان فهميد كه زندگي در بيت النبي آسان و سرشار از مواهب دنيوي و لذت هاي آن نبوده است.اگر كسي بپندارد چند همسري حضرت خاستگاه و ريشه لذت جويي و شهوت پرستي و دنيا خواهي دارد خطايي بزرگ و داوري ناهمخوان با حقايق تاريخي است.حقايق تاريخي و مستندات برگرفته از سيره شاهد است كه تعدد ازدواج پيامبر ريشه در ايثار خلق عظيم و فرمانبرداري آن وجود بزرگ از دستور هاي الهي همراه با خردگرايي آگاهي و سياستمداري حضرت از يك سو و عدالت مثل زدني ايشان از سوي ديگر دارد.هرگز انسان هاي عافيت طلب كه در انديشه زندگي راحت و آسوده مي باشند و به آرمان ها و اهداف والاي انساني نمي انديشد آمادگي اين قبيل تكاليف سخت و طاقت فرسا و جانكاه را نخواهند داشت. نشر حيات طيبه

شابك :  9786009153619

مديريت منابع انساني .پيام نور

، 08:16

مديريت منابع انساني سيد حسين ابطحي-پيام نور

خلاصه كتاب- ناشر: دانشگاه پيام نور: مديريت عبارت اند ازفراگرد به كار گيري موثر منابع مادي وانساني بر اساس يك خرده نظام ارزشي به وسيله ي برنامه

ريزي سازماندهي بسيج منابع وامكانات هدايت وكنترل براي رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده. سازمان عبارت اند ازگروهي متشكل از دو يا چند تن كه در محيطي با ساختار منظم واز پيش تعيين شده براي نيل به اهداف گروهي با يكديگر هم كاري ميكنند  دولتها در قبال جامعه مسوليت هايي دارند  ودولتها براي اينكه بتوانند وظايف خود را در قبال جامعه انجام دهند وظايف ومسوليت هاي را توسط سازمانها انجام مي دهند  ودر حقيقت اين نيروي انساني هستند كه سازمان هاي مذكور را به هدفشان مي رسانند مردم جامعه زماني كه به امال وارزوي خود رسيده باشند كالاي مرغوب مي سازند وخدمات شايسته ارائه مي نمايند با يك نگرش سيستمي به سازمان ومديريت درمي يابيم كه  موفقيت هر سازمان در گروه ي تلفيق منابع وارده به يك سازمان يعني نيروي انساني. سرمايه ي. تكنولوژي.مواد اوليه واطلاعات در جهت نيل به اهداف سازماني تمامي اين عوامل پردازش شده وخروجي ان بسته به نوع سازمان وفعاليت ان سازمان به صورت كالا وخدمات وا طلاعات وضايعات بدست مي آيدسيستم ما بايد باز خورد نيز داشته باشد تا بتوان بدين طريق نقايص كار را بر طرف نمودفلسفه ي مديريت منابع انساني- پذيرش هدف از سوي همه ي منابع انساني سازمان-نيل به اهداف سازمان و منابع انساني را تضمين مي نمايدفلسفه ي مديريت منابع انساني بر اين اصل استوار است كه از يك طرف نيل به اهداف سازماني را در گرو تامين نياز هاي انساني واز طرفي ديگر تامين نياز انساني را در گرو نيل به اهداف سازماني ميداند.ومديران منابع انساني با پر نمودن خلا بين مديران وكاركنان نيل

به اهداف فوق را تسهيل مي كندمفهوم مديريت منابع انساني :مديريت منابع انساني تخصص ويژه اي است كه كوشش مي كند تا در جهت كسب رضايت كاركنان وتامين هدف هاي سازماني سياست گذاري برنامه ريزي وفعاليت مي نمايدمدير منابع انساني پلي است ميان منابع انساني و مديريت عالي وي بايد زبان مشترك سازمان را بداند در اكثر مواقع با مسائلي رو به رو مي شود كه جواب مشخصي براي ان پيدا نمي كند در نتيجه بايد تصميمي را اتخاذ نمايد نه حق وحقوق منابع انساني را زير پا گذارد و نه حق وحقوق مدير عالي سازمان راامروزه مدير مالي در جهت استفاده ي مطلوب از سرمايه فعاليت ميكند ومدير توليد در جهت استفاده ي موثر وطراحي مناسب ماشين الات وابزار الات توليدي كوشش مي كند مدير فروش وبازار يابي در جهت يافتن بازار مناسب وافزايش ميزان فروش فعاليت مي كندوبلاخره مدير منابع انساني كه برنامه ريزي.سازماندهي.هدايت ورهبري ونظارت بر كليه عمليات استخدامي وهم چنين آموزش وبه سازي .نگه داري وارزشيابي .برقراري ار تباط ايجاد انگيزه ي كاري به ويژه برنامه ريزي نيروي انساني را با هم كاري ومشاوره ي ساير مديران سازمان برعهده داردرابرت اون اولين كسي بود كه در مورد نياز منابع انساني سخن گفت .مهم ترين عامل در ارتقاي كيفيت وكميت كالا وخدمات مديريت منابع انساني است وي سر وكارش هم واره با انسان است واين يكي از ارزشهاي كاراو استنام هاي قبلي مديريت منابع انساني :مديريت پرسنلي. روابط صنعتي وروابط كار و اداره ي امور كاركنان بوده استمديريت منابع انساني مفهومي وسيع تروكلي تر دارد وتخصص ويژهاي از مديريت به شمار مي

ايد اندرو اور :در فلسفهي صاحبان صنايع از انسان به عنوان عوامل مهم توليد نام برده اندهنري فايول كه دانش مندي فرانسوي ويك مهندس تجربي بوداصولي را براي مديريت بيان نمود كه نمايانگر توجه او به انسان به عنوان يكي از عوامل موثر در اداره امور سازمان است واصول او به اصول 14 گانه ي فايول شهرت يافتفردريك وينسلو تيلور:او هم يك مهندس تجربي بود ويك مثال زنده براي ذاتي بودن مديريت به شمار مي آمد فسلسفه ي مديريت علمي او افكار مديريت پرسنلي را تقويت نمود    درجه ي اول روشهاي علمي نويني را براي جايگزيني روش هاي غير علمي كه مورد استفاده ي منابع انساني در سازمانهاي توليدي وصنعتي بود توصيه نمود درجه ي دوم گزينش هاي علمي نيروي انساني واموزش انها را توصيه نمود كه در مقايسه با روش سنتي كه خود كاركنان شغل را انتخاب ووخود را اموزش ميداند طرح جديدي در مديريت منابع انساني به شمار مي امد درجه ي سوم تيلور مسئله ي هم كاري  نيروي انساني با مديران را درجهت استفاده از روش هاي علمي مطرح نمود درجه ي چهارم تقسيم كار ومسوليت بين مديران وكاركنان را مطرح نمودالتون مايو يك محقق استراليايي الاصل مقيم امريكا استاد دانشگاه هاوارد ودر واقع بنيان گذار نهضت روابط انساني وجامعه شناس صنعتي بود در شركت وسترن الكتريك بود. روابط انساني با تحقيقات هاثورن آغاز شد وبه گروههاي غيررسمي توجه شد واهميت تاثير گروه هاي غير رسمي را در رفتار كاركنان نشان داد افراد را از جنبه ي روانشناسي صنعتي مورد برسي قرار داد. فايول منطق مديران=منطق هزينه وكارايي ومنطق كاركنان =منطق احساسات

استچستر بارنارد :معتقد بود شكست يا موفقيت سازمان بستگي به منابع انساني دارد به وسيله ي ايجاد ارتباط موثر دردرون سازمان .هرسازمان داراي هدفهايي است وهدف به تنهايي موجب همكاري نمي شودمگر درصورت قبول هدف از طرف همه ي كاركنان سازمان.هربرت سايمون :مديريت را مترادف تصميم گيري مي دانست ونگرش سيستمي را در مديريت مطرح نمود (كه پيش تر در مورد ان صحبت كرديم )پيتر دراكر :دانشمند اتريشي ومبتكر شركت بزرگ چند مليتي معتقد بود كه شركت هاي بزرك نماينده جامعه ي صنعتي مدرن هستند ومي بايست با پذيرفتن بعضي از ارزش هاي شناخته شده وپذيرفته شده به موسسات اجتماعي تبديل گردند  به عقيده ي دراكر ارزشهاي اساسي كه بايد رعايت شوند دادن فرصتهاي مساوي به افرادورعايت شان متناسب با مقام ووظيفه ي انان استدر كشور ما مديران منابع انساني تحت عنوان مدير اداري شناخته مي شوند و متاسفانه  داراي مدرك امور مالي يا فاقد هر گونه تخصص دراين زمينه هستند ونتايج منفي ان در توليد كالا وخدمات اثرمي گذارد .ورابطه ي بسيار قوي بين انجام وظايف ومسوليت ها ي اقتصادي يك سازمان از يك طرف وعملكرد واحد مديريت انساني از طرف ديگر وجود داردميريت منابع انساني يكي از شريانهاي مهم وحياتي سازمان است وهدف ان افزايش بهروري استاهداف مديريت منابع انسانيهدف اجتماعي :احساس مسوليت نمودن در مقابل نياز هاي اجتماعي وايجاد جايكاه براي سازما ن وكاركنان در جامعههدف سازماني :احساس مسوليت نمودن در مقابل هدف سازماني واستفاده از منابع انساني براي رسيدن به اهدافهدف وظيفه اي :احساس مسوليت نمودن در مقابل وظايفي كه به اموراداري داده شده استهدف اختصاصي:احساس مسوليت نمودن در مقابل اهداف

شخصي كاركنان است . بايد نيل به اهداف كاركنان  از طريق كار وفعاليت توسط مديران پرسنلي تضمين گرددوظايف ومسوليت هاي مدير منابع انساني (وظايف عمومي)1برنامه ريزي= اعتقاد مديران پرسنلي كار امد اين است كه بيشتر وقت مديران بايد صرف برنامه ريزي در مورد چگونگي نيل به اهداف شود2سازماندهي = تقسيم كار بايد مشخص كنيم در سازمان چه مشاغلي وجود داردوافرادي را براي انجام مشاغل انتخاب كنيم مشخص كنيم  چه كسي به چه كسي گزارش دهد وچه كساني مي توانند با هم يك گروه كاري راتشكيل دهند3هدايت ورهبري =گاهي هدايت را ايجاد انگيزه. هدايت ويا فرماندهي براي انجام درست كارها4نظارت وكنترل=بين برنامه ي ريخته شده وكار در حال انجام همواره تفاوتي وجود دارد براي به حداقل رساندن اين تفاوت(وظايف و مسوليت هاي اختصاصي)جذب وگزينش- اموزش وتوسعه ي منابع انساني- طراحي سيستم حقوق ودستمزد- شناخت استعداد علايق انگيزه ها وشخصيت نيروي انساني از طريق ايجاد ارتباط انساني- انجام اقدامات مربوط به نگه داري تن وروان منابع انساني انجام اقدامات مربوط به فعل وانفعالات وجابه جايي هاي پرسنلي –انجام اقدامات مربوط به نظم وانظباط ورسيدگي به شكايات –ارزشيابي شايستگي كاركنان- برنامه ريزي نيروي انساني – انجام اقدامات مربوط به از كار افتادگي باز نشستگي ومستمري بگيري مديران منابع انساني با كياست وفراست خاص خود بايد در جهت به كار گيري موثروكارامد نيروي انساني انرا هدايت وراهنمايي نمايداز سال1333به بعد كساني كه در ارگان هاي دولتي كار ميكردند از طرق مختلف مثل حكمي پيماني قراردادي روز مزدي و....وارد سازمان شده بودند انها كارهاي يكسان انجام مي دادند ولي به دليل ورود هاي مختلف شان به سازمان حقوق مختلف دريافت

مي نمودند كه اين باعث نارضايتي منابع انساني شده بود در نتيجه باعث افزايش حقوق شد واين مسئله موجب استمرار تبعيض وايجاد مشكل روحي در كاركنان شد وميتوان اين مسئله را از  عوامل اصلي عدم پيشرفت دستگاه هاي دولتي دانست خط مشي=تعيين چارچوب وراهنماي تصميم گيري براساس تجربيات گذشته طراحي وتنظيم ميگرددفصل دوم                  تجزيه طراحي وطبقه بندي مشاغلاداره ي يك سازمان مستلزم تلفيق ماهرانه ي عواملي از قبيل 1 تسهيلات وامكانات 2 ويژگي سازماني3 منابع انساني است شناخت وظايف ومسوليت هاوشغل ها از طريق تجزيه ي شغل              تجزيه ي شغل =جمع اوري اطلاعات به منظور پي بردن به ماهيت مشاغل در يك سازمان هدف از انجام تجزيه ي شغل تهيه وتنظيم دو فرم اساسي شرح شغل وشرايط احرازمشاغلشرح شغل =مربوط به شغل است .شغل ومحتواي انرا بيان ميكند شرايط احراز =مربوط به شا غل .شاغل وويژگي هاي لازم براي انجام موفقيت اميز شغلبرخي از اصطلاحات تجزيه ي شغل كار =اجزاي تشكيل دهنده ي يك وظيفه وظيفه =قسمتي از فعاليت جسمي يا فكري كه به عهده ي فردي درسازمان گذارده مي شودشغل =وظايف مشابه ومرتبطي كه به عهده ي يك فرد در مقابل دريافت حقوق ودستمزد گذارده مي شود پست =جايگاه سازماني افراد برخي از پست ها نياز به يك نفر وبرخي نياز به افراد بيشتري دارند كه همه  انها يك كار را انجام ميدهند شرح شغل =خلاصه اي از اطلاعات مربوط به يك شغل خاص كه بتواند انرا بشناساند شرايط احراز مشاغل=اطلاعاتي كه از تجزيه ي شغل وشرح شغل بدست مي ايد شرايط لازم فرد حرفه=گروهي از شاغل مشابه روشهاي تجزيه ي شغل =مشاهدمستقيم .

مصاحبه با شاغلين . روئسا . مرئوسين و همكاران انهامشاهده =به دو صورت مستقيم وغير مستقيم صورت ميگيرداين روش بسيار دقيق است  1مشاهده ي مستقيم =به واسطه ي خود شخص صورت مي گيرد وداراي نتايج بهتر است وتنها عيب ان هزينه بر وزمان بر بودن است 2 مشاهده ي غير مستقيم =به وسيله ي عكس وفيلم برداريروش مصاحبه=مكمل روش مشاهده است وهمواره همراه يا بعد از مشاهده انجام ميشود  براي بدست اوردن اطلاعاتي كه به وسيله ي مشاهده نمي توان بدست اورد   مصاحبه به سه صورت =طرح ريزي شده – نيمه طرح ريزي شده وكاملا طرح ريزي شده اگر چه از روش مصاحبه بسيار استفاده مي شود ولي بايد فردي داراي تجربه اين كار را انجام دهد براي جلو گيري از اطلاف وقت  در مصاحبه نيز جامعه ي اماري كوچك استپرسش نامه=ساده ترين وكم خرج ترين ومعمولي ترين روش است وكاربرد ان در جوامع وسيع اماري پرسش نامه نيز به سه دسته تقسيم ميگردد 1 پرسشنامه باز(تشريحي )2 پرسشنامه بسته(تستي )3 پرسشنامه نيمه بسته(تستي وتشريحي.علاوه بر جبر از اختيار هم مي توان استفاده كرد)در اين روش بايد هدف از انجام اين تحقيقات را به پاسخ دهندگان داد تاصداقت ودقت بيشتري در دادن پاسخ ها داشته باشند. بررسي سوابق گذشته =اگر فرد اشنايي كافي با مشاغل نداشته باشد ميتواند در ابتدا از اين روش استفاده نمايد تابتواند اطلاعاتي بدست اورد از اين روش بايد همراه يكي از سه روش قبلي استفاده نمود .مراحل بررسي سوابق گذشته به شرح زير مي باشد 1 اهداف شغل 2 مطالعه ي تايخچه ي شغل در سازمان3 مطالعه ي تاريخچه ي

شغل در سازمان هاي ديگر 4 مطالعه ي شرح شغل وشرايط احراز در صورت وجود 5 مطالعه ي فرهنگ وعناوين حرفه اي 6 ساير اسناد ومدارك كتبينتايج حاصل از تجزيه ي شغل عبارت اند شرح شغل و شرايط احراز شغل  ويژگي هايي كه اين دو فرم اساسي بايد داشته باشند 1 گويا- رسا- وقابل فهم وساده باشند از جملات كوتاه استفاده شود واز كلمات دو پهلو استفاده نشود وفرم شرايط احراز از مطالعه ي دقيق فرم شرح شغل بدست مي ايد.حداقل اطلاعاتي كه بايد درفرم شرح شغل بايد ذكر شود :عنوان شغل تعريف واهداف ان گروه وپايه وحقوق ومزاياي متعلق به ان واحد مربوطه ومحل كار سرپرست مستقيم وشرايط محيط كار عوامل وابزار الات كاري روش انجام كار  مسوليت هاي مالي وغير مالي و وظايف مستمر وغير مستمر  فرم شرايط احراز در زمان استخدام كاربرد دارد در نتيجه بايد از اغراق شرايط لازم براي  احراز مشاغل جدا خودداري نمود اولا =تعداد نامزد هاي ان شغل را تقليل مي دهد دوما=موجب انتصاب شخصي بالا تر از حد نياز ان شغل مي شوندكاربرد هاي مختلف تجزيه ي شغل الف-جذب وگزينش=فرم هاي شرح شغل وشرايط احراز مي توانند راهنماي خوبي براي جذب وگزينش نيروي انساني باشد مسولين پس از مطالعه ي دو فرم مذكور ازمون استخدامي را متنلسب با مشاغل طراحي مي كنند ب-اموزش وبهسازي=براساس اين اصل برخي از افراد مستعد را مي توان اموزش داد وسپس استفاده نمود ج-رسيدگي به شكايات وايجاد نظم =مي توان تداخل بين وظايف ومسوليتها را از بين برد وتعيين روابط رسمي بين كاركنان طبقه بندي مشاغل به دو منظور صورت مي گيرد

اول شناخت مشاغل و دوم محاسبه ي ميزان حقوق ودستمزدالف-تعاريف ومفاهيم طبقه بندي مشاغل=قرار دادن شغل ها در دسته هايي كه داراي صفات وخصوصيات مشترك هستند 1 .مثل نام يا عنوان مشترك2 شرايط تصدي مشابه 3 گزينش مشابه 4 بتوان براي انها  حداقل وحد اكثر حقوق در نظر گرفت .شغل هايي در يك طبقه قرار مي گيرند كه وظايف ومسوليت هاي يكسان  داشته باشند.مشاغلي كه از نظر ريالي ارزش بالا تري دارند(مديريت كل) در طبقات بالا تر وانهايي كه ارزش ريالي كمتري دارند(ثباتي) در طبقات پايين تر قرار ميگيرندبرخي از اصطلاحات طبقه بندي مشاغل =رسته شغلي- رسته فرعي – رشته  شغلي- طبقه شغلي گروه شغلي- شرح طبقه ي شغلي – طرح طبقه بندي مشاغل .فصل سوم                            نيرويابي جذب و گزينشضرورت نيرويابي جذب وگزينش 1 گسترش اهداف سازماني در نتيجه ي گسترش نياز جامعه 2 ضايعات پرسنلي مثل فوت باز نشستگي استعفا از كار افتادگي اخراج ويا انتقال موفقيت يا عدم موفقيت يك سازمان بستگي به نيروي انساني داردوكار گزيني بايد ميزان ضايعات واهداف خود را پيش بيني كندنيرو يابان سازمان بايد داراي دو ويژگي باشند 1 داراي تجربه تحصيلات وشناخت كافي در مورد شناخت سازمان باشند 2 همواره از فرم هاي شرح شغل وشرايط احراز استفاده نمايند نيرويابي: تعاريف ومفاهيم نيرويابي= يافتن نيروي انساني واجد شرايط وتشويق وترغيب ان جهت تقاضاي استخدامب-تعيين پست هاي خالي سازمان قبل از نيرو يابي  = مشخص كردن سطح پست خالي.اين مسئله كه ايا واقعا پست خالي در سازمان  وجود دارد يا خير ؟ 1 تجديد نظر در كار =دلايل ترك شاغل قبلي از پست خالي رامشخص واگر دليل ترك

شغل كمبود كار بود وظايف اين پست را بين بقيه ي مشاغل تقسيم كنيم 2 استفاده از اضافه كاري =به دليل كمبود حقوق وتورم ونياز مالي كاركنان از اين روش استفاده ميكنند. بسياري از مديران به دليل تقليل كيفيت كاري استفاده از اضافه كاري را صحيح نمي دانند.ولي با توجه به اين كه اگر كارمند خارج از سازمان به دليل نياز مالي شغلي را اختيار كند ضرر ان بر توليد كالا و خدمات بيشتر خواهد بود از اين روش استفاده ميكنند . 3 واگذاري كار به منابع خارج از سازمان =براي پر كردن يك پست خالي چند پست ديگر خالي مي شودو در صورتي كه شركت هاي ديگرتوانايي تخصص تجربه ي بيشتري داشته باشند اين كار را به منابع خارجي وا گذار ميكنيم  با انجام اين كارهزينه ها كاهش وقت وانرژي لازم افزايش مي يابدج- سياست كلي نيرو يابي =  1  نيرو يابي داخلي 2 نيرو يابي خارجيمحاسن نيرو يابي داخلي =ارتقاي ميزان دانش مهارت ونوع رفتاربراي تصدي شغل هاي بالا تر در سازمان تقويت روحيه وحس وفاداري وتقليل هزينه ي نيرو يابي جذب وگزينش وشناخت بيشتر منابع انساني معايب نيرو يابي از خارج سازمان =جلوگيري از ورود افكار جديد تقويت ارتباط غير رسمي وامكان تقليل كيفي وكمي كالا وخدمات و مزايا و معايب نيرو يابي خارجي بر عكس نيرو يابي داخلي است نيرويابي از داخل و خارج سازمان بستگي به اوضاع وشرايط سازمان دارد اگر درجه ي كارايي سازمان بالا باشد نيرو يابي داخلي واگر درجه ي كارايي سازمان پايين باشد نيرو يابي خارجي انجام مي شود براي مشاغل تخصصي ونيمه تخصصي ابتدا در

داخل سازمان به دنبال نيرو وسپس در مجلات اقدام مي كنيم وبراي مشاغل مديريت وسرپرستي ابتدا به مجلات تخصصي سپس در داخل سازمان دنبال نيرو مي گرديم براي پست مديريت وسرپرستي بهتر است كه افكار جديد وارد سازمان مي شود كه اين ورود به منزله ي وارد شدن خون جديد در سازمان است .البته بهتر است 70 درصد نيرو يابي از داخل و 30 درصد نيرو يابي از خارج از سازمان انجام پذيرد .جذب :نظر افراد را نسبت به سازمان واستخدام در ان جلب  كنيم هر چه متقاضي بيشتري داشته باشيم مي توانيم نيروي بهتري را گزينش نماييم نكاتي كه باعث جذابيت سازمان ميشود به خصوص در سازمان هايي كه در مناطق محروم و دور افتاده استقرار يافته اند 1 نحوه ي مصاحبه وبرخورد اوليه -2 ميزان حقوق ودستمزد -3طرح هاي بيمه وباز نشستگي واز كار افتادگي -3 بورسهاي تحصيلي بعد از چند سال -4 برنامه ي رفاهي وتفريحات سالم -5 امكانات ترابري -6 تعطيلات طولاني -7 امكان توسعه وپيشرفت -8 نوع وظايف ومسوليت هاي محوله -9 امكان فعاليت هاي بيشتر اقتصادي گزينش :از مرحله اي كه فرد براي وارد شدن به سازمان اقدام ميكند تا رد يا پذيرش تقاضاي او از طرف سازماننسبت گزينش مساوي است با تعداد متقاضيان استخدام شده به تعداد كل متقاضيان نسبت گزينش با توجه به سازمان ونوع ان متفاوت است  نسبت گزينش پائين براي مشاغل با درامد كم يا بسيار تخصصي است الف –گام هاي گزينش1 مصاحبه ي مقدماتي =ظاهر ورفتار ظاهري نحوه ي بيان واستدلال نوع وميزان  تحصيلات تجربه ها ومهارت ها 2 تكميل فرم درخواست شغل =كسب

اطلاعات مورد نياز طبقه بندي شده .نبايد سوالات خصوصي از افراد پرسيد 3 ارائه اسناد ومدارك لازم توسط متقاضي =توصيه ميگردد كه ارائه اسناد ومدارك حد اقل بعد از انجام مصاحبه ي اوليه وتكميل فرم ارائه  گردد 4 انجام تحقيقات لازم در مورد متقاضي =انجام تحقيقات حق سازمان است وبايد توسط كارشناس مجرب و با روش صحيح  انجام گيرد درغير اين صورت ممكن است موجب جمع اوري اطلاعاتي گردد كه صحت اعتبار ان ممكن است مورد سوال قرار گيرد5 انجام ازمون فيزيكي =اطلاع از وضع جسماني وسلامتي فيزيكي وهدف از انجام ازمون هاي فيزيكي سه دليل عمده است –قدرت فيزيكي متقاضي شغل را مشخص مي نمايد كه ايا فرد قدرت تحمل فشارهاي جسمي روحي ورواني كار را دارد – جلو گيري از ادعاي بيمار شدن در سازمان – جلو گيري از ورود افراد بيمار و واگيرواعتياد 6 انجام ازمون استخدامي =پيش بيني ميزان موفقيت فرد در محيط كار .عواملي كه در ازمون استخدامي مورد سنجش قرار ميگيرد عوامل رواني از قبيل قدرت ياد گيري ميزان بهره ي هوشي درون گرايي قابليت انطباق و ساير خصوصيات وويژگي هاي لازم وگاهي  براي سنجش ميزان هماهنگي فيزيكي بين چشم ودست وپا ومهارت هاي رواني وجنبشي مورد استفاده قرار ميگيرد 7 مصاحبه استخدامي =بين متقاضي شغل ونماينده ي سازمان يك نوع مكالمات دو جانبه ي هدف دار در ان مصاحبه گر به دنبال اطلاعات حقيقي در مورد شرايط متقاضي ومصاحبه شونده به دنبال اطلاعات حقايقي در مورد سازمان مي باشد هدف هاي مصاحبه ي استخدامي در گرو جو صميمانه تحقق مي يابد اهداف اين نوع مصاحبه – پيش بيني

ميزان موفقيت فرد در شغل – ارائه اطلاعات لازم در مورد سازمان – نيل به دو هدف قبلي  تصميم گيري در مورد قبول يا عدم قبول متقاضيان شغلي از طرف سازمان معمولا بر اساس مصاحبه ي مقدماتي ومطالعه وبررسي فرم هاي تقاضاي شغل انجام مي گيرد ومراحل بعدي بيشتر براي توجيه تصميم اوليه است وثانيا احساس قبول يا عدم قبول متقاضي شغل در همان دقايق اول شكل مي گيرد انواع مصاحبه استخدامي مصاحبه طرح ريزي شده=درجه ازادي مصاحبه كننده راكم ميكند روش پرسيدن وسوالات از قبل طرح ريزي شده .سوالات واضح وكوتاه هستند واطلاعات دريافت شده داراي اعتبار بالايي است وپاسخ هاي ان تا حدي مشخص است مصاحبه آزاد =از قبل طراحي نشده داراي بيشترين ازادي است وسوالات براساس تجربيات فرد وموقعيت پرسيده مي شود.مصاحبه تركيبي =گلچيني از محاسن هردو نوع مصاحبه ي ازاد ونيمه طرح ريزي شده سوالات مشخصي كه بايد از كليه متقاضيان شغلي پرسيده شود وسوالاتي كه مصاحبه كننده بر اساس موقعيت پرسيده مي شود موفقيت يا عدم موفقيت بستگي به ميزان اموزش مهارت وامادگي مصاحبه كننده دارد مصاحبه گروهي =براي مشاغل سطوح بالاي سازماني گروهي بين 3-5 نفر كه داراي تخصص هاي مختلف است  سوالات داراي امتياز مثبت ومنفي ومتقاضيان براساس امتياز استخدام ميشوند از محاسن اين روش سنجش متقاضي از ابعاد مختلف واتخاذ تصميم گروهي واز معايب ان مستلزم وقت انرژي وهزينه زياد مصاحبه همراه فشار عصبي =از زمان جنگ جهاني دوم فقط براي مشاغلي كه داراي فشار روحي –عصبي هستند .به منظور پي بردن به رفتار فعلي كه ميتواند نمونه اي از رفتار گذشته واينده فرد باشد نحوه ي

انجام مصاحبه =1 بايد به اطلاعاتي كه مصاحبه شونده ميدهد خوب توجه كند وبعضي مواقع سر خود را به معني توجه تكان دهند2 كليه حالات رفتار ها وعكس العمل هاي متقاضيان شغلي رامورد توجه قرار دهند 3 سوالات تهديد كننده گيج كننده وگمراه كننده نباشد 4 اطلاعات نبايد توسط مصاحبه كننده گان تفسير وتعبير شود مگر اموزش لازم را ديده باشند .استراتژي حل مشكل =مشكل خاصي را به متقاضي شغل ارائه وسنجش راه حل هاي او به منظور پي بردن به ميزان اگاهي و مهارت متقاضي استراتژي استرس =قرار دادن متقاضي در شرايط فشار روحي براي مشاهده ي عكس العمل متقاضي شغل. استراتژي تلخ و شيرين =اين استراتژي شباهت بسياري با استراتژي صميمي و صادق دارددر اين استراتژي از دو نفر استفاده ميشوديكي از افراد رفتاري خشن واسترس زا وديگري رفتاري شيرين دارد بر اين اساس بنيان گذاري شده كه افراد در جو صميمي اطلاعات بهتري ميدهند  انتخاب يك مسئله ي دو طرفه است .معيار هاي گزينش:1 معيار هاي سازماني =مربوط به خصوصيات وويژگي هاي لازم براي انجام موفقيت اميز شغل در سازمان 2 معيار هاي اخلاقي =يك سلسله از رفتار هاي قابل قبول جوامع انساني كه در جوامع الهي وغير الهي پذيرفته است  مانند نظافت ونزاكت خوش برخوردي ورعايت حق تقدم احترام به قوانين ومقررات ورعايت حق وحقوق ديگران و......3 معيار هاي ارزشي =چيزي وسيع تر از دو مورد اول است در جوامع الهي عواملي است از قبيل اعتقاد به ادامه ي حيات به نوعي ديگر پس از مرگ  بهشت  ودوزخ كمك به انسان هاي ديگر ولزوم پيروي از فرامين الهي كه به نوعي

دردر هر يك از اديان الهي پذيرفته شده  فرهنگ اسلامي  تقواي الهي وتعهد توانايي انجام كار وتخصص كاري است     فصل چهارم                       آموزش و توسعه منابع انسانيتوسعه دانش ومهارت باعث افزايش كارايي منابع انساني ودر نتيجه باعث افزايش كارايي سازمان مي شود .پيشرفت هاي علمي وتكنولوژيكي انقدر سريع است كه برخي از مشاغل حذف يا ايجاد مي شوند اموزش بايد  هدف دار مداوم وپر محتوا باشد به وسيله ي كارشناس مجرب در امور اموزشي برنامه ريزي واجرا شود ويكي از نتايج ان به روز شدن نيروي انساني ماست.اموزش تنها پلي است كه ما را از دنياي امروز به دنياي فردا منتقل مي كند. برخي از رفتار هاي ما واكنشي ناشي از محيط ويا رفتار هاي ديگران است ولي بيشتر رفتار هاي ما بر اساس اموخته هاي ماست .وفرايند ياد گيري در محيط هاي رسمي نيمه رسمي وغير رسمي انجام مي گيرد .هزينه اموزشي هزينه مصرفي نيست بلكه هزينه سرمايه گذاري است به اين دليل نتايج ان در دراز مدت مشخص مي شود يادگيري=يك تغيير دائمي در رفتار يا الگوي رفتاري ودر نتيجه تجربه حاصل ميشود . تئوري هاي ياد گيري:1 محرك وپاسخ =ياد گيري انسان مي تواند در نتيجه تشويق تنبيه وپاداش ونتيجه انجام شود يك نوع ايجادارتباط بين محرك وپاسخ اول روي حيوانات ازمايش شد وبعد به انسان تعميم يافت 2 اسكينر =انسان به شرطي ياد ميگيرد كه رفتارش منجربه پاداش شود  (مطمئن شود به هدف خود خواهد رسيد )3 مكتب گشتالت =به كلي نگري تاكيد دارد برنامه هاي يادگيري را بايد طراحي تنظيم وسازماندهي كرد4 تئوري هاي ياد گيري اجتماعي به اهميت مراودات اجتماعي

درياد گيري تاكيد دارد هر چيزي را كه از طريق تجربه مستقيم ميتوانيم ياد بگيريم از طريق مشاهده مستقيم هم مي توان ياد گرفت 5 اسان سازي =براي ياد گيري اسان اموزش گيرندگان بايد در مراحل مشاركت عملي داشته باشند - اصول ياد گيري:  1 راهنمايي =شركت كننده گان از همان ابتداي شركت نياز به راهنمايي وتوجيه دارند راهنمايي نياز به اموزش از طريق ازمون وخطا را تقليل مي دهند وكاراموزان را از سر در گمي نجات مي دهد 2 استاندارد عمل كرد واگاهي از نتايج كار =از هدف ونتايج ياد گيري خود مطلع باشد وبايد استاندارد هاي كاري را به خوبي بداند وهدف ان كسب دانش ومهارت لازم براي انجام موفقيت اميز شغل است 3 پاداش وپيگيري=اگر اموزش همراه با پاداش باشد موثر تر خواهد بود انگيزش=با مشاركت دادن انها در برنامه ريزي اجرا وحتي نحوه ي ارزشيابي دوره هاي اموزشي  مرتبط نمودن محتواي دوره ها با محتواي شغلي وكم شدن مشكلات كاري واماده شدن كاركنان براي پست هاي بالا تر انتقال=انتقال دانش ومهارت يارفتار ايجاد شده به محيط كاري مديران بايد امكان پياده نمودن  اموخته ها را در دوره هاي اموزشي فراهم اورند فرايند اموزش=1 تعيين نياز اموزشي 2 تعيين اهداف اموزش وتوسعه منابع انساني 3 تعيين محتواي دوره ها 4 به كار گيري اصول ومباني ياد گيري 5 اجرا وارزشيابي 1 تعيين نياز اموزشي= تشخيص مسائل ومشكلات كار كنان در ارتباط با دانش ومهارت ورفتار لازم براي انجام موفقيت اميز يك شغل .محتواي دوره هاي اموزشي بايد براساس نياز ومشكلات كاري تنظيم شود.و با استفاده از فرم هاي شرح شغل ونتايج ارزيابي

2 اهداف اموزش وتوسعه منابع انساني=اهداف براساس احساس نياز به اموزش تعيين ميشوند ومعياري براي ارزيابي پايان دوره هستند 3 محتواي دوره ها =محتوا بر اساس اهداف است براي ايجاد دانش مهارت يا رفتار خاصي در شركت كننده گان تدوين مي گردد محتواي اموزشي را بايد با نياز شغلي تطبيق داد 4 اصول ومباني ياد گيري =بايد در برنامه ريزي واجراي دوره ها مورد استفاده قرار كيرد  تحقيقات جالبي درزمينه ياد گيري انجام شده ولي متاسفانه كمتر در دوره هاي اموزشي مورد استفاده قرار ميگيرد به دليل قابل مشاهده نبودن ميزان ياد گيري منحني ياد گيري بايد روندي صعودي داشته وزمان لازم براي ياد گيري را به حداقل كاهش دهد 5 اجراوارزشيابي =با اجراي برنامه هاي اموزشي كاركنان بي سواد وبي مهارت تبديل به كاركنان اموزش ديده وبا مهارت ميشود وبراي كارهاي اينده اماده مي شوند براي ارزيابي ميزان نيل به اهداف بايد از برنامه هاي اموزشي ارزشيابي به عمل ايد عدم ارزشيابي يكي ازضعف هاي توسعه ي منابع انساني است .معيار هاي ارزشيابي نيروي انساني= عكس العمل شركت كننده گان – نوع وميزان ياد گيري – تغيير در رفتار ايجاد شده – نتايج فردي وسازماني حاصل از شركت در دوره هاي اموزشي در كيفيت وكميت كارها وتقليل سوانح وحوادث در محيط كار وكاهش حوادث وسوانح ارزشيابي قبل وبعد شركت در دوره هاي اموزشي به منظور سنجش دقيق ميزان ياد گيري روش ها وفنون اموزش وتوسعه ي منابع انساني :آموزش حين كار=در مدت كمي اموزش ديده واماده انجام موفقيت اميز شغل ميشوند.به دليل اينكه در محيط وابزار الات واقعي اموزش انجام مي شود باعث ايجاد

انگيزه در فرد ميگردد. هدف ان ايجاد مهارت توليد است محيط صنعتي وتوليدي باعث ايجاد انگيزه ميشود اموزش جواري =دقيقا شبيه محيط كار است و در جوار سازمانهاي توليدي وصنعتي ودليل به وجود امدن اين مراكز كثرت تعداد كار اموران است. هدف  اصلي اموزش است نه ارائه خدمت در حين كار اموزش ومهارت لازم را كسب كند اين روش داراي مزايا ومعايبي است اموزش استاد شاگردي =هدف ان تعليم وتربيت است اموزش حين كارانجام ميشود. شركت در كلاس هاي درسي با موضوعات خاص در دوره هاي 2-4 ساله دوره هاي اختصاصي =از طريق استفاده از نوار سمعي – بصري. اموزش به صورت انفرادي انجام مي شود.و براي انجام وظايف ومسوليت هاي شغلي ضروري است از جمله مزاياي ان- برنامه ريزي براي زمان ياد گيري – فقط مطالبي كه نمي داند بياموزد – كساني كه دير تر ياد مي گيرند به طور مكرر از اين نوار استفاده كنندتوسعه مديريت وسرپرستي= كار مديريت بسيار مشكل وپيچيده است تهيه فرم هاي شرح شغل كامل براي مديران عالي بسيار سخت است مدير عالي نيمي از وقت خود را صرف مرئوسين ونيمه ي ديگررادرخارج از سازمان به سر ميبرد  هر سازمان با توجه به اهداف ومسائل داخلي وخارجي دوره هاي اموزشي خاصي براي مديران خود در نظر مي گيرند الف- مهارت هاي تصميم گيري :اساس كار مديريت تصميم گيري است  1 تصميمات داخل كازيه =اشنا نمودن كاراموزان  با سازمان اهداف وسياست ها وپست هاي كليدي نمونه هايي از نامه ها مسائل ومشكلات واطلاعات را به كاراموز ارجاع ميدهيم  ودر نتيجه او در مورد مسئله و در زمان مشخصي تصميم ميگيرد

و يادداشت ها و امور لازم را به افراد زير ربط ارائه نمايد.اين روش براي شناخت استعداد هاي بالقوه و ايجاد مهارت تصميم گيري ربط دادن مسائل ومشكلات واطلاعات به كار مي رود. 2 بازي هاي مديريتي =بازي هاي گوناگوني به منظور شبيه سازي شرايط تصميم گيري طراحي گرديده. نوعي برنامه كامپيوتري براي تصميم گيري در حالت غير مطمئن است .گروهي از كار اموزان در جلسه شركت ومسئله مربوط را مورد بررسي قرار ميدهند.  هدف ارزيابي افراد از طريق شبيه سازي است مطالعات موردي =چكيده اي از يك مسئله خاص سازمان است و در يك زمينه خاص اطلاعاتي را جمع اوري وبه ما تحويل دهد ب- مهارت هاي تصميم گيري :مديران سنتي به روش  تصميم گيري منطقي ووحواله ي ان به سطوح اجرايي براي اجرا اعتقاد دارند ولي مديران تحصيل كرده امروزي به اين روش كه  تصميمي كه مورد قبول سطوح اجرايي قرار گيرد بهتر انجام مي گيرد اعتقاد دارند پس به تصميم گيري گروهي مي پردازند. نقش مهارت هاي ارتباطي براي موفقيت مدير بسيار موثر است 1 ايفاي نقش =نقشي در مورد يكي از مشكلات سازمان قبول كند كه نياز به مهارت هاي ارتباطي داشته باشد وبه وسيله مهارت هاي ارتباطي حل شود 2 مدل سازي رفتار =يك طرز برخورد از قبل تهيه وتنظيم شده براي ايجاد مهارت هاي مديريتي وسرپرستي . وكاراموزان از اين مدل رفتاري استفاده مي كنند  يك طرز برخورد خاص نتايج مشخص وقابل پيش بيني را دارد 3 اموزش حساسيت=اگاهي به رفتار هايي كه ممكن است خود فرد يا ديگران نسبت به ان حساس باشند. وفرد نسبت به رفتار خود

اگاهي بيشتري پيداميكند افزايش ميزان اگاهي واطلاعات از خود به ديگران وبالعكس به ميزان بلوغ كاركنان بر مي گردد .ياد گيري چهره به چهره ي انسان در مورد رفتار شان و ديد ديگران در مورد اين رفتارها.  افراد بايد نحوه ي انتقاد را بدانند و سعي كنند انتقاد پذير باشند3 تجزيه و تحليل رفتار هاي متقابل =حالت هاي بالغ  والد و كودك در همه ي انسانها وجود دارددر انسان هاي سالم جدا از يك ديگر ودر انسان هاي ناسالم با تلفيق ميشود -حالت والد =از ابتداي تولد تا 5 سالگي  كودك مستقيما از والدين خود در يافت ميكند -حالت كودك=از ابتداي تولد تا 5 سالگي مانند كودك بر اساس عواطف واحساسات ومشاهدات خود رفتار ميكند -وحالت بالغ=بررسي مشاهدات كودك تا پايان عمر بر اساس قدرت تشخيص وتجزيه تحليل وجمع اوري اطلاعات (حقايق)واقع بيني اگر حالتهاي والدعاقل با هم تلفيق شود حاصل ان تعصب  است ودر صورتي كه دو حالت بالغ وكودك در صورت تلفيقبه جنون تبديل ميشود ج دانش شغلي :مدران وسرپرستان بايد نسبت به شغلخود شناخت داشته باشند 1 تجربه حين كار =فقط در مشاغل ساده استفاده نميشود بلكه در مشاغل تخصصي فني وحرفه اي هم از ان روش استفاده ميشود در برخي از  مشاغل وقت گير پر هزينه وغير موثر مي باشد حل مسائل ومشكلات حين كار وتبادل افكار باعث افزايش دانش شغلي ميشود وافراد ميتوانند از اين طريق دانش خود را به روز كنند 2 راهنمايي خصوصي (مربي گري)= تجربه حين كار وراهنمايي يك مدير باتجربه وبا مهارت باعث افزايش دانش شغلي وافزايش انگيزه وكم شدن مشكلات يادگيري مي شود  واز معايب

ان كمبود وقت مديران مجرب و كار ازموده است. 3 تحت مطالعه =شخصي براي پست معيني نامزد شده فرد تحت مطالعه وبررسي است وزمان تصدي منصب مشخص نيست واموزش هاي لازم به طور عملي انجام مي شودواين روش نيز داراي مزايا ومعايب خاص خود است دانش سازماني :1 چرخش مشاغل =باعث وسعت بخشيدن به ديد انها نسبت به سازمان. وبراي اموزش افرادي كه داراي استعداد بالقوه هستند.و براي تصدي مشاغل سطوح بالاي سازماني از اين روش استفاده ميشود. هر 6 ماه وحداكثر12 ماه در شغل جديدي قرار مي گيرند مديريت چند جانبه=اعضاي هيئت ميره كوچك هستند وهدف ان اموزش مديران رده  دوم سازمان است. كليه اختيارات هيئت مديره اصلي تفويض ميگردد ودر تمام مسائل تصميم گيري مي نمايند به جاي اين كه فقط به مسائل واحد خود بپردازند به كليه مسائل سازمان مي پردازند  اعضاي هيئت مديره اصلي حق وتو نظرات هيت مديره كوچك را دارند دانش عمومي:1 دوره هاي ويژه=ترك محيط كار وتمام وقت خود را صرف اموزش مي نمايند .سازمان ها مديران خود را به دانشگاه معرفي مي نمايندبراي گرفتن مدرك معادل. ولي عنوان مدرك معادل از اعتبار ان مي كاهد در صورتي كه مطالب ارائه شده در كلاس درس با تجربه علمي وعيني تلفيق ميشود 2 جلسات ويژه=به بررسي مسائل ومشكلات خاص به صورت كنفرانس با شركت اساتيد دانشگاه وسرپرستان وتعداد شركت كننده گان تا چند صد نفر ميرسد در اين جلسات سخنراني وپرسش  و پاسخ ونمايش فيلم انجام ميشود براي افزايش معلومات مديران ومدت ان 1 الي 2 روز است 3 مطالعات منتخب=زماني كه مديران فرصت كافي براي شركت در كلاس

ندارند مطالبي را براي مديران انتخاب و  براي انها  ارسال ميكنند و زماني بين 4 الي 6 هفته به انها براي مطالعه فرصت داده ميشود سپس نويسنده اثر را براي سخنراني وپاسخ به پرسش هادعوت ميكنند. اين روش ساده كم خرج واسان است - نياز هاي ويژه انفرادي:براي تعيين نياز وتنظيم برنامه هاي اموزشي به جهت رفع نياز فردي1 پروژه هاي ويژه=روش متداول وانعطاف پذيراست و براي رفع نقاط ضعف مديران مورد استفاده قرار ميگيرد 2 تكاليف گروهي=اين روش صرفا براي اموزش نيست اعضاي گروه هر يك داراي وظايف ومسوليت هاي خاص سازماني وشغلي هستند. فصل پنجم                                حقوق و دستمزددستمزد عادلانه در مقايسه با وظايف ومسوليت ها وشرايط كاري در مقايسه با  همكاران داخل وخارج سازمان تعيين ميشود  .تاثير حقوق ودستمزد درطرز رفتارسطح زندگي قدرت خريد سلامت روحي ورواني ودر نتيجه افزايش كارايي است. دستمزد غير منصفانه باعث بحران اقتصادي تقليل كارايي رفتار ناهنجار ومفاسد اجتماعي ميشود حقوق ودستمزد بر روي انگيزه ي فرد تاثير ميگذارد وبسياري از رفتار هاي نا هنجار ريشه در حقوق ودستمزد نا عادلانه دارد  حقوق ودستمزد =وجه نقد يا هر گونه مزاياي غير نقدي كه كاركنان در مقابل ارائه خدمت از كار فرما دريافت ميكند .همه ي افراد بايد ميزان حقوقي را دريافت كنند كه متناسب با شئونات انها باشد وخستگي انها را بر طرف نمايد دستمزد =براي كارگران براساس ساعت روز هفته تكه كاري محاسبه وپرداخت ميشود حقوق=براي كارمندان به كار ميرود . براي انجام فعاليت فكري وجسمي به انها پرداخت مي شود. مزايا=كليه امتيازات از قبيل كمك هاي غير نقدي (مرخصي وبيمه و........)هزينه زندگي=مبالغي كه يك نفر يا

خانوار براي اداره ي زندگي خود لازم دارند هزينه زندگي با توجه به سطح زندگي ومنطقه زندگي متفاوت است سطح زندگي =ميزان و درجه ي استفاده از كالا و خدمات تورم=ميزان پول بدون توجه به ميزان توليد افزايش يابد برخي معتقداند نتيجه تورم پسنداز پولي است نظريه هاي تعيين حقوق و دستمزد : 1 نظريه عرضه و تقاضا= بر اساس قوانين عرضه و تقاضا محاسبه مي شود بدون  توجه به نياز هاي انساني  وتخصص و مهارت انها.  اين نوع نگرش به انسان و مهارت هاي وي درست نيست بين عرضه نيروي كار و حقوق و دستمزد رابطه معكوس وجود دارد2 سند يكاها اتحاديه ها و كنفدراسيون ها =به منظور ظبط منافع حرفه اي و بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي كارگران تشكيل ميشود . گاهي زياده طلبي اين گروه ها باعث ورشكستگي سازمان ها ميشود . و اين ها نقش مهمي در تعيين حقوق و دستمزد ايفا ميكنند.اين راهكار ها در كوتاه مدت موثر ولي در بلند مدت اثرات نا مطلوبي در جامعه دارند. اتحاديه ها و سند يكا ها با كم كردن ميزان عرضه ي نيروي كار و اعتصابات در پي افزايش حقوق هستند صاحبان صنايع سعي دارند با استفاده از تكنولوژي پيشرفته و اتوماسيون ورباط ها تعداد نيروي انساني لازم را بكاهند3 نظر يه قدرت پرداخت =براساس ميزان درامد پرداخت نمايند .سازمان ها بر دو نوع اند  1 سازمان هايي كه توان اقتصادي فراواني دارند 2 سازمانهايي كه توان اقتصادي خوبي ندارند= افراد سازمان  سازمان را براي دريافت بيشتر حقوق ترك گفته. افزايش حقوق باعث جذب كاركنان بهتر وكارامد ترميشوند .4 كارايي(بهر ه وري)

=ميزان حقوق به نسبت افزايش كارايي افزايش مي يابد براي مقابله با اثار منفي تورم است 5 قوانين ومقررات دولتي=دولت ها با تصويب قوانين و مقررات حقوق و دستمزد عادلانه را تعيين مي كند.اين كار باعث تامين رفاه و امنيت اقتصادي ميشود 6 هزينه زندگي =بين پرداختي و هزينه هاي زندگي رابطه نزديكي وجود دارد و هر سال با توجه به تورم مبلغ به ان اضافه مي شود معايبي نيز در اين روش وجود دارد 7 نظريه هاي فرهنگي ارزشي =هر فرهنگ داراي ارزش هايي است كه به طور مستقيم و غير مستقيم بر ميزان حقوق و دستمزد تاثير ميگذارد 1 كار سازنده و مفيد را منشا حقوق ميدانند 2 كارهايي كه نياز تجملاتي و يافعاليت هاي احتكاري را دربر داشته باعث برتري يافتن گروه سود جو ميشود 3 – دسته اول= افرادي كه با برتري فكري و انرژي بالا ميتواند سطح زندگي خود را بالا برده و غني باشد و به كار تكيه ميكنند –  دسته دوم= افرادي كه ميتوانند كار كنند ولي كار انها براورده كننده نياز اوليه انهاست و طبق همكاري هاي عمومي و تعاون زندگي ميكنند –  دسته سوم= افرادي كه داراي ضعف جسمي يا نقص عقلي هستند و توان كار ندارند و بر اساس همكاري عمومي و تامين اجتماعي زندگي ميكنند از حقوق شرعي و قانوني كاركنان است كه  در مقابل كار براي رفع نيازهاي زندگي دستمزد عادلانه دريافت كند 4 –حقوق بر اساس حد اقلي براي نياز عامل كار به اضافه ي مقداري تغيير پذير بر اساس كارايي پرداخت مي شود  -عوامل كار :مهارت =عبارت است از تسلط عملي

و شناخت لازم براي انجام يك شغل . مسئوليت =جواب گويي براي عوامل مختلف از قبيل افراد اموال ابزار الات ماشين الات رويدادها وغيره مساعي =ميزان تلاش وكوشش فكري و جسمي لازم براي انجام موفقيت اميز شغل منطبق با استاندارد. شرايط محيط كار =منظور شرايط نامطلوب و خطراتي است كه ممكن است درنفس كار وجود داشته باشد- عوامل شخصي =مربوط به صفات كاركنان است وبه طور مستقيم وغير مستقيم در كار موثر است وربطي به شغل ندارد ولي در اجراي موفقيت اميز ان كمك ميكند - عوامل جنبي (مزايا)= از اجزاي حقوق و دستمزداست تعداد مزايا بسيار زياد است 1 برخي ازمزاياازحقوق ودستمزد ميكاهند (ماشين منزل و.....)2 برخي از مزايا به حقوق ودستمزد مي افزايند (حق اولاد وهزينه حمل ونقل و.......)اجزاي تشكيل دهنده حقوق ودستمزد : داراي اجزاي مختلفي است كه ممكن است قابل تشخيص نباشد و درصورت قابل تشخيص بودن قابل تبديل به واحد هاي كمي نمي باشد .ومهمترين اجزاي تشكيل دهنده ان:الف=ارزش كار برحسب نياز جامعه ب=عوامل كار ج=عوامل شخصي د=عوامل جنبيارزش كار هاي انسان بر حسب نياز انسان متفاوت است سياست كلي حقوق ودستمزد =كليه سازمان ها بايد خط مشي درمورد حقوق ودستمزد داشته باشند اين سياست ها وخط مشي ها چارچوب و راهنمابراي تعيين ميزان حقوق رابراي همه ي افراد روشن ميكند .تعيين ميزان حقوق يك مسئله دشواراست حقوق مناسب براي جذب ونگه داري نيروي انساني متخصص وكارا بسيار مفيد است پرداخت حقوق ودستمزد در زمان بيكاري =براي جلو گيري از سواستفاده و تسهيل و تسريع پرداخت .واز نشانه هاي مدير متعهد است.  برقراري ارتباط با كاركنان بيمار از سو استفاده

جلو گيري مي نمايد فصل ششم                             ارزشيابي مشاغل هدف نظام ارزيابي تعيين درجه ي اهميت مشاغل براي پرداخت است ودر اين جا فقط شغل مورد ارزيابي قرار ميگيرد ارزشيابي مشاغل عبارت اند از يك روش سيستمي به منظور تشخيص وتعيين ارزش نسبي مشاغل. ملاك پرداخت نبايد جنسيت باشد برخي صفات - ويژگي ها وخصوصيات روحي رواني وجسمي اثرات مثبت يا منفي بر نتيجه كار ميگذارند وبر اين اساس بايد پرداخت كم يا زياد شود .افرادي كه وظايف ومسوليت هاي يكسان در سازمان دارند بايد از حقوق يكساني برخوردار شوندمشكلات پايين ترين سطح قابل قبول وبالاترين سطح قابل حصول= 1  براي مشاغل غير ملموس بسيار پيچيده است 2 پايين ترين وبالا ترين سطح بسته به عوامل مختلف است مثل شرايط وامكانات واوضاع سياسي واقتصادي است محدوديت هاي ارزشيابي مشاغل :طبيعت شغل وروشهاي ارزشيابي  سياست حقوق ودستمزد هستند. گاهي به جاي شغل شاغل مورد ارزيابي قرار مي گيرند و اين خود دو مشكل اساسي را در بر دارد 1 اگر شاغل توانمند باشد ودر شغلي ساده مشغول به كار باشد اشتباها حقوق ودستمزد براي شغل را بالا مي برند 2  واگر شاغل خصوصيات لازم شغل را نداشته باشد ودر عين حال شغل مهم باشد واشتباها حقوق ودستمزد شغل پايين مي ايد. نحوه ارزشيابي مشاغل :1 براي تاسيس سازمان برنامه ريزي مي شود وشغلي براي ارزيابي وجود ندارد وبر اساس سازمان مشابه وبه صورت كيفي وذهني ارزش ريالي شغل مشخص مي شود 2 سازمان در حال فعاليت است وشغل براي ارز يابي موجود است كارشناس بايد سازمان راخوب بشناسد ( مانند اهداف روش هاي انجام كار وجداول حقوق

ودستمزد )وموافقت مديران وكاركنان راجلب نمايد ودر انتها انتخاب از ميان انها براي همكاري واين حالت براي شناخت خوب سازمان وجلب موافقت مديران وكاركنان مفيد است  . نقش مدير منابع انساني به حداقل رساندن محدوديت هاوشرايطي را اماده كند كه شغل بر اساس واقعيت ارزشيابي شود روشهاي ارزشيابي مشاغل 1 كيفي 2 كمي و از اين دو روش با توجه به شرايط امكانات وماهيت شغل ها استفاده مي شود روش هاي ارزشيابي مشاغل:1 روش رده بندي يا رتبه بندي =يكي از ساده ترين روش هاست وبه كارشناس مجرب وكار ازموده نياز دارد هر شغل براساس شرح شغل در طبقه معيني قرار مي گيرد وبر اساس مرتبه حقوق ودستمزد دريافت ميكنند .اعضاي كميته بايد شناخت كافي از سازمان اهداف ومشاغل داشته باشند  در اين روش  مشاغل از نظر كلي وباتوجه به ظوابط معيار وعواملي كه جنبه ذهني دارند توسط كميته ها ارز يابي مي شوند در اين روش يك شغل نسبت به بقيه مشاغل مورد ارزيابي قرار ميگيرد در روش رتبه بندي تمام مشاغل سازمان مورد ارزيابي قرار ميگيرند وشرح مشاغل روي كارت هايي منعكس مي شود وهر يك از كميته ها شغل ها را از مهم ترين وپيچيده ترين تا ساده ترين مشاغل وبالعكس طبقه بندي ميكنند  معايب رتبه بندي  كيفي وذهني بودن ان وتوجه بيش از حد به عناوين به جاي محتوااست .2 روش درجه بندي وياروش طبقه بندي مشاغل =روشي كيفي وذهني است ومشاغل به طور كامل مورد ارزشيابي قرار ميگيرند ونسبت به روش قبلي كامل تر است . ميتوان از شرح مشاغل استفاده نمود وشرح طبقات كلي را تهيه وتنظيم نمود  قرار

دادن مشاغل در طبقات ودرجاتي كه به صورت گروهي براي مشاغل مختلف سازمان در نظر گرفته ميشود واين روش نيز داراي مزايا ومعايب خاص خود است 3 روش مقايسه عوامل =انتخاب مشاغل كليدي وتعيين ميزان حقوق مورد تاييد كميته براي اين مشاغل. ومشاغل كليدي مشاغلي اند كه محتواي انها در طول زمان ثابت بماند ومعرف بقيه مشاغل سازمان باشند. در اين روش ارزشيابي بر اساس عوامل كلي انجام ميشود وموفقيت بستگي به نحوه انتخاب مشاغل كليدي دارد 1 تجزيه مشاغل بر اساس عوامل شغل= (مهارت مساعي مسوليت ومحيط)2 انتخاب مشاغل كليدي 3 رتبه بندي مشاغل كليدي بر مبناي عوامل چهار گانه 4 تخصص ارزش ريالي به عوامل چهار گانه 5 تهيه طرح جامع حقوق ودستمزد ورتبه بندي مشاغل سازمان 4 روش امتيازي =عوامل اصلي شغل را شناسايي وعوامل اصلي را به عوامل فرعي تقسيم مي كنيم  واين روش يكي از بهترين روش هاست و روشي است كه در كشور ما مورد استفاده قرار ميگيرد  1 انتخاب عوامل شغلي 2 تنظيم ايين نامه امتيازات 3 تخصيص امتياز به مشاغل سازمان4  مطالعه وبررسي حقوق ودستمزد جاري 5 تعيين سياست هاي كلي حقوق ودستمزد 6 تنظيم واستقرار سيستم حقوق ودستمزد انتخاب عوامل شغلي=حقوق ودستمزد بر اساس مهارت مسوليت مسائي ومحيط داده ميشود. عوال اصلي هر سازمان باتوجه به اهداف وروش انجام كار متفاوت استتنظيم ايين نامه امتيازات =تعيين ظوابط ارزشيابي براي عوامل اصلي وفرعي . براي هر كدام از عوامل اصلي وفرعي بايد امتيازاتي درنظرگر فته شود مشخص كردن امتياز شغل وسپس امتيازات را به عوامل اصلي وفرعي تقسيم ميكنيم .در سالهاي اخير درصد كمي را براي مهارت

ودرصد زيادي را براي مسوليت در نظر گرفته اند واين به دليل مكانيزه شدن كارها واستفاده از تكنواوژي پيشرفته اين مسئله ميزان مسوليت رادر قبال محصولات رويداد ها ايمني وابزار الات راافزايش ميدهد  تخصيص امتياز به كليه مشاغل موجود در سازمان  =بااستفاده از ايين نامه امتيازاتي كه در مرحله قبل تهيه وتنظيم شده كليه مشاغل سازماني مورد شناسايي قرار گرفته وامتيازاتي براي ان مشاغل در نظر ميگيرند بررسي حقوق ودستمزد جاري در بازار = بر اساس ارزش امتيازاتي به خود اختصاص ميدهند . مجموع امتياز نشان دهنده ي ارزش كار است دادن امتياز گاهي بسيار مشكل است تعيين سياست كلي حقوق ودستمزد =براساس روند ميتوان حقوق ودستمزد برحسب امتيازمحاسبه گردد و دو نوع پرداختي1 مسطح =براساس طبقه شغلي به فرد حقوق داده ميشود نه براساس امتياز 2 متغيير =حقوق بر اساس امتيازات افزايش مي يابد. حد اقل وحد اكثر دستمزد براي طبقات مختلف شغلي را مشخص ميكند  اگر حقوق بر اساس نرخ مسطح باشد طبقات بيشتري ايجاد تا فاصله بين طبقات كمتر باشد براي جذب افراد شايسته از حد اكثر حقوق طبقات شغلي استفاده ميشود  در روش مسطح افزايش حقوق مستلزم  رفتن به طبقات بالا تر است تنظيم و استقرار سيستم حقوق ودستمزد =كليه حقوق ودستمزد بايد در چار چوب وساختار حقوقي سازمان باشد .اگر حقوق ودستمزد گروهي از كاركنان  بالا تر از حد معمول باشد حقوق ان ها افزايش نمي يابد تا به حد معمول (استاندارد) برسد. واگر حقوق گروهي از كاركنان كمتر از حد معمول باشد حقوق ان ها افزايش مي يابد تا به حد استاندارد برسد  گاهي ممكن است دستمزد سالهاي قبل

نيز جبران شود ارزش يابي مشاغل در ايران =در سال 1301 با تصويب قانون استخدامي براي مشاغل دولتي انجام شد وكمترين حقوق مربوط به مشاغل ثباتي وبيشترين حقوق براي مديريت كل مشخص گرديد واز سال 1333سازمان طبقه بندي مشاغل تاسيس شد فصل هفتم                انظباط ورسيدگي به شكايات علي رغم تلاش هاي بسيار براي جذب وگزينش كار كناني وارد سازمان ميشوند كه به دلايلي رفتار نا هنجار در محيط كار از خود نشان ميدهند ودرصورتي كه راهنمايي ومشاوره موثر واقع نشود ديسيپلين براي كاركنان مشكل افرين ضروري است انظباط يا ديسيپلين =عبارت است از ايجاد موقعيتي كه كاركنان يك سازمان خود را با قوانين ومقررات واستانداردهاي سازماني هماهنگ نموده وبرابر ان رفتار نمايند انواع انظباط:1 باز دارنده =كاركنان را به رعايت قوانين تشويق ميكند.ومانع بروز مشكلات انظباطي ميشود وحس خود كنترلي ورعايت قوانين رادر كاركنان ايجاد مي نمايد ومدير پرسنلي بايد كار كنان را در اين راه همراه خود سازد 2 اصلاح كننده =اقداماتي در مورد كاركناني كه قوانين ومقررات را رعايت نمي كنند انجام شود وهدف اين نوع انظباط باز داشتن كاركنان خاطي از بي توجهي به قوانين ومقررات واستاندارد سازماني واصلاح رفتار ان ها باشد نكاتي كه بايد قبل از اعمال مجازات هاي انظباطي مورد توجه قرار گيرد الف-  نوع واهميت خطا=رفتار نا هنجاري كه ممكن است موجب اقدام انظباطي گردد متفاوت است ب- طول زمان وتكرار خطا=خطا از چه زماني شروع وچند بار تكرار شد  ج- سوابق كاري كاركنان =سابقه كارنان بايد مورد توجه قرار گيرد به افرادي كه سابقه درخشاني دارند بايد تخفيف داده شود د- شرايط خاطي =شرايط خطا كار در

زمان وقوع خطا بايد مورد توجه قرار گيرد ح- درجه اعمال سياست باز دارنده=در نوع وميزان مجازات ها در نظر گرفته شود و- سابقه سياست انظباطي سازمان =باتوجه به روش گذشته ي سازمان عمل ميكنند.ز-اثار مجازات ها در ساير كاركنان =بايد به اثر مجازات ها روي ساير كاركنان مورد بررسي قرار گيرد استراتژي هاي اعمال انظباط:نحوه ي انجام اقدامات انظباطي سازمان در چارچوب سياست ها الف- استفاده از روش هاي غير كلامي عبارت از  تغيير حالت چهره مانند( اخم )ب- در صورت عدم موفقيت در روش هاي غير كلامي از روش هاي اخطار شفاهي به كاركنان در خلوت و به صورت مستقيم وغير مستقيم ج- اخطار شفاهي در مقابل ديگران               ز-انفصال موقت باكسر حقوق د- اخطار كتبي بدون درج در پرونده            ج-انتقال به مراكز بد اب وهوا ح- اخطار كتبي با درج در پرونده استخدامي   ط- تنزيل درجه ويا تغيير شغل و- توبيخ كتبي                                     ي-تعقيب قانوني واخراج رسيدگي به شكايات :مديران منابع انساني بايد به دنبال ريشه هاي نارضايتي باشند قبل از شكايت رسمي يا تغيير در كيفيت وكميت كالا  1 نارضايتي =چيزي كه انسان را آزار ميدهد اعم از اين كه ان را به ديگران بيان كند يا بيان نكند 2 گله كردن گفتن يا نوشتن مسئله يا عامل وچيزي كه باعث نارضايتي گرديده   به منظور جلب كمك ديگران براي رفع ريشه هاي نارضايتي 3 شكايت =گله نمودن كتبي به مراجع قانوني كاركنان بايد بدانند كه چگونه شكايت كنند كه موجب ضايع شدن حق وحقوق ان ها نشود شكايت بهتر است توسط كساني كه به ريشه هاي نا رضايتي نزديكترند حل شود وبعضي از

مواقع شكايت در خارج سازمان رسيدگي ميشود فصل هشتم                     ارزشيابي شايستگي كاركناناثربخشي عبارت اند از رسيدن به هدف در زمان مشخص وكارايي عبارت اند از نسبت داده به ستاده در يك سيستم سازماني است عملكرد انسان بازتاب افكار خصوصيات روحيات طرز تلقي او نسبت به جهان هستي است سازمان ها اهدافي دارند وبراي رسيدن به اين اهداف منابع انساني نياز دارد. ارزشيابي عملكرد نيروي انساني از اهميت زيادي برخوردار است وزندگي مادي تنها وسيله ي تشخيص ميزان شايستگي است ارزشيابي كاركنان عبارت است از مراحلي كه سازمان نحوه ي عملكرد منابع انساني را در انجام وظايف مورد بررسي قرار ميدهد موضوع ارزشيابي كاركنان نحوه ي انجام وظايف ومسوليت ها وسنجش برخي از صفات خصوصيات وويژگي شخصي كار كنان ارزشيابي هم به نفع كاركنان وهم به نفع سازمان است . برخي از صفات كاركنان ممكن است اثر مثبت يا منفي در كار داشته باشد در ارزشيابي استعداد هاي بالفعل ورفتار ظاهري مورد بررسي وبايد به استعداد هاي بالقوه ي افراد نيز توجه شود معيار هاي ارزشيابي كاركنان : 1 معيارهاي كاري =شرايطي كه براي انجام موفقيت اميز شغل لازم هستند.مانند (سن وتجربه وتحصيلات و.......)2 معيار هاي اخلاقي=ان دسته از صفات خصوصيات وويژگي هاي خوب انساني .مانند (خوش برخوردي  ادب متانت اعتماد به نفس و.........)كه در بين همه ي افراد داراي ارزش وقابل  قبول است.3 معيار هاي ارزشي =معيار هايي كه ريشه در جهان بيني وايدولوژي افراد دارد معيار هاي مهم ارزشي هستند. در حكومت هاي الهي خط مشي بر اساس سيره وروش انبياي الهي ودستورات انها انتخاب ميگردد ودر اسلام ارزشيابي بسيار دقيق انجام شده است

و262 ايه در مورد بهشت و154  ايه در مورد جهنم و851 ايه در مورد بعثت قيامت ومجازات اورده شده واين نشان دهنده توجه خداوند به افعال وقول وافكار است وقران به صفات وخصوصيات افراد توجه بسيار كرده واز انسان ها چيزي بيشتر از توان انها نخواسته است.ارزشيابي عيني يا ارزشيابي ذهني:ارشيابي عيني توسط ديگران هم قابل تاييد وتصديق است ودر مورد مسائلي است كه ما انها را مي بينيم ولي ارزشيابي ذهني توسط ديگران قابل تاييد وتصديق نمي باشد مثل قضاوت هاي سرپرست از مرئوسين واين نوع ارزشيابي از اعتبار كمتري برخوردار است انحراف در ارزشيابي كاركنان :بزرگترين عامل انحراف ارزشيابي ذهني كاركنان است 1 تعميم گروهي =قضاوت هاي شخصي سرپرست بر مرئوسين حاكم ميشود .ممكن است يك ويژگي خوب يا بد ساير خصوصيات آن را تحت شعاع قرار دهد 2 تمايل به ارزشيابي متوسط=بعضي از مسولين تمايل چنداني به ارزش يابي واقعي ندارند وسعي ميكنند امتيازات هر كس را متوسط در نظر گيرند 3 تمايل به ارفاغ يا سخت گيري بي مورد ممكن است بيش از حد دقت نمايد وسخت گيري بي مورداعمال نمايد ودر كار خود وسواس كامل به خرج دهد وبراي جلوگيري از ارزشيابي بي دقت وسخت گيرانه بايد عوامل وظوابط ارزشيابي را تا حد امكان روشن نمايند 4 انتظارات فرهنگي =باتوجه به معيار فرهنگي خاص خود كه به دو صورت خود اگاهانه وخود نا اگاهانه انسانها را ارزشيابي ميكنند.در ارزشيابي بايد به تفاوت فرهنگ ها توجه شود 5 گرايشات به تبعيض نژادي =برخي از مسولان به صورت خود اگاه يا خود نا اگاه تحت تاثير عواملي مثل مليت قوميت رنگ ونژاد

قرار ميگيرند وگروهي ممكن است به جنسيت حساس باشند 6 تاثير رفتار هاي اخير كاركنان =مسولين تحت تاثير رفتار خوب يابد كاركنان قرار ميگيرند وبدون توجه به رفتار قبلي  چه كساني بايد ارزشيابي نمايند ؟ارزشيابي سنتي كه ارزشيابي توسط پدر بود(سرپرستان مستقيم) - كارشناسان ارزشيابي - كاركنان - همكاران - مرئوسين ومدير ردهي بالاتر 1 ارزشيابي توسط سرپرستان مستقيم =ارزش يابي به وسيله ي پدر .قديمي ترين ومتداول ترين روش است. ومحاسن اين روش شناخت دقيق سرپرستان از وظايف ومسوليت ها وشرايط محيط كاري در كيفيت وكميت كالا وخدمات ومعايب ان اعمال نظر اگاهانه يا نا اگاهانه در امر ارزش يابي وبا توجه به اين كه ارشيابي هر سالي يك بار انجام ميشود در سازمانهايي كه مدت سرپرستي ان كمتر يكسال است از اعتبار ان كاسته ميشود 2 ارزشيابي به وسيله ي كارشناس امور پرسنلي =براي كاركناني كه در طول سال وظايف مختلفي را انجام مي دهند در پايان هر پروژه فرد ارزشيابي ميشود. ونتيجه ارزشيابي به واحد امور پرسنلي فرستاده مي شود وكارشناس گزارش رامورد ارزيابي قرار مي دهد ونقاط ضعف وقوت افراد را مشخص ميكند وضمن مطلع ساختن ان ها نقاط مثبت را تقويت ونقاط منفي را با فرستادن افراد به كلاس ودوره هاي اموزشي رفع مي گردد واين روش در سازمان هاي ماتريسي كه سرپرست مستقيم وهميشگي ندارد استفاده ميگردد 3 ارزيابي خويشتن (خود ارزيابي )=با ايجاد محيطي صميمي مي توان ارزشيابي از طريق خود را در سازمان ها اجرايي نمود ومشكلات ان عبارت اند از عدم استقبال كاركنان وصحت اعتبار نظرات .ارزيابي توسط خود با مشخص كردن نقاط ضعف وقوت با

توجه به استانداردهاي كاري ورفتاري وتشكيل كميته هايي براي ارزيابي اختلاف نظر كاركنان وسرپرستان وانجام اصلاحات لازم. 4 ارزشيابي توسط همكاران =روش معتبر وقابل قبولي است به دليل شناخت بهتر از نقاط ضعف وقوت همكاران وميانگين نظرات در نتيجه ارزشيابي تاثير داده ميشود 5 ارزشيابي توسط مرئوسين =براي ارزشيابي سرپرستان ومديران  ميانگين نظرات در نتيجه ارزشيابي دخالت داده ميشود 6 ارزشيابي توسط سرپرست سرپرستان =منصفانه تر وجلوگيري از سخت گيري .زماني كه كه هدف مقايسه كاركنان باشد براي انتخاب افراد براي مشاغل بالاتر به منظور كاهش اعمال نظر سرپرست وبه دو صورت انجام ميشود 1 تاييد وامضاي نظرسرپرست در مورد مرئوسين پس از اطمينان 2 دخالت مستقيم در كار ارزشيابي (توسط پدر بزرگ )7 ارزشيابي توسط مراكز مشاوره وراهنمايي =اين نوع ارزشيابي شايسته تر است علاوه بر شناسايي استعداد بالفعل شناسايي استعداد بالقوه ودر نظر گرفتن شايستگي براي ترفيع .ممكن است فرد در منصب كنوني خود خوب فعاليت كند اما در منصب بالاتر ضعيف باشد وياممكن است فرد در منصب كنوني خود ضعيف باشد اما در منصب بالاتر بتواند موفق باشد ارزشيابي كاركنان وارزشيابي مشاغل براي تعيين حقوق ودستمزد مورد استفاده قرار گيرد روش هاوفنون ارزشيابي شايستگي كاركنان رتبه بندي =قديمي ترين وساده ترين روش .انها براساس عوامل كلي سنجيده وانها را با يكديگر مقايسه وانرا در ليستي قرار ميدهد ومشخص شدن برتري انها. روش درجه بندي =( توضيع اجباري )در نظر گرفتن طبقات خاص براي ارزشيابي كاركنان وطبقات تعريف شده ومشخص است وكاركنان را با طبقات سنجيده وقرار گرفتن در يكي از طبقات مقياس هاي گرافيكي =قديمي ومتداول ترين روش است.شبيه روش مقايسه فرد

با فرد است ولي به جاي نظر كلي كار ارزشيابي با استفاده از تعاريف انجام ميشود .انتخاب عوامل اصلي وفرعي در اين روش بسيار مهم وحياطي است و وابستگي كامل به فرهنگ سازماني وارزش هاي پذيرفته شده دارد چك ليست=براي كم شدن بار مسوليت مديران افراد  را ارزشيابي نمي كنند بلكه گزارشي در مورد انها مي نويسند وارزشيابي واقعي كاركنان در اداره ي امور پرسنلي انجام ميشود  انتخاب اجباري =خالي از هر كونه اعمال نظر واز بين دو سوال حتما بايد به يكي جواب داده شود وقايع حساس =مشاهده ثبت ونگه داري رفتار هاي خارج از حد متعارف مثبت يا منفي ودر نتيجه تصميم گيري وبايد در فواصل زماني مشخص رفتار خوب يا بد به او گوش زد شود مديريت برمبناي هدف=مشاركت رئيس ومرئوس براي برنامه ريزي وتعيين هدف وارزيابي نتيجه مرئوسين رفتار خود رادر جهت نيل به اهداف تغيير ميدهند   اهداف بايد جنبه ي كيفي وكمي داشته باشند ودر عين حال عيني باشند وگاهي اوقات اهداف رئيس ومرئوس به تصويب مدير رده ي بالاتر نيز ميرسد ارزشيابي رواني =سنجش استعداد هاي بالقوه ي كاركنان براي رشد وشكوفايي و وقت وانرژي زيادي ميبرد وبراي ارزشيابي مديران جوان به كار ميرود دراين روش مصاحبه ي ارزشيابي تست هاي روان سنجي ونظر خواهي ونظر سرپرست مستقيم مورد استفاده قرار مي گيرد به علت كنجكاوي از طرف كاركنان مورد توجه قرار نمي گيرد تنگناهاي ارزشيابي كاركنان =به دليل تكرار شدن اين ارزشيابي در طول سالها مورد توجه قرار نمي گيرد وبايد به اين ها اموزش هايي داد مصاحبه هاي ارزشيابي =سنجش استعداد بالقوه وتعيين ميزان امادگي براي اموزش

وتوسعه كاركنان. اطلاع رساني كاركنان از نتايج ارزشيابي وحل اختلاف بين ارزشيابي كننده گان وارزشيابي شونده گان ونتايج ارزشيابي بايد صريح روشن واميدوار كننده باشند .به افرادي كه امتيازات كمي دارند بايد فرصت داده شود تادلايل ومشكلات خود را بيان نمايند ومدير را قانع سازند كه قصور از انها نبوده واو سعي خود را در كار خود كرده ومسائل ومشكلاتي كه وجود دارد بايد شناخته ورفع شود. افراد را مورد اموزش وراهنمايي ومشاوره قرار ميدهند ودر اخر بايد طوري جمع بندي شود كه متوجه شوند چه اقداماتي براي بهبود كمي وكيفي وظايف خود بايد انجام دهند وچه كمك هايي مي توانند دريافت كنند فصل نهم                       برنا مه ريزي نيروي انسانيبرنامه ريزي نيروي انساني فرايندي است كه به وسيله ي ان سازمانها اطمينان مي يابند كه نوع وميزان منابع انساني لازم براي انجام وظايف ومسوليت هاي سازماني راهمواره در اختيار داشته باشند  برنامه ريزي نيروي نساني با برنامه ريزي استراتژيك ارتباط نزديكي دارد مزاياي برنامه ريزي نيروي انساني =برنامه ريزي هاي كوتاه مدت نمايانگر نوع ويزان نيروي انساني است كه براي سال اينده جذب گزينش واموزش داده شوند وبرنامه ريزي ميان مدت وبلند مدت سازمان نشانگر موقعيت ونياز پرسنلي براي 2 و5 و 10 سال اينده ميباشد  اهميت برنامه ريزي نيروي انساني =منابع انساني منابع را با يك ديگر تلفيق وتركيب وبراي نيل به اهداف سازماني هماهنگ مي نمايد نيروي انساني داراي اهميت بسيار است وعدم توجه به ان باعث متزلزل شدن پايه هاي سازمان ومديريت در سطح خرد وكلان ميشوند مرتبت نمودن برنامه ريزي نيروي انساني با برنامه هاي استراتژيك  =برنامه ريزي هاي نيروي انساني

فقط به منظور مقابله با كمبود ويا تورم منابع انساني در سازمان انجام مي پذيرد وفكر ميكنند كه برنامه ريزي نيروي انساني براي ارتقاي كيفي وكمي توليدات وخدمات است  البته تلفيق برنامه هاي استراتژيك و برنامه ريز نيروي انساني كار مشكلي است گام هاي اوليه برنامه ريزي نيروي انساني =بررسي ضايعات پرسنلي يكي از نخستين گام هاست عوامل درن سازماني از قبيل روحيه يافراد شيوها ي مديريت رضايت شغلي ميزان حقوق ودستمزد مي توانند در ثبات ونگه داري منابع انساني نقش تعيين كنندهاي داشته باشند محاسبه نرخ كاهش نيروي انساني در كليه ي سطوح سازماني در فواصل زماني معيين مانند هر سالي يك بار ضروري است . مراحل برنامه ريزي نيروي انساني:مرحله اول – پيش بيني ميزان تقاضاي نيروي انساني در ايندهمرحله دوم- پيش بيني ميزان عرضه ي منابع انساني در ايندهمرحله سوم- پيش بيني نحوه تطبيق عرضه وتقاضاي منابع انساني در اينده مرحله اول= پيش بيني ميزان تقاضاي نيروي انساني در اينده عوامل كوتاه مدت وبلند مدتي ودخالت دارند كه بايد مورد بررسي وتجزيه وتحليل وشناخت كامل قرار گيرند عبارت اند از اهداف وبرنامه هاي بلند مدت سازمان – روند رشد جمعيت – اوضاع واحوال اقتصادي جامعه- روند تكنولوژي وروند سياسي اجتماعي جامعه.در مطالعه ي عوامل كوتاه مدت لازم است برنامه وبودجه ي سازمان ضايعات پرسنلي وقوانين ومقررات نظارت وكنترل دولت كاملا مورد بررسي قرار گرفته ودر برنامه ريزي نيروي انساني ملحوظ گردد. مرحله دوم=پيش بيني ميزان عرضه ي نيروي انساني به بازار كار نيازمند به بررسي ميزان عرضه ي داخلي ابتدا بايد كليه ي نيروي انساني موجود در سازمان اعم از قشر مديريتي

وغير مديريتي مورد شناخت دقيق قرار گيرند براي انجام اين عمل مي توان از فرم هايي استفاده نمودكه نمونه هايي از ان ارائه شده در اين مرحله از تهيه وتنظيم واستفاده از نمودار هاي جايگزيني كه نمونه ي ساده اي از ان در كتاب اورده شده استفاده نمود .پس از مشخص شدن ميزان عرضه ي داخلي يعني نيروي انساني موجود كه مي توانند براي نيل به اهداف اينده ي سازماني مورد استفاده قرار گيرند تصميمات لازم براي اموزش واماده سازي  انان اتخاذ نمايند باقيمانده ي منابع انساني لازم را با بررسي هاي مربوطه يعني برسي عرضه ي خارجي منابع انساني مشخص وتامين ميگردد.البته در بررسي هاي مربوطه به عرضه ي خارجي منابع انساني عواملي از قبيل بررسي نياز خارجي سازمان – عرضه ي منابع انساني به بازار كار – عكس العمل جامعه نسبت به سازمان ومسائل دموگرافيك مورد نظر باشد مرحله سوم=پيش بيني نحوه ي تطبيق عرضه وتقاضاي نيروي انساني در اين پيش بيني ها عواملي از قبيل استخدام نيرو هاي جديد – اموزش واماده سازي نيروهاي موجود – برنامه ريزي حرفه اي ومديريت حرف شغلي – بهبود سيستم ها وروش ها ودر صورت لزوم نحوه ي تحليل نيروي انساني دخالت دارند كه عميقا مورد مطالعه وبررسي قرار ميگيرد فصل دهم                    سلامتي ايمني ورفاه كاركنانمديران پرسنلي يا امور اداري مسوليت اجراي قوانين ومقررات مربوط به سلامت وايمني كار كنان را بر عهده دارند واين در صورتي است كه مديران رده ي سازمانها نه تنها در لفظ بلكه در عمل نيز كاملا متعهد باشند .بايد توجه داشت كه ايجاد وتوسعه ي فعاليت هايي كه موجب تامين 

سلامتي ايمني رفاه وامنيت اجتماعي كاركنان مي گردد با اموزش وبه سازي مديران سطوح بالاي سازماني وبه ويژه مديران پرسنلي ارتباط مستقيم دارد  بنابر اين بايد با برنامه ريزي هاي اموزش وتوسعه ي مديران انان رانسبت به برنامه هاي مذكور متعهد ساخت سلامتي=رفاه فيزيكي ورواني يارها بودن وعدم ابتلا به بيماري هاي جسمي روحي رواني وروان تني ودر مديريت منابع انساني. فرد سالم كسي است كه از نقطه نظر خود وديگران با محيط اطراف اعم از محيط خانوادگي اجتماعي وكاري سازگار باشد . تندرستي وروان درستي روز به روز اهميت بيشتري بر سازمان و مديريت برخوردار است مبارزه با الكل =اثرات منفي  از مواد مخدر در جوامع بسيار ويرانگر است واستفاده از مواد مخدر در كليه ي سطوح سازماني زنان – مردان – جوانان وحتي بچه ها نيز سرايت نموده وكليه ي افراد در جوامع صنعتي وجهان سوم در معرض خطر قرار دارند مشكلاتي كه توسط كاركنان معتاد به الكل ومواد مخدر به وجود مي ايد اعم از غيبت هاي بيش از اندازه – كيفيت كار پايين – حوادث وسوانح در محيط كاراغلب به وسيله ي كاركناني كه مشكل اعتياد به الكل ويا مواد مخدر دارند به وجود مي ايد مبارزه با كشيدن سيگار =سيگار كشيدن قبل از اين كه يك خود كشي باشد يك ديگر كشي است وتحقيقات نشان داده كه دود ناشي از كشيدن سيگار براي اطرافيان بيشتر از فرد زيانبار است عكس العمل سازمانها در مقابل افراد سيگاري =برخي از سازمانها برنامه هايي براي ترك سيگار دارند وبرخي ديگر مكان مشخصي را براي كشيدن سيگار اختصاص ميدهند ودربعضي مواقع حتي از استخدام

افراد سيكاري جلو گيري مي نمايند تقليل فشار هاي عصبي يا استرس عبات اند از عكس العمل هاي فيزيكي رواني وياشيميايي بدن در مقابل رويداد ها – موقعيت هاي وحشت ناك – هيجان اور – گيج كننده – خطرناك ويا حساس براي انسان هر چند به نظر وي انسانها در مراحل زندگي سالم وطبيعي خويش به مقداري از فشار مذكور نياز مند اند ميزان استرس مفيد بستگي به ميزان تحمل وعوامل استرس زا دارد  همه ي انسانها در درجاتي از استرس خوشايند وناخوشايند بهترين عكس العمل را از خود نشان ميدهند ايمني =شرايطي كه منابع انساني را  از عوامل مضري كه مي تواند سلامتي انها را به خطر اندازد مصون دارد مسوليت عمده ي ايمن سازي به عهده ي مديران بالاي سازماني به خصوص مديران پرسنلي است البته اهميت همكاري مديران را در ايجاد محيط امن نمي توان ناديده گرفت عوامل حادثه زا در محيط كار= 1 رفتار كاركنان  2 شرايط فيزيكي نامطلوب محيط كاري  3 ابزار الات غير استاندارد ويا فرسوده ويا تلفيقي از همه ي اين عوامل مذكورتحقيقات ايمن سازي محيط كاري =اين تحقيقات توسط سازمان هاي بزرگ وونيز مهندسين ايمني به منظور يافتن عواملي كه سلامت كاركنان را به خطر مي اندازد انجام مي شودوانها نظراتي را در مورد ايمني و طراحي مجدد ابزار الات ومحيط هاي فيزيكي كار وظايف ومسوليت هاي شغلي به طريقي كه با صفات وخصوصيات ويژگي ها ونياز هاي انساني سازگاري داشته باشد ارائه مينمايد اين عمل را ارگونوميس ويا مهندسي فاكتور هاي انساني ميگويند ارگونومي =بررسي روابط بيولوژيكي ميان فعاليت هاي فيزيكي انسان با شرايط محيط كار

در واقع علم مطالعه كارايي وفعاليت فيزيكي انسان .ايمن سازي محيط كار :سازمان ها بايد براي ايمن سازي محيط كاري خود داراي استراتژي هاوسياست هاوبرنامه هايي به منظور تقليل حوادث وسوانح وخسارت جاني ومالي ناشي از ان باشند جلب حمايت مدير رده ي بالاي سازماني =به منظور پيشبرد برنامه هاي ايمن سازي. محيط كاري يكي از الزامات موفقيت در برنامهاي مذ كور است تعيين مسول ايمني =مسولين ايمني در سازمان ها بايد بيشتر به ابعاد اموزشي مسوليت خويش توجه داشته باشند وخود را به منزله ي يك مربي اموزشي براي تشويق وترقيب نكات ايمني تلقي نمايند طراحي عمليات ومحيط كاري با توجه به نكات ايمني =يك محيط كاري امن بايد محيطي نظيف  روشن وداراي تهويه باشد ووسايل وابزار الات بايد داراي استاندارد باشند امورش=شايد به جرات بتوان گفت كه قسمت اعظم برنامه هاي حفاظت وايمني در محيط هاي كاري مربوط به اموزش كاركنان به منظور رعايت نكات ايمني است ثبت وظبط اطلاعات مربوط به سوانح وحوادث 1 مرگ ومير هاي ناشي از حوادث وسوانح  2 مواردي كه منجر به از دست دادن روز هاي كاري شده 3 مواردي كه مرگ ومير واز دست دادن روز هاي كاري را در بر نداشته ولي اقداماتي بيشتر از كمك هاي اوليه را مي طلبيده تجزيه وتحليل حوادث  وسوانح =انهايي كه خسارت مستقيم داشته اند مثل حقوق ودستمزد پرداختني به كاركنان مجروح واز كار افتاده ويا خانواده هاي مرحوم شده گان. وخسارت هاي غير مستقيم عبارت اند از هزينه هاي مالي مربوط به تحقيقات ريشه يابي ها وجايگزين مرحومين واز كار افتادگان وعقب افتادگي در كارها واگر منابع انساني

اموزش هاي لازم را ديده وريشه ها وعوامل حادثه زا در محيط كاري خود را شناخته باشد ميزان حوادث وسوانح كاهش مي يابد 4 حادثه به دلايل انساني به وقوع  مي پيوندد و1 حادثه به دليل تكنيكي ونواقص فني وبين حوادث وسوانح وعواملي از قبيل خستگي هاي رانندگي – شيوه هاي مديريت – سرپرستي غلط – استرس ومشكلات اقتصادي وغيره رابطه ي مستقيمي وجود دارد عوامل ديگري از قبيل شوخي ومزاح در محيط كار با استفاده از وسايل وابزار الات كاري – بي پروايي – خود را انگشت نما كردن- كم حوصلگي وچاقي مفرط را در ايجاد وافزايش سوانح در محيط كاري نمي توان ناديده گرفت. بين سابقه ي كاركنان وميزان حوادث در كار رابطه ي معكوس وجود داردمسابقات ايمني=در اين روش اگر كاركنان يك قسمت سعي در تقليل حوادث وسوانح بنمايند (درطول يك سال)از طرف مديريت تشويق خواهند شد اجباري نمودن رعايت قوانين ومقررات ايمني رفاه= به معني تن اسايي واسودگي است. وهدف از برنامه هاي رفاهي كاركنان انجام اقداماتي به منظور تامين تندرستي وروان درستي كاركنان است امكانات رفاهي ميتواند دو مزيت داشته باشد يكي مزاياي جسمي وديگري مزايلي رواني احساسي شرايط كنوني ووظايف ادارات رفاه كاركنان در سازمان 1 ايجاد تعاونيهاي مسكن وتهيه مسكن ارزان قيمت = اغلب شركت هاي خصوصي ودولتي داراي شركت تعاوني مسكن مي باشند وكاركنان خود را با خريد چند سهم در ان شريك مي كنند اين شركت ها به دليل ضعف مالي مديريتي وجايگاه قانوني نمي توانند زمين هاي ارزان قيمتي را خريداري كرده . 2 ايجاد بيمه وخدمات درماني=انسان به دليل انديشمند بودنش از همان ابتداي

خلقت به فكر چاره جويي براي مسائلي مثل اتشفشان – سيل – زلزله – وبيماري – از دست دادن اعضا- پيري – از كار افتادگي – مرگ وبي سرپرستي  بوده تا ارامش واسايش خود را تامين كند انواع بيمه كه در كشور ما وجود دارد =1 بيمه عمر 2 بيمه نقص عضو 3 بيمه بيكاري 4 بيمه حوادث وسوانح  5 بيمه از كار افتادگي 6 بيمه خدمات درماني 7 بيمه حريق 8 بيمه سرقت 9 بيمه بينايي10 بيمه دندان خدمات دندان پزشكي 11 بيمه بيماري هاي رواني 12 بيمه باز نشستگي  3 ايجاد شركت هاي تعاوني مصرف=با هم كاري كاركنان يك سازمان وخريد سهام از سوي انان پديد مي ايدو در اين تعاوني ها كالاهاي مرغوب و ضروري زندگي به فروش ميرسد. كالاها بايد به قيمت تمام شده به اضافه ي يك سود عادلانه وناچيزكه به نسبت سرمايه بين صاحبان سهام تقسيم ميگرددعرضه گردد.   4 ايجاد مهد كودك در محيط كار=ايجاد مهد كودك اولين بار در ايران وتوسط بانك مركزي در سال 1356 براي نگه داري ومراقبت از اطفال در سنين قبل از دبستان بود . براي مادراني كه بالجبار بايد كار وفعاليت نمايند  5 پرداخت كمك هاي نقدي وغير نقدي=كمك هاي غير نقدي گاهي به صورت بن براي خريد كالا هاي ضروري وگاهي هم كالاهاي ضروري  رابه صورت مستقيم در اختيار كاركنان قرارميدهند  6 ايجاد سرويس هاي رفت وامد=برقراري سيستم هاي رفت وامد براي كاركنان كم درامد وباتوجه به وسعت شهر هاي بزرگ – ازدحام جمعيت – كمبود امكانات حمل ونقل –ومشكلات ديگر مانند ترافيك – كمبود محل پارك – الودگي هواوصداوخطرات ناشي از

رانندگي جنون اميز براي كاهش فشار عصبي كاركنان. 7 در نظر گرفتن مرخصي استحقاقي واستعلاجي=بر اساس سوابق كاري كاركنان محاسبه وتعيين مي گردد معمولا براي مرخصي استعلاجي وجهي براي كاركنان تعيين ميگردد تا كاركنان بدون دليل موجه غيبت نكنند انواع مرخصي =مرخصي دو روز اخر هفته – مرخصي هاي بدون حقوق- افزايش مرخصي استعلاجي در صورت لزوم –مرخصي براي فوت بستگان درجه يك – مرخصي زايمان – وفرصت هاي مطالعاتي كاركنان .    8 ايجاد مراكز مشاوره وراهنمايي كاركنان=تحت نظارت مدير پرسنلي به عنوان مركز مشاوره وراهنمايي كاركنان وبه كليه سازمان سرويس ميدهد ودر سازمان هاي اداري روانشناسان عمومي ودر سازمانهاي دولتي وصنعتي روانشناسان صنعتي وجود دارد. اين امر مهم را برعهده دارند. مشاوره وراهنمايي نه تنها در زمينه هاي كاري بلكه در زمينه هاي اجتماعي ومشكلات زندگي خصوصي كاركنان هم انجام ميپذيرد .واين عمل در اكثر مواقع به صورت محرمانه انجام ميپذيرد واثري از ان در پرونده وسوابق استخدامي كاركنان باقي نمي ماند. 9 ايجاد رستوران وكانتين در محيط كار=تندرستي وسلامتي كاركنان با ارائه ي غذاي سالم وبهداشتي ومقوي وديگر كمك ومساعدت مالي انان از طريق فروش ارزان غذا در يك محيط ارام وبهداشتي انجام مي پذيرد. 10 ايجاد اماكن رفاهي ورزشي براي كاركنان وخانواده هاي ان ها=امكان تفريحي  رفاهي وورزشي مانند اردو گاه ها- پلاژها – باشگاه ها – استخر زمين واليبال وبسكتبال- تنيس وفضاي سبزو اردوهاي سياحتي وزيارتي براي تابستان وتعطيلات نوروزواستراحت كاركنان وخانواده هاي انها امري ضروري است براي تامين رواندرستي كاركنان سازمان. 11 ايجاد درمانگاه در محيط كار=ارائه ي خدمات مستقيم به كاركنان وخانواده هاي انها يكي ديگر از اقدامات رفاهي

است واين درمانگاه ها در وقت اداري ياتمام وقت مشغول به كار هستند كادر پزشكي كه در محيط كا استقرار مي يابند بايد شامل مشاور بهداشت – پزشك عمومي – دندان پزشك – پرستار وبهيار باشد .  12 ايجاد صندوق قرض الحسنه وپس انداز=وامهاي قرض الحسنه بايد بسيار سريع محرمانه باشد وبراساس اساسنامه ي صندوق حداكثر زمان ومبلغ تعيين شود كه بستگي به ميزان نقدينگي دارد درپايان در اين جا سعي شده خلاصه ي كاملي ازكتاب جناب آقاي دكتر سيد حسين ابطحي ارائه گردد

تحول

پروفسور روزابت كانتر

خلاصه نويسي  كتاب تحول - گردآوري : محمود ثابت نيا - خلاصه كتاب تحول -  پيروزي در فرهنگ ديجيتالي فردا - نويسنده : پروفسور روزابت كانتر- مترجم: دكتر عبدالرضا رضايي نژاد- طراح جلد : سيد بهشاد ياسيني - واژه نگار :  بهارك فتح الله زاده- مديريت فرايند چاپ : سيد بهشاد ياسيني - نوبت چاپ:  اول –  تابستان 1382  -  شمارگان 3000 جلد-دوم – زمستان 1383 -  شمارگان  3000 جلدقيمت : 4100 تومان شابك : 8-28-7092-964 ناشر : سازمان فرهنگي فرا چاپ : ديد آوركاربرد فرهنگ الكترونيكي در تحولتغيير ودگرگونيِ با شتاب از ويژگي هاي اين هزاره است . بايد بپذير يم كه زندگي و زندگي كردن با تحول معني پيدا مي كند. بدون تحول، زندگي را عملاً متوقف كرد ه ايم. علي رغم آنكه براي بقا در جامعه بايد بجنگيم، اما در بسياري اوقات روحيه محافظه كاري و ترس از عواملي كه حتي كاملاً براي ما شناخته شده نيستند، ما را ناگزير مي سازد كه به سكون و سكوت و حتي انهدام، تسليم شويم. در دنياي كسب وكار

محافظه كاران و جويندگان حاشيه امن، در حقيقت در پي انهدام خود وكسب وكارشان هستند.دنياي الكترونيكي ضمن آنكه فرصت ها را ايجاد مي كند، روياروي خود تهديداتي را نيز دارد . گوشه نشيناني كه فقط به اينترنت اكتفا مي كنند، جهان را فتح نخواهند كرد.فرهنگ الكترونيكي فرهنگ فردا است، ولي از ياد نبريم كه ما ن___ه در فضا، ب___لكه برروي زمين ايستاده ايم. بايد آماده شويم كه ساختار سازمان خود را دگرگون سازيم.اينترنت فناوري انقلابي است . قلمرو اثرات اقتصادي و سازماني اينترنت بسيار گسترده است . توان اينترنت آنچنان بالاست كه علاوه بر فعاليتهاي اقتصادي، بر بافت جامعه به شرح زير تأثير گذاشته است:-  توان شبكه: همه را به يكديگر پيوند زده است. -  ارتباط شفاف و بي واسطه: دسترسي به اطلاعات به صورت باز و بدون واسطه. -  بازخورد سريع: رقبا اكنون همانند شركا عمل مي كنند. -  دگرگوني مداوم و اعتماد به دانش هاي نو: رقابتي شديد براي در اختيار گرفتن هوشمندان با مهارت هاي جديد.-  مخاطبان گسترده: ارسال پيام ها به مخاطبان بيشتر و بزرگ تر. چيره شدن براين محيط، نيازمند تن دردادن به شيوه نويني از فعاليت، راهي تازه در كسب  وكار و روش تازه اي در ارتباطات انساني است كه روي هم رفته “فرهنگ الكترونيكي” را تشكيل مي دهند.اين ويژگيها سه نوع چالش در ارتباط با اينترنت پديد مي آورد:١ ) اينترنت هم در مرتبط ساختن انسان ها و هم در منزوي كردن آنان نقش دارد.٢ ) اينترنت جامعه كاربران را رشد مي دهد و درعين حال مي تواند از آنها در حمله به ديگران استفاده كند.٣ ) اينترنت

مي تواند كسب وكار به وجود آورده و يا باعث انهدام آن شود.مشكلات اينترنتدر اينترنت همه چيز در ارتباط با تعامل فرد و اينترنت است . جامعه شناسان از آن بيم دارند كه به دنبالگسترش اينترنت، انسا ن ها از يكديگر جدا شده و هر فردي در لاك خودش فرو رو د . اين نوعي فردگرايي است و ممكن است اين فردگرايي باعث شود كه از اين فناوري قدرتمند به درستي استفاده نشود. چنانچه اعضاي يك شبكه، به كنش و واكنش و تبادل اطلاعات نپردازند، خودِ شبكه هم از بين خواهد رفت . بدترين نوع فردگرايي آن است كه به انزوا و گوشه گيري انسان بينجامد.در شركتي كه مانند يك جامعه كار مي كند، شتاب، جوشش نيروهاي فيزيكي و فكري، اعتماد و وفاداري چنان گسترش مي يابد كه از مرزهاي عادي عبور كرده و افراد را د ر فعاليت ها به داوطلب و شريك مبدل مي كند. انسان ها به ارتبا ط هاي سازنده و بهر ه برداري هرچه سريع تر از وقت خود و ديگران مي  پردازند .همه به جاي كارمندي و اشتغال، احساس عضويت و همبستگي دارند و اين بسيار انگيزه آفرين و نيروبخش است. در چنين اجتماعي افراد به جاي احساس خريدار بودن، فروشنده بودن يا كارمند بودن، خود را عضو، شهروند، ياري دهنده و ياري گيرنده مي بينند.در چنين جامعه اي هفت عامل اهميت خاص دارند:١ ) عضويت: در سازماني كه مشتريان ، كاربران، شركا و پرسنل، نقش عضو را داشته باشند، اختلاف وجود ندارد و ارتباطات سازنده موجب افزايش و پيشرفت كارهاي روزمره مي شود.٢ ) حذف محدوده ها: جوامع

سازمان هايي باز هستند . البته يك هسته اصلي داشته اما در اطراف آن هسته، افراد در حركتند و به فعاليت مي پردازند.٣ )  فعاليت هاي داوطلبانه : در فضايي كه دست اندركاران عضو سازمان هستند، فعاليت ها با داوطلبانه كار كردن پيش مي روند. همه مي كوشند تا بيش از وظيفه خود كار كنند.٤ ) هويت: با گسترشي كه رسان ه ها در مرزهاي ميان انسا ن ها فراهم آورد ه اند، وابستگي هويت اجتماعي به مكان هاي فيزيكي رو به كاهش است.٥ )  فرهنگ مشترك : تفاهم مشترك، زب___ان يكسان، و نظم پذيرفته شد ه در ه___ر جامعه، راهنماي پيوند اجتماعي هستند. جنبه هاي فرهنگي مرزهاي بيروني يك جامعه را تشكيل مي دهند.٦ )  نيروي گروهي : در جايي كه نيروي گروهي كارآمد باشد، افراد به يكديگر و به جامعه تكيه خواهند كرد. شايد به اين دليل است كه كارآفرينان سوداي دگرگوني جهان را در سر مي پرورانند.٧ )  مسئوليت مشترك : خدمت به جامعه، علاوه بر محلي مناسب براي كار كردن، جلب هوشمندان و هويت آفريني، نيرويي يكپارچه كننده است.ش___ركت هاي اينترنتي به ياري شب كه جهاني وب خود حالت جهاني دارند . از اين رو ، به جاي جهان گرايي، محلي گرا هستند. خدمت به كاربران محلي و فراهم نمودن پايگاه هاي محلي در كشورهاي گوناگونجوامع اينترنتيجامعه برخط  (on line) يكي از سه عامل همراه با كسب وكار الكترونيكي (جامعه، محتوا، بازرگاني) است .  در جوامع برون خط (off line) پيدايش روحيه بهره گيري از تحولات اينترنت (حق انتخاب بيشتر براي مشتري، ارتقاي ظرفيت براي نظام آموزش ، تأمين بازار بزر

گ تر، امكان رشد دروني گسترده تر براي كسب وكار ) بسيار ضروري است.موفقيت شركت ئي بي (بزرگترين سايت حراج اينترنتي ) نشان دهند ه كنش و واكنش جامعه هاي برخط و برون خط با يكديگر است. ئي بي، از بازرگاني الكترونيكي تا جامعه برون خط شمار كاربران ئي بي در ماه ژوئن ٢٠٠٠ به 6/12 ميليون يعني چهار برابر پانزده ماه قبل خود و بسيار بيشتر از  ٨٨٠٠٠  نفري رسيد كه در فصل نخست سال ١٩٩٧ از سايت اين شركت ديدار كرده بودند . فروش نخستين فصل سال ٢٠٠٠ در حدود ٦/ ٤ ميليارد دلار و شمار كالاهاي عرضه شده بيش از ٤ ميليون در ٤٣٠٠  گروه بوده است . تحليل گران پيروزي عمد ه ئي بي را مديون جامعه شيفته و حتي معتقدگونه اي مي دانند كه توانسته ايجاد كند.ئي بي براي همه كاربران محيطي فراهم آورده كه خود را عضو يك جامعه احساس مي كنند . فرآيند خريد/ فروش مؤثر و مطمئن است. فرآورده هاي عرضه شده هر روز بهتر از روز پيش مي شوند.ئي بي خود را سازماني ساخته مردم، رأي مردم و در خدمت مردم مي داند. سازماني كه اعتماد در آن موج مي زند و دادوستدكنندگان يكديگر را آشكارا و برروي صفحه نمايشگر ارزيابي كرده و امتياز مي دهند.گروهي از كاربران ئي بي داوطلبانه مانند شبگردان محله مواظب هستند كه از اين نظام سوء استفاده نشود. كاربران در ئي بي خود را همانند شهروندان يك جامعه كوچك اينترنتي احساس مي كنند. اعضاي ئي بي به صورت مستقيم با يكديگر كنش و واكنش دارند و كم تر با شركت در

تماس هستند.از ديوان سالاري برون خط تا جامعه برخط : مدارس دولتي ج__وامع را ارتباطات انسان___ي مي آفرينند نه رايانه ها. ارتباطاتي ك____ه شبكه هاي الكترونيكي فراهم مي آورند، بنگاه هاي اجتماعي را به صورتي نيرومند و كارآمد دگرگون مي سازد. بسياري هنوز بر اين باورند كه فناوري نوين به معناي بردن رايانه به سازمان است . در حالي كه اين، كم اثرترين و كم اهميت ترين پيامد بوده و اغلب به فردگرايي انسان مي انجامد. به كارگيري شبكه است كه مي تواند در برپايي جامعه و بالا بردن كارآيي آموزش به شايستگي كمك كند.نشست هاي جهاني شوراي شهر توان افزايي اعضا دو رويه دار د . همان نيرويي كه به كس بوكارها و سازمان ها فرصت آفرينش جوامع را مي دهد، به جامعه نيز امكان مي دهد تا در برابر آنها بايستد . هنگامي كه كاربران احساس عضويت كنند ، مي توانند با دگرگوني ها مخالفت ورزيده و فناوري سازمان را عليه آن به كار گيرند . چالش هاي تازه و مهمي كه اينترنت در برابر همگان قرار داده، مثل اين است كه شوراي شهر ٢٤ ساعته و در ٧ روز هفته نشست داشته و ساكنان دهكده جهاني هرگاه كه بخواهند، بتوانند در بحثها و گفتگوها وارد شوند.موضوع جالب توجه اينكه برخي از جنب ه هاي ناكارآمد سازما ن هاي سنتي، در سا يه وضعيت تازه، نابود مي گردند.تاريكي به كناردسترسي پرشتاب به اطلاعات و توان نهفته برقراري ارتباطِ بي واسطه با هركس و هر جا، فرهنگ الكترونيكي را متفاوت از محيط و فضاي سنتي ساخته است.كسب و كارها و ديگر سازما ن هاي

جاافتاده ناچارند روش رفتار “قارچ گونه” با مردم را كنار بگذارند .مديريت قارچ گونه، كاركنان و مشتريان سازمان را در تاريكي نگه داشته و هنگامي كه رسيده شدند ، از آنها من چيزي را مي دانم » : بهره برداري مي كند. در ديوان سالارهاي بزرگ، اطلاعات را ابزار قدرت مي دانستند كسب وكار الكترونيكي همانند ذر ه بين بزرگي است كه به دست مشتري مي دهي تا در هر بخش ديگر هم كه مشكل يا ناكارآيي وجود داشته باشد، بزرگ نمايي مي شود. شفافيت يكي از قانون هاي تازه بازي است.ترس از نابودي و ديگر واكنشها به دگرگوني شكل گرفتن جامعه اي وفادار به يك شركت مي تواند به معناي پيدايش دشمني انتقام گير براي ديگر شركت ها باشد . رخداد انقلاب در يك سازمان، همانند اعلاميه مرگ سازماني ديگر است . سومين عامل مهمي كه در سا يه پيدايش اينترنت شكل گرفته، بررسي ميزان خطرناكي يا بي خطري آن براي شركت هاي موجود است.افسون شده، سردرگم، يا پريشاناكنون كه اين مطالب را مي خوانيد چه وضعي داريد؟ يك مشتري توانمند ، يك كارآفرين شيفته، يا مديري در حال جنگ هستيد؟ ببينيد در كدام وضعيت از قسمتهاي زير هستيد:- افسون شده ايد؟ همانند هيپنوتيزم شده ها سخت به اينترنت باور داريد و مايل نيستيد كه هيچ نكته منفي درباره اين پديده بشنويد.- سردرگميد؟ در ميداني فعاليت مي كنيد كه مورد تهديد اينترنت است و نگران آيند ه كسب وكار خود هستيد .- پريشانيد؟ پژوهش ها و مصاحبه ها در زمينه فرهنگ الكترونيكي نشان مي دهد كه مردم از چگونگي پيشرفت آن نگرانند . حتي

دلباخته ترين طرفداران جامعه شبكه اي از وضعيت نامطمئن و رخدادهاي پيش بيني نشده در اين راه گفتگو مي كنند و آن را پريشاني آور ميدانند.اينترنت بر افراد تأثير گذاشته و توان گزينش راه و پياده كردن آن را در اختيا ر شان ميگذارد. بايستي آگاه و به هوش باشيم و به ياري سازوكارهاي فني و حقوقي، خود را از تأثيرات ناخواسته و نارواي اينترنت در امان بداريم. خوشبختانه امكانات شبكه هاي اينترنت به بالا رفتن ارز ش هاي انساني كمك مي كند و زمينه بهره گيري از هر دو امتياز دوري و جدايي و تمركز اجتماعي را فراهم آورده است.آيا جوانان سكان فرهنگ الكترونيكي را به دست خواهند گرفت؟چنين مي نمايد كه داتكا م ها در سا ل هاي آغازين با دنيايي رؤيايي و درآمد آسان روبه رو بود ه اند . در آن دنيا اكنون قانون هاي كهنه بازنويسي شده و فرهنگي مناسب روز جوانان شكل مي گيرد. خانه با آشپزخانه در مركز آن به دفتر كار تبديل گرديده است . كاركنان موقتي هستند، ولي ارتباط با برون سازماني ها درازمدت مي باشد.تازه واردان با تجربه هاي اندك به قله مي روند و سرنوشت شركت ها را رقم مي زنند. جوانان، آموزگار سالمندان گرديده اند. همانند وضعيت آليس در سرزمين عجاي باست كه همه چيز را در آينه و وارونه مي بينيد. تنها تفاوت اين است كه در سرزمين فردا (دنياي خيالي ابرفضاي اينترنتي ) نمي توان ايستاد و به گفتگو پرداخت، بايد پيوسته دويد.آيا براي گذر به دنياي فردا، همچنان به جواناني خيال پرور همچون آليس در سرزمين عجايب نياز داريم؟ داتكام

ها مي دانند كه در ابرفضاي نوين با شگفتي ها، درگيري ها و تله هاي مرگ روبه رو هستند، ولي در نزد خود مطمئن مي باشند كه راهي درست را برگزيده و به بازي مناسبي سرگرمند . در پژوهشي كه از فرهنگ الكترونيكي به عمل آ مده، ٨٨ درصد شركت هاي داتكامي عقيده داشته اند كه اينترنت سراسر جنبه هاي قابل تصور كسب وكارهاي آينده را دگرگون خواهد نمود . رهبران جوان اينگونه شركت ها كمتر احساس اطمينان مي كنند، زيرا گروه بزرگي از شركت ها را مي بينند كه ديري نمي پايند. در برابر، آناني كه كسب وكاري استوار دارند، در انتظار پاداشي بس بزرگ هستند: چيرگي برسراسر جهان.از قنداق به سوي دلار :شركتهاي داتكام، خيزش نوجوانانجوانان در دنياي داتكام بيش از سهم خود حضور دارند . شمار نوجوانان در فعاليت هاي اينترنت محور، باشتاب رو به افزايش است . برخي از نوجوانان حتي پيش از رسيدن به سن مجاز براي رانندگي خودرو ، ب__ه كسب وكارهاي اينترنتي م يپردازند. ايشان در بيست و دو سالگي كارآزموده به حساب مي آيند.نسل كنوني در يك جو انقلابي رشد مي كند، جوانان دانشي را به جامعه عرضه مي كنند كه از دست ديگران برنمي آيد. تنها كساني كه در اينترنت زندگي مي كنند، توان پيش بيني آينده را دارند.آن جايي كه جوانان راهبر پيران ميشوندتنشهاي ميان نسلي يا جابجايي مربي ها از آن جايي ك____ه اغلب متخصصان در زمينه اينترنت جوانان ب___وده اند، در آغاز پيدايش گسترده داتكا م ها، تمايل ويژ هاي نسبت به تازه واردان جوان در برابر باتجربگان در صنايع و شركت ها

به چشم ميخورد.در درون شركت ها تنش هاي ميان نسلي بالا گرفته بو د . حرفه اي هاي سالمند از اينكه جوا ن ترها به حرف آنان گوش نمي دهند، خشمگين بودند . خط سني، جداكننده گروه ها شده بود . بزرگ ترها مي خواستند تجربه هاي خود را پياده كنند و جوا ن ترها آنها را ديگر كارساز نمي دانستند. سالمندان به اشتباه تجربه را با سن سنجيده و حاضر به يادگيري از جوانان نبودند.جواني به معناي بي تجربگي نيست . كارآفرينان جوان در رسانه ها بسيار نا م آور هستند، ولي در پشت سر هر سازمان موفق افراد با تجربه جاي گرفته اند.مديران با تجربه بايد جوانان را به حساب آورده و علاقه مند به پذيرش مربي گري و يادگيري از آنان باشند. سالمندان بايستي از محيط ساخته جوانان تأثير پذيرفته و كار در شرايط تازه را بياموزندفرهنگ الكترونيكي يا كيش الكترونيكيشركت هاي موفق نشان دهنده هر دو جنبه شيوه كار و اجزاي فرهنگ شركت هاي جوانِ داتكام هستند موارد فراواني از راهبردها، ويژگي هاي سازماني و نكات فرهنگي وجود دارند كه در برقراري بنياد موفقيت براي گسترش كسب وكار و پيروزي هاي آينده مؤثرند . شركت هاي موفق با به كار بستن فناوري، خدماتي بي نظير مي باشند . ميان فناوري، مديريت بازار و محتواي (on line) ارائه مي كنند كه در دنياي بر خط فرآورده ها، پل و پيوندي استوار برقرار مي سازند. هر يك از كاركنان شركتِ موفق در بخش ويژه اي خبره است، ولي همگي مي كوشند تا از ديگر بخش ها نيز آگاه يهاي مناسبي به دست آورند

. تعهد حرفه اي، فني و ارتباطي فراواني در جريان است تا برنامه ها به هنگام اجرا گرديده و به قول و قرارها وفا شو د .شركت هاي موفق، همانند بسياري از سازمان هاي امروزي، مشتري / كاربرمدار بوده و از توان نوآوري و پرشتاب برخوردارند.سبك در برابر مفهوماشكال كار در تنها تكيه كردن بريكي از دو جنبه “سبك” يا “مفهوم” مي باشد . داتكام هاي موفق از ابتدا خواسته اند تا كسب وكاري پايدار (سازماني متشكل از جامعه هاي يكپارچه ) برپا سازند و هدفشان تنها قانع كردن خريداران سهام نبوده است . از طرف ديگر داتكام هاي مسئله دار بيشتر به فكر ظاهرِ كار، زرق و برق و تفريح بوده، بدون آنكه بنياني استوار براي كسب وكار خود فراهم آورند . از اين رو بايد نسبت به تازه كاران بي هويت، تا زماني كه به تحول و رشد نرسند، بدبين بود.بسياري از نوپاها كه كاربران خود و خواسته آنان را نمي شناسند، به روش هاي خاص در بهره گيري از فناوري نينديشيده اند و از پشتوانه و يار ي هاي شركت مادريِ با تجربه محرومند . نظارت بزرگ ترها را نيز قبول ندارند.تفاوت بين داتكام هاي متكي به سبك و متكي به مفهومداتكام هاي متكي به سبك - “هزينه كردن” از هوشمندي: فضايي را اشغال كنيد، پول سرازير ميشود. - شناخت ناهمگون از كاربران - دگرگوني گزينشي - مخاطبان اصلي: بازار سرمايه - فناوري: زير نفوذ بازاريابي/ روابط عمومي- تساوي غيرواقعي: مهار در دست بنيان گذار، قدرت نهفته، كيش شخصيتي- غيرجدي: حتي در قرارهاي تحويل و هماهنگي ها- تفريح اجباري: جاري از بالاي

سازمان، تأثيرگذار بركار- تنها كاربرد: كسب وكارمحورداتكام هاي متكي به مفهوم- “كسب درآمد” هوشمندانه : جايگاهي مشتري پسند و درآمدزا بيافرينيد.- دگرگوني برنامه ريزي شده- شناخت عميق از كاربران- مخاطبان اصلي: كاربران/ مشتريان- فناوري: تراز شده با مفهوم بازاريابي- ارتباطات باز فراوا ن : درگيري همه دست اندركاران فعال - انعطاف پذير: گزينه ها فراوان، ولي نظمي روشن برقرار- تفريح به جا: پاداش كارها، برخاسته از پايين سازمان - رعايت اخلاق اجتماعي: تعهد خدمتسبك در برابر مفهوم در نهاد اينترنت نيز به چشم مي خورد. در حقيقت دو اينترنت داريم : - يكي در پشت پرده، بخش هاي فني تأمين و عرضه خدمات اينترنتي و ارتباط كاربران به شبكه . - ديگري آنچه بر صفحه نمايشگر و در سايت ها مي بينيم، چيزي كه مردم را به دنياي اَبَرفضاي اينترنتي مي برد . بخش دوم بيشتر جنبه سبك و شيوه فرهنگ الكترونيكي دارد.چرا تغييرات صوري كارآمد نيستند؟برخي عقيده دارند اينترنت قوانين رقابت را از نو خواهد نوشت، معيارهاي سنتي اداره سازما ن ها را دگرگون خواهد كرد و فرصت هاي بسياري براي رشد كسب وكارها فراهم خواهد كرد . گروهي ديگر اعتقاد دارند كه فعاليت هاي الكترونيكي به كناري نهاده خواهد شد . زيرا بيش از آنچه مي تواند، ق__ول داده و پست الكترونيك هم بسيار وقت مي گيرد و از بهره وري م___ي كاهد و شكست پياپي داتكا م ها را نيز شاهد مثال بدبيني خود مي آورند.سازمان هايي كه مملو از بدبينان هستند، تلا ش دارند تا آنجا كه ممكن است ك م تر به دنياي اينترنت وارد شوند . يكي دو سايت

برپا مي كنند و آن را نهايت كار مي دانند. يك شركت با برپا نمودن چند سايت اينترنتي، كه حالت و كاركرد وسايل آرايشي را دارد، تغييري نخواهد يافت . پيروزي در اين راه نيازمند بازانديشي و مهندسي دوبار ه الگوي كار و سراسر سازمان است . نيازمند چالش با افكار كهن در زمينه ارتباط با مشتريان (درون و برون سازماني )، تصميم گيري، روش كار و عمليات ، رفتار مديريتي و پادا ش دهي و حفظ كاركنان مي باشد. اينها مسايل انساني و غير فني هستند.كندروها در برابر چابك ها، كدام آماده دگرگوني هستند؟شركت هاي جاافتاد ه برون خط ب___ه دو گ__روه اصلي تقسيم شد ه اند: چابك ها و كندروها . اين تقسيم بندي از پاسخ به پرسش ها و نيز متحول شدن (يا نشدن) آنها در زمينه بهره گيري از اينترنت ناشي شده است.چابك ها كسب وكار بنيادين را با شتاب و زودتر از رقيبان به حو ز ه اينترنت كشانده و از نتيجه كار و رسيدن به هدف خود خشنودند.كندروها دير به راه مي افتند و كم ترين بهره برداري را از اينترنت مي پذيرند. به گونه اي كه از رقيبان وامانده و از دستاورد خود ناخشنودند.چابك ها اينترنت را با آغوش باز پذير ا شده آن را فرصتي براي ارزيابي و بهسازي كسب وكار كنوني و بهره برداري هاي ديگر از فناوري نوين به حساب مي آورند. به نظر مي رسد كه به روشي سازمند و گام به گام با موضوع برخورد مي كنند. منتظر نمي مانند تا برنامه اي يكپارچه و مدون از سوي مديريت بالا بدين منظور ابلاغ

و اجرا گرد د . به تجربه هاي گوناگون دست مي زنند تا به روند مناسب برسند . سپس موضوع را به سطح بالاي رهبري سازمان منتقل مي نمايند تا پشتيباني آنان را براي تثبيت برنامه و گسترش به سراسر كشور به دست آورند . كوشش مي شود تا ضمن حفظ استقلال واحد اينترنت، هماهنگي و همكاري آن با بخش هاي برون خط سازمان به خوبي برقرار گردد . با وسواس و پرسشگري آغاز مي كنند و رفته رفته فرهنگ الكترونيكي و الگوي تازه را در سراسر سازمان به جريان مي اندازند.كندروها به گونه اي ديگر با موضوع و دگرگوني روبه رو مي شوند. با انكار پديده نوآغاز مي كنند. به جاي پرسش و جست وجو در زمينه توانمندي هاي فناوري نو، آن را ك___م اهميت جلوه داده و گمان مي كنند كه مي شود آن را به فراموشي سپرد، يا تنها اندكي به كار گرفت . به جاي انعطا ف پذيري و برانگيختن كنجكاوي سازمان در فهم تفاوت هاي تازه، اجازه مي دهند تا پيروزي هاي گذشته چشمان آنان را كور كرده و تصور كنند كه مي توان با اين مورد نيز به آساني كنار آمد.گاهي افكار با خشم و سرزنش همراه مي شود. اين حالت تنها موجب هدر رفتن نيرو و توان بيشتر سازمان شده و واماندگي را افزايش مي دهد. مرحله دوم كار كندروها در زمينه دگرگو ني، پذيرش و پرداختن به ظواهر است . به جاي نوآوري و خلاقيت، اغلب به تقليد روي مي آورند. گاهي نيز زود شيفته پيروزي هاي اندك خود مي شوند و رقيبان را دست كم مي

گيرند. ب___ه دگرگوني هاي ژرف درون سازماني نمي پردازند و آنگاه كه چابك ها به نوآوري مي رسند، اينها تازه به تقليدي دست دوم پرداخته اند.چالش بزرگ پيش روي كندروها، گذر از مرحله دگرگوني هاي ظاهري به دگرگوني هاي راستين و بنيادي مي باشد. پژوهش ها نشان مي دهد كه رهبري شركت هاي كندرو تنها هنگامي كه شاهد كارآيي و سوددهي آشكار فناوري نو شوند، بدان تن در مي دهند.حتي شركت هاي چابك نيز براي درك محيط و چگونگي كاركرد دنياي شبكه محور، به تلاشِ شايسته نياز دارند. چالش بزرگ، شناخت چگونگي كنش و واكنش بخش هاي مختلف است كه با روند سنتي بسيارمتفاوت مي باشد.ب____ه طور خلاصه، شركت هاي چابك با ديدي مثبت و اميدوار به ميدان كسب وكار الكترونيكي پا مي گذارند و به عوامل بنيادين فرهنگ آن نزديكند.اين عوامل عبارتند از:- راهبرد تمرينهاي اجرا و بهسازي را پيش مي گيرند. - در را به روي شريكهاي فراوان ميگشايند. - سازمان هاي كوچك ياخته مانند را يكپارچه ميكنند. - فرهنگي مي آفرينند كه نخبگان را جلب و نگهداري مي نمايد. امواج سركشدر دنياي پرشتاب اينترنت سازما ن ها بايد براي خود ظرفيتي بسازند كه زنجير ه اي از پيروز ي را به بار آورد. آنان براي اين مهم به امواج سركش نيازمندند.مديريت سنتي، همانند برنا مه تتاترهاي سنتي، در هر فصل دسته اي از نمايشنامه هاي تازه يا تكراري از روي نوشته اي مشخص اجرا مي كنند. به هر هنرپيشه نقشي واگذار مي شود و واژه هايي كه بايد به زيبايي وهمواره يكسان ادا كنند . مرزها از پيش نشانه گذاري شده و

هر هنرپيشه اي كه تك روي كند مورد انتقاد قرار مي گيرد.برخي از شركت ها هنوز هم خواهان تنظيم برنامه اي كامل پيش از آغاز به حركت هستند . از شگفت زدگي بيزارند در حالي كه اينترنت و بازرگاني الكترونيكي پر از شگفتي هاست . مدير ارشد يك شركت “داتكام خواه” مي گويد:ما در محيطي كار مي كرديم كه همه چيز حسا ب شده و از پيش روشن بود . طراحي و عرضه هر»  فرآورده نو ١٨ تا ٢٤ ماه به درازا مي كشيد. اينك در واحد الكترونيكي شركت با شتابي پيش مي روند كه «. براي بسياري از ما همراه شدن با آنها دشوار است نوآوري در ذات خود با ابتكار همراه است . زيرا نمي توان واكنش انسا ن ها را در برابر چيزي كه هرگز نديده ايد، چيزي كه هنوز اختراع نشده، يا امري كه رخ نداده است دانست، انسان گاهي نيازهايي دارد كه خودش هم به خوبي نمي شناسد، يا توان توضيح آنها را ندارد، ولي همين كه ببيند، مي پذيرد.امواج سركش همچنان به پيش مي آيندفرهنگ ابتكار فرهنگ آيند ه گراست. پيروي از روش تئاترهاي ابتكاري بسيار مناسب كار با اينترنت است .اين فناوري خود مشوق دگرگون ي هاي پرشتاب مي باشد. به دو دليل مهم و بزرگ، رهبران نمي توانند صبر كنند تا همه چيز آماده و تراز شود، آنگاه فرمان حركت بدهند.- نخست اينكه كاركنان مهارپذير نيستند و برخي كاري را مي كنند كه خود مي خواهند . - دوم تأخير هزينه زاست. اقتصاد شبكه اي نشان داده كه اگر دير بجنبيد، ورود دشوار، يا دست كم پرهزينه

خواهد بو د .بنابراين چنانچه سياست بهسازي و تراز نمود ن هاي بعدي در جريان باشد، هرگونه حركت كردن، بهتر از درجا زدن است. زود واكنش نشان دادن بهتر از كامل شدن پيش از حركت است.شركت ها بايد هر چه را مانع حركت است كنار بگذارند . نبايد منتظر برنا مه بي نقص، اطلاعات كامل،بررسي دقيق آنچه گذشته است، و ترس از اشتباه ماند . فرهنگ الكترونيكي، يادگيري، دگرگوني پذيري و حركت را مي طلبد. شركت هاي چابك زود متحول مي شوند زيرا به هنگام آغاز كرده اند. شركت هاي چابك بر دسته اي پياپي از مو ج هاي دگرگوني و خلاقيت سوار مي شوند و پيروزي ها را يكي پس از ديگري در آغوش مي گيرند.مرتبط نمودن داتكام هاشركت هاي “داتكام خواه ” به بازرگاني الكترونيكي روي مي آورند تا بدين وسيله رقيبان را به شريكتبديل نمايد . در اين فرآيند، درِ دسترسي به اطلاعات گسترده جهانِ تازه برروي همه شريكان گشوده مي شود. گروه هاي پشت پرده و پشتيبان برترين فناور ي ها را براي تسهيل اين هدف فراهم مي آورند . شركت هاي مالي نيز منابع را در اختيار همه گروه هاي مستعد، كه توان بهره گيري از مشاركت ها را دارند، قرار مي دهند.عنوان هاي گوناگوني همچون:“دادو ستد اينترنتي، مشاركت الكترونيكي، سازما نهاي الكترونيكي، تركيب هاي شبكه اي و ....” رواج يافته كه مي توان با آنها يك فرهنگ واژه هاي نو ساخت . ولي شرح و ثبت چيزهايي كه پيوسته در حركت و دگرگوني بوده و با هم ارتباط نزديك و هم پوشاني پيچيده دارند، بسيار دشوار است.واحدهاي اينترنتي درازمدت،

انحصاري و داراي مرزهاي مشخص نيستند . ارتباط ها محدود نبوده و جنبه جهاني دارند. دنياي ابرفضاي اينترنتي همانند پديده اي است كه از جهاني ديگر آمده باشد.كاشفان و راه نمايان دنياي پيوندها، سازمان هايي ويژه و از گونه اي تازه اند كه در جستجوي همكاريهاي سودمند و برخوردار از امتيازهاي بي سابقه مي باشند.اتحادهاي راهبردي، گسترش كسب وكار كنوني، ايجاد جامعه ها و وابستگان، ارتبا ط هاي مشاركتي از نمونه هاي آن هستند. عنواني كه به چنين افراد و سازمان ها مي توان اطلاق كرد “همكاري آفرينان” است.همكاري آفرينان در برقراري پيوندهاي انساني و عملي خبر ه اند. پيوسته در جستجوي يافتن را ه هايي نو هستند تا نيروهاي خودي و شريكان را ب___ه صورت هاي مختلف تركيب كرده و بهر ه برداري هاي تازه اي بنمايند. سازمان ها را به هم نزديك تر مي كنند، انسان ها را به هم معرفي مي كنند، و روابطي را ميان گروه ها برقرار مي سازند كه انگار سال ها پيش متحد همديگر بوده اند.اختر تابناك مشاركت در آسمان ستارگان فراواني وجود دار د . همكاري آفرينان فرصت هاي چشمك زن ستاره هاي دور از هم را گرد آورده و يك صورت فلكي آشكار ب___ه وجود مي آورند . در دوران اينترنت برپاداشتن شبكه هايي از شريكان براي موفقيت، بسيار با اهميت و ضروري است . بنابراين، رهبران بايد به موضوع همكاري هاي شبكه اي توجه ويژه داشته باشند و آگاهي از مزايا و درس هاي برگرفته از آن را در سازمان خود گسترش دهند.عوامل اجرايي اين مهم عبارتند از:-  تمركز برآينده -  تأكيد براكتشاف و نوآوري

-  سرمايه گذاري براي ايجاد ارتباط هاي استوار -  اعتمادآفريني -  تخصيص مناسب منابع -  توجه از سوي مديران ارشد -  غرق شدن در كسب وكار شريكان -  استوار نمودن شبكه، ايجاد تاروپودهاي چند لايه از ارتباط هاي انساني -  اعمال سياست تدبير و تدبر -  حذف موانع سازماني بر سر راه مشاركت انهدام و ساخت مجدد سازمانتا پريشان نشود، كار به سامان نرسد.شركت هاي جا افتاده كنوني ناچارند تا بي درنگ راهي به سوي دنياي نو بگشايند و با گماشتن هنرپيشه هاي تازه و صحنه آرايي هاي تازه جاي پايي در ميان مشتريان اينترنتي بازكنند . اينترنت را نبايد تنها يك كانال پنداشت . اينترنت رابطي است كه به همه كانال ها پيوند مي خورد . با رفتن به فضاي برخط شركت ها رفته رفته درمي يابند كه بايستي عمليات سنتي را به گستردگي بازنگري كنند.يك پرسش در دو سطح از پيچيدگي در برابر شركت ها مطرح ميشود.سطح محدود: چگونه كسب و كار الكترونيكي خود را سازمان دهيم؟سطح گسترده: سراسر سازمان را چگونه تغيير دهيم؟بخش نخست روآوردن صميمانه شركت به مشتريان برخط را مي طلبد. در حالي كه مخاطب بخش دوم پرسش، چالش هاي بزرگ درون سازماني است . پژوهش ها نشان داده كه چابك ها انعطاف پذيرتر، همكاري كننده تر و با تفويض اختيار بيشتر به كاركنان، بسيار متفاوت از شركت هاي كندرو عمل مي كنند. در اين شركت ها:-  واحدها و بخش ها به جاي تكروي، همكاري دارند -  برخوردها را به چشم فرصت خلاقيت مي نگرند -  كاركنان اجازه انجام هركاري (مجاز) را دارند -  تصميم ها به جاي ارشديت، توسط

آگاه ترها گرفته ميشود. كار در فرهنگ الكترونيكي از سازمان مي خواهد تا مانند جامعه اي هدف دار و باانگيزه رفتار كند . كاركنان در جامعه با احساس عضويت (به جاي استخدا م ) افزون بر انجام وظايف خود، نسبت به ديگران نيز مسئوليت مي پذيرند.يكپارچگي سازماني به ياري اينترنت، با سازمان متمركز سنتي متفاوت است . در اينجا نيازمند به انعطاف پذيري ساختار و توا ن افزايي كاركنان هستيم كه پيامدش خلاقيت و نوآوري است . در شبكه جهاني اينترنت به جاي ديوانسالاري بيشتر با يك جامعه روبه رو هستيم . ديوانسالاري برخوردار از ساختاري هرمي، ارتباط هاي از پيش تعريف شده و فرماندهي و پايش است . اطلاعات از بالا به پايين و در حد نياز زيردستان سرازير مي شود. در جامعه، افزون بر پذيرش مقررات و قانو ن هاي مدون، اعضا داوطلبانه بسياري فعاليت هاي ديگر را هم به عهده مي گيرند. ممكن است كه جامعه در نقشه و نمودار مشخص شده باشد، ولي پيوندهاي عاطفي نيز موجود است . جامعه برخوردار از هر دو عامل كالبد و روان مي باشد . ديوارهاي سنتي جدايي واحدهاي سازماني بايد فروريزند تا زمينه آفرينش و رشد جامعه فراهم گردد. همچنين بايد توجه داشت كه در جامعه نوپا، ديوارهاي تازه اي برپا نشود.شش عامل در آفرينش جامعه سازماني موفق مؤثرند:١ )  ساختار تراز شده٢ ) روش ها و انضباط مشترك٣ ) ارتباط هاي چند كاناله چند سويه٤ ) يكپارچه سازي٥ ) ارتباط هاي مرزشكن٦ ) هويت مشترك، سرنوشت مشتركچگونه هوشمندان را جذب كنيم؟انسان به عنوان نيروي كار بزرگ ترين سرمايه جها ن هستي است.بزرگ ترين

دارايي شركت، كاركنان و بزر گ ترين دردسر نيز كاركنان است . هدف عمده جلب كاركنان، انگيزش كاركنان و نگهداري كاركنان است . سازمان ها در سراسر جهان به رقابتي باورنكردني در به چنگ آوردن هوشمندان پرداخته و در اين راه با بحران و مقررات بي سابقه اي روبه رو هستند.كمبود نيروهاي خبره در فناوري نوين ، غول ها را نيز همانند كارآفرينان تاز ه وارد به بازار، با جنگِ ربودن هوشمندان درگير ساخته است . درست مانند ميدان جنگ، از راه فرستادن جاسوس و بررسي نيروهاي دشمن، به گزينش و ربودن اقدام مي كنند.بحران تعهدرقابت در به چنگ آوردن و نگهداري هوشمندان، تا انداز ه اي ناشي از جنگ اشتياق به حضور در ابرفضاي اينترنتي مي باشد. شركت ها بايد در اين محيط برجسته كارهاي بزرگ، با سازگاري چشمگير ارائه دهند.اشتغال درازمدت در سازماني بزرگ و نيرومند، ديگر نشا ن ه يك زندگي كاري پيروزمندانه نيست .انسان ها اكنون بيش از تأمين شغلي، خواهان تأمين مالي هستند . امروزه راه هاي فراوان تري براي رسيدن به تأمين مالي در اختيار است.آشكار است كه هوشمندان آگاه به فعاليت هاي اينترنت محور، مانند درخت در يك مكان ماندگار نشده و ريشه نمي دوانند. همانند جانوران هستند كه براي يافتن فرصت هاي بهتر، پيوسته در حركت و تكاپو مي باشند. دانشگران خانه بدوش و كوچگر هستند.چالش هاي پيكار هوشمند ربايياولويت شمار ه يك بسياري از شرك ت ها، جذب نيروهاي هوشمند به هر بهايي است . همين نير و هاهستند كه اغلب ارزش يك شركت اينترنتي موفق را در بورس ساليانه چند برابر مي كنند، ولي كارفرمايان

نيز ناچارند تا حدودي براي پرداخت هاي خود در نظر بگيرند.اما بايستي قبول كرد چنين سرمايه گذاري هايي در حقيقت موفقيت امروز است كه به خشنودي فردا منجر خواهد شد . به همين دليل است كه طرح هاي پاداش آينده محور (مانند واگذاري سهام به كاركنا ن ) تأثير ب_____ه سزايي دارند . در اي___ن حالت كاركنان نسبت به سازمان احساس مالكيت پيدا مي كنند و اين امر بر كاركرد آنان اثر مي گذارد. از جمله پيامدهاي اين گونه پاداش ها، موارد زير را مي توان برشمرد:-  احساس بادوامي و ماندگاري شركت، به ويژه براي تازه استخدام شدگان -  احساس مالكيت و مشاركت در بهسازي و نوسازي سازمان -  انگيزه دادن به باتجربه ها در ياري و كمك رسانيدن به تازه كاران به هر حال براي برنده شدن در پيكار “جذب هوشمندان” بايستي سه جنبه امروزين تعهد يعني:-  چيره دستي ← توجه به امروز، انديشه فردا-  عضويت ← برخورداري از كمك هاي “ما” به “من” معناداري ← باور به هدفي بزرگ تررا شناخته و رعايت كنند.دگرگوني مواج، راهي براي فرداچگونه به نقطه دلخواه برسيم و آنجا ماندگار شويم؟بايستي بدانيم كه فرهنگ الكترونيكي روندي به غايت متفاوت از زندگي است . گنجه اي پر از اشياي مورد نياز ما نبوده و با اندكي تغيير دكور شكل نمي گيرد. اين فرهنگ نيازهاي مشخصي براي دگرگوني دربردارد كه عبارتند از:•  نياز به نوآوري هاي پرشتاب، شركت را به سوي راهبرد تمرين هاي تئاتري (تمرين و بهتر هر دور از دور پيش) مي كشاند.•  هدف (بزرگ و باشتاب در همه جا) تكيه بر شبكه شريكان را افزايش مي دهد.• 

افزايش نيروي مشتريان، شرك ت ها را وامي دارد تا با همه دست اندركاران همچون اعضاي يك جامعه رفتار نموده و پيش از شناخته شدن هر عيبي، خود به كشف و رفع آن بپردازند.• رقابت در جلب هوشمندان سبب مي شود تا شركت ها در كنار پرداخت هاي خوب، به آفرينش محيطي بپردازند كه در آن چيره دستي، عضويت، و معناداري، براي كاركنان فراهم گردد.اينها نيازهايي هستند كه در همه فعاليت هاي روزانه خود را نشان مي دهند. تحقيقات نشان داده كه برخورد مثبت با دگرگوني، توان افزايي كاركنان را در پي دارد . فرهنگ دگرگوني پذيري به معناي همه چيز را به كمال و درست انجام دادن نيست بلكه به معناي همه چيز را با شتاب انجام دادن، از آن يادگرفتن وسپس به شيو ه اي نو و كارآمد درآوردن است . پرسش اين است كه شركت هاي موجود و آناني كه براي همراهي با دگرگوني شكل نگرفته اند، چگونه مي توانند با شتابِ اينترنت تغيير كنند؟ برخي گمان دارند كه چاره كار برپا نمودن سازمان هاي نو و سپردن كارها به دست كساني است كه در اين فرهنگ پرورش يافته اند.اين نظر درست نيست . در شركت هاي جا افتاده، ارز ش هاي چشمگيري آفريده شده و بخش بزرگي از اقتصاد جامعه ها بر دوش آنها مي باشد. ب___نابراين، بايد كاري كرد كه چرخ دگرگوني در اين سازمان ها به گردش درآمده و رفته رفته شتاب گيرد . اين اقدام با يك دگرگوني بزرگ و يكباره شدني نيست فرهنگ دگرگوني (سكوي پرش به سوي بازرگاني الكترونيكي ) بايد در شيو ه هاي كار

سازمان برنامه ريزي گردد .بدون تن دادن به دگرگوني بنيادين و سازمند، شركت دوباره به روش ديرين و الگوهاي كاري گذشته  خود بازمي گردد.الگوي ساده اي وجود دارد كه به رهبران كمك مي كند تا با شايستگي عوامل مهم و مورد نياز را در فرهنگ الكترونيكي لحاظ نمايند . اين الگو چرخه دگرگوني نام دارد زيرا هر پره اين چرخ نمايشگر يكي از عواملي است كه در پي هم مي آيند و چرخه دگرگوني را به گردش درميآورند.چالشهاي تازه و مهارتهاي ثباتزندگي در فرهنگ الكترونيكي، يعني زندگي در دگرگوني، دگرگوني مداوم، با حركت رو به جلو، همه جا حاضر و پايان ناپذير، نه دگرگوني محدود و تنها يكبار، دگرگوني به عنوان شرط بقا... انسان ها معمولاً در مقابل دگرگوني مي ايستند، و رهبران ناچارند تا با مخالفان كسب وكار الكترونيكي دربيفتند. حداقل ده دليل به شرح زير براي مخالفت با دگرگوني ها وجود دارد:١.  گمنام شدن، ترس از كاهش اعتبار، از دست رفتن جايگاه.٢.  از دست رفتن كنترل، انتقال قدرت و اختيار تصميم گيري به كسان ديگر.٣.  عدم اطمينان و ناآگاهي نسبت به آنچه رخ خواهد داد.٤.  شگفت زدگي، حالت دفاعي گرفتن، بدون هشدار با امري روبه روشدن ونداشتن فرصت آمادگي.وجود تفاوت، ناشناخته بودن و ناهمخواني، دگرگوني با عادت هاي جاري و الگوي فكري فرد.٥.   ترديد در پيروزي، نگراني براي آينده و توان ادامه پيروزي ها.٦.  تأثيرات جانبي، نگراني از اثرگذاري بر ديگر فعاليتها و وظايف.٧.  ايجاد كار اضافي، ايستادگي در برابر فعاليت هاي تازه، آموختني هاي تازه و نبود وقت كافي براي انجام آنها.٨.  رنجش هاي گذشته، وجود خاطرات ناگوار در نتيجه مشكلاتي كه

هرگز حل نشده است.٩.  تهديدهاي راستين، خشم از دردآفريني و زيان به بارآوردن دگرگوني.از آنجا كه ممكن است حتي در شرايط ب___ي خطر و آرام ه__م ايستادگي بروز كند، رهبران بايد مهارت هاي برخورد با جنبه هاي انساني اين پديده را در شرايط متلاطم، به خوبي بياموزند.فرهنگ الكترونيكي به رهبراني نيازمند است كه راه پريدن از روي موانع و تبديل ايستادگي ها به تعهد سازماني را به خوبي آموخته باشند.هفت مهارت سنتي با دگرگوني وابسته به نوآوري پيوند دارند: (مهارت هاي خبرگي در دگرگو ن سازي):1- هم خواني با محيط2- انديشه باز3- ديدگاه الهام بخش4- ائتلاف آفريني5- پرورش تيم هاي كاري 6- پافشاري در پيشبرد كارهاي دشوار7-  اعتبار دادن و قدرداني مهارت هاي خبرگي در دگ___رگون سازي مراحلي منظم و م___رتب و متوالي ندارد . اي___ن گام ها را نمي توان به طور منظم و پشت سرهم برداشت . در دنياي پرشتاب الكترونيكي امروز، اين گام ها به راحتي پس و پيش مي شوند.گاهي يك گروه با هم مسئو ليتي را به عهده مي گيرند، گاهي انسان ها پس از شكل گرفتن يك انديشه بدان مي پيوندند، و گاهي نيز انديشه اي نو را به يك رهبر تازه مي سپارند تا پياده كند . برترين ويژگي هاي شخصي رهبران كه در هر كوشش دگرگو ن سازي كاربرد دارد شامل : ابتكار، اعتماد به نفس، شور و توا ن قانع كردن ديگران است . تبديل اين كيفيت هاي انساني به شركتي كارآمد و پيروز، نيازمند آموختن برخي درس هاست كه عبارتند:•  قدرتمندي و شور و شخصيت انساني كافي نيست، ديگر انسا نها هم بايد به باور

برسند.•  داده ها را در پشتيباني از دگرگوني سامان دهيد. زمينه را به ياد ماندني و ديدگاه را استوار سازيد.•  به دانش و تجربه درون سازماني ها و برون سازماني ها بها دهيد . از ارتبا ط ها در راه تأمين منابع استفاده كنيد.•  ممكن است جلب حمايت زما ن بر باشد، موجي از ائتلا ف هاي پياپي به راه اندازيد تا پيامتان هر چهگسترده تر پخش شود.•  بكوشيد تا خسارت به ديگري ب____ر اثر دگرگوني را هرچه كم تر كنيد. ب___ه كساني كه ايستادگي مي كنند گوش فرادهيد . گاهي چيزهايي مي گويند كه به راستي مورد نيازتان است . به آنان نزديك شويد و نشان دهيد كه در كنارشان هستيد . اگر نتوانستيد آنها را به راه بياوريد آنها را از سازمان كنار بگذاريد.•  آهنگ حركت را مناسب شرايط خود برگزينيد . مخاطبان را بشناسيد . بفهميد كه از افراد و سازمان چه كاري برمي آيد و بر هما نها تكيه كنيد. ولي شتاب و فشار مناسب را از ياد نبريد.•  پافشاري و ايستادگي كارساز است. اجراي كارها را پيگيري نماييد.•  حركت با به دوستان و گفتگو با ايشان . درفرآيند دگرگون سازي بكوشيد تا احساس خوبي در همگان به وجود آيد.در دوران اينترنت محور امروز، شكل دهي برابر با دگرگون سازي است . شكل دهي به معناي تغيير شكل مي باشد. در ابرفضاي اينترنتي دگرگوني ها بيدرنگ بر روي صحنه نمايش رخ ميدهد.خود را متحول سازيم مهارتهاي انساني و تكامل اجتماعيشبكه جهاني اينترنت ابزاري پرتوان، فزوني بخش و چند برابر كننده نتيجه ها ميباشد. ولي نمي تواند جاي ارتباط هاي شخصي را

بگيرد . افرادي كه فقط به اينترنت چسبيده اند جهان را فتح نخواهند كرد . فعاليت در دنياي نمادين (مجازي) همانند استفاده از يك باتري است كه اگر پس از مدتي به برق (انسان هاي واقعي ) وصل نشود، از كارآيي مي افتد.به دستگاه ها اجازه دهيد تا كارهاي جاري، بي نياز به انديشيدن، عيني و دنيايي را انجام دهند . ولي پيشرفت، نوآوري، برقراري اتحادهاي راهبردي، ائتلاف ها، فرهنگ سازي و دگرگوني سازماني نيازمند به كارگيري مهارت هاي انساني و هوشمنديهاي ذهني هستند كه تنها در سايه ارتباط هاي شخصي به وجود مي آيند.فن___اوري اينترنت كه اهميت زمان و مكان در معناي سنتي را از ميان برداشته است، تنها در ساي__ه ارتباط هاي انساني، به مفهوم راستين خود، سودمند واقع مي شود. كارآيي فعاليت هاي “برخط ” هنگامي چشم گير است كه از سوي فعاليت هاي “برون خط” پشتيباني شوند.رقابت در ج___ذب نيروهاي ه___وشمند ، ب__زرگ ترين چالش در صحنه اقتصاد نوين است . كمبود انسان هايي با مهارت مناسب، مانع شماره يك دست يافتن به دگرگوني عميق و پيوستن به كسب وكار الكترونيكي است.همراه با (I.Q.) ” كارنامه شركت هاي موفق همگي نشانگر نكته مهم به كارگيري “مهارت هاي هوشي مي باشند. اينها از هفت كيفيت ذهني برخوردار هستند كه در هر دو شكل (E.Q.) ” “مهارت هاي احساسي توانمندي هاي استدلالي و احساسي بروز داده اند.•  نشان دادن كنجكاوي و خيال پروري كه فرصت ديدن الگوهاي نو را برايشان فراهم ساخته است.•  مهارت در برقراري ارتباط با ديگران از دور و نزديك . مي كوشند تا خود را به ديگران شناسانده و

با روش هاي متفاوت ديگران نيز آشنا گردند•  جهان وطناني هستند كه به يك ديدگاه پايبند نمي شوند و مي كوشند تا پلي ميان انديشه هاي گوناگون بيافرينند.•  از پيچيدگي ها نمي گريزند، نقطه ها را به هم مي پيوندند و ب___ه اتحادهاي چندلايه و پيچيده معني مي بخشند. توان همخوان شدن با شرايط تازه را دارند.•  به زنجيره اي از نيازهاي انساني و حركت هاي برخاسته از آنها كه سازنده فرهنگ سازماني است ، حساس هستند. به پرورش تن و روان اعضاي تيم خود بها مي دهند.•  به انسان ها به چشم منابع هوشمندي، نه زيردستان مي نگرند و از هر انديشه و پيشنهاد هوشمندانه اي استقبال مي كنند.•  به جاي تكيه برقدرت سازماني در امر رهبري، بيشتر از ت___وان انديشه و رساي___ي صداي خ____ود بهره برداري مي كنند.اين است آنچه به راستي “تحول” ناميده مي شود.آيا اينترنت خودياري دهنده يا بازدارنده كسب مهارت هايي است كه سازمان هاي برخوردار از اين فناوري نياز دارند؟ در زمينه اينترنت سه نگراني وجود دارد:-  مهارت ها و آراستگي هاي اجتماعي  - پرورش هوشمندي  - مسئوليت پذيري در اجتماع بررسي بحث ها و اظهار نظرها نشان مي دهد كه مسئله و موضوع نگراني ها بيشتر اجتماعي است تا فني.در جاهايي كه معنا و مفهوم اجتماعي مطرح است، اينترنت مي تواند تأثير مثبت و سازنده اي داشته باشد .در غير اين صورت تأثيرها منفي خواهند بود . بهره مندي شايسته از توانمندي هاي دنياي برخط، در گرو پيدايش يك جامعه خوبِ به هم پيوسته برون خط مي باشد.چنانچه فن آوري اينترنت حساسيت ها و مهارت هايي را از

بين ببرد، كه در اداره شركت هاي فناوري (و ديگر سازمان ها) ضروري است، براي خودش مصيبت بار خواهد بو د . اينترنت عاملي نيرومند، ولي بي طرف است. در جامعه اي كه ارتبا ط هاي رو در رو در محيطي خوش آيند برقرار است اينترنت به رابطه سازي، گسترش هوشمندي، بهر ه وري و مسئوليت پذيري گروهي خواهد افزود . در جاهايي كه پيوند هاي اجتماعي ضعيف است، اين عوامل مثبت را نابود خواهد ساخت.- هنوز تا آن اندازه نمي دانيم كه بتوان عنان كار را يكسره به دست دانش سپرد.- هنوز تجربه ها اندك و تحقيقات معتبر كم هستند.- بايد جايگاه خود را در اين ميان مشخص كنيم.- متحول شدن پرسشي است كه به خودمان بستگي دارد.گزينش با خودماست.در پناه حق

تأملات فرهنگي

پديدآورنده:سيد رضا تقوي

خلاصه كتاب- نشر: نخيل- ارائه دهندگان:سيد جواد پورجلال -محمد معتمدي يگانه - مقدمه: فرهنگ در زندگي انسان نقش تعيين كننده اي دارد. زيرا يكي از وجود مميز انسان از ساير موجودات زنده فرهنگ است. فرهنگ هويت انساني انسان را مي سازد و ابعاد گوناگون زندگي را شكل مي دهد. رفتار كمي مختلف و انگيزه هاي گوناگون بشر هميشه تحت تاثير فرهنگ قرار داشته است فرهنگ قالب بندي زندگي است. به اين معنا كه نقشه عمارت و بناي زندگي را ترسيم مي كند و انسانها از اين جهت هميشه مديون فرهنگ بوده و هستند، ارزش هاي گران بهايي چون غرور ملي، روحيه اعتماد به خويش، نوآوري و خلاقيت، پاي بندي به ميثاق ها و تعهدها همه از چشمه ساز فرهنگ مي جوشد.فرهنگ مقوله اي است 2 بعدي مادي و معنوي. بعد

مادي عموماً در شكل و شمايل اشياء مادي مثل تابلوهاي نقاشي، معماري ساختمان، رنگ و شكل، دوخت لباس و ... ظهور مي كند. و در بعدي معنوي به گونه افكار، عقايد و جريان هاي عاطفي ظاهر مي شود. روابط بين انسانها و آداب معاشرت با همنوعان بر اساس معيارهاي فرهنگي مورد قبول شكل مي گيرد.معمولاً فرهنگ هاي غني  و قدرتمند، در صدد حذف فرهنگ هاي ضعيف بر مي آيند و هرگاه جنگي بين دو فرهنگ اتفاق بيفتد ، فرهنگي شكست مي خورد كه از مقابله با فرهنگ مهاجم عاجز باشد. جبهه فرهنگي را بايد همانند نيروهاي نظامي ، هميشه آماده نگاه داشت و با رزمايش هاي فرهنگي ، هم روحيات و آموزش هاي فرهنگ سازان و فرهنگ آوران را كه سربازان اين جبهه هستند افزايش داد و هم امكانات لجستيك اين جبهه را كه عبارتند از: انديشه، ابتكار، خلاقيت ، نظريه پردازي ، نقد وانتقاد  مي باشد را تقويت نمود.امروزه اين سوال مطرح است كه چه ارتباطي بين فرهنگ ودانش وجود دارد : در پاسخ بايد گفت كه دانش جزء فعال فرهنگ است  واصولا در دامان فرهنگ پرورش مي يابد .تمدن هاي بشري فرزندان فرهنگ هستند و اين فرزند از سينه مادر فرهنگ تير خورده تا به رشد و بالندگي رسيده است.در مورد ارتباط فرهنگ و تمدن گفته اند: تمدن گونه اي انديشه، توليد، رفتار و برخورد است كه از زمينه هاي فرهنگي برخاسته از باورها و پيشينه هاي تاريخي ناشي مي شود و ميراث مردمي است كه مفاهيم معيار و قالب هاي ويژه و نيز نهادهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي خاصي از آن زاده

مي شود. تمدن با هنرها، ميراث، و ابداعات علمي فكري و فرهنگي كه طي ساليان دراز از درون آن مي تراود و با خلاقيت هايي كه در گستره هاي مختلف ادبي، هنري و اجتماعي ارائه مي كند، وجود خود را به منصه ظهور مي رساند.فرهنگ اسلاميفرهنگ اسلامي به فرهنگي مي گويند كه لباس اسلام به تن كرده و در هر زمان و هر مكان و در هر شرايطي مضمون و محتواي اسلامي را به نمايش بگذارد. در فرهنگ اسلامي، برنامه ريزيها و عملكرد ها چه در سطح زندگي فردي و يا جمعي جهت الهي دارد. مثلاً انفاق در هر زمينه اي كه انجام مي گيرد بايد براي خدا باشد و انفقو في سبيل ا...  سوره بقره آيه 195تعليم و تعلم، كسب و نشر دانش بايد جهت خدايي داشته باشد. (تعلمو لله وعلمو الله)در فرهنگ اسلامي مسلمانان با هم برادرند واز چنان ارتباط وپيوستگي برخوردارند كه گويا اعضاي يك پيگرند(المومن اخوالمومن كالجسد الواحد)مفهوم و محتواي فرهنگ:واژه فرهنگ مركب از ( فر+ هنگ ) به معناي شكوه و جلال، عظمت و اقتدار است . برخي بر اين باورند واژه فرهنگ تعريف ناپذير است و هر چه به آن نزديك تر نشويم، دورتر مي رود . فرهنگ، عبارتست از مجموعه اي از آداب و سنن مرسوم، دين و مذهب آثاررفتارهاي اجتماعي كه تجليات معنوي ، هنري، تاريخي ، ادبي ، مذهبي واحساسات يك قوم اند و در طول تاريخ شكل مشخصي به خود گرفته . فرهنگ ظرفي است كه مظروف و محتواي آن چيزي جز ارزش هاي قابل قبول جامعه نيست و از اين لحاظ هميشه بر مفاهيم

ارزش تكيه دارد ، تمدن ها فرزند فرهنگ ها هستند انقلاب ها نيز زاده عصيان فرهنگ ها ميباشند .فرهنگ سازي و فرهنگ سازان :درطول تاريخ بشريت، انسانهاي بزرگي بوده اندكه با ارائه افكار و انديشه هاي سازنده، جريان هاي عظيم و عميقي را ايجاد نموده و آثار فراواني بر زندگي فردي و جمعي افراد گذاشته اند. اين گونه انسانها ما از آنها به فرهنگ سازان تعبير مي كنيم .فرهنگ ها هميشه در بسترهاي مناسب رشد كرده اند وفرهنگ سازان تا اين بسترها را نشناسند وظرفيت ها را ارزيابي نكنند واستعدادها ومايه هاي حيات را در محتواي فكر فرهنگي در نظر نگيرند  نبايد اميدي به ايجاد جريانهاي فرهنگي داشته باشند . از كساني كه در طول تاريخ حيات بشر، نقش عمده اي در فرهنگ سازي داشته اند پيامبران الهي بوده اند، انسانهاي شريف و بصيري كه در مقاطع مختلف تاريخ از جانب خداوند ماموريت يافته و بوسيله وحي مدد شوند تا پايه گذار فرهنگي سازنده باشند و از اين مسير انسان را به سر منزل رشد و كمال راهنمايي كنند. بنابراين فرهنگ سازي اساس كار مذاهب و اديان آسماني است وپيامبران با ابلاغ پيام الهي وتفسير وترويج احكام ديني فرهنگ سازاني هستند كه انسان را با اين ابزار به تعالي وتكامل مي رسانند.شيوه هاي اسلامي فرهنگ سازي :بزرگترين رسالت اسلام اين است كه انسان را بر محور توصيه و اعتقاد به يگانگي خداوند آشنا كند و با شناخت صحيح از اين نظام جهان بيني توحيدي را در حوزه ا عتقادش بوجود آورد و بر اساس اين جهان بيني ، با نظام ترتيبي ويژه او را به

آن نقطه برساند كه مظهر جمال و جلال خداوند گردد.لازمه دست يابي به اين هدف والا اين است كه اسلام و آرمان هاي اسلامي در زندگي دروني و بيروني انسان به صورت فرهنگي فراگير، به جريان افتد و ابعاد مختلف زندگي او را فرا بگيرد.اسلام براي نفوذ فرهنگ خود در عمق جان و زندگي انسان از روشي استفاده مي كند تا بتواند در كمترين زمان بيشترين تاثير را بر جاي گذارد:بدين صورت كه نخست بنا را ( بر تخليه ) انسانها مي گذارد: يعني تخليه از فرهنگهايي كه رشته هاي عنكبوتي اش روح و روان آنها را در خود محصور كرده و غبارش بر صفحه زلال فطرت آدميان تيره گي بوجود آورده است .  همانند زارعي كه ابتدا زمين را از موانع رشد پاك مي گرداند و آنگاه دانه ها را در آن مي افشاند. در مسائل فرهنگي نيز بايد ابتدا ذهن و دل را از همه اين كدورت ها( تخليه) كرد.از اين مرحله كه عبور كرديم به مرحله ( تحليه ) مي رسيم، در اين مرحله روح و روان را به زيبائيهاي فرهنگي و ارزشهاي انساني آراسته مي كنيم آراستگي به آنچه كه انسان بايد داشته باشد و ندارد. در اين مرحله تثبيت خصلت هاي زيباي فرهنگي انجام مي گيرد.مرحله سوم( تجليه) است: كه در بستر روان زندگي و ميدان عمل، باورهاي فرهنگي و ارزش هاي تثبيت شده به رشد و كامل مي رسند و تكميل و تقسيم ابعاد نجيب و شهود وجود انسان، در اين مرحله انجام مي گيرد.در نخستين روز بعثت پيامبر اكرم در برخورد با كفار قريش فرمود: قولو لا اله

الا لله تفلحو: اين شعار پيامبر در ابتدا  از كفار مي خواهد تا به خدايان دروغين و بت ها كافر شوند و اعتقاد به آنها را از صفحه دل و خانه ذهن بزدايند و به خداي قادر حكميم – الله ايمان آورند . ازنگاه اين بحث، درتفكر اسلامي بعثت چيزي جز ايجاد تحول و دگرگوني اساسي و فراگير، در تمامي  ابعاد زندگي، با هدف ساختن جامعه اي بر مبناي فرهنگ دين و ديانت نيست . هميشه بعثت ها در دل جوامع منحط كه فرهنگ جهل وجهالت فضاي زندگي را تيره وتار كرده بوجود آمده است وبراي اتمام حجت وراهنمايي امت از جانب خداوند پيامبري مبعوث به رسالت شده تا انسانهاي گرفتار را از بند بردگي اوهام وخرافات رزالت وشرارت آزاد گرداند .به عبارت ديگر بعثت يعني انگيزش جهت دار، ارسال و اعزام شخصيتي كه پيامي فرهنگي به لب دارد و نقشه اي فرهنگي براي امتي مومن و مخلص دردست دارد . مولاي متقيان در خطبه 26 نهج البلاغه مي فرمايد: همانا خدا محمد(ص) را بر انگيخت تا مردمان را بترساند وفرمان خدا را چنان كه بايد برساند. آن هنگام شما اي مردم عرب بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سرا خزيده بوديد.در جريان فرهنگ سازي بعثت، تحول و دگرگوني، بر اساس چند برنامه، شكل و قوام لازم را به خود مي گيرد كهاين برنامه ها عبارتند از :1- تعليم 2- تزكيه 3- حكمت انسان1- تعليم :  جريان فرهنگ ساز بعثت انسان را به مطالعه كتاب طبيعت تشويق مي كند تا علاوه بر افزايش سطح معلومات به اسرار پيچيده خلقت واقف گردد تا نه

تنها از طريق توسعه آگاهي به توسعه و بسط حيات برسد بلكه بوسيله نشانه ها ي زيبا و گوياي موجود در خلقت به سرچشمه زيباييها وخالق هستي دست پيدا كند . انسان در اين مرحله اشياء را آنگونه كه هست مي شناسد و جهان شناسي خود را در حد معمول و مقدور نسبت به (هست ها) ها كامل مي كند كه اين مرحله را به جهان آگاهي يا غير شناسي تعبير ميشود .2- تزكيه : تزكيه در حقيقت نگاه به خوداست. همانطور كه تعليم نگاه به غير بود و  در آن به علم بودن مي رسيم در تزكيه به علم شدن دست پيدا مي كنيم .تعليم با افزايش معلومات ، انسان را به قدرت مي رساند ولي تزكيه دستيابي انسان را به فضيلت فراهم مي كند . تعليم علم قال است و تزكيه علم حال ،تزكيه از چگونه بودن بحث مي كند نه از چگونه هستن ، در حوزه تعليم معز توانمند مي گردد ولي در حوزه تزكيه دل منور مي شود و نور دل زندگي را نوراني مي نمايد. كه اين مرحله را خودآگاهي يا خود شناسي مي نامند .3-  حكمت: رفتارها و عكس العمل هايي كه با معيار عقل، بصيرت و انسانيت همراه باشد حكمت است به عبارت ديگر هر گاه تعليم و تزكيه با هم به تفاهم برسند و در هم آميزند و به نيازهاي متعالي انسانها پاسخ گويند حكمت بوجود مي آيد.آيين انسان ساز اسلام از همين مسيرهايي كه بيان شد فرهنگ اسلامي را بر اساس آرمان هاي الهي عرضه نمودن و به گواهي تاريخ موفقيت هاي فراوان و چشم گيري

بدست آورد. اسلام در آغاز ظهورش از ميان مردمي جاهل و بي فرهنگ افرادي را به خود جذب كرد و در نظام تربيتي خود آنها را پرورش داد كه تاريخ نمونه اش را كمتر سراغ دارد. مسجد مدينه انسانهاي بزرگي را از اطراف و اكتاف با مليت هاي گوناگون گرد هم آورد تا عاشقانه سخنان خدا را از زبان محمد مصطفي بشنوند سلمان فارسي ، بلال حبشي ، ابوذر غفاري و سهيب روس  و ده ها انسان ديگر .اصحاب صفه : مرداني كه بزرگترين حادثه تاريخ را به رهبري حضرت محمد رقم زدند و در ميدان هاي كارزار امپراتوري هاي زمان را به زانو در آوردند و صدها مسلمان مومن و مصمم ديگر پرورش يافتگان دامان پر بركت فرهنگ اسلامي هستند. فرهنگ و تعليماتي كه ثابت كرد در فضاي آلوده به جهل و جهالت مي توان بهترين انسانها را تربيت كرد و جامعه اي را بر اساس قسط و عدل بوجود آورد.اصالت فرهنگ اسلامي :بحث اينكه چه فرهنگي اصلالت دارد و يا اينكه معيارهاي اصالت فرهنگي چيست كاري دشوار است زيرا ( اصل ) به معناي ريشه و بنيان مي باشد و كند و كاو درباره ريشه ها و جست و جو  در بنيان هاي يك فرهنگ و معرفي آنها به ديگران هر جوينده اي را با مشكلاتي روبرو مي كند. بررسي اصالت فرهنگي يعني اينكه ريشه هاي فرهنگي مورد نظر را از جهات مختلف شناسايي كنيم. كه مثلاً با انسان چه رابطه اي دارند. داراي چه تواناييهايي هستند. در فراز و نشيب روزگار و در برابر تند بادي هاي فرهنگي تا چه حد مقاومند

و تا چه مقدار رابطه خود را با شاخه ها حفظ كرده اند اعتقاد ما بر اين است كه فرهنگ ها در زمين افكار و ضمير افراد داراي ريشه هايي هستند كه از آن تغذيه مي شوند و اين ريشه ها اصالت دارند، بنابراين اصالت فرهنگي يعني بنيان ها و ريشه هاي فرهنگي.با توجه به اين مسئله اصالت فرهنگ اسلام  را در 5 بعد بصورت خلاصه  ارزيابي مي كنيم .1- فطرت :از ديدگاه اسلامي طبيعت انسان همانند ظرفي خالي آفريده نشده كه هر گونه وبه هر شكلي كه بخواهيم آنرا در آوريم بلكه در سرشت وطبيعت انسان مجموعه اي از نيروها واستعدادهايي قرارداده شده كه از آن به( فطرت) ياد مي شود .فطرت صفتي است كه هر فرزندي در اغاز افرينش خود به آن متصف مي شود .برخي صاحبنظران مانند دوركيم معتقدند انسان فاقد طبيعت اوليه وفطرت است و در اغاز حيات همانند ظرفي خالي وماده اي بي شكل وصفحه اي بي رنگ است و هر چه خود وجامعه در آن بريزد مي پذيرد و بر اساس آن شكل مي گيرد .اوانسان را ساخته شده محيط اجتماعي خويش مي داند واموراتي مانند : انديشه هاي اخلاقي قضاوت  گرايشهاي زيبا جويانه  و... را معلول اجتماع مي داند . ولي اسلام اعتقاد دارد در وجود انسان نيازها وگرايشهايي نهفته است كه او بر اساس آنها زندگي مي كند مانند فطرت خوداگاهي كه بر اساس ان به خود آگاهي دارد ويا فطرت اخلاقي كه با ان خير وشر فضيلت ورزيلت تقوي وفجور را در ك مي كندونيز فطرت خدا جويي كه از نهاد ودرونش گرايش به خدا و

توجه به معشوق برتر مي جوشد.2- عقلانيت :از ديگر مسائلي كه به فرهنگ اسلامي اصالت مي بخشد عقلانيت است زيرا اسلام تعاليم خود را بر اساس اصول معتبر عقلي استوار مي سازد . در ميان برخي اديان تحريف شده چنين تبليغ مي شد كه دين وعقل با هم در تضادند اما در فرهنگ اسلامي نه تنها عقل مانع ومزاحم دين نيست بلكه طرفدار جدي عقل بوده ودر موارد زيادي از عقل تاييد خواسته است .وحي ورسالت در اسلام بر اين موضوعتاكيد مي كند تا با بيداري عقل مردمي را كه در بند سنت هاي ناروا وبي اساس گرفتار بودند ازاد نمايند.3-آميختگي با علم : در فرهنگ اسلامي علم به مبناي مطلق آگاهي هميشه مطلوب بوده است ويكي از ابعاد معنوي انسان را تشكيل مي دهد. علم در حوزه دين يكي از پايه هاي تكليف بشمار مي ايد وكسي كه عالم است متعهد ومسئول نيز هست .گفتني است علم واطلاعات وقتي توام با عقل باشند ثمره ارزشمندي را به انسان خواهد داد. مولاي متقيان مي فرمايند: العلم مصباح العقل : علم به منزله چراغ براي عقل است4- واقع گرايي : در فرهنگ ديني ارمان هاي فرهنگي بسيار شفاف وگويا هستند وسالكان راه بايد جهت گيريهاي خود را با ان تنظيم نمايند.ارمان ها قله هاي بلند پر جاذبه اي هستند كه هر انساني مي كوشد تا خود را در مسير ان قرار دهد.به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه ارمان گرايي در تضاد با واقع گرايي نيست بلكه بين اندو پيوندي قوي برقرار است كه به سادگي نمي توان انها را منفك ساخت.5- جامعيت : از

مسائل ديگري كه به فرهنگ اسلام اصالت مي بخشد جامعيت است. فرهنگي كه در رشد وكمال انسان هم به دين نظر دارد وهم به دنيا ديانت را با سياست در مي اميزد وماده را با معنا ودنيا را با اخرت .تبادل و تهاجم فرهنگي :امروز جهان اسلام مورد هجوم فرهنگ غرب قرار گرفته غرب با تكنولوژي پيشرفته خود و با استفاده از صنعت ماهواره ، آرمان هاي فرهنگي خويش را در قالب برنامه هاي به اصطلاح هنري و خبري ريخته و بر امواج سوار كرده و به درون مغزها نفوذ مي دهد و ما اگر براي مقابله با اين خطر به خود نياييم در آينده با آشفتگي فرهنگي فراواني روبرو مي شويم و ملت هويت ديني و ملي خود را فراموش خواهد كرد.در تاريخ بشر هيچ فرهنگي را سراغ نداريم كه از فرهنگ ها و تمدن هاي ديگر بهره گيري نكرده باشدو به اصطلاح ديگر تبادل فرهنگي نداشته باشد ولي آنچه كه بايد مورد توجه قرار داد چگونگي بهره گيري است كه فرهنگ هاي اصيل و قدرتمند، عناصر مطلوب فرهنگ هاي ديگر را مي گيرند و آنها را در خود جذب و به صورت موجودي جديد و با سيمايي جديد عرضه مي دارند. همانند فرهنگ اسلامي كه در برخورد با فرهنگ ملت هاي ديگر چنين بود .ولي فرهنگ هاي غير اصيل ويا ضعيف نه تنها بر عناصر فرهنگي بيگانه تاثير نمي گذارند بلكه خود مغلوب انها مي شوند نمونه آن حمله مغولان بود كه فرهنگ اسلامي توانست آنها را به مردمي متمدن ، آرام ، اخلاقي و علاقمند به مردم و فرهنگ تبديل نمايد.قبل از

پذيرش اسلام مغولان همه چيز را ويران كردند، بناهاي تاريخي ، مركز علم و دانش همه را نابود كردند ولي پس از پذيرش اسلام و پيروي از آن كوشيدند تا خسارت هاي وارده را جبران كنند. بعضي از ارزنده ترين مراكز علمي و بناهاي تاريخي – اسلامي در زمان مغول و به كمك آنها ساخته شد و برخي دانشمندان برجسته مسلمان در زمان حكومت آنها مي زيسته اند ولي فرهنگ هاي غير اصيل و ضعيف نه تنها بر عناصر فرهنگي بيگانه تاثير نمي گذارند بلكه خود مغلوب آن مي شوند.در چنين مواردي است كه بحث تبادل و هجوم فرهنگي مورد توجه قرار مي گيرد در تفكيك و توضيح اين دو واژه بعضي تفاوت هاي اين دو به شرح ذيل ذكر مي گردد: در تبادل فرهنگي باور كردن فرهنگ منظور است ولي در تهاجم رشه كن فرهنگ در تبادل تصميم گيرنده ما هستيم ولي در تهاجم تصميم و انتخاب از مهاجم است. تبادل فرهنگي تقويت ريشه هاي فرهنگ را طالب است ولي تهاجم تضعيف و ريشه كني آن را مي خواهد.نارسائيهاي فرهنگ غرب:فرهنگ غرب امروزه با تكنولوژي پيشرفته اي كه در اختيار دارد با سرعت و قدرت به عنوان فرهنگ تهاجم در ميان جوامع مختلف ، به ويژه درون جوامع در حال توسعه، نفوذ نموده و اصرار بر تحميل ارزش هاي خود دارد. چند  نمونه از نارسائيهاي فرهنگ غرب به شرح ذيل مي باشد1-اين فرهنگ، فرهنگ جهان آگاهي و خود فراموشي است، يعني دراين فرهنگ هر چه بيشتر انسان به جهان و راز و رمزهاي آن آگاه شود، خويشتن را بيشتر فراموش مي كند، در غرب

انسانيت از بام بلند خود فراموشي سقوط كرده است. انسان در اين فرهنگ موجودي يك بعدي و تك ساحتي است. در چنين ديدگاهي نه خدا جاي دارد و نه عرفان و معنويت .2- فرهنگ و تمدن غربي نه تنها انسان را به آزادي نرسانده و حقيقت آزادي را به او نچشانده ، بلكه سخت او را مستقل كرده است. روح و جان انسان غربي در برابر تكنولوژي سر تسليم فرود آورده و زنجير عبوديت را آنچنان بر گردنش افكنده كه در شرايط موجود هيچ اميدي به آزادي او نيست اريك فروم روانشناس و جامعه شناسي آمريكايي مي گويد: امكان اينكه ما آدم هاي مكانيكي (Robot) شبيه انسان بسازيم به هر حال به آينده تعلق دارد، اما عصر حاضر انسان هايي را به ما نشان مي دهد كه رفتاري چون آدم هاي مكانيكي دارند.  وقتي اكثريت آدم ها مثل آدم هاي مكانيكي رفتار يا عمل مي كنند در حقيقت ضرورتي ندارد ما آدم هاي مكانيكي انسان نما بسازيم 3- از ديگر نارسايي فرهنگ غرب بناي آن بر اومانيسم ( انسان محوري) است. يعني مذهب اصالت بشر و انسان مواردي را در حوزه تفكر او مانيستي پذيرفته است وانسان را جاي خدا نشانده است .رسالت ماامروزه دنياي غرب امكانات فراوان و تجربه هاي بسياري دارد كه در جهت ترويج فرهنگ و نفوذ  افكار و انديشه هاي خود از آن بهره گيري نمايد. براي مقابله و مقاومت افزون تر و مصونيت هر چه بيشتر، رسالت ما ايجاب مي كند تا با برنامه ريزي هاي دقيق و سرمايه گذاري فراوان يك سلسله اقدامات سازنده انجام دهيم كه بعضي از

آنها عبارتند از : 1-احياء هويت ديني 2- توجه به جنبه هاي كاربردي فرهنگ 3- غرب شناسيعناصر فرهنگي غربشناخت فرهنگ و نظام ارزشي غرب، مبتني بر شناخت مايه ها و عناصر اصلي پديد آورنده آن مي باشد و تا اين عناصر پايه اي شناخته نشوند ماهيت غرب و فرهنگ آن شناخته نخواهد شد به عبارت ديگر، هر فرهنگي بر اساس يك سلسله عناصر به وجود مي آيد كه پايه و مايه ي اصلي آن فرهنگ مي باشد به طوري كه اگر يكي از آن عناصر، از فرهنگ مورد نظر گرفته شود، دچار تزلزل و نابساماني مي شود و بسياري از رفتارها و نگرش هاي افراد جامعه، كه تجليات همان عناصر اصلي هستند، تغيير پيدا مي كنند. بر اساس همين موضوع، مي توان عناصر اصلي فرهنگ غرب را شناسايي كرد و از اين راه به ماهيت نظام ارزشي غرب پي برد . چند نمونه از  عناصر فرهنگ غرب  عبارتند از :1- عنصر الحاددر نظام فكري و فرهنگي غرب، خدا به عنوان يگانه وجود قادر بي همتا كه هستي از او سرچشمه مي گيرد و پديد آورنده ي نظام احسن خلقت مي باشد، جايي ندارد. فرهنگ غرب بر محور «اومانيسم» شكل گرفته و «انسان» را به جاي «خدا» نشانده است. تار و پود فكر و فرهنگ غرب، را عنصر شرك و الحاد تشكيل مي دهد . نوع برخورد غربي ها با انسان و تدوين و اجراي طرح هاي استعماري در جامعه بشري بازتاب همين عنصر مي باشد كه تا به حال پي آمدهاي خسارت باري براي بشريت به ارمغان آورده است.2- عنصر حس گرايياز ديگر ويژگي هاي

فرهنگ غربي اين است كه اين فرهنگ بر اساس «اصالت حس» استوار گشته است. اين فرهنگ، عرصه ي فعاليت و تلاش خود را در محدوده مرزهاي طبيعت محصور و ماوراء طبيعت، را به كلي انكار مي كند. عنصر حس گرايي در فرهنگ غرب، از چنان قوتي برخوردار است كه حتي در مذهب و ديانت غربيان، اعم از پيروان «كليسا» و «كنيسه» راه پيدا كرده است؛ چنان كه در مذهب كليسا «توحيد» به «تثليث» مبدل مي شود و سه «اقنوم» با عنوان «اب»، «ابن» و «روح القدس» به وجود مي آيد و در نهايت خدا در حضرت عيسي عليه السلام تجسم پيدا مي كند.در آيين جهود نيز «خداوند» با پيامبر خود حضرت «يعقوب» كشتي مي گيرد.3-عناصر جدايي دين از سياست (سكولاريسم)عنصر ديگر فرهنگ غربي، انفكاك دين از سياست است. در اين فرهنگ دين از صحنه هاي سياسي و اجتماعي به كلي رانده مي شود. اصطلاح «سكولار» كه يك واژه لاتيني است به معناي «روزگار» يا «دنيا» ست و كم كم در انديشه غربي به صورت اصطلاحي در آمده است كه به جاي «دنيوي» در مقابل «ديني» به كار مي رود؛ به عبارت ديگر در تفكر غربي چيزي را كه مربوط به اين «دنيا» و بي ارتباط به مسائل ديني و اخروي باشد «سكولار» مي گويند.تقويت و رواج تفكر «سكولاريسم» در غرب زاييده ي نوع عملكرد كليسا و دين داران كليسايي است، اين گروه جاهل و متحجر بودند كه موجبات چنين تفكري را به وجود مي آرودند. بر اساس اين تفكر مي بايست دست مذهب را به كلي از شئون اجتماعي قطع كرد.4- تقويت هويت تاريخي و

ملياز مسائل بسيار ارزش مندي كه مي تواند در جان جامعه قوت و قدرت قابل توجهي به وجود آورد و افراد جامعه را در مقابل تهاجم فرهنگي بيگانه به مقاومت وادارد توجه به هويت فرهنگي آنهاست. انسان ها، ريشه ي شخصيت خود را در زمين تاريخ مربوط به خويش جست و جو مي كنند و بنيان رفيع هويت خود را از مصالح ميراث تاريخي و ملي خود مي سازند.منظور از تقويت هويت ملي، تقويت عنصر نژاد پرستي و ملت پرستي نيست كه همه اصالت ها را به ارزش ها و خصلت هايي مي دهد كه منشأ قومي و ملي داشته باشد. اين نوع ملي گرايي با آرمان هاي اسلامي و روح ديانت در تضاد و مخالفت  است. تقويت هويت تاريخي و ملي در محدوده ي ارزش هاي ديني و انساني كه موجبات وحدت اقوام مختلف را در رويارويي با بيگانگان فراهم مي سازد و نوعي غرور، از سر آگاهي و استدلال در ميان افراد جامعه، با همه اختلاف ها و سليقه هايي كه دارند به وجود مي آورد و زمينه را براي رشد و تعالي نسبت به آينده فراهم مي سازد، مد نظر و مورد تاييد است.بايد هاي فرهنگي :بعضي وظايف ما در عرصه تقويت و ترويج آرمانهاي فرهنگ  اسلامي به شرح ذيل مي باشد.1-امكانات و استعدادهاي ارزشمند خود را شناخته و براي رشد و بهره وري از گوهرهاي گرانبهاي معنوي و مادي خود با برنامه اي منطقي بسترهاي فكري و فرهنگي مناسب فراهم آوريم.2-فرهنگ و انديشه ديني را نهادينه كنيم و آن را در قالب نظام اجرايي و عملي ارايه نماييم تا در ميدان

عمل با بار نشيند و توانمندي هاي خود را هر چه بهتر و بيشتر به نمايش درآورد.3- رسالت فرهنگ اسلامي را در ديني كردن دنيا به نمايش بگذاريم در اين مرحله بايد دنيا را در متن دين و دين را در متن دنيا قرارداد و اداره دنيا را به دست دين بسپاريم .4- عنصر ايمان اعتقاد و غيرت را ارج نهيم و با تكيه بر عناصر مومن و معتقد، دژ فولاديني را در برابر ناهنجاريها و هنجارشكنان بوجود آوريم .5- دشمن شناسي را سرلوحه كارها و تفكرات روزانه قرار دهيم و دشمن را با هر شكل و شعاري و در هر مقر و سنگري و با هر سلاحي كه ظاهر مي شود شناسايي نموده و براي برخورد با توطئه هايش برنامه ريزي كنيم .منابع جاويدان فرهنگي :1-قرآن كريم:يكي از متون جاويداني كه حيات فردي و اجتماعي مسلمانان به آن وابستگي همه جانبه دارد و سر منشاء همه تحولات اجتماعي در جوامع مختلف اسلامي به شمار مي آيد قرآن كريم است . هدايت هاي اين كتاب آداب و رسوم غلط شيطاني را از زندگي انسانهاي آن عصر برچيد و مردم متفرق را از مسير شرك به فضاي اتحاد و توحيد رهنمون گرداند.از روزي كه دشمنان اسلام به آثار آيات قرآن پي بردند با همه امكانات به مقابله برخواستند تا جلوي پيشرفت انديشه هاي قرآني را بگيرند چنانچه گلدوستون نخست وزير وقت انگلستان در مجلس عوام آن كشور قرآن را بر دست بلند كرد و گفت : دو مانع دشوار كه تسلط ما را به مستعمرات اسلامي بسته است و با تمام قوا بايد در رفع آن

كوشيد عبارتند از قرآن ، و پس از اندكي سكوت با دست چپ به سمت شرق اشاره كرد و گفت و ديگر اين كعبه ( التبشير و الاستعمار في البلاد العربيه ، ص 40)2-حديث : دومين منبع قانونگذاري و تشريع در اسلام حديث و سنت است ، زيرا احكام و قوانين اسلام از ادله 4 گانه يعني قران ،سنت ( قول ، فعل و تقرير معصوم ) اجماع و عقل ، استنباط و استخراج مي شود و هر كدام از اين منابع دليلي براي احكام شرعيه هستند.در ميان اين منابع و در نزد مسلمانان دانش حديث پس از قران كريم از مقدس ترين و معتبر ترين دانش ها به شمار مي آيد، و دليل اين گرايش اولاً قران كريم است كه در آيات متعدد و با تعابير مختلف مسلمانان را به تبعيت از پيامبر به عنوان اسوه حسنه ، راهنمايي فرموده و گفتار و رفتار او را حجتي قاطع و ساطع براي تشخيص حق و باطل مي داند.بعد از رحلت پيامبر افرادي با انگيزيه هاي سود جويانه و مغرضانه جلوي نقل، ضبط و نشر حديث را گرفتند. آنها در پوششي دل سوزانه و متعهدانه اقدام مي كردند وي گفتند ممكن است احاديث با آيات قراني مخلوط و مشتبه گردد و در آيين مشكلاتي را براي مسلمانان بوجود  آورد در صورتيكه حقيقت مطلب چيز ديگري بود.روزي كه پيامبر اكرم در بستر بيماري بود وخودر را براي سفر اخرت مهيا مي كرد و براي تلاش ها ودست اورد هاي 23 ساله خود بعنوان ميراث گران بهاي الهي وهم چنين اينده امت اسلامي نگراني داشت فرمود :(( ائتوني

بدواة وقرطاس اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي )): قلم وكاغذي بياوريد تا براي شما مطلبي ياداور شوم كه بعد از مرگ من گمراه نشويد.عمر مانع اجراي فرمان پيامبر شد وگفت :((ان النبي غلبه الوجع حسبنا كتاب الله )) : بيماري بر پيامبر غلبه كرده است . كتاب خدا براي ما كافي است . رسول خدا از اينگونه برخورد به شدت ناراحت شد وفرمود "قوموا عني" از پيش من برخيزيد وبرويد.ابوبكر خليفه اول نيز  مردم را جمع مي كرد و گفت شما از پيامبر حديثي نقل مي كنيد كه درآنها اختلاف داريد و اين اختلاف بعد از شما بيشتر خواهد شد پس نبايد كسي چيزي از پيامبر خدا نقل كند اينگونه مخالفت ها مورد قبول علماي اهل سنت نيز مي باشد ولي آنها در توجيه انگيزه هاي آن هر كدام مطالبي گفته اند ولي ما معتقديم كه مخالفت با ثبت و نشر سخنان پيامبر بر اساس يك برنامه حساب شده و آينده نگرانه از زمان حيات رسول خدا آغاز گرديده .ولي اين سخت گيريها و موانع نتوانست عطش عاشقان فهم معارف الهي را فرو بنشاند وجلوي نياز امت اسلامي را به حديث بگيرد. لذا شيعيان وپيروان حضرت علي از همان اغاز به اينگونه مخالفت ها توجهي نكرده و به نقل ونشر احاديث همت گماردند تا انجا كه موجي عظيم براي ثبت ونشر حديث در جهان اسلام بوجود امد كه نمونه ان به شرح ذيل  است :-    جابربن عبداله انصاري براي شنيدن يك حديث شتري خريد ويك ماه از مدينه تا مصر را پيمود تا حديثي را كه شنيده بود از ناقل اصلي بشنود.-    ابو ايوب

سليمان بارها از بصره به كوفه براي شنيدن وضبط حديث سفر كرد.-    از ابي قلابه بصري نقل شده كه سه سال در مدينه اقامت گزيدم وهدفم اخذ يك حديث از ناقل اصلي بود .-    شيخ صدوق براي كسب حديث  وديدار علما به بيش از سي سرزمين از خراسان وعراق وحجاز سفر كرد.خدمات ايرانيان به فرهنگ اسلامي:به گواه تاريخ و آثار انديشمند بر جاي مانده از پيشينيان در ميان اقوام و ملت هاي مختلف هيچ ملتي همانند ايرانيان در گسترش فرهنگ اسلامي نكوشيدند،  ايرانيان در هر قلمروي از حوزه هاي معارف ديني كه وارد شدند ارزشمندترين آثار فكر و علمي را به جهان دانش عرضه كردند. در تفسير قرآن : علي بن ابراهيم قمي، شيخ طوسي،  فضل بن حسن طبرسي و .... در حديث : ثقه  الاسلام كليني ، شيخ صدوق در فقه ، مقدس اردبيلي ، ملا محمد باقر سبزواري و ... در فلسفه و حكمت ، ابو علي سينا، صدر المتالهين شيرازي . نمونه اي از بزرگاني كه اسامي آنها به عنوان نمونه و با تخصص هاي مختلف بيان شده است . گر چه از لحاظ زمان و مكان ، سبك و سياق و ... با يكديگر فاصله و تفاوت هاي بسيار دارند ولي هدف والاي اين علماي بزرگ يكي بود و آن فهم حقايق دين و سپس تبيين تفسير و ترويج معارف و آرمان هاي اسلامي است . بارزترين موارد تاثير قرآن و حديث را در سروده هاي شاعران و آثار  نويسندگان نيز  مي بينيم . شعر شاعران ايراني در حقيقت تفسيري از معارف اسلامي با زبان شاعرانه و روش اديبانه  است. چون

اكثر آنها به اعتراف خودشان هر چه دارند و هر آنچه به ساحت فكر و فرهنگ ارائه كردند از قرآن و حديث بوده است.لسان الغيب حافظ شيرازي :عشقت رسيد به فرياد ار خود بسان حافظ * قرآن زبر بخواني در چهارده روايتصبح خيزي و سلامت طلبي اي حافظ * هر چه كردم همه از دولت قرآن كردمسعدي هم گفته است :مپندار سعدي كه راه صفا *توان رفت جز از پي مصطفيمديريت فرهنگي :مديريت و فرهنگ هر كدام بصورت جداگانه موضوع بحث هاي فراوان و دامنه داري هستند و هر يك به عناوين متعدد و رشته هاي گوناگون علمي و تخصصي متنوعي تقسيم مي شوند و بخشي قابل توجهي از علوم انساني را تشكيل مي دهند. و چون در كنار هم قرار گيرند واژه اي تركيبي را تشكيل مي دهند و مفهومي مركب پديد مي آورند.مديريت :هنر اداره مجموعه امكانات و استعدادهاي مادي و معنوي در يك سازمان را بر اساس آگاهي هاي مناسب ، به منظور بهتر رسيدن به هدف را گويند دراينجا از مديريت هم به عنوان هنر تعريف شده و هم به عنوان علم.در دنياي صنعتي امروز كه فن آوري ارتباطات ركن اساسي آن را تشكيل مي دهد . اداره امور زندگي انسانها بر عهده سازمان قرار گرفته است. سازمان هاي جهاني منطقه اي و كشوري كه مقررات مختلف بشر را رقم مي زنند و براي رساندن انسان ها به مقصد ، آنها را بر كشتي نشانده و به اهداف مورد نظر مي رسانند ، بشر امروز براي دست يابي به مقاصد خود راهي جز از طريق يكي از سازمانهاي طراحي شده ندارد.

و بايد از مسير يك سازمان عبور كند تا به مقصود خويش نايل شود. سازمانها و تشكيلات زماني در دست يابي به اهداف موفق اند كه در راس آنها مديراني توانمند و شايسته ، زمام امور را در دست داشته باشند لذا موفقيت هر سازمان تا حدود زيادي به شايستگي و موفقيت مدير آن سازمان بستگي دارد .يكي از عوامل موفقيت مدير، فرهنگ حكم بر مدير و حوزه مديريت است. زيرا عامل مهمي كه رفتار مدير را شكل مي دهد چيزي جز فرهنگ نيست. معمولاً سازمانها از لحاظ ساختاري تا حدود زيادي شبيه يكديگر ولي آنچه سازمانها را از هم متمايزمي سازد فرهنگي حاكم بر مديريت آنهاست.فرهنگ از لحاظ لغوي به معناي بالا، جلوه ، شكوه ، جلال و  بيرون كشيدن است . و به مفاهيمي چون ادب معرفت خرد ، آداب و رسوم نيز اطلاق مي شود. و نيز مي توان گفت مجموعه اي از بينش ها ، باورها گرايش ها و رفتارهاي مادي و معنوي افراد يك جامعه است كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.بر اساس تعاريف فوق سه ويژگي مهم فرهنگ را مي توان به 1- مشترك بودن 2- اكتسابي بودن و 3- قابليت انتقال نام برد مديريت فرهنگي به معناي سازماندهي و اداره امور و فعاليت هاي فرهنگي است. در مديريت فرهنگي تمام وظايف سازماني  مديريت نظير : سياست گذاري – برنامه ريزي – سازماندهي – هدايت هم آهنگي نظارت و ارزيابي در قلمرو امور و فعاليت هاي فرهنگي صورت مي گيرد.رشد و توسعه فرهنگي هر جامعه مديون مديريت مدبرانه و مقتدرانه اي است كه بتواند با اعمال

مديريت فرهنگي جامعه را از مرحله اي محدود و نامناسب كه فضاي تنفس را تنگ كرده عبور دهد و افراد آن جامعه را به بالندگي و توسعه برساند. از يك منظر مديريت فرهنگي دو نوع است : مثبت و منفي كه براي هر كدام از ايندو مي توان در طول تاريخ شواهد فراواني ارائه داد :1-مديريت فرهنگي از نوع منفي : اين نوع مديريت در طول تاريخ خسارات  فراواني بر باوردها و اعتقادات مردم وارد كرد به ويژه در عصر ما تخريب فرهنگي نه از موضع تحجر و ناآگاهي بلكه از موضع روشنفكري و آگاهي با هدف تسلط بر منابع مادي و معنوي توسط استعمارگران خارجي يا عوامل و جريان هاي وابسته داخلي انجام گرفته است. دشمنان خارجي، پيش از هر كار كوشيدند تا راه را براي نفوذ خويش بوسيله تصرف درفرهنگ ، اقتصاد سياست ملي و سنت هاي اسلامي و تغيير و تحريف آنها به سود خود هموار سازند . بيشتر اين مقصود را بدست عوامل خائن داخلي كه برسر كار مي آورند عملي مي ساختند . اشخاص پست را به قدرت مي رساندند . به اين شرط كه همه چيز را به سود نفوذ آنان دگرگون سازند. از اين راه بود كه به ابطال هويت ملي و نقض شخصيت اسلامي مردم و پوچ ساختن انديشه ها و رام ساختن غرورها و در هم ريختن معيارها دست زدند.يكي از مديريت هاي مثبت فرهنگي كه آثار عظيم فرهنگي خود را همچنان تا قرن هاي بعدي از خود و بر نسل هاي آينده باقي گذاشته مديريت فرهنگي پيامبر اكرم  محمد بن عبداله است . براي اينكه

به عظمت مديريت رهبري رسول خدا بيشتر پي ببريم به اوضاع جامعه جاهلي و برخي ويژگيهاي مردم عصر بعثت را اشاره مي كنيم .پيامبر بعد از بعثت درشرايطي بسيار نامناسب از مردمي به شدت منحرف با مديريت الهي و اسلامي خود امتي نمونه ساخت و تحويل جامعه بشري داد . با شعار شعور آفرين لا اله الا الله يكپارچگي ذهني بوجود آورد و با يا اهل الكتاب تعالو الي كلمه سواء: صفوف پيروان اديان ابراهيمي را در مقابله با كفر متحد ساخت با سرود انما المومنون اخوه : بساط كينه ورزي و قبيله محوري و عشيره بازي را جمع كرد.نظام اجتماعي و حكومتي خويش را بر اساس اصل ارزشمند ان اكرمكم عند الله اتقاكم : ميدان هاي رشد و شكوفايي را براي همه علاقمندان سعادت و كمال گشود و در اوج قدرت و در زمان پيروزي و تسلط ، عفو و عطوفت و بخشش و محبت را با اين جمله به نمايش گذاشت : انتم الطلقاء : همه شما مردم مكه آزاديد با آيه شريفه ن و القلم و ما يسطرون : ارزش علم را معرفي فرمود و بر مبناي يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه نظام تعليم و تربيت جامع انساني را بوجود آورد و در درون اين نظام انسان هاي بزرگي را پرورش داد .اگر معجزه حضرت موسي اين بود كه عصايش اژدهايي بزرگ مي شد يا حضرت عيسي به اذن پروردگار مرده را زنده مي كرد معجزه پيامبر اسلام اين بود كه امتي را زنده ساخت.رسالت مديريت فرهنگي :كسي كه بر مسند مديريت فرهنگي جامعه تكيه مي زند بايد توانمنديهاي فكري و

بينش خاصي داشته باشد تا بتواند بر اهداف فرهنگي موردنظر در سطوح مختلف اعم از جهاني منطقه اي ملي و محلي دست پيدا كند.فراز هايي از رسالت الهي – انساني مديريت فرهنگي در نظام اسلامي به شرح ذيل است .1-احترام به سنت هاي نيك جامعه:از ديدگاه جامعه شناسي سنت به آن رسم هاي ريشه دار عمومي كه به اقتصادي كهنگي، خود از حرمت اجتماعي برخوردارند گفته مي شود. در يك نگرش كلي  مي توان گفت- سنت جرياني است فرهنگي كه جنبه تقدس دارد و جنبه ارزش پيدا كرده است . 2- سنت ريشه تاريخي دارد3- سنت نمايانگر شخصيت جامعه است.سنت ها را مي توان با ديد اسلامي به دو نوع سنت حسنه و سنن سيئه مي توان تقسيم كرد. اسلام در ميان هر ملتي و مملكتي كه وارد مي شود منطق استوار و سعه صدر خويش را در برخورد با سنت ها نشان مي داد يعني هرگز با سنت هاي مردمي جامعه برخوردي يك بعدي و متعصبانه نداشت. سنت حسنه ملت ها را كه موجبات شكوفايي پيوستگي، محبت و درخشش فطرت و تعالي فطرت را فراهم مي آورد امضاء و تقويت مي كرد و با سنن سيئه كه ريشه در جهل و جهالت داشت و باعث سقوط انسانيت مي شد مبارزه مي نمود.2- تقويت باورهاي ديني:در نظام اسلامي مديريت فرهنگي مي كوشد تا در بستر كار و تلاش انگيزه ها را تقويت كند و از اين طريق جامعه را براي دستيابي به گوهر گرانبهاي دين رهنمون سازد و آنگاه با پاسخگويي به نيازهاي مادي و معنوي و ايجاد فضاي اعتدال ، انسانها را در جهت

كمال مطلق راهنمايي كند.3- پاسداري ازحرمت انسان:مديريت فرهنگي به تبعيت از خداوند متعال و به منظور هم آوايي و هم آهنگي با نظام احسن خلقت، بايد محور همه برنامه هاي فرهنگي خود را انسان قرار بدهد و او را به سمت و سوي رشد و شكوفايي رهنمون سازد. خداوند از ميان همه موجودات عالم انسان را برگزيد و به سبب ويژگيهايي كه دارند مسند خليفه اللهي را به او عنايت فرمود و همچنين مدال پر افتخار كرمنا را به او هديه داد. در منطق اسلام احترام به انسان احترام به خداست و هر كس به هر شيوه و يا وسيله اي حيثيت و منزلت انساني انسان را بشكند گناهي بس عظيم مرتكب شده است. غيبت از او به منزله خوردن گوشت بدون اوست. و كشتن يك انسان بي گناه مثل اين است كه همه مردم را كشته باشد.4- حمايت از عدالت :مدير فرهنگي در نظام اسلامي به تنها بايد عادل باشد بلكه بايد عدالت خواه هم باشد . زيرا او با فعاليت هاي فرهنگي خود، سلامت فردي و اجتماعي را تعقيب مي كند و اين سلامت در سايه عدالت قابل تحقق است. جوهر دستور العمل هاي فرهنگي نبايد چيزي جز عدالت باشد. انبياء و اولياي خدا رسالت الهي خويش را ازطريق ايجاد عدالت همه جانبه دنبال كرده اند زيرا فلسفه ارسال رسل و انزال كتاب چيزي جز عدالت نيست . قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزالنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط:ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و به آنها كتبا و ميزان عنايت كرديم تا

مردم را به عدالت قيام كنند .5- گسترش و تحكيم آزادي:از رسالت هاي ديگر مديريت فرهنگي گسترش و تحكيم آزادي و پاسداري از اين گوهر گران بهاي انساني است زيرا فرهنگ كه رسالت شكوفايي استعدادها و بالندگي توانايي هاي انسان را بر عهده دارد بايد اين رسالت عظيم را در محيط آزاد تحقق  بخشد.اصلاحات وفرهنگيكي از واژگاني كه اين روزها در حوزه ي ادبيات سياسي، بر سر زبان هاست، «اصلاحات» است.امروز، به هر دليلي، در سخنراني ها و نوشته ها، واژه «اصلاحات» مورد توجه صاحب نظران قرار گرفته است در باره اصلاحات وفرهنگ از دونظر مي توان بحث كرد :1-    اصلاحات در حوزه فرهنگ   2-  فرهنگ اصلاحاتواژه اصلاحاصلاح در لغت به معناي سامان بخشيدن و به دست آوردن چيزهاست كه واژه متضاد آن، «افساد» است؛ به عبارت ديگر «اصلاح» يكي از «زوج هاي متضاد» مي باشد كه دو به دو، در مقابل يك ديگر قرار مي گيرند و از باب «تعرف الاشياء باضدادها» هر كدام به تفهيم و تبيين واژه مقابل كمك مي كنند، مانند عدل و ظلم، خير و شر، وصل و فصل، ايمان و ظلمت علم جهل قوي ضعيف اصلاح فساد با توجه به مفهوم «اصلاح» مي توان، به گونه مختصر و ساده مي توان گفت: «اصلاح يعني حركت از وضع موجود به سمت مطلوبحوزه اصلاحاتبحث ديگر اين است كه: حوزه ي اصلاحات و محدوده ي كارهاي اصلاحي تا كجاست. در پاسخ بايد گفت: گستره ي اصلاحات در حوزه ي انديشه سياسي را، نوع نگرش اصلاح گر تعيين مي كند؛ يعني هر گاه مصلح اجتماعي، نظام حاكم بر جامعه را، نظامي شكل گرفته

از اعتقادات و آرمان هاي مردم كه جهت گيري كلي و عمومي آن حق طلبي و عدالت خواهي است بداند محدوده ي امور اصلاحي دقيقا مشخص است و اگر اصول و اركان نظام را قبول نداشته باشد اصلاحات محدوده ي ديگري پيدا خواهد كرد.با توجه به توضيح ياد شده مي توان چنين نتيجه گرفت كه اصلاحات بر پايه ي دو ديدگاه، محدوده ي خود را مشخص مي كند:1- اصلاحات از دروناصلاحات از درون را كساني خواستارند كه اركان، اصول، قالب ها و معيارهاي ارزشي آن نظام را قبول دارند و هيچ گونه تغييري را در مسائل اصولي اش بر نمي تابند. فقط نارسايي هايي را در رفتار، و نابساماني هايي را در ساختار (غير اصولي) مي بينند، لذا براي اصلاح آن قيام مي كنند و آفت ها و آسيب هاي درون نظام را از بين مي برند؛ همانند درختي كه شاخه هاي اضافي آن بايد هرس بشود تا شاخ و برگ هاي اصلي رشد و طراوت مطلوب را به دست    آورند.اين نوع اصلاحات، كه آن را اصلاحات درون ساختاري مي ناميم به تعبير مقام معظم رهبري حقيقتي لازم و ضروري و فريضه اي ديني است2- اصلاحات از بيروناصلاحات برون ساختاري به حركت هايي مي گويند كه اصلاح گران در آغاز كار اصلاحي، جدايي و بيگانگي خويش را با نظام حاكم بر جامعه اعلام نموده و به تعبيري، خود را خارج از نظام قرار مي دهند و سپس به عنوان نيروهاي مهاجم عليه نظام موجود، به درهم شكستن اركان و اصول ارزشي آن نظام همت مي گمارند تا قالب ها بشكنند، ارزش ها تضعيف شوند، اعتمادها

از بين بروند و در نهايت، چراغ پر فروغ اميد در دل ها خاموش و شيرازه ي نظام از هم گسسته و بساط آن به كلي جمع شود و نظام تازه اي را جايگزين نظام موجود كنند.با توجه به نكته هاي ياد شده در قانون اساسي، هر گاه فردي يا جمعي با هر وسيله و ابزاري و در هر شكل و قالبي، مطلبي را بگويد و يا بنويسد و يا به تصويب برساند و يا هر حركتي را انجام دهد كه به تضعيف اين اصول كه نظام بر پايه آنها شكل گرفته منتهي شود، اصلاحات برون ساختاري است كه به تعابيري «انقلاب» و يا «بر اندازي» نيز مي باشد.معيار در اصلاحاتاز نيازهاي ضروري و لوازم حتمي در هر اصلاحي، داشتن ميزان و معيار است تا اصلاح گران، با توجه به آن معيارها، حركت هاي اصلاحي را به پيش ببرند. اصلاح بدون شاخص و معيار، سرانجامي جز هرج و مرج ندارد، و لذا حقيقت هر اصلاحي را مي توان از طريق، معيار و شاخص هايي كه حركت هاي اصلاح گرايانه، با آنها تنظيم مي شود، شناسايي كرد.اصلاحات بايد تعريف بشود، اصلاحات چيست؟ اولا: براي خود ما كه مي خواهيم اصلاحات بكنيم تعريف بشود و مشخص باشد كه مي خواهيم چه كار بكنيم؟ ثانيا: براي مردم تعريف بشود كه منظور ما از اصلاحات چيست؟ تا هر كسي نتواند به ميل خودش اصلاحات را معنا كند، مي خواهيم به آن برسيم براي همه- هملازم است به چند معيار، در اصلاحات اشاره كنم تا در جامعه ما كه نظام حكومتي آن ديني و اسلامي است سمت و سو و

نيز ماهيت و حقيقت اصلاحات مشخص شود:1-    نخستين معيار براي حركت هاي اصلاحي در جامعه ديني ما، اسلام و مباني اسلامي است؛2- از ديگر معيارهاي اصلاحات «قانون اساسي» است؛ قانوني كه به عنوان ميثاق ملي، بيانگر مناسبات سياسي، اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي جامعه به شمار مي آيد و اركان و پايه هاي نظام جمهوري اسلامي را تعيين و تحكيم كرده است. حركت هاي اصلاح گرايانه، بايد در چهارچوب اصول و ضوابط قانون اساسي انجام بگيرد و هر اصلاحي كه اصلي از اصول قانون اساسي را مخدوش و نقض نمايد؛ حتي اگر با شعار اصلاح طلبانه هم همراه باشد افساد است و نه اصلاح. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در دوره پنجم، طرح اصلاح قانون مطبوعات را تقديم مجلس كردند كه جنجال هايي را در عرصه سياسي و مطبوعاتي كشور به وجود آورد تا آن جا كه به بهانه آن حوادث تاسف برانگيز و جنايت كارانه ي كوي دانشگاه تهران، و به دنبال آن فجايع 18 و 22 تير ماه سال 1378 را تدارك ديدند، در ماده ششم، بند دوازده آمده است: «انتشار مطلب عليه قانون اساسي» ممنوع است.راز و رمز اين كه قانون گذار، انتشار مطلب عليه قانون اساسي را در مطبوعات، ممنوع كرده اين است كه قانون اساسي شاخص و معيار زندگي همه افراد، اعم از دولتي و غير دولتي است، بنابراين كسي حق ندارد به هر دليلي، معيار و شاخص زندگي افراد جامعه را بشكند.3- رهبري در نظام اسلامي ما، هم از لحاظ شرعي و اعتقادي و هم از لحاظ قانوني، معيار است و اداره كنندگان كشور بايد هر حركت اصلاحي را با

رهنمودها و مصالحي كه او اعلام مي دارد هم آهنگ كنند چنان كه قانون اساسي در اصل پنجاه و هفتم مي گويد:«قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده ي اين قانون اعمال مي گردند...»4- معيار ديگر اصلاحات، «رعايت مصالح و منافع جامعه» است، زيرا مصالح آن جامعه اقتضا مي كند كه انجام هر كاري، تا آن هنگام مجاز خواهد بود كه منافع و مصالح مادي و معنوي افراد آن جامعه را نه تنها مورد خدشه و تعرض قرار ندهد بلكه زمينه را براي رشد و تقويت منافع ياد شده فراهم آورد .شرط تحول در اذهان جامعه «كمال خواهي» است.هر گاه سئوال شود كه: از كمال و كمال خواهي تفسيرها و قرائت هاي مختلفي ارائه شده است، آيا معياري براي تعيين كمال وجود دارد؟قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي را تامين مي كند. پس هر تلاشي، در جهت تغيير در اذهان جامعه كه به شكسته شدن مفاهيم موجود در اصل دوم و يا ساير اصول قانون اساسي بيانجامد خلاف مصلحت و منفعت «كمال جويي» است و هر گاه حركتي، براي تضعيف مفاهيم ياد شده انجام بگيرد بايد با قاطعيت هر چه بيشتر، با آن برخورد مناسب شود.اصلاحات و فرهنگدر ميان صاحب نظران و انديشوران اصلاح طلب، هميشه اين بحث مطرح بوده است كه كدام مقوله از مقولات اجتماعي، براي انجام اصلاحات اولويت دارد؟ آيا در آغاز حركت هاي اصلاحي، مقولات سياسي بايد مشمول اصلاحات قرار بگيرند؟

يا پايه و اساس هر اصلاحي «اقتصاد» است و اصلاحات در حوزه اقتصاد، زمينه ساز اصلاحات در حوزه هاي ديگر خواهد بود؟ و يا مقولات فرهنگي به خاطر ويژگي هايي كه فرهنگ دارد در اولويت اصلاحات قرار مي گيرند؟آن چه در پاسخ هر يك از اين پرسش ها مي توان ارائه داد اين است كه هر كدام از مقولات ياد شده- سياسي، اقتصادي و فرهنگي- اگر چه در تقسيم بندي جدايي هايي دارند ولي در زندگي اجتماعي انسان ها نمي توان مقولات سياسي را از اقتصادي و اين دو را از فرهنگي جدا كرد، معاش و معاد، سياست و ديانت، اخلاق و افكار چنان در هم آميخته اند و از يك ديگر تاثير پذيرند كه در بسياري از موارد تفكيك آنها غير قابل انجام است.به عبارت ديگر، مصلحان در مهندسي و معماري اصلاحات نبايد جزيي نگر باشند، چرا كه اصلاحات اجتماعي وقتي نتيجه بخش و مفيد خواهد بود كه با آهنگ كلي نگري انجام پذيرد و همزمان در همه ابعاد و بخش هاي اجتماع، در سطوح كلان جامعه، به گونه اي متوازن و متعادل جريان پيدا كند. حضرت علي عليه السلام به مالك اشتر مي فرمايد:و اعلم ان الرعيه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض؛مالك! بدان كه رعيت و جامعه، داراي بخش ها و طبقاتي است كه اصلاح برخي از آنها به اصلاح برخي ديگر وابسته استآن حضرت در فراز ديگري از دستور العمل حكومتي خود، مالك اشتر را با بياني زيبا، به اين نكته گوشزد مي فرمايد:فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه، فاذا ادت الرعيه الي الوالي

حقه و ادي اليها حقها، عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل و جرت علي اذلالها السنن فصلح بذلك الزمانپس هيچ گاه جامعه و رعيت، اصلاح نمي شود مگر با اصلاح زمامداران و زمامداران نيز اصلاح نمي شوند جز با رو به راه شدن مردم. پس هر زمان كه حاكميت و رعيت حقوق يك ديگر را مراعات نمايند حق در ميان آنها سربلند و نيرومند خواهد شد و جاده هاي دين، براي روندگانش بي دست انداز مي شود و نشانه هاي عدالت جلوه گري مي كند و راه رسم هاي معاشرتي در ميان مردم به جريان مي افتد.بنابراين آن چه را كه مي توان به عنوان نتيجه بيان كرد اين است كه اصلاحات بايد همه جانبه باشد ولي اگر بخواهيم نظريه «تقدم اصلاحات بخشي» را بپذيريم به تقدم بخش فرهنگ در اصلاحات اولويت خواهيم داد چرا كه فرهنگ از شمول و جامعيت بيشتري برخوردار است، شمولي به وسعت همه نيازمنديهاي مادي و معنوي انسان.علاوه بر اين، در جامعه اي همانند جامعه ما، بخش قابل توجهي از مشكلات اقتصادي و سياسي و اجتماعي، ريشه ها و زمينه هاي فرهنگي دارند، به طوري كه اگر اصلاحات را از حوزه فرهنگ آغاز نماييم، به صورت طبيعي نارسايي هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي نيز درمان خواهد شد.فرهنگ اصلاحاتهر حركت اصلاحي، براي دست يابي به اهداف خود بايد در بستر مناسب انجام گيرد تا راه صعود به سمت هدف فراهم باشد. اگر چه مصلحان مخلص و دل سوزان اصلاحگر، حركت اصلاح گرايانه خود را با انگيزه خير خواهانه آغاز مي كنند و ارزش و گران قيمتي

اخلاص نيز در جاي خود محفوظ و قابل توجه است، ولي انگيزه هر چند مقدس و همراه با اخلاص هم باشد به ويژه در حركت هاي كلان و فراگير اجتماعي به تنهايي كافي نيست بلكه بايد عامل مؤثر و كارساز «پذيرش عمومي» را به عنوان «بستر اصلاحات» مورد توجه كامل قرار داد تا شتاب حركت هاي اصلاحي در سطح جامعه، چندين برابر افزايش يابد بستر «پذيرش عمومي» وقتي به وجود مي آيد كه به نوعي در نگرش ها تغيير و تحول ايجاد شود و در حقيقت اين تحول كه خود نوعي نگرش فرهنگي است ما از آن به «فرهنگ اصلاحات» تعبير مي كنيم و معتقديم كه اصلاحات بايد در بستر «فرهنگ»  جريان پيدا كند تا كار آمدي حركت هاي اصلاحي تاثير خود را هر چه بيشتر و عميق تر، بر زندگي اجتماعي افراد بگذارد. اصلاحات، معمولا با تكيه بر يك سلسله از «اصول» انجام مي گيرد و مجموعه اين اصول برآيندي فرهنگي دارند كه ما در اين جا به بخشي از آن، اشاره مي كنيم:1- اصل مسئوليت در برابر ديگران:تا آن هنگام كه انسان، زندگي اجتماعي دارد و از مواهب و بركات آن بهره مي گيرد او نيز بايد به ديگران بهره برساند و در برابر ديگران در زندگي جمعي احساس مسئوليت كند.پيامبر اكرم عليه السلام در مورد چنين مسئوليتي مي فرمايد:كلكم راع و كلكم مسئول، فالامام راع و هو مسئول و الرجل راع علي اهله و هو مسئول، و المرائه راعيه علي بيت زوجها و علي ولدههمه ي شما مسئول يكديگر هستيد، امام مسئول است، و مرد مسئول خانواده، و زن مسئول بر امور

خانه و فرزندان است.گستره ي اين مسئوليت، تنها به انسان و شخص او محدود نمي شود بلكه به هر موجودي كه در زندگي و رشد انسان نقش داشته باشد تسري پيدا مي كند و بايد در برابر آن موجود احساس مسئوليت كرد، چنان كه حضرت علي عليه السلام در آغاز خلافت خود ديدگاه ها و سياست هايش را در اداره ي امور كشور بيان فرمود و به اين نكته اشاره كرد كه:اتقوا الله في عباده و بلاده، فانكم مسئولون حتي علي البقاع و البهائم از خداوند در مورد بندگان و شهرهايش بترسيد، زيرا شما در برابر ساختمان ها و چهار پايان نيز مسئول هستيد.2- اصل خيرخواهي و نصح:اصل ديگري كه «اصلاحات» بر آن تكيه مي كند و به ويژه در فرهنگ اسلامي موقعيت بالايي دارد «خيرخواهي و نصيحت» است در اصطلاح، هر گفتار و رفتار ارشادي خالص و پاكي كه بر مبناي خير خواهي و در جهت اصلاح امور فردي و اجتماعي افراد انجام بگيرد را «نصيحت» گويند. راغب اصفهاني در مفردات مي گويد: «النصح تحري فعل او قول فيه صلاح صاحبه»؛ نصيحت يعني انجام عمل و بيان سخني است كه صلاح طرف مقابل در آن باشد.»در تفكر اسلامي، انسان مسلمان نبايد به گونه اي خود بين و حريص باشد كه همه خوبي ها و خرمي ها را براي خود بخواهد. او بايد هر آن چه را كه براي خود مي خواهد، براي ديگر همنوعان خود نيز بخواهد؛در سخن ديگري پيامبر اكرم عليه السلام سه بار بر اين تعبير تاكيد فرمود:ان الدين النصيحه ان الدين النصيحه ان الدين النصيحه؛ به راستي كه دين چيزي جز

نصيحت نيست.خيرخواهي و نصيحت، با هدف اصلاح امور فردي و جمعي، در جامعه اسلامي از حقوق واجب به شمار مي آيد.امام صادق عليه السلام فرمود:يجب للمومن علي المؤمن النصيحه في المشهد و المغيب؛  نصيحت و خيرخواهي مؤمن بر مومن، چه در حضور و چه در غياب واجب است3- اصل انسان دوستي:از ديگر اصولي كه در شكل گيري فرهنگ اصلاحات نقش مؤثري دارد، اصل «دگر دوستي» و عشق به انسان است، جلوه هاي برتر اين دگر دوستي را در فداكاري ها، مجاهدت ها، ايثارها، انفاق ها و شهادت هاي انسان هاي مخلص و مؤمن مشاهده مي كنيم؛ آن انسانهاي با فضيلت و با ايماني كه خود مردند تا ديگران زنده بمانند و فرياد بر آوردند كه : « ان اكرم الموت القتل ». آن انسان هايي كه با وجود تنگدستي و نيازشان، سرمايه و ما يملك خود را با ديگران تقسيم كردند و راه و رسم خدايي و انساني خويش را براي هميشه جاودان ساختند كه (و يؤثرون علي أنفسهم و لو كان بهم خصاصه) آنان كه از گرفتاري ها و نابساماني هاي موجود در زندگي ديگران احساس درد نمي كنند و آسايش ديگران به آنها آرامش نمي بخشد حيواني هستند كه به صورت انسانند و بايد در مورد آنان گفت:تو كز محنت ديگران بي غمي            نشايد كه نامت نهند آدمي4- اصل امر به معروف و نهي از منكر:در جامعه اسلامي «فرهنگ اصلاحات» بر محور اصل «امر به معروف و نهي از منكر» شكل مي گيرد، زيرا امر به معروف و نهي از منكر كه از مهم ترين واجبات ديني است جز براي اصلاح امور اجتماعي

مردم تشريع نشده است.از امر به معروف و نهي از منكر به «واجب عظيم» تعبير شده است: «فريضه عظيمه». قانوني كه ساير احكام و قوانين ديني بايد به وسيله آن تقويت و تحكيم شوند: «بها تقام الفرائض».قانون امر به معروف و نهي از منكر به هر فردي از افراد جامعه اسلامي تكليف مي كند تا در برابر اعمال و رفتار مخرب و ناپسند در هر شكل و هر سطحي كه باشد برخورد اصلاح گرايانه بكنند و با روش هاي مناسب جلوي فساد را گرفته و به جريان سازنده و هميشگي اصلاحات، در امور مردم نشاط و مدد برسانند.امام صادق عليه السلام فرمود:«من رأي اخاه علي امر يكرهه فلم يرده عنه و هو يقدر عليه فقد خانه؛ كسي كه برادر ديني خود را به عمل زشت و ناپسندي گرفتار مي بيند و توانايي باز داشتن او را از اين كار دارد اگر چنين نكند به او خيانت كرده است.حضرت علي عليه السلام در واپسين دم حياتش به فرزندانش فرمود:لا تتركوا الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر فيولي عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم؛ امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه اگر چنين كنيد اشرار بر شما مسلط مي شوند سپس هر چه دعا كنيد مستجاب نمي شود  -5- اصل كمال جوييخالق هستي، در نهاد انسان غريزه كمال خواهي را به وديعت نهاده تا او با اين كشش دروني، مسير رشد و تعالي را بپيمايد و هر لحظه براي درك لحظات بهتر و دست يابي به درجاتي عالي تر تلاش نمايد.يكي از مباني «فرهنگ اصلاحات» كه مصلحان بزرگ، در طول تاريخ بر

آن تكيه و تاكيد داشته اند همين صفت فطري «كمال خواهي» انسان بوده است.مفهوم و حقيقت «كمال» چنان محبوبيت و تقدسي در نظر انسان دارد كه حتي اگر در تعريف، حدود و مصداق «كمال» اختلاف نظر وجود داشته باشد و يا آن حركت اصلاحي با ماهيتي فساد آفرين همراه باشد متوليان و دست اندركاران اصلاحات، تمام همت خويش را بر اين موضوع متمركز مي كنند كه برنامه هاي اصلاحي ما در جهت پاسخ گويي به نيازهاي «كمال خواهي» انسان هاست.مرزهاي فرهنگيپاسداري از مرز ارزشهاپاسداري به معناي نگهباني و مراقبت است. پاسداري، آن گاه ارزشمند خواهد بود كه از ارزش هاي مذهبي و ملي باشد.در تاريخ ملت ها و اقوام مختلف، چهره هاي برجسته اي را سراغ داريم كه به هنگام هجوم دشمن به ارزش هاي انساني- ملي خود، به مقابله با آنها برخاسته و از هيچ گونه فداكاري، در جهت دفاع و نگهباني از سرمايه هاي ارزشي خويش، دريغ نورزيده اند.پاسداري از مرزها«مرز» در حقوق بين الملل به آن خطوط جغرافيايي قرار دادي و مشتركي مي گويند كه دو كشور را از يك ديگر جدا مي كند و قسمتي را زير پوشش حكومت و قدرت سياسي خاصي قرار مي دهد.در حقوق اسلامي مرز آن نقطه اي است كه ايمان و كفر با يك ديگر تلاقي مي كنند. علامه طباطبائي «مرز كشور اسلامي را عقيده مي داند نه حدود جغرافيايي»پاسداري از مرزهاي فرهنگينقطه نفوذ دشمن به حوزه فكري و فرهنگي اسلام نيز مرز تلقي مي شود و طبعا مرزباناني هم بايد از مرزهاي فرهنگي پاسداري كنند.امام صادق عليه السلام فرمود:علماء شيعتنا مرابطون في الثغر الذي يلي

ابليس و عفاريته يمنعونهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته النواصب؛ (11)عالمان پيرو مكتب ما، مرزباناني هستند كه هجوم و نفوذ شيطان و لشگريانش را بر مرزهاي ايمان و عقيده، مراقبند و آنان را از تسلط بر پيروان مستضعف ما باز مي دارند.امام صادق عليه السلام فرمود:اذا مات المؤمن الفقيه ثلم في الأسلام ثلمه لا يسدها شيي؛ (13)زماني كه مؤمن دانشمندي بميرد رخنه اي در ديوار اسلام افتد كه چيزي آن را نبندد.بدون علت نيست كه شياطين در مرگ عالمان دين و رهنمايان آيين بسيار مسرور و شادمان هستند، زيرا چيزي دوست داشتني تر براي شيطان از مرگ عالم فقيه وجود ندارد.مرزداران مرزهاي فرهنگيدر دوران غيبت كبراي حضرت بقيه الله الاعظم حجه بن الحسن عليه السلام اين مسئوليت سنگين، بر دوش فقها و علما گذاشته شد و آنان مكلف گرديدند تا در كشور عقيده و ايمان، از مرزهاي فرهنگي پاسداري كنند در دوران مرجعيت و زعامت ميرزاي شيرازي، جهان اسلام عموما و ايران اسلامي خصوصا مورد طمع بيگانگان قرار مي گيرد، بي كفايتي هاي ناصرالدين شاه قاجار و دسيسه هاي استعمارگران انگليسي به اوج خود رسيده و زمينه هاي تسلط بيشتر را براي ايران از طريق واگذاري قرارداد امتياز تنباكو به كمپاني انگليسي «رژي» فراهم ساخت در چنين موقعيتي مرزبان هوشيار و فقيه بيدار حضرت آيه الله العظمي ميرزا حسن شيرازي از سنگر مرجعيت با سلاح فتوا انديشه هاي پليد انگليس را نشانه مي رود و اين جمله كوتاه را در قالب حكم خدا صادر مي كند و مي نويسد: «اليوم استعمال تنباكو و توتون بأي نحو كان،

در حكم محاربه ي با امام زمان صلوات الله و سلامه عليه است.»  (19)اين فتوا در حقيقت بمبي پر قدرت بود كه انفجارش كاخ آرمان هاي استعمارگران را در هم ريخت و بساط انگليس و نوكرانش را در آن مقطع حساس جمع كرد.حماسه هاي پر شور فقيه آگاه سيد عبدالحسين لاري، شيخ شهيد، شيخ فضل الله نوري، سيد جمال الدين اسد آبادي، سيد ابوالقاسم كاشاني، نواب صفوي و از همه پر اوج تر فتواي حماسه آفرين حضرت امام خميني قدس سره و تلاش هاي ارزشمند استاد شهيد مطهري و درايت و كفايت شهيد مظلوم بهشتي... همه و همه نمونه هايي از اين پاسداري است. صفحه 138 تا 146    رسالت مسولان در عرصه فرهنگآنان كه در عرصه فرهنگ، پذيراي مسئوليتي سنگين شده اند تا جان ها را رشد و روان را قوام بخشند علاوه بر ويژگي هاي فكري و شخصيتي كه بايد دارا بوده، حساسيت و لطافت كار اقتضا مي كند تا به نقش بنيادي و حياتي فرهنگي نيز اعتقاد داشته باشند، چرا كه دل ها را بايد با فرهنگ تغذيه كرد و شخصيت را با فرهنگ شكل بخشيداينك توجه مسئولان فرهنگي را به چند نكته جلب مي كنم:1- جريان سازي:يكي از مسائل بسيار مهم و با ارزش در حوزه فرهنگ عمومي «جريان سازي» است؛ يعني مسئولان فرهنگي نبايد از ايجاد جريان ها و موج هاي فرهنگي غفلت بورزند. نقش و خاصيت جريان هاي مثبت، در فرهنگ عمومي، علاوه بر اين كه در تقويت و سالم سازي جامعه اثر تربيتي دارند چنان توانايي در جامعه به وجود مي آورند كه چون سدي استوار، در مقابل جريان

هاي منفي و ضد فرهنگ نيز مي ايستند.از شگردهاي دشمن هميشه اين بوده است تا با ايجاد جريان ، گردابي به وجود آورده و مجموعه اي از انسان ها را در آن گرداب سرگردان كرده و سپس آنها را به قعر پوكي و پوچي و در نهايت به از خود بيگانگي فرو ببرد.2- زمان شناسي:زمان شناسي و مقتضيات زمان را در عرصه ي كار فرهنگي مد نظر داشتن يكي از عوامل موفقيت است.حضرت صادق عليه السلام فرمود:العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس؛ (2)كسي كه آگاه به زمانش باشد توطئه ها و شبهات مشكل آفرين بر او هجوم نخواهند آورد.2-    مخاطب شناسي: از ديگر مسائلي كه بايد مسئولان فرهنگي ما به آن توجه داشته باشند شناخت مخاطب است(و ما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم)؛ (5)و پيامبري را در ميان قومي نفرستاديم مگر به زبان همان قوم، تا براي آنان معارف و احكام الهي را بيان بكند.پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در سخني بلند، مربيان و هدايت گران جامعه را با تعبير بسيار ظريف، به موضوع مهم مخاطب شناسي توجه مي دهد و مي فرمايد:انا معاشر الأنبياء، ان تكلم الناس بقدر عقولهم...؛ (6)ما گروه پيامبران، به اندازه عقل هاي مردم با آنها سخن مي گوييم.3-    برنامه مديري كه از موضع مديريت مسئوليت هم آهنگي و هدايت فعاليت هاي مجموعه اي را بر عهده مي گيرد بخاطر اينكه تشكيلات و فعاليت هاي درون تشكيلاتي را از خسارت هاي ناشي از روز مره گي و سليقه اي كار كردن دور نگه بدارد و با كمترين زمان ممكن و از كوتاه ترين مسير بر اساس

روش ها و سياست هاي منطقي به اهداف مورد نظر برسد بايد برنامه داشته باشد.اسلام دين برنامه است قرآن و سنت دو منبع غني و گسترده اي هستند كه برنامه زندگي فردي و اجتماعي، فرهنگي و سياسي، اخلاقي و اقتصادي انسان مسلمان را مشخص كرده اند. و براي لحظه لحظه هاي زندگي او از آن هنگام كه چشم به جهان مي گشايد تا وقتي كه مي ميرد و حتي پس از مرگ برنامه ريزي دقيق كرده اند5- معرفي اسوه هاا ز ديگر كارهاي سازنده كه از لحاظ تربيتي تاثير به سزايي در روح و روان جامعه دارد و متوليان امور فرهنگي، بايد براي آن سرمايه گذاري كنند معرفي اسوه ها مي باشد.اسوه ها از لحاظ تربيتي بر روح و روان، اخلاق و رفتار انسان ها تاثير مي گذارند و با نفوذي كه در افراد مي كنند آنها را به پيروي از خود واداشته و دگرگوني فراواني، در رفتار و كردار انسان ها به وجود مي آورند.بر اصل تاثير پذيري انسان، در منابع فرهنگي و ميراث ديني و ادبي ما، با تعابير مختلف، تاكيد شده و گفته اند: «خوپذير است نفس انساني».سعدي، در قالب چند بيت تمثيلي «خوپذيري» انسان را اين گونه بيان مي كند:گلي خوشبوي، در حمام روزيرسيد از دست محبوبي به دستمبدو گفتم كه مشكي يا عبيري؟ كه از بوي دلاويز تو مستم!بگفتا من گلي ناچيز بودموليكن مدتي با گل نشستمكمال همنشين در من اثر كردوگرنه من همان خاكم كه هستمقرآن در مورد ديگري، با صراحت، حضرت ابراهيم خليل را نيز به عنوان اسوه نام مي برد:(قد كانت لكن أسوه حسنه في ابراهيم و

الذين معه) (10)؛براي شما ابراهيم و اصحابش اسوه ي نيكو و پسنديده هستند.قرآن براي معرفي شخصيت هاي برجسته انبياء روش معرفي اسوه ها را به عنوان يكي از روش هاي تربيتي گوشزد كرده است.امنيت  فرهنگي 151تا 169منزلت فرهنگييكي از مقولاتي كه در اداره ي امور جامعه و رشد و كمال زندگي، نقش اساسي دارد «امنيت» است.به اعتقاد متفكران روانشناس، «امنيت» مهمترين نيازي است كه در هرم نيازهاي انسان قرار مي گيردپس نخست بايد «امنيت» را به وجود آورد تا «اعتماد» و «اطمينان» متولد شوند و سرمايه ها جلب و چرخ هاي اقتصادي جامعه به حركت در آيند (2)امنيت فرهنگيدو واژه «امنيت» و «فرهنگ» از واژه گاني هستند كه هر دانش پژوهي را، در ارائه تعريفي جامع و مانع از آنها، با مشكل رو به رو مي كند. در واقع بايد بگوييم كه تعريف از اين دو اصطلاح «سهل و ممتنع» است؛ سهل است به خاطر شدت نزديكي و پيوند اين دو مفهوم، با زندگي روزمره انسان و ممتنع به لحاظ توسعه و تنوعي كه در معنا و مصاديق آنها مشاهده مي شود، تا آن جا كه براي واژه هايي مثل «فرهنگ» بيش از يكصد و شصت تعريف ارائه شده است.الف) امنيت:امنيت از مقولات حياتي، در زندگي بشري به شمار مي آيد. بستر تحقق آرمان ها، رشد استعدادها و دستيابي به اهداف است. واژه متضاد«امنيت»، «تهديد» است.مفهوم «امنيت» تحول پذير است؛ بدين معنا كه يك روز در پرتو قدرت نظامي تحقق پيدا مي كرد ولي امروز با تحولي كه در تكنولوژي ارتباطات به وجود آمده قدرت اطلاعاتي، جاي قدرت نظامي را گرفته است و لذا در

سايه قدرت اطلاعاتي و ارتباطاتي، مصونيت و امنيت ايجاد مي شود.ب) فرهنگ:فرهنگ، هويت و موجوديت انساني انسان را مي سازد، يكي از وجوه مميز انسان، از ديگر موجودات زنده است.انسان نه تنها موجودي فرهنگي است بلكه استعداد توليد فرهنگ را نيز دارد.تعريف امنيت فرهنگي«مصونيت فرهنگ فرد و جامعه، از هر گونه تعرض و تهديد را امنيت فرهنگي مي نامند.»به عبارت ديگر: «امنيت فرهنگي عبارت از ايجاد وضعيتي مطمئن، آرامبخش و خالي از هر گونه تهديد و تعرض مي باشدارزش و نقش امنيت فرهنگيهر گاه ما امنيت را بستر رشد، بالندگي و شكوفايي فرهنگ بدانيم و فرهنگ را نيز بستر تعالي و خوش بختي انسان به شمار آوريم تا حدود زيادي ارزش امنيت فرهنگي را مشخص كرده ايم.توليد و تأمين امنيتاز بحث هاي بسيار مهم و گسترده، در ارتباط با امنيت، موضوع راه ها و روش هاي توليد و تأمين امنيت است؛ بعضي از صاحب نظران، در يك تقسيم بندي امنيت را بر دو بخش تقسيم كرده اند و بر اساس اين تقسيم تامين امنيت را توصيه مي كنند:1-  امنيت سخت افزاري: در امنيت سخت افزاري بيشتر بر ابزار و وسايل نظامي تكيه مي شود و آنان كه در مسائل امنيتي نگرش سخت افزاري دارند تنها راه تامين امنيت را تقويت نيروهاي نظامي و پيروزي در مسابقات تسليحاتي مي دانند.2- امنيت نرم افزاري: در اين حوزه فكري و سياسي، بيشتر بر جنبه هاي مردمي، هم گرايي مردم با مردم و ارتباط دولت با مردم و نيز فعاليت هاي سياسي در سطح مجامع بين المللي تأكيد مي شود، چنان كه برخي امنيت نرم افزاري را به سه

جزء اصلي تقسيم مي كنند:الف) مشروعيت: تعيين ارتباط مردم با دولت؛ب) همگرايي: ارتباط مردم با يكديگر؛ج) توانايي سياسي خارجي: ارتباط با مجامع بين المللي و دولت هاراه هاي تامين امنيت فرهنگيهيچ جامعه اي بدون داشتن امنيت فكري و فرهنگي و يا آرامش ذهني و رواني، به امنيت سياسي و اجتماعي پايدار نمي رسد، زيرا رفتار و حركات فيزيكي انسان تا حدود زيادي برخاسته از باورها، اعتقادات و انديشه هاي دروني اوست.از اين طريق امنيت اخلاقي را براي فرد و جامعه تأمين مي كند. اينك با توجه به مطالب فوق راه ها و روش هاي تأمين امنيت فرهنگي را در جامعه ي ديني و با تكيه بر راهكارهايي كه اسلام ارائه مي دهد دنبال مي كنيم:1- فرهنگ سازينخستين گام در جهت تأمين امنيت فرهنگي، تقويت بنيان هاي فكري و فرهنگي است، يعني امنيت فرهنگي در جامعه تأمين نمي شود مگر اين كه آگاهي ها افزايش پيدا كند و انسان ها از چنان رشد و بينشي برخوردار شوند كه موج هاي مخرب فرهنگي قادر به تخريب اذهان و افكار نباشد.حضرت امام محمد باقر عليه السلام بارها مي فرمود:تفقهوا و الا فانتم اعراب  [درباره ي مسائل زندگي] فهم و شناخت پيدا كنيد وگر نه شما همانند باديه نشينان عقب مانده خواهيد بود.براي ايجاد امنيت فرهنگي، نخست بايد فرهنگ سازي كرد؛ به ويژه فرهنگ سازان بايد به كودكان و نوجوانان كه ذهن و ضمير شفافي دارند و بيش از ديگران تحت تأثير قرار مي گيرند حساسيت بيشتري نشان دهند و با ارائه برنامه هاي مفيد و اطلاعات صحيح جان و روانشان را چنان بسازند كه منحرفان با افكار شيطاني

و باطل خود، نتوانند آنان را به انحراف بكشانند.در تعبيري از رسول گرامي اسلام، آگاهي و دانش ستون «دين» و «ايمان» معرفي مي شود: «العلم عمادالدين- عمادالايمان» يا در تعبير ديگري از علي عليه السلام كه نقش آگاهي و دانش را نقش «تأميني» و نگهباني مي داند و مي فرمايد: «العلم يحرسك» و نيز در سخن ارزش مندي كه امام باقر عليه السلام دانش را ستون خانه ي «جان» و پايه استوار «روحَ» مي داند: «العلم عماد الروح». همه اين تعابير در حقيقت به نوعي در جهت فرهنگ سازي و امنيت فرهنگي است.برخي از دست اندركاران عرصه هاي علوم اجتماعي بر اين باورند كه امنيت فرهنگي را بايد از طريق غير فرهنگي، مانند شلاق، زندان و مجازات هاي فيزيكي و مالي به دست آورد. دارندگان چنين تفكري يا از فرهنگ و مسائل فرهنگي بي اطلاع هستند و يا بينش پليسي حاكم بر آنها، ذهن و فكرشان را چنان به خود مشغول ساخته كه امكان انديشيدن به شيوه هاي ديگر را ندارند.امنيت فرهنگي جز از طريق تحكيم بنيان هاي فرهنگي و تقويت و گسترش ابزار فرهنگي تأمين نخواهد شد، لذا در برابر به خطر افتادن امنيت فرهنگي بايد با روش ها و استفاده از ابزار فرهنگي به مقابله پرداخت.«نبرد فرهنگي را با مقابله به مثل مي شود پاسخ داد، كار فرهنگي و هجوم فرهنگي را با تفنگ نمي شود جواب داد، اين جا تفنگ قلم است». حضرت علي عليه السلام فرمود:اين العاقل يتعظ بالادب والبهائم لايتعظ الا بالضرب.؛ انسان، با روش هاي فرهنگي و مؤدبانه پندپذير و تربيت مي شود شود اين چهارپايان هستندكه تنها با

زدن تربيت مي شوند2- دين باوري و ايماناز ديگر عوامل بسيار مؤثر در ايجاد و تأمين امنيت فرهنگي دين باوري و ايمان و اعتقاد به حقانيت تعاليم آسماني است. دين باوران به خاطر اين كه به منبع لايزال قدرت الهي، پيوند مي خورند و خود را در پناه قدرت مطلق جهان مي دانند از آرامش و اطمينان بالايي برخوردارند. قرآن كريم مي گويد:(فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمستك بالعروه الوثقي لاانفصام لها)؛ هر كس از راه طاغوت، كه راه كفر و شرك است برگردد و به خدا ايمان بياورد به ريسمان محكم و با اطميناني دست زده است كه هرگز گسسته نخواهد شد.از تفاوت هاي اصولي، كه مكتب تربيتي الهي با مكاتب تربيتي بشري دارد اين است كه در نظام تعليم و تربيت الهي و ديني محور و موضوع همه برنامه هاي آموزشي و تربيتي ايمان به خداي يگانه و هستي آفرين است و در سايه ي چنين ايماني، ايمن سازي انجام گرفته و راه رشد و تعالي فراهم مي شود. بر همين اساس است كه حضرت رضا عليه السلام در برابر هزاران نفر از مردم نيشابور، از اجداد طاهرينش و از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و او نيز از جبرئيل امين نقلمي كندكه خداوند عزوجل فرمود:كلمه لااله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي ايمان و اعتقاد به اين كه جز «الله» خدايي نيست دژ محكم من است پس هر كس در اين دژ (توحيد) وارد شود از عذاب من در امنيت است.در بيان ديگري پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:«لايستوحش من كان الله

انيسه آن كس كه خداوند انيس اوست وحشت زده و مضطرب نخواهد شد..«ويليام جيمز» پدر روان شناسي جديد مي گويد:«مؤثرترين داروي شفابخش نگراني، همان ايمان و اعتقاد مذهبي است.»3- امر به معروف و نهي از منكريكي از راه هاي بسيار مؤثر كه در جهت سالم سازي فضاي جامعه و ايجاد امنيت و اعتماد، نقش كارساز و غير قابل انكار دارد «نظارت» است.نظارت، در حقيقت نوعي از مسئوليت است كه در اين شكل نمود پيدا مي كند و هر گاه اين نظارت در دورن يك سازمان توسط مديريت انجام بگيرد آن را «نظارت سازماني» و اگر در حوزه سياست اعمال شود «نظارت سياسي» و آن گاه كه در سطح جامعه، به گونه اي عمومي انجام شود از آن به «نظارت همگاني» تعبير مي كنند.نظارت همگاني، در حوزه ي زندگي اجتماعي اعمال مي شود و از آن جا كه در زندگي اجتماعي حقوق اجتماعي او ارتباط پيدا مي كند مسئول است و اين مسئوليت را بايد از طريق نظارت بر رفتار اجتماعي ديگران انجام بدهد.پيامر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:كلكم راع و كلكم مسئول همه شما نگهبان (چوپان ) و مسئول يكديگر هستيد.آيين انسان ساز اسلام براي پاسداري از سلامت جامعه و جلوگيري از هرگونه فساد و انحراف، قانون امر به معروف و نهي از منكر را تشريع كرده و از اين طريق نظارت همگاني را در جامعه اسلامي خواستار شده است: (و المؤمنون و المؤمنات بعضهم...) مردان و زنان با ايمان برخي ناظر و سرپرست بر بعض ديگر هستند؛ به اين معنا كه همديگر را امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.امر

به معروف و نهي از منكر راه و روش پيامبران و صالحان و واجب بزرگ الهي است كه ساير واجبات به وسيله آن بر پا مي شوند، و در پرتو آن امنيت فرهنگي و اجتماعي تامين مي شود،4- تولي و تبرياز مفاهيم سازنده و اصطلاحات ارزنده كه در نظام تربيتي و سياسي اسلام و نيز در حفظ و تامين امنيت فرهنگي، آثار و نتايج فراواني را به دنبال داشته، مفهوم «تولي» و «تبري» بوده است.در فرهنگ اسلامي «تولي» به معناي پذيرش «ولايت خدا و اولياي خدا» است؛ به عبارت ديگر، آنان كه خانه دل را از محبت خدا و دوستان خدا انباشته اند و اين دوستي را در رفتار اجتماعي و سياسي خود منعكس مي سازند تولي دارند.«تبري» واژه متضاد «تولي» است كه به معناي دوري جستن و بري بودن باشد و در فرهنگ سياسي اسلام، كسي داراي تبري است كه ولايت و سرپرستي دشمنان خدا و اولياي خدا را نپذيرد و قلب و فكر خود را از بغض و دشمني نسبت به دشمنان خدا و دوستانش پر نموده باشد.روزي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ياران خود را مورد خطاب قرار داده و فرمود: كدام يك از دستگيره هاي ايمان استحكام بيشتري دارد؟ هر كدام از حاضران جوابي دادند، يكي گفت: نماز. ديگري زكات و سومي روزه، حج، جهاد و... و رسول خدا در نهايت فرمود:اوثق عري الأيمان، الحب في الله و البغض في الله و توالي اولياء الله و التبري من اعداء الله محكم ترين دست آويز ايمان اين است كه براي خدا دوست بدارد و براي خدا نيز دشمن بدارد و

با اولياي خدا پيوند برقرار سازد و از دشمنان خدا برائت بجويد.حضرت ابراهيم عليه السلام در برابر قوم مشرك خود مي فرمود: «انا برآء منكم و مما تعبدون)؛ ما از شما و آن چه كه مي پرستيد بيزاريم.خداوند سبحان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را اين طور معرفي مي كند: (محمد رسول الله و الذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم) ؛محمد فرستاده خداست و آنان كه با او هستند به كافران سخت گير و ليكن در ميان خودشان (مؤمنان) مهربانند.5- فرهنگ علوي فرهنگ اهل بيت عصمت، كه از چشمه سار مكتب ولايت علوي مي جوشد در طول زمان، بستر تاريخ را در نور ديده و از ميان دشت ها و كوهستان هاي سليقه و انديشه ها عبور كرده و پيچ و خم هاي فتنه هاي فرهنگي و طوفان هاي شيطاني را پشت سر گذاشته و در مسير خود جان هاي تشنه را سيراب كرده است فرهنگ علوي اصولي دارد كه پاي بندي به اين اصول، انسان را از خطر انحراف و سقوط در دامن تباهي و فساد، مي رهاند و در قلعه محكمي از ايمان و اعتقاد قرار مي دهد كه به چند اصل اشاره مي شود:الف- عدالت:از نظر شيعه، «عدل» از اصول دين به شمار مي آيد و شيعه را از اين جهت «عدليه» گفته اند كه «عدل» را در نظام تكوين، محور آفرينش و در نظام تشريع نيز محور برنامه و بينش مي داند. مفهوم سياسي، اجتماعي عدل در مقابل ظلم قرار مي گيردب- امامت:شيعه امامت را نيز مانند عدل از اصول دين مي داند و معتقد است برنامه ها

و آرمان هاي نبوت، بايد در هر زماني توسط امامي معصوم كه حافظ و نگهبان شريعت مي باشد و ولايت و سرپرستي امت اسلامي را به امر الهي بر عهده مي گيرد تداوم پيدا كند.ج- اجتهاد:اجتهاد كه به معناي به كارگرفتن همه ي توان در استنباط حكم شرعي از ادله ي شرعيه است فقه شيعي را در جهت پويايي و همراهي با زمان به پيش مي برد و در حقيقت نوعي از مصونيت فرهنگي را در مقابله ي با تهاجم فرهنگي به وجود مي آورد.د- انتظار:اعتقاد به ظهور انسان كامل زمان و امام معصومي كه براي نجات انسان ها از بردگي و زدودن اضطراب ها و نوميدي ها، از طريق سر و سامان دادن به اوضاع نابسامان زندگي بشر، و خود را براي شركت در چنين انقلابي آماده كردن، توانايي و نشاطي به شخص «منتظر» مي بخشد كه نه تنها خود را در برابر هجمه هاي فكري و فرهنگي مصون و محفوظ بدارد بلكه براي گسترش امنيت فرهنگي در سطح جامعه، به مبارزه و مقابله نيز بپردازد.پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:ادبوا اولادكم علي ثلاث خصال: حب نبيكم، و حب اهل بيته، و علي قرائه القرآن فرزندان خود را با سه خصلت تربيت كنيد: دوستي پيامبر، دوستي اهل بيت و قرائت قرآن.در حديث معروف «ثقلين» قرآن و عترت دو ملجأ و مرجع مطمئن براي تأمين امنيت فرهنگي امت اسلامي معرفي شده اند: «ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا؛  مادامي كه به قرآن و عترت پيامبر تمسك بجوييد هرگز گمراه نخواهيد شد.»2- تهاجم فرهنگياز ديگر آسيب ها و آفت هايي كه امنيت فرهنگي

را در معرض خطر جدي قرار مي دهد هجمه هاي همه جانبه فرهنگي بيگانه به باورها، ارزش ها، آداب و سنن و اصول اخلاقي جامعه است.:«هدف از تهاجم فرهنگي، كنترل فرآيند تصميم گيري و شيوه اطلاع رساني و تغيير در نظام ارزش هاست كه منجر به استيلاي سياسي و اقتصادي آنها مي شود،«بنابراين تهاجم فرهنگي به مفهوم نفي هويت فرهنگي و ملي كشور مورد هجوم، براي برقرار كردن سلطه فكري و فرهنگي از طريق تغيير باورها، رفتارها، روش ها و آداب و رسوم زندگي فردي و اجتماعي آن ملت، منطبق با الگوهاي فرهنگ مهاجم خواهد بود.» هر گاه بخواهيم بدانيم كه «تهاجم فرهنگي» چگونه «امنيت فرهنگي» ملت ها را در معرض خطر قرار مي دهد بايد توجه كرد كه در تهاجم فرهنگي:1- انگيزه ي مهاجم، تخريب است نه اصلاح؛2- تهاجم به نقطه قوت ها است نه نقاط ضعف؛3- فرصتي براي انتخاب نيست؛4- نخست اذهان تسخير مي شود، سپس اشخاص و...علاوه بر مطالب ياد شده تهاجم فرهنگي، در حقيقت تهاجم به ريشه هاست، لذا از درون، باورها را تخريب مي كند و نگرش ها را تغيير مي دهد و به جاي ارزش هاي تخريب شده باورهايي را جايگزين مي كند كه اصول و اركان فرهنگي مهاجم را تشكيل مي دهد و از همين راه به استحاله ي فرهنگي ملت ها دست پيدا مي كند.1- انسان محوريدر فرهنگ مهاجم غربي، خداي قادر حكيم، از متن انديشه ها و برنامه هاي زندگي انساني حذف و «اومانيسم» و انسان گرايي جاي گزين آن مي شود؛ چنان كه امروز در فرهنگ غرب، هيچ نشاني از خدا مشاهده نمي كنيم.2- علم

به جاي مذهب:غربي ها مذهب را از زندگي اجتماعي انسان حذف نموده و علم را جانشين دين و ديانت كردند. آنان با تبليغات گسترده و ارائه نمونه هايي كه از قرون وسطي در مورد دين تحريف شده مسيحيت داشتند مذاهب و اديان آسماني را افيون جوامع بشري و عامل تخدير انسان ها دانسته و در عوض، علوم جديد را مايه ي سعادت و تكامل بشري معرفي كردند.3- ماديت به جاي معنويت:فرهنگ مهاجم غرب، سعادت و خوشبختي را بر اساس نگرشي كه از انسان دارد تعريف مي كند. در اين فرهنگ چيزي به عنوان معنويت و لذت هاي معنوي از نوعي كه در فرهنگ انبيا و اديان الهي بر آن تأكيد مي شود وجود ندارد و لذا آن انساني خوشبخت تر و پيشرفته تر است كه كام جويي هر چه بيشتر از طبيعت و مواهب موجود زندگي داشته باشد.4- دنيا گرايي در برابر ايمان به آخرت:در فرهنگ غرب كه اساس كارش را تجربه قرار داده است هر آن چه را كه وراي محسوسات باشد و نتوان آن را در زير تيغ جراحي مشاهده كرد و يا در آزمايشگاه آن را به دست آورد نفي مي گردد، لذا مسائلي مانند روح، برزخ، قيامت و آخرت مورد انكار قرار مي گيرد.5- آزادي به جاي آزادگي:فرهنگ مسلط و مهاجم غرب، آزادي را براي انسان معاصر اين گونه تعريف كرد: «آزادي عبارت از اين است كه انسان بتواند آن چه را كه ميل دارد انجام بدهد؛ در صورتي كه مزاحمتي براي ديگران فراهم نسازد.» آزادي به معناي غربي آن، نه تنها انسان را به آزادگي رهنمون نكرد بلكه او را

در دام هوس گرايي و هوا پرستي انداخت و اسير و برده نفس و نفسانيات خويش گردانيد؛3- التقاطاز آفت هاي بسيار خطرناك فرهنگ هاي بشري، كه قدرت تحرك و پوياي آنها را مي گيرد، آفت «التقاط» و امتزاج حق و باطل است. در آن جا كه لباس حق بر اندام باطل پوشيده مي شود و باطل در لباس حق و با قيافه حقانيت آشكار مي گردد «التقاط» انجام گرفته است.(و لا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و أنتم تعلمون)؛ بر اندام حق لباس باطل نپوشانيد تا حق و حقيقت را پنهان سازيد، در حالي كه شما به حقانيت حق آگاه هستيد.از لحاظ تاريخي، حركت هاي التقاطي مربوط به دوره و زمان خاص نيست اين گونه حركت هاي مخرب، هميشه بوده و از اين به بعد هم خواهد بود. در هر كجا كه فكر و انديشه اي ظهور پيدا مي كند بر رهبران و سردمداران آن انديشه است كه به التقاط، به عنوان يكي از آفت ها و آسيب هاي فكري حساسيت ويژه داشته باشند.از ديگر پيشگامان مبارزه و مقابله با التقاط شهيد مطهري قدس سره بود كه به عنوان نگهباني هوشيار و مرزباني بيدار، در برابر انديشه هاي التقاطي ايستاد و سلاح بيان و برهان، قلم و قرآن، طبل رسوايي اين گروه مهاجم به حوزه عقيده و ايمان را به صدا درآورد و در نهايت خود با سرافرازي و عزت در اين ميدان به شهادت رسيد. او در مورد التقاط مي گويد:اگر قرار شود به اسم اسلام، يك مكتب التقاطي درست شود و روشمان اين باشد كه از هر جايي چيزي اخذ كنيم، يك

چيزي از ماركسيسم بگيريم، يك چيز از اگزيستانسياليسم بگيريم و چيز ديگر از سوسياليسم بگيريم و از اسلام هم چيزهايي داخل كنيم و از مجموع اينها آش شله قلمكاري درست كنيم. بگوييم اين است اسلام، ممكن است مردم در ابتدا اين امر را بپذيرند، زيرا در كوتاه مدت شايد بشود حقيقت را پنهان كرد ولي اين امر براي هميشه مكتوم نمي ماند.حضرت علي عليه السلام درباره ي التقاط و امتزج حق و باطل و بهره گيري از باطل از حق و به خطر افتادن امنيت فرهنگي و فكري جامعه و هم چنين زيان هايي كه از اين طريق بر انسان هاي حق طلب وارد گرديده است سخنان روشن گر و فراواني دارد كه در اين جا به نمونه ي زير بسنده مي كنيم:... فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل لا نقطعت عنه السن المعاندين، و لكن يؤخذ من هذا ضغث فيمزجان، فهنا لك يستولي الشيطان علي اوليائه، و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسني؛ پس اگر باطل با حق در آميخته و مخلوط نمي شد حق، بر حق جويان و حقيقت طلبان پوشيده نمي گرديد. و نيز اگر حق از پوشش باطل آزاد شود زبان معاندان و بدخواهان از بدگويي قطع مي گردد و ليكن بخشي از حق و بخشي از باطل گرفته و در هم آميخته مي شوند، پس در چنين شرايطي شيطان بر دوستان خود مسلط مي شود و كساني كه عنايت خداوند شامل حالشان گرديده است از چنين شرايط شبهه ناك و گمراه كننده نجات پيدا مي كنند.4-

جنگ رواني:از ديگر آسيب ها، در حوزه فرهنگ كه امنيت و آرامش فكري و فرهنگي افراد را به خطر مي اندازد جنگ رواني است. همان طور كه از معنا و مفهوم اين اصطلاح پيداست جنگ رواني با افكار، اعصاب و روحيات، واژه ها و اصطلاحات سر و كار دارد و از آن به «جنگ سرد» در مقابل «جنگ گرم» نام مي برند.«آيزونهاور» رئيس جمهوري ايالات متحده ي آمريكا در هفدهم دسامبر 1955 ميلادي اعلام كرد: «بزرگ ترين جنگي كه در پيش داريم جنگي است براي تسخير اذهان انسان ها» و يا «هيتلر» مي گفت: «تبيلغات يك قدرت بي نظير سياسي است». مي گويند نخستين كسي كه اصطلاح «جنگ رواني» را به كار گرفت مورخ و تحليل گر نظامي بريتانيايي به نام «فولر از Fullr» سال 1920 ميلادي بودتعريف جنگ روانيجنگ رواني عبارت است از به كارگيري هر نوع وسيله براي اثر گذاري بر روحيه و رفتار گروه ها با اهدافي خاص. جنگ رواني را مي توان «كوششي نظام دار و برنامه ريزي شده براي تخريب يا تضعيف روحيه ي حريف يا دشمن تعريف كرد.برخي معتقدند كه جنگ رواني در خلال پنج نوع عمليات مشخص و در عين حال مرتبط كه يك هدف مشترك را دنبال ميكنند شكل مي گيرد. اين عمليات عبارتند از:تبليغات؛ دعوت؛ شستشوي مغزي؛ جنگ ايدئولوژيك و نبرد اطلاعاتي.جنگ رواني با هدف پايان دادن به ايمان، نسبت به آينده خود و از دست دادن اعتماد به نفس است.

مديريت فرهنگ سازمان

1389 ، 07:52 مديريت فرهنگ سازمان دكتر سليمان ايران زاده

خلاصه كتاب: يگانه ابراهيمي- تعريف فرهنگ : يكي از اولين تعاريف نسبتاً جامع از فرهنگ در

سال 1871توسط تايلور ارائه شده است.    اين مردم شناس انگليسي اعتقاد داشت كه فرهنگ عبارت است از مجموعه پيچيده اي از علوم ،دانشها،هنرها،افكار،اعتقادات،قوانين و مقررات ،آداب ورسوم ،سنتها،وبطور خلاصه كليه آموخته هاوعاداتي كه يك انسان به عنوان عضو جامعه اخذ مي كند . اينسردر كتاب اصول جامعه شناسي خود از فرهنگ به عنوان محيط فوق جسماني انسان ياد مي كرد ودر صد د جدا ساختن فرهنگ ازعوامل جسماني وطبيعي بود.  وي اعتقاد داشت كه محيط فوق جسماني خاص انسان است.درحالي كه انسان از لحاظ دو محيط ديگر طبيعي وجسماني با حيوان داراي وجه مشترك است.فرهنگ سخت افزاري وفرهنگ نرم افزاري :گروهي از جامعه شناسان از فرهنگ تقسيم بندي متفاوتي تحت عنوان فرهنگ سخت افزاري وفرهنگ نرم افزاري را مطرح كرده اند.1-فرهنگ سخت افزاري : شامل ابزارهاواشيائي كه ساخته اند وبه ارث گذارده اند.2- فرهنگ نرم افزاري :رسمها،اعتقادات،علوم وهر چيز كه محصول زبان وخط است   وكودك ابتدا با فرهنگ سخت افزاري يعني اشياءوابزار هايي كه با آنها سروكار داريم مي يابد وپس از رشد عقلي مي تواند با فرهنگ نرم افزاري يعني مفاهيم انتزاعي چون اخلاق،نژاد، طبقه،آداب ورسوم آشنا شود .خاستگاه فرهنگ:فرهنگ در ميان 5عامل زير شكل مي گيرد : زبان وادب،دين وآئين ومعيشت واقتصاد ،تاريخ ورويداد،پيرامون وجغرافيا. ويژگيهاي فرهنگ:1-فرهنگ آموختني است : فرهنگ را بايد از ديگران آموخت ،فرهنگ در واقع ميراث جغرافيائي،محلي و زيستي آدم است،انسان هر جا كه زندگي مي كند بايد فرهنگ آن جا را بياموزد وبه فرزندان خودش بياموزد. 2-فرهنگ خشنودي بخش است : هر شخصي كه مطابق با ارزش ها وهنجارهاي پذيرفته شده در جامعه عمل كند براي او لذت

بخش است وخشنودي مي آورد.                    3–فرهنگ وحدت ويگانگي مي آفريند: همه افرادي كه در يك قلمرو زندگي مي كنند، فرهنگ موجب مي گرددكه همه يكسان رفتار كنند بر همين اساس فرهنگ موجب اتحاد ويگانگي مي گردد.4-فرهنگ امري اجتماعي است :بايد گروهي از افراد باشندكه فرهنگ را به وجود بياورند وموجب تقويت آن گردند.5-فرهنگ امري ذهني وتصويري است: بسياري از پندارهاي فرهنگي قابليت پياده شدن را ندارند ودر ذهن وتصور ادمها مي باشد.6-فرهنگ سازگاري مي اورد : اگر فرهنگ در جاي قرار گرفت ،تلاش مي كند كه محيط را با خود سازگار همراه بكندودر مقابل تغييرات مقاومت نمي كند و بيشتر قابليت انعطاف را دارد.لويسس كه دانشمندي بنام در قلمرو فرهنگ سازماني است آنرا چنين تعريف مي كند. «مجموعه اي از دريافته ها وتفاهم مشترك براي سازمان دادن كنشهاست كه زبان وديگر محملهاي نمادي را بيان اين تفاهم هاي مشترك به كار مي گيرد.» فرنچ معتقد است كه يك سازمان مثل كوه يخ است كه بخش عمده ان نامرئي است .در اين تعبير آنچه كه زيرآب قرار دارد فرهنگ سازمان است .فرهنگ سازماني زمينه اي فراگير از سنتها ،نهاد ها ، ريشه ها ،نگرشها ،ادراكات ،ارزشها،دستورات اخلاقي،فلسفه ها ،قدرتها واصول آشكار نهفته است كه بر سازمان نفوذ مي كند  وآنرا در بر مي گيرد.استيفن رابينز :12ويژگي را معرف ونمايانگر فرهنگ سازماني به شرح ذيل مي داند :   1-آزادي واستقلال فردي.   2-حمايت مديريت .    3-هماهنگي وانسجام .   4-ساختار كنترل .    5-وضوح اهداف .    6-سيستم پاداش .    7-نو آوري وخلاقيت .  8-شناخت سيستمي        9- الگوهاي ارتباطي .  10-خطر پذيري .    11-تعارض پذيري         12 -پذيرش هنجارها وارزشها .ادگارشاين براي

فرهنگ سازماني سه سطح در نظر گرفته است :سطح اول :كه سطح فوقاني سازماني را تشكيل مي دهد ،شامل رفتارها ،علائم ونمادهاي فيزيكي است .سطح دوم : كه سطح مياني فرهنگ سازماني را تشكيل مي دهد، شامل هنجارها، باور ها وارزشها ونگرشها است .سطح سوم : كه سطح تحتاني فرهنگ سازماني را تشكيل مي دهد ، شامل مفروضات واعتقادات بنياني واساسي است . فرهنگ سازماني ، ارزشهاي مشترك يا ادراكات عمومي است كه به وسيله اعضاي يك سازمان حفظ مي شود .  فرهنگ سازماني ،اعتقادات ثابت ، ارزشها ونگرشهايي است كه عموماًدر بين اعضاي سازمان حفظ مي شود. از طرف ديگر محققان ،فرهنگ سازماني را شامل چهار عنصر اصلي مي دانند كه در سطح مختلف آگاهي به شرح ذيل وجود دارد :1-مفرمضات اساسي:در ژرف ترين سطح آگاهي هاي فرهنگي ،مفروضات ناخودآگاه ومسلمدرباره چگونگي حل مسائل سازماني جاي گرفته اند.اين  مفروضات اساسي به اعضا مي گويند كه چگونه به امور نگريسته،درباره آنها فكر كرده وآنهارا احساس نمايند.2-ارزشها: ارزشها به اعضا مي گويندكه چه چيزي در سازمانها مهم است وآنها لازم است به چه چيزي توجه كنند .3-هنجارها :درست زير آگاهي هاي فرهنگي ،هنجارها قرار دارندكه اعضا را در اين كه چگونه بايد در موقعيتهاي خاص عمل نمايند راهنماي مي كنند .4-سنت وتشريفات :در بالا ترين سطح آگاهي هاي فرهنگي سنت وتشريفات قرار دارند كه آشكارتر از ساير سطوح عناصر فرهنگي هستند اينها شامل رفتارهاي مشهود وهمين طور ساختارها ،رويه ها ،قوانين وابعاد فيزيكي سازمان هستند برخي از جنبه هاي فرهنگي سازماني عبارت است از : مراسم ، جشنها ، نشانه ها وزبان خاصي كه در يك

سازمان به كاربرده مي شود . مانند مراسم معارفه ، مراسم تشويق ......عوامل مؤثروتآثير گذار بر فضاي فرهنگ سازماني : نيروهائي كه بر فضاي سازمان تآثير مي گذارند عبارتند از نظامهاي مديريت ، رفتار فردي مدير ، ارزشها وهنجارهاي گروه كار مهمترين نيرويي كه بر فضاي فرهنگي سازمان اثر مي گذارد ، رهبر يا مدير سازمان است . نظامهاي مديريت از شيوه كار فردي مدير تآثير كمتري بر فضاي فرهنگي سازمان دارد ولي بر زندگي سازماني مدير اثر مي گذارد . هنجارها وارزشها نفوذ بسزايي  بر فضاي فرهنگي سازماني دارد اين هنجارها مواردي چون شيوه پوشاك كاركنان .........سيماي فضاي فرهنگي سازمان :1-روشني در كار : روشني در كار بر ميزان آگاهي فرد از اهداف وسياستهاي كار سازمان واگاهي از نيازمنديهاي شغلي او اشاره دارد. 2-تعهد ودلبستگي : اشكار كردن تلاش پيوسته براي تحقق اهداف سازماني رادربر مي گيرد3-معيارهاي كار : به پا فشاري مديريت براي بالا بردن كيفيت كارباز مي گردد. 4-احساس مسئوليت : اينكه كاركنان به صورت شخصي خود را براي كارشان مسئول بدانند5-قدر شناسي : اينكه انسان احساس كند وجود وي براي سازمان به رسميت شناخته مي شود وبراي كار خوبي كه انجام مي ده پاداش مي بيند. 6-كاردر گروه :دليل احساس پيوند ووابستگي فرد به سازمان است واين كار در گروه ايجاد همبستگي علاقه وحمايت ...... مي كند. آثار وپيامدهاي فرهنگ سازماني : 1-فرهنگ سازماني به كاركنان سازمان هويتي سازماني مي بخشد. 2-فرهنگ سازماني تعهد گروهي را آسان مي كند .3-فرهنگ سازماني ثبات نظام اجتماعي را ترغيب مي كند. 4-فرهنگ سازماني به شكل دادن رفتار كاركنان كمك مي كند. تآثير فرهنگ سازماني

بر وظايف مديريت :يك فرهنگ سازماني بويژه فرهنگ قوي ومقتدر تآثير بسزايي در عمل تصميم گيري مديريت در تمامي زمينه ها دارد . فرهنگ سازماني برچهار وظيفه مديريت يعني برنامه ريزي ، سازماندهي ، رهبري وكنترل تآثير مي گذارد وعامل تعيين كننده اي مي باشد. فرهنگ وپاره فرهنگهاي سازماني :سازمانها هر يك داراي يك فرهنگ سازماني غالب ومسلط وچندين پاره فرهنگ مي باشند . فرهنگ غالب فرهنگي است كه توسط اكثريت قريب به اتفاق اعضاي سازمان پذيرفته شود. پاره فرهنگها هم تو سط تعداد محدودي از اعضا مورد پذيرش وحمايت قرار مي گيرد . اعضاي سازمان مي توانند به عضويت چندين پاره فرهنگ در ايند اما نمي توانند بيش از يك فرهنگ غالب را بپذيرند. نقش فرهنگ در عملكرد واثر بخشي سازمان : در مورد رابطه بين فرهنگ واثر بخشي ، يك ديدگاه مهم اين است كه فرهنگ سازماني در درجه اول بايد قوي باشد يعني جنبه هاي اساسي فرهنگ به طور جدي مورد قبول اكثريت به اتفاق اعضاي سازمان قرار كيرد وهمچنين بايد داراي ويژگيهاي كليدي معيني مطابق با شرايط محيطي باشد مثلا داراي ارزشها ي انساني باشد.....تحولات عمده در تئوريهاي سازماني چه مي باشند: نخستين واحتمالا مهمترين تحول در زمينه تئوريهاي كلان سازماني ظهور ديدگاه سيستم باز است در قالب سيستم باز سازمان به تعدل پويا با محيط مي رسد در حالي كه سيستم بسته فقط به تاثير متغيرهاي دروني بر ساختار سازماني ، الگوهاي رفتاري واثر بخشي توجه دارد. دومين بهبود عمده پيدايش مدل اقتضايي است. اساس مدل اقتضايي اين است كه سيستم مديريت بايد با طبيعت افراد وماهيت وظيفه ومحيط سازگار

باشد. سومين بهبود تشخيص نقش قدرت وسياست در سازمانها است .چهارمين بهبود مهمي كه بوجود آمده در نظر گرفتن نقش فرهنگ در سيستمهاي سازماني است نقش فرهنگ سازماني در تبين الگوهاي سازمان ورفتار سازماني : در تبيين وشناخت فرهنگ سازماني ، الگوهاي مفيد ومتعدد ارائه شده كه از جمله : سيستمهاي فني واجتماعي : افرادي سازمان را به عنوان يك سيستم پيچيده ، شامل تعدادي متغيرهاي با اهميت در ارتباط با هم مي نگرند كه اين متغيرها عبارتند از : - مردم     - تكنولوژي     - ساختار سازماني   - محيط سيستمهاي فني – اجتماعي بابر خورد گروهي به ويژه گروههاي كوچك اندازه ومتوسط با كار وفر آيندهاي توليد سروكار دارد. بر دادن اختيار تصميم گيري به گروههاي كار تأ كيد مي كند. سيستمهاي كار كارساز :                      تلاش بر ايجاد تناسب ميان چهار عامل تكنولوژي ،كار،انسان واطلاعات در رابطه با كار آمدي وپاسخگوئي سازمان نسبت به نيازهاي متغير محيطي دارد.   اصول وطراحي سيستمهاي كار كار ساز :اصول طراحي يك سلسله اصول كلي است كه مي توان از آنها در موقعيتهاي مختلف سازماني براي طراحي برنامه ها وپروژه هاي ابتكاري الهام گرفت .راهنما هاي دهگانه كه اصول طرحي  خوانده مي شود به شرح زير است :1-طراحي بر مدار مشتري ومحيط : هدف،توليد فراورده يا ارائه خدمتي است كه در چار چوب تغيرات محيطي نياز مشتري را پاسخ گويد.2-بخشهاي توانا ومستقل : هدف ايجاد نسبتاً خود كفاو مستقل كه در چار چوب مشخصي آزادي عمل براي پاسخگويي به نياز هاي مشتري داشته باشد است .3-جهت گيري وهدفهاي روشن : سمت گيري وحدفهاي روشن به تامين اطلاعات مورد نياز هر

بخش كار كمك شايان مي كند.4-كنترل اشتباهات ونوسانها در مبدأ : اشتباهات را بجاي احاطه به مراحل بعدي كار درمحل اشتباه شناسايي وكنترل كنند.5-يك پارچه سازي سيستم هاي فني واجتماعي : بايد به يك سيستم يك پارچه كه تواناي پاسخگويي به نياز هاي محيطي ومشتري را دارد دست يافت .6-در دسترس بودن اطلاعات : اطلاعات نقش حياتي در كارآمدي سيستمهاي كار كار ساز دارد .7-شغلهاي غني و اشترا كي: شغلهاي كه دامنه گسترده دارند،استقلال فردي يا يادگيري وانگيزش را افزون مي كنند كه به تبع آن توانايي بخشهاي سازماني براي تركيب سازي دوباره زياد مي شود .8-توانا سازي كاركنان ،محور مديريت نيروي انساني: اين رويه ها ،ترويج دهنده روشهاي نويني مانند انتخاب محل ، پاداش بر پايه مهارتها ،بازيافت از سوي همكاران ،پاداشهاي گروهي ،كمتر شدن تمايزهاي سلسله مراتبي وسهيم شدن در بازدهي وسود سازماني است كه باعث توانا سازي كاركنان در سازمان مي باشد .سبك يا شيوه مديريت :مقصود از سبك يا شيوه مديريت شخصيت مدير عالي يا مديريت ارشد سازمان است .سازمانهاي موفق سازمانهاي هستندكه مديران ارشد يا عالي آنها وقت بيشتري با ساير اعضاء بگذرانند ودر امور شخصاً مشاركت نمايند وافراد با تجربه را استخدام مكند .كاركنان :سازمانهاي موفق افراد وكاركنان خود را منابعي ارزشمند  به حساب مي آورند ،وسايل رشد وپيشرفت آنهارا فراهم مي آورند . مديران ارشد وقت وانرژي خود را صرف برنامه ريزي ورشد كاركنان مي نمايند .مهارت:مقصود ار مهارت فعاليتهاي است كه سازمان آنهارا به بهترين شكل انجام مي دهد ،براي مثال :تحقيق ومديريت محصولات ودر امور مالي يا نوآوري وكيفيت محصول شهرت دارند وبيشتر مهارت آنها در

اين زمينه هاست .  هدفهاي عالي سازمان : مقصود از هدفهاي عالي سازمان اصول اصلي ،ارزشها والهاماتي است كه موجب تشكيل سازمان وتعيين كننده هدف كلي آن مي گردند.هدفهاي عالي سازمان موجب ثبات وپايداري سازمان مي گردد.استراتژي :استراتژي عبارت است از ايجاد ورشد وتغيرات اساسي به منظور بهبود چشم گير نحوه انجام كارها ست.برنامه ريزي استراتژيك شامل چهار مرحله است : الف:برنامه ريزي مالي :كنترل عمليات از طريق بودجه   ب:برنامه ريزي مبتني پيش بيني:برنامه ريزي اثر بخش براي رشد از طريق پيش بيني آينده بيش از يك سال .ج:برنامه ريزي خارج محور:پاسخگويي به بازار ورقابت كردن از طريق تفكر استراتژيكي.د:مديريت استراتژيك:استفاده از كليه منابع براي توسئه مزاياي رقابتي وكمك به خلق آينده . تقسيم بندي فرهنگ سازماني از ديدگاه ونظريات مختلف صاحب نظران مديريتفرهنگ از ديدگاه فره مند ،خودكفا،كاميابي،وسواسي،پرهيز كننده،سياسي،متمركز بر هدف وديوان سالارانه.فرهنگ سازماني فره مند با شخصيت مديري پرهيجان همراه است .نيازي نيرومند به توجه ديگران دارند و به راههاي عمل ميكنند تا توجه ديگران را بسوي خود بكشانند .اغلب بي بهره از انضباط شخصي هستند.ايشان بارها از ديگران بهره كشي ميكنند واغلب زير دستاني را كه نياز هاي وابستگي بسيار دارند به خود جلب ميكنند.  در فرهنگ هاي سازماني فرهمندي،تاكيد بر فرد سالاري مبالغه آميز است ،بويژه در رده بالا.اين مديران نياز بسيار شديدي به خودنمايي وسرشناسي بيرون از شركت دارند .هدف شركت رشد كردن سريع است .شركتها با فرهنگ خودكفا بر استقلال ،ابتكار فردي،وكاميابيوپيشرفت تاكيد مينهند .  در چنين شركتهايي،مديران فرصتهاي مناسب ميابند تا به آهنگ خود پرورده شوند وپيش بروند. پيشرفت وانظباط شخصي به رسميت شناخته مي شوند وپاداش مي

گيرند.                                     فرهنگ وسواسي در برابر فرهنگ پر اعتماد : فرهنگ وسواسي از سبك شخصيت بد گمان پديد مي آيد .مديران بد گمان به راههاي پنهاني ودور از آگاهي ديگران عمل مي كنند،چنين مديري احساس دشمني با ديگران دارد،بويژه با هم رديفان وزير دستان، وپرخاشگرانه با آنها رفتار مي كنند.  در فرهنگ وسواسي ،اعضاي سازمان به صورت منفعل عمل مي كنندوبه صورت فعال در كارها مهم سازمان شركت نمي جويند. اين به فلج شدن وناتواني سازمان مي انجامد. در يك فرهنگ پر اعتماد ،نسبت به ديگران احساس اعتماد ،انصاف ،گشودگي ديده مي شود .مديران به خود اعتماد دارند ومعتقدند كه ديگرمديران،كاركنان فني حرفه اي ،وكارگران شركت از شايستگي وانگيزش براي موفقيت بر خوردارند .فرهنگ پرهيز كننده در برابر فرهنگ كاميابي جو:تبيين شخصيت افسرده به سوي فرهنگ پرهيز كننده كشيده مي شود .يك ويژگي بر جسته وغالب در سازمانهاي با فرهنگ پرهيز كننده آن است كه كاركنان آنها از دگركوني دوري مي گزينند.آنها مردمي منفعل وبي هدف هستند.مديران از گرفتن تصميم ميپرهيزند.عمل شايسته كنار گذاشته ميشود. مديران به حفظ وضعيت شركت در محيط كنوني بيش از دست زدن به نوآفريني علاقه مند هستند. در يك فرهنگ كاميابي جو ،اعضاي گروه اجرايي بلند پايه تحليل منطقي وفراگردهاي عقلاني را ارج ميگذارند. اين مديران نياز به دگرگوني را به رسميت مي شناسند واعتماد دارند كه مي توان دگرگوني پديد آورد.فرهنگ سياسي شده دربرابر فرهنگ متمركز بر هدف :فرهنگهاي سياسي شده زماني در سازمانها پديد مي آيد كه شخصيت سازماني از سبك كناره گير باشد.    اشخاص با اين گونه جهت گيري ذهني از احساس شديد جدايي ديگران وروابط نداشتن با

محيط بر خوردارند.اينان از ديدگاه اجتماعي وروان شناختي منزوي هستند وبه آن اهميتي نمي دهند .در فرهنگهاي سازماني سياسي شده جهت وهدف روشني وجود ندارد . فرهنگ متمركز بر هدف ،اعضاي سازمان از چشم اندازهاي مشتركي درباره جهت سازمان بر خوردارند اعضاي سازمان تعهد وشوق به دستيابي به هدفها ديده ميشود .در فرهنگ متمركز بر هدف توجه بيشتر به آن است كه نظامها چگونه مينمايندونه آنكه نظامها چگونه كار كنند .مديران توجه خودرا بيشتر بر دستورخاي كار متمركز ميسازند تا بر مقاصد حاصل از آن دستورها –يعني بدست يابي به كاركرددرست سازمان .     فرهنگ از ديدگاه فرهنگ قمي وضعيففرهنگ قوي:فرهنگ قوي در روشهاي مختلف ،توسط دانشمندان مختلف ،به عنوان چسبندگي وارتباط ،توافق ويك جوري ،ثبات وشدت ،موافقت وتناسب ،استوار ،نافذ وبه عنوان كنترل دروني تعريف شده است.فرهنگ قوي مشخص كننده توافق در ميان اعضاي يك سازمان در اهميت باور ها وارزشها ي فرهنگ است .     اگر رضايت واجتماع گسترده در مورد اهميت آنها وجود داشته باشد ،آن فرهنگ چسباننده وقوي است و اگر توافق،اندك باشد فرهنگ ضعيف است . فرهنگ قوي رضايت كاركنان را افزايش داده،فرهنگ قوي افراد سازمان را قادر ميسازد كه درباره آنچه انجام ميدهد،احساس بهتر داشته باشد بگونه اي كه به انجام كار بهتر منجر شود .سه نوع فرهنگ سازماني كه به شرح زير ميباشد شامل:1-فرهنگ قوي : فرهنگ سازماني است كه در آن تعداد اعضاي متعهد به ارزشهاي غالب زياد وميزان تعهد آنها نيز قوي ميباشد .2-فرهنگ ميانه : اين گونه فرهنگ ها حد فاصل دو فرهنگ قوي وضعيف قرار ميگيرد.3-فرهنگ ضعيف : فرهنگهاي هستند كه تعداد اعضاي متعهدشان محدود واندك

است وميزان تعهد اين تعداداندك ميباشد.  در نتيجه :وجود فرهنگ سازماني قوي عامل مثبتي در جهت عملكرد بهتر واثر بخشي بيشتر ميباشد. انواع فرهنگ سازماني از ديدگاه جفري سان فيلد :سازمانهاي كنوني داراي چهار نوع فرهنگ هستند . او آنها را مكتب ،باشگاه ،تيم بيس بال ودژ نظامي ناميد.مكتب: مكتب محلي است كه افراد مستقر در آن ميخواهند از همه ريزه كاريهاي كه در آن مشغول هستند آگاهي يابند ودر آن استاد و خبره شوند .باشگاه : اين شركتها براي افراد وفادار ومتعهد كه مناسب شرايط كار موجود باشند.ارزش زيادي قائل اند در اين شركتها سابقه خدمت وارشديت اهميت زيادي دارد.در اين شركتها افراد متخصص نميشوند ، ولي انواع واقسام كارها را مي آموزند.تيم بيس بال :در اين شركتها هم افرادي كه داراي استعداد بالاي باشد ،صرف نظر از اينكه داراي چه سني ويا چه ميزان تجربه هستند،پذيرفته ميشوند.از آنجا كه اين شركتها آزادي عمل زيادي به افراد ميدهند ودستمزد ويا حقوقهاي كلاني پرداخت ميكنند ،از اين رو در آنهاروي همه داوطلبان پرخاشگر وجاه طلب باز است. نمونه هاي آن عبارت اند از سازمانهاي حقوقي ،مشاوره اي ،موسسات حسابداري ،توليد كنندگان نرم افزاروشركتهايي كه در زمينه زيست شناسي تحقيق ميكنند. دژ نظامي : در اين سازمان مساله امنيت شغلي از اهميت بالاي بر خوردار نيست .سازمانهاي دژ نظامي هيچ تعهدي به امنيت شغلي نميدهند،از اين رو براي كساني مناسب است كه دوست دارند مرتباً محل كار خود را تغير دهند از متداولترين چهارچوبهايي كه براي تفكيك و تشخيص فرهنگها از يك ديگر به كار برده مي شود ،ملاكي با شش بعد است : انسان وطبيعت

،فرهنگ وفضا . ........                                                    رابطه انسان با طبيعت:در بسياري از جوامع ،مردم چنين مي پندارند كه سرنوشت زندگي از پيش تعيين شده است هر چيزي كه اتفاق بيافتد ،آن را خواست خدا ميدانند،بر عكس ،در برخي از جوامع ديگر ،مردم بر اين باورند كه آنان ميتوانند طبيعت را كنترل كنند .در جامعه يا محيطي كه خود را حاكم بر طبيعت ميدانند ،مساله تعيين هدفها اهميت بسيار زيادي دارد، از مردم ومسئولان انتظار ميرود كه به آن هدفها برسند.                                                                                  فرهنگ وزمان :جوامع از ديدگاه ارزشي كه براي زمان قائل ميشوند ،باهم متفاوتند.براي مثال در برخي از جوامع ،زمان به عنوان يكي از منابع ناياب تلقي ميشود. در برخي از جوامع ،مردم آنبه زمان حال وآينده نزديك توجه دارند.آگاهي از ديدگاه جامعه نسبت به زمان ،انسان را قادر ميسازد تا بتواند در آن جامعه به اهميت مرزهاي زماني پي ببرد وآنهارا تعيين كند.ماهيت مردم :در بسياري از كشور ها وجوامع ،اصولاً مردم خود را امين ،صادق وقابل اعتماد مي دانند.از سوي ديگر،در ديگر جوامع چنين پنداشته ميشود كه مردم اصولاً شرور وبد ذات هستند.در جوامعي كه پنداشته مي شود مردم طبيعتاً شرور وپست هستند، نوع مديريت استبدادي خواهد بود.در جوامعي كه براي ارزشهاي انساني احترام قائل ميشوند وبه آنها اعتماد ميكنند نوع مديريت مشاركتي ودموكراتيك ميباشد.توجه به كار :در برخي از فرهنگ ها به كار يا عمل توجه زيادي ميشود .افراد اين جوامع اصرار بسيار دارند تا در حيات خود كارها را به انجام برسانند.مردم برخي از جوامع به كاركردن توجه زيادي مي كنند،آنها بسيار سخت كوشند وانتظار دارند كه در ازاي اين سخت كوشي ارتقاي مقام

بيابند ،حقوقشان بالا رود،يا از نظر حيثيت واحترام ،مزاياي ديگري به آنها داده شود بر عكس اين جوامع ،جوامعي ديگر وجود دارند كه غير فعال وايستاست.زمان صرف نهار بسيار طولاني وبعد از ظهر ها تقريباً كاري انجام نمي شود .ومردم اين گونه جوامع همواره در صدد هستند كه به اصطلاح خوش بگذرانند .در برخي از جوامع ديگر مردم آن به منطق واستدلال توجه مي كنند واهل كنترل مي باشند. رابطه افراد با يكديگر :جوامعي هستند كه مردمان آن بسيار فرد گرا هستند. آنان بر اين باورند كه هر كس مسئوليت خويش را بر عهده دارد.در جوامع ديگر به گروه توجه مي شود .در اين گونه جوامع در گردهمايهاي مذهبي ودر آهنگ مذهبي،به مسئله اتحاد،وفاداري به جامعه ووسازمان تاكيد زيادي مي شود .در برخي از جوامع آنها به طبقات اجتماعي وپستهاي سازماني توجه مي كنند .در اين جوامع ،افراد در سلسله مراتب اداري قرار مي گيرند.اين جوامع حالت اشرافيت وخود بزرگ بيني به خود مي گيرند .در جوامع فرد گرا در گزينش كارگر يا كارمند به مساله توان يا عملكرد فرد توجه مي شود،در جوامعي كه براي گروه ارزش قايل مي شوند ،مساله همكاري با ديگران اهميت زيادي دارد.در جوامعي كه به صورت طبقاتي اداره مي شود ،مسئله بينش به وضع داوطلب از نظر نوع طبقه اجتماعي بستگي دارد.مفهوم مكان يافضا:بعضي از فرهنگ ها بسيار باز هستند وكار ها را در محيطي باز ودر حضور همكاران انجام مي دهند .  نكته مقابل آن فرهنگ هايي هستند كه اصرار دارند امور به صورت خصوصي صورت گيردوبه همه چيز جنبه رمز وراز مي دهند ،جوامعي هم هستندكه داراي

تركيبي از اين دو روش مي باشد وبين اين دو قطب قرار مي گيرند. فرهنگ علمي ،باشگاهي ،تيمي وسنگري در يك تقسيم بندي ديگر،سازمانها را از لحاظ فرهنگ به چهار دسته طبقه بندي نموده اند ،1-سازمان با فرهنگهاي علمي :تاكيد اين نوع سازمانها براستخدام افراد جوان به يادگيري ،پرورش دادن آنها ،تقويت شخصيت علمي وتخصصي آنهاست .2-سازمان با فرهنگ باشگاهي: در اين سازمانها تاكيد بر تناسب داشتن روحيه افراد به وفاداري وتعهد نسبت به سازمان است .در فرهنگ باشگاهي ،ارشديت وسن وسنوات خدمت در سازمان معيار عمده اهميت وارزش افراد است .3-سازمان با فرهنگ تيمي: در اين نوع سازمانها تاكيد بر نو آفريني ،ريسك پذيري وآزادي عمل است .4-سازمان با فرهنگ سنگري :فرهنگ سنگري بر حفظ وبقاي سازمان تاكيد دارد ودر فرهنگ سنگري امنيت شغلي حائز اهميت زيادي است .پروفسورداني سان در زمينه فرهنگ سازماني واثر بخشي آن ، فرهنگ را در چهار گروه قرار داد: 1-فرهنگ انعطاف پذيري :از ويژگيهاي فرهنگ انعطاف پذير اين است كه از مجراي انعطاف پذيري واز نظر استراتژيك به محيط خارجي توجه وكوشش مي شود تا نيازهاي مشتريان تامين گردد.در اين فرهنگ هنجارها وباور ها مورد تائيد قرار مي گيرند . اين نوع سازمانها بايد به نيازهاي محيطي پاسخ شتابنده بدهد.  2-فرهنگ رسالتي:سازماني كه چنين فرهنگي برآن حاكم است مي كو شد تا نيازهاي محيط خارجي را تامين كند،ولي    الزامي در خود نمي بيند كه به سرعت دستخوش تغيرات قرار گيرد. در فرهنگ رسالتي به ديدگاه مشترك هدف توجه زيادي مي شود. رهبران سازمان داراي ديدگاه مشترك مي شوند ،آينده را ترسيم مي نمايند.تكيه اصلي اين فرهنگ بر جهت

گيري استراتژيك سازمان ،آينده نگري ودستيابي به هدفهاي آرمان دوردست است .3-فرهنگ مشاركتي :اولين تاكيد اين فرهنگ ،دخالت دادن ومشاركت دادن در كارهاهدف سازمان در اين حالت پاسخگويي سريع به محيط وافزايش بازدهي است.سازمانهاي هستند كه به مشاركت افراد اهميت بسيار زيادي ميدهند همه افراد شركت از كارگر ،كاركنان ومديرانبه حساب مي آبند ودر امور مختلف مشاركت داده مي شوند.4-فرهنگ مبتني بر تداوم :چنين سازماني داراي فرهنگي است كه در آن روش يا شيوه انجام كارها مورد توجه وتاكيد قرار مي گيرد ،در چنين سازماني افراد مشاركت چندان فعالي ندارند ولي به تداوم در رفتار ،سازگاري افراد با سنتهاي مرسوم ،همكاري واشتراك مساعي،اهميت زيادي داده ميشود . موفقيت سازمان در گرو يك پارچگي ،انسجام وداشتن كارايي را ندمان زياد است .

مهارت هاي زندگي در سيره رضوي

نويسنده: دكتر محمدرضا شرفي انتشارات: قدس رضوي- چاپ سوم: پاييز 1388-تعداد صفحات: 120- تهيه و تنظيم:زهره مروت- بخش اول: مهارت هاي زندگي چيست؟ با توجه به رشد و توسعه آدمي و پيچيدگي هاي ارتباطي وي با دنياي درون و بيرون، آموزش  مهارت هاي زندگي ضرورتي انكار ناپذير است. سازمان بهداشت جهاني در تعريف از مهارت هاي زندگي؛ مهارت هاي زندگي را شامل توانايي هاي آدمي براي رفتارهاي مثبت و انطباق پذير با ديگران مي داند كه او را قادر مي سازد با چالش ها و نيازمندي هاي روزانه به گونه اي موثر رو به رو گردد.ضرورت آموزش مهارت هاي زندگي را مي توان در محورهاي زير جستجو كرد:الف- تبديل شدن خانه به خوابگاه(كاهش ارتباط صميمانه)ب- پديده ي بحران هويتج- گسست، تضاد و تقابل نسل هاد- اشتغال مداوم و روز افزون والدين در خارج از

خانهه_- توسعه و تسلط تربيت و فرهنگ رسانه ايو- ظهور پديده فكر منفي، ترديدها و تزلزل ها در تصميم گيريتاثير مخرب هر يك از مولفه هاي فوق ضرورت آموزش مهارت هاي زندگي را تبيين مي كند.بخش دوممهارت هاي رهني - شناختيمهارت خوداگاهيمهارت خودآگاهي از مهارت هاي بنيادي است. خودآگاهي به توانايي آدمي در درك ويژگي هاي فردي و اجتماعي اش گفته مي شود به گونه اي كه وي قادر است نسبت به نقاط قوت وضعف خويش و نيازها و علايقش معرفت صحيحي كسب كند و در پرتو آن به سازگاري اجتماعي دست يابد.محورهاي خودآگاهي 1. حقوق شناسي : اگاهي آدمي از حقوق متقابل خود و ديگران و مسووليت هاي ناشي از آن باعث مي گردد كه بتواند روابط اجتماعي اش را بر اساس موازين صحيحي تنظيم كند 2. ظرفيت شناسي: آشنايي فرد با قابليت ها و توانمندي هايش بخش ديگري از خودآگاهي است. اين آشنايي در صورتي كه همراه با سپاسگذاري از خداوند متعال گردد باعث افزون شدن نعمت ها مي گردد.همچنين ظرفيت شناسي علاوه بر افزايش نعمت هاي الهي باعث بالا رفتن اعتماد به نفس و توسعه خودباوري ميگردد 3. كاستي شناسي: همان گونه كه انسان توانمندي هاي گوناگون دارد از ضعف هايي نيز رنج مي برد. شجاعت دروني و سعه صدر مي طلبد كه انسان عيوب خود را بپذيرد. 4. رغبت شناسي: اين محور از خودآگاهي به تمايلات و علايق فرد مي پردازد. گرايش هاي انسان به دو دسته تقسيم مي گردد گرايش هاي فطري(گرايش به عشق- زيبايي و خلاقيت و ...) و گرايش هاي اكتسابي(گرايش هايي كه در طي سالهاي رشد در

انسان ايجاد مي شود). فرد با آگاهي از گرايش هايش قادر مي گردد گرايش هاي فطري و اكتسابي را از يكديگر جدا كرده و آن را مديريت نمايد. 5. از ويژگي هاي مهم انسان وابستگي او به نيازها و احتياجات جسمي و رواني است. تامين متعادل بجا و هماهنگ نيازهاي آدمي سلامت رواني او را به ارمغان مي آورد. بنابراين با آگاهي از نيازها و ايجاد تعادل در ارضاي آنها مي توان به سلامت رواني و جسمي مطلوبي دست يافت. 6. آرمان شناسي: آدمي همان اندازه كه به نيازهايش تعلق دارد به آرمان ها و آرزوهايش نيز وابسته است. نكته قابل توجه تفكيك آرمان ها از اهداف است. گاه آرزوها معطوف به آينده اي كم و بيش دور و غيرقابل دسترس است در حالي  كه اهداف جنبه اي واقع بينانه دارد، و امكان دسترسي به ان زياداست. آگاهي آدمي به آرمان ها و اهداف وي را قادر مي سازد كه با حفظ چشم انداز خويش به آرمان هايش از تعقيب اهداف واقع بينانه بازنماند.مهارت هاي خودآگاهي در كلام رضوي: 1. خوداگاهي لازمه پيوند با اهل بيت: آن كس كه هر روز به حسابش رسيدگي نكند و بد و خوب خود را نشناسد از ما نيست و به مكتب روحاني ما انتساب ندارد. 2. خوداگاهي زمينه تحقق جهاد اكبر:از وجوه خوداگاهي درك عوامل موثر در سقوط و تباهي آدمي است...مبارزه با نفس از منظر بزرگان دين به جهاد اكبر تعبير شده است. چنين ترجحي آدمي را بر مي انگيزد تا براي نيل به پاداش گام در راه مبارزه ي دشوار با نفس گذاشته و با اراده

نيرومند از پيروي از هواي نفس دوري كند. 3. خودآگاهي زمينه ايجاد بينش: نسبت به نفس خويش: بخشي از خوداگاهي است؛ نسبت به فرجام گناه : آگاهي نسبت به انجام گناه و ايجاد تبعات در زندگي انسان عامل بازدارنده اي براي دوري از گناه مي باشد.نسبت به نيايش: نتايج دعا و نيايش عامل انگيزشي است حضرت امام رضا عليه السلام مي فرمايند: سلاح پيامبران را دريابيد كه آن دعا است. 4. خوداگاهي زمينه خويشتن داري:از مصاديق خودآگاهي شناخت ظرفيت و جايگاه آدمي است. كه در صورتي كه فردي به چنين شناختي برسد مي تواند رابطه اي منطقي با خويش برقرار كرده و به نوعي سازگاري فردي دست يابد. و در موارد ضروري توانايي كنترل خشم را داشته باشد در انديشه رضوي چنين است كه وقتي انسان خود را پاس دارد و ارزش خود را بشناسد، غضبش آرام گيرد.مهارت تصميم گيري:از لحظات حساس و دشوار زندگي انسان زمان تصميم گيري است. زيرا هر نوع تصميم گيري نتايج و مسوليت هايي را به همراه دارد. درك اهميت اين مهارت بر دقت و حساسيت در تصميم گيري مي افزايد و از خطاها مي كاهد.مراحل تصميم گيري 1. دانش جامع: احاطه دقيق به موضوع قدرت تصميم گيري را بالا برده و قاطعيت و صراحت فرد را در تصميم گيري به دنبال دارد. 2. واقع بيني: در تفاوت آرمان و اهداف صحبت شد. در تصميم گيري صحيح بايد معقول بود و ميان آرزوها و آمال از يك سو و مقاصد و اهداف زندگي از سوي ديگر تفكيك قايل شد 3. مديريت زمان: گام سوم در تصميم گيري است. مديريت زمان

تدوين طرح و برنامه اي است كه براساس آن همه جوانب و ابعاد موضوع به درستي بررسي شده و برنامه ريزي بر اساس آن صورت ميگيرد. 4. انتخاب: بديهي است  براي اطمينان از انتخاب اصلح ضمن در نظر گرفتن همه ي گزينه هاي موجود و ارزيابي و مقايسه، از مشورت با افراد كاردان و امين نبايد غفلت كرد.مهارت هاي تصميم گيري در سيره رضوي:هنگامي كه مامون ولايت عهدي را به امام رضا ع پيشنهاد كرد امام آن را نپذيرفت، مامون گفت: به خدا سوگند از ولايت عهدي مرا نپذيري تو را خواهم كشت! امام فرمود: پس شرط دارد، در هيچ امر مملكتي و هيچ عزل و نصبي دخالت نمي كنم امام با توجه به شرايط ويژه اي كه در ان قرار داشت بايد تصميم بگيرد كه يكي از سه راه را انتخاب كند: 1. كشته شدن به دست مامون ( يعني از دست دادن فرصت عظيمي براي تبليغ اسلام) 2. پذيرش بي قيد و شرط ولايتعهدي( مامون به خواسته اش مي رسد و امام را شريك در اعمال خود جلوه مي دهد) 3. پذيرش مشروط ( كه در اين صورت هم فرست تبليغ را از دست نداده و هم اعمال نادرست حكومت از چشم امام ديده نمي شد)امام با واقع بيني و سنجش گزينه هاي مختلف تصميم گيري نمودند.مهارت حل مسالهمهارت حل مساله اصطلاحي كلي براي نوعي تجربه است كه در آن فرد با مشكلي رو به رو مي شود و بايد از ميان راه حل هاي گوناگون آنچه او را به هدف مي رساند برگزيند.ديويي مربي و فيلسوف آمريكايي، معتقد است كه فراگير در

موقعيت عدم تعادل فكري قرار گيرد تا براي آن موقعيت راه حلي بيايد. چون وي معتقد است كه ما زماني فكر مي كنيم كه تعادلمان به هم بخورد.مراحل  حل مساله 1. مواجهه با مشكلات 2. ارزيابي مشكلات 3. مشاوره براي حل مشكلات 4. به كار گيري راه حل هاي نو در حل مشكلات 5. مصالحه براي موارد خاصمهارت حل مساله در سيره رضويشخصي از خوارج به طعنه به امام گفت: پسر رسول خدا! چرا حاضر شدي ولي عهد مامون شوي؟ * بگو ببينم پيامبر برتر است يا وصي؟ * پيامبر * مسلمان برتر است يا مشرك؟ * مسلمان * يوسف خدا خدا پيامبر بود و من وصي خدا. عزيز مصر هم مشرك بود و مامون مسلمان. يوسف از عزيز خزانه داري را خواست و  من بدون خواست ناچار شدم بپذيرم.مهارت تفكر نقادفرآيند تفكر نقاد: تفكر انتقادي فرآيند ذهني تجزيه و تحليل اطلاعات است، به ويژه سخنان يا قضايايي كه مردم حقيقت مي پندارند. در اين فرايند به بررسي علل و عواملي پرداخته مي شود كه به وجود آورنده اين گونه سخن و قضاياست.فرايند تفكر انتقادي 1. ابتدا بايد با بررسي تمامي جوانب موضوع اظهارات منطقي مرتبط با آن را جمع آوري كرد. 2. تمامي عبارات و اظهارات را تا حد امكان مختصر و به جملات كوچك تر تقسيم كرد. 3. جملات گرد آوري شده و دلالت هاي مربوط به آن را بايد بررسي نمود تا با يكديگر متناقش نباشد 4. عبارات و اظهارات متناقض را در برابر جملات گرد آوري شده قرار داد و ميزان مخالفت آن را ارزيابي كرد.تفكر نقاد در سيره رضويهنگامي كه

كاروان امام به مرو نزديك شد مامون به همراه چند تن ديگر از سران حكومتش به استقبال امام شتافتند مردم هلهله و شادي مي كردند مامون رو به همه گفت: دوستان! هر چه در آل علي و آل عباس تامل كردم هيچ كس را شايسته تر از علي بن موسي الرضا براي خلافت نديدم اكنون خود را از خلافت خلع و او را به جايگزين خويش مي سازم.مامون در حالي  كه خلعت شاهانه اش را مقابل امام در مي آورد امام گفت: اگر خلافت را خدا به تو داده كه نمي تواني به ديگري ببخشي اگر هم او نداده كه حق نداري چيزي را كه مال تو نيست به ديگري بدهيد.در اين نمونه ابتدا امام سخنان مامون را شنيد و سپس با تجزيه و تحليل آن و بيان معيارهاي درست حق و باطل را مشخص نمودند.مهارت تفكر خلاقتعريف تفكر خلاق: فرايندي ذهني است كه مستلزم خلق انديشه هايي تازه و يا يكپارچگي ميان انديشه هاي موجود است.و گاه منتسب به تفكر واگرا شده و داراي دو ويژگي اصالت و اختصاصي بودن است.ويژگي هاي افراد خلاق: 1. ريز بيني: بيانگر حساسيت فرد در برابر ديدها و شنيده هاست و اموري كه بسياري ناديده مي گيرند با دقت مي بيند 2. استقلال: افراد خلاق خود را از فشارهاي اجتماعي رها ساخته اند 3. انعطاف پذيري: قادرند در برداشت هاي خود انعطاف داشته باشند و پافشاري لجوجانه نمي كنند 4. توانايي نظم بخشيدن به تجارب: 5. حس سرنوشت: مي توانند كارهاي دلخواه و ضروري خود را براي مدتي طولاني انجام دهند و احساس خستگي نكنندمهارت تفكر خلاق در

سيره رضويآن حضرت در پاسخ به گلايه ي يكي از دوستانش به نام يونس بن عبدالرحمن كه از اظهار نظرهاي ناآگاهانه ديگران ازرده خاطر بود فرمود: مردم هر چه مي خواهند بگويند، اين گونه مسايل و سخنان اهميتي ندارد. زماني كه امام تو از تو راضي باشد جاي هيچ نگراني نيست. (در اين نمونه ويژگي استقلال و اثر نپذيرفتن از فشارهاي اجتماعي را مشاهده مي كنيم.)بخش سوممهارت هاي ارتباطي – اجتماعيارتباطات درون فردي:در غالب رويكردهاي علمي و انسان  گرا(اومانيستي) مهارتهاي زندگي جداگانه و بدون توجه به آموزه هاي ديني بررسي مي گردد. از ديدگاه سارتر آدمي مانند سنگي رها شده در بيابان است.بديهي است مهارت هاي زندگي با تاثير از آموزه هاي ديني راه كارهاي بسيار متفاوتي از آموزش هاي صرفا علمي و تهي از باورهاي ديني براي فردي كه دچار اضطراب وجودي است ارايه خواهد داد.ارتباط درون فردي: به ارتباطي گفته مي شود كه شخص با خود برقرار ميكند شامل صورت هاي متفاوت مثل مفهوم سازي، شرح علايم، خيال پردازي و ... مي باشد. اين ارتباط بنيادي ترين نوع ارتباط است كه در آموزه هاي ديني نيز حايز اهميت بالاست.آثار ارتباط درون فردي 1. جهان شناسي و انسان شناسي: جهاني كه فرد الهي مي شناسد جهان هدايت شده است و هر موجودي در هر مرتبه اي متناسب با ظرفيت وجودي خود ار هدايت برخوردار است. انسان داراي اراده و آزادي است و مي تواند خود  را تا حد زيادي از جبر محيط و طبيعت حيواني رها ساخته و مسوول خويش و جامعه اش باشد. در حالي كه در تفكر اومانيستي چينين رابطه اي ميان

انسان و جهان وجود ندارد و راه كارهاي بسيار محدودي براي چيرگي انسان بر مشكلاتش ديده مي شود. خداوند در حديث قدسي مي فرمايد: اي فرزند آدم همه چيز را براي تو و تورا براي خود آفريدم. 2. خداشناسي و آرامش دروني: ياد و ذكر خدا دو ارمغان به همراه دارد: خداوند نيز ما را ياد مي كند و آرامش را در وجود آدمي لبريز مي سازد. (امام صادق عليه السلام: شناخت خدا مايه ي امان از هر وحشت و رفيق هر تنهايي است...) 3. تقوي الهي و آرامش دروني و تندرستي: امام علي عليه السلام: هان فقر نوعي بلاست اما سخت تر از تنگدستي بيماري تن و سخت تر از بيماري تن بيماري قلب است آگاه باشيد عامل تندرستي تقوي دل است. 4. تقوي الهي و موفقيت در آزمايش هاي زندگي : مرحوم علامه طباطبايي مي نويسد: هر كس از محرمات الهي بپرهيزد و حدود او را نشكند خداي تعالي برايش راه نجاتي از تنگاي مشكلات زندگي فراهم مي كند.مهارت هاي زندگي و ارتباطات انساني (بين فردي) 1. مهارت مردم داري: مهارت روش برقراري ارتباط مطلوب با ديگران.مهارت مردم داري در سيره رضوي: خصوصيات اخلاقي و زهد و تقوي آن حضرت به گونه اي بود كه حتي دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود كرده بود. با مردم در نهايت ادب، تواضع ومهرباني رفتار ميكرد و هيچ كاه خود را از مردم جدا نمي نمود. 2. مهارت دوست يابي: تنهايي موجب وحشت و تضيعف روح است انسانها در تعامل با يكديگر قادرند به نيازهاي گسترده خويش پاسخ دهند. مهارت دوست يابي در سيره

رضوي: 1. دوست نادان عذاب دائمي 2. ديدار مستمر =دوستي استوار 3. مسووليت پذيري لازمه دوست يابي 4. فروتني و تواضع لازمه دوستداري 5. انگيزه دوست گزيني كسب رضاي الهي 6. اظهار دوستي ملاك خردمندي 3. مهارت گوش دادن: علاوه بر ايجاد مناسبات سالم ميان انسانها در زمينه هاي درماني و مشاوره اي هم اهميت دارد. از نظر پارترسون از متخصصان روان درماني: مهم ترين و اساسي ترين فن مشاوره توجه كردن و گوش دادن است. زيرا احساس امنيت و پذيرش و احترام به خود در او بارور مي شود. مهارت گوش دادن در سيره رضوي: يكي از ياران امام مي گويد: هيچ گاه نديدم كه آن حضرت در سخن گفتن بر كسي جفا ورزد و سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند. 4. مهارت همدلي : 1. خود را در موقعيت شخص ديگر قراردادن 2. احساسات او را درك كردن 3. در احساسات او مشاركت جستن. آثار همدلي: 1. مردم را به يكديگر پيوند ميدهد. 2. التيام بخش است 3. اعتماد آفرين است 4. به مشكلات زندگي پايان ميدهد. مهارت همدلي در سيره رضوي: شخصي خراساني وارد مجلس امام رضا عليه السلام گرديد و گفت در راه سفر پول و آذوقه اش را از دست داده است و ازايشان درخواست كمك كرد. حضرت به گونه اي او را مورد تفقد قرار داده كه چشم در چشم قرار نگيرندتا مبادا وي احساس خاري و ذلت كند. 5. مهارت سازگاري (رفتار انطباقي) مردم از حيث رفتار متفاوتند و تنوع خاصي در عملكردها وجود دارد. ضروري است كه از ساز و كارهاي مدارا و سازگاري

اگاه باشند و ان را به موقع به كار گيرند. آثار مهارت انطباقي: 1. جلوگيري از گسست هاي اجتماعي 2. تقويت روح خدمت رساني به جامعه 3. اصلاح و ترميم غفلت ها و كاستي ها 4. جلب رضايت حق تعالي امام رضا عليه السلام: از نشانه هاي فهم خويشتنداري و دانستن است. بخش چهارممهارت هاي خانوادگيخانواده : سنگ بناي جامعه است و سلول اوليه جامعه محسوب مي شود. يكي از آرمان هاي مكاتب آسماني دستيابي به زندگي خوب و سعادتمند است. بديهي است كه در صورت نيو بودن حيات مي توان از خانواده متعادل گفت و گو كرد. در ديدگاه اسلام ازدواج از جايگاه ويژه برخوردار است. حضرت امام رضا عليه السلام در پاسخ به زني كه براي كسب فضيلت بيشتر قصد كرده بود ازدواج نكند فرمود: اگر خودداري از ازدواج فضيلتي در بر مي داشت حضرت زهرا سلام الله عليها به درك اين فضيلت از همگان شايسته تر بود در حالي كه احدي در فضيلت بر وي پيشي ندارد.از عوامل استحكام بنيان خانواده ارتباطات انساني مطلوب ميان افراد و نيز ميان بستگان نزديك است كه از آن به صله رحم تعبير مي شود.امام رضا عليه السلام مي فرمايند: صله رحم كنيد اگر چه با جرعه اي آب باشد و بهترين صله ي رحم خود داري از آزار ديگران است.معيار تشكيل خانواده: از تصميم هاي پايدار و مهم كه چه بسا نتايج آن تا پايان عمر همراه آدمي خواهدبود انتخاب همسر و تشكيل خانواده است. در روايتي از حضرت رسول امده است كه اگركسي به خواستگاري دختري آمد كه دين و ايمانش را پسنديديد درباره

ديگر خصوصياتش سختگيري نكنيد.بنابراين ايمان و ديانت نقش محوري و تعيين كننده اي در استمرار و كيفيت بخشيدن به زندگي دارد.يكي ديگراز معيارهاي مهم در انتخاب همسر نيك خويي و اخلاق خوب است.ضرورت مديريت خانواده:الف) مديريت اخلاقي و عاطفي  خانواده (به بيان نمونه اي از زندگي بزرگان اكتفا مي كنيم)از امام رضا عليه السلام در توصيف زندگي پيامبر:... چون به منزل مي رفت، وقت خود را سه قسمت ميكرد: يك قسمت براي خداوند تبارك و تعالي، يك قسمت براي خانواده و قسمتي براي خويش و سپس قسمت خود را بين خود و مردم تقسيم مي كرد.ب) مديريت اقتصادي خانوادهدر نگاه رسول اكرم(ص) كوشش در راه كسب نيازمندي هاي خانوادگي منزلتي والا دارد آن حضرت مي فرمايد: اجر كسي كه براي زندگي خود و خانواده اش زحمت ميكشد مانند اجر سرباز مجاهد است. از جمله دانش ها و مهارت هاي زندگي رعايت اعتدال و رفق و مدارا در برنامه هاي اقتصادي خانواده است، برقراري تعادل و توازن مناسب ميان درآمدها و هزينه هاي زندگي، منجر به شرايطي مي شود كه عزت نفس و حيثيت افراد را در محيط اجتماعي حفظ مي كند. پيامبر بزرگوار اسلام مي فرمايد: مدارا و ميانه روي در معاش از دانش و آگاهي مرد است.امام رضا عليه السلام: هيچ بنده اي به كمال حقيقي ايمان نمي رسد تا اينكه سه خصلت در او باشد: دين شناسي اندازه و برنامه ريزي در زندگي و شكيبايي بر سختي هابخش پنجمراه هاي موفقيت در زندگيموفيقت به معني توفيق يافتن و بهره مند شدن است. موفيقت امري است نسبي و تابع درجات، ميزان اگاهي و دانش،

مسئوليت پذيري در قبال رويدادها فرد مي باشد(فردي در مقايسه با فرد دوم موفق و در مقايسه با فرد سوم از موفيقت كمتري برخوردار است)شاخص هاي موفقيت: 1. درك و تفاهم پايدار : اگر فرد بتواند جايگاه و منزلت همسرش را به درستي بشناسد از نيازهاي او آگاه باشد و مقصود او را از كلامش دريابد به درك و تفاهم پايدار رسيده است. از نشانه هاي درك پايدار: بالا بودن ظرفيت روحي در مقابله با مشكلات، حلم و علم مي باشد 2. همزباني و هم انديشي: در صورتي كه افراد زبان يكديگر را درك كنند قادر به همفكري و هم انديشي خواهند بود. هم انديشي زمينه ساز همدلي مي باشد. 3. همكاري و شريك ساختن ديگران در امور 4. منزلت و كرامت: از نكات مهم درباره كرامت آدمي آگاهي او از اين ويژگي ارزشمند است. زيرا ارمغان چنين معرفتي حفظ ارزشهاي وجودي او از اسيب ها و معصيت ها است. 5. سازگاري و مدارا: اهميت سازگاري با ديگران بر هيچ كس پوشيده نيست. با درنگي در احاديث رضوي مي توان دريافت كه از نگاه امام رضا عليه السلام مدارا در ارتباطات انساني خوي و خصلت نبوي است و از نشانه هاي مومن.بخش ششممهارت هاي تربيتيمهارت فرزند پروري در حيطه شناختي و در حيطه ارتباطيفعاليت هاي تربيتي حيطه اي گسترده دارد و تنوع پذير است. 1. امكان تربيت: راه تربيت راهي دشوار و طولاني است كه مشقت و سختي را به همراه دارد ولي كسي كه در اين مسير با اميد و تلاش حركت كند حتما به نتيجه خواهد رسيد. امام رضا عليه السلام فرمودند: عقل

عطيه اي است الهي، و ادب و تربيت نتيجه مشقت. انكس كه در راه فرا گرفتن ادب به مشقت و زحمت تن دهد پيروز گردد. و انكس كه در راه ازياد عقل خداد كه جزو سرنوشت آدمي است سعي و مجاهده نمايد جز بر ناداني خود نيفزوده است. 2. زمان تربيت: دوره مناسب براي تربيت پذيري قبل از پايان دوران كودكي است. امام رضا عليه السلام مي فرمايند: دل هميشگي آمادگي ندارد گاهي نشاطي دارد و گاهي رخوت، بنابراين به هنگام نشاطش به آن توجه كنيد و به گاه رخوت به حال خودش رها كنيد. 3. مسووليت تربيت: براي اداره امور تربيتي فرزندان جايگاه والدين بايد به خوبي تبيين شود. انچه از روايات بر مي آيد اين است كه مسووليت اصلي تربيت فرزند با پدر و همياري و مشاركت مادر است. با مروري به سيره رضوي دلالت هايي را  مي يابيم كه ناظر به نيازهاي روحي و رواني فرزند است و به چگونگي تامين آن اشاره دارد. امام رضا عليه السلام  در همين باره حديثي را از پيامبراكرم صلي الله عليه و آله نقل مي كنند كه ايشان فرمود: بزرگان خود را احترام كنيد و به اطفال خود مهرباني نماييد و با خويشان خود ارتباط داشته باشيد. بوسيدن فرزند نشانه ابراز محبت است. در بياني از امام رضا عليه السلام آمده است كه مادر مي تواند لبهاي فرزند خود را ببوسد. همچنين تامين نيازهاي مادي فرزندان اهميت خاصي دارد. چند نكته: 1. چنانچه نيازهاي رواني و روحي فرزندان در اولين سالهاي كودكي تامين گردد زمينه مناسبي براي سلامتي رواني او مهيا مي گردد و در

برابر تهديدهاي مختلف محافظت مي گردد 2. تامين نيازهاي فوق علاوه بر حفظ سلامت رواني رويكردي مثبت را نسبت به اينده در وي ايجاد مي كند 3. پاسخگويي فعال و معتدلانه پدر و مادر پل ارتباطي مناسبي به نام پل اعتماد را ميان دو نسل ايجاد مي كند مختصري از حقوق فرزند 1. برخورداري از نام نيك (رابطه اي مستقيم ميان نام و اثر رواني معنا و مفهوم ان در شخصيت انسان در روايات تاكيد شده است) 2. حق برخورداري از احترام.... لازم است با اطفال مودب و با احترام بر خورد كنيد(امام رضا عليه السلام) مهارت فرزند پروري در حيطه ارتباطي ارتباط موثر با فرزند در گروي شناخت روحيات و نيازها و حقوق فرزند است. والديني در اين حيطه از تربيت موفق خواهند بود كه قادر به درك ويژگي هاي فرزندان خود باشند. اشاره اي كوتاه به چند روش تربيتي از سيره معصومين عليهم السلام 1. روش تربيت عملي تربيت فرزند بيش از آنكه با آموزه هاي كلامي و ارتباط زباني صورت گيرد بر رفتارهاي عملي مبتني است. امام رضا عليه السلام مي فرمايند: به فرزندت دستور بده كه با دست خود دهد. 2. روش تربيت عادلانه رعايت عدالت ميان فرزندان از روش هاي تربيتي اسلام است. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايند: ميان فرزندان خود به عدالت برخورد كنيد همان گونه كه مايليد مردم با شما با عدل و داد رفتار كنند. 3. روش تربيت عقلاني در روايات و بيانات نوراني بزرگان دين عقل عاملي موثر در تربيت و سازندگي انسان است. تربيت عقلاني با به كارگيري استعدادهاي فكري  به تربيت

كودكان و نوجوانان مي پردازد. حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: عاقل كسي نيست كه تنها نيكي و بدي را از هم تشخيص مي دهد بلكه عاقل كسي استكه در هنگام رويارويي با خطر، آن را كه خطرش كمتر است بشناسد و با تن دادن به خطر كمتر خود را از خطر بيشتر مصون دارد. 4. روش دعوت به استواري و پايداري از شيوه هاي تربيتي اسلام دعوت به استقامت و پايداري است . رسول اكرم مي فرمايد سوره هود مرا پير كرد! دليل اين سخن وجود آيه اي است كه اشاره به ضرورت استواري و پايداري دارد. چند نكته از سيره رضوي در باب استواري 1. دعوت به استواري از آموزه هاي اسلام است 2. نتيجه استواري و پايداري رسيدن به موفيقت است بدون تحمل سختي ها انتظار هيچ نوعي از پيشرفت تصور كردني نخواهد بود 3. از مواردي كه استواري در آن بيشتر تاكيد شده است دعا و درخواست از پروردگار است 4. سختگيري و تحمل مشقات در پرورش روح آدمي و ورزيدگي انديشه ي او ضروري است. (امام موسي بن جعفر عليه السلام: گاهي فرزندانتان را به كارهاي كم و بيش سخت واداريد تا آن ها در بزرگسالي افرادي صبور و شكيبا باشند) 5. روش دعوت به تحكيم دوستي ها در آغاز ضروري است كه والدين خود در صدد ايجاد ارتباط صميمانه با فرزندان باشند و بدين سان اعتماد سازي نمايند.  و فرزندان خود را براي كسب تجربيات اجتماعي مناسب، به دوستيابي و تحكيم اين پيوند ترغيب كنند نمونه عملي در سيره رضوي: ازحضرت رضا در مورد خوشي دنيا سوال شد كه

ايشان فرمودند: وسعت منزل و زيادي دوستان 6-روش ايجاد ضابطه در مناسبات انساني انسان موجودي است اجتماعي، و در معاشرت با ديگران نيازمند آگاهي داشتن از ضابطه ها و معيارهاي دقيق و مطمئن است. حضرت علي عليه السلام : خويشتن را ميان خود و مردم ميزان قرار بده انچه را براي مردم دوست بدار كه براي خود دوست داري... فهرست مطالب: بخش اول: مفاهيم وكليات مهارت هاي زندگي چيست؟ ضرورت مهارت هاي زندگي انواع مهارت هاي زندگي جايگاه مهارت هاي زندگي در اسلام مهارت هاي زندگي در سيره رضوي بخش دوم:مهارت هاي ذهني –شناختي مهارت خودآگاهي مهارت تصميم گيري مهارت حل مساله مهارت تفكر نقاد مهارت تفكر خلاق بخش سوم: مهارت هاي ارتباطي – اجتماعي مهارت هاي زندگي و ارتباطات درون فردي مهارت هاي زندگي و ارتباطات انساني( بين فردي) بخش چهارم: مهارت هاي خانوادگي خانواده مهارت هاي شناختي خانواده بخش پنجم: راه هاي موفقيت در زندگي بخش ششم: مهارت  هاي تربيتي فرزند مهارت هاي فرزند پروري در حيطه شناختي مهارت هاي فرزند پروري در حيطه ارتباطي

اعضاي بدن و حركات شما با ديگران چه مي گويند

؟

آنيس لاوتن موضوع : خلاصه كتاب " اعضاي بدن و حركات شما با ديگران چه مي گويند ؟"- نويسنده : آنيس لاوتن ؛ مترجم : حسن نصيري قيداري و لاله نقي لو ؛ انتشارات رسا- تهيه كننده : فرزانه مرادي ؛ رشته مديريت فرهنگي ؛ مركز آموزش آستان قدس رضوي- هدف ناشر از انتشار اين كتاب آشنا كردن سرپرستان و مديران با معاني و مفاهيم حركات اعضاي بدن است و مطالعه اين كتاب به درك مدير از كاركنان ، كمك شايسته اي خواهد كرد. وبيش از 70% پيام

انسانها از طريق ارتباطات غير كلامي منتقل مي شود و تنها 30% پيام ها از طريق كلام و گفتار به مخاطبان مي رسد. ارتباطات غير كلامي ، همان زبان بدن و يا حالات ، حركات چشم است ، پاها و اندام هاي انسان است كه اثر بخش ترين وسيله انتقال پيام است. مزيت ارتباطات چهره به چهره در آن است كه انتقال پيام دقيق تر و رساتر از ارتباطات كلامي و يا غير مستقيم است. و مي توان با دقت در حالات صورت و مردمك حالت دست و پاهاي آهنگ صدا به درستي يا جعلي بودن پيام گوينده پي برد.در واقع اين هم از شگردهاي خداوند در طبيعت بشر است كه انتقال پيام به دو صورت كلامي و غير كلامي صورت مي گيرد و اگر گوينده در پيام خود صادق باشد،اين دو روش بر هم منطبق بوده و انتقال پيام با قدرت و انرژي و شفافيت تمام منتقل مي شود. همفكري ، همدلي و همكاري كه لازمه تعالي سازماني ريشه و توسعه پايدار سازمان است، محصول هماهنگي و همسويي ارتباطات كلامي و غير كلامي است. امروزه شكست كارآمدترين استراتژي ها نه به دليل ضعف آن، بلكه به دليل ناتواني در بيان و عدم تفهيم استراتژي به كاركنان است.مطلب مهم ديگر در تفاوت بين ارتباطات كلامي و غير كلامي در اين است كه برقراري ارتباطات كلامي در مورد همه ملل به راحتي اتفاق نمي افتد ، ولي تفاهمات غير كلامي به صورت جهاني و به سهولت بين انسانها امكان پذير است . اهميت ارتباطات غير كلاميحدود 70 درصد ارتباطات ما غير كلامي است . منظور از

ارتباطات غير كلامي تنها حركات بدن نيست ، بلكه شامل موارد بسياري ست مانند پوشاك ، چهره ، طرز بيان ، حالات صورت و موقعيت شما در ديدار با ديگران و مسائلي از اين قبيل .استفاده از حركات و حالات بدن در برقراري ارتباطات روزمره امري بسيار عادي است و افرادي كه با اين موضوع آشنايي  كامل و كافي دارند؛ مي توانند به كمك اين علائم و حركات علاوه بر آگاهي از اهداف و مقاصد واقعي افراد ، مقصود مورد نظر خود را به طرف مقابل بقبولانند .شناخت مفهوم حركات و حالات اعضاي بدن در دو مورد مي تواند مفيد باشد و كمك شاياني به ما كند:     با شناخت بهتر حركات و حالات بدن خود در ايجاد تغييراتي در آن ها مي توانيد با مردم روابط بهتري برقرار كنيد به اين ترتيب، درك ، حس همدردي، تفاهم و اطمينان، شناخت و احترام شما نسبت به ديگران تغيير خواهد كرد.     با دقت و تمركز بيشتر در نحوه حركات و حالات اعضاي بدن افراد مي توانيد عكس العمل افراد را در موقعيت هاي مختلف را تا حدي پيش بيني كنيد و با تحت تاثير قرار دادن مردم، عكس العمل افراد را به نفع خود تغيير دهيد.  اولين تاثير موفقيت يا شكست ما در تجارت به اولين برخورد ها و تاثيرات ما بستگي دارد . مردم با دقت در لباس ، سبك و حالت شما ، در اولين برخورد تا حدودي مي توانند به تيپ شخصيت شما پي ببرند. نوع پوشش و حالات  شما نمايانگر احساسات و عواطف مختلفي مانند شخصيت واقعي ، شخصيت ايده

آل ويا شخصيت مطلوب شماست. مار اولين برخورد مي كوشيم تا با نگاهي گذرا به افراد ، تصوير كلي از آنها به دست آوريم چرا كه زمان اولين برخورد بسيار كوتاه است. لباس افراد اولين چيزي است كه توجه مارا به خود جلب مي كند.بررسي ظاهر خودتان اين امكان را به شما مي دهد تا با شناسايي نقايص خود ، آنها را رفع كنيد و در نتيجه تاثير بهتري بر اطرافيان خود داشته باشيد. ايجاد تصويري ايده آل از خود در كارظاهر زيبا به تنهايي تضمين كننده موفقيت شما در فعاليت تان نيست ؛ اين قدرت تجسم شماست كه شما را به فردي موفق تبديل مي كند . عواملي كه به كمك آنها مي توانيد تجسم خود را تقويت كنيد عبارتند از :    ژست و حالت شما بايد به نحوي باشد كه بدون ايجاد رعب و وحشت ، علاوه بر رعايت ادب و احترام به طرف مقابل ، بتوانيد با اعتماد به نفس كامل با افراد ارتباط برقرار كنيد .    چيدمان ميز ؛ يك ميز مرتب نمايانگر قدرت و توان صاحب آن در كنترل اوضاع ، تأمين نياز و خواسته ها ي خود و ديگران است .    لباس؛ رنگ لباس و سايز و برازندگي آن و لوازم جانبي لباس مثل كيف و كفش مي تواند در تغيير نگرش مراجعه كنندگان تاثير داشته باشد.    راه رفتن ؛ براي تاثير بهتر در افراد بايد آرام ونرم و باوقار و اطمينان گام برداريد و فقط تجهيزات ضروري را به همراه داشته باشيد.    تعامل با ديگران؛ هنگام صحبت كردن با ديگران براي ابراز اشتياق خود به آنها نگاه كنيد،

اعتما به نفس خود را حفظ كنيد و درصورت امكان افراد را به اسم خطاب كنيد و آرام و خونسرد باشيد.    از عصبي نشان دادن خود بپرهيزيد.    پاسخ به سوالات ؛ اگر پاسخ به دقيق يكي ازسئوالات را نمي دانيد ، با نگاه به صورت طرف مقابل او را به همكاري و كمك تشويق كنيد. و اگر پاسخ يك يا دو سؤال را نمي دانيد، پاسخ دادن را به جلسه بعد موكول كنيد يا پيدا كردن پاسخ را به كسي محول كنيد كه اطلاعات كافي دارد.    درخواست كمك ؛ اكثر مردم نگرشي منفي به درخواست كمك دارند ولي با تغيير نگرش در اين زمينه، درخواست كمك مي تواند نمايانگر وظيفه شناسي، دقت و علاقه شما به يادگيري مطالب جديد باشد .    ملاقات با افرادي كه وقت شما را تلف مي كنند بايد به گونه اي باشد كه با حالات و حركات خود به او ارزش وقت و زمان خود را بفهمانيد .    شنونده اي مثبت باشيد و به دقت به صحبتها ي كاركنان خود گوش دهيد.    پذيرش مسئوليت بيش از حد توان و ظرفيت ؛ ايجاد تفاهم و كنار آمدن با مراجعه كنندگان و همچنين دستيابي به موفقيت مستلزم به كارگيري تمام توان است . بنابراين بهتر است تعهد و مسئوليت كارهايي را برعهده بگيريد كه توان انجام آن را داريد.    مسئوليت اشتباهات خود را بر عهده بگيريد.   تقويت قاطعيتقاطعيت به افراد كمك مي كند تا رفتاري متعادل داشته باشند ؛ به اين كه نه بزدل و بي اراده باشند و نه پرخاشگر. به اين معناست كه برنده – برنده بازي كنيم ، يعني سود

دو طرف مبادله را در نظر بگيريم . قاطعيت يكي از عوامل مؤثر در مديريت بهينه است.افراد از نظر ويژگيها ي رفتاري به 3 گروه تقسيم مي شوند: سلطه پذير ، قاطع ، سلطه گرزبان بدن و رفتار3 نوع شخصيت سلطه پذير     قاطع     سلطه گر صدا    بسيار شل و وارفته لحن يكنواخت – خنده هاي بي مورد نفس هاي عميق و مداوم     قاطع لحن متنوع و تابع اهميت موضوع و گفتار     بسيار بلند تند و عصبي بدن    بازواني گره كرده شانه هاي افتاده و آويزان تشويش و نگراني انجام حركات عصبي     حركات و حالات كاملا باز و مثبت تعادل جديت و انضباط     بسيار خشك و اتو كشيده قفسه سينه برآمده بدني متمايل به جلو استفاده بيش از حد از انگشتان و دستها صورت    خنده بيش از حد يا بي مورد تغيير سريع حالت چهره     لبخندي ملايم كه حتي در چشم ها هم مشخص است. چهره اي آرام و متين     ابروان برآمده آرواره رنگ بيرون زده ارتباط چشمي    نگاههاي گريزان كه بيشتر به سمت زمين است     منظم و دقيق نگاه به چشمان طرف مقابل بدون تيزي هنگام گفتن و شنيدن     خيره و مسلط  مباني زبان بدنارتباطات غير كلامي از جمله ويژگيهاي شخصي و اختصاصي افراد است كه با توجه به فرهنگ ، تجربه و نوع تربيت افراد تغيير مي كند. حالات و حركات هر فرد با توجه به موقعيت و وضعيت خاص او شكل مي گيرد و احتمال اينكه چنين وضعيتي براي فرد ديگري تكرار شود،بسيار اندك است. بهترين پيشنهاد اين است كه براي درك

مفهوم ارتباطات غير كلامي افراد به وضعيت و موقعيت آنها توجه كنيد و مدتي رفتار و حالات آنها را در موقعيتهاي مختلف بررسي و تجزيه و تحليل كنيد. براي دستيابي به نتايج دقيق بايد حركات تمام اعضاي بدن را بررسي كنيد .  مفهوم حركات اعضاي بدن همه افراد از تاثير حالات صورت خود بر ديگران آگاهند، در نتيجه مي كوشند با كنترل حالات صورت خود از افشاي احساسات واقعي خود پيشگيري كنند. بدن افراد موقعيت آنها را از نظر باز يا بسته بودن نشان مي دهد. حالات بسته به منزله احساسات منفي و بدبينانه افراد است. اكثر افراد با قرار گرفتن در يك مكان و موقعيت خوب روابط شان را با افراد حاضر توسعه مي دهند و در روابط خود از حركات باز و مثبت استفاده مي كنند.    دور يا نزديك شدن: اگر برقراري ارتباط با فردي براي شما خوشايند باشد ، بدن شما ناخودآگاه به سمت او خواهد چرخيد و خود را به او نزديكتر خواهيد ديد و افرادي كه علاقه اي به ايجاد ارتباط با شما را نداشته باشند ، معمولاً سعي مي كنند با دور شدن از شما ، اين حس را به شما نشان دهند .    حركات سر: معمولاً نمايانگر موافقت و مخالفت افراد با نظرات شماست ؛ كه اغلب غيرارادي و به صورت ناخود آگاه انجام مي شود.    حالت يا ژست: توجه به حالات مختلف افراد در موقعيت هاي مختلف كمك مي كند كه افراد را به چهار گروه مجزاي « علاقمند و فعال » ، «خسته و بي حوصله » ، « جدي و مصصم » و يا

« عصبي و كم حوصله » تقسيم كنيد . حالت و ژست شما مي تواند بيانگر ميزان مسئوليت پذيري و علاقه شما به شركت در فعاليتهاي اجتماعي باشد .     بازوها: بسياري از كارهاي روزمره در پشت ميز انجام مي شود كه عملاً بررسي بعضي ا زحركات بدن را غير ممكن مي كند . بازوها از جمله قسمتهايي است كه بيشتر اوقات قابل رويت است و به همين دليل اهميت بسياري دارد . بازوهاي صاف نمايانگر احساسات مثبت و ذهن آماده است. اگر كسي بازوهايش را زير بغل بگيرد گوياي موقعيت بسته است كه مي تواند به معني اعتراض يا اعلام بي طرفي باشد .     حركت دستها: دستهاي باز در هر فرهنگي نشان دهنده حالت دوستانه فرد است. شناسايي و تغيير درست حركات منفي دستهاي افراد از مواردي است كه مي تواند در موفقيت يك مدير كمك كند . يكي از حركات منفي دستها را در افرادي كه مضطرب هستند و دائماً دستهاي خود را فشرده و مي پيچانند مي شود ديد .    پاها : در فاصله دورتر از مغز قرار دارند و به همين دليل كنترل حركات آنها دشوارتر است.    حالات صورت : صورت انسان از 80 عضله تشكيل شده است كه به كمك آنها مي تواند احساسات دروني انسان را ابراز كند. تنها 6 مورد از حالات و احساسات دروني افراد در سراسر دنيا به يك شكل انجام مي شود : شادي ، نفرت ، ترس ، خشم ، تعجب ، و غم    حركت چشم ها : نوع نگاه شما در اولين برخورد با افراد كه برنامه هاي شما را براي آينده

تعين مي كند اهميت ويژه اي دارد.ارتباط چشمها نقش عمده اي در ارتباطات غير كلامي دارند و بدون چنين ارتباطي هرگز نمي توانيد ارتباط خوب و مؤثري با طرف مقابل داشته باشيد. با ارتباط چشم ها ، حتي مي توانيد تا حدودي ا زاهداف و مقاصد افراد آگاه شويد.    ارتباط مثبت : شما با يك نگاه ، علاقه خود را به برقراري ارتباط با افراد نشان مي دهيد . پس از برقراري ارتباط مي كوشيد تا با چشم هايتان علاقه خود را به تداوم اين ارتباط نشان دهيد .     ارتباط منفي : اگر فردي در حال صحبت با شما به چشمان شما نگاه نكند ، يا به اين علت است كه مطلبي رااز شما پنهان مي كند و يا نشان دهنده عدم صداقت او در آن زمينه است .    جهت نگاه : تحقيقات گوياي اين مطلب است كه قسمت چپ مغز وظيفه بررسي و تجزيه و تحليل واقعيات را بر عهده دارد و سمت راست مغز قسمتي است كه آرزوها و افكار ما آنجا شكل مي گيرد ؛ بنابراين اگر ما هنگام ديدن فردي به بالا و سمت راست نگاه كنيم از آنجا كه با سمت چپ مغز ارتباط برقرار مي كند ، احتمال اينكه حقيقت و واقعيت را بازگو كنيم افزايش مي يابد ، اما اگر به بالا و سمت چپ نگاه كنيم ارتباط با سمت راست قدرت تخيل را در ما بيدار خواهد كرد .    صدا : شما مي توانيد با تغيير لحن اداي كلمات و بيان بهتر منظور تان ، بهتر و راحت تر با افراد ارتباط برقرار كنيد . هنگام

بيان جملات خود ، اين فرصت را داريد كه با تأكيد بر قسمتهاي مورد نظر ، منظور خود را كاملاً صريح و واضح بيان كنيد.    سكوت : سكوت هم مي تواند در موارد مختلف به نحوي مفاهيم و معاني مورد نظر را به طرف مقابل منتقل كند: حس احترام ، اظهار علاقه و اشتياق به افراد ، ابراز مخالفت ، ابراز علاقه ، سكوت آرام بخش و سكوت بازتابي .    زمان : مديريت زمان بيانگر كنترل شما بر اوضاع ، طرز تفكر شما در مورد سايرين و ميزان اهميت شما به عنوان يك مدير در مقايسه با ديگران است . اينكه شما فردي مهمي هستيد دليلي براي در انتظار گذاشتن ديگران نيست . مدت زمان ديدار شما با افراد بايد با توجه به شرايط تعيين شود.    محيط : طراحي دفتر كار شما هم نمادي از شخصيت شماست . نوع چيدمان و وسايل تزئيني موجود در آنجا تاثير بسزايي در افراد دارد . بررسي مرتب دفتر كار ، به شما كمك مي كند با ايجاد تغييرات تاثير بهتري بر مراجعه كنندگان خود داشته باشيد.    وسايل تزئيني دفتر كار خود را مناسب با سمت و مقام و هدف خود انتخاب كنيد.    لمس كردن : يكي ديگر از روشهاي برقراري ارتباط با ديگران است . براي ايجاد ارتباط از اين طريق بسيار محتاطانه عمل كنيد . روشهاي متداولي مثل دست دادن در خوش آمدگويي ، گرفتن بازوي افراد براي راهنمايي آنها به مسير درست .    واكنش هاي غير ارادي : اين قبيل واكنشها مانند شمشير دو لبه است و همانطور كه اساسات واقعي طرف مقابل را به شما

نشان مي دهد ، احساسات واقعي شما را هم براي آنها فاش مي كند . بعضي از اين واكنشها :     رنگ چهره : سرخ شدن     چشم ها : پلك زدن مدام و ريزش اشك    تنفس : سريع و سنگين    پوست : خيس و عرق كرده     حريم خصوصي : محدوده اي كه هيچ كس اجازه ورود به آن را ندارد . همه از حريم خصوصي خود به شدت مراقبت مي كنند و تجاوز به آن را تهديد مي دانند و مقابله مي كنند . عوامل مختلفي در تعيين فاصله از افراد دخالت دارد ؛ از آن جمله مي توان به شهرنشيني – كشور يا منطقه – رابطه ي با فرد – فضاي در دسترس       فضا و قدرت : به نوعي مكمل يكديگرند و رابطه متقابل دارند . هرچه فضايي كه در اختيار شماست بزرگتر باشد ، قدرتمندتر به نظر خواهيد رسيد. ايستادن با قامت كشيده آز انجا كه جسم شما فضاي بيشتري اشغال مي كند ، قدرتمندتر به نظر مي رسيد.جرأت و جسارت و اطمينان  شما در حالت ايستاده بيشتر است ، در نتيجه تاثير گذاري شما بر ديگران بيشتر است.     تأمين فضاي مورد نياز ديگران : با رعايت حريم خصوصي افراد و ايجاد فضاي مناسب و ايجاد فاصله لازم در لحظاتي كه افراد در حال تصميم گيري هستند ؛ مي توان فشار و استرس آنها را به كمترين حد ممكن رسانيد و برقراري ارتباط را با اين افراد راحت تر كرد .  فنون سخنراني زبان بدن انسان، همانند يك زبان بين المللي است، پس هنگاميكه قصد شركت در يك جلسه

يا سخنراني را داريد، بايد مراقب رفتار و حركات خود باشيد. يك متن سخنراني زماني مورد توجه افراد حاضر در جلسه قرار مي گيرد كه بتوانيد به خوبي آن را ارائه كنيد. بنابراين بهترين متن سخنراني تنها زماني مي تواند تاثير مورد نظر را بر افراد داشته باشد كه شما از حركات و حالات صحيح كمك بگيريد و بتوانيد تا پايان جلسه سخنراني و حتي هنگام پاسخگويي به سئوالات حضار تمام توجه افراد حاضر و در نتيجه كنترل جلسه را در اختيار داشته باشيد .توجه به چند نكته كوچك زير مي تواند در بيان بهتر مطالب مورد نظرتان به شما كمك كند:     حريم خصوصي :جايگاه سخنراني شما دست كم در ده قدمي رديف اول حضار قرار بگيرد.     حالت: اولين مطلبي كه توجه حضار را به خود جلب مي كند حالت شما در جايگاه است در جايگاه طوري قرار بگيريد كه مطمئن ، مصمم و قدرتمند به نظر بياييد.     حركت: در مدت زمان جلسات سخنراني مي توانيد با انجام حركاتي نرم ، آرام و كوچك آنها را به همراهي با فرد ترغيب كنيد در انجام اين حركات تعادل داشته باشيد.    لباس: لباسهاي خود را مناسب با موقعيت و مقام افراد حاضر انتخاب كنيد.     تماس چشمي: زماني كه در حال سخنراني هستيد به تك تك افراد در جلسه نگاه كنيد و با اين كار ثابت كنيد كه فردي قابل اطمينان هستيد و آنها به راحتي مي توانند به شما اطمينان كنند.     هماهنگي با نياز حاضرين جلسه: هدف و محتوا، زمان بندي و سطح معلومات افراد حاضر و نوع مخاطبان كه آيا به

دلخواه از جلسه شركت نموده اند يا اينكه به زور حاضر شده اند.    صدا: يكي از عوامل مهمي كه تاثير بسزايي در جلب توجه افراد دارد لحني است كه هنگام سخنراني به كار مي بريد. در هنگام سخنراني به افراد نگاه كنيد، بيشتر از ضماير مخاطب استفاده كنيد، آهنگ صداي خود را به طور مرتب تغيير دهيد و صداي خود را در پايان جملات و عبارات كاهش دهيد.    كنترل اعصاب و استرس و فشار رواني     استفاده از تجهيزات سمعي و بصري: كارتهاي سر نخ، يادداشت نكات كليدي روي برگه هايي به ترتيب اولويت و فليپ چارت    پاسخ به پرسشها : به عنوان يك سخنران تنها زماني مي توانيد به موفقيت و شهرت و محبوبيت برسند كه با موضوع سخنراني خود آشنايي كافي داشته باشيد و بتوانيد به پرسشهاي مطرح شده پاسخ دهيد. پيش از آغاز سخنراني زماني را براي پاسخگويي به سئوالات تعيين كنيد. پاسخها را به صورت علمي و خطاب به تمام افراد بيان كنيد. به هيچ يك از افراد اجازه ندهيد با پرسش هاي پي در پي كنترل جلسه را در اختيار بگيرند و جلسه را به جلسه اي خصوصي تبديل كنند.  شركت در جلسات يك مدير بخش عمده اي از وقت خود را در جلسات و نشست هاي مختلف عمومي يا خصوصي مي گذراند . با توجه به تاثير عميقي كه اين جلسات درافزايش راندمان و عملكرد شركت در بازارهاي داخلي و خارجي دارد ، مشاركت در اين جلسات مي تواند فرصت ها و مزيت هاي فراواني را در پي داشته باشد . نگرش منفي بسياري از مديران به برگزاري

جلسات ، ناشي از زمان طولاني جلسات است كه عملاً وقت اجرايي بسياري از كارها را از آنان مي گيرد .تعدادي از نكات قابل طرح قبل از شروع جلسه كه كمك مي كند تا بهترين استفاده از جلسه راببريد به شرح ذيل مي باشد :    آيا شركت در جلسه ضرورت دارد ؟ در جلساتي شركت كنيد كه حضور شما در آن ضروري است و وقت خود را مديريت كنيد .    آمادگي براي شركت در جلسه : اولين كار تنظيم دستور جلسه خواهد بود كه درآن به بيان اهداف مورد نظر و مسئوليت هر يك ا ز اعضاء مي پردازيد و بعد بررسي نظرات اعضاست .    حضور در جلسات : با رعايت نكات زير به راحتي مي توانيد اعضاي جلسه را تحت نفوذ خود قرار دهيد : چند دقيقه زودتر از زمان تعيين شده حاضر شويد و چنانچه نتوانستيد به موقع برسيد خونسردي خود را حفظ كنيد و بدون بيان علت ، به خاطر دير رسيدن ، عذر خواهي كنيد. مصصم و با اراده وارد شويد . و احوالپرسي گرم و صميمي و در عين حال كوتاه داشته باشيد     صندلي هاي قدرت : بايد در مكاني قرار بگيريد كه بتوانيد به راحتي با همه حضار ارتباط برقرار كنيد . صندلي كه در كنار نايب رئيس يا معاون جلسه قرار دارد ، بهترين مكان براي شما محسوب مي شود ؛ چراكه اگر روبروي رئيس جلسه بنشينيد ، به اين معني است كه خود را رقيب او مي دانيد و قصد مبارزه با او را داريد ، اگر فاصله بين شما و رئيس جلسه زياد باشد ،

برقراري ارتباط با ساير افراد به سختي انجام مي گيرد و در نتيجه نمي توانيد به اهداف مورد نظر برسيد .    حين برگزاري جلسه : روي بحث جلسه تمركز كنيد . حركات و حالات اعضاي بدن خود را كنترل كنيد . يادداشت برداري از مسائل مطرح شده در جلسه بايد مختصر انجام شود تا بتوانيد در جلسه مشاركت جدي داشته باشيد . زماني كه ديگران پيشنهادات خود را مطرح مي كنند با دقت گوش دهيد تا اگر سوالي شد بتوانيد پاسخ مناسب بدهيد و هنگاميكه يكي از اعضاء طرحي را ارائه مي كند اظهار خوشحالي كنيد .    آغاز سخنراني : هرگونه حالت عصبي را از خود دور كنيد ، حركات خود را با توجه به فرهنگ و آداب و رسوم مخاطبان انجام دهيد . هنگام شروع سخنراني ، اول اجازه بگيريد .     هنگام سخنراني : براي نفوذ بيشتر در افراد ، بهتر است نگاه شما با رويي گشاده و لبخندي ملايم همراه باشد . مطالب خود را با استفاده از حالات و حركات باز و با اطمينان مطرح كنيد .     پايان سخنراني : مطالب عنوان شده را سريع جمع بندي كنيد و با گامهايي محكم و استوار جلسه را ترك كنيد . مهارت هاي مذاكره مهارت در ارتباطات غير كلامي تضميني در مذاكرات است . بنابراين زماني مي توانيد به نتايج مطلوب برسيد كه دقيقاً بدانيد:    مفهوم زبان بدن مخاطب تان چيست ؟    مفهوم زبان اعضاي بدن شما چيست ؟    روشي كه بتواند هردو مضمون را مديريت كند كدام است ؟    مشاهده افراد : رفتار و حركات افراد كه نمادي از خصوصيات اخلاقي

آنان است ؛ مي تواند اطلاعات بسيار مفيدي را در اختيار شما قرار دهد . بنابراين اگر مي خواهيد در مذاكرات ، مخاطبان خود را تحت تاثير قرار دهيد ، بايد بتوانيد مفهوم رفتار و حركات بدن آنها را به درستي تشخيص دهيد. هريك از افرادي كه در جلسات مختلف مي بينيد ، خصوصيات رفتاري خاصي دارند و اين كه براحتي نمي توانيد با تمام افراد حاضر ارتباط برقرار كنيد ، امري كاملاً طبيعي است.    علايم عدم تمايل افراد به مذاكره : گزيدن لبها – پلك زدن سريع – لرزش شانه ها ناشي از تنفس سريع- حركت دستها به سمت دهان يا لمس لبها – ماليدن بيني – حركات عجولانه – دور شدن از شما – جابجايي مداوم و حركت به اين سو و آن سو كه مي تواند حاكي از ترديد و حالات عصبي باشد.    علايم تمايل افراد به مذاكره : رفتار گرم و صميمي در اولين برخورد ، لبخندي حاكي از اطمينان كه بيانگر موافقت و تفاهم با شماست .با اطمينان به شما نزديك مي شوند تا علاقه يا تفاهم خود را به شما نشان دهند .    هنگام شركت در جلسات ، حالت بدن و نوع نگاه و سطح آرامش و اطمينان افراد را به دقت بررسي كنيد . جو را به نحو ممكن آرام كنيد . توجه افراد را به مسائل جلب كنيد . نگاه كردن سريع ترين و در عين حال مشكلترين روش برقراري ارتباط با افراد است . نگاههاي دوستانه و حالات باز بدن شما مي تواند تاثير بسزايي در ارتباطات شما با افراد داشته باشد .    خود آگاهي :

هرچه شناخت شما از زبان بدن خودتان بيشتر باشد ، سريع و بهتر مي توانيد به مفهوم حركات افراد ديگر پي ببريد، موفقيت شما در مذاكرات مختلف به ميزان تفاهم شما با افراد بستگي دارد . شناخت نكات مشترك و تشابهات موجود بين شما و طرفين معامله مي تواند تاثير بسزايي در اين زمينه داشته باشد . با استفاده از حركات باز و مثبت به راحتي مي توانيد علاقه و اشتياق خود را براي انجام مذاكرات مختلف به افراد ابراز كنيد .    زبان بدن خود و ديگران را مديريت كنيد ؛ انعكاس رفتار افراد و هماهنگي با آنها روش خوبي براي تسكين و آرام كردن آنان به شمار مي آيد . جلسات مذاكره اهميت خاصي دارد . زماني كه در چنين جلساتي شركت مي كنيد ،ازآنجايي كه براي رسيدن به نتايج دلخواه ، تمام تلاش خود را به كار مي گيريد ، از نظر روحي در وضعيتي بسيار حساس و بحراني به سر مي بريد و رقباي تجاري شما به راحتي مي توانند از اين موقعيت به نفع خود بهره ببرند  شركت در مصاحبه زماني كه در جلسه مصاحبه شركت مي كنيد ؛ هر يك از افراد حاضر در آن جلسه مي توانند مانند يك تحليل گر رفتار و گفتار شما را به دقت بررسي و تحليل كنند . مدت زمان اين جلسات بسيار كوتاه است و زماني مي توانيد از موفقيت خود اطمينان حاصل كنيد كه علاوه بر ظاهري زيبا و آراسته ، از شيوايي كلام هم بهره مند باشيد ، و بتوانيد به راحتي افراد را تحت تاثير قرار دهيد . از

زمان ورود تا لحظه اي كه جلسه را ترك مي كنيد تمام حركات و حالات بدن خود را به بهترين نحو مديريت كنيد . تنها زماني م يوانيد به اهداف خود برسيد كه با تمام افراد رفتاري درست داشته باشيد و بتوانيد به خوبي آنها را تحت تاثير قرار دهيد . در اين رابطه به نكات زير دقت كنيد :برنامه ريزي ، انتخاب لباس ، ساعت حضور ، ايجاد تفاهم به ويسله انعكاس رفتار افراد ، طرز نشستن ، درك مفهوم زبان مصاحبه كننده ، نگاه كردن و ارتباط چشمي ، جدي بودن ، حركت ؛ حركات شما در اول جلسه بايد بسيار جزئي و نا محسوس باشد ، گوش دادن ، نوشيدن جرعه اي آب ، وقفه و فواصل كوتاهي كه در حين مصاحبه ايجاد مي شود ؛ فرصت مناسبي براي كاهش فشارها ي موجود در فضاي جلسه به شمار مي آيد ، پايان مصاحبه و ترك جلسه  ساير فرهنگ ها از آنجا كه مردم هر كشوري هنجارهاي خاص خود را دارند، حركاتي كه انجام مي دهند هم معاني خاصي خواهد داشت. بنابراين زماني كه با فردي خارجي برخورد مي كنيد، مراتب رفتار خود باشيد تا از ايجاد هرگونه سوء تفاهم پيشگيري كنيد. انجام يك حركت كوچك كه با هنجارهاي طرف مقابل شما مغايرت داشته باشد مي تواند تمام تلاش شما را به هدر دهد. توجه به آداب و رسوم و هنجارهاي شركاي تجاري خارجي يكي از مهم ترين عوامل موفقيت شركت ها به شمار مي رود. اين حركات زماني اهميت بيشتري پيدا مي كند كه زبان متفاوت هر يك از طرفين معامله

مانع از برقراري ارتباط بين آنان شود. چرا كه در چنين مواقعي حركات تنها وسيله ارتباطي بين آنهاست. هر چه درك مفهوم كلمات و عبارات طرف مقابل براي شما دشوارتر باشد، تمركز و دقت بيشتري به صحبت هاي او گوش مي كنيد تا با انجام اعمالي مانند حركات دست ها و سر، تغيير حالات صورت و تغير مداوم آهنگ صدا، منظور خود را به نحوي به طرف مقابل تفهيم كنيد.رعايت نكات زير مي تواند به شما كمك كند تا راحت تر و سريع تر با چنين فردي ارتباط برقرار كنيد :    حريم خصوصي : از رفتار خود آنان براي تعيين حريم خصوصي شان كمك بگيريد .    حركات سر و دست ها : كشور ها و ملت ها از لحاظ تحرك به دو گروه برون گرا و درون گرا تقسيم مي شوند كه در كشور هاي برون گرا مردم به خاطر شور و نشاط فراوان از دست هاي خود در حين صحبت كردن بيشتر كمك مي گيرند و كشورهاي درون گرا كه از سياست هاي محتاطانه و محافظه كارانه پيروي مي كنند ؛ بر خلاف گروه قبلي شور و نشاط چنداني ندارند و كمتر از دستهاي خود كمك مي گيرند .     ارتباط چشمي : از نظر ما نمايانگر صداقت و راستي است و ممكن است در كشوري ديگر عملي زشت و بي ادبانه محسوب شود .    لمس ( دست دادن ) : تفاوتهاي موجود در فرهنگهاي مختلف موجب مي شود تا افراد به ندرت در ارتباطات روزمره خود از تماس دست ها كمك بگيرند . اگر به هر دليلي نتوانستيد اطلاعاتي را در مورد عرف

رايج در جوامع آن افراد به دست بياوريد ؛ رفتار خود آن افراد مي تواند اطلاعات مفيدي را دراين زمينه در اختيارشما قرار دهد ، اما اگر رفتار آن افراد بسيار گنگ و نامفهوم بود ؛ بهتر است از اين روشها براي برقراري ارتباط با افراد استفاده نكنيد . ارتباطات غير كلامي در عمل     مهارت در ارتباطات غير كلامي امروزه يكي از عوامل مهم موفقيت مديران است. فراگيري مهارتهاي غير كلامي دشوار است. زمان، صبر و تمرين سه عاملي است كه موفقيت شما را در هر زمينه اي تضمين مي كند.     دقيق و نكته سنج باشيد، رفتار طرف مقابل را به دقت زير نظر بگيريد تا كوچكترين حركت او از شما پنهان نماند و بتوانيد با جمع آوري تمام جزئيات، به مفهوم واقعي رفتار او پي ببريد و اهداف واقعي او براي شما آشكار شود.    شناخت رفتار ديگران و آگاهي از تاثير رفتار خود بر سايرين تاثير بسزايي در روابط شما با ديگران دارد و از هرگونه برداشت غلط و نادرستي پيش گيري خواهد كرد.     در برخورد با ديگران ذهني باز داشته باشيد و بدون تعصب رفتار كنيد. چرا كه آنها افرادي هستند كه هر كدام اطلاعات و معيارهاي خاص خود را دارند، نتيجه درست وقتي بدست مي آيد كه بتوانيد در بررسي خود انصاف و عدالت را رعايت كنيد.     احساس ناراحتي شما مي تواند نتيجه جلسات را تحت تاثير قرار دهد ، بنابراين اگر احساس ناراحتي مي كنيد، مي توانيد اين احساسات وجود خودتان را كنترل كنيد.     تنظيم برنامه كاري: با تنظيم برنامه كاري اهداف و برنامه هاي خود

را به اطلاع ديگران مي رسانيد و تواناييهاي خود را به آنها نشان مي دهيد. شناختي كه رقباي تجاري از شما پيدا مي كنند، مي تواند زمينه ساز موفقيت شما باشد.     به روز و مدرن رفتار كنيد و بتوانيد همزمان با ايجاد هر تغيير كوچكي در جهان تجارت شما هم تغييرات لازم را در شركت خود ايجاد كنيد.     در فعاليت هاي خود از جديدترين روش ها استفاده كنيد.     هر روز روي مهارتهاي حركتي خود كار كنيد تا بتوانيد از تمام فرصت هايي كه در اختيارتان قرار مي گيرد به بهترين شكل ممكن استفاده كنيد.

هزار راه رفته

مولف: فاطمه مرسلي واكاوي جنك نرم امريكا عليه ايران اسلامي-  ناظر علمي: حسين كاظم زاده - طرح و راهبري: موسسه مطالعاتي پويا پژوهش آفاق - ناشر: انتشارات سازمان عقيدتي سياسي ناجا - ليتو گرافي چاپ و صحافي:  مركز چاپ و نشر ساعس ناجا(ايمان) -تعداد صفحات:130 - خلاصه كننده:الياس ظفري فر - مقدمه: پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران توانايي تاثير گزاري ايران بر منطقه با ويژگي تازه اي يعني ژئواستژيك عجين شد و ايران را كشوري مهم وموثر تبديل كرد و توانايي توازن بخشي آن را افزايش داد.ويژگي ژئواستراتژيك ايران در مناسبات  سياسي خاور ميانه سهم بسزايي دارد زيرا تا اندازه بسياري بر اساس ايدئولوزي انقلاب اسلامي و به ويژه دفاع از حقوق مظلومان تعريف مي شود.اين باعث شده تا ايالات متحده امريكا به ايران توجه كنند به همين دليل از ابتداي انقلاب تا كنون در سدد تغيير نظام از طريق نظامي سخت يا ابزار نرم مد نظر آنان است.در دهه اول و دوم از ابزار سخت(ترور مردم.حمله

طبس و....)اما از دهه سوم جنگ نرم  تهاجم فرهنگي  سياسي و مجازي اولويت آمريكا است.فصل اول  صورت هاي سخت ستيزهرگاه هجوم نيروهاي نظامي كشور ديگر يا اتحادي از كشورهاي خارجي در استقلال و تماميت ارضي قرار گيرد تهديد سخت روي داده است.اين تهديد در دوره استعمار كهن ظهور كرد.1جنگ مسلحانه داخلي:اولين راهبرد جنك مسلحانه داخلي و تجزيه كشور به وسيله گروه هاي داخلي بود.در پي اين راهبرد در 27بهمن 57سندج به دست دموكرات ها و كومله ها اشغال شد و در يك هفته بعد اقدامات در كنبد و تركمن صحرا نيز اغز شد .رهبري اين اقدامات به دست چريك هاي فدايي خلق بود. در13ارديبهشت58گروهك تروريستي فرقان با ترور تيمسار قرني اعلام موجوديت كرد.در تابستان 58 شهر هاي كردستان و كنبد در اتش فتنه بود وشهر هاي سقز پاوه سندج مريوان صحنه درگيري بود.امام خميني براي مقابله با تهاجم دستور تاسيس سپاه پاسداران صادر نمود.در13ابان   58دانشجوي انسفارت آمريكا را اشغل كردن و رابطه ايران با آمريكا وارد مرحله جديدي شد و براي فشار اوردن به ايران به ايران از فشار هاي اقتصادي استفاده كرد.2حمله مستقيم:طرح حمله نظامي به ايران براي آزادي گروگان ها و سپس بمباران تهران وكوبيدن مراكز حساس و كليدي كشور بود ولي در شب اول ورود به ايران در صحراي طبس به خاطر طوفان شن يك فروند چرخ بال با هواپيما برخورد كرد كه تفنگداران در اتش انفجار سوختند پنچ فروند چرخ بال و هواپيما در باند متروكه صحراي طبس به صورت نيمه منهدم باقي ماند.3كودتا عليه انقلاب:ستادي درپاريس به رهبري شاپور بختيار به وجود امد كه هدايت كودتا را بر عهده داشت.

عمليات قرار بود با استفاده از فرماندهان پيشين ارتش ارتش انجام شود و كشتي هاي جنكي بيگانه به سواحل ايران نزديك و با حمله موضعي كودتا را ياري كنند. هم زمان در تهران و ساير شهرها اجرا و مكان هايي مانند اقامتگاه امام كميته مركزي نخست وزيري محل هاي نماز جمعه و...بمباران شود.يكي از خلبانان كه قرار بود بيت امام را بمباران كند با طرح موضوع با مادر و برادر خود وبا پيشنهاد انها موضوع را به ايت ا... خامنه اي گزارش داد.بدين ترتيب كودتاي نوژه در 18تير59با شگست رو برو شد و عوامل ان بازداشت شدند.4ترور مسئولان مردم: با تصور اينكه اين ترور ها نظام جمهوري را سست خواهد كرد. اما نتيجه اي حاصل نشد و بر خلاف پيش بيني انها مردم چهره وحشي ضد انقلاب را شناختند.5جنگ تحميلي تمام عيار نظامي:راهبرد جنگ سومين راهبرد غرب بود كه رژيم بعث داوطلب ان شد.صدام كه گمان ميكرد نيروهاي دفاعي ايران آشفته هستند كه ميتواند به راحتي خاك ايران را فتح نمايد در 13شهريور 59با195 فروند هواپيما جنگ اغز شد.روز بعد140هواپيماي جنكنده ايران با بمباران مواظع حساس بغداد وساير شهرهاي عراق تصميم ايران را براي مقاومت و دفاع نشان داد.در اين ميان بسيج نيروهاي انقلابي براي مقابله با دشمن تشكيل شد.رژيم بعثي عراق از تحميل جنگ به ايران اهداف متعددي را تعقيب مي كرد كه از جمله ان م يتوان به موارد زير اشاره كرد:1براندازي نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران2تجزيه ايران وايجاد كشور بزرگ عربي تحت رهبري حزب بعث عراق3رسيدن به جايگاه ژاندارم غرب در منطقه4رهبري جهان عربفصل دومجنگ نرمجنك نرم در برابر جنگ سخت  در

واقع هر گونه اقدام رواني و تبليغات رسانه اي را در بر ميگيرد كه جامعه هدف را نشانه رفته و بدون در گيري نظامي وكشوده شدن اتش رقيب را به انفعال يا شگست وا مي دارد.جنگ نرم در پي از پاي در اوردن انديشه وتفكر جامعه هدف است تا حلقه هاي فكري و فرهنگي ان را سست نمايد و با بمباران خبري و تبليغاتي نظام سياسي_اجتماعي حاكم را متزلزل و بي ثبات كند. امروزه جنگ نرم موثرتر و كار امد ترين وكم هزينه ترين و در عين حال خطرناك ترين  و پيچيده ترين تهديد امنيت ملي هر كشور به شمار ميرود.به دليل اينكه اين جنگ با عواطف احساسات فكر انديشه باور ارزش ها و ارمان هاي ملت ونظام سياسي سر و كار دارد مي توان با كمترين هزينه واز بين بردن مقاوت هاي فزيكي به هدف مورد نظر دست يابد. ابعاد اين جنگ و تهديد گسترده تر و مخرب تر است زيرا ايدئولوژي فكر و ارمان ملت ها را هدف تهاجم خود قرار مي دهد.اوين جنگ نرم دهه1970توسط امريكا در اوج جنك سرد بود و هدف خروج از بن بست جنگ ميان دو عبر قدرت ان زمان بود.بر اندازي از درون پيشنهاد كميته خطر جاريبا فرو اپشي  شوري فقط ايران در مقابل سلطه فكري و فرهنگي غرب ايستاد و با تمام توان انها را در منطقه به پالش كشيد  و خاور ميانه را با توجه به شكست تمام اقدامات به رويكرد نرم افزارانه عليه ايران روي اوردند.طرح دلتا يكي از موضوعات است كه در مهر 1384به دولت بوش پيشنهاد شد.پيشنهاد اين كميته اغاز راهبرد مهار

و جنگ سرد از سوي نو محافظه كاران براي مقابله با ايران و بيداري اسلامي را تاييد مي كندو تنها راه سرنگوني را پيگيري شيوه جنگ نرم و استفاده از تكنيك هاي عمليات رواني  تبليغاتي با استفاده از سه تاكتيك رهنامه مهار نبرد رسانه اي و سامان دهي و پشتيباني نا فرماني مدني دانسته است.اين گزارش داراي چند محتوي است:1ايران بايد در صدر برنامه سياست خارجي امريكا در چهار سال اينده باشد 2استفاده از اختلافات دروني ايران3دامن زدن به نا فرماني مدني در تشكل هاي دانشجويي ونهاد هاي غير دولتي و صنفي از ابزارهاي مهم فشار بر ايران است4بايد تمايل خود را براي باز گشايي سفارت ايالات متهده امريكا در تهران نشان دهيم واز اين طريق مي توانيم ارتباط خود را با مردم ايران تقويت كنيم5بايد شبكه راديويي وتلوزيوني متعددي را براي ايرانيان تدارك ببينيم و پيام هاي خود را به دست مردم برسانيم6بايد درباره فعاليت هسته اي با احتياط چند جانبه عمل كرد. با اعمال افزايش فشار و در صورت امتناع پرونده هسته اي را به شوراي امنيت فرستاده اولويت اول اعمال فشار ديپلماسي از طريق متحدان است7حمايت از اپوزيسيون سفر جوانان خارجي به ايران در غالب جهان گردي و در صورت نياز به جنبش هاي مدني و نا فرماني ها بپيوندند 8تسهيل فعاليت ان جي ا  هاي امريكا در ايران     9سفارتخانه هاي ديگر در تهران نيز مي تواند براي ما موئثر باشد.در خواست مشترك ازادي زندانيان سياسي كمك به خانواده هاي انها و گروه هاي مخالف10تضعيف ستون هاي حمايتي حكومت از جمله سرويس امنيتي و نظامي11سيرويس هاي امنيتي وقضايي امريكا و متحدانش در

همكاري با سازمان هاي حقوق بشر بايد به جمع اوري مدارك و شواهد در متهم كردن مسئولان ايراني12بايد رهبران روحاني ايران به كناره كيري مسالمت اميز از قدرت سياسي وادار كرد13بايد سپاه وبسيج از بين برود و وزارت اطلاعات تغييرات اساسي يا حذف شود14گفتكو با دولت ايران هم بايد در دستور كار باشددلايل روي اوردن به جنگ نرم1پراكندگي نيرو هاي امريكا2مخالفت جامعه جهاني با تداوم سياست يكجانبه گرا3پيروزي نامزد هاي حزب دموكرات در رياست جمهوري امريكا و استفاده انها از تهديد نرم4اقتدار يكان هاي ظنامي  جنگ متقارن و نيروي باز دارندگي موشكي ايران5ابهام اطلاعاتي در قبال برخورد ايران6تكثر قومي  فرقه اي در ايران7تهديد ثبات امنيت  عرصه انرژي8اقتدار روز افزون ايران در ميان جنبش هاي ازادي خواه9شكست طرح هاي براندازي سخت10كارساز بودن جنگ نرم11ايجاد دور شد سريع شبكه هاي خبري مستقل در منطقه و تبليغات ضد امريكايي12نزديك كردن سنت ها وايده هاي فرهنگي  اجتماعي وسياسي به شگل معمول جهاني13فرهنگ سازي جهاني مبتني بر فرهنگ ليبرال دموكراسي14بي سر و صدا بودن تخريب فرهنگي وفكري وبالطبع تشخيس باز سازي ان زمان بر است 15موقيت ژئوپلتيك نوين ايران و امنيت پايدار16شگل گيري مقاومت هاي بسيار عليه قدرت سخت17پر هزينه بودن تهديد سخت18رشد وقوام گروه هاي اسلام گرا همسو در منطقه19ورود ايران به باشگاه هسته اي و قدرت هاي جهانفصل سومتهاجم فرهنگي تهاجم فرهنگي عليه ايراننخستين نشانه هاي تهاجم فرهنگي پس از ارتحال امام خميني(ره)پديدار شد.دشمنان انقلاب اسلامي با توجه به ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي به خوبي در يافته اند كه براي فروپاشي اين بنيان استوار راهي جزء نابودي پايه هاي فكري اعتقادي ان وجود ندارد. همچنان كه از تصريح

بدان نيز هيچ ابايي ندارد از اين رو پس جنگ تحميلي طرح تهاجم فرهنگي عليه نظام اسلامي ايران را سامان دادند.سرگرم بودن دولت سازندگي به باز سازي ويرانه ها  وبسيج ناشي از جنگ تحميلي  و غفلت از سازندگي در عرصه فرهنگ ديني و  اسلام ي نيز بستر مناسبي را براي اين حركت خطرناك فراهم كرد. تفكر تكنو كراتي وفن سالاري در اين دوره  جانشين تفكر مبتني بر زهد  اخلاص  پارسايي  ايثار  پركاري و كم توقعيي گرديد و ليبراليسم بنيان هاي فرهنگي و عقيدتي مردم اغاز كرد.در چنين وضعي رهبر فرزانه انقلاب  پس از مشاهده نشانه هاي اوليه اين تهاجم زنگ خطر را به صدا در اورد و با هشدارهاي  مكرر خود به كارگذاران ومسئولان دولت وقت  انان را از اين اسيب اگاه نمود.سازمان ناتو و نبرد فرهنگيپس از فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد دنا به سمت تك قطبي شدن پيش رفت ورقيب اصلي امريكا ديگر توان مقابله با ان را نداشت و با احساس انكه ديگر رقيب ممتازي وجود ندارد كوشيد تا سيطره خود را در عرصه نظامي  اقتصادي  فرهنگي و سياسي بر جهان تحميل كند.بنا بر اين به فرهنگ سازي جهاني مبتني بر فرهنگ ليبرال دموكراسي متوسل شد. در اين ميان ناتو كه سازماني نظامي بود  با مشكلاتي همچون فقدان هويت و فلسفه وجودي  تحول در ماهيت قدرت پس از جنگ سرد  فقدان دشمن راهبردي  تحول در ساختار نظام بين الملي و نا كارامدي كارويژه هاي دفاعي  امنيتي در محيط جديد و بيداري فرهنگ اسلامي اشاره كرد. براي خروج از اين مشكلات حوزه جغرافيايي خود را به شرق گسترش داد و كشورهاي بيشتري

را به عضويت پذيرفت. علاوه بر ان راهبردخود را براي هماهنگي با محيط متحول ساخت.در دهه1990 امريكا فرصتي براينفوذ فعال وتعميق و تثبيت سلطه خود تلقي كرد.در اين دهه بوش پدر طرح نظم نوين جهاني را مطرح كرد و بعد از تهجم عراق به كويت براي تثبيت سلطه دولت خود كوشيد تا مديرت بحران را بر عهده گيرد. كه همه اين تلاش ها براي هدف مديرت نفت بود.در اجلاس سران ناتو به مناسبت پنچاهمين سال تشگيل ناتو مهم ترين اولويت پيمان ناتو مفهوم راهبرد نوين جنگ عليه تروريسم جانشين جنگ عليه كونيسم شد. در مباحثي كه مطرح شد كانون تروريسم جهان اسلام به ويژه خاور ميانه معرفي گرديد و جنگ عليه تهديد اسلام به جاي جنگ عليه تهديد سرخ قرار گرفت. در اين اجلاس ناتو خود را از چهار چوب دفاع سرزميني از اروپاي غربي وحوزه اتلانتيك خارج كرد و بر مواردي همچون مديريت بحران  مبارزه با تروريسم  كنترل تسليحات  حقوق بشر  كمك به گسترش دموكراسي در جهان  دفاع از ارزش هاي غربي و محافظت از سيستم هاي اطلاعاتي تاكيد كرد. بنا بر اين بر خلاف جنگ سرد و راهبرد بازدارندگي دفاعي  راهبرد جديد ناتو  براي خود تعهدي بي پايان براي مداخله نظامي قائل نيست  بلكه گسترش اصول وارزش هاي غربي در سطح جهاني  هدف راهبردي ان تلقي مي شود. در واقع شكلي از تروريسم فكري  فرهنگي سياسي واقتصادي است كه ناتو فرهنگي را عينيت مي دهد.دلايل روي اوردن ناتو به رويگرد فرهنگ1گستره ي دور بر ناتو فرهنگي فراتر از مرز هاست و انديشه فرهنگ همه ملت ها را شامل مي شود ولي روي كرد

نظامي فقط چند كشور را شامل مي شود2هدف ناتوي فرهنگي قبضه تمام باور ها ايدئولوژي جهان بيني ملت ها و فرهنگ فرهنگ هاست ولي راهبرد نظامي تصرف زمين وكسب منابع است3در راهبرد نظامي ويراني ها وخرابي ها محسوس ملموس است و با هزينه گردن باز سازي مي شود ولي در ناتوي فرهنگي اسيب ها نا محسوس است و تخريب فكري و فرهنگي به اساني باز سازي نمي شود4ناتوي فرهنگي بدونه سر و صدا ولي ناتو نظامي با سر و صداي بسيار همراه است5كار كرد ناتوي فرهنگي  بلند مدت پر جاذبه  پر بازده  كم درد سر و كم هزينه است  ولي ناتو با رويكرد نظامي كوتاه مدت  خشك و سخت  كم بازده  پر درد سر و پر هزينه تر استدر مجموع ناتو پس از فروپاشي شوري تهديد جديدي به نام جهان اسلام را جانشين كمونيسم كرد و دو رويكرد سخت افرازانه  و نرم افزارانه را براي مقابله در پيش گرفت  وقطعا اجراي هر طرح استعماري بدون پشتوانه فرهنگي موفق نخواهد شد.فصل چهارمكودتاي مخملي(كودتاي رنگي)انقلاب رنگي  تعاريف و ويژگي هادرباره تعريف انقلاب هاي رنگي هنوز تحليگران و صاحب نظران به اجماع قاطعي نرسيده اند.اختلاف در تعريف واحد از اين پديده هم از جديد بودن اين ساز و كار براي تغيير ساخت سياسي ناشي مي شود و هم به دليل تركيب پيچيده اي از شباهت وتفاوت هاي ان با اشكال وتعاريف كلاسيك انقلاب است. انقلاب هاي ((مخملي))((رنگي)) يا ((گلي)) از شيوه هاي بر اندازي نرم اند و هدف در ان سر نگون كردن حاكميت و جا به جايي قدرت با استفاده از ابزار نافرماني مدني است. تمامي دگرگوني

هاي سياسي كه از انها با نام انقلاب هاي رنگين ياد مي شود  ويژگي هاي همگوني در علل و شكل تحولات دارند. از نظر خاستگاه نيز تمامي انها ويژگي مشتركي داشته اند  اما در كل مي توان نقاط اشتراك انها را در سه حوزه برنامه ريزي و طراحي  اجرا و استقرار برسي كرد.1در حوزه برنامه ريزي وطراحي  ويژگي هاي همگون و گاهي يكسان تمام انقلاب هاي رنگي (به ويژه در گرجستان  اوكراين و قرقيزستان) بوده2در حوزه اجرا نيز تقريبا تمام انقلاب هاي رنگي  ماهيت يكساني دتشته اند و موارد عملياتي انها دقيقا مشابه يكديگر بوده 3در حوزه استقرار مواردي همچون حمايت عوامل خارجي  قرار گرفتن فردي متمايل به غرب  ورود عوامل خارجي به صحنه و حمايت عوامل خارجي را نام بردبراي نخستين بار واسلاو هادل رئيس جمهور پيشين جك كه در ان زمان رهبر مخالفان اين كشور بود اصطلاح انقلاب مخملي را وارد ادبيات سياسي كرد. درسال1998 طي دوره شش هفته اي در همان سال مخالفان با انجام سلسله اقدامات زنجيره اي توانستند رژيم حاكم را سر نگون كنند و قدرت را در دست گيرند. پس از اولين رويداد از اين نوع در چكسلواكي  اصطلاح انقلاب مخملي يا رنگي در سال هاي بعد از فرو پاشي شوروي  به ويژه در عوايل قرن بيست و يكم به يكي از كليدواژه هاي تحولات سياسي در عرصه جهاني تبديل شد.انقلاب هاي رنگي  به علت ماهيت خود  در جوامع پسا كمونيستي در اروپاي شرقي و اسياي مركزي توسعه يافته و استفاده يافته است. دومين انقلاب در سال 1997 در صربستان روي داد كه در فرهنگ واژگان علوم سياسي با

عنوان كودتاي فرا مدرن شناخته مي شود.سه نمونه بارز اين نوع انقلاب ها در قرن بيست و يكم در گرجستان  اوكراين و قرقيزستان رخ داد.انقلاب گل رز در گرجستانبا فرو پاشي شوروي سابق  امريكا و ناتو به حلقه اول اروپاي شرقي  يعني سپر دفاعي هارتلند  نفوذ يافتند. پس از ان  توسعه نفوذ ذر حلقه دوم در دستور كار امريكا قرار گرفت. براي اين منظور نفوذ در گرجستان(حياط خلوت روسيه)اولويت اول را داشت. امريكا و متحدان اورپايي اش  از طريق بنياد سوروس  انقلابي رنگي را در گرجستان به راه انداخت تا ناتو در گرجستان سلطه يابد. بدين ترتيب در انتخابات پارلماني نوامبر2003 دو ائتلاف با هم رقابت كردن يكي ((ائتلاف گرجستان نو))و ديگري((ائتلاف ترئيكاي گرجستان))در گوران رقابت انتخاباتي  بنياد سوروس پيروزي تروئيكا را پيشاپيش اعلام كرد ولي بعد از شمارش ارا((ائتلاف گرجستان نو))پيروز شد و ائتلاف تروئيكاي گرجستان به انتخابات اعتراض نمود و د.وللت را به تقلب در انتخابات متهم كرد. ائتلاف هواداران خود را به مبارزه منفي و نا فرماني مدني فراخواند و جنبشي به نام كومارا توانست 15هزار نفر را در پايتخت سازمان دهي كند. انها در مقابل ساختمان هاي دولتي و كاخ رياست جمهوري تجمع نمودن و طي برنامه از پيش تايين شده به پليس وارتش شاخه هاي گل رز اهدا كردند. در روز افتتاح پارلمان شوارردنادزه  مشغول سخنراني بود كه مخالفان به رهبري ساكاشويلي بدون مقاومت پليس وارد ساختمان شدند و اجازه ندادند قدرت را به دست بگيرد. سرانجام با موافقت مقامات روسي شواردنادزه استفاء داد و انقلاب گل رز به پيروزي رسيد.انقلاب نارنجي در اوكرايناوكراين بعد از روسيه بزرگ ترين كشور

اروپايي است واز لحاظ جغرافيايي  سياسي وضعي منحصر به فرد دارد. نفوذ امريكا در ان منطقه هم حلقه محاصره را تنگ مي كند و هم به بازار منابع نفت و گاز منطقه دست مي يابد. در2004 در انتخابات رياست جمهوري هيچ يك تز نامزدها حد نصاب لازم را كسب نكردند و انتخابات به دور دوم كشيده شد. يانوكويچ هوادار روسيه39.88 درصد و ويكتور پوشچنگو نامزد مورد حمايت امريكا39.22درصد را كسب كردن. در مرحله دوم يانوكويچ49.46 درصد بر  پوشچگو46.61درصدپيروز شد. اما يوشنچگو و هوادارانش اين را نپزپذيرفتن و دولت را به تقلب در انتخابات متهم كردن. با اعلام نتايج هواداران يوشچنگو با لباس  بازو بند  كمربند  سربند و پرچم نارنجي اقذام به تظاهرات نمودند. كميسيون انتخابات پيروزي يانوكويچ را رسما اعلام نمود و پارلمان اوكراين نيز نتيجه را تصويب كرد. تظاهر كنندگان مانع ورود يانوكويچ به دفتر نخست وزيري شدند و كشور در وضعيت جنگ داخلي قرار گرفت و به دو بخش شرقي(طرفداران يانوكويچ)و بخش غربي(هواداران پوشچنگو)تجزيه شد. با فوق العاده شدن اوضاع كشور پارلمان در راي خود تجديد نظر كرد و اعلام نمود در انتخابات تقلب شده و دادگاه عالي اوكراين در7 دسامبر نتيجه انتخابات را باطل و تاريخ26 دسامبر را براي برگزاري انتخابات مجدد اعلام كرد و با دوازده هزار ناظر بين المللي برگزار گرديد و پوشنچگو با62.52 درصد رئيس جمهور شد.انقلاب گل لاله در قرقيزستانقرقيزستان اگر داراي منابع طبيعي نفت و گاز نيست  به دليل هم مرز بودن با چين و افغانستان  اهميت راهبردي ويژه اي دارد. در سال2005 با رد صلاحيت نامزد هاي مخالف دولت در پارلمان  جرقه هاي انقلاب مخملي در

اين كشور زده شد.  پس از برگذاري دو مرحله انتخابات و اعلام نتيجه ان  دو مخالف عسگر اقايف و باقي اف با يكديگر متحد گرديدند و با  پيوستن خانم اتونبايا  نامزد رد صلاحيت شده به صفوف مخالفان اقايف زمينه براي انقلاب مخملي در اين كشور فراهم  گرديد. در چنين وضعي جنبش مقاومت جوانان كلكل عهده دار اغاز انقلاب لاله اي در اين كشور شد. در مناطق جنوبي معترضان سازماندهي شده با تجمع در ميدان شهر اوش  فرودگاه و ساختمان هاي دولتي را محاصره كردند. دامنه اعتراض به سرعت به تمامي مناطق قرقيزستان گسترش يافت در نتيجه مخالفان عسگر اقايف ساختمان هاي دولتي و دفتر رياست جمهوري را در بيشكك تصرف كردند و خواستار كناره گيري وي شدندعسگر اقايف پس از فرار از كشور استيفن يانگ سفير امريكا در قرقيزستان را عامل اصلي اين انقلاب معرفي كرد. وي گفت يك هفته قبل از وقوع اين حوادث در شبكه جهاني اينترنت  نقشه انقلاب منتشر شده بود. اين نقشه را استيفن يانگ تدوين كرده و اين انقلاب دقيقا همانند نقشه صورت گرفت.طراحي كودتاي رنگي براي ايراناقاي محسن اژه اي وزير وقت اطلاعات در گفتگو تلويزيوني خود  كه به صورت زنده از صدا و سيما پخش شد  به صراحت اعلام كرد كه خطر انقلاب رنگي را چند سال پيش گوشزد كرده بود. اما عده اي اين موضوع را توهم پنداشته بودند. بي شك با نگاهي گذرا به حوادث و اتفاقات چند سال اخير مي توانيم به صراحت اعلام كنيم كه اين گفته وزير اطلاعات نه تنها توهم نبوده  بلكه عين واقعيتي است كه از نگاه عموم جامعه دور مانده

بود. اولين جرقه اين طرح براندازانه را مي توان ده سال پيش و در حوادث كوي دانشگاه در سال78 اشكارا ديد. اولين بار وزارت اطلاعات حدود سه سال پيش طراحان كودتاي مخملي را شناسايي كرد. اين افراد  كه امريكا  پس از كودتاي مخملي در گرجستان و اوكراين براي اجراي طرح انقلاب مخملي در ايران استخدام كرده بود  هاله اسفندياري  يحيي كيان تاج بخش و رامين جهانبگلو بودند. برسي كودتاهاي مخملي نشان مي دهدكه سرمايه گذاري بر روي جوانان  به ويژه جنبش هاي دانشجويي  يكي از عوامل موثر و پيش برنده طرح هايي چون بر اندازي نرم به شمار ميرود. اولين انقلاب رنگي دوران پس از جنگ سرد  در دوره شش هفته اي  يعني از 17نوامبر تا29 دسامبر1998 در كشور چكسلواكي روي داد. حلقه دوم اين انقلاب در صربستان و به وسيله جنبش دانشجويي اتپور(مقاومت)تكميل گرديد و سپس در سال 2003حلقه سوم ان در گرجستان باحركت دانشجويي كمارا(بس است)تدارك ديده شد. در اوكراين نيز گروهي از جوانان و دانشجويان اموزش ديده حركتي به نام پورا(لحظه موعود فرا رسيده)را در سال 2004طراحي و اجرا كردند كه نام هايي همچون انقلاب نارنجي  سرخ و شاه بلوطي از ان ياد شده است. اين سناريو در بالاروس با نام((جنبش زوبر))و در انقلاب لاله اي 2005قرقيزستان كه دانشجويان در صفوف مقدم ان قرار داشتند با نام اتپور(مقاومت)ادمه يافت. در ايران نيز ماموريت عبور از ميدان مين و خطوط قرمز بر عهده جنبش به اصتلاح دانشجويي گذاشته شد تا جنبشي كه خواستگاه و فلسفه وجودي ان عدالت خواهي  استكبار ستيزي و استقلال محوري است  به ابزاري براي تحقيق و اجراي سناريو غرب

تبديل كردد. كه اين موضوع در اشوب هاي 18تير1387 خود را به خوبي نشان داد. با شكست شبه كودتاي 18تير طراحان جنگ نرم به اين نتيجه رسيدند كه براي پيشبرد اهدافشان در جمهوري اسلامي ايران نميتوانند بر سرمايه گذاري روي قشر خواست حساب ويژه باز كنند  بنابر اين لايه هاي ديگر از جامعه  همچون زنان  روزنامه نگاران  استادان دانشگاه  نخبگان  كارگران و هنرمندان هم بايد به ميدان بيايند تا زمينه هاي كودتاي مخملي به صورت فراگير و گسترده در كشور فراهم شود.مهره يابي جريانپس از كنار كشيدن خاتمي يا كنار رفتن با برنامه ريزي قبلي  جريان دوم خردادي ها از مير حسين موسوي حمايت كردند. انان كروبي را نه براي دارايي پايگاه مردمي ميدانستند و نه رئيس جمهوري كه بتواند اهداف انان را دنبال كند  اما موسوي لااقل چند امتياز نسبت به كروبي و خاتمي داشت. بيست سال دور بودن از صحنه سياسي و اجتمايي كشور به اندازه كافي موسوي را نسبت به رويدادهاي سياسي واجتماعي ذهني  و متاثر از اطرافيان خود كرده بود. علاوه بر ان روحيه يك دندگي او بران سناريو هاي بعد از انتخابات ضروري بود. موسوي اين يك دندگي را رعايت نكردن قانون را را در زمان نخست وزيري خود چندين بار با استعفا و تهديد به خوبي نشان داده بود.مير حسين موسوي در اوايل كانديداتوري به شدت خود را فردي در درون نظام و پايبند به ان معرفي مي نمود. اما در اواخر سال87 وپس از ديدار با اعضاي جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب مشي وي تغيير نمود و شعارهايي ساختار شكنانه سر داد كه در اولين انها مي

توان تناقض بين رفتار  گذشته وي و حرف هاي كنوني او را اشكارا ديد. با حضور موسوي  تخريب و سياه نمايي كارنامه دولت  اتهام قانون گريزي و دروغ گويي دولت سياه نمايي سياست خارجي  تشكيك در سلامت انتخابات  طرح نظارت بين المللي بر انتخابات  افزايش انتظارات و مطالبات عمومي سخنراني براي سياه نمايي و استفاده از شعارهاي  كاريكاتور ها و نماد ها  استفاده از نماد سبز  نمايش افراد و شخصيت هايي مثل خاتمي و هاشمي رفسنجاني در كنار موسوي و كارناوال خياباني  خودريي  فضاي جديدي در جامعه حاكم شد. طراحان كودتاي مخملي در اين زمان شخسيت مناسب خود را پيدا كرده بودند و همراهي كروبي  كه فردي اصلاح طلب بود. نيز كمك شاياني به جريان فعلي نمود. محسن سازگارا در مصاحبه با شبكه تلويزيوني صداي امريكا. به صراحت اعلام كرد كه كروبي در حكم فردي است كه از درون نظام ساختارهاي موجود را مي شكند و موسوي پشت سر او راي ها را جمع مي كند. البته چرخش180 درجه اي بعضي از مواضع موسوي بر نزديكان وي نيز تا اندازه بسياري شگفت انگيز بود و اين ماجرا از نفوذ بسيار جريان طلب انقلاب مخملي بر مير حسين حكايت مي كرد و اينكه وي رياكارانه و براي فريب مردم شعارهاي اصول گرايانه مي داد. نگاهي به بيانيه هاي موسوي در هنگام تبليغات انتخاباتي اشكارا مويد اين مطلب است كه گروهي در اطراف وي مي كوشند فقط اطلاعاتي را كه دوست دارند به صورت درست يا نا درست به وي القا كنند و موسوي فقط بلندگويي براي اعلام انها با صداي بلند حتي از رسانه هاي عمومي

نظير صدا و سيما باشد  حتي زماني كه دروغ بودن گفته هايش اثبات مي شود نه خود وي و نه جريان منتسب به وي صلاح نميبينند كه در دفاع از گفته هايشان زحمتي به خود بدهند. جريان ياد شده قصد داشت چه اقاي موسوي پيروز بشود چه نشود خط اغتشاش را دنبال كند. مير حسين موسوي مانند مهره اي اولين گام را براي اين حركت برداشت و در ساعت23:23روز 22خرداد 1388 در حالي كه انتخابات هنوز در بعضي از شعبه ها ادامه داشت  در مصاحبه اي ده دقيقه اي گفت((من پيروزم در صورت اعلام عدم پيروزي از سوي مراجع رسمي  در انتخابات تقلب شده است.))بدين ترتيب وي با فراهم ساختن زمينه ترديد در نتايج  زمينه بحراني شدن و نافرماني مدني را خواسته يا ناخواسته فراهم كرد. از روز23 خرداد به بعد نيز موسوي با بيانيه هاي تحريك اميز خود همچنان افكار عمومي را تحريك و بدون هيچ دليل و مدرك مستندي بر طبل تقلب گسترده در انتجابات كوبيد و خواستار ابطال انتخابات شد. تمديد فرصت پنچ روزه شوراي نگهبان و باز شماري ده درصد صندوق هاي راي در جلوي دوربين هاي صدا و سيما  هم نتوانست موسوي را از اين اقدام خود باز دارد و وي همچنان به امضاي بيانيه هاي از پيش نوشته شده خود ادامه داد. در هشتم تير ماه ايت ا... جنتي دبير شورا پس از برسي دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري صحت اين انتخابات را تائيد كرده است.اخطار رهبر معظم انقلاب به رفتار خصمانه برخي دولت هاي غربيمقام معظم رهبري در خجسته سالروزه ميلاد حضرت مولي الموحدين علي ابن ابيطالب (ع)

در پانزدهم تير ماه با اشاره به اهتمام ويژه حضرت علي(ع) براي استقرار عدالت و حفظ وحدت در جامعه اسلامي  مهمترين نياز كنوني دنيا اسلام و به ويژه ملت ايران را اتحاد كلمه و هوشياري در قبال توطئه دشمنان براي ايجاد اختلاف دانست و ضمن اخطار شديد به سران برخي دولت هاي غربي در خصوص واكنش ملت و دولت ايران به دخالت هاي اشكار انان در قضاياي اخير تاكيد كردند. مقام معظم رهبري هدف دشمنان از ورود به مسائل داخلي كشور را ايجاد اختلاف و دو دستگي دانستند و با اخطار شديد به سران برخي دولت هاي غربي را تاكيد نمودند. در اوايل مرداد ماه مجلس سناي امريكا بوجه 20ميليون دلاري را به تصويب در اورد تا به وسيله ان مخالفان ايراني را وادار كند با جمهوري اسلامي درباره سيستم((فيلترينگ))و((سانسور))سايت هاي اينترنتي و اخبار به مبارزه بپردازد.دوزدهم مرداد ماه مراسم تحليف اقاي دكتر احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهوري اسلامي ايران در مجلس شوراي اسلامي با حضور مسئولان كشوري و لشكري انجام شد و رئيس جمهور براي انجام وظايف قانوني خود سوگند ياد كردند پروژه 72تن از كشته گان اغتشاشات در بيست و سوم مرداد ماه شكست خورد.بر مبناي اين پروژه قرار بود كه اسمهاي 72نفر به عنوان كشته شدگان حوادث اخير مطرح شود و به دليل تشابه عدد 72تن با شهداي كربلا و دفتر حزب جمهوري اسلامي  نوعي تقدس سازي چاشني اين پروژه سياسي گرديد. با اين حال پس از افشاي جعلي بودن برخي اسامي در اين ليست مانند عليرضا توسلي ترانه موسوي  در حال حاضر پروژه مزبور با مانع مواجه شده است. مهدي

كروبي بيست و هفتم مرداد از مواضع قبلي خود مبني بر تعرض جنسي به بازداشت شدگان كهريزك عقب نشست. دانشجويان دانشگاه هاي مختلف  نخبگان علمي و فرهنگي دانشگاه ها و((اعضا و نمايندگان))تشكل هاي مختلف دانشجويي  چهارم شهريور با حضرت ايت ا... خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي  ديدار كردند. دانشجويان با لزوم بر خورد و محاكمه مجرمان پشت پرده حوادث اخير تاكيد كردند. انچه از نحوه تعامل اقاي موسوي با نهاد هاي مسئول در جريان انقلاب برداشت مي شود ان است كه وي قصد تعامل نداشته و بر نظرات خود اصرار مي ورزد. صدور بيانيه هاي پي در پي نشان از همين رويكرد دارد.پاسخ قاطع ملت ايران به توطئه چيني ضد انقلاب در روز قدسمردم ايران روز جمعه27 شهريور ماه يكي از با شكوه ترين راهپيمايي هاي روز جهاني قدس در سال هاي پس از انقلاب را بر گذار گردند. گزارش هاي خبر نگاران از سراسر كشور حاكي از ان بود كه استقبال مردم روزه دار از راهپيمايي روز قدس كه همزمان با اقامه نماز جمعه در اخرين جمعه ماه مبارك رمضان انجام مي شود  چشمگير بوده است. بويژه در تهران تعداد شركت كنندگان راهپيمايي روز قدس به نحو قابل توجهي با سال هاي گذشته متفاوت بود به طور كه برخي رسانه هاي خارجي نيز عدد حاضران در نماز جمعه تهران را((صد ها هزارتن))تخمين زده اند. اين در حالي است كه مشاهدات از حضور ميليوني مردم تهران در نماز جمعه روز قدس و راهپيمايي انان حكايت مي كند. علت حضور چشمگير مردم ايران بويژه در تهران در راهپيمايي روز قدس اين بود كه برخي از

حاميان جريان اصلاح طلب خصوصا مير حسين موسوي كانديداي شكست خورده و اشوبگران انتخابات 22خرداد از چند روز قبل خبر از ان داده بودند كه قصد دارند با حضور در اين راهپيمايي از ان به عنوان فرصتي براي اشوبگري استفاده نمايند. مردم تهران و برخي ديگر از شهر هاي بزرگ با حضور وسيع در راهپيمايي روز قدس عملا امكان هر گونه تحرك قابل توجه را از اشوبگران سلب كردند به گونه اي كه اشوبگران جز  برخي تجمعات كور وشعار هاي پراكنده قادر به انجام هيچ اقدام ديگر نشدند و راهپيمايي روز قدس با كمترين حاشيه برگذار شد. ناكامي پياده نظام امريكا در16 اذردانشجويان انقلابي دانشگاه هاي مختلف تهران با حضوري با شگوه در روز دانشجو تمام برنامه هاي جريان فتنه گرا كه هفته ها روي ان كار شده بود  نقش بر اب كردند. اتاق فكر جريان كه شمار كم حاميانش در روزهاي 13 ابان و روز قدس ابروريزي مثال زدني براي انها به شمار مي رفت  تنها عامل بقاء اين جريان نيمه جان را توسل به دانشگاه و بهره برداري سياسي و جناحي از دانشجويان مي دانست و لذا همه نيروي خود را در روز16 اذر به كار گرفته بود. سران اشوب طلب به همراه رسانه هاي ضد انقلاب همچنين در روزهاي منتهي به 16اذر تبليغات و موج افريني هاي گسترده اي را در جهت جامه عمل پوشاندن به اين ارزو و التهاب افريني در دانشگاه ها براي جان بخشي مجدد به اين جريان اغاز كردند اما جامعه دانشگاهي اين روز را نا كام گذاشت. اوج رسوايي فتنه سبز در اين روز اهانت به تصوير

حضرت امام(ره) بود كه موجبات رسوايي اين جريان امريكايي گرديد.يزيد بازي عبري   انگليسي در عاشوراي حسينيتدارك همه جانبه رسانه هاي ضد انقلاب براي اختلال در مراسم پرشگوه سالار شهيدان(ع) در روز هاي تاسوعا وعاشورا به يك ابروريزي و رسوايي بزرگ براي فتنه گران و رسانه هاي وابسته به استكبار تبديل شد. سر انجام روزهاي موعود فرا رسيد ورسانه هاي ياد شده خبرهاي پيش ساخته و قالبي را بي انكه به شعور مخاطبان خود احترام بگذارند و احتمال دهند كه درصدي از انها در خيابان ها هم تردد مي كنند  منتشر كردند. در روزهاي شنبه و يكشنبه  عناصر ضد انقلاب در گروه هاي سازمان يافته30تا40نفره با سوء استفاده از اوج گرفتن عزاداري سالار شهيدان در تاسوا و عاشورا و مشغول بودن قاطبه ملت مومن به سوگواري عرصه را براي  اتش زدن چند سطل زباله و اموال عمومي وسپس گريختن از معركه فراهم ديدند اقدام به حمله عليه برخي هيئت ها و دسته هاي مذهبي كردند و شماري از عزاداران را مورد ضرب و شتم قرار داده و از صحنه گريختند. در اين ميان برخورد چهار ضلع شبكه عنكبوت(1رسانه هاي دولتي امريكا و انگليس2شبكه و سايت هاي وابسته به عناصر ضد انقلاب مقيم خارج از كشور3رسانه هاي عربي مرتجع((عبري))نظير العربيه و بعضا الجزيره4 سايت هاي وابسته به افاطيون داخلي) با اين اوباشگري انگشت نما قابل تامل بود. رسانه هاي ياد شده وعده تظاهراتي بزرگ تر از تجمعات اعتراضي پس از انتخابات برگذار كرده و ميدان امام حسين تا ميدان ازادي را مسير تظاهرات اعلام كرده بودند. پس از مشاهده بي اعتنايي مطلق مردم سوگوار و به خيابان

امدن چند گروه اجير شده و سازمان يافته 30 تا40 نفره تلاش كردند قافيه را نبازند و به صورت انلاين به گزارش صحنه هاي موذد خيال و علاقه خود پرداختند. بر خلاف ان چند صد نفر عناصر يزيدي و اموي كه در روز عاشورا مامور سوت و كف و سنگ پراني و اتش بازي شده بودند. نكته قابل تامل در اين سياه بازي و شعبده بازي رسانه اي  مستند سازي ماجراست به اين نحو كه چند نفر مامور فيلمبرداري و تصوير برداري در زمان اشوبگري بوده و اتش زدن چند سطل و كارتن  تابلوي راهنمايي را كنده و با راه اندازي دود راه بندان و سر دادن شعارهاي ضد انقلابي  صحنه يك تظاهرات را باز سازي كرده و فيلم ها به شبكه هاي ياد شده ارسال مي كردند. بي بي س در اين تحميق رسانه اي از بقيه شبكه ها و رسانه ها جلو زد و بار ها به حقه((خبر فوري))متوسل شد.ترور شهروندان  پروژه به حداكثر رساندن خشونتبه حداكثر رساندن خشونت و كشته سازي جزو پروژه هايي بوده است كه جريان فتنه كرا از ابتداي اشوب هاي بعد از انتخابات در دستور كار داشته اما اين پروژه  روز عاشورا شدتي مضاعف يافت. چند مورد گشته از مردم عادي و تعداد زيادي مجروح  در حوادث روز عاشورا وجود داشته است. يكي از گشته ها سيد علي موسوي خواهر زاده مير حسين موسوي است كه هدف گلوله قرار گرفت كه به منافقين و عناصر نفوزي نسبت دادند.حماسه 9 دي هشتاد و هشتايران اسلامي 9 دي يكپارچه شاهد خروش ميليون ها انسان ازاده اي بود كه خشم و

انزجار خود را از اهنت يزيديان زمان به سرور و سالار شهيدان حضرت ابا عبدا... الحسين(ع) ابراز كرده و خواستار بر خورد قاطع نظام با سران و هتاكان حامي جريان سبز اموي و اشوبگران روز عاشورا شدند. در بين جمعيتي كه براي اعتراض به حرمت شكني جريان فتنه در روز عاشورا و تجديد بيعت با ارمان هاي امام راحل و رهبر معظم انقلاب اسلامي راهپيمايي كردند. قشرهاي مختلف مردم از طبقات و گرايش هاي مختلف ديده مي شدند اما حضور جوانان و نوجوانان خشمگين چشمگير تر بود.قطعنامه پاياني تجمع عاشورائيانشرگت كنندگان در تهران طي قطنامه اي تاكيد كردند  برخي جريانات سياسي واشخاص كه با شكست در انتخابات با نه بزرگ مردم مواجه شدند اگر همچنان بر لجاجت و پيمودن راه باطل و خلاف مسير ملت و اسلام پاي فشاري نمايند  با خشم ملت انقلابي و غيور ايران اسلامي مواجه و براي هميشه از صحنه طرد خواهند شد و چنين بود كه اين فتنه به پايان رسيدفصل پنجمنبرد رسانه هاجنگ روانياصتلاح جنگ رواني از مفاهيم متداول در نامه نگاري ها و مذاكرات راهبرد شناس ها نظيريه پردازان سياسي و كارشناسان علوم اجتماعي است. با وجود انكه از اين واژه در سطح گسترده و مقياس وسيعي استفاده مي شود اتفاق نظري درباره مفهوم ان وجود ندارد تا حدي كه تلقي افراد گروه هاي مختلف از مفهوم جنگ رواني بسيار متفاوت است. جنگ رواني رابطه اي دو طرفه است ويك طرف به تنهايي يا هر دو طرف مي كوشند با تاثير گذاري بر افكار عواطف و تمايلات طرف ديگر  او را به رفتاري مطابق خواست خود وادار كنند.بطور

كلي مي توان جنگ رواني را اين گونه توصيف كرد((طراحي و بهره گيري هدفمند از تبليغات و ساير اقدامات كه هدف اصلي طراحان ان تاثير گذاري و نفوذ در باورها  اعتقادات  عواتف و احساسات  تمايلات و رفتار ملت ها و دوست هاي متخاصم  بي طرفو هم پيمان به منظور دستيابي به اهداف ايدوئولوژيك و ملي)) انچه لازم است از جنگ رواني بدانيم:1از بين بردن اميد مخاطبان به نظام حاكم بر كشور يا جناح مقابل2ايجاد بي اعتمادي ميان مردم نسبت به رهبران كشور يا جناح مقابل3ايجاد شكاف در بين جامعهاين نوع جنگ در واقع جنگ عليه عقل دشمن اعلام مي شود و به منظور در بند كشيدن او. اهداف جنگ رواني امريكا و صهيونيسم را مي توان اين گونه بر شمرد:1ايجاد خوش بيني افرادي نسبت به ايده ها و ارزش ها ي امريكا2ترقيب نخبگان  سياسي به پذيرش مشروعيت امريكا3كم رنگ ساختن ماهيت خصمانه دشمن و دوست جلوه دادن ان از طريق توهم خواندن توطئه4به فراموشي سپردن اعمال گذشته امريكا عليه ملت ايران و فريب افكار عمومي5مقصر جلوه دادن ايران در تداوم يافتن مخاصمات ان با امريكا6تسخير افكار عمومي و تحت فشار قرار دادن ايران براي پزيرش مزاكره و بهبود روابط از موضع انفال و ضعف.جنگ رسانه ايرسانه ها در شگل دادن به تصور مردم و هدايت افكار عمومي تعيين كننده اند  از اين رو قدرت هاي سلطه جو  براي تحقق اهداف امپرياليستي خود  به كار كرد موثر رسانه ها در جنگ رسانه اي يا جنگ نرم توجه جدي مي كنند. رسانه ها مي توانند حقايق را وارونه نشان دهند  كتمان كنند  تحريف يا سانسور نماييند يا

با انعكاس اخبار واقعي و غير واقعي افكار عمومي را تهييج و تحريك كنند. هر جنگ حداقل در دو زمينه ميدان نبرد و اذهان عمومي مردم رخ مي دهد.در دو جبهه فرماندهي كه بتواند از ابزار كنترل و مديريت انگاره هاي ذهني بهره گيرد  مي تواند دشمن را بفريبد و نيرو هاي خودي را در جبهه دفاع از اهداف خود سازمان دهد.بخشي از جنگ نرم و مهمترين جنبه ان در حوزه رسانه ها روي مي دهد. بنيادي ترين تعريف از جنگ رسانه اي((استفاده از رسانه ها براي تضعيف كشور هدف و بهره گيري از توان و ظرفيت رسانه ها به منظور دفاع از منافع ملي))است. اگر چه رسانه عمدتا هنگام جنگ ها نظامي كاربرد بيشتري پيدا مي كند اين مفهوم ان نيست كه در زمان هاي ديگر جنگ رسانه اي وجود ندارد يا استفاده نمي شود. گاهي كشور ها سلطه جو  براي حاكميت در جوامع هدف  به جاي تحميل ارزش هاي مطلوب خود مي كوشند از طريق رسانه ها  نظام هنجاري گروه هدف را به سمت مطلوب خود تغيير دهند. ايجاد تغيير در اين حوزه زمينه را براي تغير ارزش ها و هنجار ها در جوامع هدف مطابق ارزش هاي مد نظر مطلوب كشور هاي سلطه جو فراهم مي سازد. از اثار تغير در نظام ارزشي جوامع مي توان به موارد زير اشاره كرد:1تغيير در علايق جوانان2تغيير در الگو هاي پوشش و ارايش3تغيير در ادبيات و منابع مطالعاتي4تغيير در شيوه گذراندن اوغات فراغت5رواج مكتب هاي خاص هنري6تغيير در موسيقي رايج7بيگانه كردن نسل جوان با سنت هاي فرهنگي و فرهنگ سنتي جامعه شان8از هم پاشيدگي نظام

اجتماعيسهم رسانه هاي وابسته در اغتشاشات اخيرميزان تاثيرگذاري رسانه ها در حوادث اخير و پس از انتخابات رياست جمهوري امري انكار ناپذير است. پيش تر در دوران اصلاحات بعضي از رسانه ها با حمايت هاي پنهان و اشكار خارجي  در عمل به پايگاه اپوزيسيون تبديل شدند و با جهت دادن به حوادثي چون كوي دانشگاه و قتل هاي زنجيره اي به گونه اي هدفمند برنامه هاي اعلام شده در خارج از كشور را سامان دادند.در ماه هاي پاياني سال 83به پيشنهاد فرح كريمي  نماينده ايراني تبار پارلمان هلند و عضو حزب صهيوني سبز ها  الحاقيه اي بر بوجه سال2005 وزارت خارجه اين كشور اين كشور افزوده شد كه طي ان دولت هلند موظف گرديد حمايت مالي از روزنامه نگاران و اصحاب رسانه اي مخالف نظام جمهوري اسلامي را در دستور كار خود قرار دهد. در اين طرح پارلمان هلند ابتدا مبلغي در حدود پانزده ميليون يورو را با عنوان((تامين اهداف و برنامه هاي سياسي وتبليغاتي هلند در حوزه ايران))تصويب كرد و با ابلاغ اين مصوبه در9 تير 84 به وزارت خارجه هلند اين وزارت خانه مامور شد با شناسايي و جذب چند ان جي ا (سازمان هاي غير دولتي)غربي فعال در حوزه هاي رسانه اي و تبليغاتي ضد ايران و سازمان دهي اپوزيسيون نيرومند رسانه اي در داخل ايران در كنار اين ان جي ا ها  طرحي با عنوان((پلوراليسم رسانه اي در ايران)) اجرا كند. دولت امريكا در سال هاي گذشته سوابقي از تصويب بوجه 50و75 ميليون دلاري براي مقابله با ايران و عمليات بر اندازيه فرهنگي در ايران داشته است. طراحي و راه اندازي

سايت هاي اطلاع رساني خبري و تحليلي در حمايت از نامزد هاي رياست جمهوري ايران  از يك سال پيش از اغاز انتخابات دهم رياست جمهوري با موجي گسترده اغاز شد كه تا به امروز نيز ادامه دارد و ده ها سايت خبري انتخاباتي به صورت رسمي و غير رسمي با منابع در امدي نا مشخص و مشكوك در فضاي سايبر ايران فعال اند. بنياد امريكايي صهيونيستي جرج سوروس قصد دارد از طريق برنامه هاي اينترنتي مخرب و هدفدار تغييرات ساختاري در كشور هاي مخالف سياست هاي امريكا و انگليس ايجاد كند. اين اين بنياد از طريق شبكه هاي مختلف اينترنتي مانند: تويستر و فيس بوك((بالا ترين))و حضور گسترده خبرنگاران خارجي در ايران  كه علاوه بر كار جنك رواني  شايه سازي و القاي دروغ  خبر پراكني و سياه نمايي را مي كردند را مي توان در اين راستا قلمداد كرد. مقرر شده بود بخش عمده اي از بوجه اختصاص يافته براي بر اندازي نظام جمهوري اسلامي با هدف جنگ رسانه اي در درون نظام به صورت محرمانه در اختيار گروه هاي اصلاح طلب ايراني داخل كشور قرار گيرد تا در رقابت هاي انتخاباتي دهمين دوره رياست جمهوري از طريق مديرت اين بودجه بين بعضي از رسانه ها و روزنامه هاي مخالف دولت نهم تقسيم گردد. اين جريان بر ان بود با سازمان دهي جريان مخالف داخل كشور هماهنگ با جريان اپوزيسيون خارج از كشور طرح پلواليسم رسانه اي در ايران را اجرا كند.فصل ششنبرد ديجيتالبازي هاي رايانه ايسازمان ها و واحدهاي رواني تبليغاتي امريكا با توسعه اي روز افزون همواره يكي از بازوهاي اصلي كشور در

جنگ وصلح  بوده اند. اين سازمان ها گروه هاي وسيعي از ابزارهاي را در بر مي گيرد. بعضي از انان قشرهاي خاص جامعه  مانند دانشجويان و نخبگان  را اماج هدف قرار داده اند كه كتابخانه ها  بورس هاي دانشگاهي و خانه هاي فرهنگ نمونه هايي از انهايند و بعضي ديگر افكار عمومي كل جامعه را هدف گرفته اند مانند:راديو  شبكه هاي تلوزيوني  ماهواره ها و به ويژه فيلم هاي سينمايي. در حال حاظر صنعت بازي هاي رايانه اي جديد ترين دستاورد اين فناوري است. بر اساس امار روزانه دو بازي رايانه اي به بازار مي ايد. به دلايلي تا كنون به به اين محصول فرهنگي توجه جدي نگشته و حتي در اين زمينه مطالعات جدي نيز نشده است. از جمله دلايل بي توجهي به اين موضوع عبارتند از:1اين پديده عمر چنداني ندارد2بيشتر كودكان و نوجوانان به ان توجه مي كنند3از انجا كه تاثيرات ان بلند مدت بوده هنوز نياز به تحقيقات جدي در اين زمينه احساس نشده استاهداف بازي هاي رايانه اياز جمله اهدافي كه در جنگ نرم بازي هاي رايانه اي پيگيري مي شوند عبارتند از:1تشريح خط مش ها  اهداف و مقاصد سياسي و تبليغ ارزش هاي كشور خودي براي مخاطبان و استدلال كردن پشتيباني از ان خط مشي ها و ارزش ها2بر انگيختن افكار عمومي به طرف داري يا عليه يك عمليات نظامي3پشتيباني از تحريم هاي اقتصادي و ديگر اشگال غير قهر اميز اعمال فشار عليه دشمنمحور هاي بازي هاي رايانه اي1جنگ جهاني دوم(مو ها. كال او ديوتي)2كشور هاي كمونستي(تام كلنسي)3كشور ها وگره هاي اسلامي(دلتا فورس . بلك هاك دون)منجي موعود در بازي

هاي رايانه اياين اخرالزمان ها به شكل هاي مختلفي نشان داده شده اند كه عبارتند از:1اخرالزمان تكنولوژيك(ماتريكس)                                             2اخرالزمان طبيعي(جزيره سايه ها)3اخرالزمان تخيلي(سام ماجراجو)                                              4اخرالزمان اسطره اي(نفرين شدگان)5اخرالزمان ديني(اسلحه مرگبار . گروه ضربت)فصل هفتمنبرد اسباب بازي هاعروسك باربيدر روش هاي تعليم وتربيت  مهمترين و كليدي ترين عامل بحث الگو سازي است.هر سن و هر جنس الگوي خاص خود را بر مي تابد. در اين ميان مهمترين سن دوران كودكي است. در تربيت دوران كودكي بايد از الگوهاي ويژه اين دوران بهره گرفت. طبيعي است كه در الگو هاي دوران كودكي به طور عمده از مسائل عاطفي به جاي گذاره هاي عقلاني بهره مي برند  از همين رو رمز و راز هاي موجود در خيال پردازي هاي كودكانه به جاي گزينه هاي واقع گرايانه در تربيت بزرگسالان اهميت مي يابند. بر اين اساس استفاده از نماد حيوان ها به صورت فانتزي  در انتقال مفاهيم اموزشي و تربيتي به كودكان همواره مد نظر بوده است  به گونه اي كه امروزه بيشترين حجم توليدات فرهنگي مربوط به كودكان در زمينه انيميشن  كتاب داستان و اسباب بازي به استفاده از نماد گرايي از حيوانات محدود مي شود. در اين ميان دختر بچه ها بيشتر به عروسك علاقه دارند. اين علاقه از عاطفه ويژه دختر بچه ها و همچنين قدرت برتر عروسك در ايجاد حس همزاد پنداري و تفاهم خيالي با كودك ناشي مي شود. عروسك بالاترين سهم تربيتي را به ويژه در شكل دهي و پايه ريزي شخصيت دختران دارد. دختر بچه ها زنان اينده هر ملتي هستند و براي انحطاط ان ملت بايد دختران و زنان را منحط تربيت

كرد  همان گونه كه براي اعتلاي هر ملتي بايد دختران و زنان ان ملت را متعالي تربيت نمود. از اين منظر سهم عروسك در تهاجم فرهنگي و جنگ نرم بسيار مهم است.باربي و سياستطي چند دهه گذشته عروسك باربي در عرصه سياسي امريكا فعال بوده و به ويژه در انتخابات ايالتي  جنگ ويتنام   گرانادا پاناما و انتهاي دوران جنگ سرد  اين عروسك وظايف متفاوتي را بر عهده داشته استباربي و تعليم و تربيتپس از ساخت باربي  تصميم بر اين است تا مدل هاي گوناگون از لباس ها در اختيار كودكان قرار گيرد تا انان بتوانند شخصيت دلخواه خود را در مدل هاي مختلف به باربي ببخشند. به تدريج باربي كار كرد مهمي يافت  باربي به دختران اموزش مي دهد كه جامعه مدرن از انها  در جايگاه زن  چه انتظاري دارد.راهبرد فرهنگي امريكا و باربيسياست مداران و راهبرد شناس ها فرهنگي اين كشور مي گوشند تا از طريق شيوه و راهكار هاي مختلف  بنيان فرهنگي خود را تقويت كنند و ان را در امريكا و سراسر جهان گسترش دهند.يكي از اين شيوه ها  تربيت دختران امريكا و سراسر جهان با گذاره هاي فرهنگ امريكايي است زيرا با تربيت دختران ساير ملت ها بر اساس ارزش هاي امريكايي  اين دختران وقتي در اينده همسر و مادر مي شوند  بر اساس اين ارزش ها جامعه شان را اداره مي كنند و اين مهم ترين كار كرد تهاجمي فرهنگ مهاجم است كه شهروندان ممالك ديگر را با ارزش هاي خود بپروراند.فصل هشتمچه بايد كرد؟مي توان در پاسخ به اين پرسش كه((چه بايد كرد؟))به نكات زير اشاره كرد:1شناخت و شناساندن

انديشه هاي تابناك امام خميني(ره)و راه او و همچنين خلف صالح ايشان و مقام معظم رهبري.2شناختن و شناساندن ماهيت و جايگاه ولايت فقيه در جامعه اسلامي.3پايبندي و پشتيباني از ولايت فقيه تا به فرموده امام خميني(ره)به اين مملكت اسيبي نرسد.4شناختن و شناساندن عميق ريشه ها  پايه ها  اصول و اهداف انقلاب اسلامي و همچنين جريان هاي درست و نا درست و تبيين روشن خطوط و مرز ها حق و باطل در وضعيت حاضر.5تلاش براي حفظ ارزش ها  ارمان ها و فرهنگ انقلاب  در سخن  نوشته زندگي  عمل و صحفه اجتماع با به كارگيري امكانات و زمينه هاي موجود.6ياد مداوم و پيوسته از((انچه بود))و((انچه شد))و ياد اوري ويژگي هاي پيش از انقلاب و دوران جاهليت سلطه طاغوت بر كشور.7معرفي چهره هاي خدمت گذار و مهم انقلاب به نسل جديد براي((ارائه الگو)).8بهره گيري از هنر در شاخه هاي گوناگون براي انتقال((فرهنگ انقلاب))به جوانان و نوجوانان امروز كه شناخت ملموس از ان دوره ندارند.9افشاي چهره ها و گروه هايي كه از اغاز با انقلاب اسلامي و حفظ خط امام سرناسازگاري و ستيز داشته اند و پيوسته پوست انداخته اند و لباس و قالب عوض كرده اند و((بيگانه))اي در پوشش ((خودي)) بوده اند.10شناخت شبهه ها  شبهه افريني و ضعف هاي نظري و علمي  براي رد شبهات يا تصحيح اشتباهات وپاسخ هاي منطقي و متين به القائات سوء شبهه افكنان مغرض و بد دل.11تربيت نسلي با ايمان اهل مسجد  منبر  دعا و نماز براي قرار گرفتن انها در جايگاه سربازان دوره بعدي اين انقلاب مقدس كه اين از تكليف هاي اهل فرهنگ است.12كادر سازي و تربيت نيروهاي كيفي و كار

امد قوي براي هرجا كه انقلاب نياز داشته باشد.13موضع گيري در مقابل گروه هاي انحرافي و چهره هاي منافق كه در عرصه سياسي  فرهنگي كشور قرار دارند.14كار بيشتر روي جوانان  كه هم((حرف پذيرند))ترند  هم((اسيب پذير))تر و دادن اگاهي و غناي فكري و بصيرت اجتماعي  سياسي به انان تا از دست نروند و به جپهه((نفاق مدرن))نپيونددن.15شناختن و شناساندن((معيار))ها و((ميزان))ها تا در فراز و نشيب حوادث و رنگ باختن چهره ها و تغيير مواضع اشخاص يا جناح ها و گروه ها  ((راه))را كم نكنيم و گرفتار((حيرت))نشويم و ملاك داوري ما ((حق))باشد نه((شخص)).

فرازهايي جذاب و خواندني از زندگي امام علي

(ع) تاليف : علامه محمدتقي جعفري خلاصه كتاب- فصل اول : علي و سياست-  مثلاً بزرگترين و  با اهميت ترين حوادث كه مي توان گفت:  سرنوشت اغلب اجتماعات جهاني بدانها وابسته است، حوادث واقعۀ پيشوايان توحيد (پيامبران) است، اشتباه در تشريح زندگي اين طايفه به چهار ديوار حادثه شخصي محدود نمي گردد و نتيجه صحت و بطلان آنها تحريف يك حادثه شخصي محدود نمي گردد و نتيجه صحت و بطلان آنها تحريف يك حادثه واقعي تنها نيست، بلكه اينگونه اشتباهات و تحريفات، جاده روشن ميليون ها نفوس انساني را تغيير مي دهد.يكي از اين موارد با اهميت مسئله سياستمداري علي بن ابيطالب (ع) است. عده اي از مسلمين براي رضاي حالت روحي و عقيده اي خود مجبور بوده اند كه بگويند: علي بن ابيطالب (ع) سياستمدار نبوده است و با اين تشخيص خود يك تاريخ مصنوعي به روي صفحات وارد نموده و به اهالي مغرب زمين تحويل داده اند، اهالي مغرب زمين هم تحت شرايط مخصوصي خواه از روي اطلاع و خواه از روي بي

اطلاعي شالوده هاي بي اساسي روي اين تاريخ مصنوعي ساخته؛ سپس بخود مسلمين برگردانده و مسلمانان سطحي هم با خبرگي آميخته به احترام در آن شالوده ها و به اصطلاح آقايان آناليزهاي تاريخي نگريسته بدون كوچكترين تعقل تصديق نموده اند.سه جمله تفسير از سياست كه ما به بيان آنها نيازمنديم:1-    سياست يعني شناسايي چگونگي روابط ميان فرد با دلت و جامعه و حكومت 2-    تفسيري است كه ارسطو براي كلمه سياست بيان كرده است:«لازم است كه مهمترين نيكي ها (خيرات) موضوع مهمترين اجتماعات قرار گيرد و اين معني همان است كه بطور تحقيق دولت و سياست ناميده مي شود»  باز در جاي ديگر به همين صورت متذكر مي شود و مي گويد:«غرض از تمامي علوم و فنون، خير (نيكي) است و اولين نيكي ها لازم است موضوع بزرگترين علوم بوده باشد، اين عبارت از سياست است» 3-    تفسير ديگري براي سياست گفته مي شود كه باعث وحشت عمومي افراد غير سياستمدار و موجب نفرت تمامي رادمردان و عقيده مندان اديان مي گردد.اين تفسير مي گويد:« سياست عبارت از تشخيص هدف كه شخص سياستمدار تشخيص داده و به دست آوردن آن به هر وسيله اي ممكن است»«سياستمدار فطري كاري به حق يا بطلان امور ندارد و منطق حوادث و وقايع را؛ با منطق نظامات و سيستمها اشتباه نمي كند.البته هر سياستمداري معتقدات مخصوصي هم دارد كه نزد وي عزيز است ولي اين معتقدات از جمله چيزهاي خصوصي و شخصي او مي باشد ليكن در مواقع اقدام و عمل هرگز خود را بدان پاي بند نمي داند.سياست علي (ع)علي بن ابيطالب (ع) كاملاً از سياست مطلع بوده

است ولي هرگز آن را عملي ننموده است.يعني علي بن ابيطالب (ع) كه به حقيقت انساني و شرافت آن مطلع است محال است كه آن را فداي رسيدن به پيروزي ظاهري چند روزه بنمايد.آن شرافتمندي كه شرافت زندگي يك مورچه را مقدم بر پيروزي مطلق به تمامي دنيا مي داند.بزرگ مردي كه مي كوشد تا در جنگهاي خونين، دم شمشيرش بخون ناحقي آلوده نگردد.همه مي دانيم كه علي بن ابيطالب (ع) در اوايل زندگانيش و پس از رحلت پيشواي بزرگ اسلام، به جهت نبودن سنخيت ميان او و ديگران در جانب اقليت بوده و با اين وصف رفته رفته تمامي جهانيان را مسخر روحانيت و حكمت و دادگري خود نموده است.« علي بن ابيطالب ؛ بزرگترين بزرگان، يگانه نسخه اي است كه نه شرق و نه غرب صورتي مطابق آن اصل ندارد نه در گذشته و نه در امروز.» بعضي از مردم سطحي مي گويند: سياستمدار آن كسي است كه بتواند نفوذ خود را در اجتماع خود بطور اكمل تثبيت كند در صورتي كه علي بن ابيطالب (ع) نتوانست پس از رحلت پيغمبر اعظم اسلام در تمامي مسلمين نفوذ كند.مگر خود پيغمبر اكرم (ص) توانست در آن مدت محدود حقايق و دستورات عاليه اسلام را چنانكه مي خواست در دلهاي همه آنان (بجز چند نفر محدود) مستحكم سازد.آنان مي گفتند: ما به تو ايمان آورده ايم، در صورتي كه خداوند ايمان آنها را تكذيب نمود و به فرستاده خود تذكر داد: مبادا گفتار آنان را تصديق كني، ايمان در دلهاي آنها رسوخ ننموده است، آنها به ظاهر محكوم به اسلام اند و بس.مي گويند: علي

بن ابيطالب (ع) از جنبه سياستمداري خيلي بي احتياطي نموده است كه شب براي نجات پيغمبر و حفظ زندگي منجي عالم بشريت در رختخواب او خوابيده است، اگر شمشير فرود آمده و او را قطعه قطعه مي كرد جان عزيز خود را در اين راه باخته بود.آنان مي گويند: خيلي دور از سياست بود كه علي بن ابيطالب، با داشتن قدرت و پيروان دلير و جنگاور، براي گرفتن حق خود قيام نكرد، مردم به جهنم هر حالت كفر يا ايمان پيدا مي كردند اهميت نداشت، علي كه براي محافظت اسلام و از ترس به قهقرا برگشتن تازه مسلمانها در خانه نشست و در را بر روي خود بست، از بي سياستي بوده است.فصل 2 علي و جهادپس از آنكه براي اولين بار به پيغمبر وحي شد و يقين نمود كه از طرف خداوند براي ارشاد مردم برانگيخته شده است، فرمان يافت كه رسالت خود را در شعاع كوچك خانواده ابلاغ كند. از مردان اولين كسي كه ايمان آورد علي بن ابيطالب و از زنان خديجه بانوي محترمه حجاز بود كه تمكن و ثروت هم داشت. كم كم دستور رسيد كه رسالت خود را به اشراف قريش هم ابلاغ كند.روزي «عتبه بن ربيع» كه يكي از متنفذين عربستان بود در مجمع قريش نشسته بود و پيغمبر به تنهايي در مسجد بود، عتبه به رؤساي قريش گفت: من به سوي محمد مي روم و با او گفتگو كرده درباره اموري پيشنهاداتي به او خواهم كرد شايد بعضي از آنها را بپذيرد و ما هر چه بخواهد به او خواهيم داد، تا از فعاليتهاي خويش خودداري كند (اين

داستان هنگامي بود كه حمزه اسلام آورده گفت: اي برادرزاده ! اگر از اين اقدام و فعاليت قصد مال و ثروت داري آن اندازه به تو مال مي بخشيم كه از همه ماها ثروتمندتر شوي، اگر آقايي و بزرگي مي خواهي تو را بر خودمان آقا و بزرگ قرار دهيم، اگر در طلب ملكي مي توانيم تو را بر خودمان حاكم قرار دهيم، اگر اين حالت كه بر تو عارض مي گردد، نمي تواني از خودت دور كني، طبيبي براي تو حاضر مي كنيم، و در اين باره اموال خود را صرف مي كنيم، تا براي تو بهبودي حاصل شود زيرا گاهي مي شود كه براي انسان چنين حالتي پيش مي آيد و او را مداوا مي كنند، هنگامي كه عتبه سخنانش را به پايان رسانيد، پيغمبر (ص) همه آنها را شنيد، فرمود: اي عتبه سخنانت تمام شد؟ گفت: بلي.پيغمبر فرمود: بشنو از من، گفت: مي شنوم، پيغمبر گفت: بسم الله الرحمن الرحيم، حم تنزيل من الرحمن الرحيم كتاب فصلت آياته قرآناً عربياً لقوم يعلمون بشيراً و نذيراً فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون و قالوا قلوبنا في اكنه مما تدعونا اليه؛پس از اين كه از اين آمد و رفت ها و تطميع و تهديد مأيوس شدند، چاره اي جز اظهار عداوت با مسلمين نديدند، در نتيجه هر قبيله اي از عرب يك يا چند فرد از هم عشيره خود را كه اسلام آورده بودند مي گرفتند و آنها را حبس و شكنجه مي دادند. مي زدند و با گرسنگي و تشنگي آنها را بيچاره مي كردند و در آن مواقعي كه آفتاب سوزان مكه سنگها

و ريگ ها را تفديده مي كرد، آنان را در روي همان سنگها و ريگها شكنجه مي كردند.با افزايش مسلمين اين دشمني ها و شكنجه هاي فردي و دسته جمعي افزايش مي يافت. پيغمبر مجبور شد عده اي از مسلمين را به حبشه بفرستد بلكه از آسيب و شكنجه هاي طاقت فرساي قريش بركنار باشند و در موقع فرستادن فرمودند: حبشه پادشاه دادگري دارد شما در آنجا ستم نخواهيد ديد.قريش با اينحال سكوت نكرده، دو نفر به عنوان نماينده عرب به حبشه فرستادند كه مسلمانان را برگردانند، تا قريش بتوانند آنها را از دين اسلام برگردانند. هنگامي كه آن دو نفر به حضور پادشاه حبشه رسيدند مسلمين را خواستند.نجاشي گفت: بايد بدانيم براي چه اينان به سرزمين ما آمده اند؟1-    اسلام بيش از دو راه براي مشركين قبول نداشت: اين مسئله از نظر فقه اسلام و تاريخ معتبر ثابت شده است كه اسلام مشركين و بت پرستان بي منطق و متجاوز را ميان دو راه مخير ساخته بود يا بايد دين اسلام را قبول كنند و يا آماده جنگ باشند.2-    اديان رسمي كه داراي كتاب بودند فقط به قبول زمامداري ملزم بودند.اين مسئله هم از جنبه فقه اسلامي و تواريخ تثبيت شده است كه پيغمبر اسلام هيچ گونه تحميل عقيده اي بر ارباب اديان نكرده است. بله بالعكس به عقايد آنان با احترام كامل مي نگريست. فقط به انحراف آنها اعتراض مي كرد، « بگو اي اهل كتاب بيائيد ما و شما يك اصل عادلانه اي را ميان خود مراعات كنيم. و آن اينكه به جز خداي يكتا را نپرستيم و چيزي را با او

شريك قرار ندهيم. بعضي از ما بعضي ديگر را مقابل خداوند مورد پرستش قرار ندهيم. اگر اهل كتاب از اين دعوت شما روگردان شدند بگوييد: گواه باشيد كه ما اسلام آورده ايم.»ارباب اديان رسمي در مقابل نهضت اسلامي به يكي از سه كار مخير بوده اند:1-    قبول اسلام 2-    تسليم حكومت اسلامي و پرداخت ماليات براي حفظ شئون زندگي فردي و اجتماعي آنها.3-    جنگ3-    آيا اسلام با غير از كفار مقاومت جنگي نشان داده است؟بلي اسلام با هر گونه ياغي گري در كشور اسلامي مبارزه داشته است و همچنين مانعين زكوه اگر چه عنوان ياغيگري هم نداشته اند. (و چون علت منطقي اين دو مسئله روشن است لذا از تفصيل آن خودداري شد).4-    چرا حكومت اسلام خود را به تمامي جوامع تحميل مي كرده است؟اولاً – آنچنانكه اسلام طبيعت انساني را شناخته و ارزيابي او را بطور تحقيق انجام داده است ثابت مي شود كه محور حكومت كه عبارت از رهبري انسانها به آخرين حد ممكن از سعادت، در اسلام حساس ترين مسئله بوده است.دوم – شهادت قطعي آنانكه از اسلام اطلاعت دارند به اضافه روش خود پيغمبر و ياوران او درباره انسانها.1-    انسان از حيث سعادت و شقاوت موجود ثابتي نيست بلكه قابل انعطاف و تغيير مي باشد.2-    هر دو صفت مزبور تا بي نهايت مي تواند گسترش پيدا كند از حيث سعادت به مقام مجاورت عظمت خداوندي برسد مانند ابراهيم خليل و موسي بن عمران و عيسي بن مريم و محمد بن عبدالله و علي بن ابيطالب (ع) و همچنين از حيث شقاوت نيز مي تواند تا بينهايت سقوط كند مانند فرعون ها

و ستمكاران بني اسرائيل و ابن ملجم و نرون و امثالهم.3-    هيچ يك از اين دو صفت بدون در نظر گرفتن توانايي و حدود اختيارات انسان قابل تحقق نخواهد بود.4-    اصل طبيعت انسان يك گوهر با عظمتي است كه اين صعود و نزول نهايي را مي تواند تحمل كند.5-    انسان با نظر به كالبد مادي و تمايل به ذات ، سودجو بوده ، اگر يك عامل خارجي به عنوان ايمان مهارش نكند منفعت پرستي است كه مافوق او در ساير موجودات ديده نمي شود.6-    با نظر به زيربناي اولي طبيعت انساني، ارزش حقيقي او نزد خداوند متعال با قطع نظر از ساير عوارضي كه طبيعت او را به فساد مي كشاند مافوق تمام ارزشها است و يك فرد از انسان متعادل تمام انسانها است.5- كيفيت جنگ در اسلام1-  بدون شك علي بن ابيطالب (ع) با قطع نظر از تمام اوصاف انسانيش كه او را پس از پيغمبر شخص درجه يك اسلام معرفي مي كرد، سرباز شماره يك بوده است. تمام تواريخ نوشته است او هرگز ديده نشده كه در جنگ از يك نفر يا از تمام سپاهيان دشمن به علت ترس روگردان شود. 2- مداراي انساني علي بن ابيطالب (ع) با قاتل خود ابن ملجم مرادي بطور روشن بيان مي كند كه مسئله شمشير در اسلام براي زورآزمائي نبوده بلكه براي انسان سازي بوده است. او به فرزندانش فرمود: اگر ابن ملجم را عفو كند به تقوي نزديك تر است.3- دستور عمومي پيغمبر در تمامي جنگها بقرار ذيل بود: «سيروا باسم الله و بالله و في سبيل الله و علي مله رسول الله لا تغدروا

و لا تغلوا و لا تمثلوا و لا تقطعوا شجره الا ان تضطروا اليها و لا تقتلوا شيخاً فانياً و لا صبياً و لا امراه و لا متبتلا في شاهق و لا تحرقوا النخل و لا تغرقوا بالماء و لا تعقروا من البهائم مما يوكل لحمه الا ما لا بدلكم»برويد بنام خدا، با كمك خدا، در راه خدا بر ملت پيغمبر خدا، در جنگ حيله پردازي نكنيد، كسي را بزنجير نكشيد، كسي را مثله نكنيد، درختي را بدون اضطرار قطع نكنيد، چارپاياني كه گوشت آنها قابل بهره برداري است از پا در نياوريد مگر اينكه چاره اي نداشته باشيد.فصل 3 علي و نهج البلاغهنهج البلاغه يا كتاب حق و حقيقتهر يك از مكتب هاي اقتصادي بشري؛ اگر داراي مزيت هائي هم بوده باشد شامل نقصان و نارسائي هم بوده است، مكتبي انسان زا قرباني اقتصاد مي كند، مكتب ديگر اقتصاد را در راه انسان پوچ مي نمايد، سومي فرد را بطوري مطلق العنان مي گذارد كه اجتماعي بكلي فاقد ارزش مي گردد، چهارمي اجتماع را اصيل دانسته فرد را بكلي از نظر مي اندازد.ولي در شخصيت و مقام فقط و فقط يك منصب موجود است، و آن عبارت از تقوي است ، هر كسي كه در انجام تكليف خود فروگذاري نكرد، اين شخص در اجتماع اسلامي محبوب و داراي شخصيت است و بس.آنچه در نهج البلاغه موجب حيرت مي گردد اينست كه معاني مختلفه اي را با اسلوب جذابي بيان فرموده است كه گوئي يك معني بيشتر نيست، آنجا كه مطالب ماوراء طبيعي را توضيح مي دهد، عقل و قلب در ادراك آن مطالب، با

هم مزاحمت نمي كنند، در صورتي كه در كتاب هاي فلسفه؛ موقعي كه فيلسوف معنائي را مورد تحليل قرار مي دهد، نمي تواند با هر دو روش (عقل و قلب) انجام دهد.هنگام تشبيهات و كنايات معاني لطيفه، در نهج البلاغه مشاهده مي شود كه گوئي تمامي عمر آن حضرت در فن ادبيات گذشته است.ديگر از نكات مهمي كه بايد در كتاب نهج البلاغه متوجه شويم، اينست كه بعضي از بيخبران ساده لوح و يا مطلعين مغرض، گمان كرده اند كه نهج البلاغه ساخته شده شريف رضي است و علي (ع) مقدار كمي از آن را فرموده اند، اين غرض ورزي از ابن خلكان شروع شده و عده ديگري از او پيروي نموده اند.فصل 4علي و عرفان مثبتيك داستان كوچكي در اينجا به نظر مي رسد كه نقل آن را لازم مي دانيم امير المؤمنين (ع) پنج و سق خرما از باغ هاي بغيبغه براي يك نفر فرستاد در هنگام ارسال خرما كسي نزد آن بزرگوار نشسته بود گفت يا علي فلاني از تو سؤال نكرده بود چرا اين خرما را مي فرستي امير المؤمنين (ع) فرمود: خداوند امثال تو را در مؤمنين زياد نكند من مي دهم تو بخل مي ورزي اگر اين خرماها را پس از سؤال براي آن شخص مي فرستادم در مقابل قيمتي مبادله مي كردم زيرا بعد از سؤال مجبور بود آبروي خود را در معرض مبادله بگذارد آن روئي كه بايد تنها بخاك آلوده شود در مقابل پرستش خداي من و او حال در ارزش جهاني اين جمله اخير خودتان تفكر كنيد.عرفان و محبت روحانيكلمه لطيفه عرفان هم بسرنوشت آن

كلمات دچار شده است كه از قديم ترين ازمنه تاريخ علم و فلسفه براي پيدا كردن معناي حقيقي خود بهر سو مي دود و گاهي هم خسته شده درجا مي زند، بلي از آن بت هاي عياري است كه هر لحظه بشكلي مي آيد و هر دم بلباس دگري، و اين همان درد بي درمان است كه عدالت و اخلاق و تكليف را هم بناله درآورده بود. و بهر حال كلمه عرفان مصدر ديگري از معرفت است معرفت يعني شناسائي پس عارف يعني كسي كه داراي شناسائي است.و در علوم ادبي فرقي كه ميان عارف و عالم مي گذارند دو چيز است: يكي – معرفت شناسائي مسبوق بجهل است، ولي علم ممكن است سابقه ناداني نداشته باشد، از اين جهت است كه بخداوند جل شأنه عارف نمي توان گفت، دوم – اغلب موارد استعمال معرفت در جزئيات بوده، ولي علم هم در جزئيات و هم در كليات استعمال مي شود...عارف – كسي است كه خود را از تمامي علائق منقطع نموده و بمقام شامخ ربوبي (با سير سفرهاي معين كه در كتب معمولي ثبت شده است) تقرب پيدا نموده و تدريجاً اين تقرب به مقام فناء في الله كه باصطلاح به مقام اين همان (هو هو بعينه) مي رسد؛ دو قسم محبت در وجود انساني تشخيص داده مي شود:1-    محبت نفساني كه منشأ آن خوش آيند بودن اوصاف محبوب است در نظر كسي كه اوصاف مفروضه ملائم نفس او است.2-    محبت روحاني كه علت آن وجود كمال است در محبوب كه آن كمال مفروض ملائم روح شخصي است كه مائل به رسيدن به آن كمال

است، مانند كمال علم، محبت علم و دانش محبت روحاني است، و محبت مال و جمال و شخصيت، محبت نفساني است، آن محبتي كه در عرفان مثبت نقشه اساسي دارد محبت روحاني است، زيرا طرف محبت و يا محبوب در عرفان مثبت، آن خداي كامل مطلقي است كه هيچ گونه نقصي درباره او راه ندارد و باصطلاح حكماء كمالي است فوق تمام و تمامي است فوق كمال و موضوع محبتهاي نفساني هميشه رو بفنا است در صورتي كه موضوع محبت روحاني جاوداني است اگر مي خواهي محبت بورزي.فصل 5 علي و مسألۀ مرگمرگ در نظر علي (ع)1-    سوگند به يزدان پاك هيچ گونه پروائي ندارم، من به طرف مرگ حركت كنم يا مرگ به من وارد شود.2-    سوگند به معبود يگانه مرگ چيز تازه اي كه ناگوار باشد به من نشان نداده است.3-    قسم به خداوند بزرگ، فرزند ابيطالب به مرگ مأنوس تر است از كودك شيرخوار به پستان مادر.4-    هنگام اصابت زخم جان كاه كه رشته زندگي اش را از هم ميگسيخت فرمود: بخداي كعبه خلاص شدم، مي گويد: پروائي ندارم من به طرف مرگ حركت كنم يا مرگ به من وارد شود. آري براي آن تابلوئي كه بي اختيار زير دست نقاش زبردست قرار گرفته است فرقي ندارد كه قلم را به سوي آن ببرد يا آن را به سوي قلم، آن نمونه تمام عيار پيشوايان توحيد كه خود را مانند تابلوي بي اختيار زير دست نقاش زندگي و مرگ تسليم نموده بود. هيچ گونه فرقي نداشت كه قلم مرگ به سوي او حركت كند يا او به سوي قلم مرگ.مي گويد: مرگ

به من چيز تازه اي نشان نداده است.بگو بطايفه يهود: اگر گمان مي كنيد دوستان خدا شمائيد و بس آرزوي مرگ كنيد اگر راست مي گوئيد. چرا مرگ به علي بن ابيطالب (ع) شيرين تر از پستان مادر به كودك شيرخوار نبوده باشد؟ او كه مانند جنين عاشق به شكم مادر، عاشق به زندگي پر از ناگوار نيست.او با عقل سالم و فطرت پاكش دريافته بود كه مرگ يعني باز شدن درهاي ابديت.حقيقت جاوداني عدالت است كه مي گويد:علي (ع) از غوغاي مرگ و غائلۀ پس از مرگ نگراني ندارد.منابع :فرازهايي جذاب و خواندني از زندگي امام علي (ع)تاليف : علامه محمدتقي جعفريناشر : جهان آراچاپ : چاپخانه نمونه تيراژ : 5000چاپ : پنجم – زمستان 1379

مديريت كيفت جامع

نويسنده : دكتر رضا مهربان خلاصه كتاب- روش اجرايي پياده سازي مديريت كيفت جامع- نشر پيكان: مقدمه : در سالهاي اخير، شركتهاي بزرگ دنيا براي رقابت در سطح بازار بين المللي و كاهش هزينه هاي توليد و ضايعات ، و افزايش كارايي شيوه ها و سودآوري بيشتر، و در نتيجه ، رقابت پذير ساختن قيمتها از روش جديدي در مديريت به نام مديريت كيفيت جامع استفاده كرده اند. اين روش مديريت را در دهه 1950 دكتر ادوارد دمينگ و فيگن بام در امريكا ابداع كردند. اجراي اين روش مديريت ، به علت نياز به سرمايه گذاري در آموزش مديران و مسئولان شركتها، چندان مورد توجه صاحبان و مديران كارخانه هاي امريكايي قرار نگرفت و دكتر دمينگ ، به درخواست جامعه مهندسان ژاپن، اين روش را در آن كشور به كار برد كه سبب افزايش سطح كارايي سازمانهاي توليدي

و كيفيت كالاهاي كارخانه هاي ژاپني شد. در سالهاي 1980 همزمان با تسخير بيشتر بازارهاي بين المللي به دست ژاپني ها شركتهاي امريكايي ، كه بازار فروش خود را به تدريج از دست داده ، ومجبور به تعطيلي بسياري از كارخانه هاي توليدي خود شده بودند، براي جلوگيري از وخيم تر شدن اوضاع و ورشكستگي بيشتر كارخانه ها ، و براي رقابت پذير كردن دوباره كالاهايشان به روش مديريت كيفيت جامع رو آوردند. همزمان ، مديران شركتهاي توليدي ديگر با مطالعه شيوه هاي مديريت شركتهاي ژاپني ، روش مديريت خود را به تدريج تغيير دادند و به اجراي روش مديريت كيفيت جامع پرداختند. كيفيت چيست ؟ كيفيت را به عنوان انجام كارها به طور درست و پيوسته در همه رده هاي سازمان مي توان تعريف كرد. يعني ، عاملي كه بين نياز مشتريان ، كاركنان ، وهدفهاي مالي سازمان توازن به وجود مي آورد . انجام كار درست به طور پيوسته ، يعني تامين خواسته هاي مشتري. مديريت كيفيت جامع چيست؟ با توجه به تعريفهاي ياد شده ، مديريت كيفيت جامع را بايد سيستمي در مديريت دانست كه انجام كارها را به طور درست ، پيوسته ، و در همه رده هاي سازمان تضمين مي كند. بنابر تعريفهاي ارايه شده ، تحقق موارد بالا به استقرار سيستمي در سازمان نياز دارد كه بتواند به دو پرسش زير پاسخ دهد، يعني سيستم موجود بايد پاسخ پرسشهاي زير را به طور پيوسته در بر داشته باشد :1-كارهاي درستي كه بايد انجام شود، چيست ؟2-روش درست انجام آنها چيست ؟نگاهي دقيقتر به اين پرسشها نشان مي دهد كه

براي انجام درست كارها، طرح زير بنايي سيستم بايد درست باشد، يعني كيفيت طراحي سيستم ، و به طور كلي ، فعاليتهايي كه در سازمان انجام مي گيرد ، به گونه اي باشد كه كارهاي مربوط به كاركنان به طور سازمان يافته شناسايي شود و سيستم موجود رهنمودهاي لازم را براي همه كاركنان در همه سطوح ارائه دهد تا روش انجام آن براي آنان روشن باشد. طرح كيفي را با شكل زير روشنتر مي توان بيان كرد. مديريت كيفيت جامع ، آن طرح زير بنايي سيستم است كه كيفيت لازم را براي سيستم در بر دارد. و اما روش صحيح انجام كارها بدين معناست كه كارها همواره به گونه اي انجام شود كه نتيجه مورد نظر را داشته باشد، يعني مطابقت كيفي مورد نظر به دست آيد. مطابقت كيفي را به كمك شكل زير مي توان روشنتر ساخت. بنابر تحقيقات انجام شده ، سازمانهايي كه هدفهاي دراز مدت خود را مشخص كرده ، و راهبردهاي ويژه اي را براي دست يابي به آنها تدوين مي كنند، در مقايسه با سازمانهايي كه بدون تعيين هدفهاي دراز مدت مشغول به كارند، بسيار موفقتر ، و از رشد بيشتري برخوردارند . همچنين ، اين بررسيها نشان مي دهد كه همزمان با تغيير جو بازاري كه سازمانها در آن فعاليت مي كنند، ساخت سازماني نيز نيازمند تغيير خواهد بود. در ضمن ، اهميت دادن به عوامل دروني و بروني سازمان در سالهاي اخير افزايش فراواني يافته است. بر پايه اين مطالعات ، مي توان به طور خلاصه گفت كه آگاهي از مديريت راهبردي يكي از ضروريترين فعاليتهاي مديريت براي

موفقيت است، بدين معنا كه تعيين و استفاده از هدفهاي دراز مدت يكي از ضروري ترين وظايف مديريت به شمار مي آيد. تعريف برنامه ريزي راهبردي چندين تعريف براي برنامه ريزي راهبردي ارائه شده است. بيشتر اين تعريفها بسيار مبهم و طولاني است. تعريفي كه در زير مي آيد، بسيار ساده و كوتاه ، و شامل مفهوم و معناي مهمي است. برنامه ريزي راهبردي فرايندي است كه از طريق آن ديدگاه دراز مدت و هدفهاي سازمان و چگونگي تحقق آنها مشخص مي شود. فرايند برنامه ريزي راهبردي فرايندي است مستمر كه به صورت چرخه اي بسته در راستاي بقاء دائمي و رشد سالم سازمان به كار مي رود.نقش برنامه ريزي راهبردي در رشد سازمان شركتها و سازمانها مانند سيسمتهاي ديگر داراي دوره عمر مشخصي هستند. اين دوره عمر و يا زيست داراي مراحل خاصي است. هر يك از اين مراحل هدفهاي تعيين شده اي دارند كه هر شركت و يا سازمان با پيمودن هر يك از آنها بايد به هدفهاي پيش بيني شده در آن مرحله بكرسد. به اين هدفها از طريق برنامه ريزي صحيح راهبردي و با استفاده از يك مدل اجرايي مناسب مي توان دست يافت. كاربرد مدل اجرايي راهبردي در چارچوب دوره عمر، كه در بالا به آن اشاره شد، به شركت ويا سازمان كمك خواهد كرد تا به هدفهاي خود برسد. كسب هدفهاي سازمان در دوره عمر را مي توان مشابه با سلسله مراتب نيازها دانست كه نخستين بار توسط ابراهام مازلو پيشنهاد شد. خوانندگان اين مجموعه به طور قطع در طي مراحل تحصيلي خود با سلسله مراتب نيازهاي مازلو آشنا

شده اند. مازلو نياز انسانها را طبقه بندي كرده است. در اين طبقه بندي و يا سلسله مراتب ، نياز انسانها از نوع بسيار ابتدايي ، يعني نياز به غذا و پوشاك ، تا تامين بالاترين نيازهاي فردي طبقه بندي شده است كه اين نويسنده نيازي به تشريح آنها در اين مجموعه نمي بيند. هر سازمان و يا شركت ، همانند انسان ، داراي نيازهاي متعددي است كه با تامين يكي از آنها تامين نياز بعدي برايش اهميت خواهد يافت. به همين ترتيب ، هر سازمان و يا شركت نيز داراي سلسله مراتبي از نيازهاست كه يكي پس از ديگري بايد تامين شود. دست يابي به هدف بعدي ، بدون تامين نياز زيرين امكان پذير نخواهد بود. ويليام بين در كتاب خود به نام برنامه ريزي راهبردي به سلسله مراتبي از اين نيازها براي شركتها و يا سازمانها اشاره كرده است. اين سلسله مراتب نيازهاي سازمان را مي توان به گونه مشابه با سلسله مراتب نيازهاي مازلو در خصوص انسان نشان داد.سلسله مراتب نيازيك سازمانويليام بين افزوده است كه براي هر شركت جايگاهي در اين سلسله مراتب مي توان يافت ، و با استفاده از مديريت راهبردي ، آن را در راستاي كسب نيازهايش هدايت كرد. ايجادنخستين مرحله از سلسله مراتب نيازها براي شركت و يا سازمان ، امكان موجوديت و يا ايجاد آن است. البته ، ايجاد و يا موجوديت ، همان گونه كه در شكل ديده مي شود ، پايينترين مرحله از سلسله مراتب نيازها براي هر سازمان است. از آنجا كه بيشتر سازمانهايي كه در بازار كار فعاليت مي كنند ، در

نخستين سالهاي ايجاد خود شكست مي خورند و از ميان مي روند، بنابراين مرحله ايجاد از اهميت خاصي برخوردار است. براي ايجاد هر سازمان و يا شركت ، مسئولين و كاركنان آن بايد از آغاز كار همه جنبه هاي فعاليت سازمان را به طور دقيق مورد توجه قرار دهند و سخت كوشا باشند. هر برنامه ريزي راهبردي صحيح ديدگاه ، رسالت ، محيط ، وضعيت دقيق تجاري شركت ، بازار و محصولات ويا خدماتي را كه به بازار عرضه مي كند، به طور مشخص و دقيق مدنظر قرار مي دهند و بر روي فعاليتهاي خاصي كه براي چنين موقعيتي در عنفوان كار شركت مناسبت داشته باشد، توجه خواهد داشت. هر يك از عوامل بالا ، با توجه به موقعيت شركت در بازار ، بايد به گونه اي در نظر گرفته شود كه ثبات سازمان امكان پذير باشد. با اين هدف و يا منظور ، برنامه ريزي راهبردي در اجراي برنامه هاي اوليه شركت و يا سازمان حائز اهميت بسيار خواهد بود و در تعيين هدفها در حين برنامه ريزي راهبردي ، حتي الامكان به محيط بروني و رقابت پذيري شركت بايد توجه شود. توسعه چنانچه شركت و يا سازمان چندين ماه و يا يك سال را با موفقيت پشت سر گذارد ، مسئولين آن بايد تلاش خود را متوجه توسعه شركت ويا سازمانشان كنند. در بيشتر برنامه ريزيهاي راهبردي ، توسعه بخش عمده اي از برنامه ريزي راهبردي شركت را بايد تشكيل دهد. در اين برنامه ريزي هاي راهبردي ، به بازارهاي ديگر ، محصولات و يا خدمات ديگري كه شركت و يا سازمان مي

تواند بر روي آن فعاليت كند، به دقت توجه خواهد شد. براي امكان و تحقق توسعه ، شركت و يا سازمان بايد تواناييهاي دروني خود را بررسي كند و ضمن پشتيباني از فروش شركت ، به مشتريان ، و فعاليتهاي تجاري خود توجه لازم داشته باشد. منظور از پشتيباني فروش ، تامين نياز مشتريان و حصول اطمينان از دارا بودن ظرفيت كافي براي تامين خواسته مشتريان است. براي اين منظور  همه واحدهاي اجرايي شركت همچون تداركات ، انبار، و سيستمهاي اطلاعاتي و حتي حسابداري در كنار پيشرفتهاي توليدي بايد پيشرفتهاي لازم را داشته باشند. مدل اجرايي برنامه ريزي راهبردي تحت عنوان مدل اجرايي مديريت كيفيت جامع كه توسط اين نويسنده در اين مجموعه ارائه شده است ، شامل برنامه ريزي راهبردي صحيحي است كه بررسي سيستماتيك عوامل بالا را امكانپذير مي كند. استقرار همان گونه كه در جبهه هاي جنگ ، ارتشيان پس از تسخير ناحيه اي جديد، براي استقرار كامل خود از طريق حفر موضع و جايگزين كردن امكانات جنگي خود در محل تسخير شده تلاش مي كنند، به همين ترتيب مسئولين شركتها و يا سازمانها پس از ايجاد توسعه ، از طريق دسترسي به بازارهاي جديد و يا ارايه محصولات و يا خدمات جديد در راستاي استقرار خود در بازار جديد بايد تلاش كنند.شركتها و يا سازمانهايي كه در برنامه ريزيهاي راهبردي خود توجه لازم و كافي بر روي اين موضوع نداشته باشند، دست آوردهايي را كه با تلاش فراوان خود و كاركنانشان كسب كرده اند، به سرعت از دست خواهند داد ، همان گونه كه يك دونده قادر نخواهد بود در مسابقه

دو "استقامت " تمام مسافت مسابقه را با سرعت زياد بپيمايد و در اين گونه مسابقه ها شركت كنندگان از راهبرد خاصي پيروي مي كنند. برنامه ريزي صحيح و كامل راهبردي نقش فكر و هوش را براي سازمان در راستاي دست يابي به هدفهاي دراز مدت و يا كوتاه مدت ايفا مي كند. از اين رو ، برنامه ريزي راهبردي نه تنها بايد مبناي رشد سازمان باشد، بلكه بايد پيشرفتي همراه با تفكر و درايت كامل را براي سازمان سبب شود. بنابراين ، برنامه راهبردي شركت و مدل اجرايي مديريت راهبردي بايد داراي ساز و كاري باشد كه دلايل و برهانهاي لازم را در اين زمينه بتواند بررسي كند. چنين برنامه ريزي راهبردي بايد مسئولين را در راستاي تفكر صحيحي رهنمون سازد كه نتيجه اش ايجاد توازن در فرايند رشد همراه با بينش كافي است. ارتقاكسب ارتقا در شركت موجب توجه و تمركز همه نيروها براي افزايش كارايي فرايندها مي شود . ارتقا بالاترين مرحله اي است كه شركت و يا سازمان مي تواند كسب كند. با رسيدن شركت و يا سازمان به اين مرحله و يا مرتبه از سلسله مراتب نيازها ، به بالاترين درجه كيفيت در اداره آن سازمان نايل آمده است. در اين حالت ،شركت توانايي دريافت جوايزي مانند جايزه دمينگ و جوايز ديگري كه در سطح بين المللي ارايه مي شود خواهد داشت .برنامه ريزي راهبردي ، با استفاده از مدل اجرايي مديريت كيفيت جامع ، موجب رسيدن شركت و يا سازمان به اين مرحله از كيفيت در اداره خود خواهد شد . برنامه ريزي راهبردي با تعيين راهبردهاي مشخص به

كسب چنين پيشرفتي مي انجاميد . اين راهبردهاي مشخص همه نيازهاي مشتريان و فروشندگان و سرانجام ، همه ذينفعان را تامين خواهد كرد بقاءبعد از كسب بالاترين مرحله از كارايي  و كيفيت ،شركت و يا سازمان بايد همه تلاش خود را در راستاي بقاي آنچه كه تا كنون كسب كرده است ، به كار گيرد . چنانچه شركت و يا سازمان با استفاده از روش برنامه ريزي صحيح راهبردي به مرحله « ارتقا» نايل آمده باشد، بايد ارتقاي كسب شده را تا زمان نا معلومي حفظ كند ؛ يعني ، در صنعت مورد نظر در سطح بين اللملي براي مدت نا معلومي پيشرو و يا رهبر باشد و شركت هاي ديگر در آن صنعت از آن پيروي كنند . براي مثال ، چنانچه تيم فوتبال يك كشور پس از تلاش بسيار زياد برنده جام جهاني در فوتبال شود ، اگر بتواند برتري خود را در سالها و يا دوره هاي آتي ( هر چه طولاني تر  ) حفظ كند . به مرحله ي بقا دست يافته است . تيم فوتبال كشور برزيل كه سالها به طور متوالي برنده ي جام جهاني فوتبال شده بود، نمونه بارزي از كسب بالاترين مرحله از سلسله مراتب نياز هاي سازمان است .شركت ها و يا سازمان هايي كه به اين درجه نايل آمده باشند ، بايد با استفاده از برنامه ريزي صحيح راهبردي مصونيت لازم را براي خود به وجد آورند . چنين برنامه راهبردي بايد اين اطمينان را به مديران بدهد كه افراد خاص در مدت زمان معين مسئول انجام فعاليت هاي بسيار مشخص با هدف هاي خاص

باشند. اين فعاليت ها و نتايج آنها همواره با استفاده از معيار هاي خاصي بايد بررسي شود تا هيچ گونه مشكلي در كسب هدف هاي تعيين شده پيش نيايد و با دست يابي پيوسته به ارتقاء ، سبب بقاي هرچه بيشتر شركت يا سازمان بشود . در هر يك از مراحل سلسله مراتب نياز شركت ها ، از ايجاد تا ارتقا و بقا ، استفاده از برنامه ريزي صحيح راهبردي بسيار ضروري است . برنامه ريزي راهبردي هميشه بايد در پرتو مدل اجرايي آزمايش شده و كارايي صورت گيرد تا بيمه كننده تلاش مديران و مسئولين باشد . مدل اجرايي مديريت راهبردي در چهار چوب مديريت كيفيت جامع كه در اين مجموعه ارائه شده است، مدلي است كه با بررسي دقيق مدل هاي اجرايي موفق موجود در امريكا ، اروپا و ژاپن از سوي اين نويسنده به وجود آمده است و مي تواند مبنا برنامه ريزي راهبردي در شركت هاي توليدي و خدماتي اعم از دولتي و يا خصوصي قرار گيرد ، و حتي در مديريت كلي كشور به كار رود . اين مدل اجرايي را كه توسط اين نويسنده با استفاده از مدل هاي ديگر تنظيم شده است . در صفحه ي 58 مي توان ديد . شرح بخش هاي مختلف اين مدل در فصل هاي بعد ارائه شده است .1-برنامه ريزي راهبردي بايد جهت دهنده باشد و از ايجاد اختلال جلوگيري كند 2- برنامه ريزي راهبردي بايد بر اساس نياز هاي واقعي مشتريان پي ريزي شود و نه بر اساس نياز هاي شخصي .3- چنين برنامه اي بر اساس واقعيت هاي سازمان بنا

مي شود و نه بر اساس مسايل سياسي آن 4- برنامه ريزي راهبردي از اجزاي مختلفي با كليت واحد تشكيل شده است و نه از اجزاي از هم گسيخته 5- برنامه ريزي راهبردي بر اساس حقايق محيط دروني و بروني شركت و يا سازمان بنا مي شود و نه براساس فاكتور ها و يا عوامل دروني 6- يك برنامه راهبردي خوب بر اساس اولويت ها پي ريزي مي شود  و نه بر اساس اضافه كردن هدف هايي كه براي شركت و يا سازمان داراي اهميت نيستند .7- برنامه ريزي راهبردي خوب به صورت كنشي با موقعيت ها برخورد خواهد كرد و نه به صورت واكنشي و همراه با تاخير .8- برنامه ريزي راهبردي موجب تسريع در كارها مي شود و از عقب ماندگي جلوگيري مي كند .9- معمولا برنامه راهبردي توسعه بخش است و محافظه گرانه عمل نمي كند .10- نتيجه برنامه ريزي راهبردي موجب تسريع در كارها مي شود و از عقب ماندگي جلوگيري مي كند .11- برنامه ريزي راهبردي كاربردي است و صرفاً فعاليتي آكادميك نيست .12- برنامه ريزي راهبردي فرايندي است كه همه ساله انجام ، و از آن پيروي مي شود . برنامه ريزي راهبردي فعاليتي نيست كه در يك موقعيت خاص انجام شود.13- برنامه ريزي راهبردي همچون فعاليت هايي كه جزيي از وجود انسان مي شود ، فراموش نشدني است و بعد از اينكه چند بار انجام شد ، بسيار طبيعي به نظر خواهد رسيد 14- تعيين هدفهاي قابل اندازه گيري و اندازه گيري معيارهاي خاص هدفها از جمله مشخصات هر برنامه ريزي راهبردي خوب است.معمولا آنچه كه بايد ارزيابي

شود،مورد توجه قرار خواهد گرفت.15- برنامه ريزي راهبردي براي اجرا به وجود مي آيد و نه براي بايگاني در كتابخانه موانع اجراي صحيح برنامه ريزي راهبردي در مقايسه با فايده هاي برنامه ريزي راهبردي ، به مطالبي در زير اشاره مي كنيم كه در صورت عدم توجه به آنها ، فرآيند برنامه ريزي راهبردي آسيب فراوان خواهد ديد و ضمن جلوگيري از كاربد صحيح آن ، از پتانسيل پيشرفت كار مي كاهد . اين مسايل عبارتند از : 1-با موفقيت كسب شده در يك دوره از برنامه ريزي هاي كوتاه مدت  نبايد مديران   احساس كنند كه كسب موفقيت بدون برنامه ريزي راهبردي نيز امكان پذير است و از كاربرد آن در چرخه ي تجاري بعدي خود داري كنند .2- رشد سازمان و يا شركت فقط از افزايش فروش آن شركت ناشي نمي شود .رشد واقعي زماني به وجود مي آيد كه همه ي عوامل درگير در سازمان رشد يافته باشند .3- رقابت پايه و اساس پيشرفت است. زماني شركت و يا سازمان در صحنه بين المللي رقابت پذير خواهد شد كه در صحنه و يا صنعت داخلي رقابت پذير باشد .اگر روحيه ي رقابت پذيري به وجود نيايد ، پتانسيل پيشرفت از ميان خواهد رفت .4- برنامه ريزي ها بايد به صورت دراز مدت باشد و نه كوتاه مدت .موفقيت هاي كوچكي كه ممكن است به دنبال برنامه ريزي كوتاه مدت به وجود آيد ، معمولاً مانع برنامه ريزي هاي دراز مدت مي شود . 5- بي توجهي به ايجاد فرهنگ كاري در شركت و يا سازمان به از دست دادن نيروهاي مفيد آن خواهد

انجاميد .مديراني كه اهميت ايجاد محيطي مناسب ، همراه با ديدگاهي بر اي آينده ي شركت ، ارزش ها و اعتقادات كاري خاص را درك نكنند ، نيروهايي را كه ممكن است باعث رقابت پذيري آن شركت بشوند ، از دست خواهند داد .6- احساس رضايت از وضعيت فعلي خبر خوبي براي رقيبان است .بعضي از مديران در انجام فعاليت هاي بهينه سازي با ارائه ي توجيهاتي همچون « ما از بهترين روش هاي موجود استفاده مي كنيم » و يا « همه چيز به گونه اي است كه ما مي خواهيم » از انجام فعاليتهاي بهينه سازي خود داري مي كنند .عدم پيشرفت در شركت و يا سازمان با توجه به اين گونه دلايل موجب خوشنودي رقيبان آن شركت خواهد شد .7- فعاليت شركت و يا سازمان را نبايد محدود به توانايي هاي سال قبل و يا چرخه ي تجاري پيشين كرد . مبناي برنامه ريزي در بعضي از شركت ها و يا سازمان ها متاسفانه فقط بر مبناي سال قبل است .  چنين طرز تفكري نشانه ي عدم استفاده از نيرو ها و امكانات موجود در سازمان است .8- عدم برنامه ريزي صحيح موجب عدم سرمايه گذاري هاي لازم در شركت مي شود . متاسفانه ، بعضي از مديران تفكر كوتاه مدت دارند و تنها به فكر سود آوري هاي كوتاه مدت هستند و بر اين باورند كه مسايل آينده را آينده حل خواهند كرد . مسايل آتي را تنها از طريق برنامه ريزي هاي دراز مدت مي توان حل كرد و تنها از طريق برنامه ريزي راهبردي و استفاده از مديريت كيفيت

جامع امكان پذير خواهد بود . ساز و كار پشتيباني در برنامه ريزي راهبردي فرآيند برنامه ريي راهبردي كه مي تواند براي شركت ها سودمند واقع شود ، فرآيندي است كه داراي مشخصات زير است :1-نياز سازمان و يا شركت را به درستي تعيين كند 2- از همه فاكتور ها و يا عوامل مهمي كه در انجام برنامه ريزي راهبردي بايد به كار روند ، استفاده شود 3- فرآيند جامعي براي اجراي فعاليت هاي برنامه راهبردي ايجاد شود 4- از نيروي قوي پتانسيل موجود در برنامه ريزي راهبردي در راستاي حفظ رشد و افزايش تواناييهاي شركت و يا سازمان به خوبي استفاده كند .براي تامين شرايط بالا ، قبل از اقدام به برنامه ريزي راهبردي ، چند موضوع مهم بايد مورد توجه مسئولين قرار گيرد . توجه لازم به اين مسايل موفقيت در برنامه ريزي راهبردي را بيمه مي كند . دو موضوع حياتي و مهم در اين زمينه، كه توسط مديران دست اندكار در برنامه ريزي راهبردي مطرح شده است ، عبارتند از :1-    داشتن كيفيت بالا در استفاده از كار گروهي 2-    استفاده مناسب از اطلاعات دربرنامه ريزي راهبردي استفاده از كار گروهي از آنجا كه هر يك از مديران به تنهايي داراي ظرفيت فكري خاصي هستند، و در ارايه ايده ها و نظرها كاملا با هم تفاوت دارند، و از آنجا كه همفكري و تبادل نظر ، باعث ايجاد افكار ، ايده هاي و نظرهاي جديدي مي شود كه هر يك از مديران به تنهايي امكان دست يابي به آنها را نخواهند داشت ، بنابراين كار گروهي در همه سطوح سازمان (

از اداره كلي شركت  توسط گروه مديران تا حل مساله اي كوچك در سطح كارخانه ) از اهميت خاصي برخوردار است. اين اهميت نيز در دين مبين اسلام به روشني و با ارايه آيات متعدد در قرآن كريم عنوان شده است . بنابر بررسيهاي به عمل آمده ، در شركتهايي كه مديران تصميمات خود را به صورت گروهي اتخاذ مي كنند، در مقايسه با شركتها و يا سازمانهايي كه در برنامه ريزي راهبردي خود از كار و تصميمات گروهي استفاده نمي كنند، از نقطه نظر ارائه ايده ها و نظرها تفاوت زيادي با هم دارند. بنابراين ، ميزان بهره وري از كار گروهي از نقطه نظر فرهنگي وكاربردي آن قدر بالاست كه بايد در سطح كشور به آن توجه شود.به همين ترتيب ، چنانچه يك يا چند تن از مديران ، آگاهي چنداني از كار گروهي نداشته باشند به كار برنامه ريزي راهبردي در شركت و يا سازمان خود آسيب خواهند زد. با توجه به نكات بالا ، ميزان آگاهي از كار گروهي بادرجه تاثير پذيري در برنامه ريزيهاي راهبردي ارتباط مستقيم دارد. شكل صفحه زير اين ارتباط را مشخص مي كند. از اين رو ، اگر درجه كيفيت كار گروهي پايين باشد و از برنامه ريزي راهبردي نيز استفاده چنداني نشود ، به اين معناست كه شركت و يا سازمان از پتانسيلهاي موجود خود به خوبي استفاده نمي كند. از سوي ديگر ، چنانچه درجه كيفيت در كار گروهي بالا ، و درجه استفاده از برنامه ريزي راهبردي نيز بالا باشد، شركت ويا سازمان از رقابت پذيري خوبي بهره مند خواهد بود. درجه تاثير

پذيري برنامه راهبردي استفاده از اطلاعات موضوع حائز اهميت ديگر در برنامه ريزي راهبردي ، استفاده از اطلاعات است. همان گونه كه در شكل زير ديده مي شود، در محور قائم شكل درجه كيفيت اطلاعات راهبردي درج شده است. اطلاعات راهبردي به آن دسته از علوم ، اطلاعات ، و آماري گفته مي شود كه شركت و يا سازمان دارد. اين اطلاعات ممكن است شامل اطلاعات و آمار دروني همچون درجه فناوري ، مسائل مالي ، فرايندي ، و نيروي انساني باشد و يا اطلاعات بيروني همچون بازار ، رقيبان ، مشتريان ، صنعت و اقتصاد را در برگيرد . كيفيت اطلاعات راهبردي زماني بالاست كه اطلاعات دقيق و كامل براي دوره زماني لازم وجود داشته باشد. محور افقي شكل ، درجه استفاده از اطلاعات راهبردي را نشان مي دهد . استفاده تاثير پذير از اطلاعات راهبردي به معناي دسترسي سريع و استفاده مناسب از اطلاعاتي است كه براي فرايند تعقيب هدفهاي راهبردي در اختيار شركت قرار دارد. اين فرايند شامل فعاليتهاي هوشمندانه ، كنشي ، همكاريهاي همگاني ، و واكنشهاي گروهي در راستاي حل مسائل بسيار بزرگ در شركت و يا سازمان است. چنانچه اطلاعات موجود در سازمان از كيفيت پاييني برخوردار باشد و استفاده صحيح از اطلاعات راهبردي وجود نداشته باشد، به طور قطع ميزان استفاده از برنامه هاي راهبردي بسيار ناچيز ، و يا صفر است. در مقابل ، چنانچه كيفيت اطلاعات موجود در سازمان و يا شركت بالا باشد و از آنها به طور مناسب استفاده شود، تعقيب هدفهاي راهبردي در آن سازمان بسيار مناسب است و موجب رقابت پذيري آن

در مقايسه با رقيبان خود در صنعت خواهد شد. اين سوال ممكن است براي بعضي ازخوانندگان پيش آيد كه برنامه ريزي هاي راهبردي و راهكارهاي به كاررفته در اجراي آنها تا چه حد در كسب هدفها و موفقيت شركت و يا ساز مان مفيد واقع مي شود؟ بررسي شركتها و يا سازمانهايي كه با موفقيت از برنامه ريزيهاي راهبردي استفاده كرده اند ،نشان ميدهد كه  اين شركتها در پايان دوره ي سوم و يا چهارم برنامه ريزيهاي راهبردي خود به موفقيتهاي قابل ملاحظه دست يافته اند و تفاوت آنها با رقيبانشان بسيار زياد شده است.همچنين،آنچه كه اين نويسنده در سالهاي اخير در اين زمينه تجربه كرده است بيانگر موفقيت قابل ملاحظه در استفاده از اين برنامه ها در شركتهاي توليدي است.هرچند نتيجه ي برنامه ريزي راهبردي از يك شركت تا شركت ديگر كاملا متفاوت است،ولي هدفهاي زير از جمله هدفهايي است كه توسط بيشتر شركتها دنبال شده است:1-سهم بازار و يا رخنه كردن در آن2-افزايش فروش يك محصول و يا خدمت خاص3-كاهش در هزينه هاي عملياتي4-بهبود وضعيت نقدينگي5-بهبودبخشي به فرايندهاي دروني6-شناخته شدن در بازار و يا صنعت 7-رشد نيروي انساني در تعداد و يا مهارت آنهادر بيشتر برنامه ريزيهاي راهبردي ،معمولا شركتها چند هدف راهبردي را مد نظر قرار مي دهند و دنبال مي كنند. فايده اي كه نصيب بيشتر اين شركتها شده است به طور قطع تسريع در دست يابي به هدفهاي راهبردي آنها بوده است،و اين موفقيت را مديون فعاليتهاي گروهي و استفاده از اطلاعات راهبردي كه زايده ي برنامه ريزيهاي راهبردي و مديريت كيفيت جامع است،مي دانند.انواع راهبرد در سازمانهابه طور كلي

،سازمانهاي نسبتا بزرگ داراي سه نوع راهبرد هستند:1-راهبرد كلي سازمان2-راهبرد خطوط توليدي(واحدهاي تجاري)3-راهبرد واحدهاي اجراييبه طور كلي،راهبرد سازمان براي ايجاد توازن نسبي در مجموعه ي واحدهاي تجاري و يا خطوط توليدي تدوين مي شود. اين راهبردها شامل تصميم گيريهاي مربوط به نوع فعاليت سازمان و تعيين بهره وري فعاليتهاي گوناگون سازمان است.راهبرد واحدهاي تجاري در قسمتهاي گوناگون سازمان و تعيين بهره وري فعاليتهاي گوناگون سازمان است.راهبرد واحدهاي تجاري در قسمتهاي گوناگون ،به بهبود موقعيتهاي رقابتي،توليدات،و يا خدمات شركت مربوط مي شود. واحد تجاري ممكن است به عنوان واحدي راهبردي كه شامل مجموعه ي محصولات مربوط به هم است(مانند واحد لوازم خانگي)،به شمار آيد.راهبرد قسمتهاي اجرايي را بيشتر براي افزايش بهره وري تعيين مي كنند. با در نظر گرفتن نقاط قدرت سازمان و راهبرد واحدهاي تجاري آن،راهبرد قسمتهاي اجرايي ممكن است باعث ايجاد راهبردهايي شود كه به هماهنگي فعاليتهاي گوناگون در سطح سازمان و افزايش بهره وري مي انجامد.اين سه نوع راهبرد،طبقه بندي طبيعي راهبردهاي سازمان را نشان مي دهد.اين راهبردها ارتباط نزديكي با يكديگر دارند و براي دست يابي سازمان به موفقيت كلي بايد با يكديگر هماهنگي كامل داشته باشند.تشريح مدل مديريت كيفيت جامعفرايند سياست گذاري در مديريت كيفيت جامع شامل سه اصل است:نخست،تدوين راهبرد،دوم اجرا وسوم ،ارزيابي و نظارت بر راهبردها.شكل زير ارتباط اين سه اصل رابا يكديگر نشان مي دهد. اين سه اصل بعدا به طور كامل بررسي خواهد شد. فرايند اجراي سياستها و مديريت كيفيت جامع در سطح بالاي يك سازمان ( هيات مديره )شامل فعاليتهاي متفاوت است. اين فعاليتها ممكن است شامل گستره اي از تدوين رسالت تا ارزيابي انجام كارها

باشد. مديران ارشد محيط خارج سازمان را براي تعيين عوامل خطر و فرصتها و محيط داخل را براي تعيين موارد ضعف و قدرت بايد بررسي كنند و سپس ، با بررسي عوامل راهبردي ، رسالت شركت را به عنوان نخستين گام در اجراي مديريت كيفيت جامع تعيين كنند. تدويون رسالت به تعيين هدفهاي دراز مدت ، كوتاه مدت ، و نقاط اتكايي شركت مي انجامد . هدفهاي درازمدت و كوتاه مدت ، با استفاده از برنامه هاي مالي و بازرگاني سازمان اجرا مي شود و سرانجام ، نتايج كارها مورد بررسي و تحليل مديريت قرار مي گيرد. يكي از اجزاي اين مدل به بررسي محيط دروني و بروني شركت مربوط مي شود. محيط بروني سازمان محيط بروني سازمان شامل متغيرهايي است كه در خارج از سازمان وجود دارد و در كوتاه مدت در اختيار و زير نظر مديريت نيست . اين متغيرها از ديدگاه سازمان شامل دو قسمت عمده محيط كاري و محيط ارتباطي است. محيط كاري عبارت است از عواملي كه مستقيما بر كار سازمان اثر مي گذارد . اين عوامل شامل روش كار دولت ، فروشندگان ، رقيبان ، مشتريان ، سهامداران ، و مراكز مالي كشور است. محيط ارتباطي به عواملي گفته مي شود كه به طور مستقيم بر كار شركت اثر نمي گذارند ، مانند آداب و رسوم ، فناوري و نيروهاي سياسي و قانوني در سطح كشور. محيط دروني سازمان محيط دروني سازمان شامل متغيرهايي است كه در درون سازمان وجود دارد. اين متغيرها ، همانند متغيرهاي محيط بروني ، در كوتاه مدت در اختيار و زير  نظر مديريت نيست.

اين متغييرها از نظر انجام كارها شامل بافت سازماني،فرهنگ،و منابع سازمان است. بافت سازماني،چگونگي سازماندهي،توزيع مسئوليتها،اختيارات،و ارتباطات در سطح سازمان را شامل مي شود.فرهنگ سازماني در بر گيرنده ي اعتقادات،انتظارات،و ارزشهايي است كه همه ي اعضاي سازمان آنهارا رعايت مي كنند. به طور كلي،اين نوع اعتقادات،از راس سازمان سر چشمه مي گيرد و ديگران در سرتاسر سازمان رعايت مي كنند.معمولا منابع سازماني به داراييها،موجوديهاي توليدي و فني ،از جمله مواد اوليه،ابزار،و دستگاههاي توليدي و خدماتي گفته مي شود. منابع سازماني شامل نيروهاي انساني موجود در سازمان نيز هست.نيروهاي انساني در مديريت كيفيت جامع يكي از با ارزشترين منابع سازمان به شمار مي آيند و به آنها توجه خاص مي شود. تدوين راهبردتدوين راهبرد هاي سازمان ، فرايند تعيين هدف ها و برنامه هاي د راز مدت سازمان است . تدوين راهبرد به سازمان كمك مي كند كه با عواملي مانند خطر ها ، فرصت هاي بروني ، نقاط ضعف و قدرت دروني برخورد موثر داشته باشد. راهبرد سازمان شامل تدوين رسالت ، ديدگاه ها ، ارزشها ، اعتقادات و اصل رهنمومدي است.ديدگاه –ارزشها ، اعتقادات ، اصول رهنمودي ديدگاه به معناي ارزشها و اعتقادات ، فلسفه ي كلي سازمان را تشكيل مي دهد و زيربناي اصولي است كه سازمان بر پايه ي آن قرار دارد. ديدگاه سازمان، جايگاه آن را در خارج از محدوده ي برنامه ريزي هاي معمولي و سالانه ي سازمان مشخص مي كند. ديدگاه ، موقعيت مطلوب سازمان را در  آينده دور تعيين ، و نيازهاي سازمان را براي دست يابي به آرزو هاي خود ، مشخص مي كند. رسالت رسالت هر

سازمان ، فلسفه وجودي آن سازمان را مشخص مي كند. براي مثال ، رسالت بانك ، تامين امكانات مالي براي مشتريان خود در جامعه است. اين رسالت را مي توان به طور مشخصتر و محدودتر بيان كرد. به گونه اي كه شامل تأمين منابع مالي صرفا براي خريد مسكن باشد. همچنين رسالت را ممكمن است به طور گسترده بيان كرد ، به گونه اي كه شامل تامين منابع مالي براي هر كسي باشد كه نياز به سرمايه گذاري و يا خريد مسكن دارد. نكات مهم در تدوين رسالت و نمونه هاي آن درفصل بعد بيان شده است.هدف هاي راهبردي رسالت سازمان همان گونه كه در مدل سياست گذاري در مديريت كيفيت جامع نشان داده ايم ، چارچوب هدف هاي تعيين شده به وسيله سازمان را مشخص مي كند. اين هدفها عبارت اند از نتيجه فعاليت هايي كه در آينده انجام مي شود و سود آن به سازمان خواهد رسيد. بنابراين ، هدف ها به گونه اي بايد بيان كرد كه فرد مسئول ، زمان تحقق ، چگونگي ارزيابي ، روش ارزيابي و هزينه اجراي آن مشخص باشد.نقطه اتكايي نقاط اتكايي نام ديگري است براي هدف هاي مشخصتر سازمان. در حالي كه ديدگاه سازمان ، هدف هاي ده ساله و يا بيشتر) مشخص مي كند و رسالت سازمان براي هدف هاي پنج ساله و يا  بيشتر تدوين مي شود ، و هدفهاي راهبردي هدف هاي نسبتا دراز مدت (3 تا 5 سال) سازمان را تعيين مي كند ، نقاط اتكايي سازمان را بايد در مدت يك سال تامين كرد. ارتباط اين هدف ها را با يكديگر

سازمان را بايد در مدت يك سال تامين كرد.م ارتباط اين هدفها را با يكديگر به صورت زير مي توان نوشت :همه نقاط اتكايي = همه هدفهاي راهبردي = رسالت در دوره هاي گوناگون = ديدگاه بنابراين ، زماني شركت و يا سازمان به ديدگاه خود مي رسد كه همگام با تغيير وضعيت و احوال بازار و نياز جامعه در رسالت شركت تغييرات لازم داده شود و زماني سازمان به رسالت خود دست مي يابد كه همه هدف هاي راهبردي تحقق يابد و سرانجام ، زماني سازمان به هدف هاي راهبردي خود خواهد رسيد كه به هر يك از نقاط اتكايي خود دست يابد.اجراي راهبرد ها اجراي برنامه هاي راهبردي سازمان عبارت است از فرايند دست يابي به نقاط اتكايي استفاده از سياست هاي راهبردي سازمان صرفا از طريق ايجاد برنامه هاي عملياتي برنامه ي بودجه و نوشتن چگونگي انجام آنها امكان پذير است . معمولا اين فعاليت ها را مديران مياني و پايينتر انجام مي دهند ، اما به وسيله مديران رده هاي بالاي سازمان بررسي مي شوند. اين بررسي در بعضي از سازمان ها به عنوان بررسي برنامه هاي عملياتي (برنامه توليد ، فروش و بودجه) انجام مي شود. برنامه هاي عملياتي شامل فعاليت هاي روزانه سازمان است.مديران واحد هاي عملياتي نيز برنامه هاي عملياتي ، برنامه ي بودجه و شيوه انجام كارهاي خود را براي دست يابي به هدف هاي خويش بايد تدوين كنند. همين مديران در تدوين راهبرد هاي كلي در سطح بالا به گونه اي سهيم اند و راهبرد واحد عملياتي آنها بايد در ارتباط با راهبرد هاي كلي سازمان

باشد.كاربرد سياست هاي در مديريت كيفيت جامع ، كه براي بهبود كيفيت محصولات و بهبود مستمر كارها تدوين مي شود ، به شناخت دو نوع فناوري در مديريت نياز دارد. اين دو نوع فناوري عبارت اند از :1-فناوري مديريت2- فناوري پشتيباني آشنايي با فناوري هاي مديريت سبب كاربرد درست و مناسب سياست ها در مديريت كيفيت جامع مي شود . فناوريهاي مديريت سه نوع اند:1-    كاربرد سياستها 2-    مديريت روزانه كارها 3-    استفاده از تدوين برنامه ، اجراي برنامه ، بررسي نتايج و اقدام اصلاحي .از سوي ديگر ، فناوريهاي پشتيباني كاربرد سياستها را پوشش مي دهند و با حمايت اجرايي آنها ، باعث استمرار انجام فعاليت سياست گذاري به طور درست مي شوند. فناوريهاي پشتيباني نيز خود به سه دسته تقسيم شده اند :1-    مشاركت كاركنان در فرايند تصميم گيري 2-    فرايند انجام به موقع كار 3-    تضمين كيفيت جامع تضمين كيفيت جامع ، خود بخشي عمده از سيستم مديريت كيفيت جامع ، و داراي اهميت فراوان است. اين بخش از مديريت كيفيت جامع با سه نوع فعاليت ويژه خود اجرا مي شود :1-تضمين كيفيت محصولات براي رضايت مشتري 2-تضمين كيفيت كالاي تامين كنندگان 3-كنترل كيفيت آماري ارزيابي و نظارت فرايندي است كه امكان بررسي فعاليتهاي انجام شده و مقايسه نتايج آن با نتيجه مورد نظر و اتخاذ تصميمهاي بهينه را به مديريت مي دهد. از اين نتايج بايد براي رفع مشكلات سازمان استفاده شود. هر چند به نظر مي رسد كه ارزيابي و نظارت آخرين مرحله در اجراي مديريت كيفيت جامع است ، اما از اطلاعات به دست آمده مي توان بار ديگر

در مرحله سياست گذاري دوره هاي بعدي به طور قطع استفاده كرد. سازمانهايي كه با استفاده از سيستم مديريت كيفيت جامع اداره مي شوند ، عمل ارزيابي و نظارت را هر سه ماه يك بار (چهار بار در سال ) انجام مي دهند. اين عمل بررسي فصلي كيفيت نام دارد. انجام بررسي فصلي كيفيت از جمله مهمترين فعاليتهاي مديريت كيفيت جامع است كه فايده هاي زير را دارد:1-ارايه برنامه اي تنظيم شده براي مسئولان نقاط اتكايي و امكان بررسي مسايل و مشكلات مربوط به سياستهاي اتخاذ شده 2-امكان بررسي درجه اهميت و طبقه بندي مشكلات موجود و تخصيص نيرو براي پيشبرد هدفهاي مديريت كيفيت جامع 3-جمع آوري اطلاعات و ارزيابي طرحهاي مربوط به مديريت كيفيت جامع 4-توجه به كار گروههايي كه در راستاي بهبود مستمر كيفيت فعاليت مي كنند.بررسي فصلي كيفيت " روشي براي بررسي عملكرد مديريت كيفيت جامع

مهارتهاي لازم براي موفقيت در مديريت

نويسنده :مارسي گيبسون خلاصه كتاب: مترجم : اميري رشيدي نيك- تلخيص : امير حسين وداد- فصل اول: شما مي توانيد فردي موفق باشيد: همه دوست داريم كه از نظر خود و ديگران فردي موفق باشيم . اما واقعا موفقيت چيست ؟ خصوصيات نمونه افرادي را كه به بالاترين پله هاي نردبان ترقي رسيده اند : 1- حس مشترك : همه ما از آن بسيار داريم . افراد موفق مي توانند در امور روزمره زندگي قضاوت درستي به عمل آورند و ايده ها و تفكرات نا مربوط را براي دسترسي به موضوع كنار گذارند .2- داشتن فني از كار خود : اين امر از كوشش براي يادگيري مداوم در طول زندگي ناشي مي شود ،براي دست يابي

به موفقيت بايد ان را طلب كنيد و سپس براي آن كار كنيد .3- اعتماد به نفس : عزت نفس ما را در به دست آوردن چيزهاي محرك در زندگي و در بدو امر اتكا به منابع و تواناييهاي فردي تشويق مي كند . شما وبا تعيين هدف و اعمال صريح و آشكار خود مي توانيد اين حس را در خود تقويت كنيد .4- هوش عمومي              5- توانايي انجام دادن كار: افراد موفق ساعي و سخت كوش هستند .آنان تواناييهاي خوب سازماني و عادات كاري سازنده اي دارند و مي توانند موارد مهم را از غير مهم تمييز كنند . 6- رهبري : افراد موفق نه با تهديد بلكه با ايجاد انگيزه رهبري مي كنند . 7- شناخت درست و نادرست 8 – خلاقيت : استعداد طبيعي به اضافه بصيرت يا شهود برابراست با خلاقيت 9- رضايت از خود 10-بيان شفاهي : به منظورارائه پيام حتي در مقابل گروهي عظيم است .11- علاقه به ديگران : 12- بخت و اقبال فصل دوم براي خود هدف تعيين كنيد افراد موفق به اين دليل موفق مي شوند كه مي دانند به كجا مي خواهند بروند : بهترين كاري كه به مسير صحيح هدايت خواهد شد تعيين هدف است . بستر تعيين هدف : اهداف بايد مشخص باشند و زمينه هاي متعددي را در برگيرند .1- حرفه 2- وضعيت مالي : به دست آوردن پول . 3- تحصيل 4-اوقات فراغت و .......برنامه ريزي اهداف : اهداف خود را  برروي كاغذ بياوريد : هدف خود را بر روي آن نوشته و راه هاي دست يابي به ان را در

صفحه بنويسيد .سپس اولويت بندي كنيد . هدف هاي خود را بخشي از زندگي روزانه خود سازيد .فصل سوم خلاقيت : تفكر باز داشته باشيد .بيشتر افراد خلاقيت را مختص هنرمندان ميدانند اما براي خلاقيت در تمام گام هاي زندگي فضايي وجود دارد . ياد بگيريد كه فكر خود را باز نموده و از تجربه و تواناييهاي خود استفاده كنيد .خصوصيات : شهامت ريسك ردن و پافشاري نمودن از خصوصيات مهم فرد خلاق است .افزايش خلاقيت :1- آگاه بودن از تمام موقعيت جاري خود .2- مصر بودن در روياي خود.3- در نظر گرفتن تمام راه حلهاي جايگزين .4- استقبال ازراهنمايي ناشي از درك مستقيم دروني خود . 5- ارزيابي تمام راه حلهاي جايگزين و انتخاب يكي از آنها .6- واقع بيني در اقدامات خود و بر پايه بهترين دانش موجود عمل كنيد .7- ارزشيابي نتايج خود . خلاقيت راهي است براي زندگي و سود رساندن به جامعه فصل چهارم گوش دهيد و ياد بگيريد چنانچه مايل به رشد و توسعه مفهوم گروه در مديريت باشيد ، مجبوريد به طور مداوم گوش بدهيد . گوش دادن آسان نيست و مهارتي است كه عده اندكي به فكر توسعه آن هستند . گوش دادن يعني به دست آوردن مقصود گوينده از طريق موقعيت ها و كلمات ادا شده فصل پنجم سخنان موثر به احتمال زياد كساني كه در جمع خوب صحبت مي كنند نسبت به كساني كه نمي توانند اين كار را انجام دهند بيشتر پيشرفت مي كنند . آمادگي براي صحبت : ابتدا سعي كنيد پيامي را كه مي خواهيد به حضار بدهيد در جمله اي خلاصه

كنيد . سخنراني خود را به تفضيل يادداشت نكنيد .براي موثر بودن سخنراني بايد به پيام خود و اهميت آن براي حضار و شنوندگان اعتقاد داشته باشيد .فصل ششم بر مطالعه خود مديريت كنيد حجم و سطح مطالعه مديران در بيشتر رده ها كه ضرورت مديريتي روز است دلسرد كننده اما بسيار لازم است . براي نگه داشتن سطح مطالعه در حدي مناسب و براي دانستن اينكه چه چيزهايي در سازمان در حال توسعه و دگرگوني است ، مطالعه مستمر امري ضروري است و راه كار آن توانا شدن در مطالعه سريعتر است . تعيين سرعت مطالعه : راه اول استفاده دست است . با گذاشتن دست خود بر روي صفحه _ راه دوم استفاده از كارت راهنماي بدون خط است . آن را يك يا دو خط بالاي خطي كه در حال خواندن هستيد قرار دهيد . فصل هفتم برفشارهاي روحي و اضطرابهاي خود مديريت كنيد فراگيري مديريت بر فشارهاي روحي ممكن است سهم مثبت و موثزي در موفقيت و رفاه شخصي شما داشته باشد . فشار روحي لزوما بد نيست . ميزان مناسب آن حتي مي تواند عملكرد شخصي را بالا ببرد .فصل هشتم سازماندهي شده عمل كنيد روش صحيح اداره كار در هيچ كجا به دست نمي آيد ، مگر آنكه كار و وقت خود را كنترل كنيد . شما بايد سازماندهي شده عمل كنيد و ياد بگيريد كه بروقت ،نوشتن و حتي تلفن خود مديريت كنيد . بر وقت خود مديريت كنيد مواردي كه بايد براي اصلاح و بهبود مديريت بر وقت خود به آنها توجه كنيد :1-طرحي روزانه از  آنچه

مي خواهيد انجام دهيد تنظيم كنيد (2) فهرستي از هدف هاي روزانه ،هفتگي ،ماهانه و سالانه تهيه كنيد (3) اولويت ها را تعيين كنيد و ياد بگيريد كه چگونه  آنها را در برابر مدير خود مورد سنجش قراردهيد (4) هرگز از يك قطعه كاغذ بيش از دو بار استفاده نكنيد (5) از تكنولوژي (كامپيوتر ،ماشين حساب و تلفن ) استفاده كنيد . (6) فقط در مهمترين جلسات شركت كنيد . تمركز پيدا كنيد در مورد كاري كه از آن لذت ميبريد تعلل نمي كنيد ؛ زيرا انتظار حسي از موفقيت را داريد كه پس از اتمام كار به شما دست مي دهد . به جاي تفكر درباره مراحل مشكل و مزاحم بر نتيجه كار متمركز شويد . زيرا طي كردن همان مراحل به رسيدن به نتيجه منجر مي شود . فهرست كارهايي كه بايد در روز انجام پذيرند فهرستي از كارهايي را كه بايد روزانه انجام شوند همراه با سرفصل هايي كه برحسب اهمييت فهرست شده اند ،تهيه و تنظيم كنيد . در حين  انجام سرفصل ها ، آنها را يك به يك كنترل كنيد . در صورت انجام كارهاي ديگر آنها را به سرفصل ها اضافه كنيد . در پايان هر روز در خواهيد يافت كه چه كارهايي را به پايان رسانده ايد و چقدر وقت خود را تلف كرده ايد . خود را بشناسيد شما جزو كدام دسته از افراد هستيد ؟ كساني كه صبح ها خوب كار مي كنند يا بلعكس كساني كه بعدازظهرها خوب كار ميكنند ؟ شمابايد از اين مسئله  آگاه باشيد و كار خود را بر  طبق آن زمانبندي

كنيد .ياد بگيريد كه نه بگوييد وقفه ها يكي از بزرگترين مشكلاتي است كه در كنترل وقت خود با آن روبه رو هستيد . تلفن زنگ مي زند ،يا كارمندي سرزده به اتاق شما وارد مي شود . در هر حال چنانچه چنين وقفه هايي در كار شما ايجاد شود در حال اتلاف وقت خود ،صرف كردن بيهوده انرژي خود و فلج كردن خود با عدم انجام كار هستيد . براي جلوگيري از بروز اين گونه مسائل ( نه ) گفتن را بياموزيد . اگر در حال كار در مراحل پاياني هستيد به مهمان ناخوانده بگوييد (نه) . بركار خود كنترل پيدا كنيد فهرست كردن فعاليت هايي كه بايد انجام شوند و تكنيك هاي تعيين اولويت ها ، ازجمله راه هاي به دست آوردن كنترل بر كار روزانه هستند . در هر حال هدف شم تمركز در استفاده از اين تكنيك ها ، تمركز و مهار زماني است كه مي توانيد آن را كنترل نماييد و با حداقل رساندن برخورد تقاضاهايي كه نمي توانيد آنها را كنترل كنيد . تهيه و تنظيم ليست ها برنامه ريزي كار روزانه مستلزم آن است كه دو ليست پايه براي خود تهيه كنيد : يك ليست جامع و اصلي و يك ليست روزانه ويژه . ليت اصلي ، مناسب فرد و دائمي است و در دفترچه يادداشت نوشته شده و در برگيرنده هر كار منحصر به فردي است كه بايد انجام شود.انجام برخي از كارها را تفويض كنيد تمام وظايفي را كه مي توانيد به كاركنان تفويض كنيد  ، به آنان ارجاع دهيد ،سپس آنها را از ليست خود

حذف كنيد . براي پيگيري كارها از يك سررسيد يا يك فايل ياد آوري استفاده كنيد .اولويت ها را تعيين كنيد از انجا كه تمام سرفصل هاي موجود در ليست فعاليت هاي روزانه از لحاظ اهميت مساوي نيستند ،بايد اولويت هارا تعيين و تعهد منابع و وقت خود را به نسبت اهميت هر كار با آن منطبق كنيد .1) فوري ،الزامي ،مستلزم كوشش يا تمركز فكري 2) يك سرفصل متوسط است .3) كاري مشغول كننده و عادي است . وقت خود را كنترل كنيد بدون زمان بندي كار روزانه نمي توانيد وقت خود را كنترل كنيد . در غير اين صورت روز خود را براي عكس العمل نشان دادن به بحران ها صرف خواهيد كرد . در زمان بندي ،وظايفي را كه اولويت بالايي دارند در (نخستين وقت شخصي ) قرار دهيد . تسلط بر عوامل اتلاف كننده وقت بايد از روز سازماندهي شده خود با مديريت بر وقفه ها و جلساتي كه باعث تلف كردن وقت شما مي شود دفاع كنيد . ضرورت اوليه در اين مورد كاهش وقفه هااست . روش واقع بينانه تر ، محدود ساختن وقت براي كنترل كامل زمان در قالب هاي تعيين شده .پرداختن به مراجعه كنندگان غير منتظره ملاقاتهاي بسيار زياد درون سازماني باعث بروز مشكلات بسياري مي شود . استراتژي مقابله با اين گونه مراجعه كنندگان ، گذاشتن منشي ميان خود و ديگران است . مي توانيد به منشي بسپاريد كه به آنان بگويد : سرشما شلوغ است . آيا شما هم در كار خود تعلل مي ورزيد ؟ افرادي كه تعلل مي ورزند كارشناساني خود فريبند

. از اين رو نبايد از آنان انتظار داشت كه به اين سوال صادقانه پاسخ دهند . فصل نهم تلفن : دوست يا دشمن ؟تلفن در به دست آوردن كنترل بر وقت ممكن است خير يا شر باشد . وقتي كه نياز داريد با كسي سخن بگوييد تصور نكنيد كه اين كار حتما بايد با يك جلسه رو در رو انجام پذيرد  و وقتي بدان اختصاص داده شود . شما مي توانيد با تلفن اين كار را سريع انجام دهيد .آماده شدن براي برقراري تماس هاي تلفني پيش از اين كه تماس هاي تلفني را آغاز كنيد ، نكاتي را كه قرار است به آنها بپردازيد فهرست كنيد . اگر به افرادي تلفن ميكنيد كه در پرگو بودن هرگز ناموفق نمي مانند ، با تلفن با آنان تماس نگيريد بلكه با نامه يا يك يادداشت كوتاه با آنان تماس برقرار كنيد .  شرلي بلز از شوراي ملي مطالعات كشوري مي گويد : دوستاني كه بيش از نيم ساعت با شما صحبت مي كنند ،احتمالا مي خواهند از اطلاعات شما به عنوان يك متخصص استفاده كنند. در جستجوي تلفن هاي پيشرفته از تلفن هاي پيشرفته استفاده كنيد . تلفن بيسيم به شما امكان مي دهد تا ضمن راه رفتن صحبت كنيد . گوينده تلفني شما را قادر مي سازد تا بادست هاي خود -همراه با تلفن زدن – كار انجام دهيد . شماره گير خودكار ذخيره كننده وقت شماست . آيا تماس هاي تلفني غربال شده اند ؟ ليستي از افرادي كه در طي ان زمان با آنها صحبت خواهيد كرد تهيه كنيد . سعي كنيد

تماس هاي تلفني خو د را با افراد ديگر در هر وقتي كه ممكن است انجام دهيد . فصل دهم حجم اسناد و مدارك و بايگاني را كاهش دهيد پيشرفت هاي تكنولوژيك( نظير كامپيوتر ، دستگاه هاي فتوكپي و فاكس و.......) در دنياي اداره امور تجاري در دهه هاي اخير ما را قادر مي سازد تا اسناد و مدارك را با سرعتي هرچه بيشتر به وجود آورده و انتقال بدهيم .تكنيك تصميمات چهارگانه يا تكنيك (FART)                     درمورد مدارك و اسنادي كه روي ميز شما قرار دارند دو كار مي توانيد انجام دهيد. اول آنكه از مديريت بر انها اجتناب كنيد يا اينكه تكنيك FART را در مورد آنها به مرحله عمل در آوريد . FART يك واژه ساختگي براي چهار تصميمي است كه مي توانيد در مورد مدارك و كاغذها و يا هر نوع سند ديگر اتخاذ كنيد . 1) آنها را به درون سطل زباله بياندازيد . 2) آنها را به افراد مختلف ارجاع دهيد 3) شخصا بر روي آنها كار كنيد 4) آنها را بايگاني كنيد . پردازش مدارك ،اسناد ونامه هابه محض اتخاذ تصميم درموردنامه ها واسناد براساس تكنيك FART وعمل به تصميم اتخاذ شده ،براي بخش دوم يعني پردازش نامه ها ومدارك اماده هستيد كه به معناي عمل واقدام درمورد مجموعه (اقدامات)است .پيگيري كردن حفظ سابقه مدارك مربوط به خود وديگران وجه ضروري ياداوري فرايند اقدام است .شما بايد مطمئن شويد كه اقدامات درمهلت هاي تعيين شده انجام مي شود وبه تعهدات احترام گذارده مي شود .شكست درپيگيري اقدامات نه تنها باعث هرج و مرج ميشود بلكه بدبختي نيز ايجا مي

كند .استفاده از حافظه راهي بسيار ناكارامد براي حفظ سوابق است .راههاي بسيار موثر عبارتند از استفاده از سر رسيد يا فايل نگهداري وفايلهاي ياداوري .فايل ياداوري درمواقعي كه موارد پيگيري بسيار زيادي براي ياداشت روي سررسيد وجود دارد، ضروري است .كشوها رامرتب كنيد پس از اينكه روي ميز خود را مرتب كرديد ،كشوها رامرتب تميز كنيد ؛انگاه همين كار رادرمورد هرگونه سند،مدرك وكاغذ كه تلنبارشده است،بهاجرا دراوريد .كاهش ميزان كار اگر مقدار اسناد ومداركي كه بايد تصميما ت چهار گانه را درمورد انها اتخاذ كنيد كاهش دهيد ميزان كار خودرا كاهش دادهايد ،با جمع كردن (ارزش ماهانه گزارشها )شروع كنيد ؛آنگاه آنها راتجزيه وتحليل كنيد .كمك گرفتن از افراد ديگر روشهاي بسيار ديگري براي مديريت اسناد ومدارك ارائه شدهاند .جورج سوليوان پيشنهاد كرده است كه كار را با به كار گيري افراد ديگر براي دسته بندي اسناد ومداركي كه به قسمت شما اورده ميشود.انگاه سندو مدركي راكه روي ميز شما گذاشته ميشود درنظر بگيريد وان را به پنج طبقه تقسيم كنيد : 1-فوري: اسناد ومداركي كه نياز به توجه ورسيدگي فوري دارند ،اگر نياز به تصميم گيري دارند ان را اتخاذ كنيد .2-مطالعه ونگهداري :اين گونه اسناد ومدارك را در پوشه اي بگذاريد وزماني كه وقت داشتيد (مانند وقتي كه در حال مسافرت هستيد )ان اسناد را برداريد ومطالعه كنيد .3-مطالعه وكنار گذاشتن : اين گونه اسناد ومدارك دردرجه دوم اهميت قرار دارند ؛مداركي نظير مجلات وروزنامه هاي تجاري .اگر پس از يك يا دو هفته موفق به مطالعه آن نشديد ان هارا دور بيندازيد.4- بايگاني : در صورت لزوم يادداشتي تهيه كنيد و

جايي را كه هر سرفصل بايد بايگاني شود ، ذكر نماييد .5- كنار گذاشتن : اينگونه مدارك بيشترين حجم را دارند . قاعده عمومي در اين مورد عبارت است از مديريت و رسيدگي به آنها فقط براي يك بار.عرضه بيش از حد اسناد و مدارك را متوقف كنيد كارهاي شما ممكن است به عرضه فزاينده و بيش از حد مدارك و اسناد منجر شود – توليد گزارش ها و ديگر مدارك براي اجتناب از اين پديده ، ابتدا مقدار ماهانه گزارش هايي را كه خود و يا ديگران تهيه مي كنيد ، تجزيه و تحليل كنيد . گزارش ها نبايد صرفا مجموعه اي از عوامل باشند ، بلكه بايد به شكل صحيحي آنها را فراهم آورند تا افراد بتوانند از آنها به منظور اتخاذ تصميم استفاده نمايند .حذف اسناد و مدارك غير لازم را هدف خود قرار دهيد ديانا بوهر در كتاب كم كردن حجم اسناد و مدارك از فرهنگ سازماني مي گويد : نمي توانيد تمام اسناد ،مدارك يا نامه ها را حذف كنيد ؛ اما برخي از آنها براي كاهش ، هدفهاي عالي به شمار مي روند . كه برخي از آنها ذكر مي شوند : 1- ضميمه نامه هاي مشتريان كه فقط مي گويد : ( من چيزي را براي شما مي فرستم ، شما اكنون  آن را در دست داريد ) 2- يادداشت هايي را كه براي دفاع از حيثيت و صيانت نفس نوشته شده اند. 3- فرمهايي كه اطلاعات را به صورت دو نسخه اي جمع آوري مي كنند . 4- كاغذهاي اطلاعاتي كامپيوتري چاپي كه قبل از آنكه قابل

استفاده باشند بايد تفسير شوند .5- گزارشهايي كه درخواست مي شوند ، اما هرگز خوانده نمي شوند .6- اقدامات جاري و گزارش سفرها و ماموريتها . 7- ليست هاي توزيعي كه همه افراد حتي كسي كه ممكن است ده سال بعد به آن نياز داشته باشد را شامل مي شود .8- اسناد پنجاه صفحه اي كه براي مديران ارسال مي شود در حالي كه آنان فقط صفحه نتايج و پيشنهاد ها را مي خواهند . 9- راهنماهاي سازماني كه در آنها خط مشي ها و رويه هايي براي پاسخگويي به هر موقعيت احتمالي طرح شده است .براي حذف گزارش هاي غير لازم چه بايد كرد ؟براي حذف گزارشها راه هايي وجود دارد با امتداد دوره زماني گزارش شروع كنيد . اگر گزارش هفتگي است ،آن را دو هفته يك بار كنيد اگر به صورت ماهانه ارائه مي شود ، آن را سه ماهه كنيد . الگوي مديريت بعضي از مديران براي همه چيز به مدرك استناد مي كنند و نمي خواهند مسئول قلمداد شوند ؛ زيرا براي اثبات مطلب حجمي از اسناد و مدارك را تقاضا مي كنند كه مسئول غلط پيش رفتن كارها و امور نيستند. برخي مديران تاخير مي كنند ، چون اسناد و مدارك در بالاي نردبان سازماني و به صورت يكجانبه توزيع مي شود و اميدوارند فرد ديگر تصميم اتخاذ كند . عده اي ديگر از مديران هم كارها را واگذار مي كنند ، مانند ارسال اسناد ومدارك به طرف پايين و  بالا  وسوال در مورد اطلاعات بيشتر و بيشتر . فصل يازدهم ارتباط برقرار كنيد براي پيشرفت و حركت به

سمت جلو بايد بتوانيد به صورت موثر با روسا ، همرديفان ، زير دستان و مشتريان خود ارتباط برقرار كنيد . اين ام رنه تنها به معناي توصيف منظور خود به صورتي واضح است ، بلكه به معناي منطبق ساختن پيام با نيازها ، طبع و حتي دايره لغت مخاطبان گفتار شماست . ويژگي هاي افرادي كه به خوبي ارتباط برقرار مي كنند چيست ؟ كساني كه با ديگران به خوبي ارتباط برقرار مي كنند ، نگرشي از احساس و اظطراب فوري دارند كه ديگران به فوريت آن را احساس مي كنند .1-  صريح و قاطعانه صبت كنيد: صحبت كردن به صورت صريح ، تلخ ، قاطع و پر آب و تاب است . 2- انسان باشيد ! هيچ كس و هيچ كاري مرجح نيست . اگر كار را خراب مي كنيد به همكاران خود بگوييد .3- ساده صحبت كنيد : از كلمات ناآشنا و غير مصطلح استفاده نكنيد .هيچ چيز مانند يك ايده و فكر پاك ، عريان و به خوبي ارائه موثر نيست . 4- در جستجوي يك كار برجسته باشيد .آن را از قعر بيرون آوريد و با ارتباطات خود عجين كنيد .5- شنونده خوبي باشيد : شامه تيز و گوش شنوا داشته باشيد و از صحبت هاي مشتريان و كاركنان خود نكات اساسي را بيرون بكشيد . بازخورد به دست آوريد : پس از اين كه با فرد صحبت كرديد يقين پيدا كنيد كه او آنچه را كه مي گويد درك مي كند ، كه اين امر مستلزم به دست آوردن بازخورد است . فصل دوازدهم شما در صحنه هستيد اين

كه چقدر مهارت ها و محاسن شما خوب و مفيد هستند چندان اهميتي ندارد.؛ زيرا باعث پيشرفت حرفه شما نمي گردد ، مگر آنكه افراد ديگر نيز از آن اگاه باشند . بازاريابي براي خود صرفا تركيبي از كوشش براي ايجاد تاثير خوب بر ديگران و جستجو براي ساختن فرصتهاي بيشتر است . ايفاي نقش ريموند جانسون مي گويد وقتي كه سركار هستيد در صحنه حضور داري . اگر بخواهيد مدير يا سرپرست برجسته بخش شويد بايد بريا ايفاي نقش در تمام اوقات وتشويق و حمايت از اين نقش با كار اضافه و گسترده در خانه آماده شويد . زيرك و دقيق باشيد در جستجوي فرصت هاي مناسبي باشيد تا اندكي از خود تعريف كنيد . به ديگران كمك كنيدپيشنهاد هاي ديگري كه براي شناخته شدن به صورتي مطلوب در كتاب فاتحان ذكر شده است عبارتند از : 1- به ديگران براي رسيدن به اهدافشان كمك كنيد . دير يا زود آنان هم فرصت هايي براي شما ايجاد خواهند كرد .2- عادات خود را تجزيه و تحليل كنيد .3- پرشور و هيجان باشيد . 4- باشوق و حرارت عمل كنيد . 5- باديگران بيشتر همدلي كنيد . 6- از ديگران كمك بخواهيد .خود الزامي بايد جايگاهي براي خود خلق كنيد اين امر به معناي آن است كه خود را ملزم مي سازيد . براي اين كه خود را ملزم سازيد راه هاي بسياري وجود دارد. 1- شغل ناخواسته اي را برعهده بگيريد : مهارت يا تكنولوژي اي كه براي  شركت شما جنبه ضروري دارد . 2) به صورت فوق العاده كار انجام دهيد : كاري

بيش از آنچه براي شما تعيين شده انجام دهيد . 3) زماني كه سرپرست مراقب كار شما نيست ، سخت تر كار كنيد .4) براي كارگروهي اعتبار قائل شويد . رمزهاي ارتقاءشما مي توانيد تغييرات سازماني را پيش بيني كنيد و مقام پستي متناسب با تشكيلات جديد براي خود فراهم كنيد . اين كار از طريق آگاه شدن از نياز هايي كه مي توانيد آن را در هر نمودار سازماني پر كنيد و واجد شرايط كردن خود براي پر كردن آن نيازها ، امكان پذير است . اين امر اغلب به معناي متخصص شدن است ؛ به اين ترتيب كه شغل و عنوان جديدي براي شما به وجود مي آيد . گسترش حيطه پيام براي افراد بيشتر فرصت هايي به وجود آوريد تا شما ، كارها و موفقيت هاي شما را بشناسند . فصل سيزدهم براي آينده مهارت كسب كنيد موفقيت حرفه اي عبارت است از هدف متحرك براي سال ها ي آتي . از اين رو بايد مهارت هاي خود را با جديد ترين روش ها در حوضه كاري خود به خوبي حفظ كنيد . كريك هيكمن و مايلك سيلوا در كتاب خلق برتري مي گويند مديران موفق در آينده كساني خواهند بود كه در شش مهارت مستقل از هم و ( نوپا ) تسلط پيدا كنند : 1) بصيرت خلاق . طرح سوالات مناسب : اين امر مستلزم تمركز پذيرش ديدگاه هاي مختلف است تا بتوانيد سوالاتي فراتر از سوالات ديگران مطرح سازيد .2) حساسيت نسبت به ديگران : حالات و انتظارات افراد را درك و بر اساس آن عمل كنيد ، ميان

افراد ارتباط برقرار نماييد . 3) نگرش  به وجود آوردن آينده : نگرش سير و سفري ذهني است از آگاهي به ناشناخته ها و خلق آينده از طريق ايجاد پيوند واقعيت ها ، رويا ها ، خطرها و فرصتها . شما ايده ها و مفاهيمي را كه به نگرش اضافه مي كنيد جستجو كرده و مي يابيد .4) قابليت تغيير ، پيش بيني تغيير : از تغيير به عنوان يك فرصت ، نه يك تهديد استقبال كنيد و ياد بگيريد براي به دست آوردن مزاياي مورد نظر خود آن را تحت كنترل در آوريد . تغيير غير قابل اجتناب است و جايي براي ايستادگي در برابر آن وجود ندارد . 5) تمركز استقرار تغيير : براي بهره برداري از تغييرات به صورت موثر ، روش گام به گام را انتخاب كنيد . اين امر را كه چگونه تغيير در سازمان شما تاثير مي گذارد _ پيش از آغاز آن – ارزيابي كنيد . اطمينان حاصل كنيد كه تغيير براي شما واقع بينانه است . 6) پشتكار ، زندگي در دراز مدت : مي توانيد اهداف عالي داشته باشيد ، اما به نگرشي دراز مدت نياز داريد تا آن اهداف را برحسب آينده با فاصله زماني بيشتر ارزشيابي كنيد . پشتكار و شكيبايي در به كاربردن آن پنچ مهارت (نوپا) در زمان مناسب و در تناسب و تركيب مناسب به شما كمك مي كند . فصل چهاردهم افراد مناسب را استخدام كنيد هنگام استخدام افراد شما به وجود كليه مهارت ها از جمله ارتباطات ،گوش دادن ، تصميم گيري و مهارت هاي شخصي به بهترين نحو

در آن نياز داريد . مصاحبه و استخدام كاركنان جديد اگر به صورت صحيح انجام پذيرد ، از مهمترين راه هاي دست يابي به اهداف شماست . به دست آوردن واقعيت ها ابتدا واقعيت ها را به دست آوريد . آنچه در خلاصه سوابق مي بينيد مورد آزمون قرار دهيد . هر نشان و اشاره اي را دنبال كنيد  . در مصاحبه توجه كنيد كه آيا متقاضي متوجه و هوشيار است – در اتاق شما به دنبال يافتن علايق شماست يا خير . آيا احساس مي كنيد متقاضي در حال گوش دادن و درك سخنان شماست . هدف شما استخدام كردن نيست بلكه پس از محك افراد از لحاظ ويژگي ها و توانايهايي كه به دنبال آن هستيد ، آن را استخدام مي كنيد . دو قاعده استخدام قاعده اول در استخدام محرز شدن نياز شما به داوطلب است . به داوطلب بگوييد چه كسي شما را تحت فشار قرار مي دهد كه سرد برخورد كنيد يا پيشنهاد ديگري را قبول كنيد . قاعده دوم در استخدام –كه به ويژه زماني كه تمام داوطلبان به نظر بر جسته مي رسند مهم است – عبارت است از استخدام فردي كه كار كردن با او را ترجيح مي دهيد . ارزيابي داوطلب ويليام يومانز در كتاب هزار چيزي كه در مكتب تجارت هرگز فرانگرفته اي چنين اظهار نظر مي كند :مديران خوب ياد گرفته اند داوطلبان را به طور واضح و روشن برحسب دو عامل قابل محاسبه ببينند :1) شواهد و مداركي كه نشان مي دهند فرد مي تواند كاري را از نزديك انجام بدهد 2) شخصيت

و خصوصيات فردي كه براي سازمان مناسب است . با تجزيه و تحليل شغل و كسب مهارت هايي كه ايجاب مي كند و مسئوليت هايي كه مي طلبد ، آغاز كنيد.دريافتن جزئيات وقتي زمان سوق دادن بحث به سمت عناصر اصلي و واقعيات فرا مي رسد .در پرسش براي دريافت جزئيات بيشتر ،درنگ نكنيد .وقتي با فردي مصاحبه مي كنيد در مورد برگشت به عقايد و نظريات اوليه خود دقيق باشيد . گهگاه سعي كنيد سكوت كنيد تا ببينيد چه اتفاقي مي افتد . در هر حالت بيشتر گوش بدهيد . فرايند استخدام بورلي پوتر در كتاب تغيير عملكرد در شغل اصول معيني را براي مصاحبه استخدامي ارائه داده است: 1) رابطه برقرار كنيد 2) زياد صحبت نكنيد 3)كنترل داشته باشيد 4)مراقبت كنيد كه مورد مصاحبه قرار نگيريد 5) از طرح سوالات راهنما بپرهيزيد 6) زود نتيجه گيري نكنيد 7)اطلاعات ويژه اي به دست آوريد .تكنيك هاي مصاحبه موثرسعي كنيد براي بيرون كشيدن سريع اطلاعات از داوطلبان تصدي شغل از تكنيك هاي زير استفاده كنيد:1) شنونده فعال بودن 2) تكرار : كلمه كليدي را تكرار كنيد .3) تجسس : پرسش هايي را كه از لحاظ پايان پذيري باز هستند مطرح كنيد نظير چگونه ، چه كسي ....4) سكوت 5) بررسي و كنترل پاسخ ها 6) تلخيص : نكات اصلي را كه داوطلب مطرح كرده است خلاصه كنيد . اثبات مهارت هابعضي از داوطلبان مي توانند مهارت هاي خود را نشان دهند . فروشنده مي تواند محصول را به فروش برساند . مصحح مي تواند  متن ساده را تصحيح كند . نگاه به درون سازمان لي

بوز در كتاب هيچ كس نيازي به درخواست ندارد براي يافتن بهترين كارمندان جهت ارتقاي خط مشي  متفاوتي را ، يعني نگاه كردن به درون سازمان را توصيه مي كند . او معتقد است افرادي كه شركت را مي شناسند ثابت كرده اند كه تواناييهايي دارند . لي بوز شبكه ها را بر دو اعتقاد استوار مي داند : 1) افرادي استخدام مي شوند چون كسي را در سازمان مي شناسند . 2) استخدام از طريق ايجاد شبكه راهي موثر براي به دست اوردن بهترين داوطلبان ممكن است.در جستجوي پيشرفت در هر حرفه در جستجوي بعضي از پيشرفتها (به عنوان يكي از علائم تعهد ) باشيد . دريابيد كه چرا داوطلب پستي كليدي را رها كرده است .  فصل پانزدهم اخراج :كاري كه بايد صورت پذيرد گاهي اوقات در استخدام افراد دچار اشتباه مي شويد يا وارث فردي مي شويد كه نمي تواند يا نبايد شغلي را تصدي كند . آنگاه با كاري مواجه خواهيد شد كه بيشتر افراد از ان واهمه دارند ، يعني اخراج؟هارولد جنين اخراج را آزمون رهبري براي سازمان و مديريت خوانده است . اومتذكر شده است كه فرمولي براي اخراج وجود ندارد .فصل شانزدهم در افراد انگيزه ايجاد كنيد حتي بهترين كاركنان هم نمي توانند بيش از ظرفيت خود و بدون وجود محيطي انگيزه بخش – و مديري با مهارت رهبري – كار را انجام دهند . استراتژي اي براي ايجاد انگيزه افراد رفتارشان را تغيير نمي دهند ، مگر آنكه به واسطه اين تغيير تفاوتي براي آنها ايجاد شود . قواعد رفتاري تاركنتون سه قاعده رفتاري ذيل را براي

آگاهي و به ذهن سپردن ذكر كرده است : 1) رفتار خوب كه با واكنشهاي مثبت تقويت مي شوند كه به تداوم يا اصلاحرفتار منجر مي گردد .2) رفتاري كه با واكنش بد مورد تشويق قرار نگرفته و رو به تنزل مي گذارد .3) رفتار مثبت و سازنده اي كه بدون توجه ادامه يابد عاقبت به كاهش كار اضافي در فرد منجرخواهد شد .يكي از اصول مبارزاتي انجمن تجارت آمريكا غلبه بر اين نگرش سنتي مديريتي است كه : به فرد براي كاري كه قرار بود اجام دهد پاداش ندهيد . پاداشهاي مناسب پاداشهاي مالي تنها يكي از عوامل ايجاد انگيزه است و مهمترين آنها نيست . اگر چنين بود بايد كارگران شركت جنرال موتور سه برابر كارگران شركت تويوتا بازدهي داشته باشند . مديران براي اينكه تشويق (كارمند هفته ) را جاربزنند يا كارمندي را كه سستي و اهمال او باعث اتلاف وقت شركت شده است تنبيه كنند ، به قدر كافي وقت دارند اما در ميان تعداد زادي از كاركنان ناديده گرفته مي شوند نه تلاشگران و نه اهمال كنندگان – آنهايي كه ممكن است به توجه بيشتري از ان كارمند هفته يا آن اهمال كننده نياز داشته باشند . سيستم ايجاد انگيزه ECIRPاكنون سيستم مذكور توضيح داده مي شود :تعريف : به اين معنا كه رفتاري را كه در حال تلاش براي تحت تاثير قرار دادن آن هستيد تعريف مي كنيد ؛ انگاه اهداف دقيقي را از انچه براي انجام شدن آن مورد انجام است (توسط چه كسي و تا چه تاريخي ) تعيين مي كنيد . ثبت و نگهداري ميزان عملكرد

: ثبت و نگهداري ميزان عملكرد و اعداد و ارقام آن عاملي انگيزشي در كار است ، مانند آنچه در ورزش هاي مختلف وجود دارد . فراگيري : فراگيري به معناي كنار گذاشتن طرز تفكر قديمي كار فرما در مقابل كارگر و ايجاد امكان براي كاركنان به منظور ايفاي نقشي واقعي در كارشان است .  واكنش : واكنش در مرحله اي است كه در عمل رفتار خود را تغيير مي دهيد . واكنش ممكن است پشتيباني مثبت يا منفي باشد و يا هيچ تقويتي به عمل نياورد . وقتي فردي كار صحيحي انجام مي دهد ، اجازه دهيد فورا بفهمد كه متوجه شده ايد و از ان تقدير به عمل مي آوريد . ارزشيابي : آخرين مرحله در اين فرايند اين است كه  تعيين كنيد چه كاري را سعي كرده ايد انجام دهيد .فضاي انگيزشي ويليام يومانز در كتاب هزار چيزي كه در مكتب تجارت هرگز فرانگرفته ايد مي گويد : به وجود آوردن فضايي كه انگيزه ايجاد مي كند يكي از بخشهاي كار رهبران تجاري است .كاركنان در چنين فضايي عزت نفس دارند . آنا همواره مي دانند كه در سازمان آنها چه مي گذرد ، از انها چه انتظاري دارند و چگونه بايد اين انتظار را براورده سازند .نه همچون يك تصادف در ايجاد فضاي انگيزشي تصادفي روي نمي دهد . بنابراين به مثابه يك مدير آنچه مي توانيد براي به وجود آوردن فضايي كه در ان همه احساس كنند در تمام مواقع حضور  دارند و انتظار مي رود بيشترين تصميمات را خود آنان اتخاذ كنند ، انجام دهيد . كاركنانتان بايد بدانند

كه مي توانند در پي كشف ديدگاه هاي جديد و غير معمول – حتي ريسكهاي عاقلانه –بدون ترس از دست دادن پشتيباني شما ، باشند . قدرت در دست هاي شماست جان ادير در كتاب رهبري موثر مي گويد : شما به عنوان مدير قدرت ترقي يا كاهش سطح انگيزه زير دستان خود را داريد . انگيزه هاي انساني در اعماق نيازها و ارزشهاي دروني افراد ريشه دارند . نيازي كه بيدار مي شود (خواسته خوانده مي شود ) رهبران مي توانند به فرايندي كه به وسيله ان نيازها به خواسته ها تبديل مي شود كمك كنند . پنج الزام موجود در انگيزه 1.حسي از موفقيت شخصي در شغلي كه در حال انجام آن است داشته باشيد و بايد معتقد باشد كه در حال ساختن يك سهم با ارزش در اهداف گروهي يا قسمتي است .2.احساس كند كه ماهيت شغل مبارزه جويانه است و تصدي آن به بهترين افراد واگذار مي شود و به او مسئوليتي متناسب با تواناييهايش داده مي شود .3.براي نيل به موفقيت ها پاداش و تشويق منسب دريافت كند .4.برجنبه هايي از شغل خود كه به او واگذار شده ، كنترل داشته باشد . 5. احساس كند فردي است كه در حال توسعه و پيشرفت تجارت و تواناييهاي خود است . فراهم آوردن فضايي مناسب ، و فرصت كافي براي اينكه هر فرد گروه با اين پنج الزام دست يابد ، احتمتلا مشكل ترين ، مبارزه جويانه ترين و با ارزش ترين وظيفه رهبري است . عوامل انگيزشي ويژه بعضي ها معتقدند كه فقط پول اين كار را خواهد كرد .

پول چيزي بالاتر از اين لطف است ، اما در بيشتر مواقع صرفا راهي براي حفظ ميزان عملكرد است . اين امر نشان مي دهد كاركناني كه از نان قدرداني مي شود ، از داشتن موقعيتي مشخص در شركت لذت مي برند . ارتقاي كاركنان براي ارتقاي افرادي كه كاري «بالاتر و فراتر از آنچه وظيفه خوانده مي شود » انجام مي دهند ، جايي را در نظربگيريد . منظور از كار بالاتر و فراتر از شرح وظيفه عبارت است از : كار اضافي براي تكميل كار ، يا كار در آخر هفته ؛ يا حل مشكلي كه همه از حل آن عاجز مانده اند ، يا انجام وظيفه اي كه نتيجه ان برنده شدن پيشنهاد يك مشتري است . با ارتقاي افراد باعث مي شويد احاس اهميت كنند . اكنون آماده اند كه پيشرفت كنند و فرصت خوبي ايجاد شده است تا سطح عملكرد آنان سير صعودي پيدا كند . ارتقاي كاركنان قسمتهاي فروش و خدمات پس از فروش تام پيترز در كتاب غلبه بر بي نظمي تاكيد كرده است كه موسسه براي موفق بودن ، بايد تا حد امكان به مشترياننزديك شود . تام پيترز مي گويد :در انگيزشهاي مالي افرادي كه در خط مقدم جبهه فروش و خدمات پس از فروش و توزيع قرار دارند و كساني كه از آنها پشتيباني به عمل مي آورند ، بيشتر سرمايه گذاري مي كنيد .فصل هفدهم دادن باز خورد ارزشمند به كاركنان همان گونه كه نگرش هاي انگيزشي روشن مي سازند ، براي كاركنان آگاهي از اين كه چه جايگاهي دارند بينهايت مهم است .

باز خورد خوب بايد براساس اهداف صريح و نقاط كنترل بنا شود ، براي اين كه افراد از اينكه چه كاري بايد بكنند ، يا چه كاري را نبايد بكنند و چه رفتار ويژه اي مورد نظر شماست آگاهي يابند . پاتريشياكينگ در كتاب طرح ريزي و ارزشيابي عملكرد متذكر است كه بيشتر افراد ، در ارائه بازخورد صحيح با مشكل مواجه اند .ارتقا و انتقاد ، هر دو براي مدير كار مشكلي است . تعدادي از مديران به ندرت كاركنان خود را ارتقا مي دهند و برخي هرگز بدين كار دست نمي زنند .انتقاد ممكن است به دليل واهمه از واكنش هاي كاركنان از انتقاد كردن به آنان اجتناب كنيد يا هنگام بيان انتقادات عصباني شويد . هر كدام از اين رفتارها فرصت نفوذ به صورت مثبت در كاركنان را از شما مي گيرد . انتقاد را با حالتي واقعي كم احساس يا بدون ابراز احساسات بيان كنيد . خطوط راهنما 1) هنگام ارتقا : اغلب اين كار را انجام دهيد . ارتقا بايد ويژه و به صورت مستقيم باشد . 2) هنگام انتقاد : آن را مشخص سازيد . آنچه را بايد صورت پذيرد پيشنهاد كنيد . تشويق را با توضيح اين اعتقاد كه فرد مي تواند تغيير كند ، ارائه دهيد . كمك خود را ارائه كنيد . پاداشها براي ايجاد راه هاي متنوع در پاداش دادن به افراد به منظور انجام دادن كار صحيح بعضي از تفكرات را به كار ببريد .هدف شما بايد دادن پاداشي باشد كه به بهترين وجه نيازهاي كاركنان را ارضا كند. در اينجا راههاي دادن پاداش

براي برگزيدن راههاي مناسب از ميان انها ارائه مي گردد: 1) ارتقا : وقتي كه فرد واقعا استحقاق آن را داشته باشد به خوبي موثر است اگر آن را به طور مساوي و براي عملكردي مشابه به كار ببريد . 2)امنيت شغلي : پاداشي موثر – به ويژه در صنايعي كه مستعد تعطيلي موقت است – براي كاركنان قديمي است . 3) پول : پاداشي ارضا كننده براي هر كس است .4) مزاياي حاشيه اي : در بعضي از مواقع موثر است ، اما بيشتر شركتها « بسته اي به حد كافي موثر» از اين گونه منافع براي محدود ساختن ارزش اين پاداش در اختيار دارند . 5)برنامه هاي بهسازي كاركنان : به فرد امكان مي دهد تا شغل، رهبري يا مهارتهاي شخصي كه به او در حفظ هوشياري  و آگاهي كمك مي كند ، ايجاد نمايد . 6) مشاركت در تصميم گيري : به كاركنان اين احساس را القا مي كند كه در تعيين سرنوشت خود و عمليات شركت حرفي براي گفتن دارند .7) ساعات فراغت بيشتر : كوتاه كردن زمان كار يا توليد ممكن است عامل موثري باشد كه صرفه جويي هايي را نيز براي كارفرما به وجود مي آورد . 8) فرصت براي موفقيت و پيشرفت در سازمان : پاداشي مهم براي كاركنان صلاحيتدار به شمار مي رود.9) آزادي عمل بيشتر در كار : پاداشي با ارزش براي بيشتر كاركنان است اغلب زماني كه مديريت ازنزديك بر كارشان نظارت ندارد . بهتر كار را انجام مي دهند . 10) واكنش و بازخورد مديريت :در نهايت يك پاداش است افراد مي خواهند از

واكنشهاي مديرت آگاه باشند . زماني كه چيزي وجود دارد كه مي خواهيد آن را تغيير بدهيد ،آگاه كننده باشيد نه قضاوت كننده ،تصحيح كننده باشيد نه عيب جو .فصل هجدهم مهارت هاي تفويض اختيار  را در خود ارتقا دهيد تفويض اختيار را به سادگي با تعيين تمام وظايفي كه براي رسيدن به اهداف سازمان بايد انجام پذيرد شروع كنيد . سپس فرد يا افرادي را كه به بهترين وجه واجد شرايط براي انجام هر يك از اين وظايف هستند انتخاب كنيد و اختيارات لازم را به انان بدهيد . چرا افراد تفويض اختيار نمي كنند ؟ رابرت نلسون در كتاب تويض اختيار مي گويد : مديراني هستند كه براي خودداري از تفويض اختيار دلايل ذيل را ذكرمي كنند : 1) كارمندان من تجربه ندارد 2) توضيح كار براي افراد بيش از انجام كار به وسيله خود من طول مي كشد 3) حتي يك اشتباه كارمند گران تمام مي شود . 4)من به دليل موفقيت خود سريعتر كار را انجام مي دهم 5) كارهايي وجود دارد كه من نمي توانم آن را به كسي تفويض كنم .6) كاركنان من متخصص هستند ، ولي دانش جامعي را كه لازمه گرفتن بعضي تصميمات است ندارند . 7) كاركنان من اغلب سرشان شلوغ است 8) كاركنان من هنوز آماده پذيرش مسئوليت بيشتري نيستند 9) من به دليل فقدان كنترل بر عملكرد كاركنان هنگام تفويض اختيار نگرانم . 10) من دوست دارم سرم شلوغ باشد خودم تصميم گيرنده باشم .11) من از تفويض اختيار هراس دارم . عدم امنيت ؟ جانسون مي گويد : عمومي ترين دليل براي عدم

موافقت در تفويض اختيار ، عدم امنيت شديد است . در صورتي كه در سهيم كردن افراد در اختيارات  و مسئوليتها اهمال كنيد ممكن است وضعيت فعلي شما با قيمت از دست دادن فرصتهاي پيشرفت حفظ گردد . سريعترن راه براي ارتقا ، داشتن جايگزيني قوي در محل است كه براي دنبال كردن راه شما – وقتي كه زمان آن فرابرسد – توانا و آماده است در نهايت ، تفويض اختيار در بعضي موارد صرفا كار شما را ساده ترمي كند .منافع خود را به ياد داشته باشيد وقتي تفويض اختيار مي كنيد ، آن را لطف به ديگران تلقي نكنيد .بدين ترتيب منابع را براي به دست آوردن نتايج بيشتري از آنچه حتي ممكن است فكر آن را بكنيد ، بسيج خواهيد كرد و وقت زيادي براي اقدامات مديرتي خواهيد داشت . كار به صورت موثرتري انجام مي شود و كاركنان احساس مي كنند در ارائه ايده ها و پيشنهاد هاي جديد براي اصلاح عملكرد سازمان آزادند . رويه تفويض اختيار تفويض اختيار واگذاري كار به فرد ديگري است كه تعهد متقابلي را برعهده مي گيرد . فردي كه به او تفويض اختيار مي كنيد متعهد مي شود كه انتظارات شما را برآورده ند . شما نيز متعهد مي شويد با كاركنان به طور كامل همكاري كنيد و از آنان پشتيباني و قدرداني نماييد.روش چهار مرحله اي تفويض اختيار 1) هدف واهميت پروژه ،مهلت ها وحيطه مسئوليت تفويضي را تعريف كنيد .2) اختيارات ،منابع وحمايت لازم را فراهم اوريد : كاركنان خود را مطمئن سازيد كه اختيارات لازم براي انجام وظيفه را به انان

خواهيد داد. به دست اوردن نتايج را تفويض كنيد :كليد تفويض اختيار عبارت است از مسئوليت.4) پيشرقت كار وپيگيري ان را كنترل كنيد .افراد مناسب را استخدام كنيد :برگزيدن افراد مناسب براي تصدي مشاغل سازمان ازقاطع ترين مراحل است. رابرت نلسون مي گويد: وقتي فردي را براي انجام دادن كاري انتخاب مي كنيد بايد به چهار عامل توجه داشته باشيد :1) سابقه 2)علاقه 3) علايق حرفه اي واهداف.4)وقت دارد يا نه .پاداشهااگر مي خواهيد عملكرد استثناي يك گروه ادامه يابد از ان قدرداني كنيد وبه ان پاداش بدهيد. اين كار كاري ساده وقاعده اي اساسي در مديريت است كه بسياري از مديران از انجام ان طفره مي روند.مديران اگاه عملكردهاي استثناي را با حقوقهاي استثناي پاداش مي دهند.فصل نوزدهم رهبري : ازموني واقعي رهبري به فردي كه دربالاي هرم سازماني قراردارد محدود نمي شود،بلكه اميزهاي ازويژگيها و مهارت هاي است كه مي توانيد انها را درهرزمان درخود ايجاد كنيد وبه حركت شما به سمت بالاي نردبان كمك خواهد كرد. هارلود جنن:اوميگويد: مديريت امورتجاري امري عيني است. اما رهبري امرديگري است. رهبري پديدهاي كاملاذهني است. درواقع سنجش ان به صورت عيني غيرممكن است ونمي توان در مدرسه يا دانشكده فرا گرفت .رهبري عبارت است از تواناي سوق دادن افراد به منظوركاركردن يكديگر دريك گروه وپيروي ازرهبربراي دستيابي به هدفي مشترك. تواناي رهبري ازطريق تجارت روزمره زندگي حاصل مي شود.الگوهاي رهبريويليام ميلر در كتاب سهم خلاق پنج الگوي رهبري را ذكركرده:1) گفتن: تصميم من در مورد انچه ميخواهم انجام دهيد اين است.2) ارائه: تصميم من درمورد انچه مي خواهم انجام دهيداين است زيرا...... 3)مشورت. 4) مشاركت:ما بايد

در اين مورد تصميم بگيريم .5) تفويض اختيار: شما تصميم مي گيريد.تواناييهاي رهبرانرهبر تواناي سروسامان دادن وقالب ريزي سازمان راازطريق همكاري گروهي ،دارد. اين كارمستلزم توانايهاي است: 1)شناخت نقاط قوت وضعف درخود وديگران .2)تعين اهداف ودستيابي به انها.3) قدر داني واداي احترام نسبت به ديگران .4) يافتن منابع مناسب براي انجام وظيفه واستفاده از انها.5) سنجش ميزان موفقيت يا شكست هرعمليات.6) بدل ساختن هر موقعت به تجربه اي اموزنده.7) درك كاربرد قدرت وپذيرش ان.مهارتهاي رهبري نواور باشيد از اطلاعات ومنابع در دسترس استفاده كنيد وبه افراد فرصت رقابت بدهيد. درنهايت؛ كسب دانش وارتقا مهارتهاي را كه تكميل كننده موقعت شما به عنوان يك رهبر است،تداوم بخشيد. به وجود اوردن يك الگو جان ايدر نويسنده كتاب رهبري موثرتاكيد كرده است مهمترين حركتي كه رهبر مي تواند بوجوداورد، ايجاد يك الگوست .ايجادالگو مهم است؛ زيرا اغلب افراد اطلاعات را از طريق چشمهاي خود به دست مي اورند تا گوشها يشان.انچه انجام مي دهيد وانان مي بينند تاثير بسيار بيشتري دارد تا انچه مي گوييد .رهبر خوب قدرت خلاق خود را به كار مي گيريد، به ويژه اگر اين قدرت همراه با فداكاري باشد.دامهاي موفقيت دررهبريسرانجام رهبرفردي است كه دربالاي هرم سازماني قراردارد، فردي كه اين هرم را به وجود اورده است.يكي از دشوار ترين مشكلات در كسب موفقيت زماني كه به بالاي هرم مي رسيد ، برج عاج نشين يا انزواي مديريت است . رهبري فقط با برداشتن اولين گام از ديگر راههاي عمومي در موفقيت در رهبري فريب خوردن از موفقيت و برتري در كار است . به محض اينكه اين باور در شما به وجود

آيد تلاش و فشار كاريتان كاهش ميابد و دچار مشكل مي شويد .   فهرست مطالب بخش اول: چگونه كارايي خود را به بالاترين سطح ارتقا دهيم؟ فصل اول:شما مي توانيد فردي موفق باشيد  فصل دوم : براي خود هدف تعيين كنيد فصل سوم: خلاقيت : تفكر باز داشته باشيد . فصل چهارم : گوش دهيد و ياد بگيريد فصل پنجم: سخنان موثر فصل ششم: بر مطالعه خود مديريت كنيد فصل هفتم : برفشارهاي روحي و اضطرابهاي خود مديريت كنيد بخش دوم : چگونه كارايي حرفه اي خود را به بالاترين سطح ارتقا دهيم ؟ فصل هشتم : سازماندهي شده عمل كنيد فصل نهم : تلفن : دوست يا دشمن ؟ فصل دهم : حجم اسناد و مدارك و بايگاني را كاهش دهيد فصل يازدهم : ارتباط برقرار كنيد فصل دوازدهم : شما در صحنه هستيد فصل سيزدهم: براي آينده مهارت كسب كنيد بخش سوم : چگونه كارايي خود را در مديريت به بالاترين سطح ارتقا دهيم ؟ فصل چهاردهم : افراد مناسب را استخدام كنيد فصل پانزدهم : اخراج :كاري كه بايد صورت پذيرد فصل شانزدهم : در افراد انگيزه ايجاد كنيد فصل هفدهم : دادن باز خورد ارزشمند به كاركنان فصل هجدهم : مهارت هاي تفويض اختيار  را در خود ارتقا دهيد فصل نوزدهم : رهبري : آزموني واقعي

اراده و موفقيت

اثر برايان تريسي

خلاصه كتاب اراده و موفقيت- ترجمه :فرزانه رئوف- (رهبري در عرصه بازار و تجارت)- تلخيص: مليحه جعفري- پيشگفتار: اين كتاب براي فروشندگان و بازار ياباني است كه  قصد دارند ميزان فروش و در امد خود را به حددر اكثر رسانده و موفقيتشان را

در مقايسه باديگران از راه در امدي كه دارند مي سنجند . چند نفر از شما به كار فروش و بازار يابي مشغوليد.

هر كاري كه انجام مي دهيد به نوعي شما را در شمار فروشندگان قرار مي دهد .بر قراري ارتباط كه در  تمامي ابعاد زندگي نقش بسزايي دارد عبارت است از قانع كردن و تحت تاثير قرار دادن . حال شما در  اين حيطه چقدر مهارت . مقدمهقانون علت و معلول در طول تاريخ بشري بيان گر اين موضوع است كه انسانها توانسته اند از ناكامي به كاميابي و تكامل دست يابند .مهمترين نتيجه اي كه اين قانون به دست مي دهد چنين است "افكار علت و شرايط معلول ميشوند. بايد كه ظاهرتان ايينه درون شما باشند . افكارد كه براي شما حكم برتري دارند فرصت معاملات بسيار مهمي را براي شما بوجود خواهند اورد و هر چه انديشهتان رادر مورد خود و امكاناتتان نغيير دهيد خود به خود زندگي تان را نيز تغيير داده ايد اين قانونو چنين عمل مي كند .  شايد بزرگترين كشف در تاريخ بشري موضوعي از اين قرار باشد كه بناي اصلي در تمام اديان و فلسفه ها و فيزدك و روانشناسي اين است :به مرو زمان هماني ميشود كه دائما به ان مي انديشيد.   فقط فكركنيد دنياي خارج سرانجام به درون شما جواب ميدهد . شماتعييين كننده موضوع تفكرات خود باشيد بنابر اين تصميم در مورد نوع تحولي كه بايد در زندگي شما صورت بگيرد نيز بر عهده شما خواهد  بود.       محققان تعيين كردند كه بين كم درامدان و پر در امدان  فقط يك فرق جزئي وجود

دارد . توانايي و استعداد اين گونه افراد تقريبا يكسان است همه اين افراد از فرصت و امكانات مشابهي برخوردارند فرق موجود اين است كه فروشندگان پر درامد تصميم به كسب درامد بيشتري دارند و تنها سئوالي كه براي انها مطرح مي شود اين است كه چگونه. زماني كه فروش افزايش يافت اعتقاد به جستجوي مدام نيز در اين افراد افزايش مي يابد. باگذشت زمان اين پيشرفت به شكل يك عادت ناگريز در خواهد امد و به اين ترتيب كسب و كار بازارياب و موفقيت شخصي وي تضمين خواهد شد .                                                                             رابطه مستقيم احترام و اعتماد به نفس با ميزان فروش احترامي كه فروشندگان فعال و موفق  نسبت به خود قائلند در سطح بالايي است احترام به خود را ميتوان علاقه به خود نيز معني كرد هر چه قدر كه به خود علاقه داشته باشيد به همان اندازه نيز كارها را خوب انجام خواهيد داد  .        هر چه قدر خود را دوست داشته باشيد به همان اندازه اطمينانتان نسبت به موفقيت بيشتر ميشود . و توانايي مقومت با حوادث نا مترقبه در شما افزايش خواهد يافت خودتان را دوست بداريد تا ديگران هم شما را دوست داشته باشند .1-  تكامل طلب باشيد                    در هر شرايطي كه باشيدسطح عملكرد خود را بالا ببريد و اين موضوع را به حالت قانوني براي خود در اوريد .مهر شخصيت خود را بر همه چيز ثبت كنيد تا كيفيت برتر نشان شما باشد . كساني كه در زمينه مسائلي نظير خوش بيني و نتيجه نهايي .توقعات بالايي دارند .انسانهايي مصمم هستند  . هر چه قدر كه خوش بين باشند به

همان اندازه حذيص ومصمم تر خواهند بود . در محيطي كه مشغول هستيد به افرادي كه در راس هستند خوب دقت كنيد اين افراد روزي هيچ اطلاعي در مورد نحوه درست انجام دادن اين كار نداشتند .                                              يك مثال ساده : صفي را در نظر بگيريد . همه انهايي كه در اول صف ايستاده اند از انتها وارد صف شده اند . اكنون بهتر است پاسخي مناسب براي اين سئوال بيابيد چگونه ميتوانيد به اول صف برسيد .بعد از اينكه براي اولين بار وارد اين صف شديد براي رسيدن به راس نبايد از صف خارج شويد ايا تصميم گرفته ايد كه در بين بهترين هاي شغل خود باشيد .در اين صورت كاري كه بايد انجام دهيد اين است كه وارد صف شويد و همان جا بمانيد . هميشه يك پايتان مقابل پاي ديگرتان باشد . هر روز . هر هفته و هر هر ماه مهارت هاي خود را بسنجيد و پرورش دهيد يعني بي وقفه پيش برويد.                2_ طوري رفتار كنيد كه گويي ناموفق بودن براي شما معنايي ندارد شجاعت . سر سختي نشان دادن در برابر ترس و او را تسليم خود ساختن است نه انكار وجود ترس ترس دو دل بودن و شك و شبهه هميشه بزرگترين دشمن موفقيت و خوشبختي بوده است بهترين فروشندگان سعي مي كنند با ترسهايي كه باعث عقب ماندن همكارانشان گشته رو به رو شوند در طي مسيري كه شما را تا موفقيت سوق مي دهد دو بيم عمده مانع ايجاد ميكند .1-    ترس از عدم موفقيت و باخت 2-    ترس از انتقاد و عدم پذيرش از جانب

ديگران   اين موارد دشمني قوي به حساب مي ايند كه بايد با انها مقابله كنيد چيزي كه شما را از اقدام و اعمال فعل باز مي دارد ترسي است كه از اين مسئله در وجود خود احساس مي كنيد . فرق بين قهرمانان و ترسو ها اين است كه اولي نسبت به دومي قادر است شجاعت خود را دقايقي بيشتر حفظ كند .  روزگاري گلين فورد هنر پيشه معروف چنين گفته است اگر دست به انجام انچه ميترسيد و شما را مي ترساند نزنيد اين ترس شروع به كنترل زندگي شما خواهد نمود.                         .3-از دل و جان به بازاريابي بپردازيد :هيچ ارزويي نيست كه به فرد نيروي به حقيقت پيوستن ندهد مهم اينكه خود و شايستگي موفقيت خود را باور كنيد ميزان باور شما به ارزش كالا يا خدمات در قانع كردن انسانهاي ديگر نسبت به فوايد اين كالا و خدمات تاثير مستقيمي دارد به امر فروش انتقال خواسته نيز گفته ميشود.تا زماني كه مردم به ميزان ارزشي كه شما بدانها قائليد واقف نگشته اند اهميتيبه نوع اطلاعات شما نخواهند داد به منظور اينكه دست اخر به افكارتان جامع عمل بپوشانيدپشت سر هم تكرار   كنيد "من كارم را دوست دام " ميزان علاقه شما به مهارتي كه دوست داريد با تكرار اين جمله افزايش مي يابد و در نتيجه انقدر كه به كارتان علاقه داريد به همان ميزان نيز كيفيت كاري خود را بالا خواهيد برد .                                                                                      4-خود را مانند افراد كاملا ماهر قلمداد نماييد كليد شخصيت بشري و رفتارهاي انساني به خود باليدن است تحولي در ساختار شخصيتتان ايجاد كنيد بدين ترتيب شخصيت

ورفتارتان را نيز تغيير دادهايد . .فروشندگان مطرح خود را بيش از يك فروشنده به عنوان يك مشاور تصور مي كنند . انها خود را به عنوان هادي . ياور مشاور و دوست مشتري خود به حساب مي اورند و بيش از هر چيز خود را به عنوان حلال مشكلات مي بينند هر گاه كه مشتري شما را به عنوان مشاور و دوست خود پذيرفت حتي اگر تفاوتهاي نا چيز نرخي يا كيفيتي نيز وجود داشته باشد اوديگر حاضر نخواهد بود از كسي غير از شما خريد كند .وقتي مانند يك مشاور نشست و برخاست كنيد و وقتي مانند يك مشاور رفتار كنيد خود از كساني كه هنوز به خود به چشم يك فروشنده ساده مي نگرند جدا مي كنيد .

5-براي شركت در ملاقات با خريداران به طور كاملا بي  نقصي اماده شويد.   اگر هر روز زماني را براي تفكر و طرح نقشه اي اختصاص مي داديد مي توانستيد مهارتي را براي ايجاد تغير و تحول در وجود خود پرورش دهيد و به كار بنديد .   .امادگي از اوصاف اشكار افراد ماهر است . بازارياباني كه بيشترين مزد را مي گيرند قبل از هر ملاقات تمام جزئيات را از نظر مي گذرانند يادداشتهاي مربوط به ملاقاتهاي قبلي را بررسي كنيد . و عدم توجه خريدار به اين مسئله غير ممكن است        امادگي قبل از ملاقات سه مرحله دارد:

1 –انليز قبل از ملاقات 2-اهداف قبل از ملاقات 3-انالز بعد از ملاقات   هرگز از يادگيري منصرف نشويد 6-هر نوع اگاهي و اطلاعات لازم جهت دست يابي به موفقيت قابل كسب است .اين مسئله هيچ محدوديتي ندارد!                                                                                                             در

امد بيشتر طالب ياد گيري بيشتر است . اگر اگاهي و مهارت شما هميشه در همين سطح باقي بماند به اين معني است كه هميشه از شما سبقط خواهند گرفت . علي رغم تلاش زياد اگر مهارت شما در همان سطح قبلي باقي بماند امكان دسترسي به نتايج بهتر هرگز موجود نخواهد بود اكر مايليد در اينده در امد بيشتري داشته باشيد بايد نحوه به كار گيري روش ها و تكنيك هاي جديد را بياموزيد .                  اگر روزي يك ساعت را به مطالعه اختصاص دهيد يعني شما تقريبا يك كتاب را در يك هفته مي خوانيد ودر سال پنجاه كتاب را خوانده ايد .( براي اينكه بتوانيد مدرك دكترا بگيريد بايد حدود سي الي پنجاه كتاب را بخوانيد و مضمون انها را به شكل يك تز در اوريد )                                                 دومين عنصر ياد گيري گوش كردن به كاستهاي برنامه هاي اموزشي است به تعبير دانشگاه سواردن كاليفر نيا هنگامي كه با اتومبيل از جايي به جاي ديگر ميرويد بوسيله گوش دادن به برنامه هاي اموزشي صوتي ميتوان در حد يك فارغ التحصيل دانشگاه بود . اتومبيل خود را به صورت يك ماشينسومين عنصر پياده كردن قانون سه در صدي است . اكنون قانوني براي تضمين موفقيت شما كه به احتمال قوي ميتواند ثروتمندتان كند ."سه در صد از در امدتان را به جهت سرمايه گذاري براي خود كناربگذاريد " در نتيجه بر خورداري از اين شرط براي بهتر شدن اوضاعتان باز هم سه در صد در امدتان را براي خود سرمايه گذاري كنيد اگر به طور مداوم براي خود سرمايه اي داشته باشيد اينده و كسب

و كارتان در جهت كاملا مثبتي تغيير خواهد كرد .                                                   7-مسئوليت نتيجه كار را بر عهده بگيريد براي خودتان معياري بالاتر از انچه ديگران انتظار دارند در نظر بگيريد و نسبت به اين معيارها احساس مسئوليت داشته باشيد و هركز خودتان را معذور نداريد .                                    بزرگترين اشتباه اين است كه فكر كنيد براي كسي غير از خودتان كار مي كنيد. همه ما در واقع كار خودمان را انجام مي دهيم و تمام اشخاص پر درامد خود در برابر هر اتفاقي كه در زندگيشان مي افتد صد در صد مسئول مي دانند .انها مي گويند اگر قرار است كاري انجام گيرد ان كار را من انجام خواهم داد .                                                                                                                روي جالب اين قضيه اين است كه هر چه مسئوليت بيشتري بر عهده بگيريد احترام و علاقه به خودتان نيز به همان اندازه بشتر خواهد شد .به نسبت علاقه و احترام خوش بيني نيز درشما قوت خواهد يافت .با افزايش اين مثبت گرايي خلاقيت و سازندگي نيز در شما بيشتر مي شود و خود را براي مقابله با هر اتفاقي اماده خواهيد كرد .                                                                                        8-درمسادل پايه به كمال برسيد .شرايط حاكم بر بيرون هر چه باشد ارزش زندگي بشري بيش از هر چيز از طريق مصمم بودن فرد درجهت دسترسي به كمال معين مي گردد.                                                                          اگر در عرضه  و فروشتان دچار مشكلي شديد به اين معني است كه در يكي از چهار عامل دقت علاقه خواستن و فعاليت نمي توتنيد به طور شايسته عمل كنيد پس بايد ياد بگيريد كه چطور مشتري را پاي سخنان خود بنشانيد .                                                                  قبل از اينكه كار معامله را اغازنماييد "دقت "مي

تواند مشتري را از مشغوليتهاي ديگر فارغ اورد . است كه مشتري را پاي سخنان خود بنشانيد و توجه او را جلب كنيد لازم. واقعيت اين است كه امروزه هر كس به نحوي با امور خود درگير است به اين ترتيب هر جلسه اي كه ترتيب مي دهيد به نوعي مانعي است كه شما بين مشتري وكار وي به وجود مي اوريد .                                                       علاقه مشتري را جذب كنيد با نشان دادن خصيصه هاي كالا و خدمات خود همچنين با بيان اين مسئله كه كالا و خدمات شما چگونه قادر است زندگي و يا كار شخص را توسعه دهد مي توانيد فرد را علاقه مندكنيد. وسوسه خريد را بيدار كنيد . يعني "خواستن". در اين قسمت از عرضه بايد فايده اي كه مشتري مي توانداز كالا و خدمات شما ببرد روشن گردد خصوصيات باعث بيداري علاقه مي گردد اما مهمترين مسئله در امر سوق دادن مشتري به سمت خريد خواستن است .بعضي از فوايدي كه توانايي ايجاد وسوسه خريد در مشتري را دارند عبارتند از :  1-پول در اوردن و صرفه جويي در هزنه ها                                                             2-كسب زمان وصرفه جويي در ان يا ايجاد راحتي بيشتر                                              3-بر خورداري از سلامتي .اعتماد و مورد علاقه بودن و به قولي مد بودن و نيز محترم بودن   4-توسعه موقعيت شخصي و تجاري فرد فروش را به انجام برسانيد . در اين مرحله از مشتري بخواهيد تصميم قطعي خود را در جهت خريد بگيرد يعني او بايد در برابر پيشنهاد شما دست به فعاليت بزند در اين نقطه مليات فروش به پايان ميرسد 9-روابط بلند مدتي برقرار كنيد موقعيت موفق اميز

شما از امروز ونيز بعد از اين از نتيجه برقراري ارتباط با مشتري هايتان معين خواهد شد . امروزه براي  بسياري از خريداران روابط در وهله اول اهميت قرار دارد تا ان حد كه اين روابط از خود كالا و خدمات مهمتر است .برقراري روابط در فعل و انفعالات معاملات بزرگ و دوام اين روابط در 4 مرحله انجام مي گيرد كه به ان مدل روابط فروش مي گوييم .                                                                                 1-افزايش حس اعتماد كه 40 در صد از روند معامله است                              2-تشخيص احتياجات و نواقص واقعي كه 30 در صد از روند معامله است       3-پيشنهاد راه حل براي كسب موقعيتي بهتر كه 20 در صد روند معامله است    4-همخواني كالا و خدمات با احتياجات مشتري كه 10 در صد باقي مانده است    10- در عرصه بورس و اوراق بهادار تخصص كسب كنيد.          تنها يك فكر حتي  فكري كه به سرعت رعد جرقه زند مي تواند ارزشي برابر با مليونها دلار داشته باشد .در مقام يك فروشنده راهنما خودتان را به صورت مشاور متخصص راهنما و معلم قلمداد كنيد مهمتر از همه اين كه خودتان را به صورت حلال مشكلات نشان دهيد و سئوالات با ارزشي مطرح كردو پاسخ ها را به دقت گوش كنيد مخصوصا اگر با شركتهاي تجاري طرف معامله هستيد.بايد خودتانرا به عنوان كارشناس بورس و اوراق بهادار معرفي كنيد .                                                 بعد از اينكه فهميديد كار و سازمان خريدار چگونه اداره مي شود به فكر اين باشيد كه خود را از طريق بازار بورس معرفي كنيد فبل از هر چيز بايد بتوتنيد اين مسئله را روشن كنيد كه ارزش جنسي كه ارائه مي

دهيد بيشتر از قيمت ان است .                                                        11-در برابر هر مشتري روش اموزشي را به كار بگيريد            طبيعت شوخي بردار نيست هميشه صميمي اما جدي و خشن است اشتباه و كوتاهي هميشه مخصوص  انسان است يكي از مهمترين دلايل عدم خريد مشتري اين است كه شما نتوانسته ايد فوايدي را كه با خريد تصور مي كنند كه مشتري به همان اندازه كه انها به كالا و خدمات مذكور اشنايي دارند با اجناس و خدمات انها اشنا هستند  حال انكه اين يك اشتباه محض است چگونگي حصول فوايد و نتايج معيني را براي خريدار مشخص كنيد خريدار را نيز در اين كار دخالت داده و از او بخواهيد كاري انجام دهد . مهارت او را مانند وكيل مدافع از چيزي كه مي فروشيد  دفاعيه اي اماده كنيد و براي اثبات كيفيت و كارايي اجناستان دلايل كتبي و شفاهي بياوريد به قصد پرسش مكثي كنيد  و مشتري را به فيد بك تشويق كنيد يكي از نشانه هاي فروشندگان خوب اين است كه خريدار را به طور مداوم وارد بحث و گفتگو مي كنند و هر جه پيش تر مي روند در مورد مسئله از خريدار نظر خواهي مي كنند .12-در نظر هر شخصي به عنوان فردي كاملا مطمئن و در خور باور جلوه كنيد .اولين فصل كتاب اعتماد بر پايه صداقت بنا شده است همه ما به دلايلي پشيماني از خريد را تجربه كرده ايم به همين دليل خريداران معمولا در برابر پيشنهاد هايي كه به انها مي شود دچار شك و ترديد مي شوند و هر چه قيمت بالاتر باشد خريد سخت تر مي شود .

دومين عامل عمر جنس است .عامل سوم تعداد نفراتي است كه در جريان كار حضور دارند و جهارمين عامل اين است كه ايا خريدار اين جنس را براي اولين بار مي خرد يا نه . اعتماد فكريست كهبايد در قلب و ذهن مشتري افريده شود و اين مهمترين و كمياب ترين   عنصر تمامي معاملات موفق به حساب مي ايد و نشانه برتريت و فرق فاحش بازار يابان موفق است . در بوجود اوردن اين باور5 قدم عمده وجود دارد اولين قدم بحث اعتماد و قابل باور بودن فروشنده است .براي اين كار لباسي در در خور موفقيت بپوشيد زيرا مشتري به ظاهر شما  اهميت ميدهد به شانه زدن موهايتان نيز توجه كنيد ساده ترين قانون اين است كه هيچ چيزي نبايد مانع توجه مشتري به چهره و شخصيت و طرز بيانتان گردد .وسايلي كه استفاده مي كنيد هم ميتواند باعث سربلندي شما باشد و هم مي تواند باعث خفت شما گردد. خوش رفتاري در قانون معامله يعني برخورد دوستانه .خوش بيني و شاد بودن .                       دومين بخش اعتماد شهرت شركتتان مي باشد و مهمترين سرمايه يك شركت اين است كه از جانب مشتري ها با چه صفتي شناخته شود . سومين قسمت ازبحث اعتماد .برگه هايي است در رابطه با بيان تقديرات و تصديقات . اين برگه ها توصيه نامه ها مراجع عكس ها و بيانات سوم شخص هايي را كه در جريان معامله به جاي مي ماند شامل مي شود .                       جهارمين قسمت بحث اعتماد نحوه ارائه است . عرضه هايي كه با مهارت و تدبر  و تفكر قبلي و با هدف جلب رضايت

مشتري صورت مي گيرد به ارزش كالا و خدمات شما مي افزايد هم چنين قيمت انرا نيز بالا مي برد . در پنجمين بخش اعتماد خود كالا يا خدمات مطرح است شما بايد نشان دهيد كه جنس پيشنهادي شما قادر است براي حل احتياجات مشتري راه حلهايي منطقي پيش پا نهد و قيمت ان نيز خيلي پايين تر از ارزش واقعي ان است .                                                                                13-اعتراضات را با تاثير گذاري بر طرف نماييد                      راه بر طرف كردن هر سختي و پشت سر گذاشتن تمام موانع تلاش مداوم و مصمم نشان دادن خويشتن است .                                                                                  اگر مايليد ارامش مخاطبتان را فراهم اوريد با تاثير گذاري به حل و پاسخگويي به سئوالات و نگراني ها بپردازيد . بايد با اين مسئله خيلي عادي رفتار كرده و امادگي داشته باشيد .                وقتي مشتري شروع به اعتراض مي كند بيان گر اين موضوع است كه اوبا جديت به پيشنهاد شما نگاه مي كند . اكنون شانسي براي معامله داريد .             اولين قانون در حل اعتراض بوسيله تاثير گذاري . اين است كه بدون قطع كردن حرف مشتري تا اخر گفته هاي او شنونده خوبي باشيد  حتي هنگامي كه او اعتراض مي كند مي توتنيد فرصت شنيدن اعتراض ها را داشته باشيد .                                                                             14-قيمت ها را با مهارت بررسي كنيد                                   كساني كه توانسته اند در دنياي پر دغدغه امروز به مو فقيت دست يابند انهايي خستند كه به پول سازي تفكر و انديشه اعتقاد ندارند . فيمت يك كالا هرگز نمي تواند تعيين كنده خريد يا عدم خريد باشد .عوامل بسياري براي تاثير گذاري بر اتخاذ تصميم خريد وجود دارد فيمت

نيز يكي از اين عوامل است  اما قيمت هرگز به عنوان دليل اصلي قروش مطرح نيست .بحث هاي بي مورد روي قيمت باعث متلاشي شدن معامله مي گردد . اگر قبل از اينكه مشتري اطلاعاتي در مورد كالاي شما داشته باشد بحث قيمت را پيش اورد احتمال انجام اين معامله به صفر خواهد رسيد . خريداران امروزي به اينكه جنسي را با پايين ترين قيمت ممكن خريداري كنند علاقه اي ندارند .انها به قدري تجربه دارند كه مي دانند نازلترين قيمت متعلق به بي كيفيت ترين كالاست .15-بدانيد كه بايد چگونه معامله را به انجام برسانيد كار اصلي ما اين نيست كه چيز نا مشخصي را در مصافتي دور ببينيم بلكه انجام كاري است كه اشكارا در دسترس ما ن است .سئوال در مورد خواسته ويا سفارش در ضمن ارائه و يا انجام معامله از نقطه نطر موفقيت اهميت بسياري دارد . در ابتداي معامله براي اينكه مشتري از شما خوشش ايد و با نيت خير با پيشنهادتان مقابله نمايد بايد رابطه اي معتمدانه بر قرار كنيد . و مساعد با محيط كاري خود سئوالاتي بپرسيد .و بعد ثابت كنيد كه كالايي كه مي فروشيد قادر است در حال حاضر براي از بين بردن مشكلات و مسائل مشتري راه حل موثري باشد .همچنين بايد بتوتنيد در برابر همه سئوالات و اعتراضات مشتري پاسخي منطقي ارائه دهيد .مي توانيد هنگام اخذ سفارشات يكي از سه روش مكمل را استفاده كنيد اولين روش دعوت به اتمام است كه بوسيله دست پاچه كردن ويا اتمام بوسيله تعليمات يعني بيان روش ادامه معامله مي باشد .همچنين مي توانيد از

روش اتمام با كسب اجازه استفاده كنيد .16-حتي يك دقيقه از وقتتان را تلف نكنيد اهداف را بر حسل ارجعيت مرتب كنيد ،مهارت يك زندگي موفق در اولويت دادن به خواسته هاي برتر پنهان است . دليل اصلي عدم موفقيت در دستيابي به اهداف بزرگ قرار دادن خواسته هاي درجه دو در مقام اول و صرف زمان براي انهاست .فروشنده و بازاريابان موفق در هر زمينه اي سعي ميكنند حتي بدون از دست دادن يك روز مهارت كسب خود را افزايش دهند .با پرورش استعداد خود در هر زمينه اي زمان و مهارتتان را بيش از پيش بر روي فروش كالا و خدمات متمركز كرده و بدين ترتيب مي توانيد از يك زندگي راحت با كيفيتي بالا بر خوردار شويد يعني هر انچه كه در زندگيتان داريد نتيجه فروش زمانتان است .بهترين روش براي صرفه جويي در وقت پيشرفت در انجام كارهاي مهم است . هيچ چيز ديگر نمي تواند افزايش قابل توجهي در كيفيت زندژي و در امدتان داشته باشد .اولا از خودتان بپرسيد با ارزش ترين تاثيراتي كه از انجام دادن ويا انجام ندادن چيزي نتيجه ميشود كدام است ؟دوما چرا نام من در ليست حقوق بگيران شركت نوشته شده ؟ سوما چه كار شايسته اي مي توانم انجام دهم كه هم براي من و هم براي شركت مفيد واقع شود ؟ودر نهايت در حال حاضر بهترين راه براي استفاده از وقتم چه مي تواند باسد ؟بايد به طور مداوم اين سئوالات را از خود بپرسيد و خود را مستثنا قرار ندهيد .هيچ چيز نمي تواند به اندازه انرژي كه در جهت يك

سري اهداف محدود مورد استفاده قرار مي گيرد در توانمند  ساختن موقعيتتان موثر واقع شود .قانون 80/20 بيان مي كند كه 20 در صد از تاثير گذاري هايتان مي تواند باعث بروز 80 در صد از نتيجه كارتان شود ليستي را در نظر بگيريد كه شامل ده موضوع منفعله مي شود كه به طور حتم دو مورد از اين امور به اندازه هشتاي باقي مانده موثر خواهد بود .يكي از مهمترين مسئوليتهاي شما اين است كه مطمئن شويد كه بر روي 20 در صد برتر اين ليست تلاش مي كنيد .در بازار كار 80 در صد سود بايد از 20 در صد فعليت حاصل شود همچنين 80 در صد از مخارجتان تنها از 20 درصد كرده هايتان منشا خواهد گرفت .18 مخروط فروش را بدون هيچ كاستي نگه داريد .نيرويي كه در بشر وجود دارد از نيرو هاي جديد طبيعي به شمار مي رود كسي غير از خود فرد نمي داند كه اين نيرو را چگونه به كار گيرد حال انكه خود انسان نيز تا زماني كه اين نيرو را امتحان نكرده نمي تواند به ماهيت ان پي ببرد .بازاريابي ماهرانه داراي سه مرحله است كه در طي تاريخ به هيچ وجه تغيير پيدا نكرده است اين سه مرحله يافتن مشتري ،ارائه كالا و خدمات و پيگيري مسئله مي باشد .اين سه مرحله سه قسمت مخروط فروش را تشكيل مي دهد اگر از نتايج بدست امده راضي نيستيد مي توانيد عملكرد خود را از نقطه نظر اين سه مرحله تجزيه و تحليل كنيد .قانون 80/20 را در فعاليت هاي خود پياده كرده 80 درصد وقتتان

را براي بر قراري ارتباط با مشتري و ارائه كالا و خدمات و 20 در صد باقي مانده را براي پيگيري و اتمام فروش اختصاص دهيد .زمان خود را براي كساني كه قصد و پول خريد را ندارند هدر ندهيد. مشتري هايي را كه خيلي سريع و بيش از قيه از اجناس شما استفاده و سود مي برند را مشخص كنيد و در جايي كه از زمانتان نتيجه نمي گيريد وقت صرف نكنيد .سعي كنيد از مشتري هاي ممتاز وقت ملاقات بيشتري بگيريد و در بازارهاي روز بايد تمام تلاشتان را به سمت هدف متمركز كنيد به اين ترتيب مخروط فروشتان را سر پر نگه مي داريد .به منظور اينكه در امد خوبي داشته باشيد بايد دو چيز را حتما مد نظر قرار دهيد . اولا فرد بايد بداند كه چه ميخواهد و هدفش چيست ، دوما خواسته وافري براي تصاحب و دستيابي يه ان هدف داشته باشد.مهارت شما در تعيين اهدا ف و تبديل انها به صورتي واضح و مكتوب يكي از راه هاي كليدي دستيابي به موفقيت مي باشد . اهميت اين موضوع در هيچكدام از فعاليتهاي بشري به اندازه فروش ماهرانه نيست . مسئله اين است كه هيچ كس نمي تواند هدفي را كه نمي بيند نشانه گيري كند .تمام فروشندگان پر درامد در هر زمينه اي كه باشند ،اهداف روشن معامله اي و در امدي خود را براي سالها ،ماهها ،هفته ها ،روزهاو حتي ساعت ها معين كرده اند .هر لحظه از خودتان بپرسيد ايا كاري كه اكنون انجام مي دهم نقشي در فروش و معاملاتم خواهد داشت ؟ اگر نقشي

نداشته باشد فوري انجام ان كار را ترك كنيد .20-محيط اطرافتان را استادانه اداره كنيد .اهدافتان را تنها با اموري  سرشار از تازگي و هيجان و نقشه و طرحي كه تنها با هيجان و ارزو همراه باشد ،به واقعيت مي پيوندد. تنها راه موفقيت همين است .يكي از دلايل عمده موفقيت در امر فروش ،اداره ناشايست حيطه كاري مي باشد .همان طور كه مي دانيد در امدتان به نسبت زيادي از راه محاسبه زماني كه صرف خريداران ممتاز  مي كنيد ، معين ميشود به اين ترتيب براي اينكه اين لحظات با ارزش را افزايش دهيد بايد روز خود را به صورت كاملا استراتژيكي برنامه ريزي كنيد و نبايد اجازه دهيد چيزي شما را از اجراي اين برنامه باز دارد .20 –هفت رمز موفقيت را به كار بنديد كمي بيشتر از حد متوسط تلاش كنيد .از اين نقطه به بعد پيشرفتتان  به نسبت نيرويي كه صرف مي كنيد ،با داده اي افزون بر قبل افزايشي چند برابر خواهد داشت .موفقيت در بازار بر 7 رمز تكيه دارد .1-جدي باشيد .براي بهترين شدن مصمم باشيد و از امروز تصميم بژيريد كه جزو ده درصد برتر عرصه بازار باشيد .2-نقص هايي را كه موفقيت شما را در بازار محدود مي نمايد ،مشخص كنيد .3-با اشخاص مناسب دوستي بر قرار كنيد .4-به سلامتي خود اهميت دهيد .5-فكر كنيد كه شايستگي لازم را براي بهترين شدن داريد .6-مرتبا با خود از جنبه مثبت سخن بگوييد و با خودتان نه مثل اينكه الان هستيد بلكه ان گونه كه ميخواهيد باشيد حرف بزنيد .7-هر روز به سمت اهدافتان حمله اي موثر و

مثبت داشته باشيد .فراموش نكنيد هيچ كس عاقل تر و بهتر از شما نيست .تنها خصوصيت كساني كه كاري را بهتر از شما انجام مي دهند اين است كه لازمه هاي موفقيت را قبل از شما اموخته اند و به كار بسته اند.

حكومت اسلامي در انديشه امام خميني

(ره سميرا افراسيابي

خلاصه كتاب: يكي از مهم ترين آثار امام خميني (ره) كه انديشه سياسي ايشان و نظريه ولايت فقيه به صورت مبسوط در آن مطرح شده كتاب ولايت فقيه يا حكومت اسلامي است. اين كتاب مجموعه سيزده جلسه درس است كه امام خميني (ره) در فاصله 13 ذيقعده 1389 ه_. ق تا 2 ذي الجه 1389 ( 1/11/1348 تا 20/11/1348 ه_. ش) ايراد نموده است. در مقدمه كتاب مباحثي چون ضرورت و بداهت ولايت فقيه، نقش استعمار در معرفي نادرست اسلام، خود باختگي افراد جامعه در برابر پيشرفتهاي مادي غرب و ضرورت تشكيل حكومت به عنوان جزء اساسي ولايت مطرح شده است. در اين قسمت امام خميني وجود ولايت فقيه را امري بديهي و ضروري دانسته مي نويسد : "ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آنها موجب تصديق مي شود و چندان به برهان احتياج ندارند، به اين معني كه هر كس عقايد و احكام اسلام را، حتي اجمالاً، دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد، بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت... "1 ايشان همچنين به نفي تفكر جدايي دين از سياست پرداخته و معتقد است: اين موضوع ساخته و پرداخته استعمارگران بوده و گرنه در زمان پيامبر (ص) سياست از ديانت جدا نبوده2 است. پس از مقدمه، در مبحث

اول كتاب تحت عنوان "دلايل لزوم تشكيل حكومت" مهمترين دلايل تشكيل حكومت را به ذكر دلايل چون: لزوم مؤسسات اجرايي براي اداره جامعه، سنت و روش رسول اكرم (ص)، ضرورت استمرار اجراي احكام، روش امام علي (ع) و ماهيت و كيفيت قوانين اسلام ذكر مي كند در اين قسمت نيز به بحث ضرورت تشكيل حكومت اسلامي براي اجراي احكام و قوانين اسلامي اشاره مي شود و ماهيت و كيفيت قوانين اسلامي را دليل ديگري بر لزوم تشكيل حكومت اسلامي مي داند.3 در ادامه نيز به بررسي نمونه هايي از احكام سه گانه مالي، دفاع ملي، احقاق حقوق و جزايي مي پردازد و در انتها به لزوم انقلاب و تحول در جامعه براي برقراري نظام سياسي اسلام به منظور اجراي احكام اشاره مي كند مبحث دوم با عنوان: "طرز حكومت اسلامي" به بحث پيرامون موضوعاتي چون: تفاوت حكومت اسلامي با ساير حكومتها نظير حكومت استبدادي، مطلقه و...، ماهيت حكومت اسلامي، تبعيت از قانون، شرايط زمامدار، ولايت فقيه، اختيارات حاكم، تفاوت ولايت فقيه با ولايت تكويني، ابزار بودن حكومت و هدفهاي متعالي و برخي از خصلتهاي حاكمان، اختصاص يافته است در اين بخش در مورد ماهيت حكومت اسلامي آمده است: "حكومت اسلام حكومت قانون است. در اين طرز حكومت حاكميت منحصر به خداست و قانون فرمان و حكم خداست... راي اشخاص حتي راي رسول اكرم (ص) در حكومت و قانون هيچ گونه دخالتي ندارد، همه تابع اراده الهي هستند. "4 در مورد شرايط زمامدار هم، "پس از شرايط عامه، مثل، عقل و تدبير" دو شرط اساسي را علم به قانون و عدالت معرفي مي كند5 و در اسرع وقت عاملين ديني را

حائز شرايط مذكور دانسته6 معتقد است : "اگر فرد لايقي كه داراي اين دو خصلت باشد به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم (ص) در اداره امور جامعه داشت دارا مي باشد؛. و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند."7 در ادامه مبحث، حكومت را به مثابه ابزاري براي تحقق عدالت دانسته8 و در انتها نيز به برخي خصايل حاكم از ديدگاه علي (ع) اشاره كرده و تمام آنها را به دو صفت اصلي و اوليه يعني علم و عدالت بر مي گرداند مبحث سوم به بررسي روايتهايي كه ولايت فقيهان از آنها استنباط مي شود مي پردازد. مبحث آخر كتاب تحت عنوان "برنامه تشكيل حكومت" به ارائه برنامه و روشهاي مبارزه جهت تشكيل حكومت اسلامي توجه داشته و اولين قدم را تبليغات براي اسلام و بيان مسائل سياسي، اجتماعي و حقوقي اسلام دانسته،9 و اجتماعات را بهترين ابزار براي اين منظور معرفي مي كند10 و توصيه مي نمايد بايد در راه استقرار حكومت اسلامي به مقاومت و مبارزه اي طولاني دست زد چه، اين امر در كوتاه مدت ميسر نبوده و نياز به زمان دارد11 پي نوشتها:1 امام خميني(ره)، ولايت فقيه ( حكومت اسلامي )،( تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، چاپ ششم، تابستان 1376 )، ص 3. 2 - پيشين، ص 16 3 - همانجا 4 - پيشين، صص 34-35 5 - پيشين، ص 37 6 - پيشين، ص 39 7 - پيشين، ص 40 8 - پيشين، ص 44 9 - پيشين، صص 115 - 114 10 - پيشين، صص 120 - 119 11 - پيشين، ص

122 رسالت

با معماران عصر ديجيتال

ترجمه و تاليف : مسعود بينش

خلاصه كتاب: انديشه هاي بنيانگذاران و رهبران سازمانهاي برتر عصر ديجيتال- متخلص: مصطفي قربانيان-نام كتاب: با معماران عصر ديجيتال- ترجمه و تاليف : مسعود بينش- تايپ: مريم محسن زاده- صفحه آرايي: حميده غياثوند- طرح جلد: فرشته مهين راد- چاپ اول:1384- تيراژ:3300 جلد- ليتوگرافي و چاپ : تارنگ- شابك: ISBN 964-6175-99-6  - ناشر: سازمان مديريت صنعتي – تهران ، خيابان ولي عصر ، ابتداي خيابان جام جمبيل گيتسرهب______ر مايكروسافتمعرفيبيل گيتس در سال 1955 ميلادي در شهر سياتل آمريكا به دنيا آمد . پدرش وكيل و مادرش آموزگار بود  در دوران دبيرستان با رايانه آشنا و به آن علاقه مند شد و از13 سالگي نوشتن برنامه هاي رايانه اي را شروع كرد و اولين نرم افزار خود را كه يك بازي ساده رايانه اي بود درهمان سن نوشت.او اين كارها را بهمراه دوشتش پل آلن   انجام مي داد . پل دو سال از او بزرگتربود و مهارت خاصي در سخت افزار نيزداشت . در سال 1973 به دانشگاه هاروارد وارد شد و درآنجا با "استيوبالمر"آشنا شد . يك سال بعد در19سالگي دانشگاه را ترك گفت تا به همراه دوست دبيرستاني اش پل آلن شركت مايكروسافت راتاسيس كند . درابتداي راه برنامه زبان بيسيك را ارائه دادند . كارشركت با 40 كارمند وفروش سالانه 4/2 ميليون دلاري آغازشد . در سال 1980 شركت با ارائه سيستم عامل براي ريزپردازنده هاي 16بيتي 8088 اينتل كه به سفارش شركت IBM انجام شد به شهرت و ثروت رسيد .      يك سال بعد اولين نسخه سيستم عامل ويندوز از سوي شركت عرضه شد.درسال 1992 شركت

مايكروسافت با انتشارنسخه 1/3 ويندوز،اولين سيستم عامل گرافيكي را ارائه كرد كه قبول عام يافت واين مقبوليت با انتشار   نسخه هاي 95، 98، 2000 وXP به اوج رسيد به گونه اي كه هم اكنون بيش از95 درصد كاربران رايانه هاي شخصي در دنيا از نرم افزارها ومحصولات مختلف اين شركت استفاده مي كنند.امروزه مايكروسافت شركت بزرگي است كه سالانه بيش از 25ميليارد دلار درآمد دارد و50 هزاركارمند آن در 78 كشور و منطقه در سراسر دنيا مشغول كار هستند . بيل گيتس به عنوان موسس ورئيس شركت با بيش از    77 ميليارد دلار ثروت سالهاست كه عنوان ثروتمندترين فرد دنيا را به خود اختصاص داده است . گيتس در سال1994 ازدواج كرد و با همسرش بنياد خيريه اي با 24 ميليارد دلار سرمايه تاسيس كرده كه دراموربهداشت جهاني وآموزش فعاليت مي كند. بيل گيتس براستي يكي از معماران برجسته عصر ديجيتال است مرد خود ساخته اي كه در 19 سالگي دانشگاه را رها كرد تا شركتي تاسيس كند كه امروزه غول نرم افزاري جهان محسوب مي شود .از نظر گيتس اطلاعات يك ابزار جديد كسب وكار است و مي تواند به سرعت انديشه جابه جا شود وحركت كند.او معتقد است اگر ويژگي دهه 80 رويكرد به كيفيت ودهه 90 دوران مهندسي مجدد بوده است ويژگي دهه 2000 "سرعت " است.آثار بيل گيتساو تا كنون دو كتاب منتشر ساخته و درآن نظرات خود را راجع به نحوه اداره شركتش ونيز فناوري هاي  عصر اطلاعات و آينده آن ارائه كرده است. در سال 1995 كتاب " آينده پيش رو"  كه تمركز اين كتاب    بر صاحبان كسب و

كار است كه فرصت هايشان چيست و در سال 1999 كتاب "سرعت انديشه" كه اين كتاب  به 25 زبان ترجمه و در60 كشورجهان منتشرشده است.اين كتاب براي كساني نوشته شده است كه راجع به  كسب وكار فكر مي كنند . مديران عاملي كه در اين انديشه اند كه شركت هاي خود را چگونه به عرصه جديد   وارد كنند . كاركنان فرهيخته اي كه در صددند با نوآوري خود شركت خود را برتر آورند وآناني كه سازمانهاي خود را براي دنياي جديد آماده مي كنند.در اين كتاب تمركز اصلي بر ارائه چك ليستي از مواردي است كه بايد روي آن فكر شود.انديشه هاي بيل گيتسشركت هاي موفق آناني هستند كه اطلاعات به آساني در آن جريان دارد.اگر مي خواهيد شركت تراز اول باشيد   بايد اطلاعات بيشتري به دست آوريد و به آن سريع عمل كنيد . در مقام رئيس شركت بيشتر در صدد جذب و بكارگيري افراد نخبه ، بستن قراردادهاي جديد باشيد.استخدام افراد باهوش از همان ابتدا مهمترين نكته است.تلاش كنيد افراد متناسب با فرهنگ سازماني خود را پيدا و جذب كنيد.دارائي حقيقي شركت كاركنان هستند بايد به كاركنان اجازه داد وظايف وكارهايشان را به خوبي مديريت كنند. بيشتر كارهاي اطلاعاتي انجام دهيد.كار اطلاعاتي عبارت است از پردازش اطلاعات توسط مغزانسان يا برنامه هاي رايانه.كاراطلاعاتي برابر با كارفكري است بيشترين حجم كاري كه در كشورهاي پيشرفته انجام مي شود كاراطلاعاتي است . بكارگيري ابزارهاي ديجيتالي ،شركت را قادر مي سازد كار اطلاعاتي را با كارائي،عمق و خلاقيت بيشترانجام دهد.بايد در پي تبديل كارهاي "نيرو بر" به كارهاي "دانش بر" بود كارهاي دانش بر يعني افزودن

انديشه انساني به داده ها براي حل مسائل .از نظر گيتس كار كردن با افراد هوشمند او وشركتش را به سمت جلو به پيش مي برد ا ينان كليد موفقيتش بودند.او فردي خوشبين  است وبه پيشرفت اعتقاد دارد .گيتس زماني كه در تهيه برنامه MULTIPLAN شكست خورد برنامه EXCEL را تهيه كرد.نخستين سازنده ناموفق پلوپز برقي درژاپن شركت غول آساي سوني است كه امروزه رهبري صنايع الكترونيكي جهان را در دست دارد.گيتس ناخوشنود ترين مشتريان را بزرگترين منبع يادگيري مي داند.از نظر او بايد توجه خود را بر مشتريان بسيار ناخشنود متمركز كرد . مشتريان ناخشنود بزرگترين فرصت ها در اختيار ما مي گذارند.اگر از ايرادهاي مشتريان به جاي برخورد منفي و دفاعي براي خود فرصت يادگيري و آگاهي فراهم آوريم شكايت مشتري بهترين راهنماي بهسازي كيفيت فرآوردها خواهد بود شما به شكايت هاي مشتريان بيش از گزارشهاي مالي توجه كنيد.شركت گيتس طي سالها تغييرات زيادي داشته چشم اندازاوليه شركت عبارت بود از:يك رايانه شخصي در هر خانه و روي هر ميز در اين بيست وچند سال اين آرمان تغيير كرد در هر زمان وهرمكان وروي هر دستگاهي.يعني ايده اين است كه روي هر ميز ودر هرخانه وهر اتاق وهر ماشين وهر جيب يك رايانه باشد.آرمان جديد مايكروسافت عبارت است از:توانا ساختن مردم به اينكه نرم افزارهاي عالي وبرتر را در هر زمان و مكان وروي هر دستگاهي داشته باشند . از هدفهاي بي پروايانه كنوني آن است كه رايانه شخصي را بسيار پرتوان تر از آنچه هست كنيم به گونه اي كه ببيند، بشنود وياد بگيرد.به نظرمن يكي از وظايف راهبردي مديران عامل،جستجو وپذيرش

خبرهاي بد وتشويق سازمان به پاسخ گويي مناسب به آن است.كاركنان بايد اطمينان داشته باشند خبرهاي بد نيز مانند خبرهاي خوب نزد مديريت خريدار دارد.اگر به خبرهاي ناگوار نه با ديد منفي بلكه به عنوان نشانه اي از نياز به دگرگون سازي برخورد كنيد شكستي در پي نخواهد بود.در زمينه كسب وكار اگر مي خواهيد يك كتاب بخوانيد كتاب "سالهاي خدمتم در جنرال موتورز " اثر آلفرداسلوان را بخوانيد.سيستم عصبي ديجيتاليبيل گيتس واژه  و مفهومي را ابداع كرد با نام سيستم عصبي ديجيتالي . اين دستگاه يا سيستم عصبي ديجيتالي در برگيرنده فرآيندهاي است كه كارايي واكنش و توان پاسخ گويي "بهنگام" سازمانها را به دگرگوني هاي محيطي چالش هاي رقبا ونيازهاي مشتريان فراهم مي آورد.اين سيستم در شركت چيزي نظيرسيستم عصبي انسان است كه مي تواند جريان پالايش شده اطلاعات را به موقع به افراد مناسب در سازمان برساند.اين سيستم تركيبي است از سخت افزارها ونرم افزارهاي ويژه.در حقيقت دستگاه عصبي بازتاب دهنده اي است نسبت به خطر يا نياز.        اين دستگاه اطلاعات لازم را در اختيار ما مي گذارد و ما بر پايه آن تصميم گيري مي كنيم . سيستم عصبي ديجيتالي يعني استفاده از فناوري اطلاعات براي رفع نيازهاي مردم در محيط كار و خانه .اين سيستم را كار به اضافه تفكر به اضافه فناوري رايانه تشكيل مي دهد.درست مانند يك موجود زنده يك سازمان وقتي عالي كارمي كند كه بتواند مانند سيستم عصبي كه اطلاعات را فورا به بخشي از بدن كه به آن نياز دارد مي فرستد ،اطلاعات رابه جايي و افرادي كه نياز دارند سريعا بفرستد.جريان اطلاعات به منزله

خون زندگي بخش سازمان است.ماي__كل دلرهب______ر دلمعرفيمايكل دل در سال 1965 در تگزاس آمريكا به دنيا آمد . پدرش روانپزشك ومادرش كارمند شركت بورس بود.  آنها مي خواستند مايكل دكتر شود بنابراين در دانشگاه تگزاس ثبت نام كرد،گرچه علاقه اول او رايانه بود.   روحيه كارآفريني ازهمان كودكي جزئي از وجود مايكل بود .در 12 سالگي يك حراج تمبر راه انداخت واز اين راه توانست 1000دلار كسب كند. در دبيرستان با فروش روزنامه 18000دلار به دست آورد.در سال 1980 "دل" نخستين رايانه خود "اپل 2" را خريد وآن را سراسر پياده كرد تا دريابد چگونه طراحي وساخته شده است. در سال 1983 خريد رايانه هاي قديمي وبه روز كردنشان را براي فروش در محل گاراژمنزلشان شروع كرد  و180 هزار دلار رايانه فروخت.پس از آن ديگر به دانشكده بازنگشت . در مرحله بعد او اجزاء رايانه را  مي خريد وپس از مونتاژ آن را مي فروخت.سال بعد او شركت "دل" را بنيان گذاشت وبا تحويل بموقع و حذف انبار وهزينه بالا سري وارائه خدمات پس از فروش تحولي شگرف را در زمينه پاسخ گويي به نيازهاي مشتريان در صنعت رايانه پديد آورد. او ايده اي را رايج كرد كه مشتري مي تواند از طري تلفن،رايانه شخصي خود را سفارش بدهد وبخرد .سيستم فروش مستقيم  و عرضه انبوه كالا مطابق دلخواه مشتري از ويژگيهاي شركت دل است.شركت او درسال تاسيس شش ميليون دلار از محل فروش رايانه در آمد كسب كرد.اين رقم در سال1987 به 69 ودر سال 1991 به 546 ميليون دلار ودر سال 1992 به دوميليارد دلار رسيد . در سال 1996 فروش رايانه از راه

اينترنت روزانه به يك ميليون دلار رسيد.همين رشد سريع اولين ضربه مهلك را به شركت وارد آورد .   مدير مالي استعفا كرد وضرر ميليون دلاري شركت را تهديد مي كرد.مايكل خود را متعهد كرد كه مشگل را شناسايي كند . او به سرعت دريافت كه بدون تغييردر شركت نمي تواند كار را پيش ببرد.او اين كار كرد وافراد مجربي از موتورولا واپل را به كار گرفت.در سال 1997 دل اولين شركتي بود كه ركورد فروش يك ميليارد دلاري را از طريق  اينترنت به دست آورد. در سال 1998 فروش روزانه شركت 12 ميليون وسال بعد 35 ميليون دلار بود.ارزش سهام شركت در خلال ده سال بيش از 79000درصد افزايش يافت و به شركت 30 ميليارددلاري تبديل شد.شخصيت مايكل دل از برخي جنبه ها منحصر به فرد است.او جوانترين مديرعامل 500 شركت برتر دنياست كه در عين حال طولاني ترين زمان تصدي را به عنوان مدير عامل ورئيس شركت داشته است.جواني كه به دليل روحيه خلاق وكارآفرين خود،رشته پزشكي دانشگاه را رها كردودر سال 1984 با 1000دلار سرمايه شركت دل را براي عرضه مستقيم رايانه مطابق دلخواه مشتري در اسرع زمان وكمترين هزينه تاسيس كرد واكنون به عنوان بزرگترين فروشنده مستقيم سيستم هاي دايانه اي در دنيا به عنوان يكي از پيشروان صنعت رايانه هاي شخصي با درآمد سالانه 35/4 ميليارد دلار وبيش از 39000كارمند وبه تعبير خود او"عضو تيم" به پيش ببرد.انديشه هاي مايكل دلاز ديد دل توليد بر پايه خواست واقعي مشتريان بسيار بهتر از انديشيدن بجاي آنان وساخت چيزهايي است كه گمان مي كنيم مورد د خواست مي باشد.اين ديدگاه آغازگر راهبردي شد

كه "الگوي بي واسطه" مي ناميم . الگوي بي واسطه برپايه فروش سامان گرفته است.در سايه نداشتن هزينه انبار داري وپخش توسط واسط ها ما مي توانيم خدمات شايسته تر وارزش بيشتري را با شتاب به مشتريان عرضه نمائيم.شركت "دل"رايانه را بي واسطه به مشتريان مي فروشد،بي واسطه با تامين كنندگن در تماس است،بي واسطه با كاركنان ارتباط برقرارمي كند . اين ها همه با حذف گام هاي غيرضروري انجام مي گيرد.در شركت اين عبارت رايج است:بي واسطه تا صدر.فروش بي واسطه به عنوان روشبرتر امنون پذيرش گسترده اي يافته است . اين پذيرش محدود به صنعت رايانه نيست.مديران عامل صنايع گوناگون از بانكداري،خودرو سازي،تداركات وترابري گرفته تا صنايع داروئي بارهابه من ياد آور شده اند كه بزرگترين چالش سازمانها پيوستن به فروش بي واسطه است.دل در مورد سيستم توزيع بي واسطه اينگونه مي گويد:ما يك انبار خاص الكترونيكي داريم كه در حقيقت مجازي است وخدمات ما را تامينمي كند.ماچند محصول مختلف مي فروشيم كه هرگز روي قفسه هايمان نيست اما روز بعد به مشتري ها تحويل مي دهيم. ما آسان ترين ومفيدترين سيستم تداركات وتوزيع را داريم.گردش انبار ما دو برابر رقباي اصلي ماست. با اينروش ،شركت ما به سرعت دراروپاي غربي ،مركزي،مكزيك وژاپن رشد كرد.بخصوص ژاپني ها رويكرد فروش مستقيم ما را پسنديدند وپذيرفتند زيرا سيستم توزيعدر آنجا ناكارامد بود.قيمت رايانه هاي ما در ژاپن نصف قيمت رايانه هاي ژاپني بود.ما سخت مي كوشيم تا الگوي بي واسطه كه نماد وويژگي كسب وكارمان است در ساختار بزرگ شركت هم خود را نشان دهد.ما نمي پسنديم كه معاونان مدير عامل يا مديران بخش هاي

تنعا با همتايان خود درتماس باشند.يك ساختار خشك مانع جريان روان اطلاعات مي گردد و اين به سود هيچكس نيست . اگر من از چيزي نگران باشم بدون رعايت سلسله مراتب موضوع را از كسي كه به آن آگاه است مي پرسم .  البته هدف مچ گيري مديران نيست بلكه بدينگونه اطلاعات وآگاه همگان درسازمان با شتاب افزايش مي يابد.يادگيري ما بيشتر از راه تجربه وآزمون وخطا بوده استوآنچه ما آموخته ايم  ومن قانون هاي انقلاب اينترنتي  نامسده ام در هر شركت وصنعتي قابل پياده شدن است:قانون اولفشرده كردن هر چه بيشتر زمان در زنجيره تامين،از توليدكنندگان تا رسيدن به مشتري كه بالاترين منبع امتياز رقابتي است.قانون دومكارائي و روش اجرا دست كم همسنگ خود فرآورده با اهمييت است .عمليات غير بنيادين را به پيمانكاران برون سازماني بسپاريد.قانون سومدر فروش اينترنتي بايد بسي بهتر از فروش عيني اقدام كنيد تا بتوانيد وفاداري مشتريان را بدست آوريد.    دقت كنيد كه از ديد مشتريان چه ارزش به حساب مي آيد.از نظر دل بهترين مشتريان آناني هستند كه فرصت يادگيري و ارزش آفرني فراتر از رومد جاري را ارزاني مي دارند.مشترياني كه با ما به چالش برم ي خيزند تا راه حل هاي تازه وكارآمدي بيابيم.ما اين وضعيت را ارزش افزائي فراتر از حد معمول مي ناميم.لازم نيست كه بهترين مشتريان بزرگترين ها يا بي دردسرترين ها باشند.بايد ارتباط مستقيمي با مشتريان برقرار ساخت هر روز با آنها در تماس باشيددر كسب وكار اگر روزي به 25000تلفن مشتريان پاسخ دهيد كسب وكارتان عوض مي شود وبوي تازگي مي گيرد.هر جمعه صبح ما نشستي تحت عنوان دفاع از مشتري

داريم حدود 175 نفر جمع مي شوند وطي 90 دقيقه مسائل كليدي مربوط به مسئوليت هاي ما در قبال مشتريان از جهت زمان پاسخگويي،نحوه فرآيند سفارش وجنبه هاي ديگر مرور مي شود.در ضمن در اين نشست يك مشتري را كه هفته پيش در مورد محصول ما با مشكل مواجه بوده مي اوريم وبه او مي گوييم حرف خود را مطرح مند.شما مي دانيد براي انها كه در خط مقدم مشتري هستند حساس بودن نسبت به نيازهاي مشتري وجود دارداما براي بخش توليد يا ساخت،فهم نيازهاي مشتري مشكل تر است.اين نشيت همه را در اين فرايند شريك مي كند.اعضاي تيم فروش در نقش وكيل مدافعمشتري همه بازخوردهاي دريافتي را در اختيار كارشناسان ديگر بخش هاي سازمان قرار مي دهند و با آنان به چالش برمي خيزند. در زمينه اجراي هر فرآيندي كه موجب خشنودي بيشتر مشتريان مي گردد در جا تصميم گيري مي شود.  ما هر سه ماه دو روز راجع به عوامل كليدي موفقيت كسب وكار بحث وعناصر كليدي راهبردي شركت را در پنج و10 سال آينده استخراج مي كنيم.سپس تيم هاي فرابخشي تشكيل مي دهيم تا پروژهاي بزرگ را درون شركت پي بگيرند . در نشست چالش انديشه ها به سال 1986 ما طرح رسيدن به يك ميليارد دلار فروش درسال 1992 را تنظيم نموديم.اين هدف در آن زمان بسيار بندپروازانه بود وليتا رسيدن سال 1992 فروش ما به دوبرابر اين مبلغ رسيد.استي__و جابزرهب______ر اپل/پيكسارمعرفياو در شهر گرين بِي در ايالت ويسكانسين ايالات متحده بدنيا آمد .در سال 1972، جابز از دبيرستان «هومستيد» در شهر كوپِرتينو در كاليفورنيا فارغ التحصيل شد و در كالج ريد در

شهر پورتلند ايالت اورِگُن ثبت نام كرد اما بعد از يك نيمسال تحصيلي انصراف داد. سالها بعد زماني كه در يك مراسم فارغ التحصيلي در سال 2005 در دانشگاه استنفورد سخنراني مي كرد گفت كه حتي پس از انصرافش از ادامهٔ تحصيل در كالج ريد باز هم سر كلاسها - از جمله كلاسي دربارهٔ خوشنويسي حاضر مي شده است. او در مورد اين كلاس گفت: "اگر گذر من به اين يك كلاس در كالج نمي افتاد، مَك "رايانهٔ مكينتاش" هيچوقت داراي قلم هاي رايانه اي متفاوت و فاصله هاي مناسب نسبي نمي بود".در زمستان 1974، او به كاليفورنيا بازگشت و به همراه استيو وزنياك، حضور در جلسات «انجمن رايانهٔ هوم بِرو» را آغاز كرد. جابز شغلي به عنوان يك تكنيسين در شركت آتاري، سازنده ٔ رايانه و دستگاه بازي رايانه اي كه آن روزها محبوب بود، يافت. در طي اين دوران، اين مسئله براي بعضي افراد علاقمند آشكار شده بود كه با ايجاد تغيير اندكي در صداي نوعي سوت سوتك كه به عنوان اسباب بازي در جعبه هاي كورن فلكس موجود بود، شخص مي توانست فركانسي 2600 هرتزي را ايجاد كند. اين فركانس صوتي خاص نوعي پيام صوتي استفاده شده جهت مسائل نظارت بر شبكه ٔ تلفن شركت اِي تي اَند تي (ATT) بود كه با تقليد آن به وسيلهٔ دميدن سوت در گوشي تلفن، امكان انجام دادن مكالمات راه دور به شكل رايگان ممكن مي شد. در سال 1974 جابز و وزنياك براي مدت كوتاهي وارد كسب و كار توليد و فروش "جعبهٔ آبي" مبتني بر اين ايده شدند. با استفاده از اين جعبه مكالمات راه دور رايگان ممكن مي شد.پس از سفر معنوي استيو به هند، وي با سري تراشيده و با جامهٔ سنتي هندي

بر تن، به آمريكا بازگشت. او سرِ كار پيشين اش در آتاري بازگشت اما براي پيشگيري از ايجاد مزاحمت از سوي او براي ديگر كارمندان، تنها پس از ساعت كاري كه طراحان ديگر رفته بودند، مي توانست سر كارش بيايد. وظيفهٔ او ساختن يك صفحهٔ مدار الكترونيكي براي يك بازي شركت آتاري - به نام Breakout - بود. بر طبق گفتهٔ نولان بوشنل - بنيانگذار آتاري - جايزه اي 100 دلاري به ازاي هر تراشه اي كه در فرآيند طراحي از دستگاه اصلي حذف مي شد، داده مي شد. استيو كه علاقه و دانش اندكي در طراحي صفحه مدارهاي الكترونيكي داشت، با استو وزنياك قول و قراري گذاشت كه اگر "واز" (Woz - مخفف Wozniak) بتواند صفحهٔ مداري با حداقل تعداد تراشه ها طراحي كند، جايزه اي كه از آتاري دريافت مي كنند را بين خودشان تقسيم نمايند. اين پروژه انجام شد و با وجود حيرت فراوان مسوولين آتاري، وزنياك توانست كه تعداد تراشه هاي استفاده شده در دستگاه نهايي را 50 عدد كاهش دهد. متاسفانه، وزنياك طراحي را به حدي فشرده انجام داده بود كه توليد دستگاه نهايي بر روي خط مونتاژهاي آن دوران ممكن نبود. با وجود اين، جابز به وزنياك گفت كه آتاري تنها 500 دلار از جايزه را پرداخت كرده است (در صورتي كه تمامي 5000 دلار جايزه پرداخت شده بود) و پيشنهاد كرد كه وزنياك نيمي از آن را براي كاري كه انجام داده بود بردارد. سالها بعد، زماني كه استيو وزنياك مبلغ واقعي جايزه را فهميد، نتوانست بر احساسات خود غلبه كند و گريست. او گفت كه مي خواسته است كه لطفي در حق يك دوست خوب بكند و اگر

جابز از او خواسته بود كه آن كار را مجاني هم انجام دهد، فقط بدليل جالب بودن همكاري با آتاري و بخاطر خود بازي Breakout، حتماً انجامش مي داد. اما در حالتي كه پيش آمده بود، احساس مي كرد كه به او خيانت شده است. استيو جابز بقيهٔ آن مبلغ را براي آغاز شركت اپل سرمايه گذاري كرد و آن دو در اين شركت سهيم شدند، اما دوستي آنها هيچگاه به شكل گذشته باز نگشت. البته خود وزنياك در پاسخ به پرسشي در اين باره گفته است كه اين مساله آنقدر قديمي است كه مي توان آن را فراموش شده دانست و او نيز مايل است آن را فراموش كند. بعلاوه او گفته است كه اين مساله ممكن است اشتباهي از سوي آتاري بوده باشد كه بعده ها آن مبلغ را 5000 دلار اعلام كرده اند. در سال 1976، وقتي جابز 21 ساله و وزنياك 26 ساله بودند، شركت رايانه اي اپل را در پاركينگ خانوادهٔ جابز، بنيان گذاشتند. اولين رايانهٔ شخصي اي كه جابز و وزنياك به بازار معرفي كردند اپل 1 نام داشت. قيمت اين رايانه 666 دلار و 66 سنت بود.در سال 1977، جابز و وزنياك رايانهٔٔ اپل 2 را معرفي كردند كه اين رايانه به موفقيتي عظيم در بازار رايانه هاي خانگي تبديل شد و شركت اپل را به يكي از بازيگران صنعت در حال تولد رايانه هاي شخصي تبديل كرد. در دسامبر 1980، شركت رايانه اي اپل به شركت سهامي عام تبديل شد و با شاخص ابتدايي عرضهٌ عمومي (IPO) بالايي كه كسب نمود، قدرت و نفوذ جابز بيش از پيش افزوده گشت. در همان سال، شركت اپل، رايانهٔ اپل3 را معرفي

كرد كه اين رايانه با موفقيت كمتري در بازار مواجه شد.هم زمان با رشد اپل، اين شركت جستجويي را براي يافتن مديران مستعد كه بتوانند آن را در مديريت توسعه و گسترش كمك كنند، آغاز كرد. در سال 1983، جابز با به چالش طلبيدن جان سِكولِي كه يكي از مديران پپسي كولا بود، او را تطميع كرد كه به عنوان مدير عامل اپل كار كند. جابز به او گفته بود: "مي خواهي كه باقي زندگي ات را صرف فروختن آب شكر بگذراني، يا مي خواهي شانس اين را داشته باشي كه دنيا را عوض كني؟ در همان سال شركت اپل، رايانه ٔ اپل ليزا را معرفي كرد كه با وجود پيشرفته بودن از نظر فناوري از بابت تجاري ناموفق از آب درآمد.سال 1984 سال معرفي رايانه ٔ مكينتاش بود. اين رايانه اولين رايانه اي بود كه واسط گرافيكي كاربر داشت و از نظر تجاري به موفقيت دست يافت. توليد و توسعهٔ مك توسط جِف راسكين آغاز شده بود و گروه توليد و توسعه اين رايانه در اپل تحت تأثير فناوري اي بودند كه توسط آزمايشگاه هاي زيراكس در پالوآلتو توليد شده بود ولي هنوز به شكل تجاري ارائه نشده بود. موفقيت رايانهٔ مكينتاش شركت اپل را متقاعد كرد كه توليد رايانهٔ اپل 2را به نفع خط توليد جديد مكينتاش متوقف كند كه اين مساله تا به امروز ادامه يافته است.جدايي از اپل و بنيانگذاري شركت نِكْسْتدر حاليكه جابز يكي از شخصيت هاي پبش برنده و رهبران معنوي اپل بود، منتقدين اين مسئله را نيز مطرح كرده اند كه او مديري دمدمي مزاج و شلوغ بوده است. در سال 1985، پس از يك كشمكش بر سر قدرت در درون اين

شركت، هيئت مديره جابز را از مسئوليت هايش خلع كرد و او نيز از اين شركت استعفا داد. با اين تفاسير بايد توجه داشت كه جابز بدليل سهامدار بودن در شركت رئيس هيئت مديره ٔ شركت باقي ماند.پس از ترك اپل، جابز شركت رايانه اي ديگري را با نام نِكْسْت بنيان گذاشت. "ايستگاه كاري نكست" (يكي از اولين محصولات اين شركت) نيز مانند رايانه ٔ ليزا از نظر فناوري پيشرفته بود اما به دليل هزينه هاي بالاي فناوري، هيچوقت قادر به ورود به جريان اصلي بازار نشد. براي كساني كه مي توانستند هزينه هاي بالا را بپردازند خدمات اين شركت مطلوب بود و معمولاً پس از ارائه شدن به بازار باعث پيروي ديگر شركت ها در آن زمينهٔ خاص نيز مي گشت. به عنوان مثال يكي از مهم ترين موفقيت هاي اين شركت سامانهٔ توليد و توسعهٔ نرم افزار مبتني بر روشهاي شي گرا بوده است. جابز معمولاً براي بازاريابي محصولات نكست به حوزه هاي دانشگاهي و علمي روي مي آورد چرا كه فناوري هاي نو موجود در اين محصولات بديع و آزمايشي بودند (و هنوز به شكل نهايي و بالغ نرسيده بودند). از اين محصولات مي توان به هستهٔ ماك (Mach Kernel)، تراشهٔ پردازش سيگنال ديجيتال (DSP) و پورت ايترنت توكار (Built-in) اشاره كرد.رايانهٔ نكست كيوب (Next Cube) پياده سازي ايده ٔ فلسفي جابز در باره ٔ يك رايانهٔ “بين شخصي”(Interpersonal) بود كه به نظر او به عنوان قدم بعدي پس از رايانه هاي «شخصي» مطرح مي شد. اين ايده به اين معنا بود كه اگر رايانه ارتباط افراد با يكديگر و همكاري و همفكري را به سادگي ممكن مي ساخت، بسياري از مشكلاتي كه رايانه هاي "شخصي" ناتوان از حل آنها بودند، حل مي شد. پيش از اين جابز بدليل

در نظر نگرفتن امكانات ارتباط با شبكه در رايانهٔ مكينتاش بسيار نقد شده بود و اكنون سعي مي كرد كه آن اشتباه را تكرار نكند. در زماني كه رايانامه براي اكثر افراد معني متن سادهٔ رايانه اي را داشت جابز با علاقهٔ فراوان سامانهٔ رايانامه اي نكست - نكست مِيل - را به عنوان نمونه اي از فلسفهٔ "بين شخصي"اش به نمايش گذاشت. اين سامانه از اولين سامانه هايي بود كه امكانات قراردادن نگاره هاي قابل كليك و قابل نمايش بر روي تمام رايانه ها در متن رايانامه را در خود داشت.استيو جابز در كنار بيل گيتسجابز شركت نكست را با وسواسِ كمال و عالي بودن به هر بهاي ممكن اداره مي كرد. اين توجه فراوان به جزئيات در نهايت باعث نابودي بخش سخت افزار اين شركت شد، اما از سوي ديگر، به دنيا نشان داد كه جابز مي تواند يك رايانهٔ مكينتاش را طراحي كند كه از نمونهٔ اصلي اش (كه توسط اپل طراحي و ساخته شده بود) بهتر باشد. جعبهٔ رايانهٔ نكست كيوب از فلز منيزيم بود كه با ليزر برش داده مي شد، در ديد عموم نمونه اي از تلاش براي رسيدن به كمال به هر بهايي ذكر مي شود.همانطور كه جابز در اپل به آي بي ام حمله مي كرد، در زمان مديريت شركت نكست هم آغاز به سرزنش شركت سان مايكروسيستمز به عنوان رقيبي بزرگ، نمود. بعده ها، پس از تعطيل شدن بخش سخت افزار شركت نكست، جابز و اسكات مك نيلي از مديران سان مايكرو سيستمز، محصولي مشترك با نام اٌپن اِستپ را ارائه كردند.با وجود اينكه كتاب هاي تاريخي، زمان كوتاهي كه جابز مديريت نكست را بعهده داشت بطور غلوآميز و اغراق شده اي درخشان توصيف مي كنند، ولي آثار

و نتايج مديريت وي بر اين شركت دو رويداد عظيم را براي جهان رايانه به ارمغان آورد:1.    وب جهان گستر. تيم برنرزلي در سازمان اروپايي پژوهشهاي هسته اي (CERN)، سامانهٔ اصلي وب جهان پهنا را بر روي يك ايستگاه كاري رايانهٔ نكست ايجاد كرد. تاكيد جابز بر اين نكته كه افراد عادي هم بايد بتوانند برنامه هاي كاربردي «پر اهميت» (Mission-Critical) بنويسند، بنيان برنامه اي كاربردي به نام «سازندهٔ رابط كاربر» (Interface Builder) گشت كه برنرزلي با استفاده از آن توانست برنامه اي با نام «World Wide Web 1.0» را بنويسد. 2.    بازگشت شركت رايانه اي اپل. اتكاي اپل به نرم افزارهاي كهنه و سوءمديريت دروني در شركت بخصوص در مورد ناتواني آن براي انتشار نسخه اي به روزرسان عمده براي سيستم عامل رايانه هايش، در اوايل و ميانهٔ دهه ٔ 1990 ميلادي اين شركت را به ورشكستگي نزديك نمود. ايده هاي مترقي جابز در مورد تكيه كردن به بنيان هاي يونيكس در دههٔ 1980 ميلادي جاه طلبي بزرگي بيش نبود و حتي نوعي بازگشت به عقب محسوب مي شد. اما اين انتخاب در نهايت شالودهٔ محكم و بسط پذيري براي يك سيستم عامل گشت. بعده ها، اپل از اين روش استفاده كرد و تحت رهبري جابز تولدي دوباره را تجربه نمود. فناوري هاي توليدي شركت نكست نيز به پيشرفت بسياري از فناوري هاي ديگر مانند برنامه نويسي شي گرا، نمايش پُست اسكريپت و دستگاه هاي نورمغناطيسي كمك نمود.بازگشت به اپلدر سال 1997 (ميلادي)، اپل شركت نكست را به قيمت 402 ميليون دلار خريد و جابز به شركتي كه خود تأسيس كرده بود بازگشت. در سال 1997 با از بين رفتن اطمينان هيئت مديره به جيل آمليو مدير ارشد عملياتي اپل در آن زمان، جابز مدتي به عنوان مدير موقت برگزيده

شد. به هنگام بازگشت به اپل و بدست گرفتن مجدد رهبري اين شركت جابز از عنوان "Iceo" كه در آن CEO در زبان انگليسي مخفف "مدير ارشد عملياتي" است، را استفاده كرد. در ماه مارس سال 1997 جابز بطور ناگهاني تعدادي از پروژه ها مانند اپل نيوتن، سايبر داگ و اُپن داك را لغو كرد. در ماه هاي بعدي، بسيار از كارمندان دچار اين ترس شدند كه در صورت برخورد كردن به جابز در آسانسور شركت "ممكن است وقتي در آسانسور باز مي شود بي كار شوند. واقعيت اين بود كه تعداد افرادي كه عذرشان توسط استيو از شركت خواسته مي شد اندك بود، ولي چند نفر قرباني كافيست تا ترس به دل كل اهالي شركت بيافتد." با خريدن شركت نكست توسط اپل، اكثريت فناوري هاي آن نيز به محصولات اپل راه يافت و از ميان آنها "نكست استپ"از همه قابل توجه تر است كه در طول زمان رشد يافته و به مك اواس ده تبديل شده است. اپل تحت رهبري جابز با معرفي رايانهٔ آي مَك فروش اش را به شكل قابل توجهي افزايش داد. از آن زمان، طراحي جذاب و نوآورانه اپل، محصولات اين شركت را محبوب ساخته است.در سالهاي اخير، اين شركت با گسترش در حيطه هاي مختلف مواجه بوده است. با معرفي دستگاه قابل حمل پخش موسيقي آي پاد، رايانهٔ لوحي آي پد، نرم افزار موسيقي ديجيتال آي تيونز و فروشگاه موسيقي آي تيونز، شركت اپل تاخت و تازي در زمينه ٔ دستگاه هاي شخصي الكترونيكي و موسيقي بر خط به راه انداخته است. همراه با قدرت بخشيدن به نوآوري، جابز به كارمندانش گوشزد مي كند كه "هنرمند واقعي بسته بندي و ارسال مي كند" ("Real artists ship")

كه منظور او از اين حرف اين است كه تحويل محصول كارا در زمان مشخص شده همانقدر مهم است كه نوآوري و طراحي محشر اهميت دارند.جابز سالهاست با حقوق يك دلار در سال براي اپل كار مي كند و اين باعث شده است كه نام او به عنوان «كم حقوق ترين مدير ارشد عملياتي» در كتاب ركوردهاي جهاني گينس ثبت شود. در سخنراني افتتاحيهٔ نمايشگاه «مك ورلد اكسپو» در سانفرانسيسكو، حذف عنوان «موقت» از عنوان اداري جابز اعلام شد. باوجود اينكه حقوق فعلي او در اپل به شكل رسمي همان مقدار يك دلار در سال باقي مانده است، او تعدادي هديهٔ پربها از طرف هيئت مديرهٔ شركت دريافت كرده است. از جمله اين هدايا مي توان به يك هواپيماي جت 90 ميليون دلاري و كمتر از 30 ميليون سهام شركت اشاره كرد كه اولي در سال 1990 و دومي در سالهاي 2000 تا 2002 به او اعطا شده اند. بنابراين با وجود حقوق يك دلار در سال، از زحمات او در اين شركت بخوبي قدرداني شده است.جابز براي توانايي هاي خارق العاده اش در بازاريابي و كسب رضايت مشريان، هم زمان تشويق و نقد شده است و حتي به اين توانايي ها، عنوان «حوزهٔ تحريف حقيقت» داده اند كه مخصوصاً در زمان سخنراني هاي افتتاحيه در همايش ها و نمايشگاه هاي مك ورلد بارز مي شوند. اين مساله - حوزهٔ تحريف حقيقت - از جنبه اي ديگر به قيمت گذاري غير رقابتي محصولات اپل (مانند قيمت بالاي رايانهٔ G4) و اتخاذ تصميماتي خارج از نيازهاي بازار (مانند حذف رايانه هاي خانوادهٔ مكينتاش) نيز اشاره دارد. تمام تصميمات جابز موافقت عام را كسب نكرده اند، به عنوان مثال تلاش هاي اپل براي بازاريابي محصولاتش در دههٔ 80 ميلادي

با وجود كيفيت عالي فناوري براي خريداران سهام غريبه بود و آنها به خريد سهام شركت "آي بي ام" روي آورند و سهام اپل با افت قيمت مواجه شد. بعده ها نيز شركت مايكروسافت با توليد و توسعهٔ واسط گرافيكي كاربر ويژهٔ خود، ويندوز، به سلطهٔ اپل بر اين حيطه پايان داد.در سال 2005 جابز در پاسخ به انتقاداتي پيرامون برنامه هاي ضعيف شركت اپل در مورد بازيافت زباله هاي الكترونيكي، در گردهمايي سالانهٔ اپل كه در آوريل اين سال در كاپرتينو برگزار شد، نسبت به اين انتقادات مدافعين محيط زيست عكس العملي تند نشان داد. در اين جلسه زماني كه يكي از نمايندگان برنامه هاي سرمايه گذاري مسئولانهٔ اجتماعي از وي پرسيد كه به چه دليل برنامه هاي شركت اپل در مورد بازيافت نتوانسته است به سطح برنامه هاي شركت هاي ديگر رايانه اي چون دل و اچ پي برسد، جابز با "چرت و پرت" خواندن گلايه هاي مدافعين محيط زيست، منتقد مذكور را از ميدان بدر كرد. با وجود اين، چند هفتهٔ بعد، اپل اعلام كرد كه آي پادهاي خراب كه بايد بازيافت شوند را به رايگان از طريق فروشگاه هاي خرده فروشي اش جمع آوري خواهد كرد. جمعيتي فعال در زمينهٔ بازيافت زباله هاي الكترونيكي كه با نام "Computer Take Back Campaign" مشهور است، به اين تصميم شركت اپل با برافروختن پرچمي بسته شده به يك هواپيماي در حال پرواز برفراز محل برگزاري مراسم فارغ التحصيلي دانشجويان دانشگاه استانفورد - كه سخنران افتتاحيهٔ آن جابز بود - عكس العمل نشان داد. روي پارچهٔ بسته شده به هواپيما نوشته شده بود:"استيو! بازيگر كوچكي نباش. همهٔ زباله هاي الكترونيكي را بازيافت كن!" ("Steve - Don't be a mini-player recycle all e-waste"). پيكسار و ديزنيدر سال 1986 جابز

و اِدوين كَتمول با همراهي هم استوديوي پويانمايي پيكسار را بنيان نهادند. اين شركت كه در زمينهٔ پويانمايي رايانه اي فعاليت مي كند در كاليفورنيا قرار دارد. اين شركت حول بخش گرافيك رايانه اي لوكاس فيلم شكل گرفت. اين بخش را جابز به يك سوم قيمت مشخص شده به مبلغ 10 ميليون دلار از جرج لوكاس خريده بود. پيكسار يك دهه بعد با ساخت فيلم هاي پيشرويي مانند "داستان اسباب بازي" معروف و موفق گرديد. از آن زمان به بعد اين شركت فيلم هاي پويانمايي ديگري مانند "زندگي يك حشره" (1998)، "داستان اسباب بازي 2"(1999)، "شركت هيولاها" (2001)، "در جستجوي نيمو" (2003) و "اُعجوبه ها"(2004) را ساخته است كه همهٔ آنها برندهٔ جوايزي بوده اند. سهام جابز در اين شركت هم اكنون در حدود يك ميليارد دلار ارزش دارد. فيلم بعدي ساخته شده در اين شركت خودروها (Cars) نام دارد و در سال 2006 نمايش داده خواهد شد."در جستجوي نيمو" و "اُعجوبه ها" هر يك جايزه ٔ بهترين فيلم پويانمايي از آكادمي اُسكار را دريافت كرده اند.در 24 ژانويه 2006، شركت والت ديزني - پخش كنندهٔ تمام فيلم هاي پويانمايي ساخته شده توسط پيكسار، معامله اي را كه براي خريدن پيكسار در جريان است، آشكار كرد. خبر اين معامله كه هنوز در جريان است، پس از تاييد هيئت مديرهٔ شركت ديزني اعلام شد. بر طبق مفاد اين معامله، ديزني به قيمت 7.4 ميليارد دلار از سهام ديزني را تشكيل خواهد داد. جابز، به عنوان عمده ترين سهامدار پيكسار، پس از اين معامله، بزرگ ترين سهامدار ديزني خواهد شد كه در حدود 6 درصد از كل سهام اين شركت متعلق به او خواهد بود. همچنين جابز در هيئت مديرهٔ ديزني عضويت خواهد يافت.سهام

جابز در ديزني از سهام مدير ارشد عملياتي پيشين اين شركت - آيزنر - كه هنوز 1.7 درصد از سهام ديزني را در دست دارد، بيشتر خواهد بود. مديرعامل ديزني - روي اي. ديزني - (داراي حدود 1 درصد سهام شركت)، آيزنر را بدليل برخي مسائل از اين شركت اخراج نمود و به نظر مي رسد معاملهٔ خريد پيكسار به اين مسئله سرعت بخشيده است.هماهنگي اين معامله بايد با قوانين سازمانهاي ناظر بر اجراي قوانين مربوط به ائتلاف شركت ها براي جلوگيري از ايجاد تراست (Anti-trust) كه از قوانين تجاري كشور آمريكاست، بررسي گردد، اما پيش بيني مي شود كه از نظر قوانين مشكلي براي آن نباشد و انتظار مي رود كه پذيرفته شود.انديشهاي استيو جابزراه انداختن يك شركت سخت ترين كارهاست .بايد بدانيد چه مي خواهيد ونسبت به ايده تان علاقه واشتياق وافر داشته باشيد.براي هدفتان سخت كار كنيد. وخطر پذير باشيد اگر مي خواهيد فقط يك شركت داشته باشيد شروع نكنيد.بايد نسبت به آنچه مي خواهيد انجام دهيداحساس كامل داشته باشيد مهم نيست چه كاري باشد.سرمايه اوليه شركت سرمايه انساني است نه سرمايه مالي .افراد بايد به اطلاعات شركت دسترسي داشته باشند بنابراين اتخاذ يك سياست باز اطلاع رساني وارتباطي لازم است به گونه اي كه افراد راجع به همه چيز بدانند.در اين صورت تصميم هاي مهم را بر اساس اطلاعات صحيح مي گيرندوتوجه به مديران مياني نيز اهميت زيادي دارد زيرا بسياري كاركنان را آنان تربيت مي كنند.انسانها مجموعه اي از نقاط قوت وضعف هستند. قوت وضعف دو روي يك سكه است.شايد نقطه قوت من آن است كه هميشه به فناوري از دريچه ومنظر فرهنگ انساني نگرسته ام

. عرضه "مك" نمونه آن است . ديگر اين كه من راجع به افراد خوب قضاوت مي كنم وتوانايي آن را دارم كه افراد را حول يك فكر مشترك گرد آورم.در حالات خاص نقطه ضعف من اين است كه بسيار خيال پرداز و آرمان گرا هستم . برخي اوقات من بدنبال "بهترين "هستم در حالي كه بايد به دنبال "بهتر"باشم .تشخيص اين كه چه موقع بايد به دنبال بهترين وكي به دنبال بهتر باشيم مهم است.گاهي من نمي توانم  بين اينكه "چه مي توان بود" و"چه امكان دارد" تشخيص دهم.برقراري موازنه بين ايده ال وعمل نكته اي است كه من بيشتر به آن بشتر توجه مي كنم.                                                                                                       گوردون موربنيانگ__ذاراين__تلمعرفيگوردون مور  در سال 1929 ميلادي  در سانفرانسيسكو متولدشد.پدرش قاضي ومادرش خانه دار بود.از كودكي به شيمي علاقه مند بود و تصميم داشت يك شيميدان شود. به همين جهت تحصيلات دانشگاهي را نيز در اين رشته به پايان رساندو در سال 1950 ميلادي از دانشگاه  بركلي دكترا گرفت.اما ظاهرا وقايع به سمتي سير مي كرد كه او به وادي ناشناخته اي به نام "نيمه هادي" گام نهد والبته خيلي زود با آن خو كندو حتي گام هايي بردارد كه در جهت گيري مسير تاريخي اين فناوري تعيين كننيده بوده است. پس از فراغت از تحصيل ،مدتي در آزمايشگاه دانشگاه "جان هاپكينز"مشغول به كار شد.اما اين كار به هيچ وجه با روحيه موثر بودن وكارائي وكارآفريني او سرسازگاري نداشت.انتشار مقالاتي از سوي آزمايشگاه كه طبق محاسبه خود او هزينه هركلمه آن پنج دلار تمام   مي شد ومعلوم نبود كسي نيزآنها را بخواند.بنابراين به دنبال كار جديد،طي مقالاتي با

"ويليام شاكلي"مخترع ترانزيستور جذب او شد وبا كار در آزماشگاههاي بل به حوزه صنعت نيمه هادي قدم گذاشت و در آنجا با باب نويس آشنا شد.پس از دوسال كه جهت كاربه نظر او وبرخي دوستانش عوض شده بود آنجا را ترك وشركت فيرچايلد را در زمينه نيمه هادي تاسيس كرد با تغييراتي كه در آن شركت نيز پديد آمد به همراه باب نويس شركت را رها كرد تا بتوانند كار بديعي در زمينه نيمه هاديها شروع كنند وبدين ترتيب ايده تاسيس شركت اينتل شكل گرفت وآنجا در سال 1971 ميلادي آن را به ثبت رساندند.اساس كسب وكار در شركت ،توليد تراشه هاي حافظه براي رايانه بود اما در بحران نفتي سال 1973 ميلادي وبحران اقتصادي سال 1984 ميلادي،شركت با تاطم هاي مرگباري مواجه شد كه با درايت او ومدير عامل فعلي شركت "اندي گروبه خوبي آن را پشت سر گذاشت.در سال 1963 مسلادي طي مصاحبه اي با اندي گرو او را استخدام كردبه گفته خود او مهم ترين چالشي كه با آن مواجه بوده تصميم گيري در تغيير روند فهاليت شركت از توليد تراشه هاي حاغظه به توليد ريزپردازنده بوده است،تغييري كه سبب شد اينتل د مسير جديد رشد موفقيت آميزي طي كند واكنون به قطب مطرح توليد ريز پردازنده در دنيا تبديل شود.گوردون مور در سال 1989 ميلادي به عنوان رئيس هيئت مديره اينتل بازنشسته شد اما اكنون نيز به طور منظم در هفته در اتاق قديمي خود در شركت حضور مي يابد او در سال 1990 ميلادي مدال ملي فناوري را از دست رئيس جمهور در يافت كرد.پيش بيني كه او در سال

1965 ميلادي در مورد 2برابر شدن قدرت تراشه ها صورت گرفته وبه "قانون مور"معروف گشته به اندازه خود او شهرت دارد.او ده سال بعدبا توجه به تغييرات پديد آمده در فناوري نيمه هاديها ،آن قانون را بهنگام كرد و به دو برابر شدن قدرت تراشه ها در هر دو سال نظر داد.گوردون مور كارآفرني است كه هيچ گاه از وارد شدن به حوزه هاي بكر وناشناخته فناوري ترسي به خود را ه نداد.واز هيچ همه چيز ساخت.او افتخارات زيادي در كارنامه خود به ثبت رسانده است.انديشه هاي گوردون مورنوآوري منشا هاي مختلف دارد . شما  بايد در محيط وفضايي باشيد كه نوآوري مورد پذيرش باشد واين در هر جا واقعيت ندارد وما دائما بايد به بدنبال ايده هاي نو باشيم.من خوشوقت بوده ام كه در شركت هايي كار كرده ام كه در اين  مسير بودند اما به هر حال نو آوريهاي واقعي يا اموري كه مسير را تغيير دهند گاه اتفاق مي افتد من وقتي به سابقه خودم در صنعت نيمه هادي برمي گردم مي توانم بگويم سه نوآوري اصلي پديد آمده است .  اولين آن" ترانزيستور" بود كه كليد اصلي را به ما معرفي كرد . دومين آن  "مجتمع" بود.IC حقيقتا آن چيزي بود كه قيمت ها را شكت وبه نظر من كاهش قيمت نيروي محرك براي اتفاقات بعدي بود وسومين آن "ريزپردازنده" بود كه به ما ماشين هايي با برنامه ذخيره شده را در هر جا معرفي كرد وشما مي دانيد ريز پردازنده فقط در رايانه مصرف ندارد هر تجهيز اصلي كه داراي كاربرد هاي كنترلي است به آن نياز دارد ريزپردازنده واقعا

يك محصول انقلابي بوده است.فناوري بسيار سريع تغيير ميكند وبنابراين پس از فراغت ازدانشگاه نيز بايد به صورت مداوم در جريان آن بود.من فكر مي كنم در اين راه شايد مهم ترين مسئله داشتن پايه هاي قوي وخوب است.امروزه بعيد است يك نفر در رشته اي فارغ التحصيل شود و همانگونه كه گفتيد دانش آوخته شيمي هستم اما راهم را در نيمه هادي يافتم . من از آنچه در مدرسه آموختم بسيار دور شدم.من ابتدا دو سال به دانشگاه "سن خوزه"رفتم.از آنجا كه به دنبال بخش قوي تر شيمي بودم  به دانشگاه "بركلي" منتقل شدم ودر سال 1950ميلادي در شمي فيزيك با مدرك دكتري فارغالتحصيل شدم . بعد از اخذ مدرك ، در يكي از آزمايشگاههاي دولتي مشغول به كار شدم،آزمايشگاه قيزيك كاربردي در دانشگاه"جان هاپكينز" وظيفه اين آزمايشگاه توسعه موشك هاي دريايي بود .حدس مي زنم  من به طور طبيعي و ذاتي بيشتر مهندس بودم تا عالم ، ازآن نظر كه برايم مهم بود كه كارم خروجي داشته باشد.در كودكي كه مجموعه بازيهاي شيمي را هديه گرفتم ، اگر انفجارخوبي انجام نمي دادم غمگين مي شدم .البته در آن دوران نيز افراد بسيار كمي راجع به نيمه هادي اطلاعات داشتند.من معتقدم رايانه وبمب اتمي بيشترين تاثير را بر شريت داشته است.بمب اتمي كم شده در حالي كه رايانه هاي ديجيتالي هنوز تا قرن بعد ادامه دارد.هواپيما نيز در حمل ونقل  يك انقلاب كامل ايجاد كرد.اما فكر مي كنم انقلاب در ارتباطات قدرتمندتر ازآن خواهد بود.اندروگ____رورهب___ر اين___تلمعرفياندرو گرو رهبر شركت اينتل در مجارستان متولد شد.در سال 1956 تنها با داشتن 20 دلار با توجه به

نابساماني اوضاع كشورش آنجا را به سمت نيويورك ترك كرد.سه سال بعد با درآمدي كه از راه كارگري در رستوران ها به دست آورده بود.در رشته شيمي فارغ التحصيل شد.با تلاش وپشتكار كم نظير سه سال بعد از دانشگاه بركلي دكتري خود را دريافت كرد.پايان نامه دكتري او در زمينه "نيمه هادي ها" هنوز جزءبهترين كتابهاي فني در اين زمينه است.اين در حالي است كه به هنگام مهاجرت به آمريكاهيچ زبان انگيلسي نمي دانست اما اشتياق فراوان به يادگيري وعلاقه به خلق كالاهاي  با ارزش پايدار در وجود ائ نهفته بود پس از آن دانشگاه را رها كرد وبراي همكاري با موسسات شركت اينتل يعني گوردون مور و روبرت نويس به آن شركت پيوست  وبه عنوان رئيس بخش "تحقيق وتوسعه"مشغول به كار شد.سپس به عنوان مدير عامل مسئوليت ورهبري شركت را پذيرفت.اندي اگرو تا كنون چند كتاب مديريتي نوشته و درآن تجربيات كاري وافكارخود را مطرح كرده است. كتاب "مديريت كارا"محصول آموزشهاي او در دانشگاه استانفورد است.كتاب "تها بي پروابان پايدارند" كه در سال 1996 عرضه شد بسرعت جزء پرفروشترين كتابها قرار گرفت.عنوان اين كتاب بيانگرتئوري نقطه چرخش راهبردي واهميت آن در فرآيند مديريت كسب وكار سازمانهاست كه او به تفصيل آن را تشريح كرده است. او به عنوان رهبر ديرين اينتل خود را شاگرد نقطه هاي چرخش راهبردي مي داند.چرخش حياتي شركت اينتل از توليدحافظه به توليد تراشه هاي ريزپردازنده وسرآمدشدن شركت در توليد ريزپردازنده از 64بيت در آغاز تاسيس شركت در 1968 تا توليد تراشه هاي پنتيوم كنوني و برنامه توليد تراشه با 11ميليارد ترانزيستور در سال 2011،همگي به رهبري او انجام شد.در

آمد سالانه 6/2 ميليارد دلاري شركت در آغاز رهبري او ، در سال 2003 ميلادي به 26/5 ميليارد دلار بالغ شده است.همكاران همواره او را فردي منضبط ،دقيق وجزئي نگر يافتهخ اند.اوبه راستي يكي از معماران عصر ديجيتال است با شخصيتي برجسته و داراي جنبه هاي مختلف.او يك دانشمند است كه چند موضوع انحصاري را در طرحهاي نيمه هادي به نام خود ثبت كرده است.يك مدرس است كه در دانشگاه وشركت به امر آموزش اهتمام مي ورزد.يگ مدير توليد است كه در فتح بازارهاي جديد پيشقدم است.يكبرنامه ريز وآينده نگر در كسب وكار است كه به عمل راهبردي اهميت مي دهد.او با آنكه بناي اينتل را مستحكم كرده و30 سال براي شركت "مردي براي تمام فصول"به حساب آمده است،با تواضع خود را مديون كاركنان شركت مي داند آناني كه وقتي مديريت تصميم مي گيرد اصلي را مي گيرد در پياده كردن انديشه بكارگيري منابع و الاح برنامه ها صميمانه مي كوشند وكارها را پيروزمندانه پيش مي برند.او فرهنگ ارتباط صادقانه وباز را در اينتل تقويت ومحيط باز دفاتر را سمبل قدرت اينتل كرد.اندي گرو شخصيتي است كه فقيرانه راه مهاجرت را برگزيد وباهمت عالي خويش مدارج دانشگاهي  و مديريتي را پشت سرگذاشت واكنون در راٌس شركتي عظيم مانند اينتل دفتر كار او همان گونه كوچك مانده است وحتي با رشد اينتل كوچكتر نيز شده است.انديشه هاي اندروگروبنرامه ريزي راهبردي مثل سخنراني سياسي است،بيانيه اي است در خصوص آنچه مي خواهيد انجام دهيد.     خشك ومجرد است وفقط براي مديران ارشد قابل فهم است.در حالي كه عمل راهبردي برداشتن گام هاي قابل ديدن وقابل شمارش است گام

هايي كه الان برداشته ايم ودر حال برداشتن هستيم عمل راهبردي براي همگان قابل فهم است.اصولا برنامه ريزي بايد مثل كار واحدهاي آتش نشاني باشد كه محل آتش سوزي آينده را نمي دانند اما گروهي را آن چنان كارآمد وتوانمند آماده مي سازند كه مي توانند به پيشواز هر حادثه دشوار وپيش بيني نشده بروند.نقطه چرخش راهبردي در زندگي هر بنگاه زماني است كه بنيان هاي آن در معرض دگرگوني قرار مي گيرند اين دگرگوني  ممكن است از بيرون تحميل شود ويا خود ما آغازگر آن باشيم .نقطه چرخش راهبردي هنگامي است كه تعادل نيروها از ساختار كهن،روش هاي كنوني انجام كار وراههاي جاري رقابت به روندي تازه روي مي آورد.اين دگرگوني ممكن است فرصت بالا رفتن از نردبان به نقطه اي بلند تر يا آغازسرنگوني باشد.بنابراين نقطه چرخش راهبردي به مفهوم تغيير بنيادين در هر گونه كسب وكارفني وغير فني اشت .  تاثير اين انتقال در كسب وكر بسيار ژرف استودر رياضي نقطه چرخش وقتي است كه علامت نرخ تغيير شيب منحني (مشتق دوم)عوض مي شود،مثلا از مثبت به منفي.پس از اين نقطه با توسعه كسب وكار يا سقوط كسب كار مواج خواهيم بود.مدير ارشد سازمان مسئول رهبري سازمان وخارج كردن آن از نقطه خطر وهمخوان كردن آن با نظم نوين است .تصميم گيري در نقطه چرخش راهبردي وظيفه مدير ارشد وهيئت مديره است.انتقال مخاطره آميز از وضع موجود به وضع جديد را من "دره مرگ"مي نامم.مدير مي فهمد كه اوضاع واقعا تغيير كرده وچيزي ديگر شده است.اگردر نقطه  چرخش نتواند كشتي شركت را به ساحل امن برساند به صخره ها برخورد كرده واژگون

خواهدشدچه بسا دگرگوني براي مديران عادي وبي معني شده باشد اما نقطه چرخش راهبردي سك دگرگوني ساده نيست زيرا ممكن است شماهمه كارهايتان را به درستي انجام دهيد به كيفيت سخت پاي بند باشيد،دركار خودپيشتاز وچابك باشيد اما ناگهان وضع دگرگون شود.مثل تغيير جهت باد در دريا در حالي كه شما در قايق هستيد و همه چيز بخوبي پيش مي رود ناگهان قايق به گل مي نشنيد در آوردن وراهاندازي مجدد قايق وپي گيري مسير درست كار دشواري است در چنين وضعيتي دانش از خود گذشتگي وكوشش فراوان نياز است. در بسياري از سازمان ها ،رهبران آخرين افرادي هستند كه از بروز دگرگوني هاي چشمگير آگاه مي شوند،بسياري از مديران ارشد در برج عاج خود راحت نشسته اند واخبار بويژه از گنه ناگوار آن بايد به سختي از لايه هاي گوناگون بگذرد تا به گوش آنها برسد.آنان با آرميده در اتاقهاي گرم ونرم خود اسير باورهايي هستند كه پيروزي هاتي گذشته را به وجودآورده است.درس مهم اين است كه همه بايد خود را در مسير بادهاي دگرگوني قرار دهيم.بايد در دسترس مشتريان .كاركنان رده هاي پايين باشيم كه يافته هايي دارند كه از چشم كارشناسان گاه دورمي ماند.بايد ميز خود را ترك كنيم وبا ديدار رسانه وخبرگان كاركنان پرسش هايي با آنان مطرح كنيم ستاره پيروزهي هاي دوران گذشته اغلب آخرين نفري است كه تن به دگرگوني وسازگار شدن  با منطق نقطه چرخش راهبردي مي دهدهم اوست كه بيشترين زيان وسخت ترين سقوط را بايد تحمل كند البته مديران مياني وبويژه مديران فروش وبازراريابي وبرنامه ريزي توليد ومالي ،يعني كساني كه درخط مقدم جبهه كسب

و كار  هستند ،دگرگوني ها را سريع تر مي بينند وبهتر وبيشتر در مي يابند ،زيرا آنها نسيم دنياي واقعي بهتر به صورتشان     مي خورد واحساس آسيب پذيري مي كنند آنها پيشگويان سازماني هستند .برفهاي كوه در فصل بهار ابتدا از حاشيه آب مي شوند چون بيشتر در معرض آفتاب هستند.

مديريت و ويزگي هاي مديران نمونه از ديدگاه قرآن

مطهره تهامي

خلاصه كتاب: نشر مهر اميرالمؤمنين - چاپ اول 1385-  1- سازمان و مديريت : بديهى است هر سازمان اجتماعي براي نيل به اهدافي طراحي شده و با توجه به ساختارش نيازمند نوعي مديريت است و گفتني است ظهور پديده «اداره» كردن مربوط به روزگار اخير نيست ، بلكه از ديرباز بشر متوجه شده است كه براي رسيدن به يك هدف ، لازم است به بسيج امكانات و رهبري اين امكانات بسوي آن هدف مشخص ، اقدام كند . البته بايد توجه داشت كه شيوه رهبري و مديريت در هر تمدني بستگي به ساخت فرهنگي آن تمدن دارد در اين مجموعه حدود 65 آيه در قرآن مورد بررسي قرار گرفته و در كنار آن نظري هم به روايات شده است كه در 4 فصل و 76 صفحه تنظيم شده است.2- مفاهيم و تعاريف مديريت : براي مديريت تعاريف مختلفي آمده است : مديريت را مي توان علم و هنر متشكل و هماهنگ كردن ، رهبري و كنترل فعاليت هاي دسته جمعي براي نيل به اهداف مطلوب يا حداكثر كارايي تعريف كرد . صاحب نظري ، مديريت را هنر اجراي امور بوسيله ديگران توصيف كرده و بر نقش ديگران و قبول هدف از سوي آنان تأكيد ورزيده است (فالت،1924)گروهي مديريت را علم و هنر و

هماهنگي كوششها و ساعي هدايت و كنترل كوششهاي اعضاي سازمان و استفاده از تمام منابع سازمان براي دستيابي به اهداف معين كرده اند (دانلي و همكاران،1971)و بالاخره مديريت را با تكيه بر بعد انساني آن از يك سو و با توجه هدف الهي آن از سوي ديگر چنين تعريف مي كنيم » مديريت يعني كار كردن با مردم ، ميان مردم ، براي مردم به خاطر خدا » منظور از تعريف فوق اين است كه هيچ نهاد اجتماعي بدون در نظر گرفتن مردم يا انسان ها و نيازهاي آنها و بدون آن كه نظام متعلق به آنها باشد تأسيس نمي شود.چنانكه اگر نگاهي به زندگي پيامبر اكرم بيفكنيم ، مي بينيم آن حضرت قبل و بعد از بعثت در ميان مردم بودند و همه جا عضو گروه محسوب مي شدند با همه بزرگي و عظمت حضرت مي فرمود :« ما اَنا اِلّا لواحِدِ مِنكم » من كسي جز يكي از شما نيستم براي مردم ، به مفهوم در خدمت مردم و خادم آنها بودن است .ضرورت مديريت : اكنون عصر مديريت و رهبري است و موفقيت نهادها و سازمانها تا حد زيادي به كارائي و اثر بخشي مديريت بستگي دارد . با توجه به ضرورت اهميت مديريت كه سبب پيدايش گرايش ها و انواع مختلف مديريت شده است ، كمتر دانشگاهي در گوشه و كنار جهان وجود دارد كه بتدريس رشته هاي مديريت دولتي ، بازرگاني ، بيمارستاني ، صنعتي ، نظامي ، عمومي ، آموزشي و غيره نشان دهند . اين ضرورت و نياز مي باشد اگرچه مديريت هاي مختلف در اصول يكسان هستند

ولي از جنبه هاي فني و عملي با هم تفاوت زيادي دارند . اما در آثاري چون قابوسنامه ، اخلاق ناصري و مدينه فاضله فارابي با توجه به شرايط روشهايي كه براي آماده سازي رهبري اجتماعي ارائه مي دهند روي هم رفته بر اكتسابي بودن صفات مديريت و رهبري تكيه دارند . در كتاب پرارزش اخلاق ناصري ضمن آن كه انسان را قابل تربيت مي داند انتخاب راهي غير از راه درست تربيت را شقاوت آور مي داند .خواجه نصير تأكيد تام و تمامي بر تربيت پذيري انسان دارد و زندگي آني او را منوط به تربيت او مي داند . او براي تمام ويژگي هاي انساني صفات متضادي را برمي شمرد و راه هاي تبديل رذائلي مانند ترس و جبر ، بخل و گستاخي و بي حيايي و رقيت را به فضائلي مانند شهادت ، ايثار ، تواضع و حرّيت بيان مى كند و مي گويد كه هركس مي تواند خود را بسازد و به آنچه مي خواهد برسد.اصول و اركان مهم مديريت : 1- برنامه ريزي : برنامه ريزي عبارت است از تعيين اهداف و تدارك فعاليتها ، امكانات و وسايل براي تحقق اهداف ، مدير در صورتي مي تواند كاري را درست انجام دهد كه قبل از انجام آن بداند كه مي خواهد به چه چيزي دست يابد . طرح كار روزانه : 1- تعيين وظايفي كه هر روز بايد انجام شود .2- اولويت بندي وظايف روزانه3- انجام دادن وظيفه بر اساس اولويت بندي انجام شده در زمان مشخص4- بازنگري و ارزشيابي عملكرد روزانه و استفاده از نتايج آن براي اصلاح برنامه2-

سازماندهي : فراگرد سازماندهي يعني جريان نظم و ترتيب دادن به كار و فعاليت ، تقسيم و تكليف آن به افراد به منظور انجام دادن كار و تحقق هدفهاي معين.چنانكه در قرآن ( آيه 20 سوره نمل ) آمده است :« و تَفَقََّد الطََّيرَ فَقال مالي لا اَريَ الهُدهُدَ ام كان مِنَ الغائِبينَ »« سليمان در جستجوي پرنده ( هدهد ) برآمد و گفت چرا هدهد را نمي بينم يا اينكه از غايبان است . » در آيه فوق به فرازي از زندگي شگفت انگيز سليمان اشاره كرده است و ماجراي هدهد و ملكه سبا را بازگو مي كند .( درسهاي آموزنده اين آيه و تأثير آن در زندگي همه انسانها و روند همه حكومتها )1- رئيس حكومت يا يك مدير بايد آنچنان در سازمان تشكيلاتى خود دقيق باشد كه حتي غيبت يك فرد عادي و كوچك را احساس و پيگيري كند.2- مراقب تخلف يك فرد ياشد و براي اينكه روي ديگران اثر نگذارد محكم كاري كند و پيشگيري لازم را بعمل آورد.3- هرگز كسي را نبايد غياباً محاكمه كرد . بايد اجازه داد در صورت امكان از خودش دفاع كند.4- بايد جريمه به مقدار جرم باشد و براي هر جرمي مجازات متناسبي در نظر گرفته شود و سلسله مراتب رعايت گردد.3- هدايت و رهبري : وظيفه هدايت و رهبري ايجاب مي كند كه مديران همواره با كاركنان خود در كنش و واكنش متقابل قرار گيرند . رهبري در مديريت ، فراگرد اثر گذاري و نفوذ در رفتار اعضاي سازمان براي ياري و هدايت آنها در ايفاي وظايفشان است . 4- نظارت و كنترل :

نظارت و كنترل مرحله اي از مديريت است كه در آن بايد معلوم شود كه آيا هدف هاي سازماني تحقق پيداكرده اند يا نه ، به عبارت ديگر ، نظارت و كنترل ، فراگرد ارزشيابي عملكرد فردي و سازماني است . مديريت خوب مستلزم نظارت و كنترل مؤثر است . كنترل فراگردي است كه چهارمرحله دارد :الف- تعيين ملاكها و روشهاي سنجش عملكردها . ب – نظارت بر عملكردها و سنجش و اندازه گيري آنها . ج- بازنگري يا مقايسه نتايج حاصله از سنجش عملكرد با ملاكها و اهداف تعيين شده . د- اقداماتي براي تصحيح عملكرد.5- هماهنگي و ارتباطات : در امر برقراري ارتباط مؤثر در مديريت رعايت نكات زير ضروري است : 1- هر مديري در درجه اول بايد بداند كه با ارتباط به چه چيزي مي خواهد دست يابد ( هدف و منظور پيام براي او دقيقاً روشن باشد ) 2- پيام را بدون هيچ ابهام و پيچيدگي در قالب علائم و نشانه هاي قابل تشخيص و درك ارسال نمايد.3- قابليت پذيرش پيام از سوي مخاطبان را بررسي كند.4- مجرا يا رسانه اي را كه براي انتقال پيام مناسب است با توجه به شرايط زماني و مكاني انتخاب كند.5- به تأثير دريافت و درك پيام در نزد افراد مخاطب توجه كند از نظر قرآن مدير بايد يك انسان كامل ، جامع و برتر از ديگران باشد . چرا كه نقش تربيتي و محوري مدير بسيار برجسته و پرارزش است بنابراين هماهنگ كننده و كنترل كننده امور يك جامعه بايد داراي صفات عالي باشد.فضائل و صفات اخلاقي مدير در قرآن : 1- حسن

خلق 2- دلسوزي 3- تقوا 4- تواضع و فروتني زينت مديريت 5- امانتداري 6- بي اعتنايي به ماديات 7- داراي بصيرت 8- صبر و شكيبايي 9- صداقت 10 شرح صدر.1- حسن خلق : يكي از اركان اساسي سعادت و بهروزي در زندگي مادي و معنوي بشر محاسن و مكارم اخلاقي است . قرآن كريم كتاب آسماني مسلمين با بيان سرگذشت اقوامي همچون لوط ، هود ، صالح ، موسي ، سليمان ، عيسي ، و ... در قالب داستان و قصه در واقع ، نمايشگر بخشي از زيبايي ها و زشتي ها ي اخلاقي و تأثير آن در پيروزي و شكست امّت هاي پيشين مي باشد رسول خدا مي فرمايند : « شما را به مكارم اخلاق توصيه مي كنم زيرا خدا مرا به همين منظور فرستاده است ( اِنما بُعِثتُ لِاُتمِمَ مَكارِم اخلاق ) ( همانا من براي تكميل والائي هاي اخلاق برانگيخته شده ام. ) مكارم اخلاقي براي مدير به منزلۀ مشاوري آگاه و معاوني آشناست كه در كليه عرصه هاي مديريت بويژه در هنگام مواجهه با مشكلات و نابساماني ها يار و مددكار اوست .آثار و بركات حسن خلق در مديريت : آراستن قدرت مديريت و رهبري به خوش خلقي و مكارم اخلاقي ، كاري مدبرانه است كه داراي آثار و بركات فراواني است كه در اينجا با استناد به سخنان پيشوايان دين به بخشي از آنها مي پردازيم :1- حسن خلق همچون دژي پولادين از كيان مديريت صيانت مي كند.حضرت علي (ع) مي فرمايد : نيكو سيرتي زينت قدرت و دژ حكومت است.2- حسن خلق مايه تحكيم روبط اجتماعي بر پايه

مهر و محبت مي شود . پيامبر (ص) مي فرمايد : « اخلاق نيك ، دوستي و محبت را تحكيم مي بخشد » 3- حسن اخلاق سبب عمران و آبادي شهرها و طولاني شدن عمر مي شود.4- حسن اخلاق مايۀ عزت و سربلندي است.2- دلسوزي : دلسوزي : « خُدِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الجهِلينَ »«با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكها دعوت نما و از جاهلان روي بگردان » در اين آيه سه قسمت از وظايف رهبران و مبلغان بصورت خطاب به پيامبر آمده  و در آغاز مي گويد : « در طرز رفتار با مردم سختگير مباش و با آنها مدارا كن ، عذرشان را بپذير ، و بيش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه.» راه پيروزي بر اين مشكل گلاويز شدن با جاهلان نيست ، بلكه بهترين راه تحمل و حوصله ، ناديده گرفتن و نشنيده گرفتن اينگونه كارهاست ، تجربه نشان مي دهد براي بيدار ساختن جاهلان و خاموش كردن آتش خشم و حسد و تعصبشان اين بهترين راه است.« فَلَعَلَّكَ باخِع نَفسَكَ علي آثارِهِم اِن كم يومنُوا بهذَا الحديث اَسَفاً » (سوره كهف - آيه 6 )در آيه فوق به يكي از مهمترين شرايط رهبري كه همان دلسوزي نسبت به امت اشاره كرده مي گويد : « گوئي تو مي خواهي جان خود را بر باد دهي و خويشتن را از شدت اندوه هلاك كني كه چرا به اين كتاب آسماني ايمان نمي آوريد؟ »3- تقوا « يا ايها الَّذينَ آمَنوا اِن تتقوا الله يجعَل لَكُم فرقاناً و يُكَفِّر عَنكُم سَيِّئاتِكُم و

يَغفِر لَكُم والله ذوالفضل العظيم »اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر از ( مخالف فرمان ) خدا بپرهيزيد براي شما وسيله اي براي جدايي حق از باطل قرار مي دهد ( و روشن بيني خاصي كه در پرتو آن حق را از باطل خواهيد شناخت ) و گناهان شما را مي پوشاند و شما را مي آمرزد و فضل و بخشش عظيم دارد.در اين آيه اشاره به اهميت تقوا و آثار آن در سرنوشت انسان مي كند در اين آيه چهار ثمره براي تقوا و پرهيزكاري بيان شده است . اما مطلب مهمي كه بايد جداً به آن توجه داشت و مانند بسياري ديگر از مفاهيم سازنده اسلامي در ميان مسلمانان دستخوش تحريف شده بسيارند كسانيكه خيال مي كنند آدم با تقوا كسي است كه زياد لباس و بدن خود را آب بكشد و همه كس و همه چيز را نجس يا مشكوك بداند و در مسائل اجتماعي انزوا درآيد و دست به سياه و سفيد نزند و در برابر هر مسئله اي سكوت اختيار كند ، اينگونه تفسيرهاي غلط براي تقوي و پرهيزكاري در واقع يكي از عوامل انحطاط جوامع اسلامي محسوب مي گردد.4- تواضع و فروتني زينت مديريت : تواضع آن شكسته نفسي است كه مانع از بهتر دانستن خود از ديگري مي شود . و نيز معناي آن است كه انسان ، خود را از كساني كه در جاه و مقام از او پايين ترند ، برتر نداند و نيز به معناي شكسته نفسي و افتادگي آمده است كه آدمي خود را از ديگران بالاتر نبيند.انسانهاي متواضع به مثابه درختان پرباري

هستند كه هر مقداري كه ميو زيادتري آورند افتادگي و تواضعشان بيشتر مي شود . بعنوان مثال پيامبرالهي و ائمه معصومين (ع) از نظر علم و فضيلت ، سخاوت و شجاعت ، عصمت ، و عدالت و مجموعه خصلت هاي ارزشمند معنوي سر آمد همه انسانهاي جهان مي باشند ، در تواضع و فروتني به همان مقدار از ديگران قرار دارند.آثار تواضع : برخورد متواضعانه در كل جامعه بويژه در حوزه هاي مديريتي داراي آثار و فوايد گرانقدري است كه مي تواند مدير را نيل به اهداف مورد نظر ياري نمايد.تواضع : ( سوره قصص آيه 77 ) در آيه فوق بني اسرائيل به قارون چهار اندرز پرمايه مي دهند : نصيحت اول : نخست مي گويند « در آنچه خدا به تو داده است سراي آخرت را جستجو كن » « و ابتغ يما اتاك الله الدار الآخرة » در آيه فوق اشاره به اينكه مال و ثروت برخلاف پندار بعضي از كج انديشان چيز بدي نيست مهم آن است كه ببينيم در چه راهي به كار مي افتد . نصيحت دوم : « سهم و بهره ات از دنيا را فراموش مكن » « و لا تنس نصيبك من الدنيا » اين يك واقعيت است كه هر انسان سهم و نصيب محدودي از دنيا دارد يعني اموالي كه جذب بدن او يا صرف لباس او مي شود مقدار معينى است و مازاد بر آن به هيچ وجه قابل جذب نيست و انسان بايد اين حقيقت را فراموش كند.نصيحت سوم : « همانگونه كه خدا به تو نيكي كرده است تو هم نيكي كن

» ( و احسن كما احسن الله اليك ) اين نيز يك واقعيت است كه انسان هميشه ، چشم بر احسان خدا دوخته و از پيشگاه او هر گونه خير و نيكي را تقاضا كند . نصيحت چهارم اينكه « نكند كه اين  امكانات مادي تو را بفريبد و آن را در راه « فساد » به كار گيري در اين جمع بندي به اينجا مي رسيم كه اين اندرزگويان در مرحله نخست سعي كردند غرور قارون را در هم بشكنند و در مرحله دوم اخطار نمودند كه دنيا وسيله است نه هدف . و در مرحله سوم به او هشدار دادند كه ار آنچه داري تنها بخش كمي مي تواني مصرف كني . و در مرحله چهارم اين حقيقت را به او گوشزد كردند كه فراموش نكن خداوند به تو نيكي كرده تو هم بايد نيكي كني وگرنه مواهبش را از تو خواهد گرفت .5- امانتداري : « وَ قال المَلِكُ اتئُوِني بِهِ ءَ أَستَخلِصهُ لِنَفسيِ فَلَّما كَلَّمَهُ و قالَ إنَّكَ اليَومَ لَدَينا مَكينٌ أمينٌ »ملك ( پادشاه مصر ) گفت : او (يوسف) را نزد من آوريد تا وي را مخصوص خود گردانم هنگامي كه (يوسف) نزد وي آمد و با او صحبت كرد ملك به عقل و درايت او پي برد وگفت تو امروز نزد ما منزلت عالي داري و مورد اعتماد هستي ) در شرح زندگي حضزت يوسف اين پيامبر بزرگ معلوم شد كه اين زنداني بي گناه كانوني است از علم و آگاهي « هوشياري » و استعداد مديريت در يك سطح بسيار عالي است ، چرا كه در ضمن

تعبير خواب »ملك» ( سلطان مصر ) راه نجات از مشكلات پيچيده اقتصادي آينده را نيز به آنها نشان داد.« يا ايها الذينَ آمَنوا لا تخُونو الله و الرسُولَ و تخونُو امنتكم و انتُم تعلمُونَ » « اي كساني كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبر خيانت نكنيد . و (نيز) در امانات خود خيانت روا مداريد در حالي كه متوجهيد و مي دانيد ». در نخستين آيه خداوند روي سخن خود را به مؤمنان كرده و مي گويد :اي كساني كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبر خيانت نكنيد . خيانت به خدا و پيامبر آن است كه اسرار نظامي مسلمانان را در اختيار ديگران بگذارند و يا دشمنان را در مبارزه خود تقويت كنند و يا بطور كلي واجبات و محرمات و برنامه الهي را پشت سر بيفكنند . امانت گرچه معمولاً به امانتهاي مالي گفته مي شود ولي در منطق قرآن مفهوم وسيعي دارد كه تمام شئون زندگي اجتماعي و سياسي و اخلاقي را دربر ميگيرد ، لذا در حديث وارد شده كه « المجالس بالامانه » ( گفتگوهايي كه در جلسه خصوصي مي شود امانت است )6- بي اعتنايي به ماديات و پاداش : هود مي گويد من هيچگونه پاداشي از شما نمي خواهم تا گمان نكنيد فرياد فرياد و جوش و خروش من براي رسيدن به مال و مقام است ، تنها اجر و پاداش من بر آن كسي است كه مرا آفريده است و به من روح و جسم بخشيده و در همه چيز مديون او هستم همان خالق و رازق من.رهبران راستين پاداشي از پيروان نمي

طلبند ؛ يك پيشواي واقعي در صورتي مي تواند دور از هر گونه اتهام  و در نهايت آزادي به راه خود ادامه دهد ، و هر گونه انحراف و كجروي را در پيروانش اصلاح كند كه وابستگي و نياز مادي به آنها نداشته باشد ، وگرنه همان نياز زنجيري خواهد شد بر دست و پاي او قفل و بندي بر زبان و فكر او اين سرمشقي است براي رهبران مخصوصاً رهبران روحاني و مذهبي منتها چون بالاخره آنها كه تمام وقت در خدمت اسلام و مسلمين هستند بايد به طرز صحيحي نيازهايشان تأمين شود تهيه صندوق كمك و بيت المال اسلامي براي رفع نيازمنديهاي اين گروه است كه يكي از فلسفه هاي تشكيل بيت المال در اسلام همين مي باشد .7- داراي بصيرت : «بصائر» جمع بصيرت به معناي بينائي است و در اين جا منظور آيات و دلائلي است كه موجب روشنايي قلب مؤمنان مي شود . هدايت و رحمت نيز از لوازم اين بصيرت است و به دنبال آن تذكر و بيداري دلها آماده.8- صبر و شكيبايي : ( و جعلنا منهم اَئِمةً يَهدونَ بِارنا لمّا صَبَرُ و او كانوا باياتنا يوقِنُونَ ) ( و از آنها امامان و پيشواياني برگزيديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت كردند بخاطر اينكه شكيبايي نمودند و به آيات ما يقين داشتند ) در آيه فوق به افتخاراتي كه نصيب بني اسرائيل در سايه استقامت و ايمان شد اشاره مي كند تا درسي براي ديگران باشد مي فرمايد : « و خدا را بر عهده گرفتند زيرا آنها شكيبايي كردند و به آيات ما يقين داشتند

» در اين جا رمز پيروزي و شرط پيشوايي و امامت را دو چيز شمرده : يكي ايمان و يقين به آيات الهي ، و ديگري به صبر و استقامت و شكيبايي .« شكيبايي و استقامت رهبران الهي » : اين صبر و شكيبايي شاخه هاي زيادي دارد : گاه در مقابل مصائبي است كه به شخص انسان مي رسد گاه در برابر آزادي است كه به دوستان و هواخواهان مي دهند . و گاه در مقابل بدگوئيها و پر زباني هايي است كه نسبت به مقدسات او دارند . گاهي از ناحيه كج انديشان است . گاهي از سوي بدانديشان است ، گاه از سوي جاهلان نادان گاه از سوي آگاهان بدخواه ، خلاصه يك رهبر آگاه  در برابر همه اين مشكلات و غير اينها بايد شكيبايي و استقامت كند ، هرگز از ميدان حوادث در نرود ، بيتابي و جزع نكند ، زمام اختيار را از دست ندهد ، مأيوس نگردد ، مضطرب و پريشان نشود ، تا به هدف بزرگ خود نائل گردد.9- صداقت : « قُل اِنَّما أَنا بَشَرُ مِثلُكُم يوحي إِلَي أََََنَّما الهُكُم الهٌ واحِدٌ فَمَن كانَ يَرجُوا لِقآءَ ربه فَليَعمَل عَمَلً صالحاً  وَ لا يُشرِك بعبادَه رَبِّه اَحَداً » ( بگو من فقط بشري هستم همچون شما (امتيازم اين است كه) به من وحي مي شود كه معبود شما تنها يكي است ؛ پس هركس به اميد لقاي پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد ، و كسي را در عبادت پروردگارش شريك نكند ) اين آيه مجموعه ي است از اصول اساسي اعتقادات ديني ، يعني توحيد

و معاد و رسالت پيامبر (نبوت) و در واقع همان چيزي است كه آغاز سوره كهف نيز با آن بوده است ، چرا كه در آغاز نيز سخن از الله و وحي و پاداش عمل و قيامت بوده و از يك نظر عصاره و فشرده اي است از مجموعه اين سوره كه قسمت مهمي از آن بر محور اين سه موضوع دور مي زد و از آنجا كه مسأله نبوت در طول تاريخش با انواع غلو و مبالغه بوده است .اخلاص يا روح عمل صالح : در روايات اسلامي به مسأله نيّت اهميّت فوق العاده اي داده شده است و اصلاً برنامة اسلام اين است كه هر عملي را با رنگ نيت و انگيزۀ آن مي پذيرد حديث معروف پيامبر « لا عمل الا بالنيه » را همه شنيده ايم بيانگر همين حقيقت است . عمل خالص تا آن حد در اسلام مورد اهميت است كه در حديثي از پيامبر اكرم (ص) مي خوانيم « و من اخلاص الله اربعين يوماً فجر الله اربعين يوماً فجر الله ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه » (كسي كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد خداوند چشمه هاي حكمت و دانش را از قلبش بر زبانش مي گشايد )10- شرح صدر مهمترين ابزار مديريت : قالَ رَبِّ اشرَح لي صَدري عرض كرد پروردگارا سينۀ مرا گشاده دار ( آيه 25 سوره طه ) حضرت موسي (ع) نه تنها از چنين مأموريت سنگيني ( ابلاغ فرمان الهي به فرعون ) وحشت نكرد ، حتي كمترين تخفيفي از خداوند نخواست ، بلكه با آغوش باز از آن استقبال

نمود ، منتهي وسائل پيروزي در اين مأموريت را از خدا خواست . و از آنجا كه نخستين وسيلۀ پيروزي روح بزرگ ، فكر بلند و عقل توانا و به عبارت ديگر گشادگي سينه است « عرض كرد پروردگار من سينه مرا گشاده بدار » (قال رب اشرح لي صدري)مفهوم شرح صدر : هرگاه بخواهيم شرح صدر را معنا كنيم بايد بگوييم كسي كه «ظرفيت» لازم را در برخورد با مسائل گوناگون داشته باشد داراي سعۀ صدر مي باشد بعنوان مثال : 1- در مواجهه با قدرت و مقام خود را نبازد. 2- در هنگام هجوم مصائب و مشكلات در عرصۀ مديريت ، توان و گنجايش پذيرش سختي ها ؛ ناملايمات و رنجها را داشته باشند . 3- قدرت عصيان عليه باطل و توان تسليم در برابر حق را دارا باشد.از ديدگاه قرآن «شرح صدر» مايۀ هدايت و «ضيق صدر» عامل گمراهي انسان است و خداوندآن كس را كه بخواهد گمراه نمايد ، سينه جانش را تنگ مي گرداند تا قدرت و توانايي رسيدن به قلّه كمال را نداشته باشد . شرح صدر موهبتي است كه به هنگام بعثت پيامبران از جان خداوند به آنان عطا مي گردد . زيرا بدون «شرح صدر» بر مسند مديريت امت اسلامي نمي توان تكيه كرد و مشكلات طاقت فرساي هدايت را بدون اين موهبت الهي نتوان تحمل نمود.جلوه هاي شرح صدر : شرح صدر داراي جلوه ها و مظاهر گوناگوني همچون صبر ، حلم ، شجاعت ، سكينۀ قلب ، اميد و خستگي ناپذيري ، و همچنين ضيق صدر داراي جلوه هايي همچون ترس ، تزلزل ، يأس

، اضطراب و نگراني مي باشد بعضي از انسانها روح و دلشان بقدري كوچك است كه با احساس كمترين قدرت و رياستي ، تعادل روحي آنها بهم خورده و در فراز و نشيب هاي مسئوليتي خويش ، متانت ، وقار و بردباري را از دست داده و با اندك موفقيتي شاد و با كوچكترين شكستي غمگين و پژمرده و نااميد گرديده و خود را گم مي كنند و در نتيجه از درك مسائل و مشكلات پيرامون خود غافل مي شوند.ويژگيهاي مديريتي مدير نمونه در قرآنيك مدير در ارتباط با مديريت بايد كسي باشد كه از متن جامعه برخاسته و در تمام امور به حقوق و شخصيت ديگران احترام بگذارد و خود عامل دستوراتي باشد كه مي خواهد به مردم بگويد . پس يك مدير نمونه بايد براي ادارۀ قلمرو مديريتي خود داراي صفات عاليۀ ذيل باشد :1- قاطعيت 2- خستگي ناپذيري 3- پرهيز از رياست طلبي 4- اطاعت از مديران موفق و رعايت سلسله مراتب اداري 5- داشتن علم و آگاهي 6- مصصم بودن 7- پيشگامي در امور مربوط به مكتب خويش 8- مشورت در كارها 9- درك ناراحتي هاي شخصي زيردستان 10- قدرت تشويق و تنبيه 11- انتخاب معاونان شايسته و قابل 12- دادن آزادي بحث و انتقاد به نيروهاي زيردست 13- عدالت 14- آگاهي از عملكرد افراد 15- قدرتمندي.1- قاطعيت : اِنَّ نَقُولُ اِلا اعترئك بعضُ الهتنا بِسُوءٍ قَالَ اِنّي اَشهَدُ اللهَ و اشهد و اني بري ممّا تُشرِكُونَ (سورۀ هود آيه 54) ( بت پرستان گفتند : « ما فقط (درباره تو ) مي گوئيم بعضي از خدايان ما به تو زيان

رسانده (و عقلت را ربوده اند)  نوح گفت : من خدا را به شهادت مي طلبم شما نيز گواه باشيد كه من از آنچه كه شريك (خدا) قرار مي دهيد بيزارم ) هود گفت : سنگ و چوبهاي بي جان و بي شعور كه نياز به حمايت بندگان خود دارند ، چگونه مي توانند عقل و شعور را از انسان عاقلي بگيرند.2- خستگي ناپذيري:سرانجام «هود» در آخرين سخن به آنها چنين مي گويد : « اگر شما از راه حق روي برتابيد به من زياني نمي رسد ، چرا كه من رسالت خويش را به شما ابلاغ كردم» ( فان تولوا فقد ابلغتكم ما ارسلت به اليكم   اشاره به اين كه گمان نكنيد اگر دعوت پذيرفته نشود براي من شكست است ، من انجام وظيفه كردم  انجام وظيفه ، پيروزي است هر چند دعوتم مورد قبول واقع نشود و اين درسي است براي همه رهبران راستين و پيشوايان راه حق ، كه هرگز از كار خود احساس خستگي و نگراني نكنند ، هر چند مردم دعوت آنان را پذيرا نشوند.3- پرهيز از رياست طلبي : آنچه سبب محروميت انسان از مواهب سراي آخرت مي شود در حقيقت همين دواست ، برتري جويي ( استكبار ) « فساد در زمين » كه همه گناهان در آن جمع است چرا كه هر چه خدا از آن نهي كرد.حتماً برخلاف نظام آفرينش انسان و تكامل وجود بوده است بنابراين ارتكاب آن نظام زندگي او را بر هم مي زند لذا مايه فساد در زمين است در شرح حال و سرنوشت قارون ديديم آنچه مايۀ بدبختي و هلاكت

و نابودي او شد همان استكبار و برتري جوئي بود.4- اطاعت از پيامبران بالاتر:اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و الوالامر ( اوصياي پيامبر ) را و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد و ( از آنها داوري بطلبيد ) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد ، اين (كار) شما بهتر است اگر بهتر ، و عاقبت و پايانش نيكوتر است).اين آيه و چند آيه بعد اين سوره درباره يكي از مهمترين مسائل اسلامي ، يعني مسأله رهبري بحث مي كند و مراجع واقعي مسلمين را در مسايل مختلف ديني و اجتماعي مشخص مي سازد.نخست به مردم با ايمان دستور مي دهد از خداوند اطاعت كنند بديهي است براي يك فرد با ايمان همه اطاعتها بايد به اطاعت پروردگار منتهي شود ، وگرنه رهبري بايد از ذات او سرچشمه گيرد و طبق فرمان او باشد ، زيرا حاكم و مالك تكويني جهان هستي او است ، هر گونه حاكميت و مالكيت بايد به فرمان او باشد.5- علم و آگاهي :و لقد آتينا داود و سليمن علماً و قالَ الحَمدُ لِلّه الذي فضلنا علي كثيرٍ من عِبادِهِ المؤمنين (سورۀ نمل آيه 15) ما به داود و سليمان علم قابل ملاحظه اي بخشيديم ، و آنها گفتند حمد از آن خداوندي است كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد . در آيات فوق روشن است كه «علم» در اينجا معني گسترده و وسيعي كه علم و توحيد و اعتقادات مذهبي و قوانين ديني و همچنين علم قضاوت و

تمامي علومي را كه براي تشكيل چنان حكومت وسيع و نيرومندي لازم بوده است در بر مي گيرد زيرا تأسيس يك عدل و داد ، حكومتي آباد و آزاد بدون بهره گيري از يك علم سرشار امكان پذير نيست ، و به اين ترتيب قرآن مقام علم را در جامعۀ انساني و در تشكيل حكومت بعنوان نخستين سنگ زيربنا مشخص ساخته است بلافاصله بعد از بيان موهبت بزرگ علم سخن از شكر به ميان آمده تا روشن هر نعمتي را شكري لازم است.6- مصصمم بودن :در راه خدا پيكار كن تنها مسئول وظيفه خود هستي ، و مؤمنان را ( بر اين كار ) تشويق نما ، اميد است خداوند از قدرت كافران جلوگيري كند ( حتي اگر تنها خودت به ميدان روي ) و خداوند قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناكتر است . به دنبال آيات مربوط به جهاد ، دستور فوق العاده اي در اين آيه به پيامبر داده شده است كه او موظف است به تنهايي در برابر دشمن بايستد ، حتي اگر هيچكس همراه او گام به ميدان نگذارد ! زيرا او تنها مسئول وظيفه خويش است و در برابر ساير مردم تكليفي جز تشويق و دعوت به جهاد ندارد .7- پيشگامي در امور مربوط به مكتب خويش :« قُل اني اخافُ عصيتُ ربي عَذابَ يومٍ عَظيم » بگو من ( نيز ) اگر نافرماني پروردگارم را كنم از عذاب آن روز بزرگ ( رستاخيز ) مي ترسم . شأن نزول آيات فوق را چنين نقل كرده اند : جمعي از اهل مكه خدمت پيامبر آمدند و گفتند : اي محمد تو

آئين قوم خود را ترك گفتي و مي دانيم كه اين كار عاملي جز فقر ندارد ما حاضريم اموال خود را با تو تقسيم كنيم و تو را كاملاً ثروتمند نمائيم تا دست از خدايان ما برداري و به آيين اصلي ما بازگردي . آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت و اين در حقيقت اشاره به يك مطلب مهم تربيتي نيز مي باشد كه هر رهبري بايد در انجام دستورات مكتب خود از همۀ افراد پيش قدم تر باشد ، او بايد اولين مؤمن به آئين خويش و نخستين عمل كننده ، كوشاترين فرد ، و فداكارترين شخص در برابر مكتب خود باشد.8- مشورت در كارها :( و شاورهم فِي الامر ) اين دستور به خاطر آن است كه پيامبر (ص) همانطور كه اشاره كرديم قبل از آغاز جنگ « احد » چگونگي مواجهه با دشمن با ياران خود مشورت كرد و نظر اكثريت بر اين شد كه اردوگاه ، دامنۀ احد باشد و ديديم كه اين نظر ، محصول رضايت بخشي نداشت . در اينجا اين فكر به نظر بسياري مي رسيد كه در آينده پيامبر نبايد با كسي مشورت كند . قرآن به اين طرز فكر پاسخ مي گويد و دستور مي دهد باز هم با آنها مشورت كن هر چند نتيجه مشورت در پاره اي از موارد سودمند نباشد.9- درك ناراحتي هاي زير دستان :و وَجَدَكَ ضالّاً فَهَدي : و تو را گمشده يافت و هدايت كرد.وَ وَجَدَكَ عائِلاً فاَغني : و تو را فقيري يافت و بي نياز كرد.هدف در اين سوره تسلّي و دلداري پيامبر اسلام و

بيان الطاف الهي نسبت به آن حضرت است ، در آيات فوق نخست به ذكر سه موهبت از مواهب خاص الهي به پيامبر اكرم پرداخته ، و سپس سه دستور مهم در همين رابطه به او مي دهد.منظور آيه اين است كه خداوند تو را در شرافت و فضل بي مانند يافت لذا تو را برگزيد و مقام نبوت بخشيد زيرا بعضي از مفسران اين معني را براي آيه گفته اند كه با ظاهر آن سازگار نيست ، از جمله اينكه منظور از يتيم كسي است كه در شرافت و فضيلت مثل و مانند ندارد ، همانگونه كه گوهر بي نظير را «در يتيم » گويند.10- قدرت تشويق و تنبيه :ذو القرنين گفت « اما كساني كه ستم كرده اند آن ها را مجازات خواهيم كرد » ( قال اما من ظلم ) ( سپس به سوي پروردگارش باز مي گردد و خداوند او را عذاب شديدي خواهد نمود ) اين ظالمان و ستمگران هم مجازات اين دنيا را مي چشند و هم عذاب آخرت را . و اما كسي كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد پاداش نيكو خواهد داشت .11- انتخاب معاونان شايسته :« ما اشهَدتُهُم خلقَ السمواتِ و الاَرضِ وَ لا خلقَ انفسهم و ما كُنتُ متخِذَ المُصلين عَضُداً » ( من آنها را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين حاضر نساختم ، و نه هنگام آفرينش نوع خودشان ، من گمراه كنندگان را دستيار خود قرار نمي دهم .در آيه فوق مي گويد « ما ابليس و فرزندانش را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين و حتي به هنگام آفرينش

نوع خودشان در صحنه حاضر نساختيم . بنابراين كسي كه هيچگونه دخالتي در آفرينش جهان و حتي نوع خود نداشته و از اسرار به هيچ وجه آگاه نيست  چگونه قابل ولايت يا پرستش است ، و اصولاً او چه قدرتي دارد و چه نقشي مي تواند داشته باشد .12- دادن آزادي بحث و انتقاد به نيروها :«هدهد» گويا آثار خشم را در چهره سليمان مشاهده كرد و براي برطرف كردن ناراحتي او نخست بصورت كوتاه و سربسته خبر از مطلب مهمي داد كه حتي سليمان با تمام علم و دانشش از آن آگاهي ندارد و هنگامي كه خشم سليمان فرونشست ، به شرح آن پرداخت قابل توجه اينكه : لشكريان سليمان حتي پرندگاني كه مطيع فرمان او بودند آنقدر عدالت سليمان به آنها آزادي و امنيت و جسارت داده بود كه هدهد بدون ترس و بي پرده و با صراحت به او مي گويد : من به چيزي آگاهي يافتم كه تو از آن آگاه نيستي.13- عدالت :خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانتها  را به صاحبانشان بدهيد. و هنگاميكه ميان مردم داوري مي كنيد ، به عدالت داوري كنيد . خداوند اندرزهاي خوبي به شما مي دهد خداوند ، شنوا و بيناست.14- آگاهي از عملكرد افراد :ما باد را مسخر او (سليمان) ساختيم تا مطابق فرمانش به نرمي حركت كند و به هر جا كه او مي خواهد برود و شياطين را مسخر او ساختيم ، هر بناء و غواصي از آنها حقايقي كه داستان سليمان به ما مي آموزد.الف) داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادي فراوان اقتصاد گسترده و تمدن درخشان

هرگز منافاتي با مقاومت معنوي و ارزشهاي الهي و انساني ندارد.ب) براي ادارۀ يك كشور آباد هم وسيله ارتباطي سريع لازم است و هم به كار گرفتن نيروهاي مختلف و هم جلوگيري از نيروهاي مخرب ، هم توجه به مسائل عمراني و هم توليد سرمايه از طريق استخراج منابع مختلف.ج) از نيروها بايد حداكثر استفاده را كرد و حتي شياطين را بطور كامل نبايد حذف كرد ، بلكه آنها را كه قابل توجيه و ارشادند در مسير صحيح به كار گرفت.15- قدرتمندي :بديهي است منظور از قدرت تنها قدرت جسماني نيست ، بلكه مراد قدرت و قوّت بر انجام مسئوليت است يك مدير قوي كسي است كه حوزۀ مأموريت خود را بخوبي بشناسد ، از« انگيزه ها » با خبر باشد ، در « برنامه ريزي » مسلط و از ابتكار سهم كافي و در « تنظيم كارها » مهارت لازم را داشته باشد . هدفها را روشن كند و نيروها را براي رسيدن به هدف بسيج نمايد . در عين حال دلسوز و خير خواه و درستكار باشد.فهرست منابع1- الواني ، مهدي ، مديريت عمومي ، ( تهران ، نشر ني ، چاپ هفتم ، 1373 ) .2- الهامي نيا ، علي اصغر ، سيره اخلاقي و تربيتي امام خميني «ره» ،  چاپ سوم ( تهران ، انتشارات تحسين ، 1381) .3- بهرنگي ، محمدرضا ، مديريت آموزشي و آموزشگاهي ، ( تهران ، انتشارات گلچين ، 1371 ) .4- تقوي دامغاني ، سيد رضا نگرشي بر مديريت اسلامي ، چاپ سوم ، ( تهران ، نشر بين الملل ، 1380 )5- حسين پور

، شهره ، مديريت چيست ؟ مجله رشد آموزش ابتدايي ، شماره1 ، 1377.6- علاقه بند ، علي ، مقدمات مديريت آموزشي ، ( تهران ، نشر روان ، پاييز 1375 ).7- فخر رازي ، تفسير كبير ، جلد نوزدهم. 8- گروه آموزشي مديران ، راهبردهايي در مديريت آموزشگاهي ، ( تهران ، انتشارات دفتر آموزش عمومي 1379 ).9- مكارم شيرازي ، ناصر ، تفسير نمونه جلد 1 تا 27 ، چاپ هيجدهم و بيستم و بيست و سوم و بيست و پنج ، انتشارات دار الكتب اسلاميه ، 1379.10- ميرسپاسي ، ناصر ، مديريت منابع انساني ، انتشارات شروين ، 1371 .11- مير كمالي ، سيد محمد ، رهبري و مديريت آموزشي ، چاپ دوازدهم ( تهران : انتشارات يسطرون ، 1383 )12- مجلسي ، علامه محمد باقر ، بحار الانوار ، جلد 77.13- خواجه نظام الملك ، سياست نامه.14- خواجه نصير الدين طوسي ، اخلاق ناصري.15- واثقي ، قاسم ، درسهايي از اخلاق مديريت ( تهران ، نشر بين الملل سازمان تبليغات ، 1380 )16- فخر رازي ، تفسير كبير ، جلد نوزدهم.

مديريت مدارا در كلام علي (ع)

عهد نامه اميرالمومنين(ع) به مالك اشتر

خلاصه كتاب- تلخيص هادي اسدي نسب- مترجم: دكتر  علي شيرواني- ناشر: انتشارات دارالفكر - نوبت چاپ: اول تابستان 86- گفتار علامه محمد تقي جعفري در باره فرمان اميراامومنين  به مالك اشتر- از آغاز زندگي اجتماعي انسان  ها در روي زمين اهميت شناخت بعداز حيات جمعي آنان براي صاحبنظران بديهي وضروري بوده ودر همين مسير كام هائي بسيار متنوع نيز برداشته شده است به طور كلي ميتوانيم بگوئيم :اين صاحبنظران را به سه كروه عمده تقسيم

مي شوند.1-كروهي كه پيروي از انبياي عظام الهي داشته وهيچ راهي را جز راهي كه آنان با استناد به وحي و خداوندي پيش پاي كاروانيان ممتد بشري با نموده اند وبراي اصلاح حيات فردي و جمعي بشر شايسته است صحيح نمي دانند2-گروهي كه درست در سمت متضاد گروه اول حركت مي كنند و گمان مي كنند :هيچ راهي به عنوان راهي كه خدا به وسيله انبياي خود به بشريت ارائه نموده است وجود ندارد واين بشر است كه بايد حيات فردي و جمعي خودرا تنظيم نمايد3-گروهي ديگر از صاحب نظران ي هستند كه خواه به واقعيت راه انبياء الهي معتقد باشند يانه ،مقداري از قوانين واصولي را كه مستند به مذهب است و تنظيم واداره حيات بشري چه در قلمرو فردي و در قلمرو احتماعي ،مفيد تشخيص داده وبه ضميمه آراو عقائد خود در قوانيني كه خود دراداره ذحيات اجتماعي بشر وضع مي كنند و مراعات مي نمايند.اين حيات دوم است كه رديف انبياء ومرسلين واميرالمومنين (ع) براي بشريت تبليغ كرده ودر راه تحقق بخشيدن به آن از هيچ  گونه فداكاري گذشت از مزاياي زندگي خود دريغ ننموده اند.فرمان اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع)[دستورالعمل جامعي امام (ع)] آن راوضع وتنظيم فرموده وبراي اداره جامع مصر به مالك بن الحاث الاشترسپرده است  كه دقيقاٌ آن را اجرا نمايد . محتويات آين فرمان مبارك اختصاصي به جامعه مصر در آن دوران ندارد ،بلكه بدان جهت و موضوع مديريت در اين فرمان انسان با تمامي استعداد ها وامكانات وابعادي است كه در هردو حوزه فردي وجمعي ودر هردو منطقه ((آن چنان كه هست))و((آن چنان كه بايد)) مطرح

است ،لذا به طور جمعي ميتوان     گفت :فرمان مبارك طرق مديريت  همه انسان ها را در همه انسان ها را در همه شرايط و موفقيت هاهمه دوران ها ارائه مي نمايد .اميرالمومنين (ع) نسبت او با خودرا ،مثل نسبت خود با پيامبر اكرم (ع) بيان فرموده است.اگر چه مالك در سر راه به طرف مصر به وسيله عامل خود باخته  چنگيزهاي دورانش مسموم شد و رخت از اين دنيا برمي بنددريال ولي فرمان ي كه اميرالمومنين (ع) برمبناي شايستگي وي براي اجراي آن صادر فرموده است ،وبراي ابد پايدار مي ماند وبه قول آن مرد آگاه:زان به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم                   تا اميران را نمايد راه  وحكم تا بياريد به هر تن جامه اي                             تا نويسد او به هر كس نامه ايتا اميري را دهد جان دگر                               تا دهد نخل خلافت را ثمرنگاهي به شخصيت مالك اشتر :مالك چه بود مالك سوكند به خدا اگر كوهي بود كوهي بي همتا و يگانه بود.اگر سخره اي بود صخرهاي بود صخره اي سخت و محكم بود.هيچ رونده اي بر قلّه بلند آن نمي رسيد .وهيچ پرنده ابي توانايي رسيدن بر فراز آن  نداشتمالك بن حارث بن عبد يغوث بن مسلمة بن ربيعة بن خزيمة بن سعدمالك بن نخع از فرزندان شهره ترين قبايل عرب  يمن وشجاع ترين آنها و يگانه روزگار بود .در راه خدا از آتش سوزنده تروبر دشمنان دين از آب بي باكتر  واز شمشير برنده تر :از بزرگان شيعه علي (ع) وسپهسالار لشكر اسلام بود.مالك كمي پيش از ظهور اسلام به دنيا آمد ومعاصر با پيامبر (ص) بود.اما نه وي راديده بود

ونه از او حديثي شنيده. ودر حضور رشول خدا (ص)از مالك نام برده شده .كه فرمودن ((إنّه المومن حقّاٌ))و چنين شهادتي از برترين انسان ها نشانگر وزانت و مرتبت بلند وارزشمند اين مجاهد صحنه هاي جهاد ومبارزه در راه خداست.درواقعه ((يرموك))شركت نمود و چشم او در اين جنگ ويادر ستيز مرتدّين (به رهبري ابي مسكيه آيادي )آسيب ديد(ازاين رو به اشتر معروف كرديد)ودر اواخر عمر در كوفه ساكن شد وتباري پر آوازه از خود باقي گذارد.شخصيت مالك اشتر رو مي توان در دو مرحله شناخت :1- پيش از اسلام و پس از آن ،تا زمان خلافت ابوبكر وعمر كه بيشتر از ديگر پيروان حق، از شجاعت و فصاحت وكرامت و جوانمردي  وجهاد و مبارزه  برخوردار مي باشد .غالب جنگ هاي بين اسلام و كفر وبين حق وباطل شركت فعالانه داشته است همچنين  پس از وفات رسول خدا (ص)در جنگ هاي بين اسلام و ايران و دولت جبّار ساسانبيو بين اسلام و روم شركت نمود .2-واز قيام عليه عثمان تا پايان عمر وي كه به علي بن ابي طالب (ع) پيوست وبه شهادت رسيد.اشتر از دين داران بنام  واز معدود تابعين زاهد و پرهيز گار بود.دليل آن راهم مي توان در شدت دوستي وي با ابوذر غفاري معترض بزرگ خلافت  جستجو كردمالك اين شير دل ويك تاز عرصه ميدان  هاي جنگ همان خداوند تيغ يماني  است ، در درخشش آن شعاع بصر را بر مي تافت و به هنگام جنبش ، شررهاي مرگ و نابودي از آن بر مي حهيد ، آورده اند : در يكي از روزهاي  صفين ، مالك را با چنين شمشيري ديدند

كه بر اسبي  اشهب كه از فرط سياهي  گويي غرابي به پرواز است ،نشسته و همچون كسي كه طالب ملك و دنيا با شد، حمله مي كرد وصف بر مي دريد  وابداٌ پرواي جان نداشت . ابن ابي الحديد مي گويد))زنده باد مادري كه همچون اشتر فرزندي زاييد .اگر كسي سوكند ياد كند كه خداوند ،در تمامخي عرب و عجم ،مردي به دلاوري اشتر،جزاستادش علي بن ابي طالب (ع) نياورده است ،گمان ندارم در سو گندش  گنهكار باشد . چه نيكوگفته است آن كس كه گفت :چه گويم درباره كسي كه زندگي اش اهل شام را منهزم ساخت و مرگش اهل عراق را در هم شكست))علي (ع) هنگام معرّفي مالك به فر مانده ي سپاه صفين ،به شخصيت ارزشمند وصفات بلند وي اشاره نمود وديگر فرمانده هن را به اطاعت از اشتر فراخواند و فرمودند:  ((او كسي نيست كه از سبك عقلي و لغزش او بترسم و كسي نيست كه در هنگام شتاب،كندي نشان دهد و يا در هنگام برد باري، شتابزده شود))ضرورت خود سازي [1]اورا فرمان مي دهد به تقواي الهي [2] ومقدم داشتن طاعت خودا بر هر كاري[3]وپيروي از آنچه  خداونددر كتاب خود بدان فرمان داده[4]ازواجبات وسنّت ها ي خود[5]كه كسي جز به پيروي از آنها به سعادت نرسد[6]وجز با انكاروضايع كردن آن به شقاوت نيفتد.[7]وبايد كه خداي سبحان را با دل ودست وزبان ياري نمايد[8]زيرا خداوند جلّ اسمه ياري  هركس كه ياريش كند وعزت واحترام [9]اورا فرمان ميدهد كه نفس خود را هنگام (هيجان ) شهوت ها در هم شكند[10]آن را از طغيان باز دارد[11] زيرا نفس آدمي  را سخت به بدي

مي خواند مگر آنكه خداوند رحم كنداخلاق رهبري[1]آگاه با ش اي مالك كه تو را به شهرهاي فرستادم كه پيش از توحاكماني درآن به عدالت وستم فرمان روايي كردن[2] ومردم در كارهايت  مي نگرندهمان گونه كه تو خود در كارهاي حاكمان پيش از خويش مي نگريسته اي [3] وآنچه تودر حق آنان مي كفتي دوباره تو خواهند گفت [4] ونيكو كاران را از آنچه خداوند در باره ايشان بر زبان مردم جاري مي كند توان شناخت [5] پس بايد دوست داشتني  ترين اندوخته ها در نزد تو عمل نيكو با شد.[6] بنابراين  زمام هوا وهوست را به دست گير[7] وبذ نفس خود ،در آنچه بر تو حلال نيست ،بخل بورز،[8] كه بخل ورزيدن برخود همان انصاف دادن از خود است در آنچه دوست دارد يا نمي پسندد.[9] مهرباني ومحبت ورزيدن ولطف به رعيّت را پوشش دل خود قرار ده[10] وبا آنان چونان حيوان درنده  مباش كه خوردنشان را غنيمت شماري[11] زيرا رعيّت دودسته اند:[12] يا برادر ايماني توهستند،[13] ويا نظير تو در آفرينش.[14] لغزش از آنان سر مي زند ،[15] و خطا ها بر آنان روي مي آورد،[16] وگناهاني به عمد يا اشتباه مرتكب مي شوند[17] پس همانا كونه كه دوست داري خداوند بخشش و چشم پوشي  اش را ارزانيت كند ،تو نيز بر مردم ببخش و خطا هايشان  را ناديده گير[18] زيرا تو بالاتر از آنان هستي [19] وآن كه تو راحاكم مصر كرده بالاتر از توست[20] وخداوند بالاتر از كسي است كه كه توراحاكم مصر كرده است.[21] خداوند كفايت امور رعيّت را از تو خواسته [22] وبه وسيله  آنان تو را عرصه آزمايش

نهاده[23] اي مالك خود را براي جنگ با خودا مهيا مساز [24] كه كيفر او را تحمّل نتواني كرد[25]واز بخشش ورحمتش بي نياز نخواهي بود    [26] ازبخشودن گناه كسي پشيمان مشو[27] وبر مجازات كسي شادي مكن[28] هرگزبه خشمي كه راه گريز ازآن هست،مشتاب[29] فرياد مزن كه من امير شما هستم ،فرمان  مي دهم وبايد اطاعت شومپرهيز از غرور و خودپسندي [1] پرهيز از اين كه خود را در عظمت با خداوند برابري داري، و در جبروت خود را شبيه او سازي، [2] زيرا خداوند هر جباري را خوار و هر متكبري را بي مقدار مي كند. [3] مالك، ميان خدا و مردم از يك سو، و خود و خويشان نزديكت و هركس از رعيت كه دوستش داري از سوي ديگر، انصاف را رعايت نماي.[4] كه اگر انصاف نَوَرزي ستم كرده اي،[5] وهركه به بندگان خدا ستم كند خداي به جاي بندگانش دشمن اوست، [6] و هركه خداوند دشمن او باشد عذرش را باطل نمايد.[7] چنين كسي به جنگ با خدا برخاسته مگر آن كه از ستم دست بردارد و يا توبه نمايد. [8] هيچ چيز مانند ستمكاري نعمت خدا را دگرگون نسازد، و در كمين ستمكاران است. مردم گرايي، حق گرايي [1] بايد محبوب ترين كارها نزد تو كاري باشد كه به حق نزديك تو، [2] و در عدالت فراگيرتر، [3] و خشنودي مردم را شامل تر باشد،[4] زيرا خشم توده هاي مردم خشنودي خواص  را از بني مي برد، [5] و خشم خواص در صورتِ خشنود بودنِ توده هاي مردم، اهميتي  ندارد. [6] خواص كساني هستند كه در دوران رفاه از همه پرخرج ترند، [7] و هنگام سختي كمتر از همه ياري دهند، [8] بيش

از همه از انصاف بيزارند، [9] و در خواسته هايشان اصرار مي ورزند، [10] هنگام بخشش از همه كم سپاس تر، [11] و هنگام نبخشيدن از همه عذر ناپذيرترند،[12] و در رويدادهاي بزرگ روزگار از همه بي صبرترند.  [13] اما ستون دين، [14] و جمعيت مسلمانان، [15] و ساز و برگ در برابر دشمنان، توده هاي مردمند. [16] پس بايد توجه و تمايلت به آنان باشد. ضرورت رازداري[1] بايد دورترين رعيت از حريم تو،[2] و مبغوض ترينشان در نزد تو كسي باشد كه بيش از ديگران عيبجوي مردم است، [3] زيرا مردم را عيب هايي اتس كه حاكم در پوشاندن آن ها از همه سزاواتر است. [4] پس آنچه را كه بر تو پوشيده است آشكار مساز، [5] زيرا وظيفه ي تو فقط پاك كردن عيوبي است كه بر تو ظاهر گشته؛ [6] و خداوند نسبت به آن چه از تو پنهان مانده است داوري خواهد كرد.[7] پس تا مي تواني عيوب مردم را بپوشان، تا خداوند آن چه را تو دوست داري بر مردم پوشيده [8] گره هر كينه اي را [كه از مردم به دل داري] بگشاي،[9] و رشته ي هر انتقام را از خود قطع كن، [10] و از هرچه برايت روشن نيست چشم بپوش، [11] در تصديق سخن چين شتاب مكن،[12] زيرا سخن چين خائن است هر چند خود را به خيرخواهان شبيه سازد. جايگاه صحيح مشورت[1] هرگز با بخيل مشورت مكن، [2] كه تو را از بخشش باز دارد، [3] و وعده ي فقر به تو دهد.[4] و نيز با ترسو كه تو را به سستي كشاند، [5] و نيز با طمعكار كه آزمندي در ستم را در نظرت زيبا سازد. [6] بخل، ترس و حرص

غرايز گوناگوني است كه بدگماني به خدا آن ها را در آدمي فراهم مي آورد.[7] بدترين وزيران تو كسي است كه پيش از تو وزير اشرار بوده، [8] و كسي كه در گناهانشان شركت داشته است.[9] پس هرگز چنين كساني را محرم راز خود قرار مده، [10] زيرا اينان ياورانِ گناهكاران، [11] و برادران ستمكارانند،[12] و تو مي تواني جانشيناني بهتر از آنان بيابي كه در رأي و كارداني مانند آن ها باشند[13] و بار گناهان آنان را بر دوش نداشته باشند، [14] از كساني كه ظالمي را در ستمكاري،  [15] و گناهكاري را در گناهش ياري نرسانده اند.[16] رنج و خرج چنين كساني براي تو كمتر،[17] و ياريشان به تو بهتر، و مهربانيشان برتو بيشتر،[18] و الفتشان با بيگانه كمتر است. [19] اينان را از خاصان و نزديكان خود در خلوت ها و مجلس هايت قرار ده. [20] بايد برگزيده ي تو كسي باشد كه از همه با گفتنِ سخنِ تلخ حق گوياتر است، [21] و در اموري كه در اثر هواي نفس از تو سر مي زند و خداوند بر اوليائش نمي پسندد، كمتر ياريت دهد، [22] در هركجا كه باشد.اصول روابط اجتماعي رهبران [1] به پارسيان و راستگويان بپيوند، [2] و آنان را چنان بپروران كه تو را فراوان نستايند، [3] و به كاري كه نكرده اي بيهوده شادمانت نسازند. [4] زيرا ستايش فراوان كبر و نخوت پديد آورد، [5] و آدمي را به سركشي كشاند.[6] نيكوكار و بدكار نزد تو در منزلت برابر نباشند، [7] كه اين امر نيكوكار را به نيكوكاري بي ميل سازد، [8] و بدكاران را به بدكاري تشويق نمايد. [9] با هريك همان كن خود را بدان ملتزم كرده

است. [10]  بدان كه هيچ چيز به اندازه ي نيكي والد به رعيت، [11] و كاستن از بار رنج آنان، [12] و اجبار نكردنشان به كاري كه بر عهده ي آنان نيست، سبب حس ظن والي به رعيت نمي شود. [13] بايد چنان رفتار كني كه خوش گماني رعيت را برايت فراهم آورد، [14] زيرا اين خوش گماني رنج بسياري را از تو برمي دارد. [15] شايسته ترين فرد به خوش گماني تو كسي است كه از نيكي و احسان تو برخودار بوده، [يا: از عهده ي آزمايش تو به خوبي برآمده]،[16] و سزاوارترين فرد به بدگمانيت كسي است كه از تو به او بدي رسيده است، [يا: از عهده ي آزمايش تو برنيامده باشد.] [17] سنت نيكويي را كه بزرگان اين امت به آن عمل كرده، [18] و سبب الفت ميان مردم گشته،  [19] و امور رعيت بر پايه آن سامان يافته، مشكن. [20] سنتي را پديد مياور كه حتي به يكي از سنت هاي گذشته آسيب رساند، [21] كه پاداش نيك آن براي كسي باشد كه آن سنت هاي نيكو را بنيان گذارده، [22] و گناه آن بر تو باشد كه آن ها را شكسته اي.[23] براي استوار ساختن آن چه امور شهرهايت را به سامان آورد، و بر پا داشتنِ نظام هاي نيكويي كه مردم پيش از تو برپا داشته بودند، با داشمندان فراوان گفت و گو كن، و با فرزانگان سخن بسيار بگو. شناخت اقشار گوناگون مردم[1] بدان كه مردم جامعه را گروه هاي گوناگوني تشكيل مي دهند كه كارشان جز به يكديگر سامان نيابد، [2] و برخي از برخي ديگر تو را بي نياز نسازد. [3] يك دسته سپاهيان حضرت حق اند، [4] يك دسته دبيران خاص يا

عام اند، [5] يك دسته قاضيان عدل گسترند، [6] يك دسته كارگزاران انصاف و مدارايند، [7] يك دسته اهل جزيه و اهل خراج از ذميان و مسلمانان هستند، [8] يك دسته بازرگانان و صنعتگران اند، [9] و گروه ديگر طبقه ي فروردين از نيازمندان و مستمندان اند. [10] براي هريك از اينان خداوند سهمي معين داشته، [11] و در كتاب خود يا سنت پيامبرش (ص) براي آن ميزاني قرار داده و دستوري داده كه در نزد ما محفوظ است. [12] سپاهيان به اذن خداوند دژهاي مردم، [13] زينت حاكمان، [14] مايه ي عزت دين، [15] و سبب امنيت راهايند، [16] و رعيت جز به آن ها برپاي نماند. [17] و كار سپاهيان سامان نيابد[18] مگر با مالياتي كه خداوند براي آنان قرار داده، [19] مالياتي كه با آن در پيكار با دشمن نيرومند شوند، [20] و براي اصلاح امور خود به آنان اعتماد كنند، [21] و نيازهايشان را برآورد. [22] و كار اين دو گروه [= سپاهيان و ماليات دهندگان] قوام نيابد مگر با گروه سوم كه همان قاضيان و كارگزاران و دبيران حسابگراند، [23] كه قراردادها و پيمان ها را مي بندند، [24] و آن چه به سود مردم است فراهم مي كنند، [25] و در كارهاي خصوصي و عمومي بر آنان اعتماد مي شود. [26] كار اينان نيز اقوام نيابد مگر با بازرگانان و صنعتگران، [27] كه براي تهيه ي وسايل زندگي مي كوشند، [28] و آن كالاها را در بازارها در معرض فروش مي گذارند، [29] و با كارهايي كه ديگران نمي توانند انجام دهند امور رعيت را سامان مي دهند. [30] سپس طبقه ي فرودين از نيازمندان و مستمندان است كه احساس و ياري دادن آنان شايسته است.

[31] قانون خدا براي هريك از اين گروه ها گشايشي نهاده، [32] و هريك از آن ها به اندازه اي كه امورشان سامان يابد بر والي حقي دارند، [33] و والي از عهده ي آنچه خداوند بر او لازم ساخته برنيايد جز با تلاش كردن و ياري خواستن از خداوند، [34] و مهيا ساختن خويش براي اجراي حق، [35] و استقامت بر آن، چه در كارهاي آسان و چه در كارهاي دشوار. نظاميان[1] آنگاه از ميان سپاهيان آن كس را كه در نظرت نيك انديش ترين آن ها به خدا و پيغمبر و پيشوايت است، [2] و از همه پاكدامن تر، [3] و بردبارتر است براي فرماندهي لشكرت برگزين، [4] از كساني كه دير به خشم آيند، [5] با پوزش خواستن از ايشان آراميش يابند، [6] به ناتوانان مهرباني كنند، [7] و بر زورمندان سخت گيرند، [8] و خشونت آنان را برنينگيزد،[9] و ناتواني زمينگيرشان نسازد.[10] با مردم آبرومند، شريف و اهل دودمان هاي شايسته و خوش سابقه بپيوند. [11] آنگاه با مردمان دلاور، شجاع، بخشنده و جوانمرد ارتباط برقرار ساز، [12] كه اينان جامع بزرگواري، و شاخه هايي از نيكويي هستند. [13] سپس از آنان همچون پدر و مادري كه از احوال فرزندشان پرسند، دلجويي كن. [14] چيزي را كه سبب نيرومندي آنان شود بزرگ مشمار. [15] و لطفي كه در حق ايشان بر عهده گرفته اي كوچك ندان هر چند كوچك باشد، [16] زيرا آن لطف موجب وشد كه حقت خيرخواهي كنند [17] و به تو خوش گمان گردند. [18] از رسيدگي به امور ناچيز آنان به اميد رسيدگي به كارهاي بزرگشان غافل مشو،[19] زيرا الطاف كوچك تو خود جايگاهي دارد كه از آن

بهره مند مي شوند،[20] همان گونه كه كارهاي بزرگ تر نيز جايگاهي دارد كه از آن بي نياز نباشند. [21] بايد برگزيده ترين سران سپاهت نزد تو كسي باشد كه به لشگريانت كمك و ياري دهد، [22] و از دارايي خود چندان به آنان عطا كند كه هزينه ي آنان و خانواده هايي كه از خود برجاي گذاشته اند [و به ماموريت رفته اند] كفايت كند،   [23] تا در جهاد با دشمن تنها يك انديشه در سر داشته باشند، [24] چرا كه عنايت تو به آنان دل هاي آنان را به تو متمايل مي سازد. [25] برترين چيزي كه مايه ي چشم روشني حاكمان مي شود برپايي عدالت در شهرها، [26] و ظهور محبت مردم جامعه است. [27] و محبت مردم ظاهر نگردد مگر به سلامت دل آنان [و ذهنيتشان نسبت به زمامداران].[28] و خيرخواهي مردم فراهم نگردد مگر آنگاه كه با ميل خود گرد زمامداران جمع شوند [= از ايشان حمايت كنند.]،[29] و دوام حكومت آنان را بر خود سنگين نشمارند، [30] و در انتظار تمام شدن عمر حكومتشان نباشند.[31] پس آرزوهاي سران سپاه را برآور،[32] پي در پي ثنايشان گو،[33] و رنج و تلاش كساني را كه كوشيده اند بر زبان آور، [34] زيرا فراوان سخن گفتن از كارهاي نيكشان دلاور مرد را به هيجان مي آورد، [35] و از كارماندگان را به تلاش تشويق مي كند، اگر خدا بخواهد. [36] سپس تلاش و كوشش هريك را نيك بشناس. [37] تا زحمت يكي را به حساب نگذاري، [38] و در پرداخت مزد تلاش او در بالاترين مرتبه ي آن كوتاهي نكن.[39] مقام برتر كسي سبب نشود كه كار كوچك او را بزرگ شماري، [40] و رتبه ي حقير كسي سبب نشود كه كار

بزرگش را كوچك حساب آوري. [41] در هر كاري بزرگي كه بر تو دشوار آيد، [42] و اموري كه برايت ابهام انگيز باشد، به خدا و رسولش رجوع كن،[43] كه خداوند به مردمي كه هدايت آنان را دوست مي داشت فرمود: [44] «اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطلاعت كنيد، و اگر درباره ي چيزي نزاع داشتيد آن را به خدا و رسولش بازگردانيد.» (نساء/59) [45] بازگرداندن به خدا همان تمسك به كتاب محكم اوست، [46] و بازگرداندن به رسول همان تمسك به سنت اوست كه مسلمانان را گرد مي آورد و پراكنده نمي سازد.قضاوت[1] آنگاه براي قضاوت در ميان مردم برترين شخص نزد خود را برگزين، [2] كسي كه در تنگاي امور قرار نگيرد، [3] مدعيان پرونده او را به لجاجت نيندازد، [4] در لغزش اصرار نورزد، [5] وقتي حق را شناخت در بازگشت به آن در نماند، [6] نفسش به آزمندي تمايد نيابد، [7] به اندك فهم بي آنكه به عمق آن برسد اكتفا نكند، [8] در مواجهه با شبهات از همه محتاط تر باشد، [9] بيش از همه به دليل تكيه كند، [10] كمتر از همه از آمد و شد متخاصمان ملول گردد، [11] بيش از همه به دليل تكيه كند، [12] هنگام روشن شدن حكم قاطع تر از همه باشد، [13] كسي كه ستايش و تمجيد ديگران او را گرفتار نخوت و خودبيني اش نسازد،   [14] و تمجيد ديگران او را به يكي از طرفين دعوا متمايل نكند، [15] و چنين كساني اندك اند. [16] سپس كارهاي قضايي او را به دقت زير نظر بگير، [17] و در بذل مال به او گشاده دست باش چندان كه نيازش را

برآورده سازد،[18] و احتياجش به مردم نيفتد. [19] مقام او را نزد خود چنان بالا ببر كه نزديكانت درباره ي او طمع نورزند،[20] و در نزد تو از آسيب مردم در امان بماند. [21]  در انتخاب قاضي بسيار دقيق باش،[22] كه اين دين اسير دست اشرار بود،[23] در آن از روي هوا و هوس كار كرده اند،[24] و آن را وسيله ي دنياطلبي ساخته اند. فهرست                                                                                                 1-گفتاري از علاّمه محمد تقي  جعفري درباره فرمان اميرالمومنين (ع)به مالك اشتر                              2-نگاهي به شخصيت مالك اشتر                                                                           3-ضرورت خود سازي                                                                                        4-اخلاق رهبري                                                                                                5-پرهيز از غرور و خود پسندي                                                                            6-مردم گرايي وحق گرايي                                                                                  7-ضرورت راز داري                                                                                          8-جايگاه صحيح  مشورت                                                                                   9-اصول روابط اجتماعي رهبران                                                                            10-شناخت اقشار گوناگون مردم    11-نظاميان    12-قضات

فطرت در قرآن

عبدالله جوادي آملي

خلاصه كتاب- انسان در نگاه قرآن: آياتي كه انسان را ستايش مي كند، از او به خليفه خدا بر روي زمين و برخوردار از ظرفيت علمي گسترده و امانت دار خدا و  داراي كرامت و ملهم به فجور و تقوا و واجد فطرت و موجودي ابدي و ديگر اوصاف پسنديده ياد مي كند. در برابر، آياتي است كه او را نكوهش كرده و از او به موجودي ضعيف، عجول، فخور، ظلوم و جهل و ديگر اوصاف نكوهيده تعبير مي كند.از  اين آيات استفاده مي شود كه انسان داراي فطرتي است  و طبيعي، از آن جهت كه داراي فطرت الهي است مورد ستايش قرار گرفته و از آن جهت كه در بند طبيعت و  تابع شهوت و غضب است، ضعيف است.انسان فطرتي دارد كه پشتوانه آن روح الهي است، و طبيعتي دارد كه به گل وابسته است، همه فضايل انساني به فطرت و همه رذايل به طبيعت او باز

مي گردد، اگر انسان به طبيعت خود توجه كند و از هويت انساني خود كه روح اوست، غالف گرد، نه تنها از پيمودن مسير كمال باز مي ماند، بلكه دچار انحطاط مي شود، تا آنجا كه قرآن مي فرمايد: «اولئك كلأنعمام بل هم أضل» و اگر به بعد فطي خود توجه كند، تا جايي تكامل پيدا مي كند كه به «أفق أعلي» و مقاوم «أو أدني» مي رسد كه از مقام فرشتگان برتر است).در فرهنگ قرآن هر جا سخن از نكوهش و مذمت انسان در ميان است، گفتگو از انساني است كه از خاك آفريده شده و هر جا از كرامت و بزرگي مقام انسان سخن مي رود، گفتگو درباره انساني است كه مسجود فرشتگان و جانشين خدا در زمين است. يعني نكوهش ها به طبيعت انسان مربوط است و ستايش ها به روح و فطرات او باز مي گردد.واژه فطرتفطرت از ماده «فطر» در لغت به معناي شكافتن، گشودن شيء و ابراز آن، ابتدا و اختراع، شكافتن از طول، ايجاد و ابداع آمده است.كلمه «فطرت» بر وزن «فعله» است كه دلالت بر نوع ويژه مي كند و در لغت به معناي سرشت  و نحوه خاصي از آفرينش و خلقت است.فطرت به معني سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان است و امور فطري، يعني آنچه كه نوع خلقت و آفرينش انسان اقتضاي آن را داشته و مشترك بين هه انسان ها باشد.خاصيت امور فطري آن است كه اولاً مقتضاي آفرينش انسان است و اكتسابي نيست؛ ثانياً در عموم افراد وجود دارد و همه انسان ها از آن برخوردارند؛ ثالثاً تبديل يا تحويل پذير نيست گر چه شدت و ضعف را مي پذيرد.ويژگي هاي فطرتفطرت، نحوه خاص هستي انسان است.

انسان هم موجودي متفكر و مختار است كه برابر  علم و انديشه كار مي كند و رفتاري متأثر از علم و انديشه خويش دارد.1_ معرفت و آگاهي و بينش فطري و نيز گرايش هاي عملي انساني تحميلي نيست، بلكه در نهاد او تعبيه شده است نه مانند علم حصولي كه از بيرون آمده است.2_ ثابت و پايدار استف گرچه ممكن است ضعيف شود3_ فراگير و همگاني است. چون حقيقت هر انساني با اين واقعيت سرشته شده است.4_ چون بينش و گرايش انسان متوجه هستي محض و كمال مطلق است، از ارزش حقيقي برخوردار بوده و  ملاك تعالي او است.خودشناسي مقدمه شناخت خدا و معاداگر انسان خويشتن خويش را بشناسد، هم مبدأ جهان امكان را مي شناسد و هم به معاد ايمان مي آورد و حيات ابدي را پيش از هر چيزي مي بيند و به ان دل مي بندد، و هم مسير بين آغاز و انجام را مي شناسد. و اما اگر خويشتن خويش را نشناسد هم مبدأ، يعني خدا را فراموش مي كند و هم به معاد و حيات ا بدي توجه ندارد و در واقع با فراموشي نفس از همه ين معارف باز مي ماند و اگر كسي از معارف الهي بازماندف از امداد هاي الهي و غيبي محروم مي گردد و انچه كهموجب مي شود، انسان خود را نشناسد سرگرمي او به عالم طبيعت و اشتغال وي به لذايذ حسي است، هر چه انسان به لذايذ حسي تن در دهدف از شناخت خود غافل مي شود و انسان غافل از خويشتن، از مبدأ و معهاد خود غافل مي شود.قرآن كريم سر غفلت انسان را از مبدأ و معاد، غفلت از خويشتن مي داند و چنين مي فرمايد: چون

انسان خد را فراموش كرد، خدي خود را فراموش كرده است. چنان كه اگر انسان خود را شناخت، خداي خود را مي شناسد.اصول سه گانه دينبا اين كه بر اساس بسياري از آيات قرآن، اصول دين سه تاست، اصل توحيد، اصل نبوت و اصل معاد، اما بعضي آيات قرآن كريم به دو اصل اشاره مي كند، و مي فرمايد: «لا اله الا أنا فاعبدون» اين آيه به دو اصل توحيد و نبوت مي پردازد، و اصل معاد را مطرح نمي كند. سر آن اين است كه مبدأ و معاد يك حقيقت است و جمله «لا اله الا أنا» هم مبدأ را در بر دارد و هم معاد را؛ زيرا معاد عود و رجوع به همان مبدأ است: «إنا لله و إنا إليه راجعون» و عبادت هم اشاره به تطبيق عمل با ره آورد وحي است كه مشتمل بر رسالت و نبوت است. پس تعبير «لا اله الا أنا فاعبدون» و «لا إله إلا أنا فاتقون» گر چه به ظاهر دو اصل توحيد و نبوتن را بيان مي كند، ولي در واقع مشتمل بر اصول سه گانه مبدأ و معاد و رسالت است.عوامل فراموشي خداعواملي موجب نسيان و فراموشي خدا مي شود.1_ شيطانقرآن كريم درباره كافران و دلباختگان به عالم طبيعت مي گويد: (سوره مجادله آيه 19) شيطان بر آنها مسلط شده و آنها را همانند حيوانات مطيع، تحت سلطه خود درآورده و ياد خداوند را كه تنها سرمايه تحصيل سعادت است، از آنها گرفته است.تمام تلاش شيطان اين است كه سرمايه خدا خواهي را از انسان بگيرد و اگر كسي سرمايه خداخواهي را باخت، خودش را از ياد مي برد.1_ شيطان در برابر انسان دسيسه مي كند

تا بر او غلبه يابد و سرمايه را از او بگيرد.2_ چون سرمايه در جان آدمي است؛ كافران و ساير دنيازدگان، در اثر وسوسه شيطان آن سرمايه را باختند از اين رو ياد خدا از آنها گرفته شد.3_ انساني كه تحت ولايت شيطان قرار گرفت خويشتن را كه همان روح الهي است فراموش مي كند.2_ تعلق به دنيااگر قضا و قدر الهي و تعيين مدت عمر آنان نبود، لحظه اي حاضر نبودند در اين دنيا بمانند؛ زيرا انسان تا وقتي در دنيا است از لذت شهود معبود محروم است. در حالي كه خواسته انسان پرهيزكار آن است كه به عالمي سفر كند كه همسفران او انبيا و اولياي الهي هستند و تنها مشهود او همن معبود اوست.مقصود از دنيابايد توجه داشت كه مقصود از دنيا زمين و آسمان و دريا و صحرا و جانوران و اختران نيست؛ زيرا همه پديده هاي عالم هستي آيات الهي اند و هرگز نشانه هاي خدا مذموب نخواهد بود؛ بلكه مراد از دنيا، عناوين اعتباري است كه هر كدام مايه تفاخر بيجا و تكاثر ناروا است. مثل اين كه كسي افتخار كند، اين مال انبوه از آن من است و آن مقام اعتياري به من تعلق دارد. اين دنيا به دليل اين كه انسان را به خويشتن مشغول مي كند واز ياد خدا باز مي دارد، مذموب است.قران در سوره «آل عمران» فرمود: افرادي كهخويشتن خويش را فراموش كردند، كساني هستند كه فقط به فكر خودشان هستند و چون به فكر خودشان هستند از خدا غافلند.3_ گناهاز عواملي كه باعث فراموشي خدا و غفلت از او مي شود، گناه است كه همچون پرده اي بين انسان و خدا آويخته

مي شود و در نتيجه او خداوند را فراموش مي كند.مرحوم شيخ صدوق  (ره) در كتاب ارزشمند «التوحيد» از حضرت امام رضا (ع) نقل مي كند كه شخصي پرسيد: چرا خدا محجوب است؟ فرمود: همانند پرده اي جلوي شهود فطرت را مي گيرد و نمي گذارد انسان با چشم فطرت خداوند را مشاهده كند.بزرگترين خطر براي انسان مهمترين خطر، براي انسان آن است كه حقيقت و فطرت خود را فراموش كند؛ چنان كه مهمترين وسيله نجات براي وي آن است كه حقيقت خد را دريابد و قلب شناس خوبي باشد و همه واردات آن را شناسايي كند و خاطره هاي رحماني  و ملكي را از نفساني و شيطاني جدا كند، آنگاه امتياز خاطره رحماني از خاطره ملكي را بفهمند و با معيار مخصوص به هر كدام، در صدد تهذيب نفس بر آيد.رسول الله (ص) اين دعا را قرائت مي كردند: «يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك» ما هم موظفيم، اين گونه دعا ها را زياد در بارگه خاي متعالي عرض كنيم: بار الها! اي كسي كه دل ها را بر مي گردانيف دل ما را بر دين خودت تثبيت كند. قرآن كريم مسئله تثبيت قلب را در بسياري  از موارد مطرح مي كند. از جمله مي فرمايد: «ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا» زيغ همان انحراف است. يعني خدايا دلهاي ما را بعد از آنكه راهنمايي كردي منحرف نكن.معناي ديندين  مجموعه عقايد، اخلق و احكام است. يعني يك سلسله معارف علمي و عملي را كه مجموعه اعتقاد به هست و نيست ها و مجموعه بايد ها و نبايد هاست، دين مي نامند. اين دين نزد خداي سبحان همان اسلامي و انقياد همه جانبه اسلام در ساحت هدايت حق متعال است و

اين دين فطري انسان است.به بيان ديگر: قران كريم اين دعا را كاملاً تبيين مي كند و مي گويد: دين به معناي مجموعه معارف، اخلاق و احكام خواسته فطرت است و چون فطرت انسان ها تغيير نكرده و نمي كند، پس دين الهي، تا انسان هست، تغيير نمي كند.تفاوت دين و شريعتدين همه انبياد مانند دين خاتم انبيا اسلام بوده و اگر تفاوتي در اديان گذشته وجود دارد در فروعات جزئي، به نم شريعت و منهاج است چنان كه قرآن مي فرمايد: «لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجا» و گر نه خطوط كلي دين كه اسلام باشد، ثابت است «إن الذين عند الله الاسلام» همه انبيا مردم را به اسلام دعوت كرده اند؛ زيرا  «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه» اگر كسي ديني غير از دين اسلام را انتخاب كند هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و تنها ديني كه خدا مي پسندد، اسلام است. چون اسلام « عند الله» است و هر چه «عند الله» باشد، از دگرگوني و زوال مصون است: «ما عندكم ينفد و ما عندالله باق» پس اسلام امر باقي و ثابت است. قهراً خطوط كلي دين كه مجموعه معهارف اوليه و قوانين عامه الهي باشد، ثابت و لايتغير است، لذا عنوان دين الهي تعدد پذير نبوده و تثنيه و جمع در آن روا نيست.بنابراين، تنه تنها اصل اعتقاد به خداي يكتا فطري انسان هاست، بلكه مجموته معارف دين، به نام عقايد و اخلاق و احكام هم، فطري انسان ها خواهد بود.انسان كاملانساني كه به مقام كمال رسيده هم  خلق را آيينه مي داند، هم حق را سبب بالذات مي شمرد.انسان در حال عادي حق را نمي بيند و تنها خلق را

مي بيند؛ ولي انسان كامل هم حق را به عنوان متجلي مي بيند، هم خلق را به عنوان مجالي و مظاهر مشاهده مي كند؛ چنان كه امير المومنين (ع) فرمود: «الحمد لله المتجلي لخلقه بخلقه» يعني حمد و ثنا از آن خداوندي است كه در مجالي موجودات جهان امكان، تجلي كرده است.وقتي انسان به مقام فنا رسيد فقط حق را مي بيند  هرگز خلق را نمي بيند اما انسان در حال عادي محجوب است و حق را نمي بيند؛ زيرا در حال عادي اسباب و عهلل ظاهري حجاب او است، اما در حال خطر وقتي اسباب و علل عادي منقطع شد، آن سبب بلذات ظهور مي كند و انسان در اثر مشاهده مشكلات او را طلب مي كند و مستقيماً به او تكيه مي كند يعني به حقيقتي تكيه مي كند كه نظام هستي دتر اختيار اوست.محبوبات الهيخداوند عده اي رابه خاطر داشتن اوصاف خاصي دوست دارد و عده اي هم، اعمال آنها محبوب خداست؛ مثلاً گاهي قرآن كريم مي گويد: «إن الله يحي التوابين و يحب المتطهرين»؛ « فإن الله يحب المتقين»؛ » إن الله يحب المقسطين»؛ «إن الله يحب المتوكلين» يعني كساني كه وصف توبه، طهارت، تقوا، قسط و توكل را دارند، محبوب خدا هستند. و گاهي مي گويد: «فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه» به زودي خداوند قومي را مي آورد كه خدا اعمالش را دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند.انسان اهل توكل ممكن است حالات و اوصاف ديگري داشته باشد كه محبوب خداوند نباشد؛ اما توكل او محبوب خداست، ولي اگر ذات انساني طوري شد كه جز خدا نخواست، خود اين ذات محبوب خداي سبحان مي شود، سپس همه اوصاف و افعالش محبوب

خدا مي گردد.راه رسيدن به محبت الهيقرن راه محبت را بيان كردهه مي فرمايد: «قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يجبكم الله» تبعيت از پيامبر تبعيت از آن حضرت است در تقوا، توكل، صبر، احسان و … از اوصافي كه قرآن يكايك آن را به عنوان متعلق محبت خدا، بيان كرده است. اگر انسان همه اين اوصاف و فضايل را يكي پس از ديگري تحصيل كرد و به آن متص شدف نقصي در درون وجود امكاني از او نيست. بلكه در امنيت مطلق به سر مي برد، چنان كه فرمود: «الذين امنو ولم يلبسوا إيمانهم بظلم  اولئك لهم الأمن و هم مهتدون» مومناني كه به  گناه آلوده نشده اند از امن مطلق برخوردارند . در قيامت نيز زير شعاع امن الهي به سر مي برند، چنان كه فرمود: «لا يسمعون حسيسها و  هم فيما اشتهت أنفسهم خالدون* لا يحزنهم الفزع الأكبر» هراس سهمگين و فراگير قيامت آنها را غمگين نمي كند، آنان درخواسته هاي خود به سر مي برند و هر آنچه مرود اشتهاي آنهاست برايشان فراهم است. پس، اين گروه هم در دنيا در امانند و ترس و حزن ندارند و هم در آخرت از امنيت برخوردارند.اين گروه كساني هستند كه فضايل نفساني را، يكي پس از ديگري تحصيل كرده، به جايي رسيده اند كه ذاتشان در علم و عمل كامل شده و به تدريج معرف فطري آنها شكوفا ده است؛ زيرا با عمل، معرف را آبياري كردند تا تخم شناخت به صرت درخت بارور درآيد و ثمر دهد.وسوسه علمي و شيطانيانسان پيوسته با وسوسه هاي شيطان روبرو است كه با دسيسه خد، حق را جاي باطل و باطل را جاي حق مي نشاند  رأي

انسان سالك را  جاي وحي و يا عقل ميرهن قرار مي دهد، تا انسان را از مشاهده ملكوت باز دارد.شيطان به آدم و حوا گفت: «ما نهيكما ربكما عن هذه الشجره الا أن تكونا ملكين أو تكونا من الخالدين» پروردگار، شما را از اين درخت تنها بدين جهت نهي كرده كه مبادا دو فرشته شويد، يا هميشه در بهشت بمانيد. شيطان با وسوسه آدم و حوا، در صدد وارونه نشان  دادن حقايق  است تا آنها را از شناخت واقعي باز دارد.براي زدودن اين مانع، انسان بايد عارف عقلي شده و به گناه بي رغبت باشد.دنيا گراييتعلق به دنيا و محبت به آن از موانع اساسي شكوفايي فطرت، است به همين دليل در روايات آمده: «حب الدنيا رأس كل خطيئه» و در تعبيري ديگر فرموده است «رأس كل خطيئه حب الدنيا» اساس تمامي خطا ها محبت دنيا است.محبت دنيا همانطور كه مانع اصلاح عملي انسان است، موجب تباهي و فساد علمي انسان نيز مي شود. از اين رو قرآن كريم دنيا را بازي و بازيچه معرفي مي كند. علي (ع) آن را سرگرمي معرفي كرده است. تلاش شيطان و نفس اماره نيز آن است كه انسن را به دنيا سرگرم كنند.نشانه اين كه دنيا بازيچه و سرگرمي است، آن است كه اگر كسي به آن مبتلا شود، معتاد مي شود و زمامش به دست آن وسيله سرگرمي مي افتد، در نتيجه چنين انساني فرسوده و خسته شده گاهي چنان است كه تا او را از پاي در نياورد، رها نمي كند.از آنجا كه دنيا بزرگترين مانع سير انسان و شكوفايي فطرت اوست، خداوند انبياء را فرستاد تا پرده دنيا گرايي را از جلو چشم

جامعه كنار بزنند چنان كه حضرت علي (ع) فرمود: «و هو الذي أسكن الدنيا خلقه  بعث إلي الجن و الإنس رسله ليكشفوا لهم عن غطائها و ليحذروهم من ضرائها» خداوند دنيا را مسكن مخلوقاتش قرار داده و رسولش را به سوي جن و انسن مبعوث كرده تا پرده از چهره زشت دنيا برگيند و آنها را از زيان هايش بر حذر دارند.وقتي انسان با تعلي و  تذكر انبيا پرده تعلق به دنيا را از جلو چشمش برداشتف با عالم باطن و ملكوت عامل آشنا شده و فضيلت و تقوا را درخود پيداده مي كند.گفتني است كه تمام موانع شكوفايي فطرت را مي توان به همين مانع كه جامع همه آنهاست ارجاع داد، ليكن لازم است چنين دنيايي را به همان معناي معهود نزد اهل معرفت تفسير كرد كه هر چه انسان را از خدا باز مي دارد، دنيا است.كمين گاه هاي شيطان متعدد است: 1_ گاهي در حوزه تعبد كمين مي كند تا انسان را از تعبد خارج سازد او مي كوشد انسان اعمالش را بر اساس وحي انجام ندهد بلكه به ميل خد عمل كند و حال آنكه حوزه تعبد آن است كه انسان كه عبد خداست تمام كارهاي خود را بر اساس وحي الهي انجام دهد.2_ گاهي كمين گاه او حوزه تعقل است و كاري مي كند تا انسان در مقام فكر و انديشه، به جاي اين كه معارف الهي را با برهان تحليل كند و آنها را با يقين بفهمد و بپذيرد، برهان نما را به جاي برهان واقعي بنشاند و از تعلق ناب محروم شود.3_ گاهي در حوزه شهود كمين مي كند، حوزه اي كه انسان حقايق جهان ربوبي را آن

گونه كه هست، با دل و بدن وساطت لفظ و مفهوم و استدلال مشاهده مي كند، شيطان كمين مي كند تا واقع را آن طور كه هست مشاهده نكند يا چنين راهي را انكار كند، در واقع شيطان نخست شهود، آنگاه انديشه و سپس عمل را منحرف مي كند. خداي سبحان انسان را با سرمايه شهود آفريده و قلب او را بيدار و بينا ساخته است؛ اما شيطان با القائات باطل او را مشغول مي كند كه از مشاهده حق بازماند.منبع: جوادي آملي، عبدالله، 1312، فطرت در قرآن، تنظيم و ويرايش محمد رضا مصطفي پور، مركز نشر اسراء، 1379.تفاسير شيعه، قرن چهارده، فطرت جنبه هاي قرآني.

چگونه برخويشتن مديريت كنيم

1390 ، 06:58 چگونه برخويشتن مديريت كنيم؟نوشته: كيت كنان

خلاصه كتاب: تلخيص: زيبدي- ترجمه: قاسم كريمي - مقدمه: مديران همواره درجستجوي راهي هستند تادر مديريت برديگران به موفقيت دست يابند. اما قبل از فراگرفتن مديريت برديگران ، خويشتن ونيروهاي نهفته دردرون خودررا تحت تسلط ومراقبت بايد قرار داد وبه درستي بر خويشتن مديريت كرد . مديران ابتدا بايد از درون خود آغاز كنند وبر ظرفيتها ومحدوديتهاي

خود تسلط يابند. تسلط برخود:چندان تفاوتي نمي كند كه دريك موسسه بزرگ مشغول بكار هستيد يا فقط مديريت يك خانه برعهده شماست ، مهم اين است كه از تمام فرصتهايي كه در اختيارتان است به بهترين نحو استفاده كنيد ، بايد آنچنان برامور خود مسلط باشيد كه هيچ فرصتي را ازدست ندهيد . تسلط برخود ومديريت برخويشتن كليد موفقيت است كه به شرح آن مي پردازيم.1-    اداره زندگي همچون شعبده بازي است : اداره امورزندگي وكنار آمدن بامسائل گوناگون آن ، همانند كاري است كه شعبده باز ان حرفه اي

انجام مي دهند.در زندگي هر فرد سه زمينه اصلي وجود دارد كه بايد همزمان هر سه را اداره كند :

الف)      شغلب) خانواده          ج) مسائل شخصي مشكل اينجا ست كه هميشه وقت وفرصت كافي براي هماهنگ ساختن اين سه زمينه با يكديگر در اختيار نيست . اگر بتوانيم حداقل  بر دو زمينه اصلي زندگي خود تسلط پيدا كنيم مي توان گفت وضعيت قابل قبولي برزندگي حكمفرماست .شناخت تواناييها و ظرفيتهاي خويش:بسياري از مردم مسئوليتهاي گوناگوني را بر عهده مي گيرند بدون انكه از تواناييهاي خود درك درستي داشته باشند . اگردر شرايطي قرار گرفتيد كه ناچار به قبول مسئوليتهاي مختلف شديد كمي بيشتر درباره خود بينديشيد سپس فهرستي از تواناييها وآمادگيهاي خود تهيه كنيد ودرهنگام لزوم فهرستي رادراختيار ديگران بگذاريد. پراكنده كاري : وقتي دريك رشته يا زمينه مشخصي فعاليت مي كنيد احساس آرامش بيشتري به شما دست مي دهد حتي اگر كارهاي مختلفي را در زمينه يك رشته بر عهده بگيريد از انجا كه همه انها در يك مسير قرار دارند كمتر دچار سرگرداني و احساس فشار مي شويد و با رضايت خاطر مي توانيد انها را به سرانجام مطلوب برسانيد.آشفتگي وپريشاني : رهايي از شرايط آشفته شغلي ودستيابي به آرامش كاري سخت است ، اولين گام پذيرش وضع موجود است بايد بپذيريد كه كيفيت كارتان در سطحي پايين تر از انچه فكر مي كرديد قرار دارد. گام دوم تعيين دقيق خواسته ها واهداف است بايد فهرستي از فعاليتها و كارهاي كنوني خود تهيه كنيد انجام فعاليتهاي مختلف كار اساني نيست به خصوص اگر در فعاليتهايتان تعيين اولويت نكرده باشيد.راه حلهاي بي فايده:گاهي در هنگام

رويارويي با مشكلات به راه حلهايي پناه مي بريم كه نه تنها هيچ مشكلي را رفع نمي كند بلكه خود نيز موجب بروز مشكلات جديدي مي شود .بايد به طور جدي از چنين راه حلهايي پرهيز كنيد .اين شيوه هانه تنها باري از دوش ما بر نميدارد بلكه بر عمق و پيچيدگي انها مي افزايد.ناتواني در انتخاب هدف :اگر هدف مشخصي نداريد و همه امكانات خود را براي رسيدن به ان به كار گرفته ايد حتما با مشكل اساسي روبرو خواهيد شد .اگر بر روي زمينه اي مشخص متمركز نشويد فعاليتهاي شماموثر نخواهد شد.ممكن است بي هدف بودن در اغاز چندان نا خوشايند نباشد ولي هنگامي كه به اين دليل تواناييهاي خود را از دست ميدهيم با احساس نياز بيشتري به سوي انتخاب هدف معين گام بر ميداريم .2-    خودشناسي:اگر مي خواهيد از زندگي و فعاليت خود بهترين بهره ها را ببريد بايد رفتارهاي خود را بشناسيد .          شناخت شيوه ها ورفتارهاي مورد علاقه در زندگي روزمره مهمترين كليد خودشناسي است .تعيين اولويت :تعيين وشناخت اولويتها زمينه هاي مناسب را پيش روي شما قرار مي دهد . بدين ترتيب تشخيص مي دهيد كه به چه كارهايي تن دهيد واز چه كارهايي اجتناب كنيد . دراينجا چهار مجموعه اساسي از اولويتها معرفي مي شوند:•    نظم گرا  يا تصادف گرا : بطور كلي با زندگي چگونه برخورد مي كنيد؟•    واقع گرا يا حدس گرا : ترجيح مي دهيد كه با اطلاعات رسيده چگونه برخورد كنيد؟•    منطق گرا يا حدس گرا : در برخورد با آنچه مي شنويد چگونه تصميم مي گيريد ؟خودارزيابي : براي خودشناسي وارزيابي تواناييها

ممكن است نيازمند به بحث وبررسي عميق در روحيات خود باشيد اولويتهاي خود را شناسايي كنيد تا براساس آن تصميم گيري درست داشته باشيد.3-    فعال باشيد:فهرستي از مهمترين فعاليتهايي كه تا هم اكنون بدان اشتغال داريد تنظيم كنيد و هريك از فعاليتها را بدين ترتيب گروه بندي كنيد:•    فعاليتهايي كه براي شما سود آور هستند.•    فعاليتهايي كه تمايل بيشتري به انجام آنها داريد.•    فعاليتهايي كه تمايل كمتري به انجام آنها داريد.براين اساس مي توانيد دقيقا اموري را كه به آنها تمايل داريد ادامه دهيد وآنها را از اموري كه مي خواهيد در باره آنها تغييرات و اصلاحاتي انجام دهيد تفكيك كنيد.اگاه بودن شما براي سازگاري با شرايط جديد يك جزء اساسي و مهم درسازماندهي ومديرت اموراست همواره بايد طوري برنامه ريزي كنيد كه درهنگام بروز تغييرات آماده انجام فعاليتهاي به موقع باشيد براي مواجهه با تغييرات سه روش اصلي وجود دارد -    گسترش اطلاعات ومهارتها ازطريق استمرار آموزشهاي عملي وتخصصي وكسب آگاهي درباره تكنيكهاي جديد وتجربه زمينه هاي گوناگون-    افزايش ميزان آگاهيهاي عملي وتخصصي وآگاهي نسبت به جديد ترين تحولات علمي-    ايجاد تغيير دائمي درفعاليتها براي جلوگيري از انجماد ذهن اگر بطور مستمر ميزان آگاهيها ومهارتهاي خودرا افزايش دهيد درهنگام بروز تغييرات به آساني با شرايط جديد سازگارخواهيد شد.4-    مسئوليت پذيري :سعي كنيد خودرا خوب بشناسيد وبراساس ملاكهاي ساده خودرا بسنجيد . مثلا : * تعيين ميزان وفاداري به قولها ووعده ها•    پايان دادن به كارها دروقت مقرر•    عمل به تعهدات•    اجراي برخي از كارهايي كه چندان ميل به انجام آنها نداريد•    به پايان رساندن اموري كه نيمه كاره رها شده اند.وقتي چنين كارهايي را

انجام مي دهيد دربرابر تعريف ديگران احساس آرامش واعتماد به نفس مي كنيد.ارزيابي خويشتن ودست يافتن به زواياي پنهان شخصيت موجب ميشود كه نسبت به خود احساس اطمينان داشته باشيدو در سايه اعتماد به نفس به قبول مسئو ليتهاي مهم تن در دهيد.ميزان توانايي خود را در زمينه مساعدت و كمك به ديگران بررسي كنيد و فقط در همين محدوده مسئوليت بپذيريد تا بتوانيد از بقيه اوقات خود نيز استفاده مطلوب ببريد.سعي كنيد محدوده تواناييهاي خود را به اطلاع ديگران برسانيد تا انان خود عهده دار بقيه كارها شوند.اتخاذ اين سياست دو فايده اساسي دارد:-    مجبور نمي شويد همه كارها را خودتان بر عهده بگيريد .-    ديگران با راهنماييهاي شما مي اموزند كه چگونه امور مربوط به خود را انجام دهند و كمتر به شما مراجعه كنند.پشتكار،راز موفقيت :وقتي مسئوليتي را بعهده ميگيريد بايد مقاصد و اهداف انرا بشناسيد.در اين مرحله ،ميزان جديت و پشتكار ،به عنوان يك امتياز اساسي مطرح ميشود .هميشه ميگويند كه افراد با هوش حتما در كار و زندگي موفق نيستند ،بلكه كساني به موفقيت ميرسند كه از پشتكار و همت بر خوردارند.در مسير حركتتان به موانع و مشكلاتي بر خورد ميكنيد كه ممكن است شما را نسبت به حصول هدف دلسرد كنند .بايد اعتماد به نفس داشته باشيد و به خود تكيه كنيد .ثابت قدم بودن ،يكي از امتيازاتي است كه همواره بايد جهت حفظ و تقويت ان تلاش كنيد .چه بسا بر خلاف تصورات واهي ديگران ،به دليل ايمان داشتن به كار خود و استقامت در برابر مشكلات ،به نتيجه اي بسيار مهم دست يابيد.اگر مسئوليتي را بر عهده

گرفته ايد درباره ان فكر كنيد و از خود بپرسيد:ايا تواناييها و ظرفيتهاي خود را سنجيده ام ؟ايا مي توانم در برابر خواستهاي نا بجاي ديگران نه بگويم ؟ايا براي كاهش فشار ،با نشاط و منظم كار ميكنم ؟ايا بيش از پيش ،نسبت به وظايفم احساس مسئوليت ميكنم؟5-    ارتباط با ديگران:براي اينكه روابط مثبتي با ديگران داشته باشيد بايد رفتارها ي خودرا تحت مراقبت قرار دهيد . نحوه رفتار شما با ديگران به طرز انديشه شما درباره آنها بستگي دارد.روشي كه براي ارتباط با ديگران در پيش مي گيريد بر چگونگي رفتار آنها با شما تاثير مستقيم دارد .بايد از نيروي موجود در رفتارتان وتاثير آن بر نوع روابط شما با ديگران آگاه باشيد.6-    نگرش مثبت :با يد شيوه وطرز فكري مثبت براي خود تعيين كنيد. اگر مي خواهيد انديشه اي مثبت داشته باشيد بايد بسياري از احساسات ناپسند را از صفحه زندگيتان پاك كنيد.مثلا مي توانيد صبور و آرام باشيد ، بعض ي چيزها را فراموش كنيد ، خوش بين باشيد ، راحت باشيد ، با مشكلات مانند يك فرصت برخورد كنيد .اگر همواره محكم باشيد و همچون گياهي كه سرما و يخبندان را تحمل ميكند ،با سوز و سرماي زندگي كنار بياييد،با تمام وجود در مي يابيد كه كنار امدن با زندگي بسيار ساده و سهل است .اين گونه نگريستن را مي توانيد از طريق رفتارهاي مثبت تجربع كنيد .مثلا:-    وقتي احساس نا اميدي مي كنيد ،كتاب بخوانيد ،موسيقي گوش كنيد ،به يكي از دوستانتان تلفن كنيد.-    لبخند بزنيد.لبخند فقط موجب تقويت احساسات دوستانه نميشود بلكه به هنگام لبخند ،ترشحات داخلي بدن ،غم

و اندوه را از درونتان پاك ميكند.بدين ترتيب احساس خوشايندي نسبت به خود در درونتان به وجود مي ايد.-    اگر نسبت به دوستان و خانواده خود ،اعتماد نداريد ،در جستجوي روانپزشكي با تجربه باشيد.او به شما كمك ميكند تا در مدت رماني كوتاه بر اساس يك برنامه عملي به حل مشكلات خود بپردازيد.تحقق روياها:هر فرد روياهايي دارد كه معرف شخصيت و خواسته هاي اوست.اين روياها ،ادمي را از دنياي محسوس و ملموس ،به دنياي خيالي سوق مي دهد كه در انجا همه حوادث همانگونه كه فرد مي خواهد ،رخ ميدهد .به جاي سركوب روياها و ارزوها ،اندكي مجال دهيد تا تحقق انها نزديك شود.اهداف و خواسته هاي خود را ثبت كنيد و بي خيال ،به دنياي ارزوها گام نهيد.هر چند كه دستيابي به اين ارزوها ،براي اغلب مردم روي زمين ممكن نيست ولي با تلاش و همت به وضعيتي مشابه خواسته خود ،دست مي يابيد.سعي كنيد به اندازه توانايي و امكانات خود به دنياي روياهايتان نزديك شويد .افرادي كه احساس رضايت مي كنند با خواسته هاي خود مثبت بر خورد ميكنند .حتي اگر به مقياسي بسيار كوچكتر از انچه در ذهن داشته اند دست يابند،نسبت به انچه هم اكنون از ظرفيت تواناييشان خارج است ،كمتر احساس حسرت و محروميت ميكنند.بسيار شگفت انگيز و جالب است كه انديشه هاي مثبت ،با ثبات قدم و تصميم قاطع به عمل نزديك مي شود .احساس رضايت :هدف نهايي از تلاش و زحمت براي اداره امور خود دستيابي به احساس رضايت و خواسته هاي خويش است.همواره به ياد داشته باشيد كه بايد بهترين راه را برگزينيد.اگر نسبت به خود احساس

رضايت نداريد ،بايد دلايل انرا در درون خودتان جستجو كنيد.به هر حال ،فراموش نكنيد كه نگاهي مثبت داشته باشيد.مثبت انديشي ،كليد موفقيت است.ودر پايان كارتان بهتر خواهد شد اگر :-    هرچه بيشتر بر عواطف واحساساتتان مسلط باشيد.-    براي اتخاذ موضع محكم درزندگي خود چاره اي بينديشيد.-    بيشتر لبخند بزنيد.-    وقتي براي استراحت وانجام امور مورد علاقه خود اختصاص دهيد.-    ميان كار وعلاقه هاي شخصي توازن برقرار كنيد.-    اموري راكه بيشتر به آنها علاقه داريد انجام دهيد.-    احساس رضايت از خودرا در وجودتان تقويت كنيد.

مديريت فرهنگي سازمان

نويسنده : استانلي ديويسي خلاصه كتاب: مترجم: دكتر ناصر مير سپاسي- پريچهر معتمد گرجي- انتشارات: مرواريد- چاپ: 73- تهيه و تنظيم : زهرا صفدري- مقدمه: انسان هايي كه در يك نظام اجتماعي كوچك يا بزرگ زندگي مي كنند داراي باورها ،اعتقادات ،ارزشها ، سنت ها و هنجار هاي مشتركي هستند كه در مجموع فرهنگ آن نظام اجتماعي را تشكيل مي دهند .قوت يا ضعف فرهنگ هر نظام بستگي به ميزان ژرفا و همبستگي با پديده هاي مزبور دارد . بي ترديد هر قدر فرهنگ يك نظام اجتماعي نيرومند تر باشد ، تغيير و تحول فرهنگي در آن دشوار تر است .سمت دادن سازمانها در جهت اهداف كاربردي (استراتژيك) چنانچه با باورها و فرهنگ كاركنان آن سازمان همسو نباشد ، كاري بس دشوار خواهد بود و در نهايت در روند اجرايي با مانع مواجه خواهد شد . در صورتي كه باور هاي شكل دهنده تصميمات بلند مدت و كلان سازمان را باورهاي راهبردي(استراتژيك) و باورهاي مشترك اجراكنندگان تصميمات را باورهاي كاربردي  (تاكتيكي-عملياتي)  بناميم ،همسو كردن اين دو دسته باور به هم افزايي

فرهنگي و توفيق سازمان در تحقق اهداف خود خواهد انجاميد . در غير اين صورت ،انرژي ها صرف خنثي كردن يكديگر و ايجاد اختلال و مانع در راه حركت سازمان به سوي هدفها خواهد شد.براي همسو كردن هدفهاي راهنما (راهبردي)و باورهاي روزمره (كاربردي) و جلب تمايل قلبي و برانگيختن انگيزه هاي دروني افرادي كه باعث به اجرا در آمدن تصميمات مديران عالي سازمان ميشوند ، لازم است تدابيري موثر اتخاذ شود. اينگونه تدابير را اصطلاحاً مديريت فرهنگ سازمان مي نامند .اشتهار كنوني فرهنگتغييرات گسترده محيط اقتصادي و افزايش مداوم فشار هاي رقابتي، براي استراتژي وقابليت سازمان در اجراي آن ،امتياز ويژه اي قايل شده است .در حال حاضر نه تنها دارا بودن توان لازم براي تنظيم واكنش هاي استراتژيكي مناسب لازم است بلكه اجراي بهنگام و سريع آن واكنش ها نيز نشانگر برتري رقابتي در بازار هاي بين المللي است. فرهنگ سازمان شايد به عنوان اميدبخش ترين كاتاليزور- در بسياري از موارد نامساعد ،به عنوان بزرگترين مانع – براي رسيدن به اين هدف تشخيص داده شده است.عباراتي چون ((برگشت به اصول مقدماتي)) و ((تأكيد بر مباني اصلي)) به معناي سادگي بيشتر ، و پايان بخشيدن به تنوع سرمايه گذاري نيست بلكه اشاراتي است كه از تلاش سازمان براي يافتن ريشه هاي فلسفي مناسب خبر ميدهند و اين ريشه ها بخشي از آن چيزي است كه ميتوان آن را باورهاي راهنما ناميد.باورهاي راهنما و باورهاي روزمرهبعضي باورها مربوط به نكات جزيي زندگي روزمره و بعضي از آنها در حوزه ي مسايلي است كه از نظر فرد،سازمان،يا جامعه به طور كلي اهميت زيادي دارد. باورهاي - راهنماي

– عالي ،زمينه ايجاد باورهاي عملي و واقعي زندگي روزمره را تعيين مي كنند.براي نمونه ،باور راهنما در يك خانواده ممكن است اين باشد كه مثلا خانواده بايد واحدي نيرومند و منسجم باشد ، نسبت به زندگي ، اعضاي خانواده مركزيت داشته باشد و همه به طور منظم و هدفمند با يكديگر همبسته و نزديك باشند سپس از اين باور راهنما است كه بسياري باورهاي روزمره زندگي مانند غذاخوردن ،استفاده از تعطيلات و فعاليت هاي ديگر ريشه مي گيرد.براي نمونه در مورد غذا خوردن، باور روزمره ممكن است اين باشد كه به جاي آنكه هركس مطابق برنامه خود غذا بخورد، همه اعضاي خانواده با هم به صرف غذا بپردازنديا اينكه تا همه بر سر سفره ننشسته اند كسي شروع به خوردن نكند.به همين منوال در محيط كار هم ممكن است باور راهنمايي اين چنين باشد كه مثلا به همه كارمندان فرصت داده شود تا حداكثر استعداد و توانايي خود را به كار گيرند. بنابراين باورهاي روزمره در چنين محيط كاري ميتواند بر درستكاري و تصميم گيري صحيح و سنجيده ،ارزشيابي عملكرد به طرز مطلوب ، اولويت دادن به كاركنان سازمان در تصاحب پست هاي مهم و برنامه هاي پرورش نيروي انساني در سطح ممتاز ،تاكيد كند. باورهاي راهنما به دو دسته تقسيم مي شوند.باورهاي بروني مربوط به نحوۀ رقابت و نحوۀ هدايت كردن كسب و كار و باورهاي دروني كه در خصوص نحوۀ مديريت و هدايت سازمان است. تركيب هردو اينها شالوده اي است كه شركت بر اساس آنها شكل مي گيرد ، به عبارت ديگر آميزه اي از باورهاي راهنما ، زيربناي فلسفي سازمان

را تشكيل مي دهد. باورهاي راهنما مانند قوانين بنيادي به ندرت تغيير مي كنند،جزء حقايق كلي به شمار مي روند و گستردگي آنها به حدي است كه با شرايط گوناگون تطبيق مي يابند.از سوي ديگر باورهاي روزمره از گونه ديگري هستند. ضمن آنكه آنها نيز بخشي از فرهنگ سازمان را تشكيل مي دهند ، نبايد آنها را با باورهاي راهنما اشتباه گرفت. باور هاي روزمره ،قانونمندي و احساس هايي است كه به رفتار روزانه مربوط ميشوند ؛بستگي به موقعيت دارند و متناسب با شرايط تغيير مي كنند. شگرد دانستن و ناديده انگاشتن را به كاركنان مي آموزند.باورهاي روزمره ابزار كار ماندگاري فرد در سازمان است.فرهنگ و استراتژي دستيابي به ماهيت باورهاي راهنما و تشخيص آنها از باورهاي روزمره به علت ارتباط موجود بين باورها و استراتژي، حائز اهميت است.استراتژي از باورهاي راهنما ناشي مي شود ، آنها ريشه هايي هستند كه استراتژي از آنها مي رويد .اگر استراتژي موضوعي است كه يك سازمان در صدد اجراي آن است و سازمان وسيله اي است كه چگونگي اجراي آن موضوع را نشان مي دهد ، باورهاي راهنما اين جنبه را دارند كه چرا سازمان در پي اجراي استراتژي است .باور هاي راهنما احجكامي هستند كه استراتژي ها بر اساس آنها تنظيم مي شوند ، در حالي كه باور هاي روزمره بر اجراي استراتژي ها اثر مي گذارند.استراتژي سازمان مي بايست هميشه توسط باورهاي راهنما تعيين و به پيش رانده شود.اجزاي تشكيل دهنده ي باورهاي راهنماي يك سازمان را مي توان به عنوان يك ((بينش)) تصور كرد كه ((رسالت)) استراتژيكي خود را مشخص مي كند. باورهاي راهنما جزء

نخستين مواد تنظيم كننده ي استراتژي و باورهاي روزمره عناصر كليدي براي به اجرا در آوردن آن استراتژي مي باشند. فرهنگ روزمره ي يك سازمان به زمان گذشته/ حال و استراتژي به زمان حال /آينده مربوط ميشود. منظور اين است كه شما بايد سازمان ديروزي را امروز طوري مورد استفاده قرار دهيد كه شما را به فردا برساند.فرهنگ و مدير عامل اهميت قائل شدن براي فرهنگ را نمي توان به ديگري واگذار كرد. ميتوان در اين زمينه با ديگري سهيم شد اما نمي توان انجام آن را به ديگري محول كرد. خلاف آن هم به همان اندازه ارزشمند است . وجود مدير عاملي توانمند به اضافه علاقه مندي مديريت ارشد سازمان نسبت به سلامت فرهنگ سازمان ، نيروي مهمي براي تشديد ، تقويت يا تأكيد مجدد بر جهت حركت استراتژيك در يك سازمان است.اگر رهبر شخص بزرگي باشد ، ايده هايي كه القا مي كند در فرهنگ سازمان نفوذ خواهد كرد . اگر رهبر فردي معمولي باشد ممكن است باورهاي راهنما به درستي القا نشوند. هر قدر رهبر در مورد هدفي كه از آن دفاع ميكند روشنتر و صريحتر باشد ،فرهنگ سازمان واضحتر خواهد بود.تغيير دادن فرهنگ سازمان يا مديريت آن به طرزي هدفمند ، به طور مستقيم يا غير مستقيم بايد با هماهنگي مدير عامل انجام شود. و اين بدان معني است كه ارزيابي فرد از فرهنگ سازمان الزامي خواهد بود.تشخيص باورهابراي اين تشخيص از روش مصاحبه يا پرسش و پاسخ استفاده مي شود و به صورت اتفاقي نيست بلكه سؤالات از مديران ارشد پرسيده مي شود. باورها و ارزشها صرفاً تجلي يك فرهنگ

هستند ، نه خود فرهنگ. يك فرهنگ زنده را در باورها و ارزشها بهتر ميتوان يافت تا در آثار و بقايا و در اسناد و مدارك. به اين علت است كه مديريت فرهنگ سازمان را وظيفه اي بغرنج و تجزيه و تحليل فرهنگ را گاه در همان حد غيرممكن مي سازد.ارزيابي ريسكهاي فرهنگي هنگاميكه فرد احساس روشني از باورهاي راهنما و چگونگي پيوند آنها با استراتژي سازمان پيدا كند ، مي تواند در مورد مساعدتها و موانعي كه  بر اجراي استراتژي سازمان اثر مي گذارند ، پرسشهايي مطرح كند. براي اين منظور فرد بايد به باورهاي روزمره ي فرهنگ رجوع كند.اقداماتي كه با واقعيت فرهنگي آن سازمان در تضاد باشد ، با مقاومت روبرو خواهند شد . اقداماتي كه سازگاري بيشتري با فرهنگ روزمره داشته باشند ، با سهولت بيشتري پذيرفته مي شوند.بنابراين درجه ي ريسك فرهنگي  بسته به پاسخ هايي است كه به اين دو پرسش مهم داده شود:1) اهميت هر اقدام در موفقيت استراتژي چيست ؟2) ميزان سازگاري هر اقدام با فرهنگ روزمره تا چه اندازه است ؟تغيير جهت در فرست شيكاگوفرست نشنال بانك آو شيكاگو ،تغيير جهت موفقيت آميزي را در اين زمينه نشان مي دهد .شركت مزبور در اواسط دهه ي 1970 ، بخشي از سهم بازار خود را از دست داد و شهرتش نيز تا حدود زيادي آسيب ديد . در سال 1981 ،نايك ياد شده با رهبري جديد ، براي بالا بردن سطح فرهنگ خود و دست يافتن به يك استراتژي جديد ، به تلاشي طولاني دست زد. مديران بانك با تمركز بر موضوعات فرهنگي كليدي و اقداماتي جسورانه

در زمينه ي كسب و كار ، هويت سازماني خود را از نو احيا كردند، به طوري كه امروزه نتايج عملي كارشان ، آنها را در صف اول صنعت خدمات مالي قرار مي دهد .در ژوئيه 1980، باري اف سوليوان ، يكي از مديران بلند پايۀ بانك چيس مان ها تان ، رياست فرست نشنال را بر عهده گرفت.يكي از نخستين اقدامات او ، ترتيب دادن پژوهشي در زمينه ي فرهنگ بانك بود .هنگاميكه سوليوان در چيس مان هان تان بود  به اتفاق يكديگر كار مشابهي را در اين زمينه انجام داده بوديم ،از اين رو من نيز به همكاري فراخوانده شدم.همراه با تني چند از همكاران  ، ارزيابي فرهنگ سازمان را از طريق  مصاحبه با هيات مديرۀ بانك آغاز كرديم .تنها پرسش ثابت و مشخصي كه مطرح  مي كرديم اين بود :درباره ي فرهنگ اين سازمان چه مي دانيد ؟ ياد كردن از آن دوران بويژه پيرامون فرهنگ آن زمان براي بسياري از آنان نوعي تخليۀ عاطفي به شمار مي رفت .فرست شيكاگو در سال 1969 ، زمانيكه ساختمان 60 طبقه اداره مركزي خود را در مركز تجاري شهر شيكاگو به پايان رساند ، اطمينان و اعتماد خود را نسبت به آينده بانك اعلام داشت . اين ادعا هنگامي مطرح شد كه فعاليت هاي مركز تجاري سير نزولي را مي پيمود.پنج دوره ي فرهنگياين پنج دوره عبارت بود از :سالهاي آغازين ،روزگار رشد سريع ، سالهاي پر تشويش ، انتقال كنوني و فرهنگ آينده كه مي خواستند شاهد پيدايي آن باشند.دوره اول :سالهاي آغازيناز سالهاي آغازين تاسيس بانك تا دهه 1950 ، فرست نشنال

به عنوان موسسه اي كاملاً سنتي با تأكيد و تمركز بسيار بر پرداخت وام به مشتريان صنفي شناخته مي شد .پرداخت وام صنفي پابه پاي ذهنيت ممتاز بودن –اعتقاد به اينكه اگر قرار است كاري انجام شود ، از مسافرت گرفته تا تزئين دفتر كار، يا به درستي انجام شود يا اصلاً انجام نشود – به پيش مي رفت. موسسه از ديدگاه كاركنان هويتي نيرومند داشت؛ به طوري كه همكاري با بانك را مايه افتخار خود مي دانستند و مديريت ارشد بانك نيز از اعتماد به نفس برخوردار بود.كاركنان بانك قرارداد اجتماعي پدرمآبانه اي را كه بانك تحت عنوان((ريسك كم ، پاداش كم )) پيشنهاد كرده بود و نوعي تامين در برابر وفاداري و اعتماد كاركنان محسوب مي شد ، با آغوش باز پذيرفته بودند. رهبري نيرومند مركزي از طريق رئيس  بانك ، بازتاب شيوه اي از مديريت بود كه عميقا بر رهبري فردي مشخص و استوار بود.دوره دوم : رشد سريعدر سال 1961 ،با ورود گي لرد فريمان ، ناگهان آرامش خاطر دوره نخست پايان يافت و دوره جديدي از رشد سريع آغاز شد . ذهنيت ممتاز بودن در همه امور ادامه يافت .زمان ، زمان فعاليت و جنب و جوش در بانكداري بود .هيجان و جديت چشمگيري در درون سازمان موج مي زد . ((انجام معاملات ))كه بعد ها به زبان فني بانكداران ((مديريت بازرگاني)) ناميده شد ، به شدت مورد تأكيد قرار گرفت .سطح انتظارات در مورد دستيابي به مشاغل بالاتر با شتاب فزاينده اي بالا گرفت .دوره سوم : سالهاي پر اضطرابطي اين دوره ، بسياري از عوامل مثبت فرهنگ بانك

از بين رفتند. تصميم گيري ها به سوي مقامات بلند پايه رانده مي شد  و كنترل هاي داخلي سنگيني صورت مي گرفت . بي اعتمادي و خشونت همراه با عدم اطمينان و اغتشاش در سازمان خود نمايي كرد .اين باور رواج يافته بود كه باند بازي و طرفداري از نور چشمي ها در سازمان حكومت مي كند .از باور هاي راهنما چندان خبري نبود ، كارها بر اساس باور هاي روزمره صورت مي گرفت و اين باور ها نيز بيشتر باورهايي منفي بودند.دوره چهارم : انتقال در سال 1981 ، با ورود باري سوليوان به سازمان ، مرحله انتقال آغاز شد كه حدود هجده ماه به درازا كشيد .در خلال اين دوران بود كه فرست شيكاگو با جديت به تغيير فرهنگ خود پرداخت . كاركنان مي دانستند كه فرهنگ پيشين نياز به تغيير دارد اما اينكه تغيير چگونه بايد صورت پذيرد ، هنوز آشكار نبود . مديريت سازمان نسبت به ضرورت چنين تغييري آگاه بود و بر آن بود تا اين تغيير به صورتي هدفمند تكوين يابد .درآغازكار انتقال ، مديريت از نوعي آميختگي ويژگيهاي فرهنگي مثبت و منفي سخن مي گفت . هنوز هم مانند گذشته ، سازمان انتظار داشت رهنمود ها به طور مركزي اتخاذ و توسط رئيس ابلاغ شود . نتيجه اين شد كه وقت كاركنان در انتظار دريافت دستورالعمل و نحوه اقدام ((از مقامهاي بالا ))تلف مي شد. نخستين و مهمترين چيز ضرورت برقراري يك هويت سازماني بود كه هم براي مشتريان و هم براي كاركنان بانك يا به نحوي از بين رفته بود و يا مبهم بود . همين تعهد

و الزام به هويت سازماني بود كه مي رفت تا به اصل سازماندهي فرهنگ جديد تبديل شود .در حقيقت براي آنها واژه ي ((فرهنگ))  ، نمايانگر گذشته / حال و (( هويت سازماني )) ، نمايانگر حال / آينده بود .دوره پنجم : فرهنگ آينده يكي از عناصر اين فرهنگ كه مي بايست در آينده استقرار يابد ، پر سروصدا آشكارا و بي درنگ پديدار شد . قرار بود استراتژي به عنوان يك ارزش بنيادي مطرح شود .سوليوان اين عقيده را كه بانك مي بايست بر اساس استراتژي معيني اداره شود ، همراه با خود آورده بود و اين موضوع به سادگي نحوه نگرش او را نسبت به اداره يك موسسه نشان مي داد . نگرشي كه در واقع بخشي از وجود او بود . اين باور راهنما ،بر خلاف ديگر باورهاي راهنماي سازمان لازم نبود جايگزين باور راهنماي قبلي كه اعتبار خود را از دست داده بود ، بشود . اگر چه پرسنل به ادارۀ سازمان خود به شيوۀ استراتژيك عادت نداشتند ، اما به طور كلي از دورنماي آينده آن به هيجان آمده بودند و به اين ترتيب باور راهنما با مقاومت ناچيزي روبرو شده بود. تعهد نسبت به مشتريان ، مجدداً به عنوان يك فاكتور ضروري مورد تأكيد و تمركز قرار گرفت.ظرف مدت كوتاهي ، اعضاء كميسيون گروه كاري تشكيل داده و سه هدف را دنبال مي كردند . اول : شناساندن ارزشها و باور هاي سازمان فرست شيكاگو . دوم : سنجش قابليت هم آهنگي فرهنگ رايج در آن زمان با باورهايي كه خود را درآينده متعهد به انجام آن مي

دانستند.و سرانجام هدف سوم : عبارت از تطبيق فرهنگ با استراتژي كسب و كارشان بود . در جستجوي احراز هويتبانكداري بين الملليخوشبختانه در فرست شيكاگو ، يكي از مهمترين اقلام ، افزون بر نقش تعيين كننده اش نسبت به استراتژي ، با فرهنگ سازمان نيز كاملاً سازگاري داشت .اين مورد (( مديريت روابط با ارباب رجوع در سطح جهاني)) بود .استخدام كاركنان جديد و سطح آموزش پيشرفته بر ارزش اين بخش از بانك افزوده بود .موانع موجود در بخش بانكداري بين المللي در گوشه راست بخش فوقاني در نمودار 1-3 به روشني ديده ميشود. ارتباط ضعيف بين واحدهاي اجرايي و ادارات مركزي از مهمترين آنها به حساب مي آيد . مديريت روابط طبق روال معمول در بانكداري، هر يك از اين فعاليت ها در بخش جداگانه اي صورت مي گيرد و وظيفۀ مديريت روابط ، هم آهنگ كردن فعاليت اين بخش ها در قالب يك اقدام منسجم است .براي آنكه تأكيد جديدشان بر مديريت روابط بتواند موفقيت آميز باشد ، به اين نتيجه رسيدند كه انجام اقدامات زير ضروري است : *تشكيل گروه كار*برانگيختن حس اعتماد و احترام متقابل در بين شعب بانك*احساس مسئوليت لازم براي اخذ نتيجه *توانايي پيگيري در طول انجام كار بالاتر از حد متوسط*پرداخت پاداش در برابر انجام كار*تأكيد روزافزون بر سود آوري و تداوم آنآزمايشهاي به عمل آمده روي اين موضوع نشان داد كه براي كسب موفقيت در طرح مديريت روابط ، فرهنگ موجود سازمان بايد به طور چشمگيري تغيير يابد . به زودي روشن شد كه براي توفيق يافتن در اين بخش از استراتژي سازمان ، عواملي چون تعهد

در عالي ترين درجه ، مسئوليت پذيري فردي و كار دسته جمعي بر مبناي واقعيت بايد اساس و محور فرهنگ باشد .مديريت عملياتكميته به اين نتيجه كلي رسيد كه : فرايند ها را در جايگاه خود قرار دهيد و با استاندارد هاي عالي آنها رااداره كنيد، زيرا در غير اين صورت آنها هستند كه شما را اداره خواهند كرد .خط مشي پرسنلي پنج موضوع فرهنگي كه آشكارا به دست آمد ، عبارت بود از : گرايش به پذيرش تصميم گيري توسط مقام هاي بلند پايه ، عدم ثبات در اجرا ،رفتار نابرابر در دوران تصدي ، دست كم گرفتن واحدهاي غير وام دهنده وتمركز بيروني و ترديد آميز بر مشتريان و جامعه .نگاه كردن از سطوح پايين سازمان به بالا مديريت ارشد سازمان بر آن بود كه تصميم گيري در مورد بسياري از مسائل به سوي مقامات بالاي سازمان و حتي در پاره اي موارد ، مستقيماً به طرف رئيس سازمان سوق داده مي شود .كاركنان به اين نتيجه رسيده بودند كه سالمترين راه انجام كار اين است كه تصميمات لازم توسط مقامات بلند پايۀ سازمان اتخاذ شود بسياري از آنها اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند و غالباً ترجيح مي دادند  از تصميم گيري طفره بروند و از پذيرفتن اين مسئوليت شانه خالي كنند.كميتۀ تعيين هويت، ضمن بحث و گفتگو هاي بسياري كه ميان اعضا در گرفت توانست نظر خود را بر كاستن از اين ويژگي  _ چشم دوختن به مقام هاي بالاي سازمان براي تصميم گيري ،متمركز كند و آن را همچون اهرمي براي تشويق به كار دسته جمعي ،

اعتماد به نفس و قوه ابتكار در درون فرهنگ به كار برد.اجرا بسياري از اعضاء كميته ، اظهار نگراني مي كردند كه پيشينه اي از گسستگي در انجام كار و عدم پيگيري كه هر دو هم به يك اندازه در پيشبرد كار مؤثرند ، در سازمان وجود داشته است .اين پيشينه در مورد پاسخگويي به خواسته هاي مشتريان بيشتر و حتي حادتر احساس مي شد تا انجام امور داخلي بانك .به عقيدۀ اعضاء كميته ،نارسايي ياد شده به اين دليل بود كه كاركنان بانك نمي دانستند چگونه برخي كارها به استراتژي هاي بزرگتري پيوند مي يابند . كميته قادر بود از طريق اعمال فشار بر بهبود معيار هاي اجرايي در تمام سازمان ، بر اجرا و تكميل كارها پافشاري و تأكيد كند .استخدام رسميبه علت مهاجرت بيشمار كاركنان و به همان اندازه ورود بي وقفه بسياري از مديران جديد ،بعضي كاركنان احساس مي كردند نوعي خرده فرهنگ در رابطه با طول خدمت وجود دارد. مسأله اين بود كه هر قدر سابقه كار بيشتر بود ، ميل و احساس عدم انگيزه و گرايش به انزوا بيشتر مي شد ، پس از مصاحبه هاي بسيار كارمندان به سه گروه مشخص تقسيم شدند .هر يك از سه گروه ، بر حسب سالهايي كه در استخدام سازمان بودند ، ارزشها و باور هاي متفاوتي را مطرح مي كردند. آنها كه سابقه كارشان كمتر از پنج سال بود خواه با تجربه يا بدون تجربه ، به نام (( فرهنگ پذير )) ناميده شدند و بيشترين شباهت را به ارزشهاي فرهنگ جديد داشتند .به آزادي ارج مي نهادند و در عين

حال ، بصيرت نسبت به كار را در محيط خوداز عوامل بايسته مي دانستند .خوب كار كردن را ارزشمند مي دانستند و موقعيت هاي متعددي براي انتقال و پيشرفت نصيبشان شد .گروهي كه بين پنج تا ده سال سابقه كار داشتند به نام ((ناسپاسها)) ناميده شدند . با تمام توجهي كه به افراد جديد الاستخدام و كاركناني كه شركت را ترك مي كردند معطوف مي شد ، احساس ميكردند كه مشاركت آنها ناديده گرفته شده است . و به فكرشان نمي رسيد كه شايد بتوانند با ديدن يك دوره آموزشي جديد ، بر اين احساس چيره شوند .آنها كه سابقه خدمتشان بيش از ده سال بود ، احساس مي كردند كه در سازمان ((ناشناخته)) مانده اند. بر اين باور بودند كه  عمق و گسترۀ تجربه آنها چنانكه شايد و بايد مورد توجه قرار نگرفته يا به آن پاداش كافي داده نشده است . ارزش كارشان در مقام يك كارمند متخصص و كارشناس در امور بانكي دست كم گرفته شده است.براي مديريت سازمان، تشخيص نياز ها و مهارتهاي مختلف كاركنان ، امر مهمي بود و تعهد نسبت به كاركنان كليد رمز موفقيت آنها محسوب مي شد .تبليغات بعدي آنها بر كار دسته جمعي تأكيد مي ورزيد و در اين تبليغات از تصوير كاركنان خاصي كه همگي در استخدام رسمي بودند ، استفاده مي كرد .واحد هاي غير وام دهندهدر بسياري از شركت ها ، واحد هاي صف نسبت به واحد هاي ستادي از اهميت داخلي بيشتري برخوردارند ، به رقم اين حقيقت كه وجود هر دو واحد براي انجام كارها ضروري است .كميته تعيين هويت سازماني

مي خواست كار گروهي را در ميان همه واحدها به عنوان عامل اصلي و ضروري در يك فرهنگ سازماني سالم مورد تأكيد قرار دهد . كميته نمي خواست كه واحد هاي غير وام دهنده چنين احساس كنند كه در درجه دوم اهميت قرار دارند.ديدگاه مشتريمراجعان صنفي بانك بر اساس مصاحبه ها و مطالعاتي كه توسط مشاورانشان در بخش صنعت انجام گرفته بود به آنها گفته بودند كه يك بانك نمي تواند پاسخگوي همۀ خواسته هاي مردم باشد : آنها مي بايست فعاليت هايي را كه در آن مهارت دارند مشخص كنند و آنها را به خوبي انجام دهند. مشتريان ، فرهنگ بانكهايي را كه با آنها در ارتباط بودند ، به درستي مي شناختند و سيماي اين شناخت بيش از هر عامل ديگر ، نحوۀ رفتار كاركنان بانك با مشتريان بود . نمونه نگرش مراجعان بانك چنين بود :« بانك يعني كاركنان آن! آنها هستند كه فرهنگ بانك را منعكس مي كنند .»تعهد فرست شيكاگودر فرست شيكاگو ارجحيت با مشتري است . ما خود را نسبت به انجام خدمات ابتكاري  و با كيفيت بالا براي مشتريان خود مسئول مي دانيم . به نظر ما سود آوري در دراز مدت ، نتيجۀ رابطه درست با مشتريان است. ما هر ارتباطي را به قصد مشاركت دراز مدت و با اين هدف آغاز خواهيم كرد كه از منافعي كه نصيب مشتريان مي شود ، سود ببريم .از نظر استراتژيكي مانند يك نهاد اداره مي شويم .پيوسته در جستجوي راههاي بهتري براي رسيدن به برتري رقابتي خواهيم بود. استراتژي ما در طول زمان ثابت خواهد بود ، اما در

عين حال براي بهره وري از تغييرات محيطي به قدر كافي قابليت انعطاف خواهد داشت .ما خود را متعهد مي دانيم كه هر كاري را به بهترين وجه انجام دهيم.كار دسته جمعي روش كار در شيكاگو است.كاركنان رمز موفقيت ما هستند.ما بايد كاركنان پايبند اخلاق ، لايق و با استعدادي كه خود را وقف انجام وظايف فردي و نيل به هدفها و مقاصد فرست شيكاگو مي كنند ،جذب كنيم و در افزايش و نگهداري اين گونه افراد بكوشيم.نتيجهبانك آمادگي رويارويي با دشواريهاي آينده را دارد.بانك از استعداد و استراتژي هاي بجا برخوردار است و مي داند چه هدفي را دنبال مي كند –بانك مجدداً هويت خود را باز يافته بود .در سوم دسامبر 1983، مجله بيزينس ويك به نقل از يك گزارش تحقيقي موثق، فرست شيكاگو را در زمينۀ درآمد و بازده سرمايه گذاري «نزديك به نقطه اوج » اعلام كرد.در جاده منتهي به موفقيت ، دامهاي فريبندۀ فراواني در كمين است .دامهااز آنجا كه فرهنگ سازمان هم براي اجراكنندگان و هم براي دانش پژوهان موضوع نسبتاً تازه اي است، سازمان هايي كه در پي تغيير فرهنگ خود هستند ، به طور حتم در طول راه مرتكب اشتباهاتي مي شوند.هرگونه كوششي براي تغيير ، در عمل با دام هايي برخورد مي كند .بنابراين منطقي است مديراني كه براي تغيير فرهنگ سازمان خود تلاش ميكنند ، با نحوه علت يابي ،پيشگيري و اصلاح اين قبيل دامها آشنايي داشته باشند . رويداد بي اهميتعلت يابياين پديده زماني پيش مي آيد كه هزاران نفر از كاركنان سازمان در مورد نخستين گامي كه براي تغيير فرهنگ سازمانشان برداشته شده

سخناني مي شنوند اما بعد ديگر هرگز چيزي به گوششان نمي خورد . معمولاً اين فرايند زماني شروع مي شود كه مديريت ارشد سازمان اعلام مي كند كه برنامه اي براي تعيين هويت و تغيير جنبه هاي عملي فرهنگ سازمان در دست اقدام دارد. اعلام اين مطلب هيجان بسياري ايجاد مي كند اما چندي نمي گذرد كه موضوع به كلي فراموش مي شود. با اندوه بسيار ، مدير عامل به اندازه اي كه ديگران اميدوار بودند علاقه اي به مسأله نشان نمي دهد و آنگونه كه شايد و بايد مفهوم را درك نمي كند .به عبارت ديگر ، كوششي براي تغيير فرهنگ سازمان به عمل مي آيد اما معمولاً به صورت سياست بازي و  تبليغات نمايشي است كه با كوشش واقعي اشتباه گرفته مي شود .پروژه مانند كشتي تازه به آب انداخته  مي شود در حالي كه تعداد معدود مديران بلند پايه اي كه واقعاً نقش اساسي داشته اند اعتقادي نداشته و همراه نمي شوند. بنابراين هر تلاشي كه در پي آن  براي انگيزش كاركنان به بحث كردن درباره فرهنگ سازمان به عمل آيد به نتيجه اي نخواهد رسيد.پيشگيريبراي پرهيز از افتادن در چنين دامي ، روش ملايمي در پيش بگيريد .تغيير ارزشهاي مهم در يك روند ملايم و بدون سرو صدا از اقدامات مهم اوليه است . حفظ شكيبايي تا اطمينان از حمايت هاي لازم ، اصل آغازين هر گونه تغيير سازماني به شمار مي رود.اصلاحمخاطرات حالتهاي جدي زماني رخ مي دهند كه انتظار بيش از حدي ايجاد شده ولي برآورده نشده باشد . باورها را مي توان به عمل در آورد . اما

آنها في نفسه عمل نيستند.اگر رويدادي در نظر بي اهميت جلوه مي كند بر اثر آن است كه توقع عمل مؤثري داشته ايم كه صورت نپذيرفته است .در اينجا اصلاحات تا درجه اي امكان پذير است كه توجه و تمركز خود را از انتظار برانجام اقدامات فوري برداريد و بر ستايش و ارج گذاردن به نفس باورها متمركز كنيد. و اين باورها است كه به اعمال شكل مي دهد.اگر اقدامات مورد نظر شما به انجام نمي رسند علتش اين است كه باورهاي لازم در صحنه حضورندارند.لفّاظيعلت يابيبر اساس ضرب المثل مشهور،دو صد گفته چون نيم كردار نيست ، سخن گفتن از يك شيئي را نبايد به جاي خود آن شيئي گرفت .فرهنگ يك سازمان شيئي نيست و رفتاري كه در جهت هدف باشد ، اما سخني از آن به ميان نيايد ، بهتر از همۀ حرفهاي بجا اما بدون عمل است .پيشگيريراه پيشگيري از لفّاظي ، وادار كردن كاركنان به مشاركت است .رهبراني كه ايده هاي بزرگي دارند ، كساني كه جمعيتي را به حركت در مي آورند ، معمولاً يك مطلب را به اشكال گوناگون بيان مي كنند (و پاره اي اوقات همان واژگان را به كار ميبرند اما منظورشان چيز ديگري است ). اين باعث مي شود كه بسياري از كاركنان ، ارزشهايي را كه از آن جانب داري مي شود به خود ببندند و عملاً در تحقق ايدۀ مورد نظر مشاركت كنند.اگر باور ها به روشني بيان شوند ، كاركنان، كلمات  صحيح كليدي را فرا خواهندگرفت و مكرراً به كار خواهند بست .نتيجه اي كه بدست مي آيد رسيدن به يك زبان

تخصصي است .مفاهيم و قالبهاي تخصصي جايگزين فكر است و به اين جهت دشمن تغيير به شمار مي رود.جلب رضايت رئيس علت يابيگاهي كاركنان ارزشهاي سازماني خاصي را مي پذيرند ، به اين دليل كه رئيس مجبورشان كرده است ، نه آنكه خود آنها هم همانقدر موافقت داشته باشند . در چنين شرايطي ، باور هاي سازمان تنها زماني كارساز خواهد بود كه تأكيد و فشار رئيس پشت سر آن باشد .مدير عاملي كه مي گفت :« وقتي پاي خود را از روي پدال گاز برداشتم تمام فعاليت ها متوقف شد» ، منظورش عيناً همين بود .پيشگيريجلوگيري از اين دام كار دشواري است . بسياري از مديران مي گويند اگر مشتاق شنيدن باور هاي حقيقي و توصيه هاي صميمانه هستيد، بايد كاملاً مواظب باشيد كه  باورهاي خودتان را پيش از شنيدن نظريه ديگران اظهار نكنيد زيرا در غير اين صورت ، بيشتر موافقت بدست مي آوريد تا حقيقت .رؤسا با پنهان نگه داشتن نقطه نظر هاي خود ، از چنين رويدادي پيشگيري مي كنند.وجود چنين شرايطي در سازمان بدين معني است كه بله قربان گفتن و سر افكندگي ، عناصر اصلي يك فرهنگ سازماني ناسالم اند .اصلاحبه  آرا و عقايد مخالف در صورتي كه سازنده باشند ارج بگذاريد . نشان دهيد كه عدم موافقت با رئيس هم مي تواند به نوبۀ خود خوشايند باشد..بدبينيعلت يابيبدبيني شايد از همه دامهاي ديگر نابود كننده تر باشد .اين دام زماني پيش مي آيد كه مديريت سازمان به رغم بيشترين تلاشها و نيات باطني اش ، ارزشها و باور هاي مطلوب را مسكوت مي گذارد و قادرنيست آنها را

در تصميمات و رفتار خود به كار ببرد . باور هاي راهنما بيان كننده آن چيزي است كه سازمان معرف و مدافع آن است .پيشگيري بهترين روش براي پرهيز از بدبيني آن است كه مديران بلند پايه از خود بپرسند كه آيا درست است كه نه تنها به آنچه مي گويند حقيقتاً ايمان دارند ، بلكه پيوسته براي  تحقق آن باورها نيز مي كوشند ؟.شمارش آراي كاركنان يك سازمان نشان داد كه به عقيده 62 درصد از آنها « مديريت كل سازمان نقش كاركنان را در موفقيت سازمان مؤثر نمي داند .» تحت چنين شرايطي پرهيز از بدبيني ، كاري بس دشوار است .اصلاحاساساً براي تصحيح بدبيني دو انتخاب موجود است . يا مشكلات رهبران سازمان را بر طرف كرد يا رهبران سازمان را تغيير داد .روش انقلابي براي رفع بد بيني كاركنان ، بر كنار كردن مديران است .مدير جديد را احتمالاً بايد از محيط خارج از سازمان آورد و او هم مجموعه اي از باورها و ارزشهاي جديد را همراه با خود به سازمان مي آورد . اگر كاركنان عادي سازمان از اين تغيير حمايت كنند ، دوران ماه عسل آغاز مي شود كه يك وظيفۀ عمده آن پذيرش و سپس تعهد نسبت به نظام جديد است . اگر به اين ترتيب پيش برود ، بدبيني ديرينه زدوده و به دور ريخته مي شود .علت يابياگر باور هاي راهنماي سازمان استراتژي و عمل را به جلو نبرند ، باور هاي روزانه اين نقش را بر عهده خواهند گرفت .علت وجودي سازمان كم كم از نظر كاركنان ناپديد مي شود و در عوض ،

توجهشان بر رويداد هاي روزمره و موانع تمركز مي يابد .پيشگيريساده ترين راه براي پيشگيري از اين دام آن است كه باورهاي راهنماي سازمان را در معرض ديد قرار دهيم. باور هاي روزمره ، استراتژي را تنها در  خلأ به پيش مي برند . باورهاي راهنماي فرهنگ هر قدر روشنتر بيان شوند ، با توالي بيشتري شنيده شوند ، به طور روزمره نقل شوند واعتقاد عميق تري را به خود جلب كنند ، مقررات خلق الساعۀ كمتري وضع و مجري هدفهاي دراز مدت سازمان خواهند شد .اصلاحسعي نكنيد باورهاي روزمرۀ زيان آور و نامناسب را از بين ببريد . در عوض براي معني دار شدن و به واقعيت در آمدن باورهاي راهنماي جديد تلاش كنيد .هر چه بيشتر اين باورها تبديل به عمل شوند ، به مشاهده درآيند و كراراً مورد تقويت قرار گيرند ، باورهاي روزمرۀ جديد در اطراف آنها رشد مي كنند و باورهاي روزمرۀ قديمي به آرامي و بدون اينكه مستقيماً به آنها حمله شود ، كهنه و منسوخ مي شوند .فرايند بدون توليدعلت يابييكي از دامهاي معمول عبارت از گيرافتادن در فرايند هاي بي انتها از حرفهايي است كه يا اصلاً به عمل در نمي آيد و يا اقدام ناچيزي درباره آن انجام مي گيرد .گاهي اوقات ، كميسيون هاي فرايند بدون توليد، نتيجۀ وجود افرادي است كه صميمانه مشتاق سخن گفتن از فرهنگ سازمان خود هستند اما از اقتدار لازم براي انجام اين كار بي بهره اند .دام عبارت از تجزيه و تحليل هاي بي انتها ، احساساتي شدن و بحث هاي بدون پي گيري اجرايي است .پيشگيري پيشگيري از

افتادن در اين دام به معناي كمتر حرف زدن و بيشتر عمل كردن است . كاري كنيد كه ارزش عمل كردن از حرف زدن بيشتر باشد .« چه بسا كه شما با عمل كردن  به احساس مي رسيد تا با احساس كردن به عمل برسيد.»اصلاحتصحيح بحث بي ثمر و خودداري از عمل ، بيشتر مربوط به مديريت خوب در سطح كلي سازمان است و ربطي به فرهنگ سازمان ندارد . هر كس كه جلسه اي را تشكيل مي دهد بايد دستور جلسه را تعيين و وظيفۀ روشني همراه با هدفهاي معين و زمان مشخصي براي ارائه پيشنهاد ها تعيين كند . اگر در جريان عمل متوجه شديد كه هدف از جلسه صرفاً ابراز احساسات ، فارغ از هرگونه انتظاري براي عمل است ، در اين صورت بايستي از پيگيري موضوع صرفنظر كنيد و آگاه باشيد كه اگر در مورد خواسته خود – اعمال دستور جلسه –پافشاري كنيد ، ميراث گروه پرحرف و بي عمل شما را از هدف دورتر و كار را دشوارتر خواهد كرد . اگر هيچ يك از شرايط بالا پيش نيايد ، من شخصاً با پايان دادن به اين قبيل جلسات ، اين دام را از سر راه بر مي دارم .نياز برطرف نخواهد شد و بدون آنكه سازو كار مناسبي وجود داشته باشد ، فشار آن نياز، اقدامي صورت خواهد داد .توليد بدون فرايندعلت يابيمن در شركت هاي بسياري بوده ام كه كوشش براي تبيين ارزشهاي خود را بر تهيه و عرضۀ چيزي متمركز مي كنند كه من آن را «لوحه» مي نامم . منظورم از لوحه تابلويي است كه باورها

بر روي آن نوشته مي شودو در روي ميز كار و يا ديوار نصب مي شود .پيشگيريلوحه فقط يك وسيله است و هدف مطلوب ، عمل كردن به مفاد مندرج در آن است . شنيدن ، ديدن و خواندن عبارتهاي صحيح و به جا كافي نيست . بايد عمل كرد .اصلاحبايد دهها و صدها روش خاص را در اختيار مردم ( مشتريان ، كاركنان و غيره ) بگذاريد تا باورها را عملاً بيازمايند.ملايمت علت يابيمنظور از ملايمت زماني است كه مديريت تصميم مي گيرد فرهنگ سازمان خود را بيشتر عرضه كند .پس گروه كوچكي را براي مدت زمان نسبتا كوتاهي دعوت مي كند تا كلمات و عبارات زيبا و ملايمي چون فضيلت ،درستكاري و خدمت را كه براي همه عباراتي ارزشمند هستند ،ارائه كنند.در هر نوع سازمان و در هر زمان و مكاني در جامه ي ما اثر گذار است . يكي از عناصر مشخصه يك فرهنگ ، تفاوت آن با ساير فرهنگها است.پيشگيري پيش از هر چيز ، متوجه باشيد كه برچسب يك شيئي را با خود آن شيئي عوضي نگيريد. عبارتهايي كه تحت عنوان ( فرهنگ ما ) اعلام مي شوند دليل نمي شود كه واقعا فرهنگ ما باشند.ملايمت معمولا در كميسيون هاي عبارت سازي بيشتر پيدا مي شود تا در فرهنگهاي زنده و رايج .اصلاحاز كوششها عيب جويي نكنيد ، زيرا انها صميمانه واز روي حسن نيت صورت مي گيرد. حتي اگر مؤثر نباشد ، اما همواره مثبت اند . در عوض ، از تأكيد و تمركز بر عبارتها دست برداريد و در پي گذار از حرف به عمل باشيد..

اولين تجربه مديريت

مولفان :

لورن بلكر – گري اس تاپچيك

خلاصه كتاب: مقدمه: اولين تجربه مديريت افراد غالبا اتفاقي كسب مي شود . استعفاي مدير سابق،كارايي بالا، توسعه شركت  وافزودن بخشهاي جديد  متداولترين عوامل ايجاد فرست براي كسب اوين تجربه است. حال آنكه اولين قدم كه هميشه مهمترين و سخت ترين گام در اين مسير است را چگونه مي توانيم طي  كنيم در اين كتاب به ان پرداخته است. مسائل كليدي مديريتي در شش بخش ذيل آمده است :1- خوب پس قرار است مديريت كنيد 2- دست و پنجه نرم كردن با مديريت جديد 3- كار كردن با افراد و ايجاد رابطه 4- شرح وظايف ، ارزيابي عملكرد و مديريت دستمزدها5- پيشرفت و ترقي خود شما 6- فرد كاملدر اين كتاب 6 بخش فوق شامل 36 قسمت مي باشند .  در اين تحقيق چند مبحث كه حائز اهميت بيشتري است مطرح مي شود .بخش اولخوب پس قرار است مديريت كنيد1-1   راهي به سوي مديريت :افراد مي توانند از راه هاي مختلفي مدير شوند  در بيشتر شركتها به اشتباه اشخاصي را كه داراي عمل كرد بهتري هستند در موقعيت مديريت قرار مي دهند و اين در حالي است كه اين افراد غير مدير  از طريق فرد گرايي و توجه به جزئيات به موفقيت رسيده اند در حالي كه مديران با توجه به افراد و نه بر كارها وبا اتكاي     به ديگران عمل مي كنند و صرفا متكي به خود نيستند . در واقع مديريت كار هر كسي نيست .بيشتر افراد به اين خاطر مديريت را قبول مي كنند  كه تصور مي كنند با رد مديريت وارد بن بست شغلي شده اند

. 2- 1    آغاز كار :اين مسئله با مستقر شدن عنوان مي شود .اولين هفته كاري براي مدير قدري غير معمول است . زيرا ا فراد سعي مي كنند چه موافق و چه مخالف  سعي مي كنند مدير جديد را و در واقع شما را  امتحان كنند و شما را نسبت به مدير قبلي مقايسه كنند  كه آيا از او لايق تر هستيد يا نه .نكات  مهمي كه در اين زمينه وجود دارد : - از تغييرات ناگهاني و شديد بپرهيزيد- به روابط با افراد زير د ست اهميت دهيد زيرا در واقع عملكرد آنهاست كه شيوه مديريتي شما را نشان مي دهد .- به طور مناسبي با مافوق و مديران خود رابطه برقرار كنيد .استفاده از اختيارات جديد                                                                                                             يكي از بزرگترين اشتباهاتي كه مديران جديد انجام مي دهند اين است كه از قدرت خود استفاده مي كنند  يعني شروع مي كنند به دستور دادن در حد زياد .  ولي بهترين حالت اين است كه از روش كم نمايي استفاده شود .يعني مثل يك انبار دار كه براي ذخيره    كردن اختيارات تا حد امكان نگه مي دارد و در موارد ضروري نشان مي دهد كه تاثير پذيري ان بيشتر باشد .    مهارتهاي انساني :

- مهارت هاي انساني از مهارت هاي فني اهميت بيشتري دارد : به عنوان مثال براي برقراري ارتباط با يك   دوست اگر به دنبال دوستي در ميان كاركنان هستيد بهتر است كه اين دوست از ميان مديران بخشهاي ديگر باشد تا زير دستان احساس تبعيض نكنند . –  مديريت رواني و احساسات : يعني از تغييرات رواني ناگهاني جلوگيري كنيد و سعي

كنيد خونسردي بيشتري از خود نشان دهيد و اين به معني بي تفاوت بودن و عدم نشان دادن احساسات نيست .3-1   ايجاد اعتماد و اطميناناعتماد سازي يك فرايند تدريجي است يكي از اهداف مديران اين است كه افراد به آنها اعتماد و اطمينان   داشته باشند . براي ايجاد اين مسئله يكي از راه ها : موفقيت پي در پي است . يعني وقتي چندين بار    موفقيت كسب شود انسان به موفقيت عادت مي كند . مديران بايد سعي كنند در ابتدا وظايفي را به كاركنان بدهند كه از عهده آنها برايند . اين موفقيت باعث بوجود آمدن احساس رضايت و اعتماد به نفس مي شود و به طور متقابل اعتماد به مديريت بوجود مي ايد .همچنين براي ايجاد يك محيط كاري مثبت و دادن انگيزه به افراد از روش( ستايش در عيان و نهان ) و  سرزنش در نهان بايد استفاده كرد . يعني جلوي جمع ويا به طور خصوصي از شخص تمجيد شود وبه طور   خصوصي از وي انتقاد شود .4-1   شنونده فعال بودناز مهمترين خصوصيت مدير است . به اين معنا كه طرف مقابل احساس كند كسي به حرفش گوش  مي دهد . در واقع مديران بايد به فكر قابليت برقراري ارتباط و گوش دادن فعال باشند .براي شنونده فعال بودن بايد سعي كنيم مسير گفتگو را به سمت خودمان نكشيم وشخص را ترغيب كنيم      صحبت كند و همچنين از ايما و اشاره استفاده كنيم تا بيان كنيم كه به سخنان طرف علاقه منديم .از فوايدي كه شنونده فعال بودن دارد :- فرد پر حرف و لافزني به نظر نمي رسيم- با بيشتر

گوش دادن مي توانيم از مسائل اطراف با خبر شويم . 5-1   كار مدير جديد مسئوليت اصلي مدير عبارت است از : استخدام ، آگاهي بخشي ، برنامه ريزي ،  سازمانده، آموزش ونظارت .مديران بايد روي كلي نگري تاكيد كنند و از جزئيات هم  غافل نشوند  در واقع اعتدال را در پيش بگيرند.بخش دومدست و پنجه نرم كردن با وظيف جديد1-2    اداره كردن كاركنان مشكل سازقرار نيست همه كاركنان موفق باشند . ممكن است برخي ها عملكرد ضعيفي داشته باشند كه با آموزش مناسب و يا انتقال آنها به حوزه هاي ديگر امكان درخشش بيشتري برايشان فراهم شود.هدايت كردن افراد به كارهايي كه با طبيعت آنها هماهنگي دارد بسيار ساده تر است از مجبوركردن آنها براي  انجام كارها .كاركناني كه بيشترين چالش را براي مديران تازه كار بوجود مي آورند شامل :مهاجم ، فكاهي ، فراري ،  جوياي شهرت ، دو كاره ، اين كار من نيست ، سوخته دل ، شاكي مهاجم : با ساير افراد مخالفت ميكند و مانع به نتيجه رسيدن تلاس هاي گروه مي شود .فكاهي : فكر مي كنند وظيفه اصلي آنها سرگزم كردن ديگران استفراري : يا به لحاظ ذهني يا جسمي تيم را ترك مي كنند و عملكرد آنها به صفر مي رسد .جوياي شهرت : سعي مي كنند تمام كارهارا به اسم خود تمام كنند .دو كاره : همزمان به دو يا چند كار مي پردازند و شغل ديگري را بعنئان شغل اول دارند .اين كار من نيست : بايد تمام كارها از نظر آنها در شرح وظايف  ذكر شود در غير اين صورتآن كار را انخام

نمي دهند .سوخته دل :احساس مي كنند  كل زندگي خود رابراي شركت گذاشته اند واز زندگي لذتي نبرده اند.شاكي :دوست دارند غر بزنند و از همه چيز شكايت كنند .2-2  استخدام و مصاحبهشايد به تعداد تمام شركتهاي موجود روش استخدام وجود داشته باشد ومرور كردن انها غير ممكن باشد . بنابراين فقط چند فرض ساده و مهمتر مطرح مي شود :طرز نگرش : بيشتر مديران به دنبال تجربه ، صلاحيت يا تحصيلات كاركنان هستند در حالي كه طرز   نگرش از اهميت زيادي برخوردار است .كارمندي مي تواند تجربه ، صلاحيت و يا تحصيلات مناسبي داشته   باشد ولي بخاطر عدم نگرش مناسب مشكل آفرين باشد . اين طرز نگرش را مي توان از سئوالاتي كه داوطلب مي پرسد دريابيم . سوالاتي مثل مطرح كردن بيمه  ( كه پر مسئوليت بودن را نشان مي دهد)در واقع لحن كلي سوال ها  مي تواند مشكلات مربوط به طرز نگرش را بيان كند .فرايند گزينش : نوع سوالاتي كه در گزينش مطرح مي شود حائز اهميت است ، سوالات گنگي كه پاسخ    دادن به آنها مشك است بهته كه مطرح نشود و در عوض سوالاتي را بپرسيد كه باعث شود گفتگو ادامه پيدا   كند و باعث خودماني شدن داوطلب شود تا بتوانيد انها را بهتر بشناسيد .استخدام : اگر شما چند نفر را براي استخدام در نظر گرفته ايد ، بايد به انها  اطلاع دهيد كه تا پايان كامل گزينش و مصاحبه هيچ تصميمي اتخاذ نمي شود و به محض اتخاذ تصميم با او تماس گرفته مي شود.بهتر است اين تماس توسط شخصي بغير از خودتان انجام شود .اخراج كردن

: اگرتنها يك لحظه باشد كه براي هميشه در خاطر مديري نقش مي بندد اولين باري است  كه يكي را اخراج مي كند .اخراج يك فرد مي تواند براي هذ دو طرف درگيري ناراحت كننده باشد . اخراج هاي ناگهاني تقريلا هميشه غلط است جز در مواقعي كه كارمند ضادق نبوده ويل خشونتي به خرج داده است . بيشتر شركت ها دستور عمل هايي براي فرايند اخراج دارند . اخراج نبايد بر اساس افراط و تفريط صورت گيرد يعني اخراج نبايد از روي عصبانيت و تعجيل باشد ونه انقدر اخراج كردن يه نفر طول بكشد كه افراد شاغل در محيط كار بپرسند چرا فلاني اخراج نمي شود !مدير بايد براي اخراج زمينه سازي كند و از قبل به كاركنان تذكر دهد. اخراج كردن و در واقع نمايش اخراج هم مهم است :زمان گذاشتن نامه توي پاكت و نوشتن عنوان اخراج  گذشته است . مدير بايد با توجه به موقعيت فرد مورد نظر عبارت متناسبي را در يك مصاحبه ي اخراج در نظر بگيرد كه به فرد لطمه بيشتري وارد نشود  . بخش سومكار كردن با افرد و ايجاد رابطه 1-3    رازي در كار نيست :                                                                                                             اكثر مديران بد تمايلي ندارند تا اطلاعات خود را در اختيار زير دستان بگذارند . در حاليكه در مقابل اين عمل اين واقعيت مهم وجود دارد كه : افراد بر اساس واقعيات موجود عمل نمي كنند بلكه انها بر اساس برداشت   خود از واقعيت عمل مي كنند . هر شخصي نياز دارد كه بداند چه خبر است . به عنوان يك مدير هر چه اطلاع رساني بيشتر باشد موفقيت بيشتر

خواهد بود . چرا كه در غير اين صورت اطلاعات نادرست فراواني در اطراف شما جريان پيدا مي كند كه بايد آنها را تصحيح كرد ، البته اگر از وجود آنها اطلاع داشته باشيد .2-3 شكاف نسل ها : مديران تازه كار مي توانند در هر سن و سالي باشند سه موقعيت بر اساس تفاوت هاي سني بوجود مي آيد :- سرپرستي مدير مسن بر افراد جوان- سرپرستي مدير جوان بر افراد مسن تر- سرپرستي مدير جوان يا مسن كه گروهي از سنين مختلف را سرچزستي مي كند ، كه برخي جوان تر          و برخي مسن تر هستند .بزرگترين تعارض زماني بوجود مي ايد كه مدير جوان تر سرپرستي كارمندان مسن تر را بر عهده گيرد .مسائلي كه يك مدير جوان ممكن است داشته باشد :- رويكرد شما بايد توام با مهرباني و ملايمت باشد .- نشان دهيد كه بيشتر از سنتان جا افتاده و پخته هستيد .- آرام حركت كنيد .- از چپ و راست دست به تصميم گيري هاي عجولانه نزنيد .- در انجام تغييرات حوصله به خرج دهيد .- عمل سريع از جانب فرد مسن قاطعيت و از جانب مدير جوان عجول بودن او را نشان مي دهد .اين مسائل را مي توان با استراتژي هاي مديريتي كنترل كرد ، مثل تاخير برخي از تصميمات معقول وكاملا محرزي كه بايد اتخاذ كنيد كه باعث احساس آرامش مي شود و در ذهن همه به يك واقعيت  تبديل مي شود . بخش چهارمشرح وظايف ، ارزيابي عملكرد و مديريت دستمزدهاكاركرد هاي ارزشمندي هستند كه هر شركتي چه رسمي و چه غير رسمي به آن

عمل مي كنند . - اينكه چه كسي چه مسوليتي را بر عهده بگيرد كه مناسب با فرد باشد .(شرح وظايف)مانند سوابق تحصيلي مورد نياز، ميزان تجربه مورد نياز براي انجام كار با توانايي كافي و يا ميزان مسئوليت سرپرستي .- تصميم براي اينكه كدام كارها حائز اهميت بيشتري هستند .(ارزيابي عملكرد )از طريق فرم ارزيابي يا گرفتن گزارش كار و بررسي آن ، مي توان به كاركنان امتياز داد . - تصميم گيزي ميزان دستمزد بر اساس نحوه كار .(مديريت دستمزد)منطقي است كه براي هر شغلي يك حداقل و يك حداكثر در نظر گرفته شود و به تناسب سمت و فعاليت سقف حقوق در نظر گرفته شود .بخش پنجمپيشرفت و ترقي مدير1-5 برخورداري از هوش عاطفي :يك مفهو مديريتي جديد به نام ((هوش عاطفي)) وجود دارد كه سر و صداي زيادي به پا كرده است .مديران موفق در سطح  بالايي است .  يا بهره عاطفي ( EQ )بهره هوشي ، قابليت هاي متفاوتي با بهره عاطفي دارد .    يا( IQ ) در سال 1995 توسط دكتر دانيل گولمن رواج پيدا كرد .EQ افراد داراي بهره هوشي بالا داراي قابليت رياضي خوب ، درك گسترده از لغات و درك مطالب هستند . اما افراد داراي بهره هوشي بالا در برقراري رابطه و كنترل عواطف و احساسات ويا استرس و قدرت همدلي   كردن با ديگران هستند .رابطه بهره عاطفي با مديريت : مديران برتر با استفاده از اين مهارت در تشخيص احساسات خود و ديگرانقادرند عواطف خود را به طور مناسب بيان كنند ، داراي خود انگيختگي هستند و به ديگران انگيزه مي دهند و استرس

، تنش و هرج و مرج را اداره مي كنند و به ديگران در اين زمينه كمك مي كنند .2-5  مديريت كردن وقتي كه در اختيار داريد تا بحال شده است كه با اين احساس از دفتر كار به خونه آمده باشيد كه هيچ كاري را به سر انجام نرسانده ايد؟روزهايي كه به تمامي صرف رتق و فتق امور پيش پا افتاده شده باشد؟ طبيعتا همه ما اين روزها را داشته ايم و اين نشانه عدم مديريت وقتي است كه در اختيار داريم . براي بهتر مديريت كردن زمان به موارد زير مي توان توجه كرد :- اجزاء كوچكتر كار : هدفي را كه در پيش داريم را در نظر گرفته ، به اهداف كوچكتر تقسيم كنيم تا انجام كارها آسان تر شود .- فهرست : هر روز صبح مواردي را كه مي خواهيد در ان روز انجام دهيم فهرست كنيد  و بر اساس اولويت بندي انها را مرتب كرده انجام دهيد كه باعث مي شود براي كارها برنامه ريزي كنيد .- نياز به ياد آوري و تعمق: برنامه ريزي كنيد تا هر روز يك مدت آرام براي خود داشته باشيد .اگر هر روز اين كار را نمي توانيد انجام دهيد سعي كنيد زماني را در گوشهاي به خيال پردازي و تعمق    بپردازيد . اين كار براي روان شما حياتي است و مشكلات لاينحل را در اين مدت زمان آرامش مي توانيدحل كنيد .- دقت به تفاوت كار مهم وكار فوري : تمركز بايد روي كار مهمتر باشد .- همه ما زماني مساوي داريم 168 ساعت در هفته : آنچه شما با اين زمان انجام

مي دهيد است كه تفاوت را ايجاد مي كند .3-5  واگذاري وظايف : از موارد مهم وظايف مدير است.اگر تفويض اختيار درست انجام شود بيشتر مي توان روي مديرت و رهبري تمركز كرد .فوايد تفويض اختيار:-كاركناني خواهيد داشت كه بيشتر درگير كار خواهند شد وانگيزه بيشتري دارند ، زيرا مهارت هاي بيشتري را بكار مي گيرند .- باعث صرفه جويي در هزينه هاي سازمان مي شود .- اين كار دست شما را بازتر مي گذارد تا كارهاي ديگري مثل مديريت ورهبري را انجام دهيد وپروژه هاي بيشتري را قبول كنيد .آنچه كه هرگز نبايد واگذار شود : مسائل مربوط به امور پرسنلي است.مواردي مثل : ارزيابي عملكرد ها ، بازبيني دستمزدها ، مربيگري ، امور مربيگري و خاتمه خدمت .4-5  حضور روي صحنه (نقش سخنراني در مقابل جمع)جاي تعجب دارد كه تعداد فراواني از مديران توانمند هستند كه نمي توانند از پس موقعيت هاي سخنراني در حضور جمع بر آيند .برداشتي حضار از اين امر دارند اين است كه ، آن ها در كار مديريت هم چندان موفق نيستند . شايد برداشت درست نباشد اما همانطور كه پيشتر در مورد آن بحث كرديم ، افراد بر اساس برداشت وادراك خود عمل مي كنند .مواردي كه براي يك سخنراني خوب لازم است شامل :- آمادگي قبلي : بسياري از مديران به اين دليل سخنران بدي هستند كه از قبل هيچ كاري انجام نمي دهند    و ناگهان خود را در موقعيت سخنراني مي بينند.اگر مديران ياد بگيرند كه سخنران خيلي خوبي باشند مي توانند قابليت في البداهه سخن گفتنشان را نيز تقويت كنند كه بهترين روش تمرين

كردن است .- براي خود مشخص كنيد كه هدف از اين سخنراني چيست و آن را در يك جمله بنويسيد.- هدف خودرا به لحاظ رفتاري بنويسيد يعني شنوندگان از سخنراني شما چه چيزي برداشت مي كنند .- كليات مطالب خود را تهيه كنيد، شنوندگان معمولا يك نكته اصلي و سه نكته فرعي رادريافت مي كنند.- طي زمان ارائه سخنراني به افراد بگوئيد كه مي خواهيد چه چيزي به آنها بگوييد ( اين كار ر در اغاز سخنان انجام دهيد ) مطالب را در بخش اصلي گفتارتان بيان كنيد . جمع بندي كنيد ودر اخر به آنها ياد اور شويد     كه چه گفته ايد.- سعي كنيد حضار را تحليل كنيد و ببينيد علت حضورشان در جمع چيست واين جمع از چه كساني تشكيل شده است.بخش ششمفرد كامل1-6   كنار امدن با استرس    عوامل زيادي باعث بوجود امدن استرس مي شود ، هر چيزي كه به جسم يا روان ما ضربه وارد كند استرس زا است .بهترين راه حل اين است كه به قابليت هاي خود اعطماد داشته باشيد . شما به اين دليل مدير شده ايد  چون توانايي انجام دادن كارهاي مشكل تر راداشته ايد پس به مشكل واكنش نشان دهيد و نه به استرس.سعي كنيد مشكل را به چالش بكشيد وآن را حل كنيد همچنين استرس را كنترل كنيد .2-6  با كلاس بودن كلمه كلاس معاني زيادي دارد كه در اينجا به عنوان برخورداري از سبك وقار در رفتار فرد مطرح مي شود. كه شامل موارد ذيل مي باشد :- با مردم مطابق با شان اجتماعي آنها برخورد شود .- حتي زماني كه عصباني مي شويد

هم از كلمات زشت و ركيك استفاده نكنيد .- لظيفه نژادي و قومي تعريف نكنيد .- خونسردي خود را از دست ندهيد .- در سدد توجيه اشتباهات نباشيد و از آنها درس بگيريد .- اسوه و نمونه ديگران باشيد .جمع بندي مطالب  شما به مرور زمان باهوش تر نمي شويد ، بلكه تجربه بيشتري كسب مي كنيد واين باعثكار آمدي بهتر شما مي شود و تكرار تجربيات باعث روان انجام دادن كارها.موفقيت شما به عنوان يك مدير از خود شما و از طرز نگرش نسبت به اين مسئوليت آغازمي شود. مسئله اي كه در اينجا مهم است : تاثير شما بر افرادي است كه با زندگي آنها در تماس هستيد. منبعكتاب اولين تجربه مديرت ( ويرايش پنجم )مولفان : لورن بلكر – گري اس تاپچيك  لورن بلكر : بيش از سي سال سابقه مديريت در صنعت بيمه را درا بوده.  گري اس تاپچيك : از مديران موفق شركت سيلور استار است كه در زمينه خدمات مشاوره مديريتي فعاليت دارد  و پس از فوت بلكر ويرايش  اين كتاب را خود بر عهده گرفته است .

ملك سليمان

دكتر محمد علي انصاري

ملك سليمان (جلوه هايي از مديريت در قرآن) مجموعه مقالات 3- نويسنده: محمد علي انصاري - انتشارات بيان هدايت نور- چاپ اول اسفند 1383/رقعي- تعداد صفحات 159-شامل پنج گفتار- تهيه و تنظيم: سميرا حسين پور عرب- سخن آغازين : پيامبران بزرگ الهي انسان هاي كاملي هستند كه در حوزه انديشه و عمل اسوه هاي بي بديلي براي بشريت محسوب مي گردند، از اين رو تأمل و كنكاش در سيره و رفتارها و گفتارهاي اين پيام آوران هدايت و

رحمت ،اين سالكان واصل و معلمان صاحبدل ،بهره هاي وافري را به ارمغان مي آورد .از جمله حيطه هاي هنر نمايي اين متفكران وارسته ،عرصه مدارا و مديريت است كه در حيات اجتماعي اين بزرگان به شكل با شكوهي بروز و تجلي يافته است.صادقترين راوي حال وحكايت اين سفيران ملك خدايي ،قرآن كريم است كه در نهايت حلاوت و اوج جذابيت گزيده هاي نافع و كارآيي از حيات طيبه اين اولياءحق را به تصوير كشيده است، كه با هوش ورزي و تفتن جدي مي توان دريافت كه اين قوم به انصاف مديران سترگ بلنداي تاريخ بشريت اند و شناخت ارزش ها و روش هاي مورد اعتماد و عمل ايشان به خصوص در شاخه مديريت بحران مي تواند نويد بخش آثار و آمان هاي مباركي باشد.به عنوان مقدمه بايد توجه نمود كه قرآن كريم داراي محوريتي است .يعني مجموعه مطالب قرآن كريم حول محور ارتباط قرار دارد و به تعبيري روح پيام كلام الهي و قرآن را ارتباط تشكيل مي دهد ارتباطي كه داراي چهار مؤلفه است كه هيچ مطلبي رانمي توان يافت كه از اين چهار مؤلفه خارج باشد.محورهاي چها رگانه ارتباط در قرآن اولين ارتباط ميان انسان و خداوند است كه بخش عظيمي از آيات قرآن را تشكيل مي دهد انسان موجودي سرگردان ومتحير نيست بلكه با پديده اي به نام هبوط پا بر زمين گذارده است وسيرو حركتي دارد و براي حركت او نقطه پاياني نيز در نظر گرفته شده است . بنابر تعليم قرآن راهكارهايي كه اين حركت را ميسر و ممكن مي سازد چيزي جز تعليم و تربيت نيست يعني اولين

وآخرين راهكار همين است كه از آن به عبوديت تعبير مي شود و عبوديتي كه قرآن معرفي مي كند مبتني بر دو پايه و اساس معرفت و محبت است.ارتباط دوم انسان رابطه با خويشتن است .بشر از دير باز سعي داشته تا خود را بشناسد و با فرصتها و تهديد ها در مورد خود آشنا باشد داده ها و ستاده ها را جمع بندي و نتيجه گيري كند و از شخصيت خود بهره وري درستي بنمايد . راهكار اين قسمت در قرآن كريم بدون شك تزكيه و تذهيب است.و به زمين و كسي كه آن را گستراند وقسم به جان آدمي و آن كس كه آن را (آفريد) و منظم ساخته. سپس فجور و تقوا را به او الهام كرده است كه هر كس نفس خود را پاك وتزكيه كرده ،رستگار شده.وآن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته نوميد ومحروم گشته است!  شمس/آيات  6 ،7، 8 و9 سومين رابطه ارتباط انسان و جهان پيرامون اوست و به بياني ديگر رابطه آدميان و جهان طبيعت اين قسمت نيز از همان فصل هاي سربسته و نگشوده قرآن است ،كه ما مسلمانان تا كنون به آن توجهي ننموده ايم.ارتباط انسان و طبيعت در قرآن بسيار شگفت انگيز است رابطه اي كه قرآن به آدميان تعليم مي دهد بر اصل استعمار بنا نهاده شده است. نه آن معنا و تعبيري كه عموماً از استعمار استفاده مي شود.استعمار يعني آباداني و عمارت .يعني آدميان بايد بكوشند تا جهان پيرامون خود را آبادان نمايند.آنگاه به بهره برداري و انتفاع از آن مشغول شوند.طبيعت، معلم انسان است

. كرامت ، زيبايي،جلال،لطافت،بارش،تابش و رويش طبيعت هر يك درس هاي بزرگي است كه از سوي طبيعت به انسان تعليم داده مي شود.چهارمين رابطه كه مشكلترين نوع آن است ارتباط انسان با ديگر انسان هاست.در حوزه ارتباط آدمي با خداوند اصل رحمت وجود دارد و اين رحمت بسياري از كاستي ها را جبران مي كند.در حوزه ارتباط با خويشتن نيز اغماض و چشم پوشي،پذيرش مسائل را براي ما راحت مي كند. در حوزه ارتباط با طبيعت نيز اصل كرامت وجود دارد و چون طبيعت با ما رابطه اي يكسويه دارد ما از منافع طبيعت بهره مي بريم.اما رابطه انسان با انسان قدري پيچيده و دشور است چون رابطه آدميان با يكديگر تعارض و تفاخر دارد و به تعبير ساده در برخورد منافع و موقعيتها چالش هايي پيش مي آيد كه رابطه انسانها با يكديگر را مسئله ساز مي كندو بايستي براي آن چاره اي جدي انديشيد. بايددانست ثمره اصلي نبوت و امامت التيام بخشي و بهبود رابطه انسان و انسان مي باشد. قرآن براي رابطه انسانها با يكديگر آنقدر اهميت قائل است كه همراه ارتباط با خداوند آن را مطرح مي كند .(ونماز را به پا داريد و زكات بپردازيدو همراه ركوع كنندگان ركوع كنيد..)بقره/43 نماز رمز ارتباط با خداوند و زكات رمز ارتباط با مردم است. دو واژه اي كه هميشه در قرآن همراه يكديگر استعمال مي شود و متجاوز از چهل بار به كار برده شده است.به طور كلي در قرآن دو گونه تقسيم داريم كه يكي تقسيم كمي كه شامل تعداد حروف ،كلمات و آيات است و ديگري تقسيم كيفي وآنچه مهم

است شناخت مفهومي و كيفي قرآن مي باشد.سر فصلهاي پنجگانه قرآن1)آيات و عقايد:آياتي كه خداوند در آنها اصول اعتقادات را به مسلمانان تعليم مي دهد كه سه پاسخ اصلي ما در آن نهفته است توحيد،نبوت و معاد 2)آيات الاحكام: آياتي كه داراي احكام فقهي قرآن است.3)آيات اخلاقي: مجموعه تعاليم اخلاق عمومي كه گاه فرد و گاه جمع را در بر مي گيرد.4) قصص و تاريخ قرآن5)حكمتها و مثال هاي قرآني: كه همه از محيط پيرامون انسان نشأت مي گيرديعني مثال هاي عيني و ملموس.ويژگيهاي تاريخ و قصص قرآنتاريخ و قصص قرآن به معناي علم تاريخ نيست ،زيرا در قرآن تكيه گاه خداوند زمان و مكان نيست و اساساًٌ شيوه بيان مطلب به نوعي آموزش عملي و عيني است.شيوه تاريخ و قصص قرآن آموزش در حال حركت و عيني است و نوعي آموزش عملي و استمراري است .مجموعه تاريخ و قصص قرآن ساخته شده و داستان نيست بلكه مصداق كامل واقعيتهاي خارجي است.در سرگذشت آنها درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود.اين ها داستان دروغين نبود بلكه هماهنگ است با آنچه پيش روي او قرار دارد؛ و شرح هر چيزي هدايت ورحمتي است براي گروهي كه ايمان مي آورند. يوسف/111يكي از منابع بسيار غني در مباحث مديريت آموزش هاي عملي و تاريخي قرآن است كه گاه در آن مديريت بحران ديده مي شود و گاهي حالت گذراو آموزش عملي و عيني در صحنه است .حال براي استفاده از آموزه هاي مديريتي قرآن كريم به آياتي از سوره مباركه نمل (آيات 15 الي 44)شاره شده و چهارده اصل مديريتي در اين آيات مطرح مي گردد.((و ما به داوود

و سليمان دانشي عظيم داديم؛و آنان گفتند ستايش از آن خداوندي است كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد.))نمل / 15 خداوند اولين نكته اي كه در مورد داوود و سليمان مطرح مي كند علميت و جايگاه دانش آنهاست . دوران داوود گذشت و سليمان پا به صحنه نهاد .سليمان تورات نبي و رسول نيست بلكه پادشاه كشور گشاست.قرآن به شكوه و جلالي والا،ساحت اين بزرگمرد را مي ستايد . او نمادي از يك انسان كامل و موفق در خلقت الهي است. ((و سليمان وارث داوود شد و گفت:اي مردم!زبان پرندگان به او تعليم داده شده و از هر چيز به او عطا گرديده؛ اين فضيلت آشكاري است.))نمل / 16ما زبان موجودات و پرندگان را مي دانيم اين خصوصيتي است كه خدا به ما ارزاني كرده است . ((لشكريان سليمان از جن ، انس و پرندگان نزد او جمع شدند آنقدر زياد بودند كه بايد توقف مي كردند تا به هم ملحق شوند.))نمل / 17 اين چنين براي سليمان نيروي چند مليتي فراهم آمده است و همه اين ها مديريت واحد دارند.((آنها حركت كردند تا به سرزمين مورچگان رسيدند؛مورچه اي گفت :به لانه هاي خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند ،در حاليكه نمي فهمند.نمل / 18(( سليمان از سخن او تبسمي كرد و خنديد ...)) نمل/ 19 سليمان از تدابير و فرزانگي اين رهبر متعجب شد كه با چه هشدار به جا و به موقعي جماعت خودش را بيدار كرد . سليمان در جستجوي آن پرنده(هدهد) برآمدوگفت:((چرا هدهدرانمي بينم ،يا اينكه اوازغايبان است.))نمل / 20 سليمان به جستجوي

پرندگاني كه در خدمت او و كارگزاران حكومت وي بودند ،پرداخت.از اين به بعد هرآنچه سليمان عمل مي كند الگوهاي قرآني بحث مديريت است.اصل تفقد و نظارتكلمه تفقد از ماده فقدان مي آيد و معناي واژه فقدان يعني طلب مفقود و بررسي پيرامون چيزي و كسي كه نيست و به بيان ما نظارت بر كاستي ها ؛اين معناي دقيق كلمه تفقد مي باشد كه ما آن را به نظارت تعبير مي كنيم. تفقد علاوه بر نظارت ،يك بررسي دقيق است و بار عاطفي فوق العاده دارد يعني انگيزه اين نظارت صرفاً اعمال يك روش و نظم خاص نيست بلكه بار عاطفي فوق العاده اي را از منظر يك مدير در قرآن به دنبال دارد . نظارتي كه همراه با احساسات و عواطف پاكيزه و مهرباني و مهرورزي و نگاه انساني است و اين نكته اي بسيار مهم است.  در توضيح اين سخن از سخنان امام علي (ع) استمداد مي جوييم.راهكارهاي تفقد در كلام امير المؤمنين حول سه يا چهار حوزه است كه قابل تأمل مي باشد.امير المؤمنين در نامه 53 كه حدوداً به چهل زبان دنيا ترجمه شده است و در سال 2003 ميلادي يونسكو و سازمان ملل به عنوان متن جامع و منشور مديريتي آن را معرفي نمود ،در فرازي به مفهوم تفقد اشاره اي دارد:جناب مالك از كار زير مجموعه خودت و كارگزارانت و اطرافيانت به عنوان يك مدير شايسته به گونه اي تفقد كن كه پدران نسبت به فرزندان خويش تفقد مي كنند يعني نگاه نظارتي ،يك نگاه همراه با عطوفت و مهرورزي و مهرباني.در اثر تفقد رشدو شوق و ذوق و

تحرك به دنبال خواهد بود و نگاه متكبرانه و بدون تفقد در منظر مديريتي قرآن سازگاري ندارد.امام مي فرمايند اگر به اين ها امتيازي دادي در نظرت بزرگ جلوه نكند . مبادا بگويي اين فرصت و موقعيت را به شما داديم حال چه و چطور. موقعيت ها،امكانات و شرايطي را كه براي همراهانت فراهم كردي را از حد و اندازه واقعي خود در ذهنت بزرگتر مكن كه اين آفت مديريت است آنگاه به همان مقدار انتظارو توقعت از آنها فزوني مي يابد و نمي تواني رابطه اي صحيح و واقع گرا با زير مجموعه خودت داشته باشي.آقاي هانري فايول از صاحبنظران معروف مديريت كه مديريت او چهارده اصل دارد ،اصل دوم وي تناسب بين مسئوليت ((((Responsibility  و قدرت و اختيار ((authority))  است.در نگاه مقابل باز در عين حال كه اختياراتي برعهده ايشان قرار دادي آن لطف را كوچك مشمار . پس نه بزرگ نمايي و نه كوچك انگاري بلكه نگاهي واقع گرا محور كار و تفكر توباشد.نگاه رحيمانه و مهربانانه هرگز نبايد از دقت ما بكاهد. ((... پس بركارهاي آنان مراقبت دار و جاسوسي راستگو و وفاپيشه بر ايشان بگمار كه مراقبت نهاني تو در كارهايشان وادار كننده آنهاست به رعايت امانت، و مهرباني بر رعيت.....)) نهج البلاغه / نامه 53اين دقت بايد دو گونه باشد بازرسي و مأموران خودت را قوي كن. در حوزه هاي مسئوليت آور بايستي عيون يعني چشم داشته باشيم.اميرالمؤمنين (ع) از كسي كه مي خواهد براي يك مديرخبر بياوردبه چشم تعبير مي كند يعني بايستي به او اعتماد داشت.صفات اين بازرسان صداقت،تجربه و فاداري است.امام مي فرمايند،وقتي اين ها بدانند

كه نظارتي پنهاني بر كارشان وجود دارد خود به خود موجب جديت و شدت بيشتري در رفتارشان خواهد شد.سومين مميزه تفقد در نزد امام علي (ع) تفقد همراه با فراگيري است يعني نظارت نبايد به حوزه هاي بزرگ و آمار و ارقام كلي منحصر شود.در نظارت صرفاً نبايد به امور مهم و برجسته توجه داشت بلكه حواشي را نيز بايد در زير مجموعه نظارت خود قرار داد.چهارمين ويژگي لازم تفقد در نامه امام علي (ع) تفقد و نظارت شخصي است.پس اصل نخستي كه در رفتار سليمان مي بينيم ،تفقد است.بيان شد كه سليمان بررسي و سر كشي كرد و گفت چرا هدهد را نمي بينم ،يا اينكه او از غايبان است.. اين جا جستجوي سليمان شروع مي شود .در اينجا سليمان نمي گويد هدهد كجاست؟چرا هدهد نيست؟ چرا نيامده است؟ بلكه مي گويد من هدهد را نمي بينم و يا واقعاٌ هدهد نيست!نقص را به خودش نسبت مي دهد. سليمان كاستي را اول متوجه خود مي نمايد.اين نكته ظريف قرآني واقعاً قابل استفاده و زيباست.حال عضوي از مجموعه سازمان غيبت داردلذا سليمان در برخورد با اين صحنه بايد سريعاً عكس العمل نشان دهد.اصل تنبيه و تشويق (انذار و بشارت)  كلمه تنبيه و تنبه هر دو داراي يك ريشه و به معناي بيدار كردن از خواب است يعني غفلت زدايي پس فلسفه تنبه غفلت زدايي است نه انتقام،بيدار كردن و هشدار دادن است لذا در بحث تنبيه و تشويق نظر شخصي وجود ندارد.كلمه انذار در قرآن داراي همين معناست .انذار تنبيهي است كه بايد نتيجه آن بيداري باشد و بشارت تشويقي است كه بايد نتيجه آن

آوردن نويد و ايجاد شوق باشد.انذار و بشارت به تعبير قرآن ودر نظام مديريتي ما خيلي مهم است بايد نتيجه تنبيه و تشويق متناسب با اين عناوين باشد. انبياء الهي براي تنبيه و تشويق آمده اند .كتاب هاي آسماني يا جنبه تنبيهي دارند يا تشويقي. (قال الرضا (ع) : هر آنكس كه سپاسگزار لطف مردمان نباشد گويا شكر خداوند را به جاي نياورده است.)  عيون الخبار الرضا (ع)/ج2 ص24در تنبيه و تشويق سه اصل حائز اهميت است:اول قاطعيت- سليمان وقتي كه ديد هدهد نيست ،گفت ((لَاُعَذِبَنَهُ)) لام مفتوح وقتي بر سر فعل مي آيددليل بر پتك وار بودن كلام است يعني سخن كوبنده و پر صلابت.و نون تأكيد نيز وقتي به انتهاي فعل مي چسبد يعني قاطعيت.اول و آخر سخن با قاطعيت همراه است.اگر در تنبيه و تشويق براي به هر جهت ملاك ومعيار قرار گيرد هيچ فايده اي در بر نخواهد داشت . وعده اي داده مي شود و شش ماه بعد عمل مي شود يا خير. نتيجه معلوم است كارگزاران ومجموعه نظرشان عوض مي شود.دوم تنوع- سليمان گفت من هدهد را مؤاخذه مي كنم . نكته دومي كه در تنبيه يا تشويق وجود دارد لزوم تنوع آن است كه بسيار مهم مي باشد و نبايستي هميشه تشويق و تنبيه چارچوب مشخص و منحصري داشته باشد.سوم تناسب -  به عنوان مثال چهره هاي ماندگار علمي و فرهنگي را در سميناري جمع مي كنند سپس كليد خودروي ممتاز كشور را تحويل ايشان مي دهند . اين ها كه نيازي چنيني ندارند بلكه تناسب پاداش براي ايشان حائز اهميت است .شايد مكان مناسبي جهت پژوهش و

تحقيق و امكاناتي اين گونه بيشتر مد نظر آنها باشد. وقتي تنبيه و تشويق قرار است در سازماني اعمال شود،مدير اولاًٌبايد توجه كند كه:آيا اين تنبيه و تشويق در ديگران تأثير گذار است يا خير؟بازتاب اين مسأ له در ساير مجموعه چيست؟اگر چنين تناسبي را رعايت كنيم ديگر تبعات نامناسب نداريم.بنابراين سه نكته قاطعيت،تنوع و تناسب بايد لحاظ گردد.در ادامه آيه سليمان بيان مي دارد كه هدهد  بايستي عذري موجه و قانوني براي غيبت خويش بياورد.(( قطعاًو را كيفري شديد خواهم داد ، يا او را ذبح مي كنم يا مگر آنكه دليل روشني (براي غيبتش)براي من بياورد!))نمل/ 21   چيزي از اين نشست فاصله نشد يعني با فاصله و درنگي بسيار كوتاه هدهد آمد.اصل تكريم و تشخصهدهد يك عضو كوچك نهاد مديريتي سليمان است،او غيبت دارد.سليمان هم به شدت برخورد قانوني خود را اعمال و زمينه را آماده مي كند .اولين سخني كه هدهد به سليمان مي گويد ،انسان را متعجب مي سازد.مخاطب هدهد سليمان حشمت الله ونبي خداست فرد با عظمتي كه سخن مورچگان وتمام وجود را مي داند ورازهاي خلقت را گشوده است.هدهد مي گويد: ((چندان درنگ نكرد(كه هدهد آمدو)گفت:من بر چيزي آگاهي يافتم كه تو بر آن آگاهي نيافتي ؛ من از سرزمين سبا يك خبر قطعي براي توآورده ام.)) نمل/21سليمان !من احاطه و تسلط بر موضوعي دارم كه جنابعالي از آن بي خبر هستيد!سريع و صريح و بدون مقدمه.در نظام مديريتي سليمان آنقدر تكريم و تشخص به زير مجموعه داده شده است كه آنان كاملاًٌ و به راحتي مي توانند همه چيز را صراحتاًبازگو كنند و اين ها آن حريم را

ندارند كه موجب شود بسياري از حقائق و مسائل بازگو و طرح نگردد. اين موضوع در نظام مديريتي قرآن يك اصل است . يك مدير مسلمان با زير مجموعه اش بايد خيلي از حجاب ها را بردارد و اگر اين تكريم و شخصيت بخشي به زير مجموعه موجود باشد سه نكته پيش مي آيد.0 فرصت مشاركتدر اين حالت زير مجموعه فرصت مشاركت با شما را پيدا مي كنند و براي ورود به ميدان كار تمايل مي يابند . اين نكته در زندگي پيامبر اسلام فراوان ديده مي شودكه فرصت مشاركت فراهم مي گردديعني اين ها فرصت پيدا مي كنند كه استعدادهايشان را رو كنند .. اظهار رأي و نظريعني در نظام سليماني ،عضو كوچكي كه هدهد است،اين فرصت را دارد كه در قبال سليمان شفاف و كامل اظهار نظر كند.. نتيجه تكريم صداقت و امانت استدر صورت شكوفا شدن چنين شرايطي رفتارهاي صادقانه بروز مي كند.هدهد گزارش مي دهد كه من از سرزمين سبا براي تو نبأ آوردم. كلمه نبأو خبر با هم متفاوتند، هر گزارشي را خبر مي گويند؛اما خبر و گزارشي راكه تعيين كننده و تكان دهنده است را ديگر خبر نمي گويند بلكه به آن نبأ مي گويند.در نبأ عظمت وجود دارد و گزارش مهم را نبأ مي گويند لذا قرآن در مورد تاريخ انبياءاز واژه نبأ استفاده مي كند.قرآن نبأ مي گويد .هدهد نيز اين گونه مي گويد يعني گزارش من تكان دهنده و جدي است.(( من زني را ديدم كه بر آنها حكومت مي كند،و همه چيز در اختيار دارد و (بخصوص ) تخت عظيمي دارد!)) نمل/23من در سرزمين سبا

زني را ديدم كه او ولايت و حكومت و مالكيت داشت .او نظام حكومتي خوبي دارد داراي تمام امكانات مرتب ،منظم و شايسته است. آنها آفت فرهنگي بزرگي دارند وبه عوض خداوند در مقابل خورشيد سجده مي كنندو با الله آشنايي ندارند.(( او و قومش را ديدم كه براي غير خدا-خورشيد-سجده مي كنند؛و شيطان اعمالشان را درنظرشان جلوه داده،وآنها را از راه بازداشته؛از اين رو هدايت نمي شوند.)) نمل/24نتيجه جدايي از خداوند همراهي با شيطان است چرا كه يا انسان با خداست و يا با شيطان.هدهد اين مشكل فرهنگي را مي بيند و حساسيت ويژه اي نيز به خرج مي دهد.دو پايه اصلي براي تولدهر جرمي وجود دارد اقتصاد يا فرهنگ،جامعه سبا از مشكل فرهنگ در رنجند هر چند اقتصاد رواجي دارند.اين قوم درگير پرستش خورشيدند.((چرا براي خداوندي سجده نمي كنند كه آنچه را در آسمانها و زمين پنهان است خارج (وآشكار) مي سازد و آنچه را پنهان مي داريديا آشكار مي كنيد مي داند؟!)) نمل/24حال عكس العمل سليمان چيست؟   اصل تحقيق و تفحصكسي مانند هدهد با تمام اين تسلط و آگاهي و جايگاه ،خبري را براي سليمان آورده است.بعد از دريافت گزارش وخبر اولين جمله اي كه ا ز زبان سليمان خارج مي شود،قابل تأمل است كه بسيار مهم مي باشد.بسياري از مشكلات كه ما در ساختارهاي مديريتي داريم به علت تصميمات دفعي و آني است كه هيچ قابل برگشت نيست. بسياري از آبروها و سرمايه ها بر باد مي رود و سپس برمي گرديم كه چرا اين تصميم گرفته شد و عكس العمل به جا بود يا نا به جا؟حتي اگر يك عضو

نزديك مجموعه و حوزه مديريت هم خبري و گزارشي را كه نبأ است مي آورد؛باز سليمان مي گويد بايد صحت و سقم همين گزارش را بررسي كنم.كلمه نظر در قرآن غير از رؤيت است،رؤيت يعني ديدن ليكن نظر فراتر از ديدن است.نظر به معناي نگاه همراه با دقت و تأمل ويژه است. اما در همين اصل دو ويژگي مهم است. 1)دقت- كه از كلمه نظر فهميده مي شود.      2)سرعت -كه فرصت از دست نرود.سليمان مي گويد بايد دقت كنم و اين دقتم بايد با سرعت همراه باشد.نبايد زمان و وقت را از دست بدهم،بايستي با دقت و سرعت گزارش تو را بررسي و مطالعه كنم و پاسخ دهم.(( سليمان گفت :ما تحقيق مي كنيم ببينيم راست گفتي يا از دروغگويان هستي.))نمل/27من اين موضوع را بررسي مي كنم آنگاه تصميم لازم اتخاذ خواهد شد.   اصل آموزش و تعليم مستمر بعد از اصل تأمل و تحقيق و تفحص ،اما سليمان عكس العمل نشان نمي دهد بلكه مبنا بر تحقيق و تفحص است ليكن بدون فوت وقت.حال بعد از اين تحقيقات سليمان چه مي كند؟پاسخ آموزش و  تعليم مستمر است اساساً بناي قرآن كريم در مورد ما آدميان به خصوص هنگامي كه شأن ورتبه والاتر مي شودچنين است.همان طوري كه سنت بزرگان و پيشوايان دين نيز تعليم و تعلم استمراري و بدون انقطاع است.وجود ما آدميان به آموزش مستمر نياز دارد و آموزش و تعليم مستمر از اساسي ترين اصولي است كه در مديريت قرآن به آن توجه داده مي شود ،آموزشي كه هيچ گاه قطع نمي شود و بايد لا ينقطع در فضاي زندگي و مديريتي حاكم

باشد و براي مديران،پرسنل و در تمام سطوح امتداد و استمرار داشته باشد .تغييرات محيطي آنقدر جدي است كه يك نفر نمي تواند به اين ها پاسخ دهد لذا طراحي سازمان هاي يادگيرنده و ياد دهنده ايجاد مي شود.در سازمان  بايد بخشي چنيني وجود داشته باشد كه بتواند سازمان فراگيرنده و فرادهنده باشد و اين مقوله اي است كه در تفكرات مديريتي به صورت جدي وجود دارد و ماهيتش تعليم و تعلم مستمر ،باز آموزي و آموزش ضمن خدمت است.سليمان مطالعات لازم را انجام داده است،سپس مي گويد هدهد اين نامه را بگير و ببر.تمام كلمات به كار رفته داراي ظرافت است .((هذا)) يعني همين. يعني نبايد هيچ تغييري در اين متن اداري ايجاد شود لذا با حفاظت تمام و با امانتداري كامل به مملكت سبا وارد مي شوي و نامه من را در حضور كار گزاران حكومت و مديران قرار مي دهي معناي اين مفاد يك آموزش كامل پرسنلي است .سليمان به هدهد چنين آموزش مي دهد كه نامه را بگير و مقابل ملكه سبا بگذار آنگاه چندقدم عقب بر گرد و سپس آن جا بايست و چيزي نگو و پاسخ را بگير و براي ما بياور.(( (ملكه سبا ) گفت : ((اي اشراف!نامه پر ارزشي به سوي من افكنده شده!)) نمل/ 29 اصل ضرورت تحصيل مهارت هاي شخصي  اين اصل برخواسته از همين كلمه كتاب كريم است. سليمان نامه اي نوشته است و به ملكه سبا تقديم شده است؛اما شگفت انگيز نحوه برخورد با آن است ،صحنه اي كه قرآن گزارش مي دهد.ملكه سبا مي گويد من نامه اي ديدم كه طي عمرم

چنين نامه نگاري اداري را نديده بودم ؛اين كتاب كريم است. در جايگاه و منصب مديريت يك سري مهارتها لازم است .در بحث هاي مهارتي مديريتي بحث((Personal Skills )) مطرح است و مهارت هاي شخصي كه يك مدير بدون شك به آن نياز دارد.در قرآن سه مهارت عمده را براي مقام مديريت ملاحظه مي شود .1-    تحمل مهارت اول تحمل است جمله معروفي از امير المؤمنين (ع) نقل است كه و مي فرمايند:فراخ سينگي و بردباري دست افزار سروري است و سالاري.يا كسي بر منصب مديريت ننشيند يا اگر نشست سعه و شرح صدر را بايد تمرين كند.كلمه شرح باز كردن حقيقتي است كه ظرفيت فراواني دارد.ياد الهي انسان را قرار مي دهد و در وجود انسان ثبات و تسكين را حكمفرما مي كند.انسان در مقام تحمل دو خصيصه عمده و مهم پيدا مي كند. اول – وسعت ديد كه براي يك مدير بسيار ارزشمند است.از فضايي برتر به مجموعه نگريستن و داراي وسعت نظر بودن كه مع التأسف آفت مديريت شايسته ،تنگ نظري هايي است كه هيچ قابل قبول نمي باشد.دوم- سماحت، بزرگواري و كرامت نفس.در مقام مديريت تحمل خود عامل ايجاد سماحت و گذشت هايي است كه ضرورت دارد.دو چيز تحمل انسان را بالا مي برد .يكي آگاهي و ديگري عشق.2-    تسهيلمهارت دوم تسهيل است ((وَيَسِرلي اَمري)) براي انجام دادن يك فرايند و كار از راههاي مختلفي مي توانيم استفاده كنيم.ما بايد به مهارت تسهيل مجهز باشيم كه مبتني بر تفكر است . وقتي انسان به خود فرصت فكر كردن مي دهد و تفكر را تقويت مي كند نتيجه و بازتاب آن بدون

شك تسهيل است يعني يك مدير فكور هميشه كوتاه ترين راه را براي  مقصد انتخاب مي كند كه همان صراط مستقيم است يعني راهي كه مبتني برتفكر باشد.3-    تفهيممهارت سوم تفهيم است .مهارت تفهيم محتاج و مبتني برتسلط است با تسلط انسان مي تواند مهارت تفهيم را دارا باشد. از ابزار مهم در مديريت تسلط در بيان و تحصيل اين مهارت است يعني مدير بايد قوت سخن گويي داشته باشد و براركان كلام مسلط باشد و بتواند بابيان رضايتمندي عموم را جلب كند.در بروكراسي ماكس وبر دو تفسير وجود دارد . يك تفسير عاميانه و غلط كه روح ماكس وبر هم از اين بحث بي خبر است!كه از آن به ديوان سالاري يا كاغذ بازي تعبير مي شود ولي از اجزاءمعناي صحيح آن آموزش دقيق مكاتبه اداري است كه در منطق قرآن براي يك مدير ضروريست.سليمان حشمت الله اين مهارت را به اوج رسانده است .اصل صراحت و ادب در متن نامه اين اصل ديده مي شود كه سليمان بي هيچ واهمه اي با نهايت صراحت مضمون و مطلب خود را انتقال مي دهد  وخواسته اش را صريحاٌ متذكر مي شود. پوشيده كاري وجود ندارد . گاهي انسان صريح صحبت مي كند و مي گويد من رك مي گويم ،اگر بدت هم بيايد مهم نيست!خير اين قبول نيست بلكه ما صريح مي گوييم ولي به شكلي كه كسي نيز آزرده و رنجيده نشود ؛يعني بانهايت صراحت و شفاف سازي و در عين حال از هنجار ادب نيز خارج نمي شويم.پس اصل صراحت و ادب بسيار مهم است و از اركان ادبيات كلامي و كتابي مديريت

است.(( (سپس ) گفت: اي اشراف (واي بزرگان ) ! نظر خود را در اين امر مهم به من بازگو كنيد كه من هيچ كار مهمي را بدون حضور (و مشورت 9 شما انجام نداده ام.))نمل/32پس از دريافت نامه ،ملكه سبا جلسه هيأت دو لت را تشكيل داد.مجموعه كارگزاران و بزرگان دولت را دعوت كرد و گفت:اي بزرگان!نظرات خود را بيان كنيد.من از پيش خود تصميم نمي گيرم.دوست دارم تصميم با رأي جمع باشد. بگوييد چه كنم؟جلسه هيأت دولت برگزارو رايزني انجام شد. اين زن از سياست و كياست بالايي برخوردار است. او تصميم ديگري گرفت و گفت،برايم ابهام ذهني مانده و اگر آن ابهام رفع شود آنگاه مي توانم به شما بگويم نظرم چيست؟لذا نياز به آزمون و آزمايش است.اصل عزت وشرافتاين جا اصل هشتم به صحنه مي آيد كه بحثي دروني و اخلاقي و وجداني است يعني اصل عزت و شرافت،همان اصل خويشتنداري نفس.ارزان نفروختن وجود در مقام مديريت كيمياست. عزت وشرافتي كه در وجود يك كار گزار و يك مدير واقعاً ضرورت ورفعت دارد.ملكه سبا گفت،راه اين است كه من هداياي بسيار نفيس و گرانقدري رابراي سليمان مي فرستم. بعد ببينيم با اين هدايا چه مي كند؟هدايا براي سليمان رسيد.(( هنگامي كه(فرستاده ملكه سبا)نزد سليمان آمد گفت:((مي خواهيد مرا با مال كمك كنيد(و فريب دهيد)؟!آنچه خدا به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است؛بلكه شما هستيد كه به هديه هايتان خوشحال مي شويد.)) نمل/ 36سليمان گفت :آيا چشم مرا به اموالتان خيره مي كنيد؟شماييد كه به اين مسائل دلشاد مي شويد!اين مسائل در عقيده ما تأثيري ندارد.اصل ابراز و

اتخاذ عكس العمل مناسب (( به سوي آنان بازگرد (و اعلام كن)با لشكرياني به سراغ آنان مي آييم كه قدرت مقابله با آن را نداشته            باشند؛وآنان را از آن (سرزمين آباد) با ذلت و خواري بيرون مي رانيم!))نمل /37سليمان به هدهد،مي گويد به سوي اين ها برگرد و خبر من را به اينان بگو كه چگونه عمل مي كنم. اين نكته مهم است كه ما در مواضع مختلف بتوانيم مناسبترين واكنش را نشان دهيم.اگر در نظام مديريتي تعقل محور باشد نه مباحث حاشيه اي ،انسان برآن اساس مي تواند مناسبترين تصميم را بگيرد كه از مقوله هاي تصميم ممكن است تهديد و توبيخ باشد. سليمان عكس العمل سريع و مناسب را اتخاذ مي كند و به هدهد مي گويد به آنان بگو كه به زودي به سوي شما با سپاهي گران خواهم آمد كه توان مقابله با آن لشكر را نداشته باشيد و شما را به ذلت از شهر و ديارتان بيرون مي كشم و در پيش من تحقير خواهيد شد!جمله عجيب وتكان دهنده است.با عنايت به عملكردسليمان مشخص مي شوددر مقام تهديد و توبيخ،تكيه ما بيشتر بر تهديد است تا عمل.مقدار تهديد و بار كلامي سخن بيشتر از بار عمل آن است يعني آن صولت مديريتي در مواردي بايد واقعاً غالب و حاكم باشد و اين روحيه قابل توجه است.از معنا اين كلام مي توان فهميد كه اصلاًٌكار به جنگ و جدل نكشيد . ملكه سبا آزموني براي سليمان انجام داد و ديد سليمان مرد دينار و درهم نيست لذا تسليم سليمان شد . نه جنگ است و نه تهديدبا يك عمل صالح و

صادقانه و پاكيزه تسليم شد.اصل ارزيابي و ايجاد رقابت سالم(( (سليمان ) گفت: ((اي بزرگان!كدام يك از شما تخت اورا براي من مي آورد پيش از آنكه به حال تصميم نزد من آيند؟)) نمل/38 گفته شد ملكه سبا يك عرش و تخت سلطنت خاص داشت كه نماد قدرتشان و داراي ارزش ويژه اي بود . سليمان خطاب كرد،اي گروه همكاران وهمياران من!چه كسي مي تواند قبل از اينكه ملكه سبا حاضر شود تخت اورا براي من بياور؟!يك اصل كارآمد و فوق العاده قوي،اين جا سليمان مي خواهد مجموعه او كار مهمي انجام دهند . سازمان مي خواهد تحول و مسئوليت سنگيني را انجام دهد.كار با اطلاع رساني عمومي اقدام مي شود پس قسمت اول اصل اطلاع رساني گسترده است كه از آيه مشخص مي شود.حال اين اطلاع رساني براي چه موضوعي است؟براي اعطاءفرصت، نكته دوم اعطاءفرصت است.به همه مجموعه فرصت داده مي شود و به همه ايشان براي حضور و حاضر شدن در اين طرح و پروژه فرصت داده مي شود . اين فرصت زمينه اي براي شكوفايي استعدادهاست.مهره هاي پنهان وپيدا در سازمان بايد آشكار شوند و اين موضوع نيازمند آزمون هاي اين چنين است.سليمان فراخوان عمومي كرد .همه براي طرحي كه سليمان مي خواهد عرضه و پيشنهاد دهد،آماده اند . پيشنهاد چيست؟چه كسي مي تواند در سريعترين فرصت ممكن اين تخت را براي من بياورد؟شما پيشنهادات خودتان را ارائه كنيد؟ پيشنهاد اول بيان مي شود: ((عفريتي از جن گفت:من آن را نزد تو مي آورم پيش از آنكه از مجلست برخيزي ومن نسبت به اين امر، توانا وامينم.)) نمل/ 39با كمي دقت مي

توان دريافت كه اعطاء فرصت و اطلاع رساني در حدي انجام شده است،كه يك جن و عفريت هم مقابل سليمان حاضر مي شود و پيشنهادش را در كمال آزادي مطرح مي كند.در حوزه سليمان نمي توان به گزاف و دروغ و لاف سخن گفت. من قوت اجراي اين كار را دارم يعي هم توان عملي دارم و هم توان ارزشي كار را،هم قوي هستم وهم براي انجام دادن اين كار امين.اصل ارزش گذاري و شايسته سالاريتا ارزش گذاري دقيق نشده باشد و معيارهاي تثبيت شده را مشخص و معلوم تعريف نكنيم،نمي توانيم انتخابي اصلح و شايسته داشته باشيم.سليمان با معياري طلايي گزينش و ارزيابي مي كند.او انتخاب اصلح و شايسته سالاري را مطرح و برقرار مي سازد.معيارهايي كه نزد سليمان وجود دارد ،اول قوت و دوم امانت است.((اما كسي كه دانش از كتاب (آسماني) داشت گفت:پيش از آنكه چشم بر هم زني ،آن را نزد تو خواهم آورد!)) نمل/40 سه ضلع انتخاب شايسته ،قوت و علم و دانش است كه معيار گزينش و شايسته سالاري سليمان مي گردد.وقتي امنيت در حوزه كاري قويتيرين متخصصان و اعتماد به شخصيت كاري ايشان نباشد متأسفانه نمي توانند بارهاي سنگين را بردوش حمل كنند و همين طور متعهد ترين و متدين ترين افراد نيز وقتي دانش كافي و لازم را نداشته باشند،در مجموعه ثمر ده نيستند.منطق پيامبران الهي اين است كه بايد اين دو بال قرين هم باشند،تعهد و تخصص در نظام شايسته سالاري محور ومعيار است.منتخب سليمان كار را انجام داد. سليمان چشم باز كردو تخت ملكه سبا را مقابل و پيش روي خود ديد.پس ازآنكه سليمان تخت

را مقابل خويش ديد،سريعاًلب باز كرد و گفت اين قدرت،سرعت،توانايي و اقتدار كه در رويه حكومت و مديريت ومجموعه كارگزاران من وجود دارد از فضل پروردگار است تا مرا امتحان كند كه آيا شكر گزار او خواهم بود ويا متأسفانه نعمت اورا كفران مي كنم.((.. وهنگامي كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديدگفت:اين از فضل پروردگار من است،تا مرا آزمايش كندكه آيا شكراورا به جا مي آورم ياكفران ميكنم؟و هركس كه شكركند،به نفع خودشكرميكند؛وهركس كفران كند(به زيان خويش نموده است)پروردگارمن،غني وكريم است.))                         نمل/40اصل دوري از غرور و توهمظاهر اين اصل اخلاقي است؛اما در پس آن صدها نكته وجود دارد .تعريف ساده و معمولي غرور چنين است بزرگتر ديدن داشته ها و كمتر ديدن نداشته ها. نتيجه اين خلأ و فاصله بيشتر وكمتري كه واقع بينانه هم نيست،غرور است.وقتي مدير دچار غرور مي شود،ديگر نكته مثبتي در او اثر ندارد. انتقاد پذير نيست و اولين نقطه توقف است و قطعاًچنين انساني با اين برداشت دچار توقف و سقوط است و هيچ پيشرفت و رشد و تكاملي در رفتار او ديده نخواهد شد.در حوزه رفتارهاي مديريتي اين قضيه از نظر قرآن بسيار جديتر و عميقتر است و اين گفته سليمان همين موضوع را ثابت مي كند .نگاه ما به موضوعات بيرون يا نگاه آلي است و يا استقلالي و نگاه ما به دنيا نيز اين گونه است.سه موضوع هستند كه اين نگاه در آنها تعيين شده است.ثروت،قدرت،علم.اگر آدمي بتواند ديدگاه خودش را تنزل دهد ودر حد نگاه ابزاري و آلي به قدرت،علم و ثروت بنگردو آنها را وسايلي براي پا نهادن به كمالات

و سعادت ابدي و موفقيت هاي بعدي بداند،انسان كاملي بوده ودر تمام حوزه ها موحد است.  حال اگر ديدگاه تنزل پيداكندو در حد استقلالي شديعني مستقلاً،در اين حالت انساني كه به اين سه موضوع به شكل استقلالي نگاه كند منطق او اين است كه هدف وسيله را توجيه مي كند و براي رسيدن به آن استقلال از هيچ چيزي فرو گذار نخواهد بود.هربرت سايمون بحثي تحت عنوان ((ends-Goals )) دارد و در آن زنجيره هدف و وسيله را مطرح مي كند.وقتي ديدگاه مانگاه ابزاري به اين مقاصدومفاهيم مي شود،ديگر هيچ گاه غرور مارافرا نمي گيرد،چون مي دانيم براي رسيدن به اهداف بايد از اين ابزار استفاده صحيح بنماييم.اگر آدمي بخواهد در رفتار خود دچار غرور و اعجاب نباشد و متوقف نشود،نيازمند تمرين عملي است كه بايد وجود داشته باشد،بايد ابتدا در رفتار و گفتارخودمان نگاه منتقدانه داشته باشيم و بعدرضايتمندانه و ليكن نسبت به ديگران اول نگاه رضايتمندانه سپس منتقدانه.اگر اين چنين عمل كنيم غرور در جان نمي نشيند. انسان در رفتارهاي خود بايددرحوزه مديريت اعتدال و ميانه روي در شخصيت را داشته باشد و آن را حفظ كند.در مقابل اين قدرت و اقتدار هيچ غروري سليمان را نمي گيرد.تحولي اين چنين عظيم پيش آمده و او آن را نه متعلق به خود بلكه از فضل پروردگار مي داند.خدا اين موقعيت را عطا فرموده حال چگونه بايد از اين ابزار استفاده كرد ؟شكر ،نه گفتن الحمدلله شكر نيست ؛شكر يعني استفاده بهينه از فرصت ها و موقعيت ها.همچنين كفر وكفران يعني استفاده غلط و نا به جا از فرصت ها و موقعيت ها.خداوند كه به

شكر ما نياز ندارد پس خود زيان نموده ايم. اصل كتمان و پوشيده كاري (( (سليمان)گفت:تخت او را برايش ناشناس سازيد؛ببينم آيا متوجه مي شود يا از كساني است كه هدايت نخواهد شد؟)) نمل/41   مكر،كيدو حيله كلماتي هستند كه شنيدن آنها در ذهن عموم جامعه بار مثبتي ندارد ،اما بايد دانست كه اين مفاهيم از اجزاءكار مديريت است و يك مدير نياز به مكرو كيد و حيله دارد وليكن با اين تفاوت كه در قرآن ماهيت اين واژگان منفي نيست.كلمه مكر به معناي كاري است كه با تدبيري پنهاني انجام مي شود . بسياري از تصميمات وقتي آشكار مي شود ما را از هدف و مقصود باز ميدارد.اين موضوع همه جا مصداق دارد در سياست،مديريت، ديانت... بنابراين اصل و انگيزه هر دو مهم است.در قرآن سه راه انتقال پيام معرفي مي شود :اول حكمت،سخن منطقي و برهاني،دوم موعظه حسنه و سوم جدال نيكو.قرآن مي گويد براي اينكه پند گفته شده پذيرا باشد بايد دو كار انجام پذيرد:  اول انگيزه اصلاح شود ،پس موعظه حسنه آن است كه به قصد تربيت گفته شود نه تحقير.دوم بايد روشتان اصلاح شود. يعني از روش هاي درست استفاده گردد. مستقيم فايده اي ندارد.موعظه بايد غير مستقيم باشد.اين مباحثي كه بيان شد پنهان كاري ،پوشيده كاري كتمان،مكر، كيد با انگيزه صحيح و روش درست فوق العاده مؤثر است و اساساًاز لوازم و ابزار كار مديريت است. اصل هدف گذاريمقول تعيين هدف در مباحث مديريتي مهمترين بحث است يعني وقتي يك سيستم را تعريف مي كنيم،چهار نكته در سيستم وجود دارد.الف) منابع                      ب)اهداف                        ج) اجزا                                      د)رابطه بين اجزادر اين پروژه رابطه

بين اجزا بايد تعريف شود كه چگونه وبر چه اساسي است.خداوند براي وجود ما منابع و اهدافي در نظر گرفته است.چنين ديدگاهي نظام مند و داراي هدف مي باشد.؛ همان كه در مديريت از آن به هدف گذاري تعبير مي شود.دو واژه هدايت و رشد در قرآن داراي مفهومي است.يافتن هدف،هدف صحيح را شناختن و تميز صحيح آن در قرآن ((رشد))نام دارد يعني هدفيابي و هدفمندي.حال بعد از هدفگذاري و شناختن هدف بايد بهترين،عاليترين،ارزانترين و كوتاهترين راه رسيدن به اين هدف را شناسايي كنيم .هدايت كوتاه ترين و مناسبترين راه رسيدن به هدف است. چنانچه اين راه را درست پيدا نكرديم،دچار ضلالت مي شويم.در مديريت با هدف گذاري،حركت صحيح شكل مي گيرد. در تفكر مديريت قرآني هدف تعيين و مشخص شده است.سليمان با اصل پوشيده كاري و پنهان كاري عياري براي سنجش شخصيت ملكه سبا به كار مي برد. ((هنگامي كه آمدف به او گفته شد ))آيا تخت تو اين گونه است ؟))گفت:گويا خود آن است!و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم.)) نمل/42وقتي ملكه وارد شد به او خطاب شد كه آيا اين شبيه تخت شما نيست؟نگاهي كردو گفت اصلاًاين خود تخت من است . ما قبل از اينكه اين جا بياييم تسليم بوديم.براي سليمان هنوز اول كار است.سليمان در نظام مديريتي خويش هدف دارد و نمي خواهدكسي راتسليم خودش كند بلكه مي خواهد اورا تسليم خداوند كند.تمام مقصد و منظورنظام مديريتي سليمان به سوي خداوند است.مسائل وعملكرد او گردخودش نمي چرخد.خود محوري ندارد.سليمان هدف برتر و عالي دارد.(( واو را از آنچه غير از خدا مي پرستيد باز داشت

فكه او (ملكه سبا ) از قوم كافران بود.))نمل/43(( به او گفته شد:داخل حياط(قصر)شو!)) نمل/44سليمان خطاب به ملكه مي گويد در اين صرح داخل شو.تا ملكه سبا داخل شد احساس كرد كه محل داراي آب است لذا زانو را بالا زد كه پايش خيس نشود و سليمان تبسمي كردو فرمود اين هم يكي از پوشيده كاري ها و صنعت ماست.(( ... هنگامي كه نظر به آن افكند پنداشت نهر آبي است...)) نمل/44((...و ساق پاهاي خود را برهنه كرد (سليمان) گفت:قصري است از بلور صاف...))سليمان ملكه سبا راتسليم مي كند براي كسي كه بايد همه تسليم او باشند.چرا كه در وجودش ذره اي از غرور و شكوه و عظمت باقي مانده فرو ريزد.(( (ملكه سبا) گفت:پروردگارا!من به خود ستم كردم؛و (اينك) با سليمان براي خداوندي كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم.)) نمل/44گفت: پروردگارا !من تا كنون به خويشتن ستم مي كردم و كوتاهي داشتم الان همراه سليمان براي پروردگار جهانيان تسليم مي شوم.با اين پرده آخر دوره مديريت سليمان تمام شد. وجود را براي رب العالمين و آن هدف عالي و بلندي كه سليمان دارد تسليم نموده است.هيچ هدفي برتر از جمال مطلق، كمال مطلق و زيبايي مطلق نيست و اصلاً بشر تشنه مطلق است يعني به مقامي و عنواني و مالي مي رسيم تا متوجه مي شويم،مطلوبي كه به دنبال آن بوده ايم را در نيافته ايم و هنوز احساس تشنگي داريم. كمال مطلق،علم مطلق،شكوه مطلق و تمام اين صفات تنها در مورد خداوند سبحان مصداق دارد و اوست كه))  ... چرا كه خداوند بر همه چيز تواناست.))بقره/20          (( .... و اوبه هر چيز آگاه

است.)) بقره/29 اگر هدف ما كمال و جمال مطلق باشد،ما هم خدايي داريم.ما هم سيرمان و نگاهمان خدايي مي شود و هدف گذاري سليمان در سلوك پاياني مديريتي رسيدن به قرب و اين صفات خداوندي و تسليم حضرت باري تعالي است.قرب به خداوند مفهومش همين است.قرب خدا يعني احساس صفات خداوند.در گذشته آسياب هاي آبي را شكلي مي ساختند كه سطح آسياب آبي را پايين مي انداختند. جوي آب از بالا ده مي آمد و بر روي پره ها مي ريخت. خوشا! به حال كسي كه هميشه آب در آسياب او بود. آسيان شروع به چرخيدن مي كرد. اگر آب را از بالا قطع مي كردند،آسياب مي ايستاد.مديريت گرداندن است ليكن اگر خداوند آب را ببندد او هم از آنجا نمي جنبد اين يعني قرب به خدا يعني بدانيم اگر آبي در آسياب ماست،اگر تفكر،انديشه،حركت و موفقيت داريم نيست مگر قوت و قدرت و رحمت الهي.گفتار اول محورهاي چهارگانه ارتباط در قرآن  جايگاه مديريت قرآن گفتار دوم سرفصل هاي پنجگانه 1)آيات عقايد 2)آيات الاحكام 3)آيات اخلاقي 4) قصص و تاريخ قرآن 5)حكمت ها و مثل هاي قرآني ويژگي هاي تاريخ و قصص قرآن اصل تفقد و نظارت اصل تنبيه و تشويق (انذار و بشارت ) اول- قاطعيت دوم- تنوع سوم- تناسب اصل تكريم و تشخص اول)فرصت مشاركت دوم) اظهار نظر و رأي سوم)نتيجه تكريم امانت و صداقت است اصل تحقيق و تفحص الف)دقت ب) سرعت گفتار سوم اصل آموزش و تعليم مستمر اصل ضرورت تحصيل مهارت هاي شخصي تحمل تسهيل تفهيم اصل صراحت و ادب اصل عزت و شرافت گفتار چهارم اصل ابراز و اتخاذ

عكس العمل اصل ارزيابي و ايجاد رقابت سالم اصل ارزش گذاري و شايسته سالاري گفتار پنجم اصل دوري از غرور و توهم اصل كتمان و پوشيده كاري اصل هدف گذاري

مديريت و فرماندهي در اسلام

نويسنده : آيت الله مكارم شيرازي

خلاصه كتاب- ناشر  : انتشارات هدف- تعداد صفحات :210صفحه - تهيه و تنظيم : معصومه دهقان - هركس در زندگي خود به نحوي با مساله مديريت درگيراست ، در سطوح بالا يا پايين . نه تنها دولتمردان ، فرماندهان، روساي دانشگاهها ، مديران ادارات، گردانندگان چرخهاي صنايع و موسسات خصوصي بلكه هر انساني در محدوده كسب و كار و خانه و خانواده خود ، با نوعي از مديريت سرو كار دارد، كه اگر به طور صحيح انجام شود راهها نزديك ، فعاليت ها پرثمر ، كوششها پربار ، مشكلات كم و موفقيت و پيروزي قطعي است . به عكس آنچه بعضي فكر مي كنند ، مشكل بزرگ جامعه ما ، مشكل كمبودها نيست مشكل ضعف بعضي از مديريتها است كه هر گاه با الهام از مباني اسلام و دستورها ي جامع الاطراف و حركت آفرين آن اصلاح گردد.به سرعت مي توانيم ضعفها را به ياري خدا جبران كنيم و بر مشكلات پيروز شويم و انقلابمان را به سرعت پيش برين مديريت روح يك تشكيلات و اساس آن است كه بر پايه اخوت اسلامي و نه قيمومت و استثمار غربي وشرقي استوار باشد مديريتي كه نبوغهارا شكوفا سازد ، استعدادها را پرورش دهد و حركتها را منظم و سريع و همسو و هم جهت كند. —    ساختمان وجود آدمي نيز يك نظام تشكيلاتي فوق العاده ظريف و پيچيده است كه

تمام تشكيلات لازم براي يك مديريت صحيح و نمونه را به عاليترين صورتي در برگرفته است . اين تشكيلات حيرت انگيز و منظم داراي بخشهاي زير است .—    1- برنامه ريزي —    2- فرماندهان و مديران كل و جزئ—    3- بازوهاي اجرائي —    4- انگيزه هاي حركت —    5- برنامه ريزي و سازماندهي —    6- كنترل و هماهنگي و.....—    به طوري كه اگر يك لحظه ، گوشه اي از اين مديريت از كار بيفتد مرگ به سراغ انسان مي آيد و يا لا اقل بيمار مي شود —    به همين دليل براي پي بردن به اصول صحيح تشكيلات و ضوابط مساله مديريت و فرماندهي ، راهي بهتر از اين نيست كه از اين دو جهان بزرگ و كوچك الهام و الگو بگيريم و به اين دستور پر معني قرآن تحقق بخشيم .—    و في الارض آيات للموقنين و في انفسكم افلا تبصرون —    در پهنه زمين نشانه هاي است براي ارباب يقين و در درون جان شما نيز آيات و نشانه هاي ديگري است آيا نمي بينيد .—    امير مومنان علي (ع) نقش فرمانده و مدير كل را در جامعه به رشته و نخ گردن بند تشبيه كرده  است كه دانه ها و مهره ها را به هم ارتباط داده و از مجموع آنها يك واحد به هم پيوسته به وجود آورده است و اگر آن رشته از هم بگسلد مهره ها پراكنده گرديده و هماهنگي خود را از دست مي دهد .—    فرمود : و مكان القيم بالامر مكان النظام من الخرز ، يجمعه و يضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ثم

لم يجمع بحذا فيره ابدا (نهج البلاغه )—    موقعيت فرمانده و قيام كننده به امور دين ، مانند كار رشته است كه مهره ها را جمع مي كند و پيوند مي دهد ، اگر رشته بگسلد مهره ها از هم جدا شده پراكنده مي گردد و ديگر هرگز به تمامي جمع نخواهد شد. اهداف اصلي مديريت اسلامي بي شك اهداف مديريت در اسلام ، جدا از اهداف حكومت اسلامي كه مديريت ها ، جزئي از پيكره آن است نمي تواند باشد . بنابراين بايد در يك مقياس وسيع و كلي اهداف حكومت را در اسلام ، مورد بررسي قرار دهيم تا هدف مديريت هائي كه بدنه اين حكوت را تشكيل مي دهد مشخص گردد.بلكه فراتر از اين موضوع ( هدف از آفرينش بشر ) از نظر جهان بيني كلي اسلامي بايد در فهم دقيق اهداف مديريت اسلامي مورد توجه قرار گيرد كه بدون آن مساله مديريت و فرماندهي شكل اسلامي خود را از دست داده و به رنگ مديريتهاي غربي وشرقي در مي آيد حكومت اسلامي اهرمي براي وصول به چهار هدف بزرگ بدون ترديد اسلام به مساله حكومت به عنوان يك هدف نمي نگرد بلكه آن را يك وسيله براي تحقق بخشيدن به اهداف عالي مذهب مي شمرد اما اين اهداف كدام است و چگونه است ؟ در يك بررسي كلي چهار هدف عمده بيش از همه جلب توجه مي كند كه نه تنها حكومت اسلامي ، بلكه مديريت هائي كه از آن نشات  مي گيرد نيز بايد در مسير اين چهار هدف گام بردارد :1-    آگاهي بخشيدن به انسانها 2-    تربيت معنوي و

احياي ارزشهاي اخلاقي 3-    اقامه قسط و عدل به صورت خود جوش  و برخاسته از متن جامعه 4-    آزادي انسانها از زنجيرهاي اسارت بهتر اين است كه براي درك عمق اين اهداف ، از خود قرآن كه اصيل ترين و معتبر ترين سند ديني ما است كمك بگيريم ، قران در مورد اصل آگاهي و تربيت انساني چنين ميگود :هو الذي بعث في الميين رسولا منهم يتلو ا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانو من قبل لفي ضلال مبين خداوند از ميان جامعه اي كه فاقد سواد و اشنائي به خواندن  و نوشتن بود پيامبر و فرستاده خودر ا برانگيخت تا ايات خدا را بر آنها بخواند و انان را تربيت كند و كتاب خدا و حكمت و دانش به آنها تعليم دهد ، اگر چه پيش از آشنائي به مباني تعليم و تربيت اسلامي ، اشكارا گمراه بودند و را ه صحيح زندگاني را نمي شناختند .مهم اين است كه در حكومت اسلامي همه معيارها مخصوصا معيار مديريت معيار اسلامي و از كتاب و سنت مايه گيرد ، تا اين حقيقت اشكار گردد كه كاربرد اين معيارها براي حل مشكلات اجتماعي و سياسي وفرهنگي و اقتصادي و نظامي به مراتب بر معيارهاي شناخته شده شرق و غرب برتري دارد .اگر خداي ناكرده براثر سهل انگاريها ، و عدم رعايت موازين اسلامي مديريت ها به بن بست و ناكامي كشد بيم اين مي رود كه ناآگاهان يا دشمنان قسم خورده آن را به حساب ضعف مباني مديريت در اسلام بگذارند و مكتب از اين رهگذر صدمه ببيند و اين

مصيبتي است بزرگ و ضايعه اي جبران ناپذير .پيامبر ا سلام مدير و فرمانده بي نظير حتي آنها كه اسلام را به عنوان يك آئين الهي و آسماني نپذيرفته اند در اين امر شك ندارندكه پيامبر اسلام ، فرمانده بزرگي بود كه پيروزي سربازانش را در كمترين مدت و با كمترين ضايعات ، تامين كرد . و از نظر مديريت نيز آنچنان نيرومند بود كه از يك جامعه نيمه وحشي ، تمدني بزرگ به وجود آورد و از قبائل پراكنده عرب توانست تشكيل امتي بدهد ة شك نيست كه تاليف امتي واحد ازقبائلي كه در طول تاريخ به نزاع و تخاصم و حمله و هجوم بر يكديگر عادت كرده بودند و خون همديگر را مي ريختند در اندك مدتي كاري بس بزرگ و معجزه اجتماعي بي نظيري است كه تاثير آن بر كل تاريخ بشر بر كسي پوشيده نيست.مديريت دقيق در تمام مراحل : بعد از ورود پيامبر به مدينه ، حوادثي رخ داد كه هريك چهره جديدي از اين مديريت الهي بود به عنوان نمونه :1-    ارائه عدل اسلامي در آغاز ورود 2-    عقد مواخات 3-    مسد پايگاه عبادت و حكومت 4-    پيمان عدم تعرض 5-    پرهيز از جنگ در جبهه هاي مختلف 6-    ارسال نامه براي سران كشورهاي بزرگ جهان 7-    بيعت گرفتن و ايجاد روحيه تازه در لحظات بحراني 8-    بينش دقيق پيامبر در آئين نبرد قرآن مجيد در مورد شخص پيامبر (ص) پنج صفت را به عنوان دلائل شايستگي او براي اين پست و مقام بيان كرده است :لقد جائكم رسول من انفسكم. عزيز عليه ما عنتم . حريص عليكم .

با لمو منين روف رحيم از سوي خدا پيامبري به سراغ شما آمد كه از خود شما است . كسي كه ناراحتيهاي شما بر او ناگوار و سنگين است و براي هدايت و نجات شما سخت كوشا است و نسبت به مو منان مهربان و رحيم است .به اين ترتيب : جوشيده بودن از ميان توده هاي جمعيت و مردم مستضعف ، دلسوزي فوق العاده ، علاقه شديد به سامان بخشيدن به كار مردمي كه تحت رهبري او هستند ، و بالاخره مهر و محبت فوق العاده ، از ويژگيهاي مهم اين پيامبر  از خصوصيات رهبري و مديريت او و هم از عوامل پيروزي سريع و عميق او بود.مسئوليت ها و وظايف دهگانه يك مدير و فرمانده پيش از آنكه شرايط علمي و اخلاقي يك مدير لايق ، روشن شود ، با يد ابعاد وظائف اورا در نظر بگيريم ، چرا كه هميشه شرايط بر محور وظائف دور مي زند ، و بدون شناخت ابعاد وظيفه يك مدير و فرمانده هرگز نمي توان شرائط لازم براي احراز آن پست را براي او تعيين كرد .به طور كلي مي توان گفت يك مدير ، ده وظيفه عمده و اصلي دارد :1-    تصميم گيري 2-    برنامه ريزي 3-    سازماندهي 4-    هماهنگي و كنترل 5-    ايجاد انگيزه و ابتكار 6-    چاره جوئي و پيشگيري 7-    بررسي و ارزيابي عوامل پيروزي و ناكامي 8-    جمع آوري اطلاعات  آمار لازم 9-    جذب نيروهاي صالح 10-    تشويق و توبيخ تصيم گيري :مدير بايد قبل از هر چيز براي انجام وظائفي كه به عهده او محول شده تصميم گيري لازم را به

عمل آورد و براي انجام اين مقصد بايد از امور زير كمك گيرد :الف- اگاهيها و تجربه هاي گذشته در اين قسمت بايد آنچه را از نظر علمي خواندخه ، يا در پستهاي ديگري به عنوان تجربه اندوخته ، همه را به دقت مورد بررسي مجدد قرار دهد و هرگز مواردي را كه به ناكامي منجر شده ، فراموش نكند هيچگاه اصرار به آزمودن آزموده ها و پيمودن راهي را كه نتيجه آن قبلا منفي بوده نداشته باشد كه در حديث معروف آمده :لا يلدغ المومن من جحر مرتني      ( افراد با ايمان دوبار از يك سوراخ گزيده نمي شوند )اين نكته شايان توجه است كه آموزشهاي كلاسيك در زمينه مديريت ، هر قدر عميق و گسترده باشد هرگز جاي مسائل تجربي را نمي گيرد ، بلكه ارزش آنها نيز با محك تجربه تعيين مي شود .امير مومنان علي (ع) مي فرمايد :وفي التجارب علم مستانف         تجربيات علم و دانش جديدي است ب- بهره گيري هرچه بيشتر از مشاوره جالب ترين تعبير در اين زمينه در كلام امير مومنان وارد شده آنجا كه مي فرمايد :لاظهير كالمشاوره   ( هيچ پشتيباني همچون مشور ت نيست )به اين تربيت انسان از طريق مشورت مي تواند تمام ارزشهاي فكري ديگران و تجربيات انها را در اختيار خود قرار دهد .بنابراين آنجا كه پيامبر با وجود بي نيازيش با امت خود مشورت مي كند به طريق اولي پيروان او ملزم به مشورتند.اما با تمام اهميتي كه مشورت دارد بايد توجه دقيق به شرائط آن داشت زيرا هركس را به عنوان مشاور، به ويژه در كارهاي مهم و سنگين ،

نميتوان انتخاب كرد كه مشور ت با كساني كه واجد شرايط نيستند نتيجه معكوس مي بخشد و انسان را در تصميم گيريها ضعيف و گمراه مي سازد .امام صادق (ع) در اين باره  مي فرمايد :ان المشوره لا تكون الا بحدودها ، فمن عرفها بحدودها ، والاكانت مضرتها علي المستشيرا اكثر من منفعتها له:فاولها : ان يكون الذي يشاوره عاقلا والثانيه : ان يكون حرا متدينا والثاليه :ان يكون صديقا مواخيا و الرابعه : ان تطلعه علي سرك فيكون علم به كعلمك بنفسك ، ثم يستر ذلك و يكتمه . فانه اذا كان عاقلا انتفعت بمشورته ، و اذا كان حرا متدينا جهد نفسه في النصيحه لك ،واذا كان صديقا مواخيا كتم سرك اذ ا اطلعته عليه ، و اذا اطلعته علي سرك فكان علمه به كعلمك به تمت المشوره شورا شرائط و ابعادي دارد ، كسي كه به آن آگاه باشد، نتيجه مي گيرد ، و گرنه زيان آن بر مشورت كننده از سود آن است :نخست اينكه طرف مشورت فردي باشد صاحب عقل وخرد  . دوم اينكه انسان آزاده و با ايماني باشدسوم اينكه دوست و دلسوز و علاقمند باشد چهارم اينكه آنچنان باشد كه اگر اورا از سر خود آگاه كردي ( تا به تواني از اونظر خواهي كني ) در كتمان آن نهايت دقت را به خرج دهد همچنين حضرت علي (ع) مشورت با چند گروه را ممنوع ساخته كه عبارت است از :هرگز بخيل را در مشور ت خود دخالت مده ، كه تورا از نيكوكاري منصرف كرده و از فقر مي ترساند .و نيز با افرا د ترسو و

بزدل مشورت نكن كه روحيه تورا تضعيف كرده و از تصميم گيري قاطع باز مي دارند . همچنين حريص را به مشاوره مگير كه حرص و ستم را در نظر تو زينت مي بخشد . زيرا بخل و ترس و حرص تمايلات مختلفي هستند كه جامع آنها سوء ظن به خدا است .—     آفات تصميم گيري —    1- ترديد و دودلي —    2- احتياط بيش از حد—    3-وسواس در برخورد با مسائل مختلف —    4- تسويف (امروزو فردا كردن)—    5- ترس و وحشت از حوادث بزرگ —    6- دستپاچگي در برابر حوادث پيش بيني نشده  —    و خلاصه آنچه نشانه عدم اعتماد به نفس است مهمترين مانع اتخاذ تصميم مؤثر براي كارهاست گاه وحشت از عدم پيروزي وروشن نبودن عاقبت كار ، مدير يا فرمانده را از اتخاذ تصميم قاطع باز مي دارد .برنامه ريزي :يك مدير خوب ، كسي است كه از قدرت برنامه ريزي بهره كافي داشته باشد كه آن نيز با استفاده از تجربيات شخصي و استفاده از تجارب ديگران در نظرات صاحبنظران انجام مي گيرد و به هر حال بدون برنامه ريزي هرگز نبايد و نمي توان وارد مرحله عمل شد .—    برنامه ريزي بايد واجد شرايط زير باشد :—    بايد دقيق و از نظركمي و كيفي كاملا روشن باشد —    بايد از هرگونه ابهام و كلي گوئي به دور باشد —    بايد زمانبندي مورد توجه قرار گيرد —    نيروي انساني ، هزينه ها و ابزارو وسائل مورد نياز دقيقا مورد توجه قرار گيرد —    هميشه محلي برايي حوادث پيش بيني نشده در نظر گرفته شود .—    —    سازماندهي :—    —   

هدف از سازماندهي تقسيم كار در يك مجموعه است به گونه اي كه مسائل زير در آن تامين گردد—    هيچ كاري بدون مسئول نماند ، و در عين حال از تداخل وتضاد مسئوليت ها جلوگيري به عمل ايد.—    هركاري به افرادي كه دقيقا از عهده ان برمي آيند سپرده شود —    كل افراد به صورت يك مجموعه منسجم در آيند —    سلسله مراتب در تقسيم پست ها در نظر گرفته شود —    تمام افراد از طريق سلسله مراتب با مديريت در ارتباط باشند .ايجاد هماهنگي :ديگر از وظائف مهم مدير نقش هماهنگ كننده اوست ، او در عين اين كه رابطه خود را با نفرات خويش ( چه از طريق مستقيم يا غير مستقيم ) بايد حفظ كند نقش هماهنگ كننده را نيز بايد هرگز فراموش نكند ، چرا كه مفردات خوب هرگز ضامن پيروزي نيست ، بلكه يك تركيب صحيح و هماهنگ هميشه پيروز است .يك نمونه كوچك در تشكيلات بدن انسان است و اگر در كار هريك از دستگاههاي بدن خود و موجودات زنده ديگر دقت كنيم مي بينيم مساله ارتباط و هماهنگي به قدري دقيق و ظريف است پياده شده است كه بهتر از آن تصور نمي شود . هر قدر سازماني گسترده تر و پيچيده تر شود مساله هماهنگي در آن حساستر مي شود تا آنجا كه گاه انسان با وسائل عادي نمي تواند آن را تامين كند و ناچار از وسائل دقيق صنعتي كمك مي گيرد چنانكه در سازمان هاي اداري وصنعتي پيچيده امروز از وجود كامپيوتر براي هماهنگ كردن بهره فراوان مي گيرند.ايجاد انگيزه :هيچ انساني بدون انگيزه به

سراغ كاري نمي رود ، و اين انگيزه بر خلاف انگيزه هاي غريزي حاكم بر حيوانات ، حتما بايد از طريق درك و فهم  و شعور روي او تاثير بگذارد . انگيزه را مي توان به بنزين موتور تشبيه كرد ، با اين تفاوت كه تاثير ان اجباري است ولي انگيزه افعال آدمي با توجه به اصل اختيار و آزادي اراده انسان ، اختياري است .انگيزه ها را مي توان به سه نوع تقسيم كرد :الف- انگيزه هاي پنداري ب- انگيزه هاي مادي ج- انگيزه هاي معنوي چاره جوئي در برابر حوادث پيش بيني نشده :مدير نبايد فكر كند كه سازمان زير نظرش هميشه سالم است و هيچگونه كمبود و نارسائي و بيماري ندارد ، و همه چيز هميشه در جاي خود كار مي كند كه اگر چنين تصوري داشته باشد بهنگام بروز حوادث ناگهاني به سردرگمي خطرناكي گرفتار مي شود .اين حوادث دوگونه است ك گاه عمومي و همگاني است ( همگاني در حوزه مديريت او) گاه فردي و شخصي ( مربوط به يك يا چند فرد از همكاران ) صورت اول مثل اين است كه در گيري شديدي ميان تمام نفرات يك تشكيلات رخ دهد يا اختلافات مقطعي ، يا ريشه دار پيدا شود ، يا احيانا بر اثر سوء تفاهم نسبت به مدير ، يا حتي سوء تدبير و سوء تشخيص او ، سر به شورش بردارند ، يا مورد حمله غافلگيرانه از سوي حادثه اي قرار گيرند .در اين مواقع بايد مدير و فرمانده تمام نبوغ و ابتكار خود را برا مقابله با حادثه به كار گيرد.تشويق و تو بيخ مي دانيم

سنگين ترين وظيفه مديريت بر دوش انبياء و پيامبران الهي بوده ، و نيز مي دانيم بارزترين صفت آنها بشارت و انذار است چنانكه قرآن درباره پيامبر اسلام مي گويد :يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا در قرآن متجاوز از 120 مرتبه مشتقات انذار و متجاوز از 40 بار مشتقات بشارت به كار رفته قسمت مهمي از آيات قرآن توصيف نعمتهاي معنوي و مادي بهشت است كه تشويقي براي حركت به سوي نيكيها و پاكيهاست و در بخش عظيمي از مجازاتهاي روحاني و جسماني دوزخيان سخن مي گويد كه يك عامل باز دارنده است .حضرت علي (ع) به مالك اشتر فرموده است با تحسين و حقشناسي ، خويشتن را با مامورين درستكار خود مرتبط كن خدمات صادقانه آنان را به زبان بياور ، و صريحا قدر داني نما زيرا تحسين و حقشناسي ، مردان شجاع را در راه نيكوكاري تهييج مي كند ومسامحه كاران را بخواست خدا به جنبش و حركت وا مي دارد . معيارهاي گزينش قرآني :در معيارهاي قرآني در هر مورد روي صفاتي متناسب با همان پست و مقام تكيه شده است .در مورد فرماندهان روي عنوان (زاده بسطه في العلم و الجسم)در مورد كاركنان روي عنوان (القوي الامين )در مورد حافظان مديريت و بيت المال روي عنوان حفيظ عليم)و با توه به اينكه مديريت و فرماندهي به خاطر برنامه هاي پيچيده عصر ما نسبت به گذشته تفاوت بسيار پيدا كرده ، نا چار براي گزينش مديرها و فرماندهان بايد يك سلسله اصول كلي مشترك را در نظر گرفت كه

در قرآن به ان اشاره شده و يك سلسله شرائط ويژه كه متناسب با همان بخش مديريت و فرماندهي است كه بايد به آن افزوده شود . همچنين براي مديريت امور مالي بيش از هر چيز امانت و علم و اگاهي لازم است .حضرت علي (ع) براي فرماندهان سپاه و لشگر شرائطي بيان فرموده كه درفرمان مالك اشتر كه از غني ترين ، و دقيق ترين برنامه ها ي كشورداري اسلامي است منعكس است .در حقيقت قسمتهاي مهمي از مسائل لازم و ارزشهاي انساني و اسلامي معتبر براي مديريت و فرماندهي را در آن بيان فرمود ه است .—    حضرت علي (ع) خطاب به مالك اشتر مي فرمايند فرمانده سپا هت را كسي قرار ده كه واجد اين شرايط باشد:—    ازهمه آنها نزد تو نسبت به خداوند و پيامبر و امام دلسوزترو خير خواه تر —    ازهمه آنها پاكدامن تر —    از همه عاقل  تر و هوشيارتر —    از كساني باشد كه دير به خشم من آيند —    و به موقع عذر مي پذيرند—    از آنها كه نسبت به مستضعفان روف و مهربانند—    و در مقابل زورمندان و مستكبران قوي و انعطاف ناپذير —    ازكساني كه حوادث سخت آنها را از جابدر نمي برد —    هرگز ضعف و زبوني آنها را به زانو در نمي آورد —    به سراغ كساني رو كه از خانواده هاي اصيل ، نجيب، با شخصيت،صالح ،خوش سابقه ، با شهامت ، شجاع، و سخاوتمند هستند توصيه حضرت علي (ع) به محمد بن ابي بكر —    هنگامي كه امير مومنان علي ( ع) محمد بن ابي بكر را كه از بزرگان

يارانش بودبه عنوان فرمانده لشكر منصوب كرد به او چنين فرمود:—    بالهاي خود را براي آنها بگسترو پهلوي نرمش وملايمت را بر زمين بگذار —    چهره خويش را براي مردم گشاده دار —    مساوات را در ميان آنها اعم از كوچك و بزرگ – حتي در نگاههايت مراعات كن . تا نه بزرگان كشور به حمايت بي دليل تو طمع ورزند و نه ضعفا در اجراي عدالت از تو مايوس شوند چرا كه خداوند از بندگان خود در مورد اعمال كوچك و بزرگ آشكار و پنهان باز خواست مي كنند —    اي محمد بن ابي بكر بدان من تورا فرمانده بزرگترين لشكرم يعني لشكر مصر كردم ، بر تو لازم است كه با خواست هاي دلت مخالفت كني و از عقيده ات دفاع نمائي هر چند يك ساعت از عمر تو بيشتر نمانده باشد —    هرگز خدارا به خاطر رضاي احدي به خشم نياور كه خداوند همه كس را ميگرد و هيچكس جاي اورا نخواهد گرفت —    نماز را در اوقات خود بجاي آور نه آنكه به نگام بيكاري در انجامش تعجيل كني ، اما به هنگام اشتغال به كارها آنرا به تاخير بيندازي .......—    از منافقان سخت بپرهيز و بر حذر باش چرا كه پيامبر گرامي اسلام فرمود : من نه از مومن و نه از مشرك بر امتم نمي ترسم زيرا مومن را ايمانش از خلافكاري باز مي دارد و مشرك را خدا به خاطر شركش در هم مي كوبد —    تنها از شر منافقان بر شما مي ترسم كه در دل ايمان ندارند و به زبان سخناني مي گويند جالب و دلپسند

تا شما را بفريبند و به اهداف شوم خود برسند ولي از اعمال زشتشان مي توان آنها را باز شناخت.—    —    توصيه حضر ت علي (ع) به عبدالله بن عباس :—    عبدالله بن عباس كه از دانشمندان امت بود مي گويد : اميرمومنان علي (ع) سخني به من فرمود كه از هيچ كلامي بعد از كلام رسول خدا به اندازه اين سخن بهره نبردم و آن اين سخن بود :—    اما بعد – گاه انسان به خاطر رسيدن به چيزي مسرور و خوشحال مي شود كه هرگز از دستش نمي رفت . —    و گاه به خاطر از دست دادن چيزي ناراحت مي گردد كه هرگز به آن نمي رسيد شادي تو بايد از چيزي باشد كه در مسير آخرت به دست آورده اي و تاسف تو بايد از چيزي باشد كه در اين رابطه از دست داده اي !—    به آنچه از دنيا به تو مي رسد خوشحا ل مباش !—    و بر آنچه از دنيا از دست مي دهي تاسف مخور و جزع مكن!—    وبايد هم و غم تو در اموري باشد كه بعد از مرگ به آن خواهي رسيد .وءاخر دعواهم ان الحمد الله رب العالمين (يونس 10)—

مديريت در سازمانهاي ورزشي

اثر روبن آگوستاو هرناندز

خلاصه كتاب: تلخيص: عليرضا رئيس الساداتي وعلي بازوبندي- بافت اجتماعي ورزش معاصر: وضعيت اجتماعي در نيمه دوم فرن نوزدهم ميلادي و در آغاز عظيم ترين نهضت ورزشي تاريخ معاصر چنين بود اين نهضت ارزشهاي سلامتي و تندرستي فردي را احيا و جوانان را براي پرداختن به فعاليتهاي ورزشي مطابق با اصول تربيت بدني –علم ورزش – ورزش رقابتي- وآرمانهاي امروزي المپيك

تشويق كرد .امروزه اصول آرمان گرايانه در وضعيت بحراني قرار دارد .مادي گرايي و منفعت مالي در اولويت قرار گرفته است جوانان امروزي غرق در چنين محيط مادي گرايانه اي در جستجوي مسير خود هستند و در اين جستجو به دنبال شيوه هاي جديدي از رهبري و هدايت مي گردند آنچه جوانان امروزي ميخواهند رهبراني هستند كه احساس تعهد داشته باشند كساني كه از ريا كاري و تظاهر دوري كنند ودر راه پيشبرد ورزشي كشور تمام توان و قدرت خود را به كار بندند.روند هاي جديد در ورزش زمانه تغيير كرده همان طور كه نگرشها و رفتار افراد تغيير كرده است در نتيجه بافت يا مضمون اجتماعي ورزش دستخوش تغيير بسياري شده است امروزه علاوه بر احتراميوتقدير و تشكر عمومي پاداشهاي جديدي نيز در انتظار قهرمانان است كه عبارتند از :آوازه و شهرت –افتخار –پول وشان اجتماعي .برد مهمترين هدف است و برنده گان مسابقات بدون توجه به موقعيت حقوقي – اصول آموزشي يا ارزشهاي اجتماعي به خاطر متافع تجاري و دستاوردهاي مادي تبديل به بتهاي جديدي با اسامي دهن پر كن شده اند .سازمانهاي ورزشي در سطوح ملي و بين المللي در حال ترك آوردگاههاي ورزش رقابتي و سپردن فعاليتهاي ورزش حرفهاي به دستان تجار ورزشي وترتيب دهندگان مسابقات اند اين سازمانها به طور هم زمان در معرض فشارهاي وارده از سوي نگرشهاي سياسي –تجاري و قدرت طلبانه قرار گرفته اند . دير يا زود همه اين آشفتگيهاي ساختارهاي كنوني ورزش را تهديد به تباهي ميكشد و فدراسيونهاي ملي را وا ميدارد يا صحنه هاي ورزشي را ترك كنند يا به جاي خوش خدمتي

به شكل تماشاگراني منفعل "بدون ايفاي نقشي مهم "با قي بمانند بد ترين دشمن يك سازمان ورزشيبد ترين دشمن يك سازمان ورزشي امروزي نه سازمانهاي ورزشي ديگر – نه ورزشهاي ديگر – نه محيط اجتماعي – نه ورزشكاران و نه حتي منتقدان و مخالفانند .دشمن شماره يك هر سازمان ورزشي ساختار سازماني خود  آن سازمان ورزشي است سازمانهاي ورزشي به دليل بي كنشي در معرض خطر از دست دادن متخصصان خود و جذب آنان توسط سازمان دهندگان حرفه اي مسابقات قرار دارند .كساني كه حاضرند فرصتهاي بهتر كسب و كار را در اختيار اين متخصصان قرار دهند .بي كنشي هنگامي كه با فقدان ساختار سازماني – عدم رويه هاي اجرايي و بي لياقتي مديران همراه شود نه تنها خود سازمان ورزشي را بلكه نهضت ورزش امروزي را به ويراني خواهد كشاند .اصول و عملكرد هاي يك سازمان ورزشي افرادي كه خواهان ايجاد يك باشگاه- انجمن- كميته ...ومانند آن هستند اول بايد ساختار اوليه و توسعه آتي آنرا ترسيم كنند.اصول اساسي آن را تعريف كرده و روشي را براي ارتباط با اعضاء بر قرار سازندسوألات اساسي اساسنامه عملياتي پس از تعريف شرح وظايف سازمان*  اعضاي بالقوه سازمان دقيقا چه كساني ويا چه نهادهايي هستند.*  اهداف سازمان چيست .*  اولويتهاي سازمان چيست .*  بدنه تصميم گيري سازمان را چه كساني تشكيل ميدهند و قدرتشان را از كجا به دست مي آورند .*  هر سطحي از سازمان چه اختياراتي دارد .*  ارتباطات بين بخشهاي سازمان چگونه است .**** در نهايت شما تصميم ميگيريد كه چه ساختار اداري باعث ميشود كه اين بخشها به بهترين وجه به فعاليت بپردازند

.****جلساتاغلب اوقات گروهي از افراد براي بحث در مورد برقراري و ايجاد يك سازمان به گفتگو با يكديگر مي نشينند در اين زمان است كه آنها اهداف اولويتها و عملكرد بخشهاي تصميم گيري را پيشنهاد ميدهند اما در جلسات بعدي مواردي چون مجاري ارتباطي – ساز وكار آتي براي رسيدن به اهداف و اولويتها و افراد در بخشهاي ساختاري مد نظر قرار ميگيرد .اطمينان حاصل كنيد كه همه موارد مذكور در دستور جلسات شما گنجانده شده است . جلسات مقدماتي سازمانجلسات براي تشكيل يك سازمان ورزشي بايد يه پيروي از اصول بنيادي باشد با اين اصول است كه از برقراري جلسات موفق و نهايتا دسترسي به اهداف سازمان اطمينان حاصل ميشود اين اصول شامل تعريف رونوشتي از اهداف – آگاهي كامل افراد از آن اهداف – داشتن اطلاعات كلي قبلي در مورد اهداف جلسه – وآشنايي قبلي سازمان دهندگان جلسه با تمامي شركت كنندگان است .اهداف جلسه*جلسه يك هدف وموضوع به وضوح تعريف شده داشته باشد .*شخصي كه با شركت كنندگان در جلسه ارتباط بر قرار ميكند كاملا از تمام جزييات مرتبط با اهداف جلسه آگاه باشد وبتواند به خوبي آنها را توضيح دهد .*افرادي به جلسه دعوت شوند كه به خوبي از اهداف جلسه مطلع بوده و آن را درك كرده باشند *فردي كه جلسه را سازماندهي ميكند اسامي كليه افراد دعوت شده را به منظور رسيدن  به حضورآنان بداند.جلسات تداركاتيچنين جلساتي براي گروههاي كوچكي از افراد تشكيل ميشود كه نيازمند برقراري جلسات متوالي براي ارايه پيشنهاداتي در خصوص موضوعات و اساسنامه سازمان هستند هنگامي كه جلسات تداركاتي به نتيجه رسيد جلسه نهايي برقرار

ميشود كه در آن اعضاي دعوت شده بر سر ايجاد سازمان و اصول اساسي آن به توافق ميرسند همچنين در اين جلسات موضوع تقاضا براي ثبت قانوني و تاييد رسمي آن سازمان از سوي مراجع ورزشي وسياسي كشور مورد بررسي و توافق قرار ميگيرد جلسات سازماني از زماني كه يك سازمان ورزشي شروع به كار كرد جلسات ميتوانند در سطوح مختلفي برگذار شوند .مهمترين سطوح در يك سازمان ورزشي كه جلسات بايد به طور منظم در آن سطوح برگذار شوند عبارتند از :* سطح عملياتي* سطح اجرايي* سطح تصميم گيريسطح عملياتي : جلسات  در اين سطح كاركنان مربوط به اداره برنامه هاي جاري سازمان –اجراي تصميمات وسياستها – افراد فعال در برنامه ها –طرح هاي سطح عملياتي يا اجرايي سازمان - را در بر ميگيرداين جلسات عملياتي سازمان    درون حوزه ها – بخشها – واحدها ي مختلفي تقسيم شده اند سطح اجرايي:معمولا به گروهي از افراد كه مربوط به اداره و هماهنگي فعاليتها و دستيابي به اهداف تعيين شده در اساسنامه واجراي تصميمات مجمع عمومي اند كميته اجرايي اطلاق ميشود .سطح تصميم گيري :گروهي كه متصدي نظارت بر وظايف مديريتي محول شده به كميته اجرايي و رييس سازمان است مجمع عمومي اطلاق ميشود .مجمع عمومي بيشترين اختيار رادارد وبالاترين مرجع تصميم گيري در سازمان است اين مجمع بايد به منظور نظارت بر اينكه تصميمات اتخاذ شده به صورت كامل اجرا شده است يا خير  به صورت منظم تشكيل جلسه دهد .جلسات مجمع عمومي ميتواند به صورت فوق العاده و خارج از زمانهاي معمول تعيين شده نيز بر گذار گردد.در چنين مواقعي رييس مجمع عمومي بايد

:*چرايي برگذاري جلسه را كاملا توجيه نمايد و اهداف آنرا به طور شفاف تصريح كند *از انتظاراتي كه از جلسه مذكور ميرود به طور كامل آگاه باشد .*اطمينان حاصل كند كه اين جلسه تنها يا بهترين راه دستيابي به هدف جلسه است .*ديگر گزينه هاي بر آورده ساختن هدف جلسه نظير هم فكري از طريق مكاتبات با افراد براي رايزني با آنها و مكالمات تلفني را بررسي كرده باشد .اثر بخش ساختن جلساتبراي تسهيل كار اداري و كمك به اداره موثر و آسان سازمان از نظر مديريتي بايد از چند اصل زير پيروي كنيد .اين اصول به سازماندهي هر چه پربارتر جلسات كاري و جلسات مجمع عمومي ياري ميرساند و به سازمان كمك ميكند تا مسيري روشن و صريح براي فعاليتها و برنامه هايش تعيين كند در صورتي كه رييس و دبير جلسه آمادگي كافي نداشته باشند هيچ جلسه اي نميتواند به اهداف خود دست يابد چنين آمادگي اي نيازمند سه چيز است :آمادگي شخصي – لوازم و تجهيزات – دانش چگونگي اداره جلسه انواع سازمان دهي :شركتهاي تجاري ممكن است اشكال مختلفي از سازمان دهي را دنبال كنند اما سازمانهاي ورزشي بايد اين موضوع را به ياد داشته باشند كه بنابر دلايل زير متمايز از ديگر سازمانها هستند: اولا: بنابر حدود اخيارات و وظايف تفويض شده ثانيا:بر مبناي الگوهاي مختلف تصميم گيريانواع سازماندهي بر مبناي فرماندهي خطي :اين گونه سازماندهي ها از طريق اختيارات و وظايف تفوبض شده مشخص ميشود كه شامل ساختارهاي فرماندهي  وظيفه اي (بر مبناي تقسيم كار)- و منطقه اي هستند .سازماندهي فرماندهي وظيفه اي :اختيار و وظايف در فرماندهي خطي

بر روي يك شخص متمركز شده است كه ممكن است مدير يا رييس سازمان باشد .دستورات از سوي اين شخص به افراد پايين دست و تحت فرمان صادر ميگردد .سازماندهي منطقه اي :  سازماندهي منطقه اي هماهنگي و سرپرستي در درون هر منطقه جغرافيايي را بهبود مي بخشد . قدرت اجرا :اعمال از حرفها رساترند (گزنوفون 428-354 ق م )سازمانهاي ورزشي درست مانند ورزش كاران داراي سطوح عملكرد اجرايي مختلفي هستند كه از آمادگي –آموزش – تعهد آنها به ساختار قدرت و توان در واحدهاي مديريتي كه برنامه ها يا رويدادهاي ورزشي زا اجرا ميكنند بستگي دارد ودر مورد ورزشكاران به عضلات و بخشهايي از مغز كه درگير حركات جسماني مورد نظر فعاليت ورزشي هستند بستگي دارد .عملكرد اجرايي سازمانهاي ورزشي با عملكرد رقابتي ورزشكاران مطابقت دارد . براي هر دو آنها يادگيري و درك از طريق تمرين وتجربه يه دست مي آيد ((سعي كن .در صورت شكست دوباره سعي كن ))كليد هاي موفقيت :مردان بزرگ بلنديها پيموده اند و اين كار صعودي ناگهاني به دست نمي آيد بلكه آنها در حالي كه رقبايشان خوابيده بوده اند .شب هنگام براي صعود تلاش كرده اند .مهمترين كليد موفقيت در شعار بالا نمايان است بنا بر اين مديريت ورزشي موفق به سازمانهاي ورزشي اي نياز دارد كه به كار كردن باتلاش زياد علاقه مند باشند روز وشب به وظايف خود عمل كنند و به طور مستقل براي – خود شكوفايي –تلاش كنند . ارتباطات :براي موسسات و سازمانهاي ورزشي جديد شامل دو مفهوم اساسي ارتباط خارجي  و ارتباط سازماني است .اين دو پايه ضروري براي موفقيت هر

موسسه يا سازمان ورزشي به شمار ميروند چرا كه سطح درك سازماني بين سازمان و محيط خارج را ارتقاء ميبخشند .ارتباط شفاهي :اين نوع ارتباطات يكي از متداوب ترين روشهاي مورد استفاده در گردهمايي ها وجلسات و كنگره ها است كه مستلزم سخنراني از جانب فرستنده براي گيرنده است .ارتباط شفاهي بهترين وسيله براي انتقال يك انديشه به شخص ديگر و بهترين روش براي مذاكره در مورد تعهد نامه ها يا دستيابي افراد به يك هدف است .اين روش به هنگامي كه غرد با شخص ديگري روبرو ميشود روش بسيار مواثري است اما دامنه دسترسي آن بسيار محدود است .اين روش براي تعداد زياد مخاطبان پيشنهاد نمي شود .ارتباط نوشتاري : اين نوع ارتباط روشهاي متنوعي را در بر مي گيرد و داراي اثرات طولاني مدت است تعداد گيرنده ها نا محدود بوده و آنها بدون واسطه مجذوب محتواي پيام ميشوند . روزنامه ها –مجلات و بولتن هاي خبري از روشهاي بسيار مواثر ارتباط نوشتاري به شمار مي آيند .ارتباط شنيداري و ديداري :اين روش ارتباطات با پيدايش تلويزيون – امواج راديويي –مخابرات و شبكه هاي ماهوارهاي گسترش پيدا كرد ه است اين شيوه از روشهاي بسيار پيشرفته و پر هزينه ارتباطات است كه ارزش و تاثير كذاري آن نسبت به ساير روشها بيشتر است آنها بر اذهان دريافت كنندگان غير فعال تاثير مستقيم دارند و داراي اثر رواني زيادي هستند .ارتباط الكترونيكي :اين نوع ارتباط جزو جديد ترين روشهاي ارتباطات محسوب ميشود و روزي به پيشرفته ترين شكل خود در خواهد آمد . سخت افزار ها و نرم افزارهاي خاصي مورد نياز كاربران هستند

.پست الكترونيكي ميتواند به دو شكل بين سازمانهاي مختلف و درون يك سازمان مورد استفاده قرار گيرد .كار كردن با رسانه ها:همكاري با رسانه ها فقط از طريق فعاليتهاي روابط عمومي به منظور كمك به ايجاد برداشتي مناسب در ميان روزنامه نگاران  اصحاب تلويزيون و راديو و ساير اشكال رسانه اي مواثر است اين موضوع نيازمند آن است كه شما در مورد نيازهاي رسانه اي  وفعاليتهاي روابط عمومي از شناخت و درك مناسب بر خوردار باشيد.برقراري ارتباط رسانه هابه منزله يك اولويت :شما بايد ارتباطات نزديكي با رسانه ها بر قرار كنيد و هر چيزي را كه باعث دور شدن از آنها ميشود كنار بگذاريد چرا كه توسعه و تقويت يك رابطه اي حرفه اي با رسانه ها جزو اولويتها و نياز هاي اصلي يك فدراسيون ملي ميباشد.مديران ورزشي بايد دانش ومهارتهاي مورد نياز براي ايجاد چنين رابطه اي را توسعه دهند و بارسانه ها همكاري داشته باشند .اخبار چيست :اخبار هنگامي رخ ميدهند كه مردم كا ر مهمي ميكنند يا به چيز با ارزشي دست مي يابند .اندازه جامعه تاثير قابل ملاحظه اي بر وسعت گزار خبري رويدادهاي خاص دارد علاوه بر اين سازمانهاي كوچك مجبورند سازمانهاي ورزشي بزرگ وورزشهاي حرفه اي براي يافتن مكاني در مطبوعات و رسانه هاي الكترونيكي رقابت كنند .رويارويي با رسانه ها:مديران ورزشي بايد چگونگي مواجهه با رسانه ها – توجه خاص به آنها و برخورد با مطبوعات را ياد بگيرند در رويارويي با رسانه ها بايد به رفتارهاي مطلوب و نامطلوب زير توجه كرد :رفتارهاي مطلوب با رسانه ها :از طريق تلفن ياري رسان ودر دسترس باشيد .

هميشه زماني را براي مطبوعات در نظر بگيريد حتي اگر برنامه زماني شلوغي داشته باشيد خودتان شخصا به روزنامه نگاران خبر بدهيد .نماينده هاي رسانه ها را دعوت وبا آنها ملاقات كنيد تا در يابيد كه به چه چيزي و چه موقع نياز دارند .با روزنامه نگاران به طور صحيح – صادقانه –و عادلانه رفتار كنيد و در پاسخگويي به هر سوال بيشترين تدبير خود را به كار ببريد.هم خبرهاي مثبت و هم جنبه هاي منفي را ذكر كنيد فقط اخبار خوب راگزارش نكنيد .تصاوير مناسب اطلاعات درست و موضوعات جاري را براي مطالب خبري فراهم كنيد رفتارهايي كه در برخورد با مطبوعات بايد از آنها اجتناب كرد :اظهارات ناشي از سهل انگاري و بي احتياطي    اعمال اغتشاش جويانه و جنجالي بيان اظهارات محرمانه و خصوصي در خواست از يك شخص براي مطالب خبري  درون تهديد مطبوعات به وسيله خود داري از حمايت وپشتيبانياستفاده از ترفندهاي تبليغاتي كه مطبوعات را گمراه كند ترويج موضوعات بي اهميت –مصدود كردن خبرها با طغره رفتن –سانسور فشار يا نيرنگ بازاريابي ورزشي بازار يابي ورزشي بر روشهاي مورد استفاده براي فروش يا توزيع خدمات ورزشي يا توليدات ورزشي براي كسب پول نقد يا ارزش غير نقدي اطلاق ميشود .در خلال زقابتهاي واليبال جهاني در سال 1998 در توكيو صاحبان بازيها در خواست اين مجوز را كردنند كه لباسهاي بازيكنان را بارنگ كشورها و نام بازيكنان توليد كنند و در معرض فروش قرار دهند .شناخت دقيق بازار يابي ورزشي براي رهبران ورزشي امري ضروري است زيرا آنها را قادر ميسازد درك بهتري از نيازهاي ورزشكاران حرفه اي براي هدايت بازاريابي

مسابقات آنها داشته باشند .حمايت مالي شركتي :اين حمايت رويكردي در بازاريابي ورزشي است كه بر مشاركت چندين شركت تجاري براي حمايت مالي از رويداد ورزشي تاكيد ميكند اين روش استفاده از ورزشكاران –رويدادهاي ورزشي يا برنامه هاي مختلف ورزشي را در فعاليتهاي بازاريابي و تبليغ براي يك شركت تجاري شامل ميشود .اين روش بر اساس ديدگاه شركتي به وجود مي آيد .براي مثال بعد از 1988 كميته بين المللي المپيك برنامه شركتهاي المپيكي را براي حمايت مالي از بازيهاي المپيك تدوين كرد .چگونه يك مدير ورزشي باشيم .اصول اساسي در مديريت ورزشي :در دراز مدت ارزش يك سازمان به ارزش  افراد تشكيل دهنده آن بستگي دارد .سازمانهايي كه به منظور در اختيار داشتن افراد به آنها به منزله وسيله مينگرد و آنها را تحقير ميكند و كوچك ميشمارد بلاخره ميفهمد كه با افراد كوچك هيچ چيز بزرگي به دست نخواهد آورد .براي اينكه بخواهيد يك مدير ورزشي اثر بخش باشيد بايد اصول كلي را راجع به مديريت بدانيد چگونگي سازگاري اين اصول را با عرصه ورزشي در كنيد و سپس آنها را در سازمان خود به كار بنديد .شما در سراسر دوران حرفه اي خود به كرات با اين اصول اساسي كار خاهيد داشت مفاهيم مديريت :وظايف مديريتي اساسا در راستاي برنامه ريزي – سازماندهي هماهنگي و كنترل جهت يافته اند يك مدير خوب هم نياز مند اي مهارتها و هم نيازمند قابليت تصميم گيري است .در جهان در زماني كه فكر ميكنيم در حال هدايت كردن خود در حال هدليت شدنيم . (لرد بايرون )مديريت سنتي : اساسا با اين تفكر به وجود

آمده كه هر مديري بايد از سطوح بالايي از مهارتهاي برخوردار و علاوه بر آن داراي قابليت در برنامه ريزي –سازماندهي هماهنگي و كنترل باشد اين تفكر ميتواند در مورد كار با كاركنان و همكاران  سازمانهاي محلي و منطقه اي اعضاي باشگاهها ليگ ها و ساير سازمانهاي وابسته مورد استفاده قرار گيرد .مفهوم مديريت سنتي با تعاريف زير ارتباطي تنگاتنگ دارد .برنامه ريزي :برقراي اهداف كلان اهداف راهبردي سازماندهي : انتخاب و گروه بندي فعاليتهاي مناسب براي دسترسي به راهبردهاي يازمان و طرح ريزي ساختاري مناسب براي دستيابي به اهداف كلان سازمان هماهنگي :برقراري ارتباطات و تعاملات بين افراد و بخشهاي سازمان به منظور اطمينان از اينكه هر بخش سازمان با درنظر گرفتن كل سازمان به فعاليتهاي خود ميپردازد و فعاليتهاي آن بخش در راستاي اهداف كلان سازمان شكل ميگيرد .كنترل : نظارت برسلسله فعاليتهاي سازمان اجراي كامل طرحها برنامه ها و اصلاح اشتباهات .مديريت رفتاري بر مبناي اصل انگيزش افراد استوار است كه فراتر از برنامه ريزي سازماندهي هماهنگي و كنترل است بهره وري افراد هماهنگي كه آنها به اندازه كاغي بانيازها اميال و آرزوهايشان برانگيخته شده باشند بسيار ارتقا مي يابد و در اين حالت بيشتر به اهداف خود نزديك ميشود .برخورد احترام آميز و با ملاحظه با اشخاص باعث ميشود آنها همه جا خود را همراه با سازمانشان معرفي نكنند .مديريت سيستمها : مفهوم مديريت سيستمها بر مبناي هماهنگي تمامي كاركردهاي مديريت استوار است به طوري كه اين كاركردها بتوانند به خوبي به همراه يكديگر همچون نظامي يكپارچه عمل كنند .هر چه اين كار كردهاي مديريتي بهتر با يكديگر هماهنگ شوند مديريتي

موفق به وجودخواهد آمد هر سازمان به مثابه يك سيستم است كه از اجزاي مرتبط به هم تشكيل شده است بنابراين مديران بايد اطمينان حاصل كنند كه تمامي اعضا به منزله يك كل يكپارچه براي برآورده ساختن اهداف كلان سازمان در حال فعاليتند .مديريت در محيط ورزشي : محيط سازمانهاي ملي ورزشي از عوامل دروني و بيروني تشكيل شده است عوامل بيروني عواملي هستند كه در حارج از سيستم قرار دارند و شامل شرايط اقتصادي سياسي فرهنگي هستند كه رودر روي افراد شركت كننده در فعاليتهاي ورزشي قرار دارند عوامل دروني نيز شرايط كاري و فعاليتهاي اداري درون يك سازمان ورزشي را شامل ميشوداين گونه عوامل در دسترس سازمان هستند .عوامل دروني : عوامل دروني يك سازمان ورزشي با فعاليتهاي اداري كاركنان  اعضا برنامه هاي ورزشي و امكانات مرتبط است اين عوامل در دسترس سازمان و مديران است ومدير ميتواند بر آنها تاثير گذار باشد از مديران ورزشي انتظار ميرود كه :ساختار اداري خود را با كاركنان و تجهيزات مناسب هماهنگ سازند تا برنامه هاي راهبردي به طور موثر اجرا شوند .كاركنان شايسته را استخدام كنند و عمل كرد آنها را مورد نظارت قرار دهند .به منظور دسترسي و استفاده از امكانات ورزشي به دقت برنامه ريزي كنند .با در نظر گرفتن عوامل درون سازماني و باتوجه به سطوح مديريتي و نيز موقعيتهاي كه مديران با آن روبرو ميشوند ميتواند نقشها يا وظايفي را بپذيرند كه به صورت ذيل است : تصميم گيري             اجرايي                  اطلاعاتي عوامل بيروني :شايد عوامل بيروني براي ورزش امروزي حتي از اهميت بيشتري برخوردار باشد ولي معمولا مديران ورزشي اين گونه

عوامل را ناديده ميگيرند .محيط بيرون يك سازمان ورزشي تشكيل شده از پيش رفتهاي فني در ارتباطات و امور اداري جو سياسي محيط اجتماعي ورزش ثبات اقتصادي حاميان مالي وجود ديگر فعاليتهاي ورزشي جذاب ادراك عمومي در مورد ورزش تمايلات و گرايشهاي جوانان در مدارس دانشگاهها و....مديران عالي در هنگام استخدام كاركنان شايسته (به كار گيري حاميان مالي پر تلاش براي به دست آوردن حمايت سياسي بايد از توانايي بسيار بالايي در مذاكره برخوردار باشند .آنها بايد چشم اندازي كلي از سازمان و ساختار آن اهداف و ظرفيتهاي آن را براي خود متصور كنند .

مديريت و برنامه ريزي

مهدي ملك آبادي

خلاصه كتاب: تلخيص: محمد محموديان- سرشناسه: ملك آبادي ، مهدي 1360- عنوان و نام پديدآور: مديريت و برنامه ريزي، سيمرغ با اراده و مصمم است / مولف مهدي لك علي آبادي - مشخصات نشر: قم: معارف معنوي 1388- مشخصات ظاهري: 144 ص: مصور.- وضعيت فهرست نويسي: فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا - موضوع: 1- مديريت – جنبه هاي روانشناسي 2- رهبري – جنبه هاي روانشناسي 3- نيروي انساني – مديريت – جنبه هاي روانشناسي 4- انگيزش در كار.- رده بندي كنگره: 4م 8 ل / 38 HD - رده بندي ديويي 0019/658مديريت يعني تفويض اختيار«تفويض، فعاليت كليدي و اساسي هر مديري مي باشد كه براي موفقيت در امور، بايد به آن عمل نمايد».يك مدير ، روز خود را سازماندهي ميكند.«طوري برنامه ريزي كنيد كه اوقات شما براي كار روي وظايف بسيار مهم باز زماني هماهنگ شود كه كمترين عوامل مزاحمت را در آن بازه زماني داشته باشيد.»با مديريت خود، برنامه روز بعد را آماده نماييد.«يك مدير موفق

بين برنامه روزانه به اجرا درآمده و اهداف مورد انتظارش هر شب مقايسه اي انجام مي دهد.»يك مدير زمان آرامش خود را سازماندهي ميكند.«در برنامه روزانه خود، ساعات آرامش را بگنجانيد، مانند وقتي كه با يك مشتري قرار داريد و يا مانند زماني كه در جلسه اي شركت مي كنيد.»به وسيله تفويض اختيار و واگذاري كارها، مديريت كنيد.«مديري كه خودش كاري را انجام مي دهد، تصوير نهايي و احاطه بر كل مجموعه را از دست مي دهد.»فهرست مطالبمديريت ذاتي است يا اكتسابيروش هاي ايجاد اعتماد بين مديران و كاركنانبا كاركنان مشكل آفرين يا بدقلق آشنا شويد:چه زماني كارگران مشكل آفرين فعال مي شوند:آيا با افرادي كار كرده ايد كه:پاسخ به چند سوال مديرانچرا كاركنان كار نمي كنند؟وقت كشيكاركنان در كار خود به دنبال ده مورد هستند.ده موردي را كه افراد در شغل خود مي جويندبينش را با ديگران قسمت كنيدچگونهخلق بينش سازمانمشتريكاركنانجهت حركتبينش شما چيست؟رهبري را فرا گيريدسنجيده رفتار كنيد به گونه كه بيانگر علاقمندي شما باشداز قضاوتهاي ارزش بپرهيزيدهر چه زودتر جواب دهيدبه پيامهاي نهفته توجه داشته باشيدموقعيتهائي براي پيگيري فراهم كنيدكاركنان را مطلع كنيدتا مي توانيد به كاركنان به عنوان افرادي مطلع و آگاه بنگريداين كافي نيست كه شمابه احساسات كاركنان احترام بگذاريدشناسايي عملكرد كيفيعامل نشاطيك وقت رشد كاركنان را سد نكنيدبه آنچه آموخته ايد عمل كنيدبه احساسات و عواطف آن ها توجه كنيدبرنامه كار يك مدير موفق «1»برنامه كار يك مدير موفق «2»برنامه كار يك مدير موفق «3»برنامه كار يك مدير موفق «4»برنامه كار يك مدير موفق «5»از وقتتان به شايستگي استفاده كنيد.زمان سرمايه گرانبهايي استاز وقتتان استفاده كنيداستفاده از زمانمديريت زمانديدگاه

اهداف ديدگاه شما مهم استاز وقت خود استفاده كنيد تا ساختن سارتين زماندزدهاي زمانتلفنملاقات كنندگانجلساتدفع الوقتفقدان اولويت گذاري فشار ضرب العجلهاكاغذها و نامه هاي اداريارتباطات و اطلاعاتتفويض امور گفتن «نه»اهدافانضباط شخصياهدافتان را معين كنيدتفاوت بين فعاليتهاي فرعي و اصلي قاعده 80 : 20 مايل به دستيابي چه اهدافي هستيد؟برنامه ريزي 8 دقيقه برنامه ريزي = 1 ساعت زمان ذخيره شده نتايج و مزاياي برنامه ريزي وقت شما چيست؟اصل نوشتن مسائلكنترل برنامه ها كاهش در فشار بر حافظهانگيزش دروني تمركزبررسي موفقيت اسناداز فهرست برنامه روزانه استفاده كنيدقابل كنترل ترين بخشهميشه مي توانيد از نو آغاز كنيدمقدمات برنامه ريزي بلند مدتبرنامه روزانه = اهداف روزانهوظايف مهم را فهرست كنيدبرنامه اضافيسرمايه زمانمحدوده زماني وضع كنيدزمان حائل در نظر بگيريدبرنامه زمان شما بايد شامل سه دسته شودتنظيم اولويتهااولويتها را تعيين كنيدتلاش براي انجام بسياري موارد در يك زمانكار روي يك وظيفه در يك زمان = اولويت گذاري واضحمهم ترين وظايف مقدم استمزاياي اولويت گذاري يك مشروع بد به معني يك روز بد استزندگي مثبتي داشته باشيدسه قاعده مثبت قبل از كارقبل از رفتن به خانه مراقب منحني فعاليت باشيدخصوصيات همگاني افزايش فعاليتوظايف دشواروقفه اي براي شارژ مجدد باتريده دقيقه استراحت بعد از يك ساعت كار توقفهاي منظم و كوتاهورزش، هواي تازهساعات سكوت و آرامش را براي خودتان اختصاص دهيدكار خارج از وقتيك ساعت بدون مزاحمت براي وظايف دشوارساعات آرامش و درو؟؟؟ عدم مزاحمتهميشه در دسترس نباشيدزمان سكوت را سازماندهي كنيدقرار ملاقات و مكالمه براي وقت ديگر روزتان را سازماندهي كنيد اوقات پر مزاحمتبه وسيله تفويض اختيار و واگذاري كارها مديريت كنيدمديريت يعني تفويض اختياربا كدام يك از استدلالهاي زير

در خصوص محاسن تفويضامور موافق هستند؟تفويض: سود براي مديريت و كارمندانتفويض و واگذاري موفق، مستلزم دو چيز استمديريت بر اساس تفويضتوانايي همكارانوظايف ميان مدت و بلند مدتفوريت و اهميت مراقب وظايف نوع الف باشيددل به دريا بزنيد: از سطل زباله بيشتر استفاده كنيداز برنامه ريزي زمان استفاده كنيدمديريت موفق زمانبرنامه ريز زمانبرگه هاي آزادكمك حافظهبرنامه ها، فرمهااندازه – شكل – عملكردبخش اطلاعاتمقايسهوردست هميشگي شماكمكهاي مربوط به تصميم گيري در دسترس استدسترسي مستقيم به اطلاعاتتلاش كنيد تا ثابت قدم باشيدمزاياي برنامه ريزي زمانبراي تأكيد مجدد بر روي آخرين و مهم ترين ديدگاهمديريت زمان پايدارهشت دقيقه در روزبرنامه هايتان را بنويسيدضمير ناخودآگاه را فعال كنيدساختار يك روز كاري پيچيدهحواس پرتي و هدر رفتن وقت كمتريادآوريخود را آموزش دهيدخود را فن آوري بهره مند سازيدموانع پنج گانه ذهنيعادات پنجگانه توصيه هاي سه گانهبراي خود پرسشهايي طرح كنيدمثلث كارآيي، اثربخشي و موفقيت را درك كنيدمعيارهاي كارآيي مادرزادي اند؟چه كسي اثربخش استمديران موثر (موفق)يك مدير جهاني باشيدهرگز نگوييد نابود شدممثبت باشيداصل پنج انگشتبراي ايجاد انگيزه از روش مثبت استفاده كنيدزمان خود را حساب كنيدزمان خود را تنظيم كنيدحكومت ستم گرانه تلفنرژيمي براي كاغذ بازي ترتيب دهيداتلاف كنندگان اوقات شخصيوقفه ها نبايد مانع شما بشوندبراي مديريت وقت بگذاريدآيا زمان ابدي است؟تفاوت ميان مديريت و رهبريرهبران ساخته مي شوند يا متولد مي شوند؟رويايي داشته باشيدمتفاوت باشيدكميته تشكيل ندهيدبزرگترين اصل مديريت چيست؟ده استراتژي رازهاي موفقيت مديرانچهل نكته كليدي سخنان انديشمندانمديريت ذاتي است يا اكتسابيمديريت مانند ساير صفات روحي به طور بالقوه در انسانها وجود دارد. يكي كمتر و يكي بيشتر افرادي كه آباء و اجداد آنان در فرصتهاي مديريت داشته اند به طور

قطع آمادگي براي مديريت از ديگران بيشتر دارند، معروف است، مي گويند: «ولد العالم نصف العالم» با توجه به فرمايش پيامبر (ص) كه فرمود: «الناس معادن كمعادي الذهب و الفضه» انسان ها از نظر ذخائر وجودي با يكديگر اختلاف دارند.روش هاي ايجاد اعتماد بين مديران و كاركنان1-    اختصاص بخشي از اوقات مدير به مشكلات كاركنان2-    ايجاد روابط صميمانه انساني3-    تاكيد مديريت بر نيروي انساني به عنوان سرمايه اصلي 4-    همدردي و همدلي5-    رعايت عدالت در تصميم گيري6-    نسبت دادن كارهاي برجسته به كارمند.با كاركنان مشكل آفرين يا بدقلق آشنا شويد خوشبختانه تعداد كاركنان مشكل آفرين يا بد قلق كم است اما همين تعداد كم نيز مي توانند ناراحتي و نارضايتي عمومي را فراهم كنند. توجه به اين مطلب كه كاركنان چگونه مشكل آفرين مي شوند كمك زيادي در رويارويي و حل اين معضل خواهد كرد. به اين ترتيب مديران بدون داشتن درك صحيح از كاري كه انجام مي دهند ناخواسته جو نامناسبي را به وجود مي آورند و كاركنان را به سوي «مشكل آفرين شدن» سوق مي دهند.چه زماني كارگران مشكل آفرين فعال مي شوند كارگران مشكل آفرين كساني هستند كه برخلاف جريان آب شنا مي كنند. آنها افرادي هستند كه نارضايتي خود را به گونه هاي مختلفي مانند شكايت كردن، شلخته كاري، وقت كشي و گاهي اوقات به صورت تخريب آشكار مي كنند.چرا كاركنان كار نمي كنند؟1-    نمي دانند چگونه كار را انجام دهند2-    چيزي يا شخصي آنها را از انجام كار باز مي دارد3-    نمي خواهند كار را انجام دهند.وقت كشيبه راستي وقتي افراد نمي دانند چطور كارشان را انجام دهند، يا زماني

كه نمي توانند كار را به خاطر موانع به پيش ببرند و يا وقتي كه نمي خواهند كارشان را انجام دهند چه اتفاقي رخ مي دهد؟ آنها در حد توانايي هاي خود كار نمي كنند، و به سوي جنايت كشتن وقت يا وقت كشي كشيده مي شود. كاركنان در كار خود به دنبال ده مورد هستند امروزه بيشتر سازمانها روش سازگار كردن انسان با كار را رها كرده و سعي در انطباق مشاغل با انسانها مي كنند به اين ترتيب كه روش انجام كارها انعطاف پذير شده است و محيط كاري بيشتر جوابگوي نياز كاركنان است.ده موردي را كه افراد در شغل خود مي جويند از قرار زير است:1-    كار كردن براي مديراني كارا و لايق2-    به فكر خودشان باشند3-    نتيجه كار خود را ببينند و از آن آگاه باشند4-    به آنها مشاغل جالبي واگذار شود5-    آگاه باشند6-    حد نشان شنيده شود7-    محترم شمرده شوند8-    تلاش آنها مورد توجه و قدرداني قرار گيرد9-    كار واگذار شده مهارتهاي آنها را به مبارزه بطلبد و مورد چالش واقع شوند10-    موقعيتهايي را براي كسب و بهينه سازي مهارتهايشان بيابند.بينش را با ديگران قسمت كنيدچرا بايد بينش را با ديگران تقسيم كرد؟ زيرا كاركنانتان ، شما را در رسيدن به بينش و دستيابي به مقصودتان ياري مي كند چگونه؟خلق بينشبينش سازمان را مي توان به چند بخش تقسيم كرد؟ بخشي كه بايد توصيف كننده ارزشي كه يك سازمان و يا يك شركت ثبت به خود به عنوان يك بنگاه اقتصادي قائل است و ارزشي كه براي كاركنان و مشتريان خود مي گذارند.سازمانارزش هاي سازمان كدام است؟ آيا ارزش در

بهترين و يا كوچكترين بودن، و يا ارائه دهنده مناسب ترين و يا سريعترين خدمات، كيفيتي عالي، نازلترين قيمت و غيره است؟مشتريمشتري كيست و چرا اين اندازه مهم تلقي مي گردد؟ چگونه جوابگوي نيازهاي مشتريان خود هستيد؟ خدمات در صورت تماس، سلف سرويس، و يا خدمات پنج ستاره اي را به آنها مي دهيد؟كاركنانكاركنان شما چه كساني هستند؟ چه خصوصياتي را از آنها انتظار داريد؟ آيا آنها بايد حرفه اي ترين، آموزش ديده ترين، عاري از هر گونه اعتياد و مفسده و غيره باشند؟جهت حركتتا پنج سال ديگر مايليد به كجا برسيد؟ بزرگترين در جهان ، بهترين در مركز شهر جز صد شركت بزرگ كشور و يا ... ؟بينش شما چيست؟به عنوان يك رهبر زماني مي توانيد به توصيف دقيق بينش سازمان خود بپردازيد كه زمينه مناسبي براي تفاهم ايجاد كرده باشيد. زمينه اي كه در آن انتقال و درك مفاهيم به آساني صورت مي گيرد.رهبري را فرا گيريددو عامل مهمي كه مديران اغلب به آن توجه نمي كنند به اين مسائل مي پردازد كه افراد دوست دارند نتيجه تلاش خود را ببينند، و از انجام كارهاي جالب لذت ببرند. ولي متاسفانه جاي بسي تعجب است كه اين دو عامل همواره مورد غفلت قرار مي گيرد. سنجيده رفتار كنيد به گونه اي كه بيانگر علاقمندي شما باشدبراي ايجاد وابستگي ، تعهد و تعلق راهي بهتر از ارائه نگرش حمايتي با درگير كردن افراد در كار و سپس گوش دادن به نظراتشان نيست. با گوش دادن به ديگران نشان دهيد كه به آنها توجه مي كنيد و براي آنها ارزش قائليد. گوش دادن به كاركناني كه

ايده هاي خوبي براي انجام امور دارند يكي از مهمترين وظايفي است كه يك مدير مي تواند براي خود در نظر بگيرد.از قضاوتهاي ارزشي بپرهيزيدگوش بسپاريد ، سرتان را به علامت تأييد تكان دهيد. يادداشت برداريد و تا زماني كه فرد حرفش را تمام نكرده است حالت عادي و خنثي از خود نشان دهيد و به طور دوستانه به اطلاعات توجه كنيد.هر چه زودتر جواب دهيدافراد دوست دارند جواب بشنوند، حتي اگر به آرامي و متانت به آنها گفته شود اين كار در موقعيت فعلي عملي نيست.به پيامهاي نهفته توجه داشته باشيددر برخي از مواقع وراي اطلاعاتي كه عرضه مي شود افراد پيامهاي ديگر را نيز ارائه مي دهند كه نياز براي مشهور يا شناخته شدن، تمايلي دروني براي سرزنش ديگران، انتقاد از مديريت و غيره را دارند بنابراين توجه خود را هم به گفته ها و هم ناگفته ها معطوف كنيد.موقعيتهائي براي پيگيري فراهم كنيدبا استفاده از رويكرد راه حل يابي به خلق راه حل بپردازيد.كاركنان را مطلع كنيدبخش ديگر از ارضاي نيازهاي وابستگي مطلع كردن كاركنان است. بدون داشتن اطلاعات لازم افراد نمي توانند درك درستي از آن چه كه در اطرافشان مي گذرد داشته باشند. به اين ترتيب گوش دادن و اطلاعات رساني به كاركنان يكي از مهمترين راهها براي از بين بردن شكاف وابستگي است.تا مي توانيد به كاركنان به عنوان افرادي مطلع و آگاه بنگريددو عاملي كه بيشترين اهميت را براي يك رهبر گروه و يا مدير دارد داشتن برخوردي محترمانه با افراد خود و شناسائي و قدرداني از رفتار درست آنها است . به طور قطع همه شما اهميت

اين دو عامل را در خوشحال نگاه داشتن افراد در انجام كارشان احساس كرده ايد.اين كافي نيست كه شما:كارائي لازم براي مديريت را داشته باشيدبه افراد آموزش دهيد كه تا به فكر خودشان باشندبه كاركنان نتيجه كارشان را نشان دهيدبه آنها گوش فرا دهيدبلكه كاركنان بايد احساس كنند كه به عنوان يك انسان مورد احترام هستند و انجام كار خوب آنها مورد شناسائي و قدرداني قرار مي گيرد.به احساسات كاركنان احترام بگذاريداحترام و قدرداني نشان دهنده ارزش آدمي است. هنگامي كه برخورد محترمانه اي با ديگران مي كنيد با زبان بي زباني به آنها مي گوئيد: «احساسات شما براي من مهم است» برخوردي محترمانه هزينه اي را به شما تحميل نمي كند ولي مساله اي كه به توجه نياز دارد يكنواختي در عمل است.شناسايي عملكرد كيفيهمه ما قدرداني و شناسايي مثبت را دوست داريم. لحظه خوبي را كه يك فرد مهم به ما مي گويد . كار را چقدر خوب انجام داده ايم. به ويژ اگر براي دستيابي به چنان دستاوردي تلاش و كوشش زيادي كرده باشيم. در اين صورت واقعاً به آن نياز خواهيم داشت و بدون آن احساس مي كنيم كه براي كارمان ارزش قائل نشده اند و تشويقي صورت نگرفته است. در اين حالت از جنب و جوش مي افتيم. انرژيمان تحليل مي رود و سرعت كار كردنمان كاهش مي يابد. هيچگاه قدرت شناسائي و قدرداني را براي برانگيختن افراد دست كم نگيريد. زيرا اين پديده همانند روغني است كه سبب حركت نرم ماشين مي شود.نكات زير از اهميت ويژه اي برخوردار است1-    قدرداني بايد براي همه افراد و تلاشها يكسان باشد2-   

بايد در راستاي نيل به اهداف سازمان ، مشتري و كاركنان باشد3-    بايد راهنما و قوت قلبي براي كاركنان باشد4-    قدرداني بايد هم در زمان تعيين شده و هم در زمانهاي مناسب ديگر ارائه گرددعامل نشاطرهبران روشن ضمير دريافته اند كه انجام وظيفه و داشتن روحيه اي بالا و شاد پا به پاي هم پيش مي روند و اين روند عالي ترين راه براي دستيابي به عزت نفس، افزايش مهارت و احساس وابستگي است.خوش و شاد بودن مي تواند ريشه در يكي از عوامل زير داشته باشد:1-    شاد شدن از يادگيري و كسب مهارتهاي جديد2-    شاد شدن از كسب مقام اول3-    تفريح و گردش جمعي در ساعات غير كارييك وقت رشد كاركنان را سد نكنيدآخرين مرحله براي مديريت موفق، ايجاد موقعيتي براي رشد كاركنان است. در موقعيتي كه تغييرات بسرعت از راه مي رسند، تنها اميد كاركنان براي همگامي با اين تغييرات ارتقاء درك عقلي و توسعه مهارتهايشان است.در محيط كاري شما وظايف ممكن است به گونه اي چالش انگيز طراحي شده باشد و موقعيتهايي براي رشد و توسعه مهارتهاي جديد فراهم باشد.به آنچه آموخته ايد عمل كنيدبه احساسات و عواطف آنها توجه كنيدبه عنوان يك رهبر گروه و يا يك مدير ، اين مطلب را همواره به ياد داشته باشيد كه هر مرتبه از رضايت كاركنان با مواردي كه در آنها نهفته است ريشه در نيازهاي بنيادي انسانها دارد. هر مديري همه روزه با نيازهاي متنوع كاركنان خود روبرو مي شود و شما هم به عنوان يك مدير با اين نيازها مواجه خواهيد شد.برنامه كار يك مدير موفق «1»چگونه مي توانيد يكي از شعبات

شركت بزرگي را كه براي زنده ماندن كوشش مي كند به يك مجتمع پر رونق و سود آورد با بهره وري مطلوب تبديل كنيد؟ چنين مسئوليت بزرگي به آقاي پال واگذار شد. او مسئوليت اداره اي را بر عهده گرفت كه هشت پرسنل داشت و فرق مشكلات بي شماري بود. براي تبديل اين اداره به واحدي پر سود با 250 پرسنل زمان و بينش زيادي بكار گرفته شد. هشت پرسنل اوليه هيچ گاه خود را جزء مهمي از اداره مركزي نمي دانستند.برنامه كار يك مدير موفق «2»شلي مسئوليت قسمت امور اداري شركتي را برعهده گرفت كه بهره وري و روحيه كاركنان بسيار پائين گزارش مي شد. به خاطر عدم پيش بيني مسائل و پيگيري مناسب مسئوليتها، روزنامه محلي نيز تبليغات سوئي را درباره چگونگي كاركرد اداره منتشر كرده بود كه اين تبليغات اثرات منفي بر جا گذاشته بود. كاركنان اداره حالت تدافعي داشتند و كاملاً از وضع موجود ناراضي بودند. شلي تصميم گرفت با سازماندهي مجدد روند كار جو حاكم را تغيير دهد. در زماني كوتاه متوجه شد كه بعضي از كاركنان سالهاست كه كار متفاوتي انجام نداده اند.برنامه كار يك مدير موفق «3»به عنوان يك صاحب كار «جاني» همواره سخت كار مي كرده، 15 سال است كه كارگاه توليدي پوشاك خود را با 13 نفري كه براي او كار مي كنند اداره كرده است . هر چند او كار را با تفريح در هم آميخته، با اين وجود از بهترين توليد كنندگان پوشاك منطقه بشمار مي رود. برداشت او از تفريح ارائه تازه ترين مد و استفاده از تكنولوژي مدرن است.تشويق او از كارگران

سخت كوش به صورت فرستادن آنها به نمايشگاههاي لباس است كه در سطح كشور برنامه هاي اجرا مي كنند. برنامه كار يك مدير موفق «4»پاتريك مدير يك شركت بزرگ كامپيوتر است كه داراي 25 پرسنل فروش است. او با تك تك آنها آشنايي نزديك دارد و همواره مدت زماني را با آنها مي گذراند . او براي انجام كار خوب واكنشهاي مناسبي را در نظر گرفته است و كوچكترين پيشرفت تيم از چشمهاي تيزبين او دور نمي ماند و به گونه اي مناسب آنها را تشويق مي كند پاتريك از اهرم شناخت و قدرداني استفاده هاي زيادي مي برد و كاركنان نيز به شدت براي كسب آن تلاش مي كنند. پس از دستيابي به حداكثر توليد نوبت تفريح و گردش مي رسد كه با برگزاري جشنها و رفتن به پيك نيك انجام مي گيرد.برنامه كار يك مدير موفق «5»خانم ديانا سرپرستار مركز بازپروري معتادين در يكي از بيمارستان هاي بزرگ است كه وقت و موقعيت لازم را براي ارتقاء مهارتهاي زيردستانش فراهم مي كند. بدون توجه به شغله زياد، او از پرستارهاي خواهد تا وقت و فرصت مناسبي را براي مطالعه پرونده هر بيمار جديد اختصاص دهند. به اين ترتيب آنها قادر خواهند بود كه در اولين برخورد با بيمار با آمادگي و صلاحيت كامل عمل كنند. ديانا هر 15 روز يكبار در سر ميز نهار با ديگران به بحث در مورد دستاوردهاي جديد در زمينه هاي كاري مي پردازد و سپس آنها را به دادن ايده براي انجام بهتر كار ترغيب مي كند.از وقتتان به شايستگي استفاده كنيدتعداد بسيار اندكي از مردم وقت كافي

در اختيار دارند و تقريباً هر كس تمام وقت دنيا را در اختيار دارد.زمان با ارزش ترين منبعي است كه در اختيار داريم. در بعضي از زبان ها «وقت» و «زمان» متداولترين كلماتي هستند كه به كار مي روند. وقت بسيار با ارزش تر از پول است. سرمايه «وقت» بايستي با دقت و احتياط استفاده شود.زمان سرمايه گرانبهايي استوقت كالا و متاعي محدود، متناهي و فرار استوقت را نمي توان خريدزمان را نمي توان پس انداز و يا ذخيره كردما نمي توانيم سپري شدن زمان را متوقف كنيمسرمايه محدود عمر فقط قابل تحسين است. يك انسان با اميد زندگي طولاني، حداكثر 000/200 ساعت از زمان را به عنوان وقت قابل استفاده در اختيار دارد. امروز را به عنوان اولين روز باقي مانده زندگي تان به حساب آوريد.از وقت تان استفاده كنيد!طبق تخمين و برآورد به عمل آمده تنها 30 و يا 40 درصد از توان و پتانسيل افراد در كار آزاد شده است.بيشتر «وقتها» و «انرژيها» به هدر مي روند چون اهداف روشن، برنامه ريزي، اولويت گذاري و دورنگري وجود ندارد.استفاده از زماناستفاده بهتر از «زمان» محدود و ارزشمند عمر ، تنها از طريق «مديريت زمان» كه هوشيارانه، مستمر و پايدار تدوين شده باشد، ميسر است.مديريت زمان«مديريت اوقات شما» به معني مسلط بودن و كنترل كردن «زمان» و «كار» شما است. شما زمان را تحت كنترل خود درآوريد.ديدگاهافراد واقعاً موفق عمدتاً يك چيز دارند: در برهه اي از زندگي در گوشه اي با خود خلوت كرده و به تفكري عميق فرو رفته اند و درباره اينكه از سرمايه وقت و عمرشان چگونه سود ببرند، انديشيده

اند.اهدافزندگي به شرطي مي تواند كاملاً موفقيت آميز باشد كه بر پايه ديدگاهي صحيح از زمان و زندگي بنا نهاده شود . ما بايد تلاشي هوشمندانه بكار بريم تا از «وقتي» كه در اختيار داريم جهت دستيابي به اهداف شخصي و حرفه اي خود سود جوييم. ديدگاه شما مهم استمسأله آن نيست كه باد به چه سمتي مي وزد ، بلكه مهم آن است كه شما چگونه بادبان را تنظيم كرده ايد!ديدگاه بهتري نسبت به كارهاي وابسته به يكديگر و اولويتها بدست آوريد.با فشارهاي روحي و استرس دست و پنجه نرم كرده آن را كاهش داده و از آن اجتناب كنيد.از وقت خود استفاده كنيد تا ...از وقتتان براي كار استفاده كنيد؛ چرا كه كار بهاي موفقيت است.از وقتتان براي مطالعه استفاده كنيد؛ چرا كه مطالعه منبع عقل و دانش است.از وقتتان براي تفكر استفاده كنيد؛ چرا كه تفكر سرچشمه قدرت است.از وقتتان براي عشق استفاده كنيد؛ چرا كه عشق لذت زندگي است.شناختن سارقين زمان«بخشي از اوقات ما به سرقت مي رود، و يا در آن تقلب صورت مي گيرد، و آنچه باقي مي ماند به نظر مي رسد كه بطور نامشخص ناپديد مي شود». سكنابعضي وقتها مقصر خودمان هستيم، اما در پاره اي از اوقات اطرافيان وسايل ديگري مسؤول اين قضيه هستند.دزدهاي زمانچه كسي و يا چه چيزي وقت ما را مي دزدد.سوال هاي ذيل مي تواند كمك كند تا عوامل تمركز و حواس پرتي را شناسايي كنيد.تلفنتلفن دائماً باعث انقطاع كار من مي شود و مكالمات معمولاً بيش از حد لزوم ادامه پيدا مي كند.ملاقات كنندگانملاقات كنندگان بسياري از خارج و داخل سازمان

اغلب مانع انجام كارهايم مي شوند.جلساتجلسات خيلي بيشتر از حد لزوم طول مي كشد، و نتايج اغلب براي من رضايت بخش نيستند.دفع الوقتوظايف سنگين، به عبارت ديگر كارهاي زياد و وقت كم، موجب مي شود از كار لذت نبرم و كارها به عقب افتد.فقدان اولويت گذاريبين كارها اولويت بندي نمي كنم و سعي مي كنم بسياري از كارها و وظايف را همزمان انجام دهم.فشار ضرب العجلهااغلب به برنامه هايم نمي رسم و تنها تحت فشار ضرب العجلهاي كاري مي توانم يك نگاه به فهرست برنامه ها بيندازم كاغذ و نامه هاي اداريمقداري زيادي مدارك، نامه ها و كاغذهاي اداري روي ميز من وجود دارد. بسياري از وقت من صرف رسيدگي به آنها مي شود هيچ نظم و ترتيبي در ميز من وجود ندارد.ارتباطات و اطلاعاتغالباً ارتباط با ديگران ناكافي است. تأخير در تبادل اطلاعات، وجود سوء تفاهمات و حتي احساس و درك ناصحيح از مسائل امري عادي است.تفويض امورمحول كردن كارها و تفويض وظايف تقريباً هرگز انجام نمي گيرد. اغلب، خود بايد مراقب چيزهايي باشم كه مي تواند توسط ديگران رسيدگي شود.گفتن «نه»اگر ديگران انجام كاري را درخواست كنند در حالي كه بايستي حقيقتاً مشغول كار خودم باشم، براي من گفتن «نه» دشوار است.اهدافاهداف شغلي و يا شخصي روشن و مشخصي ندارم، به عبارت ديگر اغلب براي من دشوار است كه معني واقعي كارهايي كه روزانه در حال انجام آن هستم درك كنم.انضباط شخصيبعضاً در جايي كه واقعاً تصميم به انجام كاري نگرفته ام، فاقد انضباط شخصي مورد نياز هستم.اهداف را معين كنيد«اگر اهداف روشن نباشد، بايد دو چندان تلاش كرد» مارك توآينمديريت موفق تنها

زماني امكان پذير است كه اهداف، روشن و به خوبي تعريف شده باشند و مراقبتها و بررسيهاي لازم بعدي جهت دستيابي به اهداف به عمل آيد.هدف گذاري پيش شرط لازم و كليد مديريت زمان موفق است.تفاوت بين فعاليتهاي فرعي و اصلي بسياري از مردم وقت خود را صرف امور و وظايف فرعي عديده اي مي كنند، بجاي آنكه وقتشان را بر روي تعداد اندكي از فعاليتهاي اصلي و اساسي متمركز نمايند.نتايج ذيل را در بر خواهد داشت:قاعده 80 : 20تنها 20% از مشتريان و محصولات موجب 80% از معاملات هستند.تنها 20% از روزنامه در بر گيرنده 80% از اخبار است.اين قاعده 80 : 20 براي اولين بار توسط اقتصاددان ايتاليايي «ويلفردو پارتو» در قرن نوزدهم مطرح گرديد. توسط مطالعات آماري، پارتو دريافت كه 20% از جمعيت، مالك، 80% از ثروت ملي هستند.مايل به دستيابي چه اهدافي هستيد؟از اهدافتان مطمئن شويد و فهرستي از اهداف شخصي و حرفه اي كه مايل هستيد در آينده نزديك و يا ؟؟؟ به آن فايل شويد تهيه كنيد.برنامه ريزيبرنامه هايتان را روي كاغذ بياوريد.«هر كس در بهار نكارد، در پاييز درو نخواهد كرد».هر چه وقتمان را بهتر سازماندهي كنيم با برنامه پيش برويم بهتر مي توانيم از وقت خود در جهت دستيابي به اهداف شخصي و شغلي استفاده كنيم.برنامه ريزي به معني آمادگي جهت تحقق اهداف است.برنامه ريزي يعني نجات دادن و ذخيره سازي وقت.8 دقيقه برنامه ريزي = 1 ساعت زمان ذخيره شده هشت دقيقه آمادگي براي هر روز كاري و ثبات قدم بر روي برنامه ها مي تواند در نهايت در هر روز يك ساعت وقت اضافي جهت

استفاده در ديگر كارهاي ضروري براي شما در بر داشته باشد.نتايج و مزاياي برنامه ريزي وقت شما چيست؟اهداف حرفه اي و شخصي، سريع تر و مطمئن تر بدست مي آيند.وقت ذخيره مي شود و مي تواند در راه وظايف و اهداف واقعاً مهم صرف شود.اصل نوشتن مسائل مهم ترين قاعده در برنامه ريزي آن است كه كارها را به نوشته درآوريم.كنترل برنامه هاكنترل فهرستي از كارهاي در دست اقدامتان (اگر تنها در فكرتان باشد) بسيار دشوارتر است و به راحتي مي توان از آنها منحرف شد (از دل برود هر آنچه از ديده برفت).كاهش در فشار بر حافظهبرنامه نوشته شده به معني كاهش بار از روي حافظه شما است.انگيزش دروني برنامه نوشته شده داراي اثري رواني در تحريك دروني براي انجام كارتان است.تمركزبا يادداشت مطالب كمتر امكان حواس پرتي براي شما وجود خواهد داشت (تمركز) و احتمالاً پافشاري بيشتري براي انجام وظايفي كه برنامه ريزي شده اند.بررسيبا بررسي نتايج و دستاوردهاي روزانه، در جريان وظايفي كه هنوز انجام نشده اند قرار مي گيريد.موفقيتعلاوه بر اينها، شما مي توانيد موفقيت خود را با تخميت و برآورد بهتر از نيازهاي زمان خود افزايش دهيد.اسنادفهرست برنامه هاي نوشته شده كه در زونكن و پوشه جداگانه نگهداري شده است. بايگاني خودكار و اتوماتيكي از اسناد مربوط به كارهاي شما ايجاد مي كند و هر زمان شما مايل باشيد مدارك و اسناد مربوط در اختيارتان خواهد گذاشت. از فهرست برنامه روزانه استفاده كنيدبا برنامه ريزي روزانه شروع كنيدوقتي شما كارتان را با فهرست برنامه هاي زمان شروع مي كنيد، قبل از هر چيز، بسيار اهميت دارد كه براي يكايك روزها

برنامه ريزي كنيد.قابل كنترل ترين بخشروز ، كوچك ترين و قابل كنترل ترين بخش در سيستم برنامه ريزي زمان است.هميشه مي توانيد از نو آغاز كنيداگر روز گذشته تمرين موفقيت نبود، مي توان روز ديگري را به عنوان شروع در نظر گرفت.مقدمات برنامه ريزي بلند مدتاگر شما كارهاي روزانه را توسط برنامه ريزي تحت كنترل خود در نياوريد، امكان ندارد كه مدعي برنامه ريزي براي زمانهاي طولاني تر مثلاً يك ماه و يكسال باشيد.برنامه روزانه = اهداف روزانهبه طور متوسط فقط هشت دقيقه در روز براي برنامه ريزي نياز داريد تا اوقات بيشتري را براي كارهاي ضروري بدست آوريد . خلاصه كار اين است فهرست كردن فعاليتهابرآورد و تخمين زمان مورد نياز در نظر گرفتن اوقاتي براي كارهاي غيرمترقبهوظايف مهم را فهرست كنيداز فرم و برگه مخصوص برنامه ريزي روزانه استفاده كنيد، هر چيزي را كه مايليد و يا مجبور به انجام آن هستيد در آن فهرست كنيد، كارها را در زير تاريخي كه بايد در آن روز انجام شود يادداشت كنيدزمان كمياب است. هشت ساعت فقط هشت ساعت است.برنامه اضافي برنامه اضافي موجب نااميدي غيرضروري و نفرت از برنامه ريزي مي شود.سرمايه زماناز دست دادن زمان را حساب كنيد، همان طور كه از دست دادن پول را محاسبه مي كنيد.به طور تقريبي زماني را كه هر يك از فعاليتهاي برنامه ريزي شده شما نياز دارد تخمين بزنيد. زمان بسيار مهم تر از پول است.محدوده زماني وضع كنيدقاعده ديگري كه تجربه آن را تأييد مي كند آن است كه مقدار زمان در دسترس براي انجام كارها، ميزان زمان مورد نياز براي انجام كار را تعيين

مي كند.زمان حائل در نظر بگيريدتجربه نشان داده است كه تنها 60% امكان دارد كه برنامه ريزي كاملاً مطابق ساعات كاري شما باشد.برنامه زمان شما بايد شامل سه دسته شود:تقريباً 60% براي برنامه ريزي فعاليتها (برنامه روزانه)تقريباً 20% براي فعاليتهاي غير منتظره (انقطاعها دزدهاي زمان)تقريباً 20% براي فعاليتهاي بي سابقه و فوري (زمان خلاق)براي ساعت كاري برنامه ريزي كنيد و 50% ديگر را به عنوان «وقت حائل» كنار بگذاريد.تنظيم اولويتهاهر گاه به كرات كاري را به تأخير مي اندازيد، آن كار مايه آزار و تصديع خاطر مي شود و يكي از دو راه در پيش روي شما است:1-    در آينده مي توانيد براي انجام اين وظيفه اقدام كنيد، كه به معني خلاصي از دست آن است.2-    مي توانيد اين وظيفه را لغو كنيد كه به معني آن است كه موضوع كلاً منتفي شده است.اولويتها را تعيين كنيدبهتر است كه «كاردرستي» انجام دهيم (اثر بخشي)بجاي آنكه «كار» را درست انجام دهيم (كارآيي) پيتر دراكرتلاشي براي انجام بسياري موارد در يك زماندو مشكل بزرگ در مديريت، وسوسه هميشگي نسبت به انجام بسيار زياد كارها در يك زمان، و خطر پراكندگي قوا به هنگام تقسيم آن بين وظايف مي باشد.كار روي يك وظيفه در يك زمان = اولويت گذاري واضح مديران موفق از طريق توانايي آنها نسبت به سر و كار داشتن با فعاليتهاي بي شمار و گوناگون شناخته شده اند، در حالي كه انرژي خود را در هر زمان، به يك وظيفه مشخص اختصاص داده اند.مهم ترين وظايف مقدم استاولويت گذاري به معني تصميم گيري است، اينكه كدام وظيفه داراي حق تقدم زيادي است. كدام در اولويت

دوم است الي آخر، كداميك داراي كمترين اولويت است. اولويت گذاري بايستي ابتدا انجام شوند.مزاياي اولويت گذاري با درجه بندي كارهايتان بر اساس اهميت، مطمئن مي شويد كه :ابتدا روي كارهاي مهم كار مي كنيد؛در صورت لزوم بر اساس ضرورت و فوريت روي وظايف كار مي كنيد؛با رفتار و حالت مثبت آغاز كنيد؛قلب شاد چهره را زيبا مي سازد و قلب غمگين روح و جان را مي شكند.يك شروع بد به معني يك روز بد استتقريباً همان مشكل هميشگي. با عجله به سوي دفتر كار هجوم مي بريد، بدون خواب كافي، يا صبحانه مرتب، در فشار وقت و با عجله زياد.دقيقاً همان نوع شروع كردني كه مي تواند تمام روزتان را خراب كند.يك شروع خوب يعني يك روز خوب به آرامي برخيزيد.زندگي مثبتي داشته باشيدبايد تلاش كنيد كه هر روز از بعضي چيزهاي مثبت لذت ببريد، زيرا رفتار و احساس ما نسبت به محيط كه شامل احساسي كه نسبت به شغل مان داريم نيز مي شود، تأثير معناداري در پيروزي و يا شكست ما دارد.سه قاعده مثبتبراي اينكه در هر روز رفتار و احساس مثبت را حفظ كنيد بايستي سه قاعده را رعايت كنيد1-    در هر روز بعضي از كارهايي كه از آن لذت مي بريد انجام دهيد2-    در هر روز بعضي از كارهايي كه شما را به طور ملموسي به اهداف شخصي تان نزديك تر مي كند انجام دهيد.3-    در هر روز بعضي از كارهايي را كه بين زندگي خصوصي و زندگي حرفه اي شما ايجاد توازن كند انجام دهيد. (ورزش ، خانواده)قبل از كارقبل از آنكه روانه كارهاي روزمره شويد، بايستي خودتان را

در فضايي آرام آماده كنيدمرور برنامه روزانهتهيه مقدمات كارهاي مهمانجام كارهاي مقدماتي ضروري و فراهم آوردن مدارك و اسنادي كه براي كارهاي اولويت دار روزانه به آنها نياز خواهيد داشت.قبل از رفتن به خانهقبل از آنكه در پايان روز با شتاب از دفترتان خارج شويد، بايستي به آرامي روز كاري تان را به پايان برسانيد و از لحاظ روحي، خودتان را براي حركت به سوي خانه آماده كنيد شب در پيش است و اوقات فراغت شما براي :بين برنامه به اجرا درآمده و اهداف مورد انتظار خودتان مقايسه اي انجام دهيد.فهرستي از كارهاي كه كامل نشده اند و آنها را بايد به روز بعد منتقل شود تهيه كنيد، برنامه روز بعد را آماده كنيد.مراقب منحني فعاليت باشيد«سحر خيز باش تا كامروا شوي»نوسانات توان اجرايي در طي روز، توان اجرايي هر كس در نوسان و تغيير است.خصوصيات همگانيگر چه تفاوتهايي در بين افراد به خاطر گوناگوني در عادات تغذيه و مسائل شخصيتي وجود دارد ولي هنوز هم مطالب ذيل درباره خصوصيات همگاني قابل طرح است.حداكثر فعاليت در صبحبالاترين سطح فعاليت افراد معمولاً در صبح رخ مي دهد.اين سطح از فعاليت مجدداً در ادامه روز بدست نخواهد آمد.پايين ترين سطح اجرا بعد از ناهار دومين سطح بالا در غروب افزايش فعاليتاگر شما از مزاياي قوانين طبيعي كه بر فعاليت بدني شما حاكم است، با سازماندهي روز خود بر اساس منحني فعاليت بهره مند شويد به طور قابل توجهي سودمندي و باروري خود را افزايش خواهيد داد.وظايف دشواريك وظيفه پيچيده و ناخوش آيند كه مستلزم تمركز حواس است، بسيار آسان تر است كه در صبح انجام شود به

جاي آنكه در وضعيت پايين انجام شود.وقفه اي براي شارژ مجدد باتريوقفه و استراحت موقت را به عنوان هدر دادن زمان تصور نكنيد ، بلكه فرصتي مناسب براي «شارژ مجدد باتري خود» به حساب آوريد.ده دقيقه استراحت بعد از يك ساعت كارمطالعات پزشكي نشان داده است كه ميزان مطلوب توقف در كار تقريباً بعد از يك ساعت كار حاصل مي شود. استراحت نبايد بيش از ده دقيقه طول بكشد.توقفهاي منظم و كوتاهبنابراين، برنامه روزانه شما بايستي در بر گيرنده استراحتهاي منظم ولي كوتاه باشد.ورزش، هواي تازهشما مي توانيد اثرات تجديد قواي حامله از وقفه در كار را به طور قابل ملاحظه اي افزايش دهيد، اگر سعي كنيد كه استراحت كنيد، مقداري ورزش كنيد و هواي تازه تنفس كنيد.ساعات سكوت و آرامش را براي خودتان اختصاص دهيد.«بزرگ ترين وقايع، ساعات پر هياهوي ما نيستند، بلكه آرام ترين آنها هستند». نيچهكار خارج از وقتبسياري از مديران كار «واقعي» را بعد از ساعت رسمي دفتري آغاز مي كنند. آنها در طول روز براي انجام وظيفه اصلي خود وقت ندارند. زيرا عوامل عدم تمركز فراواني وجود دارد: هم قطاران ، مشتريان، و غيره. ممكن است كه سياست هميشگي درب باز از نظر ديگران بسيار ستوده باشد ولي مديري كه اجازه مي دهد وقتش با اين روش به تاراج رود به خود صدمه مي رساند.يك ساعت بدون مزاحمت براي وظايف دشواربراي انجام دادن وظايف بسيار مهم نكته اساسي آن است كه با كمترين انقطاع و وقفه ممكن كار كنيد. ميزان دستاورد شما وقتي كه اجازه داده شود كه يك ساعت بدون مزاحمت كار كنيد شگفت آور و حيرت انگيز خواهد

بود.ساعات آرامش و دوره عدم مزاحمتسك سيستم موثر و كارآمد بايد زمان آرامش و يا دوره بلوكه شده اي را كه در طي آن مورد مزاحمت واقع نشوند فراهم آورد. هميشه در دسترس نباشيداگر با خودتان صادق باشيد، بايد اقرار كنيد كه ضروري نيست در تمام ساعات در دسترس بوده و يا هميشه به طور شخصي پاسخگو باشيد. تجارت مانند هميشه به پيش خواهد رفت. حتي اگر شما براي ساعتي حضور نداشته باشيد.زمان سكوت را سازماندهي كنيددو دوره سازماندهي، بايستي زمان آرامش را در نظر گرفته و بكار بريد، همچون ديگر ملاقاتهاي مهم كه در آن زمان غايب خواهيد بود و در دسترس نمي باشيد. ساعات آرامش را در برنامه روزانه خودتان يادداشت كنيد.قرار ملاقات و مكالمه براي وقت ديگرتماسهاي تلفني و يا پرس و جوهاي همكاران و غيره مي توانند توسط منشي شما پاسخ داده شوند و ترتيبي داده شود كه آنها بعداً تماس بگيرند.روزتان را سازماندهي كنيدطوري برنامه ريزي كنيد كه اوقات آرامش و تنهايي شما براي كار روي وظايف بسيار مهم با زماني تطابق يابد كه كمترين عوامل مزاحمت براي كارتان وجود داشته باشد.اوقات پر مزاحمتانتظار انقطاع مكرر در كار داشته باشيد و كارهايي كه داراي اهميت كمتري هستند به اوقاتي ديگر واگذار كنيد.بوسيله تفويض اختيار و واگذاري كارها مديريت كنيد«شخصي كه خودش كار را انجام مي دهد، تصوير نهايي و احاطه بر كل مجموعه را از دست مي دهد» ضرب المثل كرواتيمديريت يعني تفويض اختيار«تفويض» فعاليت كليدي و اساسي هر كارمند و هر مديري است «تفويض اختيارات» مقدار قابل توجهي منافع مستقيم و غيرمستقيم در پي دارد.با كدام يك از استدلالهاي

زير در خصوص محاسن تفويض امور موافق هستند؟تفويض اختيار، فشارهاي روي مديريت را آزاد مي كند و زمان لازم براي رسيدگي به وظايف مهم را در اختيار مديريت قرار مي دهد. تفويض كارها به ديگران كمك مي كند تا از دانش متخصصين استفاده شود و تجربه كارمندان بكار گرفته شود.تفويض: سود براي مديريت و كارمندانتفويض امور به طور مساوي براي مديريت و كاركنان سودمند است.تفويض صحيح بدين معني است كه وظايف و اختيارات به ديگري واگذار شود و به همان اندازه نيز مسئوليت و پاسخ دهي از فرد انتظار رود.تفويض و واگذاري موفق، مستلزم دو چيز است:تمايل به تفويضتوانايي تفويضاگر به طور موثري تفويض اختيار نكرده ايد، بدانيد كه نتوانسته ايد به طور كارآمد اوقات خودتان را سازماندهي كنيد. به نظر مي رسد اگر تصميمات را شخصاً اتخاذ نماييد بيشتر احساس رضايت مي كنيد.مديريت بر اساس تفويضبه روش «مديريت بر اساس تفويض اختيار» اعتماد بيشتري كنيد.توانايي همكارانبه هر كاري نگاهي دوباره بيندازيد. آيا مطلقاً ضروري است كه آن فعاليت را خودتان انجام دهيد و يا اينكه امكان پذير است كه آن كار توسط همكاران انجام شود.وظايف ميان مدت و بلند مدتتا هنگامي كه سطح مشخصي از سرپرستي را در اختيار داريد بايستي وظايف ميان مدت و نيز بلند مدت را در محدوده مسئوليتها تفويض كنيد. اين كار موجب انگيزش كاركنان شما مي شود و توانائيهاي ايشان را توسعه مي بخشد.فوريت و اهميتبسته به آنكه يك وظيفه از اهميت زيادتر و يا كمتري برخوردار است و يا فوريت دارد يا ندارد چند حالت براي آن متصور است. 1-    وظايف الف: فوري به آن بپرداز2-    وظايف ب

: مهلت آن را مشخص كن3-    سطل زبالهمراقب وظايف نوع الف باشيدبايستي خودتان شخصاً به كارهاي نوع الف كه از اهميت و فوريت برخوردار هستند رسيدگي كنيد. اين گونه وظايف بايد فوراً انجام شوند.دل به دريا بزنيد: از سطل زباله بيشتر استفاده كنيد!وقتي كه لازم است، شهامت بيشتري داشته باشيد و از سطل زباله استفاده كنيد. اگر چيزي مدت زيادي مهمل و بي توجه رها شود. خود به خود موضوع آن منتفي مي گردد.از برنامه ريزي زمان استفاده كنيد«تنها كافي نيست كه به قصد گرفتن ماهي خود را به رودخانه برسانيد، بايستي تور نيز بياوريد». مثل قديمي چيني مديريت موفق زمانمديران موفق در مديريت وقت خودشان نيز موفق هستند. آنها از آن جهت كه فعاليتهايشان را تحت كنترل درآورند تا در نتيجه وقت بيشتري براي كارهاي اساسي داشته باشد كامياب مي باشند.برنامه ريز زمانبرنامه ريز زمان بهترين ابزار براي تنظيم ، سازماندهي و حفظ انضباط شخصي است و انواع مختلفي دارد به صورت كتابچه و كلاسور و يا برنامه رايانه ...برگه هاي آزاديك «برنامه ريز زمان» معمولاً از حلقه هاي صحافي شده با برگه هاي آزاد تشكيل شده است.كمك حافظه«برنامه ريز زمان» مهم ترين عامل كاربردي در سيستم استوار و پايدار برنامه ريزي زمان است. اين وسيله، حافظه كمكي شما در تمام موارد برنامه ريزي، فرمها و ليستهاي كنترل شده است كه در كار روزانه مورد استفاده قرار مي گيرد.برنامه ها ، فرنها«برنامه ريز زمان» موفقيت در برنامه ريزي اهداف شخصي و برنامه ريزي زمان را تضمين كرده و موجب اطمينان نسبت به استفاده بهتر از زمان ارزشمند شما مي شود اين وسيله، اصل و

قاعده برنامه ريزي زمان يعني اينكه «همواره بايد همه موارد را نوشت» به اجرا مي گذارد.اندازه – شكل – عملكردبسته به اينكه شما از چه نوعي استفاده كنيدبخش روزنامهبخش روزنامه شامل تقويم به صورت برگه اي از ايام كل سال و فرمهاي برنامه ريزي.بخش اطلاعاتبخش اطلاعات حرفه اي و شخصي با فرمها و صفحاتي براي يادداشتهاي فهرستها و اطلاعات مورد نياز مانند: محل و زمان برگزاري نمايشگاههاي تجاري، هزينه هاي پستي، ليستهاي بررسي و غيره.آدرسها و شماره تلفنهاقسمتي براي يادداشت آدرسها و شماره تلفنهامقايسه يك دفتر يادداشت قرارهاي روزانه هرگز نمي تواند عملكرد را داشته باشد. يك مقايسه، مزايا و برتري قاطع استفاده از «برنامه ريز زمان» را نشان مي دهد.وردست هميشگي شمابه هنگام هماهنگ كردن ملاقاتها، برنامه ريزي شخصي خودتان، همواره مراقب و كنترل كننده اي است كه همراه و كمك كار شما است.اطلاعات همواره در دسترس است.كمك هاي مربوط به تصميم گيري در دسترس است.چك ليستها و فهرستهاي بررسي، و ديگر كمك هاي مربوط به برنامه ريزي و تصميم گيري همواره در دسترس اند.دسترسي مستقيم به اطلاعاتداده ها و اطلاعات اساسي براي رجوع مستقيم ، به شكل بسيار جمع و جوري در دسترس قرار گرفته اند. مي توانيد بخشهاي مختلف آن را افزايش و گسترش داده و يا از آن بكاهيد و برگه ها را هر گاه كه مايل باشيد در داخل حلقه هاي كلاسور كم و زياد كنيد.تلاش كنيد تا ثابت قدم باشيدمديريت زمان پايدار و استوار مزاياي فراواني را دارد:آمادگي بهتر براي روز كاري آيندهبرنامه اي رو به جلو براي همان روزحافظه بهتردستيابي به اهداف روزانهبراي تاكيد مجدد بر روي آخرين

و مهم ترين ديدگاهبكارگيري موفق تكنيك برنامه ريزي زمان و روشهاي انجام كار مي تواند بين ده الي بيست درصد از وقت و زمان شما را در هر روز ذخيره و حفظ نمايد.مديريت زمان پايدارثبات قدم در سازماندهي وقتتان بر اساس اصولي كه در اين كتاب شرح داده شد نه تنها شما را به سوي توسعه و بهبود روشن و آشكار (از درك و آگاهي، مراقبت و نظارت رهنمود مي سازد بلكه فشارهاي روحي را كاهش داده و در نتيجه ، گرايش و رفتاري مثبت و خوش بينانه در زندگي ايجاد مي كنند.هشت دقيقه در روزنتايج فوق با روش بسيار ساده و حداقل زمان و كمترين تلاش قابل دستيابي هستند، تقريباً با هشت دقيقه در روز برنامه ريزي روز آينده در شب قبلبرنامه هايتان را بنويسيدفكر كنيد كه كدام يك از وظايف، بسيار مهم است و بايستي در روز آينده مراقب آنها بوده و مقدار زماني را كه در نظر داريد تا آنها را انجام دهيد بر روي كاغذ بياوريد.ضمير ناخودآگاه را فعال كنيددر مسيرتان به سوي منزل و يا صبحگاهان در راهتان به سوي اداره ، ضمير ناخودآگاه شما كارش را بر روي آن وظايف آغاز مي كند و راه حلهاي ممكن را فراهم مي آورد.ساختار يك روز كاري پيچيدهاكنون وظايف اصلي شما زير ذره بين قرار گرفته اند و راه حلهاي احتمالي نيز در ضمير شما مهيا است.حواس پرتي و هدر رفتن وقت كمتر كارهاي كم اهميت به دشواري خواهند توانست كه موجب حواس پرتي شما شوند.يادآوري يك روز شلوغ و پر كار الزاماً به معني استرس و فشار روحي نيست.به بيان ديگر،

يك كار سخت كه به خوبي انجام شود موجب رضايت خاطر و حتي احساس راحتي و تمدد اعصاب مي شود.خود را آموزش دهيدهمه ما به آموزش هاي حين كار و بعد از كار نياز داريم. بعضي نياز بيشتري به آموزش مديريت منابع انساني دارند و عده اي به تقويت و توسعه آن احتياج دارند.خود را از فن آوري بهره مند سازيددر صورت امكان، استفاده از روش هاي قديمي نگهداري و انتقال اطلاعات را كنار بگذاريد ولي سوابق و اطلاعات را حفظ كنيد.موانع پنجگانه ذهنياعتقاد به تناسب تلاش ها با نتايج رد چالي كه مي دانيم اين چنين نيست.كميت كار مهم تر از كيفيت آن است / آيا شما با اين مساله موافقيد؟عادات پنجگانهساعتي را براي ترك اداره تعيين كنيد و بي چون و چرا به آن عمل كنيد. اگر به طور معمول ساعت هفت بعدازظهر به خانه مي رويد، ساعت 30/6 دقيقه براي ترك اداره مناسب است.توصيه هاي سه گانههر گاه به ناهار يا جلسه اي دعوت شديد با در نظر گرفتن توصيه هاي سه گانه مجله اسلون بدون رودربايستي به آنها پاسخ دهيد اين پاسخ ها را در آستين داشته باشيد:متشكرم، اما متأسفانه در اين ساعت كار دارم.براي خود پرسشهايي طرح كنيدديدگاه من نسبت به سازمانم چيست؟ آيا با سايرين (دو ماه زيردستان) اشتراك نظر دارم؟ بايد ديدگاه هايم را شفاف تر كنم تا ديگران بهتر بتوانند تصميم بگيرند؟مثلث كارآيي، اثربخشي و موفقيت را درك كنيداين سه مورد يك مثلثند.كارا بودن يعني بهره ور بودناثر بخش بودن يعني اقدام كردن يا مشاركت كردنموفق بودن يعني نتايج را حاصل كردنمعيارهاي كارآيي مادرزادي اند؟برخي اعتقاد دارند

كه معيارهاي كارآيي مادرزادي اند. اما در اين كه چه چيز بوجود آورند كارآيي است نظرات مخالف فراواني ابراز شده است. عده اي بر انضباط يا نظم به عنوان داده هاي كارآيي تاكيد دارند.چه كسي اثر بخش است؟«موثر بودن» و «اقدام كردن» تقريباً به يك معنا هستند.اثربخشي به معناي غلبه بر موانع و مشكلات است. مديران اثربخش، با موفقيت سنگ ها را از سر راه بر مي دارند.مديران موثر (موفق)دراكر، چند طريق را براي موثر شدن توصيه كرده است.1-    چگونگي برنامه ريزي براي وقت و مديريت زمان را مي دانند.2-    به جاي اين كه فقط كار نكنند توجه خود را به نتايج معطوف مي دارند.3-    تصميمات اثربخش مي گيرند. آنان مي دانند كه تصميمات اثربخش، جزئي از سيستم است.يك مدير جهاني باشيديك مدير جهاني ايده آل بايد استقامت يك دونده مسابقات المپيك راه سرعت انتقال ذهني انيشتاين را، و پشتكار سازندگان اهرام مصر را داشته باشد. و اگر اقتضاي زندگي ايجاب كرد كه در يك كشور بيگانه زندگي كند او بايد علاوه بر آن چه گفته شد شناخت عميقي از فرهنگ آن كشور داشته باشد؛ نبايد روحياتي خشك و مقرراتي داشته باشد؛ او بايد بتواند در فرهنگ محلي آن جا ذوب بشود.هرگز نگوييد نابود شدمبعضي وقت ها تفاوت ميان موفقيت و شكست به برداشت ذهني ما مربوط مي شود. چيزي بنام «موفقيت كامل» يا «شكست كامل» وجود ندارد. چه بسا هزينه موفقيت هاي امروز، شكست فردا باشد.بنابراين هرگز نگوييد «نابود شدم»! يك مدير هرگز نبايد بگويد «نابود شدم»!مثبت باشيدمثبت بودن يعني خوش بين بودن و مولد بودن ...منفي بودن يعني بدبين بودن و نيش زن

بودن و بدگمان بودن ...اصل پنج انگشتدست ما، پنج انگشت دارد و هر انگشت مظهر يك اصل اساسي است. اين اصول پنج گانه توسط دكتر ادوارد دي بنو ارائه شد تا الهام بخش تحولي مثبت باشد1-    اثربخشي: انگشت شست نماينده اثربخشي است: چون دست بدون شست فاقد كاربري است.2-    سازندگي: انگشت اولي يعني نشانه كه از آن براي نشان داده راه و جهت استفاده مي كنيم بيان گر اين اصل است.3-    احترام: انگشت دوم يعني ميانه كه در ميان همه انگشتان بزرگ تر است نشان دهنده اين اصل است و در ميان همه اين اصول از همه مهم تر است.4-    خودسازي: اين اصل به وسيله انگشت سوم القا مي شود. ما بيشتر اوقات به اين انگشت توجهي نداريم. پس خودسازي بايد يك فرآيند مستمر باشد.5-    مشاركت: انگشت كوچك به عنوان نماد مشاركت در نظر گرفته شده تا به ما يادآور شود كه ما مي توانيم در كار سهيم باشيم گر چه مشاركت بسيار كم باشد. جمع مشاركت هاي كوچك است كه عاقبت به تلاش هاي بزرگ منجر مي شود.براي ايجاد انگيزه از روش مثبت استفاده كنيديكي از بزرگترين مشكلات مديريت نوين، ايجاد انگيزه در افراد براي اثربخشي بيشتر است.بديهي است كه مديريت نه از طريق چماق ها و نه از طريق مشت هاي آهنين و به طور كلي از طريق شيوه هاي منفي و تنبيهي نمي تواند در كاركنان ايجاد انگيزه كند.زمان خود را حساب كنيدنظريه مديريت عكس مي گويد: برخي مسائل با زمان حل خواهند شد، بنابراين زمان را مهار نكنيد اجازه دهيد زمان خودش را مهار كند.شما مراقب دقيقه ها باشيد، ساعات از

خودشان مراقبت مي كنند.زمان خود را تنظيم كنيدهمه ما اعم از اين كه فقير باشيم يا ثروتمند ، جوان باشيم، يا پير، به طور يكسان در سال 365 روز، در يك روز 24 ساعت و در ساعت 60 دقيقه را در اختيار داريم.حكومت ستم گرانه تلفنآيا شده است كه شما در حمام باشيد و تلفن زنگ بزند و با سرعت براي برداشتن تلفن بيرون دويده باشيد؟اگر سراغ تلفن مي رويد و گوشي را بر مي داريد نمونه اي از آن دسته افرادي هستيد كه در چنگال ستم گري تلفن گرفتارند. شما وقت زيادي را در ارتباط با دستگاهي كه گراهام بل اختراع كرده از دست خواهيد داد.رژيمي براي كاغذ بازي ترتيب دهيددر نظر بسياري از افراد، كاغذ بازي يك راه مطمئن و ايمن است كه آنان را از خطرها حفظ مي كند و ميزي كه با انبوهي از كاغذ پوشيده شده باشد حداقل اين است كه به چشم ما ميزي مولد و پر كار مي آيد.دلايلي نظير ترس و احساس اين كه چيزي از دست مي رود. براي حذف كاغذ بازي روش هايي در اين جا پيشنهاد شده است:مراجعه رو در رو را تشويق كنيد. به كارمندان بياموزيد كه موارد استثنا را گزارش كنند.اتلاف كنندگان اوقات شخصياغلب مديران اجرايي عوامل بيروني را عامل اتلاف وقت مي دانند. اما مطالعات نشان مي دهد آن چه موجب اتلاف وقت مي شود غالباً مربوط به «منش و شخصيت فرد» يا به عبارتي عوامل دروني است.وقفه ها نبايد مانع شما بشوندچيزي به عنوان مدير اجرايي كاملاً آرام پشت يك ميز كاملاً خلوت و مرتب وجود ندارد؛ لااقل در سطح

مديران عالي اين چنين است.مطالعات نشان مي دهد كه مديران اجرايي هر 8 دقيقه يك بار كارشان دچار وقفه مي شود مگر اين كه براي حمايت از خود تدبيري انديشيده باشند. اين وقفه گاهي يك تلفن است؛ گاهي منش يا مسئول دفتر شماست.براي مديريت وقت بگذاريدبراي فكر كردن وقت بگذاريد / راهي است براي اين كه بدانيد چه چيزهايي ممكن است براي برنامه ريزي وقت بگذاريد / براي اثر بخشي اهميت داردآيا زمان ابدي است؟اگر شما بتوانيد واقعاً برنامه ريزي كنيد، زمان را تحت كنترل خود خواهيد داشت. زمان براي هر فرد چه در محل كار و چه در خانه، چگونگي نگاه او به كار و زندگي استبراي كسي كه انتظار مي كشد بسيار سريع استبراي كسي كه مي ترسد بسيار كند استبراي آنهايي كه برنامه ريزي مي كنند ازلي و ابدي استتفاوت ميان مديريت و رهبريمجله وال استريت، ظرافت تفاوت ميان مديريت و رهبري را به خوبي بيان كرده است:افراد نمي خواهند مديريت شوند؛ آنان مي خواهند رهبري و هدايت شوند.شما هميشه مي توانيد اسب خود را به طرف آب «هدايت كنيد» اما نمي توانيد او را «مديريت» كنيد كه آب بنوشد.رهبران ساخته مي شوند يا متولد مي شوند؟ما رهبران سياسي را مي شناسيم نظير هيلتر، ناپلئون، چرچيل و ديگران و بسياري ديگر آنان نيز ممكن است براي رهبري زاده شده بودند اما آنان با تشخيص صحيح ، اين كيمياي خود را پرورش دادند تا به موفقيت هاي خيره كننده دست يابند.هيچ جاده ملوكانه اي براي رهبري و حتي مديريت وجود ندارد.رويايي داشته باشيدبسياري از مردم به يك اميد، يك آرزو، يك رويا زنده

اند. هر رهبري آرزويي دارد. آنان در واقع روياپردازاني هستند كه روياي خود را عملي مي كنند. متفاوت باشيددر اين جا برخي از راه هاي متفاوت بودن را ذكر مي كنيم.1-    به زير دستانتان اعتماد كنيد / مسئوليت را به سمت پايين هرم سازماني سوق دهيد2-    خطر پذيري را تشويق كنيد / زير دستان را تشويق كنيد كه اشتباه كنند3-    يك متخصص باشيد / كاري را كه مي دانيد انجام دهيد.كميته تشكيل ندهيداگر نمي خواهيد به يك تصميم برسيد تشكيل كميته دهيداگر مي خواهيد به يك تصميم برسيد كميته تشكيل ندهيدبزرگترين اصل مديريت چيست؟اگر آتش سوزي رخ دهد براي خاموش كردن آن به آب نياز داريد.مديريت، پديده اي فوق العاده پيچيده شبيه به تنيدگي تارهاي عنكبوت است. گاه رياضيات است و گاه شعر؛ گاه فرصت طلبي است و گاه شعور محض و عقل سليم است ؛ گاه فشار آوردن از بالا يا توسط محيط است و گاه «چشم چهارم» (خلاقيت)ده استراتژينويسنده كتاب بزرگترين اصل مديريت در دنيا، براي اجراي سيستم پاداش، ده استراتژي را پيشنهاد كرده است.استراتژي اولبه راه حل هاي اساسي به جاي راه حل هاي زودگذر پاداش دهيد.استراتژي دومبه ريسك پذيري به جاي اجتناب از ريسك پاداش دهيد (شانس خود را امتحان كنيد! همه زندگي يك شانس است).استراتژي سومبه خلاقيت كاربردي به جاي تقليد كوركورانه پاداش دهيد.استراتژي چهارمبه اقدام قاطع به جاي تجزيه و تحليل هاي فلج كننده پاداش دهيد.استراتژي پنجمبه كار برجسته به جاي كار صوري پاداش دهيداستراتژي ششمبه ساده كردن كار به جاي پيچيده كردن غير ضروري كار پاداش دهيداستراتژي هفتمبه رفتار آرام و مؤثر به جاي رفتار پر سر و

صدا و نق زدن پاداش دهيد.استراتژي هشتمبه كيفيت كار به جاي سرعت كار پاداش دهيداستراتژي نهمبه وفاداري به سازمان به جاي تهديد به ترك خدمت پاداش دهيد.استراتژي دهمبه كارهاي جمعي به جاي تك روي پاداش دهيد.در مقابل اين ده استراتژي، ما هشت معيار تعالي يا «معيارهاي موفقيت» را داشتيم كه توسط پيترزو واترمن در كتاب «در جستجوي تعالي» معرفي شد.رازهاي موفقيت مديرانبا كارمندان تان اين گونه رفتار كنيد.اقتصاد خوب، عامل بزرگي در پيشرفت و خوشبختي ملت هاست. براي اين كار به توليد كافي با كيفيت بالا و يك برنامه ريزي صحيح نياز است.1-    به كارمندانتان احترام بگذاريدهر كدام از ما انسان ها دوست داريم مورد توجه قرار بگيريم و از سوي ديگران درك شويم.2-    افراد را در دوره هاي آموزش مختلف شركت دهيد.توانايي دادن، يعني اعطاي دانش و مهارتي كه كارمندان براي موفقيت شغلي شان به آن نيازمند هستند و اختيار دادن، يعني حمايت از كارمندان در به اتمام رساندن مسئوليت هاي خود.3-    امنيت ايجاد كنيدمحيط كاري امن، محيطي است كه در آن فرد احساس مي كند، مي تواند به طور بارز و بدون ترس از تمسخر و سرزنش و ملامت كار كند.4-    توجه كنيد كه چه عواملي باعث ناراحتي كارمندانتان مي شود.هنگامي كه يك كارمند رفتار غيرقابل قبولي دارد، ابتدا سعي كنيد ، بفهميد چه عواملي موجب اين رفتار شده است. قبل از اين كه تعيين كنيد براي تصحيح كردن اشتباهات او چه بايد كرد، به خود و به كارمندان تان كمك كنيد تا از ديدگاه او نسبت به موقعيت پيش آمده آگاه شويد.5-    رفتارها را بسنجيد و واكنش هاي سازنده نشان دهيدمديران بايد

بر توانايي اجرايي يك كارمند، دقيق شوند و بعد واكنش كاربردي دقيقي ارائه كنند. مديران بايد از برچسب زدن به كارمندان و ارزيابي كردن شخصيت آنها بپرهيزند.6-    استعدادهاي بالقوه را تقويت كنيد و مهره ها را درست بچينيداستعدادهاي كارمندانتان را با آموزش هاي خاص شكوفا كنيد، سپس شناسايي كنيد كه هر شخصي در چه كاري مي تواند بهترين باشد آن گاه او را در جاي مناسبي به كار مشغول كنيد. مهره ها را درست بچينيد تا كارآيي و كيفيت محصولات افزايش يابد.7-    آنها را تحقير نكنيدمردم را كوچك نكنيد و باعث نشويد كه كسي احساس حقارت كند.براي رسيدن به قله هاي موفقيت، رقباي خود را زير پايتان له نكنيد. بدانيد كه اگر رقباي خود را بالا ببريد خودتان را بالاتر مي رويد.8-    بينديشيد كه چه پاداشي براي كارگزارانتان اهميت داردپاداش ها گنج هاي كوچك زندگي هستند. لزومي ندارد كه پاداش ها بزرگ باشد. كافي است براي فرد چيزي معني دار و با ارزش باشند. مثلاً بعضي از افراد با گرفتن گل و شيريني و كتاب انگيزه مي گيرند.«كسي هست كه مي داند تو در اين نزديكي ها هستي».«كسي هست كه براي تو وجود تو ارزش قائل است».9-    كارمندانتان را تحسين كنيدبهترين زمان براي تحسين كارمندان موقعي است كه آنها كاري صحيح انجام داده اند. يك تشويق خوب، بايد فوري، صادقانه، مشخص، حضوري و به طور مثبت صورت گيرد.نكته كليدينكته 1 هيچ كاري را به علت آنكه از آن خوشتان نمي آيد كنار نگذاريد سعي كنيد علت واقعي آن را بفهميد كه چرا بدتان مي آيد، سپس با آن مقابله كنيد.نكته 2 هرگز براي شروع كار

جديد تأمل و تأخير نكنيد. زيرا تا آن را شروع نكنيد مجبور به اتمام آن نمي شويد.نكته 3 اجازه دهيد ساعت شما پنج دقيقه جلو باشد.نكته 4 از آخرين ساعات صبح مي توانيد براي كارهايي كه نيازمند تفكر و تمركز است، استفاده نماييد.نكته 5هر زماني كه كار مهمي داريد يا مسئوليتي خطير بر عهده گرفته ايد، ملاقات كنندگان، تماس هاي تلفني و هر آن چه را كه موجب وقفه در كارتان مي شود، نپذيريد.نكته 6هر روز در كار خود چيزهاي بي شماري ياد مي گيريم، اما آن چه را كه ياد مي گيريم فراموش مي كنيم، زيرا از آن چه ياد گرفته ايم، استفاده نمي كنيم. آن چه را كه ياد مي گيريد، به سرعت به كار ببنديد.نكته 7هرگز براي تغيير دير نيست به شرط آنكه بدانيد چه چيزي را بايد تغيير دهيد و راهي پيدا كنيد تا به اين عمل اقدام كنيد.نكته 8 داشتن نظم و ترتيب شخص بسيار لازم است . لذا قواعد انجام امور خود را تعيين كنيد. سپس آنها را به دقت دنبال كنيد.نكته 9اگر تصميم گيري هاي خود را به تعويق بياندازيد يا در مورد آنها تعلل كنيد، اين مساله كم كم جزء عادات شما مي شود و موجب از دست دادن فرصت ها، افزايش فشارها و از دست رفتن زمان مي گردد.نكته 10اگر يك ملاقات كننده، زياد وقت شما را مي گيرد، چند بار آشكارا به ساعت خود نگاه كنيد. اين عمل به او نشان مي دهد كه وقت او به پايان رسيده است.نكته 11اگر انجام دادن كاري دشوار است ابتدا آن را به فعاليت هاي كوچكتري تقسيم نماييد

و با آنها تك به تك روبرو شويد.نكته 12ابتدا با كارهاي سخت دست و پنجه نرم كنيد، زيرا اگر اول به سراغ كارهاي آسان برويد، ميزان نيروي شما كمتر مي شود و براي كارهاي مهم و سخت، قدرت كمتري داريد.نكته 13اگر راه هاي ميان بري وجود دارند، از آنها استفاده كنيد به شرط آنكه استفاده از آنها به كيفيت نهايي لطمه نزند.نكته 14اگر مي توانيد كاري را سريع تر از ديگران به انجام برسانيد ، پس آن را به ديگري واگذار نكنيد.نكته 15در واگذاري مسئوليت به منشي خود سخت گير نباشيد.نكته 16اگر مي توانيد كاري را با تلفن انجام دهيد، اين كار را بكنيد زيرا باعث صرفه جويي در زمان مي شود.سخنان انديشمندانجملات زير از آن دانشمندان و متفكران جهان مي باشدگاهي اوقات يافتن راهي كوتاهتر، زمان بيشتري از شما مصرف مي كند.طبق آخرين تحليل ها، مديريت، يعني: جايگزيني فكر به جاي زور بازو و ماهيچه، دانش به جاي فرهنگ مردمي و خرافات، و تشريك مساعي به جاي اعمال زور...  پيتر اف . دروكرفن آوري به وسيله دو دسته از مردم رهبري مي شود: آنها كه مديريت مي كنند آن چه را كه نمي فهمند، و آن ها كه مي فهمند آن چه را كه مديريت نمي كنند. مايك تراوتاز خدا طلب زندگي راحت و آسان نكنيد؛ دعا كنيد آدم هاي نيرومندي شويد ! براي كارهايي برابر با توان خودتان دعا نكنيد؛ براي تواني دعا كنيد هم تراز كارهايتان. فيليپس بروكسحتي يك آدم احمق نيز مي داند نمي توانيد به ستاره ها دست پيدا كنيد، ولي مسئله مانع سعي و تلاش آدم داناني شود. هري

آندرسونمسئله اين نيست كه من خيلي باهوشم ، من فقط وقت بيشتري صرف مسئله ها مي كنم. آلبرت اينشتين هر كاري را اگر به كارهاي كوچك تري تقسيم كنيد، هيچ كار بخصوصي سخت نخواهد بود. هنري فورد به خاطر بسپار كه يك ماهي مرده مي تواند همراه جريان آب معلق باشد. اما يك ماهي زنده لازم است تا بتواند خلاف جهت آب شنا كند. دابليوسي . فيلدز تلاش كن و شكست بخور، اما در تلاش كردن شكست نخور آدم ها فاقد قدرت نيستند؛ فاقد اراده اند. ويكتور هوگو كسي كه هرگز مرتكب اشتباهي نشده هرگز چيز جديدي را نيازموده است. آلبرت انيشتينتجربه، معلم سختگيري است، زيرا نخست آزمون مي گيرد و سپس درس مي دهد. هر قدر كه مي تواني از اشتباهات ديگران درس بياموز. به تنها وقت براي انجام همه آن ها نخواهي داشت. آلفرد شين ولدآنها كه گذشته را به خاطر نمي آورند، محكوم به تكرار دوباره آن هستند. جرج سانتاياناخلاقيت يعني: اجازه اشتباه كردن را به خود دادن. هنر يعني: دانستن اينكه كدام يك را بايد نگه داشت. اسكات آدامزدشمن اصلي خلاقيت، ذوق خوب است. پابلو پيكاسودر زندگي خويش هر عملي را به گونه اي انجام ده، كه گويي آخرين عمل توست. ماركوس آنتونيوسفقط دانستن كافي نيست، بايد به كار گرفت فقط خواستن كافي نيست بايد انجام داد. بروس لي چون مرد عمل، فكر كن و چون مرد فكر ، عمل. هنري ال.برگسونآدم ها منتظر فرصت مي مانند تا فرا رسد ، در حالي كه هر صبح آنجاست. دينسي

توانگران چگونه مي انديشند

؟نويسنده: چالرز البرت بويسانت

مترجم :محمدرضا ال ياسين - موضوع كتاب: زندگي نامه (هنري

فورد)و(ري كراك) - خلاصه كتاب- تلخيص: سيد رضا حسيني-  اودر سي ام جولاي 1863در ايالت ميشيگان آمريكا چشم به جهان گشود. پدر او دهقاني بود كه هيچ دليلي براي فرستادن پسرش به مدرسه براي ادامه تحصيل نمي ديد. پس از اينكه هنري دوره ابتدايي را به پايان رساند، پدرش تصميم گرفت كه اورا به جاي رفتن به مدرسه و پاره وفرسوده كردن لباس در مزرعه نگه دارد تا اورا ياري كند. در نتيجه، فورد از دوران كودكي با كارهاي شاق جسماني در مزرعه آشنا شد:در دوران كودكي همواره در اين انديشه بودم كه چگونه مي توان زراعت را به شيوه بهتري انجام داد.در آن روزها، اسباب بازي به شكل متداول امروز وجود نداشت و بچه ها به سليقه خود براي خودشان اسباب بازي مي ساختند. بازيهاي من باابزار هايي بود كه هنوز با آنها سرگرم مي شوم. هر قطعه اي از يك ماشين به نظر من به گوهرگرانبهاي يك گنجينه مي ماند.پدر هنري كه به اشتياق بي حد و حصر و نبوغ و استعداد وي پي برده بود اجازه داد كه كار گاه كوچكي را در آلونكي بر پا كند وبيشتر اوقاتش را در آنجا بگذراند، به اين ترتيب، پسرك با چند ابزار ساده و پيش پا افتاده در راهي قدم گذاشت كه به پاياني مفيد و پر افتخار مي رسيد.وقتي فورد فقط دوازده سال داشت؛ ناگهان اتفاقي ساده او را به راه پر افتخاري هدايت كرد كه در هاي ثروت و مكنت را به رويش گشود.روزي با پدرم در هشت مايلي ديترويت به طرف شهر مي رفتيم كه لوكوموتيوي را ديد يم.منظره آن روز

چنان در خاطرم مانده است كه گويي همين ديروز بود. ارابه تنها وسيله اي بود كه تا آن زمان ديده بودم. لوكوموتيو براي عبور ما و اسبهايمان مجبور به توقف شد. من در برابر ديدگان پدرم كه از حال و هواي من با خبر بود، از ارابه پياده شدم تا از نزديك بتوانم لوكوموتيو را ببينم. اين صحنه، آغاز ورود من به دنياي ماشين بود. در آن زمان بسيار كوشيدم تا مدلهايي از آن را بسازم. چند سال پس از آن بود كه موفق شدم نمونه اي از آن را تهيه كنم. با وجود اين هدف نهايي من ساخت اتومبيل بود . از زماني كه با آن لوكوموتيو در آن جاده روستايي رو به رو شدم، همواره در انديشه ساخت ماشيني بودم كه جاده ها را در نوردد.هر كاري كه جاذبه داشته باشد، آسان است و هميشه مي توان به نتايج آن اطمينان داشت.كار در مزرعه هرگز نظرش را جلب نكرد. او ميل داشت كارهايش با ماشين ارتباط داشته باشد. گرچه او از كودكي به چنين چيزي مي انديشيد؛ فورد در هفده سالگي مقصود خود را آشكار و كار آموزي در كارگاه موتور سازي دراي راك را آغاز كرد. پدرش با تصميم او به شدت مخالف بود، زيرا پسرش را كه پشتوانه محكمي براي او بود از دست مي داد. اما از سوي ديگر، آمريكا يكي از صنعتگران بزرگ خود را به دست مي آورد.به نظر فورد ماشين براي يك مكانيك، چون كتابي براي يك نويسنده است. نخست بايد ايده اي از آن را در ذهن پروراند و سپس با ذهني روشن آن را به

اجرا در آورد.او هر نشريه علمي را كه به دست مي آورد، با حرص و ولع ، از نظر مي گذرانيد . او مي خواست اطلاعات بيشتري از رشته مورد نظر خود به دست آورد.به پيش بيني اين نشريات گاز حاصل از تبخير بنزين، مي توانست روزي سوخت ماشينها را تأمين كند. مردم عادي چنين اكتشافاتي را صرفا كنجكاويهاي فني و تخيلات علمي تلقي مي كردند و نمي توانستند باور كنند.فورد كه در شركت وستينگهاوس به عنوان سر مكانيك خدمت مي كرد، كارش را رها كرد و به مزرعه خانوادگي خود بازگشت. كارگاه فني او تمام آلونك را اشغال كرده بود. پدرش به او قول داد كه اگر از اين ماشين لعنتي دست بردارد، قطعه زميني را به او خواهد داد. اما فورد اين پيشنهاد را ناديده گرفت و محكم و استوار به راه خويش ادامه داد.هر وقت مجبور نبودم  كه در مزرعه به بريدن الوار بپردازم، بر روي موتور بنزيني خود كار مي كردم، و اندك اندك اجزاء آن و چگونگي كارش را كشف مي كردم. هرچه به دستم مي رسيد مي خواندم و به همين ترتيب، بيشترين دانش را براي انجام كار اندوختم.سرانجام تلاش مداوم او ثمر بخشيد و در سال 1892، در سن بيست و نه سالگي درست هفده سال پس از آن كه نخستين ماشين را در آن جاده روستايي ديده بود و با خود عهد كرده بود روزي به روياي خويش تحقق بخشد، ساخت اولين موتور اتومبيل خود را به پايان رساند. هفده سال تلاش و فداكاري بي وقفه ، روياي او را با واقعيت پيوند داد و او را

به آرمانش رساند.موفقيت مستلزم شكيبايي و پايداري است.افرادي كه پس از چند ماه يا حتي چند سال از رفتن به سوي هدف خود باز مي مانند، بايد از استقامت و مداومت اين مرد بزرگ درس عبرت بگيرند. روزي او با نخستين اتومبيل بنزيني بزرگ و بد قواره خود كه در حال حركت پنداشتي تلو تلو مي خورد، در خيابانهاي ديترويت ظاهر شد . ساكنان شهر با ديدن آن ، مانند آدمياني كه به سياره ديگري قدم نهاده باشند، شگفت زده شدند.او مي گويد : مردم اتومبيل مرا به چشم يك مزاحم مي نگريستند. اين اتومبيل سر و صداي زيادي ايجاد مي كرد و اسبهارا رم مي داد.به علاوه در خيابانها موجب ازدحام مي شد. هر جا كه اندكي توقف مي كردم ، چنان انبوهي از جمعيت اطرافم را مي گرفت كه حركت مجدد برايم مقدور نبود. اگر دقيقه اي اتومبيل را در جايي رها مي كردم ، فضولي از راه ميرسيد و پشت فرمان مي نشست و مي كوشيد آن را به حركت در آورد. عاقبت مجبور شدم با خود قفل و زنجيري بردارم و به هنگام توقف آن را به يك تير چراغ ببندم.قصد نداشتم اتومبيلهاي لوكس وزيبا بسازم. من به توليدانبوه مي انديشيدم. از اين رو مي دانستم كه قبل از هر چيز ، بايد نمونه اي در اختيار داشته باشم.يك بار ديگر در تاريخ بشريت، مردي مي خواست ثابت كند كه اگر خواسته اي از ژرفاي دل برخيزد به طور حتم برآورده خواهد شد، حتي اگر همه مردم آن را ناممكن شمرند. براي اينكه تحت فرمان كسي نباشم،دست از كار كشيدم در

پانزدهم آگوست 1899، هنري فورد در نهايت فقر وتنگدستي شركت اديسون را ترك كرد.او  قصدداشت با توليد انبوه خودرو براين گمان كه تنها ثروتمندان استطاعت خريد اتومبيل را دارند، خط بطلان بكشد. هيچ يك از بازرگانان با تجربه ديترويت حاضر نشد يك پول سياه در اين كار پر خطر سرمايه گذاري كند. مردم معمولا در طرحهايي سرمايه گذاري مي كنند كه از نتايج آن كاملا اطمينان داشته باشند. به همين دليل فورد مي بايست بار سنگيني را بر دوش مي كشيد.او عاقبت توانست چند سرمايه گذار با جرأت و جسور را براي توليد خودرو هاي بنزيني گرد هم آورد و اين آغاز كار شركت اتومبيل سازي ديترويت بود. فورد به عنوان سر مهندس شركت، سه سال تمام بر توليد اتومبيلهاي اين كارخانه كه كم و بيش به نخستين اتومبيل او شبيه بودند، نظارت داشت. اين شركت تنها مي توانست در هر سال حدود شش تا هفت اتومبيل توليد كند سرانجام بين او و شركايش اختلاف نظر پديد آمد و او ناگزير در سال 1902 استعفاي خود را تسيلم كرد، در استعفانامه خود نوشته بود كه ديگر تحت فرمان كسي نخواهد رفت. البته خوب و پسنديده است كه انسان هر روز صبح در اول وقت، كار خود را آغاز كند و هر بعد از ظهر آن را به پايان برساند، به شرط اينكه مقررات موسسه متبوع خود را بپذيرد و مايل باشد كه در تمام عمر مزد بگير بماند و يك حقوق بگير مسئول باشد.هنري فورد قاطعانه تصميم داشت در زمره مديران و كارفرمايان باشد. با وجود اين او هنوز چيزي كم داشت كه عبارت بود

از : روشي كه با آن بتواند مردم را از توليدات خود آگاه كند. مسابقه اتومبيل راني اين خلاء را پر كرد.در آن روزها مردم براي سرعت اتومبيل اهميت زيادي قايل بودند. فورد هم براي اين كه قدرت موتور اتومبيل هاي خود را به نمايش گذارد، فرصت را مغتنم شمرد و در سال 1903 دو اتومبيل به نامهاي 999 و ارو ( Arrow ) به معناي پيكان براي شركت در مسابقه آماده كرد. او موفق شد با اختلاف نيم مايل در مسابقه برنده شود.مردم دريافتند كه فورد سريع ترين اتومبيل را توليد مي كند..فورد تصميم گرفت با تاسيس شركت موتور فورد تمام دار وندار خويش را دستخوش خطر كند. او مدير عامل، سرپرست كارگاه ، سرمكانيك و سر مهندس شركت بود.احساس مي كرد كه پيروزي در مسابقه اتومبيلراني نام اورا بر سر زبانها انداخته است.اين عبارت هميشه ورد زبان فورد بود:" چرا كار بهتري عرضه نكنيم ؟" و او عزم خود را جزم كرده بود تا در جهت اين مقصود پيش بتازد. اتومبيلهاي فورد به زودي به عنوان محكمترين و مطمئن ترين اتومبيلها شناخته شدند.در دومين سال توليد، فورد با عرضه مدلهاي (A, B,  A ) گامي ديگر به جلو برداشت. كارش از هر جهت سكه بود.او به اين نتيجه رسيد كه وسعت فعاليت جاي بزرگتري را نياز دارد. به همين دليل با احداث يك كارخانه سه طبقه، امكان توليدات بيشتر را فراهم كرد.پنج سال بعد، شركت موتور فورد، نام هزار و نهصد و هشت نفر را درليست پرداخت حقوق خود داشت.به اين ترتيب، پسركي كه روزي پس از ديدن يك لوكوموتيو، با خود شرط

كرد كه روزي اتومبيلي بسازد، سرانجام آرزوي خود را برآورد و نام خود را در صفحات زرين زندگينامه مردان نام آور جهان ثبت كرد. " من مي توانم از تلاش دست بشويم،از كار كناره بگيرم و از اين پس در ناز و نعمت زندگي آسوده اي داشته باشم؛اما من موفقيت را آغاز كار بيشتري تلقي مي كنم. گرچه مي دانم كه باز نشستگي به معناي كناره گيري از كار است، اما بين كناره گيري و از دست دادن كنترل كار، تفاوت فاحشي وجود دارد."توليدات كارخانه اتومبيل سازي فورد، به مرز صد اتومبيل در روز رسيده بود كه در آن زمان باور كردني نبود. يكي از سهامداران در جلسه هيئت مديره از او پرسيد كه آيا تصور مي كند كه بتواند توليد اتومبيل را به همين شكل حفظ كند؟ او پاسخ داد كه ساخت صد اتومبيل در روز ناچيز است و او اميدواراست كه بتواند روزانه هزار اتومبيل روانه بازار كند.اگر به توصيه هاي خرد و كلان شركايم توجه مي كردم، در جا مي زدم. آنان توقع داشتند كه بخشي از سرمايه شركت را به خريد ساختمان زيباي اداري اختصاص دهم، با رقباي فعال و جدي شركت كنار بيايم و تنها گاهي مدلهاي جديدي را براي جلب عموم طراحي كنم.آنان انتظار داشتند كه من از ترس رو به رو شدن با خطرات ناشناخته، آرامش و سكون پيشه كنم و به تعبير آنان كسب و كاري آرام و آبرومندانه را در پيش گيرم.فورد روزي در يك مسابقه اتومبيلراني، اتومبيلي فرانسوي به شدت تصادف كرد و متلاشي شد. پس از پايان مسابقه ، او تحت تأثير حس ششم

خود به فكر افتاد كه قطعاتي از لاشه اين اتومبيل را كه سريعترين اتومبيل مسابقه به نظر مي رسيد، گرد آورد . او مي خواست بداند كه در ساخت اين اتومبيل از چه آلياژي استفاده شده است. از ميان قطعات به جا مانده از اتومبيل، يك قطعه سوپاپ را كه سبك و مقاوم به نظر مي رسيد براي آزمايش انتخاب كرد وبرداشت. براي شناخت اين آلياژ به افراد زيادي مراجعه كرد و نتيجه اي نگرفت. عاقبت پس از بررسي در يك آزمايشگاه معلوم شد كه اين فلز واناديم است.فورد مشتاق توليد اتومبيلي  بود كه بتواند رضايت كامل مردم را فراهم كند. از اين رو با طرح با طرح مدل جديدي، فصل ديگري را در تاريخ اتومبيل سازي گشود. او با عرضه مدل معروف و ارزان T، اتومبيل را كه تا آن زمان كالايي لوكس و تجملي به شمار مي آمد، از انحصار ثروتمندان در آورد و آن را به عنوان وسيله اي ضروري در اختيار عموم قرار داد و به اين ترتيب زندگي ميليون ها نفر را دگرگون كرد.در اطلاعيه اي نيز اعلام كرد كه هر مشتري مي تواند رنگ اتومبيلش را به دلخواه خود انتخاب كند. تا آن زمان رنگ اتومبيل فقط سياه بود. سخنان او مثل بمبي در همه جا تركيد و جارو جنجالي بپا كرد. ماهرترين كارشناسان نيز معتقد بودند كه او با اين روش و كار پر خطري كه در پيش گرفته است به زودي زندگي خود را نابود خواهد كرد. فورد براي ترويج اتومبيل در ميان اقشار گوناگون مردم مشكلات زيادي را در پيش رو داشت. در عين حال، فورد

به تواناييهاي خود ايمان داشت و مي دانست كه مي تواند براين  موانع چيره شود.ناممكن وجود ندارد ، به نظر من هر كسي كه در روي كره زمين درباره چيزي آگاهي كامل داشته باشد ديگر كاري را ناممكن نخواهد شمرد. اگر عده اي كه خود را مديرو مدبر مي نامند ، كاري را نشدني فرض كنند ، عده اي دنباله رو ابله ، به اتفاق سرود اين كار ناممكن است را سر مي دهند.هنري فورد از نخستين افرادي بود كه سيستم خط توليد مكانيزه را بنيان نهاد و در نتيجه پدر روباتهاي صنعتي لقب گرفت . او معتقد بود كه كار را بايد به كاردان سپرد . نقطه نظر ها و نكته سنجيهاي او درباره توليد و تأمين نيروي كارمورد نياز، بسياري از صاحبنظران را برانگيخت تا به كلي در باورهاي خود تجديد نظر كنند.به هر تقدير، كارخانه معظم فورد به يكي از مدرن ترين قطبهاي صنعتي جهان تبديل شد. توليدات كارخانه فورد به زودي به مرز چهار هزار اتومبيل در سال رسيد و حتي پس از مرگ اين ميلياردر بزرگ متوقف نشد. فورد كه در سال 1947 چشم از جهان فرو بست، پول را به عنوان وسيله اي براي تحقق آرمانهاي خود مي شناخت.درسال  1960 ، شركت فورد دومين شركت بزرگ دنيا بود و درسال 1970، اين شركت درآمدي بالغ بر سه و نيم ميليارد دلار را به خود اختصاص داد و قريب سي و دو هزار نفر را در استخدام خود داشت.فورد حاصل تجربيات خود را در چند عبارت گرد آورده، و به عنوان وصيت نامه در اختيار ساكنان اين سياره قرار داده

است.ناممكن وجود ندارد.ايمان ماده اصلي و خمير مايه دستيابي به آرزوهاست.ايمان ابزار نيرومندي است كه ديده نمي شود.ري كراكمن هميشه براين باور بوده ام كه هركس مسئول مشكلات و پديد آورنده شادماني خويش است ري كراك در سال 1902 در اوك پارك در حومه غربيشيكاگو پا به عرصه وجود گذاشت . پدرش لوئيز، تكنسين اتحاديه برق غرب بود و برادرش باب كه سه سال از او كوچكتر بود، در رشته پزشكي، تحصيل كرده بود و متخصص غدد داخلي بود. باب همچنين رئيس موسسه خيريه اي به نام " بنياد كراك " بود.ري كراك به خلاف برادرش به درس و  مدرسه علاقه اي نداشت. مادرش براي كمك به درآمد خانواده، تعدادي شاگرد خصوصي داشت و به آنها پيانو مي آموخت. ري هم نزد مادرش نواختن پيانو را فراگرفت و چنانكه خواهيد ديد،در زندگي از آن بهره مند شد.او يك تابستان را در داروخانه عمويش به كار پرداخت و تمام مزد خود را ذخيره كرد و به اتفاق دو تن از دوستانش ، يك فروشگاه آلات موسيقي داير كرد. چند ماهي گذشت و آنان به خاطر كسادي كار مغازه را تعطيل كردند.اگر چه نخستينتجربه ريكراك در كار تلخ بود اما درسي بزرگ به او آموخت و احساس مسئوليتش را در برابر كارو زندگي استحكام بخشيد تقريبا در اين زمان آمريكا وارد جنگ شد. او حال رفتن به مدرسه را نداشته و درس و مدرسه را بي فايده مي دانست. او در چهارده سالگي تصميم به ترك تحصيل گرفت. پس از آن خود را به ارتش معرفي كرد و پس از گذراندن آموزش هاي لازم، راننده آمبولانس صليب

سرخ شد. اما همين كه عازم فرانسه بود، جنگ به پايان رسيد.ري كراك در جستجوي كار به شيكاگو باز گشت و به فروشندگي در يك خرازي فروشي مشغول شد. پس از اينكه كار او در اين شركت كوچك هم دوامي نيافت، به يك گروه موسيقي كه معروفيتي در شيكاگوداشت پيوست و به نواختن پيانو پرداخت . در همين زمان بود كه با خانم اتل آشنا شد و چند سال بعد با او ازدواج كرد.انديشه حقير ، انسان را حقير نگه مي دارددر سال 1920 و بلافاصله پس از ازدواج با اتل ، ري كراك به جستجوي يك كار با ثبات پرداخت. چندي نگذشت كه در شركت " ليلي توليپ " كه ليوان و فنجان مي ساخت كاري به دست آورد. ري دريافتكه بازار فروش ليوانهاي كاغذي داغ است. ابتكار عمل او در نوجواني ، آغاز راهي بود كه او را به موفقيت هاي بزرگ رسانيد.فروش ليوانهاي كاغذي كار ساده اي نبود. در سال 1922 نمونه هايي از انواع ليوانهاي كاغذي را به دست گرفتم و به دنبال مشتري خيابانها را يكي پس از ديگري پشت سر گذاشتم. براي فروش بيشتر مزاياي آنها ، مثل بهداشتي، نشكن، و يك بار مصرف بودنشان را تبليغ مي كردم . اگرچه دراين نوپا بودم، اما دريافتم كه ليوانهاي كاغذي زمينه فروش بسيار وسيعي دارد و براي موفقيت كافي است كه استفاده از ليوانهاي كاغذي را در ميان مردم رواج دهم.كارطولاني و فشرده بود، اما او بي امان و خستگي ناپذير تلاش مي كرد. كراك از نظر جسماني مثل بيشتر مردم بود، اما آموخته بود كه استقامت و پايداري را

در خود بپروراند.يكي از رموز موفقيتم اين بود كه از يك دقيقه استراحت بيشترين استفاده را ببرم. به طور متوسط شش ساعت مي خوابيدم و گاهي اين زمان به چهار ساعت و حتي كمترهم مي رسيد ؛ اما با همان جديتي كه كار مي كردم مي خوابيدم. از اينكه حتي يك دقيقه از وقت خود را به بطالت بگذرانم، بيزار بودم. به هر حال تصميم گرفته بودم كه خوب زندگي كنم و در آمد حاصل از دو شغل ، اين امكان را برايم فراهم كرده بود.فروش ليوانهاي كاغذي كراك هر روز بيشتر مي شد و بر اعتماد به نفس او مي افزود. در بهار سال 1925، وي در ميان فروشندگان شركت ليوان سازي، مقام نخست را كسب كرد.همه مراحل رشد و ترقي را در اين شركت پشت سر گذاشته و ديگر فرصتي براي پيشرفت ندارد، پنج ماه مرخصي بدون حقوق گرفت وبه طور موقت شركت را ترك كرد. در آن زمان، فلوريدا را سرزمين فرصتها مي ناميدند. ميامي، مركز اين ايالت، كانون جويندگان ثروت و موفقيت بود. ري پس از ده روز سفر خسته كننده، به ميامي رسيد و ديري نپاييد كه كاري را در شركت مورگان و پسران، در زمينه خريد و فروش املاك  به دست آورد. كار او جلب نظر مشترياني بود كه مشتاق خريد املاك فلوريدا بودند. ري به زودي در كارش درخشيد و در رديف بيست نفر فروشنده موفق املاك اين شركت درآمد. اتومبيلي زيبا با راننده در اختيار او قرار دادند و اين پاداشي بود كه براي جوانب بيست و سه ساله موفقيتي بزرگ به شمار مي آمد. اما اين

روزهاي پر جنب و جوش چندان به درازا نكشيد، زيرا مطبوعات فروش اراضي مردابي فلوريدا را مورد حمله قرار دادند و روياي شيرين فروشندگان اراضي اين ايالت را به كابوسي وحشتناك تبديل كردند. كراك ناگزير به شيكاگو بازگشت و بار ديگر در شركت ليوان سازي ليلي توليپ را از سر گرفت. روزي رئيس او را به دفتر خود فرا خواند گفت كه مطلب محرمانه اي را بايد با او در ميان گذارد ناچار است حقوق و مزاياي كاركنان خود را اندكي كاهش دهد. آگاهي از اين خبر بر وي گران آمد و او را برآشفت . كاهش حقوق او كه فردي سخت كوش بود، قابل تحمل نبود . چگونه رئيس او مي توانست با بهترين فر وشنده خود رفتاري چنين مستبدانه داشته شد؟ نميتوانم بپذيرم كه با من مثل افرادي كه سربارجامعه اند رفتار شود . عده اي براي شركت، مشكل آفرينند؛ اما ابتكارعمل من ، پول سرشاري را نصيب شركت كرده است.من نخواهم گذاشت كه در رديف چنين افرادي قرار گيرم و رفتاري مشابه با آنها را با من داشته باشند.به اين ترتيب ، با اينكه حتي حقوق رئيس او هم كاسته مي شد زير بار نرفت و بي درنگ استعفا كرد. چندي نگذشت كه همان رئيس او را بار ديگر به كار دعوت كرد و به او طرحي پيشنهاد كرد كه ده درصد كاهش حقوق را جبران مي كرد، بدون اينكه اعتراض ساير كاركنان را برانگيزد . كراك بي درنگ اين پيشنهاد را پذيرفت. وقتي دفتر رئيس را ترك كردم ، احساس كردم چند سانتيمتر بلندتر شده ام. يقين دارم كه پيروز خواهم

شد. در همان سال ، ري كراك بر حسب اتفاق با ارل پرينس، مهندسي كه چند بستني فروشي در نقاط گوناگون شهر با نام " قصر پرينس " داير كرده بود و كراك ليوانهاي بستني فروشيهاي او را تأمين مي كرد ملاقات كرد.  كراك بر سر آينده شركت با رئيس خود اختلاف نظر داشت؛از سوي ديگر رفتار نامطلوب رئيس با فروشندگان تحت نظارت كراك ، او را به شدت آزرد و اندك اندك از ميل و اشتياق به كار او در اين شركت كاست. به همين دليل،وقتي پرينس او را به همكاري دعوت كرد، فرصت را مغتنم شمرد و بدون فوت وقت آن را پذيرفت. پرينس براي ساخت دستگاه مخلوط كن شش گردونه و چند منظوره مقدماتي را فراهم كرد. او خود به توليد دستگاه مخلوط كن پرداخت و به كراك پيشنهاد كرد كه نمايندگي انحصاري فروش آن را در سراسر كشور به عهده گيرد و سود حاصله را به تساوي قسمت كند. او در تمام محافل و گرد هم آييهاي صاحبان رستورانها و اتحاديه هاي فروشندگان لبنيات حضور مي يافت . در نتيجه در سال 1948 ، موفق شد ركورد فروش مخلوط كن را به هشت هزار دستگاه در سال برساند و اين هنوز نخستين قدم بود.بهترين همبرگر دنيا ، بدون فوت وقت دو نفر از مشتريان كراك ، برادران مك دونالد بودند كه هشت مخلوط كن را در اختيار داشتند. اين مخلوط كنها مي توانست به طور هم زمان شش مخلوط شير و بستني را آماده كند و اين خود رونق كسب و كار برادران مك دونالد را تأييد مي كرد ري كراك

در سفري به لوس آنجلس موفق شد كه رستوران مك دونالد را از نزديك ببيند. او وقتي كيفيت در خط توليد همبرگر و نظافت و سرعت سرويس دهي آنان را ديد، به شدت تحت تاثير قرار گرفت. او معتقد بود كه چنين امكاناتي حيف است كه محدود به يك نقطه باشد . احساس كرد كه فرصتي بزرگ براي شروع كاري فوق العاده قابل گسترش ، در دسترس او قرار گرفته است.اينگونه رستورانها رونق فراواني داشتند؛ چرا كه مشتريانشان بدون پياده شدن از اتومبيل به جلوي پيش خوان مي رفتند؛ غذاي خود را سفارش مي دادند و تحويل مي گرفتند و به اين ترتيب در وقت خود صرفه جويي مي كردند. كاركنان بعضي از اين رستورانها براي تسريع در حركت ، كفش اسكيت به پا مي كردند.ري كراك پس از بازگشت به هتل، تمام شب را در باره آنچه ديده و شنيده بود، انديشيد . تخيل او پر و بال گرفت و وي را به سير و سفري در سرزمين آرزو هايش برد. رستورانهاي مك دونالد كه در تمام نقاط كشور داير بودند، چون يك فيلم سينمايي از جلوي ديدگانم گذشتند. صبح روز بعد ، كراك با طرحي كه از پيش آماده كرده بود ، نزد برادران مك دونالد شتافت تا پيشنهاد تأسيس رستورانهاي مشابهي را در سراسركشور بدهد . اين طرح سود دو جانبه اي را در بر داشت : از سويي درآمد برداران مك دونالد را افزايش مي داد و از سوي ديگر كراك مي توانست فروش مخلوط كن هاي خود را به حداكثر رساند. كراك بيش از هرچيز به فروش هر چه بيشتر

مخلوط كن هايش علاقه داشت . يكي از برادران مك دونالد به نام ديك اظهار داشت : " ما براي اداره اين رستوران با مشكلات زيادي رو بروييم. با افزايش تعداد رستورانها ، مشكلات ما هم افزون خواهد شد . به علاوه كسي را نمي شناسيم كه از عهده اين كار برآيد." ري كراك بي درنگ گفت " خود من"كراك پس از بازگشت به شيكاگو ، بي درنگ به جستجو پرداخت تا براي احداث نخستين رستوران مك دونالد، زمين مناسبي پيدا كند.سرانجام به ياري يكي از دوستانش ، آرت جاكوبس، كه بعد ها شريك او شد ، زمين كوچكي را پيدا كرد كه به نظر مي رسيد شرايط مورد نظر را دارد. بيشتر دوستان ونزديكان كراك ، كاري را كه درآمدش تنها از فروش همبرگر و سيب زميني ارزان تأمين مي شد، ديوانگي محض مي دانستند و تنها يكي از دوستان او به اين طرح علاقمند شد و به او دلگرمي مي داد . كراك ، نيز توانست همين دوست را متقاعد كند كه مديريت اولين رستوران را به عهده گيرد. به اين ترتيب ، در سال 1955 ري كراك نخستين رستوران خود را در غرب آمريكا داير كرد. ري كراك ضمن اداره رستوران فروش مخلوط كن را نيز ادامه  داد و با درآمد حاصل از آن ، اجاره رستوران و حقوق كاركنانش پرداخت . او هر روز خواب آلود به راه مي افتاد تا كاركنان خود را در كارها كمك كند. او مي گويد:" نظافت دستشويي، توالت و كف سالن را هرگز عار نمي دانم."كراك يك سال پس از افتتاح نخستين رستوران ، سه

نمايندگي ديگر در كالفرنيا داير كرد و در سال 1956 هشت رستوران جديد در نقاط مختلف كشور به رستورانهاي ديگر او اضافه شد.هدف اصلي ري كراك در تمام اين مدت تأسيس شبكه بزرگي از رستورانهايي بود كه از نظر كيفيت ، پاكيزگي و خدمات، نمونه باشند. اگربه خاطر هر تأكيدي كه بر كيفيت ، خدمت و نظافت داشتم اجري به من مي دادند ، مي توانستم با آنها پلي بر روي اقيانوس اطلس بسازم.كراك براي تسريع رشد و توسعه رستورانهاي زنجيره اي خود فكر تازه اي كرد. او به مالكاني كه املاكشان در گرو بانك بود، اعلام كرد كه اگر زمينهايشان را به او اجاره دهند، هر ماه اقساط وام آنان را خواهدپرداخت  . صاحبان املاك بي درنگ اين پيشنهاد را پذيرفتند ، زيرا با پذيرفتن اين پيشنهاد، املاك راكد و بي فايده آنان در آمد زا مي شد. از اينجا بود كه بذر هاي موفقيت ري كراك در كشتزار حاصلخيز عمل با پشتكاري كه در مراقبت از آن به خرج مي دادبه ثمر نشست و درآمد كلاني رانصيب او كرد. روش او براي گرفتن حق امتياز از دارندگان سر قفليها، مناسب ترين روش بود.كراك تصميم گرفت دايره اي از افراد مهم و موثر از جمله حسابدارن ، وكلاي دعاوي و مشاوران مالي را گرد آورد. موفقيت بيشتر تشكيلات من، حاصل انتخاب مناسب افرادي است كه براي كارهاي مهم و كليدي برگزيده ام. چند سال بعد، با اينكه هر روز بر تعداد رستورانهاي زنجيره اي مك دونالد افزوده مي شد وري كراك كسب و كار كامل و مطمئني را در اختيار داشت، مشكل بزرگي را

پيش روي خود ديد. رستورانهاي مك دونالد، در اصل متعلق به برادران مك دونالد بود و تنها در چهارچوب يك قرار داد در اختيار وي قرار داشت . روشن بود كه اگر او مي خواست با توسعه فروشگاههاي زنجيره اي، روياي خود را تحقق بخشد و به سلك دولتمندان بپيوندد، بايد از اين قيد و بند رها مي شد. در حقيقت ، كراك مي بايستي با پرداخت مبلغي به    برادران مك دونالد ، قرار داد را لغو مي كرد او پس از بحث و گفت گوي مفصل با مشاوران مالي خود ، براي اتخاذ بهترين تدبير در شيوه مذاكره ، تصميم گرفت كه به طور مستقيم با آنها تماس بگيرد. به همين دليل به ديك مك دونالد تلفن كرد و از او قيمت پرسيد. دو روز بعد ، برادران مك دونالد مبلغ مورد نظر خود را اعلام كردند. اين مبلغ چنان زياد بود كه كراك را دچار ضربه رواني كرد. گوشي تلفن را  رها كرد و نيمه بي هوش افتاد.آنان براي واگذاري حق امتياز خود دو ميليون و هفتصد هزار دلار درخواست كرده بودند و ري كراك كه به تازگي نيز از همسر خود جدا شده بود چنين مبلغ كلاني را در اختيار نداشت.چگونه كراك مي توانست چنين رقم نجومي را فراهم كند ؟ صبح روز بعد ، جلسه اي مشورتي با كاركنان خود تشكيل داد و چند روز بعد هم، جان بريستول، مشاور مالي دانشگاه پرينستون را به خدمت گرفت تا براي جلب حمايت مالي او چاره اي بينديشد. سرانجام با دريافت وام و حمايتهاي مالي همه جانبه توانست مبلغ مورد نيازي را كه

با چانه زدنها و اقدامات ديگر به حدود چهار ده هزار دلار رسانده بود فراهم كند. پيش بيني مي شد كه كراك با بودجه خود بتواند بدهي اش را تا سال 1991 مستهلك كند. در عين حال، او موفق شد كه اين مبلغ را تا سال 1972 پرداخت كند. كراك مدت باز پرداخت بدهي خود را با توجه به ميزان در آمد خويش، تا سال 1961 در نظر گرفته و با همه خوشبيني، به اين موضوع توجه نكرده بود كه رستورانهاي زنجيره اي او، به سرعت توسعه خواهند يافت و درآمد بيشتري را نصيب او خواهند كرد.امپراطوري مك دونالد قلمرو وسيعي داشت. در سال 1977، هنگامي كه كراك تصميم گرفت خاطرات خود را بنگارد، مك دونالد چهار هزار و صدو هفتاد و هفت رستوران در آمريكا و بيست و يك رستوران در خارج از كشور داشت. كراك براي اداره رستورانهايش دستور العمل دقيقي را برگزيد كه وظايف لحظه به لحظه آنها را شرح مي داد.ري كراك چنان دقت نظري داشت كه اورا در رعايت نظافت ، بيماري وسواسي به شمار مي آوردند.همواره مشتاقم كه به ديدن شعبه هاي مك دونالد در نقاط دور و نزديك بروم، در عين حال، گاهي با مناظري روبه رو مي شوم كه به شدت از اشتياقم مي كاهد . براي مثال ، وقتي مي بينم كه شب فرا رسيده اما هنوز تابلوي رستوراني خاموش است، يا زباله اي در گوشه اي از پاركينگ انباشته شده، خشمگين و برآشفته مي شوم. ممكن است ديگران به اين چيز ها اهميت ندهند، اما چنين بي مبالاتيهايي براي من اهانت به حساب مي آيد.ري

كراك تا پايان زندگي فعال بود و تمام خود را صرف پيدا كردن محلهاي مناسبي براي تاسيس رستورانهاي جديد كرد. شركت مك دونالد هواپيمايي را خريده بود كه ري كراك با آن بر فراز شهر ها به پرواز در مي آمد و به كاوش و جستجو مي پرداخت، تا نقاط مناسبي را براي تأسيس رستوران، به خصوص در اطراف كليسا ها ومدارس پيدا كند.در روزهاي پايان عمرش، شخصي با طعنه گفت :" براي كسي كه ميليونها دلار ثروت انباشته است، سخن گفتن درباره موفقيت دشوار نيست."  ري كراك به تندي پاسخ داد: " فراموش نكن كه من هم مثل ديگران، هر بار فقط يك جفت كفش را مي توانم بپوشم."

ما توانستيم

، 12 ارديبهشت 1390 ، 07:05 ما توانستيمنام نويسنده و پديدآورنده: اكبر مظفري

خلاصه كتاب: تلخيص: سيد حسين رحيم نژاد- « اسلام ناب »: مكتب حيات بخش اسلام و مذهب ظلم ستيز شيعه در اكثريت مردم بزرگ ايران به عنوان يك اعتقاد قبلي وجود دارد . مردم با الهام گرفتن از اين آموزه هاي ديني توانستند در مقابل دشمنان نظام اسلامي سينه سپر كنند . اگر اين اعتقاد قبلي وجود نداشت ، هرگز حاضر نبودند كه جان، مال و فرزندان خود را به خطر بيندازند . از جمله عوامل پيشرفت ملت اسلامي ، ايمان لبريز و اشتياق آنها به اسلام ناب محمدي مي باشد . اسلامي كه مرگ با عزت را از زندگي در سايه سار ذلت ترجيح مي دهد. اسلام ناب فارغ از ذخيره ي عظيم فقهي ، عملي ، اخلاقي و ... داراي دو سرمايه ي جاودانه است . كه عبارتند از رود خروشاني

كه از سرزمين تفتيه كربلا و از گذشته اسلام نشأت مي گيرد و ديگري رود مواجي كه از آستانه مهدويت و آينده اسلام مي جوشد . كه محل تلاقي اين دو سرمايه به هم پيوستن مثلث ايمان ، حماسه و اميد است . روزي بود كه ، سفير امريكا و انگليس با سران كشور ملاقات مي كردند و سياست خارجي و نفتي و اقتصادي را به آنها ديكته مي كردند . در صدسال اخير به خصوص پنجاه سالي كه گذشت ملت ايران كمترين نقش در سرنوشت خود را نداشت . امروز ملت ايران به بركت اسلام ، عزت پيدا كرده و دلهاي مردمانش به هم نزديك شده است . حفظ و انتقال باورهاي اصيل اسلامي به نسل هاي آينده تنها راهي است كه مي تواند قدرت حاصل از آن را جاودانه سازد . از يك رو تنها راه نجات فرداي ايران ، سرمايه گذاري كلان براي ترويج و گسترش فرهنگ ديني و باورهاي اعتقادي مردم است . « توكل به خدا » توكل به خدا ، قدرت و توانايي را بر روح ملت بزرگ ايران دميد و چون كشتي نوح آنها را از ميان اقيانوس مشكلات به سلامتي عبور داد . اگر ما توكل به خدا و اعتماد به او نداشتيم دچار تهاجم تبليغاتي ، فرهنگي ، مالي ، پولي ، نظامي از طرف دشمنان نظام اسلامي مي شديم . و در اين صورت بايد جرعه جرعه از شراب ذلت و خواري مي نوشيديم . و بايد لحظه اي از توكل به خدا و توجه به او و منبع لايزال قدرت الهي غافل نباشيم .

« امداد غيبي » ازاول انقلاب تا حالا هميشه يك دست غيبي درهمه ي كارها ما را هدايت و پشتيباني مي كند. به راستي چگونه ممكن بود با سيستم هاي معمول دنيا ، از ميان شعله هاي افروخته مستكبران عالم ، معبري به سوي پيروزي زد و ملتي را ازدل بحران هاي كمرشكن به سلامت عبورداد .بي شك نيروي ديگري دركاربود ، نيرويي كه مي توانست معادلات طبيعي را برهم زند و خداجويان را بررخدادهاي پيچيده فايق سازد . اين نيروي بي مانند همان دست غيب الهي است كه تا امروز گره ها را به نفع ملت ايران باز كرده و درآينده نيز راه هاي زندگي را به روي اين ملت بازترخواهد كرد . اما تاكي و تاكجا ملت ايران مي توان به اين امداد غيبي الهي باشد . بي شك خداوند به هيچ ملت و نظامي ضمانت نامه ي ابدي نداده است . تا درهرشرايطي به كمكشان بشتابد . بلكه تنها ملتي مي تواند استحقاق اين امدادهاي غيبي را داشته باشد كه جان خود را درآب معنوي كوثرشست و شو دهد وقتي مردم فرزندان خود را براي حفظ دين خدا به قربانگاه بلا فرستادند واجساد مطهرشان را به نشانه ي شهداي كربلا بوسه باران كردند و تنها به اميد رضاي او برهرمصيبتي صبوري و شكيبايي ورزيدند . درياي رحمت خدا به جوش آمد و وعده هاي الهي محقق شد . چون برآورد ازميان جان خروش اندرآمد بحربخشايش به جوش       ( مثنوي معنوي ) « ولايت فقيه » ولايت فقيه هرم قدرت وهدايت نظام اسلامي است كه امام بزرگواردرباره ي آن استنباط كرد . همچنان

كه در طول تاريخ شيعه در تمام ادوار فقهاي ما اين را از دين فهميدند و شناختند و به آن اذعان كردند . اين مسئوليت بسيار حساس و مهم به نوبه ي خود ، هم از معيارها و ضابطه هاي ديني و هم از رأي و خواست مردم بهره مي برند . ضابطه كه عبارت است از علم و آگاهي ، تقوا و درايت . علم آگاهي مي آورد ، تقوا شجاعت مي آورد ، درايت مصالح كشور و ملت را تأمين مي كند . بنابراين ولايت فقيه جايگاه منحصر به فردي است كه تنها افرادي از اين جايگاه استفاده كنند كه بر كرسي آن تكيه زنند . ولي فقيه بايد بتواند با حكومت بر دل هاي مردم ، نيروي پراكنده و متفرق آنها را متحد و متشكل سازد و موجي از قدرت و توانايي بيافريند . امروز دل سپردن به ولايت فقيه و قوانين آن از جمله رموز موفقيت و توانمندي ملت ايران است . چرا كه قدرت ، عزت و اقتدار امروز و فرداي ملت ايران به آن گره خوده است . « وحدت كلمه » هر ملتي براي ادامه حيات و پيشبرد اهداف خود ، نياز جدي به اتحاد و يكپارچگي دارد. تنها با قدرت حاصل از وحدت و يگانگي است كه امكان فايق آمدن بر درياي مشكلات و گذشتن از موانع صعب العبور ميسر مي گردد . مقام معظم رهبري مي فرمايد : « ملت ايران به بركت وحدت كلمه ، هم در جنگ ، هم در بسيج نيروها براي ميدان هاي دفاع مقدس ، هم در همه ي ميدان هاي

گوناگوني كه براي ملت مطرح بود و هم در خود انقلاب پيروز شد . اگر وحدت كلمه نبود ، اگر ملت ايران دچار اختلاف و دودستگي ها و شكاف ها و شقاق ها مي شد ... ناموفق مي ماند . راهبردي ترين نياز امروز ، حفظ وحدت و يگانگي عمومي است چرا كه بقا ماندگاري و تداوم انقلاب بدان وابسته است . از اين رو هرچه طناب وحدت و يگانگي مردم كلفت تر باشد دشمن هيچ وقت قادر به پاره كردن آن نخواهد شد . و برا پا نهادن نظام اسلامي در راه هاي نرفته و گذشتن از باتلاق هاي نوظهور بايد وحدت و يگانگي مردمي داشته باشيم . « باوربه توانايي » ايمان به توانايي هاي ذاتي و استعدادهاي خدادادي ، مي تواند هر فرد ، گروه و ملتي را به بلنداي قله كمال و پيشرفت نايل كند . يكي ازشخصيت هاي سرشناس مي گفت ، ايراني يك لولهنگ نمي تواند بسازد ! لولهنگ يعني آفتابه گِلي . در آن زمان از گِل آفتابه درست مي كردند . اما ملت ايران با اين همه توانست به پيروي ازرهبر ومقتداي خود ، درفرصتي بسيار كوتاه ، هويت گمشده خود را باز يابد و به توانمندي و پتانسيل هاي نهفته درخود پي ببرد . باوربه خود و افتخار توانايي هاي خود ، نقطه عطف جوشش استعداد ملت ايران و آباداني كشوربود كه رخ نمود و درشعاعي گسترده پرتوافكند .مقام معظم رهبري مي فرمايد : اگردريك مجموعه باوربه وجود آيد ، اين باورپشتوانه حركت ماندگارو پايدارخواهد بود .ازاين رو ملت ما مي تواند افق هاي جديدي را

فراروي خود و بلكه ملت هاي جهان بگشايد و رخدادهاي نويي درساحت هاي مختلف رقم بزند . ما امروز به اين باوراعتقادي ايمان قطعي داريم كه«اگردانش درثريا هم باشد ، بي گمان مرداني ازسرزمين پارس بدان دست مي يابند.» (ميزان حكمة) (رسول خدا) . « جمعيت جوان » جوانان براي هر كشوري همانند زمين حاصلخيز و نيروي بالقوه اي هستند كه هر بذري را در دل خود پرورش داده و هر كاري را به سامان مي رسانند . بيش از نيمي از كشور ما را جوانان تشكيل مي دهند و اين براي كشور ما يك نعمت خداداي و ثروت با ارزش است . جوان اين كشوربازوان پرقدرت نظام اسلامي است . كه در كوران حوادث خونرنگ و خوف انگيز ، با نثار هر آن چه در توان داشت به ميدان آمد و نگذاشت چرخ انقلاب لحظه اي از حركت باز بماند . در اين باره مقام معظم رهبري مي فرمايد : اين جوان ، همان جوان ميدان جنگ هشت ساله است . همان جواناني كه دردوران هشت سال دفاع مقدس هروقت لازم شد ، تمام بيابان هاي پشت مرزهاي عراق را پر كردند جنگيدن تا دشمن را ناكام گذاشتند . جوان ايراني كه توانست در دهه هاي پنجاه و شصت آن معجزه ها بيافريند ، چرا در دهه هاي هشتاد و نود نتواند معجزه كند ؟ « استعداد ذاتي » عنصر ذاتي ملت ايران از ديگر عوامل توانايي اين ملت محسوب مي شود . اين نعمت در كشور ما گسترده و سرشاراست كه مرحوم پروفسور حسابي در تعبيري بسيارزيبا و معجزه ، ازايران اسلامي به

عنوان جزيره ي هوش ياد مي كند . چرا كه ما از لحاظ استعداد ، ازسطح متوسط دنيا بالاتريم ... استعداد متوسط كشورما بالاترسطح متوسط دنيا است . كشورما چه از لحاظ فلسفه ، چه ازلحاظ علم و استعدادهاي استثنايي يكي از كشورهاي پيشرفته است . ملت ايران درهميشه ي تاريخ ، چشمه جوشان استعداد و فضايل بوده است ولي با اين همه دردويست سال اخيرجزو گروه ها و ملت هاي عقب افتاده قرار گرفته است. « امكانات مادي » ذخايرسرشارطبيعي و امكانات عظيم مادي ، يكي ديگرازمؤلفه ي قدرت و توانايي است . ما تقريباً يك صدم جمعيت دنيا را داريم اما سهم ما از منابع طبيعي ، بسيار بيشتر از سهم يك صدم ماست . درنفت و گاز و معادن آهن سهم ما خيلي بيشتر است . همچنين معادن مس ، روي ، سرب چند برابرسهم طبيعي ما دردنياست . ازبيست و چهار ماده ي موجود فلزي دردنيا دوازده نوع آن درايران وجود دارد ، همچنين ازپنجاه نوع ماده ي غير فلزي در دنيا سي و شش نوع آن در ايران وجود دارد ، يعني تنوع معادن فلزي و غيرفلزي . ذخايرسرشارزيرزميني و روي زميني ايران اسلامي به قدري گسترده ، متنوع و باارزش است كه مي تواند به تنهايي كلكسيوني از مجموعه ثروت خدادادي ده ها كشور محسوب مي شود . « منطقه جغرافيايي » كشور ايران در موقعيت و اقليم بسيار حساسي قرار دارد . به گونه اي كه مي توان ادعا كرد يكي از حساس ترين مناطق عالم است . موقعيت مهم جغرافيايي و ارتباطي در اتصال شرق و غرب

عالم ، از لحاظ بازرگاني و بسياري فعاليت هاي ديگر ، از موقعيت هاي باارزش است . تردد سالانه بالغ بر شانزده هزار كشتي اقيانوس پيما و حمل روزانه پانزده ميليون بشكه نفت توس تانكرهاي غول پيكر به سراسر نقاط دنيا از آب هاي هميشه نيلگون خليج فارس كه بر اين اهميت جغرافيايي افزوده است . و اين در حالي است كه كشورهاي آسياي ميانه و روسيه تنها از طريق خاك ايران به آب هاي آزاد دستيابي دارند . موقعيت حساس و استراتژيك ايران اسلامي ، امتياز بي بديل و منحصربه فردي است كه افكار همه ي كشورهاي سلطه جو بخصوص امريكا را به خود مشغول كرده است . اين موقعيت جغرافيايي به عنوان امتياز طبيعي و خدادادي از جمله عوامل قدرت و توانايي ملت ايران محسوب مي شود . « انسان سازي » « فصل دوم » هرنهضت و انقلابي ، زماني مي تواند پيروزشود كه انسان هايي متحد و يكدست داشته باشد . مقام معظم رهبري مي فرمايند: انسان سازي در انقلاب بسيارمهم و حساس است. اگر انقلاب انسان سازي نكند ، هيچ كاري نكرده است .چون دنيا بدون انسان صالح يك پديده بي جان و كور و تاريك است . آن چيزي كه به عالم خاكي جان مي بخشد ، ارزش مي دهد ، نور مي دهد و معنا و مضمون بوجود مي آورد ، انسان است . انّي جاعل في الارض خليفة : جانشين ، عنواني است كه خدا به انسان داده است . انقلاب اسلامي در طول عمر كوتاهش ، معجزه ها در اين عرصه خلق كرده و با اتكا

به نفس امام و رهبر خويش ، راه صد ساله را يك شبه پيموده است . اين انسانها بودند كه از ثروت خودشان ، زنان از طلاي خودشان ، مردان ازدسترنج خودشان ، براي خاطر مصالح عمومي ، براي جنگ ، حل مشكلات كشور صرف نظر كردند ! اينها گردش به سمت اخلاق اسلامي است . « پيروزي انقلاب » پيروزي انقلاب اسلامي بزرگترين واقعه ي قرن معاصر است كه در مقطعي بسيار حساس و تاريخي به وقوع پيوست . در اين انقلاب ملتي با دست هاي خالي و ارابه جنگي رژيم پهلوي كه از هر جهت مورد حمايت دولت هاي يغماگر و استعماري بود ، پيروز شد و شگفتي همه تحليلگران سياسي را برانگيخت . انقلاب ايران پرچم احياي اسلام ناب و بازگشت ملت هاي مسلمان به هويت اسلامي خويش را به اهتزاز درآورد و آغازگر فصل نويني در تاريخ حيات امت اسلامي شد . برخلاف همه ي موانع و سنگ اندازي هاي دشمن ، اين رخداد شگرف به وقوع پيوست و يك تنه پهلو به دو بلوك استعماري غرب و شرق زد . امروز انقلاب اسلامي يك حقيقت انكار ناپذير است . حقيقتي كه اقتضاي ماهيتش ايجاب مي كند ، هرقدر بيشتر به چالش كشيده شود ، زيبايي هايش بيشتر تجلّي كند . به تعبير ديگر انقلاب اسلامي به مثابه درب گنجينه اي است كه به روي ملت ايران گشوده شد و جواهرات يك تمدن غني و ميراث گران بهاي اسلامي را در اختيار آنها و بلكه جهان مدرن قرار داد .غبار از چهره حقيقي خود برگرفت و توانست با مديريت انقلابي در

سخت ترين دوره ها و در قلب جدي ترين بحران ها ، قدرت نظري و عملي خود را نشان دهد . « دفاع مقدس » نهال انقلاب تازه به بار نشسته بود كه دشمنان جهاني اسلام ، جنگي نابرابر و طولاني را بر ملت بزرگ ايران تحميل كردند ، جنگي كه يك طرفش همه امكانات نظامي ، اقتصادي و سياسي و رسانه اي شرق و غرب ، ارتجاع منطقه و به عبارتي تمام دنيا قرار داشت و طرف ديگرش ملتي مظلوم كه تنها ياورشان خدا و تنها سلاحشان ايمان بود . بدون ترديد هشت سال دفاع مقدس ، يكي از مظلوم ترين جنگ هاي تاريخ بشريت است . دراوايل جنگ ما سيم خاردارلازم داشتيم ، آن را ازيك كشورخارجي خريديم تا به داخل كشور بياوريم . اين محموله بايد از داخل شوروي عبورمي كرد ، چون آنها پشتيبان عراق بودند ، اجازه عبورندادند و مسائل ديگر ... . ملت ايران درهشت سال دفاع مقدس ، هيبت دو ابرقدرت را شكست و ثابت كرد كه مي تواند روي پاي خود بايستد و دركوران حملات دشمن ، ازنهال انقلاب اسلامي محافظت كند . « بيداري اسلامي » قرن هاي متمادي بود كه مسلمانان به خوابي سنگين فرو رفته بودند و سرمايه هاي مادي و معنويشان به تاراج مي رفت . درواقع نخستين دشمني كه مسلمانان را به زانو درآورد و عزتشان را به غارت برد ، خواب بود . خورشيد انقلاب اسلامي در چنين روزهاي سياهي تابيدن گرفت و حركت عظيم ملت ايران نقطه ي عزيمتي براي دنياي اسلام شد . اين امام بود كه امت و

انقلاب ايران مرزهاي جغرافيايي را درنورديده و امت اسلامي را به حركت ، حيات ، پويايي و بيداري وا داشته است . دين و عقيده و گرايش و دلبستگي اعتقادي شان امروز مي تواند به مهمترين سؤال هاي مطرح در دنيا پاسخ دهد . « استقلال سياسي » استقلال سياسي ، بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامي است كه زمينه ساز استقلال فرهنگي اقتصادي و نظامي اين مرز و بوم شد . اما استقلال سياسي يعني چه ؟ يعني اينكه امروز در اين كشور، كساني كه مسئولند – چه دولت ، چه مجلس و چه قوه ي قضاييه – همه خدمتگذاران شما مردم هستند . اينها زير بار هيچكس ، جز تكليف الهي شان نيستند . اگر روزي همه دنيا جمع شوند – امريكا و اروپا و ... و دست در دست هم بدهند و بخواهند اين ملت را يك قدم به سمتي كه به ضرر مردم است و به نفع آنها بكشانند مسئولين و خدمتگذاران اين كشور اجازه نخواهند داد . اين ، استقلال سياسي است . روزي در اين كشور بود كه رؤساي دولت بدون اجازه ي كاخ سفيد ، معين نمي شدند ، اميني بيايد و اقبال برود ، فلان وزير در فلان جا نصب بشود يا نشود – نفت را به فلان كشور بفرستيد يا نفرستيد اين سرنوشت كشور ما بود اما به ياري خدا ما عزّت و استقلال ملي را به دست آورديم و هيچ قدرتي در دنيا نمي تواند ادعا كند كه بر نظام سياسي كشور ما حاكم است . « اداره ي كشور» قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ، اين

انديشه دامن گسترده بود كه اساساً دين و دينداران توانايي اداره ي جامعه را ندارند . اين توهم مبتني بر اين استدلال بود كه اسلام ، دين كهن و كهنه است ، از اين رو احكام و قوانين آن بطور طبيعي قابليت اداره ي جوامع مدرن را ندارد . در چنين روزگار سياهي ، روحانيت بيدار به پيشوايي امام راحل چون بارقه اي درخشيد و با رهبري شگفت انگيز خود ، بزرگترين انقلاب قرن معاصر را به پيروزي رساند . انقلاب ايران با ظهور خود ، علاوه بر بطلان نظريه جدايي دين از سياست همه ناباوران به حاكميت دين و دينداران را به حيرت فرو برد و در ميادين عمل ، بنيان انديشه آنها را متزلزل كرد . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و حاكميت انديشه ي علوي و رخ نمودن مسائل و معضلات جديد ، تفكر سياسي اسلام ناب كه قرن ها به فراموشي سپرده شده بود ، به تكاپو و جنب و جوش افتاد و در يك خيزش عظيم دروني غبار از چهره ي خود برگرفت . « مردم سالاري ديني » پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ، مردم سالاري به مفهوم تجسّم اراده مردم درعرصه اداره ي كشور ، هرگز وجود خارجي و سابقه تاريخي نداشت . رژيم طاغوت و رژيم هاي قبل از آن در ايران ، مردمي نبودند . مردم هيچ كاره بودند و حرف فقط حرف پادشاهان و شخصيت هاي اول دولت بود و مردم هيچ نقشي دراداره و تعيين حكومت نداشتند . تنها انقلاب اسلامي بود كه جايگاه اراده ، خواست و رأي مردم ، تعريف و نهادينه

شد و با تبلور در قانون اساسي اعتبار و رسميت يافت . انقلاب به پشتوانه باور قطعي وريشه دار اسلامي ، حتي ماهيت وجود خود را نيز درمعرض انتخاب مردم قرار داد . يعني در يك نظرخواهي عمومي ، اصل نظام را مردم انتخاب كردند و بعد قانون اساسي تصويب كردند و ... امروز مردم سالاري ديني به معناي تمام كلمه ، به گونه اي در ساختار سياسي نظامي تعبيه شده است كه از بالاترين مسئول سياسي – ولي فقيه – تا پائين ترين مسئولان كشور با رأي و نظر مستقيم يا غير مستقيم مردم انتخاب مي شود و مسئوليت به عهده مي گيرند . « عدالت اجتماعي » ايجاد جامعه اي مبتني برعدالت اجتماعي ، از جمله آرمان هاي بعثت انبياي بزرگ الهي است كه جايگاه ويژه اي درانديشه ي اسلامي دارد به طوري كه هدف وغايت باي حركت جامعه ي اسلامي ، تشكيل جامعه ي عادله است . بنابراين يكي از مهم ترين اهداف تشكيل نظام اسلامي ، استقرارعدالت است . چرا كه رشد و شكوفائي كمالات عالي انساني تنها در صورت بر پايي يك نظام عادلانه محقق مي شود . كه قبل از انقلاب عدالت معنايي نداشت و از ياد رفته بود . رژيم پهلوي ثروت زيرزميني و رو زميني كشوررا به تاراج مي برد . رضاخان دردوران هفده ساله سلطنت خود ، ثروت كلاني اندوخت . بعضي از شهرهاي كشور به حسب سند ، دربست متعلق رضاخان بود . مثلاً شهر فريمان تماماً ملك رضا خان بود . بهترين املاك و زمينهاي اين كشور، متعلق به او بود. انقلاب اسلامي درمجال

اندك ، امكانات محدود و شرايط دشوارتوانست راهي به سوي عدالت اجتماعي باز كند و دگرگوني اساسي درزندگي مردم ايجاد كند . « جهاد سازندگي » انقلاب اسلامي وارث ويرانه هاي به جا مانده از رژيم پهلوي بود . رژيمي كه كاخ خود را بر روي خرابي ها ايران بنا نهاد و هر روز گامي در جهت وابستگي و مرگ ملت خويش بر مي داشت . محمدرضا پهلوي كشور را از لحاظ فني ، صنعتي و اقتصادي وابسته نگه داشت و وابسته تر كرد . امكانات لازم براي بازسازي كشور به نيم قرن زمان نياز بود تا جاني كه دوباره گرفته و روي پاي خود بايستد ، چرا كه جنگ بيش از هزار ميليارد دلار خسارت به كشور تحميل كرد كه اين رقم معادل هشت سال درآمد نفتي آن بود .سازندگي كشور به معناي تمامي كلمه جهاد بود كه در كتاب تاريخ نظام اسلامي ثبت شد و جاودانه ماند . انقلاب اسلامي توانست در اين دوران سخت و دشوار ، از ميان ويرانه هاي به ارث رسيده ازرژيم گذشته و خرابه هاي جنگ تحميلي ، معبري به سوي بازسازي كشور بزند و با تكيه بر توانايي هاي داخلي ، پايه هاي اصلي عزت ، اقتدار و حركت سوي حيات طيبه اسلامي را بنا نمايد .مكتب حيات بخش اسلام و مذهب ظلم ستيز شيعه در اكثريت مردم بزرگ ايران به عنوان يك اعتقاد قبلي وجود دارد . مردم با الهام گرفتن از اين آموزه هاي ديني توانستند در مقابل دشمنان نظام اسلامي سينه سپر كنند . اگر اين اعتقاد قبلي وجود نداشت ، هرگز حاضر نبودند

كه جان ، مال و فرزندان خود را به خطر بيندازند . از جمله عوامل پيشرفت ملت اسلامي ، ايمان لبريز و اشتياق آنها به اسلام ناب محمدي مي باشد . اسلامي كه مرگ با عزت را از زندگي در سايه سار ذلت ترجيح مي دهد. اسلام ناب فارغ از ذخيره ي عظيم فقهي ، عملي ، اخلاقي و ... داراي دو سرمايه ي جاودانه است . كه عبارتند از رود خروشاني كه از سرزمين تفتيه كربلا و از گذشته اسلام نشأت مي گيرد و ديگري رود مواجي كه از آستانه مهدويت و آينده اسلام مي جوشد . كه محل تلاقي اين دو سرمايه به هم پيوستن مثلث ايمان ، حماسه و اميد است . روزي بود كه ، سفير امريكا و انگليس با سران كشور ملاقات مي كردند و سياست خارجي و نفتي و اقتصادي را به آنها ديكته مي كردند . در صدسال اخير به خصوص پنجاه سالي كه گذشت ملت ايران كمترين نقش در سرنوشت خود را نداشت . امروز ملت ايران به بركت اسلام ، عزت پيدا كرده و دلهاي مردمانش به هم نزديك شده است . حفظ و انتقال باورهاي اصيل اسلامي به نسل هاي آينده تنها راهي است كه مي تواند قدرت حاصل از آن را جاودانه سازد . از يك رو تنها راه نجات فرداي ايران ، سرمايه گذاري كلان براي ترويج و گسترش فرهنگ ديني و باورهاي اعتقادي مردم است . « توكل به خدا » توكل به خدا ، قدرت و توانايي را بر روح ملت بزرگ ايران دميد و چون كشتي نوح آنها را از

ميان اقيانوس مشكلات به سلامتي عبور داد . اگر ما توكل به خدا و اعتماد به او نداشتيم دچار تهاجم تبليغاتي ، فرهنگي ، مالي ، پولي ، نظامي از طرف دشمنان نظام اسلامي مي شديم . و در اين صورت بايد جرعه جرعه از شراب ذلت و خواري مي نوشيديم . و بايد لحظه اي از توكل به خدا و توجه به او و منبع لايزال قدرت الهي غافل نباشيم . « امداد غيبي » ازاول انقلاب تا حالا هميشه يك دست غيبي درهمه ي كارها ما را هدايت و پشتيباني مي كند. به راستي چگونه ممكن بود با سيستم هاي معمول دنيا ، از ميان شعله هاي افروخته مستكبران عالم ، معبري به سوي پيروزي زد و ملتي را ازدل بحران هاي كمرشكن به سلامت عبورداد .بي شك نيروي ديگري دركاربود ، نيرويي كه مي توانست معادلات طبيعي را برهم زند و خداجويان را بررخدادهاي پيچيده فايق سازد . اين نيروي بي مانند همان دست غيب الهي است كه تا امروز گره ها را به نفع ملت ايران باز كرده و درآينده نيز راه هاي زندگي را به روي اين ملت بازترخواهد كرد . اما تاكي و تاكجا ملت ايران مي توان به اين امداد غيبي الهي باشد . بي شك خداوند به هيچ ملت و نظامي ضمانت نامه ي ابدي نداده است . تا درهرشرايطي به كمكشان بشتابد . بلكه تنها ملتي مي تواند استحقاق اين امدادهاي غيبي را داشته باشد كه جان خود را درآب معنوي كوثرشست و شو دهد وقتي مردم فرزندان خود را براي حفظ دين خدا به قربانگاه

بلا فرستادند واجساد مطهرشان را به نشانه ي شهداي كربلا بوسه باران كردند و تنها به اميد رضاي او برهرمصيبتي صبوري و شكيبايي ورزيدند . درياي رحمت خدا به جوش آمد و وعده هاي الهي محقق شد . چون برآورد ازميان جان خروش اندرآمد بحربخشايش به جوش       ( مثنوي معنوي ) « ولايت فقيه » ولايت فقيه هرم قدرت وهدايت نظام اسلامي است كه امام بزرگواردرباره ي آن استنباط كرد . همچنان كه در طول تاريخ شيعه در تمام ادوار فقهاي ما اين را از دين فهميدند و شناختند و به آن اذعان كردند . اين مسئوليت بسيار حساس و مهم به نوبه ي خود ، هم از معيارها و ضابطه هاي ديني و هم از رأي و خواست مردم بهره مي برند . ضابطه كه عبارت است از علم و آگاهي ، تقوا و درايت . علم آگاهي مي آورد ، تقوا شجاعت مي آورد ، درايت مصالح كشور و ملت را تأمين مي كند . بنابراين ولايت فقيه جايگاه منحصر به فردي است كه تنها افرادي از اين جايگاه استفاده كنند كه بر كرسي آن تكيه زنند . ولي فقيه بايد بتواند با حكومت بر دل هاي مردم ، نيروي پراكنده و متفرق آنها را متحد و متشكل سازد و موجي از قدرت و توانايي بيافريند . امروز دل سپردن به ولايت فقيه و قوانين آن از جمله رموز موفقيت و توانمندي ملت ايران است . چرا كه قدرت ، عزت و اقتدار امروز و فرداي ملت ايران به آن گره خوده است . « وحدت كلمه » هر ملتي براي ادامه حيات

و پيشبرد اهداف خود ، نياز جدي به اتحاد و يكپارچگي دارد. تنها با قدرت حاصل از وحدت و يگانگي است كه امكان فايق آمدن بر درياي مشكلات و گذشتن از موانع صعب العبور ميسر مي گردد . مقام معظم رهبري مي فرمايد : « ملت ايران به بركت وحدت كلمه ، هم در جنگ ، هم در بسيج نيروها براي ميدان هاي دفاع مقدس ، هم در همه ي ميدان هاي گوناگوني كه براي ملت مطرح بود و هم در خود انقلاب پيروز شد . اگر وحدت كلمه نبود ، اگر ملت ايران دچار اختلاف و دودستگي ها و شكاف ها و شقاق ها مي شد ... ناموفق مي ماند . راهبردي ترين نياز امروز ، حفظ وحدت و يگانگي عمومي است چرا كه بقا ماندگاري و تداوم انقلاب بدان وابسته است . از اين رو هرچه طناب وحدت و يگانگي مردم كلفت تر باشد دشمن هيچ وقت قادر به پاره كردن آن نخواهد شد . و برا پا نهادن نظام اسلامي در راه هاي نرفته و گذشتن از باتلاق هاي نوظهور بايد وحدت و يگانگي مردمي داشته باشيم . « باوربه توانايي » ايمان به توانايي هاي ذاتي و استعدادهاي خدادادي ، مي تواند هر فرد ، گروه و ملتي را به بلنداي قله كمال و پيشرفت نايل كند . يكي ازشخصيت هاي سرشناس مي گفت ، ايراني يك لولهنگ نمي تواند بسازد ! لولهنگ يعني آفتابه گِلي . در آن زمان از گِل آفتابه درست مي كردند . اما ملت ايران با اين همه توانست به پيروي ازرهبر ومقتداي خود ، درفرصتي

بسيار كوتاه ، هويت گمشده خود را باز يابد و به توانمندي و پتانسيل هاي نهفته درخود پي ببرد . باوربه خود و افتخار توانايي هاي خود ، نقطه عطف جوشش استعداد ملت ايران و آباداني كشوربود كه رخ نمود و درشعاعي گسترده پرتوافكند .مقام معظم رهبري مي فرمايد : اگردريك مجموعه باوربه وجود آيد ، اين باورپشتوانه حركت ماندگارو پايدارخواهد بود .ازاين رو ملت ما مي تواند افق هاي جديدي را فراروي خود و بلكه ملت هاي جهان بگشايد و رخدادهاي نويي درساحت هاي مختلف رقم بزند . ما امروز به اين باوراعتقادي ايمان قطعي داريم كه«اگردانش درثريا هم باشد ، بي گمان مرداني ازسرزمين پارس بدان دست مي يابند.» (ميزان حكمة) (رسول خدا) . « جمعيت جوان » جوانان براي هر كشوري همانند زمين حاصلخيز و نيروي بالقوه اي هستند كه هر بذري را در دل خود پرورش داده و هر كاري را به سامان مي رسانند . بيش از نيمي از كشور ما را جوانان تشكيل مي دهند و اين براي كشور ما يك نعمت خداداي و ثروت با ارزش است . جوان اين كشوربازوان پرقدرت نظام اسلامي است . كه در كوران حوادث خونرنگ و خوف انگيز ، با نثار هر آن چه در توان داشت به ميدان آمد و نگذاشت چرخ انقلاب لحظه اي از حركت باز بماند . در اين باره مقام معظم رهبري مي فرمايد : اين جوان ، همان جوان ميدان جنگ هشت ساله است . همان جواناني كه دردوران هشت سال دفاع مقدس هروقت لازم شد ، تمام بيابان هاي پشت مرزهاي عراق را پر كردند

جنگيدن تا دشمن را ناكام گذاشتند . جوان ايراني كه توانست در دهه هاي پنجاه و شصت آن معجزه ها بيافريند ، چرا در دهه هاي هشتاد و نود نتواند معجزه كند ؟ « استعداد ذاتي » عنصر ذاتي ملت ايران از ديگر عوامل توانايي اين ملت محسوب مي شود . اين نعمت در كشور ما گسترده و سرشاراست كه مرحوم پروفسور حسابي در تعبيري بسيارزيبا و معجزه ، ازايران اسلامي به عنوان جزيره ي هوش ياد مي كند . چرا كه ما از لحاظ استعداد ، ازسطح متوسط دنيا بالاتريم ... استعداد متوسط كشورما بالاترسطح متوسط دنيا است . كشورما چه از لحاظ فلسفه ، چه ازلحاظ علم و استعدادهاي استثنايي يكي از كشورهاي پيشرفته است . ملت ايران درهميشه ي تاريخ ، چشمه جوشان استعداد و فضايل بوده است ولي با اين همه دردويست سال اخيرجزو گروه ها و ملت هاي عقب افتاده قرار گرفته است. « امكانات مادي » ذخايرسرشارطبيعي و امكانات عظيم مادي ، يكي ديگرازمؤلفه ي قدرت و توانايي است . ما تقريباً يك صدم جمعيت دنيا را داريم اما سهم ما از منابع طبيعي ، بسيار بيشتر از سهم يك صدم ماست . درنفت و گاز و معادن آهن سهم ما خيلي بيشتر است . همچنين معادن مس ، روي ، سرب چند برابرسهم طبيعي ما دردنياست . ازبيست و چهار ماده ي موجود فلزي دردنيا دوازده نوع آن درايران وجود دارد ، همچنين ازپنجاه نوع ماده ي غير فلزي در دنيا سي و شش نوع آن در ايران وجود دارد ، يعني تنوع معادن فلزي و غيرفلزي .

ذخايرسرشارزيرزميني و روي زميني ايران اسلامي به قدري گسترده ، متنوع و باارزش است كه مي تواند به تنهايي كلكسيوني از مجموعه ثروت خدادادي ده ها كشور محسوب مي شود . « منطقه جغرافيايي » كشور ايران در موقعيت و اقليم بسيار حساسي قرار دارد . به گونه اي كه مي توان ادعا كرد يكي از حساس ترين مناطق عالم است . موقعيت مهم جغرافيايي و ارتباطي در اتصال شرق و غرب عالم ، از لحاظ بازرگاني و بسياري فعاليت هاي ديگر ، از موقعيت هاي باارزش است . تردد سالانه بالغ بر شانزده هزار كشتي اقيانوس پيما و حمل روزانه پانزده ميليون بشكه نفت توس تانكرهاي غول پيكر به سراسر نقاط دنيا از آب هاي هميشه نيلگون خليج فارس كه بر اين اهميت جغرافيايي افزوده است . و اين در حالي است كه كشورهاي آسياي ميانه و روسيه تنها از طريق خاك ايران به آب هاي آزاد دستيابي دارند . موقعيت حساس و استراتژيك ايران اسلامي ، امتياز بي بديل و منحصربه فردي است كه افكار همه ي كشورهاي سلطه جو بخصوص امريكا را به خود مشغول كرده است . اين موقعيت جغرافيايي به عنوان امتياز طبيعي و خدادادي از جمله عوامل قدرت و توانايي ملت ايران محسوب مي شود . « انسان سازي » « فصل دوم » هرنهضت و انقلابي ، زماني مي تواند پيروزشود كه انسان هايي متحد و يكدست داشته باشد . مقام معظم رهبري مي فرمايند: انسان سازي در انقلاب بسيارمهم و حساس است. اگر انقلاب انسان سازي نكند ، هيچ كاري نكرده است .چون دنيا بدون انسان صالح

يك پديده بي جان و كور و تاريك است . آن چيزي كه به عالم خاكي جان مي بخشد ، ارزش مي دهد ، نور مي دهد و معنا و مضمون بوجود مي آورد ، انسان است . انّي جاعل في الارض خليفة : جانشين ، عنواني است كه خدا به انسان داده است . انقلاب اسلامي در طول عمر كوتاهش ، معجزه ها در اين عرصه خلق كرده و با اتكا به نفس امام و رهبر خويش ، راه صد ساله را يك شبه پيموده است . اين انسانها بودند كه از ثروت خودشان ، زنان از طلاي خودشان ، مردان ازدسترنج خودشان ، براي خاطر مصالح عمومي ، براي جنگ ، حل مشكلات كشور صرف نظر كردند ! اينها گردش به سمت اخلاق اسلامي است . « پيروزي انقلاب » پيروزي انقلاب اسلامي بزرگترين واقعه ي قرن معاصر است كه در مقطعي بسيار حساس و تاريخي به وقوع پيوست . در اين انقلاب ملتي با دست هاي خالي و ارابه جنگي رژيم پهلوي كه از هر جهت مورد حمايت دولت هاي يغماگر و استعماري بود ، پيروز شد و شگفتي همه تحليلگران سياسي را برانگيخت . انقلاب ايران پرچم احياي اسلام ناب و بازگشت ملت هاي مسلمان به هويت اسلامي خويش را به اهتزاز درآورد و آغازگر فصل نويني در تاريخ حيات امت اسلامي شد . برخلاف همه ي موانع و سنگ اندازي هاي دشمن ، اين رخداد شگرف به وقوع پيوست و يك تنه پهلو به دو بلوك استعماري غرب و شرق زد . امروز انقلاب اسلامي يك حقيقت انكار ناپذير است

. حقيقتي كه اقتضاي ماهيتش ايجاب مي كند ، هرقدر بيشتر به چالش كشيده شود ، زيبايي هايش بيشتر تجلّي كند . به تعبير ديگر انقلاب اسلامي به مثابه درب گنجينه اي است كه به روي ملت ايران گشوده شد و جواهرات يك تمدن غني و ميراث گران بهاي اسلامي را در اختيار آنها و بلكه جهان مدرن قرار داد .غبار از چهره حقيقي خود برگرفت و توانست با مديريت انقلابي در سخت ترين دوره ها و در قلب جدي ترين بحران ها ، قدرت نظري و عملي خود را نشان دهد . « دفاع مقدس » نهال انقلاب تازه به بار نشسته بود كه دشمنان جهاني اسلام ، جنگي نابرابر و طولاني را بر ملت بزرگ ايران تحميل كردند ، جنگي كه يك طرفش همه امكانات نظامي ، اقتصادي و سياسي و رسانه اي شرق و غرب ، ارتجاع منطقه و به عبارتي تمام دنيا قرار داشت و طرف ديگرش ملتي مظلوم كه تنها ياورشان خدا و تنها سلاحشان ايمان بود . بدون ترديد هشت سال دفاع مقدس ، يكي از مظلوم ترين جنگ هاي تاريخ بشريت است . دراوايل جنگ ما سيم خاردارلازم داشتيم ، آن را ازيك كشورخارجي خريديم تا به داخل كشور بياوريم . اين محموله بايد از داخل شوروي عبورمي كرد ، چون آنها پشتيبان عراق بودند ، اجازه عبورندادند و مسائل ديگر ... . ملت ايران درهشت سال دفاع مقدس ، هيبت دو ابرقدرت را شكست و ثابت كرد كه مي تواند روي پاي خود بايستد و دركوران حملات دشمن ، ازنهال انقلاب اسلامي محافظت كند . « بيداري

اسلامي » قرن هاي متمادي بود كه مسلمانان به خوابي سنگين فرو رفته بودند و سرمايه هاي مادي و معنويشان به تاراج مي رفت . درواقع نخستين دشمني كه مسلمانان را به زانو درآورد و عزتشان را به غارت برد ، خواب بود . خورشيد انقلاب اسلامي در چنين روزهاي سياهي تابيدن گرفت و حركت عظيم ملت ايران نقطه ي عزيمتي براي دنياي اسلام شد . اين امام بود كه امت و انقلاب ايران مرزهاي جغرافيايي را درنورديده و امت اسلامي را به حركت ، حيات ، پويايي و بيداري وا داشته است . دين و عقيده و گرايش و دلبستگي اعتقادي شان امروز مي تواند به مهمترين سؤال هاي مطرح در دنيا پاسخ دهد . « استقلال سياسي » استقلال سياسي ، بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامي است كه زمينه ساز استقلال فرهنگي اقتصادي و نظامي اين مرز و بوم شد . اما استقلال سياسي يعني چه ؟ يعني اينكه امروز در اين كشور، كساني كه مسئولند – چه دولت ، چه مجلس و چه قوه ي قضاييه – همه خدمتگذاران شما مردم هستند . اينها زير بار هيچكس ، جز تكليف الهي شان نيستند . اگر روزي همه دنيا جمع شوند – امريكا و اروپا و ... و دست در دست هم بدهند و بخواهند اين ملت را يك قدم به سمتي كه به ضرر مردم است و به نفع آنها بكشانند مسئولين و خدمتگذاران اين كشور اجازه نخواهند داد . اين ، استقلال سياسي است . روزي در اين كشور بود كه رؤساي دولت بدون اجازه ي كاخ سفيد ، معين نمي شدند

، اميني بيايد و اقبال برود ، فلان وزير در فلان جا نصب بشود يا نشود – نفت را به فلان كشور بفرستيد يا نفرستيد اين سرنوشت كشور ما بود اما به ياري خدا ما عزّت و استقلال ملي را به دست آورديم و هيچ قدرتي در دنيا نمي تواند ادعا كند كه بر نظام سياسي كشور ما حاكم است . « اداره ي كشور» قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ، اين انديشه دامن گسترده بود كه اساساً دين و دينداران توانايي اداره ي جامعه را ندارند . اين توهم مبتني بر اين استدلال بود كه اسلام ، دين كهن و كهنه است ، از اين رو احكام و قوانين آن بطور طبيعي قابليت اداره ي جوامع مدرن را ندارد . در چنين روزگار سياهي ، روحانيت بيدار به پيشوايي امام راحل چون بارقه اي درخشيد و با رهبري شگفت انگيز خود ، بزرگترين انقلاب قرن معاصر را به پيروزي رساند . انقلاب ايران با ظهور خود ، علاوه بر بطلان نظريه جدايي دين از سياست همه ناباوران به حاكميت دين و دينداران را به حيرت فرو برد و در ميادين عمل ، بنيان انديشه آنها را متزلزل كرد . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و حاكميت انديشه ي علوي و رخ نمودن مسائل و معضلات جديد ، تفكر سياسي اسلام ناب كه قرن ها به فراموشي سپرده شده بود ، به تكاپو و جنب و جوش افتاد و در يك خيزش عظيم دروني غبار از چهره ي خود برگرفت . « مردم سالاري ديني » پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ، مردم سالاري به

مفهوم تجسّم اراده مردم درعرصه اداره ي كشور ، هرگز وجود خارجي و سابقه تاريخي نداشت . رژيم طاغوت و رژيم هاي قبل از آن در ايران ، مردمي نبودند . مردم هيچ كاره بودند و حرف فقط حرف پادشاهان و شخصيت هاي اول دولت بود و مردم هيچ نقشي دراداره و تعيين حكومت نداشتند . تنها انقلاب اسلامي بود كه جايگاه اراده ، خواست و رأي مردم ، تعريف و نهادينه شد و با تبلور در قانون اساسي اعتبار و رسميت يافت . انقلاب به پشتوانه باور قطعي وريشه دار اسلامي ، حتي ماهيت وجود خود را نيز درمعرض انتخاب مردم قرار داد . يعني در يك نظرخواهي عمومي ، اصل نظام را مردم انتخاب كردند و بعد قانون اساسي تصويب كردند و ... امروز مردم سالاري ديني به معناي تمام كلمه ، به گونه اي در ساختار سياسي نظامي تعبيه شده است كه از بالاترين مسئول سياسي – ولي فقيه – تا پائين ترين مسئولان كشور با رأي و نظر مستقيم يا غير مستقيم مردم انتخاب مي شود و مسئوليت به عهده مي گيرند . « عدالت اجتماعي » ايجاد جامعه اي مبتني برعدالت اجتماعي ، از جمله آرمان هاي بعثت انبياي بزرگ الهي است كه جايگاه ويژه اي درانديشه ي اسلامي دارد به طوري كه هدف وغايت باي حركت جامعه ي اسلامي ، تشكيل جامعه ي عادله است . بنابراين يكي از مهم ترين اهداف تشكيل نظام اسلامي ، استقرارعدالت است . چرا كه رشد و شكوفائي كمالات عالي انساني تنها در صورت بر پايي يك نظام عادلانه محقق مي شود .

كه قبل از انقلاب عدالت معنايي نداشت و از ياد رفته بود . رژيم پهلوي ثروت زيرزميني و رو زميني كشوررا به تاراج مي برد . رضاخان دردوران هفده ساله سلطنت خود ، ثروت كلاني اندوخت . بعضي از شهرهاي كشور به حسب سند ، دربست متعلق رضاخان بود . مثلاً شهر فريمان تماماً ملك رضا خان بود . بهترين املاك و زمينهاي اين كشور، متعلق به او بود. انقلاب اسلامي درمجال اندك ، امكانات محدود و شرايط دشوارتوانست راهي به سوي عدالت اجتماعي باز كند و دگرگوني اساسي درزندگي مردم ايجاد كند . « جهاد سازندگي » انقلاب اسلامي وارث ويرانه هاي به جا مانده از رژيم پهلوي بود . رژيمي كه كاخ خود را بر روي خرابي ها ايران بنا نهاد و هر روز گامي در جهت وابستگي و مرگ ملت خويش بر مي داشت . محمدرضا پهلوي كشور را از لحاظ فني ، صنعتي و اقتصادي وابسته نگه داشت و وابسته تر كرد . امكانات لازم براي بازسازي كشور به نيم قرن زمان نياز بود تا جاني كه دوباره گرفته و روي پاي خود بايستد ، چرا كه جنگ بيش از هزار ميليارد دلار خسارت به كشور تحميل كرد كه اين رقم معادل هشت سال درآمد نفتي آن بود .سازندگي كشور به معناي تمامي كلمه جهاد بود كه در كتاب تاريخ نظام اسلامي ثبت شد و جاودانه ماند . انقلاب اسلامي توانست در اين دوران سخت و دشوار ، از ميان ويرانه هاي به ارث رسيده ازرژيم گذشته و خرابه هاي جنگ تحميلي ، معبري به سوي بازسازي كشور بزند و با

تكيه بر توانايي هاي داخلي ، پايه هاي اصلي عزت ، اقتدار و حركت سوي حيات طيبه اسلامي را بنا نمايد .

ه_دي_ه

نويسنده: اسپنسر جانسون

خلاصه كتاب: تلخيص:  نسرين طهماسبي فرحدل- عنوان: «هديه»- ترجمه: فريبا احمدي- انتشارات يادعارف- چاپ اول  1385 - تعداد صفحه: 96 ص- تيراژ:5000 نسخه- داستان هديه به اين گونه است: روزگار پسركي بود كه به سخنان پيرمرد توانايي گوش مي داد و بدينسان چيزهاي زيادي درباره هديه آموخت. پيرمرد و پسرك بيش از يك سال بود كه همديگر را مي شناختند و از بودن با هم لذت مي برند يك روز پيرمرد گفت: موهبت با ارزش ترين هديه اي است كه تا كنون دريافت كرده است.پسرك پرسيد: چرا اينقدر با ارزش است؟ او پاسخ داد: «به اين علت كه وقتي آن را به دست آوري خوشحال تر از قبل خواهي بود و توانايي بيشتري براي انجام دادن كارها به دست خواهي آورد.»پسرك با وجود اينكه منظور پيرمرد را درست درنيافته بود گفت: اميدوارم روزي كسي اين «هديه» را به من بدهد. شايد جشن تولد بعدي اين هديه را دريافت كنم.پيرمرد لبخندزد.پسرك در اين انديشه بود كه چند تا تولد را بايد پشت سر بگذارد تا به ارزش هديه پي ببرد او با همه جور هديه اي آشنا بود هداياي مثل دوچرخه كه در تولد سال پيش به او داده بودند يا هدايايي كه در شب كريسمس دريافت كرده بودند امّا وقتي بيشتر فكر كرد ديد كه خوشحالي دريافت چنين هداياي چندان دوام نمي آورد.پيش خود انديشيد: « اين هديه چه چيز به خصوصي دارد؟ » چه چيزي مي تواند مرا خوشحال تر

كند و با عث شود كه بهتر كارهايم را انجام دهم.؟دائماً با خود فكر مي كرد آيا عصاي جادويي است كه هر چه آرزوكنم آماده مي سازد؟ آيا سفر كردن به سرزمين خارجي جايي كه همه چيز آن متفاوت باشد نيست؟ آيا اين هديه ماشين زماني نيست كه بتوانم سوارش شوم و هر جايي كه دلم مي خواهد بروم؟اما پيرمرد جواب داد: «نه» وقتي هديه را بيابي هرگز وقت خود را صرف خيال پردازي نمي كني كه در جايي ديگري باشي.»زماني گذشت وپسرك نوجوان رشيد امّا روز به روز ناراضي تر مي شد قبلا فكر ميكردوقتي بزرگ شد خوشبخت خواهد بود. هميشه در پي به دست آوردن دوستان بيشتر _ شورو هيجانات بيشتر بود دائما در حال خيال پردازي بود و روزي متوجه شد كه چقدر بيشتر از گذشته در فكر هديه است.دوباره نزد  پيرمرد آمد و پرسيد آيا هديه چيزي است كه مرا ثروتمند كند. پيرمرد در پاسخ گفت: «به لحاظي بله ولي ارزش آن تنها با طلا يا پول سنجيده نمي شود.»پسرك دائما در فكر اين هديه بود ولي هر چه فكر مي كرد نمي توانست بفهمد كه اين چگونه هديه اي است كه او را خوشبخت تر  و موفق تر از قبل مي كند و سعي مي كرد از پيرمرد كمك بگيرد ولي پيرمرد جواب داد: «دلم مي خواهد كه به تو كمك كنم ولي قدرت اين كار را ندارم هيچ كس نمي تواند هديه را براي ديگري پيدا كند.»«هديه ارمغاني است كه خودت به خود مي دهي فقط  تو قدرت كشف آنرا داري»وقتي كه پسرك مرد جواني شد تصميم گرفت هر

جورخودش هديه را  پيدا كند.»مجلات، روزنامه ها، كتابها را مطالعه كرد با دوستان وخانواده اش صحبت كرد به مكانهاي دور مسافرت كرد و  هر كسي را ملاقات مي كرد در مورد هديه سوال مي كرد اما  با وجود تمام اين جستجوها وتلاشهاي سخت نتوانست كسي را پيدا كند كه به او بگويد هديه چيست؟بعد از مدتي خسته و نااميد شد و دست از جستجو كشيد اوشغلي در يك شركت داشت كه به نظر اطرافيان به اندازه كافي موفق بود ولي خودش احساس خوبي نداشت و هميشه در اين فكر بود كه كجا ممكن است از كاركردن بيشتر لذت ببرد. در جلسات و صحبت با دوستانش فكرش جايي ديگر بود وقتي غذا مي خورد متوجه طعم و مزه آن نبود.او متوجه شد اصلاً خوشحال وخوشبخت نيست از  آنجا كه رابطه اش با نامزدش به هم خورده و در شركت به خاطر پروژه اي  كه با موفقيت انجام نداده  بود و مي بايست ترفيع مقام بگيرد وسزاوارش بوده است صرفنظر كرده همه .... جوان را خسته و نااميد كرده بود. سرانجام آنچنان از اوضاع كار و زندگي اش دچار نااميدي شد كه چاره اي جز اين نديد تا با پيرمرد صحبت كند تا پيرمرد اورا ديد متوجه فقدان انرژي و ناراحتي مرد جوان شد چون خودش مرد جوان را تشويق كرده بود كه آنچه را در ذهنش مي گذرد بازگو نمايد.مرد جوان هم درباره مشكلاتي كه هم اكنون داشت با پيرمرد صحبت كرد او در ضمن متوجه شدكه در حضور پيرمرد اوضاع آنقدرها هم كه فكر مي كرد بد به نظر نمي رسد مرد جوان دريافت كه

چقدر دوست دارد در حضور پيرمرد باشد زيرا احساس خوشحالي مي كند انرژي بيشتري مي گيرد.به پيرمردگفت: وقتي با تو هستم حالم خيلي خوب است آيا اين ربطي به هديه دارد پيرمرد جواب داد: كاملا با آن مربوط است. پيرمرد گفت: « براي آنكه هديه خودت را پيدا كني به اوقاتي فكر كن كه خوشحال تر وموفق تر بوده اي؟»پيرمرد توصيه نمود: « چرامدتي از كارهاي معمول دست نمي كشي و اجازه نمي دهي كه پاسخ خود به سراغت بيايد.»براي همين امر مرد جوان تصميم گرفت در كلبه دوستش در جنگل مدتي را در تنهايي سپري كند او در جنگل احساس متفاوتي داشت به نظرش همه چيز آهسته تر حركت مي كرد به موفقيتهاي پيرمرد در زندگي اش فكر ميكرد و اينكه چرا نمي تواند مثل پيرمرد باشد آرامش و انرژي پيرمرد قابل تقدير بود.اودر كنار درياچه در حاليكه قديم مي زد به جملات پيرمرد در رابطه با هديه فكر مي كرد: « هديه اي است كه خودت به خود مي دهي، آنراوقتي كوچكتر بودي به خوبي مي شناختي ، اكنون فراموشش كرده اي.» اينقدر در فكر بود كه متوجه تاريك  شدن هوا نبود و با عجله به سمت كلبه به راه افتاد . وقتي به داخل كلبه آمد آتشي روشن كرد تا بتواند خود را گرم كند ناگهان متوجه چيزي شد براي اولين بار آتشدان كلبه توجهش را جلب كرد از سنگهاي بزرگ و كوچك ساخته شده بود ملاط كمي بين سنگها آنها را به هم چسبانده بود كسي كه آنرا درست كرده بود با دقت زياد سنگها را انتخاب كرده و تراشيده ودر

كنار هم قرار داده بود از تماشاي آن لذت مي برد.در آن هنگام اين به ذهنش خطور كرد كه سازنده آن در هنگام ساختنش چه احساسي داشته است؟بايد سازندة آن كاملا در كاري كه مي كرده است غرق شده باشد و كاملا مشخص بود كه بنا در حين انجام كار به چيز ديگري فكر نمي كرده وغرق در كارش بوده است در حين كار به فكر عشق گذشته اش يا شام شب .......... يا از چه كار ديگري مي توانست بيش از اين كار لذت ببرد.......... نبوده است يادش آمد كه پيرمرد قبلا گفته بود: « وقتي حواست مشغول انجام كاري كه مي كنيد باشد ذهن شما پراكنده نمي شود و خوشحال تر خواهيد بود چون فقط متوجه آنچه در حال رخ دادن در آن لحظه است هستيد.» مرد جوان احساس خوبي پيدا كرد در آن لحظه دربارة گذشته فكر نمي كرد ونگران آينده هم نبود.اكنون مي دانست كه هديه چه بوده است نفس عميقي كشيد و آرام گفت : « هديه گذشته  نيست وآينده هم نيست هديه زمان حال است همين لحظه است» مرد جوان شب را به صبح رساندو صبح با خوشحالي و آرامش و انرژي باورنكردني از خواب بيدار شد و تصميم گرفت نزد پيرمرد رود.در همان لحظه اي كه پيرمرد نزديك شدن مرد جوان را با رويي گشاده در چهره اش ونگاهي روشن در چشمانش ديد، گفت «مانند كسي به نظر مي رسي كه هديه را يافته باشد.»سپس پيرمردپرسيد: « بگو ببينم چه اتفاقي افتاده است؟»مرد جوان هم  ماجراي آتشدان را و .... را براي پيرمرد تعريف كرده اما اظهار كرد

نميدانم چگونه بودن در زمان حال مي تواند هنگاميكه در موقعيت بدي قرار داريم ياري بخش باشد؟پيرمرد گفت: « حتي در دشوارترين موقعيتها هنگامي كه در زمان حال ذهن خود را روي آنچه صحيح است متمركز كني تو را خوشحال تر و شادتر مي سازد و به تو انرژي و اعتماد به نفس وجرات بيشتري مي دهد كه با آن چه امروز مطلوب نيست برخوردمناسبي كني».«حضور در زمان حال يعني از حواس پرتي خود را رها ساختن و دقت نمودن به آن چه هم اكنون مهم است. با دقت كامل نمودن ، امروز زمان حال خود را خود مي سازي.توجه كن چه چيزي هم اكنون اهميت دارد.»مرد جوان متوجه شد: كه اين امر به معناي آن است كه بايد هم ازحماسن و هم از معايب موقعيتي كه در زمان حال در آن قرار دارد آگاه باشد تا بتواند بر موانعي كه ممكن است مانع موفقيت بيشتر او باد فائق آيد سپس نشست تا پروژه اي را كه مدتي آنرا  به تعويق انداخته بود تمام كند............ و هنوز فرصتهاي زيادي داشت كه كارش را طوري انجام دهد تا مورد تقدير قرار گيرد سپس ذهن خود را روي آنچه هم اكنون مهم بود متمركز نمود. دانست كه بايد در آن پروژه پيشرفت حاصل كند و سپس سعي كرد كه از اين براي تقويت اعتماد به نفس در پروژة بعدي استفاده كند. مرد جوان سعي كرد رابطه خوبي با كارش پيدا كند بطوريكه تمام اطرافيان اومتوجه اين تغيير رفتار او شده بودند او مي كوشيد در زمان حال باشد حسرت گذشته را نخورد و نگران آينده نباشد در

كار و زندگي اش ترقي چشمگيري ايجاد شد بطوريكه مورد توجه رئيس و دوستانش قرار گرفت از همه مهمتر اينكه با خانم جواني ملاقات كرده بود و ارتباط عاطفي عميقي بين آنها در حال شكل گيري بود.مشكل از وقتي شروع شد كه اوبا يكي از همكارانش روي پروژه اي براي رئيس شان شروع به كار كردند همكار وي تلاش كمي به خرج مي داد و سبب شده بود كه مرد جوان كار را خود به عهده بگيرد و اين باعث شد كه انجام پروژه از موعد مقرر بگذرد پروژه مهمي بود و رئيس تاسف خود را ابراز داشت.مرد جوان فكر كردكه شكست خورده اعتمادش نسبت به توانايي هاي تازه كشف شده اش سلب شد. با خود انديشيد: اشتباه در چه بوده؟ من كه در حال بوده ام. بنابراين با ترديد و دو دلي تصميم گرفت كه پيرمرد را ملاقات كند . پيرمرد وقتي مردجوان را ديد گفت منتظرت بودم تعجبي ندارد براي آنكه هديه را دريابي بايد كاري بيش از زندگي كردن در لحظه حال انجام دهي.پيرمرد از مردجوان خواست كه مسئله پيش آمده را براي او بازگو كند سپس گفت: « بنابراين به عدم حمايت همكارت با گذاشتن كل كار بر دوش خودت واكنش نشان دادي به جاي آنكه  مستقيماً با مسئله برخوردنمايي.»اگر از گذشته چيزي نياموخته باشي فراموش كردن آن بسيار مشكل مي شود. به محض آنكه از گذشته درس گرفتي و رهايش كردي بهتر مي تواني در زمان حال باشي وزمان حالت را بهبود بخشي.مرد جوان گفت: من ز دو درويي خوشم نمي آيد اين مسئله تنها مربوط به كارم  نبود بلكه

درزندگي شخصي وحتي نامزد سابقم مسائل مان را ناديده مي گرفتم براي همين مسائل و مشكلات بزرگتر وسخت تر مي شد.پيرمردپاسخ داد: به نظر مي رسدكه به جاي نگريستن به گذشته درس گرفتن از آن تو سعي  نمودي گذشته را فراموش كني فقط دو چيز مي تواند لذت زمان حال را از تو بگيرد يكي افكار منفي ات درباره گذشته و ديگري افكار منفي ات درباره آينده.پيرمردگفت: هر وقت كه در زمان حال خوشحال نيستي يا با عدم موفقيت روبرو شدي زمان آن رسيده است كه از گذشته پند بگيري و يا براي آينده برنامه ريزي كني.مرد جوان پرسيد چگونه بايد درس بگيرم: پيرمرد گفت:به آن چه در گذشته اتفاق افتاده نگاه كن و براي بهبود حال از آن استفاده كن درس با ارزش از آن بگير از آن چه آموخته اي براي بهتر كردن زمان حال استفاده كن تو نمي تواني گذشته را عوض كني ولي مي تواني از آن درس بگيري وقتي در موقعيتي مشابه قرار گيري مي تواني به طرز متفاوتي عمل كني ودر زمان حال خوشحال تر و موفق تر باشي.»صبح روز بعد در بين راه اداره به گفته هاي پيرمرد انديشيد وقتي همان همكارش در انجام دادن كار اهمال به خرج داد مرد جوان با او صحبت نموده همكارش از اينكه كسي با او روراست و صادق بوده است خوشحال شد و پروژه را با خوبي به اتمام رسانيدند و توانست از رئيس اش ترفيع مقام بگيرد. در زندگي شخصي نيز رابطه اش با خانم جواني كه اكنون بيشتر همديگر را مي ديدند و به بهبود نهاد و به رابطه

اي عاطفي منجر شد كه براي هر دوي آنها بسيار مهم بود ومسوليتش وپست جديد در اداره سبب شده بود كه كارهاي بيشتر و بيشتري انجام دهد اما برنامه روزانه اي نداشت و مطمئن نبود كه ابتدا چه كاري را بايد انجام دهد از يك پروژه به پروژه ديگري مي پرداخت طولي نكشيد كه كارهايش روي هم انبار شد ورئيسش كم كم دچار ترديد شده بود كه آيا مرد جوان لياقت ترفيع مقام را داشته يا نه؟مرد جوان مايوس و مامطمئن از اينكه چه كار بايد بكند به ديدن دوست قديمي اش يعني پيرمرد بيرون مرد جوان گفت: نمي فهمم اشكال در كجاست من كاملا در زمان حال فرو رفتم از گذشته هم درس گرفتم بدون آنكه حسرت گذشته را بخورم و البته بهتر از قبل  عمل مي كنم ولي از عهده بعضي كارها نمي توانم برآيم.پيرمرد گفت : به هر صورت آن چه كه هنوز درنيافته اي اهميت عامل سوم است و آن آينده است برنامه ريزي براي آينده امري مهم است برنامه ريزي براي آينده ترس و نگراني را كاهش مي دهد.برنامه ريزي باعث مي شود نياز نداشته باشي كه هر روز حدس بزني چه كاري بايد انجام دهي . هيچ كس قادر نيست آينده را پيش گويي ويا كنترل كند به هر حال هر چه بيشتر براي به وقوع پيوستن آرزوهاي آينده ات برنامه ريزي كني كمتر در زمان حال نگراني و اضطراب خواهي داشت و آينده براي تو شناخته تر خواهد شد.از همين امروز تصويري از آينده اي عالي در نظر بياور برنامه اي واقع بينانه براي تحقق بخشيدن به آن

بريز در زمان حال بنابر برنامه خود شروع به عمل نمامرد جوان تمام مواردي را كه پيرمرد به او آموخته بود به كار گرفت و مدتي گذشت هيچگاه تا اين حد احساس خوشحالي نكرده بود و تا اين حد تسلط بر تمام جوانب زندگي اش نداشت موفقيتهايش چشمگير بود دوباره از رئيس ترفيع مقام گرفت از همه مهمتر با آن خانم جوان نامزد شدندو براي آينده خود برنامه ريزي كردند.به هر صورت روزي آنچه غير قابل اجتناب بود رخ داد پيرمرد از دنيا رفت.مراسم سوگواري توسط ماردان و زنان سرآمدشهر كه عضو كلوپي بودند كه پيرمرد بر پا كرده بود انجام شد مردجوان پيش خود انديشيد: چگونه مي توانم بيشتر شبيه پيرمرد شوم و به ديگران كمك كنم؟»او نمي دانست چرا پيرمرد اين همه وقت صرف كمك كردن به ديگران نمود تا زمان حال را به آنان بياموزد شايدهدف او اين بود كه به ديگران كمك كند تا خوشحال تر وموفق تر باشند پيرمرد بر اساس هدفي عمل كرده بود اين احساس هدفمندي بود  كه زمان حال، گذشته و آينده را با هم ادغام مي نمود .... و به كار و زندگي اش معنا مي بخشيد.مرد جوان گفت: عكس العمل تو بستگي به هدفي كه داري دارد وقتي مي خواهي خوشحال تر و موفق تر باشي وقت آن رسيده است كه در زمانحال حضور داشته باشي وقتي مي خواهي زمان حال را بهتر از گذشته كني وقت آن رسيده است كه از گذشته پند بگيري . وقتي مي خواهي آينده خيلي بهتر از زمان  حال باشد وقت آن است كه براي آينده برنامه ريزي كني

وقتي با داشتن هدف زندگي و كار مي كنيد و توجه ات به آن چه هم اكنون مهم است باشد واكنش نشان مي دهي و توانايي بيشتري براي رهبري ، مديريت، حمايت، ياري كردن ودوست داشتن ، پيدا مي كني.مرد جوان تصميم گرفت تمام آموخته هايش را بكار گيرد تا موقعيت را لمس كند طولي نكشيد كه او رئيس يك شركت شد در زندگي شخصي اش كاملاً موفق شده بود خانواده اي سرشار از محبت تشكيل داده بود او از خيلي جهات درست شبيه پيرمرد شبيه شده بود همان كسي كه هم تحسينش مي نمودند.     عكس العمل توبستگي به هدفي كه داري داردوقتي مي خواهي خوشحال تر و موفق تر باشيوقت آن رسيدن است كه در زمان حالحضور داشته باشيوقتي مي خواهي زمان حال را بهتر از گذشته كنيوقت آن رسيده استكه از گذشته پند بگيريوقتي مي خواهي آينده خيلي بهتراز زمان حال باشد وقت آن است كه براي آينده برنامه ريزي مي كني وقتي با داشتن هدف،  زندگي و كار مي كنيدو توجه ات به آن چه هم اكنون مهم است باشدواكنش نشان مي دهدو توانايي بيشتري براي رهبري، مديريت، حمايت، ياري كردن ودوست داشتن ، پيدا مي كنيموفقيت يعني تبديل شدن به آن كسي كه انسان به طور بالقوه مي تواند بشود و گام برداشتن به سوي اهداف با ارزش هر يك از فضاي موفق تر بودن را براي خود به نحوي متفاوت تعريف مي كنيم. فهرستمقدمههديه: شما از قبل مي دانيد كه هديه (زمان حال) چيست مي دانيد كه چگونه شما را خوشبخت و موفق تر مي كند.حضور: حضور در زمان حال

يعني از حواس پرتي خود را رها ساختن ودقت نمودن به آنچه هم اكنون مهم است.يادگيري: اگر از گذشته چيزي نياموخته باشي فراموش كردن آن بسيار مشكل مي شود وقتي از گذشته درس گرفتي و رهايش كردي بهتر مي تواني در زمان حال باشيبرنامه ريزي: هيچ كس قادر نيست آينده را پيش گويي و يا كنترل كند به هر  حال هر چه بيشتر براي به وقوع پيوستن آرزوهاي آينده ات برنامه ريزي كني كمتر در زمان حال نگراني و اضطراب خواهي داشت و آينده براي تو شناخته تر  خواهد شد.

فرهنگ و جامعه

بررسي هاي موردي در زمينه  فرهنگ عمومي خلاصه كتاب: تدوين : بهروز گرانپايه - ناشر: شريف-  چاپ: محراب-  چاپ اول : پاييز 1377- تعدادصفحات: 162  -  تحقيق تا صفحه 98- بخش اول: آسيب شناسي فرهنگ عمومي ايران : عناصر آسيب مند: فرهنگ راه وروش هاي زندگي مردم است كه از گذشته ها ، در رويارويي با شرايط محيط زيست و حوداث تاريخي شكل گرفته و هر نسل ، آن را از نسل هاي پيشين خود آموخته و به كار مي برد

    فرهنگ سراب در بعضي از فرهنگ ها ، از جمله ، فرهنگ ايران و ايتاليا ، در رفتار و گفتار مردم ، حالتي ديده مي شود كه ((سراب گونه )) يا ((سراب وار )) است . يعني  آنچه را كه يك ناظر ناآشنا مشاهده مي كند، القا كننده معاني است كه در واقع ، مصداق عيني يا عملي ندارد، مثلاً لباسي كه شخص پوشيده يا تزئينات خانه واتاق او، ثروتمند بودن را به بيننده القا مي كند ، در حاليكه واقعيت ، خلاف آن

است ويا برعكس ، آنچه به نظر مي رسد فقر را تداعي مي كند ، در حاليكه صاحب لباس وخانه از ثروت فراواني برخوردار است.شكل هاي مختلف اين ويژگي از اين قرار هستند:1-    ظاهر سازي در فعاليت هاي عمراني وايجاد تاسيسات . در اين مورد ظاهر امر به نحوي آراسته مي شود كه پيشرفت نداشتن فعاليت ها وبه سرانجام نرسيدن طرح ها در موقع مقرر به چشم نيايد وبرعكس چنين وانمود شود كه فعاليت هاي مزبور با كيفيت مطلوب ودر زمان مقرر به نتيجه رسيده اند2-    تظاهر در احساسات وعواطف.مبين آنست كه شكل رابطه تفاوت بسياري با محتوي آن دارد يعني آنچه كه در ظاهر نشان مي دهيم درباطن نيست.3-    تظاهر در ويژگي هاي اخلاقي.اين شكل حاكي از غلو وبزرگ جلوه دادن ويژگي هاي مثبت اخلاقي است 4-    مكتوم نگه داشتن عقايد وباورها.در اين شكل رفتار وگفتار به نحوي عرضه مي شود كه عقايد وباورهاي حقيقي كاملاً از بيننده وشنوده پنهان مي ماند.سعدي گويد: زاهدي به مهماني رفت چون به طعام نشستند كمتر از آن خورد كه ارادت او بود وچون به نماز برخاستند بيش از آن كرد كه عادت او، تا ظن صلاحيت در حق او زيادت كنند... چون به مقام خويش باز آمد خاتون راگفت ماحضري بياور كه چيزي نخورده ام كه به كار آيد پسر صاحب فراست او گفت : نماز را نيز اعاده كن كه كاري نكردي كه به كار آيد.    فرهنگ بي ثباتيايران از ديربازبه علت موقعيت جغرافيايي اش در سر راه تجارت ها كشورگشايي ها وبهره برداري هاي قدرتهاي دور ونزديك قرار داشته است كه آخرين آن در قرن

حاضر "پل پيروزي" شدن براي متفقين جنگ دوم جهاني وآمد ورفت قواي آمريكا وروس وانگليس بوده است از سوي ديگر چون در طول تاريخ ما برگزاري وگردش امور بسته به تشخيص وميل وكفايت يا بي كفايتي حاكمان خودراي بوده مقام ها وبرخوردها وحتي اميد داشتن به اجراي برنامه ها ورسيدن به هدف ها هميشه همراه با دل واپسي ها وبي اعتمادي به ثبات امور وموقعيت ها بوده است .    فرهنگ واسطهكودك ايراني از همان ابتدا مي آموزد كه دراولين اجتماعات غير خانوادگي نيز مشكلات خويش رابا كمك خانواده حل وفصل كند وسرانجام جامعه را به دو گروه خودي ها وغير خودي ها تقسيم مي نمايد كاركرد خودي ها حمايت از اوست وغير خودي ها اگر براي حفظ خود وخودي هاي خود آزاري نرسانند انتظار نفعي هم از آنان نمي توان داشت بنابراين تصور در مواقعي كه شخص براي حل مشكلي يا برآوردن نيازي با يكي از موسسات عمومي مثل ادارات دولتي يا خدماتي سرو كار مي يابد عاقلانه تر آن مي بيند كه در آن موسسه واداره يك يا چند نفر( هر چه بيشتر ، بهتر) "خودي" بيابد تا به اتكاء آن ها مشكلش راحل كند وگرنه انتظاري از ديگران نيست چه آن كه اگر آزاري نرسانند وتوقعي نداشته باشند كمكي هم به او نخواهند كرد.در جامعه و فرهنگي كه تعهد اول واساسي افراد به انجام خدمات وبرآوردن نيازها ي خودي ها است با وجود تحذيرها وتهديدها ي رسمي وغير رسمي دولت ها توصيه وسفارش وپارتي بازي شيوه ورفتاري ريشه دار مي شود كه براي برانداختن آن بايد به راه هاي برانداختن ريشه هاي سراب

بي ثباتي و اضطراب هاي اجتماعي وسياسي انديشيد.    فرهنگ صدف سازدر ادبيات عاميانه ما مقوله يي به نام سنگ صبورهست ودرد دل كردن هاي با آن در خلوت وتنهايي غم دل با چاه گفتن به شيرمردي نسبت داده مي شود كه شهامت وشجاعت او زبانزد خاص وعام است ودوست ودشمن اورا كه اسوه هر نيكويي وپاكي است به اين صفات ستوده اند:گر بخواهم از غمت آهي كنم                           چون علي ، سر را فرو چاهي كنم از اين آموخته هاي فرهنگي وشماتت ها وتحذيرهايي كه در كودكي براي اظهار نظر در مقابل حرف بزرگترها ديده وشنيده هاي رايج داشته ايم چون صادق هدايت در مي يابيم كه بايد خاموش شد وتا ممكن است بايد افكار خود را براي خود نگه داريم كم كم چون نرم تناني مي شويم كه جهان خارج از صدف خود را رنج آور وپر آواز مي يابند و آدميان را سر كوبنده انديشه ها . سر در صدف سكوت مي كشيم ودر رواج اين سكوت ها لب فروبستن ها چه گوهرهاي شناخت وچه انرژي هاي سازنده يي كه در صندوق سينه ها پنهان و بي استفاده مي مانند اما فرو خوردن فكر درد آور است وسر كوفتن انديشه برسينه سنگين.    فرهنگ خود آزاريآنچه تاكنون درباره علت خود آزاري گفته شد به طور خلاصه اين است كه از اوان زندگي در ذهن كودك لذت با درد ورنج وشكنجه همراه بوده است وهر كدام ديگري را تداعي كننده شده اند مثل مواردي كه مهر ومحبت پدر ومادر فقط در زمان بيماري يا بعد از هر تنبيه بدني يا سرزنشي به او ابراز شده است

وقتي احساس رنج ولذت به علت قرين بودن هاي مكرر به هم آميخته اند در ذهن كودك هر لذت ،مسبوق به رنجي وهر رنج ،همراه با لذتي شده است تا جايي كه در سنين بالاتر عمر نيز، اورا در هر لذتي غم ودر هر غم ،لذتي را جست وجو مي كند، بنابرمطالعات وتعبيرات روان كاوي براي خود آزاري دوعلت وكاركرد محتمل شناخته شده است1-    اين كه شخصي با تسليم وقبول رنج وازار، خود را در سايه حمايت وحفاظت آزار دهنده مي انگارد ومهر ومحبت اورا جلب مي كند مثل همگون سازي خويش با زندان بانان ظالم در با زداشتگاه هاي آلمان هيتلري2-    اين كه به طور نا خود آگاه با معكوس سازي عاطفي ( يعني تبديل نفرت خود از آزار دهنده به خوش آمدن ازاو)آزار ببيند شكنجه وآزار را براي خود تحمل پذير مي سازد.بخش دوم    آسيب پذيري فرهنگ عمومي ايرانآگاهان جامعه و پيش قراولان انديشه اجتماعي ما به كرات گفته اند كه پاره ايي از پيكر اجتماع ما به آفت تهاجم پذيري مبتلاست واز درون آسيب پذيري هايي دارد كه اگر امروز در باب آنها انديشه نشود چاره انديشي هاي آيندگان بسي دشوار خواهد بود.تهاجم پذيري فرهنگي را نمي توان و نمي بايد با تهاجم فرهنگي يكي گرفت در تهاجم فرهنگي جامعه يي در صدد برمي آيد تا فرهنگ جامعه ديگر را مسخ كند وارزش ها و اعتقادات وافكار مقبول ومطلوب خويش را در جان آن جاي دهد اما در تهاجم پذيري فرهنگي با قومي واجتماعي مواجه هستيم كه در مقابل خصم مهاجم خويش سپر انداخته و پذيراي هجمه اوست وبه دست خويش دروني

ترين دروازه هاي شخصيت وصلابتش رادر برابر بيگانه مي گشايد .تهاجم فرهنگي نبردي است در عرصه فرهنگ وفكر وعقيده وايمان كه در يك سوي آن جامعه مهاجم ودر سوي ديگر اجتماع مدافع قرار دارند اما در تهاجم پذيري نبرد و پيكاري به چشم نمي خورد بلكه هرچه هست فعاليت يكي وانفعال ديگري است . جامعه تهاجم پذير در حقيقت جامعه بيگانه پذير است واز خود مي گريزد وبا خود بيگانه مي شود ودر همان حال با بيگانه يگانه مي شود وصفات آنرا در خود مي ريزد.در اين جامعه آنچه مربوط به گذشته است ارتجاعي است و آنچه به تازگي مي پذيرد پيشرفته ومترقي است جامعه تهاجم پذير اهل تامل نيست  بلكه بالاتر از آن فرصت تامل ندارد ودرراه نقد گامي به جلو نمي نهد خوب وبد نمي كند واز سنجش وارزيابي در آن خبري نيست تنها مقلد است وبرآن است تا هر چه زودتر پوسته يي وهسته يي از غير بيابد در برابر بيگانه مقاومت نمي كند وبا صبر ومكث وانتخاب واختيار واضطراب مخصوصش ميانه يي ندارد .خلاصه آنكه تهاجم پذيري معادل از خود بيگانگي وتقليد كوركورانه وبي تعصبي است.    تهاجم پذيري در پاره هايي از پيكر اجتماع ماجامعه ايراني به تصريح دوست ودشمن از فرهنگي ديرينه وغني برخوردار است وبا تكيه برفرهنگ خود بارها خصم متجاوزش را به زانو در آورده واورا مطيع فرهنگي خويش ساخته است. نمي گوييم كه هيچ گاه از فرهنگ ديگران متاثر نبوده ايم واز تجربيات وره اوردهاي فكري وهنري اقوام وملل ديگر حظي ونصيبي نبرده ايم بلكه سخن اين است كه گذشتگان ما شخصيت فرهنگي مستقلي داشته اند واگر

فرهنگ ديگري يا پاره ها وعناصر خاصي از آن را برمي گرفتند ويا اگر نسبت به فرهنگي  اعراض واكراه داشتند ويا اگر مواردي از فرهنگ خودي را كنار مي نهادند و... از سر نا آگاهي وتقليد محض نبوده است جماعت ايراني در مقاطعي از تاريخش تحت تاثير ديگران قرار گرفته و فلسفه وهنرش را تغيير داده است وحتي آيينش راوانهاده ودين ديگران را به رسميت شناخته است وبا ايماني قوي تر از عرضه كنندگان آن دين به پاسباني وتقويت وترويج آن پرداخته است اما در همه اين موارد آگاهانه وازروي بصيرت عمل كرده است وجان كلام همين است كه برخلاف اين سنت محور در تاريخ معاصرمان قدرت وشخصيت واستقلال فرهنگي وانتخاب واختيارات آگاهانه ونقد وسنجش و خرد ورزي خويش را چندان به نمايش نگذاشته ايم واين در حالي است كه در محاصره دشمناني هستيم كه وهله تخست فرهنگمان را نشانه گرفته اند و اضمحلال فكري وايماني مان را آرزو مي كنند دشمني دول غربي با ممالك مظلوم ديگر واز آن جمله ممالك اسلامي وبرنامه ريزي آنان جهت مسخ ونسخ فرهنگمان واضح وآشكار بوده وحداقل در اين مقام نيازي به اثبات آن نيست واضح است كه هم اكنون با امپرياليسم فرهنگي روبرو هستيم كه درصدد است تا مرزهاي فرهنگي ديگر را ازميان بردارد ومتعاقب آن سياست واقتصاد خودرا جايگزين كند واز اين همه چپاول وغارت همه جانبه و مستمرش راتضمين نمايد سرمايه داري جهاني از آغاز حيات استعماري اش در انديشه تسخير فرهنگي ملل مستضعف دنيا بوده وسياست گسيل ميسيونرهاي مسيحي امروزه با ارسال امواج راديويي وتلويزيوني وتقويت سيستم هاي ماهواره يي وغيره تعقيب مي شود

انكار اين هجوم فرهنگي ونفي اين شبيخون در حقيقت انكار بينايي وبصيرت خويش است ولاغير.به هر روي سخن اينست كه در چنين شرايط سختي ما ازسنت نقدي وحقيقت جويي خود چندان بهره نمي بريم درست است كه انقلاب اسلامي عزم ملت مارا در بازگشت به خويش وباز آمدن از بيگانه گرايي متجلي ساخت اما اين نهضت محتاج تعميق وتعميم است ومستعد آن است تا به هدايت عالمان وهدايت روشن ضميران به برگ وبار بنشيند ونيكو ونوگرايي هاي سنجيده وسزاوار مبدل سازد در عين حال از پذيرفتن اين واقعيت گريزي نيست كه هم اكنون نيز بيگانه گرايي كوركورانه عده يي كه رقمشان اندك نيست به غرب وهر آن چه منسوب ومتصف به آن باشد كه بگذريم با گروهي مواجه مي شويم كه نسبت به هجوم فرهنگي غرب آسيب پذيرند وماده مستعدي هستند كه تهاجم وشبيخون فرهنگي دشمنان را پذيرفته وبروز مي دهند.اما به عنوان اجمالي مي توان گفت كه روش هاي شبيخون فرهنگي دشمنان ما عبارتند از:1-    لكه دار كردن شخصيت هاي سياسي وديني وحتي حمله كردن به پيامبر گرامي اسلام (ص) وائمه اطهار2-    تحريف در اصول ارزش ها واحكام ديني3-    شخصيت سازي هاي كاذب ديني4-    ايجاد فرقه ها ودين هاي باطل مثل بهائيت وايجاد جريان هاي به ظاهر اسلامي 5-    گسترش بدعت ها مثلا ارگ زدن در مراسم عزاداري6-    گسترش خرافات7-    ابداع ونشر شبهات در مباني ديني8-    جوسازي ها وشايعه سازي ها وبه راه انداختن جنگ رواني بين مردم 9-    تضعيف رهبري وغيرهحال پرسيدني است كه اين قبيل اقدامات ترفندها ودسيسه ها چگونه در مردم موثر واقع مي شود؟ بي شك ملتي كه خرافاتي است

مثلاً عدد سيزده رانحس مي داند وبه فال بين ها ورمال ها ميدان مي دهد زمينه مناسب گسترش خرافات را براي دشمن فراهم مي آورد وملتي كه سطحي نگر ودهن بين وشايعه پذير باشد به جوسازي و شايعه سازي هاي دشمن بها مي دهد واورا در جنگ رواني پيروز مي گرداند ملتي كه قدرت نقددربدعت ها رانداشته باشد اسير بدعت ها ي زشت مي شود وبه همين ترتيب تجمل گرايي وخصم را در سلطه گري وقابليت آن ملت رادر سلطه پذيري افزايش مي دهد.    علل پيدايش وبقاء تهاجم پذيريتهاجم پذيري فرهنگي وتقليد وتبعيت فكري وملي گروهي از ايرانيان يك پديده اجتماعي است يعني ريشه هاي جامعه شناختي خاصي دارد كه درذيل به برخي از آنها اشاره مي شود:1-    عقب ماندگي اقتصادي وتكنولوژي ما سبب شده است كه وارد كننده محصولات وكالاهاي مختلف وگوناگون غربي باشيم اما ورود هر كالايي از ممالك فرهنگي در واقع ورود پاره وعنصري از فرهنگ آنان است.البته نبايد نتيجه گرفت كه پس روابط اقتصادي وتكنولوژيكي خود را با جهان صنعتي قطع كنيم واز توليدات سنتي وبومي خود استفاده كنيم اين امر نه شدني است ونه منطقي مقصود آنست كه ژرف انديش باشيم وبحث تركيب ها را آگاهانه وسنجيده پي بگيريم .2-    ضعف هاي موجود در پاره هايي از فرهنگ سنتي ما خود به خود زمينه فرار ازخود را تشديد مي كند دشمنان مااين ضعف ها را شناسايي مي كنند وبا بزرگنمايي آنها وحمله كردن مداوم افراد را به طرف خود مي كشانند3-    مبهم بودن تعريف خودي وتبيين ناشده ماندن شخصيت فرهنگي مان به صورت متمايز از ديگران سبب مي شود تا

افراد مرز ميان خود وديگران را دقيقا تشخيص ندهند واحيانا ويژگي هايي را به خود وشخصيت فرهنگي ايراني شان نسبت دهند كه نادرست مي باشد.4-    در انتقال فرهنگ و ارزشها وآداب ورسوم وافكار واعتقادات نيز از ابزارها وادوات موجود بهترين وبيشترين استفاده لازم را نكرده ونمي كنيم.    چگونگي مبارزه با تهاجم پذيري فرهنگي   و اما اگر بخواهيم از وضعيت تهاجم پذيري خارج شويم وخودرا در مقابل شبيخون فرهنگي دشمنان از درون مصونيت بخشيم وظايمان كدام است ؟ در پاسخ به اين پرسش اجمالا مي توان گفت :1-    مواضع اسلام را براي خودمان وبراي ديگران روشن كنيم .2-    بايد در تربيت ديني جوانان وآينده سازان مان اهتمام بيشتري به عمل آوريم.3-    بايد به تقويت نهاد خانواده بپردازيم واز عوامل تخريب آن به شدت جلوگيري كنيم.4-    احياء تعصبات صحيح مذهبي وحتي ملي.5-    بايد ميان خودي وغير خودي مرز مشخصي رسم كنيم وشاخص اسلامي وايراني زيستن را معين سازيم .6-    كوشش كنيم تا در عمل به سنت هاي صحيح مان احترام بگذاريم مثلا در تكريم به والدين همت گماريم.7-    مسئولين و كارگزاران بايد صادقانه پيشرفت در كارها را به اطلاع مردم برسانند8-    عملكرد اين و آن را در همه جا وبه ترتيب به ماهيت اسلام وانقلاب نچسبا نيم 9-    قابليت هاي خودي ودروني مان را شناسايي كرده ومطرح كنيم واز اين طريق چهره هايي توانمند وكارا به خود نسبت دهيم 10-    فرهنگ حضور كارشناسانه در مجامع وميادين مختلف بين المللي را در خود تقويت كنيم 11-    منابع تفريحي ناسالم غربيان را از ميان برداريم 12-    از رسانه هاي فرهنگي ومختلف خود خواه سنتي وخواه جديد استفاده بيشتروبهتري به

عمل آوريم.    لباس ونمادهاي فرهنگي شكل  پوشش هر جامعه نمودي از فرهنگ آن جامعه مي باشد كه متاثر از آئين  عادات ورسوم و حتي نوع حكومت در جوامع مختلف است نوع پوشش در اثر مرور زمان به صورت الگو نزد مردم يك جامعه بوجود آمده ونمايان گر نوع زندگي طرز تفكر  ايدئو لوژي شرايط زيستي و جغرافيايي آن ملت مي باشد.پوشاك ، شاخص ترين نشانه شخصيت ،فرهنگ، قوميت گرايش مردم ،مسلك وعقيده است پوشاك هر قوم، نه تنها شيوه زندگي، نوع توليدات ومعيشت كه گرايش هنري، زيبايي شناسي ،جاذبه هاي معنوي، عقايد وروحيات جمعي آن قوم را بازگو مي كند.نوع پوشاك با نوع كار نيز رابطه دارد هر نوع كار و شغلي پوشاك ويژه خودرا دارد.ايران با توجه به تمدن چند هزار ساله خود داراي آنچنان غناي فرهنگي وهنري هست كه نيازمند تاثير پذيري از ديگران  نباشد به علاوه پدران ما مظاهر متعدد ومتنوعي از ذوق وسليقه خويش راكه شايد بسياري از آنها امروز مورد تائيد مان است به يادگارو ميراث گذاشته اند ، كه بايد حافظ آنها باشيم . امروزه شاهد پوشيدن لباس هاي با فرم و شكل و آرم هاي گوناگون ، توسط گروهي از جوانان و نوجوانان هستيم كه آرم هاي نقش بسته بر آنها با عرف ملي و ارزش هاي اسلامي كشورمان مغايرت دارد و هم اكنون اين نوشته ها بر روي لباس هاي توليد  داخلي نيز نقش بسته است و آن ها را در پشت ويترين فروشگاها ، فروان مي بينيم با مراجعه به اكثر فروشگاه هاي البسه ، به وضوح ديده مي شود كه اكثر اين لباس ها داراي

طرح هاي خارجي است طرح هايي با حروف لاتين ، تصاوير و نشانه هايي كه وابسته به گروه هاي خاصي است تاريخچه نشانه در ايران ، جدا از تاريخچه نگارگري نيست . محققان معتقداند كه سابقه استفاده از علائم گرافيكي در ايرن ، به قرنها قبل از ابداع خط مي رسد و در گذشته هاي دور ايرانيان از اين گونه نشانه ها براي مقاصد و مفاهيم ذهني خود به يكديگر استقاده مي كردند . آنچه امروز به عنوان نقش مايه هاي سنتي مي شناسيم همان نقوشي است كه از دوران باستان هخامنشي ، اشكاني ، ساساني و قبل از آن رايج بوده است . بنابراين بررسي كلي نشانه را بايد در فرهنگ ايران پيش از اسلام ودوره اخير يافت.مهم تر از همه، اين كه ايران به دليل موقعيت جغرافيايي اش ،هميشه مورد هجوم بوده است .همين ضعف، عامل مهمي است در عقب ماندن ايران از صنعت وتكنولوژي، دردوره محمد علي شاه قاجاربه دليل ركود صنايع نساجي ، صنايع ايران  قدرت رقابت با كالاهاي اروپايي را از دست داد وبه جاي توليد ، فروش مواد خام را ترجيح داد.گذشته از اين جنگ هاي داخلي لطمه شديدي براين مراكز صنعتي وارد ساخت كالاهاي توليدي انگليس به خاطر ارزاني ومزين بودن به طرح ها وتنوع زياد الگوهايش باعث شده بود كه مردم بتوانند با داشتن لباس هاي گوناگون حس تنوع طلبي خود را ارضاء نمايند با روي كار آمدن ناصرالدين شاه اوضاع تغيير كرد در اين دوره از تاريخ مي توان به زنجيره  اصلاحات اشاره كرد ( اصلاحات نظامي ، اجتماعي ، طبقاتي ، فرهنگي، آموزشي ، تربيتي

وديني ) كه تاثير به سزايي در تغيير لباس داشت.دوران قاجاريه از لحاظ فرهنگي واستقلال سياسي قابل تامل مي باشد ضعف ودرماندگي دولت باعث شد تا ايرانيان با پوشيدن لباس اروپايي به خود ببالند بنيان اولين پايه هاي غرب گرايي را مي توان به زمان سلطنت فتحعلي شاه نسبت داد در عصر ناصرالدين شاه كه پاي ايرانيان به فرنگ باز شد، وفرهنگ وشيوه زندگي ايرانيان كاملا تحت تاثير فرهنگ غرب قرار گرفت تا عصر رضا شاه كه دوره حساسي رادرتاريخ ايران رقم زد، فصل مميز غرب گرايي گشوده شد از آن زمان كه رضاشاه با سلطه سياسي بركشور نحوه وشكل لباس پوشيدن مردم ايران را تغيير داد تاكنون مدهاي مختلف در ايران به خصوص بين قشرهاي جوان رايج شد در آن دوره مطبوعات ورسانه هاي گروهي مبلغ مد وطرح خارجي بودند واكنون نيز ويدئو وماهواره مبلغ انواع مدها هستند با نگاهي اجمالي به سير تاريخ مي بينيم كه چگونه فرهنگ اصيل ما دستخوش تغيير شده است .امروزه نوارهاي ويدئويي وماهواره با نمايش نحوه لباس فلان هنر پيشه وخواننده در واقع الگوهاي مد را براي جوانان ارائه مي دهند در اين بين طراحان داخلي وفروشندگان از اين مدهاي رنگارنگ براي جلب  جوانان استفاده مي كنند با مراجعه به تاريخ پديده مدگرايي در ايران باز هم مي بينيم كه چگونه سير تحولات اين پديده بلافاصله وارد ايران مي شد وجوانان مارا تحت تاثير قرار مي داد.دردهه 1960با ظهور هيپي گري پوشش جوانان ما نيز به پيروي از اين گروه تغيير كرد همين طور پوشيدن لباس جين ، اوركت هاي سربازي ومد پرچم آمريكا برروي لباس در ايران

رايج شد وبدين طريق شاهد سلطه ونفوذ آمريكا بوديم . بعد از آن موج پانك ها وارد ايران شد اين گرايش به مد پرستي در جوانان ايران تا حدي در حال جا باز كردن بود كه با دوره انقلاب وجنگ تحميلي مصادف شديم وكم كم از بين رفت ولي بعد از آن ويدئو به خانه ها راه يافت واز آن طريق پانكيسم رواج پيدا كرد در حال حاضر نيز شاهد تقليد جوانان از سنخ هاي مدي چون رپ هستيم كه جوانان ما ناآگاهانه وبدون اطلاع وآشنايي با خواسته هاي آن سنخ فرهنگي به تقليد از شيوه لباس پوشيدن وآرايش موهايشان مي پردازند شايد بتوان گفت عدم آگاهي وعدم شناخت جوانان ما از فرهنگ  خود ونداشتن امكانات ونيازهاي فرهنگي متناسب با ارزش هاي شان عامل جذب آنها به چنين الگو و مدهايي است. البته هر انساني تنوع زيبايي طرح ورنگ لباس را دوست دارد جوان ما حق دارد به اقتضاي سن وسالش طرح هاي دلپسند وشاد را انتخاب كند اما با در نظر گرفتن ارزشها ومعيارها ي  صحيح ، نه تقليد نابجا وناشناخته از غرب.نتيجه گيري:استفاده از لباس هايي با آرم يا نشانه هاي غربي ويا حروف لاتين وبكارگيري همين حروف برروي لباس هاي توليد داخلي را مي توان ناشي از عوامل وزير ساخت هاي تاريخي ، اقتصادي، اجتماعي ،فرهنگي وروانشناختي دانستبجاست بگوئيم يكي از وظايف دانشگاه ها اين است كه علم وهنر زيبايي شناسي را بياموزد وموفق به ايجاد طرح هاي زيبا باشد دانشگاه ها بايد در جهت پرورش متخصص باشند-كه متاسفانه امروزه چنين پرورشي انجام نمي شود- اين مساله بسيار مهمي است كه نبايد

ناديده گرفته شود در اينجا بايد به نقش تبليغات نيز اشاره كرد مابا تحقيق وپژوهش به شناخت وارزش مي رسيم  اما با تبليغ است كه مي توانيم آنرا به ديگران منتقل كنيم .ديگر اينكه وسايل ارتباط جمعي مي بايست با سياستگزاري دراين زمينه همت كنند وبه فرهنگ مردم با ديدي نو بنگرند .چنانچه  فرهنگ ، از توجه دولت بي نصيب بماند مسخّر صنعت ، اقتصاد وتجارت مي شود ودر انجام دادن وظيفه اصلي خود موفق نخواهد بود رواج فرهنگ در بازار اقتصادي مبتني بر اصل رقابت وسود وبازده سرمايه باعث آسيب پذيري فرهنگ مي شود اقدامات اقتصادي واجتماعي به حكم قانونمندي ومنطقشان ، ارزش هاي فرهنگي را فدا ويا دچار مخاطره مي كنند لذا وظيفه دولت ، فراهم آوردن امكانات فرهنگي است    مد بعنوان عنصري فرهنگي•    مد:مد اشاعه سريع كالا يا گرايش به يك حركت يا رفتار در ميان قشر يا قشرهايي از افراد جامعه است كه مي تواند ناشي از نياز هاي رواني ويا نقاط ضعف افراد وحس برتري طلبي تجدد خواهي ونوجويي ، تنوع طلبي ، ميل وهوس شخصي ، تشخيص ، چشم وهم چشمي ، همرنگي با جماعت ، احساس كمبود ، زيادي درآمد وتمكن مالي در مواردي علاقه به زيبايي وعواملي ديگر باشد.مد ، بعنوان عارضه اي حادث شده ، وقتي با سرعت برسليقه ها اثر مي گذارد وآنرا تحت الشعاع قرار مي دهد هم نشان دهنده بي پايان بودن سليقه ها است وهم حاكي از زود گذر بودن وبي هويت بودن خود استدر ميان كالاهاي متعدد لباس بيش از هر كالا دستاويز وبازيچه توليد كنندگان و سازندگان مد قرار گرفته

است وزنان بيش از هر قشري عامل دست طراحان مد بوده اند •    مد وفرهنگ:فرهنگ هر جامعه از دو جنبه مادي وغير مادي تشكيل شده است .جنبه مادي فرهنگ، شامل وسايلي است كه توسط افراد جامعه ساخته شده وبا عنوان تمدن نيز از آن ياد مي شود فرهنگ غير مادي نيز شامل ارزش ها ، هنجارها ، عقايد، آداب ورسوم و باورها وعلوم وفنون است.مد غير از اين كه در فرآيند جامعه پذيري اختلال ايجاد مي كند وموجب عدم رعايت برخي از هنجارهاي اجتماعي مي شود ،در فرهنگ پذيري نيز اختلال ايجاد مي كند وگاه به عنوان عارضه يي مهم در نظر گرفته مي شود فرهنگ پذيري جرياني است كه فرد را عميقاً واز جهات فراوان با فرهنگ جامعه همانند مي كند وبدين گونه فرد هويت اجتماعي وما بودن خود را مي يابد.•    مد واقتصاد:علت وجودي دانشي به نام اقتصاد اين بوده است كه نيازها و خواسته هاي بشر براي كالا وخدمات نامحدود ومنابع توليد ( زمين ومحصولات ناشي از آن) محدود است دانش اقتصاد مانند همه علوم بشري راه پر فراز ونشيبي را طي كرده است ودر مجموع مي توان گفت كه مسائل زير را مورد مطالعه قرار مي دهد چگونگي بهره برداري از عوامل توليد ( زمين ، كار ، سرمايه و مديريت ) ، توليد كالا وعرضه خدمات وميزان آن ، چگونگي وروشهاي  توليد وتوزيع كالا وخدمات ودر واقع اشتغال ، چگونگي به كارگيري منابع توليد وافزايش يا كاهش يا ايستادگي ظرفيت توليدي اقتصادي.توليد كنندگان يا وارد كنندگان اجناس براي توزيع وعرضه كالاي خود وايجاد نياز به مصرف وايجاد تقاضا ، تمهيدات

ومقدماتي را فراهم مي كنند وكالاهاي متنوعي را مطابق با سليقه هاي گوناگون توليد يا وارد نمايند.مد ، يكي از شيوه هاي سلطه جويي وايجاد وابستگي اقتصادي براي كشورهاي در حال توسعه از سوي كشورهاي توسعه يافته وسلطه جو است . واقعيت اينست كه توليد انبوه كالا به بازار گسترده تري نياز دارد ولازمه ايجاد چنين بازاري تغيير روش زندگي مصرف كنندگان از مرحله مصرف كالاهاي ضروري به مرحله مصرف كالاهاي لوكس و كالاهايي است كه توليد كنندگان با تغيير شكل وظاهر آن، ويژگي مدرا برآن اطلاق مي كند .جامعه وارد كننده كالاهاي لوكس ومد شده در مقابل كالايي كه وارد مي كنند بخشي از سرمايه جامعه وكشور خود را ازدست مي دهد وبدين گونه بروابستگي اقتصادي خود شدت و عمق بيشتري مي بخشد.    فرهنگ استفاده از اسباب بازيبازي موثرترين وپر معناترين راه يادگيري براي كودكان است اين فرآيند به عنوان يك فعاليت لذت بخش ونوعاً مطلوب اولين امكان جامعه پذيري را در اختيار كودك قرار مي دهد ازاين رو در انتقال فرهنگ به كودكان ودربارآوري آن ها، از اهميت بسياري برخوردار است .    خصوصيات اسباب بازياسباب بازي ابزاركوردك است لذا نيازمند خصوصيات ويژه ايي است تاكودك بتواند حداكثر لذت واستفاده از آنرا ببرد. با توجه به اهميت اسباب بازي براي كودكان ودقت لازم در ايجاد يا انتخاب آن مي توان مطالب زير را در اين باره برشمرد:1-    اسطوره سازي نكند بلكه توانايي هاي ذهني ومهم تر ازهمه توانايي عقلي كودك را افزايش دهد .2-    داراي توان انتقال ارزش هاي فرهنگي باشد.3-    براي سنين بالاتر از دو سال از امكان مشاركت وچند نفره بودن برخوردار

باشد.4-    امكان تخيل ونوآوري رادارا باشد.5-    در پيوند وارتباط با فرهنگ عام ادبيات غني ايراني وبويژه گنجينه داستان هاي عاميانه باشد.6-    نه تنها زيبا باشد بلكه حس ذوقي وزيبايي شناختي كودك را برانگيزند وتوسعه دهند .7-    برحسب سنين كودكاني كه اسباب بازي براي آنها ساخته مي شود از حدودي از طنز برخوردار باشد.8-    حدود سني كودك در انتخاب اسباب بازي مورد توجه قرار گيرد .9-    داراي سرو صداي بي حد واندازه نباشد ( زيرا در كودك ايجاد وحشت مي كند) وميزان صداي آن در ابعاد لذت كودك از آن اسباب بازي قابل تنظيم باشد.10-    به كودك ياري دهد تا تجربه وكشف كند وطبيعت دنياي اطراف خود را بشناسد مانند وسايل نقاشي.11-    محرك تصورات كودك باشد مثل عروسك وابزار نقاشي.12-    محرك قواي خلاقه كودك باشد مانند اسباب بازي هايي كه متحرك هستند واجزاء آن ها قابليت جدا شدن دارند.13-    در جهت يافتن مهارت هايي كه در بزرگسالي كودك مي تواند سودمند باشد طراحي شده باشد مانند چكش ، لوازم پزشكي واره .14-     بطور مستقيم به تكامل توانايي هاي فيزيكي –رواني كمك كند.15-    نوع اسباب بازي با توجه به توانايي هاي كودك انتخاب شود وبيش از حد وتوان كودك نباشد. برداشت كلي:اينكه خومان رابشناسيم ، به خودمان ايمان بياوريم ، باور كنيم كه مي توانيم ، سست اراده نباشيم و به فرهنگ اصيل خود بباليم

نماز راه پيروزي بر مشكلات

نوشته: علي محمد حيدري نراقي

خلاصه كتاب: انتشارات : قم – مهدي نراقي- زمستان 1388- گرد آورنده : محمد بامداد- مقدمه: نماز بهترين وسيله براي قرب به خدا و جامع ترين مظهر عبوديت و بندگي و كامل ترين نمونه ي سپاسگزاري است .

نماز عامل نيرومند و مؤثري است در صلاح حال فرد و جامعه. و عبادتي است كه از جهت تربيت و سازندگيش راستي بي نظير است و به تمام معنا موجبات سعادت و خوشبختي انسان را در تمام شئون زندگي فراهم مي سازد و به حيات و زندگي او معنا و حقيقت مي بخشد و به آن صلح و صفا و آرامش مي دهد .و آدمي را از وقفه ركود و جمود به حركت جنبش و پيشروي وا مي دارد و از جهل و ناداني به علم و از غفلت ونا آگاهي به سوي بيداري و آگاهي سوق مي دهد. نماز انسان را از بديها و فحشا و منكرات و ظلم و ستم باز ميدارد و اگر جامعه ي بشري نماز را به معناي حقيقي خود اقامه كند جامعه گلستاني مي شود كه هيچگونه خاري در آن يافت نمي شود و آن موقع است كه زندگي در چنين جامعه اي به انسان نشاط و شادابي و آرامش ميدهد . همه ي انبياي عظام و ائمه ي معصومين و علماي رباني آن پويندگان راه حق و حقيقت به نماز سفارش نمودند1 .اقامه ي نماز در بعد اجتماعي كه محصول حكومت ديني است ،يعني تبليغ و تبيين نماز، تشويق مردم به نماز ، فراهم ساختن زمينه هاي اقامه ي نماز ، توسعه ي نماز ، گرم شدن بازار نماز، شلوغي و پر رونقي مساجد و نماز هاي جمعه و جماعت ، حضور و تظاهر نماز و افزايش نماز خوانان در جامعه مي باشد. فلسفه نمازشكي نيست كه در زندگي بشر عواملي وجود دارد كه انسان را غافل ساخته

و از ياد خدا باز ميدارد لذا در چند نوبت در شبانه روز به وسيله ي نماز با غفلت مبارزه مي شود . انسان صبحگاهان كه از خواب بر مي خيزد خوابي كه او را از همه چيز اين جهان بيگانه كرده و مي خواهد برنامه ي زندگي  را شروع كند خداوند قبل از هر كار نماز را بر او واجب كرد تا با نماز زندگي را آغاز نموده و قلب و جان خود را با ياد خدا صفا دهد . زماني كه غرق در كارهاي روزانه شد و درنيمه ي روز تلاش زندگي او را به خود مشغول كرد ناگهان با شنيدن حيّ علي الصلوة به سراغ نماز مي رود و در برابر معبود به راز و نياز مي ايستد و گرد و غباري را كه بر دل او نشسته از بين مي برد .در پايان روز و اول وقت مغرب هم چنين است و با گذشتن پاسي از شب نيز به نماز عشا مي ايستد و ياد خدا را در دل زنده مي كند . اقم الصلوة طرفي النهار و زلفا من الليل انّ الحسنات يذهبن السّيّئات ذلك ذكري للذاكرين1 نماز را در دو طرف روز و اوايل شب بر پا دار چرا كه حسنات سيئات را و آثار آن ها را برطرف مي سازد . اين تذكر و يادآوري است براي آنان كه اهل تذكر هستند . الا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب دل ها تنها با ياد خدا آرامش مي يابد و بس . خداوند در اين آيه ذكر خود را مايه ي اطمينان قلب و آرامش دل انسان بيان مي كند

. لذا در مواقع آمدن زلزله رعد و برق بادهاي شديد و گرفتن خورشيد و ماه براي انسان نماز واجب شد تا به وسيله ي نماز انسان آرامش خود را در يابد و از مشكلات ترس و وحشت هايي كه به وجود مي آيد به راحتي بگذرد .اثرات اقامه ي نمازاگر نماز باشرايط ، مقدمات ، خضوع و خشوع و ديگر دستورات در رابطه باذكرهاي آن كاملاً رعايت گردد ، اينجا است كه نماز اقامه شده و انسان را از هرزشتي ، منكر ، ظلم و ستم باز مي دارد و جامعه ، يك گلستان بدون خار مي گردد .توضيح اين كه فرد نماز گزار بايد لباس و بدن او پاك باشد .  از نظر بهداشتي ، بيش تر مريضي ها و كسالتهايي كه عارض انسان مي شود ، در اثر رعايت نكردن بهداشت است .فرد نماز گزار در روز چند مرتبه نماز مي خواند و بدن و لباس خود را بايد تطهير نمايد و از نجاست و آلودگي ها پاك نگه دارد ؛ وضو بگيرد يا غسل كند و نماز بخواند . خود همين كار ، بيش ترين كمك رابه بهداشت در زندگي انسان مي نمايد1 .مايه آرامش جانانسان مجموعه عناصري است كه از جسم و روح تشكيل يافته است همانطوري كه براي جسم شادي ، نشاط ، سلامت و بيماري وجود دارد ، اين حالات براي روح نيز پيش خواهد آمد . از سوي ديگر همانطور كه جسم انسان به غذا ، دارو و خوراكي احتياج دارد ، روح نيز به خوراك  غذا و دارو محتاج خواهد بود ، با اين تفاوت كه

اصولاً غذاي جسم را همگان مي توانند بدست آورند و شكم خود را سير نمايند ، امّا دست يافتن به غذاي سالم روح ، براي همگان به سادگي امكان پذير نيست و اين جهت يكي از علل مهم آشفتگي ها ، پريشاني ها و نابساماني هاي جهان ماده زده اي است كه اكنون در آن زندگي مي كنيم 2.اهميت نماز در بهداشت رواني بسياري از گرفتاري ها و رنج هاي روحي و رواني انسان ، با توسل و استمداد از درگاه خداوند تسكين مي يابد . از نظر اسلام ،منشأ قدرت و كمال روحي و رواني براي انسان و تنها عامل متعالي كردن بشر ، صرفاً توجه قلبي و دروني به سوي خالق خويش است و به جرأت مي توان گفت كه بخش عمده اي از بيماريهاي رواني و مشكلات اخلاقي ، به طور كلي انجام آن چه پست شمرده مي شود و روح و روان را آلوده مي كند ، همه و همه ناشي از غفلت از ياد خدا و پرداختن به مسايل بي اهميت و جزئي زندگي دنيوي است و بي جهت نيست كه در دين اسلام ، انسان وظيفه دارد از صبحگاه تا شام گاهان از ياد خداوند و ذكر نعمات او غافل نباشد و در مرحله ي بالاتر ، اسلام انسان را موظف كرده است كه در همه ي احوال از ياد خداي خويش غفلت نكند .علّت تأكيد اسلام بر ذكر پيوسته ي خداوند ، يكي اين است كه انسان در خلال زندگي دنيوي ، لحظه به لحظه ممكن است استرس ها و فشارهاي رواني گوناگوني را تجربه كند ، كه

غلبه بر آن ها از قدرت روحي و رواني انسان به طور تدريجي كاسته و زمينه را براي بيماري هاي خطرناك رواني و گاه جسمي فراهم مي سازد .بنابراين انسان بايد با ارتباط دادن خويش به منبع و سرچشمه ي هستي و استمداد قلبي از او و در سايه ي دعا و نيايش ، پيوسته بر قدرت روحي خود بيفزايد و نه تنها بر مشكلات كنوني غلبه كند ، بلكه در گامي فراتر و در پرتو ايمان و نيايش به درگاه خدا به پيشرفتهاي شگرفي دست يابد . كوتاه سخن اينكه ذكر و ياد قلبي خداوند نتايج و پيامدهاي روحي و معنوي زيبا و دلنشين دارد و معمولأ با عميق ترين و لطيف ترين احساسات و هيجانات روحي و رواني همراه است1.وجوب نماز حتي در سخت ترين شرايطدر آيه ي « فَاِن خِفتُم فَرِجالاً اورُكباناً »1تأكيد شده است  كه حتي در سخت ترين شرايط همانند صحنه ي جنگ ، نبايد نماز را ترك كنيد با اين تفاوت كه اگر در معرض خطر قرار گرفته باشيد بسياري از شرايط نماز ، هم چون رو به قبله بودن و انجام ركوع و سجود به طور متعارف و امثال آن ساقط مي گردد و مي توانيد ركوع و سجود را با ايما و اشاره به جا آوريد چنان كه نقل شده است كه اميرالمؤمنين (ع) در بعضي از جنگ ها دستور مي دادند تا هنگام جنگ ، با ايما و اشاره نماز بخوانند2 .تاثير نماز درتربيت فرد و جامعه  گر چه نماز چيزي نيست كه فلسفه اش بر كسي مخفي باشد ولي درمتون آيات و روايات اسلامي مارا

به ريزه كاري هاي بيشتري در اين زمينه رهنمون ميگردد . 1)    روح،اساس،مقدمه، نتيجه و بالاخره فلسفه ي نماز همان ياد خداست . همان ذكر اللّه كه در آيه ي 45 از سوره ي عنكبوت به عنوان برترين نتيجه بيان شده است: انّ الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر و لذكر اللّه اكبر-نماز انسان را از زشتي ها و منكرات باز مي دارد و ذكر خدا از آن هم برتر و بالاتر است .البته ذكري كه مقدمه ي فكر و فكري كه انگيزه ي عمل بوده باشد چنان كه در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم كه فرمود :ذكر اللّه عند ما احلّ و حرّم (ياد خدا كردن به هنگام انجام حلال و حرام) يعني به ياد خدا بيفتد به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد .2)    نماز وسيله ي شست و شوي از گناهان مغفرت و آمرزش الهي است چرا كه خواه و ناخواه نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته مي كند . 3)    نماز سدي در برابر گناهان آينده است چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت مي كند و نهال تقوا را در دل پرورش مي دهد .4)    نمازغفلت زدا است بزرگترين مصيبت براي رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كنند و غرق در زندگي مادي و لذائذ زود گذر گردند اما نماز به حكم اين كه در فواصل مختلف و در هر شبانه روز پنج بار انجام ميشود مرتّبا به انسان اخطار مي كند هشدار مي دهد هدف آفرينش او را خاطر نشان مي سازد موقعيت او را

در جهان به او گوشزد مي كند و اين نعمت بزرگي است كه انسان وسيله اي در اختيار داشته باشد كه هر شبانه روز چند مرتبه قويّا به او بيدار باش گويد .5)    نماز خود بيني و كبر را در هم مي شكند چرا كه انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بارپيشاني بر خاك در برابر خدا مي گذارد . خود را ذره كوچكي در برابر عظمت او مي بيند بلكه صفري در برابر بي نهايت پرده هاي غرور و خودخواهي را كنار مي زند تكبر و برتري جويي را در هم مي كوبد به همين دليل حضرت علي عليه السلام در آن حديث معروفي كه فلسفه هاي عبادت اسلامي  در آن منعكس شده است بعد از ايمان نخستين عبادت را كه نماز است با همين هدف تبيين مي كند و مي فرمايد فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشّرك و الصّلوة تنزيها عن الكبر (خداوند ايمان را براي پاك سازي انسان ها از شرك واجب كرده است و نماز را براي پاك سازي از كبر )16)    نماز وسيله ي پرورش فضايل اخلاق و تكامل معنوي انسان است چرا كه انسان را از جهان محدود ماده و چهار ديوار عالم طبيعت بيرون مي برد به ملكوت آسمان ها دعوت مي كند و با فرشتگان هم صدا و هم راز مي سازد خود را بدون نياز به هيچ واسطه در برابر خدا مي بيند و با او به گفتگو بر مي خيزد . 7)    نماز به ساير اعمال انسان ارزش و روح مي دهد چرا كه نماز روح اخلاص را زنده

مي كند . زيرا نماز مجموعه اي است از نيت خالص گفتار پاك و اعمال خالصانه . تكرار اين مجموع در شبانه روز ، بذر ساير اعمال نيك را در جان انسان مي پاشد و روح اخلاص را تقويت مي كند . لذا در حديث معروفي مي خوانيم كه اميرالمؤمنين (ع) در وصاياي خود بعد از آنكه فرق مباركش با شمشير ابن ملجم شكافته شد فرمودند:« اَللّه اَللّه فِي الصّلوة فَاِنَّها عَمودُ دِينِكُم» خدا را خدا را درباره ي نماز چون كه ستون دين شماست 8)    نماز، قطع نظر از محتواي خودش با توجه به شرايط صحت ، دعوت به پاك سازي زندگي مي كند چرا كه مي دانيم مكان نمازگزار، لباس نمازگزار ، فرشي كه بر آن نماز مي خواند ، آبي كه با آن وضو مي گيرد و غسل مي كند ،محلي كه در آن وضو و غسل انجام مي شود بايد از هرگونه غصب و تجاوز به حقوق ديگران مبرّا باشد .9)    نماز ، روح انضباط را در انسان تقويت مي كند چرا كه دقيقاً بايد در اوقات معيني انجام گيرد كه تأخّر و تقدّم آن ، هر دو موجب بطلان نماز است .علل اجتماعي غفلت از نماز هر عمل ورفتار درست يا نادرست افراد جامعه به نحوي يامربوط به فرد است يا مربوط به خانواده و يامربوط به اجتماع .اجتماع و تأثيراتي كه افراد از آن مي پذيرند ، مي تواند منشأ صلاح يا فساد گردد و افق هاي سعادت يا تيرگي و شقاوت را به دنبال داشته باشد . اگر شرايط ، زمينه ها ، عملكرد افراد جامعه و به

طور كلي فضاي عمومي و فضاي خاص هر محيط سالم و به دور از گناه ، فساد ، خرافه و مانند آن باشد ، قطعاً رشد افراد در چنين جامعه اي به سوي معنويت ، ايمان و عبادت پروردگار سبحان سوق پيدا مي كند . جامعه سالم كه از آلودگي ، ظلم و فساد به دور است ، شخصيت را به بهترين وجه رنگ الهي به خود گرفته و به سوي كمال الي الله و رسيدن به قله هاي معرفت انساني آسان خواهد بود . در اين مختصر برخي از مهم ترين علل اجتماعي غفلت از نماز را يادآور مي شويم :دوستان و معاشران : بسياري از رفتارها و افكار متأثر از فكر و رفتار اطرافيان است . وقتي فرد هم قطاران خود را در اجتماع مي بيند و با آنها آشنا مي شود خواسته يا ناخواسته از آنان تأثير مي پذيرد و عمل آنان را براي خود الگو قرار مي دهد . تحقيقات نشان مي دهد هر قدر نزديكترين دوستان افراد در سنين نوجواني به اقامه ي نماز پايبندي بيشتري داشته باشند بر روي آنان تأثير مستقيم خواهد گذاشت . و به عكس هر چه نگرش منفي نسبت به نماز داشته باشند بر روي آنها تأثير منفي گذاشته و از گرايش آنها به نماز خواهد كاست .تبليغات مسموم عليه دين : افراد در نوجواني از طرفي به واسطه آمادگي پذيرش هر نوع انديشه و رفتار ارائه شده و از طرف ديگر به واسطه ضعف و ناتواني عقلي و علمي ، قادر به تجزيه و تحليل و تشخيص درست از نادرست نيست در چنين وضعيتي

اگر در معرض وساوس و تبليغات مسموم مخالفين از اسلام ناب محمدي (ص) و ارزش الهي ، خاصه نماز قرار گيرد دچار شك و ترديد شده و در نهايت نسبت به دين و عبادت خدا بي اعتنا مي گردد.ارائه نكردن الگوي عملي در اجتماع : افراد وقتي به اجتماع پا مي گذارند براي تحقق آرزوهاي مختلف خود از فرد يا افراد الگو مي پذيرند شايسته است افراد وارسته اي را به عنوان الگوهاي معنوي خود بشناسيم تا روحيه ي الگوپذيري در ما اشباع شود و بتوانيم مصداق عيني بنده ي صالح و نماز گزار حقيقي را دريابيم 1. آثار نماز جماعت نماز جماعت داراي آثار و بركات متعددي است كه به ذكر برخي از آنها مي پردازيم .1-    تبليغ و ترويج نماز  اقامه ي نماز جماعت ، خود راه بسيار مؤثر و خوبي است براي تثبيت و تقويت و حاكميت نماز در جامعه . به عنوان نمونه ، اقامه ي نماز جماعت هاي با شكوه در مدارس ، از عوامل مؤثر در اقامه ي نماز است ، زيرا حضور در مراسم نماز جماعت مدرسه و مشاهده ي آن تجمع و هماهنگي ، بطور طبيعي نوجوانان و جوانان را به سوي نماز جلب مي نمايد . در حالي كه شايد تبليغ و درخواست يك پدر از فرزند خود براي اقامه ي نماز اين اندازه مؤثر واقع نگردد1 .امام رضا (ع) درباره ي نماز جماعت مي فرمايند :انما جعلت الجماعة لئلا يكون الاخلاص و التوحيد و الاسلام و العباده لله الّا ظاهراً مكشوفاً مشهوراً«نماز جماعت براي آن بوجود آمد كه اخلاص و توحيد و اسلام و عبادت

در جامعه ظاهر گردد.»2-شكوه و عظمت اسلام بديهي است زيباترين و عارفانه ترين نماز ها در داخل منزل ، تنها يك حركت فردي است و هيج جلوه اي از شكوه اسلام ندارد . آن نمازي كه مايه ي عظمت اسلام است ، نماز جماعت است و لذا مورد تأكيد قرار گرفته است3 . امام صادق (ع) در پاسخ شخصي كه از ايشان مي پرسد : كه نماز فرادي در مسجدي كه ثواب هر ركعت آن معادل هزار ركعت نماز است بهتر است يا نماز جماعت در مسجد محل كه از امتياز كمتري برخوردار است ؟ امام مي فرمايند : نمازت را با جماعت بخوان1 . نماز در منزل ، تنها بيانگر حاكميت دين و مكتب در وجود يك انسان است ، اما نماز در جماعت ، بيانگر حاكميت دين و مكتب در وجود انسان ها و جامعه است . يعني همان چيزي كه دشمنان اسلام سخت از آن ناراحتند و به وحشت مي افتند و نهايتاً آن ها را عاجز مي سازد . چنانچه ما از اين ديدگاه به نماز جماعت بنگريم ، نماز جماعت هاي ما با نشاط بيشتري برگزار مي گردد و هر گامي كه به سوي نماز جماعت بر مي داريم ، قدمي در جهت تقويت اسلام خواهد بود2 . 3-تعاون در ادامه ي حديث ، امام مي فرمايند :مع ما فيه من المساعدة علي البر و التقوي3با تأملي در نماز جماعت ها در طول تاريخ ، آنها را پر از امور خير مشاهده مي نماييم . نمازهاي جماعت يكي از فعالترين و زيباترين صحنه هاي تعاون و همكاري در جامعه ي

بشري بوده است . آمار كارهاي خيريه اي كه به بركت نماز هاي جماعت در طول صدها سال انجام شده ، قابل مقايسه با موارد ديگر نيست . بديهي است كه انجام اين امور خير رهين اقامه ي نماز جماعت و از آثار آن است و اگر افراد به اقامه ي نماز به صورت فرادي مي پرداختند ، اين خيرات تحقق نمي پذيرفت . 4-جلوگيري از گناه امام مي فرمايند : يكي ديگر از آثار و بركات نماز جماعت ، جلوگيري از گناه است . «والزجر عن كثير من معاصي الله عزوجل1 »طبيعت نماز جلوگيري  از گناه است ، همان اثر در نماز جماعت شدت مي يابد . انسان هنگامي كه در صفوف الهي نماز جماعت حضور پيدا نمود ، به گونه اي كه حتي خود او نيز متوجه نشود ، از گناه و مراكز آن فاصله مي گيرد2 .در حقيقت اسلام به سه اجتماع بزرگ اهميت مي دهد : 1)    اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مي شود . 2)    اجتماع هفتگي كه در مراسم نماز جمعه است . 3)    اجتماع حج كه در كنار خانه ي خدا هر سال يك بار انجام مي گيرد . سيماي نماز جمعه در قرآن براي تبيين جايگاه و اهميت اين فريضه ي بزرگ الهي كه خوشبختانه احياي آن يكي از بركات عظيم انقلاب اسلامي در ميهن ماست ، ابتدا آيه ي مشهور آن را از قرآن نقل مي كنيم و مورد بررسي قرار مي دهيم . قرآن در سوره ي جمعه مي فرمايد :يٰا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذٰا نُودِيَ لِلصَّلٰوةِ مِن يَّومِ الجُمعَةِ فَاسْعَوا اِلٰي ذِكرِ

اللهِ و ذَرُوا البَيعَ2قرآن در اين آيه ي شريفه ضمن اشاره به عوامل فلاح و رستگاري ، برنامه ي روز جمعه مسلمانان را اين گونه ارائه مي نمايد . 1-حضور در نماز جمعه و شركت در بزرگترين نمايش قدرت اسلام 2-دست كشيدن از كسب و كار هنگام برگزاري نماز جمعه 3-حركت به دنبال كسب روزي و فضل خدا پس از نماز جمعه3قرآن از مسلمانان مي خواهد كه پس از برگزاري نماز جمعه ، به دنبال درآمد و كسب خود روان شوند .فَاِذٰا قُضِيَتِ الصَّلٰوةُ فَانْتَشِرُوا فِي الاَرضِ و ابْتَغُوا مِن فَضلِ اللهِ4-هميشه به ياد خدا آن گاه قرآن از مسلمانان مي خواهد كه همچنان و در هر حال ياد خدا را در درون خود زنده نگه دارند و هميشه به ياد خدا باشند . «وَ اذكُرُوا اللهَ كَثيراً» اينها عوامل فلاح و رستگاري است كه جامعه با مراعات و انجام آنها به سعادت مي رسدممانعت از حضور در نماز جمعه بازداشتن ديگران از حضور در نماز جمعه از اموري است كه در روايات متعدد ، منع شده و به شدت مورد مذمت واقع گرديده است . ما در اينجا به نقل يك روايت اكتفاء مي كنيم .امام صادق (ع) مي فرمايند : و من استأجر اجيراً ثم حبسه عن الجمعه يبوء باثمه «هر كس اجيري را در روز جمعه به كار گيرد و او را از نماز جمعه باز دارد ، مرتكب گناه شده است1 . »آن گاه امام (ع) فرمودند : و ان هو لم يحبسه اشتركا في الاجر2 «چنانچه مانع حضور او در نماز جمعه نشود ، در ثواب نماز جمعه او شريك

و سهيم است .» ترك نماز  جمعه همان گونه كه روايات متعددي در ترسيم چهره ي زيباي نماز جمعه و بيان آثار و ثواب بر پاداشتن آن داريم ، روايات بسياري در مذمت ترك نماز جمعه و سرزنش تاركين آن وجود دارد . در اينجا به نقل چند حديث اكتفاء مي كنيم . _ تارك نماز جمعه كارهايش روبراه نمي شود پيامبر اسلام (ص) مي فرمايند :ان الله تبارك و تعالي فرض عليكم الجمعه فمن تركها في حياتي او بعد موتي استخفافاً او جحوداً لها فلا جمع الله شمله «خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرد ، پس هر كس آن را در زمان حيات و يا ممات من از روي انكار و يا استخفاف ترك نمايد ، خداوند امور او را جمع و جور و روبراه نمي سازد. »_ زندگي او بي بركت مي گرددپيامبر اسلام (ص) در ادامه ي حديث بالا مي فرمايند :و لا بارك له في امره «خداوند بركترا از كار او برمي دارد1 »_ اعمال او پذيرفته نمي شود آن گاه پيامبر اسلام (ص) مي فرمايند :الا و لا صلاة له و لا زكوة له الا و لا حج له الا و لا صوم له الا و لا بر له حتي يتوب2 «آگاه باشيد براي چنين كسي كه نماز جمعه را ترك نموده است ، نه نمازي است و نه روزه اي و نه زكاتي و نه حجي و نه عمل صالح ديگري ، مگر آنكه توبه نمايد و دست از اين عمل خود بردارد . »_ ترك نماز جمعه نشانه ي نفاق است امام باقر (ع) مي فرمايند

: صلاة الجمعه فريضة و الاجتماع اليها فريضة مع الامام فان ترك رجل من غير علة ثلاث جمع فقد ترك ثلاث فرايض و لا يدع صلاة فرايض من غير علة الا المنافق3 «نماز جمعه واجب است و حضور در آن كه با جماعت برگزار مي شود نيز واجب است . هر كس سه هفته ي متوالي آن را بدون علت ترك نمايد ، در حقيقت سه فريضه ي الهي را ترك نموده است و هيچ كس نماز هاي واجب را بدون علت ترك نمي كند ، مگر شخص منافق نتيجه گيريدر مجموع آن چه بايد در نظر داشت و براي اصلاح و ساماندهي جامعه در امر نماز به كار بست ، آموزش و ترويج نماز در خانواده و اجتماع است و جلوگيري از نفوذ افكار بيگانه و شيطاني كه با تهاجمات پيشرفته كنوني در جامعه مسطور گرديده ، مد نظر داشت . آن چه مي تواند فرهنگ يك جامعه را به سوي يگانه پرستي و سجود در مقابل خالق برساند احساس مسئوليتي است كه از خانواده آغاز و تا حاكمان گسترش مي يابد ،پس بر ماست تا با تربيت فرزنداني صالح و صادق علاوه بر اداي دين الهي وظيفه ي خود را در جامعه به انجام رسانده باشيم . با احياي فرهنگ نماز در جامعه مي توان اعاده ي حق نمود و از فروپاشي اجتماع در انحرافات اخلاقي كه سر منشأ آن غفلت از ياد خداست جلوگيري نمود .

فعاليت علمي و فرهنگي علماي شيعه در عصر پهلوي

نوشته:اميدعبدالهي

خلاصه كتاب: چاپ : مركز پژوهش هاي اسلامي صدا وسيما- گردآورنده:مهدي يعقوبي- مقدمه: نهاد روحانيت از مهمترين نهادهاي اجتماعي در جامعه اسلامي ايران به شمار مي

آيد. اين نهاد جايگاه بسيار مهمي در طول حيات ديني جامعه داشته و دارد ولي متاسفانه با گذشت بيش از ربع قرن از انقلاب اسلامي ذهنيت رايج ميان مردم درباره نقش روحانيان بسيار سطحي و محدود است. بيشتر مردم بر اين باورند كه اين قشر مهم اجتماعي جزتبيين احكام، تبليغ دين ، شركت در مراسم عروسي وعزا، خواندن خطبه عقد و روضه خواني وظيفه ديگري ندارد.•    چنين نگرشي سبب شده است دور ماندن روحاني از فعاليت هاي اجتماعي وسياسي و دخالت نكردن در اين عرصه ها از وظايف روحانيت به شمار آيد كه به تدريج به عنوان يك آسيب اجتماعي در ذهن مردم رسوب كرده است.•    با مراجعه به تاريخ صدساله اخير ايران در مي يابيم كه بيشتر نهضت هايي كه در اين دوران روي داده است عالمان شيعه نقشي مهم و اثرگذار داشته اند. اين اثر گذاري نه تنها در جريان جنبش هاي سياسي و اجتماعي نمود داشته است . بلكه جبهه هاي فكري و فرهنگي نيز از حضور روحانيت اثر پذيرفته است.•    فعاليت هاي علمي و فرهنگي علماي شيعه•    عالمان شيعه در طول تاريخ همواره نقش تعيين كننده اي در سرنوشت امت اسلامي و به ويژه ملت ايران داشته اند. تاريخ نشان مي دهد كه هرگاه علماي شيعه در سايه بالندگي و پويايي در راه حق گام برداشته اند توانسته اند جامعه را در مسير اين بالندگي قرار دهند و منشاْ بركات فراوان باشند . برعكس هر گاه از وظايف خود غافل مانده اند عرصه براي رشد افكار منحرف فراهم شده و جامعه نيز تا حدود زيادي اسير اين انحراف ها گرديده است•   

وظايف علما از ديدگاه روايات•    در روايتي از كتاب كافي مي خوانيم(( الفقهاءُ اْمناء الرسل مالم يدخلوا في الدنيا : فقها، امين و مورد اعتماد پيامبرانند تا هنگامي كه وارد دنيا نشده باشند.))•    بسياري از علماي طراز اول شيعه با استناد به اين روايت معتقدند منظور روايت اين است كه آنها موظفند آنچه را از انبياء و ديگر ائمه گرفته اند بدون هيچ گونه خيانتي براي مردم بيان كنند.•    وظايف علمي•    امناي رسول بايد با استخراج احكام الهي از منابع آن درستي و نادرستي روايات مختلف را بررسي كنند.•    امير مومنان حضرت علي(ع) مي فرمايد: رسول خدا سه بار فرمود:خداوندا! جانشينان مرا رحمت كن . گفته شد اي رسول خدا جانشينان تو چه كساني هستند ؟ فرمود: كساني كه بعد از من مي آيند ، حديث و سنت مرا نقل مي كنند و آن را پس از من به مردم مي آموزند.•    از اين روايت دو مسئله را مي توان برداشت كرد: اول اينكه علما كه جانشينان  پيامبرند ، موظفند حديث و سنت رسول را بياموزند. دوم اينكه آن را براي ديگران نقل كنند و به آنها آموزش دهند.•    تاسيس حوزه عليمه قم•    بررسي حوزه علميه قم از اين جهت اهميت دارد كه حوزه علميه قم ودانش آموختگان آن، سرچشمه ايجاد تحولات اساسي در ساختار فرهنگي، اجتماعي، علمي وسياسي جامعه ايران به شمار مي روند.•    در طول قرن هاي متمادي ، حوزه هاي متعددي در شهرهاي چون نجفو كربلا تاسيس شده است. يكي از كهن ترين حوزه هاي شيعيان يعني حوزه ي علميه قم ، در قرن دوم هجري تاسيس شد. اين حوزه از زمان

امام جواد(ع)به بعد ، تمام ويژگيهاي يك حوزه تمام عيار را داشت و از آن زمان تاكنون درس و بحث و پرورش استاد وشاگرد در آن به چشم مي خورد.•    جايگاه حوزه علميه قم در برخي دوره هاي تاريخي از جمله در زمان بابويه كه محدثان فراواني در آنجا بوده اند نمود بيشتري داشته است. در برهه اي از زمان نيز تا پيش از ورود آيت الله شيخ عبدالكريم حائري فعاليت چنداني نداشت، هر چند علماي چون ميرزاي قمي در آن زندگي مي كردند. حيات علمي و اجتماعي حوزه علميه قم با ورود آيت الله حائري ، رونق تازه اي گرفت. •    تربيت فقيه و مبلغ در حوزه علميه•    حوزه هاي علميه شيعه بر اساس رسالت ديرينه خود و با الگو گيري از قرآن و روايات معصومان ، كار تربيت عالمان ديني، فقيهان و مبلغان مذهبي را سرلوحه امور خود قرار داده است. از اين رو براي دست يابي به اين منظور طلاب علوم ديني از آغاز ورود به حوزه علميه ، در فرايند آموزشي هدفدار قرار مي گيرند. •    فعاليتهاي اجتماعي و خدماتي حوزه علميه•    1- اعزام مبلغان و مدرسان ديني: مسئله اعزام مبلغ در زمان آيت الله العظمي بروجردي به صورت سازماندهي شده درآمد كه پيش از آن سابقه نداشت. ايشان سنت اعزام نماينده از مجتهدان و عالمان به شهرستان  ها ، اعزام هيئت هاي علمي براي اداره حوزه هاي شهرستان ها و اعزام مبلغ در ايام مذهبي راتوسعه داد. وي با برقراري رابطه با مردم سراسر كشور، توانست  سازماني غير حزبي را  ايجاد كند  كه تمام محاسنِ حزب، از بدي هاي آن

مبرا بود . •    . نخستين فعاليت اين سازمان غير رسمي ، در مبارزه با بهائيت نمود پيدا كرد براي نمونه ، در يك سال در رمضان ، محرم و صفر ، مساجد ايران در سرتاسر كشور شاهد مبارزه فرهنگي با اين گروه بود كه پاي  را از گليم خود فراتر نهاده بودند.•    سنت تبليغ فقط جنبه داخلي نداشت ، زيرا آيت الله العظمي بروجردي به اعزام مبلغ به خارج از كشور هم اهتمام مي ورزيد. در زمان ايشان بحث اعزام مبلغ به خارج از كشور رونق يافت واين مبلغان ، مشكلات مسلمانان خارج از كشور را در زمينه مسائل و احكام ديني بر طرف مي ساختند. ايشان ، آقايان مهدي حائري را به آمريكا ، محمدي گلپايگاني و محققي را به هامبورگ و صدر بلاغي را به عنوان نماينده سيار به اروپا فرستاد.•    فعاليتهاي علمي و فرهنگي حوزه علميه•    بدون شك حوزه هاي علميه شيعه، اثر انكارناپذيري بر جنبه هاي فرهنگي و علمي جامعه مسلمانان و به ويژه ايران داشته است. انتشار نوشته ها ونشريه هاي متعدد از سوي حوزه ، تربيت استادان و محققان ، تاسيس مؤسسه هاي پژوهشي واهتمام در راه توسعه علوم ديني در ميان اقشار مختلف جامعه ، فعاليت هاي حوزه هاي علميه و در راْس آن ، حوزه علميه قم را تشكيل مي دهد.•    پيوند فعاليتهاي علمي و فرهنگي با فعاليتهاي سياسي•    سوغات فرهنگ غرب براي مملكت ما ، جدا كردن حوزه هاي فكري و اعتقادي مردم از حوزه سياست بود. از اين رو ، مبلغان اين فرهنگ مي كوشيدند روحانيت را قشري معرفي كنند كه بايد در گوشه

مساجد بنشيند و به بيان احكام بپردازد. حضور پرقدرت روحانيت در عرصه فرهنگي و اجتماعي در دوره دوم حكومت پهلوي سبب شد اعتماد مردم دوباره به روحانيت جلب شود. •    از اين رو علما نه تنها سدي در مقابل عقايد و جريان هاي منحرف شدند بلكه زمينه براي ورود روحانيان به عرصه سياسي فراهم شد . بدين ترتيب اين فكر كه روحاني سياسي بايد طرد شود ، به كلي از ميان رفت . اين مسئله در استقبال كم نظير مردم از مبارزه آيت الله كاشاني نمود يافت. •    مبارزه با انحراف هاي اجتماعي(كشف حجاب و متحدالشكل كردن لباس)•    موجي كه به نام ‹آزادي، اصلاحات وترقي› ودر اصل ، با هدف دين زدايي به راه افتاده بود، بسياري از كشورها و ازجمله كشورهاي اسلامي را فرا گرفت. •    كمال مصطفي آتاتورك ، با اعلام جمهوري و بنيان نهادن حكومتي سكولار در تركيه، مبارزه خود را با دين آغاز كرد. رضاخان نيز پس از نخستين سفر خارجي خود به تركيه در سال1313 به اين نتيجه رسيده بود كه دين مانع پيشرفت جامعه است، حركت دين زدايي خود را با طرح كشف حجاب و يكسان سازي لباس آغاز كرد و قانون متحد الشكل كردن لباس را باهدف حذف يا كاهش قدرت و نفوذ مذهب و روحانيان و قانون كشف حجاب راباهدف سست كردن بنيان هاي مذهبي در اقشار جامعه برقرار كرد. •    موضوع گيري علماء در برابر كشف حجاب•    گروهي از علما با وجود فشارهاي رژيم ياد شده، از اظهار مخالفت خود با وضع قوانين ضد شرعي ياد شده كوتاه نيامدند. اين گروه به دودسته تقسيم مي شدند:

اول آناني بودند كه با در نظر گرفتن مقتضيات زمان، نوعي مخالفت همراه با احتياط را سر لوحه كار خويش قرار داند. حاج شيخ عبدالكريم حائري برجسته ترين شخصيت اين دسته بود. فعاليت شيخ در اين مسئله دو شكل داشت.•    شكل اول، مخالفت مستقيم حاج شيخ و اطرافيانش با اين قوانين بود. ايشان در زماني كه رضا خان در اوج قدرت ديكتاتوري خود قرار داشت تلگرافي به او نوشت و او را از اين كار بر حذر داشت ولي رضاخان با گستاخي به شيخ گفت كه اگر مخالفت كند حوزه قم را با خاك يكسان خواهد كرد.•    شكل دوم ، برخورد شيخ اين بود كه براي كاهش فشار بر روحانيان ، اين مسئله را به رژيم تحميل كرد كه روحانيان در صورت داشتن جواز اجتهاد از طرف مراجع، بتوانند با عمامه و عبا در مجامع عمومي ظاهر شوند .•    دسته دوم، علمايي بودند كه مسئله كشف حجاب و وجود انحراف هاي اخلاقي چنان آنها را ناراحت كرده بود كه هيچ گونه ملاحظه اي را  روا  نمي دانستند . براي مثال حاج حسين قمي در حال اعتراض از مشهد به تهران آمد و در جوار حضرت عبدالعظيم حسني منزل گزيد و مردم هم دسته دسته به سوي ايشان رفتند .و همين مسئله سبب شد ماموران رضاخان حرم را محاصره كنند . در اين هنگام در مشهدمردم به همراه مرحوم حجت الاسلام بهلول در مسجد گوهرشاد متحصن شدند كه بوسيله نيروهاي رضاخان  متحصنين در مسجد گوهر شاد به مسلسل بسته شدند و تعداد زيادي به شهادت رسيدند.•    چگونگي برخورد علما با حكومت پهلوي•    1- دسته بندي علما

در برخورد با حكومت پهلوي•    الف): مخالفان مبارزه با حكومت: •    يك- گروهي بر اساس مباني نظري خاصي به تغيير رژيم و مبارزه با آن اعتقادي نداشتند .اين عده با هر گونه مقابله با رژيم پهلوي و تلاش برا ي براندازي آن مخالف بودند زيرا مي گفتند براي اين حكومت نمي توان جايگزين پيدا كرد .عده اي ديگر نيز چنين استدلال مي كردند كه سياست در مقايسه با امور معنوي و مذهبي امري پست و جزئي و دون شأن علماست كه درآن وارد شوند.•    دو- گروهي ديگر براي كسب موقعيت دنيوي مخالف اين قضيه بودند اين عده كه امام خميني ازآنها با عنوان‹آخوندهاي درباري› نام مي برد، به سازمان حكومتي و دربار وابسته بودند و مي خواستند از اين راه جايگاه دنيوي مناسبي به دست آورند.•    ب): موافقان مبارزه با حكومت: اين عده نه تنها دخالت علما را در سياست تقبيح نمي كردند، بلكه آن را وظيفه و مسئوليت شرعي خود مي دانستند . اين گروه از علما در شيوه و روشي كه براي مبارزه بر گزيده بودند يكسان نبودند ولي همگي در يك نكته باهم اشتراك نظر داشتند و آن اينكه اسلام ديني اجتماعي و حكومتي است و علما بايد در حكومت دخالت كنند.•    2- شيوه هاي مبارزه علما با حكومت پهلوي•    الف ): شيوه نظامي: عده اي از روحانيان جوان و پرجنب وجوش با روحيه انقلابي بالا، گروه‹فدائيان اسلام›را تشكيل دادند كه رهبري اين گروه را سيد مجتبي مير لوحي مشهور به نواب صفوي بر عهده داشت. از جمله ويژگيهاي فدائيان اسلام اين بود كه فعاليت هاي خود را مخفيانه انجام نمي دادند

بلكه با صدور اعلاميه هايي اهداف و مقاصد خود، يعني برقراري و اجراي احكام اسلامي  را بيان مي داشتند•    ب): شيوه سياسي: انگيزه مبارزه سياسي دو عامل داشت ، وابستگي خارجي و استبداد داخلي . در مورد عامل اول ، يعني وابستگي خارجي بايد گفت بيشتر روحانيون ، موضع كاملا روشني در مقابل هرگونه سلطه خارجي داشتند . آنها هرگونه وابستگي را كه سبب تسلط بر شئون مسلمانان شود بر اساس قاعده ‹نفي سبيل ›مردود مي دانستند . از اين رو با توجه به سابقه رژيم پهلوي در وابستگي به بيگانگان از زمان استقرار حكومت رضاخان ، عالمان سياسي همواره در صدد تغيير دادن آن بودند •    برخورد  روحانيت با اصلاحات ارضي(انقلاب سفيد شاه)•    زمزمه هاي طرح اصلاحات ارضي براي نخستين بار از سال 1334 در زمان آيت الله العظمي بروجردي آغاز و با مخالفت جدي ايشان روبه رو شد.•    گاهي افرادي از طرف رژيم مي آمدند و با ايشان درباره اصلاحات و از جمله تقسيم اراضي صحبت مي كردند. آقا هم مي فرمودند:‹به من گفته اند كه منظور شما خدمت نيست و مي خواهيد از اين راه به كشاورزي ومنافع مردم زيان برسانيد و به طور كلي تامن زنده هستم اين كارهاي شما عملي نيست›.•    پس از درگذشت آيت الله بروجردي رژيم كه زمينه را فراهم مي ديد، درصدد اجراي طرح ياد شده برآمد . اصلاحات ارضي را والت رتيمن روستو، جامعه شناس يهودي الاصل امريكايي كه از مشاوران كاخ سفيد بود، مطرح كرد. اين طرح بايد براي اصلاحات اقتصادي در كشورهاي امريكاي جنوبي ، خاورميانه و آسياي جنوب شرقي اجرا مي شد.•    نظريه

روستو، نوعي ‹مانيفست› امپرياليستي براي كشورهاي جهان سوم به شمار مي آمد كه فرهنگ ها و تمدن هاي جوامع زير سلطه امپرياليسم را تحقير مي كرد و شيوه زندگي امريكايي و جامعه مصرف انبوه را الگوي آنها قرار مي داد. اين طرح ، گذار كشورهاي تحت سلطه و نظام سرمايه داري وابسته را توجيه مي كرد و در اين راه ، از تمام روش هايي كه ماركسيسم براي تبيين نظريه اجتماعي خود بهره جسته بود، استفاده مي كرد. •    پس از مرگ رضا شاه ، نخست وزيري علي اميني از طرف امريكا بر شاه تحميل شد. وي در تاريخ 17 ارديبهشت 1340 به قدرت رسيد تا مجري اين طرح در ايران شود. اميني در مدت يك سال ونيم صدارت خود، اصلاحات را درايران رهبري كرد و در اين مدت ، حتي برخي اختيارات را از محمد رضا شاه گرفت، چون وي از حمايت شخص كندي بهره مند بود.•    در نهايت محمد رضا شاه با توافق انگليسيها و صهيونيست ها توانست اميني را از سر راه بردارد تاخود نقش پررنگ تري در اجراي نقشه اصلاحات داشته باشد.•    شاه، اسدالله علم را به نخست وزيري برگزيد و ‹انقلاب سفيد› خود را با نام لوايح شش گانه شاه و مردم ، در 11 دي 1341 اعلام كرد كه همان طرح اصلاحات امريكايي بود. علما با آگاهي از ماهيت و اهداف اين طرح، آن را فريب كاري و حركتي بر ضد اسلام و قرآن و مخالف موازين شرعي اعلام كردند . •    اجماع عمومي در مورد رهبري اما م خميني در نهضت•    پيش از آغاز نهضت امام خميني كه

به يكي از بزرگ ترين انقلاب هاي مردمي قرن بيستم انجاميد، در بسياري از نهضت ها وقيام ها ي پيشين، روحانيت نقش اساسي و تعيين كننده اي داشت. نهضت مشروطه ونهضت ملي شدن صنعت نفت ، بدون حضور روحانيت فعال راه به جايي نمي برد.با اين حال در هيچ كدام از اين نهضت ها مانند نهضت امام خميني نمي توان يگانگي رهبري ، آن هم شخصي روحاني را مشاهده كرد. در واقع تا پيش از آغاز اين نهضت، علما و نيروهاي مذهبي با وجود حضور فعالشان نقش رهبري متمركز را براي ديگر نيروها و به ويژه روشن فكران نگه مي داشتند.•    با حضور امام خميني و ويژگيهاي منحصر به فردي كه در وجود ايشان بود، نيروهاي مذهبي به اجماع داخلي رسيدند و اين هم بستگي و وحدت ، در دفاع از امام خميني به هنگام تبعيد ايشان ديده شد. •    امام خميني به عبرت گرفتن از حوادث پيشين وبا آگاهي كامل وارد صحنه شد وجايگاه علما شأن ايشان را در برخورد با روشن فكران مشخص كرد.•    ايشان معتقد بود علما، شايستگي رهبري نهضت را دارند ، نه روشن فكران:‹اين ملاها هستند كه جلو مي افتند وكار انجام مي دهند. اينها هستند كه جانشان را فدا مي كنند. گله من از روشن فكران كه به اسلام خدمت مي كنند، خصوصا آقاياني كه در خارج كشور هستند، در عين حال كه به آنان علاقه دارم، اين است كه اين جناح بزرگي را كه ملت پشت سرش ايستاده است، كنار نزنيد. نبايد خدمت هاي علماي اسلام  وآخوند جماعت را ناديده بگيرند و بگويند ما اسلام منهاي روحانيت مي

خواهيم.›•    بُعد ديگر شخصيت امام كه ايشان را از ديگران متمايز مي ساخت، جسارت آن حضرت در مبارزه با اصل حكومت و از ميان برداشتن آن بود. اين جسارت در مقابله مستقيم براي ريشه كن كردن اصل نظام شاهنشاهي، مسئله اي بود كه نه تنها معاصران امام به آن فكر نكرده بودند بلكه رهبران هيچ كدام از نهضت ها ي پيشين هم اين ويژگي را نداشتند. •    كاپيتولاسيون در ايران•    براي نخستين بار، دولت روسيه، حق كاپيتولاسيون را در معاهده تركمن چاي در زمان قاجاريه به دست آورد و اين آغازي براي اعطاي اين امتياز به ديگر كشورها بود. پس از آن ، كشورهاي انگلستان ، هلند و دانمارك با ذكر شرط‹دولت كاملة الوداد› و دولت اسپانيا، فرانسه و امريكا با عقد قرداد، صاحب اين حق شدند.•    اندك اندك كاپيتولاسيون كه قدرت اجرايي فراواني در اختيار كنسول هاي خارجي قرار مي داد، گسترش بيشتري يافت و كنسول ها منشا مشكلات فراواني براي كشور شدند. كاپيتولاسيون ، زمينه دخالت هاي نمايندگان سياسي كنسولي و حتي پايين ترين افراد مرتبط با سفارت خانه كشورهاي صاحب امتياز را در كشور فراهم مي ساخت.•    اين قانون سبب شده بود مسائل اقتصادي كشور، تابع خواست و منافع بيگانگان قرار گيرد و آنچه مي خواستند ، وارد كشور يا از آن خارج مي كردند و هيچ مانعي سر راه خود نمي ديدند. البته سخت ترين و مهلك ترين ضربه كاپيتولاسيون ، مشكلات فرهنگي و تحقير ملتي بود كه با پيشينه فرهنگي سترگ، بايد در مقابل اتباع خارجي و     جنايت هاي آنها سر تعظيم فرود آورد. •    قانون كاپيتولاسيون افزون بر ايران،

در بسياري از كشورهاي ديگر، به ويژه در كشورهاي آفريقايي و آسيايي وجود داشت. البته به دليل مشكلات ياد شده، يان قانون در بسياري از كشورهاي جهان لغو شد و در ايران هم زمزمه هاي مخالفت با آن از زمان انقلاب مشروطيبت آغاز گرديد. سرانجام در آغاز زمام داري رضا خان ، اين قانون به صورت يك جانبه از سوي او ملغي گرديد.ولي اين حق بار ديگر در زمان پادشاهي محمد رضا به امريكا اعطا شد .•    تحليل برخورد علما به ويژه امام خميني به مسئله كاپيتولاسيون•    در آغاز تصويب لايحه كاپيتولاسيون ، رژيم شاه كوشيد با توجه به سابقه بسيار بدي كه از اين قانون در ذهن مردم ايران وجود داشت، از بازتاب آن جلوگيري كند. از اين رو با سانسور شديد خواست هيچ چيز در اين زمينه به بيرون درز پيدا نكند، ولي چند روز بيشتر از اين قضيه نگذشته بود كه امام خميني از صورت جلسه هاي مجلس آگاهي يافت.•      افشاگري امام خميني و اعلاميه هاي ايشان تحرك و جنب وجوش را در بين ديگر علما و مردم برانگيخت و موجي از خشم ونفرت از رژيم شاهنشاهي وبه ويژه امريكا سراسر ايران را فراگرفت. علما و روحانيان در شهرستان ها نيز با پشتيباني وهمراهي مردم در تلگراف ها، نامه ها و طومارهاي متعدد خواستار الغاي كاپيتولاسيون شدند.•    توجه علما به مسائل جهان اسلام•    جهان اسلام، در سده هاي اخير با مشكلات و گرفتاري هاي فراواني دست و پنجه نرم كرده است . بخشي از اين مشكلات ، به حاكماني مربوط است كه بر كشورهاي اسلامي مسلط شده اند و قسمتي از

آن نيز به فشارهايي مربوط مي شود كه از سوي دولت هاي استعماري بر ملت هاي مسلمان وارد مي شود.•    سيدجمال الدين اسدآبادي روشن فكر مسلماني بود كه سلسله جنبان نهضت هاي سده باز پسين به شمار مي رود. وي با درك مشكلات مسلمانان تمام عزم خود را در راه بيداري امت اسلامي به كار بست و با سفر به كشورهاي متعدد اسلامي كوشيد مسئله وحدت را به آنها گوشزد كند. •    سرانجام نهضت مردم و روحانيت تاريخ نشان مي دهد حركت هايي به موفقيت مي رسند كه پشتوانه مردمي داشته باشند. از اين رو اگر نهضت هايي چون مشروطه و ملي شدن صنعت نفت، به موفقيت هاي قابل ملاحظه اي دست نيافتند به دليل فراموش كردن نقش اساسي و تعيين كننده مردم بود.سران نهضت اسلامي، اين نكته را به خوبي فهميده و از اشتباه هاي نهضت هاي پيشين عبرت گرفته بودند و تلاش مي كردند آنچه را ديگران مرتكب شده اند تكرار نكنند. امام خميني همواره در سخنان خود بر پشتوانه عظيم و اثر گذار مردم تكيه مي كرد و پيوسته مي كوشيد اين پايگاه را حفظ كند. با مراجعه به سخنراني هاي امام خميني در طول مبارزات ميزان توجه و اتكاي ايشان به مردم به خوبي مشخص مي گردد. همين نوع نگاه امام ، به ديگر علماي نهضت نيز سرايت كرده و پشتوانه مردمي بسياري براي آنان فراهم آورده بود، به گونه اي كه ارعاب، كشتار و موانع متعدد ديگر نمي توانست سدي در برابرپشتيباني مردم از نهضت باشد.•    حكومت مورد نظر امام ، با آنچه در بسياري از كشورهاي اسلامي ديگر وجود

داشت متفاوت بود. ايشان به دنبال اين بود كه با عمل به سخنان خود در مورد تشكيل حكومتي اسلامي بر اساس موازين شرعي، اصل دخالت مردم در سرنوشت خود را رعايت كند. از اين رو، نظريه جمهوري اسلامي را مطرح ساخت وماهيت آن را چنين بيان كرد: ماهيت جمهوري اسلامي اين است كه با شرايطي كه اسلام براي حكومت قرار داده است، با اتكا به آراي عمومي ملت، حكومت تشكيل شده و مجري احكام اسلام باشد. ما خواستار‹جمهوري اسلامي›مي باشيم . جمهوري، فرم و شكل حكومت را تشكيل مي دهد و اسلامي، يعني محتواي آن فرم كه قوانين الهي است.نظريه جمهوري اسلامي ايران كه براي حفظ دستاورد ها وعمل به احكام اسلامي مطرح شد، هم قالب و محتواي اسلامي داشت و هم ساختار آن با جمهوريت و دخالت مردم بر سرنوشت خود هماهنگ بود.

مهارت هاي زندگي با رويكرد ديني

مولف: فريبا علاسوند خلاصه كتاب: گردآورنده: منصوره ميري: مقدمه: مهارتهاي زندگي عنواني براي آموزه اي جديد است كه اولين بار توسط سازمان جهاني بهداشت مطرح شد كه بعنوان يك دستورالعمل براي بهبود وضعيت زندگي به فرهنگ كشورها راه يافت. هر جامعه اي متناسب با فرهنگ و امتيازات خود نيازمند آموزش انواعي از مهارتهاست با توجه به فرهنگ اسلامي ايراني مهارتهايي را مورد توجه قرار مي دهيم كه ما را در مسير زندگي دين مدارانه و متعادل ميان جنبۀ مادي و معنوي زيست اين جهان هر چه بيشتر ياري دهد.خانواده و مهارتهاي زندگيخانواده در اغلب جوامع اهميت بالايي دارد بي ترديد خانواده متشكل از هر زوج ناهمجنس با يك فرزند يا بيشتر خانواده اي است كه تمام منافع و آثار مورد انتظار از خود را مي تواند تأمين

كند.بهترين جايگاه و بهترين زمان براي يادگيري مهارتهاكودك در اولين مراحل رشد اكثر مهارتها و دانستني ها را بدون واسطه از خانواده خود دريافت مي كند بنابراين مي توان اين عبارت را پذيرفت كه خانواده اولين جايگاه براي يادگيري اولين دانستني هاست. تعبير اولين براي ما اهميت دارد. آدمي اولين آموخته هاي خود را به راحتي فراموش نمي كند به خصوص اگر اين آموخته ها را در اولين سنين يادگيري فرا بگيرد. اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: العلم في الصغر كالنقش علي الحجر، دانشي كه در كودكي فرا گرفته مي شود مانند نوشتۀ بر سنگ است (و باقي مي ماند)علائم و نوشته هاي روي سنگها حتي پس از گذشت هزاران سال از بين نرفته اند.دوره طفوليت دوره اي است كه در آن موانع دروني و بيروني بر سر راه شناخت و پذيرش و گرايش انسان وجود ندارند. موانعي نظير غرايز و شهوات محرك هاي اجتماعي (مانند گروه دوستان) و مراكز تفريحي خارج از حدود خانواده. بنابراين آموزش ها در عميق ترين لايه هاي وجود كودك نفوذ مي كنند حضرت امير(ع) در نامه سي و يكم نهج البلاغه به فرزندشان فرمودند: بادرتك بالادب قبل ان يقسوقلبك، به تربيت تو اقدام كردم قبل از آنكه قلب تو سخت شود.قلب در فرمايش فوق ناظر به قواي دروني فرد است. قلب بعنوان مركز شناخت عواطف و احساسات در حالت اوليۀ خود پاك و پذيرا و الهي است. اما با گذشت زمان و برانگيختگي غرايز و اميالي همچون خودخواهي، گناه آلودگي و پيدا شدن قدرت توجيه و زبان بازي، از قابليت پذيرندگي اين نيرو كاسته مي شود. سخت شدن قلب كنايه از عدم تأثر و ايجاد ناباوري است. بهترين سن براي تأثيرپذيري همان كودكي است. كه اگر بستر آموزش اولين دانستني هاي لازم قرار

گيرد آثار درازمدت خود را تا سال ها و بلكه تا آخر عمر نشان مي دهد.بهرحال ما در زندگي متعادل و ديني نيازمند دو دسته دانايي هستيم. دانايي هايي از جنس آگاهي هاي نظري و دانايي هاي عملي.خانواده و ارتقاي دانش نظري اعضاخدااولين چيزي كه مي بايست در فهرست آموختني هاي خانواده قرار بگيرد اعتقاد به خداست. در اكثر خانواده هاي مسلمان كوششي براي اينكه اين آموزه بصورت خودآگاه و ارادي مورد يادگيري اعضا قرار گيرد، صورت نمي پذيرد. آنچه در خانواده نياز به آموزش دارد اين است كه افراد بدانند خدا همواره حاضر است حضور خداوند در زندگي به معناي وجود ناظري دائمي و حسابگر است هرگاه والدين از انجام رفتار ناروا خودداري كنند و به صورت مستقيم و غيرمستقيم نشان دهند كه حضور خداوند مانع انجام اين رفتار شده است اين باور در فرزند تقويت مي شود اگر والدين انجام رفتارهاي صحيح را نيز به حضور خدا نسبت دهند نتيجه اي مشابه حاصل مي گردد. متون ديني با برشمردن بي شمار صفات پروردگار در صدا تقويت احساس حضور پروردگار در زندگي هستند براي مثال در دعاي جوشن كبير كه هزار نام از اسماء و صفات خداوند در آن آمده است هزار پاسخ به هزار نياز انسان هزار توست. انسان ها در اثر شرايطي كه در كه راهي به سوي خدا هست حضرت حق دائماً در زندگي انسان راه مي يابد. چنين انساني به بزرگترين بلاي زندگي يعني يأس مبتلا نخواهد شد. صفات بيكرانۀ خداوند به معناي اين هستند كه انسان از چهارچوب قضاي الهي خارج نيست، نااميد نيست، همواره گشايش براي او ميسر است و همواره كسي هست كه او را حمايت كند.شناخت معصومانايجاد شناخت نسبت به معصومان

يعني آشنا ساختن فرزندان با قهرمانان پاكي، يعني ارائه الگوهايي كه هيچ نقص رفتاري ندارند كساني كه از حيث رفتار فردي، خانوادگي و اجتماعي بهترين هايي بوده اند كه شايستۀ سرسپاري و سزاوار دوست داشتن هستند ذكر مثالي در اين باره بسيار مفيد است. با وجود آنكه عدم شناخت كافي شيعيان نسبت به همۀ معصومان نقصي بزرگ است اما اين مسئله در جاي خود اهميت دارد كه چرا برخي از اين بزرگواران بيش از سايرين مورد شناخت، توجه و محبت مردم هستند. مردم مسلمان ما از ابتدا رسول خدا(ص) را با نام پيامبر رحمت، پدر امت و امين مردم روزگار خود شناخته اند. امام علي(ع) را با عدالت كه بزرگترين آرمان اجتماعي بشر است مي شناسند و امام حسين(ع) را با مردانگي، رشادت و ظلم ستيزي شناخته و او را قتيل العبرات (كشتۀ اشك) مي نامند. مردم با سيلي از عواطف به او و پدرش پيوستگي غيرقابل توصيفي دارند. اين رشتۀ محكم كه از جنس عاطفه است ظرفيت آن را دارد كه از كودكي بسته شود و به مرور تقويت گردد. كودك زبان عاطفه و مفاهيم عاطفي را مي شناسد و اين فرصت و نعمتي است كه نبايد آن را در الگوسازي فراموش كرد.خانواده و دانش هاي عمليشناخت عقل و استفاده از آن در زندگيواژه عقل و مشتقات آن در متون اسلامي مكرر ذكر شده اند. از نظر روايات اسلامي عقل مي بايست زمينۀ تعبد را فراهم كرده و آدمي را بهشتي كند. اگر خرد انسان در مسير قواي حيواني (حرص، خودخواهي، رفتارهاي مزّورانه) قرار گيرد آدمي آن را در راستاي هدف واقعي اين نعمت قرار نداده است. تعقل و خردورزي مهمترين مهارتي است

كه بايد در زندگي انسان آموخته و به كار رود.1- در برخي روايات آمده است: هيچ مالي برگشت كننده تر از عقل نيست. منظور روايت مي تواند اين باشد كه مديريت مال و عقل معاش از خود مال مهمتر است اگر كسي مال فراواني در اختيار داشته باشد ولي از تكنيك هاي مديريت آن بي خبر باشد و يا آنها را به كار نگيرد دارايي خود را از دست مي دهد در مقابل فراوانند كساني كه با برخورداري از قدرت عقلاني دارايي اندك خود را حفظ و يا زياد مي كنند.2- روايتي ديگر اثر و يا كاربرد خرد را بيان مي دارد كه نگاه مهارتي به آن بسي بجاست. در اين روايت آمده است: بهترين (بخش) عقل تدبير است. تدبير نگاهي نافذ، دورانديشانه به چيزي داشتن. انسان مدبر از سطحي نگري فارغ است. بسياري از تصميمات عجولانه يا قضاوتهاي نابجا به دليل سطحي نگري انسان است، اين قضاوت ها و آن تصميمات معمولاً انسان را دچار پشيماني مي كند. براي تدبير مي توان از دانش هاي قبلي خود مقايسه مورد پيش آمده با موارد مشابه و مشاوره با ديگران بهره گرفت در روايت هاي اسلامي آمده است: هيچ پشتيباني مانند مشاوره وجود ندارد. 3- روايت ديگر چنين است: دوستي ورزي نيمي از عقل است. انسان آگاه و خردمند كسي است كه در روابط خانوادگي و اجتماعي اصول اخلاق ارتباطي را حفظ كند دشمني انسان را به تنهايي مبتلا مي كند. تمام اخلاق ناپسند مانند تكبر، درشت خويي، ناسزاگويي و امثال آن به ضعف يا قطع روابط مي انجامد. قطع روابط نيز آدمي را ناتوان مي كند. روشن است كه بخش قابل ملاحظه اي از امور انسان به كمك فكري يا فيزيكي ديگران وابسته است كمال ناداني

است كه كسي گمان كند خود مي تواند از عهدۀ همۀ مشكلات خويش برآيد. ممكن است فرد بدخو به مناسبت موقعيتي كه به دست آورده ديگران را با همراهي با خود وادار كند مانند رئيس يك اداره يا كارخانه يا پدر يك خانواده ليكن اين همراهي همدلي نيست زماني كه همدلي در كار نباشد افراد از تمام توان خود براي كمك به ديگران استفاده نخواهند كرد بنابراين ضابطه ها به رابطه هاي پايدار بدل نخواهد شد در اين مسير امكان پديد آمدن هرگونه تقلب و نفاق فراهم است در مقابل انساني كه با ابراز دوستي به ديگران كمك مي كند و يا از آنها كمك مي گيرد و در مجموع روابط خود را بر مبناي دوستي ورزي قرار مي دهد در واقع تمام ظرفيت ها و فعاليت هاي ديگران را به طرزي ناپيدا در اختيار خود مي گيرد علاوه بر آنكه از لذت معاشرت با آنها نيز برخوردار مي شود پس انسان عاقل انسان دوستي ورز است.تربيت ذهني فرزندانيكي از رئوس مهم تربيت فرزندان تربيت ديني آنهاست. تربيت ديني به طور قطع مبتني بر اين است كه والدين خود با رعايت مقررات ديني الگوي عملي مستقيم و زنده اي براي فرزندانشان باشند. آگاهي بخشي به افراد درباره دستورات ديني يكي از مراحل تربيت است. اولين گام در اين راستا واضح نمودن اين حقيقت است كه تمام رفتارهاي خوب رفتارهايي ديني اند. رعايت نظم و نظافت، عدالت خواهي، راستگويي، وفاي به عهد، احترام متقابل و نيكوسخني، چيزي جز رعايت دين و دينداري نيست پس اگر كودك يا نوجوان نظافت و نظم فردي خود را رعايت كند بايد به او القا نمود كه فردي ديندار است تلقين دينداري و مسلماني از خلال

چنين رفتارهاي انساني به افراد مرحله روانشناختي مهمي است كه در القا و استحكام احساس ديني مؤثر است.مرحله دوم آموزش آداب و دستورات شريعت است متأسفانه گروه قابل توجهي از والدين ايراني با وجود اعتقادات ريشه دار به خدا، قرآن و رسول و اهل بيت گرامي اش در آموزش دستورات شريعت كوتاهي مي كنند زماني كه دستورات شريعت آموزش داده نشوند مورد عمل هم قرار نمي گيرند تمرين دستورات و قوانين انجام آنها را به مرور زمان بر افراد آسان مي كند طبعاً اگر در ادامۀ مسير معرفت و آگاهي محبت به خدا و اهل بيت هم به آن ضميمه شود شعور و احساس و عادت به انجام مناسك به ايماني شايسته تبديل مي گردد. مرحلۀ ديگري در تربيت ديني وجود دارد كه كمتر مورد توجه والدين قرار مي گيرد و ما نام آن را «تربيت ذهني» مي گذاريم.دانشمندان علم منطق تفكر را چنين تعريف مي كنند جستجو در بين معلومات و پيدا كردن جواب سوال از ميان آنها اين رفتار ذهني كه هر فرد در مواجهه با يك سوال يا يك مشكل اندكي تأمل كرده و به معلومات پيشينش مراجعه نمايد و سپس جواب مقتضي را بيابد رفتار مثبتي است كه بدون تمرين براي افراد به ملكه و عادت تبديل نمي شود در روايتي از حضرت علي(ع) آمده است كه انسان نادان اول سخن مي گويد در حالي كه انسان عاقل ابتدا تفكر مي كند. والدين مي توانند در هر مرحله و در هر مسئله كوچكي كه از فرزندان خود چيزي مي پرسند و يا از آنها توضيحي درباره امري مي خواهند ابتدا آنها را وادار به كمي تفكر كنند حتي اگر مسئله و موضوع مورد نظر بي اهميت يا

كم اهميت باشد.رشد تخيل و تكلمآدمي در هر مرحله بايد به نوعي از عالم خيال و در مجموع از دستگاه ذهن خود استفاده معقول و مفيد نمايد. اين اعجاز ذهن است كه تمام لغات را ثبت مي كند و اعجاز خيال است كه جملات را مي سازد و سومي اعجاز كلمه است كه با عالم واقعي ارتباطي توصيف ناپذير دارد. يعني همان رابطۀ كلمه و معنا يا كلمه و مصداق. انسان ها از كلمات پلي براي عبور به واقعيات مي سازد. براي مثال ما با استفاده از كلماتي احترام آميز و دلنشين مانند گفتن يك جمله دعايي براي كسي در او شوق و محبت و سپاس مي آفرينيم همان گونه كه كلمات خشن و بي ادبانه اي كه نثار كسي مي شود نفرت و خشم را در همان لحظه در او ايجاد مي كند. هر چقدر كه ذهن انسان از واژه ها و عبارات مختلف انباشته باشد فرد قدرت تعبير حكايت و تكلم بيشتر مي يابد.سياست خويشتنداريخويشتنداري يا كف نفس يا تقوي يك رفتار است رفتار در وهلۀ اول نيازمند يك نيروي بازدارنده دروني است و دستيابي به اين نيرو علاوه بر باور و اعتقاد نيازمند تمرين است.باور و اعتقاد به خويشتنداري انسان جهت مي دهد. زماني خويشتنداري و كف نفس معنا مي دهد كه فرد در موقعيت انجام دادن يك عمل ناروا و يا در مسير مسيل و انگيزه انجام آن قرار مي گيرد و آن گاه خودداري كرده و با كوشش (كم يا زياد) از مهلكۀ ارتكاب آن برهد. تلاش براي بالا بردن توان خويشتنداري ارتقاي توانمندي و قدرتهاي دروني است. آدمي با قدرت اختيارش شناخته مي شود شخصي كه به تمام محرك هاي بيروني پاسخ مثبت مي دهد و در اكثر قريب

به اتفاق موارد ناخودآگاه خود را با وضعيت پيراموني تطبيق مي دهد نمي تواند انسان مختاري باشد اين انسان قدرت «نه» گفتن به هيچ يك از اين محرك ها را ندارد. بسيارند والديني كه همواره نگرانند فرزندانشان به خواسته هاي نامعقول دوستان تن دهند. خواسته هايي نظير كشيدن سيگار، برقراري روابط مشروع، استعمال مواد مخدر و... بخشي از اين نگراني ناشي از اين است كه والدين مي دانند هيچ گاه نكوشيده اند خويشتنداري را در فرزندان خود ايجاد كنند يعني قدرت «نه» گفتن را.پيامدهاي فقدان تربيت و برنامه هاي خويشتندارانهآدميان در وهله اول به آنچه براي آنان لذت بيشتري فراهم مي كند تمايل بيشتري دارند و براي انجام اين دسته امور سرمايه گذاري رواني زيادي نمي كنند از سوي ديگر هم امر مادي و لذت آوري تاريخ مصرف دارد انسان تنوع طلب با تكرار يك رفتار لذت آور احساس خوشايند اوليه را نسبت به آن از دست مي دهد به همين دليل خيلي زود به دنبال سطح بالاتري از لذت مي گردد اگر اين لذت ها گناه آلود باشند معناي اين امر غوطه وري هر چه بيشتر آدمي در گناه و معصيت است. حضرت امير(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند: به درستي ترسناكترين و مهلكترين امور بر شما دو چيز است: تبعيت از هوس و آرزوهاي طولاني شاهد مثال ما در اين قسمت تبعيت از هوي و هوس است به دنبال هوي رفتن يعني هو كجا كه نسيم هوس انسان مي وزد عمل آدم هم به همان سو برود هر چه خواست بگويد هر چه خواست بنگرد هر چه خواست بخورد و هر چه خواست بپوشد پيروي از هوي دوره عدم بلوغ و طفوليت تفكر و اراده است زيرا اين فرد در واقع نمي انديشد. دليل آن

هم روشن است اين خود به سرعت مبادرت به عمل مي كند انتخاب نمي كند چون اساساً احتمالات را بررسي نمي كند در منظومه فكري اين فرد تقسيم به خوب و بد يا خوب و خوب ترين وجود ندارد يعني به سلسله مراتب اخلاقي فكر نمي كند بنابراين كسي كه روش تفكر را مي آموزد به مواد صحيح براي تفكر نيز نياز دارد حضرت امير(ع) مي فرمايند رفتار خويشتندارانه رفتاري است كه شخص با استفاده از آن براساس يك تقسيم بندي زندگي مي كند «به آنچه پايدار، علاقه مند و از آنچه ناپايدار رويگردان است».راهكار تقويت خويشتندارييك راهكار عام در اين باره همان است كه از كلمات گهربار حضرت امير استفاده مي شود.ان استصعبت نفسه فيها تكره لم يعطها سؤلها فيما تحب، اگر نفس انسان در آنچه دوست ندارد از او نافرماني كرد انسان هم خواستۀ نفس را به او ندهد اين راه حل، عبارت است از اينكه آدمي بايد بكوشد همۀ محبوبها و خواسته هاي نفس را اجابت نكند سير نگه داشتن نفس آن را آرام نمي كند بلكه قدرت مهار آن را از بين مي برد. تاكيد بر اين نكته لازم است كه بدانيم كنترل نفس همواره به اين معنا نيست كه جلو حرام خواهي نفس را بگيريم بلكه دايره كنترل و خويشتنداري گسترده تر از ممانعت از انجام رفتارهاي ناشايست و محرمات الهي است. براي مثال يك فرد مايل است امروز لباس خاصي را بپوشد كه پوشيدن آن هم مانع شرعي ندارد اگر در همين لحظه جلو اين محبوب را بگيرد و موقتاً آن لباس را بر تن نكند پديدۀ كنترل را تمرين مي نمايد. اين سخن نه بدان معناست كه آدمي بايد دائماً با خواسته هاي مشروع خود بستيزد

بلكه مراد اين است كه تا زمان رسيدن به اين توانايي روش كنترل را تمرين نمايد.قناعتقناعت كه از ريشۀ لغوي «قنع» و از مصدر قنوع به معناي راضي بودن به عطاي كم است حالتي نفساني و ارادي است يعني انسان از روي تصميم و حتي در عين توانگري تلاش مي كند كه خواسته هاي دور و دراز و خاستگاه لذات خود را مديريت نمايد.قناعت دارايي است. خداوند تعالي به داود پيامبر(ع) وحي فرمود بي نيازي را در قناعت قرار دادم و اين در حالي است كه مردم آن را در زيادي مال جستجو مي كنند اما نمي يابند. رسول خدا فرمود: القناعۀ مال لاينفذ. قناعت مالي پايان ناپذير است من قنع غني كسي كه قانع شد بي نياز مي شود من قنع بشع كسي كه قانع شه سير مي شود.قناعت آرامش دهنده و سالم ساز استاحساس بي نيازي دنيايي از رضايت، آرامش و خرسندي را به ارمغان مي آورد آرامشي كه به انسان سلامتي بدن ارزاني مي كند.ب راساس همين رابطه مستقيم بين آرامش رواني و سلامت جسماني است كه امام حسين(ع) مي فرمايند: القنوع راحۀ الابدان. قناعت راحتي بدن ها را به دنبال دارد.قناعت در مسائل شهواني عفاف مي آوردرضامندي به قدر كفاف منجر به عفاف مي شود هر قانعي عفيف است.اثر ديگر عفت ورزي و قناعت به همسر تداوم جريان عفت عمومي در جامعه است. يعني صيانت از عفت، غيرت ورزي و كنترل هوس نسبت به زنان در جامعه به جريان عفت عمومي كمك مي كند. برعكس، هرزگي و عدم رعايت حرمت مادر همسر و خواهر بيگانه، به عدم رعايت حرمت محارم خود فرد از سوي ديگران مي انجامد. در پايان اشاره به اين روايت بسيار بجاست كه حضرت امير فرمودند. پاداش مجاهد شهيد

در راه خدا بزرگتر از انسان پاكدامني نيست كه توانايي (بي عفتي دارد ولي) عفت مي ورزد. هر آينه انسان عفيف (از فرط پاكي و قداست) گويي فرشته اي از فرشتگان خداست. بسياري از اهل معنا از راه كنترل غريزه جنسي خود به درجات بالاي كمال رسيدند.مهارتهاي ديگري چون مثبت انديشي، كنترل خشم، تواضع، مواسات، احساس يگانگي با مردم وجود دارد كه اگر اين مفاهيم بعنوان مفاد اصلي دينداري در متون آموزشي و سيستم هاي تربيتي قرار گيرند نتايج مفيدي خواهد داشت بسيار مهم است كه آداب اخلاقي را زماني به افراد بايد تعليم داد كه موانع دروني از قبيل غرايز و شهوات براي مقابله با اين آداب در آدمي بيدار نشده اند. دروني كردن اين آداب در سنين كودكي بسيار بجا و به موقع است.

مديران برجسته سخن ميگويند

ارائه:مهدي افتخاري

1- مقدمه: سوال مديريت علم است يا هنر ساليان درازي است كه ذهن بسياري از مديران را به خود مشغول كرده است،شايد در جواب بتوان گفت مديريت هم علم است و هم هنر.مديريت علم است چنانچه علم را دانش انباشته در يك موضوع خاص بدانيم.بنابراين،علم مديريت يعني مجموعه يافته هاي پژوهشگراني  كه با روش هاي علمي ،تجربيات مديران را مورد پژوهش قرار داده اند.استفاده از اين دست آوردها و يافته ها كه همچون جعبه ابزاري در دست مديران است نياز به هنر مديريت دارد.تجربيات مديران كه برخي از آنها با هزينه هاي بالا كسب شده گنجينه با ارزشي براي علم و هنر مديريت است و مكتوب كردن آن خدمت بزرگي است به جامعه مديران ، تحقيق حاضر خلاصه اي از كتابي است كه در آن نويسنده با مصاحبه از برخي مديران برجسته ، تجربيات

آنها را در يك جمله بيان مي نمايد.«تمركز در حد وسواس بر روي چند اصل بنيادي ، سازگار با بافت هر سازمان خاص» به عبارت ديگر يعني بكار گرفتن هنرمندان علم مديريت.2- بر انگيختن كاركنان2-1- جك ولش ، رئيس هيئت مديره و مدير عامل جنرال الكتريكجك ولش در طي دو دهه با بيش از 600 مورد تملك ، ساختار شركت جنرال الكتريك را از انو شكل داده و ركوردهاي در آمد را يكي پس از ديگري شكسته ، با وجود اين مي گويد مهم ترين كار او بر انگيختن و ارزيابي كاركنان است.واج (وال استريت جورنال): نخستين بار كه مدير شديد دربارۀ بر انگيختن افراد چه آموختيد؟ جك ولش: شانس من اين بود كه در جنرال الكتريك يك بخش جديد مربوط به كارهاي پلاستيكي درست شده بود و من اولين نفري بودم كه در آن بخش استخدام مي شدم. وقتي اولين كارمند را استخدام كردم ، شديم يك تيم دو نفره. من خودم را نه رييس ، بلكه همكار او مي دانستم. دو نفري ، نفر سوم 1 استخدام و بعد نفرات ديگر را. سازوكار لازم براي آغاز يك حركت كوچك آماده بود. براي صرف شام به خانه من مرفتيم. آخر هفته ها با هم بوديم بدون هيچ دفتر و دستكي آن جا براي مت مثل يك فروشگاه خانوادگي بود در واقع شكل آرماني يك بنگاه ايجاد ميداني براي جولان انديشه ها ، نه فرصتي براي ايجاد پست و مقام است. واج: اگر براي كار انسان ارزشي قايل نشويد و مديران خوب نباشيد در اين باره به كاركنان چه مي گويد.ولش: مي گوييم هيچگاه اجازه

ندهيد قرباني سازمان شويد بيشتر مردم احساس مي كنند مظلوم واقع شدند. از سه حالت بيرون نيست ، يا بي تفاوت شده اند ، يا كادر خور آنها نيست ، يا اينكه دوست ندارند وضع به هم بخورد. من آنها را تشويق مي كنم كه دست بلند كنند و خود را نشان دهند و چيزي بگويند. به آنها مي گوييم «اگر جنرال الكتريك پيوسته اسير اين احساس هستي كه مظلوم واقع شده اي از اين جا برو.» و مديراني كه موجب پديد آمدن چنين احساسي در كاركنان مي شوند و جين مي كنم ، چنين مديراني هستند كه هميشه باعث از دست رفتن افراد مي شوند. واج: چه ميزان از وقت خود را صرف رفع مشكلات افراد مي كني؟ولش: دست كم 50 درصد وقتم را ، به شما ثابت مي كنم. (دفتر بزرگي بيرون آرود كه شامل جداولي از نمرات كاركنان بود.) 10درصد افراد بالاي جدول نمرۀ يك داشتند ، اينها افراد درجه يكند. 15درصد بعدي نمرۀ 2 ، 50 درصد مياني نمرۀ 3 ، 10درصد افراد پايين جدول كه پايين ترين بازده را دارند نمرۀ 5 را داشتند. اين ها افرادي هستند كه بايد رهايشان كنيم ، در هر نوبت ارزيابي نمرۀ هر شخص به او گفته مي شود.واج: براي بهبود كارايي افراد ، براي آنها هدف تعريف مي كنيد؟ولش: بهتر است افراد بدانند راه پيشرفت بسته نيست. مي خواهيم اين شركت با آخرين سرعتي كه در قدرت ماست پيشرفت كند. به گمانم اين روشن ترين هدفي است كه مي توانيم تعريف كنم. من مي خواهم آنها به هزار و يك راه براي پيشرفت

فكر كنند. اگر بدانم چه بايد بكنم ، ديگر چه نيازي به آنهاست؟ (در واقع مي توان گفت به جاي تعريف هدف هاي معين اجرايي براي افراد ، آنها را به چالشي بكشانيد كه هر فكري براي پيشرفت دارند مطرح كنند.)واج: مهم ترين ابزار قدرداني از كاركنان كدام است؟ تشويق هالي يا معنوي؟ولش: من هيچ چيز را به اندازۀ دادن پاداش هاي كلان دوست ندارم. دوست ندارم كسي فقط هواي كار را داشته باشد ، دوست دارم افراد كاملاً درگير ماجرا شوند – شايد به اين دليل كه خودم هواي كار را داشته ام. تشويق بايد سر از روح و جيب كاركنان هر دو در آورد. پول تنها بس نيست ، لوح تقدير هم به تنهايي كفايت نمي كند. 2-2- استيو بالمبر ، مدير عامل مايكروسافت در ژانويه 2000 بالمر سكان هدايت سازماني را دست گرفت كه يكي از با نفوذ ترين بنگاه ها در اقتصاد آمريكا و يكي از شركتهاي است كه تا همين اواخر ، ارزش سهامش از هر شركت آمريكايي ديگر بيش تر بوده است. خطري كه در حال حاضر براي شركت مايكروسافت وجود دارد دستور جنجال بر انگيز قاضي فدرال مبني بر دو شقه كردن مايكروسافت است. (دو بنگاه مستقل ، يكي براي توليد سيستم هاي عامل و ديگري براي توليد نرم افزار هاي كاربردي. ) نيت قاضي اين است كه با گذاشتن چنين محدوديتهاي ، قدرت انحصار طلبي مايكروسافت را در هم شكند.واج: وضع بنگاه شما بسيار حساس است. زنجيره اي از مسائل حقوقي از يك سو و تهديدهاي رقيبان از سوي ديگر ، براي رويارويي با اين فشارها چه

تغييري در شيوۀ مديريت خود داده ايد؟بالمر: ما به لحاظ تاريخي هميشه عنصري داشته ايم كه مثل خروج اضافي موشك كار مي كند.... اين عنصر به انسان ياد آوري مي كند به كدام عوامل اصلي توجه نمايد ، در كل سه عامل هست كه بايد روي آنها باريك شد: اول بايد يقين كني افراد مفيدي داري ... و خود را وقف آنها كني. دوم بايد روي هدف ساده و روشن تمركز كني .... اين درست مانند قطب نما باعث مي شود كه در شرايط نامطلوب هم بتواني خود را پيدا كني. سوم: بايد براي افراد حرف هاي روشني كه پشتوانه اش انديشه است داشته باشي يعني بتواني بگويي: مي دانم امروز چه بايد بكنم ، مي دانم هدف امروز ما چيست ، مي دانم اين قضايا در كجاي حركت اصلي سازمان مي گنجد. لازم است افراد را به طور جدي در موضوعاتي كه فرا روي شماست درگيركني و كاري كنيد كه خوب حس كنند.واج: شا كاركنان خود را در اين معركه چطور روبه  راه نگه داشته ايد؟بالمر: بايد پيوسته از خودت بپرسي آيا براي هر كس به اندازۀ قد و قوارۀ خودش ، كار داري؟آيا هر كس به روشني مأموريت خود را مي داند؟ آيا وقت كافي براي يكايك افراد مي گذاريد؟ آيا به نيازهاي آنان گوش مي دهيد؟ يقين داريد آدم هاي بي خاصيت را از خود دور كرده ايد؟ من انسان باوفايي هستم ... دوست ندارم رفتن افراد را ببينم ، چرا كه آنها دوست ما هستند و جزو خانوادۀ ما ، ولي گاهي بايد بدانيم كه } رفتن آدم هاي بي خاصيت

} هم به صلاح سازمان و هم به صلاح خود آنهاست. من با افراد خودم و با معاون هاي ارشد سازمان وقت بيشتري را صرف مي كنم و به آنها فشار مي آورم تا آنها با افراد خودشان هم وقت بيشتري صرف كنند و به آنها نزديك باشند. من هميشه در سخنراني هايم براي افرادم ، گفته ام نگران آينده نباشيد آينده كاملاً روشن است و ما بايد يكپارچه باشيم.واج: نزديك دوسال است – حتي پيش از دادگاه – كساني مي گويند مايكروسافت بيش از اندازه بزرگ شده و ديوان سالاري زيادي بر آنها چيره شده ، و خلاصه زيادي سياسي شده و به همين دليل بعضي از مديران رده بالاي آن رفته اند براي خود كسب و كار تازه اي راه انداختند. اين عيبي دارد؟شما براي روان كردن چرخ تصميم گيري سازمان چه كرده ايد؟بالمر: به نظر من يك عامل مهم اين است كه از فرصت هاي آينده انگاره روشني داشته باشيم. آن وقت در چهار چوب اين انگاره مي توان به افراد اختيار زيادي داد تا بتوانند تصميم بگيرند و ديوان سالاري كم شود. اگر اين انگاره روشن نباشد كار سخت مي شود. واج: يعني باره اي لايه هاي تصميم گيري را كنار زده ايد؟بالمر: ما لايه اي را كنار نزده ايم. گفتيم چهارچوب بايد روشن باشد. من با يقين و دلايل فراوان مي گويم اگر ساختار روشن نباشد ، يك نگرش انديشمندانه نباشد ، وضع خراب مي شود. به همين دليل است كه اين اندازه براي تعيين ساختار (نسل جديد خدمات ويندوز – نرم افزار جديد تحت شبكه)شور شوق دارم.3- مديريت رشد3-1-

جان چمبرز ، مدير عامل سيكوسيستمزدر ژانويه 1995 كه جان چمبرز به مدير عاملي سيكوسيستمز برگزيده شد تعداد كاركنان اين سازندۀ تجهيزات شبكه هاي رايانه اي ، 3هزار نفر و فروش سالانه آن تقريباً 2ميليارد دلار بود. امروز سيكو يك غول ارتباطات و مخابرات است با سي هزار كارمند و بيست ميليارد فروش. اكنون ارزش سهام سيكو از مرز 541 ميليارد دلار گذشته و اين بنگاه در جاي سوم بازار بورس قرار دارد. امّا از اواخر مارس 2000 در پي پديد آمدن نگراني دربارۀ حفظ جايگاه سيكو در بازار سهام و رويگرداني از خريد سهام اين بنگاه ، بهاي سهام اين بنگاه از اوج فروتر آمده و 25درصد كاهش ارزش داشته در حاليكه بهاي هر سهم هنوز بيش از 2 برابر سال 1999 است و تقريباً با روند 10سال گذشته هماهنگي دارد. با اين حال سيكو توانسته كاركنان خود را خشنود نگه دارد و مالك شكارهاي بالقوه باشد درچنين بازار متغييري چگونه مي توان روند رو به رشد را مديريت كرد؟واج: فرود اخير بهاي سهام بنگاه شما چه اثري بر توان شما در استخدام افراد و تصاحب شكارهاي جديد داشته است؟چمبرز: فراز و نشيب بازار در مقياس كلان ، اثري بر تصميم گيري ما در سيكو ندارد ... ما هميشه بر پايه صلاح و مصلحت كاركنان و سهامداران و آينده دور شركت تصميم مي گيريم نه بر مبناي چرخش هاي كوتاه مدت بازار سهام. براي ما كاركردن در يك بازار سخت ، آسانتر است تا در يك بازار پر رونق ، بهاي سهام ما به اندازۀ ديگران نوسان نمي كند لذا شركتهاي كه تا همين

يك ماه پيش نمي خواستند مال مال ما شوند اكنون پا پيش گذاشتند... در2 ماه گدشته چرخش هاي بازار اثري نداشته جز اينكه تملك را آسان كرده.واج: وقتي مايكروسافت قرار است شقه شود ، سيكو چگونه توانسته خود را از تيررس قوانين ضد انحصار دور نگه دارد؟چمبرز: چنين پيشامدي براي سيكو تكان دهنده و بي نهايت نوميد كننده است... ما با معيارهاي شخصي كار مي كنيم... و هيچ مانعي هم براي ورود به بازار ها نيست ، ظرف همين 18ماه گذشته ، 400 الي 500 شركت نوپا عليه ما وارد بازار شده اند. جايگاه خود ما ، در بازار هم حساب است. من در آي بي ام و آزمايشگاه هاي وانگ ، به تلخي آموختم كه رقابت چيز خوبي است. رقابت باعث مي شود تند تر حركت كني ... رقيب را نبايد به چشم بد نگاه كرد. آنها خوبند به اين دليل كه به مشتري خدمت مي كنند و اين باعث مي شود كه ما هم تندتر حركت كنيم ، چ.ن رقيبان خوبي داريم ظرف 3 تا 5 سال آينده سهم بيشتري از بازار خواهيم داشت. واج: چگونه ايده ها را به الگو تبديل مي كنيد؟چمبرز: هدف من تعيين استراتژي سيكو بوده و فرق نكرده – اين يكي از سه كار مهم من است. كار دوم اين است كه اعضاي تيم رهبري استقرار آن استراتژي را ، استخدام و تربيت كنم. كار سوم اين است كه واقعاً باريك شوم روي اينكه در سيكو چه فرهنگي لازم داريم ... و اين هم فرقي نكرده ، رهبر كسي است كه به حرفش عمل كند. پس وقتي مي

گوييم خشنودي مشتري از هر چيز مهم تر است ، بايد هر شب به مهم ترين مشترياني كه در سراسر جهان دارم گوش دهم. البته در پس اين هدف ، فرايندي داريم كه مثل ساعت كار مي كند. اين يكي از آن چيزهايي است كه من ئست نزده ام. ضمن اينكه در آمد كاركنان رابطه مستقيمي با ميزان خشنودي مشتريان دارد.جرگن شرمپ: رييس هيأت مديره و مدير عامل دايلمر – كريسلرجرگن شرمپ به تصميم هاي قاطع مي گويد تصميم هاي «ديجيتال» يعني مثل كامپيوتر فقط صفر و يك را مي شناسد ، تصميم هاي قاطع نيز بايد شفاف باشد: آري ، يا نه. جرگن شرمپ مي گويد: «باخود قرار گذاشتم در گفت و گوهاي ادغام ، موضوعات ناخوشايند را ار همان اول كار پيش بكشيم.» مصاحبه شرمپ با وال استريت جورنال در آستانه انقلابي برگزار شد كه يكي از آزمون هاي بزرگ كسب و كار جهاني زلزله افكنده است: ادغام دو غول صنعت خود رو يعني دايلمر بنز وكرايسلز آقاي شرمپ گفت عزم راسخ دارد كه با اقدامات سريع و قاطع ، حتي اگر ناخوشايند بنمايد ، فرآيند ادغام را مديريت كند.واج: حياتي ترين درسي كه در آغاز آموختند كدام بود؟شرمپ: عبارت «خطرات شاهل بيش از حد» ساخته و پرداخته من است. اينكه پيوسته بخواهي سازش كني ، گاه گاه كار دست ادم مي دهد. بعضي وقتها بايد قاطعانه كار را بريد. مي خواهي 2 شركت را به هم بچسباني كه وكيل عمومي جداگانه دارند ، يا رئيس ارتباطات  جداگانه دارند ، حسابرس جداگانه دارند ، رييس ارتباطات جداگانه دارند ، و ...آنها كه با

تصميم ديجيتال ميانه اي نداشته اند مي گفتند: «بسيار خوب ، با هم خواهيم بود ، ما يك خانواده ايم و يكديگر را دوست داريم» ولي ما با خودمان قرار گذاشتيم – گو اينكه در اجراي كامل آن موفق نبوديم – اما قرار گذاشتيم «موضوعات ناخوشايند را ار همان آغاز كار پيش بكشيم» اين را هم بگويم. اصولاً مردم ، آدم ها ، از تصميم ديجيتال (تصميم آري يا نه) خوششان نمي آيد ، حالت بينابين را دوست دارند.واج: چرا فكر كرديد بايد دربارۀ كاركنان ، تصميم آري يا نه بگيريد؟شرمپ: به دلايل روانشناسي ... اشتباه محض است اگر با شريك بشيني و بگويي «چيزي را تغيير نمي دهيم ، بگذار ببينم در 12 يا 7 ماه آينده چه پيش مي آيد ... كاركنان را ناراحت نكنيم. مي دانيد ، حقيقت اين است كه كاركنان چشم به راه تغييرند. حال اگر شما ظرف 10-20ماه اول دست به چيزي نزنيد ، سستي ايجاد مي شويد ... وقتي هواي تغيير از سر افراد افتد خيلي بيشتر در برابر آن مي ايستند تا هنگاميكه انتظارش را دارند. ...موضوع واقعاً مهم ديگر ، سرعت عمل بود. اين روزها سرعت عمل يعني اين كه گه گاه اشتباه هم بكني. اعتقاد من هميشه اين بود ... تا جايي كه مي تواني سريع عمل كن ... اگر واقعاً اشتباه كردي ، خوب بايد تصحيح كني ... اما خيلي بهتر است بجنبي و گه گاه اشتباه كني تا اينكه كند باشي. رو راست باششيد ، چون مي دانيد چه چيزي روح كاركنان را تازه مي كند؟ صداقت جداً مي گويم. منظورم اين است

كه هيچ كس در اين دنيا انتظار صداقت ندارد. 4- ايجاد انگ تجاري4-1- تينا براون ، مدير و سردبير مجله TALK تينا براون هنگاميكه ويراستار مجله Fair بود با قرار دادن تصوير دمي مور باردار در پشت جلد به حرفه خبر رساني از زندگي مشاهير ، ابعاد تازه اي بخشيد. مشوقان و منتقدان براون معتقدند كه او استعداد شگرفي در اينكه با ايجاد موجي ، كارهاي خويش را بر سر زبان اندازد دارد. واج: شما را ملكه «حرف روز» ناميده اند. نظر خودتان چيست؟براون: درباره معني اين اصطلاح مطمئن نيستم. به نظر من اين اصطلاح بدل به حرف بدي شده كه مردم خيال مي كنند مي شود بوسيله دستگاهي ، چيزي ، به موضوع نشر پيوند زد ... حرف روز ، علاقه خواننده است. اگر مجله اي بيرون بدهي كه مردم دوست داشته باشند آن وقت مي تواني اين اصطلاح را دربارۀ آن بكار بري ... من فكر مي كنم هر مجله خوب ، تا آخرين چيزي كه من دوست دارم به مزاق ديگران هم خوش آيد ، چه چيزي بهتر از اين . به نظر من هر مجله بيشتر به اين دليل انتخاب مي شود ، نه به دليل اينكه حرف روز است. واج: پس شما به ذوق خودتان تكيه مي كنيد؟براون: بله همين طور است. اما هركار تازه ، زود دلم را ميزند. واج: اين همه مجله منتشر مي شود شما چگونه خود را نشان مي دهيد و جلب توجه مي كنيد؟براون: من هميشه بر اين باورم كه اگر مجله اي ، از هر صفحه اي ، روي زمين افتاده باشد بايد قابل

تشخيص باشد. مثلاً شكل چاپ حروف متمايز باشد. از اين رو سعي كردم TALK هم متمايز باشد و هر كس با ديدن آن بفهمد اين مجله TALK است و مطالب استواري دارد ، به نظر من گرد آوري خرده ريز اين و آن ، دردي را دوا نمي كند ، مجله خوب بايد هويت ديداري نيرومند داشته باشد. من براي ايجاد حس «متفاوت بودن» در خواندن عنوان هاي روي جلد به خواندن مطالب درون مجله ترغيب شود.واج: جشن راه اندازي چقدر اهميت دارد؟ براون: بازار كار بسيار شلوغ و پر رقابت است. لذا فكر مي كنم هر چه براي جشن راه اندازي تلاش شود باز هم كم است ... در اين كشور پهناور بايد خيلي ها را بشناسي و با آدم هاي زيادي ارتباط بر قرار كني. هنگام بيرون دادن كار جديد ، به نظرم هر چه بيشتر بتوانيد افراد را برانگيزيد كه نخستين شماره را بخرند موفق تر خواهيد بود.واج: بيرون دادن يك نشريه جديد خيلي هزينه دارد؟براون: در مقايسه با نشريه قبلي پول كم تري در اختيار دارم ... خيلي بايد صرفه جويي شود. پندي كه در تالتر آموختيم اين بود كه اگر سرمايه نداري بايد مايه داشته باشي. چون نمي تواني 15 نفر را بفرستي كه موضوعي را برايت گزارش كنند ، پس بهتر است از ديدگاه كاملاً متفاوتي به آن نگاه كني. آن وقت توجه مردم جلب مي شود. در واقع بايد در هزينه كردن و بسته بندي كالا متفاوت باشيد. ظرفيت هاي جديد پيدا كنيد. از ظرفيت هاي موجود به شيوه متفاوت بهره گيريد. مثلاً از نويسنده ها ... راهش

اين است كه ببينيد چه چيزي آنها را سر ذوق مي آورد ... چنان برخورد كنيد كه حس كنند مي توانند دربار چيزهاي مطلب بنويسد كه تا حالا نمي توانسته اند.5- آموزه هاي اقتصاد نوين5-1- مايكل دل ، رييس هيأت مديره و مدير عامل دل كامپيوترتحولي كه مايكل دل با كمك اينترنت ، در صنعت توليد رايانه شخصي پديد آورد ، مانند تحولي است كه هنري فورد با كمك توليد انبوه توليد اتومبيل مدل T در صنعت خودرو ايجاد كرد. پيروزي خيره كننده دل كامپيوتر در دريافت بي ميانجي سفارش از مشتري ، و هماهنگ سازي خط توليد با سفارش ، از مايكل دل ، ستاره اي در وال استريت و پيشوايي در ديترويت ساخته ، تا جايي كه جانشينان هنري فورد دست به دامن وي شده اند تا راهي براي اداره صنعت خودرو به آن شيوه ، نشان آنان دهد.واج: شما بساط اينترنت را در شركت دل گسترده ايد. چگونه مي توان اين كار را در صنعت خودرو تكرار كرد؟دل: از پيامدهاي مهم فناوري اطلاعات ، كاهش جدي هزينه ارتباطات است ، اگر شما با يك تشكيلات قطعه سازي سروكار داشته باشيد ، هزينه بر قراري ارتباط با الكترونيك با آن به سمت صفر ميل مي كند يعني شما مي توانيد بين يك شركت توليد كننده و يك شركت قطعه آور ، يك ارتباط بسيار كارا بر قرار كنيد اين موجب مي شود زودتر بتوانيد كار را گسترش دهيد. نرمش بيش تي به كار مي دهد ، مي توانيد شبكه تأمين كنندگان را به شيوه پوياتري مديريت كنيد ، و از كارهايي كه در

تخصص شما نيست ، بپرهيزيد بنگاه ها به راستي مي توانند بناي كار خود را بر رشته اي بگذارند كه در آن استادند.واج: الگوي كار در صنعت خودرو ، فروش آني است. مشتري وارد نمايشگاه نشد خودرو حاضر است. خودرو سازها همين كه خودرو از خط توليد بيرون آمد پولشان را مي گيرند. آيا نبايد اين فرهنگ از بُن باز سازي شود؟دل: آنها بايد در جادۀ تغيير ، شتاب به خرج بدهند و مردم را آماده پذيرش آن تغييرات كنند.واج: شما باشيد از كدام سمت شروع مي كنيد؟دل: به گمان من در سمت قطعه آوران خيلي زود بهبودي پديد مي آيد. اگر ما به قطعه آوران خود بگوييم: «توجه ! شما بايد قطعات را در فلان سكو تحويل دهيد ، «خواهند گفت:» چشم قربان ، شما از ما يك ميليارد دلار جنس مي خريد. اين كار را مي كنيم امر ديگري نيست؟»واج: براي اينكه قطعه آوران را با خود همراه كنيد غير از پاداش ، ابزار ديگري هم داشتيد؟چوب هم به كار بود؟دل: همايش برگزار مي كرديم .... براي قطعه آوران كارنامه درست كرده بوديم. پايگاه داخلي كه فقط قطعه آوران و دل به آنها دسترسي داشتند درست كرديم ، كارنامه قطعه آوران يك راست وارد اين پايگاه مي شد و آنان از پيامد كار خودآگاه مي شدند ، بي امان روي اينها كار مي كرديم. واج: هنگام راه اندازي فروش بي ميانجي از راه اينترنت ، كاري هم كرديد كه در پايان نادرست از آ ب در آيد؟ چگونه آن را درست كرديد؟دل: درست مانند راه انداختن بنگاه ، هر لغزشي با گذشت زمان

ناچيز به چشم مي آيد. كافي است آنرا وارونه كني. اين يكي از جعبه هاي قشنگ اينترنت است. بسي آسان مي شود همه چيز را آزمود ...وقتي دادوستد را آغاز كرديم نخستين برتري ما اين بود كه مي توانستيم به طور ONLINE دريابيم سفارش مشتري در كدام مرحله است. البته اين توانايي را پيش از آغاز سفارش اينترنتي هم داشتيم ، اما نمي دانستيم چند نفر اين شيوه را خواهند پذيرفت. ما اينترنت را به شبكه مركزي خودمان پيوستيم لذا در هر آن مي دانستيم سفارش در كدام مرحله است ... بعد مي شد تلفن زد و وارد DELL COM شد كه يك وجه اصلي آن «وضع سفارش» است (اين سيستم اكنون مرحله نوپايي را مي گذراند)جوري شد كه در 4 روز اول ، 5 هزار نفر وارد شدند و از همين جا كار بالا گرفت. پيامش براي ما اين بود ... كه مردم اين را مي خواهند ... بعد آن را بهتر كرديم.واج: صنعت خودرو بيش تر در سمت قطعه آوران كار دارد يا سمت مشتري؟دل: به نظر مي رسد آنها به سمت قطعه آوران و فرآيند توليد كشش دارند. براي ما ساختن يك دستگاه رايانه شخصي 3 الي 4 ساعت بيشتر طول نمي كشد. اين براي بسياري از سازندگان سنتي شگفت انگيز است. طرح ما براي فرآيند است: كاهش زمان ، كاهش دخالت ها ، و توليد برابر سفارش ... در صنعت خودرو و علاقه به اين شيوه بسيار است.واج: افراد مهم شركت را چكونه به انجام اين تحولات وا مي داريد؟دل: خواه با آموزش ، خواه با زور. تمام سيستم داخلي {كارهاي

افراد} خودمان را به شبكه وصل كرديم.اگر مدير باشي جز با اينترنت شركت هيچ جور ديگري نمي تواني كار كني. نمي تواني كسي را استخدام كني ، نه اخراج. نمي تواني به كسي افزايش دستمزد بدهي ، نمي تواني سهام به كاركنان واگذار كني ، هيچ كاري نمي شود انجام داد مگر از راه شبكه.6- ردگيري گرايش ها 6-1- تام فرستون ، مدير عامل MTV NET WORKS جوانان و نوجوانان سالهاست والدين خود ، و بازارياب ها را گيج كرده اند. سپس MTV و مدير عامل آن تام فرستون ، مردي از نسل پس از جنگ جهاني ، از بازار جوانان چه مي دانند كه ديگران نمي دانند؟MTV در آغاز 21 مين سال عمر خود كه 15 سال آن با مديريت تام فرستون بوده در بازار جوانان در زمينه موسيقي نو ، مد و معرفي شخصيت ها ، هم چنان پيشتاز است. كانال كودكان اين تلويزيون ، يعني Nikel odeon جاي خود را در ميان پر بيننده ترين كانال هاي كابلي ، حفظ كرده است و كالاهايي با مجوز از رايانه هاي شخصي Rugrats گرفته تا پا جامه هاي blue,s را عرضه كرده است. آقاي فرستون كه كارش را با تبليغات آغاز كرده ، پيروزي خود را در ميان بينندگان جوان ، پيامد بازار پژوهي خستگي ناپذير ، و داشتن كاركنان جواني مي دادند كه خود را وقف كارشان كرده و پسند مشتريان خود را واقعاً درك مي كنند ، و نيز ناشي از فهم اين كه در اين كسب و كار ، تنها چيزي كه پايدار مي ماند «تغيير» است. در گفت و شنودي

در سال 2000 ، فرستون شرخ داد چگونه مي توان در بازار ناپايدار جوانان پايداري كرد.واج: چگونه پيوند خود را با بازار جوانان نگاه مي داريد؟فرستون: ما دنبال بينندگان ويژه اي مي رويم ، لذا از جَو پر هياهوي رقيباني كه در زمينه هاي همگاهي تر كار مي كنند كنار مي مانيم ... گمان من اين است كه اگر بتوانيم با بينندگان ارتباط درست بر قرار كنيم ... و وارد مغز آنان شويم و وارد كمد لباس آنها و جعبه سي دي آنها ، و سپس اين يافته ها را با مقدار زيادي ابتكار دروني تركيب كنيم و كالايي نو پديد آوريم ، ساير جنبه هاي كار روبه راه مي شود.واج: اين كار را چگونه انجام مي دهيد؟فرستون: باريك شدن روي بازار پژوهي ، ما شايد در ميان پژوهندگان بازار كودكان ، نوجوانان ، جوانان از همه پيش باشيم Nickel odeon مال كودكان 2 تا 12-13 ساله است ، و بينندگان اصلي MTV بين 18 تا 24 ساله اند.ما به صدها شيوۀ گوناگون ، تحقيق مي كنيم ، و حتي در مواردي افراد را به خواب القايي فرو مي بريم ، زندگي آنها را به تصوير مي كشيم ، و پژوهش هاي ميداني زيادي انجام مي دهيم. اما در كنار اينها كاركنان با فرهنگي داريم كه از جان و دل به آنچه انجام مي دهند دل بسته اند. تيمي كه گوشش به زمين است ، شَم خوبي دارد ، و خوب حس مي كند كه باد از كدام سو مي ورزد.ما در MTV روي جوانان و نوجوانان باريك شده ايم ، اما اين دورۀ سني

خيلي زود مي گذرد. يعني تا مي آيي به تهيه محصولات نمايشي براي يك گروه خاص ، با نگرش و طرز فكر خاص ، مسلط شوي ، آنها رفته اند. و خطا است اگر دنبالش بروي. نسل بعدي ، تروتازه و متفاوت از گرد راه مي رسد. دوران ستاره هاي جهاني كه بيش تر انگليسي و آمريكايي بودند و در دهۀ 70 و 80 شاهد آنها بوديم ، رو به فرود است مي بينيم روز به روز كشورها موسيقي خودشان را دارند ، ستاره هاي خودشان را دارند كه به زبان خودشان مي خوانند ، آهنگ هايي مي خوانند كه با خودشان پيوند بيش تري دارد ، موسيقي محلي ، آلماني باسد يا ژاپني و يا چيني ... به گمان من روبه اوج است. واج: سبك مديريت شما ، چه كمكي به پيروزي شما در بازار جوانان كرده است؟فرستون: ما كوشيده ايم از نظام آهنيني كه در برخي از بنگاه هاي توليد سرگرمي حاكم است دوري كنيم. اگر مي خواهيد يك بنگاه خلاق امروزي داشته باشيد بايد راه عبورايده از پايين به بالا باز شود. 7- چيرگي بر رغيب 7-1- فيل كانديت ، رييس هيأت مديره و مدير عامل بويينگهرگاه رقيب شما بانو آوري جسورانه ، عنوان هاي درشت خبري را در كمند آورد ، و مردم بگويند او نبض بازار را در دست دارند ، چه مي كنيد؟ فيل كانديت رييس هيأت مديره بويينگ ، اين روزها با چنين چالشي دست به گريبان است. حريف اصلي او يعني ايرباس ، هواي توليد هواپيماي جت 650 نفره a3xx در سر دارد و همين موضوع ،

قصه آنها را بر سر زبان آورده. ايرباس مي گويد ، اين هواپيما با 12 ميليارد دلار هزينه به مرحله توليد مي رسد ، به عنوان بزرگترين هواپيماي مسافربري جاي بويينگ -4-747 را خواهد گرفت. شركت بويينگ در واكنش به اين امر پيشنهاد ساخت x747 يعني برادر 747 را داده كه گفته مي شود تا توليد 4 ميليارد ، خرج دارد.واج: براي ورود به بازار سوپر جامبوجت ها ، بويينگ پيشنهاد ساخت نمونه بزرگتر 747 را داده و ايرباس در پي توليد A3XX جديد است. گفته مي شود بويينگ شايد اين بخش بازار را به اير باس ببازد. شما اين را مي پذيريد؟كانديت: هر گاه فرصتي از دست برود ، رقيب جان مي گيرد ، تقليد مو به مو از رقيب شايد بهترين فرصت براي جت سه موتوره ، ساختند با مشخصات يكسان ، و ابلهانه به جان هم افتادند. انسان بايد ببيند آيا بازار را مي شناسد؟ آيا بهتر از رقيب به ان جواب مي دهد؟ از ديد ما ساخت هواپيماي جديد بر پايه محصولات موجود ، خيلي منطقي تر است تا شروع از صفر. امروزه براي ما از نظر اقتصادي به هيچ وجه مقدور نيست يك هواپيماي كاملاً جديد ، مختص اين بازار بسازيم ، معلوم نيست جواب بدهد.من رقابت را دوست دارم. اگر مي خواهيد افراد به در خور داشته باشيد ، رقابت درست كنيد. بدون آن فرد تنبل مي شود و آخرين تلاش را نمي كند. حروف من دربارۀ اير باس نيز همين است.گمان دارم آنها ما را پيش مي رانند و ما آنها را ، اين عيبي ندارد. ما هميشه

رقابت سالمي داشته ايم ، دوراني نبوده كه نداشته باشيم. فقط بازي كنان عوض شده اند.«فهرست»1- مقدمه2- بر انگيختن كاركنان2-1- جك ولش ، رييس هيأت مديره و مدير عامل جنرال الكتريك2-2- استيو بالمر ، مدير عامل مايكروسافت3- مديريت رشد3-1- جان چمبرز ، مدير عامل سيكو سيستمز 3-2- جرگن شركپ ، مدير عامل دايملر – كرايسلر4- ايجاد انگ تجاري4-1- تينا براون ، سر دبير محله TALK5- آموزه هايي از اقتصاد نوين5-1-مايكل دل ، رييس هيأت مديره و مدير عامل دل كامپيوتر 6- ردگيري گرايش ها6-1- تام فرستون ، مدير عامل ام تي وي نت وركز7- چيرگي بر رقيب7-1- فيل كانديت ، رييس هيأت مديره بويينگ

مديريت دانش مفاهيم وزيرساختها

تاليف:دكترمحمد حسن زاده

نام تخليص كننده: مصطفي توسلي فر-  ناشر:نشركتابدار -  شابك: 5 _58_7143_964_978- مفهوم مديريت اطلاعات ودانش: امروزه دانش يك سرمايه تلقي  ميشود .سازمان توسعه وهمكاري اقتصادي براقتصاد دانش محور ونقش دانش درپيشرفت هاي اقتصادي در هزاره سوم تا كيد كرده است.درگزارش توسعه جهاني كه درسال 1998 توسط بانك جهاني منتشرشد امده است دركشورهاي پيشرواقتصاد اهميت دانش به عنوان يك منبع درمقايسه با ساير منابع چنان افزايش يافته است كه به عنوان عامل تعيين كننده استاندارد زندگي درامده است world bank بانك جهاني درسال 2002بارديگربراهميت دارا اي هاي دانشي ملت ها تا كيد كردودارااي دانشي ملتها را راهي براي مشاركت كشورهاي درحال توسعه درانقلاب دانشي به شمار مي اوردكه در كاهش فاصله بين كشورهاي درحال توسعه وتوسعه يافته نقش دولت جمهوري اسلامي ايران نيز توسعه مبتني بر دانايي( دانش محور)را يكي ازمحور هاي اساسي برنامه چهارم توسعه كشور قرار داده است(1382)بخش اول قا نون برنامه چهارم توسعه اقتصادي ,اجتماعي وفرهنگي 1383نيز

به "رشد اقتصاد ملي دانايي محور "وبخش چهارم به "توسعه مبتني بر دانايي"اختصاص يافته است .درهمه موارد فوق"دانش" عنصري اساسي است كه در هزاره سوم به عنوان ابزاري براي حذف يا حداقل كاهش فاصله بين كشور هاي پيشرفته ودر حال توسعه مورد توجه سازمان هاي بيم المللي ودولت هاي ملي قرار گرفته است .براي دست يابي به توسعه مبتني بر دانايي,مديريت دانش يك ركن اساسي است .چنانچه دانش به صورت اصولي مديريت نشود ودانش فردي به دانش جمعي تبديل نگردد نمي توان ان رابه عنوان ركن توسعه قلمداد كرد .به همين دليل است كه مديريت وبرنامه ريزي توسعه در سطح ملي وبين المللي ضروري تلقي ميشود .يكي از ملزومات مديريت دانش ,شناسايي وفراهم اوري زير ساخت هاي ان است .درغير اين صورت مديريت دانش نميتواند محور تو سعه واقتصاد ملي قلمداد شود . شناسا اي زير ساخت ها نيازمند مطالعه اي بنيادي است.تحقيقي جدي درباره بنيانهاي نظري وچهار چوب هاي مديريت دانش در ايران نشده است . فقدان بنيان هاي نظري ميتواند مشكلات زيادي را براي پژوهشگران اين عرصه به وجود اورد . مباني فكري ونظري مديريت دانش وابعاد مختلف زير ساختي ان در سازمانها از مباحث مهم اين اثر است. دانش چيست فرانسيس بيكن فيلسوف انگليسي در چهار قرن پيش گفت): دانش قدرت است).شركت هانيزكم كم به ارزش دانايي پي برده اند.سالها كه در شركت هاي تجاري دانش ازمهمترين دارايي هابه حساب مي ايدmovizzo1995))پروساكت وداونپورت1998معتقدند كه دانش تركيب سيالي ازتجارب ,ارزشها,اطلاعات زمينه اي وتفكرحرفه اي كه چهارچوبي رابراي ارزيابي وارائه تجربيات واطلاعات جديد فراهم ميكند.دانش از نظر ماهوي بردو نوع است                              الف دانش نهان.

دانشي است كه ازتركيب اطلاعات دريافتي شخص از محيط پيرامون خود بازمينه هاي فكري وتجربيات او شكل ميگيرد.چنين دانشي درپيشبرداهداف شخصي وسازماني نقش تايين كننده داردامامديريت نظام يافته وهمچنين انتقال ان به افراد ديگر به سختي انجام ميشود.                                    ب دانش عيان .دانشي است كه درقالب يك محمل دانشي از حالت نهان به عينيت رسيده است.به عنوان نمونه شخصي دانسته هاي خودرا به صورت سخنراني نوشته ونظير ان عرضه كند.نوع ديگري ازدانش عيان يا عينيت دانش,تبلوران درقالب مصنوعات مختلف است كه البته درمتون مربوت به حوزه دانش درباره ان بحث نشده است.دانش عيان نسبت به دانش نهان قابليت انتقال,مديريت واستفاده پذيري بيشتري دارد. دانش رابه لحاظ شمول وگستره نيز ميتوان به دونوع تقسيمكرد:                                                           الف.دانش شخصي.دانشي كه به لحاظ توليدگرداوري واستفاده درتملك شخص ميباشد.چنين دانشي هرچندممكن است منافع جمعي نيز داشته باشد,اما بيشتر براساس منافع شخصي گرداوري ميشود.همه انسانها درزندگي خود دانش را به دست مي اورندودر مقاطع مختلف از ان استفاده ميكند وجود چنين دانشي در زمانهاي مختلف منافع ومنزلتي رابراي او به ارمغان مي اورد.به عبارت ديگر افراد دانشمند به واسطه دانش خوداز ارزش ومنزلت خاصي برخوردار ميشوند.                                        ب.دانش جمعي.دانشي است كه فرايند شكل گيري ان دريك مجموعه سازماني است اين نوع دانش ذاتا اجتماعي است ورابطه مستحكمي باموفقيت ها ,شكست ها ,رويه هاوساختارهاي سازماني دارد از انجايي كه دانش جمعي در ذهن افراد مختلف شكل ميگيرد به اندازه دانش شخصي منسجم نيست مجموعه دانش سازماني به مثابه جدول حروف متقاطع است كه حرف هريك از خانه هادر اذهان كاركنان جاي گرفته است .سازمانها معمولا بيش از افراد عمر ميكنند وافراد سازمان دريك دوره زماني 

مشخص جايگزين ميشوند در نتيجه فقدان دانش كاركنان بازنشسته ,باز خريد شده ,انتقالي وحتي اخراجي ميتواند اسيبهاي جبران ناپذيري رابه دانش سازماني و فرايند هاي كاري ان وارد سازد . گرداوري,سازماندهي وانتقال دانش به فرايند هاي پيچيده اي نياز دارد .بهترين فرايند  اين است دانش ازحالت ذهني به عيني واز حالت شخصي به جمعي تبديل شود تا قابل مديريت گردد.براي درك بهتر مفهوم  دانش ,فرايند دانش رامورد توجه قرار ميدهيم .فلمينگ داشته هاي ذهني بشر را با توجه به ميزان درك وارتباط زمينه اي به سطوح مختلف تقسيم مي كند :داده,اطلاعات,دانش,خرد,حقيقت .                                                   1داده.درپايين ترين سطح قرار دارد وعبارت است از يك نقطه فاقد معنا در بعد زمان ومكان كه هيچ اشاره اي به زمان يامكان وبلازمينه است به همين خاطر فاقد رابطه معنا دار با چيز هاي ديگر ميباشد    2اطلاعات.زماني حاصل ميشود كه بين داده هادر بعد زماني ومكاني ارتباط ايجاد شود اين ارتباط ميتواند بين داده ها يا داده هاواطلاعات برقرار شود بنابر اين اطلاعات تا حدودي داراي زمينه است واشخاص ميتوانند بر اساس تطابق داشته هاي قبلي خود ان را درك وتعبير كنند                    3دانش.همان گونه كه درتعريف داونپورت وپروساكت  نيز اورده شده تركيبي از اطلاعات ,تجارب, ارزشها وپيش زمينه هاي ذهني ومحيطي شخص است مطلب مهم اين است كه , در مفهوم دانش يك چهار چوب والگويي نهفته است كه چرا يي وعلت پديده هارا مورد نظر قرار ميدهد دائما در حال تغيير است واز تركيب اطلاعات مختلف ,اطلاعات جديدي رابه وجود مي اورد وبه شخص دانشمند قدرت تحليل,ارزيابي وپيش بيني ميدهد.شبكه ارتباطات بين اجزاي دانش (داده ,اطلاعات, زمينه ها, داشته ها, تجارب

وايده ها)از اهميت بالايي برخوردار است ومادام كه اين ارتباط برقرار نشود نمي توان داشته هاي ذهني رادانش ناميد.                 4خرد.عبارت است از درك ماهيت اصلول حاكم بر الگوهاي دانش .افرادي كه داراي حكمت باشندبا ايجاد تغيير در ساختار موجود ميتوانند تجربه ,زمينه ودانش جديدي را ايجاد كنند . اين افراد تفكر انتقادي دارند وخلاقيت ونبوغ در اين قشر درسطح بالايي قرار دارد .شخص مورد نظر در مثال در صورتي كه به خرد دست يافته باشد ميتواند با ايجاد رابطه بين تجربيات مختلف ,چشم انداز جامع تري پيدا كند وعلاوه بر اقدامات عملي كه درراستاي دانش خود انجام مي دهد,در سايه تفكر خلاقانه راه هاي مختلفي را به همراه مزاياومعايب انها براي خود ترسيم ميكند .تفاوت بين قضاوت فرد دانشمند وخردمند دراين است كه شخص دانشمند ممكن است براساس تجربيات محدود تري قضاوت كند ولي خردمند با ايجاد رابطه بين تجربيات مختلف واستفاده از چاشني خلاقيت در مورد                                                    پديده هاقضاوت ميكند براين اساس خرد ازمقبوليت جهاني برخوردار است و به حقيقت بسيار نزديك است وتغيير خرد نسبت به تغيير دانش ,اطلاعات ودانش نياز به مدت زمان زيادي دارد.به تعبير ديگر محدوديت زمان ومكان در مورد خرد چندان مصداق ندارد واين تنها وجه مشترك خرد وداده است   مديريت اطلاعات ومديريت دانشمعمولا يك پديده در جا معه به وجود ميايداصطلاحات ومفاهيم مربوط به ان در متون تخصصي شكل ميگيرد وسپس وارد واژه نامه ها ميشود. به نظر ميرسدگسترش ارتبات وكوچكتر شدن فضا ونزديكتر افراد جوامع مختلف به يكديگر سبب تزلزل وناپايداري نظام فوق شده. امروزه جوامعه مختلف ارتباط تنگاتنكي باهم دارند و فناوري اطلاعات وارتباطات فاصله زماني ومكاني

را در سطح ملي وبين المللي كاهش داده است درنتيجه به محض برخي از پديده هاي جوامع ديگر به شكل اخبار.مقالات.سخنراني ها و نظير انها به كشور ها ومناطق ديگر منتقل ميشود روابط تخصصي وتجاري ويا ترجمه مهم ترين ابزار انتقال است .به همين دليل روال فوق در جامعه مقصد (برخلاف جامعه مبدا )با نارسا يي روبه رو ميشود .تقدم وتاخر زماني بين مفاهيم ومصاديق به هم مي ريزد جامعه مقصد بدون ان كه مصداق را تجربه كرده باشد مفهوم ان را دريافت ميكند.تعريف مديريت اطلاعات از مديريت اطلاعات تعاريف مختلفي ارائه شده است ويلسون]1989[با در نظر گرفتن منا بع اطلاعاتي به عنوان نمودي از اطلاعات وكاربرد فناوري اطلاعات اين تعريف را ارائه كرده است:(مديريت كارامد منابع اطلاعاتي داخل و خارج از سازمان با استفاده از فناوري اطلاعات مناسب) چنين به نظر ميرسد كه تعريف ويلسون تعريف كاملي نباشد زيرا هدف استفاده ار فناوري اطلاعات در مديريت كارامد منا بع اطلاعات بيان نشده است باربارا لافان 2001مديريت اطلاعات را به صورت يك فرايند تعريف كرده واطمينان از شناسايي ودريافت ارزش اطلاعات را نيز بخشي ازاين فرايند به حساب اورده است تعريف مديريت دانشمديريت دانش مفهومي است كه تعريف هاي زيادي براي ان ارائه شده است برخي از صاحب نظران مانند ارنست پرز تاكيد دارند كه دانش يك سر مايه سازما ني است ومديريت دانش را برهمين اساس تعريف ميكنند وي معتقد است مديريت دانش عبارت است ازگرداوري دانش وقابليت هاي عقلاني وتجربيات افراد يك سازمان وايجاد قابليت بازيابي انها به عنوان يك سرمايه سازماني. برخي برفرايندمدار بودن مديريت دانش تاكيد كرده وان رادرتعاريف خود گنجانده

اند.نيگل كينگ يكي از  افرادي است كه مديريت دانش را فرايند خلق  سازماندهي  اشاعه وحصول اطمينان ازدرك اطلاعات مورد نياز براي انجام يك كار تلقي ميكندمالهوترادر سالهاي اخير بيشترين فعاليت را در زمينه مديريت دانش داشته است واين مفهوم رااز ديد گاه نطري تعريف كرده وي مديريت دانش راكمك به سازمان ها دريافتن راهاي نوين بهره جويي از دانش عيني وذهني افراد ان ميداند malhutra1] 998[ديويد استمپز1999مديريت دانش را مقداري كار بردي تر تلقي كرده و براي مديران نقش فعالي قاعل شده وي مديريت دانش را فراهم اوري دانش مورد نياز درزمان ومكان مورد نياز وبراي شخص نياز مند تعريف ميكند.تفاوت مديريت اطلاعات ومديريت دانشبررسي سير تحول وتعاريف دو مفهوم مديريت اطلاعات ومديريت دانش .نشان داده است اگر چه اين دو مفهوم به همديگر نزديكند ودر برخي ازجنبه هااز جمله گرداوري  سازمان دهي ونظير ان ازمكانيزم هاي تقريبا مشابهي استفاده ميكنند ولي هركدام ويژگي هاي خاص خودرا داردواز همديگرمتمايز ميشوند.تعاريف مديريت اطلاعات ومديريت دانش نشان ميدهد كه اين دو مفهوم در برخي ازفرايند ها بايكديگر تفاوت دارند بعنوان مثال مديريت اطلاعات بيشتر به دنبال ذخيره وباز يابي اطلاعات است درحالي كه مديريت دانش به دنبال اشتراك گزاري دانش است .مراحل مديريت دانش مديريت دانش بيش ازهمه چيز به دنبال ان است كه بين افراد شاغل دريك سازمان ارتباط دانشي بر قرار كند .روشهاي استفاده از دانش سازماني را را ياد دهد  زمينه هاي تبديل دانش شخصي به دانش جمعي وبلعكس را فراهم اورد تا در نهايت نو اوري وخلاقيت را تقويت كند اين كاركرد مديريت دانش توسط ابل واكسبرو]2001 [نيز مورد تا كيد قرار گرفته

است مانسكو ]2000 [چهار مرحله را براي مديريت دانش شناسايي كرده است ..1 اشكارسازي دانش2 ايجاد گرايش به سوي دانش 3فرهنگ سازي براي اشتراك گذاري دانش 4 زير سازي براي توزيع دانشمباني نظري مديريت دانش دانش به عنوان منبع اصلي سازمانها تلقي ميشود چنانچه سازمان ها بخواهند به مديريت دانش به عنوان يك سرمايه سازماني بپردازند بايستي عوامل زيرساختي مناسبي را فرا هم اورند . فراهم اوري عوامل زير ساختي نيازمند مجموعه هاي سازماني است كه سازو كار هاي خاصي را مي طلبد 1 نظريه شركت نظريه شركت از نظريه هاي است كه قابليت هاي سازمان را ازهرنوع مورد توجه قرار ميدهداين نظريه دراواسط دهه 1980 توسط انتوان اگوستين ارائه شده والفرد مارشال ان را تكميل كرده خلاصه اين نظريه اين است كه مهمترين هدف يك شركت به حداكثر رساندن سود ميباشد وشركت ها ويا سازمان ها براي حداكثر سود سعي ميكنند از كليه منابع خود بيشترين استفاده را به عمل اورند 2 نظريه تعادل سه جزئي نظريه تعادل سه جزعي راميتوان يك نظريه بنيادي براي شكل دهي اينده دراز مدت سازمان ها برشمرد كه با نگاهي ديگر بر اهميت دانش در سازمان ها تاكيد ميكند طبق اين نظريه ]قانع بصيري 1373[ حيات  اجتماع وفناوري سه مقوله اي هستند كه از جرم  انرزي واطلاعات تشكيل شده است. تكامل اين سه نيز درفزوني اطلاعات در طول عمرشان تعريف ميشود.  درحقيقت تفاوت اين سه در ميزان اطلاعاتي است كه توانسته اند در طي زمان در خود ذخيره كنند.3 نطريه توليد وتبديل دانش سازماني نظريه توليد دانش سازماني در سال ]1994 [توسط نوناكا مطرح شد وبر ماهيت فعال

وذهني دانش واصلاح باورها وجلب مشاركت مردم تاكيد دارد اين نظريه كاركرد اصلي سازمان رادر تقويت دانش توليد شده به وسيله افراد وتبلور ساختن ان به عنوان بخشي از شبكه دانشي سازمان ميداند.4 نظريه سازمان ياد گيرنده نظريه سازماني ياد گيرنده از نظراتي است كه لزوم جريان دانش در سازمان هارا توجيه مي كند ديويد گاروين در سال ]1993 [سازمان ياد گيرنه را سازماني  تعريف كرده كه مهارت تو ليد گرد داوري وانتقال دانش و همچنين تقيير رفتاربا توجه به دانش  وانديشه هاي جديد راداشته باشد.ضرورت مديريت دانشبيشر نظريات مديريتي ابتدا درشر كت هاي بزرگ ازموده مي شود پس ازان ساير بخش ها ازجمله سازمانهاي دولتي از ان اقتباس ميكنند. نمو نه هااي از اين دست عبارتند از : مديريت منابع سازماني ,مهندسي مجدد فرايند هاي تجاري ومديريت كيفيت فرا گير.مديريت دانش نيز مستثني نيست تجربه چندين دهه سازمان هاگواه است كه مديريت دانش تنها يك مد زودگذر مديريتي نبوده است مرحله مد بودن خود راپشت سر گذاشته وزمان ان رسيده كه استقرار يابد اكنون مناسب ترين فرصت براي توجه جدي به مديريت دانش در بخش هاي دولتي است .دانش عامل تايين كننده رقابت در بخش دولتي شده است ارائه خدمات وسياست گذاري وظيفه اصلي دولت است ,دو لتها دريك نظام اقتصاد دانشي به طور روز افزون در اين عرصه ها در سطوح ملي وبين الملل دولتها وسازمانهاي غير دولتي با سازمانهاي خارجي كه خدمات مشابهي را ارائه ميدهند در رقابت هستند [oecd2003]نتيجه گيريامروزه دانش سرمايه سازمان تلقي ميشود . دربيرون از سازمانها ممكن است شركت هااي باشند كه اطلاعات ودانش مورد نياز سازمان ها

را دراختيارشان قراردهد,اما براساس ''نظريه دانش مدار شركت''وجود مجموعه هاي سازماني براي توليد دانش خاص سازماني – كه ذاتا دانشي اجتماعي است – ضرورت دارد .در حال حاضر سياست كوچك سازي دولت پيگيري ميشود براي تحقق ان بر اساس ''نظريه تعادلات سه جزئي'' بر دارايي هاي دانشي سازمان ها ,تدوين راهكارها وايجاد ساختارها تا كيد ميشود . به عبارت ديگر , چنانچه  سازمان ها به دنبال كوچك سازي ساختار هاي فيزيكي خودهستند ناگزير بايد به گسترش ساختار هاي دانشي خود توجه كافي كنند . توليد وتبديل دانش از حالت نهان به حالت عيان وهمچنين از شكل فردي به شكل اجتماعي در ''نظريه توليد وتبديل دانش سازماني'' ارائه شده است .اين نظريه وجود فرايند هاي سازماني خاصي را توجيه ميكند كه سازمانها بتوانند دانش سازماني خودرا سامان داده وبه عنوان يك سرمايه سازماني استفاده كنند .پاسخگويي به نيازهاي محيطي متغيير مستلزم پو يايي مداوم سازمان هاست كه در نظريه ياد گيري سازماني به خوبي منعكس شده .براي پويااي سازمان ها ,جريان مداوم دانش در شريان هاي سازماني ضروري است . پويااي مورد نظر هنگامي قابل تصور است كه سازو كار هااي براي تداوم ان وجود داشته باشد. به عبارت دقيق تر, بدون وجود سازو كارهايي براي مديريت دانش.پويااي جريان دانش اتفاق نخواهد افتاد.نظريه هاي چهار گانه فوق لزوم مديريت دانش درسازمانها راتوجيه مي كنند . بنابراين زيرساختهاي  مورد نياز براي مديريت دانش در سازمان ها ضروري استزير ساختهاي مديريت دانش اساس يابنيان هاي لازم براي ايجاد يك نظام, سازمان ياسازه رازيرساخت گويند. شوراي سردفتران اطلاعات] 2001[ سه عنصر افراد ,فرايندها وفناوري را به عنوان عوامل زير

ساختي مديريت دانش دربخش دو لتي ميداند. اين ها سه عنصر اساسي يك محيط سازماني نيز محسوب ميشود.شرما و ويكراماسينگه] 2002 [نيز چهارعامل زير ساختي براي مديريت دانش را شناسايي كردند كه كه عبارتند از زير ساخت هاي لازم براي هم كاري زيرساختهاي لازم براي شكل دهي حافظه سازماني زير ساختهاي منابع انساني و شبكه دانش . سازمان توسعه وهمكاري اقتصادي] 2003[ سه گروه از عوامل زير ساختي را ذكر كرده است كه عبارتند از ارايش سازماني ,نيروي انساني وفناوري اطلاعات وارتبا طات.بامرور تعاريف عوامل زيرساختي مديريت دانش نشان ميدهد كه ''منابع انساني'','' فرايند ها ''و''فناوري ''مهم ترين زيرساختها ي مورد نيازتلقي ميشود.منابع انساني مهمترين عنصر منابع انساني است زيرا مديريت دانش به تمايل افراد براي به اشتراك گذاري واستفاده مجدد دانش متكي است                                                                                                                                   فناوري اطلاعات فناوري اطلاعات ميتواند اشتراك گذاري دانش را درون وبيرون ازمرز هاي سازمان تسهيل كند اما فرايند هاي واقعي توليد وتبديل دانش را افراد سازمان ايجاد وتكميل ميكنند .ديدگاه منبع مدار شركت نيز برسرمايه انساني در افزايش توان رقابتي شركت ها وياسازمان هاتاكيد  دارد barney1991به همين دليل منابع انساني راقبل از ساير عوامل زير ساختي بررسي مي كنيماستخدام كاركنان استخدام كاركنان براي سازمان منافعي مانند ثبات بالا پيش بيني گنجينه دانشي سازمان همامنگي وكنترل بهينه جامعه پذيري بيشتروهزينه كمتر ونظايران دارد   .هر چند كه استفاده از نيروي انساني بيرون از سازمان مانند نيروهاي كمكي يا كاركنان سازمانهاي همكارموجب كاهش هزينه هاي مديريتي وهمچنين افزايش انعطاف سازمان ميگردد اما هدف اين است كه مزايا ومعايب اشكال مختلف كار گزيني تعديل گردد.از ديدگاه منبع محور شركت سازمان ها بايستي به دو عامل

تعيين كننده راهبردي توجه داشته باشند 1ارزش شركت 2يگانگي سرمايه ها . درصورتي كه يگانگي سرمايه وارزش شركت بالا باشد شركت بايستي اين دارايي را ازطريق ايجاد روابط دراز مدت بر اساس مشاركت دو جانبه به صورت داخلي توسعه دهد.چنانچه يگانگي سرمايه انساني ,پايين باشد اما ارزش شركت همچنان بالا باشد شركت بايد سرمايه انساني خودرا از بازار تامين كند وبراي جبران كمبود نيروي انساني راهكارهاي لازم راپيش بيني كند .چنانچه يگانگي وارزش هر دو پايين باشد .براي اموري مانند منشي گري ونظاير ان استفاده از نيروهاي قرار دادي خارج از سازمان مفيد به نظر ميرسد.درنهايت چنانچه كه ارزش شركت پايين باشد اما يگانگي سرمايه انساني بالا باشد سازمان بايستي با شركاع خودائتلاف ها اي تشكيل دهد تا به مهارتهاي ارزشمند كاركنان انان در اموري مانند مسائل حقوقي وغيره دسترسي داشته باشد . راهبرد هاي بازنشستگي فراهم اوري محيط كاري لذت بخش قراردادهاي شغلي جذاب ورويه ها وطرح هاي جبران حقوق ويزه سازمان ,راهكار هااي است كه سازمانها ميتوانند براي حفظ كاركنان خود ويا جذب نيروي ارزشمند از خارج از سازمان استفاده كنند .در برخي سازمان ها باز نشستگي افراد به مثابه پايان رابطه شغلي كاركنان باسازمان است .درحالي كه افراد باز نشسته سازمان به عنوان سرمايه انساني قابل استفاده مطرح هستند,بنابراين,براي مديريت واستفاده بهينه ازتوان كاري ان ها بايستي راهكارهاي لازم پيش بيني شود .راهبرد هاي تشويق به اشتراك گذاري دانش پرداخت دست مزد بيشتر از بازار,طرح هاي پاداش دهي بر اساس عملكرد انفرادي ,گروهي وسازماني از جمله مواردي است كه ميزان به اشتراك گذاري دانش را ارتقاع مي بخشد . چنانچه افراد درقبال

به اشتراك گذاري دانش وتجربيات خود پاداش بگيرند و تشويق شوند انگيزه بيشتري براي انجام ان خواهند داشت طرح سازماني مشاركت كاركنان در مديريت سازمان ,ساختار سازماني افقي وكاهش سلسله مراتب سازماني وبكار گيري عناوين شغلي انعطاف پذير ,نهادينه شدن پاي بندي به ارزشها وباور هاي مشترك در فرهنگ سازماني از جمله موارد ساختاري وسازماني است كه بالندگي گاركنان را افزايش ميدهدورغبت انهارا براي در اختيار گذاشتن تجربيات واموخته ها بالا مي برد .راهبرد هاي اطلاع رساني طراحي وبكار گيري نظام هاي نظارتي وباز خورد گيري و همچنين فراهم اوري ملزومات مربوط به تفسير دانش نهان دربازار كار,توان مديريتي سازمان را براي  استفاده بهينه از نيروي انساني ارزشمند درون  وبيرون از سازمان افزايش ميدهد . چنانچه اطلاعات مربوط به عملكرد كاركنان وكارايي فرايند هاي سازماني در برابر نيازهاي محيط پيراموني  به صورت كار امد در اختيار مديران قرارگيرد انها ميتوانند صاحبان دانش نهان درون و بيرون از سازمان را به خدمت گرفته ودر راستاي اهداف سازماني خود به خدمت گيرد.مسائل مربوت به فرهنگ سازماني معمولا اماده سازي فرهنگ يك سازمان  ]اعم از ارزشها ورفتارها[ براي مديريت دانش مهمترين ومشكل ترين چالش مي باشد .ميزان همكاري افراد مهمترين مشغله مديران تلقي ميشوند .زيرا موفقيت مديريت دانش به انگيزه تمايل وتوان افراد براي به اشتراك گذاري دانش واستفاده از دانش ديگران متكي است. افراد در سازمان هميشه ميتوانند به عنوان عامل توانمد ساز ويا موانع فرايند ها وفناوري براي مديريت دانش تلقي شوند .مانع ها بايستي شناسايي ورفع گردد و عوامل تسهيل كننده نيز بايستي افزايش يابد.فرايندهاعوامل فرايندي زير ساخت مديريت دانش درسازمان هاشامل طيف گسترده اي

است كه ايجاد انها توجه خاص مديران سازمان هارا مي طلبد .زير ساخت هاي فرايندي براي توليد و به اشتراك گذاري دانش سازماني وهمكاري با ساير سازمان ها جهت بهره مندي از دانش برون سازماني وايجاد زمينه هاي مبادله دانش است.دانش مداري مديريت در سازمان اولين مورد قابل توجه براي ايجاد انسجام وهماهنگي دانش سازماني نوع مديريت ميباشد . به عبارت ديگر نحوه مديريت يك سازمان دانش مدار ويژگي هاي خاصي را ميطلبد .انواع مديريت1مديريت سلسله مراتبي مديريت سلسله مراتبي كه مديران ميانه به عنوان مترجمان دانش نهان رده هاي بالاتر وپايين تر خود به دانش عيان عمل ميكنند. اين نوع مديريت هميشه بين مديران عالي رتبه سازمان وكاكنان اجرااي فاصله وجود دارد وارتباط بين انها سلسله مراتبي است. اين نوع ارتباط در سازمان هاي دانش مدار امروزي چندان مفيد نيست ,مگر بخشي از وظايف مديران ارشد به مديران مياني تفويض گردد2مديريت فرامتني مديريت فرا متني كه تر كيبي از مديريت سلسله مراتبي وگروههاي خود سامان يافته است. اين نوع مديريت بر تنوع درخواست متمركز است .گاهي سلسله مراتب مديريتي رعايت ميشود وگاهي نياز به سلسله مراتب مديريتي نيست .مديريت فرامتني نيز به كمك پيشرفت هاي فناوري حاصل شده وسازمانها براي مديريت بهينه دانش موقعييتي را فراهم مي اورند تا مديران بتوانند به سرعت اطلاعات را بين كار كنان توزيع كنند,براي انجام كارها تيم هاي همكار تشكيل دهندوحتي از افرادخارج از سازمان نيز در تركيب اين تيم ها استفاده كنند, تابدين از اطلاعات ودانش برون سازماني بهره مند شوند .اين كار فضا هاي مشترك سازماني را شكل ميدهد كه يكي از مهمترين ابزار هاي توليد

دانش سازماني است.فن اوري فناوري ,به ويژه فناوري اطلاعات يكي از مهمترين عوامل ارتباط بين بخش هاي مختلف سازمان وزمينه ساز انتقال دانش است . همچنين يكي از زمينه هاي پژوهشي مربوط اشتراك دانش نيز فناوري اطلاعات وارتباطات الكترو نيكي است .به عنوان نمونه بلاكلر]1995[باطبقه بندي دانش به انواع مختلف توانست پژوهش زوبف]1988[در باره بكار گيري فناوري اطلاعات در يك مجموعه ساخت وتوليد راتوجيه كند.وي معتقد است مهارت هاي عملكردي بافناوري هاي رايانه اي تكميل خواهد شد .بنابر اين باكد گذاري اطلاعات با استفاده از نظام هاي رايانه اي هوشمند وگسترش دسترسي به اطلاعات ,دانش فرهنگي شكل مي گيرد و دانش رويه اي استحكام پيداميكند .يكي ديگر از ديد گاه هاي مربوت به نقش فناوري اطلاعات در اشتراك دانش ,نظريه ارتباطات است.اور ليكوسكي ويتس 1994با اشاره به گنجينه هاي دانشي ,چگونگي تدوين ساختار هاي ارتباطات توسط محققان حوضه هوش مصنوعي را تجزيه وتحليل كردند.براساس يافته هاي انها ,گنجينه هاي دانشي كه توسط گروههاي هم كاركرد ,نظيرگروه هاي پست الكترو نيكي وغيره شكل ميگيرد ,افراد مجمع را در انجام كار هاي خود ياري ميدهد.از مدتها پيش برخي از پژوهش ها در زمينه ارتباطات برمسائل انتخاب رسانه براي انتقال اطلاعات تمركز داشته اند دافت ولنگال1989در اثر ارزشمند خود ايده هاي اصلي نظريه غناي اطلاعات را برشمرد. انها معتقدند كه وظايف چند گانه نياز مند رسانه غني اطلاعاتي است وبه ميزان زيادي نيازمند تعامل شخصي است تا افراد ترغيب شوند .برخي شيوه هاي مو جود براي ارتباطات معمولا عبارتند از..ديدار چهره به چهره, پست الكترو نيكي, تلفن ,پست صوتي ,فاكس ,نامه ها ونظاير ان.براساس نظريه غناي اطلاعات ,رسانه

هارا ميتوان براساس غناي ان هارتبه بندي كرد ,ديدار چهره به چهره غني ترين وپست الكترونيكي ضعيف ترين ميباشد.در طول15سال گذشته نظريه غناي اطلاعاتي ,به صورت گسترده توسعه يافته واز جانب ساير ديد گاه هاي گزينش رسانه مورد مقايسه قرار گرفته وتكميل شده است.استراوب وكاراهانا 1998توجيه هاي مربوط به گزينش رسانه را در چهار گروه دسته بندي كردند1تناسب بين عملكرد و رسانه .اين توجيه بر نظريه غناي رسانه استوار است كه فرض ميكند كه ويژگيهاي رسانه گزينش شده بايستي با نياز هاي اطاعاتي عملكرد هاي جاري منطبق باشد.2عملكرد .اين توجيح برظرورت هاي مرتبط با ارتباطات بر مبناي عملكرد استوار است به عبارت ديگر هر سازماني بايستي با توجه به عملكرد بخشهاي خود زيرساختهاي ارتباطي مناسبي راارائه نمايد تا ارتباطات مربوط به عملكرد سازماني شكل گيرد.3رسانه.اين توجيه بر ويژگي هاي خود رسانه تمر كزدارد.رسانه مورد استفاده تاحد امكان بايستي از انعطاف ودسترس پذيري لازم برخوردار باشد. رسانه هاي الكترونيكي قابليت هاي چند گانه اي دارند كه سرمايه گذاري در اين زمينه را توجيه ميكند .محيط اجتماعي.درمحيط اجتماعي اجزايي مانند :1حضور مجموعه قابل توجهي از كار بران و2دسترس پذيري به موقع گيرنده مورد توجه قرار ميگيرد .چنانچه كاركنان مقداري از وقت خود رابراي اشاعه تجربيات خود اختصاص دهند ودر صورت وجودزير ساختهاي ارتباطي اطلاعات ودانش خودرا درپايگاه دانشي سازمان وارد كنند, بايستي هنگام مواجهه بامشكل نيز بتوانند درمقام كاربربه ان مراجعه كرده وبهره مند شوند . بدين ترتيب ,استفاده از دانش سازماني در راستاي اهداف سازماني محقق خواهد شد.البته نظام هاي اطلاعاتي و ارتباتي نيز بايستي از اين گرايشها پشتيباني كند در انتخاب نظام هاي مذكور حتما

بايستي اين موارد درنظر گرفته شود.نتيجه گيري1.امروزه توليد دانش سازماني يكي از وظايف سازمان هاست 2.توليد دانش انفرادي در بستر تجربه ودانش سازماني واز طريق به اشتراك گذاري  اتفاق مي افتد.3.براي به اشتراك گذاري دانش شرايطي لازم است :الف)زمينه سازي فرهنگي. ب) ايجاد فرصت براي تسهيم دانش .ج)ايجاد ظرفيت جذب و اشتراك دانش در كاركنان.د)نظام پاداش دهي مناسب براي اشتراك دانش .ه)اختصاص بودجه وواحد ويژه براي ساماندهي اشتراك دانش 4ممكن است همه دانش مورد نياز در داخل سازمان موجود نباشد .بنا براين ,بايستي دانش لازم را از بيرون از سازمان از بيرون از سازمان با همكاري بين سازماني تامين كرد.5همكاري بين سازماني نيازمند برنامه هاي مدون براي برگذاري نشست ها ,تبادل كاركنان ونظير ان وزير ساخت هاي فني براي براي اجراي پروژه ها وايجاد پايگاه هاي اطلاعاتي مشترك ميباشد .6استفاده از فناوري هاي ارتباطات واطلاعات براي مديريت دانش وحركت به سوي دولت الكترونيك ضروري است .در اين زمينه بايستي انتخاب رسانه مناسب مورد توجه قرار گيرد.7منابع انساني از اهمييت فوق العاده اي برخوردارند .بنابر اين بايستي به رشد وبالندگي انها كمك شود .رشد وبالندگي از طريق اموزش وباز اموزي ممكن مي شود وايجاد امكان ارتباط اسان بين كار كنان ومديران ,تحرك شغلي كار كنان بين بخش هاي درون سازمان وبيرون از ان ها وكاهش بروكراسي اداري از جمله راهكارهاي مهم ديگر است.8براي ايجاد زير ساخت هاي مديريت دانش در بخش دولتي بايستي سه عنصر اساسي منابع انساني فرايند وفناوري وسه عامل زمينه اي استراتژي هاي سازماني,فرهنگ سازماني وتامين مالي برنامه هاي مديريت دانش مورد توجه قرار گرفته است.                                               

فهرست 1_مفهوم مديريت اطلاعات               3

20 _راهبردهاي

اطلاع رساني 9  2 _دانش چيست                           3

21_مسائل فرهنگ سازماني10 3 _مديريت اطلاعات ومديريت دانش   5

22_فرايند ها                 10 4 _تعريف مديريت اطلاعات            5

23_دانشمداري م درسازمان10 5 _تعريف مديريت دانش                5

24_انواع مديريت           10 6 _تفاوت م اطلاعات وم دانش         6

25_فن اوري                11 7 _مراحل مديريت دانش                6

26_نتيجه گيري            12 8 _مباني نظري مديريت دانش

6      27_منابع                    13 9_نظريه شركت                          7                10_نظريه تعادل سه جزئي              7 11_ نظريه توليد و تبديل دانش سازماني7 12_نظريه سازمان ياد گيرنده             7 13_ضرورت مديريت دانش               7 14_نتييجه گيري مباني نظري مديريت    8 15_زيرساخت هاي مديريت دانش         8 16_استخدام كاركنان                        9 17_راهبرد هاي بازنشستگي               9 18_    "      "  تشويق به اشتراك گذاري 9 19_طرح سازماني

9 منابع:كتابخانه استان قدس رضوي بخش گردش كتاب اقايان م 526ح 4038/658

مديريت ايمني و بهداشت

پژوهشگر :   سيد علي قادري

خلاصه كتاب: فصل 1 : اهميت ايمني : با آغاز انقلاب صنعتي ، موضوع حفاظت از سلامت نيروي كار از حالت فردي خارج و حالت عمومي تري به خود گرفت . پس از پيدايش مكتب روابط انساني در مديريت ، توجه به ايمني منابع انساني اهميت بيشتري يافت. هرينه هاي محيط هايغير ايمن بسيار شگفت آورند. اگر هزينه هاي غرامت و ضرر و زيان پرداختي به آسيب ديدگان را در نظر بگيريم مي توان دريافت كه عدم وجود ايمني مي تواند يك سازمان را از پا در آورد.امروزه اهميت مديريت ايمني در دستيابي به كارآيي سازمان به طور فزاينده اي مورد توجه قرار گرفته است. امروزه همگان بر اين باورند كه ايمني و بهداشت به سيستم مديريت فعالي نياز دارد چرا كه ايمني و بهداشت را نمي توان از طريق مقررات اجباري

يا احساس جمعي و يا توسط يك فرد به تنهايي تامين كرد. به جرات مي توان گفت (مديريت ايمني گزينه نيست ضرورت است).تعريف ايمني :1_ حالتي كه در آن احتمال خطر آسيب ( به اشخاص ) يا خسارت ماديبه ميزان قابل قبولي محدود شده است.2_ عدم وجود مخاطره ي غير قابل قبول آسيب به عبارت ديگر ايمني مجموعه شرايطي است كه ميزان مخاطره ي مربوط به سلامتي را به حداقل برساند.تعريف حادثه : عبارت است از رويداد ناخواسته اي كه باعث مرگ از دست رفتن سلامتي جراحت ، آسيب يا خسارت ديگري بشود.تعريف رخداد : عبارت است از رويدادي كه باعث ايجاد حادثه شود يا توان بالقوه ي ايجاد حادثه را داشته باشد.فصل 2 ساختار سيستم هاي مديريت ايمني: هدف سيستم مديريت ايمني ، حصول اطمينان از اين است كه سازمان چگونگي تاثير فعاليت هاي خود در زمينه ي بهداشت و ايمني را بشناسد و اندازه گيري هايي به منظور كنترل و بهبود آن تدوين كند. اين اندازه گيري ها از طريق :1_ پايش و بازنگري عملكردها 2_ اصلاح عدم تطابق هاي مشاهده شده در مميزي ها انجام مي شود.نكته : حائز اهميت اسين است كه سيستم مديريت ايمني بايد بخشي از كل سيستم مديريت باشد و نه يك سيستم مجزا يا اضافي اصول حاكم بر سيستم هاي مديريت ايمني و بهداشت شغلي شامل اصل يك : تعهد و خط مشي       اصل دو ، طرح ريزي اصل سه ، اجرا و عمليات       اصل چهار : كنترل اندازه گيريو اقدام اصلاحي اصل پنج : بازنگري و بهبود (بازنگري مديريت) اگر اصل يك را به عنوان هدف

گزاري كلي و ايجاد تعهد در مديريت و كاركنان سازمان قلمداد كنيم چهار اصل بعدي دقيقاً مطابق چهار قدم چرخه يدمينگ (PDCA) يعني برنامه ريزي (PLAN) ، اجرا (DO) كنترل (CHECK) و اقدام (ACTION) است.يكپارچه سازي سيستم هاي مديريت فوايد فراواني براي سازمان ها دارد كه برخي از آنها عبارتند از :صرفه جوئي در زمان و هزينه 1_ استفاده بهتر از منابع 2_ پرهيز از دوباره كاري 3_ دسترسي آسان تر به اطلاعات 4_ تركيب مميزي هاي مختلف ارتفاي كارآئي      1_ كاهش كار اداري        2_ دستيابي به تصويري كلي از سازمان 3_ حركت به سمت TQM (مديريت كيفيت فراگير)     4_ كاهش زمان واكنش هم افزايي  1_ استفاده از چهار چوبمشترك براي گسترش سيستم ها     2_ اهداف مشترك     3_ حذف آموزش ها و ارتباطات تكراري بهبود وضعيت سازمان1_ مشاركت كليه پرسنل      2_ سيستم مميزي فراگير3_ ترويج فرهنگ TQM در كليه سيستم هاي مديريت اعم از كيفيت ، محيط زيست و ايمني ، مسندسازي برخي روش ها و شيوه ها لازم است اگر مشتركات و اختلافات اين سيستم ها شناسايي و يك سيستم به صورت يكپارچه طراحي و اجرا شود علاوه بر كاهش حجم مشكلات به دليل نگرش واحد به مجموعه مستندات از سازگاري بسيار بالايي برخوردار خواهند بود.استانداردهايي كه در اين زمينه تدوين شده است براساس ماهيت به دو دسته تقسيم مي شوند.الف ) استاندادهاي مديريت ايمني مربوط به مواد خطرناكهدف اين استانداردها به حداقل رساندن خطرات ناشي از كار با مواد خطرناك است.ب ) استانداردهاي مربوط با ايمني و بهداشت شغلي كاركنان هدف اين استانداردها به حداقل رساندن خطراتي است كه افراد حاضر در محيط

كار را تهديد مي كنند.مراحل استقرار سيستم مديريت ايمني و بهداشت شغلي سازمان ها براي استقرار سيستم مديريت ، روش ها و ره هاي مختلفي انتخاب مي كنند. بديهي است سازمان ها در تعيين نحوه ي پياده سازي سيستم مديريت خود مختارند و فقط بايد الزمات استانداردهاي مربوطه را رعايت كنند.فصل 3   تشريح الزمات استاندارد  OH  SAS  18001مشخصات  OHSAS در مورد هر سازماني كه مايل به اعمال موارد زير باشد كاربرد دارد :الف ) به كارگيري سيستم مديريت ايمني و بهداشت شغليبه منظور حذف يا به حداقل رساندن خطر ب ) به كارگيري سيستم مديريت ايمني و بهداشت شغلي شغلي و اجرا و نگهداري و بهبود مستمر آن ج ) حصول اطمينان از انطباق با خط مشي ايمني و بهداشت شغلي سازمان د) اثبات اين انطباق براي ديگران5_ گواهي ثبت سيستم مديريت ايمني و بهداشت شغلي خود توسط يك سازمان بروني و) تعيين و اعلام ميزان انطباق خود ، با اين متن مشخصات OHSAS مراجع OHSAS 18002:1999 خطوط راهنما براي پياده سازي OHSAS 18001     BS 8800:1996 راهنماي سيستم هاي مديريت ايمني و بهداشت شغلي اصطلاحات و تعاريف 1_ حادثه : رويداد ناخواسته اي كه منجر ه مرگ بيماري جراحت يا آسيب شود.2_ مميزي ، برسي مستقل و سيستميافته براي تعيين اينكه فعاليت ها و نتايج مربوطه به ترتيبات برنامه ريزي شده مطابقت دارد.3_ بهبود مستمر : فرايند ارتقاي سيستم مديريت ايمني و بهداشت شغلي به منظور دستيابي به بهبود در عملكردهاي كلي 4_ خطر : منبع يا وضعيت آسيب بالقوه به شكل جراحت يا بيماري ، صدمه به اموال و ...5_ شناسايي خطر : فرآيند

تشخيصي وجود خطر 6_ رخداد : رويدادي كه منجر به حادثه شود يا توان بالقوه ايجاد حادثه را داشته باشد.7_ طرف هاي ذينفع8_ عدم تطابق : هر گونه مغايريت با استاندارد هاي كاري ، مقررات روش هاي اجرائي 9_ اهداف : كه از سوي سازمان تعيين مي شود.10_ ايمني و بهداشت شغلي : شرايط و عواملي كه سلامت حاضرين در محل كار را تحت تاثير قرار ميدهد 11_ سيستم مديريت ايمني و بهداشت شغلي : بخشي از كل سيستم مديريت كه اداره مخاطرات OHS مرتبط با كار سازمان را تسهيل مي كند.12_ سازمان : شركت ، بنگاه ، اداره و ... كه داراي وظايف و تشكيلات اداري خاص خود باشد.13_ عملكرد : نتايج قابل اندازه گيري سيستم14_ مخاطره : تركيب احتمال وقوع يك رويداد خطرناك مشخص و تبعات آن15_ مخاطره سنجي : فرايند برآورد اندازه مخاطره و تصميم گيري در خصوص قابل قبول بودن آن 16_ مخاطره قابل قبول مولفه هاي سيستم مديريت ايمني و بهداشت شغلي 1_ نيازمندي هاي كلي       2_ خط مشي ايمني و بهداشت شغلي 3_ طرح ريزي : شامل الف ) طرح ريزي براي شناسايي خطر ، مخاطره سنجي و كنترل مخاطرات ب) الزامات قانوني و ساير الزمات    ج ) اهداف      د) برنامه مديريت ايمني و بهداشت شغلي 4_ اجرا و عمليات : در برگيرنده الف ) ساختار و مسئوليت  ب ) اموزشي ، آگاهي و صلاحيت    ج ) مشورت و تبادل اطلاعات    د) مستند سازي       5) كنترل مدارك و داده ها     و) كنترل عملياتي آمادگي و واكنشدر وضعيت اضطراري 5_ بررسي و اقدام اصلاحي : شامل الف ) پايش و

اندازه گيري عملكرد ب) حوادث ، رخداد ها ، عدم تطابق ها و اقدام اصلاحي و پيشگيرنه ج) سوابق و مديريت سوابق    د) مميزي 6_ بازنگري برگرفته از OHSAS 18001:1999  مترجم : اميررضا شادفرفهرست :فصل اول :اهميت ايمني و بهداشت شغلي فصل دوم :ساختا ر سيستم هاي مديريت ايمني فصل سوم : تشريح الزامات استاندارد ohsas18001پژوهشگر :   سيد علي قادري

تاثيرجهاني شدن فرهنگي برفرهنگهاي بومي ايران و ژاپن

مولف : حافظه سيفي آتشگاه

خلاصه كتاب: تلخيص: جواد سروري- موج جهاني شدن درحوزه فرهنگي اين دغدغه رابراي انديشمندان ايجادكرده است كه چگونه ميتوان درچارچوب اين فرايند،ارزشها وهويت ملي راحفظ نمود. فرهنگهاي بومي ضمن تاثيرپذيري ازبرخي خصوصيات فرهنگ جهاني،عناصرهويتي خودراحفظ ميكنند.دراين نوشتارعمدتاازنمونه ي مربوط به كشورژاپن وايران استفاده كردهايم زيرا اين تاثير راازهمه آشكارتر ميتوان دراين كشورهامشاهده كرد.بررسي فرايندجهاني شدن فرهنگي وتاثيرآن برفرهنگهاي بومي وتبيين رابطه اين دومتغيررادرقالب سه فصل سازمان خواهيم داد:درفصل نخست پس ازبحثي كوتاه درباره تعريف،مفهوم بندي  واهميت جهاني شدن فرهنگ، آراء نظريه پردازان مختلف رادرباره جهاني شدن فرهنگ مرورخواهيم كرد؛درفصل دوم ازشكل گيري فرهنگ جهاني كه منجربه يك سري مشابهت هايي درسطح جهاني شده سخن گفته ومباحثي مانند بومي گرايي ،جذب وتملك فرهنگ جهاني رانيز مطرح خواهيم كرد؛فصل سوم به بررسي رابطه وتاثيرگذاري متغير مستقل برمتغير وابسته يعني جهاني شدن فرهنگ برفرهنگ بومي ژاپن پرداختيم؛فصل چهارم رابطه فوق (فصل سوم)را در ايران بررسي خواهيم كرد ؛فصل اول : شواهد ودلالت هاي فراواني در حوزه هاي مختلف اقتصادي،سياسي،فرهنگي واجتماعي درمقياسهاي خردوكلان وجوددارندكه بيانگر تحقق وگستردگي فرايند جهاني شدن هستند؛مهمترين اين شواهد عبارتنداز:--گسترش تجارت الكترونيك يا اقتصاد بدون مرز--بين المللي شدن فرايند توليد (توليد جهاني)--بسط وگسترش ارزش دموكراتيك--توجه به حقوق بشر وجامعه مدني جهاني--گسترش عموميتهاي

فرهنگي ومحصولات فرهنگي--شكل گيري جنبش هاي جهاني چون مبارزه باآلودگيهاي زيست محيطي--شكل گيري الگوهاي مصرف جهاني--گسترش صنعت جهانگردي--جريان آزاد اطلاعات--شكل گيري خرده فرهنگ ها--ويژگيهاي مطرح شده گواه براين مطلب دارد كه جهاني شدن فرايند كلان وگسترده است ونفوذ آن درتمامي حوزه هاي حيات اجتماعي قابل درك وشناسايي است.يكي ديگر ازابعادجهاني شدن بعدفرهنگي وتاثير آن برساختارسياسي،اجتماعي واقتصادي دولت-ملت هااست.بسياري از نويسندگان وتحليل گران جهاني شدن رابيشتر باتكيه به بعد فرهنگي آن مورد توجه قرارداده اند.تاثير ابزارووسايل ارتباطي دركمرنگ كردن مرزها وشكل گيري فرهنگ هاي فرامحلي بسيارموثر بوده است.درمقاطع ديگري ازتاريخ،ابزار ديگري چون ساعت مكانيكي وپول دراين عرصه موثربودند؛چنان كه به تعبير مارشال مك لوهان ساعت باتقسيم بندي زمان،به تقسيم كاركمك كردوپول سبب افزايش سرعت وحجم  روابط افراد شد وبدين شكل هردووسيله درخدمت تجديدسازمان مكان ازطريق زمان وجهاني شدن قرارگرفتند.درعصرحاضرنيزباپيدايش وسايل ارتباطي نوين همچون رسانه هاي الكترونيكي،جهاني شدن فرهنگ بارخاص خودراپيداكرده وآثار تسريع كننده ارتباطات الكترونيك وحمل ونقل سريع موجب ايجادتاثيرساختاري اي شده است كه مك لوهان آن را انفجاراطلاعات مينامد.ازنظراواين انفجاربمعني تمام تجارت انساني دريك جاست،به نحوي كه هرانساني ميتواند حوادث ومناظري راكه بسياردورتر از وي هستنداحساس وامورمربوط به ديگرافرادبشر رامشاهده كند .وي نام اين پديده جديد را دهكده جهاني مي گذارد.توجه به اين مهم ضروري است كه به موازات شكل گيري هويت جهاني،هنوزهم جوامع انساني مختلف ميكوشند ازهويت هاي قومي، محلي وملي خود دفاع كنند ونقش مؤثري درشكل گيري هويت جهاني ايفا كنند.بنابراين،نبايد جهاني شدن را مساوي حذف قوميت ها ومحلي گرايي دانست،بلكه گاهي سبب تجديد قوا واحياي دوباره آنها دربرابر مليت ها نيزشده است.درست همزمان با احساس خبر فرسايش هويت هاي ملي دراثرجهاني شدن نشانه هايي

نيز از تقويت مباني فرهنگي هويت ملي مشاهده ميشود.تنوع فرهنگي درآينده اي قابل پيش بيني،كماكان درسراسر جهان پايدارخواهد ماند وملت ها توانايي آنراخواهندداشت كه باوجودفشار رسانه ها براي يكسان سازي فرهنگي ، به نگهداري از هويت وحقوق فرهنگي خود نائل آيند.بنابر آنچه گفته شد،فرهنگ به عنوان يكي ازمهمترين وبنيادي ترين وجوه جهاني شدن،درمعرض تاثيرات اين پديده قرارگرفته ودرتمام اجزاواعضايش ازاين پديده تاثير پذيرفته است.جها ني شدن فرهنگي باعث ايجادفرهنگ سلطه ميشود،به اين معني كه جهاني شدن نقش فرهنگ هاي بومي ومحلي راكمرنگ ترميكند ونوعي فرهنگ جهاني كه معمولا فرهنگ سلطه ومصرف گرايي است رابراساس قدرت رسانه هاي ارتباطي جهاني شكل ميدهد واين يعني سرمايه داري بافرهنگ سياسي،ارزشهاي فرهنگي ونوع خاصي از زندگي اجتماعي سازگار  است ،به همين خاطر است كه معمولا از پديده هايي چون استعمار كوكاكولا يا مك دونالديزم ياد مي شود.فصل دوم :امروزه به رغم تعابير متفاوتي كه ازجهاني شدن فرهنگ مي شود،درباره ي مصاديق آن اشتراك نظرهايي وجوددارد.  بهره برداري ازمحصولات هنري،امكان عرضه واستفاده جهاني شدن تدريجي الگوهايي ازقبيل لباس پوشيدن ،غذاخوردن،رفتارهاي اجتماعي ،نگاه وارزشهاي مشتركي كه درباره ي انسان وحقوق ،جايگاه او درجامعه حهاني مطرح مي شود .اما به رغم وجود اين ويژگيها كمتركسي معتقداست كه فرهنگهاي محلي دراين فرايند نابودخواهند شد .هرمعنايي راكه ازفرهنگ وفرآيند جهاني شدن آن درنظرداشته باشيم ، نميتوانيم بدون درنظر گرفتن مقوله ارتباطات وتاثير شگرفي كه تكنولوژي ارتباطات دراين فرايند دارد،تحليل وتفسير درستي ازآن دربيبابيم گسترش ارتباطات وپيدايش حاكميت قدرتمندانه ي  تكنولوژي  نوين ازتباطات ،بي ترديد يكي ازمهمترين عوامل وشاخصه هاي جهاني شدن فرهنگ است.استفاده از فناوري اينترنت،ارتباطات پيچيده اي رابين فعاليت هاي محلي وتعامل ازراه دور برقرار

ميكند.درحقيقت بسياري ازمشخصه هاي اينترنت مستقيما به ارتباط عميق آن با فرايندهاي جهاني اشاره دارد.به كمك اين شبكه پژ.هشگران ميتوانندبدون آنكه لازم باشد درمكان واحدي گردآيند،به همكاري ومبادله آراء ونتايج وحتي انجام دادن آزمايش ها يا شبيه سازي هاي مشترك بپردازند . اينترنت متنوع ترين منابع اطلاعات رادردسترس مراجعه كنندگان قرار ميدهد.اين شبكه به شبكه اي جهان گستر تبديل شده است. اين شبكه  هزاران خدمتگذارشبكه اي ايجادشده به وسيله شركت ها ،دانشگاهها يا حتي افراد را به هم مرتبط مي سازد.اثررشد فزاينده ي بهره گيري از اينترنت و ماهواره،ايجاد فضاي مجازي جديدي است كه انسان ها را ازطريق رايانه هاي شخصي و يك خط تلفن باتمام دنيا مرتبط كرده وميليون ها نشانه ،اطلاعات ،فرصت ومخاطره جديد دراختيار آنان قرارداده است.فرهنگ ها ازطرق گوناگون امكان مبادله وتعامل بيشتري مي يابندوهويتهاي فرهنگي نيز دستخوش دگرگوني ميشود . اينترنت وماهواره هرروز هزاران نشانه وميليون ها اطلاعات جديدرابه انسانها وبخصوص نخبگان جوامع عرضه مي كنندوازاين طريق انديشه ها نظريات وارزشهاي آنها را تحت تاثير قرار ميدهند.مصرف گرايي رفتارهايي را توصيف ميكند كه اشخاص باشوق واشتياق زياد انواعي ازكالاها راكه موجب نوعي ارضاي آني امازودگذرميشود به دست مي آورندومعمولابه سرعت آنهارادورمي اندازند؛دراين نوع مصرف ارضاي تمايلات زودگذر به ويژه ميل به چيزهاي نو،سرگرمي ،خيال پردازي ،مد، لذت از اهميت برخوردارند،مصرف گرايي نوعي زياده روي است.مصرف گرايي از سه طريق  كلي با جهاني شدن رابطه نزديكي دارد:نخست اينكه بيشتركالاي مصرفي اصلي را محصولات فراجهاني تشكيل ميدهند؛كالاهايي كه بدليل مارك زني جهاني موفقيت به دست آورده اند،مراكز خريد بويژه مناطق معاف از عوارض گمركي فرودگاهها،تاحدزيادي ستايشگر كالاهاوهداياي فوق قلمروي هستند.توليدبرون مرزي نيزبابسته بندي

كالاهاي  كارخانجات جهاني تحت نامهاي تجاري به مصرف گرايي دامن زده است .دوم بسياري از ابزارهاي تحقق ميل به مصرف گرايي بطورمستقيم ازتكنولوژي هاي جهاني شدن پديد آمده اند.بديهي است گردشگري  گسترده نميتوانست بدون مسافرت هاي هوايي درمقياس وسيع توسعه يابد،همچنين تكنولوژي هاي ارتباطات جهاني مثل رسانه هاي گروهي عمده ترين گروه مدوخيال پردازي  براي مثال بابرنامه هاي تلويزيوني ومعرفي موفقيتهاي موسيقي پاپ قراردارند.سوم : شرايط جهاني نقش محوري را در ايجاد تمايلات لذت گرايانه داشته اند كه اساس رشد مصرف گرايي شده اند بعنوان مثال وقتي دريك تبليغ براي كوكاكولا تبليغ ميشود كه چگونه سراسر دنيا درآرزوي اين نوشيدني هستند.موج عظيم مصرف گرايي به هيچ حوزه اي محدود نمي شود وهمه زواياي  زندگي اجتماعي را در بر مي گيرد.درصنعت سينما بر اساس آماريونسكو كشورهاي آمريكا ، ژاپن ، كره جنوبي وهنگ كنگ وهند بزرگ ترين توليدكننده فيلم هستندوآمريكابزرگ ترين فروشنده وتامين كننده فيلم جهان است.بنابراين جهاني شدن فرهنگ يعني روي آوردن به يك وحدت درعين كثرت . پس ميتوان گفت كه جهاني شدن فرهنگ مخلوطي ازگرايشهاي تواُم به سوي همگرايي فرهنگي ازيك سو وافزايش تمايز بين گروهي ازسوي ديگرشده است.فصل سوم:ژاپن آن چه را ميگيرد به شكل خام و دست نخورده استفاده نميكند بلكه سعي درتغيير آن در جهت استفاده بهتر و درتطابق بيشتربابوم خويش مينمايد.درژاپن كمالات وارزشهاي فداكاري  وفاداري وحكمفرمايي روح جمعي بخشي از جنبه هاي ثابت فرهنگ به شمار مي آيند كه به آن ،نسبت به ديگرفرهنگها ويژگي وتمايز ميبخشد. اين ارزشها ثابتند چراكه ازديرباز درفرهنگ ژاپن پيوسته وجود داشته اند وباازميان رفتن آنها فرهنگ ژاپني ديگر ژاپني نخواهد بود.ژاپن طي تاريخ خود مكررا

انديشه هايي را ازبيرون گرفته وبامكانيسم خاص به انديشه دروني تبديل كرده است ،انديشه هاي چيني ،بودايي ،مسيحي واخيرا مدرن را از بيرون  برداشت كرده وباسنن بومي آميزش داده وبه آنها هويت ژاپني بخشيده است.محمد نقي زاده استاد ايراني دانشگاه چيباي ژاپن دراين زمينه اعتقاد دارد كه : شناخت ومطالعه ژاپن امروز بدون شناخت ژاپن ديروز امكان پذيرنيست ،زيرا تمام مظاهرژاپن امروز نتيجه مستقيم ديروز ژاپن است.جامعه  ژاپن از اتمام جنگ جهاني دوم مدام با تحولات مواجه بوده است.به اعتقاد فوكوزاوايوكيچي يكي از روشنفكران نوانديش بايدشرايط وگذشته فرهنگي يك كشوررابه حساب آورد وباتوجه به اين وضعيت دست به اقدام زد،اوتمدن را ميراث گذشته وهديه اي براي آينده ميداند،ازنظر او پيشرفت تمدن يعني گرفتن اين ميراث ورشد دادن آن.جهاني شدن درحقيقت نه تنها درزمينه دادوستدتجارت فن آوري فرهنگ عامه و...درحال وقوع است بلكه درزمينه ها مفاهيم وافكارنيز تحقق يافته است.زنان در ژاپن قديم :زنان در ژاپن هميشه در معرض تبعيض بوده اند،يك ضرب المثل چيني ميگويد آنها مجبورند درجواني ازپدرانشان،پس از ازدواج ازشوهرانشان ودرهنگام پيري از فرزندانشان تبعيت كنند.درسال 1985 تجديد نظر عمده اي درنظام تامين اجتماعي ژاپن پديد آمد. درسال 1985 زماني كه يك اصلاحيه درمورد حقوق بازنشستگي ملي انجام گرفت ،حقوق زنان براي بازنشستگي ايجادشد وتاآنزمان زنان از اين حقوق برخوردارنبوده وبه بازنشستگي شوهر وابسته بودند.ازلحاظ سياسي زن ها پس از جنگ جهاني دوم ودرسال1946 حق راي بدست آوردندودرحالي كه مردان ازسال 1925 حق راي داشتند ،زنان توانستند درصد پاييني از سيستم هاي سياسي  ازقبيل  نمايندگان پارلمان،رياست احزاب سياسي و... رابه دست آورند.بسياري ازشركتها براي مردان وزنان سياستهاي استخدامي جداگانه بانظامهاي ترفيعي مختلفي اتخاذ

كرده اند. مجمع قانونگذاري ملي درسال 1985 قانئن وضع استخدامي يكسان را ازتصويب گذرانيد كه از آوريل 1986 لازم الاجرا گرديد ،اين قانون كارفرمايان رامكلف ميكند كه دراموراستخدام دايم استخدام موقت وانتخاب وترفيع،رفتاري يكسان نسبت به مردان وزنان داشته باشند.چه تغييراتي برخانواذه تاثير ميگذارد؟مي توان به سادگي تشخيص دادكه اين  تغييرات درحال جهاني شدن است.امادركل روندهاي جهان گستر بسياري وجود داردكه كم وبيش برخانواده درهركجاتاثيرمي گذارد.درحال حاضر زنهاكارميكنندودربسياري ازفرهنگها زنان اغلب بيش ازمردان كارميكنند.اكنون ساختارخانواده تغيير كرده  وبخشي ازاين تغيير به علت مسآله سنت زدايي است.نقش هاي زن ومرد درجوامع معاصر ديگرثابت نيست وازدواج به صورت نهادي شفاف كه قبلا بود نيست.اكنون دردوره اي زندگي ميكنيم كه برخي آنرا دوره تكريم فرزند ناميده اند.درحال حاضر نظام مطلوب خانواده عبارت است از شوهري كه دربيرون ازخانه كلر مي كند وهمسري كه وابسته به خانواده است وفرزندان (معمولا يك فرزند)سن ازدواج درژاپن بالا رفته است ،امروزه زنان ژاپني تمايل دارند ديرتر ازدواج كنندو سن ازدواج مهم نيست،چون زنان از كار، مطالعه،واوقات فراغت درزندگي مجرد طولاني بيشتر لذت مي برند.شكل گيري تمايل به غذاي آماده درژاپن:شهرگرايي جامعه ژاپني ازدهه 1960 ،تغييربه آسان شدن شيوه زندگي  به خاطر رشداقتصادي،تمايل به سمت غذاخوردن دربيرون ازمنزل،جذب زنان به جامعه خارج از منزل وتغييراتي درمفهوم زمان كه به سبك جديد زندگاني ربط پيداميكند بازتابي ازسرعت درزندگي شده است.استراتژي تجاري مكدونالدزدرژاپن همانطوريكه گفته شد برمبناي جذب قشرهاي درآمدبالاي مردم جوان طرح ريزي شده بود.نواحي مركزي پرتجمع درحال رشدكه درآنها اين رستورانها احداث گرديدند،ازجمله نقاطي بودند كه اين قشرهاي اجتماعي  درآن جمع ميشدند تابتواند ازاين طريق قشرجوان وپولدار را به خوردن همبرگر ترغيب نمايدوازاين

راه ، فرهنگ غذايي جديد را  به جاهاي ديگر پراكنده نمايد.پوشاك در ژاپن كنوني به صورت خارق العاده اي تحت تاثير فرهنگ غربي قرارگرفته است.پوشاك ژاپني معمولا درميان زنان رايج تر است ؛ با اين وجود، بسياري از عروسان سبك لباس عروس غربي را ترجيح مي دهند .تي شرت وجين را مي توان از بسياري جهات با غذاي آماده مقايسه نمود :همانگونه كه غذاي آماده ارزان،سريع وخوشمزه است، تي شرت ،جين نيز ساده ، با دوام و راحت مي باشند.فرهنگ ژاپن متاثر از فرهنگ باستاني چين وآيين هاي بودايي،شينتوئيسم وكنفسوئيسم است.درژاپن مذهب رسمي وجود ندارد ولي آيين هاي شينتوئيسم وبودائيسم بيشترين پيروان را به خود اختصاص داده اند.بعد از شينتو،آئين بودا بيشترين پيروان را درژاپن دارد. آئين بودا درهمه شئون زندگي ژاپني ها اثر گذاشت. اين آوين بخصوص تيره ذن آن چنان با روحيه ژاپني هاعجين گشت كه جز، لاينفكي از خوي ژاپني  گرديد.اين آئين  نه فقط درشعر بلكه در مراسم چاي نوشي، نقاشي ،پيكرتراشي ، گل آرائي ،نمايش نو،معماري ،باغ آرايي،همچنين درفنون رزمي مانند تير اندازي ، كاراته ، شمشيربازي و جودو نفوذ كرد.ژاپني ها همواره به پاسداري از فرهنگ خود كه دربرگيرنده روايات  بازماندگان مي باشدعلاقه نشان داده اند. آنان حتي در برخورد با آيين هاي بودا وكنفوسيوس آنها را درآيين سنتي خود يعني شينتوهضم كردند.همچنين در رويارويي با فرهنگ غرب باحفظ روحيه سنتي خود،صنعت پيشرفته غرب را پذيرا شدند.ازديدگاه يك ژاپني اطمينان بخش ترين  عامل به يك گروه اجتماعي است.ف___ردگرايي ازنظرژاپني ها غالبا مترادف است با خودخواهي؛مفهوم ناخوشايندي كه بانظم اجتماعي وتفكر سنتي آنان ناسازگار است. به دليل همين ميراث كنفوسيوسي،ژاپن نتوانست

ليبراليسم و فردگرايي غرب راجذب نمايد.يكي از راههاي آشنايي با فرهنگ يك جامعه مراجعه به جشنواره ها وآئين هاي سنتي آنهاست كه سال به سال وازنسلي به نسل ديگر  انتقال مي يابد و درواقع نمايشگر شيوه تفكروخصوصيات ذهني آنهاست وخصوصيات هر ملت و ريشه احساس آنها را تاحدي بايد در اين امور جستجو كرد؛ آداب  و رسوم ها وآيين هاي سالانه، كتاب كلاسيك زندگي است.مناطق مختلف ژاپن از شهر هاي بزرگ گرفته تا روستاهاي كوچك سرشار از جشنها و آيين هاي متنوع هستند.گل آرايي ومراسم چاي دو بازتاب فرهنگي ژاپن است: مراسم  چاي كه به ژاپني چانويو ناميده ميشود قدمتي 800 ساله دارددرآن دوره راهبان درانجام مراقبه براي ايجاد تمركز از چاي استفاده مي كردند كه به تدريج آداب ومراسمي خاص براي پذيرايي باچاي شكل گرفت .امروزه درمراسم چاي ، ميزبان با آماده كردن چاي وغذا از ميهمانان پذيرايي مي كند. اساتيدمراسم چاي براي مهارت يافتن در اين كار  موضوعاتي مانند معماري ، سفالگري، خطاطي وفن پرورش گل ، سفالگ_ري،تاريخ ومذهب را مورد مطالعه قرار ميدهند.ژاپن معاصر آميزه اي از چندين گونه فرهنگ وارداتي است ولي كوششهايي صورت گرفته تا سنت گذشته نيز اگرچه دچار تغييراتي شود ، حفظ شود.كابوكي نيز نوعي ديگر از نمايش ژاپني است كه در قرن 17 ميلادي رواج يافت. نمايشعاي كابوكي مملو از صحنه هاي  هيجان انگيز وپرتحرك و لباسهاي بازيگران  دراين نوع  تئاتر پركار ورنگارنگ است. درتئاتر كابوكي صحنه آرايي پپچيده  ازجمله راهرويي كه صحنه نمايش را به بازيگران نزديكتر مي سازد به كار گرفته مي شود؛اين نمايشات نمايانگر تاريخ ،افسانه ها و زندگي معاصر مردم ژاپن واغلب موضوعات درباره

عشق ، انسانيت و وفاداري است . امروزه كابوكي از هر نمايش كلاسيك ديگري  تماشاچي بيشتري داشته و از محبوبيت برخوردار است.ژاپن ازطريق سينما،ادبيات و...خود چيز زيادي به دنيا عرضه كرده است وفرهنگهاي ديگران از طريق تماس با زيبايي شناسي هنرها مصنوعات ژاپني دگرگون شده اند.درميان كشورهاي صنعتي ،سهم ژاپن درواردات فيلم (58%)درميان كمترين بود.ژاپن جمعيتي بيش از 120ميليون نفر دارد وازنظر زبان ملتي است تقريبا بطور كامل همگن كه بيش از99% جمعيت آن به يك زبان واحد صحبت مي كنند.يكي از آثارادبي ژاپن كه از محبوبيت برخوردار است  مانگا نام دارد . مانگا به كتابهايي اطلاق مي شود كه داستاني را به كمك تصاوير كارتوني روايت ميكنند،گاهي از اين كتابها فيلمهاي انيميشن تهيه مي شود كه در سينما وتلويزيون طرفداران زيادي دارد. مانگا يكي از محبوب ترين فرم هاي نوشتاري مدرن است.اثر ماندني ومعروف ادب ژاپن " تثوره زوره گوسا " ، نام دارد كه از برجسته ترين ودلپذيرترين نوشته هاي بازمانده از روزگار قديم است وبراي هرژاپني سخن ونكته هاي آشنا ودلنشين دارد؛اين كتاب كه از 234 قطعه تشكيل شده ،مجموعه اي از داستان ها ونكته ها ودانستني ها در موضوع هاي متنوع، از آداب ورسوم وعادات مردم واصول ورفتار ومناسبات اجتماعي است.بسياري از اديبان ژاپني وپژوهندگان غربي اين كتاب را آئينه اي روشن نماي روح و انديشه ژاپني ميشناسند كه باگذشت بيش از شش قرن همچنان نمودار منش وبينش اين مردم است.هنر معماري « همزيستي هماهنگ سنت ونوآوري » : مي توان گفت كه معماران ژاپني در اواخر قرن بيستم در شهر هاي بزرگ جهان تاثير داشته اند.برطبق نظر ژاپني ها محلي

شدن،ياكسب هويت از طريق  پيروي از ارزشهاي فرهنگي محلي  شانه به شانه جهاني شدن  پيش   مي رود . بنابراين فرهنگ معاصر ژاپن آميزه اي است از سنن بومي كهن، كه از تمدن قاره آسيا وفرهنگ غربي، كه با هدف امروزي كردن به جامعه معرفي شده تاثير گرفته است. فصل چهارمدر ايران درسالهاي اخير، جهاني شدن دركنار عوامل داخلي به رشد وگسترش رسانه هاي مكتوب كمك كرده است : افزايش آمار باسوادان از 28.7 درصد درسال 1345 به 79.51 درصد درسال 1375 ، رشد آمار افراد تحصيل كرده وافزايش تقاضا براي مطالعه كتاب از يك سو وبالارفتن تنوع كتب منتشره ،رشد آمارنشر كتاب درحوزه هاي مختلف علوم، ترجمه كتابهاي گوناگون از زبانهاي خارجي  وتوجه بيشتر به سليقه ونياز مخاطب درنشر آثارمختلف ازسوي ديگر، موجب بالا رفتن  آمار انتشار كتب شده است . درايران نيز گسترش انواع رسانه هاي ارتباطي  صوتي وتصويري  به منزله نمادي از جهاني شدن عمل كرده است.افزايش تعداد خطوط ارت_ب__اط_ي ت_ل_ف__ن_ي يكي ديگر از شاخص هاي جهاني شدن است كه درتعيين ملاك بررسي تاثير جهاني شدن بر جوامع مختلف مورد توجه قرار  مي گيرد. با وجود تازه وارد بودن ايران درعرصه جامعه اطلاعاتي ، اين كشور رشد نسبتا مطلوبي داشته است.باتوجه به آنچه گفته شدوبا عنايت به آمار واطلاعات ارائه شده كه دلالت بر رشد وتوسعه نسبي فناوري اطلاعات وارتباطات اعم از رسانه هاي مكتوب ، رسانه هاي صوتي وتصويري و رسانه هاي ديجيتال درايران معاصر دارد. مي توان گفت كه يكي از شاخص هاي جهاني شدن يعني فن آوري اطلاعات در ايران داراي رشد نسبي بوده است وهرچه به زمان حاضر نزديك مي

شويم سرعت رشد آن فزوني مي يابد.واقعيت  اين است كه امروزه مسئله اساسي در ايران وبراي ايرانيان،انديشيدن درباره ايران وهويت ايراني وفرهنگ وتمدن ايران اسلامي است.از اين حيث فكر كردن درباره ايران وجايگاه آن درجهان امروزه وظيفه اي است فلسفي براي هر روشنفكر ايراني.درحقيقت بايد درخصوص ايران ومسائل آن بينديشيم ؛ براي اينكه ببينيم چگونه ميتوان در جهان امروزه ايراني مسلمان بود.ايران امروزه تمدني است با سه لايه 1.فرهنگ وتمدن اسلامي 2.لايه فرهنگ وتمدن ايران باستان 3.لايه فرهنگ وتمدن جديد و بطور كلي مي توان گفت كه جامعه ايران امروز درميان سه بينش قرار گرفته است.ويژگيهاي جمهوري اسلاميبه عنوان تجربه اي از حكومت ديني كه مي كوشد ضمن بهره گيري از ابزارهاي مدرن دموكراتيك همچون انتخابات ، پارلمان ، نهاد رياست جمهوري . . . نسبت  به بنيادهاي ايدئولوژي اسلام نيز وفادار بمانند اقتضاي رشد اين گونه مباحث را داشت.به هرحال  سابقه مواجهه روشنفكران ما با جهاني شدن  فرهنگ به سه گونه بوده است:-    نخست يك برخورد مكانيكي  يعني كل پديده فرهنگي  بيگانه را رد كرده ايم. اين برخورد مكانيكي ناچار است براي آنكه تداوم پيدا كند ، به سوي كنترل هر چه بيشتر پيش رود.-    حالت دوم قبول بي قيد وشرط وكامل جهاني شدن فرهنگ است .-    اما حالت سومي هم وجود دارد.اينكه عناصرمختلفي را از فرهنگ  غرب وتمدن غرب به ما مي رسد تجزيه وتحليل كرده واز ميان آنها دست به انتخاب زده وبومي كرده تا به نتايج  بهتري بتوان دست يافت.پژوهش هاي انجام شده در سالهاي اخيرنشان مي دهد درمقابل اين سوال كه در «خانواده شما معمولا چه كسي تصميم اصلي را مي

گيرد؟ »فقط 35.5 درصد پاسخ داده اند«پدر». اين امر نشان دهنده تغيير ساختار  تقسيم قدرت در خانواده است؛ تحصيلكرده ها وجوانترها بيشتر به تصميم گيريهاي مشاركتي درخانواده اشاره كرده اند.دوره هاي نسلي ازاين حيث جالب توجه اندكه ميزان تداوم ارزشها ونگرشها والگوهاي رفتاري موجود در يك نظام اجتماعي رادربستر تحول زماني به نمايش ميگذارندفرزندان بعنوان نسل سوم درمقايسه با والدين باوجود اينكه درفرهنگي نسبتا نزديك به هم زندگي  ميكنند، اطلاعات ،رفتار .گرايشهاي متفاوتي دارند ؛ وجود اطلاعات،گرايشها ، نيازها  سازندهِ تفاوتهاي نسلي است.نسل جديد برخلاف نسلهاي گذشته در محيط رسانه اي شده زندگي مي كند.نسلي كه عرصه كنش وتجربه انسان را در صفحات كامپيوتر وتلويزيون تجربه مي كند.تحقيقات تجربي نيز اين نكته را ثابت كرده است. براساس تحقيقاتي كه به نام جواني ،رسانه وهويتهاي فرهنگي انجام شده و بر اطلاعات گردآورده شده طي سالهاي1994 تا 1997  متكي است .نشان مي دهد كه رسانه ها قدرت اثرگذاري بيشتري بر نسل جوان دارندوبهره گيري جوانان از اين رسانه ها،تعيين كننده ارزشهاي اجتماعي خواهد بود.افزايش جمعيت كشوروجوان تر شدن آن تاثر عميقي در تحولات اجتماعي وطرح انتظارات جديد داشته است؛در اين ميان توجه به ساختار فرهنگي قوي ودروني  كردن ارزشهاي فرهنگي وتمدن ايران اسلامي براي اين نسل وهمچنين جهاني كردن ارزشها وفرهنگ بومي خود از طريق ابزارهايي كه اين فرآيند در اختيار ما گذاشته است حائز اهميت ميباشد.چگونه ميتوان فرهنگ سنتي را حفظ كرد يا دست كم به تداوم آن مدد رساند تا هويت ملي از بين نرود؟خصوصيت ويژه ايرانيان اين است كه فرهنگهاي بيگانه را ميپذيرند ولي درعين حال هنگامي كه اين فرهنگ ها خيلي مسلط شوند،

عكس العمل هاي شديدي ازخود نشان ميدهند.درجامعه ايراني،سنت نه تنها پديده اي درمقابل تجدد بوده است،درمواردي باپذيرفتن بسياري از كاركردهاي نهادهاي مدرن ،عرصه خودراگسترش بخشيده است.زبان ما يعني فارسي داراي تاريخي بسيار كهن است.اگر به تاريخ مراجعه كنيم  همه ما اقوام ايراني مثلا كرد،آذري ،بلوچ  و ديگر اقوام ، ميراث ادبي خود را به زبان فارسي مكتوب كرده اند وهمين زبن را در طول دوره پس از اسلام،ابزار آموزشي خود قرار داده اند.شاهنامه از افتخار آميز ترين وپربارترين نشانه هاي زبان غني فارسي است كه صلابت وماندگاري خودراحفظ كرده است. مصادف شدن عيد نوروز با آغاز سال  يكي از نمونه هاي برجسته است.مراسم عزاداري عمومي درايران همچون ايام محرم حسيني نيز كاركردها وويژگيهاي بسيار بيشتري از عزا وماتم سرايي يافته است وبه جلوه گاهي براي نمايش تنوع ودرعين حال وحدت وهمبستگي جامعه  ايراني بدل شده است.اين مراسم از مراسم معمولي عزا، به مراسمي  جهت زنده نگه داشتن اهداف و آرمان هايي استعلايي تبديل مي شود.دين عنصر ديگري از عناصر هويت ايراني است. از جمله مهمترين عناصر،ديني بودن با اعتقاد ايرانيان به خداوند است.هنر ايراني و اسلامي يكي از مظاهراصيل فرهنگ وتمدن ايران زمين است.ايران به عنوان يكي ازكهن ترين تمدن هاي جهان در زمره عوامل تاثيرگذار در حوزه موسيقي شناخته شده است.امروزه يكي از عمده ترين شاخص هايي كه ميتوان رشد پويايي حيات فرهنگي وهنر جامعه  را مشخص نمود ميزان توليد، توزيع ومصرف آثار موسيقي در جامعه است.ازنكات مورد بحث دربررسي سينماي جهان سلطه توليدات سينمايي آمريكا بر بازارهاي بين المللي فيلم است كه تاثيرگذاري فرهنگي را به دنبال دارد.سينماي ايران توانست طي دو دهه گذشته

از حجم توليدات  دربين سي كشور عمده داراي صنعت سينما مقام 15 تا بيستم را به دست آورد كه اين رقم در سالهاي اخير به رديف دهم ارتقاء پيدا كرده است.علاوه براين فيلمهاي ايراني حضور موفقي را در جوامع وجشنواره هاي بين المللي نصيب خودكرده است و با1000 حضور بين المللي وكسب 110 عنوان جايزه از اين نظر مقام دوم را بين كشورهاي جهان به دست آورده است.شاخص هاي اصلي فيلم هاي ايراني بيش از هرچيز اخلاقي بودن و انساني بودن مضامين آنهاست.بها دادن به ارزش هنر وفرهنگ متعالي خود مسلما راه جهاني شدن فرهنگمان راهموار خواهد ساخت و بايد فواصل فرهنگي را پ__ر كرد.بنابراين جهاني شدن فرهنگ به معني به وجود آوردن روند تك فرهنگ گرايي وحذف فرهنگهاي بومي درجهان به صورتي كه سرتاسر دنيا  از يك نظام  فرهنگي واحد عقايد،ارزشهاو...برخوردار شوند نخواهد بود.جهاني شدن فرهنگي هرچند ميتواند با نوعي از همگون سازي وو شكل گيري ويژگهاي مشترك بين فرهنگها ي مختلف همراه باشد ] ليكن عوامل عميق ريشه داري مانند مذهب .زبان .هنر .و...در شكل دادن به فرهنگها وهوييتها فرهنگي موثرند كه نيروها ي جهاني شدن نه تنها آنها را نمي توانند از بين ببرند .بلكه امكان جهاني شدن آنها  را نيز فراهم كرده است.

مديريت و مسئوليت هاي اجتماعي سازمان

تاليف: دكتر مهدي الواني – احمدقاسمي خلاصه كتاب- تلخيص: سمانه خداشناس- ناشر :مركز آموزش مديريت دولتي- يتراژ: 5000 جلد - نوبت : اول - تاريخ انتشار: 1377 - حروف چيني، لتيوگرافي، چاپ و صحافي : موسسه چاپ و انتشارات مركز آموزش مديريت دولتي - اساسا يك سازمان بر حسب نياز هاي عمومي و اجتماعي بوجود مي آيد مبناي ايجاد يك

سازمان نياز به توليد كالا يا ارائه خدمت به جامعه مي باشد جامعه داراي نياز هاي گوناگوني مي باشد كه براي تامين آنها هزينه هايي را متحمل مي شود . انجام اين هزينه ها ميتواند انگيزه اي براي كسب در آمد در سازمانها در داخل جامعه و حتي خارج از آن به منظور تامين اين نيازها بوجود آيد و هر سازماني بر حسب نوع هدف اندازه كار و شغلشان از ميزان ارتباط خاصي با جامعه بر خوردار هستند. امروزه گسترش و توسعه روز افزون موسسات و سازمانهاي مختلف صنعتي و بازرگاني و رقابت ميان آنها باعث شده است كه آنها براي ادامه بقاي خود تنها به سود و منا فع سازماني خود بينديشند و براي رسيدن به اهداف از هيچ عملي كوتاهي نكنند.  تعامل سازمان با جامعه بررسي تعاملات  سازمان با جامعه اين امكان را به ما مي دهد كه بتوانيم شبكه وسيعي از مردم و سازمانها را تعريف كنيم كه در آن فعاليتهاي سازمان مستقيما روي زندگي و حيات مردم تاثير ميگذارد0 اين تاثير گذاري باعث مي شود احاد جامعه خود رادر عملكرد سازمان سهيم دانسته و از سازمان حسابرسي كنند .تعاملات اوليه سازمان با جامعه تعاملات ثانويه سازمان با جامعهدر حال حاضر اين عصر را (عصر مديريت مي نامند) چرا كه كاملا آشكار است كه هر تصميم مدير ميتواند طي يك روند سلسله وار دير يا زود سرنوشت تمامي جامعه را دستخوش تغيير نمايد و يكي از مسائل و مشكلات عدم توجه و پايبندي سازمانها و مديران به وظيقه و مسئوليت اجتماعي شان است اين موضوع در كشور ما به خاطر شرايط خاص

و نياز به توسعه اقتصادي و صنعتي از اهميت بيشتري بر خوردار است . امروزه لازم است مديران اهداف جامعه و كشور را به عنوان راهنماي خود در تلاشهايشان قرار دهندو بايد بين سازمان و اهدافشان با جامعه ارتباط برقرار باشد سازمانها اگر به اهداف اجتماعي خود حرمت ننهند آلودگي محيط  فقر نابساماني  بيماري تبعيض و... محيط شان را فرا خواهد گرفت و مديران بايد با دور انديشي و افكار خردمندانه اين مشكلات را حل كنند 0 تعريف مسئوليت اجتماعييكي از مشكلات اساسي علوم اجتماعي اين است كه دانشمندان اين علم  نمي توانند تعريف واحدي از خود ارائه دهند از جمله هينر ساورد در خصوص مسئوليت اجتماعي مي نويسند : (مسئوليت اجتماعي و ظيفه اي است بر عهده موسسات خصوصي بر وظايفي چون : آلوده نكردن، تبعيض قائل نشدن در استخدام ، انجام ندادن كارهاي غير اخلاقي و مطلع كردن مصرف كننده از كيفيت محصولات و مشاركت مثبت در زندگي افراد مسئوليت هاي اجتماعي چيست؟مجموعه وظايف و تعهداتي است كه سازمانها بايستي در جهت حفظ و مراقبت و كمك به جامعه اي كه در آن فعاليت مي كنند انجام دهد و همچنين سازمانها مسئولند كه از آلوده كردن محيط زيست اعمال تبعيض و امور استخدامي بي توجهي به تامين نيازهاي كاركنان خود توليد كردن محصولات زيان آور و نظاير آن كه به سلامت جامعه لطمه ميزند بپرهيزند و بايد با اختصاص منابع مالي در بهبود رفاه اجتماعي كه مورد قبول اكثريت جامعه باشد بكوشند. در نهايت مقصود از مسئوليت اجتماعي اين است كه چون سازمانها تاثير عمده اي بر سيستم اجتماعي دارندبايد طوري عمل كنند

كه در اثر آن به جامعه زياني نرسد .لازم به ذكر است بين اخلاق مديريت با مسئوليت اجتماعي تفاوت وجود دارد در اين خصوص (اندر سن ) در كتاب خود مي نويسد: ( هر دو اصطلاح در رابطه با رعايت ارزشها و اصول اخلاقي جامعه و تامين هدفهاي سازمان از سوي مديران هستند با اين تفاوت كه مسئوليت اجتماعي در ارتباط با مسائل كلان سازمان و اخلاق در ارتباط با رفتار فردي مديران و كار كنان است .يك سازمان زماني به تعهد اجتماعي اش عمل مي كند كه به مسئوليتهاي قانوني و اقتصادي عمل نمايد و نه بيشتر. مسئوليت اجتماعي با ورود خود يك چار چوب حاكميت اخلاقي را اضافه ميكنى كه بر اساس آن سازمانها به فعاليتهاي اقدام مي كنند كه وضع جامعه را بهتر كرده و از كار هاي كه باعث بد تر شدن وضعيت جامعه مي گردد خودداري كنند و نهايتا پاسخكويي اجتماعي اشاره به ظرفيت در جهت عمل و اقدام نسبت به خواسته ها و انتظارات جامعه دارد.                                                                         مقايسه مسئوليت اجتماعي با پاسخگويي اجتماعيشاخص ها     مسئوليت اجتماعي     پاسخگوي اجتماعي مباني مورد توجه     ضوابط اخلاقي     برنامه هاي عمليتمر كز روي     اهداف و نتايج     ابزار و وسايل تاكيد بر     التزام و تعهد     پاسخ و واكنشچار چوب تصميم گيري ها     بلند مدت     كوتاه و ميان مدت اهميت موضوع مسئوليت اجتماعي :1 تصميم گيري : مديران مي توانند تاثيرات عميق ومهمي در بخشهاي مختلف جامعه بگذارند بنابراين توجه مديران به مسئوليت اجتماعي شان در زمان اتخاذ يك تصميم مي تواند از اهميت زيادي برخوردار باشد

چرا كه يك تصميم نادرست و غير منطقي ميتواند خسارات جبران ناپذيري به جامعه تحميل كند .2 چنانچه افراد گروهها در سازمانها و موسسات نسبت به رويدادها و اتفاقات و بحرانهاي مختلف خود را مسئول بدانند تلاش ميكنند بسياري از آنها را در اندك زماني حل كنند و يك جامعه سالم به وجود آورند . 3 امروزه مديران بايد كارهايي را انجام دهند كه مورد قبول جامعه و منطبق با ارزشهاي آن باشد و سازماني كه نتواند خود را با اين كار تطبيق دهد در عرصه عمل موفق نخواهد بود و براي آنكه بتوانند جايگاه خود را در جامعه حفظ كنند و يا بهبود بخشند بايد به مسئوليت اجتماعي خود بيشتر عمل كنند و چنانچه آن را ناديده بگيرند دامنه فعاليتشان محدود خواهد شد.  0 مديريت مسايل اجتماعي  سازمانها در راه قبول وانجام مسئوليت اجتماعي خود با مشكلات زيادي روبرو هستند مانند مشخص نبودن حدود و ثغور و نبودن راه روشن و مشخص به مديران در راه تحقق اهداف و مسئوليت اجتماعي . مسئوليت اجتماعي يك مسئله پيچيده است و مديران بايد براي تصميم گيري علاوه بر عوامل اقتصادي بصيرت كافي به مسايل را داشته باشند. امروزه براي اين كار چند ويژگي بر شمرده اند كه عبارت است از:1 دانش : درك درست و اساسي از نظام سياسي اقتصادي و اجتماعي كشور و نيز آشنايي با اصول و تكنيكهاي تجزيه و تحليل و مسايلي كه روي سازمانها اثر ميگذارد.2 مهارت : توانايي بكار گيري مهارتهاي فكري ارتباطي سياسي جهت انجام برنامه ها وتصميم گيري هاي روزمره از قبيل مطبوعات مصاحبه راديو تلويزيون 3 تجربه :

مشاركت در فر آيد سياست هاي عمومي تجزيه و تحليل مسايل شكل دادن به موقيت شركت برقراي ارتباط متقابل با رسانه هاي گروهي اتحاديه ها 4 نگرش ديدگاه : تعهد شخص به حفظ و توسعه نظام ملي در فكر بهبود و ترقي و تقويت ارزشها و هنجار ها در نظام ملي كشور ديدگاه هاي مسئوليت اجتماعي ديدگاه كلاسيك : ديدگاه كلاسيك با مرحله سير اول تاريخي منطبق است . اين ديدگاه مساله اصلي بنگاه اقتصادي بايستي (حد اكثر سازي سود و منافع بلند مدت ) سازمان باشد . به عبارت ديگر سازمانها بايستي به دنبال كسب سود خود بوده و مستقيما نسبت به هدفها و مسائل اجتماعي نداشته باشد .انتقادهاي وارده به اين مكتب اين است تنها به دنبال سود بودن باعث فعاليتهاي غير اخلاقي مانند از بين رفتن ارزشهاي انساني مثل محبت عدالت دوستي و سخاوت و ساير جنبه هاي اخلاقي افراد مي شود و گروهي ديگر معتقدند كه اگر به سازمانها اجازه هر گونه فعاليت داده شود و هيچ محدوديتي براي آنها در نظر گرفته نشود رقابت آزاد خود باعث از بين بردن خود شده و انحصار را به ارمغان مي اورد 0 ديدگاه مسئوليت پذيري : بر اساس اين ديدگاه مديران بايد نسبت به گروههاي خاصي كه روي سازمان تاثير ميگذارد يا مي تواند روي منافع و اهداف سازمان موثر باشد مسئوليت كنند .گروههاي فوق عبارتند از :صاحبان سهام مشتريان سازمانهاي دولتي رقباء اتحاديهاي كار گري كاركنان مواد اوليه اعتبار دهندگان و غيره و...ديدگاه عمومي :ديدگاه عمومي بنگاه هاي اقتصادي را به عنوان شركاء دولت و ساير موسسات ونهاد هاي جامعه تعريف

كرده و معتقد است سازمان ملزم است تا در جهت حل مشكلات و مسائل جامعه و بهبود كيفيت زندكي مردم فعاليت كنند. دلايل موافقت نسبت به مشاركت اجتماعي1 تغيير نيازها و توقعات عمومي 2 التزام اخلاقي 3 حفظ منافع محدود 4 محيط اجتماعي بهتر 5 حفظ منافع بلند مدت 6 ممانعت از گسترش قوانين و مقررات دولتي 7 تعادل بين مسئوليت و قدرت 8 وابستگي متقابل نظام مند 9 كمك در حل مشكلات اجتماعي 10 بهبود جهره عمومي 11 جلب منابع ارزشمند سازمانها 12 پيشگيري بهتر از درمان دلايل مخالفت با مشاركت اجتماعي1 لزوم حد اكثر سود 2 تعهد هدفهاي سازمان 3 هزينه مشاركت اجتماعي 4 تضعيف تراز تر داختهاي بين المللي 5 بر خورداري سازمانها از قدرت كافي 6 فقدان مهارتهاي اجتماعي 7 عدم حساب پس دهي 8 ناتواني سازمان در انتخاب گزينها هاي اخلاقي زمينه هاي مسئوليت اجتماعي1 صاحبان سهام : مهمترين گروهي كه نسبت به سازمان از حقوق نسبتا بالايي برخوردارند صاحبان سهام هستند . از اين رو بيشتر مردم انتظار دارند كه مديران متوجه اين موضوع باشند كه سازمانها تحت اداره آنها ماحصل سرمايه هاي سهامداران هستند و مديران بايد با اعمال سيستم هاي حسابداري و اطلاعاتي مناسب سهامداران را در جريان فعاليتهاو عملكرد سازمان قرار دهند و هرچه مديران در اين راه توجه و كوشش بيشتري از خود نشان دهند سهامداران با رضايت بيشتري از مديران حمايت ميكنند. به علاوه مديريتها مي بايد با عملكرد خوب خود از نظر اقتصادي و اخلاقي باعث خوش نامي سازمان شده و از سياستهاي مديرانعالي و صاحبان سهام و نيز ارزشها و هنجار هاي

اساسي سازمان كه بنياد گزاران آن بنا نهاده اند حمايت كنند. 2 كار كنان : بخش عمده اي از نيروي انساني هر جامعه اي در سازمانها و موسسات مختلف مشغول به كار هستند و بيشتر وقت خود را در درون سازمان ميگذرانند. از مديران انتظار ميرود با اختصاص حداكثر زمان ممكن براي هدايت آموزش پرسنل زير دست خود آنها را در انجام وظايفشان راهنمايي كنند . فعاليتهاي سازمان توسط كاركنان انجام مي شود و طبيعتا رضايتشان مي تواند باعث افزايش بهروري و كارايي سازمان گردد و مردم از مديران مي خواهند به كارمندان و شخصيت آنان به عنوان يك هم نوع احترام گذاشته و در زمان لازم به عملكرد خوب انها پاداش دهد.    3مشتريان : در ميان زمينه هاي مسئوليت اجتماعي سازمان نسبت به جامعه مسئوليت نسبت به مشتريان از اهميت خاصي بر خوردار است و اگر با اين امر مهم عمل ننمايد مشتريان خود را از دست مي دهد و هم باعث مي شود دولت از طريق قوانين و مقررات و مجازاتهاي مختلف سازمان را مجبور به انجام اين كار كنند . جامعه از سازمان انتظار دارد در زمينه هاي مختلف نسبت به مشتريان احساس مسئوليت كنند از جمله : به موقع و به درستي نيازهاي مشتريان را بشناسد محصول سالم و خدمات درست به آنها عرضه نمايد و چنانچه مشتري از مصرف كالا و دريافت خدمات زياني متحمل شد خسارت وي را متقبل كرده و تلاش كنند تا رضايت او را جلب كنند . 4 ارزشها و هنجارهاي فرهنگي : امروزه ازسازمانها انتظار مي رود كه در زمان تصميم گيري خود اصول اخلاقي

و ارزشي را مد نظر داشته باشند و تلاش كنند كه تعادلي بين امور اقتصادي واخلاقي برقرار كنند زيرا اصول اخلاقي وارزشهاي اجتماعي حاكميت خاصي بر مردم داشته و بي توجهي به ارزشها به شهرت و آبروي سازمان لطمه وارد ميكند و باعث مي شود سازمان مشتريان و سهامداران و حتي كار كنان خود را از دست بدهد.  5 محيط طبيعي : با آغاز انقلاب صنعتي و گسترش روز افزون صنايع مختلف و آلودگي هاي گوناگون زيست محيطي باعث شده است كه امروزه يكي از اساسي ترين زمينه هاي مسئوليت اجتماعي سازمانها حفظ محيط زيست مي باشد كار خانجات و موسسات توليدي با اشعا عه آلودگي ها مختلف ادامه حيات را براي نسل انسان با مشكل روبرو كرده اند از اين رو مردم از سازمانها و مديران آنها انتظار دارند كه با اتخاذ سياستهاي اصولي در جهت حفظ پاگيزگي محيط زيست گامهاي اساسي در جهت ايجاد جامعه اي سالم بر دارند البته نبايد فراموش كرد كه خواسته يك اجتماعي جامعه صنعتي از فوايد كنندگان اين نيست كه ضايعات و آلودگي را متوقف كنند بلكه خواسته آنان اين است كه از ميزان تحميل هزينه هاي اجتماعي بكاهند يا به عبارت ديگر با توليد خود به بخشهاي ديگر جامعه ضرر نرسانند .مسائل اجتماعي پيرامون سازمان : مشكلات جامعه مي توانند بر اساس نوع مسله (به عنوان مثال بر اساس وسعت و حوزه تاثير گذاري آن روي سازمان) به شكلهاي مختلفي بسته بندي شوند مسائل عملياتي: مسائل و مشكلاتي هستندكه ممكن است روي يك يا چند بخش از واحدهاي عملياتي شركت (و نه كليه بخش ها) تاثير بگذارند.

در مورد استراتژيهايي كه در خصوص اينگونه مسائل بكار گرفته مي شوند،لازم نيست كه كليه بخشهاي سازمان و كليه پرسنل عملياتي شركت بسيج شوند. به عنوان مثال مشكل در خط توليد و يا تخريب يك ساختمان از مشكلاتي عملياتي محسوب مي شوند. مسائل سازماني : مسائلي هستند كه روي كليه بخشهاي سازمان سايه افكنده و تماميت كارو زمان را تحت تاثير قرار مي دهند. مسائلي همچون افشاي مسائل محرمانه سازمان يا اعتراض و درگيري كاركنان در نحوه اداره آن ازجمله اينگونه مسائل هستند مسائل اجتماعي : در نهايت ،مسا ئل اجتماعي ،محيطي را كه سازمان در آن فعاليت مي كند را تحت تاثير قرار مي دهند .مسائلي چون برنامه ريزيهاي اقتصاد ملي و اصلا حات قانوني ،سياستهاي اقتصادي كلان دولت از جمله اين دسته، مسائل مي باشند.طبقه بندي مشكلات اجتماعي بر اساس زمان وقوع آنها1 مشكل در مرحله نهفتگي : مسئله اي در مرحله نهفتگي است كه هنوز به طوروسيع در رسانه هاي گروهي يا از سوي گروه هاي ذينفع مورد بحث ومناظره قرار گرفته است. 2 مشكل در مرحله شكل گيري : تثبيت وضعيت آن هنوز كامل نشده است - مربوط به يكي از موضوعات امور دولت در آينده اي حدود3 تا 5 سال است – از سوي سازمانهاي مرتبط به آن بتوان اقدامي در مورد آن انجام داد.مشكل جاري : مسئله در اين مرحله كاملا عمومي بوده و شكل سياسي دارد وخط مشي هاي عمومي خاصي در جهت حل آن تعيين مي شوند . فعاليت هاي تجاري در اين مرحله به صورت مشاركت در فرآيندهاي قانوني جهت شكل دادن به سياست هاي لازم

تبلور پيدا مي كنند. مشكل نهادي شده : مشكل نهادي شده اشاره به مسئله اي دارد كه براي آن خط مشي هاي عمومي شكل گرفته و سياست ها و خط مشي هاي تاييد شده اي در مورد آن بكار گرفته شده اند كه تقريبه اكثر اوقات از سوي نهادهاي دولتي انجام مي شود. استراتژيهاي انجام مسئوليت اجتماعي اجابت قانون : پايين ترين حد مفروضي كه سازمان مي تواند پاسخگويي اجتماعي داشته باشد كه از سوي نظام حقوقي جامعه تعيين و تعريف شده است . قوانين حاكم بر جامعه بيانگر مقررات زندگي اجتماعي آن است و از همين رهگذر است كه يك درك عمومي از آنچه كه جامعه از افراد سازمانها و نهادهاي اجتماعي در تصور دارد به آنها منتقل ميشود 0پاسخگويي بيش از خواسته قانون : قوانين حقوقي نمي توانند تمام جنبه هاي پاسخوگي اجتماعي را تحت تاثير پوشش قرار دهند بسياري ازسازمانهاي بزرگ هنگامي كه داوطلبانه و به اشكال مختلف از قبيل كمك به مستمندان و نيازمندان و... به جامعه مساعدت مي ورزد در اصل استراتژي پاسخگويي اجتماعي خود را بيش از حد موظف به نمايش گذاشته اند. مخالفت اجتماعي : سازمانهاي از اين نوع معمولا در صحنه مسئوليتهاي اجتماعي حداقل فعاليت ممكن را انجام مي دهد و زماني كه عمل غير قانوني يا غير اخلاقي را اعمال مي دارند معمولا منكر آن مي شوند و يا اينكه سعي مي كنند به نحوي آن را مخفي كنند و سرپوش روي آن بگذارند.التزام اجتماعي : در اين مرحله سازمان منحصرا آن كاري را مي كند كه قانونا از او خواسته شده و بيشتر از آن

اقدامي نميكند مديران سازماني كه بيشتر به سود سازمان فكر مي كنند اينگونه سياستي را انتخاب ميكنند.پاسخگويي اجتماعي : سازمانهاي كه اين سياست را بر ميگزينند در واقع هم به تعهدات قانوني خود عمل ميكنند و هم به تعهدات اخلاقي اين گونه سازمانها زماني به اين عمل دست مي زنند كه از آنها تقاضا شده باشد مساعدت اجتماعي : بالاترين سطي كه يك شركت مي تواند در خصوص مسئوليت اجتماعي خود رفتار كند مساعدت اجتماعي است شركتهاي كه چنين سياستي را بر ميگزينند در واقع خود را عضو خانوادگي جامعه دانسته و از اين رو فعالانه به دنبال موقعيت و فرصتي هستند كه كمكي به جامعه بكنند. علاوه بر همه اين موارد درك مديران از عمق مسائل و مشكلات اجتماعي نيز  ميتواند در نوع استراتژي كه بر مي گزينند تاثير داشته باشد هر چه مديران مشكلات اجتماعي را عميق تر درك كنند استراتژي كه انتخاب مي كنند مشاركت جويانه تري دارند ابعاد مسئوليت اجتماعي مهمترين بعد مسئوليت اجتماعي سازمانها بعد اقتصادي آن است كه در آن فعاليتها و اقدامات آن مد نظر قرار مي گيرد در اين خصوص كسب سود حفظ منافع سازمان و  مالكان ارائه كالا و خدمات با كيفيت و قيمت هاي مناسب و ايجاد بازار كار براي نيروي انساني جامعه مورد توجه مي باشد.دومين بعد مسئوليتهاي اخلاقي است از اين رو از سازمانها انتظار مي رود كه همچون ساير اعضاء جامعه به ارزشها هنجارها و اعتقادات و باورهاي مردم احترام گذاشته و شئونات اخلاقي را در كا رها و فعاليتهاي خود مورد توجه قرار دهند.سومين بعد مسئوليتهاي حقوقي است كه شامل التزام 

سازمانها به انجام قانون و رعايت مقررات را شامل مي شود . مدلهاي مسئوليت اجتماعي سازمان مدل اجتماعي ديويس : شامل پنج پيش فرض است و در آنها توضيح مي دهد چرا و چگونه سازمان يا موسسه اي مي تواند به نحوي عمل كند كه از طريق آن باعث بهبود جامعه كه به آن تعلق دارد شود پيش فرض اول :مسئوليت اجتماعي از توانائي اجتماعي ناشي مي شود . سازمان به طور كلي به خاطر تاثير زيادي كه روي مسائل مختلف جامعه از جمله بيكاري وضعيت محيط كيفيت زندگي و... دارد در رفاه جامعه سهيم است بنابراين چون سازمانها توان شكل دادن به وضعيت جامعه را دارد جامعه بايد آنها را در نوع و شيوه تاثيرگذاري شان روي وضعيت جامعه مسئول بدانند.پيش فرض دوم : سازمان بايد به عنوان يك سيستم باز دو طرفه عمل مي كند. آزادانه ورودي هاي خود را از جامعه دريافت و آزادانه نتيجه كار خود را به جامعه عرضه دارد. ديويس معتقد است كه بايد ارتباطات بازومحترمانه  بين سازمان وجامعه بر قرار باشدپيش فرض سوم : فايده اجتماعي هر كار ،كالا يا خدمتي بايستي كلا محاسبه و به منظور تصميم گيري در مورد اينكه آيا اين كار انجام شود يا خير،مورد توجه قرار گيرد. سازمان بايستي قبل آنكه كاري را متعهد شود نتايج وعواقب كوتاه مدت وبلند مدت اجتماعي آن  را در نظرداشته باشد. پيش فرض چهارم : هزينه هاي اجتماعي مربوط به هر كار،كالا يا خدمتي بايد به مصرف كننده منتقل شود. نمي توان از سازمان اين انتظار را داشت كه هر فعاليتي را كه هم زيان اقتصادي وهم

نفع اجتماعي را در بر دارد تامين مالي كند .هزينه هاي فوق مي بايد از طريق بهاي اضافه تر كالا يا خدمات مورد بحث به مصرف كننده منتقل شود.پيش فرض پنجم : مؤسسات بازرگاني ،مثل هر شهروندي،اين مسئوليت را دارند كه در خصوص حل مشكلات اجتماعي كه خارج از محدوده كاري شان است مشاركت داشته باشند . اگر سازمان يا مؤسسه هاي از تخصصي بر خوردار است كه مي تواند مشكل اجتماعي را كه مستقيما به آن مربوط نيست حل كند، بايد براي كمك به جامعه جهت حل آن مشكل، خود را مسئول بداند.ديويس براي اين گفته اين دليل را مي آورد كه سازمان عاقبت از بهبود كلي جامعه سود بيشتري نصيبش مي شود.مدل سه بعدي مسئوليت اجتماعي كارول كارول معتقد است كه سازمانها از چهار دسته مسئوليت اجتماعي بر خوردارند: اقتصادي، حقوقي ، اخلاقي و ساير مسئوليتها. مسئوليت هاي اقتصادي از مسئوليت هاي اوليه سازمان مي باشد كه همان سود آوري است. مسئوليتهاي حقوقي اشاره به اين دارد كه سازمانها بايستي در چارچوب قوانين و مقررات جامعه فعاليتهاي اقتصادي خود را انجام دهند . سومين مسئوليت سازمانها مسئوليت اخلاقي است كه بر اساس آن از سازمانها انتظار مي رود كه ارزشها و هنجار هاي جامعه را مد نظر داشته باشند و به آنها احترام بگذارند و در نهايت ساير مسئوليتها اشاره به فعاليتهاي داوطلبانه و انسان دوستانه سازمان دارد .  كارول همچنين معتقد است كه سازمانها براي انجام مسئوليت اجتماعي خود از چهار نوع استراتژي استفاده مي كنند  1 استراتژي تدافعي: سازمان تلاش مي كند كه با استفاده از حربه هاي مختلف از انجام

مسئوليت خود شانه خالي كند . 2 استراتزي واكنشي : سازمانها تنها در زماني كه توسط عوامل خارجي مجبور مي شود به مسئوليت اجتماعي خود عمل مي كند . 3 استراتژي انطباقي : سازمان بدون آنكه از سوي عوامل خارجي تهديد شده باشد مسئوليت خود را انجام ميدهد . سير تكاملي پاسخگويي اجتماعي سازمانمشخص است كه سازمان يك شبه به بلوغ نمي رسد كه نسبت به مشكلات خود پاسخگو باشند كار هاي روزمره جديدي بايد ياد گرفته شوند و سياستها و برنامه هاي كاري نوين طراحي گردد. يك سازمان يا شركت منحني پاسخگويي اجتماعي را در طي سه مرحله طي مي كند مرحله خط مشي : اين مرحله اولين مرحله آگاهي اجتماعي است . در اين مرحله كه سازمان قادر به ديدن بخش هايي از محيط اطراف خود را دارد كه از او طلب پاسخگويي مي كنند و مشتريان ممكن است از معايب محصولات يا خدمات شركت ناراضي باشد كاركنان ممكن است ازجهت عدم ايمني كاراحساس ترس كنند و... چنانچه مديريت عالي سازمان يك خط كلي را در رابطه با مسائل جامعه تعيين نمايد پاسخي كه نياز اجتماعي را تامين كند اتفاق افتاده است.مرحله يادگيري : وقتي مشكل اجتماعي معلوم و يك خط مشي عمومي براي آن مشخص شده سازمان بايستي ياد بگيرد كه چگونه به مقابله با مشكل موجود پرداخته متقاعبا خط مشي جديد را به كارگيرد .در اين راستا دو نوع آموزش احساس مي شود : فني و اداري و هنگامي كه يك متخصص فني براي امر مشاوره با مديران و كار كنان در شركت استخدام مي شود چنين امري مفيد است خصوصا

وقتي كه شركت با يك مسئله اجتماعي خاص روبروست كه با آن اشنايي ندارد . آموزش اداري زماني انجام  مي گيردكه مديران و سرپرستان سازمان نسبت به كارهاي جديد كه براي مقابله با مشكل اجتماعي لازم است انجام گيرد آگاهي كافي نداشته باشد مرحله تعهد سازماني آخرين مرحله كه براي رسيدن به يك پاسخگويي كامل اجتماعي لازم است اين است كه سازمان خط مشي اجتماعي جديدش را نهادي سازد و اين به اين معني است كه خط مشي ها و كارهاي روزمره در دو مرحله اول به خوبي انجام و آموزش داده شده و در كليه بخشهاي سازمان به عنوان بخشي از وظايف كاري مورد پذيرش قرار گرفته شده است و به عبارت ديگر به عنوان رويه هاي كاري و معيار هاي عملكرد در آمده اند در اين مرحله از منحني پاسخگويي اجتماعي كل سازمان به خط مشي اجتماعي خود متعهد شده است . مشكلات پذيرش وايفاي مسئوليت اجتمائي سازمانهاسازمانها در راه قبول و انجام مسئوليت اجتماعي خود با مشكلات متعددي روبرو هستند .از جمله اين مشكلات نا مشخص بودن حدود وثغور اين مسئوليت مي باشد. به علاوه در راه تحقق اهداف مسئوليت اجتماعي رهنمودهاي روشن و مشخصي به مديران ارائه نشده است واين موضوع در هاله اي از ابهام فرو رفته ودر قلمرو اخلاقيات اجتماعي نا مشخص باقي مانده است. يكي ديگر ازمشكلات مسئوليت اجتماعي ، محيط رقابت آميز خارج از سازمانهاست . اگر سازمانها منابع خود را صرف تحقق مسئو ليت اجتماعي مي كنند،مسلما در صحنه رقابت نخواهند توانست با سازمانهاي ديگربرابري كنند . ما نبايد سازمانها را به صورت واحد هاي مجزا

و مستقل كه داراي منابع بي حد و حصر هستند در نظر بگيريم بلكه آنها در ارتباط با ساير سازمانهاي مشابه خود از جهت منابع و امكانات نيز محدوديت دارند. مساله ديگر اينكه اصولادر جامعه سازمانها بر اساس نوعي تقسيم وظيفه به فعاليت مشغولند و هر كدام در يك زمينه خاصي تلاش مي كنند به فرض سازمان حفاظت زيست مسئول حفظ محيط زيست مي باشد و لزومي نيست كه همه سازمانها در اين زمينه به طور متداخل كار كنند .چه كسي از انجام مسئوليت اجتماعي سود مي برد؟برخي از دانشمندان معتقدند كه مجبور كردن مديران به انجام مسئوليت اجتماعي مثل خوراندن دارو به بيمار تلخ ولي مفيد است به عبارت ديكر عمل كردن به مسئوليت اجتماعي ممكن است براي مديران و سازمانها سخت بيايد ولي هرچه كه هست نتيجه سودمندي براي آنها خواهند داشت بنا بر اين مي توان نتيجه گرفت كه توجه به مسئوليت اجتماعي و انجام آن هم به نفع سازمان است و هم به نفع جامعه  به عبارت ديكر استراتژي انجام مسئوليت اجتماعي يك استراتژي بهرمند از برد دو طرفه است چرا كه سازمان با كمك به مشكلات اجتماعي نهايتا به خود كمك كرده و با صرف هزينه هاي كوتاه مدت به منافع بلند مدت نائل گرديده است .مديريت مسائل اجتماعي مسئوليت اجتماعي يك مسئله پيچيده است و براي برخورد با چنين مساله اي مديران لازم است كه به آن مثل ساير مسائل سازمان بنگرند . از اين رو مديريت مسائل عمومي يا اجتماعي تلاشي است در جهت پيش بيني مسائل عمومي كه در ارتباط با موسسه مي باشند. مديران امروزه براي

تصميم گيري علاوه بر عوامل موثر اقتصادي مي بايست بصيرت كافي نسبت به عوامل بي شمار غير اقتصادي نيز داشته باشند . بنابر اين در حال حاضر براي مديران مهارتها و توانائي هاي ديگري همچون مهارتهاي سياسي مها رتهاي ارتباطي و تحليلي از اهميت و ضرورت خاصي بر خوردار است . مديران مي بايد به عنوان يك شخصيت سياسي در عرصه سازمان ظاهر شده بتوانند با محيط بيرون سازمان و عوامل سياسي ارتباط حاصل نمايند و قدرت تحليل و ارزيابي اين عوامل را در رابطه با اهداف سازمان داشته باشند . به عقيده( بارني و كريفين)بايد از معيارهاي اخلاقي و ارزشهاي اجتماعي حاكم بر جامعه غافل نشده و در بخشهاي مختلف نيز تلاش شود كه از طريق آموزش و تعيين راهبردها و خط مشي ها ي لازم سازمان را در جهت انجام بهتر مسئوليت اجتماعي اش هدايت كرد و بايد به طور غير رسمي از طريق ايجاد تغيير در فرهنگ سازماني و نوع رهبري و نيز ايجاد يك نظام انتقاد و پيشنهاد در سازمان به انجام مسئوليت اجتماعي نظام و قوام بخشيد .به همين منظور فران( استكمست )معتقد است كه در سازمانها امروزي بايستي يك مدير متخصص و آشنا به سياستهاي عمومي و اجتماعي وجود داشته باشد . اين نوع مدير بطور موثر در محدوده سياستهاي عمومي و اجتماعي سازمان به عنوان عامل كار آمد در اداره سازمان فعاليت مي كند مدير سياست عمومي و اجتماعي سازمان كسي است كه دانش مهارت  تجربه و ديدگاه لازم براي نقش جديدش را دارا است وي شرايط و ويژگي هاي لازم براي چنين مديريتي را بدين شرح توضيح

مي دهد: 1 دانش : درك درست و اساسي از نظام سياسي اقتصادي و اجتماعي كشور و نيز درك وشناخت مسايل سياسي ، اقتصادي و اجتماعي جاري و در حال شكل گيري كه روي سازمانها و جامعه تاثير ميگذارد.2 مهارت : توانايي بكار گيري مهارتهاي فكري، ارتباطي، سياسي،و... در جهت انجام برنامه ها وتصميم گيري هاي روزمره و خصوصا در برقراري ارتباط موثر در جاهايي كه فرآيند سياستهاي عمومي تحت شرايط متغير طلب مي كند از قبيل مطبوعات ارتباطات شخصي،نشستهاي كوچك،سخنرانيها شهادت هاي قضايي،مطبوعات و مصاحبه راديو- تلويزيون3 تجربه : مشاركت در فر آيد سياست هاي عمومي مثلا: تجزيه و تحليل مسائل سياست عمومي و شكل دادن به موقيعت شركت،توضيح وتشريح مسائل عمومي از طريق سخنراني و... برقراري ارتباط متقابل با همتاهاي دولتي  4 نگرش ديدگاه : تعهد شخص به حفظ و توسعه نظام ملي مملكت در فكر بهبود و ترقي و تقويت بنيه نظام ملي كشوربه طور اعم باشد،آن گونه  كه ميان هدفهاي سازمان و سياستهاي ملي تعادل برقرار باشد.در جهت نيل به اين منظور.از اين رو مديريت امور عمومي،فرآيندي است كه از طريق آن ،استراتژي نحوه مشاركت سازمان در خط مشي هاي عمومي – با توجه به يك سلسله مسائل خاص تعيين مي شود. مفهوم فوق گوياي اين مطلب است كه سازمانها مسئوليت دارند تا با ورود و دخالت در مسائل عمومي به همان شيوه كه ساير سيستمهاي كاريشان را اتخاذ مي كنند ، سياستهايي را در مورد مسائل فوق معمول دارند.طراحي سيستم مديريت مسائل عمومي : مرحله اول : تبيين و تشخيص مسائل عمومي در اين مرحله بايد مسائل و موضوعات اجتماعي

و موضوعات كه در ارتباط با ماموريتها و اهداف سازمان است شناسايي شوند و تبيين گردند آثار بلند مدت و كوتاه مدت آنها در سازمان آزموده گردد و شكل و ماهيتشان در ارتباط با سازمان هر چه زودتر شناخته شود. مرحله دوم: ارزيابي آثار عمومي  زماني كه مسائل عمومي مشخص گرديد آثار بالقوه آنها در سازمان بايد مورد ارزيابي قرار گيرد و اين امر به اين خاطر است كه سازمان بداند در مقابل چه مسا له اي بايد اقدام سريع تري انجام دهد . مرحله سوم تحقيق و تحليل مسائل : در اين راه استفاده از كارشناسان داخلي و خارجي سازمان مي تواند موثر و كار آمد باشد مسائل عمومي طبقه بندي شده و توسعه و پژوهشهاي لازم به عمل مي آيد . مرحله چهارم : انتخاب استراتژي براي برخورد با مسائل  : موارد پيشنهادي مورد ارزيابي قرار مي گيرد و مواردي كه با امكانات سازمان هماهنگي بيشتري داشته انتخاب ميگردد مرحله پنجم : اجرا پس از انتخاب استراتژي مديران و مسئولان آن را اجرا مي كنند و بايد طوري عمل كنند تا بتوانند به انتظارات پاسخ مثبت داده شود مرحله ششم ارزيابي استراتژي : بعد از آن كه كارها به مرحله اجرا در آمد ارزيابي  به عمل مي آيد تا از موثر بودن آن اطمينان به عمل آيد و نتايج بدست آمده با پيش بيني ها انجام شده مقايسه مي شود. حسابرسي اجتماعي حسابرسي اجتماعي عبارت است از يك فر ايند درون سازماني كه به منظور سنجش و ارزيابي هدفها و برنامه هاي اجتماعي يك سازمان طراحي مي شود و داراي چهار مرحله است

1 محدوده فعاليت اقتصادي 2محدوده كيفيت زندگي 3 محدوده سرمايه گذاري اجتماعي 4 محدوده مشكل گشايي  براي افزايش سطح پاسخگويي اجتماعي سازمانها نسبت به مسايل و مشكلات براي مديران چند مورد پيشنهاد ميگردد:1 آموزش : با توجه به اين كه اكثر مديران جامعه از مسئوليت اجتماعي و زمينه هاي آن اطلاعات لازم را ندارند لازم است كه از طريق برگزاري كنفرانسها سمينارها  دوره هاي آموزشي كوتاه مدت و سخنرانيهاي مختلف آنها را با مسئوليت اجتماعي شان آگاه ساخت و همچنين مديران بايد با استراتژيها و اثرات مثبت آن بر سازمان آگاه شوند.با آموزش تكنيكهاي مختلف تصميم گيري آشنا شوند كوشش نمايند هدفهاي اجتماعي و موفقيتهاي عمومي و ملي را در اهداف عالي سازمان بگنجانند با تشكيل كلاسهاي آموزش ا خلاق نتايج معنوي فعاليتهاي اجتماعي سازمان به مديران متذكر شوند .2 نظم دهي دولت : دولت در شكل دادن به نوع و سطح فعاليتهاي اجتماعي سازمانها نقش مهمي دارد و مي تواند با تصويب يك سري قوانين و مقررات فعاليتهاي سازمان را به سوي اهداف اجتماعي هدايت كند قوانين مذكور مي تواند در دو شكل مطرح شوند : قوانين مستقيم و غير مستقيم قوانين مستقيم : دولت در زماني كه احساس كند سازمانها و موسسات اقتصادي جامعه داوطلبانه حاضر به انجام كارهاي خود نيستند با تصويب قوانين و مقررات سازمانها را مجبور به انجام يكسري اقدامات اجتماعي مي كند بديهي است تخطي سازمانها از انجام اين قوانين مجازاتهاي حقوقي را برايشان در پي دارد. قوانين غير مستقيم : دولت با تصويب يكسري قوانين واتخاذ سياستهاي تشويقي مي تواند مديران سازمانهاي مختلف را ترغيب به انجام بيشتر

مسئوليت اجتماعي شان كند معافيتهاي مالياتي در صورت شركت در امور خيريه يا مدرسه سازي و... مي تواند از جمله اين قوانين باشد. 3 تاثير رسانه هاي گروهي: مردم تا مشكل يا مسا له اي را درك نكنند براي رفع آن اقدامي نمي كنند  از اين رو رسانه هاي گروهي بايستي تلاش كنند كه مردم را از مسائل و مشكلات اجتماعي و ميزان تاثير آنها آگاه ساخته و كوشش كنند حساسيت هاي لازم را در آنها جهت مشاركت در رفع مسائل اجتماعي ايجاد نمايند رسانه ها ميتوانند از طريق انجام فعاليتهاي مختلف فر هنگي مردم را در سطح عمومي با مسئوليت اجتماعي شان آگاه ساخته و ارزشهاي عمومي را گسترش دهد و مديران مختلف جامعه را تشويق و ترغيب به انجام بيشترمسئوليت اجتماعي شان كنند.4نظام گزينش مديريت : عصر حاضر عصر مديريت ناميده اند چرا كه كاملا آشكار است كه هر تصميم يك مدير ميتواند طي يك روند سلسله وار دير يا زود سرنوشت تمامي نهادهاي جامعه را دستخوش تغيير نمايد لذا بايستي تلاش شود كه مديراني در سطح عالي شركت ها و موسسات اقتصادي منصوب شوند كه از شايستگي هاي لازم برخوردار باشند.5ارزشيابي جامع عملكرد مديريت : عبارت است از سنجش سيستماتيك و منظم كار افراد در رابطه با نحوي انجام وظيفه آنها در مشاغل محوله بدين ترتيب وقتي كه ارزيابي عملكرد مديريت فقط روي اهداف اقتصادي تاكيد داشته باشد در نزد مديران اهداف و وسايل توجه خواهند كرد لذا اگر مي خواهيم كه مديران عالي ما در سازمانها به مسئوليت اجتماعي خود توجه كرده و به آنها عمل نمايند بايستي آنها را در

فر آيند ارزيابي خود در نظر داشته باشيم  به عنوان مثال در ارزيابي نحوه تصميم گيري مديران به اندازه هاي كه معيار اقتصادي را در نظر مي گيريم به معيارهاي اجتماعي نيز توجه داشته باشيم .6 حسابرسي مستقل اجتماعي : يكي از عواملي كه باعث مي شود مديران همواره مقررات و سياستهاي سازمان را رعايت كرده و از آنها تخطي نكنند ترس از مجازات است حسابرسي هاي مستقل اجتماعي كه تصميم گيري ها و عملكردهاي مديريت را بر اساس قوانين اخلاقي و خواسته هاي اجتماعي مورد ارزيابي قرار مي دهد احتمال كشف موارد مغاير با انتظارات عمومي را افزايش مي دهد مانند حسابرسي هاي مالي كه ميتواند به صورت مرتب يا تصادفي و بدون اطلاع قبلي انجام شود.هرچند كه استفاده از حسابرسي اجتماعي به دليل عدم وجود يك خط مشي و معيار مشخص خيلي متداول نيست با اين وجود چهار جهت عمده ارزيابي و سنجش مسئوليت اجتماعي وجود دارد 1 محدوده فعاليت اقتصادي 2 كيفيت زندگي 3 سرما يه گذاري اجتماعي 4 و محدوده مشكل گشايي در مجموع مي توان انتظار داشت كه با افزايش آگاهي مديران نسبت به مسئوليتهاي اجتماعي سازمان و حدود و زمينه هاي آن و نيز آموزش آنها در خصوص مديريت مسائل اجتماعي از يك طرف و از طرف ديگر انجام حسابرسي ها و ارزشيابي هاي جامع عملكرد ميزان مشاركت سازمانها در حل مشكلات اجتماعي بيش ازگذشته و حال باشد .

تكنولوژي اطلاعات و اطلاعات تكنولوژِي

نويسنده :محمد نقي مهدوي

خلاصه كتاب- تلخيص:ناصر رحماني: علم اطلاع رساني گذشته، حال و آينده: قرنها ست كه دانشمندان تلاش مي كنند تا مدارك دست نويس ،كتاب ها ، اسناد و

هر آنچه را كه گواهي برانديشه و دانش بشري است ، سازمان دهي كنند .سازمان دهي چنيني فعاليت هايي براي خود قوائدي دارند.اين قوائد از زماني شكل گرفت كه بشر انديشه اش را بر چيزي نگاشت. ترتيب و توالي مطالب نگاشته شده ، خود از نوعي قوائد سخن مي گويد. وقتي كه بشر تدبيري مي اندشيد تا آن چه را كه مي نگارد به دنبال هم قرار دهد،نخستين و مهم ترين گام را در بازار يابي آن چه كه ثبت و ضبط كرده بود  برداشت. آغاز فعاليتها ي سازمان يافته در ثبت وضبط مطالب را بايد در تاريخ رده بنديها و تاريخ كتاب خانه ها جستجو كرد.كهن ترين پيشينه اي كه از مستند سازي (اطلاع رساني) در تاريخ سراغ داريم ،سياهه ياي گلين ،كتاب خانه هاي ((اكد)) و((سومر)) بوده كه روي سنگ حك شده است. از خرابه هاي (نيپور) شهري باستاني واقع در بين نهرين ، كنار رود فرات ، صورتي از واژه هاي رده بندي شده بدست آمده كه قدمت آن به دو هزار سال قبل از ميلاد مسيح  مي رسد.در شهر باستاني ارك بخشي از يك فرهنگ لغت كشف شده كه باستان شناسان ، قدمت آن را تا دو هزار و سيصد سال قبل از ميلا ذكر كرده انداولين گام هاي جدي در مستند سازي در مورد كتابهاي مذهبي برداشته شده در آن زمان بيش از ساير موارد ، مورد استشهاد و استناد قرار مي گرفتند . مستند سازي (دكومانتاسيون) زماني چهره مشخص به خود گرفت كه چاپ اختراع شد. با توسعه اي صنعت چاپ ، كتاب خانه ها روبه رشد نهادند و

پر حجم شدند و در معرض مراجعه و باز يابي دائمي قرار گرفتند. و به موازات آن ، رده بندي ، فهرست نويسي و نمايه سازي هم رو به گسترش نهاد و بر پايه نياز هاي نو پا ، نخستين كتاب شناسي هاي نظام يافته ، تدوين گرديد.نخستين كتاب شناسي هااولين كوشش شناخته شده در تعريف كتاب شناسي هاي جهاني توسط  دانشمندي به نام سويس كنرادگسنر انجام گرفت كه فهرست رده بندي شده اي از بيست هزار عنوان كتاب را در سال هزار پنصد و چهل و هشت منتشر كرد . در سال هزار و هشتصد و پنجاه و سه نيز در ايالت امريكا ، پيش نهادي براي تهيه يك فهرست گان ملي از همه موادي كه در امريكا در دسترس بود ، ارائه شد كه به علت نبود تكنولوژي مناسب ، اين كار صورت نگرفت . قرن هجدهمقرن هجدهم ، نقطه عطفي در تاريخ مستند سازي و عرصه درخشاني در تاريخ و علوم و فنون و دانش هاي كتاب داري و اطلاع رساني است و در اين عصر علوم فيزيكي رو به گسترش نهاد و انقلاب صنعتي ، تكنولوژي را كانون اصلي توجهات بشر قرار داد.پيوند علم و تكنولوژي بر اين عصر باعث گرديد كه دانش جديدي به نام «دانش اطلاع رساني » به وجو آيد.اطلاع رساني چيست؟دانشي است كه به بررسي خصوصيات و رفتار اطلاعات نيرو هاي حاكم  بر جريان اطلاعات و ابزار آماده سازي اطلاعات براي به حد اكثر رساندن دست يابي و قابل استفاده نمودن آن مي پردازد .آماده سازي اطلاعات شامل جمع آوري ، سازمان دهي ، ذخيره ، باز

يابي ، تفسير ، اشاعه و استفاده از آن مي گردد.اركان اصلي اطلاع رساني1_تئوري اطلاعات (سيبر ناتيك، زبان شناسي و منطق)2_تكنولوژي اطلاعات(ارتباطات و علوم كامپيوتر)3_مديريت كتابخانه ها و مراكز اطلاعاتيمهمترين،محرك و عامل توسعه علوم اطلاع رساني از سال 1958 به بعد ، كامپيوتر بود در اين دوران كامپيوتر قادر بود ميليون ها واحد اطلاعات ذخيره شده را در دسترس قرار دهد و استفاده از كامپيوتر ، همراه با پيشرفت هاي كه در تكنولوژي ارتباطات راه دور حاصل شده بود ، مناسبترين پاسخ به مشكلات اطلاع رساني به شمار مي رفت.عصر حاضردر اين عصر (1970 به بعد) دانشمندان علم اطلاع رساني پي بردند كه مسائل و مشكلات سازماندهي دستيابي وباز يابي اطلاعات،پيچيده تر از آن است كه تصور مي كردند.به كارگيري كامپيوتر در پردازش اطلاعات تا مدتها،به اين شكل بود كه روش ذخيره وبازيابي اطلاعات با دست انجام مي گرفت و براي اين منظور،قواعدي وضع گرديد كه پاسخگوي نياز نظامهاي دستي بود.اما با ورود كامپيوتر به عرصه ي خدمات اطلاع رساني،لازم بود كه قواعد و استاندارد هاي جديدي وضع گردد.نقش ارتباطاتارتباطات زماني وارد مقوله اطلاع رساني شد كه استفاده كننده توانست از راه دور با پايگاه داده ها (اطلاعات ذخيره شده در كامپيوترهاي بزرگ ) مستقيماً ارتباط برقرار كند و اين باعث شد كه اطلاعات فقط در يك جا نگهداري شود، در عين حالي كه همه استفاده كنندگان و ، از همه جا بتوانند به آن دسترسي پيدا كنند .  تكنولوژي نويب ذخيره و بازيابي اطلاعاتاگر چه تكنولوژِي كامپيوتر ، ابتدا منجر به تمركز پايگا هاي اطلاعاتي گرديده اما اكنون با توسعه تكنولوژي هاي نوين ،

گرايش به سوي عدم تمركز كه سه عامل مهم اين گرايش ، عبارتند از :1_ مدارك كامل شده2_ استفاده از فيبر نوري براي عبور اشعه ليزر ، به جاي سيم هاي مسي3_ انتقال اطلاعات ، از طريق ماهواره انقلاب در خدمات اطلاع رساني1_ انقلاب در ذخيره و بازيابي :قبل از اين كه كامپيوتر به طور وسيع براي پردازش اطلاعات مورد استفاده قرار گيرد ، براي ذخيره و بازيابي اطلاعات از نظام هاي دستي و نيمه خودكار استفاده مي شد. در بين اين نظام ها مهمترين آنها عبارتند :1_نظام انطباق نوري 2_نظام برگه هاي لبه منگنه 3_نظام كارتهاي جدول2_انقلاب در ريز نسخه برداري:تحول ديگري كه در خدمات اطلاع رساني رخ داده است استفاده از تكنولوژِي هاي ميكروكپي( ريز نسخه برداري) است. در گذشته نه چندان دور ، ميكروفرمها (ميكروفيلم و ميكروفيش ) بهترين ابزار براي نسخه برداري و صرفه جوي در جا و محل و كم كردن حجم اسناد تلقي مي شدند . اين تكنولوژِي ها به ويژه براي مدارك پر حجم مثل روز نامه ها مثلاٌ يك دوره چهل ساله روزنامه اطلاعات به صورت ميكروفيلم فقط نيم متر مكعب فضا را اشغال مي كند . درحاليكه براي نگه داري اين حجم از اصل روزنامه به چندين اتاق فضا نياز است.3_انقلاب در تحويل مدارك:تحويل الكترونيكي مدارك : تكثير مدارك ، جايگاه ويژه اي در ميان خدمات مراكز اطلاع رساني دارد . يكي از مهم ترين وظايف اين مراكز انتشار و اشاعه اطلاعات براي استفاده كننده گان است.در گذشته خدمات تحويل مدارك به ويژه كپي  زمان زيادي از وقت استفاده كنند گان را مي گرفت ولي امروزه

از طريق تحويل الكترونيكي مدرك يعني از طريق فاكس ، نمابر و شبكه هاي اطلاعاتي و هم چنيني ديسك هاي نوري.   4_ انقلاب در ايجاد شبكه ها:شبكه هاي اطلاع رساني بين المللي نيز روز به روز دامنه خدمات اطلاع رساني را گسترده تر مي كند و مهم ترين شبكه بين المللي اينترنت است.كه در آخرين دهه از قرن بيستم ، پا به عرصه وجود گذاشت ودر اندك زماني به گسترده ترين و قابل ترين وسيله اطلاع رساني مبدل گرديد. 5_انقلاب در ارتباطات :قرن بيست و يكم ، آغاز عصر جديدي از انقلاب تكنولوژي و عرضه نوآوري ها خواهد بود و در اين ميان تكنولوژي اطلاعات از ساير صنايع جلوتر است . تكنولوژي هاي كه تا چندي پيش مستقل و مجزا بودند (مانند كامپيوتر ، تلفن ، مخابرات، تجهيزات  اداري و غيره ) كاملاٌ به يك ديگر نزديك شده و شرايط جديدي به وجود آورده .امروزه ديگر فرقي بين يك كامپيوتر و تلفن همراه وجود ندارد .اخيراٌ نيز قلمي اختراع شده كه با استفاده از دوربين كوچكي كه در نوك قلم تعبيه شده ، انچرا كه مي نويسد فيلم برداري كرده و مستقيماٌ به تلفن همراه و كامپيوتر دفتر كار منتقل مي نماييد .همچنين كتاب هاي الكترونيكي نيز در راه هستند .

مديريت برتر

دكتر روح اله فكوري

خلاصه كتاب: گردآورنده: محمد هودانلو: پيشگفتار : كتاب مديريت برتر كه هم اكنون در اختيار شما خوانندگان محترم قرار مي گيرد، كتابي است كه با همت و زحمات ارزنده جناب آقاي دكتر روح اله فكوري، بعد از سالها مطالعه و تجربه عملي در زمينه مديريت به رشته تحرير در آمده است.

در واقع مديريت يك علم بين رشته اي است و بر خلاف ساير نظامهاي علمي، هر فرد تصور مي كند كه چيزي از آن مي داند و هيچ كس به طور كامل بر آن وقوف ندارد؛ اين عدم اطلاع كافي ممكن است بدين سبب باشد كه مديران ناگزير براي انجام وظايف مديريت، يعني برنامه ريزي و سازماندهي، رهبري و كنترل سازمان تحت نظر خود از يافته هاي ساير علوم بهره مند شوند تا بتوانند با يادگيري مستمر در اين دنياي پرآشوب كه مملواز عدم اطمينان است و تغييرات پي در پي و بي امان به صورت فراگير حادث مي شود، توفيق يابند. كتاب مديريت برتر نيز توصيه هاي يك مدير و كارآفرين موفق را با قلم شيوا و رسا به همۀ مديران و خوانندگان محترم عرضه مي نمايد. مديريت برتر با محتوائي كه عمدتاً انسان گرا و مبتني بر داشتن ارتباطات خوب است، مي تواند براي اداره يك بيمارستان، درمانگاه، مدرسه، شركت، سازمان دولتي، مؤسسه غير انتفاعي و يا هر فرم سازماني ديگر كه در آن انسانها براي كار كردن گرد هم مي آيند، به منظور ايجاد تغيير، به طور يكسان مورد استفاده قرار گيرد.البته مديريت تنها علم نيست، هم علم است و هم هنر؛ تا آنجا كه به داشتن مربوط مي شود، علم است. اگر مديران بايد با مسائل مالي، حقوقي، اقتصادي، روان شناختي، جامعه شناختي، مردم شناختي (و به طور كلي علوم رفتاري)، آمار و ... آشنا باشند (كه در آن ترديدي نيست)، اينها را بايد فراگرفت لكن از جنبۀ به كار بردن اين علوم براي داشتن حداكثر اثر بخشي و بازدهي، جنبۀ

هنر نيز ضرورت دارد. چنانچه از بُعد هنر بودن، مديريت را با استعارۀ نقاشي مقايسه كنيم، مي توان گفت كه مديريت به شما بوم نقاشي، قلم مو، سه پايۀ نقاشي، جعبۀ رنگ (يعني ابزارها) و چند درس نقاشي (يعني فرا گرفتن علم مديريت) را مي دهد. اين شما هستيد كه ممكن است از اين ها (يعني بهره گيري از منابع و به كار كردن علم مديريت) شاهكار به وجود آوريد. مقدمه: عمق و وسعت تأثيرگزاري يك مدير تا حدّ زيادي به توانائيهاي فردي او بستگي دارد كه به دو بخش كلي ژنتيكي و اكتسابي تقسيم مي شوند؛ اين كه يك فرد از نظر ژنتيكي براي مديريت در چه حوزه اي مناس است، موضوع بحث اين كتاب نيست؛ آنچه تلاش شده در اين كتاب به آن پرداخته شود، امّا ويژگي هاي اكتسابي يك مدير قوي و چگونگي تحصيل، حفظ و ارتقاء آنهاست. قواعد مديريتي مثل قوانين رياضي و فيزيك در همه جا كاربرد يكسان و مشابه ندارد؛ تعيين مصداق براي آنها به تجربه و تبحر نياز دارد، تجربه اي كه بايد به تدريج و با صرف وقت و دقت كسب نمود. هدف داشتن تصور كنيد در يك دشت وسيع ايستاده ايد و در مقابلتان راه ها و كوره راه هاي زيادي قرار دارد واز شما مي خواهند يكي را انتخاب كنيد و قدم در راه بگذاريد، آيا بدون آن كه بدانيد هر كدام از اين راه ها به كجا ختم مي شوند و تعيين كنيد كدام مقصد،هدف نهايي شماست، قدم در راه مي گذاريد؟ يقيناً خير؛ ولي درعمل هميشه اين طور نيست؛ در عرصۀ زندگي خيلي

ها بدون تعيين مقصد و بدون شناخت راه، حركت مي كنند و اغلب به مقصد نمي رسند؛ بعضي ها هم كه به مقصد مي رسند، تازه مي فهمند مقصد واقعي آنها نيست، هيچ علاقه اي به آن ندارند و با  و با آنچه فكر مي كردند تفاوت بسيار دارد و همين باعث سرخوردگي و افسردگي آنها مي شود ولي آنها كه هدف را دقيقاً تعيين و راه را به خوبي شناسايي مي كنند و با نقشه، قدم  در راه مي گذارند، سريعتر به مقصد مي رسند، كمتر دچار انحراف و سردرگمي مي شوند و در يك كلام موفق تر از ديگرانند. اصل اول و اساسي براي موفقيت، انتخاب هدف است. بايد بدانيد چه مي خواهيد. همه مديران موفق و افراد مؤثر و بلكه همه  رهبران فكري، اقتصادي و اجتماعي در طول تاريخ در يك ويژگي قطعاً مشترك بوده اند و آن هم  داشتن هدف است. هدف گذاري هفت ويژگي مهم دارد:1-با مطالعه و تجزيه و تحليل باشد. 2- روشن و شفاف باشد. 3- با همه وجود به آن عشق بورزيد. 4- كوچك و بي ارزش نباشد. 5- مفيد با حال جامعه باشد. 6- زمان بندي داشته باشد. 7- اهداف متعدد و متفاوت نباشند.اعتماد به نفس: بدون شك اگر با دقّت به حرفها، نگاه ها، طرز راه رفتن، لباس پوشيدن و ساير اعمال افراد موفق بنگريد، بيش از هر چيز يك ويژگي مشترك در آنها خواهيد ديد و آن اعتماد به نفس است.اعتماد به نفس هم مثل ساير ويژگي ها در همه افراد موفق به يك اندازه و با يك كيفيت نيست ولي بدون استثناء در

همه وجود دارد . نمي توان انسان موفقي پيدا كرد كه اعتماد به نفس ضعيفي داشته باشد.براي كسب موفقيت در هر رشته اي بايد از پيچ  خم هاي زيادي گذشت فراز و نشيب هاي فراواني را پشت سرگذاشت، در دو راهي هاي زيادي بايد تصميم گرفت، بر ترديد ها بايد غلبه كرد، در مقابل اعتراضات و مخالفت ها بايد ايستادگي كرد، بر ترس ها فائق آمد، آنجا كه ديگران كم مي آورند و تسليم مي شوند، بايد مقاومت كرد و ايستادگي نمود و حتي ديگران را به ادامۀ راه اميدوار كرد و همه اينها پيش از هر چيز و بيش از هر چيز به اعتماد به نفس نياز دارد، روح قوي و مقاوم مي خواهد؛ فردي كه اعتماد به نفس دارد، به توانائي هايش مطمئن است، خود را قبول دارد ولي نه در حدّي كه دچار غرور كاذب شود.براي آنها كه اعتماد به نفس قوي دارند، امر ناممكن وجود ندارد؛ عزم هر كاري را كنند آن را انجام شدني مي بينند. استفاده از تلقين جملات مثبت تلاش و كوشش «ز كوشش به هر چيز خواهي رسيد» راز موفقيت اكثر مردان بزرگ تاريخ است. جمله معروفي هست كه «نوابغ يك درصد با نبوغ و نود و نه درصد با تلاش به موفقيت رسيده اند» شايد به نظر اغراق آميز باشد ولي واقعيت دارد. در طول تاريخ استعدادهاي بيشماري به دليل آن كه با تلاش و كوشش همراه و قرين نشدند، به هيچ حدّي از بروز و ظهور نرسيدند ولي تقريباً همه كساني كه سخت كوش و پر تلاش بودند، حتي اگر هيچ بهره اي از نبوغ

خاصي هم نداشتند، سهمي از موفقيت و پيروزي به دست آوردند. در جايي مي خواندم كه روزي از يكي مديران برجستۀ اقتصادي مي پرسند: اين مسير طولاني موفقيت و رسيدن تا به اين رتبه را چگونه طي كردي؟ پاسخ مي دهد: كار، كار، كار. خستگي ناپذيري رمز اغلب پيروزيهاي بزرگ است.وقتي علي اكبر دهخدا از تلاش بي حد و اندازه اي، از شب نخوابي ها و پي گيري هاي بي وقفه اش براي تأليف لغت نامه مي نويسد. آبراهام لينكلن، جرج واشنگتن، كنراد هيلتون، كونوسوكي ماتسوشيتا،هنري فورد، كيم و وچونگ (صاحب كمپان دوو) و ميليونها چهره تاريخي ديگر در همه ملت ها و در همه زمينه ها وجود دارد كه شاه بيت زندگي آنها تلاش و كوشش خستگي ناپذير بوده و راز موفقيت خود را صرفاً در تلاس و كوشش بي وقفه عنوان مي كنند.تلاش بايد چهار ويژگي داشته باشد تا مفيد و مؤثر واقع شود: 1-با فكر و برنامه باشد.2- متمركز و در راستاي هدف باشد.3- بي وقفه و مستمر باشد.4- اعتدال داشته و متناسب با موقعيت باشد.خلاقيت از نظرلغوي ازخلق كردن و افريدن چيزي مي ايد و عبار تست از نوعي استعداد و زايش و شوكوفاي در فكر وانديشه.فرد اخلاق دائم ايده ها و طرح هاي نوع در ذهنش متولد مي شود. در برخورد با مشكلات و مسائل هم راه حل هاي بكر به ذهنش متبادر مي شود. مديران موفق معمولاً افرادي خلاق و نوآورند؛ در همۀ عرصه هاي علم، فلسفه، هنر، ادبيات، فيلم، اقتصاد، صنعت و مديريت. افراد موفق و شاخص معمولاً كساني هستند كه افكار و ايده هاي نوآورده اند و

كمتر دنباله رو بوده اند. خلاقيت هر كسي در يك زمينه است كه او در آن استعداد دارد؛ بايد زمينۀ استعداد فرد را شناخت. بديهي است كسي كه در زمينۀ شعر و ادبيات استعداد دارد، خلاقيت او هم در همان زمينه است و چه بسا در مهندسي و مكانيك ماشين، هيچ استعداد و خلاقيتي نداشته باشد؛ حال اگر چنين فردي از بد حادثه مجبور به تحصيل در رشته مهندسي شده باشد، به نظر فردي بي استعداد و كند ذ هن مي آيد، قدرت و خلاقيت يادگيري اش پايين است غافل از آن كه اشكال جاي ديگري است. اين جملۀ معروف كه خود شناسي زمينه شناخت دنياست از همين جا نشأت مي گيرد. بايد استعداد ها، علائق و توانائي هاي خود را كشف كنيد، آنگاه يقين داشته باشيد كه استعداد يادگيري تان بالاست؛ خلاقيت شما شكوفا مي شود و موفقيت حتمي است. رعايت اصول اخلاق افراد برجسته و مؤثر در هر قشري، معمولاً افراد با اخلاقي هستند، صادق اند، اهل دورويي و تزوير نيستند، حرف و عملشان يكي است، بيزارند از اين كه رو در روي كسي، تعريف و تمجيد تكنند و پشت سر بدگويي؛ حداقل اين است كه اگر نظر مثبتي هم در مورد فردي ندارند، سكوت مي كنند ولي تعريف و تمجيدبي مورد هم نمي كنند، اهل نيرنگ و دروغ نيستند، عدالت و انصاف را در حرف و عمل مراعاتمي كنند، به جوانمردي و دستگيري از افتادگان بها مي دهند، وعدۀ دروغ نمي دهند و به وعده ها و قول و قرار خود پايبندند. دستورات را آنقدر خشك و آمرانه نمي دهند كه زير

دستان احساس حقارت يا دربند بودن پيدا كنند ولي آنقدر هم شل و سطحي نيستند كه افراد از آنها سوء استفاده كنند يا تصور كنند كه مديري ضعيف و حقير دارند. صميميت، احترام و قدرت و تحكّم همزمان از شيوه دستور دهي آنها حس مي شود؛ به اطرافيان خود بي اعتماد نيستند، هر چند نظارت بر آنها را فراموش نمي كنند؛ اگر سخت گيري به كاركنان باعث رنجي آنها شده.گرچه همۀ اين ويژگي ها، آن هم به ميزان زياد در همه افراد برجسته و مؤثر وجود ندارد ولي بدون ترديد، هر كسي كه در درجۀ بيشتري به اين صفات برسد محبوبيت بالاتري پيدا نموده، نفوذ و تأثيرگذاري بيشتري خواهد داشت. شناخت نيازهاي جامعه درك نيازهاي مردم، شناخت عميق نسبت به اجتماع و آنچه آنها طلب مي كنند و نمي يابند و حتي آنچه نياز دارند و نمي شناسند، از بسياري جهات، يكي از رموز موفقيت مردان بزرگ شناخت نيازهاي جامعه است. اقشار مختلف هر جامعه اي نيازهاي مختلف و متنوعي دارند. براي مثال يك كسبۀ جزء به نيازهاي روزمره مردم كوچه يا يك محله نگاه مي كند. يك تاجر و عمده فروش به نيازهاي يك شهر و يك كارخانه دار بزرگ به نيازهاي يك كشور يا حتي يك منطقه.نويسنده، طراح لباس، خواننده، هنرپيشه، سياستمدار، هر كدام به مخاطبيني خاص چشم دوخته اند و تلاش مي كنند نيازهاي آنها را شناسايي و تأمين كنند.بزرگان اقتصاد هم چنين اند. ليكن بيشتر به نيازهاي واقعي جوامع نگاه مي كنند. سوئيچي رو هوندا، بنيانگذار كمپاني عظيم هوندا، قبل از شروع جنگ جهاني دوم، كارگاه توليد رينگ و پيستون داشت

كه طي جنگ به ويرانه تبديل شد و حتي ويرانۀ آن را هم زلزله از بين برد؛ بعد از پايان جنگ با عزمي جزم و روحي قوي و خوش بين، كار را از سر گرفت، او با شناخت دقيق نيازهاي مردم وارد عرصۀ كار شد. در آن زمان به دليل فقر و نبود بنزين، مردم كمتر قادر به خريد واستفاده از ماشين بودند و عمدتاً از دوچرخه استفاده مي كردند. طبيعي است كه دوچرخه سرعت لازم را نداشت و زحمت زيادي هم ايجاد مي كرد. هوندا به فكر نصب يك موتور روي دوچرخه افتاد تا هر دوي اين مشكلات را برطرف سازد و با اين كار اولين دوچرخه موتور دار ارزان را توليد و به بازار عرضه كرد. خبر آن به سرعت پخش شد و تقاضاي خريد اوج گرفت و ظرف دو سال كارش رونق گرفت و زمينه ساز موفقيت هاي بعدي او شد.هيتلر با شناخت دقيق از نياز جامعۀ سر خورده از جنگ جهاني اول آلمان و تحقير و تحميلي كه فاتحين به آنها روا داشته بودند، با شعار برتري نژاد و جبران مافات جنگ اول، تندروهاي آلمان را گرد خود جمع نمود و پيروزي هاي بزرگي را براي خود رقم زد. گر چه ماهيت كاراو و فجايعي كه به دنبال داشت، مطلقاً قابل تأييد نيست، ولي شناخت او از اوضاع و احوال جامعه و استفاده كامل از نيازهاي آن نيز غير قابل انكار است.شاهكار هميشه جاويد ادب فارسي، شاهنامۀ فردوسي هم بي ارتباط با چنين شناختي نيست. به تعبير من، حكيم طوس در كنار معارف فراوان، ذوق سرشار و حكمت عميق اش، درك

درستي از نيازهاي جامعۀ آن روز و بلكه هميشه ايران داشت.پس در هر رشته و هر كسب و كاري كه هستيد، به شناخت نيازهاي مردم و تلاش براي تأمين آن توجه نمائيد كه يكي از رموز پيروزي شماست.حركت رو به جلو بدون وقفه عرصۀ كار، هنر، اقتصاد، سياست، در طول تاريخ بشر، عرصۀ رقابت بين تلاشگران آن ميادين بوده و هست. هر كه بيشتر تلاش كند و كار بهتري عرضه كند، موفق خواهد بود. هر موفقيت را بايد آغاز مرحلۀ ديگري دانست. هيچ موفقيتي پايان راه نيست. يك لحظه باز ماندن از اين بازار رقابت مساوي خواهد بود با سبقت گرفتن هزاران رقيب. يك اتوبان را در نظر بگيريد، اگر از حركت بمانيد و كنار اتوبان بايستيد، ديگران نخواهند ايستاد صدها و هزاران اتومبيل با سرعت از كنارتان مي گذرند و شما همچنان باقي مانده ايد. نبايد توقف كرد. نبايد راه به خطا رفت، بايد دائم در تلاش بود و هر روز از روز قبل بهتر شد، در مورد كارتان – هر چه كه هست – دائم چيزهاي بيشتري بياموزيد. دائم نقاط ضعيف و قدرت خود را برطرف كنيد، به موفقيت هاي به دست آمده اكتفا نكنيد.كمپانيهاي بزرگ كه به تعبيري آفتاب در قلمرو و امپراطوري آنها غروب نمي كند مثل تويوتا، جنرال موتورز، هوندا، زيمنس و ... سرلوحۀ كارشان كيفيت روز افزون بوده و هست؛ دائم در تلاشند تا بر كيفيت محصولات خود از هر نظر بيافزايند. فرهنگي بر اين سازمانها حاكم شده كه حتي كاركنان رده هاي پايين، هر روز به شوق عملكردي بهتر از ديروز، پا به محيط كار مي گذارند.درك موقعيت

هنر يك مدير تشخيص اوضاع و شرايط محيط است. يك شيوۀ كاملاً مشخص و معين وجود ندارد. بعضي اصول پيشنهاد شده كاربرد وسيع تر و بعضي محدودتر دارند. تعيين مصداق و محل كاربرد هر كدام، به دقت و تجربه نياز دارد و ميزان توفيق يك مدير به شناخت دقيق اين ظرائف است.برخورد مناسب مديران موفق و افراد مؤثر، نقشهاي ماندگاري بر ذهن و شخصيت افراد مي گذارند و براي اين كار از ابزاري استفاده مي كنند كه برخورد مناسب از مهم ترين آنهاست. برخورد مناسب اصطلاحي كلي است كه طيف گسترده اي از حركات، حرف ها، عكس العملها، طرز نگاه، آهنگ صدا و حتي ژست ها و حركات صورت و چشمها را در بر مي گيرد.فراموش نكنيد اولين برخورد اغلب در ذهنها باقي مي ماند. تلاش كنيد اولين برخوردتان مطلوب و مؤثر باشد. آرام، مصمم با رفتاري كنترل شده، لباسي مناسب،قامتي راست و متوازن و با نگاهي مطمئن و متمركز با اشخاص برخورد كنيد. به پنج دقيقۀ اول برخورد اول بسيار اهميت بدهيد. به گرمي با افراد دست بدهيد و هنگام دست دادن متوجه همان فرد باشيد نه افراد ديگر.ارتباط با افراد زير مجموعه حضور در جمع كاركنان و داشتن رابطۀ مثبت و قوي با آنها بسيار لازم و ضروري است.از وظايف مهم يك مدير، داشتن ارتباطي مناسب با كاركنان خود و دادن آگاهي هاي لازم به آنان است. مدير مانند مغز يك سازمان است. ارتباط مغز با بدن بايد مداوم و هميشگي باشد. يك لحظه قطع ارتباط به همان ميزان زبان به دنبال خواهد داشت. مديراني كه كاركنان خود را نمي شناسند، از مشكلات

يا دلبستگي هاي آنان بي اطلاعند، تلاش براي ايجاد و گسترش ارتباط با افراد خود ندارندو بلكه تا حدي گريزان ازاجتماع پرسنل خود هستند، به هيچ عنوان مديراني موفق نخواهند بود. يك مدير، هم بايد يك مربي خوب، هم در بعضي مواقع يك مشاور خبره و در بعضي شرايط يك قاضي و داور عادل و بي طرف و در همۀ شرايط يك دوست ارزشمند باشد.به هنگام حضور در جمع كاركنان، يا در بازديدهاي روزانه، هرگز يك نفر را د رمقابل همكارانش سرزنش نكنيد! انتقاد در چنين شرايطي تأثير مخربي دارد. اگر به مورد مستحث توبيخ يا سرزنش برخورديد، از فرد خاطي بخواهيد كه به دفتر شما رجوع كند، و حتماً دور از چشم ديگران توبيخش كنيد و انتقاد فقط محدود و منحصر به عملكرد فرد باشد و هرگز به خود او و شخصيتش اهانتي نشود.حمايت از كاركنان دفاع از كاركنان در مقابل تهديدات خارجي و داخلي يكي از اخلاقي ترين وظائف مدير است كه به شدت محبوبيت او را افزايش مي دهد و او را تا حدّ يك اسطوره بالا مي برد. وقتي كارمندان يك قسمت مي بينند كه مسئول آنها در مقابل خطرات كار از آنها حمايت مي كند، دلگرم مي شوند، به او علاقمند مي شوند و آنها نيز متقابلاً ازاو حمايتمي كنند. هر مديري براي پيشبرد كارها و تحقق اهدافش، به وفاداري كاركنانش نيازمند است.استفاده از تجارب ديگران بهره مندي از تجارب ديگران، امكان بروز خطا را كم كرده، راه رسيدن به هدف را كوتاهتر كرده و هزينه انجام كار را كم مي كند. پيشرفت هايي كه بشر كسب نموده، حاصل انتقال

تجارب از نسلي به نسل ديگر و استفاده از آنهاست. گاه تجارب ديگران در قالب جملاتي بسيار ساده و پيش پا افتاده بيان مي شود. آنقدر ساده كه بعضي را به اشتباه انداخته و از اهميت موضوع غافل مي كند.عمده نكاتي كه دراين كتاب به آنها پرداخته شده، مسائلي ساده هستند ولي رمز موفقيت يا شكست همۀ تاريخ سازان جهان در همين مسائل ساده است. تقريباً هيچ پيروزي و شكستي نيست كه نتوان با همين قواعد ساده آنها را تعريف و توجيه كرد.تبديل كاركنان به پيرواني وفادار در مديران موفق نوعي جذبۀخاص وجود دارد كه افراد را به سوي خود مي كشد و وجودشان گرمابخش است. مغناطيسي اطراف آنهاست كه بر ديگران تأثير واضح مي گذارد. افراد در حضور آنها قدري دست و پاي خود را جمع مي كنند، يك شخصيت كاريزماتيك را به گونه اي تعريف مي كنند كه انجام آن طبيعي و لذت بخش به نظر آيد، به كاركنان خود به چشم زيردستاني فرمان پذير نگاه نمي كنند، به آنها احترام مي گذارند و صادقانه دوستشان دارند. آنها را صرفاً عوامل اجراي نقشه هاي سازمان نمي بينند بلكه به عنوان سرمايه هاي اصلي سازمان به آنها نگاه مي كنند؛ سرمايه هايي ارزشمند و معتبر كه حيات سازمان به دست آنهاست.خلاصه كلام پيروزي و موفقيت، گرچه يك رؤياي دور ولي قابل دسترسي است. رسيدن به سرزمين رؤياها، مستلزم گذر از كوره راه ها و پستي و بلنديهاي زيادي است، خطرات بسيار در كمين است، پرتگاه هاي فراواني در راه است، شب نخوابيها دارد، تلخ كاميها و مرارتها دارد ولي با همۀ اين اوصاف مي

توان به آن رسيد.وظايف مدير اينكه وظايف يك مدير چيست، موضوع بحث بسياري از تئوريسين هاي علم مديريت بوده و هست. در سال 1937 كتابي به نام «مقالاتي در باب علم اداره» اثر لوتر گيولينگ و ليندال ارويك منتشر شد. آن دو را به حق معماران سازمان ناميده اند. آنان در اين كتاب وظائف مدير را هفت وظيفه اساسي يك مدير دانسته اند: 1-طراحي كردن، نقشه دادن، تعيين مسير كردن.2- تشكيلات دادن، درست كردن، سروسامان دادن.3- عصاي دست، چوب زير بغل.4- چهارمين وظيفۀ مدير، يعني دستور دادن، امر كردن، هدايت كردن.5- يعني هم رتبه كردن، موزون كردن، متناسب كردن.6- تهيه گزارش و منظور رصد كردن فعاليت بخشهاي مختلف.7- بودجه ريزي، برنامه ريزي مالي و كنترل هزينه ها.لذا يك مدير مجرب به اين امر توجه كافي نموده، آن را از وظائف اصلي خود به شمار مي آورد.كلام آخر هدف مديريت، هماهنگ كردن كوشش ها و تلاش هاي يك جمع و به كار گيري همۀ امكانات براي توليد فرآورده هاي نهايي، با بهترين كيفيت و كمترين هزينه است، به نحوي كه نهايت استفاده از منابع و امكانات به عمل آمده و كمترين اتلاف سرمايه صورت گرفته باشد.نگاه جديد به مديريت با نظريۀ تقسيم كار آدام اسميت شروع شد و پس از او تايلور و نظريه پردازان ديگر، هر يك تلاش كردند تا از جنبه هاي مختلف به تكميل و توسعۀ آن بپردازند.كشوري در عرصۀ جهاني سربلند خواهد بود كه با اتكاء به توان علمي و مديريتي مردمش، سهم بيشتري در اقتصاد جهاني داشته باشد.با فراهم كردن زمينۀ كار و سرمايه گذاري براي همۀ مردم و برداشتن موانع

دست و پاگير از پيش پاي فعالان اقتصادي، موتور اصلي حركت جامعه كليد مي خورد.پيشرفت جز با به كار گيري روشهاي درست و علمي و تلاش شبانه روزي حاصل نمي شود.پايان 17/2/90

مديريت تغيير سازماني

پروفسور دنيس. تي جف

خلاصه كتاب: ترجمه ي: دكتربهزاد رمضاني: مقدمه: ما در زماني زندگي مي كنيم كه تغيير در سازمان ها به صورت امري روزمره درآمده است. در اين ميان ادغام ها، بلعيده شدن ها، گسترش هاي بي مورد، تخطي از قوانين، تعديل نيرو، ورود فناوري نوين و افزايش رقابت از نمونه تغييراتي است كه هر روزه با آن روبرو مي شويم. در اين شرايط سخت شما به عنوان يك مدير و رهبر همواره براي حفظ عملكرد خود تحت فشار هستيد و كاركنان نيز ممكن است در حالت سردرگمي، مقاومت و دلسردي به سر ببرند. از طرفي وفاداري شركت نسبت به كاركنان و ارتقاء مستمر شغلي هم ديگر به عنوان پاداشي براي عملكرد يافت نمي شود. پس در اين شرايط به نظر شما براي ايجاد يك گروه كاري برانگيخته و بهره ور چه بايدكرد؟مهارت ها و روش هايي كه كمك مي كند مي تواند اينكونه باشد كه بايد:     از نقش خود به عنوان مدير در محيط هاي كاري متغير آگاه باشيد،     درك درستي از چگونگي محيط هاي كاري آينده داشته باشيد،     براي گذشتن از ميان تغييرات سازماني رهبري تيم خود را بدست بگيريد،     در موقعيت تغيير مردم را درك كرده و آن ها را مديريت كنيد،    با اشتباه هاي معمول آشنا شويد،    در ايجاد تغيير مهارت پيدا كنيد،    كاركنان سازمان را براي ايجاد تغيير آماده كنيد. فصل اول: شناخت

تغيير سازمانيهر شركت انطباقي نياز به نوع جديدي رهبري دارد. مديريتي با قدرت سازگاري زياد و مسلح به يك سري از الگوهاي نو كه در كل شامل مهارت هاي گسترده و غير همسو مي شود. بنابراين وراي ترفندهايي كه مدير براي سازگاري به خرج مي دهد بايد...تمايل به انديشيدن درباره ي مسائلي كه به ذهن نمي آيد را داشته باشد و مفاهيم نويي از توليدات، فرايتد عمليات، برنامه ها و مقاصد بيابد، البته پيش از اينكه بحراني تغييرات عمده اي را غير قابل اجتناب كند.با كمال تاسف مديران هنوز هم به روش هميشگي كار خود را دنبال مي كنند، و اين روند در زماني انجام مي گيرد كه محيط هاي صنعتي-تجاري به صحنه اي از هر گونه فعاليتي تبديل شده اند.كام ها با شتاب بسوي تغييرات سازماني در حركت اند و مطالعات اخبر نشان مي دهد كه:    سازمان ها طرح تعديل نيروهاي انساني خود را با ميانگيني در حدود 15درصد دارند.    صد ادقام بزرگي كه در سال هاي اخير در آمريكا صورت گرفته بر چهارونيم ميليون كارگر تاثير گذاشته است.    روند تصاحب شركت هاي ضعبف  بوسيله ي شركت هاي قدرتمند در حال افزايش و در حال حاضر اين مقدار دو برابر تعداد سه سال پيش است.    برخي از صنايع درصد قابل ملاحظه اي از نيروهاي كاري خود را در سال هاي اخير كاهش داده اند.    توليد كنندگان اروپايي نياز به افزايش چشمگير بهره وري خود دارند تا بتوانند با صنايع خارجي به رقابت بپردازند.محيط هاي كاريدر سال هاي اخير، تغييرات عمده اي راه خود را به محيط كاري باز كرده اند و اگر هم اين

تغييرات در جزئيات با يكديگر تفاوت داشته باشند، مسأله اساسي تأثير آن ها است كه با سرعت محيط هاي كاري را درمي نوردند. دليل شهرت اين تغييرات هم در همه گير شدن آن ها نيست بلكه اصل نيازمندي به استراتژي هاي جديد است كه به طور كلي بر اساس اين حقيقت استوار شده اند كه سازمان هاي امروز نياز به سازماندهي بر پايه ي وجود تغييرات مستمر دارند.سازمان هاي جديد از افراد خود مي خواهند تا مسئوليت بيشتري بر عهده بگيرند و هر چه بيشتر بر كار گروهي تأكيد ورزند. بر همين اساس است كه امروزه ساختار بعضي از سازمان ها پهن تر و با سلسله مراتب كمتر ظاهر مي گردد.مديريت عاليدر شركت هاي سنتي هنگامي كه عواقب مستقيم تغيير گريبان گير مديريت عالي مي شود، آن ها با شرايط دشواري روبرو مي گردند. به اين دليل كه آن ها در ابتدا تأثيراتي را كه تغيير مي تواند بر كاركنان داشته باشد ساده مي انگارند و تلاش در عدم دخالت و كنار كشيدن خود مي كنند. آن ها اغلب خود را سرگرم جلسات برنامه ريزي استراتژيك و گردآوري اطلاعات كرده و از ايجاد ارتباط و يا جستجوي خبرهاي بد دوري مي جويند.مديران عالي انتظار دارند زماني كه تغييري اعلام مي شود كاركنان در آن راستا حركت  كنند و خود را با آن همسو كنند. هنگامي كه افراد در مقابل تغيير از خود مقاومت نشان دهند به سرزنش مديريت مياني دست مي زند. بعضي از مواقع هم كه كاركنان پاسخ مثبتي به تغيير نمي دهند مديريت عالي احساس مي كند خيانت و يا توطئه اي در

كار است.مديريت مياني در روند ايجاد تغيير به دلخواه مديريت عالي، مديران مياني خود را سخت تحت فشار مي بينند و احساس مي كنند به جهت هاي مختلف كشيده مي شوند. بيشتر وقت ها آنها اطلاعات و راهنمايي لازم را از مديريت عالي دريافت نمي كنند و خود را در ميان معركه گرفتار مي بينند. در اين ميان شرايط به گونه اي در مي آيد كه مديريت مياني خود را از يكسو در محاصره ي كاركنان ناراضي گرفتار مي بيند و از سوي ديگر رؤسا كه به آن ها توجهي نشان نمي دهند، آن ها را مورد سرزنش قرار مي دهند.كارگران / كارمندان / كاركنانزماني كه مديريت عالي تغييراتي را بدون آماده سازي زيردستان اعلام مي كند،كاركنان اغلب احساس مي كنند به آن ها خيانت شده، زيرا باور و هضم تغييرات ناگهاني براي آن ها بسيار مشكل خواهد بود. در اين حالت خيلي از افراد با مقاومت، سرخوردگي و سردرگمي به تغييرات واكنش نشان مي دهند و اين روند ممكن است در نهايت به ايجاد نگرشي منفي نسبت به كارشان بينجامد و در نتيجه از ريسك، ابتكار، خلاقيت و عمل در جهت مواضع نو بهراسند. از ديگر تجربيات مي توان به گسسته شدن روابط سنتي، پشت كردن به ساختارهاي آشنا و احساس بدبيني نسبت به پيش بيني هايي كه براي برنامه هاي ارتقاء طراحي گرديده، اشاره كرد. فصل دوم: بستر سازي براي تغييراجزاء كليدي براي مديريت تغييرمديريت عالي گاهي برنامه ريزي هاي جامع و فشرده اي را براي تغييرات استراتژيك در نظر مي گيرد كه در آن به چگونگي روند انتقال از روش قديم به

جديد توجه كافي نمي شود. پيامد اينگونه معرفي تغييرات آن خواهد بود كه كاركنان اهداف، پروژه و يا سازماندهي جديد را به عنوان يك حكم و يا ابلاغ و يا تصميمي كه براي گروه گرفته شده قلمداد كنند. در اين حالت چون تيم كاري مورد مشورت قرار نمي گيرد، هر تغييري بصورت شوكي بر گروه وارد مي شود.مشكلات اينگونه عملكردها بيشتر در زمان انتقال  و يا گذر از مرحله اي به مرحله ي ديگر آشكار مي شود، و اين همان نقطه ي كور و يا محل گير افراد خواهد بود. مدير بايد بدون توجه به اين مسئله كه تغيير با چه قوت و ضعفي به گروه معرفي شده است، با بهترين و ملايم ترين روش ممكن آن ها را از ميان عبور دهد.نكته ي اصلي در رهبري تغيير به اين مسأله اشاره دارد كه مدير نمي تواند در حال عبور از ميان تغيير، همان روند قبلي كنترل را بر گروهش اعمال كند. بلكه بايد ياد بگيرد كنترل بر تغيير را با رهاكردن آن بدست آورد.قدرت تأثيرگذارياغلب تغييرات عمده ي سازماني كه در طول زندگي كاري خود با آن ها روبرو شده ايد و يا در آينده با آن ها روبرو مي شويد بوسيله ي شما پايه ريزي نمي گردد. ولي براحتي مي توانيد به ياد بياوريد كه بيشتر اوقات سرنوشت تغييراتي را بر شما تحميل كرده است. در اين ميان وظيفه ي شما به عنوان نماينده ي تغيير، هدايت انرژي ها و غلبه بر احساس ناتواني خواهد بود.پس اينگونه شروع كنيد:به تغييراتي كه به تازگي در سازمانتان اعلام شده بينديشيد. سپس مشخص كنيد كدام قسمت

از تغيير بنيادي به حساب مي آيد، يعني كدام بخش از تغيير نقش اساسي دارد.سپس ابعادي از تغيير را كه بر آن كنترل داريد مشخص كنيد. اين همان قسمتي از تغيير است كه شما بايد سخت به آن بينديشيد.در انتها به آن بخش از تغيير كه شما و گروهتان مي توانيد بر آن تأثير بگذاريد بينديشيد و ببنيد قابل مذاكره يا مصالحه مي باشد.در اين ميان مسائلي مانند، كدام قسمت از تغيير نياز به بحث و بررسي بيشتري دارد، چه موضوعي نياز به روشن شدن و پالايش بهتري دارد، و در باره ي چه مسأله اي نيلز به اطلاعات بيشتري است، مورد توجه قرار مي گيرد.برنامه ريزي براي تغييرمراحلي كه در زير مي آيد به شما كمك مي كند تا تغييري را با موفقيت به گروهتان معرفي كنيد و آن را به اجرا درآوريد. اين مراحل عبارتند از:1)    آماده سازي: پيش بيني اجزاء كليدي تغيير.2)    برنامه ريزي: گردآوري افراد براي برنامه ريزي واكنش هاي مناسب به تغيير.3)    ساختارهاي انتقالي: پايه گذاري روش هاي ويژه، همكاري گروهي. 4)    اجرا: به اجرا گذاشتن واكنش هاي قابل انعطاف و استفاده از برنامه هاي آموزشي.5)    پاداش: شناسايي و قدرداني از افرادي كه تغيير را ممكن ساخته اند.در مرحله ي آماده سازي پيش از تغيير در هر موقعيت ممكني كاركنان خود را آماده كنيد و تا مي توانيد به توصيف كامل تغيير بپردازيد. پيگير شويد كه در زمان آخرين تغيير چه اتفاقي افتاده است و آمادگي سازماني گروه خود را ارزيابي كنيد و ازايجاد تغييرات اضافي و غير ضروري بپرهيزيد.در مرحله ي برنامه ريزي به اين مسائل بينديشيد كه برنامه

هاي دورانديشانه بريزيد.اجازه دهيد تا تغيير اثر خود را بر عملكرد و بهره وري بگذارد و كاركنان را تشويق به ارائه افكار و ايده هايشان كنيد. به پيش بيني مهارت ها و معلوماتي كمه براي ايجاد تغييري موفق الزاميست دست زنيد و در آخر برنامه ريزي اهداف را با در نظر گرفتن زملن لازم مشخص كنيد تا بتوانيد پيشرفت هاي خود را اندازه بگيريد.در مرحله ي ساختارهاي انتقالي فعاليت هاي مشخصي مورد نياز است و پس از برنامه ريزي بايد مراحلي را به اجرا درآوريد از جمله: خلق گروه هاي مديريتي دوره انتقال براي سرپرستي و نظارت بر تغيير، ايجاد سياست ها و مراحل كاري موقت در زمان تغيير، خلق كانال هاي ارتباطي نو و ترتيب دادن جلسات مستمر.در مرحله ي اجرا، آموزش هاي مناسبي را در رابطه با كسب مهارت ها، نگرش ها و رفتارهاي نو ارائه دهيد.كاركنان را تشويق به "مديريت-خود" كنيد. افراد را تشويق به تفكر و عملكرد خلاق كنيد. به دنبال موقعيت هاي مناسب كه بوسيله ي  تغيير ايجاد شده بگرديد. همكاري و نظارت بر تغيير را فراموش نكنيد.در مرحله ي پاداش دستاوردها را قسمت كنيد و براي فعاليت هاي ويژه پاداش هايي اختصاص دهيد. فصل سوم: مردم چه احساسي مي كننداحساس از دست دادنمعمولترين اشتباهي كه در مديريت تغيير يافت مي شود دست كم گرفتن تأثير تغيير بر مردم است. خيلي از مديران مي انديشند كه اگر فقط به كاركنان خود بگويند تغيير كنند آن ها هم تغيير خواهند كرد. ولي توجه ندارند ترك روش هاي آشنايي كه براي انجام كارها برگزيده ايم و به آن ها عادت كرده ايم

چقدر مشكل خواهد بود.بنابراين در راستاي ايجاد تغيير همواره لازم اسنت ميزان اختلال و زماني را كه مردم براي سازگاري نياز دارند بخاطر بسپاريد.انواع از دست دادنزمانيكه جابجايي و يا تغييري بنيادي در سازمان روي مي دهد، كاركنان بطور معمول احساس از دست دادن در چندين مورد مي كنند.1)    امنيت2)    شايستگي3)    رابطه4)    جهت يابي5)    قلمرواحساس از دست دادن هايي كه به آن هااشاره شد هر يك هزينه اي در بر دارد. از دست دادن ها از هر نوع كه باشند، حتي در رابطه با فضاي كار و يا تعويض تكنولوژي قديمي مي تواند منشأ جرقه ايي براي بروز واكنش هاي احساسي كه به غم و اندوه شباهت دارند شود.بنابراين يكي از وظليف مديران شناخت و توجه به وقوع از دست دادن ها است و نه اينكه وانمود كنند كارها بر روال معمول پيش مي رود.افراد چگونه تغيير مي كنندباور عمومي براين است كه اگر به مردم گفته شود تغيير كنند آن ها نيز تغيير خواهند كرد.تغيير رفتار اگر با حمايت و ترغيب، و مراقبت از عواقب كار و يكدلي همراه باشد پذيرش و همه گير شدن آن بيش از روش هاي ديگر تغيير خواهد بود. مديري كه قادر باشد روابطي براساس حمايت خلق كند در زمان تغيير نيز موفقتر خواهد بود زيرا گروهش به او اعتماد خواهد داشت و در نتيجه از او حمايت مي كنند.انكار:اولين واكنش به تغييرزمانيكه تغيير بزرگي معرفي مي گردد اولين واكنش به آن اغلب سستي و كرختي است. مرحله انكار در دو حالت طولاني خواهد شد اول آن كه كاركنان تشويق به تعديل واكنش هاي خود نشوند، دوم مديريت از

آن ها انتظار داشته باشد تا بدون هيچگونه مكثي خود را با روش هاي نو سازگار كنند. يكي از ويژگي هاي مديريت عالي در مديريت تغيير، مستعد بودن اين رده از مديران براي تاب خوردن تارزاني است كه از ابتداي معرفي و ارائه تغيير در سازمان به آن تمايل نشان مي دهند.مقاومت: مرحله دوممقاومت زماني رخ مي دهد كه افراد كرختي و سستي مرحله انكار را پشت سرگذاشته و عصبانيت، افسردگي، سرخوردگي، ترس، سردرگمي و شك نسبت به خود را تجربه مي كنند.اكتشاف و وابستگي: مراحل نهاييدر مرحله اكتشاف افراد توجه خود را به آينده و بسوي خارج معطوف مي كنند. به اين مرحله مي توان دوران هرج و مرج نيز گفت، آن ها براي شكوفايي خود در آينده چيزهاي جديدي را كشف مي كنند. پس از كاوش، امتحان، آزمايش و اكتشاف افراد خود را آماده ي وابستگي به يك برنامه مي بينند و خواهان بازبيني و پالايش اهداف خود و طراحي برنامه هايي مناسب براي انجام آن ها هستند. آن ها مايلند روش هاي جديذ فراگيرند و به مذاكره بنشينند و به توافقي جديد دست يابند.راهبردهاي مديريت در هر يك از اين مراحلبراي كمك به درك بهتر آنچه كه افراد در هر مرحله تجربه مي كنند در زير به حالت هايي اشاره شده است كه با ياري آن ها مي توان موقعيت اعضاي تيم خود را در منحني تغيير مشخص كرد و كمك هاي لازم را به آن ها ارائه داد.چگونگي تشخيص هر مرحلهانكار: در اين مرحله با كناره گيري، كار كردن بگونه اي كه گوئي هيچ اتفاقي نيفتاده روبرو خواهيد بود.مقاومت: در اين

مرحله عصبانيت، سرزنش، افسردگي و حتي دست از كار كشيدن را خواهيد ديد.اكتشاف: در اينجا متوجه آمادگي بيش از نياز، گم گشتگي، سردرگمي وپرانرژي بودن كاركنان خواهيد شد دراين مرحله هرچند انرژي و ايده هاي نو ارائه مي گردد ولي ارتباط چنداني در آن ها نيست.وابستگي: اين مرحله زماني پديدار مي گردد كه كاركنان با يكديگر شروع به كار مي كنند.چه واكنشي داشته باشيمدر زمان انكار؛ در روبرو شدن با افراد به ارائه اطلاعات بپردازيد. اجازه دهيد بدانند تغييري رخ خواهد داد. زمان لازم براي شكافتن مسائل را به آن ها بدهيد.در زمان مقاومت ؛به احساسات توجه كنيد، با صميميت و صداقت پاسخگو باشيد، و پشتيباني از تغيير را تشويق كنيد.در زمان اكتشاف؛به اولويت ها توجه كنيد و نشست هاي برنامه ريزي ترتيب دهيد.در زمان وابستگي؛اهداف بلند مدتي تهيه كنيد و به ساختن تيم بپردازيد. كساني را كه به تغيير پاسخ مثبت داده اند مورد قدرداني و تشويق قرار دهيد، و به آينده بنگريد. فصل چهارم: برقراري ارتباط درباره ي تغييرنقش شما به عنوان يك مديراز آنجايي كه به عنوان يك مدير درگير مسائل مختلف هستيد ممكن است در مواردي با آمادگي كامل و يا بدون هيچ تمايلي با تغيير روبرو شويد. در همه حال وظيفه شما اجراي تغيير در بخشي كه مسئوليت آن را بر عهده داريد است.بنابراين چگونگي اعلام و در جريان قرار دادن افراد، و اينكه چه مي گوييد و يا چگونه با كاركنان به مذاكره بنشينيد و به تفاهم دست يابيد مي تواند در نتايج تأثيرگذار باشد.ايجاد جوي براي ارتباطاتهرچند در زمان تغيير باز نگاه داشتن روند ارتباطات، از بروز شايعات

و اشتباه ها جلوگيري مي كند.ولي مديران اغلب از ارائه خبرهاي تازه اي كه مي تواند موجب ناپايداري شود، به اين بهانه كه سخت مشغول بوده اند و وقت كافي براي ملاقات با نيروي كار نداشته اند خودداري مي كنند. پژوهش ها نشان داده است كه اگر وقت كافي براي توجيه افراد صرف نكنيد، پس از مدتي بايد وقت بيشتري براي رفع مشكلات بگذاريد. در زمان تغيير برقراري ارتباط دوسويه بسيار مهم است زيرا همه مسائل بايد تحت پوشش قرار گيرد.راهنمايي هايي براي برقراري ارتباط درباره تغيير1)    شخصاً زيردستانتان را آگاه مي كنيد.2)    واقعيت را به افراد مي گوييد.3)    احساساتتان را ابراز مي كنيد.چه نيازي به بحث و گفتگو با افراد است؟افرادي كه با موفقيت تغيير را پشت سر مي گذارند، از نكات زير بهره مي برند:•    داشتن دليل خاصي براي تغيير•    داشتن اطلاعات دقيق يا آگاهي به حقايق•    فراهم بودن موقعيت و ترغيب به پرسش•    استقبال از موقعيت هايي براي ابراز احساسات•    اطمينان هاي شخصيفصل پنجم: مواجه با مقاومتمقاومت در مقابل تغييرشناسايي نشانه هاي مقاومتمقاومت نه تنها قسمت قابل پيش بيني تغيير به حساب مي آيد، بلكه به احتمال قوي مشكل ترين قسمت براي عبور از آن نيز خواهد بود.افراد با دلايل خوبي دست به مقاومت مي زنند، اين دلايل شامل موارد زير است:•    امنيت آن ها در معرض خطر باشد.•    بر اثر تغيير، احساس شايستگي آن ها زير سؤال برود.•    از انجام كار جدي احساس ترس كنند.•    احساس راحتي از موقعيت قبلي داشته باشند.نشانه هاي مقاومت فردي    گله و شكايت    اشتباه    عصبانيت    لجاجت    بي حوصلگي    غيبت بر اثر بيماري    كناره گيري از كارنشانه

هاي مقاومت سازماني    تصادفات    افزايش غيبت    خرابكاري    افزايش فعاليت هاي جناحي    كاهش بهره وريدشواري هاي مرحله مقاومتدر نظر مديريت، مقاومت اغلب واكنش ناخوشايند به حساب مي آيد. زيرا سروكار داشتن با گله و شكايت كاركنان و تحمل سرزنش آن ها همواره وظيفه اي دشوار براي مديران بوده است. اين گونه به نظر مي رسد كه مرحله ي انكار در مقايسه، آسان تر از مرحله ي مقاومت باشد. به همين دليل برخي از مديران كاركنان خود را ترغيب به ماندن در مرحله ي انكار مي كنند زيرا مي انديشند كه مديريت افراد در اين مرحله آسان تر است.در زمان تغيير شما به عنوان يك مدير موظف هستيد تا خود را بالا نگاه داشته تا در معرض ديد باشيد و اجازه دهيد تيرهاي مقاومت(در حد معقول) به شما اصابت كند.قبل از اينكه افراد تغييري را بپذيرند، بايد به گونه اي با احساسات آن ها درباره از دست دادن موارد گذشته كنار بياييد. مردم پيش از آنكه اجازه دهند روش قديم برود و بسوي روش جديد گام بردارند نياز به زمان، پذيرفته شدن و حمايت دارند. فصل ششم: افزايش درگير كردن گروهدرگير كردن گروهاولين مسأله ي نگران كننده براي مديران در زمان تغيير، مشكل برانگيختن نيروي كاري است. در مراحل اوليه تغيير، اغلب به نظر مي رسد كاركنان انگيزشي ندارند و به وظيفه اي كه بر عهده ي آن ها واگذار شده علاقه اي نشان نمي دهند. در حقيقت مشكل اغلب نبود انگيزش نيست، بلكه مشغول شدن به مسائل ديگر آن ها را از وظيفه اشان باز مي دارد.باور عموم از انگيزش اين است كه انگيزش از يكسري

وسايل و روش هايي تشكيل شده، و مديريت با استفاده از آن ها مي تواند كاركنان را به انجام كارها وادار كند. معناي اين عبارت آن است كه كاركنان بدون اين روش ها كار نخواهند كرد.بايد توجه داشت كه انگيزش وادار كردن افراد براي انجام كارها نيست. بلكه كشف اين مسأله است كه آن ها چه مي خواهند انجام دهند. مردم زماني از تغيير استقبال مي كنند كه در آن نقشي براي خود ببينند.نقش مشاركتافرادي كه در تغيير شركت مي كنند و درگير مراحل آن مي شوند به آساني پذيراي آن نيز خواهند بود. مشاركت به آن معني كه افراد نقشي در تعريف موقعيت جديد و يا چگونگي نشان دادن واكنش به آن داشته باشند و اين مسأله، نكته اي كليدي در مديريت مشاركتي بحساب مي آيد.بسترسازي براي درگير كردنمهم ترين عامل مشاركت دادن و درگير كردن افراد در تغيير، انگيزش شما براي اين كار است. خيلي از مديران تلاش زيادي براي درگير كردن افراد كرده اند ولي متأسفانه از آنجايي كه قصد اصلي آن ها نه يادگيري و تكامل بلكه محافظت از خود بوده شكست خورده اند.تعيين هدف به كمك يكديگربراي كمك به افرادتان در مراحل تغيير بايد اطمينان حاصل كنيد كه درگير تعيين اهداف كارهايشان شده اند. تعيين اهداف مشاركتي به ارتباطات باز در محيطي مساعد براي حل مشكلات نياز دارد.زيرا در اين صورت است كه مي توان اميد به نتايج پرباري داشت.مراحل تعيين اهداف مشاركتي در زمان تغيير1)    بازبيني موقعيت حاضر2)    شنيدن و تكرار كردن3)    مشخص كردن اهداف4)    شناسايي مشكلات5)    يورش هاي فكري براي دستيابي به راه حل6)    ارائه بازخوردبه عنوان يك

مدير اگر مايليد يك شنونده فعال باشيد بايد به كاركنان اجازه دهيد تا درباره مسائل مربوط به كار با شما صحبت كنند. ايده ي اصلي را بشنويد و يادداشت برداري كنيد تا بخاطر بسپاريد چه موضوعاتي عنوان شده است، با شنيدن و تكرار كردن اعتماد برقرار مي شود. در راستاي روشن شدن آنچه مورد نياز است با هم كار كنيد. از كاركنان بخواهيد اهداف خود را بگويند. زماني كه به تعيين اهداف دست مي زنيد ممكن است زمينه اي ايجاد شود كه نتوانيد با كاركنان خود به توافق برسيد، به عنوان يك مدير وظيفه ي شما كمك براي تعيين اولويت در اهداف است.ودر نهايت ارائه بازخورد يا نتيجه عمل به كاركنان الزاميست زيرا آن ها نياز دارند تا بدانند كه كارها را چگونه انجام داده اندو بعلاوه آن ها نياز به تشويق و حمايت دارند. خيلي از مديران روند درستي از بازخورد را ارائه نمي دهند.چگونه مي توانيد ارائه بازخورد را در خود تقويت كنيد.1)    مستقيم عمل كنيد2)    مشخص عمل كنيد3)    شخصي عمل كنيد4)    صادقانه عمل كنيد فصل هفتم: رهبري الهام بخشرهبري در دوران تغييررهبري در دوران تغيير كار آساني نيست، زيرا به مهارت هاي مختلف مديريتي  نياز دارد. در اين شرايط، كارها بيشتر از طريق روابط و همكاري صورت مي گيرد. مدير ممكن است مسئوليت افراد بيشتر و چالش هاي گوناگوني را بر عهده گيرد. در اين صورت براي موفقيت، يك مدير بايد فعاليت بيشتري در راستاي جهت دادن به كوشش هاي كاركنان از خود نشان دهد.براي اين منظور او نياز دارد تا:•    ديدگاه كلي و تفكيك شده از مقصدي كه گروه در پيش

گرفته، داشته باشد.•    اين بينش و مكاشفه رابا ديگران تقسيم كند.•    محيطي بيافريند تا كاركنان آرزوي مشاركت در يك چنين بينش ها و ديدگاه هاي آينده نگر را داشته باشند.گام اول: خلق بينش يا ديدگاهي از آيندهتوجه داشته باشيد كه خيلي از دستاوردهاي غير معمول بوسيله افراد معمولي كسب شده است. افرادي كه كارشان را با بينش قوي آغاز كردند. بينشي كه به آن ها نيرو و الهام لازم را مي داد.گام دوم: نگاهي به آيندهاز افراد گروهتان بخواهيد تا چشم هاي خود را ببندند و خودشان را در پنج سال آينده تصور كنند. زماني كه تحول اصلي فروكش كرده از آن ها درباره مسائلي كه در محيط كاري آينده خود ديده اند بپرسيد. نوع سازماندهي چگونه بود؟ افراد چه مي كردند؟... نكات كليدي را در جايي كه همه ببينند بنويسيد و بينشي مشتركي از آينده بيافرينيد.گام سوم: روشنگري ارزش هاتوضيح و بيان ارزش هاي قديمي و اينكه ارزش هاي جديد چه خواهد بود مي تواند در اين راستا به شما كمك كند.يك طرح اجرايي براي موفقيتحال زمان آن رسيده تا تمام موضوعاتي را كه آموخته ايد كنار هم بگذاريد و براي نشان دادن واكنشي درست به تغيير در گروه كاري خود، دست به آفرينش طرحي اجرايي بزنيد. پيگفتارهمانگونه كه ثبات نقش بسزايي در زندگي ما دارد، به همان صورت تغيير جزئي از اين روند به حساب مي آيد.نكته اصلي در طرح مسأله تغيير در مديريت سازمان آنگونه كه به مقاومت در برابر تغيير مي پردازد بر توصيف و طبيعت تغيير تأكيد نمي كند.عوامل مؤثر در تغيير سازمانعواملي كه به تغيير سازمان مي انجامد به

دو دسته عوامل داخلي و خارجي تقسيم مي شود.الف) عوامل داخلي: در مديريت سنتي ارتباطات به صورت يكسويه انجام مي گرفت و معمولا بازخورد مناسبي از كاركنان دريافت نمي شد. ولي مديريت نوين ديگر در رابطه با تغييرات به گونه اي منفعل عمل نمي كند بلكه سعي در راهنمايي كاركنان در جوي از پيش طراحي شده به منظور رشد فردي و دستيابي به اهداف سازمان مي نمايد.عوامل داخلي موثر:1.    تغيير در اهداف كاركنان2.    تغيير در تكنولوژي انجام كار3.    تغيير در ساختار سازمان4.    تغيير جو سازمان5.    تغيير سازمانب) عوامل خارجي: برداشت از سازمان به صورت سيستمي باز از سوي محققين، مديران را متوجه عواملي كرد كه در بيرون از سازمان قرار دارند و تاثيرات مهمي بر سازمان مي گذارند كه عبارتند از:1.    تغيير در معاملات بازار2.    تغيير تكنولوژي3.    تغييرات حقوقي و سياسي4.    تغيير در منابع موجودمراحل تغييراز نظر كورت لوين براي ايجاد تغيير سه مرحله اساسي بايد در نظر گرفت:مرحله ي ذوب: باورهاي قديمي از حالت اصول و قوانين ثابت به صورت شناور درآيند و فرد آماده ي دريافت نگرش هاي جديد شود و در نهايت فرد نياز به تغيير را احساس كند و انگيزش لازم در او به وجود آيد.مرحله ي تغيير: در اين مرحله فرد بايد انگيزش لازم براي كسب تغيير را كسب كرده باشد. اين فرايند معمولا به دو گونه صورت مي پذيرد؛ تطبيق و درون سازي.مرحله ي انجماد: در اين مرحله روش ها، ارزش ها و رفتارهاي تازه منجمد مي شود تا به جزئي از شخصيت فرد تبديل شود. اگر در مرحله ي انجماد موارد به درستي تثبيت نشود و پاداش هاي

لازم براي تغيير رفتار ارائه نشود، رفتارهاي نو جاي خود را به رفتارهاي قديمي خواهد داد.سطوح تغيير1.    تغيير در معلومات2.    تغيير در نگرش3.    تغيير در رفتار فردي4.    تغيير در عملكرد گروهيالزامات تغييربراي ايجاد تغييري درست دو مهارت مورد نياز است اول تشخيص و دوم اجرا. تشخيص شامل روشي براي پرسش سوال درست، طراحي برنامه، مشاهده، جمع آوري داده ها و استفاده از روش هاي درست براي تحليل داده ها مي شود.اجرا شامل شناسايي راه حلها و استراتژي ممكن و اجرايي، پيش بيني نتايجب كه از استفاده اين استراتژي ها بدست مي آيد، و در نهايت يك راهكار خاص و عمل به آن است.انواع تغييرسازمان ها بواسطه ي وجود رقابت هاي صنفي و شرايط اقتصادي،سياسي و اجتماعي تجارب زيادي از تغييرات انقلابي و يا بهبود مستمر را در تكوين تكنولوژي و تكامل صنعت داشته اند. تغييرات به طور كلي شامل: تغييرات نوع اول و تغييرات نوع دوم مي شوند.در تغيير نوع اول كه در سيستمي يكنواخت و با ثبات صورت مي گيرد، چارچوبه ي كلي سيستم به خاطر مستمر بودن تغيير بدون تغيير باقي مي ماند. از سوي ديگر در تغييرات نوع دوم مختصات اصلي يا نهاده هاي سيستم به طور كلي دستخوش دگرگوني مي شود.اساس تئوري هاي انطباقي بر اين اصل استوار است كه سازمان ها نظاره گر مستمر محيط خود هستند. در اين تئوري ها افزايش دهندگي يا تغييرات افزايشي به معني تغيير توليدات، ساختار و روش هاي كاري در سازمان استفاده مي شود.در تئوري هاي تكامل تدريجي اساس بر انتخاب طبيعي براي ورود و يا خروج به واحدهاي صنعتي است. شباهت يا همگوني

صنعتي زماني امكان پذير خواهد بود كه سازمان ها خود را براي هماهنگي با هنجارهاي محيط صنعتي تغيير مي دهند.در دگرديسي تمام واحد دچارتحول مي شود و مشاهده ي شكل، هيئت، نيت و معني متفاوت قابل پيش بيني خواهد بود.تغييرات انقلابي زماني انجام مي گيرد كه كل صنعت در زمان كوتاهي پس از تغيير دگرگون و بازسازي مي شوند و ساختار نويني شكل مي گيرد و پس از آن ثبات نسبتا طولاني حاكم مي گردد. فهرست مطالب مقدمه    3 1-شناخت تغيير سازمان    4 2-بستر سازي براي تغيير    6 3-مردم چه احساسي مي كنند    9 4-برقراري ارتباط درباره ي تغيير    12 5-مواجه با مقاومت    13 افزايش درگير كردن گروه    15 رهبري الهام بخش    17 پيگفتار    18

خودشناسي براي خود سازي

استادمحمدتقي مصباح يزدي خلاصه كتاب: ناشر:انتشارات درراه حق - قم   حروفچيني:خودكار- تهران چاپخانه: سلمان فارسي- قم تيتراژ: 2000جلد تلخيص كننده :رضامحمد نژاد- انسان از جهات مختلف، موضوع علوم گوناگون  قرارمي گيرد: مانند-روانشناسي-جامعه شناسي- تاريخ-  وحتي فيزيولوژي علومي هستند كه هريك وجود انسان را مورد بحث قرارمي دهند. ضرورت خود شناسي: براي موجودي مثل انسان داراي حب ذات مي باشد طبيعي است كه فقط به خود بپردازد و در مورد شناختن كمالات خويش و راه رسيدن به انها برايداساساهمه ي تلاش هاي انساني اعم ازعلمي وعملي براي تامين منافع ومصالح انسان انجام مي گيرد . اصراري كه اديان اسماني و علما ء اخلاق به خود شناسي دارند، همگي ارشادي هستند براي حقيقت فطري و عملي –قران در اين باره مي فرمايدمنظور از خود شناسي شناختن انسان است كه داراي استعداد هاو نيروهايي براي تكامل انسان مي باشد.منظور از خود سازي به طور كلي پرداختن به

خويش-شكل دادن و جهت بخشيدن به فعاليت هاي حياتي است نه محدود كردن انها.منظوراز خود گرايي ودرون نگري اين است  مه انسان با تامل در وجود خويش استعداد هاي دروني و باطني خود هدف اصلي و كمال نهايي راه مهارت را بشناسد.

كمالصفتي وجودي است كه مجودي به ان وصل شود ووقتي كه يك امر وجودي را با يك اشياء بسنجيم مي بينيم كه نسبت به كمال ندارد و حتي موجب نقص وكاهش ارزش هاي وجودي  ان مي شود . شيرين شدن ميوه ها كمال است وبر عكس كمال بعضي از ميوه ها در ترش بودن ان ها است .سر مطلب اين است كه هر موجودي داراي حد و مرز ماهوي خاصي است در اين گونه موجودات- كمالات پيشين ممكن است تا حدي به كمال عالي تركمك كند.سلسله كمالات:وقتي يك درخت رابايك پاره سنگ مقايسه مي كنيم كه درخت واحد نيروهايي خاص است كه در سنگ يافت نمي شود و علي رغم شباهتي كه بين مولكول هاي انها وجود دارد، اثاري از درخت ظاهر مي شود كه از سنگ پديد نمي ايد . يعني در درخت كمال بالفعلي وجود دارد.موجودات مادي را بر حسب كمالات وجودي مي توان درجه بندي كرد، در ميان موجودات در درجه ي نازل ترجمادات ونباتات و حيوانات  بر ترتيب در وسط و انسان در درجه ي عالي قرار دارد . در اين درجه بندي نوع و ارزش كمال منظور نه حجم و مقدار آن.حركت استكمالي:تكامل و حركت استكمالي يك موجود عبادت است از تغيرات تدريجي كه براي ان حاصل مي شود و بر اثر انها استعدادي كه براي رسيدن به يك

صفت وجودي (كمال) دارد به فعاليت مي رسد . اين تغيرات بوسيله ي نيروهايي كه در سرشت موجود كمال پذير است ،انجام مي پذيرد .حركت علمي غير علمي :نتيجه ي كلي اين حركت را فقط مي توان به دو سته ي كلي ، ادراكي و طبيعي تقسيم كرد – كه در دانه ي گياهان در حال رشد و حيوانات تشخيص داه مي شود.ادراك غريزي و غير غريزي:ادراكي كه شرط پاره اي از حركات است كمالي است و به طور طبيعي و فطري وجود دارد و موجود خود از آن آگاه نيست مانند ادراك غريزي حيوانات – و گاهي اوقات با آموختن حاصل مي شود و مورد آگاهي كامل مي باشد مانند علوم اكتسابي انسان.حركت اختياري و غير اختياري:حركت تكاملي گاهي به محض و اجتماع شرايط لازم براي انسان خود به خود و بدون اراده حاصل مي شود مانند فعاليت هاي اختياري خودمان كه ميان آن ها با افعال طبيعي و غير ارادي فرق مي گذاريم.در حركت اختياري – ميزان پيشرفت و تكامل بستگي به اراده و اختيار موجود متحرك دارد چون اختيار و انتخاب بدون علم  و آگاهي امكان ندارد.شناختن كمال بيش از يافتن آن :شناختن كمال حقيقي انسان – به معناي درك وجداني و علم شهودي تنها  براي كساني ميسر است كه خودشان به آن نائل شده باشند. پس بنابر اين توقع اينكه ما حقيقت كمال انساني را قبل از رسيدن به آن چنان بشناسيم كه ادراك وجداني خويش را مي شناسيم كاملا بي جاست.آيا كمال حقيقي انسان را مي توان با تجربه شناخت؟ همانگونه كه يك درخت يا يك حيوان را مي توان

از راه تجربه و آزمايش شناخت ممكن است در مورد انسان بتوان با استفاده از اين دو مسئله را حل كرد.علم فلسفه درباره ي كمال انسان:1- كمال انسان براي هر چه بيشتر از لذت هاي مادي است.2-كمال انسان در ترقيات معنوي و روحاني است.3-كمال انسان در دسته جمعي از مواهب طبيعي است.4-كمال انسان در ترقي عقلاني است كه راه علم و فلسفه حاصل مي شود.جهت  يابي اميال فطري :انسان داراي غرايز و احساسات و عواطف و اميال و كيفيت نفساني است كه با نظر روان شناسان و فلسفه درباره ي  شناخت حقيقت و دسته بندي و تشخيص اميل از غير اصيل و كيفيت پيرايش و رشد با اسلوبا ين بحث سازگار نيست . در انسان يك ميل فطري براي داشتن  اگاه شدن و احاطه يافتن بر حقايق هستي وجود دارد . اين ميل از كودكان در اسنات شروع مي شود . انسان بوسيله ي اين قوا ي دروني مي تواند دايرهي اگاهي خود را توسعه دهد . قران در اين باره مي فرمايد .قدرت و فطاهر اميال از اميال انسان – ميل به قدرت و توانايي انجام كار و تصرف در موجودات ديگر است – اين ميل از جسم شروع مي شود و تا پايان زندگي انسان ادامه دارد.عشق و پرسشميل ديگري در انسان وجود دارد كه به داشتن و اگاهي بيشتر عشق مي ورزد – اين ميل به جذب ادراك و وجود كوك مي كند.هر كسي در دوران خود مي يابد كه به چيزي يا كسي علاقه دارد و همواره او را مانند مغناطيس نيرومند به سوي خود مي كشاند . مشابه اين محبت

ميان فرزندان و والدين و خواهر و برادران است .در اين باره مي فرمايد( الذي احسن كل شي خلقه )محبت انسان به پيروان از شرع سه مرتبه قائل مي شود:1-مرتبه ي ضعيف  2-مرتبه ي متوسط  3- مرتبه ي شيفتگي و خود باختگي كه از هيچ نوع فداكاري در مورد محبوب دريغ نمي كند.لذت وكمال:كاري كه موجب حصول لذت و دوري از اسم مي گردد مورد اراده ي انسان واقع مي شود . گاهي انسان لذت خاصي را در نظر مي گيرد ورسيدن به ان مقدمات زيادي دارد .محبت اصيل به موجودي تعلق مي گيرد كه اصاله مطلوب انسان است مثل لذت هاي اصيل در بعد وجودي انسان .لذت چيست؟ وعالي ترين لذت انسان كدام است؟حصول لذت در وجود و ذات برنده و شي  لذيذ متوقف برداشتن نيروي ادراكي خاصي است مثلا براي حصول علم – وجود ذات عالم و شي معلوم كه علم ناميده مي شود.نقطه ي اوج اميال و غايت امال :يكي از مهمترين تفاوت بين انسان و حيوانات تمايلات بشري بر خلاف ...... حيواني نا محدود است و دسترسي كامل به ان ميسر نيست . اين اميال به امور مختلفي تعلق مي گيرد و سر انجام همه انها به هم مي پيوندند ودر يك چيز خلاصه مي شود ان هم ارتباط با سرچشمه بي نهايت علم – قدرت – جمال و كمال استدر اين باره مي فرمايد :والنفس في وحدتها كل القوي قرب خدا:منظوراز قرب خدا مطلوب نهايي انسان است . كه بايد در اثر حركت اختياري خود به ان نايل شود – زيرا خداوند بر همه ي بندگان احاطه ي وجودي دارد

، قران مي فرمايد:هو الاول و الخر و الظاهر والباطن.منظور ما يافتن معناي مناسبي براي لفظ كلمه ي قرب نيست بلكه منظور دقت بيشتر در هدف نهايي انسان است تا در پرتو قرب خدا – راه كلي و اصلي را بشناسيم و معطوف داريم .انساني كه مقرب است و بر پيشوايان مسير تكامل اطلاق شده قرب خدا مي دانيم :والسابقون السابقون اولئك المقربونحقيقت عبادت:عبادت كاري است كه با قصد قربت الهي انجام گيرد . عبادت ، اطاعت از كسي است كه او را مستقلا واجب اطاعت مي دانيم .هدف اصلي انسان قرب به خداست و حقيقت قرب يافتن شهودي تعلق و ارتباط وجودي با خداست .پس تنها راه صحيح اين است كه فعاليت هاي گوناگون زندگي در پرتو قصد و نيت به صورت عبادت در راه خدا باشد .مسير حركت انسان به سوي چنين مقصدي سير باطني اوست و ارتباطي با ماديات ندارد.رابطه ميان علم و ايمان و عمل :با توجه به حديث مولاي متقيان علي (ع) كه مي فرمايند :ايمان و عمل دو دوست همراه و جدايي نا پذير هستند – اين انگيزه ممكن است صرفا غريزه ي كنجكاوي باشد و باعث كسب افتخار مادي و يا خشنودي خدا باشد . ايمان در قران و متون ديني يعني (اساس سعادت)حقيقي است در مقابل كفر و جحود و نفا ق – و مسلمانان ان را مي پذيرد .انواع غرايز انسان در جامعه :1-غرايزي مانند عواطف مثل عواطف خانوادگي و اجتماعي 2-غريزه ي قدرت طلبي و يافتن چيرگي بر تو سعه دايره ي فعاليت است .3-كنجكاوي و حقيقت جويي است .ريشه ي همه ي غرايز انسان

مي توان بر حسب حب ذات دانست  كه بر دو شاخه اصلي يعني (حفظ مو جوديت)و(تحصيل كمالات ممكن )پايدار مي ماند .نتيجه نهايي:دانستيم كه انسان بايد در برابر عوامل طبيعي و اجتماعي و تضادهاي طبقاتي بي طرف باشد زيرا نيروهاي ويژه ي انساني در انها نقش تعيين كننده اي دارد – و اين نيروي ويژه ي تعيين كننده (عقل) است شرط كافي براي سعادت – غالب شدن بر خواست خدا و مغلوب كردن هواهاي نفساني و شيطاني است و انجام دادن عبادت الهي با قلبي پاك و خاص و به موقع به قرب الهي رسيدن –قران در اين باره مي فرمايد :قد افلح المومنون الذين هم في صلاتهم خاشعون)بنابراين كسي كه به مشاهده ي حقيقت خويش نايل مي شود خود را قائم و متعلق به افريدگار مي داند و بداند كه بدون او هيچ يك از ابعاد وجود انسان و هدف هاي او امكان پذير نيست .پس خود شناسي براي خود سازي با توجه به اميال فطري و كمالات و هدف هاي انسان با قرب و نيت به سوي خدا انجام مي گيرد و عمل درست بودن ان ها در زندگي انسان فقط نزديكي به اوست. خود سازي همان پرورش اخلاق حميده و محور ذايل ناپسند است كه اساس رشد شخصيت انساني هر فردي را تشكيل مي دهد . براي انجام اين مهم بايد از خود شناسي اغاز كرد تا به خداشناسي رسيد ((من عرف نفسه فقد عرف ربه ،كسي كه خود را شناخت ،خداي خويش را مي شناسند ))خودشناسي يكي از ضروري ترين مسائل زندگي و يكي از اركان اساسي كمال و سعادت مادي

و معنوي انسان به شمار مي رود . بدين جهت يكي از بحث هاي  مهم فلسفه  اخلاق ؛انسان شناسي است فيلسوفان و حكيمان هم توجه خاصي به ان دارند . امام صادق (عليه السلام )فرمود ((كن طبيب نفسك اي انسان طبيب خويشتن باش ))سقراطمي گويد((اي انسان خودت را بشناس ))شهيد مطهري (ره)مي فرمايد((اين جمله براي دو منظور گفته شده است ان كه خودت را بشناس تا خدا را بتواني بشناسي .2-منظور دوم اين است كه خود را بشناسي تا بداني كه در اين زندگي ودزاين جهان چه بايد كرد و چگونه بايستي رفتار كرد. اگر خود را نشناسي نخواهي دانست كه رفتار تو در جهان چگونه بايد باشد ؛در جهان چگونه بايد زيست ))هر كس بايد به قدر اهميت خويش پي ببرد ووجود خود را چنان كه هست بپذيرد و محترم بشمارد ؛نه اين كه براي خود كمال و برتري و مزاياي خاصي قائل شود بلكه خود را در جامعه عضوي مفيد سازد .امام علي (ع) در اين مورد مي فرمايد در ناداني مرد همين بس كه قدر خود را نشناسد پس بايد خود واقعي را شناخت و ناخود را خود نپنداشت و براي رسيدن به ان مي بايست خود پنداري را از بين برد ؛چون خود پنداري سر اغاز صفت هاي مذموم (غرور ؛كبر؛خود پسندي ؛خود خواهي؛ خود بيني؛استبداد راي و اميال حيواني است فرق است ميان خود باوري و خود پنداري ؛خود باوري همان خود شناسي است ؛يعني انسان با حقيقت و واقعيت خود اشنا شود به فلسفه وجودي خود و توان مندي ها و قابليت ها ي خود پي ببرد ولي خود

پنداري جز سردرگمي و بي هويتي و سير در پوچي چيزي نيست انسان خود پندار خودش را نمي شناسد و بالطبع دنبال خود سازي هم نيست حضرت علي (ع)فرمودند عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه  تعجب مي كنم از مردم كه وقتي چيزي راگم مي كنند دست از پا نمي شناسند و به دنبال گم شدهي خويش مي گردند اين ها چگونه خودشان را گم كرده اند و به دنبال ان نميستند كه خودشان را پيدا كنند . منظور از خود شناسي وخود سازي چيست؟در هر چيزي ؛شناخت و معرفت مقدم است از اين رو خود شناسي و قرب الي الله(كه هدف نهايي خلقت او است )ندارد اما بايد توجه داشت كه خود سازي و خود شناسي و ان چنان به هم وابسته در هم تنيده اند كه مي توان گفت دو روي يك سكه اند . خود سازي چيزي جز تلاش براي رشد هر چه بيشتر جهت قرب الي الله نيست و قرب الي الله همواره با معرفت الله قرين است. فهرست مطالب 1-ضرورت خودشناسي                                               11- قدرت و مظاهراميال 2-كمال                                                                        12- عشق و پرسش 3-سلسله ي كمالات                                                   13- لذت و كمال 4-حركت استكمالي                                                   14- نقطه اوج اميال و غايت امال 5-حركت علمي و غير علمي                                     15- قرب خدا 6-ادراك غريزي وغيرغريزي                                  16- حقيقت عبادت 7-حركت اختياري و غير اختيار                              17- رابطه ميان علم و عمل و  ايمان 8-شناختن كمال پيش ازيافتن آن                           18- انواع غرايز انسان در جامعه 9-علم فلسفه درباره كمال انسا ن                             19- نتيجه نهايي 10-جهت يابي اميال فطري                                 20- نتيجه نهايي

گاو بنفش

نويسنده : ست گادين

خلاصه كتاب : تلخيص: بهرام

غفوري: مقدمه : P هاي بازاريابي  5 تااست اما هر كس p مخصوص به خود رادارد كه شامل موارد زير است:  محصول، قيمت، جايگاه يابي، روابط عمومي، بسته بندي، پيشي گرفتن، بازاريابي اجازه اي. اين كتاب در مورد p جديد است.p جديد همان گاو بنفش است . گاو بنفش چشم گير است وارزش دارد كه در مورد آن حرف زده شود. بازاريابي چشم گير: هنري است كه از طريق آن بتوانيم چيزهايي را در ارتباط با محصولات وخدمات شايسته توجه سازيم.واحد بازاريابي: يك كالا يا خدمت را در اختيار مي گيرد وپول صرف مي كند تا مزاياي آن را به اطلاع مخاطبين هدف برساند. اين روش ديگر كارآيي ندارد.  به اعتقاد نويسنده ما ديگر نمي توانيم به صورتي مستقيم با انبوه مردم روبرو شويم.اين كتاب در مورد اين است كه چرا بايد گاو بنفش را در هر چه كه مي سازيم به كار گيريم. چرا تلويزيون ورسانه هاي ديگر كليد موفقيت نميباشند.و چرا بازاريابي به صورت كامل دگرگون شده است.آيا متوجه انقلاب شده ايد؟تام پيترز اولين تلنگر در مورد بازاريابي را با كتاب به دنبال موفقيت زد در اين كتاب او شرح مي دهد كه چرا محصولات آينده دار آنهايي هستند كه بوسيله افراد مشتاق ساخته مي شوند. او اين حقيقت را بيان ميكند كه نگهداري مشتري قديمي ارزان تر از يافتن مشتري جديد است. جنامور نيز در كتاب گذر از شكاف شرح ميدهد كه چگونه محصولات وايده هاي جديد در ميان مردم پخش مي شوند.بيشتر شركتها در رابطه با روشهاي نويني كه در بازاريابي مطرح ميشوند به عنوان مدهاي چاره ساز برخورد مي كند

.مدهايي كه ارزش يك نگاه مختصر را دارند ، اما ارزش در نظر گرفتن به عنوان استراتژي اصلي شركت را ندارند.چرا شما به گاو بنفش نياز داريد؟حقايق تلخ بازاريابي قديمي عبارتند از : 1.    عدم نياز مردم به كالاي شما و نداشتن تمكن مالي وزمان 2.    عدم وجود وقت براي شنيدن صحبت ها ودرك سخنان و تبليغات موجود.در قرن بيستم امكان انتخاب براي مشتريان  بسيار زيادتر شده ، اما زمان بسيار كوتاهتري نيز براي انتخاب دارند. قوانين قبلي موثر نيستند و به نظر مي رسد كه بايد تغيير نمايند.مرگ صنعت تلويزيون: صنعت تلويزيون يك راه براي تبليغات بازاريابي بوده . در اين سيستم يك حفره بزرگ بازار كه به آن پرداخته نشده بود را مي يافتند ، يك كارخانه بنا كرده وبا تبليغات تلويزيوني فراوان به سود خوبي دست مي يافتند.عصر صنعت تلويزيون    عصر پس از صنعت تلويزيونمحصولات متوسطه    محصولات چشم گيرتبليغات براي همه    تبليغات براي تطبيق پذيران اوليهترس از شكست    ترس از ترسچرخه هاي دراز مدت     چرخه هاي كوتاه مدتتغييرات اندك     تغييرات وسيعچه چيز موثر است؟يكي از راههاي رسيدن به يك تئوري بزرگ اين است كه ببينيم در ئنياي واقعي چه روشهايي موثر است. و اين روش ها به چه موفقيتهايي منجر مي شوند. تنها آگاهي كافي نيست .موضع قديم بازارياب ها اين بود كه به سرعت از قدرت تبليغات تلويزيوني دفاع كنند. مشتاق بودند تا داستانهاي موفقيت آميز سالهاي قبل را يادآوري نمايند.  و به تفصيل و با خرسندي از اينكه چرا تنها تلويزيون مي تواند آگاهي لازم را براي يك محصول جديد ويا حفظ يك محصول قديمي ايجاد نمايد، سخن

بگويند.خواستن توانستن است: هدف من در كتاب گاو بنفش اين است كه اين مسئله را آشكار كنم كه افزايش تمايل به انجام كارهاي شگفت انگيز، باعث ايمني بيشتر ميشود نه خطرات بيشتر. روشهاي قديمي جز شكست نتيجه اي ندارند، خلق روشهاي چشم گير كه ارزش صحبت دارند ضروري است.به جاي تلاش در استفاده از تكنولوژي جديد به منظور توليد محصولاتي بهتر و مطابق با استانداردهاي رفتاري خريداران، تلاش كنيد تا آنها را به تغيير در رفتار دعوت كنيد و محصول را به نحو چشم گيري كارا تر سازيد.آغاز كار:هيچ كسي مشتاقانه خود را با محصول شما وفق نمي دهد.اكثريت عمده مصرف كنندگان راضي هستند ، انتخاب خود را نموده وبه چيزهايي كه دارند دل بسته اند. آنها به دنبال كالاهاي جايگزيني نيستند. شما اين قدرت را نداريد كه آنها را به اين پذيرش مجبور كنيد. تنها شانس شما اين است كه محصول خود را به كساني بفروشيدكه به تغيير علاقه مندند وكالاهاي جديد را دوست دارند. شما بايد محصولي طراحي كنيد كه آنقدر چشم گير باشد كه تطبيق پذيران اوليه را جذب نمايد و بايد به قدر كافي منعطف و جذاب باشد. ايده هاي خريدي كه منتشر مي شوند برنده اند.يك نام تجاري ويا يك محصول جديد،چيزي بيش از يك ايده خريد نيست.احتمال موفقيت ايده هاي خريدي كه منتشر مي شوند بيش از ايده هايي است كه پخش نميشوند. ايده هاي خريدي كه انتشار مي يابند را ايده هاي ويروسي مي ناميم. عطسه كنندگان عامل اصلي انتشار يك ايده ويروسي هستند. اين افراد كساني هستند كه مزيت هايي را كه در محصول يا خدمت جديدي

مي بينند براي همكاران، دوستان و آشنايان خود بازگو مي كنند. هر بازاري عطسه كنندگان معدودي دارد. آنها اغلب ونه هميشه از دسته تطبيق پذيران اوليه هستند. يافتن وايجاد انگيزه در اين افراد، گامي حياتي  در پخش يك ايده ويروسي است. سوء تفاهم بزرگ:مشكلي كه وجود دارد اين است كه در بسياري از موارد بسياري از بازارياب ها دچار برداشت اشتباهي ميشوند.بعضي از بازارياب ها كه اين كتاب را خوانده بودند اين نتيجه را گرفتند كه اين راه كارها به ندرت موثر واقع مي شوند . اما در همان لحظه نادان هايي بودند كه ملياردها دلار صرف تبليغات مي كردند . هردو گروه اشتباه مي كردند .گاو بنفش ارزان نيست بلكه موثر است . لازم است درك كنيم كه سزمايه گذاري روي گاو بنفش خردمندانه تر از خريد يك آگهي در سوپر جم است.تقلب : بعضي از شركتها براي رسيدن به موفقيت از روشهاي قديمي و تبليغ مدار استفاده نمي كنند. مثل آمازون دات كام تقلب ميكند زيرا حمل رايگان و قدرت ارائه انتخاب وسيع مزيت ناعادلانه اي را نسبت به ديگر فروشگاههاي محلي به آن ها بخشيده است. همينطور گوگل و وندي و.... در نظر رقباي فريب خورده اين شركتها متقلب هستند زيرا طبق قانون هاي سنتي وپذيرفته شده عمل نمي كنند. همه مشتريان يكسان نيستند: مشتريان خود را متمايز سازيد . گروهي را پيدا كنيد كه بيشترين سود را براي شما دارد. گروهي كه بيشترين احتمال عطسه كردن را داشته باشد.  بياموزيد كه چگونه ميتوان اين گروهها را توسعه داد . آنها را در معرض تبليغات قرار دهيد وتشويق نماييد. ما بقي را

رها كنيد. آگهي ها نبايد براي عموم مردم تهيه وتوليد شوند. آگهي ها بايد مشترياني كه برگزيده اند را هدف قرار دهند.مشكل گاو بنفش: اگر گاو بنفش بودن روش موثري براي درخشش در ميان عموم مردم اين اندازه ساده بوده، چرا هر كسي آن را انجام نمي دهد؟ چرا اينقدر سخت است كه گاو بنفش شويم؟ گاو بنفش نادر است زيرا مردم ترسو هستند. اگر شما چشم گير باشيد ممكن است عده اي شما را نپذيرند.بهترين چيزي كه ترسوها آرزوي آن را دارند اين است كه پنهان بمانند.انتقاد به سمت كساني مي رود كه در جستجوي برتري است. كار بي خطر يعني سازگار شدن .در يك بازار شلوغ شبيه به ديگران بودن به معني شكست است . اما برجسته ونمايان بودن متفاوت است .خبر خوب اين است كه فكر غالب مردم كار شما را راحت تر كرده است. به دليل وحشت از گاو بنفش شدن ، شما مي توانيد با كوشش كمتري به تمايز دست يابيد .محصولات جديد وموفق آنهايي هستند كه برجسته ونمايانند. شما نمي دانيد كه آيا تضميني براي موفقيت گاو بنفش وجود دارد يا نه . شما نمي دانيد كه آيا محصول شما به اندازه كافي چشم گير خواهد بود يا خير . نكته همين است. اين كه گاوبنفش موثر واقع ميشود يا نه ، مسئله بسيار غير قابل پيش بيني است.كسالت آور بودن هميشه به شكست منجر مي شود و پر خطرترين استراتژي است.مردان باهوش كسب وكار اين را درك ميكنند وسعي مي كنند كه ريسكهاي موجود را حداقل نمايند. آنها مي دانند كه گاو بنفش هميشه موثر نيست  اما اين

را پذيرفته اند كه تنها راه ممكن همين است.از رهبرپيروي كنيد: چرا پرندگان منظم پرواز ميكنند؟ زيرا پرندگاني كه رهبر را دنبال مي كنند آسان تر پرواز مي كنند. رهبر مقاومت هوا را مي شكند ، لذا پرندگان عقبي مي توانند موثرتر پرواز نمايند.مشكلي كه در ارتباط با افرادي كه از مشاغل چشم گير پرهيز ميكنند اين است كه آنها هرگز كارشان را تا رسيدن به سمت يك رهبر ادامه نمي دهند. آن ها تصميم مي گيرند كه براي يك شركت بزرگ كار كنند. به عمد نقش هاي نا شناخته اي را به عهده بگيرند ودر عقب بمانند تا از ريسك وانتقاد رهايي يابند. اگر آنها اشتباه كنند وپرنده نا مناسبي را دنبال كنند شكست ميخورند..طرح ريزي ، سود وگاو بنفش : بازاريابي انبوه نيازمند محصولات انبوه است و محصولات انبوه در جستجوي بازاريابي انبوه . انبوه بازاريابان از ارزيابي نتيجه كار نفرت دارند :  بدون شك بازاريابان ميدانند كه ارزيابي كليد موفقيت است . ارزيابي مشخص ميكند كه چه چيز موثر است و چه كاري را بايد بيشتر انجام داد . انبوه بازاريابان هميشه در مقابل ارزيابي نتيجه كار مقاومت كرده اند. ارزيابي به معناي پذيرش اشتباه واصلاح كار است . تبليغات در رسانه هاي انبوه چه تلويزيون باشد وچه چاپي ، از احساس پرواز ميگويد نه از رفع اشتباهات. يكي از دلايلي كه باعث شد دوران تبليغات در اينترنت بسيار سريع به خاموشي بگرايد ، اين بود كه بازار يابها را وادار به ارزيابي و پذيرش نادرست بودن كار مي كرد.در دنياي گاوها چه كسي برنده است؟ تقريباً مشخص است كه بازندگان چه

كساني هستند . نامهاي تجاري بزرگ با كارخانه هايي بزرگ واهداف فصلي . سازمان هايي با پتانسيل كاري زياد وقدرت كم براي مانور در برابر خطرهاي تحميلي ، شركتهايي كه به دوران صنعت تلويزيون خو گرفته اند.اما برندگان شركتهايي متوسط وكوچكي هستند كه به دنبال افزايش سهم بازار هستند . شركت هايي كه چيزي براي باختن ندارند.مزيتهاي گاو بنفش بودن:هر قدر دنيا آشفته تر ميشود مردم بيشتر به دنبال امنيت مي روند. آنها ميخواهند تا حد امكان خطراتي را كه در كسب وكارشان وجود دارد از ميان بردارند. هرقدر عده كمتري براي ساختن يك گاو بنفش تلاش كنند ، پاداش چشم گير بودن افزايش مي يابد. در واقع عده اي كه سعي دارند با تلاش خود ساير افراد را تحت تاثير قرار دهند،به نتايج خوبي ميرسند.هر اندازه چشم گير بودن قدرت فوقالعاده خود را در بازار به نمايش بگذارد ، پاداش كساني كه به دنبال گاو بنفش هستند زيادتر ميشود.زماني كه شما قصد ايجاد چيز كاملاً چشم گيري را داريد ، چالش كار اين است كه اين دو فعاليت را هم زمان انجام دهيد. براي هر برنامه ارزشمندي گاو را بدوشيد . تشخيص دهيد كه چگونه ميتوان از مزيتهاي گاو بنفش در مسير توسعه نهايت بهره برداري را كرد. فضايي ايجاد كنيد كه بتوانيد در آن گاو بنفش جديدي را به موقع خلق نماييد و آن را زماني كه مزيتهاي گاو اولي در حال افول است جايگزين سازيد.جائي بنشين، فقط برخي از كارها را انجام نده: اگر كاري نكنيد حداقل براي مشتريان موجود با ارسال ايميلهاي تبليغاتي فراوان  مشكلي بوجود نمي آوريد.  وقتي كاري نكنيد،

عطسه كنندكان محصولات شما مي توانند مزيت هاي همان كالاي خوبي كه در آغاز باعث شناخته شدن شما شده را جار بزنند. فعاليتهاي جديد با همان پيام ها و محصولات سطح متوسط فقط كار انتشار ايده را براي معدود طرفداراني كه از قبل داريد سخت تر مي كند.كاري نكردن به خوبي كاري بزرگ كردن نيست ، اما بي دليل مشغول كردن قسمت بازاريابي بدتر از كاري نكردن است فرآيند و برنامه: تاكتيك ها ويا برنامه هاي خاصي نيستند كهمحصولات گاو بنفش را بوجود مي آورند. گاوبنفش در فرايندي ساخته مي شود كه در آن سازمان ها آگاهانه به كشف مرزهايي مي پردازند كه محصولات را چشم گير ميكند. مشكلات مربوط به سازش: اگر هدف بازاريابي ايجاد يك گاوبنفش است و ماهيت اين گاو به صورتي است كه در برخي ويژگيها بايد فوق العاده باشد سازش ميتواند صرفاً شانس موفقيت شما را كاهش دهد. در واقع سازش كمرنگ كردن مرزهاي تمايز براي بدست آوردن رضايت ديگر اعضاي شورا است.چرخه جادويي گاو بنفش: 4 مرحله اين چرخه به شرح زير است: 1.    از افرادي كه براي نخستين بار ملاقات مي كنيد اجازه بگيريد . اجازه نه براي ارسال ايميل ويا فروش باقي مانده موجودي ويا كاهش حاشيه سود. اجازه براي اينكه خبر گاوبنفش بعدي را به آنها بدهيد.2.    با كمك عطسه كنندگان موجود در گروه مخاطبين ، تلاش كنيد تا پخش ايده خريد محصول خود را ساده تر نماييد . وسايل لازم وداستانهاي لازمي كه آنها براي انتشار ايده خريد نياز دارند را در اختيار آنها بگذاريد.3.    وقتي از مرز چشم گير بودن گذر كرديد و به

يك كسب وكار سود آور رسيديد  بگذاريد گروه ديگري از سازمان شير گاو را بدوشد.خدمات خود را گسترش دهيد، محصولات خود را با ارائه خدمات همراه كنيد و گذاريد ثمرات آن به بار نشيند. اما فكر نكنيد كه كار شما به اتمام رسيده است.هر محصولي به يك سراشيبي  غير قابل اجتناب مي رسد .4.    دوباره دست به ابتكار بزنيد . دوباره تكرار كنيد. با يك حس انتقام توليدگاوبنفش ديگري را آغاز كنيد.دوباره و دوباره و دوباره شكست بخوريد . فرض كنيد آنچه بار آخر چشم گير بود ، اين بار چشم گير نخواهد بود. بازارياب امروزي بودن به چه معنااست: اگر گاو بنفش يكي از p هاي بازاريابي باشد ، تاثيرات عميقي در سازمان بوجود مي آورد. گاوبنفش تعريف بازاريابي را تغيير مي دهد. بازاريابي عبارت است ازابداع، تلاش براي طراحي، مهارت توليد، هنر قيمت گذاري وشيوه هاي فروش محصول.چگونه يك شركت گاو بنفش مي تواند توسط كسي جز يك بازارياب اداره شود؟شركتهايي كه گاو بنفش توليد مي كنند توسط بازارياب ها اداره ميشوند. اگر شركتي در حال شكست است ايراد از بالاترين سطح مديريت آن است. به احتمال زياد مشكل اين است كه آنها شركتي را اداره مي كنند، نه بازاريابي محصولي را .ديگر بازارياب نه ، ما طراح هستيم:اگر دوران "بازاريابي پس از طراحي " يا دوران " بازاريابي پس از توليد" به اتمام رسيده است چه جاي آن را گرفته؟ طراحي . طراحي باز مداري كه توسط آن شركت بتواند به اين موفقيت برسد كه بازاريابي محصول را در خود محصول بگنجاند. اين كار ماهيت نامطمئني دارد ، اما حقيقت آن واضح

است. امروزه فردي كه در موفقيت يك محصول مي تواند تاثير بسزايي داشته باشد از زماني كه بذر اوليه پروژه آن كاشته مي شود بايد حضور موثري داشته باشد .آيا براي چشم گير بودن لازم است با جسارت باشيد؟جسور بودن هميشه چشم گير نيست وجسارت همواره لازم نيست. گاهي اوقات جسارت باعث آزار ديگران مي شود. مي توانيد به صورت موقت با استفاده از رفتارهاي جسورانه توجه افرادي را كه نمي خواهند توجه كنند جلب نماييد. اما بدانيد كه اين يك استراتژي بلند مدت نيست جسارت به تنهايي موثر نيست زيرا عطسه كنندگاني كه با شركت در تعاملند ذهنيت مثبتي از شركت پيدا نمي كنند. چه زماني گاو بنفش به دنبال كار مي گردد؟ احتمال زياد آخرين باري كه شغل خود را عوض كرده ايد از يك رزومه استفاده كرديد. افراد چشم گير اغلب رزومه اي ندارند. در عوض آنها به عطسه كنندگاني تكيه مي كنند كه در زمان لازم به سدعت آنها را پيشنهاد مي دهند. رمز كار در چگونگي جستجوي كار نيست . رمز كار در اين است كه زماني كه اين افراد به دنبال يافتن كار نيستند چه كارهايي انجام مي دهند.اين گاوهاي بنفش كارهايي جسورانه انجام مي دهند. آنها روي پروژه هاي پر سروصدا كا ر مي كنند. اين افراد ريسك ميكنند كه اغلب خطر شكستهاي بزرگ را نيز دارد . اين شكست به ندرت به بن بست مي رسد. مهمتر اينكه چنين كارهايي در حقيقت ريسك نيستند ، آن ها فقط شانس خود را براي گرفتن پروژه هاي بهتر افزايش مي دهند. اگر شما به فكر تبديل شدن به يك

گاو بنفش هستيد ، زمان انجام آن وقتي است كه در پي يافتن يك شغل جديد نيستيد.آيا هدف ايجاد هيجان است؟ اضافه كردن هيجان وجذابيت به كارهايي كه انجام مي دهيم براي بسياري از ما ايده قابل قبولي است. افرادي كه ميگويند چگونه مي توانيم مساله اي را براي يك مخاطب خارجي جذاب كنيم يا ما نمي توانيم از عهده جلسات اخمقانه وشكست محصولات برآييم . باشنيدن داستانهاي بازاريابهاي خلاق دچار انگيزش نمي شوند. انسانهاي شكاك فكر مي كنند كه همه هيجانات نوعي دلخوشي است . آنها خريدار اين قضايا نيستند .آنها فقط مي خواهند كاري را انجام  دهند كه فكر مي كنند موثر است.  شماغ براي ساختن گاو بنفش نياز به هيجان و خلاقيت زياد نداريد. چيزي كه لازم داريد درك اين است كه انتخاب ديگري نداريدبه جز توسعه كسب وكار و يا آغاز يك محصول جديد با تفكر گاو بنفش.  منابع :1-    نام كتاب : گاو بنفش2-    نويسنده : ست گادين3-    مترجم: سيد بهشاد باسيني4-    ويراستار علمي : دكتر فريبا لطيفي5-    شابك : 0-76-7092-964-978

اصلاح الگوي مصرف

محمد حسين مهرآيين

عنوان تحقيق : خلاصه اي از كتاب اصلاح الگوي مصرف- تهيه و تنظيم : رضا دلبري- گزيده اي از فرمايشات مقام معظم رهبري خصوص اصلاح الگوي مصرف و پيام نوروزي ايشان- مقام معظم رهبري ، آيت الله خامنه اي فرمود: (( همه ما بخصوص مسئولان قواي سه گانه ، شخصيت هاي اجتماعي و آحاد مردم بايد در سال جديد در مسير تحقق شعار مهم حياتي و اساسي ، يعني:"اصلاح الگوي مصرف"در همه زمينه ها برنامه ريزي و حركت كنيم تا با استفاده صحيح و مدبرانه از منابع

كشور ، مصداق برجسته اي از تبديل احوال ملت به نيكوترين حال ها ظهور و بروز يابد. ))پيام نوروزي 1388(( يك اقدام اساسي در زمينه ي پيشرفت و عدالت مسئله ي مبارزه با اسراف ، حركت در سمت اصلاح الگوي مصرف ، جلوگيري از ولخرجي ها و تضييع اموال جامعه است.اين بسيار مسئله ي مهمي است. ))بيانات در اجتماع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع)مقدمهپيامبر اكرم (ص) ثروت و مال دنيا را بهترين يار و ياور انسان براي رشد و تعالي و نيل به تقواي الهي در ابعاد فردي و اجتماعي شمرد و فرمود :(( نعم العون علي التقوي الله الغني )) (( ثروت و مال دنيا بهترين ياور انسان در نيل به تقواي الهي است .)) الكافي ، غير مترجم 5/71و امام صادق (ع) در كسيكه در صدد جمع مال حلال برنيايد و آن را دوست نداشته باشد ، خيري ندانست و فرمود :(( لا خير في من لا يحب جمع المال من حلال يكف به وجهه و يقضي به دينه و يصل به رحمه ))(( در كسيكه جمع مال حلال را براي حفظ آبرو و اداي دين و صله رحم دوست نمي دارد ؛ خيري نيست . ))تمام اين مفاهيم وقتي جامه همل به خود مي گيرد كه شخص تدبير معيشت داشته و الگوي مصرف خويش را اصلاح نمايد.با الطاف الهي ، ما در كشوري بزرگ و سرشار از ثروت خدادادي زندگي مي كنيم و همه مي دانيم كه مشكل كنوني مردم ما در ناحيه مصرف نامناسب مربوط به فرهنگ نهادينه شده ساليان دراز حكومت هاي طاغوت و شاهنشاهي كه دست نشانده

كشورهاي استعمارگر بوده اند مي باشد كه سيدجمال الدين اسدآبادي مصلح بزرگ شيعه مي گويد :( مردم شرق در املاك و معادن و آباديهاي خود مانند آدم سفيه مبذر ، تصرف كردند و همه را هدر دادند تا كار به آنجا رسيد كه غرب آقابالاسر آنان شد .))اصلاح الگوي مصرف شخص و جامعه را از يوغ استعمار و استثمار مي رهاند و بي توجهي و اهميت قائل نشدن بدين امر زمينه بردگي و استعمار را براي فرد و جامعه فراهم مي سازد . از اينرو بر همه مسئولان بويژه مسئولان فرهنگي لازم است كه با مديريت علمي و حساب شده خود ، فرهنگ غلط نهادينه شده در ميان مردم را در بخش توليد ، توزيع ، خدمات و ... اصلاح نموده تا ضمن پيشگيري از اتلاف سرمايه هاي كشور زمينه آزادي آنان از بند فرهنگ غلط استعماري و استثماري را فراهم سازد. رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز با درايت خاص خود ، سال 1388 را به نام سال اصلاح الگوي مصرف نام نهادند تا همگان نسبت به فرهنگ سازي در خود ، خانواده و در نهايت جامعه  اقدام نموده و بستر لازم را فراهم نمايند كه اين اقدام معظم له نشان از اهميت والاي اين امر در فرهنگ عمومي جامعه دارد.مصرفمصرف فرع بر توليد در آمد است؛ كسي كه در آمد داشته و راه مصرف مفيد را ياد گيرد بهترين ياور فتح قله هاي پيشرفت و كمال و بهترين جايگاه آخرت را با خود به همراه دارد، چرا كه امير مومنان، امام علي {ع} فرمودند: نعم العون علي تقوي الله المال.)ثروت و مال دنيا بهترين

ياور انسان در نيل به تقواي الهي است .نعمت هاي مادي و معنوي دنيا از دو ويژگي اساسي برخوردارند : 1.وسيله بودن نعمت ها2.محدود بودن نعمت هاچنانچه هوا پيما وسيله اي است با ظرفيت محدود براي پرواز به سوي مقصدي، نه براي تماشا و نمايش و يا سكونت استقرار دائمي،تمام نعمت هاي الهي در دنيا نيز چون هواپيما وسيله اي حركت و عروج و صعود بشر به بالا ترين قله  پيشرفت و سعادت و قرب الهي است.نياز آشكار و نهان آدمي و رفع آن محرك اصلي براي كار و تلاش و اكتشافات جديد و توليد مصرف بوده و عامل اصلي رشد و شوكوفايي استعداد هاي انسان پيشرفت جوامع بشري به شمار مي رود.((الكمال كل التفقه في الدين و الصبر علي النائبه تقدير العيشه))تمام كمال و پيشرفت انسان و جوامع بشري در سايه ي تفقه در دين و صبر و شكيبايي بر سختي ها و تقدير معيشت است.معيشت انسان داراي ابعاد گوناگوني است كه مهم ترين آنها، زمان و عمر آدمي است.برترين و مهمترين ثرمايه و داشته ي انسان زمان است. قرآن كريم ((والعصر ان الانسان لفي خسر)) قسم به عصر كه انسان در خسران است. و فرمودند))الا الذين آمنو و عملو صالحات و تواصوا بلحق و تواصو بالصبر)) و حضرات معصومين(ع) ضمن گوش زد نمودن ارزش آن دستور مديريت و مصرف كار آمد و بهينه ي آن را به مسلمانان صادر نموده اند: مصرف بهينه ي زمان و لحظات عمر، زندگي برتر آدمي را به دنبال دارد ، از اين رو هميشه سيره و منش انسانهاي هوشمند و عاقل اينگونه بوده است كه با مديريت

و برنامه ريزي دقيق و  صحيح، با كمترين سرمايه (زمان) بيشترين سود(كمال و پيشرفت دنيوي اخروي) را براي خويش به ارمغان مي آورند.زمان سرمايه ي يكتا و بي دليلي است  كه خداي متعال بطور رايگان جهت رشد و كمال انسان در اختيار وي قرار داده است . خداي متعال در راستاي عدم بهره وري صحيح و بر تر انسان از زمان،در مقام توبيخ وي مي فرمايد)) اولم كم ما يتذ كرفيه من تذكر و جاء كم النذير)) آيا  شما را به اندازه ي عاقلان متذكر، عمر نداده و انذار كننده به سوي شماست؟!نكته اخلاقي :استاد اخلاق آيه الله احمدي ميانجي فرمودند:((از علامه طباطبايي تقاضا كرديم كه باب انسداد علم اصول را براي ما تدريس كنند وليكن ايشان فرمودند: اين اتلاف عمر است؛ من براي اين اتلاف وقت و عمر شما، جوابي براي روز قيامت ندارم.))درست است كه مصرف براي رفع نياز هاي بشري است وليكن غرض اصلي از اين نيازها، كسب و توان و نيرو براي نيل به مقام عبديت و بندگي در صحنه هاي فردي در صحنه هاي فردي و اجتماعي كه همين نكته هدف اصلي خلقت و آفرينش بشر مي باشد.بطور مثال، پيامبر خدا نه تنها كساني را كه با وجود همسايگان گرسنه با شكم سير مي خوابند بي ايمان شمرد، فرمود:((ما آمن بي من شبعان و جارع و جائع قال و ما من اهل قريه يبيت و فهيم جائع ينظر الله اليهم يوم القيامه.))  كسي كه همسايه اش گرسنه و خود با شكم سير شب سر به بالين نهد، به من ايمان ندارد .از اين رو كسانيكه با مصرف بي رويه ي

خويش زمينه ي گسترش فقر و نيازمندي جامعه را رقم ميزنند، و يا با مصرف غير صحيح ضمينه ي ضرر و زيان جسمي مالي مردم را فراهم مي آورند،مرتكب گناه ناب خوشنودي ميشوند.اصلاح مال و ثروت در آموزه ي مكتب اسلام ناشي از مروت و انسانيت شخص شمرده شده است.و امير مومنان ،امام علي (ع) فرمود))لم يكتسب ما لا من لم يصلحه)) كسي كه مالش را اصلاح ننمايد در واقع مالي بدست نياورده است.مصرف بطور كل در رابطه با مال و ثروت و داشته هاي آدمي است كه در سه بخش:1.انتخاب مواد مصرفي2.كميت و مقدار مصرف3. كيفيت مصرفمورد بحث قرار گيرد بطور زبيعي اصلاح آن نيز در حيطه ي همين سه بخش خواهد بود؛ كه در هيجده بند، به اختصار بيان ميشود كه عبارتند از:1.    شناخت هنجار ها و قواعد زندگيعلم و دانش وشناخت در تمام ابعاد زندگي بشر راهگشاي او بوده است.تصور زندگي با كساني كه با قاعده و هنجار هاي زندگي آشنا نيستند به وضوح و سادگي تمام براي ما روشن مي سازد كه نا آشنايي مردم با هنجارها و قواعد زندگي يا مراعات ننمودن چقدر براي خود و جامعه هزينه دار ميباشد.2.    ميانه روي و كفافميانه روي در معيشت و اقتصاد زندگي مر بوط به بحث كميت و مقدار مصرف است؛ نه كيفيت؛ يعني شخص با علم و آگاهي از ميزان مصرف مفيد ميتواند اندازه لازم در هر مواد مصرفي را مراعات نمايد.3.     مديريت برتراز مواد مهمي كه اصلاح الگوي مصرف را به ارمغان مي آورد داشتن مديريت توانمند در تمام رده هاي توليد،توزيع و مصرف،خدمات  و به ويژه مديريت بحران كه

به پدافند غير عامل مشهور است مي باشد.خداي متعال فرمودند)) لاتو توا ال سفها اموالكم التي جعت الله لكم قياما))  مال و ثروتتان را كه خداي متعال در آن براي شما قيام قرار داده است ، به دست سفيهان ميسپاريد.سفيه اقتصادي در عرف عام و خاص به كسي اطلاق مي شود كه رشد اقتصادي نداشته و عوض رشد سرمايه و در آمد ضرر و زيان به ارمغان مي آورد.4.وجود قوانين و مقررات كار آمد و ضمانت اجراي آن:از اركان اصلاح الگوي مصرف، وجود قوانين و مقررات مناسب و ضمانت اجراي آنهاست؛ چرا كه زندگي فردي و اجتماعي بشر در سايه عمل به قوانين اخلاقي و فقهي از يك سو و وجود ضمانت اجراي آن قوانين، از سوي ديگر ، رشد و تكامل ميابد.با كمال تاسف در اكثر موارد، ضمانت اجرايي حاكم بر قوانين مقررات كشوري و لشكري ،تنبيهي است ؛نه تشويقي؛حال آنكه پروردگار متعال در بيان ضمانت هاي اجرايي براي انجام دستوراتش بيش از وعده ي عذاب، وعده ي رحمت و وصال به ساحت مقدس خود بيان فرموده است.5. فرهنگ سازي: به مصرف از ابعاد متفاوت اجتماعي، سياسي ، اقتصادي و فرهنگي مي توان نگريست. در جامعه ايران بعد فرهنگي،غالب و مهم تر از ابعاد ديگر در اخلاق اقتصادي موثر تر است.در فرهنگ اجتماعي ما و شايد خيلي دير از جوامع بشري، برخي  از مسائل به عنوان  ارزش و منزلت اجتماعي تلقي مي شود؛ كه در واقع اينگونه نيست؛ مانند ثروت و پست و مقام حال آنكه در فرهنگ غني اسلام خداي متعال، ثروتمندان و مسئولان جامعه را با حفظ تمام ارزش ها و شئون

اجتماعي و فرهنگي شان به انفاق كه نوعي مصرف برتر است. دعوت و  از جمع مال و ثروت و انفاق ننمودن پرهيزشان داد و فرمود:))والذين يكنزون والذهب والفضه ولا ينفقهونها في سبيل الله فبشر هم بعذاب اليم)) وكساني را كه طلا و نقره جمع كرده و در راه خدا انفاق نمي كنند، به عذاب درناك بشارت ده.بنابراين انفاق موجب بازگشت  دوباره ي سرمايه با فوايد بيشتر به انفاق كنندگان و متمولان ثروتمند مي گردد. يعني مصرف سالم، توليد را به دنبال  مي آورد.6.توزيع مناسب:يكي از نكات حائز اهميت در اصلاح الگوي مصرف، توزيع مناسب مواد مصرفي است؛ چراكه با توزيع نا صحيح كالاي مورد نياز،مردم به ذخيره سازي رو آورده و پس از اصلاح سيستم توزيع، مواد ذخيره شده، دور ريخته مي شود.7. شرايط نگهداري مناسب:واضح است كه نگهداري نامناسب يك كالا،موجب تباهي آن و تهيه ي دوباره جايگزين آن ميشود.پروردگار متعال در قرآن كريم فرمايش حضرت يوسف(ع) را در راستاي قبول مديريت جامعه نقل نمود كه فرمود : (( قال اجعلني علي خزائن الارض اني حفيظ عليم)) مرا مسئول امور مالي  بگردان كه بي ترديد من نگهدارنده ي آگاه مي باشم.8. به موقع انجام دادن كار: بديهي است كه انجام هر كاري زمان خود را مي طلبد؛ و به طور طبيعي اگر كاري در وقت خود انجام نگيرد، پيامدش مصرف و هزينه  گزاف براي جبران آن مي باشد. در تكاليف عبادي نيز اين گونه است؛ اگر مكلف بطور عمد، روزه ي ماه مبارك رمضان را به موقع انجام ندهد بايد كفاره ي آن را كه بسيار بيشتر از خود آن است، بجا آورد. از

اينروست كه رسول اعظم محمد مصطفي(ص) فرمود(( الامور مرهونه باو قاتها)) كار ها در گرو زمان هاي خود هستند.9. قناعت:يعني راضي بودن به آنچه خداي متعال از حيث كميت و كيفيت براي بنده ي خويش مقدر نموده است و هرگز به معناي بي تفاوت بودن نسبت به بالا بردن كيفيت نمي باشد .امير مومنان امام علي(ع) فرمودند:((ان الله سبحانه فرض في اموال الا غنيا اقوات الفقرا فما جاع فقير الا بما متع به غني و الله تعالي سائلهم عن ذلك))((  بي ترديد خداي سبحان رزق و روزي فقرا را در اموال ثروتمندان قرار داده؛ فقيري گرسنه نمي شود مگر به خاطر اينكه ثروتمندي سهم او را تصاحب كرده است و خداي متعال از ايشان  آن را مواخذه مي نمايد. ))به هر حال قناعت از مواردي است كه فرهنگ غني اسلام بر آن تاكيد فراوان نموده و از مسائل اصلي پيشرفت و كمال همه جانبه ي فرد و جامعه و اصلاح الگوي مصرف به شمار مي رود كه رسول خدا (ص) فرمود)) :القناعه مال لاينفد)) قناعت مال و ثروت جاودانه است.10-نظم در امور فردي و اجتماعي.نظم در امور از عوامل مهم اخلاق اقتصادي است كه نشانه گر برنامه ريزي كارشناسي شده در تمام كارها و ابعاد زندگي شخص است؛ چرا كه  انسان براي زندگي بهتر كه با كمترين هزينه ي زماني و مالي انجام پذيرد،نياز به برنامه و نظم صحيح در زندگي خود دارد و از اينروست كه امير مومنان امام علي(ع) در بستر شهادت، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) وهمه ي فرزندان خويش وكساني كه اين مطلب به گوش ايشان مي رسد ، دركنارتقواي الهي

به نظم دركارها سفارش نمود وفرمود : اوصيكما وجمِيع ولدي واهلي ومن بلغه كتابي بتقوي الله ونظم امركم11.عادت ها:تعريف واحدي ازعادت نمي توان ارائه داد:چراكه انسان عادات متعددي داردكه هركدام تعريف خاص خودرامي طلبدكه عبارتنداز:1.عادات عضوي يا عمليمانند تايپ و حروفچيني  ودوچرخه سواري واتومبيل راني ومانند اينها2.عادات غريزي مانند مكيدن شيرو انگشت در نوزادان3.عادات بيولوژيكي وحياتيمثال:شخصي كه در منطقه ي سردسير بزرگ شده باشد وبخواهد وارد منطقه ي گرمسير شود4.عادات روحي ومعنوي:عبارت از انس روحي به يك كار ويا تابلو ومانندآن.دراصلاح الگوي مصرف عادات غريزي نقشي ندارد وليكن سه قسم ديگر از عادات در كم وكيف مصرف نقش بسزايي ايفاء مي كنند؛چرا كه با عادت  دادن خود به زمينه هاي  مصرف غيرمفيد مانند عادت به استفاده  نابجا  ازماشين شخصي و يا عادت به رژيم غذايي خاص ويا پوشاك خاص،ومانند اينها،موجب رشدمصرف ناكارآمد شده وموجب تحميل هزينه هاي گزاف برفرد وجامعه ميگردد. اميرالمومنان،امام علي (ع)فرمود: ((غير مدرك الدرجات من اطاع العادات))   (( پيروعادات به درجات عالي نائل نمي گردد.12.دوري ازحرص وآز حرص وآز بنابر فرمايش امام سجاد (ع) بدين معناست كه ادمي به دنبال داشتن چيزي باشد كه به آن نياز ندارد واين پديده وروحيه ي پليد،از عوامل  مهم مصرف زياد به شمار مي آيد كه بد فرجامي در دنيا و آخرت را به دنبال دارد واز اينروست كه در آيات وروايات ،حضرات معصومين (ع) به شدت از آن منع نموده اند ؛ چنانكه پيامبر اعظم(ع) فرمود :((من علامات الشقا...... وشده الحرص في طلب الدنيا والاصرار علي الذئب)) از نشانه هاي شقاوت ...... شدت حرص وآزدرامور دنيوي واصرار برگناه ميباشد. 13.دوري ازاسراف وتبذير:اسراف ازگناهان كبيره است

وحذف آن ازتمام ابعاد زندگي ازاحكام كلي اسلام بوده وازعوامل مهم اصلاح الگوي مصرف به شمار مي رود؛چراكه آفت بزرگ سرمايه هاي بشري،به  ويژه زمان،درطول تاريخ ،حيات فرد وجامعه رابه هلاكت سوق داده است.خداي متعال ضمن بيان اينكه تمام آفريده هاي روي زمين براي انسان هاست دستور استفاده ي بهينه وبدون اسراف ازنعمت هاي خويش را داد وفرمود))كلوا واشربوو لاتسرفوا.))بخوريد وبياشاميد واسراف مكنيد.((ان المسرفين هم اصحاب النار))بي ترديداسراف كنندگانهمدم وهمنشين آتش اند.14.تنبلي وكسالت:تنبلي درهمه ي ابعاد زندگي موجب ضرروزيان به خود واضراربه جامعه ميباشد؛امام خميني(ره)درايام تبعيد درنجف اشرف به طلاب  علوم ديني فرمودند))اگرخداي نخواسته درس  نخوانيدحرام است درمدرسه بمانيد)).امير مومنان،امام علي (ع)فرمود))ان الاشيا لما ازدوجت ازدوج الكسل والعجز فنتجا بينهما الفقر)).با درآميختن تنبلي و ناتواني فقربه وجود مي آيد.((آفه النج الكسل)) .تنبلي وكسالت آفت  پيروزي است.15.چشم وهم چشمي: معمولا برخي مدار زندگي خود را داشته هاي ديگران قرارمي دهند؛ به اين معنا كه وقتي مي بينند كه ديگران  چه خريده اند. بي درنگ درصد د خريد همان برمي آيند ؛در حالي كه معيار وملاك  صحيح زندگي در امور مادي نگاه به كساني  است كه از تمكن  مالي آنچناني  برخوردار نيستندكه امام صادق(ع) فرمود((يا حمران  انظر الي من هو دونك في المقدره ولاتنظرالي من هو فوقك  في المقدره  فان ذلك اقنع لك بما قسم لك واحري  ان  تستوجب الزياده من ربك)).اي حمران !در امور  مادي ودنيوي به پايين تر ازخود بنگر؛تا به حظ وقسمت خود  قانع تر گشته وشا يسته ي اين باشي كه پروردگار متعال ترا نعمت  زيادي مرحمت فرمايد.16.وسواس: وسواس روحيه اي منفي ويژه ي انسان است كه به واسطه آن ، آدمي در

برخي  امور مثل  پاكي  وناپاكي يادرستي اعمال وكار هاي  روزانه  به خود واطرافيان بي اعتماد  ميشود  وهمين  امر موجب اتلاف سرمايه و  هزينه هاي گزاف زندگي مي گردد؛ فقيه بزرگ اسلام، فيض كاشاني (ره)مي گويد ((سبب الو سواس اما فساد في  العقل  او جهل  بالشرع)).سبب وسواس يا فساد عقل ويا جهل وناداني  نسبت به مسائل شرعي است.شخص وسواس با داشتن  اين روحيه هم دستور الهي را زير  پانهاده  وهم نامش  در گروه اسراف كنندگان ومرتكبان  گناه كبيره ثبت ميشود؛چراكه حضرات معصومين(ع)وسواس در طهارت ونجاست وهمچنين در عبادات راازشيطان دانستند.17- ارزيابيدر لغت نامه دهخدا ارزيابلي ، عمل يافتن ارزش هر چيز است ؛ به عبارت ديگر ارزيابي نوعي قضاوت درباره كيفيت هاي يك علم ، صنعت ف تجارت و غير آن مي باشد .ضرورت ارزيابي :ارزيابي در همه ي امور ، علمي و اخلاقي و صنعتي و غير آن ، هم حكم عقل است و هم بناي عقلاي عالم بر آن استوار شده است ؛ همچنانكه رسول خدا (ص) فرمود :(( حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبو )) قبل از حساب كشي ، خود را ارزيابي كنيد .و امام علي (ع) فرمود : (( كسي كه خويش را ارزيابي نمايد ، سعادتمند مي گردد. ))در تبيين هدف كلي ارزيابي مي بايست به اين نكته توجه كرد كه عقلا براي هر كاري ، كارايي آن را در نظر مي گيرند ؛ يعني راهي را برمي گزينند كه علاوه بر صرفه جويي در هزينه ها ، بيشترين برون داد را در پي داشته و نزديكترين طريق به مقصد باشد و انجام هر كاري بدون ارزيابي ، اين برون داد

را نخواهد داشت .بنابراين :1-    پيشرفت هاي سريع مديون ارزيابي دقيق هستند .2-    تحرك كاري و ايستا نبودن رهروان ، مديون ارزيابي مستمر است .3-    ارزيابي ضامن تداوم وجود يك نهاد ، برنامه و طرح و غير آن مي باشد.4-    ارزيابي موجب شناخت دقيق از كاستي ها و يا نقاط قوت مورد ارزيابي شده مي شود.5-    از آنجا كه پيشگيري مقدم بر درمان است ، آسيب شناسي و درمان و يا پيشگيري ، مبتني بر ارزيابي دقيق و مستمر مي باشد .6-    نه تنها رفع نيازها بلكه ايجاد نيازهاي علمي و صنعتي و اقتصادي و غير آن مرهون ارزيابي هاي علمي مي باشد.7-    ارزيابي ها نشانگر وجود آزادي است ؛ هر جا آزادي وجود دارد ، مي بايست نظام ارزيابي شكل گيرد ؛ هرچه آزادي بيشتر باشد ؛ ارزيابي دقيق تر و بطور مستمر مي بايست انجام پذيرد ؛ پس ارزيابي و ازادي لازم و ملزوم هم هستند.با توجه به موارد هفتگانه فوق ، ارزيابي  بطور خودكار ، موجب مصرف بهينه و پايين آمدن هزينه مصرف و خدمات و توليد مي گردد.18- وقف و انفاق بهترين مصرف مازاد :پس از رفع نيازهاي خود و خانواده ، وقف و انفاق بهترين مورد مصرف است كه از شاخص هاي مهم اقتصاد سالم به شمار مي آيد .انفاق در تطهير و تزكيه جامعه بشري ، تقويت ارزش هاي انساني ، زدودن فقر و تهيدستي از اقشار محروم جامعه ، عزت و اقتدار نظام اسلامي و اصلاح الگوي مصرف نقش بي بديلي دارد.خداوند در قرآن كريم ( سوره منافقون آيه 7 ) مي فرمايد :( آنها ( منافقان )

مي گويند به افرادي كه نزد رسول خدا هستند انفاق مكنيد تا پراكنده شوند . ))و خداوند متعالي در بيش از صد آيه قرآن كريم ، مردم را به وقف و انفاق دعوت و كساني را كه با وجود تمكن مالي از انفاق استنكاف مي ورزند ، به عذاب دردناك تهديد فرمود :(( و كساني كه طلا و نقره را انبار و احتكار كرده و در راه خدا انفاق نمي كنند ، عذاب دردناك را به ايشان مژده ده . )) سوره توبه ، آيه 34در مكتب اسلام ، انسان كسي است كه در سايه درد دين ، درد ديگران را داشته باشد ؛ اگر انسان از گرسنگي ، فقر ، محروميت و مظلوميت و ديگر ناراحتي هاي مردم ، خوابش نبرد ، انسان است ، اين دردي است كه به انسان شخصيت مي دهد ؛ سعدي چه خوش مي گويد :خنك آن كه در آسايش مرد و زن             گزيند بر آسايش خويشتننكردند رغبت هنرپروران                به شادي خويش از غم ديگرانمن از بينوايي نيم روي زرد                غم بينوايان رخم زرد كرد

فهرست مطالب گزيده اي از فرمايشات مقام معظم رهبري خصوص اصلاح الگوي مصرف و پيام نوروزي ايشان مقدمه مصرف نكته اخلاقي. شناخت هنجار ها و قواعد زندگي ميانه روي و كفاف مديريت برتر. وجود قوانين و مقررات كار آمد و ضمانت اجراي آن فرهنگ سازي توزيع مناسب شرايط نگهداري مناسب به موقع انجام دادن كار قناعت نظم در امور فردي و اجتماعي عادت ها دوري ازحرص وآز دوري ازاسراف وتبذير تنبلي وكسالت چشم وهم چشمي

وسواس ارزيابي وقف و انفاق بهترين مصرف مازاد

مديريت فرهنگ سازمان

رديبهشت 1390 ، 07:00

مديريت فرهنگ  سازمان

استانلي ديويس

خلاصه كتاب: ترجمه ي: دكتر ناصر مير سپاسي – پريچهر محمد گرجي- گردآورنده : هانيه اسكندري: مقدمه : دنياي اقتصاد ، صنعت و بازرگاني امروز با چنان سرعتي در حركت است كه حتي غفلت جوامع فرا صنعتي در حفظ و افزايش تحرك خود و عقب ماندن از اين رقابت خشن و سهمناك ، آنها را از حفظ موقعيت پيشرو و استراتژيك خويش باز مي دارد ، چه رسد به كشورهاي در حال توسعه كه در شرايط نامساوي توانايي اقتصادي و تكنولوژيك در ميدان دشوار مبارزه و رقابت فرصت هاي كمتري براي عرض اندام خواهند داشت . توجه به فرهنگ سازمان در سال هاي اخيرتغييرات وسيعي كه در محيط اقتصادي جهان به وجود آمده و شدت فشارهاي رقابتي ، باعث شده است به نقش مديريت راهبردي (استراتژيك) و اجراي صحيح آن بسيار توجه شود . طراحي استراتژيكي مناسب براي سازمان ها و اجراي سريع و موثر اين استراتژي ها ، معرف برتري نسبي يك شركت به حساب مي آيد . براي كسب اين برتري ، شركتها بايد بتوانند سريع حركت كنند . و مهمترين عامل موفقيت يا شكست در اين حركت ، فرهنگ سازمان است . تعريف ديگري كه فرنچ از فرهنگ سازمان ارائه داده ، همان تعريفي است كه معمولا از سازمان غير رسمي مي شود . فرنچ معتقد است كه يك سازمان مثل يك كوه يخ است كه بخش عمده آن غير مرئي است . در اين تغيير آنچه زيرآب قرار دارد فرهنگ سازمان است . شاخص هاي

عمده اي كه مي توانند فرهنگ سازمان را مشخص نمايد ، عبارتند از : 1-    هويت عضويتي و آن عبارت است از اينكه شخص هويت خود را بيشتر به شغلش نسبت مي دهد يا به سازمانش ؟ 2-    تاكيد بر منافع فردي يا جمعي و آن عبارت است از اينكه آيا شخص بيشتر به منافع خود توجه دارد يا به منافع سازمان و جمعي كه با آنها همكاري مي كند ؟ 3-    تاكيد بر وظايف يا رضايت افراد و آن عبارت است از اينكه آيا شخص تصميمات خود را بيشتر به وظايف معطوف مي كند يا به افراد سازمان 4-    كنترل زياد يا كم در سازمان و آن عبارت است از اينكه افراد سازمان به چه ميزان تحت مراقبت و نظارت هستند و رفتار آنها چقدر تحت كنترل مقررات و آيين نامه هاي اداري است ؟ 5-    هماهنكي واحدهاي مختلف سازمان ، و آن عبارت است از اينكه به چه ميزان واحدهاي مختلف يك سازمان به ماموريت و هدفهاي خود ، در مقابل ماموريت و هدف سازمان ، توجه دارند . 6-    ريسك پذيري و آن عبارت است از ميزان گرايش كاركنان سازمان به نوآوري ، خلاقيت و ريسك كردن . 7-    معيارهاي پاداش و آن عبارت است از اينكه آيا پاداش در مقابل عملكرد مطلوب پرداخت مي شود يا از شدت ، وفاداري و موارد ديگر ؟ 8-    ميزان تحمل تعارض و اختلاف و آن عبارت است از توان تحمل اختلاف سليقه و انتقاد پذيري. 9-    تاكيد بر هدف يا وسيله ، و آن عبارت است از اينكه مديريت يا افراد يك سازمان بيشتر

به تحقق اهداف توجه دارند يا به رعايت مقررات ، حضور و غياب و ساير وسائل و روش هايي كه به منظور تحقق اهداف ايجاد شده است . 10- وجود نگرش سيستمي و اينكه رابطه سازمان با محيط خارج مورد تاكيد است يا خير . انواع فرهنگ سازمان فرهنگ سازمان عبارت است از باورهاي مشترك در يك سازمان . هرچه باورهاي مشترك ژرف تر و منسجم تر باشند ، فرهنگ قوي تر است و هرچه باورها متفاوت و وجه اشتراك آنها كمتر باشد ، فرهنگ سازمان ضعيف تر خواهد بود . در يك تقسيم بندي سازمان ها را از لحاظ فرهنگ به چهار دسته طبقه بندي نموده اند . ويژگيهاي سازمان ها با هر يك از فرهنگ هاي چهارگانه به شرح زير توصيف شده است : 1-    سازمان هاي با فرهنگ علمي (Academy) تاكيد اين نوع سازمان ها بر استخدام افراد جوان با تمايل به يادگيري ، پرورش دادن آنها و تقويت شخصيت علمي و تخصصي آنهاست . نمونه هايي از اين نوع شركت ها طبق تحقيق انجام شده Coca-Cola ، GM و IBM مي باشد . 2-    سازمان هاي با فرهنگ باشگاهي (Club) در اين سازمان ها تاكيد بر تناسب داشتن روحيه افراد به وفاداري و تعهد نسبت به سازمان است . در فرهنگ باشگاهي ، ارشديت و سن و سنوات خدمت در سازمان ، معيار عمده اهميت و ارزش افراد است . نمونه اينگونه سازمان ها : UPS ، Dalta Airlines ، Bell همچنين ادارات دولتي و سازمان هاي نظامي است . 3-    سازمان هاي با فرهنگ تيمي (Team) در اين نوع سازمان

ها تاكيد برنوآفريني ، ريسك پذيري و آزادي عمل است . نمونه بارز اينگونه سازمان هاي تبليغاتي ، سازمان هاي توليد نرم افزار و تحقيقات بيولوژيكي است . 4-    سازمان هاي بافرهنگ سنگري (Fortress) برعكس فرهنگ تيمي كه به اختراع ، نوآفريني و اكتشاف ارج مي نهد ، فرهنگ سنگري برحفظ و بقاي سازمان تاكيد دارد . در فرهنگ سنگري امنيت شغلي حائز اهميت زيادي دارد . نمونه اينگونه سازمان ها عمده فروشي ها ي بزرگ ، هتلها ، سازمان هاي اكتشاف نفت و گاز و نظير اينها مي باشد . رابطه فرهنگ سازماني با رضايت كاركنان و عملكرد آنها اثري يكسان دارد ؟ نتايج تحقيقات به پرسش فوق پاسخ منفي مي دهد . به استناد پاره اي از تحقيقات ، بين نوع فرهنگ و رضايت افراد همبستگي وجود دارد ولي اين همبستگي تابع تفاوتهاي فردي است . به طور اجمال مي توان گفت هنگامي كه بين نيازهاي فردي و فرهنگ سازمان همخواني وجود داشته باشد ، رضايت بالاست . مثلا در سازماني كه فرهنگ آن بر وظايف فردي تاكيد دارد ، ميزان سرپرستي و كنترل ، شديد نيست و به افراد بنابر موفقيت در كارشان امتياز داده مي شود ، براي افرادي كه در آنها درجه نياز به موفقيت بيشتر است و به استقلال در كار بيشتر اهميت مي دهند ، راضي كننده تر مي باشد . بنابراين رضايت تابعي است از برداشت افراد از فرهنگ سازمان . مديريت فرهنگ سازمان مديريت فرهنگ سازمان را مي توان به صورت شناخت و استفاده بهينه از فرهنگ موجود ، تغيير يا تضعيف باورها و هنجارهاي ناخواسته

، تقويت باورها ، ارزش و هنجارهاي خواسته و تثبيت فرهنگ مطلوب خلاصه نمود . درچارچوب اين تعريف ، اولين و ساده ترين راه براي به ثمر رساندن ماموريت شناخت و استفاده بهينه از فرهنگ موجود سازمان است . اگر باورهاي راهنما را استراتژي و باورهاي روزمره افراد سازمان را رهنگ تلقي كنيم ، ديويس نحوه اعمال استراتژي را در مقابل فرهنگ موجود ، به صورت زير توضيح مي دهد : 1- فرهنگ موجود و استراتژي باورهاي راهنما ، مفاهيمي هستند كه استراتژي ها را شكل  مي دهند ، در حالي كه باورهاي روزمره جاري در اجراي موفق استراتژي موثرند . زماني جو فرهنگي يك سازمان سالم است كه باورهاي روزمره جاري با باورهاي راهبردي هم جهت و باورهاي افراد سازمان مظهر واقعي باورهاي راهبردي باشد . هر چه همسويي باورهاي افراد با باورهاي راهبردي سازمان كمتر باشد، سازمان ناسالم تر ، و اثر بخشي و كارايي آن كمتر است . به طور خلاصه در يك مفهوم فلسفي مي توان گفت كه باورهاي راهبردي در اين راستا هستند كه ، « چه بايد باشد » و باورهاي روزمره در اين راستا قراردارند كه ، «چه هستند» . 2- تغيير باورهاي ناسازگار ضرورت تغيير فرهنگ سازماني ، هنگامي مطرح مي شود كه باورهاي راهبردي (استراتژيك ) و باورهاي عملياتي (باورهاي روزمره افرادي كه بدنه اصلي سازمان را تشكيل مي دهند ) با هم تعارض و برخوردي چشمگير دارند و اين تعارض و ناهماهنگي در حدي است كه اجراي استراتژي را كند يا به كلي متوقف مي نمايد (و به تعبير آنچه كه در نمودارها آمده ،

ريسك آن غيرقابل قبول است .) علت اصلي مخالفت فرهنگ جاري سازمان باباورهاي راهنما ، عمدتا غيرقابل توجيه بودن استراتژي پيشنهادي از ديد باورهاي جاري است  بنابراين استراتژيست ها ي يك سازمان (يا يك جامعه ) بايد سعي كنند باورها و تصميمات راهبردي را حتي المقدور خيلي جدا از فرهنگ بدنه جامعه ، وضع ننمايند و فقط در صورت اطمينان از صحت تصميم ، در تغيير فرهنگ بدنه جامعه ، وضع ننمايند و فقط در صورت اطمينان از صحت تصميم ، در تغيير فرهنگ انفرادي و اجتماعي تلاش لازم را به عمل آورند . 3- تثبيت فرهنگ سازمان در مورد تثبيت فرهنگ ، نبايد تصور شود كه بايد قابليت تغيير و تحول را از سازمان سلب كرد . زيرا سازمان مانند يك پديده زنده متولد مي شود ، دوران طفوليت ، نوجواني ، جواني و بالاخره بلوغ خود را طي مي كند و اگر به موقع تدابير مديريتي مناسب در آن اعمال نشود ، به پيري و مرگ دچار مي گردد . بنابراين سازمان به طور طبيعي يك چرخه زندگي دارد و در هر مقطع از عمر خود داراي فرهنگ و ويژگي هاي مربوط به آن مقطع از زندگي خويش است . كاركنان سازمان ها نيز در چرخه عمر خود باورهاي مختلف را در ذهن مي پرورانند و بايد پذيرفت كه محيط بيروني و دروني سازماني ديناميك و همواره در حال دگرگوني است . بنابراين منظور از تثبيت فرهنگي ، همسو نگاه داشتن باورهاي راهبردي (استراتژيك) و باورهاي كاربردي (عملياتي)، براي مدتي است كه باورهاي استراتژيك ثابت مي مانند . در غير اين صورت همان

گونه كه قبلا گفته شد ، سازمان از نظر فرهنگي ضعيف و ناتوان خواهد شد . جامعه پذيري ، فرايندي است كه طي آن كارمند تازه وارد با فرهنگ و اهداف اصلي سازمان آشنا مي شود و با آن خو مي گيرد . جامعه پذيري معمولا سه دوره دارد كه اين سه دوره بايد همراه با آموزش هاي لازم باشد . 1- دوره پيش از ورود به سازمان در اين دوره سازمان بايد در بازار كار ، بويژه در مراكز آموزشي در پي كارمنديابي باشد و مثلا اگر دانشجو يا دانش آموزي را براي استخدام بورسيه مي كند ، از همان زمان تحصيل آنها را با فرهنگ و باورهاي استراتژيك سازمان آشنا و همسو نمايد . 2- دوره ورود به خدمت در اين دوره بايد آزمون ها و مصاحبه هاي تناسب فرهنگي انجام گيرد و اطمينان حاصل شود كه باورهاي تازه واردان با استراتژي سازمان همسو است 3- دوره پس از ورود به خدمت در اين دوره كاركنان جديد كاملا در كنار كاركنان قديم و باورهاي آنها قرار مي گيرند . لازم به ذكر است كه كاركنان جديد در مقابل كاركنان قديم سازمان ها بسيار تاثيرپذيرند و باورهاي آنها در جوار باورهاي قديمي ها بزودي تغيير مي يابد ، بنابراين هنگام قراردادن كاركنان جديد در كنار كاركنان قديم ، بايد دقت كرد كه افراد قديمي ناهمسو با باورهاي راهبردي ، در تماس مستمر با كاركنان جديد نباشند . اين تدبير از راه انتصابات كاركنان جديد در واحدهاي خاص سازماني كاملا امكان پذير است . چكيده : فرايندي كه براي اعمال مديريت فرهنگ سازمان توصيه شده

است ، شامل مراحل چهارگانه زير مي باشد : 1-    استفاده بهينه از فرهنگ موجود 2-    تشخيص باورها و هنجارهاي ناسازگار 3-    تغيير باورهاي ناسازگار 4-    تثبيت باورهاي همسو با باورهاي استراتژيك فرضيه اصلي نگارش حاضر اين است كه اگر اين باورها همسو نشوند ، احتمال موفقيت سازمان ها بسيار كاهش خواهد يافت .

فعاليت علمي فرهنگي علماي شيعه در عصر پهلوي

نويسنده :  اميد عبداللهي

خلاصه كتاب- تهيه كننده :  مركز پژوهشهاي ا سلامي صدا و سيما- ناشر: دفتر عقل- چاپ: نگارش- نوبت چاپ/ اول: 1385- شمارگان: 1550- فعاليتهاي علمي فرهنگي علماي شيعه در عصر پهلوي- فصل اول: كليات: نهاد روحانيت از مهم ترين نهادهاي اجتماعي  در جامعه اسلامي ايران به شمار مي آيد. با مطا لعه آيات و روايات و مرور تاريخ حيات روحانيت در چند  سده اخير ، به روشني به نقش حياتي اين نهاد در جامعه  مي توان پي برد.(( بر اساس آموزه هاي ديني ، عالمان دين وظايف گوناگوني در عرصه هاي گوناگون علمي ، اجتماعي، فرهنگي و سياسي برعهده دارند. مطالعه تاريخ نشان مي دهد كه روحانيت شيعه همواره در متن جامعه حضور داشته و خدمات علمي ، اجتماعي و سياسي بسياري به جامعه كرده است.(( از موارد بارز  فعاليت روحانيت شيعه در دوران حكومت پهلوي))الف) تاسيس حوزه علميه و اصلاح و بازسازي سختار آموزشي ب) اعزام مبلغان ديني به نقاط مختلف  و دور دست كشورپ) مبارزه با انحرافات ديني و اجتماعيث) مبارزه با روشن فكران غرب زده و وارد شدن به عرصه سياستج) مبارزه با كاپتالاسيونبا مراجعه به تاريخ صد سال اخير ايران در مي يابيم كه در بيشتر نهضت هايي كه در اين دوران روي

داده است، عالمان شيعه نقشي مهم و اثر گذار داشته اند. كه اين حضور محدود به فعاليتهاي سياسي و اجتماعي نبوده بلكه در جبهه هاي فكر ي و فرهنگي و علمي نيز حضور آشكار روحانيت را مي بينيم.سر آغاز تكاپوي عالمان ديني در فعاليت ها بعد از مشروطيت ، از زمان تاسيس حوزه علميه قم است كه در پيروزي انقلاب اسلامي ايران به اوج خود رسيد. تاريخ نشان مي دهد كه هرگاه علماي شيعه در سايه بالندگي و پويايي در راه حق گام برداشته اند، توانسته اند جامعه را درمسير بالندگي قرار دهند و منشاء بركات  فراوان باشند، و بر عكس هرگاه از وظائف خود غافل مانده اند ، عرصه براي رشد افكار منحرف فراهم شده و جامعه نيز تاحدودي زياد اسير اين انحراف ها گرديده است.1-    وظائف علما ازديدگاه رواياتدر روايتي از كتاب كافي مي خوانيم(( الفقهاء امنا الرسل مالم بدخلوا في الدنيا فقها امين و مورد اعتماد پيامبرانند تاهنگامي كه وارد دنيا نشده باشند ( كافي، ج 1 ، كتاب فضل علم ، باب 12 ص 46 كه بسياري از علما استناد مي كنند كه  منظور از اين روايت آن است كه آنچه از انبياء گرفته اند بودن كم و كاست و خيانت براي مردم بيان كنند كه نه تنها شامل احكام شرعي، بلكه فقيه بايد زمينه را نيز براي اجراي احكام ا لهي فراهم نمايدالف) وظائف علميحضرت علي (ع) مي فرمايند(( قال رسول اا... – اللهم ارحم خلفائي- ثلاث مرات- قيل _  يا رسول الله و من خلفائك؟قال الذين  ياتون من بعدي يروون حديثي و سنتي فيعلمونها الناس من بعدي))رسول خدا سه

بار فرمودند_ خداوندا جانشينان مرا رحمت كن. گفته شد اي رسول خدا! جانشينان تو چه كساني هستند؟ فرمود كساني كه بعد از من مي آيند حديث و سنت مرا نقل مي كنند و آن را پس از من  به مردم مي آموزند. وسائل الشيعه – كتاب قضاء ابواب صفات كافي- باب 8- از اين روايت دو مسئله برداشت مي شود كه علاوه بر اينكه علما جانشينان رسول اند  موظفند  حديث و سنت رسول را بياموزند و براي ديگران نقل كنندو آموزش دهندب     وظائف اجتماعي و فرهنگيپيامبران افزون بر تبليغ دين و بيان احكام خداوند براي مردم، همواره در متن  جامعه حضور داشتند. آنان با زير نظر گرفتن مسائل اجتماعي و فرهنگي جامعه زمان خود، با آداب  و رسوم غلط مبارزه مي كردند. و حضور در عرصه هاي اجتماعي و فرهنگي  جامعه را از وظايف خود مي دانستند. در حديثي از امام زمان(ع) و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الي واه حديثنا .  در پيشامدهاي اجتماعي ، به راويان حديثمان مراجعه كنيد.در روايتي ديگر از امير المومنان علي (ع) امده است(( اگر حضور حاضران نبود و اگر نبود كه خدا از علماي اسلام پيمان گرفته است كه بر پرخوري و غارتگري ستمگران و گرسنگي جان كاه و محروميت ستم ديدگان خاموش نمانند، زمان حكومت را رها مي ساختم))0 نهج البلاغه خطبه 1، ص 41    و حديث قبلي ولايت فقيه ص 69ج) وظايف سياسي:از جمله وظائف علما مبارزه با طاغوت و تاسيس حكومت اسلامي و ولايت بر مسلمانا ن است امام خميني با استناد به حديثي كه در ابتداي بحث آمد مي فرمايند.وظايف علما هماني است كه

مربوط به انبياست و مهم ترين وظيفه انبياء برقرار كردن يك نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احكام اسلامي است كه البته با بيان احكام و نشر تعاليم و عقايد ا لهي ملازمه دارد.استناد به آيات و روايات( ولايت فقيه . كافي، باب  علم ،  وسائل الشيعه،  باب قضاء و علم، نهج البلاغه و....نقش علما در شكل گيري جنبش مشروطيتجرباني كه به مشروطيت انجاميد، هرچند با ضرب و جرح عده اي از بازرگانان به دستور عين الدوله آغاز شد، ولي بستر و ريشه اصلي اين جنبش را بايد  در قشر روحانيت جست. در آن زمان علما جايگاه ويزه اي  بين مردم داشتند. انها افزون بر اينكه مسائل شرعي و عرفي مردم را حل و فصل مي كردند حامي ستم ديدگان و مورد اعتماد مردم بودند. سيد حسن نقي نزاد در تحليل جنبش مشروطه مي نويسد:مردم كه در ملاها يك تكيه گاهي بر ضد استبداد و ظلم  بي زمام دولت مي ديدند، آنهارا مظهر افكار عامه ملي و مركز قوت اجتماعي و ملجاء مظلومين حساب مي كردند و بدين جهت وقتي كه عقايد عامه پر از شكايت بر ضد خرابكاري دولت شد و از عدم رضايت اوضاع اداره مملكتي اشباع گرديد براي بلند شدن بر ضد اداره دولت مركز مصوني لازم داشتند كه از تجاوز دولت ايمن باشند و لذا ملاها را علم كرده و پيش انداختند(  مقالات تقي زاده، گرد آورنده ايرج افشار تهران نشر شكوفان 1356 ج9 ص 327) اين سخنان هرچند مغرضانه و از روي عناد بيان شده اما بيانگر جايگاه علما در بين مردم است. صرفنظر از اينكه ايده مشروطيت

از كجا آغاز شد،  با همت مردم و تلاش و پي گيري عالمان برجسته اي چون آيت الله محمد طباطبايي، آيت الله بهبهاني ، شيخ فضل الله نوري و ديگر علما، دولت مجبور به عقب نشيني شد .فصل دوم:خاستگاه فعاليت عالمان شيعه1-    تاسيس حوزه علميه قمبررسي حوزه علميه قم از اين جهت اهميت دارد كه حوزه علميه قم و دانش آموختكان آن سرچشمه ايجاد تحولات اساسي در ساختار فرهنگي، اجتماعي، علمي و سياسي جامعه ايران به شمار مي رود. در طول قرن هاي تمادي حوزه هاي متعددي در شهرهايي چون نجف  و كربلا تاسيس شده است . يكي از كهن ترين حوزه هاي شيعيان، يعني حوزه علميه قم در قرن دوم هجري تاسيس شد. اين حوزه از زمان امام جواد(ع)  به بعد تمام ويزگيهاي يك حوزه تمام عيار را داشت و از آن زمان تاكنون درس و بحث و پرورش استاد و شاگرد در آن به چشم ميخورد.2-    اصلاح و بازسازي حوزه علميه قمالف) بازسازي بناي حوزه علميه حجره هاي حوزه علميه ساليا ن سال بود كه وضعيت مناسبي نداشتند و علاوه بر حجره ها ي نمناك خرابي هاي زيادي نيز وجود داشت كه در شان طلاب و علما نبود كه به اين مسئله بعد از ساليان دراز به همت علما برطرف و حجره ها از وضعيت مناسب برخوردار شدندب) بازسازي ساختار آموزش حوزه علميهتدريس در حوزه علميه قم به شكل سنتي پيگيري مي شد و ورود و خروج طلبه ها هم كنتر ل نمي شد و هركس كه ميخواست وارد حوزه مي شد. تا اينكه عده اي از علما همچون  سيد روح الله موسوي

خميني طرح اصلاح ساختار حوزه علميه قم را مطرح كردند ازجمله  منظم كردن نظام پذيرش طلاب، برگزاري امتحان رسمي براي حوزه علميه و گنجاندن درس هاي جديد بود . هرچند ايت الله بروجردي موافقت ضمني خود را اعلام كردند اما اجرا نشد تا بالاخره افرادي نظير شهيد سيد محمد حسين بهشتي باني اصلاحات جديد در حوزه گشتند.ج) تربيت فقيه و مبلغ در حوزه علميه حوزه هاي علميه شيعه بر اساس رسالت ديرينه خود و با الگوگيري از قرآن و رويات معصومان كار تربيت عالمان ديني ، فقيهان و مبلغان مذهبي را سر لوحه امور خود قرارداده است.  از اين رو براي دستيابي به اين منظور، طلاب  علوم ديني از آغاز  ورود به حوزه علميه ،  در فرآيند آموزش هدفدار قرار مي گيرندبر اساس سبك و سياق سنتي  حوزه علميه قم ، مسئله آموزش در سه رتبه يا دوره صورت مي پذيرد كه عبارت است از دوره مقدماتي ، دوره سطح و دوره خارج.مباحث مختلف مطرح شده همانند عقايد، اخلاق، تفسير،  علوم قرآني، تاريخ، شعر و ادب،  بررسي اديان،  رجال، درايهآيين سخنوري، فن نگارش ، و فن تبليغ و طلاب موظفند اين مباحث را در سه دوره ياد شده  به پايان برساننند.از ديگر  ويژگيهاي حوزه علميه قم  تربيت مبلغان ديني  است كه وجهه اجتماعي حوزه را روشن تر مي سازد زيرا روابط تنگاتنگي ميان مردم و حوزه علميه ايجاد مي كند و زمينه حضور عالمان ديني را در متن اجتماع  فراهم مي آورد.د) تثبيت  مرجعيت واحد شيعه در حوزه علميهبعد از آيت الله عبد الكريم حائري سه تن از مراجع بزرگ يعني آيت الله سيد محمد

حجت، ايت الله سيد صدر الدين صدر و آيت الله محمد تقي خوانساري رهبري حوزه علميه قم را همزمان بر عهده داشتند كه مشكلاتي را به همراه داشت.در چنين شرايطي  نه تنها حوزه علميه  در معرض نابودي قرار داشت بلكه شيعيان نيز اوضاع نابساماني داشتند و حمله بر ضد اسلام و شيعيان شدت گرفت كه  يكي از راه هاي نجات  مرجعيت واحد بود كه با تلاش عده اي از علما و همچنين امام خميني اين و ظيفه خطير به  آيت الله العظمي بروجردي سپر ده شد كه پس از  رحلت  آيت الله  ابوالحسن  اصفهاني و حسين قمي از مراجع نجف – مرجعيت شيعه از نجف به قم انتقال يافت.فصل سوم: فعاليتهاي اجتماعي و خدماتي حوزه علميه1-    اعزام مبلغان و مدرسان دينيمسئله اعزام مبلغ در زمان آيت الله العظمي بروجردي به صورت سازمان دهي شده در آمد كه پيش از آن سابقه نداشت، اعزام نماينده از مجتهدان و عالمان به شهرستان ها ، اعزام  هيئت هاي علمي براي اداره حوزه هاي شهرستان ها و اعزام مبلغان در ايام مذهبي به سراسر كشور.سنت تبليغ فقط جنبه داخلي پيدا نكرد زيرا آيت الله العظمي بروجردي  به اعزام مبلغ به خارج از كشور هم اهتمام مي ورزيدند.  كه از جمله آقايان مهدي حائري به امريكا و  محمدي گلپايگاني و محققي به هامبروگ و صدر بلاغي به عنوان نماينده سيار به اروپا اعزام شدند.2-    توجه به محرومان3-    ساخت بيمارستان قم4-    كمك به مردم در زمان بلاياي طبيعي5-     ساخت كتابخانه هاي متعدد فعاليتهاي علمي و فرهنگي  حوزه علميه قم1 – د ستاوردهاي علمي و فرهنگي حوزه علميه در سطح جامعه بدون

شك ، حوزه علميه شيعه ، اثر انكار ناپذيري بر جنبه هاي فرهنگي و علمي  جامعه مسلمانان و به ويزه ايران داشته است. انتشار نوشته ها و نشريه هاي متعدد واز سوي حوزه، تربيت استادان  و محققان، تاسيس موسسه هاي پزوهشي و اهتمام در راه توسعه علوم ديني  در ميان اقشار مختلف  جامعه ، از اعم فعاليتهاي حوزه شيعه بخصوص حوزه قم مي باشد.تاليف كتابهاي مذهبي و رساله هاي عمليه و كتاب هايي در زمينه اعتقادات، فلسفه و فقه  با حمايت هاي آيت الله العظمي بروجردي و بدست علماي بزرگ همچون امام خميني (ق) آيت الله گلپايگاني و علامه طباطبايي رونق گرفت و بر تعداد موسسه هاي چاپ ونشر كتاب افزود تحقيق در مورد كتاب هاي خطي  يا تصحيح برخي كتاب هاي به جا مانده از علماي سلف نيز آغاز گرديد.  كتاب هاي چاپ شده علما در عصر پهلوي الف) جامع احاديث الشيعه به دستور ايت الله بروجردي  كتابي جديد همانند وسائل الشيعه كه نقص ها ي آن گرفته شده به چاپ رسيد كه شش نفر از علما مسئول بررسي روايات در ابواب گوناگون فقهي شدند كه كاستي هاي وسائل الشيعه در آن رفع گرديد.ب) كشف الاسراراين كتاب از نظر سياسي اهميت دارد . كه روحانيت كمتر در امور سياسي دخالت داشت كه امام خميني اين كتاب را به چاپ رساندند، ايشان زماني اين كتاب را به چاپ رساندند كه شخصي به نام علي اكبر حكمي زاده ، كتاب اسرار هزار ساله را در مخالفت با دين و روحانيت چاب كرده بود. كه چاپ كتاب در سال 1322 به پاپان رسيد.ج) اصول فلسفه و روش

رئاليسم اين كتاب از نظر فكر ي و فرهنگي اهميت بسيار دارد . اين كتاب مجموعه مقاله هاي علامه طباطبايي است و هنگامي نگاشته شد كه افكار ماترياليسم ديالكتيك در حال گسترش بود.3-    انتشار نشريه هاي مذهبي همچون  روزنامه منشور برادري به مديريت سيد هاشم حسيني  و وابسته به فدائيان اسلام و يا روزنامه آيين برادري  به صاحب امتيازي محمد باقر خدام محمدي و وابسته به حزب برادران و يا حضور محققين طلاب در برخي نشريات  همانند پرچم اسلام،  آيين اسلام، نواي حق، و مجله مسلمين و در نهايت  به پيشنهاد تني چند از روحانيون و حمابت آيت الله بروجردي   نخستين نشريه ( ماه نامه) وابسته به حوزه علميه  با نام  مكتب اسلام كه هيئت تحريريه آن افرادي همچون آيت الله ناصر مكارم شيرازي و آيت الله جعفر سبحاني و امام موسي صدر بودند. اين مجله مدتها به چاپ رسيد و چاپ آن  به  چهل هزار نسخه رسيد كه از مجله الازهر مصر هم پيش گرفت  كه همين مسئله راه را براي ورود بيشتر علما گشود و بعدها مجله هاي متعددي همچون مكتب شيه با تلاش حجه الاسلام علي اكبر هاشمي رفسنجاني، مكتب قرآن ، مكتب الانبياء و غيره به چاپ رسيد.4-    توسعه مراكز علمي ، فرهنگي و مذهبيدر آن زمان حوزه علميه بزرگ ترين كانون علمي شيعه به شمار مي آمد اما رضا خان ديگر مدارس علمي و مذهبي را يا تعطيل و يا تبديل به بيمارستا ن كرده بود و يا متروكه شده بودند كه  آيت الله العظمي بروجردي شروع به بازسازي آنها نمود از جمله مدرسه خان د رقم  و يا   تاسيس

مدرسه اي در نجف اشرف  و همچنين باني ساخت دارالشفاء در شهرستانها.ساخت كتابخانه هاي متعدد همچون  كتابخانه مسجد اعظم و كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي در قم و همچنين ساخت مسجد بنا به درخواست مسلمانان آلمان در هامبورگ. و از اين جمله مي توان به تاسيس مدارس جامعه تعليمات اسلامي و آموزشگاههاي اتحاديه ديني  كه به همت فردي بنام حاج عباس علي سبزواري( اسلامي) بنا نهاده شد كه در مقابله با تاسيس مدارس  سبك غربي  را كه ميسيونرهاي مذهبي آمريكايي در سال 1255 در اروميه تاسيس كرده بودند بود.بعدها با كمك و حمايت عده اي از بازاريان  اولين مدرسه اسلامي دختران تاسيس شد، و سپس دبيرستان پسرانه جعفري  كه هدف از تاسيس آنها  تبليغ و ترويج دين اسلام و  و مذهب اثني عشري بر اساس احكام قرآن و سنت پيامبر اكرم(ص)  كه از روشهاي نوين آموزشي در آنها بهره گرفته مي شد. بعد ها تعداد اين مدارس رو به افزايش رفت به گو.نه اي كه در آماري از ساواك تعداد اين  مدارس تا سال 1355 به 183 مدرسه رسيده بود. آموزشگاهها ي  اتحاديه ديني را جمعيتي به همين نام تاسيس كرد ( اين جمعيت را آيت الله حاج شيخ جواد فومني حائري در سال 1320 به منظور گسترش علوم ديني تاسيس كردند) كه نخستين  دبستان دخترانه در سال 1326 تاسيس شد. اين مدارس باعث شد خانواده هايي كه از فرستادن فرزندان خود به مدارس به سبك غربي بيم داشتند فرزندان خود را به اين مدارس بفرستند. به جز اين مدارس آموزشگاههاي ديگري چون دبيرستان علوي ، موسسه كمال يا مدارس عابدزاده  در اين راستا بودند.5-   

ورود علما به مراكز فرهنگيدر  زمان  آيت الله حائري و آيت الله العظمي بروجردي  ايشان علما را از ورود به  ادارات دولتي و مراكزي چون دانشگاه ها  ومدارس بر حذر مي داشتند كه در دو مسئله خلاصه مي شدالف) در آن زمان ايشان به فكر ثبيت پايه هاي حوزه بودند كه اولويت تقويت حوزه ها بودب)  حساسيت  مراجع به اينكه كساني بايد وارد دستگاه ها شوند كه از علم و دانش بالا و كافي برخوردار باشند در زمان آيت الله العظمي بروجردي دولت راه را براي ورود طلبه ها به دانشگاه ها و به تبع ادارات دولتي باز كرد.كه كم كم حساسيت ها نسبت به ورود طلبه ها اين نوع مكانها كمتر شد كه علاوه بر بهبود وضع معيشتي طلاب  ، باعث  ايجاد تحول فرهنگي بوسيله طلاب در اين مراكز گرديد كه از جمله افرادي كه با ورود خود باعث تحول در اين مراكز شدند ميتوان به  شهيد دكتر بهشتي و استاد شهيد مطهري نام برد كه پايه گذار بسياري از مباحث ديني جديد در دانشگا ه ها شدند و تاثير فرهنگي عميقي بر قشر جوان شدند.6-    پيوند فعاليتهاي علمي و فرهنگي با فعاليت هاي سياسيحضور پر قدرت روحانيت در عرصه فرهنگي و اجتماعي در دوره دوم حكومت پهلوي ها سبب شده اعتماد مردم  دوباره به روحانيت جلب شود. از اين رو علما نه تنها سدي  در مقابل عقايد  و جريان هاي منحرف شدند بلكه زمينه براي ورود روحانيون به عرصه سياسي نيز فراهم شد بدين ترتيب  اين فكر كه روحاني سياسي بايد طرد شود به كلي از ميان رفت اين مسئله در استقبال كم

نظير مردم از مبارزه آيت الله كاشاني نمود يافت  چنان كه بعد ها ايشان با كمك مردم يكي از اركان اساسي نهضت ملي شدن صنعت نفت را تشكيل داد. در جريان انقلا ب اسلامي  هم همواره   رابطه تنگاتنگي ميان مبارزه فرهنگي و سياسي برقرار بود،  روحانيوني چون شهيد مطهري و دكتر بهشتي با حضور در جبهه هاي فرهنگي و تكشيل كلاسهاي آموزشي تفسير قرآن و نهج البلاغه ، نوشتن كتاب هاي اسلامي و معرفي چهره واقعي اسلام در مساجد و حسينيه ها و دانشگاهها، در كنا ر امام خميني(ق)  در سنگر مبارزه سياسي حضور يافتند. در واقع در جريان انقلاب اسلامي مبارزه گسترده سياسي علما با مبارزه فرهنگي ايشان پيوند تنگاتنگ داشت.فصل پنجم مبارزه با انحرافات اجتماعي ( كشف حجاب و متحد الشكل كردن لباس)هدف اصلي رضا خان از كشف حجاب و قانون متحد الشكل كردن لباسموجي كه به نام آزادي ، اصلاحات وترقي و در اصل با هدف دين زدايي به را ه افتاد ه بود بسيار ي از كشورها و از جمله كشورهاي اسلامي را فرا گرفت.  رضاخان كه به اين نتيجه رسيده بود دين مانع پيشرفت جامعه است حركت دين زدايي خود را با طرح كشف حجاب و يكسان سازي  لباس آغاز  كرد او پس از نخستين سفر خارجي خود به تركيه در خرداد ماه 1313 تصميم گرفت راه همتاي تركش را در پيش بيگرد.او در هفدهم دي 1314 در مراسم اعطاي ديپلم به دانشجويان  دانش سراي مقدماتي همراه  با ملكه پهلوي و شمس و اشرف پهلوي شركت و آعاز  كشف حجاب را با عوان رفع حجاب و اعطاي آزادي به بانوان

اعلام كرد. پيش ازآن  نيز در ششم دي 1307  قاون متحد الشكل كردن لباس به تصويب شوراي ملي رسيده بود كه بر اساس آن  (( اتباع ذكور ايران .... در داخله مملكت مكلف بودند ملبس به لباس متحد الشكل  شوند . وي قانون (( متحدالشكل كردن لباس را با هدف حذف يا كاهش قدرت و نفوذ مذهب و روحانيان و قانون كشف حجاب  رابا هدف سست كردن  بنيان هاي مذهبي در اقشار جامعه بر قرار كرد.  البته به قول امام خميني (ق)  مسئله كشف حجاب مانند متحد الشكل كردن لباس دستورهايي بود  كه رضا خان از اربابان خاجي خود مي گرفت.تنها تعدادي از روحانياني كه در امتحان هايي  كه وزارت فرهنگ ترتيب داده بود شركت كرده بودند يا اينكه اجازه اجتهاد داشتند مي توانستند عمامه به سر داشته باشند وديگران بايد كلاه شاپوري مي گذاشتند.رضاخان بدون توجه به خواست و باورهاي مذهبي مردم بر مسئله كشف جاب  پافشاري و در نهايت اين مسئله را با نام ايجاد آزادي براي زنان اجباري كرد. وي در مجلس شوراي ملي، با برداشتن چادر از سر دختر و همسرش بي حجابي را رسمي كرد.موضع گيري هاي علما در برابر كشف حجاب و متحد الشكل كردن لباس گروهي از علما با وجود سختگيري هاي شديد رژيم  از اظهار مخالفت خود با  وضع قوانين ضد شرعي كوتاه نيامدند كه به دو دسته تقسيم مي شوند.1-    آناني كه با در نظر گرفتن مقتضيات زمان ، نوعي مخالفت همراه با  احتياط را سرلوحه كار خود قرار دادند.حاج شيخ عبدالكريم حائري كه جزء دسته اول بودند با  نوشتن تلگرافي به شاه  از اوضاع جاري

مملكت كه مخالف شرع مقدس و مكتب جعفري بود اظهار ناراحتي كردند و از شاه خواستند هرچه سريعتر به اين قضيه  خاتمه دهد اين تلگراف د  ر اوج قدرت شاه براي او نوشته شد و به حدي براي شاه گران تمام شد كه نقل مي كنند خود او به خانه شيخ رفت و تهديد به خراب كردن حوزه نمود و همچنين تلگرافي نوشت از سوي رئيس الوزراء و جوابيه اي محكم و گستاخانه براي شيخ نوشت.  پس از اين قضيه به صلاحديد شيخ و بواسطه استبداد شاه  جنبه اعتدال را پيش گرفتند بنا به مصالح مملكتي و حفظ  حوزه و روحانيون.2-    آناني كه  چنان ناراحت شدند كه هيچ گونه ملاحظه اي را روا ندانستند. دسته دوم آناني بودند كه چنان ناراحت شدند كه هيچ گونه ملاحظه اي نكردند و با مقابله سرسختانه با قوانين پرداختند و از بيان سخنراني و اعلام اعتراض و مهاجرت براي مقابله با اين مسئله پرداختند همچون حاج شيخ حسن قمي كه  با حالت اعتراض از مشهد به تهران آمد و در جوار حضرت عبدالعظيم منزل گزيد و مردم هم دسته دسته به او ملحق شدند ، كه ماموران رضاخان حرم را محاصره و از ورود مردم جلوگيري كردند . مردم مشهد وقتي از قضيه اگاه شدند در صحن نو حرم مطهر امام رضا(ع) تحصن كردند ،  دستور رسيد مردم را به توپ ببندند و تعداد زيادي از مردم به خاك و خون كشيده شدند كه در پي اين مسئله مرحوم حجت الاسلام بهلول ، از مردم داغدار  خواست در مسجد گوهر شاد  جمع شوند كه اين مسئله نيز به فاجعه

مسجد گوهرشاد تبديل شد.فصل ششم : مبارزه با جريان هاي فكري منحرف1- بابي گرايي و بهايي گرايي:يكي از شيوه هاي استعمار براي زدودن  فرهنگ اسلامي به ويژه فرهنگ ضد استعماري و ستم ستيزشيعه ، ايجاد  فرقه هاي منحرف در داخل سرزمين هاي اسلامي است در اين راستا فرقه هاي منحرف بابيت و بهاييت با هدف منحرف كردن افكار مسلمانان و سست كردن عقايد آنها به وجود آمدند.علي محمد شيرازي موسس فرقه بابيه بود.پس از تيرباران باب( علي محمد شيرازي) بدستور امير كبير فرقه بابيت همچنان به حيات خود ادامه داد تا اينكه حسين علي بها كه داعيه جانشيني باب را داشت،  فرقه بهائيت را تاسيس كرد كه امتداد همين فرقه بود. آيت الله العظمي  بروجردي براي مقابله با اين فرقه ها مبلغاني را به مناطق مورد نظر فرستاد. روحانيون برجسته اي  چون اما خميني آقاي فلسفي و آيت الله مشكيني از جمله اين روحانيون بودند .2-لا ابالي گري: ترويج  بي بند و باري و فساد و رفتارهاي مغاير باورهاي ديني مردم و پاي مال كننده ارزش هاي اسلامي و قرآني جامعه را به سوي فروپاشي فرهنگي پيش مي برد. آيت الله العظمي بروجردي در نخستين ملاقات با شاه در اعتراض به انتشار عكس هاي نامناسب  از ملكه به او تذكر داد كه مسائل اسلامي را بيشتر راعايت كنند . و همچنين ديگر علما در مناطق مختلف و از طريق منبر و موعظه و .... اعتراض و هشدار خود را به گوش مردم رساندند و پيامدهاي آن را گوشزد نمودند.3-مبارزه با صوفي گري و آيئن هاي غير اسلامي.رضاخان  براي كاستن از نفوذ شيعه  از صوفي گري

حمايت مي كرد.  در اين دوران در كنار شكل كهن و پيشين صوفي گري، نوعي صوفي گري و درويش مآبي نيز ميان روشنفكران فراماسونري ايران احيا و ترويج مي شد كه بخشي از آن تحت تاثير خاورشناس معروف ، ادوارد براون قرار داشت. افراد ي چون محمد علي فروغي و ديگر روشنفكران غرب زده اين صوفي گري جديد را كه خرابات آن لژهاي فراماسونري بود ميان روشنفكران پژوهشگران و استادان دانشگاه تبليغ وترويج مي كردند. كه در اينجانيز روحانيون بي كار ننشستند و به مقابله  با اين آيين ها از جمله صوفي گري و مكتب هاي زرتشتي و احياي باستان گرايي پرداختند ((مقام معظم رهبري ، مبارزه رژيم پهلوي با روحانيت و مذهب و فرهنگ اسلام را آزمايش سختي براي روحانيت مي داند كه از آن سربلند بيرون آمدند. ايشان جريان ضد مذهب و مبارزه روحانيت با اين جريان را مايه شكوفايي فكر اسلامي ، پر بار شدن فقه قرآن و ژرف اندش شدن روحانيان مبارز مي داند كه زمينه را براي تشكيل حكومت اسلامي فراهم آورد)).هماناز آنچه گذشت مهم ترين دلايل چيرگي روحانيت بر انحراف هاي فكر ي را مي توان به شكل زير بيان كرد.الف: مبارزه خستگي ناپذير روحانيتب:دفاع از فرهنگ اسلامي در كشورپ: اعتماد و اطمينان مردم به روحانيت و اتحاد اين دو نيروت: ريشه دار بودن باورها و خواسته هاي مذهبي در بين مردم ج:وجودمراسمات مذهبي، تكيه ها و عزاداري مذهبي ، از اركان حفظ و بقاي ارزش ها و باورهاي ديني در بين مردم پرسشهاي مطرح شده:1-بر اساس آيات و روايات ، اسلام چه جايگاه اجتماعي و سياسي را براي

روحانيت در نظرگرفته است؟2-حوزه علميه قم را چه كسي و در چه سالي بنيان نهاد؟3-چه تعداد از بزرگان حوزه علميه  قم را مي شناسيد؟4-رابطه مردم و روحانيت در دوران پهلوي چگونه بود؟5-چرا روحانيت در دوران پهلوي از پايگاه اجتماعي مناسبي در ميان مردم برخوردار بود؟6-علت مخالفت رضا شاه با روحانيت چه بود؟7-واكنش روحانيت در مقابل مسئله كشف حجاب چه بود و از شخصيت هاي مطرح در اين جريان  چه كساني را مي شناسيد؟8-بحث زعامت در حوزه علميه قم در زمان  پهلوي چه اهميتي داشت؟9- آيا اعزام مبلغان و مدرسان ديني دليلي بر نقش اجتماعي علما در زمان پهلوي دارد؟ 10چند مورد از كتابهاي چاپ شده توسط روحانيت در زمان پهلوي را  نام ببريد؟11-هدف اصلي رضاخان از كشف حجاب چه بود و اوآن را چه ناميد؟12- دلائل چيرگي روحانيت بر انحرافات فرهنگي و فكري چه بودند؟كتابنامه: 1-    آل احمد جلال، درخدمت و خيانت روشنفكران ، تهران خوارزمي 1357 2-    ابطحي، موحد،  حوزه هاي علميه در طول تاريخ نشر حوزه علميه اصفهان،1377 3-    احمدي مجتبي، چشم و چراغ مرجعيت، قم دفتر تبليغات اسلامي 1379 4-    اسدالهي مسعود، احياي  كاپيتالاسيون وپي آمدهاي آن، تهران سازمان تبليغات اسلامي 5-    اسلامي، عباس علي، طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر خفقان تهران كتابخانه بزرگ اسلامي 1374 6-    افراسيابي،  بهرام تاريخ جامع بهاييت تهران سخن 1368 7-    بدلا، حسين، هفتاد سال خاطره تهران مركز اسناد انقلاب اسلامي 1378 8-    انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك تهران سروش 1376 9-    بروجردي حسين خاندان ايت الله بروجردي ترجمه علي دواني قم نشر انصاريان 1371 10-    بصيرت منش، حميد علما و رژيم رضا شاه، تهران

عروج 1376 11-    پارسانيا، حميد ، حديث پيمانه قم نشر معارف، 1379 12-    پهلوي محمدرضا، پاسخ به تاريخ، ترجمه ابوترابيان تهران سيمرغ ، 1371 13-    تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني(ق.س) تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني 1387 14-    تهاجم عليه روحانيت و حوزه هاي علميه در تاريخ معاصر تهران موسسه فرهنگي قدر ولايت1379 15-     جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، تاريخ سياسي معاصر ايران، قم، دفتر انتشارات اسلامي 1361 16-     جعفريان رسول جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران تهران، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر 1380 17-    جعفريان رسول، مقالات تاريخي قم الهادي 1375 18-    جمعي از نويسندگان، گذشته ، حال و آينده حوزه در نگاه رهبري قم ، دفتر تبليغات اسلامي 1376 19-    حسينيان ، روح الله بيست سال تكاپوي اسلام شيعي ، تهران مركز اسناد انقلاب اسلامي 1381 20-    چهارده قرن تلاش شيعه براي ماندن و توسعه تهران ، مركز اسناد انقلاب اسلامي 1381 21-    حسيني تهران، سيد حسين ، رساله نوين تهران صدرا 1406 ق. 22-    حكيمي محمود، داستانهايي از عصر رضا شاه، تهران، اميركبير، 1372 23-    خامنه اي، علي، خاطرات و حكايت ها، تهران ، موسسه فرهنگي قدر ولايت،1374 24-    خليل الله مقدم، احمد، تاريخ جامع ملي شدن صنعت نفت، تهران نشر علم. 25-    خميني احمد، دليل آفتاب، تهران موسسه تنظيم ونشر آثار امام خميني(ق.س) 1375 26-    خميني، روح الله، كشف الاسرار، بي جا بي نا. 27-    -------- صحيفه نور، تهران ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1370 28-    ---------ولايت فقيه، تهران، امير كبير، 1357 29-    خوش نيت مجتبي نواب صفوي ، انديشه ها ،

مبارزات و شهادت او، نشر منشور برادري 1360 30-    دانشجويان پيرو خط امام اسناد لانه جاسوس، تهران ، مركز نشر اسناد لانه جاسوس امريكا 31-    دواني، علي ، زندگي نامه زعيم بزرگ عالم تشيع آيت الله بروجردي، تهران ، مطهر،1372 32-    ------ مفاخر اسلام، تهران، اميركبير،1363 33-    -------- نهضت روحانيون در ايران، بنياد فرهنگي امام رضا(ع) 1360 34-    دين و دوران، خلاصه آثار شهيد مطهري ، دفتر ششم، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)1381 گرد آورنده و خلاصه نويسي: حسين اكبرپور( دانشجوي مديريت امور فرهنگي)

قدرت شگرف درون انسان

(قدرت تفكر مثبت)نويسنده :  كارون مطلبي

خلاصه كتاب : ناشر : نسيم حيات - گرد آورنده : مرضيه لطفي قرايي- مقدمه هرگاه فكر را در همه كارهاي خود جلو اندازي، سرانجام تو در هر كاري نيكو مي گردد.(حضرت محمد (ص))انسان مخلوق عجيب و شگفت انگيزي است! در استدلال برجسته! در توانايي ها نا محدود! در قالب و حركت دقيق و تحسين برانگيز! در عمل جقدر شبيه يك فرشته! در درك چقدر خداگونه! جمال و زيبايي جهان و نمونه تكامل حيوانات و با وجود اين براي من مطرح است كه اين نمونه و مظهر خاك بي مقدار چيست؟!ويليام شكسپير در هاملتدر صحنه با شكوه هستي و در فرآيند تكامل مخلوقات، ميليون ها موجود طي ميليون ها سال پا به عرصه حيات گذاردند تا به امر و مشيت الهي با نقش آفريني خويش، عظمت، قدرت و صفات بي كران خالق خود را به عرصه ظهور برسانند. هركدام از اين موجودات با توجه به ساختار و ظرفيت خويش، نقش به خصوص خود را ايفا مي كردند تا گستردگي زندگي و وسعت هستي طنين انداز شود. اما

آنچه بيش از هر چيز ديگر در ساختار و ويژگي هاي اين موجودات رويت مي شد بي ارادگي مطلقشان بود! سه سطر آري! نوع و چگونگي ساختار اين موجودات كوجك و بزرگ به آن ها اجازه و اختيار پذيرش دانش و اوامر الهي و نقش آفريني به شكلي آگاهانه و ارادي نمي داد، لذا توقعي نيز از تلاش ها و اثراتشان مد نظر خود و خالقشان نبود. اما به محض اينكه انسان پا به عرصه گذاشت ورق زندگي طوري ديگر رقم خورد. بعد از ميليون ها سال نقطه عطفي زيبا در حيات آغاز شد! به امر و مشيت خداوند خلقتي آغاز گرديد كه شاهكار هستي و چكيده تمامي مخلوقات قبل از خود و تجلي صفات بي كران خالقش شده خلقتي آغاز گرديد كه ميليون ها مخلوق طي ميليون ها سال، نقش آفريني و لحظه شماري مي كردند تا امكان حيات براي اين مهمان و مهمان هاي گرانقدر كه جانشينان و نمايندگان خالقشان محسوب مي گرديدند، صورت پذير است. اگر چه اين موجودات نو ظهور، شكل و شمايلي متفاوت با ديگر مخلوقات قبل از خود داشنتد و آراستگي و تناسب خاصي در سيماي ظاهريشان موج مي زد، اما آنچه كه باعث وجه تمايز او با سايرين مي شد، وجود ساختاري پيچيده و گسترده در شكل و شمايل جسمانيش بود؛ ساختاري با پيچيدگي و كارآيي بسيار شگرف و مثال نزندي، ساختاري كه عظمت آن نه تنها در كالبد فيزيكي اش، بلكه در نوع فعاليت و كارآيي منحصر به فردش نمايان بود كارآيي و ساختاري كه تفكر و به خاطر سپاري و اراده و اختيار و آگاهي و

شاخصه هايي از رفتار هاي عالي از مختصات آن محسوب مي شد. اين شاهكار هستي و تماشاگه عظيم خلقت چيزي نبوده و نيست جز مغز انسان.به امر و مشيت الهي، اين ساختار عظيم به صاحب خود – انسان – عطا شد تا به قدرت اراده، اختيار، تفكر، به خاطر سپاري و تجزيه و تحليل دهد و بتواند عشق و محبت را در فرآيندي مشتاقانه به همنوعان خود ابراز نمايد و هرآنچه كه ديگر موجودات و مخلوقات به شكل اجباري و غريزي انجام مي دادند، انسان آن را با ميل و رغبت، با لذت و آگاهي به انجام برساند. لذا آگاهانه زيستن با خلقت اين ساختار و حيات انسان آغاز گرديد.اين تفكر و انديشه ماست كه يا زندگي تازه و جاويدان به ما عطا مي كند و يا درونمان را از زيبايي ها و خوبي ها مملو مي سازد و بهشت را در اين دنيا به شكلي ذهني و در جهان ديگر به شكل عيني به ما ارزاني مي بخشد و هويت و حرمت و شخصيت و محبوبيت در ما ايجاد مي كند و يا اين كه در صورت عدم استفاده و به كارگيري ناصحيح آن، ما را در قعر بيماري، شكست و حقارت، فلاكت و فقر و محدوديت و وابستگي اسير نموده و ناگهان مقام و منزلت ما را به مخاطره مي اندازد.آري! لازم است اين باور را پذيرفت كه خوشبختي و سيه روزي، سعادت و شقاوت، افتخار و انزجار و فقر و ثروت همگي حاصل تفكر و اندوخته هاي (ذهنيات) درون ماست. پس به راحتي بايد گفت كه انسان يعني تفكر و انديشه.هيچ چيز

نه خوب است و نه بد. بايد ديد كه فكر چگونه آن را مي پذيرد. شكسپيرآري، موجودات در سيري تكاملي و رو به رشد و در يك فعل و انفعالات زيبا از مجموعه عناصر به هم پيوسته و ناپيوسته ايجاد گرديدند تا با حياتشان به پرستش و عبادت خالق يكتا و نقش آفريني منحصر خويش مشغول گردند.با پيدايش نقش انسان (پيچيده ترين سازمان شناخته شده ماده) و تكامل يافتن آن حيات ديگري آغاز گرديد و زندگي به مشيت و دانش الهي وارد مرحله هوشياري و آگاهانه زيستن، وارد مرحله تفكر، تحليل، خلاقيت، اراده، اختيار و عشق ورزي شد. نكته بسيار ظريف اين است كه ما مي توانيم مراحل خلقت و حيات مخلوقات و به خصوص روند تكاملي سيستم عصبي را در خلقت و تولد انسان در رحم مادر و پس از آن مشاهده نماييم.هنگامي كه سير تكاملي مخلوقات به پيدايش مغز و نواحي عالي آن رسيد و موجودات صاحب آن تا حدودي به قابليت هاي اين ساختار وجودي خويش پي بردند اما باز به درستي نحوه كارايي و استفاده از آن را نمي دانستند و تقريباً زندگيشان همچون زندگي ديگر حيوانات بود. لذا خالق بي همتا در عرش هفتم به يكباره سير خلقت خويش را با آفريدن آدم و حوا به منصه ظهور نشانيد، تا دو مخلوق با ويژگي هاي كامل و عالي يك انسان پا به عرصه هستي گذارده و حاملان پيام دانش و آگاهي خالق يكتا براي ساكنين زمين در چگونه انديشيدن و چگونه زيستن و شناخت قدرت و مقام و منزلت خود باشند.فتبارك الله احسن خالقينيقين بدانيد كه خلقت احسن خداوند و

آنچه باعث به تحسين واداشته شدن تمامي فرشتگان گرديد، به كالبد و ظاهر جسماني انسان منتهي نمي شود، بلكه خلقت زيبا و شگفت انگيز مغز يا قلب حقيقي انسان و از همه مهم تر دميده شدن روح يا دانش الهي در اين ساختار و پيدايش روح يا شخصيت حقيقي انسان بوده كه جهان و كائنات را به تعظيم خود كشاند.اما شيطان، اين موجود كوته فكر و ظاهربين نتوانست و يا نخواست كه اين عظمت درون و قدرن تفكر و نيروي خلاق انسان را درك و مشاهده نمايد لذا تنها ساختاري ظاهري و جسماني او را ديد و به همين خاطر ساختار خويش را از آتش برساختار و عناصر تشكيل دهنده انسان از آب و خاك سالخورده ارجحيت داد و از پرستش و تعظيم انسان سر باز زد و به نافرماني خالق خويش پرداخت.درشت مغز انسان (و ذهن او) از ديروز تا امروز...يوناني هاي باستان و چيني ها تصورشان اين بود كه هر دوي آن ها يعني مغز و مغز استخوان از آب بيني نشأت مي گيرند. مصريهاي دوران قبل از ميلاد چنان نسبت به مغز بي توجه بودند و آن را كم اهميت مي دانستند كه مغز را با ساير اعضاي بدن چون قلب، ريه، كبد و كليه موميايي نمي كردند بلكه آن را به دور مي ريختند.از دوران آغازين تمدن يوناني، حدود ٤3٠ سال قبل از ميلاد، بقراط پدر پزشكان، مغز را اندام تفكر ناميد. حدود 39٠ سال قبل از ميلاد افلاطون اعلام داشت كه روح غير مادي و برتر از بدن است.حدود 33٥ سال قبل از ميلاد ارسطو با مشاهده دويدن ماكيان بدون

سر به اطراف اعلام كرد كه قلب جايگاه آگاهي است.در سال ١٦٦٤ يك طبيب انگليسي به نام توماس ويليسس اولين مقالات دقيق را درباره مغز نوشت و نشان داد كه اعصاب از اين عضو نشأت و سرچشمه گرفته اند. كتاب وي سيصد سال پيش، نقطه عطف و آغازي بر شناخت نهايي اهميت مغز محسوب مي شد. دانشمندان هر قدر مغز را بيشتر مطالعه كرده و مورد تفحص قرار دادند آن را پيچيده تر يافتند.مغز انسان شاهكار خلقت هستي است كه دانش و اطلاعات تمامي مخلوقات در پروسه تكامل و ايجاد در آن به تجلي نشسته است! به همين خاطر به راحتي مي توان در ضمير ناخودآگاه و دنياي بيكران درون خود به ميليون ها و ميلياردها سال و يا در اعماق تمامي مخلوقات و موجودات رفت و اطلاعاتي از آن ها كسب نمود.هنگامي كه ما بتوانيم نه با مغز خود بلكه با قلب خويش تصميم گرفته و تفكر نماييم، به طور يقين بهترين، كامل ترين و مثبت ترين تصميم و پردازش را خواهيم داشت. به شرط آن كه اين سراچه قلب و انديشه خود را از وجود «او» پر ساخته و چشم دل به سوي «او» بگشاييم؛ به شرط آن كه «او» را در اين جايگاه عظيم (قلب و تفكر) خويش نشانده و به ندايش گوش سپاريم.قلب انساناي رسول ما! بگو خدايي كه شما را از نيستي به هستي آورده و گوش و چشم و قلب به شما عطا كرد و حال آن كه بسيار كم از او شكرگزاري مي كنيد.گرچه ساختار مغز بسيار پيچيده و در عين حال مبهم مي باشد و تلاش انسان

براي فهم طرز كار آن تاكنون با موانع بزرگي رو به رو شده است، اما مي توان به اين باور زيبا رسيد كه اگر ما بتوانيم اين ساختار را از ديدگاهي كامل و حقيقي تر كه همان ديدگاه الهي است بنگريم به مراتب راحت تر خواهيم توانست به عظمت بيكران اين شاهكاري كه مالك آن هستيم پي ببريم. اين امر زماني ميسر مي شود كه ما به مغز لقب قلب بدهيم و تفكيك مشخص بين مغز و قلب خود قائل نشويم؛ يعني احساسات و عواطف را به قلب و تفكر و تحليل را به مغز نسبت ندهيم! بلكه يقيت بدانيم ساختار جسماني قلب انسان همان سيستم و نواحي عالي مغز و به خصوص نواحي جلوي پيشاني آن مي باشد كه سجده گاه انسان به حساب مي آيد و حضور الهي و يا نداي وجدان در آن جايگاه به تجلي مي نشيند!اين قلب و دنياي بيكران درون انسان است كه يا جايگاه خدا مي گردد و سمت و سوي كمال، بالندگي، خلاقيت، افتخارآفريني و مثبت نگري را در پيش مي گيرد و وسعتي فراتر از كل كائنات مي ياند و يا اين كه جايگاه هواهاي فريبنده نفس و ظواهر دنيا و شيطان و اندوخته هاي مخرب و بيمارگونه مي شود و به سمت گمراهي و بيماري، غم و اضطراب و  منفي نگري و جهنم رهسپار مي گردد.پس هر كس را خدا بخواهد هدايت كند قلبش را به نور اسلام روشن و منشرح گرداند و هر كس را بخواهد گمراه نمايد دلش را از پذيرفتن ايمان تنگ و سخت گرداند...هنگامي كه ما مجهز به قدرت قلب و

انديشه بوده و گوش به نداي درون و وجدان پاك خود بسپاريم به طور حتم (يقين) مسير تعالي و كمال و افتخار را انتخاب كرده و در آن گام خواهيم نهاد تا هر ناممكني را ممكن سازيم.پمثبت انديشي و فوايد آناينك لازم مي دانيم تفكر و انديشه را از دو منظر بسيار مهم و تأثيرگذار، يعني تفكر مثبت و منفي، مورد ارزياتي قرار دهيم تا فوائد مثبت انديشي و مضرات منفي نگري و راه هاي رسيدن به مثبت انديشي بيان شود.مثبت انديشي با مفاهيم واژگاني همچون بي تفاوتي، بي خيالي، زودباوري، ساده لوح بودن و فرار از واقعيات زندگي بسيار متفاوت است. مثبت انديشي يعني درست انديشيدن، يعني از ظواهر و واقعيات و باورهاي غلط و سطحي زندگي عبور كردن. مثبت انديشي يعني انديشه اي پاك و درست داشتن، يعني در مسير روشنايي، سلامتي، اعتدال، افتخار و خدمت به همنوع گام نهادن. مثبت انديشي يعني نيتي درست، متعالي و مؤثر داشتن مثبت انديشي، يعني غلبه بر شك و ترديد و ايمان و اطمينان به قدرت شگرف انديشه و درون خود، اطمينان داشتن به قدرت و الطاف خالق خويش و اطمينان به مسير و هدفي كه زندگي انسان بر روي ريل هاي آن سوار و در حال حركت است.همه چيز حاصل افكار درون ماستاين كه هرآنچه در عالم واقع و جهان خارج از ذهن، به وقوع مي پيوندد؛ زاييده نيات و تفكرات درون ماست، حتي وزش بادها و جاري شدن سيلاب ها و وقوع زمين لرزه و ريزش باران و تگرگ، خشكسالي و قحطي و يا فراواني نعمت و پرباري محصولات و اعتدال در آب و

هوا و غيره.چه زيباست اين باور بسيار مهم را بپذيريم كه ما نايبان و جانشينان خدا بر روي زمينيم؛ تا اراده و اختيار حيات به امر و دانش و مصلحت الهي به دست خود ما رقم زده شود، هرچند كه هر كس چيز تحت كنترل و فرمان و هدايت مدبرانه خالق بي همتاست.براي اين كه زندگي ما متحول و متكامل گردد لازم و جايز نيست كه ديگران و يا محيط طبيعي و انساني پيرامون خود را تغيير داده و به عوامل خارجي پناه ببريم، بلكه بايد افكار و نيات درون خود را با وسعت بخشيدن و باور كردن متحول و متكامل، زيبا، الهي و بهشتي نماييم تا نتايج و اثرات آن نيز به مرور زمان و به خودي خود در عالم خارج نمايان گردد و باعث شود، زندگي . جهان را زيبا و هدفمند و مثبت ببينيم.•    درست بينديش تا انديشه هايت جهاني را از قحطي و گرسنگي برهاند. وارن اوانز•    دنياي بيرون شما انعكاس دنياي درونتان است. اگر طرز تفكرتان را عوض كنيد، زندگيتان عوض مي شود. برايان تريسي•    انسان بازتاب افكاري است كه به سر راه مي دهد. پس غذايي كه مي خوريد، فكري را كه وارد روح خود مي سازيد؛ آميخته به شادماني و سرور سازيد تا از آن لذت ببريد. ژوزف مورفيرمز خوشبختيرمز خوشبختي داشتن روح و دروني متعالي، آرام و مطمئن است. آرامش و اطمينان درون و ايمان داشتن به خود و ايمان به مسير زندگي و خالق خويش، سعادت و خوشبختي حقيقي را براي انسان به ارمغان مي آورد.اگر روحي آرام، خرسند و پر انرژي داشته باشيم، اگر دنياي

بيكران درون خويش را زيبا و متعالي و يا مثبت بنماييم، خوشبختي و پيروزي را با تمام وجود در آغوش خواهيم گرفت و نشاط و شادماني حقيقي را از آت خود خواهيم كرد، حتي اگر در ميان دنيايي از ناملايمت ها و نابساماني ها و مشكلات زندگي محاصره شده باشيم! در واقع لازم است يقين حاصل نمود كه همين ناملايمات و مصائب زندگي هستند كه تعالي و هوشياري و تقويت ايمان و شناخت و ارتباط انسان را با خود و خداي خويش، با حقايق و زيبايي هاي وصف ناپذير زندگي ميسر مي سازد.•    انديشه مثبت، كليد يك زندگي كامل و رضايت بخش است. ماريانه اشترودير•    در مردم با نشاط نيروي آفريننده اي وجود دارد كه در اشخاص بدبين نمي توان اثري از آن يافت. هيچ چيز به اندازه خوشبيني نمي تواند زندگي را زيباتر سازد، از رنج هاي آن بكاهد و راه موفقيت را هموار سازد. اوريزن اسوت ماردنرسيدن به پيروزي و موفقيت هاي زندگيرسيدن به ايمان و اعتقاد حقيقيدر زندگي انسان هدفي بالاتر و زيباتر از داشتن ايمان و اعتقاد وجود ندارد.•    ايمان و اعتقاد كامل زاييده خوشبيني و نظم در زندگي است. بدبيني صحت را از ميان مي برد و روح را تضعيف مي كند. اوريزن اسوت ماردنرسيدن به اعتماد به نفس و خودباوريبا مثبت انديشي به اطمينان و آرامشي مناسب رسيده و به راحتي خواهيم توانست اختيار و انتخاب هاي مراحل زندگي خويش را با موفقيت پشت سر بگذاريم. با انديشه اي مثبت و متعالي كه از روح بلند آرمان گرا حقيقت جوي انسان نشأت مي گيرد، مي توانن به راحتي خويشتن

خويش را با تمام قابليت ها و ثروت آن شناخت و به آن اطمينان داشته و آن ره باور كرد.•    تفكر مثبت داشته باشيد. هرچه خوشبين تر باشيد اعتماد به نفس بيشتري خواهيد داشت. برايان ترسيغلبه بر هر نوع بيماريروح الهي و آرمان گرا و خلاق، روح مثبت و متعالي هر مانع و مشكلي و هر بيماري را از سر راه خود برخواهد داشت. در پرتو ايمان و تفكر مثبت است كه تأثير داروها در وجود انسان چاره ساز مي شوند، حتي اگر آن دارو مقداري آب خالص باشد! لذا به جرأت مي توان ادعا نمود كه آنچه انسان را شفا داده و به او سلامتي را ارزاني مي بخشد دوا و دكتر نيست بلكه خود انسان و ايمان درون و تفكر مثبت و متعالي و وجدان پاك و آرام اوست و يا به عبارتي شفا دهنده حقيقي خداي كائنات و خداي درون انسان است.•    خداوند دردي پديد نياورده جز آن كه علاجي براي آن برقرار داده است حضرت محمد (ص)•    بيماري غير قابل درمان وجود ندارد، فقط انسان هايي كه به افكار غلط خود چسبيده اند هرگز روي تندرستي و شادابي را نخواهند ديد. ژوزف مورفي•    بهتري شفاي بدن آرامش وجدان و افكار خوب است. ناپلئون بناپارتغلبه كردن بر مشكلاتزماني انسان تسليم سختي ها و مصائب زندگي مي گردد كه از قدرت و عظمت شگرف درون خويش و خالق خود غفلت نموده و به عوامل خارجي پناه برد. زماني كه انسان با شلوغ و آشفته كردن دنياي درون خويش از حمايت ها و راهكارهاي نداي قدسي قلب و انديشه اش غافل مي شود: ندايي

كه وجدان انسان و انعكاس صدا و وجود لايزال خداوندي است، ندايي كه اگر بتوان آن را تقويت كرده و به آن اطمينان نمود و ايمان اورد در دشوارترين لحظه ها و انتخاب ها به مدد انسان مي آيد تا انسان براي رهايي خود با تفكري درست و برتر بهترين و كامل ترين انتخاب و تصميم را اتخاذ نمايد.زماني مشكلات و مصائب زندگي بر انسان فائق مي آيند كه انسان از تفكر برتر و نداي وجدان درون خود غفلت نمايد.•    وقتي گرفتار طوفان زندگي مي شويد، فلسفه درونتان را به كار بريد. بدين ترتيب خواهيد دانست كه طوفان تا ابد باقي نمي ماند. با ايماني كه از قلبتان بر مي خيزد مي توانيد از آن بگذريد. نورمن پيل•    اشخاصي كه از روي فكر درست و مثبت انديشي كار مي كنند در طوفان هاي زندگي غرق نمي شوند. ژوزف مورفيرسيدن به ثروت حقيقياگر ذره ذره زندگي و دارايي هاي خود را بكاويم يقيناً به اين باور مهم پي خواهيم برد كه هيچ ثروت و مكنتي بالاتر و تأثيرگذارتر از فكر و انديشه خوب و داشتن آرامش درون نيست. اگر به اين ثروت بزرگ و تمام نشدني دست يابيم، زندگي به كام ما خواهد بود و به تمام آرزوها و ثروت هاي جانبي خويش خواهيم رسيد. اين باور مهم را تجربه زندگي به همگان آموخته و نشان داده است كه تمامي ثروت ها و خوشبختي هايي كه رنگ و بوي جسم و ماده دارند تمام شدني و عمرشان نسبي و زودگذر مي باشند غير از ثروت درون، و فكر سالم و با نشاط و الهي و آرمانگر

فكري كه حاصل وجدان پاك و بيدار است، فكري رو به رشد و رو به تعالي و بالندگي. فكري كه رو به سوي بهشت - منتهي آمال و آرزوهاي انسان – امتداد و اشتياق دارد.•    وقتي خدا براي كسي نيكي خواهد ثروتش را در روحش و تقوايش را در قلبش قرار مي دهد و وقتي براي كسي بدي خواهد فقر را پيش چشم او جاي دهد. حضرت محمد (ص)ايجاد رابطه اي صميمي و محبت آميز با ديگراننبايد به اين اصل مهم شك كرد كه زيبايي و شكوه زندگي از رفتار و ارتباط صميمانه و محبت آميز انسان ها با يكديگر نمايان مي گردد. شخصيت و توانايي هاي انسان در اجتماع به نمايش گذاشته شده و به فعليت در مي آيد. اين كه گفته مي شود خوشبختي و آرامش در قلمرو دنياي وسيع درون انسان يافت مي گردد، به معني تكروي و انزواي انسان نيست، بلكه موضوع اين است كه هر كس دنياي درون خود را زيبا و مثبت و متعالي نمايد باعث مي شود كه در عالم واقع به ديگران عشق ورزيده و ديگران نيز به او عشق بورزند، باعث مي شود گروه و اجتماعي متحد و يكدل و يكرنگ گرد هم جمع آيند، زيرا آنچه باعث مثبت انديشي قلب ها گرديده و درون را متحول مي كند گرچه رسيدن به آن، شكل ها و راه هاي متفاوتي دارد، اما همگي به «او» ختم مي شنود و از «او» سرچشمه مي گيرند! اويي كه يكي است، اويي كه خالق همه ماست و درون تمام قلب ها جاي مي گيرد.•    انديشه و رفتار مثبت راهي است

براي ايجاد روابط عميق و صميمانه با ديگران. بارباراكينگدر امان ماندن از تنهايي و ترس و حزن و اندوه•    آري كسي كه از هر جهت تسليم گرديد و نيكوكار گشت مسلم اجرش نزد خدا خواهد بود و او را هيچ خوف و انديشه و حزن و اندوهي در دنيا و آخرت نخواهد بود. سوره بقره، آيه ١١٢تنهايي و بي كسي و به دنبال آن ترس و اضطراب و دلهره زماني به سراغ انسان مي آيد كه در دنياي درون خود تهي و بي هويت بوده و وابستگي و دلبستگي اش به عوامل و امكانات خارجي باشد! غافل از اينكه انسان هرقدر در دنياي شلوغ و پر از امكانات و دلبستگي هاي خارجي زندگي نمايد و حتي باري خود امپراطوري بزرگ از خدم و حشم و امكانات گوناگون تشكيل دهد، همه اين ها هيچ گاه و هيچ گاه نخواهند توانست به شكلي حقيقي و هميشگي انسان را از ترس و بي كسي و تنهايي و اضطراب رها سازند. زيرا تنها هنگام اطمينان به خود و خداي خودش و داشتن تفكري مثبت و متعالي است كه انسان بي نياز از غير و وابسته و همدم با خود و با «او» مي شود؛ همدم شدن با «او» يعني همدم شدن با تمام خوبي ها و زيبايي هاي زندگي، يعني عاشق شدن و همپا بودن با تمام انسان ها و مخلوقاتي كه رو به سوي «او» دارند. همدم شدن با «او» يعني دنيايي از زيبايي ها و خوشي هاي حقيقي زندگي را در درون خود جاي دادن. همدم شدن با «او» يعني در مسير رو به روشنايي و كمال

و افتخار آفريني گام نهادن و هر روز بهتر و كامل تر و پخته تر گرديدن و با قدرت جلو رفتن.•    كساني كه با افكار عالي و  مثبت دم سازند، هرگز تنها و بي مونس نيستند. فليپ سيدني•    ترس چيزي نيست جز بازتاب افكار منفي شما، آن را با افكار سازنده و مثبت عوض كنيد. ژوزف مورفيدر اختيار گرفتن سرنوشتهمان طور كه بيان شد چه زيبا و لذت بخش است كه گفته شود انسان خود حاكم بر سرنوشت و حاكم بر سعادت و شقاوت خويش است. اين انسان است كه با نيات و افكار درون خود و سرنوشت نيك و بد زندگي خويش را تعيين مي كند و نه كس ديگري.اما زماني مي توان اختيار سرنوشت زندگي خود را در دست گرفت و همه ي هستي را به فرمان خويش درآورد كه لياقت و شايستگي لازم براي اشرف مخلوقات و جانشين خدا بر روي زمين بودن در وجود انسان مهيا شود، زماني كه انسان در مسيري مشخص و متعالي با ايمان و توكل به «او» گام برداشته و در صدد شكوفا نمودن توانايي هايش براي پرستش صحيح و نشان دادن عظمت خالق خويش و براي نقش آفريني مناسب و خدمت به ديگران برآيد.هنگامي كه انسان با توكل به «او» و با نيت خدمت به ديگران و رسيدن به اهداف و آرزوهاي عالي خود، بخواهد فعل خواستن را صرف نموده و اراده خويش را به نمايش بگذارد نه تنها هيچ مانعي ياراي مقاوت در برابر او نخواهد داشت بلكه كل هستي در خدمتش گماشته مي شوند.اين افكار، اعتقادات و باورهاي ما هستند كه مسير زندگي و

سرنوشت ما را رقم مي زنند، لذا مي توان يقين حاصل نمود كه چيزي به عنوان جبر و شانس و تصادف و احتمال در عالم هستي و عالم واقع وجود ندارد.•    هر انديشه مثبت كه در ذهن شما جاري مي شود بر سرنوشت زندگي شما اثر مي گذارد. كلن ويل كليرز•    آنچه سرنوشت ما را تعيين مي كند شرايط زندگيمان نيست بلكه تصميم هاي ماست.آنتوني رابينز•    افكار خوش بينانه قادر به تغيير اوضاع و احوال و شرايط موجود بوده و ما را به سوي آينده اي بهتر هدايت مي كند.ماريانه اشترويررسيدن به مقام خليفة اللهي و جانشين شايسته خدا شدن بر روي زمين حاصل نمي آيد جز با داشتن تفكر و نياتي مثبت و سازنده، تفكر و نياتي كه شهامت و قدرت در آن نمايان است، تفكري كه رو به سوي «او» دارد. لذا هرگونه نيت منفي و تفكر ضعيف و مردد هيچ گاه نخواهد توانست نماينده مناسب آن خالق بزرگ بر روي اين گردونه هستي گردد.چه زيبا و دلنشين و آرام بخش است كه گفته و شنيده شود كه ما انسان ها به اندازه وسع و توان خود قادر خواهيم بود نايبان بر حق «او» بر روي زمين شويم و بلكه بتوانيم پاره اي از عظمت و الطاف بي كران خالق خود را در انظار ديگر مخلوقات متجلي نماييم تا هر نيت و انديشه اي كه در سر مي پرورانيم و هر كلامي كه به زيان جاري ساخته و هر عملي كه انجام مي دهيم همگي از «او» و براي «او» باشد!ايمان به اين حقيقت بزرگ يعني پي بردن به اوج عظمت و قدرت

انسان.•    بشر آزاد است انتخاب كند. مي تواند با تفكر سالم از حمايت الهي برخوردار شود (جانشين خدا شود) يا با استفاده نادرست از آن به سطحي پايين تر از حيوان نزول كند.آنتوني رابينز•    نيكو ترين عادت تفكر درست است و حمكت و دانش زاييده تفكر است.حضرت علي (ع)•    از پرتو انديشه خوب تيرگي هاي امور روشن مي شود.حضرت علي (ع)زندگي حقايق، لذت ها و نعمات آن در دل روشنايي ها قابل درك فو فهم مي باشند، در دل روشنايي هاي زندگي است كه مسير مشخص و متعالي انسان هويدا و جريانات امور مشخص شده و حق از باطل و خوب از بد تميز داده مي شوند. لذا اگر اين نور و روشنايي حقيقت، در درون قلب و انديشه ما جاي گيرد و اگر اين درون روشن و متعالي شود جهان و كل زندگي و حقايق آن براي ما زيبا و هدفمند و هويدا مي گردند. اما روشنايي درون انسان حاصل نمي آيد جز با افكاري درست و مثبت و متعالي!•    انديشه خردمندان، آيينه روشني است كه حقايق را در خود منعكس مي سازد و سينه دانشوران گنجينه اسرار است.حضرت علي (ع)زيبا شدن چهره ي انسان و طولاني شدن عمر•    هر كار درست و هر فكر شايسته به چهره انسان زيبايي مي بخشد.راسكينحزن و اندوه هاي بيهوده و بي مورد، منفي نگري و ترس و نفرت و ... همگي باعث بيماري جسم و روح، باعث سست و قبيح شدن ارگانيسم بدن و چهره ظاهري انسان و كوتاهي عمر او مي گردد. و بالعكس داشتن انديشه اي مثبت و متعالي، زيبايي و طراوت و شادابي سلول

سلول جسم و روح انسان و طولاني شدن عمر مفيد او را تضمين مي كند تا انسان با قدرت و انرژي صد چندان از لحظات و موقعيت هاي زندگي خود حداكثر استفاده را براي درست انديشيدن و درست زيستن و به «او» رسيدن بنمايد.•    فكر خود را به شادي و خوشحالي عادت دهيد تا هزاران دردسر را از شما دور نموده و عمر شما را طولاني تر سازد.شكسپيرافزايش انرژي درون (ارتعاشات فكري)اگر بخواهيم زندگي را به شكلي واقعي و قابل لمس و باور تعريف كنيم خواهيم گفت كه زندگي يعني انرژي. زندگي و هستي و خلقت كائنات و عظمت و صفات بيكران «او» از مجموعه انرژي هاي متنوع و متصل و مرتبط به هم تشكيل يافته اند.در اين عرصه حيات، برد زندگي به دست كساني است كه صاحب انرژي و قدرت فكري و دروني بيشتري هستند. به جرأت مي توان ادعا نمود كه با توجه به شاهكار بودن ساختار مغز انسان كه در پروسه تكامل در اوج خلقت قرار گرفت، مجموعه دانش ها و انرژي هايي جهان با تمام عظمتشان به شكلي غريزي و فطري در آن گنجانيده شده است، لذا فقط كافيست با آگاهي و تمركز انديشه درون و با مثبت انديشي خود، آن انرژي هاي بالقوه را به حالت بالفعل درآورد.مثبت انديشي يعني متمركز كردن انرژي هاي مغز و انديشه خود بر روي مسير زندگي و اهداف مشخص.•    وقتي به افكاري چون اميدواري، اطمينان، مثبت گرايي و خيرخواهي بينديشيد جريان مداومي از انرژي گسترش مي يابد، وقتي كه افكاري اين چنين بر ذهن شما غالب باشد، سطح بالاتري از نيرو حاصل خواهد شد.نورمن

پيلبرخوردار شدن از شانساين مهم را هرگز از ياد نبريم كه در اين عرصه بيكران و هدفمند هستي چيزي به عنوان شانس و تصادف، اتفاق و احتمال وجود ندارد و همه چيز از روي حكمت و مصلحت الهي، با برنامه اي مشخص و منظم و در راستاي نيات و افكار درون انسان صورت مي پذيرد. پس اگر خواهان خوش اقبالي و سعادت در زندگي خويش هستيم لازم است اين شايستگي و لياقت را در درون قلب و انديشه خود آماده نماييم تا هر لحظه و هر روز شاهد معجزه و شانس و اقبال شويم، آن هم شانس و اقبالي با پشتوانه نيات درست و تفكري مثبت و سازنده. اگر در درون ذهن و قلب و انديشه خود منفي نگري و يأس و ترس و حزن و اندوه بپرورانيم و خودمان را به ريسمان پوسيده ترديد و بدگماني متصل نماييم، به طور حتم سيه بختي و بداقبالي و فقر و تهيدستي و بيچارگي نصيبمان خواهد شد. اين امر بيانگر پذيرفتن اين باور است كه خوشبختي و سعادت و يا بهشت برين به بهانه داده نمي شود، بلكه به بها داده مي دهندشان! بهايي كه با درست انديشيدن و ايمان و اعتقاد و درست زيستن پرداخت مي گردد. بهايي كه با نشان دادن قدرت، لياقت، هويت و توانايي هاي منحصر به فرد هر انسان حاصل مي گردد.•    شانس، ذهن آماده و مستعد را ترجيح مي دهد.لويي پاستور•    اگر تو را انديشه زشت است زشت در درونت هست دوزخ نه بهشتصابر كرماني•    آنان كه روحيه منفي دارند هرگز در هيچ كاري موفق نمي شوند، در آنان نشاط وجود

ندارد، فقط بيچارگي، ناتواني و موذي گري ديده مي شود.اوريزون اسوت ماردنيادآوري آن چيزهايي كه بايد از آن ها دوري كنيماز جمله مضرات خطرناك و نگران كننده منفي نگري و منفي بافي اين است كه انسان را در گذشته و موضوعات ناراحت كننده، كسالت آور و ناخوشايند محدود و اسير مي نمايد تا انسان در دنيا و در زنداني از زجر و ماتم و افسردگي زندگي نمايد.منفي نگري يعني محبوس شدن در دنيايي از ناراحتي ها و زجرهايي كه مي توان به راحتي از آن ها رهايي يافت، منفي نگري يعني رفتن به عقب، رفتن در دل تاريكي ها و گمراهي ها و تشديد نمودن مشكلات و رنج هاي بي حاصل زندگي. منفي نگري يعني در جا زدن.به يقين، هنگامي كه انسان از تحرك و بالندگي باز بماند، تمام فشارها و ناراحتي هاي كوچك و بزرگ زندگي در زمان حال و گذشته در وجودش تشديد مي شوند تا او را در باتلاقي از يأس و ماتم و افسردگي فرو برند.هنگامي كه نگاه قلب و انديشه انسان رو به جلو، رو به تكامل و پيشرفت باشد آن گاه اتوماتيك وار خاطرات تلخ و ملال آوري كه يادآوري آن ها باعث افسردگي و پريشاني و هدر رفتن انرژي انسان مي شوند، از ذهن و قلب انسان پاك مي گردند تا جاي آن را خلاقيت و ايمان، براي كسب موفقيت هاي كوچك و بزرگ پرنمايند.•    بايد منفي بافي را به كلي از قاموس خود بيرون كنيم. زيرا كلمه ي منفي بافي تمام آن چيزهايي را به خاطرمان مي آورد كه بايد از زندگيمان طرد كنيم.اگسن پروگنيهمان خواهيد شدانسان

هر وقت از پيشنهاد آينده درباره خود انديشيد و از آن بيم و هراس در خاطرش نشانيد، آن خطر  زودتر او را تعقيب مي كند. همان طور كه مثبت انديشي اثراتي بس مثبت و سازنده در سرنوشت و زندگي انسان ايجاد مي كند منفي بافي نيز حاصلي جز بدبختي و فلاكت و بيچارگي ندارد. چون هنگامي كه امواج و انديشه هاي محدود و خطرناك منفي در قلب و انديشه و ذهن هوشيار و نيمه هوشيار انسان جاي گيرد، انسان بيمار، شكننده و آسيب پذير خواهد شد تا هر آن آماده شكست و خميده شدن و حقارت شود.•    تو همان چيزي هستي كه فكر مي كني، هستي. وقتي فكرت منفي است مثل يك دور و چرخه معيوب عمل مي نمايد. تو بايد راهي براي شكستن اين چرخه پيدا كني.نيل دونالد والشتحليل رفتن قواي فكري و روحيوقتي انسان گرفتار منفي نگري مي شود از انرژي و قواي فكري و روحي او به دليل دور شدن از انرژي كائنات و فاصله گرفتن از منبع و سرچشمه انرژي خويش (خدا) لحظه لحظه رو به نابودي مي رود تا مقابل كوچكترين مشكل و راحت ترين تصميم و انتخاب زندگي خود، ضعيف و ناكارآمد عمل نمايد.•    اشخاص بدبين تحت فشار دائمي هستند. به اين علت قواي باطني آنان به تدريج رو به كاهش مي گذارد و از توان فكري روحيشان كاسته مي شود و متقابلاً در برابر امراض آمادگي بيشتري پيدا مي كنند.ژوزف مورفيروي آوردن به اعتيادبه يقين مي توان ادعا نمود خطرناك ترين آسيب و ضرري كه از منفي نگري نصيب انسان مي گردد روي آوردن به وابستگي ها و

عادت هاي بسيار خطرناك و مخرب مواد مخدر، مشروبات الكلي و نظير اين ها مي باشد. انسان هنگامي كه دنياي درونش را از افكار و انديشه هاي ناصواب و منفي محدود سازد، اين نگراني و بي هويتي و عدم اعتماد به نفس و ... باعث آن مي شود كه شخص براي فرار از اين حالت ها به آرامش و يا مثبت انديشي هاي كاذب و مقطعي روي آورد تا به شكلي تصنعي و شكننده و در دنياي محدود درون خويش احساس آرامش و رضايت نموده است و افكاري مثبت و خوش بينانه پيدا نمايد.متحمل شدن فقر و شكستهمان طور كه گفتيم اين ما هستيم كه فقر و غنا را در وجود خود معنا مي نماييم. گرچه فقر و ثروت هر دو امتحاني براي انسان مي باشند، اما اين ما هستيم كه يا به دليل كوته فكري و منفي نگري و وابستگي گرفتار بدترين فقر يعني حقارت و فقر ايمان درون و فقر هويت مي گرديم و يا اين كه با داشتن ايمان، انديشه و اهدافي والا به ثروتي ماندگار و تأثيرگذار يعني اطمينان محبوبيت و آرامش درون خواهيم رسيد. شكست و پيروزي نيز بر همين منوال نصيب انسان مي گردد. در اين جهان با شكوه كسي محكوم به چيزي نيست، حتي محكوم به خوشبختي! بلكه تنها اين خود ما هستيم كه با توجه به حكمت و مشيت الهي حكم سرنوشت خويش را رقم مي زنيم. بايد يقين حاصل نمود كه نظم و عدل آري! همه به يك اندازه بهره منديم. در واقع فقر و غنا در نوع و چگونگي مواهب و امكانات نيست و چه

بسا افرادي كه به ظاهر در اوج ثروت و دارايي نعمات مادي مي باشند اما فقير و حقيرند و در عوض اشخاصي هم هستند كه گرچه از لحاظ امكانات مادي و دارايي در فقر به سر مي برند اما صاحب ثروت هاي حقيقي مي باشند.عدم كنترل خودبديهي است كه افراد خوش بين و مثبت نگر از ثبات شخصيتي و قوام فكري مناسب برخوردارند و به ندرت دچار نوسانات روحي و رواني و تزلزل شخصيتي مي شوند. زيرا هميشه حامي و مراقبي آگاه و مهربان همراه خود داشته و اهداف مشخصي را در زندگي دنبال مي كنند. اما افراد منفي نگر و بدبين به دليل نداشتن ايمان لازم و عدم برخورداري از پايگاه و پشتوانه مناسب و دنبال ننمودن برنامه اي مشخص در زندگي خود، در حالات و شرايط مختلف، تغيير رفتارهاي گوناگوني را از خود نشان داده و به شدت دچار تزلزل و نوسانات فكري و روحي مي شوند و به نوعي كنترل زندگي از كف تفكر و انديشه شان خارج مي گردد.•    فرد خوش بين مثبت كسي است كه هميشه كنترل دارد. بدبين و منفي هميشه خارج از كنترل است و مثل جذر و مد، بالا و پايين مي رود؛ نمي تواند ثابت باشد.بتي شايناز بين رفتن وجدان و شعور انسان و بروز مشكلات و بيماري هاي مختلف هيچ مصيبتي بالاتر از آن نيست كه نداي هدايت گر و حمايت گر وجدان انسان كه همان نداي خداوندي است در درون قلب و انديشه اش خاموش گردد. خاموش شدن نداي وجدان يعني بي هويتي و حقارت و فلاكت انسان يعني سعي و تلاشي بيهوده.همان طور

كه گفته شد منفي نگري از عدم اعتقاد و ايمان به سر منشأ هستي و بارور نشدن قلب و انديشه از دانش و فرامين رهايي بخش الهي سرچشمه مي گيرد. هنگامي كه نداي وجدان خاموش و ايمان و اعتقاد ما سست و يا تهي مي گردد منفي نگر و يا محدودبين مي شويم زيرا اين دنياي درون جايگاه وسوسه هاي آلوده و مخرب شيطان و اميال نفساني و شهواني مي گردد، و از اطرافي هم هنگامي كه منفي نگر هستيم، از وجدان خود و از «او» دور مي شويم تا هر كاري را بدون در نظر گرفتن عواقب و جنبه هاي انساني آن انجام دهيم كه همه اين ها باعث بروز بسياري از بدبختي ها و بيماري هاي جسمي و روحي مي گردد.مثبت نگري و يا بيداري وجدان يعني آگاهانه انديشيدن و آگاهانه زيستن و منفي نگري يعني در غفلت و تاريكي دست و پا زدن.•    هنگامي كه فكر خسته و فرسوده و دل نگران و پر از تشويش است روح آماده پذيرفتن هر انديشه نادرست مي شود و اينجاست كه آثار و تبعات آن در جسم ظاهر مي شود و اختلالات اندام واره ها را به دنبال مي آورد.ژوزف مورفي•    كسي كه انديشه اش كم باشد، سختي اش فراوان است.امام صادق (ع)ضعيف شدن ايمان و اعتقاد و در نهايت روي آوردن به كفر، از بين رفتن حس خود باوري و اعتماد به نفس، كوچك شمردن خود، بدبيني به همه چيز و همه كس، غافل شدن از راه حل هاي مناسب در حل مشكلات، عدم ارتباط صميمي و مناسب با همنوعان، متكبر شدن، حسادت ورزيدن،

روي آوردن به خشم و شهوت و محروم شدن از بسياري نعمات و لذت ها و آرزوها و اهداف و ... همگي از جمله مضرات خطرناك و ويران كننده منفي نگري در وجود انسان و زندگي او هستند.دريافت حقيقت (حقايق زندگي)داشتن توكل و اطمينان به خدا و توجه به انديشه هاي والا و متعالياگر بتوانيم انديشه و نيروهاي دروني خود را به انديشه برتر الهي پيوند زده و هميشه و در همه حال به «او» كه هميشه و همه جا حامي و هدايت گر ماست اطمينان و توكل نماييم، خواهيم توانست از گزند بسياري از وسوسه ها و ترديدها نجات پيدا كنيم.براي رسيدن به انديشه اي مثبت و روحي آرام و مطمئن لازم است دنياي درون و اندوخته هاي قلب و انديشه خود را وسعت بخشيده و آن را با اندوخته ها و اهداف عالي ارتقاء دهيم، لازم است ايمان خود را كامل تر نماييم تا با آگاهي و لازم از جايگاهي مناسب، مشرف بر زندگي و واقعيات آن گرديم. بي گمان هر اندازه تفكر و روح ما بلند و وسيع تر شود به مراتب راحت تر و بهتر خواهيم توانست به پردازش موضوعات و مقابله با مشكلات و سختي هاي زندگي بپردازيم و بهتر و آسان تر خواهيم توانست زيبايي ها و چشم اندازهاي بي نظير زندگي را نظاره گر شويم.از طرفي هم روح و انديشه انسان ارتقا و وسعت نمي پذيرد جز آن كه با انديشه و دانش آسماني و روح بلند الهي مرتبط گردد. آن روح بلند آسماني و آن هادي و حامي بي ادعا هيچ گاه به اشرف مخلوقاتش كه به

«او» توكل نموده اجازه منفي نگري و نااميدي و نگراني نمي دهد، زيرا «او» از زبوني و حقارت بندگانش بيزار است و در درياي بي كران هستي او جايي براي ضعف و زبوني نيست.•    نگذار چيزي تو را آشفته كند؛ نگذار چيزي تو را به هراس افكند، همه چيز مي گذرد مگر خدا. خدا به تنهايي كافي است.سنت ترزاست•    همواره بايد افكار منفي را از خود دور ساخت و به ارزش هاي معنوي انديشه هاي والا و متعالي توجه نمود و آن ها را در محبت و خوشبختي و آسايش و تندرستي خويش سازمان داد.ژوزف مورفيياد خدا و شكرگذاري از او را بر دل و زبان خويش جاري ساختنياد و نام خدا را بر دل و زبان خويش جاري ساختن، يعني رسيدن به آرامش و اطمينان، كه اين حاصلي جز مثبت انديشي و اعتماد درون نخواهد داشت. همچنين سپاس و قدر داني نمودن از «اويي» كه تمامي نعمات كوچك و بزرگ را به ما ارزاني داشته، باعث توجه به تمامي نعمات و امكانات موجود و همچنين باعث توجه به «اويي» خواهد شد كه اين نعمات را در اختيار ما قرار داده است كه همه اين ها به انسان آرامش و رضايت خاطر مي دهند.•    تمامي افكار منفي را با اشتياق و خوش بيني از ذهن خود بيرون بريزيد، يكي از عبادات مفيد براي تكرار روزانه اين است: خداوند را شكر كن، زيرا او سراسر نيكي است.نورمن پيل•    بهترين نوع مثبت گويي بيان سپاس و شكر از ذات اقدس الله است. پروردگارا از اين كه موفقيت را در زندگي نصيب من كردي سپاسگزاريم. اگر مرتب به

اين طرز فكر بينديشي درباره آن صحبت كني و به آن عمل كني نتايج شگفت انگيزي را به بار خواهد آورد.نيل دونالد والشمعاشرت كردن با افراد مثبت و بزرگ انديشاگر نظري به محيط خود بيفكنيد مسلماً افرادي را خواهيد يافت كه از روح و انديشه اي بالا برخوردارند و زندگي را با توجه به انديشه بلند و روشن خويش زيبا و با شكوه مي بينند. پس سعي كنيد هر طور شده با اين افراد بيشتر در تماس باشيد. هر چند كه مي توان در اكثر افراد آن روح و چهره مثبت و الهي را شناسايي و مشاهده نمود.•    هر كه با علماي بسيار مجالست نمايد، سخنش و بيانش در بيان حقايق آزاد روشن خواهد شد و ذهن و انديشه اش باز شده و توسعه مي يابد و بر معلوماتش افزوده مي گردد و به سادگي مي تواند ديدگاه ديگران را هدايت كند.امام حسن مجتبي (ع)عدم معاشرت با افراد منفي نگرتا جايي كه مي توانيد؛ سعي كنيد در طول تماس هاي روزانه خود با افراد سطحي نگر و نااميد كمتر مصاحبت كنيد و يا در صورت لزوم هنگام مصاحبت با آن ها سعي نماييد به جاي تأثير پذيرفتن بر آن ها تأثير بگذاريد. از طرفي هم سعي نماييد حالت ها، موقعيت ها و ظرفيت هاي گوناگون مخاطبين خود را در شرايط گوناگون در نظر بگيريد.•    به هر قيمتي شده از كساني كه افكار منفي دارند دوري كنيد. چنين افرادي انرژيتان را هدر مي دهند و روحيه تان را تضعيف مي كنند.برايان تريسيهمان طور كه در مطالب پيشين، اشاره شد؛ مثبت و زيبا انديشي زماني حاصل مي

شود كه انسان و بينش او از امور سطحي و ظاهري عبور نموده و از ارتفاع مناسب به موضوعات زندگي بنگرد، لذا ما هر اندازه سطح بينش و تفكر خود را با كسب دانش زندگي و معاشرت با افراد مثبت و بزرگ انديش افزايش داده و به مرز آگاهي و آگاهانه زيستن برسيم، حصارهاي تنگ و تار منفي نگري را در خواهيم شكست و به سوي نور و روشنايي و وسعت انديشي رهسپار خواهيم شد.مهربان بودن با خودمهربان بودن همان رواست و صادق بودن با خود مي باشد. بر همين اساس هركس، قادر باشد رابطه اي صميمي با خود برقرار نموده و قدر و منزلت خود را به خوبي بداند بدون شك با خداي خويش و ديگران نيز چنين رابطه اي خواهد داشت و باعث مي شود درونش از افكار و امواج مثبت و زيبا آكنده گردد.اهميت دادن به قدرت اراده خودمگر مي توان سد و مانعي در مقابل قدرت تسخير ناپذير اراده انسان متصور شد. اين انسان است كه اگر بخواهد و اراده كند كوه ها را نيز از جاي برخواهد كند و كل كائنات را به تسخير خويش در خواهد آورد. فقط كافيست كه بخواهد و اراده كند.اما اين قدرت بي نظير اراده انسان كه از روح بلند ايمان و انگيزه سرچشمه مي گيرد زماني در وجودش زنده شده و به حركت در مي آيد كه به «او» توجه نموده و «او» را هميشه ناظر و حامي خود دانسته و در مسير اهداف عالي و مشخص، در مسير رسيدن به «او» در مسير شناخت خود و نماياندن قدرت و خلاقيت هاي خويش و

خدمت به همنوع گام بردارد.قدرت ايمان و تفكر انسان در پيوند و ارتباط با قدرت خالق و انرژي دهنده حقيقي خود جهاني را به تسخير خود درخواهد آورد.متكي و مطمئن بودن به استعدادهاي خوداين مهم را يقين بدانيم كه هر كدام از ما انسان ها (بدون استثناء) داراي يك سري استعدادها و توانايي هاي منحصر به فرد مي باشيم كه بنا به لطف و مشيت الهي از طريق ژن و محيط به ما، ارث رسيده است. لذا اگر بتوانيم اين توانايي ها خود را شناخته و با بالفعل كردن آن ها نقش آفريني نموده و حضور مؤثر خويش را در اين صحنه نمايش زندگي اعلام نماييم، به طور مسلم به اطمينان و رضايت درون كه لازمه مثبت انديشي است خواهيم رسيد. بدين ترتيب اطمينان و باور داشتن استعدادها و توانايي هاي خود گامي بسيار مهم و كاربردي در رسيدن به درست انديشي و آرامش درون مي باشد.تحت كنترل درآوردن آنچه كه وارد ذهن مي شودقدرت شگرف مغز و انديشه انسان اين امكان را به او مي دهد كه هر چيز را با اراده و اختيار خويش پذيرفته و آن را وارد ذهن خويش نمايد. بدين ترتيب بهتر اين است كه فقط به خوبي هاي و زيبايي ها اجازه ورود دهيم و بنا به گفته مولاي ما حضرت علي (ع) «چشم و دل خود را به سوي خوبي ها بگشاييم.»•    شرايطي را كه شكل دهنده افكار شما هستند تحت كنترل درآوريد. فقط به پيام هاي مثبت اجازه دهيد به ذهن ناخودآگاهتان راه پيدا كند.برايان تريسيدور شدن از حسد، كبر، خشم و كينهاز جمله موانع آفت هايي

كه سد راه تفكر و مثبت انديشي انسان مي گردند و او را از خدا، حقيقت و زيبايي هاي زندگي دور ساخته و وابسته به ظواهر و محدوديت ها و آلودگي ها مي نمايند، حسد، كبر، خشم و كينه است. پس بياييم حرمت اين سراچه دل خويش را بدانيم و آن را از عشق و محبت، از حقيقت و خوبي ها پر نماييم.حسادت نمودن به زندگي ديگران يعني ناسپاسي و ناديده گرفتن قدرت و نعماتي كه در اختيار داريم. كبر و غرور يعني انزواطلبي و دوري از «او» و فاصله گرفتن از حقيقت و زيبايي هاي زندگي، خشم و كينه از عدم تمركز و توكل و كنترل ننمودن خويش و به نمايش گذاشتن چره ناخوشايندي از خود حاصل مي آيد.داشتن رابطه اي خوشايند و صميمي با ديگران و ديدن جنبه هاي خوب آن هاوقتي انسان عشق حقيقي را درك كرده و عاشق «او» مي شود، به طور مسلم. عاشق و شيفته تمامي مخلوقات و تمام انسان هايي مي گردد كه همگي مخلوق اويند تا عشق «او» را در همه جا و همه چيز مشاهده نمايد. چه نيكو و زيباست كه در برخورد و ملاقات با ديگران، قبل از هر چيز جنبه هاي مثبت و يا روح الهي را در وجودشان نظاره گر شويم تا بتوانيم از وراي چهره هاي ناخوشايند برخي از انسان ها آن چهره الهي و انساني شان را مشاهده نماييم. لذا اين امر حاصل نمي آيد جز آن كه درونمان را زيبا و الهي كنيم.•    با نقايص ديگران مغز خود را خسته نكنيد. با هر كس كه ملاقات مي كنيد فقط جنبه

هاي خوب و مثبت و قوي او را ببينيد.راكسين•    اين عادت را در خود پديد آوريد كه هميشه جنبه هاي خوب كارهاي مردن را ببينيد. مهمتر از آن، اين كه جنبه هاي خوب كارهاي آنان را همه جا مطرح كنيد.كويلزبهره بردن از مراقبه (مديتيشن) و دعامهم ترين تكنيك براي غلبه بر منفي نگري و ارتقاء تفكر خود، بهره جستن از مديتيشن يا تمرين و تقويت فكر است. به جرأت مي توان گفت كه بدون مديتيشن زندگي كردن يك اشتباه بزرگ است. مديتيشن يك نياز عملي و نظري براي ايجاد قدرت دروني ماست.«سوآمي شيواناندا» در كتاب سرور الهي چنين مي نويسد:«بدون كمك مديتيشن بشر نمي تواند به سطح كمال و فرشته بودن خويش دست يابد. بدون كمك مديتيشن فرد نمي تواند خود را از بند ذهنيات آزاد كند و به رهايي فناپذيري يا جاودانگي دست يابد. مديتيشن نردبان اسرارآميزي است كه فرد را از زمين به بهشت، از اشتباه به حقيقت، از تاريكي به روشنايي، از درد به سرور، از بي قراري به صلح و آرامش، از جهالت به دانش و از فنا به زوال ناپذيري مي رساند.»بدون شك به خاطر لزوم انكار ناپذير مديتيشن در زندگي انسان است كه خداوند بزرگ از همان ابتداي خلقت انسان و پيش از اعطا نمودن فرصت زندگي به او، نماز را به عنوان يك مديتيشن كامل، واجب و لازم نموده است! به صراحت مي توان ادعا نمود نماز كه در فرهنگ آسماني به آن تأكيد فراوان شده است يك مديتيشن كامل و يك روش بسيار مؤثر و فراگير براي غلبه بر هرگونه منفي نگري و ملكه نمودن مثبت انديشي

در ذهن خود مي باشد، به شرط آنكه آن را درست و جاي آوريم. هنگام نماز است كه با جملات و مفاهيمي گسنرده و آرامش بخش ارتباط برقرار كرده و خودمان را به «او» مي سپاريم و فقط از او ياري مي جوييم! هنگام نماز است كه به زواياي شخصيتي خود پي برده و پيوندي جانانه با خالق هستي بخش خويش برقرار نموده و در درياي الطاف بي كران «او» عشق و محبت و كمال و اقتدار و سلامت و امنيت را براي خود و ديگران طلب مي نماييم. هنگام نماز است كه از حركت خسته كننده و رنج آور زندگي و محدوديت هاي آن مي ايستيم تا جسم و روح خود را با انديشه هاي متعالي و راهبر آشنا كرده و قلب و ذهن خود را از هرگونه آلودگي و منفي نگري و كج انديشي پاك و زلال سازيم.دعا و به ويژه دعاهاي بعد از نماز نيز يك روش مؤثر براي پيوند روح و فكر خود با منبع و سرچشمه وجود دارد.رها شدن از گناهآنچه بين انسان و حقايق و خوبي هاي، بين انسان و خدا و بين انسان و نيروي درون خويش فاصله ايجاد مي كند، گناه است. گناه كه حاصل اشتباهات، خطاها و كج انديشي هاي انسان مي باشد عاملي بسيار مهم و انكارناپذير در افتادن انسان به دام يأس و نگراني و منفي نگري و محدود بيني مي باشد. گناه كردن يعني خروج از مسير حقيقت و روشنايي و خروج از مسير سلامتي و خودباوري و كمال و مثبت انديشي. لذا گناه به طور كامل منفي بالفطره است. در واقع هر

گناهي كه مرتكب مي شويم ضعف و منفي نگري را وارد ذهن خويش مي نماييم. به همين خاطر رها شدن از گناه كه همان توبه كردن و تزكيه نفس و پاك نمودن درون خود و پناه بردن به خالق هستي و نيروي لايزال الهي مي باشد، مثبت انديشي و وسعت نگري و آزادي را براي انسان به ارمغان مي آورد، تا انسان سبكبال و آزادانه و دور از دغدغه هاي بي مورد و دست و پاگير زندگي (كه همگيشان وابستگي و اسارت به همراه دارند) با سر دادن سرود عشق و حقيقت و با اميد و اطمينان به خود و خالق خود مسير رو به رشد و روشنايي زندگي را با لذت و شادابي طي نمايد.تغيير شرايط منفي به مثبت•    هر فكر منفي را با يك فكر مثبت عوض كنيد، با اين شگرد صحن ضمير ناخودآگاه را پاك و مصفا خواهيد كرد.ژوزف مورفي•    در برخورد با يك موقعيت بايد بيشتر به جنبه هاي مثبت آن و امكاناتي  كه مي تواند با خود به همراه داشته باشد انديشيد نه به جنبه هاي منفي و محدود كننده آن.آنتوني رابينزخنديدن به موقع و شاد بودن•    خنده به جا فكر را قوي و بدن را توانا مي گرداند.حضرت محمد (ص)

روان شناسي كم رويي و روش هاي درمان

07:17 روان شناسي كم رويي و روش هاي درمان

دكتر غلام علي افروز

خلاصه كتاب : مولف: دكتر غلام علي افروز- چاپ و نشر: تهران. دفتر نشر فرهنگ اسلامي- حروفچيني:واحد كامپيوتر دفتر نشر فرهنگ اسلامي-چاپ چهارم:1379- پيش گفتار: كم رويي يك ناتواني و معلوليت فراگير اجتماعي است .در بسياري از مواقع كم رويي اصلي ترين مانع  شكوفايي قابليت ها، خلاقيت ها

و ايفاي مسووليت ها است . پديده كم رويي به عنوان يكي ازاساسي ترين آفات رشد متعادل درخانواده ها و جامعه مي باشد.  بدون ترديد اختلال كم رويي قابل پيش گيري و درمان است .انسان، مهارت هاي اجتماعي و كم رويي انسان اصالتاَ موجودي اجتماعي است و نيازمند برقراري ارتباط با ديگران .بسياري از نيازهاي انسان و شكوفا شدن استعدادها و خلاقيت هايش فقط از طريق تعامل بين فردي و ارتباطات اجتماعي مي تواند انجام شود.درهرجامعه درصد قابل توجي از كودكان، نوجوانان و بزگسالان بدون آن كه تمايلي داشته باشند، ناخواسته خودشان را در حصاري از كم رويي محبوس مي كنند و شخصيت واقعي و قابليت هاي ارزشمندشان در پس توده اي از ابرهاي تيره ي  كم رويي ناشناخته مي ماند.پرداختن به پديده ي كم رويي و بررسي مباني روان شناختي آن از اين رواهميت دارد كه تقريباَ همه ما به گونه اي تجربه اي از كم رويي را در موقعيت هاي مختلف داشته ايم .روند تحولات اجتماعي گوياي اين حقيقت است كه مساله ي كم رويي غالباَ با گذشت زمان، فشردگي و پيچيدگي روابط بين فردي و تشديد فشارهاي اجتماعي، رقابت ها، گوشه گيري ها و تك روي ها گسترده تر و شديدترمي شود و درصد بيشتري از جوانان و بزرگسالان را فرا مي گيرد.مگراين كه بتوانيم با تشخيص سريع واستفاده از روش هاي تربيتي و درماني مناسب از گسترش و تشديد كم رويي پيشگيري كنيم .كم رويي چيست ؟ به كلام ساده كم رويي يعني "خودتوجهي "فوق العاده و ترس از مواجه شدن با ديگران. زيرا كم رويي نوعي ترس يا اضطراب اجتماعي

است كه در آن فرد از مواجه شدن با افراد ناآشنا و ارتباطات اجتماعي گريز دارد.كم رويي از ديدگاه بين فرهنگي كم رويي يك پديده ي گسترده و متنوعي است كه در نزد افراد، خانواده ها، جوامع و فرهنگ هاي مختلف معنايي متفاوت دارد. كودك يا نوجواني ممكن است از نظر روانشناسي اجتماعي فردي كم روباشد، اما از نظر خانواده يا مدرسه يك كودك يا نوجوان مودب و متين تلقي گردد. برخي  ديگر كم رويي را مترادف با حيا وعفت مي دانند و آن را تاييد و تشويق مي كنند. پديده ي كم رويي در كشورهاي مختلف و از ديدگاه مطالعات بين فرهنگي، حاكميت نظام هاي ارزشي وغالب بودن برخي اهداف خاص تربيتي بسيار مهم و قابل توجه است .انتظار اين است كه در جوامع اسلامي با توجه به ارزش هاي والاي قرآني و وظايف و تكاليف شرعي فردي و گروهي كودكان، نوجوانان و بزگسالان به دور از افراط و تفريط در تربيت اجتماعي رشدي متعال و متوازن داشته باشند. بدون ترديد مسلمان كم رو نمي تواند درانجام بعضي از وظايف و مسووليت هاي اجتماعي خود مانند امر به معروف و نهي از منكر موفق باشند.كم رويي اضطراب اجتماعي بسياري از مححقان و متخصصان ريشه ي اصلي كم رويي را در ترس يا اضطراب اجتماعي مي دانند.اضطراباضطراب از نظر روان شناسي يعني "نا آرامي، هراس و ترس ناخوشايند و فراگير با احساس خطر قريب الوقوع كه منبع آن قابل شناخت نيست ".به سخن ديگر اضطراب يك پاسخ طبيعي در مقابل هر نوع تهديد و يا فرايندي آگاه كننده و اخطاري به فرد درباره ي يك

خطر يا موقعيت ضربه آميز است .اضطراب ريشه اش دروني و رواني است و در مراحل رشد شخصيت پديدار مي شود. همان گونه كه ذكر شد پاسخي براي تهديد پي ناشناخته و نامشخص و داراي جنبه ي تعارضي و غالباً مزمن است .در تعديل اضطراب عوامل بسياري از جمله نحوه ي نگرش يا بازخورد فرد، باورهاي قلبي، ارزش ها و اعتقادات ديني و تربيت خانوادگي و اجتماعي تاثير دارد.اضطراب اجتماعياضطراب اجتماعي نتيجه اي است از احتمال وقوع يا وقوع نوعي ارزيابي شخصي در موقعيت هاي مختلف اجتماعي. شخصي كه دچار اضطراب اجتماعي است، تصور مي كند در هر موقعيت يا شرايط اجتماعي فرد يا افرادي به محض مواجه شدن با او رفتار و شخصيتش را مورد نقادي و ارزيابي قرار خواهند داد و يا ممكن است طوري رفتار كند كه مورد تحقير ديگران واقع شود و در فشار و مخمصه قرار گيرد.افرادي كه به طور غير عادي دچار ترس يا اضطراب اجتماعي هستند ، كمترين تمايلي براي حضور در موقعيت هاي اجتماعي و ارتباط با ديگران ندارند ، چرا كه همه موقعيت هاي اجتماعي و تعامل بين فردي را صحنه هاي ارزيابي و انتقاد تلقي مي كنند . اضطراب اجتماعي درشرايط زير مشاهده مي شود:1 – ترس از عدم تاييد يا انتقاد توسط ديگران .2 – ترس از قرار گرفتن در موقعيتي كه مي بايست مصمم و قاطع جواب داد و يا اظهار نظر كرد.3 – ترس از مقابله كردن با شرايط خاص اجتماعي ، عصبانيت ها و پرخاشگري ها.4 – ترس از مواجه شدن وهم كلامي با جنس مخالف .5 – ترس از ناتواني

در برقراري وحفظ روابط صميمي بين فردي .6 – ترس از بروز جدي تعارض و دوگانگي احساس در خانواده و طرد شدن توسط والدين .7 – ترس از طرد شدن واز دست دادن روابط بين فردي .كم رويي و احساس تنهايي     تنهايي يك واكنش هيجاني است .فردي كه قادر به برقراري ارتباط با ديگران نيست، احساس مي كند كه از دوستان و نزديكان جدا است و به طورقابل ملاحظه اي كمتر از ديگران از روابط اجتماعي بهره مي برد.  كم رويي نوعي ناتواني اجتماعي است و هر كدام  از ما  در يك موقعيت يا شرايط خاص ممكن است احساس كنيم كه تنها هستيم .كم رويي ناتواني و معلوليت فرد در برقراري ارتباط است و" تنهايي "مشكل انسان در اثر فقر ارتباطي است .بايد توجه داشت كه صرف احساس تنهايي به معناي كم رويي يا ناتواني و معلوليت اجتماعي نمي تواند باشد.بنابراين احساس تنهايي ممكن است كاملاَ گذرا و موقتي باشد و فرد دوباره نشاط زندگي و تمايل  به فعاليت اجتماعي را بازيابد. اما هرگاه چنين احساسي به علل گوناگون از جمله  ناكامي هاي مكرر، نگراني و اضطراب شديد، فشارهاي خانوادگي و اجتماعي، برخورد منفي نسبت به رفتار ناخوشايند و واكنش هاي منفي اطرافيان و قطع اميد از پيوندهاي عاطفي عزيزان، تقويت گردد و فرد مبتلا عميقاَ احساس تنهايي كند، نه تنها دچارمعلوليت اجتماعي مي شود، بلكه اضطراب و احساس تنهايي زمينه ي افسردگي جدي را در وي به وجود مي آورد.شيوع كم رويي كم رويي درنزدكودكان ونوجوانان به مراتب بيش ترازبزرگسالان است .بررسي هاي انجام شده حاكي ازآن است كه تمامي افرادكم رودرهمه ي

موقعيت هاوشرايط اجتماعي يكسان، واكنش و رفتار مشابهي از خود نشان نمي دهند و ميزان و درجات احساس كم رويي ايشان كاملاَ متفاوت است . درصدفراواني كم رويي افراددرموقعيت هاوشرايط مختلف                درصدفراواني 1.    حضوردرجمع بزرگي ازافرادغريبه ومقتدروملزم بودن به صحبت وپاسخ دادن به سوال هاي جمع 2.    حضوردرجمع بزرگي ازافرادغريبه3.    مواجه شدن ( هم صحبت شدن )باجنس مخالف4.    حضوردرميان جمعي كه نسبت به فردكم رو،موقعيت تحصيلي واجتماعي برتري دارند5.    حضوردرموقعيت هاي اجتماعي جديد6.    به طوكلي حضوردرموقعيت هاي معمولي اجتماعي جديد7.    حضوردرهرموقعيتي كه بايدمصممانه وقاطعانه نظرداد(جمع دوستان درمدرسه ،محل كار،.....)8.    حضوردرموقعيتي كه فردموردارزيابي وقضاوت ديگران واقع شود9.    حضوردرجمع هاي كوچكي كه فردموردتوجه ديگران است10.    حضوردرجمع گروه هاي كوچك اجتماعي 11.    حضوردرموقعيت هايي كه فدكم روبه كمك احتياج دارد12.    حضوردربين گروه هاي شغلي وكاري13.    گفت وگوي دونفره باهم جنس 14.    حضوردرجمع نزديكان ودوستان صميمي15.    حضوردرخانواده ومحشورشدن بامخاطبان خردسال آشناوصميمي    تاثير كم رويي بر تحول شناختي ،رشد شخصيت و سازش يافتگي اجتماعي پديده ي كم رويي به عنوان يك معلوليت اجتماعي ، چنان چه به موقع تشخيص داده نشود و درمان نگردد ممكن است آثار نامطلوبي به همراه داشته باشد.بعدشناختي در بسياري ازمواقع هوش و استعدادي سرشار در پس ابرهاي تيره ي كم رويي پنهان مي ماند. كم رويي موجب افزايش فوق العاده ي خود توجهي و اشتغال ذهني فرد كم رو نسبت به واكنش هاي خويش مي شود، به گونه اي كه شخص از هرگونه تفكر مولد و خلاق و ارتباط برتر باز مي ماند؛ چرا كه خلاقيت متضمن برخورداري از شخصيتي سالم ، پويا و فعال است .بنابراين كم رويي قدرت تفكرخلاق وخلاقيت فرد

را محدود مي كند.بعدعاطفي – رواني – اجتماعي افراد كم رو غالباَ دچار اضطراب ، افسردگي و احساس تنهايي بوده ، در برقراري و حفظ پيوندهاي عاطفي با مشكل جدي مواجه هستند. كم رويي مانع اصلي رشد مطلوب عاطفي و رواني فرد است .معمولاَ افراد كم رو نسبت به خود همان قضاوتي را ندارند كه ديگران نسبت به آنها دارند. چون خود ارزش يابي نشاني از سازگاري اجتماعي است ، بنابراين خودپنداري ضعيف، بيانگر رشد معيوب شخصيت و پديدآيي عقده ي حقارت است.علل كم رويي     در اين جا به طور خلاصه به اصلي ترين زمينه هاي كم رويي اشاره مي شود.كم رويي ناشي ازترس كم رويي ناشي از ترس عموماَ از سال اول زندگي در نوزاد مشاهده مي شود. در اواسط سال اول زندگي(غالباَ در 6 ماهگي) كمرويي به عنوان يك پديده ي همگاني در همه ي نوزادان و نسبت به غريبه ها ديده مي شود به عبارت ديگر در اين شرايط اضطراب از بيگانه ها وجود كودك را فرا مي گيرد. بعد از  6 ماهگي همراه با افزايش دامنه ي ارتباطات كودك با ديگران ، كم كم  بر تجارب خوشايندوي افزوده مي شود و از هم نشيني با ديگران ، بخصوص آشنايان لذت برده و ترسش فرو مي ريزد و اين حالت مقدمه ي لازم و مطلوبي براي اجتماعي تر شدن كودك است .خانواده و فرزندان كم رومحيط خانواده و تجارب اوليه ي كودك به خصوص در سنين پيش دبستاني و سال هاي آغازين مدرسه اصلي ترين نقش را درشكل گيري شخصيت كودك دارد. در اين دوران الگوهاي رفتاري بزرگسالان ، برنامه هاي

تلويزيون، نحوه و ميزان ارتباطات عاطفي ، كلامي و اجتماعي خردسالان با والدين و بزگسالان خانواده بيشترين تاثير را در رشد مطلوب اجتماعي و يا پديدآيي اضطراب و كم رويي كودكان مي تواند داشته باشد.تك فرزندها و فرزندان اول خانواده كم رويي در ميان فرزندان اول و تك فرزندها بيشتراز سايرفرزندان خانواده ديده مي شود؛ به خصوص زماني كه والدين قادر نباشند زمينه ي تربيت و رشد اجتماعي مطلوب و هماهنگ ايشان را مطابق با نيازهاي عاطفي  و اجتماعي آنان فراهم آورند.والدين انتظارات و توقعات متنوعي از تنها فرزند و يا فرزند اول خود دارند و به دليل همين انتظارات فوق العاده ، اعمال فشارهاي رواني از طرف والدين و آرمان خواهي هاي فراوان ايشان و احساس ناتواني اين قبيل فرزندان در تحقق بخشيدن به خواسته هاي والدين،به تدريج احساس بي كفايتي مي شوندو زمينه ي اضطراب فراگير و كم رويي در شخصيت آنها نمايان مي شود.مدرسه ، تقويت كم رويي يا رشد اجتماعي مدرسه ، به عنوان اولين جايگاه رسمي تجربه ي اجتماعي كودكان ، مي تواند نقش تعيين كننده اي در تقويت كم رويي يا پرورش مهارت هاي اجتماعي آنان ايفاكند. درغالب موارد، رفتار انفعالي و آرام و سكوت مضطربانه ي كودك  كم رو و ناتوان به عنوان يك صفت پسنديده و ويژگي رفتاري مطلوب تلقي نموده، و با تاييد وتشويق هاي خود، به طورمستقيم و غيرمستقيم سعي مي كنند آن را تقويت نمايند. و جاي بسي تاسف و تعجب دارد كه در بسياري از مدارس گاهي بالاترين نمره ي انضباط  از آن معلولين اجتماعي، يعني دانش آموزان كم روست .فشارهاي اجتماعي وكم

رويي علاوه بر خانه و مدرسه، عواملي هم چون محروميت ها و آسيب هاي اجتماعي، ناسازگاري هاي شغلي ، سلطه ها و فشارهاي گروهي ، مقايسه ها و برتري طلبي هاي قومي و نژادي ، تقويت شخصيت انفعالي، ترويج فرهنگ خصومت و خشونت و لجام گسيختگي نفساني در جامعه از ديگر عوامل زمينه ساز اضطراب،  تشديد  كم رويي و رفتارهاي گوشه گيرانه مي تواند باشد.روش هاي درمان  كم رويي اساس درمان كم رويي تغيير درحوزه ي شناختي (شناخت درماني) و تحول در رويه ي زندگي و حيات اجتماعي فرد است ، تغيير در شيوه ي تفكر، يافتن نگرش تازه نسبت به خود و محيط اطراف، برخورداري از قدرت انجام  واكنش هاي نو در برابر اطرافيان و تعامل  بين فردي، تغيير در باورها و نظام ارزش هايي كه كم رويي را تقويت مي كند و سرانجام  دستيابي به كانون اصلي اضطراب در فرد كم رو، تقويت انگيزه و افزايش مهارت هاي اجتماعي و توانايي هاي تحصيلي، شغلي و حرفه اي، اصلي ترين روش درمان كم رويي است. تقويت خودپنداري مثبت و خودباوري دوباره   از مهم ترين روش هاي درمان كم رويي ، توجه دادن فرد كم رو به قدرت تفكر، نحوه ي نگرش و بازخورد وي نسبت به پديده هاي مختلف و ايجاد آمادگي لازم دروني براي ايجاد تغييرات مثبت در حوزه ي شناختي اش مي باشد. كم رويي يك رفتاراست، رفتاري نامطلوب. هررفتاري قابل تغييراست، اما بايد توجه داشت كه هرروشي، به وسيله ي هر كسي و در هر شرايطي ممكن است موثر واقع نشود.خانواده وتربيت اجتماعي در تربيت اجتماعي و پرورش مهارت هاي ارتباطي

كودكان و نوجوانان، پيشگيري از معلوليت اجتماعي آنها و درمان كم رويي ، بيشترين مسئوليت ها برعهده ي الگوهاي رفتاري بزرگسال است .بنابراين پدران و مادران و نزديكان كودكان و نوجوانا، به مثابه محبوب ترين و موثرترين الگوهاي رفتاري در تعليم و تقويت مهارت هاي اجتماعي و يا پديدآيي كم رويي در آنها به طورجدي سهيم هستند؛ چرا كه بچه ها به طورمستقيم از الگوهاي رفتاري بزرگسال در موقعيت هاي مختلف خانوادگي و نقش آفريني هاي اجتماعي ياد مي گيرند و با آنها همانندسازي مي كنند.توجه ويژه به فرزندان بزرگ خانواده و تكريم شخصيت آنها درگفت و شنودها، اظهارنظرها و تصميم گيري هاي خانوادگي بسيارحايز اهميت است .هنردرماني مشاهده ي برخي از برنامه هاي نمايشي (برنامه هاي سينمايي و تلويزيوني، تاتر، نمايش عروسكي و...) كه در آن كودك يا نوجوان كم رو نقش اصلي را عهده دار است و با تغييرنگرش، برانگيختگي رواني و تقويت اراده و خودباوري، به تدريج در گروه ها و عرصه هاي مختلف اجتماعي،  مشاركتي فعال پيدا مي كند.هم چنين تشويق كودك يا نوجوان كم رو براي مشاركت در برنامه هاي نمايشي در مراكز پيش دبستاني و مدارس و ايفاي نقش هاي موثر به گونه اي كه فشاررواني چنداني متوجه او نباشد، روش مناسبي براي كاهش اضطراب اجتماعي و درمان كم رويي خواهد بود.فعاليت هاي اجتماعي و بازي هاي گروهي ترغيب كودكان و نوجوانان كم رو براي مشاركت در فعاليت هاي مختلف دسته جمعي و بازي هاي گروهي مي تواند تاثير بسيار زيادي دركاهش اضطراب و افزايش مهارت اجتماعي يشان داشته باشد. واضح است كه ترغيب و تشويق كودكان كم رو

براي شركت فعال در برنامه هاي گروهي نظير تهيه ي كاردستي مشترك، آماده كردن پوستر يا روزنامه ي ديواري، مطالعه  و مسابقه علمي، قصه گويي و داستان سرايي، اجراي برنامه ي نمايشي، شركت در گروه سرود، ورزش ها و بازي هاي چند نفره، فعاليت هاي عمراني، فرهنگي و....توجه به نقطه ي قوت و ويژگي مثبت و قابل تاييد و تشويق و سوق دادن وي به طرف فعاليت هاي جمعي، به نحوي كه كودك يا نوجوان قادر مي شود در اولين تجارب گروهي خود از ويژگي مثبت و مهارت برتر خود بهره گيرد و با تاثير توفيق نسبي در گروه و جلب تاييد ايشان، احساس خودپنداري و خودارزش مندي تقويت مي شود.افزايش خودآگاهي ، تقويت خودپنداري مثبت و كاهش كم رويي بدون شك شما مي توانيد خود را تغييردهيد به شرط آن كه بر اين باور باشيد كه توان انجام اين كار را داريد. شما بايد تصور و برداشت مثبتي از خود داشته باشيد و ماهيت كم رويي خودتان را مورد ارزيابي و تحليل و تفسير قراردهيد و با تقويت خودپنداري مثبت، نه تنها خودتان را تغيير دهيد و كمرويي تان را برطرف كنيد، بلكه در درمان كم رويي افراد ديگر نيز نقش مهمي راعهده دار شويد و به آن ها كمك كنيد كه خودشان را تغييردهند و بركم رويي غالب شوند.موثرترين گام هاي عملي در تقويت اعتماد به نفس و غلبه بر كم رويي كمرويي رفتاري آموختني است و همه كودكان، نوجوانان و بزرگسالاني كه از كمرويي رنج برده يا اينكه از نظر ديگران كمرويي قابل توجهي دارند، اعم از زن و مرد، در هر

موقعيت و شرايط رواني و اجتماعي و اقتصادي كه باشند، مي توانند با توكل به خداوند عليم و حكيم و قدير و نيز اعتماد به نفس و اراده قوي بر كم رويي خود غالب آيند.براي غلبه بر كمرويي و زدودن نگراني و اضطراب اجتماعي بايد«كاري»انجام داد، فردا و فرداها دير است. از همين امروز مي بايست با برنامه اي جامع و معين كار درمانگري را شروع كرد. مايه اين كار توكل و جديت و اراده و خودباوري است. در انجام اين مهم بزرگترهاي خانواده به كوچكترهاي كمرو كمك خواهند نمود و بزرگترهاي كمرو ضمن برخورداري از بعضي مساعدتها و حمايتهاي رواني ديگران، بيشترين مسؤوليت را خودشان عهده دار بوده و بدون اينكه منتظر قطره شفابخش، يا درمان فوري و ناگهاني از جايي باشند، با جديت و قاطعيت و پشتكار امر درمانگري كارآمد را آغاز مي كنند:1- با دقت تمام و به طور واقع بينانه و منصفانه نقاط قوت و ضعف خود را بازشناسي نموده و اهداف معقولي براي زندگي پرتحرك و پويا و مولد خود در نظر بگيريد.2- براساس نقاط مثبت ويژگيهاي شخصيتي و ارزشي كه براي خود و هدفها و خواسته هاي خود قائليد تصميم بگيرد، و برنامه خود را از همان جا شروع كنيد.-3 مروري بر زندگي گذشته خود بنماييد و وضعيت گذشته خود را كاملا مشخص كنيد.ابتدا سعي كنيد ذهنتان را از تجارب و خاطرات ناخوشايند در روابط شخصي و ناكاميهاي ارتباطات اجتماعي پاك نماييد و در عوض تلاش كنيد تا تجارب موفق خود را در خانه و مدرسه، كوچه و خيابان و محل كار و در برخورد با ديگران مجددا با خودتان مرور كرده و آنها را به

خاطر بسپاريد.4 -احساسات آزاردهنده و بازدارنده را از خودتان دور كنيد، احساس خجالت، احساس شرمندگي، احساس عجز، احساس حقارت، احساس بي كفايتي، احساس اجتماع گريزي، احساس تعارض، احساس ستيز و خصومت و...آفات رشد مطلوب عاطفي و تعالي شخصيت هستند. -5جنبه هاي مختلف شخصيت و مجموعه رفتار خود را از نظر زيستي (جسماني)، ذهني، اجتماعي، اقتصادي و سياسي مورد بررسي قرار دهيد.مطمئن باشيد كه شما دچار نقيصه شخصيتي نيستيد.بر سلامتي كامل شخصيت خود اطمينان حاصل نماييد. -6به خاطر بياوريد و مطمئن باشيد كه هميشه براي غلبه بر يك مشكل يا حالت و احساس ناخوشايند راههاي متعددي وجود دارد.هرگز در اينكه مي توانيد بر كمرويي خود غلبه كنيد ترديدي نداشته باشيد و همچنان به روشها و راه حلهاي مؤثر بينديشيد و تحمل كنيد. -7هرگز خود را مورد سرزنش و شماتت قرار ندهيد و هيچ گونه احساس و نگرش منفي نسبت به شخصيت خود نداشته باشيد.زيرا كه وجود احساسات منفي و مزاحم مانع اضطراب زدايي و تقويت اعتماد به نفس و غلبه بر حالت كمرويي خواهد بود. -8اجازه ندهيد كه ديگران از كمرويي شما سوء استفاده كرده با جسارت زياد و احساس خودبرتري از شما انتقاد بيجا كنند، بديهي است هميشه نظرات دلسوزانه و انتقادهاي منطقي و سازنده ديگران را پذيرا خواهيد بود. -9به خاطر داشته باشيد كه بعضي اوقات شكست ها و ناكاميها خود بركت بوده و انسان با كوله باري از تجارب حاصله اهداف و برنامه هاي زندگي خود را مورد بازنگري قرار مي دهد و با انتخاب روّيه نوين و حركت تازه توفيقات بيشتري را كسب مي نمايد. -10سعي كنيد در برابر افراد، شرايط و موقعيت هايي كه شما را با فشار رواني مواجه مي كنند و مستقيم يا

غير مستقيم احساس بي كفايتي را به شما القاء مي نمايند ايستادگي و مقابله نماييد.اگر مي توانيد با اراده اي قوي بايد در بازخوردها و نگرشهاي افراد نقّاد، با شرايط و موقعيت تنش زدايي كه در آن قرار مي گيريد با قدرت كلام و رفتار مطمئن و مطلوب اجتماعي تغييراتي ايجاد نماييد، يا به روش فعال ديگري بينديشيد و راه حلّ تازه اي را انتخاب كنيد. -11بخشي از اوقات خود را براي استراحت و تفكر و تنش زدايي و تمرين آرامش رواني -عضلاني اختصاص دهيد.رهايي از نگراني ها و تنش هاي رواني براي شما امري لازم و ضروري است. -12سعي كنيد در برقراري ارتباط با ديگران ابتكار عمل را به دست بگيريد. چيزي بدهيد يا مطالعه كنيد(مثلا شيريني و ميوه تعارف كنيد و قلمي و تقويمي هديه كنيد، سؤالي بپرسيد يا كتاب و مجله اي را به امانت بخواهيد و.... -13كوشش كنيد كه بيش از حد گرفتار آداب و رسوم و تعارف و تكلف نباشيد. به عبارت ديگر خيلي مراقب نهاد خود نباشيد، خيلي راحت و ساده و بي تكلف با ديگران ارتباط برقرار كنيد. ضمن حفظ نظافت و سادگي و آراستگي، چندان در پي مد و لباس و پوشش فوق العاده و ظاهرآرايي و استفاده از لغات و كلمات و جملات ويژه در ارتباطات اجتماعي نباشيد. -14براي برخورداري از يك زندگي پربركت و پويا اهداف كوتاه مدت و دراز مدتي را براي خود تعيين نماييد.با مشورت اهل خانه و صاحب نظران، روشهاي واقع بينانه اي را براي نيل به اهداف خود انتخاب كنيد. -15يادتان باشد كه خالق متعال شما را با شخصيتي كاملا منحصر به فرد آفريده است  .ارزش وجودي شما با همه انسانها برابر است  ،

همه تجارب تاريخ حيات انسانها هديه شما شده است. شما شي ء نيستيد، گل نيستيد كه زود پژمرده شويد و آسيب ببينيد. والاترين ارزشها و قابليتها در نهاد شما به وديعه گذاشته شده است.به خود آييد، بينديشيد و برخيزيد و زندگي تازه اي را آغاز نماييد. سعي كنيد از همين امروز با ابتكار عمل و براي اولين بار با ديگران صحبت كنيد. اين بار خودتان آغازگر صحبت باشيد، انجام اين كار خيلي سخت نيست، لااقل مي توانيد:الف.به اطلاعات«118»تلفن زده و شماره تلفن دوست يا طبيبي را بپرسيد.ب.به اداره شهرداري، فروشگاه، رستوران، يا مدرسه اي زنگ زده و ساعات كار آنها را جويا شويد.به فرودگاه زنگ زده و ساعت پرواز هواپيما را به شهر مورد نظر سؤال كنيد.ج.به روابط عمومي صدا و سيما زنگ زده و نظرتان را نسبت به يكي از برنامه هاي راديويي يا تلويزيوني بگوييد.د.به كتابخانه عمومي شهر يا يكي از ناشران معروف كتاب زنگ زده و سراغ كتابي را بگيريد.ه.سعي كنيد هميشه با ظاهري ساده و آراسته تقّدم در سلام داشته باشيد و با افراد غريبه در مسجد، اتوبوس، قطار، هواپيما، اتاق انتظار دكتر، مغازه، بانك، كتابخانه و پارك صحبت كنيد و در برقراري ارتباط و شروع صحبت با ديگران، با ادب و كلمات و رفتار مطلوب اجتماعي پيش قدم باشيد.و.با اشخاص مختلف، كوچك و بزرگ، آشنا و غريبه، وقت ملاقات بگذاريد و نشستي داشته باشيد.سعي كنيد براي هر ملاقات و جلسه چيزي براي گفتن يا نشان دادن داشته باشيد، مثلا مي توانيد براي اين كار: -1كتاب جديد و مجله بخوانيد و اطلاعات خود را بيشتر كنيد. -2در امور سياسي و اقتصادي جامعه، معلومات بيشتري كسب نماييد. -3خاطرات و

تجارب جالب خود را مرور نموده و براي بازگويي آماده داشته باشيد. -4از دوران كمرويي و تجاربي كه با آن مواجه بوده ايد سخن بگوييد.ز.بعضي اوقات قرار گرفتن فرد كمرو در يك موقعيت اجتماعي ويژه، به گونه اي كه افراد ديگر حرف تازه اي نداشته و فرصت چنداني براي مطرح شدن نداشته باشند و فرد كمرو با برخورداري از قابليت ممتاز و اطلاعات بيشتر و حرفهاي جديد براي گفتن، مركز اصلي توجه باشد، با انگيزه بيشتر سخن مي گويد و اعتماد به نفس بيشتري مي يابد. به صحبت هاي وي گوش كنيد. عند اللزوم سؤال كنيد، پيرامون صحبت ها و اظهارات گوينده اظهارنظر كرده و توضيح بيشتري بخواهيد.ط.سعي كنيد در تمام كردن جلسه يا نشست و مذاكره و گفتگوي في مابين نقش فعالي داشته و در خداحافظي هم پيش قدم باشيد.ي.بالاخره اينك كه به ياري حق توانسته ايد بر اضطراب اجتماعي و كمرويي خود غالب آييد و از زندگي نسبتا فعال و رضايتبخشي برخوردار شويد، سعي كنيد به ساير افراد كمرو، بخصوص اعضاي محترم خانواده و اهل فاميل و دوستان بيشتر كمك نماييد.پايان

همه چيز با خدا ممكن است

(قانونمندي طبيعت) نوشته : سيد مجتبي حورايي

مقدمه: حضور در طبيعت قانونمند:  اساس صحبت قا نو نمندي طبيعت قوانيني است كه بر زندگي ما جاري است.خداوند مهربان وقتي هستي راآفريد، يك سري قوانين برابر آن حاكم ساخت كه تحت عنوان سنت هاي الهي يا قانونمندي طبيعت از آن ياد مي شود. اگر كسي مي خواهد در زندگي موفق باشد مسلما لازمه ي آن اين است كه قوانين طبيعت را بشناسد وبا پيروي از اين قوانين ،حمايت طبيعت و كائنات را برانگيزاند.متأسفانه از آنجا كه انسان اشرف مخلوقات است وتسلطي بر طبيعت در خود

احساس مي كند، خود را از آن جدا مي بيند در حالي كه اگر چه انسان برترين آفريدگان ودر حقيقت اوج آفرينش الهي است وخداوند  مهربان اورا بر ساير آفريده ها تسلط بخشيده اما هنوز جزئي از طبيت است.درواقع مي توان گفت با اينكه انسان در رأس هرم مخلوقات قرار دارد در هر حال جزئي از اين هرم است و عنصري ازيك مجموعه است كه بايد قوانين حاكم برآن را اجرا كند.اگر اجرا كند حمايت وپاداش مجموعه رامي بيند واگر سربيچي كند لطمه مي خورد.طبيعت هم همين گونه است . اگر قوانين حاكم بر آن رابشناسيم وبه ان احترام بگذاريم وعمل كنيم حتما از سوي آن حمايت مي شويم و اگر برخلاف  قوانين عمل كنيم حتما با مشكلات جدي روبرو مي شويم.بحث قانونمندي طبيعت بحث درباره قوانيني است كه نظام آفرينش الهي بر آن استوار شده. مي خواهيم ببينيم كه چطور مي توانيم از اين قوانين در جهت حمايت از خود بهره ببريم تا جايي كه رخداد هاي طبيعي هم موافق حركت وبرنامه هاي ما باشند.در جزوه پيش رو بر آن شديم كه به يازده قانون مسلم طبيعت به صورت مختصر و در حد حوصله بپردازيم. قانون اولقانون خالي شدن (خلاء )اولين قانو ن ، قانون خلاء است. اين قانون مي گويد :هميشه خلاء باعث جذب مي شود.چيزي كه باعث جذب مي شود فقط خلاء است. هرچه خلاء بيشتر باشد، جذب بيشتر است.شما مسلما مي دانيد كه قدرت گردباد خيلي  بيشتر از باد است. گردباد مجموعه اي از بادهاي بسيار شديد وقدرتمند است كه همه چيز را به داخل خود مي كشد اما گردباد اين

قدرت جذب فوق العاده رااز كجا دارد؟ حدستان درست است، علت جذب فوق العاده گردباد ، خلاء درون  آن است. گردباد حركت دارد اما داخلش خالي است وهمه اين جذب ها وكششها را از آن«درون خالي» دارد.انسان هم بايد مانند گردباد باشد. اگر بخواهيد موهبت هاي الهي را جذب كنيد و برنامه ريزي ها،تلاشهاي جسمي، تلقين ها، تجسمات وتلاشهاي ذهني تان نتيجه دهد،اگر مي خواهيد نيايشها ودعاهايتان اجابت شود، اول بايد جا باز كنيد ودرون را خالي كنيد. اين خالي درون درهمه ابعاد انساني قابل بررسي است. خلاء ذهني وخلاء دل اولين خلاء است كه بايد ايجاد كنيد،اول بايد ذهن ودلتان را خالي كنيد.ازچه؟ از هرآنچه بيهوده درآن جاي دارد، هرآنچه وجودش زيانباراست يا سودي ندارد، ازكينه ها، نفرتها،انتقام، حسادت، حسرت، يأس ونااميدي،سوءظن بدخواهي وكج انديشي وخلاصه همه آن چيزهايي كه ذهن ودل خالي ما را بي سبب پركرده اند.اما چگونه مي توان اين خالي را ايجاد كرد؟1- بخشيد ن:يكي از راههاي ايجاد اين خلاء بخشودن ديگران است. گاهي اوقات ما فكر مي كنيم با بخشودن ديگران احيانا به كسي لطف كرده ايم، اما ابدا چنين نيست.بخشيدن اول از همه لطفي است كه ما در حق خود مي كنيم تا ميدان ذهني مان خالي شود.درنهج الفصاحه 36 حديث درباره عفو وبخشش آمده است. حديث 704 نهج الفصاحه درباره اهميت فوق العاده بخشا يش است.ان الله تعا لي عفووا يحب العفو خداوند بخشا ينده است وبخشا يش را دوست دارد.     سدر اهميت اين موضوع همين بس كه از هزارو يك نعمتي كه خداوند مهربانمان دارد اول از همه بخشنده بودن او تأكيد شده است."بسم الله الرحمن

الرحيم"،به نام خداوند «بخشنده» مهربان .2-خالي تر:گاهي اوقات نه تنها بايد ذهنمان را از كينه و نفرت وساير چيزهاي بد پا ك وخالي كنيم بلكه بايد از چيزهاي مثبت هم خالي  شويم تا امكان جذب بيشتري داشته باشيم .فرض كنيد شما دانش، اطلاعات وتجربيات مفيدي براي ديگران داريد.انتقا ل اين اطلاعا ت به ديگران نيز به نوبه خود ايجاد خلاء ميكند وشمارا براي جذب اطلاعات بيشتر مهيا مي سازد.3-خالي زبا ن:ايجاد خلاء در زبان يعني نگاه داشتن زبان از آنچه بيهوده ، مضرو يا زيا ن بار است.سكوت يك خلاء دروني است .هرچه انسان بيشتر حرف مي زند امكان جذ ب موهبت ها را كمتروكمتر مي كند.افرادي كه زياد حرف مي زنند، دروغ مي گويند، تهمت مي زنند، غيبت مي كنند و… با اين كار ميدان اطراف خود را پرازچيزهاي بيهوده ومضر مي كنند.حضرت محمد (ص) درحديث976 نهج الفصاحه مي فرمايند:اول العبادة الصمت"نخستين مرحله عبادت خاموشي است"4-خالي شكم :وقتي زياد غذا مي خوريد حجم عمده اي از انرژي ذهني وجسمي شما صرف هضم وجذب غذا مي شود وامكان فرستادن انرژي مثبت براي تحقق آرزوها وهدفهايتان كم مي شود.به قول سعدي :ا ندرون از طعام خالي دار           تا درآن نور معرفت بيني5-خالي از گناه :يكي از مهم ترين كارها براي ايجاد خلاء، خالي شدن از گناه است .پيامبر اكرم (ص)مي فرمايند:"دعاي شما مستجاب نمي شود مگر از گناه خالي شويد."اساسا اصل ايجاد خلاء ازگناه ندامت وپشيماني است. گناه يعني سرپيچي از سنت الهي. يعني استفاده نادرست از يك نعمت. اگرچنين كرده ايد ، در خلوت نزد خدايتان اعتراف كنيد.امام باقر(ع) مي فرمايند: خداوند ازانسان دو چيز

مي خواهد:يكي اعتراف به نعمت تا بيفزايد ويكي اقرار به گناه تا ببخشايد .اگرازخدايتان چيزي مي خواهيد اما اجابت نمي شود يكي از علت هايش همين نداشتن خلاء است. ازخودتان بپرسيد چه نيت يا عمل ناپاكي در درون وبيرون من است كه بايد ازآن بري و پاك شوم . مطمئن باشيد به ميزان خلايي كه ايجاد مي كنيد جذب مي كنيد، به ميزان اين خلاء انرژي پتانسيل و دروني تا ن را براي جذب موهبت هاي الهي افزون مي كنيد.6-رهايي :گاهي اوقات به يك هدف وابسته مي شويد .وابستگي به يك هدف هم موجب امتلاء وپري است واين ما نع خلاء است.كسي كه مطمئن است دعايش اجابت مي شود وبه وعده الهي ايمان دارد وقتي دعايش راكرد درمسير تلاش آن را به خدا مي سپارد.اين رها كردن به نوبه خود بخشي از ايجاد خلاء است. قانون دومقانون جريان وحركتهرذره اي دراين هستي يك جريا ني دارد.يك هدفي دارد. ماذره ايستا نداريم. ذره ساكن نداريم.اين جريان وحركت طبيعت براي ما پيام دارد. پيامش اين است كه ما هم جريان داشته باشيم.جريان باد، جريان باران وهمۀ جريانهاي طبيعت براي ما پيام دارند.حتي جريانهاي داخل بدن ما.بدن ما سه جريان دارد:جريان خون،جريان تنفس وجريان لنف.ايستايي در هر كدام از اين سه جريان ،مرگ راباعث مي شود.خوب نگاه كنيد ببينيد كدام بخش زندگي شما جريان ندارد،حركت ندارد.هر قسمت از وجود شما كه جريان ندارد را بايد جريان بدهيد.جريان ، عين زندگي است.آب تا وقتي جريان دارد زلال وشفاف است وحيات وزندگي مي بخشد. اما وقتي كه ايستاد ودرگودالي جمع شد، راكد وساكن ماند،گند مي زند، فاسد مي شود وغيراستفاده

مي شود.همين الان به زندگي خود نگاه كنيد ، ببينيد در كدام قسمت ها راكد است آن قسمت را به جريان بياندازيد.ثروت يكي از چيز هايي است كه امكان سكون ودر نتيجه فساد آن وجود دارد.در اين باره احاديث زيادي وجود دارد.پيامبر اكرم  (ص) در اين خصوص مي فرمايند:"ثروت فراوان از نعمت هاي خدا است"  همچين ايشان فرموده اند :"خداوند بنده ي پرهيزكار ثروتمند مهربان را دوست دارد" بطور كلي در نهج  الفصاحه 13 حديث در باره ي ثروت و4حديث درباره ي ثروتمند وجود دارد.اما احاديث فراواني را داريم كه مال اندوزي را عملي نكوهيده مي دانند.حضرت علي(ع) مي فرمايند"هرجا كه ديديد كاخي بناشده بدانيد ظلمي در آنجا انجام شده" چرا كه بنا كردن كاخ يعني اندوختن مال وراكت كردن آن. ثروت بايد جاري باشد تازنده وسالم بماند وزندگي ببخشد.جاري شويد وحركت دهيد.انرژي جسمي تان را،ذهن خلاق تان را ،سرمايه تان را ودانش تان راقانون سومقانون نظمهمه هستي ما منظم است.حتي در بي نظمي هايي كه مي بينيم نظم نهفته اي وجود دارد.اين جريان منظم هستي حتما براي ما پيامي دارد.حتي خسوف وكسوف هم نظم دارند.به شما مي گويند در فلان شهر،فلان سال،فلان روز، فلان ساعت، فلان ثانيه كسوف رخ مي دهد.به راستي پيام اين نظم چيست؟نظم هستي به ما مي گويد كه ماهم بعنوان عنصري از هستي بايد نظم داشته باشيم تا با جريان هستي هماهنگ شويم.پس همه چيز وقتي درمسير طبيعي وسلامت خود قراردارد كه نظم داشته باشد.مشكلاتي كه در زندگي ما به وجود مي آيد به دليل اختلال در نظمي است كه در يك قسمت اززندگي ما به وجود آمده است."جيم ران

"درصفحه ي سوم كتاب "به سوي كاميابي نوشته ي انتوني رابينز" مينويسد:" همه ي تلاش ها پاداش دارند اما تلاش هاي منظم پاداش مضاعف دارند "دربيان اهمييت مسأله ي نظم همين بس كه حضرت علي (ع) درآخرين لحظات شهادت                      مي فرمايند" شماراسفارش مي كنم به اصل پرهيزكاري ونظم "قانون چهارمقانون بارشقانون چهارم قانون بارش است .متاسفانه واژه " صدقه " در فرهنگ ايراني به درستي جا نيفتاده است.اين واژه معاني گسترده اي دارد كه خيلي ها به اشتباه فكر مي كنند كه صدقه يعني به يك فرد فقير يا تهيدست كمك كردن .شايد 0.1 يا 0.01 معناي صدقه اين باشد كه با پول به كسي كمك كنيم.گاهي اوقات كمك مالي به يك نفر كمترين كاري است كه مي توانيم برايش انجام دهيم.82 حديث از نهج الفصاحه پيامبر اعظم (ص) به موضوع صدقه پرداخته است . در حديث دوازدهم آمده است : " صدقه را از خويشتن آغاز كن ؛ اگر چيزي فزون آمد به كسان خود ده، اگر از كسان تو چيزي فزون آمد به خويشان ده واگر از خويشان نيز چيزي فزون آمد به ديگران ده وهمچنين صدقه را از همسر خويش آغاز كن".در حديث چهارصد ويكم بهترين صدقه ها آن معرفي مي شود كه مسلمان دانشي بياموزد وبه مسلمان ديگر تعليم دهد.در حديث چهارصدو هفتم بهترين اقسام صدقه آن است كه ميان دو كس را اصلاح كنيم .در جاي ديگر بهترين صدقه ها صدقه اي است كه توسط زبان وشفاعتي كه به وسيله آن اسيري را آزاد سازيم واز ريختن خون كسي جلوگيري كنيم بيان شده است .مي بينيد صدقه چه معناي عظيم

و وسيعي دارد؟بياييد صدقه را به همان وسعتي كه دارد درك كنيم.بياييد صدقه را" بارش " معنا كنيم .بارش كنيد! مهرتان را بارش كنيد ، عشقتان را بارش كنيد، فكر مثبت وسازنده تان را بارش كنيد ودر مجموع تلاش كنيد تمام خوبي هاي درونتان را به محيط پيرامون خود بارش كنيد.شايد همسايه شما به كمك مادي شما نيازي نداشته باشد اما نمره ي فيزيك پسرش 12باشد واين در حالي است كه شما توانايي علمي تان بالا است و مي توانيد به او كمك كنيد وبارش خوبي هايتان را نثار او كنيد .هرگونه جمع آوري ضد بخشش است. ازطبيعت الهام بگيريد. زمين به آسمان مي بخشد ،آسمان به زمين . شته به مورچه مي بخشد ، مورچه به شته .اين مضايقه بخشيدن قانون طبيعت است . خورشيد چندين سال است كه به شما مي تابد بدون اينكه هيچ تمنايي ازشما داشته باشد .بارش يعني اينكه شما ببخشيد. چيزي رانگه نداريد. پول ،دانش، كتاب،سخن خوب ، فكر ناب وخلاصه هر چه كه داريد . بارش به كي و كجاشايد سوالي كه برايتان پيش آمده اين است كه صدقه را به چه كسي يا كساني بدهيم. مابا نقل روايتي از پيامبر اكرم (ص) هم به پاداش الهي بارش اشاره اي داريم و هم از جايگاه آن سخن مي گوييم.پيامبر اكرم (ص) از فرشته وحي پرسيدند : پاداش صدقه (بارش) چقدر است ؟او گفت : صدقه 5نوع است كه پاداش آن هم متفاوت است .صدقه نوع اول پاداشش يك به ده است  وآن اين است كه به ادم صحيح وسالم دهند.صدقه نوع دوم پاداشش يك به هفتاد است وآن

اين است كه به انسان زمين گير وناتوان دهند .صدقه نوع سوم  پاداشش يك به هفتصد است وآن اين است كه به پدر ومادر دهند.صدقه نوع چهارمپاداشش يك به هفتاد هزار است وآن بارش به اموات ومردگان است. صدقه نوع پنجم صدقه به طالب علم است كه پاداشش يك به صد هزاراست .(صد هزار برابر پاداش براي شما كه هزينه تحصيل كسي را فراهم مي كنيد)از همين امروز فكر كنيد چه چيزي را بايد بارش كنيد.مهرتان را،عشق تان را،پول تان را،دانش تان را،وقتت تان راو...قانون پنجمقانون پاكيپاكي ، اساس جذب همه ي موهبت هاست.موهبت ها هميشه جذب پاكي مي شوند وبه نسبت پاكي كه در خود ايجاد مي كنيد،لايق جذب موهبت ها مي شويد.ببينيد طبيعت، سرشار از پاكي است.برگ درختها كه كثيف و غبار آلود مي شود،باران مي آيد.باران،آلودگي ها را مي شويد.نور خورشيد،آب روي برگها را خشك مي كند وبرگهاي درختان را پاكيزه مي مانند.طبيعت، مدام خودراپاكيزه مي كندوآلودگي ها را از خود دور مي كند.حديث داريم از پيامبر اكرم (ص) كه شستن دست ها قبل وبعد از غذا روزي را زياد مي كند .حديث داريم كه در هر خانه اي كه عنكبوت باشد در آن خانه فقر هست.عنكبوت نماد آلودگي است.بايدقانون پاكي را ياد بگيريم.بايد پاكي را از ذهنمان آغاز كنيم.ذهن خودراپاك كنيد.قانون پاكي به نوعي با قانون خلآ در ارتباط است.ذهن خودراپاك كنيم از نفرينها،نفرتها،كينه هاونبخشيدن ها.شايد يك نيت ناپاك،يك نيت آلودهدر ذهن ودل شما مانع جذب موهبت هاي الهي شود.بعد از پاكيزگي ذهن ودل ،نوبت پاكيزگي محيط،لباس وبدنمان است.حديث داريم كه :((آب وجارو كردن جلوي خانه ، روزي رازياد مي كند.))

((ماندن خاكروبه در خانه ونشستن ظرف هاي كثيف شب وباقي ماندن آنها تا صبح مانع استجابت دعا و جذب موهبت ها مي شود))اگر زبانتن آلوده است به دروغ ،تهمت و... زبانتان مانع جذب موهبت است.حديث داريم كه فحش دادن روزي را كم مي كند و دروغ گفتن مانع روزي است.البته لازم است يادآوري كنيم كه شما كساني را بشناسيد كه دروغ مي گويند،ناسزا مي گويند و قانون مندي طبيعت را رعايت نمي كنند.اما وضع مالي خوبي دارند.يادتان باشد كه "روزي" فرا تر از توانگري مالي است.روزي آرامش اين لحضه شماست، فرصت هايي است كه به دست مي آوريد ،دوستان خوب،فرزند خوب و... همه ي اين ها روزي محسوب مي شوند.خوردن و آشاميدن آنچه كه از ديدگاه الهي حلال و پاك است به پاكيزگي درون و گرايش فطري خدا جويي و حقيقت جويي ما كمك مي كند و برعكس آن نيز بر فطرت و سرشت ما اثر نا مطلوب مي گذارد و ميل و گرايش ما را به سپاس و كرنش الهي كم مي كند.قانون پاكي را گسترده ببينيد و گسترده زندگي كنيد.قانون ششمقانون سحر خيزيازسحر خيزي طبيعت پيام بگيريم.ثابت شده است كه فتو سنتز گياهان با سپيده دم شروع مي شود و چرخه تاريكي متوقف مي شود و گياه چرخه نوري خود را آغاز مي كند.صادقانه از خود بپرسيد فتو سنتز شما از چه ساعتي شروع مي شود؟در اينجا براي بيان اهميت موضوع به نقلدو حديث از حضرت محمد (ص) مي پردازيم." سحر خيز باشيد زيرا سحر خيزي مايه بركت است" و " خواب صبحگاهي مانع روزي است"حالااز يك ديد گاه ديگر به سحر خيزي

نگاه مي كنيم :از زمان مغرب يعني زماني كه آفتاب غروب مي كند وشب فرا مي رسد و بيشتر و بيشتر همه جا را در خود فرو مي برد . انرژي كيهاني بيشتر مي شود. اين ثابت شده است .انرژي هستي افزون مي شودطبيعت بسيار آرام مي گيرد و ماهم بايد آرام بگيريم كه در قرآن آمده است"ماشب را مايه آرامش شما قرارداديم"به همين خاطر است كه شب هنگامي كه انرژي هسته اي سرشار است خواب به شما آرامش بيشتري مي دهد.درشب همه ي عوامل انرژي بخش وجود دارد.اين خوابيدن در اوج انرژي موجب شارژعصبي ومغناطيسي ما مي شود.روند افزايش انرژي كاينات از اذان مغرب شروع مي شود وهمين طور تااذان صبح ادامه مي يابد به طوري كه هنگام اذان صبح انرژي هستي به اوج خود مي رسد و ازاذان صبح تا اذان مغرب،به تدريج ازانرژي كا سته مي شود وهرچه طول روز را طي مي كنيم كمترو كمتر مي شود .پس اوج انرژي هاي هستي در لحظات پيش از طلوع است.اذان صبح تاطلوع آفتاب بهترين ومناسب ترين زمان ازديدگاه انرژي هستي وكيهاني است وانرژي جذاب هستي آماده جذب و خلق وايجاد خواسته ها ونيات پاكي دروني شماست.حديث داريم كه"هيچكدام از نمازهاي روزانه تان به اندازه ي نماز صبح موثر نيست.بهترين نماز،نمازصبح است وبهترين زمان براي مراقبه ،صبح است"قانون هفتمقانون جمعهميشه انرژي يك شخص ازانرژي يك گروه كمتراست.ازآنجايي كه انرژي يك جمع بيشتر است،جمع بودن باعث جذب موثرتر هدف مي شود. خداوند جمع رادوست دارد((يدالله مع الجماعه))تمام مراقبه ها وتلقين به نفسها ،زماني موثرتر واقع مي شوند كه در جمع صورت پذيرند.قانون جماعت درمورد عباداتمان

نيز صدق مي كند.عباداتي كه در جمع صورت مي گيرد بسيار بسيار موثرتر و خداپسندانه تر  است.بعنوان مثال ارزش واهمييت نماز جماعت در قياس با نماز انفرادي قابل مقايسه نيست.اينكه مي گويند صلح رحم طول عمر را افزايش مي دهد ممكن است يكي ازدلايلش حضور در جمع باشد.وقتي شنات به ديدار اطرافيان و خويشاوندان خود مي رويد ودر جمع آنها قرار مي گيريد انرژي شما بسيار بسيار بيشتر مي شود درنتيجه سلامتي شما افزوده شده و باعث طول عمر شما مي شود.امام رضا(ع) مي فرمايند:"اگرشما يك چيز راتعهدكنيد كه انجام دهيد من چهار چيز را براي شما ضمانت مي كنم اگرشماتعهدكنيد كه صله رحم را انجام دهيد من ضمانت مي كنم كه طول عمرتان افزايش يابد ، بستگانتان به شما علاقه مند شوند ، وارد بهشت شويد و رزق روزي تان فراوان شود."باهم بودن را بسيار جدي بگيريد ، صله رحم ، مراقبه هاي گروهي را درفضاي مثبت با هم بودن را قانون هشتمقانون هماهنگيبه طبيعت نگاه كنيد.به تمامي هماهنگ است .اگرهماهنگي در طبيعت نبود هيچ سيستمي ارزش خودش رانداشت وسيستم هاي منظم اگر هماهنگي نداشته باشند دچار نوعي بي نظمي واختلال مي شوند.بدن ما مجموعه اي ازسيستم هاي منظم است.سيستم هاي گردش خون،گوارش،تنفس و...همه ي اينها وقتي درست كار ميكنند كه باهم هماهنگ باشند.به هماهنگي هستي نگاه كنيد هماهنگي پراكنش گرده ي گلها باجريان باد وزنبورعسل .پيام هماهنگي موجود در طبيعت براي ما اين است كه انسان نيز بعنوان عنصري از هستي بايد باهستي هماهنگ باشد.يكي ازتعريف هايي كه از موفقييت وجوددارد اين است كه موفقييت يعني پيش برد تمامي جنبه هاي زندگي بطور

هماهنگ.شماابعادگوناگوني داريد بعدجسمي ، بعدمالي، بعدفرهنگي، بعدمعنوي، بعدتفريحي و... كه بايد تمام اين جنبه هارا بايد باهم جلو ببريم.هنرمندانه زيستن يعني تمام ابعاد زندگي را با هم پيش بردن.قانون نهمقانون تنوعطبيعت وهستي ما بسيار متنوع است .اين همه حيوانات وگياهان گوناگون .انواع واقسامموجوداست. حتي تفاوتهاي زيادي در يك گونه ي خاص از موجودات ، بين افرادگوناگون وجود دارد.شكل،رنگ،خصوصيات متفاوت ديگر .حتي در انسانها ،اثرانگشتهيچ دوانساني شبيه يكديگر نيستند.روحياتشان،علايقشان،طرزفكرشان هرگزكاملا مثل هم نيست.تنوع،ضدافسردگي است.تنوع به ما روحيه مي دهد .تنوع،جريان،حركت و نشاط مي دهد.طبيعت اگر پر بركت است،به خاطر تنوع فصول استماچهارفصل داريم .ماهها مختلفند.يك ماه گرم است. يك ماه سرد ويخبندان . يك ماه برگها در مي آيند. يك ماه برگها مي ريزند.اين تنوع هستي براي ما پيام دارد.دراسلام سفر خيلي توصيه شده است. ما حتي حديثي داريم كه مسافرت روزي را زياد مي كند.يكنواختي،كسالت روحي مي آورد.اگرشما به طور مداوم در يك جا بنشينند،انجماد فكري و تعصب فكري به همراه خواهد داشت.وقتي از شهري به شهر ديگر مي رويد ، بر اثر گوناكوني اب و هوا ساختار تنفسي شما مدام عوض مي شود . وقتي نحوه تنفس تغيير كرد نحوه تفكر نيز تغيير مي يابد. هر دو سه سالي يكبار رنگ خانه خود را تغيير دهيد. رنگ آميزي منزل بايد متنوع باشد.تا جايي كه امكان دارد در زندگي تان تنوع ايجاد كنيد.به رنگ ها ، به تنوع رنگ ها دقت كنيد. سه رنگ در طبيعت بسيار زياد است و اين حتما براي ما پيامي دارد. آبي آسمان و دريا حتما براي ما پيام دارد. سبزي طبيعت حتما براي ما پيام دارد .پيام اين است

: زندگي خود را با اين سه رنگ آغشته كنيد.قانون تنوع را در محيط اطراف خود ،در فضا ،در رنگ و غيره رعايت كنيد.متنوع بودن را از طبيعت الهام بگيريد.  قانون دهمقانون كارماقانون كارما،قانون علت ومعلول، قانونتابش و بازتابش و قانون عمل و عكس العمل ناميده مي شود.گفته مي شود كه هر چه مي كنيم ،با هر نيتي كه داريم ، هر عمل از ما ،تابشي است به بيرون كه بازتابشي به درون دارد.ببينيد در طبيعت نور خورشيد به زمين مي خورد . اززمين به چشم شما مي رسد و شما مي توانيد زمين را ببينيد.هر چيزي بازگشتي دارد.در كوه صدا مي زنيد ،صدا به ديوار كوه برخورد مي كند و به سوي شما باز مي گردد.نيت شما به بيرون مي تاباند و عمل به مقداري ضعيف تر ،چون نيت هميشه از عمل قوي تر است .اين اعمال و نيات شما بازتابشي دارند كه حتما به سوي شما باز مي گردد.تمام اعمال و نيات ما به خودمان باز مي گردد،به قولي:"هر چه كني به خود كني ، گر همه نيك و بد كني"و يا"از ماست كه بر ماست"و يا بهتر از همه اين شعر مولانا :"اين جهان كوه است و فعل ما ، صدا "در قرآن كريم آمده است :"فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره" يعني تمام اعمالي كه انجام مي دهيم به خودمان باز مي گردد وبازتابش آنها را در زندگي خود خواهيم ديد.روايتي داريم كه هر گرفتاري ورنج وعذابي كه به شما ميرسد نتيجه ي كردار شماست وبسياري راهم خدا مي بخشد.درروايتي ديگر آمده است كه

"كارماي 3 چيز به انسان بر مي گردد 1.ستم 2.مكر 3.پيمان شكني" اين ها ازآن تابش هايي هستند كه با زتابشان در همين دنيا شامل حال انسان مي شود.همه ي اعمال ونيات مثبت وهمه ي اعمال ونيات منفي  به سوي ما باز مي گردند.پس با نيات واعمال خوب ، از طبيعت ،"خوب" دريافت كنيم.گيرم كه  خلقي را به طريقي فريفتي با دست انتقام طبيعت چه مي كني

ماليه عمومي

ه ، 29 ارديبهشت 1390 ، 06:57

ماليه عموميمولف : دكتر احمد توكلي

خلاصه كتاب : ماليه عمومي- سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت) - چاپ پنجم-  تهيه وتنظيم : عليرضا اژدري-اقتصاد بخش عمومي يا ماليه عمومي: بررسي انتقادي است از عمليات و فعاليتهاي مربوط به چگونگي انجام هزينه هاي دولت، روشهائي كه دولت در كسب وجود مورد نياز خويش به كار مي بندد و چگونگي اداره وجوه و منابع مالي دولت. اقتصاد بخش عمومي تلاش خردورزانه و هنجاري براي بررسي اهداف، ابزارها، محدوديتها، و امكانات اقتصادي فرد و جامعه است.فصل اول :ماليه عمومي : تلاش اثباتي و هنجاري است.تورم : ارزش پول در قبال كالا كم ميشود.نقش دولت در اقتصاد بخش عمومي : اقتصاد اثباتي و اقتصاد دستوري يا هنجاري.- تعيين مرزهاي دخالت دولت    - جهت دادن به توليد            - توزيع درآمد و هنجارهاي رفتاري جامعه- برآورد هزينه هاي دولت        - منابع درآمدي، مقررات دولتي، توليد دولتي    - مقررات زدائي و خصوصي سازياقتصاد اثباتي : مطالعه فرايند كاركرد اقتصاد، طرز اقتصاد با قبول پيش فرض ها.اقتصاد هنجاري : تعيين اهداف و سياستها و شناخت راههائي كه به اهداف اقتصاد ختم مي شود.اقتصاد

بخش عمومي = اقتصاد اثباتي + اقتصاد هنجاري (دستوري)اقتصاد بخش عمومي يا ماليه عمومي :بررسي انتقادي است از عمليات و فعاليتهاي مربوط به چگونگي انجام هزينه هاي دولت، روشهائي كه دولت در كسب وجود مورد نياز خويش به كار مي بندد و چگونگي اداره وجوه و منابع مالي دولت. اقتصاد بخش عمومي تلاش خردورزانه و هنجاري براي بررسي اهداف، ابزارها، محدوديتها، و امكانات اقتصادي فرد و جامعه است. بخش عمده ماليه عمومي عبارت است از : 1- مصارف عمومي        2- منابع عمومي        3- اداره امور مالي ( بودجه بندي، حسابرسي و نظارت)اقتصاد بازار : توضيح دهنده رفتار مصرف كننده (تقاضا) و توليد كننده (عرضه)رفتار مصرف كننده (تقاضا) : مطلوبيت نهائي و هزينه نهائيرفتار توليد كننده (عرضه) : توليد نهائي و هزينه نهائيهماهنگ كننده روابط خريدار (مصرف كننده) و فروشنده (توليد كننده) قيمت است.بازار نهادي است براي به ثمر رساندن معاملات.نقش دولت در بازار : 1- موارد نارسائي بازار را تشخيص دهد.         2- خيرخواهانه و مدبرانه به نفع عموم تصميم بگيرد.3- با اقتدار تصميم را اجرا كند.تعيين قلمرو و فعاليت دولت : بستگي به اعتقادات و فلسفه سياسي جامعه دارد.(بازار و دولت مكمل يكديگرند). اهداف در اقتصاد ملي : - كارآيي اقتصادي (ملاك سنجش دولت)      - عدالت اجتماعي     - تقويت ارزشهاي انساني (مشخص كننده قلمرو دولت)اين سه عامل در شكست و پيروزي بازار دخيل هستند.كارايي اقتصادي : استفاده از منابع در توليد در سطحي كه حداكثر رفاه ممكن برآورده شود.ماليه عمومي : پيوند دهنده اقتصاد و سياست است.نقش اقتصادي دولت :1- دفاع از كشور در برابر تجاوز بيگانگان    2- حمايت از جامعه

در برابر زورگوئي و چپاول        3- تبيين حقوق و مالكيت 4- اعمال قراردادها                5- خدمات عمومي                    6- زير بناهاي اقتصادي 7- ايجاد فضاي اخلاقي            8- حفظ ثباتدر اقتصاد بخش عمومي، جنبه هاي خرد اقتصادي دولت بررسي مي شود.در اقتصاد بخش عمومي مناسبات بين بخش خصوصي كه توليد كننده كالاي اقتصادي است و بخش عمومي كه كالاي سياسي توليد مي كند مطالعه مي شود. * * * * * *فصل دوم :اقتصاد پاسخگوي دو سئوال است : 1- با منابع محدود چگونه توليد كنيم    2- چگونه محصولات را بين اعضاء توزيع كنيماقتصاد كارآ : با منابع محدود سطحي از كالاها و خدمات فراهم شود كه بيشترين منفعت را در كل اجتماع حاصل كند.هزينه فرصت : ارزش بازاري منابع يا نهادهاي بكار رفته را با قيمت هاي بازار هزينه فرصت مينامند.تخصيص كاراي منابع : وقتي منابع به توليدات مختلف تخصيص يافت ( وقتي كه تركيبي از كالاها و سطح توليد آنها نيازهاي بيشتري از سطح جامعه را تامين كند.)بازده نزولي : وقتي هزينه نهائي با افزايش توليد بالا رود.نقطه كارآ : نقطه اي است كه منافع نهائي اجتماع توليد با هزينه نهائي اجتماعي توليد برابر گردد. هزينه نهائي = منفعت نهائي          MSB = MSCكارائي كل اقتصادي وقتي حاصل مي شود كه در تمامي بازارها، يكايك محصولات در نقطه كارا توليد شوند.انواع فعاليت هاي اقتصادي :1-    كارآ : منافع كل حاصل از يك فعاليت اقتصادي براي جامعه بيش از هزينه هاي كل آن باشد.2-    ناكارآ : هزينه كل يك فعاليت اقتصادي از منافعش براي همه افراد جامعه تجاوز

كند.نارسائي بازار در ناكارآمد كردن اقتصاد :- انحصار        - آثار خارجي     - كالاي عمومي     - بي ثباتي اقتصادي     - نواقص بازارانحصار طبيعي : فعاليت چند شركت خاص در سرمايه گذاري هاي زيربنائي (مخابرات، آب و فاضلاب).انحصار چه حاصل تباني باشد و چه طبيعي بازار به نقطه ناكارائي كشيده مي شود.ويژگي كالاهاي خصوصي :1-    رقابت پذيري است : افزايش مصرف باعث افزايش توليد و در نتيجه افزايش هزينه.2-    استثنا پذيري است : ارتباط مستقيم بين پرداخت و مصرف كالا.كالاي عمومي : عرضه كالاي عمومي به يك نفر، بطور همزمان عرضه به ديگران را نيز ممكن مي سازد، بي آنكه هزينه اضافي پيدا شود. (صدا و سيما، دفاع ملي، نظام قضائي)دولت با سياستهاي مالي و پولي مي تواند باعث نظام معاملات پولي پايدار شود و ثبات بازار را ايجاد كند. نبود ثبات اقتصادي همراه با كاهش سرمايه گذاري است.نواقص بازار : 1-    شفافيت بازار : فرض براين است كه كليه اطلاعات لازم براي تصميم گيري بهينه وجود دارد ولي در حقيقت اين طور نيست زيرا نقص اطلاعات يا اطلاعات گمراه كننده در بازار وجود دارد.2-    جابجائي بي مانع و بي هزينه عوامل توليد : يعني به راحتي بتوان با عوامل توليد اقام به توليد كرد ولي قوانين و مقررات و عادت فرهنگي و عوامل زيادي مانع آن است.3-    رفتار عقلائي و رفتار غير عقلائي : بر مي گردد به نحوه تصميم گيري افراد.اقدامات لازم جهت رفع نواقص بازار :- اعمال مقررات ايمني    - استانداردها    - درج ويژگي كالا       - نصب برچسب قيمت          - تسهيل مقررات استخدامي- تعريف حقوق مالكيت    - حمايت از

مالكيتچند نكته :كارائي در اقتصاد جدا از بحث عدالت است. نظام بازار هيچگاه به عدالت دست نمي يابد.امروزه هيچ اقتصادي توزيع درآمد را كاملاً به نظام بازار وا نمي گذارد.نقطه كاراي توليد جائي است كه منافع نهائي اجتماعي توليد با هزينه نهائي اجتماعي توليد برابر گردد.بازار و ارزشهاي انساني : يكي از اهداف مطلوب هر اجتماع را ارزشهاي انساني مي نامند كه مي توان بعضي از آنها را به شرح زير برشمرد : - رفتار اخلاقي    - اعتقادات اجتماعي    - آزادي از استعمار        - انتخاب مصرف كننده- آزادي فردي    - عزت و استقلال ملي    - وحدت و همبستگينظام بازار بر سه موضوع پا فشاري مي كند :1-    كارائي اقتصادي به عنوان هدف.2-    ساز و كار قيمتها به عنوان راه انحصار كسب كارائي.3-    اثباتي و فرا ارزشي بودن اين ساز و كار به عنوان پشتوانه علمينكته : پافشاري بر كارائي به پيدايش مذهب رشد پرستي انجاميده است. ( مذهب رشد پرستي فرا ارزشي بودن اقتصاد اثباتي است.)عناصر اصلي توسعه : - رشد اقتصادي     - عدالت در توزيع درآمد        - مشاركت و ارزشهاي متعاليويژگيهاي انسان عقلائي از ديدگاه اقتصاد آزاد سرمايه داري :- تنها نفع خويش را در نظر دارد.        - زياد خواه است.    - خود بهترين قاضي رفاه خويش است.- مطلوبيت وي مستقل از ديگران (انسان خود پرست، زيادي خواه، بدون نياز به هدايت، اثرپذير از عوامل نفساني و غيرمادي، قادر به بهترين انتخابها و بدون توجه به ديگران در بيان خواسته خود ميباشد.)اقتصاد اثباتي، اقتصاد را علمي عيني و فرا ارزشي مي نامد.قدرت انتخاب + آزادي انتخاب = آزادي واقعيوقتي انحصار

به دست قدرتهاي اقتصادي و شركت هاي تجاري مي افتد تبليغات و سياستهاي آنها به سه پديده رفتاري منجر مي شود : 1- رفتار هيجاني    2- خريد آزمندانه        3- خريد مسرفانهعواملي كه باعث نقض آزادي انتخاب افراد به عنوان مهمترين وجه اخلاقي مي شود :1-    اقتصاد آزاد سرمايه داري با انحصارات خود قدرتهاي بزرگي را در بازار مي آفريند كه توان ورود به بازار را از اكثريت مي گيرد.2-    در انتخاب و مصرف كالا قدرت انتخاب و آزادي انتخاب را از فرد سلب مي كند.3-    تبليغات تجاري كه خواسته شركتهاي بزرگ و به دست رسانه ها انجام مي شود موجب تحريك نفساني افراد مي شود و به هوسها دامن ميزند.ويژگيهاي نقطه كاراي توليد :ويژگي اين نقطه آن است كه اگر كمتر از آن توليد كنيم جامعه مقداري منفعت قابل حصول را از دست مي دهد و كفران كرده ايم و اگر از آن بيشتر توليد كنيم جامعه زيان مي بيند و اسراف كرده ايم. * * * * * *فصل سوم :اهداف دولت از حضور در كنار بازار :- براي ارتقاي كارائي اقتصادي    - افزايش عدالت        - بهبود ارزشهاي انساني    نقش دولت براي رسيدن به اهداف :- نقش قانون گذاري     - نقش ثبات بخشي    - نقش تخصيصي          - نقش عدالت خواهانه        - نقش هدايتي    نكته : ميزان اهميت نقش هاي دولت در بازار به چه عواملي بستگي دارد : نظام فرهنگي، سياسي و اقتصادياولويت بندي اهداف دولتها بر چه مبنائي است :   - جهان بيني        - انسان شناسي فلسفيعقايد مختلف در نظامهاي اقتصادي :-    مكتب اصالت مطلوبيت : هدف از

سياستگذاري در اين مكتب بيشينه سازي رفاه كل است-    بعضي از فلاسفه غربي (رالز) : هدف عدالت اجتماعي است-    سوسياليست ها : برابري – اصالت آزادي فردي (هدف آزادي فردي)نكته : با توجه به اختلاف عقايد نقش دولت متفاوت استحق مالكيت : قدرت استفاده از يك ملك يا مال يا منافع آن است.نكته : تمامي احكام فقهي به عنوان احكام اوليه تلقي مي شود و مورد حمايت قانون است و تمسك به احكام ثانويه و احكام حكومتي تنها در شرايط ضروري با حفظ مصلحت عمومي است.شش انگيزه دولت در وضع قانون : 1- سازماندهي به رفتار بنگاههاي اقتصادي (قوانين ضد انحصار)            2- جلوگيري از آثار خارجي(قوانين حفظ محيط زيست)3- بهبود جريان اطلاعات (تعيين استانداردها و شرايط بهداشت كار)      4- بهبود توزيع درآمد(قانون مالك و مستاجر)5- تنظيم بازار پولي(محدوديت معامله ارز يا اعطاي اعتبار بانكي)       6- حفظ كيفيتهاي مطلوب اجتماعي وهنجاري(آموزش)نكته : فرايند قانون گذاري طولاني تر و عمر آن بيشتر است و توسط قوه مقننه و مجريه صورت ميگيرد. فرايند سياست گذاري در زمان كوتاه تر صورت ميگيرد و عمر آن كوتاهتر و مقطعي است و توسط قوه مجريه صورت ميگيرد.روشهاي بازگرداندن ثبات به بازار : - هدف گذاري در عرضه پول        - تغيير نرخ بهره        - تعديل تعرفه ها        - نرخ ارز- تغيير هزينه كل دولت        - ماليتها        (اين اهداف بصورت كوتاه مدت يا بلند مدت اعمال ميشوند)نكته : نظام بازار حتي اگر كارا باشد نمي تواند عرضه مناسب پول را مشخص كند.نقش تخصيصي دولت در بازار :- مالكيت مشاع        - كالاي عمومي        -

آثار خارجي و كالاي مختلط        - انحصار طبيعيويژيگي هاي كالاهاي عمومي :     - استثنا ناپذيري        - رقابت ناپذيريويژيگي هاي كالاهاي خصوصي :     - استثنا پذيري        - رقابت پذيريبه كالا و خدماتي كه داراي آثار خارجي باشند، كالاي مختلط گفته مي شود.عدالت مفهومي است كه دين، فلسفه و ارزشهاي فرهنگي آن را تعريف مي كنند.در آثار خارجي و كالاي مختلط دولت در واقع با نقش خويش در اين حيطه باعث افزايش تخصيص منابع (با وجود منافع خارجي) و كاهش آن (با وجود هزينه خارجي) خواهد شد.چون نظام بازار قادر نيست حداقل هاي عدالت توزيعي را فراهم سازد به اقدام "باز توزيعي" دولت نياز مي باشد.كارائي : اقدامي را كارا گويند كه بدون آسيب رساندن به كسي دست كم وضع يك نفر را بهبود بخشد.نكات : 1- انگيزه نقطه مركزي انتخاب است.      2-كارآفريني يكي از ارزانترين ابزارهاي ايجاد كارائي است.3- ابزار كار آفريني : - ويژگي هاي فردي و جمعي    - وجدان كاري     - انضباط    - شايسته سالاري    - قانون مداريابزار ايفاي نقش در دست دولت : - وضع مقررات و قانون    - وضع ماليات و پرداخت يارانه    - عرضه مستقيم كالا و خدمات- حمايت از اعتقادات و ارزشهاي صحيح* * * * * *فصل چهارم :دولت در قانون اساسي با دو عنوان مطرح است :     1- حكومت    2- قوه مجريهنگاه قانون اساسي به اقتصاد : اقتصاد وسيله است نه هدفنقشهاي دولت در اقتصاد بر اساس قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران :-    نقش قانون گذاري (مالكيت خصوصي)-    نقش ثبات بخشي (فعاليت بخش خصوصي، دولتي و تجاري، سياستگذاري، سياستهاي پولي و مالي،

بانكداري "در مالكيت دولت است و قدر مطلقه خلق پول و مهار آن دولت است" ، ماليات قانوني، تنظيم بودجه)-    نقش تخصيصي ( تامين و عرضه كالاهاي عمومي، امينت ملي، دارائي هاي مشاع، انحصار طبيعي، سرمايه گذاريهاي سنگين) -    نقش عدالت خواهانه (رفع فقر و محروميت، تامين امكانات برابر و متناسب، ايجاد رفاه عمومي، تامين اجتماعي، تحصيل رايگان، حق داشتن مسكن)-    نقش هدايتي (ويژگيهاي خاص اخلاقي، علمي و عقيدتي براي دولتمردان، نظارت دقيق از سوي اسلام شناسنان عادل و پرهيزكار، حفظ استقلال، عزت ملي و عدم وابستگي، صدا و سيما بعنوان ابزار در اين نقش)نكات :دولت مسئول تامين و عرضه كالاي عمومي است.رياست شوراي عالي امنيت ملي برعهده رئيس جمهور است.دو كالاي عمومي و اساسي : 1- قضاء        2- قانون گذاريهدف اقتصاد آزاد رسيدن به نقطه بهينه است كه به خودي خود به اين نقطه منتهي نميشود مگر با سياست گذاري دولت.قانون فعاليتهاي مضر براي محيط زيست را غيرمجاز ميداند زيرا داراي هزينه هاي خارجي است.عدالت خواهي در اقتصاد ويژگي مهم حاكميت ديني است. عدالت يعني تامين امكانات برابر و متناسب و رفع فقر و محروميت. * * * * * *فصل پنجم :انتخاب جمعي بدون همكاري به نتيجه كارا نمي رسد و همكاري با وجود انگيزهاي خودخواهانه به انتخاب جمعي نمي انجامد بلكه نياز به نهادهاي اجتماعي، قانون و قدرت است يعني در انتخاب جمعي به وجود دولت نيازمنديم.انواع حكومت :  1- فردي مدعي يا همه چيز داني        2- نظامهاي مردم سالارنكات:در زمان شكست بازار به حكومت رجوع ميشود تا حكومت با تصميم گيري صحيح و بر اساس راي و نظر مردم

بازار را از حالت شكست خارج كند. دولت در زمان توليد كالاهاي عمومي با حصول اتفاق آراء و اجماع و تامين هزينه توليد كالاي عمومي از ماليات اقدام مي نمايد.با توجه به اينكه تصميمات دولت حاصل جمع بندي ترجيحات مردم است لذا راي داد مخلصانه نتيجه اجتماعي قابل حصول دارد.مردم سالاري، نظامي است (حكومت جمعي) كه در آن اعضاي جامعه به طور مستقيم يا غير مستقيم در تصميم سازي هايي كه بر همه موثر است مشاركت دارند. اين تعريف مبتني بر قاعده اكثريت آراء است.راي گيري مستقيم هميشه نتايج سازگار و قاطع ندارد چون ترجيحات چند بعدي مردم باعث مي شود كه نتوان ترجيحات فردي را به ترجيحات جمعي تبديل كرد. همكاري در مبادله آراء يا ائتلاف سياسي بعضاً آثار سازگاري را كاهش ميدهد ولي منجر به اقداماتي در بخش دولتي مي شود كه تنها ترجيحات اكثريت راي دهندگان را تامين مي كند و هزينه سنگين بر اقليت تحميل مي كند بطوري كه در جمع منافع خالص اجتماعي ندارد.قاعده اكثريت (فرايند انتخاب دموكراتيك) : بديلهاي رقابتي مورد آزمايش و تجربه قرار مي گيرند و با بديل هاي كه به وسيله يك گروه اكثريت در حال تغيير دائمي است جايگزين گردد.كالاي ممتاز : كالاي كه از اهميت زيادي برخوردار است كه دولت براي اطمينان از مصرف حداقلي از آن بايد دخالت كند مانند تحصيل و واكسيناسيون.ليبرلها به دليل تعارض رفتار پدر سالارانه دولت با آزادي فرد با آن مخالفند.انسان در مدلهاي اقتصادي : موجودي است كه بيشينه سازي منافع مادي و فردي انگيزهاي انتخاب و رفتار اوست كه به اين رفتار "رفتار عقلائي" مي گويند.انتخاب عمومي

: مطالعه تصميم گيري غيربازاري يا به طور ساده كاربرد علم اقتصاد براي علوم سياسي است.كالاي سياسي : كليه كالاها و خدمات عمومي است كه با فرايند سياسي عرضه ميشود.ويژگيهاي مردم سالاري ديني :1-    بسترهاي سعادت بخش را با مناسبات وحياني قابل تعيين و ارائه مي كند.2-    راه مهار هوي و هوس را تعليم و راه تزكيه را نشان مي دهد.3-    سرنوشت بشر را به خودش وا ميگذارد.        4- راي دادن را حق مردم و تكليف آنها مي داند.5- رهبري را شايسته برجستگان در عدل و علم مي داند و تا اين صفات باقي است رهبري ايشان پابرجا است.6-كار اجرائي را به دست منتخبان دوره اي ميسپارد تا منافع چرخش قدرت هم تامين شود.نكات :راي تحت تاثير عوامل مختلف شخصي يا اعتقادي نيز موثر است : مانند قوميت و نژاد تا اعتقادات و وابستگي هاي طبقاتي.راي دهنده به كسي راي مي دهد كه آنان را بهترين مدافع منافع خويش تلقي كند.راي دهنده اگر براي كسب آگاهي به منابعي رجوع كند كه اين طلاعات را رايگان يا با هزينه ناچيز عرضه مي كنند، اين طرز رفتار را بي اعتنائي عقلائي راي دهنده مي نامند.تصوير ذهني راي دهنده از نامزد، گرچه مبهم و نادرست، اهميت بسياري براي پيروزي وي در انتخاب دارد.در فرايند بازار رقابتي، كار آفرينان اقتصادي كالاهائي را توليد مي كنند كه بيشترين جذابيت را براي مصرف كنندگان داشته باشد. (كارآفرينان نيروهاي پوياي بخش خصوصي هستند)سياستمداران، نيروي پوياي فرايند تصميم سازي سياسي اند. سياستمدار موفق كسي است كه بتواند تركيب برنده را پيدا كند.(اين تركيب شامل نظريه هاي گوناگوني است كه سازگار جلوه كند

و راي دهندگان را جلب كند).سياستمداران براي پيروزي در انتخابات از منافع گروه هاي خاص حمايت مي كنند و آنها نيز منابع لازم را براي او فراهم مي سازند، آنگاه اين منابع براي اقناع اكثريت راي دهندگان نا آگاه به كار گرفته ميشود و آنها ميپذيرند كه در جهت اقناع آنها گام برداشته مي شود.* * * * * *فصل شش :كالاي سياسي :  اقدامات دولت براي عرضه كالا يا خدماتي است كه چون در فرايند سياسي صورت مي گيرد، آن را كالاي سياسي مي نامند.تقاضا كننده كالاي سياسي راي دهندگان هستند و سياستمداران و كارمندان عرضه كننده كالاي سياسي.مردم سالاري مبتني بر نمايندگي، بهترين مرجع جايگزين بازار در توليد كالاي سياسي است و عوامل موثر بر اين مرجع، راي دهندگان، سياست مداران و كارمندان هستند.عوامل شكست دولت :-    نارسائي ناشي از طرف تقاضا :1-    كم اطلاعي و نا اطميناني راي دهندگان.2-    قطع ارتباط پرداخت و مصرف3-    نقايص راي گيري مبتني بر تمايلات-    نارسائي هاي ناشي از طرف عرضه :1-    اثر منافع گروه هاي خاص2-    اثر نزديك بيني (چرخه تجاري سياسي)3-    سلطه اداري و خود محوري كارمندان4-    ضعف انگيزه براي افزايش كارائي5-    ضعف دانش و اطلاعاتوقتي نفع شخصي انگيزه اصلي در فرايند سياسي باشد و خيرخواهي عمومي متزلزل يا اصلاً نفي شود بايد منتظر شكست فرايند  توليد كالاي سياسي باشيم.عوامل موثر در توليد كالاي سياسي :1- راي دهندگان        2- سياست مداران        3- كارمندانرفتار خود محورانه زياده خواهي مادي سياستمداران موجب نارساييهاي ناشي از طرف عرضه مي شود.انگيزه خود بينانه منشا شكست در تامين عدالت و ديگر ارزشهاي مطلوب جامعه است.اثر نزديك بيني سياسي

: كم اطلاعي راي دهندگان، رفتاري را در سياست مداران برمي انگيزد كه به آن اثر نزديك بيني سياسي مي گويند. اثر نزديك بيني سياسي مانع ديدن نتايج پيچيده آينده است. (كالاهاي سياسي كه هزينه ملموس و فوري ولي منافع آتي ناملموس دارند كمتر مورد توجه هستند.) چرخه تجاري سياسي : دولت حاضر باشد اقتصاد را چنان دست كاري كند كه موانع انتخاب مجدد را رفع سازد.عوامل شكست دولت دولت در تامين عدالت و ارتقاي اخلاق و ارزشها :1- انگيزه خود بينانه    2- توزيع ناعادلانه درآمد وثروت    3- فعاليت هاي مفت طلبانه        4- نفع طلبي شخصي5- فعاليتهائي كه بر بي عدالتي و ناكارائي دامن ميزند.    6- انحصارات رسانه اي و اقتصادي، ناسازگار با محيط زيست شهروندان درجه اول در مردم سالاري غربي : كساني هستند كه واسطه بين نمايندگان و راي دهندگان قرار دارند و اصطلاحاً گروهاي ويژه ناميده مي شوند وقتي گروههاي ويژه واسطه بين نامزدها و شهروندان قرار مي گيرند ذات برابر طلبي در ملاك يك فرد و يك راي درهم مي ريزد.ديكتاتوري پول : دستگاهي كه يك قدم برخلاف مصالح پول و پولداران بر نداشته و بر دامنه اقتدار و نفوذ آنها مي افزايد.اقتصاد داراي دو منشاء است : 1- اخلاق : باساز و كار رسيدن به مقصد توجه دارد.           2- مهندسي : به بيشينه سازي سود و مطلوبيت توجه دارد.مسائل تعهد: اگر مردم بتوانند خود را متعهد سازند كه بر خلاف منافع مادي خويش عمل كنند به وضعيت بهتري دست ميابند. در زندگي روزانه اقتصادي – اجتماعي مكرراً با مسئله تعهد روبرو هستيم.شرايط و ويژكيهاي " جامعه اسلامي

و مردم سالاري ديني " :1-    اعتقاد به انسان و جهان و رجوع به عقل و فطرت و هدفمند بودن جهان و زندگي ابدي بعد از مرگ.2-    هدفمندي اقتصاد اسلامي، تامين نيازهاي اساسي و فرصتهاي برابر، جلوگيري از تمركز ثروت نزد افراد.3-    ويژگي حاكمان در مردم سالاري و روش انتخاب و مشروعيت حاكميت آنها.4-    ويژگيهاي عدل و علم كه علم ضامن ترجيح منافع عمومي به منافع شخصي است و علم ضامن تدبير امور بر اساس ضابطه هاي اصيل حقوق الهي و توجه عقلاني به اقتضائات زمان و مكان.5-    زهد در مصرف و حرص در توليد، از وابستگي به گروههاي ويژه حاكم را باز مي دارد.6-    مسئوليت اجتماعي مسلمانان به عنوان تكليف باعث مي شود عرضه و تقاضا تابع مصالح عمومي باشد.در عرضه كالاي سياسي، تاكيد بر تعهد ديني در نامزدهاي انتخابات به پيش بيني سازوكارهاي قانوني مناسب منجر مي شود و حضور فرصت طلبانه در صحنه سياسي كاهش مي يابد.انسان عقلائي در هر تصميمي با مقايسه هزينه ها با فايده ها، دست به انتخاب مي زند، تحليل هزينه- فايده اجتماعي، روش تجويزي است براي رسيدن به تصميم صحيح.ارزيابي طرح : روشي براي دست يابي به انتخابي آگاهانه و عاقلانه است. تحليل هزينه-فايده در ارزيابي طرح، ابزار بخش خصوصي است.دلايل بكارگيري لفظ اجتماعي بعنوان صفت تحليل هزينه-فايده :1-    آثار هر تصميم دولتي بر تمامي افراد جامعه بايد لحاظ شود.2-    كاربرد كلمه اجتماع براي يادآوري اين نكته است كه آثار توزيع درآمدي هر تصميم در تحليل هزينه-فايده داخل شود.3-    قيمتهاي بازار با نرخ بازدهي سرمايه يا نرخ بهره براي محاسبه ارزش حال منافع و هزينه ها مناسب

نيست بلكه بايد دولت به قيمتهاي اجتماعي تكيه كند.مشكلات تحليل هزينه-فايده اجتماعي :1-    فايده ها و هزينه هاي غيرمستقيم به سختي قابل ارزش گذاري و اندازه گيري است.2-    تعيين نرخي است كه فايده ها و هزينه هاي آتي را به حال بازگردانيم.(مثلاً پيش بيني هزينه 3 سال ديگر)3-    تعيين الويت ها و اهداف، دولت منابع محدودي دارد، كدام طرح الويت دارد.4-    تعيين وزن براي هر فايده يا هزينه است كه به وسيله آن جنبه عدالتخواهي و اخلاق مراعات مي شود.كاهش اشتباه در تصميم گيري و انحرافات در بكارگيري راهنمائي فني و ارزش ها توسط تحليلگر :1-    تحليلگر بايد همواره مجموعه اي از تصميمات را براي مقايسه عرضه كند.2-    اهداف بايد با صراحت كامل بيان شود.3-    تحليلگر بايد تمامي فايده ها و هزينه ها را در فهرست خويش بياورد.4-    تحليلگر در كار خويش بايد از اصول ثابتي پيروي كند.نكات : هر چه نقش راي دهندگان بيشتر و آگاهانه تر باشد شكست دولت ابعاد كمتري ميابد.نظريه بازي ها نشان ميدهد كه همكاري و اعتماد متقابل در فعاليت هاي اقتصادي موجب كاهش هزينه مي شود.نظريه انتخاب عمومي كوششي است براي درك آنچه هست.* * * * * *فصل هفتم : منبع اصلي تامين هزينه هاي دولت ماليات ميباشد و اخذ ماليات نقشهاي هم در كنترل بازار دارد از قبيل تعديل درآمدها و محدود سازي آثار خارجي منفي. ماليات بخشي از توليد ملي است. وقتي دولت ماليات مي گيرد بر رفتار، انگيزه ها و انتخابهاي مردم اثر مي گذارد.سه نقش اصلي دولت در بودجه : 1- تخصيص          2- تثبيت        3- توزيعبودجه چهره مالي مديريت عمومي كشور مي

باشد. دولت از بودجه براي برنامه ريزي و مديريت و مراقبت از امور مالي خويش استفاده مي كند. بودجه هزينه هاي برنامه ريزي شده براي طرحهاي دولت را و نيز درآمدهاي مورد انتظار از نظام مالياتي را در طي يكسال مالي نشان مي دهد. بودجه صورتحسابي از دريافتها و پرداختهاي برنامه ريزي شده دولت براي يك دوره زماني آينده (معمولاً يكسال) است. در بودجه تعادل كل اقتصاد در نظر گرفته مي شود.چهار عنصر مهم در بودجه كشور : (يك تعريف ساده از بودجه : بودجه برنامه اي است براي رسيدن به اهداف قانوني.)1- اهداف و برنامه هاي دولت         2- درآمدها و هزينه هاي دولت       3- پيش بيني آينده      4- دوره زماني خاص بودجه كل كشور به چند بخش تقسيم مي شود :1-    بودجه عمومي دولت: پيش بيني دريافتها و منابع تامين اعتبار – پيش بيني پرداخت ها براي اعتبارات جاري، عمراني2-    بودجه شركتهاي دولتي و بانكها : پيش بيني درآمدها – منابع تامين اعتبار3-    بودجه موسساتي كه غير از اين عناوين را داشته باشنددلايل اهميت بودجه :1-    تخصيص منابع محدود با برنامه ريزي براساس اولويتها (تخصيص بهينه و كارا).2-    موجب هماهنگي بين برنامه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي است.3-    امكان نظارت بر عملكرد دولت و امكان قضاوت درباره گذشته دولت و پايبندي به وعده ها.4-    قدرت را در جامعه تقسيم مي كند و بعضي از سازمانها و اهداف را حمايت مي كند.5-    هنجارهاي زندگي مردم در يك فرهنگ سياسي را آشكار مي سازد.6-    سياستگذاري عمومي – تبديل تعهدات به پول- برنامه هاي از دست رفته و منحرف شده را مورد بررسي

قرار ميدهد.7-    نشان دهنده اقتدار دولت است. سياستگذارن تصميم مي گيرند چه برنامه هاي اجرا شود.عوامل موثر بر اداره عمومي جامعه :1- ساختار قانوني و سياسي        2- نيروي انساني        3- روابط و ساختار سازماني و مقررات جارينكته : بودجه بندي در شكل بهينه خود يكي از عوامل متعدد مديريت عمومي است.ارتباط قدرت و تابعين در كنار ماليه اهميت دارد. اولي در ديوانسالاري و دومي در بودجه متجلي است.بودجه براي يك سال شمسي تهيه مي شود كه به آن سال مالي مي گويند.مهمترين اصول از ميانه اصول هاي بودجه :1- اصل ساليانه بودن    2- اصل وحدت    3- اصل جامعيت          4- اصل تفصيل    5- اصل تعادل6- اصل تخصيص و انعطاف پذيري    7- اصل برآوردي بودن درآمدها    8- اصل محدود بودن مخارج    نكته اي كه بايد در مخارج رعايت شود :هزينه هاي انجام شده

چگونه بر خويشتن مديريت كنيم

نويسنده:  كيت كنان خلاصه كتاب- تهيه كننده : ناصر دليري-  شابك: 1-219-417-964-  مترجم:  قاسم كريمي - مقدمه: مديران،همواره درجستجوي راهي هستندتادرمديريت بر ديگران،به موفقيت دست پيداكنند.امااين كتاب،سعي مي كندبه خوانندگان بياموزد،كه قبل ازفراگرفتن مديريت برديگران، خويشتن و نيروهاي نهفته در درون خود را،تحت تسلط ومراقبت قراردهندوبه درستي برخويشتن،مديريت كنند.مديران،ابتدا بايدازدرون خودآغازكنندو برظرفيت هاومحدوديت هاي خود،تسلط بيابند.آن ها، بايد،تمايلات وخواسته هاي دروني خويش رابشناسند؛تادرادامه،نسبت به محيط پيرامون وامور تحت نظرخود،ديدگاهي انديشمندانه پيداكنند.اين كتاب،تنهابراي مديران سودمندنيست بلكه با صراحت مي توان گفت؛كتابي است راهگشا براي تمام كساني كه دراين دنياي خاكي زندگي مي كنندوبه نحوي،با محيط اطراف خود،ارتباط دارند. گرچه،ممكن است براي افرادي كه روابط بيشتري با ديگران دارند؛ سودمند تر باشد.خواننده اين كتاب، مي آموزد كه زيستن و كنار آمدن با دنياي

اطراف، چندان سهل و ساده نيست. بايد قبل از هر چيز، خود را شناخت و به توانايي ها و ناتوانايي هاي خود پي برد تا توانايي گام نهادن به عالم كار و فعاليت، به وجود بيايد. خواننده، سپس مي آموزد كه چگونه و چرا به پذيرش مسئوليت تن در دهد و چگونه با ديگران زندگي كند. سر انجام، از آنجا كه نهايت كار و تلاش و فعاليت، دستيابي به هدف و احساس رضايت تلقي شده است؛ راه چگونه مثبت نگريستن و مثبت بودن، پيش پاي خواننده قرار مي گيرد.لازم به يادآوري است كه اين كتاب، ترجمه اي است از متن عربي The Management Guide To Managing Yourself كه در موسسه «الدار العربيه للعلوم» با ترجمه «محمود الحلبي» منتشر شده است.تسلط بر خودچندان تفاوتي نمي كندكه دريك موسسه بزرگ،مشغول به كارهستيديافقط مديريت خانه برعهده شماست؛مهم اين است كه ازتمام فرصت هايي كه دراختيارتان قرارمي گيرد؛ به بهترين نحو،استفاده كنيد. بايد آنچنان، بر امور خود، مسلط باشيد كه هيچ فرصتي را از دست ندهيد. اما متاسفانه مردم، به اين موضوع مهم، توجه نمي كنند.بسياري ازمردم،ميخواهنددرتمام فعاليت هايشان،به بهترين شكل،عمل كنند.اين افراد، كساني هستندكه بااندكي موفقيت،احساس خوشبختي و سعادت مي كنند و به سرعت، تحت تاثير رويدادها وپيشامدها قرارمي گيرند.تسلط برخود ومديريت برخويشتن، كليدموفقيت است واين كتاب،به شرح وتوضيح در همين زمينه مي پردازد.اداره زندگي همچون شعبده بازي است.اداره امور زندگي وكنارآمدن بامسائل گوناگون آن،همانندكاري است كه شعبده بازان حرفه اي انجام ميدهند.بسياري ازمردم، براي اداره زندگي خود،همچون شعبده بازاني كه چند توپ رادر يك زمان درهوانگه مي دارند؛ با مشكلات وسختي هاي گوناگون به طور همزمان،كنارمي آيند.درزندگي

هرفرد،سه زمينه اصلي وجودداردكه بايد بتواندبه طورهمزمان هرسه را اداره كند و هيچ كدام را برديگري ترجيح ندهد:شغل،خانواده،ومسائل شخصي.مشكل اينجاست كه هميشه وقت وفرصت كافي،براي هماهنگ ساختن اين سه زمينه بايكديگر، دراختيارنيست.اگربتوانيم حداقل بردوزمينه اصلي زندگي خود،تسلط پيداكنيم؛مي توان گفت وضعيت قابل قبولي برزندگي ماحكمفرماشده است اما اگراين گونه نباشدودائمادرارتباط بادوزمينه ياهر سه آن ها بامشكلات وتنگ ناهايي روبه روباشيم؛لازم است يك بارديگرتوانايي هاو ظرفيت هاي خودرابازشناسي كنيم وزندگي خودرادرچارچوب اين توانايي هاوظرفيت ها، سازماندهي نماييم.بدين ترتيب،درطول زندگي ودرمواجهه باجوانب وناگون آن،ازپايداري لازم برخوردارخواهيم شد.پس بايد درعملكردخود و چگونگي اداره شئون زندگي خود به كندوكاوبپردازيم.شناخت توانايي ها و ظرفيت هاي خويشتنبسياري از مردم، مسئوليتهاي گوناگوني را برعهده مي گيرندوبدون درك درست از توانايي هاوظرفيت هاي خود،اطمينان مي دهند كه به خوبي ازعهده آن كاربرمي آينداين افراد،همواره باوظايف ومسئوليت هايي مواجه هستندكه اساساتوانايي تحمل آنها راندارند. -شايدشماهم،به يكي ازدلايل زير،دچراچنين وضعيتي باشيد:_شايد خود را تواناتر از آنچه هستيد، به شمار مي آوريد._شايد از گفتن كلمه «نه» عاجز هستيد._شايد طوري عمل مي كندي كه ديگران نسبت به شما انتظارات زيادي دارند و گمان مي كنند كه هميشه مي تو.انيد به كمك و ياري آن ها برخيزيد.به هر حال، مشكل اين است كه شما در ازاي قبول سئوليت هاي گوناگون، از موفقيت اندكي برخورداريد. اگر در شرايطي قرار گرفتيد كه ناچار به قبول مسئوليت هاي مختلف شديد؛ براي نجات از چنين مخمصه اي، كمي بيشتر درباره خود بينديشيد. سپس ، فهرستي از توانايي ها و آمادگي هاي خود تهيه كنيد و در هنگام لزوم، اين فهرست را در اختيار ديگران بگذاريد.پراكنده كاريوقتي در يك رشته يا زمينه مشخص،

فعاليت مي كنيد؛ احساس آرامش بيشتري به شما دست مي دهد. حتي اگر كارهاي مختلفي را در زمينه يك رشته، بر عهده بگيريد؛ از آنجا كه همه آن ها در يك مسير قرار دارند و از يك هويت برخوردارند؛ كمتر دچار سرگرداني و احساس فشار مي شويد و با رضايت خاطر، مي توانيد آن ها را به سر انجام مطلوب برسانيد.اگر توانايي ها و كارهاي اصلي خو.د را شناسايي نكنيد؛ ناخواسته ، انواع گوناگوني از وظايف و مسئوليت هاي ناسازگار با يكديگر، و نامربوط به حوزه توانايي هايتان به شما هجوم مي آورند. اين وضعيت، آنچنان ناگوار و پيچيده است كه اگر روزي مصمم شويد از چنگال آن فرار كنيد و برنامه ها را طوري تغيير دهيد كه از فشارها و مشكلات آن در امان بمانيد؛ به بن بستهاي نااميد كننده اي مي رسيد.آشفتگي و پريشانيرهايي از شرايط آشفته شغلي و دستيابي به احساس آرامش و رضايت، كاري سخت و پيچيده است. با اين حال، اولين گام، به منظور ايجاد تغييرات و حركت به سوي بهبودي امور، پذيرش وضع موجود است. بايد بپذيريد كه كيفيت كارتان در سطحي پايينتر از آنچه فكر مي كرديد؛ قرار دارد.اگر به علايمي حاكي از وجود نقص و اختلال در كارها پي برديد، معلوم است كه با آن كار، سازگاري نداريد. مثلا:_به طور مكرر، ابزاري خاص را در جاي مخصوص خود قرار نمي دهيد._براي بررسي و مطالعه درباره بعضي امور، فرصت كافي در اختيار نداريد._كارها را سر موعد، انجام نمي دهيد._گرچه همواره مشغول به كار هستيد اما هميشه انبوهي از كارهاي انجام نشده، پيش روي شما قرار دارد.اگر مواردي از

قبيل آنچه ذكر شد در برنامه كارتان به چشم مي خورد؛ بدون شك، نيازمند بازنگري در سازماندهي و چگونگي اداره امورد خود هستيد. اگر به دليل فشارهاي مختلف، بازنگري در امور و سازماندي آن ها را، به زماني ديگر موكول كنيد؛ در عمل ، هيچ تحول و پيشرفتي در كارتان به وجود نمي آيد. بايد بدانيد كه هر چه بيشتر ، در جهت رتق و فتق كارها و سازماندهي معقول و مطلوب تلاش كنيد؛ به هدف خود نزديكتر مي شويد.گام دوم براي اصلاح امور، تعيين دقيق خواسته ها و اهداف است. بايد فهرستدي از فعاليت ها و كارهاي كنوني خود تهيه كنيد.قبول مسئوليت و انجام فعاليت هاي مختلف، چندان سهل و ساده نيست؛ به خصوص اگر در فعاليت ها و برنامه هاي خود تعيين اولويت نكرده باشيد و ندانيد كه در زمان حال، كدام كار، واجبتر و لازمتر است.احساس فشار اگر از انجام مطلوب كمارها و اداره امور خود، عاجزيد؛ ممكن است؛ زير فشارهاي ناشناخته اي باشيد كه تاكنون، هرگز، درباره آن ها فكر نكرده و به وجود آن ها پي نبرده باشيد. معمولا بخش اندكي از فشار ها، در حكم بيماري هستند. همواره بايد بدانيد كه چه چيزي شما را بر مي انگيزد كه صبح زود از خواب برخيزيد و به طرف محل كار برويد.بايد نسبت به انگيزه هاي خود، وقوف كامل داشته باشيد و در مواردي كه احساس مي كنيد؛ وجود نوعي اضطراب و پريشاني موجب مي شود كه از حجم فعاليت هايتان كاسته شود؛ بايد در صدد درمان خود بر آييد.ممكن است عوامل متعددي، موجب بروز احساس فشار، در فعاليت ها و

رفتارهاي روزمره شود. گاهي هدف ها، انتظارات و خواسته هاي ما تغيير مي كند و گاهي هم در جريان فعاليت هاي عادي، حوادثي رخ مي دهد كه از حيطه قدرت و توانايي ما، خارج است و نمي توانيم آن ها را كنترل نماييم. هنگامي كه تحت فشار قرار مي گيريد؛ بايد از روي علايم و نشانه هايي كه دررفتار روزمره، خودنمايي مي كنند؛ به وجود فشار، پي ببريد و سپس در صدد رفع آن برآييد. مواردي از اين قبيل، حاكي از وجود نوعي فشار، بر روح، روان و رفتار شماست._اگر مجبور هستيد به طور مداوم، به خاطر تمام نشدن يك كار در وقع معين و يا وجود نقصان در آن، زبان به عذر خواهي و پوزش بگشاييد؛ در حالي كه پيش از اين، با چنين مشكلي مواجه نمي شديد._اگر به دليل احساس خستگي و كسالت، از انجام پاره اي فعاليت هاي انساني و فوق برنامه كه قبلا با اشتياق به انجام آن ها داشتيد، خودداري مي كنيد._در صورتي كه نسبت به بعضي موضوعات ساده پيش پا افتده اي كه قبلا با بي تفاوتي از كنارشان مي گذشتيد؛ حساسيت به خرج مي دهيد و سخت گيري مي كنيد._اگر نسبت به اموري كه پيش از اين علاقه و اشتياق داشتيد؛ بي احساس و بي انگيزه شده ايد.نشانه هاي بالا، از وجود نوعي فشار و پريشاني حكايت مي كنند؛ چرا كه جريان عادي فعاليت هاي شما را مختل كرده اند. با اندكي دقت نظر در حال و هواي خود، مي توانيد از وجود اين فشار ها پرده برداريد.راه حل هاي بي فايدهگاهي در هنگام رويارويي با مشكلاتي از

اين دست، به راه حل هايي پناه مي بريم ه نه تنها هيچ مشكلي را رفع نمي كنند؛ بلكه خود نيز، موجب بروز مشكلات ديگري مي شوند. شايد شما هم تا كنون، چنين راه حل هايي را انتخاب كرده ايد:_سرزنش ديگران و شكايت از محيط كار: با اين كار، از زير بار احساس گناه فرار مي كنيم و شايد هم خود را قانع مي كنيم كه فقط مسئول كار خود هستيم._بي تفاوتي نسبت به مسائل محيط اطراف خود و اميدواري به مرور زمان كه خود به خود، مشكلات را حل مي كند: متاسفانه، هيچ گاه، گذشت زمان چنين نمي كند و هر روز بر پيچيدگي و دشواري مشكلات افزوده مي شود._چناه بردن به مسكن هاي موقتي و زود گذر ، براي فراموش كردن مشكلات: هر چند با اين كار، در مدت زماني كوتاه، احساس آرامش مي كنيد ولي پس از مدتي، باز هم چهره ناگوار و طعم تلخ مشكلات، پيش  روي شما ، قد علم مي كنند.بايد به طوري جدي، از چنين راه حل هايي پرهيز كنيد. اين شيوه ها، نه تنها باري از دوش ما بر نمي دارند بلكه به دليل طولانيتر كردن مدت مشكلات، بر عمق و پيچيدگي آن ها مي افزايند.ناتواني در انتخاب هدفاگر هدف مشخصي پيش رو نداريد و همه امكانات و توانايي هاي خود را براي رسيدن به آن هدف نامشخص ، به كار گرفته ايد؛ حتما با مشكل اساسي رو به رو خواهيد شد. اگر بر روي زمينه اي مشخص متمركز نشويد؛ فعاليت هاي شما با نشاط، هدفمند و موثر نخواهند شد. در اين صورت، اسر مشكلات ريز و

درشتي مي شويد كه بايد براي برطرف كردنشان، اقدام كنيد.هنگامي كه سمت و سوي فعاليت هاي شما در مسر يبك هدف از پيش تعيين شده متمركز نباشد؛ ممكن است پس از تلاش و فعاليت فراوان، احساس كنيد كه در همان مكان اول ايستاده ايد و گامي به جلو برنداشته ايد.ممكن  است بي هدف و بي برنامه بودن، در آغاز كار ، چندان ناخوشايند نباشد ولي هنگامي كه به اين دليل، توانايي ها و آمادگي هاي خود را از دست مي دهيم؛ با احساس نياز بيشتري به سوي انتخاب هدف معين گام بر مي داريم.ضرورت هدف داشتن و هدفمند حركت كردن، واضح و آشكار است؛ پس چه بهتر كه پيش از رسيدن به بن بست، به اين امر مهم توجه كنيم. بايد از هم اكنون ، وضعيت آينده خود و چگونگي اهدافمان را مجسم كنيم و سپس، آرام آرام به سوي آن، گام برميداريم.بايد در جستجوي فعاليتي باشيم كه داراي بيشترين تناسب، سازگاري و سنخيت، با توانايي ها و ظرفيت هاي ما باشد. در اين روزگار كه شاهد تنوع و گوناگوني كارها و مشاغل و فعاليت ها هستيم؛ براي همه امكان تغيير كار و شغل وجود دارد. عمر، كوتاهتر از آن است كه مدتي از آن را با كاري كه دوست نداريم؛ سپري كنيم.هر لحظه ممكن است كارهايي را كه با آن ها مانوس نمي شويم، رها كنيم و به همان راهي بازگرديم كه پيش از اين، در آن بوديم. هر چند ممكن است آن راه، هدف معيني پيش رو نداشته باشد اما آنچه اين دشواري ها را رفع مي كند و راه را هموار مي

سازد، هدف داشتن است.خلاصه: رويارويي با مشكلاتاگر در وجود خود، هر يك از نقاط ضعفي را كه بر شمرديم، احساس مي كنيد؛ بينديشيد كه امور خود را چگونه اداره مي كنيد و اساسا داراي چه برنامه و هدفي هستيد. هرگز فكر نكنيد كه فرصت ها از دست رفته است و نمي توان وضعيت كنوني را بهبود بخشيد و دوباره آغاز كرد. هيچ گاه نگوييد : «سخت است» يا «وقتش گذشته است». زمان را نمي توان به عقب بازگرداند ولي هنگامي كه حركتتان كند مي شود يا عقربه هاي تلاشتان مي ايستد؛ باز هم مي توانيد به جلو حركت كنيد.از خود بپرسيدبينديشيد كه امور خود را در آينده، چگونه اداره خواهيد كرد؛ سپس به اين سوالات ، پاسخ دهيد._آيا در اداره امور خانوادگي، شخصي و شغلي خود، دچار مشكل هستيم؟_آيا همه امور زندگي من، به طور مساوي و هماهنگ، رو به پيشرفت و موفقيت دارند._آيا احساس مي كنم كه زندگيم يكنواخت است؟_آيا فعاليت هاي يكنواخت، يكي از زمينه هاي اجتناب از انجام تغييرات و اصلاحات ضروري است؟_آيا در ايجاد احساس رضايت از خود، دچار مشكل هستم؟_آياهمانطوركه دوست دارم منظم هستم؟ آيا از پاره اي فشار هاي سنگين، رنج مي برم؟_آيا به طور ناخودآگاه، به ورطه پاره اي از عادت هاي غلط افتاده ام كه مانع رويارويي جدي با مشكلاتم مي شوند؟اگر به بعضي يا همه اين سوالات، پاسخ مثبت مي دهيد؛ بايد نسبت به توانايي خود، به منظور سازماندهي و اداره امور، توجه بيشتري كنيد.كارتان بهتر خواهد شد، اگر..._آن قدر ، تلاش و همت كنيد كه حداقل در دو زمينه از زمينه هاي سه گانه زندگيتان

(خانواده، شغل، زندگي شخصي) احساس رضايت كنيد._اقرار كنيد كه چه بسا بيش از اندازه، قبول مسئوليت كرده ايد._آمادگي داشته باشيد تا براي سازماندهي امور شخصي خود، راه حلي بجوييد._بدانيد كه براي تغيير مثبت در زندگي، بايد جدا تلاش كنيد._برخي از رفتارها و عادت هاي ناپسند خود را بشناسيد و براي رهايي از آن ها تلاش كنيد._آگاه باشيد كه براي اداره بهتر و شايسته تر خود، بايد از اول، شروع كنيد.خود شناسيمديريت بر خود، مستلزم اين است كه دقيقا نسبت به رفتارهاي مورد علاقه تان آگاه باشيد. اگر مي خواهيد از زندگي و فعاليت خد، بهترين بهره ها را ببريد؛ بايد رفتارهاي خود را بشناسيد و بدانيد كه معمولا ترجيح مي دهيد؛ داراي چه رفتاري باشيد. بدين ترتيب، مي توانيد اطمينان داشته باشيد كه داراي همان اعمال و رفتاري خواهيد بود كه مورد علاقه شماست. شناخت شيوه ها و رفتارهاي مورد علاقه در زندگي روزمره، مهمترين كليد خودشناسي است و بر اين اساس، مي توانيد فرصت ها را ارزيابي كنيد و مناسبترين راه و شيوه را برگزينيد.تعيين اولويتاولويت هاي شما، ممكن است بسيار سهل الوصول باشند. اگر شما راست دست هستيد و نوشتن با دست راست، براي شما بسيار سهل و ساده است؛ دليل نمي شود كه هرگز نتوانيد با دست چپ هم بنويسيد. اما اگر مي خواهيد با دست چپ نيز بنويسيد، بايد تلاش و زحمت بيشتري به خرج بدهيد.تعيين و شناخت اولويت ها، زمينه هاي مناسب را ، پيش روي شما قرار مي دهد. بدين ترتيب، تشخيص مي دهيد كه به چه كارهايي تن در دهيد و از چه كارهايي اجتناب نماييد. بايد زمينه

هاي كلي اولويت ها را بشناسيد تا بتوانيد از بين آن ها، دست به انتخاب بزنيد. در اينجا، چهار مجموعه اساسي از اولويت ها معرفي مي شوند:_نظم گرا يا تصادف گرا: به طور كلي با زندگي چگونه برخورد مي كنيد؟_واقع گرا يا حدس گرا: ترجيح مي دهيد كه با اطلاعات رسيده، چگونه برخورد كنيد؟_منطق گرا يا احساس گرا: در برخورد با آنچه مي شنويد؛ چگونه تصميم مي گيريد؟_جمع گرا يا منزوي: ترجيح مي دهيد كه با ديگران مشاركت كنيد يا تنها باشيد؟نظم گرا يا تصادف گرازندگي مطلوب و شايسته، از ديدگاه شما چگونه است؟ كدام يك از حالت هاي زير را مي پسنديد؟_ترجيح مي دهم كه همه كارها، منظم باشد تا بهتر بتوانم از وقت و فرصتم استفاده كنم._ترجيح مي دهم خود را با شرايطي كه پيش مي آيد؛ هماهنگ و سازگار كنم. اگر بخواهم طبق يك برنامه از پيش تعيين شده حركت كنم؛ كارهايم دچار اختلال مي شوند.اگر ترجيح مي دهيد كه منظم باشيد؛ در شرايطي كه همه چيز از پيش تعيين شده و داراي برنامه ريزي است؛ به موفقيت بيشتري دست مي يابيد. در اين صورت ، اگر به دليل يك پيش آمد غير منتظره ، ناچار شويد كه دست به تغيير اساسي در برنامه بزنيد؛ به شدت، احساس نگراني خواهيد كرد.اگر ترجيح مي دهيد كه در برخورد با مسائل، از انعطاف بيشتري برخوردار باشيد و خود را براي بروز هرگونه حادثه غير مترقبه آماده كنيد؛ در شرايطي كه ملايمت و انعطاف بيشتري وجود دارد؛ احساس موفقيت بيشتري به شما دست مي دهد. همچنين، در شرايطي كه همه چيز از قبل پيش بيني

شده است و برنامه ها به طور يكنواخت انجام مي شوند؛ نوعي نارضايتي  به شما دست مي دهد.البته، مطالبي كه گفته شد، بدان معني نيست كه نمي توانيد در شرايطي كه در رديف اولويت هاي شما قرار ندارد، كار و فعاليت سازنده داشته باشيد. منظور اين است كه در آن شرايط، با سختي و نارضايتي، به انجام وظايف خود مي پردازيد.واقع گرا يا حدس گراشيوه شما، در برخورد با اطلاعات و معلوماتي كه فرارويتان قرار مي گيرند؛ چگونه است؟ ترجيح مي دهيد اطلاعات و معلومات خود را، چگونه جمع آوري كنيد و مورد بهره برداري قرار دهيد؟_ترجيح مي دهم همه اطلاعات و جزئيات را جمع آوري و سازماندهي كنم. اغلب در بررسي حقايق علمي موفق هستم._ترجيح مي دهم كه يك موضوع را، به طور همه جانبه و كلي بررسي كنم و همه احتمالات و جنبه هاي گوناگون آن را بشناسم. علاقه مندم كه همه راه حل ها را، هر چند كه مخالف هم باشند؛ بازشناسي كنم و براي حل مشكلات به كار ببندم.اگر شما ترجيح مي دهيد كه روي معلومات و اطلاعات فراواني متمركز شويد؛ طبعا ميل داريد كه همه جزئياتي را كه ممكن است مفيد باشند؛ جمع آوري نماييد. ولي نبايد وقتتان را مصروف جمع آوري اطلاعاتي كنيد كه نسبتد به مفيد بودن آن ها يقين نداريد.اگر ترجيح مي دهيد يك موضوع را به طور كلي، مورد بررسي قرار دهيد؛ طبعا ترجيح مي دهيد كه تمام احتمالات و جنبه هاي گوناگون آن موضوع را نيز، بررسي كنيد. شما علاقه مند هستيد كه تمام مفايهم و نمونه هاي مربوط به آن موضوع را ، براي

معرفي افكار خود، مورد بازبيني قرار دهيد. پس در حالي كه شيوه اي خلاقانه را پيش گرفته ايد؛ چه بسا، از موضوع مهمي كه مي تواند شما را به نتيجه برساند؛ غافل شويد.منطق گرا يا احساس گراهمه ما، در شرايطي قرار مي گيريم كه بايد دست به تصميم گيري بزنيم. درباره شيوه اي كه ترجيح مي دهيد به واسطه آن، به تصميم درست دست يابيد، بينديشيد. _ترجيح مي دهم بر اساس منطق، و بدون هيچ رويكرد عاطفي، تصميم بگيرم.           _ترجيح مي دهم با كسب اطلاع نسبت به ديدگاه هاي ديگران و با تكيه بر فهم و عاطفه، تصميم گيري نمايم.اگر ترجيح مي دهيد كه بر اساس منطق، تصميم گيري كنيد؛ زماني كه، با يك موضوع، برخوردي ساختاري مي كنيد و با اطلاعات كافي و همراه با آمار و ارقام، سخن مي گوييد؛ احساس آرامش بيشتري به شما دست مي دهد.اگر با مسائل، برخورد عاطفي مي كنيد؛ در شرايطي كه با ديگران، داراي تعامل هستيد، از رضايت خاطر بيشتري برخوردار مي شويد.اگر فردي منطق گرا باشيد؛ ممكن است از ديدگاه كساني كه افرادي عاطفي به شمار مي روند؛ فردي بي احساس و بي عاطفه معرفي شويد و متقابلا اگر از موضع احساس و عاطفه برخورد كنيد؛ منطق گرايان، شما را فردي رقيق القلب و حساس معرفي كنند.جمع گرا يا منزوياگر احساس مي كنيد كه دچار بي انگيزگي شده ايد و نيازمند بازسازي نيرو و انرژي دروني هستيد؛ چگونه به خواسته خود، دست مي يابيد؟_ترجيح مي دهم مسائل خود را با مشاركت سايرين به انجام برسانم و به اموري همچون، شركت در جشن ها و ديدار دوستان

علاقه مند هستم._ترجيح مي دهم، اوقاتم را به تنهايي سر كنم؛ موسيقي گوش كنم؛ مطاله كنم و با خودم سرگرم باشم.اگر ترجيح مي دهيد با مردمي كه هر يك داراي شرايط مختلف هستند؛ سر كنيد تا گاهي فرصت كنيد كه با آنان به رايزني بپردازيد؛ ممكن است با پاره اي عوامل نااميد كننده و ياس آور هم مواجه شويد.اگر ترجيح مي دهيد كه در دنياي خود باشيد و اوقات خود را با آرامش بگذرانيد و به تنهايي، به خواسته هاي ديگران پاسخ گوييد؛ ممكن است احساس «تهي بودن» كنيد.خواسته هاي خود را مشخص كنيد.از رهگذر تعين اولويت ها و انتخاب شيوه ها و زمينه هايي كه فرارويتان قرار مي گيرند؛ مي توانيد موقعيت هايي را كه موجب موفقيتتان مي شويد؛ شناسايي و پيش بيني كنيد.اگر فردي واقع گرا و منظم هستيد؛ احتمال دارد كه فردي مسئوليت پذير باشيد و در شرايطي كه همه چيز پيش بيني شده و داراي برنامه است و آگاهي و دقت مي طلبد، به موفقيت كامل دست يابيد._اگر به واقع گرايي و تصادف گرايي اولويت مي دهيد؛ در شرايطي كه به تحرك و فعاليت نياز دارد؛ جلوه هاي مثبت خود را بروز مي دهيد. چرا كه از توانايي لازم، براي تعيين خطاها برخوردار هستيد و مي توانيد در مقابل خطاها؛ عكس العمل بموقع، سريع و مناب داشته باشيد._اگر حدس گرايي و منطق گرايي براي شما اولويت دارند؛ همواره افكار گوناگوني در ذهنتان موج مي زند و در فضايي كه هدف اصلي مشخص شده است؛ با پختگي لازم، از خلاقيت هاي خود، براي دستيابي به اهداف و سياست هاي اساسي خويش، بهره

برداري مي كنيد._اگر فردي حدس گرا و منطق گرا و عاطفي هستيد؛ رو به سوي مردم مي آوريد و براي بهره گيري از توانايي ها و ظرفيت هاي آنان، زمينه هاي همكاري و مساعدت ايشان را، فراهم مي آوريد.بدين ترتيب، از خلال مباحث بالا، معلوم شد كه هر يك از مردم، داراي اولويت هاي متفاوتي هستند، آن ها به تنماسب خواسته ها و ويژگي هاي خاص خود ، به بهره برداري از شرايط و امكاناتي كه فرارويشان قرار مي گيرد؛ مي پردازند.شناخت و تعيين اولويتها، داراي فوايد گوناگوني است. وقتي جايگاه خود را تعيين و تعريف كنيد؛ به راحتي مي توانيد به مقايسه ديدگاه هاي خود با ديگراني كه اولويت هاي متفاوتي دارند؛ بپردازيد. با شناخت اولويت هاي خود، مي توانيد فعاليت هايي را كه در راستاي خواسته هاي شما قرار دارند و ويژگي هاي شما را بارور مي نمايد؛ جستجو كنيد. اين اقدام همچنين، موجب مي شود از فعاليت هايي كه مورد علاقه شما نيست؛ اجتناب كنيد. در غير اين صورت ، چه بسا كه وقت گرانبهاي خود را صرف مسائلي كنيد كه هيچ تناسبي با خواسته ها و نيازهاي شما ندارند. بنابراين ، تلاش كنيد از آنچه در مسير علايق و خواسته هايتان قرار ندارند؛ دوري نماييد و به جاي آن، به هر چيزي كه در راستاي اولويت هاي شما قرار دارد؛ روي آوريد.خلاصه: خود ارزيابي براي خودشناسي و ارزيابي توانايي ها و خواسته هاي خود، ممكن است نيازمند به بحث و بررسي عميق، در روحيات و آرزوهاي خود باشيد. به خصوص اگر پيش از اين، در اين زمينه اقدام نكرده ايد؛ بايد

دقت بيشتري داشته باشيد. اولويت هاي خود را شناسايي كنيد تا بر اسا آن بتوانيد به تصميم گيري هاي درست و قابل اعتمادي كه جوابگوي خواسته و نيازهاي واقعي شما، و مطابق ويژگي ها و توانايي هاي شماست؛ دست يابيد.از خود بپرسيددرباره شيوه اي كه به موجب آن، اولويت هاي خود را بازبيني مي كنيد و بر اساس آن، دنياي اطراف خود را ارزيابي مي نماييد؛ بينديشيد و به اين سوالات پاسخ دهيد:_آيا مي توانم در زندگي، بهترين راه هاي نزديك شدن به واقعيت را، تعيين و شناسايي كنم؟_آيا به خوبي مي دانم كه اولويت هاي من، چه تاثيري بر زندگيم مي گذارند؟_آيا مي دانم با كدام اولويت، بايد زندگيم را سازماندهي كنم؟_ايا مي دانم با كدام اولويت، مي توانم اطلاعات و معلومات كسب كنم؟_آيا مي دانم با كدام اولويت، بايد به رويارويي با مشكلات و اتخاذ درست ترين تصميمات بپردازم؟_آيا مي توانم انواع فعاليت هايي را كه بايد از آن ها اجتناب كنم، معين نمايم؟_آيا مي توانم انواع شرايط و زمينه هايي را كه به نحوي مي توانند در راستاي اولويت هاي من قرار گيرند و مرا به فعاليت بهتر، مساعدت نمايند؛ معين و مشخص كنم؟كارتان بهتر خواهد شد اگر..._شيوه هايي را كه بيشترين تناسب و هماهنگي را با فعاليت هاي شما دارند؛ مشخص كنيد._تصويري از تمام فعاليت هايي كه با خواسته ها و ويژگي هاي شما هماهنگ هستند؛ در اختيار داشته باشيد._بدانيد كه ترجيح مي دهيد با اطلاعات و معلومات جديد، چگونه برخورد كنيد._پيش بيني كرده باشيد كه هنگام تصميم گيري، از معلومات و اطلاعات خود، چگونه بهره برداري خواهيد كرد._درك كنيد كه

غير از ديدگاه شما براي تحليل مسائل ، ديدگاه هاي ديگري هم وجود دارند كه در جاي خود، از اهميت و اطمينان لازم برخودارند._بتوانيد با استفاده از اولويت هايي كه تعيين كرده ايد؛ زمينه ها و موقعيت هايي را كه داراي بيشترين تناسب و هماهنگي با آن اولويت ها هستند؛ ايجا كنيد._دست به انتخاب فعاليت هايي بزنزيد كه درست، در راستاي اولويت هاي شما هستند.فعالباشيد                                                                                             اگر مي خواهيد كارهاي خود را سازماندهي كنيد؛ پيش از آن لازم است مشخص كنيد كه دقيقا دوست داريد به چه هدف هايي برسيد. براي تعيين اهداف و فعاليت هاي خود، بايد طوري عمل كنيد كه تحت تاثير عوامل خارجي قرار نگيريد بلكه توانايي ها و ظرفيت هاي خود را ملاك عمل قرار دهيد. بدين ترتيب،ميتوانيدامورغيرممكن ودست نايافتني را حذف كنيد  به جاي آن، فعاليت هايي را جايگزين كنيد كه از قابليت لازم، براي تلاش بيشتر، برخودار هستند.بازشناسي وضعيت كنونيبراي دستيابي به موفقيت، بايد بتوانيد وضعيت ايده آل خود را از هم اكنون ترسيم كنيد و خواسته ها و انتظارات نهايي خود را مشخص نماييد و مقدار وقتي را كه براي امور شخصي و شغلي صرف خواهيد كرد؛ پيش بيني نماييد.به وضع كنوني خود توجه نماييد و فهرسمتي از مهمترين فعاليت هايي كه هم اكنون، بدان اشتغال داريد؛ تنظيم كنيد. سپس؛ با توجه به نكات ذيل، به فهرست خود مراجعه نماييد و هر يك از فعاليت ها را بدين ترتيب، گروه بندي كنيد:_فعاليت هايي كه براي شما سود آور است._فعاليت هايي كه تمايل بيشتري به آن ها داريد._فعاليت هايي كه مايل كمتري به آن ها داريد.بر اين اساس، مي تانيد

دقيقا اموري را كه به آن ها تمايل داريد؛ ادامه دهيد و آن ها تمال داريد؛ ادامه دهيد و آن ها را از اموري كه ي خواهيد درباره آن ها تغييرات و اصلاحاتي انجام دهيد؛ تفكيك كنيد. براي شما، سهل و ساده خواهد بود كه از ميان فعاليت هاي مختلف، آن دسته از مواردي را برگزينيد كه در مسير اهداف و انتظارات شما قرار دارند.به كجا مي رويد؟اگر به سهولت، سرنوشت خود را، وابسته و پيوسته به جريانات و حوادث آينده مي دانيد؛ بايد خط و برنامه زندگي خود را ترسيم كنيد و مشخص نماييد كه مي خواهيد چه كنيد.مي گويند: «زندگي، عبارت است از همه وقايع و رخدادهايي كه براي اجراي برنامه هاي ديگر، با آن ها سر و كار داريد.» برخي از برنامه هاي شخصي كوتاه مدت، از قبيل تغيير دكوراسيون منزل يا خريد اتومبيل، معمولا وقت و فعاليت هايي را به خود اختصاص مي دهند كه كاملا طبيعي است. ولي برنامه هاي دراز مدت، اهميت بيشتري دارند. مثلا تغيير اساسي در فعاليت ها يا ايجاد شغل آزاد جديد. بنابراين، تعيين برنامه ها و فعاليت هاي هدفمند، مستلزم نزديكي هر چه بيشتر با روش ها و شيوه هاي اصولي برنامه ريزي است. درباره خواسته ها و انتظارات خود فكر كنيد و در ارتباط با هر يك از زمينه هاي زير، فهرستي از علايق خودتان تنظيم نماييد._زندگي شخصي: در صوص برقراري ارتباط با دوستان، خانواده و همكارانتان، عملا به چه چيزهايي نيازمند هستيد؟_زندگي شغلي: در ارتباط با شغل و حرفه خود، چه خواسته هايي داريد و چه فعاليت هاي ديگري، ممكن است ظهور و

بروز يابند؟وقتي از اين كار فارغ شديد؛ درباره سه مورد مهم از آنچه در فهرستتان آمده است؛ بينديشيد و مشخص كنيد كه انجام آن ها چقدر ساده، يا مشكل است. اگر انجام همه موارد، سخت و مشكل است؛ بايد بدانيد كه براي خود، اهداف رويارويي و غير واقع گرايانه در نظر گرفته ايد.بايد اهدافتان را، مورد بازنگري قرار دهيد و آن ها را هر چه بيشتر به واقعيت، نزديك كنيد. اگر بتوانيد برخي از امور را با تلاشي متعادل و در مدت زماني قابل قبول، به انجام برسانيد؛ معلوم مي شود كه واقع بر زندگي خود ، تسلط داريد و عاقلانه آن را اداره مي كنيد.براي جلوگيري از حركت در مسيري نادرست، به انديشه اي وسيع و گسترده درباره انتظارات خود از زندگي و مقصدي كه پيش رو قرار داده ايد، نيازمنديد و همواره بايد اهداف، پيش چشمتان باشد.مسئوليت خود را مشخص كنيد.كساني كه در اداره امور خود از موفقيت برخوردار هستند؛ معمولا در مسير سازماندهي فعاليتهايشان، به يك موضوع اصلي و اساسي توجه مي كنند. اين افراد، نسبت به آمادگي و تواناييي خود براي قبول مسئوليت، آگاهي دارند. همين باعث مي شود كه از پراكنده كاري هايي كه موجب كاسته شدن ك يفيت فعاليتهايشان مي شود؛ خودداري كنند.بايد آنچنان بر برنامه كار خود، تسلط داشته باشيد و همه جوانب آن را زير نظر بگيريد كه به محض خارج شدن از مسير درست و مبادرت به انجام فعاليت هاي غير ضروري، فولا به اشتباهتان پي ببريد و مسير كارتان را اصلاح نماييد. گاهي به ديل اينكه فقط احساس مي كنيد كه تعيين حوزه مسئوليت ها

و وظايف، كار دشواري است؛ براي خود انبوهي از مشكلات و دردسر مي آفرينند.گاهي طوري عمل مي كنيد كه گويي بايد همه وظايف و مسئوليت ها را، خودتان انجام دهيد. و با اين روش، قطعا مغلوب كارها مي شويد و عملا كارها، شما را اداره مي كنند. بايد، بين مسئوليت هايي كه مي خواهيد خودتان عهده دار آن ها باشيد و مسئوليت هايي كه احساس مي كنيد نمي تو.انيد بپذيريدغ تفاوت قائل شويد. چند فعاليت مشخص را انتخاب كنيد و خود را در قبال آن ها متعهد بدانيد تا بتوانيد از انجام فعاليت هايي كه مورد پسندتان نيست؛ رهايي يابيد.سازگاري با شرايط جديدتعداد اندكي از امور زندگي، هميشه ثابت و پايدار هستند. بنابراين، گمان نكنيد ه مي توانيد سر در لاك خود فرو برده و از رويارويي با تغييرات فرار كنيد. هرگز چنين نخواهد شد. آگاه بودن شما، براي سازگاري با شرايط جديد، يك جزء اساسي و مهم در سازماندهي و مديريت امور است.همگامي با تغييرات، گاهي با تجربه هاي ناخوشايندي مواجه مي شود. چرا كه هميشه نمي توان اطمينان داشت كه نتيجه مورد انتظار، در دسترس شماست و از طرفي هم همواره بايد احتمال بروز پاره اي از خطرات را پيش بيني كنيد. ول با اين مه، اگر نمي توانيد خود را با تغييرات همگام و سازگار كنيد؛ بايد در انتظار روزي بايستيد كعه از رقباي خود عقب مانده ايد.همواره بايد طوري برنامه ريزي كنيد كه در هنگام بروز تغييرات، آماده انجام فعاليت هاي بموقع باشيد. اين اقدام، نه تنها شما را براي دستيابي به اينده مورد نظر خود، ياري مي دهد؛ بلكه شما

را از تير رس كساني كه در اطرافتان حركت مي كنند و همواره منتظر سقوط يا شكست شما هستند؛ محفوظ نگه مي دارد. براي مواجهه با تغييرات، سه روش اصلي وجود دارد:_گسترش اطلاعات و مهارت ها، از طريق استمرار آموزش هاي عملي و تدخصصي و كسب آگاهي درباره تكنيك هاي جديد و تجربه زمينه هاي گوناگون._افزايش ميزان آگاهي هاي عملي و تخصصي  آگاهي نسبت به جديدترين تحولات علمي._ايجاد تغيير دائمي در فعاليت ها، براي جلوگيري از انجماد ذهن.اگر به طور مستمر، ميزان آگاهي ها و مهارت هاي خود را افزايش دهيد؛ در هنگام بروز تغييرات، به اساني با شرايط جديد، سازگار خواهيد شد. بدين ترتيب ، نه تنها از بروز تغييرات، احساس ضعف و نگراني نمي كنيد؛ بلكه از همه جهت، آماده پذيرش افكار و اوضاع جديد خواهيد بود.منظم باشيداگر در صدد سازماندهي امور خود هستيد؛ بايد از شرايط و موقعيت هر يك از امور تحت تسلط خود، آگاهي داشته باشيد. مديريت بر خويشتن و سازماندهي و نظم دادن به امور خود، با استفاده از روش هاي زير، سهل و آسان است:_برخورداري از انديشه اي سازمان يافته، به منظور ثبت و ضبط كليه اطلاعات مربوط به فعاليت هايي كه زير نظر شما هستند و تهيه گزارش از فعاليت هايي كه تاكنون انجام شده اند. حتي لحظه اي نيز از بررسي  مطالعه اموري كه روي ي دهد؛ غافل نباشيد._منظم باشيد تا بتوانيد هر چيز را به سرعت و به وقع درك كنيد و احساس فعال بودن و با نشاط بودن بر وجد شما حكمفرما شود._امور تحت نظرتان را به گونه اي سازماندهي كنيد كه همه آن

ها به يكديگر مربوط و پيوسته باند. بدين گونه، فرصت بيشتري واهيد داشت تا به بررسي امو.ر بپردازيد. اگر رابطه افقي و عمودي هر يك از امور را تعريف كنيد؛ به سهولت مي توانيد هر چيز را در جاي خاص خودش، مورد جستجو و ارزيابي قرار دهيد._به طور منظم براي خود، فرصت استراحت و تفريح پيش بيني كنيد._ميز كارتان را در پايان هر روز مرتب كنيد. گاهي با انجام همين موضوع ساده، متوجه مي شويد كه بعضي از وظايف و مسئوليت ها دچار مشكل شده اند._هميشه بايد مواد اوليه كار يا ابزارهاي مورد نيازتان، حاضر و آماده باشد تا در شرايط ويژه، ناچار نشويد به خاطر تنگي وقت، آن ها را با قيمت گرانتر تهيه كنيد._روزانه به فهرست فعاليت هاي در دست اقدام خود مراجعه كنيد. هر يك از فعاليت هاي به پايان رسيده را، از فهرست خود حذف كنيد. هنگامي كه به شدت درگير كار هستيد؛ ذهنتان را به امور پيش پا افتاده مشغول نكنيد.ممكن است هنگام انجام فعاليت هاي مهم، برخي از موارد كوچك و ساده اي كه در فهرست شما ذكر شده اند؛ خود به خود، به نتيجه برسند._فهرست مهمترين فعاليت ها و برنامه هاي خود را يادداشت كنيد و در هر فرصت به آن نظري بيافكنيد؟ تا هيچ يك از امور فراموش نشوند.گرچه ممكن است اساسا فرد منظمي نباشيد و حتي از دوران كودكي، ه بي نظمي عادتئ كرده باشيد؛ ولي با شيوه هاي ساده اي كه پيش از اين، به آن ها اشاره شد؛ مي توانيد فعاليت هاي روز مره را تحت تلط خود قرار دهيد. اگر به نظم و

انضباط ، عادت كنيد و فعاليت هاي خود را طبق يك برنامه از پيش تعيين شده انجام دهيد؛ كمتر احساس تشويق و آشفتگي اعصاب به شما دست مي دهد و طبعا اين روحيه، بر روي عملكرد شما تاثير مثبت مي گذارد.خلاصه تسلط بر خودوقت و انرژي خود را به گونه اي سازماندهي كنيد كه مسر حركتتان مشخص باشد و دقيقا بدانيد كه چه مي خواهيد و به كجا خواهيد رفت. در اين صورت، اطمينان مي يابيد كه به موفقيت خواهيد رسيد.هنگامي كه همه فعاليت هاي خود را مشخص كرديد؛ فهرستي از آن ها تهيه كنيد تا همواره از كارهاي آينده خود آگاهي داشته باشيد و بدانيد كه چه كارهايي در اولويت قرار دارند و چه كارهايي پايان يافته اند. بايد منظم باشيد تا از مسير اصلي كارتان منحرف نشويد و همواره، بر هر تغيير ضروري در فعاليت هايتان، تسلط داشته باشيد.بر اساس ميزان وقت و توانايي، باري سنگينتر از ظرفيت و توانايي خود، بر عهده نگيريد . در اين صو.رت، عملا آزاد مي شويد تا به انجام فعاليت هاي دلخواه و ضروري خود بپردازيد.از خود بپرسيدابتدا فكر كنيد كه چگونه مي توانيد در امور شخصي خود، فعال باشيد؛ سپس به اين سوالات پاسخ دهيد:_آيا وضع كنوني خود را، مورد ارزيابي قرار داده ام._آيا دقيقا مي دانم كه به چه سمتي حركت مي كنم؟_آيا فعاليت هاي خود را، فهرست بندي و طبقه بندي كرده ام؟_آيا مي دانم كه كدام يك از فعاليت هايم را بايد حذف كنم؟_آيا به منظور افزايش اطلاعات و تجربيات خود تلاش مي كنم؟_آيا به گونه اي عمل مي كنم تا بتوانم در

ماجهه با تغييرات و اصلاحات لازم، موضعي منطقي و روشن داشته باشم؟_آيا آن گونه منظم و منضبط شده ام كه كارهايم را به مقع انجام دهم و لحظه ها را از دست ندهم؟_آيا به روشني درك مي كنم كه بيش از ظرفيت خود، مسئوليت پذيرفته ام؟كارتان بهتر خواهد شد اگر...    فهرستي از فعالتي هاي خود را، در اختيار داشته باشيد.    بدانيد كه چرا به تغيير در فعالتي ها، نيازمند هستيد.    به خوبي بدانيد كه به كدام سو مي رويد.    تمام فعاليت هايي را كه در زندگي شخصي و شغلي خود، بايد انجام دهيد؛ فهرست كنيد.    بر روي اموري كه در صدد انجام آن ها هستيد؛ تمركز كنيد و اجازه ندهيد هيچ چيز، شما را از تمركز بر روي آن ها منحرف كند.    محدوده مسئوليت پذيري خود را مشخص كنيد.    همواره بر اطلاعات و تجربيات خود بيفزاييد.    در روياروي با تغييرات و اصلاحات، انديشه اي منطقي و روشن داشته باشيد.    واقعا منظم باشيد.    احساس كنيد كه بيش از اين، مي توانيد فعال باشيد.مسئوليت پذيريبراي تسلط بر خود، بايد نسبت به وظايفتان، احساس مسئوليت كنيد و آن ها را به موارد زير عمل كنيد:شما چه كسي هستيد؟آيا مي دانيد كه شخصيت و وجدان شما، يكي از مهمترين عوامل موثر در قبول مسئوليت است؟ همواره، مراقب احوالات دروني خود باشيد و برخود مسلط باشيد و در اين راه، از هيچ كوششي دريغ نكنيد. اگر شما به ارزيابي خود نپردازيد و نيروهاي دروني خود را تقويت نكنيد؛ چگونه انتظار داريد كه ديگران چنين كنند؟فهرستي از ويژگي هايي كه دوست داريد در شخصيت شما وجود داشته باشد و آنچه مي

خواهيد از آن ها بر حذر باشيد؛ بنويسيد. با بررسي فهرست، متوجه مي شويد كه آنچه دوست مي داريد؛ همان اموري هستند كه در انجامشان، موفقيت و اعتماد به نفس داريد. به هر حال، درباره مواردي كه به آن ها علاقه مند نيستيد ولي عملا گرفتار آن ها شده ايد؛ تصميم بگيريد. شايد بتوانيد از زير آن ها، شانه خالي كنيد و شايد هم ناچار باشيد؛ موقتا، آن ها را تحمل كنيد.سعي كنيد خود را خوب بشناسيد و به تعريف و تمجيد هاي ديگران دل ، خوش نكنيد. چه بسا كه مدح و تمجيد ديگران، به اعتبار شما لطمه بزند؛ چرا كه اسالسا شما داراي آن ويژگي ها نيستيد. نبايد از خود راضي باشيد بلكه بهتر است بر اساس معيارها و ملاك هاي ساده اي كه در اختيار داريد؛ خود را بسنجيد. مثلا:    تعيين ميزان وفاداري به قول ها و وعده ها    پايان دادن به كارها، در وقت مقرر    عمل به تعهدات    اجراي برخي از كارهايي كه چندان ميل و رغبتي به آن ها نداريد.    به پايان رساندن اموري كه نيمه كاره رها شده اند.وقتي چنين كارهايي را انجام مي دهيد؛ در برابر تعريف و تمجيد ديگرآن، احساس آرامش و اعتماد به نف سمي كنيد؛ چرا كه حقيقتا خود را، مستحق آن تعريف ها مي بينيد.به ياد داشته باشيد كه هيچ كس، نمي تواند به شما القاء كند كه غير از شخصيت حقيقي خود، فرد ديگري هستيد. ارزيابي خويشتن و دست يافتن به زواياي پنهان شخصيت، موجب مي شود كه نسبت به خود، احساس اطمينان داشته باشيد و در سايه اعتماد به نفس، به قبول

مسئوليت هاي مهم تن در دهيد.براي خود ارزش قائل شويدمردم اغلب، در دو زمينه، دچار مشكل هستند:1- بيان خواسته ها و انتظارات خود: هميشه نمي توانيد، آنچه را كه مي خواهيد، بيان كنيد. چرا كه همواره، نگران هستيد كه مبادا خواسته شما اجابت نشود. هميشه بايد احتمال بدهد كه ممكن است با پاسخ ها منفي رو به رو شويد. بايد اين حقيقت را بپذيريد و احساس نگراني و تشويش نكنيد.خواسته ها و انتظارات خود را مي توانيد به شكل هاي گوناگوني مطرح كنيد. مثلا اگر درخواستتان را با عبارت «آيا فكر خوبي نبود اگر...؟ » يا «مي دانم كه مشغول هستي ولي فعلا از تو مي خواهم كه ... » آغاز كنيد؛ تاثير گذارتر از زماني است كه خواهش خود را با «چرا آنچه كه از تو خواسته بودم، انجام نمي دهي؟» يا «من مي خواهم ... »، شروع كنيد.اگر عادت نكنيد براي دست يافتن به خواسته خود، تلاش كنيد؛ احساس گناه در شما پديد مي آيد. وقتي به هدف مي رسيد يا در مسير آن حركت مي كنيد؛ جايي براي احساس گناه باقي نميماند.2- رد درخواست ديگران: شايد. «نه» گفتن برايتان مشكل باشد. براي اينكه بتوانيد اين مشكل را كاهش دهيد؛ از ود بپرسيد كه چرا ديگران، دائم، از شما در خواست ها و انتظاراتي دارند. شايعد علت اين است كه شما فردي مهربان هستيد يا ديگران شما را اينچنين مي پندارند.ن گويي شما بايد ديگران را، از دام مشكلاتي كه اساسا نبايد گرفتار آن مي شدند، رهايي دهيد.شايد كارها را از آن جهت، به درستي انجام مي دهيد كه ديگران از شما، چنين

انتظاري دارند يا با اصرار و پافشاري خود، شما را به كاري وا مي دارند كه خارج از حد توانايي شماست.ميزان توانايي خود را در زمينه مساعدت و كمك به ديگران و پاسخگويي به خواسته هاي آنان، بررسي كنيد و فقط در همين محدوده، مسئوليت بپذيرين تا بتوانيد از بقيه اوقات گرانبهاي خود نيز، استفاده مطلوب ببريد. سعي كنيد محدوده توانايي ها و ظرفيت هاي خود را ، به اطلاع ديگران برسانيد تا آنان خود عهده دار بقيه كارها شوند. اتخاذ اين سياست، دو فايده اساسي دارد:    مجبور نمي شويد همه كارها را خودتان بر عهده بگيريد.    ديگران با  راهنمايي هاي شما، مي آموزند كه چگونه امور مربوط به خود را انجام دهند و كمتر به شما مراجعه كنند.عوامل متعددي، سبب مي شوند كه در برابر درخواست ديگران، نتوانيم جواب منفي بدهيم. گاه فكر مي كنيم جواب منفي، سبب مي شود؛ پشتيباني و حمايت ديگران را از دست بدهيم. گاهي نيز پيش از آنكه درباره درخواست ديگران، فكر كنيم و خود را براي پاسخ منفي آماده كنيم؛ تحت فشار و اصرار آن ها قرار مي گيريم. اما كلمه «نه»، سبب از دست دادن حمايت و پشتيباني ديگران نمي شود؛ به شرط اينكه، به گونه اي خير خواهانه و سازنده و با ارائه راهنمايي هاي لازم به ديگران، در صدد حل مشكلات آنان باشيم.اگر هميشه، ذهني آماده داشته باشيد و با شيوه اي آرام و بياني محكم، درخواست ديگران را رد كنيد؛ براي نپذيرفتن كارهايي كه مودر رضايتتان نيست؛ تحت فشار قرار نمي گيريد. وقتي مي خواهيد از انجام كاري كه مورد علاقه تان نيست؛ خودداري

كنيد؛ پاسخ منفي خود را با سادگي و صميميت تكرار كنيد تا طرف مقابل، امتناع شما را بپذيرد. مثلا بگوييد «نه، نمي توانم در اين زمينه، كمكي به شما بكنم ولي پيشنهاد مي كنم كه ... »اگر به ديگران اجازه دهيد كه يك بار شما را تحت اختيار خود قرار دهند؛ عملا آنان را، تشويق مي كنيد كه باز هم، اين كار را، تكرار كنند. بايد آنچنان خود را حفظ كنيد كه ديگران نتوانند بار خود را، بر دوش شما بگذارند. بايد به ديگران تفهيم كنيد كه هرگز حاضر نيستيد؛ متحمل خواسته هاي نابجاي آنان شويد.به آن دسته از درخواست ها و انتظاراتي كه هيچ رغبتي به انجامشان نداريد؛ پاسخ منفي بدهيد؛ ولي به گونه اي كه در عين جديت و صلابت، سبب دشمني و خصومت نشود. در اين صورت، خواهيد ديد كه حجم چنين درخواست هايي رو به كاهش مي گذارد. زيرا شما، عملا براي آنان استدلال مي كنيد كه براي خودتان و اوقاتتان، برنامه ريزي كرده ايد. افرادي كه براي كارشان، زمان بندي و برنامه ريزي كرده اند و اوقاتشان را هدر نمي دهند؛ شرايط شما را به خوبي درك مي كنند.پشتكار ، راز موفقيتوقتي مسئوليتي را بر عهده مي گيرد؛ بايد مقاصد و اهداف آن را بشناسيد. در اين مرحله، ميزان جديت و پشتكار، به عنوان يك امتياز اساسي مطرح مي شود. هميشه مي گويند كه افراد باهوش، حتما در كار و زندگي، موفق نيستند بلكه كساني به موفقيت مي رسند كه از پشتكار و همت برخوردارند. بايد اطمينان حاصل كنيد كه انجام مسئوليت هايي كه بر عهده مي گيريد، به نفع

شماست.در مسير حركتتان، به موانع و مشكلاتي برخورد مي كنيد كه ممكن است شما را نسبت به حصول هدف دلسرد كنند. اطرافيان شما، جنبه هاي منفي كارتان را بيشتر مي بينند اما تلاشي براي تشويق شما به عمل نمي آورند. بايد اعتماد به نفس داشته باشيد و به خود تكيه كنيد. ثابت قدم بودن، يكي از امتيازاتي  است كه همواره بايد جهت حفظ و تقويت آن تلاش كنيد. چه بسا بر خلافت تصورات واهي ديگران، به دليل ايمان داشتن به كار خود و استقامت در برابر مشكلات، به نتايجي بسيار مهم، دست يابيد. هميشه به ياد داشته باشيد كه لاك پشت در مسابقه با خرگوش، زودتر از همه به خط پايان رسيد.رهايي از فشارانسان هاي اوليه، از طريق شكار حيوانات و پيكار با ديگران و نزاع براي تثبيت موقعيت، به زندگي خويش تداوم مي بخشيدند. در آن روزگار، زندگي آنان با ترس و خشم در آميخته بود.دو احساس ترس و خشم، همچنان در وجود انسان، به چشم مي خورند. شرايط جسمي انسان به گونه اي است كه اين احساسات، مجال بروز و ظهور دارند. با توجه به چگونگي شخصيت و شرايط روحي، شما در شرايط مختلف، رفتارهاي متفاوتي بروز مي دهيد:    احساس جنگ و پيكار: هنگامي كه شجاع هستيد و احساس خشم در شما، براي دفاع از خود قوت يافته باشد.    احساس فرار و گريز : هنگامي كه احساس مي كنيد؛ بهتر است از اوضاعي كه در آن قرار گرفته ايد؛ بگريزيد.وقتي تحت فشار قرار مي گيريد. در اقع، يكي از دو احساس ياد شده يا هر دوي آن ها، درون شما را فتح مي

كنند. مشكل اين است كه در اغلب اوقات ، انتخاب جنگ يا گريز، ممكن نيست. در حالي كه به مقتضاي ويژگي ها و نيازهاي دروني خود، بايد يكي از اين دو موضوع را، در رويارويي با مشكلات برگزينيم. اگر نتوانستيم به عكس العمل مناسب دست بزنيم؛ انرژي هاي ايجاد شده؛ مجالي براي آزاد شدن نمي يابند و بنابراين، احساس فشار مي كنيم.براي كاهش فشار و حل اين مشكل، جسم و جان آدمي به طور مشترك، بايد وارد فعالتي هايي از نوع «ججنگ» يا «فرار» شوند تا فشار رو به كاهش بگذارد. در ان زمينه، سه روش سودمند وجود دارد.    افزايش تحرك بدني كه حالت معمولي و متعادل را به جسم باز مي گرداند و موجب كاهش تشويش و نگراني مي شود.    حضور بيشتر در اجتماعات كه نيروهاي شما را از طريق خنده و گفتگو آزاد مي كند.    برنامه ريزي و تهيه فهرست راهنماي كار كه راحت ترين كار، برا كمك به ايجاد احساس رضايت، به شمار مي رود.هر چند كه هر يك از اين روش ها در جاي خود موثر هستند ولي اگر همگي آن ها به كار بسته شوند؛ نتايج بهتري به دست خواهد آمد.به نظر مي رسد كه به كار انداختن نيروي بدني، مي تواند به عنوان راه حلي براي رهايي از فشار به شمار آيد و لازم نيست براي فرار از اين مشكل، به تغيير ريشه اي شيوه زندگي خود بپردزايد.شما به سهولت مي توانيد بر حجم فعاليت هاي روزانه خود بيفزاييد و بدين وسيله، از زير فشار انرژي هاي متراكم درون خود، خلاص شويد؛ مثلا:    با سرعت زياد، پياده روي كنيد.

گاهي مي توانيد بخشي از مسير منزل تا محل كار خود را پياده برويد.    شنا كنيد. شنا كردن يكي از فعاليت هاي آرامش بخش است كه احساس توانايي انجام وظايف و مسئوليت ها را در شما، تقويت مي كند.    ورزش كنيد. اين اقدام، علاوه بر اينكه قدرت بدني شما را افزايش مي دهد و عضلاتتان را تقويت مي كند؛ فشار روحي شما را كاهش مي دهد.فعالتي هاي ديگري هم وجود دارد كه بنا به ميل و علاقه خود مي توانيد از آنها كمك بگيريد تا همزمان با تقويت قواي بدني، به ميزان قابل توجهي، از فاشر روحي شما كاسته شود. هر چه فعاليت و تحرك بدني كمتر باشد؛ ميزان حساسيت و تاثير پذيري شما افزياش مي يابد. حتي اگر هيچ علاقه و انگيزه اي نسبت به انجام فعاليت هاي بدني نداشته باشيد؛ به محض اينكه دست به انجام آن بزنيد؛ نتايج فور يآن را خواهيد ديد. با تداوم اين كار، به جايي خواهيد رسيد كه اگر روزي را بدون فعاليت بدني نشاط آور بگذرانيد؛ آن روز برايتان غير قابل تحمل خواهد بود و فورا احساس اضطراب و نگراني، در وجودتان ، پديدار خواهد شد.خلاصه: بدانيد كه چه بايد كنيدبه خود نظري بيفكنيد و راهي بيابيد كه بدون احساس گناه و بدون ايجاد دردسر براي ديگران، امور مورد علاقه تان را انجام دهيد. براي رهايي از فشار، نسبت به انجام وظايف خود مصمم باشيد. پشتكار داشته باشيد و گام هاي اجرايي مسيرتان را شناسايي كنيد. اين كار ها موجب مي شود كه بتوانيد مسئوليت هاي مورد علاقه خود را، به سهولت بپذيريد و آن ها را

به خوبي انجام دهيد.از خود بپرسيداگر مسئوليتي را بر عهده گرفته ايد؛ درباره آن فكر كنيد و به اين سئوالات پاسخ دهيد:    آيا توانايي ها و ظرفيت هاي خود را سنجيده ام؟    آيا از خود پرسيده ام كه چه مي خواهم؟    آيا مي توانم در مقابل درخواست هاي نابجاي ديگران، «نه» بگويم؟    آيا براي دستيابي به خواسته هاي خود، مصمم به انجام تلاش و كوشش هستم؟    ايا براي كاهش فشار، با نشاط و منظم كار مي كنم؟    آيا بيش از پيش، نسبت به وظايفم، احساس مسئوليت مي كنم؟كارتان بهتر خواهد شد، اگر...    احترام به خود و ارزش دادن به خويشتن را افزايش دهيد.    دقيقا مشخص كنيد كه چه مي خواهيد.    بياموزيد كه با آرامش و قاطعيت، «نه» بگوييد.    علي رغم همه موانعي كه پيش پايتان قرار دارد، كوشش كنيد كه به هدف خود برسيد.    از روش هاي يكه با شرايط شما متناسب است؛ براي كاهش فشار استفاده كنيد.    احساس كنيد كه مه شرايط، بر وفق مراد شماست.ارتباط با ديگرانانجام اغلب فعاليت ها، مستلزم برقرار كردن ارتباط فعال با ديگران است. شما مشغول هر نوع كاري كه باشيد؛ كار با ابزار فني، نظارت بر كارگران، اداره خانواده يا كار شخصي نيازمنديد كه براي دستيابي به اهداف خود، با ساير مردم، سر و كار داشته باشيد. البته براي ارتباط برقرار كردن با ديگران، نمي توان از شيوه اي يكسان تبعيت كرد بلكه به تناسب ويژگي ها و شرايط هر گروه از افراد، بايد روش هاي جداگانه اي برگزينيد.سازگاري داشتن با مردم، مهارتي است كه برخي در آن، داراي موفقيت بيشتري هستند. اما همواره به يادداشته باشيد؛ تنها

عامل ثابتي كه در تمام ارتباطات با ديگران، نتيجه مطلوب به بار مي آورد؛ شخص شما هستيد. گام اصلي به منظور بهبود روابط با مردم، ارزيابي ديدگاه خودتان، نسبت به ديگران است.درباره ديگران چگونه فكر مي كنيد؟هر يك از افراد، درباره كساني كه در كنارشان كار و فعاليت مي كنند؛ ديدگاه خاصي دارند. البته ديگران نيز، از همين وضعيت برخوردارند و براي خود،  ديدگاه خاصي نسبت به بقيه مردم دارند. بديهي است كه رفتار متقابل شما با ديگران، شيوه اي است كه بر اساس آن، ديدگاه هاي متفاوت شكل مي گيرد. به بياني ساده تر، ممكن است خود را اين گونه ارزيابي كنيد:    فردي شريف و محترم كه همواره تلاش مي كند داراي بهترين عملكرد باشد. (من در وضع خوبي هستم.)    فردي بدشانس كه هيچ بهره اي از زندگيش نمي برد. (من در وضع خوبي نيستم.)ممكن است ديگران را نيز، اين گونه ارزيابي كنيد:    مردمي محترم و شريف كه به گونه اي شايسته رفتار مي كنند. (آن ها در وضع خوبي هستند.)    مردمي غير قابل اعتماد كه با ديگران، رفتار مناسبي ندارند. (آن ها در وضع خوبي نيستند.)بر اين اساس، معلوم مي شود كه چهار ديدگاه وجود دارد. اين مبحث، بسيار مهم است؛ زيرا در زمينه ارتباط و همكاري شما با ديگران، موثر است.1- من خوب نيستم، ديگران خوب هستند.كساني كه داراي چنين احساس هستند؛ نمي توانند دست به هيچ كاري بزنند و اگر هم اقدامي كنند؛ كارشان آكنده از خطا و اشتباه است. اين افراد احساس مي كنند كه ديگران، سعادتمند و خوش شانس هستند و ديگران را بهتر و برتر به شمار مي

آورند. چنين افرادي كه با حساسيت تمام، با ديگران، رابطه برقرار مي كنند؛ انرژي و توانايي خود را در سايه حسد تلف مي كنند.2- من خوب نيستم، ديگران هم خوب نيستندافرادي كه چنين احساسي دارند، نه مي توانند كار كنند و نه دنيا از وجودشان بهره اي مي برد. اين گونه مردم، نه براي خودشان ارزشي قائل هستند و نه به ديدگاه هاي ديگران ، نسبت به خودشان، اهميتي مي دهند.3- من خوب هستم، ديگران خوب نيستند.افرادي كه چنين مي انديشند؛ در حالي كه نسبت به خويشتن آگاهي دارند و زواياي زندگي خود را مي شناسند؛ سايرين را، افرادي بي اهميت و بي ارزش تلقي مي كنند. اين گونه افراد، مردمي ناتوان هستند كه قدرت طلبي و جاه طلبي، در وجودشان موج مي زند و همواره تلاش مي كنند از قدر و قيمت ديگران بكاهند و ارزش وجودي آنان را ناديده بگيرند.4- من خوب هستم، ديگران هم خوب هستنداين افراد، به اندازه ظرفيت و توانايي خود تلاش مي كنند كه وظايفشان را به بهترين شكل، انجام دهند. آن ها، ساير مردم را افرادي دوست داشتني و مورد احترام قلمداد مي كنند و از آن جا كه براي خود و ديگران، ارزش قائل هستند؛ مي توانند از بحران ها به سهولت عبور كنند. چنين افرادي، اغلب مي انديشند كه مشكلات ديگران، نواقص كار آن ها را توجيه مي كند. اين افراد، به خوبي مي توانند بين رفتار نادرست و فرد نادرست، تميز قائل شوند.بهترين ديدگاه را انتخاب كنيدبهترين ديدگاه اين است كه خود و ديگران را در موقعيتي خوب ارزيابي كنيم. اين ديدگاه، سبب مي شود

كه در روابط مثبت و سازنده بين افراد، احترام متقابل و نزديكي به وجود بيايد. شايد بپرسيد چرا همه مردم، چنين ديدگاهي ندارند؟ اما واقعيت، با وضع مطلوب، بسيار متفاوت است. بايد هميشه، به منظور تحقق روابط مناسب تلاش كنيد.وقتي يك روز ناخوشايند را پشت سر مي گذاريد كه گويي همه چيز به مصاف شما آمده است؛ خود به خود ، ديدگاه هاي ديگران پيدا مي كنيد. ديدگاه هاي ما، بازتاب تجربه هاي قبلي ما و يا نتيجه حوادث و رويدادهايي هستند كه هم اكنون، دست به گريبان آن ها هستيم.اگر نسبت به زندگي و ديگران، ديدگاهي منفي پيدا كرده ايد؛ فراموش نكنيد كه همواره، امكان تغيير و اصلاح ديدگاهتان وجود دارد. هميشه مي توانيد ديدگاهي مطلوب پيدا كنيد و نسبت به خود و ديگران، ابراز رضايت نماييد. هر چند كه ممكن است آن ها، روزي ناگوار پيش رويتان ، ترسيم كرده باشند.با انتخاب بهترين ديدگاه، مي توانيد بر خويشتن تسلط بيابيد. به عبارت ديگر، به جاي اينكه بگذاريد شرايط بيروني بر شما حاكم شوند؛ خودتان سر رشته امور را به دست مي گيريد.نيروي رفتار شمااز خلال رفتار و ارتباط شما با ديگران، مردم درباره آنچه در انديشه و احساستان مي گذرد؛ به خوبي، قضاوت خواهند كرد. رفتاري كه در پيش مي گيريد؛ موجب بروز عكس العمل هايي از همين دست، از سوي ديگران، نسبت به شما مي شود. به بيان ساده تر، اگر فردي مهربان و صادق باشيد؛ بسياري از مردم، همين گونه با شما رفتار مي كنند. بر عكس اگر فردي شكوه گر و متزلزل باشيد؛ چيزي نخواهد گذشت كه اطرافيان نيز، همان

رفتار را با شما، در پيش بگيرند.همان گونه كه مي خواهيد با شما، رفتار كنند، با ديگران رفتار كنيد. اجراي اين روش، گرچه ساده به نظر مي رسد ولي در عمل، چندان آسان نيست. هيچ گاه نبايد فراموش كنيد كه رفتارهاي شما، عكس العمل هايي نامتناهي در پي دارد.خلاصه: بررفتارتان، مسلط باشيدبراي اينكه روابط مثبتي با ديگران داشته باشيد؛ بايد رفتارهاي خود را، تحت مراقبت قرار دهيد. نحوه رفتار شما با ديگران، به طرز انديشيدن شما درباره آن ها، بستگي دارد. روشي كه براي ارتباط با ديگران در پيش مي گيريد؛ بر چگونگي رفتار آن ها با شما، تاثيري مستقيم دارد. بايد از نيروي موجود در رفتارتان و تاثير آن، بر نوع روابط شما با ديگران آگاه باشيد.از خود بپرسيددرباره نحوه رفتارتان با ديگران فكر كنيد و به اين سوالات پاسخ دهيد:    ايا بايد روابطم را با ديگران بهبود ببخشم؟    آيا از انواع روش هايي كه مي توانم در رفتار با ديگران اتخاذ كنم؛ آگاهي دارم؟    آيا بر اين اعتقادم كه هم من و هم ديگران، خوب هستيم؟    ايا مي دانم چه چيزهايي در رفتار ديگران با من، موثر است؟    آيا مي دانم رفتار من، بر عكس العمل هاي ديگران، چه تاثيراتي مي گذارد؟كارتان بهتر خواهد شد، اگر...    روشي برگزينيد كه سبب شود براي خودتان و سايرين، احترام قائل شويد.    ديدگاه خود را مورد ارزيابي قرار دهيد.    آگاهانه تلاش كنيد كه به اين ديدگاه دست پيدا كنيد: «من و ديگران، هر دو، خوب هستيم».    درك كنيد كه در رفتار شما، نيرويي نهفته است كه بر عكس العمل هاي ديگران نسبت به شما، تاثير مي گذارد.   

بدانيد كه كار با ديگران، راحت تر و پر ثمر تر است.نگرش مثبتبايد به انديشه و فلسفه اي معتقد باشيد كه سبب رضايت دروني شما شود تا بر همان اساس، امور خود را اداره كنيد. در اين زمينه، روش هايي وجود دارد كه كاملا با برداشت شما از زندگي، مرتبط و در آميخته است.مثبت باشيدبايد بتوانيد شيوه و طرز فكري مثبت براي خود، تعيين كنيد. اگر مي خواهيد انديشه اي مثبت داشته باشيد؛ بايد بسياري از احساسات ناپسندي را كه مانع رشد و تكاملتان مي شو.د؛ از صفحه زندگيتان پاك كنيد. مثلا مي توانيد:    صبور و آرام باشيد. به مطالب پيشين، مراجعه كنيد تا عكس العمل هاي ناشي از رفتارتان را، به ياد بياوريد. در هنگام خشم، حرف شما موثر واقع نمي شود؛ هر چند كه حرفتان، منطقي باشد.    بعضي چيز ها را فراموش كنيد. اگر به خودتان اجازه دهيد از كسي كه موجب اذيت و آزارتان شده، انتقام بگيريد؛ عملا آن فرد را تحريك مي كنيد كه بر اذيت و آزارش بيفزايد. وقتي ذهنتان با چنين مضوعي درگير مي شود؛ سعي كنيد با انديشيدن به موضوعي ديگر، از دست آن، خلاص شويد. هرگز خودتان را به خاطر چنين مسائلي، مشوش و نگران نكنيد.    خوش بين باشيد. اگر كسي يا چيزي  را دوست نمي داريد؛ تلاش كنيد كه در همان فرد يا همان چيز، ويژگي جديدي پيدا كنيد كه توجه و علاقه شما را به خود جلب كند.    راحت باشيد. ار چيزي يا موضوعي به نظرتان سخت و دشوار است؛ آن را تغيير دهيد و به چيز ديگري بپردازيد. در مدت زماني كوتاه، در خواهيد

يافت كه با مسائل اطراف خود، چقدر راحت هستيد. تا آنجا، كه گاهي با همان موضوع سخت و دشوار هم كنار مي آييد.    با مشكلات به ماننند يك فرصت برخورد كنيد.ن با اتخاذ اين روش، در مي يابيد كه از دل مشكلات، مي توان به نتايجي مثبت رسيد.اگر همواره، محكم باشيد و همچون گياهي كه سرما و فصل يخبندان را تحمل مي كند، با سوز و سرماي زندگي كنار بياييد؛ با تمام وجود در مي يابيد كه كنار آمدن با زندگي، بسيار ساده و لذت بخش است. اين گونه نگريستن را، مي توانيد از طريق رفتارهاي مثبت تجربه كنيد. مثلا:    وقتي احساس افسردگي و نااميدي مي كنيد؛ كتاب بخوانيد، موسيقي گوش دهيد و به يكي از دستانتان تلفن بزنيد. وقتي خود را با دنياي پيرامون مشغول مي كنيد؛ بعيد است كه مشكلات بر شما غلبه كنند.    لبخند بزنيد. كمتر كسي است كه با لبخند، به خواسته خود نرسيده باشد. لبخند، فقط موجب تقويت احساسات دوستانه نمي شود بلكه به هنگام لبخند، ترشحات داخلي بدن، غم و اندوه را از درونتان پاك مي كند. بدين ترتيب، احساس خوشايندي نسبت به خود، در درونتان به وجود مي آيد.    اگر عملي، به حل نسبت به دوستان و خانواده خود، اعتماد و اطمينان نداريد؛ در جستجوي روانپزشكي با تجربه باشيد. در اين زمينه، مي توانيد راجع به موارد مهم و مفيد صحبت كنيد و روانپزشك، در مدت زماني كوتاه، به شما كمك مي كند كه بر اساس يك برنامه مشكلات خود بپردازيد.به خودتان رسيدگي كنيداگر مي خواهيد امورتان را به گونه اي مثبت اداره كنيد، بايد به خودتان رسدگي

كنيد. ولي اگر حال و همت نداشته باشيد؛ عملا وقت و فرصت خود را هدر مي دهيد. نخستين سوالي كه در وقت استراحت و آرامش بايد از خود بپرسيد، اين است كه : «در سلسله مراتب اولويت هاي من، جاي پرداختن به خويشتن، كجاست؟»ممكن است، درگير كارها و فعاليت هايي باشيد كه فعلا همه آن ها را، ضروريتر و فوريتر از توجه و اعتنا به خود، به حساب مي آوريد. ولي به همان ميزاني كه به فعاليت هاي خود اهميت مي دهيد؛ لازم است به خودتان رسيدگي كنيد. بايد بياموزيد كه خودتان را چگونه رهبري و هدايت كنيد. بدين منظور، روش هايي وجود دارد كه شما هم مي توانيد آن ها را به كار ببنديد:    در وان حمام دراز بكشيد و به موسيقي آرام، گوش بدهيد. حمام را پر نور كنيد و مقداري خوشبو كننده در آب بريزيد و در اين حال، استراحت كنيد.    گاه به گاه از ماساژ استفاده كنيد.    در برخي روز ها، وقتي براي خود در نظر بگيريد؛ جهت حضور در مراكز درماني و يا ورزشي. به ورزش هايي چون شنا، اسكي، كوهنوردي، اسب بواري يا ورزش هاي آرام بپردازيد.    با يكي از دوستان خود، قرار بگذاريد كه صبحانه اي ساده را، در مكان تفريحي صرف كنيد.      براي پرداختن به موضوع يا چيزي كه به آن علاقه داريد؛ وقت در نظر بگيريد.زندگي متعادلدر كنار فعالتي هاي فراوان خود، فرصت هايي هم در نظر بگيريد كه بتواند در اختيار خودتان باشيد، تا به خوبي از عهده اداره فعال و موفق امورتان برآييد. قتي مدتي پيوسته، درگير كاري متراكم و سنگين مي شويد؛

بايد وقتي هم براي استراحت خود، پيش بيني كنيد.وقتي اوقات خود را طوري تنظيم كنيد كه بتوانيد به طور متعادل، به زندگي خانوادگي و اجتماعيتان رسيدگي كنيد، در كارتان احساس خستگي نخواهيد كرد. ايجاد تعادل در زندگي، فوايد فراواني به همراه دارد. مثلا، هنگامي كه مشغول كار مي شويد؛ احساس مي كنيد كه تمام زواياي زندگيتان، زير نظر و تحت تسلط شما هستند.تحقق روياهاهر فرد، روياهايي دارد كه معرف شخصيت و خواسته هاي اوست. اين روياها، آدمي را از دنياي محسوس و ملموس، به دنياي خيالي سوق مي دهد كه در آنجا، همه حوادث همان گونه كه فرد مي خواهد؛ رخ مي دهد. به جاي سركوب روياها و آرزو ها، اندكي مجال دهيد تا تحقق آن ها، نزديك شود.اهداف و خواسته هاي خود را ثبت كنيد و بي خيال، به دنياي آرزوا گام بگذاريد. شايد، هم اكنون، دوست داريد در يك جزيره استوايي، زير سايه درختان ساحلي باشيد يا شايد دوست داريد با يكي از بهترين اتومبيل ها رانندگي كنيد.هر چند كه دستيابي به اين آرزو ها، براي اغلب مردم روي زمين، ممكن نيست ولي با تلاش و مت، به وضعتي مشابه خواسته خود، دست مي يابيد. مثلا به جاي سفر به جنگل هاي استوايي، در گوشه اي خلوت، زير سايه درختان مي نشينيد و يك فنجان چاي گرم مي نوشيد. سعي كنيد به اندازه توانايي و امكانات خود، به دنياي روياهايتان نزديك شويد. افرادي كه احساس رضايت و خوشبيني مي كنند، با خواسته هاي خود، مثبت برخورد مي كنند. حتي اگر به مقياسي بسيار كوچكتر از آنچه در ذهن داشته اند؛ دست يابند؛ نسبت

به آنچه هم اكنون، از ظرفيت تواناييشان خارج است؛ كمتر احساس حسرت و محروميت مي كنند. بسيار شگفت انگيز و جالب است كه انديشه هاي مثبت، با ثبات قدم و تصميم قاطع، به عمل نزديك مي شوند.خلاصه: احساس رضايتهدف نهايي از تلاش و زحمت براي اداره امور خود، دستيابي به احساس رضايت و خواسته هاي خويشتن است. همواره به ياد داشته باشيد كه بايد بهترين راه را برگزينيد. اگر نسبت به خود، احساس رضايت نداريد؛ بايد دلايل آن را، در درون خودتان جستجو كنيد. به هر حال، فراموش نكنيد كه نگاهي مثبت داشته باشيد. مثبت انديشي، كليد موفقيت است.از خود بپرسيداگر مي خواهيد در زندگي خود، نگرش مثبتي داشته باشيد، به چگونگي دستيابي به آن بينديشيد و سپس از خود بپرسيد:    آيا بريا تسلط بر احساسات و عواطفم، تلاش مي كنم؟    آيا تجربه هاي دردناك و ناخوشايند را، به دست فراموشي مي سپارم؟    آيا با انجام كارهاي مثبت، بر انديشه هاي منفي، غلبه پيدا مي كنم؟    آيا براي مواضع مستحكم خود، فكري كرده ام؟    آيا به اندازه كافي لبخند مي زنم؟    آيا با خويشتن، متناسب با شرايط بيروني، رفتار مي كنم؟    آيا در زندگي خانوادگي و شغلي خود، توازن و تعادل برقرار مي كنم؟    آيا در جستجوي راهي براي تحقق روياها و آرزوهايم هستم؟    آيا امور خود را، به گونه اي رضايت بخش ، اداره مي كنم؟كارتان بهتر خواهد شد اگر...    هر چه بيشتر، بر عواطف و احساساتتان مسلط باشيد.    براي اتخاذ موضع مستحكم در زندگي خود، چاره اي بينديشد.    بيشتر لبخند بزنيد.    وقتي براي استراحت و انجام امور مورد علاقه خود اختصاص دهيد.    ميان

كار و علاقه هاي شخصي، توازن برقرار كنيد.    اموري را كه بيشتر به آن ها علاقه داريد، انجام دهيد.    احساس رضايت از خود را، در وجودتان، تقويت كنيد.بازنگري در مديريت بر خويشتناگر احساس مي كنيد كه تسلط و مديريت بر خويش، سخت تر از آن چيزي است كه گمان مي كرديد؛ احتمالا، به يك يا چند مورد از موارد زير توجه نكرده ايد.خودشناسياگر تاكنون ، تشخيص نداده ايد كه چه كاري بايد انجام دهيد؛ ممكن است هنوز، اولويت هاي خود را ، معين نكرده باشيد. شايد به كاري مشغول هستيد كه چندان تناسب و سازگاري اي با شما ندارد. اگر هم اولويت ها را مشخص كرده باشيد، حتما به آن ها يقين نداريد. بايد در چارچوب اولويت هاي خود، فعاليت هاي مورد علاقه تان را مشخص كنيد و تمام تلاشتان را مصروف نماييد تا كار مورد پسندتان را انتخاب كنيد.تعيين هدفاگرهنوزمشخص نكرده ايدكه درزندگي،به دنبال چه هدفي هستيد،درمسيري نادرست،حركت مي كنيد.شايداين وضع،بدين سبب،پيش آمده است كه فهرستي ازوضع آينده مطلوب خود،تهيه نكرده ايد.ممكن است،شما فرد منظمي نباشيد و يا اساسا از هرگونه تغيير،هراسان شويد.درهرحال، معلوم است كه شما،درمسيردرست حركت نمي كنيد وبرامورخود،مسلط نيستيد.قبول مسئوليتاگرهنوزاحساس مي كنيدكه قبول مسئوليت،مشكل است؛شايدازتوانايي هاي خودتان،تعريف روشني نداريدوهمواره اجازه مي دهيدكه نيازهاوخواسته هاي ديگران،برخواسته هاي شما اولويت داشته باشد.ممكن است به اندازه كافي،خودتان راموردارزشيابي قرارنداده باشيدويا چندان،اعتمادبه نفس نداشته باشيد.شايدبرروي استقلال خود،پافشاري نمي كنيد ومهمترازهمه، شايد،تاكنون،هيچ تلاشي براي رهايي ازفشارها انجام نداه ايد.ارتباط با ديگراناگرفكرمي كنيد كه ارتباط مطلوب و مناسبي با ديگران نداريد؛ شايد شما و ديگران، به طور متقابل، يكديگر را به شكل مثبت ارزيابي نمي كنيد. اگر

شما تمايل چنداني به ارتباط سازنده با ديگران نداشته باشيد؛ بديهي است كه ديگران نيز، كمترين رغبتي در اين زمينه، از خود نشان نمي دهند. اگر تاكنون، به نيرويي كه در رفتارتان وجود دارد؛ پي نبرده ايد؛ طبعا نمي دانيد كه چگونه مي توانيد بر روي رفتار ديگران تاثير بگذاريد.مثبت نگريستناگرازخود،احساس رضايت نمي كنيد؛شايدتاكنون هيچ توجهي به خودتان نكرده ايد.اگر براي ايجادتوان وتعادل درزندگي،تلاش نكرده ايد؛به زودي در كارتان بامشكلاتي مواجه خواهيدشد.اگر هميشه به همان چيزي كه موردعلاقه ورغبت شماست؛مشغول باشيدبر ميزان رضايتتان،نسبت به خودمي افزاييد.فوايد مديرت بر خويشتنبايد به اندازه كافي براي شناخت خودتان وقت صرف كنيد. اگر نسبت به امور خود تسلط نداشته باشيد به زودي در مي يابيد كه آنچه مورد علاقه شما بود و انتظار داشتيد ؛ به موفقيت نمي رسد.درباره چگونگي گذران ايام عمر خود، فكر كنيد. ميانگين معمول اوقاتي كه صرف مي كنيم؛ از اين قرار است:_هشت ساعت يا بيشتر، براي خواب._هشت ساعت يا بيشتر، براي كاري كه به آن مشغول هستيم._دو ساعت يا بيشتر، كه اغلب تلف مي شود. اوقاتي مانند رفت و آمد، ماندن در ترافيك، ايستادن در صف انتظار، پشت خط تلفن ماندن و ..._چهار ساعت براي غذا_چهار تا شش ساعت براي استراحتسعي كنيد از ساعات بيداري خود، حداكثر بهره را ببريد؛ اگر نه، عملا، دچار تضييع وقت مي شويد. مديريت بر خويشتن بدين معني نيست كه اجازه دهيد كار ها بر شما تسلط داشته باشند بلكه شما بايد بر كارها حكومت كنيد.اگر در انديشه تحقق آرزويي هستيد؛ حتما به اين معنا نيست كه به زودي شاهد ظهور و بروز آن خواهيد بود. شما تنها كسي

هستيد كه مي توانيد مشخص كنيد كه بايد چگونه بينديشيد و چگونه رفتار كنيد. شما، داراي نيرويي هستيد كه بر اساس آن، مي توانيد مثبت باشيد و به اندازه وسع و توانايي خود، به نتايج مورد انتظارتان، دست پيدا كنيد.مديريت بر خويشتن، روش سودمندي است كه مي توانيد به بهترين نحو، در تمام جنبه هاي زندگيتان، از آن استفاده كنيد. منابع و ماخذ:كتابخانه ايت الله شيخ مجتبي قزويني واحد امانات اقايانشماره:چ 974ك658 فهرست مطالب مقدمه    تسلط بر خود    شناخت توانايي ها و ظرفيت هاي خويشتن    پراكنده كاري    آشفتگي و پريشاني    احساس فشار     راه حل هاي بي فايده    ناتواني در انتخاب هدف    خلاصه: رويارويي با مشكلات    خود شناسي    تعيين اولويت    نظم گرا يا تصادف گرا    واقع گرا يا حدس گرا    منطق گرا يا احساس گرا    جمع گرا يا منزوي    خواسته هاي خود را مشخص كنيد.    بازشناسي وضعيت كنوني    مسئوليت خود را مشخص كنيد.    سازگاري با شرايط جديد    خلاصه تسلط بر خود    مسئوليت پذيري    براي خود ارزش قائل شويد    پشتكار ، راز موفقيت    رهايي از فشار    خلاصه: بدانيد كه چه بايد كنيد    ارتباط با ديگران    بهترين ديدگاه را انتخاب كنيد    نيروي رفتار شما    نگرش مثبت    زندگي متعادل    بازنگري در مديريت بر خويشتن    خودشناسي    تعيين هدف    قبول مسئوليت    ارتباط با ديگران    مثبت نگريستن    فوايد مديرت بر خويشتن

منشور مديريت امام علي

(ع) سيد محمد مقيمي خلاصه كتاب: مريم نوروزي: منشور مديريت, متن فرمان امام علي (ع) به مالك اشتر نخعي (فرماندار مصر) است كه نگارنده به مقايسه مفاد آن با يافته هاي جديد علم مديريت دست زده است .وي نخست به ويژگي هاي عام مديرات (نظير :پرهيزگاري, توانايي, شايستگي, حسن سابقه, امانت داري, سعه

صدر) اشاره مي كند, سپس برخي اصول مديريتي چون :اصول توكل و اعتقاد به خدا و اصل سلسله مراتب را توضيح مي دهد .مباحث اصلي كتاب عبارت است از طرح برخي ديدگاه هاي مديريتي (همچون :نگرش سيستمي, روش معرفت پذيري اجتماعي, تئوري تقويت, مديريت مشاركتي و (...با استناد به مفاد منشور علي (ع) .خلاصه منشور مديريتمقدمه به اعتراف اكثر نظريه پردازان در عرصه مديريت , اآنچه كه امروز تحت عنوان مديريت نوين در مغرب زمين مطرح است منشاء وخاستگاه آن مشرق زمين بوده است . اگر اهالي مشرق زمين و بويژه مسلمانان به مواريث غني اسلامي خود نگاهي كاوشگرانه بيندازند مي توانند انديبشه ها و كاربردهاي مديريت را به وضوح دريابند .در اين نوشتار قصدآن نداريم كه منكر اصول مديريت غربي شده و آنرا زير سئوال ببريم , بلكه مصرانه بر اين اصل پافشاري مي كنيم كه رشد و توسعه و بالندگي هر ملتي در گرو مطالعات تطبيقي و استفاده از تجارب و نقاط قوت ساير ملل مي باشد در عين حال بر اين باوريم كه تا زماني كه داشته هاي خو را نشناسيم قادر نخواهيم بود از ويژگيهاي مديريتي سايرين بهره گيري نما ييم بر اين اساس در اين مجموعه تلاش بر آن است تا يكي از منابع غني اسلامي كه در دسترس ماست موشكافانه مورد مداقه قرار گرفته و نكات مديريتي آن استخراج گردد امام علي عليه السلام هنگامي كه مالك اشتر را به عنوان فرماندار مصر انتخاب نمودند خطاب به ايشان فرماني را صادر فرمودند كه اين ميتواند بعنوان منشور مديريت نصب العين مديران در كشور اسلامي مان قرار گيرد در اين فرمان بياناتي نهفته شده

است كه (فروتر از كلام پروردگار و فراتر از سخن آفريدگانست)و حاوي مطالب تاريخي,فلسفي , اخلاقي , اجتماعي , مديريتي و ... است . اما , ما در اين مجال تنها به نكات مديريتي اين فرمان مي پردازيم و آن را از ابعاد مديريتي مورد بررسي قرار مي دهيم. هر چند كه درك و تحليل فرمايشات امير مومنان عليه السلام نيازمند معرفتي عميق در زمينه معارف اسلامي مي باشد , و نگارنده بر بضاعت ناچيز خود در اين زمينه وقوف كامل دارد , در عين حال , حداكثر توانايي و تلاش خود را به كار بسته است تا آن را اينگونه تقديم علاقمندان نمايد .در پايان بر خود لازم مي دانم كه مساعدت دوستان ارجمندم بويژه آقايان : دكتر اسد الله كرد نائيج , دكتر داوود فيض  ومحمد باقر جعفري پور كه با ارائه نظرات ارزشمند خود , مولف را ياري نموده اند ] تشكر نمايم . همچنين  از سركار خانم صفائي و همكاران محترم ايشان كه زحمت تايپ اين مجموعه مددكار بوده اند ,كمال تشكر را دارم.از آنجا كه تحقيق و تدوين اين كتاب با همكاري و همياري همسرم به سرانجام رسيده و بسياري از اوقاتي كه صرف اين مجموعه نموده ام , متعلق به او بوده است , به پاس زحمات همسر گرانقدرم , اين مجموعه را به وي تقديم مي كنم و توفيق و سلامتي تمامي خدمتگزاران نظام مقدس اسلامي را از خداوند منان خواهانم .سيد محمد مقيمي شهريور1380(سال رفتار علوي)ويژگي هاي عام مديران امام علي (ع)در فرمان خود به مالك اشتر ويژگي ها و خصوصيات يك مدير مسلمان را بيان مي

فرمايند كه در اين جا به اختصار به مهم ترين ويژگي فردي مدير اشاره مي شود.1-    متقي و پرهيزگار : يك مدير در درجه اول بايستي متقي  و پرهيزگار و خداترس باشد .اعتقاد به خدا محور تمامي كارهاست. بدون اين اصل هر تلاشي بيهوده خواهد بود و ناديده گرفتن آن منجر به گمراهي فرد مي شود. بر همين اساس است كه امام علي (ع) فرمان  خود را با نام خدا و ستايش او آغاز مي كند و مالك را به پرهيزگاري در پيشگاه خداوند و برگزيدن طاعت او فرمان مي دهد:«امره بتقوي الله و ايثار طاعته»اورا به پرهيزگاري در پيشگاه خدا و برگزيدن طاعت او فرمان مي دهد.2-    شايستگي و توانايي : همانگونه كه امام اعتقاد به خدا را محور امور قرار داده است ,از تخصص كارگزاران نيزغافل نبوده است. در اين فرمان خطاب به مالك مي فرمايند:« واجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم لا يقهره كبيرها و لا يتشتت عليه كثيرها »«بر سر هر دايره يكي از آنگونه دبيران را بگذار كه توان اداره آن را داشته باشد و گستردگي كار بر او فشار نياورد و كار نافرجام نماند.»تخصص و تعهد دو بالي هستند كه هر دو براي موفيقت در امور ضروري هستند و ناديده گرفتن يكي منجر بهضايع شدن امور مي شود , مدير بايستي از نظر توانايي علمي قادر به اداره امور باشد و از سوي ديگر از نظر جسمي نيز بايستي توانا باشد تا حجم كار بر او فشار نياورد.3-    مسلط بر هواي نفس:«فاملك هواك و شح بنفسك عما لا يحل لك»«بر هوسناكيها چيره باش و دريغ دار كه

نفس خويش به چيزي كه حلال نيست بيالايي»افراد بايستي بدانند كه همواره در معرض آزمايش قرار دارند و انحراف آنها از مسير اصلي ، هلاكت ابدي را پي خواهد داشت و هم از اين روست كه مولاي متقيان (ع) مالك را در مراقبت از نفس موكداً سفارش مي كند.4-    حسن سابقه: داشتن سابقه نيكويكي ديگر  از ويژگيهاي مدير است, براي بكارگماري و استخدام يك مدير , ابتدا ضروري است كه سوابق وي مورد بررسي و مداقه قرار گيرد . پست مديريت از حساسيت بالايي برخوردار است و افرادي بايد متصدي آن گردند كه سوايق درخشاني داشته باشد.امام علي(ع) اين ويژيگي مدير را اينگونه تشريح مي فرمايند:«ولكن اختبرهم بماولوا للصالحين قبلك فاعمد لاحسنهم كان في العامه اثرا»«اما ايشان را با توجه به پيشينه و همكاريشان با واليان نيك كردار كه پيش از تو بر سر كار بوده اند برگزين. پس در اين كار به كسي روي آور كه در توده مردم اثري نيكوتر داشته باشد.»5-    امانتدار : يك مدير در حكومت اسلامي به شغل خويش بسان يك امانت الهي مينگرد و آن را ميراث خود نمي داند .امام علي (ع) در اين زمينه مي فرمايند :«فاعمد لاحسنهم كان في العامه اثرا و اعرفهم بالامانه وجها فان ذلك دليل علي نصيحتك لله و لمن وليت امره»«پس در اين كار به كسي روي آور كه در توده مردم اثري نيكو تر داشته و در امانت بيش از همه زبانزد مردمان باشد همانا كه اگر چنين كني دليل فرمانبرداري از خداست و به آن كس كه به امرخداي تو را به اين كار گمارده خير خواهي»6-    مهربان با زيردستان:مدير

بايستي با زير دستان خود به گونه اي رفتار كند كه پدر با فرزندان خود مي كند.امام مي فرمايند:«و اشعر قلبك الرحمه للرعيه و المحبه  لهم و للطف بهم»«دل سراپرده محبت توده مردم كن بر آنان مهرورز و با آنان نرم باش»7-    ميانه رو و معتدل : اسلام دين تعادل , توازن و منطق است و افراط و تفريط دو سر يك طيف هستند كه هر دو مورد نكوهش قرار مي گيرند .امام (ع) مديران را در اجراي قوانين به اعتدال و ميانه روي دعوت مي كند.«وليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق و اعمها في العدل و اجمعهالرضاالرعيه»«اما بايد ميانه روي در حق را وگسترش عدالت را و عمل به انچه را كه مايه دلخوشي توده مردم است بيش از هر چيزي دوست بداري »8-    سعه صدر :منصب مديريت بگونه اي است كه متصدي آن بايستي داراي صبر و حوصله فراوان باشد . سازمانها در محيطي بحران زا و مسائله آفرين قرار دارند و هر لحظه ممكن است مورد تهديد قرار گيرند كه در اين شرايط وظيفه مدير است كه با دقت و حوصله ضمن شناسايي وضع موجود از فرصت هاي پيش آمده حداكثر استفاده را بعمل آورد.«في نفسك ممن لا تضيق به الامور و لا تمحكه الخصوم»«از همه برتر كسي را برگزين كه داراي وسعت صدر باشد و تنگ حوصله نباشد و مخاصمه طرفين دعوي او را به لجاجت نياندازد.»9-    وفاي به عهد :خداوند عهد و پيمان را به رحمت خود, وسيله امنيت بندگان خويش و حريم و سايه امن قرار داده تا بندگان او در آن حريم از زيان در آرامش و

ايمني باشند و همه در رفاه و جوار الهي بياسايند. پس به آنچه گفته مي شود بايد عمل شود و بر عهد و پيماني كه بسته مي شود , پيمان شكني روا نيست.« فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه و لا تعقد عقلا تجوز و فيه العلل و لا تعولن علي لحن قول بعد التاكيد و التوثقه»«پس نبايد كه در عهد و پيمان روي به تباهي و نيرنگ داشته باشد . پيماني مبند كه مقصود را به روشني بيان نكند و رنگ و زيور نيرنگ داشته باشد . وقتي پيمان استوار موكد كردي به حيله و توجيه روي نياور»امام (ع) در بخشي ديگري از نامه خود به مالك اشتر مي فرمايند:« و ان عقدت بينك و بين عدوك عقده اوالبسته منك ذمه فحط عهدك بالوفا و ارع ذمتك بالامانه »«اگر با دشمن پيمان بستي و به پيمان او رازنهار دادي به آن وفا كن و پيمان نگهدار.»حاصل پيمان شكني وبال است و هيچيك از فرضيه هاي خداوند پاك همچون وفاي  به عهد نيست كه مردم همه با داشتن انديشه هاي گوناگون و اختلاف عقيده, در بزرگداشتن آن بايستي يكدل باشند. به وعده اي كه مدير مي دهد بايستي وفادار باشد (الوعده وفا) چرا كه اگر مدير به كاركنان و يا مشتريان سازمان وعده اي بدهد و به وعده خود وفا نكند , در افراد نسبت به خود ايجاد بدبيني نموده و نگرش افراد به شخصيت مدير نگرشي منفي و نفرت انگيز خواهد شد پس بنابراين مديران قبل از اينكه وعده اي به ديگران بدهند, ابتداء بايستي اين ارزيابي را به عمل آورند

كه آيا توانايي برآوردن آن را دارند يا خير ؟10-    احتياط و دورانديشي :مديران قبل از هر گونه اقدامي با يد تمامي جوانب امررابررسي نموده و از ظاهرنگري بپرهيزند، چراكه در جهان پيچيده امروزي عدم تجزيه و تحليل دقيق مسائل ما ر ا در تصميم گيري ها به بيرا هه خواهد كشاند. مديران بايستي به سلاح دور انديشي و بصير ت مجهز باشند تا در اين جهان پر تلاطم به سر منزل مقصد برسند . امام علي (ع) در اين زمينه اينگونه هشدار مي دهند:«اما به هوش باش كه از دشمن پس از آشتي بر حذر باشي,چه بسا كه دشمن به فريب و مكر به تو نزديك شود تا تو را غافلگير كند.حاليا شيوه احتياط و دورانديشي از دست مگذار و به دشمن گمان نيكو مبر»11-    پرهيز از خودپسندي : بعضي از افراد دوست دارند كه اطرافيان دائما آنان را مورد تمجيد و ستايش قرار داده و كار خود را از روي افتخار بيش از واقع وانمود سازند امام (ع) خطاب به اينگونه افراد چنين مي فرمايند:«از خودپسندي و شگفتي در خويش بپرهيز و همچنين درباره صفتي از اوصاف خودكه خوشايند توست پرهيز كن . و بپرهيز از اينكه دلبسته آن باشي كه ستايش تو از اندازه بگذرند كه همانا بهترين فرصت شيطان  در اين احوال است تا نيكوكاري نيكوكاران را بر باد دهد.»همچنين در بخشي ديگر امام مي فرمايند كه از منت نهادن بر توده مردم به احساني كه با آنها مي كني بپرهيز  كه منت نهادن احسان را تباه مي سازد. اصل توكل و اعتقاد به خداتوكل در لغت به معناي جمع كردن

عزم بر فعل با اطمينان قلبي به خداي تعالي و افكندن تن در عبوديت و تعلق قلب به ربوبيت است . توكل منزلي است از منازل دين و جايگاه و مقامي است از مقامات اهل يقين و از بالاترين درجات دوستان و مقربان الهي است  توكل به خودي خود امري پيچيده است به جهت علم , سپس مشكل است از جهت عمل . در يك تعريف كلي , توكل عبارتست از اينكه انسان زمام امرو خود را به دست غير خود دهد و تسليم او شود كه هر چند او صلاح ديد و كرد , همان را صلاح خود بداند و اين خود از اخص آثار عبوديت است.امام علي (ع)  نامه خود را با اظهار بندگي و عبوديت حق تعالي آغاز مي كند و مالك را به پرهيزگاري در پيشگاه خداوند و برگزيدن طاعت او و پيروي از فرائض و سنتها كه در قرآن به آن امر فرموده است , فرمان مي دهد. امام علي (ع) دربخشي ديگر مي فرمايند:« واردد الي الله و رسوله ما يضلعك من الخطوب ويشتبه عليك من الامور»« در هر كاري كه گشودن آن تو را دشوار نمايد و از آن فروماني و يا نداني چه كني، از خداي و رسول گشودن آن را مدد خواه»امام (ع) در ادامه مي فرمايند : بازگردانيدن كار به خداي يعني عمل كردن به محكمات كتاب او , يعني به نص صريح قرآن مجيد و بازگرداندن كار به رسول (ص) يعني عمل به سنت وي كه مورد انفاق باشدو به هر امري كه به آن بزرگوار نسبت داده اند و مايه اختلاف شده است

.در اغلب اوقات تصميم گيرنده در راه اخذ تصميم به مدد و كمك و نقطه اتكايي نياز دارد تا بدون بيم و هراس كار انتخاب را انجام دهد و توكل اين نقطه اتكاء و قوت قلب را براي وي فراهم مي آورد. خداوند در قرآن كريم مي فرمايند: بر خدا توكل كن كه خدا (براي تكيه كردن هر كس) اعتماد كافي است . اصل سلسله مراتبماكس وبر(Max weber) معتقد است كه سلسه مراتب اختيار عبارتست از : ادارات و پستها بصورت سلسه مراتب سازماندهي شده اند, هر پست يا اداره پايين تر بوسيله پست يا اداره بالاتر سرپرستي و كنترل مي شود.هنري فايول ((Henri fayelنيز اختيار را اينگونه تعريف مي كند : مديران بايستي براي دستور دادن توانا باشند و اختياراين حق را به آنها مي دهد و علاوه بر آن اختيار بهمراه خود مسئوليت پذيري را مي آورد هر جا كه اختيار به كار گرفته شده است مسئوليت نيز پديد آمده است.سلسله مراتب فرماندهي , خطوط پاسخگويي در سازمان را مشخص مي سازد و مشخص مي كند كه جه كسي در مقابل چه كسي پاسخگوست.سلسله مراتب در سازمانها به منظور نيل به دو هدف اساسيبوجود مي آيند:1-    مشخص مي كند كه كدام پست ها مسدول كداميك از حوزه هاي عملياتي هستند .2-    اختيارات پست هاي مختلف در ارتباط با يكديگر را مشخص مي كند.امام علي (ع) اصل سلسه مراتب را اينگونه تشريح مي فرمايند:« فانك فوقهم و الي الامر عليك فوقك و لله فوق من ولاك»« تو زبر دست و سرپرست آناني , و آن كس كه تورا بر آنان فرمانروايي داد زبر دست

توست و خداي جهان زبردست تر از اوست»در ديدگاه امام علي (ع) حاكميت مطلق از آن خداوند است و طبيعت دريد قدرت لايزال او قرار دارد. و حاكم اسلامي از جانب او ماموريت دارد تا احكام ودستورات او را پياده نمايد. از آنجا كه حاكم اسلامي, قارد نيست وظايف محوله را به تنهايي به اجرا در آورد , از اينرو افرادي را بعنوان كارگزار و نماينده انتخاب مي نمايد و بخشياز وظايف را جهت اجراء به آنها تفويض مي نمايد.امام (ع) در نامه خود به مالك متذكر مي شوند كه خداي جهان ترا به تدبير مصالح مردم گماشت و بدين گونه در معرض آزمايش در آورد. امام (ع) در نامه خود مي فرمايند. با تجاوز به حريم معاصي , با خداي در مياويز كه تاب قهر او را نداري و از بخشايش و مهر او بي نياز نيستي .حاكميت خداوندنگاره سلسله مراتبدر اين سلسله مراتب اجراي فرامين الهي لازم الاجراست و حاكم اسلامي, كارگزاران و توده مردم هريك به نوعي در مقابل حق تعالي پاسخگو بوده و در قبال كاري كه انجام مي دهند مسئولند.امام (ع) در بخش ديگري از پيام خود به مالك مي فرمايد:«اگر منزلت و جاه فرمانروايي , در دلت سركشي و خودبيني پديدآور د , آنگاه به عظمت قدرت خداوند بنگر كه برتر از توست و به قدرت او در آنچه به آن توانا نيستي نظاره كن كه اين كار سزكشي تو را بشكند.» نگرش سيستمي (System Approach)يك سيستم بسادگي مي تواند بعنوان يك مجموعه اي از عناصر بهم مرتبط براي رسيدن به يك هدف مشترك تعريف شود.  استيفن رابينز(Stephen Robbins):

يك سيستم مجموعه اي از قسمتهاي مرتبط و وابسته به هم مي باشد كه در حالتي مرتب شده كه يك كل واحد را ايجاد مي كند . ويژگي منحصر به فرد ديدگاه سيستمي, تعامل دروني اجزا با يكديگر در درون سيستم است.يك سيستم از خرده سيستم هاي مختلف تشكيل شده است و يك خرده سيستم قسمتي از يك سيستم بزرگتر است و هر سيستمي نيز قسمتي از يك سيستم بزرگتر (ابر سيستم) است. سازمان خود يك سيستم است كه از خرده سيستم هاي مختلفي همچون بخشها, واحدها, وظايف, ادارات و... تشكيل شده است . بطور كلي مي توان گفت : سيستم عبارت است از مجموعه اي از اجرا بهم پيوسته كه اين اجزا با يكديگر تعامل دارند و براي رسيدن به يك هدف مشترك تلاش مي كنند.امام علي (ع) در نامه خود به مالك اشتر سيستم اجتماعي تحت حكومت مالك را اين چنين ترسيم مي فرمايند:« بدان كه توده مردم  به دسته ها تقفسيم شده اند و كار هيچ دسته جز به دسته ديگر راست نيايد و هيچ دسته از گروه ديگر بي نياز نيست . گروهي از آنان سپاهيان خدايند و پاره اي دبيران رازدار, برخي دادرسان كه بايد عدالت را بر پاي دارند و جمعي كارگزاران كه بايد به انصاف و مدارا به كار مردمان برسند برخي ديگر از اهل ذمه و از مردم مسلمان كه جده و خراجگذارند و جماعتي سوداگران و پيشه وارنند و جمعي فروماندگاني از نيازمندان و درويشان و خداي نصيب هر يك را مقرر فرموده است.»امام علي (ع) جامعه را بعنوان يك سيستم قلمداد نموده كه متشكل از

قسمتهاي مختلف است. هر كدام از اين دسته ها و قسمتها نيازمنديهايي دارند كه براي تامين نياز خود, بايستي با ساير دسته ها تعامل داشته باشند.هريك از اجزاء داراي وظايفي هستند كه كاركردهاي هر كدام را به تفكيك بيان مي كنيم.اجزاي سيستم اجتماعي در حكومت اسلامي عبارتند از:1-    سپاهيانسپاهان به اذن خداي دژهاي توده مردمند و زينت فرمانروايان و عزت دين و وسيله امنيت.2-    خراجگذاران(ماليات دهندگان):خرجگذاران از اجزاء مختلفي تشكيل گرديده است, كه عبارتنداز : اهل ذمه, مردم مسلمان , سوداگران و پيشه وران .امام (ع) كاركرد اين خرده سيستم را اين چنين بيان مي فرمايند:« كار سپاهيان ارست نبايد مگر به خراجي كه خداي از مال توده هاي مردم بيرون مي كشد و سپاهيان در جهاد با دشمن توده ها به آن تكيه مي زنند و همه نيازهاي خود با آن بر آورند»3-    داوران و قضات«سپس اين دسته (خرجگذاران) نظام نمي گيرند جز به صن ف سوم كه داوران هستند كه در عقود و معاملات داوري و قضاوت مي كنند.»«و يجمعون من المنافع»«كارگزارانكه سودها را فراهم مي آورند.»4-    دبيران«و دبيراني كه در كارهاي كلي و جزيي مايه آسايش مردمانند.»5-    بازرگانان وپيشه وران « وكار هيچ از آن دسته ها قوام نمي يابد مگر سوداگران و پيشه وران كه به سوداي سودگرد هم مي آيند و بازار دادو ستد مي آرايند و به دادوستد مي پردازند و جزآنان هيچكس به اين كار توانا نيست»6-    درويشان و فروماندگان «سپس طبقه فرودست كه ارباب نياز و مسكنتند و شايسته ياري و مساعدت »همانطور كه ملاحظه مي گردد امام علي (ع) وظايف و كاركردهاي هر يك از اين

خرده سيستم هاي اجتماعي را بيان مي فرمايند, و ميزان ارتباط و تعامل هر يك را با هم متذكر مي گردند. روش معرفت پذيري اجتماعي (Social Learning)نظريه يادگيري اجتماعي , معرفت پذيري را ناشي از الگو قرار دادن رفتارهاي ديگران مي داند. معرفت پذيران با استفاده از مشاهدات براي جمع آوري اطلاعات , رفتار ديگران را تقليد مي كنند.آلبرت باندورا,بر اين باور است كه :معرفت پذير ابتدا به مشاهده ديگران مي پردازد و تصويري ذهني از رفتار و نتايج آنها بدست مس آورد , آنگاه نظاره گر رفتاري را آزمايش مي كند, اگر نتايج مثبتي ببار آورد آن رفتار را تكرار ولي اگر نتايج منفي حاصل شود, تكرار نخواهد شد.امام علي (ع) ردر بخش پاياني نامه خود به مالك اشتر , الگو گيري از پيامبر , امام و فرمانروايان دادگر را به مالك توصيه مي كند:« و تورا بايد از دادگري فرمانروايان و از سنت هاي نيكو كه پيش از فرمانروايي تو روي داده است و يا خبري كه از پيامبر(ص)ما نقل كرده اند و يا فريضيه اي از كتاب خداي را كه بر پاداشته اند , يادكني و آنجه از آن امور داني كه ما بكار بسته ايم از آن پيروي كن.»در سفارش امام علي (ع) الگوگيري از پيامبر اسلام (ص), فرائض قرآن , اطاعت و پيروي از آنچه كه امام (ع) به كار بسته است و سنت هاي نيكويي كه فرمانرويانبنا نهاده اند , توصيه گرديده است.پژوهشگران برنامه ريزي ارتباطات با خود و ديگران بر اين باورند كه اگر كسي در اين جهان فضيلتي را كسب كرده كه مطلوب ديگري است , او

نيز مي تواند همان فضيلت را بدست آورد . در صورتي كه مايل به پرداخت هزينه زمان و تلاش لازم باشد.آنتوني رابينز (Anthony Robbins)در كتاب خود«قدرت نامتناهي» الگو سازي را گذرگاه فضيلت مي داند.كساني كه جهان را به پيش مي برند و تكان مي دهند , اغلب در الگو گيري حرفه اي هستند.ارسطو جمله مشهوري دارد كه: كسي كه هرگز ياد نگرفته اطاعت و پيروي كند, نمي تواند يك فرمانده خوب باشد.در حقيقت مهمترين شان پيامبر گرامي اسلام (ص) و اماان معصوم (ع) براي بشريت الگو بودن آنهاست.امام علي (ع) در همين ارتباط , مالك اشتر را اينگونه فرمان مي دهد:و بكوش تا از آنچه در اين منشور به تو سفارش كردم و اجراي آن را از تو خواستم و با اين عهد حجت خود را بر تو استوار ساختم تبعيت كني تا اگر هوسناكي بر دل تو دست يافت بهانه نداشته باشي »در حقيقت امام (ع) منشور مديريت خود را به تمامي مديران سفارش مي كند واز آنها مي خواهد كه آن را در مديريت خود سرلوحه و الگو, قرار دهند. امام علي(ع) كه بعنوان يك اسوه و الگو براي هر مسلمان است, درباره الگوگيري خود از پيامبر (ص) چنين مي فرمايند:من او را پيروي مي كردم آن سان كه بچه شتر , مادر خود ار پيروي مي كند و هر روز از اخلاق خود پرچم و نشانه اي بر مي افراشت و به من فرمان مي داد كه از او پيروي كنم. مديريت زمان (Time Managament) اساس مديريت زمان استفاده موثر از زمان است . اين نيازمند آن است كه شما اهدافي كه

ميخواهيد به آن برسيد را بشناسيد و همچنين فعاليتهايي را كه منجر به رسيدن به اين اهداف مي شود را تعيين نموده و فوريت هر فعاليت را نيز مشخص نماييد.فرايند مديريت زمان يك فرايند پنج مرحله اي مي باشد كه مراحل آن به شرح ذيل مي باشد :1-    ليست كردن اهداف2-    درجه بندي اهداف مطابق اهميت انها3-    فهرست نمودن فعاليتهاي ضروري براي رسيدن به هريك از اهداف4-    براي هر هدف , مشخص كنيد كه كداميك از فعاليتهاي مورد نياز براي رسيدن بهآن هدف داراي اولويت بيشتر است.5-    برنامه ريزي فعاليتهاي مطابق اولويت هاي تعيين شده امام علي (ع) مديريت زمان را براي هر فرد اينگونه ترسيم مي فرمايند:« كار هر روز را در همان روز به انجام برسان كه هر روز را كاري است . بهترين وقت هر روز و بزرگترين بخش آن را مخصوص آن كن به خداي پردازي , هر چند كه اگر در چنان  اوقات نيت پاك كني و توده مردم از آن نيت پاك در آرامش و آسايش باشند , همه آن اوقات در راه خداي به كاررفته است»از منظر امام (ع) هر گاه كاري در جهت رضاي حق تعالي انجام شود نوعي عبادت است . هر چند كه يك فرد بايد وقتي را براي نيايش و فرايض ديني اختصاص دهد و به راز و نياز با خداوند بپردازد . ولي هر گاه كه فرد با نيت پاك قصد خدمت به مخلوقات خداوند را داشته باشد، قطعا براي او عبادت به حساب خواهد آمد و رضايت خلق را در پي خواهد داشت.يكي از اصولي كه در مديريت مطرح است, اصل 90-10

است . بر طيق اين اصل بيشتر مديران 90 درصد نتايج خود را تنها در 10 درصد زمان اختصاصي خود بوجود  مي آورند. كساني كه از زمانشان خوب استفاده مي كنند, مطمئن هستند كه در اين 10 درصد حياتي بالاترين اولويت ها را به كار گيرند.هر فردي بخوبي مي داند كه در چه زماني از شبانه روز داراي كارآيي بيشتري است. بايد بر همين اساس اولويت هاي كاري خود را در اين زمان كارا، عملي سازد. از ديد امام علي (ع) اولويت در انجام فرائض ديني است.امام همچنين توصبيه مي كند كه كار هر روز در همان روز انجام شود و اولويت را به كارهاي جاري مي دهند. وارسي حال نيازمندان و دادخواهان از ديگر اولويت هايي است كه امام (ع) بر آن تاكيد دارد.يك شيوه براي مديريت زمان ليست برداري از كارها جاري مي باشد.در اين ليست در سه طبقه مختلف كارها دسته بندي مي گردد.1-    فعاليتهاي حياتي كه حتما بايستي انجام شود.2-    فعاليتهاي مهمي كه بايد انجام شود.3-    كارهاي جزئي كه جنبه فوريت ندارند و مي توان آنها را به تعويق انداخت.و با يد بر حسب اولويت ها , آنها را انجام دهيم. اصل تعهد به مشتري و ارباب رجوع(PRINCIPLE OF COMMITMENT TO THE CUSTOMER)اولين و احتمالا مهمترين تعهد مديريت بر رئي مشتري (ارباب رجوع) تمركز دارد. مديران لايق همواره مي كوشند تا خدمات مفيدي براي ارباب رجوع خود فراهم نمايند. مشتري و ارباب رجوع كسي است كه اين حق را دارد كه از كار مديران واحد صاحب منفعت گردد. براي بعضي ديگر از مديران كارشان مستقيما بر روي مشتريان خارجي اثر دارد

و براي بعضي ديگر از مديران اساسا مشتري ممكن است درون سازمان باشد.دو شيوه عمده كه مدير لايق مي تواند تعهد خود را به مشتري نشان دهد عبارتند از : خدمت به مشتري و بر اي مشتري اهميت قائل شدن.مدير لايق و ممتاز در خدمت به مشتري اقدامات چندي را به منصه ظهور مي رساند:1-    مشتريان سازمان خود را مورد شناسايي قرار مي دهد.2-    جلساتي را جهت شناسايي نيازهاو خواسته هاي مشتريان ترتيب مي دهد.3-    افرادي كه از توليدات و خدمات سازمان استفاده مي كنند را مورد تشويق و ترغيب قرارا داده و به نظرات آنان گوش فرا مي دهد.4-    براي حل مسائل و مشكلات مشتريان به موقع اقدام مي كند.همچنين مديربرجسته و ممتاز با انجام فعاليتهاي ذيل براي مشتريان اهميت قائل مي شود. 1)    اولويت بالايي براي استفاده كنندگان از خدمات و توليدات شركت اختصاص مي دهد.2)    اهميت افرادي كه از خدمات و توليدات سازمان بهره مي برند را بروشني تشريح مي كند.3)    اجازه ارائه نظرات مخرب درباره مشتريان سازمان را به هيچ كس نمي دهد.4)    به رضايت بلند مدت مشتري اهميت بيشتري نسبت به رضايت كوتاه مدت او قائل است .امام علي (ع) در فرمان مبارك خود به مالك اشتر مكرراً رعايت حقوق مردم و احترام و خدمت به آنها را توصيه مي فرمايند. در ديدگاه امام علي (ع) رهبران و مديران جامعه, اميران مردم نيستند, بلكه خدمتگزاراني هستند كه بايستي به مسائل و مشكلات آنها رسيدگي كنند.امام (ع) در قسمتي مي فرمايند«ثم تفقد من امورهم ما يتفقد الولدان من ولدهما»« آنگاه به كار آنان چنان به نوازش رسيدگي كن كه پدر و

مادر در كار فرزندان خود مي كنند.» در جايي ديگر امام (ع) ظلم به مردم را از بزرگترين گناهان شمرده و آن را معادل  ستم بر خدا مي دانند و خداوند را دشمن اينگونه افراد قلمداد مي كنند.« و من ظلم عبادالله كان الله خصمه دون عباده»« هركس با بندگان خدا بيداد كند , خدا بجاي بندگان خود با او دشمني مي كند.»امام علي (ع) يكي ديگر از وظايف مديران را اين مي داند كه به هيچ كس نبايد اجازه بدهد درباره مردم  به عيب جويي بپردازد و اهميت آنها را ناديده بگيرد.« وليكن ابعد رعيتك منك و اشناهم عندك اطلبهم لمعائب الناس» « از توده مردم , آن كه بيش از همه در پي عيب جويي مردم است ,بايد كه بيش از همه از تو دور باشد و در دلت منفور» حفظ هنجار ها و فرهنگ سازماني (OrganizationlCulture)فرهنگ سازماني عبارتست از مجموعه اي ارزش ها (Valuse) , عقايد و باورها(Beliefs)و سمبل ها (Symbols) كه به هدايت رفتار افراد در سازمان كمك مي كند.مديران سازمانها وظيفه دارند هنجارها, آداب و رسوم , ارزشها و سنت هايي كه در سازمانبه اهداف سازمان ياري مي رسانند را حفظ نموده و در جهت گسترش آن در سازمانهاي خود تلاش نمايند.امام علي (ع) در مورد شكستن هنجارها , سنن كه توسط گذشتگان بنا نهاده شده و مطلوب جامعه هستند , هشدار مي دهد:« آداب و سنن شايسته را كه سران اين امت بر آن بوده اند و توده مردم بدان خو گرفته اند مشكن نبايد سنتي بنيانگذاري كه به پاره اي از سنت هاي زيبنده گذشتگان آسيب مي رساند,

كه پاداش او راست كه نيكو نهاده , و وبال توراست كه آن سنت شكستي» قانونمداري و ضابطه گرايي بجاي رابطه گرايييكي از اصول اوليه در بوروكراسي وبر, انتخاب  اعضاء در سازمان مبتني بر شرايط احراز است و معيار انتخاب بر اين اساس  نيست  كه مدير چه كسي را مي شناسد و هر كه را مي شناسد به عضويت بپذيرد. بلكه الزمات يك شغل است كه تعيين مي كند چه كسي بايد استخدام گردد و در چه پستي به كار گمارده شود. معيار ارتقاء در سيستم  بوروكراسي وبر عملكرد است.امام (ع) در  ارتباط با پرهيز از رابطه گرايي به مالك اشتر مي فرمايند.« به هيچ يك از اطرافيان و خاصان و نزديكان خود , زميني را به رسم تيول وامگذار و نبايد كه كسي از تو پاره زميني طمع كند تا به همسايگان در سهم آب با در عملي كه بين او و همسايگان مشترك است, آنان را به بيگاري  گيرد و به آنان زيان رساند و بار خويش بردوش ديگران گذارد و سودگوارا از آنان باشد و سرزنش و گناه آن كار در اين جهان و آن جهان گريبانگير تو گردد.» اصل برابر انصاف (Principle Of Equityairness)بعد از اينكه نيازهاي افراد تحريك مي گردد، فرآيند انگيزش و افراد عملي را انتخاب مي كنند كه براي ارضاء اين نياز ها قادر باشد افراد برابري يا انصاف حاصل از نتايج بدست آمده خود را مورد ارزيابي قرار مي دهند. ارزيابي افراد از انصافي كه درباره آنها رعايت گرديده , تحت عنوان تئوري انصاف (Equity theory)و برابري مطرح شده است.تئوري برابري و انصاف بوسيله جي استيسي آدامز(J.Stacy

Adams)  ايجاد گرديده است.آدامز عقيده دارد كه يك فرد, نسبت داده ها و ستاده هاي خود را با نسبت داده به ستاده افراد ديگر , مورد مقايسه قرار مي دهد. آدامز از فرمول زير جهت بيان ايده خود استفاده مي كند. ديگران out comes) )  ستاده هاي =       فرد  (Out comes) ستاده هاي             داده هاي (inputs) افراد قابل مقايسه      داده هاي (inputs) فرداگر فرد در اين فرمول تعادلي را مشاهده نكند، ممكن است كارآيي او كاهش يافته و نارضايتي وي بدنبال داشته باشد.امام علي (ع) در فرمان مبارك خود مكرراً به رعايت انصاف و عدالت سفارش مي فرمايند ايشان در بخشي از پيام خود چنين مي فرمايند:« بر پاي داشتن عدل و داد  در بلاد و مهر توده مردم بالاترين مايه روشنايي چشم فرمانگداران است.»امام (ع) در قسمتي ديگر مي فرمايند:« نيز هنر هر كس را به كاري بزرگ آزمايش شده است  بشناس و بستاي و كوشش و فداكاري  كسي را به ديگران نسبت مده»امام (ع) در بخش ديگري از فرمان خود، كارگزاران را به ميانه روي در حق و گسترش عدالت و عمل به آنچه كه بيشتر مايه دلخوشي مردم است دعوت مي نمايند و در ادامه مي فرمايند: « در مورد حق خداي و حقوق مردم و شخص خويش و خاندانت و كساني كه به آنان مهر مي ورزي انصاف  را رعايت كند، كه اگر چنين نكني بيداد كرده باشي »همانگونه كه مي دانيم انصاف و عدالت خواهي از جمله بارزترين ويژگي هاي حضرت بود كه زبانزد عام و خاص است. تفقد و دلجويي از كاركنان و مردممديران وظيفه دارند هراز چند

گاهي ملاقتهايي با كاركنان و افرادي كه از خدمات سازمان آنها بهره مند مي شوند ترتيب دهند و از حال و آنها جويا شده و از آنان تفقد و دلجويي بعمل آورند.امام در اين باره مي فرمايند:برخي از اوقات خويش را مخصوص وارسي به حال نيازمندان و. دادخواهان كن و بار عام ده و در آن مجلس براي خشنودي خداي را كه تو را آفريده , فروتن باش و سپاهيان و پاسداران و محافظان خود را از آنان دور بدار تا بي نگراني و گرفتگي زبان و بدون ترس با تو سخن گويند. اصل بازخور و خودگشودگي(Principle of Feed back Disclosure)بيشتر سوء تفاهماتي كه بين مدير و كاركنان پيش مي آيد , ناشي از عدم شناخت شخصيت مدير و درك نشدن پيام هاي مدير به عنوان يك فرستنده , مي باشد. شخصيت مدير  را رفتار ها و نگرش هاي وي كه براي  ديگران شناخته شده است و همچنين حوزه اي كه براي ديگران ناشناخته است, شامل مي شود . بنابراين برحسب آنچه كه براي خود مدير يا ديگران شناخته شده و يا ناشناخته است , مي توان شخصيت مدير را به چهار ناحيه تقسيم نمود. چهار چوب بيان شئه در ذيل بوسيله لوفت (Luft) و اينگهام (Ingham) ايجاد گرديده و پنجره جو-هاري ناميده شده است. بازخورد(Feed back) ناشناخته براي مدير        ناحيه كورناحيه عموديناشناخته    ناحيه خصوصيتاثير بازخور و خودگشودگي بر روي پنجره جو-هاريناحيه عمومي(public arena) :  بخشي از رفتار ها و نگرش هاي مدير كه براي خودش و همچنين ديگران شناخته شده است .ناحيه كور(Blind arena) :   حوزه اي كه براي خود مدير ناشناخته ولي

براي ديگران شناخته شده است .ناحيه خصوصي(Private arena) :   ناحيه اي كه براي خود مدير شناخته شده ولي براي ديگران ناشناخته است.ووي مايل به افشاي آن براي ديگران نيست.ناحيه ناشناخته (Unknown orena) حوزه ناشناخته براي مدير و ديگران كه فرويد آن را ضمير ناخود آگاه ناميده است .مكانيزم هاي شناخت مدير و كاركنان1-    بازخورد (Feed back) : نخستين فرآيندي را كه در شناخت شخصيت (نواحي كور و ناشناخته) اثر دارد بازخورد مي گويند2-    خود گشودگي (افشا)(Disclosure) : آن حدي است كه مديران مايل به در ميان گذاشتن اطلاعات مربوط به خود يا ديگر افراد سازماني مي باشند. افشاء شخصيت از سوي مدير باعث گسترش ناحيه عمومي و محدود شدن ناحيه خصوصي مي گردد.در اين فرآيند بايستي به اين نكته توجه داشت كه نياز نيست مدير تمام اطلاعات خصوصي را از  زندگي خود بيان دارد، بلكه اطلاعاتي كه به شناخت شخصيت او كمك مي كند بايستي بيان گردد.امام علي (ع) در فرمان خود , اهميت دو مكانيزم بازخورد و خودگشودگي را بخوبي بيان مي دارند :« اگر توده مردم به اشتباه ستمگرت پنداشتند و بر تو خرده گرفتند عذر خويش به صراحت باآنان در ميان نه, با بيان آن بدگمانيشان را از خويش بگردان , كه اين كار تو را رياضت نفس است و توده مردم را عرض پوزش و مدارا و به اين كار , نيازي كه تو داري كه مردم به حقيقت پي برند , برآورده مي گردد.»همانطور كه ملاحظه مي گرددة امام (ع) به مديران گوشزد مي فرمايند كه مردم و كاركنان با بازخوري كه به مديران مي دهند برداشتها و نظرات خود

را درباره مدير بيان مي دارند گاهي اوقات اين برداشت ها ممكن است ناشي از يك سوء تفاهم و عدم شناخت دقيق شخصيت مدير باشد. به عبارتي ممكن است ناحيه خصوصي شخصيت مدير به حدي گسترده باشد كه ناحيه عمومي را به ميزان زياد پوشانده باشد. و در مقابل اين احتمال مي رود كه مديران واقعا اثرات اعمال و رفتار خود را ندانند و به عبارتي از شخصيت خويش آگاهي كامل نداشته باشد و اينطور فكر كند كه هميشه كار مثبت از خود ارائه مي كند. در حالي كه در اذهان عمومي يك تصوير منفي از كارگزار ايجاد شده باشد و مردم او را فردي ستمگر و منفي تلقي كنند. در اين مواقع مدير بايستي با استفاده از مكاميزم هاي ذكر شده ، مردم بازخور دريافت كند و در مقبل اهداف و مقاصد خود را از كارهايش بازگو نمايد. اين باعث خواهد شد كه مردم به حقيقت شخصيت وي پي ببرند و باعث تسهيل ارتباطات گردد. تئوري تقويت (Reinforcement Theory)تئوري تقويت براساس كار, اي ال توراندايك (E.L. Thorndike) تكامل ياقته است كه گاهي اوقات به آن , تئوري تقويت و يا شرطي شدن موثر (ابزاري) نيز مي گويند.و آن بر اين اصل استوار است كه افراد براي انجام و يا اجتناب از رفتارهاي خاصي بر انگيخته مي شوند و اين بر انگيختگي ناشي از پاداشها و تنبيه هايي است كه درگذشته با اين رفتارهاي خاص مرتبط بوده است.اشكال مختلف تقويت:الف) تقويت مثبت(Positive Reinforecement): افزايش در پاسخ زماني رخ مي دهد كه بكارگيري پاسخ منجر به دستاورد يك محرك خوشايند براي فرد گردد.ب) خاموش سازي(Extinction): پاسخ

از سوي فرد،بعد از توقف تقويت مثبت، بتدريج از بين مي رود.ج) تقويت منفي(Negative Reinforcenment): افزايش در يك پاسخ زماني رخ مي دهد كه يك پاسخ منجر به حذف محركهاي ناخوشايند براي فرد گردد.د) تنبيه(Punishment): احتمال تكرار و انجام يك رفتار كاهش مي يابد، زيرا بدنبال آن چيزي كه براي فرد ناخوشايند است اتفاق مي افتد.تقويت كمنفي و تنبيه دو مكانيزم تقويت مي باشند كه مي توانند بر رفتار افراد تاثير گذارند در تقويت منفي احتمال اينكه شخص يك رفتار خاص را انجام دهد، افزايش مي يابد ، زيرا يك رفتار با برداشتن مواقع و حذف چيزهايي كه براي شخص ناخوشايند استع دنبال مي شود.تئوري تقويت داراي اين توانايي مي باشد كه هم براي ارتقاء و هم براي فرو نشاندن رفتارها و همچنين براي پيش بيني اثرات پاداش مثبت و پاداش منفي مي تواند موثر باشد. تفاوت بين تقويت مثبت ، خاموش سازي ، تقويتمنفي و تنبيه در نگاره زير به تصوير كشيد شده است. اثرات روشهاي تقويت مبتني بر واكنش رفتاريامام علي (ع) اصل تقويت گرايي كاركنان را متذكر مي شوند:« نبايد در نظرات بدكار و نيكوكار برابر باشند, كه اين روش مردم نيكوكار را به نيكوكاري بي رغبت سازد و مردم بدكار را به بدكاري راغب گرداند, بلكه بايد هريك را به آنچه بجاي آورده اند پاداش دهي»همانطور كه امام (ع) مي فرمايند بايستي كساني كه از خود رفتارهاي شايسته بروز مي دهند با استفاده از روش تقويت مثبت ، به ادامه كار راغب گردند كه در غير اينصورت ، رفتارهاي خوب در آينده از سوي آنان رفته رفته به ورطه فراموشي سپرده خواهد

شد و اصطلاحا آنچه كه در تئوري تقويت آمده، خاموش سازي در رفتار فرد بوجود خواهد آمد. امام (ع) بحث تقويت منفي را نيز در جمله فوق بيان فرموده اند؛ بدينصورت كه عدم پاداش به افراد نيكوكار را مانعي در جهت تقويت رفتار مناسب افراد مي دانند و متذكر مي گردند كه بي رغبتي به تكرار رفتار شايسته به سبب عدم پاداش به آنهاست و مدير وظيفه دارد كه اين مانع را برطرف نمايد. همچنين عدم تنبيه بدكاران نيز يك مانع تقويتي براي كاركنان شايسته است كه اين موانع بايستي از سرراه برداشته شود. يكي ديگر از روشهاي تقويت ، تنبيه و مجازات كساني است كه رفتار ناشايست از خود بروز مي دهند و اين وظيفه مدير است كه با مجازات اينگونه افراد، از تكرار اينگونه رفتارها ممانعت بعمل آورد. مديريت مشاركتي(ParticipativeManagemat)اصل اساسي در اين شيوه مديريت ژاپني اين است كه مديران و كارگران بايستي با يكديگر همانند دو شريك و يار كاركنند و مديران وكاركنان خودشان را بعنوان يك گروه تلقي نمايند كه اين باعث خواهد شد كه همه اعضاء براي انجام كار برانگيخته شوند و در جهت رسيدن به منافع سازماني متعهد شوند.فرآيند مديريت بر مبناي هدف (Management by Objective) يكي از انواع مديريت مشاركتي است كه اوايل دهه 1950 بوسيله پيتر دراكر(Peter Drucker) ابداع گرديده است و بوسيله تلاشهاي جورج اوديورنه(GerogeOdiorne) و جان هامبل(John Humble) در جهان عموميت يافت.مديريت بر ميناي هدف فرآيندي است كه بوسيله آن سرپرست و زيردست در يك سازمان به اتفاق هم, اهداف مشترك  را مورد شناسايي قرار داده و حوزه هاي مسئوليت پذيري هر فرد را بر

اساس انتطاراتي كه از آنها مي رود تعيين نموده و از اين معيارها بعنوان خطوط راهنما جهت انجام فعاليت هاي واحد و ارزيابي كمك هاي هر كدام از اعضاء , عمل مي كند.تصميم گيري , اثرات جهت دهنده اي خواهد داشت بدين ترتيب مشورت نوعي تصميم گيري مشاركتي را بوجود مي آورد , حتي اگر در ظاهر , مقام تصميم گيرنده ملزم به عمل كردن به پشنهاد و نظر مشاوران نباشد.امام علي (ع) نيز مالك را در كارها به مشورت توصيه مي كند و براي مشاور ويژگي هايي را بيان مي دارد كه در اينجا مهمترين اين ويژگي ها بيان مي گردد:1-    مشورت با دانايان و خردمندان 2-    بخيل نباشد 3-    بزدل و ترسو نباشد 4-    عيب جوي مردم نباشد 5-    بيش از همه در روي تو سخن تلخ حق را بزبان آورد 6-    از صالحين ؛ ارباب مروت و صاحب مكرمت باشديكي از جمله معايبي كه صاحبنظران بر نظريه مديريت بر مبناي هدف (MBO) وراد مي دنند ؛ عبارتست از اينكه MBO درباره مشخصات و ويژگي هاي افراد همچون توانايي ذاتي و انگيزه افراد كه در فرآيند MBOمشاركت مي كنند , همچگونه اطلاعاتي ارائه نمي كند.امام علي (ع) در حالي كه مشورت مديران را با افراد ضروري مي داند, ولي در عين حال ويژگيها و مشخصات افراد طرف مشورت را بر مي شمارد كه نمونه هايي از اين مشخصات درسطور گذشته بيان گرديد. نگرش و طرز تلقي مديران از كاركنان پديده كاميابي فراخود (Self Fulfiling Prophecy) يكي از كاربردهاي شگفت , فرآيند ادراكي در رفتار سازماني است.چگونگي انتقال آشكار انتظارات ذهني يك فرد را

درباره چگونگي رفتار با ديگران , به شيوه هاي گوناگون به آنان نشان مي دهد تا به راستي مطابق انتظار وي رفتار كنند.آدمي در نگرش نسبت به كساني كه آنان را دوست مي دارد با دقت هرچه بيشتر در جستجوي راههايي است كه به كمك آنها بتواند آنان را همچون خود ببيند و تفاوتها را ناديده انگارد. هنگامي كه آدمي پذيراي خود بوده و تصوير مثبتي نيز از خود داشته باشد، ويژگيهاي مطلوبي را در ديگران مي بيند. اگر آدمي خود را آنگونه كه هست بپذيرد با ديد منفي و انتقد آميز به ديگران نمي نگرد و اگر جز اين باشد، و آدمي شيشه كبود بر چشم بگذارد، منفي گرا و بدبين شده و پيوسته در صدد عيب جويي از ديگران خواهد بودامام (ع) مديران رابه مثبت گرايي و پرهيز از نگرش منفي دعوت مي نمايند:« و هيچ چيز , حسن ظن  فرمانگذار را به توده مردم چنان بر نمي انگيزد كه احسان او به آنان و سبكبار ساختن آنان و وادار نكردنشان به چيزي كه به آن توانا نيستند. در آنچه گفتم بكوش تا به مردم حسن ظن يابي»نگرش مثبت از كاركنان منجر به پرورش افراد گرديده و افراد را بر مي انگيزاند تا مطابق انتظارات و طرز تلقي مديران خود عمل نمايند و اگر خطايي نيز از آنان سريزند, در آينده در پي جبران آن بر خواهند آمد.همان طور كه ملاحظه مي گردد امام (ع) به مديران سفارش مي فرمايند، كه به كاركنان خود«حسن ظن» و يا به عبارتي ديگر مثبت نگري داشته باشند. اين نگرش مثبت وقتي عملي خواهد شد كه مدير

به كاركنان احسان نموده، آنها را سبكبار ساخته و كاركنان را به چيزي كه به آن توانايي ندارند وادار نسازد.امام(ع) در بخشي از فرمان خود چنين مي فرمايند:«در عيب ها كه بر تو پوشيده است كنجكاوي مكن، كه پاكيزه گرداندن امر آشكار برتوست و داوري كار پنهان با خداست.»در ديدگاه امام علي(ع) مدير بايستي بنا را بر اين بگذارد كه كاركنان افراد شايسته اي هستند و هيچگونه نگرش منفي به آنها نداشتهباشد. مدير نبايستي در پي عيب جويي كاركمنان خود باشد، بلكه در مواردي نيز خطاهاي افراد زير دست خود چشم پوشي نموده و خود را به تجاهل بزند. اينگونه نگرش مثبت از كاركنان منجر به پرورش افراد گرديده و افراد را بر مي انگيزاند تا مطابق انتظارات و طرز تلقي مديران خود عمل نمايند و اگر خطايي نيز از آنان سر بزند، در آينده در پي جبران آن بر خواهندآ مد. اصل تفويض اختيار (Authority Delegation Principle)فرآيند سه مرحله اي بين مدير و كاركنان -    گام نخست: محول نمودن مسئوليت مدير به زيردست يك شغل يا وظيفه را محول مي نمايد تا به انجام رساند و زير دست نيز تكليف را مي پذيرد.-    گام دوم : تفويض اختيار مدير بايستي قدرت مورد نياز براي انجام وظيفه را به زيردست اعطاء نمايد.-    گام نهايي: ايجاد و خلق پاسخگويي(accountability) است , كه اين زيردست را براي انجام دادن شغل محوله متعهد مي سازد.امام علي (ع) در بخشي از پيام خود به مالك اشتر مي فرمايند:« ديگر سخن اين كه , در حال دبيرانت نظر كن و بهترينشان را به كارهاي خويش بگمار و نامه هايي كه

تدبيرها و رازهايت در آن نگاشته مي گردد, تنها به آنكس واگذار كه در اخلاق شايسته تر از ديگران باشد و از كساني كه بزرگداشت تو , وي را سركش نسازد تا به آن نسبت در برابر چشم بزرگان بر تو دليري كند و هيبت تو از ميان ببرد و غفلت او باعث آن گردد كه نامه هاي كارگزارانت را به نظرت نرساند و يا از طرف تو پاسخهاي ناصواب دهدو..»فرآيند تفويض اختيار در سازمانهاي ما بخوبي به اجرا در نمي آيد. در بعضي موارد مديران بخاطر حفظ موقعيت خود و ارائه تصويري قدرتمند از خود، از اين امر سر پيچي  مي كنند و در بعضي موارد نيز كاركنان از قبول اختيار  طفره مي روند شايد يكي از علل عمده عدم تفويض اختيار در سازمانها نداستن ويژگي هاي تفويض شونده از سوي مديران ، عدم موازنه بين اختيار واگذار شده و مسئوليت به كاركنان باشد. امام علي (ع) در نامه خود به مالك اشتر , ويژگي هاي فردي را كه بايستي به آن اختيار تفويض شود را بر مي شمرند . اين ويژگي ها عبارتند از :1-    شايستگي داشته باشد.2-    بالغ باشد.3-    شخصيت خود ار بشناسد و باور داشته باشد.4-    سهل انگار نباشد.5-    در گشايش كارها ناتوان نباشد.6-    ظاهر فريب نباشد و داراي باطني پاك باش.7-    راز نگهدار باشد .8-    امانت دار باشد.9-    با تجربه باشد. اصل مطلق بودن مسئوليتتفويض اختيار رافع مسئوليت نيست . هر چند مديران بعضي از اختيارات خود ار به زيردستان خود تفويض مي كنند ولي در نهايت مسئوليت اصلي كارها به عهده خود آنهاست و آنها هستند كه بايستي در

مقابل ما فوق خود پاسخگو باشند .امام علي (ع) مي فرمايند:« اگر دبيران ترا عيبي باشد و تو از آن غافل ماني, به آن بازخواست خواهي شد.» مديريت جبران خدمات (Compensation)هدف از مديريت جبران خدمت طراحي ساختار پرداخت با كمترين هزينه است كه در عين حال جذاب و انگيزشي بوده و منجر به ابقاء كاركنان شايسته در سازمان شود.امام علي (ع) نيز دئر بخشي از نياز هاي مادي كاركنان توجه خاص دارند و معتقدند كه يك كارمند از نطر مالي بايستي كاملاَ تامين گردد و آنگاه از او انتظار حداكثر كارآيي , معتدل و معقول خواهد بود.امام در اين باره مي فرمايند :« وقتي آنان را چنين برگزيدي (شايسته ترين ها) , بايد كه روزيشان فراخ گرداني كه اين كار , آنان را به اصلاح خويشتن بسي نيرومند گرداند و از خوردن اموالي كه در اختيار دارند بسي بي نياز سازد و هرگاه از فرمان تو سرپيچي كنند يا در امانت خيانت ورزند , با آنان اتمام حجت شده باشد.»يكي از مشكلاتي كه امروزه دامنگير نظام اداري كشورهاي جهان سوم است، فساد اداري مي باشد. تحقيقات نشن مي دهد كه مهمترين علت اين مساله، پايين بودن ميزان حقوق و دستمزد كاركنان است، كه آنها را وادار مي كمند براي تامين زندگي خود دست به ارتشاء و سوءاستفاده هاي مالي از سازمانها بزنند. در كنار اين مساله عوارضي ديگر همچون انگيزه پايين ، عدم كارايي ، ترك خدمت و... برآن مترتب است.  امام علي (ع) لزوم برخورد قاطع با خيانتكاران را گوشزد مي نمايند ولي قبلاَ متذكر مي شوند كه هنگامي اين امر امكان پذير خواهد

بود كه زمينه هاي اين مفسده ها , كه يكي از آنها حقوق و دستمزد مكفي اوست , از سازمان ها رخت برسته باشد. كنترل و نظارت (Control)وظيفه نهايي مديران ، كنترل است.بعد از اينكه اهداف تعيين مي كردند، برنامه ها تنظيم مي شوند، ساختارها طراحي مي گردند و افراد استخدام شده ، آموزش ديده  و برانگيخته مي شوند، بعضي از اين فعاليتها ممكن است متناسب با انتظارات و برنامه ها انجام نگردد. براي اطمينان از اينكه كارها مطابق برنامه انجام شده اند،مديريت بايستي عملكرد سازمان را مورد نظارت قراردهد. در اينجا عملكرد واقعي بايستي با اهداف تعيين شده قبلي مورد مقايسه قرار گيرد. اگر انحرافات مهمي بوجود آمده باشد، وظيفه مديريت است كه كار را در مسير اصلي قرار دهد اين فرآيندعبارت است از نظارت، مقايسه و اصلاح ، كه به مجموعه اين فرآيندها كنترل مي گويندبعبارت ساده تر  كنترل عبارتست از : نظارت بر فعاليتها براي اطمينان از اينكه به اين فعاليتها , همانگونه كه برنامه ريزي شده , دست يافته ايم و اصلاح انحرافات مهمي كه احتمالاَ رخ داده است .امام علي (ع) الز مالك اشتر مي خواهد كه بر افراد زير مجموعه خود نظارت و كنترل مستمر داشته باشد  و در طول اجراي وظايفي كه به عهده آنها گذاشته شده , بازرسي لازم از كار بعمل آيد . امام در اين باره مي فرمايند:«پس آنگاه در كارشان وارسي كن و ارباب راستي و وفاء را بر آنان مراقب ساز, چه بازرسي نهاني در كارشان , آنان را با توده مردم به امانت و نرمي وادار مي سازد»امام (ع) در جاي ديگري

مي فرمايند: «ديگر آن كه در كار كارگزارانت بنگر و آنان را به آزمايش به كار گمار.»انسان موجودي است كه هر لحظه ممكن است از مسير اصلي منحرف شود. بر همين اساس امام (ع) به مالك فرمان مي دهند كه مراقب افراد باشد و اين مراقبت كاركنان را در كار دقيق تر خواهد ساخت و احتمال انحراف كمتر خواهد شد. علاوه برآن يكي از نكات مهم در كنترل، شرايط و ويژگي هاي كنترل كنندهخ است كه امام (ع) راجع به انتخاب درست اين افاد نيز تذكر مي دهند. اصل پاداش , تنبيه و پوزش(Principle of Reward Punishment Apology) مكانيزم ساختاري اساسي را كه هر سازمان براي برانگيختن كاركنارنش ايجاد مي كند را سيستم پاداش (Reward System) مي گويند. سيستم پاداش سازمانها شامل مكانيزم هاي رسمي و غير رسمي است كه در آن عملكرد هر فرد مشخص گرديده، ارزيابي شده و پاداش لازم داده مي شود. پاداشهاي عهده در بيشتر سازمانها ، جبران خدمات ، ارتقاء مزايا و گرفتن پست مي باشد كه هر يك از اين پاداش هاي سازماني مي تواند بر روي نگرش ها، رفتارها و انگيزه افراد تاثير گذارد.هرسي وبلانچارد(Hersey Blanchard)در كتاب خود، اهميت پاداش و تنبيه و عذر خواهي  را در قالب مديريت يك دقيقه اي تشريح نموده اند.در پاداش يك دقيقه اي بايستي تشويق و تحسين فرد فوري بوده و دقيقاَ مشحص شود كه پاداش بابت چه عملي پرداخت گرديده است . همچنين در هنگام تحسين برانگيز فرد ابراز نمود.در پاداش دادن به هر فرد نبايستي انتظار داشت كه فرد رفتار دقيقاً درستي انجام دهد بلكه همينكه او

تلاش نموده رفتار درستي از خود ارائه دهد شايسته تقدير است. در پاداش يك دقيقه اي از مدير خواسته مي شود كه زمان خاصي را به اين امر اختصاص دهد. در تنبيه يك دقيقه اي نيز بايستي به نكات چندي توجه شود اول آنكه تا آنجا كه امكان دارد فرد بلافاصله پس از ارتكاب رفتار نادرست تنبيه شود. ثانيا دليل تنبيه شدن فرد بطور مشخص و دقيق بيان شود. ثالثاً احساس تنفر خود را از عمل انجام شده ابراز داريد. نكته مهمي كه در تنبيه افراد بايستي به آن توجه شود، اين است رفتار فرد بايستي مورد نكوهش قرار گيرد و نه شخصيت فرد خاطي. در هنگام تنبيه فرد بايستي به شخصيت فرد تحكيم بخشيده شود و فقط رفتار فرد مورد نكوهش قرار گيرد.قبل از انجام تشويق و تنبيه فرد بايستي تحليلي بعمل آيد كه آيا تشويق و تنبيه  مورد نظر فايده اي دارد  يا خير؟ و يا اينكه فرد براي اولين بار است كه به اين عمل اقدام مي كند؟ و همچنين بعد از تشويق و تنبيه فرد تحليلي بعمل آيد كه آيا تشويق و تنبيه  مورد نظر اثر بخشي لازم را بدنبال داشته است يا خير؟همانگونه كه هر فردي ممكن است در زندگي خود دچار اشتباه شود مدير نيز ممكن است در تشخيص  خود دچار اشتباه شود. بنابراين لازم مي آيد كه مدير پس از وقوف بر اشتباه خود، فوراً عذرخواهي بعمل آورد ، و از اين هراس نداشته باشد كه افراد او را فرد ناتوان به حساب آورند بلكه وظيفه مدير است كه با ذكر دلايل قانع كننده از عمل اشتباه خود

پوزش بطلبد.اميرالمومنان علي (ع) در فرمان مبارك خود به اصل تشويق و تنبيه و پوزش اشاراتي دارند:« و از بزرگداشت كسي كه كارهاي بزرگ انجام داده است كوتاهي مكن.»و در جاي ديگر مي فرمايند:« خطاكار را كيفر ده , آن سان كه از حد نگذرد و با جرم متناسب باشد مجازات كن.»همانطور كه از بيانات امام علي(ع) بر مي آيد ، افرادي كه كار شايسته اي انجام مي دهند بايستي مورد تحسين قرار گيرند و از سوي افراد خطاكار بايستي بي درنگ مجازات  شوند. اما در مجازات خطاكاران نبايستي افراط و تفريط به عمل آيد بلكه بايستي متناسب با جرم آنها باشد. امام علي (ع) همچنين به مالك اشتر متذكر مي گردند كه : نبايد در نظرات بدكار و نيكوكار  برابر باشند كه اين روش نيكوكاران را به نيكو كاري بي رغبت و بركاران  را بدكاران را به بدكاري راغب مي گرداند، و بلكه بايد هر يك را به آنچه بجا مي آورده پاداش دهي . كه اين فراز از بيانات امام (ع) در مبحث تئوري تقويت به تفصيل بيان گرديده است.« پس به آرزوهاشان در بگشاي و كارشان را بزرگ بر زبان آور از اين راه به آنان نزديك شو, چه, اگر حسن عمل آنان بسيار ياد كني , به ياري خداي دليران به جنبش در آيند و گريزپايان برانگيخته گردند تا از جنگ نهراسند.»امام در جايي ديگر پوزش طلبي مدير را نه تنها موجب ناتواني وي نمي داند بلكه عذرخواهي مدير را باعث رياضت نفس و همچنين باعث نزديك شدن توده هايو عذرپذيري از مدير مي دانند.«والسلام عليكم و الرحمه الله و بركاته

شناسنامه كتاب نويسنده : مقيمي - سيدمحمد محل نشر : تهران تاريخ نشر : 1380/08/20 رده ديويي : 297.951 قطع : وزيري جلد : شوميز تعداد صفحه : 66 نوع اثر : تاليف زبان كتاب : فارسي نوبت چاپ : 1 شابك : 964-93501-1-X

احياي تفكر اسلامي

متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري

خلاصه كتاب: الهه فرشيدنيا: روح اسلامي در مسلمين مرده است: اسلام،هم در ميان مسلمين وجود دارد وهم وجود ندارد و هم وجود ندارد.اسلام وجود دارد به صورت اينكه ما مي ببينيم شعائر اسلام در ميان مسلمين هست مانند زماني كه بانگ اذان در ميان مردم  شنيده مي شود رو به مساجد مي اورند....ولي انچه كه روح اسلام است در اين مردم وجود ندارد و روح اسلامي در ميان مردم مرده است.اين است كه معتقد مي شود به تجديد حيات اسلامي كه حيات اسلامي رابايد تجديد كرد و امكان تجديدش هست چون اسلام نمرده است،مسلمين مرده اند.اسلام نمرده است زيرا كتاب اسمانيش و سنت پيغمبرش هست و اينها به صورت زنده اي هستند،يعني دنيا نتوانسته بهتر از انها بياورد.انچه قران اورده هيئت بطليموس نيست كه بگوييم نظريه ي ديگري امد و ان نظريه را نسخ كرد..خود اسلام زنده است با تكيه گاه و مبناي زنده،پس نقص كار در كجاست؟نقص كار در تفكر مسلمين است.يعني فكر مسلمين،طرز تلقي مسلمين از اسلام به صورت زنده ا ي نيست به صورت مرده است.به تعبير حضرت علي(ع) مي فرمايند:مردم جامه ي اسلام را به تن مي كنند ولي انچنان كه پوستين را وارونه به تن كنند و اسلام را مردم چنين خواهند كرد،هم دارند هم ندارند.دارند ولي چون ان را وارونه كرده

اند،انچه بايد رو باشد زير است و انچه بايد زير قرار بگيرد در رو قرار گرفته است.نتيجه اين است كه اسلام هست اما اسلام بي خاصيت و بي اثر،اسلامي كه ديگر نمي تواند حرارت بدهد،نمي تواند حركت و جنبش و نيرو و بصيرت بدهد.منطق ماشين دوديقانون كلي زندگي ما ايرانيان است كه هر كسي و هر چيزي تا وقتي كه ساكن است مورد احترام است.تا ساكت است مورد تعظيم و تبجيل است،اما همينكه به راه افتاد و يك قدم برداشت نه تنها كسي كمكش نمي كند بلكه سنگ است كه به طرف او پرتاب مي شود.اين نشانه يك جامعه مرده است،ولي يك جامعه زنده فقط براي كساني احترام قائل است كه متكلم هستند نه ساكت،متحركند نه ساكن.همبستگي،يكي از علائم حياتيكي از علائم حيات يك جامعه اين است كه همبستگي ميان افرادش بيشتر است.خاصيت مردگي،متلاشي شدن و متفرق شدن و جدا شدن اعضا از يكديگر است.خاصيت زندگي يك اجتماع،همبستگي و پيوستگي بيشتر اعضا و جوارح ان جامعه است.ايا جامعه اسلامي امروز يك جامعه زنده است يا يك جامعه مرده؟به اين دليل كه مسلمين بيشتر به جان يكديگر مي افتند و بيشتر مساعي شان صرف جنگ و دعوا با خودشان و اختلاف داخلي خودشان مي شود و در نتيجه دشمن زيرك استفاده مي كند،انها مرده هستند.به هر حال براي ما ضروريست كه تفكر اسلامي خودمان رابه شكل زنده اي دراوريم،تلقي خودمان را از اسلام عوض كنيم،نگاهي كنيم شايد مثل كسي كه قبايي يا كتي را وارونه پوشيده،ما هم لباس اسلام را وارونه پوشيده ايم.تفكرديروز و امروز مسلمين درباره ي ميزان تاثير عمل در سعادت انساناسيب شناسي و

ريشه هاي اسيب ديدگي طرز تفكر اسلامي ماطرز تفكر مسلمين در عصر حاضر درباره ي اسلام اسيب ديده است،اگر بخواهيم اين طرز تفكر را بررسي كنيم بايد مثل طبيبي كه بيماري را بررسي ميكند بررسي كنيم ابتدا معاينه كنيم و سوابقش و عوارضي كه گذشته و الان دچارش هست را بررسي كنيم.بنابراين در درجه اول بيماري را تشخيص داده سپس درمقام معالجه  براييم.اگر بخواهيم طرز تفكر خودمان را تصحيح كنيم بايد به سوابق و گذشته و تاريخ خودمان مراجعه كنيم،چرا كه ريشه هاي اين اسيب بسا هست كه از زمان هاي خيلي دور باشد.از جمله آسيب هاي قرون اوليه ي اسلامي خوار شمردن تاثير عمل در سعادت انسان است.به عبارت ديگر رجوع از طرز تفكر واقع بينانه به خيالبافانه.عمل،تكيه گاه تعليم و تربيت اسلاميتكيه گاه تعليم و تربيت اسلامي عمل است.اسلام بشررا متوجه اين نكته ميكند كه هر چه هست عمل است. سرنوشت انسان را عمل او تشكيل ميدهد. اين يك طرز تفكر واقع بينانه و منطقي و منطبق با ناموس خلقت است.قرآن كريم راجع به عمل تعبيرات رسا و زيبايي دارد :و ان ليس للانسان الا ما سعي. معني:"براي بشر جز انچه كه كوشش كرده است نيست"،يعني سعادت بشر در گرو عمل اوست.وقتي يك ملت فهميد كه سرنوشتش به دست خودش است،سرنوشت او را عمل خودش تعيين مي كند،ان وقت متوجه عمل و نيروي خودش مي شود،متوجه اينكه هيچ چيزبه درد من نمي خوردمگر عمل و نيروي من كه صرف فعاليت و سعي ميشود.اين خودش عامل بزرگي است براي حيات .در صدر اسلام مسلمين آنقدر جنبش و جوشش داشتند،چون يكي از اصول افكارشان همين

بود. آنها اين تعليم را كه از سرچشمه گرفته بودند هنوز منحرف نكرده بودند.فكرشان اين بود كه هرچه من عمل و سعي ميكنم وهرچه مي جنبم فقط همين است كه به درد من ميخورد و جزء اين چيز ديگري نيست.نقش امويها در پيدايش اين آسيب :تفكر مسلمين در مسئله ي مبنا ي سعادت انسان ،از طرز واقع بينانه به طرز خيالبافانه گرايش يافت و به طوري كه تاريخ نشان ميدهد ريشه ي اين فكر را امويها ايجاد كردند.خلفاي بني اميه از نظر اينكه خودشان در عمل فاسد و فاسق بودند و اين امر رانميتوانستند از مردم كتمان كنند و مردم هم ميدانستند كه اين ها از نظر عمل فاسدند ، اين فكر را ترويج ميكردند كه اساس اين است كه ما ايمان داشته باشيم ،اگر ايمان درست باشد عمل اهميتي ندارد. چرا فكر تحقير عمل پيدا شد؟ چون اينها حكومت داشتند و قدرت و ثروت در اختيارشان بود،قهرا ميتوانستند تبليغات وسيعي در اين زمينه بكنند ؛مزدور هايي هم از آن عالم نما ها درست كنند و آنها هم مرتبا بگويند اساس ،ايمان است؛ايمان كه درست شد عمل هرچه بود بود ؛براي اينكه خلفاي بني اميه را تبرئه كنند كه مردم خيلي حساسيت نشان ندهند و نگويند كه اين ها چه جور خلفايي هستند كه عملشان اين چنين فاسد است !ايمان چيست؟زماني كه از ائمه سوال مي پرسند كه ايمان چيست؟ ميفرمايند: الايمان معرفة بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالاركان معني:ايمان با سه چيز محقق ميشود: اعتقاد قلبي،اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح.شيعه و مرجئه گريدر ان وقت اين اسيب اختصاص به

جناحي از اهل تسنن كه انها را مرجئه مي گفتند داشت،ولي انروز اگر نگاه كنيد مي بينيد همان دنياي تشيع كه در ان زمان در پرتو تعليمات ائمه خودش صددرصد بااين فكر مرجئه مخالف بود خودش الان فكر مرجئه را پيدا كرده است.امروزه وقتي وارد دنياي شيعه مي شويم و به خودمان نگاه مي كنيم مي بينيم خودمان از سرتا قدم مرجئه اي هستيم.دائما دنبال بهانه هايي هستيم بلكه بهشت را با يك بهانه درست بكنيم.مي گوييم بهشت رابه "بها" نمي دهند،به "بهانه" مي دهند.يعني بهشت را نمي شود با عمل تهيه كرد و خريد،بهانه اي بايد درست كرد اين نوعي گريز از واقعيت به خيال است.فكر مسخ شدهزماني كه  به فكر امروز خودمان نگاه ميكنيم مي بينيم عمل به عناوين و اسامي مختلف  تحقير مي شود؛مي بينيم ملت ما به چيزي كه اعتنا ندارد عمل است.مثلا پيش خودش خيال ميكند كه اگر بتوانم در حرم حضرت رضا(ع) يك جا قبري پيدا كنم،اين جانشين همه چيز حساب مي شود.اين كجا وفكر اسلام كجا! ايا مردمي كه فكر مي كنند كه اگر در عمرشان هر كار كردند ولي بعد از فوتشان در پايين پاي حضرت رضا(ع) دفن شدند،همه ي كارها يكجا ناديده گرفته مي شود،روي سعادت را مي بينند؟فكر نمي كند كه اگر تو در پايين پاي حضرت ميخواهي دفن شوي هارون الرشيد هم در پايين پاي حضرت رضا (ع)مدفون است؛پس يكي از كساني كه بايد از مجازات الهي مصون بماند هارون الرشيد است،پس چرا وقتي كه از بالاي سر حضرت مي خواهي رد شوي مي گويي بر هارون و مامون لعنت؟تفكر زنده و تفكر مردهحيات

بدن و حيات روحيك نفر انسان تا وقتي كه قلبش كار ميكند و اعصابش فعاليت دارد و نبضش ميزند و...زنده است.چه موقع ميشود گفت كه يك انسان مرده است؟ان وقتي كه طبيب گوشي را روي قلبش مي گذارد و بعد اعلام ميكند كه قلب به كلي از حركت ايستاده است.البته از يك جهت همين طور است،ولي اين زندگي انسان زندگي انساني انسان نيست،زندگي حيواني انسان است.انسان بايد اين زندگي را داشته باشد ولي اين ،زندگي مشترك او با همه ي حيوان هاست؛يعني يك سگ هم كه زنده است همين نوع زندگي را دارد.در قران يك نوع حيات ديگر غير از اين حيات براي انسان اعلام شده است.انسان از نظر منطق قران ممكن است زنده باشد-يعني قلبش ضربان داشته باشد و....- ولي در عين حال مرده باشد.فطرت يا هسته ي حيات انسانيمقصود از مردگي و زندگي چيست؟قرآن بيان كرده است كه هر كسي  كه به اين دنيا مي آيد با يك فطرت خدادادي به اين دنيا مي آيد،با يك فطرت حق جويي و حقيقت طلبي و كاوشگري به اين دنيا مي آيد،ولي همين نور فطرت در بعضي از اشخاص خاموش ميشود-وقتي كه اين نور فطرت خاموش شد،او تبديل ميشود به يك موجود مرده،به ظاهر زنده است ولي در باطن مرده است.زندگي يعني بينايي و توانايي - خود زندگي غير از شرايط زندگي استزندگي يعني چه؟يعني بينايي وتوانايي.تفاوت زنده با مرده در همين جهات است.به هر درجه كه بينايي وتوانايي بيشترشود حيات بيشتر است ما چرا به خداوند كلمه "حي"را اطلاق ميكنيم؟چرا به خدا مي گوييم زنده؟آيا معني زندگي اين است كه قلب و خوني وجود داشته

باشد و قلب حركت بكند؟به اين معني كه خدا زنده نيست.خدا كه قلب ندارد،رگ و خون و بدن ندارد.نفس كشيدن و هوا فرو بردن و بيرون دادن شرايط زندگي است نه خودزندگي.خود زندگي بينايي(به معناي دانايي) و توانايي است.اسلام دين حيات است.دين حيات با بي خبري و باناتواني و عجز ناسازگار است.اسلام مي گويد اي انسان سعادت و شقاوت تو به عمل تو بستگي دارد.آيا عمل انسان به چه چيز بستگي دارد؟به خواست و اراده ي خود انسان.در نتيجه انسان يك موجود متكي به خود و متكي به كردار و شخصيت خود مي شود.حس اعتماد به نفسامروز علماي تعليم و تربيت چقدر كوشش مي كنندكه به اصطلاح حس اعتماد به نفس را در انسان بيدار كند و بجا هم هست.اعتماد به نفسي كه اسلام در انسان بيدار مي كند اين است كه اميد انسان را از هر چه غير عمل خودش است از بين مي برد و به هرچه انسان بخواهد اميد ببندد از راه عمل خودش بايد اميد ببندد،و همين طور پيوند انسان با هر چيز و هر كس از راه عمل است.يكي از اصول و تعليمات اسلامي كه تفكر اسلامي را زنده مي كند،عمل و اتكا به عمل است.مسائل تربيتي بسيار مسائل حساسي است،تيغ دو دم است؛يعني اين مسائل اگر خوب و صحيح آموزش داده شود اثر بسيار عالي دارد،ولي اگر يك ذره از مسيرش منحرف  شود،صد در صد اثرش معكوس است.حال مي بينيم كه غالب مفاهيم اخلاقي و تربيتي اسلام-اگر نگوييم تمام انها-به شكل وارونه اي الان در افكار ما مسلمانان وجود دارد.مانند توكل و زهد؛كه در اينجا در مورد اين دو

موضوع بحث مي كنيم:توكل،مفهومي زنده كننده و حماسيتوكل كه خودش يك مفهوم اخلاقي تربيتي اسلامي است.اسلام مي خواهد مردم مسلمان متوكل بر خدا باشند.توكل در قران يك مفهوم زنده كننده و حماسي اس؛زماني كه قرآن بخواهد بشر را وادار به عمل بكند و ترسها و بيمها را از انسان بگيرد ،مي گويد نترس و توكل به خدا كن،تكيه ات به خدا باشد و جلو برو،تكيه ات به خدا باشد و حقيقت را بگو،به خدا تكيه كن و از كثرت انبوه دشمن نترس.توكل مسخ شده و وارونهوقتي توكل را در ميان تفكر امروز مسلمين جستجو مي كنيد،مي بينيد يك مفهوم مرده است.وقتي مي خواهيم ساكن بشويم و جنبش نداشته باشيم،وقتي مي خواهيم وظيفه را از خودمان دور كنيم و آن را پشت سر بيندازيم به توكل مي چسبيم.زهد در اسلام-زهد منفي در جامعه امروزي مي بينيد لقب زاهد را به خيلي از افراد مي دهند.مي گويند فلان كس آدم بسيار زاهدي است.وقتي مي رويم سراغ زهد اين آدم مي بينيم زهد اين آدم فقط جنبه ي منفي دارد و بس؛يعني آدمي است كه در زندگي به كم قناعت مي كند.مي گوييم هر كسي كه در زندگي به كم قناعت كند زاهد است؛ولي اينجور نيست.زهد مربوط به مال و ثروت و حتي مربوط به مقامات دنيوي است.حال اگر بپرسيد كه در اسلام مال و ثروت دنيا خوب است يا بد؟جواب اين است كه مال و ثروت دنيا براي چه هدفي؟ثروت و پست و مقام خودشان قدرت است،اين قدرت را شما براي چه هدف و منظوري مي خواهيد؟يك وقت آدمي هستيد بنده و اسيرشهوات خودتان،به وسيله اين قدرت

مي خواهيد هوس هاي فردي و شخصي خودتان را اشباع كنيد.هر چه را كه در راه هواي نفس مصرف كنيد،خواه جاه و مقام و خواه علم و عبادت،هر چيز كه در خدمت هوا و هوس قرار بگيرد،بد است.اما اگر كسي بوديد كه در اجتماع هدف داشتيد،هدف اجتماعي،خدايي و الهي داشتيد،آن وقت مال و ثروت را كه قدرت است در طريق هدف مقدس به كار برديد،اين عبادت است.زهد،قدرت روحي است نه ضعف اقتصادياسلام طرفدار دو قدرت است:يكي قدرت روحي و ديگري قدرت اقتصادي است.طرفدار قدرت روحي است به اين معني كه مي گويد از ناحيه ي اخلاقي شما بايد آنقدر قوي و نيرومند باشيد كه به دنيا و مافيهايش اعتنا نداشته باشيد،بنده و اسير دنيا نباشيد.خدا در قرآن بيان كرده است:"وقتي از ناحيه ي روحي به اين مقام رسيديدكه اگر تمام دنيا به شما رو بياورد شادي زده و اسير نمي شويد و اگر تمام دنيا را از شما بگيرند روحتان شكست نمي خورد،در اين صورت شما زاهد هستيد."وقتي كه دانستيد اسلام طرفدار اين دو قدرت است،قدرت اخلاقي و قدرت اقتصادي،مي بينيد ما زاهدهايي هستيم كه در هر دو ناحيه طرفدار ضعف هستيم وضف داريم.زاهدهاي ما،هم ضعف اخلاقي دارند و هم ضعف اقتصاديما زاهدي هستيم كه هميشه از قدرت اقتصادي،از ثروت دوري گزيده ايم،يعني ضعف را انتخاب كرده ايم.مردمي كه پول و ثروت نداشته باشند،مسلم است كاري را كه از اقتصاد ساخته است نمي توانند انجام بدهند و بايد دست دريوزگي پيش ديگران دراز كنند.از ناحيه ي روحي هم اتفاقا ضعيف هستيم. چون وقتي ما خودمان را به اين ترتيب تربيت كرديم كه بوسيله ي دور

نگه داشتن خود از مال دنيا به خيال خودمان زاهد شديم،يك روز كه دنيا به همان زاهدها روي مي آورد مي بينيم اختيار از كفش بيرون رفت.  تفكر اسلامي درباره ي زهد و ترك دنياتعليمات اسلامي به طور كلي در هر شأني از شئون زندگي،تعليماتي حيات بخش و زنده كننده است،يعني تعليماتي است كه وقتي در جان انسان قرار بگيرد به انسان روح و حيات و بينش و جنبش مي دهد.بنابراين تعليماتي كه اثر حيات بخشي ندارد و برعكس،مردگي و سكون ايجاد مي كند و بشر را از حركت و جنبش باز مي دارد و او را جامد و افسرده مي كند،نمي تواند از اسلام باشد.زهد و ترك دنياآيا زهد يعني بي رغبتي طبيعي؟زاهد كسي نيست كه به حسب طبيعت به اشياء بي رغبت است،مثل مريضي كه به غذا ميل ندارد....مقصود از زاهد كسي نيست كه طبيتا به حكم غريزه به امور دنيوي بي ميلي دارد،بلكه زهد به صورت يك مفهوم اخلاقي ذكر مي شود و زاهد يعني كسي كه به حسب طبيعت و غريزه به لذت مادي رغبت دارد ولي به خاطرهدف ها و منظورهاي بالخصوصي عمل و رفتارش مانند عمل مردم بي رغبت است.اين را به حسب عرف "زهد"مي گويند.زهد يعني انسان از امور مورد طبع خودش به خاطر هدفي دست بردارد.دو نوع زهدي كه مورد قبول اسلام نيست1-يكي از آنها به اين معناست كه كار دنيا و آخرت از يكديگرجداست؛يعني ما دو نوع كار داريم:بعضي كارها مربوط به دنياست،مانند كسب وتجارت وزراعت و صنعت و......هرچيزي كه مربوط به زندگي دنياست مال دنياست و تعلق دارد به اين دنيا و اساسا به دنياي

ديگرتعلق ووابستگي ندارد.در مقابل،كارهاي ديگري است كه به زندگي دنيا بستگي ندارد و مربوط نيست،يعني تاثير مثبت و مفيدي در زندگي دنيا ندارد اگر تاثير مضر نداشته باشد؛اسم آنها عبادت است.پس زهد يعني رها كردن كارهاي دنيا براي رسيدن به آن دسته از كارها كه اسمش را كار آخرت مي گذاريم.آنگاه ما براي اينكه بتوانيم زاهد باشيم راهي جز جدا كردن خوداز اجتماع نداريم؛راهش عزلت و انزوا ورهبانيت و ديرنشيني و صومعه نشيني است.نتيجه اش همان رهبانيتي است كه مي دانيم در دنيا مسيحيت چقدر رايج بوده است.به هرحال چيزهايي را كه زهد مسيحيت جزء دنيا مي داند اسلام آنها را با يك شرط جزء آخرت مي داند و آن اينكه براي خدا صورت گرفته باشد.اسلام فرقي بين دنيا و آخرت به آن شكل كه كارها را به دو دسته كند،قائل نيست.زهد به اين معني كه ما دو قلمرو در نظر بگيريم يكي براي دنيا و ديگري براي آخرت ،در اسلام وجود ندارد.2-در اين نوع زهد مي گويند همه ي كارهاي دنيا را چون وظيفه است بايد انجام بدهيم،ولي حساب لذت دنيا از حساب لذت آخرت جداست.ما يا بايد در دنيا لذت ببريم و از لذت آخرت محروم باشيم يا لذت آخرت را بدست آوريم و خودمان را از لذت دنيا محروم كنيم.اين هم خودش يك طرز تفكري است.آيا اصل معاوضه ي لذت ها صحيح است؟آيا اسلام براي لذت ها دو قلمرو قائل است؟آيا اسلام معتقد است كه اگر انسان خودش را از لذت دنيا محروم كرد،در آن دنيا به او لذت مي دهند و مي گويند چون خودت را در دنيااز لذت محروم كردي،در

عوض بيا در اينجا بگير؟نه،اين چنين نيست.اين منطق هم درباب زهد،در اسلام وجود ندارد كه كسي خيال كند من از لذت حلال دنيا چشم مي پوشم براي اينكه در عوض لذتي در آخرت به من بدهند و معاوضه كنند.چنين معاوضه اي در اسلام وجود ندارد.مفهوم واقعي زهددر اسلام زهد وجود دارد البته آنچه كه در اسلام به نام زهد ناميده مي شود،اولا بدانيد كه واجب نيست،يك فضيلت و يك كمال است،بلكه اسلام در مواردي براي هدف ها و منظورهايي توصيه كرده است كه انسان زهد بورزد،يعني توصيه شده كه انسان لذت پرست نباشد،خودش را در لذت هاي دنيا غرق نكند.حتي اگر خودش را در لذت هاي حلال هم غرق بكند كار حرامي نكرده است،ولي اگر نكند يك كار اخلاقي بزرگي انجام داده است.هدف هاي زهد اسلامي1-ايثار: اسلام براي چندين هدف قبول مي كند كه انسان در دنيا زاهد باشد،يعني از لذت هاي حلال چشم بپوشد.انسان در شرايطي قرار مي گيرد كه در آن،انسان هاي ديگر مثل او يا بيشتر از او احتياج دارند.در اينجا انسان چه مي كند؟ايثار مي كند،جود و بخشش مي كند،لذتي را كه براي خودش  حلال و جايز است به ديگري مي دهد.ايثار يكي از عاليترين و باشكوه ترين شئون و خصائص انساني است.2-همدردي:همدردي يكي ديگر از اهداف زهد اسلامي است.يك انسان در مقامي كه برايش مقدور است بايد ايثار كند،ولي گاهي كار به جايي مي رسد كه از ايثار هم كاري ساخته نيست.در شرايطي زندگي مي كند كه مردم بينوا آنقدر زياد و فراوانند كه او نمي تواند با دادن لباسي كه مي پوشد،آنها را بپوشاند،يا با دادن غذاي خود،آنها را

سير كند.تنها يك كار ساخته است،همدردي كردن.با همدردي كردن كمك روحي به آنها مي رساند.همين مقدار كه مي توانم،به آنها كمك روحي مي كنم نه كمك جسمي. 3-آزادي و آزادگي4-هماهنگي با اقتضاي زمان: زهدي است كه به اقتضاي زمان است.زمان ها فرق مي كنند؛در يك زمان براي انسان وظيفه است كه زاهدانه زندگي كند و در يك زمان ديگر نه.5-درك لذت هاي معنوي: فلسفه ي ديگر زهد اين است كه اگر انسان غرق در لذات مادي –حتي لذات حلال-شود،در همين دنيا از لذت معنوي محروم مي شود."بگذار ديدن تو را با درد ها اشنا كند ، ولي هرگز كوري را به خاطر ارامش تحمل نكن"مكن زغصه شكايت كه در طريق طلب /به را حتي نرسيد انكه زحمتي نكشيد

مديريت و فرماندهي در اسلام

مولف : آيت الله مكارم شيرازي خلاصه كتاب: بهرام رضايي- پيامبر اسلام مدير و فرمانده بي نظير: حتي آنها كه اسلام را به عنوان يك آيين الهي و آسماني نپذيرفته اند ،در اين امر شك ندارند كه پيامبر اسلام فرمانده بزرگي بود كه پيروزي سربازانش را در كمترين مدت و با كمترين ضايعات تامين كرد و از نظر مديريت آنچنان نيرومند بود كه از يك جامعه نيمه وحشي تمدني بزرگ بوجود آورد و از قبايل پراكنده عرب توانست تشكيل امتي بدهد .نگاهي گذرا به زندگي پيامبر : يك نگاه گذرا به زندگي پيامبر ، بعد از بعثت ، نشان مي دهد كه زندگي پربارشان به دو دوره متمايز تقسيم مي شود : الف ) دوران مكه (كه دوران آمادگي و سازندگي بود) و ب)دوران مدينه (كه دوران عمل و پياده كردن برنامه ها بود)مديريت دقيق در تمام

مراحل :بعد از ورود پيامبر به مدينه حوادثي رخ داد كه هر يك چهره جديدي از اين مديريت الهي بود ،به عنوان نمونه :1) ارائه عدل اسلامي در آغاز ورود : مثلا به هنگام ورود به مدينه و استقبال پر شكوه مردم شهر و انتظار هريك ار آنها كه پيامبر به خانه او وارد مي شودبيم اين مي رفت كه هرگونه ترجيح در ميان افراد و قبايل ،وضع شكننده آغاز ورود را به هم بريزد ،پيامبر با يك فرمان الهي فرمود :شتر من دستوري دارد كه خود اجرا خواهد كرد و شتر در كنار خانه ابوايوب انصاري به زمين نشست و مساله بدون كمترين ناراحتي پايان يافت .2) عقد مواخات : جامعه كوچك اسلامي آن روزاز دو گروه مهاجران مكه و انصار مدينه تشكيل مي شد و پيامبر بايد آنها را دقيقا هماهنگ ساخته و سازماندهي كند و هرگونه اختلاف را برچيند ،در اينجا دست به يك اقدام بي سابقه و ابتكاري زد و  ميان آنها دو به دو پيمان مواخات و برادري بست و از اين طريق مشكل تنهايي و غربت مهاجران از يك سو و ناهماهنگي ها از سوي ديگر برچيده شد .3) مسجد را به عنوان پايگاه عبادت و حكومت قرار داد : پيامبر قبل از هر كار به فرمان خداوند دست به ساختن مسجد زد ،مسجد ،تنها مركز عبادت نبود ،بلكه مركز تمام فعاليتهاي فكري ،فرهنگي ،سياسي و اجتماعي مسلمانان و پايگاه اصلي حكومت بود .4) پرهيز از جنگ در جبهه هاي مختلف : پيامبر هميشه سعي ميكرد كه در آن واحد خود را در دو يا چند جبهه درگير نكند

چرا كه اگر دشمنان دست به دست هم ميدادند غلبه بر آنها آسان نبود و اين امر دقيقا با تدبير صحيح و مديريت الهي پيامبر ارتباط نزديك داشت ،مديريت پيامبر هم در صلح عجيب بود و هم در جنگ .5)پيمان عدم تعرض ، 6) ارسال نامه براي سران كشورهاي بزرگ ، 7)بيعت گرفتن در لحظات بحراني ، 8)بينش دقيق پيامبر در آيين نبرد ، ...مسئوليتها و وظايف دهگانه يك مدير و فرمانده :1) تصميم گيري : مدير بايد قبل از هرچيز براي وظايفي كه به عهده او محول شده تصميم گيري لازم را به عمل آوردو براي انجام اين مقصد بايد ازامور زير كمك بگيرد :الف )آگاهيها و تجربه هاي گذشته : هيچگاه اصرار به آزمودن آزموده ها و پيمودن راهي كه نتيجه آن قبلا منفي بوده نداشته باشيم كه در حديث معروفي داريم : افراد با ايمان دوبار از يك سوراخ گزيده نمي شوند ، و امير مومنان مي فرمايد :تجربيات علم ودانش جديدي است .ب) بهره گيري هرچه بيشتر از مشاوره : جالبترين تعبير در اين زمينه در كلام اميرمومنان وارد شده كه مي فرمايند : هيچ پشتيباني همچون مشورت نيست و به اين ترتيب انسان از طريق مشورت مي تواند تمام ارزشهاي فكري ديگران و تجربيات آنها را در اختيار خود قرار دهد .2) برنامه ريزي : بعد از آنكه كليات مساله در شورا براي مدير روشن شد و به مرحله تصميم گيري درامد ،براي تحقق بخشيدن و اجراي آن نياز به برنامه ريزي است .اگر به داستان جنگ احزاب و مساله حفر آن خندق عظيم به گرد مدينه بيانديشيم و مديريت

پيامبر اسلام را در اين زمينه و كيفيت تقسيم كار را ميان يارانش بنگريم ،به دقت و ظرافت در برنامه ريزي پيامبر پي ميبريم .پيامبر شخصا براي تمام حركتهاي نظامي و غزوات اسلامي تمام مسائل را دقيقا زير نظر ميگرفت و برنامه ها را تنظيم مي نمود و از اين ريزه كاريها در زندگي پيشوايان بزرگ اسلام فراوان است .3) سازماندهي : هدف از سازماندهي تقسيم كار در يك مجموعه است . در حالات پيامبر اسلام مي خوانيم كه حتي براي رساندن يك پيام ميان اصحاب و ياران خود بررسي مي كرد و كسي را برمي گزيد كه از همه شايسته تر براي ابلاغ آن پيام باشد . در غزوه خيبر هنگامي كه ديگران از فتح نيرومندترين دژهاي خيبر عاجز ماندند پيامبر پرچم را به دست علي (ع) داد و در همان روز دژ نيرومند يهود سقوط كرد . حديثي از پيامبر داريم كه مي فرمايند : كسي كه جماعتي را رهبري كند در حالي كه در ميان آنها فردي آگاهتر از او وجود داشته باشد پيوسته كار آن گروه رو به سقوط مي رود .4)ايجاد هماهنگي : مدير در عين اينكه رابطه خود را با نفرات خويش بايد حفظ كند نقش همهنگ كننده را هرگز نبايد فراموش كند ، چرا كه مفردات خوب هرگز ضامن پيروزي نيست بلكه يك تركيب صحيح و هماهنگ هميشه پيروز است . همانطور كه يك ناهماهنگي در لشكر اسلام در جنگ احد سبب شد كه شكست سختي به لشكر اسلام وارد شود و ضايعاتي در حدود هفتاد شهيد به بار آورد .5) ايجاد انگيزه : ايجاد انگيزه يعني ايجاد

يك حركت نيرومند دروني بر اساس بسيج تمام نيروهاي نهفته در روح و جان انسانها . انگيزه به 3 نوع تقسيم مي شود كه شامل انگيزه هاي پنداري ،مادي و معنوي است .انگيزه هاي پنداري: يك مشت خيالات و خرافات و الفاظ  بي محتوا ممكن است عامل حركت يك جامعه شود مثل جامعه بت پرستي . انگيزه هاي مادي : از آنجا كه از يك واقعيت عيني مايه مي گيرد اثري بيشتر و گسترده تر دارد اما با اين حال هرگز عميق نيست . اما انگيزه هاي معنوي كه از روح ايمان به خدا و ارزشهاي والاي الهي سرچشمه مي گيرد و پشتوانه اي همچون معاد و زندگي جاويدان پس از مرگ دارد قوي ترين و عميق ترين انگيزه هاست .6) چاره جويي در برابر حوادث پيش بيني نشده : مدير نبايد فكر كند كه سازمان زير نظرش هميشه سالم است زيرا به هنگام بروز حوادث ناگهاني به سر در گمي خطرناكي گرفتار مي شود . در اين گونه مواقع بسيار ميشود كه ايستادن در مقابل موج حادثه انسان را در هم ميشكند ، كمي بايد همراه موج حركت كرد و سپس بر موج سوار شد و آن را مهار كرد .7) بررسي عوامل ناكامي و بهره گيري از آنها : درست است كه شكست ها گاهي بسيار گران تمام مي شود ولي اگر از آن وسيله اي براي تجديدنظر عميق در برنامه ها و كشف مناطق آسيب پذير ساخته شود نه تنها بهايي كه براي آن پرداخت شده زياد نيست بلكه گاه سود حاصل از آن به مراتب بيش از زيان آن خواهد بود

.غزوه احد نمونه اي از شكست پيروزي آفرين بود . به گونه اي كه يكي از مفسران معروف مي نويسد : كسي پيامبر را در خواب ديده كه فرموده اند اگر مرا مخير ميكردند كه در احد پيروز شوم يا ناكام ؟ناكامي را براي نتايج مهمي كه اين جنگ براي مسلمانان به بار آورد پذيرا مي شدم .8) جذب نيروهاي صالح : مدير براي وصول به اهداف خود در سازمان بايد همراهان همفكر ،هم عقيده ،جدي ،امين و درستكار داشته باشد ،بزرگترين خطري كه در اين قسمت بر سر راه مديران است اين است كه به سراغ افرادي بروند كه تنها نقطه قوتشان اين است كه چشم و گوش بسته تسليم فرمانند و فقط بله قربان گو باشند ، اين مساله در تمام طول تاريخ بشر بلاي بزرگي براي همه زمامداران و مديران بوده است .9) تشويق و تنبيه : مدير بايد اين نوع افراد را تشويق كند : الف )آنها كه وظيفه خود را به خوبي انجام ميدهند ، ب )آنهايي كه ايثار و فداكاري از خود نشان مي دهند ، ج )آنها كه براي پيشرفت سازمان دست به ابتكار خاصي زده اند ، د )كساني كه خطر مهمي را از سازمان دفع كرده اند ، ه )كساني كه در غياب مدير برنامه ها را دقيقا اجرا مي كنند ، و )آنها كه توطعه هايي را كشف و به موقع خنثي مي كنندجنبه هاي منفي تشويقها : الف )تشويق نبايد مايه غرور و غفلت طرف شود ، ب )اساس تشويق بايد بر جنبه هاي معنوي باشد و نه اينكه كلا از جنبه هاي مادي

غافل شويم ، ج )تشويق يك فرد نبايد مايه تحقير و توهين ديگران شود ، د )نبايد پرخرج و پرهزينه باشد ، ه )بايد ميان تشويق و كار انجام شده تناسب باشد ،همينطوركه اميرمومنان ميفرمايد : تشويق بيش ز حد لياقت و شايستگي ،تملق و چابلوسي است و كمتر از حد لازم ناشي از عجز و حسد است .شرايط تنبيه : تنبيه بايد در جهت آگاه سازي صورت بگيرد ، يك مدير موفق نبايد به طور كلي از تنبيه چشم پوشي كند چراكه هميشه درصد معيني از افراد هستند كه بدون اين عامل انجام وظيفه نمي كنند . در تنبيه رعايت اين اصول مناسب است : الف )تنبيه هميشه بايد مقطعي باشد يعني راه را به روي افراد مختلف براي ااصلاح خويش نبندد ، در بسياري از آيات قرآن هم بعد از مجازات هاي شديد بلافاصله توبه كاران را استثنا مي كند يعني راه را بر روي گناهكاران باز نگه مي دارد ، ب )تنبيه نبايد كينه بوجود آورد ، ج )رعايت تناسب ميان جرم و جريمه از مهمترين مسائل اسلامي است ، د )تنبيه به عكس تشويق بايد خصوصي باشد مگر در شرايط خاص ، ه )مدير نبايد در تنبيه زياده روي كند ،اميرمومنان در اين خصوص مي فرمايد :زياده روي در تنبيه و سرزنش آتش دشمني و لجاجت را مشتعل مي كند ، و باز در جايي ديگر مي فرمايند :از تنبيه مكرر پرهيز كن چراكه تكرار آن گناهكار را در اعمال ناپسندش جري و جسور مي كند و تنبيه را بي اثر مي سازد .10) جمع آوري اطلاعات و آمارصفات و شرايط

ويژه مديران و فرماندهان اسلامي :گزينش افراد بستگي به مسئوليتهاي آنها دارد چراكه هر نوع مسئوليتي يك نوع شرايط و صفات را ايجاب مي كند ،در حقيقت اصل انتخاب اصلح يكي از اصولي ترين شرايط براي انتخاب مديران است ،در اسلام روي مساله انتخاب اصلح تاكيد شده است چنانكه پيامبر از ميان تمام مسلمانان جوان بيست و چند ساله اي به نام عتاب را به عنوان فرمانده مكه برگزيد و به او فرمود :اي عتاب تورا فرماندار مكه نمودم و اگر در ميان مسلمانان كسي را براي اين مقام شايسته تر از تو مي يافتم اين كار را به او مي سپردم و نيز در حديثي از آن حضرت آمده است : كسي كه كار گروهي را بر عهده كسي بگذارد كه در ميان آن گروه فردي از او شايسته تر پيدا مي شود به خدا ، رسول خدا و مومنين خيانت كرده است .معيارهاي گزينش مدير از ديدگاه قرآن :در سه سوره بقره ، يوسف و قصص به سه معيار اشاره شده است  : در سوره بقره در داستان طالوت و جالوت و انتخاب طالوت به عنوان فرماندهي بني اسرائيل به دو ويژگي گستردگي علم و جسم اشاره شده است ، در سوره يوسف به هنگامي كه پيشنهاد سرپرستي خزانه داري مصر از سوي يوسف مطرح شد او روي امانت و آگاهي خويش تكيه كرد ، در داستان موسي و شعيب به هنگامي كه يكي از دختران شعيب پيشنهاد انتخاب موسي را براي سرپرستي اموال خوانواده شعيب و چوپاني گوسفندان مي دهد روي قوت و امانت او تكيه مي كند .آفات مديريت :در اينجا

به 30 آفت مهم اشاره شده كه هريك از آنها به تنهايي كافي است تا يك مدير را به شكست و ناكامي بكشاند :1 ) تبعيض ، 2)سپردن كارها به دست افراد نامناسب ، 3)راه دادن به افراد متملق و چاپلوس به محدوده كار خود ، 4 )حب ثنا و مدح ، 5)جاه طلبي ، 6)مال اندوزي و حرص ، 7)تنگ نظري و بخل ، 8 )حسادت نسبت به همكاران ، 9)توجه به شايعات و ترتيب اثر دادن به آنها ، 10 )ريخت و پاش و اسراف ، 11 )از دست دادن فرصت ها به خاطر ترديد و عدم شهامت در تصميم گيري ، 12 )هدر دادن نيروهاي لايق ، 13 )چسبيدن به نقاط ضعف و فراموش كردن نقاط قوت ، 14 )هواپرستي و هوسبازي ، 15 )انتقام جويي و كينه توزي ، 16 )استبداد به راي ، 17 )عجله و شتاب و عدم تحقيق در كارها ، 18 )سوئ ظن مفرط (البته مختصري سوئ ظن براي مديران براي اينكه در حوادث غافلگير نشوند لازم است) ، 19 )خوشبيني زياد ، 20 )غرور و غفلت ، 21 )عصبانيت و خشونت ، 22 )انعطاف بيش از حد و سازشكاري با منحرفان ، 23 )عدم اعتماد به همكاران ، 24 )انحصارطلبي و قبضه كردن كارها ، 25 )ترجيح دادن افراد ضعيف براي همكاري به خاطر تسليم بودن آنها ، 26 )لجاجت در اشتباه ، 27 )عدم عفت در سخن ، 28 )عدم رعايت ادب در برخورد ، 29 )عدم آلوده شدن به كارهاي جزئي ، 30 )دوروئي و نفاق با همكاران و دوستانويژگيهاي دهگانه فرماندهان سپاه و

لشكر در فرمان علي (ع) اميرمومنان براي فرماندهان سپاه و اشكر شرايطي را بيان فرموده اند كه در فرمان به مالك اشتر منعكس شده است : اي مالك فرمانده سپاهت را كسي قرارده كه واجد اين شرايط باشد : 1 )از همه آنها نسبت به خداوند و پيامبر دلسوزتر و مهربانتر باشد ، 2 )از همه پاكدامنتر ، 3 )از همه عاقلتر و هوشيارتر ، 4 )از كساني باشد كه دير به خشم مي آيد ، 5 ) و به هنگام عذر ميپذيرد ، 6 ) ار آنها كه نسبت به مستضعفان رئوف و مهربان باشد ، 7 )از آنها كه در مقابل زورمندان و مستكبران قوي و انعطاف ناپذير باشد ، 8 ) از آنها كه حوادث سخت آنها را از جا به در نمي برد ، 9 )كساني كه هرگز ضعف و زبوني آنها را به زانو در نمي آورد ، 10 )كساني كه از خانواده هاي اصيل و نجيب ، باشخصيت ، صالح ، خوش سابقه ، با شهامت و سخاوتمند هستندويژگيهاي پنج گانه فرمانده بزرگ اسلام پيغمبر اكرم در قرآنقرآن مجيد در مورد شخص پيامبر پنج صفت را به عنوان دلائل شايستگي او براي اين پست و مقام بيان كرده است : لقدجائكم رسول من انفسكم ، عزيزعليه ماعنتم ، حريص عليكم بالمومنين رئوف رحيم ازسوي خداوند پيامبري به سوي شما آمد كه از خود شما است ، كسي كه ناراحتي شما براو ناگوار و سنگين است وبراي هدايت ونجات شما سخت كوشا است ونسبت به مومنان مهربان و رحيم است .با استناد به اين آيه هيچ مدير و فرمانده اسلامي

نمي تواند از اين صفات پنجگانه خالي باشد : 1 ) او بايد ازميان همان مردم برخيزد كه رهبري آنها را برعهده دارد تا دردها و نيازهاي آنها را به خوبي درك كند ، 2 ) دلسوز بودن ، 3 ) عشق و علاقه به كارخود داشته باشد ، 4-5 ) مدير بايد نسبت به نفرات تحت اراده ي خود هم رئوف باشد و هم رحيم .دراينكه ميان رئوف و رحيم چه تفاوتي است ، بعضي از علماي لغت گفته اند رافت مرتبه ي بالاتري از رحمت است و برخي از مفسران معتقدند كه رحمت در مقابل خطاكاران است و رافت در مورد افرادي است كه نياز به كمك دارند .

انرژي و قدرت فكر

تدوينگر وگرداوري:صادق عظيمي

توانايي هاي دروني ما: بزرگترين راز قرن: اگر از شما سؤال شود كه بزرگترين راز قرن چيست، شما چه جوابي مي دهيد؟ ممكن است بگوييد: انرژي اتمي، مسافرت فضايي، كشف سياه چاله ها؛ اما بزرگترين راز قرن اين ها نيستند. پس اين راز برزگ چيست؟ كجا بايد به دنبال آن رفت؟ چگونه بايد آن را فهميد؟ و چگونه مي توان آن را به كار برد؟ اين راز شگفت انگيز، قدرت فوق العاده اي است كه در ضمير نيمه آگاه نهفته است. نيرويي كه بيشتر اشخاص از آن بي خبرند و تعداد آن هاي كه آن را كشف نموده اند بسيار كم است.قدرت شگرف ضمير نيمه آگاههنگامي كه روش شناخت، روش تماس با آن و روش آزاد كردن اين قدرت عظيم خداداي را بفهميم و  از آن بهره ببريم. نيرو و قدرت فراواني را مي توانيم به زندگي خود وارد نماييم و با

تكيه بر آن، سلامتي، شادماني، دانش، ثروت و ... را مي توانيم به دست آوريم.اين قدرت دور از ما نيست، اين نيرو در دسترس ما است، ما بايد آن را بفهميم، روش استفاده از آن را فرا گيريم و بتوانيم در زمينه هاي گوناگون ا ز آن بهره ببريم.قدرت معجزه آساي ضمير ناخودآگاهقدرت ضمير نيمه آگاه، مافوق تصور است. ضمير نيمه آگاه ما را هدايت مي كند، به ما الهام مي بخشد، احساسات را از انبار خاطرات بيدار مي كند و زنده مي گرداند، قلب ما را كنترل ميكند و جريان خون را تنظيم مي نمايد. وقتي قطعه ناني مي خوريم، آن را هضم و تحليل مي كند و مواد زايد آن را نيز دفع مي كند. سپس قسمت هضم شده را در سراسر بدن توزيع مي نمايد؛ به خون، به استخوان ها و به نسوج ديگر. كارهايي كه انجام ميدهد، ده ها غول آسا نمي توانند انجام دهند. ضمير نيمه آگاه جواب همه ي مسايل و مشكلات را مي داند و تمامي اعمال حياتي ما را مديريت مي نمايد.ضمير نيمه آگاه، خواب و استراحت ندارد، هميشه در خدمت است. ما مي توانيم قدرت معجزه آساي ضمير نيمه آگاه را كشف كنيم. كافي است در موقع خواب، موضوع و مشكلي را به سادگي با او در ميان بگذاريم. وقتي نيروهاي دروني آزاد گردند و آن مسئله را حل كنند. كاملاً متحير و قطعاً بسيار خوشحال خواهيم شد. ضمير نيمه آگاه منبع قدرت و خرد است و ما را مستقيماً به قدرت عظيمي ارتباط مي دهد.از طريق ضمير خودآگاه بود كه شكسپير، دروني ترين و پنهاني

ترين حقايق مردمان زمان خود را كشف و بر صفحات درخشان ادبيات جهاني افزود؛ از طريق ضمير نيمه آگاه بود كه فيدياس، مجسمه ساز يوناني با هنر خود تقارن، زيبايي، تناسب و ظرافت را آفريد، هم با برنز و هم با مرمر. ضمير نيمه آگاه، چاه عميقي است با گنج هاي گران بها و زادگاه هنرمندان بزرگ با قدرت هاي عجيب و حيرت آور هنرمند ايتاليايي، رافائل، تابلوي رونا را به تصوير كشيد و بتهوون، موسيقي دان بزرگ آلماني سمفوني هاي معروف خود را ساخت و به اجرا گزارد.دكتر ازديل، جراح اسكاتلندي در سال 1840 در شهر بمبئي هند، عمال جراحي زيادي انجام داده است. در آن زمان هنوز داروهاي بي هوشي امروزي ساخته نشده بود. نامبرده در آن زمان چهارصد عمل جراحي انجام داده است كه اين اعمال جراحي در زمينه هاي گوناگون از قبيل جداسازي و خارج كردن تومور، عمل چشم، عمل گوش، جراحي در گلو كه همه ي آن ها با بي هوشي مغزي صورت گرفته بوده است. مريض ها احساس درد نداشتند و در ضمن، تلفات هم بسيار جزئي بوده است.در آن زمان هنوز پاستور اعلام نكرده بود كه علت عفونت بعد از جراحي ناشي از وجود باكتري در فضاي جراحي و ابزار جراح است؛ با اين حال مرگ و مير ناشي از عفونت در جراحي هاي ازديل فوق العاده كم بود. ازديل زماني كه مريض هايش در خواب مصنوعي بودند، مرتباً مي گفت: شما قوي هستيد و هيچ گونه عفونتي در شما ظاهر نخواهد شد. اين گفته ها و تلقين ها مورد قبول ضمير آگاه مريض ها قرار مي گرفت

و به ضمير نيمه آگاه مريض ها منتقل مي گرديد و باعث بالا بردن حالت دفاعي بدن آن ها مي گرديد و درصد مرگ و مير را در بين آن ها كاهش مي داد.فكر كنيد كه ازديل يك و نيم قرن پيش نيروي عظيم ضمير نيمه آگاه را شناخته بود. نيروي عظيمي كه خداوند در نهاد ما قرار داده است. حالا چرا ما از اين قدرت استفاده نكنيم؟!قدرت هوش و خرد خود نيمه آگاه بسيار بيشتر از قدرت هوش و خرد ضمير آگاه مي باشد؛ اين قدرت مي تواند دردها و رنج هاي ما را كنار بزند و جواب بسياري از مشكلات ما را بدهد. ما بايد اين قدرت خدادادي را بشناسيم وآن را باور داشته باشيم.ضمير نيمه آگاه چگونه اعمال بدن را كنترل مي كند؟ضمير نيمه آگاه كليه ي اعمال حياتي ما را بدون دخالت ضمير آگاه كنترل مي نمايد و اين كار را بدون انقطاع و به صورت خستگي ناپذيري چه در خواب و چه در بيداري انجام ميدهد. در حال خواب قلب ما ب طور منظم مي تپد، قفسه ي سينه و ماهيچه هاي ديافراگم، ريه را از هوا پر و خالي مي كنند و گاز كربنيك حاصل كار سلول ها از بدن خارج و به جاي آن اكسيژن وارد مي گردد. ضمير نيمه آگاه، گوارشي را انجام مي دهد و ترشح غدد و بسيار ديگري از اعمال در بدن انجام مي شود.اگر ضمير نيمه آگاه از كار بيفتد مرگ سريع، حتمي است. عمليات آن بسيار پيچيده است، قلب عضوي است كه بايد بيست و چهار كار كند. پيچيدگي هاي ضمير نيمه

آگاه كه بايد لحظه به لحظه اين همه اعضا و نسوج را در تمام عمر، بدون لحظات كوتاهي وقفه مديريت نمايد بسيار شگرف و يكي از شاهكارهاي خلقت است.ما وقتي مسافر هواپيما هستيم، اين خلبان است كه هواپيما را هدايت مي كند. ما قادر نيستيم هواپيما را به پرواز درآوريم، اما مي توانيم به خلبان سرويس دهيم و يا اين كه مزاحم او شويم. به همين ترتيب ضمير آگاه نمي تواند بدن را اداره نمايد، اما مي تواند در اداره ي بهتر بدن مؤثر باشد.نگراني، اضطراب، ترس و افسردگي در عملكرد قلب، ريه، معده، روده و ... دخالت دارند. علوم پزشكي در آستانه ي درك عوامل افسردگي و اثرات آن در بروز امراض گوناگون است. علت آن اين است كه اين گرفتاريها در هماهنگي و عدم توازن ضمير نيمه آگاه تأثيرگذار است.وقتي جسماً و روحاً نگران مي شويم، بهترين راه اين است كه خود را آرام سازيم، سحت نگيريم و بگذاريم بگذرد. براي كمك به افكار خود مي با يد روي ضمير ناخودآگاه خودمان كار كنيم، بايد به خودمان بگوييم من خودم را به خدا مي سپارم، من مي خواهم هم آهنگ باشم، من مي خواهم آرام باشم. هنگامي كه اين نكات را به اندازه ي كافي تكرار كنيم، حالت ما طبيعي خواهد شد؛ يعني با متقاعد ساختن و بالا بردن توانايي خودمان همه چيز به سوي طبيعي پيش خواهد رفت.شفا در زمان قديمتجربه اي از يك پزشكبرن هيم، پزشك فرانسوي اوايل قرن بيستم اولين كسي بود كه تأثير القائات روي« ضمير نيمه آگاه» را به اثبات رسانيد و بيان نمود.اين پزشك در مورد مردي

كه زبان او بند آمده بود و هر نوع معالجه اي بدون نتيجه مانده بود، اعلام كرد شيوه اي جديد ابداع شده كه صدرصد مشكل را حل خواهد كرد. و آن ابزاري است كه چون در دهان بگذارند مريض نجات پيدا مي كنداو در حالي كه چشم مريض بسته بود درجه را در دهانش قرار داده و مريض تصور كرد كه اين همان ابزاري است كه مي خواهد او را نجات دهد؛ و دكتر پس از چند لحظه فرياد زد كه زبان او حركت كرد.مورد ديگري را كه دكتر بيان مي كند چنين است:دختر جواني به نام ماريا كه مدت چهار هفته نمي توانست صحبت كند به مطب او رفت؛ پس از آزمايشات و مراحل تشخيص، به دانشجويانش گفت:« جديداً افراد لال با شوك الكتريكي درمان مي شوند» در اين موقع به منشي خود گفت كه دستگاه اندوكسيون را بياورد. او ادامه مي دهد: من دست خود را روي حنجره ي او گذاشتم، دست هايم را كمي روي حنجره حركت دادم و گفتم« حالا شما مي توانيد به صداي بلند حرف بزنيد» در يك لحظه او را وادار كردم كه بگويد« آ» بعد«ب» و بعد ... و ماريا توانست صحبت كند.برن هيم، قدرت تلقين و قدرت تصور را نشان داد و ثابت كرد كه القائات نيرومند روي ضمير نيمه آگاه عمل مي نمايند.نكات مهم:1-    قدرت شفا در ضمير نيمه آگاه است، بايد اين موضوع را مرتباً به خاطر آوريم.2-    بايد بدانيم كه ايمان مانند تخمي است كه در زمين كاشته مي شود، آنچه سبز مي كند و آنچه درو مي شود از هما تخم است«

هر آنچه بكاريم درو مي كنيم». هر ايده و هر فكري كه به ذهن خود بسپاريم و آن را با تصورات و تخيلات آبياري نماييم براي ما از همان نوع آشكار و متجلي مي گردد.3-    زماني كه ايده اي در مورد يك نمايشنامه، كتاب، طرح و يا يك اختراع در ذهن ما تجلي مي كند و باور مي كنيم، باور و اعتقاد ما بر آن همان طور كه ادامه مي يابد، بر ما آشكار مي گردد.4-    هنگامي كه براي ديگران دعا مي كنيم، بدانيم كه آگاهي دروني، آرامش، زيبايي، كمال و يگانگي ما مي تواند جريانات منفي ضمير نيمه آگاه ديگران را دگرگون نمايد و نتايج درخشان به بار آورد.5-    آنچه راجع به شفابخشي در موارد گوناگون مي بينيم و مي شنويم به علت ايمان و تصوراتي است كه روي ضمير نيمه آگاه عمل مي نمايد و نيرو قدرت شفابخشي ضمير نيمه آگاه را آزاد مي نمايد. 6-    كلاً بيماري ها از افكار و تصورات است. هر نوع بيماري كه در بدن اتفاق مي افتد، به نحوي با فكر و تصور مربوط است.7-    تلقينات هيپنوتيزمي مي توانند سبب هر نوع مرض گردند.8-    ايمان و باور موجب شفا مي گردد، مهم ترين قدرت شفا در ضمير نيمه آگاه است.9-    موضوع باور چه واقعي و چه غيرواقعي، نتيجه مي دهد. ضمير نيمه آگاه در مقابل باور و فكر جواب مي دهد. آنچه در فكر ماست همان باور ماست.شفا در اين زمانشفا با روش بهره برداري از ايمان محضدر بسياري از نقاط دنيا، شفا از طريق دعا، درخواست عاجزانه، سماع، بخور دادن، نوشيدن گياهان دم شده و هر

چيزي كه موجب شود مريض به ايمان محض خود توجه كند و روش را باور كند مورد استفاده قرار مي گيرد. اين روش نيز بر عمل و عكسل العمل ضمير آگاه بر ضمير نيمه آگاه است و لزومي ندارد كه شخص مريض كاملاً نسبت به درك علمي قدرت ها و نيروها آگاهي داشته باشد.هر روشي باعث شود كه مريض از ترس و ناراحتي برهد و به سوي ايمان و باور روي آورد موجب شفامي گردد. بسياري از اين اشخاص ادعا مي كنند كه چون تئوري هاي آن ها در شفابخشي بهتر شفا مي دهد و نتيجه بخش تر است، پس حق به جانب آن ها است، اما اين موضوع صحت ندارد.براي توضيح اين كه چگونه ايمان محض عمل مي كند پزشكي سوييسي را مثال مي زنيم: در سال 1776 پزشكي سوييسي به نام مسمر به وسيله ي مغناطيس بسياري از مريض هاي خود را شفا داد. پس از چندي مسمر مغناطيس را كنار گذاشت و از دست خود استفاده نمود. او دست خود را به فاصله ي نزديك بدن مريض حركت مي داد؛ او اظهار داشت كه اين مغناطيس حيواني است و گفت اين مغناطيس چون مايعي از دست او به بدن مريض سرايت مي كند و مريض را شفا مي دهد. مردم گروه گروه به سوي او شتافتند و معالجات حيرت انگيزي از سوي او صورت گرفت.پس از چندي مسمر به پاريس رفت، اما در پاريس كميته اي از پزشكان و استادان دانشگاه از طرف دولت مأمور شدند كه كار او را زير نظر بگيرند. آن ها اعلام كردند كه مغناطيس تشخيص داده نشده،

و شفا يافتگان بر اثر اعتقادات و ايمان و باور خودشان شفا يافته اند.مسمر را به زندان انداختند، وي در 1815 در زندان مرد. دكتر جيمز در مورد كار مسمر تحقيق نمود و سپس اعلام كرد كه موضوع مغناطيس صحت ندارد. او بيان داشت كه دكتر مسمر به وسيله ي تلقين، مريض را هيپنوتيزم مي نموده است و در حال خواب مصنوعي به تلقيقنات قوي خود ادامه مي داده است؛ با اين عمل تصورات مريض فعال مي شده است و باور و ايمان مريض به ضمير نيمه آگاه مريض منتقل و اعتقادات محض( باور محض) مريض عامل شفا مي شده است.كمك به سلامتي خودمان به طور خلاصه1-    عامل شفابخشي را پيدا كنيم و موانع آن را نيز برطرف نماييم كه به ضمير نيمه آگاه برسد تا ضمير نيمه آگاه موجب سلامتي گردد.2-    طرحي را تهيه كنيم كه درخواست ها را به ضمير نيمه آگاه برسانيم.3-    آخرين بخش آرزوي خود را تصور كنيم؛ در اين صورت نتيجه ي نهايي را به دست خواهيم آورد.4-    باور را بشناسيم و بدانيم كه باور، فكري است در ذهن ما.5-    نبايد امراض و مشكلات را باور كنيم، بلكه بايد تنها سلامتي كامل را باور داشته باشيم.6-    بدانيم افكار بزرگ و شريفي كه تكيه گاه دايمي ماست به كارهاي بزرگ منجر خواهند شد.7-    از قدرت دعاكنندگان بهره مند شويم و ايده ي فكري را معلوم نماييم. هم با فكر و هم با احساس با آن ايده يگانه شويم و به تمايل فكري خود وفادار باشيم تا حاجت ما برآورده شود.8-    هميشه به خاطر داشته باشيم كه قدرت شفا از طريق باور

به دست مي آيد؛ باوري كه به ضمير نيمه آگاه منتقل گردد.9-    شخص مي تواند از شفا نتيجه بگيرد، بدون اين كه به درك علمي از آن آگاه باشد.10-    بايد براي عزيزان خودمان نيز دعا كنيم.تكنيك هاي عملي در شفاي فكرهنگامي كه مهندسي براي ساخت يك پل برنامه ريزي مي كند و يا براي فرستادن يك ماهواره تدارك مي بيند، از دانش ها و مهارت هاي معين و روش هاي آزمايش شده استفاده مي نمايد. او از اين دانش ها و مهارت ها و روش هاي آزمايش شده استفاده مي كند. اين دانش ها و مهارت ها و روش ها قبلاً تأييد شده است. در مورد زندگي، بدن و سلامتي فكر نيز چنين است؛ يعني از دانش ها و مهارت ها و روش هاي آزمايش شده و اثبات شده بايد بهره ببريم مثال:در ساخت پل گلدن گيت اول مهندسين شكلي از پل در روي خليج ترسيم نمودند دوم به كمك رياضي، فيزيك و مهندسي، نقشه ي كامل و محاسبه شده اي را تهيه نمودند، سوم براي انجام اين كار، كليه ي لوازم، وسايل و مصالح را تدارك ديدند و متخصصين و كارگران و كارمندان مورد نظر را به كار گرفتند. با اين مقدمات كار ساخت پل را شروع كردند و پل ساخته شد و سال ه است كه مورد بهره برداري قرار گرفته شده است.اگر مي خواهيم كه درخواست ها و دعاهاي ما كار كند، روش هاي ما بايد مخصوص باشد. هيچ كاري به طور اتفاقي و تصادفي صورت نمي گيرد. بلكه بايد از طريق علمي انجام شود. دنيا، دنياي نظم و قانون است. در

اين بخش تكنيك هاي عملي پرورش و آشكارسازي زندگي روحي ما بررسي مي شود.وقتي دعا كنندگان مختلف را بررسي مي كنيم، مي بينيم كه آن ها از روش ها و راه هاي گوناگوني بهره مي برند. ما در اين كتاب، دعاكنندگان عبادي و رسمي را بررسي نمي كنيم؛ ما در انيجا دعاكنندگان شخصي را مي سنجيم كه براي كمك به خود و  ديگران دعا مي كنند.دعا، آرزوي صميمانه اي روح ماست و آرزوي ما دعاي ماست، دعا يعني از خداوند متعال بخواهيم كه آرزوي ما برآورده شود، دعا از درون وجودمان سرچشمه مي گيرد و ظهور مي كند و خواسته ي ما را از زندگي آشكار مي سازد اين خواسته ممكن است گرسنگي، تشنگي، صلح، هم آهنگي، سلامتي، شادي و يا يكي از نعمت هاي بي كران باشد.فن خوابوقتي تلاش به حداقل مي رسد، بدن لخت مي گردد و خواب آلودگي ظاهر مي گردد ضمير آگاه منبسط مي شود، توسعه مي يابد و نافذ مي گردد؛ به همين دليل بالاترين درجه ي نفوذپذيري و القاپذيري ضمير نيمه آگاه موقعي است كه در حال به خواب رفتن هستيم و همچنين موقعي است كه در حال بيدار شدن هستيم. در اين وضعيت آن دسته از افكار منفي كه اميال را خنثي مي كند و مانع از قبول باور ضمير نيمه آگاه مي گردد وجود ندارد.تصور كنيد هدف آن است كه از يك عادت مخرب خلاص شويم. ابتدا بايد تلاش را به حداقل برسانيم، بدن را شل كنيم، ساكت شويم، به حال خواب آلودگي درآييم و در همين موقع و قبل از اين كه خواب ما را در

خود فرو ببرد، به آرامي و چندين مرتبه، مثل لالايي بگوييم:« من خلاص هستم، من از اين عادت بد خلاص هستم، آرامش و صفا در من عالي است» اين عبارات را آهسته، آرام و با عشق تكرار كنيم.كافي است كه مدت ده دقيقه موقع به خواب رفتن و بيدار شدن از خواب آن را تكرار كنيم؛ مطمئن باشيد كه هر روز احساس هيجانات بهتري خواهيم كرد. بايد توجه داشته باشيم زماني كه اجبار مي خواهد وادارمان كند كه عادت منفي تكرار شود همين جملات را با صداي بلند بگوييم. با اين روش ضمير نيمه آگاه را وادار مي كنيم كه ايده را قبول كند و شفا حاصل شود.از نظر علمي خود را با حقيقت مجهز كنيم1-    فكر خودمان را سامان بخشيم، تكنيك هاي اثبات شده و آزمايش شده را به كار ببريم تا اين كه بتوانيم زندگي دلخواه خود را بسازيم.2-    آرزو همان دعا است. ما بايد حقيقت آرزوي خودمان را در يابيم و آن را تجسم بخشيم تا بتوانيم شادماني رسيدن به آن آرزو را حس كنيم.3-     آرزو كنيم كه خواسته ي خودمان را مستقيماً به دست آوريم و اين كار را به كمك عقل خود انجام دهيم.4-    ما مي توانيم از طريق تفكر در عمق وجود خود، سلامت، موفقيت و شادماني را به دست آوريم.5-    بايد به طور عملي تجربه كنيم و براي خود اثبات كنيم كه هميشه از هوش سرشار و خرد بي نهايت ضمير نيمه آگاه يك جواب مستقيم به ضمير آگاه وجود دارد.6-    هر نوع تصوري كه در ذهن خود داريم، به اميدهاي ما مربوط است. از اين كه پيش

بيني مي كنيم ومطمئنيم كه به آرزوي خود مي رسيم، احساس شادماني كنيم.7-    يك تصوير ذهني، معادل هزاران لغت است. ضمير نيمه آگاه ما هر نوع تصويري را كه باور داشته باشيم مي پذيرد.8-    موضوع دعا را در ذهن خود داشته باشيم، هر نوع پراكندگي فكر را مانع شويم، هر نوع تلاش را كنار بگذاريم تا اين كه خواب آلود شويم و به حالت نيمه خواب درآييم. آن گاه براي خود لالايي تصور كنيم و در حالي كه به خواب مي رويم بدانيم كه دعاي ما درگير خواهد شد.9-    به خاطر داشته باشيم كه قلب شكرگزار به بركات خداوندي نزديك تر است.10-    امواج توافق، سازيش و هم آهنگي بسازيم تا سلامتي، صفا و آرامش كه از شكوه و عشق پروردگار است به وجود آيد.11-    آنچه را كه اراده كرده ايم و احساس مي كنيم كه درست است همان مي شود، پس بهتر است كه بنا را بر نعمت و توازن قرار دهيم.تمايل ضمير نيمه آگاه به سوي زندگي و سازندگي استبيش از نود درصد اعمال مغزي ما در ضمير نيمه آگاه انجام مي شود. اگر قادر نباشيم از اين قدرت عظيم استفاده نماييم، معني اش اين است كه خودمان را قانع كرده ايم كه زندگي محدودي داشته باشيم.اعمال ضمير نيمه آگاه ما در جهت زندگي و سازندگي است. ضمير نيمه آگاه سازنده ي بدن ما است و كليه اعمال حياتي را مديريت مي نمايد. كار آن بيست و چهار ساعته است و تعطيلي ندارد و در تمام مدت بدن را كمك و محافظت مي كند.ضمير نيمه آگاه داراي خرد بي نهايت است. تمام تلاش، الهامات،

ايده ها و رؤياهاي ضمير نيمه آگاه براي زندگي بهتر، شرافتمندانه تر و رؤيايي تر است. عميق ترين و مهم ترين عقايد، آنهايي هستند كه به طور عقلاني نمي توانيم در موردشان بحث كنيم چون كه آن ها در ضمير آگاه نيستند، بلكه در ضمير نيمه آگاه هستند.ضمير نيمه آگاه هميشه با ما در حال صحبت كردن است. محبت و دوستي به ما اصرار مي كند ودر ما ايجاد انگيزه مي نمايد.هميشه به ما مي گويد« بلند شو، با حوادث روبه رو شو، به جلو حركت كن، پيش برو، به بالا، بالاتر، رشد كن، دوست بدار، زندگي ديگران را نجات بده و ...» همه ي اين ها از عمق ضمير نيمه آگاه بر مي خيزد. براي مثال، در زلزله ي شهر سانفرانسيسكو و يا آتش سوزي بزرگ 1906 ناتوان ها و بازنشستگان كه گاه حتي در حد بستري شدن بودند  برخاستند و براي نجات ديگران فداكاري و از جان گذشتگي نمودند و به ديگران روحيه دادند.هنرمندان بزرگ، موسيقي دان، نويسندگان و سخنرانان با ضمير نيمه آگاه آشنايي دارند. روبرت قبل از خواب از الهامات ضمير نيمه آگاه بهره مي برد و براي توسعه دادن به داستان هاي خود استفاده مي نمود و به خواب مي رفت. هر موقع حساب بانكي او خالي مي شد به ضمير نيمه آگاه خود متوسل مي گرديد و از آن مي خواست كه تكاني به او بدهد و كاري انجام دهد. روبرت به خرد بي نهايت ضمير نيمه آگاه خود مي گفت كه داستان را كم كم براي او بگويد: مثل يك سريال تلويزيوني.مارك تواين در بسياري از موارد اذعان

نموده است كه در زندگي اش كاري نكرده است و تمام نوشته هاي با ارزش او نتيجه ي استعدادش بوده است كه با تمسك به منبع عظيم و تمام نشدني ضمير نيمه آگاه و تلاش خستگي ناپذير آن بوده است.ارتباط ضمير آگاه و ضمير نيمه آگاه با بدنارتباط ضمير آگاه و ضمير نيمه آگاه، و ارتباط بين نظام ارادي اعضا و ضمير آگاه از يك طرف و اعضاي ضمير نيمه آگاه از طرف ديگر، نظام عصبي ارادي و حواس فيزيكي باعث درك و آگاهي مي شود و همچنين كنترل داوطلبانه را بر روي حركت بدن امكان پذير مي نمايد و در سربرال كورتكس مغز كنترل مي گردد.از طريق سيستم ارادي و به وسيله ي حواس فيزيكي درك و آگاهي را دريافت مي نماييم و مي توانيم كنترل داوطلبانه را بر روي حركات بدن انجام دهيم.نظام خودكار عصبي، گاهي اوقات نظام كنترل عصبي ناميده مي شود؛ و مركز فعاليت آن در قسمت هاي مانند سربلوم است. اين اعضا آگاهي خودشان را نسبت به نظام هاي اصلي بدن دارند و اعمال حياتي آن ها را به خصوص وقتي ضمير آگاه غايب است انجام مي دهند.اين دو سيستم ممكن است همزمان و يا جداگانه باشند. وقتي خطر درك شود، پيام خطر خم به بخش آگاه نيمه آگاه ارسال مي گردد؛ حتي وقتي خطر آگاهانه درك شود، توانايي دفاعي ممكن است جواب دهد.وقتي ضمير آگاه به ايده اي توجه مي كند، به اين معناست كه نظام اختياري عصبي به كار مي رود؛ اين عمل موجب مي شود كه جرياناتي در نظام غيرارادي به وجود آيد و احتمالاً ايده اي

در ضمير نيمه آگاه حاصل شود. اين خود باعث حركت دستگاه هاي حركتي خواهد شد. همان طور كه ملاحظه مي نماييد، در انيجا عمل متقابل افكار و بدن مشخص مي گردد.ضمير نيمه آگاه دايماً براي پيشرفت و بهبودي ما تلاش مي كندضمير نيمه آگاه ما به طور مداوم براي ما و در جهت ارتقاي ما تلاش مي كند. او اصول ذاتي و هم آهنگي را منعكس مي كند و از همه چيز پشتيباني مي نمايد.ضمير نيمه آگاه ما اراده ي خودش را دارد و كاملاً واقعي است. او شب و روز كار مي كند، چه بخواهيم چه نخواهيم سازنده ي بدن ماست بدون اين كه ما اراده ي بر آن داشته باشيم. او كليه ي كارهاي سازندگي بدن را انجام مي دهد. بدون اين كه خودنمايي كند؛ ضمير نيمه آگاه ما زندگي خودش را دارد و دايماً به سوي شكوفايي، هم آهنگي، سلامتي و صلح و صفا به پيش مي رود. اين از مأخذ مقدسي ناشي مي شود و از درون شما مي خواهد تجلي نمايد و ما قادر نيستيم كه بر آن نظارت نماييم.نكات مهم1-    ضمير نيمه آگاه شب و روز كار مي كند. او در مواقع ساخت و رشد بدن ما آن را مديريت نموده است، اما اگر ما افكار منفي را به آن راه دهيم در كارش اختلال ايجاد كرده ايم.2-    اگر از ضمير نيمه آگاه براي حل مشكل خود در موقع خواب و بيداري كمك بخواهيم، به ما جواب خواهد داد.3-    ما بايد مواظب و مراقب افكار خود باشيم؛ هر فكري كه به عنوان حقيقت پذيرفته شود، به ضمير نيمه آگاه

منتقل مي گردد و در زندگي ما به عنوان يك واقعيت تجلي مي كند.4-    بايد بدانيم كه از طريق برنامه ريزي به وسيله ي ضمير آگاه مي توانيم خود را بازسازي نماييم.5-    وظيفه ي ما تفكر و تصور مثبت است، وظيفه ي ما توجه به قضاياي حقيقي است؛ چون ضمير نيمه آگاه بر طبق الگوهاي فكري عمل مي نمايد.6-    هر يازده ماه يك بار بدن ما تازه مي شود، با تغيير تفكر مي توانيم بدن خود را تغيير دهيم.7-    سالم بودن طبيعي است و مريض بود غير طبيعي.8-    افكاري مثل حسادت، نگراني، ترس، اضطراب، غدد و اعصاب ما را تخريب مي كنند و موجب همه نوع امراض حسي و روحي مي گردند.9-    آنچه را واقعي بدانيم و آگاهانه تأييد كنيم به واقعيت مي پيوندد؛ بنابراين خوب است آنچه نيكو است تأييد كنيم كه به شادي هاي زندگي بپيوندد.چگونه به نتيجه دلخواه برسيمدعا و مراحل سه گانه موفقيت1-    شناسايي مشكل و قبول آن2-    انتقال مشكل به ضمير نيمه آگاه3-    با احساس عميق مشكل را رفع شده بدانيم و بياساييم.فكر سلامتي و شفا را به ضمير نيمه آگاه انتقال دهيم. اين نيز بگذرد را بگوييم و با آرامش و عقيده ي محكم ضمير نيمه آگاه را باور كنيم. آن گاه انرژي جنبشي آرزو توسط ضمير نيمه آگاه تحويل گرفته مي شود و به صورت دركي قطعي در مي آيد.شك و ترديد دعاي ما را بي اثر مي كند؛ نبايد بگوييم« اميدوارم نتيجه بدهد» موزون بودن ما در آهنگ صداي ما موثر است. مؤزون بودن ما حاكي از سلامتي و موفقيت ماست. خود را بايد چون ماشيني در

اختيار ضمير نيمه آگاه قرار دهيم و قدرت اجرايي را بالا ببريم.چرا دعا و آرزو در مواردي نتيجه ي معكوس دارداميل، سخنران معروف فرانسوي كه در آمريكا شهرت داشت يكي از نقطه نظرهايش چنين بود:اگر آرزو و تصورات مغاير هم باشند، تصورات پيروز مي گردد. اين قانون را او قانون معكوس ناميد. فرض كنيد تخته ي باريكي را روي زمين قرار بدهيم و بخواهيم روي آن راه برويم. اين كار ساده اي است و ما انجام مي دهيم، اما اگر اين تخته روي داربستي در ارتفاع زياد باشد موضوع متفاوت است.اگر آرزوي ما عبور از روي تخته باشد، اما تصور ما اين باشد كه از آن بالا سقوط مي كنيم. چون آرزوي ما با تصورات ما مغاير است احتمال اين كه سقوط كنيم زياد است. ما دوست داريم كه از روي تخته عبور كنيم، اما هر چه تصور خودمان را به كار مي اندازيم، هر چه بيشتر فكر مي كنيم، ايده ي سقوط در ما قوي تر مي گردد.مرتباً با خود فكر مي كنيم كه من اراده را به كار مي برم و پيروز مي شوم، اما فكر سقوط نيرومندتر مي گردد. يعني تلاش و كوشش فكر، موجب شكست مي شود و مخالف آرزو عمل مي نمايد.يعني من اراده مي كنم و بر شكست غلبه مي كنم، باعث مي شود كه موضوع شكست در ذهن قوي گردد. به كار انداختن تفكر موجبات شكست را فراهم مي كند.مثال ديگر: فرض كنيد تصميم مي گيريم راجع به« اسب آبي به رنگ سبز» فكر نكنيم؛ اين تصميم باعث مي شود كه« اسب آبي به رنگ سبز» بر فكر

ما تسلط يابد.ضمير نيمه آگاه هميشه در مقابل افكار و تصورات مسلط جواب مي دهد. و به قوي ترين پيشنهاد عمل مي نمايد.فرض كنيد فكر ما چنين است:•    من آرزوي شفا دارم•    چرا هر چقدر تلاش مي كنم نتيجه اي حاصل نمي شود؟•    بايد آرزوي خودم را استحكام بيشتري مطرح كنم.•    بايد همه ي توان خودم را به كار ببرم.هر گز نبايد تلاش كنيم كه ضمير نيمه آگاه فكر ما را قبول كند، اين تلاش شكست مي خورد و ممكن است حتي جواب وارونه بدهد. آرامش و تلاش كم بهتر است. اگر مي خواهيم در جلسه ي امتحان موضوعي را به خاطر آوريم، صحيح نيست كه دندان هاي خود را روي هم فشار دهيم، صحيح نيست كه تمامي قدرت اراده را به كار ببريم؛ بر عكس، هر چه اين كارهاي شديد را انجام دهيم استخراج آن موضوع از حافظه دشوارتر است.وقتي خسته و كوفته امتحان را ترك مي كنيم و كمي آرامش پيدا مي كنيم ناگهان جوابي را كه دنبالش بوده ايم در ذهن خود مي بينيم. بنابراين براي به خاطر آوردن موضوع نبايد به خودمان فشار بياوريم چون نتيجه ي معكوس خواهد داد و چيزي كه به دست مي آوريم عكس خواسته و آرزوي ما خواهد بود.پول نوعي سمبل است، نوعي علامت و نشانه استچگونه راه پيشرفت و ترقي را طي كنيم؟هنگامي كه به اهميت و توان ضمير نيمه آگاه آشنا شديم. در واقع نقشه ي راه به سوي پيشرفت و ترقي را در درون خود پيدا كرده ايم. چه اين پيشرفت در زمينه ي فكري باشد چه در زمينه ي روحي- رواني و

يا در زمينه ي مالي. هر آن كس كه رنج فراگيري قانون فكر را تحمل كرده است. مي داند و باور دارد كه هرگز درمانده نخواهد شد. برخلاف بحران اقتصادي بازار سهام، ركورد اقتصادي، جنگ، ورشكستگي و .. او هميشه روبه راه خواهد بود.علت اين است كه ضمير نيمه آگاه براي پيشرفت و ترقي، هميشه و در همه حال بهترين راه را انتخاب مي كند و در هر وضعيت از او نگهداري و مواظبت مي نمايد. او قانع شده است كه پول، هميشه در زندگي اش جريان خواهد يافت و هميشه در رفاه خواهد بود. حتي در صورت بروز بحران شديد، او مي تواند سرپاي خود بايستد.در حالي كه اين سطوح را مطالعه مي نماييم، ممكن است اين تصور در ما پديد آيد كه من شايسته ي درآمد بيشتري هستم، كه اين موضوع در مورد بسياري از افراد صحت دارد. آن ها شايستگي وضع بهتري را دارند، اما به آن نمي رسند، يكي از دلايل آن اين است كه به طور آشكار و پنهان پول را محكوم مي كنند. آن ها پول را نجس و ناپاك و نماينده ي شيطان مي دانند. آن ها به زن و فرزندان و دوستان خود مي گويند كه پول ريشه ي شيطان است؛ آن ها در ضمير نيمه آگاه خود تصور مي كنند كه نوعي تقوا در فقر وجود دارد كه ممكن است مربوط به تربيت آن ها در دوران كودكي و يا برداشت غلطي از تعليمات مذهبي باشد كه در آن ها شكل گرفته.اصرار به فقر، خود نوعي مرض رواني استكسي كه مي خواهد فقير بماند، به معني

آن نيست كه با فضيلت و پرهيزكار است، بلكه ادامه ي عمدي آن از نوعي مرض رواني ناشي مي گردد. وقتي مرضي جسمي داشته باشيم، تقاضاي كمك مي نماييم و سعي در معالجه ي آن مي كنيم، در همان حال اگر به اندازه ي كافي پول نداشته باشيم و دايماً زندگي را دور بزنيم و نخواهيم كه وضع را تغيير دهيم، مشكلي اساسي در ما وجود دارد.اصولاً زندگي يعني حركت به سوي پيشرفت، توسعه و فراواني. ما به دنيا نيامده ايم كه در كلبه اي محقر زندگي كنيم، لباس هاي پاره بپوشيم، گرسنه بمانيم و..... بلكه اين حق ماست كه كامران و موفق باشيم.به جاي برگه ي اضافه حقوق برگه اي اخراج دريافت مي كنيمفرض كنيد در شركت بزرگي مشغول كار هستيم، اما روزي متقاعد شده ايم كه شايسته ي جايگاه بالاتر و حقوق بيشتري هستيم و به اين دلايل كه فكر مي كنيم قدر و ارزش ما را نمي دانند عصباني و خشمگين مي شويم.ما در فكر خودمان با كارفرما مخالف شده ايم و ارتباط خود را با ضمير نيمه آگاه قطع نموده ايم. ناگهان مشاهده مي كنيم كه از مقام بالاتر برگه اي اخراجي را دريافت كرده ايم؛ به عبارت ديگر، اين خودمان بوده ايم كه خودمان را اخراج نموده ايم. در حقيقت مقام بالا دست طبق خواسته ي ما عمل نموده است. اين قانون عمل و عكس العمل است. عمل همان افكار ماست و عكس العمل جوابي است كه ضمير نيمه آگاه مي دهد.موانع در راه ثروتما شايد مكرراً جمله ي زير را شنيده باشيم: پول زياد فقط از طريق كلاه برداري

است. و يا اينكه: كسي كه پول زياد دارد يا خودش دزد است يا پدرش دزد بوده.اين نوع طرز بيان ناشي از مرض است؛ شايد تلخي گوينده به اين علت است كه دوستان و فاميل او موفق تر هستند. اين طرز بيان، گوينده را دچار تناقض مي كند و براي او مشكل مي آفريند. افكار و بيانات منفي در مورد دوستان و محكوم كردن آن ها براي ثروتشان باعث نابودي ثروت و موفقيت گوينده مي گردد. هيچ كس حاضر نيست در موقعيت شخصي بماند كه او را محكوم مي نمايد، ثروت هم نزد كسي كه آن را نفي كند باقي نخواهد ماند.شخصي كه ثروت را نفي مي كند اما آرزوي زندگي بهتر و ثروت زياد را دارد، دچار تناقض است. مثل اين كه او هم دعا مي كند ثروتمند باشد و هم دعا مي كند فقير بشود؛ از يك طرف پول را شيطان و كثيف مي نامد و از طرف ديگر عاشق آن است.اي ضديت و نقض مانند تابلويي است كه براي عبور فلاكت و نعمت بر در و روي خانه ي ما نصب شده باشد. بنابراين اگر بخواهيم كه ثروت به طرف ما حركت كند بايد از ثروتمند شدن ديگران خوشحال باشيم.چگونه ثروتمند شويم؟1-    اگر با شجاعت به خود بگوييم كه رفاه حق ماست. بدانيم كه افكار دروني به گفته ي ما احترام خواهند گذاشت.2-    نبايد از خدا كم بخواهيم، نبايد قانع باشيم؛ بلكه بايد براي هدف هاي خودمان پول طلب كنيم و براي اين كار مي بايد با ضمير نيمه آگاه خود آشنا شويم.3-    پول و سلامت مادي بايد به جريان عادي داشته

باشند. پول مانند جزر و مد عمل مي كند، مي دانيم كه جزر و مد دايمي است. هر موقع جزر و مد نباشد، مطمئن هستيم كه دوباره و به زودي جريان خواهد يافت.4-    با دانستن قانون ضمير نيمه آگاه هميشه در رفاه خواهيم بود؛ اگر چه شرايطي باشد.5-    يكي از دلايل عدم موفقيت بسياري از مردم اين است كه آن ها از پول انتقاد مي كنند، اما بايد دانست هر آنچه را كه مورد انتقاد قرار دهيم بال در مي آورد و فرار مي كند.6-    پول خدا نيست، بلكه فقط يك سمبل است. به خاطر داشته باشيم كه ثروت واقعي در ذهن ماست.7-    تا زنده هستيم بايد زندگي متوازن داشته باشيم تا پول كافي در زندگي ما جريان يابد.8-    اصرار به فقر، تقوا محسوب نمي شود، بلكه نوعي مرض روحي است؛ اگر كسي دچار اين مرض هست بايد خود را از ان نجات دهد.9-    قرار بر اين نيست كه در كلبه ي متروكه اي زندگي كنيم، لباس هاي ژنده بپوشيم، گرسنه بمانيم. ما اينجا هستيم كه زندگي پر بركت داشته باشيم.10-    نبايد بگوييم كه پول من ارزش ندارد، پول كثيف است، پول نجس است. ما بايد بدانيم كه از هر چه انتقاد كنيم، آن را از دست خواهيم داد. پول به خودي خود نه خوب است نه بد. اين طرز فكر ماست كه بايد صحيح باشد.11-    اين جملات را به طور مرتب تكرار كنيم: من پول را دوست دارم، من پول را عاقلانه خرج مي كنم، من پول را قانوني به كار مي برم، من پول را در جهت سازندگي به كار مي برم، من

پول را با شادي به كار مي اندازم تا براي من چند برابر شود.12-    پول شيطان نيست، بلكه پول مثل مس، آهن، سرب و قلع است. شيطان وقتي تجلي مي كند كه قدرت فكري را بد به كار ببريم و يا قدرت فكري را نديده بگيريم.13-    اگر هنگام آرزو كردن نتيجه ي نهايي را در ذهن خودمان تجسم كنيم، باعث مي شود كه ضمير نيمه آگاه، خواسته ي ما را تأمين كند و پاسخ مثبت دهد.14-    سعي نكنيم كه چيزي را از راه منفي به دست بياوريم. نهار مجاني وجود ندارد؛ در مقابل هر چيزي بايد چيزي پرداخت نماييم. اگر به هدف ها و آرزوهايمان توجه كنيم و تهور به كار ببريم، عمق فكرمان ما را پشتيباني مي كند. كليد ثروت اين است كه قانون ضمير نيمه آگاه را به كار ببريم و آن را با ايده ي ثروت بارور نماييم.چگونه دانشمندان ضمير نيمه آگاه خود را به كار برده اند؟دانشمند مشهور چگونه اختراع خود را ابداع نمود؟دانش نيكلا الكتريسته بود. يكي از اختراعات او كه بسيار مورد علاقه ي كودكان بود، كره ي فلزي شارژ شده بود كه تماس دست با آن موجب مي گرديد تا موها سيخ سيخ گردند. او ايده اي هم براي ارسال انرژي داشت كه قابل توجه است.نيكلا از ضمير نيمه آگاه بهره مي گرفت؛ هر موقع ايده اي براي اختراع داشت و يا تحقيقات جديدي را دنبال مي نمود، راجع به آن تصور مي نمود، آن را در تصور خود مي گنجاند بعد به ضمير نيمه آگاه خود منتقل مي نمود؛ او مي دانست كه ضمير نيمه آگاهش براي

او همه چيز را آشكار خواهد كرد و تمام جزئيات لازم در فكرش ظاهر خواهد گرديد. سپس او به كمك كارگران قادر بود آنچه را در فكرش وجود داشت به اجرا بگذارد.ضمير نيمه آگاه و شگفتي هاي خوابخلقت انسان چنين است؛ خواب طبق قانون زندگي انجام مي شود. ما يك سوم عمر خود را در خواب مي گذرانيم. آرزوها و جواب خواسته هاي ما، هنگام خواب برايمان آشكار مي گردند.بعضي اين تئوري را عنوان مي كنند كه چون در هنگام روز خسته مي شويم، شب بايد بخوابيم اما بايد به آن ها گفت كه قلب، ريه، معده، روه و بسياري از اعضاء اعمال حياتي را انجام مي دهند، حتي بافت هاي بدن حتي پوست، مو و ناخن تازه مي شوند و فعاليت ادامه پيدا مي كند.ضمير نيمه آگاه هرگز خواب ندارد و هميشه در حال فعاليت است و تمامي اعمال حياتي را كنترل مي كند. اعمال شفا نيز در خواب صورت مي گيرد و جواب هاي قابل توجهي به آرزوها در هنگام خواب داده مي شود.چرا مي خوابيم؟جون به تحقيق علمي در مورد خواب پرداخت. وي مشاهده نمود كه در ضمن خواب، احساسات گوناگون توسط چشم ها، گوش ها، بيني، پوست و همچنين توسط اعصاب ضمير نيمه آگاه دريافت مي گردد.تحقيقات او به يك جمع بندي رسيد كه در اين كتاب آمده است. او گفت علت اصلي خواب به اين دليل است كه: اصيل ترين و با شكوه ترين مرتبط با روح با بخش انتراعي عالي ما متحد مي شود و جزيي از خرد كامل ما را تشكيل مي دهد، حتي بالاتر از خرد كامل

ما را.دعا، شكلي از خوابدر طول روز، ضمير آگاه ما درگير مشاجرات، مجادلات، آزارها و رنجش هاي گوناگون است؛ بنابراين احتياج دارد كه بتواند گاه گاهي با دنياي مادي و احساس آن كناره گيري نمايد و به آرامي با خرد درون ضمير آگاه رازداري كند.ضمير آگاه بايد درخواست هدايت نيرو و هوش بيشتر كند تا در تمام بخش هاي زندگي بتواند به همه ي مشكلات فايق آيد و گرفتاري هاي روزانه را حل نمايد.محروميت از خواب و عواقب آنكم خوابي موجب اختلال در مقابل عوامل خارجي مي گردد. كم خوابي موجب افسردگي، ترش رويي و كج خلقي مي شود. ما براي سالم ماندن حداقل شش ساعت به خواب احتياج داريم، حتي بيشتر مردم زمان بيشتري براي خواب احتياج دارند.اشخاصي كه تصور مي كنند مي توانند كمتر بخوابند، خودشان را گول مي زنند.دانشمندان در مورد خواب تحقيقات زيادي كرده اند. آن ها به اين نتيجه رسيده اند كه خواب، باعث سرحال آمدن و تر و تازه شدن مي گردد؛ براي سرزندگي و شادماني خواب كافي بسيار مهم است.احتياج به خوابيكي از راه هاي درك اهميت خواب اين است كه اثر كمبود خواب را بررس كنيم.در سال 1964 يك پسر هفده ساله به مدت يازده شبانه روز، معادل 264 ساعت نخوابيد، آزمايش هاي بعدي نشان داد كه آسيب زيادي به او وارد نشده است. در آن مدت، اختلال فكري پيدا كرده بود، گفت و گوهاي او درهم برهم گشت بود، حافظه اش تنزل پيدا كرده بود و حتي دچار وهم و خيال گرديده بود.طبق مطالعات انجام شده تعداد تصادفات ناشي از مشكلات خواب بزرگراه هاي آمريكا به

دويست هزار مي رسد و از هر پنج راننده يكي به خواب رفته و روي فرمان افتاده است. تعداد تصادفات هنگام شب پنج الي ده برابر روز است.تجربيات در مورد داوطلبان نشان داده است كه يك مغز خسته فوق العاده سريع به خواب مي رود و بسياري چيزها را قرباني مي كند. وجود چند ساعت كمبود خواب شخص را دچار چرت زدن مي كند، به طوري كه پلك ها پايين مي آيند و فكر و تحركات آن افت مي نمايد.زمان پرت زدن ابتدا يك ثانيه است، اما اگر كبود خواب ادامه يابد، تعداد دفعات چرت زدن زيادتر و زمان خواب هم بيشتر مي شود و ممكن است به دو يا سه ثانيه برسد. حتي خلبان ها در هنگام عبور از توفان نمي توانند از اين خواب لذت بخش جلوگيري كنند.نويسنده اي كه از ضمير نيمه آگاه خود براي نويسندگي بهره مي گرفتدر آرامش بخوابيم و از آن لذت ببريماگر از بي خوابي رنج مي بريم، دعاي زير را مفيد خواهيم يافت، بين خواب و بيداري آن را به آرامي و نرمي و با عشق تكرار كنيم:« پنجه ي پاهايم را سست مي كنم، زانوانم را سست مي كنم، ماهيچه هاي شكم خود را سست مي كنم، قلب و ريه ها را به حال خود مي گذارم، دست ها و پاهايم را در آرامش رها مي كنم، ماهيچه هاي صورت خود را به حال خود مي گذارم چشمان من بسته است و تمامي بدن و ذهنم در آرامش است.آزادانه همه كس را مي بخشم، به طور كامل مي بخشم صميمانه براي آن ها آرزوي سلامتي و

توازن و صلح و صفا و تمامي بركت هاي زندگي را مي نمايم، من در حال بي وزني هستم، در آرامش هستم، چون دريايي صاف و آرام، در امنيت هستم، در صلح و صفا، سكوتي عظيم مرا فراگرفته است، آرامش كامل مرا در نورديده است، من مي دانم كه حقيقت زندگي و عشق مرا شفا خواهد دادمن خود را در پوششي از عشق رها مي كنم، با احساس نيك بختي براي همه به خواب مي روم، آرامش شبانه بامن است، صبح عشق و زندگي را احساس خواهم كرد.حلقه ي عشق مرا در آغوش گرفته است، از شيطان هراس ندارم، خدا با من است، در آرامش مي خوابم، با شادي برمي خيزم، خداوند به من زندگي، تحرك و عشق ارزاني داشته است.درمان بي خوابي1-    همان طور كه مي دانيم براي بيدار شدن به موقع، زمان دقيق بيدار شدن را به ضمير نيمه آگاه مي گوييم و او خودش ما را بيدار مي كند و ديگر احتياج به ساعت نخواهيم داشت؛ مشكلات ديگر نيز چنين است. ضمير نيمه آگاه هر كاري را براي ما انجام مي دهد.2-    ضمير نيمه آگاه هميشه در كار است، خواب ندارد، تمام اعمال حياتي ما را تحت كنترل دارد. هر زمان كه خودمان و ديگران را ببخشيم، شفا سريع تر حاصل مي گردد.3-    در خواب و رؤيا هدايت مي شويم و در اين حالت جريان شفا آزاد مي گردد. صبح، سرزنده و شاداب خواهيم بود.4-    اگر در روز گرفتار ستيز، رنجش و آزردگي گرديم در هنگام شب چرخش ذهن و هوش بي نهايت ضمير نيمه آگاه ما مي تواند به ما آرامش،

صلح و اعتماد بدهد.5-    خواب براي آرامش و سلامتي بدن حياتي است، كمبود خواب سبب تحريك افسردگي و اختلالات فكري ميگردد. ما در شبانه روز به هشت ساعت خواب نياز داريم.6-    محققين خاطر نشان مي سازند كه بي خوابي ممكن است سبب عوارض روحي- رواني گردد.7-    در دوران خواب شارژ مي شويم. خواب كافي براي شادماني و سرزندگي اساسي است.8-    مغز خسته چنان سريع و با ولع به خواب مي رود كه هر مانعي را ممكن است قرباني كند. اين موضوع را رانندگاني كه به خواب رفته و روي فرمان افتاده اند گواهي مي دهند.9-    محروميت از خواب سبب ضعف حافظه، عدم تطابق، گيجي، اغتشاش و از خودبي خود شدن مي گردد.10-    در بين خواب و بيداري مي توان با ضمير نيمه آگاه مشورت نمود، قبل از خواب بايست از هوش بي نهايت ضمير نيمه آگاه بخواهيم كه ما را هدايت كند، نتيجه قطعي است، حتي ممكن است كه هنگام بيدار شدن راهنمايي لازم را دريافت نماييم.11-    به ضمير نيمه آگاه اعتماد كنيم، زيرا تمايل ضمير نيمه آگاه به سوي زندگي است. گاه گاهي ضمير نيمه آگاه، با رؤيايي خيلي زنده و مشهود جواب مي دهد.12-    آينده ما در ذهن ماست و به افكار و اعتقادات زمان حال ما مربوط است. از هوش نامحدود بخواهيم كه ما را هدايت و راهنمايي كند، براي آينده اي عالي و براي رسيدن به همه ي نيكويي ها. اگر ضمير نيمه آگاه خود را باور كنيم. همه ي نعمت ها و بركت ها به ما روي خواهند آورد.13-    در نوشتن كتاب، نمايشنامه، داستان و يا در اختراعي كه به

آن مشغول هستيم با ضمير نيمه آگاه خود صحبت كنيم، هوش و خرد بي نهايت و قدرت آن به ما كمك خواهد كرد كه بهترين ها بر ما آشكار گردند و موجب شگفتي ما شوند.مسايل ازدواج و ضمير نيمه آگاهتوفيق در فهم و درك قدرت تفكر، بسياري از مسايل را حل مي كند؛ براي مثال در مورد زندگي مشترك زناشويي چنانچه زن و شوهر قانون فكر را به كار ببرند، اصطكاك بين آن ها ناپديد مي  گردد و از بين مي رود. تفكر و انديشه، داشتن طرح ها و هدف هاي مشترك، توافق در مورد اين طرح ها و هدف ها، مطالعه ي قوانين زندگي، قبول كردن نوعي آزادي فردي و وارد نشدن در آن حريم ها موجب توازن در زندگي زناشويي مي گردد و باعث بركت در ازدواج مي شود و همچنين احساس يكي بودن را پديد مي آورد و در نهايت دو نفر تبديل به يك نفر مي شود.بهترين زمان براي طلاق قبل از عقد است. دور شدن از اوضاع و احوال بد و دور شدن از موقعيت هاي خطير به هيچ وجه غلط نيست. اما«چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني؟» چرا خود را در شرايط بد قرار دهيم؟آيا بهتر نيست كه به علت اصلي مشكلات ازدواج و ريشه هاي آن قبلاً توجه بيشتري بنماييم.ازدواجي كه منجر به ناسازگاري، جدايي و طلاق مي شود جدا از ساير مشكلات زن و مرد نيست. اين مسئله با ارتباط ضمير آگاه و ضمير نيمه آگاه قابل ردگيري و قابل بررسي مي باشد.پيدا كردن شوهر دلخواه و چگونگي آناگر تاكنون كتاب را دقيق خوانده باشيم،

با كاركرد ضمير نيمه آگاه آشنا شده ايم و متوجه شده ايم هر آنچه را كه به ضمير نيمه آگاه بدهيم آن را در زندگي تجربه خواهيم كرد، پس بهتر است مشخصات شوهر دلخواه خود را به ضمير نيمه آگاه بدهيم.تكنيك مناسب چنين است كه در هنگام شب روي صندلي خود بنشينيم، چشم هاي خود را ببنديم، بدن را شل كنيم، ساكت شويم، پذيرنده شويم، با ضمير نيمه آگاه خود  حرف بزنيم و مسئله را اين گونه با او در ميان بگذاريم:« مي خواهم مرد من با ايمان، قابل اعتماد، وفادار، صلح جو، شاد و عاقبت به خير باشد. اين كيفيت ها را من ستايش مي كنم و هم اكنون به ضمير نيمه آگاهم القا مي كنم. همان طور كه در مورد اين مشخصات اصرار مي كنم آن ها بخشي از من مي شوند و در ضمير نيمه آگاه من تثبيت مي گردند.من مي دانم كه قانوني براي جلب توجه وجود دارد و مي خواهم كه مرد من جلب توجه مرا بكند.من مي توانم در صفا و شادي او شركت كنم، او آرزوهاي مرا ارج مي نهد و من هم آرزوهاي او را ارج مي گذارم. من نمي خواهم او را از دست بدهم، او هم نمي خواهد مرا از دست بدهد. احترام و عشق دو جانبه است.»به اين ترتيب باردار كردن ضمير نيمه آگاه ادامه مي يابد و در زمان موعود شادماني حاصل از توجه و آشنايي مردي با ويژگي هاي دلخواه، نصيب شما مي گردد. هوش سرشار ضمير نيمه آگاه راه را باز مي كند، هر دوي شما، همديگر را ملاقات خواهيد كرد.

مواظب باشيد كه همكاري كنيد و از اين موقعيت بهره برداري نماييد. و اين عشق اهدايي را بپذيريد.پيدا كردن زن دلخواه و چگونگي آنبراي پيدا كردن شريك زندگي خود، نكات زير را تأييد مي كنم:من زني را به سوي خود جلب مي كنم كه با من جور باشد و در تمام امور با من توافق داشته باشد و همين طور كه در همۀ امور با من متحد باشد. من زني را مي خواهم به سمت خودم جلب نمايم كه تا ابد دوستش داشته باشم و او نيز هميشه مرا دوست داشته باشد؛ ترديدي ندارم كه چنين خواهد شد؛ روشنايي، صلح، صفا و شادماني از آن ما خواهد بود. اتحاد ما روحي و عشق ما ابدي است. من حس مي كنم، من باور مي كنم كه مي توان اين زن را تكامل ببخشم.درخواست من اين است كه او خصوصيات زير را داشته باشد:با ايمان، با روحيه، باوفا و شاد، متوازن، با صلح و صفا و...ما به طور مقاومت ناپذيري به يكديگر جذب خواهيم شد.چرا اشتباه سوم را مرتكب شدمدير يك مؤسسه بزرگ به من گفت كه سه بار شوهر كرده ام، هر سه ي آن ها فروتن و مهربان و مطيع بودند، تصميم گيري و اداره ي زندگي هميشه با من بوده و آن ها به من متكي بودند. به من بگوييد كه چرا سه مرتبه يك اشتباه را مرتكب شده ام؟سؤال كردم  كه آيا وقتي شوهر دوم را انتخاب كرديد، مي دانستيد كه خصوصيات او همانند شوهر اول است. با تأكيد جواب داد كه نمي دانسته است و اگر مي دانست با او ازدواج نمي

كرد، در مورد سومي نيز همين را اظهار نمود.مشكل او ربطي به شوهران او نداشت. موضوع شخصيت اين مدير بود. او خودش زن قاطعي بود و از يك سو علاقه مند بود كه شريك زندگي او مطيع باشد و انگيزه ي برتري طلبي اش را ارضا نمايد. در همان حال احتياج عميق تر او اين بود كه شريك زندگي اش با او مساوي باشد. ضمير نيمه آگاه او طبق خواسته ي او عمل كرده بود و همان نوع مرد را با او آشنا كرده بود لكن بعد از ازدواج، تناقض آشكار شده.راه حل اين بوده كه مدير بايد پس از جدايي از شوهر اول، اين الگوي فكري معيوب را به هم مي زد. بايد به دعا متوسل مي گرديد و دعايي مناسب مي كرد كه اگر اين كار را انجام مي داد، اشتباه سوم تكرار نمي گرديد.يكي از علل طلاقيك زوج كه فقط چند ماه از ازدواجشان مي گذشت در جاده ي طلاق قدم مي زدند.مرد دايماً نگران بود كه زنش او را ترك كند. او خود را طرد شده مي دانست و باور كرده بود كه او بي وفاست. او دايماً در اين فكر بود و اين فكر او را رها نمي كرد، اما اين فقط احساس خود او بود. جو جدايي براي او الگويي فكري به وجود آورده بود و موجب ايجاد شرايطي در ضمير نيمه آگاه خودش گرديده بود. طبق قانون عمل و عكس العمل و يا قانون علت و معلول؛ فكر،« عمل» است و ضمير نيمه آگاه« عكس العمل».زن خانه را ترك كرد و تقاضاي طلاق نمود، دقيقاً از همان چيزي

كه مي ترسيد بر سرش آمد.نوع ديگر زدن نشانه ي تمايلي است براي تغيير طرف خود كه او را طبق الگوي خود شكل دهد كه غالباً اين امر باعث فراري شدن او مي گردد. زن و شوهر نبايد يكديگر را در حالت دفاعي قرار دهند و نبايد در جست و جوي اشتباهات و خطاهاي كوچك يكديگر باشند، بلكه آن ها بايد هميشه جنبه هاي مثبت و سازنده ي ديگري را مد نظر قرار دهند و توجه خود را هر چه بيشتر به اين نكات معطوف نمايند.اشتباه بزرگاشتباه بزرگ آن است كه مشكلات خانوادگي را با فاميل و همسايگان در ميان بگذاريم. فرض كنيد زني به همسايه بگويد:« شوهر من مادرم را تحقير مي كند، بد غذا مي خورد، دايماً بدزباني مي كند و مرا تحقير مي كند».سعي نكنيد كه همسر خود را تغيير دهيدزن و مرد نبايد سعي كنند كه همسر خود را تغيير دهند و او را شبيه خود سازند.كار و تلاشي كه براي تغيير همسر به كار مي رود بيهوده است و غالباً باعث نابودي ازدواج مي گردد. تلاش براي تغيير همسر، غرور او را جريحه دار مي كند و موجب رنجش و از بين بردن پايه هاي ازدواج مي گردد.تعديل لازم است. هيچ كس كامل نيست؛ در زندگي زناشويي هم همين طور مي باشد. اگر ما نگاهي به خود بيندازيم و رفتار و خصال خود را بررسي كنيم؛ درس هايي خواهيم آموخت كه در طول زندگي براي ما مفيد هستند. اگر در اين فكر باشيم كه همسر خود را تغيير دهيم در واقع دنبال دردسر گشته ايم و سرانجام نيز سر از

دادگاه طلاق درخواهيم آورد. در نهايت متوجه مي شويم كه خودمان گور خودمان را كنده ايم. مهم اين است كه اين خود شخص است كه بايد تغيير كند.با هم بمانيم و با هم دعا كنيمقدم اول اين كه، هرگز رنجش هاي امروز را تا فردا ادامه ندهيم و نگذاريم كه اين رنجش ها روي هم انباشته شوند، سعي كنيم كه قبل از خواب خطاها را ببخشيم و هنگام صبح اگر باز هم باقي مانده است آن ها را هم ببخشيم. به كمك هوش سرشار خود، افكار مودت آميز، صفا و يكدلي، عشق به همسر و تمامي اعضاي فاميل به اين مهم نايل خواهيم آمدقدم سوم اين كه در تمام دعاهاي روزانه و شبانه راجع به همسر خود به خوبي فكر كنيم، از او به نيكي ياد كنيم و هرگز او را محكوم نكنيم. راه ساختن خانه اي صلح آميز و ازدواجي شاد اين است كه پايه ي آن را بر صلح و صفا، گفت و گوي محبت آميز و رضايت خدا پايه گذاري كنيم كه در اين صورت خداوند به زندگي ما بركت خواهد داد و ازدواج روز به روز پر رونق تر خواهد شد.ضمير نيمه آگاه، شادماني و خوشبختيبايد خوشبختي را انتخاب كنيمخوشبختي وجهي از ديدگاه هاي ماست؛ ما آزاد هستيم كه در راه خوشبختي قدم برداريم. به نظر خيلي ساده جلوه مي كند اما بايد بگوييم كه در حقيقت همين طور هم هست. شايد به همين دليل است كه مردم در راه خوشبختي تلوتلو مي خورند، زيرا آن ها ورود به شاهراه خوشبختي را ساده نمي دانند. چيزهاي مهم زندگي ساده هستند؛ چون

چشمه اي از آب زلال، مثل نسيمي ملايم از هواي پاك، تكيه بر خداوند بزرگ رايحه هاي پاك را دنبال كنيم و به سوي خوشبختي قدم برداريم.به شادماني خو گرفته بودمدت يك هفته در روستاي ايرلند در منزل دهقاني مهمان بودم. صاحب خانه بسيار خوش خلق بود و هميشه شاد بود و آواز مي خواند؛ از او راز شاد بودنش را جويا شدم؛ او جواب داد كه اين عادت من است. هر روز موقع بيداري و هر شب موقع خواب شكرگزاري مي كنم، شكر مي كنم خدا را كه مزرعه اي خوب و زن و فرزنداني خوب نصيب من كرده است؛ اين دهقان مدت چهل سال بود كه اين گونه شكرگزاري مي كرد و اين عادت طولاني در ضمير نيمه آگاه او اثر عميقي گذاشته بود و شادماني براي او نوعي عادت شده بود.بايد آرزو كنيم كه شاد باشيمافرادي هستند كه خوشحال بودن را درست نمي دانند و ترجيح  مي دهند كه هميشه غمگين و افسرده باشند. اين افراد هيچ وقت احساس شادماني نمي كنند.خانم مسني را مي شناختم كه ورم مفاصل داشت، او زانوان خود را لمس مي كرد و مي گفت كه آرتروز مرا بي چاره كرده است. اين خانم با اين رفتار خود از فرزندان و همسايگانش توجه مي گرفت؛ بنابراين از ناراحتي مفاصل استقبال مي نمود و از آن به عنوان يك وسيله استفاده مي نمود و از ضمير نيمه آگاه خود اين بي چارگي را طلب مي كرد.پزشكان راه حل هايي براي معالجه به او پيشنهاد مي كردند، اما او علاقه اي به درمان نشان نمي داد. اين خانم مسن

از مرضي روحي- رواني رنج مي برد، از غمگين بودن و بدبختي لذت مي برد و از فوايدي كه اين بدبختي برايش به ارمغان آورده بود سود مي جست.چرا بدبختي را انتخاب مي كنيم بسياري از مردم بدون اين كه علت آن را درك كنند، بدبختي را بر مي گزينند. آن ها اين كار را انجام مي دهند چون عقايد آن ها چنين است:•    امروز روز سياهي است، همه چيز ناجور از آب در مي آيد.•    من موفق نمي شوم.•    همه ي آدم ها عليه من هستند.•    هميشه دير مي كنم.•    من به جايي نمي رسم.•    او مي تواند، اما من نمي توانم.اگر اين رويه ي فكري را در شروع صبح داشته باشيم، بايد منتظر عواقب آن باشيم.بايد بدانيم كه زندگي ما با فكرمان هدايت مي شود؛ ماركوس، فيلسوف رومي گفته است كه زندگي هر شخص حاصل تفكرات اوست؛ فيلسوف ديگري گفته: شخص، همان افكار اوست. افكاري كه دايماً در ذهن ما در جريان هستند، اعمال ما را موجب مي شوند.مواظب باشيم كه افكار منفي، افسردگي، افكار نامهرباني و افكاري كه حاكي از شكست هستند را در ذعن خود را ندهيم. به خاطر داشته باشيم كه فعاليت هاي ما حاصل افكارمان است.ضمير نيمه آگاه و ارتباطات هم آهنگ انسانيشاه كليد براي ارتباط شادي آور با ديگرانهنگامي كه درباره ي ديگران قضاوت و فكر مي كنيم و موقعي كه آن ها را حس مي كنيم و زماني كه درباره ي آن ها عملي انجام مي دهيم. اين فكر كردن و حس كردن و اين اعمالي كه انجام مي دهيم، همه در ضمير نيمه آگاه ما اثر

مي گذارند.يعني به طور كلي وقتي براي ديگران معيار و استانداري را ملاك عمل قرار مي دهيم؛ اين استانداردها و اين معيارها در ضمير نيمه آگاه خودمان ضبط و ثبت مي گردد.وقتي به ديگران خوبي نماييم، آن ها خوبي ها با همان معيار به خودمان برمي گردد و اگر به ديگران بدي نماييم، آن ها بدي ها نيز با همان معيار به خود ما برخواهد گشت.وقتي شخصي ديگران را گول مي زند و به او خيانت مي كند و اين شخص در واقع خودش را گول مي زند و به خودش خيانت مي كند  در خود او احساس گناه و باخت به وجود مي آيد. احساس گناه و احساس باخت، او را در زندگي بازنده مي نمايد و اين اتفاقات در راه هاي ديگر و زمان هاي ديگر اتفاق مي افتند، چون ضمير نيمه آگاه او اعمال و افكار او را ضبط مي نمايد و طبق اين كپي و برحسب آن افكار، آن انگيزه ها عمل مي نمايد.ضمير نيمه آگاه ما غيرشخصي و تغيير ناپذير است و در مورد اشخاص و عقايد ملاحظه كاري ندارد و آنچه عرف و عادت است را مبنا قرار نمي دهد. به طور خلاصه به هر طريق كه درباره ي ديگران فكر و احساس كنيم و عمل نماييم در نهايت به همان گونه به خودمان برمي گردد.من از زن ها متنفرم اما مردان را دوست دارمخانمي نسبت به كارمندان مؤنث خود نظر خوشي نداشت و معتقد بود كه آن ها سخن چين هستند و به شايعات بي اساس دامن مي زنند و دروغ و افكار واهي را در اداره رواج

مي دادند. او نسبت به بانوان مشكلات عديده اي داشت و حال آنكه نسبت به مردان چنين نبوددر ادامه ي صحبت، متوجه شدم كه در هنگام گفت و گو با كارمندان زن با تكبر و نخوت خاصي عمل مي نمايد، به طوري كه لحن گفت وگوي او خوشايند هيچ كدام از خانم ها نبود، اما او خودش خبر نداشت. بعضي از كارمندان زماني كه او دچار مشكل مي گرديد شاد  مي شدند.به او گفته شد كه چون با تعداد زيادي از افراد مشكل دارد، بي ترديد اين موضوع مربوط به الگوهي فكري اي است كه منشأ آن خود اوست. الگوهاي فكري كه در ضمير نيمه آگاه خود اوست. چنانچه مي دانيم اگر از سگ متنفر باشيم يا از آن بترسيم نسبت به ما وحشيانه عمل خواهد كرد، اين مقوله شامل حال انسان ها نيز مي شود.در نتيجه ي گفت وگوي دكتر روان پزشك، اين خانم رويه ي خود را عوض نمود، رفتار خشم آلود و عصباني خود را كنار گذاشت و هم دردي خود را نشان داد، هم دردي اي كه از روي آگاهي بود. او از آن پس شروع به دعا كردن نمود كه آن دعاها اين گونه بودند.«من در افكار و افعال خود دوستانه خواهم بود، من آرامش و صفا را مي پراكنم، من بردباري را در خودم پرورش مي دهم و نسبت به كساني كه مرا انتقاد مي كنند و درباره ي من بد مي گويند خصومتي ندارم. من به آرامش و صفا چنگ مي زنم، هم آهنگي و هم نوايي را مي جويم، من همگان را به خدا مي سپارم و

سعادت و سلامت آن ها را طلب مي كنم.هر وقت كه مي خواهم منفي عمل نمايم، به خودم گوش زد مي كنم كه بايد اعمال و افكارم در جهت صفاي دروني و هم نوايي باشد».اين تمرين، او را تغيير داد و فضاي انتقاد آميز و منزجركننده ي محيط كار از بين رفت.اوج گيري احساسات و هيجاناتگفتار شخصي ديگران نمي تواند شما را آزار دهد، مگر اين كه خودتان اين امكان را فراهم آوريد. يعني تنها طريقي كه ديگران مي توانند ما را ناراحت كنند از طريق افكار خودمان است. عصباني شدن مستلزم چهار مرحله است:1-    تفكر درباره ي مطالب گفته شده2-    توليد شدن هيجانات دروني3-    تصميم براي عصباني شدن4-    تصميم عمل.كه هر چهار مرحله در فكر انجام مي شود وقتي مي گوييم احساسات به اوج رسيده كه شخصي از حد طبيعي خارج گردد. در مورد اين كه اگر در مقابل گفتار ديگران احساسات ما به اوج برسد چگونه بايد جواب دهيم، دو را پيشنهاد مي گردد؛ انتخاب برتر اين است كه از جواب دادن طفره برويم و خودداري نماييم. انتخاب ديگر اين است كه موضوع مورد انتقاد را كوچك كنيم و به سطح پايين تري برسانيم و با ديگران هم صدا شويم و به هيچ كس اجازه ندهيم كه آرامش دروني ما را مختل نمايد.چگونه ضمير نيمه آگاه براي بخشش به كار ببريم؟انتقاد نمي تواند بدون رضايت خودمان به ما آسيب برسانديك معلم مدرسه مي گفت به تازگي لازم بود كه سخنراني كند. پس از سخنراني، يكي از همكارانش يادداشتي به دست او داده كه پر از انتقاد بوده:« سريع حرف زديد، بعضي لغات را

بلعيديد، گفتار شما شنيده نمي شد، جمله بندي غني نبود، موضوع پرت و پلا بود و مفهومي را نمي رسانيد».اين معلم عميقاً رنجيده خاطر شده بود و سعي كرده بود كه با او روبه رو نشود.اما پس از مدتي كمي با همان همكارش گفت وگو كرد قبول كرد كه سزاوار بخشي از انتقادات او بوده است. او فهميده بود كه هنوز آمادگي سخنراني براي بزرگسالان را ندارد. متوجه شد كه در آن سخنراني عصبي بوده و پس از اتمام سخنراني خوشحال شده بود كه از اين مخمصه خلاص شده است. در حقيقت او مثل طفلي بود كه تاتي تاتي مي كند و شخصي به او مي خندد، به همين دليل از همكارش آزرده خاطر شده بود، در حالي كه تلاش براي برداشتن قدم هاي اول بسيار حيرت آور و محتاج شهامت است.و پس از گفت و گو با نويسنده ي يادداشت، موضوع را بهتر درك نمود و متوجه شد كه عكس العمل او بچگانه بوده است و اين يادداشت هم به خير و صلاح او بوده و قابل تقدير نيز بوده است. او به يك كالج مراجعه نمود و براي مهارت در سخنراني ثبت نام نمود و به نويسنده ي يادداشت، تلفن نمود و از زحمات او تشكر كرد.ازدواج، غلط و روابط جنسي، شريرانه و بلاخيز استاو سرنوشت خود را بيان كرد و گفت مادرش به او گفته بوده كه همه ي مردها شيطان هستند و اگر اين مطلب را فراموش كند. به جهنم خواهد رفت. بعدها چند مرد از او خواستگاري كردند  و او به توصيه ي مادر خواست ازدواج آن ها را رد

كرد، چون معتقد بود كه عمل زناشويي عملي شيطاني است. اين مطلب، زمينه ي فكري او شده بود.براي او فراموش كردن نصايح مادرش غيرممكن بود. او قبول نمي كرد كه اين اعتقادات درست نيست. اصول زندگي در او جريان نمي يافت، چون او منتظر اجازه بود.در طول سه ماه با جلسات مكرر با او كار كردند. در طول اين مدت او هيپنوتيزم مي شد و سعي مي شد كه از جريان زندگي منحرف شود. بالاخره پس از كار و تلاش زياد روان شناس، اين دختر به زندگي روي آورد. او ابتدا شنا كردن و رانندگي را آموخت و روابط عمومي خود را بهبود بخشيد.چگونه ضمير نيمه آگاه را براي برطرف كردن ترس به كار ببريم؟بهترين تكنيك براي غلبه بر ترسدر اينجا تكنيكي ارايه مي گردد كه مي تواند بسيار مفيد باشد:تصور كنيد كه شما از شنا مي ترسيد از يك مربي شنا طرز شنا كردن را بياموزيد؛ يعني فرا بگيريد كه حركت دست ها و پاها چگونه است و بدن بايد در چه وضعيتي قرار گيرد. حالا خود را در استراحت كامل قرار دهيد و تصور كنيد كه داريد آشنا مي كنيد و به طور فيزيكي در حال شنا كردن هستيد؛ شما فكراً خود را در آب مي دانيد، آب سرد سرد را احساس مي كنيد؛ حركات دست و پا همه حقيقي است زنده است؛ فعاليتي فكري و لذت بخش.اين كار بيهودگي نيست، آنچه را كه در فكر و تصور خود تجربه مي كنيد، در ضمير نيمه آگاهتان رشد مي كند و به رشد و توسعه ي خود ادامه مي دهد. بعد مرحله اي مي

رسد كه آنچه را تجربه كرده ايد بايد زنده نماييد و به مرحله ي عمل بگذاريد. در تلاش هاي بعدي براي آشنا، شادماني ظاهر مي گردد، اين قانون ضمير نيمه آگاه است.در مورد ترس هاي ديگر نيز مشابه آن را اجرا كنيد؛ مثلاً اگر از ارتفاعات مي ترسيد، تصور شما بايد طوري باشد كه مثلاً در ارتفاعات گردش مي كنيد، با تصور خود، واقعيت آن را تمام و كمال حس كنيد. هواي لطيف آن را استنشاق كنيد و لذت ببريد، گل هاي البرز و ارتفاعات دلهره آور را تماشا كنيد، دلهره را حس كنيد و لذت ببريد. وقتي اين كار را فكراً و در عالم تصور تكرار كنيد، انجام واقعي و فيزيكي آن به سهولت انجام خواهد گرفت.چگونه مي توان سرزندگي و روحيه ي جواني را براي هميشه حفظ كرد؟سن بالا، درخشش خرد استمتأسفانه روش بسياري از مردم، مثل اين مرد هشتاد ساله است. آن ها از زندگي مي ترسند اما زندگي در واقع مقوله اي بي پايان است. سن بالا به معني پرواز سال ها نيست، بلكه دوران درخشش خرد است.عقل و خرد، آگاهي از وجود قدرت روحي عظيمي در ضمير نيمه آگاه است و براي اين كه چگونه اين قدرت ها را به كار ببريم و زندگي شاد و سرشاري داشته باشيم. اين موضوع را يك بار و براي هميشه به خاطر بسپاريم كه سنين شصت و پنج، هفتاد و پنج و هشتاد و پنج كه به نظرمان آخر زندگي است، مي تواند شروع يك زندگي پرشكوه و سازنده باشد و همچنين ميوه هاي بسيار بدهد، حتي بهتر از آنچه را كه تا

به حال انجام داده ايم. اگر اين را باور كنيم و در تصور و فكر خودمان بگنجانيم، ضمير نيمه آگاه آن را به مرحله اي اجرا خواهد گذاشت.به دوران تغيير و دگرگوني خوش آمديدكهولت، يك دوران غم انگيز نيست، بلكه تغييري واقعي است. ما بايد با شادماني و خوشحالي به آن خوش آمد بگوييم. هر مرحله از زندگي انسان قدمي به جلو در جاده اي بي انتهاست، ما قدرت هاي فوق العاده داريم، هر مرحله از زندگي انسان پله اي است در اين كوره راه بي انتها. ما قدرت هاي بي شماري داريم كه بالاتر از قدرت هاي بدني هستند و همچنين احساساتي داريم كه آن ها نيز قدرتمند مي باشند.نام كتاب:انرژي و قدرت فكرتدوينگر وگرداوري:صادق عظيميويراستار:سيد محسن اثار جويانتشارات :استانداردتعداد صفحات:226صتخليص: پويا پوراسحاق - مجيد نيازي

كشف توانمندي هاي منابع انساني و بكارگيري آن

نگارنده : تام رث ( سازمان گالوپ )

مقدمه: امروزه انسان به عنوان يك سرمايه هوشمند، مهمترين و بارزش ترين دارايي يك سازمان است و رقابت و توسعه پايدار سازمان¬ها با تكيه بر توانمندي¬هاي منابع انساني ميسر مي¬گردد. در حالي كه ارزش واقعي اين منبع ارزشمند، هيچ¬گاه در ترازنامه و صورتهاي سود و زيان شركت¬ها منعكس نمي گردد و در اغلب موارد، توجه به انسان در سازمان، تنها در چارچوب جبران خدمت و تأمين رفاه وي تعريف شده است. رويكرد توانمندسازي منابع انساني به عنوان اصلي¬ترين مولفه در گسترش دانش، مهارت و انگيزش منابع انساني مي¬تواند نقشي غيرقابل انكار در افزايش بهره¬ور، بهبود فعاليت¬ها و در نهايت رسدين به تعالي سازمان داشته باشد. اما در اين ميان نمي¬توان نقش موثر ديدگاه صاحبان صنايع و سرمايه را در حفظ و

صيانت از سرمايه هاي انساني ناديده گرفت. كشف توانمندي ها : در سال 1998 آقاي تام رث كار با گروهي از دانشمندان سازمان گالوپ (Gallup) را شروع كرد دونالد او لكيفتن (Donald O Clifton)، پدر فقيد روانشناسي توانمندي¬ها اين گروه را هدايت مي¬كرد. هدف اين بود كه گفتگويي جهاني را درباره آنچه كه در مورد انسان¬هاي اثبات شده است، آغاز كنند. براساس پژوهش 40 ساله سازمان گالوپ درباره توانمندي هاي انسان، فهرستي از 34 گونه توانمندي عمومي را پديد آورده شد. توانمندي هاي خود را كشف كنيد؟ تقريباً هدف تمام برنامه هاي آموزشي اساساً  نادرست اين است كه به ما كمك كنند تا به كسي كه نيستيم تبديل شويم. اگر ذاتاً از توانمندي محاسبه برخوردار نباشيد، باز هم وارد مي شويد تا وقت خود را براي دستيابي به مدركي محاسبات صرف كنيد. از گهواره تا گور بيش از آن كه وقت خود را براي توانمندي هايمان صرف كنيم آنها را براي رفع نقاط ضعف خود به كار مي گيريم. اين موضوع در روش عادي ايجاد ظاهري از افرادي كه براي غلبه بر نقاط ضعف خود تلاش مي كنند، بسيار آشكار است. به داستان حقيقي رودي روتيگر متصدي 23 ساله زمين ورزش استاديوم نوتردام توجه كنيد. او قهرمان داستان يكي از فيلم هاي سينمايي سال 1993 به نام «رودي» نيز بود. روشن بود كه اين مرد جوان با قد 56 اينچ و وزن 165 پاوند از توان بدني لازم براي موفقيت در بازي فوتبال دانشكده برخوردار نيست. ولي او بسيار پر جرأت بود. رودي براي اين كه براي انجام بازي فوتبال در استاديوم نوتردام پذيرفته شود

به شكلي خستگي ناپذير تلاش كرد. سرانجام پس از سه شكست، در استاديوم نوتردام پذيرفته شد و به فاصله زماني بسيار اندك جايگاهي را در گروه برترين تيم فوتبال به دست آورد. به مدت دو سال رودي تمرينات روزانه دشواري را پشت سر گذاشت. ولي هيچ گاه به وي اجازه داده نشد تا در كنار زمين به تيم خود بپيوندد. پس از آن كه در مدت دو فصل تا بيشترين اندازه توان خود تلاش كرد، سرانجام در آخرين سال دبيرستان براي پوشيدن لباس تيم و شركت در بازي نهايي دعوت شد. در واپسين لحظات اين بازي و زماني كه تيم نوتردام با رسيدن به پيروزي در حاشيه امن قرار داشت، هم تيمي¬هاي رودي با اعمال نفوذ بر مربي خود از او خواستند كه او را به بازي بفرستد. در ثانيه¬هاي پاياني، مربي رودي را براي يك بازي ساده به زمين فرستاد و وي بازيكن تيم مقابل را تكل كرد. لحظه¬اي هيجان انگيزه بود و مطمئناً رودي به قهرماني آني تبديل شد. هواداران نام او را فرياد مي¬كشيدند و او را بر سر دست از زمين بيرون بردند. روتيگر بعدها به كاخ سفيد دعوت شد و با رئيس جمهور و مقامات كاخ سفيد و جومونتانا كه يكي از اسطوره¬هاي فوتبال بود ديدار كرد. اگرچه پشتكار رودي قابل تحسين است ولي او پس از هزاران ساعت تمرين، تنها در چند ثانيه پاياني بازي كرد و به يك تكل ساده پرداخت. ماهيت الهام¬بخش اين داستان، در عمل مسئله مهمي را پنهان مي¬كند. چيرگي بر نقاط ضعف به يكي از بخش¬هاي اصلي ساختار فرهنگي ما تبديل شده است. كتاب¬ها،

فيلم هاي سينمايي و فرهنگ عامه انباشته از داستان¬هاي افراد فلك زده¬اي است كه از ميان ميليون¬ها مشكل بر يكي غلبه مي كنند و اين بيش از آن كه ما را به سوي قدرشناسي از آن دسته از افرادي كه بر توانمندي¬هاي ذاتي خود سرمايه¬گذاري كرده¬اند هدايت كند، ما را به ستايش و تجليل از آناني كه بر برخي از نقاط ضعف طبيعي خود چيره شده اند رهنمون مي¬سازد. در نتيجه ميليون¬ها نفر اين قهرمانان را به عنوان مظاهري از روياهاي ملي در نظر مي¬گيرند و چشم¬انداز خود را به سوي چيرگي بر چالش¬هاي اصلي تنظيم مي¬كنند. نقاط قوت براساس پژوهش¬هاي سازمان گالوپ مشخص شد كه بيشتر مردم فرصت تمركز بر آنچه كه به بهترين شكل انجام مي¬دهند را نداشته¬اند. موسسه گالوپ درباره اين موضوع از بيش از 10 ميليون نفر نظرسنجي كرد و تقريباً 7 ميليون نفر نمي دانستند كه چه كاري را به بهترين شكل انجام مي دهند. چنانچه نتوانيد در محيط كار از توانايي¬هاي خود بهره گيريد احتمال دارد كه : •    از رفتن به سركار دچار هراس شويد. •    به جاي تعاملات مثبت با همكارانتان ارتباطي منفي داشته باشيد. •    با مشتريان به خوبي رفتار نكنيد. •    براي دوستانتان بازگو كنيد كه در چه شركت بيچاره اي كار مي كنيد. •    دريافت روزانه تان كاهش يابد. •    لحظات مثبت و خلاق كمتري داشته باشيد. مديريت نقاط ضعف سودمند است كه حوزه¬هاي ضعف خود در هر يك از مشاغل را شناسايي كنيم. از آن جا كه ضعف استعداد مي¬تواند ضعف فرد را در پي داشته باشد، اگر شرايط شغلي فرد را در

اين مسير قرار دهد، اين رويداد خواهد داد. استراتژي ديگر اين است كه از كسي كه در حوزه هاي ضعف شما از استعداد بيشتري برخوردار است كمك گيريد. يادآوري آخر استعدادها و دلبستگي¬هاي ذاتي ما (يعني كارهايي كه واقعاً دوست داريم انجام دهيم) در طول عمر تداوم دارند. ولي بسيار به ندرت رخ مي¬دهد كه استعدادي بكر بماند. به اين دليل است كه نه تنها لازم است هر چه زودتر توانمندي¬هايتان را بشناسيد بلكه بايد به افراد پيرامونتان هم كمك كنيد تا بر پايه استعدادهايشان پيش روند. توانمنديهاي خود را بكار گيريد 34 توانمندي و ايده هايي براي بكارگيري آنها     موفق     فعال ساز     سازش پذير     تحليل گر     هماهنگ ساز     با ايمان     فرمان ده     رقابت جو     هم پيوند     هماهنگ     گذشته نگر     محتاط     پرورش دهنده     با انضباط     همدل     هدف مند     همساز         خيال پرداز     در برگيرنده     فرد گرا     بايگان     خرد ورز     ياد گيرنده     بيشينه ساز     مثبت نگر     معاشرتي     پاسخگو     حلال مشكلات     متكي به نفس     ارجمند     راهبردي     حمايت جو موفق (Achiever) : اين توانمندي نياز دائمي به موفقيت را تشريح مي¬كند. فردي كه از اين توانمندي برخوردار است هر روز احساس مي¬كند كه از نقطه صفر شروع كرده و در انتهاي روز براي اينكه از خود احساس خوشنودي كند بايد حس كند كه چيز ملموسي را به دست آورده است. ايده هايي براي عمل :  شغل¬هايي را انتخاب كنيد كه به شما امكان آزادي عمل

در كار را بدهد و بتوانيد تا اندازه اي كه مي خواهيد سخت كار كنيد و بتوانيد بهره وري خود را بسنجيد. در چنين محيط هايي احساس چالش و زنده بودن خواهيد داشت.  به عنوان فردي كه از توانمندي موفق برخوردار است احساس پر مشغله بودن برايتان لذت بخش خواهد بود. با اين حال مي¬خواهيد بدانيد كه چه زماني خلاص خواهيد شد. براي اينكه تلاش¬هايتان پيشرفتهاي معين و نتايج ملموس را در پي داشته باشد اهداف خود را زمان بندي و اندازه گيري كنيد. فعال ساز (Activator) : چه هنگام مي توانيم شروع كنيم؟ اين يكي از سوالات مكرر زندگي ما است. با ناشكيبايي در پي انجام فعاليتي هستيم. ممكن است بپذيريم كه تجزيه و تحليل كاربردهاي خود را دارد يا بحث و گفتگو گاهي اوقات ديدگاه¬هاي ارزشمندي را پديد مي¬آورد. ولي عميق مي دانيم كه تنها فعاليت است كه حقيقت دارد. ايده¬هايي براي عمل  كاري را جستجو كنيد كه بتوانيد خودتان تصميم¬گيري كنيد و تصميم¬ها را اجرا كنيد. به ويژه در پي شرايطي باشيد كه بتوانيد شروع كنيد و مسر خود را تغيير دهيد.  فراموش نكنيد كه در كاري كه انتخاب كرده¬ايد، مديرتان شما را براساس نتايج قابل اندازه¬گيري و نه براساس روش كارتان قضاوت مي¬كند. شايد روش كارتان هميشه جذاب نباشد. سازش پذير (Adaptability) : فردي كه از اين گونه توانمندي برخوردار است در لحظه حال زندگي مي كند. آينده را به عنوان مقصدي قطعي نمي پذيرد. او قلباً شخص انعطاف¬پذيري است كه هنگاميكه ضرورت¬هاي كار وي را بطور همزمان به مسيرهاي گوناگون مي¬كشد، مي¬تواند بهره¬وري خود را حفظ كند.

ايده هايي براي عمل :  در شرايطي كه ديگران در اثر حوادث روزمره ناراحت مي¬شوند، خود را به عنوان شخصي آرام و دلگرم كننده بشناسانيد.  از فرو رفتن در نقش¬هايي كه به نظم و پذيرش پيش¬بيني¬ها نياز دارند بپرهيزيد. اين نقش¬ها، به سرعت شما را دلسرد مي¬كنند و سبب مي¬شوند كه احساس ناتواني كنيد و به ديگران وابسته شويد. تحليل گر (Analytical) : اين توانمندي ديگران را به چالش مي¬كشد. فرد تحليل گر از عباراتي چون «ثابت كن»، «به من نشان بده آنچه كه ادعا مي¬كني درست است» استفاده مي-كند. ايده هايي براي عمل :  كاري را انتخاب كنيد كه بابت تحليل داده¬ها، يافتن الگوها و سازماندهي ايده¬ها به شما حقوق بدهند. براي مثال ممكن است در بازاريابي، امور مالي يا تحقيقات پزشكي يا مديريت پايگاه اطلاعاتي يا ويرايش آن يا مديريت ريسك عالي باشيد.  به هر كاري كه مشغوليد، منابعي قابل اعتماد را شناسايي كنيد كه بتوانيد بر آنها تكيه كنيد. بهترين براي شما اين است كه منابع اطلاعات و اعدادي كه بتوانند از منطق شما حمايت كنند را به خوبي جستجو كنيد. براي مثال مفيدترين كتابها، پايگاه¬هاي اينترنتي يا نشرياتي را كه بتوان از آنها به عنوان مرجع استفاده كرد را تعيين كنيد. هماهنگ ساز (Arranger) : او همچون يك رهبر اركستر است. هنگامي كه با شرايطي پيچيده روبرو مي-شود كه به دليل عوامل بي¬شمار تشكيل شده، تا اندازه¬اي كه مطمئن شود همه چيز براي كسب بيشترين نتيجه و به بهترين شكل تنظيم شده از مديريت تمام متغيرها، و هم جهت ساختن آنها لذّت مي¬برد. ايده هايي براي عمل

:  از اهداف همكاران و دوستانتان آگاه شويد. بگذاريد كه آنها نيز بدانند كه از اهدافشان آگاهي داريد و سپس به آنها كمك كنيد كه خود را براي موفقيت آماده كند.  اگر لازم است كه تيمي تشكيل شود، مطمئن شويد كه در آن خواهيد بود. شما توانمندي¬ها، مهارت¬ها و دانش افراد را شناسايي خواهيد كرد و اين آگاهي به شما كمك خواهد كرد كه افراد مناسب را در جايگاه مناسب قرار دهيد. با ايمان (Belief) : اگر ايمان قوي داشته باشيد از ارزش¬هاي اصلي پا برجايي برخوردار خواهيد بود. اين ارزش¬ها در افراد گوناگون متفاوت است. ولي به طور معمول ايمان فرد سبب مي¬شود كه به خانواده خود گرايش داشته باشد و حتي مذهبي باشد و مسئوليت¬پذيري و اخلاق¬گرايي خود و ديگران برايش ارزشمند باشد. ايده هايي براي عمل :  با تفكر درباره يكي از بهترين روزهايي كه داشته ايد ارزش هاي خود را شفاف كنيد. ارزش هاي شما در رضايتي كه آن روز احساس كرديد چه نقشي داشتند؟ چگونه مي توانيد زندگي خود را به گونه اي تنظيم كنيد كه آن روز هر چند گاه يك بار تكرار شود؟  در پي كارهايي باشيد كه با ارزش¬هاي شما سازگار باشند. به ويژه درباره پيوستن به سازمان¬هايي فكر كنيد كه همكاري با جامعه را در اهداف خود تعريف كرده باشند.  معني و اهداف كار شما اغلب مسير هدايت ديگران را فراهم مي سازد. اهميت كار ديگران را به آنها يادآوري كنيد و به آنها بگوئيد كه چگونه كارشان زندگي خود و ديگران را تغيير مي دهد. فرمانده (Command) : اين توانمندي

فرد را به سوي پذيرش مسئوليت هدايت مي كند. ايده هايي براي عمل :  همواره آماده رويارويي خواهيد بود. كلمات، آهنگ صدا و تكنيك هايي را تمرين كنيد كه توان رويارويي شما را به قدرت قانع كنندگي تبديل كنند. ارتباطي (Communication) : كسي كه از اين توانمندي برخوردار است دوست دارد كه توضيح دهد، تشريح كند، مجري باشد، در جمع گفتگو كند و بنويسد. ايده هايي براي عمل :  هميشه در كارهايي كه نيازمند جلب توجه ديگران است موفق خواهيد بود. آموزگاري، فروش، بازاريابي، خدمات مذهبي يا رسانه¬هاي گروهي را براي كار جستجو كنيد. توانمندي ارتباطي شما احتمالاً در اين حوزه¬ها شكوفا خواهد شد. رقابت جو (Competition) : ريشه واژه رقابت در واژه مقايسه (Comparison) نهفته است. انسان¬ها به مقايسه نياز دارند. اگر بتوانند مقايسه كنند، مي¬توانند به رقابت بپردازند و اگر بتوانند مقايسه كنند مي¬توانند برنده باشند. ايده هايي براي عمل :  فردي بسيار موفق را شناسايي كنيد تا دستاوردهاي خود را با او مقايسه كنيد. اگر تعداد ايشان از يك نفر بيشتر است، فهرستي كه از تمام كساني كه مي¬توانيد با ايشان رقابت كنيد را تهيه نمائيد. بدون اندازه¬گيري از كجا مي-فهميد كه برنده شده¬ايد؟ هم پيوندي (Connectedness) : هر رخدادي دليل دارد. او از اين موضوع مطمئن است. او مطمئن است زيرا از درون روحش براي اين باور است كه انسان¬ها با هم پيوند دارند. آري. هر كدام از ما يك نفريم. هر يك مسئول قضاوت¬هاي خود و صاحب تمايلاتمان هستيم. ولي با اين وجود بخشي از چيزي بزرگتريم. اين حس هم پيوندي بر مسئوليت¬هاي ويژه¬اي دلالت دارد. اگر

هم ما قسمتي از آن تصوير بزرگ¬تر باشيم در آن صورت نبايد به يكديگر زيان برسانيم، چرا كه به خود زيان رسانده¬ايم. نبايد از ديگران سوء استفاده كنيم، چرا كه در آن صورت از خود سوء استفاده كرده ايم. ايده هايي براي عمل :  براي توسعه احساس هم پيوندي روش¬هاي ويژه¬اي چون تأسيس يك كتابخانه عمومي، توجه به گوشه¬نشينان و يا پيوستن به سازماني كه هم پيوندي را آغاز كرده است را به كار گيريد. هماهنگ (Consistency) : تعادل و برابري براي فردي كه از اين توانمندي برخوردار است اهميت دارد. ايده هايي براي عمل :  به دنبال كارهايي باشيد كه در آنها به عنوان نيرويي براي هموار سازي مسير به كار گرفته شويد. در محل كار يا در جامعه، رهبري باشيد كه امكانات مورد نياز براي شناساندن توانمندي¬هاي بالقوه افراد محروم را فراهم مي-سازد. گذشته نگر (Context) : او به گذشته مي¬نگرد. چرا كه پاسخ سوالهايش در زمان گذشته نهفته است. به گذشته مي¬نگرد تا حال را درك كند. از ديدگاه او زمان حال بي¬ثبات است و چيزي بيش از هياهوي آشفته صداهاي متضاد نيست. تنها با توجه به گذشته و زمان¬هاي پيشين همانند زمان تدوين و تنظيم برنامه¬ها و نقشه¬ها است كه زمان حال ثبات خود را باز مي¬يابد. ايده هايي براي عمل :  پيش از آن كه برنامه¬ريزي براي پروژه آغاز شود افراد را تشويق كنيد تا پروژه¬هاي پيشين را مطالعه كنند. به آنها كمك كنيد تا عبارت زير را درك كنند: كساني كه نمي¬توانند گذشته را به ياد آورند محكوم به تكرار آن هستند. محتاط (Deliberative) : او

با احتياط است. هشيار است. شخصي درون¬گرا است. مي¬داند كه دنيا محلي غيرقابل پيش¬بيني است. ممكن است همه چيز منظم به نظر برسد. ولي او ريسك¬هاي پنهان بي¬شماري را احساس مي¬كند. به جاي انكار اين ريسك¬ها از تمام آنها پرده بر مي¬دارد. سپس هر يك از ريسك¬ها را شناسايي و ارزيابي نموده و در نهايت كاهش مي¬دهد. بنابراين او فردي نسبتاً جدي است كه رويكردش به زندگي با احتياطي ويژه همراه است. ايده هايي براي عمل :  شما از قدرت قضاوت خوبي برخورداريد، بنابراين كاري را انتخاب كنيد كه بتوانيد در آن مشورت دهيد. به ويژه ممكن است در كارهاي حقوقي، داد و ستد كالاهاي صنعتي يا تضمين پذيرش قوانين خبره شويد. پرورش دهنده (Developer) : او توانمندي¬هاي بالقوه ديگران را مي¬بيند. در حقيقت اغلب تنها چيزي كه او مي¬بيند توانمندي ديگران است. هنگام تعامل با ديگران هدفش اين است كه به آنها كمك كند تا موفقيت را تجربه كنند. ايده هايي براي عمل :  به دنبال كارهايي باشدي كه مسئوليت اوليه شما در آنها كمك به رشد ديگران باشد. آموزگاري، مربي گري يا مديريت شايد براي شما رضايت بخش باشد. انضباط (Discipline) : گفته¬هاي او بايد قابل پيش¬بيني باشد. بايد منظم و برنامه¬ريزي شده باشد. از اين رو گفته¬هاي وي ذاتاً ساختار يافته¬اند. او برنامه¬هايي را تنظيم مي¬كند. بر زمان¬بندي-ها و مهلت¬ها تمركز دارد. پروژه¬هاي بلند مدت را به مجموعه¬اي از برنامه¬هاي مشخص كوتاه مدت تقسيم مي¬كند و با جديت در هر برنامه كار مي¬كند. ايده هايي براي عمل :  دقت نقطه قوت شما است. از بررسي جزئيات لذت مي¬بريد. به

دنبال فرصت¬هايي باشيد تا با بررسي دقيق قراردادها يا مكاتبات مهم يا مدارك مالي، اشتباهات آنها را بيابيد. بدين ترتيب مي¬توانيد از خود و ديگران در برابر اشتباهات پر هزينه و مضحك محافظت كنيد. همدلي (Empathy) : او مي¬تواند هيجانات اطرافيانش را احساس كند. مي¬تواند آنچه كه ديگران حس مي¬كنند را همانند آنچه كه خود احساس مي¬كند، حس كند. مي¬تواند دنيا را از نگاه ديگران ببينند و در ديدگاه ايشان مشترك باشد و الزاماً با ديدگاه همه موافق نيست. ايده هايي براي عمل :  هنگامي كه براي يكي از همكارانتان مشكلي پيش مي¬آيد به دوستان و همكاران كمك كنيد تا آگاه¬تر باشند. به ياد داشته باشيد كه بيشتر افراد به اندازه شما از توان پي بردن به احساسات ديگران برخوردار نيستند. هدفمند (Focus) : به كدام سو مي¬روم؟ اين سوالي است كه او از خود مي¬پرسد. او هر روز اين سوال را از خود مي¬پرسد. در حالي كه با گونه توانمندي تمركز گراي خود هدايت مي¬شود به مقصدي روشن نياز دارد، با از دست دادن مقصد و هدف، زندگي و كار با سرعت برايش دلسرد كننده مي¬شوند. از اين رو هر سال، هر ماه و حتي هر هفته اهدافي را براي خود تعيين مي¬كند. ايده هايي براي عمل :  هنگامي كه اهدافي را تعيين مي كنيد خود را وادار كنيد كه مهلت زماني و سنجه¬هايي را نيز در نظر بگيريد. اين ابزارها به شما كمك خواهد كرد تا به پيشرفت خود پي ببريد. آينده نگر (Futuristic) : او از آن دسته از افرادي است كه دوست دارد به آينده نگاه كند و با

خود بگويد: عالي نخواهد بود اگر ...؟. آينده او را مجذوب خود مي¬كند. گويي تصويري از آينده بر روي ديوار نقش بسته و او جزئيات را در آن مي¬بيند. و اين جزئيات او را به جلو به سوي فردا مي¬رانند. ايده هايي براي عمل : در پي كارهايي باشيد كه بتوانيد ايده¬هاي خود را درباره آينده ارائه كنيد. براي مثال ممكن است در شرايط كارآفريني يا شروع يك كسب و كار باشيد. همسازي (Harmony) : او در پي توافق است. هنگامي كه مي¬داند كه افراد پيرامونش از ديدگاه¬هاي گوناگون برخوردارند مي¬كوشد تا موضوعي مشترك را بيابد. مي¬كوشد تا آنها را از رو در رويي با يكديگر باز دارد و به سوي هم نوايي هدايت كند. ايده هايي براي عمل :  از انجام كارهايي كه به صورت روزمره شما را با ديگران رو در رو مي¬كند پرهيز كنيد به عنوان مثال فروشندگي براساس بازاريابي تلفني با مشاغلي كه در محيط¬هاي بسيار رقابتي انجام مي¬شوند سبب دلسردي يا ناراحتي شما خواهند شد. خيال پرداز (Ideation) : ايده¬ها او را مجذوب مي¬كنند. ايده چيست؟ ايده مفهومي است كه بيشتر رويدادها را به بهترين شكل تشريح مي¬كند. هنگامي كه در مي¬يابد كه در پس هر پيچيدگي مفهومي ساده و زيبا است كه چگونگي هر چيزي را تشريح مي-كند خرسند مي¬شود. ايده هايي براي عمل :  به دنبال حرفه¬اي باشيد كه براي ايده¬هايتان به شما اعتبار دهند و پول پرداخت كنند. بازاريابي، تبليغات، روزنامه¬نگاري، طراحي و يا طراحي محصولات جديد نمونه¬هايي از اين حرفه¬ها به شمار مي¬روند. در برگيرنده (Includer) : «دايره را بزرگ كنيد» اين فلسفه¬اي است

كه او زندگي¬اش را با آن هماهنگ خواهد ساخت و وي مي¬خواهد ديگران را درگير كند وسبب شود كه ايشان حسن كند كه عضوي از گروه هستند.ايده هايي براي عمل :  كارهايي را در نظر بگيريد كه در آنها بتوانيد مسئوليت ارائه نظرات كساني را بر عهده گيريد كه معمولا حرفشان شنيده نمي¬شود نمايندگي اين افراد رضايت زيادي را براي شما ايجاد خواهد كرد.فرد گرا (Individvalization) : توانمندي فرد گرايي اورا به سوي كنجكاوي درباره ويژگي هاي منحصر به فرد هر نفر هدايت خواهد كرد.ايده هايي براي عمل :  شغل¬هايي را بر گزينيد كه توانمندي فرد گراي شما به كار گرفته و تحسين شود. مشاوره، سرپرستي، آموزگاري نگارش مقاله¬هايي درباره علاقه¬هاي انسان يا فروش، نمونه¬هايي از اين شغل¬ها به شمار مي¬روند. توانايي شما در ديدن افراد به عنوان فردي منحصر به فرد توانمندي ويژه اي است.بايگان (Input) : او كنجكاو است. همه چيز را گردآوري مي¬كند ممكن است به گردآوري اطلاعات، واژه¬ها، حقايق، كتاب¬ها و گفته¬هاي ديگران بپردازد يا ممكن است اشيايي قابل لمس چون پروانه¬ها، كارت هاي بيس بال، عروسك ها سفالي يا تصاوير قديمي را گردآوري كند. هر آنچه كه توجه اش را جلب كند گردآوري مي¬كند.ايده هايي براي عمل :  به دنبال شغل¬هايي باشيد كه بتوانيد هر روز اطلاعات جديدي را به دست آوريد. آموزگاري، تحقيقياً روزنامه نگاري مثال¬هايي از اين مشاغل به شمار مي¬روند.خرد ورز (Intellection) : اوتفكر را دوست دارد. فعاليت ذهني را دوست دارد .دوست دارد كه ماهيچه-هاي مغز خودرا ورزش وآنها را درجهات مختلف تمرين دهد ممكن است كه اين نياز به فعاليت¬هاي ذهني تمركز

يابد. ايده هايي براي عمل :  تحصيل در رشته¬هاي فلسفه، ادبيات يا روان شناسي را آغاز كنيد يا ادامه دهيد. هميشه از موضوعاتي كه تفكرتان را تحريك كند لذت خواهيد برد.ياد گيرنده (Learner) : او آموختن را دوست دارد. موضوعات مورد علاقه وي براي ياد گيري بيشتر به توانمندي¬ها و تجربه¬هاي ديگرش بستگي دارد. ولي موضوع هر چه كه باشد او به سوي فرايند يادگيري كشيده مي¬شود. فرايند يادگيري بيش از محتوي و نتايج راي اوهيجان انگيز است.ايده هايي براي عمل :  نحوه يادگيري خود را بهبود بخشيد. براي مثال ممكن است كه درس دادن بهترين روش براي يادگيري شما باشد اگر چنين است به دنبال فرصت¬هايي باشيد كه مطالب رابراي ديگران ارائه كنيد. ممكن است كه از طريق تامل و انديشه در محيطي آرام به خوبي ياد بگيريد. اگرچنين است اوقات آرامي رابراي خود ايجاد كنيد.بيشينه ساز (Maximizer) : او در پي تعالي است وميانه اورا راضي ميكند .براي بالاتر بردن چيزي كه در زير سطح متوسط قرار دارد تا سطح متوسط به كوشش فراوان نياز است واز ديدگاه او اين كار ارزش ندارد .تغيير چيزي قوي به چيزي ممتاز نيز به همان اندازه كوشش نياز دارد ولي از ديدگاه او بسيار هيجان بر انگيز است.ايده هايي براي عمل :  به دنبال كارهايي باشيد كه بتوانيد به پيشرفت ديگران سرعت بخشيد در كارهاي مربي¬گري، مديريت و راهنمايي يا آموزگاري تمركز شما بر توانمندي¬هاي ديگران به سود آنها خواهد بود از آنجاكه براي بيشتر افراددشوار است كه نقاط قوت خود را توضيح دهند. كمك به آنها را با تشريح توانمندي¬هايشان آغاز كنيد.مثبت

نگر (Positivity) : اوبسيار از ديگران تعريف وتمجيد مي¬كند و همواره در پي ويژگي¬ها و جنبه-هاي مثبت است.برخي اورا شنگول مي¬نامند. ديگران نيز فقط آرزو مي¬كنند كه اي كاش ليوان آنهاهم مثل ليوان او پر بود در هر حال همه مي¬خواهند اوباشند. از آنجا كه اشتياقش همه گير است ،دنياي پيرامون او بهتر به نظر مي¬رسد.ايده هايي براي عمل : احتمالا در تمام كارهايي كه بايد ديد مثبت داشته باشيد عالي خواهيد بود آموزگاري ،فروشندگي ،كارآفريتي يا رهبري به بهترين وجه به نتايج چشمگير منتهي خواهد شد.معاشرتي (Relator) : اين گونه توانمندي نگرش اوبه ارتباط با ديگران را تشريح مي كند .به زباني ساده، معاشرت او را به سوي افرادي مي¬كشاند كه وي آنها را از پيش مي-شناخته، الزاماً از ملاقات افراد جديد خجالت نمي¬كشد در حقيقت ممكن است توانمندي¬هاي ديگري داشته باشد كه سبب شود كه از شور و شوق ناشي از تبديل غريبه¬ها به دوست لذت برد. ولي از بودن در كنار دوستان صميمي خود احساس توانمندي و لذت بسيار خواهد كرد.ايده هايي براي عمل :  كاري پيدا كنيد كه در آنجا همه را به دوستي تشويق كنيد. شما در سازمان¬هاي خيلي رسمي خوب كار نخواهيد كرد. در مصاحبه¬هاي شغلي درباره سبك كار و فرهنگ شركت بپرسيد. پاسخگويي (Responsibility) : توانمندي او در پاسخگويي وي را وادار مي كند تا مالكيت روانشناختي هر چه كه تعهد مي¬كند را بپذيرد. و صرف نظر از بزرگي يا كوچكي تعهد به اندازه اي از نظر حسي به آن وابسته مي¬شود كه تا پايان، كار را دنبال خواهد كرد. شهرت او به آن وابسته است. اگر

به دلايلي نتواند از عهده¬اش برآيد خود به خود در پي راههايي خواهد بود تا كار را به ديگري بسپارد. ايده هايي براي عمل :  هنگامي كه در جستجوي كار هستيد بر حس مسئوليت خود تأكيد كنيد. در زمان مصاحبه ها، علاقه خود به پذيرش مسئوليت، موفقيت يا شكست پروژه¬ها را تشريح كنيد و بيزاري شديد خود از كارهاي ناتمام و احساس نياز به درست انجام دادن كارها در هنگام برآورده نشدن الزامات را بيان كنيد. حلال مشكلات (Restorative) : او دوست دارد كه مشكلات را حل كند. هر شكستي كه گروهي را دلسرد مي سازد به او انرژي مي دهد. از چالش تحليل نشانه ها، شناسايي اشتباهات و پيدا كردن راه حل ها لذت مي برد. ايده هايي براي عمل :  به دنبال كارهايي باشيد كه در آن براي حل مشكلات به شما حقوق بدهند يا موفقيت شما به توانايي در حل مشكلات بستگي داشته باشد. مشاغلي چون پزشكي، مشاوره، برنامه نويسي كامپيوتر يا خدمات مشتري مي تواند برايتان جالب باشد. متكي به نفس (Self Assurance) : اين گونه توانمندي به توانمندي در اعتماد به نفس شبيه است. او در عميق ترين قسمت ضمير خود به توانمندي هايش وفادار است. مي داند كه مي تواند. مي تواند كه ريسك پذير باشد. ايده هايي براي عمل :  به دنبال شرايطي باشيد كه به دليل شروع يا راه اندازي يك وضعيت از قواعد نوشته شده پيروي نكند. هنگامي كه از شما خواسته شود كه تصميم-هاي بسيار بگيريد به بهترين شكل عمل مي¬كنيد. ارجمندي (Significance) : او مي¬خواهد براي ديگران مهم باشد. به بهترين

كلام مي خواهد كه قدرش را بدانند. مي¬خواهد كه به حرفش گوشش كنند. بهترين باشد. معروف باشد. به ويژه دوست دارد كه به خاطر توانمندي¬هاي منحصر به فردي كه دارد معروف باشد و از او قدرداني كنند. ايده هايي براي عمل :  شغل¬هايي را انتخاب كنيد وظايف و فعاليت هايتان را خودتان تعيين كنيد. از شفاف سازي همراه با استقلال لذت خواهيد برد. راهبردي (Strategic) : اين گونه توانمندي او قادر مي سازد كه در ميان بي نظمي ها بهترين مسير را بيابد. اين مهارتي نيست كه بتوان آموخت. بلكه روش مشخصي از تفكر است و ديدگاه ويژه و وسيع به جهان. اين ديدگاه به او امكان مي¬دهد كه در شرايطي كه ديگران فقط پيچيدگي¬ها را مي بينند. بتواند الگوها را مشاهده كند. ايده هايي براي عمل :  زماني را براي تفكر و انديشه كامل درباره هدفي كه دستيابي به آن برگزيده¬ايد را در نظر بگيريد. به ياد داشته باشيد كه صرف اين زمان براي تفكر استراتژيك اهميت دارد. حمايت جويي (Woo) : اين توانمندي به مفهم جلب پشتيباني ديگران است. او از چالش ملاقات با افراد جديد و جلب دوستي ايشان لذت مي¬برد. غريبه¬ها به ندرت از او مي¬هراسند. در عوض مي توانند برايش انرژي زا باشند. او به سوي آنان كشيده مي¬شود. مي¬خواهد كه نام¬هاي ايشان را بياموزد. از آنها پرسش¬هايي را بپرسد و زمينه علاقه¬هاي مشترك ميان خود و ايشان را پيدا كند. ايده هايي براي عمل :  حرفه¬اي برگزينيد كه بتوانيد در طول روز با افراد بسياري در تعامل باشيد. عنوان تحقيق : كشف توانمندي هاي منابع انساني

و بكارگيري آن نگارنده : تام رث ( سازمان گالوپ ) گرد آورنده : محسن خدابنده يامي زير نظر استاد محترم : جناب آقاي مهدي يار احمدي مترجم : علي پورقاسمي ناظرين علمي : محمد حسن امامي ، مجيد سرايداران وضعيت نشر : اصفهان : انديشه گستر ، 1388 مشخصات ظاهري : 150 ص ، جدول وضعيت فهرست نويسي : فيپا رده بندي كنگره : HD5/50/ ر 2 ك 5 1388 رده بندي ديويي : 314/658 شماره كتابشناسي ملي : 9664781

چين از جنگ جهاني به بعد

390 ، 07:45

چين از جنگ جهاني به بعد

نويسنده: مايكل وي. آزكان

ترجمه ي رضا عليزاده- چاپ اول  ، 3000 نسخه - چاپ شمشاد- گرداورنده: حسين پريمي-  پيشگفتار: انقلاب ادامه دار: انقلاب ها دو نوع دارند. يكي انقلابي است كه از نيروي قهرآميز براي به دست گرفتن كنترل سياسي يك كشور استفاده مي كند. اما انقلاب همچنين مي تواند وقتي روي دهد كه رهبران سياسي يك ملت تغييراتي عمده و بنيادي در اقتصاد يا قوانين اجتماعي كشور به وجود آورند.از پايان جنگ جهاني دوم در سال 1945 به بعد مجموعه اي از اين دو گونه انقلاب چهره ي چين را به طرزي اساسي متحول كرده است. مهم ترين انقلاب، پيروزي حزب كمونيست چين در يك جنگ داخلي طولاني و خونين براي به دست گرفتن كنترل سياسي چين بود.مائو تسه تونگ مهم ترين رهبر نظامي و سياسي بود كه در پيروزي حزب كمونيست و تأسيس جمهوري خلق چين در اول اكتبر 1949 نقش داشت. در سال 1949 از مائو پرسيدند براي بهتر كردن وضع زندگي جمعيت 550 ميليون نفري كشورش چه خواهد كرد. جواب

مائو ساده بود:« ما چطور تغيير خواهيم كرد؟ كشور را بايد ويران كرد و از نو ساخت.» كمونيسم همچنين نوعي نظام اقتصادي است كه در آن دولت ونه افراد مالكيت و اختيار زمين ها و بنگاه هاي اقتصادي و صنايع را در دست دارد.اتقال تدريجي به كمونيسمحزب كمونيسم چين تنها حزب قانوني چين است و اختيار كامل را براي اداره ي كشور دارد. اگر چه كمونيست ها قدرت آن هرا داشتند كه چين را بلافاصله به جامعه اي كمونيستي تبديل كند، تصميم گرفتند كه اين كار را به صورت تدريجي انجام دهند تا به مردم زمان داده شود تا از دو دهه جنگ و درگيري به خود آيند. كمونيست ها تغييرات مثبت را  نيز انجام دادند، مثل ممنوعيت فروش ترياك و ديگر مواد مخدر، رو سپيگيري و قمار را ايجاد كردند. آ ن ها همچنين برده داري را غير قانوني اعلام كردند. جمهوري چين نظام تحصيل رايگان را به راه انداخت و تا سال 1952 حدود شصت درصد كودكان به مدرسه مي رفتند. بنيادي ترين تغييرات كمونيست ها در سه سال اول حكومتشان در نواحي روستايي چين بود. كمونيست ها با دادن زمين به مردم براي كشاورزي زندگي را دچار تحول كردند.اقتصاد كمونيستيچين به دليل به اتحاد شوروي رو كردكه ايالات متحده ، بريتانياي كبير و ديگر كشورهاي ثروتمند مخالف كمونيسم بودند. درسال 1949 مائو اولين سفر خارجي خود را انجام داد و براي ديدار با استالين رهبر شوروي روانه ي مسكو شد. آن دو با هم پيمان اتحاد و كمك هاي دوجانبه اي را به امضا رساندند كه مطابق آن شوروي سيصد ميليون دلار

براي كمك به چين پرداخت كرد. مائو متقاعد شد زمان تكميل انتقال اقتصادي به كمونيسم فرا رسيده است . چين تصميم گرفت اقتصاد اتحاد شوروي سوسياليستي را الگوي خود قرار دهد. مطابق الگوي شوروي، دولت مالك تمام كسب و كارها و صنايع  بود و كشاورزي به جاي آن كه به دست كشاورزان منفرد باشد، در واحد هاي بزرگ انجام مي گرفت. جمهوري خلق چين الگوي شوروي را در پنج ساله ي از1953 تا 1957 به اجرا گذاشت. دولت اختيار و كنترل تمام صنايع و كسب و كارهاي عمده را به دست گرفت. در طي اين دوران چين توانست توليد آهن،فولاد و ديگر محصولات مهم را افزايش دهد.برنامه پنج ساله تقريباً به همه فايده رساند. اما چون برخي كشاورزان هنوز سود كسب مي كردند، مائو نگران شد كه نكند چيني ها دوباره به كاپيتاليسم برگردند، افكار مائو زمينه را براي دومين برنامه ي پنج ساله «1958-1962» مهيا كرد. اين برنامه ي «جهش بزرگ به جلو » نامگذاري شده بود، جمهرري چين را دچار شديد ترين بحران تاريخ خود كرد.                جهش بزرگتغييرات بنيادي اقتصادي كه مائو ترتيب داده بو تا اندازه اي به سبب ناشكيبايي او براي تبديل اقتصاد چين به يكي از قدرتمندترين اقتصادهاي جهان بود.قحطي و ناكاميمشكل اصلي جهش بزرگ اين بود كه از بزرگ ترينتوان چين، يعني نيروي كار عظيم آن ، بد استفاده كرد و كارگران را در پروزه هايي كه اغلب در رسيدن به اهداف خود شكست مي خوردند، به انجام دادن كارهايي تقريباً نا ممكن واداشت. كارگراني كه سد مي ساختند، مجبور بودند صد ها تن خاك و گل را در

سبد هايي روي پشت خود حمل كنند. وقتي يك كمون مي خواست مزرعه را براي كار خشك كند،كارگران بايد با ابزارهاي دستي چهار كيلومتر زير مزرعه تونل بزنند. بد ترين نحوه ي استفاده از نيروي كار چين اين بود كه بسياري از روستاييان را براي انجام كارهاي ديگر منتقل كردند، در حالي كه نيروي كار آن ها در مزارع مورد نياز بود.مورخان اكنون برآورد كرده اند كه حدود 20 ميليون چيني در جريان قحطي از سال 1958 تا اوايل سال هاي دهه ي 1960 جان سپرده اند. مقامات كمونيست از گسترش فاجعه خبر دارشدند اما از نقد كردن جهش بزرگ وحشت داشتند، چون مي ترسيدند اين به معني حمله به به ايده هاي مائو باشد. اما در 1959 دهواي به خود جرئت داد و اين برنامه ها در اجلاس حزب كمونيست غير واقع بينانه خواند. مائو عصباني بود از اين كه كسي جرئت كرده است در درستي ايده هاي او شك كند، اما مسئوليت شكست را پذيرفت. بعد از آن اجلاس ، حزب كمونيست چين از جهش بزرگ عقب نشيني كرد. تبديل چين به قدرت نظامي و سياسيجنگ جهاني دوم كشورهاي آسيايي را متلاشي شده و ضعيف بر جا گذاشت . حتي ژاپن كه ده ها سال بر آسيا تسلط داشت ديگر قدرت پيشينش را از دست داده بود. چين زماني قرتمندترين كشور آسيا بود. خلق چين پس از جنگ ، با شتاب به سوي بازيابي به سوي بازيابي برتري نظامي و سياسي بر همسايگانش حركت كرد. ارتش آزادي بخش خلق يكي از قوي ترين ارتش هاي جهان بودشدت گرفتن جنگ سردجنگ سرد كشمكشي سياسي

، اقتصادي و نظامي در نيمه يدوم قرن بيستم ميان كشورهاي كمونيست و كشورهاي سرمايه داري بود. اين تعارض در پايان جنگ جهاني دوم، وقتي اتحاد شوروي خواستار قلمروي شد كه در نبرد بر ضد آلمان و ژاپن به دست آورده بود آغاز شد.حكومت مي كرد. كره در شبه جزيره اي جاي دارد كه ااز ساحل شمال شرقي چين به سمت جنوب كشيده شده است.      ژاپن بر كره وقتي ژاپن در1945 تسليم شد، سربازان اتحاد شوروي و ايالات متحده هريك نيمي از كره را اشغال  كردند. وقتي هردو طرف از دست كشيدن از نواحي تحت كنترلا خود سرباز زدند، تصميم گرفتند كه كشور را در طول مدار38 درجه به كره ي شمالي و جنوبي تقسيم كنند. در پنج سال بعدي دو كره در صلح ، اما تنش در كنار هم به سر مي بردن . ولي وقتي چين كوئومينتانگ را شكست داد، كيم رهبر كره شمالي تصميم گرفت كشور را يكپارچه كند.ورود چين به جنگحمله ي كوبنده و غافلگيرانه كره شمالي به اين كشور امكان داد كه سربازان كره ي جنوبي و مستشاران آمريكايي آن ها را شكست دهد و كنترل بخش اعظم  كره جنوبي را به دست بگيرد. اما نيروهاي سازمان ملل متشكل از سربازان ايالات متحده و ديگر كشورها در كره جنوبي پياده شدند و متجاوزان را به آن سوي مدار38 درجه عقب راندند و حتي به كره شمالي نيز متجاوز كرد مائو در مواجهه با تهديد شكست كره شمالي ، مقامات بلند پايه ي حزب كمونيست چين را براي مشورت درباره ي اقدامي كه بايد صورت بگيرد ،فرا خواند. چندين تن از

رهبران بر اين نظر بودند كه جنگ براي چين فاجعه بار خواهد بود، به هر حال مائو رهبران را متقاعد كرد تا به كره ي شمالي كمك كنند. تبديل چين به قدرتي جهانيدو هفته بعد سيصد هزار سرباز چيني وارد كره ي شمالي شدند و در نبردهاي مجزا، جنگ عليه سربازان سازمان ملل و كره جنوبي را آغاز كردند. و در عرض چند هفته چيني ها آن ها را وادار به عقب نشيني به كره جنوبي كردند. جنگ تا برقرار شدن آتش بس ادامه پيدا كرد ، و هيچ يك از طرفين پيروزي عمده اي به دست نياوردند. چين پس از نبرد با ايالات متحده و رسيدن به نتيجه ي مساوي، حيثيت و آبرويي عظيم به دست آورد. و مداخله چين در كره و اولين پيروزي هايش بر نيروهاي مك آرتور چين را به قدرتي جهاني تبديل كرد كمك چين به همسايه ي كمونيست زماني كه چين در اواخر دهه ي 1940 در حال پيروزي در جنگ داخلي بود.، كمونيست ها در كشور همسايه ويتنام نيز براي به دست آوردن استقلال سرزمينشان مي جنگيدند. وضع در ويتنام با چين فرق داشت، چون فرانسوي ها به عنوان بخشي از مستعمره اي كه هندوچين ناميده مي شد بر ويتنام حكومت مي كردند. ويتنامي ها به رهبري هو شي در تلاش بودند كه فرانسوي ها را بيرون كنند و خود حكومت رابه دست بگيرند .در سال 1950 چين اولين كشوري بود كه جمهوري دموكرات ويتنام را ، كشوري كمونيستي كه هو مي كوشيد تأسيس كند، به رسميت شناخت. چين همچنين سلاح و ديگر ملزومات مورد نياز را در

اختيار هو شي قرار دهد تا جنگ ويتنام را براي استقلال پيش ببرد.فرانسه در1954 ، در پي شكست غير منظره در دين بين فو ، تسليم راپذيرفت.تبديل شدن چين به قدرت اتميدر اواخر دهه ي 50 جمهوري خلق چين برنامه ي خود را براي ساخت بمب اتمي آغاز كرد. گمان مي رود كه چين بيش از چهار ميليارد دلار را ظرف چند سال بعد هزينه ي ساخت چنين سلاحي كرد. چين نخستين بمب اتمي اش را در 1964 در لوپ نو در صحراي گويي آزمايش كرد.تغيير دادن افكار و عقايد مردمانقلابي كه مائو براي مردم ارمغان آورد ، به شكل كمونيستي حكومت و اقتصاد بسنده نكرد. مائو همچنين مي خواست عقايد مردم چين را در همه چيز از مذهب گرفته تا زندگي خانوادگي تغيير دهد. مائو عاشق انقلاب فرهنگي بود ، زيرا اين ماجرا او را به يك بت تبديل كرد. وقتي حزب كمونيست حكومت را در دست گرفت، همه رامجبور به فرا گرفتن ايدئولوژي كمونيستي كرد ؛ افكاري از اين دست را در مدرسه مي آموختند و بزرگسالان آن را سر كار ياد مي گرفتند. كمونيست ها مردم را مجبور مي ساختند  تا عقايد سنتي خود را رهه كنند، عقايدي كه باعث ميشد مردم چنان كه بايد و شايد خود را وقف كمونيسم نكنند. براي مثال آن ها مخالف مذهب بودند چون نمي خواستند مردم مذهب را مهم تر از كمونيسم بدانند. آن ها همچنين كوشيدند تا طرز فكر مردم را نسبت به خانواده تغيي دهند. در چين مردم هميشه خانواده را مهم ترين چيز در زندگيشان مي دانستند. پذيرش رهبري جديد از طرف

مائومائو كم كم به نخست وزيري چو ئن لاي ، آدم معتدلي كه سبب احترام همگان در قدرت مانده بود، اتكا كرد. چو ئن مائو را متقاعد كرد كه افراط در انقلاب فرهنگي باعث بركناري بسياري از مقامات با كفايت شده است كه گنهكار مجرم نبوده اند. مائو و چو چند صد نفر از مقامات پيشين ، از جمله دنگ شيائوپينگ را كه از سال 1956 تا 1967 دبير كل حزب چين كمونيست چين بود ، براي كمك به گرداندن كشور بر سر كار بازگرداند.آدم معتدلي همچون چو ئن و دنگ هميشه عقل سليم را به ايدئولوژي كمونيستي در حكومت ترجيح مي دادند.دنگ از رهيافت عملگرايانه استفاده كرده بود تا تغييراتي را در جهت اصلاح سياست هاي فاجعه بار اقتصادي جهش بزرگ به جلو مثل كوچك كردن كمون هاي غول آسا انجام دهد. اما عدم تعهد دنگ به آرمان هاي كمونيستي باعث شد بود كه گارد هاي سرخ در سال 1966 به او آنگ دشمن دولت را بزنند. دنگ از مقامات سياسي خود خلع و به مناطق روستايي استان كيانگسي تبعيد شد و در آنجا با كاشت سبزيجات و پرورش مرغ و خروس زنده ماند.چو ئن در 1973 دنگ را به پكن بازگرداند. ظرف يك سال دنگ در گرداندن امور كشور و در مقام معاون اجرايي نخست وزير مشغول خدمت بود؛ او به عضويت پوليت بورو و رئيس ستاد ارتش آزادي بخش خلق منصوب شد. او از اندازه ي ارتش آزادي بخش كاست تا تهديد كم تري براي حكومت غيرنظاميان باشند. او و چو ئن چهار برنامه ي مدرن سازي براي تقويت اقتصاد چين طراحي

كردند. ورود دوباره چين به جامعه ي جهانيدر سال 1970 چو ئن پنهاني با ايالات متحده براي برقراري روابط ديپلمات تماس گرفت. دو كشور پيغام هاي ديپلمات رد و بدل كردند و در سال 1971 هنري وزير امور خارجه امريكا سفري پنهاني به پكن كرد. چو ئن و هنري جزئيات ديدار نيكسون رئيس جمهور آمريكا را براي سال بعد تنظيم كرد. نيكسون ضد كمونيست سر سختس بود ، اما مثل مائو فكر مي كرد اتحاد دو كشور مي تواند در سر كله زدن با اتحاد شوروي سودمند از آب در آيد.وقتي نيكسون در 1972 در پكن فرود آمد و با چو ئن دست داد ، چو ئن به او گفت:« دست دادن با تو اين اقيانوس پهناور را پر كرد ، اقيانوس عدم ارتباط بيست و پنج ساله .» اين دست دادن نمادي بود از رابطه جديد ميان دوكشور. پايان عصر مائوديدار مائو با نيكسون كمك كرد تا چين از انزواي خود بيرون بيايد. اين يكي از آخرين پيروزي هاي شخصي مائو بود ، چون او بيماري هاي متعددي مبتلا شده بود. وقتي نيكسون با مائو احوال پرسي كرد ، به گفت : « خيلي صحيح و سالم به نظر مي رسي.» مائو در جواب گفت: « ظاهر فريبنده است.» مائو از هم اكنون دچار پاركينسون شده بود و قلبش ضعيف بود و به خاطر اعتياد به سيگار در بخش اعظمي از طول زندگي اش بيماري هاي تنفسي داشت و به سبب ابتلاي به آب مرواريد بينايي اش را از دست مي داد. در چند سال بعد مائو به سبب سكته ، كه او را

نيمه فلج كرد و فهميدن سخنانش را دشوار ساخت، بسيار ضعيف شده بود.وقتي چو چو ئن در سال 1976 پس از چهار سال دست و پنجه نرم كردن با بيماري سرطان در گذشت، نبرد قدرت شدت گرفت. فراكسيون ميانه روها وقتي مائو بر خلاف انتظارها هواگوفنگ را به جاي دنگ به جانشيني چو ئن در پست نخست وزيري انتخاب كرد ، ضربه ي سختي خوردند. گمان مي رود هوا گوفنگ را كه سياستمتداري تازه كار بود ، به اين سبب بر گزيد كه هيچ يك از دو فراكسيون را خشمگين نكند.هر چند در اوايل صدها هزار نفر از مردم مراسمي را در قدرداني از چو ئن در ميدان نيان آنمند برگزار كردند، تندروها خشمگين از نمايش حمايت از چو ئن دستور دادند تا شبه نظامي هايمسلح با خشونت جمعيت را متفرق كنند ؛ آن ها صد ها تن را كشتند و زخمي كردند. جيان چينگ ، دنگ را مقصر اين بي نظمي ها قلمداد كرد و دنگ از تمام مقام هاي سياسي خلع شد و به گوانگ ژو در جنوب چين گريخت.وقتي مائو هوا گوفنگ را انتخاب كرد ، به او گفت: « وقتي تو بر سر قدرت باشي خيال من راحت است. » مائو مي دانست كه دارد مي ميرد و خيال مي كرد انتخاب بينابيني او مي تواند جلوي جنگ قدرتي را كه به چين صدمه مي زد بگيرد.  سلامت مائو همچنان رو به وخامت مي رفت و در اواخر سال 1976 سكته قلبي شديدي كرد. او هفت روز بعد مرد. بازگشت دنگدنگ شيا ئوپينگ مرد كوچك اندامي بود كه فقط 150 سانتي

متر قد داشت، اما فرمانده نظامي قابلي بود ودر نبردهاي بي پايان چين بر سر قدرت سياسي كار آزموده شده بود و در نبرد هاي بي پايان چين بر سر قدرت سياسي كار آزموده شده بود.دنگ  در تلاش براي بازگشت به قدرت به پكن وقتي هزاران نفر از مردم در سال1977 در اولين سالگرد مرگ چو ئن در ميدان تيان آنمن گرد آمدند پوسترهايي در ستايش از دنگ ديده شد. يك نفر در اين مورد گفت وقتي دنگ بر سركار بود ،«موقعيت انقلابي فوق العاده و روحيه ها بالا بود .» د ر سال 1977 فشارهاي عمومي و محرمانه از طرف دنگ برنم ريزي شد. و حاميان او هواگوفنگ را مجبور كردند كه دنگ را دوباره به مقام هايي كه پيش از دست داده بود،منصوب كند: معاون نخست وزير ، عضو پوليت بورو و رئيس كميسيون امور نظامي. اما هوا گوفنگ هنوز بسيار قدرتمند از دنگ بود و خود را متولي مائو نظريات مائو مي دانست. او و دنگ بر سر اقتصاد و سياست خارجي روياروي هم قرار گرفتند.وقتي دنگ به قربانيان انقلاب فرهنگي كمك كرد تا به مقام هاي دولتي خود برگردند، آن ها هم متقابلاً از او حمايتكردند و پايگاه قدرت او بيشتر شد. به تدريج دنگ قدرت بيش تري از هواگوفنگ را از مقام نخست وزيري مجبور به استعفا كرد و زائو را به جاي او گمارد. اگر چه دنگ اجازه داد حامياني مثل زائو مقام هايي بالاتر از مقام خود او را در اختيار داشته باشند، اما قدرتمندترين رهبر چين از 1978 تا 1977 او بود. اقتدار او چنان زياد بود

كه او را « رهبر عالي مقام » خطاب مي كردند. دنگ از اين قدرت براي تغيير چين استفاده كرد. دوران رونق وقتي دنگ به قدرت برگشت، انجام دان چهار نوسازي را كه به سبب مخالفت كمونيست هاي افراطي كنار گذاشته شده بود، چهار نو سازي طراحي شده بود تا اقتصاد چين را در مجموع از طريق بهبود وضع كشاورزي ، صنعت، دفاع ملي و علوم تقويت كند. اقتصاد چيناز سال 1979 تا 1989 توليد ناخالص ملي چين سالانه 2/9 درصد افزايش يافت. رشد بنيادي در سرتاسر اقتصاد چين مديون اين علت ها بود : توسعه ي صنايع جديد، كار و كسب خصوصي ، افزايش توليدات  كشاورزي، افزايش توريسم با آمدن صد ها هزار بازديد كننده خارجي به كشوري سال ها درهاي آن به روي بيگانگان بسته بود. اين رشد اقتصادي به معني دستمزد هاي بالاتر به خصوص در مناطق روستايي بود كه هشتاد درص از جمعيت چين در آنجا زندگي مكردند.ديگر اهالي مناطق روستايي هم از برنامه اقتصادي دنگ سود بردند. نواحي شهري هم از برنامه ي مناطق ويژه كه چين براي توسعه ي اقتصادي اجرا مي كرد ، بهره مند شده بود.نظام اقتصادي دنگ به شدت بر سرمايه گذاري شركتهاي خارجي متكي بود. اين به معني اين بود كه چين بايد روابط ديپلماتيك اش را با كشورهاي بهبود مي بخشيد. آغوش باز چين براي جهان به رغم تاريخي نيكسون رئيس جمهور امريكا در سال 1972 ، دو كشور هنوز به سبب ادامه مناقشه به سبب تايوان ، روابط ديپلماتيك معمولي برقرار نكرده بودند. با اينكه ايالات متحده تايوان را به عنوان بخشي از

چين پذيرفته بود ، اما هنوز متعهد به حمايت از آنها در برابر تجاوز چين بود. در سال 1977 كارتر رئيس جمهور امريكا به مذاكرات با چين جاني تازه بخشيد ودر سال1987 دو كشور به توافق رسيدند: ايالات متحده ديگر از تايوان دفاع نمي كرد، اما به فروش سلاح ادامه مي داد تا تايوان بتواند از خود در برابر چين دفاع كند.چين و ايالات متحده روابط كامل ديپلماتيك را در سال1979 از سر گرفتند. در اواخر همان سال دنگ نخستين رهبر چين بود كه بعد از سه دهه از ايالات متحده ديدار كرد. ديدار نه روزه دنگ در 28 ژانويه با پرواز او به واشنگتن براي ملاقات با كارتر شروع شد. روابط ديپلماتيك چين با ديگر كشورها در دوران حكومت دنگ صلح آميز بود. يكي از اين كشور ها حتي درصدد جبران كار اشتباهي برآمد كه چيني ها بيشتر از يك قرن خشمگين كرده بود. در سال 1840 بريتانياي كبير از برتري نظامي خود استفاده كرده بود تا چين را وادار كند بخشي از قلمرو خود ازجمله جزيره ي هنگ كنگ و بخشي از چين جنوبي را به بريتانيا اجاره دهد. اين اجاره نامه در سال1997 به پايان ميرسيد دو كشور مذاكرات را در سال 1982 درباره ي چگونگي تحويل اراض شروع كردند ودر سال1984 توافق نامه اي را به امضا رساندند. معجزه ي اقتصادي چيندر طي سه دهه ي پس از آن كه دنگ اصلاحات اقتصادي خود را در سال 1978 آغاز كرد، اقتصاد چين سالانه ده درصد رشد داشت، نرخي كه آن را در طول تاريخ تمام كشورها در يك دورهدراز بي سابقه

مي دانند. بيشتر رشدمديون ساختن كالاهايي بوده است كه چين براي صادر كردن به ديگر كشور ها ، چيزهايي مثل اسباب بازي، پوشاك و چوب گلف ، توليد كرده است. درآمدي كه صادرات ايجاد كرده بود ، چين را درگون كرد. امروز يكي از ثروتمند ترين مناطق چين استان گوانگتونگ،محل يكي از اولين مناطق ويژه ي اقتصادي است.اقتصاد چين همچنين در سايه ي مكانيزاسيون كشاورزي و روش هاي علمي براي كاشت محصول رشد كرده بود.دموكراسي محدود چينآزادي مردم چين محدود است. رهبران كمونيست مردماني را كه در سخنراني ها ، ملاقات چاپي و وبلاگ هاي اينترنتي از حكومت انتقاد مي كنند ، به مجازات مي رسانند. كمونيست ها مخصوصاً از اينترنت هراس دارند، زيرا اينترنت راهي آسان براي تبادل نظر و اشاعه ي عقايد براي مردمي است كه با حكومت مخالفند. مقامات چيني به شدت اينترنت را تحت كنترل و مراقبت دارند و گاه با تهديد فيزيكي مردم را از بكار گرفتن آن منع مي كنندسياست تك فرزندي در سال 1979 شروع شد، چون جمعيت چين چنان با شتاب افزايش مي يافت كه مقامات از ناتواني در فراهم كردن خوراك يا تأميناقتصادي اين همه نفوس هراس داشتند در آن زمان شن مو هو معاون نخست وزير گفت: «كمونيسم بايد تنظيم توليد مثل انسان ها را ممكن سازد.» مقامات چيني هنوز مردمي را كه بيش تر از يك فرزند دارند، با اخذ جريمه و محروم كردن آن ها از امكانات دولتي ، از جمله تحصيلات رايگان براي فرزندان ، مجازات مي كنند.  افراد ثروتمند و اعضاي حزب هر چند سياست تك فرزندي را ناديده ميگيرند رهبران

امروز چينگفته هاي جين تائو ، رئيس جمهور چين و دبير كل حزب كمونيست در سال 2007 در مراسم گشايش كنگره ملي حزب كمونيست چين نشان داد كه مقامات چيني اصلاً حاضر به دان آزادي بيشتر به مردم نيستند. جين واژه دموكراسي را بيشتر از 60 بار در سخنراني دو ساعت ونيمش به كار برد، اما مواظب بود كه بگويد دموكراسي« با خصوصيات چيني » كه منظور از آن دموكراسي هدايت شده «زير رهبري حزب كمونيست » است.اگر چه جين و ديگر رهبران همچنان به ناديده گرفتن خواست مردم چين براي دموكراسي ادامه مي دهند. آن ها كم كم به دلواپسي هاي مردم در بعضي زمينه ها گوش مي دهند.قرن چيني ها؟در قرن 21 ام توان اقتصادي از توان نظامي در قدرتمند ساختن يك كشور اهميت بيشتري دارد. اقتصاد چين در سال هاي دهه ي 1990 به چنان رشدي دست يافت كه خيلي با آغاز قرن 21 در سال 2000 حدس مي زدند كه چين سرانجام قدرتمندترين اقتصاد جهان خواهد شد.انتخاب چين براي ميزباني المپيك تابستاني 2008 نشانه ديگري بود از تغييرات بسياري كه در چين در زمان تأسيس به وقوع پيوسته بود و تصوير جهاني جديد و اصلاح شده اش.

بي واسطه از دل

نويسنده:مايكل دل ، كاترين فردمن

خلاصه كتاب: مترجم:عبدالرضا رضايي نژاد- واژه نگار:بهارك  فتح الله زاده- طراح جلد:ايثار كياني-  نوبت چاپ:اول پاييز 80- شابك:9647092075-  خلاصه كتاب توسط ابراهيم اسمعيل زاده و فرشاد راسخي انجام شده است- نگاه كلي: كتاب حاضر شرح حال يكي از كار آفريناني  است كه كار خود را از كودكي  آغاز كرده و اكنون در سنين نوجواني در رأس سازمان قرار دارد كه

بكي از بزركترين مراكز اقتصادي جهان است.مايكل دل نويسنده كتاب ايده اوليه كارش را از فروش از فروش بي واسطه تمبر به سن 9سالگي فرا گرفت و با مونتاژو فروش بي واسطه كامپيوتر در اتاق دانشجويي  اش پي گرفته است.در اين كتاب نويسنده تلاش كرده است كه خوانندگان را در جريان مراحل ايجاد و توسعه و دلايل موفقعيت و شكست شركت خود قرار دهد.مايكل دل در اثر خود ضمن شرح پاره اي تفاوت بنيادين شركت دل با ديگران كه پيروزي دل را تضمين كرده است مي گويد:ما درسهاي خود را از راهي دشوار كه حاصل تجارب و آزمون خطاهاست آموخته ايم.شايد شما هم با مطالعه درس هاي ما. شايسته اي در زمينه ايجاد امتياز رقابتي كار آمد براي كسب كارتان پيدا كنيد. زندگي در محيط پويا و پرشتاب و انعطاف پذير را تمرين كنيد،زيرا چنين وضعي استسنايي نيست . براي كاميابي در تغييرات بايد بدانيد كه چگونه به آنها همراه گرديد و از آنها نيرو بگيريد. راهي ديگر وجود ندارد.دل در كتاب حاضر توضيح ميدهد  كه چگونه با اجراي روش بي واسطه. مشتري محوري  و توجه خاص به نياز ها و پيشنهاد هاي مشتريان، بهره گيري از نيروهاي هوشمند و ريسك پذير. فروش از طريق اينترنت و استفاده صحيح از اطلاعات توانسته است شركت خود را به مفام نخخست در امريكا ارتقا دهد . علاوه بر اين مديريت استثنايي اين مدير كار آفرين موجب شد كه شركت دل از لحاظ فروش و رشد سالانه به ارقام استثنايي و پيروزي هاي بزرگ در جهان دست يابد.كتاب بي واسطه از دل در مجموع از دو بخش و

پانزده فصل تشكيل شده است كه نويسنده در هر فصل درس هاي جديدي را به خواننده انتقال ميكند نويسنده در بخش نخست شرح ميدهد كه چگونه چگونه راهبرد هاي رقابت از تجربه هاي خوب وبد .همراه با رشد ، دگرگوني و رشد دوباره شركت زاده شده و شكل گرفته اند.در بخش دوم خوانند خواهد ديد كه چگونه اين راهبردها گسترش يافته اند وچگونه با يافتن راه هاي تازه،تركيب فناوري با اطلاعات و خوشه چيني از ارتباطات بي واسطه  با كاركنان ،مشتريان و تامين كنندگان،دل توانسته است به يك امتياز رقابتي حساس در ميان شركت هاي بزرگ دست يابد.كتاب حاضر با پيام هاي اثر بخش  خود چراغ راهي است براي خوانندگان به ويژه مديران و رهبران سازمان ها و بنگاه هايي كه اميد دارند كه بنيادهاي ماندگار را پي بريزند.فصل اول:زايش راهبردي بي واسطه از دلمن در دوازده سالگي نخستين بار به توانمندي ومزيت روش بي واسطه پي بردم.در آن زمان من و يكي از دوستانم به كرداوري و فروش تمبرهاي يادگاري ميپرداختيم.در خانه و در كنار مادر كه كارگزار بورس بود با فرصت هاي اقتصادي،تورم،بحران نفتي،سرمايه گذاري و خلاصه مفاهيم و فرصت هاي اقتصادي آشنا شديم. فعاليت هاي بعدي من در فروش و بازاريابي مرا از طرفي متوجه ضعف ها و كاستي هاي سيستم فروش و از طرفي ديگر امكانات تازه و راه هاي ناپيموده ساخت.با رواج رايانه شخصي در دهه هشتاد به آن روي آوردم رايانه مانند گردآوري تمبر،به زودي از حالت سرگرمي به شناسايي  فرصت هاي اقتصادي تبديل گرديد.ابتدا به اين فكر افتادم كه با خريد قطعات رايانه به صورت كلي و بهاي

مناسب،به ارتقاي سيستم رايانه هاي شخصي بپردازم و آنها را بفروشيم،اين كار براي ما سود فراوان داشت زيرا توليد كنندگان رايانه محصول خود را فقط توسط واسطه ميفروختند و در ثاني فروشندگان رايانه غالباً هيچ شناختي از رايانه نداشتند.با آغاز تحصيلات دانشگاهي از كسب كار دست نكشيدم،بلكه با بهره برداري از موقعيت هاي تازه آن را گسترش دادم.هر چند پدر و مادر اميدوار بودند كه من نيز همانند برادرم  از دانشجويان ممتاز تكزاس شوم.پس از ثبت يك شركت كامپيوتري در سال 1984و نشر آگهي در روزنامه،مشتريان بيشتري جلب اين شركت شدند و فروش ماهيانه شركت بين 50 تا80 هزار دلار رسيد.در صورتي كه سرمايه اوليه آن 1000دلار تعيين شده بود با گسترش فعاليت شركت رايانه دل را در زمينه توليد رايانه شخصي ثبت نمودم و محل شركت را از خوابگاه دانشجويي به دفتر كاري در بخش تجاري شهر اوستين انتقال دادم و به ناچار تحصيل دانشگاهي را ترك كردم.پيامد هاي نشان داد كه فعاليت  شركت بسيار بهنگام آغاز شده بود.اما از انجا كه ميخواستم با آي بي ام رقابت كنم،تصميم گرفتم كه وارد توليد رايانه شوم.فصل دوم:مشكلات رو به رشديكي از درس هاي كه آموختم نسبت سختي و فشار با ميزان يادگيري بود. هر چه بيشتر اشتباه ميكردم،پرشتاب تر مي آموختم.كوشيدم تا مشاوران هوشمند را گرد خود آورم و يك اشتباه را دوبار تكرار نكنم.كسب كار ما رشد سريعي داشت از آپارتمان 93 مترظرف يكسال به تدريج به مكاني 2500متر مربع زير بنا نقل مكان كرديم كه آن هم دو سال بعد برايمان كوچك شده بود.بسياري عوامل شكل دهندهي فرهنگ سازماني ما در اين دوره

بوجود آمد،آن روزها شركت ما وضعيت خطير و متزلزل داشت. از اين رو تنها كساني را به همكاري مي پذيرفتيم كه ماجراجو،با استعداد و با تحرك باشند.از آغار فعاليت، با همه امور كاربردي برخورد ميكرديم و به دنبال كارآمدترين راه بوريم. پيوسته با خود در حال چالش بوديم و ميخواستيم بيشتر رشد كنيم و خدمات بيشتر به مشتريان بدهيم.هر هدف تازه اي كه برمي گزيديم به آن نايل مي شديم، يكديگر را تشويق ميكرديم و به سوي هدف تازه تري مي شتافتيم.از ديد من توليد بر پايه خواست واقعي  مشتري، بسيار بهتر از انديشيدن بجاي آنان و ساخت چيزهاي است كه گمان ميكنيم آنها مي خواهند. از ديدگاه آغازگر راهبردي شد كه آنان را الگوي بي واسطه مي ناميم. الگوي بي واسطه بر پايه فروش بي واسطه سازمان يافته است،بر پايه گوش فرا دادن به مشتريان، پاسخ به آنها و تحويل فراورده اي كه خواسته اند،استوار بوده است. ارتباط بي واسطه و مستقيم نخست از راه تماس تلفني ،سپس گفتگوي رودر رو و اكنون از راه اينترنت-به ما امكان داده است تا از باز خورد بهنگام وديدگاه واقي مشتريان در بهسازي فرآورده هاي حال و آينده بهره بگيريم. شركت هاي ديگر بر اساس پيش بيني نياز مشتريان محصولاتي را توليد و عرضه ميكنند،اما ما از پيش مي دانيم كه مشتريان چي مي خواهند و خواسته او را عملي ميكنيم ،بخاطر نداشتن هزينه انبار داري و پخش توسط واسطه ها،ما ميتوانيم خدمات شايسته تر و ارزش بيشتري را سريع تر به مشتريان عرضه كنيم.تماس هاي طبيعي و واقعي مشتري به ما كمك ميكند كه همواره نبض

بازار را در دست داشته باشيم و به فناوري مورد نياز و علاقه  مشتريان تكيه كنيم.كيفيت يكي ديگر از عوامل تمايز ما با ديگران بود.ما پيوسته تأمين كنندگان را به رعايت استانداردهاي مورد نيازمان ترغيب ميكرديم. شركت در نمايشگاه سالانه كامدس در سال 1986و عرضه رايانه شخصي سري286 و با سرعت 12مگا هرتز كه بالاترين سرعت آن روز بود،و با قيمتي نصف مشابه آي بي ام و با سرعت 6 مگا هرتز،سبب هجوم مشتريان و شهرت ناگهاني شركت دل شد.بي ترديد كاركرد عالي فرآورده ها و ورود بهنگام به بازار،امتيازهاي رقابتي برجسته اي هستند. اين واقعيت در نمايشگاه مذكور و استقبال مشتريان و مطبوعات متجلي گشت.در اواخر سال 1986 فروش روزانه دل نزديك به 60هزار دلار رسيد.اين رشد سريع موجب احساس نگراني و بحران پيش رو مي شد زيرا روشن بود كه فرصت هاي ارزشمندي در راه است و بهره برداري از آنها دشواتر.در پاييز پاييز86 تصميم گرفتم در نشستي با شركت مديران سراسر شركت و انديشمندان بيرون از سازمان. به روش چالش انديشي ها  به جستجوي راه مناسبي براي گسترش شركت بپردازيم پيامد اين نشست، در كنار فهرست آرزوها، آشكارشدن سه واقعيت كليدي بود:اول: براي رسيدن به رشد واقعي ،مشتريان و شركت هاي بزرگ را هدف بگيريمدوم: براي دستيابي به اين گونه مشتريان، تعهد برترين پشتيباني و خدمات را بدهيمسوم: رو آوردن به بازار جهاني و گسترش در آن زمينه.هدف از بازار، جهاني ،بازارهاي برگزيده اي در كانادا، انگلستان، آلمان و فرانسه بود. به ژاپن هم تا اندازه اي توجه كرديم .دل انگلسلتان ازوئن 1987 آغاز به كار كرد. علي رغم پيش بيني مطبوعات

كه فروش بي واسطه را راهبردي امريكا ميدانستند. كسب و كار ما در انجا از روز اول سودآور بود و اينك سالانه بيش از 2ميليارد دلار فروش دارد.دوري گزيدن از انديشه هاي سنتي و گوش ندادن به كساني كه انجام پاره اي كارها را ناممكن ميدانند روشي است كه از ابتدا به آن باور داشتيم . به هر بازار تازه اي،تحليل گران روش فروش بي واسطه را روشي  الگوي كسب و كار كشور خود ودر نتيجه قرين شكست مي دانستند. همين طور در بازار هاي آسيايي اينان عقيده داشتند الگوي ما غربي است و با فرهنگ كشوري آسيايي همخواني ندارد.استدلال ما از اين بود كه  اين الگو ،الگوي فرافرهنگي است .در پاره اي كشورها گاهي مديران محلي  راهبردي بي واسطه را به درستي نمي شناختند ودر اين موارد بازار دل را خراب مي كردند. ما به اين نتيجه رسيديم كه از كساني كه انديشه توانمند شما رانيپذيرند كنار بكشيد.كساني را به استخدام در آوريد كه ديدگاه شما را با آغوش باز مي پذيرد.با دادن آگاهي فروش سهام شركت و پذيرش سرمايه گذار خصوصي در سال 1987،مبلغ 21 ميليون دلار از طريق پذيره نويسي به حساب شركت وارد گرديد ،يك سال بعد به بورس همگاني وارد شديم  و سرمايه شركت را 30ميليون دلار افزايش داديم.بهاي روز دل به 85 ميليون دلار مي رسيد.اكنون (1999)،پس از دوازده سال شركت 30 ميليار دلاري هستيم .ولي توانمندي هاي كليدي سه گانه ،يعني توليد فرآورده ها با كاركرد بسيار عالي ،راهبرد فروش بي واسطه  و بهره برداري شايسته از منابع خود ،كه پايه امتياز رقابتي ما قرار گرفته بودند،همچنان مايه

بقا و پسشرفت شركت است.ما آموخته ايم كه توانمندي خود را بشناسيم.موضوع بسيار با اهميت،ايجاد وفاداري ماندگار ميان كاركنان و مشتريان بود آنهم تنها در سايه عرضه خدمات در بالاترين سطح و توليد فرآورده ها با كارايي بالا شدني است.نكته آخري كه آموختيم بهره برداري از فرصت هاست. چيزي كه به راهبردي تبديل شد ودر صنعت رايانه انقلابي به راه انداخت. الگوي فروش بي واسطه موجب پيروزي هاي چشمگير ما شده است.ولي در دنياي پر رقابت امروز نمي توان تنها به يك امتياز تكيه كرد. آنچه در سال هاي آغازين فعاليت نياموختيم،همسنگ آنچه آموختيم با اهميت بوده است.ما به زودي با چالش هاي روبه رو خواهيم شد كه موجوديت و بنيان سازمان ها را تهديد خواهد كرد.فصل سوم: يادگيري از راهي دشوار گفته اند اگر از تو انمندي ها بيش از اندازه بهره برداري كنيد، خود  مي تواند به كاستي تبديل شود .ما اين را در دو مورد تجربه كرديم . در سال ١٩٨٩ ، از آنجايي كه مي خواستيم به نياز بازار پاسخ فوري بدهيم موجودي انبار خود را با تراشه هايي رم ٢٥٦ كيلو بايتي بسيار بالا برديم، غافل از اينكه ناگهان رَم هاي يك مگابايتي به بازار آمد . ما ناچار به فروش و رهايي از موجودي انبار شديم  . اين كاربر وضعيت مالي ما فشار  سنگيني وارد ساخت . ما دريافتيم كه در صنايعي كه ارزش مواد و اطلاعات با شتاب كاهش مي يابد، مانند صنعت الكترونيك، نگهداري موجودي كالا بدترين راهبرد است. بحران بعدي طرح “ المپيك” بود . اين طرح كه انتظار داشتيم “ توفاني در دريا” به وجود

آورد دستگاهي همه كاره بود كه مي پنداشتم بازار رايانه هاي رو ميزي، ايستگاه هاي كار و سٍروِرها را تسخير كند . اما توجه مشتريان را جلب نكرد . در اينجا نيز دريافتيم كه به جاي توجه به فناوري مناسب ما شيفته خود فناوري شده بوديم . از آن پس مهندسان شركت را تشويق كرديم تا با بخش هاي فروش وبرنامه ريزي فرآورده ها بيشتر تماس برقرار كنند و به اين ترتيب ايشان را در فرآيند تصميم گيري در ارزش آفريني براي مشتريان درگير ساختيم.از سال ١٩٩٠ تا ١٩٩٢ رشد چشمگيري داشتيم و نرخ رشد سالا نه  ما از ٥٠ درصد به ١٠٠ درصد رسيد. ميزان سود رقيبان از فروش بيش از سود ما بود ولي در آن مقطع زماني پيروي از راهبرد رشد را برتر از پيگيري افزايش سود مي دانستيم. به همين خاطر تصميم گرفتيم تا با جهشي بزرگ، به سوي رشد لازم برويم. يك بار ديگر تجربه تلخي پشت سر گذاشتيم و آن فروش غير مستقيم بود. چند سال زمان را هدر كرديم تا بار ديگر به ما ثابت شد كه روش بي واسطه در صنعت رايانه براي ما امتياز ويژه اي است. در سال١٩٩٢ به يك راهبرد تهاجمي در زمينه قيمت ها رو آورديم تا دستمايه  بالارفتن نرخ رشد ما گردد.فصل چهارم: خودشناسياگر شركت رايان ه اي كوچكي مانده بوديم، بي ترديد نابود مي شديم . البته رشد پرشتاب هم گرفتاري هاي ويژه خود را به بار مي آورد. ساختار سازمان را بايد ضمن رشد آن تكميل نمو د . اين راهي است كه ما برگزيديم.نظم نوين در كسب وكار ما

تبديل “رشد، رشد، رشد” به “ نقدينگي، سودآوري، رشد  ” بود و با اين اولويت ها، اين رويكرد جديد در سراسر شركت به صورت هدف در آمد . اهميت يافتن توجه به نقدينگي و سودآوري سبب شد تا هر مديري مسئوليت كاركرد سراسري بخش خود را بپذيرد.با برقراري شاخ ص ها و معيارها، ارزيابي كاركرد واحدها آسان شد و بر پايه يافته هايمان به تغيير و بهسازي راهبردهاي هر بخش مي پرداختيم.از سال ١٩٨٨ به بازار رايانه  هاي كيفي وارد شده بوديم . در سال ١٩٩٣ با بحران طراحي رايانه كيفي برخورديم . براي گذر از اين بحران ، همه طرح ها را كنار گذاشته و تمام توان خود را بر يك طرح باقيمانده متمركز نموديم . اين طرح را با يك برتري خيره كننده بر رقبا ساختيم ، و آ ن استفاده از باتري ليتيوم بود . در نتيجه ، سهم ما در بازار رايانه هاي كيفي در سال ١٩٩٥ از ٢ درصد به ١٤ درصدرسيد.ماندگاري نشانه آشكاري از درستي راهي است كه كسب وكارها هر رو مي پيمايند و به درآمد مي رسند. تجربه سال ٩٣ به ما آموخت كه در چنان شرايطي به جاي تاختن به سوي رشد بايد ابتدا متوقف شويم و بنگرم كه در چه موقعيتي هستيم و در دوردست ها چه مي  بينم. مي بايست از ميان فرصت ها بهترين ها را برگزينيم و ميزان سرمايه  گذاري ها را با روند پيشرفت شركت هماهنگ سازيم.تفاوت دل با ديگر شركت ها در اين است كه يك اشتباه را د وباره تكرار نمي كند. ما همواره به اشتباهات به چشم فرصت

مي نگريم. نكته كليدي اين است كه از يك اشتباه به درستي درس بياموزيم و مانع تكرار آن شويم.فصل پنجم:كاستن از دامنه چشم اندازتجربه سال ٩٣ اهميت تمركز و كاستن از دامنه چشم انداز در فعاليت ها را به ما آمو خت، و به ما آموخت كه از ميان فرصت ها به گزيني كنيم. در خلال بحران هاي نقدينگي و رويكرد به مسئله سود و زيان دريافتيم كه به همان اندازه كه چيزهايي را بايد انجام دهيم، پار ه اي از كارها را نبايد انجام د د .از آن پس به جاي استفاده  فوري از هر فرصت تازه، تصميم گر فتيم تا در هر مرحله ، تنها يك گام از ديگران پيش بيفتيم.در گذشته توجه همگان تنها بر رشد متمركز بود، اكنون دريافته ايم كه بايد شركت را از درون توانمند كنيم . مفهوم رشد براي ما يافتن راهي است كه در آن توان مالي، مهار ت هاي نوآوري و نگرش “خواستن” را به “ توانستن” تبديل كنيم . علاوه بر آن بر اين سه قانون طلايي دل : توجه به موجودي انبار ، همواره به مشتريان گوش فرادادن، هرگز به فروش غير مستقيم نپرداختن احترام بگذاريم.يكي از شايسته ترين راهبردها اين است كه در دوره سلامت سازمان از خود بپرسيم : چه چيزي خوب كار ميكند و چر ا؟ برقرار نمودن روابط كارآمد “علت و معلولي ” بسي دشوارتر از يافتن علت هر مشكل است . ولي اين درست همان كاري است كه براي تبديل شدن به شركتي سودآور در جهان، بايد انجام داد.همواره كوشيده ام تا بهترين هوشمندان را پيرامون خود گرد آورم

. هر چه از كمك همكاران هوشمند بيشتري برخوردار باشيد، كار خودتان و شركت بسامان تر خواهد بو د . با اجراي سياست بررسي مراكز سود و زيان، بخش هاي موفق شركت از بخش هاي زيانده تفكيك شدند. با برگزيدن معيارهاي مناسب و در اختيار داشتن داده هاي واقعي، مي توانستيم به بهسازي بخش هاي ناكارآمد بپردازيم. برخي مديران كه با اين برنامه موافق نبودند شركت را ترك كردند  . اين دگرگوني در بيشتر بخش ها سبب افزايش توانمندي شد . چرخش از راه گذشته به ديدگاه نوين موجب گون ه اي تزكيه فرهنگي در سازمان شد و عبارت “ واقعي تها دوستان ما هستند” به زودي در سازمان طنين انداز گرديد. افزون بر فعاليتها كل سازمان را مشتري محور نموديم. علاوه بر اينها، مديران ما در محيط كار چند ميليون دلاري بار آمده بودند  . اينك كه شركتي چند ميليارد دلاري شد ه ايم، به مديريتي چند ميلياردي نياز داشتيم. عملكرد گذشته، همواره نشان دهنده رخدادهاي آينده نيست. بهترين تركيب، يك گروه مديريتي است كه تجربه و هوشمندي را با هم داشته باشد و در دنياي پويا و تغييرپذير صنايع امروز، بتواند با شتاب به نيازها پاسخ دهد . به همين دليل است كه تيم مديريتي ما را اكنون كساني تشكيل ميدهند كه از پيشينه هاي گوناگوني برخوردارند.پيروزي در هر شركتي به مسئله  حساس مشاركت شايسته در مديريت ارتباط دار د . بايستي به جاي در چنگ گرفتن تمام قدرت، رسيدن به هد ف هاي سازمان را مدنظر قرار داد . قدرتمداري مدير ارشد شركت، براي مشتريان و سهامداران مفهومي ندارد . كليد همكاري 

پيروزمندانه ما اين بود كه به صورت پيوسته و گسترده با هم ارتباط و تبادل اطلاعات داشتيم و اين ويژگي بر ديگر رده هاي سازماني نيز تاثيرگذار بود. برنامه ريزي از حوزه هايي است كه در آن تجربه همسنگ هوشمندي كارساز است . ما دريافتيم كه برنامه ريزي رخدادي فصلي نيست ، بلكه روندي پيوسته دارد. براي نخستين بار يك برنامه سراسري سه ساله براي شركت تنظيم كرديم . برنامه ريزي نقاط مناسب براي سرمايه گذاري جديد، گسترش بازار و نقاط خطرخيز را هم آشكار ساخت . بدين گونه، فرصيت ها را با سراسر سازمان پيوند زديم. با برنامه ريزي، چشم انداز كاركنان گسترش يافت و انگيزه هاي تازه اي در همگان به وجود آمد .رمز پيروزي در تنظيم برنامه اي چالش برانگيز و دست يافتني، در اختيار داشتن داد ه هاي درست است. هر چه داده هاي سودمند بيشتري از سراسر شركت گرد آوريد، شناخت فرصت ها و بهسازي فعاليت ها آسان تر مي شود.برنامه هاي كارساز است كه بتواند نيازهاي شما را در راه رسيدن به پيروزي نشان دهد و انگيزه رسيدن به هدف مشترك را در كاركنان بيافريند. برنامه اي كه هدفهاي مشتريان و تأمين كنندگان را در فعاليتها تاثير دهد و همگي را يكپارچه كند  اين درسي ارزنده براي هر سازمان رو به رشد است. فصل ششم: تماسهاي آزاد ما دريافته ايم كه وجود زبان مشترك و هدف هايي را كه بصورت مؤثر توسط همه  دست اندركاران پذيرفته شوند، موجب بالارفتن توانمند ي هاي سازمان و ايجاد انگيز ه هاي برتر مي شوند. در سازماني به انداز ه دل كه با

شتاب چشمگير رشد مي كند، نمي توان به ساختار وظيفه اي سنتي، يا الگوي كاملاً غير متمركز متوسل شد . راهبرد نخست سازمان را به گرو ه هايي غير پاسخگو و جدا از هم تبديل م ي كند و راهبرد دوم ، شركت را به صورت يك صندوق مشترك در مي آورد. ما به فعاليت وظيفه اي برتر و همزمان، به پاسخگويي و مسئولي ت پذيري نياز داريم . رمز پيروزي در اين است كه همراه با همپوشي مسئوليت ها، پاسخگويي و مسئوليت پذيري كامل نيز در كار باشد .مسئوليت مشترك موجب پيدايش پاسخگويي و همكاري مشترك مي شود و همزمان فرصت بهره گيري از ديدگاه هاي متفاوت در سراسر سازمان را فراهم مي آورد.هنگامي كه فرصت  ها و بازاري گسترده در پيش رو داريد، تنها راه پيروزي بخش كردن بازار است. بيشتر شركت ها بازار را بر پا يه فرآورده ها بخش بندي مي كنند، ما تصميم گرفتيم تا نسبت به مشتريان نيز چنين كنيم . بخش بندي مشتريان از همان زمان آغاز مي شود كه شركت تصميم گيرد هر چه بهتر نيازها ي هر مشتري را برآورده سازد . با رشد و گسترش شركت، هر بخش را دوباره تقسيم مي كنيم كه شامل شر كت هاي بزرگ، متوسط... و مشتريان فردي مي گردد. بخش بندي بر پايه تفاوت مشتريان روشي درست است، زيرا بيشتر شركت ها هزينه هاي خود را بر اين مبنا تنظيم مي كنند و بدان مفهوم است كه تأمين خشنودي آنان را به عنوان مسئوليت مشترك در سراسر سازمان قرار داد ه ايد. شايد مشتريان به تفاوت يك شركت فرآورده

محور سنتي و آنچه ما به كمك بخش بندهاي بازار انجام داد ه ايم پي نبرند . ولي در زمينه خدمات و پشتيباني اين تفاوت برايشان محسوس است.بخش بندي يكي از عام ل هاي مهم ايجاد پيوند و يكپارچگي نمادين با مشتريان است . هر چه اين راهكار را گسترد ه تر كنيم، بهتر مي توانيم نيازهاي حال و آينده  مشتريان را بشناسيم . همين اطلاعات را به تأمين كنندگان خود نيز منتقل مي كنيم، تا با كارايي بيشتر، موجودي هاي انبار خود را اداره نمايند.الگوي بيواسطه، رويكرد تازه در الگوي بي  واسطه ما دست به دست شدن فرآورده ها را حذف كرديم و سهم سود فروشگاه ها را صرفه جويي كرديم در رويكرد تازه به آن يك گام پيشتر نهاديم تا ناهماهنگي ها و ناراكارايي ها در انبار داري را نيز برطرف سازيم.در اجراي الگوي بي واسطه و توليد بر پا يه  سفارش مشتري، ما از نگهداري كالا در انبار و كاهش روزافزون بهاي آن فارغ هستيم . تأمين كنندگان را هم از نيازهاي توليدي خود آگاه مي  كنيم. پيامد اين گونه صرفه جويي ها را هم مستقيما به مشتريان منتقل مي كنيم و ضمن خوشنود كردن آنان، بر امتياز رقابتي خود مي افزاييم. همچنين مي توانيم آخرين دستاوردهاي فناوري را با شتاب بيشتري از رقيبان، در اختيار مشتريان قرار بدهيم.در گذشته منطق توليد ايجاب م ي كرد كه مواد خام و قطعات به صورت انبوه در انبارها نگهداري شود كه كارخانه ها بتوانند پيوسته در كار باشند . با دگرگوني هاي پرشتاب امروزي اين رويكرد بسيار زيان آور است . در الگوي بي

واسطه همه چيز بر پا يه اطلاعات سامان يافته ، يعني چنانچه با دقت از نياز و خواست مشتريان آگاه باشيد ، ديگر از نگهداري حجم قابل توجهي از سرمايه به صورت موجودي انبار معاف هستيد.فصل هفتم: انقلابي در يك صنعتآنچه بي ترديد در آيند  ، چهره صنعت رايانه را دگرگون مي سازد، اينترنت است با افزايش ايمني در نظام مرورگرها و سرورها، جنبه بازرگاني و بهر ه برداري اقتصادي از اينترنت رو به افزايش نهاده است. دل از پيشگامان پيوند با اينترنت بوده است . و از همان سا ل هاي آغازين ايجاد سايت دل معتقد بوديم كه اين پديده بزرگراه بازرگاني آينده است و بايد در آن حضوري شايسته داشته باشيم.اينترنت مي تواند به آساني جانشين تلفن، نمابر، و گفتگوهاي رودررو شود و اطلاعات دلخواه را با شتاب، ارزان و م ؤثرتر در اخت ي ار مشتريان بگذار د . هم اكنون، هفته اي ٢ ميليون نفر از سايت ما ديدن مي كنند. اگر اين آمار به ٢٠ ميليون هم رسد ، تفاوتي در هزينه ها پديد نمي  آيد، با هر فروش اينترنتي، صرفه جويي هاي قابل توجهي م ي شود كه به سود مشتري است . پژوهش هاي ما نيز نشان مي دهد كه مشتريان سازماني، يعني بزرگترين بخش از بازار ما ، حتي بيش از مشتريان فردي، علاقه مند به خريد رايانه از راه اينترنت هستند . استفاده از اينترنت اين نگراني را براي گرو ه هاي فروش و خدمات ما به وجود آورد كه كار خود را از دست بدهن د . با آموزش هاي گسترده به ايشان نشان دا

د يم كه چگونه اينترنت كارشان را آسا ن تر و مؤثرتر مي كند و بر خلاف گمان ايشان ايجاد شغل هم مي  كند . برخي استدلال مي كنند كه پرداختن  به اينترنت كاركنان را از كار اصلي خود باز م ي دارد. اين ديدگاه درست نيست . اينترنت ابزار كارآمدي است  . اگر شما از اين فناوري به شا يستگي بهره نگيريد، رقيبان چنان خواهند كرد . بايد محيط و فرهنگ سازمان چنان باشد كه كسي از فناور ي ها بهره برداري نابجا و بي رويه نكند.يكي از ويژگي  هاي شگفت انگيز اينترنت آوردن محيط بيرون به درون است . من پيش از هر ديدار كاري، به سايت طرف مقابل سر مي زنم و اطلاعات گسترده اي از آنها به دست مي آورم. به اين صورت ما مشتريان، رقيبان، تأمين كنندگان بازار و تمام دنياي پيرامون خود را بهتر خواهيم شناخت.همه گونه اطلاعات نوشتاري و تصويري در دسترس مشتري قرار (on line) در نظام بر خط مي گيرد كه بسيار بهتر از هر كاتالوگي است . مهم تر اينكه اين امكان وجود دارد كه دريابيم مشتري كدام صفحه و چه مطالبي را مطالعه كرده و به چه چيز بيشتر علاقه و نياز دار د . اينترنت از چرخه بازخورد اطلاعات به صورتي بسيار گسترده برخوردار است  . به روز كردن اطلاعات در روش سنتي، ماهانه يا فصلي صورت مي گيرد، حال آنكه در اينترنت مي توان بسيار سريع تر اين كار را انجام دا د .اكنون فروش دل از راه اينترنت به ٣٥ ميليون دلار در روز رسيده و اينترنت بخش جداي ي ناپذير

از كسب وكار ما شده است . ما اينترنت را هسته  مركزي فناوري اطلاعات خود قرار داد ه ايم و به مالكيت اطلاعات به چشمي ديگر مي نگريم. به جاي اينكه د ر پايگاه هاي داده ها را ببنديم، آنها را از راه اينترنت در اختيار مشتريان و تأمين كنندگان نيز قرار داد ه ايم. در واقع آنها را به درون سازمان خود آورده ايم. اين همان چيزي است كه من “ سازمان يكپارچه مجاز ي” مي نامم. سازماني كه نه به صورت عيني، بلكه از راه داراي ي هاي معنوي و اطلاعا ت يكپارچه شده است . با به كارگيري اينترنت در راه به جريان انداختن پرشتاب اطلاعا ت ميان شركت ها، مي توان فرآورده ها را با چنان شتابي به بازار عرضه كرد كه در گذشته به خواب كسي هم نمي آمد. اين چهره نهايي اقتصادي ديجيتال آينده است.بخش دومفصل هشتم: آفرينش مشاركت پرتوانيكبار گزارشگري از من پرسيد كه كدام ر قيب بزرگ ترين خطر را براي دل به وجود مي آورد؟پاسخ دادم كه بزرگترين تهديد براي ما از سوي كاركنان است . همراه با گسترد ه تر شدن و پيچيده شدن ساختار شركت دل، نگهداري روحيه كارآفريني همانند گذشته، برايمان آسان نبوده است . ديگر به آساني نمي توانيم همچون يك تيم منسجم همه نيروها را بر يك نقطه متمركز كنيم . در اين فصل از چگونگي تشكيل و كاركرد تيم هاي نتيجه بخش گفتگو خواهيم كرد . توان يافتن و جذب نيروهاي مناسب، مي  تواند به پيروزي يا شكست كسب وكار منجر شود. مهم نيست كه سازمان در چه نقطه اي

از چر خ ه زندگي خود باشد، در اختيارگرفتن نيروهاي هوشمند همواره از اولويت برخوردار است.در استخدام كاركنان ، بايستي كساني را برگزيد كه با فلسفه و هد ف هاي شركت همراه باشند . اگر نيروهاي استخدامي در انديشه و عمل با هدف هاي سازمان هماهنگ باشند، افرون بر انجام وظايف مستقيم خود، در رسيدن به هدف نهايي شركت هم كمك مي كنند.استخدام نبايد تنها براي پركردن محل هاي خالي سازمان باشد. نبايد تنها به هوشمندي افراد تكيه كرد، بلكه به استعداهاي نهفته متقاضيان و امكان رشد و پرورش ايشان نيز بايد توجه كر د . اگر كساني را استخدام كنيد كه فراتر از وظايف موجود، ظرفيت و توان رشد داشته باشند، ثروت تازه و ويژ ه اي را به سازمان آورد ه ايد. اگر مي پنداريد كه كاركنان همپاي گسترش سازمان رشد مي  يابند، در اشتباه هستيد در كسب وكارهايي كه پرشتاب رشد مي كنند، سخت كوش ترين كاركنان هم نمي توانند بدون فداكردن زندگي شخصي خود، همچنان به كارشان ادامه دهند . ما پاسخ مسئله را در اجراي راهبرد بخش بندي يافته ايم. مهم ترين ويژگي راهبرد بخش بندي در كارها و مسئولي ت ها ، ايجاد فرصت هاي شغلي تازه براي كاركنان است . در كارخانه هاي ما گروه ها هر چه بيشتر بكوشند درآمد بيشتري به دست مي آورند. ما به جاي اينكه كاركرد فرد را بر مبناي ديدگاه ذهني يك نفر (سرپرست مستقيم فر د ) بررسي كنيم ، توسط يك چر خه كامل از تمام كساني كه با او سروكار دارند ارزيابي مي كنيم. اين روند را به درستي

مي توان گونه اي مشاركت ناميد.بهره برداري از ارتباطهاي دوسويه من براي ارتباط هاي دوسويه ام با ديگران برنامه ريزي نمي كنم. بي خبر به كارخانه هايمان سر مي زنم تا با كاركنان رده عملياني گفتگو كنم . ماهي چند با به ناهارخوري همگاني مي روم و با افراد مختلف روبه رو مي شوم و بي واسطه مسائل آنها را از نزديك مي شنوم . به گمان من مي توان از ارتباط هاي دوسويه اتفاقي و برنامه ريزي نشده بسيار چيزها آموخت . من از پرسه زدن در بيرون سازمان و شنيدن سخنان مردم درباره خودمان لذت مي برم.راههاي ارتباطي كاركنان در يكسازمان بزرگ:١ كاركنان را بر گرد يك هدف مشترك سازمان دهيد.٢ با استخدام افراد شايسته بر روي هد ف هاي دوسويه سرمايه گذاري كنيد و اجراي تعهدات مشترك را با آنان در ميان بگذاريد.٣ كار جستجو و يافتن افراد هوشمند را تنها به واحد منابع انساني محول نكنيد.٤ خود را متعهد به تأمين رشد و پرورش نيروهاي انساني بنماييد . به كاركرد بهترين افراد خود خوب توجه كنيد و كار خوبشان را پاداش دهيد . بهترين راه نگهداري افراد هوشمند اين است كه شغل شان را نيز همراه با رشد آنان گسترش دهيم.٥ خود را با كار درگير كنيد . به كمك پست الكترونيك و اينترنت با كاركنان در همه رد ه ها ارتباط برقرار كني د . تماس با دنياي خارج و پيوند با انسا ن ها، پايه حفظ سلامت و تو انمندي هرسازماني است.فصل نهم :احساس مالكيت در شركترواج فرهنگي كه در آن افراد سازمان، در هر سطح، خود را مالك

احساس كنند ، نيازمند به آن است كه كاركرد و هد ف هاي افراد با هد ف هاي سازمان پيوند يابند . ما با پيوند دادن هد ف هاي شركت و پاداش ها و تشويق هاي كاركنان، در آنان انگيزه آفريده ايم، افزون بر اين عوا مل ديگر ي ر ا هم به كار گرفته ايم كه احساس مالكيت را در كاركنان برمي انگيزد. يكي از اين عوامل، ايجاد ميل و توان يادگيري پيوسته است. ما از آغاز فعاليت تاكنون پيوسته و با ولع فراوان در پي آموختن هستيم و خود را با زمان همراه ميكنيم.اگر همه كاركنان يك شركت همگون بينديشند، با خطر بزرگي روبه رو خواهند شد و آن خط ر حل مسائل تنها از يك راه است . مي توان كاركنان را تشويق كرد تا دربا ر ه كسب وكارشان نوانديش ي كنند و به رو ش هاي ابتكاري رو آورند با زير سؤال بردن همه جنبه هاي كسب وكار، پيوسته  ميتوان تنورفرهنگ نوآوري و بهسازي را گرم نگاه داشت ما فرهنگ سازماني را به گونه اي شكل داده ايم كه پيوسته در منحني يادگيري، اصلاح مسير را مي پذيرد. ما براي پيشرفت نيازمن د محيطي هستيم كه آزمايش و تجرب ه كردن را بها مي دهد. به باور ما انسان از اشتباهات درس مي آموزد. از اين رو به كاركنان فر صت مي دهيم تا در رسيدن به اهداف نهايي شركت، به آزمون و خطا نيز بپردازند.چنانچه وضع موجود را خيلي خوب بپنداريد، مثل اين است كه در رانندگي با خودرو فقط با آينه پشت سر خود را ببينيد . در

محيط اقتصادي امروز، چنين وضعي آينده را بر باد مي دهد. براي رقابتي ماندن بايد پيوسته وضع موجود را مورد بررسي و پرسش قرار دهيد.ما زمان و نيروي فراواني صرف مي كنيم تا كاركنان را از وضع موجود، برنامه ها و كم ك هايي كه آنان مي توانند، براي رسيدن به هدفهاي سازماني انجام دهند، آگاه كنيم. اين كار را به چند روش انجام مي دهيم. هر سال يك گردهمايي همگاني داريم كه در آن من از راهبردها، وضعيت بازار، موفقيت و برنام ه هاي شركت با زباني ساده سخن م يگويم و به هر گونه پرسش هم پاسخ مي دهم.كسب وكار دل حال بهنگا مدارد و ارتبا ط هاي ما نيز به كمك نشس ت ها، پست الكترونيك و اينترنت همواره پرشتاب و بهنگام هستند . همه اين گونه پيوندها و راهبردها، به همبستگي بيشتر گروهي و مسئوليت پذيري افراد مي انجامد كه بزرگ ترين رمز پيروزي و پيشتازي ما در كارآفريني است.ما سخت م ي كوشيم تا الگوي ب ي واسطه كه نماد و ويژگي كسب وكارمان است، در ساختار كلان شركت هم خود را نشان  دهد . فرهنگ سازماني دل به گونه اي باز است كه كاركنان به هر منبع اطلاعات دسترسي دارند . رعايت يك ساختار خشك مانع جريان روان اطلاعات مي شود . در مورد فرآيندها هم چنين است . چنانچه كاركنان در هر بخش به فرآيندي  دست يابد كه مورد پذيرش بقيه قرار گيرد، در تغيير آن فرآيند آزاد هستند . به بارو من بسياري از سردرگمي هاي موجود در شركت ها نتيجه ارتباطات نارسا و ساختار پيچيده هرم

سازماني آنهاست . ساختار ايستا موجب كاهش در شتاب و حركت است.در شركت دل همه پادا ش ها و مزاياي كاركنان با سلامت و پيروز ي هاي سازمان ارتباط دارد . يكي از بهترين راه هاي ارزيابي سلامت سازمان بررسي “بازده سرمايه ” است كه به شما فرصت مي دهد تا واحدهاي كارآمد را از بخش هاي ناكارآمد بازشناسيد . روش برگزيده ما تلاش همگي براي بالابردن شاخص بازده سرمايه است . در سراسر سازمان كاركنان به جاي من به ما مي انديشد و شايسته سالاري به خوبي جا افتاده است.راهبردهاي شركت دل1 به يادگيري به چشم يك نياز، و نه چيزي تشريفاتي، بنگريد . رهبران امروز آنهايي هستند كه با ولع فراوان ياد ميگيرند.٢ در پي راه حل هاي غير عادي باشيد.٣ از اشتباهاتي كه فرصت آموختن مي آفرينند استقبال كنيد.٤ پيوسته حتي در شرايط خوب هم پرسشگر باشيد . راه پيشرفت همين است هر چه زودتر به حل مشكلات بپردازيد.٥ هدف هاي سازماني را با همگان در ميان بگذاريد به جاي هرم سازماني، توجه را بر مشتري متمركز كنيد.٦ با همه كاركنان همچون مال كدر شركت رفتار كنيد . احساس ما لكيت غرور و هميشگي به تعهد بسيار بالا و ارزشمندي در فرد مي آفريند.فصل دهم: يادگيري بي واسطه از منابع اصليپيوند و ارتباط بسيار نزديك دل با مشتريان ، زبانرد همگان است . از آغاز فعاليت شركت، ارتباط مستقيم راهبردي بوده كه ما را از ديگر رقيبان متمايز ساخته است . ما بهترين راه همخوان شدن با مشتريان را در همكاريها و گفتگوهاي دوسويه با هدف تأمين منابع مشترك ديده ايم.مشتري، خون

جاري در ر گ هاي هر بنگاه اقتصادي است ، ولي بسياري از شرك ت ها نبض خود را به منظور آگاهي از اين وضعيت نمي گيرند. صنعت ما در اين زمينه سرآمد است . ما نخستين شركت سازنده رايانه هاي شخصي هستيم كه بر گرد بازخوردهاي دريافتي از مشتريان سازماندهي شده است. نگرش ما عكس انديشه مهندسي محور است.ما پيوسته “نبض” مشتريانمان را گرفته و از ضربان آن آگاهيم . اين كار را با كمك هفته اي بيش از ٣٠٠٠٠٠ تماس تلفني، ارتباط بر خط، و ديدارهاي رودرو انجام مي دهيم. نكته ارزنده اي كه از دير باز آموخته ايم اين است كه مشتريان به راستي دوست دارند مورد پرسش قرار گيرند و ديدگاه هاي خود را بيان نمايند . بي شك ايجاد پيوند و ارتباط بي واسطه با مشتريان و خوب گوش دادن به سخنان آنان مبنع دسترسي به بهترين اطلاعات سودمند در كسب وكار است.تركيب تماس هاي اينترنتي با الگوي بي واسطه كسب وكار، ارتباط هاي ما را با مشتريان بسيار كارآمد ساخته است . پيوند ما با مشتريان آنچنان گسترده است كه همواره آنان را از توليد آخرين فرآورده ها آگاه مي كنيم. بيشتر تلاش ما اين است كه پيوسته با مشتريان در ارتباط باشيم و از زمان فروش تا اجراي دوره پشتيباني، هيچ وقفه اي در اين پيوند رخ ندهد . همواره در پي بهسازي فرآيند مشتري مداري خود هستيم. يكي از كارآمدترين گونه هاي گردهمايي با مشتريان، در مناطق آسيا  اقيانوسيه، ژاپن، امريكا و اروپا برگزار مي شود. در اين گونه نشست ها كه عنوان “ شوراي طلاي سفيد”

نام گرفت ه اند، دستور كار دوسويه است : مشتريان خود در تنظيم آن مشاركت م ي كنند و كارشناسان ارشد ما برنامه توليد فرآورد ه هاي چند سال آينده را به مشتريان عرضه مي دارند .شرح برنامه ها و اقدامات ما و دريافت ديدگا ه هاي حاضران در اين نشس ت ها، اغلب موجب صرفه جويي هاي ميليارد دلاري براي ما و مشتريان  مي گردد. مشتريان ما زبان گويايي دارند، اگر بي واسطه با آنان در ارتباط باشيد مي توانيد چيزهاي زيادي از ايشان بياموزيد: ١- از تجارب م ش تريان با رقيبان شما و ديگر كس ب وكارها آگاه شويد . يافته هاي فراگير مشتريان، حد و مرز ندارد.٢- در عر ضه فناوري هاي پيشرفته تا توليد دستمال كاغذي، بر نيازها و خواست راستين مشتريان تكيه كنيد.٣- با مشتريان صميمي و نزديك باشيد.٤- از فناوري هاي پيشرفته و نو به خوبي بهره برداري كنيد.٥- فراموش نكنيد كه مشتريان مختلف نيازها، ترس ها، پرسش ها و حساسيت هاي متفاوتي دارند.براي آفرينش مجازي سازماني يكپارچه، نخست بايد بي واسطه به سراغ منبع اصلي يعني مشتريان برويد و اين تنها آغاز به كار است. بايستي با بهره گيري از اطلاعات، به توليد فرآوردهها، خدمات، و راه حلهاي با كيفيت و كارآمد بپردازيد. فصل يازدهم :فلسفه مشتري محوري را برگزينيد يافتن راه هاي نزديك شدن به مشتريان براي كسب  وكار بسيار با اهميت است . بايستي اطلاعات به دست آورده را در راه كوبيدن و ساختن راهبرد مشاركت به كار گرفت تا به شركتي مشتري محور تبديل شود . بهترين مشتريان ما آنهايي هستند كه فرصت يادگيري

و ارزش آفريني فراتر از روند جاري را به ما ارزاني م ي دارند و با ما به چالش برمي خيزند تا راه حل هاي تازه و كارآمدي بيابيم.ما خود را در نقش مشاور مي بينيم و به آنان كمك مي كنيم كه در اين باره تصميم هاي درستي بگيرند. ما حل مسائل و مشكلات مشتريان را جدي مي گيريم و بررسي مي كنيم كه چگونه  مي توان هزينه هاي مشتري را پايين آورد . ما نيز به مشتريان كمك مي  كنيم كه از ميان توفان فناوري، كشتي خود را به  سلامت به ساحل امن برساند . آنان نيز ما را در فروتن ماندن نسبت به مشتريان ياري مي دهند.در بهترين شكل مشاركت نمادين، هر دو سو از همديگر مي آموزند. هنگامي كه ما به راهي اشتباه برويم دس ت كم از آن درس مي گيريم و خيلي زود اشتباه را جبران م ي كنيم، زيرا ارتباط ما با مشتريان پيوسته و نزديك است.من بيش از ٤٠ درصد از وقتم را با مشتريان م ي گذرانم. به گمان من، هيچ كاري نشا ط آفرين تر و رهايي بخش تر از وق ت گذراني با مشتريان نيست . من با آنان پرسش هاي فراواني را مطرح مي كنم و خواستار بهتر خدمت كردن و مشاركت نمادين با مشتري هستم.توصيه هايي براي مشتري گرايي1 توجه خود را تنها بر بخشي از مشكل مشتري متمركز نكيند  . براي شناسايي فرصت هاي بزرگ تر، سرمايه گذاري كنيد. 2به پيشنهادهاي مشتريان خود دقت كنيد.3 به مشتريان نهايي بينديشيد.4 فراتر از فروشنده و خدمات باشيد، خود را به صوت مشاور مشتري

درآوريد.5 دانشجو باشيد. به گوش دادن بسيار بها بدهيد.فصل دوازدهم:اتحادي نيرومند به وجود آوريد تمايل و توان ما در رسيدن به اهداف سازمان از راه همكاري و مشاركت صميمانه همه دست اندكاران سبب شده است تا با تأمين كنندگان نيز اتحادي نيرومند به وجود آوريم .بهره برداري از خدمات تخصيي تأمين كنندگان به ما فرصت داد با شتاب به گسترش فعاليت هاي خود بپردازيم، بدون اينكه نيازي به سرمايه  گذاري هنگفت در ساخت قطعات داشته باشيم.الگوي بي واسطه به تأمين كنندگان نيز كمك مي كند كه در اندك زمان از كاستيهاي قطعات خود آگاه شوند و به بهسازي يا تعديل آنها بپردازند . اين رهيافت به تأمي ن كنندگان كمك مي كند تا فناوري ها تازه خود را در مقياس اقتصادي توليد و عرضه كنند . ما از تأمين كنندگان خواستار كيفيت برتر، شتاب در تحويل و نوآوري دائمي هستيم.كوشش در راه بالابردن و بهسازي استانداردها  به جاي اختراع كردن  توانسته است به كارآتر شدن بازارهاي مالي و تأمين كنندگان كمك كند و در تهايت بهاي فرآورده به سود مشتريان نهايي پايين آيد . قانون امروز ما اين است كه روابط را هر چه ساده تر و فاصله خود با تأمين كنندگان را هر چه كمتر كنيد . ارتباط نزديك با شما و شمار اندكي از تأمين كنندگان، موجب كاهش چشمگير هزينه ها و بالارفتن شتاب در عر ضه فرآورده ها به بازاراست . در نهايت فرآيند ساده سازي، از سردرگمي هاي درون سازماني مي كاهد و شتاب توليد، هزينه هاي مشتري نهايي را پايين مي آورد.ما در نقش وكيل مشتري با تأمين كنندگان كار

مي كنيم. ميزان پسند مشتري، موجب پيروزي يا شكست ماست . در كسب وكار ما كه سالانه رشدي ٤٠ درصدي دارد، نيازها گاهي با شتاب دو برابر مي شوند. بنابراين تأمين كنندگان بايستي توان و ظرفيت پاسخگويي به چنين دگرگون ي هايي را داشته باشند. تأمين كنندگان به درستي از برنامه هاي روزانه ما آگاهي دارند . شما بايد روش سنتي خريد از راه مناقصه را كنار بگذاريد و به جاي آن ارتباط پيوسته همراه با تبادل حجم بزرگي از اطلاعات را انتخاب كنيد.در شركت دل، سخت گيرترين مشتريان را بهترين مشتري مي دانيم، زيرا به ما درس هاي گران بهايي مي دهند. بنابراين جاي شگفتي نيست كه اگر خودمان هم براي تأمين كنندگان، مشتري سخت گيري باشيم.نكات مورد توجه در برقراري اتحادي نيرومند با تأمين كنندگان ١ از هوشمند ي ها بهره برداري كنيد . ببينيد در كجاي زنجيره ارزش افزايي براي مشتري، خودتان بهترين هستيد. بقيه كارها را به تأمين كنندگان بسپاريد.2 فرآيند را ساده بگيريد . تأمين كنندگان كمتر، يعني امكان اشتباه كاري كمتر، هزينه كمتر، سردرگمي كمتر و پيوند استوارتر.3 با دوستان نزديك باشيد و با تأمين كنندگان نزديك تر.4 براي پيروزي مشترك سرمايه گذاري كنيد . روي تبادل اطلاعات در مورد هدف ها و راهبردهاي خود با تأمين كنندگان، وقت بگذاريد.فصل سيزدهم: شريكان را به درون كسب وكار خود بياوريدبه درون سازمان آوردن تأمين كنندگان شريك گونه، يكي از كليدي ترين عوامل پيروزي ما در كسب وكار شده است . همچنين با پيوندزدن نمادين منا بع زنجير ه كاملاً هماهنگ تأمين كنندگان و تخصص شركت دل، روشي آفريد ه ايم

كه “ الگوي نوين عصر اطلاعا ت” ناميده مي شود. ما توجه خود را از “خريد تا برنامه ريزي” به “خريد تا سفارش مشتر ي ” و از “چه مقدار ” به “به چه سرع ت ” تغيير داديم. بدين گونه فرآيند سنتي عرضه و تقاضا را به تقاضا و عرضه تبديل كرديم.ما مي توانيم از روشهايي پيروي كنيم كه ٥ سال پيش وجود نداشته اند و در شتاب ورود به بازار سخت مؤثرند . اين روند را “جانشيني موجودي اطلاعات ” ناميده ايم . در سايه اين اقدام حجم موجودي ها را به نياز براي شش روز كاهش داد ه ايم. تبادل اطلاعات ما با تأمين كنندگان آن چنان روان است كه روزانه و گاهي هر ساعت از نيازمندي هاي واقعي ما آگاه مي شوند.به كمك اينترنت مي توان همانند مشتريان با تأمين كنندگان نيز روابط صميمانه برقرار كرد . براي هر كدام از تأمين كنندگان سايت ويژ ه اي در شبكه جهاني اينترنت قرار داد ه ايم كه همه استانداردهاي لازم را در دسترس شان قرار مي دهد. در برنامه اي نمونه و آزمايشي، همه كارخانه هايمان را در سراسر جهان با هم و با تأمين كنندگان پيوند داده ايم. باتكميل اين نظام، جريان اطلاعات ميانه مه اين واحدها بهنگام خواهد شد . به كمك اينترنت جريان حركت مواد و قطعات از تأمين كنندگان به اين واحدها آن چنان آسان مي شود كه ديگر نيازي به سفارش دادن و تحويل و تحول موجودي نخواهد بود . دوره نگهداري و گردش موجودي ما تا كنون ٦ روز و در كارخانه هاي اروپايي ٤ روز

است . چنانچه اين دوره را به روز يا س  اعت برسانيم، صرفه جويي هاي گسترد ه اي خواهيم داشت . چنانچه بتوانيم با بالارفتن فروش از ٣٠ ميليارد به ٥٠ ميليارد دلار سطح موجود ي ها را در همان اندازه كنوني نگه داريم، عملكردي بسيار خوب و در حد بهترين استاندارد جهاني خواهد بود.در صنعت ما سالانه بيش از ١٢ ميلي ارد دلار صر ف تحقيق و توسعه مي شود . نيمي از منبع را دو شركت ميكروسافت و اينتل و نيمي ديگر را نزديك به يكصد شركت كوچك و بزرگ بر عهده دارند .سهم شركت ما نزديك به يك سوم ميليارد دلار است  . نيروي پژوهشي ما ٢٥٠٠ نفرند و در زمينه برآوردن نيازهاي مشتريان فعاليت مي كنند. اين سرمايه گذاري ها ما را در موقعيتي بسيار برتر از رقبا قرار داده است.راههاي برقراري ارتباط نزديك با تأمين كنندگان و مشتري ١ به اطلاعات كم بها ندهيد. در يك پيوستگي نمادين و يكپارچه ، بازده ارتباطات  داده هاي ارزشمند شما  از سرمايه هاي عيني هم با اهميت تر هستند.2 ب يواسطه با تصميم گيرندگان ارتباط برقرار كنيد.3 معادله را وارونه كنيد. پيگير روش سنتي عرضه  تقاضا نشويد، زيرا ديگر چندان كارايي ندارد .معادله تقاضا  عرضه را برقرار نماييد.4 روش بهر ه برداري از بودجه هاي پژوهشي راتغيير دهيد . زيادتر و بزرگ تر همواره هم بهتر نيست. تحقيق و توسعه بايد موجب ارزش افزايي به سود مشتريان شود وگرنه هدردادن منابع است.فصل چهاردهم: مزيتهاي رقابتي متفاوتشركتهاي پيروزمندانه فردا شركت  هايي هستند كه هر چه بيشتر به نيازهاي مشتريان آگاه و نزديك شده اند.

پيروزي ما نه  در سا يه تنها بودن در راه برگزيده (فروش بي واسطه)، بلكه به دليل خدمت دلخواه مشتريان در معيارهاي كيفيت، شتاب و خدمات پس از فروش بود.براي رقابت پيروزمندانه در حوزه هر صنعت، ابتدا بايد بنيان هاي اقتصادي آن را شناخت كه موجب آشكارشدن فرص ت هاي خريد كالاها و خد مات مي گردد. ما در سال ٩٠ متوجه شديم كه بيش از نيمي از درآمد رقبا از بخش خدمات تأمين مي شود. هزينه خدمات را آن قدر بالا مي گرفتند كه جبران بخش هاي كم بازده را بكند . ما ديديم كه در اين نقطه مي توان امتياز ويژه رقبا را نابود كرد. در سال ٩٦ شركت دل دسته اي از خدمات را با نرخ هاي بسيار رقابتي عرضه كرد و بازار به سختي شكسته شد . اكنون بيش از ١٥ درصد سهم بازار خدمات جهاني به ما تعلق دار د . ما نام اين راهكار را بازي جودو با رقبا گذشته ايم.برگردندان موقعيت هاي منفي به مثبت، از ديگر را ه هاي بازي جودو با رقبا و افزا ي ش مزيت هاي رقابتي است . در سال ١٩٨٦ ، برنامه تعمير رايانه ها در منزل را در اسرع وقت اعلام كرديم . به ناگاه رقبا خود را در موقعيتي دشوار ديدند . چگونه مي توان چند هفته را با يك روز مقايسه كرد . چيزي را كه آنان نقطه كاستي ما مي دانستند، يك شبه به توانمندي چشم گير و امتياز رقابتي كارآمد تبديل گرديد.در گذشته گمان مي كردند كه كمبود سرمايه مانع ورود شركت ها به بازارهاي تازه است

.امروزه چنين نيست . سازمانهاي پيروزمند ، اطلاعات را ابزار پيشرفت و جن گافزار رقابتي خود قرار مي دهندبسياري از شركت ها همچون دل بيشتر برگرد يك احساس و انديشه نيرومند پا مي گيرند .بسياري نيز در همين راه نابود مي شوند. تفاوت در چگونگي برخورد با اطلاعات است.در شركت دل از سالهاي آغازين فعاليت، نشست هفتگي با عنوان “ نشست دفاع از مشتر ي ” داريم. اعضاي تيم فروش در نقش وكيل مدافع مشتري ظاهر مي شوند. در ز مينه اجراي هر فرآيندي كه موجب خشنودي بيشتر مشتريان مي گردد، تصميم گيري مي شود. در پيروي از الگوي بي واسطه، ما خود را سراسر مسئول برآوردن نيازها و خواست مشتريان مي دانيم.بيشتر وقتها بهترين دفاع خوب حمله كردن است ما چنان رفتار مي كنيم كه جلوتر از رقبا باشيم. تا آنان به برسند، ما به سوي موقعيت برتر حركت كرد ه ايم. هر جا ضروري باشد ، به دگرگوني تن مي دهيم. براي فروش از راه اينترنت چنين كرديم . مشتريان اكنون مي توانند به ياري اينترنت، گزينه هاي فراواني را ارزيابي كنند و بسيار آگاهانه به خريد بپردازند . در چنين فضايي، بسياري از دارايي ها مي توانند بزودي تبديل به تعهدات و بدهكاري شوند.راههاي دستيابي به مزيت رقابتي ١ به جاي رقبا ، به مشتريان بينديشيد . مشتريان نمايانگر آينده، فرصت هاي تازه و شاهراه پيشرفت هستند.2 براي شناخت وضعي تهاي اضطراري و بحراني تمرين كنيد. 3توانمندي هاي رقيب را به كاستي تبديل كنيد . شركت ها نيز همانند هر قهرمان، يك نقطه حساس “چشم اسفنديار” دارند. به كمك بازي رقابت، توانمندي

ويژه آنها را به كاستي تبديل كنيد.4 فرصت شناس و پرشتاب باشيد.5 همانند بازي بسكبتال، به فكر پرتاب، نه چرخيدن در زمين خود باشيد.6 شكارچي باشيد. نه شكار.الگوي بي واسطه در زمينه اقتصادي روندي مؤثرتر، سال متر و كارآمد پيش روي ما ميگذارد. اين الگو همچون جنگ افزاري در برابر يورشها به دل عمل مي كند. رقبا ميكوشند تا خود را به پاي ما برسانند. ما هم همواره يك پله بالاتر مي رويم.فصل پانزدهم: در اقتصاد يكپارچه، بر دگرگونيها چيره شويدكاربرد گسترد ه فناوري در كسب وكارها و افزايش شتاب در جابجايي اطلاعات سبب شده است.تا توجه به دگرگون يه ابه عاملي مهم در پيروزي سازما ن ها تبديل گردد . دگرگوني ها ديگر پديده هاي اتفاقي، يا رخدادها ي دور و تأثيرگذار بر صنايع نيستند بلكه بحراني است كه خطر و فرصت ر ا با هم در خود دارد.كليد بهره برداري از فرصت هاي همراه با دگرگوني، به پيشواز رفتن و صميمانه در آغوش گرفتن آن است . بسياري از شركت ها از دگرگوني مي ترسند و مقدار زيادي وقت و پول با ارزش را صر ف مديريت بحران مي كنند و مي كوشند با دگرگوني مبارزه كنند . هرگز گمان نمي كنند كه در يك قدمي آنها، فرصت هاي ارزنده اي نهفته باشد . ما با سر به سوي دگرگوني خيز برمي داريم. مي دانيمكه سازمان هرچه گسترده تر شود، ادا مه رشد را دشوارتر مي كند. از اين رو حجم بزرگي از توان ما براي آماده شدن، تشويق كاركنان به مقابله با دگرگون ي ها و يافتن فرص ت هاي نهفته در

رخدادهاي تازه صرف مي شود.براي كاميابي در دگرگون يها، بايد بدانيد كه چگونه به آنها وارد شويد، با آنها همراه گرديد و از آنها نيرو بگيريد. راه ديگري وجود ندارد.اينترنت يكي از پرتوان ترين واسطه هاي دگرگوني در روش كسب وكار طي سال هاي آينده است .توان راستين اينترنت در دگرگون سازي روابط دروني زنجيره توليدكننده  تأمين كننده  فروشنده  مشتري مي باشد. كساني كه به پيشواز اين دگرگوني ها نروند، همچون افراد تصادف كرده در بزرگراه اطلاعات جان مي بازند يكي از تأثيرهاي شگرف اينترنت، هم ترازكردن زمين هاي بازي است .در اينترنت، شركت هاي كوچك هم مي توانند سهمي همسنگ شركت هاي بزرگ در بازار به چنگ آورند.منطق سنتي مي گويد كه ابررشد درازمدت (رشد پيوسته و سالانه بيش از ٣٠ درصد ) شدني نيست، ز يرا سازمان رفته رفته مهار ناپذير مي شود. تجربه ما در دل ، اين باور سنتي را باطل مي كند .شركت ما ١٥ سال است كه پيوسته به ابررشد خود ادامه ميدهد.شركت هاي برخوردار از ابررشد، كمتر به گذشته وابسته  اند. از اين رو در جريان فعاليت بهتر مي توانند به بهسازي و دگ ر گوني خود بپردازند . رهروان ابر رشد، د ر ذات خود سازماني يادگيرنده از راه تجربه ها دارند . در اين گونه شركت ها، منابع و انسا ن ها پرورش مي يابند و از اين رو نيازي به ساختار رسمي گسترده ندارند.اينترنت همزمان با نيروبخشي به بسياري از شركت ها، موجب تبديل الگوي يكپارچگي عمودي به يكپارچگي نمادين مي گردد. دل با آفرينش نظام مشاركت اطلاعاتي با تأمين كنندگان و مشتريان، توانسته است

از مزاياي مديريت زنجيره تأمين يكپارچه برخودار شو د . يكپارچگي نمادين ، به جاي دارايي هاي عيني، بر داراي يهاي اطلاعاتي تكيه دارد.اينترنت، حلق ه نهايي پيوندهاي ما را تكميل كرده و كاربران در سراسر جهان را به صورت الكترونيكي به هم ارتباط داده است . ما در پي ايجاد سازماني يكپارچه هستيم كه همه فعاليت هاي جهاني شركت دل را بر مي گيرد.راهبردهاي پيروزي دل در كسب وكار ١ پذيرايي دگرگوني ها باشيد و براي آنها برنامه بريزيد.2 اينترنت را به خدمت بگيريد . در اقتصاد يكپارچه امروز، اينترنت بزرگترين عامل دگرگوني است.3 اولويت ها را دوباره شفاف كنيد . در اقتصاد يكپارچه عامل قيمت مانند گذشته بنيادين نيست، زيرا اينترنت همه زمين هاي بازي را مسطح كرده است.4 در پي رشد باشيد. رسيدن به ابر رشد، نيازمند برنامه ريزي و بهسازي در همه زمينه هاست.5 بخش هاي كسب وكار خود و وابستگان را به شكل نمادين، يكپارچه كنيد.پايان و نتيجه گيريدر خلال ده سال گذشته، ارزش سهام ما بيش از ٧٩٠٠٠ درصد افزايش يافته اس ت . در همين مدت از شركتي با ارزش ٣٣٩ ميليون دلاري به شركتي ٣٠ ميليارد دلاري رسيد ه ايم . از ديد من، شركت دل بخشي از صنعتي است كه بزرگترين نقش در آنيده را دارد و اين تازه آغاز كار است .رايانه نيز (همانند تلويزيون و تلف ن ) در آينده همگاني خواهد شد . بنابراين بازار جهاني رايا نه هاي شخصي و خدمات و ابزار وابسته به آن، رشدي سرسام آور در ده تا بيست سال آينده را تجربه خواهد كرد . درست است

كه هيچ سازماني نمي تواند كامل و بي عيب باقي بماند ، ولي كليد اصلي پيروزيهاي ما از درون ساخته ميشود  از شناخت توانمنديها و آمادگي براي تجربه كردن و آزمودن آنها، از انديش ه يادگيري از اشتباهات و يافتن راه بهسازي امور، از ميل به ايستادگي در برابر ديدگاههاي سنتي و پياده كردن يافته ها، و كاستن از گامهاي غير ضروري در همه فعاليتها. اينها ابزار پيروزهاي ما را فراهم ميآورند

تصميم گيري حكيمانه

نوشته: محمد باقريان

مقدمه: آدمي در لحظه لحظه زندگي خود در حال انتخاب و تصميم گيري است و تمامي تصميم گيري هاي او يكسان نيستن .برخي به سادگي صورت گرفته و در صورت خطا بودن تاثير زيادي در زندگي او و نخوهد داشت و برخي ديگر چنين نيست بلكه مقداري پيچيده بوده و موفقيت يا شكست او و ديگران را در پي خواهد داشت . بي گمان اگر انسان هاي برجسته .موفق سرفراز تاريخ بشر را به نظاره بنشينيم خوايم ديد كه آنان با ديگران تفاوت هايي داشته اند كه از جمله آنها اين است كه به واقعيت هاي بر ساخته ديگران بسنده نكرده و دل نبسته اند بلكه مردانه  كوشيده اند تا ديده اي بيابند و سببها را از بيخ  وبن بر كنده و به مسبب السباب برسند.ديباچه:امروزه در مديريت رايج ترين امري  كه هر مدير همه روزه با آن روبراست امر تصميم گيري است به يك معني جوهر مديريت را تصميم گيري مي دانند.اساسي ترين عاملي كه بر تصميمات فرد اثر مي گذارد باورهاي وي و سپس شرايط محيطي خاص مساله و موضوع مورد مورد بررسي است.نحوه كار :گروه پزوهشي با استفاده

از شيوه مورد كاوي به تجزيه و تحليل مدل پيشنهادي پرداخت و سپس با شيوه تحليل مقايسه اي كليه نقاط اشتراك و افتراق و نقاط كانوني مدلهاي رايج استخراج گرديد.بر اين اساس در بررسي مباني نظري و مفروضات مدل پيشنهادي با مراجعه به  معارف اسلامي و به ويزه نظريات امام خميني (ره) استاد شهيد مرتضي مطهري ملاصدرا و عتامه طباطبايي مفروضات اساسي يا مباني فراتعوريك اسلامي در قالب ادبيات رايج علوم انساني و مديريت علمي به عنوان پشتوانه مفروضات مدل تدوين گرديد.    در اين نوشتار ابتدا مدل يا الگوي تصميم گيري حكيمانه پيشنهادي ارائه و سپس در فصل دوم مفروضات اساسي يا فراتوري و جهان بيني عام اسلامي تقديم مي شودفصل سوم با سيري در ادبيات مديريت جديد ،به بررسي تاريخچه پيدايش مدل هاي تصميم گيري مي پردازد و سر انجام در فصل آخر مدل ارائه شده با آخرين مدل هاي تصميم گيري مقايسه و نتيجه گيري مي شود.   فصل اول: مدل حاضر مدلي تركيبي از نوع مدلهاي محتوايي- فرايندي با ترسيم ماتريسي است. علت انتخاب مدل تركيبي اين است يه مدل هاي اركاني ايستا هستند و از پويايي لازم برخوردار نيستند و رابطه بين عناصر آن مشخص نيستند ولي از نظر محتوايي غني هستند .تعريف تصميم گيري حكيمانه: فرآيندي است در چارچوب جهان يني توحيدي و از سوي ديگر در نظر گرفتن شرايط حكم بر موضوع به عنوان پايه واقع گرايي تصميمات و تدابير خود._هر چه تصميمات بر پايه رحمت،خير خواهي،عدل براي مخطبان و هر چه بيشتر رعايت آن اثر تصميم گيري ماندگار تر مي كند .اركان مدل:• تصميم گيرده                                               • اصول و مباني

•  شناخت موضوع• فرآيند تصميم گيريتعريف فرايند تصميم گيري: تصميم گيري براي رسيدن به تصميمات دو تدابير حكيمانه و جتماعي يه بر دو پايه اصول و شناخت موضوع و ارتقاء كيفيت اركان و عناصر تصميم گيري استوار است . و شامل 7مرحله است : چرخه تصميم گيري مرحله اول:مرحله اول:تبيين اصول ومبانياصول اكم بر تصميمات فرد يا نظام بايد سازگار،شفاف،ناظر بر اصلي ترين مباني اعتقادي ،جامع،نظام مند ،قابل درك ومتانسب با اجرا و دريافت هاي دقيق،تصميم گيرنده در دوره زماني بازنگري و تبيين مجدد مي شود.مرحله دوم:تحقيق و شناخ موضوعتبيين موضوع ،تعيين حدود و گستره نظام ،دوره زماني ،جمع آوري اطلاعات حول عوامل،تجزيه و تحليل،تعيين نقاط قوت و ضعف،تهديد و فرصت ها ي محيطي به صورت شناخت راهبردي ارائه مي شود.مرحله سوم:تصميم سازيتوليد و استخراج راه حل ها با استفاده از شناخت موضوع و انتخاب چند گزينه در انطباق با فرد يا گروه و جامعهاي كه بيشرين آثار تصميم متوجه آنهاست .نظر سنجي براي بررسي ميزان آمادگي اجتماعي از اهم اقداماتي است كه تصميم گيرنده انجام بايد دهد .مرحله چهارم:تصميم گيرياز ميان گزينه هاي ارزيابي شده تصميم نهايي بر اساس اصول ،مبانيو با توجه به شناخت موضوع و توان تحمل آثار و هزينه ا انتخاب مي شود. جدول 2درباره ي كيفيت تصميم گيري:جدول 2   كم زياد تصميمات تكليف گرايانه تصميمات حكيمانه تكليف مصلحت گرايانه      تصميمات خرد گريلنه                                                      زياد كم تصميمات حكيمانه بيشترين استحكام ،صحت،شفافيت ،انچه كه هست داراست و به همين ميزان بهرهوري اين جهان و آن جهان برخوردارند و به عبارت ديگر بالاترين بركت و عبادت تلقي مي شود. تصميمات تكليف گرايانه  و خرد

گرايانه هر يك از نقص در يكي از دو پايه ي اساسي تصميم است. و در تصميمات مصلحت گرايانه هر دو پايه صحت و شفافيت لازم را نداشته در نتيجه بايد در جهت ميل به تصميم گيري حكيمانه حريت كنند براي تجهيز آنمرحله پنجم:تمهيد اجرا و ايجاد عزمقبل از اجرا تصميم لازم است مقدمات زير انجام شود:• آماده سازي افكار عمومي و توجيه مخطبان اصلي در رابطه با اجرايي تصميم • زمينه سازي و ارائه تصميم از ابعاد چگونگي تحقق تصميم و اصلي ترين پيامد هاي مثبت و منفي • فراهم سازي منابع و امكانات به عنوان پيش نياز هاي اصلي اجرا تصميمتعيين تقسيم كار مديريت ،كاركنان،مخاطبان و تعيين رسانه لازم براي برقراري ارتباط باگروه هاي نفع برنده رسمي و غير رسميمرحله ششم : تحقق تصميم و ارزيابياجراي تصميم منوط به اجراي 5مرحله است اگر به اجرا گزارده نشود در عمل ،طول زمان اجرا و هزينه هاي اين اقدامات به كيفيت تصميم لطمه مي زند و اتلاف منافع مي شود.مرحله هفتم : تصحيح اركانبازتاب چگونگي تحقق و اجرا تصميم ناظر به نكات قوت و ضعف در 4 عرصه  زير است كه مبنهي اقدامات تصحيحي است:• تصميم گيرنده  • اصول و مباني• شناخت موضوع• فرآيند تصميم گيري فصل دو:                                 در اين فضصل بر آنيم تا مفروضات بنيادين خود را مبتني بر قرآن و سنت و آثار چند از صاحب نظران مسلمان و با استفاده از روش جهش خلاق و مهندسي معرفت و در قالب ادبيات رايج علوم انساني و مديريت تبيين كرده و در چهار بخش هستي شناسي ،انسان شناسي ،شناخت شناسي و روش شناسي ارائه

دهيم.الف-هستي شناسي 1-نظام هستي مخلوق خدوند عليم ، حكيم،يكتا است و كمال مطلق است و جهان از اراده حكيمانه او پديد آمده است .2- نظام هستي هدفمند است و ماهيتي «از اويي» و «به سوي اويي» دارد و تحت قانون منديهاي الهي به سوي كمالات شايسته حركت مي كنند و همگي به سوي حق تعالي روي دارند .3- نظام هستي در جهت رشد ،كمال و خدمت به انسان مختار و مسوول به عنوان اشرف مخلوقات خداوندي و مسخر او آفريده شده است 4- جهان هستي از دو نظام اساسي غيب و شهود و يا جهان مادي و جهان غيب تشكيل مي شود  بنابرين موجودات دو گونه اند : مادي و  مربوط  به جهان شهود كه مربوط به جهان ناديدني است . موجودات مادي داراي ماهيتي محدود ، متغيير ،نيازمند و نسبي است موجودات مجرد كامل شناخته شده نيستند و ويژگيهاي مادي نيز در مورد آنها صدق نمي كند .ب- انسان شناسي1- فطرت انسان ساختار اوليه وجودي او (مادي و معنوي) و داراي استعدادهاي گوناگون از جانب خداوند است و متكي بر فيض وجودي حضرت حق در مسير تكامل از قوه به فعل در مي آيد  و شخصيت او را مي سازد .2-انسان بر ساختار وجودي خود داراي نياز هاي مادي و معنوي است يه حسب استعداد هاي غريزي،علمي،هنري،روحي دسته بندي مي شود و هر يك تحت قانون منديهاي خاص خود ارضا مي شود و در تيامل وجودي انسان نقش ايفا مي كند .3-ادمي براي عبادت آفريده شده است و تمام افعال قلبي،عقلي ،خيالي يا مادي  چه فردي و چه اجتماعي به ميزان انطباق با دتورات

الهي عبادت خالصانه تري تلقي مي شود.ج- شناخت شناسي5نظام در رابطه با شناخت آمي و جود دارد كه هر يك به يكي از عوالم هستي و ابعاد وجودي انسان متعلق است همگي اين نظام در عين دارا بودن كاكرد  و متعلقات ، مستقل با يكديگر در تعامل وتنازعي بين آنها نيست مشخصات و كيفيت طبق جدول:جدول 2مرتبه عالم  ابزار  روش موضوع شناخت محصول شناختغيبملكوت غيب پيامبران ارتباط غيب خداوند وحياتي احكام  و معرفت اللهي لاهوتدل تهذيب نفس حضرت حق تعالي اشرافي اخلاق و عرفان جبروتعقل برهان هستي عقلي فلسفه،رياضي-حكمت مثالخيال تخيل صورت هنري هنرشهود ملك طبيعت حس تجربه ماده+صورت تجربي علوم تجربيد- روش شناسي:1- روش ها هايي كه بر پايه ي آنها  شكل مي گيرد در شبكه در هم تنيده مفاهيم با يكديگر ،ارزيابي مي شوند و معيارهاي انسجام ،جامعيت بر آن حاكم است.2- كاركرد و زبان هر روشي با روش هاي ديگر متفاوت است و هيچ روشي نمي تواند جاي ديگري را بگيرد .3- مشهور ترين روش تركيبي شناخته شده روش تجربي است كه از تركيب روش هاي حسي و روش هاي عقلي پديد آمده است و در علم طبيعت و علوم تجربي به كار گرفته مي شود.ه- جهان بيني توحيديهستي از اراده حكيمانه خداوند پديد آمده است و بهترين چيزي است كه مقابل تصور است.اين نظام يكپارچه، هماهنگ و هدفمند است،بر پايه رحمت و خير استوار است و مبتني بر قانونمنديهاي خاص است .مطلئب همه آدميان دستيابي به يقين است كه اين نيز تنها در ارتباط با غيب و دستيابي به علم حضوري امكان پذير است .علم حضوري مبنا و بنيان تمامي علوم

حصولي است.از آنجا كه بيشتر روش هاي شناختي مبتني بر ساخته هاي ذهني و تعبير  و تفسير است هر جه اين تعبير و تفسير كمتر باشد يا به علم حضوري تغيير ماهيت دهند ، ناب ترين و حكيمانه تر است و كاركرد و زبان آن نيز خاص تر خواهد شد تا جايي كه به سخن مولوي :گرچه تفسير زبان روشنگر است                        ليك عشق بي زباني و روشنتر استفصل سو م:براي ورود به هر مبحث و ارائه نظرات جديد ، نخست لازم است كه حاصل تلاش و انديشه گذشتگان مرور تبيين گردد. چرا راهنما براي ارائه ايده ها نو و تكميل مباحث قبلي ما هم ورود اجمالي بر مبحث تصميم گيري.تاريخچه تصميم گيري:در آغاز به دليل ديدگاه كلاسيك مديريت ، تصميم گيري تنها حق مدير است . اما از دهه ي1950تحقيقاتي در زمينه جنبه هاي رفتاري ،ماهيت تصميم انجام گرفت كه اين نگرش را دگرگون ساخت كه البته مباحث آمار و رياضي به اين مبحث كمك كرد.تصميم درست كدام است؟از نظر فلسفي تصميم و تصميم گيري با حقايق عالم هستي رابطه تنگاتنگ داردبه همين دليل فلاسفه نخست به دنبال كشف حقيقت بودند ولي بعد با بروز تحولات در عرصه فلسفي ،فايده گرايي و عمل گرايي نيز به ميدان آمد .از نظر اقتصاددانان :ملاك تصميم گيري رسيدن به حداكثر مطلوبيت و بهره وري از منابع مي دانستند اين كه اين تصميم گيري بايد عقلانه و مبناي هزينه- فايده استوار است.از نظر روانشناسان و جامه شناسان :انگيزه رواني و اجتماعي در تصميمات افراد دخالت دارند و تابع ضمير ناخود آگاه و ارزش هاي فردي و اجتماعي است.هربرت سايمون:

(از صاحب نظران مديريت) او نخستين كسي بود كه تعريف روشني از تصميم گيري عقلاني ارائه دادكسايمون: مبتني بر اين كه آدمي به دنبال منافع شخصي خودش است ولي نمي داند اين منافع چيست؟و چگونه مي تواند به آن برسد؟  از ديرباز انسان براي دست يابي به خواسته هاي خود و برآورد كردن آنها بهترين استراتژي سازمان دادن خودش است و پديده سازمان در راستاي دست يابي به اهدافش بوجورد آورد .سايمون به جاي انسان اقتصادي در عصزي كه به سازمان هاي مي رفتند ،انسان اداري را مطرح كرد. ويژگي هاي شخصيتي موثر در تصميم گيري :از نظر روانشناسان افراد از نظر شخصيتي 6دسته هستند:1- افراد اقتصادي : اين افراد توجه خود را به چيز هاي مفيد  جمع مي كنند.2- افراد هنرمند:بالاترين ارزش ها را براي هماهنگي و توازن قائل هستند3- افراد متفكرو عقل گرا:پيوسته به دنبال كشف حقايق هستند 4- افراد سياسي: به قدرت علاقه مند هستند و خواهان نفوذ5- افراد اجتماعي و برون گرا: مردم دوست و مهربان و اهداف خود را در وجود ديگران جستجو مي كند6- افراد مذهبي: به دنبال آرمش دروني و حاكميت وجدان اخلاقيمحيط و عواملي كه برنحوه براشت افراد از محيط موثرند:محيط در تعاريف اوليه به عنوان هر آن چيزي به شمار مي آمد كه بر سيستم اثر مي گذارد و به گونه هاي مختلف نيز تقسيم شده :الف)محيط عام كه شامل عوامل فرهنگي ،اقتصادي ،سياسي،علمي ، جغرافيايي است كه سيستم هاي گوناگون را در برگرفته است.ب)محيط خاص در برگيرنده نظام خاصي است .بي ثباتي و يا ثبات دانستن محيط مبتني بر درك و برداشتي است كه افراد

از محيط موثرند عبارتند :1- تعداد عناصر و عوامل موجود در محيط2- تنوع و گوناگوني عناصر و عوامل محيطي3- تغير و تحول عناصر و عوامل محيطي 4- قابليت پيش بيني عناصر و عوامل محيطي  مدل كارنگي:يكي از مدل هاي تصميم گيري است كه ريچارد سيرت،جيمز مارچ و سايمون از اعضاي هيات علمي دانشگاه كارنگي ارائه شد در يك سازمان تصميماتي كه گرفته مي شود تعداد زيادي مدير دخالت دارد و تصميم نهايي مبتني بر نوعي ائتلافي است كه بين مديران به وجود مي آيد . اين ائتلاف عبارت است از همكاري تعدادي از مديران كه درباره هاي سازمان  و اولويت هاي توافق نظر دارند مراحل انتخاب در الگوي كارنگيتحقيق تشيل ائتلاف عدم اطمينان راه حل رضايت بخش تعارض  الگوي تصميم گيري اقتضاييمتني بر اين اصل است كه كاربرد هر تصميم يا روشي به وضعيت محيط يا شرايط بستگي دارد كه سازمان در آن واقع شده است. دو ويژگي سازمان كه در تعيين روش تصميم گيري نقش مهمي ايفا مي كند عبارتند از:1-توافق نظر در مورد هدف2- دانش فني در مورد شيوه هاي تامين آن هدف ها شرايط مختلف در سازمان و ميزان عدم اطمينان در تصميم گيري                 1         زياد توافق نظر در مورد هدف  كم      1شناسايي مساله:عدم اطمينان كمحل مسئله:عدم اطمينان كم 2شناسايي مساله:عدم اطمينان زيادحل مسئله:عدم اطمينان كم3شناسايي مساله :عدم اطمينان كم حل مسئله :عدم اطمينان زياد 4شناسايي مساله:عدم اطمينان زيادحل مسئله: عدم اطمينان زياد مشخصات كتاب :نوشته: محمد باقريانمشخصات ارائه دهنده:سيده بهناز موسوي

جهان بيني توحيدي

اثر ارزشمند:شهيد مرتضي مطهري

گرد آورنده : قدسيه سادات اميري: جهان بيني: يك مسلك و يك فلسفه ، خواه

نا خواه بر نوعي اعتقاد و بينش و ارزيابي درباه ي هستي و بر يك نوع تفسير و تحليل از جهان مبتني است .نوع برداشت وطرز تفكري كه يك مكتب درباره ي جهان عرضه مي دارد زير ساز و تكيه گاه فكري آن مكتب به شمار مي رود . اين زير ساز و تكيه گاه  اصطلاحاٌ جهان بيني ناميده مي شود .همه ي دين ها وآيين ها و همه ي مكتب ها و فلسفه هاي اجتماعي متكي بر نوعي جهان بيني بوده است . هدف هايي كه يك مككتب عرضه مي دارد و به تعقيب آن ها دعوت مي كند و بايد ها ونبايدهايي كه انشا مي كند و مسئوليت هايي كه به وجود مي آورد ، همه به منزله ي نتايج لازم و ضروري جهان بيني اي است كه عرضه داشته است .انواع جهان بيني:   جهان يني يا جهان شناسي ، به عبارت ديگر تعبير و تفسير انسان از جهان ، از سه منبع ممكن ات الهام  شود: علم ، فلسفه و دين .جهان بيني علمي :علم بر دو چيز مبتني است: فرضيه وآزمون .كار علم از آن جهت كه بر آزمون مبتي است مزايايي دارد و نارسائيهايي . بزرگترين مزيت كشفيات علمي اينست  كه دقيق و جزئي و مشخص است ، علم قادر است كه درباره ي يك موجود جزئي ، هزاران اطلاعات به بشر بدهد و چون قوانين خاص هر موجود را به بشر مي شناساند ، راه تصرف و تسلط بشر بر آن موجود را به او مي نماياند و از اين راه صنعت و تكنيك را به وجود مي آورد.اما

علم به موازات اينكه دقيق و جزئي است دايره اش محدود به آزمون است .از نظر علم ، جهان كتابي است كه اول و آخر آن افتاده است ، نه اولش معلوم است ، نه آخرش ، اين است كه جهان بيني علمي  جزء شناس  است نه كل شناس . علم ما را به وضع برخي اجزاء جهان آشنا مي كند.نارسائي ديگر ديگر جهان بيني علمي از نظر تكيه گاه بودن براي يك ايده ئولوژي  اينست كه علم از جنبه ي نظري ، يعني از جنبه اراوه ي واقيت آنچنان كه هست و از نظر جلب ايمان به چگونگي واقعيت هستي متزلزل و ناپايدار است . چهره ي جهان  از يك ديدگاه علمي روز به روز تغيير مي كند، زيرا علم بر فرضيه و آزمون مبتني است نه بر اصول بديهي ازلي عقلي، فرضيه و آزمون ارزش موقت دارد. جهان بيني علمي ، به حكم محدوديتي كه ابزار علم ( فرضيه و آزمون ) براي علم جبراٌ به وجود آورده است از پاسخ گويي به يك سلسله مسائل  اساسي جهان شناسي  كه خواه نا خواه براي ايده ئولوژي پاسخ گويي قطعي لازم است ، قاصر است از قبيل : جهان از كجا آمده است ؟ به كجا مي رود ؟  ما در چه موضع و نفطه از جهان هستي هستيم؟و..علم در پاسخ همه ي اين پرسش ها به  «نمي دانم » مي رسد، زيرا نمي توان اينها را آزمود . اينست كه علم از پاسخ به اساسي ترين مسائلي كه براي جهان بيني لازم است يعني برداشت هاي كلي در باره ي مجموع و اندام

جهان ناتوان است .از همه ي اينها گذ شته ، ارزش جهان بيني علمي ، ارزش علمي و فني است نه نظري ، آنچه  مي تواند تكيه گاه يك ايده ئولوژي قرار گيرد ارزش نظري است نه عملي .(در حاليكه روز به روز بر ارز ش عملي و فني علم افزوده مي شود و از ارزش نظري آن كاسته  مي شود.) از انچه گفتيم روشن شد كه ايده ئو لوژي نيازمند به نوعي جهان بيني است كه اولاٌ به مسائل اساسي جهان شناسي كه به كل جهان مربوط مي شودنه به جزء خاص ، پاسخ دهد. ثانياٌ يك سناسايي پايدار و قابل اعتماد و جاودانه بدهد نه يك شناسايي موقت و زودگذر ،ثالثاٌ آنچه ارائه مي دهد ارزش نظري و واقعيتنما داشته باشد نه صرفاٌ عملي و فني و روشن شد كه جهان بيني علمي با همه ي مزايايي كه از جهات ديگر دارد  فاقد نياز هاي سه گانه ي  بالاست .جهان بيني فلسفي هر چند جهان بيني فلسفي ، دقت و مشخص بودن جهان بيني علمي را ندارد ، در عوض از آن نظر كه متكي  به يك سلسله اصول است ،و آن اصول اولاٌ بديهي و براي ذهن غير قابل انكارند و با روش برهان و استدلال پيش مي روند و ثانياٌ آن اصول ، عام و در برگيرنده اند ، آن تزلزل و بي ثباتي كه در جهان بيني علمي ديده مي شود ، در جهان بيني فلسفي نيست ، وهم محدوديت جهان بيني علمي را ندارد.جهان بيني مذهبي اگر هر گونه اظهار نظر كلي دربار ي هتي و جها را جهان

بين فلسفي بدانيم قطع نظر از اينكه مبدا ان جهان بيني چيست؟ قياس و برهان و استدلال است يا تلقي وحي از جهان غيب ؟ بايد جهان بيني مذهبي را يك نوع از جهان بيني فلسفي بدانيم . جهان بيني مذهبي و جهان بيني فلسفي وحدت قلمرو دارند ، بر خلاف جهان بيني علمي . ولي اگر نظر به مبدا معرفت و شناسايي داشته باشيم ، مسلماٌ جهان شناسي مذهبي با جهان شناسي فلسفي دو نوع است .از مزاياي جهان بيني مذهبي ( علاوه بر دو مزيت جهان بيني فلسفي : ثبات وجاودانگي و ديگر عموم وشمول ) كه جهان بيني علمي و جهان بيني فلسفي محض فاقد آن است ، قداست بخشيدن به اصول جهان بيني است .از مجموع بيانات گذشته نتيجه مي شود كه يك جهان بيني آن گاه مي تواند تكيه گاه يك ايدئولوژي قرار گيرد كه استحكام و وسعت فكر فلسفي و قدس و حرمت اصول مذهبي را داشته باشد.جهان بيني توحيدي جهان بيني توحيدي يعني درك اينكه جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده است و نظام هستي بر ساس خير و جود و رحمت و رسانيدن موجودات به كمالات شايسته ي آن ها استوار است . جهان بيني توحيدي ، يعني جهان « يك قطبي»و «تك محوري» است، يعني جهان ماهيت «از اوئي» (انا لله) و « به سوي اوئي» (انا اليه راجعون) دارد.جهان بيني اسلامي جهان بيني اسلامي ، جهان بيني توحيدي است ، توحيد در اسلام به خالص ترين شكل بيان شده است . از نظر جهان بيني توحيدي اسلامي : جهان ، يك آفريده است و

با عنايت و مشيت الهي نگهداري مي شود ، اگر لحظه اي عنايت الهي از جهان گرفته بشود نيست ونابود مي گردد.جهان به باطل و عبث آفريده نشده و هدف هاي حكيمانه درخلقت جهان و انسان در كار است.جهان به حق و عدل برپاست و اراده و مشيت الهي به صورت « سنت » يعني به صورت قانون و اصل كلي در جهان جريان دارد.قضا وقدر الهي بر همه ي جهان حاكم است و انسان به حكم قضا و قدر الهي ، آزاد و مختار و حاكم بر سرنوشت خويش است .جهان بيني واقع گرا اسلام دين حقيقت گرا و واقع گرا ست . لغت «اسلام » به معني تسليم است و نشان دهنده ي اين حقيقت است كه اولين شرط مسلمان بودن تسليم واقعيت ها و حقايق بودن است . از نظر اسلام اگر انساني حقيقت جو ، بي نظر و كوشا در راه وصول به حق باشد فرضاٌ به حقيقت نرسد معذور است و اگر كسي در روح خود عناد و لجاج داشته باشد فرضاٌ حقيقت را به دليل تقليد و يا وراثت و... پذيرفته باشد ارزشي ندارد. خصوصيات جهان واقعيت هايي كه انسان از راه  حواس خود درك مي كندكه مجموع آن ها را جهان مي ناميم اموري هستند كه خصوصيات ذيل از آن ها جداناشدني است .1- محدوديت2- تغيير3- وابستگي 4- نيازمندي صفات خدا دسته ي اول صفات كه كمالي است و خداوند به آن ها متصف است « صفات ثبوتيه » ناميده مي شود و دسته ي دوم  كه از نقص و كاستي ناشي مي شود و خداوند از اتصاف

به آنها منزه است «صفات سلبيه »   ناميده مي شود .ما هم خدا را ثنا مي گوييم و هم تسبيح مي كنيم. آنگاه او را ثنا مي گوييم اسماء حسني و صفات كماليه او را ياد مي كنيم و آنگاه كه او را تسبيح مي گوييم او را از انچه لايق او منزه نيست منزه ومبرا مي شماريم و در هر دو صورت معرفت او را براي خودمان تثبيت و به اين وسيله خود را بالا مي بريم .يگانگي خدا خداوند متعال مثل و مانند ندارد ، اساساٌ محال است كه خداوند مثل و مانند داشته باشد و در نتيجه به جاي يك خدا ، دو خدا داشته باشيم ، زيرا دوتا و سه تا و يا بيشتر بودن از خواص مخصوص موجودات محدود نسبي است . درباره ي موجود نامحدود و مطلق تعدد و كثرت معني ندارد .گذشته از اين ها ، اگردو خدا و يا بيشتر مي بود الزاما دو اراده و دو مشيت و يا بيشتر دخالت داشت و همه ي ان مشيت هابه نسبت واحد در كار موثر مي بود و هر موجودي كه مي بايست موجود شود بايد در آن واحد دو موجود باشد تا بتواند بدو كانون منتسب باشد و باز هريك از آن دو موجود نيز دو موجود باشند و در نتيجه هيچ موجودي پديد نيايد و جهان نيست و نابود باشد. (لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا )عبادت و پرستش شناخت خداي يگانه به عنوان كاملترين ذات ، با كاملترين صفات ، منزه از هرگونه نقص و كاستي ، وشناخت رابطه ي او با جهان كه

آفرينندگي و نگهداري و فياضيت ، عطوفت و رحمانيت است ، عكس العملي در ما ايجاد مي كند كه از آن به پرستش تعبير مي شود . پرستش نوعي رابطه ي خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه است كه انسان با خداي خود برقرار مي كند . اين نوع رابطه را انسان تنها با خداي خود مي تواند بر قرار كند و تنها در مورد خداوند صادق است ، در مورد غير خدا نه صادق است و نه جايز.روح عبادت وپرستش آنچه انسان در عبادت قولي و عملي خود ابراز مي دارد چند چيز است :1- ثنا و ستايش  خدا به صفات و اوصافي كه مخصوص خداست ، يعني اوصافي كه مفهومش كمال مطلق است .2- تسبيح و تنزيه خدا از ه رگونه نقص و كاستي .3- سپاس و شكر خدا به عنوان منشا اصلي خيرها و نعمت ها 4- ابراز تسليم محض و اطاعت مخض در برابر او5- او در هيچ يك از مسائل بالا شريك ندارد اين است عكس العملي كه شايسته ي يك بنده  در قابل خداي  بزرگ است.     مراتب و درجات توحيد 1- توحيد ذاتي توحيد ذاتي يعني شناختن ذات حق به وحدت و يگانگي اين اولين شناخت و اولين تصوري است كه هر كس از خدا دارد . يعني هركس در مورد خدا مي انديشد و به اثبات يا نفي و تصديق يا انكار مي پردازد ،چنين معني و مفهومي در ذهن خود دارد كه آيا حقيقتي وجود دارد كه وابسته به حقيقتي ديگر نيست ، همه ي حقيقت ها وابسته به اويند و از او پديد آمده اند و او

از اصل ديگري پديد نيامده است؟توحيد ذاتي يعني اين حقيقت ،« دوئي» بردار و تعدد پذير نيست ، مثل ومانند ندارد .(ليس كمثله شي – ولم يكن له كفواٌ احد)و چون ذات واجب الوجود يگانه است، پس جهان از نظر مبدا و منشا و از نظر منتهي  يگانه است ، از يك اصل پديد آمده (قل الله خالق كل شي ) و به همان اصل باز مي گردد ( الا الي الله تصير الامور)رابطه ي خدا وجهان رابطه ي علت ومعلول  است .2- توحيد صفاتي توحيد صفاتي يعني درك وشناسايي ذات حق به يگانگي عيني  با صفات و يگانگي صفات با يكديگر (نفي هر گونه كثرت وتركيب از خود ذات)در قسمتي از نهج البلاغه آمده:  سپاس ذات  خدا را ،  آنكه ستايش كنندگان نتوانند به ستايش او برسند و شمارش كنندگان نتوانند نعمت هاي او را بر شمارند و كوشندگان نتوانند حق بندگي او را ادا نمايند ... آنكه صفت او را حد ونهايتي و نه تغيير و تبديلي نيست.در اين جمله ها  چنانكه مي بينيم از صفات نا محدود خدا ياد شده است . بعد از چند جمله مي فرمايند:  اخلاص كامل ، نفي صفات از پروردگار است ، زيرا موصوف گواهي مي دهد كه ذاتش غير از صفت است و صفت گواهي مي دهد كه او چيزي است غير از موصوف  و هر كس خداوند را به صفتي توصيف كند ، ذات او را مقارن چيززي قرار داده و هر كس خدا را مقارن چيزي قرار دهد... الي الآخر در اين جمله ها هم براي خداوند اثبات صفت شده و هم از او

نفي صفت شده . از خود اين جمله ها معلوم است كه صفي كه خداوند موصوف به آن صفات است صفت نامحدود به نامحدوديت ذات است كه عين ذات است و صفتي مبرا و منزه از اوست ، صفت محدود است كه غير ذات و غير از صفت ديگر است . پس توحيد صفاتي يعني درك وشناختن يگانگي ذات و صفات حق.3- توحيد افعاليبه معناي درك و شناختن اينكه جهان با همه ب نظامات و سنن ناشي از اراده ي اوست  . موجودات عالم هم چنان كه در ذات استقلال ندارد ، همه به و وابسته اند . هر فاعل و سببي ، حقيقت خود و تاثير و فاعليت خود را از او دارد  قائم به اوست.4- توحيد در عبادت مراتب سه گانه اي كه در بالا گفته شد ، توحيد نظري و از نوع شناختن است ، اما توحيد در عبادت ، توحيد عملي و از نوع بودن و شدن استتوحيد عملي يا توحيد در عبادت ، يعني يگانه پرستي ، به عبارت ديگر : در جهت پرستش حق يگانه شدن. روشن ترين مراتب عبادت ، انجام مراسم تقديس و تنزيه است .از نظر اسلام پرستش منحصر به اين مرتبه نيست ، هر نوع جهت اتخاذ كردن ، ايده آل گرفتن و قبله ي معنوي قرار دادن ، پرستش است .آن كسي كه هواهاي نفساني خود را جهتحركت وقبله ي معنوي خود قرار بدهد آن ها را پرستش كرده است .(افرايت من اتخذ آلهة هواه )  بنابراين ، توحيد عملي ، يعني تنها خدا را مطاع و قبله روح ، وجهت حركت و ايده

ال قرار دادن و طرد هر مطاع و جهت و قبله و ايده آل ديگر ، براي خدا خم و راست شدن ، براي خدا خدمت كردن ، براي خدا زيستن و براي خدا مردن .كلمه ي طيبه ي لا اله الا الله بيش از هر چيزي ناظر بر توحيد عملي است . يعني جز خدا شايسته ي پرستش نيست.انسان و رسيدن به يگانگي مساله ي به يگاتگي رسيدن واقعيت وجودي انسان در يك نظام رواني و در يك جهت انساني و تكاملي  و همچنين  رسيدن جامعه ي انسان به يگانگي در يك نظام اجتماعي هماهنگ تكاملي و متقابلا مساله ي تجزيه  شخصيت فردي انسان به قطب هاي مختلف و قطعه قطعه شدن واقعيت وجودي او به بخش هاي ناهماهنگ و تجزيه ي جامعه ي انسان به «من » ها و گروه هاي متضاد ، مسائلي هستند  كه همواره انديشه ها  را به خود معطوف  داشته اند. چه بايد كرد كه شخصيت انسان از جنبه ي رواني و از نظراجتماعي در يك جهت انساني و تكاملي به يگانگي و توحيد برسند. در اينجا سه گونه نظريه است : ماترياليستي ، ايده آليستي ، رئاليستي.      الف- نظريه ي ماترياليستي :اين نظريه تنها به ماده مي انديشد و براي روان هيچ گونه اصالتي قائل نيست، مدعي است آنچه فرد انسان  را ازجنبه ي رواني و جامعه ي انسان را از نظر اجتماعي تجزيه و متلاشي مي كند ، تعلق اختصاصي اشياء به انسان (مالكيت ) است.انسان به واسطه ي پيدايش مالكيت از درون خود با خود واقعيش كه خود اجتماعي بود و خود را عين انسان هاي

ديگر احساس مي كرد ،بيگانه شد و به جاي انكه خود را انسان احساس كند ، خود را «مالك » احساس كرد و با خود بيگانه شد و كاستي گرفت.تنها با بريدن اين قيد و اين تعلق است كه انسان بار ديگر به يگانگي اخلاقي و سلامت رواني و هم به يگانگي اجتماعي و سلامت اجتماعي باز مي گردد. حركت جبري تاريخ به سوي اين يگانگي هاست.ب- نظريه ي ايده آليستي : اين نظريه تنها به روان و درون انسان و رابطه ي انسان با نفس خودش مي انديشد و آنرا صل و اساس مي شمارد. در اين نظريه اشاره شده اضافه و تعلق اشيا ( مثل مال ، پست و مقام و..) به انسان سبب قطعه قطعه شدن روان وتجزيه جامعه انسان نيست، بلكه اضافه و تعلق دروني و قلبي انسان به اشيا سبب تفرقه ها و بيگانگي هاي انسان است.«مالكيت» انسان او را از خودش وجامعه اش جدا نكرده بلكه «مملوكيت »انسان او را از خودش و جامعه اش جدا ساخته است . براي اينكه من تبديل به ما شود ، قطع تعلق انسان به اشيا بايد بريده شود.ايشان معتقدند ماده را عامل تفرقه و جمع انسان دانستن ، ناشي از نشناختن انسان و ايمان نداشتن به اصالت انسان و نيروي عقل و اراده ي او است و يك نظريه ي ضد اومانيستي است .به علاوه قطع تعلق اختصاصي اشيا به انسان ، امري ناممكن است. ج- نظريه رئاليستي :اين نظريه معتقد است اسارت انسان ناشي از «مملوكيت» اوست نه «مالكيتش». از اين رو براي عامل تعليم و تربيت ، انقلاب ، انديشه

، ايمان ، ايدئولوژي وآزادي معنوي نقش اول را قائل است ولي معتقد است كه انسان همچنان كه ماده ي محض نيست روح محض هم نيست ، معاش و معاد توام با يكديگرند.اسلام چنين منطقي دارد. اسلام كه ظهور كرد، در آن واحد به دو دگرگوني و انقلاب دست زد، اسلام نگفت تبعيض ها ، بي عدالتي ها يا مالكيت ها را از بين ببريد خود به خود همه چيز درست مي شود و نگفت درون را اصلاح كنيد و به برون كار نداشته باشيد . اسلام در آن واحد كه نداي توحيد رواني و دروني در پرتو ايمان به خدا وند متعال و يگانه پرستي ذات يگانه ي او را داد، فرياد توحيد اجتماعي در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواري هاي اجتماعي را بلند كرد.جامعه ي اسلامي جامعه ي تساوي ها وبرابري ها و برادري ها است. اما نه تساوي منفي ، بلكه تساوي مثبت . تساوي منفي يعني به حساب نياوردن امتيازات طبيعي افراد و سلب امتيازات اكتسابي آن ها براي برقراري ارتباط. تساوي مثبت يعني ايجاد امكانات مساوي براي عموم و تعلق مكتسبات هر فرد به خودش و سلب امتيازات موهوم و ظالمانه.(تز اسلام : كار به قدر استعداد و استحقاق به قدر كار )  از مجموع آنچه گفتيم روشن شد كه توحيد عملي اعم از توحيد عملي فردي و توحيد عملي اجتماعي عبار است از  يگانه شدن فرد در جهت يگانه پرستي خدا و نفي هرگونه پرستش قلبي از قبيل هواپرستي ، پول پرستي ، جاه پرستي و غيره و يگانه شدن جامعه در جهت يگانه پرستي حق از طريق

نفي طاغوت ها و تبعيض ها و بي عدالتي ها . فرد و جامعه تا به يگانگي نرسد ، به سعادت نائل نمي گردد و جز در پرتو حق پرستي به يگانگي نمي رسد .انسان در نظام شرك ، هر لحظه به سويي و به جانب قطبي كشيده مي شود . اما در  نظام توحيدي مانند يك كشتي مجهز به دستگاه هاي راهنمايي است ، در يك حركت منظم و هماهنگ تحت فرمان مقامي خير خواه.مراتب و درجات شرك :الف- شرك ذاتي : بعضي از ملل به دو يا سه يا چند اصل ازلي مستقل از يكديگر قائل بوده اند . جهان را چند پايه اي  و چند كانوني مي دانسته اند . ب- شرك در خالقيت: برخي از ملل مخلوقات خدا را با او در خالقيت شريك مي شمردند ، مثلاٌ مي گفتند خدا مسئول خلقت «شرور» نيست . البته شرك در خالقيت به نوبه ي خود مراتب دارد.ج- شرك صفاتي: اين نوع شرك ، شرك خفي است و موجب خروج از حوزه ي اسلام نيست .  د- شرك در پرستش : شرك عملي نيز به نوبه ي خود مراتب دارد، بالاترين مراتبش كه سبب خروج از حوزه ي اسلام است همان پرستش غير خداست و شرك جلي خوانده مي شود.صدق و اخلاص  خدا شناسي خود به خود بر روي تمام شخصيت و روحيه و اخلاق بشر اثر مي گذارد، اندازه ي اين تاثير به درجه ي ايمان بستگي دارد، هر اندازه ايمان انسان قوي تر باشد ، نفوذ  خداشناسي در وجود انسان بيشتر مي گردد و شخصيت آدمي را بيشتر تحت سيطره ي

خود قرار مي دهد.تاثير و نفوذ خداشناسي در انسان مراتب و درجات دارد و تفاوت انسان ها از نظر كمال انساني و قرب به خداوند به اين درجات بستگي دارد  وهمه ي اين ها «صدق» و «اخلاص» ناميده مي شود، يعني همه ي اين درجات ، درجات صدق و اخلاص است. غيب و شهادت جهان بيني توحيدي اسلامي ، جهان را به دو بخش تقسيم مي كند : جهان غيب و جهان شهادت.در خود ِ قرآن  مكرر از غيب و شهادت ، خصوصاً از غيب ياد شده است . ايمان به «غيب» ركن ايمان اسلامي است.  غيب يا نهان دو گونه است : نسبي و مطلق. غيب نسبي يعني چيزي كه از حواس يك به علت دور بودن او از آن يا علتي نظير اين ، نهان است .(مثلا براي كسي كه در اصفهان است و تهران براي او، غيب نسبي است.) در مواردي قرآن كريم كلمه ي غيب را به حقايقي اطلاق مي كند كه «ناديدني » است، واقعيت هايي كه به علت نامحدودي و غير مادي بودن قابل احساس به حواس ظاهره نيست و به اين اعتبار نهان مطلق است. بديهي است آنجا كه قرآن مومنان را كه توصيف مي كند كه به غيب ايمان دارند ، مقود غيب مطلق است.(و عنده مفاتح الغيب لايعلمها الا هو: اطلاع بر غيب را منحصر به ذات حق مي داند)رابطه ي جهان غيب و جهان شهادت چگونه است؟آيا جهان محسوس مرزي دارد و وراء اين مرز جهان غيب است؟ بديهي است كه اين گونه تصورات عاميانه است . رابطه ي غيب و شهادت را با تعبيري

مادي و جسماني نمي توان توضيح داد، حداكثر تعبيري كه مطلب را به ذهن نزديك كند اينست كه بگوييم شبيه رابطه ي اصل و فرع يا شخص وسايه است ، يعني اين جهان به منزله ي انعكاسي از آن جهان است . از قرآن چنين استنباطمي شود كه هرچه در اين جهان است «وجود تنزل يافته » موجودات جهان ديگر است.دنيا و آخرتيكي ديگر از اركان جهان بيني اسلامي ، تقسيم جهان است به دنيا و آخرت. آنچه قبلاً تحت عنوان غيب و شهادت گفتم مربوط بود به جهاني مقدم بر اين جهان ، جهاني كه سازنده ي اين جهان و تدبير كننده ي اين جهان است،اگرچه از يك نظر جهان آخرت غيب است و جهان دنيا شهادت، ولي نظر به اينكه جهان آخرت متأخر از جهان دنياست ، جهاني است كه انسان به سوي آن بازگشت مي كند. جهان غيب جهاني است كه از آن جا آمده ايم و جهان آخرت جهاني است كه به آنجا مي رويم.حكمت بالغه و عدل الهيمساله حكمت بالغه ي الهي به اين صورت مطرح مي شود كه نظام هستي حكيمانه است ، يعني نه تنها علم وشعور و اراده و مشي در كار جهان دخيل است ، بلكه نظام موجود ، نظام احسن و اصلح است و وضعي ديگر اصلح و احسن از اين نظام ، ممتنع و نامكن است ، جهان موجود كاملترين جهان است.اينجاست كه پرسش ها و ايرادها مطرح مي شود مبني بر اينكه حوادث در جهان  مشاهده مي شود كه از مقوله ي نقص يا شر يا زشتي و پوچي است. عادلانه بودن نظام

به اين است كه در موجودات آن نظام ، نقص هايي از قبيل جهل، عجز ، ضعف و فقر وجد نداشته باشد. زيرا همين كه به اندام موجودي جامه ي هستي پوشانيده شد، دريغ داشتن شرائط و كمالات هستي از او ظلم است . اگر نظام موجود نظام عادلانه است پس اين همه تبعيض ها چرا؟ چرا يكي سفيد ويكي سياه است؟ چرا يكي سالم و يكي عليل؟...در اينجا به ذكر اصولي بسنده مي كنيم:الف- اصل غنا و كمال ذات حق:خداي متعال به حكم اينكه واجب الوجود علي الاطلاق است و فاقد هيچ كمال و فعليتي نيست ،هيچ كاري را براي رسيدن خودش به هدفي و براي جبران كمبودي در خودش نمي كند ، كار او به معني حركت از نقص به كمال نيست. حكمت الهي به اين معني است كه كار او رسانيدن موجودات است به كمالات و غايات وجودشان . معني حكمت الهي اين است كه فعلش غايت دارد نه خودش، وحكمت هر مخلوقي غايتي است نهفته در نهاد خود آن مخلوق و خداند او را به سوي غايت ذاتي خودش مي راند.ب – اصل ترتيب:    فيض الهي ،يعني فيض هستي كه سراسر جهان را در برگرفته ، نظام خاص دارد .نوعي تقدم و تاخر و عليت و معلوليت ميان موجودات و مخلوقات حكم فرماستكه غير قابل تخلف است. يعني هيچ موجودي نمي تواند از مرتبه ي خاص خود تجاوز كند و مرتبه ي موجودي ديگر را اشغال نمايد. لازمه ي درجات و مقامات داشتن مراتب هستي اين است كه ميان آن ها نوعي اختلاف از نظر نقص و كمال ، شدت و

ضعف حكم فرما باشد. اختلاف و تفاوت به اين معني كه لازمه ي مراتب هستي است ، تبعيض نيست كه د حكمت و ضد عدل شمرده شود. آنگاه تبعيض است كه دو موجود قابليت يك درجه ي معين از كمال را داشته باشند  و به يكي داده شود و از ديگري دريغ گردد. اما آنجا كه اختلاف ها و تفاوت ها  به  قصور ذاتي برمي گردد ، تبعيض نيست.ج – اصل كليت:ايجاد پيوند هاي مصنوعي و عاريتي (مثل ساختن خانه از آجر و سيمان و آهن) كار مخلوقي از قبيل انسان است كه جزئي از اين نظام است و در محدوده  اي معين از قوا و نيرو ها و خاصيت هاي موجود و مخلوق اشيا بهره گيري مي كند، كار مخلوقي است كه فاعليتش و خالقيتش درحد فاعليت حركت است نه در حد فاعليت ايجادي. يعني در اين حد است كه حركت در يك شيئ موجود به وجود آورد. اما خدا فاعل ايجادي است ، او ايجاد كننده ي اشيا با همه ي قوا و نيروها و خاصيت ها و  خصلت هاي آن هاست.مثلا انسان از اتش موجود بهره گيري مي كند و اين كار جزئي را طوري ترتيب مي دهد كه در يك لحظه و در يك مورد كه بريش مفيد است از آن استفاده كند و در لحظه ي ديگر و شرايط ديگر كه مضر به حال اوست از آن استفاده نكند . ولي به هر حال خداوند خالق آتش است با همه ي خاصيت هاي آن ها .به عبارت ديگر علاوه بر اينكه در حكمت الهي ، غايت را بايد غايت فعل

گرفت نه فاعل و حكيم بودن خدا به معني ايجاد بهترين نظام براي رسانيدن موجودات به غايات آن هاست نه به معني فراهم كردن بهترين وسيله براي خروج خودش از نقص به كمال و از قوه به فعل و براي صول اهداف كماليه ي خود . علاوه بر اين ، بايد بدانيم كه غايات افعال الهي ، غايات كليه است نه غايات جزئيه. غايت خلق آتش ، احتراق است  به طور كلي ، نه فلان احتراق جزئي كه احيانا به حال يك فرد مفيد است و يا احتراق جزئي ديگر كه احيانا به حال فرد ديگر زيانبار است.د- براي وجود يافتن يك حقيقت و واقعيت ، تنها فياضيت و تام الفاعليه بودن كافي نيست ، قابليت قابل هم شرط است. عدم قابليت قابل در موارد زيادي منشا محروميت برخي موجودات از برخي خيرات و كمالات ميگردد . راز پيدايش برخي نقص ها از قبيل جهل ها ، عجز ها از نظر نظام كلي و جنبه ي ارتباط با واجب الوجود همين است.ه- خداوند متعال همان طور كه واجب بالذات است ، واجب من جميع الجهات است ، از اين رو محال است كه موجودي قابليت وجود پيدا كند و از ناحيه او افاضه ي  وجود نشود و  امساك گردد.و- شرور و بدي ها يا خود از سنخ نيستند مانند جهل ها، عجزها ، فقرها و يا از سنخ هستند اما شريت آن ها از آن نظر است كه منشا نيستي ها مي گردند. مانند زلزله ها ، ميكروب ها و... . هستي هايي كه منشا نيستي ها مي گردند، شريتشان از نظر وجود اضافي و

نسبي آن هابه اشيا ديگر است نه از نظر وجود في النفسه ي آن ها. يعني هر چيزي كه شر است براي خود شر نيست ، براي چيز ديگر شر است . وجود حقيقي هر شيئ وخود في نفسه ي اوست، وجود اضافي و نسبي او امري اعتباري و انتزاعي است و لازمه ي لاينفكوجود حقيقي اوست .ز- خيرات و شرور ، دو صف جداگانه و مستقل از يكديگر را تشكيل نمي دهند ، بلكه شرور لوازم و اوصاف لاينفك خيرات مي باشند . ريشه ي شروري كه خود از سنخ نيستي مي باشند ، عدم قابليت هاي قابل است و به محض قابليت قابل ، افاضه ي وجود از ناحيه ي ذات واجب الوجود ، حتمي و لايتخلف است ، اما ريشه ي شروري كه از سنخ نيستي نيستند ، لاينفك بودن و جدايي ناپذيرايي آن ها از خيرات است . ح- هيچ شري، شر محض نيست.عدم ها ونيستي ها به نوبه ي خود مقدمه ي هستي ها و خيرات و كمالاتند . اين است كه گفته مي شود در هر شري خيري نهفته است و در هر نيستي ، هستي اي پنهان است. ط – قانون وسنت : جهان هستي به حكم اين كه بر طبق نظام علّي و معلولي جذيان دارد و آن نظام – چنان چه گفته شد- كلي است ، بر اساس قوانين و سنن جريان مي يابد . ي- جهان هم چنان كه از يك نظام كلي لايتخلف برخوردار است ، در ذات خود يك واحد تجزيه ناپذير است، يعني مجموعه ي خلقت  يك واحد اندام وار را تشكيل

مي دهد. پس نه تنها شرور و اعدام از خيرلت تفكيك ناپذيرند ، مجموعه ي اجزاء جهان نيز به حكم اينكه يك واحد است و يك جلوه است از يكديگر جدايي ناپذيرند.اصول فوق اگر درست هضم گردد كافي است كه همه ي شبهات و اشكالات حكمت بالغه و عدل كامل الهي را نقش بر آب نمايد .( براي درك بهتر حكمت بالغه و عدل الهي خواننده ي محترم  را به كتاب عدل الهي استاد مطهري ارجاع مي دهم)   درخاتمه اميدوارم مورد قبول ذات اقدس الهي و شما استاد ارجمند قرار گرفته باشد.

قدرت جذبه

نويسنده:برايان تريسي و ران آردن

خلاصه كتاب: چگونه ديگران را به خود جذب كنيم؟ گردآورنده:فاطمه حسين پور- مترجم:خديجه مالمير- انتشارات اشكذر- • مقدمه: اين كتاب بيان مي كند چگونه ديگران را به خود جذب كنيم.85% از موفقيت ها در تجارت و زندگي شخصي با توانايي در برقراري ارتباط موثر با ديگران تعيين مي شود.راز هاي افراد خوش صحبت و مشهور اصلا راز نيست. اين راز ها روش هاي ساده ثابت شده اي براي تعامل با ديگران هستند كه باعث مي شود افراد با شما ارتباط برقرار كرده و پيام تان را دريافت كنند . در نتيجه آن ها بيش از پيش تحت تاثير قرار مي گيرند.• فصل اول:جذبه چيست؟حال مي خواهيم ببينيم جذبه چيست؟وقتي از جذبه سخن مي گوييم درباره ي آداب غذا خوردن , ظاهر خوب , يا شيك پوشيدن صحبت نمي كنيم بلكه روي سخن ما چيزي است كه خيلي عميق تر از اين حرف ها ست.جذبه واقعي چيزي فراتر از ظاهر محض است. توانايي و قابليتي است كه بعضي افراد براي

ايجاد رابطه اي دوستانه تر برخوردارند كه باعث مي شود ديگران در حضور آن ها احساس بي نظيري داشته باشند.شايد گاهي به خودتان بگوييد:" تو بايد با جذبه به دنيا مي آمدي و حالا كه غير از اين است,آدم خوش شانسي نيستي "در اين شكي نيست كه بعضي افراد به طور طبيعي با جذبه هستند و به تبع آن از يك مزيت نسبت به ديگران بر خور دارند.اما جذبه تركيب اسرار آميزي كه فقط درژن هاي ما يافت شود نيست.جذبه نتيجه استفاده از مهارت هاي ويژه اي است كه بسياري ار ما چيز كمي درباره ي آن ها مي دانيم يا اصلا چيزي نميدانيم.در فصل هاي بعد درباره ي راه كارها يي براي جذب ديگران صحبت مي كنيم.از اين پس به جذبه به عنوان يك خصوصيت و مهارت شخصيتي بنگريد كه مي توانيد آن را با انجام كار هايي كه افراد با جذبه انجام مي دهند افزايش  دهيد و از اشخاصي باشيد كه با جذبه هستند.• فصل دوم:چگونه ديگران را جذب كنيدافراد با جذبه معمولا خوب گوش مي دهند و اغلب شانس هاي بيشتري نصيب شان مي شود .فرصت هايي به آن ها داده مي شود كه شايد ديگران هرگز چنين فرصت هايي را به دست نياورند.اين افراد ممكن است به خاطر كار هايي بخشيده شوند كه ديگران به خاطر شان به دار آويخته مي شوند .چيزهايي به آن ها گفته مي شود كه شايد ديگران هرگز آن ها را نشنيده باشند.روانشناسان مي گويند هسته شخصيت اعتماد به نفس است.اعتماد به نفس به اين معني است كه شما احساس كنيد چه قدر مهم و ارزشمند

هستيد.انسان ها شديدا احساساتي هستند و از روي احساسات تصميماتي مي گيرند و سپس آن ها را با منطق توجيه مي كنند. انسان به طور ذاتي شديدا نياز دارد كه او را ارزشمند بدانند و ارزشمند باشد.بنابراين راز جذبه اين است:" كاري كنيد كه ديگران احساس مهم بودن كنند."بنابراين هرچه افراد بيشتر در حضور شما احساس مهم بودن كنند بيشتر به جذاب بودن شما پي ميبرند. 5 راه براي جذاب بودن:1.پذيرش:بزرگ ترين هديه اي كه مي توانيم به افراد بدهيم توجه مثبت و بي قيد و شرط است يعني آن ها راد به طور كامل بپذيريم.هرگز از آن ها انتقاد و عيب جويي نكنيم و همه چيز شان را كاملا قبول كنيم.اين نقطه شروع جذاب بودن است.حال چگونه پذيرش تمام و كمال خود را بيان كنيم؟وقتي به افرادي كه ما را نگاه مي كنند لبخند بزنيم اعتماد به نفس آن ها خود به خود افزايش مي يابد و احساس مي كنند افراد مهم و ارزشمندي هستند و شخصي كه اين احساس را به آن ها القا مي كند دوست دارند و آن را فرد با جذبه اي مي يابند.2.تقدير:هر گاه از ديگران به خاطر كاري كه انجام داده اند تقدير كنيم اعتماد به نفس شان بالا مي رود و احساس مي كنند ارزشمند تر و مهم تر هستند.احساس قابليت و توانايي بيشتري مي كنند .تصور آن ها از خود بهتر شده و عزت نفس شان افزايش مي يابد.همه انسان ها در طول زندگي نياز شديد به تأييد رفتار ها و موفقيت ها ي شان دارند.تأييد هر ميزاني كه باشد انسان را خيلي راضي نمي كند.اين

نياز مانند نياز به غذا و استراحت مداوم است.افرادي كه پيوسته به دنبال فرصت ها يي براي تأييد ديگران هستند به هر جايي كه پا مي گذارند مورد استقبال قرار مي گيرند.3.تاييد:هر گاه افراد را به خاطر كاري كه انجام داده ا ند تاييد كنيم اعتماد به نفس شان افزايش مي يابد و شما را فردي دوست داشتني و جذاب مي يابند.4.تحسين:وقتي فردي را تحسين كنيم آن ها نا خود آگاه احساس بهتري درباره ي خود پيدا مي كنند.آن ها احساس مي كنند فرد مورد تاييد و مقبولي هستند در نتيجه آن ها خود و شما را بيشتر دوست خواهند داشت.هميشه در فرد دنبال چيزي بگرديد كه از آن تعريف كنيد و هر بار كه چيزي پيدا كنيد اين فرد شما را بيشتر دوست داشته و شما را فرد  با جذبه اي مي داند.5.توجه:اين خصوصيت مهم ترين خصيصه است.وقتي به افراد كاملا توجه داريد آن ها احساس مي كنند ارزشمند و مهم هستند و شما را بيشتر دوست دارند. اين پنج خصيصه قدرتمند ترين راه كار هايي هستند كه تا كنون براي ايجاد اعتماد به نفس كشف شده اند.هنگامي كه با تمرين بر آن ها تسلط  يابيد به يي از جذاب ترين و با نفوذ ترين افراد در محيط اجتماعي و حرفه اي خود تبديل مي شويد.مثال:تصور كنيد دوستي داشتيد كه سال ها او را نديده ايد و يك روز ناگهاني او را در خيابان مي بينيد. شما چقدر غافلگير و خوشحال مي شويد.در برخورد با اشخاصي كه براي تان مهم هستند و دوستشان داريد هم چنان رفتار كنيد كه گويي آن ها را پس

از سال ها پيدا كرده ايد.• فصل سوم:جادوي گوش كردنيكي از مهم ترين ويژگي هاي يك رهبر توانايي او در جمع آوري اطلاعات از طريق پرسيدن و گوش كردن دقيق به گفته هاي افراد است.دانيل گو لمن , نويسنده هوش عاطفي به اين نتيجه رسيد كه توانايي انسان ها در برقراري ارتباط عاطفي با افراد( EQ) شايد خيلي بيشتر از IQ  در موفقيت آن ها حياتي است.او مهم ترين ويژگي EQ را تحت عنوان "حس همدردي " يا توانايي درك و هم احساسي با  سخن افراد و منظور واقعي آن ها بيان مي كند.خوشبختانه اين هوش مي تواند تنها از طريق يك شنونده خوب بودن كسب شود.در اينجا 4 راه حل كليدي براي گوش كردن واقعي ارائه مي شود كه اگر بر آن ها مسلط شويد نسبت جذبه شما به سرعت افزايش مي يابد:1.با دقت گوش كردن : يعني بدون اينكه حرف ديگري را قطع كنيد با دقت و با سكوت كامل گوش  كنيد چنان كه گويي هيچ چيز در دنيا در آن لحظه براي شما مهم تر از حرف ها يي نيست كه آن شخص مي گويد.وقتي شما به سخنان فرد ديگري مشتاقانه گوش دهيد اين فرد به لحاظ زيست شيميايي تحت تأثير قرار مي گيرد.مغز او "داروي شادي آور " طبيعي يا اندورفين ترشح مي كند كه باعث مي شود فرد درباره ي خودش احساس خوبي پيدا كند.اعتماد به نفس او بالا رود و خودش را هم بيشتر دوست داشته باشد مهم تر از همه شما را به خاطر اين حسن اخلاق كه به دقت تمام به حرف هاي او گوش داده ا

يد بيشتر دوست داشته باشد و اعتماد بيشتري به شما پيدا كند.2.مكث قبل از پاسخ دادن : به محض اينكه فرد مقابل خواست نفسي تازه كند وسط حرفش نپريد بلكه 5-3  ثانيه مكث كنيد.وقتي مكث مي كنيد سه چيز اتفاق مي افتد كه هر سه خوب است.اول اينكه وقتي فرد مقابل بخواهد براي سازماندهي مجدد افكار ش اندكي مكث كند شما از قطع كردن سخن او اجتناب مي كنيد. دوم اين كه با مكث كردن به شخص خواهيد گفت كه سخنانش مهم است و شما با دقتبه آن توجه مي كنيد.اين امر ارزش فردي گوينده را تقويت كرده و باعث مي شود به شما به عنوان شخصي با جذبه و با هوش نگاه كند.سوم اين كه نه تنها صحبت هاي شخص بلكه منظور او را در سطح عميق تر ذهن به واقع شنيده و درك مي كنيد.3.پرسش جهت توضيح : هرگز وانمود نكنيد كه منظور شخص را از آنچه كه گفت دقيقا مي دانيد بلكه با پرسيدن سوالاتي مانند " منظورت چيست؟ " از او بخواهيد تا توضيح بيشتري درباره ي صحبت ش بدهد. يكي از مهم ترين قوانين ارتباط اين است كه شخصي كه سوال مي كند اوضاع را كنترل مي كند. چون شخصي كه به سوالات پاسخ مي دهد 100% از تمركز ش روي چيزي است كه مي گويد.4.همان سخن را به شخص بازگردانيد, آن را با واژه هاي خود بازگو كنيد : اين راه حل آزمايش نهايي براي گوش كردن واقعي است گواهي بر اينكه واقعاً گوش مي كنيد نه اينكه خود را به گوش كردن تظاهر كه امروزه بسيار متداول است

مشغول كنيد.مثلا هر گاه فرد صحبت ش را تمام كرد مكث كنيد  و همان سخنان شخص را بازگو كنيد مثلا بگوييد: " پس اين كار را كرديد و بعد اين اتفاق افتاد " با اين كار فرد مقابل متوجه مي شود كه شما به صحبت هاي او با دقت گوش كرده ايد.• فصل چهارم:قدرت توجهجذبه مستلزم توجه صد در صد است به خصوص موقع گوش كردن.به خاطر آوردن آنچه كسي مي گويد تنها قسمتي از هنر گوش كردن است.روابط خوب چه اجتماعي و چه حرفه اي , بر اساس ويژگي هاي زيادي پايه ريزي مي شود , اما هيچ چيز مهم تر از اين نيست كه از نظر ديگران يك شنونده همدل تلقي شويد. هرچه شنونده بهتري باشيد در روابط خود ارزشمند تر خواهيد بود.مانند افرادي كه شنونده هاي بزرگي هستند علامت دهيد كه گوش مي دهيد كه به اين علامت ها    " تاييد و اطمينان خاطر " مي گوييم.شنونده هاي دقيق از اين علامت ها استفاده مي كنند تا حضور افراد ديگر را تاييد كرده و به آن ها اطمينان خاطر دهند كه به صحبت ها يشان كاملا گوش مي دهيد.شنونده هاي دقيق اين علامت ها را به موقع بروز مي دهند كه باعث مي شود افراد احساس كنند خاص و مهم هستند.در فصل بعد علامت هايي را كه نشان مي دهد فرد مقابل به صحبت هاي شما گوش مي دهد مي گوييم.• فصل پنجم:علامت هاي تاييد و اطمينان خاطر1.علامت اول : تماس چشمياولين و مهم ترين علامت تماس چشمي است.اگر كسي به شما نگاه نكند به حرف هاي شما            گوش نمي دهد.براي اينكه

با جذبه به نظر برسيد بايد هنگام گوش كردن تماس چشمي بسيار خوبي برقرار كنيد و تماس چشمي مستقيم داشته باشيد , اين روش اساسي به افراد نشان خواهد داد كه به آن ها گوش مي دهيد. هرچه بيشتر تماس  چشمي داشته باشيد به نظر مي رسد بيشتر درگير صحبت هاي فرد مقابل هستيد.2.علامت دوم : حركت دادن چشمبراي تماس چشمي برتر در هنگام گوش كردن به مهارت ديگري نياز داريد تا به طبيعي بودن آن بيا فزاييد.همچنين كمك مي كند تا احتمال به وجود آمدن ترس ناشي از تماس چشمي عميق از بين برود.چون زل زدن بيش از حد باعث ايجاد ترس در فرد مقابل مي شود . اين مهارت حركت چشم نام دارد.حركت چشم يعني وقتي به حرف كسي گوش مي دهيد جهت نگاه خود را از يك چشم فرد به چشم ديگرش تغيير دهيد.اگر مي خواهيد مردم متوجه شوند كه گوش مي كنيد بايد چشم هايتان را تكان دهيد.هرچه قدر فعاليت چشم بيشتر باشد به نظر خواهد رسيد كه بيشتر درگير شده ايد و هرچه فعاليت چشمي كمتر باشد به همان نسبت درگيري كمتر است.3.علامت سوم : كج كردن سر اگر موقع گوش دادن به حرف كسي سرتان را كمي به يك طرف كج كنيد باعث مي شود كه نگاه تان عميق و جستجو گرانه به نظر برسد.به نحوي كه انگار با توجه عميق تري به گوينده نگاه مي كنيد.اگر هنگام گوش دادن به صحبتي كه از نظر گوينده مهم است اين تكنيك را به كار ببريد خيلي دقيق و با توجه به نظر مي رسيد و او اين حركت كوچك را

حمل بر جذابيت بي اندازه شما مي داند.يك قانون ديگر: هنگام گوش كردن سرتان را كج بگيريد و هنگام صحبت كردن سرتان را صاف بگيريد.4.علامت چهارم : تكان دادن سرتكان دادن سر يكي ديگر از تكنيك هاي مؤثر هنگام گوش دادن به صحبت هاي ديگران و با جذبه نمودن در نظر آن ها ست.بعضي افراد به طور غير ارادي تمايل دارند سرشان را تكان بدهند.بعضي افراد هم سرشان را اصلا تكان نمي دهند.اگر به عكس العمل هاي افراد هنگام گوش دادن به صحبت كسي نگاه كنيد خواهيد ديد كه تكان هاي سر چه قدر مي توانند با ارزش باشند.در صورت نبود اين تكان هاي سر , جذابيت و انرژي شنونده به طور چشمگيري كاهش مي يابد. تكان هاي سر شاخص هاي مؤثري هستند براي اينكه نشان دهند چقدر عميق گوش مي كنيد , به چه چيزي فكر مي كنيد و چه احساسي داريد.در واقع تكان هاي سر 3 نوع مختلف هستند:الف)آهسته     ب)سريع     ج)خيلي سريعنوع اول:تكان دادن سر به صورت آهسته به اين معنا است كه من دارم صحبت هاي شما را دنبال مي كنم و درباره ي آن فكر مي كنم.تكان دادن آرام سر لزوما به اين معنا نيست كه من با تو موافقم.نوع دوم :  تكان دادن سر كمي سريع تر نشان دهنده ي اين است كه شما با نظر طرف مقابل موافق هستيد.نوع سوم : تكان دادن خيلي سريع تر به اين معنا است كه شما با نظر طرف مقابل موافق يد و از چيزي كه شنيده ايد به هيجان آمده ايد5.علامت پنجم : زبان كل بدنوقتي مي نشينيد , نحوه قرار گيري

بدن و طرز نشستن ميزان علاقه شما را به شخصي كه صحبت مي كند و آنچه كه مي گويد نشان مي دهد.وقتي به طرف شخص مقابل متمايل مي شويد مثل اين است كه با بدنتان مي گوييد : "از نظر من فرد با جذبه اي هستي ".سعي كنيد كل بدن خود را به سمت فرد مقابل متمايل كنيد.اگر پا هاي تان را روي هم مي گذاريد پا و زانوي بالايي خود را به طرف فرد مقابل بگيريد.وقتي مي ايستيد بايد فاصله اي بين خود و فرد مقابل ايجاد كنيد.دايره هاي ارتباط 3 نوع هستند:الف)دايره اول تقريبا 2 قدم از شما تا شخص ديگر فاصله دارد.اين دايره فضاي خصوصي يا صميمي است.اگر به عنوان يك آشناي تجاري يا اجتماعي به اين فضا تجاوز كنيد مسلما فرد مقابل را ناراحت خواهيد كرد.ب)دايره دوم 6-2 قدم است و فضاي مناسب براي آشنايي اجتماعي يا تجاري است.اگر مي خواهيد با جذبه باشيد مطمئن باشيد كه در اين فاصله نه نزديك تر و نه دور تر مي ايستيد.ج)10-8 قدم است.اين دايره فاصله محفوظ يا ايمن است كه بين شما و افراد غريبه استفاده مي شود پس اگر مي نشينيد طوري به طرف فرد متمايل شويد كه انگار هر كلمه او شما را جذب مي كند.وقتي مي ايستيد مطمئن باشيد كه فاصله امن و راحتي بين خود و طرف مقابل ايجاد كرده ايد. مستقيم به فرد نگاه كنيد و خور را اندكي به جلو متمايل كنيد.اين حركت براي فرد مقابل نا محسوس است اما احساس خواهد كرد كه شما به آنچه او مي گويد كاملا توجه داريد.بعضي افراد هنگام صحبت كردن

چنان به فرد مقابل نزديك مي شوند كه آن شخص به معناي واقعي كلمه به عقب خم شده و سعي مي كند از آن ها فاصله بگيرد.اين افراد تلاش زيادي مي كنند اما سر انجام مثل يك فرد متجاوز و بي توجه كنار گذاشته مي شوند.6.علامت ششم : جنبه هاي منفي زبانتنها زبان بدن مثبت است كه نسبت جذبه را به طرز چشم گيري افزايش مي دهد.بعضي از موقعيت هاي قرار گيري بدن تأثير منفي روي افراد مي گذارند.افرادي كه شنونده هاي ضعيفي هستند اين تأثيرات منفي را ايجاد مي كنند.شنونده هاي ضعيف مثلا هنگام صحبت كردن سرشان را به طرف شخص مي گيرند اما بدنشان از گوينده فاصله دارد و به طرف ديگري متمايل است.اين نشان مي دهد كه شما به آنچه شخص مي گويد واقعاً توجه نداريد.اين افراد هنگام نشستن پا هاي شان را روي هم مي گذارند به نحوي كه پا و زانوي بالايي را از گوينده دور مي كنند در نتيجه به نظر مي رسد كه خود را از پيام گوينده جدا مي كنند.پيغام منفي ديگري كه فرصت جذاب بودن را از شما مي گيرد زماني است كه شما چنان روي صندلي خود افتاده ايد كه انگار مي خواهيد از پشت صندلي بيرون بزنيد و از گوينده فرار كنيد.  يكي از بهترين راه هاي مقابله با اين گرايش منفي اين است كه صاف بنشينيد و نگذاريد كمر تان با پشت صندلي تماس پيدا كند.در گفت و گوي رو در رو زبان بدن 55% از پيغامي را كه مي فرستيد انتقال مي دهد , تن صدا 38 % پيغام را انتقال مي

دهد و خود كلمات فقط 7% از پيغام را انتقال مي دهند.به همين علت همواره بايد مراقب آنچه كه از طريق زبان بدن خود مي گوييد باشيد.7.علامت هفتم : اصوات تاييديشنونده هاي خوب و فعال هميشه اصوات كوتاهي مثل : "آها,اوهوم و ....." ايجاد مي كنند كه به اين صدا ها اصوات تاييدي مي گويند.اين اصوات شاخص هاي روشني براي نشان دادن توجه دقيق و عميق هستند.اين صدا ها نسبت جذبه شما را افزايش مي دهد.• فصل ششم : با دوستان خود جذاب بودن را تمرين كنيداگر قصد داريد در هر مهارتي به ويژه مهارت جذبه چيره دست شويد بايد بخواهيد كمي اشتباه كرده و گاهي كمي احساس كنيد كمي ناشي هستيد.قانون اين است : هر كاري كه ارزش داشته باشد خوب انجام شود , مي ارزد كه ابتدا به طور ضعيفي انجام شود.• فصل هفتم: قدرت گوش كردن صبورانهقبل از اينكه دست از گوش كردن بكشيد و شروع به صحبت كنيد هميشه قدري تأمل كنيد و ببينيد وضعيت فردي كه صحبت مي كند چگونه است.مهم نيست كه چقدر ايده يا فكر به ذهن تان مي رسد مهم اين است كه اگر فرد مقابل مضطرب ,عصباني يا ناراحت است هنوز وقت گوش كردن است .صبور باشيد .فرصت دهيد كه عصبانيت آن ها فروكش كند.وقتي آماده شوند نظر شما را مي پرسند و اگر دنبال پاسخ باشند , سؤال مي كنند.گاهي اوقات احساسات فرد و منطق شنونده مثل روغن و آب هستند , به سختي با هم مخلوط مي شوند. هنگامي كه با دقت گوش مي كنيد و گوينده خيلي احساساتي به نظر مي رسد ,

پيش از آنكه چيزي بگوييد با صبر بيشتري به صحبت هاي او گوش دهيد.قبل از آن كه وسط حرفش بپريد و پيشنهادي بدهيد , اجازه دهيد فرد صحبت كند و تمام عصبانيت و هيجان ش را بيرون بريزد.مهم تر اينكه براي نصيحت كردن مراقب باشيد , مگر اينكه كسي از شما بخواهد.از شما به خاطر گوش كردن دلسوزانه بيشتر تقدير خواهد شد.• فصل هشتم : سريع لبخند بزنيد و سريع بخنديدلبخند زدن و خنديدن شاخص هاي مهمي هستند كه نشان مي دهند چه قدر از بودن در كنار كسي لذت مي بريد. زماني كه موقعيت و موضوع مناسب است هميشه براي لبخند زدن و خنديدن شتاب كنيد.منظور اين نيست كه به هر چيزي كه گفته مي شود لبخند بزنيد زيرا به حد افراط رساندن آن ممكن است اين سوء ظن را ايجاد كند كه تصنعي مي خنديد.لبخند هايي كه واقعي به نظر مي رسند ناگهان قطع نمي شوند .لبخند هاي واقعي بايد چند لحظه طول بكشند. لبخندي كه ادامه پيدا نكند واقعاً لبخند نيست. بنابر اين اگر گفت و گو و گوينده جدي است شما هم جدي باشيد و اگر صحبت درباره چيزهاي نه چندان جدي و سرگرم كننده بود خود را ترغيب به لبخند زدن كنيد.• فصل نهم : سريع تحسين كنيدهمه ما از تأييد شدن لذت مي بريم به خصوص اگر كاري انجام داده ايم كه فكر مي كنيم ارزشش را دارد.وقتي افراد درباره چيزهايي صحبت مي كنند كه به نظر مي رسد مايه افتخار آن ها ست با استفاده از يك راه ساده مي توانيد بر شدت لذت شان بيا فزاييد.اين كه

سريعا هر صفت شايسته او را تحسين كنيد.مطمئن باشيد كه آن ها تحسين را نشانه ديگري از جذبه شما تلقي خواهند كرد.    تأييد و تحسين براي همه ما اهميت حياتي دارد.اكثر ما بدون تاييد و تحسين خيلي كمتر از حد توان خود كارايي داريم.هرچه صادقانه تر رفتار افراد را تحسين كنيد , آن ها خود را بيشتر دوست داشته و براي خود احترام بيشتري قائلند و نسبت به شما احساس بهتري خواهند داشت.براي اينكه در تحسين ديگران مؤثر تر عمل كنيد , بايد از اين رهنمود ها پيروي كنيد:اول:تحسين بايد خاص يا جزئي باشد.هرچه قدر تحسين خاص تر باشد تأثير بيشتري بر احساسات افراد دارد و انگيزه بيشتري به فرد مي دهد تا در آينده در آن حوزه بهتر عمل كند.دوم:بلافاصله تحسين كنيد .هرچه سريع تر افراد را بعد از انجام كار قابل تمجيدي تحسين كنيد, آن ها احساس بهتري داشته و آن رفتار را بيشتر تكرار مي كنند.سوم : هم موفقيت هاي بزرگ و هم كوچك را تحسين كنيد.تحسين باعث مي شود كه افراد احساس شگفت انگيزي درباره خود پيدا كنند و يكي از عوامل كليدي جاذبه است.• فصل دهم : آنچه مي گوييد و نحوه گفتن آناولين قدم براي اينكه فرد با جذبه اي شويد اين است كه شنونده ي بزرگي شويد.به هر حال نوبت به شما مي رسد كه صحبت كنيد , آنچه مي گوييد و نحوه گفتن آن اجزاي اصلي توانايي شما براي جذب كردن و ترغيب ديگران است.مهارت هاي ضروري صحبت كردن :1.تماس چشمي : قوانيني كه براي تماس چشمي هنگام صحبت كردن به كار مي روند با قوانيني كه

هنگام گوش كردن استفاده مي شوند فرق دارند.وقتي در يك گفت و گو شما با يك نفر صحبت مي كنيد نگذاريد تماس چشمي تمام مدت فشار زيادي ايجاد كند.با تماس چشمي زياد فرد مقابل را شديدا تحت فشار قرار مي دهيد. به جاي اينكه با جذبه باشيد خيلي جدي به نظر مي رسيد.وقتي در يك گروه صحبت مي كنيد بايد نگاه خود را به نرمي از شخصي به شخص ديگر به نوبت تغيير دهيد.پس هنگام صحبت كردن به چشم هاي فرد مقابل بيش از 75 تا 85 % نگاه نكنيد در غير اين صورت اين احتمال وجود دارد كه فرد سلطه گري تلقي شويد.2.نگاه كردن به طرفين صورت : وقتي صحبت مي كنيد به طرفين صورت شنونده نگاه كنيد.اين تكنيك نگاه موقت به يك طرف يا طرف ديگر صورت شنونده است به نحوي كه توجه خود را لحظه اي از چشم هاي فرد به يك طرف صورت او تغيير مي دهيد. نگاه كردن به طرفين صورت بايد موقتا و به طور متناوب باشد.هرگز به بالاي سر يا پايين سر شنونده نگاه نكنيد چون با اين كار او احساس مي كند چيزي يا كسي حواس شما را پرت كرده است.نگاه كردن به طرفين صورت به اين معنا نيست كه مي توانيد به اشيا يا افراد ديگر نگاه كنيد بلكه شنونده را از نگاه هاي جدي شما نجات مي دهد.دقت كنيد كه نگاه ها به طرفين كوتاه باشد هرگز بيشتر از 3-2 ثانيه طول نكشد در غير اين صورت شما از نظر او حواس پرت هستيد.3.هنر آهسته صحبت كردن : بسياري از افراد به علت هيجان زدگي

يا اضطراب خيلي تند حرف مي زنند و خيلي كم گوش مي كنند.افرادي كه خيلي تند صحبت مي كنند مي توانند اشخاص ناراحت كننده و آزار دهنده اي باشند.همه ما افرادي را مي شناسيم كه  تند صحبت مي كنند و گوش دادن به حرف آن ها مشكل است.ايراد تند صحبت كردن اين است كه هميشه تاثيرات منفي ايجاد مي كند و تقريبا هيچ تاثير مثبتي ندارد.فردي كه تند صحبت مي كند فرصتي براي فكر كردن به شما نمي دهد.تند صحبت كردن باعث مي شود كه گوينده بي ملاحظه و خود محور به نظر برسد كه اين بر ميزان صادق بودن و رو راست بودن او تاثير مي گذارد.به نظر مي رسد اين افراد فقط به چيزي كه خود بايد بگويند علاقه دارند.تند صحبت كردن روشي است كه مطمئنا هر فرصتي را براي جذب كردن از بين مي برد.براي بهتر صحبت كردن از تكنيك كم كردن سرعت استفاده كنيد.راه حل تند صحبت كردن چيست؟ براي اين منظور مي توانيد از دو تكنيك استفاده كنيد.اولي كم كردن سرعت است و دومي نحوه استفاده از سكوت در گفت و گو است.اگر بار ها به شما گفته اند كه خيلي سريع صحبت مي كنيد مي توانيد با استفاده از دستگاه كنترل دروني كه به آن منطقه هاي آسايش گفته مي شود تند صحبت كردن خود را كنترل كنيد.همان طور كه در بيرون خود منطقه هاي آسايشي داريم در درون هم داراي منطقه هاي آسايشي هستيم.وقتي كاري نا آشنا يا غير عادي انجام مي دهيد اغلب احساس ناراحتي خواهيد كرد.تقريبا ميل شديدي به انجام روش قديمي خواهيد داشت حتي اگر

روش قديمي به خوبي روش جديد عمل نكند.به خاطر داشته باشيد كه در مراحل اوليه يادگيري آهسته صحبت كردن , احساس ناراحتي خواهيد كرد و اين احساس طبيعي است زيرا در غير اين صورت ممكن است هنوز با همان سرعت زياد و قديمي خود صحبت كنيد.4.تاثير سكوت : مكث كردن بين صحبت به فرد فرصت مي دهد فكر كند و بر مفهوم كنترل داشته باشد و به شنونده هم فرصت مي دهد با آنچه گفته مي شود ارتباط بر قرار كند.اگر هنگام انتقال پيام خود به مدت يك يا دو ثانيه در وقفه هاي گوناگون مكث كنيد به راحتي مي توانيد يك گوينده خوب باشيد.در طول اين سكوت ها است كه شنونده ها فرصت دارند كه درباره ي چيز هايي كه مي گوييد فكر كنند.آن ها چيزي را كه درباره ي آن صحبت مي كنيد , در ذهن خود مجسم مي كنند.آن ها فرصت دارند كه منظور شما را سبك و سنگين كنند , با احساسات شما ارتباط بر قرار كرده و به آن ها پاسخ دهند.علاوه بر اين مكث ها به شنونده ها اجازه مي دهند كه گفت و گويي دروني با شما داشته باشند.در واقع آن ها افكار دروني خود را در سرشان مي پرورانند. تمرين كنيد كه در پايان هر نظر و ايده يا درست بعد از گفتن يك نكته كليدي مكث كنيد. اين تكنيك به شنونده كمك مي كند كه بداند در كجا يك ايده تمام شده و ايده ديگري شروع مي شود.به خاطر داشته باشيد كه حتما بعد از گفتن نكته مهم , پيچيده يا غير عادي مكث كنيد.به شنونده

اجازه دهيد آنچه را كه گفته ايد هضم كند و در آن حال به خود فرصت فكر كردن و نفس كشيدن دهيد.يك نكته مهمي كه وجود دارد اين است كه با سكوت كردن امكان ندارد دچار اشتباه شويد.5.پر كننده هاي زياد از حد جذبه را از بين مي برند : اصوات پر كننده صدا هايي مثل " آ,اوم,آه و ... " هستند كه بين صحبت ها به كار مي رود.پر كننده ها راهي براي ايجاد وقفه هستند و به سخنران فرصت مي دهد كمي فكر كند.زماني كه به دنبال افكار و كلمات درست مي گرديم سعي مي كنيم از اين پر كننده ها براي حفظ توجه شنونده استفاده كنيم.شنيدن اين اصوات در يك گفت و گو مي تواند به شدت آزار دهنده باشد.پر كننده ها جذبه شكن هستند.بهترين راه براي حذف پر كننده ها اين است كه شيوه ي صحبت كردن خود را آهسته كرده و به طور حساب شده از سكوت هاي بيشتري استفاده كنيد.اگر هنگام گفت و گو از سكوت بيشتري استفاده منيد پر كننده ها از بين مي روند.6.افراد را با صداي خود جذب كنيد :درجه ي صدا تاثير عميقي بر حالت و قابليت پذيرش فردي دارد كه با او صحبت مي كنيد.تن صدا به تنهايي مسئول انتقال 38% پيغام شماست.مثلا شما ترجيح مي دهيد با كسي صحبت كنيد كه صداي بلند و جيغي دارد كه گوش تان را كر مي كند يا با كسي كه شما را چنان با صداي گرم و پرطنين خود جذب مي كند كه احساس راحتي مي كنيد.مسلما با كسي كه صداي گرم و گير ايي دارد.در

ضمن صداهاي يكنواخت و خسته كننده كه به آن ها صداهاي يكنواخت و ملال آور مي گوييم قطعا توجه و قابليت پذيرش شنونده را كاهش مي دهد.اگر مي خواهيد هنگام صحبت كردن صميمي , دوستانه , با محبت , خودماني يا خون گرم به نظر برسيد , درجه صداي خود را هنگام استفاده از صداهاي بم تر , پايين نگه داريد.همچنين به خودتان ياد آوري كنيد كه سرعت تان را كم كنيد.وقتي خيلي تند صحبت مي كنيد نمي توانيد خيلي صميمي , دوستانه و با محبت به نظر برسيد.از طرف ديگر اگر صداي تان يكنواخت استبراي اين كه مهيج و پر انرژي به نظر برسيد سرعت صحبت خود را افزايش دهيد.از درجات بالاتر صداي خود اما نه خيلي بلند استفاده كنيد.سرعت و تن صداي خود را بر اساس آنچه كه مي خواهيد بگوييد انتخاب كنيد و تغيير دهيد صدا هاي بم تر نشان دهنده ي بزرگي و نيرومندي و صداهاي زير تر نشان دهنده ي كوچكي و ضعيف بودن است.افراد قدرتمند عمدا آهسته تر و با تن هاي پايين تر صحبت مي كنند.7.خوش صحبت و با جذبه باشيد :نسبت جذبه شما كاملا توسط شيوه نگاه كردن , گوش كردن و صحبت كردن شما با افراد ديگر تعيين مي شود.اما خصوصيت ديگري هم وجود دارد كه افراد با جذبه از آن برخوردارند.آن ها افراد خوش صحبت بي نظيري هستند.يك شنونده دقيق و صبور عاملي اساسي براي جذب كردن است.استفاده از صداي گوش نواز و آرام صحبت كردن نيز نسبت جذبه شما را بالا مي برد.كليد ديگر با جذبه بودن اين است كه نسبت به آن چه

كه ديگران نمي خواهند درباره آن صحبت كنند , با احساس باشيد.8.گفت و گو را هدايت كنيد :هدف از هدايت گفت و گو تسلط بر گفت و گو نيست (كه در تضاد با جذبه است ) بلكه هدف  اين است كه اطمينان دهيد گفت و گو با حمايت شما در جهت خواسته هاي فرد مقابل ادامه مي يابد , به نحوي كه علاقه و توجه او دائما جلب شود.همه ما از صحبت درباره ي موضوعي كه مورد علاقه مان است لذت مي بريم به خصوص زماني كه به نظر مي رسد شنونده هم از آن لذت مي برد. وقتي افراد درباره ي موضوعي كه برايشان اهميت دارد صحبت مي كنند دوست دارند درباره ي خودشان به شنونده هايي كه با آن ها همدردي مي كنند ,چيز هاي زيادي بگويند.وقتي شنونده هستيد بايد خوب گوش كنيد تا بتوانيد راه هاي گوناگوني را در جهت هدايت گفت و گو بيابيد.شما بايد به دنبال راهي براي حفظ گفت و گو باشيد به نحوي كه ديگران را ترغيب كنيد تا هر اندازه كه دوست دارند بر گفت و گو تسلط يابند

هنر انديشيدن

(يازده هنر فكري مردان موفق)نويسنده:جان سي مكسول/ مترجم:معين خانلري

خلاصه كتاب: نويسنده:جان سي مكسول/ مترجم:معين خانلري- ويراستار:احمدرضا اسعدي /موضوع:انديشه و تفكر خلاق- پيشگفتار:چرا بعضي از مردم موفق و بغضي نا موفق هستند؟اين سؤال ميليونها بار پرسيده شده است.پاسخ هاي زيادي هم به آن داده اند.اينها برخي از پاسخ ها هستند: فرصت هاي بهتري نصيب افراد موفق شده است،كساني كه موفق نمي شوند گذشته ي بدي داشته اند ،افراد تنبل موفق نمي شوند.نويسنده در تمام طول زندگي اش به

دنبال پاسخ اين سؤال بوده است كه راه حل را اينگونه پيدا كرده است:افراد موفق متفاوت با افراد ناموفق فكر مي كنند.اين كتاب11 نوع تفكر را كه افراد موفق از آنها استفاده مي كنند به شما معرفي مي كند.بخش اول:تفكر خود را تغيير دهيد تا زندگي تان تغيير كند.فصل اول:به ارزش خوب فكر كردن پي ببريد.شايد براي شما اين سؤال پيش بيايد كه چه چيزي آنان را كه به اوج ميرسند از كساني كه هرگز به اين حد نمي رسند متمايز ميكند؟پاسخ،خوب فكر كردن است.آنها اين را هم ميدانند كه براي تغيير زندگي خود،بايد افكار خود را تغيير دهند.آيا مي دانيد مهمترين چالش بيشتر افراد در راه ايجاد تغييرات مثبت شخصيتي چيست؟احساسات شان.آنها ميخواهند تغيير كنند اما نميدانند چگونه احساسات خود را كنار بگذارند.ولي راهي براي انجام اين كار وجوددارد.به حقيقتي كه استدلال زير دربردارد توجه كنيد:فرض اصلي:من ميتوانم افكارم را كنترل كنم.فرض فرعي:احساسات من از افكارم نشات مي گيرند.نتيجه گيري:من ميتوانم با كنترل افكارم،احساساتم را كنترل كنم.اگر حاضر شويد افكارتان را تغيير دهيد،مي توانيد احساسات خود را تغيير دهيد.اگر احساسات خود را تغيير دهيد،مي توانيد اعمال خود را تغيير دهيد.تغيير اعمال با پيروي از افكار درست،مي توانند زندگي تان را تغيير دهد.بيشتر مردم انتظار دارند نظام آموزش و پرورش ،فكر كردن را به آنها و فرزندانشان بياموزد.بسياري از مردم بر اين باورند كه كليد بهبود زندگي و اصلاح جامعه در دست آموزش و پرورش است.بسييارا از معلمان اين مساله را در فكر و باور ما مي گنجانند كه كسب نمره هاي بالا به موفقيت منجر مي شود و هرچه تحصيلات بالاتري داشته باشيم،موفق تر

خواهيم بود.با اين وجود تحصيلات رسمي هميشه نمي تواند چنين وعده هايي را محقق كند.آيا فرد تحصيل كرده اي را سراغ نداريد كه بسيار ناموفق هستند؟آيا استاد دانشگاهي را نديده ايد كه درجه دكترا دارد اما نمي تواند زندگي خود را به خوبي مديريت كند؟در مقابل،دانجوياني را ديده ايد كه با وجود انصراف از تحصيل بسيار موفق شده اند؟(بيل گيتس،توماس اديسون،استيو جابز).مشكل اغلب مؤسسات آموزشي اين است كه به افراد مي آموزند به چه چيزي فكر كنند،نه اين كه چگونه فكر كنند.مردم براي رسيدن به رؤياها و سقف تواني هاي خود بايد بيموزند كه چگونه به درستي فكر كنند.دلايل مبني بر اهميت تفكر درست:1-خوب فكر كردن موجب مي شود به نتايج خوبي برسيد:شايد اين حرف بديهي به  نظر برسد كه كيفيت افكار انسان در كيفيت نتايجي كه كسب مي كند مؤثر است.من تصور مي كنم بيشتر مردم با عبارات زير موافق باشند:افكار ضعيف موجب پيشرفت در جهت منفي مي شود،افكار متوسط هيچ پيشرفتي به بار نمي آورد،خوب فكر كردن تا حدي موجب پيشرفت مي شود،عالي فكر كردن نتايج فوق العاده اي به بار مي آورد.يكي از دلايل نرسيدن مردم به رؤياهايشان اين است كه مي خواهند بدون تغيير دادن افكارشان نتايج بهتري كسب كنند. اما اين نگرش هرگز نتيجه نخواهد داد.اگر علف هرز كاشته ايد و انتظار داريد ذرت درو كنيد،هر چقدر كه وقت خود را صرف آبياري،وددهي و رسيدگي به محصول تان كنيد،ذرت نصيب تان نخواهد شد.2-خوب فكر كردن توانايي هاي شما را افزايش مي دهد:جيمز آلن مي نويسد:"انسان به اندازه اميالي كه او را كنترل مي كند كوچك و به اندازه انديشه هاي

مسلط خود بزرگ خواهد شد."يا به قول حضرت سليمان:انسان ها همان گونه هستند كه قلبا مي انديشند.از اين فرض كه افكارتان تعيين مي كند چه كسي هستيد،به صورت طبيعي مي توان نتيجه گرفت كه توانايي هاي شما نيز نتيجه افكار شماست.بزرگترين مخرب موفقيت بسياري از افراد در آينده،افكار مروز آنهاست.اگر افكارشان محدود باشد،قابليتهايشان نيز محدود خواهد بود.اما اگر بتوانند مدام افكار خود را رشد دهند،توانايي انجام كارهاي بزرگ تري را پيدا مي كنند و قابليت هايشان نامحدود خواهد شد.3-خوب فكر كردن هميشگي مي شود اگر آن را به يك عادت تبديل كنيد:به اطراف خود نگاهي بياندازيد تا به صحت اين حرف پي ببريد.امور دنيا مدام پيچيده و پيچيده تر ميشود.آيا اين مساله شما را دلسرد مي كند؟نه لزوما.سالها قبل مطلبي خواندم كه بر من تاثير زيدي گذاشت.آن مطلب از اين قراراست:"من همراه هميشگي شما هستم.من بزرگترين ياور و سنگين ترين بار روي دوش تان هستم.من يا شما را تا جلو هل مي دهم يا شما را تا مرز شكست عقب مي كشم.من خدمتگزار تمام انسان هاي بزرگ و همه انسان هاي شكست خورده هستم.مي توانيد از من در جهت سود يا زيان خود استفاده كنيد.براي من تفائتي ندارد.آيا مرا مي شناسيد؟من عادت هستم.موفقيت نتيجه عادت خوب فكر كردن است/هرچه بيشتر خود را با خوب فكر كردن درگير كنيد،افكار خوب بيشتري به ذهن تان مي رسد.ويكتور هوگو مي گويد:در برابر هجوم ارتش ها مي توان مقاومت كرد اما در برابر هجوم افكار نه!تغيير افكار مي تواند به انسان كمك كند از بقاء محض يا حفظ وضعيت موجود به سمت پيشرفت واقعي حركت كند.95%راه موفقيت اين است

كه بدانيد چه چيزي مي خواهيد و بهاي رسيدن به آن را بپردازيد.ترسيم تصويري از يك انسان متفكر:از نظر يك شخص،متفكر بودن به معني داشتن بهره هوشي بالاتر است و از نظر شخص ديگر معادل با داشتن اطلاعات عمومي بي اهميت است.من معتقدم براي اينكه بتوانيم به خوبي فكر كنيم،بايد داراي مجموعه اي از مهارت ها تفكر باشيم.فصل دوم:به تاثير شگرف تغيير انديشه ها پي ببريد.به آساني مي توان پذيرفت كه افراد ناموفق نيازمند تغيير افكارشان هستند.اما چگونه مي توان درباره افرادي كه به ميزاني از موفقيت رسيده اند،چنين نظري دارد؟آيا كسي مي تواند بدون ايجاد تغييردر شيوه تفكر خود به سطح بالاتري برود؟چرا بايد افكارتان را تغيير دهيد؟درباره ارزش تغيير شيوه تفكر هرچه بگويم كم گفته ام.خوب فكر كردن مي تواند ثمرات زيادي داشته باشد.درآمد ايجاد كند،مسائل را حل كند و فرصت هاي جديدي به وجود بياورد.تفكر درست از نظر شخصي و شغلي شما را به سطح كاملا جديدي ترقي خواهد داد مي تواند منجربه تغيير زندگي شما شود.بعضي از چيزهايي كه بايد درباره تغيير شيوه تفكر بدانيد از قرار زير است.1-تغيير شيوه تفكر خود به خود اتفاق نمي افتد:غم انگيز است كه تغيير تفكر خود به خود اتفاق نمي افتد.ايده هاي خوب راه نمي افتد كه صاحبان خود را پيدا كنند.اگر مي خواهيد ايده ي خوبي پيدا كنيد،بايد در جستجوي آن باشيد.اگر مي خواهيد بهتر از قبل فكر كنيد،بايد روي اين مساله كار كنيد.زماني كه شيوه تفكرتان بهتر شود،ايده هاي خوب مدام به ذهن تان خطور مي كند.در واقع،ميزان خوب فكر كردن شما در آينده عمدتا به ميزان خوب فكر كردن شما در

زمان حال بستگي دارد.2-تغيير شيوه تفكر دشوار است:فقط كساني كه به شكل عادت به فكر كردن درگير نيستند،اين كار را آسان مي دانند.آلبرت انيشتن،فيزيكدان برنده جايزه نوبل و يكي از بزرگترين متفكران تاريخ مي گويد:"فكر كردن كار دشواري است،به همين دليل است كه افراد كمي اين كار را مي كنند."از آنجا كه فكر كردن دشوار است،بايد از هرچه كه مي تواند كمكي يه بهبود اين فرايند كند،استفاده كنيد.3-تغيير شيوه تفكر،ارزش وقت گذاشتن را دارد:هنگامي كه وقت خود را صرف يادگيري نحوه تغيير اغكار خود مي كنيد و فكر كردن خود را بهبود مي بخشيد.در وجود خود سرمايه گذاري مي كنيد.معادن طلا رئزي به پايان ميرسد،بازار بورس سقوط مي كند،سرمايه گذاري در املاك گاهي اشتباه از آب در مي آيد.اما ذهن انسان با توانايي فكر كردن،مانند معدن الماسي است كه هرگز تمام نمي شود و بهايي براي آن متصور نيست.4-تغيير تفكر بهترين هديه اي است كه مي توانيد به ديگران بدهيد:يادگيري شيوه تفكر يك سرمايه گذاري بسيار خوب در شخصيت خودتان است.اما هم چنين،بهترين هديه اي است كه مي توانيد به ديگران بدهيد.زيرا ممكن است توانايي هاي نامحدودي را براي فرد موردنظر در پي داشته باشد.تاثير تغيير تفكر:بسياري از كساني كه از زندگي خود راضي نيستند،علت اين امر را نمي دانند.آنها اغلب گمان مي كنند بايد ديگران يا شرايطي كه در آن هستند،سرزنش كنند.حتي بسياري از افراد صادق و خودآگاهي كه مي دانند مشكل از خودشان است،نمي توانند آن را ريشه يابي كنند.بدانيد تنها زماني همه چيز در زندگي به نفع شما تغيير خواهد كرد كه تغييرات مناسبي را در افكار خود به وجود بياوريد.وقتي مسئوليت

تغيير افكارتان را مي پذيريد،چگونه مي توانيد خودتان را تغيير دهيد.به اين فرايند پايبند باقي بمانيد تا به تغيير زندگي شما منجر شود.اين فرايند به شكل زير عمل مي كند:قدم اول:تغيير افكار،باورهاي شما را تغيير ميدهد:در جوامع امروز،كساني كه از آمادگي ذهني كافي برخوردار نيستند،قرباني افكار و باورهايي مي شوند كه مخرب روح و روابط انساني است.كياني كه از ذهني قوي برخوردار نيستند،به نظرات و افكار ديگران وابسته مي شوند.آنها به جاي اينكه موضوعات و افكار مختلف را بررسي كنند،زندگي خود را به پيروي از مجموعه ضوابط و مقررات و برنامه هاي از پيش تعيين شده محدود مي كنند.يا به راحتي دست از تلاش مي كشند.در تلاش براسژي تغيير شيوه تفكر خود اين سه نكته را به خود گوشزد كنيد:1-تغيير،كاري شخصي است.من نياز دارم تغيير كنم.2-تغيير،كاري ممكن است.من مي توانم تغيير كنم.3-تغيير،كاري سود آور است.من با تغيير كردن پاداش دريافت مي كنم.به خاطر داشته باشيد،هر چقدر هم سن تان بالا باشد يا شرايط هرطور كه باشد،باز هم مي توانيد تفكرتان را تغيير دهيد.وقتي هم كه تفكر خود را تغيير دهيد،ابورهايتان را تغيير دهيد.قدم دوم:تغيير باورهايتان ،انتظارات شما را تغيير مي دهد:باور،ايده اي نيست كه شما مالك آن باشيد،بلكه ايده اي است كه شما را تحت مالكيت خود مي گيرد.در باور قدرت عظيمي نهفته است،زيرا انتظارات فرد را تغيير مي دهد.قدم سوم:تغيير انتظارات،نگرش را تغيير مي دهد:مردي به چادر يك فال گير قدم گذاست و پولي را به فال گير داد تا برايش كف خواني كند.فال گير گفت:"چيزهاي زيادي مي بينم."مرد پرسيد؟"مثلا چي؟" او پاسخ داد:"شما تا 45 سالگي فقير و ناراضي خواهيد بود."مرد با ناراحتي

گفت:"اه...وقتي كه 45 ساله شدم.چه مي شود؟"زن فالگير گفت:"به اين وضعيت عادت مي كنيد."انتظارات ما بر نگرش ما تاثير زيادي دارد.انتظارات منفي،راهي سريع براي رسيدن به بن بست فكري است.انتظارات مثبت نگرش مثبتي در پي دارد.آنها اشتياق،هيجان،اعتماد به نفس،تعهد،ايمان و انرژي توليد مي  كند.كه همگي جزو خصوصيات مؤثر در رسيدن به موفقيت هستند.اگر مي خواهيد اين خصوصيات را به وفور داشته باشيد.انتظارات خود را بالا ببريد.قدم چهارم:تغيير نگرش،رفتارتان را تغيير مي دهد.به راستي نگرش چيست؟من معتقدم...نگرش"پيشاهنگ دروني"خود واقعي ماست.ريشه هايشدروني و ميوه هايش بيروني اند.يا بهترين دوست ما و يا بدترين دشمن ماست.تا زماني كه اظهار نشود،راضي نمي شود.كتابدار گذشته،سخنگوي حال و پيام آور آينده ماست.به عبارت ديگر رفتار از نگرش نشات مي گيرد و اين دو جدايي ناپذيرند.قدم پنجم:تغيير رفتار موجب تغيير عملكرد مي شود:هرگز بيش اندازه شيفته هدف گذاري نشويد،شيفته رسيدن به اهداف باشيد.رسيدن به اهداف جديد و بالا بردن سطح عملكرد هميشه مستلزم تغيير است و تغيير كردن احساس خوشايندي به انسان نمي دهد.اما اين را بدانيد كه اگر تغيير موجب احساس ناراحتي نشود،تغيير نيست.دانستن اين مساله شما را آرام مي كند.قدم ششم:تغيير عملكرد،زندگي تان را تغير مي دهد:وقتي عملكردتان را تغيير مي دهيد،اين قدرت را خواهيد داشت كه زندگي تان را تغيير دهيد.سبك اوليه تغييري نمي كند اما تفكر مدام رشد مي كند ميدانيد كه اگر مدام تفكرتان را بهتر كنيد،بر باورهايتان تاثير خواهد گذاشت كه به نئبه خود انتظاراتتان را تغيير مي دهد و بر نگرشتان تاثير مي گذارد و رفتارتان را دست خوش تغيير مي كند كه موجب بهبود عملكردتان خواهد شد.همه اينها به نوبه خود زندگي تات را

تغيير مي دهد.مرحله ي بعد:پيشرفت هميشه مستلزم تغيير است.رسيدن به يك سطح جديد مستلزم تغيير ذهني است.شايد اين مساله را به طور حسي بدانيد اما بايد آن را پايه و اساس شيوه زندگي كردن خود قرار دهيد.اگر مي خواهيددر سطح جديدي زندگي كنيد بايد در سطح جديدي فكر كنيد.فصل سوم:به فرايند تفكر ارادي تسلط پيدا كنيد.هميشه براي كساني كه خوب فكر مي كنند تقاضا وجود دارد.شايد براي كسي كه مي داند چگونه فكر كند هميشه شغلي وجود داشته باشد اما كسي كه علت فكر كردن را بداند،هميشه رئيس او خواهد بود.افراد خوش فكر مساله را حل مي كنند،آنها هر ايده اي را كه براي ساختن يك سازمان مورد نياز باشد،دارند و هميشه به آينده بهتري اميدوار هستند.كساني كه فرايند خوب فكر كردن را مي آموزند،مي توانند بر خود فرمانروايي كنند،حتي اگر تحت سلطه يك حاكم ظالم يا شرايط دشوار ديگر باشند.يافتن محلي مناسب براي فكر كردن:خوب فكر كردن آنقدرها هم پيچيده نيست.اين كار يك مهارت است و مانند اغلب مهارت ها مي توان آن را پرورش داد و بهبود بخشيد.1-جايي براي فكر كردن پيدا كنيد:شنيده ام كه چارلز كترينگ مخترع بزرگ و مؤسس شركت دلكو،كه بيش از 140اختراع ثبت كرده است و حدودا از 30 دانشگاه دكتراي افتخاري دارد،درباره يافتن مكاني براي فكر كردن صحبت مي كرد.او اين كار را به آويزان كردن قفس پرنده در ذهن خود تشبيه كرد.اين نوع بيان كمي عجيب به نظر مي رسد اما اگر ماجراي شرط بندي 100 دلاري او را بشنويد ايده اش براي شما واضح تر خواهد شد.كترينگ به دوستش گفت مي تواند كاري كند كه او

در سال آينده يك پرنده بخرد.دوستش با خود فكر مي كرد هيچ كس نمي تواند او را مجبور به انجام چنين كاري كند بنابراين شرط بندي را پذيرفت.مدت كوتاهي بعد،كترينگ به آن دوست يك قفس دست ساز و گران قيمت سوئيسي هديه داد.آن مرد قفس را به خانه بردو از آنجايي كه بسيار زيبا بود آن را در اتاق پذيرايي آويزان كرد.از آن زمان به بعد هر بار كه مهمان داشت،يكي از آنها مي پرسيد:پرنده ات كي مرده است؟او به آنها پاسخ مي داد:"من هرگز پرنده اي نداشته ام"سپس مجبور مي شد كل ماجرا را تعريف كند.پس از چند بار تكرار اين ماجرا،يك طوطي خريد و 100 دلار به كترينگ داد.كترينگ بعدها گفت:"اگر در ذهن خود قفس پرنده آويزان كنيد،در نهايت چيزي در آن قرار خواهيد داد."همان طور كه قفس كترينگ پرنده اي را نصيب خود كرد،داشتن مكاني مشخص براي فكر كردن هم افكار خوب را جذب خواهد كرد.اگر با توقع توليد افكار خوب به مكان تفكر خود برويد،در نهايت چنين افكاري به ذهن تان خطور خواهد كرد.جايي را پيدا كنيد كه بتوانيد در آن فكر كنيد و افكارتان را روي كاغذ ثبت كنيد تا آنها را از دست ندهيد.وقتي من جايي را براي فكر كردن پيدا كردم،افكارم جايي در ذهن من پيدا كرده اند.2-جايي را براي شكل دادن به افكارتان پيدا كنيد:ايده ها به ندرت به شكل كاملا شكل يافته و آماده به ذهن كسي خطور مي كند.بيشتر اوقات،بايد به آنها شكل داد تا جدي شوند.براي شكل دادن به افكار،آنها را مورد بررسي قرار دهيد.بسياري اوقات فكري كه ديشب عالي به نظر مي رسيد،امروز

كاملا احمقانه است.ايده هايتان را مورد سؤال قرار دهيد.آنها را دقيق و واضح كنيد.يكي از بهترين راههاي انجام اين كار نوشتن افكار است.تقريبا هرجايي مي توان به افكار شكل داد كافي است جايي را پيدا كنيد كه از نظر خودتان مناسب باشد،جايي كه بتوانيد افكارتان را بنويسيد و بدون مزاحمت،حواس خود را متمركز كنيد و فكرتان را مورد بررسي قرار دهيد.با سؤال پرسيدن،ديد همه جانبه اي درباره ايده هاي خود پيدا مي كنيد.3-جايي را براي بسط افكارتان پيدا كنيد:اگر افكار بسيار خوبي به ذهن تان خطور كرد و وقت خود را صرف شكل دادن به اين افكار كرديد،تصور نكنيد كه كارتان انجام شده و بايد در اينجا متوقف شويد.اگر اين كار را بكنيد،يكي از باارزش ترين ابعاد فرايند تفكر،يعني هم فكري با ديگران را از دست داده ايد و نمي توانيد افكارتان را تا بيشترين حد ممكن بسط دهيد.گاهي يك فكر صرفا سكوي پرشي براي رسيدن به يك ايده بزرگ تر است،اما بدون اين سكوي پرش،آن فكر عالي هرگز پيدا نمي شود.گاهي هم در همراهي با فكري ديگر،به فكري عالي تبديل مي شود.گاهي فكر خودمان بهبود پيدا مي كند و فقط كافي است كمي به آن شاخ و برگ بدهيم.يافتن جايي براي بسط افكار،اين فرصت را به شما مي دهد تا قابليت هاي يك ايده را محقق كنيد.4-جايي را براي نشاندن افكارتان پيدا كنيد:ايده اي كه در حد يك ايده باقي بماند،تاثير زيادي از خود به جا نمي گذارد.قدرت واقعي ايده ها زماني نمايان مي شود كه از حالت ذهني به كاربرد برسد.نظريه نسبيت انيشتن را در نظر بگيريد،زماني كه او نظريه هاي خود را

در سال 1905و 1916منتشر كرد،ايده هاي ژرفي بيش نبودند.قدرت واقعي آنها با ساخت رآكتور هسته اي در سال 1942و بمب هسته اي در سال 1945 نمايان شد.زماني كه دانشمندان ايده هاي انيشتن را بسط دادند و درعمل پيدا كردند دنيا دچاردگرگوني شد.اگر به فكر كاربردي كردن فكرتان هستيد،ابتدا آنها را به افراد زير بقبولانيد:خودتان:قبولاندن يك ايده به خودتان،موجب بي نقص شدن آن مي شود.ديگران تنها ايده اي را مي پذيرند كه فرد بيان كننده آن مورد قبول آنها باشد.اگر خود شخص به آن ايده ايمان نداشته باشد،چنين اتفاقي نخواهد افتاد.افراد كليدي:صراحتا مي گويم هيچ ايده اي اوج نخواهد گرفت مگر زماني كه افراد تاثير گذار،آن را بپذيرند.به هرحال آنها همان كساني هستند كه افكار را از ايده به عمل مي رسانند.قبولاندن يك ايده به افراد تاثيرگذار سازمان تان،تاثير شما را افزايش خواهد داد.5-جايي را براي به پرواز در آوردن افكارتان پيدا كنيد:براي رسيدن به نتايج مورد انتظار خود و براي خوب اوج دادن افكارتان بايد براي خوب فكر كردن درباره هركاري وقت كافي اختصاص دهيد.اگر به اندازه كافي درباره برنامه هاي خود فكر كنيد،زمان پياده سازي آنها كاهش مي يابد و نتايج بهتر مي شوند.وقتي كه به فكر كردن اختصاص مي دهيد مانند باند فرودگاه است.همان طور كه هواپيماهاي بزرگ تر براي برخاستن به باند طولاني تري نياز دارند،ايده هاي بزرگ نيز براي راه افتادن به باندي طولاني از تفكر نيازمندند.چگونه به انسان خوش فكري تبديل شويم؟1-خود را در معرض دريافت چيزهاي خوب قرار دهيد:افراد خوش فكر هميشه چرخ ايده ها را به گردش در مي آورند.آنها هميشه به دنبال چيزهايي هستند كه آغازگر فرايند

تفكر باشد.وقتي فكري شما را به خود علاقه مند مي كند،خواه ايده خودتان باشد خواه ايده ديگران.آن را جلوي چشم خود قرار دهيد.آن را بنويسيد و در مكان تفكرتان بگذاريد تا محرك تان شود.2-با افراد خوش فكر هم نشين شويد:وقت خود را با افراد مناسب بگذرانيد.3-افكار خوب را براي انديشيدن انتخاب كنيد:براي اينكه به فرد خوش فكري تبديل شويد،بايد فرايند تفكر خود را اردي كنيد.به طور منظم به مكاني مناسب براي فكر كردن برويد،به افكارتان شكل دهيد،آنها را بسط دهيد و با ديگران مطرح كنيد.اين كار را يكي از اولويت هاي خود قرار دهيد،به خاطر داشته باشيد كه فكر كردن يك فن است.4-مطابق با افكار خود عمل كنيد:ايده ها،روي پيشخوان عمر كوتاهي دارند.بايد قبل از رسيدن تاريخ انقضاء مطابق با آنها عمل كنيد.5-اجازه دهيد احساس تان يك فكر خوب ديگر خلق كند:براي فكر كردن نمي توانيد منتظر بمانيد تا حس فكر كردن پيدا كنيد.اما وقتي خود را در فرايند خوب فكر كردن درگير مي كنيد،مي توانيد از احساسات خود براي تغذيه اين فرايند استفاده كنيد و نوعي جنبش و محرك در خود به وجود بياوريد.اين كار را امتحان كنيد تا نتيجه اش را ببينيد.اگر فرايند تفكر منظم را به اجرا گذاشتيد و تا حدي به موفقيت رسيديد،به خودتان اجازه بدهيد از آن لحظه لذت ببريدتا بر موج انزژي ذهني آن موفقيت سوار شويد.6-فرايند فوق را تكرار كنيد:انسان ها تصميمات كوچك زيادي درزندگي مي گيرند.بيشتر اوقات تصميمي گرفته مي شود،به فراموشي سپرده مي شود و تصميم ديگري جايگزين آن مي شود.انسان اميدوار است كه اين تصميمات تاثيري به جا بگذارند،اما كسي بررسي نمي كند كه اين

تصميمات چه طور زندگي او را شكل مي دهند.ايده هاي جديدي مدام از راه مي رسد:اهميتي ندارد كهثروتمند به دنيا آمده ايد يا فقير.مهم نيست كه آيا سه كلاس سواد داريد و يا درجه دكترا.اهميتي ندارد كه دچار معلوليت هستيد يا در سلامتي كامل به سر مي بريد.در هر شرايطي كه قرار داشته باشيد مي توانيد خوب فكر كردن را ياد بگيريد.تنها كاري كه بايد انجام دهيد اين است كه اين فرايند را به شكلي روزانه دنبال كنيد.بخش دوم:يازده مهارت فكري كه هر فرد موفقي به آنها نياز دارد.مهارت اول:دانش تفكر كل نگر را كسب كنيد.ذهنيت متفكران كل نگر:لزومي ندارد دانشمند يا رياضيدان باشيد تا از تفكر كل نگر برخوردار باشيد و يا از آن استفاده كنيد.چنين تفكري مي تواند براي هركس در هر شغلي مفيد باشد.متفكران كل نگر مدام در حل يادگيري هستند:متفكران كل نگر هرگز به آنچه كه مي دانند راضي نمي شوند.آنها هميشه در حال بازديد از مكان هاي جديد،خواندن كتاب هاي جديد،آشنايي با افراد جديدو آموختن مهارت هاي جديد هستند.به همين دليل مي توانند بين چيزهايي كه به ظاهر با يكديگر ارتباطي ندارند ارتباط برقرار كنند.متفكران كل نگر آگاهانه گوش مي دهند:وقتي با كسي ملاقات مي كنيد،خوب است موضوعي براي يادگيري در ذهن داشته باشيد.شراكت با افرادي كه در زمينه هايي غير از شما تخصص دارند بسيار سودمند است.متفكران كل نگر آگاهند كه بسيارياز چيزها را نمي دانند.آنها مدام سؤالاتي عميق مي پرسند تا درك و فكر خود را وسعت دهند.اگر مي خواهيد تفكر كل نگرانه تري داشته باشيد،شنونده خوبي شويد.متفكران كل نگر ديد گسترده اي دارند:متفكران كل نگر مي دانند

كه در كنار دنياي خودشان،دنياي ديگري هم خارج از خودشان وجود دارد.آنها تلاش مي كنند از دنياي خود خارج شوند و دنياهاي ديگران را از نگاه آنها ببينند.متفكران كل نگر كامل زندگي مي كنند:داشتن تفكري كل نگر به شما كمك مي كند زندگي كامل و رضايت بخشي داشته باشيد.متفكران كل نگر با توسعه نگاه به دنياي خود تجربه خود را وسعت مي دهند.در نتيجه نسبت به افرادي كه نگاه محدودي دارند موفق تر هستند.آنها با مسايل غير مترقبه و ناخواسته كمتري نيز مواجه مي شوند،زيرا معمولا ابعاد فراوان و مختلف هر موقعيت از قبيل افراد،مسايل،روابط زمان بندي و ارزش ها را مي بينند.بنابراين در برخورد با ديگران و افكارشان معمولا تحمل بيتري دارند.چرا شما بايد دانش تفكر كل نگررا كسب كنيد؟احتمالا به صورت حسي،كل نگر بودن را سودمند مي دانيد.هيچ كس تمايلي ندارد كه ذهنيت محدودي داشته باشد و كسي آگاهانه به اين وضعيت دچار نمي شود.اما اگر كاملا متقاعد نشده ايد،چند دليل زير را براي لزوم تلاش براي ايجاد تفكر كل نگر در خود ملاحظه كنيد:1-برخورداري از تفكر كل نگر به شما فرصت رهبري مي دهد:برخورداري از تفكر كل نگر موجب مي شود در هر كاري به موفقيت بيشتري برسيد.كساني كه نسبت به مسايل مختلف نگاهي كل نگرانه دارند،احتمال موفقيت شان در هر تلاشي بيش از ديگران است.2-تفكر كل نگر شما را روي هدف تان متمركز نگه مي دارد:شما براي انجام كارها به تفكر نياز داريد.اما براي اينكه كارهاي درستي را انجام دهيدبايد مسايل را كامل و كلنگرانه ببينيد.تنها در صورتي كه فعاليت هاي روزانه خود را در بستر يك تصوير بزرگ تر قرار

دهيد مي توانيد روي هدف خود تمركز داشته باشيد.3-تفكر كل نگر به شما اجازه مي دهد مسايل را از نگاه ديگران ببينيد:يكي از مهم ترين مهارت هايي كه در زمينه روابط انساني مي توان كسب كرد توانايي ديدن مسايل از نگاه ديگران است.اين مهارت يكي از كليدهاي كار با مشتريان و جلب رضايت آنها حفظ زندگي مشترك،تربيت فرزندان و كمك به افراد نينازمند است.تمام تعاملات انساني با كسب اين مهارت بهبود پيدا مي كند.4-تفكر كل نگر كار تيمي را بهاود مي بخشد:اگر در يك كار تيمي شركت كرده باشيد،مي دانيد كه برخورداري از يك نگاه كل نگر براي اعضاي تيم تا چه حد اهميت دارد.زماني كه يكي از اعضا نمي داند جايگاه كارش در ارتباط با كار ديگران كجاست،كل تيم دچار مشكل مي شود.هر چه اعضاي تيم درك بهتري از كل كار داشته باشند،توان آنها براي انجام كار تيمي بيشتر است.5-تفكر كل نگر مانع از اين مي شود كه دچار روزمرگي شويد:متفكران كل نگر اجازه نمي دهند روزمرگي بر آنها غالب شود،زيرا از دورنماي جامع ومهم كاري كه انجام مي دهند چشم بر نمي دارند.انها مي دانند كسي كه از نتيجه نهايي كار خود غافل شود به بردگي لحظه حال تن مي دهد.6-تفكر كل نگر به شما كمك مي كند عرصه هاي جديدي را كشف كنيد.چگونه دانش تفكر كل نگر را كسب كنيم؟اگر مشتاق يافتن فرصت هاي جديد و گشودن افق هاي تازه هستيد،بايد تفكر كل نگر را به مهارت هاي خود اضافه كنيد.براي اين كه به متفكري كه توان ديدن يك تصوير كلي و همه جانبه از امور را دارد،تبديل شويد پيشنهادهاي زير را

به خاطر بسپاريد:1-براي رسيدن به قطعيت تقلا نكنيد:متفكران كل نگر با ابهامات راحت هستند.آنها سعي نمي كنند هر مشاهده يا داده اي را در يك جايگاه ذهني از پيش تعيين شده قرار دهند.آنها ديد وسيعي دارند و مي توانند چندين فكر به ظاهر متناقض را در ذهن خود مديريت كنند.اگر مي خواهيد توانايي تفكر كل نگر را در خود پرورش دهيد،بايد به پذيرش و كار با ايده هاي پيچيده و متنوع عادت كنيد.عادت كنيد كه مفاهيم متفاوت را با يكديگر تطبيق دهيد و ديدگاه هاي به ظاهر متضاد را هم زمان بپذيريد.به عنوان مثال در دنياي كسب و كار اهداف عاليه و سودآوري را همزمان دنبال كنيد.به يك ايدئولوژي اصلي ثابت همراه با تغيير و نوآوري پايبند باشيد،بسيار رؤياپرداز باشيد و در عين حال جزئيات را هم به خوبي پياده كنيد.2-از هر تجربه چيزي بياموزيد:متفكران كل نگر چشم انداز و دورنماي ذهني خود را با درس گرفتن از تجربه ها وسعت مي دهند.انها با رسيدن به موفقيت از پا نمي نشينند بلكه از آن درس مي گيرند،مهم تر اينكه از شكست هاي خود درس مي گيرد.زيرا تحت هر شرايطي درس پذير هستند.تجربيات مختلف مثبت و منفي به شما كمك مي كنند تصوير كلي و جامع از شرايط را ببينند.3-از بينش افراد مختلف استفاده كنيد:متفكران كلنگراز تجربيات خود درس ميگيرندالبته آنهااز تجربياتي كه ندارند نيز درس ميگيرنديعني از بينش ديگران هم استفاده ميكنند ازمشتريان ،همكاران،كارمندانورهبران:اگر ميخواهيددامنه افكار خود راوسعت دهيد وديد كاملتري نسبت به مسايل پيدا كنيد ،به دنبال افرادمناسب باشيد .4-به خود اجازه بدهيد كه دنياي خود راگسترده تر كنيد:اگرمي خواهيد كل نگرانه فكر كنيد

بايدخلاف جهت حركت دنيا حركت كنيد.اجتماع مي خواهد افراد را در جعبه نگه دارد .بسياري از مردم به صورت ذهني باوضعيت فعلي خودپيوندي ناگسستني دارند.آنهاآنچه راكه هميشه بوده است مي خواهند،نه آنچه را كه مي تواندوجود داشته باشد.آنهابه دنبال امنيت وپاسخ هايي آسان هستند.روزي وقتي در كليسادرباره سفر يك انسان به ماه با مردم صحبت مي كردم،متوجه مساله تكان دهندهاي شدم:آنهاباورنمي كردندكه قرار است انسان برروي ماه قدم بگذاردمردي به من گفت:اگر خدا مي خواست پاي انسان به ماه برسد خودش انسان راروي ماه قرار مي داد .حرفش مرا غافلگير كرد.اولين باري بود كه با چنين تفكر محدودي روبهرو مي شدم.ويكتور هوگو مي نويسد:"مردان كوچك افكار كوچكي دارند."مهارت دوم:قدرت تفكر متمركز را آزاد كنيد:افراد بسياري در كودكيوقت زيادي را صرف نقاشي كشيدن با مداد شمعي مي كنند در جايي آمدهاست كه در ايالات متحده هر كودك تا سن 10 سالگي به طور متوسط 730 مداد شممعي مصرف مي كندپس انرژي خلاقانه زيادي صرف مي شود.چرا بايد قدرت تفكر متمركز را آزاد كنيد؟تمركز به همان اندازه كه در توليد محصول براي شركت ها اهميت دارد.براي رسيدن به ايده هاي خوب مهم است.تفكر متمركز چندين فايده براي شما دارد:1-تفكر متمركز انرژي شما را در مسير رسيدن به هدف مطلوب تان هدايت مي كند:تمركز مي تواند به هر كاري خواه ذهني يا جسمي،انرژي و قدرت بدهد.هرچه مساله اي دشوارتر باشد تمركز فكر طولاني تري براي حل آن مورد نياز است.2-تفكر متمركز به ايده ها فرصت رشد مي دهد:تولد و كشف يك ايده ناب معمولا نتيجه مطرح شدن ايده هاي خوب فراوان است.اما براي رساندن ايده هابه سطح بعدي

ببايد از تنوع ايده به سمت گزينش آنها برويم.زماني كه تفكر متمركز نتيجه مي دهد نه تنها ايده اوليه بلكه خودم هم رشد مي كنم.3-تفكرتمركز موجب وضوح هدف مي شود:تفكر متمركز باعث حذف اختلالات و آشفتگي هاي ذهني مي شود تا بتوانيد روي يك موضوع متمركز شويد و با وضوح فكر كنيد.4-تفكر متمركز شما را به سطح بالاتري ارتقا مي دهد:هيچ كس با عمومي فكر كردن به سطوح عالي نمي رسد.اگر انسان در يادگيري بي توجه باشد،در هيچ كاري مهارت پيدا نمي كند.تنها راه رسيدن به سطوح بالاترفداشتن تمركز است.هدفتان هرچه كه باشد،نيازمند تمركز هستيد.بايد تفكر خود را روي چه چيزي متمركز كنيد؟در تفكر متمركز گزينشي عمل كنيد نه عمومي.براي پي بردن به مواردي كه بايد به آنها وقتي را براي تفكر متمركز اختصاص دهيد،پيشنهادهاي زير را در نظر بگيريد:اولويت هاي خود را شناسايي كنيد:متاسفانه بسياري از افراد هنگامي كه انرژي يا علاقه خود را از دست مي دهند به اولويت ها مي رسند.شما قطعا نه مي خواهيد اين كار را بكنيد و نه مي خواهيد اجازه دهيد ديگران اولويت هاي شما را برايتان تعيين كنند.خلاصه اين كه حواس خود را به زمينه هايي معطوف كنيد كه نتايج موفقيت آميزي در پي دارند.استعدادهاي خود را بشناسيد:همه مردم به قدر كافي خود شناس نيستند و نسبت به مهارت ها،نبوغ و استعدادهاي خود شناخت كافي ندارند.اگر قرار باشد تفكر خود را روي نقاط قوت خود متمركز كنيد،بايد آن نقاط قوت را بشناسيد.رؤيايي در سر داشته باشيد:اگر رؤياي خود را نمي دانيد،وقتي را براي تفكر متمركز روي اين موضوع اختصاص دهيد و آن را كشف كنيد.اگر فكرتان هر

از گاهي متوجه يك موضوع خاص مي شود،شايد بتوانيد رؤياي خود را در همان زمينه كشف كنيد. وقت بيشتري را به فكر كردن درباره آن اختصاص دهيدو ببينيد چه اتفاقي مي افتد.وقتي كه رؤياي خود را پيدا كرديد،بدون ايراد گرفتن به آن،پيش برويد.اگر تفكر خود را آنقدر روي يك چيز متمركز كنيد كه رؤياهايتان دستخوش تغيير شوند آنگاه بهترين توان فكري خود را هدر داده ايد.با بالا رفتن سن و كسب تجربه بيشتر،نياز به تمركز ضروري تر مي شود.هرچه بيشتر تمركز مي كنيد مي توانيد تمركز بيشتري داشته باشيد و بليد هم همين طور باشد.چگونه مي توان تمركز را حفظ كرد؟وقتي كه مي فهميد درباره چه چيزي بايد فكر كنيد بايد ياد بگيريد چه طور تمركز خود را روي آن بهتر كنيد.5 پيشنهاد زير در اين فرايند به شما كمك خواهد كرد:1-اختلالات را حذف كنيد: حذف اختلالات در زندگي امروز كار ساده اي نست اما حياتي است.چطور مي توان اين كار را انجام داد؟اول-با ايجاد نظم پرداختن به اولويت ها.نه كارهاي آسان نه كارهاي سخت و نه كارهاي فوري.هيچ يك را اول انجام ندهيد به كارهايي كه اولويت بالاتري دارند ابتدا بپردازيد يعني كارهايي كه بالاترين سود را براي شما در پي دارند به اين ترتيب اختلالات را حداقل خواهيد كرد. دوم-خود را در برابر اختلالات واكسينه كنيد.2-براي تفكر متمركز وقت فراهم كنيد:وقتي مكاني را براي فكر كردن پيدا كرديد بايد وقت فكر كردن هم را داشته باشيد.در اين دوران معمولا همه چند فعاليت را همزمان انجام مي دهند.اما اين كار هميشه درست نيست،بنا به گفته محققان وقتي سعي كنيدچند كار را همزمان انجام دهيد

در صورتي كه آنها را به صورت تك تك انجام دهيد كار بيشتري انجام خواهد شد تا زماني كه مدام بين انجام آن كارها جابهجا مي شويد.عوامل اتلاف كننده وقت را به تعويق بياندازيد تا براي خود وقت فراهم كنيد.3-چيزهايي را كه بايد روي آنها تمركز داشته باشيد جلوي چشم خود قرار دهيد.4-هدف تعيين كنيد:اهداف اهميت دارند تا زماني كه اهداف روشني وجود ندناشته باشد ذهن تمركز پيدا نمي كند اما مراد از تعيين هدف اين است كه حواستان متمركز شود و جهت پيدا كنيد.نه اينكه يك مقصد نهايي را تعيين كنيد.هنگامي كه به اهداف خود فكر مي كنيد.5-پيشرفت خود را مورد سوال و بررسي قرار دهيد:هر از چند گاهي نگاهي دقيق به خود بياندازيد و ببينيد آيا در حال پيشرفت هستيد.اين بهترين معيار براي سنجش ميزان استفاده از تفكر متمركز است.براي پيشرفت كردن از چه چيزهايي مي گذريد؟هيچ كس با پرداختن به امور متنوع نمي تواند به بالاترين درجات برسد.مهارت سوم:لذت تفكر خلاق را كشف كنيد.طلاي ناب:در هر شغلي كه باشيد،خلاقيت طلاي ناب است.علارغم اهميت برخورداري از تفكر خلاق تعداد معدودياز افراد اين مهارت را به ميزان زياد دارند.اگر آنقدر كه مي خواهيد خلاق نيستيد مي توانيد مانند من طرز فكرتان را تغيير دهيد.تفكر خلاق لزوما باتفكر ابتكاري معادل نيست.بيشتر اوقات تفكر خلاق تركيبي از افكار ديگران است كه قبلا كشف شده است.حتي هنرمندان بزرگ كه كارهايشان را بسيار ابتكاري مي دانيم چيزهايي را از استادان خود آموخته اند.از كارهاي ديگران الگو گرفته اند و مجموعه اي از ايده ها و سبك ها را براي خلق اثر خود تلفيق كرده اند.ويژگي هاي متفكران خلاق:متفكران

خلاق براي ايده ها ارزش قايل اند:خلاقيت يعني داشتن ايده هاي فراوان.انسان ها تنها در صورتي ايده هاي زيادي جمع مي كند كه براي ايده ها ارش قايل باشد.مردم اغلب به ايده هايي كه به زمينه مورد علاقه شان مربوط مي شود توجه نشان مي دهند.متفكران خلاق گزينه هاي مختلف را بررسي مي كنند:متفكران خلاق عدم قطعيت را مي پذيرند و نيازي به رفع عدم  قطعيت و حذف شرايط نامطمئن نمي بينند.آنها انواع تناقض ها و شكاف هاي زندگي را مي بينند و از كنكاش در آنها ياپركردنشان با تخيل خود لذت مي برند.متفكران خلاق پذيراي چيزهاي عجيب و غير معمول هستند:خلاقيت ذاتا طوري است كه از مسيرهاي فكري تعيين شده و مشخص پا فراتر مي گذارد و خلاف آن چه كه معمول است عمل مي كند براي پرورش خلاقيت در خود يا ديگران تحمل مقداري غير معمول بودن را داشته باشيد.متفكران خلاق بين چيزهاي به ظاهر نامربوط ارتباط ايجاد مي كند:از آنجايي كه خلاقيت به ايده هاي ديگران وابسته است توانايي پيوند دادن ايده ها به يكديگر به خصوص پيوند آنها با ايده هاي به ظاهر نامربوط ارزش زيادي دارد.خلق افكار جديد مانند سفر با اتومبيل است شايد بدانيد به كجا مي رويد اما تنها زماني كه به سوي مقصد خود حركت مي كنيد مي توانيد چيزهايي را ببينيد و تجربه كنيد كه ديدن انها قبل از شروع حركت امكان پذير نبود.متفكران خلاق از شكست نمي ترسند:غلبه بر شكست يكي از كليدهاي موفقيت در زندگي است.خلاقيت مستلزم اين است كه از شكست نترسيد زيرا خلاقيت مساوي است با شكست.شايد شنيدن اين حرف شما را

متعجب كند اما صحت دارد. مهارت چهارم:اهميت تفكرواقع بينانه را درك كنيداولين مسئوليت يك رهبر تعريف كردن واقعيت است .        ماكس دوپريواقعيت چيست؟ واقعيت اختلاف بين خواسته هاي ماست با انچه وجود دارد چرا بايد به تفكر واقع بينانه پي ببريم؟اگرشماهم مانندمن ذاتا خوش بين هستيد،شايد تمايل زيادي نداشته باشيدواقع بينانه ترفكركنيد،اما پرورش تفكر واقع بينانه،نه ايمان شمارابه ديگران از بين مي برد ونه توانايي شما را براي ديدن وگرفتن فرصت ها كمتر ميكند ،درعوض ارزش شمارابه شكل هاي زير بالا مي برد:1.تفكر واقع بينانه ،احتمال زيان را حداقل ميكند.هرعملي،نتيجه اي را در پي دارد.تفكر واقع بينانه به شما كمك ميكند اين نتايج را پيش بيني كنيد اين مساله بسيا رحياتي است زيرا تنها با شناسايي ودر نظر گرفتن عواقب هركار،مي توانيد به درستي برنامه ريزي كنيد.اگربراي بدترين حالت برنامه ريزي كنيد،مي توانيدريسك وزيان احتمالي را حداقل كنيد.2.تفكر واقع بينانه به شما هدف وبرنامه مي دهد.من تاجراني را مي شناسم كه واقع بينانه فكر نميكردند،خبر خوب اين است كه انها بسيا ر مثبت انديش بودند واميد فراواني به كارشان داشتند،خبر بد اين است كه اميد،استراژي نمي شود.تفكر واقع بينانه  به كسب نتا يج عالي در رهبري ومديريت منجر مي شود زيرا افراد را ملزم مي كند با واقعيت ها روبه رو شوند انها با واقع بيني ،هدف خود را تعيين وبرنامه اي را براي رسيدن به ان ترسيم ميكنند.هنگامي كه افراد واقع بينانه فكر مي كنند،كم كم كارها وفرايندها رانيز ساده تر مي كنند كه اين امر به  كارايي بهتري  منجر مي شود.حقيقت اين است كه در هر كسب وكاري چند تصميم بسيار مهم وجود

دارد.متفكران واقع بين تفاوت بين تصميمات مهم وتصميماتي كه صرفا براي پيشبرد امورضرورت دارند درك ميكنند.تصميمات كه اهميت دارند مستقيما به هدف مربوط مي شوند.تا زماني كه فكر باهدف پيوند نخورد،هيچ دستاورد هوشمندانه اي حاصل نمي شود.3.تفكرواقع بينانه تغيير را تسريع ميكند.كساني كه براي موفقيت خود به اميد تكيه مي كنند،تغيير را اولويت مهم خود نمي دانند. اميدواري نشان مي دهد پيشرفت وموفقيت را خارج از كنترل خود ودر دست بخت واقبال مي دانند.تفكر واقع بينانه چنين ذهنيت نادرستي را از بين مي برد.هيچ چيز مانند رو به رو كردن افراد با واقعيت نمي تواند باعث شود نياز به تغيير راحس كنند تغير به تنهايي به رشد منجر نمي شود اما بدون تغيير كردن هم نمي توان رشد كرد4.تفكر وافع بينانه امنيت ايجاد مي كند.هر بار كه بدترين حالت هاي ممكن را در نظر ميگيريد وبراي آن برنامه ريزي مي كنيد،مطمئن تروايمن تر مي شويد.دانستن اين مساله كه احتمال غافلگير شدن كم است،اطمينان بخش است. اختلاف بين انتظارات وواقعيت نا اميدي است، تفكر واقع بينانه اين اختلاف را كم ميكند.5.تفكر واقع بينانه به شما اعتبار مي بخشد.تفكر واقع بينانه موجب مي شود افرادفرهبروچشم اندازش را بپذيرند.رهبراني كه مدام توسط اتفاقات غير منتظره غافلگير مي شوند،خيلي زود اعتبار خود را در ميان پيروانش از دست ميدهند.از سوي ديگررهبراني كه واقع بينانه فكر وبراساس آن برنامه ريزي مي كنند،سازمان خود را در موقعيت پيروزي قرارمي دهندواعتماد افرادشان به انهاجلب مي شود.رهبران خوب قبل از اعلام چشم اندازشان از سوالات واقع بينانه اي از خود مي پرسند،سوالاتي مانند-ايا اين كارممكن است؟-آيااين چشم اندازهمه را در برميگرد ياتنها تعداد

محدودي از افراد را؟-آيامواردي كه دست يابي به اين رويا را دشوار مي كند شناسايي وبه درستي بيان كرده ام ؟6.تفكر واقع بينانه بنياني محكم براي ايده ها مي سازد.به گفته ي توماس اديسون :ارزش يك ايده ي خوب در استفاده از آن است.تفكر واقع بينانه باعث ميشود ايده ها باحذف عامل اميدوآرزو قابل استفاده شوند،بيشتر ايده ها وتلاش هابه دليل تكيه بيش از اندازه به اميد به جاي واقعيت به اهداف مورد نظر نميرسند.شما نميتوانيد در ميان هواخانه بسازيد،خانه به پي نياز دارد.ايده هاوبرنامه هانيز همين طورند،آنهاهم به شالوده اي محكم نياز دارند تا بر روي آن بنا شوندتفكرواقع بينانه اين بنيان محكم فراهم مي كند.7.تفكر واقع بينانه دوست كساني است كه به مشكلي دچار شده اند.اگرخلاقيت همان كاري باشدكه درغياب ترس از شكست انجام ميدهيد،واقع بيني كاري است كه براي رو به رو شدن با شكست بايد انجام دهيد.تفكرواقع بينانه پشتوانه ي محكمي رافراهم مي كند تا درمواقع رويارويي با مشكلات به آن تكيه كنيدوبسيار اطمينان بخش است برخورداري از اطمينان در ميان عدم قطعيت هاي موجود ثبات رادر پي دارد.8.تفكرواقع بينانه روياهارا به حقيقت تبديل مي كنند.انسان هرچه آرمان گراتر باشداز ديدن مشكلات فاصله ي بيشتري خواهد داشت .اگر فاصله خود را با مشكلات به اندازه ي كافي كم نكنيد نمي توانيد آن ها راحل كنيد.اگربه روياي خود و كارهايي مورد نياز براي تحقق آن نگاه واقع بينانه اي نداشته باشيد،هرگز به آن نميرسيد.تفكر واقع بينانه راه تحقق هر رويايي را هموار ميكند.چگونه به اهميت تفكر واقع بينانه پي ببريم؟5كاري كه براي بهبود تفكر واقع بينانه لازم است انجام دهيم: 1.به ارزش

حقيقت پي ببريد و از آن استقبال كنيد. استقبال از حقيقت به معني ديدن و لذت بردن از آن است. بسياري از مردم هنگامروبه رو شدن با حقيقت چنين واكنشي نشان مي دهند.مردم مايل هستند در راه موفقيت خود مبالغه كنند و شكست ها و كاستي هاي خود را كوچك جلوه دهند.حقيقت شما را ازاد ميكند اما قبل از آن شما را عصباني نيز ميكند!اگر ميخواهيد متفكري واقع بين باشيد،بايد به راحتي با حقيقت كنار بياييد وبا آن كنار بياييد.2.هر موضوع و موقيتي را به دقت بسنجيد. فرايند تفكر واقع بينانه با سنجش موقعيت آغاز مي شود.شما ابتدا بايد به حقايق پي ببريد. اگر افكار شما ريشه در مفروضات يا اطلاعات نادرست داشته باشد،منطقي بودن استدلال هايتان هيچ اهميتي نخواهد داشت.بدون اطلاعات يابا اطلاعات ناقص نمي توان به خوبي فكر كرد.اين رانيز مي توانيد يادبگيريد كه ديگراندر شرايط مشابه چه كردند به خاطر داشته باشيد كه لزومي ندارد افكارتان ناب وابتكاري باشدبلكه  صرفابايدقابل اطمينان باشد3.نكات مثبت ومنفي هر مساله راشناسايي كنيد.براي پي بردن به واقعيت هيچ كاري بهتراز نشستن وفكركردن به مزاياومعايب ،ياهمان نكات مثبت ومنفي هرچيز نيست .مسائل هرگز در اين حد ساده نمي شوندكه بتوانيد گزينه داراي بيشترين نكات مثبت راانتخاب كنيد،زيرا وزن هريك ازنكات مثبت ومنفي باديگري متفاوت است .اما به هر حال ارزش اين تمرين به اين  مساله نيست ،اين تمرين به شما كمك مي كند در حقايق كنكاش كنيد ومساله رااز زواياي مختلف مورد بررسي قرار دهيدوهزينه واقعي هر تصميمي راارزيابي كنيد.4.بدترين حالت يا سناريوي ممكن راترسيم كنيد.تحت هر شرايطي بهترين شانس را براي كسب نتيجه اي مثبت خواهيد داشت

.اگربدترين حالت را تصور وآن راصادقانه بررسي  كنيد،واقعيت راسنجيده ايد واماده انجام هر كاري هستيد.5.تفكر خود را با منابعي كه در اختيار داريد هماهنگ كنيد.يكي از كليدهاي حداكثركردن بازدهي تفكر واقع بينانه ،هماهنگ كردن منابع بااهداف است .ديدن نكات مثبت ومنفي وبررسي بدترين سناريوي ممكن شما راازوجود شكاف بين آنچه كه مي خواهيد وآنچه كه هست آگاه مي كند.هنگامي كه اين شكاف ها راشناختيد،مي توانيد از منابعي كه در اختيار داريد براي پر كردن انها استفاده كنيد.اگر توانايي تفكر واقع بينانه را در خود پرورش نداده ايد شايد نياز داريد به حقايق زياددددي پي ببريد.از پنج نفر دقيق ونكته سنج بخواهيد سه نقطه ضعف  وسه نقطه قوت شما را بگويند در بهترين حالات بايد مشاهدات خود را بنويسيد وآنها را براي شما توضيح دهند.هنگامي كه آنها حرف مي زنند،شما مجاز نيستيد از خود دفاع كنيد فقط مجاز به پرسيدن سوالاتي هستيد كه به فهم مشاهدات انها كمك كند،در صورت لزوم يادداشت برداريد.تمام نظراتي كه شنيده ايد همراه با يادداشت هاي خود برداريدو يك روز كامل را به بررسي خود با توجه به انچه شنيده ايد اختصاص دهيد به اين فكركنيدكه نظرات انها چگونه ميتواند به شما كمك كندواين كه چه طور مي توانيد نقاط ضعف خود را بهبود دهيدوازنقاط قوت خود بهتر استفاده كنيد . اولين قدم در درك ارزش حقيقت ،اموختن نحوه كنار آمدن باحقايقي است كه مربوط به خودتان است .مهارت پنجم:قدرت تفكر راهبردي (استراتژيك)راآزاد كنيد.بيشتر مردم وقت بيشتري را به برنامه ريزي تعطيلات تابستاني خود اختصاص مي دهند تا به برنامه ريزي زندگي خود .وقتي عبارت "تفكر راهبردي "را مي شنويد،چه چيزي

به ذهنتان مي رسد؟در واقع تعريف رسمي لغت استراتژي تا اندازه ي زيادي به جنگ ارتباط پيدا مي كند.تعريف متداول زير كه از لغت نامه برگرفته شده است:علم برنامه ريزي وهدايت عمليات هاي بزرگ نظامي به خصوص حركت دادن نيروها به بهترين موقعيت ممكن قبل از در گيري واقعي بادشمن.حتي ساده ترين تعريف اين كلمه مرجع نظامي دارد و بين استراتژيك وتاكتيك تمايز قائل مي شود.(تاكتيك كارهايي است كه در نبرد انجام مي شود ،در حالي كه استراتژيك برنامه ريزي قبل از ان است )استراتژي به امور نظامي ويا حتي به تجارت محدود نمي شود بلكه مي تواند در همه ي زمينه هاي زندگي تاثير گذار باشد._چرابايد قدرت تفكر راهبردي را  آزاد كنيد؟؟؟بعضي  از دلايلي كه بايد از تفكر راهبردي به عنوان يكي از ابزارهاي تفكرتان استفاده كنيد :1.تفكر راهبردي كارهاي سخت را اسان مي كند.تفكر راهبردي چيزي غير از امادگي براي آينده نيست.تفكر راهبردي،مسايل پيچيده واهداف دراز مدت را كه تحليل آنها دشوار است،گرفته وآنها رابه اجزاي كوچك وقابل تحليل تجزيه مي كند.هركاري با برنامه ساده تر مي شود.2.تفكر راهبردي شما را مجبور مي كند سوالات درست بپرسيد:آيا مي خواهيد مسايل دشوار ياپيچيده را به اجزاي كوچك تر تجزيه كنيد،پس سوالاتي بپرسيد.تفكر راهبردي شما را مجبور مي كند اين فرآيند را طي كنيد.3.تفكر راهبردي شما رامجبور مي كند متناسب با شرايط موجود فكر كنيد.تمام كساني كه تفكر راهبردي دارند خوب فكر مي كنند.آنها سعي مي كنند استراتژي را با مساله تطبيق دهند،زيرا يك استراتژيك همه جا مناسب نيست .بي دقت ياعمومي فكر كردن دشمن موفقيت  است .4.تفكر راهبردي ،امروز شما را براي فردايي نا

مطمئن آماده مي كند.تصميمات صرفا در زمان حال وجود دارند.سوالاتي كه يك تصميم گيرنده استراتژيك با آن روبه روست اين نيست كه سازمان اش فردا چه كاري بايد انجام دهد،سوال اين است كه :ما امروز چه كاري بايد انجام دهيم تا براي فرداي نا مطمئن اماده باشيم؟تفكر راهبردي پلي است كه مكان فعلي شما رابه جايي كه مي خواهيد باشيدوصل مي كند،به امروز شما جهت واعتبار داده،احتمال موفقيت تان را افزايش مي دهد.6.تفكر راهبردي حاشيه خطاراكم مي كند.هر باركه با تكيه به شانس عمل مي كنيد احتمال خطا بالا مي رود .هرچه با هدف خود هم سو تر باشيد ،احتمال اينكه در مسير درست حركت كنيد بيشتر خواهد بود.7.تفكر راهبردي باعث مي شود در ديگران نفوذ كنيد.اگر تفكر راهبردي راتمرين كنيد  ديگران به حرف هاي شما گوش مي دهند ودوست دارند از شماپيروي كنند. براي اين كه تفكر راهبردي خود را بهتر كنيد وبتوانيد برنامه هايي را تدوين كنيد بايد به توصيه هاي زير توجه كنيد:1.مساله را به اجزاي كوچك تر تبديل كنيد.2.قبل از اين كه بپرسيد چه طور،بپرسيد چرا؟3.مسايل و اهداف واقعي را شناسايي كنيد.4.منابع خود را بررسي كنيد.5.برنامه خود را تدوين كنيد.6.افراد مناسب را در موقعيت هاي مناسب قرار دهيد.7.اين فرآيند را مدام تكرار كنيد.مهارت ششم:انرزي تفكر امكان گرا را حس كنيد.چرا بايد انرژي تفكر امكان گرا راحس كنيد؟كساني كه تفكر مثبت امكان گرا را مشتاقانه مي پذيرند قادر به انجام كارهايي هستند كه غير ممكن به نظر مي رسد ،زيرا آنها به وجود راه حل ايمان دارند.فوايد تفكر امكان گرا1.تفكر امكان گرا امكان هاي شما را افزايش مي دهد.وقتي اعتقاد داشته باشيد

كه مي توانيد كار دشواري را انجام دهيد و موفق هم مي شويد ،درهاي زيادي به روي شما باز مي شود.اگر ذهن خود را به روي تفكر امكان گرا باز كنيد،خود را در معرض كارهاي ممكن زيادي قرار مي دهيد.2.تفكر امكان گرا فرصت ها وافراد را به سوي شما مي كشد .كساني كه بزرگ انديش هستند ،افراد بزرگ را به سوي خود جذب مي كنند ،اگر مي خواهيد به دستاوردهاي بزرگي نايل شويد،امكان گرايانه فكر كنيد.3.تفكر امكان گرا امكان هاي ديگران را افزايش مي دهد.بزرگ انديشاني كه كارهايرا شدني مي دانند كارهايي را براي ديگران امكان پذير مي كنند.علت اين امر مسري بودن اين ويژگي است .اگر در كنار متفكران امكان گرا باشيد ،به نا چار بزرگ فكر مي كنيد واعتماد به نفستان بيشتر مي شود.4.تفكر امكان گرا ومثبت به شما اجازه مي دهد روياهاي بزرگي را در سر بپرورانيد.هر شغلي كه داشته باشيد تفكر امكان گرا به شما كمك مي كند افق هاي خود را گسترده تر كنيد وروياهاي بزرگ تري در سر بپرورانيد.5.تفكر امكان گرا شما را از متوسط بودن فراتر مي برد.6.تفكر امكان گرا به شما انرژي مي دهد.7.تفكر امكان گرا مانع از نا اميدي ودست كشيدن از كار مي شود.تنظيم كنندگان:زهره شريعتي ،مينا باقريپايان

تكنيك هاي ارزشيابي پرسنل

نويسنده : فرانك اسكات - لنون

ترجمه و تدوين : دكتر علي دنياديده- تهيه كننده : سميرا صميمي- ترجمه و تدوين : دكتر علي دنياديده- ناشر : انتشارات انديشه آريا- چاپ اول : پاييز 1386- مقدمه : بهبود عملكرد: عملكرد يك سازمان مستقيما به عملكرد افراد كليدي آن سازمان بستگي دارد . بنابراين اكثر سازمان هاي پيشرو از

سيستم ارزشيابي عملكرد برخوردارند و يا آن را به كار مي گيرند. اين سيستم اغلب سيستمي هدف دار است .عملكرد پيشرفته ، تصادفي به وجود نمي آيد ، بلكه نيازمند يك سازمان دهي خوب است .يك سيستم خوب ارزشيابي عملكرد ، به مدير اين اجازه را مي دهد تا به وضوح با اعضاي تيمش در مورد كار مفيدشان ، اهداف كار و پيشرفت شخصيتشان صحبت كند .فرهنگ هايي كه بهترين عملكرد را دارند .سازمان هايي كه خواستار فرهنگ هايي با بهترين عملكرد مي باشند ، نقاط قوتشان به شرح زير است :•    شفاف سازي در مورد مقاصد اهداف.•    ارزيابي مستمر عملكرد و فيدبك .•    تخصيص براي عملكرد .•    پيشرفت شخصي افراد .موارد ذكر شده از اجزاي اساسي كار هر مدير است. بهترين شيوه دستيابي به عملكرد مطلوب با تمركز بر چهار ركن نامبرده در بالا ميسر مي شود . مراحل كلي ارزشيابي عملكرد :مرحله اول :     شفاف سازي در مورد كاري كه بايد انجام شود .مرحله دوم :    تعيين اهداف .مرحله سوم :    بررسي عملكرد در كار .مرحله چهارم :    انجام بحث عملكرد .مرحله پنجم :    آمادگي براي بحث عملكرد .اهداف يك سيستم ارزشيابي اهداف كليدي : هرگز اهداف زيادي را در نظر نگيريد . به طور كلي هر سيستم ارزشيابي دو هدف اصلي را در بردارد:1-    بهبود عملكرد انفرادي افراد 2-    پيشرفت شخصي كاركنانفوايد سيستم ارزشيابي : 1-    شناخت و درك عميق تري از شغل و شخص اغلب مديران و اعضاي تيمشان همواره به دليل نداشتن فرصت كافي نمي توانند درك كاملي از اركان كليدي كارهاي يكديگر داشته باشند . يك سيستم موفق

و منظم عملكرد ، اين درك را با توجه به موارد زير بسيار آسان ساخته است : •    گفتگوي مستقيم به طور منظم و مرتب•    خود شغل•    عملكرد افراد در حين كار•    رشد و پيشرفت شخصي افراد2-    توجه به نيازهاي واقعي شغل هدف مداري كه يك عنصر كليدي در سيستم ارزشيابي عملكرد است بر نيازهاي شغلي متمركز مي شود نه بر ارزش هاي واهي كه بي ارتباط با فشارهاي موجود در آن شغل هستند . اگر افراد ، اهداف سازماني را جزئي از اهداف فردي خود بدانند اين موضوع به نفع مديران خط توليد خواهد بود .3-    ارتباطات پيشرفته در يك محيط كاري شلوغ و فشرده ، مديران اغلب زمان كافي براي ارتباط با كاركنانشان ندارند . يك سيستم هدف مدار ، ارتباطات را در مسايل بسيار مهم از جمله كسب موفقيت در يك كار مشخص آسان مي كند .تعهد مديريت هيچ كدام از فوايد مذكور تحقق پيدا نخواهند كرد مگر اينكه تيم مديريت ارشد به طور فعال از مراحل ارزشيابي و مديريت عملكرد بهره ببرد . تعهد آن ها به اين مسئله ،حياتي است.    رفتارهاي تعهدآميز    مدير پس از معرفي چنين سيستمي ، بايد كارها را به شكلي متفاوت انجام دهد .    شما در صورتي مي فهميد كه يك فرد به روش جديد متعهد است كه با دقت آنها را تحت نظر گرفته و رفتاري منطبق با اين روش جديد از خود نشان دهيد .شفاف سازي در مورد انجام كار مورد نظردر هر سيستم ارزشيابي عملكرد ، بايد در موارد زير به آگاهي و درك كامل رسيد :    اهداف كار    دستاوردهاي كليدي شركتبسياري از

مديران وانمود مي كنند كه اهداف يك كار مشخص و به طور وضوح قابل درك است كه اين تصوري نادرست است .مشخص كردن اهداف كاري همچنين مي تواند باعث روشن شدن مفهوم حوزه هاي كليدي شركت و اهداف آن شود.حوزه هاي كليدي شركت حوزه هاي كليدي شركت به بخشهايي از يك كار اطلاق مي شود كه براي دستيابي به اهداف كلي كار و كسب موفقيت در آن بخش ها حياتي است.حوزه هاي كليدي شركت :    اركان اساسي كار را شناسايي مي كنند .    در كارايي تاثيرگذار مي باشند . ( با كمك به ما براي انجام كارهاي درست )    بيشتر بر نتايج كار توجه دارند تا ميزان فعاليت ها .تنظيم اهدافتنظيم هدف به چه معني است ؟    تنظيم اهداف ، روشن مي سازد كه چه كاري و چگونه بايد انجام شود .    توافق در مورد اهداف كار ، بيانگر دليل انجام كار است .    شناخت حوزه هاي كليدي شركت كمك مي كند تا آن حوزه هاي حياتي كه نياز بيشتري به دقت دارند ، شناسايي شوند .در تنظيم ماهرانه اهداف ، بر اهداف مهمي كه بايد در حوزه هاي كليدي شركت به آنها دست يافت توجه مي شود . اين امر به كارمندان كمك مي كند تا به روشني دريابند به چه چيزي براي رسيدن به اهداف نياز دارند.چه كسي اهداف را تنظيم مي كند ؟•    تنظيم اهداف فعاليتي مشترك است بين منتقد و كارمندي كه مورد نقد قرار گرفته است.•    در پيگيري تنظيم اهداف ، براي هر دو طرف بايد روشن شود كه چه انتظاري از متصدي كار دارند .•    اگر مديران اعضاي تيم

خود را به طور كامل در فعاليت هاي تنظيم اهداف درگير نكنند ، تمام اعتماد نسبت به سيستم مديريت عملكرد هدف مدار از بين خواهد رفت .•    اين اهداف سپس مي توانند براي تعيين عملكرد طي دوره بررسي و همچنين انتهاي آن ، به عنوان مبنايي در نظر گرفته شوند.كيفيت اهداف براي اينكه اهداف طي دوره بازبيني و در انتهاي آن مفيد واقع شوند بايد :•    مشخص و قابل سنجش باشند .•    دست يافتني باشند .•    چالش انگيز و انعطاف پذير باشند .•    مورد توافق طرفين باشند .بررسي عملكرد در كارمراحل مستمر :بسياري از سازمان ها ، ارزشيابي عملكرد را در بهترين حالت به يكبار در سال كاهش مي دهند كه بيشتر دقت و توجه آن ها بر عملكرد سال قبل است .كار بازبيني عملكرد به قدري مهم است كه نبايد تنها سالي يكبار انجام شود بلكه بايد پروسه اي مستمر باشد. بنابراين دو تا سه بازبيني كوتاه 15 تا 20 دقيقه اي در طول سال به علاوه بازبيني پايان هر سال بهترين روش مي باشد .انگيزه •    ارزشيابي يا بازبيني منظم عملكرد اثر مثبتي در بالا رفتن انگيزه كاركنان دارد .•    افرادي كه به نقد و فيدبك منظم عادت مي كنند ، معمولا با انگيزه تر مي شوند .•    چنين كارمنداني مي توانند ببينند كه به چه سمت و سويي در حركتند و براي كسب موفقيت و شناخت فرصت دارند .•    سازمان نيز فرهنگ پيشرفت را گسترش مي دهد .تمركز داشتن بر هدف •    عملكرد افراد بايد در مقابل اهدافي كه قبلا تنظيم شده اند ، بازبيني شود.•    با اين كار مطمئن مي شويد

كه عملكرد در برابر معيارهايي ، ارزيابي خواهد شد كه براي موفقيت در كار به خصوصي طراحي شده اند .•    پيش از شروع دريابيد كه آيا احتمال دارد مسائل يا حوادث خارجي بر موفقيت اهداف تاثيرگذار باشند ؟ارائه فيدبك سريعبسياري از افراد مي توانند به خاطر آورند كه در زمان ارزشيابي در مورد اتفاقاتي صحبت شد كه در واقع هفته ها و يا ماه هاي پيش رخ داده بودند.فيدبك ها را بايد تا حد امكان نزديك به زمان وقوع حادثه ارائه داد نه اينكه آنها را براي وقت مبادا نگاه داشت .اين كار بيشترين فايده را در موقعيت هاي زير دارد :•    تغييرات لازمه در مورد عملكرد ضعيف .•    عملكرد خوبي كه به تقويت مثبت نياز دارد .چنين فيدبك هاي مستمري باعث اطمينان خاطر مي شوند كه در پايان دوره بازبيني غافلگير نشويد.اداره كردن بحث عملكردطرز برخورد در سيستم ارزشيابي عملكرد ، مرحله بعدي بحث رو در رو ،  بين مدير و اعضاي تيم ( ارزشيابي شوندگان ) مي باشد .•    اين مساله حياتي است كه مدير به بحث توجهي كه شايسته آن مي باشد ، مبذول دارد .•    بي احترامي به افراد در جلسه ، حامل اين پيام خواهد بود كه طراحي سيستم نيز طوري است كه شما و يا كل سازمان ، آنها را به ديده تحقير مي نگريد.آماده سازي يك از مهم ترين عناصر در بحث ارزشيابي ، ميزان و سطح آمادگي افراد است . آمادگي افكار بايد زودتر انجام شود ، لازم است شما هر قسمت از بحث را با توجه به مرحله آماده سازي تنظيم كنيد .تنظيم جلسهمدير، مسئول است

تا موارد زير را براي جلسه تنظيم كند :•    در نظر گرفتن زماني مناسب براي جلسه ، به طوريكه هيچگونه وقفه اي در آن پيش نيايد .•    تذكرات لازم پيش از شروع جلسه ارائه شود تا فرد بازبيني شونده بتواند خود را آماده كند .•    پوشش براي تماس هاي تلفني .•    در نظر گرفتن جايي كه تا حد امكان نيازي نباشد كه افراد پشت يك ميز بنشينند .•    فضاي جلسه را تا حد امكان آرام و به دور از استرس نگهداريد .بازبين شونده را كاملا در جريان بحث قرار دهيد .•    اين موضوع حياتي است كه فردي را كه مورد بازبيني قرار مي گيرد درگير بحث ارزشيابي عملكرد كنيم . يك بحث و گفتگو ، تبادل نظر دو طرفه است .•    پيش از شروع بحث ، بايد ارزش دخالت دادن بازبين شونده كاملا براي مدير ارزشيابي روشن شود.شنونده خوبي باشيد .•    مهارت هاي دقيق شنيداري براي بحث هاي ارزشيابي ، حياتي مي باشند و بدون داشتن اين مهارت ها ، فرد بازبين شونده تصور ميكند كه مدير هيچ توجهي به نظرات او ندارد .•    خوب شنيدن به خصوص زماني مهم است كه نقد شونده ، عملكرد خود را بسيار بهتر از آنچه منتقد تصور مي كند ، ارزيابي مي كند .بالابردن پيشرفت هاي شخصي •    يكي از اهداف اصلي سيستم ارزشيابي عملكرد پيشرفت هاي شخصي كاركنان است .•    شيوه برنامه ريزي عملكرد ، مي تواند به عنوان برنامه پيشرفت شخصي اتخاذ شود .توافق در مورد اهداف آيندههمان قدر كه عملكرد گذشته ارزيابي مي شود بحث ارزشيابي يا بايد نهايي شود و يا  روشي را براي

توافق در مورد اهداف دوره بعد اتخاذ كند ، به عبارت ديگر به طور مختصر برآورد كنيد كه مي توان چه اهدافي در سال آينده داشت و نظر بازبين شونده را در مورد آن اهداف بپرسيد . با اين كار براي شما موقعيتي پيش مي آيد كه پيش نويسي از اهداف آينده داشته باشيد و براي توافق ، نظر آنها را به اعضاي تيم ارائه دهيد .در مورد حقوق بحث نكنيد .اگر چه سيستم ارزشيابي عملكرد و سيستم پرداخت حقوق بايد نتايج و بازده همساني داشته باشد ، اما بسيار حائز اهميت است كه در خلال بحث ارزشيابي ، هيچگونه بحثي در مورد حقوق عنوان نشود .زماني كه قرار بر اين باشد كه در مورد افزايش حقوق در انتهاي بحث صحبت شود ، فرد بازبيني شونده به جاي اينكه در تمام طول بحث به اركاني براي بهبود عملكرد فكر كند ، همه حواسش به مسئله حقوق معطوف مي شود .ثبت بعضي از نكات سيستم هاي موفق ارزشيابي به صورت گفتگو و تبادل افكار مربوط به عملكرد و پيشرفت هاي شخصي مي باشد نه پر كردن فرم ها . اما بهتر است كه مطالب كوتاهي را به صورت نت برداري يادداشت كنيم كه اين كار را مي توان بر روي يك كاغذ سفيد يا با پركردن فرم هاي ساده اي انجام داد .به بازبين شونده نيز بايد اين فرصت داده شود كه هر نوع مطلب ثبت شده را مرور كند .مطالبي هم كه در فرمي قبلا  نشان داده شده و ارائه شده اند تنها براي ثبت كردن مي باشند و تاكيد اصلي بر تبادل نظرات است

.پيگيري براي اينكه مديران مطمئن شوند كه به تعهدات عمل شده و عملكرد به طور منظم بازبيني شده است ، بايد از داشتن مراحل پيگيري مناسبي مطمئن شوند .اين كار را مي توان به سادگي انجام داد به اين صورت كه يك دفتر يادداشت روزانه تهيه كرده و به موضوعاتي كه نياز به پاسخگويي در يك مدت زمان محدود دارند رجوع كنيم . با اين روش شما بايد نتايج بازبيني را پيگيري كنيد در حاليكه به تمام مواردي كه قبلا متعهد به انجام آنها بوديد نيز عمل كنيد .ويژگي هاي اساسي سيستم تاثيرگذارنظر اجماليپيشرفت مستمر عملكرد ،خود به خود حاصل نمي شود ، بلكه بايد مديريت شود .مديريت كاري است كه به كار گروهي تيم و همچنين به كار هر كدام از مديران بستگي دارد . لازم است كه ويژگي هاي سيستم هاي موثر زير در يك شيوه سازماني ادغام شوند :•    احساس تعهد قوي مدير ارشد•    سطح بالاي شركت وابسته•    آموزش سازماني مناسب•    هماهنگي در شيوه كاربرد•    احساس تعهد شديد خط توليد با شناخت منظم از عملكرد خوب •    نتايج حاصل از بازبيني عملكرد ، هماهنگ با سيستم هاي پاداش باشد .تعهدات مدير ارشد مدير ارشد بايد به تمام موارد سيستم ارزشيابي عملكرد ، متعهد باشد . تعهد به يكسري اخلاقيات گفته مي شود نه يادداشت يا بروشوري كه در آن حمايت يا پشتيباني نشان داده شده باشد . هر هديري ( به خصوص مدير ارشد ) بايد رفتار خود را مورد ارزيابي قرار دهد تا نشان دهنده متهد بودن وي باشد.رفتار و برخوردهاي تعهدآميزرفتارها و برخوردهاي تعهدآميزي كه مدير ارشد مستلزم داشتن آنها

مي باشد عبارتند از :•    با به كارگيري مرتب روش بحث هاي رسمي و غير رسمي با افراد همه سطوح ، سيستم را به طور فعال ارتقا دهد .•    سيستم را كاملا در اختيار تيم خود به كار برده و سپس از اجراي آن در سازمان ، مطمئن شود .•    مطمئن شود كه مديريت عملكرد ، يك حوزه كليدي براي هر مدير است .•    بايد به طور مرتب بررسي كند تا مطمئن شود كه سيستم مديريت عملكرد توسط اعضاي گروه مدير ارشد  اجرا مي شود . در اينجا تاكيد بيشتر بر كيفيت بررسي ها مي باشد تا بر زمان اجراي به موقع آنها .مشاركت بالاي اعضاي تيمسيستم هاي موفق ارزشيابي عملكرد از مشاركت بالايي برخوردارند . در يك سيستم هدف مدار ، تمام كاركنان بايد در مراحل تنظيم اهداف براي عملكرد آينده آن ها و همچنين در بررسي آن عملكرد ، مشاركت داشته باشند .بسياري از سيستم هاي قديمي بخاطر عدم مشاركت اعضاي تيم ، شكست خورده اند .فوايدي كه سطح بالاي مشاركت مي تواند داشته باشد عبارتند از :•    بالا رفتن تعهدات فرد نقد شونده به اهداف مقرر شده .•    بهبود اساسي ارتباطات بين مدير و اعضاي تيم .آموزش بسياري از سازمان ها ، سيستم مديريت عملكرد را به مديراني كه قرار است اين سيستم را به كار برند ، بدون ارايه آموزش كافي معرفي مي كنند . بدون ارائه چنين آموزشي ، سيستم به طور حتم با شكست مواجه مي شود . سه نوع مهارت ويژه اي كه مديران به آنها نياز دارند عبارتند از :اولين مهارت ، تنظيم اهداف مي باشد .

تجربه نشان داده كه اكثر مديران در تنظيم اهدافي كه نياز ضروري به شفاف سازي و اندازه گيري دارند ، به كمك نياز دارند .دومين مهارت ، مديران براي تبادل نظر متقابل در بازبيني عملكرد ، به مهارت هاي مربيگري و مشاوره نياز دارند تا در انجام بحث ارزشيابي به آنها كمك كند .سومين مهارت ، اينكه اغلب آنها بالابردن سطح مهارت هاي تاثيرگذار در مديران را مناسب نمي دانند . چنين مهارت هايي در هر مرحله از مراحل ارزشيابي مفيد مي باشند .ارائه چنين آموزش هايي فرصتي را نيز به وجود مي آورد تا ترسي كه شايد مديران در ارائه سيستم ارزشيابي داشته باشند ، از بين برود.آموزش براي فرد بازبيني شونده آموزش براي كساني كه مورد بازبيني قرار مي گيرند اغلب ناديده گرفته مي شود . اين كارمندان نيز از سيستم واهمه دارند . از اين آموزش مي توان به عنوان يك حلقه اتصال گم شده براي سازمان هايي نام برد كه تقريبا تمام كارها را درست انجام داده اند ، اما در آخر كار ، كارمندان را بدون ارائه و بهبود مهارت ها و ارتباطات مناسب به حال خود رها مي كنند .سازمان هايي كه براي آموزش مديران و كارمندان خود وقت صرف مي كنند ، طي اجراي دوره سيستم ارزشيابي عملكرد ، فوايد آن را درو مي كنند .هماهنگ باشيداجراي هماهنگ سيستم ارزشيابي عملكرد در سازمان الزامي است . بدون اين هماهنگي شما قادر به اجراي اين سيستم نيستيد.•    نتيجه عدم سازماندهي مناسب را مي توان در كارمندان ناراضي در بخش هاي مختلف سازمان مشاهده كرد .•    بهترين شيوه دستيابي به

اين هماهنگي ، اين است كه كاري كنيم كه مديريت عملكرد ، كليدي ترين مديريت محسوب شود.•    مديران ارشد بايد با دقت بر مديريت عملكرد نظارت داشته باشند و تمام موارد را يك به يك بررسي كنند تا از هماهنگي در شركت مطمئن شوند .ثبت عملكردهاي خوب عملكردهاي خوب بايد به طور منظم ثبت شوند گرچه در سيستم پولي انجام اين كار لزومي ندارد .مديران فرصت كافي ندارند تا از دستيابي به يك موفقيت تجليل به عمل آورند . لازم است مديران در جايي كه عملكرد به خوبي انجام مي شود از كارمندان تمجيد كنند . مديراني كه اين كار را به طور مرتب انجام مي دهند همواره از فوايد داشتن كارمنداني با انگيزه بهره مي برند .ارتباط بين سيستم پاداش و سيستم مديريت عملكردمديريت عملكرد و سيستم هاي پاداش گرچه در زمان هاي جداگانه مطرح مي شوند بايد به هم پيوسته باشند .به عبارت ديگر ، بحث مالي بايد جدا از بحث عملكرد باشد اما نتايج بايد مشابه باشند .نتيجه گيري     سيستم ارزشيابي عملكردي كه به خوبي و با موفقيت اداره شده باشد هم براي افراد و هم سازمان هايي كه برايشان كار مي كنند مفيد است.    سازمان هايي كه قصد و نيت آنها دستيابي به موفقيت است ، نياز به ايجاد فرهنگي دارند كه موفقيت ها را ارج نهد ، يك سيستم ارزشيابي يا بازبيني كه نتيجه محور مي باشد ، به ايجاد و حفظ چنين فرهنگي كمك مي كند .    دستيابي به موفقيت در اجراي چنين سيستمي نيازمند تعهد و كار سخت تيم مديريت است .    بازبيني عملكرد يك سيستم مركزي

در درون مديريت است .    سيستم هاي ارزشيابي موفق ، عملكرد پيشرفته و پيشرفت شخصي افراد را در پي خواهند داشت .    مركز توجه سيستم بايد بر روي نيازهاي واقعي كسب و كار شركت و شغل افراد متمركز باشد .    براي اثربخشي ، مديران بايد بر حوزه هاي كليدي شركت دقت و تمركز داشته باشند .    اهداف بايد مشخص ، قابل سنجش ، دست يافتني ، انعطاف پذير و مورد قبول طرفين باشد .    بازبيني عملكرد بايد مستمر بوده و همراه با ارائه فيدبك هاي منظم در طي سال باشد .    افراد را بايد تشويق كرد تا عملكرد خود را ارزيابي كنند .    آماده كردن جزئيات توسط هر دو طرف پيش از بحث عملكرد ضروري است .    بحث هاي عملكرد يك مرحله ارتباطاتي دو طرفه است .    بحث عملكرد را از هر گونه بحثي در مورد حقوق جدا نگه داريد .پايان

هستي شناسي بهبود در سازمان

(با استفاده از ادبيات عرفاني مولانا)

خلاصه كتاب : تأليف دكتر حميدرضا رضايي - مقدمه: بدون ترديد سازمانها و جامعه مديريتي مانيازمند استفاده از رويكردهاي جديد مديريتي و سازماني است.كه مي بايست از جايگاه هستي شناسي فرهنگي وديني برخوردار باشد.كه وسيله اي براي بهبود سازماني گردند.موقعي كه به رويكردهاي جديد مديريتي مثل شش سيگما نگاه مي كنيم متوجه مي شويم زيرساخت هاي فكري و اعتقادي ما ريشه عميق تر براي اين رويكردهاي ارائه مي دهد.كه در اين رويكردها به مفاهيمي مثل بهبود مستمروكاهش خطا درسازمان درحد صفرمي رسيم, كه اين مفاهيم بيش ازهرتفكر مدني, ريشه درتفكر اعتقادي وديني ما دارد. توجه به مفاهيم هستي شناسي اين رويكردها براصول هستي شناسي اين سرزمين باعث تعميق

و كاهش مقاومت در برابر بكارگيري روش هاي و ابزارهاي آنان منجر مي شود.حتي مي تواند به دانشي جديد ،نو و يا حداقل به برداشت هاي جديد از موضوع بينجامد كه با رسالت جنبش نرم افزاري هماهنگ باشد.بااستفاده از ادبيات مولانا بعنوان يكي از منابع غني در عرفان اسلامي در تشريح اصول هستي شناسي بهبود در سازمان مطالب زير قابل توجه است:1-ازآنجا كه بهبود فضاي سازماني در فضاي بهبود انساني طراحي گرديده است،ازادبيات مولانا كمك زيادي مي توان در يافتن هستي شناسي در بهبود سازمان گرفت.2-هرگاه بهبود سازمان در فضاي عرفاني طرح ريزي مي گردد،كارشناسان محترم باتوجه به هويت ديني وايراني خود با علاقه فراوان آنرا دنبال مي كنند.3-استفاده از ادبيات عرفاني در پايه ريزي هستي شناسي بعلت همسو بودن موضوع با اعتقادات مخاطبين عملاٌ باعث تغيير دانشي در موضوع و جايگاه آنرا دروني مي نمايد.  سابقه تاريخي بهبود در سازمانسابقه تاريخي موضوع بهبود در سازمانها همزاد با مفهوم سازمان است .مفهوم سازمان از زمان طرح تقسيم كار آدام اسميت در دنياي تجارت وتوليد مطرح است .توسعه توليد درجهان صنعتي درنيمه اول قرن گذشته به توسعه مفهوم سازمان كمك كرد.ونيمه دوم قرن پيش عرصه تحولات گسترده سازمانها بود. سازمانها در هرسطحي از توسعه يافتگي دو فرآيند را درخود خواهند داشت.اول فرآيند جاري سازي عمليات اصلي تعريف شده براي سازمان مثلاٌ يك سازمان توليدي يك سري عمليات متنوع را انجام مي دهد كه منجر به توليد مي شود.دوم فعاليت هايي كه درمسير فرآيند نخست به كم كردن فاصله هاي وضعيت موجود با وضعيت مطلوب مي پردازند.مديريت به معناي عام آن رويكردي است كه موضوع بهبود در

سازمانها را بصورت نظام مند مورد توجه قرارداده و به ارائه روش هاي اجرايي در اين خصوص مي پردازد.درتفكرمديريت كيفيت ،بهبود بعنوان يك جريان دائم به تشخيص فاصله ها در سازمان مي پردازد .از سال 1950 مفهوم مديريت كيفيت ،مشتري ومشتري مداري بصورت دو مفهوم قرينه كه دراين تفكرسازمان همواره به دنبال ايجاد ارزش براي مشتري مي باشد، مورد توجه بوده است.بهبود عبارت است ازتشخيص اينكه سازمان درچه سطحي از ايجاد ارزش براي مشتري بوده وبراي كم كردن فاصله خود باسطح مطلوب مشتري وبرآوردن انتظارات گفته يا ناگفته آنها چه برنامه اي دارد.تعابير مختلف در رويكرد بهبود ازفاصله وجود دارد كه مي توان فاصله را بمعناي مسئله،فرصت بهبود ، خطا يا نقص بكاربرد.1-براي تشخيص وكاهش فاصله، تفاوت بين رويكردهاي مختلف دربهبود را ميتوان درميزان اثربخشي و نتيجه گرايي آن رويكرداز يكسو و زيرساخت ها وزمينه هاي استقرار آنها را ازسوي ديگر دانست.2-درفرآيند بهبود سازمانها،بعلت اينكه مرتباٌ خواسته ونيازهاي مشتريان درحال تغييربوده وفاصله بهبود درسازمان ثابت نيست.اگرسازماني به رويكرد اثربخشي توجه نكند اين فاصله بيشتر وبيشتر شده كه در بررسي هاي انجام شده يكي از علل شكست بسياري از كسب وكارها بوده است.هستي شناسي بهبود : تفسير اصول ومعاني اي است كه بهبود برپايه آنها معناي وجودي پيدا مي كند.هستي شناسي بهبود در سازمان شناخت وتبيين اصولي است كه بهبود در سازمان را بوجود مي آورد.بهبود درسازمان مانند ميز وهستي شناسي را ميتواند شناخت پايه هاي ميز باشد كه اصول ديگري مانند انديشه،طرح،ايده مي تواند براي بوجودآمدن پايه هاي ميزلازم باشد.پس هستي شناسي(صفحه ميز)مي تواند برپايه انديشه طراح وسازنده ميز باشد.براي تعميق هستي شناسي در سازمان

مي توان لايه هاي مختلفي را مورد توجه قرارداد.كه هرچه به لايه ها عميق تر وريشه هاي وجودي موضوع نزديكتر شويم به مفهوم هستي شناسي بهترپرداخته ايم. هستي شناسي بهبود ،شناخت زمينه هاي بهبود است. درهستي شناسي بهبود ما مسايلي رامورد توجه قرار مي دهيم كه بدون آنها كم رنگ وفنون وابزار ناكار آمد خواهد بود.عوامل مؤثر در موفقيت ياعدم موفقيت رويكردهاي بهبود در سازمان :1-عوامل هستي شناسي بهبود2-عوامل زيرساختي رويكرد بهبود3-عوامل اجرايي وپياده سازي رويكرد بهبودمعمولاًدرمديريت خصوصاٌدرحوزه بهبود تعالي وكيفيت عوامل 2و3 بيشتر مورد توجه قرارمي گيرد.بعلت اينكه عوامل حوزه 1 دربنيان فرهنگي وفكري جامعه وسازماني كه بهبود درآن اتفاق افتاده است ،وجود دارد.دربررسي عوامل مؤثر در موفقيت يا عدم موفقيت رويكردهاي بهبود ذكر سه نكته ضروري است:الف : درجوامع توسعه يافته غرب وشرق ،خصوصاٌ غرب چون متوجه ضعف هايي در عوامل هستي شناسي بهبود شده اند طي يك دهه گذشته تلاش هايي براي پرداختن به اين حوزه صورت گرفته  است. ب:نوع هستي شناسي ما ازبهبود درنتيجه نهايي كه از بهبود خواهيم داشت بصورت ويژه مؤثر است. هستي شناسي بهبود درسازمانها درهرفرهنگ وجامعه متعلق به خود اوست. عمق اين موضوع مي تواند حتي در جامعه اي كه رويكرد بهبود متعلق به آن نباشد بيشتر مؤثر باشد. ج: استقراررويكردهاي نوين بهبوددرسازمانهاي كشورهمواره بعلت فضاي بدبيني وبي اعتمادي به عوامل مؤثردرموفقيت بهبودو مقاومت مديران وكارشناسان باموانع وآفت هايي مواجه است. چنانچه هستي شناسي بهبود با توجه به مباني فرهنگي خودمان انجام شود بسياري از موانع برطرف خواهدشد. وقتي  موضوع هستي شناسي بهبود ازدرون به ادبيات عرفاني پيوند بخورد تأثيرات مثبت وجذب كننده بر روي مديران و

كارشناسان خواهد داشت.فرهنگ ديني و ملي ماغني ترين مباني هستي شناسي را درخود داردكه اگر بتوانيم آنها بشناسيم وبه آنها عمل كنيم  چند اتفاق شايسته خواهد افتاد.اولاً بهبود به موضوعي عميق ودروني در سازمانهاي تبديل مي شود. ثانياً ما از رويكرد متناسب با شرايط فرهنگي و اجتماعي استفاده مي كنيم .ثالثاً اگردرحوزه رويكرد بهبودبه توليد علم بپردازيم ، تجربه عملي ما دربازتعريف رويكرد شش سيگما با مباني هستي شناسي بهبود در فرهنگ داخلي واستقرار رويكرد از اين منظر، منجربه تحول دراين رويكرد شده است. هستي شناسي بهبود در سازمان و هستي شناسي بهبود درانسان در آينه ادبيات عرفاني :عرفادرآثارمنظوم خود ازفاصله ،دوري، هجر و...مكررصحبت كرده وبه درد وغم ناشي از آنها اشاره نموده وبالاخره به حركت وشور وشوق انسان براي ازبين بردن اين فاصله(دوري، هجروجدايي)توجه داشته اند. كه تمام سعي مولانا نيز فرياد وهياهو از درد وجدايي انسان دارد وتمام سعي او براي بيداري انسان وآگاه كردن او از اين جدايي ودرد است.آنچنانكه در شعر معروف بشنو از ني چون حكايت مي كند درابتداي مثنوي به اين نكته اشاره دارد.ني كه سمبل انسان دور مانده از فطرت الهي خويش است و از نيستان بريده شده و روزگار وصل خويش را مي طلبد.احساس انسان در اين جدايي احساس انفعال ،سكون ، رنج وملالت نيست بلكه عشق است براي رسيدن . درد انسان در فضاي عرفاني درد سوزنده نيست بلكه درد سازنده است.درهستي شناسي بهبود، انسان در ادبيات عرفاني به دنبال كاهش فاصله وجدايي از اصل خويش است.و درسطحي عميق ترانسان درجستجوي فلسفه خلقت ،دليل وچگونگي دور ماندن از فطرت خويش و به دنبال يافتن مسيريا مسيرهايي

براي رسيدن به اصل خويش است. چون شوم آلوده باز آنجا روم                          سوي اصل اصل پاكي ها رومآنچه از دريا به دريا مي رود                          از همانجا كآمد آنجا مي روددرهستي شناسي بهبود در انسان وسازمان مي توان به موارد زير اشاره كرد:1)بعلت اينكه درسازمان مجموعه اي ازانسان ها درتعامل بايكديگر قراردارند بهمين دليل هربهبود پايدار درسازمان نتيجه بهبود درانسان هاي آن سازمان است.بهبود جهت گرا در انسان به مسير بهبود سازمان كشيده مي شود. پديده بهبود قبل ازآنكه درسازمان اتفاق بيفتد بايد در انسانها خصوصاً عناصر كليدي يعني رهبران ومديران اتفاق افتاده باشد.دليل شكست برخي از رويكردهاي بهبود در سازمان به دليل ضعف رويكرد نيست بلكه باين دليل است كه بهبود از درون انسانها شكل ومنشأ نگرفته است. برنامه هاي بهبود سازماني ازمباني دروني هستي شناسي درانسان شكل مي گيرد نه ازمباني بيروني رويكردهاي بهبود.2) ماهيت هستي شناسي بهبود، عوامل هستي شناسي بهبود در انسان است. عوامل هستي شناسي بهبود درانسان آنچنانكه مي تواند بسيار جنبه تحليل حكمت فلسفي و يا عرفاني به خود بگيرد، مورد توجه قرار نمي گيرد.3)بهبود سازمان بسيارشبيه بهبود انسان است.اصالت يك سازمان از يك فلسفه وجودي برخوردار است كه دررسالت ومأموريت آن سازمان ديده مي شود. بهرحال تارسيدن به سطح مطلوب اين فلسفه وجودي فاصله اي هست كه سازمان با فراگرد بهبود به دنبال كم كردن اين فاصله كه به قول مولانا همان بازگشت به اصل خويش است.آلودگي تمثيل دورماندن ازفلسفه وجودي و ازدريا به دريارفتن به فعليت رساندن فلسفه وجودي بالقوه است.درسازمانهايي كه اهداف كاملاٌ مالي واقتصادي دارند تناقضي دروابستگي فلسفه وجودي به بهبود انسانها ندارد. سازمان هاي فاقد

اصالت وداراي فلسفه ضدبشري در معرض تزلزل وتخريب هستند.4)فراگرد بهبود درسازمانهاي ايراني نيزبا مقاومت هاي متعددي روبرو است.توجه به هستي شناسي بهبود درسازمان ازمنظرهستي شناسي بهبود درانسان بدليل تطابق با فرهنگ ديني وملي وادبيات عرفاني ما به مراتب نتيجه مؤثرتري نسبت به نسخه برداري از رويكردهاي بهبود خواهد داشت.هرعملي در زمينه وجودي خود با قصد ونيتي انجام مي شود.درسازمان نيز هرعملي را براي بهبود انجام مي دهيم.ايجاد نتيجه مطلوب به عمل بستگي ندارد بلكه به قصدانجام آن بسياروابسته است.كه طبيعتاً اگرعمل از روي عشق باشدحتماٌ نتيجه متفاوت خواهد بود.كه اين در هستي يك اصل است كه نيت و قصددر نتيجه عمل تأثيرگذار است.عرفا بودن كامل را نتيجه حاصل شده ازعمل مي دانند. درسازمانها نيزبايد مديران ورهبران و دست اندركاران بهبود از طريق بودن خود در كنارديگران جداي از ديگرنگري وبرونگري بپردازند.هرعنصرمؤثر دربهبود درسازمان خصوصاً مديران به طريق بودن خود در كنار ديگران توجه كنند.مولانا در مورداينكه ازبودن عشق حركت بيروني حاصل مي شود، مي گويد آتش عشق است كاندر ني فتاد                     جوشش عشق است كاندر مي فتادودرمورد قصد انجام كاربه داستاني كه درآن شاعري فارسي زبان، شعري به زبان فارسي براي پادشاهي ترك زبان كه هرگز فارسي نمي دانست  خواند.پادشاه باگوش كردن شعردرقسمت هاي مختلف شعر مثل تعجب،خيره مي شد وجاهايي كه لازم بود تحسين مي كرد. ملازمان كه مي دانستند پادشاه فارسي نمي داندمتعجب شدند. به غلامي كه ازديگران به پادشاه نزديكتر بود متوسل شدند كه آيا فارسي مي دانسته ولي ازآنها پنهان داشته ياعلت ديگري بوده است.پادشاه درجواب گفت هرحركتي كه درموقع شعر انجام مي دادم مي دانستم كه مقصود آن شعر چيست.كه

اگر شاعر مقصودي نداشت ، شعر نمي گفت.مولانا در مقاله اي ديگر با عنوان همه را دوست بدار تا هميشه در گل وگلستان باشي ، اشاره مي كند كه وقتي بودن مادربهبودسازمان ازجايگاه مهرودوست داشتن ورسيدن خير وصلاح بديگران بدون گزينش وانتخاب باشد.خودرا ازقضاوت رها ساخته ونتيجه بهبود براي ما خير وصلاح خواهد بود.«پس هرچه مي كني در حق خلق وذكر ايشان مي كني به خير وشر،آن جمله به تو عايد مي شود.»كدام بودن را براي بهبود در سازمان تجربه كنيم؟طريق بودن سازنده    طريق بودن غير سازندهعشق    بي تفاوتيفراواني    قهر وغضبمسووليت    قضاوترشد وتعالي براي همه    فرافكنيخدمت مؤثر    مصلحت ومنفعت شخصيطريق بودن انسانها در سازمان نسبت به بهبود يك واقعه وحركت دروني است.اگرفعاليت افرادسازمان ازروي عشق نباشد،حتي اگربه ظاهرتمام افراددرحال انجام وظيفه باشندو اقدامات لازم صورت بگيرد.نتيجه كامل حاصل نخواهد شد.در هستي شناسي بهبود فرد خود را درمقابل كائنات سازماني خود كه آئينه او وطريق بودن اوست مي بيند .هستي شناسي بهبود درسازمان بيانگر طيف هاي متعددي از انرژي هاي سازنده و مخرب درسازمان است .رهبران آگاه وهوشمند از روش هاي   مختلف براي ايجاد زمينه هاي انژي زا وحركت دهنده افراد استفاده مي كنندو ازتأثيرعوامل ومباني هستي شناسي بهبود برنتيجه برنامه هاي بهبودغافل نمي مانند.اگرازبرنامه هاي بهبود نتيجه لازم حاصل نمي شود،مديران آگاه بيش ازهرچيز به باز بيني دروني خويش مي پردازند.وبه فرافكني درعدم موفقيت نپرداخته و صحبت ازعوامل بازدارنده مثل عدم انگيزه افراد،محدوديت منابع صحبت نمي كنند.مثلث BEING  (بودن) ،   DOING(اقدام وعمل)  ،   HAVING (نتيجه) دائماٌ در حال چرخش است .هرعنصرازعناصر بهبود بايد بداندكه انرژي بهبود در او نهفته است.كه عنصرمي تواند رهبران بهبود در

سازمان باشند.اتفاقي كه بعنوان بهبود به دنبال آن هستيم اولاٌ در درون انسانها  رخ مي دهد .ثانياً انرژي ومنبع آن دردرون انسانها است.آنچنانكه مولانا مي فرمايد:بيرون زتو نيست آنچه در عالم هست                        ازخود بطلب هرآنچه خواهي كه توييپيام شعرمولانا اين است كه هرچه درعالم مي خواهي بايد ازخود طلب كني وآنچه كه طلب مي كني خود تويي.نتيجه بهبوددرسازمان،ايجاد ارزش براي مشتري است.كه يك پديده بيروني نيست بلكه تعالي، رشد وبهبودي است كه دروجود انسان سازمان رخ مي دهد.سالكان بهبود كه درجاي جاي سازمان به دنبال بهبود هستند بايد بدانند كه بهبود دردرون خود آنهاست.بهبود پيش ازآنكه يك سفر بيروني باشد يك سفردروني است.مصداق اين مطلب آياتي چون :وفي انفسكم افلاتبصرون (سوره ذاريات آيه 21) واحاديثي مثل من عرف نفسه فقد عرف ربه است. بهمين دليل عرفا ازجمله مولانا آدمي را ازسيرآفاق به سيراعماق وازكوشش برون به كاوش درون فرامي خوانند.البته نه اينكه سفر بيروني را رد كنند بلكه سفردروني را منشأ حركت مي دانند.اگربخواهيم اتفاق بهبودي كه در سازمان رخ مي دهد پايدارباشد، بايد با استفاده از اصل ازخود طلبيدن، انرژي عظيم حركت را ازدرون مهيا كنيم. كه مولانا درتمثيلي زيباداخل وبيرون را با هم مقايسه مي كند.اين جهان خم است چون جوي آب                 اين جهان حجره است دل شهر عجابچيست اندرخم كه اندر نهر نيست                      چيست اندر خانه كاندر شهر نيستيعني تانهروشهر(دل)باشدبه خم وخانه(شكل بيروني افرادوسازمان) بسنده كردن انسان رادرمحدوديت وتنگنا قرارمي دهد.مثل آن مرد بغدادي كه درخواب محل گنج رامي بيند وبراي بدست آوردن آن به مصرسفرميكند.درآنجا به اتهام دزدي اورا توقيف ميكنند وكتكش ميزنند كه اقراركند واو به عسس (درشعرمولوي سمبل خرد)

چنين مي گويد: من نه مرد دزدي وبيدادي ام                      من غريب مصرم وبغدادي ام                     غريب وغربت مانند هجروجدايي تعبيري است كه مولانا براي دورماندن ازاصل خويش به آن اشاره دارد . كه بهبود يعني درك فاصله ودورافتادگي.درادامه عسس كه به صدق گفتارمرد بغدادي پي مي برد.مي گويد من هم خواب ديده ام كه دربغداد گنجي نهان است كه آدرس محل گنج را ميگويد،مي بيند كه آدرس خانه مرد بغدادي است.مردبغدادي متوجه شد گنج(بهبود)درخانه خود اوست وتاحالا او راه را اشتباه رفته است.تاموقعي كه بهبود سازمان رادركارواستفاده از روش ديگران ،مساعدت محيط وجور بودن اوضاع واحوال جستجوكنيم مانند مرد بغدادي در غفلت بسرمي بريم.كشش وجذبه اين كه خداوند با لطف خود بنده اي را بدون آنكه فعاليتي انجام دهد به سوي خود بكشاند واسباب بالا رفتن او فراهم شود.برپايه همين اصل عشق ومتناظرآن درسازمانها بدودسته تقسيم مي شود.    عشق محبي (بهبود از جايگاه كوشش):محبان كسانيكه خدا را دوست دارند وبراي رسيدن به او كوشش مي كنند. در ادبيات عرفاني با عنايت به آيه «ولماجاء موسي لميقاتنا »  حضرت موسي(ع) را سالك محبي مي داند.اعراف 43    عشق محبوبي (بهبود از جايگاه كشش):  محبوبان كسانيكه ميدانندخداونددوستشان داردازاينروباجذبه آنانرابسوي خودميكشاند.آيه «سبحان الذي اسري بعبده»بردن حضرت محمد(ص)به معراج را نمونه اعلاي سالك محبوبي ميداند.اسرا 1درمورد اين سئوال كه چگونه عنايات خداوندبه فراگردبهبود درسازمان مي رسد و كوشش وتلاش اندك مي تواند دربهبود مؤثر باشد به حديث حضرت محمد(ص) اشاره مي شود.ميزان الحكمه1/755«اخلص قلبك يكفك القليل من العمل» دل خويش را خالص نما تا اندك كوشش تورا بسنده باشد.قانون كمترين تلاش درطبيعت به وفورمشاهده مي شودمثل رشدگياهان،حركت زمين و...در سازمان نيز

موقعي باتلاش كمتربه نتيجه بهترمي رسيم كه نيت وانگيزه اعمالمان عشق باشد.وقتي درراه بهبود سازمان بدنبال منافع شخصي،مالي،دنياوبدست آوردن اختيارديگران باشيم.نيرويمان را هدرداده جريان طبيعي بهبودرا مختل وبايد انرژي بيشتر مصرف كنيم.چه بسا اگرنيت الهي،عشق وخلوص نيت در اعمال ما جاري شود منجربه نتيجه گيري بهتر خواهد شد.من ومنيت در مسير بهبود بيشترين هدر دهنده انرژي است.قانون كمترين تلاش در بهبود سازمان سه جزء اساسي دارد.اول پذيرش:بپذيريم نقطه ايكه درآن قرارداريم همان نقطه اي است كه بايددرآن باشيم.انكارو اعتراض نداشته باشيم وبدانيم درهمان نقطه اي قرارداريم كه درمسيراز گذشته تا حال به آن رسيده ايم.اگربا وضعيت حال بستيزيم انگار با كل مسيروجريان كائنات از گذشته تا بحال به ستيز برخاسته ايم .وضعيت موجود راهمانطور كه هست بپذيريم نه آنطوركه آرزو داشته ايم باشد.دربرخورد با موضوعات وشرايط موجود سازمان درفرآيند بهبود واكنش به وضع موجود نيست بلكه واكنش به احساس ما ازوضع موجوداست.و ازآن ناراحت مي شويم.احساس هاي ما تقصيرديگران نيست. پذيرش به معني مسوول بودن نسبت به احساس خودمان است.دوم مسووليت:يعني ملامت نكردن هيچ كس وهيچ چيزازجمله خودمان براي وضعيت موجود. مسووليت يعني اينكه وضعيت موجود را فرصتي براي بهبود حركتي تحول آفرين بدانيم. مسووليت يعني پذيرش واقعيت و موقعيتي كه درآن قرارداريم واستفاده از آن درمسيربهبود.كه اگرما وضعيت موجود را درك نكرده وبعنوان فرصت درمسيربهبودازآن استفاده نكنيم ، جريان طبيعي اين درس را بگونه اي ديگروچه بسا باهزينه اي بيشتر براي ما تكرارخواهد كرد.سوم عدم تدافع : يعني اينكه درفرآيند بهبود نيازبه قانع كردن ديگران براي پذيرش نظرما نيست . متأسفانه مشاهده ميگرددكه دربسياري ازبرنامه هاي بهبودانرژي زيادي صرف اقناع ديگران ازنظر خودمان مي

كنيم.وقتي درموقعيت عدم پذيرش قرارمي گيريم به مقابله وقضاوت باديگران پرداخته، بهبود رابامقاومت شديد روبرو كرده ودر روند بهبود مانع بوجود مي آوريم.بايدتوجه داشت درروندبهبود،گذشته تاريخ است.آينده رمزوراز است .حال وواقعيت هديه الهي است. ماازطريق بودن وتجربه كردن زمان حال،آينده رامي سازيم.هرگاه سازمان وافراد وضعيت موجودرا بپذيرندومقاومت درمقابل گذشته وحال را كناربگذارند ومسوولانه نسبت به بهبود وضعيت موجود اقدام كنند وبه دنبال اثبات خود به ديگران نباشند ، انرژي كمتري هدر خواهد رفت. مثلث اول طلايي از نظر نويسنده كتاب عبارت است از سه عنصر آگاهي،دانش و اجرا.آگاهي : ازجايگاه شعور وبينش درقلب مي باشد. دانش : ازجايگاه دانستن ويادگيري علم بهبود است.      اجرا : ازجايگاه اقدام وانجام دادن است و جايگاه آن دست مي باشد.دررويكردهاي معمول بهبود عمدتاٌ به عنصردانش واجراتوجه دارند.عنصرآگاهي درآنها جايگاهي ندارد . كه يكي ازدلايل سطحي بودن واثربخش نبودن استقرار رويكردهاي بهبود است.ازديدگاه مولانا وعرفان اسلامي سه نوع معرفت وجود دارد:الف : معرفت علمي كه حركت از جزء به كل است وشكل استقرايي دارد.ب:معرفت فلسفي كه آگاهي از جهان هستي برمبناي وجودشناسي بدون پيش فرض است وتعقل آزاد بشري بدون محدوديت وبا استفاده از بديهيات مورد توجه است.ج:معرفت عرفاني:كه برعلم حضوربجاي علم حصولي تأكيددارد.كه بين مشاهده ومشاهده شونده وحدت ايجاد مي شود.عقل كل،يك آگاهي دروني ونگرش يكپارچه وبدون معيارهاي ازپيش تعيين شده به هستي است.و هرگاه دريك نگاه وحدت يافته با جريان هستي به آگاهي برسيم عقل كل حضور پيدا كرده است.عقل جزء، همان دانش هاي بيروني است .هرگاه بانگاه هاي معياردارورنگ گرفته موجودمان به هستي نگاه كنيم پاي عقل جزء در ميان است.نكته مهم اين است كه انسان هردوكيفيت

عقل كل وجزء را تجربه مي كندوموضوع ازبين بردن عقل جزء نيست بلكه برسرآگاهي ازطريق معرفتي است كه ازهركدام حاصل مي شود.كه البته عرفا معرفت واقعي را ازطريق عقل كل ميسرودست يافتني مي دانند.در مقايسه عقل جزء با عقل كل از نظرمولانا. آسمان شو، ابرشو ،باران ببار                       ناودان بارش كند نبود بكارآب كاندرناودان عاريت است                      آب اندر ابرودريا فطرت استمولانا عاريه بودن علم درحيطه فكروانديشه عقل جزء را به جاري شدن آب از ناودان ، ودانش حقيقي (آگاهي وعقل كل)رامانند آب باران كه سرسبزي وحيات به دنبال دارد تشبيه مي كند. مولانا در مقاله اي اشاره مي كند كه مصطفي كه امي مي گويند نه به اين دليل است خواندن ونوشتن بلد نيست بلكه به اين دليل است كه خط وعلم وحكت او مادرزادي است وهمه از او علم مي آموزند.عقل جزوي چه چيزي است كه عقل كل نيست .عقل جزوي قادر به اختراع كردن چيزي نيست كه آنرا وجنس آنرا نديده باشد .اينكه مردم هندسه هاي نو وبنيادهاي نو نهاده اند مسئله جديدي نيست بلكه دراصل آنها وجود داشته اند. آنها كه ازخود اختراع جديد مي كنند داراي عقل كل مي باشند.عقل جزوي قابل آموختن وبه تعليم محتاج است ولي عقل كل معلم است ومحتاج نيست. اگراغلب پيشه ها را بررسي كنيم در اصل وحي بوده كه توسط انبياء آموخته شده اند وانبياء عقل كلند. عقل جزوي محتاج آموختن است . ولي عقل كل واضع همه چيزهاست .انبياء عقل جزوي به عقل كل متصل ويكي كرده اند. مثلاً اگر عقل ودل نباشد هيچيك ازحواس نمي توانند كار كنند. رويكردهاي بهبودعمدتاٌ برپايه دانش فكري وعقل

جزء شكل ميگيرند.ضمن اينكه معيارها ورفتارهاي دانشي نيزدربهبودنقش آفرين هستند.اما مادرسازمانهايمان بايدشالوده اي ازآگاهي وعقل كل بنا نمائيم. موقعيكه ابتدا عنصرآگاهي بهبوددررهبران بهبودسازمان وبه تبع آن درسازمان توسعه مي يابد به يك نگاه كل نگرازجريان سازمان درفرآيند كسب وكارتوجه دارد.آگاهي بهبود ازيك سو اين درك وتشخيص به رهبران بهبود مي دهد كه چگونه جريان ونگاه دروني انسانهاي سازمان درسطح كسب و كار گسترش مي يابد.وخطاها ودورافتادگي ها از رسالت سازمان را باعث مي شوند؟ ازسوي ديگراين بينش را دررهبران بوجود مي آوردكه هرگونه بهبوددرسازمان بايد ازبهبود در نگاهها شكل بگيرد.آگاهي بهبود برداشتن تمام عينك هاي رنگارنگ معياروقضاوت از سازمان وديدن مسير شفاف تعالي ورشدتمام ذينفعان داخلي وخارجي سازمان ويكي شدن جريان بهبود انسانها وسازمان است.آگاهي بهبود به سازمان يك بينش هستي مداروتأثيرگذار مي بخشد.دغدغه بهبودسازمان را بيدار و وسيله پي بردن به نيروي عظيم بهبود دردرون سازمان است واين آگاهي جريان بهبود رايك جريان و حركت دروني ميداند.عنصرآگاهي بهبوددرسازمان آموختني نيست بلكه بودني است.عشق كه نمادبهبود سازماني درادبيات مادارد«آمدني» است.آگاهي بهبود كشف دروني سازمان است.ازابوسعيدابوالخيرپرسيدند بوعلي سيناچگونه مردي است.گفت بسيارعالم،حكيم وطبيب است اما مكارم اخلاق ندارد.بوعلي سينا شنيد به شيخ نوشت من اين همه كتاب مكارم اخلاق نوشته ام . شيخ تبسم كرد وگفت : من نگفتم بوعلي مكارم اخلاق نمي داند ، گفتم مكارم اخلاق ندارد.سازماني كه بدنبال آگاهي بهبود است به شكل بسياراثربخش تري مي توانداز رويكردهاي توانمند بهبود بهره مند شود.اگررويكرهاي بهبود از جايگاه علم تقليدي (عقل جزء)به سازمانها وارد شود نمي تواند به نتيجه ارزشمندي دست يابد.وصدمه رويكرد وسازمان را درپي خواهد داشت.ولي اگررويكردها باآگاهي وجايگاه علم تحقيقي (عقل كل)به سازمان

ارائه شود،رويكرد ماهيت علم تقليدي رانداشته بلكه به دغدغه اي دروني تبديل وسازمان مشتري تمام عيار آن خواهد بود .سفربهبود باعنصرآگاهي وبينش وعقل كل سفردل است نه سفرعقل واستدلال ومعيار.نه اينكه براي سفر ازدانش وعقل بي نياز باشيم بلكه به قول شمس تبريزي «عقل تادرب خانه راه مي برد داخل خانه راه نمي برد».ابياتي از ديوان شمس در مورد اصل عنصرآگاهي در بهبود :مراسوداي آن دلبر زدانايي وقرايي                             برون آورد تاگشتم چنين شيداوسوداييبه پيش زخم تيغ من ملرزان دل بنه گردن                      اگر خواهي سفركردن زدانايي به بيناييدربهبود سازمان به دنبال چه اهدافي هستيم؟ پاسخ هاي مديران به دو گروه اهداف بيروني ودروني تقسيم مي شوند:اهداف بيروني مثل : رشدسهم بازار،ارتقاء سطح رضايت مشتري ،رشدسوادآموزي وكاهش هزينه و...    اهداف دروني مثل: رشدكاركنان ازجنبه هاي مختلف مادي ومعنوي.هرگاه ما ازجايگاه نيازوكمبود به دنبال چيزي مي رويم درراه رسيدن به هدف دچارگيرمي شويم . سازمانها براي خود اهداف ،بايدها ونبايدهايي تعيين مي كنندكه به رغم تلاش به آنها نمي رسند.ولي به اهدافي كه شايد تعيين شده نبوده، مي رسند.شايد به اين دليل است كه درفضاي وابسته بودن، براي دستيابي به اهداف به دنبال آنها نيستيم.اگرافرادوسازمانها باشوقي كه براي رسيدن به اهداف دارند از وابستگي به هدف رهايي يابند بسيارراحت تربه هدف خواهندرسيد.اگرصادقانه بررسي كنيم. بيشتر اهدافي كه به آنها رسيده ايم،اهدافي هستندكه نيازبه آنها را رهاكرده ايم.درموقع حل مسئله اگردر فضاي احساس كمبودونيازبه هدف موضوع رادرذهن خودنگهداريم،قدرت حل مسئله ازمامي گيرد.ولي اگردر فضاي باز ورها نسبت به هدف پيش برويم براي حل مسئله ازفضاي خود مسئله خارج ودر فضاي بازامكانات قرارخواهيم گرفت.سازمانهايي كه از جايگاه نياز وكمبود پروژه

هاي بهبود را دنبال مي كنند انرژي زيادي مصرف والبته به نتايج عمدتاٌ مطلوبي نمي رسند.نتيجه گرايي دررويكردهاي اثربخش بهبود محوراساسي است اما نكته اساسي كه بايد مورد توجه قرار بگيرد«تعهد به نتيجه» و آنچه بازدارنده است «وابستگي به نتيجه»مي باشد.رهاشدن ازوابستگي به نتيجه،پائين آوردن اهميت نتيجه نيست بلكه بوجود آوردن فضاي امكان حصول نتيجه است.اگرافرادوسازمانها خودرا ازوابستگي به نتيجه برهاننداگرچنانچه درفعاليت خودبه نتيجه مطلوب نيز نرسنددچارسرخوردگي ونااميدي نمي شوند.درادبيات ديني رعايت تكليف مترادف باتعهدبه نتيجه است. ضمن اينكه نتيجه برايمان مهم است انجام صحيح تكليف نيز براي ما اصالت پيدامي كند. بنا به آن گفته معروف ما مأمور به انجام وظيفه هستيم نه به دنبال نتيجه .وقتي راه حل هاي تكراري را به مشكلات تحميل مي كنيم فقط مسايل تازه ايجاد خواهيم كرد.ولي وقتي نتيجه را رهامي نماييم اميدوارانه منتظرشكوفا شدن راه حل از ميان آشفتگي مي شويم.وقتي سالك (در موضوع ما انسانهاي بهبود گرادرسازمان) خود رااز وابستگي ها مي رهانند وطريق بهبود را پيش مي گيرند، غم وشادي براي آنها تفاوت نمي كند.درواقع آنچه براي سالك مهم است سرور ورضاي دروني است كه از رضاي حق سرچشمه مي گيرد.و نهايتاٌ پنج اصلي كه در هستي شناسي بهبود در سازمان به دنبال آن هستيم عبارتند از:•    بودن براي بهبود•    ازخود طلبيدن•    آگاهي وعقل كل•    رهايي از وابستگي•    كشش وكوشش

سرمايه گذاري روي كاركنان

مايك پيرت خلاصه كتاب: شمسي اسكندري - كتاب : سرمايه گذاري روي كاركنان ، نوشته : مايك پيرت     Mike Peart ، ترجمه و تدوين گروه كارشناسان ايران ، چاپ اول : 1381 ، چاپ توحيد ، ناشر : انتشارات كيفيت و مديريت ، مركز پخش

: مؤسسه كوهسار - در دوراني كه بهسازي مدام تنها گزينه اي است كه در برابر سازمان هايي وجود دارد كه مي خواهند

در دنياي تغييرات سريع باقي بمانند. سرمايه گذاري روي كاركنان تنها استاندارد و گزينه اي است در جهان كه مي تواند سازمانها را در تحقق اين امر ياري بدهد . مزيت رقابتي از كاركناني سرچشمه مي گيرد كه از توان رقابتي برخوردارند . بعبارتي سازمانها در صورتي مي توانند در محيط رقابتي كار كنند . رقابت كنند و موفق شوند كه كاركنانشان از مهارتها و نگرش هاي مناسب برخوردار باشند . كاركنان وقتي بدانند سازمان از آنها چي مي خواهد هدف خود را مي شناسند و مي توانند براي رسيدن به هدف تلاش كنند . اين كاركنان نگاه مثبتي به كار خود دارند و احتمال بيشتري دارد كه در موفقيت سازمان نقش كامل خود را ايفا كنند . بنابراين مي توانيم بگوييم شناخت كاركنان از نقش خود ، چگونگي ايجاد انگيزه در آنها و نحوه اجراي كار بصورت هماهنگ و منسجم تعيين كننده شكست يا موفقيت هر سازماني است . اين استاندارد روش هايي را ارائه مي دهد كه سازمان بتواند از اين طريق منطقي و شايسته مديريت كاركنان ، صرفنظر از حجم يا نوع كار مقام خودش را در خوامقدم رقابت حفظ كند . بنابراين اگر 1- بهسازي مداوم و 2- پيشرفت دايم ( كايزن ) در دستور كار قرار داشته باشد ، استاندارد وسيله مؤثري است كه تحقق آنرا ميسر مي كند . ( بهسازي مداوم ) مراحل لازم براي موفقيت در اجراي استاندارد سرمايه گذاري روي كاركنان 1_ شناخت

استاندارد

2- همگامي با استاندارد

3- شناسايي كمبودها  4- برنامه ريزي براي رفع كمبودها

5- اقدام در جهت رفع كمبودها

6- اندازه گيري نتايج  7- عملكرد بهتر با استفاده از نتايج

8- مداومت

مراحلي كه براي اجراي موفقيت آميز استاندارد بايد طي شود :كاركنان بزرگترين سرمايه ها هستند . سازمانها اين عبارت و عبارتهاي مشابه به آنرا  در سخنرانيها ، گزارش هاي سالانه . تبليغات و آگهي هايشان مرتبا استفاده مي كنند . گفتن اين شعار بسيار آسان است اما گاهي اوقات اين اظهارات با واقعيت مطابقت ندارد. سرمايه با ارزش تلقي مي شود و وقتي گفته مي شد كاركنان سرمايه ما هستند بايد به گونه اي با آنها رفتار شود كه از نظر منش ، مهارت و نگرش رشد كنند . اعتماد به نفس و انگيزه هايشان افزايش پيدا كند . احساس مشاركت و تعلق نسبت به سازمان داشته باشند و بدانند در سازمان جايگاهي دارند . سرمايه گذاري روي كاركنان از نظر سازمان يعني چه ؟ كاركنان را بصورتي پرورش بدهيم كه سازمان را به اهداف خودش برساند و تمامي اين روش ها و اقدامات بايد همه روزه انجام شود كه بصورت جزئي از فرهنگ سازمان دربياد.چرا چنين استانداردي مورد نياز است ؟كاركنان معمولا تمايل به مقايسه با همتايان و رقبا دارند . اما مشكل اينجاست كه سازمانها غالبا براي حفظ ظاهر ، مطالبي را تنظيم مي كنند تا نشان دهند كه هيچ اشتباهي نمي كنند و يا حتي تصور كنيم سازمان مزبور در سطحي كار مي كند كه هرگز نمي توانيم به آن برسيم . براي برخورد با اين موضوع استانداردها الگوهاي مشخصي را تعيين مي كنند و

بر اساس روش هاي شايسته و پذيرفته شده ( منطقي ) حداقلي را براي قابليت ها ، فعاليت ها يا كيفيت در نظر مي گيرد . در بين سازمانها استانداردي كه براي آموزشي و پرورش در نظر گرفته شده مواردي را ارائه مي دهد كه پذيرفتني تر است و بر همين اساس است كه استاندارد سرمايه گذاري روي كاركنان بوجود آمده و حداقل اقدامات و معيارهايي را كه اجراي آنها براي سازمان ها امكان پذير است در نظر گفته است . اين استاندارد چگونه بوجود آمده است ؟با توجه به پيشرفت تكنولوژي در دهه 90- 1980 بعضي سازمانها نمي توانستند با اين پيشرفت ها و تحولات همگام بشوند چون مهارتهاي لازم را براي كار نداشتند و تنها هدفشان دوام آوردن تا آخر ماه بود با وجود اين موانع و محدوديت هاي مختلف در سراسر جهان مشخص شد كه همه سازمانها داراي تكنولوژي يكساني هستند بنابراين وقابت بر اساس امكانات و تجهيزات نمي توانست باعث شود كه شركتها به جايي برسند . اما با توجه به مطالب گفته شده كه كاركنان سرمايه اصلي سازمان مي باشند مي توان آنها را به نحوي پرورش داد كه بصورت يك منبع راستين به مزيت رقابتي تبديل شوند. چهار كليد اصلي و اصول استاندارد سرمايه گذاري روي كاركنان : تعهد _ برنامه ريزي _ اقدامات ارزيابي تعهد : سازمان از طرف مديران ارشد متعهد مي شود كه كليه كاركنانش را براي رسيدن به اهداف سازمان پرورش دهد . تمامي كاركنان سازمان در همه سطوح يعني كاركنان نيمه وقت و شبكار . مديران مياني و ... بايد نسبت به تحقق اهداف

سازمان متعهد باشند و در همه كارها مشاركت داده شوند يعني هيچ فايده اي ندارد كه مديران مياني عميقا نسبت به اجراي استاندارد متعهد باشند در حالي كه از حمايت مديران ارشد برخوردار نباشند. برنامه ريزي : سازمان بايد بصورت مرتب نيازهايي را كه در سازمان احساس مي شود و آموزش هايي را كه كاركنان براي رفع نيازها بايد ببينند را برنامه ريزي مي كند ، اين برنامه ريزي ممكن است برنامه هاي چند سال آينده را در بر بگيرد و يا افكاري باشد در ذهن بنيانگذار سازمان كه هرگز روي كاغذ نيامده اما برنامه ريزي بايد انعطاف پذير باشد و اهداف مشخصي را تعيين كند و در اين اصل گفتيم كه نيازهاي آموزشي اعضا شناسايي مي شود و پس از شناسايي اقدامات لازم براي برآوردن آنها تدوين مي شود و براي برآوردن نيازها از منابعي از قبيل كاركنان . زمان . پول و تسهيلات استفاده مي شود اين منابع در بودجه آموزشي سازمان بصورت كتبي مشخص مي شود و به نحوي تنظيم مي شود كه هر يك از اعضاي سازمان كاري را انجام بدهند كه مورد نياز سازمان است . اقدامات : سازمان بايد اقدامات لازم را براي پرورش كاركنان در تمام دوره خدمت يعني از زمان استخدام تا بازنشستگي يا ترك خدمت انجام بدهد . درگير ساختن همه اعضاي سازمان موضوع مهمي است و هيچ شغلي در سازمان بي اهميت نيست و اين مديران هستند كه بايد بدانند چه زماني آموزش مورد نياز است و به نحوي كاركنان را مورد حمايت قرار دهد كه حتي كاركناني كه جلوي چشم مدير نيستند هم وظايف

خودشان را مطابق با اهداف سازمان انجام بدهند ارزيابي :  اين اصل بازده سرمايه گذاري روي كاركنان را مشخص مي كند و اين اطمينان را بوجود مي آورد كه منابعي كه صرف پرورش كاركنان شده به هدر نرفته است بلكه باعث بهسازي عملكرد كاركنان در سازمان شده است . 12 دليل براي بازنگري سرمايه گذاري روي كاركنان ( بايد هميشه به دنبال برنامه ها و طرح هايي جديد براي آموزش كاركنان باشيم .)1_ مشتريان ما امروزه انتظارات بيشتري از ما دارند .2- ما بايستي مزيت رقابتي را بصورت دائمي بهسازي كنيم.  3- لازم است هزينه هايمان را كنترل كنيم.4- مي توانيم برنامه كار و كاركنان خود را با دقت بيشتري هماهنگ سازيم.5- كيفيت زايندها و كالاها و خدماتمان بهتر مي شود .6- براي برنامه هاي آموزشي و پرورش خود به معيارهاي قابل اعتمادتري نياز داريم.7- زنجيره تأمين كالاهاي مورد نياز ما بهتر كار خواهد كرد .  8- از نظر مهارتهاي مورد نياز سازمان كمبودهايي داريم كه ما را عقب نگه مي دارد . 9- انگيزه و روحيه كاركنان تقويت مي شود .    10- در حال حاظر مطابقت با تكنولوژي جديد مشكل داريم .11- اكنون از استانداردهاي ديگر استفاده مي كنيم .    12- وجود قوانين به اين معني است كه از اين به بعد بايستي كارها را به روش هاي متفاوت انجام دهيم .مزاياي سرمايه گذاري روي كاركنان حالا ببينيم استفاده از اين استاندارد چه مزيت و خاصيتي دارد . شايد مهمترين مزيت استفاده از اين استاندارد بدست آمدن اطمينان از اين امر باشد كه مديريت كاركنان و نيازهاي سازمان همگام با هم پيش مي روند

. 1_ تمركز بيشتر در مورد فعاليتهاي آموزش و پرورش كه كمك مي كند هماهنگي بيشتري بين كار و كاركنان بوجود بيايد .   2- انگيزه كاركنان را بالا مي برد و كمك مي كند كه نسبت به تغييرات و تقاضاهاي مختلفي كه در بازار است انعطاف بيشتري داشته باشند. 3- باعث بهتر شدن كيفيت خدمات به مشتري مي شود و باعث بالا رفتن اعتبار سازمان مي شود .  4- آموزش هايي كه به كاركنان داده مي شود باعث مي شود در كاركنان سازمان ارتباط بيشتري با هم داشته باشند و با اهداف سازمان بيشتر آشنا شوند و براي رسيدن به اهداف تمركز و سرعت بيشتري داشته باشند .  5- باعث مي شود اعتماد مشتري نسبت به كار سازمان بالا رود و كاركنان به كار خودشان افتخار كنند و جذابيت سازمان را از نظر استخدام كاركنان جديد افزايش بدهند . 6- بهتر كردن نحون ارزيابي كاركنان جديد وقديم و شناسايي كاركناني كه شايستگي ارتقا دارند و پرورش آنها       7- مهارت هاي كاركنان را بالا مي برد و اين امر باعث انعطاف بيشتر در كار كاركنان مي شود . 8- باعث بالا رفتن بهره وري و كاهش هزينه ها مي شود .  9- مشاركت و احساس تعلق بيشتر نسبت به استراتژي كلي در محل كار .   10- با آموزش دادن به كاركنان مهارتهايشان را بالا برده و ديگر نياز به استخدام افراد جديد نيست.    11- به نسبت آموزش كه به كاركنان داده مي شود سوددهي سازمان هم بالا مي رود .  12- با ارتقاء كيفيت كار مهم بازار بالا رود و سود بيشتري بدست آيد و مخارج

كاهش پيدا مي كند .   13- استخدام كاركنان با كيفيت بالاتر همراه با مهارت هاي مناسب بالاتر همراه با مهارت هاي مناسب و برخوردهاي مطلوب.14- مزايا گاهي قابل اندازه گيري اند مثل سود ، بازده ، بهره وري و .... و گاهي مزايا ناملموس هستند مثل فرهنگ _ ارتباط .نقش مديران در پرورش كاركنان و اجراي استانداردمديران ارشد در رأس سازمان :1-    استاندارد را درك كنند بشناسند و براي اجراي آن تصميمات لازم را بگيرند .  2-    تعهدات خود در قبال آموزش كاركنان را به اطلاع تمامي اعضاي سازمان برسانند. 3-    نيازهاي سازمان را بشناسند و براي رفع نيازها فعاليت هايي را برنامه ريزي كنند و براي اجراي فعاليتها مسئوليت هايي را در اختيار تمامي كاركنان بگذارند .  4-    منابع لازم را فراهم كنند و اطمينان پيدا كنند كه اقدامات لازم انجام مي شود .5-    در جريان پيشرفت امور باشند از نتايجي كه بدست مي آيد تجربه حاصل كنند و آنرا بكار بگيرند.6-    تعهدات خود را به اثبات برسانند . مديران صف و سرپرستان هم وظايفي را در قبال آموزش كاركنان دارند:1_ بايد بدانند چه وظيفه و مسئوليتي در قبال سازمان و كاركناني كه تحت مسئوليت آنها هستند دارند و بايد اين كاركنان را بشناسند و سعي كنند مسئوليت هاي خود را بطور مؤثر و جدي اما به روش هايي كه كمتر رسمي است انجام بدهند و فعالانه كاركنان را حمايت كنند و در حد امكان نيازهايشان را برآورده كنند .2_ شناسايي كمبودها  بعد از شناخت مزاياي ناشي از سرمايه گذاري روي كاركنان و نقش مديران در بدست آوردن اهداف سازمان بايد بدانيم چگونه كمبودها

و نيازهاي سازمان را شناسايي كنيم :1_ مواردي كه مكررا در آنها مشكل پيش مي آيد.   2- كارهايي كه در مهلت تعيين شده انجام نمي شود يا از بودجه تعيين شده فراتر مي رود . 3- مواردي كه همواره با بازخوردهاي منفي بوده و يا حتي از آن موارد شكايت هايي شده است .  4- كارهايي كه كاركنان نسبت به انجام دادن آن يا نتيجه حاصل از آن كار اطمينان ندارند .5- مواردي كه منجر به فشارهاي عصبي در كاركنان مي شود . براي شناساييي كمبودها تفكر و يادداشت برداري از موارد گفته شده لازم است اين مشكلات ممكن در اثر نتايجي كه در حد مطلوب نيست و يا مزاياي استفاده از استاندارد را نشان ندهد و يا در كارهايي كه مديران بايستي انجام بدهند خودش را نشان بدهد و لازم است شواهد مطمئن و هم شواهد نامطمئن ثبت شود و مرود بازنگري و اقدام قرار گيرد.شبكه هاي ارائه خدمات : يكي از مشكلات سازمانهايي كه اين استاندارد را اجرا مي كنند اين است كه آيا اين كار را به تنهايي انجام دهند يا از خدمات شبكه هايي كه در زمينه اجراي اين استاندارد تخصص دارند استفاده كنند . در بريتانيا بيش تر از يك سوم كارفرمايان از استاندارد سرمايه گذاري روي كاركنان استفاده مي كنند در اين سازمانها شبكه هايي وجود دارند كه در زمينه اجراي اين استاندارد تخصص دارند و اين شبكه ها در بريتانيا وسيع و شامل مؤسساتي مثل اتاق بازرگاني _ آموزش و سرمايه گذاري _ ارتباطات تجاري _ شركت هاي سرمايه گذاري _ سازمانهاي آموزش عملي و ...بطور كلي استفاده

از اين شبكه ها مي تواند سر وقت هزينه و منابع ديگر صرفه جويي به عمل آورد و سازمانهايي كه اين شبكه ها را بوجود مي آورند . دستيابي به مشاوران و ارزيابان تأييد شده را هم ميسر مي كنند . نكات كليدي 1_ شواهد كتبي مبني بر وجود تعهد موجود باشد و تمام اعضاي سازمان در هر سطحي كه هستند از اهداف سازمان اطلاع داشته باشند .   2- اهداف سازمان براي تمامي اعضا روشن باشد و اعضاي سازمان از نقش و وظيفه خود بصورت كامل آگاهي داشته باشند .   3- استاندارد بايد بطور منظم مورد بازنگري قرار بگيرد يعني حداقل سالي يكبار و در صورت امكان در هنگام تغييرات عمده مورد بازنگري قرار بگيرد و روزآمد شود.4_ همه اعضا در مسئوليت سهيم باشند . يك نفر در رأس سازمان بايد مسئوليت كلي را بر عهده گيرد و مديران مياني هم بدانند مسئوليت هايشان چيست و مسئوليت چه كساني را بر عهده دارند و هر يك از كاركنان هم مسئوليت خود را بشناسند.  5- اهداف سازمان به روشني ثبت شود كه مطابق با برنامه آموزشي سازمان باشد .   6 _  اهداف آموزشي با استانداردهاي برون سازماني هم ارتباط داشته باشد.7 _ آموزش هاي لازم براي كاركنان تازه استخدام شده و كاركناني كه تغيير شغل داده اند وجود داشته باشد .  8 _  مديران هم با اجراي خوب كار مورد تأييد كاركنان قرار بگيرند.9_  در كليه مراحل آموزشي از حمايت مديران برخوردار باشند.10- به كاركنان فرصت هاي لازم و امكان ارائه خدمات مشاوره داده شود .  11- كاركنان مسئولتي هايشان را بشناسند.12- تمام فعاليت ها مورد

بازنگري قرار بگيرد . 13- با استفاده از استاندارد تأثير آموزش كاركنان را در دانش ، مهارت ها و نگرش هاي آنها مشاهده كرده و نتيجه آنرا در بهبود عملكرد سازمان مشخص كنند . 14_ اقدامات مناسب براي بهتر شدن آموزش كاركنان و نتايج حاصل از آن به عمل بيايد . 15_ دستاوردهاي حاصل از آميزش و اجراي استاندارد بايستي جشن گرفته شود و نظام هاي ارتباطي نتايج مثبتي را كه از اين اقدامات بعمل آمده به مخاطبان انتقال بدهند.

زندگينامه شاعران و دانشمندان

نوشته : مصطفي رحيمي نيا

خلاصه كتاب: ناشر : جهان آرا- نوبت چاپ : چاپ دوم 1387- تهيه كننده : رضارجائي نيا - عباس بن سعيد جوهري فارابي : عباس بن سعيد جوهري فارابي رياضيدان و منجم ايراني اواخر سده دوم و اوايل سده سوم هجري درزمان خلافت مامون خليفه عباسي در هندسه مشهور بود. وي ازنخستين كساني است كه در جهان اسلام به رصد پرداخت. در رصدهاي نجومي كه در سال 214ه.ق در بغداد و درسال 217ه.ق در دمشق صورت گرفت، شركت داشت. وي علاوه برزيج خود، مولف كتابهاي تفسير كتاب اقليدس و كتاب الاشكال التي زادها في المقاله الاولي من اقليدس بوده است. والدين و انساب : پدر عباس بن سعيد جوهري مردي از اهالي فاراب به نام سعيد جوهري بوده كه گويا به مرو (پايتخت اوليه مامون ) مهاجرت كرده بود. خاطرات كودكي : اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : مرو در روزگار اوايل خلافت مامون خليفه عباسي محل تجمع دانشمندان عمدتا ايراني و گاه غير ايراني بود كهمامون آنها را از اقصي نقاط امپراتوري خود براي مناظره در مسائل گوناگون علمي

و فلسفي و ديني به مرو فرا خواند. وي از دانشجويان جوان نيز حمايت مي كرد. در چنين شرايطي بود كه عباس بن سعيد جوهري آغاز به تحصيل كرد. تحصيلات رسمي و حرفه اي : عباس بن سعيد جوهري پس از اتمام علوم مقدماتي ( زبان عربي) ، قرآن و ادبيات فارسي و علوم ديني به تحصيل حرفه اي هندسه و نجوم پرداخت و چنان در اين علوم استاد شد كه در رصدهاي نجومي سالها 214ه.ق در بغداد و 217ه.ق در دمشق شركت داده شد. خاطرات و وقايع تحصيل : روزگار تحصيل عباس بن سعيد جوهري معاصر با آغاز نهضت ترجمه علوم يوناني، قبطي ( مصري) ، سانسكريت و پهلوي به عربي بود. پيش از آن نيز تحت تاثير روحيه دانش در دست مامون محافل علمي تحقيق و بحث و مناظره دردربار و جاي جاي مرو و خراسان تشكيل شده بود. فعاليتهاي ضمن تحصيل : عباس بن سعيد جوهري در كنار رصد نجوم وتاليف و تحقيق دراين زمينه، به مطالعه كتب يوناني چون اقليدس مي پرداخت. استادان و مربيان : در منابع نامي ازاستادان عباس بن سعيد جوهري ذكر نشده است، اما مي دانيم كه وي از كتابها اقليدس در زمينه ادبياات بهره فراوان برده و برآنها شرحهايي نگاشته است. هم دوره اي ها و همكاران : همسر و فرزندان : وقايع ميانسالي : ميانسالي عباس بن سعيد جوهري معاصر با شهادت امام رضا (ع) (وليعهد مامون) و تغيير پايتخت مامو از مرو به بغداد بود. با اين تغيير خراسان تا حدي موقعيت مركزي سياسي، اقتصادي و فرهنگي خودرا از ست داد. ازاين رو بسياري

از دانشمندانش به همراه مامون يا به دنبال وي به بغداد رفتند كه از آن جمله اند عباس بن سعيد جوهري كه در دمشق نيز سفرهايي كرد و در آنجا به استخراج رصد مي پرداخت. زمان و علت فوت : منابع تاريخ دقيق در گذشت عباس بن سعيد جوهري را بيان نمي كنند. اما وي احتمالا در اواسط سده سوم هجري قمري در گذشته است. مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : عباس بن سعيد جوهري به عنوان منجم وهندسه داني بزرگ در عصر مامون و احتمالا جانشينان او مشهور بود. از سوي ديگر در تهبه رصد سالهاي 214ه.ق در بغداد و 217ه.ق كه در دمشق شركت داشته است. بنابراين مي توان حدس زد كه وي از منجمين مهم دربار خلفاي عباسي به ويژه مامون بوده است. فعاليتهاي آموزشي : گر چه در منابع نامي از شاگردان يا ذكري از تدريس عباس بن سعيد جوهري نيامده است اما بسيار محتمل است كه در بغداد و دمشق به تدريس نجوم و هندسه نيز مي پرداخته باشد. به ويژه كه كتب او در اين زمينه ها، راهنماي دانشمندان پس از خود از جمله خواجه نصير الدين طوسي شد. مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : عباس بن سعيد جوهري فارابي رياضيدان و منجم ايراني اواخر سده دوم و اوايل سده سوم هجري درزمان خلافت مامون خليفه عباسي در هندسه مشهور بود. وي ازنخستين كساني است كه در جهان اسلام به رصد پرداخت. در رصدهاي نجومي كه در سال 214ه.ق در بغداد و درسال 217ه.ق در دمشق صورت گرفت، شركت داشت. وي علاوه برزيج خود،

مولف كتابهاي تفسير كتاب اقليدس و كتاب الاشكال التي زادها في المقاله الاولي من اقليدس بوده است. ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : عباس بن سعيد جوهري در كنار رصد نجوم، به مطالعه آثار يونانيان در نجوم و هندسه از جمله اقليدس و شرح اين آثار علاقمند بود. شاگردان : درمنابع تاريخي نامي از شاگردان عباس بن سعيد جوهري نيامده است. اما كتابهاي وي مورد استفاده دانشمندان پس از او از جمله خواجه نصير الدين طوسي حكيم ايران عهد ايلخانان مغول قرار مي گرفته است.احمد شاملو بيوگرافي و زندگينامه احمد شاملو، در 21 آذر ماه سال 1304 هجري شمسي در تهران متولد شد. دوره كودكي را به خاطر شغل پدرش كه افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جايي ماموريت مي رفت، در شهرهايي چون رشت، سميرم، اصفهان، آباده و شيراز گذراند.بين سالهاي 1336 تا 1376 دفترهاي متعددي از اشعار شاملو منتشر ميشود: «هواي تازه /1336»، «باغ آينه/ 1339»، «آيدا در آينه» و «لحظه ها و هميشه/ 1343»، «آيدا: درخت و خنجر و خاطره/ 1344»، «ققنوس در باران/ 1345»، «مرثيه هاي خاك/ 1348»، «شكفتن در مه/ 1349»، «ابراهيم در آتش/ 1352»، «از هوا و آينه ها/ 1353»، «دشنه در ديس/ 1356»، «ترانه هاي كوچك غربت/ 1359»، «مدايح بي حوصله/ 1371» و «در آستانه/ 1376».احمد شاملو سرانجام در دوم مردادماه سال 1379 چشم از جهان فروبست و طي مراسم باشكوهي در امامزاده طاهر كرج به خاك سپرده شد.بوعلي سينا شيخ الرئيس ، ابوعلي سينا ، حسين بن عبدالله حسن بن علي بن سينا ، معروف به ابن سينا در سال 370 هجري قمري

در دهي به نام خورميثن در نزديكي بخارا چشم به جهان گشود . شركت در جلسات بحث اسماعيليان از دوران كودكي ، به واسطه پدر – كه از پيروان آنها بود – بوعلي را خيلي زود با مباحث و دانش هاي مختلف زمان خود آشنا ساخت . استعداد وي در فراگيري علوم ، پدر را بر آن داشت تا به توصيه يكي از استادان وي ، بوعلي را به جز تعليم و دانش اندوزي به كار ديگري مشغول نكند . و چنين شد كه وي به دليل نبوغ خود در ابتداي جواني در علوم مختلف زمان خود از جمله طب مهارت يافت . تا آنجا كه پادشاه بخارا ، نوح بن منصور ( حكومت از 366 تا 387 هجري قمري ) به علت بيماري ، وي را به نزد خود خواند و ابن سينا از اين راه به كتابخانه عظيم دربار ساماني دست يافت . ابوعلي سينا در سال 428 هجري قمري ، زماني كه تنها 58 سال داشت ، در حالي رخت از جهان بربست كه با اداي دين خود به دانش بشري ، نامي به صلابت تمدن ايراني از خود به جاي گذاشت .ابوعلى فضل بن حسن طَبْرَسى مشهور به شيخ طَبَرسى ابوعلى فضل بن حسن طَبْرَسى ملقب به امين الاسلام و مشهور به شيخ طَبَرسى از علماى بزرگ شيعه و مفسّر قرآن در سده هاى پنجم و ششم قمرى است. وى در سال 470 هجرى قمرى در شهر طَبْرَس ( بين كاشان و اصفهان ) يا تفرش زاده شده اما عمده عمرش را در مشهد گذرانده است. شيخ طبرسى صاحب چند تفسير

بر قرآن كريم است كه از آن ميان تفسير مجمع البيان وى شهرت بيشترى دارد. شيخ در سال 523 قمرى از مشهد به سبزوار رفته و در سال 548 كه معاصر فتنه قوم تركمانِ غُز در خراسان بوده در گذشته، يا به دست آن قوم مهاجم كشته شده است، بدين سبب در بعضى منابع از وى با عنوان شهيد هم ياد شده است. گويا جسد شيخ را در همان زمانِ درگذشت به مشهد منتقل كرده و در يكى از گورستانهاى محترم مجاور حرم حضرت رضا، مشهور به « قتلگاه » و « مغتسل الرضا » يا « غسلگاه » دفن كرده اند. اين محل در قرون بعدتر تنها به قتلگاه شهرت يافته و پس از احداث فلكه پيرامون حرم ( 1308 _ 1312 ش ) و خيابان طبرسى، قبرستان مزبور تسطيح شده و بعداً در بخشى از آن صحنى به نام رضوان احداث گرديده كه در مشهد به باغ رضوان شهرت يافته است.نوشته اند كه زمين غسلگاه مشهد را حضرت رضا عليه السلام از محل اُجرت كتابت قرآن كريم خريده و وقف بر قبور مؤمنين و مؤمنات كرده است. ظاهراً همين گورستان پس از قتل عام مردم مشهد توسط لشكريان عبد المؤمن خان ازبك در سال 997 قمرى و دفن اجساد ايشان در محل غسلگاه، به قتلگاه شهرت يافته است. رواج عموى اصطلاح قتلگاه عمدةً از اواخر قرن يازده قمرى براى گورستان مزبور ( واقع در شمال حرم ) روى داده است. با توجه به وجود مدفن شيخ در قبرستان قتلگاه، پس از احداث خيابان شمالى حرم ( در زمان رضا شاه پهلوى ) خيابان

مزبور به نام « طبرسى » نامگذارى شده كه يكى از خيابانهاى مهم و مركز شهر مشهد است. گرچه باغ رضوان ضمن توسعه حريم حرم در سال 1370 تخريب شده اما گور شيخ با تزريق بتون بر اطراف آن جا به جا و بناى جديدى براى آن ساخته شده است. اينك مقبره شيخ طبرسى در فضاى شمالى حرم واقع در ابتداى خيابان طبرسى بر جا و محترم استملك الشعرا بهار ملك الشعرا .بهار فرزند ميرزا محمدكاظم صبوري- ملك الشعراي آستان قدس رضوي- به تاريخ هجدهم آذرماه سال يكهزار و دويست و شصت و پنج در مشهد متولد شد. تحصيلات خود را چهار سال بعد از تولد به صورت متداول روز در مكتب خانه آغاز كرد. در سال 1272 با شاهنامه از طريق پدر خود آشنا شد و در همين سال اولين شعر خود را در بحر شاهنامه سرود و از پدر خود جايزه دريافت كرد. از سال 1273 تا 1278 تحصيلاتش را در مدرسه ادامه داد. او علاوه بر مدرسه در محفل پدرش نيز مي آموخت. در سال 1280 پدر كه هميشه مربي و مشوق او است به ناگهان تغيير عقيده داده او را از شاعري منع و به كاسبي تشويق كرد كه به نظر مي آيد به دليل وضعيت نامطلوبي كه شاعران به خصوص در آن دوره داشته اند پدر از آينده فرزند خود مي ترسيد و به همين دليل او را از سرودن شعر منع مي كرد. اما با وجود اين او دنباله كار شعر را رها نكرد. در سال 1283 پدر به ناگهان فوت شد و مسئوليت سرپرستي خانواده به روش بهار

افتاد ولي او تحصيلات ادبي خود را با وجود تمام مشكلاتي كه داشت ادامه داد و خود را به عنوان شاعر تراز اول در محافل ادبي خراسان تثبيت كرد و در همين سال لقب پدرش- ملك الشعرايي آستان قدس- را از مظفرالدين شاه دريافت كرد. در سال 1329 مجدداً بيماري سل و اوره در او بروز كرد. در اين سال دولت پاكستان از او دعوت رسمي به عمل آورده بود كه او به علت بيماري اين دعوت را رد كرد. همچنين به رياست او در تهران «جمعيت ايراني هواداران صلح» تشكيل شد و با وزارت فرهنگ نيز قراردادي براي تأليف كتاب «سبك شناسي شعر فارسي» بست كه به علت بيماري ناتمام ماند. در يكم اسفند ماه همين سال پيام به دانشجويان و در 29 اسفند پيامي به جوانان ايراني داد. در اواخر اين سال قصيده «جغد جنگ» آخرين قصيده زندگي خود را در ستايش صلح سرود. سرانجام در اول ارديبهشت ماه سال 1330 ساعت 8 صبح در خانه مسكوني خود به زندگي سراسر كوشش و رنج خود پايان داد. در ساعت 4 بعدازظهر روز دوم ارديبهشت جنازه او از مسجد سپهسالار تا گورستان ظهير الدوله در شميران تشييع شد و در همانجا به خاك سپرده شد. در 13 اسفند ماه 1331 پس از مرگ او قصيده «جغد جنگ» براي اولين بار در روزنامه «مصلحت» چاپ شد و در سال 1335 نيز نخستين چاپ ديوان اشعار او به كوشش برادرش دكتر محمد ملك زاده صورت پذيرفت.خواجه نصير الدين مشهور به محقق طوسي خواجه نصير الدين مشهور به محقق طوسي؛ حكيم و دانشمند بزرگ جهان در سال

597 هجري در شهر طوس ديده به جهان گشود. اين محقق گرانقدر جهان تشيع؛ در زمان هلاكوخان به وزارت رسيد و در همان رصدخانه مراغه را با بيش از 12 دستگاه و ابزار نجومي جديد؛ با ابتكار خود ساخت كه از شاهكارهاي مراكز علمي جهان در قرون وسطي بود. بعدها تيكوبراهه منجم هلندي با تقليد از او رصدخانه اوزانين برگ را برپا نمود.خواجه حدود 80 كتاب و رساله در رياضيات؛ نجوم؛ فلسفه؛ تفسير و مسايل اجتماعي نوشت و از كارهاي معروف او در علوم؛ وضع مثلثات و قضاياي هندسه كروي؛ تفهيم بي نهايت كوچك ها و تكميل نظريه ارشميدس است.علامه حلي(شاگرد وي) از او به عنوان استاد بشريت ياد ميكند- جورج ساتن وي را بزرگترين رياضيدان اسلام به شمار مي آورد و بروكلمن آلماني مي گويد وي از مشهورترين دانشمندان قرن هفتم و برترين مولفان اين قرن به طور مطلق است. جامعه علمي جهان به پاس خدمات و تلاشهاي اين دانشمند بزرگ در علم رياضي و نجوم نامش را بر كره ماه ثبت نمود.اين حكيم الهي سرانجام در سال 672 هجري در شهر مقدس كاظمين در گذشت. بنابر وصيت خودش او را در پايين پاي دو معصوم دفن كردند و برمزارش نوشتند : و كلبهم باسطٌ ذراعيه بالوصيد مولانا جلال الدين محمد بلخي ( مولوي) مولانا جلال الدين محمد بلخي ؛ رومي؛ فرزند بهاالدين الولد سطان العلماء در ششم ربيع الاول سال 604 در شهر بلخ متولد شد.هنوز بحد رشد نرسيده بود كه پدر او به علت رنجشي كه از سلطان محمد خوارزمشاه پيدا كرده بود شهر و ديار خود راترك كرد و با خاندان

خود به عزم حج و زيارت كعبه از بلخ مهاجرت نمود. در نيشابور به زيارت » عطار « عارف مشهور قرن هفتم شتافت . » جلال الدين « را ستايش كرد . وكتاب اسرار نامه ئ خود را به او هديه داد.پدرش از خراسان عزم بغداد كرد واز آنجا پس از سه روز اقامت در مدرسه مستنصريه عازم مكه شد. وپس از بر آوردن مناسك حج قصد شام كرد و مدتها در آن شهر ماند و در پايان عمر به شهر قونيه رفت و تا آخر عمر در آن شهر ماند و به ارشاد خلق ميپرداخت.جلال الدين محمد پس از وي در حالي كه بيش از24 سال از عمرش نمي گذشت بر مسند پدر نشست و به ارشاد خلق پرداخت . در اين هنگام برهان الدين محقق ترمذي كه از تربيت يافتگان پدرش بود, به علت هجوم تاتار به خراسان و ويراني آن سرزمين به قونيه آمد و مولانا او را چون مراد و پيري راه دان برگزيد و پس از فوت اين دانا مدت 5 سال در مدرسه پر خود به تدريس فقه و ساير علوم دين مشغول شد . تا آنكه در سال 642 هجري به شمس تبريزي برخورد .شمس و افادات معنوي او در مولانا سخت اثر كرد . مولانا قبل از ملاقات با شمس مردي زاهد ومتعبد بود و به ارشاد طالبان وتوضيح اصول و فروع دين مبين مشغول بود . ولي پس از آشنايي با اين مرد كامل ترك مجالس وعظ وسخنراني را ترك گفت ودر جمله صوفيان صافي واخوان صفا درآمد وبه شعر وشاعري پرداخت واين همه آثار بديع

از خود به يادگار گذاشت .شمس بيش از سه سال در قونيه نماند وبه عللي كه به تفضيل در شرح احوال مولانا بايد ديد . شبي در سال 645 ترك قونيه گفت وناپديد شد . مولانا در فراغ او روز گار ي بس ناروا گذراند وچون از وي نا اميد شد دل به وپس از او به حسام الدين چلپي سپرد و به در خواست او به سرودن اشعار مثنوي معنوي مشغول شد. و اشعار اين كتاب را به حسام الدين عرضه ميكرد, تا اينكه سر انجام در اوايل سال 672 هجري به ديدار يار شتافت. مولانا در زماني مي زيست كه دوران اوج ترقي و درخشش تصوف در ايران بود. در طي سه قرن پيش از روزگار زندگي او, درباره اقسام علوم ادبي , فلسفي , ديني و غيره به همت دانشمندان و شاعران و نويسندگان نام آور ايراني مطالعات عميق انجام گرفته وآثار گرانبهايي پديد آمده بود.شعر فارسي در دوره هاي پيش از مولانا با طلوع امثال رودكي , عنصري , ناصر خسرو , مسعود سعد , خيام ,انوري ,نظامي ,خاقاني راه درازي سپرده ودر قرن هفتم هجري كه زمان زندگاني مولوي است , به كمال خود رسيده بود. شعر عرفاني هم در همين دوره به پيشرفت هاي بزرگ نائل آمده و بدست عرفاي مشهوري همچون سنايي , عطار و ديگران آثار با ارزشي مانندحديقه , منطق الطير , مصيبت نامه , اسرار نامه و غيره پديد آمده بود.مولوي را نمي توان نماينده دانشي ويژه و محدود به شمار آورد. اگر تنها شاعرش بناميم يا فيلسوف يا مورخ يا عالم دين, در اين

كار به راه صواب نرفته ايم . زيرا با اينكه از بيشتر اين علوم بهره وافي داشته و گاه حتي در مقام استادي معجزه گر در نوسازي و تكميل اغلب آنها در جامعه شعرگامهاي اساسي برداشته , اما به تنهايي هيچ يك از اينها نيست, زيرا روح متعاليو ذوق سرشار, بينش ژرف موجب شده تادر هيچ غالبي متداول نگنجد.شهرت بي مانند مولوي بعنوان چهره اي درخشان و برجسته در تاريخ مشاهيرعلم و ادب جهان بدان سبب است كه وي گذشته از وقوف كامل به علوم وفنون گوناگون, عارفي است دل اگاه, شاعري است درد شناس, پر شور وبي پروا و انديشه وري است پويا كه ادميان را از طريق خوار شمردن تمام پديده هاي عيني و ذهني اين جهان, همچون: علوم ظاهري , لذايذ زود گذر جسماني, مقامات و تعلقات دنيوي , تعصبات نژادي, ديني و ملي, به جستجوي كمال و ارام و قرار فرا مي خواند. آنچه مولانا ميخواهد تجلي خلق و خوي انساني در وجود آدميان است كه با تزكيه درون و معرفت حق و خدمت به خلق و عشق و محبت و ايثا و شوق به زندگي و ترك صفات ناستوده به حاصل مي آيد.هنر بزرگ او بحث و برسي هاي دلنشين و جاودانه اي است كه به دنبال داستان ها پيش مي آورد و انديشه هاي درخشان عرفاني و فلسفي خود را در قالب آنها قرار ميدهد. داستان بهانه اي است تا بهتر بتواند در پي حوادثي كه در قصه وصف شده ، مقاصد عالي خود را بيان دارد.در تعريف تصوف سخنان بسيار آمده است. از ( ابو سعيد ابو الخير

) پرسيدند كه صوفي كيست؟ گفت: آنكه هر چه كند به پسند حق كند و هر چه حق كند او بپسندد. صوفيان ترك اوصاف و بي اعتنايي به جسم و تن را واجب مي شمارند و دور ساختن صفات نكوهيده را آغاز زندگي نو وتولدي ديگر به شمار مي آورند.چكيده مطالب:نام: جلال الدين محمد بلخي رومينام پدر: بهاء الدين الولد سلطان العلماءتاريخ و محل تولد: 6 ربيع الاول 604-- بلخمهمترين وقايع زندگي مولانا:5سالگي خانواده اش بلخ را به قصد بغداد ترك كردند.8سالگي از بغداد به سوي مكه و از آنجا به دمشق و نهايتاْ به منطقه اي در جنوب رود فرات در تركيه نقل مكان كردند.19 سالگي با گوهر خاتون ازدواج كرد و دوباره به قونيه (محلي در تركيه امروزي) رفت.37 سالگي در روز شنبه 26 جمادي آلخر 642 ه.ق با شمس ملاقات كرد.39 سالگي در 21 شوال 643 شمس قونيه رو ترك كرد.معروفترين كتابهاي مولانا:ديوان شمس- مثنوي معنوي- فيه ما فيهتاريخ و محل فوت: در غروب روز 5جمادي الاخر 672ه.ق در سن 68 سالگي در قونيه فوت كرد كه الان مقبره اين شاعر برزگ قرن ششم در قونيه (تركيه امروزي) مي باشد كه محل زيارت عاشقان و شيفتگان اين شاعر برزگ هستندابو عبدالله محمدبن موسي الخوارزمي دانشمند ايراني، متولد 198 هجري قمري برابر 192 شمسي و 813 ميلادي در خوارزم(خيوه كنوني) متولد شد و مؤلف كتب متعدد در نجوم و رياضيات استاجداد خوارزمي احتمالاٌ اهل خوارزم بودند ولي خودش احتمالاٌ از قطر بولي ناحيه اي نزديك بغداد بود. به هنگام خلافت ماموي عضو دارالحكمه كه مجمعي از دانشمندان در بغداد به سرپرستي مامون بود،

گرديد خوارزمي كارهاي ديونانتوس را در رشته جبر دنبال كرد و به بسط آن پرداخت خود نيز كتابي در اين رشته نوشت. . او در كتاب ” حساب الهند“ دستگاه شمارشي هندي را توضيح داده است. گرچه نسخة عربي اين كتاب مفقود است، اما ترجمه لاتين آن از قرن دوازدهم موجود است. اين كتاب يكي از آثاري بود كه آشنايي اروپاي غربي را با دستگاه مكاني اعشاري موجب شد. عنوان ترجمه Algorithmi de numero Indorium اصطلاح الگوريتم (Algorithmus) را كه لاتين شده نام خوارزمي است به زبان رياضي افزود. كتاب ديگري از خوارزمي كه مغرب زمين از طريق ترجمة لاتين با آن آشنا شد و متن عربي آن موجود است، كتاب « حساب الجبر و المقابله » مي باشد. اين ترجمه ها كلمه ال جبر را مترادف با تمام علم «جبر» قرار دادند كه در واقع تا ميانه قرن نوزدهم چيزي جز علم معادلات نبود. جداول نجومي و مثلثاتي خوارزمي (با سينوس و كتانژانت) نيز از زمرة آثار عربي او است كه بعدها به لاتين ترجمه شد. آثار خوارزمي اهميت زيادي در تاريخ رياضيات دارد، زيرا يكي از منابع عمده اي است كه از طريق آن شماره هاي هندي و جبر عربي به اروپاي غربي راه گشود. از افتخارات بزرگ اين دانشمند مسلمان ايراني كه موفق به اندازه گيري يك درجه از قوس نصف النهار شد، همين بس كه صفحة 379 دايره المعارف اسلام فقط شرح كارهاي رياضي اوست و فرمولهاي جالبي را تجزيه و تحليل كرده است. اولين بار Edgar Bath كتاب او را با عنوان Algorithmi de Numero Indorium به لاتين ترجمه كرد و جرج سارتن George Sarton

در كتاب مشهور خود يعني تاريخ علم، نيمه اول قرن نهم رياضي را دوران خوارزمي خوانده است. در 1831، Rosen كتاب او را به انگليسي ترجمه كرد كه متن نسخه خطي اين كتاب با شمارة Hunt, 214 در كتابخانه اكسفورد نگهداري مي شود. الجبر و المقابله كه به مامون تقديم شده كتابي است در باره رياضيات مقدماتي و شايد نخستين كتاب جبري باشد كه به عربي نوشته شده است دانش پژوهان بر سر اين كه چه مقدار از محتواي كتاب از منابع يوناني و هندي و عبري گرفته شده است اختلاف نظر دارند معمولاٌ در حل معادلات دو عمل معمول است خوارزمي اين دو را تنقيح و تدوين كرد و از اين راه به واردساختن جبر به مرحله علمي كمك شاياني انجام داد اثر رياضي ديگري كه چندي پس از جبر نوشته شد رساله اي است مقدماتي در حساب كه ارقام هندي(يا به غلط ارقام عربي) در آن به كار رفته بود و نخستين كتابي بود كه نظام ارزش مكاني را(كه آن نيز از هند بود) به نحوي اصولي و منظم شرح مي داد اثر ديگري كه به مامون تقديم شد زيج السند هند بود مه نخستين اثر اختر شناسي عربي است كه به صورت كامل بر جاي مانده و شكل جداول آن از جداول بطلميوس تاثير پذيرفته است. كتاب صورت الارض كه اثري است در زمينه جغرافيا اندك زماني بعد از سال 195 – 196 نوشته شده است و تقريباٌ فهرست طولها و عرضهاي همه شهرهاي بزرگ و اماكن را شامل مي شود اين اثر كه احتمالاٌ مبتني بر نقشه جهان نماي مامون است(كه شايد

خود خوارزمي هم در تهيه آن كار كرده بوده باشد)، به نوبه خود مبتني بر جغرافياي بطلميوسي بود اين كتاب از بهضي جهات دقيق تر از اثر بطلميوس بود خاصه در قلمرو اسلام. تنها اثر ديگري كه بر جاي مانده است رساله كوتاهي است در باره تقويم يهود. خوارزمي دو كتاب نيز در باره اسطرلاب نوشت آثار علمي خوارزمي از حيث تعداد كم ولي از نفوذ بي بديل برخوردارند زيرا كه مدخلي بر علوم يوناني و هندي فراهم آورده اند بخشي از جبر دوبار در قرن ششم / دوازدهم به لاتيني ترجمه شد و نفوذي عمده بر جبر قرون وسطايي داشت رساله خوارزمي در باره ارقام هندي پس از آنكه در قرن دوازدهم به لاتيني ترجمه و منتشر شد بزرگترين تاثير را بخشيد نام خوارزمي مترادف شد با هر كتابي كه در باره حساب جديد نوشته مي شد(و از اينجا است اصطلاح جديد))الگوريتم)) به معني قاعده محاسبه كتاب جبر و مقابله خوارزمي كه به عنوان الجبرا به لاتيني ترجمه گرديد باعث شد كه همين كلمه در زبانهاي اروپايي به معناي جبر به كار رود نام خوارزمي هم در ترجمه به جاي الخوارزمي به صورت الگوريتمي تصنيف گرديد و الفاظ آلگوريسم و نظاير آنها در زبانهاي اروپايي كه به معني فن محاسبه ارقام يا علامات ديگر است مشتق از آن مي باشد. ارقام هندي كه به غلط ارقام عربي ناميده مي شود از طريق آثار فيبوناتچي به اروپا وارد گرديد همين ارقام انقلابي در رياپيات به وجود آورد و هر گونه اعمال محاسباتي را مقدور ساخت باري كتاب جبر خوارزمي قرنها در اروپا ماخذ و مرجع

دانشمندان و محققين بوده و يوهانس هيسپالنسيس و گراردوس كرموننسيس و رابرت چستري در قرن دوازدهم هر يك از آن را به زبان لاتيني ترجمه كردند نفوذ كتاب زيج السند چندان زياد نبود اما نخستين اثر از اين گونه بود كه به صورت ترجمه لاتيني به همت آدلاردباثي در قرن دوازدهم به غرب رسيد جداول طليطلي(تولدويي) يكجا قرار گرفتند و به توسط ژرار كرمونايي در اواخر قرن يازدهم به لاتيني ترجمه شدند، از مقبوليت گستره تري در غرب برخوردار شدند و دست كم يكصد سال بسيار متداول بودند از كارهاي ديگر خوارزمي تهيه اطلسي از نقشه آسمان و زمين و همچنين اصلاح نقشه هاي جغرافيايي بطلميوس بود جغرافياي وي تا اواخر قرن نوزدهم در اروپا ناشناخته ماند، ديگر از كتب مهم خوارزمي كتاب مفاتيح العلوم است كه كتاب مهم و ارزنده اي است خوارزمي در حدود سال 848 ميلادي مطابق با 232 هجري قمري در گذشت. فريدالدين محمد بن ابراهيم عطار نيشابوري فريدالدين محمد بن ابراهيم عطار نيشابوري در سال 540 هجري در قريه كدكن پا به عرصه گذاشت و از آغاز جواني به تحصيل علوم و فنون پرداخت . او از كودكي اهل درد و عرفان بود و در حالي كه در دكانش به داروفروشي اشتغال داشت تدوين الهي نامه و مصيبت نامه را آغاز كرد. عطار در دوران دراز زندگي پربار خود بسياري از اكابر و مشايخ را دريافت و چهارصد جلد كتاب اهل طريقت را جمع كردو بر خواند و در آخر حال ، به مرتبه عالم فنا رسيد. مرتبه اش عالي بود و مشربش صافي و سخنش تازيانه اهل سلوك. در

شريعت و طريقت يگانه بود و در شوق و نياز و سوز وگداز شمع زمانه . عطار مريدمجد الدين بغدادي و ركن الدين اسحق و شيفته شخصيت ابو سعيد ابوالخير بود و با مولانا جلاالدين بلخي ارتباط معنوي و وابستگي روحاني داشت. او قسمتي از عمر خود را ه رسم سالكان طريقت در سير و سفر گذارند و از مكه تا ماوراءالنهر بسيار از مشايخ را زيارت كرد. عطار به علوم عقلي و نقلي زمان خود آشنايي كامل داشت و در طب و دارو سازي سرآمد بود، تسلط عطار بر ادب و علم رجال نيز شگفت آور بود گردآوري هزار و هشتصد و هشتاد و پنج قصه و حكايت در اثارش نشانه اي از نبوغ و توانايي او در اين امر است . عطار از نظر كثرت آثاري كه در ادب و عذفان دارد در شمار پر كارترين مشاهير ايران بشمار مي آيد، تذكره الاولياء ، منطق الطير، اسرار نامه، الهي نامه، مصيبت نامه و خسرو نامه از جمله آثار عطار است. عطار نيشابوري در سن كهولت و داغدار از مصيبت يورش و خونريزي مغولان در ماه صفر 618 هجري بدست آن ناپاكان به شهادت رسيدنورالدين عبدالرحمن جامي جامي شاعر؛ اديب و عارف ايراني؛ مشهورترين شاعر پارسي گوي سده نهم هجري است. پدرش از دشت (حوالي اصفهان) به هرات مهاجرت كرد و عبدالرحمان در 817 ه.ق در خرجرد جام تولد يافت. مدتي دشتي تخلص مي كرد و سپس به مناسبت مولد خود و به سبب ارادتي كه به شيخ جام داشت تخلص جامي را برگزيد. در هرات و سمرقند علوم رسمي را تحصيل كرده و

در آغاز جواني با بزرگان فرقه نقشبنديه آشنا شد و دست ارادت به دامان سعدالدين محمد كاشغري و سپس ناصرالبدين عبيدالله معروف به خواجه احرار زد و در طريق تصوف سير و سلوك كرد و از بزرگان فرقه مذكور گرديد. جامي قسمتي از زمان شاهرخ؛ تمام دوره ابوالقاسم بابر و اوبسعيد گوركان و قسمت اعظم سلطنت حسين بايقرا را درك كرد. با امير عليشير نوايي معاصر بود و پس از وفات جامي وي كتاب خمسه المتحيرين را به يادگار او ساخت. جز چند سفر كوتاه بقيه عمر را در هرات گذرانيد و نزد سلاطين بزرگ معاصر بسيار محترم بود. جامي در هرات در 898 ه.ق وفات يافت و بايقرا مراسم تشييع و سوگواري را درباره او به كمال رعايت داشت.جامي آثار متعد و منثور و منظوم دارد. تاثير افكار و اشعارش در هندوستان و ماواءالنهر و در ادبيات و افكار مردم سرزمين عثماني بسيار بود. ديوانش مشتمل بر قصايد؛ مثنويات؛ غزليات؛ مقطعات و رباعيات است و در اواخر عمر به تقليد امير خسرو دهلوي آن را با نظمي جديد در سه قسمت مدون كرد. فاتحه الشباب ؛ واسطه العقد و خاتمه الحياه كه به ترتيب مشتمل بر اشعار اوان جواني؛ اواسط زندگي و اواخر حيات اوست. اثر منظوم ديگر وي هفت مثنوي معروف به هفت اورنگ است. از آثار منثورش اشعه اللمات؛ بهارستان؛ نفحات الانس؛ شواهد النبوي؛ لوايح و لوامع است.برگرفته از كتاب ادبيات فارسي پيش دانشگاهي رياضي ناصر خسرو قبادياني يكي د يگر ا ز ا بر مر د ا ن علم و معر فت و طن ما نا صر خسر و قبا د

يا ني بلخي ا ست كه د ر سا ل ( 394 ق )د ر محله قبا د يا ن بلخ چشم به د نيا گشو د .تحصيلا ت نخستين خو يشر ا د ر ز ا د گا هش به پا يا ن ر سا ند . و به كسب سا ير علو م چو ن :-          طب .-          مو سيقي .-          حسا ب .-          نجو م .-          فلسفه .-          ز با ن يو نا ني . با سفر هاي از نزد علما و دانشمندان عصر خود نيز پرداخت.-          ناصر خصرو در سن 28 سالگي به سرودن شعر آغاز كرد و در شعر داراي دو ديوان يكي  به ز با ن دري و ديگري به زبان عربي ميباشد. ناصر خصرو در دربار سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود راه يافت كه از احترام و عزت و مشاغل مهمي  در دربار آنان  بر خوردار بود. اشعار ناصرو خسرو  حاوي مطالب و مضامين ستيزنده و پرخاشگري عليه مظالم روحانيون د نياپرست  و تاريك انديش و شاهان و سروران استثمار گرو مفت خور است كه دهقانان و كار گران و كاسبانرا در ده و  شهر استثمار ميكردند و از حاصل دسترنج آنان خوان هفت رنگ براي اهل و عيال خويش اماده ميكردند . مشاهده اين وضع بر روح حساس و پرخاشگر شاعر با احساس تاثير شگرف نمود و بدين اساس وي از در بار و جاه وجلال قطع رو ا بطه ميكند. وقتي روابط خود را با دربار و در باريان قطع ميكند به روحانيان رو مي  آورند . كه از معاشرت و اخطلات با آن خيلي

ها در رنج و عذاب ميشود . چه وي ازين نزديكي با آنان در ميابد كه آنان مشتي  فاقد منطق سليم و سالوس و متعصب ، كوتاه نظر و از پادشاهان و اميران و خواجگان بدتر ميباشد چنانكه ميگويد: از رنج روز گار چو جانم ستوه گشت                        يك چند با ثنا بدر پادشاه شدمصد بندگي شاه ببا يست كردنماز بهر يك اميد كه از وي روا شدمجز رنج و درد هيچ نگردند  حاصلزانكس كه سو اوبه اميد شفا شدماز شاه زي فقيه چنين بود رفتمكز بيم مورد در دهن اژدها شدمناصر خسرو نا اميدانه مجامع روحانيون را نيز ترك و در سن چهل سالگي براي دريافت حقايق و دانستن حال و احوال توده هاي زحمتكش و مزدوران مشغول گشت  . ناصر خسرو به شهر هاي مختلف خراسان ، هندوستان  به سفرهاي طولاني و پررنج ميپردازد كه در اين سفر با طوايف گوناگون هند آشنا و خصوصيات قوي آهنين و عنعنات ملي آنانرا درك و با دانشمند هندي به گفت و شنود متپر دازد. بعد از سفر هندوستان سفر هاي ديگري به همراهي برادرش و يك غلام هندي بمدت هفت سال بكشور هاي چون ايران ، ارمنستان ، آسياي صغير  ، طرابلس ،عراق، سوريه ، فلسطين، مصر ،تونس ، سودان ، يمن جزيره العرب مي نمايد.از اين سفر ها تجارب مهم نصيب اش ميگردد كه هميشه از آن ميآموزد و تحقيق ميكند و مي نويسد.در كتاب تاليف فيروز منصوري آمده است.

قرص مديريت

نويسنده: كن بلانچارد-مارك موچنيك

خلاصه كتاب: مترجم: مامك بهارزاده- طراحي جلد: مژگان پارس مقام- چاپ و صحافي: چاپخانه معراج- نوبت چاپ: اول- تاريخ چاپ: 1383- تيتراژ:

2000 جلد- تهيه كننده: محمد دهنوي- كشفيات: در يك روز آفتابي در آمريكا صنايع قرص مديريتي (ال.پي.آي) كه كلمه اختصاري Leadership pill Industry  (صنعت قرص رهبري – مديريت ) است قابليت هاي اولين محصول توليدي خود را اعلام كرد كه ما مي توانيم تمام خواص يك مدير كار آمد را تنها در يك قرص فشرده كنيم و  اين محصول جديد را قرص مديريت ناميد.قرص مديريت به عنوان يك نو آوري خاص مدهوش كننده بود. عدهاي از مردم با اين قرص مخالفت داشتند و برايشان جاي سوال پيش آمده بود كه آيا اين قرص مديريت مي تواند ما را از سر مديران جزء و مديران اجرايي برهاند؟ و رهبران به آنچه كه مي گويند عمل كنند ؟كنفرانس مطبوعاتيدر پاسخ به سوالات مردم مدير ال.پي.آي در يك كنفرانس رسمي رايو تلويزيون شركت كرد.و گفت: آنچه من به شما مي توانم بگوييم در مورد قرص مديريت  اين است كه آن عصاره استخراج شده كه رهبران موفق و پيروز دنيا مثل ناپلئون ، جرج پاتون و آتيلا است و اين قرص تركيبي از يك سري عناصر قدرتمند است و همچنين در مورد مصرف اين قرص وعوارض آن اعلام كرد كه قرص مديريت كاملا بي خطر است و بدون عوارض و از طريق داروخانه ها يا از طريق سايت اينترنتي به فروش ميرسد.نحوه مصرف اين قرص به اين صورت است كه :هر 6 ساعت يك قرص براي رهبراني كه تازه ارتقاء مقام پيدا كرده اند و بايد در 90 روز اول ميزان مصرف خود را دو برابر كنند.در صورت عدم بهبودي توانايي هاي رهبري به متخصص منابع انساني مراجعه كنند.اگر

هر زمان با مصرف قرص مديريت بيش از 3 بار نوشيدني هاي كافئين دار بخوريد احتمال ابتلا به پركاري بيمار گونه و حتي اعتياد وجود دارد.افرادي كه از كار بر كنار شده اند  يا بازنشستگي پيش از موعد را پذيرفته اند براي جلوگيري از بروز رفتارهاي تهاجمي از مصرف اين قرص خوداري كنند.در مورد نحوه اي عملكرد اين قرص توضيح دادن كه:قرص مديريت توانايي شما را در رهبري و مديريت افزايش مي دهد.با مصرف اين قرص تمركز فردي بر روي كار بيشتر شده و فعال تر مي شوند و توانايي تان را در هدايت ديگران بالا مي بريد و اين قرص تاثير سريع داشته و به شما توان مديريت مي دهد.همچنين در مورد مدت اثر اين قرص توضيح دادن كه :مدت تاثير اين قرص بستگي به شخص دارد و هر چه زمان بگذرد دانسته هايمان در اين خصوص بيشتر خواهد شد.موج بزرگبعد از اين كنفرانس تعداد زيادي از مردم سفارش اين قرص را دادن بخصوص در بخش هاي مختلف صنعت بيشتر علاقه نشان مي دادند و در عرض يك هفته ال.پي.آي بيش از 70 ميليون سفارش دريافت كرد . بعد از آن ال.پي.آي شعار جديدش را آشكار ساخت ( قرص مديريت براي وقتي است كه شما واقعا نيازمند رهبري باشيد ) .در يك سرشماري عمومي نشان داد كه 87% مديران از مصرف اين قرص رضايت دارند.به دليل اشتياق مردم به اين قرص كم كم انواع قرص هاي رهبري به بازار آمد مانند : قرص هاي معمولي رنگي ،كپسول هاي ژلهاي و حتي قرص هايي با تركيبات افزايش يافته براي مديران بسيار پر مشغله. در همه

جا آموزشگاهايي براي چگونگي مصرف اين قرص و گروههاي پشتيباني و انجمن هاي مشورتي ايجاد شد.مبارزهقرص مديريت در حالي كه به اوج رسيده بود يكي از رهبران با كفايت كه منتقد پروپا قرص ، قرص مديريت بود اعتقاد داشت كه اين قرص داراي محتويات ناقص و مشكل آن محتوات اين قرص است و گفت من كساني را ديده ام كه با مصرف اين قرص نگران دستيابي به نتيجه هستند . اما رهبران واقعي علاوه بر آن خواستار جذب اعتماد و احترام افراد گروه خود نيز هستند.نظريات اين رهبر با كفايت باعث نگراني در ميان مردم شد و سوالات زيادي به سوي مركز اداره اي ال .پي . آي شد.مدير عامل شركت ال. پي. آي متوجه شد كه علت اين سوالات مردم سخنان رهبر با كفايت است.پيام اين رهبر باكفايت كه در يك پيام قرصي شكل بود، اين بود كه:رهبري مردم باتلاش براي تحت كنترل و فرمان در آوردن آنها مغايرت دارد.مدير عامل گفتكه اين رهبر باكفايت بايد خودش را به روز كند و از اين قرص مصرف كند.رهبر باكفايت اعلام يك مصاحبه مطبوعاتي كرد بين يك رهبري بدون قرص در برابر يك رهبري با مصرف قرص به اين صورت كه 2 گروه متضاد از افرادي كه سرويس دهي پايين دارند به مشتريان و داراي اخلاقيات بد هستند رهبر با كفايت يكي از اين دو گروه را انتخاب كرده و آنها را به مدت 12 ماه بدون مصرف حتي يك قرص آموزش دهد.و گروه ديگر به عنوان گروه رقيب با همان مدير قبلي خود در سازمان فعاليت كرده و تا قبل از شروع مسابقه حق مصرف

قرص را نخواهند داشت اما پس از شروع مسابقه به طور منظم در طول سال مي توانند قرص مصرف كنند.تداركات مسابقههيئت ارزيابي هفته ها در ميان شركت هاي ور شكسته و ادارات دولتي كم بازده به دنبال گروههاي شركت كننده در مسابقه بدون قرص پرداختند و از ميان اين شركتها 2 شركت مشكل دار كه از سود آوري فاصله بسيار زيادي داشتند انتخاب كرد و مشكل دارترين افراد براي شركت در اين مسابقه برگزيدن.طبق گزارشات هيئت ارزيابي اين 2 گروه نياز مبرمي به رهبران باكفايت داشتند. آنها افرادي بودند تنبل ، بي روح ، مختل كننده اي كارها و بي احساس و از نظر سرويس دهي بهمشتريان در بهترين حالت بسيار ناچيز بودن.مدير با كفايت موافقت كرد كه قبل از شروع مسابقه در يك جلسه پرسش و پاسخ شركت كند. از او سوال شد كه چرا يك سال وقت لازم است؟ايشان پاسخ دادن وقتي مسئول يك گروه هستيد براي اينكه واقعا موثر عمل كنيد به زمان نياز داريد. همچنين اين رهبر با كفايت پاسخ داد كه: رهبري موثر فقط رسيدن به هدف نيست ، اين رهبري به معناي پيمانبستن متعهدانه با گروه است. بسياري از رهبران فقط روي نتيجه تمركز دارند و افراد گروهشان را فراموش مي كنند و براوردشان از موفقيت يعني بازدهي خوب گروه در يك مدت كوتاه است ، اما رهبري صحيح ، موفقيت در جلب اعتماد و احترام افراد گروه و بالا بردن انگيزه آنهاست و در اين صورت افراد گروه در كنار همديگر كار و تلاش مي كنند و كارشان را بدون نقص در دراز مدت با موفقيت انجام مي

دهند حتي اگر مديرشان حضور نداشته باشد.رهبري فقط پيشرفت كارها در حضور مديرنيست بلكه در عدم حضور اوست. معجون محرمانهدر اولين روز بدون قرص رهبر باكفايت در راس ساعت 8 صبح براي آشنايي با افراد گروه خود در جلسه حاضر شد و تا ساعت9:15 او تنها كسي بود كه در سالن حضور داشت. بعد سروكله افرادي كه نمي شناخت و خواب آلوده بودن پيدا شد. هيچ كدام به رهبر سلام نكردند. افراد اين گروه مدام با خود غرغر مي كردند كه ما از الان بدون مصرف قرص گروه بازنده هستيم و ديگر هيچكس ما را استخدام نخواهد كرد. مدير با كفايت با شنيدن اين غرغرها گفت من با تيمي ملاقات ميكنم كه افرادش به دليل اطلاع كامل من از معجون محرمانه رهبري موثر قادر هستند به گروهي باكارايي بسيار بالا ومتعهد تبديل شوند. سپس مدير با كفايت از افراد گروه سوال كرد كه اگر مديري وجود داشته باشد كه شما بتوانيد تمام خواسته هايتان را در او بيابيد آن مدير چه كسي است؟ يكي از افراد گفت من مديري را دوست دارم كه هميشه غايب است، مدير گفت من فكر كنم تو توي دردسر مي افتادي. افراد متوجه شدن كه تلاشهايشان براي آزردن رهبر با كفايت بي نتيجه است. فرد ديگري گفت من آرزو دارم كه مديران فقط حقيقت را به ما بگويند نه دروغ. رهبر با كفايت گفت پس شما مديري را مي خواهيد كه با شما روراست باشد و سر حرفش بايستد و به آنچه كه مي گويد عمل كند. رهبر با كفايت ادامه داد كه اولين در خواست مردم از يك مدير«

تماميت» است.تماميت يعني به وجود آوردن يك سري ارزشهاي اجرايي وسپس پايبند ماندن به آنها يعني پايه و اساس اعتماد و احترام است كه اولين تركيب معجون محرمانه است.تماميت پايه واساس اعتماد و احترام است.همچنين يكي از افراد گفت اي كاش همه ما موقعيت يكساني داشتيم چون همه پول ها ،قدرداني ها،قدرت ها نصيب بلند پايگان مي شود و به افرادي كه ارتباط نزديكي با مشتري دارند توجه اي نمي شود اين امر حس جدايي به ما مي دهد و ما آنقدر نگران حفاظت از قلمروي شخصي خودمان و نگران پيشبرد برنامه كاري شخصي خودمان هستيم كه فراموش مي كنيم كه ما در يك تيم كار مي كنيم و همكار يكديگر هستيم.اهبر با كفايت گفت پس دومين تركيب معجون محرمانه «تشريك مساعي» است. يعني مديران بايد كمك كنند افرادشان در كنار هم با همبستگي ويكپارچگي و اتحاد متقابل به كار ،فراگيري و رشد خود بپردازند.تشريك مساعي يعني توان بلقوه گروه را به بهروري مي رسانند.يكي ديگر از افراد گروه گفت من دوست دارم كه مديران ما را همان گونه كه هستيم بشناسند. رهبر با كفايت اشاره كرد كه رهبران خوب افرادشان را جداي سمت هاي شغلي مي شناسند و ميدانند كه كدام فرد چه خصوصيت فردي دارد.يكي ديگر از افراد گفت : من دوست ندارم كه از من قدرداني كنند چون من به هر صورت بايد كارم را انجام دهمچه احساس كنم كه از من قدرداني مي كنند چه نمي كنند، به من حقوق نمي دهند كه شاد باشم.رهبر با كفايت گفت به نظر نمي رسد هيچكدام از شما تقاضاي قدرداني بيش از حد داشته

باشيد و آخرين تركيب معجون محرمانه رهبري موثر كه باعث مي شود مردم احساس كنند پر ارزش هستند « تقدير »است.تقدير به مردم اجازه مي دهد دريابند كه كارشان اهميت دارد.رهبر با كفايت رو به افراد گروه كرد و گفت اگر من بتوانم تمام خواسته هاي شما را در مورد يك مدير يعني تماميت ،تشريك مساعي و تقدير بر آورده كنم آيا شما ميتوانيد در كنار هم به يك تيم كار آمد تبديل شويد تا اين مسابقه بدون قرص را برنده شويم؟افراد با اشاره سر تمايل خود را ابراز كردنند.در جستجوي تماميتدر هفته دوم تعداد زيادي از افراد در سالن حضور پيدا كردنند ،زماني كه رهبر با كفايت وارد سالن شد و ديد كه تعداد زيادي از افرادآمده اند خوشحال شد و گفت : حال ادامه بحث هفته گذشته را دنبال مي كنيم. يكي از حاضرين گفت صبر نمي كنيد كه بقيه افراد هم بيايند؟ مگر شما نگفتيد كه ما يك تيم هستيم؟رهبر با كفايت پاسخ داد : همينطور است، اما يك تيم كار آمد و فعال نمي تواند حركتش را بخاطر افرادي كه به قول هايشان پايبند نيستند كند كند ما همه توافق كرديم كه امروز صبح اينجا باشيم پس كساني كه به حرف خود عمل نمي كنند حقيقتا به بقيه احترام نگذاشته اند و تماميت آنها زير علامت سوال است.رهبر با كفايت گفت: ما تمام تركيب معجون محرمانه را دقيقا اجرا خواهيم كرد و اولين قدم در پيشروي به سوي ايجاد فرهنگ تماميت،پايه ريزي اعتماد و احترام است.رهبر با كفايت گفت :رهبري، ما فوق مردم بودن نيست ، همراه مردم بودن است.يكي از

افراد پرسيد شما گفتيد كليد تماميت احترام و اعتماد است ، مگر اين دو يكي نيستند؟رهبر با كفايت پاسخ داد : احترام يعني اگر من به تو احترم بگذارم يعني تو راپذيرفته ام و مي خواهم با تو روبرو شوم، يعني در تصميم گيريهايم دخيلت كنم و نظراتت را بشنوم. اما در محيطهايي كه احترام گذاشتن كمرنگ است يعني من اهميتي به افكار وعقايد تو نمي دهم. همان گونه رفتار كنيد كه دوست داريد با شما رفتار كنند.رهبري با تماميت يعني همان شخصي باش كه مي خواهي ديگران باشند. اما اعتماد مال زماني است كه من مايل هستم به تو اجازه دهم كه چرخ كار را بچرخاني و مسئوليت آن قسمت را بر عهده بگيري و من وقتي اين كار را مي كنم كه اطمينان داشته باشم عملكرد تو در حضور و غياب من يكسان است.اعتماد از با هماهنگ بودن با ارزش ها حاصل مي شود.رهبر با كفايت گفت: حال براي آنكه مابين خودمان احترام و اعتماد را ايجاد كنيم اول از شما مي خواهم سه تا از مهمترين عواملي را كه براي كار در اينجا مي پسنديد و سه عاملي را كه واقعا از آنها بدتان مي آيد ليست كنيد.عواملي كه ليست كرده بودن شامل «كار جذاب » اولين و مهمترين عامل بود و « دستمزد مناسب » و « شرايط كاري مطلوب» كه اين ها عوامل مثبت بودند و سه عامل منفي كه ليست كرده بودن « عدم پايبندي به قول ها » و « عدم وجود روحيه گروهي در كار » و « ناديده گرفتن دستاوردها و پيشرفتها » را ذكر كردنند.رهبر

با كفايت گفت:وقتي حرف شما با عمل تان يكي باشد مردم تمايل بيشتري به اعتماد و احترام گذاشتن به شما خواهند داشت.پس رهبر با كفايت يك زمانبندي ارائه داد كه در آن زمان ها اعضاء مي توانند به او دسترسي داشته باشند ثبت شده بود و دوشنبه ها روز بدون جلسه نام گرفت.ضرورت همكارينتايج ماه اول مسابقه بدون قرص توسط هيئت ارزياب اعلام شده بود در يكي از مطبوعات. گر چه تيم رهبر با كفايت پيشرفتهاي مستمر كرده بود اما هنوز به اندازه گروه رقيب بهبودي حاصل نكرده بود . مديران شركت ال. پي. اي سهام فروش شان رو به بالا رفتن كرد. اما رهبر با كفايت از پيشرفت گروه رقيب نا اميد نشد.يك شب رهبر به شيفت شبسر زد . سر پرست اعضاء گروه شيفت شب تعجب كرد، رهبر گفت براي كمك به اينجا آمدم و آشنايي با گروه و سپس رفت ودر كنار آنان شروع به كار كرد. در روز بعد رهبر با كفايت در جلسه گفت:كليد رهبريت موفق ارتباطي است كه شما با افراد گروهتان بر قرار مي كنيد.همچنين رهبر با كفايت گفت:سهيم شدن هدف اصلي شركت با اعضاء همه را در يك مسير و در يك موقعيت قرار مي دهد.در اين جلسه قرار شد كه روزهاي دوشنبه با هر كدام از افراد گروه تك به تك به مدت 15 دقيقه صحبت كند. يكي از افراد گروه پرسيد كه چرا چنين كاري مي كنيد؟رهبر با با كفايت پاسخ داد: نشستهاي تك به تك با شما به من اطمينان خاطر ميدهد كه با تك تك شما به شكل دائم و منظم ارتباط برقرار

كنم به عبارت ديگر مي خواهم با شما درباره اي نگراني هايتان و اين كه چه كمكي در اين ارتباط ازدست من ساخته است حرف بزنم. اين جلسات تك به تك آغاز شد و سپس باعث ايجاد يك ارتباط راحتو دو طرفه بين رهبر و افراد تيم شد و به رهبر با كفايت كمكمي كرد تا هدايت ساده افرادش را به مديريت پيشرفته آنان تبديل كند.بعلاوه رهبر با كفايت فرهنگ تشريك مساعي را با ايجاد يك پروسه آموزشي اشتراكي كه شامل آموزش هاي دو جانبه و ايجاد تنوع شغلي بود ميان افراد گروهش به وجود آورد به اين صورت كه مشاغل آنها را جا به جا مي كرد تا فضا هاي همديگر را تجربه كنند اين امر باعث شد كه مهارتهاي جمعي گروه و شيوه هاي جديدو حرفه اي تر گسترش پيدا كند. آخرين چيزي كه رهبر با كفايت در سه ماهه دوم مسابقه به انجام آن پرداخت برگذاري يك برنامه بدل سازي نقش رهبري بود به اين صورت كه افرادش را به عوض خود به ايفاي نقش نقش رهبري فرا خواند. اين كار ابتدا براي افراد علاقه مند گروه انجام گرفت. يكي از افراد گروه كه نقش رهبري را در يك جلسه ايفا كرده بود گفت:صعود به قله وقتي دسته جمعي باشدبسيار آسان تر است. در تجزيه وتحليل هاي نهايي دريافتند كه نيازمند حمايت و پشتيباني دو طرفه بيشتري از جانب يكديگر هستند و تمايلشان به كمك به همديگر افزايش يافته.هنر تقديرنتيجه سوم مسابقه بون قرص در مطبوعات انتشار يافت و مانند سه ماهه قبل گروه رقيب عملكرد بهتري در جلب رضايت مشتريان و

سود آوري نشان داده بود اما از نظر روحيه گروه رهبر باكفايت امتياز بيشتري نسبت به گروه رقيب داشتند. رهبر با كفايت باز هم مايل بود كه روي پسشرفتهاي تيم اش سرمايه گذاري كند. رهبر با كفايت يك جلسه ترتيب داد و در آن جلسه از افراد گروهش بخاطر زحماتشان تشكر كردو گفت حال بايد سومين ارزش معجون محرمانه يعني تقدير پا به ميدان بگذاريم.يكي از افراد گروه پرسيد چگونه تقدير را به مرحله عمل در آوريم؟رهبر با كفايت گفت: تشكر ساده ترين راه آن است . شما مي توانيد با قدرداني از زحمات ديگران و اينكه اجازه دهيد بفهمند چقدر براي كاري كه مي كنند ارزش قايليد و كليد آن پيروي از قوانين قدرداني موثر است.پرسيدن قوانين؟ مدير با كفايت گفت: بله، تقدير اگر صادقانه، دقيق و مشخص باشد و پس از يك كار مطلوب صورت گيرد موثرترين سلاح است و اين كار بايد به طور مستمر و فقط براي موقعيت هاي كه واقعا قابل تقدير هستند انجام شود.همچنين رهبر با كفايت گفت:قدرداني آسان ترين راه براي اين است كه به مردم بفهماني ارزش كارشان را مي داني و به ايشان بها مي دهي.همه ما تشخيص خوبي هاي ديگران را داريم.مدير با كفايت همچنين يك جلسه اي گذاشت تا افرادي كه هنوز عملكردشان در حد معمول است را دوباره هدايت كند، به همين با آنها نشستي گذاشت تا يك برنامه كاري تجديد نظر شده بنويسد و آنها را در پروژهايي به كار گمارد كه تصور مي كرد كه استعدادشان در آن جاها بهتر مورد بهروري قرار مي گيرد .رهبر با كفايت همچنين تصميم گرفت

يك سري برنامه هاي خانوادگي ، دوستانه در شركت  ارائه دهد. او به تيمش گفت من اين فرضيه را پذيرفته ام كه همه شما خارج از محيط كاري صاحب يك زندگي شخصي هستيد.رهبر با كفايت  همچنين در مقوله بهداشت رواني از يك استراحت كوتاه روحي ، رواني براي دستيابي به عملكردهاي برجسته اعضاء استفاده كند مثل : پرداخت حقوق حتي در مرخصي ها ، اعطاي بليط رايگان براي ماساژ و عضويت رايگان در باشگاه ورزشي.بهداشت رواني يعني استراحت كوتاه و يك وقفه كاري براي تجديد قوا و بيرون راندن خستگي از بدن كه يكزنگ تفريح آگاهانه براي مغز است.اگر براي سوختگيري مجدد توقف كنيد مي توانيد مسافت دورتري را بپيماييد.از طرف ديگر گروه رقيب از نظر روحيه در پايين تر اين سطح قرار گرفته بود و افراد احساس دلسردي و تضعيف روحيه مي كنند و باز دهي آنان به طور عمده اي افت كرده بود و رهبر گروه غير قابل تحمل و طاقت فرساتر و مهار نشدني تر شده بود.در نتايج سه ماهه سوم كه گروه رقيب افت كرده بود سهام قرص مديريت به حد چشم گيري سقوط كرد .تكميل معجونحال گروه رهبر با كفايت در سود دهي شانه به شانه گروه رقيب بود اما از نظر روحيه و خدمات رساني به مشتريان گوي سبقت را از آنان ربوده بود.مدير عامل ال. پي. اي به سوال خبرنگاران كه چرا اعداد و ارقام گروه شان از سه ماه پيش پايين تر آمده است جوابي نداد و اينكه قرص مديريت چرا فقط در زمان كوتاهي به نتايج سريعي دست مي يابد و در دراز مدت عملكرد موثري

ندارد نيز پاسخي نداد.افراد گروه رقيب كمكم استعفا مي دادند و در پايان مصاحبه اي مطبوعاتي معلوم شد كه رهبر اين گروه ظاهراً هيچگاه مايل به تقسيم قدرت و اطلاعات خود با افراد گروهش نيست و اين امر موجب فرمانبرداري صرف بي ميلي و بي انگيزگي در افراد شده بود.در سه ماه چهارم رهبر گروه رقيب شروع به مصرف چهار برابر قرص كرد.رهبر با كفايت در حالي كه با گروهش تمركز كرده بودن كه گام هاي پاياني را براي موفقيت بردارند ، به افراد گروهش گفتاگر شما به عوض مردم فكر نكنيد ياد مي گيرند كه خودشان فكر كنند.رهبري پروسه هدايت افراد به سوي محلي است كه انتظار مي رود رهسپار آن باشند.در آخرين نشست با كارمندان خود اعلام كرد كه شكي نيست كه تيم شما يك تيم كاملا كار آمد است. سپس افراد گروه يك گواهينامه عريضو طويلي را كه امضاء تمام افراد گروه در زير آن بود تقديم رهبر با كفايت كردنند و روي آن بزرگ نوشتن درود و تهنيت بر تو.افراد كروه گفتن ما دريافنيم كه معجون محرمانه دقيقا يك جريان دو طرفه است و ما مي خواهيم از شما به خاطر همه چيز تشكر كنيم ، شما رهبر با كفايتي هستيد.رهبر با كفايت كه تحت تاثير قرارگرفته بود گفت:والاترين دستاوردهاي يك رهبر كسب اعتماد و احترام گروه خود است.پايان و آغازجمعيت عظيمي در كنفرانس مطبوعاتي جايي كه هيئت ارزيابي نتايج نهاييمسابقه بدون قرص را اعلام مي كرد گرد آمده بودن.سخنگوي هيئت گفت: پس از يك سال رقابت هيجان انگيز مفتخرم كه اعلام كنيم كه برنده نهايي مسابقه بون قرص در حقيقت

گروهي است كه يك سال بدون مصرف قرص مديريت پيشروي كرده و بر گروه رقيب پيشي گرفته است.رهبر با كفايت در اين كنفرانس چنين آغاز كرد: ما در اهداف اجرايي و روحيات فردي در برابر رقيب برتري گرفتيم. من به اين گروه با استعداد كه براستي براي انجام اين كار مستحق تحسين و تكريم و ستايش هستند افتخار مي كنم و گفت رهبران با كفايت اعتماد و احترام افراد گروه خود را به طور روزمره به دست مي آورند.نتيجه گرفتن اين معجون محرمانه ماهيتا قرص نيرومندي است براي رهبري موثر در دراز مدت و گفت كل رهبري موثر همين است و رهبري براي تمام عمر.معجونمحرمانه براي رهبري موثررهبري ، مافوق مردم بودن نيسترهبري ، همراه مردم بودن است.تماميت*رهبري با تماميت يعني همان كسي كه انتظار داريد ديگران باشند.*اعتماد وقتي بوجود مي آيد كه ارزش ها و رفتارها با هم مطابقت كند.*وقتي گفتار و كردار شما يكي باشد ؛ تمايل مردم به احترام و اعتماد  گذاردن به شما بيشتر خواهد شد.تشريك مساعي*كليد رهبري موفق و موثر ؛ ارتباطي است كه با افراد گروه خود برقرار مي كنيد.*سهيم شدن هدف اصلي شركت با اعضا ؛ همه را در يك مسير قرار مي دهد.*صعود به قله وقتي دسته جمعي باشد ؛ آسان تر است.تصديق و تقدير*تقدير؛ آسان ترين راه براي فهماندن اين مطلب به مردم است كه قدر زحماتشان را مي داني.*همه ما توانايي درك خوبي هاي ديگران را داريم.*اگر براي تنفس درنگ كني ؛ مي تواني مسافت بيشتري را بپيمايي.به كمال رساندن معجون محرمانه*وقتي شما به جاي مردم فكر نكنيد خودشان اين كار را خواهند كرد.*رهبري به

معناي هدايت مردم به سوي مكاني است كه انتظار مي رود عازمش باشند.*والاترين دستاورد يك رهبر اين است كه احترام و اعتماد افراد گروهش را كسب نمايد.

مديريت موفق در سازمان

نويسنده : صديقه جعفريان خلاصه كتاب: دانشجو :سعيد اسماعيلي: مربي گري ، نقش برجسته مديران : برجسته ترين نشانه هاي مربي گري مديران را مي توان در مهارتهاي زير نام برد :  1 – مهارت استعداد يابي : توانايي تشخيص استعدادهاي نهفته كاركنان مربيان كارآمد به واسطه تجارب خويش در اداره نيروي انساني و گونه اي شم حرفه اي كارمند منابع انساني مستعد و پويا را از برخي رفتارها و واكنش هاي آنان در حين كار شناسايي كند. 2 – مهارت صيادي : توانايي جذب و به خدمت گرفتن نيروهاي مستعد ، مربي گري مستلزم قدرت شناخت گرايشات و انتظارات افراد مستعد ، توانايي ترسيم آينده اي جذاب و مشوق انگيز براي آنان و از اين طريق جذب و به خدمت گرفتن آنها است . 3 -  مهارت راهنمايي : توانايي جهت بخش و هدايت فرد در مسيرهاي كوتاه و اثر بخش انجام كار ، اين مهارت همزمان مستلزم نفوذ ، انگيزش و هدايت است . 4 – مهارت راهگشايي : توانايي بر طرف نمودن موانع موجود در مسير رشد و توانمندي فرد و پيشرو اهداف شغلي و سازماني وي (مهارت تسهيل كنندگي )5 – مهارت خلاقيت پروري : توانايي تغيير دانش و نگرش افراد در جهت دستيابي به ارزشها و ديدگاه هاي نو و نيز توانايي تاثير گذاري بر فرآيند تغيير سازماني از طريق نوآوري . 6 – مهارت به كارگيري : توانايي استفاده بهينه از دانش

و مهارت كاركنان و استفاده مطلوب از قابليت ها و شايستگي هاي آنان برنامه ريزي در سالهاي اخير توجه روز افزوني نسبت به برنامه ريزي جامع يا استراتژيك بعمل آمده و تنها راه اثر بخشي و كارآمدي مديران ، در بهره گيري از اين شيوه برنامه ريزي جستجو شده است ، نويسندگان و انديشمندان مديريت هركدام تعريف خاصي از اين انواع برنامه ريزي ارائه داده اند كه شايد بتوان همه ي انها را در اين تعريف خلاصه كرد كه برنامه ريزي استراتژيك فرآيندي است در جهت تجهيز منابع سازمان و وحدت بخشيدن به تلاش هاي آن براي رسيدن به اهداف و رسالتهاي بلند مدت با توجه به امكانات و محدوديتهاي  دروني و بيروني . البته يادآور شد كه برنامه ريزي استراتژيك قبل از آنكه يك تكنيك و فن باشد يك نحوه ي تلقي و با وراست كه مديران را به تفكر دراز مدت و آينده نگري و پيش بيني افتهاي دور ترغيب مي كند . در سازماني كه اين باور و اعتقاد وجود نداشته باشد بستر مناسبي براي رشد و نضج برنامه ريزي استراتژيك وجود نخواهد داشت . برنامه ريزي عملياتي در سازمان برنامه ريزي جامع چون چتري بر سازمان و عمليات و اقدامات آن سايه مي گسترد و مديران و مسئولان امور را در انجام فعاليت هايشان هدايت مي كند . اما اين برنامه ريزي راهنما ،  مديران و مسئولان رده هاي پايين سازمان را از وظيفه اصلي شان كه برنامه ريزي عملياتي است بي نياز نمي سازد . آنان بايد با الهام از استراتژيهاي تعيين شده و با توجه به اهداف كلي سازمان

به برنامه ريزي هاي عملياتي از جهات كلي  شباهت بسيار به برنامه ريزي جامع دارد، زيرا در برنامه ريزي عملياتي هدفهاي عملياتي ، به جاي هدفهاي كلي قرار مي گيرند و نحوه ي نيل به آنها در قالب يك سري عمليات پيش بيني  مي گردند . در برنامه ريزي عملياتي جزئي به صورت برنامه عمليات در مي آيد و طريق رسيدن به هدف جزء به جزء بيان مي گردد. برنامه ريزي عملياتي را مي توان پيش بيني عمليات براي رسيدن به هدفهاي معين با توجه به امكانات و محدوديتها و خطوط كلي ترسيم شده در برنامه ريزي جامع تعريف كرد . همانگونه كه ملاحضه مي شود ، هدف و پيش بيني عمليات براي رسيدن به آن اجزاي اصلي در تعريف برنامه ريزي مي باشند كه اينك به توضيح اجمالي هر يك از آنها مي پردازيم .كنترل و نظارت در سازمان شايد به جرات بتوان ادعا كرد انجام هيچ فعاليتي در سازمان قرين توفيق نخواهد شد مگر آنكه كنترل هاي لازم نسبت به آن عمل آمده باشد . به كمك كنترل است كه مديريت نسبت به نحوه ي تحقق هدفها و انجام عمليات آگاهي مي يافته و قدرت پيگيري و اصلاح آنها را پيدا مي كند . كنترل ابراز كار مديران در رده هاي مختلف سازمان از مراتب عالي تا رده هاي سرپرستي است و لزوم آن را در مراتب مختلف به سادگي مي توان احساس كرد . سازمان بدون وجود يك تيم موثر كنترل در تحقق ماموريتهاي خود موفق نبوده و نمي تواند از منابع خود به درستي استفاده كند . شايد مهمترين مسئله اي

كه وجود كنترل را ضروري مي سازد آن است كه پيش بيني ها و برنامه ها عملياتي در سازمان همواره با درصدي خطا توام است . و براي رفع اين خطاها و اصلاح عمليات ، كنترل تنها راه چاره است . محيط متغير و دگرگون سازمان دليل ديگري بر ضرورت كنترل است . سازمان براي بقاء خود بايد از تغييرات محيطي آگاه شده و  هماهنگي لازم را با انها بعمل آورده و كنترل وسيله اين آگاهي است . حصول اطمينان از كيفيت و كميت كالاها و خدمات كه در سازمانهاي امروزي است . از آنجايي كه فرد جزئي اساسي از سيستم و كنترل در سازمان است بحث هايي كه به آنها خواهيم پرداخت حاوي مرز بندي هاي دقيقي بين كنترل برنامه ها و كنترل افراد در سازمان نبوده و اين دو مسئله همراه هم مورد بررسي واقع خواهند شد.  منابع قدرت در سازمان روندهاي جهاني چون كاهش سطوح سلسله مراتب سازماني ، واگذاري فعاليت ها به سازمانهاي بيروني و استفاده از كاركنان پاره وقت ، بسياري از مفاهيم سنتي مديريت را دچار دگرگوني كرده است . يكي از اين مفاهيم مفهوم قدرت در سازمان است . قدرت كه در ديدگاه سنتي به معناي داشتن اقتدار بر ديگران به كار مي رفت ، اكنون در مفهوم توانايي انجام امورتعريف مي شود . از سوي ديگر تسهيل جريان اطلاعات به سطوح پايين سازمان ( ناشي از توسعه روز افزون فناوري اطلاعات ) اهميت راهبردهاي قدرت و اعمال آن در سطوح پايين سازمان را بيش از گذشته آشكار كرده است . به بيان ديگر همزمان ، مفهوم و

حيطه ي اعمال قدرت در سازمان دستخوش تغيير گرديده است و از اين طريق راهبردهاي كسب قدرت سازماني نيز دگرگون شده است وتن و كامرون از پيشگامان مهارت آموزي مديران ، پس از بررسي انواع راهبردهاي كسب قدرت مي گويند : دو عامل اساسي ، قدرت شخص را در سازمان تعيين مي كند : ويژگي هاي شخصي و ويژگي هاي شغلي . آنان بر اين باورند كه اگر مديران بخواهند پايگاه قدرت نيرومندي را براي خود بنا كنند بايد هر دو منبع را به طور كامل پرورش دهند . هر گاه مدير از جايگاه ارزنده اي در سازمان برخوردار باشد ، اما از مهارتهاي شخصي لازم براي استفاده از اين مزيت استراتژيك بي بهره باشد ، پتانسيل كامل قدرت ذاتي آن موقعيت برخوردار نخواهد شد . در مقابل شخصي كه از نفوذ و اقتدار كافي برخوردار است ، اگر در موقعيتي ضروري ، به كاري بي اهميت گمارده شود ، نخواهد توانست از پتانسيل كامل خود بهره مند شود از ديدگاه مهمترين منابع قدرت شخصي عبارتند از تخصص ، جذابيت شخصي تلاش و مشروعيت ، همچنين اساسي ترين منابع قدرت شغلي موارد زير را در بر مي گيرد : مركزيت – اهميت شغلي – انعطاف پذيري – چشم گيري و مناسبت شغل مديران قدرتمند فقط آدمهاي ساده لوح باور مي كنند كه هميشه بهترين پيشنهادها انتخاب مي شوند ، شايسته ترين كاركنان ترفيع مي گيرند و واحدي كه استحقاق دارد ، سهم عادلانه ي بودجه اش را دريافت مي كند . جملات فوق ديدگاه هاي دو تن از دانشمندان مديريت است كه در يكي از

برجسته ترين آثار خود منتشر نموده اند . آنان در ادامه ي اين جملات مي نويسند واقعيت آن است كه تصميمات ياد شده تصميماتي سياسي  هستند و به شدت تحت تاثير علائق افراد قدرتمند قراردارند . بنابراين پرسش اساسي آن است          ويژگي هاي مديران قدرتمند چيست ؟ به اعتقاد صاحب نظران مهمترين ويژگي هاي مديران قدرتمند ( و موثر در پيشبرد اهداف سازمان ) عبارتند از : * زير دستاني مستعد و فعال بر مي گزينند و آنان را در مشاغل مناسب به كار مي گمارند . * نه تنها شخصاً كارهاي بسياري را به انجام مي رسانند ، بلكه اطلاعات و منابع بيشتري در دسترس زير دستان خود قرار مي دهند . * به نفع كساني كه دچار گرفتاري شده اند ، پا در مياني مي كنند .* قادرند مقامات ما فوق را متقاعد كنند و براي مخارج ناگهاني و خارج از بودجه ، تاييد يا مجوز بگيرند * مي توانند مطالبي را در دستور كار جلسات سياستگذاري بگنجانند يا از دستور كار خارج كنند . * مي توانند با تصميم گيرندگان ارشد سازمان ارتباطي سريع و مستمر برقرار كنند . * اطلاعات لازم درباره ي تغيير سياستها و تصميمات را به سرعت در يافت مي كنند و در مقابل يكي ديگر از صاحبنظران، ويژگي هاي مديران نا موفق و ضعيف را در موارد زير خلاصه مي كنند : * بي توجه به احساسات ديگران ، بهانه گير و به دنبال مرعوب ساختن سايرين   * سرد ، گوشه گير و خود پسند * سوء استفاده كننده از اعتماد ديگران * فوق العاده جاه طلب

، سياست كا ر و در تلاش براي ارتقاء مقام * بسيار وابسته به ديگرانسازمانهاي موفق ساختن براي ماندن = عادت موفقيت آميز سازمان هاي آرمان گرا است . رهبري اثر بخش ، به معناي اين است كه جنبه اي از سازمان را كه متمايز است شناخته  ، و پار برجا نمايد ، طوريكه براي همگان روشن و قابل رويت باشد. هرگز نبايد فراموش كرد كه خواستن كوشيدن است و اراده گذرگاه عمل . مديريت برخورد كليد موفقيت شناخت خود استشناخت خود ، سرآغاز بهبود فردي است كاري كه توسط شما انجام شده ، بازتابي است از خود شما ، پس هنرمندانه و شگرف خود را به تصوير بكشيد . رهبري كشتي را محلي امن تر از ساحل نيست ، اما كشتي براي مخاطرات دريا ساخته شده است و اگر در ساحل بماند كشتي نيست . * قبول مسوليت ، پذيرفتن چالش است . * اعمال شما با صدايي بلندتر از گفتارتان سخن مي گويند. * هنگام برانگيختن افراد ، تمركز بر توانمنديها و نه كاستي ها راه گشاست. * مديران برجسته به چهار ويژگي متصف هستند : گزينش درست فرد – تعيين انتظارهايي كه از او دارند – انگيزش وي  و فراهم نمودن اسباب رشد او . * مهمترين سرمايه يك مدير وقت اوست . پاسخ به اين سوال كه آيا بيشتر وقت خود را با كاركنان برتر مي گذرانيد و سعي بر بهبود نقاط ضعف يا تشويق نكات مثبت آنها مي كنيد ، سرنوشت ساز پيروزي يا شكست شماست . فصل 1 : مربي گري نقش برجسته مديران فصل2 : برنامه ريزي فصل3

: برنامه ريزي عملياتي در سازمان فصل4 : كنترل و نظارت در سازمان فصل5 : منابع قدرت در سازمان فصل6 : مديران قدرتمند فصل7 : سازمان هاي فوق فصل8 : رهبري

چگونه بين كار و خانواده توازن ايجاد كنيم

كن ليزوت-باربارا.آليتواك

خلاصه كتاب: تهيه و تنظيم:مرتضي هوشمند-  فصل اول : به نظر شما توزان چيست؟ وقتي به تعادل واقعي مي رسيم كه مطابق خواسته ي دروني مان زندگي كنيم. احساس تعادل هنگامي به ما دست مي دهد كه نوعي مركزيت در خود حس كنيم ؛ احساس كنيم از درون ، به كاري كه انجام مي دهيم، اعتماد داريم. هركدام از ما تركيب منحصر به فردي از احساسات ، افكار ، عقايد ، توانايي ها ، خاطرات و خواسته هاييم. آنچه يكي از ما را به تعادل مي رساند ، حتما ً نبايد ديگران را نيز به تعادل برساند. من عاشق موسيقي سنتي ام ، تو موسيقي پاپ و بزن و بكوب را مي پسندي . من علاقه ي زيادي به زيتون دارم ، تو از آن متنفري . من تنهايي را دوست دارم ، تو دوست داري هميشه در ميان جمع باشي ...معيارهايتان را مشخص كنيد. ما بيشتر عمرمان را صرف رسيدن به معيارهاي ديگران مي كنيم. سعي مي كنيم از روش زندگي آنان تقليد كنيم ، چون به ظاهر ، زندگي موفق و رضايت بخشي دارند ، اما باز هم ته دلمان راضي نمي شود. ● دادستاني از رشته ي حقوق نفرت دارد ، اما نمي تواند پدر و پدربزرگش را كه حقوقدان بوده اند نااميد كند و دست از كار بكشد. او قطعا ً به آنها نخواهد گفت كه دوست داشته بازيكن

گلف شود. برداشت من از توازن شخصي اين است كه نيمه وقت كار كنم و در بقيه ي اوقات به خانواده ام رسيدگي كنم.دوست دارم در زندگي ، دوستان زيادي داشته باشم ، بيشتر اوقات با دوستانم باشم و خلاصه تمام اوقاتم پر باشد. زندگي اي را مي خواهم كه به من مجال رشد دهد ؛ مطالعه ، تفكر ، بحث هاي روشنفكري با همكاران ! فصل دوم عبور از موانع قبل از هر كاري ، خونسرد و صبور باشيد و استراحت كنيد. در يك صندلي نرم و راحت بنشينيد. بارها را از دوشتان برداريد و به زمين بگذاريد. آهسته نفس عميقي بكشيد. اجازه دهيد تا افكار و نظرهاي مختلف ، آزادانه به ذهنتان وارد شود و از اين كه ببعضي از آنها به اندازه ي كافي عملي ، منطقي و معقول ، يا به عبارتي قابل اجرا نيست ، هيچ نگران نباشيد. حال شروع به يادداشت آنچه به ذهنتان وارد مي شود ، بكنيد و شاهد به جريان افتادن ذهنتان در ارائه ي راه حل هاي مختلف باشيد : كمك خواستن از فاميل و دوستان ، شركت در ميهماني هاي و مراسم مختلف ، كمك گرفتن از همكار يا همكلاسي و ...بعضي از راه حل ها شايد نامعقول و غير منطقي باشد . همه ي آنها را بنويسيد. دوستان و همكارانتان را نيز در اين روند وارد كنيد و ببينيد كه راه حل ها و پيشنهادهاي مختلف چگونه فقط بايد از اين كه دوستان و همكارانتان افراد مثبتي اند اطمينان حاصل كنيد. مشكلات و موانع هر قدر هم مهيب باشد هميشه به نوعي قابل

مواجهه و حل شدني است . بي پوليد؟ شغلي را پيدا كنيد ، كاري را شروع كنيد ، از دوستانتان قرض بگيريد ، دستفروشي كنيد. تصويري از موانع وقتي فقط به موانع فكر كنيد و روش هاي از ميان برداشتن آنها ، مانند حركت كمي نااميد مي شود. اما هنگامي كه از موانع و مشكلات به منزله پله اي براي صعود استفاده كنيد ، آنها مسيرهاي جديدي را پيش روي شما خواهند گذاشت و كمبودهاي شما را نمايان خواهند كرد. زماني كه متوجه شديد چيزي را نداريد ، ولي دوست داريد كه داشته باشيد ، به نوعي خودآگاهي از آنچه مي خواهيد ، و نحوه ي دست يافتن به آن ، رسيده ايد. بنابراين براي آنكه به گونه اي موثر بتوانيد موانع را از سر راهتان برداريد ، ابتدا آنها را تعريف كنيد. زندگي همه ي انسان ها هميشه با انواع مختلفي از مشكلات همراه است. از بسياري جهات ، زندگي به معناي برخورد با مسائل و حل آنهاست. بنابراين هميشه به مشكلات به مثابه تابلوهاي راهنمايي نگاه كنيد كه شما را در مسير حركتتان به جلو و هنگام حركت آزاد ذهني ، راهنمايي مي كنند. تسهيل در رفع موانع زماني كه بتوانيد موانع و مسائل موجود در زندگي تان را تعريف كنيد ، رفع و حل آنها فقط به ايمان و تفكر مثبت شما بستگي خواهد داشت. شما مي توانيد هر مانعي را ، هر چند سخت و بزرگ ، از سر راهتان برداريد. غير از اين هر فكري بكنيد ، همان طور كه قبلا ً گفتيم فقط بهانه اي براي سعي نكردن است.

يك روش ساده ي سه مرحله اي براي رفع موانعيم. هر چند ساده بودن هميشه به معناي راحت بودن نيست . باور كنيد كه مي توانيدسعي كنيد به توانايي تان در رفع موانع ، اعتقاد نداشته باشيد و ببينيد كه آيا در آن صورت پيشرفتي خواهيد كرد ؟ دكتر چارلز گارفيلد ، متخصص ايجاد و پرورش انگيزه و محقق اثري درباره افرادي كه در رده هاي بالا فعاليت مي كنند ، معتقد است تنها مشخصه ي اصلي آنهايي كه به اهدافشان مي رسند ، اين امر ساده است كه (( به توانايي انجام كارها و رسيدن به هدفشان اعتقاد راسخ دارند. )) او تاكيد مي كند كه تحصيلات ، زن يا مرد بودن ، قدرت بدني ، هوش ، داشتن آشنا در ميان مقامات ، هيچ كدام به اندازه ي اين باور اهميت ندارد. نتيجه ي تحقيقات وسيع وي بر روي افراد كاملا ً موفق ، اين امر بديهي است كه خودباوري مهم ترين اصل است.خود را در حال رفع مانع تصور كنيدحتي زماني كه از مانع پيش رويتان كاملا ً مي ترسيد ، هنوز اين قدرت را داريد كه تصور كنيد زندگي بدون آن مانع چگونه خواهد بود. تصور كنيد كه اين مشكل زندگي تان رفع شده ، شما بر آن غلبه كرده ايد. وه ! فقط تصورش را بكنيد ! زندگي بدون آن چگونه خواهد بود ؟ شما چگونه خواهيد بود ؟ طوري رفتار كنيد كه گويي بر مشكل غلبه كرده ايدهنگامي كه تصور سخنراني در آن همايش را مي كرديد ، در واقع براي خودتان طرحي ريختيد و آن را تعقيب كرديد.

اين كار به مغز در همسو كردن رفتار شما در جهتي خاص كمك مي كند. بنابراين يك روز به محل همايش مي رويد ، شجاعانه از در ورودي سالن مي گذريد و پشت تريبون قرار مي گيريد. به رغم احساس دروني تان سعي مي كنيد نقش يك سخنران مبتدي خونسرد ، بدون اضطراب و منظم را بازي كنيد. در اين جا نمي خواهيد خودتان را شخص مهمي نشان دهيد ؛ فقط مي خواهيد ثابت كنيد كه توانايي انجام دادن آن را داريد و اضطراب شما را شكست نخواهد داد. اكنون براي مبارزه آماده ايد. راه را هم درست آمده ايد. اگر به همين شيوه فكر كنيد ، يعني طوري رفتار كنيد كه گويي بيش از آن چه كه احساس مي كنيد ، اعتماد به نفس داريد ، يك روز ( شايد در اولين روز ! ) از ميزان اعتماد به نفس خود تعجب خواهيد كرد. خواهيد ديد كه راي حضور در گردهمايي ها و سخنراني براي جمع ، اشتياق و هيجان خاصي داريد و در واقع منتظريد كه به جايگاه سخنران برويد. (هر چند احتمالا ً هنوز كمي اضطراب داريد)جايي كه در بين راه ، اين ترس در شما از بين خواهد رفت. شما رسما ً به يك سخنران توانا تبديل خواهيد شد. اين مانع نيز از سر راهتان برداشته شده است. فصل سوم برنامه ريز خودتان باشيدنقشه هاي بزرگ بكش ، اميدت را از دست نده و شروع به كار كن.گوش دادن به توصيف زندگي از زبان ديگران كار آساني است ، بسيار آسان ! بعضي ها فكر مي كنند تمام عمرشان را صرف

انجام دادن كاري مي كنند كه ديگران به آنها ديكته مي كنند. با اين فكر شايد خيلي از كارها به درستي انجام شود اما الزاما ً منجر به ايجاد توازن در شخص نمي شود ، مگر آن كه فرد از درون احساس رضايت كند.تعيين برنامه براي خود شايد كمي دشوار باشد. اين كار ممكن است به معناي گفتن نه هاي بيشتري باشد. همچنين شايد لازم باشد كمي هنر غير متعهد شدن يا كندن از كارهايي را كه اكنون ، بر اساس بينش جديدتان از زندگي متوازن ، انجام دادنشان را مغاير با ميل باطني خود مي بينيد ، تمرين كنيد. شايد براي انجام دادن اين كار ، مجبور شويد با چالش هايي دست و پنچه نرم كنيد كه در نگاه اول ، بسيار سخت يا حتي ترسناك به نظر مي ايد ، اما مطمئن باشيد اجراي موفق برنامه ها معاني بسيار مفيدي را از زندگي ، برايتان به ارمغان خواهد آورد. براي كسب مهارت در برنامه ريزي روزانه ، بايد اظهاريه ي توازن شخصي خود را محور قرار دهيد و فعاليت هايي را انتخاب كنيد كه شما را در مسير درست به پيش مي برند. از آنجا كه عمل كردن به اين گفته ، مشكل تر از آن است كه به نظر مي رسد ● آيا واقعا ً مي خواهم اين كار را انجام دهم؟ اگر مي خواهيد ، پس حتما ً آن را انجام دهيد!● آيا انجام دادن اين كار فوريت دارد يا بايد حتما ً انجام شود ؟ اگر فوريت دارد ، پس حتما ً آن را انجام دهيد ! ● آيا مي

توانم انجام دادن آن را به فرد ديگري بسپارم؟ اگر مي توانيد ، پس همين كار را بكنيد! ● آيا مي توانم كمي انعطاف داشته باشم ؟ شايد بتوانم انجام دادن آن را به زمان ديگري موكول كنم تا بتوانم امروز آنچه را كه واقعا ً دلم مي خواهد ، انجام دهم . اگر پاسخ آري است ، پس انجام دادن آن را به تعويق بيندازيد ، تعويق ، تعويق ! ● آيا واقعا ً مجبور به انجام دادن آنم ، يا فقط فكر مي كنم كه مجبورم آن را انجام دهم ؟ اگر درباره انجام دادن كاري كه نمي خواهيد آن را انجام دهيد ، هرگونه شكي داريد ، درباره ي نحوه ي تصميم گيري تان در مورد انجام دادن آن دوباره فكر كنيد. اگر نتوانستيد ترديدتان را از بين ببريد ، آن كار را انجام ندهيد ! ● آيا مي توانم نحوه ي انجام دادن آن را در آينده تغيير دهم؟ اگر جوابتان آري است ، تغييرش دهيد ! هفت روش براي بهبود برنامه ي كار شما 1.    كار از راه دور يا كار در خانه كار از راه دور ، نياز به ايجاد فضاي اداري براي تك تك افراد را كاهش مي دهد ، باعث شادابي و ايجاد انگيزه ي بيشتر در كاركنان مي شود ، و به شركت ها اين امكان را مي دهد تا در نقاط مختلف كشور يا جهان نماينده داشته باشند. 2.    كار نيمه وقت يا شراكتي هر چند تبديل كار تمام وقت به نيمه وقت هميشه به منزله ي يك انتخاب ممكن دسترس است ، نظريه كار

شراكتي تا حدي تازه است. امروز برخي شركت ها اجازه مي دهند دو نفر ( در صورت داشتن شايستگي لازم ) به طور مشترك ، كاري را انجام دهند ، هرچند اين هم نسبتا ً به ندرت پيش مي آيد.3.    از انعطاف در برنامه ي زماني اداره استفاده كنيد. بنابراين اگر تغيير در برنامه ي شما باعث كار شما در بالاترين حد توان بشود ، كارفرما شايد از آن استقبال كند . آيا نيم ساعت دير آمدن و نيم ساعت بيشتر كار كردن ، تغيير زيادي در زندگي تان ايجاد خواهد كرد ؟ يا اگر كار را زودتر شروع و زودتر نيز تمام كنيد ، چنين تغييري حاصل خواهد شد ؟ 4.    تبديل شدن به يك مشاور يا شروع يك كار اين كار نيز تبديل به يك روند عظيم شده است. افرادي بيشتري از شركت ها بيرون مي آيند و اعلام مي كنند (( ديگر هرگز به آن محيط برنخواهيم گشت )) اين كار بيشتر مناسب شركت هاي بزرگ است ، زيرا بسياري از آنها ترجيح مي دهند با مشاوران خارجي كار كنند. ما هم چنين به شنيدن اين جمله عادت كرده ايم كه (( خواسته ي من هميشه اين بوده كه براي خودم كار كنم . شايد حالا وقتش است. )) 5.    دائم كار موقت داشته باشيد 6.    گردآوري مجموعه اي از شغل ها به تعداد زيادي از مشتري هايمان بر اساس دو يا چند شغل مختلف ، زندگي كاري شان را بنا كرده اند. منظور ما فقط داشتن دو يا چند شغل ، آن گونه كه مردم مدت هاست به آن خو كرده

اند ، نيست. منظور اين است كه به طور جدي به دنبال دو يا چند شغل همزمان باشيم.شايد آنهايي كه فكر حرفه اي دارند ، اين كار را نوعي بيمه  بخوانند. داشتن چند كار همزمان ، اغلب به كارگيري فكر حرفه اي بيشتر را نيز موجب مي شود. تعدادي از كارهاي همزمان كه ديده ايم عبارتند از : تدريس تاريخ / نشر روزنامه / كارشناس تزئينات داخلي منزل / تدريس زبان فرانسه ، روان شناس / نقاشي و برنامه ريزي رايانه / گويندگي داستان. 7.    بازنشستگي بسياري از مردم به اندازه ي كافي پول دارند تا كاري را كه ديگر علاقه اي به آن ندارند ، رها كنند و به كاري لذت بخش بپردازند ، اما به علت احساس گناه ، يا فشار جامعه اين كار را نمي كنند. آنها يا دوست ندارند وقتي به مردم مي گويند كار خود را رها كرده اند ، به آنها چپ چپ نگاه كنند يا اين كه از درست بودن آن مطمئن نيستند. آنها با خود فكر مي كنند (( آيا رها كردن يك شغل تضمين شده دائمي كار معقولي است ؟ )) ، (( آيا خانواده و دوستان فكر خواهند كرد كه او از عهده ي كارهايش برنمي آيد ؟ )) كاترين ، كارمند سابق اداره ي منابع انساني ، بالاخره كار دولتي اش را رها كرد تا به رويايش درباره ي نوشتن يك كتاب جامه ي عمل بپوشاند. در نمونه اي ديگر ، آل بعد از سي سال كار به عنوان سرپرست مهندسان ، بازنشست شد و سپس عضو موسسه ي فن آوري ماساچوست گرديد. او

همراه پسر خوانده اش به كانادا و اروپا سفر كرد و آن قدر زنده ماند كه داستانش را براي ما تعريف كرد ! انعطاف برنامه ي شما چه قدر است ؟ هميشه در حال تحول باشيد. در اين صورت است كه به تكامل خواهيد رسيد. در گذشته ، اوضاع طوري بود كه مي شد روي خيلي چيزها حساب كرد. اگر به طور منظم كار مي كردي ، كارت را خوب انجام مي دادي ، و با كارفرما بحث نمي كردي ، مي توانستي روي ترفيع ، افزايش منظم حقوق ، و هديه گرفتن ساعت طلا هنگام بازنشستگي حساب باز كني . روزگاري مي دانستيم حتي اگر با همسرمان ( زياد ) دعوا كنيم يا با فرزندانمان مشكل داشته باشيم ، باز هم به هر ترتيب زندگي مان طي خواهد شد و بچه ها بالاخره بزرگ خواهند شد و به هر نحوي شده در جايي مشغول كار خواهند شد. ما اين طور زندگي كرديم ، پدر و مادرمان نيز همين طور ، و پدربزرگ و مادربزرگ هايمان نيز با اين شيوه روزگار گذرانيده اند. اما امروز همه چيز عوض شده ، اين طور نيست ؟چنين به نظر مي رسد كه ما با زندگي روزمره ي اطراف خود بيش از حد خو گرفته ايم .ما شاهد از هم پاشيدن لحظه به لحظه ي بسياري از ازدواج ها ، ورزشكستگي شركت هاي عظيم ، اعتياد گسترده ي جوانان و بسياري از مسائل بديهي زندگي روزمره ايم كه به ندرت به خود آمده و از خودمان مي پرسيم (( آيا اين روند روزي متوقف خواهدشد ؟ )) جواب اين

سوال اين است : احتمالا ً نه . در واقع امروز براي كنترل و تنظيم امور ، گاهي مجبوريم از كنترل كردن دست برداريم. بر موجي كه به راه افتاده ، سوار شويد و كمي برنامه خود را شل و انعطاف پذير كنيد. آنچه را كه بر سر راهتان قرار ميگرد ، بپذيريد ، سپس به مقابله اش برويد. با اتخاذ چنين روش هايي ، با وجود همه ي آشفتگي ها ، به پيش خواهيد رفت. به علت پر تحول و غير قابل پيش بيني بودن اين دنيا ، بهترين و موثرترين برنامه ها ، آنهايي است كه به آساني قابل تغيير و اصلاح باشد. آيا تا به حال اين گفته ي معروف را شنيده ايد كه (( زندگي همان چيزي است كه هنگام برنامه ريزي هاي آينده ، اتفاق مي افتد؟ )) مي بينيد كه اين جمله چقدر در مورد دنياي امروز واقعيت دارد. زندگي شخصي مانند يك بازي بدانيم كه قوانين آن دائم در حال تغيير است. هميشه منتظر كارهاي پيش بيني نشده و حوادث غير مترقبه باشيد. چگونه مي توان در اين بازي برنده شد ؟ با تمركز روي مراحل انجام كار به اندازه ي نتيجه ي پاياني آن و با پذيرش اين واقعيت كه از هدفي كه انتخاب كرده ايد اطلاع كافي داريد. براي حفظ توازن در دنياي مدرن ، مجبوريم فقط با گنجاندن اهداف و طرح هاي عملياتي مان در يك چارچوب انعظاف پذير است كه مي توانيم از هر نظر ، زندگي خود را در دنياي كنوني كنترل كنيم. اين كار مستلزم نظارت دائم ، ارزيابي ، تخمين ،

و محاسبه ي ريسك ها و مخاطرات آن است. روز انعطاف بياييد قواي انعطاف پذيري مان را با تمرين مختصري كه آن را روز انعطاف مي ناميم هر كاري كه انجام مي دهيد ، از خود انعطاف نشان دهيد. بنرامه ي كارتان را تغيير دهيد ، نقطه نظرتان را عوض كنيد ، بي شِكوه و گلايه راه ديگري را در پيش گيريد. اگر ديگران با شما موافق نيستند ، پروژه اي طبق برنامه پيش نمي رود ، يا ريسك پشرفت كار خارج از روال معمول است ، اهميتي ندهيد ، جسارت و غرورتان را حفظ كنيد. وقتي هيچ كاري از دستتان بر نمي آيد ، كارها را به حال خودشان واگذاريد. هم چنان كه روز ، پيش مي رود ، تجارب خود را ثبت كنيد و دقت كنيد چه قدر اسان انديشه ، طرح ها يا رفتارتان را در هر لحظه كه انعطاف از خود نشان داده ايد ، تغيير مي دهيد ، يا چه قدر مقاومت كرده ايد يا مطلقا ً مخالفت كرده ايد. كارتان را چگونه انجام داديد ؟ آيا احساس كرديد به آساني پيش مي رويد ، طرح هايتان را تعديل و افكارتان را تغيير مي دهيد؟ ● وقتي با يك چالش بزرگ رو به رو مي شوند ، اغلب خود را گرفتار جزئيات حساس مي كنند ، كه نتيجه ، فلج شدن قدرت تجزيه و تحليل ، توقف فعاليت و انسداد عمده در كار است. به منظور (( رها ساختن )) خود ، تصوير بزرگ خيالي را در ذهنتان بشكنيد و فشار وارده را آزاد كنيد. لازم نيست همه چيز را

فورا ً انجام دهيد . چيني ها يك ضرب المثل دارند كه مي گويد : (( سفر هزار كيلومتري فقط با يك گام شروع مي شود )) . هر بار با يك گام شروع كنيد وگام به گام پيش رويد. ● هرگز نگران نرسيدن به كمال نباشيد. نشانه هاي بيماري كمال گرايي عبارت است از خستگي جسمي و رواني ، سردرد ، ناكامي ، عزت نفس اندك ، و روابط ضعيف با ديگران. فصل پنچمارتباط عاقلانهاصول بنيادين ارتباط خوب به كمك برخي اصول بنيادين ، ارتباط شما مي تواند به آساني جريان يابد و نتايجي به بار آورد كه براي همه مفيد است. 1.    هرگز سرزنش ، متهم ، و بدگويي نكنيد. غير موثر : شما هرگز اين جا را تميز و مرتب نمي كنيد . آدم كثيفي هستيد. چرا هميشه همه چيز را مي گذاري تا من انجام بدهم ؟موثر : بيا فكر كنيم چطور مي توانيم خانه را تميزتر نگه داريم. وقتي مي بينم لباس هايمان دور و اطراف پراكنده است ، معذب مي شوم. 2.    ترس را از خود دور كنيدرئيس اداره ناگهان يك دنيا كار جديد روي ميز كارتان مي ريزد و از شما مي خواهد آن را فورا ً تمام كنيد. نه تنها تسهيلاتي و نه انتقاي براي دريافت اعتراض شما وجود دارد . چاره اي جز انجام دادن كار نداريد. به نظر شما آقاي رئيس مرد زبان نفهمي است كه بايد غاز بچراند ، درست است ؟ اما شايد جريان از قرار ديگري است ! آقاي رئيس از رئيس خودش بسيار حساب مي برد ، يا شايد او در

پست جديد ، در مقام ناظر ، نسبتا ً تازه كار است . به هر دليلي ، منطقي يا غير منطقي ، رئيس شما نيز بايد در خفا از شما ترسيده باشد ؛ ترس از اين كه مبادا شما با سرعت كافي به درخواست وي واكنش نشان ندهيد ، يا اين كه مطلقا ً درخواست وي را رد كنيد. ترس ها و نگراني هاي رئيس را از او دور كنيد. واكنش غير موثر : (( مريضم و از اين كه تمام وقت دور و برم پر از آت و آشغال است ، خسته شده ام . مي توانيد اين كار را خودتان پيش ببريد ! من كارهاي بهتري براي پر كردن وقتم دارم . )) واكنش موثر : (( مي توانم فورا ً روي اين موضوع كار كنم . البته با مشورت با شما نياز دارم ؛ آيا مي توانم كارهاي ديگرم را كنار بگذارم ؟ يا كارهاي امروز را تمام كنم و فردا صبح كار جديد را شروع كنم ؟ نظر شما چيست ؟ آنچه در اين جا موثر است اين است كه به گونه اي واكنش نشان دهيم كه ترس طرف ديگر قضيه تسكين يابد. 3.    هرگز تسليم نشويد ، هرگز !بسياري از از ما خيلي زود از ديدگاهمان دست مي كشيم ، پاسخ نه به سوالات مي دهيم ، و اجازه مي دهيم عاقبت بحثمان به نگراني ، استدلال ، يا واكنش احساسي ديگران ختم شود.معلم ها و دانش آموزان مي خواهند ساكت باشند و دقت كنند. وقتي از والدينمان توضيح مي خواهيم كه چرا بايد چنين كاري را انجام دهيم ،

در جواب فقط مي گويند (( زيرا من اين را گفتم ، دليلش همين است و بس ! چنان رفتار كنيد كه گويي ماموريت شما حفظ و تداوم يك گفت و گوست ، اهميتي ندارد كه عواقب آن چه باشد . تسليم نشويد ؛ (( كه اين طور ! بيش از اين حاضر نيستم درباره ي آن صبحت كنم . )) با وجود اين گاهي تسليم شدن خوب استهمان طور كه قبلا ً گفتيم هيچ چيز كامل نيست. اگر چه بسياري از ما در ارتباطاتمان خيلي زود تسليم مي شويم و از ادامه ي بحث دست مي كشيم ، اما گاهي تسليم شدن معقول و معنادار است. فصل ششمزمان به منزله ي يك متحدنگرش خود را نسبت به زمان بيازماييد آيا زمان شما را كنترل مي كند ، يا شما زمان را ؟ به اظهارات زير كه در مورد زمان است ، توجه كنيد. كدام يك به نگرش و سبك زندگي شما نزديك تر است ؟1.    هيچ وقت به اندازه ي كافي وقت وجود ندارد. از آغاز روز تا هنگام رفتن به بستر در شب ، مدام در تقلا و دوندگي ام و هرگز وقت كافي ندارم.2.    هميشه همزمان چند كار دارم كه بايد آنها را با هم انجام بدهم. وقتي مشغول صرف نهارم ، گزارش ها را مرور مي كنم ، تلفن مي زنم و به تلفن جواب مي دهم 3.    اي كاش مي توانستم براي خودم هم كمي وقت داشته باشم. اما هميشه سر ِ كار ، خانواده يا دوستان به خاطر بعضي كارهاي نسبتا ً فوري و ضروري تماس مي گيرند .

درست مثل يك راننده ي آمبولانس ! راه گريزي به نظرم نمي رسد. 4.    هميشه دير مي رسم . هر قدر هم تلاش مي كنم نمي توانم به موقع از خانه خارج شودم هميشه قبل از ترك منزل متوجه دو سه چيز كوچك مي شوم كه راهم را سد مي كنند و بيش از حد معقول وقتم را مي گيرند. 5.    آن قدر وقت اضافي دارم كه نمي دانم با آن چه كار بكنم. الان بيكارم و فقط به آگهي هاي استخدام نگاه مي كنم و شرح سوابق شغلي ام را به جاهاي مختلف پست مي كنم ، شايد كاري پيدا كنم. جز اين كار ، تمام روز را بيكارم. چه كار بايد بكنم؟ واقعا ً كلافه شده ام. درباره ي نگرش ها و طرز برخوردمان با مسئله ي زمان صحبت مي كنيم. اين طور نيست ؟ نگراني ها و تشويش هاي مردم ناشي از تصميم هايي است كه درباره ي كارهاي لازم الاجرا و نيز كارهاي اجتناب ناپذير مي گيرند. زمان به تنهايي ربطي به اين تشويش ها و نگراني ها ندارد. مسائل زماني حال به مسائل زماني خودتان نگاه بيندازيد. برداشت شما از زمان و رابطه تان با آن چيست؟به راه حل هايي كه ممكن است به مسائل زماني شما مربوط شود ، توجه كنيد. 1.    از آدم هاي محفل نشين دوري كنيد. تا حد امكان فقط در مواقع ضروري در جلسه ها و محافل شركت كنيد. 2.    كارهايتان را دسته بندي كنيد. 3.    نماينده داشته باشيد ، لازم نيست همه ي كارها را خودتان انجام دهيد. 4.    ميز كار و اتاق كارتان

را مرتب و منظم نگه داريد . كاغذهاي باطله و مطالب خواندني قديمي را دور بريزيد. 5.    از فهرست هاي كارهاي لازم الاجراي روزانه يا هفتگي استفاده كنيد. اولويت هاي كاريتان ( اول ، دوم ، سوم و ... ) را با ماژيك هاي رنگي مشخص كنيد. 6.    تا اندازه اي حريم خصوصي خود را حفظ كنيد. وقتي در منزل يا سر كار هستيد و در چيزي تمركز و تامل مي كنيد ، تلفن را قطع كنيد ، روي در اتاق تابلو لطفا ً مزاحم نشويد را نصب كنيد و راديو و تلويزيون را خاموش كنيد. 7.    مدت زمان كارهايتان را ثبت كنيد. هرچند وقت يكبار ميزان استفاده ي موثر از وقت خود را ارزيابي كنيد. 8.    براي خود و ديگران ضرب الاجل تعيين كنيد. وقتي وظايفمان را در يك چارچوب زماني قرار دهيم ، استفاده ي موثرتري از زمان مي كنيم. گوش مفتهركس دوستاني دارد كه با او تماس مي گيرند و آن قدر حرف مي زنند كه گويي خيال ندارند گوشي تلفن را بگذارند. براي گريز از اين مخمصه : ● فورا ً بگوييد (( خداحافظ ، بايد قطع كنم )) . بيش از حد ساده به نظر مي رسد ، اما باور كنيد خيلي موثر است. ● با گفتن (( ببخشيد ، بايد قطع كنم ، چون كس ديگري هم پشت خط منتظر است )) به مكالمه پايان دهيد. ● هرگز به افراد وراج تلفن نزنيد. ● هنگام مكالمه تلفن را قطع كنيد. ● پيام ها را با دستگاه پيام گير بشنويد . فقط وقتي واقعا ً تمايل داريد ، گوشي تلفن

را برداريد. ● حقيقت را بگوييد : (( خداحافظ ، مي خواهم گوشي را بگذارم. )) تعداد جلسات كمتر يعني بهره مندي از وقت بيشتر در اينجا چند پيشنهاد براي جلوگيري از تداخل جلستان با كار واقعي تان ارائه شده است : ● جلسات را در پايان روز ، به ويژه روز كاري آخر هفته تشكيل دهيد. همه دوست دارند جلسات سريع تر تمام شود و تمايل زيادي به طفره رفتن و گريز از موضوعات مربوط به جلسه و سخن فرسايي درباره ي تمام جنبه هاي يك مسئله يا راه حل هاي آن ندارند. ● در جلسات همه را سرپا نگه داريد. مردم مايل نيستند مدرت زيادي سرپا بايستند ، مگر اين كه مجبور باشند. ● در بخش هايي از جلسه شركت كنيد ، نه در تمام بخش هاي آن . در برخي جلسات ممكن است فقط برخي موضوعات به شما مربوط شود ، در واقع ساير موضوعات شما را با موضوعات كاري گسترده تري درگير مي كند. اگر مي توانيد پيش گويي كنيد كه كدام بخش از جلسه شخصا ً به شما مربوط مي شود ، طوري برنامه ريزي كنيد كه فقط براي همان بخش در جلسه حاضر شويد. ● جلسات و ملاقات هايتان را بلافاصله پشت سر هم قرار دهيد. ما همواره از اين روش استفاده مي كنيم و هميشه تاثير آن شگفت آور است . وقتي يك جلسه را درست بعد از جلسه ي ديگري در برنامه مي گذاريد ، مجبوريد فورا ً به اصل موضوع بپردازيد. به اين ترتيب  بهسرعت ياد مي گيرد.● فورا ً قضيه را حل و فصل كنيد.

گاهي كسي مي خواهد درباره ي موضوعي كه فورا ً قابل حل و فصل است با شما جلسه اي داشته باشد. وقتي كسي به هر دليلي از مشا درخواست مي كند جلسه اي با او داشته باشيد فورا ً قضيه را حل و فصل كنيد. اغلب مي توانيد با پنج يا ده دقيقه صحبت ، مسائلي را حل كنيد كه ممكن بود به يك جلسه ي يك يا دو ساعته منتهي شود.

زندگي نامه شهيد همت

نويسنده: ابراهيم رستمي خلاصه كتاب: تولد و تحصيلات:  محمد ابراهيم روز دوازدهم فروردين 1334 در شهر رضا در خانواده محروم اما متدين و پرهيزكار پا به عرصه هستي گذاشت و پيش از تولد او پدر و مادرش به كربلاي حسيني مشرّف شدند گويي مادر شهيد شهادت را در فضاي جان بخش  حرم «اباعبدا... الحسين» در رگ و جان فرزندش دميد. همّت فرزندي كوشا و جدّي: ابراهيم از همان دوران كودكي جّدي و كوشا بود، اخلاق و رفتار كودكان را نداشت. به بازي هاي كودكانه علاقه اي نشان نمي داد و مانند بزرگترها رفتار ميكرد. وقتي بچه ها براي بازي به دنبالش مي آمدند نمي رفت و مي گفت: بايد به مادرم كمك كنم و پس از هر سال تحصيل سركار مي رفت و تابستان ها كار مي كرد ودر ميوه فروشي كار مي كرد و دوست داشت هميشه كارهاي سخت انجام دهد، براي همين به ميوه فروشي مي رفت.فعاليت هاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي: در سال 1352 پس از دريافت ديپلم در دانش سراي اصفهان به تحصيل ادامه داد پس از گرفتن مدرك تحصيلي به سربازي رفته و در آنجا با

سمت مسئول آشپزخانه مشغول انجام وظيفه شد. او از اين دو سال به عنوان تلخ ترين دوران زندگي ياد مي كرد. پس از سربازي در روستاهاي اطراف زادگاه خود به معلمي روي آورد. ابراهيم در اين مدت با چند روحاني متعهّد آشنا شد و با آنان ارتباط نزديك برقرار كرد و از طريق آنان با شخصيت حضرت امام خميني(ره) بيشتر آشنا شد. فعاليت هاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي: در تشكيل كميته انقلاب و سپاه پاسداران شهررضا نقش اساسي ايفا كرد. و فعاليت هاي مهمي در زمينه مسائل فرهنگي براي قشر جوانان انجام داد.حاج همّت در خرداد 1359 براي مقابله با ضد انقلاب به كردستان اعزام شد. همت مدتي به عنوان مسئول روابط عمومي سپاه پاوه مشغول بود و به خاطر بروز لياقت و توانمندي بالاي نظامي به عنوان فرمانده سپاه پاوه برگزيده شد. فعاليت هاي شهيد در دوران دفاع مقدس: شهيد همت به همراه حاج احمد متوسليان به دستور فرمانده كل سپاه مأمور تشكيل تيپ محمد رسول الله(ص) شدند حاج احمد به عنوان فرمانده تيپ و شهيد حاج همت به عنوان مسئول ستاد تيپ فعاليت مي كردند. حاج همت در عمليات مسلم بن عقيل و محرّم با مسئوليت فرمانده قرارگاه نافر برعهده داشت. او در مدّت فرماندهي تيپ محمد رسول ا...(ص) كه بعد به لشكر 27 تبديل شد در چندين عمليات به صورت خط شكن وارد شد و برگهاي زريني از تاريخ حماسه و افتخار دفاع مقدّس را به نگارش در آورد. ويژگي هاي اخلاقي: او جز به خدا و رضاي حق به چيز ديگر نمي انديشيد. او انساني بودكه براي خدا كار

مي كرد و بالاترين اعمال را هم داشت و فضيلت هر انسان مؤمني اين است كه اين دو ويژگي را داشته باشد يكي اخلاص و ديگري عمل. خاطرات همسر شهيد:حاج همت مثل مالك اشتر بود كه در عين خضوع و خشوعي كه در مقابل خدا و برابر برادران دلاور بسيجي داشت در مقابله با دشمن كافر همچون شير غرّنده و همچون شمشير برّنده بود. جان كلام آن كه آنچه خوبان همه داشتند او يك جا داشت و هنگامي كه اطمينان نداشت غذاي مناسب به نيروهاي خط مقدّم جبهه رسيده باشد لب به غذا نمي زد و در خانه هم كه بود اجازه نمي داد دو جور غذا سر سفره بگذارم و هنگامي كه صداي اذان را مي شنيد آرام و بي صدا مي رفت و مشغول نماز مي شد. به ندرت نمازي از حاجي مي ديديم كه در آن نماز اشك نريزد.بازگشت وي پس از آزادسازي خرمشهر: همسر شهيد: خبر آمدنش را داشتم در خانه پدرش به انتظار ماندم روز 13 خرداد وارد شهرضا شد دلم براي او تنگ شده بود. و مي خواستم هر چه زودتر او را ببينم. وقتي آمد نزديك به 8 نفر از هم سنگران رزمنده خود را همراه آورده بود و آنها با علاقه تمام دور حاجي را گرفته بودند و يك راست وارد اتاق پذيرايي شدند تا چند ساعت او را نديدم و از دست حاجي شديداً گله مند شدم و بعداً حاجي به خاطر اين انتظار از من عذرخواهي كرد.حضور شهيد در زندگي: زمان عمليات والفجر مقدماتي بود كه حاجي زمزمه شهادت دشات زمان خداحافظي با حاجي من

خيلي گريه كردم بچه هم خواب بود گفتم بچه مان به اين زودي يتيم مي شود حاجي گفت «ما پيرو مكتبي هستيم كه پيغمبرش كه اشرف مخلوقات است يتيم به دنيا آمد». خبر شهادت: اوايل اسفند 1362 پدرم ما را به اصفهان برد حاجي روز شانزدهم اسفند ماه 1362 ساعت 30/4 بعدازظهر تلفن كرد چندين بار گفت خيلي دلم براي شما تنگ شده است اگر وقت كردم 24 ساعته به ديدنتان مي آيم اگر نشد كسي را به دنبالتان بفرستم شما حاضريد به اهواز بياييد من چند ساعت شما را ببينم من هم گفتم آرزو دارم كه تورا ببينم اما ديدم تا 3 و 4 روز خبر نشد و ما هم نگران شديم بعد نتيجه گرفتم كه خودمان برويم در داخل اتوبوس كه بوديم راديوي مينوبوس روشن بود زنگ ساعت دو بعدازظهر و اخبار بلند شد گوينده خبرها را خوانده و يكي از آنها خبر شهادت حاجي بود. (24 اسفند 1362). جنازه حاجي شكل عادي نداشت صورت او جراحت شديدي برداشته بود وقتي جنازه حاجي را ديدم از دنيا بدم آمد چون او عزيز ترين كس من بود. حاج همت به روايت همرزمان:شهيد حجت الاسلام محلّاتي (ره) نماينده امام در سپاه:او انساني بود كه براي خدا كار مي كرد و بالاترين اعمال را داشت فضيلت هر مؤمني اين است كه دو چيز داشته باشد يك اخلاص و عمل بعد اگر بخواهيم اعمال را درجه بندي كنيم مي بينيم آن كس كه عملش خالص تر و سخت تر بود پيش خدا مهم تر و عزيزتر است شهيد همت سخت ترين كارها را در لشكر و جبهه

و ... بر عهده مي گرفت مردي با ايمان و با اخلاص بود.حاج همت در نگاه سردار رحيم صفوي: حاج همت در ميدان جنگ و تقوا شهادت و ايثار فداكاري و گذشت گوي سبقت از همگان ربوده بود او معلمي بود آگاه و روشنفكر هر چه از معلم بزرگ خود رهبر كبير امام خميني(ره) فرا مي گرفت در نهايت اخلاص و تواضع با بياني شرين و شيوا به برادران بسيجي و پاسدار خود انتقال مي داد. حاج همت به روايت شهيد عباس كريمي: فعاليت شهيد همت در پاوه به ويژه در پاك سازي گروه اشرار و ضد انقلاب بي نظير و حيرت زا بود درباره او صحبت كردن كار هر كسي نيست و حتي قلم هم عاجز است وتاريخ هم عاجز است كه اين ها را ثبت و ضبط كند چون او مرد والايي بود و در تاريخ انقلاب نمونه است. خاطرات همرزمان: شجاعت حاج همت:يكي از شب ها عمليات مسلم بن عقيل همراه حاج همت رفتم تا سري به منطقه آزاد شده بزنيم من راننده بودم رفتيم تااين كه احساس كردم به منطقه اي رسيده ايم كه امكان جلو رفتن نيست حاجي پياده شد من هم پياده شدم و تازه متوجه شديم وارد يك معبر مين شده ايم كه تنها به اندازه عبور يك ماشين پاك سازي شده است. حاج همت در پاك روي دست ما زده بود: متوسليان مي گفت: من خيال مي كردم خودم آدم جسوري هستم اما حاج همت روي دست ما زده بود او يك سري از تصاوير كوچك برچسب دار حضرت امام را توي جيب گذاشته بودهر چند لحظه

اي يك بار كاغذ پشت يكي از آنها را جدا مي كرد و در حالي كه برچسب در كف دستش مخفي كرده بود به طرف مأموران پليس سعودي مي رفت و با آنها صحبت مي كرد و عكس امام را در روي كلاه كاسكت سفيد رنگ مأموران پليس سعودي مي چسباند. پليس هم كه از علت خنده شديد مردم بي خبر بود دائم به آنها چشم غرّه مي رفتند، در آن رو حدود 56 نفر از مأموران قلدر سعودي ندانسته به توفيق تبليغ تصوير حضرت امام مفتخر شدند. گلي در آغوش زمين: ايشان دائم از خدا، ايمان، صداقت و دوستي مي گويد هميشه مي گفت اگر هر كاري مي كنيد براي خدا باشد پيروزي از آن ما خواهد بود او مي گفت: همه كارهايمان بايد براي خدا باشد جنگمان براي خدا باشد همه چيز ما براي خدا باشد حتي خوابيدنمان هم براي خدا باشد، اگر همه كارها براي خدا باشد چه بكشيم و چه كشته شويم پيروز هستيم. و آدم را به ياد جمله امام علي(ع) مي انداخت كه تزول البيان ولا تزول  اگر كوه ها تكان خوردند تو تكان نخور. مردي كه من آنجا ديدم به بالاترين مقامات معنوي رسيده بود. زندگي ساده: سال 61 حاج همت همراه لشكر 27 محمد رسول ا...(ص) عازم سوريه شد وقتي برگشت از او پرسيدم. وضع آنجا چطور بود؟ پاسخ داد: وقتي به آنجا رسيديم ديديم يك تشريفات حسابي راه انداخت اند و سفره رنگين چند متري انداخته بودند. گفتيم: اين چه بساطي است راه انداخته ايد؟ گفتند: بالاخره شما فرمانده هستيد ما مي خواستيم شأن فرمانده را

رعايت كنيم. گفتيم فرمانده كسي است كه حضرت علي(ع) مي فرمايد بايد حداقل لوازم زندگي را داشته باشد و داخل تشريفات نشويم. شما با اين تشريفاتي كه دور خودتان راه انداخته ايد چطور مي خواهيد با اسرائيل مبارزه كنيد.فرمانده فرهنگي: حاج همت پيش از آن كه يك فرمانده نظامي باشد يك عنصر ايماني و فرهنگي بود حاجي معتقد بود كه جنگ ما براساس اعتقاد بوده و اگر بنا است بين آموزش نامي و عقيدتي به يكي بيشتر ارزش بدهيم آن آموزش عقيدتي است او يك نيروي عقيدتي و فرهنگي بود تا يك فرمانده نظامي.تماس برادر محسن رضايي فرمانده كل سپاه با حاج همت: رضايي: همت همت از محسن. همت: همت به گوشم محسن. رضايي: سلام عليكم حالت چطور حاجي؟ همت: سلام از ما مخلصيم خسته نباشيد. رضايي: يك سفر به حج رفتي حالا كربلايي هم مي خواهي بشوي. همت: مخلصيم قربان مخلصيم ما جاده باز كن هستيم. رضايي: وضعتان چطور حاجي؟ همت: خوبه طرف دژ بچه ها به حدّ نهايي رسيده اند گفتيم جاي پايشان را محكم كنند فقط زودتر تيپ 71 ولي عصر(عج) بيايد و به ما وصل شود الان هم مي خواهيم از اين خرچنگهاي خودي كم كم برايشان بفرستيم. برويد پهلوي آنها فقط سمت چپ ما يك مقدار راه آن دور است براي همين با مشكل مواجه شديم كه داريم براي رفع آن اقدام مي كنيم.تماس حاج همت با حسن باقري فرمانده قرارگاه نصر: همت: حسن، همت. باقري: حسن. همت: حسن جان حاج احمد اعلام كرده كه ما ديگر در آنجا [جاده آسفالت اهواز – خرمشهر] نمي توانيم بمانيم چه كنيم. باقري:

به گوش باش. همت: آقا اين جواب ما را ندادي حاج حمد مي گويد آنجا فشار زياد است ما چه كنيم كاري ديگر از دست ما بر نمي آيد. احمد مي گويد: آنجا ديگر براي ما غير قابل ماندن شده فشار خيلي سنگين است حتي من به احمد گفتيم برايش نيروي كمكي بفرستم او گفت نه آن هم دردي را دوا نمي كند.تماس شهيد محمد بروجردي با حاج همت: مقارن ساعت 6 بامداد روز دوشنبه دوم فروردين 1361 به ناگاه صدايي گرم و سخت آشنا از بي سيم مركز پيام قرارگاه تاكتيكي جبهه نصر شنيده شد صاحب اين صدا محمد بروجردي بود او با اين كه مسئوليت دشوار فرماندهي سپاه منطقه هفت كشوري را بر عهده داشت هيچ گاه از تحولات ديگر جبهه هاي نبرد غفلت نمي ورزيد. تماس حاج همت با متوسليان:همت: حسن چه مي گفت؟ متوسليان: نمي دانم چه بگويم. مي گويد «نصر – يك» و «نصر – سه» مقداري معطل شده اند ولي قول داده اند شروع كنند.حاج همت: تازه مي خواهند شروع كنند؟ اگر صبح بشود...متوسليان: من هم همين را به او گفتم و ا... اگر به صبح بكشد و اين ها نتوانند تا آن موقع بچه هاي خودشان را به جلو بكشانند فقط ديگر خدا مي تواند به داد ما برسد. تماس محمود شهبازي با حاج همت مرحله اول عمليات «الي المقدس»: شهبازي: آقا ديگه چه جوري بگم مهمات، مهمات. شهبازي: حاجي جان ما درگير شديم و الان مهمات مي خواهيم بگو هواپيما فانتوم بلند شود اگر هواپيما بلند نشود جاده بي جاده. بگو هواپيما. حاج همت: آقا جان مي

دانم آن را هم الان مي گوييم به روي چشم. بخشي از مذاكرات: مشكلات در اين جلسه ابتدا همت ضمن تشريح عملكرد تيپ در مراحل اوليه عمليات در خصوص چگونگي حفظ مواضع به دست آمده و ادامه پيش روي به سمت خرمشهر مي گويد. همت: دشمن در شمال خونين شهر يك كانال احداث كرده و آن را به رودخانه متصل كرده است طوري كه اگر هر زمان احساس خطر بكند مي تواند داخل اين كانال را آب بيندازد و به اين ترتيب راه پيشروي ما را به خونين شهر سد كند. پس اين منطقه نقطه بسيار خوبي براي دفاع و پشتيباني محسوب مي شود چون در مرحله بعدي عمليات كه فردا شب آغاز مي كنيم پشت اين كانال براي ما بهترين نقطه پدافندي خواهد بود و بردن نيروي به خط جلو است تا آسيب كمتري ببينيم. مسئله دوم: توجيه فرماندهان و دسته هاست كه با اين وقت كمي كه داريم چطوري ميخواهيم آنها را توجيه كنيم و آشنايي و توجيه نيروها خيلي مهم است دفعه پيش با كمبود اسلحه و فانسقه و قمقمه و غيره داشتيم و بايد طوري باشد كه اين مشكلات برطرف شود. مصاحبه هاي شهيد: محمد ابراهيم همت قائم مقام تيپ 27 در شب عمليات  مي گويد: پل شماره يك كه شهيد بهشتي نامگذاري شده بود ساعت سه بعدازظهر روز پنجشنبه 9 ارديبهشت به طور آزمايشي روي رودخانه كارون نصب شد و آزمايش كرديم و آماده بردار روي اين پل شناور منطقه ها قرار بود چهارده تيپ حركت كنند و به ساحل غربي رودخانه بروند و لشكر 21 حمزه به علاوه تيپ

7 ولي عصر(عج) دزفول و در مجموع چهارده گردان ادوات و خودروها خواهند از روي همين پل شناور عبور كنند و دو تانك و 11 گردان هم مي بايست كه عبور كنند يك موضع توپخانه دشمن هم حدود چهل قبضه توپ 130 م.م در غرب جاده واقع شده بود و دو گردان مي بايست به سراغ مواضع آن چهل و پنج دستگاه تانك مستقر در غرب جاده آسفالت مي رفتند و آنها را درگير مي كردند و گردانهاي مسلم بن عقيل و عمّار ياسر را مأمور درگيري و انهدام  اين تانك ها كرده بودند. دوشنبه دوازده ارديبهشت 1361 شهرك اتمي دار خوين:محمد ابراهيم همت جانشين وقت فرماندهي تيپ 27 محمد رسول ا...(ص) طي مصاحبه اي ضمن تشريح مراحل و تشكيل و سازماندهي مجدد تيپ در وراي فرجام نبرد فتح درباره استعداد و توان رزمي بالاي عناصر ستادي يگان مزبور مي گويد برادر شهبازي مسئول سپاه استان همدان و حسن همداني اين دو نفر كادر قوي هستند كه مسئول محور اول هستند. سخنراني شهيد همت :متن سخنراني حاج محمد ابراهيم همت فرمانده لشكر 27 محمد رسول ا... (ص) براي بسيجيان دريادل پيش از عمليات پيروزمند والفجر(ع):سقوط رژيم شاه به واسطه آن حركت عظيم و آن شتاب سريع و پوياي انقلاب اسلامي چنان امريكاي جنايتكار را به وحشت انداخت كه قدرت تفكر و خلاقيت و طراحي منسجم و منظم را از آمريكا گرفت به قول امام اسرائيل غده سرطاني است و قبل از آن هم مصر تأمين كننده خواسته هاي نظامي و اقتصادي و سياسي ابر قدرت جنايتكار امريكا در منطقه خليج فارس و كلاً خاورميانه بود.

نبرد خيبر به روايت حاج محمد ابراهيم همت: حاج همت: ما هر چه داريم از شهيدان گران قدرمان داريم و انقلاب خونبارمان نيز مرهن خون اين عزيزان است . امروزه جامعه انقلابي ما چه در خيابان و چه در مسجد و مدرسه و چه در منزل و بيرون منزل همه صحبت از جنگ و صحبت از خيبر دارند. تاكنون قسمت كوچكي از آن عمليات بزرگ انجام شده كه بسيار حائز اهميت است انشاء ا... تعالي بايد از اين مسير با همه اهداف متعالي انساني و اسلامي از پيش تعيين شده برسيم.عمليات رزمندگان اسلام براي تصرف «جزيره مجنون عمليات خيبر»: رزمندگان دلاور سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به منظور غافل گير نمودن دشمن و انهدام نيروهاي سپاه سوم دشمن و استفاده از ضعف و ناتواني او در عمليات آبي و خاكي و ... عمليات خيبر را در اين منطقه انجام دادند رزمندگان با سرعت عمل از چند محور با عبور از ميان ناوهاي انفجاري و در يك حمله بي امان موفق شدند چند روستاي عراقي را آزاد كنند و تعدادي از يگان هاي مستقر در جزيره را به هلاكت برسانند. نخستين وصيت نامه: بسم ا... الرحمان الرحيم هر چه داريم از شهدا داريم و انقلاب حاصل خون شهيدان است، هر شب ستاره اي به زمين مي افتد و باز اين آسمان غمزده غرق ستاره است. مادر جان مي داني تو را بسيار دوست دارم و مي داني كه فرزندت چقدر عاشق شهادت است و چقدر عشق به شهيدان دارد. مادر جان به خدا قسم اگر گريه كني و به خاطر من گريه كني اصلاً از تو راضي

نخواهم بود. زينب وار زندگي كن و مرا نيز به خدا بسپار. خواهران و برادرام و همچنين پدرم مرا ببخشيد و از شما مي خواهم كه راهم را ادامه دهيد.وصيت نامه دوم شهيد:به نام خدا. نامي كه هرگز از وجودم دور نيست و پيوسته با يادش آرزوي وصالش را در سر داشتم سلام بر حسين(ع) سالار شهيدان اسوه و اسطوره بشريت مادر گرامي و همسر مهربانم پدر و برادرمان عزيزم درود خدا بر شما باد كه هرگز مانع حركتم در راه خدا نشديد چقدر شما ها صبوريد خودتان مي دانيد كه من چقدر به شهيدان عشق مي ورزيدم غنچه هايي كه هميشه در حال پرواز به سوي ملكوت اعلايند.الگوها و اسوه ها:الگوها و اسوه هايي كه معتقد بودند به دادن جاي براي گرفتن (بقا و حيات ابدي) و نزديكي با خداي چرا كه «انّ ا... اشتري من ا...»: در طول جنگ برادراني كه در عمليات شهيد مي شدنداز قبل سيمايشان روحاني و نوراني مي شد و هر بي طرفي احساس مي كرد كه نوبت شهادت آن برادر فرا رسيده است. گلچيني از سخنان شهيد همت: پدر و مادر فرهمند و مهربان واضح است كه من هم چونان مردان عادي زندگي را دوست دارم اما دل به دنيا بستن را نمي پسندم به خداي يكتا پناه مي برم و از آن عزيز مقتدر مدد و استعانت مي جويم تا باري را كه بر شانه گرفته ام با سربلندي و سرافرازي به مقصد برسانم تاكنون به چشم خود شاهد در خون غلتيدن بسياري از عاشوراييان پاك نهاد و حسينيان زمان خود بودم.توك_ل: سعي و كوششتان بر اين

باشد كه در ميادين نبرد هرگز خود را گم نكنيد بر اعصاب و روحيه والاي خود مسلط باشيد عقل خودرا بر احساس زودگذر چيره سازيد در آن لحظه كه آتش توپخانه و خمپاره هاي دشمن زبون بسان باران پاييزي بر سر و رويتان مي بارد تنها به ياد خدا باشيد به او پناه ببريد و به خدا توكل داشته باشيد. جهاد: عزيزانم ساعي و كوشا باشيد تا به آنچه كه خواسته مشروع شماست و موجب رضايتمندي پروردگار عالميان است دست يابيد بدانيد كه صحنه جهاد ميدان باز و وسيعي است كه حصارپذير نيست و رسيدن به رضوان ا... زمان و مكان نمي شناسد. دانشگاه خون و رشادت: از اين جنگجويان دلاوركه در صحنه هاي نبرد حماسه ها آفريدند و پهلوانيها از خود نشان دادند و جهان و جهانيان را به حيرت و شگفتي واداشته اند خارج از اين بوم و بر دوره هاي نظامي گري را در كدامين دانشگاه مترقي جهان گذرانده اند هر شهيدي براي خود يك نمونه و يك الگو و يك تاريخ ساخته است.خطاب به بسيجيان دلاور: با اعتقاد و باور به شما عزيزان مي گويم كه من در شب هاي عمليات در چهره زيبا و ملكوتي خيل كثيري از شما رزمندگان خطوط روشن شهادت را مي خواندم شهادت آن و فرزانگان را باور داشتم در چهره آن مردان وارسته نور شهادت موج مي زد.مكتب بسيجي: يك پاسدار و بسيجي لازم است ژرف نگر، موقع شناس، روان كاو و در هر زمينه كامل عيار باشد. يك پاسدار و سپاهي دل خوش نكند و به اين كه يك نظامي است و يك رزمنده

و جنجگو است اين خوب است و قابل ستايش و افتخار است اما كافي نيست. پيش از آن كه مرگ فرا رسد براي آن لحظه آماده باش.بسيج در كلام همت: هدف بسيجيان كربلا است. منتهي در راه رسيدن به كربلا هدفهاي واسطي هم هستند رسيدن به يك شهر و دو شهر تا كربلا اگر بنا باشد بسيج راه بيفتد و شعار بدهدو حركت كنند و به سوي كربلا بدون اين كه كسي با او بجنگد. خب اين كربلا عزت ندارد كربلا در راهش، شهيد مي خواهد و شكست مي خواهد و كشته و محاصره كردن مي خواهد و بايد خودمان را براي سختي ها آماده كنيم.بسيج از زبان همت: فقط مي توانم بگوييم زماني كه شما با خيال راحت و در نهايت آرامش توي خانه خودت خوابيده اي و مشغول استراحت هستي اين بسيجيان درون سنگرها مشغول مبارزه هستند در حالي كه زير پايشان خاك  و بالاي سرشان آسمان است. «به نام يگانه هستي عالم» موضوع:«زندگي نامه شهيد همت»استاد مربوطه:جناب آقاي يار محمديتهيه و تنظيم:سيد مسعود فداييدانشگاه: تصميم يار توسسال 1390 اسم كتاب: زندگي نامه شهيد همت نويسنده: ابراهيم رستمي حروف چيني: سعيد خليل زاد چاپ: ياران نوبت چاپ: پنجم 1389شمارگان: 3000 نسخه دفتر قم: 09122520250همراه: 7746353-0251 فهرست مطالبتولد و تحصيلات     همت فرزندي كوشا و جدّي     فعاليت هاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب     فعاليت هاي شهيد پس از پيروزي انقلاب     فعاليت هاي شهيد در دوران دفاع مقدس     ويژگي اخلاقي     خاطرات همسر شهيد     بازگشت وي پس از آزادي خرمشهر     حضور شهيد در زندگي     خبر شهادت     حاج

همت به روايت همرزمان     شهيد محلاتي(ره) نماينده امام در سپاه     حاج همت در نگاه سردار رحيم صفوي     حاج همت به روايت شهيد عباس كريمي     خاطرات هم رزمان     شجاعت حاج همت     حاج همت در پاك روي دست ما زده بود     گلي در آغوش نسيم     عبادت و مقامات معنوي     زندگي ساده     فرمانده فرهنگي     تماس برادر محسن رضايي با حاج همت     تماس حاج همت با حسن باقري     تماس حاج همت با شهيد محمد بروجردي     تماس حاج همت با متوسليان     تماس حاج همت با محمود شهبازي     بخشي از مذاكرات     مصاحبه هاي شهيد     دوشنبه 12/2/61 شهرك اتمي دار خوين     سخنراني شهيد همت     نبرد خيبر به روايت حاج محمد ابراهيم همت     عمليات رزمندگان براي تصرف جزيره جنوان     نخستين وصيت نامه     وصيت نامه دوم شهيد     الگوها و اسوه ها     گلچيني از سخنان شهيد همت     توكل     جهاد    دانشگاه خون و رشادت     شهيد و شهادت     خطاب به بسيجيان دلاور     مكتب بسيجي     بسيج در كلام همت    بسيج از زبان همت

خواجه نصيرالدين طوسي

خلاصه كتاب: رضا اسكندري فاروجي

چكيده:  ابو جعفر محمد بن حسن  طوسي مشهور به خواجه نصيرالدين به تحصيل دانش علاقه زيادي داشت و از دوران كودكي جواني در علوم رياضي و نجوم و حكمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گرديد. ايشان يكي از سرشناس ترين و با نفوذترين چهره هاي تاريخ فكري اسلامي است علوم ديني و علوم عملي را زير نظر پدرش و منطق و حكمت طبيعي را نزد دايي اش بابا افضل

ايوبي كاشاني آموخت. تحصيلاتش را در نيشابور به اتمام رسانيد و در آنجا به عنوان دانشمندي برجسته شهرت يافت. خواجه نصيرالدين طوسي ستاره درخشاني بود كه در افق تاريك مغول درخشيد و در هر شهري كه پا گذارد آنجا را به نور حكمت و دانش و اخلاق روشن ساخت و در آن دوره تاريك وجود چنين دانشمندي مايه اعجاب و اعجاز بود . تأليفات خواجه در رشته مختلف از زمان خودش تاكنون در مكاتب اسلامي جزء كتب درسي طلاب شمرده مي شود و بعضي از آثار گرانبها او به زبانهاي ديگر ترجمه شده و مورد استفاده دانشمندان اروپا قرار گرفته است. او نه تنها در زمينه علمي، بلكه در اخلاق نيز شهره عام و خاص بود و در جهت اصلاح امور اقتصادي و اجتماعي كشور تلاش مي نمود و مذهب شيعه كه تا آن زمان در عرصه سياسي و اجتماعي ايران حاضر نبود را به اين امر وارد نمود. فصل اول سرگذشت خواجه نصيرالدين(از تولد تا پايان تحصيلات-اساتيد و شاگردان ايشان)1. خاندان ونسب خواجه نصيرالدين طوسي:ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن بن ابي بكر مشهور به خواجه نصيرالدين طوسي از خانواده علمي فيروز _ شاه جهرودي مي باشد. صاحب مستدرك الوسائل از رياض العلماء نقل كرده كه اصل خواجه از دهي بوده به نام ورشاه كه بلوك دستگرد بوده و دستگر از توابع جهرود از ولايات قم مي باشد كه درآن زمان جزء ساوه بوده است و چون در طوس متولد شده به طوسي معروف گرديده است.2. تاريخ ولادت:به عقيده اغلب مورخين خواجه نصيرالدي_ن طوسي در روز شنبه  يازدهم جمادي الاول سال پانصد نود وهفت

هجري قمري  مطابق يكهزار و دويست  ميلادي هنگام طلوع آفتاب متولد شده است. خواجه نصيرالدين طوسي در شهر طوس خراسان چشم به جهان گشود نام او محمد ،كينه اش ابو جعفر، لقبش نصيرالدين، محقق طوسي، استادالبشر و شهرتش خواجه است.3. سرگذشت خواجه طوسي در ايام تحصيلي :خواجه نصير الدي_ن ايام كودكى و ج_وانى خود را در طوس گذراند، و دروس مقدماتى از قبيل خ_واندن و نوشت_ن، قرائت قرآن، ق_واعد زبان عرب_ى و فارسى، معانى و بيان و مقدارى از عل_وم منق_ول از قبيل حديث و ... را نزد پدر روحانى خ_ود _محمد ب_ن حس_ن ط_وسى_ فراگرفت در اي_ن ايام خواجه نصير از مادرش در يادگيرى خ_واندن ق_رآن و مت_ون فارس_ى استفاده م_ى ك_رد .خواجه بعد از طى دوره سطح عالى در نيشاب_ور و براي ادامه تحصيل به شهر رى و از آنجا به قم رفت. خواجه در جواني از ولايت طوس محل تولد به نيشابور آمده درمحضر درس امام سراج الدين قمري كسب فيض مي نمود. خواجه اشارات را نزد استاد خود فريد الدين داماد تحصيل كرده كه او شاگرد صدرالديّن سرخسي بوده و صدرالديّن شاگرد افضل الدين غيلاني و او شاگرد ابوالعباس لوكري شاگرد بهمنيار بوده وبهمنيار شاگرد ابوعلي سينا است. خواجه نصير در مدت تحصيل در نيشابور علاوه بر استفاده از مجلس درس قطب الدين سرخسي و فريدالدين داماد به زيارت عارف نامي آن عصر معروف به شيخ عطار نائل آمده. ديگر از استادان خواجه طوسي ابوالسعادات اصفهاني است كه به اتفاق سيد علي بن طاوس حسيني و شيخ ميثم بن علي بن ميثم بحراني از محضر درس آن استاد ارجمند در قم

استفاده مي كردند. خواجه بعد از مدتي راهى اصفهان شد، ليك_ن در اصفهان استادى كه بت_واند از او استفاده نمايد، نيافت بعد از ان_دك م_دت_ى به عراق مهاج_رت نم_ود در عراق عل_م فقه را فراگرفته و در سال 619 ه_ ق، موفق به اخذ درجه اجتهاد و اجازه روايت از معين ال_دي_ن گشت خ_واجه در عراق در درس اص_ول فقه علامه حل_ى ح_اض_ر گشت، وى نيز متق_ابلا در درس حكمت خواجه شركت مى نمود اي_ن سنت حسنه تاكنون در ح_وزه ها باقى است و استاد و شاگرد به فراخ_ور معل_ومات علم_ى يك_ديگر از ه_م استفاده م_ى كنند و نهايت ت_واضع و فروتن_ى را براى كسب عل_م از خود نشان مى دهند. خ_واجه سپ_س در موصل نج_وم و رياض_ى را م_ي آم_وزد به اي_ن ترتيب خ_واجه نصير دوران تحصيل خ_ود را پشت سر م_ى گذارد و بعد از م_دتها دورى از وط_ن و خ_ان_واده قص_د عزيمت به خ_راس_ان م_ى كن_د.4.دوران بازگشت به وطن:خواجه در بي_ن راه بازگشت به وط_ن از شهرهاى مختلف عب_ور كرد و به نيشاب_ور رسيد , نيشابور در آن زمان چند بار م_ورد هج_وم قرار گرفته ب_ود و شهر در دست مغولان ب_ود.  خواجه بعد از نيشاب_ور به ط_رف ط_وس زادگاه خ_وي_ش ادامه مسي_ر داد و از آنجا خ_ود را به قاي_ن رساند تا بعد از سالها به ديدار مادر و خ_واهرش م_وفق ش_ود مدت_ى در قاي_ن اقامت ك_رده و به تق_اض_اى اهل شهر امام جماعت مسج_د شهر را قبول و به مسائل دين_ى مردم رسي_دگ_ى كرد و اطلاعات_ى نيز درباره قوم مغول به دست آورد. خ_واجه در سال 628 ه_ ق، در

شهر قاي_ن با دختر فخر ال_دين نقاش پيمان زناش_وي_ى بست و به اي_ن ترتيب دوره اى ديگر از زندگى پر فراز و نشيب خ_واجه آغاز كرد.5.  استادان خواجه نصيرالدين طوسي:خواجه نصير الدين از محضر اساتيدي كه از محضرشان بهره مند گرديده است عبارتند از:1) از محضر دايى بزرگوارش، نورالدي_ن على ب_ن محمد شيعى.2) از محضر رياض_ى دان معروف آن زمان، محمد حاسب كسب فيض نموده است.3) آخري_ن استادى كه خواجه در طوس پي_ش او تلمذ نمود عبدالله ب_ن حمزه دايى پدرش بوده است.4) درس خارج فقه و حديث و رجال را در محضر امام سراج الدين كسب علم نمود.5) فريدالدي_ن داماد نيشابورى دانشمند بزرگ آن عصر كه خ_واجه در حض_ور اي_ن است_اد اش_ارات اب_ن سينا را آم_وخت.6) كتاب قان_ون اب_ن سينا را از قطب ال_دي_ن فرا گرفته است.7) در نهايت از محض_ر عارف نام_ور شيخ عطار نيشاب_ورى بهره مند گرديد.8) اب_والسادات اسعد ب_ن عبدالقادر.9) خ_واجه نصير عل_م فقه را از محض_ر معين الدي_ن سالم فرا گرفته است. 10) در موصل از محضر كمال الدي_ن موصلى نج_وم و رياض_ى را آموخت و ....6.شاگردان خواجه نصيرالدين طوسي:- جمال الدين ابو منصور الحسن بن الشيخ سديد الدين يوسف بن علي بن محمد المطهر الحلي معروف به علامه ي حلي، جامع علوم حكمت، اصول، حديث، فقه، كلام، ادب، شعر و مروج مذهب شيعه اثني عشري داراي تأليفات زياد و پر ارج و صاحب اجازه روايتي از بسياري از دانشمندان عصر خود اعم از شيعه و سني بوده و در تاريخ شب جمعه هفدهم رمضان المبارك سال 648 در حله قدم به عرصه وجود گذاشته و پس از هفتاد و

هشت سال عمر پر افتخار در تاريخ يازدهم محرم-الحرام سال726 وفات يافته است. او ابتدا نزد پدرش سديدالدين به كسب دانش اشتغال ورزيد سپس از دائي خود محقق حلي استفاده برده چندي هم در خدمت خواجه نصيرالدين طوسي مشغول به تحصيل شده است. - ابن ميثم: كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني از فضلاي معروف شيعه اماميه است و در تمام فنون اسلامي، ادبي، فلسفي و عرفاني بارز بوده است. او در ابتدا منزوي و معتكف در بحرين مي زيسته تا آن گاه كه علماي حله و عراق در نامه اي كه بدو نوشتند از اعتزال و انزواي او گله كردند و او دعوت آنها را پذيرفته به آن سرزمين رفته و در آنجا نهج البلاغه را به نام عطاملك جويني شرح كرد.- ابن طاوس: سيد غياث الدين ابوالمظفر عبدالكريم بن جمال الدين ابي الفضائل احمد بن موسي بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن محمد بن طاوس علوي ، كه فقيه و نسابه و اديب عصر خود بود. از محضر بزرگاني مانند علامه حلي و محقق طوسي سيد عبدالحميد بن فخار موسوي و رضي الدين بن طاوس و جمال الدين پدرش استفاده كرده وبه نقل روايت مجاز شده است و از زكريا بن محمود قزويني صاحب عجائب المخلوقات نيز اجازه روايت داشته است. ابن فوطي گويد من از مشايخ خود كسي را در نسابه بودن و حفظ احاديث واخبار و حكايات و اشعار مانند غياث الدين ابو المظفر نديدم خوش مشرب و خليق وحافظه قوي داشته است و در ششم شوال سال693 در كاظمين وفات يافت و به نجف حمل

شد.كتاب الدر المنظم في ذكر من تسمي بعبدالكريم را ابن فوطي براي او نوشته است .از مؤلفات اين دانشمند الثمل المنظوم في مصنفي العلوم و فرحه الغري مي باشد. فصل دومنقش سياسي- فرهنگيخواجه نصيرالدين طوسي1. اقامت خواجه طوسي در قهستان و الموت:مورخين علت رفتن محققق طوسي را به قهستان مختلف ذكر كرده اند. قاضي نورالله شوشتري در مجالس المؤمنين مي نويسد كه: بلاد خراسان مورد تاخت و تاز مغول واقع شده بود و از طرفي تعصب سني مذهبان موجب شد، محقق طوسي دعوت ناصرالدين محتشم را قبول كرده و به قهستان برود ،خواجه طوسي در مقدمه اخلاق ناصري چنين مي فرمايد : «...تحرير اين كتاب كه موسوم به اخلاق ناصري در وقتي اتفاق افتاد كه به سبب تقلب روزگار جلاء وطن اختيار كرده بود و دست تقدير او را به مقام خطه قهستان پاي بند گردانيد». خواجه نصير بعد از چند ماه سكونت در شهر قاي_ن از طرف محتش_م قهستان به نام ناصرالدي_ن كه مردى فاضل و ك_ري_م و دوست دار فلاسفه ب_ود دعوت به قلعه ش_د او به اتف_اق همس_رش به قلعه اسم_اعيلي_ان رهسپ_ار گ_ردي_د. قلعه هاى اسماعيليان بهترين و محك_م تري_ن مكان در ب_راب_ر حمله مغولها بود. در اي_ن مدت كه خ_واجه نصير در قلعه قهستان بود بسيار مورد احترام و تكريم قرار مى گرفت و آزادانه به شهر قاي_ن رفت و آمد داشته و به امور مردم رسيدگى مى نمود در همي_ن زمان بود كه به در خ_واست ميزب_ان كت_اب طهاره الاعراق اب_ن مسك_ويه را از عرب_ى به ف_ارس_ى ت_رجمه ك_رد و نام آن را اخلاق ناص_رى (به نام ميزبان خود) نهاد.

خ_واجه نصير ح_دود 26 سال در قلعه هاى اسماعيليه به سر برد و در اي_ن م_دت دست به تأليف و تحرير كتابهاى متعددى زد از جمله شرح اشارات اب_ن سينا، اخلاق ناصرى، رساله معينيه، مطلوب المومني_ن، روضه القلوب، تحرير المجسطي و رساله ت_ولى و تبرى خ_واجه در اي_ن دوره از زندگانى پر ماجراى خوي_ش ازكتابخانه هاى غنى اسماعيليان بهره ها ب_رد و به علت نب_وغ فكرى و دان_ش و آلاي_ش معروف و سرشناس گشت. مغول بيشت_ر ممالك اسلام_ى را به اطاعت خ_ود در آورده ب_ود ول_ى اسماعيليه و بن_ى عباس هن_وز در ق_درت ب_ودند در حال_ى كه سران مغول در فكر ي_ورش به بغداد، مقر بن_ى عباس، ب_ودند اسماعيليه ظل_م و ست_م را از حد گذرانده و فساد آنقدر شدت پيدا كرده بود كه كسى طاقت نداشت تا جايى كه قاضى شمس الدي_ن قزوينى كه عال_م و مورد اعتماد مردم قزوي_ن بود از ستم فزون از حد اسماعيليه به قاآن ، ن_وه چنگيز خان شكايت ب_رده و طلب كمك نم_ود تا اينكه قاآن برادر كوچك خ_ود هلاكو خان را مأم_ور سر ك_وبى قلعه هاى اسماعيليه كرد. هلاك_و خان در سال 651 ه_ ق، ب_ا 12000 نف_ر روانه قهستان ش_د نماينده اى پيش ناصر الدي_ن گسيل داشته و او را به قبول اطاعت از خود فرمان داد ناصر الدين كه در اي_ن زمان پير و ناتوان شده بود به نزد هلاكو رفت و تسليم گرديد هلاكو ه_م او را محترم شمرد و به حكومت شهر ت_ون (فردوس كنونى) فرستاد با تسلي_م شدن ناصر ال_دي_ن عملا شكست_ى در جبهه اسماعليه رخ داد و مغولان قلعه ها را

يكى پس از ديگرى تسخير كردند. خواجه نصير با اطلاع از اي_ن جريان دانست كه هلاك_و مرد خ_ونريزى نيست چ_ون كه ناص_ر ال_دي_ن را دولت ديگر بخشي_ده سپ_س هلاك_و دو نماينده نزد خورشاه فرستاد و او را به تسلي_م ش_دن خ_واند، خورشاه با مش_ورت و صلاح دي_د خ_واجه حاض_ر به قب_ول اطاعت ش_د خ_واجه مذاكرات_ى با هلاك_و داشت و ضم_ن آن گفت پادشاه نبايد از قلعه ها نگران باشد چ_ونكه دلايل نج_ومى چنان نشان مى دهد كه دولت اسماعيليه در حال سقوط است پي_ش بينى خواجه درست بود روز شنبه اول ذيقعده سال 654 ه_ ق، با تسلي_م ش_دن خ_ورشاه نقطه پايان بر حك_ومت اسماعيليان در ايران گذاشته شد و از آن پ_س جز نام_ى از اسماعيليان در تاريخ باق_ى نماند خان مغول خ_واجه را كه در جل_وگيرى از خونريزى و تسلي_م شدن خ_ورشاه نق_ش بسزايى داشت با احت_رام پذي_رفت و از او تجليل ف_راوان_ى نم_ود.2. خواجه نصيرالدين طوسي در دربار ايلخاني:خواجه نصيرالدين در دربار مغولان و ايلخانان پايه گذار اين امور شد:1) تبديل مبارزات نهاني و منفي تشيع بنا بر اصل تقيه به مبارزات علني و تسهيل گسترش تشيع كه بعدها يكي از اركان اقتصادي بود و با دگر گوني وضع مي رفت تا به كلي نابود شود.2) ايجاد عصري نو در دانش نجوم و رياضيات و به دنبال آن پايه گذاري سبكي جديد در معماري و انواع هنرها.3) بر عهده گرفتن سهمي عمده در حفظ فر هنگ گذشته با گردآوري كتابها و سامان بخشيدن به وضع روشنفكران عصر. خواجه نصيرالدين كه دانشمند، فيلسوفي بزرگ و هوشمندي صاحب انديشه بود، از لحاظ علم دين

فقط به فقه واصول اكتفا نمي كرد و به همين دليل در فرهنگ اسلامي روح تازه اي دميد و آن را از حالت خشكي وسكونت كه بعضي متشرعين سني مذهب به آن بخشيده بودند، رها ساخت. خواجه با شجاعت كم نظير خود توانسته بود موازين جامعه قرون متمادي را درهم شكند و با تقويت تنوع فرهنگ ايراني به ياري فلاسفه و متفكران در گوشه عزلت خزيده از سويي و استفاده از آزادي و عدم تعصب ديني كه مغولان با خود به ارمغان آورده بودند از سوي ديگر، دامنۀ جهان بيني اسلامي را توسعه و تعالي بخشد. اين ويژگي بيش از همه در آثار خود وي متجلي است. ديديم كه خواجه علاوه بر خدمات فرهنگي، حقي بزرگ بر گردن اقتصاد از هم گسيخته ايران در آن دوره نيز دارد و آن نجات و حفظ اوقاف است كه پس از تهاجم مغولان به نابودي كشانيده شده، املاك وقفي كه گاه ده كاملي را در بر مي گرفت ،در تملك اشراف فئودال ايلي قرار گرفته بود. او با تقبل رياست دايره اوقاف، بدون اينكه مسئوليت رسمي آن را بپذيرد، بار ديگر سر و ساماني به آن بخشيد و در هر شهر و دهي نماينده اي بر سر اوقاف نصب كرد و دفاتر را منظم ساخت و اجازه يافت كه عوايد آن را صرف امور خيريه و فرهنگي و در رأس آن ساختن رصد خانه كند. خواجه نصيرالدين طوسي با بالاترين درجه اعتبار و احترامي كه نزد خان مغول كسب كرده بود، متنفذ ترين شخصيت دستگاه ايلخاني به شمار مي آمد و با توفيقي كه در همه امور به

دست آورده بود و سپردن زمام امور حساس به دست فرزندان و خويشان و همفكران خود نقش نبوغ آميز خويش را به بهترين وجهي در حفظ موجوديت ايران ايفا كرد، خواجه نصيرالدين طوسي پس از مرگ هلاكو خان قدرت مادي ومعنوي خويش را حفظ كرد و از ملازمان و مشاوران مخصوص اباقا خان گرديد و احتمالا رياست اوقاف را نيز چون گذشته بر عهده داشت.به رغم نفوذ رهبانان بودائي در دستگاه حكومتي، زمان به تخت نشستن خان جديد را خواجه معين كرد كه اين خود معرف تثبيت مقام وي در دوراني بحراني است. خواجه در اين زمان به تحكيم موضوع و موقع متفكران و دانشمنداني پرداخت كه خود بر سر كارها گمارده بود. آنان را به سلطان جديد معرفي و در شغلهايشان ابقاء كرد. خواجه تا زمان مرگ كه درسال 672ه ، بر اريكه قدرت تكيه داشت.3. نقش خواجه در بر اندازي خلافت عباسي:شايد بتوان ادعا كرد در براندازي دستگاه خلافت عباسي، خواجه نصيرالدين طوسي نقش سياسي بر عهده داشته است و تقريباً همه منابع به صراحت بر اين موضوع تأكيد دارند، بدين گونه «هلاكو بعد از مهم اسماعيليان به سعي خواجه نصيرالدين طوسي عازم دارالسلام بغداد شد».و چون خواجه تصعب مستعصم را در مذهب تسنن مي دانست و آزار شيعيان را شنيده بود، برانداختن آل عباس را تكليف شرعي و ملي خود مي دانست و چون زمان كار فرا رسيده مي ديد، پرده پوشي نيز نمي كرد. روحانيون و مورخين اهل تسنن ، بخصوص حنبلي ها كه قتل «اولوالامر» را در نتيجه تحريك هاي وي مي دانستند، حتي به خواجه نسبت كفر دادند و

در رساله هاي خود به دشنامش كشيدند.4. آيين و مذهب خواجه طوسي:با اينكه صفحات تاريخ پر است از بيان سعي و كوشش دانشمند طوسي در راه ترويج مذهب جعفري، كتب كلامي او كه در اثبات حقانيت مذهب اماميه اثني عشري نوشته شده نمونه بارزي از زحمات آن بزرگوار در معرفي عقايد حقيقي شيعه است.مؤلفين كتب رجال شيعه با دقت مخصوصي كه در حالات راويان دارند او را از زعماي اماميه معرفي نموده و با احترام زياد به عناوين و تعبيرات چون، شيخ الثقات و الاجلاء، حجه الفرقه الناجيه، مؤسس اساس الدين، من انتهت اليه رياسه الاماميه، از او ياد كرده اند.5.خواجه نصير و احياي فرهنگ ايراني:همگام با خاندان جويني، خواجه نصيرالدين طوسي نيز در احياي فرهنگ ايراني مي كوشيد. وي از جمله نوابغ نادر تاريخ است كه بر گردن ايران و ايراني حق بزرگ دارند و از اين لحاظ فقط قابل مقايسه با فردوسي است.اگر فردوسي را زنده كنندۀ «عجم» پس ازحمله اعراب مي دانيم ، خواجه نصير را رهايي بخش فرهنگ ايراني پس از تهاجم مغول بايد به شمار آوريم . او عصاره اي از مجموع فرهنگ ايران را در خود جمع داشت ، در صدد سر و سامان دادن به اين مرده ريگ در هم فرو ريخته برآمد و جوهر زندگي را بر اين صحراي فقر چكانيد. در اين مقطع زماني كه برگي از تاريخ ورق مي خورد، وي بيش از هرشخصيت ديگري ايران را به سر پا نگه داشت. او احيا كننده دو پايگاه معنوي عمده محسوب مي گردد: يكي تشيع كه تبلور انديشه ايراني بود و طي قرون به دليل وجود

دستگاه خلافت و حكومت هاي سني مذهب در ايران، در اختفاء به سر مي برد و مجال جولان نمي يافت و اينك به پشتيباني خواجه سر برون كرده، جايگاهي مردمي و حتي سياسي مي يافت و پايه هاي خود را در جامعه براي روزي كه دين رسمي ايران گردد، استوار مي ساخت و ديگر، ايجاد كانون علمي_هنري مراغه بود كه مي توان آن را گنجينه علوم و هنرهاي ايران از آغاز تا آن زمان نام نهاد.6. صورت و سيرت خواجه طوسي:خواجه نصيرالدين شخصي خوش صورت، نيك سيرت، كريم، بردبار، با فراست و متواضع بود و تمام هم خود را مصروف اشاعۀ فرهنگ و تجليل بزرگان و دستگيري مستمندان مي نمود و نسبت به ترويج مذهب شيعهّ اثني عشري علاقه زيادي داشته است. خواجه را نمى ت_وان يك دانشمند محص_ور در قل_م و كتاب به شمار آورد او هرگز زندگى خ_وي_ش را در مفاهي_م و واژه ها خلاصه نكرد آنجا كه پاى اخلاق و انسانيت به ميان م_ي آمد، او ارزشهاى الهى و اسلامى را بر همه چيز ترجيح م_ى داد خواجه از زندان نف_س و خ_ود خ_واهى رها گشته ب_ود زندانى كه با عل_م و دان_ش نت_وان از آن بيرون آمد بلكه رهاي_ى از آن ايمان به خ_داوند متعال و تق_وا و عمل ص_الح لازم دارد ب_ا وج_ود اينكه بي_ش از هفت ق_رن از عص_ر خواجه مى گذرد ولى هنوز سخ_ن او، رفتار او و دانش او، زينت بخ_ش مج_ال_س و مح_افل اهل عل_م و دان_ش م_ى ب_اش_د.فصل سومآثار و فعاليت هاي علميخواجه نصيرالدين1. خواجه نصيرالدين و نجوم:دانشمندان اسلامي مكرر از هيئت بطلميوس و گفته

هاي يونانيان انتقاد كردند و از آنان ايرادهايي گرفتند. در بين كساني كه هيئت بطلميوس را انتقاد كرده اند نام خواجه نصيرالدين طوسي را نيز بايد ذكر كرد. اين وزير معروف و عالم بزرگ شيعه نه فقط مؤسس واقعي رصدخانه عظيم مراغه و زيج ايلخاني بود بلكه آشنايي علماء اسلام را با تحقيقات چيني ها نيز فراهم آورد. بعلاوه، وي در مدت اقامت در الموت نيز به كار رصد و نجوم اشتغال داشت و در آن امر مهارت تمام بدست آورده بود خواجه نصير طوسي قطع نظر از تحرير اقليدس و مطالعات راجع به مثلثات، در كتاب تذكره، هيئت بطلميوسي را به شدت انتقاد كرده و خود نظريات بديعي پيشنهاد نمود.2. رصدخانه مراغه:پس از ظهور اسلام اولين رصدخانه به امر مأمون خليفه عباسي در بغداد ساخته شد. تا اينكه رصدخانه با شكوه مراغه را دانشمند طوسي به اتفاق چند نفر ديگر از دانشمندان شهير آن عصر در سال657 به امر هولاكو شروع به ساختن كرد و تا تاريخ فوت در تكميل آن كوشيد و زيج مستنبط از آن را در 4كتابي  به نام زيج ايلخاني منتشر ساخت كه حاوي جداول و نكات حسابي تازه بود كه در زيجات متقدمين نبود به اين جهت اين زيج مورد اعتماد دانشمندان فلكي اروپا در عصر نهضت علمي قرار گرفت. در سبب تأسيس رصدخانه مورخين اختلاف كرده اند رشيد الدين فضل الله مؤلف جامع التواريخ رشيدي مي گويند :«...منكو قاآن از پادشاهان مغول بكمال عقل و كياست در ذكاء ذهن امتيازي تمام داشت تا غايت كه بعضي از اشكال اقليدس را حل كرده بود راي عالي همت بلند او

اقتضاي آن كرد كه رصدي در عهد همايون او بنا كند. فرمود تا جمال الدين محمد بن طاهر بن محمد زيدي بخاري به آن مهم قيام نمايد و بعضي اعمال آن بر ايشان مشتبه شد. مكنوقاآن چون آوازۀ فضل و استادي خواجه نصيرالدين طوسي را شنيده بود هنگام فرستادن هولاكو به ايران از او خواست كه بعد از تسخير قلعه هاي اسماعيليان خواجه را جهت اين امربه مركز حكومتش بفرستد. و چون منكوقاآن به فتح چين جنوبي اشتغال داشت و از پايتخت دور بود هولاكو هم به خواجه طوسي علاقه مند شده بود چنين صلاح ديد اين كار در ايران و به فرمان او صورت پذيرد.» وقتي كه هولاكو به فرمانروايي اسماعيليان در سال 635 هجري قمري پايان داد طوسي را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد كه رصدخانه بزرگي در مراغه ايجاد كند، كه شروع آن از سال 638 هجري قمري بود. براي كمك به رصدخانه علاوه بر كمكهاي مالي دولت اوقاف سراسر كشور نيز در اختيار خواجه گذاره شده بود كه از عشر (يك دهم) آن جهت امر رصدخانه و خريد وسايل و اسباب و آلات و كتب استفاده مي نمود. در نزديكي رصدخانه كتابخانه بزرگي ساخته شده بود كه حدود 400000 جلد كتب نفيس جهت استفاده دانشمندان و فضلا قرارداده بود كه از بغداد و شام و بيروت و الجزيره بدست آورده بودند. در جوار رصدخانه يك سراي عالي براي خواجه و جماعت منجمين و مدرسه علميه اي جهت استفاده طلاب دانشجو ساخته بودند. اين كارها مدت 13 سال به طول انجاميد تا اينكه ايلخان هولاكوي مغول در سال 663

هجري قمري در گذشت. ليكن خواجه تا آخرين دقايق عمر خود اجازه نداد كه خللي در كار آنجا رخ دهد و كوشش بسيار نمود كه آن رصدخانه و كتابخانه از بين نرود.3. دانشگاه مراغه:خواجه طوسي گذشته از مقام علمي به واسطه نفوذي كه در هولاكوخان داشت به تدريج بر عقل او چيره شد و خان خون خوار و يغما گر را به اصلاح امور اجتماعي و فرهنگي و نوازش هنرمندان واداركرد. به اين جهت هولاكو، فخرالدين لقمان بن عبدالله مراغي را كه از اعيان زاده هاي مراغه بود ، مأموريت داد تا به شهرهاي عربستان سفر كرده در اربل و الجزيره و موصل و شام دانشمنداني را در حادثه مغول به آن سامان پناه برده بودند تشويق به بازگشت نمايد، و نيز علماي آن حدود را به اقامت در مراغه دعوت بكند. فخرالدين هم كه مردي خوش اخلاق و عاقل بود اين مأموريت را به نحو احسن انجام داد .و در حدود پانصد خانوار مردمي را كه مدت چهل سال بود از ايران مهاجرت كرده بودند و به وطن خود بازگردانيد. و از طرفي به تأسيس كتابخانه اي پرداخت كه بالغ بر چهارصد هزار جلد كتاب داشت و براي فنون مختلف مدارس و دانشكده هايي تر تيب داد كه بر حسب اهميت، حقوق ومقرري براي طلاب معيّن نمود . ابن كثير در تاريخ البدايه و النهايه گويد:«خواجه نصير براي هر يك از فلاسفه روزي سه درهم معيّن كرد و براي اطبا روزي دو درهم و براي فقها يك درهم و براي محدثين نصف درهم حقوق مي داد ، به اين جهت مردم به دانشكده هاي

فلسفه و طب بيشتر از فقه و حديث هجوم آوردند در صورتي كه قبلاّ اين علوم در خفا تعليم مي شده است .» با اين ترتيب شاگردان زيادي دور او جمع شدند و علماء و دانشمندان از هر سو به آن ديار رهسپار شدند و پروانه وار دور آن شمع فروزان گرد آمده وبه كشف دقايق علوم پرداختند.4. خواجه نصيرالدين و رياضيات:محقق طوسي در ديباچه كتاب اخلاق ناصري در تعريف و تقسيم حكمت به نظري وعلمي در قسم نظري، علم رياضي را به طريق ذيل معرفي مي نمايد: «اصول علم رياضي چهار نوع است. اول معرفت مقادير و احكام و لواحق آن و آن را علم هندسه خوانند. دوم معرفت نسبت اعداد و خواص آن و آن را علم عدد خوانند. سيم معرفت اختلاف اوضاع اجرام نسبت به يكديگر با اجرام و مقادير حركات واجرام و ابعاد ايشان و آن علم نجوم خوانند و احكام نجوم خارج افتد ازاين نوع. چهارم معرفت نسبت به مؤلفه و احوال آن، و آن را علم تأليف خوانند، و چون در آوازه ها به كار دارند به اعتبار تناسب با يكديگر و كميت زمان و حركات وسكنات كه در ميان آوازه ها افتد آن را علم موسيقي خوانند. و فروع علم رياضي چند نوع بود چون علم مناظر و علم جبر و مقابله و علم جراثقال و غير آن...» بروكلمن آلماني در تاريخ ادبيات گويد: « خواجه طوسي اهتمام بسزايي در علم رياضي و فلك بكار برده و مؤلفات قدما را بعد از تعديل و تنقيح ترجمه و تحرير كرده است و اولين دانشمندي است كه مثلثات را علم

مستقل و قائم به لذات نمود، و در علم نجوم تأليفاتي دارد كه در نوع خود بي نظير است. تأليف محقق طوسي در در رشته رياضي از زمان خودش تاكنون در مكاتب اسلامي جزء كتب درسي طلاب شمرده مي شود و بعضي از آثار گرانبهاي او به زبانهاي ديگر ترجمه شده و مورد استفاده دانشمندان اروپا قرار گرفته است، و براي تجليل از مقام علمي اين دانشمند يكي از كوههاي كره ماه در موقع نامگذاري به نام آن بزرگوار كرده اند.5. معدن شناسي محقق طوسي در معدن شناسي تأليفي دارد، به نام تنسوق نامه ايلخاني به زبان فارسي، كه به نام هولاكو نوشته شده است و آن را در معرفت الحجار كريمه و انواع عطريات و مشتمل بر چهار مقاله است:1) در كيفيت مفرداتي كه جمله هاي معدنيات و غير آن از مركبات عالم سفلي از آن متركب شوند و علل معادن.2) در جواهري از جمله حجر باشد غير آن و علل حدوث هريك.3) در انواع فلزات سبعه و علت حدوث هر يك و خاصيت و منفعت ومضرات آن.4)در انواع عطريات و آنچه مناسب اين باشد . خواجه طوس دراين كتاب از ابو ريحان بيروني زياد نقل مي كند.6. خواجه نصيرالدين طوسي و طب دانشمند طوسي ظاهراً علم طب را از قطب الدين مصري از حكماي بزرگ و اطباي معتبر بود آموخته است و بر اثر بحث و تدقيق سر آمد اقران گرديده و در اين فن صاحب نظر شناخته شد چنانكه بروكلمن در شرح حال خواجه طوسي مي گويد «در سال669 ه/1270 م اباقا خان در شكارگاه از گاو وحشي ضربتي ديد جراحت ورم

كرده دملي پديدار شد هيچ يك از اطباء جرأت شكافتن آن را ننمود تا اينكه به دستور خواجه عمل جراحي انجام گرفت و خان صحت يافت». تأليفات خواجه طوسي در طب عبارتند از:1)تعليقه اي بر قانون نوشته در آن به ايرادات اطبا بر كتاب قانون جواب داده است.2)جواب پرسش هاي قطب الدين شيرازي راجع به قانون بو علي.3)رساله هاي چندي در جواب اشكالات كاتبي بر قانون نوشته است.4)جواب خواجه به سؤال يكي ازحكما درباره تنفس.5) رساله اي در ضرورت مرگ است كه با قواعد پزشكي ضرورت وقوع مرگ را بيان نموده است.7. تعليم وتربيتخواجه طوسي در آموزش و پرورش كتابي دارد به نام آداب المتعلمين به عربي اين رساله جزء جامع المقدمات مكرر در ايران بطبع رسيده است.تعديل المعيار في نقد تنزيل الافكار؛ تنزيل الافكار تأليف اثيرالدين مفضل بن عمر ابهري مي باشد و خواجه آن را نقد كرده است.8.روش خواجه طوسي در علم كلاممحقق طوسي از دانشمنداني است كه تغيير زيادي در فن كلام داده و آن را با حكمت يوناني آميخته است و در قسمتهاي مخالف شرع توانسته است ادله و براهين فلسفه يوناني را به نحو احسن نقض كرده براهيني كه بر پايه منطق صحيح و استوار قرار گرفته باشد در اثبات عقيدۀ ديني اقامه نمايد.9. تأليفات آثار علمى و قلم_ى ف_راوان_ى از خ_واجه به يادگار مان_ده كه به برخى از آنها اشاره مى گردد: 1- تجريد العقاي_د، 2- شرح اشارت ب_و عل_ى سينا، 3- ق_واعد العق_اي_د، 4- اخلاق ناص_رى، 5- آغاز و انجام، 6- تح_ري_ر مجسط_ى، 7- تحرير اقلي_دس، 8- تج_ري_د المنطق، 6- اساس الاقتباس، 10- زيج ايلخان_ى، 11- آداب البحث،

12- آداب المتعلمي_ن، 13- روضه القلوب، 14- اثبات بقاء نفس، 15- تجريد الهندسه، 16- اثبات جوهر، 17- جامع الحساب، 18- اثبات عقل، 19- جام گيتى نما، 20- اثبات واجب الوجود، 21- الجبر و الاختيار، 22- استخراج تقويم، 23- خلافت نامه، 24- اختيارات نجوم، 25- رساله در كليات طب، 26-ايام و ليالى، 27- علم المثلث، 28- الاعتقادات، 29- ش_رح اص_ول كاف_ى، 30- تفسير سورةالا خلاص، 31- و ... .خواجه نصيرالدين طوسي زماني پيش از سال 611 هجري قمري در مقال پيشروي مغولان به يكي از قلعه هاي ناصرالدين محتشم فرمانرواي اسماعيلي پناه برد، اينكار به وي امكان داد كه برخي از آثار مهم اخلاقي ، منطقي ، فلسفي و رياضي خود از جمله مشهورترين كتابش اخلاق ناصري را به رشته تحرير درآورد. قسمت اعظم 150 رساله و نامه هاي طوسي به زبان عربي نوشته شده است. وسعت معلومات و نفوذ او با ابن سينا قابل قياس است، جز آنكه ابن سينا پزشك برتري بود و طوسي رياضيدان برتري. از 5 كتابي كه در زمينه منطق نوشته شده است اساس الاقتباس از همه مهمتر است. در رياضيات تحريرهايي بر آثار آوتولوكوس ، آرستارخوس ، اقليدس ، آپولونيوس ، ارشميدس ، هوپسيكلس، تئودوسيوس منلائوس و بطلميوس نوشت. از جمله مهمترين آثار  اصيل وي در حساب ، هندسه و مثلثات ، جوامع الحساب بالتخت و التراب ، رساله الشافيه و اثر معروفش كتاب شكل القطاع است كه به نوشته هاي رگيومونتانوس اثر گذارده است. معروفترين آثار نجومي وي زيج ايلخاني كه در سال 650 هجري قمري نوشته شده مي باشد و همچنين تذكره في علم الهيئه است، كتاب تنسوق نامه و كتابهايي در

زمينه اختر بيني نيز نوشته است. احتمالاٌ برجسته ترين كار طوسي در رياضيات در زمينه مثلثات بوده است. در كشف القناع عن اسرار شكل القطاع ، وي نخستين كسي بود كه مثلثات را بدون توسل به قضيه منلائوس يا نجوم توسعه بخشيد و هم او بود كه براي نخستين بار قضيه جيوب را كه رويداد برجسته اي در تاريخ رياضيات است به روشني بيان كرد. در نجوم تذكره في علم الهيئه وي شايد كاملترين نقد بر نجوم بطلميوسي در قرون وسطي و معرف تنها الگوي رياضي جديد حركت سيارات است كه در نجوم قرون وسطي نوشته شده است. اين كتاب به احتمال زياد از راه نوشته هاي منجمان بيزانسي به كوپرنيك اثر گذاشته است و همراه با كار شاگردان طوسي متضمن تمام تازه هاي نجوم كوپرنيكي است، به استثناي فرضيه خورشيد مركزي آن. خواجه نصيرالدين با اينكه سر و كارش بيشتر در سياست و اجتماع بوده ، روشنترين راه را كه براي رسيدن به جهان جاوداني نشان مي دهد ديانت است. اگر چه در تمام نوشته هاي خود دم از استقلال و معرفت مي زند اما آشكارا مي گويد دانش تنها از ايمان و دين حاصل مي شود و حقيقت دانش را دين مي داند كه تسلي بخش جانها و روان بخش كالبدهاي افسرده است. طوسي بيشتر به عنوان منجم معروف است و رصدخانه وي يك مؤسسه علمي در تاريخ علم به شمار مي رود. كتاب تنسوق نامه او از لحاظ موضوع فقط در مقايسه با مشابهش يعني كتاب بيروني (كتاب الجماهر في معرفت الجوهر) در درجه دوم اهميت قرار دارد، طوسي يكي از پيشروترين فلسفه اسلامي است كه تعليمات مشايي ابن سينا را پس

از آنكه در طول دو سده در محاق كلام قرار گرفته بودند احياء كرد. او مظهر نخستين مرحله تركيب تدريجي مكتبهاي مشايي و اشراقي است، اخلاق ناصري وي رايجترين كتاب اخلاقي بين مسلمانان هند و ايران بوده است.10.وفات خواجه طوسيابن فوطي در كتاب الحوادث الجامعه ضمن حوادث سال 672 مي گويد: در اين سال اباقا خان به اتفاق امرا و لشكريان وخواجه نصيرالدين طوسي براي گذراندن زمستان به بغداد آمد پس از انقضاي زمستان پادشاه به پايتخت تابستاني خود بازگشت ولي خواجه نصير در بغداد ماند و به موقوفات سركشي كرد و حقوق فقها ومدرسين و صوفيه را تعيين فرمود و قوانيني براي وقف وضع كرد تا اينكه در كاظمين نزديك بغداد در هيج_ده_م م_اه ذيحجه س_ال 672 ه_ ق اجل او را درك كرد و علاءالدين محمد جويني صاحب ديوان و ساير بزرگان جنازۀ او را تشيع كردند و شعرا در مدح او مرثيه گفتند. با ارتحال خ_واجه جهان تشيع بزرگتري_ن حامى خوي_ش را در دستگاه حكومت از دست داد خواجه با احترام خاصى به س_وى آستان مق_دس امام كاظم (عليه السلام) تشييع و در ج_وار آن امام همام به خاك سپرده شد. در تاريخ درگذشت وي چنين سروده شده است:نصير ملت و دين پادشاه كشور فضل                               يگانه اي كه چُنو مادر زمانه نزادبه سال ششصد و هفتاد و دو و به ذي الحجه                      به روز هجدهم در گذشت در بغدادمنابعباد كوبه اي هزاوه اي، مصطفي، خواجه نصيرالدين طوسي، تهران: انتشارات شركت توسعه كتابخانه هاي ايران، 1370.جعفريان، رسول،  تاريخ ايران اسلامي(از يورش مغولان تا زوال تركان)، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر،1381. مدرسي(زنجاني)،

محمد،  سرگذشت و عقايد فلسفي خواجه نصيرالدين طوسي، تهران: امير كبير، 1363.http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page

فهرست چكيده--------------------------------------------------------------5 فصل اول: سرگذشت خواجه نصير از تولد تا پايان تحصيلات- اساتيد و شاگردان ايشان 1. خاندان و نسب خواجه نصيرالدين طوسي----------------------------------------------6 2. تاريخ ولادت ------------------------------------------------------------------6 3. سرگذشت خواجه طوسي در ايام تحصيلي ----------------------------------------------6 4.دوران بازگشت به وطن---------------------------------------------------7 5. استادان خواجه طوسي------------------------------------------------------------7 6.شاگردان خواجه نصيرالدين طوسي----------------------------------------------------8 فصل دوم: نقش سياسي- فرهنگي خواجه نصيرالدين 1. اقامت خواجه طوسي در قهستان و الموت--------------------------------------------10 2.خواجه نصيرالدين طوسي در دربار ايلخاني ---------------------------------------------11 3.نقش خواجه در بر اندازي خلافت عباسي---------------------------------------------13 4.آيين و مذهب خواجه طوسي ----------------------------------------------------13 5.خواجه نصير و احياي فرهنگ ايراني------------------------------------------------14 6.صورت و سيرت خواجه طوسي----------------------------------------------------14 فصل سوم: فعاليت هاي علمي و آثار خواجه نصيرالدين 1. خواجه نصيرالدين و نجوم--------------------------------------------------------15 2. رصدخانه مراغه----------------------------------------------------------------16 3.دانشگاه مراغه-----------------------------------------------------------------17 4.خواجه نصيرالدين و رياضيات------------------------------------------------------18 5. معدن شناسي -----------------------------------------------------------------18 6. خواجه طوسي و طب------------------------------------------------------------19 7. تعليم وتربيت-----------------------------------------------------------------19 8. روش خواجه طوسي در علم كلام-------------------------------------------------- 20 9. تأليفات---------------------------------------------------------------------20 10. وفات خواجه طوسي-----------------------------------------------------------22 منابع-------------------------------------------------------------------------23

حكايت دولت وفرزانگي

نويسنده : مارك فيشر

ترجمه : گيتي خوشدل- چاپ شصت ويكم 1386  - تهيه كننده : رسول رجعي: فصل اول(مشاور مرد  جوان با خويشاوندان) روزگاري جواني هوشمند مي زيست كه مي خواست دولتمند شود در شركت كوچكي كار مي كرد و حسابدار آن شركت بود حقوقش بسنده نبود وكارش براي او چندان رضايتي نداشت دراين فكر و رويا بود كه به كار ديگري دست بزند يك روز كه به شدت احساس نااميدي مي كرد ناگهان به فكر ديدار يكي از عموهايش افتاد كه بسيار دولتمند شده بود  عمويش مردي گرم وصميمي بود وپذيرفت اورا ببيند ولي قبول نكرد به او پول

بدهد زيرا معتقد بود با اين كار لطفي بر حقش نمي كند عمويش پس از گوش دادن به حرف جوان حاضر شد به او كمكي كندگفت تو را نزد كسي مي فرستم كه به من كمك كرد عموي جوان يك ورقه را از كشو ميز تحرير برداشت وچند قلمي بر آن نوشت آنگاه نامه را داد به جوان گفت اين هم معرفي نامه ات بايد قول بدي اين نامه را نخواني اگر پاكت را باز كردي بايد وانمود كني آن را باز نكرده ايفصل دوم(ديدار جوان با باغباني سالمند)جوان به سوي شهر دولتمند آني حركت كرد به محض رسيدن به درخانه دولتمند به رغم هشدار عمويش پاكت را گشود –گيج شده بود عرق بر تنش نشست نمي دانست عمويش باهاش شوخي كرده بود يا اشتباه كاغذ ديگري را به اوداده بود جوان نامه را باز كرد ورق سفيدي بود در جلو خانه دولتمند نگهباني بود پرسيد چه خدمتي از دستم بر مي آيد جوان گفت دولتمند آني را مي خواهم ببينم گفت قرار ملاقات داريد جوان برگه سفيد را داد ونگهبان اورا به داخل راهنمايي كرد ويك وقت نگاهش به باغباني سالمند افتاد كه به بوته گل سرخي خم شده بود و جوان كه به او نزديك شد از كارش دست كشيد وبا صداي گرم پرسيد براي چه به اينجا آمده اي آمده ام تا دولتمند را ببينم به چه منظور جوياي اندزش هستم فصل سوم(آموزش جوان براي غنيمت شمردن فرصت وخطر)دولتمند پرسيد حاضري براي دريافت اسرار دولتمندي چقدر بپردازي جوان كاملاًحيرت زده شد جوان گفت پولي در اختيار ندارم دولتمند گفت دسته چكت كه

همراهته  بله آن را همراه آورده ام دولتمند قلمي را برداشت وبه دست جوان داد وگفت رقم مورد نظرت را بنويس وامضا كن نمي دانم چقدر بنويسم دولتمند گفت بنويس 25000 دلار جوان گفت 25000دلار بيش از اندازه است دولتمند گفت  اشخاص كه صبر مي كنند تا اوضاع وشرايط عالي از راه برسد هرگز كاري را به انجام نمي رسانند زمان مطلوب براي عمل همين حالاست پس جوان چرا اكنون ترديد ميكني آنم چك 25000دلاري را به من بده جوان چك را نوشت ولي امضانكرد دولتمند گفت چطوره شرط بندي كنيم سكه اي از جيبش در آورد گفت اگر من باختم 25000دلار در جيبم نقدي از تو واگر بردم تو چك را به من مي دهي  جوان گفت من يك مشكل دارم در حسابم هيچي نيست گفت اشكالي نداره تاريخش را براي سال آينده مي گذاريم جوان قبول كرد دولتمند سكه را انداخت وسكه بر روي زمين افتاد ودولتمند شرط بندي را برد وجوان چك را به دولتمند داد –جوان گفت حالا مي شود اسرار را بدانم گفت البته آيا برگه كاغذ داري برايت بنويسم اين طوري فراموش نخواهي كرد نامه اي كه عمويش داده بود داد به دولتمند قلمش را برداشت ومي خواست بنويسد از جوان خواست تابرود مستخدم را صدا كند وقتي برگشت دولتمند پاكت را مي چسباند وبه جوان گفت اسرار اينجاست فقط تنها شرط اين كه بايد وقتي تنها شدي در اتاقت نامه را باز كني (به حبس افتادن جوان) بعد از چند ساعت در اتاقش تنها ماند شب شده بود اميدوار بود سرانجام اسراري را كه سالهايي بسيار از او

دور مانده بود كشف كرد پاكت را گشود ونامه را باز كرد برگه كاغذ بار ديگر خالي ورويش هيچي نوشته نبود اينقدر ابله بود كه اجازه داده بود مرد سالمند اورا فريب دهد يك چاره داشت كه هر چه زودتر فرار كند با نوك پابه سوي در رفت ديد در بسته است مي خواست از پنجره بره ارتفاع زياد بود و دراز كشيد روي تخت و ورقه كاغذ سفيدي را كه به بهاي 25000دلار خريده بود توجه مي كرد(آموزش ايمان )صبح روز بعد جوان در اين انديشه بود تا پيرمرد را ببيند و اسرارش را به او باز گرداند و چكش را پس بگيرد به سوي در رفت به ياد آورد كه شب پيش در قفل بوده اما حالا قفل نبود ناراحت از اتاق رفت بيرون  وبه سوي اتاق نهارخوري رفت ودولتمند را ديد ورفت پيش دولتمند ونامه را روي هوا تكان داد و روي ميز انداخت آقاي محترم خوب به من حقه زديد براي يك ورقه كاغذ سفيد 25000دلار به چنگ آورديد دولتمند گفت آن راز دولت است تضمين مي كنم با همان برگه كاغذ سفيد مي تواني دولتمند شوي وكم كم جوان را متقاعد ساخت(آموزش تمركز بر هدف )دولتمند گفت آيا مي خواهي دولتمند شوي  جوان گفت البته مي خواهم دولت مند گفت :رقم پولي را كه مي خواهي واينكه به خودت چقدر فرصت مي دهي تا ان را به دست آوري بنويس به تو هشدار دادم كه اين راز ساده خواهد بود همه دولتمندان به محض اين كه رقمي را نوشتند و مهلتي براي كسب آن تعيين كردن دولتمند شدن حالا يا

تو را بيازماييم به من بگو سال آينده چقدر مي خواهي به دست آوري جوان گفت واقعاً هيچ چيز به نظرم نمي رسد چند لحظه فكر كرد بزرگ ترين رقمي كه به ذهنش رسيد 500000دلار بود دولتمند گفت اين كه خيلي كم است (ارزش تصوير از خود)دولتمند گفت رقمي كه نوشتي بزرگ ترين رقم نبود جوان پس از لحظه اي تفكر نوشت 750000دلار دولتنمد به سرعت پاسخ داد تبريك مي گويم  در عرض چند ثانيه 250000دلار به دست آوردي جهش بزرگي نيست اما به هر حال پيشرفت است . رم كه يك شبه ساخته نشد باز دولتمند گفت اين بار رقمي بسيار جسورانه تر بنويس جوان چند ثانيه اي انديشيد و با ناراحتي نوشت 100000دلار اعتراف كرد كه  اين حداكثر رقمي است كه مي تواند تصور كند رقم بسيار كوچك و متواضعانه اي است بعضي اشخاص آن را در يك ماه بدست مي آورند بعضي يك هفته بعضي در يك روز به هر جهت به تو تبريك مي گويم (كشف نفوذ كلام )جوان گفت در طول 6سال دولتمند مي شوم  چگونه خود را متقاعد كنم كه مي توانم دولتمند بشوم حتي نمي دانم در كدام   رشته مي خواهم كار كنم واحساس مي كنم براي دولتمند شدن خيلي جوانم .خواستن بهترين مايه بقا ي انديشه هايت است هر چه خواستن شديد تر باشد خواسته ات با شتابي افزون تر در زندگيت متجلي مي شود راه دولتمند شدن خواستن شديد آن است راه كسب ايمان تكرار كلام است كلام بر زندگي دروني وبيروني ما تاثير فوق العاده دارد بيشتر مردم از اين اصل بي خبرند جوان نمي

توانم دريابم چگونه كلام مي تواند كمكم كند تا دولتمند بشوم دولتمند گفت در ميز تحرير دفتر چه اي گذاشته ام مي تواند كمك كند برو وآن را درياب جوان به اتاق برگشت ودر را  بست به دنبال دفترچه مي گشت اما نامه اي را يافت كه خطاب به او بود نوشته بود خدانگهدار وامضا شده بود در پشت سرش صداي عجيبي شنيد كامپيوتري چاپگر آن با سرعت كلماتي را بيرون مي فرستاد تماماًتكرار يك جمله بود فقط يك ساعت از زندگيت باقي مانده است چرا دولتمند مي خواست او بميرد ؟جوان كه به او آزاري نرسانده بود به طوري وحشت ناك گيج شده بود به سوي در رفت اما در قفل شده بود هراس وجودش را گرفته بود به سوي پنجره رفت ودولتمند را ديد مشغول كار است به سويش فرياد زد صدايي نشنيد چند بار صدا زد گويي كر شده بود نااميد به اين طرف وآن طرف مي رفت از كنار پنجره كه گذشت مردي را ديد كه به اتاق نزديك مي شود لباس گشاد سياهي پوشيده بود وكلاه پهن سياهي برسر داشت چندي نگذشت كه صداي گامهاي آهسته را به سوي در شنيد حق داشت عجلش به سر رسيده بود در را باز كرد خاموش وبي حركت همچون مجسمه اي ايستاده بود آنگاه مرد دستش را در جيبش كرد جوان فكر كرد اسلحه بيرون خواهد كشيد اما به جاي اسلحه كاغذي را بيرون كشيد لبه كلاهش را بالا برد و دولتمند راديد گفت آيا دفترچه اي را كه درباره اش صحبت مي كرديم پيدا كردي جوان گفت مفهوم اين فيلم نامه كه

اجرا كردي چه بود دولتمند گفت آنها فقط كلماتند كلمه اي نوشته بر صحفه كاغذ  وچند كلمه برروي يك كاغذ كامپيوتر مگر به من نگفتي كه به نفوذ كلام اعتقاد نداري فقط خواستم درس سريعي به تو بدهم (بحث در باب ارقام وقواعد )دولتمند صفحه اي كاغذ وقلم برداشت واعدادي برآن نوشته بود تا پايان اين سال دارايي هايي به ارزش 31250دلار خواهم داشت هر ساله به مدت 5سال اين دارايي ها را دو برابر خواهم كرد به جوان گفت نبايد دارايي ها را با در آمد اشتباه بگيري دارايي باقي مانده ايست كه پس از پرداخت صورتحسابها مالياتهايت برايت مي ماند مراقب فرصتها باش و همين كه فرصتي پيش آمد آنرا بقاب نگذار از ترس فلج شوي بسياري از مردم به علت ترس از رويا هاي خود بازمانده اند  تنها چيزي كه نياز داري پشتكار است (ياد گيري نيكبختي درزندگي)دولتمند گفت براي كمك به تو يك قاعده كلي دارم به تو مي دهم در سراسر زندگيت از آن استفاده كن يك-زماني كه دولت را مي جويي هرگز از اين واقعيت چشم برندار اگر شادماني ونيك بختي را از دست بدهي همه چيز را از دست خواهي داد وگفته اند چه سود اگر آدمي همه جهان را به  دست  آورد اما روحش را از دست بدهد –نبايد بگذاري پول اربابت شود به توكليدي مي دهم كه در هر زمان در زندگيت دريابي كه كاري كه به آن سرگرمي نيك بختي خواهد انجاميد يا نه از خودت بپرس كه اگر 24ساعت از زندگيت باقي بود چه مي كردي –اگر وصيت خود را ننوشته بودي مي نوشتي

از افراد خانواده و دوستان خداحافظي مي كردي دقيقاًپس راز نيكبختي اين است كه هرروز چنان زندگي كني كه گويي آخرين روز زندگي توست وبا انجام كاري كه مي خواهي آن روز با كامل ترين نحو زندگي كني دست كم دولتمندان خود ساخته دقيقاًبه اين علت دولتمند شدن كه به كارشان عشق  ورزيده اند(حكايت يادگيري بيان خواسته ها در زندگي) دولتمند گفت دومين گام صحفه اي بردار وهر چه را كه از زندگي مي خواهي بنويس اگر مي خواهي آرزويت به خود شكل بگيرد بايد دقيق باشد هدفهاي زير در ظرف پنج سال آينده خانه اي به ارزش 000/500دلار – خانه اي ييلاقي به ارزش 000/300دلار يك اتومبيل نو – بي ام و به ارزش 000/000/60دلار – 000/300دلار پول نقد به علاوه ساير دارايي ها هدفهاي غير مالي رئيس خودم باشم و هفته اي 30 ساعت بيشتر كار نكنم همسري زيبا و مهربان و دوست داشتني و فرزنداني سالم و زندگي خانوادگي رضايت بخش – پس اين تمرين را انجام بده آنچه را كه از زندگي مي خواهي با دقيقترين جزئيات بنويس بي آنكه از نوشتن چيزي صرف نظر كنيم – گفته مسيح را به خاطر داشته باش ايمان مي تواند كوه ها را از جا بركند براي استفاده از ذهنت بايد اعتقاد به اقتدارش آغاز كني يادست كم در برابر اين امكان كم شايد به اقتداري كه به تو مي گويم باشد آزاده و گشاده رو باش (حكايت كشف اسرار باغ گل سرخ) دو مرد در سكوت در باغ قدم زدند تا اين كه دو دولتمند در كنار گل سرخي ايستاد و آن را

بو كرد و گفت هر چه بيشتر برآنچه مي كني متمركز شوي مجزوبتر در كارها ياشخصي كه در برابر توست تمركز كليد كاميابي است هر گاه دلت چون گل سرخ شود زندگيت دگرگون خواهد شد مشكل تا وقتي مشكل است كه تو آن را مشكل بدل كني جوان گفت دوست دارم نوعي كسب و كار شروع كنم اما براي آغاز كار پول ندارم دولتمند گفت دور و برت را بگرد – چيزي به نظرم نمي رسدبانكي را نمي شناسم كه من وام بدهد اتومبيلم هست كه ارزش نداره – ناگهان به ذهنش رسيد كه تنها كاري كه بايدبكند از دولتمند پول قرض كند گفت آياشما 000/25دلار  كه نياز دارم به من قرض مي دهيد دولتمند 000/25دلاري كه به عنوان پول تو جيبي اش نگاه مي داشت به دست جوان داد و گفت آن را به تو قرض نمي دهم آن رابه تو مي بخشم با اين كار همه چيزبه آخر خط مي رسد در اصل پولي كه بهت دادم وام است بايد آن را روزي به كسي ديگر بدهي (حكايت  لحظه اي كه هر يك به راه خود مي رود) مستخدم دولتمند پاكتي را به جوان داد و گفت سرورم گفته امروز پيش ما بماني جوان پاكت را گشود وصيت نامه دولتمند بود نوشته بود آخرين خواسته هاي من همه كتابهاي كتابخانه ام را براي تو مي گذارم جوان مي خواست از دولتمند براي اين همه هديه گرانبها تشكر كند به سوي باغ دويد وديد كه دولتمند در نيمراهي كنار بوته گل سرخي دراز كشيده است دستهاي پيرمرد روي سينه اش و كاملاً آرام بود

جوان با خودش گفت آيا لحظه عزيمت را برگزيده بود و فقط اراده كرد تا بميرد جوان در برابر دولتمند ايستاد و سوگند خورد تا تعاليمش را به بهترين شكل به هم برساند آنگاه به خانه اش برگشت (پيامد)همانگونه كه دولتمند پيش بيني كرده بود جوان بيش از اينكه مهلت شش ساله اش به سر برسد صاحب نخستين ميليون دلار خود شد و به عهدش وفا كرد

كليد در وضعيت روشن

تهيه و تلخيص:  سعيد زرنگ

خلاصه كتاب: مقدمه : بيش از يك ربع قرن است كه در وادي پرنشيب و فراز مديريت با مديران گوناگوني طي طريق نموده ام كه داراي طبايع گوناگون و تفاوت هاي محسوسي بوده اند، و اكنون نه تنها طبيعت بسياري از آنان را مي شناسم كه با ميزان كفايت آنان نيز آشنايي كافي دارم، و در اين ممارست طولاني امكان تشخيص توان و تفكيك شخصيت هاي مبرز را به طور مقايسه اي پيدا كرده ام. در سال گذشته با سالكي در اين راه ( آقاي مهندس عراقي) آشنا شدم كه او را توانايي مصمم و در عين حال دردمند و دلسوز در اين راه يافتم. در همان بادي امر دريافتم كه او سردي و گرمي چشيده و با علاقه و استوار نه تنها روبه مقصد در حركت است كه قادر است عصاره معرفت يافته را به ديگران هديه كند و خود نيز در طلب معرفت برتري است كه پيشتازان قافله مديريت به آن رسيده اند. كتاب كليد در وضعيت روشن نوشته آقاي مهندس سيد مهدي اسماعيلي عراقي در نوع خود در ايران تازگي دارد. مديران ما عموماً عادت ندارند كه تجربيات موفق خود را

بنويسند و كتابهايي كه در زمينه تجربه مديران موفق نوشته شده اند عموماً تجربه مديران خارجي اند كه به فارسي ترجمه شده اند و الگوگيري از آنها نيز به علت فرهنگ هاي متفاوت حاكم در زمان و مكان اين تجربيات چندان كارساز نيست، گرچه ايده هاي فراواني از آنها مي توان گرفت و با فرهنگ بومي و اعتقادي تطبيق داد. پيشگفتار  در كشورهاي مختلف جهان، هرگاه انتخابات موجب تغيير زمامداران شود تنها اتفاق مهمي كه رخ مي دهد اين است كه چند نفر از سران كشور جاي خود را به افرادي ديگر از حزبي ديگر مي دهند، و بنيان هاي اجتماعي تقريباً دست نخورده باقي مي مانند تا دوره اي ديگر و زمامداراني ديگر. تغيير حكومت از طريق كودتا نيز عمدتاً عملكرد اجتماعي و سياسي اين چنيني دارد. در ميان انقلاب هايي كه در گذشته به وقوع پيوسته است شايد انقلاب اسلامي ايران از نظر تضاد با ارزش ها، قوانين و راه كارهاي حكومت ساقط شده، با همه انقلاب ها تفاوت هاي بسيار داشته باشد. به عبارت ديگر، حكومت اسلامي داعيه گرايش هاي سياسي، عقيدتي ، فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي كاملاً متفاوتي با رژيم شاه دارد. تقريباً تمامي مديران رژيم گذشته از كار بركنار شدند، نه به اين علت كه همه آنها با رژيم همكاري ضد مردمي داشتند بلكه تصور عمومي اين بود كه مديريت در حكومت اسلامي بسيار متفاوت با آموزه هاي مديران آن رژيم است. اكنون پس از گذشت سال ها از انقلاب، در دانشكده هاي مديريتي تقريباً هيچ چيز متفاوت با آنچه در ساير كشورها به عنوان دروس مديريتي مطرح است

گفته نمي شود، و سؤال « مديريت اسلامي چيست؟» همچنان بي جواب مانده است. « اساسي ترين مباني اسلام در رابطه با رهبري، كه ساير اصول مديريت به آن باز مي گردد، مبناي حق و عدل است.»  حق و عدل درخصوص انسان در مبحث اخلاق اسلامي مطرح مي شود و به هيچ وجه ويژگي خاص مديران نيست. هر انسان مسلماني بايد منصف به عدالت و حق طلبي باشد. اگر مديريت اسلامي چيزي جز اجراي علم مديريت زمانه در بستر اخلاق اسلامي نيست، بايد به درستي روشن شود كه اخلاق اسلامي انتظار چه عكس العملي را از جانب مديران در مقابل رشوه، كميسيون، بهره كشي، كم كاري ، آموزش، تمرد، سلسله مراتب، تشويق ، تنبيه، ماليات، حقوق كارگر، حقوق صاحبان سهام، بيمه، سازمان بورس و ... دارد. نكته متناقض اين است كه براي اينكه جايي در صنعت داشته باشيم بايد از راه دانشگاه وارد آن شويم، ولي اين عملاً راه بي بازگشتي است و اگر برگشتي داشته باشد براي اخذ فوق ليسانس و دكترا است تا موقعيت قبلي ارتقا يابد نه اينكه در صنعت متوجه كمبودهايي شده باشيم كه براي جست و جويش به دانشگاه بازگرديم. تئوري ها را دانشگاه از غرب يا ژاپن وارد مي كند و به دانشجو مي آموزد. سؤال دانشجو در مورد جايگاه اجراي آن در داخل كشور بي جواب مي ماند، و بالاخره دانشجو با اين باور كه تئوري ها جايگاه داخلي ندارند فارغ التحصيل            مي شود و پا به صنعت مي گذارد. شايد هم حق داشته باشد كه آموزه هاي دانشگاهي اش در او احساس توانايي و          خود باوري ايجاد

نكرده است. اما واقعيت اين است كه براي اداره خوب سازمان ها بايد آنچه استادان دانشگاه مي دانند فرا گرفت و استادان نيز بايد چنان بگويند كه بشود انجام داد. اين روزها واژه Benchmarking در كتاب ها و مقاله هاي مديريتي زياد مورد استفاده قرار مي گيرد. اين واژه در مديريت به معني الگو برداري از روش هايي است كه ديگران را به موقعيت رسانيده است. بي شك هرمؤسسه و اداره و كارخانه اي اگر در كل موفق نباشد حداقل در يك كار يا چند زمينه دستاوردهايي داشته است. اگر مديران اين مؤسسه ها علل توفيق خود را در آن زمينه ها مدون سازند، حداقل فرصت مطالعه و مقايسه و انتخاب بهتر را براي ديگران فراهم مي آورند. اگر شركتي در ايران بهترين نيست، به اين معناست كه شركت ديگري وجود دارد كه بهتر از آن است  و با همان معضلاتي سرو كار دارد كه شركت اول دارد. پس با وجود همه بهانه ها جايي براي بهتر شدن هرسازمان وجود دارد كه به مديران آن مربوط است. « بهپويي» با استفاده از راه كارها و تجربيات موفق ديگران انگيزه ديگر من براي نوشتن است. بنابراين انتظار و شوق خواندن راه كارهاي ديگران به تأسي از اين حركت مرا وامي دارد با همه كاستي ها دست به كار شوم. اگر روزي رادياتور ايران ، نفت بهران، فولاد خوزستان و ... بنويسند، آنگاه اين افتخار به عنوان شروع كننده يك امر خير نصيب من شده است. مديران اين مؤسسه ها مي توانند زمينه آموختن از راه كارهاي موفق ديگران (Benchmarking) را براي طالبان آن فراهم سازند. لذا

اميدوارم اين كتاب سرآغاز اين نهضت مقدس باشد. آنچه تاكنون در توجيه نوشتنم آوردم كل دلايل من نيست. من حرف اصلي تري براي گفتن دارم. حاصل بيست سال مديريت اجرايي مرا به اين باور رسانيده است كه دستورالعمل و مهارت هاي مديريتي به تنهايي يا كارساز نيستند، يا ابزارهاي بسيار كند و كم اثري هستند. در اين دوره، و بخصوص در كنتورسازي، ماهرگاه از منش رهبران پيروي كرديم توفيقات فوق العاده اي عايد شد و هرگاه خواستيم صرفاً مدير باشيم نتيجه قابل ذكري عايد نشد. تعاريف كلاسيك از مديريت، مثل سازماندهي، هدايت ، كنترل، هماهنگي، ياهنر انجام كار به وسيله ديگران، و خلاصه ساير تعاريف از اين دست، ممكن است براي درس دادن و شنيدن و امتحان دادن و نمره گرفتن كافي باشند، ولي فاقد روح و احساس هستند و حتي خود كلمات به هم جوش نمي خورند، چه برسد به اينكه با آنها بتوان انسان ها را براي اينكه يكپارچه شوند و سازمان بسازند به هم نزديك كرد. تعريف آقاي پيترسنگه در اين خصوص بسيار گوياتر است: رهبري در يك سازمان فراگير به معني حمايت از افراد در جهت ايجاد و تعقيب آرمان هاي شخصي و رغبت ها و علايق روحي ايشان در خصوص شناسايي و كشف علل مشكلات و قدرت بخشيدن به ايشان در جهت انتخاب صحيح و تصميم گيري است. ولي براي درك بهتر لازم است نكات كليدي آن مورد بحث و بررسي قرار گيرد. نكاتي مانند « سازمان فراگير»،            « حمايت» ، « آرمان شخصي» و « قدرت بخشيدن» . تعريف سازمان فراگير را در مقاله اي در مجله تدبير به

اين شرح خواندم: « سازمان فراگير به سازماني اطلاق مي شود كه به طور مستمر از طريق خلق و پرورش سريع قابليت هاي مورد نياز جهت دستيابي به موفقيت هاي آتي توسعه مي يابد.»  سازمان فراگير معرفت جو و معرفت پذير است. در تعريف سازمان فراگير، نيز دو كلمه كليدي و پرمعنا يعني « قابليت» و « توسعه» وجود دارد. تاموقعي كه شخص خوب كارش را انجام مي دهد حمايت جنبه تشويق دارد، و موقعي كه درمانده و نااميد از حركت باز مانده است، حمايت مجموعه اي از گفتار و رفتار و سمبليك حامي است كه در وي ايجاد شوق و اميد و حركت كند. حمايت به معني اين است كه هرگز به جاي ديگران تصميمي گرفته نشود و به جاي ايشان كاري انجام نگيرد، بلكه روش تصميم گيري درست را ترسيم كند. فرزندان و كاركنان، به حمايت، بسيار بيشتر از دلسوزي، نياز دارند. دلسوزي در بسياري مواقع مانع رشد قابليت ها و استعدادهاي ايشان مي شود. امروزه اعتقاد فرهيختگان جامعه براين است كه تنها نظامي پايدار مي ماند كه انسان را در مسير تعالي قرار دهد و برساخت انسان نوين و تكامل يافته تري تأكيد ورزد – انساني  متعهد به آرمان. مقدمه چاپ سوم  كتاب كليد در وضعيت روشن تصاويري متعلق به كارخانه كنتورسازي و به عبارتي روابط كار در تمامي شركت هاي ايراني در دهه هفتاد را به نمايش مي گذارد. بازكاوي شرايط موجود و مقايسه آن با شرايط زماني حاكم برزمان تدوين كتاب حاكي از آن است كه هنوز هم بسياري از بنيان ها پابرجا مانده اند. يخ ها وانرفته و نهضتي

براي بهبود روابط كار و بهره وري آغاز نشده است. ديدگاه هاي سنتي و متحجر در فضاي مديريت كشور كماكان جاري است و نهاد رهبري سازماني شكل نگرفته است. هرچند نهضت هاي كيفيت، تعالي سازماني و همچنين توسعه كاربرد سيستم هاي اطلاعاتي و عملياتي، واژگان نوتري را برسرزبان ها انداخته ولي متأسفانه در همراهي با كاروان توسعه جهاني نشانه هايي از هم سرعتي با همتايان جهاني خود نمي بينيم. هر روز مجبور به واگذاري بخش هاي بيشتري از بازارهاي خود به امثال چيني ها و ديگر از راه رسيدگان صنعتي هستيم بدون آنكه محصولات و بازارهاي مشابهي را جايگزين سازيم. در بخش اقتصاد مرتبط با صنعت و مديريت نيز گره هاي كور همچنان ناگشوده مانده اند مسئله يارانه ها پيشرفتي  نداشته اند و انحصارات با رشد بسيار ناچيز و ناكافي شكسته مي شوند.اداره جلسه ها  تقريباً سازمان يا مؤسسه اي را نمي توان يافت كه در آن جلسه هماهنگي يا تصميم گيري تشكيل نشود. چگونگي برنامه ريزي ، اداره و پيگيري اين جلسه ها مسئله مهمي است. در واقع، جلسه ها نوعي جمع آوري خرد گروهي است. هرچند كه تشكيل جلسه ها در مؤسسه ها مخالفاني هم دارد، ليكن بدون آنها راه كاري جز مديريت استبدادي باقي نمي ماند.اگر توجه كافي نداشته باشيم جلسه ها به پديده اي كسالت آور و تلف كننده وقت مشتريان، كاركنان و سازمان تبديل مي شوند. هرشش ماه يك بار، نوع جلسه هايي را كه براي اداره امور لازم بود تعيين مي كرديم، و سپس درباره افرادي كه در هرجلسه بايد حضور پيدا كنند، دوره تناوب ، تاريخ، ساعت ،

محل و مدت جلسه ها با همه مديران و سرپرستان مشورت مي كرديم. تعداد جلسه ها ، از جلسه هاي هيئت مديره تا جلسه هاي توليد و كنترل، و حتي جلسه هاي شورا، و انجمن به 42 فقره مي رسيد. كاربرگ ما با برنامه Schadule  از سري برنامه هاي M.S.Office نيز سازگاري داشت و آنهايي كه رايانه در اختيار داشتند ابتدا برنامه شش ماهانه خود را در رايانه وارد مي كردند و سپس در كار برگ ها مي گنجاندند. استفاده از اين برنامه براي مديران ضروري است و به دانش وسيع رايانه اي احتياج ندارد. اين برنامه به سادگي در دسترس است و خوشبختانه فارسي سازهاي ويندوز امكان ورود متن فارسي به اين برنامه را فراهم كرده اند. قبل از آن مجبور بوديم كلمه هاي فارسي را با حروف لاتين آن وارد كنيم. در اين برنامه همچنين مي توان فعاليت هاي مربوط به هرجلسه و پيگيري هاي لازم را درج كرد. به سادگي مي توان تلفن هاي مورد نياز را بدون صرف وقت شماره گيري كرد. براي تنظيم صورت جلسه ها نيز برگه مخصوصي تدارك ديده شده بود كه هم تأخير افراد در آن درج مي شد و هم جايي براي متن بندها و مصوبات، تاريخ سررسيد، مسئول انجام هربند و تعداد تكرار هربند در آن در نظر گرفته شده بود. باند عقرب واحدهاي فني و توليدي از يك طرف و واحدهاي اداري و مالي و بازرگاني از طرف ديگر در برج و باروهاي سازماني خود سنگر گرفته بودند و جنگ سردي كه خيلي هم سرد نبود جريان داشت. واحدهاي اداري، كاركنان فني را ناآگاه

و بي كفايت قلمداد مي كردند و آتشبارهاي واحدهاي فني تهمت قدرت طلبي و متخصص ستيزي و بيكارگي را بر سركاركنان مالي، اداري و بازرگاني مي ريختند. مديريت از هردو سو زير آتش بود. هرگاه مديراداري وارد دفترم مي شد، افراد توليد سرك مي كشيدند. نزديكي به واحدهاي توليدي نيز به شدت حسادت جبهه مقابل را برمي انگيخت . ديدني تر از همه جلسه هاي مشترك مديران بود. هرگاه گوش تيز مي كردم صداي دندان قروچه طرفين را مي شنيدم و حالا با اين موضوع مي بايست براي اداره شركت تصميم مشترك بگيريم. كمتر جلسه اي بدون دعوا و درگيري به اتمام مي رسيد. هردو طرف دار و دسته داشتند و افراد هردار و دسته مزد وفاداري خود را به شكل پاداش، گروه ، رتبه و يا وام دريافت مي كردند. مخوف ترين دار و دسته به « باند عقرب» موسوم بود و گهگاه اعمال مافيايي از آن سر مي زد. مي گفتند اين باند مخالفان را مثل عقرب مي گزد. در اين ميان، بيشترين بهره نصيب گروه هاي فشار مي شد، زيرا ترس از اطلاع رساني طرف مقابل، هيچگونه مقاومتي در برابر خواسته هاي غيرمعقول آنها صورت نمي گرفت. چند دقيقه بعد از جلسه هاي مديران، آنها از تمام قضاياي جلسه باخبر مي شدند و مي فهميدند چه كسي با تقاضاي آنها مخالفت كرده است. من در آنسوي چهره طرفين دعوا آثار پليدي نمي ديدم ، ولي متأسفانه آدم هاي خوب كارهاي بد مي كردند يا فكر          مي كردند كه براي بقاي خود بايد چنين كنند. به نظر من ، عادت هاي فكري افراد

مي بايست عوض شود. براي اين كار، ابتدا از مديرمالي خواستم با مطالعه قبلي، و حضور همه مديران، فعاليت واحد مالي و حسابداري صنعتي را به شكل عملي ارائه كند. افراد فني كه روي صندلي ها لم داده بودند لحظه به لحظه جمع و جورتر مي شدند. وقتي بحث مراكز هزينه و نحوه شكل گيري قيمت تمام شده، تسهيم سربار به مراكز هزينه و تعيين قيمت مواد مصرفي در محصول را مي شنيدند، در واقع ساختار چوبي نگرش هايشان بود كه در هم مي شكست. در جلسه بازرگاني از انواع خريدها و بيمه ها، مجوزها و شكل هاي حمل، تعرفه ها، ترخيص و واژگان بازرگاني صحبت شد. چانه زني تقويم سال بعد هنوز تصويب نشده بود. مسئول شورا و رئيس امور اداري طرحي به من دادند كه براساس آن پانزده روز نوروز و تمام روزهاي بين تعطيلات نيز تعطيل اعلام شده بود. اين طرح در واقع تقويم سال بعد بود و در آن روزهاي مختلف با رنگ هاي متفاوتي نمايش داده شده بودند. بعضي روزها به رنگ سفيد، بعضي سبز و بعضي قرمز. سفيد براي روزكار بود و قرمز روز تعطيل بود و سبز هم روزهاي تعطيل اختصاصي شركت را نشان مي داد. در مجموع پانزده روز رنگ سبز خورده بود. اين پيشنهاد به تأييد شورا و رئيس امور اداري شركت رسيده بود. وقتي راجع به سبزها توضيح بيشتري خواستم، در پاسخ گفتند كه براي جبران آن 6 روز از مرخصي پرسنل كم مي شود و 9 روز را هم شركت به روال سنواتي مي بخشد. وقتي پرسيدم كه بخشيدن روز كار چه معنايي دارد،

پاسخ خنده داري شنيدم . آقاي رييس شورا گفت كه چون كارگران 6 روز از مرخصي خود را مي بخشند شركت هم طبيعتاً بايد عملي مشابه انجام دهد. سعي كردم تفهيم كنم كه در واقع همكاران چيزي را نمي بخشند، بلكه تنها اتفاقي كه مي افتد اين است كه از مرخصي به طور دسته جمعي استفاده مي كنند، آنهم در بهترين ايام ممكن، زيرا بدين ترتيب همكاران فرصت مي يابند ايام نوروز را در كنار خانواده خود سپري كنند و همچنين با مرخصي دسته جمعي در فاصله بين دو تعطيل عملاً روزهاي تعطيل بيشتري را در اختيار داشته باشند. اگر هم چنين اقدامي صورت نگيرد در روزهاي مورد نظر عملاً شركت روزهاي تعطيل بيشتري را در اختيار داشته باشند. اگر هم چنين اقدامي صورت نگيرد در روزهاي مورد نظر عملاً شركت به صورت نيمه فعال درمي آيد زيرا افراد زيادي به مرخصي مي روند و حتي بعضي از خطوط توليد متوقف مي شود. اما هرچه توضيح مي دادم كمتر موفقيتي نصيبم مي شد. آن روزها رسم براين بود كه افراد از روز قبل براي مرخصي اقدام نمي كردند، بلكه هر روزي كه اراده مي كردند سركار نمي آمدند و روزهاي بعد برگه مرخصي تنظيم مي شد. به اين ترتيب ما عملاً قادر نبوديم برنحوه استفاده همكاران از مرخصي نظارتي داشته باشيم. روزهاي بين دو تعطيل و برخي از پنجشنبه هاي تابستان ( براي مسافرت يا كارهاي زراعي) از روزهايي بودند كه بهره وري در شركت به حداقل ممكن مي رسيد. يادم مي آيد كه مدت ها بحث و جدل كرديم تا روش استفاده از مرخصي

با مجوز قبلي جابيفتد. استعفاهاي فشاري  خيلي زود تصميم گرفتيم باچنين استعفاهايي موافقت كنيم و به جاي التماس به افراد براي ماندن در كنتورسازي به آنها كمك كنيم تا كاربهتري به دست آوردند. اولين نفري كه با استعفايش با چنين برخوردي مواجه شد از شدت تعجب شاخ درآورد. بعداً پيغام او به ما رسيد كه واقعاً منظورش استعفا نبوده بلكه ... آنگاه در جلسه اي به او گفتم:  «استعفا براي رفتن است و اگر تو منظور ديگري داري ابتدا برو كارگزيني و استعفايت را پس بگير و سپس نامه ديگري بنويس كه منظور اصليت را برساند! »  عده اي سعي كردند جوسازي كنند كه شركت براي كارشناسان خود ارزش قائل نيست، ولي كارگر نشد و نهايتاً نتيجه اين شد كه شمار استعفاها بسيار كمتر از حد انتظار شد. يكي از مشكلات شيوه هاي سنتي در اين باره اين است كه وقتي فرد استعفا داده با چانه زني به كار برمي گردد ديگران با تصور اينكه حتماً امتياز خوبي گرفته است دست به اقدام مشابه مي زنند. حال آنكه با استقرار شيوه جديد، همگان در مي يابند كه اين ابزار فشار كارايي خود را از دست داده است.  اين در حالي است كه اين ابزار فشاركارايي خود را از دست داده است. اين در حالي است كه استخدام شدن در كنتور سازي بسيار سخت است و از داوطلبان در زمينه  مهارت هاي فني ، ادراكي و انساني امتحان و مصاحبه به عمل مي آيد. كمك هاي غيرنقدي بايد صرفاً به منظور تشكر از زحمات پرسنل و براي دستيابي به ارزش هاي سازمان باشد و پشتوانه تصميم

پرداخت بايد در جلسه مديران و هيئت مديره دلايلي از نوع فوق باشد. وام ها  در شركت شكل هاي مختلفي از وام وجود داشت كه براي پاره اي از آنها مديريت و براي تعدادي ديگر شورا و انجمن تصميم مي گرفتند. وام ضروري، وام شورا، وام سه درصد ( بودجه اين وام از محل ذخيره 3 درصد حقوق پرسنل تأمين مي شد.) ، وام مسكن ، وام مديريتي و ... از اين مقوله بودند و بدتر از همه اينكه وام ها نه در هنگام نياز و ضرورت بلكه برحسب نوبت پرداخت مي شدند. چانه زني براي دريافت يا افزايش مبلغ هريك از اين وام ها از طرف پرسنل زياد بود. پرداخت نوبت بعدي وام قبل از تسويه حساب، يا بالا بردن اعتبار آنها از طرف شورا نيز به چشم مي خورد. هر روز چندين مراجعه كننده براي پيگيري اين امور داشتيم. وقتي با دستگيري يك مضاربه چي به فهرست مال باختگاني برخورديم كه به تازگي و با اصرار زياد از شركت وام گرفته بودند، بيشتر به غلط بودن اين شيوه عمل پي برديم. يكي از مديران شركت تجربه خوبي را در شركت قبلي خود داشت و آن تشكيل صندوق وام به كمك شركت و كاركنان با سرمايه گذاري طرفين بود. به محض شناخت ابعاد آن آيين نامه اي تنظيم شد. شركت با سرمايه گذاري معادل مبالغ مربوط به بازگشت اقساط وام هاي پرداختي قبلي، و پرسنل با حق عضويت در آن مشاركت كردند. هيئت مديره اين صندوق متشكل از دو نفر از طرف پرسنل ، دو نفر از طرف مديريت و يك نفر نماينده سرپرستان

بود. تنها اعضاي صندوق مي توانستند وام دريافت كنند و هرفردي با پرداخت مبلغي ناچيز در ماه مي توانست به عضويت صندوق درآيد. ضمناً اعضاي صندوق مي توانستند در صورت ضرورت و نياز، و نه براساس نوبت، وام دريافت نمايند و بدينسان پس از چند ماهي از تشكيل صندوق، چانه زني برسر اين مسئله به حداقل ممكن كاهش يافت. ديگر پرسنل براين باور نبودند كه چانه زني و پيگيري بيشتر موجب دريافت وام مي شود. فقط دلايل قابل قبول هيئت مديره صندوق شرط دريافت وام شد و اين خود مايه آرامش خاطر بيشتر آنان شد. مسافرت هاي خارج از كشور  اين نوع مسافرت ها از حقوق مديران و كارشناسان و سرپرستان تلقي مي شد و به گونه اي نوبتي و تقسيم شده صورت مي گرفت. اسم افراد واجد بالاترين صلاحيت ها براي انجام مأموريتي خاص، به دليل اينكه در گذشته نزديك به مأموريت رفته بودند حذف مي شد و به جاي آنها فردي فاقد اطلاعات و حتي مهارت هاي محاوره اي، جايگزين مي شد. چانه زني در اين زمينه وقتي آغاز مي شد كه در اين روند تغييري ايجاد مي كرديد. چانه زني در خصوص مأموريت هاي خارج از كشور از قدرتي چند برابر چانه زني هاي ديگر برخوردار هستند آنها را براي يك مأموريت خارجي اينتخاب كنيد و آنگاه پيگيري پاسپورت و ويزا و ارز و بليت هواپيما را به خودشان واگذاريد. جديتي كه ايشان در اين امر بروز مي دهند باور نكردني است. ضعيف ترين آنها به تلاشگري خستگي ناپذير تبديل مي شود. دوغ و دوشاب انسان دو خصلت متضاد دارد. از سويي

دوست دارد ديگران و بخصوص رؤسايش عملكردهاي مثبت وي را ببينند و تحسين كنند، و از سوي ديگر دوست ندارد در اعمال و رفتار خود مورد سؤال و تفحص قرار گيرد. افتراق اين دو خصلت زماني آشكار مي شود كه از يك طرف عوامل انساني مؤسسه ها و سازمان ها، از اينكه در سازمان آنان ابزاري براي ارزيابي شايستگي وجود ندارد گله مند هستند و مي گويند « در سازمان دلسوزانه كار بكني و نكني فرقي ندارد» ، « دوغ و دوشاب يكي است» و حتي « اگر كار نكني عزيزتري» ؛ و از طرف ديگر انجام ارزيابي، با ايجاد فشار رواني برارزيابان، جرأت و انگيزه آنان را براي انجام درست آن كاهش مي دهد و عملاً پس از مدتي ارزيابي به ابزاري براي ترميم حقوق و دستمزد تبديل مي شود. گزارش روزانه گزارش روزانه افراد در سازمان به رؤسا و مسئولان نه فقط براي ارزيابي به كار مي آيد، بلكه فوايد و منافع ديگري نيز دارد كه در زير به آن مي پردازم. 1. وقايع و حوادث و راه كارهاي مؤسسه ثبت و ضبط مي شود. 2. دريافت كنندگان در جريان مشكلات و چالش ها و نيز روش هاي حل آنها قرار مي گيرند. 3. گزارش هاي كتبي از شفاهي دقيق تر و مسئوليت آورتر است و تأثير روحي « پانتوميمي» ( بعضي از افراد عادت دارند كارهاي انجام شده توسط خودشان را بيش از حد بزرگ و مشكل جلوه دهند و از حركات دست و پا و اندام ها نيز بهره مي گيرند.) را كاهش مي دهد. 4. خواندن گزارش هاي كتبي وقت

كمتري از گزارش هاي شفاهي لازم دارد. 5. گزارش نويسي باعث ايجاد انضباط و پذيرش سلسله مراتب مديريتي مي شود. 6. افراد براي ارائه گزارش كار بهتر تا حدودي مجبور به كارهاي بيشتر و بهتر مي گرداند. 7. براي ثبت و تنظيم گزارش روزانه، افراد مجبور به اخذ گزارش از زيردستان خود مي شوند و اين خود به افزايش ارتباط سازمان مي انجامد  نحوه تنظيم گزارش روزانه اهميت بسيار دارد( بايد از كاغذ بازي بي اثر حذر كرد). 1. دوره گزارش بايد روزانه باشد، چه در دوره طولاني تر حوادث و وقايع فراموش مي شوند. 2. استفاده از دفاتر، نظير سررسيدها، براي گزارش روزانه مناسب نيست؛ بلكه با توجه به نوع مسئوليت و مأموريت هرفرد بايد شكل خاصي از برگه گزارش طراحي كرد. 3. گزارش هرروز كار بايد در پايان همان روز تنظيم و براي گزارش گيرنده ارسال شود. 4. گزارش گيرنده بايد نظر خود را در مورد هربند روي همان گزارش ثبت كند و به گزارش دهنده اطلاع دهد. 5. اوراق گزارش بايد توسط گزارش گيرنده جمع شود و براي ارزيابي محتوي و ارائه به موقع مورد استفاده قرار گيرد. گزارش ماهانه جلسه ها  بسياري از اوقات از جلسه ها به عنوان بهانه اي براي عدم پاسخگويي به ارباب رجوع يا توجيه غيبت مسئولان سوء استفاده شده است. از اين رو، افراد معمولي به آن نظر خوبي ندارند. ولي در عمل بهترين راه كارها از شور و مشورت در جلسه هاي حضور ي به دست مي آيند. در سيره حضرت رسول اكرم(ص) به كرات به جلسه هاي دايره وار حضرت با يارانش براي بررسي

مشكلات و يافتن راه حل ها برمي خوريم. خودارزيابي  گزارش « خود ارزيابي » بخش عمده اطلاعات نظام ارزيابي را فراهم مي ساخت. اين گزارش حاوي تعدادي سؤال بود كه مي بايست به طور مشروح پاسخ داده شوند و در مقابل هرسؤال حداكثر امتياز مربوط به پاسخ درج شده بود. در كنار اين امتياز، دو چارخانه خالي وجود داشت كه اولي براي درج نمره متوسط خود فرد به خودش و ديگري براي درج امتياز مدير براي آن پاسخ بود. سؤال ها و امتياز مربوط به آنها هرچه باشند، شاخص هاي ارزشي سازمان هستند. حداقل، افراد مي فهمند كه چه نكاتي براي سازمان اهميت دارد. بنابراين، هرشركت و مؤسسه اي با توجه به مأموريت ها و اهداف خود مي تواند سؤالات خاص خودش را در برگه خود ارزيابي بگنجاند. اين فرم هرماه يك بار و در انتهاي ماه توسط خود افراد تكميل و به ارزياب تحويل مي شد. مهندسي معكوس  كنتور برق تنها محصول شركت كنتور سازي بود. آن را مي ساختيم بدون اينكه از نحوه كاركرد آن اطلاع دقيقي داشته باشيم و حتي كاربرد درست آن را نيز نمي دانستيم. شناخت وظيفه بعضي از كنتورهاي سه فاز نياز به پاره اي معلومات تخصصي داشت كه ما نداشتيم. هيچ كس نبود كه بتواند از نظر علمي گردش محور كنتور را توجيه كند و به طريقي اولي كسي نمي دانست چرا مثلا براي طبلك هاي شمارنده جنس پلي آميد يازده در نظر گرفته شده است ( در حالي كه اين ماده بسيار گران و كمياب است). استانداردهاي فني مواد اوليه ناشناخته بودند نمي داانستيم چرا در كنار

آهنرباهاي مصرفي داخل كنتور، قطعه فلزي بسيار كوچكي مي چسبانديم. فقط اين را مي دانستيم كه اگر آنرا برداريم منحني خطاي كنتور مغشوش مي شود. البته در بسياري ديگر از صنايع وضع كم و بيش به همين منوال است. ولي ما تصميم گرفتيم تغييري در اين شرايط به وجود آوريم. ابتدا از طرق مختلف شروع به خريداري و جمع آوري كنتورهاي ساير رقبايمان در دنيا نظير زيمنس، لانديس اندگير، شولومبرگر و غيره كرديم و سپس تيمي كه خود من هم عضو آن بودم شروع به بررسي دقيق اين كنتورها و مقايسه قطعه به قطعه آن با كنتور خودمان كرديم و در خلال اين بررسي ها علت به كارگيري هرقطعه و انتخاب جنس و نحوه ساخت آنها را مدنظر قرار داديم. همه چيز را به دقت يادداشت كرديم و نكته هاي بسيار فراگرفتيم. همين اقدام نسبتاً ساده و كم خرج بود كه بعدها پروژه هاي زيادي را در واحد تحقيقات به جريان انداخت و در طراحي كنتورهاي جديد و حتي محصولات ديگر ما را ياري كرد. مهندسي معكوس نگاهي عميق و كاوشگرانه به محصولات و تكنولوژي هاست. برهمين اساس بود كه ما با توجه به نوع ماشين آلات مورد نياز و شباهت هاي قطعات كنتور و سرعت سنج خودرو تصميم به توليد دانش فني كيلومتر شمار گرفتيم. ابتدا تعداد زيادي از اين محصول تهيه و به تحقيق در آنها پرداختيم و سپس توانستيم سرعت سنجي را طراحي كنيم كه هيچيك از قطعات آن شبيه سرعت سنج هاي قبلي نبود، ولي بعضي از قطعات دور ريز كنتور به عنوان قطعه اصلي در آن به كار گرفته شده

بود. هرچند كه نامشخص بودن سياست هاي خود رو سازان در آن هنگام مانع از توليد وسيع اين دستگاه شد، ولي تمام نقشه ها و محاسبه هاي آن تهيه شد؛ حتي نمونه سازي محصول هم انجام شد. هزينه اين عمليات بسيار ناچيز بود ولي دانش هايي كه در اين رهگذر به دست آورديم ما را در ساخت ادوات جانبي كنتور ياري داد. تنظيم خانواده  تنظيم خانواده به مجموعه عملياتي اطلاق مي شود كه براي كنترل باروري در خانواده يا جامعه انجام مي دهند. ما البته در كنتورسازي خيلي پيش از شروع رسمي برنامه تنظيم خانواده در كشور، با تشكيل كلاس ها و آموزش هايي به نتايج نسبتاً چشمگيري رسيديم- ولي اينجا منظور « تنظيم روابط در خانواده كنتور سازي» است. براي اطمينان از بهداشت و سلامت خانواده ها خانمي را كه فارغ التحصيلان رشته پرستاري كرديم. و از وي خواستيم به ندريت به منزل تك تك كاركنان مراجعه و همه افراد خانواده ها را معاينه كند. همچنين به همسران كاركنان در زمينه كنترل باروري خدمات مشاوره اي بدهد. درپي اين اقدام، تعداد زيادي از فرزندان همكاران كه داراي مشكلات شديد بينايي يا ساير امراض جسماني بودند، شناسايي شدند و از طريق همين پرستار براي درمان به مراكز تخصصي راهنمايي شدند. بهداشت رواني كاركنان يكي از مهمترين مسائل سازمان هاست و بايد در مدنظر مديران قرار گيرد. سالن هاي تاريك ، رنگ هاي تيره، صندلي هاي ناراحت، و از همه مهمتر برخوردهاي تحقير آميز و پرخاشگرانه و جو عدم اعتماد، سازمان را در لبه پرتگاه خروش و اعتصاب قرار مي دهد. مديران بايد دائماً بكوشند كه

در پرسنل احساس مثبت نسبت به شركت ايجاد كنند. وقتي براي اولين بار تصميم گرفتيم گل و گياه در كنار دستگاه ها قرار دهيم تا تماشاي آنها موجب انبساط خاطر همكاران شود، عده اي شايع كردند كه قرار است شخص مهمي در آينده نزديك از شركت بازديد كند. ولي كم كم كاركنان اين حركت را به حساب توجه و علاقه مديريت نسبت به خودشان پذيرفتند. رنگ هاي شاد سالن ها و تميزي محيط هاي كار، در تقويت نگرش مثبت كاركنان مفيد واقع شد. ولي براي سلامت سازمان، علاوه برتوجه به محيط هاي كار، درستكاري مديران نيز اهميت دارد.اعتصاب  ساعت 4 بامداد بعد از يك مأموريت 10 روزه به منزل رسيدم و با خود انديشيدم كه قدري ديرتر ( مثلا ساعت 10 )به شركت بروم، ولي ساعت 7 تلفن به صدا در آمد. معاون اداري و مالي شركت بود كه با صدايي لرزان، بدون اينكه احوالپرسي گرمي بكند، گفت : « مهندس! متأسفانه اوضاع بدي پيش آمده ! » شنيدن بقيه ماجرا خواب را به كلي از سرم پراند. گفت كه در شركت اعتصاب شده است. در جواب گفتم : « خيلي خوب ، نگران نباشيد.  الان به شركت مي آيم.» ولي حرفم را قطع كرد و گفت: « نه اصلاً صحيح نيست، چون كارگران در جلو در ورودي شركت تجمع كرده اند و عليه مديران شركت شعار مي دهند.»  تازه فهميدم كه ابعاد اعتصاب گسترده تر از آن است كه در ابتدا تصور مي كردم. معاون اداري و مالي گفت كه حتي يكي از كارگراني را كه خوب مي شناختم و به دليل مشكلات زندگي

همواره كمك هزينه هايي نيز به وي داده بوديم ديده است كه با پا به شيشه راهرو كوبيده و آن را شكسته است. در اين هنگام رئيس شوراي اسلامي كارخانه كه در كنار وي ايستاده بود با من شروع به صحبت كرد و اطمينان داد كه شوراي اسلامي ، انجمن اسلامي و شوراي بسيج كارگري با اين حركت مخالفند و بزودي غائله را خاتمه خواهند داد. گفت كه به همه مديران توصيه شده در اتاق هايشان بمانند. وقتي علت اعتصاب را پرسيدم متوجه شدم كه دسته گلي است كه آقثايان خودشان به آب داده اند. مي دانيم كه اعضاي شوراي اسلامي كار براي مدت دو سال از طرف كارگران و كارمندان انتخاب مي شوند. در محيط هاي كارگري هنوز اين فكر وجود دارد كه اعضاي شورا بايد از بين كساني انتخاب شوند كه شجاعت بازپس گيري حقوق از دست رفته كارگران را داشته باشند يا مانع تضييع بيشتر حقوق آنان شوند، و با اين نگرش بيشتري به سراغ كساني مي روند كه هاي و هوي دارند- تا به اصطلاح خودشان بتوانند با مديريت دست و پنجه نرم كنند. فهرست مطالب  عنوان     صفحه فصل اول : تقريظ      مقدمه     3 فصل دوم : پيشگفتار      4 فصل سوم : مقدمه چاپ سوم      8 فصل چهارم: اداره جلسه ها     8 فصل پنجم : باند عقرب      10 فصل ششم :  چانه زني      11 استعفاي فشاري     12 وام     13 مسافرت هاي خارج از كشور     14 فصل هفتم : دوغ و دوشاب      14 گزارش روزانه     15 نحوه تنظيم گزارش

    16 گزارش ماهانه جلسه ها     16 خود ارزيابي     16 فصل هشتم : مهندسي معكوس      17 فصل نهم : تنظيم خانواده      18 فصل دهم : اعتصاب     19

راز شاد زيستن

نويسنده: اندرو متيوس خلاصه كتاب: مترجم:وحيد افضلي راد- ماتيفرر،اندرو   Andrew وMathews: راز شاد زيستن از نويسنده اندرو متيوس مترجم وحيد افضلي راد (تهران)نشر تبريز 1384 فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا از فهرستنويسي پيش از انتشار - اين كتاب در سال1372 تحت عنوان ((خوب چون زندگي شاداب چون طبيعت)) با ترجمه هوشيار رزم آزما و توسط مترجم پنج منتشر گرديده است. چاپ سي وچهارم:پائيز 84 ،19000 ريالراز شاد زيستن اندرو متيوسترجمه:وحيد افضلي رادطراح جلد:سوسن افراسيابيانچاپ سي و چهارم ،5000 نسخه چاپ هما              1384 شابك 100-91538-964فصل اول:الگوي رفتار     الگوي رفتار    شكل گيري الگوهاي رفتار    تصوير ذهني انسان از خويشتن    تصوير ذهني و ضمير ناهشيار     تندرستي        فصل دوم:زيستن در زمان حال           در حال زندگي كنيد                                              خنده                                                                         فصل سوم:ذهن آدميما به طرف انديشه هاي غالب خود كشيده مي شويمما چيزي را به دست مي آوريم كه انتظارش را داريمقدرت واژه شكر گزاريفصل چهارم:اهدافاهدافقانون نتايج افزودهمحدوديتهامشكلاتاشتباهاتتلاشپافشاريفعاليت بي وقفهزندگي بي ارزش است مگر آنكه شما به آن ارزش دهيدفصل پنجم:امروز مهم استنقطه شروع اينجاستفصل اول                                                         الگوي رفتاربياييد در آغاز نگاهي به كار ذهن بيندازيم.آيا وقتي از خيابان عبور مي كنيم بايد به تك  تك قدمهاي خود توجه داشته باشيم؟آيا وقتي غذا مي خوريم بايد براي هضم آن كاري انجام دهيم ؟آيا وقتي در خواب هستيم بايدنگران ادامه تنفس خود باشيم؟حقيقت اين است كه ما هيچيك از اين كارها  را با ذهن هشيار خود

انجام نمي دهيم.ذهن انسان را مي توان به يك كوه يخ تشبيه كرد كه بخش قابل روئيت آن همان ضمير هوشيار و بخش بسيار بزرگتر و پنهان آن ضمير نا هوشيار ماست.ضمير ناهوشيار مسئول بخش بزرگي از پيامدها و مسبب همه تكرارها در زندگي انسان است.شكل گيري الگوي رفتار: بلافاصله پس از تولد الگوهاي رفتاري شروع به شكل گيري مي كنند بنابراين اين الگوها بسيار محكم و جا افتاده هستند.مثلا الگوي خوردن را در نظر بگيريد نوزاد به دلايل مختلف گريه مي كند تشنگي،گرما،سرما،تنهايي،ناتواني،نياز به توجه و نظاير آن. اما وقتي بچه گريه مي كند در بيشتر مواقع به او  غذا داده مي شود بنابراين اين تداعي از همان آغاز در كودك شكل مي گيرد كه راه حل تمام مسائل ياد شده گذاشتن چيزي در دهان است.بطور خلاصه ما هميشه همان چيزي را جذب مي كنيم كه انتظارش را داريم و جهان همواره با ما به همان گونه اي برخورد مي كند كه ماخود را لايق آن مي دانيم.ما هرگز اسير الگوهاي رفتاري خود نيستيم الگوي منفي كهنه ممكن است قوي و جا افتاده باشد اما شكست ناپذير نيستند.هميشه راجع به خود و وضعيت خود به طور مثبت فكر كنيد هميشه از خود به خوبي ياد كنيد و مرتبًا زندگي را بدان گونه اي كه دلخواه شماست تصور كنيد تا از اين طريق الگوهاي رفتاري مثبت را به زندگي خود جذب كنيد.تصوير ذهني انسان از خويشتن:منشا تمام افكار و حركات ما چگونه ديدن خويشتن است.تجربيات،موفقيتها، شكستها، افكاري كه درباره خود داريم و واكنش ديگران نسبت به ما،همه و همه شكل دهنده تصويري هستند كه از

خويش در ذهن داريم ما همان هستيم كه معتقد به بود آنيم از اينروست كه دكتر ماكسون مالتز نويسنده كتاب پر فروش سيبرنتيگ رواني مي نويسد: ((حرف تمام روان درماني ها تغيير تصور يست كه فرد از خويشتن دارد اگر خود را در رياضيات درمانده ببيند.آنگاه تا ابد با تمام اعداد و ارقام مشكل خواهيد داشت ,شايد تحت تاثير چند تجربه زود هنگام نگرشي در شما شكل گرفته است كه مي گويد:نوعش فرقي نمي كند.من از پس رياضيات بر نمي آيم.))بنابراين تلاش نمي كنيد و نتيجتا در جا مي زنيد و عقب و عقب تر مي رويد اگر موفقيتي هم كسب مي كنيد آنرا  اتفاقي تلقي مي كنيد اما وقتي موفق نمي شويد مي گوييد: ((ببين.من كه گفتم ني توانم))اولين گام به سوي يك پيشرفت گسترده براي كسب نتايج مطلوب تغيير نوع تفكر و بيان ما در رابطه با خويش است.تعارفات كلي: تصوير ذهني انسان از خويشتن تعيين كننده هسته توجه اوست.اين تصور تعيين مي كند كه وي مجاز به داشتن چه افكاري است.وجود يك تصوير ذهني خوب به فرد اين امكان را مي دهد كه به تعريفهايي كه از او مي شود و به موفقيتهايي كه به آنها دست يافته است افتخار كند كه اين نبايد به خود خواهي و غرور تعبير شود.تمام افراد موفق به اين نتيجه رسيده اند كه بايد قدر ارزشهاي خود را بدانند و اين را قبل از آنكه تبديل به اين انسانهاي موفق شوند فهميده اند زيرا براي همه انسانها يك ضرورت است كه ابتدا ارزشهاي خويش را بشناسيم.تصوير ذهني و ضمير ناهشيار:اگر تصوير ذهني ما از خويشتن يك

تصوير ناسلام و ضعيف باشد همواره در درون خود زمزمه اي مي شنويم كه مي گويد: ((من لياقت ندارم))و اين نگرش منجر به بروز شخصيتي مي شود كه به گونه اي ناهشيار شادي ها را پس مي زند و در مواجهه با موقعيتها استثنائي امكان رفتن تعطيلات يا يادگيري مهارتهاي تازه هشيارانه  يا ناهشيارانه بهانه هايي براي گريز پيدا مي كنند. تندرستي:آزمايشات علمي راههاي عجيب و باور نكردني براي كشتن خوكچه هاي هندي به مانشان داده است به عنوان مثال:ياس عاطفي مي تواند سمومي مرگ آور و كشنده توليد كند بطوريكه تزريق نمونه هاي خوني افرادي كه ترس يا خشم شديدي را پشت سرگذاشته اند به خوكچه هاي هندي در كمتر از 2 دقيقه موجب مرگ آنها شده است.حال تصور كنيد كه اين سموم با بدن خود ما چه مي تواند بكند.هر فكري از ذهن شما مي گذرد در يك چشم برهم زدن بر تركيبات شيميايي بدن  تاثير مي گذراد.خلاصه كلام:افكار شاد و سلامت داشته باشيد خود را سلامت تصور كنيد و سلامتي را حق انسان و شايسته خود بدانيد ازهمه مهمتر با خود ملايم باشيد از همين جا و همين لحظه خود را بپذيريد دوست بداريد و به خود تلقين كنيد كه حتي تا اين لحظه هم به بهترين طريق ممكن زندگي كرده ايد.فصل دوم                                           زيستن در زمان حال1-در حال زندگي كنيد   2-انتظار      3-بخشندگي-بخشش ديگران-بخشش خود  4-شادي     5-مقابله با افسردگي   6-خندهدرحال زندگي كنيد:تمام دارائي ما اين لحظه است.ميزان آرامش ذهن وكارائي فردي ما بر اساس ميزان توانايي ما براي زيستن در لحظه حال مشخص مي شود.كليه شادي و خرسندي متمركز ساختن ذهن بر لحظه

حال است.يكي از نكات جالب درباره كودكان همين است كه آنها خود را تماما در حال غرق مي كنند آنها كاملا درگير فعاليت كنوني خود مي شوند كه اين فعاليت مي تواند تماشاي يك برنامه،نقاشي كردن،ساختن يك قصر ماسه اي و يا   هر چيز ديگر باشد.اما وقتي بزرگ مي شويم هنر فكر كردن و نگران بودن همزمان را فرا مي گيريم به مشكلات گذشته و مسائل آينده اجازه تجمع در زمان حال را مي دهيم و بدين ترتيب حال را مي بازيم ما همچنين ياد مي گيريم كه لذائد شاديهاي خود را به تعويق بيندازيم و همواره به اميد آينده اي متفاوت بينديشيم.دانش آموز دبيرستاني با خود ميگويد:وقتي مدرسه را تمام كردم و ديگر مجبور نباشم تكليفي انجام دهم آنوقت زندگي ايده آل خواهد بود.مدرسه تمام مي شود و حالا او تشخيص ميدهد كه تا وقتي خانه مستقل نداشته باشم خوشبخت نخواهد شد.خانه را ترك مي كند وارد دانشگاه مي شود و با خود مي گويد: ((تا وقتي شغل مناسب نداشته باشد نمي تواند خوشبخت باشد.))كاري اختيار ميكند و درست حدس زديد هنوز هم نمي تواند خوشبخت باشد با گذشت سالهاي پياپي او خوشبختي،شادي و آرامش ذهني خود را مرتبا تا نامزد شدن تا ازدواج كردن تا خريدن خانه تا گرفتن كار بهتر تا تشكيل خانواده،تا بردن بچه ها به مدرسه تمام شدن مدرسه بچه ها،تا بازنشستگي وغيره به تعويق مي اندازد.و قبل از آنكه به خود اجازه شادي سعادتمندانه دهد از دنيا مي رود.خلاصه كلام:زمان واقعا وجود خارجي ندارد زمان چيزي جز يك مفهوم انتزاعي در ذهن مانيست اين لحظه تنها زماني است كه

در اختيار داريم از اين لحظه چيزي بسازيد.انتظار:آيا تا به حال دقت كرده ايد كه وقتي بي صبرانه منتظر تاكسي هستيد انكار همه تاكسي ها غيب مي شوند.اين نكته در موارد ديگر هم كه انتظار چيزي را مي كشيم صادق است.در اينجا اصلي حاكم است كه به ما مي گويد زندگي ات را در زمان حال بگذران و به خاطر اتفاقات آينده نفست را در سينه حبس نكن در هر موقعيتي به زندگي يورش ببريد درحال زندگي كنيد وقتي منتظر وقوع چيزي هستيد خود را با كاري ديگر مشغول كنيد.بخشندگي-بخشش ديگران-بخشش خودعفو كردن خود و ديگران دادن يك راي مثبت به تز زيستن در زمان حال است.زيرا اين تنها راه شاد وسلامت زيستن است كينه ورزي يكي از اصلي ترين علل بيماري هاست بعلاوه تا وقتي ديگران را به خاطر ناخشنودي خود مسول و گناهكار بدانيم از قبول مسئوليت امتناع مي كنيم. وقتي راه بخشش را برمي گزينيم وقتي تغيير مي كنيم, ديگران هم تغيير مي كنند.شادي:ابراهام لينكن گفته است: ((اغلب مردم تقريبا به همان اندازه اي شاد هستند كه انتظارش را  دارند در واقع آنچه براي ما رخ مي دهد آنقدر ها تعيين كننده شادي ما نيست بلكه بيشتر نوع واكنش ما نسبت به آن رخدادهاست كه نقش تعيين كننده دارد.از آن جائي كه انسان افكار وانديشه هاي خود را برمي گزيند الزامًا تعيين كننده ميزان شادي هاي خويش است.براي شاد بودن بايد بر افكار شاد  تمركز كنيم اما ما غالبا بر عكس عمل مي كنيم.اغلب تعريفها و تمجيد ها را ناشنيده مي گيريم ام حرفهاي ناخوشايند را مدت ها در ذهن نگه مي

داريم. گاه شاد بودن مي تواند كاري بس دشوار باشد.لازمه شاد زيستن جستجوي زيباييها و خوبيهاست يكي از زيبايي منظره ها را مي بيند يكي كثيفي پنجره را.اين شما هستيد كه انتخاب مي كنيد چه چيز را ببينيد و به چه چيز بينديشيد.كازانتزاكيس گفته است: قلم و رنگ در اختيار شماست بهشت را نقاشي كنيد و بعد وارد آن شويد.مقابله با افسردگي:همه ما اوقاتي را تجربه كرده ايم كه زندگي در نهايت دشواري خود بوده است تنها مانده ايم.كار خود را از دست داده ايم.دلتنگ و افسرده مي شويم و دنيا را تيره از واقعيتش ترسيم مي كنيم آينده را كانون همه مشكلات مي پنداريم و با تعجب از خود مي پرسيم. ))چطور ممكن است يك انسان بتواند با مشكلات رو در روي ما كنار بيايد؟))احمقانه است كه براي سفر يك روزه توشه يك ساله برداريم كه چرا زندگي اينگونه دشوار است؟ مار را براي بيست و چهار ساعت زندگي در امروز طراحي كرده اند و نه بيشتر.نگراني امروز براي مشكلات فردا دردي از ما دوا نخواهد كرد.دفعه آينده كه احساس ياس به سراغتان آمد از خود بپرسيد؟((آيا هواي كافي براي تنفس دارم؟آيا غذاي كافي براي امروز دارم؟))حقيقت اين است كه ما اغلب مسائل را بيش از اندازه بزرگ مي كنيم.خنده:نورمن كازنيز دركتاب ((تشريح يك بيماري))اشاره مي كند كه چگونه براي از سرگيري يك زندگي طبيعي و سالم با بيماري فلج مبارزه كرده است وي معتقد است كه خنديدن زياد داروي اصلي او بوده است.وقتي كه مي خنديم همه چيز به نفع جسم و ذهن ما پيش مي رود.خنده درد را تسكين مي دهد.ما تنها

زماني مي توانيم بخنديم كه آسوده خاطر باشيم و هر چه ميزان اين آسودگي بيشتر باشد درد را كمتر احساس خواهيم كرد.هنر شاد بودن مستلزم توانايي خنديدن به مشكلات در كوتاهترين زمان ممكن پس از وقوع آنهاست.فصل سوم                                                  ((ذهن آدمي))ما به طرف انديشه هاي غالب خود كشيده مي شويماصل از اين قرار است: ((به هر چيزي كه فكر كني به طرفش كشيده ميشوي))حتي اگر به چيزهايي فكر كنيم كه دلخواهمان نيستند باز هم به سوي همانا كشيده مي شويم.هيچ وقت به خودتان گفته ايد:من نبايد فراموش كنم كه...))و بعد همان چيز را فراموش كرده باشيد؟ ذهن شما نمي توااند از فراموش كردن بگريزد.اما اگر فكر شما اين باشد كه((من بايد يادم بماند كه ...))آنگه همان ذهن به طرف ((به ياد داشتن))حركت خواهد كرد.تخيل:تخيل مهمتر از دانش است((انيشتين))واقعيت انكار ناپذير آن است كه تخيل كليد تمام يادگيريها و كليد حل تمامي مسائل است.يك تخيل خوب براي داشتن يك حافظه خوب نيز حائز اهميت است.تخيل خود  را مانند جسم خود پرورش دهيد.هر چند تخيل شما رشد يافته تر باشد يادآوري و حل مسائل برايتان آسانتر خواهد بود.تمرين ذهني:ارزش اساسي تمرين ذهني در اين است كه ما را قادر به ارائه الگوهائي از عملكرد كامل و بدون نقص به سلولهاي مغزيمان مي كند.ما در سطح تخيل مرتكب اشتباه نمي شويم علاوه بر آن ياد مي گيريم كه اگر مرتبا نتايج نامطلوب را در ذهن تصوير كنيم چيزي جز همان نتايج نصيب ما نخواهد شد.از حالا به بعد عادت كنيد كه از طريق تخيل خود به پالايش تواناييهاي خود بپردازند اگر مي خواهيد در يك كلاس تدريس كنيد يا

يك تماس تلفني مشكل بگيريد.در هر حال قبل از هر چيز زماني را به انجام بي عيب و نقص آن عمل در ذهن خود اختصاص دهيد.موفقترين مردم دنيا همين كار را مي كنند شما هم به آنها بپيونديد.ما چيزي را به دست مي آوريم كه انتظارش را داريم:انسان در زندگي همان چيزي را به طرف خود جذب مي كند كه  انتظارش را دارد ما حاكم بر خويشتن هستيم و افكار ما تعيين كننده زندگي ما هستند.ما خود تصميم مي گيريم كه چه چيزي را در ذهن جاي دهيم و بنابراين تعيين كننده پيامد اعمال خود هستيم.ذهن شما همانند يك آهنرباست.فكر كردن به خواسته هاي خود را ادامه دهيد تا به آنها دست پيدا كنيد.افكار انسان شبيه به ابرهايي هستند كه براي او نتيجه به بار مي آورند. با منظم كردن افكار خود مي توانيد تعيين كننده اين نتايج باشيد.قدرت واژه ها:هر چه برزبان بياوريد همان را به دست خواهيد آورد.واژه ها نيز مانند افكار بر وضعيت و شرايط ما تاثير مي گذارند كلماتي كه از آنها استفاده مي كنيم سازندگان نگرش ما هستند و همين كلمات هستند كه تعيين مي كنند ما در زندگي چه چيزهايي را جذب و تجربه خواهيم كرد اگر مصمم به شاد زيستن هستيد بايد مواظب حرفهاي خود باشيد بايد درباره خود به طور مثبت صحبت كنيد از بي اعتبار ساختن خود بپرهيزيد.كلماتي كه از آنها استفاده  مي كنيم هميشه پس از تصفيه در ضمير ناهوشيار ما ته نشين شده،بخشي از شخصيت و آرايش رواني ما را شكل مي دهند كلماتي وجود دارد كه معمولا مانع پيشرفت مي شوند به عنوان

مثال:هر بار كه از كلمه(سعي)استفاده مي كنيم نشان مي دهيم كه احاطه لازم را بر اوضاع نداريم.وقتي مي گوييم.((سعي مي كنم اين كار را به خوبي انجام دهم))يا((سعي مي كنم به موقع برسم))در واقع مي گوييم كه ممكن است بتوانيم اينكارها را انجام دهيم و ممكن هم هست كه نتوانيم. جايگزين كردن (مي توانم) به جاي (سعي مي كنم) حاكي از حس مبارزه طلبي و رودررويي است كه نتايج بسيار بهتري براي ما به همراه خواهد داشت.بيان مثبت:يك بيان مثبت انديشه مثبتي كه شخص مرتب براي خود تكرار مي كند.استفاده از بيان مثبت به ما اجازه مي دهد كه به گزينش انديشه هاي شايسته و نشاندن آنها در ضمير ناهوشيار خود بپردازيم و از اين رهگذر احساس وعملكرد بهتر داشته باشيم. كلمات ما  بر نوع احساسات و افكار ما تاثير مي گذارند افكار ما بر نوع بيان و احساس ما تاثير مي گذارند و احساسات ما نيز به نوبه خود بر نوع بيان و افكار ما موثرند.شكر گزاري:وقتي سپاسگزار نعمتهاي خود هستيم مركز توجه خود را به خواسته هاي مطلوب خود قرار مي دهيم وقتي زندگي خود را سرشار از مواهب الهي بدانيم و به آنچه كه هم اكنون در اختيار داريم معترف باشيم سبب جاري گشتن سيل از مواهب تازه به زندگي خود مي شويم.فصل چهارم                                        اهدافاهداف:هدف آن چيزيست كه ما را هميشه در حركت نگه مي دارد.دو نكته اساسي اول اينكه ((هدف داشتن جزئي از اهداف ماست))بشر بدون هدف قادر به زندگي نيست يا دست كم قادر به زندگي طولاني نيست لذا اگر تا اين لحظه هدفهاي خود را مشخص نكرده ايد حالا

ديگر به آن نياز داريد.ثانيا:صرف هدف داشتن به مراتب مهمتر از ماهيت آن هدف است))افراد موفق راه اشتباه را به منزله يك تجربه ارزشمند يادگيري قلمداد مي كنند حال آنكه اشخاص ناموفق و ناكام آنرا به عنوان يك شكست در نظر مي گيرند.قانون نتايج افزوده:باك مينسترفولر كه به عنوان يكي از خلاق ترين ذهن هاي قرن حاضر شناخته شده است از قانون افزوده به عنوان بخشي از فرآيند هدف سازي يادكرده است قانون نتايج افزوده اصل است كه هميشه با اطمينان به ما مي گويد: ((علاوه بر خود هدف اصلي،نتايج جانبي بسياري عايد شما خواهد شد))فريد ممكن است بگوييد: ((شش سال از عمرم را در دانشگاه تلف كردم فقط براي اين كه اين تكه كاغذ را بگيرم))آنچه او مي تواند بفهمد اين است كه در اين مدت با افراد بسياري آشنا شده است نكات زياديي در مورد خودش ياد گرفته است و تجربيات بيشماري كسب كرده است كه بدون گذراندن اين زمان،هيچيك از اينها بدست نمي آمد.آدمهاي موفق آنقدر برجسته،با استعداد يا منحصر به فرد نيستند آنها فقط توانسته اند نحوه كاركرد هر چيز اين جهان را درك كنند و بفهمند كه پيشرفت خود آنها مطابق با همين اصولي نيست كه بر محيط پيرامون آنها حاكم است.محدوديتها:تنها چيزي كه موفقيتها ما را محدود  مي سازد تفكري است كه به ما مي گويد: ((نمي تواني موفق شوي))و اين واقعا حرف تازه اي نيست كه ((آن كه مي گويد          مي توانم))مي تواند و آنكه مي گويد نمي توانم.نمي تواند.باهر محدوديتي كه براي خود قرار مي دهيم مسئوليتي تازه براي خود ايجاد مي كنيم.مشكلات:ما براي حل مسائل و

مشكلات و يافتن راه هاي تازه براي حل مسائل طراحي شده ايم.مشكلات بخشي از ميراث جهان هستند كه ما را براي رهايي از خود به سوي يادگيري و تجربه مي رانند.ويژگي منحصر به فرد انسان بودن تلاش پيگير تجربه اندوزي است. شما مي توانيد از ((هيچ))((چيزي))بسازيد.از نظر كسي كه مثبت فكر مي كند يك مشكل صرفا موقعيتي تازه براي يادگرفتن است.اشتباهات:اشتباهات باز خود اعمال ما هستند.اشتباهاتي كه برندگان مرتكب مي شوند به مراتب بيش از بازندگان است و به اين خاطر است كه آنها برنده هستند زيرا آنها با تلاش و تداوم بيشتر توانسته اند بازخوردهاي بيشتر دريافت كنند اشكال كار بازندگان در اين است كه اشتباه را به منزله يك رويداد بزرگ و نابخشودني تلقي مي كنند و جنبه مثبت آن را در نظر نمي گيرند.اشتباهات واقعا اشتباه نيستند.بياييد در هر موردي انتظار خطا از خود داشته باشيم و آنها را به عنوان بخشي از فرآيند يادگيري بپذيريم.شكست خوردن هرگز مايه شرمساري نيست.شرمساري تنها از تلاش نكردن است.تلاش:ما نياز به تلاش داريم زيرا طبيعت ما آنرا ((طلب مي كند.زيرا تلاش امتياز و اشتياق انسان براي يادگيري.خودآزمايي،آزمايش و تجربه است.اشتباه اغلب مردم اينجاست كه تنها براي رسيدن به اهداف نهايي كار مي كنند ونه براي لذت از كار كردن و به همين خاطر است كه وقتي به اهداف مورد نظر نمي رسند دچار ياس و افسردگي مي شوند.پافشاري:پافشاري يك راز است.رازي كه انسانهاي موفق به خوبي از آن آگاهند اينان ميدانند كه اين راز عامل اصلي پيروزي است اما بازندگان پافشاري را به منزله نوعي((تلاش اضافي)) بي مورد تلقي مي كنند.اديسون مي گفت: ((يك درصد

نبوغ.الهام و نودونه درصد بقيه اش بسته به سرشت انسان است.من هرگز هيچ كار ارزشمندي را تصادفي انجام ندادم و تمامي اختراعات من نه بر حسب تصادفات.بلكه با كار و تلاش خستگي ناپذير بدست آمدند.فعاليتي بي وقفه:رمز شادي و تكامل در فعاليت است.اصل فعاليت بي وقفه، ما را پيوسته به خروج از حاشيه نشيني و ورود به صحنه فعاليت ترغيب مي كند.زندگي بي ارزش است مگر آنكه شما به آن ارزش دهيد:براي كسي كه مي گويد هيچ چيز مهم نيست.واقعا هيچ چيز مهم نيست. لين يوتانگزندگي به خودي خود فاقد ارزش است صرف بودن در اين دنيا به اين معنا نيست كه زندگي ما ارزش دارد.نهايتا اين خود ما هستيم كه تعيين مي كنيم اقامت ما در اين سياره امتياز و نشاطي براي ماست يا زندان از فلاكت و نوميدي تا اين لحظه هر چقدر هم كه از زيبايي ها لذت برده باشيد امروز مي توانيد تصميم بگيريد كه بيشتر لذت ببريد.امروز همان زمان انتخاب است.امروز و هر روز.فصل ششم                                                     امروز مهم استنقطه شروع اينجاست:يك درخت هرچقدر هم كه بزرگ باشد با يك دانه آغاز مي شود.طولاني ترين سفرها با اولين قدم.(لائوسته)زندگي،فرايند ساختن است آنچه امروز انجام مي دهيد بر آنچه فردا خواهيد داشت تاثير مي گذارد زندگي در يك محوطه بسته بيست و چهار ساعته اتفاق نمي افتد.نتيجه فردا ثمره تلاش امروز است.ترك يك عادت ناشايست گذراندن ساعتي در كنار خانواده، تعيين اهداف،پس انداز پول يا خرج كردن آن،ورزش كردن،و هر تصميم ديگري كه امروز ميگيريد بر فرداي شما تاثير خواهد گذاشت.هر جا كه هستيد همان جا نقطه آغاز است،تلاش بيشتر امروز.سازنده فرداي متفاوت

شماست.

كوه پنجم

نويسنده : پائلو كوئيلو

خلاصه كتاب: مترجم : ميترا ميرشكار- گردآورنده : مهرداد كمالي: در اوايل سال 870 پيش از ميلاد، كشوري به نام فنيقيه كه اسرائيلي ها آن را لبنان مي ناميدند، حدود سه قرن در صلح و صفا زندگي مي كرد. ساكنان شهرهاي بزرگي همچون سيدون، تاير و بوبلوس با اعداد، محاسبات نجومي و توليد شراب آسنا بودند و تقريبا حدود دويست سال بود كه از حروفي براي نوشتن استفاده مي كردند كه يوناني ها آن را الفبا مي ناميدند.در اوايل سال 870 پيش از ميلاد، شوراي جنگي در محلي دور افتاده به نام نينوا تشكيل شد.از كودكي صداهايي مي شنيد و با فرشتگان سخن مي گفت. در آن زمان بود كه پدر و مادرش او را وادار كردند با كاهني اسرائيلي صحبت كند. كاهن پس از چنديدن ساعت صحبت با او به پدر و مادر الياس گفت كه حرف هايي كه از دهان آن پسر خارج مي شود، صادقانه و دوست است. پدر و مادرش از الياس خواستند در مورد آنچه ديده يا شنيده بود به كسي چيزي نگويد. مفهوم پيامبر بودن ايجاد روابط با دولت بود و اين مسئله هميشه مخاطره آميز بود.به همين دليل آن اصوات و روياها به تدريج كاهش يافتن. پدر و مادرش خوشحال بودند و ديگر از آن مسئله صحبتي به ميان نياوردند. هنگامي كه الياس توانست روي پاي خودش بايستد، پدر و مادرش به او پول قرض دادند تا يك دكان نجاري كوچك باز كند.الياس به پيامبران ديگري كه گهگاه در خيابان هاي جلعاد مي ديد، به ديده ي احترام مي نگريست. در جلعاد، زادگاهش، چنين

افكاري از نظر ساكنان، ديوانگي محسوب مي شد.هنگامي كه الياس از ازدواج پادشاه با ايزابل، شتهدخت تاير، آگاه شد، اهميت چنداني به آن نداد. ديگ پادشاهان اسرائيل نير چنين كرده بودند و نتيجه اش صلحي پايدار در منطقه و مبادلات بازرگاني با اهميت تري با لبنان بود. پس از اينكه ايزابل به تاج و تخت رسيد، از شاه اخاب خواست تا پرستش خداوند را جايگزين پرستش خداوند يكتا گرداند.اما الياس از تبعيت از اخاب سخت خشمگين بود و به پرستش خداوند قوم اسرائيل و تبعيت از قوانين موسي ادامه داد. انديشيد :"اين دوران سپري خواهد شد. ايزابل اخاب را اغوا كرد ولي موفق نخواهد شد مردم را اغوا كند."سپس آنچه انتظار نداشت، رخ داد. يك روز بعد از ظهر هنگامي كه مشغول تمام كردن ساختن ميزي در دكانش بود، همه جا تاريك شد و هزاران پرتو نور در اطرافش درخشبدن گرفت. سرش چنان به درد آمد كه سابقه نداشت.يكي از پرتو ها روشن تر شد و ناگهان گويي صدايي از هر طرف به گوش رسيد.و كلام خداوند به وي نازل شد كه گفت: به اخاب بگو به خواست خداوند اسرائيل كه در مقابلش ايستاده اي، در اين سال ها نه شبنم و نه باراني خواهد بود مگر به فرمان او. لحظه ي بعد همه چيز به حالت عادي بازگشت. الياس آن شب نخواهيد. صبح روز بعد تصميم گرفت كاري را كه از او خواسته شده بود انجام دهد. ترتيب ملاقات با شاه اخاب دشوار نبود.هنگامي كه الياس به قصر رسيد، به پادشاه گفت كه خشك سالي آن منطقه را فراخواهد گرفت و تا از پرستش

خدايان فنيقي دست برندارند، ادامه پيدا خواهد كرد.الياس متقاعد شد كه وظيفه اش را انجام داده. در راه بازگشت با تمام شور و شوق جواني بيست و سه ساله به ايزابل مي انديشيد. الياس بقيه ي روز را به كار پرداخت و در آرامش خوابيد. او و لاوي دو روز در اصطبلي در جنوب جلعاد پنهان بودند. در همان زمان چهارصد و پنجاه نبي به قتل رسيدند.صدايي برنده كه فريادي به همراه داشت رشته ي افكار الياس را بر هم زد. با سراسيمگي به همراهش نگاه كرد. "چه بود؟"پاسخي داده نشد. پيكر لاوي بر زمين افتاد. تيري سينه اش را شكافته بود. سربازي روبرويش ديد كه تير ديگري را در كمان مي گذاشت. الياس به پيرامونش نگريست. سرباز دوباره كمانش را بلند كرد. الياس در كمال شگفتي دريافت كه نه مي ترسد و نه مي خواهد زنده بماند و نه هيچ احساس ديگري دارد. دست سرباز كمتان را رها كرد تير زوزه كشان در هوا پيش رفت و از كنار گوش الياس عبور كرد تا بر روي زمين خاك آلود پشت سر او فرود بيايد.سرباز دوباره تيرش را در كمان نهاد و نشانه گرفت. اما به جاي رها كردن آن به چشمان الياس خيره شد. گفت:" من بزرگترين كماندار سپاه شاه اخاب هستم. هفت سال است كه تيرم خطا نرفته."الياس به جسد لاوي نگاه كرد."مي خواستم آن تير را به تو بزنم." سرباز همچنان كشيده شده بود و دستهايش مي لرزيد. گفت :"الياس تنها پيامبري است كه بايد كشته شود. بقيه ي پيامبران مي توانند مذهب بعل را بر گزينند.""پس كارت را تمام كن."گفت:" من

نمي توانم. برو، از جلوي من دور شو. چون فكر مي كنم خداوند تير مرا منحرف كرد و اگر تو را بكشم، مرا نفرين خواهد كرد."ساعت ها راه رفت. راهش را دور مي كرد تا از مسيرهايي عبور كند كه بدون رفت و آمد باشد، تا سرانجام به ساحل نهر كريت رسيد.او نمي توانست به طرف دريا رود و نمي توانست به سوي شمال برود چرا كه لبنان در آنجا بود. به سوي شرق هم نمي توانست برود چون تعدادي از قبايل اسرائيلي از دو نسل پيشتر در آنجا درگير جنگ بودند.الياس آرامشي را كه در حضور آن سرباز تجربه كرده بود را به ياد آورد. از اين گذشته مرگ چه بود؟ مرگ يك لحظه بود نه بيشتر.روز بعد الياس از خواب بيدار شد و ديگر بار به كريت نگريست.فردا، يا يكسال بعد، آنجا به صورت بستري از شن هاي نرم و سنگ هاي صيقلي در مي آمد.الياس احساس كرد به پاسخ نزديك شده است. رود در كنارش جاري بود، تعدادي كلاغ در آسمان مي چرخيدند و گياهان مصرانه در زمين شني و بي حاصل به زندگي چسبيده بودند. اگر به سخنان نياكانشان گوش سپرده بودند، از آنها چه شنيده اند؟اما، كلاغ به پرواز در آمد. الياس هم به انتظار سربازان ايزابل نشست چون يك بار مردن برايش كافي بود. روزها بدون وقوع حادثه اي سپري مي شدند.پرنده روز بعد بازگشت. الياس، به جاي اينكه به بحث ديروز ادامه دهد به او نگاه كرد چون آن پرنده مي توانست شكم خودش را سير كند و هميشه براي الياس ته مانده ي غذايش را مي برد.رابطه

اي اسرار آميز مابين آن دو به وجود آمده بود و الياس به ندريج از آن پرنده مي آموخت. مي ديد كه پرنده مي تواند در صحرا غذا بيابد و پي برد كه اگر بتواند از آن پرنده بياموزد قادر است تا چند روز ديگر زنده بماند.اما تنهايي در صحرا وحشتناك و طاقت فرسا بود و به همين سبب دوباره تصميم گرفت وانمود كند با كلاغ صحبت مي كند.شبي ديگر سپري شد. الياس احساس كرد جسمش نيرومند تر و ذهنش قوي تر شده است.آن شب، هنگامي كه الياس از شكار بازگشت و رفت تا كمي آب بنوشد، دريافت كه كريت خشك شده. اما به حدي خسته بود كه تصميم گرفت بخوابد.در خواب، فرشته ي نگهبانش كه مدت ها الياس او را نديده بود به سراغش آمد.فرشته ي نگهبان گفت:" فرشته ي خداوند با روحت سخن گفته و فرمان داده: از اينجا برو، به سوي شرق و خودت را در كنار نهر كريت كه قبل از اردن است، پنهان ساز. من به زاغ ها فرمان داده ام كه شكمت را سير كنند."الياس در خواب پاسخ داد:"روحم همه چيز را شنيد.""پس بيدار شو چون فرشته ي خداوند مي خواهد از اينجا دور شوي و مي خواهد با تو صحبت كند."الياس هراسان از خواب بيدار شد. چه اتفاقي افتاده بود؟ با وجود اينكه شب بود اما همه جا روشن شد و فرشته ي خداوند نمايان گرديد. "تو راهت را يافته اي اما نبايد تا دوباره ساختن را نياموخته اي دست به نابودي بزني. به تو فرمان مي دهم كه: برخيز، به صرفه كه به سيدون تعلق دارد برو

و در آنجا مسكن گزين. بدان و آگاه باش كه من به بيوه اي فرمان داده ام در آنجا ار تو حمايت كند."الياس پيش از رسيدن به دره اي كه شهر صرفه در آن قرار داشت، روزها در راه بور. ساكنان صرفه آن شهر را اكبر مي ناميدند. هنگامي كه نيرويش تمام شد زني را ديد با لباس مشكي كه چوب جمع مي كرد. الياس پرسيد:" تو كه هستي؟"زن به تازه وارد نگاه كرد. از حرفهاي او سر در نمي آورد.الياس گفت:"  برايم كمي آب بياور يك تكه نان هم به من بده."الياس با اصرار گفت:" نترس. من مردي تنها، گرينه و تشنه هستم نيروي ندارم به كسي آسيبي برسانم."سرانجام زن گفت :" تو اهل اينجا نيستي. از حرف زدنت پيداست كه اهل اسرائيلي. اگر مي شناخي مرا متوجه مي شدي كه من چيزي ندارم."" تويك بيوه اي. خداوند اين را به من گفته است. و من حتي كمتر از تو دارم. اگر هممين حالا به من غذا و آب ندهي، مي ميرم."الياس احساس كرد كه آسمان تار شده و دريافت كه هر لحظه ممكن است غش كند. گفت:" نمي دانم به خواب اعتقاد داري يا نه نمي دانم آيا خودم هم به خواب اعتقاد دارم يا نه؟ اما خداوند گفت كه من به اينجا خواهم رسيد و تورا پيدا خواهم كرد. و خداوند اسرائيل از من خواست كه به زني كه در صرفه ملاقات مي كنم، بگويم: تا روزي كه خداوند  باران برروي زمين نازل نكند ظرف آرد و نيز كوزه  ي روغنش تمام نخواهد شد."الياس بي آنكه بتواند توضيح دهد چگونه چنين معجزهع

اي اتفاق خواهد افتاد، غش كرد.انديشيد:" اگر كسي چيزي از من مي خواهد دليلش اين است كه هنوز در اين دنيا ارزشي دارم. به تقاضاي اين مرد پاسخ مي دهم تا از درد و رنجش بكاهم. من هم با گرسنگي آشنا هستم و از قدرت مخربش آگاهم."به خانه اش رقت و با تكه اي نان و كمي آب بازگشت. زانو زد، سر آن غريبه را بر دامنش نهاد و لب هاي او را مرطوب كرد. پس از لحظه اي مرد به هوش آمد.گفت:" مرا در خانه ات پناه بده چون در مملكتم مورد آزار و اذيت قرار گرفته ام."زن پرسيد:" چه جرمي مرتكب شده اي؟"" من پيامبر خدا هستم.ايزابل دستور مرگ همه ي كساني را داده كه از پرستش خدايان فنيقي سرباز مي زند.""چند سال داري؟"الياس پاسخ داد :" بيست و سه سال.""اگر تو دشمن ايزابل هستي پس دشمن منم هستي. او شاهدخت تاير است و كسي است كه هدف از ازدواج با پادشاه شما اين بود كه مردم كشورت را به سوي ايمان واقعي هدايت كند، حداقال كساني كه او را ملاقات كرده ان چنين مي گويند."زن قله ي كوهي را نشان داد . گفت:"خدايان ما نسلهاست كه در كوه پنجم زندگي مي كنند و آرامش را در كشور ما حفظ كرده اند، اما اسرائيل در جنگ و عذاب زندگي مي كند. چطور مي تواني به يك خدا ايمان داشته باشي؟ به ايزابل فرصت بده تا بتواند رسالتش را به پايان برساندو آنگاته تو هم ميتواني شاهد صلح و آرامش در كشورت باشي."الياس پاسخ داد:" من صداي خداوند را شنيده ام. اما مردم تو

هيچ وقت از كوه پنجم بالا نرفته ان تا بفهمند چه چيزي در آنجا وجود دارد."" هر كس از كوه پنجم بالا برود از آتش آسمان ها خواهد مرد. خدايان غريبه ها را دوست ندارند."زن ساكت شد. به ياد نور بسيار شديدي افتاد كه شب پيش در خواب ديده بود. از ميان آن نور صدايي به گوشش رسيده بود كه گفت:" غريبه اي را كه به تو پناه مي آورد، بپذير.""خداوند از تو خواست تا بگذاري پيشت بمانم. او هيچ گاه كسي را كه دوست دارد رها نمي كند. آنچه از تو خواستم انجام بده. برايت كار مي كنم. من يك نجار هستم مي توانم با چوب صدر كار كنم. به اين ترتيب خداوند مرا با وعده اش وفا خواهد كرد: تا روزي كه خداوند باران بر زميت نازل نكند، ظرف آرد و نيز كوزه ي روغنت تمام نخواهد شد."زن كه از خواب شب پيش پريشان بود و با وجود اينكه مي دانست غريبه دشمن شاهد خت تاير است، تصميم گرفت اطاعت كند.به تدريج الياس جزئي از زندگي مرم صرفه شد و مانند ديگر ساكنان آنجا را اكبر ناميد.كنار مدخل ورودي دره چندين سرباز آشوري خيمه زده بودن و مشخص بود كه خيال ماندن دارند. آن دسته ي كوچك سربازان براي شهر اكبر هيچ تهديدي محسوب نمي شدند.حاكم گفت:" انها كاري به ما ندارند. حتما ماموريت تجاري دارند تا مسير بهتري براي كالاهايشان پيدا كنند. اگر تصميم بگيرند از راههاي ما استفاده كنند ماليات مي پردازند. و ما ثروتمند تر مي شويم. چرا عصبانشان بكنيم؟"اوضاع وخيم تر شدئ و پسر بيوه زن بيمار شد. همسايگان

اين پيشامد را به حضور بيگانه در نانه اش مرتبط ساختند و زن از الياس خواست آنجا را ترك كند. اما الياس نرفت- خداوند هنوز او را فرا نخوانده بود. شايع شد كه آن غريبه خشم خدايان كوه پنجم را برانگيخته است.كنترل سپاهيان و آرام كردن مردم به خاط حضور سربازان آشوري امكان پذير بود. اما با بيماري پسر بيوه زن حاكم جهت آروم نمودن افكار مردم در مورد الياس دوچار مشكل شد. هيئتي از ساكنان شهر اكبر به ديدار حاكم رفتند تا با او صحبت كنند. هيئت با نارضايتي آنجا را ترك كرد چون كاهن اعظم به آنها گفته بود كه الياس روزي با طلا و جوايزي ديگر معاوضه خواهد شد.در دوردست شمار چادر هاي سربازان آشوري رو به افزايش نهاد.حاكم گفت:" اكبر هميشه به دنبال صلح بوده است. اين نخستين باري نيست كهمورد تهاجم قرار گرفته ايم. بهتر است كشور هاي ديگر با هم به نبرد برخيزند. ما سلاحي قدرتمند تر از آنها داريم- پول. هنگامي كه يكديگر را نابود كردند ما وارد شهرهايشان مي شويم و كالاهاي خود را به فروش مي رسانيم."حاكم موفق به آرام كردن جمعيت در رابطه با سربازان آشوري شد.پس از گذشت مدت زيادي الياس از كوه پايين آمد و خود را به قربانگاه رساند. نگهبانان منتظرش بودند اما مردم به اكبر بازگشته بودند.الياس گفت:" من آماده مرگم. من از خدايان كوه پنجم طلب مغفرت كردم و آنها به من فرمان دادند قبل از مرگم به خانه ي بيوه اي كه مرا پناه داد بروم و از او بخواهم كه روحم را ببخشايد."الياس در ميان ضربات مردم خود

را از دستي كه او را گرفته بود رها كرد و به بيوه زن كه در گوشه اي نشسته و اشك مي ريخت رساند.گفت:" من مي توانم او را  زنده كنم. بگذار پسرت را لمس كنم. براي يك لحظه."الياس التماس كرد:" حواهش مي كنم. به عنوان آخرين كاري كه در زندگي برايم انجام مي دهي به من فرصت بده تا پاسخ مهرباني هايت را بدهم." سپس علي رغم ترديدها، گناهان و هراس هايش پسر را از آعوش مادرش گرفت و به اتاق خود برد و روي تخت خوابش گذاشت. در پيشگاه خداون اشك ريخت و گفت: اي يهود اي خداي من آيا توه به بيوه اي كه در خانه اش اقامت گزيدم بلا رساندي و پسرش را كشتي؟    و سپسپ سه بار كودك را لمس كرد و رو به خداوند نمود و فرياد زنان گفت: اي يهود خداي من در پيشگاه تو دست به دعا برداشته ام . بگذار روح اين پسر دوباره به جسمش باز گردد. و آنگاه پسر چشمانش را گشود پرسيد:" مادرم كجاست؟"الياس كه لبخند مي زد پاسخ داد: " پايين منتظر توست"پسر كوشيد بلند شود اما به حدي ضعيف شده بود كه نمي توانست راه برود. الياس بازوي او را گرفت و از پلاه ها پايين رفتند. به نظر آمد مردمي كه طبقه ي پايين بودند از وحشت سراسيمه شدند. پسرپرسيد:" چرا مردم اينجا هستند؟"الياس بازوي زن را گرفت و از او خواست تا بلند شود.بيوه زن به سربازان گفت:"اين مرد را آزاد كنيد! او بلايي را كه بر سر خانه ام نازل شده بود را رفع كرد." مردمي كهخ جمع

شده بودند نمي توانستند آنچه را كه مي بينند باور كنند. زن جوان بيست ساله ي نقاشي كه كنار بيوه زن ايستاده بود، در مقابل الياس زانو زد. جمعيت يكي پس از ديگري از او تقليد كردند، حتي سربازاني كه وظيفه داشتند اورا تحويل دهند.الياس به آنان گفت: " برخيزيد و خدا را ستايش كنيد. من فقط يكي از خادمان او هستم. و شايد يكي از نا آزموده ترين آنها."نزديك ديوار جنوبي شهر بود كه الياس به او رسيد. گفت:"خداوند پسري را از دنياي اموات بازگرداند. مردم شهر به قدرت من اعتقاد پيدا كردند."" به سخن كه بايد بگويم گوش كن. بعد از معجزه ي ديشب من خارج از شهر خوابيدم چون به كمي آرامش نياز داشتم. سپس دوباره همان فرشته اي را كه ديدم ظاهر شد. او به منگفت جنگ، شهر اكبر را ويران خواهد كرد."حاكم با گروهي از درباريان به الياس و كاهن اعظم نزديك شد و پرسيد:" چه مي گوييد؟"الياس تكرار كرد:" مي گوييم شما بايد خواهان صلح باشيد."كاهن اعظم با سردي گفت:" اگر مي ترسي بهتر است به جايي كه از آن آمده اي برگردي."كاهن اعظم به حاكم گفت:" به حرفهايش گوش نكنيد. ديروز هنگامي كه براي محاكمه او را نزد من آوردند از ترس گريه مي كرد."هنگامي كه الياس رفتن آنها را ديد اميدش را از دست داد. براي خدمت به خداوند چه كاري از دستش ساخته بود؟ آن گاه در وسط ميدان شهر فرياد بر آورد و گفت:" اي مردم اكبر ديشب من از كوه پنجم بالا رفتم و با خداياني كه در آنجا زندگي مي كنند صحبت كردم.

وقتي بازگشتم توانستم كودكي را از دنياي اموات باز گردانم!"مردم گرد او جمع شدند. اين داستان در شهر پيچيده بود. حاكم و كاهن اعظم ايستادند و برگشتند تا ببينند چه اتفاقي رخ داده است. پيامبر اسرائيلي مي گفت ديشب ديده است خدايان بزرگتري را ستايش مي كنند.كاهن اعظم گفت:" مي دهم او را بكشند."پيرزني به حاكم گفت :" اين اسرائيلي مرد مقدسي است. هيچ كس قادر نيست از كوه پنجم بالا رود و برق آسمان گريبانش را نگيرد. اما اين مر چنين كرد. و بعد هم مرده اي را به زندگي بازگرداند." افراد بيمار و معلول راهي در ميان جمعيت باز كردند تا خود را به الياس برسانند. آنها جامه ي او را لمس مي كردند و از او طلب شفا مي نمودند.كاهن اعظم گفت :"  قبل از نصيحت كردن حاكم بهتر است بيماران را شفا دهي در اين صورت است كه باور مي كنيم خدايان كوه پنجم با تو هستن." الياس سخني را كه فرشته شب پيش به او گفته بود، به ياد آورد: قدرت او مانند مردم عادي خواهد بود.كاهن اعظم مصرانه گفت:" بيماران محتاج ياري تو هستند. ما منتظريم." اولين كار ما اينست كه از جنگ اجتناب كنيم . اگر قصور كنيم بيماران و معلولين بيشتري خواهيم داشت.حاكم گفت و گوي آنها را قطع كرد و گفت الياس با ما خواهد آمد. خدايان بر او نظر دارند.گرچه حاكمئ اعتقادي به خدايان كوه پنجم نداشت اما بايد ياوري پيدا مي كرد تا كمكش كند به مردم بفهماند صلح تنها راه حل است. الياس گفت من بر اين باورم كه صلح تنها راه حل

است. اما به اينكه خداياني در كوه پنجم هستند اعتقادي ندارم. من آنجا بوده ام."و چه ديدي؟""فرشته اي از جانب خداوند. قبلا هم اين فرشته را جا هاي ديگر ديده بودم و تنها يك خدا وجود دارد."كاهن اعظم خنديد."منظورت اينست كه به اعتقاد تو همان خدايي كه طوفان را مي فرستد، گندم را نيز به عمل مي آورد در حالي كه اين دو كاملا متفاوت هستند؟" كاهن اعظم بر فراز ديوار شهر ايستاده بود و به دشمن مي نگريست. فرمانده پريسيد خدايان براي جلوگيري از ورود مهاجمان چه مي كنند؟من در مقابل كوه پنجم قرباني هايي داده ام. از آنها خواسته ام تا رهبر شجاع تري براي ما بفرستند.ما بايد مانند ايزابل عمل كنيم. بايد كار پيامبران را يكسره كنيم. يك اسرا ئيلي عادي كه ديروز محكوم به مرگ بود امروز به كمك حاكم مردم را به صلح تشويق مي كند. فرمانده به كوه نگاه كرد " ما مي توانيم دستور قتل الياس را صادر كنيم و از جنگجويانم استفاده كنيم تا حاكم را از مسند قدرت بردارند."كاهن اعظم گفت:" من فرمان قتل الياس را صادر خواهم كرد."در مورد حاكم كاري از دست ما ساخته نيست. نياكان او نسل هاست كه در مسند قدرت هستند. پدر بزرگش حاكم ما بود. و مقامش را به پسرش داد و او هم مقامش را به اين حكم داد.""چرا سنت اجازه نمي دهد كه قدرت را به شخص كار امد تري بدهيم؟ و اين سنت براي برقراري نظم در دنياست. اگر در آن دخالت كنيم جهان به نابودي كشيده مي شود."***زن پرسيد :" آيا خداوند از صحنه ي كلام

محو خواهد شد؟"الياس پاسخ داد :" او در ميان آنها باقي خواهد ماند. اما اشخاص براي آنچه مي نگارند، در مقابل او مسئول خواهند بود. "زن از درون آستين پيراهنش لوحي گلي بيرون آورد كه چيزي رويش نوشته بود.الياس پرسيد:" مفهوم اين نوشته چيست؟""كلمه عشق است"الياس لوح را گرفت اما جرات نكرد بپرسد چرا آن را به او داده است.بر روي آن تكه لوح خطوطي نقش شده بود كه به اختصار مي گفت:" چرا ستارگان در آسمان هستند چرا انسان بر زمين راه مي رود. الياس سعي كرد لوح را به زن بدهد ولي اوآن را نگرفت.من آن را براي تو نوشته ام. من از مسئوليت تو آگاهم ميدانم. مي دانم روزي بايد از اينجا بروي و دشمن سرزمين من خواهي شد چون قصد داري كار ايزابل را يكسره كني. در آنروز شايد من در كنار تو باقي بمانم و از توحمايت كنم. شايد هم با تو به نبرد برخيزم چون خون ايزابل خون سرزمين من است. اين كلمه اي كه تو در دست داري سرشار از اصرار است. هيچ كس نميداند اين كلمه چه چيزي را در قلب يك زن بيدار ميكن. حتي پيامبراني كه با خداوند سخن مي گويند."الياس دستش را جلو برد و بيوه زن دست او را گرفت. آنها به همان حال باقي ماندند. تا اينكه سرانجام آفتاب خود را پشت كوه پنجم پنهان كرد.هنگامي كه به خانه بازگشتند ماموري از جانب حاكم منتظرش بود. او از الياس خواست تا بلافاصله با او نزد حاكم برود. حاكم گفت:" تو جواب حمايت مرا با بزدلي جواب دادي. بايد با زندگي تو چه

بكنم؟الياس پاسخ داد :" من حتي يك لحظه ام بدون خواست خداوند زنده نخواهم ماند. اين اوست كه تصميم مي گيرد نه تو. حاكم تصميم گرفت به آن بحث بي نتيجه پايان دهد. بايد نقشه اش را به آن پيامبر اسرائيلي مي گفت.يك معجزه؟مي خواهم معجزه اي به بزرگي زنده كردن آن پسر از خود نشان بدهي. بعد مي تواني به مردم بگويي كه صلح تنها راه حل است. و آنها سخنت را مي پذيرند. كاهن اعظم هم تمام قدرت و نفوذش را از دست مي دهد.لحظه اي ذسكوت برقرار شد.حاكم ادامه داد:" مي خواهم عهدي با تو ببندم. اگر به حرفي كه زدم عمل كني دين يكتا پرستي در شهر اكبر الزامي خواهد شد. تو خداوند را خشنود خواهي ساخت و من اجازه خواهم داد در مورد شرايط صلح مذاكره كنيم."الياس از پيشنهاد حاكم هيجان زده شده بود. حتي فكر كرد برود. بيوه زن را كه طبقه ي پايين خوابيده بود بيدار كند. اما منصرف شد. بدون شك، روياي غروب زيبايي را مي ديد كه در كنار هم گذرانيده بودند.فرشته ي نگهبانش را فراخواند.الياس گفت :" تو پيشنهاد حاكم را شنيدي. اين فرصتي بي نظير است."فرشته پاسخ داد :" هيچ چيز بي نظير نيست. خداوند به انسان فرصت هاي زيادي مي دهد. و آنچه را گفته شده بود فراموش نكن. تا زمان بازگشت به كشورت هيچ معجزه اي نخواهي كرد."معجزه ي بعدي تو به اين شكل است.تو مردم را در كنار كوه پنجم گرد مي آوري فرمان خواهي داد كه در يك طرف كوه قربانگاهي براي بعل بسازند و گوساله اي روي آن خواهي

نهاد. در طرف ديگر قربانگاهي براي يهوه خدايت برپا خواهي ساخت و روي آن نيز گوساله اي قرار خواهي داد.و به بعل پرستان خواهي گفت به خداي خود متوسل شويد. من هم به خداوند يكتا متوسل خواهم شد. بگذار ابتدا آنها چنين كنند. و بگذار از صبح تا شام دعا كنند. و بعل را بخوانند تا پيشكش آنها را بپذيرد.آنها با صداي بلند فرياد خواهند زد خود را با خنجر زخمي خواهند كرد تا بعل گوساله ي آنها را بپذيرد اما اتفاقي نخواهد افتاد.  هنگامي كه خسته شدند تو بايد چهار كوزه را پر از آب كني و بر پيكر گوساله ات بريزي. بايد اين كار را براي بار دوم يا سوم نيز تكرار كني و سپس به درگاه خداوند ابراهيم اسحاق و اسرائيل لابه كن و از او بخواه تا قدرتش را به همگان نشان دهد. در آن لحظه خداوند آتشي از آسمان خواهد فرستاد. و قربانيت را خواهد بلعيد. الياس زانو زد و شكر گذاري كرد. فرشته ادامه داد:" البته اين معجزه فقط براي يك بار در زندگي ات كارساز خواهد شد انتخاب كن كه آيا مي خواهي آن را در اينجا قرار دهي تا از جنگي اتجتناب شود يا مي خواهي آن را در وطنت به نمايش بگذاري تا مردمت را از چنگ ايزابل رها گرداني.و فرشته خداوند نا پديد شد.***الياس و پسر به پاي كوه پنجم رسيدند. گياهان در ميان سنگ هاي قربانگاه روييده بودند. پس از مرگ كاهن اعظم كسي به آنجا نرفته بود.الياس گفت:" بيا از كو.ه بالا برويم""اين كار قدغن است."" بله قدغن است ولي مفهومش اين نيست

كه خطرناك است."الياس هر دو دست پسر را گرفت و با هم از كوه بالا رفتند. گاه به گاه مي ايستادند و به دره ي پايين نگاه مي كردند. كمي ديگر راه رفتند. اينك ابرها بسيار نزديك شده بودند.پسر به ابرها اشاره كرد و. گفت: " من نمي خواهم به آنجا بروم."اين ابرها به تو هيچ صدمه اي نمي رسانند ئفقط ابر هستند با من بيا.پسر گفت:" بيا برگرديم"الياس تصميم گرفت در اين كار پافشاري نكند. پسر پرسيد آيا من مبارز روشنايي هستم؟"الياس گفت: " آيا نام مرا مي داني؟""آزادي"الياس تخته سنگي را نشان داد و گفت :" بيا اينجا و كنار من بنشين." من هرگز نامم را فراموش نمي كنم. بايد به وظيفه ام ادامه دهم. حتي اگر در اين لحظه با تمام وجود بخواهم در كنار تو بمانم. دليل بازسازي اكبر اين بود كه به ما بياموزد پيشرفتن ضروري است. حتي اگر دشوار به نظر آيد.تو مي خواهي بروي؟الياس شگفت زده پرسيد: "از گجا مي داني؟""آن را ديشب بر روي لوحي گلي نوشتم يك نفر اين مطالب را به من گفت" شايد مادرم بود، يا يك فرشته اما در حال حاضر آن را در قلبم احساس كرده ام.***تقريبا 800 سال بعد عيسي از پتروس، يعقوب و يوحنا دعوت كرد تا از كوهي بالا بروند. در انجيل متا چنين آمده است كه عيسي در مقابل ايشان تغيير شكل داد چهره اش مانند خورشيد درخشيد و جامه اش همچون نور سفيد گشت. و ناگهان موسي و الياس در مقابلش ظاهر شدند و با او به سخن پرداختند.عيسي از حواريون خواست تا در اين مورد صحبتي

به ميان نياورند تا پسر انسان از بستر مرگ برخيزد.آن گاه شاگردانش دريافتند كه او از يحيي تعميد دهنده با آنان سخن گفته است.

تلخيص مكتب در فرايند تكامل

مدري طباطبايي

خلاصه كتاب: سهيل سعيدي: مقدمه: كتاب كتب در فرايند تكامل بر مبناي سه هدف شكل گرفته است: 1-  معرفي ريشه شناسي جريان تشيع به عنوان جرياني در جامعه ي اسلامي در قرون اوليه اسلامي 2- چگونگي شكل گيري و تكامل تشيع در سه قرن نخست اسلامي 3- چگونگي مبارزه با انحرافات فكري در مبادي و اصول تشيع در دوران شكل گيري مكتب تشيعفصل اول تحت عنوان «حقوق و مسئوليت ها» به نحوه ي شكل گيري و تكامل مفهوم امامت در بعد سياسي و اجتماعي به طور مختصر اشاره مي كند و هدف اصلي آنان استقرار حكومت اسلامي است كه به آن اشاره خواهد شد. فصل دوم تحت عنوان «غلو، تقصير و راه ميانه» است كه در اين فصل بيشتر به نقش امام در حيطه ي امامت در جايگاه علمي و ديني ائمه اشاره مي كند و چگونگي مبارزه آنان با انحرافات فكري است. فصل سوم تحت عنوان «بحران رهبري و نقش راويان حديث» است كه به نحوه ي چگونگي اختلاط اعتقادات اصيل شيعه با نحرافات و اختلالات فكري در باب رهبري ائمه در جامعه ي اسلامي است و چگونگي مقابله و مبارزه ائمه و شيعيان اصيل در برابر اين هجوم و موج هاي افراط و تفريط اقشار جامعه.بخش اولبا توجه به آنچه در منابع تاريخي آمده است اين است كه اولين اختلافات ميان مسلمانان، مسئله ي جانشيني پيامبر آن هم بعد از فوت ايشان مي باشد. با اينكه پيامبر حضرت

علي (ع9 را به عنوان جانشين خود منصوب كرده بود ولي متأسفانه به دليل غرض ورزي هاي افراد پر نفوذ، اين مسئله بهانه اي شد براي دستاويزي قدرت از لايق ترين و شايسته ترين فرد جامعه. (انصار و مهاجرين)از طرف ديگر با وجود اين مسئله، گروه هايي بودند كه طرفدار حقوق اهل بيت بودند. از جمله گروه هايي كه در دوره ي خلاف معاويه پيروان امام علي (ع) هستند. گروه توابين، قيام مختار ثقفي كه به عنوان رهبران قانوني جامعه ي اسلامي بودند و به عنوان يكي از دو مذهب اصلي در دين اسلام شناخته شدند. جنبش تشيع تا پايان قرن اول هجري داراي نوعي گرايش سياسي بود. اما از اوايل قرن دوم اين مكتب تبديل به يخك مكتب حقوقي مشخص و متمايز درآمد كه اين هم به دليل نفوذ بسيار امام محمد بقار در آن محيط بوده است و به مرور زمان نيز به دليل اوج مباحث كلامي و نقلي، اين مكتب نيز در دوره ي امام باقر (ع) و به خصوص امام صادق (ع) به يك مكتب كلامي نيز تبديل شد. در كل اين مكتب تا نيمه ي اول قرن دوم هجري داراي نظام سياسي، فقهي و كلامي نيز بود. در زمان امام سجاد (ع) تنها فرقه انحرافي كه موجود بود، فرقه ي كيسانيه بود كه معتقد بودند كه محمد بن حنفيه را به عنوان رهبر روحاني خود اعلام كرده كه تا آخر قرن دوم دوام نياورد و به جاي آن امام باقر (ع) جانشين شد. در زمان امام صادق، امامت از آنكسي بود كه فرزند ارش امام را به عنوان امام برگزيند

و او را به امامت منصوب مي كردند. امامت از نظر منابع فقهي و كلامي عبارت است از اينكه رياست مدبرانه بر امور دنيوي و اخروي است و بدين طريق امام به عنوان رهبري جامعه ي اسلامي سرپرست تمامي امور ديني و اجتماعي مسلمانان است. مبتني بر اين عقيده، اهل سنت معتقدند كه جانشيني تنها از آن ائمه ي اهل بيت است. اما شيعيان معتقد بودند كه هر زماني كه شرايط و زمان مناسب بود، امام قيام كند و مي تواند بر جامعه كند. به واسطه ي اين عقيده نيز در ميان اهل شيعه از اواخر قرن اول هجري اعتقاد به يك منجي به وجود آمد كه در آينده قيام خواهد كردو عدالت را به صاحبان آنان بر مي گرداند كه اين منجي با نام قائم مي شناختند. علت گرايش مردم به خاندان اهل بيت به دليل نارضايتي اكثر افراد جامعه از سياست هاي بني اميه بوده و به اميد بودند كه امام باقر (ع) رهبري جامعه را در دست بگيرد ولي اين كار صورت نگرفت. علت قبول نكردن امام بدين دليل بود كه وي فرمودند كه من قائم منتظر نيستم و قائم در آينده در زمان مناسب ظهور خواهد كرد و نقش امام در اين جامعه تنها اين است كه بتواند راه حق را از باطل نشان دهند و بتواند آن جامعه را از ظلم و ستم حاكم بر جامعه برهاند و حكومت ديني را در جامعه بر پا سازد. امام صادق (ع) بعد از پدرشان براي به دست آوردن قدرت راه تقيه را در پيش گرفتند. ايشان در نظر تمامي مسلمانان (شيعه و

سني) از احترام خاصي برخوردار هستند. عده اي سكوت امام را حرام مي دانستند، به دليل شرايطي كه بر جامعه حاكم بوده است. عده اي از سكوت امام، از وجود ايشان نا اميد شده بودند، به دليل عدم اقدام وي در جامعه اي كه شرايط آن مناسب است. هدف امام از اين سكوت در آن جامعه ي وخيم اين بود كه وي در نظر داشت كه شرايط ضعيف سياسي جامعه را به نفع خويش به پايان رساند كه براي اين اقدام از ديگري سياسي و نظام پيروان خود جلويگري كرد. به گونه اي كه امام دستور داده بود كه شيعيان حق ندارند دست به سلاح هاي فعال بزنند و يا در صدد جمع آوري آن باشند. كار امام در آن جامعه ي اسفناك تنها حفظ حلال و حرامو تفسير شريعت و تزكيه و تربيت اخلاقي جامعه بود و حفظ شريعت و در صدد اصلاح تحريف منحرف كنندگان جامعه بود. جايگاه امام در اين جامعه بيشتر جنبه ي مذهبي داشت تا سياسي. آن هم به دليل شرايط جوي كه بر جامعه حاكم بود. نقش امام تنها به عنوان مرجع تقليد و مصلح امور و مفسر قرآن در جامعه ي سياسي بود. نقش سياسي امام مبني بر جلوگيري از درگيري هاي سياسي ميان شيعيان و نيروهاي حكام عباسي است. سياست هايي كه امام در پيش گرفته بود، منجر شد ه وي در نظر افكار عمومي به امامت منصوب گردد. همچنين با تدابيري كه وي در حوزه ي سياسي و مذهبي در پيش داشت، موجب پديد آمدن انقلابي گرديد كه وي به مقام مذهبي و علمي انتقال يافت.

تفاوت دانش ائمه از سوي شيعيان و علماي مذهبي در اين بود كه شيعيان معتقد بودند كه دانش ائمه از سوي پيامبر است و حقيقت غير قابل ترديد كه از جانب خداوند است و در آن نمي توان شك و شبهه اي ايجاد كرد و بدون هيچ گونه غرض ورزي شخصي است. اما دانش علما بدين گونه نبود. بدين ترتيب ائمه به خصوص امام باقر و امام صادق (ع) از جايگاه والايي برخوردار بوده اند. اين نظريات و ايده ها تا زمان امام صادق شكل گرفته است. در همين اوضاع و احوال چندين نظريه شكل گرفت:1- شكل گيري فرقه ي غاليه كه عقايد خود را كيسانيه مي گرفتند كه عقايدشان مبتني بر الوهيت بخشيدن به ائمه بوده است. اين فرقه، فرقه تندروي شيعه محسوب مي گردد.2- شكل گيري اين عقيده كه امام موسي كاظم (ع) همان قائم است، به دليل اقداماتي كه امام در روزگار خود انجام مي دادند، به گونه اي كه ميان تمام جوامع به طور نظام مند با جامعه ي شيعه در ارتباط بود. در زمان امام بود كه مسئله ي بسيج شدن، وكالت، تأسيس تشكيلات مالي و تنظيمات مربوط به آن به وجود آمد. اقداماتي كه به نفع شيعيان بود. اين امام از نظر سياسي و اجتماعي كاملاً فعال بوده است كه وي به عنوان رهبر مخالفين دولت وقت شناخته شد. به گونه اي كه بسياري از سنيان ايشان را به عنوان خليفه ي قانوني و رئيس مشروع حكومت اسلامي مي شناختند و در برابر غير قانوني بودن خليفه عباسي در بغداد منجر به دستگيري ايشان شد. امام رضا (ع) نيز

به دليل مخالفت با اقدامات مأمون خليفه عباسي به دليل حفظ قدرت سياسي، منجر به شهادت ايشان شد. امام جواد و امام حسين عسگري (ع) تفاوتي كه با ائمه ي پيشين داشتند اين بود كه آنان در سن خردسالي به امامت رسيده بودند و اين مسئله در اذهان عمومي رايج شد كه چگونه يك كودك هفت ساله از نظر شرعي مي تواند شرايط امامت و از نظر علمي به اين مقام علمي برسد. جامعه ي شيعه در تمام اين دوره كاملاً از نظر اصول مذهبي و مباحث علمي و مسائل اجتماعي به شكل يك جامعه در آمده بود و از همه لحاظ (كلامي، فقهي، سياسي، مذهبي) تكميل شده بود (امام باقر و امام صادق (ع)). به جز در موارد خاصي مانند علوم حديث (اخبار راويان)، اقتصادي (زكات، خمس، ماليات،) اختلافاتي موجود بود كه در زمان خود ائمه حل و فصل مي شد. ائمه ي اطهار در زمان اوج تحولات سياسي و نظامي تمام تلاششان نيز بر حوزه ي امور اقتصادي نيز بود و سعي مي كردند تا بتوانند اقتصاد جامعه را نيز در دست بگيرند و به نحو احسنت عدالت را نيز برقرار كنند. (چه به طور مستيم و چه به طور غير مستقيم) اين نحوه ي تدبير، از دوره ي امام علي (ع) تا آغاز عصر غيبت صغري حاكم بوده است و هدف آنان برقراري عدالت و كاهش نظام طبقاتي بوده است. در دوره ي امام هادي، متوكل عباسي نيز براي حفظ قدرت سياسي خويش نفوذ امام را در جامعه محدود كرده بود. در اين زمانه شاخه ي زيديه ي مكتب تشيع رقيب مهمي

براي شيعه ي دوازده امامي به شمار مي رفت. بخش دومفصل دوم به بحث درباره ي عقايد افراطي اي كه منجر به انحراف اصول و عقايد ديني تشيع اصيل پرداخته است. (در باب مفهوم امامت چه در بعد ديني و چه در ابعاد ديگر).بعد از رحلت پيامبر (ص) يك سري عقايد در ميان مردمان شكل گرفت كه منجر به شكل گيري فرقه اي در ميان مردم آن عصر شد: عده اي معتقد بودند كه پيامبر نمرده است بلكه زنده است غائب شده است كه يكي از افرادي كه چنين نظري را بيان كرده بود عمر بن الخطاب بود كه در همان جا ابوبكر بيان كرد كه پيامبر فوت كرده است: (إنهم ميتون و انك ميت) و اينكه او همچون ما بشري معمولي است و برتري بر ما ندارد الا نبي بودن ايشان. همچنين بعد از رحلت امام علي (ع) و نيز فرزند ايشان (محمد بن حنيفه) چنين عقيده اي بعد از آنان رواج پيدا كرد كه البته اين عقايد مربوط به فرقه اي است ه آنها را غلو (غاليان) مي نامند. (قرن اول هجري)در اوايل قرن دوم هجري در ادامه راه قرن اول، نيز عقايد ديگري شكل گرفت مبني بر اينكه عده اي پيامبر را خداي خويش مي شناختند. علت اين امر نيز به دوره ي حيات يا شهادت امام علي (ع) بر مي گردد كه امام علي و محمد حنيفه را خداي خويش ميدانستند كه امام علي آنها را لعن و تكفير خواند. از جمله حمزه بن عمار كه چنين عقيده اي داشت و خود را پيامبر محمد حنيفه مي دانست و اين وضعيت

تا امام صادق و ديگر ائمه (ص) ادامه داشت. عقيده ي كلي مبني بر اين بود كه امامان را خدا پنداشتند يا آنان را متصف به صفات الوهيت مي دانستند. در اين زمان دو ادعا شكل گرفت:1- پيامبر و ائمه را در وجهه ي الهي مي دانستند. 2- ادعاي نبوت از سوي مدعيان و غرض ورزان.اين گروه نمونه ي ديگري از همان فرقه ي غلات در قرن اول هستند. در دهه هاي سوم و چهارم سده ي دوم هجري گروه ديگري شكل گرفتند كه معتقد بودند امامان موجوداتي فراتر از بشر و به عبارتي فوق بشري هستند كه داراي علمي نامحدود هستند: از جمله علم بر غيب، تصرف در كائنات و به عبارتي معتقد بودند كه خداوند كار جهان را به آنان تفويض كرده است و اينكه خداوند قدرتش را به آنان داده است. با اين عقايد مي توان نتيجه گرفت كه در سده ي دوم جريان غالي شكل گرفته است. الف: ائمه را چون خدا مي پنداشتند. ب: ائمه را موجوداتي فوق بشري مي دانستند كه مفوضه نام داشتند كه اين مربوط به جريان دوم است. اين گونه بر مي آيد كه بخشي از احاديث در باب نكوهش غاليان مربوط به جريان دوم است. مفوظه بعدها به غاليان پيوستند چون اين گروه از سوي امامان شيعه به حاشيه رانده شدند. در متون شيعي جريان نخست را غلات طياره كه غلات دروني بودند و جريان دوم مفوضه كه اهل تخليط بودند. ولي آنچه در باب غلات گفته مي شود مربوط به همان غلات اوليه است و اعتقادات مربوط به غلات دوم، همان غلات اوليه است.

در همين جريانات دو جريان فكري در ميان غاليان شكل گرفت:1- انديشه ي حلول و تجسيم: برخي امامان را خدا خواندند و اينكه حلول اين روح الهي و مجسم شدن اين روح در آنها. انديشه ي تجسيم و تشبيه: تنزل يافتن روح خداوند در ائمه، نسبت دادن صفات جسماني به خداوند. نمونه بارز آن بيان بن سمعان نهري است. ابوالخطاب اسدي از نخستين كساني است كه توانست با برخورداري از ميراث غاليان نوعي انديشه ي باطني را سامان دهد و تفكر غاليان را تعالي بخشد. مفوضه بر اين اعتقاد داشتند كه امامان حادث و آفريده ي خداوند هستند و قديم نيستند اما متفاوت با ساير انسان هاي ديگر و ديگر اينكه واگذار كردن كار جهان را با همه ي آنچه كه هست و نيز افعال بندگان از ديگر اين امور محسوب مي شود. بزرگان فرقه ي غالبه: ابوالخطاب اسيد، مفضل جعفي، ابوجعفر محمد زاهري، محمد نميري (انديشه ي حلول و تناسخ)، حين بن حمدان خصيبي. (تكميل و تدوين نهايي اين فرقه توسط حسين بن حمدان خصيبي انجام گرفت كه توسط وي فرقه غاليه در جامعه اسلامي شكل گرفت.)واكنش ائمه ي اطهار در برابر اين فرقه، لعن و تكفير و برائت جستن از آنان بود به گونه اي كه ائمه براي اين عقايد انحرافي وجود خودشان را اينگونه توجيه مي ردند كه ما تنها رهبران و دانشمندان پرهيزگار هستيم و شيعيان واقعي از آنان تنها به عنوان امام و رهبر مسلمين اطاعت مي كردند. كه از اين ميان مي تواند از كساني چون ابو محمد عبدالله بن ابي يعفور بغدادي دانشمند برجسته ي كوفه ياد كرد

كه وي ائمه اطهار را تنها «علماء ابرار اتقياد» مي دانست. مفوضه كه بعدها با نام غاليان از آنان سخن به ميان مي آيد، از دوره ي پس از رحلت امام رضا (ع) اين گروه نتوانستند بر تلاش خود بيفزايند و در گسترش آموزه هاي خويش از روايت هاي غاليان نخستين بهره جويند. در باب مسئله ي امامت فرزندان امام رضا (ع) آن هم در سنين كودكي نير غلوهايي را به كار كار بردند از جمله: ائمه موجوداتي فوق بشري هستند و اعطاي علم لذتي از سوي خداست. تمام دوره ي قرن سوم، دوره ي پيدايش، اوج و شكوه فرقه ي غلات در ميان جامعه تشيع بود. غاليان تلاش فراواني در جهت پيشبرد اهداف خويش داشتند و همچنين در صدد ضربه زدن بر شيعياني كه مخالف عقايد غاليان بودند. چون آنها را چون سدي در برابر اهداف خود مي دانستند كه نمونه ي اين غاليان را مقصره مي دانستند. با اين گونه عقايد سه گروه غاليان در برابر هم شكل گرفت:1- مفوضه: گروه افراط گر، اهل غلو و تندروي در برابر ائمه.2- مقصره: گروه تفريط غاليان به شمار مي آيند. نكته جالب اين است كه هر دوي اينها خودشان را با وجود چنين عقايدي از جامعه ي تشيع جدا نكردند. 3- كساني بودند كه براي ائمه اهميت و احترام بالايي قائل بودند به گونه اي كه آنها را منشأ بركات و خيرات مي دانستند، اما نه همچون مفوضه بودند و نه مقصره بودند و در ميانه ي اين دو قرار داشتند. بعد از شكل گيري غاليان، اختلاف و تشتت در ميان جامعه ي شيعي امامي

در گرفت. به حدي كه تمام مسائل سياسي جامعه به واسطه ي اختلافات از هم گسسته بود. اما با اين وجود جامعه ي شيعي علي الخصوص دانشمندان و علماي شيعي تمام تلاش خود را وقف براندازي اين فرقه كردند و از اوج بيش از حد اين فرقه جلوگيري كردند. اين فرقه همواره از سوي دانشمندان شيعي مورد انكار و طرد قرار مي گرفت. شخصي كه از همه بيشتر نقش عمده اي را در اين حيطه ايفا كرده است «شيخ حسن صدوق» كه در رساله ي اعتقادات، غلات و مفوضه را كافر شمرده است. فرقه ي غلات يا غاليان از همان قرن اول هجري فعاليت هاي خود را آغاز و تا پايان قرن چهارم هجري ادامه داشت. مسائل ابداعي و ابتكاري فرقه ي غلات:1- شهادت ثالثه    2- علم غيب يا علم لدني ائمه     3- شرايط امامت  4- الوهيت بخشيدن وجود ائمه (ع)افرادي كه عقايد مفوضه را پذيرفتند:1- ابن قبه (در باب معجزه ي ائمه)        2- حسين بن حمدان خصيبيدو دسته از اقشار جامعه در اين بحبوحه اختلافات بيكار ننشستند از جمله:1- راويان حديث    2- نويسندگان مواريث شيعي كه عقايد مفوضه را در آثار خودشان وارد ساختند. بخش سومدر زمان امام صادق بحران هايي در ايجا رهبري بر حق ايجاد شد كه موجب اختلاف و دو دستگي ميان شيعيان شد به نوعي حتي موجب ايجاد فرقه هاي شيعي شد:1- طرفداران قيام مسلحانه به رهبري زيد بن علي.2- طرفداران قيام نفس زكيه كه مربوط به شاخه حسني است كه رهبر آنان عبدالله بن الحسن است. قيام نفس زكيه توسط فردي به نام محمد بن عبدالله كه بعدها

هسته ي مركزي اين گروه، گروه زيديه را تشكيل دادند و بر اثر اختلاف و دودستگي ميان اين دو، موجب اختلاف در باب شايستگي امام بر حق شد كه منجر به فرقه ي ديگري در اين دوره شد. 3- شيعه ي اماميه كه مختص اكثريت شيعيان بود و امامت آن بر عهده ي امام جعفر صادق (ع) كه به جعفريه نام گرفته است، مي باشد. نخستين بحران جامعه ي شيعه ي اماميه بر سر مسئله ي جانشيني امام صادق (ع) بوده است. در زمان امام صادق (ع) دو گروه شيعه ي افراطي به دليل سكوت امام پيدا شدند:الف: طرفداران قيام مسلحانه به رهبري زيد بن علي.ب: قيام نفس زكيه (شاخه ي حسني) به رهبري عبدالله بن حسن «عبدالله المحض».در زمان امام صادق دوره اي پرشكوه براي تشيع بود و با رحلت آن حضرت، انشعاب بزرگي در جامعه ي شيعي رخ داد، از جمله:1- گروهي پيدا شدند كه معتقد بودند كه جانشيني بعد از امام صادق وجود ندارد و معتقد بر توقف بر امام صادق بودند و همچنين اين عقيده را نيز ايجاد كردند كه «جعفر بن محمد نه مرد است و نه خواهد مرد تا آن هنگام كه ظهور كند و حكومت مردم را به دست گيرد. او همان قائم است.» اين فرقه همان ناووسيه هستند كه باقي مانده اند، بيشتر نيز به آنان پيوستند و با اين دليل بر امام صادق توقف كردند و همچنين گاهي اين توقف را بر امام كاظم (ع) مي دانند كه گفتند «وي نمرده است و نمي ميرد. او قائم است و زمين را از عدل و داد پر

مي كند و امامان پس از آن حضرت را نپذيرفتند و منظور از واقفه كساني هستند كه بر امام صادق توقف كرده اند. 2- گروه ديگري بودند كه مدعي شدند كه پس از امام صادق، امامت به فرزند او اسماعيل رسيده است. اين گروه مرگ اسماعيل را انكار كردند و همچنين مدعي شدند كه اسماعيل نمرده است، بلكه غايب است و اين عقيده منجر به عقيده اي شد به نام انديشه ي ابداء بود. به منظور تغيير در امر زمان الهي است. گروه ديگري كه معتقد بودند پس از امام، نوه ي آن حضرت محمد بن اسماعيل است. چون پدرش در گذشته است، امامت به نوه ي آن حضرت مي رسد و فرقه ي خطابيه ي غلات اين نظر را مي پسندند.3- گروه ديگري كه معتقد بودند كه امام موسي (ع) امام است. دليل آنها مبني بر اين عقيده بود كه چون عبدالله فرزند ارشد امام بلافاصله بعد از پدرش فوت كرده است، اين انديشه به وجود آمد كه موسي (ع) بعد از عبدالله جانشين پدر است و اين گروه شاخه ي اماميه را تداوم بخشيدند. به واسطه ي جانشيني امام موسي (ع) در مورد عبدالله دو انديشه ايجاد شد: 1- امام بر حق و جانشين پدر نيست. 2- امام بر حق و جانشين پدر است. تمامي اين مسائل مربوط به بحران هاي رهبري در جامعه ي شيعي مربوط به بعد از درگذشت امام موسي بن جعفر (ع) است. در دوره ي امام كاظم (ع) دو گروه عمده تشكيل شد: واقفيه و قطعيه كه اين دو در بابر هم قرار گرفتند. واقفيه كساني هستند كه

بر امام كاظم توقف كردند و امامان پس از آن حضرت را نپذيرفتند. به دليل اينكه مي گفتند كه امام زنده است و نمره و نمي ميرد و معتقد به قائم بودن وي بودند كه ايشان قائم هستند. اين فرقه از سوي مخالفانشان ممطوره نام گرفتند. اما در دوره ي بعد، پس از رحلت امام كاظم (ع) گروهي به وجود آمدند كه قطعيه نام دارند، كساني بودند كه در گذشت امام كاظم را پذيرفتند و امام رضا را جانشين ايشان مي دانستند. وجه تسميه قطعيه به دليل قاطع بودن بر رحلت امام موسي كاظم (ع) مقتيد بودند. در دوره ي بعد از رحلت امام رضا (ع)، در زمان امام جواد و امام هادي (ع) مشكلي در باب بحران رهبري به وجود نيامد و امامت هر دوي اينها از سوي شيعه ي اماميه پذيرفته شد. در دوره ي امامت حضرت هادي (ع) نيز دوباره بحران رهبري ايجاد شد و آن هم به دليل فوت فرزند ارشد ايشان كه همه گمان مي كردند وي (ابو جعفر محمد) جانشين امام است و به همين دليل جانشيني و امامت وي به فرزند ديگر ايشان يعني امام حسن عسگري (ع) رسيد كه اين منجر به ايجاد مجدد انديشه بداء در اين زمان شد. براساس اين مسئله، برخي بر اين باور بودند كه شرايط نصب اين امام، شرايط اضطراري است و نه مصلحتي و اي تا حدي منجر به عدم اطاعت و ضعف اعتقاد در ميان پيروان شيعي شد، به دليل عدم شك و ترديد در مسئله ي امامت ايشان گرديد. به هر حال دوره ي امام حسن عسگري دوره ي

بسيار تشتت آميز و انحراف فكري حاكم بوده است، به گونه اي كه امام حسن در اين دوره به دليل برخي اتهامات از سوي افراد سودجو مورد مظلوميت قرار گرفت و نيز در برابر اين اتهامات سكوت كردند و تا مي توانستند با ادله و استدلالات قوي، شبهات و به نوعي اتهامات و انحرافات فكري آنان را پاسخ دادند (چه از لحاظ سياسي و چه از لحاظ اقتصادي) و از لحاظ مذهبي در باب احكام فقهي از روش استدلال و اجتهاد استفاده مي كردند. ايشان تمام فعايت ها و اقداماتي كه در دوره ي امامت خود به كار مي گرفتند، به دليل آماده سازي جامعه براي دوره ي بعدي بوده است. بحران ديگري كه در جامعه پس از رحلت امام حسن عسگري شكل گرفت و از دوره ي امام هادي (ع) آغاز شد، دعوت امام از سوي جعفر بن علي برادر ناتني آن حضرت بود كه براي مدتي در ميان مردم فتنه و ترديد ايجاد كردند. اين گروه طرفدار فارس بن حاتم بودند كه رهبري اين گروه بر عهده ي او بود. به دليل كينه توزي اي كه فارس از امام هادي (ع) داشت، سعي در انتقام از ايشان بود و از اين طريق به امام و شيعيان اهانت روا مي داشت و فتنه ها بر مي انگيخت. همين مسئله خود زمينه ي نفرت شديدي را در ميان شيعيان ايجاد كرد. جعفر بن علي كه از سوي شيعيان، «جعفر كذاب» مشهور گرديد، پديد آمد. فارس از سوي هادي (ع) به «سخني پليد» لقب گرفته است. اين مسئله مربوط به درگيري ميان فارس بن حاتم و

علي بن جعفر هماني بود و همچنين عدم امانت داري فارس نسبت به امام منجر به طرد وي از سوي امام شد و اين مسئله باعث انتقام از امام از جانب فارس شد و در دوره ي امام حسن عسگري (ع) اعلام كردند كه جعفر جانشين امام هادي است نه امام حسن عسگري. تمامي اين مسائل و اختلافات منجر به اختلافات شديد ميان جعفر و شيعيان امام حسن عسگري (ع) و اتهامات وارده بر ايشان گرديد. بعد از رحلت امام حسن عسگري، امامت به فرزند ايشان، محمد بن حسن رسيده است كه وي از نظر غايب است و كسي كه بر اين موضوع اطلاعي نداشته است، بعد از رحلت امام اعلام كردند كه امامت به پسر ايشان انتقال يافته است. (عثمان بن سعيد). به دليل اينكه مادر ايشان از قتل مهدي (ع) از سوي دشمنان و عمال دولتي نجات دهد اذعان كرد كه كنيز ايشان حامله است و امام فرزندي نداشته است و اين به دليل نگهداري از ميراث امامت بود. اما جعفر چنين پنداشت كه اين تلقي براي اين است كه وي به مقام امامت دسترسي پيدا نكند. در عصر غيبت صغري، عثمان بن سعيد نائب امام به امور ديني و تشكيلات دفتر رسيدگي مي كردند و در قم روال عادي در پيش گرفته بود، به گونه اي كه همگان عثمان بن سعيد را به عنوان نائب امام پذيرفته بودند. اما در عراق وضعيت به گونه اي ديگر رقم مي خورد، به دليل بحران هايي كه در جامعه ايجاد شده بود، منجر به تفرقه و ايجاد گرايش هاي متعددي در ميان افراد شد. فرقه

ي فطحيه، جعفر را به عنوان جانشين امام مي شناختند و حتي شيخ صدوق وي را به عنوان پيشواي نسل دوم فطحيان به دليل اعتقادشان بر مي شمارد. نام آوران فطحيان كه امامت جعفر را قبول داشتند: علي بن حسن فضال، علي الطاحن. انحرافات فكري كه در اين زمان اتفاق افتاد، در باب امامت جعفر است به گونه اي كه برخي او را به عنوان جانشين امام حسني عسگري (ع) مي شناختند و برخي او را جانشين امام هادي (ع) مي دانستند و حتي اينكه وي را به عنوان جانشين امام قبول نداشتند، بلكه به عنوان امام، با اين دليل كه امامت از امام حسن عسگري (ع) مخدوش بوده است (به دليل نداشتن فرزند) و ... كه اين اعتقادات منجر به انحرافات ديگري در دوره ي غيبت صغري حضرت رخ داد. در نهايت مي توان چنين نتيجه گرفت كه در اواخر، اين اختلافات و دو دستگي ها در تمام اقشار جامعه و حتي خانواده ي امام رخنه پيدا كرد كه منجر به دو جامعه مخالف شده بود: آنان كه به حضرت مهدي اعتقاد داشتند و آنان كه به فرزندان و فرزندزادگان جعفر اعتقاد داشتند. در باب موضوع وجود و غيبت امام نيز روايات متفاوتي پديد آمده است (به دليل طولاني شدن غيبت صغري) از جمله: ايشان تنها يك غيبت دارند كه به زودي ظهور خواهند كرد، دو دوره ي غيبت دراند كه غيبت صغري و كري است، اعتقاد به دو دوره ي غيبت است كه منتهي غيبت اول طولاني تر از غيبت دوم است كه اين عقيده ي اخير مربوط به استدلالات واقفيه است در

باب غيبت امام موسي كاظم (ع) است كه داراي دو غيبت براي ايشان ذكر كرده بودند. مسئله ي غيبت صغري از ابتدا در ذهنيت شيعه وجود داشته است، به گونه اي كه در باب برخي از ائمه به اين مسئله اعتقاد پيدا كردند از جمله: امام علي (ع)، امام حسن عسگري (ع)، و همچنين برخي از خاندان پيامبر كه اين مسائل بنا بر نقل و روايات راويان است. ولي به طور كلي شيعيان معتقد به مسئله ي غيبت آن هم در زمان امام حسن عسگري (ع) كه فرزند ايشان در غيبت به سر مي برند، بوده اند كه نام وي مهدي «ع» (حضرت ولي عصر «عج») است كه هم كنيه با پيامبر (ص) است كه اكثريت شيعيان وي را به عنوان «قائم آل محمد» مي شناختند كه همان موعود و منتظر جهانيان در ميان شيعيان است كه ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. عثمان بن سعيد به عنوان وكيل و نائب حضرت ولي عصر (ع) در آن جامعه پذيرفته شده بود كه وي از نزديك ترين اصحاب ايشان بود. نواب اربعه ي امام يكي پس از ديگري به عنوان وكيل و نائب امام در جامعه ايفاي نقش كردند. نواب اربعه عبارتند از: «عثمان بن سعيد، محمد بن عثمان، حسين بن روح نوبختي، علي بن محمد سمري» است كه اين نواب به عنوان واسطه ي امام غائب در طول هفتاد سال (از زمان رحلت امام حسن عسگري تا زمان فوت آخري نواب اربعه) بودند. نواب اربعه در تمام ابعاد زندگي جامعه ي بشري اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي

و حتي پاسخ سؤالات شرعي و رفع اختلافات و مسائل غامض به وظايف خود عمل مي كردند. اين وضعيت همچنان ادامه داشت تا زمان آخرين نواب (علي بن محمد سمري) بود كه بعد از فوت ايشان، غيبت صغري پايان و غيبت كبري آغاز شد كه اين براي شيعيان قابل قبول و پذيرفتهشده بود. (به واسطه روايات و احاديثي كه از پيامبر (ص) و ائمه ي پيشين موجود بود اين مسئله قابل قبول بود).در باب ظهور امام از غيبت صغري اعتقادات و روايات متعدد و مختلفي پيدا شد: مبني بر اينكه امام بايد بعد از چهل سال غيبت ظهور كند يا اينكه امام در زمان ظهور به جلوه ي مردي سي و پنج سال است حتي اگر هزار سال عمر كرده باشد كه اين نظريه موافق با مواقفيه است و حتي زيديه وجو امام را براي حفظ و اداره ي حكومت اسلامي ضرورت دانست. ديگر عقايد مربوط به شخصيت و حتي چگونگي ظهور ايشان در اين دوره شكل گرفت كه تصور شيعيان مبني بر اين عقيده شد كه امام ظهور نخواهد كرد كه اين عقايد منجر به موجي از ترديدها و شبهات در جامعه ي شيعي شد كه در همين زمان (پايان قرن سوم) سلسله هاي حكومتي در برابر آن شكل گرفت: زيديه، آل بويه، خلافت عباسي، خلافت شيعه ي فاطمي. و همچنين در باب فلسفه غيبت امام عقايدي شكل گرفت:1- امام به دليل عدم امنيت جاني به غيبت رفته است. 2- نداشتن بيعت از خلفاي زمان منظور خوارج (منظور از بيعت، بيعت با امام حق است يا اهل كوفه).3- فلسفه ي غيبت را تنها خدا

مي داند و ضرورتي وجود ندارد كه آدمي در باب آن تحليل و بررسي كند. در همين اوضاع و احوال موجي از شك و شبهه در ميان شيعيان به وجود آمد كه منجر به تزلزل عقيده ي آنان، انكار امام غايب، تغيير مذهب، ارتداد از مذهب و روي آوردن به مذاهب ديگر است. با وجود اين شرايط در اوايل قرن چهارم هجري به لطف و فضل الهي اين اتفاقات توسط سربازان گمنام امام زمان به مرور زمان حل و فصل شد و جامعه از آن حالت ترديد و تحير عمومي خارج شد. منابعمدري طباطبايي، سيد حسين. مكتب در فرايند تكامل، مترجم شاهم ايزد پناه، كوير. چ سوم. تهران. 1386.حسين، صابري. تاريخ فرق اسلامي. سمت. چ چهارم. تهران. 1387.

فهرست مطالب: مقدمه     1 بخش اول حقوق و مسئوليت ها    2 بخش دوم غلو، تقصير و ميانه روي    6 بخش سوم بحران رهبري و نقش راويان حديث    10

مديريت با عشق

نوال المهيني

خلاصه كتاب:محمد انچگاني -  ترجمه: مريم حيدري - انواع  مديران: ترديدي نيست كه مديران گوناگون هر يك مطابق با نوع كار ، محيط ، سن و سطح آموزشي خود با ديگري تفاوت دارند. در نتيجه مي توان گفت كه هر يك از مديران منطبق بر گونه خاصي از افراد با ويژگي هاي متفاوت هستند. علاوه بر آن روحيه ي  مديران از برخي داده ها تأثير مي پذيرد كه مي توان آن ها را در موارد زير خلاصه كرد:-    پرورش و تربيت مدير ( محيط خانوادگي او)-    عادات و رسوم ويژه ي مدير-    سطح آموزشي-    كشور و محيطي كه در آن پرورش يافته است-    نوع كار و وظيفه اي

كه رياست آن را بر عهده دارد-    سال هاي تجربه مديردر اين جا مي توانيم بگوييم ، ممكن است طبق شرايطي كه مدير را در بر گرفته يا شرايطي كه در آنها ارتباط برقرار مي كند ، نوع مدير از فردي به فرد ديگر متفاوت باشد.انواع مديران با نوع مدير عامل نگراني هر كارمند تازه وارد است و از اولين كارهايي كه8 كارمند قبل از اقدام به كار انجام مي دهد اين است كه مراقب اوضاع مي شود و اطلاعاتي را در مرد مدير جمع آوري مي كند تا رفتار او سبب درگيري مدير با وي نشود.مديران داراي ويژگي هاي مختلفي هستند كه در اينجا ذكر مي شوند ، و از انواع ديگر مديران در كتابهاي ديگر سخن به ميان مي آوريم:-    مدير مقتدر-    مدير بلند پرواز-    مدير مردد-    مدير عملياتي-    مدير ضعيفاكنون به توصيف انواع مديران مي پردازيم:مدير مقتدر:او معمولاً بدني نيرومند دارد با وزن زياد و قد بلند با چهره اي جدي ، راه رفتن او متوازن است و هنگام گام برداشتن شتاب نمي كند . از گفتار خود مطمئن است . تن صداي آشكاري دارد. كم  مي خندد . كارمندان وظيفه شناسي داردكه مورد حمايت او هستند. كم كار است و در عين حال زياد دستور مي دهد. به كساني كه مورد رضايت او هستند ترفيع رتبه مي دهد. دوستدار مديريت با كار و عمل است و به مديريت با عشق و علاقه جز در خانه خود اعتقادي ندارد.مدير بلند پرواز:چنين مديري هميشه چه در رفتار و چه هنگام راه رفتن ، سرعت ويژه اي دارد و سرعت دست ها و چشم

هايش حتي در هنگام غذا خوردن و تفكر موجب احساس خستگي او مي شود. از لحاظ جسمي معمولاً داراي اندامي ورزيده است . در روزهاي معمولي – بر خلاف روزهايي كه قرار است با شخص مهمي ديدار كند يا در اجتماع خاصي حضور يابد – بدون دقت در امور پوشش ، لباس    مي پوشد . زود خشمگين مي شود و معمولاً براي بحث در مورد امور بيهوده – از ديدگاه خود – وقتي ندارد.مدير مردّد:چنين مديري به سرعت قابل شناسايي است . براي شناخت او نيازي به كوشش در راه كشف رفتار او نيست و مي توان از حركاتش او را شناخت . او از افراد نيرومند مي ترسد و مي كوشد با آن ها بحث نكند. هزاران بار در مورد تعيين زمان و نتيجه تصميم گيري فكر مي كند و اگر شخص ديگري به جاي او تصميم بگيرد نه تنها ناراحت نمي شود بلكه چون از رنج تصميم گرفتن رهايي يافته احساس خوشبختي مي كند. تربيت و پرورش چنين مديري بر او تاثير مستقيمي دارد چه بسا در گذشته از هر كاري كه در صدد انجام دادن آن بوده مي ترسيده  و به خاطر اشتباهات خود به شدت تنبيه شده است.مدير عملياتي :همه چيز براي چنين مديري برنامه ريزي شده  است . اتفاق در كارهاي او جايي ندارد ، شخصيت او تركيبي از هيبت و جديت در انجام كار است . وقتي براي بي كار ماندن و اتلاف وقت با ديگران ندارد.هميشه به افراغد پرتلاش افتخار كرده و اين مسأله را يادآوري مي كند.وقتي براي ريدگي به شكل ظاهر و نظافت شخصي ندارد و

حتي تندرستي را تنها در هنگام كار احساس مي كند و هنگام مرخصي يا تعطيلات رسد احساس بيماري و افسردگي مي كند.كارها را به سرعت اجرا كرده و    كم تر مرتكب خطا مي شود.مدير ضعيف:پيش كسوتي يا وساطت، عامل رسيدن چندين مدير به منصب خود مي باشد. اين مدير ويژگي هاي يك مدير را ندارد، حدود كار و صلاحيت خود را نمي شناسد، تمام امور را به ديگر افراد واگذار مي كند و خود از جانب كارمندان اداره مي شود. او بسيار مهربان است، به كسي آموزش نمي دهد، كسي را راهنمايي نمي كند و در هيچ كاري نمي توان به او اعتماد كرد.انواع مدير عاشقرفتار با افراد تحت سرپرستي شان نمايان است. اين گونه مديران در بسياري مواقع پيرامون ما بسياري اوقات و در بيشتر شرايط، آنها را به گونه اي مي بينيم كه عشق در گفتار آنان و در وجود دارند. اكنون نگاهي به انواع مديران عاشق بيندازيم:مدير عاشق هراسان:مديران عاشقي وجود دارند كه در ارتباط خود با ديگران دوستانه رفتار مي كنند،اما در بسياري مواقع مانند زمان تصميم گرفتن نوعي حالت ترس از اتخاذ تصميم در آنها مشاهده مي شود. البته منظور ما ترديد و دو دلي نيست. اين مدير از تصميم گيري به اين دليل هراس دارد كه مسئوليت تصميم بر عهده او قرار مي گيرد. چنين مديري از وضعيت تصميم گيري گريزان است و از ديگران دوستانه و با تشويق مي خواهد به جاي او تصميم بگيرند.مدير عاشق زيرك:بسيار دلپذير است كه افرارد با مديري عاشق و در عين حال زيرك كار كنند. او با نظر دقيق به كار ها

مي نگرد. براي مصلحت كار با همه ي وضعيت ها ي اداري و انساني ارتباط برقرار مي كند. اظها ر نظر ها را مي شنود و از آنها به عنوان ابزار كار استفاده مي كند. با امواج  بلند واكنش ها چه از جانب اداره كل و چه از جانب افراد روبرو مي شود و معمولا با مفهوم « كر و فر» به آنها برخورد مي كند به اين صورت كه گاهي به سمت جلو پيش مي رود و گاهي عقب نشيني مي كند. مدير عاشق راهبر:اين مدير هميشه گروه كاري خود را خود انتخاب مي كند. به كارمندان كوشا پاداش مي دهد و مهارت هاي گوناگوني را به كار مي گيرد كارمندان او آميزه اي از افراد تند كار و بلند پرواز و زيرك هستند، تا به وسيله آنها به اهداف  و مقاصد خود برسد.  همه كارمندان تحت رياست اين مدير عاشق و راهبر به خاطر انتساب خود به چنين شخصيتي افتخار مي كنند. آن ها از عدالت مدير و توزيع نقش ها توسط او لذت مي برند.او معمولاً تنها كساني را قبول دارد كه طبق نظر خود آن ها برگزيده است و كساني كه با او اختلاف نظر دارند، بايد وجود خود را ثابت كنند تا از دايره كار در گروه دور نشوند.مدير عاشق دقيق:خانم هيا ، نايب مدير اداره ي بخش ها در يكي از بزرگترين مؤسسات مالي كويت است.خانمي كه كار خود را به شيوه اي جالب پيش مي برد. او بدون تكيه به ديگران به توانا ساختن خود براي انجام كار پرداخت . و در طرح مطالب و حل مشكلات و

جذب كارمندان ، سياست رشك انگيزي را به كار مي برد.مدير عاشق راهنما:مديراني كه انديشه هاي بسيار و قابليت ايجاد و تحويل دائمي براي كار و كارمندان را دارا مي باشند ، مدير عاشق راهنما ، مديري است كه بر گروه كاري خود تسلط داشته و شيوه ي اجراي كار گروه را به دقت دنبال  مي كند. او براي تقويت كار و راهنمايي كارمندان در جهت پرداختن به كارهايي كه نيازمند توسعه هستند جلساتي تشكيل مي دهد و بدين منظور ، انديشه ها ي خود و جايگزين هاي مورد نظر براي نقاط ضعف كار را به آن ها عرضه مي دارد. اين مدير به عنوان يك مشاور اجتماعي براي گروه به كار مشغول مي شود.مدير عاشق مردّد:بر كسي پوشيده نيست كه در شخصيت افراد مردد ، هم سادگي و هم ژرف نگري با هم نمايان است ، سادگي در گفتار و ترس واضح در آن و عمق در مفهوم سخن و جست و جوي اطمينان از موضع خود پيش از اظهار نظر يا تصميم . مديران عاشق مردد بسيار اندك اند. از آنجا كه چنين مديراني در اتخاذ تصميم با مشكل مواجه مي شوند ، كم تر كارمندي مايل به كار با آن ها است. چنين مديري دوست دارد كه تصميم مورد نظر را از طريق نظرات مجموعه كار خود اتخاذ كند تا مسئوليت تصميم به عهده گروه باشد و بر دوش او سنگيني نكند.روابط خارج از كار با كارمندان طبق مديريت با عشقبناي گروه كار واحد ، پيشرو ، هماهنگ و بلند پرواز به فضاهاي سالمي نياز دارد كه  اين فضا از راه هاي

مختلفي ساخته مي شود.   از جمله: ايجاد رابطه در خارج از فضاي كار و كامل كردن نتيجه رابطه درون دايره كار . براي اين كه بتوان گروه كاري واحدي تشكيل داد و فضاي دوستانه اي در ميان تمام كارمندان ايجاد كرد و هم چنين براي توسعه ي روابط ميان افراد و مؤسسات و اداره ها مي توان به كارهايي اقدام كرد از جمله تشكيل انجمن ها و اتحاديه ها و مكان هايي براي گرد هم آمدن خارج از چار چوب كار يا انجام برخي فعاليت ها مانند تدارك گردش هاي تفريحي تا از اين طريق روابط معمولي و خشك ميان كارمندان به روابطي دوستانه بدل شود و هم چنين به انديشه هايي نوين و اصولي دست يابند تا حتي زمان كار فرصت مناسبي براي آشنايي باشد . به ويژه اين كه زماني را به ديدار خانوادگي اختصاص دهند ، زيرا از اين راه فرصت خوبي براي رشد مهرباني مؤسسه پيش مي آيد و نيز اين اقدام باعث شادماني تمام افراد خانواده مي شود. در مؤسسه اي كه در ان مشغول به كار هستم ، شيوه ي خاصي براي توسعه ي روابط خارجي وجود دارد. در اين مؤسسه زمين وسيعي مجهز به امكانات ورزشي براي ورزش كارمندان اختصاص داده شده است و بخش ها يي وابسته به مؤسسه با بهره بردن از زمان هاي مرخصي  براي دعوت افراد بخش و انجام فعاليت ها و جشن گرفتن مناسبت هاي ويژه ، فرصت گذراندن وقتي پر بار را مي يابند.در اين ديدارها همه افراد از بالاترين رتبه كاري تا پايين ترين آنها حضور مي يابند . همه خود

را در فضاي صميمانه اي مي يابند و از اين طريق خواهان نزديكي روحي و شكستن موانع ارتباط و پاك سازي خود از فشارهاي كار هستند. هم چنين گاهي مديران در محيط كوچك كار خود ، مانند شعبه يا بخش يا اداره ، همه را در مكاني مناسب به صرف شام يا نهار دعوت مي كنند . هدف آنها از اين كار ممكن است تشويق كارمندان يا قدرداني از يكي از آنها يا گذراندن وقت خارج از فضاي خشك كار باشد.قواعد عشق در كار  برخي مي پندارند كه واژه ي عشق ، واژه اي است مبتذل كه با عادات و رسوم ما تناسبي ندارد و برخي آن را نوعي بي عفتي قلمداد مي كنند كه خارج از عرف متداول ماست. اما ما به دنبال عشق در كار هستيم. يعني انسجام ، مهرورزي ، برادري و ساير واژه هايي كه معناي عشق را در خود دارند. عشق در اين جا ، آن گونه كه كوته نظران مي پندارند به معناي خروج از قاعده يا ابتذال نيست بلكه مكتبي است نو كه نيازمند تلاش هاي همه با ايمان به اين اصل است كه:" آن چه را براي خود   مي پسندي ، براي ديگران نيز بپسند".عشق به معناي جلوه گر شدن انسانيت است . انسانيتي كه غبار دل مشغولي ها ، سرعت ، كارهاي بسيار و مقاصدي آن را پوشانده است. منظور از پايه ريزي قواعد كار مطابق با اصول عشق اين است كه تمام تلاش خود را  صرف هم زيستي در نظام احترام كنيم.در درجه اول احترام به خود ، به اين معنا كه انحطاط را براي

خود نپذيريم ، به انديشه هاي خود احترام گذاشته و آنها را از خود نرانيم، بلند پروازي هاي خود را مورد احترام قرار داده و به دنبال راه هايي براي تحقق آن ها باشيم. و احترام به ديگران ، به اين معنا كه انديشه ها يا كارها و تلاش هاي آن ها را مورد تمسخر قرار ندهيم و به شادي ها و غم ها و بلند پروازي هاي آن ها به ديده تحقير ننگريم ، بلكه در اين گونه موارد دست دوستي براي كمك به آن ها دراز كنيم ، به طوري كه بدون زيان رسيدن به هيچ يك از طرفين توازن طبيعي حفظ شود.آيا كار مدير يك مدال افتخار است يا يك مسئوليت؟در اين جا پرسشي را مطرح مي كنم:تو چه كسي هستي و چه آرزوهايي داري؟ آيا عنوان مديريت تو اين احساس را القا مي كند كه تو از ديگران پيشي گرفته و رهبري شده اي كه ديگران را به كار و فعاليت مي خواند و روزي آن ها اكنون در دست تو است؟ و آيا خود را شايسته چنين منصبي مي داني؟واژه مدير به معناي سرپرست و گرداننده سازمان و كار است كه مسئوليت موفقيت  يا شكست كار كارمندان و اداره به دوش او قرار دارد.اگر شاهد شكوه و شكايت كارمندان هستي بدان كه تو در اين كار دست داري و نگريز.اگر كارمندان تو بسيار غيبت مي كنند ، آگاه باش كه نقطه قابل بحث در اين مورد ، تو هستي.اگر احساس مي كني كه هدف ها تحقق نمي يابند ، مدير اداره را بشناس تا يكي از دلايل نرسيدن به هدف

ها بر تو روشن شود.اين را به عنوان يك اتهام شخصي بيان نمي كنم ، بلكه من از اداره و مدير محرك آن سخن مي گويم مدير چه كسي است؟مدير اولين و آخرين مسئول فضاي كار در سازمان است ، او طرح ريز نتايج و كشتي بان موفقيت در گستره ي سازمان است.مقوله هايي وجود دارند كه نيازمند بازنگري هستند:-    نخست اين كه: مدير رئيس و مهتر اداره و حاكم به كار و كارمندان است .-    برداشت تلاش هاي ديگران ، تنها از آن مدير است.-    مدير تنها دريافت كننده تشكر و قدرداني اداره كل به خاطر انجام كار است.-    مدير مي تواند سياست كار را بدون نياز به نظر كارمندان تعيين كند.-    مدير تنها كسي است كه حق غيبت و تأخير در كار و مرخصي و استراحت دارد بدون اينكه دليل آن را بيان كرده يا به احساسات كارمندان خود احترام بگذارد.تمام موارد ذكر شده مربوط به مديراني است كه حاكميتي خلاف مديريت با عشق را اعتقاد دارند. آري ما آنان را مشاهده مي كنيم و گه گاه با آنان روبه رو مي شويم و هنگام مراجعه به بخش هاي آنان براي انجام برخي معاملات ، شاهد رفتار آن ها هستيم.

خاطرات مستر همفر

جاسوس انگليس در كشوهاي اسلامي

مستر همفر (جاسوس انگليسي در كشورهاي اسلامي): دولت بريتانياي كبير از مدتها پيش در اين فكر بود كه امپراطوري خود را همانگونه كه هم اكنون هست داراي عظمت هرچي بيشتر سازد به طوري كه خورشيد سر از درياي انگلستان در آورده و مجدد در درياي آن غروب كند. دولت ما نسبت به مستعمرات فراواني كه ما به آن سيطره

داشتيم از هند و چين و خاورميانه كوچك بوده وزير مسئوليت هند شرقي را به من سپرد و هدف اين شركت در ظاهر تنها بازرگاني بود، اما در باطن هدفش راهيابي بمنظور سيطره هر چه بيشتر به هند و دست يافتن به اين شبه قاره بود. و نيز به همين ترتيب نسبت به چين هم اعتماد كافي داشت، زيرا مذهب بودائيت و كتفيسون كه در اين كشور حكومت داشت طوري نبود كه ترس قيامي در بين باشد. بدين ترتيب مثل بودايي قديمي كه مي گفت: «هرچه دوا تلخ مزه است كاول كار كن كه بيمار دارويش را دوست داشته باشد، را مو به مو  اجرا مي كرديم. سرشناسه    عنوان     خاطرات مستر هنفر ترجمه علي كاظمي چاپ 1384 انتشارات اخلاق كتابنامه به صورت زير نويس  انگليس، روابط خارجي كشورهاي اسلامي كشورهاي اسلامي، روابط خارجي انگلستان جاسوسان انگليسي كشورهاي اسلامي همفر ترخيص كننده:سجاد پاسبانمشكل ما با اسلام و ممالك اسلامياما آنچه كه بسيار فكر ما را پريشان مي كرد كشورهاي اسلامي بود. به هم اين ترتيب با حكومت ايران نيز، قراردادهاي محرمانه اي بسته بوديم و در اين كشور، جاسوس ها ودست نشانده هايي كاشته بوديم و رشوه وفا و اداي و سرگرمي پادشاهان با زنان زيبا پيكر اين دو كشور را فرسوده بود اما باز هم ما به چند علت اعتمادي به نتايج مورد نظر خود نداشتيم.1.    نيروي فوق العاده اي كه اسلام در ميان پيروان خود داشت، زيرا يك فرد مسلمان به تمام معني تسليم اسلام بود.بويژه مسلمانان شيعه در ايران خطر مهمي براي ما داشتند زيرا شيعيان مسيحيان را مانند كثافت مي دانند.روزي

از يك نفر شيعه پرسيدم: شما شيعيان چرا با اين خشم به مسيحيان نگاه مي كنيد؟ البته كثافتي كه از آن ياد شد مخصوص مسيحيان نيست، بلكه شامل هر كافري حتي مجسويان كه فارسي زبانان قديم هستند مي شود، در منطق اسلام آنها نيز نجس هستند.2.    اينكه اسلام روزي دين زندگي بوده، در جهان تسلط داشته است.3.    هيچ نوع اطميناني در مورد آل عثمان و حكام فارس نداشتيم كه روزي هشيار شوند و با يك غفت، نقشه هاي سيطره ي ما را به هم زنند.4.    ترس از علماي مسلمين زيرا علماي ايران و عراق بزرگترين سد در راه تحقق بخشيدن به آرامانهاي ما بودند. تنها بهشتي را كه قرآن به آن وعده داده بود مد نظر داشتند، لذا سر مويي حاضر نبودند از افكار و عقايد خود دست بردارند. درست است اهل سنت هم از مسلمان و هم از روحانيت خود پيروي مي كنند اما شيعيان بيش از هر مذهب از علماي خود پيروي مي كند.ما كنفرانسهاي بسيار زيادي تشكيل مي داديم تا راه حل هايي براي پيروزي به اين مشكلات سخت پيدا كنيم، ولي در پايان هر جلسه اي با بن بست روبه رو مي شديم و گزارشاتي كه از جاسوس هاي ما مي رسيد مرتب مأيوس كننده بود ولي ما هيچگاه نمي گذاشتيم كه روح يأس ما چيده گردد.اجتماع نمايندگان انگلستان، فرانسه، روسيهيكبار هم در رزارت مستعمرات، كنفرانسي تشكيل شد مشكلاتي را كه با مسلمانان داشتند بطور مفصل تشريح گردند و در اين جلسه راهايي كه مي شود بوسيله آن مسلمانان را از همديگر متفرق كنند و دوباره آنان را به دامن مسيحيت

باز گردانند مورد بررسي قرار گرفت.مأموريت من در آستانه (تركيه)وزارت مستعمرات در سال 1710 ميلادي مرا به مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه فرستاد فرستاد (دربار سلاطين عثماني در استامبول تركيه) تا معلومات كافي بمنظور نقويت راههايي براي ايجاد تفرقه ميان مسلمين و گسترش تسلط به كشورهاي اسلامي، جمع آوري كنم و در همان وقت نه نفر ديگر از بهترين كارمندان وزارتخانه به همين منظور اعزام شدند.آخرين سخن دبير را فراموش نمي كنم كه بهنگام خدافظي بنام مسيح با ما وداع كرد و گفت در آينده كشور ما در گرو پيروزي شماست، هر چه نيرو داريد در اين راه به كار بگيريد من به سوي آستانه رهسپار شدم، آنجا به من لازم بود كه زبان تركي را با تمام ريزه كاريهايش ياد بگيريم بطوري كه به من شك نكنند.پس از يك مسافرت خسته كننده به آستانه رسيدم و خود را محمد ناميدم بطور مداوم در مساجد حاضر مي شدم. در اين كشور با عالمي مسن به نام احمد آريالا برخورد كردم. او حضرت محمد را عاليترين نمونه براي خود مي دانست بهانه من در آستانه بهانه كار بود.به شيخ گفتم من جواني هستم كه پدر و مادر ندارم و ثروتي به من ارث رسيده و فكر كردم كار كنم و درس بخوانم تا قرآن و سنت را بياموزم پس از اين سخن، شيخ بسيار خوشحال شد و به من احترام مي گذاشت. به شيخ گفتم من مي خواهم قرآن بياموزم و او شروع كرد به تعليم دادن من (به هر حال در مدت دو سال ياد گرفتم) و ديگر احكام اسلام مانند وضو، مسواك زدن

و ... را به همين صورت.در آستانه،در يك نجاري شروع به كار كردم كه مخارج زندگي را تأمين كنم نجار اسمش خالد بود آدم زياد مذهبي در ظاهر بود اما در باطن نه.ولي وقتي مرا در خلوت مي ديد از من مي خواست كه با هم لواط كنيم ولي من حاضر نبودم خواسته اش را عملي كنم. و هر ماه گزارشات آستانه را به وزارت خانه مي فرستادم.سرگذشت رفقاي ديگرنه مأمور ديگر كه همزمان با من از وزارت مستعمرات اعزام شده بودند نيز هم زمان با من دستور بازگشت دريافت نمودند ولي بدبختانه از ما ده نفر تنها شش نفر بازگشت نموديم علت بازگشت 4 نفر ديگر اين بود:1.    يك نفر از آنان طبق گفته دبير كل وزارت مسلمان شده و در مصر مانده بود.2.    نفر ديگر  نژاداً روسي بود به روسيه بازگشت. دبير كل نگران بود نه از آن جهت كه به وطنش باز گشته از آن جهت كه شايد جاسوس روسيه بوده.3.    فرد ديگر در عماره يكي از مشخصه هاي عراق در اثر و با جان خود را از دست داد.4.    اما آخرين فرد از او خبري نبود زيرا وزارت مستعمرات از او مراقبت كرده تا اينكه به شهر مسغاء در كشور يمن رسيده بود به مدت يك سال گزارشات خود را مي فرستاد اما ديگر غيب شد و از او خبري نشد.وزارت مستعمرات از دست دادن چهار نفر از ده نفر را مصيبتي بزرگ مي دانست زيرا وزارتخانه روي تك تك اين ده نفر برنامه ريزي كرده بود.پس از آنكه دبير كل گزارشات اوليه من و پنج نفر ديگر را داشتند ما

را به كنفرانس دعوت كرد كه جمعيت زيادي از وزارت مستعمرات به رياست خود وزير اجتماع كرده بودند تا به گزارشات ما گوش فرا دهند. وزير و دبير از كارهاي من تقدير كردند از لحاظ درجه و ارزيابي در درجه سوم قرار گرفتيم من در فرا گرفتن قرآن و تعليمات شريعت اسلام پيشرفت بسياري داشتيم ولي از لحاظ گزارشاتي كه وزارت مستعمرات را به نقاط ضعف دولت عثماني آگاه لكد پيروزي نداشتمدبير كل به من گفت اي مستر همسفر در آينده دو هدف در پيش داري:1.    نقطه ضعف مسلمانان را بيابي و ببيني از چه راهي ميتوان در آنان رخنه كنيم و ريشه آنان را بركنيم.2.    هرگاه نقطه ضعف را پيدا كردي خودت اين هدف را دنبال كني اگر توانستي اين كار را انجام دهي تو پيروز مندترين جاسوس ما خواهي بود و نشان مخصوص وزارت را داري.مدت شش ماه در لندن بودم و با دختر عمويم ازدواج كردم ناگهان دستورات پشت سر هم از وزارت خانه صادر شد كه من بايد به طرف عراق روانه مي شدم پس از شش ماه خودم را در بصره از شهرهاي عراق ديدم كه شيعه و سني در آن مختلط بودند.شيعه چه مي گويد؟شيعه خود را منسوب به علي بن ابي طالب مي داند كه داماد رسول مسلمانان و شوهر حضرت فاطمه است شيعيان مي گويند: رسولشان محمد، علي را به عنوان جانشين پس از خودش تعيين كرده است.اهل سنت چه مي گويد؟اما اهل سنت مي گويند: مسلمانان پس از پيامبر، صلاح ديدند كه ابوبكر جانشين او باشد. يكروز نزاع شيعه و سني را در وزارت مستعمرات براي

بعضي از روساي خود تعريف كردم رئيس به من گفت: بر تو لازم است تا مي تواني اين شكاف را بيشتر كني نه تكيه به فكر اتحاد كلمه آنان باشي.عمده هدف تو در اين سفر آن است كه به اين نوع نزاع ها در ميان مسلمين پي ببري نقطه هاي انفجار اين نزاع ها را به دست بياوري بنابراين با تمام نيرو كوشش كن كه راهي براي رخنه كردن پيدا كني و از آن راه به ميان مسلمانان ضربه وارد كني جز اينكه همسفر ملتها را بر ضد حكومت هايشان برانگيزي، اگر مسلمانان اتحاد كلمه را از دست دادند ما به بهترين راه مي توانيم آنان را به سادگي استعمار كنيمورود به بصره و ملاقات با شيخ عصر الطائي    به شهر بصره كه رسيدم رفتم تا اينكه در يكي از مساجد شركت كنم اين مسجد كه من انتخاب كردم مربوط به عالمي از علماي اهل سنت بود كه اصلاً عرب بود و نامش شيخ عصر الطائي بود در يك كاروانسرا اتاقي اجاره كردم و صاحب كاروانسرا مردي احمق بود كه هر روز صبح اول فجر پشتدرب اتاق من حاضر مي شد و مرا براي نماز صبح بلند مي كرد و سپس صاحب كاروانسرا به من دستور داد تا اول آفتاب قرآن بخوانم. مشكل من به همين خاتمه نمي يافت زيرا يك روز صاحب كاروانسرا كه اسمش مرشد افنزم بود پيش من آمد و گفت: از وقتي تو اين اتاق را اجاره كرده اي من دچار مشكلاتي شدم پس از كاروانسراي من برو بيرون.بنابراين رفتم نجاري پيدا كردم و با او قرار گذاشتم كه كار كنم

و اجرتي مختصر برايم تعيين كرد اين نجار مردي شريف و با شهامت بود نامش عبدالرضا و داراي مذهب شيعه و ايراني و از اهلي خراسان بود هر روز عصر شيعيان ايراني تزد اين مرد اجتماع مي كردند و از هر چيزي سخن مي گفتند: از سياست و اقتصاد و بيشتر اوقات از حكومت ايران سخت انتقاد مي كردند اين نجار فكر كرد من از اهالي آذربايجان هستم.آشنايي با محمدبن عبدالوهابدر مغازه اين نجار با جواني آشنا شدم اين جوان سخت مغرور و عصبي مزاج بودو نسبت به حكوت عثماني سخت بدبين بود. محمد عبدالوهاب جواني آزاد بود كه اصلاً بر ضد شيعه تعصبي نداشت بر عكس بيشتر اهل سنت كه مي بينم بر ضد شيعه سخت تعصب دارند بطوري كه بعضي از بزرگان اهل سنت شيعه را كافر مي دانند و محمد بن عبدالوهاب براي پيروان مذاهب خود هم ارزشي قائل نبود. اين جوان مغرور محمد بن عبدالوهاب در جهنم و سنت از درك خودش پيروي مي كرد.گمشده خود را يافتممن گمشده خود را «محمد بن عبدالوهاب» يافتم زيرا پايبند نبودن او به ضوابط مذهبي و تنفري كه از علماي عصر خود داشت و استقلال نظرش كه جاي خلفاي چهارگانه ابوبكر، عمر، عثمان علي نيز اهميتي نمي داد و تنها به فهم خودش در قرآن و سنت اتكا مي كرد از بارزترين نقاط ضعفي بود كه مي توانستيم از اين راه ها در او نفوذ كنم. من ميان خودم و محمد محكمترين ارتباط را برقرار ساختم و مرتب به او مي گفتم تو خيلي از علي و عمر با استعدادتري، با محمد قرار گذاشتم

كه در تفسير قرآن طبق افكار خودمان بحث كنيم و كاري به افكار مذاهب و بزرگان اسلام نداشته باشيم و منظور من از اين سبك بحث اين بود كه محمد را به دام اندازم و براي پيدا كردند نقشه هايم زمينه سازي كنم و براي آنكه روشنفكري و آزاد فكري خودش را ثابت كند بيشتر نظرياتي كه من مي دادم را مي پذيرفت.يكبار هم به او گفتم: صيغه كردن زنان متعه جايز است؟ گفت: خير جايز نيست. گفت: عمر متعه را حرام كرده و مي گويد: دو نوع متعه در زمان پيغمبر حلال بوده و من آن دو را حرام مي كنم و مرتكب آن را مجازات مي نمايم. گفتم: تو مي گويي من از عمر عالم تر هستم پس چرا مي خواهي در اين مسئله از رأي عمر پيروي كني؟ ساكت شد و هنگامي كه ديدم سكوت دليل به آن است كه قانع شده است و از طرفي هم غريزه جنسي در او تأثير گذاشته به او گفتم چه عيب دارد از زنان به عنوان متعه استفاده كنيم؟ با يكديگر شرط كرديم كه اين جريان بين ما مخفي بماند. فوراً به سراغ بعضي از زنان مسيحي كه از طرف وزارت مستعمرات دوره ديده بودند رفتم و جريان را كاملاً برايش تعريف كردم و براي او نام صفه را تعيين كردم و در روز مقرر شيخ محمد را به خانه آن زن بردم من و شيخ صيغه صفيه را به مدت يك هفته خوانديم بدين ترتيب من از خارج و صفيه از داخل مرتب شيخ را به سوي هدف خودمان توجيه مي كرديم پس از

آنكه صفيه كاملاً عقل و هوش از سر محمد ربود مرحله جديدي آغاز نمودمخوابي كه براي شيخ ديدمروزي برايش خوابي ردست كردم و به او گفتم: من ديشب در خواب رسول خدا را ديدم و آنطور كه او  وعاظ شنيده بودم محمد را توصيف كردم پيامبر روي كرسي نشسته و جمعي از علماء اطرافش بودند ولي من هيچكدام از آنان را نمي شناختم، ناگهان ديدم تو از درب وارد شدي در حالي كه نور از صورتت مي درخشيد همينكه به حضرت رسيديد پيامبر به احترام تو بلند شد و پيشانيت را بوسيده  به تو فرمود: ار محمد! تو همنام من هستي، وارث علم مي باشي، و در اداره امور دين و دنيا جانشين من هستي تو گفتي: يا رسول الله من مي ترسم از اينكه علم خودم را بر مردم ظاهر كنم روسل خدا به تو گفت: نترس كه تو برتر از همه هستي، همينكه محمد بن عبدالوهاب خواب را شنيد مي خواست از خوشحالي پر در آورد چندين بار از من پرسيد اين را كه گفتي راست مي گفتي؟ و هر وقت پرسيد مي گفتم: بله راست گفتم تا اينكه خاطر جمع شد و فكر مي كنم از همان روز تصميم گرفت كه ادعاء و نظريه هاي خود را ظاهر كند.حركت به سوي كربلا و نجفدر اين روزها بود كه از لندن دستوراتي به من رسيد كه روانه كربلا و نجف شدم اين دو شهر مركز شيعه و مورد توجه دلهاي تمام شيعيان است. خليفه عثماني در آستانه به چندجهت از نجف مي ترسيد و رعايت احترام آنان را مي كند.1.    براي اينكه حكومت

شيعه در ايران از آنان حمايت مي كند.2.    عشايه بسياري در اطراف شهر نجف ملح هستند و پشتيبان علماي نجف هستند.3.    علماء و مراجع تقليد مسلمانان شيعه در تمام جهان از هند و افريقا و ديگر بلاد اسلامي هستند.همينكه به من دستور رسيد كه به سوي كربلا و نجف حركت كنم از بصره راهي بغداد شدم بغداد مركز شهر بود كه از طرف خليفه عثماني به تمام عراق نصب شده است و از بغداد نيز به سوي شهر حله رفتم حله نيز شهري است كنار شط فرات و فرات و دجله دو نهر عظيم هستند كه از تركيه سرچشمه گرفته. پس از آنكه مرا به لندن احضار كردند به وزارت مستعبرات پيشنهاد كردم كه نقشه اي بكشند تا دست روي سرچشمه او دو آب بگذارند تا بدينوسيله بتوانند عراق را در مواقع خاص تسليم كنند. از حله به نجف رفتم خود را به صورت يك تاجر آذربايجان درآوردم و با علماي دين دوست شدم با آنان رفت و آمد مي كردم و به مجالس درسشان حاضر مي شدم.بازگشت به انگلستان و ملاقات وزيرپس از مدتي كه در بغدا اقامت نمودم، دستور فوري رسيد كه به لندن بازگردم لذا به سوي لندن روانه شدم و در آنجا دبير كل و بعضي از اعضاء وزارت با من جلسه تشكيل دادند قبلاً بطور مفصل گزارش سفر خودم را براي آنان نوشت بود و بعداً معلوم شد كه صفيه شيخ محمد عبدالوهاب بصره نيز عيناً همانگونه كه من نوشته بودم به آنان گزارش داده بود و فهميدم كه وزارت در تمام اين سفر مراقب من بوده است دبير كل

براي من وقتي تعيين كرد تا با شخصي وزير ملاقات كنم پس از آنكه وزير را در دفترش ملاقات كرديم بسيار زياد نسبت به من احترام كرد. و براي من روشن شد كه من در دل وزير موقعيت خوبي پيدا كردم و مخصوصاً وزير بسيار زياد اظهار خوشحالي كرد از اينكه من توانسته بودم به محمد تسلط پيدا كنم گفت اين شخص گمشده وزارت است و من تأكيد زياد دارم كه دست از او بر نداري خلاطه نتيجه تسلط ما چهار نفر به محمد عبدالوهاب اين بود كه او را به بهترين وجهي كه اميد بود براي آينده پخته بوديم.براهاتي از شخصيت هاي مسلمين در وزارت به وزارت مستعمرات مواجه نمودم تا دستوراتي به آينده دريافت كنم دبير كل به من گفت: وزير شخصا به من دستور داده كه تو را به دو سر از اسرار بسيار مهم آگاه سازم. سپس دست مرا گرف و مرا وارد يكي از اطاق هاي وزارت كرد و در اين اتاق چيزي بسيار تعجب آور ديدم در اين اتاق ميز گرد بسيار بزرگي وجود داشت كه اطراف آن ده مرد قرار داشت يكي از آنها به شكل و قيافه و لباس سلطان عثماني بود اين شخص به زبان تركي و انگليسي حرف مي زد و يك فرد به شكل و قيافه علماي اهل تسنن تركيه و يكي ديگر در قيافه و لباس پادشاه فارس، فرد چهارم در لباس و قيافه عالم دربار شيعه، پنجمي در لباس و قيافه مرجع تقليد شيعيان در نجف و در كنار آنها نيز نويسنده اي بود تا  هرچند مي گويند بنويسد. آنگاه دبير كل

كتابي ضخيم كه داراي هزار صفحه بود به دست من داد در اين كتاب نتايج گفتگوهايي كه بين آن پنج نفر اصلي با اين پنج نفر بدل پيرامون شئون لشكري اقتصادي و فرهنگي، دين انجام گرفته بود ثبت شد هبود. كتاب را همراه خود به خانه بردم و ضمن سه هفته مرخصي كتار را از اول تا آخرش خواندم موقع خواندن كتاب گفتگو ها آن اندازه كه من اطلاع داشتم بسيار مطايق داشت هرچند دبيركل گفته بود هفتاد درصد پاسخ ها درست است ولي بنظر مي رسيد پيش از هفتاد درصد باشد به نقاط ضعف آنان پي بردم و نيز متوجه نقاط قدرت آنان هم شدم و اين را هم متوجه شدم كه چگونه بايد عمل كنم تا نقاط قوت آنان را تبديل به نقاط ضعف كنم.نقاط ضعف مسلمين1.    از جمله نقاط قوت مسلمين اختلاف شيعه وسني است 2.    جهل و ناداني3.    كسالت روحي و نداشتن فرهنگ4.    و از جمله نقاط ضعف ميان آنان ترك كردن دنيا بطور كلي و چسبيدن به آخرت تنها و عمل نمودن براي آن  و ....5.    هرج و مرج در امور اداري 6.    عقب افتادگي اقتصادي7.    نداشتن ارتشهاي منظمو ...نقاط قوت مسلمين1.    مسلمانان اهميت به مليتها، و تنها زبان ها، رنگ ها، سوابق بلاد نمي دهند 2.    ربا، احتكار، فحشا و شراب، گوشت خوك، از نظر مسلمانان حرام است 3.    مسلمانان نسبت به علماء شان سخت ارتباط دارند.4.    عمده اهل سنت خليفه سلطان عثماني را بسيار احترام كنند و او را مانند رسول واجب الاعطاعه مي دانند.5.    مسلمانان جهاد را واجب مي دانند6.    شيعيان افراد غير مسلمان را عر عقيده

كه داشته باشند نجس مي دانند7.     معتقد هستند كه اسلام بالا دست است و چيزي بالا دست اسلام نيست8.    شيعيان ساختن كليسا را در بلاد اسلامي حرام مي دانند.توسعه نقاط ضعففعاليت هايي كه مي توان به منظور توسعه دادن به نقاط ضعف انجام داد.1.    اختلاف موجود را مي توان با تكثير سوء ظن ميان گروه هاي متنازع هرچه بيشتر دامن زد، مي توان كتاب هايي نشر داد كه در آن بعضي از مذاهب را مورد توهين قرار داد و لازم است در راه تخريب و تفرقه ميان مسلمانان پول به حد كافي صرف نمود.2.    در راه توسعه بي سوادي جهل و ناداني با مانع شدن از افتتاح مدارس (چاپ كتاب ها و سوزاندن كتب بهر اندازه كه ممكن است و منصرف نمودن مردم از فرستادن جوانان خود به مدارس ديني بوسيله ي تفليق اتهامات بر ضد علماي ديني مي توان مسلمانان را در جهل و ناداني نگاه داشت.از بين بردن نقاط قوتاماسفارشيهاييكهاينكتاب درموردازبينبردننقاطقوتمسلمانانكرده است:بسيار ضروري است كاري كنيم كه از هر سوء عربده هاي ملت خواهي، اقليم پرستي، تبعيظات نژادي ترك و فارس و عرب و عجم و از اين قبيل تعصبات تفرقه انداز راه بيفتد و نيز لازم است مسلمانان را وادار كنيم كه اهميت بسياري به تمدن هاي پيش از اسلام شان بدهند.همان گونه كه لازم است هرچه بيشتر گسترش دادن شراب، قمار، فحشا، گوشت خوك اگر آشكارا شد كه چه بهتر و گرنه مخفيانه آنگاه در اين كتاب سفارش اكيد شده است كه بايد هر چه بيشتر در بلاد اسلامي بايد يهود و نصاري، و محسوس و صبي هاي قعيم در اين

ممالك همكاري نمود و براي كساني كه بتوانند در سطح وسيع تري اين امور را گسترش دهند جوايز بزرگ تعيين شود و نيز كتاب سفارش مي كند به هر صورتي كه شده است بايد ربا را در ميان مسلمانان رواج دهيم و نيز يكي از راهاي تضعيف روابط مسلمين با علماء آن است كه مدارسي افتتاح كنيم كه معلمين آنان اطفال را بر ضد علماء و خليفه مسلمين تربيت كنند و بايد كاري كنيم كه مسلمانان معتقد شوند كه منظور رسول خدا از اسلام اين بوده است كه انسان دين داشته باشد چه آنكه يهودي باششد يا نصري منظور حضرت اين نبوده است كه مردم محمدي شوند بدليل آنكه قرآن اهل هر ديني را مسلمان مي نامد.رسيد دوم چهارده بندي    دبيركل مرا نسبت به سر دوم كه وعده داده بود نيز آگاه كرد سري كه سخت علاقه مند بودم به آن آگاه شوم خصوصاً بعد از آنكه مزه سير اول را چشيده بودم در اين دفتر به منظور آگاهي روساي بزرگ وزارت خانه براي تحقق بخشيدن به اين اهداف تربيت داده شده بود خلاصه اين نوشته اين بود:1.    همكاري فراوان با روساي روسيه به منظور استيلاء يافتن بر منطقه تجارتي خراسان و تاجيكستان و اطراف آن.2.    همكاري اكسير با فرانسه و روسيه در طرح نقشه اي همه جانبه به منظور نابود كردن جهان اسلام از داخل و خارج3.    برانگيختن جنگ ها و اختلافات شديدي بين دو حكومت تركيه و فارس4.    دادن پاره اي از بلاد اسلامي بدست غير مسلمانان اولاً يصرب (مدينه) به دست يهوديان بسپاريم. ثانياً اسكندريه را مسيحيان بدهيم ثالثاً يزد را به

زردتشتيان بدهيم رابعاً كرمانشاه را به علي الهليان بدهيم.اظهار دعوت به وهابيتترتيبات لازمه را براي اظهار دعوت فراهم ساختيم و در سنه (1143) هجري تصميم شيخ قطعي شد و در آنجا هم ياراني به حد كافي پيدا كرده بوديم دعوت خود را با كلماتي مبهم الفاظي مختصر براي ياران مخصوص خود اظهار نمود و سپس شروع كرد به توسعه دادن دعوت خود منن نيز عده اي افراد نيرومند به عنوان محافظ و پاسدار اطرافش گذاشتم و شيخ هرچه بيشتر اظهار دعوت مي كرد دشمنش بيشتر مي شد و آگاهي هم در اثر فشار دشمن و شايعاتي كه بر ضدش مي شد مي خواست از راهش برگردد ولي من نمي گذاشتم و دوباره او را مصمم مي ساختم. من براي دشمنان شيخ جاسوس هايي تعيين كردم يك بار به من خبر دادند كه بعضي از دشمنان مي خواهند او را ترور كنند به نامه اي ترتيب دادم تا نقشه خنثي شود و پس از آن در ميان مردم معلوم شد كه دشمنان قصد ترور او را داشتند اين نقشه به ضررشان تمام  شد و مردم از آنان  تنفر پيدا كردند شيخ به من وعده دهد كه تمام اين نقضه را اظهار كنم، پس از چند سال فعاليت وزارت مستعمرات توانست محمد بن مسعود را به طرف ما جلب كند قاصدي نزد ن آمد و اين جريان را توضيح داد از آن پس براي ما لازم شد كه زمينه اي همكاري را بين دو محمد عبدالوهاب و محمد ديگر فراهم سازيم از محمد عبدالوهاب دين واز محمد بن مسعود قدرت حكومت تا اين دو به دلها و

اجساد مردم مستولي شوند زيرا تاريخ ثابت كرد كه حكومت هاي مذهبي دوام بيشتري دارد و داراي نفوذ وهبيت بيشتر مي باشد و همين طور هم بود و با اين برنامه ما سخت تقويت شديم.شهر درعيه را پايتخت و مركز حكومت دين جديد قرار داديم و وزارت مستعمرات به حكومت جديد به طور مخفيانه پول مي رساند هر دو محمد طبق نقشه هايي كه ما برايشان مطرح مي كرديم حركت مي كردند بدين ترتيب مذهب جديد و هابيت را پياده كرده ايم و افراد كه در اين حكومت نقش داشتند عده اي از بهترين افسران وزارت مستعمران بودند و درآخر اگر حادثه اي ناگوار پيش نيايد بذر افشاني خوبي شده است تا اين بذر ها رشد كند و ميوه هاي مطلوب ما را بدهند.پايان

زندگينامه شاعران ودانشمندان

، 07:21 زندگينامه شاعران ودانشمنداننوشته: مصطفي رحيمي نيا

تصويرگر: عادل سعيدي- ناشر: جهان آرا- قطع : وزيري- چاپ و صحافي: انصارالمهدي- تيتراژ:3000نسخه- نوبت چاپ: دوم 1387- تهيه كننده: محمود كاووسي-  سهراب سپهري :  ” ... ده ساله بودم كه اولين شعرم را نوشتم. هنوز يك بيت آن را به ياد دارم: ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان   نكردم هيچ يادي از دبستان- اما تا هجده سالگي شعري ننوشتم. اين را بگويم كه من تا هجده سالگي كودك بودم. من دير بزرگ شدم. دبستان را كه تمام كردم, تابستان را در كارخانه ريسندگي كاشان كار گرفتم. يكي دو ماه كارگر كارخانه شدم. نمي دانم تابستان چه سالي, ملخ به شهر ما هجوم آورد. زيانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در يكي از آبادي ها شدم.راستش را بخواهيد حتي براي كشتن يك

ملخ نقشه نكشيدم. وقتي ميان مزارع راه مي رفتم, سعي مي كردم پا روي ملخ ها نگذارم. اگر محصول را مي خوردند پيدا بود كه گرسنه اند.منطق من ساده و هموار بود...... اگر يك روز طلوع و غروب خورشيد را نمي ديدم گناهكار بودم.هواي تاريك و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشاي مجهول را به من آموخت. من سالها نماز خوانده ام.بزرگترها مي خواندند, من هم مي خواندم. در دبستان ما را براي نماز به مسجد مي بردند.روزي در مسجد بسته بود. بقال سرگذر گفت:” نماز را روي بام مسجد بخوانيد تا چند متر به خدا نزديك تر باشيد.“مذهب شوخي سنگيني بود كه كه محيط با من كرد. و من سالها مذهبي ماندم, بي آنكه خدايي داشته باشم. “هنوز در سفرم - ” سهراب سپهريابوريحان بيروني ابوريحان مح_مد بن اح_مد خوارزمي از نوابغ و دانشمندان بزرگ ايران در سال 362 ه_جري ق_مري در من_طقه خارج از شه_ر خوارزم بدن_يا آمد، و به ه_مين دليل او را "ب_ي_روني" لق_ب دادند. در نوجواني ن_زد يكي از اميرزدگ_ان ، دانشمند مع_روف به ابونصر ع_راق (از خاندان آل عراق) به تح_صيل مث_لثات كروي و دانش رياضي پ_رداخت و با ح_مايت مالي ه_مين فرد بود كه توانست نزد استادان مخ_ت_لف به فراگ_يري ع_لوم و دانش هاي زمانه خود ه_مچ_ون طب و ف_لسفه بپ_ردازد. در ج_واني به دربار سلسله خوارزمشاه_يان، كه اه_ل ع_لم و ادب و حامي و مشوق دانشمندان و ادي_بان بودند، پ_يوست. پس از ان_قراض دوران زمامداري اين سلسله به ري رفت و در مباحثات رياضي با دانشمندان آن ديار شركت كرد. حاصل گ_فت و گ_وهاي ع_لمي ب_يروني

با اين دانشوران در ك_تاب " مقاليد ع_لم اله_يئت " آورده شده است.ابوريحان سپس به جرجان(گ_رگ_ان) و به دربار قابوس بن وشمگ_ير، پادشاه آل زيار رف_ت و به پاس حمايت قاموس، ك_تاب مشه_ور خود به نام " آثارالباق_يه" را به نام وي تاليف كرد. در ه_مين دوره بود كه به اك_ت_شاف نج_ومي و رصد ستارگ_ان پرداخت و طول و عرض ج_غ_راف_يايي جرجان را محاسبه كرد.ب_يروني در اوايل سال 394 از جرجان به خوارزم رف_ت و مدتي با ابوعلي س_ينا و ساير دانشمندان دربار ع_لي بن ماًمون خوارزمشاه به بحث علمي پ_رداخت. ماًمونيان، كه شاخه اي از سلسله خوارزمشاه_يان به حساب مي آيند (و آنها را خوارزم شاهان ماًموني نيز مي نامند)، در دانش دوستي و ادب پ_روري شه_ره بودند. وجود وزيري اه_ل فضل در دستگ_اه مأمونيان به نام ابوالحسن احمد بن محمد سه_يلي باعث رونق ادب و دانش شد و فضايي بسيار مطلوب براي رشد ع_لم و اكت_شافات و اخ_تراعات فراه_م آمد.با حمله غ_زنويان و به پايان آمدن دوران خوارزمشاه_يان، ابوريحان با سپاه_يان سلطان مح_مود غ_زنوي از خوارزم به غ_زن_ين رفت و تا سال درگ_ذشت خود مق_يم اين شه_ر بود. به ع_بارت ديگر ابوريحان 32 سال از ع_مر پربار خويش را در دربار سلطان مح_مود، سلطان مسع_ود و سلطان مودود گ_ذراند.شه_رت عالمگ_ير ابوريحان در مدت اقامت_ش در ه_ند در مع_يت غ_زنويان باعث گ_رديد ع_ليرغ_م آن كه ه_نديان سپاه_يان غ_زنوي را دشمن خود مي پ_نداش_ت_ند مقام و مرت_به اش را گ_رامي دارند. ابوريحان در اين مدت زبان سانسكريت و ع_لوم و دانش ه_نديان را فرا گ_رفت و برآي_ند پژوه_ش هاي خود را در كتابي به نام

" ك_تاب اله_ند " درآورد كه من_بع_ي موث_ق براي شناخت مكاتب و ع_قايد ه_نديان است. وي ه_مچ_نين ك_تابي دربارهً نج_وم و رياضيات از سانسكريت به فارسي برگ_رداند كه ع_نوان آن " زيج سند ه_ند " است.اختراعات، اك_تشافات و پ_ژوه_ش هاي ابوريحان:اصل تسطيح كره و ترسيم نق_شه هاي ج_غراف_ياييچاه آرت_زين ( عليرغ_م ادعاي غ_رب_يان در نسبت دادن اين كشف به خود، ابوريحان در آثارالباقيه مفصلا به آن پرداخته)ترازوي ابوريحان كه از دق_يق ترين ترازوهاي تاريخ ع_لم استاصل نجومي تسوية الب_يوتاصل نج_ومي مطرح شع_اعسير نور و صوتمحاسبه مساحت، محيط و قطر ك_ره زمينطول و ع_رض ج_غ_راف_يايي و سمت ق_بلهً ب_لادچ_گ_ونگي تع_ي_ين ق_له و ساحت مح_راب مسج_درصد ميل كلي و ميل اعظم در نجومحركت زمينحركت وسطي و اوج خورشيدخاصيت فيزيكي الماس و زمردجزر و مد رودها و نه_رهااشكال ه_ندسي گلها و شك_وفه هاامكان ايجاد خلاءپ_ژوه_ش در مورد چگ_ونگي توليد عسلرصد خسوف و كسوفپ_ژوه_ش تاريخي در مورد سلسله ساسانيانت_نظيم خانه هاي شطرنجساخت افزارهاي وي_ژه رصدي ( سه ميله، شاقول، ... )ساخت كرهً ج_غ_راف_ياييطرح نظريهً وجود قارهً آمريكا فروغ فرخزاد : فروغ فرخزاد شاعره معاصر در سال 1313 شمسي در تهران به دنيا آمد. فروغ پس از پايان كلاس سوم دبيرستان به هنرستان بانوان رفت و خياطي و نقاشي ياد گرفت درشانزده سالگي به پرويز شاپور يكي از بستگان مادرش كه پانزده سال از او بزرگتر بود دل باخت و عليرغم مخالفت خانواده با او ازدواج كرد و به اهواز رفت ولي كمتر از دو سال بعد از همسرش طلاق گرفت و به تهران بازگشت . فروغ شاعري را از هفت سالگي آغاز كرد و نخستين مجموعه شعر او در سال 1331چاپ

شد. دومين مجموعه شعر فروغ (ديوار) در بيست و يك سالگي اين شاعره چاپ شد و بدليل برخي گستاخي ها و سنت شكني ها مورد نقد و سرزنش ادبا قرار گرفت فروغ فرخزاد يك سال بعد عليرغم ملامت شخصيتهاي ادبي سومين مجموعه شعر خود بنام عصيان را چاپ كرد اين سه مجموعه شعر اشعاري بودند زنانه ، سركش رومانتيك وبحث انگيز. فروغ سپس جذب فعاليتهاي سينمائي شد و در سال 1338 براي مطالعه و تجربه سينما به انگلستان رفت وي پس از بازگشت در سال 1341 فيلم مستندي از جذاميان تبريز بنام ( خانه سياه است تهيه كرد كه اين فيلم در سال 1342 برنده جايزه بهترين فيلم مستند فستيوال اوبرهاوزن ايتاليا شد. فروغ در روز دوشنبه 24 بهمن 1345 دراثر سانحه تصادف رانندگي در سن سي ودو سالگي در گذشت آثار: مهم ترين آثار فروغ فرخزاد عبارت است از: اسير(1331) ،ديوار ( 1335) ،عصيان 1336) تولدي ديگر( 1342) ايمان بياوريم به فصل سرد( 1352) برگزيده اشعار( 1353) گزينه اشعار( 1364) كه سه كتاب اخير پس ازمرگ وي منتشر شدند..بهاء الدين محمد عامِلى معروف به شيخ بهايى شيخ بهاء الدين ، محمدبن حسين عاملي معروف به شيخ بهايي دانشمند بنام دوره صفويه است. اصل وي از جبل عامل شام بود. بهاء الدين محمد ده ساله بود كه پدرش عزالدين حسين عاملي از بزرگان علماي شام بسوي ايران رهسپار گرديد و چون به قزوين رسيدند و آن شهر را مركز دانشمندان شيعه يافتند، در آن سكني گزيدند و بهاءالدين به شاگردي پدر و ديگر دانشمندان آن عصر مشغول گرديد.مرگ اين عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و

يا 1031 هجري در پايان هشتاد و هفتمين سال حياتش ذكر كرده اند.وي در شهر اصفهان روي در نقاب خاك كشيد و مريدان پيكر او را با شكوهي كه شايسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمين امام شيعيان به خاك سپردند.شيخ بهايي مردي بود كه از تظاهر و فخر فروشي نفرت داشت و اين خود انگيزه اي براي اشتهار خالص شيخ بود.شيخ بهايي به تاييد و تصديق اكثر محققين و مستشرقين ، نادر روزگار و يكي از مردان يگانه دانش و ادب ايران بود كه پرورش يافته فرهنگ آن عصر اين مرز و بوم و از بهترين نمايندگان معارف ايران در قرن دهم و يازدهم هجري قمري بوده است. شيخ بهايي شاگرداني تربيت نموده كه به نوبه خود از بزرگترين مفاخر علم و ادب ايران بوده اند، مانند فيلسوف و حكيم الهي ملاصدراي شيرازي و ملاحسن حنيفي كاشاني وعده يي ديگر كه در فلسفه و حكمت الهي و فقه و اصول و رياضي و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشاني در آسمان علم و ادب ايران گرديدند كه نه تنها ايران ،بلكه عالم اسلام به وجود آنان افتخار مي كند. از كتب و آثار بزرگ علمي و ادبي شيخ بهايي علاوه بر غزليات و رباعيات داراي دو مثنوي بوده كه يكي به نام مثنوي "نان و حلوا" و ديگري "شير و شكر" مي باشد و آثار علمي او عبارتند از "جامع عباسي، كشكول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعين و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجيزه". ساير تاليفات شيخ بهايي كه بالغ بر هشتاد و هشت كتاب و رساله مي شود همواره

كتب مورد نياز طالبان علم و ادب بوده است. مقبره عالم بزرگ شيعى عصر صفوى، بهاء الدين محمد عامِلى معروف به شيخ بهايى، تشكيل رواقى مستقل را در مجموعه حرم حضرت رضا عليه السلام داده است.شيخ بهايى در سال 953 هجرى در بَعلبك لبنان ولادت يافته و در سن هفت سالگى به همراه پدر خويش به ايران هجرت كرده است. او عمده عمر فعّالش را در زمان سلطنت شاه عباس اول صفوى ( 996 _ 1035 ق ) در ايران، خصوصاً شهر اصفهان، سپرى كرده است. شيخ در سال 1010 قمرى كه شاه عباس فاصله اصفهان تا مشهد را پياده پيموده او را همراهى كرد. چون وى زمانى در مشهد به تدريس اشتغال داشته پس از آن كه در آخر سال 1030 هجرى در اصفهان در گذشته جسدش به مشهد منتقل و در جوار مَدرَسِ پيشينش مدفون شده است.مَدرَس شيخ و مقبره وى در گوشه جنوب غربى صحن نو ( آزادى ) و شرق حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام واقع است. بناى فعلى مقبره در سالهاى 4 _ 1323 خورشيدى احداث شده و شرح حال نسبتاً مفصل شيخ بر روى سنگ قبر نفيس وى و هم ديوارهاى مقبره او تحرير و حك شده است. ابعاد مقبره شيخ بهايى 10 در 30/10 متر و ديوارهاى آن آيينه كارى است. درِ مقبره هم از چوب گردوى منبّت كارى شده ارزشمندى است كه همزمان با احداث بناى جديد ساخته شده استشمس تبريزي سلطان الاوليا و الاقطاب تاج المعشوقين شمس الدين والحق محمدبن علي بن ملك تبريزي به سال 582هجري قمري در تبريز قدم به عرصة هستي نهاده است نسب شريفش به

تركان قبچاق منتهي مي گردد در اين رابطه مولوي مي گويد (زهي بزم خداوندي زهي مي هاي شاهانه - زهي يغما كه مي آرد شه قبچاق تركانه دردوران جواني در تبريز به (شيخ ابوبكر سله باف عارف مشهور آن عصر اظهار ارادت نموده و در محضرش ازرموز طي مراحل عرفان به كسب اطلاعاتي موفق گرديده است و از اين مصاحبت شورسر و جنب و جوشي بر اوعارض شده كه نتوانسته است در وضع زندگي آسايشي داشته باشد و خودش گفته كه تمام ولايتها را از شيح ابوبكر سله باف دريافتم مع الوصف از حضور او استغناي احساس كرده به فكر درك حضور شيوخ شهرهاي ديگرمي افتد از تبريز رخت سفر بربسته سياحت در عالم را درجستجوي اوتاد وجهة همت خود قرار مي دهد و در جايي قرار نمي گيرد. عده يي از ساكنين طريقت عرفان او راملقب به (كامل تبريز)ي مي گردانند و جماعتي ازمسافران صاحبدل احتمالاً برطي الارض او، او را مستمي به (طاير) يعني پرنده مي نمايند مخالفانش او را (شمس آفاقي لقب مي دهند هدفشان نسبت ولگرد دادن بر اوبوده است شمس چون بر حلب وارد مي شود مقيم يكي ازحجره هاي مدرسة يي آن شهر مي شود و در آنجا متحمل چهارده ماه رياضت مي گردد و از نمط سياه لباس بر تن مي كند شمس را در سير سلوك عرفان افراط استيلاداشته ولي از يك جهت منزه ترين دامن را در طريقت به خود اختصاص داده آن هم اين است كه در رديف امام احمد غزالي ركن الدين عراقي كمال فجندي و امثالهم قرار نگرفته است تا به صبيان بازي از خود تمايل نشان بدهد وقتي كه به بغداد وارد مي شود و با اوحدالدين كرماني شيخ يكي از خانقاههاي مهم بغداد ملاقات مي نمايد از او استفساد مي كند در چيستي شيخ اوحدالدين مي گويد ماه را در ميان آب طشت مي بينم يعني

در رخ غلام زيبا جمال حق را) شمس تبريزي مي گويد اگر در پشت گردنت دنبل نداشتي به آسمان مي نگريستي خود ماه را در آنجا مي ديدي ضمناً پس ازرسيدن در قونيه به محضر جلال الدين مولوي در شصت سالگي با دختري بنام كيميا ازدواج مي كند كه اين كار راغلام بارگان مبادرت نورزيده اند. شمس تبريزي دست ارادت به شيخ ركن الدين سجاسي متوفاي 606 هجري قمري داده او به شمس اشاره نموده كه به قونيه رفته وجلال مولوي را به طريقت هدايت نمايد.دربارة شرح حال شمس تبريزي مي توان از سه مأخذمهم استفاده نمود اين سه مأخذ مثنوي بهاءالدين سلطان ولد فرزند مولانا جلال الدين مولوي و رسالة فريدون بن احمد سپهسالار و كتاب مناقب العارفين شمس الدين احمد افلاكي است كه به سال 718 هجري قمري نوشته اين سه مأخذ مخصوصاً مناقب العارفين شمس تبريزي رادر سير سلوك عرفان آنچنان در فراز و نشيب قرارداده اند كه جهت صحيح بر حركت او معين نيست و آثارخودش هم حاكي از سرگرداني او در شريعت و طريقت اوست او از سران معتقدين وحدت وجود به افراط مي باشد و در شريعت اين قول افلاكي كه شمس گفت (هركس در عهد خود به مسند مردي نشسته بعضي كاتب وحي بودند و بعضي محل وحي اكنون جهد كن كه هر دوباشي هم محل وحي حق و هم كاتب وحي خود) حق وحساب او را تصفيه مي كند.گفتيم شمس جهت مجذوب ساختن جلال الدين مولوي به اشارة شيخ سجاسي مي بايست به شهر قونيه برودولي عده يي بر اين سرند كه شمس تبريزي اقاليم را زيرپا نهاد و نظير خود را در لفظ و معنا نيافت چون كمالات او به حدّ كمال رسيده بود در جستجوي اكملي بود كه روز شنبه بيست و ششم جمادي الاخراي 642 هجري قمري كه مصادف بود با

26/9/623 شمسي در قونيه حضور مولانا جلال الدين بلختي ثم رومي را درك نمودمولوي فقيه حنبلي و مدرس علوم ديني بود شمس او راچنان مجذوب خود ساخت كه از تدريس علوم منقول دل بر داشت و به تقديس قديس اعظم نوظهور خود يعني شمس تبريزي پرداخت سه ماه هر دو در حجرة خلوت نشستند و بر كسي ظاهر نشدند النهايه اين ملاقات يك فقيه حنبلي را به اعرف العارفين و اشعرالشاعرين مبدل ساخت كه مثنوي و ديوان شمس تبريزي و فيه و مافيه وساير آثار مولوي ثمرة شجرة اين ملاقات مي باشند.شمس در مولوي چنان شور درسر و سودا در دل به جوشش مي آورد كه تنها خودش را در نظر او مجسم مي دارد تا آنجا كه مولوي مي گويد (پير من و مراد من -درد من و دواي من فاش بگفتم اين سخن - شمس من وخداي من - كعبة من كنشت من - مونس روزگار من -دوزخ من بهشت من - شمس من و خداي من الي آخردر چنين حال مولوي ديگر از آن خود نيست از شريعت دل برداشته است مدرسه شريعت او بر مركز سماع ورقص مبدل گرديده است شمس تبريزي هم دم از انسان سالاري مي زند و حديث (مَن ْ عَرَف َ نفسه فَقَدْ عَرَف َ رَبِّه ُ)را تفسير به رأي مي كند و مي گويد وقتي خودش راشناخت خدا را شناخت پس خودش همين خداست سخن را به جايي مي كشاند كه در مقالاتش مي گويد (او (يعني پيغمبر) ندانم از چه حيا داشت كه نگفت مَن ْ عَرَف َ نفسي فَقَدْ عَرَف َ رَبِّه ُ هر كه مرا شناخت پس خدايش را شناخت اين بيان نمونه يي از مقالات اوست در ساير مقالات مسلك وحدت وجودي و انسان سالاري خود را درمراحل خطرناك قرار مي دهد و پا از هندوئيسم هم كه

در(الله انسان عشق خلاصه است فراتر مي نهد بر سرشيطان كه در نظام الله سالاري شرّ مطلق و عدوالله وعدوالناس مسلّم است غسل توبه مي ريزد و رئوف الناس مي گرداند كار به جايي مي انجامد كه مردم شهرقونيه و علما و بعضي از عرفا از همه بيشتر فرزند دوم مولوي علاءالدين محمد عليه شمس تبريزي قيام كرده واذيت آزارش را وجهة همت خود قرار مي دهند در اين حئص و بئص كيميا زن فرشته جمالش هم در اثر ايجادحادثه ئي هستي خود را از دست مي دهد. يك هفته پس از فوت او روز پنجشنبه بيست يك ماه شوال سال 643پس از مرور 457 روز سكونتش در قونيه ناگهان ازابصارالناس غايب مي گردد جلال الدين مولوي در آتش مفارقتش مي سوزد و مي سازد و مي گويد:(اي صباحالي زخدّ و خال شمس الدين بيار - عنبر ومشك ختن از چين به قسطنطين بيار - من نه تنهامي سُرايم شمس دين و شمس دين - مي سرايد عندليب از باغ و كبك از كوهسار) الي آخر كه غزل زيبايي مي باشد تاب مفارقت او را نياورده فرزندش سلطان ولدرا مأمور بر جستجوي شمس مي گرداند او پس ازانقضاي پانزده ماه شمس را از دمشق به قونيه مي آورد وبر دل پدرش آرامش مي بخشد اما كار در اينجا خاتمه نمي پذيرد آتش كينه و ديك مخالفين را بر جوشش مي افزايد مي كوشند كه غيبت صغراي شمس را به غيبت كبري مبدل گردانند تحمل ندارند كه شمس موسيقي راتا حدودي (وحي ناطق پاك و نواي چنگ را تا حد(قرآن فارسي انگاشته و به مولوي بر گفتن اين بيت ولوبعد از ناپديد شدنش هم باشد بگو يا ند (خشك سيم وخشم چوب و خشك پوست از كجا مي آيد اين آوازدوست و تحمل ندارند شمس بگويد (آن

لحظه كه صادقي بر قصد موسي اگر در مشرق بود محمد در مغرب هر دو بر قصند و وجدشان حاصل شود) چگونه بر غيبت كبرايش مخالفين موفق شدند اقوال گوناگون ذكر شده است كه به نقل يكي پرداخته مي شود. مولوي را با شمس مجالستي بود چند نفر از دراويش آمدند شمس را احضارنمودند شمس از جاي برخاست در حالي كه متذكر اين ذكر بود (به پاي مرگ مي برندم او را به محلي آوردندكه طرح كشتنش را در آنجا كشيد بودند ضرباتي بر اووارد ساخته به حياتش خاتمه دادند و جسدش را درچاهي افكندند كه بعدها پسر بزرگ مولوي او را بيرون كشيد و در جوار جدش به خاك سپرد اين حادثه به سال 645 هجري قمري اتفاق افتاد گروهي هم بر اين قولند كه از نظر ايشان غايب گرديد كه باوري بيش نيست عبدالرحمن جامي هم در نفحات الانس متذكر شده كه شمس را به سال 645 در قونيه كشتند.حكيم ابوالقاسم فردوسي حكيم ابولقاسم فردوسي ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ايراني در سال 329 هجري قمري در روستايي در نزديكي شهر طوس به دنيا آمد . طول عمر فردوسي را نزديك به 80 سال دانسته اند، كه اكنون حدود هزار سال از تاريخ درگذشت وي مي گذرد.فردوسي اوايل حيات را به كسب مقدمات علوم و ادب گذرانيد و از همان جواني شور شاعري در سر داشت . و از همان زمان براي احياي مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ايراني بسيار كوشيد و همين طبع و ذوق شاعري و شور و دلبستگي او بر زنده كردن مفاخر ملي، باعث بوجود آمدن شاهكاري برزگ به نام «شاهنامه» شد .شاهنامه فردوسي كه نزديك به پنجاه هزار بيت دارد

، مجموعه اي از داستانهاي ملي و تاريخ باستاني پادشاهان قديم ايران و پهلوانان بزرگ سرزمين ماست كه كارهاي پهلواني آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگي و شجاعت و دينداري توصيف مي كند .فردوسي پس از آنكه تمام وقت و همت خود را در مدت سي و پنج سال صرف ساختن چنين اثر گرانبهايي كرد ،در پايان كار آن را به سلطان محمود غزنوي كه تازه به سلطنت رسيده بود ، عرضه داشت ، تا شايد از سلطان محمود صله و پاداشي دريافت نمايد و باعث ولايت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد كه شصت هزار دينار به عنوان پاداش و جايزه به فردوسي بپردازد. ولي اندكي بعد از پيمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم يعني يك دهم مبلغي را كه وعده داده بود براي وي فرستاد.و فردوسي از اين پيمان شكني سلطان محمود رنجيده خاطر شد و از غزنين كه پايتخت غزنويان بود بيرون آمد و مدتي را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.علت اين پيمان شكني آن بود كه فردوسي مردي موحد و پايبند مذهب تشيع بود و در شاهنامه در ستايش يزدان سخنان نغز و دلكشي سروده بود ، ولي سلطان محمود پيرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ايرانيان و مذمت تركان آن روزگار كه نياكان سلطان محمود بودند سروده شده بود.همين امر باعث شد كه وي به پيمان خود وفادار نماند اما چندي بعد سلطان محمود از كرده خود پشيمان شد و فرمان داد كه همان شصت هزار دينار را به طوس ببزند و به فردوسي تقديم

كنند ولي هديه سلطان روزي به طوس رسيد كه فردوسي با سر بلندي و افتخار حيات فاني را بدرود گفته بود و در گذشته بود.و جالب اين است كه دختر والا همت فردوسي از پذيرفتن هديه چادشاه خودداري نمود و آن را پس فرستاد و افتخار ديگري بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.معروف ترين داستانهاي شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفنديار ، سياوش و سودابهزال و رودابه است.پرفسور محمد حسابي 1281: سال تولد پرفسور حسابي (تهران) 1288-1285 : عزيمت به بغداد، دمشق، سوريه 1293-1289 : تحصيلات ابتدايي در بيروت 1296 : پايان تحصيلات متوسطه در كالج امريكايي بيروت 1299 : تحصيلات عاليه دانشگاهي در رشته ادبيات در دانشگاه بيروت (در سن هفده سالگي) 1301 : اخذ مدرك مهندسي راه و ساختمان از دانشكده مهندسي بيروت 1303 : اخذ مدرك مهندسي معدن و در كنار آن تحصيل در رشته ي رياضيات و ستاره شناسي در دانشگاه امريكايي بيروت 1305 : گذراندن دو سال اول رشته حقوق در دانشگاه سوربن، گذراندن رشته ي پزشكي و ادامه تحصيل در رشته رياضيات و ستاره شناسي اخذ مدرك مهندسي برق از دانشكده برق پاريس 1306 : اخذ دكتراي فيزيك از دانشگاه سوربن فرانسه 1307 : تأسيس دارالمعلمين تهران ساخت اولين راديو در كشور 1308 : تأسيس دانشسراي عالي و تدريس فيزيك و مكانيك 1310 : ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي نصب اولين دستگاه راديولوژي در ايران (براي برادرشان دكتر محمد حسابي)تشكيل انجمن زبان فارسي و بنيان گذاري فرهنگستان زبان 1311 : تعيين ساعت ايران تأسيس اولين بيمارستان خصوصي در ايران 1312 : محاسبه، نقشه برداري و احداث راه تهران - شمشك 1313 : تأسيس

دانشگاه تهران، تصدي پست رياست و تدريس و عضويت در شوراي دانشكده فني 1315 : عضويت در كنگره رياضي دانان اسلو در نروژ 1321 : تأسيس دانشكده علوم، پايه گذاري و عضويت افتخاري در شوراي عالي معارف عضويت پيوسته در شوراي عالي فرهنگ (21-1315) و (46-1325) 1323 : تأسيس مركز عدسي سازي اپتيك كاربردي در دانشگاه تهران 1324 : تأسيس اولين رصدخانه نوين در ايران 1325 : عضويت در كنفرانس علمي پرينستون 1327 : عضويت در هيئت تحقيقاتي انستيتو تحقيقات هسته اي شيكاگو 1330 : مأموريت خلع يد از شركت نفت انگليس در دولت دكتر مصدق رئيس هئيت مديره و مديرعامل شركت ملي نفت ايران در دولت دكتر مصدق وزير فرهنگ در دولت دكتر مصدق (31-1330) پايه گذاري مدارس عشايري و تأسيس اولين مدرسه عشايري در ايران 1333 : مخالفت با طرح قرارداد ننگين كنسرسيوم در مجلس تدوين اساسنامه و تأسيس مؤسسه ملي استاندارد ايران 1334 : عضويت در آكادمي علوم نيويورك 1335 : تأسيس مركز مدرن تعقيب ماهواره ها در شيراز 1336 : نشان كوماندور دولالژيون دونور از دولت فرانسه 1337 : عضويت در اولين كنفرانس اتمي فرانسه و ژنو عضويت در كنفرانس اتمي ژنو تا سال 1347 عضويت در كنفرانس بين المللي فضا- ژنو عضويت در انجمن فيزيك فرانسه 1340 : مخالفت با طرح قانون ننگين كاپيتولاسيون و كنسرسيوم در مجلس و مخالفت هاي سياسي و كناره گيري از مجلس 1341 : عضويت در انجمن فيزيك اروپا، امريكا 1344 : پايه گذاري، تأسيس و رياست مؤسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران 1345 : تأسيس انجمن ژئوفيزيك ايران 1346 : نماينده ايران در كنفرانس علمي و فني فضا، نيويورك 1347 : دريافت حكم بازنشستگي تحميلي توسط

رئيس وقت دانشگاه تهران دعوت رئيس دانشگاه براي ادامه تدريس 1349 : عضو پيوسته فرهنگستان زبان ايران پايه گذاري مركز تحقيقات اتمي و تأسيس راكتور اتمي دانشگاه تهران 1350 : استاد ممتاز دانشگاه تهران تشكيل انجمن فيزيك ايران و رياست آن از بدو تأسيس 1362 : بزرگداشت پروفسور حسابي، پدر علم فيزيك ايران در كنگره شصت ساله فيزيك ايران 1367 : افتتاح تالار سازمان انرژي اتمي ايران با شركت پروفسور عبدالسلام به پاس بنيان گذاري علم هسته اي در ايران توسط استاد. 1368 : مرد علمي سال جهان 1370 : عضو هيئت امناي انجمن آثار و مفاخر فرهنگي با تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي 1371 : صاحب كرسي و استاد فيزيك تا سال 1371 درگذشت : (ساعت 5/7 صبح دوازده شهريور، يمارستان دانشگاه ژنو)بابا طاهر همداني بابا طاهر عريان پيري وارسته و درويشي فروتن بود كه دل به حقيقت بسته و صفاي عشق به معبود را با خلوت دل در هم آميخته بود. بابا طاهر از شاعران اواسط قرن پنجم هجري قمري و از معاصران طغرل بيك سلجوقي بوده است .امروز آگاهي زيادي از زندگي بابا طاهر در دست نيست. فقط در بعضي از كتب صوفيه ، ذكري از مقام معنوي و مسلك و رياضت و درويشي، تقوي و استغناي او آمده است . نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سير كامل او در طريقت زهد ، عشق به حقيقت و شيدايي او بوده است. كلمه عريان كه به او نسبت داده اند به علت بي توجهي به علايق دنيوي و لخت و عور زيستن وي مي باشد.

او مسلك درويشي و از خود فاني بودن و بي توجهي به علايق دنيوي را در زندگي همواره مراعات مي كرد. آنچنانچه در خور سالكان حقيقي است دل در گرو دوست بسته و از جنبه خودبيني و خويش گرايي دور ساخته و موجب شده كه او هيچگاه در صدد تظاهر و خودستايي بر نيايد. مقبره بابا طاهر در شهر همدان واقع است كه اكنون مرقدش طوافگاه اهل دل مي باشد. حكيم عمر خيام نيشابوري حكيم غياث الدين ابوالفتح عُمَر بن ابراهيم خيام نيشابوري (زادهٔ 28 ارديبهشت 427 خورشيدي، مرگ در 510 خورشيدي) به خيامي و خيام نيشابوري و خيامي النيسابوري هم ناميده شده است. او از رياضي دانان، ستاره شناسان و شُعراي بنام ايران در دورهٔ سلجوقي است. گرچه پايگاه علمي خيام برتر از جايگاه ادبي او است و داراي لقب حجةالحق بوده است، ولي آوازهٔ وي بيشتر به واسطهٔ نگارش رباعياتش است كه شهرت جهاني دارد. افزون بر آنكه رباعيات خيام را به اغلب زبان هاي زنده ترجمه نموده اند، فيتزجرالد رباعيات او را به زبان انگليسي ترجمه كرده است كه مايهٔ شهرت بيشتر وي در مغرب زمين گرديده است.يكي از برجسته ترين كارهاي وي را مي توان اصلاح گاهشماري ايران در زمان وزارت خواجه نظام الملك، كه در دورهٔ سلطنت ملك شاه سلجوقي (426-590 هجري قمري) بود، دانست. وي در رياضيات، علوم ادبي، ديني و تاريخي استاد بود. نقش خيام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات اش دربارهٔ اصل پنجم اقليدس نام او را به عنوان رياضي داني برجسته در تاريخ علم ثبت كرده است.شماري از تذكره نويسان، خيام را شاگرد ابن سينا و شماري نيز وي را شاگرد امام موفق نيشابوري خوانده اند. هر چند قول مبني بر اين

كه خيام شاگرد ابن سينا بوده است، بسيار بعيد مي نمايد. چون از لحاظ زماني با هم تفاوت زيادي داشته اند. خيام در جايي ابن سينا را استاد خود مي داند اما اين استادي ابن سينا، جنبهٔ معنوي دارد.همچنين از وي هم اكنون بيش از 100 رباعي برجاي مانده است.عمر خيام در سده پنجم هجري در نيشابور زاده شد. فقه را در ميانسالي در محضر امام موفق نيشابوري آموخت؛ حديث، تفسير، فلسفه، حكمت و اختر شناسي را فراگرفت. برخي نوشته اند كه او فلسفه را مستقيماً از زبان يوناني فرا گرفته بود. در حدود 449 تحت حمايت و سرپرستي ابوطاهر، قاضي القضات سمرقند، كتابي دربارهٔ معادله هاي درجهٔ سوم به زبان عربي نوشت تحت نام رساله في البراهين علي مسائل الجبر و المقابلهبا نظام الملك طوسي رابطه اي نيكو داشت، اين كتاب را پس از نگارش به خواجه تقديم كرد. پس از اين دوران خيام به دعوت سلطان جلال الدين ملكشاه سلجوقي و وزيرش نظام الملك به اصفهان مي رود تا سرپرستي رصدخانهٔ اصفهان را به عهده گيرد. او هجده سال در آن جا مقيم مي شود. به مديريت او زيج ملكشاهي تهيه مي شود و در همين سال ها (حدود 458) طرح اصلاح تقويم را تنظيم مي كند. تقويم جلالي را تدوين كرد كه به نام جلال الدين ملكشاه شهره است، اما پس از مرگ ملكشاه كاربستي نيافت. در اين دوران خيام به عنوان اختربين در دربار خدمت مي كرد هرچند به اختربيني اعتقادي نداشت. در همين سال ها(456) مهم ترين و تأثيرگذارترين اثر رياضي خود را با نام رساله في شرح مااشكل من مصادرات اقليدس را مي نويسد و در آن خطوط موازي و نظريهٔ نسبت ها را شرح مي دهد. پس از درگذشت ملكشاه و كشته شدن نظام الملك، خيام

مورد بي مهري قرار گرفت و كمك مالي به رصدخانه قطع شد بعد از سال 479 اصفهان را به قصد اقامت در مروكه به عنوان پايتخت جديد سلجوقيان انتخاب شده بود، ترك كرد. احتمالاً در آن جا ميزان الحكم و قسطاس المستقيم را نوشت. رسالهٔ مشكلات الحساب (مسائلي در حساب) احتمالاً در همين سال ها نوشته شده است.غلامحسين مراقبي گفته است كه خيام در زندگي زن نگرفت و همسر بر نگزيد. البته برخي از داماد خيام سخناني نقل كرده اند و در اين باره نظري ديگر داشته اند.در زمان خيام فرقه هاي مختلف سني و شيعه، اشعري و معتزلي سرگرم بحث ها و مجادلات اصولي و كلامي بودند. فيلسوفان پيوسته توسط قشرهاي مختلف به كفر متهم مي شدند. تعصب، بر فضاي جامعه چنگ انداخته بود و كسي جرئت ابراز نظريات خود را نداشت - حتي امام محمد غزالي نيز از اتهام كفر در امان نماند. اگر به سياست نامهٔ خواجه نظام الملك بنگريم، اين اوضاع كاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبي خلاف مذهب خود را به شدت مي كوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون مي داند. از نظر سياست نيز وقايع مهمي در عصر خيام رخ داد: 1_ سقوط دولت آل بويه 2_ قيام دولتِ سلجوقي 3_ جنگ هاي صليبي 4_ ظهور باطينان و ... در اوايل دوران زندگي خيام، ابن سينا و ابوريحان بيروني به اواخر عمر خود رسيده بودند. نظامي عروضيِ سمرقندي او را «حجه الحق» و ابوالفضل بيهقي «امام عصر خود» لقب داده اند. از خيام به عنوان جانشين ابن سينا و استاد بي بديلِ فلسفه طبيعي (مادي) رياضيات، منطق و مابعدالطبيعه ياد مي كنند. خيام در

سال 480 هجري قمري از سوي سلطان ملكشاه سلجوقي مأموريت گرفت تا تقويم زمان خود را اصلاح كند.خيام زندگي اش را به عنوان رياضيدان و فيلسوفي شهير سپري كرد، در حالي كه معاصرانش از رباعياتي كه امروز مايه شهرت و افتخار او هستند بي خبر بودند معاصران خيام نظير نظامي عروضي يا ابوالحسن بيهقي از شاعري خيام يادي نكرده اندصادق هدايت در اين باره مي گويدفهرست مطالبموضوع صفحه سهراب سپهري     1ابوريحان بيروني     2فروغ فرخزاد     4بهاء الدين محمد عامِلى معروف به شيخ بهايى     5شمس تبريزي     6حكيم ابوالقاسم فردوسي     8پرفسور محمد حسابي     9بابا طاهر همداني     10حكيم عمر خيام نيشابوري     11رحيمي نيا ، مصطفي ، 1336-زندگينامه شاعران و دانشمندان / تاليف مصطفي رحيمي نيا .-تهران : جهان آرا ، 1381 ، 432 ص .: مصور، جدولISBN     964-8387-15Xفهرسات نويسي براساس اطلاعات فيپا .2.    سرگذشتنامه – مجموعه ها 2. شارعران ايراني 3. شعرفارسي-- مجموعه ها . الف . عنوان3 و28 ف / 2.3 CT    02/92                      كتابخانه  ملي ايران33020 -81 م

گفتگو با مديريت يك دقيقه اي

نويسنده.برانكارد جانسون

مترجم.پژمان كوشش-تيراژ.500جلد- ناشر.اواي رعنا - چاپخانه.دقت- شاخص مديريت يك دقيقه اي ان است  كه: هر روزهرازگاه به چهره افرادي كه برآنان مديريت وسرپرستي مي كنيم بنگريم و بينديشيم كه انان منابع مهم و گرانقدر ما هستند و پيام مديريت يك دقيقه اي ان است كه: افرادي كه نتايج خوبي ارائه ميدهند درباره خودشان احساس خوبي دارند  مديريت يك دقيقه اي يعني مديريت كنيم در يك دقيقه وكل كارهاي مديريت (توبيخ وتمجيدو...)را يك دقيقه اي كنيم ونظارت را دوچندان. يك مدير با تجربه اين كتاب را مي خواند و براي افزايش اطلاعات نسبت به كتاب قرار

ملاقات با مديريت يك دقيقه اي (اجرا كننده ي ان)  ميگذارد هنگام  ديدارسوالتي مي كند كه به شرح زير است    چه مشكلاتي سر راه مديريت يك دقيقه اي است؟مدير يك دقيقه اي:زيردستان بايد رفتارها وعملكردهاي كهنه وقديمي خود را عوض كنندكه راه حل آن اين است كه كساني كه كار هاي خود را به درستي انجام ميدهند تمجيد يك دقيقه اي كنيم ومشكل اصلي مديريت يك دقيقه اي :اكثر مديران وقت زيادي براي روش و مفهومي ديگراز مديريت مي گذرانند ووقت بسيار كمي را براي پيگيري انجام انچه از سرپرستان و مديران شان آموخته اند مي گذرانند و واقعاً در جامعه ي امروزي چنين است مديران سعي نمي كنند از آنچه آموخته اند استفاده كنند هميشه در فكر يافتن راه و روشي جديد هستند و اكثر مواقع برنامه ريزي ها را ناتمام رها مي كنند مثالي ساده =ازيك رزيم وورزش به نوع ديگر ان روي اوري بدون انكه يكي رابه اخر برسانيمثالي ديگر=كوه نوردي بايش مي لغزد ولي خوشبختانه مي تواند با شاخه اي خود را نگه دارد. نگاهي به زير بايش كرد و ديد هزار و پانصد فوت تا زمين مانده به بالا نگاه كرد فقط بيست فوت تا بالا مانده بود صدا زد كمك.كمك.كسي كه نيست! كمك. ناگهان صدايي شنيد :اگه منو باور كني نجاتت ميدهم!جوان گفت باورت كردم !باورت كردم! صدا گفت: اگه قبولم داري شاخه را رها كن مرد دوباره به بايين كوه نگاه كرد و در ذهنش ارتفا را سنجيد و بالا را ديد و فرياد زد:كس ديگري ان بالا نيست  مدير با تجربه :گفته را فبول دارم  و مشكل

اصلي خودش را چگونگي تبديل رمز ها به مديريت اعلام كرد مدير يك دقيقه اي :اولين روش در مديريت كاربرد ABC است كه روشي است كه ما را به اصول ارتباط مي دهد وروشي است براي تبديل رمز ها به مهارت                    AActivators BBehavior  CConsequenccs                                                      A .فعال كننده ها B .عملكرد-رفتار C      .بي امد-نتايجA.]فعال كننده ها[كارهايي هستند كه مدير بايد قبل از اين كه كادر انتظار داشته باشد هدف يا كاري را به اتمام برساند انجام دهد B.]رفتاريا عملكرد[ چيزي است كه از كادر يا فرد خواسته ميشود بگويد يا انجام دهد ].Cنتايج [كارهاي است كه يك مدير قبل از اينكه فرد هدف را به اتمام برساند يا سعي ميكند به اتمام برساند انجام ميدهد در مجموع ABC براي رسيدن به يك اجراي مديريت خوب است ولي هميشه ABC موثر نيست در مديريت بايد بعضي چيزها را ساده بگيريممدير با تجربه مي خواست در مورد ABCچيزهاي بيشتري بداند.مديريت يك دقيقه اي براي مدير باتجربه قرار ملاقاتي را با تام كانلي گذاشت .تام كانلي سرپرست يكي از بخشهاي مديريت يك دقيقه بودو با تجربه در مديريت يك دقيقه اي .مدير شايسته از قرار ملاقات بسيارخوشحال شدمدير يك دقيقه اي توضيح بيشتر نسبت به ABC از اقاي تام كانلي مي خواهد تام كانلي: A.فعال كردن افراد زير دست ونظارت بر چگونگي انجام دادن كار توسط مديريت .Bرا عملكرد معرفي كرد و افزود:افراد زير دست هر كاري كه انجام ميدهند عملكرد نيست عملكرد دو نوع است ] مطلوب و نامطلوب[ كه باتوجه به كار افراد شناخته ميشود او مي گويد كسي كه به هدف نزديك ميشود] تمام كردن كار[

وظيفه را درست انجام ميدهد وكارش كار مطلوب است ولي كسي كه از هدف دور ميشود آن فرد دارد اشتباه كار مي كند اين گفته هاي كانلي بود درباره ي عملكرد.و حالا گفته هاي كانلي درباره نتايج ياهمان Cجواب هايي هستند كه مديران با توجه به كاري كه افراد انجام داده اند يا سعي ميكنند انجام دهند به انها ميدهد جواب ها نيز مثل عملكرد دو نوع است .جواب به وسيله  تمجيد وجواب به وسيله ي توبيخ. او تاكيد كرد كه حتما توبيخ و تمجيد به موقع باشد   كه اگه اينطور نباشد شان ومقام مدير زير سوال ميرود يا از دست خواهد رفت كه بدون شك اجراي يك تمجيد يا توبيخ مناسب هميشه كار آساني نيست   اين قضيه مرا ياد مرد نابينايي مي اندازد كه كه روزي با سگ تربيت شده اش كه نقش راهنماي او را داشت از خيابان مي گذشت  آنها به چهار راه رسيدند و منتظر سبز شدن چراغ عابرپياده شدند.در اين وقت سگ پايش را بالا گرفت و روي  شلوار مرد ادرار كرد.مرد نابينا از جيب خود بسته اي غذاي مورد علاقه سگ را بيرون آورد وطوري خم شد كه گويي قصد  دارد آن را به سگ دهد عابري كه تماشا گر اين صحنه بود نتوانست طاقت بياورد و به او گفت:ببخشيد اقا البته مي دانم كه به من مربوط نيست ولي من ديديم  سگتان شلوار شما را خيس كرد و شما مي خواهيد به او غذا بدهيد فكر مي كنيد  كار درستي است؟مرد نابينا خنديد و گفت:نمي خواهم به او غذا بدهم فقط مي خواهم بفهمم سرش كجاست تا يك

تو سري به او بزنم.اگر مرد نابينا  به خاطر رفتاراشتباه سگ به او خوراكي مي داد ويا موقعي كه سگ كار خلافي نمي كرد بر سرش فرياد مي كشيد حيوان كاملا گيج و سر درگم ميشد.و مشكل تمام مديران اينجاست كه نميتوانند بفهمند چه وفت هدف را براي كادر توضيح دهند و چه وقت او را توبيخ كنند .توبيخ براي افراد وكادر هاي ورزيده است وبا گفتن جمله ي (تو يكي از افراد خوب من هستي اصلا انتظار نداشتم عملكرد تو چنين باشد)است براي افراد كار آموزتوبيخي نيست چون مانع رشد وياد گيري آنها ميشود و مي توان گفت متزلزل و ناراحت شان كرديم اگر افراد توانايي انجام كار را ندارند دوبار هدف را براي شان شرح ميدهيم و توجيح مي كنيم ولي اگر افراد نمي خواهند كار را انجام دهند خيلي مهم است كه مدير بر نتايج مديريت كند  به عنوان مدير مهم نيست در حظور شما چه مي گذرد مهم ان است كه در غياب شما چه ميگذرد -  توبيخشان مي كنيم اينها توضيح هاي كانلي در مورد كاربرد    ABC بود و يكي ديگر از روش مديريت  PRICEاست كه براي بهتر اجرا كردن مديريت يك دقيقه اي براي تبديل به برنامه سازماني است اين سيستم مي تواند با توجه به كاربرد ABC با پنج گام ساده و عملي به مديران كمك كند كه افراد بهتر ين عملكرد وادار كند سخنان فوق گفته هاي روز اول بود و حالا وقت جدا شدن از اقاي تام كانلي و رفتن مدير شايسته به هتلي كه در آن اساس كار بر طبق مديريت يك دقيقه اي بود

رسيده مدير شايسته وارد هتل شد و به قسمت پذيرش رفت وقتي مشغول پركردن برگ مخصوص پذيرش بود هتل بان گفت:مشتريان و ميهمانان براي ما خيلي عزيز و محترم اند شما ميتوانيد براي ما زحمتي بكشيد مدير جواب داد البته هتل بان گفت:خواهش مي كنم كه اين دسته كوپن را با خود داشته باشيد چنانچه كسي از كارمندان ما آن طور با شما برخورد كرد كه انتظار داريد يكي از اين كوپن ها را  جدا كنيد و شرح كوتاهي دهيد از آنچه كه او درست انجام داده و نامش را بروي كوپن بنويسيد  و كوپن را به دفتر تحويل دهيد مدير شايسته از برخوردي كه آن شب از او شده بود خوشحال و حيرت زده بود او در آن شب سه كوپن به كارمندان داد يكي براي پيش خدمت و يكي براي كسي كه جواب زنگ را ميداد و يكي براي مدير داخلي هتل او اين روش را اينگونه توجيح كرد :مشتريان كاركنان را وادار مي كنند كه كار ها را درست انجام دهند صبح زود از هتل بيرون رفت تا به دفتر مدير يك دقيقه اي برود در دفتر بعد سوال هاي هميشگي بعد ملاقات قرار ملاقاتي با خانم آليس اسميت(كه مدير خلاقي بود ) گذاشته شد مدير شايسته بدون هيچ تأملي به آنجا رفت تا درباره مفهوم PRICEسوالاتي بپرسد خانم اسميت آن را به صورت زير توضيح داد P.Pinpoint                                                                 R.Record                                                                       I.Involve                                                                        C.Coach                                                                          E.Eevalate                                                                                         .p  مشخص كردن جزئيات عملكرد .R       ثبت و ياداشت كردن عملكرد و يا اجرا .I      سهيم كردن كادر يا افراد  .C      هدايت و راهنمايي .E           ارزشيابي  .Pمرحله ي دقيق فضا

ها و حوزه هاي قابل مشاهده و قابل اندازه گيري براي اجرا و عملكرد افراد است كه شما ميبايست به عنوان هدف يك دقيقه اي شناسايي كنيد  R .به همه ي افراد زير دست بفهمانيم و مشخص كنيم كه قصد داريم اجراي كنوني شان را ثبت كنيم يعني در يك دقيقه موقعيت را شناسايي كنيم و مشخص كنيم كه قصد اندازه گيري داريم.Iسهيم كردن خود در اجرا و پيگيري و با سهيم كردن كادر در ياد گيري و راهنمايي اساس راهنمايي آن است كه پس از اين كه به افراد گفته شده دقيقا از آنها چه مي خواهيم و عملكردشان را زير نظر ميگيريم و با توجه به نتايج اطلاعات بدست امده را به آنها بدهيم و قبل از اينكه راهنمايي و ارزشيابي كنيم در گام سهيم كردن روي نتايج و پيامدهايي كه بعد از انجام هدف در نظر مي گيريد توافق كنيد .Cيعني مشاهده رفتار و دادن عملكرد بر مبناي نتايج و پي آمد و در نتيجه تمجيد و توبيخ به افراد است كه رسيدن به عملكرد و رفتار خوب است .Eهر گاه به كادر اطلاعات بدست آمده از عملكردشان بدهيم داريم ارزشيابي مي كنيم و سعي ما اين است كه كاركنان در ارزشيابي آزار نبينند و اين ها خلاصه ي گفته هاي خانم اسميت بود مدير شايسته از گفته هاي استفاده ي كافي را برده بود و با خود عهد كرد كه اين روش را در سازمانش به كار بگيرد و در نهايت مدير شايسته در به كار گيري مديريت يك دقيقه اي موفق شد (تعهد كنيد به عهد خود وفادار بمانيد و

به ديگران هم بگوييد چنين كنند)

مقدمات مديريت آموزشي

تاليف: دكتر علي علاقه بند

مقدمات مديريت آموزشي(ويراست پنجم): خلاصه كتاب: ناشر:روان- نوبت چاپ سي و يكم- شمارگان:5000 جلد -  ليتوگرافي چاپ و صحافي:طيف نگار- تاريخ نشر:زمستان1385- متخلص كننده:مهدي ملاك- سازمان و مديريت: سازمان هنگامي پديد ميايد كه عده اي از افراد هدف مشتركي داشته باشند بتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند مايل باشند كه براي نيل به ان هدف همكاري نمايند.تعريف سازمانسازمان عبارت است از هماهنگي معقول عده اي از افراد كه از طريق تقسيم وظايف و برقراري روابط منظم و منطقي براي تحقق هدف مشتركي بطور پيوسته فعاليت مي كنندنظام همكاري ميان افراد در صورتي كه به اقتضاي شرايط زندگي اجتماعي و بطور خودجوش پديد ايد سازمان اجتماعي و در صورتي كه از روي قصد و هدف آگاهانه به وجود ايد سازمان رسمي ناميده مي شودخصوصيات مشترك سازمان ها1_سازمان ها هدف دارند يعني براي دستيابي به مقاصد معيني به وجود ميايند2_سازمان ها از تركيب اجتماعي افرادي كه به صورت گروهي همكاري مي كنند تشكيل ميشود3_سازمان ها بطور پيوسته و مستمر عمل ميكنند4_سازمان ها فعاليت هاي خود را از راه تفكيك وظايف و از روي برنامه و با استفاده از منابع مالي و مادي و دانش و فن و ابزار انجام مي دهند5_سازمان ها بعنوان واحد هاي يكپارچه فعاليت هاي منظم و ساختمند و كار خود را بطور عقلاني و منطقي هماهنگ و هدايت ميكنندتعريف مديريتمديريت فن و هنري قديمي است در گذشته هاي دور عمدتا به وسيله سلاطين وزيران روحانيون و فرماندهان نظامي و در گذشته هاي نزديك توسط مديران تجاري و دولتي بكار مي آمدمديريت از ديدگاه

بزرگان علم مديريتمديريت عبارتست از:1_هنر انجام دادن كار به وسيله ديگران(فالت1924)2_فراگرد هماهنگ سازي فعاليت هاي فردي و گروهي براي تحقق هدف هاي گروهي (دانلي و همكاران1971)3_ايجاد محيطي موثر براي افرادي كه در گروه هاي رسمي سازماني فعاليت مي كنند(كونتز و اودانل1972)4_كار كردن با و به وسيله افراد و گروه ها براي تحقق هدف هاي سازماني(هرسي و بلانچارد 1972)5_هماهنگ سازي منابع انساني و مادي در جهت تحقق هدف ها(كاست و رزنزويگ1974)6_فراگرد تصميم گيري و برنامه ريزي و سازمان دهي و رهبري و كنترل منابع انساني مالي و مادي و اطلاعاتي سازمان بمنظور تحقق اثر بخش و كارامد هدف هاي ان(گريفين 1987)كاركردهاي مديريت كاركرد هاي مديريت به صورت هاي متفاوتي طبقه بندي شده اند.اين تفاوت ها معمولا ناشي از ميزان اهميت كاركرد هاي در نزد صاحب نظران است يا غالبا ناشي از اصطلاحات مختلفي است كه براي توصيف آنها بكار برده ميشودنخستين بار هنري فايول مديريت را به كار كرد هاي پنجگانه زير تفكيك و تعريف كرد:1_برنامه ريزي:يعني پيش نگري و تداركات وسايل براي عمليات آينده2_سازمان دهي:يعني تركيب و تخصيص افراد و منابع ديگر بمنظور انجام دادن كار3_فرماندهي:يعني هدايت و جهت دهي افراد در انجام دادن كار4_هماهنگي:يعني وحدت و يگانگي بخشيدن به همه كوشش ها و فعاليت ها5_كنترل(نظارت):يعني رسيدگي به اينكه آيا كليه امور و فعاليت ها مطابق با مقررات و دستورات صورت ميگيرند يا نه.در كتابهاي درسي غالبا از اصطلاح ساختگي ((p o s d c o r bبراي معرفي وظايف مديريت استفاده ميشود0اين اصطلاح از تركيب سر كلمه1_ planning برنامه ريزي2_organizing سازمان دهي 3_commanding فرماندهي 4_coordinating هماهنگي 5_controlling كنترل(نظارت) 6_  staffingكارگزيني 7_reporting گزارش دهي(ارتباط) 8_budgetting

بودجه بندي  به زبان انگليسي ساخته شده است0امروزه در اغلب كتابهاي درسي كاكردهاي مديريت به 1_برنامه ريزي 2_سازمان دهي3_هدايت )  رهبري (leading5_كنترل(نظارت) تفكيك ميشود0 فصل دوم:       تصميم گيري و برنامه ريزيتصميم گيري:تصميم گيري فراگرد گزينش شيوه عمل خاصي براي حل يك مشكل بزرگ است (استونر1982).تصميم گيريهاي سازماني را به دو گروه ميتوان طبقه بندي كرد.تصميم گيري هاي معمول(با برنامه)مثلا تصميم گيري براي تعيين حقوق كارمند جديد.تصميمات غير معمول (بي برنامه)با مسايل و مشكلات جديد و غير عادي سر و كار دارند.ملاك غير معمول بودن تصميم تكراري نبودن و فقدان رويه هاي معين براي اتخاذ ان است.بسياري از وظايف مديريت مثل برنامه ريزي و بودجه بندي مستلزم تصميم گيري غير معمول است.مراحل تصميم گيري:1_تعريف و تشخيص مسئله يا مشكل2_دست يابي به راه حل هاي فرضي3_ارزشيابي راه حل هايي و گزينش راه حل يا شيوه عمل مناسب4_اجراي تصميم و باز نگريبرنامه ريزيبرنامه ريزي فراگرد تصميم گيري درباره كار و فعاليت در آينده است به بيان ديگر برنامه ريزي عبارتست از فراگرد تعيين و تعريف هدف ها و تدارك اقدامات و وسايلي است كه تحقق هدف ها را ميسر ميسازد.برنامه ريزي شامل مراحل زير است:1_هدف گذاري:تعيين هدف ها و اولويت آنها2_پيش نگري:بررسي و پيش بيني منابع و امكانات لازم براي تحقق هدف ها3_بودجه بندي:تشخيص فعاليت ها و اقداماتي كه با استفاده از منابع و امكانات صورت خواهد گرفت(تبديل امكانات به اقدامات عملي دقيق)4_تعيين خط و مشي ها:روش ها و ملاك هاي عمليات هدف گذاري هدف نتيجه مطلوبي است كه رفتار در جهت ان هدايت ميشود0عبارتها و اظهار اتي كه چيستي هدف ها را بيان مي كنند هدفهاي لفظي

ناميده ميشود عبارتها و  اظهاراتي كه چيستي هدفها را بيان ميكند را هدفهاي لفظي ناميده ميشوند0نتايجي كه رفتار عملا در جهت آنها هدايت ميشود هدفهاي واقعي را تشكيل ميدهند0تعيين هدفها و تحقق آنها تابع شرايطي و ظوابطي است1_هدفها بايد سنجش پذير باشند02_هدفها بايد تحقق پذير باشند03_هدفها بايد پذيرفتني باشند04_هدفها بايد همخواني و توافق داشته باشند0پيش نگريتعريف پيش نگري پيش نگري عبارت از فراگرد استفاده از اطلاعات گذشته و حال براي تخمين شرايط و رويدادهاي آينده

چارلي چاپلين

نوشته راجر مانول

چارلي چاپ_لين در16 آوري_ل سال 1889 ،ساعت 8 شب در كوچه «ايس_ت لن»به دني_ا آمد.كم___ي بعد خانواده او به «دست اسك___وير» در خيابان «سنت جورج» محله اي در « لامبث» نقل مكان كرد.به گفته مادرش دنيايي كه در آن پانهاده بود دنياي خوشبختي بود.آنان در رفاه و آسايش بودند.در سه اتاق كه با سليقه مبله شده بود ، زندگي مي كردند.يكي از نخستين خاطرات چارلي چاپلين اين است كه ه_ر ش__ب قبل از رفتن مادرم به ت__ماشاخانه ، من و سيدني ، برادرم،هر يك در رختخواب گ___رم و نرمي تحت مراقبت كلفت مخصوصي دراز مي كشيديم . در دنياي پسر بچه سه ساله و نيمي كه من (چارلي چاپلين ) بودم هر چيزي امكان داشت . سيدني كه چهار سال از من بزرگ__تر بود ، مي توانست چش_م بندي كند و چند چشمه تردستي بلد بود . مثلا ميتوانست سكه اي را قورت بدهد و آن را از پس گردن خود بيرون بي_اورد من هم مي_توانستم اين را انجام دهم . يك روز يك سكه ني__م پني را قورت دادم و مادرم مجبور شد يك پزشك برايم بياورد

. منبع:داستان كودكي من(نوشته چارلي چاپلين)

خلاصه كتاب: غزاله رشيد زاده: شناسنامه چارلي چاپلين-

نام اصلي:سرچارلز اسپنسرچاپلين

زمينه فعاليت:بازيگر،نويسنده،كارگردان و نويسنده

تولد:16آوريل1889،خيابان ايست والورث،لندن،انگليس

والدين:مادرش هانا هيل

مرگ:25 دسامبر1977

سال هاي فعاليت:1914-1976

همسرها:ميلدردهريس(1918-1920) ليتاگري(1924-1928) پولت گدارد(1936-1942) اونا اونيل(1943-1977)چارلي چاپ_لين در16 آوري_ل سال 1889 ،ساعت 8 شب در كوچه «ايس_ت لن»به دني_ا آمد.كم___ي بعد خانواده او به «دست اسك___وير» در خيابان «سنت جورج» محله اي در « لامبث» نقل مكان كرد.به گفته مادرش دنيايي كه در آن پانهاده بود دنياي خوشبختي بود.آنان در رفاه و آسايش بودند.در سه اتاق كه با سليقه مبله شده بود ، زندگي مي كردند.يكي از نخستين خاطرات چارلي چاپلين اين است كه ه_ر ش__ب قبل از رفتن مادرم به ت__ماشاخانه ، من و سيدني ، برادرم،هر يك در رختخواب گ___رم و نرمي تحت مراقبت كلفت مخصوصي دراز مي كشيديم . در دنياي پسر بچه سه ساله و نيمي كه من (چارلي چاپلين ) بودم هر چيزي امكان داشت . سيدني كه چهار سال از من بزرگ__تر بود ، مي توانست چش_م بندي كند و چند چشمه تردستي بلد بود . مثلا ميتوانست سكه اي را قورت بدهد و آن را از پس گردن خود بيرون بي_اورد من هم مي_توانستم اين را انجام دهم . يك روز يك سكه ني__م پني را قورت دادم و مادرم مجبور شد يك پزشك برايم بياورد .هر شب كه مادر چارلي چاپ__لين كه از تماشاخانه برمي گ__شت طبق معم_ول براي آنها خوردني روي ميز مي گذاش__ت . مثلا يك تكه نان شيريني يا نقل و آب نبات . و عوض قرار بود ما سر و صدا راه نياندازيم . چون او معمولا ديروقت ميخوابيد.مادرم

در نقش وردست بازيگر كمدي بازي مي كرد . زني بود ملوس و تناز كه سي سال بيش نداشت . رنگ چهره اش روشن و چشمانش آبي مايل به بنفش بود . و گيسوانش به رنگ بلوطي روشن كه تا پايش ميرسيد. من و سيدني او را تا حد پرستش دوست داشتيم . با اين كه زي__بايي او بي نظير نبود در نظر ما آسمان جلوه مي كرد . كساني كه با او آشنا بودند ، مي گفتند او زني ظريف و جذاب بود . لذت__ي مي برد براي اينك_ه براي گردش روزهاي يك__شنبه بهت__رين لباس ها را تن من سيدني كند . به سيدني كت مدرسه و شلوار بلند و به من كت مخمل آبي با دستكش هاي آبي ، كه خيلي خوب به لباسم مي آمد ، مي پوشان_يد.دراين موقع لذتي بيش از اين در خود اح_ساس نمي كرديم كه در خيابان كنيگتن قدم بزنيم. آن زمان ها لندن شهر آرامي بود و زندگي ، آهنگي ملايم داشت.در زمان عزت و رفاه مادرم ما در خ_ياب__ان «وست مين_ستر بريج »منزل داشت__يم . محي__ط آنجا ش_اد و مطب_وع بود ومغ__ازه هاي زيب__ا ورستوران وتماش_اخانه داش_ت.دكان ميوه فروشي كن_ج خي__ابان كه درست رو به روي پل بود با هرم هاي ب__ا سلي_قه ي ميوه پرتغال سيب و گلاب__ي و موز هايي كه بر بس__اط خود داشت رنگي_ن كماني به رنگ ها ي مختلف ساخته بود .اين بود لندن دوران كودكي من.خاطره هايي هم ازلح_اظات حماسي زندگي خود داشتم.مثلا دي_داري از «آك__واريوم سلط_نتي» كه به همراهي مادرم برنامه هاي تفريحي آن را تماشا مي كرديم. در

آن روزهاي خوب ناگهان ح_ادثه اي رخ داد كه در وضع ما ب_سيا رموثر بود . يك ماه و شايد چند روز ب__عد بود كه ناگ_هان مت_وجه شدم رواب_ط مادرم با دني__اي خارج ، چن_ان كه بايد خوب نيس__ت .او آن روز در تمام مدت صبح بازني با دوستانش بيرون رفته بود و چون به خانه برگشت بسيار منقلب و ناراحت بود . من بركف اتاق بازي مي كردم كه بالاي سرم احساس ناراحتي و هي_جان شديدي كردم ، چنانكه انگار در ته چاهي هستم و صدايي مي شنوم . صداي مادرم را مي شنيدم ك__ه آه و ناله ي توام با گريه هاي بريده مي كرد و پشت سر هم اسم كسي را به نام « آرمسترانگ» مي برد . «آرمسترانگ چنين گفت ، آرمسترانگ چنين كرد ،آرمسترانگ مرد وحشي و شريري است»هيجان و ناراحت__ي او به درجه اي عجي_ب و ش_ديد بود كه من هم شروع به گريه كردم و مادرم ناچار شد من را در آغوش بگيرد و دل__داريم بدهد . چند سال بعد ، معن__ي پيشام_دي كه آن روز بعد از ظهر روي داده بود فهميدم. آن روز مادرم از دادگاهي برگشته بود كه در آن پدرم را به جرم خرج_ي ندادن تعقيب كرده بودو دادرسي به زيان او تمام شده بود . آمسترانگ نام وكيل پدرم بود. من تا آن وقت هنوز خوب توجه نك__رده بودم كه پدري هم دارم و هرگز به ي_اد ندارم كه پ_دري با ما زندگي كرده باشد  او نيز بازيگر تماشاخانه و مردي ساكت و افسرده بود كه چشمان  تيره اي داشت . صدايي نرم

و رسا داشت و مشه_ور بود به اينكه بازيگ_ر خوبي است . در هفته حقوق زيادي داشت و ب_دب_خت__انه مشروب زيادي مي خ_ورد و مادرم مي گفت به هم__ين ديل از هم ج_دا شده اند . در آن ايام براي ه_نرمندان مش__كل بود كه مش__روب نخ__ورند . چون در هم__ه ت__ئاترها و تماشاخ__انه هاي ش_هر مشروب_ات الكي مي فروختند و وقتي بازيگران نمايش خود را مي دادند براي ايشان عادي بود كه به «بار» تئاتر بروند و با تماشاچيان مشروبي بنوشند . بعضي از تماشاخانه ها از «بار» شان بيشتر از فروش بيت نمايش سود مي بردند . و بعضي از ستارگان دستمزد ها ي كلاني مي گرفتند ، نه تنها به پاس هنر و استعدادشان بلكه به اين جهت قسمت عمده درآمد خود را در بار تئاتر خرج مي كردند . چني_ن بود كه بس__ياري از ه_نرمندان براثر اك__لي شدن ن_ابود شدند و پ__در من هم يك__ي از آن_ها بود و در آخر هم در سن 37 سالگي در حالي كه از الكل مسموم شده بود مرد.مادرم مي گفت وقتي پدرم مشروب مي خورد اخلاق بسيار تند و خشني پيدا مي كرد . در خل__ال يكي از بحران هاي عصبي او مادرم با دوستانش به «براتين» گريخت. پ_درم اين تلگراف يوانه وار را به مادرم داد:آنجا چه مي كني؟فورت جواب بده و مادرم تلگرافي در جواب داد:رقص شب نشيني و پيك نيك عزيزم!مادرم دو خواه_ر كوچك__تر از خودش داشت . پ__درش«چارلز هيل» يك ك__فاش ايرلندي بود . او از بيماري رماتيسم پشتش خميده بود  و مي گفت در زمان شورش هاي ملي ايرلندي آنقدر

از ترس پليس در كشت__زارهاي مرطوب خوابيده كه به اين بيماري دچار شده است . سرانجام در لندن ماندگار شد. و در خيابان «ايست لن» دكان كفاشي باز كرد.مادر مادر من نيم كولي بود و ب__ه همين جهت ننگ خان__واده شمرده مي__شد . اسم دخت__ري مادربزرگم «اسميت» بود . وقتي مرد من هنوز ش__ش سالم نش__ده بود . از پدر بزرگم به دلايلي جدا ش__ده بود كه هيچكدام حاضر نشدند به كسي بگويند.مادرم در سن18 سالگي با مردي كه سن__ي از او گذش_ته بود به آفريقا رفت . او اغلب از زندگي خود در آنجا چيزهايي مي گفت . زندگي پر تجم__لي در وس_ط باغ ها كه خدم_تكاران و اس_ب هاي سواري داشته است.برادرم سيدني را وقتي به دنيا آورد كه 18 سالش بود. به من مي گفتند كه مادرم سيدني را از يك لرد انگ_ليسي دارد و وقتي به سن بيس__ت و يك سالگي برسد يك ثروت دو ميليون ليره اي به ارث خواهد برد . من از اين موضوع هم خوشحال بودم و هم لجم مي گرفت . مادرم زياد در آف__ريقا ن__ماند به انگ__لستان بازگ_شت و آن_جا باپ_درم ازدواج كرد . نمي دانستم چه چيز باعث شده بود كه دوران خوش زندگي مادرم در آفري_قا به پ_اي_ان برسد ليكن در آن فقر و پريشاني به اندازه اي كه ما به سر مي برديم م_لامتش مي كردم ك__ه چرا از آن زندگي با شكوه چشم پوشيده است مادرم مي خنديد و مي گفت: آن وقت خيلي جوان بوده و عقلش نمي رسيده كه چه بايد بكند.او با پدرم پيش از رفتن به آفريقا

آش__نا شده بود . هر دو ع_اشق يك_ديگر شده بودند و با هم در اجراي يك نمايشنامه موزيكال ايرلندي به نام «كاراگاه اوبراين» شركت ك_رده بودند. در يكي از گشت هاي شبانه با همان لردي كه سني از او گذشته بود آش_نا شد و ه__مراه او به آف_ريقا رفت. وقتي به انگلستان بازگشت پدرم پيوند گسسته خود را با او به هم بس_ت و هر دو با هم ازدواج كردند من سه سال بعد از اين ازدواج به دنيا آمدم.يك سال پس از تولد من پدر و مادرم از هم جدا شدند. مادرم هيچ وقت ادعاي خرجي نمي كرد چون خودش بازيگر تماش_اخان_ه بود و هف__ته اي 25 ليره فرد مي گرفت و بسيار خوب مي توانست زندگي خود و بچه هايش را تامين كند . وقت__ي كه روزگار از او برگش_ت و به فقر و تنگد ستي افتاد درصدد برامدكه از پدرم كمك خرجي بگيرد . اگر چنين نبود هرگز چني__ن دعوايي را در دادگاه طرح نمي كرد.از نظر صدا همي__شه ناراحتي هاي___ي براي مادرم پي__ش مي آمد ، ص__داي او هيچوقت قوي نبود و با كمترين سرمايي ك__ه مي خورد دچ__ار بيماري « لارنژيت »م_ي شد و هفته ها طول مي كشيدتا خوب بشود . با اين وصف م_جبور بود به كارش ادامه ب_ده_د . تا جاي__ي كه صدايش كم كم خراب شد . هيچ نمي توان__ست به صداي خود اع_تماد كند گاه ص_دايش در وس__ط آواز مي شك__ست يا ناگ_هان تبديل به زمزمه مي شد . آن وقت جمعيت  مي زدند زير خنده و براي او سوت مي زدند . غم و

اندوهي كه در اين حالت براي او ايجاد مي كرد به سلامتش لطمه مي زد و در آخر اعصاب او را خراب كرد . كار او از اين لحاظ به جايي رسيده بود كه ديگر كمتر با او قرارداد مي بستند و بالاخره روزي رس__يد كه ديگر او عملا قراردادي نداشت .به همين دليل بود كه من در پنج سالگي براي نخستين بار پا به صحنه گذاشت_م . مادرم اصولا ترج__يح مي داد كه تنها مرا با خودش به تئاتر ببرد و در خانه تنهايم نگذارد.يادم مي آيد كه من در اتاقك پشت صحنه بودم وقتي صداي مادرم شكست و تبديل به سوتي شد كه به زحمت از گلويش بيرون مي آمد . جمعيت شروع كردند به خنديدن و آواز خ_واندن و مسخره كردن و سوت زدن . همه ي اين صداها در هم و برهم بود و من خوب نمي فهميدم چ__ه اتفاقي افتاده است ولي هر دم بر شدت همهمه اضافه مي شد تا جايي كه مادرم مجبور شد صح__نه را ت__رك بگويد . وقتي به اتاق پشت صحنه آمد بسيار منقلب و ناراح__ت بود و با مدير صحنه شروع كرد به دعوا و جر و بحث و او كه مرا چند بار ديده بود كه جلوي دوستان مادرم آواز خوانده ام به من گفت كه به صحنه بروم و جاي مادرم را بگيرم . يادم مي آيد كه در آن ج_نجال دست من را گرفت و به صحنه برد و پس از اين كه چند كلمه اي خطاب به جمعيت توض__يح دادمن را در صحنه تنها گذشت و رفت . من دربرابر

نور خيره كننده چراغ هاي صحنه و قي__افه هايي كه در دود سي__گار گ_م شده بودند شروع به آواز خ_واندن كردم . درست در وسط آوازم بود كه باراني از سكه به روي صحن_ه باري__دن گرفت . من فورا آوازم را قطع كردم و به مردم گفتم اجازه بدهيد اول پول ها را جمع كنم و بعد دنباله ي آوازم را بخوانم . اين حرف م_ردم را به ش__دت به خن__ده انداخت . خطاب به مردم خوشم__زگي كردم ، رقص__يدم و چند چشمه تق__ليد درآوردم . از جمل_ه تق__ليد صداي مادرم با كمال س__ادگي و ص__داقت. آن وقت كه صداي مادرم را در لحظه گرفتن تقليد كردم از اثري كه اين تقليد در شنوندگان گذاشت بسيار متعجب شدم . صداي قهقهه و خنده و دست زدن بلند شد و دوباره باراني از سكه بر روي صحنه باريدن گرفت . آن شب، تاريخ نخستين ظهور من و آخرين ظهور مادرم بر صحنه تماشاخانه بود.وقتي تقدير و سرنوشت آدميان دخالت ميكن_د ، رحم و انصاف سرش نم__ي شود . مادرم دي__گر هرگز صداي اول خود را بازنيافت . زم__ستان كه از پ__س پ_اي__يزآمد وضع ما بدتر از بد شد . هرچند مادرم دورانديش بود . و مختصرپولي كنار گذشته بود . اما اين پس انداز ن__اچيز زود تمام شد و به دنبال آن مادرم ،جواهر و اثاث مختصري را كه داشت نزد كسي كه پول قرض مي داد گ__رو گذشت . به ام__يد اين كه يك روز صداي خود را باز خواهد يافت.(در جاي ديگري گفته شده مادر چاپ_لين در يكي از اجراهاي زنده در ل__ندن براي

س__ربازان، يكي از سربازان مست ج__سمي را بر روي ص__حنه پرتاب مي كند وب__ه سر م_ادرش برخ_ورد مي كند . مادر چاپ__لي_ن خون آلود و اش__ك ري_زان به پ___شت صحنه  رفت و چاپلين پنج ساله به روي صحنه آمد تا تماشاچيان عصباني را با خواندن آهنگي سرگرم و آرام كند. با بستري شدن مادرش، چارلي و برادرش ،رابطه عميقتري پيدا كردند و هر دو با استعداد بالايي كه داشتند در همين سالن قديمي كه پدر و مادرشان كار مي كردند مشغول به كار شدند . در سال 1928 مادر چاپلين 7 سال پس از انتقال وي توس___ط پسرانش به هاليوود مرد، سال ها پس از مرگ مادر و فقر و استيصال برادران چاپلين تاثير زيادي بر في__لم هاي چاپلين در سال هاي ب__عد گ__ذاشت . بعدها چاپلين از وجود برادر ناتني از سمت مادر آگاه مي شود . به نام ويلر دريدن كه بعد ها اي_ن برادر به مابقي برادران در هاليوود و استوديو چاپلين مي پيوندد.)در اين فاصله ما منزلي را كه سه ات__اق خوب و راحت داش__ت به ناچار تخ__ليه كرديم ت__ا در دو اتاق زندگي كنيم و بعدها دو اتاقي هم تبدي__ل به ي__ك ات__اقي شد . و در هر يك از اين اسباب كشي ها هم چيزي از اثاث ما كم شد . محله اي نيز كه در آن من__زل مي گرفت__يم هر ب_ار بدتر و كثيف تر مي شد . آنگاه مادرم به مذه__ب روي آوردبه ام_يد كه از برك__ت ايمان صدايش خوب ش__ود، تمام آداب مذهبي كليساي مسي__ح را كه در خي_اب_ان «وس__ت مي__نستر بري__ج رود » واق_ع بود

مرت_با انجام مي داد و من هر روز يكشنبه بايستي عاقل و مودب بنشي_نم و به ص__داي «ارگ » گوش ب_ده_م و نيز با بي صبري دردناكي صداي زننده و غم__بار پدر روحان__ي «ف.ب.ماير»را بشنوم كه طنين آن همچون صداي لخ لخ كفشي كه بر روي زمين ب__كشند در رواق كليسا مي پيچد.اين آداب بايستي هيجان انگيز باشد چون اغلب ناگهان مادرم را مي دي___دم كه بي آنك__ه يك كلمه حرف بزند ق_طره اشكي را از گوشه چشمش پاك مي كند . و اين منظره مرا سخت ناراحت مي كرد.اكنون مادرم بيشتر اثاث خود را فروخته بود و به جز صندوقي كه در  آن لب__اس ها ي نمايش را مي گذاشت چيزي برايش باقي نمانده بود . اين لباس ها به جانش بسته بود . چون ه___نوز اميدوار بود كه شايد صداي خود را بازيابد و دوباره بر صحنه ت__ئاتر ظاهر شود . گاه گاه صندوق___ش را مي گشت تا در آن چيزي پيدا كند و ما يك پيراهن پولك دار و يك ك__لاه گيس پيدا كرديم و از او خواهش كرديم كه آنها را بپوشد.    آمريكاچاپلين آمريكا را از سال 1910 تا 1912 به همراهي فرد كارنو دوره كرد و نمايش تئاتر اجرا مي كرد . در زمان همكاري با شركت كارنو، چاپلين در آمريكا هم اتاقي استي___ن لورل بود . استنلي به انگليس بازگشت . اما چاپلين در آمريكا م_اند . در سال 1913 بازي چاپل__ين مورد توجه يكي از فيلم سازان قرار گرفت و از آن پس با شركت فيلم سازي كي استون همكاري كرد . وي نخستين فيلمش را با نام

ساختن يك زندگي كه فيلم ك__مدي بود در سال 1914 آغ__از كرد . در اين كمپ_اني و با اين فيلم  چاپلين به شهرت سريعي رسيد .بازيگر پيشرودر سال 1914 با كمپاني كي استون چاپلين سه فيلم بازي كرد و به موف__قيت هاي چشم__گيري رسيد . خود در زندگينامه اش چنين مي نويسد: من هيچ ايده اي درباره چهره پردازي و لباسم نداشتم . لباسي را كه در فيلم اول داشتم را دوست نداشتم . در راه خانه در مورد لباس به اين نتيجه رسيدم كه شلوار بگي گشاد بپوشم و كفشهاي بزرگ و كلاهي خاص. مي خواستم همه چيز با هم در تضاد باشد . كتي تنگ و ك__لاهي ك__وچك و ك__فشي بزرگ . ن__مي دانستم بايد پير به نظر بيايم يا جوان ؟ اما وقتي ياد حرف كارگردان افتادم كه مي خواستم كمي بزرگتر از آنچه هستم به نظر بيايم ، پس يك سبيل اضافه كردم . نم____ي دانستم چه شخصيتي بايد داشته باشم ، اما زماني كه لباس ها را پوشيدم ، خود لباس ها احساسي به من داد كه شخصيت را ديدم . آغاز به شناختنش كردم و زماني كه به روي صحنه مي رفتم كاملامتولد شده بودم .فيلم هاي نخست به سبك مك سنت كه كارگردان بود از فضاي كوري جسمي و ژست هاي اغراق شده استفاده مي كرد. كم كم چاپلين براي اين كمپاني فيلم سازي كرد و به عنوان كارگردان فيلم هاي كوتاه بيش از 34 فيلم ساخت . چاپلين مورد توجه بسياري از فيلم سازان و نويسندگان قرار گرفت.شخصيت چاپلين بيشتر به عنوان «آواره» شهرت يافت كه در

زبان هاي مختلف دنيا مفهومي به مانند فردي ولگرد با رفتار هاي پيچيده اما بزرگ منشانه داشت . در سال 1915 چاپلين با يك كمپاني تازه قرارداد بست و مشغول ساخت فيلم هاي بلند تري شد.بعد از كمپان___ي كي استون در 1915 قراردادي براي س__اخت__ن 14كوتاه دو حلقه اي با كمپاني اساني بست . او كارگرداني اين فيلم ها را خود به عهده گرفت و با تج__ربه اي كه داشت نقش خود را بيشتر جلا داد .بهترين فيلم هايي كه چاپلين در كمپاني اساني ساخت ،ولگرد ، شغل،بانك(1915) و ... بود.به علت استقبال فراوان مردم قراردادي براي ساخت دوازده فيلم با كمپاني م__يو چوال بست كه از بهترين فيلم هايش در اين كمپاني مي توان به بازرس فروشگاه (1916)،مامور آتش نشاني(1916)، ساعت يك صبح(1916)، مهاجر(1917) و ... وجودآورد. اين فيلم ها او را شه__رت جهاني بخشيدند و استعداد فوق العاده او را در طنز به نماي__ش گذاشتند . س_رس_ره ب_ازي(1916) ، سمس_اري(1916) ، خيابان اوباش(1917) ماجراجو(1917).چاپلين تا ژوئن 1917 چنان اعتباري كسب كرد كه قراردادي يك ميليون دلاري از طرف كمپاني فرست نشان به او پيشنهاد شد . تا هشت فيلم با طول دلخواه براي اين كمپاني بسازد. به وسيله اين قرارداد او توان__ست اس__توديويي براي خود ب__سازد. و از سال 1918 تا 1952 تمام فيلم هايش را در آن جا ساخت . اغلب في__لم هاي اول_يه چاپ__لين در كم__پاني فرس_ت نشنال بادقتي بي مانند و به صورت دو يا سه حلقه اي ساخ__ته ش__ده بودند . از آن جمله مي توان به زن__دگي سگي،و دوش فنك 1918 اشاره كرد چاپلين در اين فيلم ها

انتقاد هاي اجتماي را مطرح مي كرد .موفق ترين اقدام هاي چاپلين در فرست نشنال ، كارگرداني نخستين فيلم بلند داستانيش به نام پسر بچه (1912) بود . اين فيلم ماجراي بي__كاره اي است كه ك__ودكي را بر در خانه اش مي گ_ذارند و او نيز كودك را بزرگ مي كند و به او دل مي بندد و... چاپلين در اين فيلم ش__فقت را با طن__زي ظريف در مي آميزد . و نارسايي اجتماع را براي دفاع از كودكان نشان مي دهد. اي__ن فيلم شهرت جهاني پيدا كرد و بازيگر خ____ردسال آن نيز  كه پ__نج سال داش__ت به يك ست_اره بدل شد . آخرين فيلم چاپلين در فرست نشنال يك فيلم داستاني به نام زائر (1923) بود. چاپلين پس از اتمام قرار دادش با كمپاني فرست نشنال ،به همراه گريفيث،واگلاس فرينكس (هنر پيشه مطرح مرد)و مري پيكف__ورد (هنر پيشه مطرح زن) ك__مپاني يونايتد  آرت__يستس ((United Artists Corporation را تاسيس كرد.نخستين فيلمي كه در اين ك____مپاني ساخ__ته شد فيلمي به نام زن پ__اريسي (1923) بود. اي__ن فيلم درام ماهرانه اي بود كه كنايه هاي ظريفي در خود داشت . در اين فيلم چا__پلين تنها در صحنه كوتاه__ي در نقش يك باربر ظاهر شد.در فيلم جويندگان طلا (1925)چاپلين دوباره در نقش يك ولگرد كوچول__و ظاهر مي شود . اين فيلم را شاخص ترين فيلم چاپلين مي دانن_د به طوري كه هنوز هم مانند سال (1925) م__ورد علاقه مردم است و چاپلين  شخصا آن را بر دي__گر فيلم هاي__ش ترجيح مي دهد . در اي__ن فيلم ، چاپلين موضوع هجوم براي كشف طلا در منطقه آلاسكا در سال

1898 را دستمايه قرار داد و در فضايي سرشار از حرص و آز كه جويندگان را به سوي گرسنگي و توهم و حتي مرگ ميكشاند ، يك كمدي درجه يك ساخت.چاپلين  همزمان با ناط__ق ش__دن سي__نما ، فيل__م سيرك (1928) را ساخت.س__يرك فيلم___ي صامت با ساختاري زيبا بود . و در م__راسم اسكار (1929)،ج__ايزه اي به عنوان تنوع و نبوغ در نوشتن ، بازيگري ، كارگرداني و تهيه كنندگي را فرا گرفت. چاپلين در حين ساختن اين فيلم درگير مسايل خانوادگي شد كه باعث درگيري با مقامات مذهبي گشت.با ناطق شدن سينما ، چاپلين توانست خود را با اين تح__ول جديد وف__ق دهد . اول__ين ف_يلم مطرح ناطق چاپلين ، فيلم روشنايي هاي ش_هر(1931) بود . روشنايي هاي شهر في__لمي احساس__اتي ام__ا تاثيرگذار درباره ي بيكاره اي است كه دل به دخت__ر گل فروش ناب_ينا مي بندد و براي معالجه چشم دختر تلاش ميكند و دچار دردسر مي شود . چاپلين خود اين فيلم را يك «كمدي رمانس در پانتوميم» ناميده ست. فيلم مهم ديگر چاپلين عصر جديد (1936) است . در اين ف__يلم نيز انتق_اد تلخ و گزنده اي مستتر است كه به غير انساني شدن كارگردان و مشكلات بيشمار آنها در عصر صنعتي شدن جوامع، ميپردازد. عصري كه حرص و طم__ع عده اي ثروتمند آن را تحت كنترل دارد . در نقاطي از آمريكا به اين فيلم لقب سرخ دادند.اين فيلم با ساختار مهم و پاي__ه اجتماعي نيرومند خود هن___وز هم يكي از ب__هترين فيلم هاي تاريخ سينماست .فيلم ديكتاتور بزرگ (1945) نخستين فيلم كاملا ناطق چاپلين بود كه در اوضاع نابسامان ج__هاني

در دهه ي چهل اثر ضد نازي بود . اين فيلم در مورد ديكت__اتوري اروپايي و درواق__ع تاريخچه زن__دگي آدنويدهينكل ، ديكتاتور كشور خيالي تا مانيا ست كه دست به قتل عام يهودي ها مي زند . و اروپا را درگير جنگ مي كند . برخي اين فيلم را نپسنيدند و برخي جنبه سياسي آن را جدي و برخي آن را به قدر كافي جدي نگرفتند .با اين حال اين فيلم از نظر تجاري محبوبي_ت فراواني پي__دا كرد و چاپ__لين را همچ__نان به عنوان يك ستاره در اوج نگه داشت.در سال 1944 چ_اپ_لين را به علت سخنراني هاي ضد آمريكايي و به خاطر حمايت از شوروي به دادگاه كشاندند . بعد از اين حادث_ه چاپلين فيلم موسيو وردر (1946) را كه يك كمدي جنايي تيره و آزاردهنده بود ،ساخت.آخرين فيلم آمريكايي چاپلين لايم لايت (1952) روشن__ايي هاي صحن__ه نام داشت . اين فيلم در مورد تالارهاي موسيقي بود كه چاپلين كودكي خود را در آن گ__ذرانده بود . ماجراي اين فيلم داست__ان تلخ و شيرين يك مجري پا به سن گذاشته است. لايم لايت يك ف__يلم طولاني ،ك__ند،و از نظر سينمايي كهنه بود.اما اين فيلم بهترين نمونه ي گرايش چاپلي_ن به منزلت و شاي__ستگي هاي ط__بيعت انساني است كه انسان در قرن بيستم از هيچ كوششي براي نابود كردنش فروگذار نكرده است . در همين سال، چاپلين و خانواده اش به لندن دعوت شدند تا در نماي__ش لايم لايت در دربارانگلستان حضور يابند . در همان شروع سفر چاپلين فهميد كه ويزاي او براي ب__رگشت به آم__ريكا لغو شده است و به اين ترتيب،با اين

كار يكي از گرانترين و محبوبترين ستارگان سينماي آمريكا از كشور طرد شد و بعد از آن چاپلين در انگلستان اقامت كرد و بعد به سوييس رفت.اروپابه بهترين وجه جراحات رواني اي را كه چارلي و اون__ا از ت__رك اي_الات م__تحده داش_تند،مرهم گذاري كرد. لندن با تحسين عمومي معمولش ازاواستقبال كرد،طبيعتا چارلي براي ديدار اجب_اري اونا را به كنيگتون برد.نگراني عمده چارلي به خاط__ر دارايي اش بودكه به صورت سپرده در ايالات متحده باقي مان__ده بود.بلافاصله بعداز رسيدن به لن_دن اوناكه پاسپورت آمريكايي اش را نگه داشته بودو آمريكايي به حساب مي آمد،ناچارشدبراي مذاك__ره درباره ي انتقال دارايي هاي چ__ارلي از ايالات مت__حده به اروپ__ا ، ب__ه كاليفرنيا برگردد.او فهميد كه اف.بي.آي قبلا درباره ي دارايي ه__او وساي__ل خانگي آنان تح__قيق كرده است.ولي انتقال سرمايه ي چارلي از ايالات متحده ممنوع نشده بود.بلاخره درسوئيس اقامت گزي__دند ؛ چارلي يك ملك سي و هفت جري____بي مانوار دوبان در دهك_____ده كورساير نزديك ووي در دري____اچه ژنوخريد. پ___نج جريب  اين ملك را زمين چمن___ي با سايباني از درختان زيبا كه از طريق آن ها چشم انداز كوه و درياچه زير آن را مي شد ديد،تشكيل مي داد؛آن ها تا 1954 در آن محل زندگي كردند. اونا كه بلاخره ناچارشد شهروندي آمريكاي__ي اش را ترك كند،چهار بچه ديگر به دنيا آورد و خانواده اش را هشت نفره كرد.چارلي در آوايل سنين هفتاد بود كه آخرين بچه اش را دنيا آمد.پنج سال بعد از واقعه ط_رد چاپ__لين از آمريك__ا ، ا و با فيلم سلطاني در ني__وي__ورك  (1957)  پاسخ دادگستري آمريكا را داد . داستان اين فيلم در مورد يك

رهبر كشور اروپايي است كه هنگام ديدار از ايالات متحده توسط كميته مقابله با فعاليت هاي ضد آمريكايي به اتهامي احمقانه بازداشت مي شود .و شخصيتش زير سوال م___ي رود ،هم___ان طور كه چاپ__لين شده بود . اما اين فيلم به دليل شايعات از نمايش در سالن هاي بزرگ محروم شد و پس از چند هفته از كل سينما ها جمع شد .اين فيلم سرانجام در 1976 به نمايش درآمد و چندان مورد توجه منتقذان قرار نگرفت.آخرين فيلم چاپلين  كنتسي از هنك كنگ  (1967) نام داشت . اين فيلم به ويژه در في___لمنامه ضعف داشت و در كارگرداني هم موفق نبود .چارلي حالا هفتادو هفت  ساله بودو در اين فيلم نقش تك،و كم دوام ارائه داده بود.او نقش يك پيشخدمت ك___شتي را داشت . ب__ه هر حال ، في__لم به خاطر برجستگي بازيگرانش قابل ذكر بود.با آوردن مارلون براندو و سوفيالورن در كنار هم، به عنوان هنر پيشه هاي اصلي  و ماگارت روترفورد در اجراي زيبا و تزئيني و پاتريك كارگ__يل ، كه سايرين را از ص__حنه بي_رون مي ران__د و ن__قش خدمتك__ار مرد مضح_ك ف_داكار انگليسي را داشت كه هرگز نامعقول ترين تقاضا هاي اربابش را هم انجام نداده رها نمي كند،به فيلم جاذبه اي داد.ولي اين آميخت__ه ي شگفت آور، پ_رسرو صداتري_ن وقابل بحث ترين هنرپيش_ه هاي صحنه وزيباترين هنرپيشه ي زن به شكل احمقانه و به وجه خسته كننده اي از مسخرگي غيرمت__داول اتاق خواب منتهي مي شود.فيلم،داستان زندگي ميليونر آمريكايي، به نام اوگدن استكه يك كنتس م__هاجر روس ب__ينوا را بطور اتفاقي در هنگ كنگ ملاقات مي كند و كنتس تصم__يم

مي گ__يرد وقتي كشتي حركت مي كن__د، قاچاقي در كابين وي پنهان شود؛اوگدن چندان رغبتي به هم صحبتي ناتاشا ندارد،البته او اميدواراست از دست دخترك خلاص شودكه بت_واند پيشن__هاد سفارت را بدون زحمت بپذيرد؛ او به ت__دريج به دختر علاقه م__ندمي شود و خدمتكار مردش را وادار مي كند با او ازدواج كن_د كه دختر بتواند وارد ايالات متحده بشود؛چون او هيچ گونه مدرك شناسايي يا پاسپ__ورت ندارد. ف_يلم اصرار عجي__بي بر پن_هان كاري هاي عصب__ي هنگام ورود پيشخدمت ها و سايرمزاح__مين در كاب_ين اوگ__دن را دارد . في__لم با اوگدن كه زندگي با ن_ات_اش_ا را با سازگاري با همسر  بيگانه شده اش و شغل سفارت ترجيح مي دهد،پايان مي يابد. اگر چارلي فيلم را كارگرداني نكرده بود و مارلون براندو و سوفيالورن در آن ظاهر نشده بودند ، كنتسي از هنگ كنگ در بين آن فيلم هاي آن سال،مشكل مورد توجه قرار مي گرفت. ارزش هاي سرگرم كنندگي آن كاملا در گذشته قرار دارد. گرچه سوف__يالورن سخت كار مي كند ، مارلون بران__دو به خاطر ع_دم مهارت، ناراحت و ناراضي ظاهر مي شود ؛ دي_الوگ قالبي و خودآگاهانه است ؛ به نظر مي رسد تمام فيلم در تصورات كار شده استو فقط به سبب اجراي نقش جهنده ي پاتريك كاگيل،روح گرفته است. آواز قوي حقيقي چارلي در لايم لايت باقي مي ماند؛پذيرش مردمي از «كنتسي از هنگ كنگ_» نا مساعد بود.بخش برجسته ي اتوبيوگرافيچارلي قسمت اول ان است كه به سال هاي زندگي اش در لندن .بچگي در كنينگتون جواني اش در تاتر و كارش براي كارنو در انگلستان و ايالت متحده مربوط مي

شود. تعريف او از لندن در ان قرن تقريبا با لندن دي_كنز در قرن زودتر از ان رقابت مي كند حالا كه مدت گذشته است در مقابل چشمان بچه اي تنها ج__امعهاي كامل تصوير مي شود ولي وقتي در كتابش پيش مي رود و موفق تر مي شود از ادامه دا__ستان كوتاهي مي كند و درباره فيلم هايش كمتر و كمتر مي گويد البته به استثنا مسيو وردوكس و بيشتر درباره زندگي اجتماعي اش صحبت مي كند چون اين فيلم است كه موفقيت شگفت انگيزش را تحت تاثير قرار مي ده__د داستان زندگي او ط__رحي تر ، حكايتي تر،وسطحي تر مي شود و حتي بطور فزاينده چن_ان بود ، تجربه واقعي نداش_ته است . صفحات بسيار كمي را به سال هاي زجر ازار اخت_صاص داده است گ__ويي مي خواهد فاج__عه را مح__اكمه كند تا بي ثباتي كامل موفقيتش را به خودش ثابت كند. او ابدا از ازدواجش با ليتا گري مادر دو تن داز پسرانش ، چارلز جونيور و سيدني ، صحببتي نمي كند.درباره مشكلات سياسي اش فقط اشاره اي به سادگي خودش مي كند. او درباره ي مشكلاتي كه بر او نازل شد ، بطور گشاده صحبت مي كند.چارلي چا پلين در طول دوران طولاني خلاقيتش ، با ادامه ناقص كارش در 1914،حداقل تا دوران لايم لايت در 1952،داراي نبوغ مسلم بود. اين فاصله از دوران طلوع كار اصل ي ديكنز از زمان نامه هاي پي_ك وي_ك (1836 ) تا ن__وول نا ت___مام ادوي_ن درود (1870) بيش__تر مي شود . در واقع عاقلانه نيست كه كار مي كردند با هم مقايسه كنيم ولي شايد

غير منصفانه نباشد كه بگوييم چاپلين در قرن بيستم ه__مان اندازه قل_ب هاي مردم را به خود اختص__اص داده كه كينز در قرن نوزدهم انها را تسخير كرده بود و چون او با وسيله اي قابل رويت و بين المللي كار مي كرد، هواخواهان او درمدت اوج موفقيتش بطور غير قابل مقايسه اي بيشتر بودنداگر هنرمند خلاق ديگري وجود داشته باشد كه چارلي اهمي__ت دهد با او طب__قه بندي شود احت_مالا ان شخص ديكنز است به نظر من هم عاقلانه است كه اين چنين شود. چاپلين در 25 دسامبر سال 1977 در گذشت.چاپلين هنرمندي بود كه آش_نا ترين و مش_هورترين تصوير خيالي از نوع بشر را ارايه داد . تص_وير ولگرد كوچولو ، ن__مادي است براي كم_دي و حتي خود سينما ، چاپلين فرهيختگي و ظرافت به كمدي بخشيد و نشان داد كه هنر مي تواند در سرگرمي و تفريحي كاملا مردمي و متجلي شود و قابل احترام باشد.برخي دي__گر از في_لم هاي چاپ_لين: آ__تش نشان، م__اجراجو، يك زندگي سگي، پ__سربچه، ديك____تاتور بزرگ، سيرك، شهر نوراني مي ش__ود، عصر جديد، م__غازه و س__يقه گذاري، دريا، غري_به، ي_____ك زن، ب_انك، سرسرب__ازي، خ__يابان آرام پايان...

اراده و موفقيت

اثر برايان تريسي خلاصه كتاب: ترجمه : فرزانه رئوف: (رهبري در عرصه بازار و تجارت)- تهيه كننده: مليحه جعفري-پيشگفتار: اين كتاب براي فروشندگان و بازار ياباني است كه  قصد دارند ميزان فروش و در امد خود را به حددر اكثر رسانده و موفقيتشان را در مقايسه باديگران از راه در امدي كه دارند مي سنجند . چند نفر از شما به كار فروش و بازار يابي مشغوليد. هر كاري كه انجام مي

دهيد به نوعي شما را در شمار فروشندگان قرار مي دهد .بر قراري ارتباط كه در تمامي ابعاد زندگي نقش بسزايي دارد عبارت است از قانع كردن و تحت تاثير قرار دادن . حال شما در اين حيطه چقدر مهارت .

مقدمهقانون علت و معلول در طول تاريخ بشري بيان گر اين موضوع است كه انسانها توانسته اند از ناكامي به كاميابي و تكامل دست يابند .مهمترين نتيجه اي كه اين قانون به دست مي دهد چنين است "افكار علت و شرايط معلول ميشوند.   بايد كه ظاهرتان ايينه درون شما باشند . افكارد كه براي شما حكم برتري دارند فرصت معاملات بسيار مهمي را براي شما بوجود خواهند اورد و هر چه انديشهتان رادر مورد خود و امكاناتتان نغيير دهيد خود به خود زندگي تان را نيز تغيير داده ايد اين قانونو چنين عمل مي كند . شايد بزرگترين كشف در تاريخ بشري موضوعي از اين قرار باشد كه بناي اصلي در تمام اديان فلسفه ها و فيزيك و روانشناسي اين است :به مرو زمان هماني ميشود كه دائما به ان مي انديشيد. فقط فكركنيد دنياي خارج سرانجام به درون شما جواب ميدهد . شماتعييين كننده موضوع تفكرات خود باشيد بنابر اين تصميم در مورد نوع تحولي كه بايد در زندگي شما صورت بگيرد نيز بر عهده شما خواهد  بود. محققان تعيين كردند كه بين كم درامدان و پر در امدان  فقط يك فرق جزئي وجود دارد . توانايي و استعداد اين گونه افراد تقريبا يكسان است همه اين افراد از فرصت و امكانات مشابهي برخوردارند فرق موجود اين است كه فروشندگان پر درامد تصميم به

كسب درامد بيشتري دارند و تنها سئوالي كه براي انها مطرح مي شود اين است كه چگونه. زماني كه فروش افزايش يافت اعتقاد به جستجوي مدام نيز در اين افراد افزايش مي يابد. باگذشت زمان اين پيشرفت به شكل يك عادت ناگريز در خواهد امد و به اين ترتيب كسب و كار بازارياب و موفقيت شخصي وي تضمين خواهد شد .                                                                             رابطه مستقيم احترام و اعتماد به نفس با ميزان فروش احترامي كه فروشندگان فعال و موفق  نسبت به خود قائلند در سطح بالايي است احترام به خود را ميتوان علاقه به خود نيز معني كرد هر چه قدر كه به خود علاقه داشته باشيد به همان اندازه نيز كارها را خوب انجام خواهيد داد  .                                                                                                 هر چه قدر خود را دوست داشته باشيد به همان اندازه اطمينانتان نسبت به موفقيت بيشتر ميشود . و توانايي مقومت با حوادث نا مترقبه در شما افزايش خواهد يافت خودتان را دوست بداريد تا ديگران هم شما را دوست داشته باشند .1-  تكامل طلب باشيد                                                                                                                               در هر شرايطي كه باشيدسطح عملكرد خود را بالا ببريد و اين موضوع را به حالت قانوني براي خود در اوريد .مهر شخصيت خود را بر همه چيز ثبت كنيد تا كيفيت برتر نشان شما باشد .                        كساني كه در زمينه مسائلي نظير خوش بيني و نتيجه نهايي .توقعات بالايي دارند .انسانهايي مصمم هستند  . هر چه قدر كه خوش بين باشند به همان اندازه حذيص ومصمم تر خواهند بود .                  در محيطي كه مشغول هستيد به افرادي كه در راس هستند خوب دقت كنيد اين افراد روزي هيچ اطلاعي در مورد نحوه

درست انجام دادن اين كار نداشتند .                                              يك مثال ساده : صفي را در نظر بگيريد . همه انهايي كه در اول صف ايستاده اند از انتها وارد صف شده اند . اكنون بهتر است پاسخي مناسب براي اين سئوال بيابيد چگونه ميتوانيد به اول صف برسيد بعد از اينكه براي اولين بار وارد اين صف شديد براي رسيدن به راس نبايد از صف خارج شويد ايا تصميم گرفته ايد كه در بين بهترين هاي شغل خود باشيد .در اين صورت كاري كه بايد انجام دهيد اين است كه وارد صف شويد و همان جا بمانيد . هميشه يك پايتان مقابل پاي ديگرتان باشد . هر روز . هر هفته و هر هر ماه مهارت هاي خود را بسنجيد و پرورش دهيد يعني بي وقفه پيش برويد.                2- طوري رفتار كنيد كه گويي ناموفق بودن براي شما معنايي ندارد .شجاعت . سر سختي نشان دادن در برابر ترس و او را تسليم خود ساختن است نه انكار وجود ترس ترس دو دل بودن و شك و شبهه هميشه بزرگترين دشمن موفقيت و خوشبختي بوده است بهترين فروشندگان سعي مي كنند با ترسهايي كه باعث عقب ماندن همكارانشان گشته رو به رو شوند در طي مسيري كه شما را تا موفقيت سوق مي دهد دو بيم عمده مانع ايجاد ميكند .1- ترس از عدم موفقيت و باخت 2- ترس از انتقاد و عدم پذيرش از جانب ديگران اين موارد دشمني قوي به حساب مي ايند كه بايد با انها مقابله كنيد چيزي كه شما را از اقدام و اعمال فعل باز مي دارد ترسي است كه

از اين مسئله در وجود خود احساس مي كنيد . فرق بين قهرمانان و ترسو ها اين است كه اولي نسبت به دومي قادر است شجاعت خود را دقايقي بيشتر حفظ كند . روزگاري گلين فورد هنر پيشه معروف چنين گفته است اگر دست به انجام انچه ميترسيد و شما را مي ترساند نزنيد اين ترس شروع به كنترل زندگي شما خواهد نمود.                         3-از دل و جان به بازاريابي بپردازيد                                 هيچ ارزويي نيست كه به فرد نيروي به حقيقت پيوستن ندهد مهم اينكه خود و شايستگي موفقيت خود را باور كنيد ميزان باور شما به ارزش كالا يا خدمات در قانع كردن انسانهاي ديگر نسبت به فوايد اين كالا و خدمات تاثير مستقيمي دارد به امر فروش انتقال خواسته نيز گفته ميشود                                                                          .تا زماني كه مردم به ميزان ارزشي كه شما بدانها قائليد واقف نگشته اند اهميتيبه نوع اطلاعات شما نخواهند داد به منظور اينكه دست اخر به افكارتان جامع عمل بپوشانيدپشت سر هم تكرار   كنيد "من كارم را دوست دام " ميزان علاقه شما به مهارتي كه دوست داريد با تكرار اين جمله افزايش مي يابد و در نتيجه انقدر كه به كارتان علاقه داريد به همان ميزان نيز كيفيت كاري خود را بالا خواهيد برد .                                                                                      4-خود را مانند افراد كاملا ماهر قلمداد نماييد كليد شخصيت بشري و رفتارهاي انساني به خود باليدن است تحولي در ساختار شخصيتتان ايجاد كنيد بدين ترتيب شخصيت ورفتارتان را نيز تغيير دادهايد .                                                     .فروشندگان مطرح خود را بيش از يك فروشنده به عنوان يك مشاور تصور مي كنند . انها خود را به عنوان هادي . ياور

مشاور و دوست مشتري خود به حساب مي اورند و بيش از هر چيز خود را به عنوان حلال مشكلات مي بينند هر گاه كه مشتري شما را به عنوان مشاور و دوست خود پذيرفت حتي اگر تفاوتهاي نا چيز نرخي يا كيفيتي نيز وجود داشته باشد اوديگر حاضر نخواهد بود از كسي غير از شما خريد كند .وقتي مانند يك مشاور نشست و برخاست كنيد و وقتي مانند يك مشاور رفتار كنيد خود از كساني كه هنوز به خود به چشم يك فروشنده ساده مي نگرند جدا مي كنيد .                                  5- براي شركت در ملاقات با خريداران به طور كاملا بي  نقصي اماده شويد.                                                                          اگر هر روز زماني را براي تفكر و طرح نقشه اي اختصاص مي داديد مي توانستيد مهارتي را براي ايجاد تغير و تحول در وجود خود پرورش دهيد و به كار بنديد .                                             .امادگي از اوصاف اشكار افراد ماهر است . بازارياباني كه بيشترين مزد را مي گيرند قبل از هر ملاقات تمام جزئيات را از نظر مي گذرانند يادداشتهاي مربوط به ملاقاتهاي قبلي را بررسي كنيد . و عدم توجه خريدار به اين مسئله غير ممكن است .                                                                          ا                                                                               امادگي قبل از ملاقات سه مرحله دارد 1 –اناليز قبل از ملاقات 2-اهداف قبل از ملاقات 3-اناليز بعد از ملاقات   هرگز از يادگيري منصرف نشويد                                              6-هر نوع اگاهي و اطلاعات لازم جهت دست يابي به موفقيت قابل كسب است .اين مسئله هيچ محدوديتي ندارد!                                                                                                             در امد بيشتر طالب ياد گيري بيشتر است . اگر اگاهي و مهارت شما هميشه در همين سطح باقي بماند به اين معني است كه

هميشه از شما سبقط خواهند گرفت . علي رغم تلاش زياد اگر مهارت شما در همان سطح قبلي باقي بماند امكان دسترسي به نتايج بهتر هرگز موجود نخواهد بود اكر مايليد در اينده در امد بيشتري داشته باشيد بايد نحوه به كار گيري روش ها و تكنيك هاي جديد را بياموزيد اگر روزي يك ساعت را به مطالعه اختصاص دهيد يعني شما تقريبا يك كتاب را در يك هفته مي خوانيد ودر سال پنجاه كتاب را خوانده ايد .( براي اينكه بتوانيد مدرك دكترا بگيريد بايد حدود سي الي پنجاه كتاب را بخوانيد و مضمون انها را به شكل يك تز در اوريد )                                                 دومين عنصر ياد گيري گوش كردن به كاستهاي برنامه هاي اموزشي است به تعبير دانشگاه سواردن كاليفر نيا هنگامي كه با اتومبيل از جايي به جاي ديگر ميرويد بوسيله گوش دادن به برنامه هاي اموزشي صوتي ميتوان در حد يك فارغ التحصيل دانشگاه بود . اتومبيل خود را به صورت يك ماشين سومين عنصر پياده كردن قانون سه در صدي است . اكنون قانوني براي تضمين موفقيت شما كه به احتمال قوي ميتواند ثروتمندتان كند ."سه در صد از در امدتان را به جهت سرمايه گذاري براي خود كناربگذاريد " در نتيجه بر خورداري از اين شرط براي بهتر شدن اوضاعتان باز هم سه در صد درامدتان را براي خود سرمايه گذاري كنيد اگر به طور مداوم براي خود سرمايه اي داشته باشيد اينده و كسب و كارتان در جهت كاملا مثبتي تغيير خواهد كرد .                                                   7-مسئوليت نتيجه كار را بر عهده بگيريد براي خودتان معياري بالاتر از انچه ديگران انتظار

دارند در نظر بگيريد و نسبت به اين معيارها احساس مسئوليت داشته باشيد و هركز خودتان را معذور نداريد بزرگترين اشتباه اين است كه فكر كنيد براي كسي غير از خودتان كار مي كنيد. همه ما در واقع كار خودمان را انجام مي دهيم و تمام اشخاص پر درامد خود در برابر هر اتفاقي كه در زندگيشان مي افتد صد در صد مسئول مي دانند .انها مي گويند اگر قرار است كاري انجام گيرد ان كار را من انجام خواهم داد روي جالب اين قضيه اين است كه هر چه مسئوليت بيشتري بر عهده بگيريد احترام و علاقه به خودتان نيز به همان اندازه بشتر خواهد شد .به نسبت علاقه و احترام خوش بيني نيز درشما قوت خواهد يافت .با افزايش اين مثبت گرايي خلاقيت و سازندگي نيز در شما بيشتر مي شود و خود را براي مقابله با هر اتفاقي اماده خواهيد كرد .                                                                                        8-درمسائل پايه به كمال برسيد .شرايط حاكم بر بيرون هر چه باشد ارزش زندگي بشري بيش از هر چيز از طريق مصمم بودن فرد درجهت دسترسي به كمال معين مي گردد اگر در عرضه  و فروشتان دچار مشكلي شديد به اين معني است كه در يكي ازچهار عامل دقت علاقه خواستن و فعاليت نمي توتنيد به طور شايسته عمل كنيد پس بايد ياد بگيريد كه چطور مشتري را پاي سخنان خود بنشانيد .                                                                  قبل از اينكه كار معامله را اغازنماييد "دقت "مي تواند مشتري را از مشغوليتهاي ديگر فارغ اورد . است كه مشتري را پاي سخنان خود بنشانيد و توجه او را جلب كنيد لازم. واقعيت اين است كه

امروزه هر كس به نحوي با امور خود درگير است به اين ترتيب هر جلسه اي كه ترتيب مي دهيد به نوعي مانعي است كه شما بين مشتري وكار وي به وجود مي اوريد .                                                       علاقه مشتري را جذب كنيد با نشان دادن خصيصه هاي كالا و خدمات خود همچنين با بيان اين مسئله كه كالا و خدمات شما چگونه قادر است زندگي و يا كار شخص را توسعه دهد مي توانيد فرد را علاقه مندكنيد.          وسوسه خريد را بيدار كنيد . يعني "خواستن". در اين قسمت از عرضه بايد فايده اي كه مشتري مي توانداز كالا و خدمات شما ببرد روشن گردد خصوصيات باعث بيداري علاقه مي گردد اما مهمترين مسئله در امر سوق دادن مشتري به سمت خريد خواستن است .بعضي از فوايدي كه توانايي ايجاد وسوسه خريد در مشتري را دارند عبارتند از :                                                                           1-پول در اوردن و صرفه جويي در هزنه ها                                                             2-كسب زمان وصرفه جويي در ان يا ايجاد راحتي بيشتر                                              3-بر خورداري از سلامتي .اعتماد و مورد علاقه بودن و به قولي مد بودن و نيز محترم بودن   4-توسعه موقعيت شخصي و تجاري فرد                                                               فروش را به انجام برسانيد . در اين مرحله از مشتري بخواهيد تصميم قطعي خود را در جهت خريد بگيرد يعني او بايد در برابر پيشنهاد شما دست به فعاليت بزند در اين نقطه مليات فروش به پايان ميرسد 9-روابط بلند مدتي برقرار كنيد موقعيت موفق اميز شما از امروز ونيز بعد از اين از نتيجه برقراري ارتباط با مشتري هايتان معين خواهد شد . امروزه براي  بسياري از خريداران روابط در وهله اول اهميت

قرار دارد تا ان حد كه اين روابط از خود كالا و خدمات مهمتر است .برقراري روابط در فعل و انفعالات معاملات بزرگ و دوام اين روابط در 4 مرحله انجام مي گيرد كه به ان مدل روابط فروش مي گوييم .                                                                                 1-افزايش حس اعتماد كه 40 در صد از روند معامله است                              2-تشخيص احتياجات و نواقص واقعي كه 30 در صد از روند معامله است       3-پيشنهاد راه حل براي كسب موقعيتي بهتر كه 20 در صد روند معامله است    4-همخواني كالا و خدمات با احتياجات مشتري كه 10 در صد باقي مانده است    10- در عرصه بورس و اوراق بهادار تخصص كسب كنيد.          تنها يك فكر حتي  فكري كه به سرعت رعد جرقه زند مي تواند ارزشي برابر با مليونها دلار داشته باشد در مقام يك فروشنده راهنما خودتان را به صورت مشاور متخصص راهنما و معلم قلمداد كنيد مهمتر از همه اين كه خودتان را به صورت حلال مشكلات نشان دهيد و سئوالات با ارزشي مطرح كردو پاسخ ها را به دقت گوش كنيد مخصوصا اگر با شركتهاي تجاري طرف معامله هستيد.بايد خودتانرا به عنوان كارشناس بورس و اوراق بهادار معرفي كنيد .                                                 بعد از اينكه فهميديد كار و سازمان خريدار چگونه اداره مي شود به فكر اين باشيد كه خود را از طريق بازار بورس معرفي كنيد فبل از هر چيز بايد بتوتنيد اين مسئله را روشن كنيد كه ارزش جنسي كه ارائه مي دهيد بيشتر از قيمت ان است .                                                        11-در برابر هر مشتري روش اموزشي را به كار بگيريد            طبيعت شوخي بردار نيست هميشه صميمي اما جدي و خشن است

اشتباه و كوتاهي هميشه مخصوص انسان است يكي از مهمترين دلايل عدم خريد مشتري اين است كه شما نتوانسته ايد فوايدي را كه با خريد تصور مي كنند كه مشتري به همان اندازه كه انها به كالا و خدمات مذكور اشنايي دارند با اجناس و خدمات انها اشنا هستند  حال انكه اين يك اشتباه محض استچگونگي حصول فوايد و نتايج معيني را براي خريدار مشخص كنيد خريدار را نيز در اين كار دخالت داده و از او بخواهيد كاري انجام دهد . مهارت او رامانند وكيل مدافع از چيزي كه مي فروشيد  دفاعيه اي اماده كنيد و براي اثبات كيفيت و كارايي اجناستان دلايل كتبي و شفاهي بياوريد به قصد پرسش مكثي كنيد  و مشتري را به فيد بك تشويق كنيد يكي از نشانه هاي فروشندگان خوب اين است كه خريدار را به طور مداوم وارد بحث و گفتگو مي كنند و هر جه پيش تر مي روند در مورد مسئله از خريدار نظر خواهي مي كنند .12-در نظر هر شخصي به عنوان فردي كاملا مطمئن و در خور باور جلوه كنيد .اولين فصل كتاب اعتماد بر پايه صداقت بنا شده است همه ما به دلايلي پشيماني از خريد را تجربه كرده ايم به همين دليل خريداران معمولا در برابر پيشنهاد هايي كه به انها مي شود دچار شك و ترديد مي شوند و هر چه قيمت بالاتر باشد خريد سخت تر مي شود . دومين عامل عمر جنس است .عامل سوم تعداد نفراتي است كه در جريان كار حضور دارند و جهارمين عامل اين است كه ايا خريدار اين جنس را براي اولين بار

مي خرد يا نه . اعتماد فكريست كهبايد در قلب و ذهن مشتري افريده شود و اين مهمترين و كمياب ترين   عنصر تمامي معاملات موفق به حساب مي ايد و نشانه برتريت و فرق فاحش بازار يابان موفق است . در بوجود اوردن اين باور5 قدم عمده وجود دارد اولين قدم بحث اعتماد و قابل باور بودن فروشنده است .براي اين كار لباسي در در خور موفقيت بپوشيد زيرا مشتري به ظاهر شما  اهميت ميدهد به شانه زدن موهايتان نيز توجه كنيد ساده ترين قانون اين است كه هيچ چيزي نبايد مانع توجه مشتري به چهره و شخصيت و طرز بيانتان گردد .وسايلي كه استفاده مي كنيد هم ميتواند باعث سربلندي شما باشد و هم مي تواند باعث خفت شما گردد. خوش رفتاري در قانون معامله يعني برخورد دوستانه .خوش بيني و شاد بودن .                       دومين بخش اعتماد شهرت شركتتان مي باشد و مهمترين سرمايه يك شركت اين است كه از جانب مشتري ها با چه صفتي شناخته شود . سومين قسمت ازبحث اعتماد .برگه هايي است در رابطه با بيان تقديرات و تصديقات . اين برگه ها توصيه نامه ها مراجع عكس ها و بيانات سوم شخص هايي را كه در جريان معامله به جاي مي ماند شامل مي شود .                       جهارمين قسمت بحث اعتماد نحوه ارائه است . عرضه هايي كه با مهارت و تدبر  و تفكر قبلي و با هدف جلب رضايت مشتري صورت مي گيرد به ارزش كالا و خدمات شما مي افزايد هم چنين قيمت انرا نيز بالا مي برد . در پنجمين بخش اعتماد خود كالا يا خدمات مطرح

است شما بايد نشان دهيد كه جنس پيشنهادي شما قادر است براي حل احتياجات مشتري راه حلهايي منطقي پيش پا نهد و قيمت ان نيز خيلي پايين تر از ارزش واقعي ان است .                                                                                13-اعتراضات را با تاثير گذاري بر طرف نماييد                      راه بر طرف كردن هر سختي و پشت سر گذاشتن تمام موانع تلاش مداوم و مصمم نشان دادن خويشتن است اگر مايليد ارامش مخاطبتان را فراهم اوريد با تاثير گذاري به حل و پاسخگويي به سئوالات و نگراني ها بپردازيد . بايد با اين مسئله خيلي عادي رفتار كرده و امادگي داشته باشيد .                وقتي مشتري شروع به اعتراض مي كند بيان گر اين موضوع است كه اوبا جديت به پيشنهاد شما نگاه مي كند . اكنون شانسي براي معامله داريد .             اولين قانون در حل اعتراض بوسيله تاثير گذاري . اين است كه بدون قطع كردن حرف مشتري تا اخر گفته هاي او شنونده خوبي باشيد  حتي هنگامي كه او اعتراض مي كند مي توتنيد فرصت شنيدن اعتراض ها را داشته باشيد .                                                                             14-قيمت ها را با مهارت بررسي كنيد                                   كساني كه توانسته اند در دنياي پر دغدغه امروز به مو فقيت دست يابند انهايي خستند كه به پول سازي تفكر و انديشه اعتقاد ندارند فيمت يك كالا هرگز نمي تواند تعيين كنده خريد يا عدم خريد باشد .عوامل بسياري براي تاثير گذاري بر اتخاذ تصميم خريد وجود دارد فيمت نيز يكي از اين عوامل است  اما قيمت هرگز به عنوان دليل اصلي قروش مطرح نيست .بحث هاي بي مورد روي قيمت باعث متلاشي شدن معامله مي گردد . اگر قبل از

اينكه مشتري اطلاعاتي در مورد كالاي شما داشته باشد بحث قيمت را پيش اورد احتمال انجام اين معامله به صفر خواهد رسيد . خريداران امروزي به اينكه جنسي را با پايين ترين قيمت ممكن خريداري كنند علاقه اي ندارند .انها به قدري تجربه دارند كه مي دانند نازلترين قيمت متعلق به بي كيفيت ترين كالاست .15-بدانيد كه بايد چگونه معامله را به انجام برسانيد كار اصلي ما اين نيست كه چيز نا مشخصي را در مصافتي دور ببينيم بلكه انجام كاري است كه اشكارا در دسترس مان است .سئوال در مورد خواسته ويا سفارش در ضمن ارائه و يا انجام معامله از نقطه نطر موفقيت اهميت بسياري دارد . در ابتداي معامله براي اينكه مشتري از شما خوشش ايد و با نيت خير با پيشنهادتان مقابله نمايد بايد رابطه اي معتمدانه بر قرار كنيد . و مساعد با محيط كاري خود سئوالاتي بپرسيد .و بعد ثابت كنيد كه كالايي كه مي فروشيد قادر است در حال حاضر براي از بين بردن مشكلات و مسائل مشتري راه حل موثري باشد .همچنين بايد بتوتنيد در برابر همه سئوالات و اعتراضات مشتري پاسخي منطقي ارائه دهيد .مي توانيد هنگام اخذ سفارشات يكي از سه روش مكمل را استفاده كنيد اولين روش دعوت به اتمام است كه بوسيله دست پاچه كردن ويا اتمام بوسيله تعليمات يعني بيان روش ادامه معامله مي باشد .همچنين مي توانيد از روش اتمام با كسب اجازه استفاده كنيد .16- حتي يك دقيقه از وقتتان را تلف نكنيد اهداف را بر حسل ارجعيت مرتب كنيد ،مهارت يك زندگي موفق در اولويت دادن به خواسته هاي

برتر پنهان است . دليل اصلي عدم موفقيت در دستيابي به اهداف بزرگ قرار دادن خواسته هاي درجه دو در مقام اول و صرف زمان براي انهاست .فروشنده و بازاريابان موفق در هر زمينه اي سعي ميكنند حتي بدون از دست دادن يك روز مهارت كسب خود را افزايش دهند .با پرورش استعداد خود در هر زمينه اي زمان و مهارتتان را بيش از پيش بر روي فروش كالا و خدمات متمركز كرده و بدين ترتيب مي توانيد از يك زندگي راحت با كيفيتي بالا بر خوردار شويد يعني هر انچه كه در زندگيتان داريد نتيجه فروش زمانتان است .بهترين روش براي صرفه جويي در وقت پيشرفت در انجام كارهاي مهم است . هيچ چيز ديگر نمي تواند افزايش قابل توجهي در كيفيت زندژي و در امدتان داشته باشد .اولا از خودتان بپرسيد با ارزش ترين تاثيراتي كه از انجام دادن ويا انجام ندادن چيزي نتيجه ميشود كدام است ؟دوما چرا نام من در ليست حقوق بگيران شركت نوشته شده ؟ سوما چه كار شايسته اي مي توانم انجام دهم كه هم براي من و هم براي شركت مفيد واقع شود ؟ودر نهايت در حال حاضر بهترين راه براي استفاده از وقتم چه مي تواند باسد ؟بايد به طور مداوم اين سئوالات را از خود بپرسيد و خود را مستثنا قرار ندهيد .هيچ چيز نمي تواند به اندازه انرژي كه در جهت يك سري اهداف محدود مورد استفاده قرار مي گيرد در توانمند  ساختن موقعيتتان موثر واقع شود .قانون 80/20 بيان مي كند كه 20 در صد از تاثير گذاري هايتان مي تواند باعث بروز

80 در صد از نتيجه كارتان شود ليستي را در نظر بگيريد كه شامل ده موضوع منفعله مي شود كه به طور حتم دو مورد از اين امور به اندازه هشتاي باقي مانده موثر خواهد بود .يكي از مهمترين مسئوليتهاي شما اين است كه مطمئن شويد كه بر روي 20 در صد برتر اين ليست تلاش مي كنيد .در بازار كار 80 در صد سود بايد از 20 در صد فعليت حاصل شود همچنين 80 در صد از مخارجتان تنها از 20 درصد كرده هايتان منشا خواهد گرفت .18 -مخروط فروش را بدون هيچ كاستي نگه داريد .نيرويي كه در بشر وجود دارد از نيرو هاي جديد طبيعي به شمار مي رود كسي غير از خود فرد نمي داند كه اين نيرو را چگونه به كار گيرد حال انكه خود انسان نيز تا زماني كه اين نيرو را امتحان نكرده نمي تواند به ماهيت ان پي ببرد .بازاريابي ماهرانه داراي سه مرحله است كه در طي تاريخ به هيچ وجه تغيير پيدا نكرده است اين سه مرحله يافتن مشتري ،ارائه كالا و خدمات و پيگيري مسئله مي باشد .اين سه مرحله سه قسمت مخروط فروش را تشكيل مي دهد اگر از نتايج بدست امده راضي نيستيد مي توانيد عملكرد خود را از نقطه نظر اين سه مرحله تجزيه و تحليل كنيد .قانون 80/20 را در فعاليت هاي خود پياده كرده 80 درصد وقتتان را براي بر قراري ارتباط با مشتري و ارائه كالا و خدمات و 20 در صد باقي مانده را براي پيگيري و اتمام فروش اختصاص دهيد .زمان خود را براي كساني كه

قصد و پول خريد را ندارند هدر ندهيد. مشتري هايي را كه خيلي سريع و بيش از قيه از اجناس شما استفاده و سود مي برند را مشخص كنيد و در جايي كه از زمانتان نتيجه نمي گيريد وقت صرف نكنيد .سعي كنيد از مشتري هاي ممتاز وقت ملاقات بيشتري بگيريد و در بازارهاي روز بايد تمام تلاشتان را به سمت هدف متمركز كنيد به اين ترتيب مخروط فروشتان را سر پر نگه مي داريد .به منظور اينكه در امد خوبي داشته باشيد بايد دو چيز را حتما مد نظر قرار دهيد . اولا فرد بايد بداند كه چه ميخواهد و هدفش چيست ، دوما خواسته وافري براي تصاحب و دستيابي يه ان هدف داشته باشد.مهارت شما در تعيين اهدا ف و تبديل انها به صورتي واضح و مكتوب يكي از راه هاي كليدي دستيابي به موفقيت مي باشد . اهميت اين موضوع در هيچكدام از فعاليتهاي بشري به اندازه فروش ماهرانه نيست . مسئله اين است كه هيچ كس نمي تواند هدفي را كه نمي بيند نشانه گيري كند .تمام فروشندگان پر درامد در هر زمينه اي كه باشند ،اهداف روشن معامله اي و در امدي خود را براي سالها ،ماهها ،هفته ها ،روزهاو حتي ساعت ها معين كرده اند .هر لحظه از خودتان بپرسيد ايا كاري كه اكنون انجام مي دهم نقشي در فروش و معاملاتم خواهد داشت ؟ اگر نقشي نداشته باشد فوري انجام ان كار را ترك كنيد .20-محيط اطرافتان را استادانه اداره كنيد .اهدافتان را تنها با اموري  سرشار از تازگي و هيجان و نقشه و طرحي كه تنها با

هيجان و ارزو همراه باشد ،به واقعيت مي پيوندد. تنها راه موفقيت همين است .يكي از دلايل عمده موفقيت در امر فروش ،اداره ناشايست حيطه كاري مي باشد .همان طور كه مي دانيد در امدتان به نسبت زيادي از راه محاسبه زماني كه صرف خريداران ممتاز  مي كنيد ، معين ميشود به اين ترتيب براي اينكه اين لحظات با ارزش را افزايش دهيد بايد روز خود را به صورت كاملا استراتژيكي برنامه ريزي كنيد و نبايد اجازه دهيد چيزي شما را از اجراي اين برنامه باز دارد .20 –هفت رمز موفقيت را به كار بنديد كمي بيشتر از حد متوسط تلاش كنيد .از اين نقطه به بعد پيشرفتتان  به نسبت نيرويي كه صرف مي كنيد ،با داده اي افزون بر قبل افزايشي چند برابر خواهد داشت .موفقيت در بازار بر 7 رمز تكيه دارد .1-جدي باشيد .براي بهترين شدن مصمم باشيد و از امروز تصميم بژيريد كه جزو ده درصد برتر عرصه بازار باشيد .2-نقص هايي را كه موفقيت شما را در بازار محدود مي نمايد ،مشخص كنيد .3-با اشخاص مناسب دوستي بر قرار كنيد .4-به سلامتي خود اهميت دهيد .5-فكر كنيد كه شايستگي لازم را براي بهترين شدن داريد .6-مرتبا با خود از جنبه مثبت سخن بگوييد و با خودتان نه مثل اينكه الان هستيد بلكه ان گونه كه ميخواهيد باشيد حرف بزنيد .7-هر روز به سمت اهدافتان حمله اي موثر و مثبت داشته باشيد .فراموش نكنيد هيچ كس عاقل تر و بهتر از شما نيست .تنها خصوصيت كساني كه كاري را بهتر از شما انجام مي دهند اين است كه لازمه هاي موفقيت

را قبل از شما اموخته اند و به كار بسته اند. پايان

مهمانداري در اسلام

حسين كاظمي

مقدمه : الحمدلله الاول فلا شى ء قبله، و الآخر فلا شى ء بعده، و الظاهر فلا شى ء فوقه، والباطن فلا شى ء دونه، (1) و الصلاة و السلام على رسوله وآله الطاهرين.  اصولا هر آنچه در جامعه بشرى از ارزش و اهميت والايى برخوردار است،انديشه اى است كه ريشه در اعتقادات، سنت ها وباورهاى مردم دارد و در بين سايرجوامع زبانزد عام و خاص است.آنچه موضوع بحث و مشترك بين تمامى جوامع است، مهماندارى است، كه اززمان هاى بسيار دور و در ميان تمام ملل و اقوام مختلف وجود داشته است و همه انسان ها با هر خصوصيت و تيره و نژادى، در هر منطقه دنيا كه زندگى مى كنند، اين خصيصه را در جان و دلشان ثبت كرده و اين كار پسنديده را ارج مى نهند و به آن عمل مى كنند.اين خصلت بسيار خوب و نيك، با ظهور دين مقدس اسلام در بين جوامع و پذيرش آن از طرف مردم براى هميشه ثبت و جاودانى شد و دين مبين اسلام، اين خصلت نيك را تاييد و بر آن تاكيد كرد.آداب و چگونگى پذيرايى از مهمان در جوامع متعدد، مختلف است و در هرجامعه اى به نوعى، از مهمان پذيرايى مى كنند كه بعضى از آن مطابق شرع مقدس اسلام است و برخى ديگر مخالف با فرمان هاى انسان ساز الهى است.از باب نمونه، در بعضى از جوامع غير اسلامى بهترين پذيرايى از مهمان، اين است كه جام شرابى را به وى تعارف كنند و او نيز براى قدردانى از ميزبان جام را سر بكشد،كه اين گونه پذيرايى از نظر اسلام مردود، بلكه حرام است.خداوند تبارك و تعالى براى مهمان و ميزبان ارزش

زيادى قايل شده و براى آنهاپاداش هاى بسيار زيادى در نظر گرفته است هم براى مهمان كه به خانه برادر دينى اش مى رود و با او ديدار كرده و در خانه او غذا مى خورد و هم براى ميزبان كه از او پذيرايى مى كند و غذا و امكانات رفاهى را در اختيار او قرار مى دهد اگر انسان بعد از انجام واجبات و ترك محرمات، جز مهماندارى عمل نيك ديگرى را انجام نداده باشد،خداوند به واسطه همين عمل، او رابه بهشت مى برد.ما، در اين نوشتار با عنايت به مطالب فوق و عجين شدن اين سنت حسنه با آيين ناب و سرنوشت ساز اسلام، به بحث و بررسى درباره آيين مهماندارى پرداخته و با بيان احاديث جذاب و نورانى و ذكر حكايات و لطيفه هاى شيرين، مسايلى از قبيل فضيلت مهماندارى و ثمرات آن و همچنين وظايف مهمان و ميزبان و آداب مهمانى را به طورمفصل بيان خواهيم كرد.اميدواريم تمامى خانواده هاى عزيز و مهماندوست با رعايت دستورهاى دين وعمل كردن به فرمان هاى اهل بيت اطهارعليهم السلام در مورد پذيرايى از مهمان، به ثمرات دنيوى و اخروى آن دست يابند و به اين وسيله دنيا و آخرت خود را آباد كنند.بنده با اطمينان عرض مى كنم با يك بار خواندن اين كتاب، مجذوب آن خواهيد شد، زيرا محتواى آن پرده از سنتى زيبا و حسنه و رايج در بين هموطنان مابرمى دارد، كه متاسفانه تاكنون كسى در اين باره به تحقيق نپرداخته است.از تمامى خوانندگان محترم و صاحب نظران عزيز انتظار دارم نظريات اصلاحى خويش را به نشانى ناشر ارسال دارند، تا در چاپ هاى بعدى مورد توجه قرار گيرد. درپايان، از همسرم كه با تحمل سختى ها و كمبودهاى زندگى، مرا در تاليف اين كتاب يارى كرد، تشكر مى كنم. والحمدلله رب العالمين و العاقبة للمتقين.تيرماه

1378نورمراد محمدىبخش اول: فضيلت مهماندارىيكى از صفات بسيار پسنديده - كه اگر در هر فرد وجود داشته باشد،فضيلتى بزرگ محسوب مى شود - مهماندارى و مهماندوستى است.تمامى پيامبران به اين صفت زيبا و پسنديده آراسته بودند و يكى ازصفات بارز آنان مهماندوستى بود. ما هيچ پيامبرى را سراغ نداريم كه ازمهمان روگردان بوده باشد.بعضى از پيامبران اگر شب در منزل مهمان نداشتند، لب به غذا نمى زدند وگرسنه مى خوابيدند!حكايت: ميزبانى حضرت ابراهيم عليه السلامحضرت ابراهيم عليه السلام يكى از پيامبران عظيم الشان بود كه هيچ وقت بدون مهمان غذا نمى خورد و لب به غذا نمى زد. از قضا روزى مهمان براى آن حضرت نرسيد و او گرسنه بود. از خانه به جست وجوى مهمان بيرون آمد. ديد در صحرا جماعتى در حال سفرند.حضرت ابراهيم عليه السلام خود را به آنها كه پانزده نفر بودند، رساند و آنها را به مهمانى دعوت كرد.آنها گفتند: ما گروهى كارگر بيچاره هستيم. هر يك از ما اطفال و عيال زيادى داريم. هر گاه خود مهمان شويم، اهل و عيال ما گرسنه خواهند ماند.حضرت ابراهيم فرمود: اجرت عملگى شما را نيز خواهم داد. به هر حال آنها را راضى كرد و به خانه آورد و مهمان نمود.وقتى كارگران در ضيافت شركت كردند و اجرت هم گرفتند، با خودگفتند: حقيقتا دين ابراهيم بر حق است زيرا مهمان مى كند و اجرت هم مى پردازد.در همان ساعت نزد حضرت ابراهيم ايمان آوردند و به سوى خانواده خودبرگشتند. (2) .پذيرفتن دعوت مؤمنانتمامى مؤمنان وظيفه دارند در حد توان، ديگران را به مهمانى دعوت كنندو اگر كسى آنها را به مهمانى دعوت كرد، بپذيرند هرچند مسافت دور باشد ومشقت داشته باشد.پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: به حاضران و غائبان امتم وصيت مى كنم: دعوت

برادر مسلمان خود را اجابت كنند حتى اگر مسافت آن پنج ميل باشد، چون اين عمل جزء ايمان شما است. (3) .حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: يكى از حقوق مؤمن بر برادرمؤمنش اين است كه دعوت او را اجابت كند. (4) .نپذيرفتن دعوت برادر مؤمن ظلم و پايمال كردن حق او است، در حالى كه اداى حقوق برادر مؤمن واجب است و انسان فرداى قيامت بايد جوابگوباشد.رسول خداصلى الله عليه وآله مى فرمايد: اگر شخصى برادر دينى اش را به غذايى دعوت كند و او نپذيرد، در حق او ظلم كرده است. (5) .وقتى كسى رسول گرامى اسلام را به مهمانى دعوت مى كرد، مى پذيرفت وبه مهمانى مى رفت حتى اگر ميزبان او غيرمسلمان بود، و از اين راه مردم راارشاد مى كرد و به دين اسلام دعوت مى فرمود.حكايت: دعوت به دين در مهمانىدر زمان رسول خداصلى الله عليه وآله در ميان مشركان شخصى به نام «عقبه بود. وى مردى سخى و بلند نظر بود. هر وقت از سفر برمى گشت، سفره مفصلى ترتيب مى داد و دوستان و بستگانش را به مهمانى دعوت مى كرد. در همان حال كه درصف مشركان بود، دوست داشت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را مهمان كند.او در مراجعت از يكى از مسافرت هايش، سفره گسترده اى ترتيب داد وجمعى از جمله رسول خداصلى الله عليه وآله را دعوت كرد.دعوت شدگان به خانه او آمدند و كنار سفره غذا نشستند. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيزوارد شد و كنار سفره نشست، ولى دست به غذا نزد.عقبه از حضرت پرسيد: چرا غذا ميل نمى فرماييد؟!پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من از غذاى تو نمى خورم، مگر اين كه به يكتايى خداوندو رسالت من گواهى دهى!«عقبه چون خيلى به آن حضرت علاقه داشت و نمى خواست

كسى گرسنه از كنار سفره او برخيزد، به يكتايى خداوند عزوجل و رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله گواهى داد و به اين ترتيب اسلام را قبول كرد. اما متاسفانه به خاطر همنشين بد، از دين اسلام برگشت و مرتد شد و در جنگ احدبه هلاكت رسيد. (6) .پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله فرمود: اگر مؤمنى مرا به [خوردن] شانه گوسفندى دعوت كند، دعوت او را اجابت مى كنم، چون اين عمل جزو ايمان است. (7) .نشانه ايمان استامام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: از جمله چيزهايى كه رسول خداصلى الله عليه وآله به فاطمه زهراعليها السلام، تعليم داد، اين بود: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد،بايد مهمانش را اكرام كند. (8) .وقتى انسان، اين موجود ضعيف آن قدر سخاوت داشته باشد كه همنوعانش را دعوت كند و از حاصل دسترنجش به آنها بخوراند، خداوند تبارك و تعالى كه سخى ترين بخشندگان است، چگونه فرداى قيامت با مهمانانش رفتارخواهد كرد.حكايت ملكشاه و روستايىآورده اند: روزى ملكشاه آلب ارسلان به شكار رفته بود. به دهى از نواحى نيشابور رسيد و گرسنگى بر وى غالب شد، مردى را ديد كه كشت خود را آب مى داد. نزديك رفت و پرسيد: اى روستايى! آيا آب ونان همراه دارى؟كشاورز گفت: دارم، ولى نه براى تو!سلطان گفت: ياوه مگوى! اگر دارى دو سه تا به من بده.روستايى جواب داد: ياوه تو مى گويى كه به من مى گويى نان بده!سلطان دانست سختى و درشتى در وى تاثير ندارد. از اين رو كارد خود رااز ميان باز كرد و گفت: اين را بگير و چند عدد نان بده.روستايى گفت: به دكان طباخ ببر كه اگر من از سر كشت بروم و فرار كنم،از كجا مرا مى يابى؟!سلطان گفت: اين كارد را

به تو مى بخشم.روستايى جواب داد: بهتر از اين چيزى ندارى كه به من ببخشى؟ يادست ازسر من بردارى؟!سلطان ناراحت شد و خواست برود. روستايى عنان اسب او را گرفت و بوسه داد و گفت: مرا ببخش، چون با تو شوخى مى كردم! او را فرود آوردو دويد جامى آب حاضر كرد و بره شير مستى را ذبح كرد. آتش افروخت و كباب كرد و براى او حكايت هاى مضحك مى گفت وسلطان مى خنديد.چون لشكر از دنبال او برسيد، روستايى دانست او سلطان است.سر در پيش افكند و به كار خود مشغول شد.وقتى سلطان غذا خورد، به او گفت: بايد به درگاه ما بيايى تا حق تو رابه جاى آورم!روستايى گفت: ما در عهد سلطان جهان آسوده ايم و اين قدر خدمت،ارزش ندارد كسى مكافات آن كند و ما عادت نكرده ايم از مهمان مزد بستانيم.سلطان از آن سخن بسيار خوشش آمد و انتظار كشيد تا شايد روستايى به خدمت او بيايد، اما خبرى نشد، روستايى بعدا هم به هيچ كس نگفت سلطان مهمان او بوده است. (9) .ثواب مهماندارى نزد خداامام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: هر كس مسلمانى را سير گرداند، جزپروردگار عالم هيچ يك از مردمان و فرشتگان مقرب و پيامبران نداننداجر و پاداش او در قيامت چقدر خواهد بود.سپس فرمود: از جمله چيزهايى كه سبب آمرزش خواهد شد، سير كردن مسلمان گرسنه است. (10) .حكايت مهمان نوازى باديه نشينابوالحسن مى گويد: روزى جمعى با امام حسن مجتبى عليه السلام به حج مى رفتندو زاد و توشه آنها از پيش رفته بود. آنها گرسنه و تشنه شدند. ناگاه از دورخيمه كهنه اى را ديدند. به آن جا رفتند. زنى پير در آن جا نشسته بود. به اوسلام كردند.زن باديه نشين پيش دويد و ايشان

را اكرام كرد و گوسفندى بسته داشت.فورى آن را دوشيد و شيرش را پيش مهمانان آورد و گفت: اين شير رابنوشيدو گوسفند را ذبح كنيد و طعام سازيد. مهمانان چنان كردند و بعد از غذا به پيرزن گفتند: ما از طايفه قريشيم. وقتى بازگرديم، بايد به نزد ما بيايى تاپاداش احسان تو را بدهيم. اين را گفتند و حركت كردند. شب كه شد، شوهرزن از صحرا آمد و گوسفند را نديد.زن ماجرا را به او گفت. مرد خشمگين شد و گفت: در دنيا يك گوسفندداشتى و آن را به قومى دادى كه ايشان را نمى شناختى!زن گفت: اگر ايشان را مى شناختم، بازرگان بودم، نه ميزبان. ميزبان آن است كه طعام به كسى دهد كه او را نشناسد.بعد از چند روز، زن و شوهر از محنت فقر و فاقه به مدينه رفتند. پيرزن به كوچه اى داخل شد. امام حسين عليه السلام كنار در منزل ايستاده بود. آن زن راشناخت و به او فرمود: اى زن! آيا مرا مى شناسى؟زن گفت: نه.حضرت فرمود: من آنم كه آن روز مرا به شير و گوسفند مهمان كردى.امام به او هزار گوسفند و هزار درهم بخشيد و او رانزد امام حسن عليه السلام برد.حضرت پرسيد: برادرم به تو چقدر كمك كرد؟گفت: اين قدر گوسفند و درهم.امام حسن عليه السلام دو برابر آن را به زن داد و او رابه نزد عبدالله جعفر فرستاد.او از زن پرسيد: ايشان به تو چقدر دادند؟گفت: هريك اين مقدار گوسفند و درهم.عبدالله دو هزار گوسفند و دو هزار درهم به او داد و گفت: اگر تو از اول به نزد من مى آمدى، تو را مستغنى مى كردم.آن زن و شوهر به خاطر يك گوسفند كه در دنيا

داشتند و آن را براى مهمان ذبح كردند، با چهار هزار گوسفند و چهار هزار درهم بازگشتند. (11) .انسان در مهماندارى و پذيرايى از مهمان نبايد خساست به خرج دهد،بلكه در حد توان خود بايد پذيرايى كند، چون مهمان حبيب خدا است. خداى متعال فرداى قيامت به كسى كه عزيزش راخدمت كرده است، آن قدر نعمت مى دهد كه تمامى مردم حسرت حال او را مى خورند. در آن روز است كه انسان افسوس مى خورد اى كاش تمام اموالم را براى مهمان خرج مى كردم وتمام وقتم در پذيرايى از مهمان مى گذشت، تا الآن جزو زيان كاران نباشم.مهماندارى در جوامع مختلفمهماندارى و مهمان نوازى يكى از صفات برجسته هر خانواده، شهر و ياكشور است، وقتى كسى مى خواهد از خوبى هاى شخصى ياد كند، مى گويد: آدم مهمان نوازى است و يا مى گويد: مردم فلان شهر، آدم هاى مهماندوستى هستندو از مهمان، خوب پذيرايى مى كنند.مهمان نوازى از سجاياى برجسته اخلاقى است و ملت هايى كه بهره بيشترى از اين سجيه اخلاقى دارند، به آن مباهات و افتخار مى كنند.يكى از صفات برجسته بت پرستان زمان جاهليت كه اسلام نيز آن راتاييد كرده و زبانزد خاص و عام بوده و هست، مهماندوستى و مهماندارى آنهاءكبوده است حتى بعضى از طوايف عرب شب ها آتش در صحرا روشن مى كردندتا اگر غريبه اى وارد منطقه شان شد، آتش را ببيند و به مهمانى آنها برود.اعراب به افرادى كه زياد براى آنها مهمان مى آمد صفاتى را نسبت مى دادند مثلا مى گفتند: «فلانى كثير الرماد است يعنى خاكستر خانه اش زياداست كنايه از اين كه چون مهمانش زياد است، پخت و پز بسيار دارد و درنتيجه خاكستر خانه اش زياد است.يا مى گفتند: فلانى حياط خانه اش در ندارد كنايه از اين كه چون مهمان زياد به خانه اش رفت و آمد مى كند، گويا براى

رفاه حال مهمانان، براى خانه اش در نگذاشته است.يا مى گفتند: سگ هاى خانه فلانى زيادند كنايه از اين كه، چون پخت و پززياد دارد، سگ ها براى چرب كردن دندان به آن جا مى آيند.اين قبيل اوصاف هنوز در بين آنها مرسوم است.افراد غريبه اى كه از كشورهاى ديگر به مملكت ما سفر مى كنند و اين جارا با ممالك خود مقايسه مى كنند، يكى از صفات برجسته مردم كشوراسلامى ما را مهمان نوازى مى دانند. آرى، ايرانيان چون از امامان خودسر مشق مى گيرند و به دستورهاى آنان عمل مى كنند، مهمان نواز هستند.در هيچ جاى كشور ما نمى توان شهر، روستا و حتى خانواده اى را پيدا كردكه از مهمان بدش بيايد. صائب تبريزى در اين باره چه زيبا سروده است:خانه اى از خانه آيينه دارم پاك تر هر چه هر كس آورد، با خويش مهمانش كنمخداوند تبارك و تعالى در حديث قدسى مى فرمايد: اى فرزند آدم!مالى كه در دست تو است، مال من است و تو هم بنده من هستى و مهمانى كه براى تو مى رسد، فرستاده من است. اگر مال مرا از فرستاده ام منع كنى، به بهشت من اميد نداشته باش و نخواه تو را به بهشت ببرم. (12) .خانه من چون كمان پاك است از اسباب عيش پر درآرد ميهمان چون تير در كاشانه ام«صائب تبريزى .متاسفانه در عصر ما كه عصر ماديگرى است، اين سنت انسانى چنان محدود شده كه در بعضى از جوامع غربى تقريبا برچيده شده است. شنيده ايم هنگامى كه بعضى از آنها به كشورهاى اسلامى سفر مى كنند و گستردگى مهماندارى و مهمان نوازى را كه هنوز در خانواده هاى اصيل اين مرز و بوم به صورت گرم و مملو از عواطف برقرار است مى بينند، شگفت زده مى شوندو با خود مى گويند چگونه ممكن است افرادى بهترين وسايل

موجود در خانه و بهترين غذاهاى خود را براى پذيرايى از مهمان هايى كه اصلا آنها رانمى شناسند و يا گاهى با آنها ارتباط دارند، بگذارند.عمل كردن به وصيت پيامبرصلى الله عليه وآله استيكى از وصيت هاى پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله به حضرت على عليه السلام اين بود:تو را وصيت مى كنم به خوب همسايه دارى و اكرام كردن مهمان و پذيرايى از آنها. (13) .وصيت هاى پيامبر گرامى اسلام بر دو گونه است: يكى سفارش ها ووصيت هاى خصوصى است كه شامل حال ديگران نمى شود و فقط منحصر به موضوع معينى است و ديگر وصيت هايى كه جنبه عمومى دارد كه شامل حال تمامى مؤمنان است و همه بايد به آن وصايا عمل كنند تا در دنيا و آخرت سعادتمند گردند.يكى از مواردى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وصيت كرده و جنبه عموميت دارد،مهماندارى است كه بارها حضرت على و فاطمه عليهما السلام را در جاهاى مختلف به آن سفارش كرده است.مذمت خانه اى كه مهمان در آن وارد نشوداسلام خانه اى را كه مهمان داخل آن نمى شود و همچنين كسى را كه مهماندارى نمى كند و از مهمان فرارى است، مذمت كرده است.يكى از فرق هاى اساسى انسان با موجودات ديگر اين است كه او همنوعان خويش را در غذا، مسكن و اموال خود شريك مى كند، ولى موجودات ديگرمثل حيوانات، همنوعان خود را فرارى مى دهند.رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: هر خانه اى كه مهمان در آن واردنمى شود، ملائكه نيز داخل آن نمى شوند. (14) .ملائكه مايه رحمت الهى هستند و با ورود آنها نعمت نيز وارد مى شود.پس هر خانه اى كه ملائكه در آن نمى آيند، نعمت و بركت نيز از آن خانه برداشته مى شود.گويند: روزى حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام ناراحت و غمگين بود. از اوعلت ناراحتى را

سؤال كردند.حضرت فرمود: هفت روز است مهمان وارد خانه من نشده است! (15) .رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: بدترين غذاها، غذايى است كه افراد سيربه آن دعوت شوند و افراد گرسنه از آن منع گردند. (16) .پى نوشتها:1) نهج البلاغه (ترجمه دكتر شهيدى) ، خ 96 : سپاس خداى را كه اول است و چيزى پيش از او نيست ،و آخر است و پس از او موجودى نيست . برتر است و ازاو بالاتر چيزى نيست ، نزديك است و از اونزديك تر چيزى نيست .2) آثار و اشعار شيخ بهايى ، ص 157 ، با اندكى تصرف .3) المحاسن ، ج 2 ، ص 180 .4) همان ، ج 2 ، ص 179 .5) قرب الاسناد ، ص 160 .6) مجمع البيان ، ج 7 ، ص 166 .7) المحاسن ، ج 2 ، ص 180 .8) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ب 40 ، ص 460 .9) جوامع الحكايات ، ص 211 ، با اندكى تصرف .10) همان ، ص 305 .11) جوامع الحكايات ، ص 213 ، با اندكى تصرف .12) چهل حديث قدسى ، ح 35 .13) بحارالانوار ، ج 74 ، ص 411 ، ح 22 .14) جامع الاخبار ، ص 378 ، ح 1058 .15) بحارالانوار ، ج 41 ، ص 28 ، ح 1 .16) كنزالعمال ، ح 25881 .بخش دوم: ثمرات مهماندارىمهمانى و مهماندارى بركات بى شمارى دارد، از جمله ثمرات دنيوى واخروى. ثمرات دنيوى نصيب هر فردى اعم از مؤمن و غير مؤمن مى شود وهيچ كس از ثمرات آن بى بهره نمى ماند. اما ثمرات معنوى و اخروى مهماندارى مخصوص كسانى است

كه نور ايمان و ولايت ائمه اطهارعليهم السلام قلب هاى آنها را منور كرده باشد.ما مى توانيم با عمل كردن به دستورهاى اسلام و سفارش هاى معصومان عليهم السلام در مورد مهماندارى اين ثمرات را براى خود ذخيره كرده و دنياو آخرت خود را آباد سازيم.ثمرات مهماندارى عبارتند از:درخشش صورتدر روز قيامت هر كس هر عملى انجام داده باشد، اثر آن در چهره اونمايان خواهد شد و همه مردم او را از چهره اش خواهند شناخت.كسى كه در دنيا مهمان نوازى كرده و مهماندوست بوده، در قيامت چهره اش مانند ماه شب چهارده خواهد درخشيد و به وسيله آن وارد بهشت خواهد شد.حضرت على عليه السلام مى فرمايد: هيچ مؤمنى نيست كه مهمان را دوست داشته باشد، مگر اين كه در روز قيامت وقتى از قبر بيرون آيد صورتش مانند ماه شب چهارده بدرخشد. كسانى كه او را مى بينند، مى گويند: آيا پيغمبر مرسلى است كه اين قدر نورانى است! اما در جواب آنها گفته مى شود: او پيغمبر و نبى نيست، بلكه مؤمنى است كه مهمان را دوست مى داشته و او را اكرام كرده است و راهى براى او نيست جز اين كه داخل بهشت شود. (1) .بخشيده شدن گناهان و نزول نعمتمعمولا اگر كسى برادر دينى خود را زياد دوست داشته باشد، دنبال فرصتى است كه دوستى و محبت خود را به او ابراز كند.يكى از راه هاى ابراز علاقه انسان ها به يكديگر هديه دادن است. هديه دادن به اين معنا است كه من از تو كينه اى در دل ندارم. تو در دل من جاى دارى و خطاهاى تو را بخشيده ام.خداوند تبارك و تعالى هم اگر بنده اى را زياد دوست داشته باشدوبخواهد او را ببخشايد، تا با بار گناه وارد صحراى محشر نشود، از هر راهى استفاده مى كند. يكى از اين راه ها هديه اى است كه

براى بنده خود مى فرستدبهترين هديه از طرف خدا فرستادن مهمان است. مهمان هديه اى است كه از طرف خدا مى آيد. هديه را بايد با جان و دل قبول واز آن خوب محافظت كرد و به آن رسيد.پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: وقتى خداوند عزوجل خير بنده اى رابخواهد، هديه اى براى او مى فرستد.بعضى از اصحاب پرسيدند: آن هديه چيست؟فرمود: مهمان است، كه روزى خود را مى آورد و گناهان اهل آن خانه رابا خود مى برد. (2) .چه لطف و هديه اى از اين بالاتر كه انسان به واسطه مهمان گناهانش آمرزيده شود و فرداى قيامت بدون گناه در محضر خدا حاضر شود.متاسفانه خيلى از خانواده هايى كه از مهمان متنفرند، و از مهماندارى مى ترسند، به اين خاطر است كه مى گويند: خرج ما زياد مى شود و بچه هاى ماگرسنگى خواهند كشيد! و حال آن كه طبق روايات، مهمان علاوه بر اين كه سربار صاحبخانه نيست، بلكه روزى خود و آن خانواده را به همراه مى آوردو گناهان آن خانواده به واسطه مهمان بخشيده مى شود.حضرت على عليه السلام مى فرمايد: هيچ مؤمنى نيست كه صداى پاى مهمان رابشنود و به واسطه آمدن مهمان خوشحال بشود، مگر اين كه گناهانش آمرزيده شود حتى اگر به اندازه مسافت بين زمين و آسمان باشد. (3) .حكايت: زنى كه مخالف مهمان بودآورده اند كه در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله شخصى بسيار مهماندوست بود، ولى زنى بسيار خسيس داشت.آن مرد از ترس اعتراض و فرياد برآوردن زن، از پذيرش مهمان بسياركراهت داشت. از اين رو براى حل اين مشكل روزى خدمت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله رفت و كيفيت احوال و ماجرا را تعريف كرد واز ايشان راه چاره خواست.حضرت فرمود: به خانه برو و به آن زن بگو: وقتى مهمان مى آيد،از لاى در مهمان ها را مشاهده كن

و هنگام بيرون رفتن مهمان به پشت سرايشان خيره شو و نگاه كن تا ببينى خداوند تبارك و تعالى چه خير و بركتى در حق مهماندار عنايت كرده است.آن مرد به خانه رفت و به زن خود گفت: امروز رسول خداصلى الله عليه وآله را بادو سه نفر به مهمانى طلبيده ام. بنابراين توقع دارم كج خلقى نكنى و بخل رافرو گذارى. حضرت فرموده اند: در حال داخل شدن و بيرون رفتن مهمان، آنهارا نگاه كن تا آنچه را خداى تعالى به بركت مهمانى ارزانى داشته است، ببينى.مرد همسر خود را با هزار عجز و التماس راضى كرد و اسباب ضيافت راتهيه نمود.چون وقت داخل شدن مهمانان شد، زن از لاى در نگاه كرد و با تعجب ديد در دامن مهمانان گوشت و ميوه هاى بسيار است و آنان با اين وضع داخل منزل شدند.زن از ديدن اين منظره بسيار خوشحال شد و چون وقت بيرون رفتن مهمانان شد، باز از همان جا نگاه كرد. ديد گزنده ها و مار و كژدم هاى بسيار،در دامن ايشان آويخته، از خانه بيرون مى روند.زن تعجب كنان نزد شوهر آمد و گفت: هنگام ورود و خروج مهمان هاچنين چيزى ديدم. تعبير آن چيست؟مرد گفت: من دليل آن را از رسول خداصلى الله عليه وآله خواهم پرسيد.پس از اين گفت وگو، روز بعد مرد به خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله شرفياب شد وعرض كرد: يارسول الله! عيال من چنين نعمت هايى در هنگام داخل شدن مهمانان ديده و در وقت بيرون رفتن هم مشاهده نموده است كه گزنده هابه دامن آنها آويزانند و بيرون مى روند!رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: آن نعمت ها بركت هايى است كه خداوند عالم به سبب مهمانى و ميزبانى ارزانى فرموده و آن گزنده ها، گناهان صاحبخانه است كه بيرون مى رود.پس از آن،

زن چنان راغب مهمان شد كه تمام عمر در مهمانى دادن،به شوهر خود سفارش مى كرد. (4) .رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: وقتى مهمان بر قومى وارد مى شود،روزى او از آسمان نازل مى گردد و وقتى از غذاى صاحبخانه مى خورد،خداوند گناهان اهل خانه را به سبب نزول مهمان مى بخشايد. (5) .رزق ما با پاى مهمان مى رسد از خوان غيب ميزبان ما است هر كس مى شود مهمان ما«صائب تبريزى .مراد از گناهانى كه در اين روايت و روايات ديگر آمده كه آمرزيده مى شوند، گناهانى است كه حق الناس نباشند، چون حق الناس به هيچ عنوان آمرزيده نمى شود، مگر اين كه انسان آنها را جبران كند و يا صاحب آن از حق خود بگذرد و انسان را حلال كند.با تمام اين احوال كه ميزبان بايد از مهمان پذيرايى كند، غذا وامكانات خود را در اختيار او قرار دهد، او را اكرام كند و موجب رنجش خاطر اونشود، باز هم برترى مهمان بر ميزبان بيشتر است! زيرا مهمان با ورودش براى اهل خانواده دعا مى كند و فراوانى روزى آنها را از خداوند منان مى خواهد،در حالى كه ميزبان علاوه بر اين كه اين ثمرات را براى مهمان ندارد، مرتب غر مى زند و آه و ناله او بلند است و با خود فكر مى كند مهمان روزى او رامى خورد.حسين بن نعيم صحاف مى گويد: امام جعفر صادق عليه السلام از من پرسيد:اى حسين! آيا برادران دينى ات را دوست دارى؟عرض كردم: آرى.فرمود: آيا به مستمندان آنان سود مى رسانى؟گفتم: آرى، قربانت گردم.فرمود: همانا بر تو لازم است كه دوست داشته باشى كسى را كه خدا او رادوست دارد. به خدا قسم! به هيچ يك از آنها سود نرسانى جز آن كه دوستش داشته باشى. آيا آنهارا به منزلت

دعوت مى كنى؟عرض كردم: آرى، غذا نمى خورم مگر آن كه دو يا سه تن يا كمتر يا بيشتراز آنها همراهم باشند.حضرت فرمود: بااين حال، فضيلت آنها بر تو بيش از فضيلت تو بر آنهااست!با تعجب پرسيدم: قربانت گردم! غذاى خود رابه آنها مى خورانم وآنها راروى فرشم مى نشانم و خدمت آنها را مى كنم، باز فضيلت آنها بر من بيشتراست؟!فرمود: آرى، چون هرگاه آنها به منزلت آيند، همراه آمرزش تو و عيالت مى آيند و چون از منزلت بيرون روند، با گناه تو و عيالت بيرون مى روند. (6) .اسلام شخصيت تازه وارد و مهمان را حفظ كرده و صريحا مى گويد: وى سربار خانواده نيست، بلكه وى با روزى خود آمده ورحمتى است كه فرستاده شده است. همه مؤمنان بايد خود را در معرض اين رحمت الهى قرار دهند، تا موجب خشنودى خداوند عزيز گردند.هركه را بينى به گيتى، روزى خود مى خورد گر زخوان تو است نانش يازخوان خويشتن.پس تورا منت زمهمان داشت بايد بهر آنك مى خورد بر خوان احسان تو نان خويشتن«ابن يمين .مهمان راهنماى بهشت است.رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: مهمان راهنماى بهشت است. (7) .امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: هر كس سه تن از مردم خداشناس راغذا دهد، خداوند تبارك و تعالى او را از سه بهشت كه عبارتند از: فردوس اعلى، جنت عدن و طوبى غذا مى دهد. (8) .آن حضرت در روايت شريفه ديگرى مى فرمايد: هر كس گرسنه اى راسير گرداند، خداوند براى او نهرى در بهشت جارى مى سازد. (9) .در سير كردن افراد فرقى بين فقير و غنى نيست يعنى اگر كسى شخص گرسنه ثروتمندى را سير گرداند و يا به مهمانى دعوت كند، باز همين ثواب رادارا است، زيرا در بسيارى از روايات

وارد شده است: هر كس شكم گرسنه اى راسير گرداند، و فرقى نگذاشته اند بين اين كه آن شخص فقير باشد يا غنى.امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هر كس شكم گرسنه اى را سير گرداند، بهشت براو واجب مى شود. (10) .جهنم بر او حرام مى گرددروزى شخصى بر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وارد شد و عرض كرد:يا رسول الله! من مردى هستم كه خوب وضو مى گيرم، نمازم را مرتب مى خوانم، زكات مالم را به موقع مى پردازم و با رضايت خاطر مهمان دعوت مى كنم. حال من فرداى قيامت چگونه است؟حضرت فرمود: جهنم هيچ راهى بر تو ندارد. اگر واقعا اين طور باشى خداوند تو را از سختى ها نجات مى دهد.برابر با سير كردن يكصد هزار نفر استامام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: هر كس مؤمنى را طعام دهد و قصدش نزديكى به خدا باشد، مانند كسى است كه فئامى از مردم را سير گرداند!ربعى مى گويد: از حضرت پرسيدم: معنى «فئام چيست؟فرمود: يكصد هزار تن از مردم را فئام گويند. (11) .ثواب غذا دادن به برادر دينى و دعوت كردن او حتى از غذا دادن به فقراى گرسنه بيشتر است، زيرا اين كار علاوه بر اين كه عمل كردن به سفارش ائمه اطهارعليهم السلام است، موجب مى شود در قلوب مؤمنان الفت و نزديكى بيشترى به وجود آيد و آنها قوى تر گردند و در نتيجه عزت و سربلندى اسلام بيشتر شود. پس مؤمن به اين طريق با يك تير دو نشان مى زند، در حالى كه در صورت اول فقط ثواب مهماندارى را مى برد.برابر با نجات دادن چهارتن از اولاد اسماعيل از اسارت استامام محمد باقرعليه السلام مى فرمايد: هر كس چهارتن از مسلمانان را اطعام كند،مانند آن است كه چهار تن از اولاد اسماعيل ذبيح الله را از اسارت نجات داده

است. (12) .مهمان نوازى در بهشتامام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: هر كس گرسنه اى را سير گرداند، خداوندبراى وى خوانى در بهشت ترتيب مى دهد كه همه خلايق - جن و انس - از سرآن سفره سير برخيزند. (13) .سير كردن يك مؤمن بهتر از سير كردن ده مسكين استامام صادق عليه السلام مى فرمايد: اگر يك برادر مؤمن را كه براى خدا با اوبرادرى مى كنم، سير كنم، بهتر است نزد من از آن كه ده مسكين را سير كنم. (14) .يكى از نشانه هاى ايمان استامام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: يكى از نشانه هاى ايمان، خوش خلقى ومهمانى دادن است. (15) .يكى از دلايلى كه بعضى از مهمان خوششان نمى آيد و مهمان نواز نيستند،ضعف ايمان آنها است. اگر ايمان انسان قوى باشد و يقين پيدا كند فرداى قيامت براى مهماندارى چه پاداشى در نظر گرفته شده است، تمام سعى وتلاش او در دنيا اين مى شود كه مهماندارى كند.حكايت: كريم تر از حاتم طايىاز حاتم طايى پرسيدند: آيا از خود كريم تر ديده اى؟گفت: آرى، روزى در باديه مى رفتم، به خيمه اى رسيدم. پيرزنى در آن بودو بزى در پس خيمه بسته بودند. وقتى به آن جا رسيدم، زال پيش من دويد ومرا خدمت كرد و عنان شتر مرا گرفت تا فرود آمدم.بعد از چند لحظه اى پسر او هم آمد و با بشاشتى هر چه تمام تر از حال من سؤال كرد.زن به پسرش گفت: برخيز و به مصالح مهمان قيام نماى و وسايل پذيرايى را آماده كن و آن بز را ذبح و طعام درست كن. پسر گفت: اول بروم از صحراهيزم بياورم؟زن گفت: تا تو به صحرا بروى و هيزم آورى، دير مى شود. مهمان راگرسنه داشتن از مروت دور بود!پس دو نيزه

داشت. هر دو را شكست و آن بز راكباب كرد و نزد من آورد.چون تفحص از حال آنان كردم، جز آن بز چيز ديگرى نداشتند و آن راايثار من كردند.از زن پرسيدم: مى دانى من كيستم؟زن گفت: نه، نمى دانم شما چه كسى هستيد.گفتم: من حاتمم. بايد به قبيله ما بيايى. در حق شما تكليفى واجب دارم وبايد حق اين ضيافت را بگزارم.زن گفت: ما جزا بر مهمانى نستانيم و نان به بها نفروشيم. و از من هيچ قبول نكردند و من دانستم كه ايشان از من كريم ترند. (16) .دشمنى ها راتبديل به دوستى مى كنداگر كسى از برادر دينى اش كينه اى در دل داشته باشد و يا با او دشمنى ورزد، يكى از راه هاى بسيار خوب و مؤثر براى برقرارى آشتى اين است كه او را به مهمانى در منزل دعوت كند، هر چند از اين كار كراهت داشته باشد.به محض دعوت كردن، دشمنى و كينه ها تبديل به دوستى و صداقت مى شود واز طرفى رضايت خداوند جلب مى شود، چون رضاى خدا در اين است كه بين مؤمنان دشمنى نباشد و همه باهم برادر و يكدل و يكرنگ باشند.حكايت: عادت ملك كرمانآورده اند كه ملكى در كرمان بود، در غايت كرم و مروت. عادت او چنين بود كه اگر فرد غريبى به آن شهر مى آمد، او سه روز آن فرد را مهمان خودمى كرد و از او پذيرايى مى نمود.روزى لشكر عضدالدوله به كرمان حمله كرد و آن ملك طاقت مقاومت باايشان را نداشت. لذا در دژى رفت و هر روز صبح كه مى شد، بيرون مى آمدو جنگ سختى با آنها مى نمود و عده اى را مى كشت. اما شب كه مى شد،مقدار زيادى غذا و ميوه جات براى آنها مى فرستاد، به اندازه اى كه

تمام لشكردشمن سير مى خوردند.عضدالدوله از اين كار تعجب كرد و يك نفر را مخفيانه پيش او فرستاد، وپرسيد: اين چه كارى است كه تو مى كنى؟ روز آنها را مى كشى و شب به آنهاغذا و امكانات مى دهى!ملك در جواب گفت: جنگ كردن اظهار مردى است و نان دادن اظهارجوانمردى. ايشان اگرچه دشمن من هستند، اما در اين ولايت غريب اند وچون غريب باشند، مهمان ما هستند و از جوانمردى نيست كه مهمان رابى غذا گذاشت.عضدالدوله باخود گفت: كسى كه چنين با مروت و جوانمرد است،جنگ كردن ما با او اشتباه است. لذا از اطراف دژ برخاست و آن ملك به خاطر مهماندارى نيكو از شر دشمن خلاصى يافت. (17) .مهمان نواز در امنيت استدين مقدس اسلام براى افراد مهمان نواز - هر عقيده و مسلكى كه داشته باشند - اهميت زيادى قايل است و به آنها احترام ويژه اى مى گذارد هرچندكه اهميت و احترام گذاردن براى منحرفان و كفار، فقط در دنيا است و درآخرت هيچ بهره اى ندارند و تنها ثمرات دنيوى مهماندارى شامل حال آنهامى شود، اما همين مقدار كه امتيازات زيادى شامل حال آنها مى شود و نسبت به ديگران برترى دارند، اهميت مهمان نوازى را مى فهماند.امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: روزى عده اى از اسيران را خدمت رسول اكرم صلى الله عليه وآله آوردند تا آنها را به خاطر جنايات و خيانت هايى كه كرده بودند، به قتل برسانند.مردى از آنها را پيش آوردند تا حكم اعدامش را اجرا كنند. در اين هنگام جبرئيل از طرف خداوند بر پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نازل شد و عرض كرد: اعدام اين شخص رابه تاخير اندازيد!پيامبر اكرم (صلوات الله عليه) وى را برگرداند و پس از اجراى حكم اعدام درباره ساير رفقايش وى را

طلبيد و با او صحبت كرد.در اين هنگام باز جبرئيل عليه السلام نازل شد و عرض كرد: خداوند مى فرمايد:اين مرد ديگران را اطعام مى كرد و مهمان نواز بود و در ناملايمات صبرمى كرد، وى را عفو نما.پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله او را به بركت اين فضيلت بزرگ و ارزشمند آزاد فرمود.آن مرد وقتى علت آزادى خود را فهميد، تعجب كرد و اسلام آورد وسپس گفت: قسم به پروردگارى كه تو را به نبوت برگزيده است! هيچ گاه كسى را ازمال خويش محروم نگردانيدم. (18) .برابر با آزاد كردن يك بنده در راه خدا استشخصى خدمت حضرت امام محمد باقرعليه السلام رسيد و سؤال كرد: چه عملى ثوابش مساوى با آزاد كردن يك بنده است؟حضرت فرمود: غذا دادن به يك شخص مسلمان مؤمن. (19) .حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: اگر مؤمنى را اطعام كنم، نزد من بهتر است از اين كه به ديدارش بروم، و اگر به ديدارش بروم، نزد من بهتر ومحبوب تر است از اين كه ده بنده را آزاد كنم. (20) .نصربن قابوس مى گويد: روزى نزد امام جعفر صادق عليه السلام بوديم. آن حضرت فرمود: طعام دادن به يك مؤمن نزد من محبوب تر است از آزاد كردن ده بنده و گزاردن ده حج!عرض كردم: ده بنده و ده حج؟!فرمود: اى نصر! اگر شما طعامش ندهيد، مى ميرد يازبون مى شود، زيرا اواز فشار گرسنگى نزد ناصبى ها و دشمنان ما مى رود و از آنان درخواست مى كند و مردن برايش بهتر از درخواست كردن از ناصبى است.اى نصر! هر كه مؤمنى را زنده كند، مثل اين است كه همه مردم رازنده كرده است. اگر به او طعام ندهيد، او را كشته ايد و اگر اطعامش كنيد،او را زنده كرده ايد. (21) .و نيز

آن حضرت فرمود: اگر پنج درهم برگيرم و به بازار شما درآيم وطعامى بخرم و چند نفر از مؤمنان را گرد آورم، نزد من محبوب تر است ازاين كه بنده اى را آزاد كنم. (22) .در خانه او بركت مى آيدامام صادق عليه السلام مى فرمايد: همانا خداوند عزيز و جليل غذا دادن درراه خودش را دوست دارد و كسى را كه در راه او به مردم غذا مى خوراند،دوست دارد و بركت در خانه او سرعت مى گيرد، سريع تر از پرنده اى كه به لانه مى رود. (23) .پى نوشتها:1) مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ب 33 ، ص 257 .2) همان ، ح 4 .3) همان ، ح 5 .4) آثار و اشعار شيخ بهايى ، ص 156 .5) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 459 ، ح 6 .6) اصول كافى ، ج 3 ، ص 289 ، ح 8 .7) مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ب 33 ، ص 157 .8) ثواب الاعمال ، ص 305 .9) همان ، ص 408 .10) همان ، ص 409.11) همان ، ص 304 .12) همان ، ص 206 ، ح 3 .13) همان ، ح 2 .14) حلية المتقين ، ص 60.15) بحار الانوار ، ج 71 ، ص 392 ، ج 56 .16) جوامع الحكايات ، ص 214 ، با كمى تصرف .17) همان ، ص 216 ، با اندكى تصرف .18) فروع كافى ، ج 1 ، ص 176 .19) اصول كافى ، ج 3 ، ص 290 ، ح 16 .20) همان ، ص 291 ، ح 18 .21) همان ، ص 291 ، ح 20 .22) همان ، ص 291 ، ح 15 .23) بحار الانوار

، ج 74 ، ص 368 ، ح 55 .بخش سوم: وظايف ميزباندر مهمانى و مهماندارى، مهمان و ميزبان وظايفى نسبت به يكديگر دارند كه بايد آنها را مراعات كنند. بعضى از اين وظايف براى راحتى حال مهمان و ميزبان است و بعضى به خاطر زياد شدن ثواب مهماندارى و مهمانى رفتن است.دين مقدس اسلام سفارش مؤكد به مهماندارى و مهمان نوازى كرده و وظايفى را معين كرده است كه ائمه اطهارعليهم السلام اين وظايف را بيان كرده اند.ما مى توانيم با عمل كردن به آنها به ثواب هاى بسيار زيادى برسيم وبه اين وسيله دنيا و آخرت خود را آباد كنيم.اما وظايفى كه مخصوص ميزبان و مهماندار است، عبارتند از:به كار نگرفتن مهمانامام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: يكى از وظايف ميزبان اين است كه مهمان را به كار نگيرد. به كار گرفتن مهمان جفا و ظلم در حق او است. (1) .متاسفانه يكى از عادات بد عده اى از مردم اين است كه وقتى براى آنهامهمان مى رسد، از فرصت استفاده كرده و او را به كار مى گيرند و تا جايى كه ممكن باشد، از او كار مى كشند در حالى كه اين عادت كاملا مخالف دستور وشؤونات اخلاقى ائمه اطهارعليهم السلام و علماى دين است.روزى براى حضرت امام رضاعليه السلام مهمان رسيد. حضرت نزد او نشست وبعد از شام تا نيمه شب با او صحبت كرد و صحبت هاى او را شنيد. دراين هنگام چراغى كه در آن جا روشن بود، خراب شد ونزديك بودخاموش شود.مهمان دستش را دراز كرد تا آن را درست كند. امام رضاعليه السلام او را نهى كردو نگذاشت مهمان اين كار را بكند و خود چراغ را درست كرد و فرمود:ما قومى نيستيم

كه مهمانمان را به كار گيريم و از او كار بكشيم.به همين خاطر نگذاشتم تو چراغ را درست كنى. (2) .در جايى كه امام عليه السلام راضى نمى شود مهمانش حتى براى تعمير كردن يك چراغ به زحمت بيفتد و خودش اين كار را مى كند، ما هم كه شيعه آن حضرت هستيم، بايد به دستور آن بزرگوار عمل كرده ومهمانانمان رابه كار نگيريم.ابن ابى يعفور مى گويد: روزى ديدم براى امام صادق عليه السلام مهمان رسيد.در همان شب آن شخص برخاست كه بعضى از كارها را انجام دهد و زحمتى رااز دوش امام عليه السلام بردارد. وى مى خواست به اين وسيله به حضرت خدمت كرده باشد.امام عليه السلام تا به اين قضيه پى برد، او را نهى كرد و نگذاشت كارى انجام دهد،و خود بلند شد و كارها را انجام داد و فرمود: پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله نهى كرداز اين كه كسى مهمان را به كار گيرد. (3) .غذا خوردن با مهمانيكى از وظايف اخلاقى ميزبان اين است كه همراه مهمانانش غذا بخورد واز غذا دست نكشد تا همه مهمان ها سير شوند و كنار بكشند، زيرا ممكن است بعضى از مهمان ها كمرو باشند و در صورت غذا نخوردن صاحبخانه، آنان هم غذا نخورند و يا هنوز سير نشده، دست از غذا خوردن بكشند.علت ديگر اين است كه مهمان فكر بدى درباره غذا نكند. چون اگرصاحبخانه غذا نخورد، ممكن است مهمان فكر كند غذا داراى اشكالى بوده ياعيب و ايرادى داشته كه ميزبان همراه مهمان غذا نخورده است.امام صادق عليه السلام مى فرمايد: وقتى مهمانى براى رسول خداصلى الله عليه وآله مى رسيد،همراه او غذا ميل مى كرد و دست از غذا نمى كشيد تا مهمان سير مى شد وكنار مى كشيد. (4) .غذا خوردن با مهمان

علاوه بر اين كه موجب نزديكى دل هاى مؤمنان مى شود و سوء ظن ها را از بين مى برد، موجب رضايت و دوستى خدا و رسول مى شود و اين پاداشى بسيار بزرگ است.پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: هر كس دوست دارد خدا و رسولش اورا دوست داشته باشند، با مهمانش غذا بخورد. (5) .و نيز مى فرمايد: هر كس غذايش را با مهمانش بخورد، تمام حجاب هاى ظلمانى بين او و خدا از بين مى رود. (6) .حكايت: غذا خوردن حضرت على عليه السلام با مهمانانشروزى عده اى دزد را نزد حضرت على عليه السلام آوردند تا حكم شرعى را درباره آنها به اجرا در آورد.حضرت بعد از اجراى حكم شرعى و قطع كردن انگشتان آنها فرمود: حال داخل مهمانسرا شويد، و به يكى از اصحاب دستور داد كه دست آنها رامعالجه كند و به آنها روغن و عسل و گوشت خورانيد تا اين كه بعد از چندروزى خوب شدند.روزى حضرت آنها را به خانه خود دعوت كرد و فرمود: دست هاى شمازودتر از خودتان به آتش جهنم سبقت گرفتند. حال اگر خودتان مى خواهيدنجات پيدا كنيد، توبه كرده و از اين غذا بخوريد.بعد از حاضر شدن غذا، حضرت دستش را به بهانه درست كردن چراغ دراز كرد و آن را خاموش نمود و بعد آن را به حضرت زهراعليها السلام داد و فرمود:روشن كردن آن رابه تاخير بينداز تا مهمان ها خوب غذا بخورند، بعد كه تو راصدا زدم، آن را بياور!حضرت كنار مهمان ها در تاريكى نشست و بدون اين كه غذا ميل كند،دهان مباركش را مى جنباند. مهمان ها فكر مى كردند در حال خوردن است.و آنها هم تا آخر غذا را خوردند و سير شدند و دست از غذا خوردن كشيدند.حضرت على عليه السلام وقتى فهميد

مهمان ها دست از غذا خوردن كشيده اند،حضرت زهراعليها السلام را صدا زد و فرمود: زهرا جان! پس اين چراغ چه شد، چراآن را نمى آورى؟حضرت زهراعليها السلام چراغ را روشن كرد و آن را آورد. وقتى در روشنايى به سفره نگاه كردند، ديدند تمام غذا باقى است و چيزى از آن كم نشده است!اميرالمؤمنين على عليه السلام به مهمان ها گفت: چرا غذا ميل نكرديد؟!عرض كردند: ما غذا خورديم و سير شديم، ولى خداى عزيز به غذاى شمابركت داده است.بعد حضرت على عليه السلام از آن غذا ميل كرد و سير شد. حضرت زهرا وحسنين عليهما السلام نيز غذا خورده و سير شدند. از آن غذا به همسايه ها هم دادند،در حالى كه غذا همچنان باقى بود و از آن كم نمى شد.صبح كه شد حضرت على عليه السلام خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله شرفياب شد.رسول خداصلى الله عليه وآله وقتى چشمش به على عليه السلام افتاد، در حالى كه لبخند شادى بر لب داشت، فرمود: خداوند تبارك و تعالى از كارى كه ديشب كردى،خشنود شد و به خاطر اين كه چراغ را خاموش كردى و غذا نخوردى تامهمان ها سير شوند، به غذاى تو بركت داد، به طورى كه هر چه از آن مصرف مى كرديد، چيزى كم نمى شد.على عليه السلام عرض كرد: يارسول الله! كى تو را خبر داد؟!حضرت فرمود: جبرئيل عليه السلام اين آيه را در شان تو از طرف خدا بر من خواند: «ويؤثرون على انفسهم ...». (7) .علت تاكيد ائمه اطهارعليهم السلام به غذا خوردن با مهمان اين است كه بعضى ازمهمان ها كمرو هستند و به همين خاطر غذا نمى خورند مگر اين كه ابتداميزبان شروع به خوردن كند، و اگر او زود دست از غذا خوردن بكشد، آنهانيز دست از غذا خوردن مى كشند،

هر چند سير نشده باشند.دين مبين اسلام براى حل اين مشكل سفارش كرده خوب است ميزبان قبل از همه شروع به خوردن كند و بعد از همه دست از غذا بكشد تا كسى گرسنه نماند.امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: رسول خداصلى الله عليه وآله وقتى با عده اى غذاميل مى كرد، اولين كسى بود كه شروع به خوردن مى كرد و آخرين كسى بود كه دست از غذا خوردن مى كشيد. (8) .امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: وقتى براى رسول خداصلى الله عليه وآله مهمان مى رسيد، همراه او غذا مى خورد و دست از غذا نمى كشيد تا غذاى مهمان تمام مى شد. (9) .شايان ذكر است غذا خوردن مهمان با ميزبان عموميت ندارد، يعنى اين كه در زمان ها و اماكن عادات و رسومات مختلف است. ممكن است در زمانى براى مراعات حال مهمان غذا خوردن با او بهتر باشد، اما در زمان و يا مهمان ديگر غذا نخوردن بهتر باشد. لذا در مورد اول بايد با مهمان غذا بخورد و درمورد دوم خوب است او را تنها گذاشت، تا غذايش را ميل كند.هر طور كه مهمان راحت باشد و در سختى قرار نگيرد، اسلام دستورداده است همان طور با او رفتار كنيم.غذا را هر چه زودتر براى مهمان آماده كندمهمان وقتى از راه مى رسد، مخصوصا اگرمسافر باشد، غالبا خسته وگرسنه است. هم نياز به غذا دارد و هم استراحت. لذا بايد هر چه زودترغذاى او را آماده كنند تا بتواند استراحت كند. براى اين كار لازم نيست غذاى مفصل درست كنند، بلكه هر غذايى كه آماده و دم دست باشد، براى او فراهم آورند.يكى از روش هاى بسيار پسنديده حضرت ابراهيم خليل عليه السلام همين بود كه غذاى مهمان را خيلى زود آماده و نزد او حاضر مى كرد، بدون اين كه

تكلفى به خرج داده و خود را به زحمت بيندازد مانند روزى كه ملائكه عذاب قوم لوط عليه السلام به منزل او وارد شدند. حضرت ابراهيم عليه السلام فكر كرد آنها انسان هستند. لذا خيلى زود گوساله اى را كه دم دست داشت ذبح و بريان كرد و نزدآنها آورد. بعدا فهميد آنان ملائكه هستند وغذا نمى خورند (فما لبث ان جاءبعجل حنيذ (10) چيزى نگذشت كه گوساله اى را بريان كرده، نزد آنها آورد).خود را به زحمت نيندازدمهمان دو گونه است: مهمانى كه بدون اطلاع و دعوت قبلى به خانه كسى مى رود و ديگرى كه با اطلاع و دعوت به مهمانى مى رود و به منزل برادرمؤمنش وارد مى شود.ميزبان در مورد اول لازم نيست براى تهيه غذا و پذيرايى از مهمان، خودرا به زحمت بيندازد، بلكه هر غذايى كه آماده داشت، براى او حاضر كرده وبه اين وسيله از او پذيرايى كند.امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: وقتى برادر مؤمنت به مهمانى تو آمد،آنچه غذا حاضر دارى، براى او بياور. اما اگر او را دعوت كردى، آنچه درتوان دارى، براى او حاضر و به اين وسيله از او پذيرايى كن. (11) .هر كس به خوان قسمت خود رزق مى خورد از كم بضاعتى خجل از ميهمان مباش«صائب تبريزى .در اين مورد هم هيچ فرقى بين مهمانان نيست. مهمان هر كس كه باشد،دستور اسلام اين است كه انسان نبايد خود را به خاطر او به زحمت بيندازد.حكايت: پذيرايى اعرابى از خليفهروزى خليفه مهدى عباسى، به شكار رفته و از لشكر دور افتاده بود.همچنان كه حيران و سرگردان در صحرا مى گشت، ناگاه به خيمه اعرابى باديه نشين رسيد.هوا گرم و خليفه تشنه و گرسنه بود. خليفه به خيمه اعرابى وارد شد و روبه او كرده، پرسيد:

اى اعرابى! آيا مهمان مى خواهى؟اعرابى گفت: مى خواهيم، اگر به آنچه هست، قانع شوى و عيب نگيرى!خليفه گفت: قبول است. حال برو و آنچه حاضر است، بياور.اعرابى مقدارى ماست و نان داشت. آورد و خليفه ميل كرد. بعد گفت:اى اعرابى! غذاى خوبى بود. ديگر چه دارى؟اعرابى كوزه آبى داشت. پيش آورد و قدحى پر كرد و به خليفه داد.خليفه نوشيد. آن گاه به اعرابى گفت: آيا مرا مى شناسى؟اعرابى گفت: خير، شما را نمى شناسم. خليفه گفت: من از خواص اميرالمؤمنين مهديم!اعرابى گفت: شايد راست بگويى.خليفه قدحى ديگر نوشيد و گفت: من از جمله سپهسالاران اميرالمؤمنين مهديم!اعرابى باشنيدن اين حرف كوزه را از پيش او برداشت و سر كوزه رامحكم كرد و يك سو نهاد.مهدى پرسيد: چه مى كنى؟!گفت: و الله ديگر آب به تو نمى دهم. وقتى قدح اول را نوشيدى، ادعا كردى از نزديكان خليفه اى. دوم را كه خوردى، گفتى سپهسالارى. قدح سوم را كه بخورى، دعوى خلافت مى كنى، و اگر چهارم را بخورى، دعوى نبوت مى كنى ومى گويى محمد رسول الله ام و همى ساعت فرشتگان در آيند و مرا به زحمت اندازند!مهدى از اين سخن بسيار خنديد و بعد از ساعتى لشكر و خدم او آمدند واعرابى را جايزه زيادى داد. (12) .خنده رويى ميهمان را گل بجيب افشاندن است تنگ خلقى كفش پيش پاى مهمان ماندن است«صائب تبريزى .پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: خود را به خاطر مهمان به زحمت نيندازيد، زيرا اين كار موجب ناراحتى مهمان مى شود و كسى كه مهمان راناراحت كند، خدا را ناراحت كرده است و كسى كه خدا را ناراحت كند، خدااو را [به عذاب در جهنم] ناراحت مى كند.در روايت آمده است: عده اى به مهمانى حضرت يونس عليه

السلام رفتند. حضرت مقدارى باقلا از مزرعه خود چيد و با كمى نان خشك براى آنها آورد وفرمود: اگر خداوند افرادى كه خود را به خاطر مهمان به سختى مى اندازند،لعنت نكرده بود، من خود را به خاطر شما به زحمت مى انداختم.ميزبان در پذيرايى از مهمان بايد طورى رفتار كند كه مهمان احساس مزاحمت نكند و اگر بداند ميزبان براى پذيرايى از او به زحمت مى افتد وبه وسيله قرض گرفتن و مشقت زياد لوازم پذيرايى را آماده مى كند، اين كارموجب دلسردى او شده و براى رفع مزاحمت سعى مى كند كمتر به ديدن ومهمانى بيايد. اين كار موجب دورى مؤمنان از يكديگر شده و اتحاد و دوستى ميان آنها رو به سردى مى گرايد. اما اگر تشريفاتى نباشد و ميزبان از آنچه خود و خانواده مى خورند، بدون تكلف براى مهمان نيز بياورد، ديگر او نيزاحساس مزاحمت و سربار بودن نمى كند و دفعات بعد نيز به ديدن ميزبان خواهد آمد و دوستى ميان آنها بيشتر خواهد شد.حكايت: مهمانى دادن دو دوستگويند در زمان هاى قديم دو نفر بودند كه رفاقت و صميميت آنها زبانزدخاص و عام بود و خيلى باصداقت رفتار مى كردند.روزى يكى از آن دو دوست به مهمانى دوست خود رفت. ميزبان درضيافت او تكلف كرد و انواع غذاها را آماده كرد واگر پول نداشت، ازمغازه ها نسيه گرفت، تا به مهمان خوش بگذرد.بعد از سه روز مهمان عزم رفتن كرد، و وقت خداحافظى گفت: واقعا كه رسم مهماندارى را بلد نبودى! اگر زمانى به مهمانى من بيايى، به تو آيين مهماندارى را ياد مى دهم.ميزبان خجل شد و انديشيد در ضيافت او چه كوتاهى كرده و كدام نكته رافرو گذاشته و انجام نداده ام.مدتى در اين انديشه بود تا اين كه روزى او را بدان

شهر دوست سفرى اتفاق افتاد و به خانه دوستش رفت.آن دوست مقدم او را عزيز داشت و فورا نان و سركه پيش آورد. آن گاه سفره، كاسه اى چوبى و سه نوع خوردنى پيش او نهاد.مهمان با خود فكر كرد شايد فردا تكلف مى كند و پذيرايى اصلى را انجام مى دهد، اما روز ديگر نيز غذاى سرد پيش او نهاد!مرد متحير شد و با خود گفت: چندان كه تكلف كردم، در مهماندارى مرامقصر خواند، پس چرا خود تكلف نمى كند؟روزى پرده حشمت از ميان برداشت و شرم و خجالت را به كنارى نهاد واز او پرسيد: دوستان اين طور مهماندارى مى كنند؟!ميزبان گفت: آرى، تكلف مال بيگانگان است. وقتى من به منزل تو آمدم،خواستم يك ماه تو را ببينم و در خدمت تو باشم. چون طريق تكلف پيش داشتى، دانستم از وجود من به تنگ آمده اى. پس كفش در پاى كردم و ازخدمت تو دور شدم. و چون تو آمدى، من از معمول خويش زيادت نمى كنم وزياده روى نمى نمايم، و بر وجود تو منتى نمى نهم، و اگر يك سال هم مهمان من باشى، مرا هيچ بار گرانى نخواهد بود.مرد عاقل بود و انصاف بداد و يقين كرد تكلف كردن با مهمان از عادت كرام نيست، و روى ترش كردن با مهمانان جز سيرت لئيمان نباشد. (13) .ميزبان نبايد آنچه را براى مهمان حاضر مى كند، كم و حقير شمارد و آن رادر شان مهمان نداند، چون در اين صورت نعمت خدا را ناچيز شمرده و اين خود نعى ناسپاسى است.اگر انسان برادر دينى اش را دعوت كرد، بايد تا توان دارد، از او پذيرايى كند و وسايل رفاه و آسايش او را فراهم نمايد.امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اگر كسى هزار درهم را صرف طعامى

كند ومؤمنى از آن بخورد، اسراف نكرده است. (14) .اسراف آن است كه كسى غذايى درست كند و بدون اين كه خورده شود، آن را دور بريزد، اما اگر غذايى گران قيمت درست كند كه خود و خانواده اش يامؤمنى از آن بخورند، اسراف نيست. خداوند تبارك وتعالى مى فرمايد: ازغذاهاى حلال بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد، هر نوع غذايى را اين آيه در بر مى گيرد، مگر غذاهاى حرام يا شبهه ناك را.متاسفانه عده اى از افراد پولدار و ثروتمند، تحت عنوان مهمانى و پذيرايى از مهمان، اسراف مى كنند و به عنوان عمل كردن به دستور اسلام، اسلام رابد نام كرده و دستورهاى دينى را مسخره نموده، آبروى اسلام را برده و مايه ننگ اسلام شده اند.عده اى از فرمانروايان با اين بهانه، بيت المال رابه باد فنا داده و حق فقرارا از بين برده اند.نبايد از مهمان پرسيد غذا خورده است يا نهيكى ديگر از وظايف ميزبان اين است كه بدون اين كه از مهمان سؤالى كند،هر غذايى را كه در خانه داشت، براى او بياورد تا ميل كند و اگر غذا نخورد،آن را بردارد، چون بعضى از مهمان ها كمرو هستند، و اگر از آنها پرسيده شودغذا خورده اند يا نه، مى گويند: آرى، در حالى كه ممكن است بسيار هم گرسنه باشند.امام صادق عليه السلام مى فرمايد: وقتى برادر مؤمنت به خانه ات آمد، از او مپرس چيزى خورده يا نه. هرچه حاضر دارى، نزد او بياور، كه جواد و جوانمردكسى است كه هر چه دارد، حاضر سازد. (15) .درباره حضرت ابراهيم عليه السلام در قرآن كريم آمده است: وقتى ملائكه مى خواستند عذاب را بر قوم لوط نازل كنند، اول به خانه حضرت ابراهيم عليه السلام آمدند، و حضرت بدون اين كه از آنها سؤال كند غذا خورده اند يا

نه، گوساله اى را براى آنها بريان كرد و نزد آنها حاضر نمود.اگر حضرت ابراهيم عليه السلام ابتدا مى پرسيد غذا خورده اند يا نه، ديگر غذادرست كردن معنا نداشت پس معلوم مى شود حضرت به وظيفه خود عمل كرده است.حكايت: عرب جوانمردهنگامى كه عبدالله بن عباس نابينا شد، از مدينه به شام رفت و غلامى به نام خشم همراه او بود.روزى در اثناى راه باران گرفت. عبدالله گفت: اى غلام! ببين در اين نزديكى پناهگاهى هست و خيمه اى مى بينى!غلام گفت: خيمه اى مى بينم، و عبدالله را بدان سو برد. پيرزنى از خانه بيرون آمد و عبدالله را در گوشه اى جاى داد. وى بزكى در خيمه داشت.در اين اثنا شوهرش رسيد و بر عبدالله سلام كرد.شوهر به زن گفت: زود اين بز را بياور تا براى مهمان ذبح كنيم.زن گفت: اين بز سبب معاش ما است. اگر براى مهمان بكشيم،خواهيم مرد.پيرمرد جواب داد: مرگ نزد من از زندگانى ناجوانمردانه بهتر است،كه مهمان گرسنه در خانه من بماند. كارد را از زن گرفت و بز را ذبح كرد وبريان نمود و نزد عبدالله آورد.بامداد روز ديگر كه ابن عباس اراده رفتن نمود، به غلام گفت: آن زرهاى نقد را كه دارى، به اين پيرمرد بده!غلام گفت: اگر بهاى ده گوسفند به او بدهى، كافى است.عبدالله جواب داد: زرها را به او بده، كه هنوز از ما سخى تر است، زيرا ماغير از اين، اسباب و اموال ديگرى داريم، ولى او به جز آن بز كه براى ما كشت، چيز ديگرى ندارد. (16) .امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: وقتى برادر مؤمنت بر تو وارد شد، غذانزد او بياور. اگر نخورد، به او آب بده و اگر ننوشيد، به او بگو [با

آن آب]وضو بگيرد. (17) .كسى كه برادر مؤمنش را دعوت مى كند، بايد خود را براى پذيرايى ازچند نفر ديگر هم آماده كند، چون ممكن است آن شخص، فرزند، برادر و يارفيق خود را نيز به همراه بياورد، مخصوصا اگر مهمان فردى صاحب منصب باشد كه در اين صورت چند نفر دوست و آشنا هم به همراه خواهد آورد وميزبان بايد خود را براى پذيرايى از همه آنها آماده كند.حكايت: مهمانى كريمانشيخ احمد خضرويه، روزى به عيال خود گفت: مى خواهم فلانى را كه ازمعارف شهر است، مهمان كنم.زن گفت: او مردى بزرگ است. ما اسباب ضيافت او را از كجابه دست آوريم؟ چون اگر بخواهى او را دعوت كنى، بايد گاو، گوسفند و الاغى را ذبح كنى!احمد پرسيد: علت كشتن گاو و گوسفند را مى دانم، اما حكمت كشتن الاغ چيست؟!زن گفت: چون كريمان و بزرگان دست در نمك كه زنند، واجب است سگان محله را نيز دندانى چرب كنند! (18) .همراه آوردن ديگران در صورتى درست است كه ميزبان راضى باشد واگر ميزبان راضى نباشد مهمان كس ديگرى را به همراه بياورد، اين كارشرعا حرام است.بدرقه كردن مهمان تا در منزلخوب است ميزبان مهمان را تا در منزل بدرقه كند و ضمن خداحافظى،از توفيق ميزبان بودن اظهار خوشحالى كند و آرزو كند مهمان دوباره به منزل آنها بيايد تا صميميت آنها زيادتر شود.رسول خداصلى الله عليه وآله مى فرمايد: يكى از حقوق مهمان بر ميزبان اين است كه همراه او برود، تا از منزل خارج گردد. (19) .يارى كردن مهمان به هنگام آمدناستقبال از مهمان و خوشامدگويى به او يكى از رسوم پسنديده است.استقبال از مهمان و به پيشواز او رفتن و گرفتن لوازم و اسباب

شخصى اوو رو به رو شدن با خنده و خوشرويى نوعى امر به معروف است، كه مهمان نيز تشويق شود با ديگران همين رفتار را داشته باشد و ديگران را به مهمانى دعوت كند.هنگامى كه مهمان مى خواهد مهمانى را ترك كند، ميزبان خود راخوشحال نشان ندهد، اما زاد و راحله راه را براى مهمان فراهم آورد وازسوغاتى هاى محل براى او بخرد و او را براى دفعات بعد نيز به مهمانى دعوت كند و خود نيز به ديدن و مهمانى او برود.امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: وقتى براى شما مهمانى رسيد، در هنگام ورود، او را در پياده كردن زاد و توشه اش كمك كنيد و وقتى خواست برگردد،به او كمك نكنيد، چون اين كار از پستى انسان است و زاد و توشه اش راآماده كنيد كه نوعى سخاوت است. (20) .حكايت: استقبال و بدرقه عجيباسمعى مى گويد: روزى در قبيله اى نزول كردم. در ميان باديه در هنگام وصول، زنان و دختران قبيله پيش آمده و مرحبا گفتند و بار مرا گشوده، به منزل بردند و تا وقتى كه در آن قبيله بودم، مرا خدمت مى كردند و از پذيرايى هيچ گونه كمبودى احساس نمى كردم.بعد از سه روز تصميم گرفتم بروم. خواستم شتر خود را بار كنم، اما چون بارم سنگين بود، به تنهايى نمى توانستم آن را بار كنم. هرچه منتظر و چشم به راه ماندم، هيچ كس به كمك من نيامد.از اين رفتار خيلى ناراحت و در عين حال متعجب بودم. درمانده صدا زدم: شما در وقت آمدن انواع دلدارى را تقديم كرديد و اكنون مرا تنهاگذاشته، مدد نمى كنيد، تا شترم را بار كنم؟! علت اين برخورد چيست؟ مگر ازمن خطايى سرزده است؟يكى از آنها جواب داد: ما قومى هستيم كه از

ورود مهمان خوشحال مى شويم و هنگام آمدن او را خدمت مى كنيم، اما چون دوست نداريم مهمان از پيش ما برود و از رفتن او ناراحت مى شويم، از اين رو در وقت رحيل براى ما عار است او را مدد كنيم.وقتى اين جواب را شنيدم، متعجب شدم و هر طور بود بارم را به تنهايى بر شتر گذاردم و از آنها خداحافظى كردم. (21) .قدرت مهمانى دادن را داشته باشدكسى كه نمى تواند نان زن و بچه هاى خود را بدهد، حق ندارد مهمان دعوت كند و اداى افراد سخى را درآورد . از قديم گفته اند: چراغى كه به خانه رواست، به مسجد حرام است. غذا دادن به خانواده و پرداخت نفقه زن وفرزند واجب است، اما مهمانى دادن مستحب، وهيچ مسلمانى نبايد عمل واجب را به خاطر انجام كار مستحبى ترك كند. انسان اول بايد زن و اولادخود را سير كرده و در رفاه قرار دهد، آن وقت اگر توانست مهمان دعوت كند.مهمانى دادن ثواب بسيارى دارد، ولى بايد در حد توان انسان باشد. اگربيشتر از يك نفر را نمى تواند مهمان كند، بايد همان يك نفر را دعوت كند ودو نفر را دعوت نكند، و اگر توان پذيرايى از دو يا سه نفر را دارد، نبايد بيشتراز آن را دعوت كند و خانواده خود را در مضيقه و تنگنا قرار دهد.آماده كردن غذاى مورد علاقه مهمانيكى از اخلاق نيكوى ميزبان اين است كه از مهمان بپرسد غذاى موردعلاقه اش چيست. اگر توانست، برايش تهيه نمايد و در غير اين صورت از اوعذرخواهى كند.پرسش از مهمان اين حسن را دارد كه اگر غذايى براى او ضرر دارد و يادكتر او را از خوردن آن منع كرده است تهيه

نگردد و در عوض غذايى كه باب ميل مهمان است يا براى او ضرر ندارد، آماده شود.پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: كسى كه غذاى مورد علاقه برادردينى اش را فراهم كند، مورد آمرزش خدا است و خدا او را مسرور مى نمايد.حفظ كردن آبروى مهمانحفظ آبروى مؤمنان بر يكديگر واجب است و اگر كسى به عيب برادردينى اش پى برد، بايد آبروى او را حفظ كند و عيب او را براى ديگران ابرازنكند.يكى از جاهايى كه معمولا انسان به بعضى از عيوب برادر مؤمنش پى مى برد و بر آنها آگاهى مى يابد، وقتى است كه او براى مهمانى به منزل برادردينى اش مى رود، چون در اين اوقات مؤمنان بيشتر با يكديگر انس مى گيرند،از اين رو بر اسرار و عيوب يكديگر مطلع مى شوند.خدمت كردن به مهمانيكى ديگر از وظايف ميزبان اين است كه كمر به خدمت مهمان ببندد وكارهاى او را انجام دهد، مثلا قبل از غذا براى او آب آماده كند تا دستش رابشويد، رختخواب اورا براى خواب آماده كند، لباس هاى او را آماده كند وكفش هاى او را جفت كرده و جلو او بگذارد.حكايت مهمانان على عليه السلامروزى مردى با پسرش به عنوان مهمان بر حضرت على عليه السلام وارد شدند.حضرت با اكرام و احترام بسيار آنها را درصدر مجلس نشاند و خودرو به روى آنها نشست.بعد از خوردن غذا، قنبر - غلام حضرت - حوله و تشت و ابريقى براى شستن دست آنها آورد.حضرت على عليه السلام آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مرد رابشويد!مرد خود را عقب كشيد و گفت: مگر چنين چيزى ممكن است!امام عليه السلام فرمود: برادر تو، از تو است و از تو جدا نيست. مى خواهدعهده دار

خدمت تو بشود. در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد. چرامى خواهى مانع كار ثواب بشوى!باز آن مرد امتناع كرد. على عليه السلام فرمود: من مى خواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نايل گردم. مانع كار من مشو.مهمان با شرمندگى حاضر شد. پس على عليه السلام فرمود: خواهش مى كنم دست خود را درست و كامل بشوى، همان طور كه اگر قنبر مى خواست دستت رابشويد، مى شستى. خجالت و تعارف را كنار بگذار.وقتى امام از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر خود «محمدبن حنيفه فرمود: دست پسر را تو بشوى. من كه پدر تو هستم، دست پدر را شستم و تودست پسر را بشوى، اگر پدر اين جا نبود و تنها اين پسر مهمان ما بود، من خودم دستش را مى شستم، اما خداوند دوست دارد وقتى كه پدر و پسرى حاضرند، در احترام بين آنها فرق گذاشته شود.محمد به امر پدر برخاست و دست پسر را شست. امام حسن عسكرى عليه السلام وقتى اين داستان را نقل كرد، فرمود: شيعه حقيقى بايد اين طور باشد. (22) .آمادگى دايم براى پذيرايى از مهمانكسى كه فاميل و دوستان زيادى دارد، يا شخصى است كه مشهور به بخشندگى و مهماندوستى است و هر آن احتمال دارد براى او مهمان بيايد،حتى المقدور بايد آماده پذيرايى باشد، تا اگر مهمانى بدون دعوت قبلى وسر زده وارد شد، براى پذيرايى از او در مشقت نيفتد و يا مهمان گرسنه نماند.آمادگى براى پذيرايى يكى از نشانه هاى جود و سخاوت است. فقط افرادسخاوتمند هستند كه هميشه براى پذيرايى از مهمان آماده اند و از مهمان ناخوانده ناراحت نمى شوند.حكايت: مهمانى با مغز استخوانعلى بن هشام مردى با مروت و مهماندوست بود، روزى معتصم - به قصدمزاح - گفت: امروز بعد از آن كه

على بن هشام ناهار خورد، به مهمانى اوبرويم و وى را امتحان كنيم تا حد او در مروت پديد آيد. آنها اين كار راكردند. مامون و عبدالوهاب نيز با ايشان بودند. چاشتگاهى نزد او آمدند.على بن هشام پيش دويد و خدمت كرد. ايشان گفتند: امروز چاشت به اميد توخواهيم بود.على گفت: ياامير المؤمنين! من ناهار خورده ام و چيزى نمانده كه لايق شما باشد.مامون گفت: تكلف شرط نيست. هر چه حاضر است، بگو بياورند.رسم على بن هشام اين طور بود كه هميشه چند نوع حلوا درآشپزخانه آماده داشت و آشپزهاى او هميشه غذاى آماده و داغ در ديگ داشتند. وقتى مهمان مى رسيد، فورى غذا مى آوردند و هيچ وقت مطبخ او خالى از غذا نبود.على بن هشام دستور داد هر چه آماده بود، آوردند. عبدالوهاب براى امتحان، از آشپزى مغز خواست. اوهم فورى مغز آورد. بار ديگر درخواست مغز كرد. باز هم آورد وتا چندين مرتبه اين درخواست تكرار شد و آنهامى آوردند. چون عادت على بن هشام را مى دانستند كه اگر بگويند نيست،ناراحت مى شود و آنها را تاديب خواهد كرد.آشپز هر چه شتر و گوسفند در آغل بود، سر مى بريد و مغز آنها را براى مهمان مى آورد. تا اين كه فقط يك شتر ماند كه على بن هشام آن را به ده هزاردينار خريده بود. آشپز چاره اى نديد جز اين كه آن را بكشد. از اين رو آن راذبح كرد و مغز آن را براى مهمان آورد.على بن هشام به آشپز آفرين گفت و پرسيد: اين همه مغز را از كجاآوردى؟گفت: هر چه گاو، گوسفند و شتر بود، كشتم و مغز فرستادم و در پايان هم آن شتر گران قيمت را كشتم.على بن هشام گفت: بسيار كار خوبى كردى و

اگر جز اين مى كردى، تو راادب مى كردم.مهمانان متعجب شدند و پس از آن اسم او جزو سخاوتمندان در جهان ثبت شد و به يادگار ماند. (23) .دل و زبانش يكى باشدكسى كه برادر دينى اش را به مهمانى دعوت مى كند و يا به او تعارف مى كند براى غذا خوردن به منزل او برود، بايد حتى المقدور قدرت پذيرايى داشته باشد و اگر خداى نخواسته براى خودنمايى تعارف كند وگمان كند باتعارف كسى به مهمانى اش نمى رود، كارى بسيار زشت و ناپسندى انجام داده است، چون دعوت بايد بارضايت كامل باشد، تا مورد قبول خداوند عزيز قرارگيرد. اگر كارى يك ذره با ريا باشد، آن عمل را خداوند قبول نمى كند. اگردوست ندارد كسى مهمان او شود يا قدرت پذيرايى ندارد، نبايد به كسى تعارف و در ظاهر ديگران را دعوت كند.اگر نيت انسان با عمل او فرق داشته باشد، آن عمل مقبول نيست وهيچ گونه ثمره اى براى او ندارد و فرداى قيامت همين عمل وبال گردنش خواهد شد و عذابى دردناك در انتظار او است.لطيفه: تعارف بى جاگويند: يك نفر روستايى كنار جوى آبى نشسته و سفره خود را گسترده ومشغول خوردن غذا بود.هنوز چند لحظه اى نگذشته بود كه سوارى از كنار او گذشت. دهاتى گفت: بسم الله، بفرماييد غذا ميل كنيد!سوار بدون تامل از اسب فرود آمد و بر سر سفره نشست و مانند كسى كه چند روز غذا نخورده باشد، به تندى و ولع تمام مشغول خوردن شد.مهمان در حين خوردن گفت: ميخ طويله اسبم را كجا بكوبم؟دهاتى كه از تعارف كردن به مرد پر رو و پر خور پشيمان شده بود، گفت:روى زبان من ببند كه به تو تعارف بى جا كردم! (24) .طعنه نزدن به مهماناگر مهمان،

اخلاق به خصوصى دارد و يا در او عيبى هست كه اگر كسى آن عيب را به رخش بكشد، ناراحت مى شود، ميزبان نبايد كوچك ترين اشاره اى به آن بكند حتى اگر مهمان مؤمن نباشد، نبايد از ايمان او ايراد گرفت و او راناراحت كرد، چون مهمانى دادن به خاطر ديندارى افراد نيست هر چنداولويت در مهمانى باكسانى است كه متقى و مؤمن باشند.نگاه كردن به دهان مهمان در حين غذا خوردن، اشاره كردن به چگونه غذا خوردن و زدن حرف هاى ركيك از جمله اخلاق زشتى است كه بعضى ازميزبان ها دارند و مهمان خود را به اين وسيله ناراحت مى كنند.حكايت: مهمانى ابراهيم عليه السلام و بت پرستحضرت ابراهيم عليه السلام در مهماندارى نمونه بود و از عادات او اين بود كه تامهمان برايش نمى آمد، لب به غذا نمى زد.روزى بر او گذشت و مهمانى برايش نيامد. به صحرا بيرون رفت. بعد ازمقدارى جستجو، مرد بيگانه و بت پرستى را ديد كه در حال گذشتن از آن محل بود.حضرت فرمود: اى دريغا! اگر مسلمان بودى، تا يك ساعت نزد ما مى نشستى وانگشتى بر غذاى ما مى زدى و ما را از بى مهمانى بيرون مى آوردى!پيرمرد از كنار او گذشت. در اين هنگام جبرئيل عليه السلام بر حضرت نازل شد وگفت: ياابراهيم!حضرت حق سلام مى رساند و مى فرمايد: اين پير هفتاد سال مشرك و بت پرست بود، ولى مارزق و روزى او را كم نكرديم، اما يك روزناهار او را به تو حواله كرديم، به تهمت بيگانگى به او غذا ندادى؟!حضرت ابراهيم عليه السلام به دنبال او رفت و او را صدا زد و دعوت كرد.پير گفت: رد اول براى چه بود و دعوت آخر براى چه؟!ابراهيم عليه السلام عتاب حق تعالى را به او گفت.پير گفت: نافرمانى

كردن چنين خداوندى از مروت دور است. پس ايمان آورد و از جمله مؤمنان گشت. (25) .دفاع كردن از مهمانوقتى كسى به مهمانى ديگرى مى رود، مانند اين است كه از حيث جان ومال به او پناه آورده و ميزبان با قبول كردن او، پناهش داده است. دفاع ازجان و مال پناهنده به حكم عقل لازم است.از زمان هاى بسيار دور تا به حال رسم بوده كه مردم از مهمان خود دفاع مى كردند و حتى در زمان جاهليت براى دفاع از مهمان خون هاى بسيارمى ريختند و هر طور بود با جان و مال خود از مهمان دفاع مى كردند و جان او را نجات مى دادند.وقتى ملائكه عذاب بر حضرت لوط عليه السلام به عنوان مهمان وارد شدند و قوم او به وسيله همسرش باخبر شدند، اطراف خانه حضرت را گرفتند و عده اى جلوى در ورودى تجمع كردند تا وارد منزل شوند وبه مقصود شيطانى خودجامه عمل بپوشانند.حضرت لوط عليه السلام در مقام دفاع از مهمان ها برآمد، اما چون عده كفار زيادبود و قابل هدايت نبودند، خيلى ناراحت شد و فرمود: اى كاش قدرت داشتم در مقابل شما ايستادگى كنم و از مهمانان خود دفاع نمايم، اما افسوس كه اين قدرت و توانايى را ندارم. بنابراين به خدا پناه مى برم تا شما را به سزاى عملتان برساند!مهمانى دادن براى فخر فروشى نباشدحضرت على عليه السلام مى فرمايد: هر كس سفره احسانى بچيند و مردم را به مهمانى دعوت كند و نظرش فخر فروشى و نشان دادن شكوهمندى خود باشدخداوند او را در روز قيامت با روى سياه در محشر مى آورد. (26) .پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: هر كس به خاطر ريا و خودنمايى مهمانى بدهد، خداوند فرداى قيامت از صديد جهنم به او مى خوراند و آن غذادر

درونش آتش مى شود تا زمانى كه قيامت تمام شود. (27) .و سرانجام از جمله وظايف ميزبان اين است كه درباره مطالبى كه مهمان دوست دارد، صحبت كند.- قبل از مهمان نخوابد.- در حضور آنها از كمبودها و مشكلات زندگى صحبت نكند.- در بين سخنان او حرف نزند.- اگر صحبت هاى مهمان باب ميلش نبود، خود را ناراحت نشان ندهد.- در حضور او به خانواده خود خشم نگيرد.- خود را خوشحال و مسرور نشان دهد.- هنگام رفتن او خود را غمگين و ناراحت نشان دهد.پى نوشتها:1) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 457 ، ح 2 .2) همان ، ص 457 ، ح 3 .3) همان ، ح 1 .4) همان ، ص 432 ، ح 4 .5) ميزان الحكمه ، ج 2 ، ص 1721 ، ح 11131 .6) همان ، ح 11132 .7) كافى ، ج 8 ، ص 266 ، ح 31 آيه 9 سوره حشر است .8) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 460 ، ح 1 .9) همان ، ص 461 ، ح 3 .10) هود (11) آيه 69 .11) وسائل الشيعه ، ج 5 ، ص 433 .12) جوامع الحكايات ، ص 208 ، با اندكى تصرف .13) همان ، ص 212 ، با كمى تصرف .15-14) حلية المتقين ، ص 60 .16) زينة المجالس ، ص 519 ، با كمى تصرف .17) ميزان الحكمه ، ج 2 ، ص 1721 ، ح 11129.18) جوامع الحكايات ، ص 212 ، با كمى تصرف .19) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 433 ، ح 4 .20) همان ، ج 24 ، ص 316 .21) زينة

المجالس ، ص 518 ، با كمى تصرف .22) بحارالانوار ، ج 9 ، ص 598 .23) جوامع الحكايات ص 207 ، با كمى تصرف .24) حكايات برگزيده ، ص 231 .25) جوامع الحكايات ، ص 211 ، با كمى تصرف .26) عقاب الاعمال ، ص 582 .27) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 455 ، ح 1 .بخش پنجم: آداب مهمانىكسى كه مى خواهد به مهمانى برادر دينى اش برود، قبل از هر چيز بايد امورى را مراعات كند. بعضى از اين امور برگرفته از بيانات شيواى ائمه اطهارعليهم السلام هستند و بعضى ديگر مراعات كردن آنها از نظر اخلاقى وعرفى برما لازم است كه بامراعات كردن آنها، سعادت دنيوى واخروى نصيب ما خواهد شد.بدون اطلاع قبلى به مهمانى نروداگر كسى بخواهد بدون دعوت به منزل كسى برود و مهمان شود، قبل ازهر چيز بايد به هر وسيله كه امكان دارد صاحبخانه را در جريان بگذارد وبه هيچ وجه سرزده وارد خانه كسى نشود، جز در موارد ضرورى كه اطلاع دادن ممكن نباشد.خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوتا غيربيوتكم حتى تستانسوا وتسلموا على اهلها (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! درخانه هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اين كه اجازه بگيريد و براهل آن خانه سلام كنيد».ميزبان بايد از قبل آمادگى پذيرايى از مهمان را داشته باشد، و اگر كسى سرزده وارد خانه برادر دينى اش شود، امكان دارد چيزى در خانه براى خوردن نداشته باشد و غذاى زن و بچه خود را براى او بياورد و حق آنها راضايع نمايد، و يا اين كه ازاين جهت كه نتوانسته از مهمان پذيرايى كند،خجالت بكشد و خداى نخواسته براى تامين معاش مهمان دست به كارخلاف

شرع بزند.دزدى براى مهمانمدتى پيش در صفحه حوادث جرايد نوشته بودند: شخصى كه دست به سرقت از همسايه ديوار به ديوار خود زده بود، به دام افتاد. وى در بازجويى كه از او به عمل آمد، اعتراف كرد: چون نتوانسته است از مهمانى كه برايش رسيده بود، خوب پذيرايى كند و حق او را ادا نمايد، دست به سرقت زده تاپولى به دست آورده و غذايى براى مهمان عزيزش فراهم آورد. پليس به صدق گفته هاى وى پى برد و او را آزاد نمود!امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: كسى كه بى دعوت به خانه اى رفته وغذايى بخورد، قطعه اى از آتش را خورده است. (2) .غذايى كه مهمان ناخوانده مى خورد، حق زن و بچه صاحبخانه بوده است كه اوبا ورود بى موقع خود آنها را از حقشان محروم كرده است. حق الناس فرداى قيامت به صورت آتش شده و به خورد انسان داده خواهد شد.چه بسابسيارى از افراد كه مى خواهند به مسافرت بروند و يا دنبال كار واجبى روانه گردند، اما به خاطر رسيدن مهمان ناخوانده، از كار وزندگى عقب مى مانند و در بعضى مواقع ضررهاى جبران ناپذيرى برصاحبخانه وارد مى شود.اما اگر مهمان از قبل اطلاع داده بود ميزبان او را از مشكل خود باخبرمى كرد و مهمان مى توانست به جاى ديگرى برود و يا اين كه ميزبان برنامه خود را عوض كرده و خود را براى پذيرايى از او آماده بكند.حكايت: درد سر بزرگيكى از دوستانم تعريف مى كرد: روزى تصميم گرفتم براى تفريح وهواخورى و صله ارحام دست زن و بچه را بگيرم و سفرى به اصفهان داشته باشم، تا هم سرى به فاميل بزنم و هم خستگى كار از تنم برود.روز پنج شنبه تمام لوازم سفر را آماده كرديم و در صندوق عقب ماشين جا

داديم تا براى سفر به منزل برادرم كه در اصفهان بود برويم، اما براى اين كه سرزده وارد شده باشيم، تلفنى به او نزدم و سر ساعت با هزار ذوق و شوق حركت كرديم.اوايل شب وارد اصفهان شديم و مستقيم به منزل برادرم رفتيم. وقتى به آن جا رسيديم، يكى از بچه ها با خوشحالى به سمت زنگ پريد وانگشت روى آن گذاشت. ماهمگى منتظر باز شدن در بوديم، اما هرچه منتظر مانديم،خبرى نشد. دوباره و سه باره زنگ زديم، اما انگار هيچ كس در خانه نبود.زنگ در خانه همسايه را به صدا در آورديم و از آنها احوال برادرم راپرسيديم. گفتند: خانه برادرش در قم است. امروز ظهر رفته اند، آن جا سربزنند.وقتى به قضيه پى برديم، فهميديم آنها هم مثل ما فكر كرده اند وخواسته اند بى خبر مهمان ما شوند!از آن روز به بعد تصميم گرفتيم هرجا خواستيم براى مهمانى برويم، قبلاآنها را به وسيله تلفن يا نامه خبردار كنيم تا دچار گرفتارى نگرديم.فرزند خود را همراه نبرداگر كسى براى مهمانى دعوت شد، در صورتى كه بداند ميزبان فقطشخص او را دعوت كرده، حق ندارد كس ديگرى را همراه ببرد حتى فرزندخود را هم نمى تواند همراه ببرد، در غير اين صورت گناه بزرگى را مرتكب شده است.امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: وقتى براى خوردن غذا دعوت شديد،فرزند خود را همراه نبريد، زيرا اين كار معصيت بوده و غذا خوردن آن بچه حرام است. (3) .بچه تكليفى نسبت به خوردن غذاى حلال و حرام ندارد، اما خوردن غذاى حرام علاوه بر اين كه اثر وضعى بر روح و روان كودك مى گذارد، پدرآن بچه هم كه او را همراه برده است، معصيت كار محسوب مى شود فرداى قيامت بايد جوابگوى عمل خلاف شرع خود باشد.ولى

اگر مى داند ميزبان راضى است كه كس ديگرى را همراه خود ببرد، دراين صورت همراه بردن بچه و ديگران اشكالى ندارد. معمولا دعوت هايى كه از طرف برادران دينى مى شود، اين نكات نيز مراعات مى گردد.در مهمانى بدون اجازه غذا نخورداگر ميزبان غريبه باشد (از برادران دينى نباشد) تا وقتى كه اجازه نداده است نبايد كسى چيزى بخورد، چون درست است كه به طور رسمى به مهمانى دعوت شده است و بدون دعوت نيامده، اما خوردن غذا بايد با اجازه باشد.اما اگر ميزبان برادر دينى انسان باشد، در اين صورت چون خداوند كريم اجازه داده كه مؤمنان از اموال يكديگر بخورند، مى تواند بدون اجازه غذا وچيزهاى ديگر بخورد.خداوند تبارك و تعالى در اين مورد مى فرمايد: «ولا على انفسكم ان تاكلوا من بيوتكم او بيوت آبائكم او بيوت امهاتكم او بيوت اخوانكم او بيوت اخواتكم او بيوت اعمامكم او بيوت عماتكم او بيوت اخوالكم او بيوت خالاتكم او ما ملكتم مفاتحه او صديقكم ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا (4) و باكى برشما نيست كه از خانه هاى خود و پدران خود و مادرانتان و برادران و خواهران و عمو و عمه و دايى و خاله خويش غذا تناول كنيد يا آن كه از هرجا كه كليد آن در دست شما است يا خانه رفيق خود باكى نيست كه ازمجموع ياهر يك از اين خانه ها طعام خوريد».محمد حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه كه خداوندمى فرمايد: ليس عليكم جناح ان تاكلوا من بيوتكم او بيوت آبائكم ... پرسيدم:معنى قول خداوند كه فرموده «او صديقكم چيست؟حضرت فرمود: به خدا قسم! اين مربوط به وقتى است كه انسان به خانه برادر دينى اش مى رود و بدون اجازه از غذاهاى خانه

او مى خورد و استفاده مى كند. (5) .فضل بن يونس مى گويد: روزى در منزلم نشسته بودم كه خادمم داخل شدو گفت: شخصى دم در منزل است كه نامش موسى بن جعفر است و شما رامى خواهد.گفتم: اى غلام! اگر اين شخص همان كسى باشد كه من گمان كرده ام، تو رادر راه خدا و به شكرانه اين مژده آزاد مى كنم.من جلو در رفتم و ديدم امام موسى كاظم عليه السلام است. تعارف كردم و آن حضرت داخل شد. خواستم حضرت را بالاى اتاق بنشانم، حضرت فرمود:اى فضل! صاحبخانه بايد بالا بنشيند مگر آن كه مهمان از سادات باشد.عرض كردم: شما هم كه از سادات هستيد. پس بفرماييد بالا بنشينيد.آن گاه گفتم: فدايت شوم! غذايى براى دوستانمان مهيا ساخته ام. اگر اجازه بفرماييد آن را حاضر كنم تا شما هم ميل كنيد.حضرت فرمود: اى فضل! مردم از خوردن اين گونه غذاها - بدون دعوت به منزلى رفتن و غذا خوردن - كراهت دارند، ولى من اشكالى در آن نمى بينم.به غلام گفتم: مقدمات غذا را فراهم كن و آب و تشت براى شستن دست ها بياور. او ظرف آب را ابتدا نزد حضرت آورد، ولى آقا فرمود:هر چيزى حدى دارد.عرض كردم: حد اين كار چيست؟فرمود: اين است كه ابتدا صاحبخانه دست هايش را بشويد تا مهمانان نشاط پيدا كنند و با بسم الله شروع كرده و به حمد خدا ختم كند. (6) .به خاطر دورى راه از پذيرش دعوت سرباز نزندپيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: اگر مرا براى خوردن غذا به محلى كه مسافتى طولانى با مدينه دارد، دعوت كنند، قبول مى كنم. (7) .به خاطر روزه مستحبى دعوت برادر مؤمنش را رد نكندامام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: روزه دارى كه بر برادر دينى اش وارد شودو در نزد

او غذا بخورد و از روزه خود به او چيزى نگويد و بر او منت نگذارد، خداوند ثواب روزه يك سال را براى او ثبت مى فرمايد. (8) .روزه اى كه در اين روايت شريفه اجازه خوردن آن داده شده، روزه مستحبى است، چون روزه واجب را نمى توان باطل كرد، مگر اين كه واجب موسع باشد.جايى كه غذايش حرام يا شبهه ناك است، نرودخوردن غذاى حرام، علاوه بر اين كه عذاب اخروى دارد، در دنيا نيز اثروضعى بر جاى مى گذارد و انسان را از خدا دور مى كند.هدف از مهمانى دادن و به مهمانى رفتن، نزديكى به خدا و جلب رضايت اواست، اما اگر اين مهمانى - به لت حرام بودن غذاى ميزبان - موجب دورى انسان از خدا و استحقاق غضب او شود، فايده ندارد و كسى نبايد به خاطرانجام يك عمل مستحبى، مرتكب عملى حرام گردد.بدون دليل، دعوت برادرش را رد نكندرسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: عاجزترين مردم كسى است كه برادردينى اش او را دعوت به مهمانى كند و او بدون دليل و از روى هواى نفس دعوت او را قبول نكند. (9) .فرقى بين مهمانى رفتن به خانه فقرا و اغنيا نگذاردمهمانى رفتن ثواب دارد، اما برترى بين فقرا و اغنيا نيست يعنى اين طورنيست كه مهمانى در خانه اغنيا ثوابش بيشتر و در خانه فقرا كمتر باشد و يامهمانى در خانه فقرا ثوابش بيشتر باشد.روزى امام حسن مجتبى عليه السلام به عده اى از فقرا برخورد كرد، در حالى كه پاره نانى در پيش داشتند و مى خوردند.وقتى چشمشان به امام حسن عليه السلام افتاد، گفتند: يابن رسول الله! بفرما با ماغذا ميل كن!حضرت از اسب فرود آمد و در خوردن با آنها همراهى كرد و فرمود:خداى متعال متكبران را

دوست ندارد، و بعد از غذا فرمود: فردا شما نيزدعوت مرا اجابت كنيد و به مهمانى من بياييد.روز بعد حضرت براى آنها غذايى نيكو آماده كرد و همراه آنها در منزل خود غذا ميل فرمود. (10) .دعوت شخص منت گذار را نپذيرداگر مهمان مى داند ميزبان بر وى منت خواهد نهاد، از اجابت دعوت خوددارى كند، زيرا با پذيرش دعوت او، در آينده پشيمانى به بار خواهد آمد.و نيز اگر كسى به خاطر مهمانى دادن از انسان انتظاراتى داشته باشد وبه تعبيرى به او رشوه بدهد تا براى او كارى غير قانونى انجام دهد، نبايددعوت او را قبول كند.در مجلس مهمانى از برادر دينى اش غيبت نكنديكى از جاهايى كه معمولا در غيبت باز مى شود و غيبت نقل مجلس مى گردد، هنگام مهمانى است. در اين جا است كه مؤمن بايد جلو خود رابگيرد تا از ديگران غيبت نكند و اگر در آن مجلس از كسى غيبت شد،جلوگيرى و نهى از منكر كند.امام محمد باقرعليه السلام مى فرمايد: هر كس نزد او از برادر مؤمنش غيبتى بشودو وى از او دفاع بنمايد و ياريش كند، خداوند او را در دنيا و آخرت نصرت نمايد و هر كس نزد او غيبت برادر مؤمنش بشود و او را نصرت ويارى نكند و از او دفاع ننمايد با اين كه قدرت آن را داشته باشد كه از اوپشتيبانى كند و با اين حال ترك كند، خداوند او را در دنيا و آخرت ناچيز وحقير مى گرداند. (11) .اگر مى تواند از غيبت ديگران جلوگيرى كند، بايد آن كار را انجام دهدوگرنه بايد مجلس را به عنوان اعتراض ترك كند تا غيبت را نشنود.به اهل خانه سلام كندسلام كردن يك سنت الهى است كه خداوند عزيز در

قرآن كريم بر آن تاكيد كرده و خود نيز بارها به پيامبران و شهدا سلام كرده و به ما نيز دستورداده است: وقتى به خانه كسى وارد مى شويد، به اهل خانه سلام كنيد: «فاذادخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عندالله ... (12) و هر گاه بخواهيد به خانه اى داخل شويد خست برخود سلام كنيد كه اين تحيت و سلام بركتى نيكو از جانب خدا است .رسول خداصلى الله عليه وآله مى فرمايد: كسى كه داخل خانه شود، سلام كند كه سبب بركت مى شود و ملائكه در آن خانه انس مى گيرند. (13) .پى نوشتها:1) نور (24) آيه 27 .2) كيمياى سعادت ، ص 230 .3) وسائل الشيعه ، ج 19 ، ص 11 ، ح 1 .4) نور (24) آيه 61.5) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 434 ، ح 1 .6) بحار الانوار ، ج 17 ، ص 200 .7) قرب الاسناد ، ص 163 .8) بحارالانوار ، ج 17 ، ص 206 .9) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 428 ، ح 9 .10) كيمياى سعادت ، ص 237 ، با كمى تصرف .11) عقاب الاعمال ، ص 570 .12) نور (24) آيه 61 .13) حلية المتقين ، ص 223 .بخش ششم: مدت مهمانىهر كارى حد و اندازه اى دارد كه اگر از حد خود بگذرد، ديگر زشت وناپسند خواهد شد مثلا غذا خوردن در هنگام گرسنگى كارى است خوب وپسنديده، اما اگر تبديل به پرخورى شود، ناپسند خواهد بود. در عبادات نيزاين طور است اگر عبادت از حد خود گذشت، اسلام از آن نهى كرده استيعنى طورى شد كه تمام كار و زندگى انسان عبادت كردن باشد، چون اين كارموجب ضربه زدن به خانواده

مى شود.مهمانى رفتن نيز مانند ساير اعمال واجب و مستحب، كارى بسيار خوب و خداپسند است و مورد سفارش ائمه اطهارعليهم السلام مى باشد كه انسان بايد برادردينى اش را به مهمانى دعوت كند و خود نيز به مهمانى برود.اما حد و اندازه مهمانى چقدر است و انسان تا چند روز مجاز است درخانه برادر دينى اش بماند؟ آيا تا هر وقت كه دلش خواست مى تواند در آن جابماند و هر وقت خواست، برگردد؟ آيا اسلام حد و اندازه اى براى مهمانى رفتن تعيين كرده است؟مهمانى سه روز استدين مقدس اسلام براى مهمانى نيز مانند ساير كارها، مدت معينى راتعيين كرده و گفته است مؤمنان تا اين مدت مى توانند بدون ايجاد مزاحمت وبا آرامش در خانه برادر دينى شان بمانند، و بعد از اين مدت بايد براى خودفكرى كنند و به عنوان مهمان نمى توانند در آن جا بمانند وگرنه سربار ديگران خواهند بود.رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: اندازه و مدت مهمانى سه روز است.پس هر چه بيشتر از سه روز بماند، صدقه براى صاحبخانه محسوب مى شود. (1) .از اين روايت استفاده مى شود نهايت مهمانى سه روز است و بيشتر ازسه روز مانند صدقه اى است كه صاحبخانه به مهمان مى دهد، كه اگر مستحق نباشد، نبايد از صدقه استفاده كند، زيرا صدقه مال فقرا و مستمندان است.لطيفه: مهمان چهل روزهروزى ظريفى به مهمانى دوستش رفت و سه شبانه روز در خانه او ماند.صاحبخانه از دست مهمان به تنگ آمد و به زن خود گفت: من ديگرخسته شده ام. اين مرد تا كى مى خواهد اين جا بماند؟!زن جواب داد: من هم مثل تو خسته شده ام، اما ناراحت نباش! الآن معلوم مى كنم تا چه مدت اين جا مى ماند.زن نزد مهمان آمد و گفت: اى مهمان

عزيز! تو را به آن خدايى كه تو راسه شبانه روز مهمان ما گردانيد و فردا روزى تو را در جاى ديگر خواهد داد،قسم مى دهم چون شوهرم بر من جفا مى كند، او را نصيحت كنى تا سر عقل بيايد و مرا اذيت و آزار نرساند!در اين اثنا شوهر نيز وارد شد و در كنار زن جاى گرفت.مهمان روى به شوهر زن كرد و گفت: اى رفيق عزيز! تو را به آن خدايى كه در اين چهل روز مرا مهمان شما ساخته و روزى مرا بر خوان احسان شمانوشته، قسم مى دهم از اين به بعد بر زن جفا نكنى. (2) .زياد در خانه ميزبان نماندمتاسفانه بعضى از مؤمنان وقتى به مهمانى دوست و يا فاميل خودمى روند، آن قدر آن جا مى ماند كه صاحبخانه مجبور مى شود تمام حقوق يك ماهه خود را براى آنها خرج كند و در عين حال از مغازه قرض گيرد وچيزى از حقوق او باقى نمى ماند كه كمبودهاى خانواده اش را تامين كند،در حالى كه تمام خانواده اعم از زن و بچه ها از آن حقوق ماهيانه حقى دارندو مرد بايد اداى حقوق آنها را بكند، و با وجود مهمان چيزى باقى نمى ماند.دين اسلام از اين عمل بسيار زشت شديدا نهى كرده و دستور داده است آن قدر در خانه دوست خود نمانيد كه به رنج و زحمت بيفتد.رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: مهمانى سه روز است، و بعد از سه روزصدقه اى است كه براى صاحبخانه نوشته مى شود. كسى حق ندارد به عنوان مهمان بر برادر دينى خود وارد شود تا آن كه او را با خودش به گناه اندازد.يكى از اصحاب پرسيد: اى رسول خدا! چگونه به گناهش اندازد؟حضرت فرمود: تا آن كه چيزى برايش نماند كه

با آن زندگى كند. (3) .لطيفه: مهمان پر رومردى به منزل يكى از اقوامش رفت و آن قدر در آن جا ماند كه صاحبخانه به ستوه آمد و خسته شد.روزى صاحبخانه به او گفت: چون اقامت شما در اين جا طول كشيده،ممكن است عيال و بچه هاى شما نگران شوند و فكر كنند براى شما اتفاقى افتاده است. بهتر است سرى به آنها بزنى.مهمان پر رو گفت: بله، اتفاقا امروز خود من هم به همين فكر افتادم كه ممكن است خانواده نگران شوند، و به همين جهت به آنها نامه نوشتم تاهمگى به اين جا بيايند! (4) .ميزبان را فرارى ندهدرسول اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايد: «مهمانى سه روز و كمتر از سه روز است، وهيچ مسلمانى حق ندارد آن قدر مهمان برادرش شود كه او را فرارى دهد!».يكى از اصحاب پرسيد: چگونه او را فرارى مى دهد؟!فرمود: «وقتى ديگر هيچ چيزى براى خوردن نداشته باشد، از خانه فرارى مى شود». (5) .اين همه سفارشى كه در اسلام براى پذيرايى از مهمان شده كه انسان بايد به او خدمت كند، نگذارد به مهمان سخت بگذرد، مخصوص اين سه روز است يعنى در اين سه روز مهمان است و بايد با او مانند مهمان رفتار شود، اما وقتى از سه روز گذشت، بايد با او مانند يكى از اهل خانواده رفتار شود و هر چه براى زن و بچه فراهم مى شود و در خانه موجود است،براى مهمان نيز بياورند و وى نيز نبايد انتظار پذيرايى بيشتر از آن راداشته باشد.رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: مهمان دو شب مى تواند در خانه ميزبان بماند و وقتى شب سوم شد (سه روز گذشت) او نيز يكى از اهل خانه محسوب مى شود و هر چه گيرش آمد، بايد بخورد و انتظار پذيرايى

بيشتر رانبايد داشته باشد. (6) .بيشتر از سه روز را كار كنداگر مهمانى از سه روز گذشت و به هر دليل مهمان نتوانست برود، وظيفه ديگرى بر عهده اش مى آيد و آن اين كه، او بايد در عوض مدتى كه در منزل صاحبخانه مى ماند، براى آنها كار كند و يا در كارهاى خانه كمك كند. و اگربرايش ممكن نبود، بايد دنبال كار بگردد و به اين وسيله پولى به دست آورده وبراى خود و اهل آن خانواده غذا تهيه كند.متاسفانه بعضى از افراد به عادت بدى مبتلا شده اند و آن اين كه وقتى به مهمانى كسى مى روند، بدون توجه به درآمد آن خانواده، يك هفته، دو هفته و حتى يك ماه مى مانند، غذاى آماده ميل مى كنند و به تعبيرى خوش مى گذرانند، بدون اين كه كوچك ترين كمكى به آن خانواده كنند.حكايت: كار كردن به جاى خوردن صدقهاز جمله كسانى كه در زمان حكومت هارون الرشيد فرارى شد و خود راپنهان كرد، قاسم بن موسى بن جعفرعليهم السلام است كه از ترس جان خويش به طرف شرق متوارى گشت.روزى در كنار فرات راه مى رفت. چشمش به دو دختر كوچك افتاد كه بايكديگر بازى مى كردند. يكى از آنها براى اثبات ادعاى خود گفت: نه،اين طور نيست به حق امير، صاحب بيعت در روز غدير!قاسم جلو رفت و پرسيد: منظورت از امير كيست؟دختر گفت: مرادم ابوالحسن پدر امام حسن و امام حسين عليهم السلام است.قاسم خشنود شد كه به محل دوستان اجداد خود رسيده است. از اين روگفت: دختر خانم! آيا مرا نزد رئيس قبيله راهنمايى مى كنى؟دختر جواب داد: آرى، اتفاقا پدر خودم رئيس قبيله است. دختر از جلورفت و قاسم هم از پشت سر حركت كرد. قاسم خود را به پدر دخترمعرفى كرد.قاسم سه روز با

كمال احترام و پذيرايى شايسته به عنوان مهمان درآن جا ماند. روز چهارم پيش رئيس قبيله رفت و گفت: شنيده ام از كسى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: مهمان بودن سه روز است، و بعد از آن هرچه بخورد،از باب صدقه و انفاق خواهد بود. به اين جهت دوست ندارم از صدقه استفاده كنم. تقاضا دارم مرا به كارى وادارى كه مشغول آن شوم تا آنچه مى خورم، صدقه نباشد.شيخ گفت: بعدا كارى كه در شان تو باشد برايت تهيه مى كنم. ولى قاسم درخواست كرد آب دادن به مجلس خود را به او واگذارد.شيخ پذيرفت و آن كار را به او محول كرد.مدتى قاسم در آن جا به همين كار اشتغال داشت، تا اين كه نيمه شبى پيرمرد از اتاق بيرون رفت. قاسم را ديد كه در دل شب به پيشگاه پروردگاردست نياز دراز كرده و با توجه مخصوصى غرق مناجات است و هيچ چيز اورا به خود مشغول نمى كند.از ديدن حال قاسم محبتى از او در دلش جاى گرفت.صبح كه شد، بستگان خود را جمع كرد و گفت: مى خواهم دخترم را به اين مرد صالح و پرهيزگار تزويج كنم.همه قبول كردند و شيخ دختر خود را به ازدواج او درآورد. خداوند به قاسم دخترى عنايت كرد. آن بچه دوران كودكى را تا سه سالگى گذراند. دراين موقع قاسم مريض شد و بيماريش شديد گرديد.روزى شيخ بالاى سر قاسم نشسته بود. از خانواده و فاميل او سؤال كرد وقاسم جواب هايى داد كه شيخ را وادار به كنجكاوى بيشتر كرد و متوجه قسمتى از جواب هاى قاسم شد.پيرمرد پرسيد: فرزندم! شايد تو هاشمى باشى؟قاسم گفت: بله، من قاسم بن موسى بن جعفرعليهم السلام هستم.پيرمرد بر سر و صورت خود

زد و گفت: چقدر پيش پدرت موسى بن جعفرعليهما السلام شرمنده شدم از اين كه تو را به كار گرفتم.قاسم پوزش خواست و جواب داد: تو مرا گرامى داشتى و از من پذيرايى كردى. ان شاءالله با ما در بهشت خواهى بود.قاسم بعد از اين كه وصيت هاى خود را كرد و از همه حلاليت طلبيد،دختر خود را به پيرمرد سپرد و رحلت كرد.شيخ نيز دختر قاسم را به مادر بزرگش رساند و او را تحويل داد. (7) .پى نوشتها:1) مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ب 32 ، ص 255 .2) حكايت ها و لطيفه ها ، ص 50 ، با اندكى تصرف .3) فروع كافى ، ج 6 ، ص 283 ، ح 2 .4) گنجينه لطايف ، ص 425 ، با اندكى تصرف .5) مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ب 32 ، ص 255 .6) وسائل الشيعه ، ج 16 ، ب 36 ، ص 456 .7) شجره طوبى ، ص 210 ، با اندكى تصرف .بخش هفتم: چه كسى را به مهمانى دعوت كنيم؟ چه موقع مهمانى بدهيم؟ثوابى كه از مهماندارى نصيب انسان مى شود، مراتب آن مختلف است.هر مرتبه اى ثواب مخصوص به خود را دارا است و اين طور نيست كه ماهر كس را كه دلمان خواست و به مهمانى دعوت كرديم، ثواب كامل مهماندارى را برده باشيم.دعوت كردن افراد نيز فرق مى كند يعنى بايد افراد را با اولويت به مهمانى دعوت كرد كه مراتب آن در روايات ائمه اطهارعليهم السلام ذكر گرديده است.ابتدا خويشان و نزديكان را دعوت كندصله رحم يكى از دستورهاى دين اسلام است. هر مؤمنى وظيفه دارد بافاميل خود رفت و آمد كند و با آنها قطع رابطه ننمايد، زيرا قطع

صله رحم جزو محرمات است كه خداوند تبارك و تعالى به قطع كننده صله رحم وعده عذاب داده است.يكى از مواردى كه نزديكان اولويت دارند، دعوت به مهمانى است.انسان بايد اول فاميل هاى خود را - چه سببى و چه نسبى - دعوت كند، بعدنوبت به افراد ديگر مى رسد. اين كار موجب رضايت خداوند عزيز مى گردد ونيز آدمى به وظيفه انسانى خود كه دعوت به مهمانى است، عمل كرده است.البته در بين فاميل اولويت باكسانى است كه متدين تر باشند، اگر كسى فاميلى دارد كه متدين نيست، حق ندارد اول او را دعوت كند، بلكه بايد ابتدامؤمنان و برادران دينى خود را دعوت كند و بعد نوبت به آن شخص مى رسد.دعوت كردن شيعيانامام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: اگر من يكى از شيعيان خود را به مهمانى دعوت كنم، بهتر است در نزدم كه افقى از مردم را اطعام كنم.راوى مى گويد: از حضرت پرسيدم: افق چقدر است؟فرمود: يكصد هزار نفر از مردم. (1) .در اين زمان كه تمامى قدرت هاى شيطانى عليه شيعيان قيام كرده اند وبه هر وسيله قصد ضربه زدن به اسلام ناب محمدى را دارند، بر ما شيعيان لازم است هرچه بيشتر به هم نزديك شويم، با هم رفت و آمد داشته باشيم، تا اتحاد ميان ما زيادتر شود و در نتيجه نقشه دشمنان از بين برود. از جمله كارهايى كه مى شود براى جلوگيرى از اين گونه تهاجمات به كار گرفت،مهمانى است. ما با دعوت كردن يكديگر و به مهمانى رفتن مى توانيم بيشتربا هم انس بگيريم و با بررسى توطئه ها و راه مبارزه با آنها، جلو آنها رابگيريم و موجب سرافرازى بيشتر اسلام گرديم.افراد متقى و متدينپيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: با كسى جز مؤمن مصاحبت نكن

وكسى را جز افراد متقى به غذايت دعوت ننما. (2) .برادران دينىرسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: كسى كه او را به خاطر خدا دوست دارى،به مهمانى دعوت كن. (3) .مراد از برادران دينى تمام مسلمانان است اعم از شيعه و سنى، اگر چه دعوت شيعيان اولويت دارد.از جمله وصاياى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به ابوذر اين است: غذايت را به كسى بخوران كه او را به خاطر خدا دوست دارى، و غذاى كسى را بخور كه تو رابراى خدا دوست دارد. (4) .بين فقير و غنى فرق نگذاردكسى كه مهمانى مى دهد و مردم را دعوت مى كند، اگر كارش فقط به خاطرخدا و جلب رضايت او باشد، نبايد بين فقير و غنى فرق بگذارد، چون در نزدخدا هيچ فرقى بين فقير و غنى وجود ندارد. همه در نزد او برابرند و ترجيح باكسانى است كه با تقواترند.اگر دعوت كردن منحصر به اين شد كه يا اغنيا را دعوت كند و يا فقرا را،بايد فقرا را ترجيح دهد و آنها رادعوت نمايد.ضيافتى كه در آن توانگران باشند شكنجه اى است فقيران بى بضاعت را«صائب تبريزى .دعوت افراد گناهكار و فاسق را نپذيردپذيرفتن دعوت افراد فاسق يعنى رضايت دادن به اعمال ناشايست آنها وشريك جرم آنها بودن، لذا در دستورهاى دينى ما آمده است دعوت فساق رانپذيريم و خود را از آنها دور بداريم.پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: غذاى افراد فاسق و گناهكار را نخور (5) [به مهمانى آنها نرو].و نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايد: خداوند مرا از زاد و توشه مشركان ومنافقان و همچنين از خوردن غذاى آنها نهى كرده است. (6) .اين در صورتى است كه

شركت مؤمن در مهمانى فاسق موجب جرات پيدا كردن فاسق بر گناه باشد، اما اگر شركت در مهمانى او موجب شودديگران دست از گناه بكشند و با وجود شخص مؤمن كسى جرات گناه پيدا نكند، در اين صورت بر افراد مؤمن لازم است در مهمانى شركت كنند وبه اين وسيله آنها را نهى از منكر كنند، همان طور كه پيامبر اكرم وائمه اطهارعليهم السلام در مجالس فساق شركت مى كردند و در حين مهمانى مردم راامر به معروف و نهى از منكر مى نمودند.در مهمانى هاى لهو و لعب شركت نكندبعضى از مهمانى ها فقط براى خوشگذرانى و لهو و لعب، رقص و پايكوبى است و هيچ گونه قصد قربتى در كار نيست. در اين طور مهمانى ها - هرچند ممكن است به عنوان قربت آن را ترتيب داده باشند - اما چون در آن مجلس مخالفت اوامر الهى مى شود و گناه انجام مى گيرد، مؤمنان حق ندارند شركت كنند.گوش دادن به موسيقى مطرب هرچند كه در حين عروسى و مراسم شادى باشد، حرام است. خوردن غذاى حرام و شبهه ناك حرام است، غذا خوردن در مكان و ظرف غصبى حرام است و مؤمنان بايد خود را از اين طور مجالس دور نگه دارند.امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: سزاوار نيست مؤمن در مجلسى شركت كندكه گناه در آن مى شود و او قدرت تغيير آن مجلس و جلوگيرى از آن را ندارد. (7) .موقع مهمانىمهمانى و غذا دادن به ديگران در هر حال كار خوب و خداپسندى است واختصاص به زمان يا مكان خاصى ندارد، اما مهمانى هاى عمومى كه مخارج نسبتا سنگينى دارد، مخصوص زمان هاى خاصى است كه ائمه اطهارعليهم السلام آنهارا براى ما بيان كرده اند.مهمانى در عروسىيكى از جاهايى كه سفارش شده است ديگران را به

مهمانى دعوت كنيم،هنگام عروسى و ازدواج است. ائمه اطهارعليهم السلام خود به اين سنت الهى عمل مى كردند و در مهمانى هايى كه هنگام عروسى برگزار مى شد، شركت مى كردند.حضرت على عليه السلام مى فرمايد: بدان كه مؤمنان را طلبيدن و مهمانى كردن درنكاح (ازدواج) سنت است. (8) .رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: طعام دادن در وقت تزويج از سنت پيغمبران است. (9) .به غذايى كه در عروسى داده مى شود، «وليمه مى گويند. وليمه يكى ازسنت هاى حسنه پيامبران است، كه سزاوار است مؤمنان مخصوصا فقرا رابراى خوردن غذا دعوت كنند. بر مؤمنان نيز لازم و مستحب مؤكد است دعوت را بپذيرند، هر چند روزه مستحبى گرفته باشند.وليمه حد و اندازه اى ندارد، بلكه همين كه اسم وليمه بر آن صدق كند،از حيث كميت و كيفيت كافى است.مهمانى دادن هنگام بازگشت از حج و سفريكى از مواردى كه مهمانى دادن مستحب است، هنگام بازگشت از سفرپر فيض و بركت حج و خانه خدا است. بر مؤمنان لازم است به شكرانه اين نعمت بزرگ كه نصيب آنها شده است، در راه خدا صدقه بدهند و فقرا ومؤمنان را به مهمانى دعوت كنند و آنها را طعام دهند.پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: وليمه دادن در پنج چيز است: عروسى،تولد فرزند، ختنه كردن اولاد، خريد خانه و بازگشت از سفر حج. (10) .اطعام براى ساختن خانهاز ائمه اطهارعليهم السلام نقل شده است: يكى از سعادت هاى مرد در دنيا اين است كه خانه وسيعى داشته باشد. وقتى اين نعمت بزرگ نصيب كسى شد، مستحب است وليمه بدهد و مؤمنان را به طعام دعوت كند.امام جعفر صادق عليه السلام از پدرانش عليهم السلام روايت كرد كه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:كسى كه خانه اى را براى خود بسازد

و گوسفند چاقى را قربانى كند و ازگوشت آن به بينوايان اطعام دهد و بگويد: «اللهم ادحر عني مردة الجن و الانس و الشياطين و بارك لي في بنائي (11) پروردگارا! ديوان متمرد و آدميان نافرمان وشياطين را از من دور ساز و اين خانه را بر من مبارك گردان.» آنچه خواسته است بدو عنايت مى شود.اطعام هنگام تولد فرزند و ختنه اولادرسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: وليمه در چهارچيز است: عروسى وهنگام تولد فرزند كه براى او عقيقه مى كنند و به مردم طعام مى دهند وهنگام ختنه كردن فرزند و هنگام بازگشت از سفر. (12) .فهرست منابع:1. قرآن كريم.2. آثار و اشعار شيخ بهائى، شيخ بهائى، جلد دوم، انتشارات ارم، قم، 1374.3. اصول كافى، شيخ كلينى، انتشارات مسجد چهارده معصوم، تهران، بى تا.4. بحار الانوار، ملا محمد باقر مجلسى، جلد دوم، انتشارات مطبعة الاسلاميه، تهران، 1405ق.5. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شيخ صدوق، ابن بابويه، تهران، 1402ق.6. جامع السعادات، محمد مهدى نراقى.7. جوامع الحكايات، سديدالدين محمد عوفى، جلد پنجم، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران.8. جامع الاخبار، تاج الدين محمد بن محمد الشعيرى، چاپ اول، آل البيت، قم، 1414ق.9. چهل حديث قدسى، گردآورنده حاج سيد احمد كتابچى، چاپ تهران، بى تا.10. حكايات برگزيده، گردآورنده شعبانعلى لامعى، جلد اول ، چاپ صدر، قم، 1370.11. حكايت ها و لطيفه ها، جواد سبزه اى ، چاپ اول، انتشارات ناس، تهران، 1368ش.12. حكايت هاى شنيدنى، محمد محمدى اشتهاردى، چاپ اول، انتشارات علامه، قم، 1371.13. حلية المتقين، ملامحمد باقر مجلسى، چاپ سوم، انتشارات باقرالعلوم، 1370.14. زينة المجالس، مجدالدين محمد الحسينى، چاپ دوم، كتابخانه سنايى، 1362.15. شجره طوبى، محمد مهدى حائرى، مكتبة بصيرى، چاپ پنجم، قم، 1385ق.16. علل الشرائع، شيخ صدوق.17.

فروع كافى، شيخ كلينى، چاپ سوم، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1388ق.18. قرب الاسناد، ابوالعباس عبد الله بن جعفر الحميرى، چاپ اول، آل البيت، قم، 1413ق.19. كنز العمال، علاءالدين على بن حسام الدين، چاپ اول، بيروت، 1389.20. كيمياى سعادت، محمد غزالى طوسى، تهران، چاپ دوم، نشر محمد، 1413ق.21. گنجينه لطايف، م - فرداده، چاپ هفتم ، انتشارات بنياد، تهران، 1372.22. لطائف المعارف، ابومنصور عبدالملك، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، 1368.23. مجمع البيان، ابوعلى فضل بن الحسن الطبرسى، چاپ دوم، بيروت، 1408.24. المحاسن، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقى، قم، چاپ اول، اهل البيت، 1413.25. مستدرك الوسائل، حاج ميرزا حسين نورى، چاپ اول، آل البيت، قم، 1407.26. مكارم الاخلاق، علامه مرحوم طبرسى، چاپ اول، النشر الاسلامى، قم، 1414.27. ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، چاپ اول، دارالحديث، قم.28. نهج البلاغه، سيد شريف رضى (ترجمه: دكتر شهيدى)، چاپ ششم، انتشارات علمى و فرهنگى،تهران، 1373.29. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، بيروت، چاپ پنجم، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1402.پى نوشتها:1) بحارالانوار ، ج 3 ، ص 84 .2) همان ، ج 3 ، ص 84 .3) كنز العمال ، ح 25881 .4) بحارالانوار ، ج 3 ، ص 85 .5) مكارم الاخلاق ، ص 466 .6) المحاسن ، ص 411 .7) جامع السعادات ، ج 2 ، ص 155 .8-9) حلية المتقين ، ص 69 .10) منهاج الاحكام ، ج 1 ، ص 13 .11) ثواب الاعمال ، ص 412 .12) بحارالانوار ، ج 76 ، ص 287 ، ح 3 .

نگاهي به فرهنگ ارزش ها

مؤلف: سيد احمد زرهاني

خلاصه كتاب: تاريخ چاپ: زمستان 1376- انتشارات: انجمن اولياء و مربيان جمهوري اسلامي ايران-تهيه كننده: نرگس

پروين: پيشگفتار- مدرسه همانند خانه نهادي نگرش آفرين و رفتارساز است. مدرسه تنها محل آموزش علوم نيست بلكه جاي رشد عقلي و عاطفي و اخلاقي و ديني دانش آموزان هم مي باشد. كودكان و نوجوانان در مدرسه با بايدها و نبايدها آشنا مي شوند و نسبت به ارزش ها و ضد ارزش ها، جاذبه و دافعه پيدا مي كنند. معلمان يك جامعه معماران فرهنگ آن به شمار مي آيند و اگر در انتقال فرهنگ و رشد فكري و اعتلاي اخلاقي آينده سازان كوتاهي كنند، در پيشگاه خدا، مردم و وجدان معلمي خويش مسؤوليت دارند. مدرسه بعد از خانواده و قبل از جامعه و محيط اجتماعي،هنجارها و ناهنجارها را مورد نقد كارشناسانه قرار مي دهد و دانش آموزان را با ارزش ها مأنوس و از ضد ارزش ها گريزان مي كند.مدرسه فرهنگ ساز و ارزش آفرين اگر در محاصره ي خانه هاي نامتجانس و دگرانديش قرار بگيرد و دانش آموزان آن در معرض ارزش هاي متفاوت واقع شوند،بخش عظيمي از دست آوردهاي مربيان و معلمان آن ضايع مي گردد.در تفكر اسلامي فرزندان و اولياء حقوق متقابل دارند. مهمترين حقي كه فرزندان بر گردن اولياءدارند،حق تعليم و تربيت است و اگر تعليم و تربيت را شامل شناخت و پرورش استعدادها، ايجاد قدرت تفكر منطقي و رشد عقلي  و عاطفي و ديني و اجتماعي بدانيم انتقال ارزش هاي ديني به منزله ي خميرمايه و جوهره ي جريان رشد قلمداد ميشود. خانه اي كه اركان تربيتي آن با فرهنگ ارزش ها آشنايي نداشته باشد به سادگي از عهده ي كار بزرگي كه به آنان محول شده است برنمي آيند.عصر

ما عصر تلاطم ارزش ها و آسيب پذيري فرهنگ هاست. از اين رو پدران و مادران و معلمان و مربيان بايد با ابتكار و اهتمام نسل نو را در برابر تند باد فرهنگ بيگانه حفظ كنند هر آموزشگاهي بايد تبديل به «مدرسه ي ارزش ها » شود و با بهره وري از نيروي انساني كارآمد و تحكيم ارتباط خود با اولياء به سوي اهداف تربيتي حركت كند.جامعه بايد مدارس را دريابد و مشكلات اين نهادهاي سرنوشت ساز را حل كنند.براي رسيدن به اين هدف كارهاي گوناگوني بايد انجام پذيرد. يكي از اين كارها بازشناسي ارزش هاست.در اين مجموعه اصل بر اختصار و گزيده گويي است و هدف آن است تا گزيده اي از معاني و مضامين تعدادي از ارزش هاي اخلاقي و ديني را بدون آرايه هاي پژوهشي و با بياني ساده و در خور فهم عموم در دسترس اولياي دانش آموزان،معلمان و مربيان امور تربيتي قرار دهد. دانشاز ديدگاه قرآن كساني كه از نعمت دانايي برخوردارند با افراد نادان برابر نيستند. علم يكي از ارزش هاي الهي است در روايات آمده است: «رأس همه ي فضيلت ها دانش است و غايت تمام برتري ها علم است» ، « دانش حيات اسلام و ستون دين است» ،دانش زنده كننده ي نفس، و روشنايي بخش خرد و نابودكننده ي ناداني است، خواب همراه با علم بهتر است از نماز توأم با ناداني.در تفكر اسلامي عالم برعابد برتري دارد. عابد در فكر رهايي خويش است، اما عالم به تعليم و تربيت ديگران مي پردازد و آنان را از ظلمات به نور رهسپار مي كند.پيامبر اكرم فرمود: نگريستن

به سيماي دانشمندان عبادت است.جويندگان دانش سعادتمندترين انسانها هستند زيرا براي طالب علم در دنيا عزت و در آخرت رستگاري است.در مكتب اسلام علم را بايد به دست آورد و نشر داد و با تعليم و تربيت ديگران خورشيد دانش را روشن نگاه داشت.« بهترين صدقه آن است كه انسان دانشي را به دست آورد و آن را به برادرش بياموزد.»اسلام به مردم مي آموزد كه قدر دانشمندان را بدانند. در غررالحكم آمده است: «آنگاه كه عالمي را ديدي،خدمت گزار او باش»عالم امين خدا بر زمين است و عالمان پارسا امناي رسولانند. از ويژگي عالم اين است كه: ادعاي دانشوري نمي كند، زيرا: « كسي كه مي گويد من دانشمندم، نادان است».در روايات علم به درختي تشبيه شده است كه ميوه ي آن عمل وحيات و عبادت و اخلاص در كار است. علم غرورآفرين خطرناك است. بهترين دانش، دانشي است كه ترس از خدا در دل انسان به وجود آورد.علم همراه با عمل سودمند است و دانشي كه در تكامل انسان نقشي ندارد و سودي نمي رساند ارزشي ندارد و « سودمندترين دانش، دانشي است كه به آن عمل شود» و« زينت علم،احسان و نيكي است» علم به معني دانستن،دانش،يقين كردن، دريافتن، ادراك، استوار كردن، اتقان و يقين است. تعاريف علم زياد است و دانشمندان قديم و جديد از زواياي گوناگون به علم نگريسته اند. برخي از اهل معرفت مي گويند: علم نوري است مقتبس از مشكاة نبوت در دل بنده ي مؤمن كه به واسطه ي آن به خدا راه مي يابد و فرق آن با عقل آن است كه عقل فطري است ولي

علم خاص مؤمن است.عفتيكي از بحران هاي اجتماعي غرب،خدشه دار شدن عفت عمومي و بي توجهي به ارزش پاكدامني است.تولد فرزندان نامشروع و توسعه ي ولگردي در بين بچه هاي خانواده هاي متلاشي شده و افزايش آمار خشونت و جنايت از جمله آثار و نتايج كمرنگ شدن عفت در جوامع غربي است.متاسفانه نشانه هايي از اين پديده ي ناميمون در كشورهاي جهان سوم و سرزمين هاي اسلامي هم مشهود است.حضرت علي(ع)مي فرمايد: « عفاف برترين عبادت است»  در غررالحكم آمده است:« زكات زيبايي، عفاف است» و «اهل عفاف شريف ترين شرافتمندانند» و« عفاف ريشه ي جوانمردي است» و« عفت رأس هر چيزي است». مسلمان بايد از خوردن مال مردم و خوراكي ناپاك پرهيز كند و دامن و درون خود را از لوث آلودگي ها و شهوات منزه نگاه دارد و بداند كه« محبوب ترين نوع عفاف نزد خدا عفت درون و دامن است» و « خداوند وقتي براي بنده اي خير و نيكويي اراده كند، درون و دامن او را عفيف مي دارد».رسول خدا(ص)مي فرمايد: « از سه چيز بر امتم پس از خودم بيم دارم:گمراهي پس از معرفت، فتنه هاي گمراه كننده و شهوت شكم و شرمگاه».عفت صفت مشترك مردان و زنان است. همانطور كه زن بايد عفيفه باشد مرد هم بايد راه پاكدامني را در پيش گيرد. هر جوانمردي بايد آگاه باشد كه: « دليل غيرت مرد عفت اوست»  عفت مثل خيلي از ارزش ها ريشه در تعقل و خردمندي دارد. انسان وقتي از قدرت خردمندي برخوردار است مي تواند در برابر طوفان شهوت پايداري كند.يكي از عواملي كه عفت عمومي را تهديد

مي كند تأخير در ازدواج جوانان است.خداوند در آيه ي 33سوره ي نور: كساني را كه موفق به ازدواج نمي شوند به عفاف و پاكي فرا مي خواند و مي فرمايد: (و آنان كه وسيله ي زناشويي نيابند بايد خويشتن داري و پاكدامني پيش گيرند تا خداوند از بخشش خود بي نيازشان گردانده و خداوند فراخي بخش و تواناست.)انسان خواه همسر داشته باشد و خواه به تنهايي زندگي كند به حكم ايمان موظف به پارسايي و پاكدامني است و بايد بدانند كه« عفاف از نفس صيانت مي كند و آن را از پستي ها منزه مي دارد» مسلمان بايد در سخن گفتن، نگاه كردن و رفتار فردي و اجتماعي خود عفاف و پارسايي روا دارد. عفاف در لغت يعني: پارسايي، پرهيزگاري و خودداري و امتناع از آنچه جايز و نيكو نباشد، خواه در گفتار باشند خواه در كردار. عفت از ديد برخي از علماي علم اخلاق اينگونه تعريف شده است: يكي از كيفيات نفسانيه است و از اقسام خلقيات مي باشد و آن خلقي است كه افعال متوسط بين فجور و خمود از آن صادر مي شود و خمود و فجور دو طرف لذتند و از رذائل اند.ادبادب مفهمومي معادل{عدل}در رفتار انسان ها دارد.يعني هر رفتاري در جاي خودش ظهور و بروز كند. هر انساني بايد بداند چگونه در جمع زندگي كند و رفتار او با بزرگتر ها و كوچكترها براساس چه موازيني تنظيم شود.ادب در برابر خدا، ادب در جمع خانواده و ادب در جامعه مهمترين سرمايه ي انساني است.از ديدگاه اسلام ادب شرف برتر است و هيچ حسب و نسبي شريف تر از

ادب نيكو نيست.در غررالحكم آمده است« ادب بهترين ميراثي است كه پدران براي فرزندان خود به يادگار مي گذارند» و همچنين: « هيچ زينتي مانند آداب نيست » و « هيچ بزرگواري و شرفي در بي ادبي و سوء ادب يافت نمي شود»  و « ادب بهترين همنشين خرد است» و همچنين ادب نيكو، زينت عقل است.در حديث آمده است: ادب نيكو ،زمينه ساز تزكيه ي اخلاق است. مومن بايد اول خود را ادب كند و نفس خود را به زينت ادب بيارايد. كسي كه نفس خود را تعليم مي دهد و ادب مي آموزد، از كسي كه به ديگران علم و ادب ياد مي دهد بيشتر در خور تجليل است.نيكوترين ادب ها آن است كه تو را از كارهاي حرام باز دارد. يكي از معضلات اجتماعي ما رواج پديده ي تعدي به حقوق ديگران است.انساني كه مودب به آداب الهي است در جايگاه خود استقرار ميابد و حرمت خود و ديگران را نمي شكند و كارهايي را كه جاهلان ميكنند انجام نمي دهد.پدر و مادر و معلم، معماران شخصيت فرزندان خويشند و اگر نقش خود را به درستي ايفا كنند اسباب سعادت جامعه را فراهم مي نمايند.(فرزند در هفت سال اول زندگي،سرور.در هفت سال دوم،فرمان پذير.و در هفت سال سوم زندگي وزير و يا مشاور است)برخي از مردم هنوز هم معتقدند: هر اشتباه و كج روي را بايد با ضرب و شتم و سخنان درشت پاسخ داد.تصور آنان غلط است و بهاي هر خطايي كتك زدن نيست. در بحارالانوارآمده است : «خردمند به وسيله ي ادب اندرز مي گيرد و حيوانات سر به راه

نمي شوند مگر به وسيله ي زدن.»يكي از مهمترين وظايف رهبران الهي ادب آموختن به مردم است.انسان در هر مرحله اي كه باشد بايد به تأديب خويش همت گمارد. ادب كردن دل به پاك نگاه داشتن آن است.انصافانصاف يكي از سجاياي انساني است، يكي از پايه هاي نظام دين است. انسان با انصاف دوستان زيادي دارد و منصف برخلاف ستمگر كه خوار است، داراي كرامت مي باشد.غايت انصاف آن است كه انسان انصاف را از نفس خود شروع كند و قبل از آنكه ديگران او را به خاطر اشتباهش محكوم كنند خودش منصفانه به نفس خويش رسيدگي كند و داد مردم را از خود بدهد.رسول خدا به ابن مسعود سفارش كرد: « اي فرزند مسعود داد مردم را از خود بده و به امت اندرز ده و با مردم به مهرباني رفتار كن.اگر اينگونه عمل كني، چنانچه خداوند غضب كند و بخواهد مردم شهري را عذاب كند و تو در آن شهر باشي، خدا به تو نظر مي كند و به خاطر تو به مردم رحمت مي آورد».انصاف در فرهنگ ها به اين معاني آمده است: داد دادن، عدل كردن؛ داد كردن، راستي كردن، نصف كردن و برابر داشتن كه بر هيچ طرف زيادي نشود، برابري داشتن بين دو طرف و معامله كردن با آنها به عدل، عدل و داد ومروت، قسط، عدالت، نصف چيزي گرفتن.توّكليكي از مهمترين ارزش هاي ديني است. اين كلمه در مكاتب مادي معني و منزلتي ندارد اما در فرهنگ توحيدي از جايگاه و محتواي با رفعتي برخوردار است.در اصول كافي آمده است: (ايمان 4ركن دارد: توكل بر خدا، واگذاري امر

به خدا، رضا به قضاي الهي و سر فرود آوردن و تسليم شدن در برابر فرمان خداي عزوجل).توكل سرچشمه ي پيروزي است. همه ي پيامبران و امامان و مصلحان بزرگ با توكل به اهداف بزرگ خود رسيدند. توكل جانشين برنامه ريزي نيست بلكه مكمل برنامه ريزي است. مردم براي دستيابي به بي نيازي و عزت و سربلندي كوشش مي كنند.به دست آوردن اين موهبت هاي بزرگ در پرتو توكل امكان پذير است. انسانهايي كه متوكل نيستند، آسيب پذير و شكننده اند و از نا بساماني هاي رواني رنج مي برند و در آتش اضطراب و نا امني مي سوزند.توكل به معني دست روي دست گذاشتن و واگذار كردن امور به خدا نيست. انسان بايد با نيروي عقل و علم برنامه ريزي كند و از مشورت اهل فن و آراء صاحبنظران استفاده كند. آنگاه براي به ثمر رسيدن تلاش خود با توكل بر خدا وارد عمل شود و از خطرات و دشواري ها نهراسد.توكل با اينكه كليد در گنج خوشبختي است اگر درست درك نشود نتيجه اي ندارد. برخي از افراد در اثر بدفهمي خود را گرفتار فقر و بدبختي مي كنند و تصور مي كنند  كه در اثر توكل به دردسر افتاده اند.  در صدر اسلام هم گاهي اتفاق مي افتاد كه برخي از مسلمانان در گوشه اي منزوي مي شدند و دست از كار مي كشيدند، به اميد اينكه خداوند براي آنان روزي برساند. پيامبر اكرم(ص)وقتي مطلع مي شدند آنها را سرزنش مي كردند و به كار و تلاش ترغيبشان مي فرمودند.توكل در لغت به معني: اعتماد كردن، تكيه كردن و اعتماد نمودن بر

كسي و اعتراف كردن به عجز خود، به خدا سپردن و دل برداشتن از اسباب دنيا و به حضرت سبب الاسباب توجه نمودن، پناه و گذاشتن به خدا و تكيه و اعتماد به خدا و نزد اهل حقيقت اعتماد كردن به آنچه از خداست و يأس از آنچه در دست انسان است.ولايتولايت ريسمان هدايت الهي است و در دسترس مسلمانان قرار دارد و هر كس به آن متمسك شود از گمراهي و سرگرداني نجات مي يابد.ولي فقيه كسي است كه نفس خود را مطيع خدا كرده است و با روشن بيني و جامعه نگري حكم خدا را (خواه اوليه و خواه ثانويه) در هر پهنه اي كه اقتضا كند جاري مي سازد و به قسط و عدالت اجتماعي و حل مشكلات مردم وتكامل مادي و معنوي جامعه مي انديشد.در آيه ي 55 سوره ي مائده خداوند مي فرمايد: «همانا دوست و سرپرست شما خداست و پيامبرش و كساني كه ايمان آورده اند، آنان كه نماز را برپا مي دارند و زكات مي دهند در حالي كه در ركوعند.» مفسران شيعه و سني اعتقاد دارند كه اين آيه ي شريفه در شأن حضرت علي(ع) نازل شده است و امام علي بر همه ي مسلمانان ولايت دارند. وقتي مي گوييم خداي تعالي ولي بنده ي مؤمنش مي باشد، معنايش اين است كه آنچنان وصل به بنده است و آنچنان متولي و مدبر امور بنده است كه هيچ كس ديگري اين چنين ارتباطي را با آن بنده ندارد، اوست كه بنده را به سوي صراط مستقيم هدايت ميكند، امر ميكند، نهي ميكند، به آنچه سزاوار است وا ميدارد،

از آنچه نكوهيده است باز مي دارد و او را در زندگي دنيايي و آخرتيش ياري مي كند و نيز مي گوييم مؤمن واقعي ولي خداست.؛زيرا آن چنان وصل به خداست كه متولي اطاعت او در همه ي اوامر و نواهي اوست و تمامي بركات معني از قبيل: هدايت، توفيق، تأييد، تسديد و به دنبالش اكرام به بهشت و رضوان را از خداي تعالي مي گيرد.آراستگياسلام مدافع آراستگي ظاهر و زيبايي باطن است. آشفتگي و ژوليدگي ربطي به دينداري ندارد. البته آرايش هاي زنانه براي مردان ناپسند و حرامند.بزرگان و اولياي خدا سخنان حكيمانه و گران سنگي در باب آراستگي درون فرموده اند كه گزيده اي از آنها چنين است : بهترين زيبايي براي مرد ،آرامش و وقار توأم با ايمان است ، خداوند با هيچ زينتي بهتر از پاكدامني مرد را نياراسته است. ، پاكدامني زينت دوران بي چيزي است، شكر، زينت دوران دارايي است، پايداري زينت دوران آزمايش است، تواضع و فروتني زينت حسب است، فصاحت آرايش كلام است، عدل زيبايي ايمان است، وقار و آرامش زينت عبادت است، به خاطر سپردن زينت روايت است، افتادگي زينت علم است، ادب نيكو زينت خرد است، خوشرويي آرايش حلم و بردباري است،از خود گذشتگي زينت زهد است، بخشش مالي كه با زحمت به دست آمده است زينت نفس است، زياد گريستن زينت ترس از خداست، كم مصرفي زينت قناعت است، منت بر سر مردم نگذاشتن زينت كار نيكوست، خشوع زينت نماز است و ترك مال در راه خدا زينت ورع و پرهيزگاري است.هرگاه آراستگي ظاهر با زيبايي باطن جمع شود ،انسان به اوج سعادت مي

رسد.جهادانسان با دو دشمن درگير است يكي نفس اماره و بدفرماي و ديگري خصم مهاجمي كه با دين و كشور او سر ستيز دارد. گاهي دشمن آدمي جهل اوست اسلام از اين رو جلوگيري از سيطره ي هر يك از اين دشمنان برنامه هايي عرضه كرده است كه آن برنامه ها جهاد است و از به هم پيوستن مجاهدت ها محيط زندگي اعتلا مي يابد و درهاي رشد مادي و معنوي به روي مردم باز ميگردد. هر انساني در معرض چند عامل قرار دارد كه اهم اين عوامل تعيين كننده بدين قرار است:1) فطرت؛ فطرت انسان الهي است و دين خدا متناسب با آن عرضه شده است.2) طبيعت انساني؛ انسان مانند حيوانات غرايضي دارد كه اگر درست هدايت شوند اسباب بقاي او فراهم ميگردد.3) روح الهي؛ در طليعه ي پيدايش انسان خداوند بهره اي از روح خود را در او دميده است و همين ويژگي انسان را از جانوران متمايز كرده است.4) عقل؛ خرد، پيامبر درون است و انسان يگانه موجودي است كه قدرت تعقل و تفكر دارد.5) نفس؛ انسان به مقتضاي طبيعت خويش اميالي دارد.6) شيطان؛ يكي از مخلوقات الهي است كه از مسير اطاعت خدا خارج شده و قسم خورده است كه همه ي بندگان خدا را اغوا كند مگر مخلصان را كه از شر او مصون مي باشند.7) وراثت؛ هر انساني برخي از ويژگي هاي ظاهري و رفتاري را از پدر و مادر خويش به ارث مي برد.8) محيط؛ انسان فرهنگ را از محيط دريافت مي كند.9) وحي؛ وحي سخن خدا براي هدايت انسان است كه توسط پيامبران در دسترس بشر قرار

گرفته است.10) حجت؛ پيامبر حجت خدا بر مردم است و براساس وحي الهي به اقامه ي عدل و اجراي حدود خدا و هدايت بشريت همت مي گمارد پس از پيامبر خاتم(ص) اين مسئوليت بر عهده ي امام(ع) است.پايه ي شكوفايي انسان خودسازي است و اصل و اساس خودسازي«جهاد با نفس» است.هر گاه نفس اماره، زمينه را براي مداخله ي شيطان و به كار افتادن عوامل محيطي و وراثتي مستعد و محيا كند و زمام امور انسان را به دست اميال سركش و طبيعي قرار دهد، انسان در پرتگاه سقوط  و انحطاط قرار مي گيرد و اگر توبه نكند و خود را به كمك عقل، وحي، حجت، فطرت و با بهره وري از عوامل مثبت محيطي و سرشتي و با جهاد و كوشش به وادي نور و دنياي ايمان نرساند كار او يكسره ميشود و از مدار انسانيت خارج ميگردد. از اين رو جهاد با نفس را «مهر بهشت» و«بهاي بهشت» و«جهاد اكبر» ناميده اند.درغررالحكم ذكر شده است: « بدانيد كه جهاد اكبر، جهاد با نفس است. با نفس هاي خويش سرگرم جهاد شويد تا به خوشبختي برسيد.»از طريق جهاد با نفس كاستي ها اصلاح ميشوند و عادت هاي ناهنجار از بين ميروند و دل ها مستعد تراوش حكمت مي گردند.خداوند در سوره ي  ص  مي فرمايد: « اي داوود همانا تو را در زمين خليفه- نماينده ي خود ساختيم؛ پس ميان مردم به راستي و درستي حكم كن و خواهش هاي نفس را پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه مي گرداند.» اين آيه ي شريفه به خوبي روشن ميكند كه انسان وقتي

با هوي و هوس و كشش هاي نفس مجاهده و مبارزه نكند و ملعبه  آن واقع شود از مسير فطرت و دين خدا خارج مي شود و كار را بر خود دشوار مي سازد.ايمانايمان بزرگترين سرمايه و اصل حق است. ايمان همان چيزي است كه در دل مؤمن جاي دارد و اعمال و كارهاي نيك؛ صدق آن را معلوم مي دارند. « ايمان اقرار و عمل است و اسلام اقرار بلا عمل است» عمل صالح ناشي از ايمان است. « دين خدا اسلام ناميده مي شود. و اين دين قبل از پيدايش شما بوده و بعداً خواهد بود، كسي كه به دين خدا اقرار كند مسلمان است و كسي كه به فرمان خداي عز و جل عمل كند مؤمن است.»زيربناي ايمان شناخت است.« ايمان معرفت به وسيله ي قلب، و گفتار به زبان و عمل به اركان مي باشد.»ايمان تنها يك باور نيست بلكه افزون بر آن مجموعه اي از ويژگي ها و كارهاي نيكوست كه در مؤمن تجلي مي يابد.مؤمن رضاي خدا را محور زندگي خود قرار مي دهد، خوشنودي و غضب او براي خداست و جاذبه و دافعه ي او ريشه در خدا ترسي دارد. ايمان و عمل صالح دو يارند كه خدا هيچ كدام را بدون ديگري نمي پذيرد، ايمان در اخلاق نيكو تجسم مي يابد و حسن خلق باعث تكميل ايمان مي گردد.در روايات آمده است: « ايمان بنده كامل نمي گردد تا دوست بدارد براي برادرش همان چيزي را كه براي خود دوست دارد و در حال شوخي و جدي از خدا بيمناك باشد»مؤمن خدا را همواره بر خود ناظر

و در همه جا حاضر مي بيند.« بهترين ايمان آن است كه بداني هركجا كه باشي خدا همراه توست.»مؤمن از دروغ بيزار است.«كسي طعم ايمان را نمي چشد مگر آنكه دروغ را اعم از شوخي و جدي ترك كند»خداوند به مؤمن عزت در دنيا و دين و رستگاري در آخرت داده و براي او در سينه هاي مردم عظمت و مهابت نهاده است.مومن خوشروست، غمش را در دل نهان ميدارد، اهل سعه صدر است، بازيچه ي نفس خويش نيست، با ديگران مهرباني مي كند ولي به نفس خود سخت مي گيرد. از خداوند ستارالعيوب راز و رمز پرده پوشي را آموخته است. دلش از لوث ترديد و شك پاك است.مؤمن آيينه ي مؤمن است. در سلام پيش دستي مي كند. سودمندترين فرد جامعه است، اهل الفت و دوستي است، جان و مال مردم  از دست او ايمن است. عقل، دوست او و علم، وزير او و شكيبايي، فرمانرواي سپاه اوست.برخي از ارزش هايي كه در آيات مورد تأكيد قرار گرفته اند، عبارتند از: پاي بندي به تقوا، شكيبايي، عدالت خواهي، وفاداري به پيمان، اطاعت از خدا و رسول، ذكر خدا، جهاد در راه خدا، گفتار درست و محكم، توجه به ره توشه آخرت، ياري خدا، نگهداري خويش و خانواده از آتش عذاب، توبه.در برخي از آيات بر نفي ضد ارزش ها تأكيد شده است كه عبارتند از: اجتناب از همدلي با بيگانگان و مخالفان دين، پرهيز از خوردن و مصرف اموال خود به طريق باطل و ناروا، نپذيرفتن ولايت كفار، حرام نشمردن پاكيزه ها و حلال ها، خيانت نكردن به خدا و رسول و اجتناب

از خيانت در امانت، مسخره نكردن ديگران، اجتناب از ميگساري و قماربازي، غفلت نكردن از ياد خدا به خاطر اموال و اولاد.نيكيبرّ يا نيكي همنشين تقوا در قرآن مجيد است. در آيه ي دوم سوره ي مائده آمده است: « و يكديگر را بر نيكوكاري و پرهيزگاري ياري دهيد و يگديگر به گناهكاري و ستم بر ديگران يار مباشيد.»در جامعه ي صنعتي و در عصر كمرنگ شدن ارزش هاي معنوي، ميل به نيكوكاري كاهش يافته است و عده اي تنها به منافع لذات خويش مي انديشند و از فرهنگ نيكوكاري دست كشيدند. نيكوكاري و بر از مهمترين راهكارهاي معنوي براي اصلاح جامعه و تعديل روابط اجتماعي است.در تحف العقول آمده است: « سه چيز از درهاي نيكي و ابواب بر قلمداد ميشوند: سخاء نفس،كلام طيب و پايداري در برابر آزار.»نيكي ها يكسان نيستند « بالاتر از هر نيكي، نيكي ديگري وجود دارد تا آنجا كه انسان در راه خدا به شهادت برسد و بالاتر از اين نيكي، نيكي ديگري يافت نمي شود.»  نيكي كامل آن است كه، انسان آن كاري را كه در پيش روي مردم مي كند در خفا هم انجام بدهد.نيكوكار براي خدا محبت مي ورزد و براي خدا خشمناك مي شود و مصاحبت و جدايي و غضب و خوشنودي و كارهاي او در جهت تأمين رضاي خدا مي باشد.بر در لغت به معني نيكي و نيكوكاري است. فرهنگ نويسان معاني ديگري هم براي كلمه بر ذكر كرده اند كه از آن جمله است: راست گفتن، راستگو شدن در سوگند، گرامي داشتن كسي را، فرمانبرداري كردن از خدا، به خوشنودي و رضامندي مادر

و پدر زندگي كردن، فرمان بردن مطلق و فرمان بردن پدر و مادر بالخصوص، راستي،ضد دروغ، احسان، صله رحم، طاعت، خير، نيكويي، بخشش.ياد خداماهي وقتي در آب است زندگي مي كند، انسان وقتي نفس مي كشد حيات دارد، شيء وقتي در روشنايي است ديده مي شود، مؤمن هم وقتي به ياد خداست از حيات طيبه برخوردار است. شهوت، خودخواهي، دنياطلبي مانند تند بادهايي دل آدمي را مي لرزانند تنها نسيمي كه از پس اين طوفان هاي مخرب بر مي آيد ، ذكر خداست. ياد خدا به دلها سكينه و آرامش مي بخشد و بادهاي ناملايم را بي اثر مي سازد.ذكر خدا هم آرامش آفرين و هم لذت بخش است. ريشه نابساماني هاي رواني در بلند پروازي هاي جاهلانه و خيال پردازي هاي عاجزانه است.ذاكر خدا دل به گمان هاي باطل نمي سپارد و خيالات واهي را بر در جان خود نمي گمارد. خوش به حال كساني كه سكوت خود را نمي شكنند مگر با ذكر الهي. به راستي « ياد خدا مسرّت آفرين هر متّقي و شادي بخش هر اهل يقييني است.»ذكر نور دلها ، درخشندگي بينايي ها و روشنايي اندرون هاست. ذكر بصيرت مي دهد. اسباب نزول رحمت خدا را فراهم مي سازد، فكر را نوراني مي كند، « ذكر خدا شفاي دلهاست» ، « ذكر خدا دواي بيماري روانهاست» ، « ذكر كليد انس است».به وسيله ذكر سينه گشايش مي يابد و ذكر خدا به انسان شرح صدر مي دهد. انسان در همه حال نيازمند ذكر خداست. در ميدان نبرد، در هنگام خريد و فروش، در وقت خشم، در تنهايي، در موقع خوشي،

در صحت و بيماري بايد به ياد خدا بود و جان خويش را با نور ذكر دوست روشن ساخت.آري ياد خدا در هنگام معصيت كارساز و باز دارنده است. مردان خدا و موحدان راستين درگير و دار زندگي خدا را از ياد نمي برند.مؤ من بايد هميشه به ياد خدا باشد و زياد تفكر كند و چشم به مال و ناموس ديگران ندوزد و به اين و آن اميد نبندد. جامعه اي كه خدا را فراموش كند دچار بحران مي شود.قرآن مجيد در آيه 8 سوره منافقون مي فرمايد: « اي كساني كه ايمان آورده ايد ، مالها و فرزندانتان شما را از ياد خدا سرگرم نكنند؛ و هر كه چنان كند - به سبب مال و فرزندان از طاعت خدا باز ماند- ايشانند زيانكاران. »ذكر در لغت به معني ياد كردن ، تذكار ، گفتن ، بيان كردن ، بر زبان راندن ، يادآوري و به خاطر آوردن است.عدالتعدالت ارزش مورد نياز همه بشريت است. فطرت انسانها سرشار از روح عدالت خواهي است. همه پيامبران براي بسط عدالت آمده اند و هدف عمومي همه مصلحان ريشه كن كردن تبعيض و استقرار عدالت اجتماعي است.در بحارالانوار آمده است : « عدالت زير بنايي است كه جهان بر آن قوام يافته است» . اگر عدالت نباشد توازن هستي و تعادل جوامع به هم مي خورد و ناپايداري و تزلزل بر همه جا حاكم مي گردد.در تفكر اسلامي عدالت سرچشمه حيات و زندگي است.اسلام روشهايي را براي تشخيص عدالت ، به انسانها آموخته است. در بحارالانوار آمده است : « عادل ترين مردم كسي است كه آنچه

را كه براي مردم دوست دارد براي خويش هم بخواهد و آنچه را كه براي خود نمي پسندد بر ديگران نيز ناروا بدارد.»كساني كه بر نفس خود انصاف روا مي دارند و در محكمه وجدان خويشتن خويش را به محاكمه مي كشند از نور عدالت روشن اند.چه خوب است از اولياي خود بياموزيم كه « نهايت عدل آن است كه انسان عدل را از نفس خود شروع كند». در اين صورت در قضاوت محتاط ميشويم و به آساني ديگران را محكوم نميكنيم. عدالت براي رهبران و زمامداران امور مسلمين از همه كس برازنده تر است. آنان بايد با حسن نيت در امر مردم بنگرند و بدون آزمندي و درنهايت پرهيزگاري به وظايف خود عمل كنند و بدانند كه: « اولين كسي كه رهسپار آتش ميشود فرمانروايي است كه عدالت در پيش نگرفته است.» ستمگري با ايمان سازگاري ندارد. خداوند در آيه 82 سوره انعام مي فرمايد: «كساني كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستمي-شرك نياميختند، ايشان اند كه ايمني دارند و آنان راه يافتگانند.»در اين عصر به لطف الهي حكومت اسلامي در ايران اسقرار دارد و مردم در نظام جمهوري اسلامي ايران جايگاه با رفعتي دارند. سزاوار است كه همه مديران و كارگزاران با جوهر تقوا بر پيشاني خود بنويسند: «همانا خداي به داد و نيكوكاري فرمان ميدهد.» (سوره نحل آيه90) تا مردم به ما اعتماد كنند و همواره حكومت را از خود بدانند و براي استحكام آن كوشش كنند. انسان براي دستيابي به ملكه عدل بايد اهتمام ورزد.كلمه عدل در لغت به معني داد، قسط، انصاف، مقابل ظلم، نقيض جور، عدالت، نصفت، امري

بين افراط و تفريط، مساوات در مكافات نيكي به نيكي و بدي به بدي، داوري به حق و قراردادن هر چيزي در جاي خود است. نيك بختيخوشبختي گم شده همه انسانهاست. هر كس در پي آن است كه سعادتمند شود. راستي خوشبخت چه كسي است؟وقتي انسان به خدا متصل باشد و از حق اطاعت كند نيكبخت است . «هركس در راه اصلاح نفس خود بكوشد خوشبخت است و كسي كه با سست عنصري نفس خود را به دست كام جويي بسپارد به كام شقاوت مي افتد.» در دنياي امروز انسانهاي ثروتمند و با قدرتي يافت مي شوند كه آرامش ندارند و سينه آنان سرشار از حسادت و نفرت است و از درون مي سوزد.نيك بختان نشانه هايي دارند آنان «سخاوتمند» و «موفق» اند و « راضي به قضاي الهي » مي باشند اهل اخلاص عملند. در غررالحكم آمده است كه « خوشبخت ترين مردم ، انسان با ايمان و خردمند است» « نيك بخت ترين مردم كساني اند كه فضيلت اهل بيت طهارت و عصمت را مي شناسند و به وسيله آنان به خدا تقرب مي جويند و خالصانه به آنان محبت مي ورزند. در برخي از جوامع مردم براي رسيدن به نيك بختي به مشقت مي افتند حتي در جامعه ما كساني فكر مي كنند اگر از راه و رسم غربيان استفاده كنند خوشبخت مي شوند هرچند بهره وري از فراورده هاي تمدن جديد با رعايت موازن ديني و عقلي كاري پسنديده است اما نمي توان هر خوشبختي را با تقليد از غرب به دست آورد .در واقع انسان حق انتخاب دارد اگر همسو

با مجموعه آفرينش به بندگي خدا روي آورد اسباب خوشبختي خود را فراهم كرده است. در لطف خدا و دروازه خوشبختي هميشه باز است كافيست به خدا روي آورد و خوشبخت و سعادتمند شود. حسن خلقهر مكتبي براي تربيت پيروان خود برنامه اي دارد. اسلام به عنوان كامل ترين مكتب تربيتي جهان مسلمانان را خوش اخلاق بار مي آورد.در بحارالانوار آمده است: « حسن خلق نيمي از دين است». افراد بداخلاق و تند خو نه تنها ديگران را در رنج مي افكنند، خودشان نيز از اخلاق بد خويش عذاب مي كشند زيرا بداخلاقي همنشين بدي است.خوش اخلاقي ريشه در خرد انساني دارد . حضرت محمد مصطفي (ص) مي فرمايند: « سه چيزاند كه در هر كس نباشد نه از من است و نه از خداي عزّوجل . به ايشان گفتند كدامند؟ فرمودند: بردباري كه به كمك آن  ناداني نادان را دور سازد، حسن خلق كه با آن در ميان مردم زندگي كند ، پرهيزگاري كه به وسيله آن از معصيت هاي الهي مصون بماند.»اخلاق نيك هم سرمايه اي مطلوب براي معاشرت در دنياست و هم پس اندازي مطمئن و ارزشمند براي آخرت است. كساني كه بهترين اخلاق را دارند و بالاترين تواضع را نشان مي دهند از محبوبان و نزديكان رسول خدا در روز قيامت به  شمار مي آيند. برخي از مكارم اخلاق براي همه مردم خوبند ولي براي عده اي برازنده ترند از اين رو در روايت آمده است: « عدل نيكوست ولي براي فرامانروايان نيكوتر است ، بخشش زيباست ولي براي ثروتمندان زيباتر است، پرهيزگاري خوب است ولي براي عالمان خوب تر است

، شكيبايي برازنده است ولي براي بينوايان برازنده تر است، توبه نيكوست  ولي براي جوانان نيكوتر است، حيا خوب است ولي براي بانوان خوب تر است.»از روايات دريافت مي شود صفاتي مانند : گذشت از كسي كه به ما ظلم كرده است ، آشتي با فردي كه روابط خود را با ما قطع نموده است ، بخشش به كسي كه ما را تحريم كرده است ، گفتن سخن حق هر چند بر خلاف منافع ما باشد، مواسات و كمك به ديگران ، صرف نظر كردن از ارزشهاي مردم و فزوني در ذكر خدا از مصاديق روشن مكارم اخلاق اند.اخلاق نيكو باعث طولاني شدن عمر و پاك شدن گناه و ايجاد انس و رفاقت و آرامش مي گردد به راستي حسن خلق و مكارم اخلاق مانند پلي است كه انسان را به خدا مي رسانند.ريشه سوء خلق را بايد در ضعف ايمان جستجو كرد .شاديآيا اسلام مدافع غم واندوه وافسردگي است ؟ برخي تصور ميكنند كه غم زدگي واندوهناك بودن نشان دينداري است .اين برداشت نادرست است اسلام دين تعادل است وبه پرورش وتعديل عواطف انساني اهميت ميدهد .اسلام شادي وسرور را زمينه ساز بهداشت رواني ميداند .در غررالحكم آمده است :«سرور انبساط خاطر مي آورد و به نشاط مي افزايد وغم ،نفس را دچار انقباض ميكند وانبساط را از بين ميبرد.» شادي نبايد از رهگذر گناه ومعصيت خدا حاصل شود .شادي نتيجه درست انديشيدن وتعقل است .انسان به اندازهاي كه كار نيكو كرده است بايد شادمان باشد وبه ميزاني كه فرضت نيكوكاري را از دست داده است بايد متأسف گردد .يكي از بهترين كارها وارزش

ها شادمان كردن كودكان است .دنياي كودك با غم وپريشاني شروكار ندارد .در بحارالانوار آمده است : «وقتي خداوند مؤمن را ازآرامگاه خود برمي انگيزاند همراه او پيكرهاي خارج مي شود ودر برابر او قرار مي گيرد .آنچه را كه مي بيند منظره ترسناكي از مناظر روز واپسين است .درآن حال پيكره وشبح به او ميگويد : بي تابي نكن واندوهگين مباش! مؤمن از اومي پرسد تو كيستي ؟ شبح مي گويد: من همان شادماني هستم كه در اندرون برادر مؤمنت روان مي ساختي .»در تفكر اسلامي مسلمان نه تنها عبوس وافسرده حال نيست بلكه پيام آور شادي براي ديگران است وبراي كاستن ازغم واندوه ديگران تلاش ميكند .سرور با لهو و لعب وكامراني فرق اساسي دارد.اگر شادي از رهگذر گناه بدست آيد وانسان را به غفلت كشاند ،ارزشي ندارد .سرور در فرهنگ اسلامي به معني لهو نيست ولهو ولعب وغفلت ، از ساحت مؤمن بدور است .حزن مومن در دل اوست وبا چهره اي متبسم با مردم روبرو ميشود ودر سختي وآساني به ياد خداست .زهدآيا زهد به معني گوشه گيري وپشت كردن به نعمتهايي است كه خداوند در دنيا آفريده است ؟ زهد از ارزشهايي است كه قدري ناشناخته مانده است .امام علي (ع) مي فرمايد : «زهد ثروت است ».بزرگان دين فرموده اند :«زهد اصل دين است » و يا «زهد ثمره دين است »كساني كه برآنچه ازدست داده اند اندوه نمي خورند وبه خاطر موفقيت هايي كه بدست آورده اند شادكامي نمي كنند ،زاهد ميباشند .در بحارالانوار آمده است :«تمام زهد در دوكلمه از قرآن آمده است . خداوند تعالي مي

فرمايد : -تا برآنچه از دست شما رفت اندوه مخوريد وبدان چه شما را داد شادمان نشويد -كسي بر گذشته اندوه نمي خورد وبر آنچه كه در آينده به دست مي آورد شادكامي نمي كند ،زاهد است .»برخي تصور ميكنند زاهد كسي است كه براي مال خود اهميتي قائل نيست وآن راضايع مي كند ويا نعمتهاي حلال را برخود حرام مي گرداند .اين برداشت درست نيست زيرا در روايت آمده است :«نابود كردن دارايي وتحريم كردن امور حلال زهد در دنيا به شمار نمي آيد بلكه زهد در دنيا عبارت از اين است كه به آنچه در دست داري بيشتر از آنچه كه در دست خداست اعتماد نكني .»انسان زاهد در استفاده از نعمتهاي حلال هم زياده روي نميكند ودر فكر درماندگان ومحرومان است . زهد مانند درختي است كه ريشه اش يقين وميوه اش خوشبختي است وزاهد انساني است كه آخرت را بردنيا مي گزيند وكسي كه آخرت را انتخاب مي كند دنيا اورا از روزي هاي خود برخوردار مي كند .در تفكر اسلامي انسان در حالي كه نصيب خودرا از دنيا فراموش نمي كند در فكر ديگران است وبخشي از دستاورد هاي خود را در راه خدا وبراي حل مشكلات مردم انفاق مي كند .زاهد انسان حكيمي است كه گويي در يك شب تاريك باچراغي روشن راه ميرود وقدم هارا بااعتماد وبصيرت برمي داردتابه مقصد ميرسد .در فرهنگ اسلامي از زهد به عنوان «مفتاح صلاح» و «اسباب نزول رحمت » و « آسايش بزرگ » نام برده شده است . زهد به معني بي رغبت شدن ، ناخواهان شدن ، پارسا شدن ،

ناخواهاني نمودن ، روي باز گردانيدن از چيزي است به واسطه حقير شمردن آن چيز است. تقويپروا پيشگي و تقوا مهم ترين ارزش انساني است. در روايات از تقوي به عنوان رئيس اخلاق و خلق انبياء، بهترين گنج، نگهدارنده ترين نگهدار، عزيزترين عزيز ياد شده است.جابربن عبدالله انصاري : رسول خدا در خطبه وداع فرمود : « اي مردم خداي شما يكي است ، همگي از يك پدريد. عرب بر عجم و عجم بر عرب ، سرخ پوست بر سياه پوست سياه بر سرخ برتري و فضيلت ندارد، مگر به تقوي و خداترسي. گرامي ترين شما نزد خدا با تقوي ترين شماست» پيامبر با بيان اين موضوع مهم اساس تبعيض نژادي و قوم گرايي را منهدم مي كند و تقوي را به منزله نشان برتري اعلام مي دارد.پرهيزگاري ريشه در معرفت ديني دارد. « براي هر چيزي معدني وجود دارد و معدن پرهيزگاري دلهاي عارفان است.» انسان با تقوي بر شهوات خود غلبه دارد و متقي از گناهكاري دوري مي گزيند. پرهيزگارترين مردم كساني هستند كه سخن حق مي گويند خواه به سود آنان يا به ضرر آنان باشد.به حق بايد گفت اهل تقوي، صاحب نظرن و قدرت تشخيص حق از باطل را دارند .حضرت علي (ع) كه ازرسول خدا (ص) لقب سرور مسلمين و امام متقين را دريافت كرده است در جاي جاي نهج البلاغه از تقوي و تقوي پيشگان ياد مي كند و شريعت درس پرهيزگاري و خداترسي مي دهد . تقوي به معني پرهيزگاري،  پرهيز و پروا پيشگي است.توبهانسان با ايمان پيوسته با ارتباط خدا زندگي مي كند. تولد و زندگي اش

را مديون لطف حق و بازگشت خود را به سوي او مي داند. همانطور كه نور از خورشيد جدا نمي شود مؤمن هم از پروردگار فاصله نمي گيردو اگر روزي غفلت كند و آلت دست شيطان شود نفس ملامت گر و لوامه او را تكان مي دهد. مؤمن با نداي وجدان  و بر اساس فطرت توحيدي و معرفت ديني بيدار مي شود و به خداي خود روي مي آورد. اگر بازگشت او به سوي خدا از روي اخلاص باشد، گناهانش بخشيده مي شوند و پاك و مطهر گردد.توبه به منزله ريسماني است كه از سوي خدا در دسترس انسان مضطرب قرار گرفته است. اگر مؤمن اين ريسمان را بگيرد از وحشت تنهايي و نا امني رواني و احساس گناه رهايي مي يابد و در فضايي آكنده از نور و معنويت قرار مي گيرد .انسان در هر مر حله اي از ايمان و تقوي قرار داشته باشد نياز به توبه دارد . توبه در زمان توانايي كارساز است . توبه كار بايد زماني براي جبران مافات داشته باشد و با نيكي ها بدي ها را برطرف كند.توبه تنها با استغفار تحقق نمي يابد ، بلكه اساس توبه پشيماني از گناه است. اگر توبه توأم با پشيماني نباشد توبه شكسته مي شود و « پشيماني از گناه انسان را از روي آوردن به گناه و تكرار معصيت باز مي دارد .» از ديدگاه اولياي خدا توبه شرايطي دارد در حديث آمده است: « توبه در چار بعد استقرار دارد : پشيماني در دل، استغفار با زبان، عمل به وسيله اندام و اعضاي بدن ، و اراده ي

استوار براي روي نياوردن مجدد به گناه ». اگر انسان به كسي ظلم كرده است بايد شرافتمندانه به سراغ او برود و رضايت خاطرش را تأمين كند.اگر انسان در نهان مرتكب گناه شود و كار زشتي انجام دهد بايد در نهان كار نيكي بكند اما اگر در انظار مردم مرتكب كار ناروايي شود بايد شهامت نشان دهد و در حضور ديگران با كار نيك خود ، گذشته را تلافي كند. در فرهنگ ما عبارت توبه نصوح خيلي معروف است و در آيه 8 سوره تحريم به اين عبارت اشاره شده است در تفكر ديني توبه نصوح بهترين نوع توبه است و چنين است كه : « بنده توبه كند و سپس به سوي گناه باز نگردد» از حضرت علي(ع) سؤال شد توبه نصوح چيست؟ فرمودن « پشيماني به دل و استغفار به زبان و تصميم به روي نياوردن به گناه است». مسلمان تا آنجا كه ميتواند بايد خود را از گناه دور سازد اما وقتي آلوده به معصيت شد نبايد توبه را به تأخير بياندازد  و وقت را  از دست بدهد بلكه بايد در اولين فرصت با پشيماني روي به خدا آورد و به درگاه او سجده ندامت و بندگي كند. در اين صورت خداوند بر گناهان او پرده اي مي افكند و آبروي او را حفظ ميكند.شگفت انگيز است كه خداوند كريم كارهاي نادرست توبه كار را تبديل به كارهاي نيك ميكند و اين اوج كرم و لطف خداي مهربان در حق بندگان است.توبه در لغت به معني بازگشتن از گناه، بازماندن از كارهاي بد و ناقص و نادرست، ندامت و پشيماني و بازگشت

از گناه، انابت، انابه است.   فهرست عنوان         صفحه پيشگفتار    2 دانش    3 عفت    3 ادب    4 انصاف    5 توكّل    5 ولايت    6 آراستگي    6 جهاد    7 ايمان    8 نيكي    9 ياد خدا    9 عدالت    10 نيك بختي    12 حسن خلق    13 شادي    13 زهد    14 تقوي    15 توبه    15

مديريت جلسات و سخنراني

مير عظيم قوام

انتشارات جمال الحق: خلاصه كتاب: ارائه دهنده : محمدجواد مؤذنيان فهرست مطالببخش اول: مديريت جلسات    4فصل اول/ مديريت قبل از جلسات    4فصل دوم/ مديريت در اثناء جلسات    5فصل سوم/ مديريت بعد از جلسات    5بخش دوم: مديريت سخنراني    5فصل اول/كليات    5فصل دوم/ تجزيه و تحليل شنونده    5فصل سوم/ جمع آوري مطالب براي سخنراني    5فصل چهارم/ سازماندهي متن سخنراني    5فصل پنجم/ شروع و خاتمه سخنراني    5فصل ششم/ كاربرد زبان    5فصل هفتم/ ايراد نطق    5فصل هشتم/ كاربرد وسايل كمك آموزشي    5فصل نهم/ تقويت اعتبار سخنراني    5بخش سوم:  500 پيام كوتاه به مديران    5هدايت سازمان    5مديريت زمان    5فعاليت يا محصول سازمان    5مشتريان، مخاطبين و مراجعين    5رفتار با مافوق    5رفتار با كاركنان و مديران تابعه    5امور شخصي و اخلاقي    5خانواده    5بخش اول: مديريت جلساتفصل اول/ مديريت قبل از جلسات1- ضرورت تشكيل جلسه2- تبيين دستور جلسه3- پيش نويس و طرح اوليه براي مباحث4- تعيين تعداد و سطح اعضاي جلسه5- مدت زمان جلسه6- مكان و زمان برگزاري جلسه7- تعيين رئيس و دبير جلسه8- دعوتنامه9- پذيراييفصل دوم/ مديريت در اثناء جلسات1- زمان شروع جلسه2- تلاوت قرآن مجيد 3- شروع بحث با سخنان كوتاه رئيس4- كليات هر دستور جلسه5- بحث تفصيلي هر دستور جلسه6- موضع گيري رئيس جلسه7- مشاركت همه اعضا8- كنترل سخنان اعضا9- خودكنترلي رئيس10- جمع بندي و تصميم گيري11- شفافيت

تصميمات اتخاذشده و مسؤوليت ها12- ثبت و ضبط مباحث جلسه13- زمان ختم جلسهفصل سوم/ مديريت بعد از جلسات1- ارسال صورتجلسه و مصوبات2- پيگيري قاطع ولي محترمانه مصوبات3- بكارگيري سياست تشويق و تنبيه4- پيگيري در ابتداي جلسه بعدبخش دوم: مديريت سخنرانيفصل اول/كليات1.    اگر از ايستادن در مقابل جمع و ايراد سخنراني ترس داريد، آگاه باشيد كه در اين ترس تنها نيستيد و اين ترس براي افراد بسيار زيادي وجود دارد. 2.    خود را در حال ايراد سخنراني مؤثر و قوي تصور كنيد.3.    در حال سخنراني بهترين حالت جسمي و روحي را داشته باشيد.4.    قبل از شروع صحبت، چند نفس عميق بكشيد.5.    در مورد مقدمه سخت كار كنيد.6.    با شنوندگان ارتباط چشمي برقرار كنيد.7.    از وسايل كمك آموزشي استفاده كنيد.8.    در آنچه مي گوييد صادق باشيد.9.    موضوع سخنراني بايد براي مخاطبان، جذاب و مفيد باشد.فصل دوم/ تجزيه و تحليل شنونده    در تجزيه و تحليل شنوندگان و صحبت كردني كه مناسب حال آنها باشد ، موارد ذيل بايد مورد توجه قرار گيرند:1)    سن مخاطبان.2)    جنسيت مخاطبان.3)    مذهب مخاطبان.4)    تعلق گروهي مخاطبان.5)    قوم و نژاد و آداب و رسوم مخاطبان.6)    سطح معلومات مخاطبان.7)    نگرش مخاطبان نسبت به سخنران.8)    توقع مخاطبان بر اساس موقعيت.    نكته: با عنايت به موارد فوق¬الذكر -با هر روشي كه امكان دارد- بايستي قبل از سخنراني اطلاعات لازم را در مورد مخاطبان خود به دست آوريد.فصل سوم/ جمع آوري مطالب براي سخنراني    به اندازه كافي مطالعه كرده و يادداشت برداري كنيد.    از نظر و تجربه افراد صاحب نظر در رابطه با موضوع سخنراني استفاده كنيد.    از كتابخانه ها و منابع موثق اينترنت كمك بگيريد.    براي انجام

يك سخنراني خوب بايستي موارد زير را نيز براي استفاده در سخنراني جمع آوري كنيد.1)    مثال ها و مصاديق.2)    آمار و ارقام (صحيح و دقيق).3)    نظر دانشمندان و متخصصان.     نكته: هر قدر موضوع سخنراني مربوط به مسايلي باشد كه در مورد آن تجربه و معلومات قبلي داريد، به همان ميزان تسلط شما بيشتر شده و سخنراني بهتري ايراد خواهيد كرد. فصل چهارم/ سازماندهي متن سخنراني    سازماندهي كردن متن سخنراني مهم است زيرا شنوندگان توقع دارند مطالب به هم مربوط باشند. آنها در برابر سخنراناني كه از موضوعي به موضوع ديگر مي پرند، صبر كمي دارند.    اين را در ذهن داشته باشيد كه شنوندگان (بر خلاف خوانندگان) اگر در فهم مطالب گوينده دچار مشكل شوند، نمي توانند به صفحه قبل برگردند.    نكته هاي اصلي را به دقت انتخاب كنيد و به نحو راهبردي منظم و مرتب كنيد.    ميزان وقت اختصاص داده شده به نكته هاي اصلي را متعادل كنيد.    در خصوص ترتيب بيان مطالب به دقت تصميم گيري كنيد.    عناوين قسمت هاي مختلف سخنراني (مقدمه – متن – نتيجه گيري) را به تفكيك و به گونه اي بايد روي كاغذ آورد كه هنگام سخنراني به راحتي قابل استفاده باشد.    يادداشت ها بايد خوانا باشد.    در اثناء سخنراني لازم است براي اداي برخي مطالب حالت هايي براي خود داشته باشيد. (مانند بلند شدن، آهسته گفتن، تأكيد كردن و ...) براي فراموش نكردن اين مطلب در حين سخنراني، مي توان از قبل با علايم و يا نوشتن كلمه هاي فوق در كنار مطالب مورد نظر، مشكل را حل كرد.فصل پنجم/ شروع و خاتمه سخنراني1)    شروع ها هميشه

مهم هستند. شروعي ضعيف ممكن است شنوندگان را گيج يا دلزده كند و سخنران هرگز نتواند آنها را تحت پوشش بگيرد.2)    مقدمه را طولاني نكنيد.3)    مقدمه خود را بارها تمرين كنيد تا بدون مراجعه به يادداشت بتوانيد...4)    اكثر افراد، شنوندگان ضعيفي هستند. بهتر است در مقدمه اجمالاً مشخص كنيد كه در طول سخنراني چه خواهيد گفت.5)    در شروع سخنراني توجه و علاقه شنوندگان را جلب كنيد.•    موضوع را به مخاطب ارتباط دهيد.•    اهميت موضوع سخنراني را به مخاطبان تفهيم نماييد.•    احساسات عاطفي و كنجكاوي مخاطبان را تحريك نماييد.•    با پرسيدن يك يا چند سؤال، ذهن مخاطبان را درگير موضوع كنيد.6)    موضوع سخنراني خود را به وضوح بيان كنيد. در غير اين صورت مخاطبان شما گيج مي شوند و همين كه آنها گيج شوند، شما براي جذب آنان به سخنراني شانس كمتري خواهيد داشت.7)    از آنجا كه اظهارنظر نهايي شما و نتيجه گيري از بحث به احتمال زياد مدت زيادتري در ذهن مخاطبان مي ماند، لذا بايد نتيجه گيري را با همان دقتي كه مقدمه را تهيه كرديد، با مهارت و استادي انجام دهيد.    و نهايتاً سخنراني خود را مي توانيد به يكي از شكل هاي زير خاتمه دهيد:1)    بيان خلاصه مطالب ارائه شده و نكته هاي اصلي آن.2)    تمام كردن سخنراني با يك نقل قول.3)    استفاده از يك عبارت برجسته و مهيج كه خود ساخته ايد.4)    اشاره مجدد به مقدمه بحثتان.    البته تلفيقي از روش هاي فوق نيز مي تواند خاتمه خوبي باشد.فصل ششم/ كاربرد زبانزبان نقش مهمي در سخنراني دارد. آشنايي يك سخنران با انواع واژه ها و معاني آنها و اينكه در هر

مورد از چه واژه هايي استفاده شود، اهميت فراواني دارد.1)    انتخاب واژه ها و كلمات بايد با فرهنگ و سطح سواد و ... مخاطبان متناسب باشد.2)    تا وقتي معني واژه اي را نمي دانيد، آن را در سخنراني به كار نبريد.3)    از به كار بردن چند كلمه مترادف و هم معني به دنبال هم خودداري كنيد.4)    براي وصل كردن بخش هاي مختلف سخنراني از تكيه كلام و عبارات تكراري استفاده نكنيد.5)    براي تأثيرگذاري بيشتر سخنراني از تشبيه و استعاره و نيز كلماتي استفاده كنيد كه براي شنونده تصوير ذهني ايجاد كند.    به طور كل رعايت ادب و نزاكت در طول سخنراني را فراموش نكنيد.فصل هفتم/ ايراد نطقدر اين فصل از كتاب توضيحات كوتاهي در هر يك از موارد زير ارائه شده است.♫    شيوه هاي ايراد نطق♫    كيفيت صداي گوينده♫    ميزان صدا♫    شدت صدا♫    سرعت سخنراني♫    مكث ها♫    تنوع صدا♫    تلفظ♫    گويش♫    ارتباطات غير زبانيفصل هشتم/ كاربرد وسايل كمك آموزشي    مزاياي وسايل كمك آموزشي    روشني و صراحت وسايل كمك آموزشي    ايجاد علاقه    ماندگاري بيشتر در ذهن    انواع وسايل كمك آموزشي    تجهيزات    الگوها    تصاوير    نمودارها    جداول    اسلايدها و نوارهاي ويدئويي    پاورپوينت    نكاتي در مورد استفاده از وسايل كمك آموزشيفصل نهم/ تقويت اعتبار سخنراني    كسب اعتبارموارد زيادي بر اعتبار سخنران تأثير مي گذارد از جمله:    صلاحيت، مهارت و دانش سخنران    شخصيت سخنران    جذابيت فيزيكي و جسماني سخنران    اعتبار اجتماعي و شهرت سخنران    انواع اعتبار    راه هاي تقويت اعتبار    استفاده از مدارك و شواهدبخش سوم:  500 پيام كوتاه به مديرانهدايت سازمان1-    مديريت، هدايت و به كارگيري نيروها و امكانات است، نه وارد امور اجرايي و جزئي شدن.2-    تفكر، تعقل،

نوآوري و خلاقيت داشته باشيد.3-    ماهي يك بار با مديران تابعه خود تشكيل جلسه بدهيد، عملكردشان را بررسي و مصوبات قبلي را پيگيري كنيد و سياست ها و جهت گيري هاي آينده را با هم ترسيم كنيد.مديريت زمان1-    كمبود وقت بيشتر به خودتان برمي گردد، تقصير ديگران و چيزهاي ديگر نيندازيد.2-    به عقيده متخصصان، در مقابل هر دقيقه وقتي كه صرف برنامه ريزي مي كنيد، معادل ده دقيقه وقت در حين انجام كار صرفه جويي مي كنيد.3-    پايبندي به جدول زمان بندي كارها بسيار خوب است، اما خيلي هم خشك و سرسخت نباشيد، انعطاف¬پذير باشيد و به برخي مصلحت ها و اولويت هاي پيش آمده ترتيب اثر بدهيد.فعاليت يا محصول سازمان1-    هرگز به وضع موجود قانع نباشيد، دنبال پيشرفت، ترقي و محصولات و فعاليت بيشتر و بهتري باشيد.2-    منافع بيشتر را در افزايش كيفيت محصول يا فعاليت سازمانتان بجوييد.3-    خدمات پس از فروش خود را بهبود ببخشيد.مشتريان، مخاطبين و مراجعين1-    براي تمايلات و سلايق مخاطبين و مشتريان سازمان خود ارزش قائل شويد.2-    رضايت مشتريان و مخاطبين خود را اندازه گيري كنيد.3-    باور كنيد كه پرخاش و تهاجم به ديگران، شما را به خواسته هايتان نمي رساند.رفتار با مافوق1-    اگر كاري به شما واگذار مي شود كه خارج از توان شماست، با شهامت نپذيريد.2-    در برابر مافوق خود احساس ذلت و حقارت نكنيد.3-    به خاطر رضايت مافوق خود، موجبات نارضايتي مردم يا خشم خداوند را فراهم نكنيد.رفتار با كاركنان و مديران تابعه1-    با كاركنان و مديران تابعه خود مهربان و خوش اخلاق باشيد.2-    به كاركنان خود نگاه ابزاري نداشته باشيد، آنها انسان هستند.3-    براي گره گشايي

از مشكلات كاركنانتان، به آنها مساعده، وام و يا پول قرض بدهيد.امور شخصي و اخلاقي1-    رياست طلب نباشيد، چرا كه آخرش هلاكت است.2-    حدس و گمان را كنار بگذاريد، آگاهانه تصميم گيري كنيد.3-    هر روز لحظاتي را با خود خلوت كرده و در محيطي آرام و بدون مزاحمت تفكر كنيد.خانواده1-    بين كار و زندگي شخصي توازن برقرار كنيد.2-    براي خانواده خود وقت بگذاريد. دادن پول زياد و در اختيار گذاشتن اتومبيل، نيازهاي آنان را تأمين نمي كند.3-    گاهي در امور خانه به همسرتان كمك كنيد. به ويژه كارهايي كه معمولاً جزء وظايف خانم ها مي باشد.

مديريت فرهنگ سازمان

دكتر سليمان ايران زاده (عضو هيات علمي دانشگاه)

خلاصه كتاب: چاپ نيكنام .انتشارات مولف - تهيه و تنظيم : مژگان دانشمند : مطالعات ميداني گيرت هاف استيد در مورد تاثير فرهنگ بر روش هاي مديريت در كشورهاي مختلف جهان: مجموعه نقشه فرهنگي: اين تحقيق با استفاده از اطلاعات جمع آوري شده بوسيله دو نوع پرسشنامه انجام گرفت تهيه اطلاعات مورد نياز مستلزم 116000 پرسشنامه و قرار دادن آن ها در اختيار افراد مورد نظر در هفتاد كشور جهان و جمع آوري آن ها بود. گستردگي اين تحقيق آن را به عنوان بزرگترين پژوهشي كه در زمينه سازمان انجام شده شناسانده است. رابطه تئوري هاي مديريت با فرهنگ ملي در عصر حاضر تمامي مردم از لحاظ فرهنگي شرطي شده اند يعني جهان را آنگونه مي بينند كه آموخته اند ببينند. تئوري هاي انعكاس محيط فرهنگ ملي خاصي است كه تئوريسين در آن اقدام به تئوري پردازي مي كند با توجه به اين مطلب كه آمريكا امروز رهبري دانش سازمان مديريت و

علوم رفتاري را در دست دارد و تئوري هاي شرطي شده را بر اساس فرهنگ خود تدوين مي كند و آن را به ساير كشورهاي جهان صادر مي كند. در اينجا به تحليل برخي تئوري هاي معروف و مورد توجه مديريت در زمينه هاي انگيزش رهبري و سازمان از ديدگاه فرهنگ ملي مي پردازيم. انگيزش: چرا رفتار افراد آنچنان است كه رفتار مي كنند براي تحليل علت رفتار تئوري هاي بسياري ارائه شده است. مورد توجه ترين اين تئوري ها از سوي مك كله لند مازلو هرزبرگ و وروم عرضه شده اند. از نظر مك كله لند محرك رفتار هر كس در نيازي است كه به Achieve دارد. مازلو سلسله مراتبي بودن نيازهاي انسان را پيش كشيده است. عوامل بهداشتي عمدتا معادل نيازهاي سطوح پايين مازلو است كه آن ها را فيزيولوژيك و تامين ناميده است و محرك معادل نيازها مرتبه بالاتر مازلو است (مانند احترام و خوديابي ) و تئوري دو عاملي هرزبرگ كوشش مي كند بين اين دو يعني عوامل بهداشتي و محرك ها تمايز قائل شود. ووروم  به نقش انتظار در انگيزش مي پردازد و تئوري هاي انتظار را در مقابل تئوري هاي Drive مطرح مي كند. رهبري يكي از قديمي ترين ، تئوريسين هاي رهبري در ادبيات جهاني ماكياولي (1527-1468) است . وي تكنيك هاي مشخص استفاده از قدرت باقي مانده را كه از جمله آنان نيرنگ رشوه و ترور مي باشد، توضيح داده است كه اين كار در قرن هاي بعد براي وي شهرت بدي به بار آورده است. ماكياولي در ايتالياي زمان دست به قلم برد و آنچه كه

وي توضيح داده است در حقيقت همان شرايط فاصله قدرت زياد مي باشد. توماس مور انگليسي در اتوپيا دولت مبتني بر آراي عمومي را به منزله مدل مطلوب به عنوان انتقاد از شرايط سياسي زمان خود مطرح مي كند. در حقيقت در ادبيات مديريت كشور ديگري مانند فرانسه كه از فاصله قدرتي بيشتر نسبت به آمريكا برخوردار است ، نسبت به مديريت مشاركتي اندكي حساسيت وجود  دارد ، در كشورهايي مانند سوئد، نروژ، و  آلمان كه فاصله قدرت آن ها كمتر از آمريكا است نسبت به مدل هاي مديريتي كه حتي حق تعميم به مشاركت را به كاركنان مي سپارد ، دموكراسي صنعتي بيشتري وجود دارد. تنها تئور رهبري آمريكايي كه تاحدودي آن هم به طور غير مستقيم نقش فرهنگ را از ياد نبرده است، تئوري اقتضايي رهبري فيدلر مي باشد . فيدلر اعتقاد داشت شخصيت هاي متفاوت از رهبري براي شرايط سخت و آسان لازم است. به طور مثال تئوري MBO مديريت بر مبناي هدف manage by objective  در سازمان هاي آمريكايي كه فاصله قدرت آن ها متوسط است براي تفهيم و توجه به نتايج عملي در سراسر سازمان استفاده مي شود. سازمان اگر ساير شرايط يكسان فرض شود، افراد در فرهنگ يا فاصله قدرت زياد ترجيح مي دهند كه تصميمات متمركز باشد زيرا حتي افراد مافوق به مافوق تر خود وابسته هستند اين امر سبب مي شود كه تصميمات تا آنجايي كه ممكن است بالا رود، افراد در فرهنگ فاصله قدرت كم مايلند كه تصميمات غير متمركز باشد . شكستن حصار سنت هاي بوروكراسي و سلسله مراتب و خروج از آن در حركت

به سمت سازمان هاي ماتريسي وموقت و سيستم سازماني باانعطاف كه اخيرا متداول شده است در فرهنگ هاي مختلف با عكس العمل هاي متفاوت مواجه شده است. تاثير محيط روي فرايند مديريت فرهنگ سازمان واقعيت اين است كه هر سازماني محاط در نظامات فرهنگي ، اجتماعي ، سياسي ، قانون گذاري، اقتصادي و تكنولوژي مي باشد، اعمال مي كند. آن ها روي نظامات درون سازماني بويژه مديريت فرهنگ سازمان نفوذ دارند. درواقع اعتقادات ، ارزش ها و الگوهاي اساسي رفتار در سازمان متاثر از فرهنگ حاكم در جامعه مي باشد زيرا اهداف سازمان ها در راستاي اهداف حكومت در جامعه شكل مي گيرد و همچنين افراد سازمان نيز چندين سال سابقه القاي فرهنگ جامعه را دارند و با يك مجموعه اعتقادات وارزش ها وارد سازمان  مي شود و با توجه به  موقعيت اجتماعي و سازماني آن ها مي توانند روي فرهنگ سازمان نفوذ كنند. همچنين فرهنگ حاكم بر سازمان ها نيز روي فرهنگ جامعه تاثير مي گذارد . زيرا امروزه جامعه شامل مجموعه اي از سازمان ها و افراد آن ها مي باشد. فضاي فرهنگ ملي : فرهنگ ملي  در ارتباط با فرهنگ سازماني عبارت است از مجموعه اي پاسخ هايي كه هر جامعه براي مسائل گوناگونش پيدا مي كند كه يا بر تجربيات نسل هاي گذشته قرار دارد و يا از طريق دست يابي به توانايي ها و ذخيره هاي تازه حاصل آمده است و به طور كلي بستري است كه در آن تجربيات الگوها و قالب هاي رفتاري ، ذهنيت ها ارزش ها هنجارها ، كدها و نمادهايي شكل مي گيرد كه به

نوعي بر فعاليت ها و فرهنگ سازمان ها تاثير مي گذارند. اين مجموعه از طريق يادگيري ، فرهنگ پذيري و جامعه پذيري انتقال مي يابد و جهت دهنده فرهنگ سازماني مطلوب است و مي تواند فرهنگ مناسب سازماني را تسهيل و حمايت كند يا متوقف يا كند سازد . عوامل اصلي و موثر بر فرهنگ ملي : تاكيد بر كلمه اصلي در اين قسمت بر اين علت است كه با توجه به وسعت موضوعات مرتبط با فرهنگ عوامل بي شماري را مي توان معرفي كرد كه هر يك به نحوي بر فرهنگ جامعه تاثير مي گذارد . عواملي كه در اين قسمت معرفي مي شوند، عواملي اصلي و عمده موثر بر فرهنگ مي باشند كه به اعتبار مطالعات انجام شده در فرهنگ كشور ايران تشخيص داده شده اند. اين عوامل عبارتند از : اوضاع اقليمي موقعيت جغرافيايي مذهب نظام حاكم بر جامعه (در سطح خرد و كلان) هر يك از عوامل فوق در ايجاد و تقويت يا توسعه مشخصات فرهنگي جامعه موثر مي باشند. 1-اوضاع اقليمي : اوضاع اقليمي به حدي در خصوصيات فرهنگي يك ملت موثر است كه عده اي از جامعه شناسان و پژوهش گران تمامي خصوصيات فرهنگي يك ملت را در تاثيرات ناشي از اوضاع اقليمي محل سكونت آن ملت  مي دانند. يكي از نظريه پردازان معروف در زمينه تاثير شرايط اقليمي بر افكار و روحيات انسان ابن خلدون مي باشد. از ديرباز نيز صاحب نظران مختلف مانند ارسطو نيز عقايد خود را در اين زمينه بيان داشته اند. السورت هانينگتن تاثير عوامل آب و هوا را در فعاليت هاي مختلف انسان

قاطع و يقين كننده و حتي فعاليت هاي فكري انسان را محصول آب و هوا مي دانست . ابن خلدون نيز از افرادي بود كه به تاثير عميق آب و هوا در همه فعاليت هاي انساني اعتقاد داشت. منابع طبيعي سرشار و وسعت زمين از يك سو نوعي اطمينان به آينده و از سوي ديگر قدرت سازگاري با نوسانات زندگي را در خلق و خوي ايراني تقويت كرده است. 2-موقعيت جغرافي : الگوي روابط سياسي و تجاري كشور كه خود از عوامل تعيين كننده فرهنگ مي باشد وابسه به موقعيت جغرافياي كشور است. قرارداشتن دريك منطقه سوق الجيشي از نظر سياسي يا دور بودن  از اين گونه مناطق . ابن خلدون نيز در راستاي تاثير عوامل جغرافيايي بر افكار و رفتار انسان، ربع مسكون كره زمين را بر اساس نقش اصلي آب و هوا و درجه  حرارت به هفت اقليم تقسيم كرده است و براي هر يك از اقاليم هفت گانه ويژگي هاي طبيعي وانساني خاصي برشمرده كه به نظر وي عامل تعيين كننده در آن ها درجه حرارت و بارندگي است. ابن خلدون ويژگي هاي جسمي و روحي انسان را محصول محيط جغرافيايي مي داند و تاثير وراثت را در اين مسئله دخيل نمي داند. 3-مذهب : مذهب يك ملت، روح آن ملت و جايگاه اصلي ارزش ها و هنجارهاي آن ملت است، ميان مذهب و جامعه (مذهب الهي و غير الهي ) يك داد و ستد هميشگي وجود دارد. منظور از مذهب در اين قسمت، برداشت جامعه از يك آئين يا دين الهي مي باش نه واقعيت آن آئين يا دين الهي .

در ايران آئين زرتشت نوعي ديد تعميم دهنده و كلي نگري را در فرهنگ ايران پرورانده است كه هنوز هم در نگرش ايرانيان به چشم مي خورد پس از ظهور اسلام و بروز مسئله اعراب و ايرانيان استقبال ايرانيان از اسلام، از سويي تحت تاثير تعليمات اين مذهب، روحيه مبارزه با ظلم و پويايي و ارزش هاي اخلاقي والا در جامعه ايراني تقويت شد اما از سوي ديگر استبداد حاكم بر جامعه و مغاير بودن اصولي جامعه با حكومت، باعث بروز برداشتي خاص و در بسياري موارد متضاد از مذهب اسلام گرديد كه در حد نهايت خود به صوفي گري مي رسد. 4-نظام حاكم بر جامعه در سطح خرد و كلان منظور از نظام حاكم بر تمامي ساختارها و نهادهاي جامعه از خانواده و سازمان تا دولت حاكم مي باشد. به عنوان نمونه اگر در يك جامعه اي دولت حاكم ، دولتي مستبد باشد، معمولا نظام خانواده نيز نظامي استبداد آميز مي باشد. در تاريخ كشور ايران و تا قبل از انقلاب اسلامي ، در نظام حكومتي ، فردي واحد قدرت مطلق را دراختيار داشت و آن فرد به نام شاه يا سلطان معروف بود. به طور خلاصه مي توان گفت كه نظام هاي حكومتي ايران در طول تاريخ و تا قبل از انقلاب اسلامي نظام هاي غير مردمي خود مختار و تحكم آميز بوده است. عوامل بازدارنده و پيش برنده فرهنگ : برخي از عناصر فرهنگي وارزشي در زمينه تحقق اهداف و برنامه هاي توسعه به صورت مانع عمل مي كند(مانند ساخت هاي سنتي ، خرافه ها، ناسازگاري هاي فرهنگي و پايين بودن سطح

آموزش و بهداشت) و عوامل پيش برنده فرهنگي يعني زمينه هايي كه در فرهنگ جامعه وجود دارند و مي توان با شناسايي آن ها ، براي هر گونه برنامه در سطح جامعه مشروعيت فرهنگي ايجاد كرد. عواملي كه با فرهنگ كار و سازندگي سنخيت نداشته و موجب بروز آفات كاري و پايين آمدن بازدهي و كيفيت محصولات مي شوند. عوامل بازدارنده فرهنگي اعتقاد به مسائل جبري خارج از حيطه تفكر و تعقل كم فكر كردن از جمله مواردي است كه از نظر فرهنگي بازدارنده و منفي است. كسالت ها و معلوليت هاي كاري عدم نظم پذيري و ضابطه گرايي عدم بها دادن به يادگيري و آموزش عدم انگيزه پيشرفت عدم حساسيت به وقت و زمان روحيه فردي وتك روي عوامل پيش برنده فرهنگي : عناصر فرهنگي را كه با برنامه هاي توسعه در كشور همسو هستند و در جهت تاييد يا ايفاي آن اهداف داراي ارز مثبت مي باشند ، عامل پيش برنده فرهنگ در سطح جامعه گويند. عوامل پيش برنده فرهنگي به شرح ذيل مورد تحليل قرار مي گيرد : شناخت كشف ، نوآوري يكي از ارزش هاي مهم عناصر فرهنگي است .اين ارزش منشاء بسياري از پيشرفت هاي علمي و فني جهان بوده و نيروي محركه توسعه تكنولوژيك است و به كشف اسرار طبيعت و جهان هستي منجر شده است. عنصر مهم ديگر عوامل محرك فرهنگي ، تغيير است. تغيير و تغيير پذيري يكي از ويژگي هاي مهم جامعه بالنده است. زيرا جامعه بالنده بدون تغيير پذيري نمي تواند به حيات خود ادامه دهد. سومين ارزش در عناصر فرهنگي فرد باوري است. در

جامعه بالنده به عنوان يك عنصر مهم داراي ارزش است وهم نقش اجتماعي دارد و نه تنها مي تواند بر سرنوشت خود تاثير بگذارد بلكه در جامعه نيز نقش مهم برعهده دارد. كار و فعاليت و روحيه ي تلاشگري از ديگر ارزش هاي عناصر فرهنگ است درجامعه بالنده كار ارزش بالايي دارد و براي پركاري و تلاش ارج گذاشته مي شود. جامعه بالنده به زمان بسيار حساس بوده و وقت شناسي در آن يك ارزش است به ويژه در محيط كارخانه كه چندين كار مختلف همزمان انجام مي گيرد اگر  چنانچه اين همزماني رعايت نشود كارها دچار وقفه شده و آسيب هاي زيادي به كار وارد مي شود از اين رو وقت شناسي يكي از ارزش هاي مهم فرهنگ صنعتي است. ارزش دادن به كار با ديگري و اصولا روحيه تيمي و كار گروهي در جامعه بالقوه داراي يك ارزش است ماهيت كار صنعتي كار گروهي است. لازمه كار تيمي آن است كه افراد بتوانند يكديگررا تحمل كنند و اختلاف نظرها و تفاوت سليقه ها را بپذيرند و فزون برآن مدارا و انعطاف پذيري د اشته باشند. عنصر انتقاد پذيري ارزش ديگري است كه در جامعه بالنده بسيار اهميت دارد . ايده ها انديشه ها، كارها و افراد به راحتي در معرض ارزيابي و انتقاد قرار مي گيرند و جامعه ابزار گوناگوني است براي اين بخش در اختيار دارد. متزلت اكتسابي نه ارثي : منزلت هاي اكتسابي جامعه بالنده برخلاف ميرنده كه در آن منزلت ارثي و خوني است بر لياقت ها و تلاش فردي متكي است. جامعه بوروكراتيك: جامعه بالنده ويژگي مهم ديگري دارد

و آن بوروكراتيزه بودن محيط كار در آن است . اين ويژگي را مي توان به طور خلاصه در چند اصل بيان كرد. ارج گذاشتن به آموزش : طبيعي است كه ارج گذاشتن به آموزش از اعتقاد به عقلانيت بشر وعلم ناشي مي شود آموزش يعني اكتساب مهارت هاي مورد نياز جامعه صنعتي كه بدون آن اين جامعه امكان بقا ندارد از اينجاست كه در مورد جامعه بالنده سودآموزي جنبه همگاني به خود مي گيرد در هيچ جامعه اي تا اين حد گسترش پيدا نكرده است. جمع بندي و پيشنهادات و ارائه يك مدل مديريت فرهنگ سازمان از جمع بندي آن ها مي توان اين علم را به صورت زير تعريف نمود : مديريت فرهنگ سازمان فرآيندي است كه به طور مداوم به شناسايي فرهنگ موجود و مطلوب سازماني پرداخته وبه اين منظور تغيير فرهنگ موجود و توسعه و پرورش ارزش ها و الگوهاي رفتاري مطلوب اقدام شود. در اين قسمت به شرح مراحل اين فرآيند پرداخته مي شود: شناسايي فرهنگ موجود سازماني اولين اقدام در مديريت فرهنگ سازماني ، بررسي شناسايي فرهنگ سازماني موجود است: در طول زمان كافي با يكديگر بوده و  مواجه به مشكلات عمده اي شده باشند. از فرصت هايي برخوردار بوده و با حل مسائل، شاهد آثار راه حل هاي خود باشند. اعضاي جديد را در خود پذيرفته باشند. شناسايي فرهنگ سازماني مطلوب به منظور تغيير فرهنگ موجود و پرورش فرهنگ مطلوب الگوي فرهنگ مطلوب تبيين شده باشد. مقايسه فرهنگ موجود با فرهنگ مطلوب سازماني پس از شناسايي فرهنگ موجود و فرهنگ مطلوب بايد به مقايس اين دو در چارچوب

پرداخته شود. براي اين منظور در ابتدا سطح آگاهي كليه مديران نسبت به چهارچوب راهنما يا الگوي مطلوب فرهنگ سازماني افزايش يابد. هرچه سطح آگاهي نسبت به ويژگي هاي فرهنگ مطلوب توسعه يابد نكات مثبت و منفي فرهنگ موجود بهتر بررسي مي شود. تغيير و پرورش فرهنگ سازماني تغيير و پرورش فرهنگ سازماني شايد مهمترين و مشكل ترين مرحله در فرايند مديريت سازماني باشد. اول آنكه به طور كلي تغيير فرهنگ بسيار مشكل و زمان بر است و هرچه در سازمان فرهنگ عميق و قدرتمند باشد به علت تجربه طولاني افراد با فرهنگ موجود عميق و قدرتمند باشد به علت تجربه طولاني افراد با فرهنگ موجود وتعهد افراد نسبت به آن، تغيير آن مشكل تر است، زيرا منافع شخصي صاحبين قدرت در سازمان به خطر مي افتد و آن ها با تغيير مخالفت مي كند. دوم اينكه ارزش هاي نهايي غير قابل بحث و بديهي هستند كه اصطلاح فرض براي آن ها مناسب تر است. نكته سوم آنكه در سازمان هايي كه تاريخ نسبتا ايستايي را پشت سر گذاشته اند و چالش هاي كمي را در مورد ارزش ها داشته اند تغيير بسيار مشكل است و تنها با شكست كامل و يا تغيير كامل مديريت سطح بالاي سازمان امكان تغيير در فرهنگ حاصل مي شود. لذا براي همه سازمان ها نمي توان از يك روش استفاده نمود. نكته چهارم اينكه هنگامي كه در محيط تغيير اساسي در ارزش ها صورت مي گيرد ويا تغييرات اساسي بر فرهنگ جامعه رخ دهد و سازمان نيز ارزش محور باشد، تغيير در فرهنگ سازمان ضروري مي باشد.  روش هاي

تغيير و پروروش قرهنگ سازماني روش هاي مختلفي براي تغيير فرهنگ سازماني وجود دارد اين روش ها يا به دنبال ايجاد تغيير از درون هستند كه معمولا بر اساس آن ها روي افزايش آگاهي دانش و معرفت افراد تاكيد دراند ويا به دنبال ايجاد تغيير از بيرون هستند كه معمولا روي ايجاد و شرايط كاري جديد تاكيد مي ورزند. در اين قسمت به شرح مختصري از آن پرداخته مي شود : الف: آموزش : تغيير وپرورش اعتقادات ارزش ها و الگوهاي رفتاري مطلوب از طريق برنامه هاي آموزش عمومي از مهمترين روش هاي تغيير مي باشد. به طور كلي آموزش يك روش اساسي ايجادتغيير در سازمان است. ب: تغيير افراد : اگر افراد سازمان تغيير كنند الگوي اعتقادات وارزش هاي حاكم بر سازمان نيز تغيير مي كند بويژه اگر تغيير در پست هاي كليدي باشد. ج: نظام ارزشيابي عملكرد : معيارهاي ارزشيابي عملكرد و مديران و ساير كاركنان مي تواند به ترويج و پرورش فرهنگ سازماني كمك كند در واقع در نظام ارزشيابي عملكرد فرهنگ سازماني ، معيارهاي تدوين گردد كه به پرورش فرهنگ سازماني بينجامد. د: تغيير ساختار و ساير نظامات سازماني : بسياري از سازمان ها در برنامه هاي تغيير خود به تغيير واصلاح ساختار ونظام هاي سازماني مي پردازند. تغيير ساختار مي تواند بر روي فرهنگ سازمان تاثير بگذارد. ت: طراحي مشاغل : طراحي مشاغل به بررسي نحوه تنظيم و تركيب وظايف سازمان مي پردازد ،معمولا چهار روش براي طراحي مشاغل مطرح است : ويژه گري چرخش شغل، گسترش افقي غني سازي وتوسعه عمودي شغل . پ : توسعه نظام مشاركتي :

يكي از روش هاي پرورش فرهنگ سازماني ايجاد و توسعه نظام مشاركتي در سازمان است. ارزيابي برنامه هاي تغيير و پرورش فرهنگ سازماني در واقع رهبران سازمان بايد پيوسته به ارزيابي فرهنگ سازماني و برنامه هاي تغيير و پرورش فرهنگ سازماني بپردازند. بدين صورت كه تفاوت بين وضعيت موجود و وضعيت مطلوب فرهنگ سازماني قبل از  اجراي برنامه ها و بعد از اجراي برنامه ها بررسي گردد. حفظ و حمايت فرهنگ سازماني براي وظايف مديريت منابع انساني مي تواند اثر چشم گيري روي حفظ فرهنگ سازماني داشته باشد. فرآيند گزينش واستخدام ، معيارهاي ارزيابي عملكرد كاركنان، برنامه هاي جبران خدمت،  برنامه هاي آموزش و پرورش نيروي انساني . ترفيعات بايد متناسب با ارزش هاي اساسي فرهنگ سازماني صورت گيرد . سه اقدام اساسي كه به طور ويژه درحفظ و حمايت فرهنگ سازمان مهم هستند عبارتند از : فرايند گزينش، اقدامات مديريت عالي سازمان و روش هاي جامعه پذيري. اقدامات مديريت عالي سازمان : مديران و رهبران سازمان نقوذ ونقش اساسي را در شكل دهي و تغيير فرهنگ سازماني دارند. رهبران سازماني از طريق آن چه آن ها بيان مي كنند ونحوه رفتار خود موجب حفظ وتقويت فرهنگ سازماني يا تضعيف عناصر اساسي فرهنگ سازماني مي گردند. جامعه پذيري معمولا افرادي كه وارد سازمان مي شوند اطلاعات كامل در مورد فرهنگ سازماني ندارد. نقش فرهنگ در بهبود رفتار كار هنگامي كه فضاي فرهنگي مناسب جهت فعاليت هاي صنعتي وجود دارد، صنايع جهت توليد محصولات با كيفيت ترغيب مي شوند، لذا ايجاد و اعتلاي چنين محيطي بويژه در كشورهايي كه الگوي اجتماعي واقتصادي آن ها مقيد به

سنت است ، ضروري است. از ديدگاه ملي نيز بدون ايجاد چنين فضايي توسعه و درون زا كردن صنايع و تكنولوژي امكان پذير نمي باشد. برخي از عوامل اصلي كه در ارتباط با فضاي صنعتي مطرح است از اين قرار است : فرهنگ صنعتي كه مبتني بر روحيه علمي و در سطح بسيار وسيع باشد. درك درست ازانتقال صنايع و صنايع مناسب وجود نيروي انساني خلاق و شايسته سرمايه كافي رابطه قوي بين مصرف كنندگان وتوليد كنندگان ايجاد ظرافت هاي جديد فرهنگ صنعتي مناسب فرهنگ به مثابه روح است در كالبد سخت افزار، رشد و توسعه صنعتي وتكنولوژي قبل از هر چيز مستلزم فضاي مناسب است تا بتواند تحقق يابد .نقش فرهنگ درشكل دادن به احساس وانديشه و رفتار انسان بسيار اساسي است. در هر صورت فرهنگ، ريشه تمام رفتارهاي اجتماعي است پس براي تعيين يا بهبود رفتارهاي اجتماعي بايد فرهنگ جامعه را تغيير داد. تعريف فرهنگ : فرهنگ يعني عقايد ، عادات ونرم ها، مهارت ها ، هنرها و ... متعلق به انسان ها در زمان و مكان مشخص. پرورش، اصلاح علايق ، هيجانات ، سليقه و رفتار كه منجربه ايجاد انديشه هاي نو رفتار نو و كردار نو شود. دانش ادب، علم، تعليم و تربيت و آثار علمي وادبي يك قوم يا ملت. فرهنگ به عنوان علم عمران  مكمل تاريخ فرهنگ عبارت است از راه زندگي متعلق ه دسته اي از مردم . فرهنگ عبارت است از الگوي انديشه و رفتار . خاستگاه فرهنگ پنج عامل به عنوان خاستگاه فرهنگ در ميان جامعه شناسان مطرح است : زبان و ادب، دين و آيين

معيشت و اقتصاد، تاريخ و رويداد، جغرافيا و شرايط اقليمي . ويژگي هاي فرهنگ فرهنگ آموختني است. فرهنگ خشنودي است. فرهنگ وحدت و يگانگي مي آفريند. فرهنگ امري اجتماعي است. فرهنگ امري ذهني و تصوري است. فرهنگ سازگاري مي آورد. عوامل فرهنگي و بهبود روابط كاري اگر برنامه فاقدتاكيد و هماهنگي با محورهاي فرهنگي جامعه باشد،نتيجه مثبت نخواهد داشت، اما چون نهادهاي فرهنگي معمولا ديرپا هستند، در برابر هرگونه تحول و تغييري مقاومت نشان مي دهند. بهره وري موتور محركه پيشرفت وتوسعه به طور كلي بهره وري نسبتي است بين ستاده و داده ، به عبارت ديگر مقدار ستاده اي كه از مقدار معيني داده بدست مي آيد. اين رابطه را مي توان به صورت زير نوشت : وري بهره=  (ستاده )/(داده ) افراد متناسب با جايگاهي كه در آن قرار مي گيرند بهره وري را تعريف مي كنند ، مثلا يك فرد در مقام توليد كننده از بهره وري تعريفي متفاوت ارائه مي دهد تا موقعي كه در جايگاه مصرف كننده يا در جايگاه يك مقام دولتي قرار دارد. الف : از ديدگاه مصرف كننده ب: از ديدگاه توليد كننده ج: از ديدگاه كارگران و كارمندان د: از ديدگاه دولت ح از ديدگاه ملت تجربه ژاپن ژاپن از جمله كشورهايي است كه در زمينه بهره وري در صنعت و توليد از پيشتازان به شمار مي رود و سيستم جديد بهره وري و در واقع در اين كشور شكل گرفت. اين حركت گسترده در ژاپن به سال هاي پس از جنگ جهاني دوم باز مي گردد. بعد از شكست درجنگ ودر دوره هاي بازسازي ،

مديران و رهبران اجتماعي اين كشور تلاش فزانيده اي را براي حركت دوباره ژاپن به سوي پيشرفت صنعتي آغاز كردند. رشد و بهره وري در صنايع ژاپن پيشرفت صنايع وافزايش ميزان بهره وري توليدات صنعتي كشور ژاپن مورد توجه جهانيان قرار گرفته است. آمار رسمي نشان مي دهد كه بهره وري ژاپن از سال 1960 تا 1978 بيش از 4 برابر رشد كرده است. عوامل افزايش بهره وري در ژاپن شبكه هاي متمركز كارخانه تكنولوژي گروهي كنترل كيفيت درمبدا يا نقطه شروع كار روش توليد به هنگام (just in time) سيستم توليد يكسان سيستم توليد كانبان به حداق رساندن زمان تنظيم دستگاه ها در زمينه اعمال روش هاي مديريت در موسسات و بنگاه هاي اقتصادي ژاپن به موارد زير مي توان اشاره كرد: استخدام مادام العمر نگرش به كاركنان مديريت مشاركتي دواير كنترل كيفيت توجه به تمامي جنبه هاي زندگي كاركنان ارزشيابي وترفيع بطئي كنترل غير رسمي شبكه پيمانكاران اتحاديه هاي دولتي *پايان*

روش هاي ارائه اثرگذار

نويسنده :جين زلازني

خلاصه كتاب: مترجمان :دكتر ابراهيم گلشن –كورش محمد خراساني- پي ريزي وارئه يك گزارش اثربخش براي مديران , اساتيد,كارشناسان- ازنكات وفنون مطرح شده دراين كتاب بهره بگيريد تابتوانيدگزارش اثربخشخودرا با خيالي آسوده وبا اعتماد به نفس كامل تهيه كنيد.- چكيده كتاب: شايد ملموس ترين و قابل درك ترين تعريفي كه از ارايه ي گزارش وجود دارد اين باشد كه: ارايه ي گزارش تلاشي است براي متقاعد كردن . مثل وقتي كه مي خواهيد بنيان گذاران شركت را متقاعد كنيد كه دو واحد شركت را تعطيل كند و يا مي خواهيد رييس واحد تجاري را متقاعد كنيد كه 40 هزينه ها

را كاهش دهد. تاكنون ساعت هاي زيادي روي ان مطالعه تحقيق مصاحبه تحليل و كار كرده ايد تا ان را به صورت پيشنهادي دراورديد. اكنون زمان ان است تا به روش هايي بپردازيد كه گزارش تان را منحصر به فرد و اثرگذار مي كند. نگارنده ي كتاب به بيان مطالبي در زمينه ي تشريح وضعيت زمان ارايه رسانه ي ارايه مشخص كردن پيام نوشتن مقدمه اعتماد به نفس اعتقاد و اشتياق اهميت مزاح و سكوت و... پرداخته است.    پس  از شما خوا سته اند گزا رش ارئه د هيد       از شما خواسته اند گزارش ارائه كنيد .بر جمله از شما خوا سته اند تا كيد مي كنم. زيرا ما معمو لا برا ي اين كار داوطلبا نه پا پيش نمي گذا ريم.-به من نگو ييد گزارش بده- صدا يي درسر شما طنين مي اندازد كه. شماگزارشي ارائه دهيد تا شوراي شهر را مجاب كنيد كه در محو طه پشت سا ختمان اداريشان. انبار براي مواد زائد سمي بسا زيد.      آيا واقعا براي انجام چنين تكا ليفي داوطلب مي شويد؟ بگذريم.        صدايي مرتبان در سر شما مي پيچد كه- مگه ديوانه شدي؟ اين صدا به شما نهيب مي زند-چرا با يد خيس عرق بشم؟ زا نوها م بلرزد. دلشوره داشته باشم. براي حرف هاي  في البد اهه به زحمت بيفتم. از اشتباه بترسم .يا حتي بد تر. هول ان را داشته باشم كه نتونم   به سوا لات پاسخ بدم    پس از شما خوا سته اند گزارش ارئه كنيد.وباز هم همين صدا نجوا مي كند كه وقت نداريم. آيا براي كار هايي كه روي

ميزت تلمبار شده . فكري كرده اي ؟ هيچ مي دوني چقدر طول مي كشد تا طرح گزا رشت را تهيه كني؟ طرح دا ستا نت را سر و سامان بدي . مطا لب ديداري وجزوات را آماده كني. باز تمرين وباز تمرين - هيچ مي دوني اينها چقدر هز ينه بر مي داره؟چرا مي جنگي؟شما از همه كا رهايي كه با يد انجا م دهيد خبر داريد. در اين كتاب ايدهها يي مطرح شده كه بينش عميق و رهنمودهاي عملي مو ثري را براي ارائه اثر بخش به شما مي دهيد. چرا كه با خواندن دستور العمل نمي توان دوچر خه سواري آموخت. تنها راه ياد گيري .سوار دوچر خه شدن و افتادن. سوار شدن وباز هم افتا دن. و بالا خره سوار شدن و راندن است. در اين جا هم به همين طريق با يد در ارائه گزارش به موفقيت دست يافت. اين كتاب فقط راه را نشان ميدهد. پا زدن با - شما- است.         محتواي گزارش فكر كرده ايد.شواهد ومستندات را جمع اوري كرده ايد. نتا يج به دست امده منطقي هستند. پيشنهادات واقعي بودهاند. وتنها فا صله ميان شما وكسب مو فقيت. چگو نگي-ارائه- است. يعني همان ابزاري كه حقايق وانديشه ها را به شنوند گا ن منتقل ميكند. هيچ چيز جاي اعتماد شما را نسبت به شنا ختي كه از مو ضو عات داريد نمي گيرد. اگر تنها 2 دقيقه وقت داريد. مستقيماً به سراغ بيا نيه حقوق شنوند گان كه در ذ يل مي آيد برويد شا يد لازم با شد هر وقت نا چار به ارائه گزارش

شديد  نگاهي به آن بيندازيد .           بيا نيه حقوق شنو ند گان     دراينجا من يك شنونده هستم.     آيا به عنوان يك شنونده حقي دارم.    -در باره اهداف 1-حق دا نستن انچه شما مي خواهيد من در نتيجه ارائه گزا رش انجام دهم يا به آن بينديشم.2-حق داشتن دليلي براي درگير شدن من با مو ضوع.3-حق ارزش قائل شدن براي وقتي كه براي تو جه به گزا رش صرف مي كنم.    در باره احترام1-حق داشتن سهم در محتواي نظري و مشا ركت در حا صل كار.2-حق بر خور داري از فرصت انديشيدن به جاي در فشار قرار گرفتن براي اخذ يك تصميم فوري و عجو لانه.3-حق سخن گفتن با من. با در نظر گرفتن احترام به تجربه. شعور. و دانش من.4-حق صدا قت در مواردي كه شما پا سخي برا ي سوا لات من نداريد.5-حق راي- كه به ندرت مورد استفاده قرار مي گيرد- براي گام پيش يا پس نهادن در مواردي كه ارائه گزارش چندان قانع  كننده نيست.    حق رساندن1-حق امكان شنيدن صدا از انتهاي سا لن.2-حق جذ ب گزارش بدون اشفتگي كه در اثر حر كا ت بدني عجيب و غريب ايجاد مي شود.3-حق ديدن چهره ارائه كننده و نه پشت سر او. به اين اميد كه ضمن نگاه كردن به صفحه نمايش . پيا م وي از ميان شنو ند گان بگذردو به شما برسد.    فصل اولتشريح وضعيت1-چرا داريم اين گزارش را ارائه مي دهيم.2-چرا من اينجا هستم.3-كه چه شود.4- اين كار چقدر طول مي كشد.5- چرا اين جزوه را فقط به من نمي دهيد.قابل درك ترين تعريفي كه براي

ارائه گزارش شنيد ه ام - يك سخنرا ني- يك آمو زش- يا يك گفت وگو-ارائه گزارش. تلا شي است براي متقا عد كردن. از خود بپر سيد.چه چيزي گزارش مرا منحصر به فرد مي كند.چه چيزي اين گزارش را از آنچه هفته پيش ارائه داده ام و انچه هفته  بعد ارائه خوا هم داد متفاوت مي كند.چرا اين گزارش را ارائه مي كنم.مي خواهم چه كسي- كسا ني را متقا عد كنم.براي ارائه چقدر وقت دارم.بهترين ابزار رسا نه اي براي ارائه چيست.5 مورد از كارها يي كه ما يل به انجام انها  هستيد را نا م ببريد. ترديد دارم كه ايستادن در جلوي حضا ر و ارائه گزا رش  كار شنا سي جزو آنها با شد.بدون تعا رف شر كت كنند گا ن در ارائه شما. بيش از خودتان از شركت در اين بر نا مه نفرت دارند. آنها هر كاري مي كنند تا در ارائه شما حضور  نداشته با شند. دروغ مي گو يند- عذر خوا هي مي كنند- بها نه مي اورند- وهر گاه كه احسا س كنند نمي توانند بيشتر در جلسه بما نند و ان را تحمل كنند- شيپوري را به صدا در مي اورند وبه همكارانشان مي گو يند كه 10 دقيقه آمده اند تا خود شان را نشا ن بد هند و بروند.اگر آنها هم مثل من با شند. به ارائه گزارش بسيار بسيار كمتر از كارها يي ما نند -خو ش و بش با دو ستان- بازي تنيس- دو چر خه سواري- پر سه زدن در فرو شگا ه ها و كتا بفروشي ها- ويا پيا

م كو تا ه فر ستا دن - بها مي دهند. از شما مي خواهم براي كسا ني كه در سا لن حضور دارند دلا يل رو شن و قا نع كنند ه اي بيا وريد. بطوري كه احساس كنند وجودشان ضروري و بخشي جدا يي نا پذير از اين ارائه است. فراموش نكنيد كه شما به تا ييد شدن كار تو سط انها نياز داريد وبدون آنها  نمي توا نيد گا مي به پيش برداريد. شما با يد براي هر كاري كه مي كنيد موا فقت اين افراد را جلب كنيد. اينها چيز ها يي هستند كه هدف شما را تشكيل مي دهند. آنها مي خوا هند شركت كنند گان در نتيجه اين ارائه به آن بيند يشيندوياانجام دهند را بنو يسيد.    بر خي  نكات مهمي كه بايد در انجام اين كار در نظر بگير يد.1-بيان هدف در يك جمله...در صورتي كه براي بيان هدف به بيش از يك جمله نياز داشتيد .نشان مي دهدهدف برايتان روشن نيست .احتما ل بهم ريختن ارائه شما ميان اهداف مختلف زياد است.2-مطمئن باشيد كه هدف شما واقع بينا نه است.. تصميم گير ند گان براي قانع شدن به بيش از يك ارائه نياز دار ند.زماني من با دو كار آفرين كار مي كردم كه قرار بود به اتفاق گزارشي را براي با نكداري سرما يه گذار ارائه دهند. از هر دو نفر خوا ستم هدف گزارش خود را بنو يسد.  اولي نو شت.من مي خواهم انها را مجذ وب كنم. گفتم. آسان ترين كار اين است كه بليطي براي داغ ترين نما يش شهر برا يشان بفر

ستيد. اين كار  انها را مجذ وب مي كند.دو مي گفت- من مي خواهم انها در ايده من سر ما يه گذاري كنند.3-مطمئن شويد كه هدف به عمل  مي انجا مد...در پا يان جلسه از شنو ندگان و حا ضر ين  بشنو يد كه متشكريم. حا لا فهميديم شما در چه مرحله اي از كار هستيد. را ضي خوا هيد شد. از آنها بخوا هيد كا ري انجام دهند  و يا شما را براي پيش بردن كار تا مر حله بعد حما يت كنند به هر حال ارائه تا حدودي مو جب انتقال اطلا عات و درك يك مو ضو ع مي شود اما شما با يد رو شن كنيد كه مي خوا هيد شنو نده با اطلا عا ت و درك ايجاد شده چه كار كند.اهدافي كه خوب تشر يح شده با شند.بسيارارز شمند ند زيرا..1-به شما كمك مي كنند در يابيد آيا وا قعا لازم است گزارش دهيد.... خوب در مورد اهداف خود فكر كنيد وبا يك گفت و گو ي تلفني به هدف خود  بر سيد. اگر مي توا نيد با نو شتن يك يا دداشت مختصر كار راپيش ببريد.گزارش ارائه ندهيد .آيا بهتر ين راه دست يا بي به هدف اين است كه همه شنو ند گان هم زمان به مطلب گوش فرا دهند و به سو الا تشان پا سخ دهيد و يا با يد به آنها فرصت تبا دل نظر بد هيد. خلا صه آن كه هدف تعريف شده وروشن به ما كمك مي كند به را هبرد ارتبا طي خود بيند يشيم.2-به شما كمك مي كنند تو جه 

شنو ند گا ن را متمر كز كنيد....اهداف مشخص- وا ضح-و تعريف شده تو جه حضا ر را به ارائه گزارش جلب  مي كنند و با عث مي شو ند .3-به شما اجازه مي دهند تفكر خود را ازآنچه من از شنو ند گان مي خوا هم كه ببينند و بشنوند. به آنچه كه لازم است انها براي رسيدن به هدف ببينند و بشنوند.تغيير دهيد. اهداف شما حا مل چه پيا م و معنا يي براي حضار خوا هند بود. نه اين كه خودتان چه  برداشتي از آنها دار يد.كه منجر به پا سخ مثبت به در خوا ست شما خواهد شد.4-دست يا بي به اهداف تنها معياري است كه شما براي ارائه گزارش خود در نظر داريد. در صو رتي كه اهداف خود را به رو شني بيان نكر ده با شيد.مشخص نمي شود كه آيا ارائه شما ارزش اين همه تلا ش را دا شته  است يا خير. اين كه ديگر ان به شما بگو يند سخنران بزر گي هستيد يا گزارش ديداري با شكو هي دار يد بسيار  عا لي است. اما تو جيه زمان و تلا شي كه صرف ارائه شده  كاري است بس دشوا ر.طرح ريزي ارائه يك گزارش بدون تعيين هدف مانند شكل دادن يك پله  بدون قا لب است  به آسا ني به هم مي ريزد و به ند رت به كار مي آيد .طرح ريزي يك ارائه بدون در نظر داشتن شنو ند گان. مانند نوشتن يك نا مه  عاشقا نه و ارسا ل ان به هر كسي است كه آن را در يا فت مي كند.هيچ

چيز بد تر از يك شنو ند ه لال نيست. اگرآنها  نمي فهمند. به اين دليل است كه شما نتوا نسته ايد ار تبا ط برقرار كنيد.من شنو ند گانم را تحليل نمي كنم. من افراد را در ميا ن شنو ند گا نم تحليل مي كنم.به اين تو جه نكن كه چه چيز ها يي گفته اي .تنها چيزي كه ارزش محا سبه دارد چيز ها يي است كه انها شنيده اند.بد يهي است شما نيز با اين عقيده موا فقيد كه صحبت كردن با گرو هي از با نكداران در خصوص مو ضو عي مانند تا ثير فن آوري در صنعت با نكداري. كا ملاً متفا وت از ان چيزي است كه با دانش آموزان يك كلاس ابتدايي در ميان مي گذار يد. شما با مديران عا لي رتبه درباره اثر بخشي كار كنان فروش در مقايسه با سا ير فروشند گان به نحوي  متفا وت حرف مي زنيد. بنا بر اين. يكي از مهم ترين گام ها در تعيين  وضعيت. تجز يه و تحليل شنو ند گان يا حضار است.تجز يه و تحليل شنو ند گان چيز ي بيش از شنا سا يي آنها است. البته  شما با يد از نام و عنوان افراد  با خبر با شيد. همچنين. با يد بدا نيد چه تعداد ي درجلسه شر كت خوا هند كرد. حدس بز نيدآنها پيام شما را چگو نه در يا فت وادراك مي كنند. شما با اين كار مي توا نيد وا كنش افراد نسبت به پيا م خود را پيش بيني كنيد.    تصميم گير ند ه كيست.در ميان شنو

ند گا ن افرادي هستند كه اطلا عا ت زيادي از مو ضو ع دا رند و عده اي هم هيچ چيز را جع به ان نمي دانند. بر خي مستقيم تحت تا ثير پيا م شما قرار مي گير ند و بر خي غير مستقيم. اگر ارائه خود را طوري طرا حي كنيد كه نياز تما مي افراد را بر آورده كند. به احتما ل زيا د باشد. احتما لا نمي توا نيد به خوا سته همه كسا ني كه به پشتيبا ني آنها نيا ز دا ريد به خو بي پا سخ دهيد. دو باره بر هدف خود متمر كز شو يد و خو ب  به آن فكر كنيد. بلكه منظور اين است كه تو جه و تكيه خود را بر چيز ها يي متمر كز كنيد كه تصميم گير ند گا ن و مي شنو ند. بد ين ترتيب هدف شما تو سط آنها تا ئيد خواهد شد.    شنو ند گا ن تا چه حد با مو ضوع آشنا هستند. هرگز هوش و شعور شنو ند گان را د ست كم نگير يد ويا در ميزان شنا خت آنها از مو ضوع غلو نكنيد.دو راه براي رسيدن به اين شنا خت وجود دارد.الف-ارسال اطلا عات  پيشينه اي وزمينه اي قبل از ارائه.ب-بحث وگفت وگو در زمان ارائه پيرامون مو ضو عا تي كه براي اين افراد نا آشنا است.ميزان علا قه مندي انها چقدر است.به اين مو ضوع فكر كنيد كه شما روز ها .هفته ها. وشايد شب ها ي ز يادي نخوا بيده ايد تا اين ارائه جمع و جور شود.

اما آنها به همين اندازه براي آن تلا ش كر ده اند. اگر پا سخ مثبت  است. به شما تبر يك ميگو ييم. شما  مي توا نيد يك راست برويد سر اصل مطلب. اگر پا سخ منفي است. شما با يد بتوانيد علا قه آنها را با جر قه اي برا نگيز يد وهر چه  سر يع تر ذهن آنها را متو جه  سالن كنيد  وبكو شيد ذهن انها را از اطلا عاتي كه هر لحظه ممكن است از طر يق ايميل-پيام صو تي- وغيره به دستشان بر سد دور كنيد.چرا اگرشنو ند گان به پيشنهاد شما پا سخ مثبت مي دهند وا قعا ًدنبا ل چه چيزي هستند و چه چيزي را وا قعا ًاز دست مي دهند.در باره آن صحبت و نظر او را جلب كرد.-اگر ايده اي كه شما مي خوا هيد با قا نع كردن حضار پيا ده كنيد ايده خو بي است. پس چرا تا كنون انجام نشده است وچرا آنها به اين ايده پا سخ منفي مي دهند-مردم عا قل در موا جهه با حقا يق و رخداد هاي وا قعي تصميمات عا قلا نه مي گير ند. اين انسان هاي عا قل نيز گا هي او قات تصميماتي قلبي مي گير ند كه لزوما بر منطق واستدلال هاي ذهني استوار نيست.    برخي از ارائه ها 1- در ارائه گزارش ما لي.2-در ارائه ديداري.3- در ارائه كيفري.4- در ارائه عا طفي افرادي  كه از نظرروا ني آماده پذ يرش پيشنها دات و ايجاد تغيير هستند اگر انها اين آمادگي را نداشتند. بايد دو باره در مورد پيشنهادات خود به

دقت بينديشد. شا يد لازم با شد براي پيشبرد گام به گام طرح و ايده خود  مجمو عه اي از گزارشات را در كنار هم طراحي كنيد. يا ابتدا ايده خود را از طريق بر قراري جلسات متعد د غير رسمي با تصميم گيران پيگيري. وپس از تعيين حو زه هاي قابل توافق، قطعيت نا ئل شدن به نتا يج را به طور مستدل تثبيت كني.روزي يكي از همكاران پيش من امد واز من خوا ست گزا رشي كه براي ارائه به اعضا ي هيئت مديره آماده  كرده بود را بررسي كنم. پس از 15دقيقه گزارش متو جه شدم با منطق و استد لال كه او دارد متقا عد كردن تصميم گيران بسيار دشوار خواهد بود. به او گفتم. ادامه بده. اما او زود تر از حد انتظا ر به ارائه گزارش خاتمه داده  وبا قد م ها يي سر يع تر از معمول شروع به ترك اتا ق رد. در وا قع. رفتن او مانند فرار كردن بود. انگار چيزي را برداشته ودر مي رود. رو ساي شر كت در حضور مدير  كل و اعضاء هيئت مديره سر خود را به علا مت تا ييد تكان مي دهند. اما وقتي به قسمت هاي خود باز مي گردند. حاضر نمي شو ند از قدرت خود صرف نظر كنند. من و ما يك  در باره اين كه چگو نه مي توان با اين نگرش و طرز تلقي  برخورد كرد با يكد يگر بحث و تبا د ل نظر كر ديم. در نها يت او قانع شد كه در ار تباط  خود تجديد نظر كند. او به

منا طق مختلف رفت و با تك تك مديران محلي آنجا مذاكره كرد. در ماه بعد پيشنها داتش را به شكلي مو فقيت آميز به اعضا ي هيئت مديره ارائه دهد.طرز تلقي آنها چه خوا هد بود. آيا نظرات آنها موافق پيشنهادات شما است يا مخا لف آنها.اگردر  دنياي تجارت در پي كسب محبو بيت هستيد .با يد گزارش ارائه دهيد حقيقت اين است كه شما در ارائه هاي خود نصيحت را در قا لب پيشنهاد در اورده ايد وبراي دشمن كردن ديگران هيچ را هي بهتر از نصيحت كردن وجود ندارد.روزي كا رمند كنترل كننده در خرو جي فروشگاهي از پشت پيشخوان به من گفت. روز خوبي داشته با شيد. و من زير لب غرغر كنان گفتم، نمي خواهد به من بگو ييي چه بكنم.در حقيقت ممكن است پيشنهادات شما عمو ميت ندا شته باشد. به اين معني نيست كه شنونده دشمن است ويا موضع خصما نه اي دارد.من هرگز نقش دندانپزشك خود را بازي نكرده ام. او مر تبا به من تو صيه مي كند بعد از غذا دندان ها يم را مسواك بز نم وانها را خلال كنم. نصيحت او چيزي نيست كه  من در انتظار شنيدنش هستم. هر چند كه مي دانم هزينه مراقبت نكردن از دندان هايم چقدر با لاست. اما توصيه او را بجا مي دانم وهراز گا هي مي بينم كه دارم خلا ل مي كنم.    شنو ند گان مطلب مورد نظر را چگو نه مي گير ند؟مشكل بتوان برداشت ها، سليقه ها، يا ابها مات شخصي حضار،مانند.ميلي به ديدن اسلا يد ندارم، يااز رنگ قهوه اي متنفرم

را پيش بيني كردچند راه داريد:1- با دقت نظر مو ضوع را با همكارني كه پيش تر در برابر اين افراد قرار گر فته اند چك كنيد.2-اين كه قبل از ارائه .مو ضوع را با برخي از حضار در ميان بگذاريد.3-موضوع را به صورت خصو صي با شنوند گاني كه به تصميم گيرندگان نز ديك ترند مطرح كنيد. با اين اقدامات ممكن است بتوا نيد نحوه عمل شنو ند گان را پيش بيني كنيد.براي ارائه چقدر زمان داريد.مطمئن با شيد اولين سوالي كه هنگا م ورود به سا لن براي حضا ر پيش مي آيد اين است كه ( اين ارائه چقدر طول مي كشد؟) اغلب او قات انتخاب با شما نيست وشخص ديگري زما ن ارائه را تعيين وبه شما ديكته مي كند. اگر حر في براي گفتن داريد. بدانيد كه هر چه كو تاه تر با شد  بهتر است. اگر نتوا نستيد پيا م خود را ظرف مدت يك سا عت به مخا طب منتقل كنيد. مطمئن با شيد كه دو سا عت هم تا ثير ي به حال شما نخواهد داشت.در نظر داشته باشيد كه ارتبا ط مستقيمي ميان طو ل زمان ارائه و ميزان بسته شدن پلك حضا ر وجود دارد. به عنوان كسي كه بار ها بارها در جلسا ت ارائه نشسته است. به شما اطمينا ن مي دهم كه اگر يك ارائه قبل از برنا مه زما ن بندي شده به اتما م بر سد هيچ شكا يتي از سوي حضا ر به دنبا ل نخوا هد داشت. اما اگر بيشتر از ان طول بكشد. شكا يت مي كنند.

اگر از من براي  ارائه دعوت شود.معمو لا زمان  بيشتري در خوا ست مي كنم. اما گزارش خود را چند لحظه قبل از زمان  اتمام مي بند م. بدين ترتيب. شنوند گان احسا س ميكنند چيزي دستگير شان شده است. آنها اين وضعيت را دوست دارند. فرض من بر اين است كه صر ف نظر از اين كه چقدر زمان دارم و يا چند سئوال در يا فت كرده ام. مسئو ليت ختم جلسه با من است. بنا بر اين. ارائه را خا تمه مي دهم. حتي اگر به قيمت حذف بر خي از مو ضو عا ت تما م شود.نكا ت كليد ي ذيل به شما نشا ن مي دهند كه اگر ز ما ن تعيين شده براي ارائه .فرصت دست يا بي به بر خي اهداف را به شما ند هد  چه اقدا ما تي بليد انجا م دهيد :1-كمتر بلند پر وا زي كنيد. اما واقع بين وهدف گرا با شيد. نوع ديگري از ارائه را طر ح ريز ي كنيد و يا بقيه بر نا مه را به جلسه بعد مو كو ل كنيد.2-دو روزقبل از ارائه يك نو شته مقد ماتي حاوي اطلا عا ت او ليه و مورد  نياز براي شنو ند گان تهيه كنيد وآن براي افراد بفر ستيد. در طول ارائه به اين  نوشته رجو ع كنيد و رئوس آن را به صورت خلا صه براي افراد ي كه ممكن است آن را نخوانده با شند. مطرح كنيد. مجددا بر  خلا صه تا كيد مي كنم.3-اجا زه دهيد شنو ند گان بدا نند اطلا عا ت ديگر ي

در يا دداشت وجود دار ند كه در پا يان ارائه مطرح خواهد شد( اگر چنين چيزي هم وجود داشت. يادداشت ها را در شروع ارائه تو زيع نكنيد: خطر اين كار در اين است كه شما تو جه شنو نده را از انچه داريد ارائه مي دهيد منحر ف خوا هيد كرد).4-براي شرح جزئيا ت يا اطلا عا ت زمينه اي(تصا وير پشتيبا ن) تهيه كنيد تا اگر شنو نده اي نياز به تو ضيحا ت بيشتر داشت به آنها مراجعه واطلا عا ت لازم را كسب كند.5-بخش ها و تصا وير ي كه قصد داريد نما يش دهيد را اولو يت بندي كنيد. شماره 1 را به آنهايي اختصا ص دهيد كه با يد ارائه شو ند و شماره 2 را به آنهايي كه قا بل حذ ف هستند.6-با شنو ند گا ن يك قرار جديد بگذار يد.( براي كسا ني كه مي توا نند بما نند تا زما ني كه سئوالي داشته با شند وقت خوا هم داشت)حتي اگر مشكل زمان هم وجود نداشته باشد. محدود كردن جزئيا ت چندان نا منا سب نخواهد بود. يكي از دوستا ن. تو جه ما را به نما يش علا ئم بيماري (APK)(آسيب اضطراب دانش)جلب كرده بود. بعد از 40 دقيقه انتظا ر. خطو ط نمودار هاآرام آرام ما نند رشته ها ي ما كا رو ني جلوه گر شد ند و نها يتا نمودار هاي دايره اي مطرح شده به صورت چشم اندازها يي از بيا با ن مجسم شدند. اصولا ما مي توا نيم از آما دگي و شروع به مو قع ارائه

خوداطمينا ن حاصل كنيم. اما اگر شنوند گان به مو قع نر سيدند يا آما دگي شروع ندا شتند. آن وقت چه كنيم. ارائه راسر سا عت مقرر شروع كنيد. تنها در صور تي كه شنو ند گا ن در حال نشستن هستند. شا يد لازم با شد 3 تا  5  دقيقه صبر كنيد اما نه بيشتر؛ زيرا در اينصورت شما مديون كسا ني خوا هيد شد كه به مو قع وطبق بر نا مه حاضر شده اند.نبايد اجازه دهيد كسا ني كه سر وقت آمده اند. علي رغم مقام، رتبه وجا يگاه تاوان  كسا ني را پس بد هند كه دير آمده اند. اما اگر كسي كه دير كرده يكي از تصميم گير ند گان با شد. چه رخ خواهد داد؟آان وقت چه با يد كرد؟بازهم سر وقت شروع كنيد و خلا صه اي از مطا لب مطرح شده قبلي را بازگو كنيد. بعضي از حضار از تأ خير در شروع آزرده خاطر مي شو ند. آنها براي شروع به مو قع اهمييت وارزش زيادي قا ئلند.    از چه رسا نه اي با يد استفاده كرد؟من معتقد م كه رسا نه ايده ال:رسا نه اي است جها ن شمو ل در دسترس وقابل استفاده براي هر نوع سا لن يا محل ارائه كه به سا د گي قابل بر پا كردن با شد وقابل تعمييروملزو مات ديدار ي از قبيل رنگ، نور، تما يز تضاد رنگ هاو....و قا بل خواندن براي هر تعداد شر كت كننده با شد.(خوابش را ببيني- زلاز ني !)از آنجا كه هيچ رسا نه اي تما مي اين ويز گيها

را ندارد. دراين جا به انها يي اشاره مي كنيم كه در  شرايط مختلف قا بل دسترس هستند وهر يك نقاط قوت وضعف خود را دارند.    لپ ديداري ها علت انتخا ب اين نا م ان است كه هر يك از شنو ند گان  قبل از شروع جلسه يا در آغاز نسخه اي ا ز مطا لب را در يافت مي كند  بهترين كار برد اين نوع از رسا نه ها برقراري تعا مل ميان اعضا است.يكي از مزا ياي استفاده از لپ ديداري ها اين است كه تما مي اعضا احسا س مي كنند مي توانند به صورت برابر در بحث شر كت كنند. آنها مي توانند مستقيماً روي تصا وير مطلب بنو يسند.اما يكي از ايراداتي كه به اين روش وارد است اين است كه حضار مي توانند صفحا ت بعدي كه هنوز در مورد آنها بحث نشده را بخوانند و سئوا لا تي بپر سند.    سه پا يه ها يا تخته سفيدها ي الكترو نيكي  با استفاده از اين وسيله در نشست ها ي تعا ملي مي توان با ثبت انديشه ها و  آرا به حضار احساس مشاركت بخشيد. اين رسا نه به بحث و گفت وگو حا لتي خودجوش ميدهد ومي تواند بسيار انرزي  بخش با شد.براي استفاده بهينه از اين رسا نه با يد خوش خط با شيد ودر عين حا ل .سرعت نو شتن شما تند با شد تا زما ن زيادي پشت  به حضار نا يستيد.به دليل مزا يا ي فوق براي گروه ها يي حداكثر تا 15 نفر عضو تو صيه مي شود. براي افرادي بيش از

اين تعداد. استفاده از .  پروزكتور ها پيشنهاد مي شود.    طلق هاي شفاف اورهد يا ترنس پرنسي هابهترين وسيله براي گروهاي حداكثرچهار نفره محسوب مي شود اما از كاربرد آنها براي بيش از اين تعداد مطمئن نيستم البته من شخصاً براي گروههاي 700نفري هم از اين وسيله استفاده كردم اما به شما پيشنهاد ميكنم براي جمع بيش از 40 نفر اين وسيله را به كاربرنبرد.من به اين رسانه علا قه خا صي دارم . چرا كه مي توانم آسا ن تر از هر رسا نه ديگر ي تر تيب قرار گرفتن تصا وير را تغيير دهم. طلق ها را حذف ويا اضا فه كنم . و روي يك طلق سفيد انديشه ها ي خود جوش وفي البدا هه بنو يسم. البته با يد به ميزان روشن ماندن لا مپ هاي سا لن نيز توجه كرد.همان طور كه مي دا نيد  ا نعطا ف پذ يري در بيشتر مو قعيت ها ي تعا ملي در  دنيا ي تجا رت از اهميت بسزا يي بر خوردار است.چرا كه در حا ل حا ضر استفاده از آن در تما مي مرا كز آمو زشي،سا لن ها وشركت هامر سوم ومتداول است. همچنين. كپي گر فتن از طلق ها نيز بسيار ساده و ارزان است.    اسلا يد ها ي35 ميليمتريبراي گروه ها يي با بيش از 40 نفر بهتر ين وسيله است. معمو لا براي استفاده از اين ا سلا يد ها كنار تريبو ن مجهز به ميكروفن مي ايستند وصحبت مي كنند. براي گروه هاي 20 تا50نفره شما مي توا نيد هم از اسلا يدها ي 35 ميليمتري

و هم از ترنس پر نسي  استفاده كنيد. اسلا يد هابر خلا ف پروز كتور هاي اورهد-به شما امكان مي دهند با دستگاه كنترل از راه دور از يك تصوير به تصو ير ديگر برو يد.و شمانا گز ير با يد طبق تر تيبي كه تصا وير در اين رسا نه قرار گر فته اند پيش برو يد. سا لن هم با يد تا حدودي تا ريك باشد تا تصا وير غير وا ضح نشوند. ارائه با اسلا يد 35 ميليمتري براي سخنراني ها يي منا سب است كه شما تعا مل اند كي با حضار داريد.امروزه تكنولو زي كا مپيو تر پروز كتور ها ي L S D سيستم ها ي چند رسا نه اي و...جا ي تما مي رسا نه ها ي فوق را گر فته اند. البته با ناميدن اين روش به عنوان يك رسا نه موافق نيستم. برخي ان را روش آنلا ين(online).  برخي ديگر رسا نه نو ين. و برخي ان را كا مپيو تر محور مي نا مند. اما من آن را روش آ نسكر ين(onscreen) مي نا مم وزماني كه حر كت، صدا وفيلم ويد ئو يي نيز به آن اضا فه شود. چند رسا نه اي ( (MU ITimediaناميد ه مي شود.اكنون به شرح مبا ني ارائه به روش انسكر ين مي پردازيم1-اضا فه كردن حر كت  شما مي توا نيد با جلو و عقب بردن تصا وير. با لا و پا يين آوردن آنها. و يا محو كردن اشكا ل يا مو ضو عا ت به تصا وير خود حركت وجهت بدهيد. به عنوان مثال.حركت كالا

ها را در يك فرا يند تو ليد: و جهت جر يان مسئو ليت ها را در يك نمو دار سازماني به نما يش در آوريد.2- اضافه كردن عكس ها و تصا ويربا استفاده از يك دور بين د يجيتا لي مي توانيد از تصو ير مورد نظر عكس بگير يد. وارد كا مپيو تر كنيد. وآن را هر طور كه مي خواهيد تغيير دهيد و اصلا ح كنيد.3- اضافه كردن صدا.به منظور واقعيت بخشيد ن به تصا وير در حا ل نمايش. مي توا نيد صدا ها ي مختلفي را به تصا وير اضا فه كنيد. از صداي بوق ماشين وزنگ تلفن گرفته تا صداي يك فرد يا موسيقي روح بخش كه مو جب افزا يش وا قعيت و جذابيت تصا وير مي شود.4- اضا فه كردن ويدئو-افزودن بريده اي از يك فيلم در خصو ص تصويري كه در حال تشر يح آن هستيد.5- اضافه كردن ارتبا طا ت، برقراري ارتبا ط كا لا با منبع تو ليد از طريق آدرس آن در  اينتر نت ((URL كه با كليك مي توان به اطلا عات دقيقي دست يا فت.اينها مجمو عه تكنيك ها يي هستند كه مي توانند به مو فقيت شما در ارائه گزارش كمك ها ي بسيار ارزشمند ي كنند. البته شما نيز با يد به دقت نقاط قوت و ضعف آنها را شنا سا يي كنيد.مهمترين مزيت منحصر  به فرد روش ارائه انسكرين اين است كه به شما امكان مي دهد در خلال ارائه تصا وير يا در فاصله بين نشست ها- استراحت ها- ويا هنگام رفتن از يك جلسه به جلسه

ديگر تغييرات مورد نظر را اعما ل كنيد وبد ين ترتيب با داستان هميشگي( چي مي شد ا گه) كمتر مواجه شويد.مي توانيد از شنو نده اي كه موافق پيشنهادات است ارائه را شروع كنيد و كسا ني كه ممكن است مخا لف باشند را به انتها گزارش مو كو ل كنيد.بديهي است تر كيب فيلم- صدا- حركت و جلوه ها ي ويزه تاثير بسزايي در ماند گاري مطا لب دارند.اما بايد از نار سايي ها ومشكلا ت اين تكنيك نيز اگاه بود.اين تجهيزا ت چندان آسان ورا حت جور نمي شو ند. به عنوان مثا ل - وصل كردن پروز كتور اورهد مستلزم وجود يك سيستم خرو جي مجزا به يك پريز برق است.اتصال لپ تا پ به پروزكتور(LCD )و منبع تغذ يه. به كار اندا ختن آن در تر تيبي خاص.وانتقال تصا ويراز لپ تا پ به پروز كتور چندان هم ساده نيست و صبوري زيا دي  مي طلبد. اين مسا ئل مو جب شده است كه ارائه كنند گان نسبت به پذيرش استفاده از تكنو لوزي جديد تما يل چنداني از خود نشان ند هند. اگر اين تكنيك ها به خو بي وبا مها رت مورد استفاده قرار نگير ند تمامي تلاش ها ي ما براي برقراري تعا مل وارتبا طات مهم كاري دچار اختلا ل و محدو ديت خوا هد شد.    ده فر مان براي استفاده از رسا نه هاخلق تصا وير 1-تصا وير را بسيار  ساده طرا حي كنيد.                                                                              2-اطمينا ن داشته باشيد كه افرادي كه فا صله زيادي با پرده نما يش دارند نيز مي توانند مطا لب را

بخوانند.3-از رنگ ها به صورت هدفمند استفاده كنيد نه فقط براي زرق وبرق و ظاهر سازي.4-از جلوه هاي ويزه (ما نند انيميشن) حدا قل استفاده را بكنيد واجازه دهيد خود محتوا و پيا م گزارش براي ارتباط وتعا مل به كار گرفته شود.5-براي مطا لب و گزارش خود يك  پا يان منطقي و مستدل در نظر بگير يد.    ارائه6-پيش از اجرا تمر ين كنيد. تمرين كنيد. وباز هم تمرين كنيد. تمرين و تسلط بر مطا لب هنگام اجرا خيلي دير است.اگر واقعا به مطا لب اشراف داشته با شيد و پيش از ارائه بتوانيد سوالا ت حضار را پيش بيني كنيد. با آرا مش بيشتري آنها را ارائه خواهيد كرد.7- قبل از شروع ارائه در محل حضور يا بيد وبا كار كنان فني از نز ديك همكاري و هما هنگي داشته با شيد. بايد بدانيد كه در صورت بروز مشكل هنگام ارائه. با يد با چه كسي تماس بگيريد.8- براي تصا وير. جايگزين وپشتيبا ن داشته با شيد. در صورت بروز مشكل يا اتفا قات نا خواسته. به ندرت مي توان محل ارائه را ترك كرد وبرنا مه ها يا تصا وير جايگزين را آورد.9- هنگام انتقا ل ها ي طو لا ني. مانند زماني كه به سئوا لا ت حضار پا سخ مي دهيد يا وقتي وارد بحث مي شو يد با يد از پرده سفيد استفاده كنيد.10-در اغلب موارد با يد حداقل به 7 فرمان از10 فرمان فوق عمل كنيد.فصل دوم:*****    طراحي ارائه ابتدا شرح مي دهم چرا و چگونه پيام خود را تشر يح كنيد سپس خط دا ستان مقد مه وپايان

كار را طراحي  كنيد.پيام خود را مشخص كنيد.سكوت در سالن حكمفرما ست.و شما 30 ثا نيه در ذهن خود مشغول بدو بيراه گفتن هستيد.آيا مي شود يك ارائه 4 ساعته را در 30 ثا نيه انجام داد؟ در اين 30 ثانيه چه مي خواهيد بگوييد؟اين پيا م شما است. چيزي كه نتوان در 30 ثا نيه خلا صه كرد را در يك دقيقه هم نمي توان. آگهي هاي با زر گا ني را به خاطربياوريد.پيا م خود را به گو نه اي آماده و مهيا كنيد كه بتوانيد در اذها ن مسلح به سپر ها ي چند لا يه وبسيار محكم مخا طبا ن نفو ذ كنيد.(( غرشي با يدت از روي خشم)) شما به پيا مي نياز داريد كه مانند سرخط ها ي يك روزنامه عمل كند. عبار تي كه نشا نگر خواست شما با شد و شما را به خواندن بيشتر وادار كند.در ارائه يك گزارش كار شنا سي. پيا م با يد از گستر دگي كا في بر خوردار با شد تا شنو نده را به سمت جزئيا ت مو ضوع بكشا ند. مانند(( خوب كه چي؟)) و((خوب بعد ش چي؟)) مي تواند در يك ارائه يك دقيقه اي به كلا م شما انسجا م و وحدت بخشد.  من معتقدم اگر از روش پرسش وپا سخ استفاده كنم وبقيه زمان را به پرسش و پا سخ اختصاص دهيم. كار خود را زود تر تما م كرده ايم و هيچ يك از شنو ند گان نيز شكا يتي نخوا هند داشت.    هنر تنظيم خط دا ستا نمي خواهم مشا هدات و تجا رب

خود را در مورد شيوه جا يا بي رأي نتيجه گيري با شما در ميان  بگذارم. بايد در مورد پروژهاي خود گزارشي ارائه كنيم. تجر به به من مي گويد بهترين شيوه. شروع كردن ارائه از پيشنها دات است.يعني دقيقا همان پيا مي كه نوشته ايد و بقيه زمان را به تو ضيح اين مو ضوع بپردازيد كه چرا تصور مي كنيد اين مي توا ند بهتر ين پا سخي با شد كه براي حل مسئله وجود دارد.اگر پارا گراف اول را به دوم وسوم متصل كنيد. مي توانيد ببينيد چگو نه به خط ضربه نها يي منجر مي شوند. اين نوعي رويداد شماري است كه در آن رويداد ها اتفاق مي افتند.    نو شتن مقد مهآخر ين سفري كه باهواپيما داشته ايد را در نظر مجسم كنيد. در اولين دقايق پرواز. زما ني كه سر مهما ندار هوا پيما شما را در جريان نكا ت ايمني پرواز قرار مي دهد. چه كاري انجا م مي دهيد؟ اگر شما هم مثل من با شيد. به خواب مي رويد. گوش ها يتا ن را مي بنديد. ذهن خود را تعطيل مي كنيد. ومشغو ل چرت زدن مي شويد. اين چيزي است كه در بسيار از ارائه ها اتفا ق مي افتد: مقد مه مرا خواب مي كند!اكنون تصور كنيد كه چه اتفا قي رخ مي دهد اگر سر مهما ندار به نا چار اعلا م كند:خانم ها و اقا يا ن اگر از پنجره به بيرون هوا پيما نگا ه كنيد. متو جه مي شو يد كه مو تور شماره 4 اتش گرفته است! شما بلا

فا صله تمام حواس خود را جمع مي كنيد وبه احتما ل زيا د بلا فا صله مسا فري كه مي خوا هد براي پا سخ به سوا لات شما دخا لت كند را سا كت مي كنيد. اين همان كا ري است كه يك مقد مه با يد انجا م دهد. مقد مه با يد طو ري با شد كه زير صند لي شنو ند گان آتش روشن كند. شوق ما ندن در محل را در آنها بيدار نما يد.وحس سبقت جستن در پيگيري مو ضو عات را درآنها زنده نگه دارد.من در ذهن شما روشن اتش روشن كردن را ايجاد مي كنم و هما نند  محتوا.  از فرمول((PIP-در فارسي معا دل - م .ا. پ- كه به ترتيب عبارت است از مقصود. اهميت. و پيش نما يش - استفاده مي كنم)مقصود:(امروز قصد دارم ابعاد مختلف چند پيشنها د عملي را ارائه دهم كه از طريق آنها شما مي توانيد بر عصبا نيتي كه در نتيجه گزارش در شما پديد مي ايد غلبه كنيد.)- اهميت:(از همه چيز مهم تر است. )ما نند پيشنهاد به هيئت مديره-پيش نما يش:( من در اين گزارش گام هاي لازم براي طراحي.بر نا مه ريزي وارائه هر نوع گزارش را مورد بحث قرار ميدهم.)به همين دليل هدف من اين است كه به شما نشان دهم چگو نه مي توا نيم از گا م ها يي صحبت كنيم كه ما را در غلبه بر عصبا نيت ياري كنند.    بايد مطمئن شويد سا ختار مقدمه طوري است كه مي توا ند تو جه آنها را به آنچه شما در صدد ارائه

هستيد جلب كند.    پا يان كار را طراحي كنيد.وا قعا چه چيزي مي توا ند سريع تر از كلمات لبخند را بر لب شنو ندگان بياورد؟ به طور كلي. حتي اگر ارائه شما روشن، جالب وسا ختار يا فته با شد. تنها قدر داني حضار را به دنبال خوا هد داشت با يد بتوا نيد توجه آنها را به مو ضو عا ت پا يا ني جلب كنيد. پيشنهادات من براي يك پا يا ن اثر بخش به شرح زير است:1- نكا ت اصلي را خلا صه كنيد.2- بار ديگر پيشنهاد را به طور واضح بيان كنيد.3-بر نا مه اجرايي خود را مطرح كنيد.4-به دنبا ل كسب موا فقت و تعهد شنو ند گا ن با شيد. تكان دادن سر يا استفاده از عبارا تي ما نند(( مي فهمم)) را با ((موافقم )) اشتباه نگير يد. جسور و صريح با شيد وواضح ومشخص صحبت كنيد.5-مو ضوع را جمع بندي و گا م ها ي بعدي را تعيين كنيد. اگر يكي از حضار در خصوص مو ضو عي از شما اطلا عا ت بيشتري خوا ست. آنها را در پا يان تكرار كنيد تا افراد اطمينا ن پيدا كنند كه شما به خو بي به آنها گو ش داده ايد. درمورد نشست ها يا ارائه ها ي بعدي نيز با آنها به توا فق بر سيد.به خا طر داشته با شيد كه يك ارائه لزوما با آخرين كلمات بيان شده خا تمه نمي يا بد.ارائه اغلب رويدادي است شا مل مجمو عه رويدادها يي كه بين شما و شنو ند گا ن رابطه برقرار مي كند.

بنا بر اين.پا يان ارائه با يد حا كي از اميد به انجا م كا رها ي مشتر ك درآينده با شد.    ديدار يها را بسا زيد.آگهي هاي با زر گا ني كه هدف آنها متقا عد كردن شما در مورد اهميت تصا وير ومو ضو عا تي است . اين اگهي ها مي توانند با استفاده از تصا وير رابطه اي برقرار كنند كه اطلا عا ت مورد نظر سريع تر و روشنتر از كلما ت وجداول منتقل شوند.    طرح ريزي نمودارها با رويكرد ذن:تبديل داده ها به نمودار ها. از شما سوال مپر سم.(ايا مي دا نيد  چگو نه نمودارها را طراحي كنيد؟) چه شما امتحا ن كرده باشيد چه نكرده با شيد. من معتقدم شما حتما مي دا نيد. واگر شما امتحا ن كر ده ايد وفكر مي كنيد كه نمي توا نيد. به معني آن نيست كه شما نمي توانيد. بلكه بدين معني است كه  (شما فكر مي كنيد نمي توا نيد).به اعتقا د من. اين مو ضوع. بيشتر از جنس(  جرأت است تا مها رت) تنها اولين( انديشه) ارزش دارد و شما مجاز نيستيد ذهنيت خود را تغيير دهيد.    موضوع مهم اعتماد كردن به خود است    طراحي متون ديداريروش ارائه از طريق نو شتن صفحه به صفحه متن. كار كسا ني است كه اعتماد به نفس كمي دارند ويا بيشتر نگران جزوه هستند تا ارائه.    ضعف ها ي عمده در سا زما نبا يد از طريق تغييرا ت اسا سي در رده بندي مسئو ليت هاي سازما ني مورد باز بيني واصلا ح  قرار گيرد.1-مرجع واحدي براي ريا ست سا

زمان وجود ندارد2-براي فعا ليت ها ي اصلي ومحوري ويا منا طق مختلف جغرا فيا يي سازما ن خطو ط اختيا رات و مسئو ليت ها به رو شني تعر يف نشده است.3- بين بخش تو ليد و ستا د نو عي تضا د وا قعي وجود دارد.4- كم تو جهي به ميزان استقلا لي كه با يد به هر يك از منا طق اعطا شود.اگر شما كلما ت را درست هما ن طور كه در متن ديداري ظا هر مي شو ند قرأئت كنيد. طو لي نخواهد كشيد كه شنو ند گا ن احسا س مي كنند به شعورآنها تو هين كرده ايد. چرا كه چيزي را براي آنها مي خوانيد كه خودشان به وضوح  مي توانند آن را بخوانند.راه ديگر بيان  (مفهوم عبارات) است. اما مشكل عبارت پردازي هم اين است كه تعداد كمي از افراد مي توانند هم زمان با گوش كردن به تو ضيحات. جملا ت را هم بخوانند.گا هي اوقات نسخه اي از متون ديداري دراختيا ر حضار قرار مي گيرد وفرصتي به آنها داده مي شود كه سا كت بما نند وآن را بخوانند.اين روش در بعضي موا قع كار ساز است. اما طو لا ني شدن سكوت در سالن تا را حت كننده وملا ل آور است.اين مشكلا ت بدا ن معني نيست كه هر گز نمي توا نيد از متون ديدار ي استفاده كنيد.بلكه متن هاي ديداري زما ني بيشترين اثر بخشي راخواهند داشت.    مي توان يك ارائه ديداري به روش زير خلا صه و تهيه كرد1-برجسته كردن آنچه قرار است در ارائه مطرح شود.2-حذف جملا ت

معترضه واضافي از قبيل (ما نند) و....3-ويرايش جملا ت از هشت به پنج كلمه. از پنج به چهار كلمه.و....-فرا يند نو آوري4 مرحله نو اوري در يك ارائه.1-خلق چشم انداز.2-ايجاد بينش.3-تبيين او لو يت ها.4- اجراي موفق.اصل مهم براي (قا بل ديدن بو دن ) متون ديداري.(خوا نا بودن)آنها است. كلمات روي پرده بايدطوري با شد كه حضار از هما ن جا كه نشسته اند بتوا نند به را حتي مشا هد كنند.البته 5تا10 در صد خوانا يي پرده به ميزان رو شنا يي پروژكتور. تضاد با تا ريكي ايجاد شده ميان پروژكتور ونور سالن فا صله پروژكتور با پرده. وتوانا يي پروژكتور در ايجاد تصا ويرروشن وخوانا بستگي دارد.    سا ختن برد داستان. يكي از زيبا ترين ابزارها ي كار با سا ختار و طرا حي ارائه. بسته ها ي نرم افزاري گرا فيكي است كه امروزه مي توان براي طراحي برد داستان از آنها استفاده كرد.به كمك برد داستا ن مي توان جزء به جزء خطو ط و جر يا نا ت مر تبط به هم در يك ارائه را تعيين و ارتبا ط هر نمودار با نمودار ها ي بعدي را مشخص كرد.شيوه  خلا صه  كردن  مو ضوع  به تر تتب زير است:1-پيش نو يسي از رئوس مطا لب ارائه تهيه كنيد.2-با پيروي از رئوس مطا لب. مشخص كنيد چه زما ني به ديداري نياز داريد و اين ديداري ها با يد از چه نوع با شند.مثلا. ممكن است براي معرفي سا ختار ارائه خود بخواهيد يك ديداري متني ايجاد كنيد. 3-ديداري ها را تهيه كنيد .آنچه كه مي خواهيد هنگام نما

يش يك ديداري بيا ن كنيد(شا مل هدف از طراحي اين ديداري ويا نقش و اهميت ان در كل دا ستان)4-جر يا ن كار را كنترل كنيد. توالي منطقي نمو دار ها را بررسي كنيد و ببينيد در كجا ها برا ي بيان يك نكته پيچيده به تعداد كا في نمودار تر سيم نكرده ايد. همچنين. نقا ط انتقا ل از يك ديداري به ديداري ديگر را نيز تعيين كنيد.5- رسانه ها را از قلم نيندازيد واز كار برد تصا وير متحرك در ارائه كار پا يا ني خود غا فل نشويد.6-زما ني كه متقا عد شديد تعداد ديداري ها و ترتيب آنها به بهترين شكل صورت گرفته آماده ارائه است. . . مجدداً از ابتدا تما مي ديداري ها و تو ضيحا تي كه در پا يين انها اورده ايد را باز نگري كنيد... فصل سوم:    ارائه گزارش-اعتماد به نفس. اعتقاد و اشتيا ق.-قا بليت ها و صلا حيت ها يي هستند كه به محض بلند شدن شما براي ارائه گزارش. حاضران در شما جستجو مي كنند. اين ويز گي ها نشان  دهنده ميزان حرفه اي بودن سخنرا ن است وبه حضار امكان مي دهد بر پيا م مورد نظر شما تمر كز كنند.ودر طول داستا ن وارائه ديدار ي ها مشاركت داشته با شند.درطول بيش از30 سال به اين نتيجه رسيده ام كه فلسفه زندگي بيشتر بازرگانان اين است كه نابرده رنج گنج ميسر نمي شودوبراين باورم كه هيچ راهي خالي از رنج نيست سعي ميكنم از عذاب انتقاد نيز دوري كنم وترجيح مي دهم به جاي تلاش راي كشف ناشناخته هاورفع نقاط

ضعف خود به انجام كارههايي بپردازم كه درانجامش موفق هستم ومي توانم از آنها درس بگيرم.هنگام ارئه گزارش كاري نيز درمي يابم كه از مطالعه سخرانان موفق بيشتر مي آموزم منظورم كساني كه بدون هيچ رنج وتلاشي كارخود را ارئه ميدهند. روش عملكرد سخنرا نا ن خوب وتوانا را مطالعه كنيد تا دريا بيد كه چه چيزي با عث مي شود انها نسبت به سا يرين برجسته تر جلوه كنند.به نظر من مي توا ن ان را در يك كلمه خلا صه كرد (اعتماد به نفس) اين افراد مطمئن هستند كه مي تونند از پس هر موقيعتي برآيندومتوجه ميشويد .اعتماد به نفس انها  نشا ت   گرفته از دانا يي و تسلط بر تما مي جوانب گزارش است.                            نشانه هاي اعتماد به نفس هدف اصلي در ارئه  دست يابي به موفقيت است فرايند موفقيت را مرور ميكنيم    ارائه موفقارائه دهندگان خوب:1- درك روشني از هدف خود دارندبدين معني كه ميدانند چرا گزارش ارائه ميدهند وپس از طرح موضوع چه انتظاري از حضار دارندواطمينان دارند حاظران كاري ميكنند كه هدف مورد نظر ارائه تحقق يابد.2- ارائه دهندگان خوب كساني هستندكه تكاليفشان را به خوبي انجام داده اندودرمورد تك تك حاظران هرچه را كه لازم است از قبل ميدانندشنوندگان ومخاطبان خود را مي شناسندواز چشمان تك تك افراد درميابند چه سوالي در ذهنشان نقس بسته وقبل از اينكه كسي براي پرسيدن سوال دست بلند كند نسبت به پاسخ لازم اقدام ميكنند.3-آنها موضوعي را كه مي خواهند ارئه كنند راكاملاً لمس كرده اند وبه هيچ وجه نگران اين نيستند كه سوالات حاضران وكشاندن بحث به حاشيه ترتيب ومسير داستان

را تغيير دهد آمادگي دارند وبرهر ترديدي درمورد اطلاعات يا حقايق مورد استناد غلبه مي كنند.4-آنها باخودشان راحت هستند براعضاي بدن حلات سرودست وصداي خود كنترل دارند وبه راحتي با تجهيزات وتصاوير ديداري كار ميكنند با شوخي ها سوالات واحساسات لحظه اي به خوبي كنار مي آينداگر سوالي را نداند هراس به خود راه نمي دهند وگر سهوا دچار اشتباه شوندكاملا عادي وبدون دستپاچگي از كنار آن مي گذرند.روشنتر بگويم اگر شما نسبت به ارائه خود اعتماد واطمينان خاطر  نداريد انتظار نداشته باشيد كه شنوندگان اين احساس را داشته باشندوپيشنهادات موجود در ارائه را زير سوال خواهند برد.بهتر است قبل ازهرچيز با مدير خود درراه گزارش واحساستان نسبت به آن مشورت كنيداگر روش سخن گفتن شما ملال آور باشد ملالت ورنجش خاطر آنها را باز پس خواهيد گرفت پس به شنودگان شور وشوق عرضه كنيد تا آنها نيز شور واشتياق را به شما برگردانند.اعتماد به نفس. اعتقاد و اشتيا ق عناصري هستند كه درتعامل با يكديگر تصويري حرفهاي وتوانمند ازشما نزد حضار پديد مي آورندمنظور اين فصل همين بود :اشاره به تمرين قبل از اجرا , تنظيم وامكانات ووسايل وتجهيزات , برخورداري از مهارتهاي ارئه,كار با تصاوير ديداري كمكي, آمادگي براي پاسخ به سوالات ,بذله گويي ,وقدر سكوت را دانستن    تمرين : درجسجوي نارسايي هازماني كه تصور ميكنم درمقابل شنودگان ايستادم همواره صدايي درذهن خودم مي شنوم كه گويي به بلندي صداي خودم هستند:بعضي عباتنداز:مضطربم نمي توانم كار راادامه دهم.آنها از من خوششان نمي آيد.آيا مرا با آغوش باز خواهند پذيرفت؟آنها مي خواهند بدانند من چه چيزهايي نمي دانم.آنها به دنبال اين هستند كه ازمن

نقطه ضعف بگيرند.آنها دنبال اين هستند كه راهي براي مخالفت بيابندآنها مرا دستپاچه ونگران خواهند ديد.بايد نشان دهم كه چقدرزحمت كشيدهام تا آنها را تحت تاثير قرار دهم مجبورم هزينه هارا توجيه كنم.شمانيز صداهايي كه خوتان هنگام ارائه مي شنويد به موارد بالا اضافه كنيد.درمقابل حاضران چه احساسي به شما دست مي دهد؟ميترسيد؟چه چيزي باعث ترس شما ميشود؟ازاشتباه يا دستپاچه شدن يا ازاين بيم دارد كه خودتان را گول بزنيد؟كريشنا مورتي عاف هندي چه زيبا حق كلام را ادا ميكند وميگويد: زماني كه عواطف ما جريحه دار مي شودچه چيزي آسيب ديده است؟جريحه دارشدن عواطف با دردهاي جسماني مانند كشيدن دندان قابل مقايسه نيست اين درد بقدري ناراحت كننده است كه ما بارها دندان كشيدن را ترجيح مي دهيم مطمئنا اين ترس براي بسياري ازماودر بسياري از اوقات تلخ است مانند لحظاتي كه در روزهاي نخست كاري آن را تجربه كرده ايم.مثال :سوال دانش آموز كلاس درمورداعداد زوج وفردبه احتمال بسيار زياد بزرگترين تغيير من اين است كه ديگر از اشتباه كردن نمي ترسم وازاين كه بگويم اشتباه كرده ام هيچ واهمه اي ندارم ما از اشتباهات خود درس مي گيريم واين درسها به ما مي آموزد در آينده چه بايد كرد.وقتي اشتباه را ميپذيرم از كسي كه آن رابه من گوشزد كرده تشكر مي كنم به وي احساس محبت ودوستي دست ميدهد وفكر مي كنددر موفقيت ارائه من سهيم است.بدين ترتيب به كمكم مي ايد تا اشكالي را كه گرفته را برطرف كنم .در طول ارائه مشاركت بيشتري از خود نشان مي دهد اين حس در طبيعت بشر نهفته است.همه افرا حق دارند مطابق

با شان انساني با آنها رفتار شودتوصيه من به سخران ها اين است كه بكوشند جلوي حضار مي ايستنددر حد كمال باشند زيرا آنها در ذهن خود از شما تصوير يك سخران  ماهر وكامل ساخته اند.    عجب چه تصويري؟يك سخران هرگز كلمه اي را ازقلم نمي اندازد خودش را نمي بازدروان  ساده وكامل سخن ميگويد براي هر سوالي يك پاسخ ارزشمند درچنته دارد.اما واقعييت اين است كه چنين سخراني پيدا نمي شود ********گاهي اوقات خودمان هم نسبت به شيوه كار خود دچار ترديد مي شويم وآن را دوست نداريم بنا براين سعي مي كنيم كسي باشيم كه نتيستيم يعني يك سخران كامل وبي عيبب ونقص اگر بخواهيم كسي باشيم كه نيستيم هرگز روي آرامش را نخواهيم ديد .تنها زماني راحت خواهيم بودكه خودمان باشيم با همه كاستي ها وضعف هايمان همين.واقعييت اين است كه من وشما جايزالخطا هستيم. در بيان وخطابه خود خطا مي كنيم. پاسخ هاي نادرست مي دهيم در نشان دادن تصاوير وترتيب آنها دچار اشتباه مي شويم و...ما بايد به اين تشخيص برسيم كه حاضران درجلسه اهميت زيادي براي اين چيزها قائل نيستند حتي در صورت مهم بودن  گاه زودتر از ما اتفاقات را فراموش ميكنند پس بهتر است به راحتي كار خود را ارئه دهيم اين بدان معني نيست كه از تلاش براي يك ارائه با كيفيت دست بكشيم وبه تمرين بي توجه باشيم تمرين بسيار حائز اهميت است وحكم ميكند كه بيشتر بينديشيم و تا حد امكان به ارائه خود جنبه حرفه اي بدهيم. وقتي به شان ومنزلت مخا طبان اهميت رسيدن به اهداف وزمان وهزينه اي كه براي ارائه

صرف كرده ايم بينديشيم ديگر نمي توانيم به سادگي تمرين را فراموش كنيم وارائه خام وناقص عرضه كنيم.ودليل تراشي برا ي تمرين نكردن قابل توئجيه نيست.به عنوان مثال گفتن جملاتي مانند اينكه وقت كافي نداشتم يا نمي خواهم با تمرين زياد اعتمادبه نفسم را از دست بدهم قدري مبالغه آميز خواهد بود.قبل از آن كه طنين آه وتأسف شما ووحضار ديوارهاي اتاق كنفرانس را به لرزه در آورد قبل از اينكه خيلي دير شود تدبيري بينديشيم و...با تمرين مناسب از اين اه وافسو س جلوگيري كنم.    وزن خود را روي هر دو پا و دست ها را با لا تر از كمر قرار دهيدبسيار ي از سخنرا نا ن هنگا م صحبت به حا لا ت بدن و دست وپا ي خود تو جه ندارند. گما ن مي كنم عنوان با لا بيا نگر تما مي حر في با شد كه در اين با ره مي توا ن گفت. اگر شما وزن خود را به طور مساوي روي هر دو پا بيندازيد . ديگر كج وراست وعقب و جلو نخوا هيد شد.  اگر در اين حا لت با شيد ظا هر تا ن حا لتي طبيعي به خود مي گيرد و گفته ها ي شما با صلا بت جلوه مي كند. مي تئا نيد از حا لا ت مختلف خود تصوير برداري كنيد ووضعيت دلخواه خود را بيا بيد.اولين تمرين خودتان را انجام دهيد دراتاقي كه شبيه اتاق ارائه است بايستيد وتمرين ايستادن براي ارائه را تكرار كنيدهدف اين تمرين دست يابي به آرامش وراحتي در بيان مطالب وكا ربا وسايل است درمورد مطالبي كه

قرار است براي هر تصوير بيان كنيد عميق تر بينديشيدياداشتهاي انتقالي هر تصوير را از نظر بگذرانيدوزمانبندي ارائه را بازنگري وكنترل كنيدبهتر است از يك ضبط صوت استفاده كنيد تا بتوانيد لحن صدا را متناسب با مطلب تعيين كنيد وببينيد آيا مطلبي نياز به بازبيني دارد يا خير؟دومين تمرين ارائه آزمايش براي 3يا 4 نفر از همكاران كه آشنايي بيشتري يا شرايط وموقعيت ارائه دارنديا كساني كه اطلاعات زيادي در مورد اهداف ارائه ندارنداز هريك بخواهيد به جنبه هاي خاصي از ارائه توجه كنديكي روي سازگاري محتوا تحليل ها وساختارمتمركز شود ديگري به وضوح روشني وغلطهاي چاپي نفر سوم مهارتهاي ارائه شمارا زير نظر بگيردنفرچهارم ازديديك تصميم گيرنده ارائه شما را تماشا كند.اين تمرين فرصتي براي پيش بيني سوالات احتمالي كه ممكن است حضار بپرسند را پيش بيني واز قبل پاسخ هاي روشن براي انها در نظر بگيريد .بعلاوه مي توانيدازتمرين فيلمبرداي كنيد تا بتوانيد رفتار خود را از ديد يك بيننده مورد توجه قرار دهيدوازدو زاويه مختلف توجه كنيد:الف)پس از ديدن تصاوير ويدئو را خاموش كنيد وبه نحوه بيان آنها انتخاب كلمات،تن صدا،تلفظ،لحن ،سرعت ،حالات بدن،حركات سرودست،و....توجه كنيد.چه زماني متوجه ميشويد تمرينات كافي است؟ زماني كه احساس كنيد ارائه شما توام با اعتماد به نفس، اعتقاد،واشتياقي درخور شان ومقام آن موقعيت است.    ياداشتي براي تمرين كنندگانوقي از شما درخواست ميكنم در تمرين من شركت كنيدانتظار ندارم كاري كنيد كه اعتماد من خدشه دار شودمن  به اندازه كافي تحت فشار هستم بنابراين از شما مي خواهم:حساس باشيد قبل ازاينكه بامنفي بافي اعتماد مرا تضيف كنيدبه من فرصت گرم شدن وتسط بر ارائه را بدهيدقبل از

اينكه بگوييد چه چيزي را بد انجام دادم نكات مثبت را يادآور شويددر بيان جملات دقت كنيد.سازنده باشيدوقتي موضوع يا انتقادي را درميان مي گذاريد راه حل پيشنهاد كنيدبه من كمك كنيد بدانم براي حل مسائلي كه شما مطرح كرده ايد چه كاري مي توانم انجام دهم.هد ف گرا باشدپيشنهاد خود را به موضوعاتي اختصاص دهيد كه رفتار، نحوه بيان وارائه من ممكن است برنحوه درك آنها اثر بگذارد.واقع گرا باشيدپيشنهاد تغيير مثل خوردن چيپس است وقتي يكي را خوردي تا آخر پيش خواهي رفت.به من كمك كنيدفقط روي تغييراتي متمركز شوم كه در اين فرصت اندك امكان پذير باشد.    راه اندازي وسايل وامكانت مورد نياز واستفاده آنها براي ارائهبا توجه به تجاب به شما پيشنهاد ميكنم حداقل 40 دقيقه قبل در محل حاضر باشيد تا در مورد عملكر دصحيحي از وسايل وامكانات اطمينان خاطر پيدا كنيد اكر يكي از وسايل كار نكند اعتماد به نفس شما كه با تلاش زياد  به دست آورده ايد متزلزل مي شودهرچه وسايل پيچيده تر باشند امكان بروز مشكل بيشتر خواهد شد.    برخي از علائم بروز اشكال وشيوه بر طرف كردن آنهامشكل تابلوي برق كه براي تنظيم نور وپرده استفاده مي شودحتي اگر بتوانيد درابتدا آن را پيدا كنيددر مورد دما سالن چه ميكنيد؟براي پرده كركرهاي پنجره چطور؟روشن من تابلو برق را شناسايي وكليدها را تست تا مطمئن شوم سالم است درمورد وسايل گرمايي، تهويه، هواي سالن،نورخورشيد و...كه حواس حاضران را پرت ميكند.مشكل رامتوجه شده ام چيدمان ميزها اغلب بدون نظم است.تغيير از شكل uبه شكلvبطوريكه سرهيچ يك از افراد  مانع ديد ديگري نشودوصندلي هاي اضافي را برمي دارم

تا باعث بهم ريختگي سالن نشود.وافراد به راحتي در جاي خود بشينند.مشكل ميكروفن ثابت روي ميز سخران از اين رو شما محدوديت حركت داريد.روش من درخواست ميكرفون سينه اويز يا ميكروفن بي سيم بدين ترتيب اسير ميز سخراني نمي شوم.احتياط هنگام خوش وبش با حضار وهنگام دستشويي رفتن هنگام استراحت خاموش باشد.    پروژكتورچه كاركردي دارد؟پيام آخر: درمورد نكات فوق تفويض اختيار نكنيد *زوتر از حضار وارد اتاق شويد * مراقب باشيد اين وسايل بي جان اختيار شما را در دست نگيرند.*در خودتان تغيير ايجادكنيد.    به كار گيري مهارتهاي ارائهتنفس، تنفسبراي غلبه برتنشهاي عصبي احتمالي هنگام ارائه گزارش در حضور افراد تمركز روي تنفس آخرين توصيه من مي باشدقبل ازشروع ارائه ابتدا چند لحظه تامل كنيد تمام سالن را يك بار از نظر بگذرانيدسپس يك دو نفس عميق بكشيدهر زمان احساس كرديد به كمي آرامش نياز داريد نفس عميق بكشيد.تماس چشمي بر قرار كنيدتماس چشمي در ابتدا ودر سراسر ارائه مهارت بسيار مهم يك سخران مي باشدنشان دهنده توانايي، تسلط، وموفقيت شما نزد افراد است وموجب تقويت ارتباطات شما با شركت كنندگان خواهد شد.تماس چشمي نوع يدست دادن روحي ومعنوي است كه باعث مي شود افراد حاضر درجلسه احساس مشاركت وتعهد كنندكه گويي با تك تك آنها در حال كفتگو هستيدمنظور تماس با چشم است نه خيره شدن خيره شدن كاري غير مودبانه وخطرناك است.وقتي حضارگروه بزرگي را تشكيل ميدهند آنهارا به 4 بخش تقسيم كنيد اين افراد بهتر است افرادي كه لبخند بر لب دارند باشند نه افرادي كه اخمو هستند يا خميازه ميكشند وبه نوبت با اين افراد تماس چشمي برقرار كنيدوهرچند لحظه به

فرد ديگري در بخش ديگر واصلا خيره نشويددر سالنهاي بزرگ وقتي شما به يك نفرنگاه مي كنيد تمام افراد اطرف احساس ميكنند با آنها تماس چشمي داريد.عادي وطبيعي صحبت كنيدبسياري از ما هرچيزي را كه مي خواهيم بگوييم مي نويسيم امابيان نوشتاري با بيان گفتاري متفاوت است.راحت باشيد مانند محاوره هاي عادي از مخفف ها ضرب المثل هاواصطلاحات استفاده كنيدومطمئن شويد نوشتهاي شما عين صحبت شماست.مطمئن شويد نكته اي از قلم نيداخته ايدمي توانيدهر از گاهي نگاهي به يادداشتها بيندازيداماوابسته بودن به ياداشتها به طوري كه به نظربرسدبجاي صحبت با حضار با ياداشتها خود صحبت مي كنيد كار درستي نيست هنگام نگاه كردن به يادداشتها لحظهاي سكوت وبعد از ان كه متوجه شديد چه مي خواهيد بگوييدسر را بالا بياوريد به حضار نگاهي بيندازيد ومطلب خود را بيان كنيد.صحبت كردن با دست نوشته اي كه122 خط داشته باشد 1دقيقه و20ثانيه طول ميكشد بنابراين نسخه خودرا با سايز مناسب ومرتب تايپ كنيد تا زمان پايين بودن سر وخواندن ياداشتها به حداقل برسد.جملات مهم وموكد را با خطكشيدن در زير وازه مايل نوشتن و...مشخص كنيد.در يادشتهاي خود جايي كه بايد بحث متوقف شودرا مشخص كنيدبا * يا --    از كل رديف هاي اوايي استفاده كنيدنمي خواهم از جيغ وفرياد دفاع كنم امام بايد از تمامي رديف هاي آوايي خود استفاده كرد. صداي شما براي بيان نكات مهم بايد كمي بلندتر وبا صلابت تر باشد تا تأكيد بر اهميت اين نكات را نشان دهد براي بيان نكات كم اهميت تر صداي خود را نرم وملايم تر كنيدتا نشان دهيد تفاوت در اهميت نكات مختلف وجود دارد.بايد مطمئن شويد

اخرين نفردر سالن صداي شما را بخوبي ميشنود.ارتباط صرف با نفرات جلويي باعث انزجار يا كسالت بقيه مي شود.    كنار پرده با يستيد. جا يي كه مي ايستيد. مهم تر از نوع وسا يل وامكانات نما يش است. ايستادن پشت تريبون در طول ارائه با عث مي شود ديداري ها ي روي پرده از خود شما مهم تر به نظر برسند. ايستا دن بين حضار و پرده ديد افراد را براي مشا هد تصا وير دچاره مشكل مي كند. ايستا دن كنار اتا ق نيز جلوي ديد برخي از افراد را مي گيرد و ارتبا ط شما را با تعداد ديگر ي از افراد محدود مي كند. قرار گرفتن در كنا ر اتا ق نيز توجه ونحوه ارتبا ط شما با پرده و حضار را مختل مي كند. پيشنهاد مي كنم كنا ر پرده با يستيد. بدن را در زاويه  30 درجه نسبت به پرده قرار دهيد.گاهي اوقا ت شما نا گزير يد پشت تريبون با يستيد(مانند زما ني كه با يد به دست نو شته ها ي خود مرا جعه كنيد)بو دن در پشت تر يبون. بين شما و حضار موا نع فيزيكي ورواني ايجاد مي كند. بنا بر اين. تا حد امكا ن از اين كار اجتنا ب كنيد. يا حداقل هنگا م شروع - معرفي- خا تمه- يا زما ني كه همه چرا غ ها ي سا لن رو شنند در كنا ر تر يبو ن قرار بگير يد. همچنين- زما ني كه حضار بيشتر به تصوير نگا ه مي كنند تا به شما - مي توا نيد پشت تر يبون قرار

بگيريد. يا به جا ي استفا ده از ميكرو فن ثا بت- از ميكرون سينه اويز يا ميكروفن بي سيم استفا ده كنيد.    از چوب اشاره گر استفا ده نكنيد مگر به ضرو رتآن قدر وسا يل اعصا ب خرد كن در اطرا فتا ن هست كه ديگر نيا زي به اضا فه كردن چيز جديدي براي ارائه نداريد. اطراف شما پر است از چيز ها يي ما نند يا دداشت ها - دستگاه كنترل از راه دور - ميكروفن- قلم و ....و افزودن وسيله اي ما نند اشاره گر نتيجه اي جز به هم زدن آرا مش و ايجا د شلو غي بيشتر نخوا هد دا شت.من هم مثل شما متو جه شده ام كه اشاره گر در دست بسياري از سخنرا نا ن به اسلحه تبد يل شده است.آنها از اين وسيله براي محصور كردن حضار استفاده مي كنند.به پرده بيچاره مي كوبند. يا روي ميز تق وتق صدا در مي آورند. يااگر اشاره گر كشويي با شد آن را مر تبا باز و بسته مي كنند وبا بازي كردن با آن حواس همه را پرت مي كنند. براي اشاره بهتر است اعضا ي بدن خود را به كا ر بگيريد. به عنوان مثا ل - براي اشاره مستقيم به نكا ت روي پرده از با زو و انگشتا ن استفا ده كنيد.بله. اما  اگر دست به جا يي كه مي خوا هيد نشا ن دهيد نر سد. چه با يد كرد؟آن وقت از اشا ره گر استفا ده كنيد. اما فقط براي همين مو رد.ازاشاره گر ها ي نوري نيز اجتنا ب

كنيد. اگر خود تا ن را جا ي يك بسكتبا ليست بگذا ريد كه مي خوا هد توپ را وسط حلقه بيندازد اما نور ها ي اطراف زمين چشم او را آزار داده ومزا حم پر تا ب او مي شو ند. پس بهتر است از اشاره گري نو ري استفا ده نكنيد. براي نشان دادن نكا ت مو جود در ديداري ها ي روي پرده مي توا نيد از اشاره گر ها ي كا مپيو تر ي كه از طريق ماوس هدا يت مي شو ندنيز استفا ده كنيد.    استفا ده از ويد ئو كنفرانس به موا زات استفاده از وسا يل و تجهيزات كمكي و مها رت ها ي ارائه . با يد از نحوه استفا ده از ويد ئو كنفرا نس هم براي ارائه آگاه شو يد.بيشتر نكا تي كه قبلا در روش ها ي ارائه پشنهاد كرده ام دراين روش نيز كا ربرد دارد. اما چند نكته تفا وت ظريف  وجو د دارد. منظور من مدت زما ني است كه طول مي كشد تا تصا وير از طريق اموا ج در معرض ديد گا ن حا ضران قرار گيرد.1-اين زما ن فرصت منا سبي است كه به جا ي ايستا دن بنشينيد. بنا بر اين به را حتي بنشينيد و پشتتا ن را صاف نگهدا ريد هر دو پا يتا ن را  كا ملا روي زمين قرار دهيد و دستا نتا ن را هم روي ميز كنفرا نس بگذا ريد.2-به دور بين نگا ه كنيد.به طوري كه افرادي كه تصا وير شما را در سوي ديگر دور بين مي گيرند احسا

س كنند كه داريد با تك تك آنا ن صحبت مي كنيد.3-حا لت را حت خود را حفظ كنيد وبه كار خود ادا مه بدهيد.4- شو خي و مزا ح را به حداقل بر سا نيد. زيرامزاح  وقتي بهتر ين كار برد را دارد كه با ايجاد خنده آني ودر مو قع مقتضي. فضا ي حا كم بر سمينار را مطبوع تر كنيد. اگر از ويدئو كنفرانس ها ي مر سوم و متدا ول مو جود در بازار استفا ده مي كنيد. بدا نيد كه هم زما ن با پا يا ن طنز گفته شده تو سط شما. حضار هم آن را شنيده و خنديده اند.5-براي كمتر كردن فا صله روا ني مو جود بين خود و مخا طبا ن .اسا مي آنها را ياد بگير يد و هنگا م ارائه گا هي او قا ت به نا م صدا يشا ن كنيد.براي ارتقا ورشد كيفي مها رت ها ي ارا ئه خود .بهتر است با متخصصي كه بتوا ند نكا ت و پيشنها دات سا زنده و ارزشمند ي در با ره چگو نگي ارائه در حضور افراد در اختيار شما بگذاريد. ارتبا ط بر قرار كنيد يا با وي همكا ري داشته با شيد. در صورت امكا ن .از ويد ئو ي ديگر ي كمك بگير يد تا بتوا نيد خود تا ن را از نقطه نظر حا ضرا ن مشا هده كنيد.    كار با امكا نا ت وكمكي ها ي ديدار ي تا كنون فقط در مو رد چگو نه صحبت كردن و چگو نه ايستا دن هنگا م ارائه سخن گفته

ايم. اما هنر ارائه تنها به آنها ختم نمي شود . شما با يد با نحوه كار و استفا ده از كمكي ها ي ديداري نيزآشنا شويد.  در اين جا اسرار چگو نگي كار با تصا وير و ديداري ها را در يك ارائه برايتا ن فا ش مي كنم.((انتقا ل)) پيش از تغيير ديداري هاهنگام نشان دادن ديداري ها چه از طريق جزوه- اسلا يد- اور هد- نما يشگر ها وهر چيز ديگري كه افراد با كمك آنها ديداري ها را مشا هده  مي كنند. شما با يد پيش از تغيير و عو ض كردن هر تصوير و رسيدن به تصوير بعدي. دست به انتقال بز نيد تا پيو ستگي مو ضو عا ت با تصا وير گسسته نشود.بسياري از سخرانان از يك تصويربه تصوي ديگر مي روندبدون آنكه مرحله انتقال وارتباط آنها را ساخته وپرداخته كرده باشند در چنين مواردي حضار نمي دانند بايد مندرجات روي تصويري كه هنوزباز نشده را بخوانند يا به آنچه سخران در حال گفتن است گوش فرا دهند.متاسفانه وقتي سخران از تصاوير به عنوان برگه راهنما استفاده ميكند بيشتر روبه تصوير داردتا به حضار .بيشتر باتصاوير صحبت مي كند تا با شركت كنندگان .براي اثر بخشي هرچه بشتر بايدكلمات گفته شده وتصاوير با هم هماهنگ باشند.كلمات بايد تصاوير را تقويت وحمايت كنند وبا تصوير بعدي پيوند بر قرار شود. مراحل فرايند ايجاد انتقال وارتباط موثر در تصاوير به شرح زير است:1-    با پايان يافتن بحث درمورد اسلايد قبلي تماس چشمي خودرا همچنان با حضار حفظ كنيد.2-    در مرحله انتقال به اسلايد بعدي تماس چشمي خودرا همچنان با حضار

حفظ كنيد.3-    هنگام جايگزيني تصوير جديدبا تصوير قبلي به طور كامل سكوت كنيد.4-    بار ديگر هنگام شروع داستان جديد با مخاطبان تماس چشمي برقرار كنيد.هنگام سخن فقطسخن بگوييدهنگام تغيير تصاوير فقط تصاوير را تغيير دهيد.صحبت كردن با حضار در موقع تغيير تصاويرموجب سردگمي آنها مي شودهنگام صحبت با مخاطبان  نگاه خودرا تقسيم كنيدهر چيزي كه منجر به تغيير نگاه شما به سمتي غير از حضار مي شود امتناع كنيدومخاطب ديگري غير از حضار وجود دارد.بهتر است چيزي كه مي خواهيد بگوييد را باچشمان خود بگوييدوهنگام تغيير تصوير ساكت باشيدبدين ترتيب روي هر كار خود كاملا تمركز خواهيد داشت.نگران سكوت هنگام تغيير تصويرنباشيد زيا حضار قدر دان آن خواهند بودبا اين سكوت چند لحظه اي مجال انديشيدن داده ايد .    حضار را با ديداري ها هدايت كنيد1-    اركان نمودار را تشريح كنيد2- تمامي كدهايي كه از ان استفاده ميكنيد را تعريف كنيد.3- توضيح دهيد كه تصوير رابراي نشان دادن چه موضوعي طراحي كرده ايد.4-نتايج حاصل از ارائه تصوير را بيان كنيد.تصاوير را خوتان عوض كنيدهيچ كس ديگري به اندازه شمانمي توانددقيقا از لحظه عوض شدن تصوير با خبر باشدوبتواند به درستي مرحله انتقال را درك ومطابق صحبتهاي شما تصاوير را عوض ومرحله انتقال را طي كندگاه ممكن است نظر خود را درمورد تعويض يك تصويرتغيير دهيدبيشتر يا كمتر صحبت كنيددر اين شرايط به ناچار بايد فرد مسوول تغيير تصاوير را از موضوع مطلع كنيدهمين كار جريان عادي ارائه را مختل مي كندوآرامش شما را برهم ميزند.بجز سالن كنفرانسهاي بزرگ كه توسط متصديان خاص كنترل ميشود.استفده از پرده خاليگاهي اوقات اورهد يا صفحه نمايشگر LCD را خاموش

كنيدجمع بندي طولاني يا بحث ميان شما وحضار به درازا مي انجامدوشما نيازي به تصاوير نداريدبهتر است .بجز سالنهاي بزرگ كه چراغهاي سالن خاموش وتماس چشمي را بي معني وبي نتيجه ميكند.بهتر است تصويري كه تكرار آن ايرادي ندارد روي پرده نگه داريد.رعايت اين نكات تمركز وآرامش خاطر شمارا هنگام ارائه افزايش مي دهد.    عادت كنيد به سوالات پاسخ دهيد.براي بسياري از سخنرا نا ن عمده ترين عا مل ايجاد اضطراب در هنگام ارائه . ترس از سوا لا ت .و بدتر ازان. ترس از نداشتن پا سخ براي آنها است. در اين قسمت وا كنش ها ي معمو ل در برابر اين ترس ه ذكر شده اند:1-به تا خير اندا ختن.2-كنترل كردن.((لطفا حرف مرا قطع نكنيد. مطمئنم كه براي سوال شما پا سخ منا سبي دارم كه در فرصت منا سب خوا هم گفت ))3-اجتنا ب كردن.مي توا نيم به حضا ر پشت كنيم وبه خوا ندن آنچه كه به نما يش گذا شته شده است بپردازيم(به ويزه زما ني كه آما دگي لازم براي پا سخ گو يي را نداريم وبراي اين كار به اندازه كا في تمرين نكرده ايم) چون تما س چشمي به وجود نمي آيد لزو مي به شنا سا يي سوال كننده ودر نتيجه پا سخ به آن وجود ندارد.4-به چا لش كشيدن. نموداري كه در آن جزئيا ت بسيار ي ما نند (پانوشت ها -مفرو ضات-هشدار ها- ياد آوري ها- منا بع -و ... وجود دارد. حضار را به چا لش مي كشند ومو جب مي شو ند سو الا ت آنها معطو ف به درك بيشتر مندر

جا ت نمو دار و خوا ندن آنها شود.5-پنها ن كردن. زما ني كه از اسلا يد ها ي 35 ميليمتري يا پروژ كتور ها ي( LC D)استفا ده مي كنيم و سالن بيش از حد لزو م تا ريك است. نمي توا نيم كسا ني كه دست خود را برا ي سوال كردن با لا مي بر ند را به خو بي ببينيم.. تا ريكي سا لن دليل خو بي است كه بگو ييم نتوا نسته ا يم آنها را ببينيم.6-غرق كردن. زما ني كه به سر عت و پشت سر هم و بدو ن هيچ وقفه اي صحبت كنيم. وا نمود مي كنيم كه نمي خوا هيم حتي يك كلمه را نا گفته بگذا ريم. حضار حتي كو چك تر ين فر صتي براي طرح سو ا لا ت خود پيدا نمي كنند.    سو الا ت از كجا مي آيند؟چگو نه مي توا نيم از بروز آنها جلو گيري كنيم؟كا ري كه با يد بكنيم اين است كه طر ز تلقي خود نسبت به سوال را تغيير دهيم. بايد به اين در ك بر سيم كه  (حضار .دشمن نيستند.) آنها نمي خوا هند با طر ح سوا لي كه پا سخ آن را  نداريم. ما را زير ذره بين قرار دهند و دانش ما زير سوال ببر ند. تلا ش آنها براي كسب اطلا عا تي است كه برا ي فهم گزارش به آن نياز دار ند وبه دنبال دست يا بي به منطق و سيا ق ارائه و انديشه ها ي ما هستند تا در نها يت با ما همرا هي كنند.بهتر

ين روش. كسب مها رت ها ي لا زم براي موا جهه و پا سخ گويي به سو الا ت است 1-صبور با شيد وبه سوا ل گو ش كنيد. همان زما ن سوالي مطرح مي شود. ما صدا ي مترو نوم ذهن خود را مي شنو يم:آيا پاسخي ندارم ؟آيا پاسخي دارم ؟اوه عاليه پاسخي دارم .چون پاسخ آنرا يافته ايم ذوق زده مي شويم وسط حرفش مي پريم وشروع به پاسخ دادن ميكنيم.صبر كنيد ..اغلب هنگام سوال كردن خود فرد پاسخ خودش را مي دهد.صبركنيد.. ممكن است بتوانيد در عبارات وكلما ت سوال سرنخي از پاسخ بيابيد.صبركنيد.. گاه فرد ديگري پاسخ سوال را مي دهد وشما مجبور نيستيد پاسخي براي آن بيابيد.صبركنيد.. گاهي اوقات اولين سوال زمينه اي است براي سوالات بعدي.صبركنيد.. ادب حكم ميكند كه اجازه دهيد شخص سوال خود را تمام وكمال بپرسد سپس نسبت به پاسخگوي اقدام كنيد2-پس از طرح سوال براي پاسخ دادن كمي تأمل كنيد.قبل از پاسخ كمي مكث كنيد اين كار باعث مي شود پرسشگر احساس كند سؤال وي آن قدر مهم است كه شما براي پاسخ به آن نياز به فكر كردن داريد.3-لازم نيست سوال را دوباره تكرار نكيد.در صورتي سوال را تكرار كنيد كه اطمينان نداريد همه حضار آنرا شنيده باشنديا خودتان آن را كاملا درك نكرده ايديا نياز داريد با تغيير عبارت سوال پاسخ دهيد.تا زماني كه مطمئن نشده ايد پاسخ رايافته ايد سكوت كنيد.4-    دقيقا پاسخ همان سوالي را بدهيد كه مطرح شده نه بيشتر ونه كمتر.ارائه توضيحات اضافي موجب ميشود درذهن پرسشگراين جمله نقش مي بندد براي سوالاتي كه هنوز نپرسيده هم

پاسخي دارم.مراقب زمان مقرر شده براي آن باشيد.5-    پاسخ را براي كل حضار بيان كنيد نه فقط براي پرسشگر. 6-    تا وقتي مطمئن نشده ايد به طور كامل پاسخ دادهاي از آن نگذريد.چيزي بنام سوال بي معني نداريم بجاي قضاوت در مورد سوال صبورانه ومحترمانه پاسخ بدهيداين رفتار سايرين را نيز قدردان ادب واحترام كه شما از خود نشان داده ايدخواهد كردوبا آرامش خاطر بيشتري سوالات خودرا مطرح خواهند كرد. هرگز به مخاصمه وتنش دامن نزنيد طعنه نزنيد واز هر برخورد زننده اجتناب كنيدبه خود سوال پاسخ دهيد وگرفتار حاشيه وتنش نشويدحرفه اي عمل كنيد وبه اين نكته متمركز شويد كه انچه ميگويند واقعا درك وپذيرش شده است.بلا فاصله پس از پاسخ نگاه خودرا به فرد ديگري معطوف كنيدوقتي به همه سوالات پاسخ داديد به موضوع اصلي برگرديدومحدوديت وقت را به حضار يا دآور شويداز يك نفر بخواهيد سوالات را ياداشت كند ودر پايان جلسه جمع بندي كنيد.    هنگام پاسخگويي به افراد براي متقاعد كردنبايد مطمئن شويد كه تن صدايتان باعث نشده كه نظرتان به پرسشگر تحميل شود.اگر پاسحي براي اين سوال نداشتم چه؟ بگوييد پاسخي ندارم برخورد صادقانه اعتبار بيشتري برايتان به ارمغان مي آورد.براي مواجهه با چنين موقعيتي چندين روش اشاره شده است:•    اگر به نمايندگي از طرف يك گروه گزارش ارائه ميكنيد براي يافتن پاسخ به اعضاي كروه خود مراجعه كنيد.•    پاسخ سوال را به بقيه حضار واگذار كنيد.•    پاسخ سوال را به مراحل بعدي موكول كنيد.پيش بيني سوالات بخشي از مرحله كسب آمادگي براي ارائه است همواره آماده مواجهه با 3تا از سخت ترين سوالات پيش بيني شده باشيدودر مورد پاسخ

آنها فكر كنيد.اگر چنين پيش بيني ميكنيد از همان ابتدا دست پيش بگيريد وخود را به عنوان عضوي از حضار معرفي كنيد وتوپ را در زمين همه بيندازيدوهمگي را در مواجهه با سوالات شريك كنيد.هرگز فراموش نكنيد حضار دشمن شما نيستند.    جدي گرفتن شوخي من به شوخي اعتقاددارم واز طنز استفاده ميكنم اما حساب شده به عنوان مثال :شوخي عالي است اگر به شما كمك كند تا توجه حضار را به نكات مورد نظر جلب كنيد .شوخي باعث سرعت انتقال نسبت به زماني كه صرفا از كلمات استفاده ميكنيد بيشتر شود.شوخي عالي است اگر موقعيت ايجاب كند.مثلا تشريح وضعيت ويا شركت از دست رفته يك شركت در بازار اصلا شوخي جايگاهي ندارد. شوخي عالي است اگر خود به خود وطبيعي باشد.شوخي عالي است اگر شما با آن مشكل نداشته باشيد نكته احتياطي در مورد شوخي:هرگزهرگز از شوخي براي حمله به هيچ يك از حضار استفاده نكنيد.مطمئن شويد نكته نهفته در شوخي به سرعت وبه روشني مطرح شده باشد.انعطاف پذير باشيدسخن آخر وشايد مهمترين نكته اين كه اگر مطمئن نيستيد كه شوخي مناسب است يا خيرويا احساس خوبي نسبت به آن نداريد هرگز مبادرت به اين كار نكنيد.به سكوت گوش فرا دهيد سكوت مي تواند يكي از بهترين دوستان ما باشد.•    به ما فرصت ميدهد به جاي اينكه با عجله وبدون تأمل كلمات را بيان كنيم در موردآنچه مي خواهيم بگوييم بينديشيم.•    به جاي اين كه از ترس سوالات حضار مرتبا حرف بزنيم فرصتي براي تفكيك نظرات خود پيدا كنيم وبه هر عقيده اي آن طور كه سزاوار است توجه كنيم.به حضار اجازه مي دهد در

باره آنچه گفته ايم فكر كنند نه اين كه مارابا كوهي از سوالات مواجه كنندكه نتوانيم فرصت فهميدن آنها را پيدا كنيم.•    به حضار فرصت مشاركت مي دهد وفرصتي را فراهم مي آورد كه علاوه برحرف زدن به صحبت هاي حاضران گوش دهيم وچيزهي بيشتري بيا موزيم.كار سخرانان بزرگ را ملاحظه كنيد وببينيد كمدين هاي بزرگ چگونه عمل مي كنندمتوجه مي شويد موفقيت آنها در هنر دم فرو بستن وسكوت استفصل چهارم    انديشه هاي نهاييآمو ختن نحوه ارائه چيزي شبيه به ياد گر فتن دو چر خه سواري است.بايد سوار دو چرخه بشويد تا ياد بگيريد چگو نه تعا دل خود را حفظ كنيدوچگونه ركا ب بزنيد. چگو نه دوچر خه را حر كت دهيد. كنترل كنيد و به مو قع ترمز بگيريد تا با اعتماد وچهره گشاده فراز ونشيب ها ي مسير را با سرعت و دقت لازم طي كنيد. به همين تر تيب. با يد پيش از حضور در سا لن .روش طرا حي وارائه موفق را بيا موزيد تابتوا نيد لبخند زنا ن وبا اعتما دبه نفس كا مل روي صحنه حا ضر شويد. اميدوارم نظرات و ديدگاه ها ي من ارائه گزارش را براي شما آسا ن تر كند. گر چه ممكن است براي شما به اندازه يك روز دو چر خه سواري روي پيست لذت بخش نبا شد.    با ارائه بيا ن كنيد :1)موقعيت را به دقت تعريف كنيد.مشخص كردن اهداف.:    چرا مي خوا هيد گزارش ارائه كنيد؟    مي خوا هيد حضار با نتا يج حاصل از اين ارائه چه كنند و چه تدابيري بينديشند؟تجزيه و تحليل مخا طبا ن:   

تصميم گيرند گا ن چه كسا ني هستند؟    تا چه ميزان با مو ضوع ارائه آشنا هستيد؟    چقدر مو ضوع برايشا ن اهميت دارد وبه آن علا قه مند ند؟    چراآنها با يد(نه) بگو يند وبا شما مخا لف با شند؟تعيين حيطه كار     آيا در زما ن مقرر مي توا نيد به اهدا ف تعيين شده برسيد؟انتخا ب ابزار ها و رسا نه ها ي مورد نيا ز:    جزوه.    طلق شفا ف/پرده نما يشگرو ما نيتور.2) ارائه را طرا حي كنيد:تعيين پيا م ارسا لي.    اگر فقط 30 ثا نيه به پا يا ن وقت مقرر فر صت داشته با شيد. چگو نه گزارش خود را خلا صه و جمع بندي مي كنيد؟طرا حي خط دا ستا ن ((مقدمه))    هدف .    /اهميت مو ضوع.     پيش نما يش.بدنه:    براي حضار موا فق:نتا يج و پيشنها دات حين ارائه مطرح مي شود.    براي حضار مخا لف: نتا يج در پا يان هر بخش و يا (اگر مجبور با شيد) در پا يا ن ارائه آورده مي شود. پا يا ن:    خلا صه و جمع بندي .     پيشنها دا ت.     برنا مه ها ي اجرا يي.    گا مها ي آ تي.     طرا حي ديداري ها.ايجا دبرد دا ستا ن:    چه متني؟    چه عكس ها يي؟     چه مدل ها يي؟    نقشه ها و بر نا مه ها ي (كجا)؟    (كدام نمو دار سا زما ني ؟كدام عكس ها؟    (چه )تقو يم زما ني ؟ چه نمو دار گا نتي؟    (چگو نه )نمو داري.    (چه تعداد )جدول و نمو دار. مرتب كردن ديدار ي ها(انچه كه

مي خوا هيد بگو ييد را اصلا ح كنيد و براي هر ديداري سخن انتقا لي را معيين كنيد.3/گزارش را ارائه دهيد.تمرين يك و دو:    بركل دا ستا ن و ديداري ها مسلط شو يد.    يا ددا شت ها ي خود را آما ده كنيد.     با ضبط صو ت تمرين كنيد.     با همكا را ني تمرين كنيد كه دقيق، حسا س ،مثبت، سا زنده، هدف مدارو وا قع گرا هستند.    فراهم كردن امكا نا ت و تجهيزا ت:    40دقيقه زود تر وارد سالن كنفرا نس شويد ومسئو ليت هما هنگي، تنظيم واستفا ده از تجهيزا ت و امكا نا ت را خود تا ن به عهده بگيريد.به كار بردن مها رت ها ي ارائه:    تنفس، تنفس، تنفس.    برقراري تما س چشمي.    را حت و طبيعي صحبت كردن.    استفا ده از كليه رديف ها ي اوا يي.    اندا ختن وز ن روي هر دو پا.    نزديك كردن دست ها به جلو وبه سينه.    ايستا دن كنا ر پرده.استفاده ازرسا نه ها ي : كمكي ديداري:    فرا هم كردن زمينه ها ي تغيير و انتقا ل قبل از تغيير ديداري ها.    به نما يش گذا شتن ديداري ها.    هدا يت حضاراز طريق ديدار ي ها.    حذف ديداري ها.پا سخ به سوا لا ت:    برقراري تما س چشمي.    صبو را نه گو ش كردن.    مكث كردن قبل از پا سخ.    فقط پا سخ هما ن سوا ل را دادن.    باز گشت مجدد به ارائه پس از پا سخ. آيا به اهدا ف خود در ارائه نا ئل شده ايد؟پيوست هابا لپ ديداري ها بيا ن كنيد:تمركزمن

در اين كتاب ارائه در سالنهاي بزرگوبا تعدادزيادي ازحضار بوده است ديداري ها با نمايش برروي پرده تشريح  مي شدند شيوهاي ديگر نيز وجوددارد گاه سخران پشت ميز كنفرانس روي صندلي خودش مي نشيندوبراي گروه كوچكي به تجزيه وتحليل وتشريح ديداريها مي پردازد.افرادبه جاي نگا ه كردن به تصا وير روي پرده .به نسخه اي كه دارند نگا ه مي كنندوهم زما ن به سخنا ن شما گوش مي دهند.اين نوع ارائه را(ارائه از طر يق لپ ديداري )مي نا مند.اسا ساً لپ ديداري ها از مجمو عه اي از نمودار ها و متن ها ي ديداري تشكيل مي شوند كه به سا دگي به صورت جزوه درآمده اندودر اختيار حضار قرار مي گير ند. در اين حا لت ارائه در تعا مل دو سو يه با گروه انجا م مي شو د و ونظرات به صورت آزا دا نه تبا دل  مي شو ند وبه سخنا ن و پا سخ ها ي حضار گو ش فرا داده ميشود اين سخنا ن از نكا تي مطر ح شده در گزا رش شما ويا ارائه در سالن ها ي بزرگ نيز مهم ترمي با شد. اين نو ع ارائه براي گرو ه هاي كو چكي كه تعداد افراد ان از سه يا چهار نفر بيشتر نيست .بسيار منا سب است.هدف اصلي از ارائه رسيدن به اجما ع است. وشما مي توا نيد براي آزمون به هنگا م بودن كار ها. بررسي انطبا ق و دقت يا فته ها ي پزو هشي با حقا يق ،شنا سا يي ريشه ها، دلا يل تحقق نيا فتن ارقا م

پيش بيني شده، نحوه موا جهه با مشكلا ت و كسب اطمينا ن از قا بل اجرا بودن برنا مه ها يتا ن استفا ده كنيد. اين روش براي كسب موا فقت و پذيرش نظرا ت خود نيز مورد استفا ده قرار مي گيرد..در اين روش جلسا ت به صورت تعا ملي بر گزار مي شو ند به را حتي امكا ن انحرا ف از مسير اصلي مو ضوع وجود دارد. مهم اين است كه بتوا نيد بحث را به مو ضوع اصلي بكشا نيد واز انحرا ف ان جلو گير ي كنيد.به چند نكا ت در مورد چگو نگي آما ده سازي وتهيه ديدار يها و ارائه آنهامي پر دازيم:آماده سازي لپ ديداري ها:علت استفاده از لپ ديداري ها گستر ش روا بط متقا بل ميا ن افراد است. اين گو نه جلسا ت غير رسمي به نظر مي رسند. اما لا زم است با بر نا مه ريزي ها ي دقيق و درست همراه با شند.شما در مقا م ارائه دهنده گزارش . قبل از شروع جلسه آنچه كه مي خوا هيد به آن بر سيد را مورد مدا قه جدي قرار دهيد و ضمن تجز يه و تحليل تك تك افراد. با انها اشنا شويد درباره شر كت كنند گا ن خوب فكر كنيد وببينيدهر يك از آنها چقدر از مو ضوع ارائه آگا هي دارندو چقدر مي توا نيد ازآانها انتظار مشا ركت داشته با شيد وا كنش آنها چه خوا هد بود از خودتا ن بپر سيد آيا نتيجه اين جلسه به هزينه و زما ن بر گزا ري آن

مي ارزد يا خير..مواد و امكا نا تي كه براي سا ختار بندي آن نياز داريد را انتخا ب كنيد وبه تر تيبي آنها را سا ما ن دهيدوبه بهتر ين نحوه نياز هاي شر كت كنند گا ن را تا مين كند و رسيدن به اهدا ف مورد نظر را براي شما تسهيل نما يد.براي كار ايي بيشتر مي توا نيد از امكا نا ت نما يشي كمكي هم استفا ده كنيد.هنگام طرا حي ديدار يها در نظر داشته با شيد كه مي خوا هيد ازآنها براي بحث استفا ده كنيد.اين ديداري هامبنا و محور ارائه مبا حث هستند نه مبنا يي براي نما يش مها رت ها ي طرا حي. بين آنچه كه مي خوا هيد نشان دهيد تما يز قا ئل شويد.اگر مي خوا هيد حضار از مشا هده حقا يق خود به نتيجه گيري و طرح بحث بپر دازند از عنا ويني همچو ن(روند هاي فروش)استفا ده كنيد. ولي اگر بر نكته خا صي تا كيد داريد از عنا ويني ما نند(فروش /فصلي)استفا ده كنيد. متن ها ي ديداري را به حداقل برسا نيد: ازآنها فقط براي سا ختار بندي ارائه گزارش يا يك فصل از ارائه استفا ده كنيد.متن هاي ديداري را به صورت خلا صه طرا حي كنيد. نحوه ارائه لپ ديدار ي ها: نقش شما كنترل و حفظ جر يا ن بحث است.بنا بر اين با يد با نقطه نظر ات شر كت كنند گا ن با ديدي باز بر خورد كنيد. از قضا وت در مورد در ستي يا نا در ستي نگرش ها و ديد گا

ه ها ي حضار اجتنا ب كنيد. در گو ش دادن دقيق با شيد. از تن صداي منا سب استفاده كنيد وروي سخنتا ن با شر كت كنند گان با شد نه با تصا وير.مقد مه: از لحظه شرو ع جلسهبا مشا ركت در بحث ها خود را عضوي از گروه بدا نيد ودر جستجوي فر صتي با شيدكه:1/موا فقت اعضا ي جلسه را نسبت به هد ف(نتيجه اي كه به دنبا ل ان هستيد)به د ست آوريد.2/اهميت جلسه را به حضار ياد آوري كنيد ومحور اصلي  مورد بحث را به آنها متذكر شويد.3/ رئو س مطا لبي كه طي جلسه مي خوا هيد مورد توجه قرار دهيد را به نما يش بگذا ريد  ومسا ئل را به بحث بگذار يد وچه انتظا ري از ميزا ن مشا ركت اعضا داريد با آنها صحبت كنيد. مقد مه را به طور شفا ف براي شر كت كنند گا ن بيا ن كنيد  با اين كار تو جه آنها به بحث جلب مي شو د نه به ديدار ي ها. اين كار با عث مي شود مو قعيت شما به عنوا ن هدا يت كننده بحث تثبيت مي شود و اعضا پيش از در يا فت را هنما يي ها ي شما به ور ق زدن اسنا د /مدار ك / جزوا ت مشغو ل نمي شو ندو بدين تر تيب از زما ن مقرر براي بحث حدا كثر استفا ده را به عمل آوريد.بد نه:شما قبل از جلسه/ مواد و مو ضو عا ت ارائه را ديده ايد واز محتوا ي آن خبر دار يد. اما

اعضاي شر كت كننده آنها را نديده وبا آنها آشنا نيستند. توجه افراد را به نكا ت و تصا وير ي معطو ف كنيد  كه مي خوا هيد آنها به آن تو جه كنند.به آنها فر صت كا في بد هيد تا مطا لب را بخوا نند ودرك كنند.اين روش ما نند روش ارائه سخنرا ني به شكل ايستا ده نيست و نمي توا نيد آنچه كه روي پرده است را به افراد نشا ن دهيد. با يد انها را به صورت شفا هي را هنما يي كنيد تا بتوا نند به خو بي ديداري ها را به بهتر ين شكل مطا لعه كنند.1/ آنها را به صحفه مورد نظر را هنما يي كنيد.2/ار كا ن و مبا ني نمودار را تشر يح كنيد.3/تما مي كد ها يي كه استفا ده كر ده ايد را تعريف كنيد.4/به مو ضوعا تي كه(ديدار ي) براي نشا ن دادن آنها تر سيم و طرا حي شده است/ اشا ره كنيد.5/ اگر هدف تعيين شده براي ارائه منا سب بود(چه با يد كرد) .ديداري ها را بيا ن كنيد.6/هر صفحه را با جملا ت انتقا لي برا ي گذر به صفحه بعد يا فصل بعد به پا يا ن بر سا نيد.حتما سو ا لا تي كه لا زم مي دا نيد را از حضار بپر سيد وبه پا سخ ها يشا ن به دقت گو ش فرا دهيد. ممكن است شرا يطي پيش بيا ييد كه لازم با شد نسخه خود را با لا بگير يد واز روي نسخه  خود تو ضيح دهيد تا همه حضار نكته مورد

نظر شما را درك كنند. مي توا نيد متن ها ي ديداري را يا هما ن طور كه نو شته شده اند براي اعضا بخوا نيد ويا سا كت بما نيد وبه آنها اجا زه دهيد خود شا ن آن را بخوا نند. ممكن است لازم با شد قلم خود را لاي جزوه قرار دهيد تا آن را ببند يد و نگا ه خود را متو جه شر كت كنند گا ن كنيد وبا آنها وارد بحث و گفت و گو شويد. در مقا بل مبا حث مطرح شده انعطا ف پذير با شيد وبه نظرا ت گو نا گو ن پا سخ دهيد. به جز ئيا ت مطا لب ديداري هاي كه افراد را به خو بي درك كرده و پذير فته اند/ خود داري كنيد.آما دگي تغيير در تر تيب ارائه مطا لب را دا شته با شيد/ براي پاسخ گو يي به نظرا ت يا سوا لا ت مي توا نيد به ديداري ها ي بعدي مرا جعه كنيد ويا آنها را نا ديده بگيريدپا يا ن: دليل استفاده از شيوه لپ ديداري گسترش تعا مل و رسيدن به اجما ع است.براي اشارا ت پا يا ني افراد/ وقت كا في در نظر بگيريد.حتي اگر به قيمت حذف بعضي از مطا لب شود.در پيشنها دا ت نها يي /آنچه كه طي جلسه اتفا ق افتا ده است را جمع بندي كنيموارد زير را از اعضا جو يا شويد:1/حوزه ها و ميزا ن توا فق در آنها.2/پاسخ گو يي به سوا لات حل نشده /وسوالاتي كه تو سط اعضا ي حا ضر مطر

ح شده است.3/تعيين و تبيين گا مها ي بعدي.((برنا مه اي است براي اقدا ما ت لا زم جهت حل مسا ئلي كه هنو ز لا ينحل با قي ما نده است / از جمله نام كسا ني كه مي خوا هيد به كمك آنها مسا ئل را حل كنيد.به كار گير ي مها رت ها ي ارائه:ما نند ارائه گزا رش به صورت ايستا ده/ از مزا يا وويزگي ها ي مها رت ها ي ارائه براي ايجاد فضا ي اعتما د به نفس/ اعتقادو اشتيا ق استفا ده كنيد.1/استوار و محكم روي صند لي بنشينيد و پا ها ي خود را صا ف روي زمين قرار دهيد.2/تا حد امكا ن با تك تك افراد تماس چشمي بر قرار كنيد.3/حا لتي كه به خود مي گيريد با يد مو يد مطلبي با شد كه بيا ن مي كنيد.4/را حت و طبيعي صحبت كنيد.5/ به تن گفتار و اشارا ت غير كلا مي شر كت كنند گا ن تو جه كنيد و نسبت به آنها وا كنش منا سب از خود نشا ن دهيد.((خلا صه))لپ ديداري رسا نه اي دو طر فه است.براي رسيدن به اجما ع مفيد است. هدف از برقراري جلسات به كمك لپ ديداري / جلب مشا ركت افراد و تر غيب آنها به تشر يك مسا عي براي حل مسا ئلي است كه در مبا حث مطرح مي شود . نقش شما در اين جلسا ت هدا يت و رهبري مبا حث است به نحوي كه از تحقق اهدا ف جلسه اطمينا ن خا طر پيدا كنيد. با يد كا ري

كنيد كه ضمن پا سخ گو ما ندن/ تما مي نكا ت اصلي و ضروري نيز مطرح شود.((با آرزو ي سلا متي براي شما))

زندگي هم ساختني است نه يافتني

!تاليف : هادي نصرآبادي

مقدمه : همه ما در زندگي به نوعي به دنبال خوشبختي هستيم . و اگر در اين مسير ناكام شويم آن را به شانس نسبت مي دهيم . آيا واقعا شانس وجود دارد ؟ خداوند نيز براي توفيق در زندگي و رسيدن به كمال براي ما تكاليفي معين كرده است و آن را پس از مرحله بلوغ لازم الاجرا دانسته است . حال اگر ما اين تكاليف را انجام ندهيم و در اين مسير  (رسيدن به كمال و به عبارتي خوشبختي) ناكام شويم آيا مقصر شانس است يا خود ما ؟پس ما با انجام صحيح تكاليفي شرعي و انساني مي توانيم به كمال و سعادت دست يابيم ؛ كتاب زندگي هم ساختني است نه يافتني به ما مي گويد نه تنها اشياء ، خانه و وسايل مورد نياز خود را مي توانيم بسازيم حتي زندگي مورد نظري را كه مي خواهيم ؛ مي توانيم بسازيم پس زندگي ساختني است نه يافتني ! پس بيائيم خالق و معمار زندگي خود باشيم .بخش اول : خلق انسان ، خلق عمل ، خلق زندگي ز نوع نوعِ خلاق ، جهان پر است ولي يكي كه اشرف خلق خداست ، انسان است آيا زندگي هم ، مانند انسان ساختني است يا يافتني ؟ميليون سال زندگي در كره زمين براي انسان يك ميراث زيستي كه همان ميراث ژني ( عوامل انتقال صفات ) است باقي گذاشته كه در تمام زندگي همراه اوست .دانشمندان

مي گويند 98% ژن هاي انسان با ساير جانداران مشترك است و تنها 2% ، تفاوت ژنتيك ( از عوامل زيست شناختي ) دارد ! اين تفوت بسيار اندك چيست كه انسان را اشرف مخلوقات يعني عالي ترين آفريده خداوند قرار داسته است ؟ آيا جز اين است كه خالق نظام هستي پس از دميدن روح خود در وجود انسان به خود تبريك گفته و به خاطر قدرت انتخاب ، تعقل و آگاهي و بيش از هزار استعداد ويژه اهداء شده به انسان او را پيچيده ترين و برترين موجود عالم معرفي مي كند .پس همه هستي را به تسخير انسان در آورد و او را بزرگتر از همه عالم مي داند ( نحن لكم ما في السموات و ما في الارض ) حال اين انسان با شناخت كامل ويژگي هاي عظيم درون خود و امكانات بسيار در بيرون چگونه مي تواند لحظه به لحظه به دنبال تولد و آفرينش دوباره ي خود نباشد و بي هدف و بدون فكر زندگي كند . پس بيائيد خلقي دوباره از خود داشته باشيم . با تمام وجود اعمال نيك انجام دهيم و بهترين زندگي را بسازيم تا به رضايت ، امنيت ، آرامش و خوشبختي همرا با لذت هاي مادي و معنوي برسيم .حضرت امام رضا (ع) در پاسخ به علي ابن خضيب در مورد تفاوت بين بهترين و بدترين زندگي ها مي فرمايند : اي علي بهترين زندگي ، زندگي كسي است كه ديگران در پرتو زندگي اش به خوشي زندگي كنند و بدترين آن ، زندگي كسي است كه ديگران از زندگي او هيچ بهره

اي نبرند پس به اين نتيجه مي رسيم كه ما معمار زندگي خود هستيم چون تمام زندگي طبق قانون عمل و عكس العمل برگشت پذير است يعني چيزي را مي گيريم كه خود داده ايم بسياري از حادثه ها و برنامه ها يي كه براي ما رخ مي دهد به خاطر دعاها و خواسته هايي است كه خودمان از خداوند يا ديگران خواسته ايم و طوري كه صلاح ما بوده است براي ما در زندگي اتفاق مي افتد . براي مثال وقتي كه ما از خداوند قدرت مي خواهيم خداوند مشكلاتي را در سر راه ما قرار مي دهد تا بفهميم قوي شده ايم يا خير ؟بخش دوم : مراحل شروع هر عمل   مرحله اول : دوري ازشيطان و ذكر بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم معمولا ما مسلمانان بر اساس تعاليم ديني و فرهنگ خاص خود مان كارها را با نام خداوند شروع مي كنيم  بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم يعني به نام خداوند بخشنده ي مهربان . حال مفهوم بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم چيست ؟ مگر مي شود بخشيد و مهرباني كرد . اغلب ما در كوچه و بازار هر گاه گدايي دستش را دراز مي كند يا اخم مي كنيم و به او چيزي نمي دهيم و يا دست در جيب كرده و پول خودمان را باز هم با نگاهي اخم آلود به او مي دهيم . خداوند بخشنده و مهربان است بي منت مي بخشد ، اخم نمي كند و در عوضش از ما چيزي نمي خواهد . مثال كوچك آن بخشش ما به فرزندانمان است هر گاه فرزندمان از ما چيزي مي خواهد

به او مي دهيم يا نمي دهيم . اگر بدهيم او را مي بوسيم و دستس هم به سر و رويش مي كشيم و اگر نمي دهيم باز هم مصلحت او را در نظر مي گيريم و باز هم دستي به سر و رويش مي كشيم و پاسخي قانع كننده برايش ارائه مي كنيم .حال چنين خدايي شايسته پرستش نيست و نبايستي بهترين اعمال را براي رضاي او انجام دهيم معمولا انساني كه كارهايش را با نام خدا آغاز مي كند از منت ، كم كاري و توقع زياد دوري مي كند .مرحله دوم : ايجاد تغييرات سازنده در مرحله دوم شروع هر كاري ما بايد به جاي تغيير زمان و ديگران به فكر تغيير خودمان باشيم . بنابر - آيه 11 سوره مباركه رعد – إِنَّ الله ما  يتغيّر بقومٍ حتي يتغيروا بأنفسهم همانا خداوند سرنوشت هيچ جامعه اي را تغيير نمي دهد مگر آن كه خودشان تغيير كنند . تغيير لازمه حركت انسان مي باشد اگر تغيير توسط خود انسان انجام شود بسيار راحت تر از اين خواهد بود كه زندگي و روزگار غافلگيرش كرده و به اجبار و با روش و زبان خودش او را متحول سازد . لذا بسته به اين كه چقدر به درس هاي زندگي توجه مي شود شيوه سخن گفتن زندگي با فرد نيز متفاوت است لذا تغيير در سه حوزه بايستي صورت گيرد .1-    تغيير در حوزه علم و دانش براي برخورداي از مواهب طبيعي انسان نبايد از دنياي علم و فناوري عقب بماند بنابر گفته فردوسي :توانا بود هر كه دانا بود                      زدانش دل پير برنا

بوددر اين ميان داستان ابوريحان بيروني هنگام مرگ فابل تأمل است كه گفت دانسته بميرم بهتر است يا نادان 2-    تغيير در حوزه فكر و نگرش بايد بدانيم زماني احساس خوشبختي خواهيم كرد كه بهترين انديشه ها را با نگرش و نيت الهي در سر پرورش دهيم خوب زيستن ما به اين بستگي دارد كه كمتر به مشكلات و كمبودهاي زندگي فكر كنيم و تا مي توانيم به نعمت هاي خدا و توانايي خود فكر كنيم تا از زاويه جديدي به زندگي نگاه كنيم با اين نگرش جديد مي توان زندگي آرام و خوبي را آفريد .مرحله سوم : هدف گذاري و برنامه ريزي  باز هم حديثي از امام رضا (ع) تدبير و برنامه ريزي قبل از عمل ، تو را از پشيماني ايمن مي سازد يعني براي رسيدن به هدف در زندگي بايستي برنامه ريزي كنيم .جالب است بدانيد كه دانشمندان پس از بررسي هاي فراوان به اين نتيجه رسيده اند كه در سر تا سر دنيا تنها سه موجود زنده داراي « سيستم هدف جويي ذهن » مي باشند .كه عبارتند از انسان ، كبوتر خانگي و ماهي بخش سوم : بهترين عمل در زندگي تعريف بهترين عمل : امام علي (ع) مي فرمايند در علم تو را راهنمايي مي كند ، عمل تو را به هدف مي رساند .عمل وسيله اي مناسب براي رسيدن به هدف است كه از انديشه انسان دستور مي گيرد .عمل صالح : بهترين عملي است كه انسان آن را به نام و ياد خدا و برنامه ريزي انتخاب و فكر خود در بهترين مكان و زمان مناسب

و روش موثر انجام مي دهد .ويژگي هاي بهترين عمل 1- انگيزه و نيت خالص 2- ايمان و اعتقاد قوي 3- آگاهي كامل و انديشه قوي 4- سعي و تلاش 5- شور و اشتياق 6- پشتكار و استمرار 7- نظم و برنامه ريزي8 – سرعت و سبقت 9- تعادل و ميانه روي 10- دوري از گناه 11- كترل و ارزيابي 12- تاثير گذار و آموزنده بخش چهارم : هنر موفقيت در زندگي آيه 39 از سوره نجم : « ليس للانسان إلاّ ما سعي »توفيق اصلي در زندگي كه سرلوحه همه موفقيت هاست ، توفيق بندگي خداست . انساني كه به اين توفيق دست يابد با دو بال همت و تلاش براي رسيدن به اهداف خود در زندگي تلاش مي كند و ايمان دارد كه موفق است و نتيجه كار را به خداوند بزرگ مي سپارد و به شكست اعتقاد ندارد و هيچ گاه از تلاش دست بر نمي دارد و نااميد نمي شود . از زمين خوردن ترس ندارد و دوباره و چند باره بلند مي شود و در توفيق ديگران خود را سهيم مي داند و براي موفق شدن ديگران تلاش زيادي مي كند حديثي از امام علي (ع) مي فرمايد : هر كس خاص خدا شود خداوند همه حاجات او را كفايت مي كند و از جايي به او مي رساند كه فكرش را نكرده است بخش پنجم :معجزه ي تفكر مثبت در زندگي امام كاظم ( ع) مي فرمايند در آن چه كه چشم تو مي بيند پند و اندرز وجود دارد هر انساني دنيا و پديده هايش را از پنجره

ذهن خود مي بيند و پند ها و پيام هاي متفاوتي بر اساس نوع نگاه خود خواهد گرفت به همين دليل با ديدن يك پديده يا اتفاق ثابت برداشت هاي متغيري توسط افراد مختلف انجام مي گيرد اين افكار در شيوه رفتارها و اعمال ما تاثيز مي گذارند براي ايجاد هر گونه تغيير در عمل ابتدا بايد تغيير در شيوه تفكر صورت گيرد اين نوع تفكر توليد كننده به تفكر مثبت مشهور است تفكر مثبت :هنر استفاده بهتر از شرايط و مهارت عبرت گرفتن از تمام پيام ها و درس هايي كه در يك پديده يا موضوع وجود دارد . تك تك لحظه ها ، انسان ها و اتفاق هاي اطراف ما مي تواند معلم و مربي ما باشند و هر جا پيام هايي را به ما هديه دهند به اندازه اي كه ذهن ما پيام هاي بيشتري را به طور عميق درك كند . در واقع بيني و عبرت آموزي ما تاثير فراواني خواهد گذاشت و اين اثر به عنوان مهر تجربه در وجود ما خواهد خورد .وقتي ما متفاوت مي انديشيم متفاوت نيز رفتار خواهيم كرد و به نتيجه هاي متفاوتي خواهيم رسيد . جريان نيوتن و سيب و درك پيام افتادن سيب به سمت پايين كه باعث كشف نيروي جاذبه زمين شد و نيز صحبت كردن حضرت سليمان با مورچه و گرفتن درس صبر و استقامت از مورچه نشان دهنده ي اين مساله مي باشند .بيائيم در هر اتفاقي نكته هاي خوب و بد آن را با هم ديده و به اصطلاح« نيمه پر ليوان » را هم نگاه كنيم  با عينك

واقع بيني حركت كرده و جنبه هاي مثبت و موثر هر چيزي را براي درك حقايق عالم هستي در ساختن زندگي معنادار به كار گيريم . لازم به ذكر است كه در تفكر مثبت در زندگي اثرهاي معجزه واري ايجاد مي كند از جمله : 1- دوري از فشارهاي روحي و رواني با تغيير فكر و نگرش 2- رسيدن به آرامش ، امنيت و رضايت دروني 3- مسلط شدن بر خرد و احساسات و رفتارها 4- افزايش قدرت توكل ، صبر و شكر گزاري 5- ايجاد نشاط و شادي حقيقي 6- برخورد صحيح با اتفاقات 7- كاهش توقع در زندگي 8- احساس خوشبختي در هر لحظه 9- تصميم گيري آگاهانه با اراده قوي بنابر اين  تجربه ، اتفاق هايي نيست كه با آن ها برخورد مي كنيم بلكه تجربه ، روش برخورد ها و افكاري است كه نسبت به آن اتفاق انجام مي دهيم .بخش ششم : زندگي با تصوير هاي ذهني مثبتعلي (ع) : « جهان هر كس ، به اندازه وسعت فكر اوست »تصوير سازي ذهني مثبت : تجسم موضوعي در ذهن و متمركز شدن روي آن ، با ديدن تصوير هاي روشن و انرژي دهنده واقعي يا غير واقعي .علم جديد روان شناسي دريافته است كه ذهن ناخودآگاه ( نيمه هوشيار ) انسان تفاوت بين واقعيت و تصوير را تشخيص نمي دهد . حتي در جنگ ميان اراده و تخيل ، پيروز هميشگي تخيل است .تخيل و تصوير هزينه اي ندارد . اگر تخيل درست هدايت شود و ادامه پيدا كند كم كم مغز سعي مي كند كه آن را به واقعيت

تبديل كند كه اين رمز موفقيت انسان ها به شمار مي رود كه اين تصويرها دو گونه اند .1-    تصويرهاي ذهني مثبت و حركت دهنده به سمت رشد 2-    تصويرهاي ذهني منفي و بازدارنده از رشد بيان پيام ها و جمله هاي پر قدرت و ديدن تصاوير ذهني پر انرژي و مثبت در هر لحظه كمك بزرگي براي سريعتر رسيدن به هدف هاي خود هستند در حاليكه جملات نااميد كننده و تصاوير منفي نه تنها انرژي و قدرت شخص را گرفته بلكه او را از رسيدن به هدفش دور مي كند و اميد و انگيزه لازم را براي انجام كارها از او خواهد گرفت .يكي ديگر از فوايد زندگي با تصاوير ذهني مثبت تقويت اعتماد به نفس ، باور  و اراده در انسان است امام جواد (ع) مي فرمايند : عزت مومن بي نيازي او از مردم است . اعتماد به نفس و خودباوري : ميزان ارزشي كه براي خود قائل هستيم و يا چگونگي قضاوت نسبت به خود با ديدن همه نقاط قوت و ضعف .اراده : ميزان عملي كردن تصميم هايي كه مي گيريم باور : ميزان اعتماد قلبي و واقعي به توانايي ها  و استعداد هاي درون و امكانات بيرون .پذيرفتن مسئوليت در حد توان باعث تقويت اعتماد به نفس مي شود بخش هفتم : هنر مديريت زمان يكي از فاكتور هاي ديگر كه در ساختن زندگي و رسيدن به كمال داراي اهميت است مديريت زمان است .مديريت زمان يعني طراحي و اجراي كارهاي خود طبق برنامه مشخص و بدون هدر دادن وقت .همه عمر ما به تجارت و مبادله مي گذرد

اما هر لحظه عمرمان را مي فروشيم . به چه بها و قيمتي ، خدا مي داند ! هر چيزي قيمتي دارد ، زمان كه رايگان ترين و ارزشمند ترين نعمت الهي است به چه قيمتي فروخته مي شود . پس بيائيد زمان را صرف كنيم اما فقط براي خريد موفقيت . انسان قدر شناس نعمت زمان ، سعي مي كند بر تمام لحظه ها و سال هاي عمر خود مديريت كرده و از هر روزش حداكثر استفاده را بكند چون ديروز را نمي تواند تغيير دهد و فردا هم شايد هرگز نيايد چس امروز تنها زمان در دسترس است كه مي تواند آن را به بهترين شكل صرف كند . اصل پارتر مي گويد : 80% بازده كار ما فقط به خاطر استفاده از 20% كل زمان موجود مي باشد . بسياري از بزرگان تاريخ علت موفقيت خود را مديريت صحيح بر زمان  و عمر خود دانسته اند .مثال هاي زير گوياي اين مساله اند .مثال اول : نويسنده كتاب پر فروش « هري پاتر » اين كتاب را در ايستگاه راه آهن وقتي كه قطار چند ساعت تاخير داشته است نوشته است .مثال دوم : جريان زندگي گاندي كه به نظر گاندي هر دقيقه هديه خداوند مي باشد و بايد براي خدمت به انسان به كار گرفته شود .درك ارزش زمان و عمر فاكتور مهمي است كه ما را در رسيدن به كمال و ساختن زندگي كمك مي كند .به هر حال زمان براي هيچ كس نه متوقف مي شود و نه بر مي گردد و نه اضافه مي شود پس اگر زمان

را خوب مصرف نكنيم زمان ما را خيلي خوب مصرف مي كند .

دوازده گام تا ارتباط مؤثر

90 ، 06:43 دوازده گام تا ارتباط مؤثر

محمد سيدا

همه كارهاي شما ارتباط است: در نظر داشته باشيد كه لحظه لحظه زندگي شما ،سرشار از انواع پيام ها و ارتباطات است . هنگامي كه به يك مهماني مي رويد و لباس خوش رنگي مي پوشيد به شيوه اي غير كلامي به ديگران اين پيام را مي رسانيد كه من شاد هستم كلامي كه به زبان مي آوريدنظرات ، عقايد و شخصيت شما را به ديگران معرفي مي كند. همچنين طرز رانندگي شما غذايي كه مي خوريد توجهي كه به ظاهرتان داريد مشخص ميكند كه چه احساسي نسبت به خود داشته و انتظار داريد كه ديگران چگونه با شما رفتار كنند . سرشناسنامه :سيدا،محمدعنوان و پديد آور: 12 گام تا ارنباط مؤثر/نويسنده محمد سيدا.مشخصات نشر :تهران نشر كارآفرين برتر 1387مشخصات ظاهري 106 صشابك 17000 ريال : 978-600-5322-02-6وضعيت فهرست نويسي : فيپا يادداشت : اين كتاب در سالهاي مختلف توسط ناشرين مختلف نشر شده است عنوان گسترده : دوازده گام تا ارتباط مخؤثر موضوع : ارتباط بين افراد موضوع : مهارتهاي اجتماعي موضوع: روابط اجتماعي رده بندي كنگره : 1387 9س 4آ 637 رده بندي ديوي : 152/8شماره كتاب شناسي ملي : 125799712 گام تا ارتباط مؤثر چاپ دوم : 1387 شمارگان 3000قيمت 17000 ريال ناشر كار آفرين برتر ناظر چاپ : امين شالي كاران شابك :978-600-5322-02-6مركز پخش موسسه ذهن برتر ، تهران خيابان ميرداماد شماره 265 تلفن 22921073    فهرست مطالب    گام اول ----------------------------------------- ارتباط مؤثر چيست؟    گام دوم ------------------------------------------چند مهارت رفتاري    گام سوم

--------------------------------------------فنون ارتباط مؤثر    گام چهارم -----------------------------------چگونه گفتگو را آ غاز كنيم    گام پنجم ----------------------------------------دشواري هاي گفتگو    گام ششم --------------------------------------اصول بر هم زننده ارتباط    گام هفتم --------------------------------------مهارت هاي تاثير گذاري    گام هشتم ---------------------------------------ارتباط مؤثر در خانواده    گام نهم -----------------------------------------ارتباط موثر در سازمان    گام دهم ---------------------------------------صميميت و ارتباط مؤثر    گام يازدهم ----------------------------------------معجزه ارتباط مؤثر    گام دوازدهم -----------------------------------نكات طلايي ارتباط مؤثرگام اول ----------- ارتباط مؤثر چيست؟ارتباط مناسب ما هر روز به شيوه هاي مختلف با سايرين ارتباط برقرار كرده و انديشه ها احساسات و دانسته هاي خود را به يكديگر منتقل مي كنيم اما فراموش نكنيد چنانچه خواهان برقراري ارتباط سودمند باشيد بايد از راه هاي درست برقراري ارتباط آگاه بوده و راه كارها را در جاي مناسب آن اعمال نماييد .همه كارهاي شما ارتباط است در نظر داشته باشيد كه لحظه لحظه زندگي شما ،سرشار از انواع پيام ها و ارتباطات است . هنگامي كه به يك مهماني مي رويد و لباس خوش رنگي مي پوشيد به شيوه اي غير كلامي به ديگران اين پيام را مي رسانيد كه من شاد هستم كلامي كه به زبان مي آوريدنظرات ، عقايد و شخصيت شما را به ديگران معرفي مي كند . همچنين طرز رانندگي شما غذايي كه مي خوريد توجهي كه به ظاهرتان داريد مشخص ميكند كه چه احساسي نسبت به خود داشته و انتظار داريد كه ديگران چگونه با شما رفتار كنند .پيام را چگونه شروع كنيد اشتباه نادرست در آغاز يك كلام باعث مي شود كه مخاطب منظور شما را كاملا اشتباه متوجه شود بنابر اين مراقب باشيد چون همان چند كلمه آغازين كافي است تا

مخاطب برداشت هاي مختلفي ازحرف شما داشته باشد به همين دليل بخشي از موفقيت در هر ارتباطبه جگونگي آغاز آن بستگي دارد .ارتباط دو طرفه است همان طئر كه حركات ، سخنان و ظاهر شما پيامهايي را به ديگران القا مي كند شما نيز بايد در صد دريافت پيام از ديگران باشيد.حرفهاي اطرافيانتان را بشنويد به حركات و ظاهر آ نها توجه كنيد و سعي كنيد آمها را بشناسيد .    گام دوم -----------چند مهارت رفتاريتماس چشمي ارتباط چشمي از مهمترين مهارتهاي ارتباطي است . فكر نكنيد يك نگاه كردن شتاب زده ارتباط برقرار ميكند . برخورد چشمي منسب بيش از يك نگاه سريع تاثير گذار است و باعث ايجاد حس اطمينان و اعتماد مخاطب نسبت به شما مي شود سعي كنيد در نگاهتان صميميت و جديت باشد . آهسته پلك نزنيد آهسته پلك زدن احساس فاصله و سردي را به بيننده القا مي كند اگر عادت داريد هنگام صحبت كردن به گونه  گوش، بيني ،يا دهان فرد مقابلتان نگاه كنيد اين عادت را كنار بگذاريد .ممكن است اين تصور براي فرد مقابل بوجود آيد كه شما به او اهميت نمي دهيد و يا دوست داريد كه زودتر آن محل را ترك كنيد . از گوشه چشم به كسي خيره نشويدزيرا مخاطب فكر مي كند در حال ترزيابي او هستيد يا شايد هم نسبت به او شك داريد . البته نگاه مستقيم را با زل زدن اشتباه نگيريد .ايستادن بهترين طريقه ايستان طوري است كه كشيده باشيد و آسان و راحت حركت كنيد .زماني ارتباطي مؤثرخواهيد داشت كه بدنتانانعطاف لازم داشته باشد . خشك و بي

حركت نباشيد و در عين حال حركات اضافي نداشته باشيد .چگونه ايستادن شما نشان دهنده فكر و ذهن شماست .حركات دست وصورت بايد ياد بگيريد هنگام صحبت كردن طبيعي و آرام باشيد .دست هايتان را راحت وبطور طبيعي كنار خود قرار داده وآنها را بيهوده حركت ندهيد .لباس و ظاهر تاثير اولين حضور شما بر ديگران مهم و اساسي است . معمولا افراد در 5 ثانيه اول شما را محك مي زنند . و مطوئنا اين محك زدن نمي تواند بر اساس عقايد نظرات تجربيات وفضايل اخلاقي شماباشد آنها فقط فرصت دارند كه ظاهر شمارا براندازكنند البتهمنظور ايننيست كه تمام انرژي خود را صرف رسيدگي به سر و وضع ظاهريتان بكنيد بلكه فقط كافي است كه چند دقيقه آنچه را كه ميخواهيد بپوشيد بررسي كنيد .صدا صداي شما اصلي ترين وسيله براي انتقال پيام محسوب ميشود ، تحقيقات نشان مي دهد كه زماني كه ديده نمي شويد مثلا وقتي با تلفن صحبت مي كنيد 84 در صد از شخصيت خود را نشان مي دهيد .سعي كنيد كه يكنواخت صحبت نكنيد به كلماتتان زير و بم دهيد و با انتخاب درست كلمات ارتباطي مؤثر با ديگران برقرار كنيد .مستقيم صحبت كنيد و ازپيچاندن و عوض كردن مفاهيم خودداري كنيد . در ميان صحبت هايتان 3-4 ثانيه مكث كنيد . مكث كردن به شما كمك مي كند تا از كلمات زايد و طولاني كمتر استفاده كنيد .    گام سوم -----------فنون ارتباط مؤثربراي برفراري ارتباط مناسب با افراد ابتدا بايد نحوه برقراري ارتباط و تيپ ادراكي آنها را تشخيص دهيد تا بتوانيد بهترين ارتباط را با آنها برقرار

كنيد افراد بصري اين دسته افراد چشمها را به عنوان كانال اوليه دريافت پيام به كار برده و جهان را بر اساس تصاوير درك ميكنند. افكار تصويري آنها با سرعت همراه است و لذا براي هماهنگي خود با افمارشان غالبا سريع حرف مي زنند . هنگام ارتبط با اين گونه افراد از تند صحبت كردنشان ناراحت نشويد . سرعت كلام خود را افزايش دهيد به آنان نگاه كنيد راه برويد و از فيلم و تئاتر صحبت كنيد .افراد سمعي افراد سمعي دنيا را با اصوات و آوا و موسيقي درك مي كنند و شنوايي بر آنها حاكم است و دوست دارند مطالبي را بارها و بارها بشنوند .براي نفوذ در اين گونه افراد بايد مواظب حرف زدنتان باشيد . سعي كنيد لحن و تنين خاصي را به كار ببريد . شمرده موضون و زيبا با آنان صحبت كنيد و زياد به آنها تلفن بزنيد .افراد لمسي اين دسته از افراد جهان را نه به صورت سمعي و نه به صورت بصري بلكه به صورت امور ملموس درك مي كنند . معمولا افراد درون گرا متين و منطقي هستند . يك از رموز ارتباط موفق با آنان اين است كه به سبك خودشان حرف بزنيد . براي اينكه به اين گونه افراد ثابت كنيد كه به آنها توجه داريد و يا با آنها احساس همدردي مي كنيد بايد آنها را لمس كنيد مثلا دستشان را بگيريد و يا شانه هايشان را لمس كنيد .افراد سلطه جو اين افراد از ذهني جستجو گر برخوردارند و از تغيير و تحول مخاطره جويي و تنوع به شدت استقبال مي

كنند . لازم است براي ارتباط مؤثر با آنها سرعت عمل نشان دهيد به حقايق اشاره كرده و ابراز احساسات شخصي نكنيد . لازم نيست از شخصيت او تعريف كنيد بلكه از نقطه نظرها و عملكردهاي شايسته و برازنده اش حرف بزنيد . هرگز پراكنده گويي نكنيد و به اصل مطالب بپردازيد.افراد حسابگر افرادي وقت شناس منظم وظيفه شناس و با حوصله اند كه به جنبه هاي واقعي و ملموس هر كاري توجه مي كنند . براي هماهنگ شدن با اين افراد مجالشان دهيد كه در هر كار تجزيه و تحليل كنند و با ارائه مدرك به آنها اطمينان دهيد كه كارها دقيق و منظم پيش مي رود .آنها بايد در جزئيات كار قرار گيرند و آنرا به روشني درك كنند .نظم و ترتيب و منطق را با امور خود بياميزيد تا بتوانيد رابطه اي مناسب با اين قبيل افراد برقرار كنيد .افراد سازگار افراد سازگار هميشه خود را با ديگران همگام ميكنند و براي بر طرف كردن نيازهاي ديگران تلاشهاي زيادي به خرج مي دهند . سعي كنيد براي همسو شدن با آنها در موضع آنان قرار بگيريد و با آنها هم راي و هم صدا شويد از اقدامات جسورانه و عجولانه بپرهيزيد و از بحث و جدال با آنها خودداري كنيد . آنها وظيفه شناس و قابل اعتماد هستند از اين رو براي انجام كاري خوب و با كيفيت فقط كافي است كه رهنمود هاي لازم را به آنها توصيه كنيد و ابزار و وسايل لازم را در اختيارشان قرار دهيد .     گام چهارم ---------چگونه گفتگو را آ غاز كنيمتبسم كنيد وقتي لبخند

مي زنيد نشان مي دهيد كه براي طرف مقابلتان احترام و توجه قائليد . تبسم نشانه نظر مثبت شما به فردي است كه فصد داريد با او ارتباط برقرار كنيد اين امر باعث مي شود كه طرف مقابل در موقعيتي قرار گيرد كه به صحبت شما علاقه مند شود .در سلان كردن پيش دستي كنيد امتياز پيش دستي در سلام كردن اين است كه به شما فرصت مي دهد كه جهت و مسير صحبت را هدايت كنيد و به طرف مقابل هم اين امكان را ميدهد كه شما را شخصي قابل اطمينان و صميمي ارزيابي كند . وقتي در صحبت كردن پيش قدم مي شويد پاسخ مثبت تري دريافت مي كنيد كه باعث تقويت حس اعتماد به نفس شما مي شود .سؤالاتي را بپرسيد كه جواب ساده داشته باشند پرسيدن سؤالات ستده از جمله راه هاي خوب براي شكستن  سردي محيط و آغاز ارتباط است . سؤالات خود را مي توانيد با توجه به آن چه كه ميبينيد مطرح كنيد . سعي كنيد درباره وقايع مثبت صحبت كنيد .اطلاعات بيشتري كسب كنيد حال نوبت به گوش كردن مي رسد و اينكه در جستجوي اطلاعات بيشتري باشيد . اگر با دقت به رفتار فرد مقابل  فعاليتها و كلمات او توجه كنيد مي توانيد اطلاعات زيادي درباره او بدست آوريد . از گفتگو درباره مرگ حوادث تاسف بار و مانند اينها خودداري كنيد . مشكلات و گرفتاريهاي خود را با ديگران مطرح نكنيد و مراقب باشيد درباره موضوعاتي كه فرد مقابل شما به آن علاقه اي ندارد پافشاري نكنيد .اگر سؤال شما بي جواب ماند اصرار نداشته

باشيد كه جواب شما را بدهد و موضوع صحبت را عوض كنيد .راجع به خود اطلاعات مختصري بدهيد اين راهي است كه شما را بهتر بشناسند . بهتر است راجع به مسائل خصوصي خود صحبت نكنيد ولي آنقدر هم مرموز نباشيد كه كسي نتواند محل زندگيتان را بپرسد .وآ»قدر هم ساده نباشيد كه در طول نيم ساعت آشنايي همه از بزرگترين مشكل شما با همسرتان مطلع شوند اسامي را به خاطر بسپاريد يكي از مهمترين راههاي حفظ ارتباط مؤثر به خاطر سپردن نام ديگران است به خاطر سپردن نام اشخاص آنها را تا حد زيادي نسبت به شما خوش بين ميكند .    گام پنجم -----------دشواري هاي گفتگوشايد وقتي عنوان گفتگوي دشوار را بشنويد موضوعاتي از قبيل سياست ، جنگ ، نژاد و مسائل ازاين قبيل در ذهنتان شكل بگيرد . اما دشواري گفتگو به موضوعات تخصصي و پيچيده محدود نيست . هر زمان احساس كنيد آسيب پذير شده ايد يا از نتيجه صحبت اطلاع نداري در حال يك صحبت دشوار هستيد . همه ما در زندگي با گفتگوهايي مواجه مي شويم كه در نظرمان ناخوشايند هستند و به نحوي سعي داريم از آنها دوري كنيم اما در عين حال احساس مي كنيم كه طرح آنها ضروري است .در چنين موقعيتي چگونه بايد رفتار كنيم بهتر است واكنش خود را در برابر قضايا تغيير دهيد . فراموش نكنيد كه شايد ما با يك فرض كاملا اشتبه جلو مي رويم . پيش فرضي كه به ما مي گويد حق با من است و تو اشتباه مي كني كنار گذاشتن فرضيه حق با كيست و به جاي آن

توجه به برداشت ها و ارزش هاي هر دو طرف حائز اهميت است .قصد و نيت اختراع نكنيد معمولا ما فرض را بر اين مي گذاريم كه از قصد و نيت طرف مقابل اطلاع داريم ،در حالي كه به هيچ وجه اين طور نيست و هنگامي هم كه از قصد و نيت كسي اطلاع نداريم فكر مي كنيم كه او نيت بدي دارد .اما فراموش نكنيد كه شما براي مردم نيتب را خلق مي كنيد كه اصلا از حقيقت آن آگاهي نداريد.هرگز مشاجره نكنيد مشاجره به جاي آنكه به ما كمك كند تا از نظرات متفاوت يكديگر آگاه شويم يك جبهه نبرد ميان ما و ديگران ايجاد مي كند و به جاي نزديك شدن شما به ديگران ميانتان فاصله مي اندازد . براي اينكه در يك اختلاف نظر به جايي برسيد بايد ماجرا را از ديد طرف مقابل نگاه كنيد . بايد ببينيد كه نتيجه گيري او در محدوده عقايدش چه معنا و مفهومي دارد و در ضمن بايد كمك كنيد تا او نيز نتيجه گيري شما را درك كند .    گام ششم -----------اصول بر هم زننده ارتباطغالبا ما هنگام برقراري ارتباط با ديگران  شيوه هاي غلطي را به كار مي بريم كه مانع از ايجاد يك ارتباط موفق است و حتي مي تواند باعث مختل شدن ارتباط شود.سرزنش نكنيد سرزنش كردن اغلب مقاومت ديگران را افزايش مي دهد و لجاجت ايجاد مي كند . سرزنش بيش از حد ديگران را نسبت به قضاوت شما بي اعتنا مي سازد كلام شما اهميت و وزن خود را از دست مي دهد .تحقير نكنيد سعي كنيد هنگام

صحبت كردن طرف مقابل را بي ارزش نسازيد . اين كار سبب رنجش شده و در نتيجه حرف شما را هر چقدر هم كه منطقي باشد نمي پذيرد .قهر نكنيد با اين رفتار شما اين حس را ايجاد مي كنيد كه از رسيدن به يك نقطه تفاهم جلوگيري مي كنيد و مانع از برقراري ارتباط مي شويد به علاوه نشان مكي دهيد كه از شخصيتي رشد نيافته و كودك گونه برخورداريد .قرباني نباشيد هرگز از خود شخصيتي قرباني نسازيد . شايد تصور مي كنيد كه با سكوت كردن و پذيرفتن بي چون و چرا به بحث ها خاتمه مي دهيد ولي اين امر باعث مي شود احساسي غير واقعي نسبت به خود داشته باشيد و در نظر ديگران آدمي متزلزل جلوه كنيد و بعد از مدتي هيچ كس مايل به برقراري ارتباط با شما نخواهد بود. از اشتباهات خود دفاع نكنيد اشتباهات خود را قبول كرده و براي انجام عمل اشتباهي كه از شما سرزده مرتبا توجيه و دليل نياوريد با اين كار ديگران تصور مي كنند كه شما قادر به درك درست مسائل نيستيد و يا آنقدر خود خواه هستيد كه از يك عذر خواهي كوچك فرار مي كنيد مبحث را منحرف نكنيد در برابر يك انتقاد كوچك فورا نقطه ضعف طرف مقابل را مطرح نكنيد تا از خود دفاع كرده باشيد . سعي كنيد درباره همان موضوع صحبت كنيد و نه چيزهاي ديگر . مثلا ممكن است همسرتان به شما بگويد : غذاي امروز خيلي بي مزه و بي نمك بود و شما در جواب بگوييد:نه اين كه غذاي مادرت خوب است .

چنانچه موضوعاتي را پيش بكشيد كه هيچ ربطي به مسئله مطرح شده ندارد ارتباط برقرار نمي شود .    گام هفتم ----------مهارت هاي تاثير گذارييكي از راههاي تاثير گذاري مثبت بر روي افراد شناخت نيازهاي قلبي آنان و تلاش براي برآورده كردن آنهاست .قدرت كلامسعي كنيد با گفتار و كردار خود اسباب خوشحالي و مسرت ديگران را فراهم كنيد كسب محبوبيت : براي بدست آوردن محبوبيت بايد با نهايت صميميت به مردم توجه كنيد در جهت منافع ديگران گام برداريد اگر از آن دسته آدمهايي هستيد كه به ديگران و مشكلاتشان توجه نمي كنند بدانيد كه هرگز نمي توانيد روي كسي تاثير بگذاريد وارتباطي درست و موثر برقرار كنيد . در جهت منافع ديگران گام برداشته و منافع خود را با آنها همگام كنيد .به حرفهاي ديگران با دقت گوش كنيد براي گوش كردن نه تنها از گوش ها بلكه از چشمهايتان نيز استفادهكنيد . زيرا گاهي اوقلت حالت چهره و پستها از كلمات گوياتر هستند و مفاهيم بيشتري را منتقل مي كنند . عدم دقت و علاقه كافي در گوش كردن يك اهانت آشكار تلقي شده و باعث عدم ارتباط مي شود عقايد خود را به زور به ديگران تحميل نكنيد .از افرادي نباشيد كه تصور مي كنند اقيانوسي از علم و آگاهي هستند . اين قبيل افراد زياد حرف مي زنند و كمتر گوش مي كنند و نمي توانند ارتباطي موفق با ديگران برقرار كنند .    گام هشتم ----------ارتباط مؤثر در خانوادهاحترام به اعضاي خانواده شايد فكر كنيد كه در جمع اعضاي خانواده خيلي خودماني هستيد و نيازي نيست كه اصول خاصي را رعايت

كنيد  اما اين طرز فكر اشتباه است . احترام گذاشتن به اعضاي خانواده ،رابطه خانوادگي را در حالت طبيعي خود قرار مي دهد . براي يرقراري ارتباط با ساير اعضاي خانواده بايد بدانيد كه آنها  در كدام گروه سمعي ،بصري و يا لمسي قرار دارند و بهترين راه ارتباط با آنها را بكار بگيريد .افراد جذبي و افراد دفعي هنگام برقراري ارتباط با افراد خانواده راز صحبت كردن خود را بر اساس انچه كه آنها مي پسندند تغيير دهيد افراد از نظر طرز صحبت كردن ، معمولا به دو دسته جذبي ودفعي تقسيم مي شوند . افراد جذبي نياز دارند تا مسائل را به صورت مثبت و زيبا در نظر بگيرند . در مقابل آنها به گونه اي دلپذير صحبت كنيد و وقايع را به صورت مثبت ترسيم كنيد .افراد دفعي معمولا از كلمات منفي استفاده مي كنند. مثلا وقتي مي خواهند بگوينداين اتاق را تميز كنيد مي گويند : اين آشغالها را از اينجا بيرون ببريد . سعي كنيد از اين گونه صحبت كردن پرهيز كنيد براي يكديگر ارزش قائل شويد به يكديگر بگوييد كه تا چه حد عضو مهمي براي خانواده هستيد و ديگر اعضاي خانواده به آنها عشق مي ورزند. به فرزندانتان توجه كنيد وبه آنها نشان دهيد كه برايشان ارزش و احترام زيادي قائل هستيد خشم خود را كنترل كنيد سعي كنيد هنگام خشم با آرامش رفتار كنيد و به جاي حمله ور شدن به سوي ديگران با آنان ارتباط برقرار كنيد  اگرعصبانيت شما در حال شدت يافتن است از آن محيط دور شويد همدلي آنچه بيشتر از هر چيزي به

افراد يك خانواده كمك مي كند درك عميق احساسات و تجربه هاي ديگران است . هنگام تصميم گيري نظر همه اعضاي خانواده را جويا شويد . اين امر صميميت را در خانواده بيشتر و ارتباط را ساده تر و لذت بخش تر مي كند . اگر مي خواهيد اشتباهي را به خانواده تذكر دهيد خود موضوع را مورد انتقاد قرار دهيد نه شخص را . مثلا به فرزندتان بگوييد از اينكه نمرات توپايين است ناراحتم .    گام نهم ------------ارتباط موثر در سازمانبه طور غير مستقيم توجه افراد را به اشتباهاتشان جلب كنيد سعي كنيد با كار غلط طوري برخورد كنيد كه جنبه امر و نهي پيدا نكند . اجازه ندهيد كه احساسات منفي شما روي گفته هايتان تاثير بگذارد . اگر گفتاري خردمندانه داشته باشيد و با عقل و منطق رفتار كنيد ديگران باور مي كنند كه قصد شما اصلاح عملكرد آنهاست نه اصلاح خود آنهاست و اين باعث مي شود كه به راحتي اشتباهات خود را بپذيرند بر اعصاب خود مسلط باشيد در برابر اشتباهات كاركنان واكنش نا مناسبي از خود نشان ندهيد ممكن است آنان نيز عصباني شده و شرايط نا مطلوبي بوجود آيد .نشان دهيد مقصودتان عيب جويي و سرزنش نيست و براي اين منظور لازم است اعصاب خود را كنترل كرده و با روحيه اي آرام ، شاد و مثبت با آنها گفتگو كنيد .تامل كنيد سعي كنيد به محض ورودافراد به دفتر كارتان آنها را به باد سرزنش نگيريد اگر قصدتان انتقاد است ابتدا نكات ماثبت و خوب آنها را بازگو كنيد سپس به چند اشتباه خود اشاره كنيد و

بگوييد كه مي دانيدكه همه اشتباه مي كنند و هيچ كس از خطا مصون نيست . با اين رفتار احساس بهتري يه كاركنانتان دست مي دهد و فكر نمي كنند كه شما در صدد سرزنش و ملامت آنها باشيد . فراموش نكنيد كه احساس و نگرش شما نسبت به هر كس تعيين كننده رفتار او با شماست . اگر تبسم كنيد لبخند مي بينيد و اگر ترشرويي كنيد اخم مي بينيد .توانايي كاركنان خود را بالا ببريد براي اين كار ابتدا افراد را از احساسي كه نسبت به آنها داريد مطلع كنيد . اگر از كار كسي راضي هستيد به راحتي به او بگوييد و اگر هم از كار كسي ناراضي هستيد باز هم بهراحتي مراتب را به او گوشزد كنيد . اجازه ندهيد كه افراد در شك و ترديد بمانند و از نظر واقعي شما نسبت به خود آگاه نشوند . همواره افراد را براي انجام كارهاي خوب و شايسته تحسين كنيد و با قدر داني ، مراتب سپاسگذاري خود را به ديگران اعلام كنيد و همچنين كارمنان را در جريان تصميمات جديد و تغييرات تازه قرار دهيد .    گام دهم -----------صميميت و ارتباط مؤثرصحبت صميمانه يكي از پايه هاي صميميت و تاثير گذاري انتقال درست اطلاعات است . براي انتقال هر چه مفيد تر اطلاعات بايد سريع مختصر و كامل صحبت كنيد و مراقب باشيد كه لحنتان صميمي باشد مدام صداي خود را بالا و پايين ببريد و لحن خود را تغيير دهيد . نكات مهم را بلندتر يا آهسته تر بگوييد و در طول صحبت صميمانه تماس چشمي را قطع نكنيد .

بايد صداقت و صميميت در نگاهتان موج بزند.حركات صميمانه براي ايجاد ارتباط موثر بايد حركاتتان هم صميمانه باشد .مناسب با حرفي كه مي زنيد دستهايتان را هم تكان دهيد ، لبخند بزنيد و اخم نكنيد ، كاملا روبروي افراد بنشينيد و نسبت به جهت نشستن آنها زاويه نداشته باشيد .دستهايتان را مشت نكنيد و با اشيا دور و برتان بازي نكنيد . چرا كه احساس بي قراري و بي حوصلگي را در طرف مقابل ايجاد مي كنيد .معجزه صميميت اگر از ته دل مخاطب خود را دوست بداريد مي توتنيد بيشترين تاثير را روي او بگذاريد سعي كنيد با خانواده ، شريك و همكارتان صميمي باشيد تا شاهد تاثير مثبت صميميت بر روي آنها باشيد صميميت را كنترل كنيدكساني را براي دوست شدن و ارتباط بر قرار كردن انتخاب كنيد كه در حد فكر و شان شما باشند . فراموش نكنيد كه حتي صميمي ترين دوستان هم بايد حدود خود را بشناسند و بدانند كه در چه مواردي حق دخالت دارند و در چه مواردي مي توانند از شما سوال كنند يا به شما اطلاعات دهند .    گام يازدهم --------معجزه ارتباط مؤثرارتباط موثر و موفق برقراري ارتباط مناسب و موفق باعث مي شود كه بتوانيد با كمك دوستانتان به آنچه كه مي خواهيد برسيد و اينكه هميشه كساني هستند كه شما را در انجام كارها راهنمايي كرده وتجارب خودشان را در اختيارتان بگذارند.ارتباط موثر و مثبت انديشي چنانچه بتوانيد ارتباطي صحيح برقرار نماييد،نگرش منفي ، عدم اعتماد به نفس و بد بيني از شما دور مي شود . نيروي مثبت انديشي طلايه دار شادكامي و

موفقيت ، سلامتي جسم و روح و روان است . با مثبت انديشي مي توتنيد روابط كاري ، خانوادگي و زندگي خود را بهبود ببخشيد و در واقع  مي توان گفت كه ارتباط موثر به مثبت انديشي و مثبت انديشي به ارتباط موثر مي انجامد ارتباط موثر و رشد شخصيت هر كدام از ما براي اينكه تاثير بيشتر و بهتري روي اطرافيانمان بگذاريم ابتدا سعي مي كنيم كه تصوير بهتري از خودمان ارائه دهيم .به ظاهر خود مي رسيم و در صدد جذاب بودن بر مي آييم ، مودب مي شويم ، محترمانه صحبت مي كنيم ، كم حرف مي زنيم و بيشتر مي شنويم و در حقيثقت وقتي اين كارها را بارها و بارها انجام مي دهيم به عادت تبديل شده و جزو شخصيت ما مي شود و شما مي بينيد كه تلاش در جهت اراباط موثر تا چه اندازه در رشد شخصيت و فراگيري آداب معاشرت تاثير دارد.ارتباط موثر و خود شناسي تنها در اجتماع است كه ما به عيبهاي خود پي مي بريم ، نقاط مثبت و ضعف خود را مي شناسيم و در صددبر طرف كردن آنها بر مي آييم .تاثير گفتار و رفتار خودمان را بر ديگران مي بينيم و فرصت داريم تا به نتايج اعمالي كه از ما ، در ارتباط با ديگران سرزده بينديشيم .    گام دوازدهم -------نكات طلايي ارتباط مؤثربه جاي اينكه خلق و خوي ،انديشه ها ، توانايي ها و عواطف خود را معياري براي ارتباط با ديگران در نظر بگيريد احساسات و نياز هاي رواني آنان را معيار رفتار خويش قرار دهيد در برخورد با

افراد مختلف انعطلف پذير باشيد و شيوه رفتار خود را بر  حسب شخصيت ، تفاوت هاي فردي و نياز هاي رواني طرف مقابل تنظيم نماييد نكاتي را كه بر زبان مي آوريد بيش از آنچه كه تصور كنيد ميتواند پيام به ديگران منتقل كند و متقابلا شما نيز بايد درصد دريافت پيام از ديگران بر آمده و به آن توجه كنيد چگونگي ايستادن و حركت كردن شما، نشان دهنده طرز فكر شماست معمولا افرادي كه از اعتماد به نفس كمي برخوردارند خميده راه مي روند خودتان رابه ديگران معرفي كنيد و نقطه نظرها ، احساسات ، عقايد و تجربيات خود را با آ نها در ميان بگذاريد وقتي در صحبت كردن پيش قدم مي شويد پاسخ مثبت تري دريافت مي كنيد لبخند نشانه دوستي ، گشودگي و تمايل شمابه صحبت كردن است وقتي لبخند مي زنيد نشان مي دهيد كه براي طرف مقابل احترام قائل شده ايد به اشتباهات خود اعتراف كنيد، به خصوص وقتي كه اعمال و رفتار شما احساست فرد ديگري را جريحه دار كرده است كلمات و عباراتي را به كار ببريد كه بيانگر تفاهم و همدلي باشد و افراد را به تفكر آ زادانه هدايت كند  كاري كنيد كه ديگران شما را دوست و پشتيبان خود احساس كنند همواره افراد را براي كارهاي خوب و شايسته تحسين كنيد .با قدرداني مراتب سپاسگذاري خود را اعلام كنيد فرا موش نكنيد وقتي كم حرف مي زنيد ، كمتر دروغ مي گوييد ، كمتر مبالغه مي كنيد،كمتر انتقاد مي كنيد و همين موضوع شخصيت مثبت تري را در ذهن ديگران از شما ايجاد مي

كند كه به صميميت شما بيشتر كمك ميكند اگر هنر برقراري ارتباط صحيح را آ موخته باشيد ، نگرش منفي ، عدم اعتماد به نفس و كليه احساسات منفي از شما دور مي شود

مشكلات رفتاري در سازمان

1390 ، 06:50 مشكلات رفتاري در سازمانترجمه :دكتر علي دنيا ديده

ارائه دهنده:سيد جعفر هاشمي- رفتار چيست؟ رفتار آن چيزي است كه ما از كودكي يادمي گيريم ويا از كسي الگو برداري مي كنيم ،عجيب نيست كه بارها وبارها دچار اشتباه شده باشيم اما مي توانيم رفتار درست را انتخاب كنيم . ما مجبوريم رفتارهايمان رابا موقعيت وطرف مقابلمان تغيير دهيم.انتخاب ما بر ديگران تاثير گذار است. ماممكن است به صورت آگاهانه رفتارهائي راانتخاب كنيم كه منجر به آزار واذيت ديگران ونااميدي آنها شويم واين رفتارهاممكن است براي مابه صورت عادت دربيايند.•    قلدري•    فداكار وزياده رو•    خودخواهي وخودپرستي •    مهاجم ومنفعل•    عيب جو•    ساكت وپرحرف•    ناله كننده ، شاكي وشيون گر•    ديوانه قدرت ،حساس به كنترل بيش از حد•    مزاحم ،قرباني ومنجي•    مديريت مشكلات رفتاريرفتار چيست؟رفتار آن چيزي است كه ما از كودكي يادمي گيريم ويا از كسي الگو برداري مي كنيم ،عجيب نيست كه بارها وبارها دچار اشتباه شده باشيم اما مي توانيم رفتار درست را انتخاب كنيم .ما مجبوريم رفتارهايمان رابا موقعيت وطرف مقابلمان تغيير دهيم.انتخاب ما بر ديگران تاثير گذار استماممكن است به صورت آگاهانه رفتارهائي راانتخاب كنيم كه منجر به آزار واذيت ديگران ونااميدي آنها شويم واين رفتارهاممكن است براي مابه صورت عادت دربيايند.رفتارهاي منفيدراينجا ،نمونه هائي از رفتارهاي منفي در محيط كارراذكر مي كنيم:•    دير آمدن به سر كار به طور مداوم•    درجائيكه ممنوع است سيگار بكشيم•   

ترساندن وتشر زدن براي به دست آوردن نتيجه كارها•    به هم كوبيدن درها وكشوهاچراافراد درمحل كار خود بدرفتاري مي كنند؟•    پاسخ آگاهانه از رفتارهاي دوران كودكي•    رفتاركردن خارج از يك چارچوب•    احساس ترس،عصبانيت،عدم كفايت وحقارت شديدآثار ونتايج رفتار بد•    كاهش روحيه •    كاهش نيروي مولد كار مثبت•    لطمه زدن به كيفيت كار انجام گرفتهمديريت چه كمكي مي تواند بكند؟به صورت كلي :مراقبت از رفتارهاي منفي ونظارت برآنهاافزايش روحيه كارتيمي وگروهيباز گذاشتن راه هاي ارتباطي بين مديريت وكارمندانگفتگو باتمامي كاركنانمهم تر ازهمه موارد ذكرشده نقاط قوت ومثبت آن هاراتحسين كنيد.اين كارممكن است به تقويت روحيه خودباوري واعتماد به نفس آن هاكمك كند.استرس ورفتارافزايش استرس مي تواند سبب تقويت رفتارهاي منفي شود. افرادي كه دركار بسيار فداكار هستندممكن است بااسترس براي هفته ها ازكاردور بمانند.استرس سبب مي شود كه اختلافات كوچك به درگيري هاي بزرگ تبديل شوند.قلدريفقط مردان پرقدرت قلدر هستند ،اين تفكر اشتباه است . معمول ترين نمونه آن مي تواند يك مدير مرد باشدكه از انواع مختلف قلدري اتفاده مي نمايد مثل :تهديد،آزار،مزاحمت جنسي وبدزبانيانواع قلدري به صورت هاي زير ظاهر مي شود:•    قلدري كارمندان تازه كار نسبت به مديرانشان•    قلدري زنان نسبت به مردان ونسبت به يكديگر•    قلدري همكاران هم پايه نسبت به يكديگرمنشاءاين رفتار چيست؟ قلدري وگردن كلفتي در دوران كودكي واز سنين بسيار پائين ويا ازبزرگترهاوياسايركودكان ويا ازطريق رسانه ها وقهرمانان يادگرفته مي شود.چراقلدري صورت مي گيرد؟ترس واحساس عدم كفايت واحترام،اعتماد به نفس پائين ونياز به تحت كنترل قراردادن وبه كاربردن مناسب قدرت از دلايل كليدي قلدري مي باشد.قلدري ازعدم توانائي بيان احساسات ونظرات به روش منطقي ناشي مي شود.انواع قلدري به

صورت كلامي مثل:مسخره كردن، خوار كردن ،نكوهش مداوم ،ناسزا گفتن به سبك فيزيكي مثل :لمس كردن ،دست به يقه شدن ،تن به تن صحبت كردنبه سبك عاطفي مثل :عصبانيت مداومعحالت انفجاري داشتن ،بي تفاوتي ،حسادت وكينه توزيچگونگي برخورد بااين رفتار نوع عاطفي قدم اول تشخيص نوع قلدريقدم دوم هرگز آن چيزي كه احساس مي كنيد را نشان ندهيد با ظاهر كردن عواطف واحساسات خود دركلماتتان ،صدايتان ،زبان بدن خود،رفتارها يا اعمالتان اين اجازه را به طرف مقابل مي دهيدكه بر شما غلبه كند.فرد قلدر به دنبال اين است كه ببيندشما از رفتارهاي اورنج مي بريد واين امر باعث مي شود تاتوان غلبه وي بر شما افزايش يابد.كلماتي كه مي خواهيد به كار ببريد رابادقت خاصي انتخاب كنيد اين كلمات نحوه برخورد شما بااين مساله را به شخص قلدر نشان مي دهند.از گفتن كلمات زير پرهيز كنيد:انتقاد"شما نبايد...........شمانمي توانيد.............شماحق نداريد.................."درخواست"شمابايد..................شمابهتراست كه ............"تمكين كردن "من متاسفم ............منظوري نداشتم ............."ازكلمات زير استفاده كنيد:مثبت ومحكم ............."بله من انجام دادم ومعتقدم كه كار درستي كردم "پرجرات وجسورانه وقاطع"من قصددارم كه ............"باشهامت"هرچقدر كه دوست داري مي تواني تهديد كني............"نحوه برخوردبا قلدري به سبك فيزيكي مستقيما به چشمان وي نگاه كنيد.اززبان بدن استفاده كنيد.دستانتان مشت نباشد ،قيافه عصباني نداشته باشيدوبازوهايتان جمع نباشد.قدم بزنيد،به سمت ميز خودبرويد واتاق راترك كنيدرفتارفرد مقابل راكپي برداري نكنيد(اين همان چيزي است كه فردقلدرمي خواهد شماانجام دهيد)فداكار وزياده روداشتن روحيه فداكاري در محيط كاري ناشي از بخشندگي است.ويژه گيهاي شخص فداكار•    عدم اعتماد به نفس ودرك ناچيزاز توانائي هاوارزش خود•    داشتن مهارت كم دربرقراري ارتباط،داشتن مشكل براي حضور درجمع هاوناتواني دربيان نيازمندي هاي به حق خود•    براي كاري

كه انجام نداده اند معذرت خواهي ميكنند.•    مي خواهند كه سايرين براي آن ها احساس تاسف كنند.چرا يك فرد،بسيار فداكار مي شود؟•    براي به دست آوردن حس دلسوزي ،همدردي وجلب نظر همكاران ومديران خود•    نياز به احساس بخشش ودوست داشتن •    جهت كنترل بر ديگران•    احساس كمبود داشتنانواع شكل هاي فداكاري كلامي •    من نااميد هستم •    من هيچ وقت از پس اين كار برنمي آيم•    فكر كردم كه من مجبورم اين كار راانجام دهم.غيركلامي•    آه وافسوس خوردن ،مايوس بودن چهره ،پوشاندن چهره ،عدم شركت در جلسات •    چشم هاي با زوسردرگمانواع شكلهاي فداكاريعاطفي :هميشه در حال بيان بيچاره گي وبيزاري خود هستندتااينكه ديگران راسرزنش كنند.اعمال •    درهفته وروزهاي اخير كه ترشروبوده اند،كسي رانرنجانده اند.•    به طورناگهاني اتاق جلسه را ويامركز كامپيوتر راترك مي كنند.•    بدون هيچ سوالي تمامي نكوهش ها ،سرزنش هاوانتقادهارامي پذيرند.نحوه برخورد شماباچنين شخصيتي بايدچگونه باشد؟•    احساس گناه ،همدردي ويا دلسوزي نكنيد.•    از وي محكم بخواهيد كه به اين رفتار خودپايان دهد،به عنوان مثال :"ترشرويي راتمامش كن"•    محكم باشيد.تحت تاثيرآن هاقرارنگيريد.•    به آن هاتوجه نكنيد. بالاخره اين رفتارشان راترك خواهند كرد.زياده روانگيزه افراد زياده رو همانند افراد فداكار ميباشند، با اين تفاوت كه دراينجا اين رفتار ها برعكس مي باشد.ويژه گي هاي اينگونه افرادبه صورت زير است:•    محل كارخودراتادير وقت ترك نمي كنند ومدعي هستند كه تاساعات پاياني شب كار مي كنند•    هميشه نشان مي دهند كه از انجام كار زياد وبيش از حد لذت مي برند.•    هميشه انبوهي از كاغذوكتاب وپرونده هاي مختلف بر روي ميزآن هاانباشته است ودائم مي گويندوقت ندارم ........وقت ندارم........•    هميشه بيش از حد معمول كار ميكنند.سروصداي

زيادي ايجاد ميكنندوپشت تلفن باصداي بلند صحبت مي كنند.•    كار زيادي انجام مي دهندكه اكثرآن هابدون نتيجه است .دلايل زياده روي •    سستي وتزلزل:اين شخص نياز به تمجيد وپاسخ هاي مثبتي دارد كه در كودكيش هيچ گاه آن ها رانيافته است.•    دلواپسي وتشويش زياد:نگران اين است كه تحت كنترل ونظارت قراربگيردكه نتيجه آن خواستن عذر وي ومرخصي كردنش است. درمقابل اين افراد چگونه بايد برخورد كرد؟•    سرفصل كاري آن هارا مشخص نموده وبه آن هاارائه كنيم.•    مسوليت آن هارامشخص كنيم:به نظر ميرسد شما درحاشيه قرارداريد،مشكل چيست؟•    اين اجازه را به آنها بدهيم تاآهسته تروملايم تر كارهايشان راانجام دهند.اثر اين نوع رفتار بر محيط كاريحس فداكاري وزياده روي در واقع دوروي يك سكه بوده وهردوي آنها داراي اثرات منفي برروي محيط كاري مي باشند.اثرات فداكاري •    به طور معكوس حالات افراد وپرسنل راتحت تاثير قرار مي دهد.•    روحيه پرسنل راكاهش مي دهد.•    تلف كردن زمان كاري جهت درخواست حس همدردي از طرف همكاران :"ازدست ما چه كمكي براي تو بر مي آيد."اثرات زياده روي•    باعث رنجش وآزردگي درمحيط كاري مي شود.•    عكس العمل هاي شديد پرسنل رادرپي دارد.•    حس ترس ونگراني راايجاد مي كند:"اگر مي خواهي پيشرفت كني ،بهتر است كه تا دير وقت سركار بماني ".خودخواهي وخودپرستي افراد خودبين وخودپرست همه جا هستند.همگي ما مقدار اندكي از اين حس رادردرونمان داريم ،درغير اينصورت ماهيچ چيز را نمي توانستيم به دست آوريم .اما اين معمولا  شخصيت وخصيصه ويژه اي است كه دربيشتر مردان ظاهر مي شود.منشاءخودبيني وخودپرستيبعضي از والدين منشاء اصلي خودپرستي وخود بيني فرزندانشان هستند.بطوري كه وي رادر ناز ونعمت غرق  مي كنندتاآنجا كه وي

به سمت يك شخصيت خودمحوري كشيده مي شود.هنگامي كه اين فرد وارد مدرسه مي شود ،مي فهمد كه آن گونه كه خيال مي كردانسان كاملي نيست.دراينجاستكه ضمير شكننده وي خُرد ميشود.علائم ونشانه هاي اين نوع رفتار•    براي هرمورد پيش پاافتاده اي ،به شدت عصباني ميشوند.•    هرنقطه نظري به غيرازتفكرخودشان رارد مي كنندونمي پذيرند.•    لجاجت تادرجه nام•    براي اشتباه پيش آمده ديگران را سرزنش نموده ،اماسريعا شروع به تمجيد گوئي از خود مي كند.به خاطر داشته باشيد كه:درپشت ظاهر محكم ونفوذ ناپذير آن ها،يك شخص كوچك ترسو قرارداردكه نمي تواند از عهده زندگي برآيد،مگر اينكه خود رادرمركز جلب توجه ونظر ديگران ببيند.شمابايد چه كنيد؟افرادخودپرست ،ديكتاتور خوبي هستند.بنابراين كاري را به آن ها بسپاريد.هنگامي كه به آنهامقداري قدرت داده شود،آن ها به خوبي كارها راانجام مي دهند زيرااين قدرت سبب تقويت ضميرونفس آن هامي شود.چگونگي برقراري ارتباط•    سطح ارتباط خودبااين شخص رادرحداقل ممكن نگه داريد.در هنگام صحبت بايد كلامتان خالي از عواطف واحساسات باشد.•    اغلب اوقات نياز به گفتن "نه " داريد.پس حتما آن رابگوئيد.•    زماني كه آن خطا واشتباهي مي كنند،حتما به آن هاگوشزد كنيد.اجتناب از بازي هاي ذهنيافراد خودپرست عاشق بازي كردن باذهن طرف مقابل هستند.آن هاحقايق رابرعكس جلوه مي دهند ،سرزنش مي كنند وطعنه مي زنند وبااعتماد به نفس كامل يك سري روابط خيالي رابراي خودشان تصوير سازي مي كنند.•    شمامطلب موردنظرتان رابه آن هاگفته وسپس ازوي دورشويد.•    هرگزبه خوداجازه ندهيدكه تهديدشويد,باج ندهيد.•    تصور كنيد كه شخص خودپرست مقابل شما درچرت عميقي مي باشد.اگرچه اين امرممكن است درحل وضعيت به شما كمكي نكنداماحداقل باعث مي شود كه شما گول چشم هاي وي رانخوريد.

فرهنگ سازماني

نويسنده:

ادگار شاين مقدمه: در كتاب فرهنگ سازماني نوشته ادگار شاين به بحث درباره فرهنگ درون سازمان ها كه يكي از مهمترين مقولاتي است كه هرسازمان با آن رو به رو است پرداخته شده است.فرهنگ به معناي ارزش هاي مشترك ميان افراد يك گروه از قبيل يك خانواده، يك سازمان يا يك كشور است. واژه فرهنگ سازي، واژه اي بسيار جوان است كه اولين بار توسط ادگار شاين مطرح شد. شاين در اين باره مي گويد: اگر شما فرهنگ را هدايت نكنيد فرهنگ شما را هدايت مي كند و ممكن است حتي متوجه نشويد فرهنگ سازماني پديده اي ملموس نيست و به راحتي قابل شناسايي نيست. خلاصه ي كتاب فرهنگ سازماني                نفيسه سادات رضوينويسنده: ادگار شاين/ مترجم: دكتر محمدابراهيم محجوب/ نوبت چاپ: اول- پاييز 83/ ناشر: فرا/ چاپ: ديدآور / تعدادصفحات: 248 صفحه*************************************************فهرست:مقدمه ناشرديباچه مترجمديباچه وارن بنيسپيش گفتار نويسندهمعرفي نويسندهبخش يكم: مباني فرهنگ سازمانيفصل اول: چرا فرهنگ سازماني مهم است؟فصل دوم: فرهنگ سازماني يعني چه؟فصل سوم: شالوده فرهنگ سازماني چيست؟زندگي سازمانيساختار سازماني، سامانه ها، فرآيندهارديابي مشكلات و تلاش در رفع آنهاشبكه انساني سازمانروابط و اختيارات كاركناننظام پاداش و ترفيعسرشت انسانراستي و درستيزمان و فضافصل چهارم: فرهنگ سنجي سازمان؟فرهنگ سنجي سازمانبخش دوم: فرهنگ سازماني در ميدان عملفصل پنجم: تحول فرهنگ در سازمان هاي جوانتحول فرهنگي در سازمان دهي جوانتحول جهت دار به كمك تيزبينيتحول ساختارمند از راه قلمه زنيتحول با بهره گيري از رشد خرده فرهنگ هابزرگ سازمان و از دست رفتن آشنايي سازمانمديريت مشكلات جانشينيفصل ششم: دگرگوني پايدار فرهنگدگرگوني پايدار•    نفي وضع موجود•    تشويش بقا در برابر تشويش يادگيري•    مباني روان شناختي تشويش يادگيري•    ايجاد امنيت

رواني در آموزشنحوه حركت گروه پيشتازفصل هفتم: فرهنگ در سازمان هاي بالغفرهنگ سازمان هاي بالغساز و كار تغيير فرهنگ در ميانساليبحران ميانسالي و خطر زوالتغيير فرهنگ انقلابمورد نمونهفصل هشتم: ديدار فرهنگ هافصل نهم: واقعيت هاي فرهنگي براي رهبران جدي فرهنگ*****************************************************************مقدمه:در كتاب فرهنگ سازماني نوشته ادگار شاين به بحث درباره فرهنگ درون سازمان ها كه يكي از مهمترين مقولاتي است كه هرسازمان با آن رو به رو است پرداخته شده است.فرهنگ به معناي ارزش هاي مشترك ميان افراد يك گروه از قبيل يك خانواده، يك سازمان يا يك كشور است. واژه فرهنگ سازي، واژه اي بسيار جوان است كه اولين بار توسط ادگار شاين مطرح شد. شاين در اين باره مي گويد: اگر شما فرهنگ را هدايت نكنيد فرهنگ شما را هدايت مي كند و ممكن است حتي متوجه نشويد فرهنگ سازماني پديده اي ملموس نيست و به راحتي قابل شناسايي نيست. كوه يخي است كه تنها قله آن آشكار است و بخش عمده آن ناپيدا و پنهان است ولي در واقع نمايانگر شيوه زندگي واقعي اعضاي سازمان است. فرهنگ را روح سازمان و انرژي اجتماعي تعريف مي كنند كه مي تواند سازمان را به جلو راند يا از حركت باز دارد و اين توان بالقوه به خاطر تاثيري است كه فرهنگ بر رفتار كاركنان دارد. نظريه پردازان سازماني در دهه هاي اخير با تصديق اين كه فرهنگ نقش مهمي در زندگي اعضاي سازمان دارد به اين امر توجه كرده اند از نظر آنان، فرهنگ، نخست، تعيين كننده مرز سازماني است و دوم نوعي احساس هويت در وجود اعضاي سازمان تزريق مي كند و سوم اينكه موجب مي شود

كه در افراد نوعي تعهد نسبت به چيزي به وجود آيد كه آن چيز بسي بيش از منافع شخصي فرد است. همچنين فرهنگ به عنوان نوعي چسب به حساب مي آيد كه مي تواند از طريق ارايه استانداردهاي مناسب سازمان را به هم متصل كند و سرانجام فرهنگ به عنوان يك عامل كنترل به حساب مي آيد كه موجب به وجود آمدن يا شكل دادن به نگرش ها و رفتار كاركنان مي شود. اين ايده هميشه وجود دارد كه سازمان تا زماني كه در انجام وظايف خود موفق است فرهنگ موجودش خوب است همين كه نشانه هاي شكست در سازمان بروز كند گمان مي رود عناصري از فرهنگ ناكارا هستند و بايد دگرگون شوند و شاين توصيه مي كند: هرگز عزم تغيير فرهنگ نكنيد، كار را به عزم گشودن گره اي از كار خود سازمان آغاز كنيد.فرهنگ سازماني عموما در يك سازمان شكل مي گيرد و افراد فعال در آن سازمان با آن فرهنگ رشد مي كنند. بهترين راه كسب آگاهي از آنچه در جهان مي گذرد تجربه كردن جهان است و در اين خصوص استفاده از مشاوره خبرگان اين راه بسيار موثر است. سازمان هايي كه در اين زمينه ياري بخواهند، مي توانند تكاپويي براي شناسايي واقعيت هاي سازمان خود داشته باشند. به عبارتي بسياري از پژوهشگران در سازمان ها مي خواهند چيزهايي را كه افراد سازمان به دلايلي پنهان نگه مي دارند را كشف كنند. در همين راستا يك مشاور سعي مي كند از ضمير پنهان سازمان اطلاعات جامعي به دست آورد. به عبارتي تحقيق باليني در اين خصوص داشته باشد و با اين شيوه راهي براي

گشودن گره هاي فرهنگي پيدا مي شود.فرهنگ مهم است زيرا هر اقدامي بدون آگاهي از نيروهاي فرهنگي، ممكن است پيامدهاي پيش بيني نشده و ناخواسته داشته باشد. جدي گرفتن فرهنگ يعني اين كه پيش از دست زدن به هر كاري به پيامدهاي نيروهاي فرهنگي بيانديشيم.ادگار شاين:آموزگار و استاد ممتاز رشته مديريت مدرسه اسلوان در ام آي تي است. وي دوره كارشناسي را در سال 1947 در رشته آموزش عمومي در دانشگاه شيكاگو و دوره كارشناسي ارشد را در سال 1949 در دانشگاه استانفورد در رشته روانشناسي اجتماعي دريافت كرد و در ادامه نيز در همين رشته در سال 1952 به اخذ درجه دكترا از دانشگاه هاروارد نايل گرديد. وي در راستاي خط اصلي كاري و پژوهشي خود در زمينه هاي ديگر روانشناسي نيز فعاليت مي كرد. ويراستار نشريه توسعه سازماني است و از سال 1972 تا 1981 نيز رييس گروه مطالعات سازماني مدرسه مديريت اسلو وان بود.داستاني درباره شركت آتاريزماني كه دوران اوج بازي هاي آتاري بود، مدير عاملي آوردند كه سابقه بازاريابي داشت. او در فضاي فرهنگي رشد كرده بود كه در آن بنگاه داري به معناي برقراري يك نظام خوب شغلي و پرداخت پاداش هاي فردي بود ولي درآتاري تعدادي مهندس و برنامه نويس بي آداب و ترتيب وجود داشت. وي تصميم گرفت كه پاداش هاي فردي مشخص كند تا رقابت بيشتري ايجاد شود به همين خاطر گزينه مهندس ماه را تهيه كرد ولي اين كار او موجب دلسردي افراد و رفتن گروهي از بهترين مهندسان بود. مدير علي رغم نيت درستي كه داشت، نمي دانست نوآوري در توليد بازي هاي كامپيوتري همان فضاي يكدل

و بي ريايي بودكه به افراد فرصت مي داد حس نوانديشي يكديگر را برانگيزند در واقع نتيجه كار مهم بود و كسي اهميت نمي داد كه سهم افراد در توليد چقدر است ولي شيوه مدير جديد براي پرداخت پاداش به نحوي بود كه بيشترين سهم نصيب مهندس ماه مي شد كه برگزيده وي بود.مقوله فرهنگ در ادغام، تملك و مشاركت هاوقتي سازمان هايي با فرهنگ هاي خاص در هم مي آميزند، يكديگر را مي خرند يا به شيوه هاي گوناگون مشاركت مي كنند آثار فرهنگ آشكارتر مي شود. در تركيب فرهنگ ها در مجموع سه حالت پديد مي آيد:-    جدايي            - چيرگي        -آميختگيجدايي:برخي مواقع ممكن است تفاوت فرهنگي بين سازمان ها باعث جدا شدن دو سازمان شود و در برخي مواقع عملاً يكي شدن فرهنگ دو سازمان غيرممكن است. برخي مواقع نيز به لحاظ اين كه مالكان موسسات نمي خواهند اعتماد مشتريان نسبت به يك بنگاه از بين رود، با وجود خريد يا ادغام چند موسسه، سعي مي كنند هر موسسه فرهنگ خاص خود را پيش برد. به عبارتي از يكي شدن فرهنگ سازمان ها جلوگيري مي كنند مانند يك شركت قفل سازي بزرگ در سوئد كه شركت هاي قفل سازي محلي را مي خريد ولي مالكيت خود را پوشيده نگه مي داشت در اين حالت بايد فرهنگ را همسو نگه داشت تا رويارويي و فرسايش پيش نيايد.در مشاركت اين همسو سازي سخت تر است شركت هايي كه 50-50 هستند يعني مالكان به طور مثال از دو كشور مختلف يا دو سازمان با نگرش هاي مختلف هستند همسو شدن آنها بسيار مشكل تر است.چيرگي:زماني كه فرهنگي بر فرهنگ

ديگر چيره شود به طور مثال: زماني كه بنگاهي، بنگاه ديگر را  مي خرد. فرهنگ بنگاه خريدار معمولاً چيره مي شود زماني كه هيولت پاكارد (اچ پي) شركت آپولو را خريد كاركنان آن را وادار كرد كه قوانين HP را فراگيرند.اگر مشاركت بين دو بنگاه وجود داشته باشد. معمولاً همسو شدن فرهنگ ها به سختي صورت مي پذيرد، برخي اوقات شعارهاي مشترك به همراه بهترين فرهنگ يا شعارهاي هر يك از طرفين، به عنوان فرهنگ رايج در سازمان جاري مي شود. در برخي ديگر از مشاركت ها يا ادغام ها مثل ادغام كرايسلر و بنز نيز اين فرهنگ از هم جدا مي مانند.  آميختگي:حالتي كه فرهنگ ها در هم مي آميزند يا يكي مي شوند. به نظر برخي اين حالت خوب است چون از بهترين روش هاي همديگر استفاده مي كنند، ولي در عمل با تركيب در فرهنگ، معمولاً فرهنگ جديدي خلق مي شود كه به فرهنگ هاي موجود تحميل مي گردد. راه ديگر اين است كه روش هاي گوناگون دو سازمان در قياس با يكديگر و در قياس با روش هاي متعالي و پذيرفته ديگران سنجيده شود و بدين ترتيب استانداردهاي تازه اي در سازمان برآيند جاري مي گردد. به طور مثال واحد حسابداري يك سازمان از يك شريك و واحد منابع انساني از شريك ديگر مي آيد يا رييس هيات مديره از يك شركت و مدير عامل از شركت ديگر برگزيده مي شود. ولي در هر حال اگر به مقوله هاي فرهنگي موجود در هر سازمان توجه نشود ادغام دو سازمان با يكديگر گاهي به جدا شدن آنها يا سقوط هر دو بنگاه و

از دست دادن نيروهاي كاري و فعال سازمان مي انجامد.انواع سازمان ها:سازمان هاي نوپا:كه هنوز هويت فرهنگي آنها شكل نگرفته است و تحت كنترل بنيان گذاران خود هستند به عبارتي فرهنگ حاكم بر آنها بازيابي ارزش ها و باورهاي پايه گذاران آنهاست.سازمان هاي ميانسال:كه اعضاي هيات مديره آن غير موظف و برگزيده از سهامداران سازمان هستند و تاكنون چند نسل مدير حرفه اي بر سازمان حكم رانده است. بنابراين بحث فرهنگ در اين سازمان ها سه وجه دارد:1-    حفظ مباني كه به بلوغ و كاميابي رسيده اند مثل فرهنگ جذب نيرو در كميته جذب2-    يكپارچه سازي و همسو سازي خرده فرهنگ ها مثل استفاده از گردش درخواست ها از مديريت محصول تا توليد و در نتيجه ارسال براي مشتري3-    شناسايي و تغيير فرهنگ هايي كه در اثر تغيير محيط بيرون به طور پيوسته ناكارا مي شوند.بنگاه هاي سالخورده:اگر دگرگون نشوند با محيط سازگار نشوند و مباني فرهنگي خود را تغيير ندهند به صورت نادرست رشد مي كنند و فرهنگ آنها به معني جدي براي آموزش و تحول بدل مي شود اين سازمان ها بايد براي ادامه بقا وارد دگرگوني عميق شوند. در اين زمان براي بسياري از كاركنان كنار گذاشتن برخي فرهنگ ها كه در سازمان جزو ارزش ها محسوب مي شود بسيار مشكل است و به همين دليل يا سازمان را ترك مي كنند يا سازمان مجبور مي شود عذر آنها را بخواهد.فرهنگ خاصيتي از گروه است هرگاه در گروهي تجربه مشترك كافي گرد آيد فرهنگي در آن جوانه مي زند اين فرهنگ مهم است زيرا برآيند نيروهاي عظيم و نهفته اي است كه رفتار

فردي و گروهي ما را مشخص مي كند. فرهنگ سازماني اهميت ويژه اي دارد زيرا مباني فرهنگي، استراتژي،اهداف و روشهاي كار سازمان را معين مي كنند.فرهنگ سازماني:براي فرهنگ سازمان مي توان سه پرده تودرتو در نظر گرفت:پرده اول: جلوه هاي ظاهرياين بخش از فرهنگ چيزهايي هستند كه در بدو ورود در يك سازمان يا بنگاه قابل لمس هستند مثل نحوه چيدن مبلمان يا معماري ساختمان كه در بدو ورود به يك سازمان مشخص هستند.به طور مثال با ورود به يك سازمان مشخص مي شود كه همه افراد داراي شور و شوق هستند حركت در سازمان جاري است جلسه هاي فراوان و لباس هاي غيررسمي كاركنان جلب توجه مي كند اين ها جلوه ظاهري سازمان هستند ولي هنوز معني اين ظواهر براي شما مشخص نشده است.پرده دوم: ارزشهاي مورد حمايتدر اين قسمت بايد چراهاي جلوه هاي ظاهري (پرده اول) مشخص شوند به طور مثال چرا كارمندان لباس غير رسمي دارند چرا افراد با يكديگر آهسته صحبت مي كنند. چرا جلسه هاي خيلي محدود برگزار مي شوند. در واقع مباني فرهنگي كه به عنوان ارزش در سازمان وجود دارند در اين پرده مورد بررسي قرار مي گيرند به طور مثال ممكن است در بنگاهي مشورت همه افراد با يكديگر براي رسيدن به يك نتيجه بهتر ارزش به شمار آيد ولي در بنگاه ديگر ارزش در انديشه فردي است كه به طور مشخص حريم اشخاص محترم شمرده شود و به افراد مهلت داده مي شود پيش از دست زدن به هر كاري خوب آن را سبك و سنگين كنند. با اين مقايسه شايد شخص بتواند راحت تر تصميم

گيري كند كه در كدام يك از دو بنگاه بالا مي تواند كاركند. در عين حال ممكن است كه مباني پرداخت حقوق و پاداش هردو سازمان يكسان باشد و به عبارتي شخص را در اين مورد دچار سردرگمي كند.پرده سوم: باورهاي مشتركبراي اين منظور بايد ببينيم كه در گذشته باورها و پندارهاي پايه گذاران و رهبران اصلي كه آنها را به سمت پيروزي هدايت كرده اند چه بوده است هر سازماني در ابتدا توسط يك يا چند نفر يا گروه راه اندازي مي شود از ابتدا باورها و ارزشهايي در اين سازمان جاري مي شود كه اگر اين ارزش ها با محيط همسو نباشند سازمان از بين مي رود در صورتي كه اين افراد با اين ابزار چند دور موفق شوند اين ارزش ها و باورها كم كم به يك فرض مسلم و ارزش عمومي تبديل مي گردند.چند پرده اي بودن فرهنگ نشان مي دهد كه اين مفهوم، مفهومي پيچيده است و ساده انگاشتن آن مي تواند بزرگترين ريسك باشد. بنابراين بايد پذيرفت كه:1-    فرهنگ ژرف است. اگر فكر كنيم كه مي توان آن را به راحتي تغيير داد و يك پديده سطحي است بدون درنگ شكست خواهيم خورد و در واقع ما ساخت فرهنگ را شروع مي كنيم ولي فرهنگ به زندگي ما شكل مي دهد و مواردي كه مي بينيم به زندگي روزمره مان معني مي دهد جزو باورها و عقايد و ارزش هاي ما مي شوند.2-    فرهنگ گسترده است. ارتباط با رييس، مشتري، همكاران، چگونه مي توانيم ترفيع گرفت و ... همگي نشان از گستردگي فرهنگ دارند.3-    فرهنگ پايدار است. انسان ها

ناپايداري را دوست ندارند و دوست دارند كه وضعيت پايداري داشته باشند بر اين اساس اعتقاد به ارزش ها و جلوگيري از سرپيچي ها نمايانگر پايداري فرهنگ است.زندگي سازماني:هر سازماني براي زندگي پايندگي خود بايد باورهايي شدني درباره اين كه چه كار مي كند و چگونه كار مي كند پرورش دهد.ماموريت و استراتژي و اهداف:نخستين بنيانگذاران و رهبران سازمان كار را با احساسي نيرومند نسبت به هويت و ماموريت آغاز مي كنند و احساس به اين كه چه مي خواهند باشند؟ كدام كالاي بازار را مي خواهند پديد آورند؟ هويت آنها چيست؟ و دليل وجودشان كدام است؟ حالا براي اين كه بتوانند سرمايه فراهم كنند با آن كه مي دانند كارشان ريسك دارد و ممكن است جواب ندهد بايد داستانهايي باور نكردني حول اين پرسش ها بپرورانند و آنها را به اولين گروه كاركنان بقبولانند. اگر كار جواب داد وسازمان موفق شد اين باورها حكم قانون پيدا مي كنند.ساختار سازماني، سامانه ها، فرآيندها:ساختار سازماني رسمي بنگاهي ممكن است عمودي و چند لايه باشد اما چنانچه سازمان با اين ساختار كامياب شود باور مي كند كه راه درست سازمان دهي اين است. سازمان ديگري ممكن است داراي ساختار افقي باشد كه با چند كميته و گروه كه بخش هايي از وظايف آنها با يكديگر تداخل دارد سازماندهي شده باشد در صورتي كه اين سازمان هم به موفقيت برسد رمز آن را در سازمان هاي Horizontal مي داند.در برخي از سازمان ها ممكن است شعب آن از لحاظ فرهنگي داراي فرهنگ هاي گوناگوني باشند به طور مثال در شعب يك شركت هواپيمايي روابط بسيار راحتي برقرار بود

ولي در دفتر مركزي قوانين خشك و خسته كننده اي از قبيل يكي بودن رنگ لباس ها، نوع ميزها در سالن غذاخوري و ... وجود داشت. با بررسي مشخص شد كه مشتري اصلي دفتر مركزي پنتاگون است كه افراد آن نظامياني مقرراتي بودند و بايد Discipline آن حفظ مي شد. به عبارتي هر يك از واحدها بايد خرده فرهنگ هاي خود را داشته باشند هر سازمان براي سامان دهي كارها و شناسايي فرآيندهاي بازاريابي راهكارهايي مي انديشد و براي اين كه بتواند به نحو موثرتري كاركند سامانه هاي لازم براي گردش اطلاعات نظام پرداخت پاداش و نظارت پديد مي آورد. اين سامانه ها در حين كار، رفته رفته به شكل محكمات در مي آيند بطوري كه يكي از كاركنان بنگاه به بنگاه ديگري منتقل شود و آموختن شيوه كار درسازمان جديد را دشوار مي يابد.رديابي مشكلات و تلاش در رفع آنها:سازمان ها براي رمزگشايي از محيط بيروني ساز و كارهاي گوناگوني پديد مي آورند. گزارش گيري پيوسته از نيروي فروش، بازارسنجي رسمي، ايجاد واحدهايي براي كسب آگاهي از وضع بازار و گزارش به سازمان و شيوه هاي ديگر. هر بنگاهي از ديدگاه خود اين روزنه ها را به كار مي گيرد كه اگر به پيروزي بيانجامد به درستي ديدگاه خود ايمان مي آورد. بسياري از بنگاه ها ابزار اصلي رديابي ناراستي ها را در عملكرد مالي مي دانند به طور مثال بهاي سهام، نسبت بدهي به ارزش خالص، گردش نقدينگي يا سهم شركت از بازار را معيار قرار مي دهند. حالا اگر ساختار سازماني بنگاه برحسب رشته فعاليت شكل گرفته باشد ممكن است در واحد مالي نيز خرده فرهنگ پيدا شود

و بر اين اساس براي تعيين معيارهاي عملكرد سازمان بين واحدهاي مالي، مهندسي، بازاريابي و توليد ناسازگاري پديد مي آيد.بنابراين مشخص شد كه نشانه ناراستي يا ضعف عملكرد بنگاه به بنگاه فرق مي كند و در پندارهاي فرهنگي آنها مي نشيند. الگوهاي مختلفي براي برخورد با ضعف عملكردها وجود دارد.-    در برخي از بنگاهها شخص خطاكار را بي درنگ اخراج مي كنند.-    در برخي ديگر از بنگاه ها فرهنگ پدرسالاري نيرومند و ارزش هاي استخدام دايم وجود دارد و شايد حتي به روي گناهكار هم نياورند ولي وظايف پايين تري به او واگذار كنند و چشم انداز آينده شغلي او را تنگ تر سازند.-    در برخي از شركت هاي ديگر خطاكار را درمحوطه پنالتي قرار مي دهند. به عبارتي چون ازيك خانواده هستند شغل شخص از وي گرفته نمي شوند ولي ممكن است از ماموريت در پروژه بركنار شود و وادار شود تا براي خود ماموريت ديگري بيابد.-    در برخي شركت هاي ديگر از سرزنش خودداري مي شود ولي در عوض به يافتن ريشه شكست پرداخته مي شود.شبكه انساني سازمان:افراد شاغل در يك سازمان، روابط بين آنها، سامانه انگيزش و پرداخت پاداش ، ميزان كار تيمي، رابطه بين مدير و كارمند، ارتباطات و ساير فرآيندهاي محيطي كار كمابيش به فرهنگ افراد و سازگاري آنها با فرهنگ سازمان مرتبط است. آشكارترين بازتاب فرهنگ زبان و برداشت هاي مشترك است كه به ويژه در چارچوب ملي به خوبي ديده مي شود. بنابراين مدتي طول مي كشد تا رفتارهاي موجود در يك سازمان براي افرادي كه تازه وارد هستند جا بيافتد.روابط و اختيارت كاركنان:در هر سازماني از روابط رسمي

و غيررسمي ميان افراد باورهايي پديد مي آيد كه با سازمان هاي ديگر متفاوت است. در برخي از سازمان ها روابط بين فرادست و فرودست به كوتاهترين حد مي رسد. افراد يكديگر رابا نام كوچك صدا مي زنند در جاي خود به مراتب بالاتر رفته و كار درست انجام مي دهند حتي اگر سرپيچي از دستورات بالاتر باشد. در برخي از سازمان هاي ديگر رده بندي رسمي رعايت مي شود و رجوع به رده هاي بالاتر يا چالش با فرادست خلاف شمرده مي شود.نظام پاداش و ترفيع:يكي از راه هاي ترفيع و پاداش درسازمان ها بالابردن رتبه است اما اين مسئله در سازمان هاي مختلف متفاوت است.در برخي از سازمان ها و براي برخي از كاركنان ترفيع و دريافت هاي مالي نماد اصلي جايگاه فرد است. در برخي از سازمانها عنوان افراد و شمار كاركناني كه فرودست آنها كار مي كنند يا تعداد كاركناني كه در يك پروژه هستند و بودجه پروژه مهم است. يكي از دشوارترين كارهاي افراد تازه استخدام شده اين است كه در نظام پاداش و تلاش سازمان چگونه بايد قدم بردارند، چه كاري مستحق تشويق و درخور پاداش و كدام كار سزوار تنبيه است.سرشت انسان:ديدگاه ديگري كه فرهنگ سازمانها را جدا مي كند باور به خوبي يا بدي ذاتي و ميزان تغييرپذيري يا تغييرناپذيري انسان است. برخي مديران بر اين باورند كه انسان ها به طور ذاتي تنبل هستند و جز با انگيزش و نظارت كار نمي كنند و ديگري عقيده دارد كه انسان به طور ذاتي برانگيخته است و فقط بايد منابع و فرصت هاي مناسب در اختيار وي قرار داده

شود.راستي و درستي:در هر فرهنگي مردم بر اين باور بزرگ مي شوند كه چه وقت، چه چيزي را به عنوان درست و راست بپذيرند. اما رفته رفته مي آموزيم به تجربيات خود و شواهد علمي اعتماد كنيم. در برخي از شركت ها مثل D.A.C سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه هر موضوعي بايد به بحث گذاشته شود و فقط لايه هايي ارزش آزمون دارند كه از دالان بحث گذشته باشند.زمان و فضا:تفاوت فرهنگ ها از نظر نگرش به زمان، بستگي به تلقي آنها از خطي بودن اين منبع دارد. در هر زمان فقط يك كار مي توان انجام داد ولي در برخي فرهنگ هاي ديگر زمان تناوبي است يعني انجام چندين كار به طور هم زمان عيبي ندارد. در برخي فرهنگ ها دير آمدن مدير بر سر كار نوعي شايستگي است ولي در برخي ديگر توهين محسوب مي شود.فرهنگ سنجي سازمان:هرگاه سازماني در شيوه اجراي عمليات با دشواري هايي روبرو شود يا بخواهد پيش از ورود به فرآيند ادغام، تملك يا مشاركت خودآزمايي استراتژيك كند بحث فرهنگ سنجي به ميان مي آيد براي فرهنگ سنجي در يك سازمان به طور معمول، فقط پرسش نامه ها و طرح سوالات نمي تواند موثر باشد چرا كه:-    نمي دانيد چه بپرسيد و چگونه بپرسيد. با توجه به اين كه فرهنگ داراي وجوه مختلفي است، محدوده سوالات مشخص نيست. برخي معتقدند در چند قالب خاص مي توان تمام سوالات را محدود كرد ولي با توجه به فرهنگ هاي مختلف اين پرسش ها نمي توانند هميشه موثر واقع شوند.-    پرسش از افراد درباره مشتركات بي معني است چرا كه دسترسي به

باورهاي نهفته مشترك براي هيچ كس آسان نيست.-    آنچه موجب ناخشنودي كاركنان است شايد چاره ناپذير باشد. به اين دليل كه آن چيز ممكن است جزو تار و پود سازمان ولي براي كاركنان ناخوشايند باشد. به طور مثال ارزش زباني به كارها در سازمان ها عموميت دارد و كاركنان اغلب مايل اند كار گروهي و اعتماد ميان كاركنان بيشتر شود ولي در عمل مي بينيم كه به بحث پاداش و انگيزش نسبت به دستاوردهاي فردي و رقابت ميان كاركنان بهاي بيشتري داده مي شود.تحول فرهنگي در سازمان دهي جوان:معمولاً در يك سازمان نوپا، فرهنگ بر اساس نگرش هاي پايه گذاران و كارآفرينان آن تعريف شده و به كارمنداني كه استخدام مي شوند انتقال داده مي شود با پيشرفت سازمان اين نگرش ها عمومي شده و به عنوان مرجع در ميان افراد گسترده مي شود يكي از موثرترين افراد در فرهنگ سازماني رهبر سازمان است. در سازمان هايي كه با تفكرات بنيانگذاران آنها پيش مي رود طرح نظرات و ايده هاي جديد كه از طرف ديگران مطرح مي شود به طور عمده با به خطر افتادن موقعيت شغلي طرح كننده همراه است هرگونه پيشنهادي كه براي تغيير عمدي فرهنگ چه از درون سازمان و چه از بيرون آن طرح شود به احتمال قوي يا ناديده گرفته مي شود يا با ايستادگي روبرو خواهد شد.تحول جهت دار به كمك تيزبيني:اگر بتوان به فرهنگ به چشم سازوكاري براي رسيدن به محيطي هدفمند و پيش بيني پذيرتر نگاه كرد، مي توان با آشكار كردن مايه ها و عناصر فرهنگي سازمان به افراد سازمان كمك كرد. پس از تيزبيني اگر به

اين نتيجه برسيم كه بايد فرهنگ موجود را محكم تر كنيد چند سازوكار اساسي در اختيار داريد:-    كمك به كارمندان تازه وارد براي سازگاري با قالب فرهنگ-    شناسايي و تشويق رفتارهاي سازگار با فرهنگ موجود-    شناسايي و تنيبه رفتارهاي ناسازگار با فرهنگ موجود-    برگزاري برنامه هاي آموزشي، گردهمايي و پندآموزيتحول ساختارمند از راه «قلمه زني»:افرادي را كه فرهنگ هسته سازمان را دارند و در عين حال صاحب باورها و ارزش هايي هستند كه با جهت گيري آينده سازمان سازگار است را شناسايي كنيد و به پستهاي كليد بگماريد، آنان را جايي بنشانيد كه به عنوان مديران فرهنگ موجود از سوي ديگران پذيرفته شوند.تحول با بهره گيري از رشد خرده فرهنگ ها:در بين افراد و گروههاي كاري در سازمان، به طور مثال در بين مهندسين باورهاي مشتركي وجود دارد كه ممكن است با باورهاي مديران شركت تفاوتهايي داشته باشد به طور مثال مديران باورهاي مشتركي بر محور مسايل مالي دارند و اصولاً به كاركنان به شكل مركز هزينه نگاه مي كنند در حالي كه مهندسين با توجه به مرجعي كه در بيرون سازمان و در درون جامعه حرفه اي قرار دارد اين انديشه را نمي پذيرد. براي مهندس همواره مهم است كه محصولي با نهايت زيبايي توليد كند كه زمان و هزينه بيشتري را مي طلبد ولي اين ممكن است براي مدير قابل قبول نباشد.بزرگي سازمان و از دست رفتن آشنايي سازمان:زماني كه خرده فرهنگ ها در سازمان كوچكي شكل مي گيرد افراد مشكلات را بطور خودماني حل مي كنند، با نظرات همديگر آشنايند و به يك اشاره نسبت به رفع اشكال اقدام مي كنند. ولي با گسترده

شدن سازمان افراد ناچار مي شوند به فرآيندهاي رسمي و مقررات روي آورند و اين مقررات جاي روابط اشخاص را مي گيرد. در اين زمان است كه كار تيمي به كار سياسي تبديل مي شود و واحدها به مراكز قدرت و مديران هر واحد مي كوشند تا مسائل دروني خودشان را پر اهميت تر جلوه دهند و مهندسين به پروژه ها به صورت سود و زيان نگاه مي كنند و مديران مياني فوايد پروژه را در قالب آندسته از موضوعات مالي كه در ذهن مدير عامل جاري است مطرح مي كنند.مديريت مشكلات جانشيني:در اين زمان كم كم سازمان به سمتي پيش مي رود كه قدرت از دست بنيان گذاران آن به سمت مديران نسل دوم، سوم و چهارم پيش مي رود. انتقال قدرت همواره با مشكلاتي همراه است چون احساس كاركنان نسبت به بنيانگذاران سازمان جا افتاده است با كنار رفتن وي ممكن است كه بخش بزرگي از فرهنگ سازماني به چالش كشيده شود در اين مرحله ممكن است كه مديران نسل هاي بعدي با اصولي كه به عنوان فرهنگ در سازمان جاري بوده و موافق نباشند و آنها را كنار گذارند. بنابراين بايد طراحي فرآيندها به گونه اي باشد كه لايه هايي از فرهنگ كه به سازمان هويت، توانايي ويژه و امنيت رواني مي بخشد، تقويت شود. سرانجام زماني كه بنيانگذار از قدرت كنار گذاشته شود فرصتي است براي تغيير جهت فرهنگ سازماني به شرطي كه جانشين به اصول و ارزش هاي سازمان معتقد باشد.دگرگوني پايدار:نفي وضع موجود:تغيير همواره با معناي آموختن نيست، بايد مسايلي را هم كه پيش از اين آموخته بوديم و

الان مزاحم هستند را نيز كنار بگذاريم. دريك سازمان بايد ببينيم كه آيا سازمان پيروز مي تواند عوض شود؟ يا نخست بايد نوعي تهديد يا حس شكست يا بحران شديد وجود داشته باشد تا افراد را به تغيير برانگيزد؟ برخي معتقدند كه بايد نوعي تهديد يا حس شكست يا بحران شديد وجود داشته باشد تا انگيزه اي براي آموختن چيزهاي جديد فراهم شود. بنابراين هر تغيير با نفي وضع موجود آغاز مي شود.ناخشنودي و بيم سرچشمه نفي موجود:اين سرچشمه مي تواند از موارد زير حاصل شود:-    بيم اقتصادي، اگر عوض نشوم شكست مي خورم و بازار را از دست مي دهم.-    بيم سياسي، اگر عوض نشوم گروه هاي نيرومندتر برنده مي شوند.-    بيم فناوري، اگر عوض نشوم از ديگران عقب مي مانم.-    بيم حقوقي، اگر عوض نشوم جريمه مي شوم.-    بيم اخلاقي، اگر عوض نشوم خودخواه، بدجنس و غير مسئول جلوه خواهم كرد.-    ناخشنودي دروني، اگر عوض نشوم به آرزوهاي خود نمي رسم.رسوايي، سرچشمه نفي وضع موجود:يكي از نيرومندترين انگيزه هاي دگرگوني سازمان، مي تواند وقوع حادثه (مثل انفجار چلنجر) يا رسوايي (مثل خودكشي يك مدير) باشد.نياز به ادغام، تملك، مشاركت، سرچشمه نفي وضع موجود:يكي از بارزترين سرچشمه هاي نفي وضع موجود زماني است كه دو بنگاه در يكديگر ادغام مي شوند يا مشاركت مي كنند يا يكديگر را مي خرند. مسئله فرهنگي مسئله اي است كه متاسفانه در اين هنگام به آن توجهي نمي كنند و پس از ادغام نياز آن مطرح مي شود. رهبر فرهمند، سرچشمه نفي وضع موجود:يك رهبر فرهمند گاهي با توجه به اين نكته بقاي سازمان را تضمين مي كند:

ما وضع مان خوب است اما اگر ياد بگيريم كه كارها را به شيوه تازه انجام دهيم وضع مان بهتر خواهد شد. به اين ترتيب كاركنان نسبت به آينده شركت اميدوار خواهند بود. در مقابل مديراني كه همواره از اوضاع خراب شركت صحبت مي كنند و عنوان مي كنند كه بايد دگرگوني پديد آيد گاهي با واكنش هايي از سوي كاركنان مواجه مي شوند. البته كاركنان هم در صورتي كه از وضع اقتصادي خبر نداشته باشند همواره تصور مي كننند تمام زحماتي كه مي كشند به نفع مديران است و هميشه از آنها سوء استفاده مي شود. مدير فرهمند بايد اين ترديدها را رفع كند.نياز به آموزش و تربيت، سرچشمه نفي وضع موجود:بسياري از سازمان ها آموخته اند كه تنها با آموزش مي توان مديران را وادار به انجام كارها به شيوه هاي تازه كرد. كاركنان حرف مدير را قبول نمي كنند، مگر اين كه حقايق مالي بنگاه به آنها آموزش داده شود.تشويش بقا در برابر تشويش يادگيري:نياز به تغيير و كنار گذاشتن برخي از عادات هميشه اين تشويش را بهمراه دارد كه آيا مي توانيد به بقاي خود ادامه دهيد يا خير به طور مثال زماني كه چيزهاي تازه مثل كار با كامپيوتر يا تغيير شيوه مديريت عنوان مي شود تحولاتي را در پيش دارد.مباني روان شناختي، تشويش يادگيري:-    ترس از ناتواني موقت: احساس ناتواني در فرآيند تبديل از شيوه اي به شيوه ديگر-    ترس از تنبيه شدن به دليل ناتواني-    ترس از دست دادن هويت شخصي: اگر طرز فكر شخص سرچشمه نيرومندي براي شخصيت وي باشد ممكن است نخواهد به خواسته هاي فرهنگ جديد

گردن نهد.به اين ترتيب اگر اين تشويش وجود داشته باشند همواره سپرهاي دفاعي در ميان افراد وجود خواهد داشت. اين افراد ممكن است به عبارتي خود را مجاب كنند كه فرهنگ جديد پايدار نيست و گذرا است. ممكن است شانه خالي كنند و خود را مجاب كنند كه اين كار به او ربطي ندارد يا بهانه تراشي كنند و در مقابل خواسته هاي مديران مقاومت كنند. براي رهايي از اين موضوع مديريت بايد همواره دو اصل را مورد توجه قرار دهد:1-    تشويش بقا بايد قبل از تشويش يادگيري باشد.2-    به جاي افزايش تشويش بقا بايد تشويش يادگيري را كاهش داد.ايجاد امنيت رواني در آموزش:-    به كسي كه آموزش داده مي شود اين باور القا مي شود كه آموختن به سود آنها است.-    بايد موجبات آموزش رسمي براي كاركنان فراهم شود.-    با توجه به اين كه شيوه يادگيري افراد با يكديگر فرق دارد يادگيرندگان در طراحي فرآيند يادگيري خود مشاركت كنند.-    كسي كه وقت، زمينه و مربي خوبي نداشته باشد نمي تواند چيزي ياد بگيرد.-    الگوهاي مثبت در آموزش وجود داشته باشد شايد لازم باشد شيوه جديد انديشه قبل از آموزش ديده مي شود.-    بايد گروههايي براي بحث درباره آموزش ها وجود داشته باشند كه پاسخگوي پرسش هاي افراد باشند.-    ساختار پاداش و تنبيه سازمان بايد به گونه اي باشد كه فرد را موظف به آموزش كند.براي يادگيري مفاهيم تازه اساساً دو ساز و كار وجود دارد: يكي تقليد از يك الگو و ديگري تعريف نقش هايي براي خود تا آن گاه كه يكي از آنها به طور صحيح عمل كند. انتخاب با مديريت است. مدير

مي تواند با استفاده از الگوها و برنامه ها و فيلم هاي آموزشي اين تغيير را منتقل كند يا انكه آموزندگان را تشويق كند در محيط كاري خود جست و جو كنند و راه خويش را بيابند. بعد از مرحله آموزش، بايد مفاهيم تازه را نهادينه كرد به گونه اي كه رفتارهاي جديدي پديد آيند. اگر اين رفتارها انتظارات افراد را در محيط كار مرتفع كند به يك عنصر پايدار در وي و در گروه تبديل مي شود. براي شروع اين حركت بايد گروه هايي به عنوان پيشتاز در سازمان تشكيل شوند تا آموزش ها براي آنها شروع شود و آنها حركت را آغاز كنند و با توجه به اين كه نوآوري امري ناشناخته و آزاردهنده است نمي توان همه سازمان را در يك زمان به آن دچار كرد. گروه پيشتاز بايد در حاشيه كارهاي جاري خود و نقاط ضعف عناصر فرهنگي موجود و همسويي و ناهمسويي آنها با تغييرات مورد نظر را شناسايي و ارزيابي كنند. آنان نيازمند زمان، بودجه، منابع اطلاعاتي و حتي مشاور هستند. بايد قبول كنيم كه تغييرات فرهنگي در سازمان گاهي ممكن است چندين سال به طول انجامد.نحوه حركت گروه پيشتاز:در قدم اول بايد ببيند كه چه تغييراتي شدني است گام بعدي اين است كه وضع مطلوب چيست؟ در صورتي كه وضع مطلوب به روشني مشخص نشود، پس از چندي معلوم مي شود راهي براي تغيير فرهنگ كنوني به وضع مطلوب وجود ندارد، پس بايد وضع كنوني را ارزيابي كنيم تا مشخص شود فاصله اين وضع با وضع مطلوب چقدر است.در گام بعدي بايد گام هايي را كه براي اين

فرآيند نياز است مشخص كنيم. هر گام به درستي بررسي و شكافته شود. به طور مثال اين كه در فروش مشكل داريم كافي نيست. بايد مشخص شود مشكل از محصول است؟ قيمت محصول ما بالاست؟ طيف خريداران ما قدرت مالي مناسب ندارند؟ خدمات ما درست نبوده؟ و ...بعد از اين مرحله بايد نقشه راه و فرآيندها مشخص شوند اگر نيازي به آموزش هاي خاصي است اين آموزش ها ديده شوند. در اين ميان رهبران بايد نقش عمده اي را ايفا كنند. آنان بايد داراي مشخصات زير باشند:-    حرفش را باور كنند.-    حرفش شفاف و معقول باشد.فرهنگ سازمان هاي بالغ:فرهنگ سازمان هاي بالغ با فرهنگ در سازمان نوپا تفاوت دارد. مهم ترين ويژگي سازمان ميانسال اين است كه فرآيندهاي مديريتي را مديران ترفيع يافته طرح كرده اند نه كارآفرينان و پايه گذاران آن. منظور از ميانسالي آن است كه پايه گذاران سازمان درمالكيت يا جايگاه سازماني نباشند يا حداقل دو نسل از اداره سازمان به دست مديران حرفه اي گذشته باشد. پايه گذاران عموماً پاي بند اصول و قوانيني هستند كه ريشه در اقتصاد ندارد و اين عقايد را به سازمان تحميل مي كنند. از سوي ديگر مديران حرفه اي راه پيشرفت خود را از دل سازمان مي دانند و سعي مي كنند تا با سالم نگه داشتن اوضاع سازمان به خصوص اوضاع مالي آن را پيش برند.در سازمان ميانسال تصميمات و حركت هاي فرهنگي به گونه ديگر است مديران بايد تصميم بگيرند كه آيا بايد موقعيت جغرافيايي خود را گسترش دهند به توليد كالاهاي جديد دست بزنند بازارهاي تازه پيدا كنند تعداد شركت ها را

افزايش دهند يا به ادغام و تملك شركت هاي ديگر فكر كنند.در سالهاي آغازين زندگي سازمان، مديران و رهبران فرهنگ سازمان را مي سازند ولي در دوران ميانسالي، فرهنگ سازمان، مديران را مي سازند كه يكي از دوره هاي سخت و خطرناك رشد فرهنگي سازمان همين دوره است چرا كه ممكن است با برخي از باورهاي غلط حركت سازمان به طور كامل منحرف شود.با گسترش سازمان از نظر توليدات، شركت هاي تابعه، گسترش جغرافيايي و ... خرده فرهنگ هاي نيرومندي رشد مي كنند كه بايد در فرهنگ كلان سازمان به آنها توجه شود و سعي شود تا اين خرده فرهنگ ها را با فرهنگ سازمان همسو كرد.ساز و كار تغيير فرهنگ در ميانسالي:در اين دوران باورهايي كه در سازمان جدي بودند به عنوان يك حكم مقدس  شمرده مي شوند. كارمندان بر اين باورند كه آنچه در ديروز موجب رشد سازمان بوده، مي تواند فرمول فردا هم باشد. به همين دليل با تغيير فرهنگ بايد عملاً فرهنگ هاي جديد را به فرهنگ هاي موجود سازمان گره زد و نمي توان فرهنگي را كاملاً جايگزين فرهنگ قديم كرد. در چنين فرآيندي دريافت اطلاعات دقيق مربوط به نفي شديد وضع موجود است كه مديريت ارشد را برمي انگيزد. به همين منظور، تيم تغيير بايد تصميم بگيرد كه چگونه از نقاط قوت فرهنگ موجود ياري گيرد و نقاط ضعف را تصحيح كند و بنا به اقتضا براي ورود فرهنگ به جنبه هاي ديگر برنامه ريزي كنند.بحران ميانسالي و خطر زوال:كاميابي هاي پي در پي، باورهاي نهفته مشترك محكمي را پديد مي آورد كه منجر به ايجاد فرهنگي نيرومند مي شود پايداري

سازمان در درون و بيرون در اين روند يك امتياز به شمار مي آيد. اما زماني كه سازمان به دليل اشباع بازار يا كهنگي كالا بخت رشد نداشته باشد برخي از اين باورها به زنجيري بر گردن سازمان بدل مي شوند اين حالت ربطي به سن سازمان ندارد ولي اگر نياز باشد تا در سازمان تغيير فرهنگي ايجاد شود سن سازمان مطرح مي شود. در سازمان ميانسال تقريباً محال است كه مديران قبول كنند تا اين باورها از بين بروند يا تغيير كنند چرا كه اين باورها موجبات افتخار و اعتماد به نفس سازمان را فراهم مي آورند. در اين سازمان شناسايي اين باورها بسيار مشكل مي شود كاري است كه از عهده مشاور يا مدير سازمان هم ممكن است خارج باشد در برهه اي كه رشد سازمان كند مي شود، دو گزينه درميان است:1-    تغيير سريع بخش هايي از فرهنگ با هدف اين كه سازمان بتواند در يك فرآيند چرخش خود را با محيط هماهنگ سازد.2-    زير و رو سازي كامل سازمان و فرهنگ اش در يك سازمان دهي مجدد از طريق ادغام، تملك يا اعلام ورشكستگي.تغيير فرهنگ انقلابي:چنانچه تغيير فرهنگ برنامه ريزي شده و ساختارمند نتايج لازم را به دست نياورد رهبران به تغييرات با شدت بيشتري مي پردازند يكي از مرسوم ترين روش ها در اين سازمان اين است كه مدير عاملي از بيرون مي آورند تا با نگرش جديد ساختار سازمان را تغيير دهد. در اين راه معمولاً اختيارات زيادي به وي مي دهند كه در يك زمان مشخص براي بهتر شدن عملكرد سازمان چرخش عمده اي را حاصل كند. اگر

مدير جديد موانع عمده اي در فرهنگ موجود نبيند تحت فشار سازمان چاره اي جز گذر از يك برهه تخريب فرهنگي ندارد يا اين كه در كادرهاي مديريتي موجود تغيير ايجاد كند همگي اين مسائل نشان مي دهد كه معمولاً بدون هزينه سنگين انساني تحول عمده فرهنگي غيرممكن است.مورد نمونه:شركت D.A.C به دلايل گوناگون در دهه 1980 كند و ناكار آمد شد. براي اين منظور چندين بار دست به تعديل زد ولي هنوز نتوانسته بود كه شرايط پايدار و سودآوري را پيدا كند. حركت هاي كند در تصميم گيريها موجب شده بود تا روند حركت استراتژيك سازمان كند شود. در اين زمان تصميم گرفتند كه رابرت پالمر را به جاي كن اولسون بنشانند. پالمر شخصي بود با حضور چندين ساله در D.A.C كه نسبت به اولسون با انضباط بيشتري برخورد مي كرد. مهمترين تغييراتي كه وي در مدت چندين سال پديد آورد تمركز دادن به فرآيند تصميم گيري انضباط شديد، ريزش واحدهاي غيرمولد و از همه مهمتر كنار گذاشتن دارندگان فرهنگ كهنه بود. بسياري از كارمندان اخراج شدند، بازنشسته شدند يا سازمان را ترك كردند. آنهايي هم كه ماندند دايماً شكايت مي كردند كه پالمر در نظر دارد باورهاي سازمان را از بين ببرد و به جاي آن يك فرهنگ پدرسالاري ايجاد كند ولي بعدها مشخص شد كه موقعيت شركت روز به روز بهتر و پايدارتر شد.ديدار فرهنگ ها: (تملك، ادغام، مشاركت وساير سازمان هاي آميخته)ديدار فرهنگي زماني پيش مي آيد كه دو سازمان ادغام مي شوند مشاركت مي كنند يا يكديگر را تصاحب مي كنند.در ادغام دو فرهنگ در هم مي آميزند بي آن

كه لزوماً يكي بر ديگري چيره شود.در مشاركت بنگاه برآيند با كنار هم گذاشتن فرهنگ هاي هر دو بنگاه كار را از صفر آغاز مي كند.در تملك، بنگاه خريده شده خود به خود به شكل خرده فرهنگي از فرهنگ كلان تر بنگاه خريدار تبديل مي شود.در تمام اين موارد احتمال بروز اختلاف بين كاركنان وجود دارد چرا كه كاركنان شركت فرودست به نوعي تصور مي كنند كه تحت امر و نهي كاركنان فرادست قرار گرفته اند.فرهنگ سنجي معمولاً در ابتداي كار شدني نيست زيرا مذاكرات ادغام يا مشاركت بايد پوشيده بماند. اين خطر هست كه طرفين پيش از ايجاد سازمان برآيند نتوانند تفاوت هاي مهم خود را كشف كنند. ولي بعد از علني شدن ادغام يا مشاركت، وارد شدن در يك فرهنگ سنجي رسمي كاملاً به صلاح است. طرفين مي توانند گروه هايي تشكيل دهند كه جلوه هاي ظاهري، ارزش هاي مورد حمايت و باورهاي نهفته را در حوزه هاي اصلي مانند ماموريت، اهداف و راهكارها و ... ارزيابي كنند.هرگاه وجوه بيروني مانند بازارها و توليدات دو سازمان هم خوان باشند طرفين ممكن است گمان برند كه چون نيت هر دو خير است پس افراد خوش نيتي با رفتار يكديگر آشنا خواهند شد و براي همكاري با يكديگر اقدامات لازم را به عمل خواهند آورد. براي همين منظور حتي ممكن است در ميزان شناخت خود از يكديگر مطالب بيهوده اي هم بگويند ولي بعدها ممكن است ناگهان متوجه شوند كه شيوه كارها تفاوت هاي بزرگي دارند. در اين مرحله دام ديگري وجود دارد و آن توجيه شيوه خود و عدم توجيه منطقي طرف مقابل است.نياز

به گفتمان:براي درك عميق از فرهنگ همديگر بايد با اعزام كاركنان به سازمان هاي يكديگر براي مدتي از نزديك درگير كار شويم يا با گفتمان اعضاي دو فرهنگ، باورهاي متفاوت طرفين را از عمق به سطح آوريم. (با اين فرض كه افراد دو سازمان را نمي توان با يكديگر عوض كرد بايد بر روي نحوه بازكردن گفتمان بحث كنيم.)گفتمان شكل خاصي از مكالمه است كه طرفين سعي مي كنند به جاي آن كه مسايل بين خود را با شتاب حل و فصل كنند با آرامش به آنچه مي گويند و مي شوند به خوبي بيانديشند. هدف از گفتمان فقط گفتن و شنيدن نيست بلكه هدف اين است كه طرفين بتوانند به تفاوت هاي موجود در انديشه و باورهاي نهفته يكديگر نيز راه پيدا كنند. زماني كه ادغام، تملك يا مشاركت به مرحله علني شدن رسيد بايد مديران زمينه را براي گفتمان هاي جهت دار درباره موضوعات اصلي مانند استراتژي، راهكارها و اهداف جديد فراهم كنند. افرادي كه در گفتمان شركت مي كنند بايد ميل به مخالفت و چالش و توضيح خواهي و موشكافي را در خود از بين ببرند و سعي كنند تا با گوش دادن بيشتر متوجه شوند كه تا چه اندازه انديشه ها و برداشت ها و احساسات آنها بر پايه باورهاي عالمانه است.

مديريت سنجيده

12 خرداد 1390 ، 07:12

مديريت سنجيدهسيد محمد باقري زاده خلاصه كتاب: ((مديريت سنجيده)) (دفتر اول پاسخ گويي به نيازهاي بنياني مرحله سنجيدگي اداره سازمان در ايران .مديريت سنجيده به اين حقيقت توجه دارد كه هدف عالي زندگي, بالاتر از شئون و پديده هاي خود زندگي است .در اين كتاب, مولف

با پذيرش و محترم داشتن ساحت علم و دانش و فنون مديريت, انسان را جزيي از طبيعت تلقي كرده اذعان مي دارد شناخت انسان, تنها از طريق مطالعه و بررسي او در حال طبيعي ميسر است .براي اين منظور نبايد به ارزش ها, كرامت و عزت او بي توجهي يا كم توجهي شود .مباحث كتاب در سه بخش و هشت فصل با تبيين تعامل بين دو ساحت و گستره مديريت يعني ساحت علم و دانش و ساحت تعامل انسان مبتني بر ارزش ها, كرامت و عزت اختصاص دارد .فصل اول-آموختنسواد:سواد:جستجو براي پيد اكردن تعريف دقيقي از سواد افرادي راكه در پي يافتن راه حلي سريع براي مساله بيسوادي هستند به زحمت انداخته است .سواد در مفهوم سنتي به معناي دانسته هاي ابتدايي است .در فرهنگ معين خواندن و نوشتن در برابر سواد آمده است.سواد  را فقط در برابر زمينه هاي خاصي مي توان معني كرد و اين معني با تغيير نيازهاي شخص و جامعه تغيير پيداميكند.بيسوادي :واژه اي نسبي است زماني دارا بودن مهارتي در حد خواندن و نوشتن معيار سواد بود و بيسوادي در عدم توانايي خواندن و نوشتن خلاصه ميشد لكن امروزه به مدد رشد زندگي ماشيني و پيشرفت تكنولوژي واژه سواد داشتن معناي جديدتري پيدا نموده و اكنون سخن از توانايي خواندن و نوشتن نيست بلكه با ظهور و بروز دانشهاي جديد و فناوري رايانه بيسوادي محدوده اي از نداشتن مهارت كافي در استفاده از كلمات تا عدم تبحر در مجموعه اي از مهارتهاي پيچيده متغير است.و به تازگي در برخي كشورهاي صنعتي حتي استفاده از كلماتي نظير سواد فرهنگ و سوادكامپيوتر هم كاربرد پيدا

نموده است و به طور خلاصه دارا بودن سواد كافي براي موردي خاص ممكن است براي مورد ديگر كاملا ناكافي ميباشد و مي توان گفت هركس با هر درجه از ميزان علم و سواد به ناگزير بايد در بازه هاي زماني متغير دانشهاي جديد را فرا بگيرد.1بيسوادي از ديدگاه ديگري به موارد زير تقسيم مي شود: -بيسوادي فرهنگي-بيسوادي اداري و شغلي-بيسوادي تكنولوژيكي-بيسوادي در فن اوري رابطه سواد واموزش:آموزش نيروي حياتي نافذ در همه جنبه هاي زندگي است هرچند نبوغ در همه سنتهاي شفاهي ملل وجود دارد.باو جود اين در دنياي جديد اموزش اساسي ترين شرط و نيرومندترين عامل پيشرفت است و سواد وسيله اموزش است  .وسيله اي است كه از طريق ان ايده ها و اطلاعات و دانش و عقل يان و مبادله ميشود بدين ترتيب در مفهومي وسيع سواد اموزي فقط مربوط به اموزش نيست بلكه پيشرفت و توسعه و عدالت و مساوات و موفقيتها را دربرميگيرد.اموزش همان وسيله و ابزار توسعه است.فصل دوم- اموزش كاركنان عنصر اساسي  بالندگي سازمان به هنگام بيان انواع نظامهاي رايج اجتماعي از سازمان به عنوان يكي از اشكال مهم و رايج نظام نام برده ميشود .سازمان يك نظام اصلي است و با ديدگاه سيستمي مجموعه اي كه بر4بنياد اساسي وارده –عمليات-صادره-بازخورد اطلاعاتي استوار است .با ديدگاه سيستمي وارده به سازمان يا به عبارتي نظام هاي فرعي كه به نظام اصلي يعني سازمان وارده ميشوند عبارتند از نيروي انساني و سرمايه (تكنولوزي )مواد اوليه و اطلاعات در اين ميان منابع انساني مهمترين عنصر وارده است زيرا سازمان با تمام امكانات و تجهيزات تا زماني كه روح نيروي انشساني در

ان به حركت نيفتد همچنان بيروح و ايستا است ئ در اين حال هزينه ها و امكانات بپدون بازده خواهند بود.به اين لحاظ سازمان متشكل است از افراد با يك سلسله ارزشها –دانشها-الگوها-مهارتهاي مختلف-فن اوري با ويزگيهاي گوناگون و فرايندها و ساختها كه منعكس كننده انواع مختلف روابط ميان افراد و يا روابط بين افراد و كار آنها است.در اين نگرش ساختها و فراينها و جريانهاي يك پارچه سازي براي به انجام رساندن وظايف و هم چنين عامل تسهيل كننده براي استفاده از فن اوري بريا رسيدن به اهداف افراد است.براين اساس مقوله بهبود سازمان مطرح ميشودكه خواستار تغيير در ساخت تكنولوژي (جنبه هاي ساختي-فني)و يا تغيير افراد و فراينداي تعاملي انها (جنبه هاي انساني –فرايندي)مي باشد.از همين نظر است كه موضوع بهبود سازمان در دوبعد ساختي و انساني مورد تحليل قرار ميگيرد .به عبارت ديگر يكي از جنبه هاي اساسي موضوع بهبود سازمان موضوع توسعه منابع و بهسازي انساني استكه از اركان اصلاح ساختار و پويايي سازمان محسوب ميشود.توسعه منابع انساني رشد مداوم و پيوسته توسعه و بهبود ابعاد مختلف و همه جانبه شخص محسوب ميگردد.به عبارت ديگر بحث توسعه منابع انساني رشد مداوم و پيوسته توسعه و بهبود ابعاد مختلف و همه جانبه شخص تلقي ميشود.به تعبير ديگر بحث توسعه منابع انساني بحث توسعه فرد در جميع جهات است.توسعه فرد در زندگي كاري –زندگي اجتماعي –زندگي خصوصي و مسايل فرهنگي است.در دنياي امروز توسعه منابعدانساني بطور فزاينده اي موجب افزايش بهره وري –اثر بخشي-رضايت فردي شناخته شده است.لذا افزايش بهره وري سازمانها در گرو بهسازي منابع انساني است و بهسازي منابع انساني عمدتا

در گرو آموزش كاركنان است.با نظر به توضيحات فوق موضوع آموزش كاركنان به عنوان عنصر اساسي بالندگي سازمان مورد بحث قرار خواهد گرفت.كنش امورش و بالندگي سازمان اين است كه تطابق مناسبي ميان مردم و مشاغل به وجوداوردو از اغاز كار سطوح بالايي از انگيزش فراهم سازد .استعدادهاي انساني رشد كنند و بر ارزش ان افزوده گردد.نگهداري و افزايش مهارتهاي كاركنان نه تنها بهره وري را افزايش ميدهد بلكه بر تعهد و انگيزش انان ميافزايد.بنا براين لزوم اموزش مداوم و هدف دار و برنامه ريزي شده همگام با پيشرفتهاي علم و تكنولوزي ضرورتي جدي است كه در فرايند مديريت بخصوص مديريت منابع انساني مورد توجه قرار گيرد.در ارتباط نزديك با انتقال دانش موضوع ايجاد نگرش است در واقع شايد سخن از تغيير نگرش اموزش بندگان صحيح تر باشد .مردم با ارزشيابي هاي از پيش پنداشته در خصوص اموزش مشاغل حود –رييس خودو هنجارهاي غير رسمي سازمان در برنامه هاي اموزشي شركت ميجويند.اگر قرار است برنامه اموزش كاركنان موفقيت اميز باشد تتغيير اين نگرشها حايز اهميت است.بنابراين بسيباري از متخصصان در رشته اموزش احساس ميكنند كه صرف انتقال دانش درباره شغل و يا رشته خاصي كافي نيست تاثير اموزش براين فرض استوار است كه سازمان وقتي ميتئواند توسعه و بهبود يابد كه افراد ان به صورت سيستماتيك و مداوم با تكنولوزي جديد  شغلي اشنا شوند و در جهت بهسازي و رشد و توسعه خويش گام بردارند و طرز مواجهه با تغيير و نقش داشتن در ان را ياد بگيرند.جايگاه سازمانيدر ميان دگرگونيهايي كه صحنه مديريت سازمانها را در گذشته متفاوت ساخته توجه به جايگاه و ارزش

منابع انساني است..بدنبال چنين ديدگاهي پس از طي دوره هايي از خواسته هاي نيروي انساني و مقاومت سازمانها سرانجام براي بالندگي منابع انساني –مديريت منابع انساني جايگاه شايسته اي در برنامه پرورش مديران پيدانمود بدين ترتيب توجه به جلب و جذب و پرورش و ارتقاي شايستگي منابع انساني در شمار وظايف نخستين مديران قرار گرفت زيرا يك سازمان در اصل تاز سوي انسان هدايت ميشود.تقسيم مقاصد راهبردي مديريت منابع انساني :  1-تامين نيروي انساني(برنامه ريزي-طراحي و تحليل شغل-جذب و گزينش )2-بهسازي(آموزش كاركنان و پرورش مديران3-نگهداري(پشرفت شغلي-نظام حقوق و دستمزد-ايمني و بهداشت كاراصول و فوايد آموزشهاي شغلي :هر سازماني به افرادي ا/موزش ديده و با تجربه نياز دارد تا ماموريت خود را به انجام برساند.اگر تواناييهاي كاركنان موجود پاسخگوي اين نياز باشد.آوزش ضرورت چنداني ندارد. اما اگر چنين نباشد لازم است سطح مهارت و توانايي و انطباق پذيري انان افزايش يابد زماني ك مشاعغل ساده بودندبه اساني فرا گرفته ميشدند و دگركونيهاي فني تاثير اندكي در انها داشت .از اين رو كاركنان نياز چنداني به افزايش و تغيير مهارتها نداشتند اما دگركونيهاي پرشتاب كه ربع قرن اخير در جوامع پيشرفته و پيچيده روي داده است فشار روز افزوني را برسازمانها وارد نموده است تا محصولات و خدمات را با وضعيت موجود وفق دهند .بنا براين در جامعه اي كه به سرعت در حال دگرگوني است آموزش كاركنان نه تنها مطلوب است بلكه فعاليتي است كه هر سازماني بايد بريش منابعي در نظر بگيرد تا همواره منابع انساني كارمد و مطلعي در اختيار داشته باشد.اقسام دگرگونيهاي ناشي از اموزش:تغيير رفتار :دو عامل عمده در تعريف اموزش ,انديشه

هاي تغيير رفتار و يادگيري هستند.اين تغيير رفتار هم مي تواند در برگيرنده دانش جديد باشد و هم تغيير در نحوه تعامل با همكاران در سازمانانتقال اطلاعات:بخش قابل ملاحظه اي در بسياري از برنامه هاي اموزشي صرفا مشتمل بر يادگيري اطلاعات واقعي است .به مردم نشانداده مي شود كه كجا بايد كاركنند و شغل آنان چيست ؟درموردمسايل مختلف با چه كسي بايد تماس بگيرند و براي انان در خصوص قواعد و مقررات توضيحاتي داده ميشود .اين اطلاعات واقعيتهاي لازم را براي سازگاري و عملكرد اثر بخشي بلاي اموزش بيننده فراهم مي كند.ايجاد و توسغه نگرشها:در ارتباطنزديك با انتقال دانش –موضوع ايجاد نگرشهاست .در واقع شايد سخن گفتن از تغيير نگرشهاي آموزش بينندگان صحيخ ترا ست .مردم با ارزشيابي هاي از پيش پنداشته در خصوص اموزش مشاغل حود –رييس خودو هنجارهاي غير رسمي سازمان در برنامه هاي اموزشي شركت ميجويند.اگر قرار است برنامه اموزش كاركنان موفقيت اميز باشد تتغيير اين نگرشها حايز اهميت است.بنابراين بسيباري از متخصصان در رشته اموزش احساس ميكنند كه صرف انتقال دانش درباره شغل و يا رشته خاصي كافي نيست پرورش مهارتها:فرض كنيد در برنامه اموزش معيني مقدار قابل ملاحظه اي اطلاعات به شركت كنندگان منتقل شود و با ادامه آموزش نگرشهاي ايشان نيز تغيير يابد به بيان ديگر فرض كنيد دو مرحله نخست اموزش به خوبي انجام شده باشد ايا ميتوان گفت برنامه موفقيت اميز بوده ؟پاسخ احتمال منفي است زيرا اموزش بينندگان هنوز مجال نيافتهاند مهارتهاي انساني لازم را به شكل كاربردي كسب نماينددر نتيجه جنبه مهم ديگري از اموزش پرورش مهارتهاست.تغييرات مفهومي:دشوار ترين نوع تغييرات ان بخشي است كه

براي اموزش اصول كلي رفتار ادمي به مردم طرح ريزي شده اند.علوم رفتاري نتيجه گيريهاي چندي در خصوص شخصيت ادمي-انگيزش-ارتباط-فرايند گروهي-رهبري و... بعمل اورده اند.يادگيري و كاربد اين اصول كلي مستلزم يادگيري اطلاعات و نگرشها و مهارتهاي جديد است.ميتوان ملاحظه كرد كه در سطوح مختلف سازمان جنبه هاي متفاوتي از اموزش مورد تاكيد قرار گيرد پرورش مديران ممكن است بر تغيير نگرشها-مفاهيم و مهارتهاي لازم براي روابط متقابل ميان افراد تاكيد دارد .در حالي كه تاكيد آموزش سرپرستان خط مقدم ممكن است بر انتقال دانش و پرورش پاره اي از مهارتهاي حركتي باشد.نكته مهم اين است كه اموزش بينندگان رفتار خود را را به نحوي تغيير مي دهند.فرايند اموزش:فرايند يا مراحل آموزش كاركنان عبارت است از :الف-تعيين نياز هاي آموزشيب-تعيين اهداف آموزشج-تعيين محتواي دوره هاد-به كارگيري اصول و مباني يادگيري ذ-اجرا و ارزشيابيالف-تعيين نياز هاي آموزشي:نياز آموزشي عبارت است از تغييرات مطلوبي است كه در فرد و يا افراد ك سازمان از نظر دانش –مهارت-رفتار بايد به وجود ايد تا فرد بتواند وظايف مسئوليتهاي مربوط به شعل خود را در حد مطلوب و قابل قبول و منطبق با استانداردهاي كاري انجام دهدو در صورت امكان زمينه هاي رشد و تعالي كاركنان را به وجود اورد.اولين قدم براي اماده سازي برنامه هاي اموزش و توسعه منابع انساني عبارت است از تعيين نيازهاي اموزشي كاركنان كه بايد در برنامه اموزش شركت نمايند .تعيين نيازهاي اموزشي در واقع تشخيص مسايل و مشكلات فرد فرد و كاركنان در ارتباط با دانش مهارت و رفتار لازم براي انجام موفقيت آميز مشاغل است .هم چنين ميتوان محتواي دوره هاي اموزشي را

براساس حل مشكلات كاري تنظيم نمايد.تغيير در سياستها و خط و مشي و راهبردهاي سازماني –ارائه محصولات و خدمات جديد .تغييرات در محيط خارجي سازمان افزايش سوانح و حوادث در محيط كار –افزايش زيان يا كاهش سود دهي و كمبود انگيزش مي توانند دلايلي باشند كه نياز اموزشي را تعيين ميكنند.چرايي هاي تعيين نياز اموزشي:مديريت ميتواند با پاسخ دادن به 4پرسش نياز اموزشي را بسنجد :1-اهداف سازمان چيست؟2-چه وظايفي بايد انجام سوند تا اين اهداف به دست ايند؟3-هريك از كاركنان بايد چه رفتارهايي داشته باشد تا بتوانند وظايفي راكه براي ايشان معين شده است انجام دهند؟4-كاركنان و مديران براي اجراي رفتارهاي لازم از نظر مهارت و دانشو نگرشها چه كمبودهايي دارند؟شيوه هاي سنجش نيازهاي اموزشي در سازمانها :1-مشاهده و تحليل عملكرد شغلي2-گردهمايي ها و توصيه هاي مديران و كاركنان 3-تحليل وظايف شغلي 4-بررسي دگركوني هاي جاري و پيش بيني شده5-پژوهش هاو گزارشهاو فهرست ها6-مصاحبه هاب-تعيين اهداف آموزش :نيازهاي امورشي تعيين شده منتج به تعيين اهداف آموزشي مي گردد.به عبارت ديگر اهداف اموزش در جهت توسعه منابع انساني مشتمل است بر رفتارهاي مورد نظر سازمان و شرايطي كه رفتارهاي مورد نظر بايد در ان تجلي يابد .براي دستيابي به اهداف بايد در نظر داشته باشيم كه چه رفتارهايي را در منابع انساني ايجاد نماييم .رفتارهاي مذكور درچه شرايطي بايد بروز نمايد ؟معيار و ملاك سنجش ميزان يادگيري رفتارهاي ايجادشده چيست؟ج-به كارتعيين محتواي دوره ها :محتواي دوره هاي اموزشي براساس اهداف دوره ها كه از تعيين نيازهاي اموزسي منتج گرديده تهيه و تنظيم ميشود.شركت كنندگان در دوره هاي اموزشي بايد قادر باشند محتواي دوره ها را با

نيازهاي شغلي خود تطبيق دهند .زيرا در غير اين صورت انگيزه چنداني براي يادگيري در انان ايجاد نخواهد شد.د-به كارگيري اصول و مباني يادگيري:با وجود اين كه ممكن است برخي رفتارهاي انسان واكنش ناشي از محيط و يا رفتار ديگران باشد ولي بنظر ميرسد كه بيشتر رفتارهاي انسان براسا اموخته هاي اوست به نظر ارشطو آن چه كه مجبور به يادگيري ان هستيم از طريق انجام دادن مي اموزيم.صرف نظر از وسايلي كه يادگيري تئوسط انها صورت ميگيرد يادگيري را نمي توان در عمل اندازه گيري نمود ما تنها ميتوانيم دگركونيهايي كه براثر يادگيري در نگرشها و رفتار روي ميدهد را بسنجيم .از اين رو بر چگونگي يادگيري تاكيد ميشود.سالهاست كه دونظريه اساسي بر پزوهشهاي مرتبط با يادگيري سايه افكنده است .يكي از انها ديدگاه شناختي است و پيروان ان اعتقاد دارند كه نيات و مقاصد فرد راهبر اعمال اوست.نظريه ديگر ديدگاه محيطي :كه فرد تاثير پذير است و رفتار فرد تابعي از پيامدهاي بيروني ان است.اخيرا ديدگاه سومي هم ارايه شده كه دو نظريه فوق را در هم مياميزد و ميگو.يد يادگيري يك تاثيرگذاري دوسويه است بين فرد و محيط اجتماعي اين نظريه به نظريه يادگيري اجتماعي معروف است.براساس اين نظريه با مشاهده ان چه براي ديگران روي ميدهد با تجربه مستقيم خود و با گرفتن دستور عمل براي كاري كه بايد انجام دهيم چيري را فرا ميگيريم.ذ-اجرا و ارزشيابي:براي اريابي ميزان نيل به اهداف آموزش و توسعه منابع انساني لازم است كه از برنامه هاي آموزش ‘ارزشيابي به عمل ميايد. در پار ه اي از موارد كه اقدام به ارزشيابي شود اغلب نظريات

شركت كنندگان در دوره هاي آموزشي را مورد سنجش قرار ميدهندتا ميزان يادگيري انان را معيارهايي كه بايد در ارزشيابي برنامه هاي آموزشي  و توسعه منابع انساني مورد توجه قرار گيرند.عبارتند از :-عكس العمل شركت كنندگان در برنامه هاي آموزشي و توسعه منابع انساني .- نوع و ميزان يادگيري حاصل از برنامه هاي مذكور- تغييرات رفتاري ايجاد شده در منابع انساني در نتيجه شركت در برنامه.-نتايج فردي و سازماني حاصل از شركت در برنامه هاي آموزشي و توسعه از قبيل افزايش كيفيت و كميت كارها ‘تقليل حوادث و سوانح در محيط كار ‘كاهش غيبت هاي غير مجاز و...نكته همه در ارزشيابيها اهميت ارزشيابي قبل و بعد از شركت كنندگان در برنامه هاي آموزشي و توسعه منابع انساني است.مقايسه اين ارزشيابيها ميزان پيشرفت حاصل از برنامه ها را كاملا مشخص مينمايد.روشها و فنون آموزش و توسعه منابع انساني:روشها و فنون آزمايشي در حقيقت راههايي هستند كه ما را در نيل به اهداف برنامه هاي آموزش يازي ميكنند. اصولا هيچ يك از روشهاي آموزشي را نمي توان بهترين روش تلقي نمود.مگر اينكه با اهداف آموزش شرايط شركت كنندگان ‘تجربه اساتيد و مربيان آموزشي هماهنگ شده باشد .نكته ديگر اين كه در برنامه آموزشي بايد براي ايجاد تنوع و افزايش ميزان يادگيري تلفيقي از روشهاي آموزشي بكارگرفته شود.روشها و فنون گوناگوني براي آموزش و توسعه منابع انساني معرفي گرديده است.به عنوان مثال براي آموزش و توسعه دانش و مهارت لازم براي مشاعل كاربردي ‘روشهاي تحت عنوان آموزشهاي كاربردي ‘و براي ساير مشاغل از جمله مديريت سرپرستي روشهاي ديگري به منظور ايجاد مهارتهاي تصميم گيري و مهارتهاي فردي ‘دانش

سازماني و معلومات عمومي توصيه نمموده اند. فوايدهاي آموزشهاي شغلي:در جهت اهداف سازماني:1-به سود آوري منجر ميشود ياد دست كم نگرشهاي مثبت تري را در مورد سود اوري پديد مياورد2-دانش و مهارتهاي شغلي را در تمام رده هاي سازمان بهبود ميبخشد.3-روحيه كاركنان را بهبود مي بخشد4-به ايجاد تصوير ذهني بهتري از سازمان كمك ميكند.5-صداقت و بي پردگي و اعتماد را تقويت ميكند.6-رابطه ميان فرادست و زيردست را بهبود مي بخشد.7-بالندگي سازماني را گسترش مي دهد.8-بازخورد ميگيرد.9-تهيه دستورالعملهاي شغلي را ميسر ميسازد.10- به درك و اجراي سياستهاي سازماني كمك ميكند.11-براي نيازهاي آتي در همه زمينه هاي سازمان اطلاعات فراهم ميكند.12-موجب ميشود سازمان به تصميم گيري و مشكل گشايي اثربخش تري دست يابد.13-پيشرفت سازماني را از درون ميسر مي سازد.14-به افزايش مهارتهاي رهبري و انگيزش و وفاداري و ديدگاه هاي برتر و ساير ويژگيهايي كه كاركنان و مديران كامياب به طور معمول كمك مي كند15- افزايش بهره وري و كيفيت كار16-كاهش هزينه ها در بسياري از زمينه هاي توليد-منابع انساني-امور اداري 17-احساس مسئوليت نسبت به سازمان را براي توانمند شدن و با معلومات بودن را گسترش مي دهد.18-روابط مديريت و نيروي كار را بهبود ميبخشد.19-هزينه هاي مشا.وران برون سازماني را با بهره گيري از مشاوره داخلي كاهش مي دهد20-رفتارهاي ناپسند را از بين ميبرد.21-ارتباطات سازماني را بهبود ميبخشد.22-به كاركنان كمك ميكنند تا با دگرگونيها سازگار شوند.23-تعارضات را بر طرف ميكند و بدين ترتيب فشار رواني و تنش را از بين ميبرد.در جهت منابع انساني و افراد سازمان:1-به فرد كمك مي كند تا تصميمات بهتر بگيرد و مشكلات را به گونه اي اثر بخش حل كند.2-از طريق آموزش

و بالندگي ‘متغيرهاي انگيزشي مقبول بودن ‘پيشرفت و رشد و مسئوليت در فرد ريشه ميگيرند و به عمل درآيند.3-خود پروري و اعتماد  به نفس را ترغيب و دستيابي به آنها را ممكن ميسازد.4-به فرد كمك ميكند تا برفشار و تنش و ياس و نااميدي غلبه كند.5-براي بهسازي دانش رهبري ‘مهارتهاي ايجاد ارتباط و تغيير نگرشها و اطلاعات را فراهم ميكند.6-رضايت شغلي را افزايش ميدهد.7-فرد را به سوي اهداف شخصي هدايت ميكند و همگام با آن ‘مهارتهاي بين افراد و اثرگذاري متقابل را بهبود ميبخشد.8-نيازهاي شخصي كارآموز و مربي تامين ميكند.9-راه رشد را براي كاراموز هموارميسازد.10-توانايي يادگيري را در فرد افزايش مي دهد.11-مهارتهاي گفتاري و شنيداري را در فرد گسترش ميدهد ‘همچنين وقتي او به تمرين ميپردازد مهارتهاي نوشتاري وي تقويت ميشود.12-ترس از دست زدن به وظايف جديد را در فر د كاهش ميدهد.در جهت سياستهاي سازماني :1-ارتباط بين گروهها و افراد را بهبود ميبخشد.2-توجيه و آماده سازي كاركنان را ساده ميسازد.3-اطلاعاتي رابراي اجراي قوانين استخدامي و ايجاد فرصتهاي شغلي برابر فراهم ميكند.4-اطلاعاتي در زمينه ساير قوانين دولتي و سياستهاي اداري فراهم ميكند.5-روحيه گروهي را بهبود ميبخشد.6-همبستگي گروهي به وجود مياورد.7-جو مناسبي را براي يادگيري و رشد و هماهنگي به وجود مياورد.8-سازمان را به محل مناسبي براي كار و زندگي تبديل ميكند.فرهنگ در قلمرو سازمان:با ظهور انسان در روي زمين شروع شده اما فرهنگ سازماني مقوله و موضوعي است كه به تازگي در دانش مديريت و در قلمرو سازمان و رفتار سازماني راه يافته است.به طور كلي از تركيب دو واژه فرهنگ و سازمان انديشه تازه اي پديدآمده است كه هيچ يك از آن دو واژه

اين انديشه را در برندارد.فرهنگ در تعامل با سازمان بينش ها و كارمايه ها و سرزندگيهايي پديد مياورد كه گهگاه جاي خود را در درون نظم و ترتيب سازمان باز ميگشايد .فرهنگ سازماني پيوندي نزديك با فرهنگ عمومي جامعه دارد .بخش گسترده اي از رفتار و بالندگي سازماني را مي پوشاند و براي پديدآوردن دگرگوني و پايداري رفتار مطلوب و سنجيده آز آن ياري ميگيرد .بنا براين براي دستيابي و تبيين مفهوم انديشه تازه (فرهنگ سازمان) و با لحاظ داشتن پيوند نزديك آن با فرهنگ عمومي جامعه به نظر ميرسد نگاهي اجمالي به فرهنگ عمومي ضروري است .فرهنگ سازماني به عنوان يكي از عناصر فرهنگ نقطه عطفي است كه در آن نقطه ‘فلسفه سازمان بر مسايل سازمان تاثير ميگذارد و محل تلاقي اخلباق با سازمان ميباشد.زيرا در فرهنگ سازمان است كه انسان باورها و ارزشها را مييابد.تغييرات وسيعي كه در محيط اقتصادي جهان بوجود آمده و شدت فشارهاي رقابتي باعث شده است كه به نقش مديريت راهبردي و اجراي صحيح آن بسيار توجه شود.طراحي راهبردي مناسب برالي سازمانها و اجراي سريع و موثر اين راهبردها معرف برتري نسبي يك سازمان به حساب ميايد .براي كسب اين برتري سازمانها بايد بتوانند سريع حركت كنند و مهمترين عامل موفقيت و يا شكست در اين حركت فرهنگ سازمان است.تعاريف فرهنگ سازماني:-يك نظام اعتقادي كه بين اعضاي يك سازمان مشترك است.- ارزشهاي قومي كه به طور گسترده مشترك است.- كاري كه ما در اين سازمان انجام ميدهيم.- برنامه ريزي جمعي ذهن- برداشتهاي جمعي- مجموعه اي از باورهاي مشترك و دايم كه از طريق ابزارهاي متنوع نمادي منتقل ميشود كه

در زندگي معنا و مفهوم مييابد .- يك سلسله از نمادها و تشريفات و اسطوره هايي كه منتقل كننده ارزشها و باورهاي اساسي هر سازمان به كاركنان همان سازمان است.- يك سلسله از ارزشهاي مشترك مسلط و همبسته اي كه با مفاهيم نمادي چون داستانها و اسطوره ها وضزب المثلها منتقل ميگردد.-الگوي مفروضات اساسي كه در يك گروه معين ابداع و كشف ميكند يا ارائه ميدهدتا بياموزد كه از عهده مسايل انطباق خارجي و يكپارچگي داخل برآيد.با نظر به تعاريف فوق يك وجه مشترك ميتوان يلفت و آن وجود يك سلسله از باورها و اعتقادات عجين شده در انسان است كه ضمير ناخودآگاه او را هدايت ميكندو به قول ادگارشاين درسه لايه مصنوعات و ابداعات –ارزشهاو مفروضات اساسي وجود انسان را اشعال كرده است.برخي صاحبنتظران از جمله فرنچ –صرفا جنبه هاي پنهان سازمان را فرهنگ سازمان تلقي ميكنند و بعضي ديگر (آرجريس) هردو جنبه (جنبه هاي رسمي و غير رسمي) را به عنوان فرهنگ سازمان مطرح ميسازند و طبعا در اعمال تكنيك هاي بالندگي سازماني(OD)   تفاوتهايي قايل هستند.جلوه هاي فرهنگ سازمان :به باور صاحبنظران مفروضات فرهنگي از راه اجتماعي كردن كارمندان تازه وارد و از راه برخوردهاي خرده فرهنگها و رفتار مديريت بلند پايه آشكار ميشوند.يك پژوهشگر دانشگاه هاروارد الگويي سودمند پديدآورده كه 4جلوه كلي يا گواه فرهنگ دارد:1-اشياء-چيزهاي مشترك2- سخن-گفته هاي مشترك3-رفتار-كارهاي مشترك4- عواطف-احساسهاي مشترككاركرد فرهنگ سازماني:هر فرهنگ سازماني چهار كاركرد را فراهم مياورد.براي پي بردن به اينكه چهاركاركرد چگونه واقع ميشوند ضرورت دارد تا به ويژگي آموزنده اين كاركردها اشاره اي صورت گيرد.1-به كاركنان سازمان هويت سازماني ميبخشد:ان چه يك شركت را برجسته

ميسازد توانايي آن در جذب و پرورش و نگهداري مردمان با استعداد است.2-تعهد گروهي را آسان ميسازد :تعهد را اصولا ميتوان به پيوند رواني فرد يا گروه به سازمان تعريف كرد كه در آن احساس درگير بودن شغلي ‘وفاداري‘باوربه ارزشهاي سازمان جاي دارد.زيرا پاداش خدمت از معيارهاي رايج بالاتر است و مديران مياني از پاداشهاي سخاوتمند برخ.وردار ميشوند.3-ثبات نظام اجتماعي را ترغيب مينمايد زيرا كاركنان با احساس اطمينان از امنيت شغلي ‘فضايي را كه آينده اي غير معمولي از تعهدي پرهيحان به سخت كوشي و پذيرش نظارتهاي دقيق است براي سازمان بوجود مياورد.4-با ياري اعضاي سازمان براي درك بهتركار خودرفتار آنان را شكل ميبخشد.انواع فرهنگ سازماني:1-فرهنگ مكانيكي: باورهاي مشترك بيشتر متوجه ساختارهاي رسمي و قوانين و مقرررات و دستورالعملها و روشهاي استاندارد است 2-فرهنگ ارگانيكي: باورهاي مشترك عمدتا بر ساختارهاي غيررسمي و بيشتر برنتيجه و عملكرد است نه بر وسيله و ابزارتقسيم بندي فرهنگ سازماني :1- سازمان با فرهنگ علمي :تاكيد بر استخدام افراد جوان با تمايل به يادگيري‘پرورش دادن و تقويت شخصيت علمي و تخصصي آنها2-سازمان با فرهنگ باشگاهي:تاكيد بر تناسب داشتن روحيه افراد به وفاداري و تعهد نسبت به سازمان است.ارشديت و سن و سنوات خدمت معيار عمده اهميت و ارزش افراد ميباشد.3-سازمان با فرهنگ تيمي :تاكيد اساسي بر نوآفريني ‘ريسك پذيري و آزادي عمل است.4-سازمان با فرهنگ سنگري :تاكيد اساسي بر حفظ و بقاي سازمان ميباشد و امنيت شغلي حائز اهميت زيادي است.دريك تقسيم بندي ديگر فرهنگ را از نظر باورها به دوبعد تقسيم نموده اند:1-بعد باورهاي راهنما(استراتژيك)2-بعد باورهاي روزمره(عملياتي)باورهاي راهبردي يا راهنما :ريشه ها و اصولي هستند كه سازمانها بر اساس

آنها شناخته ميشوند و فلسفه وجودي موسسه ر تشكيل ميدهند و به عنوان يك هدف بنيادي شكل ميگيرند ووسعت انها در حدي است كه ميتوانند همه گونه شرايطي را در حوزه راهنمايي خود قرار دهند.استراتژي از باورهاي راهنما ناشي ميشود.آنها ريشه هايي هستند كه استراتژي از آنها ميرويد.اگر باورهاي راهنما ‘استراتژي سازمان را به حركت در نياوردند باورهاي روزمره اين كار را خواهند كرد .وقتي چنين حالتي رخ ميدهد كارها برعكس ميشود.باورهاي روزمره (عملياتي):سازمانها و باورهاي مشترك اكثريت سازمانها فرهنگ واقعي سازمان بحساب ميايد و نبايد آنها را باباورهاي راهنما اشتباه كرد.باورهاي روزمره منشا رفتارهايي است كه افراد در كار روزانه از خود نشان ميدهند.اين باورها به افراد فرمان ميدهند كه چيزهايي را بايد بدانند و چه رفتاري پسنديده است خلاصه اينكه آنها ابزار تنازع بقاي افراد در سازمان هستند.باورهاي روزمره به معني جو سازمان و فرهنگ نيز تلقي ميشودو مقياسي است بر اينكه آيا سازمان به انتظاري كه كماركنان از كاركردن دارند پاسخ داده است يال خير.چگونه فرهنگ سازمان پزورش مييابد.به نظر ادگار شاين هر فرهنگي يگانه و تك است زيرا فرهنگي كه سرانجام در يك سازمان ويژه پديد ميايد يك نتيجه پيچيده از فشارهاي بيروني ‘قابليتهاي بالقوه دروني ‘پاسخهايي به رويدادهاي حساس و حياتي و به احتمال تا اندازه نامعلومي عاملهاي اتفاقي است كه نميتوان انها را از شناخت محيط يا اعضاي سازمان پيش بيني كرد.بهترين راه چاره براي مديريت ان است كه بر  پيدايش طبيعي فرهنگ يگانه سازمان نفوذ كند و ان راغ بپروراند.اين نمونه از فرهنگ سازماني نيرومند را همانند يك خانواده با كاركردي خوب مي پندارند به شرط اينكه مديريت

براي به كارگيري اوضاع موثر و دخالت كننده كوشش هماهنگ و پيوسته اي معمول دارد.درصورت بكارگيري روشهاي مرتبط اوضاع موثر و دخالت كننده در فرهنگ سازماني بشرح زير است :1-احساس احترام به تاريخ را بيافريند.2-احساس يگانيرا بيافريند.3-احساس عضويت را ترغيب كند.4-تبادل نظر ميان اعضا را افزايش دهيد .تغيير فرهنگ سازماني:تجربه نشان داده انسان به دگرگونيهاي ناگهاني به سرعت پاسخ مثبت نميدهد بلكه حالت تدافعي به خود ميگيرد و سخت ايستادگي ميكند .از سوي ديگر تجربه ثابت كرده است كه همين انسان در برابر تغييرات تدريجي نميتواند ايستادگي كند گروهي از صاحبنظران به درستي براين گمانند كه اگر قرار باشد در يك سازمان معين دگرگونيهاي دلپسند و پايدار پديدايد فرهنگ آن سازمان بايد دستخوش دگرگوني شود و با دگرگونيهاي سراسزي سازمان سازگارآيد .براي آماده سازي فرهنگ سازي فرهنگ سازماني به منظور سازگاري با دگرگوني و پذيرش انديشه هاي نو ‘روشهاي تازه فراگردهاي گوناگون  و به كار بستن ابزار و وسيله نو مي توان از روش زير بهره گرفت:1-دگرگوني از بالا آغاز شود2-دامنه مشاركت در سازمان گسترش و ژرف ميگردد .نظامهاي مشاركت ‘مردم را به درگير شدن فرا ميخواند و به آنان پيام ارزشمندي وجودشان رااشكار مي كند و تعهد سازماني را بالا ميبرد.3-سدهاي اشكار يا پنهان در راه دگرگوني و نوآفريني از ميان برداشته شود.4-فرهنگ سازماني يگانه و به هم بافته اي پديدآورد از طريق هماهنگي پاره فرهنگها و پاسداري و پشتيباني از دگرگوني.5-داد وستد اطلاعات ازادآسان گردد .افزايش اطلاعات از طريق ارتباطات همه جانبه علاوه بر ارتباط از طريق رده هاي ساختار رسمي ميسر ميشود.فرهنگ سازماني نيرومند اغلب از همراهي گسترده كاركنان برخوردازاست به همين

سبب در سازمانهايي كه از فرهنگ سازماني نيرومند برخوردارند ارتباط سازماني تنها از راه ساختار رسمي صورت نميگيرد بلكه همه كاركنان از بالا به پايين –از پايين به بالا-از پهلو به پهلو-از گوشه به گوشه سازمان ميتوانند با يكديگر ارتباط يابند و اطلاع خود را افزايش دهند.در دوران كنوني، سازمانها در ساختار فرهنگي و اجنماعي جوامع جايگاه والا و برجسته اي پيدا كرده اند و بسياري از فعاليتهاي اساسي  و حياتي مربوط  به زندگي مردم  در سازمانها صورت ميگيرد و زندگي بدون وجود سازمانهاي گوناگون تقريبا غير ممكن است و سازمانها نيز براي بقا نيازمند انديشه هاي نو و نظرهاي بديع و تازه هستند.  در اين مطلب سعي شده در يك نگاه اجمالي خلاقيت و نوآوري در سازمان با تعقلي كه بر خير و مصلحت مصلحت انسان و ازادي او ارج مينهد و تلاش ميكند تا رشد روح متعالي وي را تحقق بخشد بنابراين به منظور جهت گيري راهبردي به موارد زير پرداخته خواهد شد.1-بستر فلسفي نو آوري 2-ضرورت سازماني3-خلاقيت و نوع آوري به معناي كاربرد تفكر نو            4-نحوه ظهور و انديشه هاي نو              5- فنون خلاقيت و نوآوري    6-شرليط سازمان براي پذيرش نواوري7-ويژگيهاي نوآوري براي پذيرش8-ويژگيهاي افراد نوآور و خلاق1-بستر فلسفي نو آوري:انواع نظريه هاي سازمان و مديريت بر منطقي استوار است كه سودبخشي، عملي و مفيد بودن از اركان اساسي انها بشمار ميرود به اين ترتيب نظريه هاي سازماني با تكيه بر تعقل ابزاري كه از خصوصيات بارز علوم اجتماعي در غرب است، توصيفي محدود و نارسا از پديده ها را حاصل ميكند. عليرغمتوفيقات ظاهري نظريه هاي مذكور ناقص و نارسا هستند و

به همين دليل آثار مخربي را بر زندگي و سازمانهاي اجنماعي بشر بر جاي گذارده اند. امروز در مقوله نظريه هاي سازماني نيز همان نظريه كينز (حرص و آز، ميل به ربا خواري و مال اندوزي كه او نادرست ولي راهگشا در تنگناي اقتصادي مي شمرد ) جاري است و گروهي بر اين اعتقاداند گر چه اين نظريه ها ضعف هايي دارند ولي در حال حاضر موثر و ثمر بخش اند. ولي اتكا به نظريه هاي سازماني بر تعقل ابزاري كه از ويژگيهاي نظام توليد و بازار در كشورهاي پيشرفته صنعتي است موجبات شكست آنها را در بلند مدت فراهم ميكند از اين رو صاحب نظران اين رشته بدنبال تعقل جوهري يا ارزشي هستند تا آن را اساس نظريه هاي سازماني قرار دهند و بكوشند در اين رابطه نظريه هاي مستحكمي را ارائه كنند.امروزه نتايج تجدد علمي به صورت روان پريشي انسانها، نزول كيفيت زندگي، آلودگي محيط زيست ، مصرف بي رويه منابع محدود جلوه گر شده است .  نظريه مبتني بر تعقل ارزشي براي زندگي انساني، تلاشي است در جهت درك و فهم وافعيتهاي انساني و اجتماعي، در نظريه هاي جوهري به دنبال معناي واقعي زندگي معقول هستيم. برخي از خصوصيات نظريه هاي جوهري و ابزاري عبارتند از: نظريه هاي جوهري - معيارهاي زندگي انسان به وسيله عقل و فطرت او شكل ميگرد و فرايند اجتماعي شدن (تطبيق با جامعه) در اين ميان نقشي ندارد.- اقتصاد در تدوين نظريه هاي جوهري اصل نيست.- جدايي ارزشها از واقعيت ها عقيده موهومي است  تحقق آن در تحقيقات ميسر نيست.- مطالعه انسان و جامعه بايد روشهاي خاص

خود را داشته باشند كه لزوما با روشهاي مطالعه در علوم طبيعي يكي نيست. نظريه هاي ابزاري - معيارهاي زندگي اجتماعي انسان از طريق جامعه تعيين مي شود. - اقتصاد در تدوين نظريه هاي ابزاري اصل گرفته مي شود.- جدايي ارزشها از واقعيتها مورد قبول است و تلاش بر آن است كه مطالعات و تحقيقات از بعد ارزشي عاري باشند.- روشهاي علوم طبيعي براي مطالعه انسان و جامعه نيز كافي و رسا است.2-ضرورت سازماني در شرايطي كه بقاء و پويايي و موفقيت سازمانها به توانايي پذيرش سازگاري آنان با تغيير بستگي دارد هر روز نيروهاي جوان و تحصيلكرده بيشتري به نيروي كار اضافه مي شوند. سبك زندگي، انتظارات و ارزشهاي فكري كاركنان و مخاطبين سازمانها نسبت به نسلهاي گذشته تغيير مي كند همچنين سازمان تحت تاثير نيروهاي مداخله گر مانند نيروي كار ،تكنولوژي ، تكانهاي اقتصادي، تمايلات يا روندهاي در حال تغيير، سياستهاي جهان نو و بالاخره خصيصه در حال دگرگوني رقابت دارند لذا نيازمند انديشه هاي نو و خلاقيت و نوآوري براي بقا است. 3- خلاقيت و نوآوري  به معناي كاربرد تفكر نوخلاقيت و نوآوري آنچنان بهم پيوسته اند كه شايد تفكيك آنها امري دشوار باشد. خلاقيت پيدايش و توليد يك انديشه نو است،در حالي كه نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فكر است بعبارت ديگر خلاقيت اشاره به قدرت ايجاد انديشه هاي نو دارد و نوآوري به معناي كاربردي ساختن آن افكار نو وتازه است. از خلاقيت تا نواوري غالبا راهي طولاني در پيش است و تا انديشه هاي نو بصورت محصول يا خدمتي جديد در آيد زماني طولاني مي گذرد  و تلاشها

و كوشش هاي بسيار به عمل مي ايد  و گاهي ايده و انديشه هاي نو از ذهن فرد مي تراود و در سالهاي بعد  ان انديشه  نو بوسيله فرد ديگري بصورت نوآوري در محصول يا خدمت متجلي مي گردد.4- نحوه ظهور انديشه هاي نوبعضي از علما چون بيگن و هيوم شيوه استقرايي را راه آفريدن نظريه هاي جديد دانسته اند . گروه ديگر به شيوه قياسي تاكيد ورزيده اند. بنظر ميرسد در اين كه همه انسانها قادر به خلاقيت و نو آوري و بروز انديشه هاي نو هستند جاي شكي وجود ندارد، اما در صورتي كه هارموني ها را پيدا كند . وقتي انسان توانست هار موني ها را پيدا كند مي تواند خلاق و نوآور شود . در اين وضعيت خلاقيت و نوآوري او مكن است به سه شكل بروز نمايد. نوآوري او تبديل به علم شود، نوآوري او تبديل به اخلاق و يا نوآوري او تبديل به هنر شود. گوته باور دارد براي اينكه انسان به هارموني دست يابد لازم است كه هر روز به چهار موضوع توجه داشته باشد .1- توجه دقيق به يك قطعه موسيقي         2- انجام يك كار خوب در روز كه در ان منفعتي براي خود شخص مورد نظر نباشد.                 3- توجه دقيق و نگاه عميق به معماري     4- مطالعه و توجه كافي به يك قطعه ادبي مثل يك شعر  5-فنون خلاقيت و نوآوريبرخي از فنون خلاقيت و نوآوري بشرح ذيل ميباشد.-ذهن انگيزي : در اين روش مسئله اي به يك گروه كوچك ارائه شده و از آن خواسته ميشود في البداهه و به سرعت نسب به آن

واكنش داده و براي آن پاسخي بيابند و افراد بايد داراي زمينه هاي تخصصي نسبت به مساله مورد بحث باشند .  -ارتباط اجباري : بطور خلاصه در اين روش اعضاي جلسه براي يافتن يك رابطه بين دو زمينه اي كه با يكديگر مانوس و مرتبط نيستند دست به تلاش فكري زده و در اين راه به ايده ها و نظرات جديد دست مي يابند البته در آغاز جلسه هدف از ايجاد ارتباط اجباري براي شركت كنندگان بيان ميشود و همواره در نظر دارند هدف اصلي چيست.- تجزيه و تحليل شكل شناختي (مورفولوژيك): فني است كه بر اساس آن پديده مورد نظر از لحاظ ريخت و ساختار كلي و ابعاد مختلف موجود در آن مورد مطالعه و تجزيه و تحليل قرار مي گيرد.-گردش تخيلي: در سال 1961 روانشناسي بنام گوردون نتايج پژوهشهاي ده ساله خود را در مورد افراد خلاق منتشر كرد و ضمن ان اعلام داشت كه ذهن آدمي به هنگام بروز خلاقيت و ابتكار در حالت خاص رواني است كه اگر بتوانيم آن حالت را ايجاد نماييم خلاقيت امكان وجود مي يابد.-الگو برداري از طبيعت: ابداعاتي كه در زمينه علمي ارتباطات و كنترل در دهه اخير شكل گرفته اند، برنامه هاي كامپيوتر و موضوع هوش مصنوعي، همه با الگو برداري  و تقليد از مغز ادمي انجام شده است .6- شرايط سازمان براي پذيرش نوآوري : يكي از مهمترين عوامل تسهيل و تقويت توان خلاقيت و نوآوري در سازمان ساختار مناسب و تشكيلات متناسب با اهداف است يكي ديگر از عوامل توسعه خلاقيت و نو آوري در سازمان، هدايت، پشتيباني، و تشويق كساني است كه

از خود نظر و ايده هاي خلاق بروز ميدهند. و تعيين اهداف روشن وصريح در مورد فعاليتهاي خلاق و ايجاد سيستم پاداش دهي  و تشويق افراد نو آور كارساز است. مهمتر از همه وجود فرهنگ خلاقيت و نوآوري در مديريت سازمان است. هرگاه مديران سطوح عالي سازمان و سياستگذاران سازمان به اين مقوله  بعنوان فعاليتهاي ضروري وحياطي اعتقاد و باور داشته باشند،همه فعاليتها در اين زمينه دوام و بقا خواهد يافت.7- ويژگيهاي نو آوري براي پذيرش : يكي از راههاي مهم ظهور نوآوري بوجود آوردن فضاي محرك خلاقيت است. بدين معني كه مديريت بايد هميشه آماده شنيدن ايده هاي جديد از هر كس در سازمان باشد . در واقع سازمان بايد در جستجوي اين گونه فكرها باشد . يكي از روشهاي ترغيب خلاقيت برقراري سيستم دريافت پيشنهادات است . نوآوري هيچ گاه نتيجه كار و كوشش و تفكر يك يا چند انسان با استعداد و نابغه نيست بلكه حاصل جمع مشاركت هزاران و حتي ده هزار نفرند كه در زمينه خاصي فعاليت خاصي بعمل آورده اند . خلاقيت و نو آوري دست كم براي جامعه سه فايده دارد : باعث افزايش رشد اقتصادي ميشود، بهره وري را بالا مي برد و باعث بوجود آمدن تكنولوژي، كالا و خدمات جديد مي گردد.8- ويژگيهاي افراد خلاق و نو آور :- تيزهوش تر از ديگران است  -نسبت به مسايل اجتماعي و سياسي حساس است - انعطاف پذير و بيانش داراي تنز است – دوست دارد در مباحثه عقيده خود را بيان كند، ولي اصراري به تحميل عقايد خود ندارد  - بسيار كنجكاو است - بيشتر ريسك ميكند –

خودخواه نيست – به سرنوشت ديگران اهميت ميدهد – استقلال طلب است – ثبات عاطفي بيشتري دارد – اعتماد به نفس خوبي دارد و در مقابل ناكامي ها كمتر دلسرد  و مايوس ميشود – نسبت به زندگي خود و ديگران احساس مسئوليت ميكند و ومعتقد است كه در زندگي رسالتي به عهده او گذاشته شده است.نتيجهجرات فكر كردن برتر از تفكر است ، خلاقيت و نوآوري كار انسان است و انسان براي سازمان يك ارزش است، عزت ارزش ساز در سازمان را پاس داريم. تاثير ترس بر كارامدي مديريت:اكثر ما در پي كسب رضايت ناشي از داشتن مقام و موقعيت اجتماعي هستيم زيرا از اين كه كسي نباشيم مي ترسيم، جامعه چنان پايه ريزي شده است كه به شهروند داراي مقام با احترام بيشتري رفتار ميشود، درحاليكه شخص بي مقام توسط ديگران لگدمال شده و به سويي پرتاب مي شود . اين اشتياق براي كسب مقام اجتماعي، ميلي است صرفا براي تحت نفوذ قرار دادن ديگران كه اين ميل، شكلي از تهاجم است كه علت آن ترس است، ترس يكي از بزر گترين مسائل و مشكلات زندگي است . ذهني كه اسير ترس است در سرگرداني و تضاد به سر ميبرد.  آيا شما ترسهايتان را ميشناسيد ؟ ترس براي از دادن شغل ترس براي از نداشتن غذا و پول كافي  و ترس از عدم موفقيت و ترس براي از دست دادن مقام و اعتبار اجتماعي و ترس از درد و بيماري و ترس براي از دست دادن همسر و فرزند و بالاخره ترس از مرگ اما گريختن از ترس باعث شدت بخشيدن به آن ميشود

و يكي از دلايل اصلي ترس اين است كه مايل نيستيم با خود آنچنان كه هستيم روبرو شويم.((كريشنامورتي)) ترس را اينگونه تعريف كرده است حركت از سوي اطمينان و يقين به سوي عدم اطمينان و عدم يقين  تصميم گيري تصميم گيري در سازمان ها براي كارايي هر گروه يا هر نهاد و بخصوص براي مديريت نقش اصلي دارد و اغلب به عنوان قلب اقدام اداري تلقي ميشود و شامل روشها و اقداماتي است كه منظور از انها ياري در نيل به اهداف سازماني است. بدين سان تصميم گيري سازماني فرايندي است براي انتخاب اعمال و اقداماتي كه در جهت رفع مشكلات سازماني به كار گرفته ميشود.دكتر ((مايكل همر)) معتقد است كه روش تصميم گيري در هر سازماني بخشي از الگوي انقلاب صنعتي است . بد اساس اين الگو كاركناني كه انجام وظايف را به عهده دارند، نتها بايستي كار كنند. ولي فانون نوين تصميم گيري عقيده دارد كه تصميم گيري بخشي از كار همه كاكنان است.به نظر ((اكيو موريتا)) براي تصميم گيري منطقي انسان بايد همه امور ، كيفيت كار و حال و هواي پيرامون اين امور را بداند. اما اگاه بودن به همه امور و احوال بسا كه براي بشر غير ممكن باشد. در برابر چنين وضعيتي به نظر ميرسد كه داشتن نوعي حس ششم و باشم تصميم گيري كه در شرق متداول است لازم است و اين افراد نظر كلي بهتري نسبت به موضوع مي يابد تا كسي كه بخواهد فقط از راه منطق و استدلال دقيق وارد شود .نتيجه: تا زماني كه ترس در انديشه ، در هريك از مراحل فرايند يا

همه فرايند تصميم گيري ،هست با داشتن هر اندازه از دانش و تجربه اندوخته شده و بهره مندي هر اندازه از روشهاي پيشرفته علمي ، تصميم گيري كارامد و كارامدي مديريت دچار عدم كاميابي است.كاركرد بهره وري: افزايش بهره وري امري كاملا بي سابقه بود تا جايي كه در هيچ زباني واژه اي براي آن وجود نداشت . تيلور با روشهاي ابتكاري كه در دهه 1880 در راه بهبود بهره وري به كار بست موفقيت هاي بزرگي بدست آورد .تيلور پيش از ان هيچگونه شناختي از اين فرايند نداشت بهره وري ابتدا در امريكا و بعد در ديگر جاها بكار گرفته شد . ميتوان ادعا كرد انفجار بهره وري مهمترين پيش امد يكصد سال گذشته است كه در تاريخ مانند نداشته است. تيلور از اين بابت مورد انتقاد قرار گرفته است كه هيچ گاه از كارگراني كه كارشان را بررسي مي كرد در رابطه با مشكلاتشان نظري نمي پرسيد و فرويد و ماركس و لنين نيز همين اعتقاد را داشتند. به موازات گسترش مديريت علمي تيلوردانشمند و روانشناس "هوگو مانستربگ" اصول روان شناختي را در بازرگاني و صنعت با اين عقيده كه شغل ابتدا بر پايه مقتضيات جسمي،رواني و عاطفي تحليل شود براي نخستين بار بكار گرفت  ."وبر" نيز برداشتي ماشيني ارا از سازمان ارائه داد ودر مدل ايده ال خود به توصيف سازماني پرداخت كه اگر چه در دنياي واقعيات به طور خاص قابل دستيابي نبود ولي به كمك آن ميتوانستيم به تطبيق و مقايسه سازمانها با اين مدل بپردازيم ، در ديدگاه ماشيني سازمان به روابط رسمي، بازدهي و كارايي و ساختارهاي مكانيكي

محدود ميشد . در ديدگاه زيستي  به سازمان همچون موجودي زنده نگريسته ميشود و انسانها در سازمان اساسي ترين نقش را ايفا ميكنند.تجربه هاي تلخ وشيرين گذشته مديريت و همه كوششها و پژوهشها  تئوريها و نظريه هاي مديريت و سازمان كه با اصول مديريت علمي آغاز شده در اين سالهاي پاياني سده كنوني بجايي رسيده كه انسان را در شمار گرانبهاترين دارايي يك سازمان قرار ميدهد و براي وي ارزشي فراتر از همه عناصر ضروري براي اداره سازمان قايل است ، اما چگونه است كه چالش همچنان ادامه دارد و هر روز ليست انتظارات فرد از سازمان  و سازمان از فرد طولاني تر ميشود. نگاهي به جدول انتظارات بيانگر اين واقعيت است كه هر كدام – انسان و سازمان – عموما در پي برخورداري از حقوق بيشتر و متفاوتي است.       سازمان و فرداين موضوع كه يك سازمان يك شخصيت حقوقي است مساله چندان كوچكي نيست . سازمان مي تواند مسئول عمليات يا اقداماتي باشد سازمانها خوب مي دانند كه بايد در برار عمليات يا اقداماتي و كارهاي فرد پاسخگو باشند . سازمانها متوجه شده اند كه مي توانند تحت تعقيب قانوني قرار بگيرند و ميكوشند تا شخصيت حقوقي خود را حفظ كنند وآن را مصون بدارند.از طرفي رفتار افراد در سازمان غالبا به گونه است كه هيچ نوع مبادله مستقيم يا غير مستقيم صورت نميگيرد بسياري از رفتارها در سازمان تكراري است كه در اثر مبادله اموخته مي شوند سازمان اعضاي خود را آموزش مي دهد، اصولي را به آنها آموزش مي دهد، و تلقين مي كند و آنها را وا مي دارد تا نسبت

به خواستها و نيازهايي كه در پست و مقام آنها وجود دارد واكنشهاي مشخصي بروز دهند . واكنشهايي كه فرد براي انجام آنها كمتر به ذهن خود مراجعه ميكند . در برخي از شرايط حتي عواطف و احساسات انساني هم نمي تواند پايگاه سازماني داشته باشد.عزت نفس محيط بر مديريتواژه عزت به معني توانايي است و در مقابل ذلت بكار برده ميشود . عزت حالتي است كه مانع مغلوب شدن انسان مي شود شي كمياب را از آن جهت عزيز گويند كه آن شي در حالت توانايي قرار گرفته و رسيدن به ان دشوار است . مخلوقات بايد عزت را از ناحيه آفريننده خود كه همانا خدا است بجويند عزت از يگانه منبع و منشا خود يعني خدا صادر ميگردد .عزت آن خصوصيت رواني است كه مانع از آن مي شود تا شخص مغلوب كسي يا چيزي نشود خواه قدرت مال باشد خواه شهرت و شهوت در واقع كسي مي تواند واجد اين شرايط شود كه به عزت مطلق يعني ذات اقدس الهي پيوند خورده باشد .امام علي (ع) مي فرماييد آن كسي كه در پرتوي ارتكاب خداوند عز و بزرگي يابد هيچ سلطان قدرتمندي نمي تواند او را خوار و ذليل سازد و آن كسي كه با اتكا با غير خدا خويشتن را عزيز به حساب آورد دچار خواري وذلت خواهد شد. نفسنفس جوهري است مجرد از ماده به حسب ذات نه برحسب فعل و كاردر مكتب الهي نفس داراي معاني گوناگوني است . گاهي منظور از نفس تمايلات نفساني است و گاهي روح پاك و خالص الهي از آن استنباط ميشود در اسلام

علاوه بر بعد جسماني ، براي انسان بعد روحاني نيز در نظر گرفته شده است .در اينجا منظور از نفس مجموعه ويژگيها و عواطف و صفات كه باعث سازگاري او با محيط ميشود .در واقع انچه كه شخصيت فرد را تشكيل ميدهد و باعث تمايز شخص با افراد ديگر مي شود مد نظر است. در قران نفس به معني روح آمده است يعني انچه وجود اصلي شخص را تشكيل ميدهد  و به تماميت وجود او معنا مي بخشد .            تعريف عزت نفس:تعريف نظري مي گويد عزت نفس چگونگي نگرش انسان راجع به ارزشمندي خود است يعني اينكه شخص چه قضاوتي راجع به توانايي هاي اجتماعي، خانوادگي، تحصيلي و جسماني خود دارد . يا عزت نفس ارزيابي ها و نگرشهايي است كه در مورد خود داريم (كوپر اسميت 1967) ارزيابي مشخص از خود به طور مداوم وجود دارد .   مثلا شخص خود را معمولا تاييد مي كند يا برعكس بيشتر اوقات خودش را مورد تاييد قرار نمي دهد. اعتقادي كه شخص در مورد خود دارد، مي تواند در جهت ارتقاء و تقويت توانايي، شايستگي ها، موفقيت ها و ارزشهاي خود باشد.به طور كلي ميتوان عزت نفس را به اين صورت تعريف كرد : قضاوتي كه شخص بطور مداوم و پيوسته از ارزشهاي خود دارد. بديهي است كه نگرش انسان راجع به خود فرد تغيير مي كند اما انچه مورد نظر اين تغيير است مربوط به نگرشي ويژه است كه معمولا به طور مستمر وجود دارد "آليس پاپ" در اين مورد ميگوييد قضاوت ارزيابي كه شخص دارد جنبه كلي نيز دارد البته ميتوان آن رابه اجزا متفاوتي

تقسيم نمود . عزت نفس در اسلام به معني توانايي شخص براي جلب رضايت خداوند است. عزت نفس در حديث در اسلام روي عزت نفس تكيه شده است . نميگويد عزت نفس خودپرستي است . پيامبر فرمود بشر به بشر حاجت پيدا ميكند. اگر حاجتي داريد هيچ وقت پيش كسي با ذلت نخواهيد، با عزت نفس بخواهيد . نگوييد از نظر جهاد نفس بهتر است كه به شكل يك گدا از كسي چيزي بخواهم.امام حسين مي فرمايد: مردن در سايه عزت بهتر است از زندگي با ذلت . من هرگز دست ذلت به شما نمي دهم و مانند بندگان فرار نمي كنم.            عزت استحقاقي درمجموعه ي شرايط و ضرورت ها هيچ چيز براي انسان با لرزش تر از عزت نفس نيست. اهانت و تحقير به روحيه ي او لطمه شديد وارد ميكند .كارايي به عزت نفس بستگي دارد و وقتي كه عزت نفس بيشتر شود كارايي هم بهبود مي يابد .ارضاي نياز به عزت نفس به احساساتي از قبيل اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لياقت، كفايت، مفيد و مثمر ثمر بودن در جهان منتهي مي شود . اما بي اعتناعي به اين نيازها موجب احساساتي قبيل حقارت، ضعف، و درماندگي مي گردد اين احساسات به نوبه خود يا بوجود آورنده دلسردي و ياس اساسي خواهد شد يا اينكه گرايشهاي روان نژندانه بوجود خواهند اورد.بدين سان از لحاظ نظري سازمانها را به دو گونه مي توان ملاحضه كرد . محيط الف: سازمانهاي كار از گونه اي كه رشد و نمو عزت نفس در انها اندك،كم حرمتي كردن به ديگران زياد ،ترغيب كننده اين اعتقاد هستند كه

مجموعه اي از مقررات و رويه ها براي هدايت رفتار بايد وجود داشته باشد . نمونه ديگر محيط ب: قايل شدن حرمت بسيار براي خود و ديگران را ترقيب مي كند به اين معنا كه خود و ديگران ارزنده اند و اين باور كه دنيا نظامي متحول و رو به توسعه و پويا است . بيان روشن تر اين نظر چنين است : كه در سازمان با گرايش زياد سلسله مراتبي، انتظار ميرود كه نظامهاي اعتقادي موافق با عدم اعتماد اساسي نسبت به مردم رشد كنند و اين به معناي رشد اندك عزت نفس و كم حرمتي نسبت به ديگران است . از طرفي در سازمانهاي ازاد منشانهتر ، رشد عزت نفس بسيار و احترام زياد نسبت به ديگران قابل پيش بيني است . لذا  ثابت ترين و در نتيجه سالم ترين حرمت به نفس مبتني است به احترام استحقاقي از سوي ديگران و نه شهرت ظاهري و تمجيد بي مورد. مديريت سنجيده: بنيان ها مشخصات كتاب: نويسنده : باقري زاده - محمد محل نشر : تهران تاريخ نشر : 1378/12/16 رده ديويي : 658. قطع : رقعي جلد : شوميز تعداد صفحه : 224 نوع اثر : تاليف زبان كتاب : فارسي نوبت چاپ : 1 تيراژ : 3000 شابك : 964-317-398-4

جايگاه مساجد در فرهنگ اسلامي

حجت الاسلام و المسلمين علي رضائي خلاصه كتاب: ناشر : موسسه فرهنگي ثقلين- چاپ : چاپخانه نهضت - قم- ليتوگرافي : نينوا - قم- مسجد در هر نقطه جهان خانه خدا و عظيم ترين پايگاه فرهنگى و معنوى است و محلى براى نياز و سجود به درگاه قادر متعال است . مسجد آزادترين و

پاكيزه ترين مكان در پهنه گيتى است كه در بند كردن و آلوده كردنش حرام است ، پس جايگاه آزادگان و پاكان است .

رسول گرامي اسلام فرمودندالمساجد مجالس الانبياء(( مساجد ، جايگاه پيامبران است ))خير البقاع المساجد(( بهترين مكان ها مساجدند ))جايگاه مسجد در فرهنگ اسلاميناشر : موسسه فرهنگي ثقلينتهيه و تنظيم : حجت الاسلام و المسلمين علي رضائيليتوگرافي : نينوا - قمچاپ : چاپخانه نهضت - قمتاريخ : خرداد ماه 1382مسجد در هر نقطه جهان خانه خدا و عظيم ترين پايگاه فرهنگى و معنوى است و محلى براى نياز و سجود به درگاه قادر متعال است .مسجد آزادترين و پاكيزه ترين مكان در پهنه گيتى است كه در بند كردن و آلوده كردنش حرام است ، پس جايگاه آزادگان و پاكان است . واژه مسجد : در لغت ، اسم مكان سجد يسجد به معناى جايگاه سجده و محل عبادت  .واژه شناسى واژه مسجد در لغت ، اسم مكان سجد يسجد به معناى جايگاه سجده و محل عبادت است و از قاعده معروف اسم زمان و مكان در فعل ثلاثى مجرد مضموم العين مستثناست . البته ، لغت دانان بزرگى مانند فراء برآنند كه مسجد به فتح عين الفعل نيز جايز است ، اگر چه با اين تلفظ تاكنون استعمال نشده است ؛ به گفته سيبويه هر گاه فعل و عمل در اين واژه مورد نظر نباشد، طبق قياس ، مفتوح خوانده مى شود. واژه مسجد در قرآن واژه مسجد، جمعا 28 بار در قرآن كريم ذكر شده كه در 22 مورد به صورت مفرد و در 6 مورد ديگر، به صورت جمع

آمده است در اين آيات ، به اهميت و جايگاه رفيع مسجد در اسلام ، پاره اى از احكام مسجد و مسجد الحرام و احكام خاص آن ، مسجد الاقصى و مسجد اصحاب كهف ، اشاراتى شده است .اصطلاح شرعى مسجد به مكان معين و موقوف براى نماز اطلاق شده است . گ_ذش_ته از واژه مس_جد ، گ_اه جام_ع نيز بر اين م_كان اطل_اق ش_ده است . در واق_ع جامع ص_فت براى مسجد بزرگى است كه در آن نماز جمعه بر پا مى شود اصطلاح شرعى ، مسجد به مكان معين و موقوف براى نماز اطلاق شده ، چنانكه در متون فقهى در اين باب آمده است : المراد بالمسجد المكان الموقوف على كافة المسلمين للصلاة   گذشته از واژه مسجد، گاه جامع نيز بر اين مكان اطلاق شده است . در واقع جامع صفت براى مسجد بزرگى است كه در آن نماز جمعه بر پا مى شود. گفته مى شود، اين واژه را نخستين بار خليفه دوم ، هنگامى كه دستور بناى مساجد جامع را براى برگزارى نماز جمعه به واليان و استانداران شهرهاى اسلامى صادر كرد، به كار برد. بنابر روايات تاريخى ، عمر ضمن بخشنامه اى از كارگزاران خود در سرزمين هاى گشوده شده و ديگر شهرهاى نو بنياد خواست كه مسجدى مخصوص نماز جمعه و مساجدى ديگرى براى برگزارى نمازهاى يوميه در ميان قبايل بنا نهند و هنگامى كه روز جمعه فرا رسيد، مردم در مسجد الجماعه براى اداى نماز جمعه گرد هم آيند .فلسفه بناي مسجد مسجد نقطه مركزى شهر اسلامى است و بقيه نهادها و بناها اعم از محل زندگى

و يا جاى كسب و ديگر تلاش هاى عادى ، بر محور مسجد و فرهنگ آن ، بايد شكل بگيرد .روح و جان مسجد كه همان عبوديت و بندگى خدا و پرستشش تنها ذات احديت است . در ابعاد ديگر حيات مادى و فعاليت هاى روزمره بشرى بايد سارى و جارى باشد وگرنه مثل مسجد ضرار، ضد تقوا و پارسايى بوده است ، هر چند نام مسجد بر خود داشته باشد، داراى ارزش معنوى نخواهد بود .پيامبر اسلام در مدينه ، پيش از هر چيز مسجد ساخت به اين علت بود كه آن حضرت عبوديت و بندگى خدا را در سرلوحه برنامه هر مسلمان قرار دهند، زيرا اگر فرد مسلمان بنده خدا باشد و نه بنده و تسليم هوا و هوس و مال و منال ، چنين فردى ، انسانى سالم و خدمتكار و مفيد براى خود و ديگران خواهد بود، و الا نه براى خود فردى سودمند، و نه براى ديگران شخصى خدمتگزار خواهد بود .معناى رسول خدا اين نيست كه با وجود نهادها و مراكز ادارى ، اجتماعى اقتصادى و غيره ، مسجد را محل فعاليت هاى عادى زندگى كنيم و در جامعه عملا دوگانگى بيافرينيم ، بلكه هدف رسول اكرم آن بوده كه فرهنگ مسجد را كه همان عبوديت و بندگى خداست تعميم و روح انسانى را جلا دهيم و هر لحظه گامى به پيش بر داريم و از شيطان و عوامل او فاصله بگيريم .جايگاه مسجد در متون ديني•    مسجد نخستين مركز و پايگاهي است به منظور عبادت و پرستش خداي يگانه در زمين نهاده شده است   •    مسجد مركز امن

و امان براى مردم است•    مسجد مايه بركت و هدايت جهانيان است هدف مسجد پرستش هدف مسجد  وَ اَنَ المَسَاجِدَ لِلهِ فَلا تَدعُوا مَعَ اللهِ اَحُداً مساجد از آن خداست ، پس بايد احدى جز او را نخوانيد .در اين آيه شريفه ، مراد از دعا، عبادت و پرستش است ، زيرا در جاى ديگر دعا به معناى عبادت آمده است :و قال ربكم ادعُونِى اَستَجِب لكُم اِن الذين يستكبرون عَن عِبادتِى سَيَدخُلُونَ جَهنمَ دَاخِريِن پروردگارتان گفت مرا بخوانيد تا دعايتان را مستجاب بكنم ، كسانى كه از عبادت من سركشى كنند بزودى با كمال خوارى داخل جهنم خواهند شد .اساس مسجد مسجد كه كانون ايمان و تقوا و محيط پاكى و قداست و مركز تبلور عبوديت و نيايش در برابر پروردگار جهان است ، بايسته است كه شالوده و اساس آن بر تقوا و پاكى بنا شده باشد و پاسداران و دست اندركاران آن افرادى مؤمن ، پرهيزكار و مصمم باشند و هر گاه بنايى براى اغراض ناپاك با نام مقدس مسجد به وجود آيد، بايد در هدم و از بين بردن آن كوشيد، چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور ويران كردن و به آتش كشيدن مسجد ضرار را صادر فرمودند .والذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤ منين و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون لا تقم فيه اءبدا لمسجد اءسس على التقوى من اول يوم احق ان تقوم فيه فيه رجال يحبون اءن يتطهروا و الله يحب المطهرين .منافقان كسانى هستند كه مسجدى

ساختند به قصد زيان رساندن بر پيامبر و مؤ منان و تقويت كفر و ايجاد جدايى ميان               مؤ منان و كمين گاه براى كسانى كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده بودند. آنان سوگند ياد مى كنند كه نظرى جز نيكى نداشته ايم ، اما خداوند گواهى مى دهد كه آنان دروغ مى گويند، هرگز در آن به نماز نايستاد، آن مسجدى كه از روز نخست بر اساس تقوا بنا شده شايسته تر است كه در آن به نماز قيام كنى ؛ در اين مسجد، مردانى هستند كه دوست دارند پاك و منزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد. اين آيات در شاءن گروهى از منافقان است كه با توطئه هاى ابو عامر مسيحى و براى تحقق بخشيدن به اهداف شوم و نقشه هاى شيطانى خود، به ساختن مسجدى در مدينه اقدام كردند كه بعدا به نام مسجد ضرار معروف شد؛ ماجرا از اين قرار است كه به هنگام ظهور قدرتمند اسلام در مدينه ، ابو عامر به شدت ناراحت شد، وى براى مبارزه با اسلام با منافقان اوس و خزرج همكارى صميمانه اى آغاز كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هنگامى كه از نقشه ها و اهداف وى آگاه شد، در صدد تعقيب وى بر آمد، ابو عامر از مدينه گريخت و به مكه آمد و از آنجا به طائف و سرانجام به شام رفت و در آنجا رهبرى منافقان مدينه را بر عهده گرفت ؛ او در نامه اى به منافقان مدينه نوشت كه لشكرى از سپاهيان رم به كمكشان خواهد آمد تا محمد صلى الله عليه و

آله و يارانش را از مدينه خارج سازند.همچنين از آنان خواست براى خود مسجدى نزديك مسجد قبا بسازند و در موقع نماز، آنجا گرد آيند و زير نقاب مسجد، برنامه هاى خود را عملى كنند.هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عازم غزوه تبوك بود، گروهى از اين منافقان به نزد آن حضرت آمدند و به بهانه اينكه افراد ناتوان و بيمار و پيرمردان از كار افتاده نمى توانند در شب هاى بارانى و سرد زمستانى به مسجد قبا بيايند، از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستند تا اجازه دهد كه مسجدى در ميان قبيله خود (بنى سالم ) بسازند؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اكنون آماده نبردم و اگر به خواست خداوند متعال بازگشتم ، پيش شما خواهم آمد و با شما در آن نماز خواهم گذارد. منافقان در غياب پيامبر صلى الله عليه و آله ساختمان مسجد را به پايان رساندند، پس از جنگ تبوك ، نزد حضرت صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: دوست داريم كه پيش ما بيايند و با ما در آن مسجد نماز گذاريد؛ حضرت فرمود: لباس مرا بياوريد تا بپوشم و با آنان بروم . در اين هنگام آيات فوق نازل شد و پرده از نقشه پليد آنان برداشت ؛ بى درنگ پيامبر صلى الله عليه و آله گروهى از اصحاب را خواندند و به آنان دستور دادند كه مسجد را آتش بزنند و بقاياى آن را ويران كنند و به جاى آن براى مدتى محل زباله شد. همان گونه كه از اين آيات بر مى آيد، بنيانگذاران اين مسجد در

زير نقاب اين نام مقدس ، اهداف شومى را دنبال مى كردند. بر اين اساس ، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه در چنين مسجدى كه براى زيان رساندن به مسلمانان و گستردن كفر و الحاد در جامعه اسلامى بنا شده است هرگز قيام به عبادت نكند و به جاى آن شايسته است پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجدى به نماز ايستد كه اساس تقوا و هدفى الهى بنياد شده است . به اعتقاد مفسران و تاءييد روايات معصومان عليهم السلام ، مراد از اين مسجد، همان مسجد قبا است كه در مقايسه با مسجد ضرار آمده است . در هر صورت ، از اين بحث چنين بر مى آيد: مسجد كه كانون ايمان و تقوا و محيط پاكى و قداست و مركز تبلور عبوديت و نيايش در برابر پروردگار جهان است ، بايسته است كه شالوده و اساس آن بر تقوا و پاكى بنا شده باشد و پاسداران و دست اندركاران آن افرادى مؤ من ، پرهيزكار و مصمم باشند و هر گاه بنايى براى اغراض ناپاك با نام مقدس مسجد به وجود آيد، بايد در هدم و از بين بردن آن كوشيد، چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور ويران كردن و به آتش كشيدن مسجد ضرار را صادر فرمودند.پايگاه ضد ستممساجد در طول تاريخ همواره پايگاه هاى وحدت و همدلى و سنگرهاى مبارزه عليه طاغوت و فساد بوده است ، كافران و اهل شرك و نفاق با ترس از اين مراكز آنها را براى خويش خطرى جدى به حساب آورده اند لذا ، به گواهى تاريخ ،

دشمنان خدا همواره كوشيده اند كه با برنامه ها و نقشه هاى گوناگون خود ، مساجد را از رونق و گرمى بيندازند ، بر اين اساس ، قرآن كريم يكى از مهم ترين دلايل تشريع جهاد را پاسدارى از حريم مقدس مساجد دانسته است . جايگاه دانش در مسجد رسول مكرم اسلام :قومى در مسجدى از مساجد خداوند متعال براى تلاوت قرآن و آموختن آن به يكديگر ننشيند، مگر آنكه آرامشى برايشان نازل و رحمت الهى شامل حالشان شود و خدا از ايشان در ميان كسانى كه نزد او هستند، به بزرگى ياد كند .اهل سنت :اگر شخصى بامدادان يا شبانگاه راه مسجد را در پيش گيرد و صرفا هدف او فراگيرى راه خير و نيكبختى باشد يا بخواهد آن را به ديگران تعليم دهد، همانند مجاهدى است كه در راه خدا به جهاد پرداخته و با غنيمت باز گردد .رسول مكرم اسلام :همچنين ، روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از خانه بيرون آمد، در مسجد دو مجلس ديد كه يك مجلس در مورد امور دينى بحث و بررسى مى شود و در مجلس ديگر، گروهى مشغول در خواست از خدا بودند. حضرت فرمودند :هر دو مجلس نيك است . آن گروه خدا را مى خوانند و آن گروه مى آموزند و مطالب را به نادانان مى فهمانند، كه اين گروه برترند. من براى تعليم فرستاده شده ام .اصحاب رسول اسلامما در مسجد رسول الله به صورت حلقه هايى نشسته بوديم و سخن مى گفتيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد مسجد شد و پس از نگاهى كه به

اين حلقه ها كرد، در گروه قاريان قرآن نشست و گفت من به حضور در اين مجالس ماءمور شده ام جايگاه و اهميت مساجد در فرهنگ اسلام •    مسجد مهم ترين پايگاه عقيدتى ، فكرى و معنوى اسلامى •    مسجدكانون هدايت و مبارزه عليه كفر و الحاد و ملجاء و مامن دلباختگان حق و فضيلت  •    مسجد چشمه زلال مبارزه و نهضت عليه باطل در طول تاريخ مسجد مهم ترين پايگاه عقيدتى ، فكرى و معنوى اسلامى و پيوسته كانون هدايت و مبارزه عليه كفر و الحاد و ملجاء و مامن دلباختگان حق و فضيلت بوده است . چشمه زلال مبارزه و نهضت عليه باطل در طول تاريخ از مسجد جوشيده و پژمرده جامعه اسلامى را سيراب كرده است . قيام مقدس مردم ايران كه به برقرارى حكومت عدل اسلامى انجاميده در طول حيات خويش نيرو و توان خود را از مساجد يافته و تمام نقشه هاى شوم دشمنان اسلام را كه كمر همت به نابودى اسلام ناب بسته اند، خنثى كرده است  .اهميت مساجد به فرموده امام راحل ( ره ) •     مساجد در انقلاب اسلامى ايران ، مركز انقلاب و مركز آشنايى مردم با اسلام و وظايف شرعى آنان در جهت پاسدارى از ارزش هاى والاى اسلام بوده است •     مسجد محلى است كه از آن بايد امور اداره بشود اين مساجد بوده كه اين پيروزى را براى ملت ما درست كرد، اين مراكز حساسى است كه ملت بايد به آن توجه داشته باشند، اين طور نباشد، كه خيال كنيم حالا ديگر ما پيروز شديم ، ديگر مسجد مى خواهيم چه بكنيم ؟

پيروزى ما براى اداره مسجد است مسجد محلى است كه از آن بايد امور اداره بشود اين مساجد بوده كه اين پيروزى را براى ملت ما درست كرد، اين مراكز حساسى است كه ملت بايد به آن توجه داشته باشند، اين طور نباشد، كه خيال كنيم حالا ديگر ما پيروز شديم ، ديگر مسجد مى خواهيم چه بكنيم ؟ پيروزى ما براى اداره مسجد است مقابله با هجوم فرهنگى كه با تمام امكانات به جنگ عليه ارزش هاى اصيل اسلامى ما پرداخته است ، بايد به گستردگى مقابله با هجوم نظامى باشد، اگر به فرموده رهبر كبير انقلاب اسلامى ، در زمان جنگ تحميلى ، جنگ در راس امور بود، اكنون توجه و هشيارى و تجهيز تمام قواى مادى و معنوى عليه هجوم فرهنگى كه هستى معنوى ما را هدف قرار داده ، در راءس امور است و هشدار و بيدار باش رهبر انقلاب اسلامى در خصوص ضرورت مبارزه با تهاجمات فرهنگى غرب نداى مسئوليت سازى بود بر جان سربازان آن قائد عظيم الشاءن در سنگر مساجد، كه ترفندهاى آنان را ناكام گذاشت ؛ مخصوصا نيروهاى فعال و كار آمد و آينده ساز كشور و اسلام يعنى جوانان و نوجوانان بايد آن را دريابند.از سوى ديگر براى برقرارى امنيت اجتماعى و داشتن جامعه اى سالم ، توجه به مسجد و شناسايى جايگاه آن ، ضرورى است ، مقايسه ميزان جرائم در جوامع اسلامى و جهان كفر و الحاد، مبين آن است كه در آن جوامع به علت حاكميت فرهنگ مادى معضلات فرهنگى و اجتماعى زيادى وجود دارد كه در جامعه اسلامى از آنها اثرى نيست

، لذا مساجد مى توانند با اشاعه فرهنگ اسلامى ، جرائم و بزهكارى ها را در جامعه اسلامى هر چه بيشتر كاهش دهند و امنيت اجتماعى را به ارمغان آورند.به فرموده امام راحل قدس سره :مساجد در انقلاب اسلامى ايران ، مركز انقلاب و مركز آشنايى مردم با اسلام و وظايف شرعى آنان در جهت پاسدارى از ارزش هاى والاى اسلام بوده است  .فرمايشات مقام معظم رهبري در ارتباط با اهميت مساجد •    هشدار و بيدار باش رهبر انقلاب اسلامى در خصوص ضرورت مبارزه با تهاجمات فرهنگى غرب نداى مسئوليت سازى بود بر جان سربازان آن قائد عظيم الشان در سنگر مساجد، كه ترفندهاى آنان را ناكام گذاشت ؛ مخصوصا نيروهاى فعال و كار آمد و آينده ساز كشور و اسلام يعنى جوانان و نوجوانان بايد آن را دريابند .•    اگر به فرموده رهبر كبير انقلاب اسلامى ، در زمان جنگ تحميلى ، جنگ در راس امور بود، اكنون توجه و هشيارى و تجهيز تمام قواى مادى و معنوى عليه هجوم فرهنگى كه هستى معنوى ما را هدف قرار داده ، در راس امور است .•    مساجد مى توانند با اشاعه فرهنگ اسلامى ، جرائم و بزهكارى ها را در جامعه اسلامى هر چه بيشتر كاهش دهند و امنيت اجتماعى را به ارمغان آورند  .•    براى برقرارى امنيت اجتماعى و داشتن جامعه اى سالم ، توجه به مسجد و شناسايى جايگاه آن ، ضرورى است  .•    مقايسه ميزان جرائم در جوامع اسلامى و جهان كفر و الحاد، مبين آن است كه در آن جوامع به علت حاكميت فرهنگ مادى معضلات فرهنگى و اجتماعى زيادى وجود

دارد كه در جامعه اسلامى از آنها اثرى نيست .مسجد كانو ن ارتباطات•    مسجد از جمله معدود پديده هاى اجتماعى است كه با تمام قشرهاى مردم به نوعى در ارتباط است .•    مسجد اگر پاسخگوى نيازهاى جامعه خويش نباشد به هيچ وجه نمى تواند جايگاه مقدس خود را در ميان اقشار مردم حفظ كند .•    مسجد از جمله معدود پديده هاى اجتماعى است كه با تمام قشرهاى مردم به نوعى در ارتباط است . مسجد اگر پاسخگوى نيازهاى جامعه خويش نباشد به هيچ وجه نمى تواند جايگاه مقدس خود را در ميان اقشار مردم حفظ كند.شهيد مطهرى قدس سره مى فرمايد: مسجد مدينه در صدر اسلام تنها براى اداى فريضه نماز نبود، بلكه مركز جنب و جوش و فعاليت هاى دينى و اجتماعى مسلمانان ، همان مسجد بود. هر وقت لازم مى شد اجتماعى صورت بگيرد مردم را به حضور در مسجد دعوت مى كردند...كانون ارتباطات مسجد از نظر شهيد مطهرى قدس  سره•    مسجد مدينه در صدر اسلام مركز جنب و جوش و فعاليت هاى دينى و اجتماعى مسلمانان بود .•    مسجد در مناسبات سياسى و تصميم گيرى هاى عموى جامعه نقش اساسى و زير بنايى ايفا مى كرده است .•    تمام امور مربوط به جامعه اسلامى در مسجد مورد بررسى قرار مى گرفت و حتى محل درس و مدرسه .•    اساسا تاسيس حلقه هاى مساجد براى تعليم و تعلم از ابتكارهاى فرهنگ غنى اسلامى است ، به گونه اى كه اين شيوه كار تحت هيچ يك از فرهنگ ها و تمدن هاى موجود، همزمان با ظهور اسلام ، نبوده است .•    در زمان پيامبر

اسلام صلى الله عليه و آله و دوره بعد، از مساجد به عنوان پايگاه تعليم و تعلم و آموزش معارف اسلامى بوده است و هدف اساسى مجالس كه در مساجد داير مى شد، عبارت از تعليمات دينى و تفسير قرآن و تدريس حديث .•    امروزه نيز از مساجد چه در حوزه هاى بزرگ علمى و چه در شهرهاى ديگر، به عنوان مدرسه و مركز تعليم معارف دينى ، استفاده مى شود و بسيارى از مراجع و مدرسان جلسه هاى درسى خود را در مساجد داير مى كردند .از ساخت نخستين عبادتگاه مسلمانان تاكنون بيش از دوازده قرن مى گذرد، در طول اين مدت ، مسجد در دوره هاى گوناگون حكومت هاى اسلامى در عربستان و ايران در مناسبات سياسى و تصميم گيرى هاى عموى جامعه نقش اساسى و زير بنايى ايفا مى كرده است . تمام امور مربوط به جامعه اسلامى در مسجد مورد بررسى قرار         مى گرفت و حتى محل درس و مدرسه در روزگار پس از ظهور اسلام تا دوران حكومت بنى اميه عبارت از مساجد و احيانا برخى از اماكن عمومى و خصوصى بوده است ؛ علما و دانشمندان در مسجد نبوى و مسجد الحرام و ساير مساجد ديگر، علوم دينى و ادبى آموزش مى دادند و حتى مراكزى كه بعدها به عنوان مدارس پيشرفته در كشورهاى اسلامى تاءسيس شد، از نظر معمارى ، تحت تاثير شكل و فرم مساجد به وجود آمد. اساسا تاءسيس حلقه هاى مساجد براى تعليم و تعلم از ابتكارهاى فرهنگ غنى اسلامى است ، به گونه اى كه اين شيوه كار تحت هيچ يك از فرهنگ ها

و تمدن هاى موجود، همزمان با ظهور اسلام ، نبوده است ؛ تمامى اين مساجد با سادگى خاص خود به وجود آمده بودند و به هيچ وجه اثرى از معمارى معابد و و كليساهاى ايران و مصر و روم در آن به چشم نمى خورد. در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و دوره بعد، از مساجد به عنوان پايگاه تعليم و تعلم و آموزش معارف اسلامى بوده است و هدف اساسى مجالس كه در مساجد داير مى شد، عبارت از تعليمات دينى و تفسير قرآن و تدريس حديث بود، اين گونه معلمان و يا گويندگان داراى كرسى و منبرى بودند كه بر روى آن جلوس مى كردند و براى شاگردان كلاس ها، فقه و حديث و تفسير تدريس مى كردند. در مسجد نبوى و مساجد اوليه اسلام ، در كنار اجتماع دينى و مذهبى ، حلقه هاى علمى داير مى شد، نخستين كسى كه در مسجد نبوى قصه هاى آموزنده به مردم تعليم مى داد، سخنور گويا و فصيح و صحابى پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله ، تميم دارى بود. بعدها در مساجد، مانند مدارس ، حجره هايى براى طلاب و دانشجويان ساخته شد كه هنوز نمونه بسيارى از اين گونه مساجد در ايران و ساير كشورهاى اسلامى به چشم مى خورد، لذا مدرسه و مسجد، على رغم اختلاف در مفهوم لغوى آن ، غالبا از نظر مصداق ، مترادف بوده اند، حتى مراكز علمى مانند جامع الازهر مصر از جهت مذهبى عبادى و علمى به صورت كانون عظيمى براى تعليم و تعلم شناخته شد و متقابلا مدارس نيز داراى

مسجدى بود كه نماز جماعت در آن اقامه مى شد و به هر حال صبغه و رنگ مذهبى و عبادى خود را حفظ مى كرد؛ امروزه نيز از مساجد چه در حوزه هاى بزرگ علمى و چه در شهرهاى ديگر، به عنوان مدرسه و مركز تعليم معارف دينى ، استفاده مى شود و بسيارى از مراجع و مدرسان جلسه هاى درسى خود را در مساجد داير مى كردند.عملكرد مسجد بعنوان پايگاه اجتماعيمسجد پايگاه اجتماعى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده اند :مسجد را به عنوان نخستين پايگاه و مجمع مسلمانان براى تجمع نيروها و مركزى براى رسيدگى به مسائل مردمى و تبيين سياست اسلام برگزيد .مسجد نه تنها به صورت جايگاه اصلى اجتماع مؤمنان براى برگزارى مراسم عبادى مورد استفاده بود، بلكه كانون معارف و احكام اسلامى ، مركز جهاد تبليغاتى و ارشادى ، قرارگاه سياسى و اداره دولت نيز به شمار مى رفت .پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از هجرت به مدينه به منظور تشكيل جامعه اسلامى و استقرار نظام اعتقادى و اجتماعى اسلام ، رسما دولت اسلامى را در اين شهر بنياد نهاد؛ طبيعى است ايجاد چنين دولتى ، پرداختن به امور نوين و بنيانگذارى مؤ سسات و طرح مسائلى جديد را ضرورى مى نمود، كه از جمله آنها تاءسيس نهادى اجتماعى براى تجمع نيروها و مركزى براى رسيدگى به مسائل مردمى و تبيين سياست اسلام بود. بر اين اساس ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، مسجد را به عنوان نخستين پايگاه و مجمع مسلمانان براى پرداختن به چنين امورى برگزيد. به دستور آن حضرت

، زمينى خريدارى و بناى مسجد آغاز شد؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه با مهاجران و انصار با حركتى بنيادين و اجتماعى به كار ساختن مسجد پرداختند و بر اثر كوشش و اهتمام ايشان ، ساختمان مسجد در مدتى كوتاه به اتمام رسيد. اين مسجد، ساده و بى پيرايه و بسيار ابتدايى بود، زمينش از ريگ ، ديوارهايش از خشت ، منبرش از چوب و سقفش از شاخ و برگ درختان . اما چون جايگاه عبادت و نيايش رسول خدا صلى الله عليه و آله و مؤ منان راستين بود، فضايش آكنده از معنويت ، خلوص ، صفا، صميميت ، ايمان و عشق به پروردگار بود..مسجد نه تنها به صورت جايگاه اصلى اجتماع مؤ منان براى برگزارى مراسم عبادى مورد استفاده بود، بلكه كانون معارف و احكام اسلامى ، مركز جهاد تبليغاتى و ارشادى ، قرارگاه سياسى و اداره دولت نيز به شمار مى رفت . به اين ترتيب ، مسجد در آن روزگار از نظر عملكرد نهادى با چندين نقش بود .كانون همدلي •    اجتماع و گردهمايى در مسجد كه در آن افراد كوچك و بزرگ ، ضعيف و نيرومند و ... در كنار يكديگر به نماز مى ايستادند، تا چه حد نفاق ها و كينه ها، بد بينى ها و بدخواهى ها، و همچنين اختلافات طبقاتى را از ميان مى برد و جاى خود را به مهر و صفا و برادرى و برابرى مى داد •    صفوف به هم فشرده مؤ منان در مسجد ، سبب ايجاد وحشت و هراس در دلهاى منافقان و ديگر مخالفان آيين نوين مى شد

•    مسجد، در قالب نخستين كانون عبادى ، نقشى بسيار مؤ ثر در تحقق سازندگى فردى و اجتماعى مسلمانان و بالطبع پيدايش جامعه اى هماهنگ ، متحد، نيرومند و مقاوم در آن روزگار، بر عهده داشت اعتقادى مسلمانان ، مسجد از آغاز به عنوان خانه خدا و محبوب ترين مكان ها، از ارزش و قداست خاصى برخوردار بود. استفاده از اين مكان مقدس ، مستلزم مراعات آدابى خاص و احكامى ويژه بود، كه مسلمانان از طريق قرآن كريم و رهنمودهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با آنها آشنا شده بودند.اهتمام خاص رسول خدا صلى الله عليه و آله به برگزارى نماز جماعت در مسجد، سبب مى شد كه مسلمانان ، جملگى در هر شبانه روز پنج بار براى شركت در اين آيين عبادى سياسى در مسجد حضور يابند و با بر پايى صفهايى منظم ، همه با هم به عبادت خدا بپردازند.بديهى است ، چنين اجتماع و گردهمايى كه در آن افراد كوچك و بزرگ ، ضعيف و نيرومند، فقير و غنى در كنار يكديگر به نماز مى ايستادند، تا چه حد نفاق ها و كينه ها، بد بينى ها و بدخواهى ها، و همچنين اختلافات طبقاتى را از ميان مى برد و جاى خود را به مهر و صفا و برادرى و برابرى مى داد و تا چه اندازه اين صفوف به هم فشرده مؤ منان ، سبب ايجاد وحشت و هراس در دلهاى منافقان و ديگر مخالفان آيين نوين مى شد.در پرتو اين گونه اجتماعات ، مسلمانان مى توانستند به فراگيرى دانش هاى سودمند و نيز حل و فصل بسيارى از

مشكلات سياسى ، اقتصادى و اجتماعى جامعه خويش بپردازند، به اين ترتيب ، مسجد، در قالب نخستين كانون عبادى ، نقشى بسيار مؤ ثر در تحقق سازندگى فردى و اجتماعى مسلمانان و بالطبع پيدايش جامعه اى هماهنگ ، متحد، نيرومند و مقاوم در آن روزگار، بر عهده داشت .جايگاه دانش •    در نخستين آياتى كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، اولويت دانش و معرفت مورد تاييد قرار گرفت .•    بخوان به نام پروردگارت كه تو را آفريد، آدمى را از خون بسته آفريد؛ بخوان و پروردگار تو گرامى است .•    بر اساس اين ديدگاه ، اين آيين الهى فراگيرى دانش را پيشاپيش هر كارى قرار داده و نشر علم را از مهمترين اهداف خود دانسته است ، آيات قرآن را كه پيوسته فرود آمد، مسلمانان را با بيانات گوناگون ، به انديشيدن و بهره جستن از خرد خويش به منظور كسب آگاهى فرا خواند .•    مسجد به عنوان نخستين پايگاه علمى در جامعه نو خاسته اسلامى رسالت خود را در انتشار علم و دانش و گسترش فرهنگ اسلامى آغاز و در اين زمينه نقش بسيار مؤ ثرى ايفا كرد .در جزيرة العرب ظهور كرد كه جهل و بى خبرى ، بخش گسترده اى از جهان آن روز را فرا گرفته بود و امواج ظلمت ، حتى محيطهاى نيمه درخشان را سخت مى كوبيد. حجاز - كه به مهبط وحى مفتخر شد - چنان در شرك ، خرافه پرستى و سنت هاى زشت جاهلى غوطه ور بود كه چيزى به نام دانش و كسب آگاهى در آن محيط مفهومى نداشت ؛ امام

على عليه السلام كه شاهد چنين روزگارى بود، آن را بدين گونه توصيف مى كند: به هنگامى پيامبرش را برانگيخت كه مردم جهان در وادى حيرت ، گمراه و در ميان امواج فتنه ها سرگردان بودند. هوس هاى كشنده ، عقل هاى آنها را ربوده بود و در ميان اضطراب و جهل ، سرگردانى گرفتار بودند. اعراب جزيره تا آن حد در بيسوادى و دورى از علم و آگاهى به سر مى بردند كه قرآن كريم با تعبير اميين از آنان ياد كرده است . به شهادت تاريخ هنگامى فروغ اسلام در اين محيط تاريك تابيدن گرفت كه جز هفده نفر در ميان ايشان ، عموما خواندن و نوشتن نمى دانستند. در چنين محيط تيره اى ، اسلام دعوت خود را علم آغاز كرد. در نخستين آياتى كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، اولويت دانش و معرفت مورد تاءييد قرار گرفت .اقرا باسم ربك الذى خلق ، خلق الانسان من علق . اقرا و ربك الاكرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم بخوان به نام پروردگارت كه تو را آفريد، آدمى را از خون بسته آفريد؛ بخوان و پروردگار تو گرامى است ؛ آن پروردگارى كه انسان را به وسيله قلم آموخت ، آموخت ، آنچه را نمى دانست ). و از خداوند براى اول بار با نام رب كه از ماده تربيت است ، ياد شد.در آياتى ديگر امر تعليم از مهمترين اهداف رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و وظايف اصلى آن حضرت بر شمرده شد:هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و

يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه . بر اساس اين ديدگاه ، اين آيين الهى فراگيرى دانش را پيشاپيش هر كارى قرار داده و نشر علم را از مهمترين اهداف خود دانسته است ، آيات قرآن را كه پيوسته فرود آمد، مسلمانان را با بيانات گوناگون ، به انديشيدن و بهره جستن از خرد خويش به منظور كسب آگاهى فرا خواند، كه از آن جمله است : افلا تعقلون ، لعلهم يتذكرون ، افلا يتذكرون ، فانظروا و نظاير فراوان اين آيات كه در همه آنها افراد مسلمان را به تعقل و آزاد انديشى فرا مى خواند و روحيه دانش اندوزى و انديشه ورزى را در ايشان تقويت مى كرد.سخنان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و رهنمودهاى آن حضرت نيز آكنده از ارج گذارى بر دانش و دانشمندان و تشويق به فراگيرى علم و تحصيل و معرفت بود، كه از آن همه است :طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة . فرا گرفتن دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است .من سلك طريقا يطلب فيه علما سلك الله به طريقا الى الجنة ، و ان الملائكة لتضع اجنتها الطالب العلم رضا به و انه يستغفر لطالب العلم من فى السماء و من فى الارض حتى الحوت فى البحر و فضل العالم على العابد كفضل القمر على سائر النجوم ليلة البدر و ان العلماء ورثه الانبياء  كسى كه به راهى رود براى دانش جويى ، خداوند او را به راهى سوى بهشت رود. همانا فرشتگان با خرسندى بال هاى خويش براى دانشجو فرو نهند و اهل زمين و آسمان حتى ماهيان

دريا براى دانشجو آمرزش طلبند و برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده است بر ستارگان ديگر و دانشمندان وارث .نهاد سياسي حكومت اسلامى ميان مقامات مسئول و توده هاى مردم جدايى نيست و مسلمانان مى توانند بر مسير و جهت گيرى هاى حكومت و بر پيشرفت امور جامعه نظارت كنند و مواضع خود را در مسائل سياسى به طور آشكار اعلام نمايند و با ارائه برنامه ها، طرح ها و پيشنهادهاى سازنده حكومت را يارى دهند، بر اين اساس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از بنيان گذارى نظام نوين اسلامى در مدينه به منظور مداخله مسلمانان در شيوه حكومت و آگاه ساختن آنان با اهداف سياسى اسلام ، مسجد را كه مركزى عمومى و محل تجمع مسلمانان براى اداى فرايض دينى بود، به عنوان پايگاه حكومت و نهاد سياسى اسلام برگزيد.پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مسجد اصول سياسى اسلام را، بويژه در امورى كه مى دانست مسلمانان از نظريات و تجربيات مفيدى برخوردارند، به شورا گذاشت ؛ در متون تاريخى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى اتخاذ مواضع مناسب در جنگ بدر، در يكى از مساجد اطراف مدينه به نام مسجد عرق الظبيه با اصحاب به مشورت پرداخت . همچنين براى رفتن به جنگ احد در مسجد مدينه با مسلمانان تبادل نظر كرد .پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مقدمات فكرى و اجتماعى بيشتر غزوات را در مسجد فراهم مى كرد، آن حضرت با ايراد خطبه هاى گرم و پرشور، مسلمانان را براى نبرد با دشمنان اسلام بسيج و از همانجا

جنگجويان مسلمان را به جبهه هاى نبرد اعزام مى كرد. به گفته ابن هشام ، پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب براى حضور در غزوه احد روز جمعه پس از پايان نماز از مسجد حركت كردند . در مغازى واقدى آمده است كه : پيامبر صلى الله عليه و آله براى شركت در جنگ حمراء الاسد در حالى كه بشدت مجروح شده بود (از جنگ احد) وارد مسجد شد و دو ركعت نماز گزارد. مردم جمع شده بودند و اهالى بالاى مدينه هم وقتى فرمان را شنيدند خود را به مسجد رساندند؛ سپس پيامبر صلى الله عليه و آله دو ركعت نماز گذارد و فرمود كه اسبش را بر در مسجد حاضر كنند؟ آن حضرت زره پوشيده و مغفر بر روى سر انداخته بود، به طورى كه تنها چشمانش ديده مى شد  . با اين ترتيب ، مسجد به عنوان پايگاه جهاد و نهضت نيز نقش عمده اى در آن روزگار داشت .فرستادگان قبايل و سران اقوام مختلف آن روز كه گاه براى برخى از مذاكرات با پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه مى آمدند، در مسجد، با آن حضرت ديدار مى كردند. جريان ملاقات آن حضرت با نمايندگان قبيله ثقيف در مسجد مدينه از جمله رويدادهاى مهم عصر مدنى است كه اكثر مورخان به تفصيل به ذكر آن پرداخته اند. چنانكه واقد مى گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور داد سه سايبان از شاخ و برگ درخت خرما در مسجد بسازند و ايشان در آن سايبان شب ها تلاوت قرآن اصحاب را مى شنيدند و شاهد عبادت

آنان بودند. همچنين هنگام نمازهاى واجب ، شاهد صفوف نماز مسلمانان بودند نمايندگان ، چند روزى در آنجا ماندند تا به دعوت رسول خدا صلى الله عليه و آله اسلام آوردند .فعاليت هاى قضايى ، فصل خصومات ، اجراى حدود بر بزهكاران و حبس و تاءديب ايشان نيز در مسجد انجام مى گرفت ؛ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به حكم (فاحكم بينهم بما انزل الله  . و نيز كريمه قرآنى :فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا معاقضيت .به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند مگر اينكه تو را حكم قرار دهند در آنچه ميان ايشان اختلاف است ، سپس در خود احساس گرفتارى نمى كنند در آنچه قضاوت كنى … شخصا به امر قضاوت در ميان مسلمانان مى پرداخت و مشكلات ايشان را حل و فصل مى كرد . اگر متهمى به زندان و يا جارى شدن حد محكوم مى شد، اجراى اين حدود در مسجد صورت مى گرفت . همچنين ، اسيران را پس از جنگ به مسجد مى آوردند تا پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آنها حكم صادر كند به اين ترتيب ، مسجد در آن روزگار يك دادگسترى به تمام معنا نيز بود كه كليه امور قضايى در آن حل و فصل مى شد. بايد يادآور شد كه مسجد از نظر عملكردهاى سياسى در دوره هاى بعد نيز همچنان فعال بود و همان گونه كه در جاى خود خواهد آمد، بيشتر امور سياسى آن روز همچون معرفى خليفه ، مراسم بيعت با وى ، عزل و

نصب استانداران و ديگر كارگزاران و مسئولان مملكتى ، نشست هاى مشورتى ، تحريض و ترغيب مسلمانان براى جهاد با كفار، اعزام نيرو به جبهه هاى نبرد و نيز امور قضايى ، مانند دادرسى ، بازداشت ، حبس و اجراى حدود، همگى در مسجد صورت مى گرفت . به اين ترتيب ، مسجد از آغاز حيات سياسى در زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله تا اوايل عصر عباسى ، مركز كل فعاليت هاى سياسى نهضت جهانى اسلام به شمار مى رفت .پايگاه تبليغاتي انگيزه و هدف اصلى از هجرت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به مدينه ، به گونه اى كه تاريخ گواهى مى دهد، يافتن محيطى مناسب و آرام و دست يابى به وسايل و امكانات لازم براى تبليغ و گستردن آيين اسلام بود؛ بر اين اساس ، پس از استقرار رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه ، مسجد كه تنها مركز عمومى و كانون ارتباط جمعى در جامعه نو خاسته اسلامى به شمار مى رفت ، به عنوان پايگاه اساسى كل فعاليت هاى تبليغاتى مسلمانان ، مورد استفاده قرار گرفت . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين پايگاه بزرگ تبليغى در پرتو تعاليم آسمانى اسلام و از طريق تدريس ، وعظ، ارشاد، و ايراد خطبه هاى نماز جمعه و ديگر سخنرانى ها به نشر فرهنگ عظيم اسلامى پرداخت و با بر پايى آيين هاى با شكوه جمعه و جماعات و تشكيل حلقه هاى علمى در اين مكان ، مجد و عظمت آيين خويش را به نمايش گذاشت . برپايى صفوف به هم فشرده

مؤ منان براى اداى فرايض روزانه و نيز تلاوت دلنشين آيات قرآن كه به همت بعضى از صحابه همچون عبدالله بن مسعود، زيد بن ثابت ، ابى بن كعب و ديگران انجام مى شد، در افراد و گروه هايى كه گه گاه به مدينه آمدند تاءثير بسيار چشم گيرى داشت . چنانكه فرستادگان قبيله ثقيف كه به منظور مذاكره با رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه آمد بودند، با ديدن چنين مناظرى سخت تحت تاءثير مسلمانان قرار گرفتند و به آيين اسلام گرويدند .بدين سان بر اثر كوشش هاى تبليغى مسلمانان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه هاى مناسبى براى پذيرش اسلام و ديگر افراد به وجود آمد، به طورى كه هر گاه نماينده اى از سوى يكى از قبايل و اقوام براى كسب اطلاع از آيين جديد به مسجد مدينه مى آمد، بى درنگ اسلام را پذيرا مى شد و به آن گردن مى نهاد. همچنين ، مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه ، دانشگاه بزرگ تبليغى را مى مانست كه در آن رسول خدا صلى الله عليه و آله در پرتو افاضات آموزنده خويش به تربيت مبلغان ورزيده اى همت گماشت و آنان را پس از آگاهى از قرآن و فقه اسلامى ، به نقاط مختلف جزيرة العرب اعزام كرد تا در پرتو هدايت و تعليم ، مردم آن بلاد را از ظلمت جهل و شرك برهانند و به آغوش اسلام فرا خوانند؛ چنانكه تاريخ گوياى آن است ، بر اثر فعاليت هاى تبليغى اين گروه از دانش آموختگان مكتب وحى و مدرسه رسالت

بود كه نه تنها اسلام در سراسر جزيرة العرب راه يافت ، بلكه در فاصله كوتاهى پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله ، اين آيين آسمانى بخش گسترده اى از جهان آن روزگار را فرا گرفت ، در نتيجه اين فتح فرهنگى و ايدئولوژيكى بود كه مسجدها، منبرها، مجالس درس فقه ، حديث ، ادبيات ، كلام تفسير، اخلاق و ديگر دانش هاى اسلامى در سراسر سرزمين هاى قلمرو اسلام نمودار شد.نخستين نهاد سياسي •    پايگاه حكومت و نهاد سياسي •    پايگاه جهاد و نهضت •    مركز فعاليت هاي قضائي ، فصل خصومات و ...نخستين پايگاه تبليغاتي •    هدف اصلي از هجرت تبليغ و گستردن آئين اسلام •    نشر فرهنگ عظيم اسلامي•    كانون دانش و نشر فرهنگ و تمدنمسجد عامل پيشگيري از فسادبا تقويت برنامه هاى تربيتى در مساجد مى توان زمينه آلودگى و فساد را از بين برد. از آنجا كه دست پرورده هاى مسجد، صالحان و نيكان جامعه هستند با اجراى دو اصل اساسى امر به معروف و نهى از منكر، يكديگر را به كارهاى نيك دعوت و از اعمال زشت و ناپسند منع مى كنند، در نتيجه با تقويت روحيه مذهبى ، از رهگذر مسجد، به نيروى انتظامى و دستگاه هاى عريض و طويل قضايى و زندان هاى گوناگون ، نياز چندانى نخواهد بود، زيرا اهل مسجد مرتكب جرم و جنايت نمى شوند تا به اين موارد نيازى باشد .نقش مسجد در فرهنگ اسلام در اصطلاح روايى ، تمام روى زمين ، مسجد و سجده گاه انسان است .رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:جعلت لى الارض

مسجدا و طهورا زمين براى من سجده گاه و پاك كننده است .•    مسجد، همانند ستاد مقدسى است براى تعليم و تربيت شايسته •    مسجد، سنگرى است براى ترويج اسلام و دفاع از حريم عقيده و ايدئولوژى حق•    مسجد، آموزشگاهى است براى ياد گيرى اصول عبوديت و بندگى و مهدى است براى آموزش راه و رسم صحيح زندگى اجتماعى فردى•    مسجد، دانشگاه انسان ساز و بسترى است براى تربيت عنصر صالح انسانى •    مسجد، سنگرى است براى ترويج اسلام و دفاع از حريم عقيده و ايدئولوژى حق •    مسجد، پايگاه يكتا پرستى ، و مكانى است براى ايجاد زمينه وحدت و يكپارچگى جامعه موحد و يكتاپرست •    مسجد خانه ارشاد و هدايت است و نهاد تحكيم بخش روابط عقيدتى و عاطفى آحاد انسان •    مسجد مكانى است براى تمرين و ممارست خلق و خوى و رفتار و كردار پسنديده انسانى •    محل مناسبى است براى پياده كردن و عملى ساختن ارزش هاى والاى اخلاقى و رفتارى در ابعاد گوناگون زندگانى و سكوى پرواز است به ملكوت سر توماس آرنولد مى نويسد: مسجد تنها يك عبادتگاه نبوده ، بلكه مركزى براى حيات سياسى - اجتماعى بوده است . پيامبر صلى الله عليه و آله سفيران را در مسجد به حضور مى پذيرفت ، شؤ ون دولت را از مسجد اداره مى كرد و براى مردم در امور سياسى و دينى از فراز منبر پيام مى فرستاد .توطئه استعمار دردگرگون كردن مساجد اولا: مسجد به صورت محلى براى برگزارى نمازهاى پنجگانه و تشكيل مجالس عزا و تحريم در آمد رفته رفته از نمازگزار خالى شد .ثانيا: دانشگاه

ها را در مقابل حوزه هاى علميه قرار دادند و با تقسيم قشرهاى مردم به متقدم و متجدد و جو سازى و تبليغات واهى كه در حوزه ها تنها علوم قديمه و دانش هاى اسلامى تدريس مى شود، دانشمندان متعهد مسلمان را دور كردند و آن مراكز را از رونق انداختند و با خيال راحت به افساد فرهنگى و چپاول ثروت هاى ملى پرداختند .مركز سازماندهى نهضت هاى جهانى اسلام •    در جامعه اسلامى نقش مساجد در حدى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مساجد كانون هاى هميشه بيدار است كه مسلمانان آگاه ، دل به درياى علم و حكمت بى كران خدا زده ، على رغم تاريكى هاى شب ، در آن زنده دل و بيدارند و تاريكى ها را با نور دل بيدار خود مى زدايند و نور افشانى مى كنند و سرانجام با نورانيت كامل محشور مى شوند •    مسجد، ابزارى تاكتيكى و موقت تلقى نمى شد، بلكه رابطه حركت نهضت انقلاب اسلامى با مسجد، پيوندى استوار و جاودانه و استراتژيك بود كه هيچ جايگاهى نتوانسته و نخواهد توانست جايگزين آن شود . ان بيوتى فى الارض المساجد•    الهام از اين تفكر بنيادين اسلامى ، ملت هاى مسلمان همواره حركت هاى انقلابى و نهضت هاى رهايى بخش خود را از مساجد آغاز كرده اند؛ مساجد همواره كانون هاى الهام بخش براى مردم ظلم ستيز بوده است ، بخصوص در تاريخ نهضت اسلامى كه در ايران شكل گرفته است به طور قطع هسته مركزى همه آنها در مساجد تكوين يافته است مسجد پايگاه ارتباطي متناسب با جوامع اسلامي در عصر

تحول شگرف ارتباطات قرار گرفته ايم ، عصر كه از آن به دهكده جهانى ياد مى شود. نه مى بايست يكسره مرعوب اين تحولات شد و نه از كار فرهنگى تبليغى و ارتباطى عظيمى كه در اين مقطع حساس تاريخى بر دوش مبلغان و علما و خطبا و عناصر فرهنگى نهاده شده است ، غفلت ورزيد. ماندگارى فرهنگ اسلامى به حفظ اين تلاش و افزوده تر شدن بستگى تام پيدا كرده است .در دنياى ارتباطات ، تحولات تكنيكى يك پايه اين تحول محسوب مى شوند، ولى دنيا با فرو پاشى مكتب ها و بحران فرهنگى و انحطاط اجتماعى ، پيام و فرهنگى درست براى رفع نيازهاى انسان معاصر در دست ندارد. اهميت اسلام و فرهنگ آن و توجه يكجا به نقش رسانه هاى امروزى و مساجد به عنوان مدل ارتباطى و رسانه اى سنتى در جوامع اسلامى ، نبايد ناديده انگاشته شود .كاركرد رسانه ارتباط جمعى ، با همه تحولات تكنيكى ، زمانى قرين توفيق قلمداد مى شود كه بتواند عميق ترين ارتباط و پيوند را با مخاطب خود برقرار سازد. مساجد در پيشرفت و پيروزى انقلاب اسلامى سال 57، نشان دادند كه مى توانند چنين ارتباطى را بر قرار ساخته و نقش هدايتى و رسانه اى خود را ايفا كنند..ويژگى هاى منحصر به فرد مسجد، در قالب پايگاه هاى ارتباطى مهم به هيچ وجه نبايد در دنياى امروز فراموش شود، بلكه اين پايگاه همواره مى تواند در تقويت فرهنگ شنيدارى و ديدارى مردم و مخاطبانش بسيار مؤ ثر باشد؛ ماندگارى فرهنگ اسلامى تاكنون به لحاظ پويايى و تحرك اين كانون هاى سازماندهى حركت هاى

اجتماعى و توده اى مردم بوده است . در آينده هم يكى از عوامل و متغيرهاى مهم اين ماندگارى ما تحرك همين پايگاه هاست .ويژگى هاى ارتباطى مسجد در سازماندهى حركت هاى اجتماعى و ماندگارى فرهنگ اسلامى نظريه ماروين زديتس - جامعه شناس فرانسوى - درباره مطالعه انقلاب ها نكات جالبى به دست مى دهد.  وى معتقد است براى مطالعه انقلابها، بايد چهار حوزه زير را بررسى كرد:•    رهبري•     سازماندهى•     توده هاى مردم •    واكنش سيستم سياسى (حكومت) در اين چهار حوزه اگر بخواهيم به نقش سازمان دهنده و تشكيلات ارتباطى كه انقلاب ها را ايجاد و حفظ مى كنند، توجه كنيم ، درباره انقلاب اسلامى ايران به نكته جالب توجهى دست خواهيم يافت . اصولا در انقلاب ما، ميان رهبران انقلاب و پيروان انقلاب ، احزاب و تشكيل هاى سياسى (كه مرسوم همه انقلاب هاست ) قرار نداشتند؛ هدايت انقلاب اسلامى مستقيما به همت رهبرى و با واسطه روحانيان (خطبا) و در ميدان هاى برقرارى ارتباط با مردم (مساجد) صورت گرفت ، در واقع حلقه واسط ميان رهبرى انقلاب اسلامى و مردم - در انقلاب ما - مساجد بودند و نقش ارتباطى را هم مساجد ايفا كردند. البته صدور اعلاميه و چاپ و توزيع آن نيز، نقش عمده اى در اين فرايند ايفا كرد.اينك به سراغ ويژگى ارتباط مسجد در سازماندهى - حركتهاى اجتماعى و تداوم فرهنگ اسلامى به اين شرح مى رويم :•    مسجد، غير گروهى و سازمانى است . (سازمان در شكل مصالح آن )•     در عين حال مسجد، حالتى تشكيلاتى دارد و مخاطبان آن با همه امكان ، ارتباط تشكيلاتى مى

يابند.•    اين ارتباط به دليل غير سازمانى و غير گروهى خود، به نحو بازرسى ، مردمى است كه ويژگى عمده به شمار آمده و امكان بهره بردارى دشمن را در جوامع بسته ديكتاتورى (مانند مصر امروز) به حداقل مى رساند.•    مسجد، پايگاهى ارتباطى - دينى است و اين عملا جهت ارتباطات را روشن مى سازد و در ماندگارى فرهنگ اسلامى نقشى عمده ايفا مى نمايد.•    كاركرد ارتباطى و رسانه اى مسجد عميقتر است ، زيرا چنانچه بيشتر گفته شد، با دل ها و افكار فرهنگ با يكديگر سر و كار دارند  .•     مسجد، پايگاهى ارتباطى و سهل الوصول و در عين حال ، رسانه اى قابل دسترسى براى كليه مخاطبان و علاقه مندان است .•    مقابله با مسجد از ناحيه حكام جور از نظر سياسى بايد شكل علنى داشته باشد؛ اين مسئله در ابتداى امر، به افشاى چهره غير دينى حكومت هاى سلطه (كه اتفاقا در كشورهاى اسلامى ، به اسلام پناهى دست مى زنند) مى انجامد؛ اگر مبارزه حكومت با مسجد حالتى مخفى داشته باشد، كاربرد چندانى نخواهد داشت•    - مسجد، جدا از نقش رسانه اى و ارتباطى خود، از طريق خطبا و علما، ايجاد انگيزش در مخاطبان مى كند و اينجاست كه علاوه بر نقش اطلاع رسانى ، نقش هدايتى را نيز بر دوش مى گيرد.در چهار حوزه فوق در انقلاب اسلامي ايران به نكته جالب توجهي بر مي خوريم اصولا در انقلاب ما، ميان رهبران انقلاب و پيروان انقلاب ، احزاب و تشكيل هاى سياسى (كه مرسوم همه انقلاب هاست ) قرار نداشتند؛ هدايت انقلاب اسلامى مستقيما به همت رهبرى و با

واسطه روحانيان (خطبا) و در ميدان هاى برقرارى ارتباط با مردم (مساجد) صورت گرفت ، در واقع حلقه واسط ميان رهبرى انقلاب اسلامى و مردم - در انقلاب ما - مساجد بودند و نقش ارتباطى را هم مساجد ايفا كردند. البته صدور اعلاميه و چاپ و توزيع آن نيز، نقش عمده اى در اين فرايند ايفا كرد .ويژگى ارتباط مسجد در سازماندهى - حركتهاى اجتماعى و تداوم فرهنگ اسلامى •    مسجد، غير گروهى و سازمانى است .•    در عين حال مسجد، حالتى تشكيلاتى دارد و مخاطبان آن با همه امكان ، ارتباط تشكيلاتى مى يابند .•    اين ارتباط به دليل غير سازمانى و غير گروهى خود، به نحو بازرسى ، مردمى است كه ويژگى عمده به شمار آمده و امكان بهره بردارى دشمن را در جوامع بسته ديكتاتورى (مانند مصر امروز) به حداقل مى رساند .•    مسجد، پايگاهى ارتباطى - دينى است و اين عملا جهت ارتباطات را روشن مى سازد و در ماندگارى فرهنگ اسلامى نقشى عمده ايفا مى نمايد .•    كاركرد ارتباطى و رسانه اى مسجد عميقتر است ، زيرا چنانچه بيشتر گفته شد، با دل ها و افكار فرهنگ با يكديگر سر و كار دارند .•    مسجد، پايگاهى ارتباطى و سهل الوصول و در عين حال ، رسانه اى قابل دسترسى براى كليه مخاطبان و علاقه مندان است .•    مقابله با مسجد از ناحيه حكام جور از نظر سياسى بايد شكل علنى داشته باشد؛ اين مسئله در ابتداى امر، به افشاى چهره غير دينى حكومت هاى سلطه (كه اتفاقا در كشورهاى اسلامى ، به اسلام پناهى دست مى زنند) مى انجامد؛ اگر

مبارزه حكومت با مسجد حالتى مخفى داشته باشد، كاربرد چندانى نخواهد داشت .•    مسجد، جدا از نقش رسانه اى و ارتباطى خود، از طريق خطبا و علما، ايجاد انگيزش در مخاطبان مى كند و اينجاست كه علاوه بر نقش اطلاع رسانى ، نقش هدايتى را نيز بر دوش مى گيرد .

پنج هفته پرواز با بالون

داستاني از ژول ورن خلاصه كتاب: پيمان جوهريان- مقدمه: ژول ورن، نويسنده انديشمند و آينده نگر فرانسوي در سال 1828 در "نانت" به دنيا آمد و در مارس 1905 چشم از جهان فروبست. او نويسنده ي پركار و تلاشگري بود. كه هيچگاه از نوشتن احساس خستگي نمي كرد. وي به خلق آثاري پرداخت كه تعداد آنها متجاوز از 80 رمان بزرگ و كوچك مي باشد. كتاب هاي 5 هفته در بالن، جنگل هاي تاريك آمازون، مسافرت از زمين به كره ي ماه، بازگشت از مسافرت كره ي ماه، ميشل آستروگف، دور دنيا در هشتاد روز، پايان دنيا، تونل زير دريايي، سياره ي سرگردان، جزيره اي در آتش، بيست هزار فرسنگ زير دريا و جزيره ي اسرار آميز از آثار برجسته اين نويسنده نامدار فرانسوي است.*اجلاس فوق العادهدر 14 ژانويه سال 1862 در انجمن علوم جغرافيايي لنسن واقع در "واتر لوپليس" تشكيل گرديده بود. خلاصه ي سخنان وي اين بود كه انگلستان همواره در ميان ملت ها پيشتاز مي باشد. اين گفتار با كف زدن ها ي ممتد حاضرين جلسه روبرو گرديد.در پي آن فرياد و تشويق ها، نام "فرگوسن" دهان به دهان مي گشت و همه مي گفتند: او تنها كسي است كه از فراز خليج ها و دهانه هاي خطرناك آتشفشاني گذشته است.غالب

آنها پيرمرداني بودند باچهره هاي شكسته، كه توانسته بودند از پنج قاره ي دنيا عبور نمايند و از خليج هاي خطرناك و دهانه هاي آتشفشاني بگذرند. به همين جهت از حيث روحي و جسمي بسيار توانا و پرقدرت بودند.روزنامه ديلي تلگراف در شماره 15 ژانويه خود، مقاله مفصلي به اين مناسبت به شرح زير منتشر كرده بود. جهانگردان موفق شدند كه قسمت مهمي از آفريقا را كه براي مردم جهان ناشناخته بود كشف نمايند. در چندسال گذشته آمد و رفت پيرامون رود عظيم نيل براي ما خواب و خيالي بيش نبود ولي امروز دكتر بارت و همراهانش تا سرحد سودان در جاده شامترتون پيش رفته اند. دكتر ليوتكستن دامنه اكتشافات خود را تا دماغه بن اسپارنس و حدود حوزه ي زاميتر وسعت داده و كاپيتان بورتون، و اسپارك درياچه هاي بزرگ مركزي را كشف كرده و چندين راه جديد به دنياي متمدن گشوده اند.براي چنين مسافرتي در نظر گرفته اند، كه به وسيله ي بالن هاي گازي بر فراز آفريقا از سمت شرق به سوي غرب حركت كنند.تاجايي كه ما اطلاع پيدا كرده ايم مركز اين مسافرت تاريخي در ناحيه ي زنگبار خواهند بود. اما از آنجا به كجا خواهند رفت و چه پيش خواهد آمد؟ كسي نمي داند؟!  اين پيشنهاد ديروز در جلسه علمي انجمن رويال جغرافيايي لندن، به تصويب رسيدند و در حدود 2500 ليره براي انجام اين مسافرت هزينه شده است.اندكي بعد، غوغاي اين مسافرت پر هياهو به همه جا رسيد، و از مرحله شك و ترديد گذشت و به يقين نزديكتر شد و كارخانجات صنعتي ليون فرانسه، سفارشي براي ساخت بالن

فضا پيما دريافت نمودند و دولت بريتانيايي كبير، نقشه ي ساخت بالن گازي را، كه از اختراعات كاپيتان پونت بود، در اختيار كارخانجات ليون گذاشت.تعدادي از مخترعان و سازندگان، سيستم موتور اختصاصي حركت بالن را به او پيشنهاد نمودند، اما دكتر راضي نشد هيچ يك از آنها را قبول كند. و هركس از او در اينباره چيزي مي پرسيد، پاسخ مي داد، كه خود سيستم آن را اختراع كرده ام ولي به هيچ وجه حاضر نمي شد كه توضيحي در اين باره بدهد. و درباره تدارك مقدمات مسافرت خويش با كسي صحبت نمي كرد.دكتر فرگوسن، تنها يك دوست و همكار صميمي داشت، آن دو چنان همفكر و يكدل بودند، كه نظيرشان كمتر مي توان يافت.نام اين دوست « ديك كندي » بود، و علي رقم بي پروايي و شهامت هردو، هرگز در هيچ موردي بين آنان اختلافي بروز نكرده بود.*مسافرت به آفريقامسير هوايي را كه دكتر فرگوسن براي مسافرت به آفريقا در نظر گرفته بود، محاسبات درستي داشت و مدتها روي آن مطالعه كرده بود و بي دليل نبود كه مي خواست پايگاه عملياتي خود را در زنگبار قرار دهد.اين جزيره، در ساحل شرقي آفريقا و در شش كيلومتري طول جغرافيايي قرار داشت. آخرين بار از اين جزيره، يك جهانگرد اروپايي به سوي درياچه هاي بزرگ براي كشف سواحل نيل حركت كرده بود. باوجود اين كه دكتر فرگوسن مقدمات سفر خودرا باعجله تدارك مي ديد و خو د شخصا بر ساختمان فضا پيما، كه تغييراتي در آن داده بود و رموز آن را كسي غيراز خودش نمي دانست، نظارت مي كرد.از مدتي پيش، براي آموزش

زبان عربي و فراگيري لهجه مخصوص بوميان آن خطه، زحمت بسيار ي متحمل شده بود و طي آن، دوست صميمي اش ديك كندي، لحظه اي او را نگذارده بود. از اين مي ترسيد كه دكتر بدون اطلاع او با بالن اختراعي خود پرواز كند، دكتر فرگوسن هرروز كه اورا مي ديد با خونسردي خاص خو د مي گفت: -مقدمات سفر ما از هر حيث فراهم شد ه . تا ماه آينده حركت خواهيم كرد.دكتر فرگوسن، نوكري به نام " جو " داشت. جو مرد خوش ذاتي بود. با خدمات صادقانه خود، اعتماد اربابش را به سوي خويش جلب كرده و همواره  حاضر به فرمان، امور محوله را با هوش و زكاوت فطري به سرعت انجام مي داد.هرگاه فوگوسن فرماني ميداد، سراپا گوش بود. بي آن كه حرفي بزند در پي انجام آن مي رفت.با چنين اعتماد متقابلي كه بين ارباب و نوكر وجود داشت گاهي بين او و ديك كندي گفتگوهايي مشاجره آميزي رخ مي داد. يكي از آن دو آدمي  شكاك و ديگري باايمان بود، يكي محتاط و آن ديگري بصير و مطيع بود. دكتر فرگوسن خود حالتي بين ترديد و يقين داشت. ولي البته هرگز با نظر هيچ كدام از آنها كاري نداشت.دكتر فرگوسن، مدتها بود كه سرگرم مطالعه جزئيات سفر تاريخي خود بود و دستگاه فضاپيما را نيز برحسب دلخواه خود ساخته بود.پس از محاسباتي بسيارو مطالعات دقيق، به اين نتيجه رسيده بود كه براي حمل وسايل و دستگاه هاي مربوط به كارش، لااقل مي بايست وسيله اي ساخته شود كه قدرت حمل چهار هزار ليور بار را داشته باشد. بنابراين به

فكر افتاد كه چه ماده ي بالا رونده اي مي تواند اين مقدار بار را به هوا بلند كند و در نتيجه، ظرفيت ماشين چگونه بايد باشد...در دهم فوريه، مقدمات سفر از هرجهت آماده شد. يكي از بالن ها در درون ديگري جا گرفت و جداره هردو بالن از باد پر شد و اين كار  بدين سبب بود كه استحكام بدنه آنها در زير فشار هوا متعادل باشد.جو، بيش از ديگران خوشحال بود، روز پيش از حركت مرتبا از منزل به كارخانه مي رفت و هركس چيزي از او مي پرسيد، آنچه را كه از مسافرت خود مي دانست، شرح مي داد. حتي درباره ي ساختمان بالن و كارهايي كه دكتر فرگوسن در اين سفر پر ماجرا بايد انجام دهد، مطالبي سرهم بندي مي كرد و به علاقه مندان مي گفت.*عبور از تنگه ي رويدادهاي مسافرت هوا صاف و درخشان و وزش باد ملايم و معتدل بود. ويكتوريا با سرعت اوج مي گرفت، ترمومتر ارتفاع 500 پايي را نشان ميداد. در حين اوج گيري وزش باد بالن را به آرامي به سمت جنوب غربي مي كشانيد. چشم انداز دل فريبي در نظرگاه مسافران قرار داشت، اكنون جزيره ي زنگبار چون لكه ي سياهي جلوه مي كرد كه در سايه اي از ابر پوشيده شده باشد ولي پوشش سبز مزارع و كشتزارها هنوز به خوبي نمايان بود.ساكنان جزيره ، همچنان خشم آلود در پي آن جست و خيز مي كردند، و بالن هرچه بيشتر از زمين اوج مي گرفت، فريادهاي مردم در اين فضاي گسترده كمتر به گوش مي رسيد.جو، پس از مدتي سكوت را شكست

و گفت:              راستي چه منظره ي باشكوهي است سرنشينان به او جوابي ندادند، زيرا كندي همچنان در خود فرورفته بود، و دكتر هم با دقت تمام چشم به حركات و نوسانات هواسنج داشت. و مشغول برداشتن يادداشتهايي از آن بود. ديك كندي چنان در خويشتن فرو رفته بود كه گويي چشمي براي ديدن ندارد. نور خورشيد، داخل بالن را كاملا روشن كرده بود و چهره ي مسافران در هاله اي از نور مشخص بود. در اين موقع ويكتوريا به ارتفاع 2500 پايي رسيده بود. جو، دوباره پرسيد: چرا حرفي نمي زنيد؟              دكتر كه با دوربين خود مشغول تماشا بود، گفت: ميبيني كه دارم نگاه مي كنم. به هنگام پرواز از فراز دريا ، دكتر تصميم گرفت اندكي بر ارتفاع بالن بيفزاييد. با وجود اين باز هم مي توانست سواحل دريا و ساختمان دهكده ها را به خوبي مشاهده كند.گاهي از اين ارتفاع، كاروان شترهايي را مي ديدند كه ساربانان، آنها را براي استراحت در يك جا گرد آورده بودند. در آنجا درختان چون جنگلي انبوه به نظر مي رسيد و بوميان را مي ديدند كه از ديدن بالن در فضا وحشت كرده، به اين طرف و آن طرف مي دويد ند. اغلب آنها به تفنگهاي بلندي مسلح بودند كه لوله ي آن به طرف بالا نشانه مي رفت.جو پرسيد: اگر آنها به سوي بالن تيراندازي و آن را سوراخ كنند آيا ما سقوط خواهيم كرد؟ يك سوراخ كوچك ممكن است ايجاد پارگي كند و گاز محتوي مخزن را به هدر بدهد.پس بهتر نيست كه از آنها فاصله بگيريم، آنها از ديدن ما چه فكري مي

كنند؟  لابد مانند خدايان ما را پرستش خواهند نمود. دكتر گفت : بگذاريد آنها ما را بپرستند، كار آنها پرستيدن مظاهر گوناگون طبيعت است.بعد از تبادل نظر، تصميم گرفتند كه شب را در سه نوبت، يك به يك بيدار بمانند و مراقب باشند. دكتر از ساعت 9 ديك از نيمه شب ، و جو تا ساعت 9 صبح فردا بيدار ماندند.*حملات شبانههوا كمتر تاريك شد و شب تيره اي فرا رسيد. دكتر فرگوسن چون اين منطقه را نمي شناخت ناچار شد اندكي پايين بيايد. و بالن را روي شاخه ي درخت تناوري ثابت كرد. تاريكي به قدري سنگين بود كه حتي سايه ها به سختي ديده مي شدند.دكتر بر طبق قرارشان، مي خواست از ساعت 9 تا نوبت پاسداري خود بخوابد. ولي قبل از آن به ديك كه نوبت نگهباني اش بود، گفت: خيلي مواظب باش.    جو گفت: مگر خبري است؟     دكتر گفت: نه ولي صداي محكمي به گوشم خورد.وانگهي نميدانم باد ما را به كجا كشانده است. بنابراين لازم است خيلي مراقب باشي. دكتر پيش از خوابيدن پيش از خوابيدن باز هم گوش خوابانيد، ولي چون صدايي نشنيد، لحاف را بر سر كشيد و خوابيد. آسمان از ابر سياهي پوشيده بود، كمترين نسيمي نمي ورزيد، ويكتوريا هم كه بر روي شاخه درخت متوقف بود هيچ حركتي نداشت. كندي كنار پنجره نشست و با دلهره ي دروني در سكوت مطلق به اطراف نگريست.طبيعت وهم آلود شب، بر اضطراب وي مي افزود. ناگهان احساس كرد كه در بيست قدمي خود چيزي را ديده است. اما هرچه بود مانند برق ناپديد گشت و ديگر نتوانست چيزي ببيند.شايد

اين يك احساس دروني باشد كه انسان گاهي تصور مي كند كه نوري در پيش چشمانش ظاهر شده است.كندي كه همچنان با بيم و اميد، مراقب اطراف ويكتوريا بود، ناگهان صداي سوتي را در آن فضاي سرد و خاموش شنيد ناگهان در نظرش رسيد كه هيكل موجودي را مي بيند، تصميم گرفت دكتر را بيدار كند. دكتر از خواب بيدار شد، ولي كندي با اشاره  او را به سكوت دعوت كرد.       اتفاقي افتاده؟      بله! بهتر است جو را هم بيدار كنيم. بعد از اين كه جو هم بيدار شد، كندي آنچه را كه ديده و شنيده بودبا آنها در ميان گذاشت.     جو گفت: حتما باز هم داستان آن ميمون هاي لعنتي است.        ممكن است چنين باشد. ولي بايد احتياط كنيم.             كندي گفت: من و جو پايين مي رويم ببينيم چه اتفاقي پيش آمده است.هردوي آنها، روي شاخه ي درختي كه بوميان آن را «بااوباب» مي گويند، قرار داشتند. سياهي شب همه جا را فرا گرفته بود در اين هنگام جو خود را خم كرد و بيخ گوش كندي گفت: سياهان هستند! جو درست گفته بود، عده اي سياه پوست داشتند از درخت بالا مي رفتند. طولي نكشيد كه سر دو انسان ظاهر گرديد.     كندي آهسته گفت: مواظب باش بايد فورا آتش كني.صداي شليك دو تير، سكوت شب را شكست و بدنبال آن صداي ناله اي برخاست، در يك آن، دسته ي سياهان ناپديد شدند.اما در ميان صداها، صدايي به زبان فرانسه شنيده شد كه مي گفت: به دادم برسيد! كمك كنيد! دكتر كه اضطراب دروني خود را پنهان مي داشت، گفت: يقينا يكي از افراد

فرانسوي به دست آنها گرفتار شده، و ما نبايد بيش از نجات دادن او از اينجا برويم. خصوصا كه صداي آن تيرها به او فهماند كساني به كمكش آمده اند! شما چه نظري داريد؟!كندي گفت: ما هم با شما هم عقيده ايم، بايد او را نجات دهيم. كندي دست دكتر را گرفت و گفت: ساموئل مي شنوي! اگر آنها همين امشب ما را كشتند چه؟       افراد نيمه وحشي عادت دارند شكار خود را در روز بكشند، بنابراين صبر مي كنيم تا آفتاب طلوع كنند. كندي گفت: من مي توانم از تاريكي شب استفاده كنم و خود را به او برسانم؟ چطور است.دكتر پس از چند لحظه سكوت و تفكر، در حالي كه همراهانش با اميد به وي مي نگريستند، گفت: نقشه ي من اين است، درست دقت كنيد، ما در بالن خود دويست ليتر سنگ و خاك براي ايجاد تعادل گذاشته ايم. من فكر مي كنم كه اين مرد بدبخت هركه باشد، بر اثر درد و شكنجه ي وارده، وزنش بيش از يكي از اين كيسه ها نخواهد بود و يا حداكثر وزن او هم به اندازه ي ما است. و اگر يكي از اين كيسه ها را به بيرون پرتاب كنيم، تعادل حاصل شده و اين مرد ناشناس مي تواند در بالن سوار شود. كندي پرسيد: اين كار چگونه انجام گيرد؟  به همين جهت كيسه هاي شن را در لبه ي نشيمنگاه قرار مي دهيم و اگر موفق شديم آن زنداني را سوار كنيم، آنوقت معادل وزن او شن ها را بيرون مي ريزيم. جو گفت ما آماده ايم. كيسه هاي شن در لبه

ي نشيمنگاه گذارده شد. و اسلحه ها را پر كرده و آماده ي شليك نمودند آنگاه دكتر گفت: اكنون كاملا مراقب باشيد، جو ماموريت دارد كه در موقع لزوم كيسه هاي شن را بيرون بريزد، و ديك هم بايد خود را براي ربودن آن مرد ناشناس آماده كند، ولي مشروط به اين كه، بدون اجازه ي من هيچ كاري را سر خود انجام ندهيد. ابتدا، جو بايد قلاب لنگر را باز كند سپس فوري سوار بالن شود. در اين مدت دكتر به وا رسي مخزن گاز پرداخت و بالن را براي بالا رفتن آماده كرد. بعد دكتر بيلي بدست گرفت و سيمي را كه كارش تجزيه ي آب بود به دو سر بيل بست، سپس از درون كيفش چيزي شبيه زغال برداشت و آن را به دو انتهاي سيم متصل نمود.دوستانش حيرت زده، بي آنكه حرفي بزند، او را مي نگريستند. دكتر پس از انجام اين كارها در وسط بالن ايستاد، دو قطعه زغال را به هر دو دست خود گرفت و سرهاي دو سيم را به هم متصل كرد، ناگهان روشنايي خيره كننده اي در دو انتهاي سيم ها ظاهر گرديد  به طوري كه نور آن تمام اطراف را روشن ساخت.  جو، با حيرت فرياد كشيد: زنده باد رئيس! دكتر اشاره كرد كه ساكت باشد.*مرگ كشيشدكتر فرگوسن، روشنايي را به تمام اطراف تا مسافت دوري انداخت، كندي و جو با حيرت فراوان فضاي روشن را به دقت وارسي مي كردند.درختي كه ويكتوريا روي آن توقف كرده بود، در وسط يك زمين زراعتي قرار داشت و از چندين كلبه ي پوشالي در پيرامون زمين مشاهده

مي شد. در سيصد پايي درخت، چوبه ي داري بر پا شده بود و پاي چوبه ي دار مرد جواني كه حدودا سي ساله به نظر مي رسيد روي زمين دراز كشيده بود. مرد موهاي سرش به روي سينه خم شده بود. چند تار مو بر فرق سرش ديده مي شد. و نشان مي داد كه بقيه ي موها بر اثر زد و خورد جراحت برداشته و كنده شده است.جو فرياد زد: اين مرد يك كشيش است. يكي از نمايندگان كليسا!     كندي گفت: بيچاره!         دكتر گفت: ناراحت نشويد او را هم نجات خواهيم داد. دسته ي سياه پوست ها با ديدن بالن كه مانند سياره اي با دنباله ي فروزان بر فراز سرشان در حال حركت بود، دچار وحشت شدند. داد و فرياد آنها سبب شد كه كشيش بينوا سرش را بلند كند، برق اميدي در چشمانش درخشيد، بي آنكه بداند موضوع از چه قرار است، با نا اميدي دستش را به سوي نجات دهندگان خويش گشود.فرگوسن گفت: خدا را شكر كه هنوز زنده است، دوستان آماده باشيد او را نجات دهيم. جو، بالن را خاموش كن تا پايين بيايد.دستور دكتر اجرا شد نسيم ملايمي، ويكتوريا را به بالاي سر زنداني كشانيد، درهمان حال بالن با فشار گاز شروع به پايين آمدن كرد. دكتر با حركت دست شعله ي روشنايي را به نقطه اي كه سياهان ايستاده بودند انداخت، تا از اين موجود نا شناخته بيشتر بترسند. كشيش توانايي ايستادن نداشت و دست و پايش را نبسته بودند، به محض اين كه بالن با زمين مماس شد، كندي اسلحه اش را رها كرد، خم شد

و كشيش را با دو دست در بغل گرفت و به درون بالن كشاند، و جو بلافاصله كيسه ي شن را به بيرون پرتاب كرد، دكتر بر اثر ايجاد تعادل منتظر بود كه بالن به سرعت اوج گيرد، اما برخلاف انتظار، بالن چند متر بالا رفت و بي حركت ماند. دكتر مضطربانه پرسيد: چه كسي بالن را گرفته و مانع بلند شدن آن مي شود؟ سياهان با فريادهاي خشم آلود به سوي ويكتوريا مي دويدند. در همان حال جو به طرف پايين خم شد و فرياد زد، يكي از اين سياهان لعنتي خود را به بالن آويخته است.دكتر فرگوسن فرياد كشيد: ديك! زودتر خود را به چليك هاي آب برسان و يكي از آنها را به بيرون پرتاب كن. در همان دم بالن سبك تر شد و شروع به بالا رفتن كرد، بيش از سيصد پا اوج نگرفته بود كه سياه پوستان ديدند كه يكي از افرادشان به بالن چسبيده و جانش در خطر افتاده است. پس بناي فرياد كردن گذاشتند. سرنشينان؛ براي اين پيروزي كه نصيبشان شده بود هورا مي كشيدند. بالن تكاني خورد و ناگاه به قدر صد پا بالا رفت. كندي پرسيد: چه شد؟  كه يك دفعه بالن به بالا رفت؟      چيزي نيست؛ سياه بالن را رها كرد! جو به طرف زمين خم شد و ديد كه سياه بومي معلق زنان به زمين سقوط كرد. پس از آن دكتر سيم ها را از هم جدا نمود. دوباره تاريكي همه جا را فرا گرفت. ساعت يك صبح را نشان مي داد. بعد از چند دقيقه، مرد ناشناس، چشمانش را گشود و دكتر به

او گفت: نترسيد! شما نجات پيدا كرديد.كشيش بينوا آهي كشيد و با تبسمي مرارت بار پاسخ داد: آري از مرگي فجيع نجات يافتم، برادران از مساعدت شما بسيار ممنونم. اما ديگر چيزي از حيات من باقي نمانده. و گمان نمي كنم چندي دگر زنده بمانم. پس از بيان اين كلمات از هوش رفت. ديك فرياد زد: او دارد مي ميرد! دكتر به طرف كشيش خم شد و گفت: خير او نمي ميرد ولي بسيار ناتوان است و قواي خود را از دست داده. بگذاريد استراحت كند.كند ي به كمك جو، كشيش را كه سراسر پاهايش مجروح بود و زخم ميله هاي داغ در بدنش ديده مي شد، زير يك روپوش خواباندند. دكتر نيز با پنبه جراحت هاي بدنش را شست و بر آنها مرهم ماليد. سپس، قطرات شربت مسكني بر لبان او چكاند، كشيش لب ها را به هم ماليد و دارو را فرو برد. با صداي رنجور تنها توانست بگويد: از شما متشكرم.فرداي آن روز حال بيمار اندكي بهتر شده بود و توانست پرده ها را كنار بزند و نجات دهندگانش را به نزد خود بطلبد. دكتر فرگوسن از او پرسيد حالتان چطور است؟ پاسخ داد: اندكي بهترم.كشيش كه با ايمان سخن مي گفت: اظهار داشت من هرگز اين همه لطف را از خداوند انتظار نداشتم، خداراشكر كه آخرين لحظات زندگي ام را در كنار دوستاني چون شما مي گذرانم. اين ملاقات براي من ارزش فراواني داشت.سپس ادامه داد: مرگ در كنار من است، نيك مي دانم. مرا به زانو بنشانيد كه در حال نيايش به سوي خدا بروم. سه ساعت بعد ويكتوريا به

قلب يك كوه آتشفشان رسيده بود. موقعيت بالن در آن وضع در  15/24 درجه طول و 15/4 عرض جغرافيايي قرار داشت. در برابر خود دهانه ي آتشفشاني را مي ديدند كه دودها و شعله هاي آتش را به اطراف پراكنده مي ساخت. ناحيه ي بسيار خطرناكي بود و بالن، خود به خود به طرف اين كوه آتش كشيده مي شد.دكتر خطر را احساس مي كرد، و مي بايست به هرترتيبي شده از آنجا دور شوند. با تلاش زياد توانست ويكتوريا را بالا ببرد. ساعتي بعد از كوه آتشفشان و شعله هاي سوزان آن، غير از نور كم رنگي ديده نمي شد. بالن، توانسته بود با اوج گيري زياد، خودرا از دام آتش مهيج برهاند.*ذخاير سرشار از طلاشب به آرامي مي گذشت، دكتر كشيش را معاينه كرد و گفت: او كم كم دارد آخرين باز مانده ي رمق هستي خود را از دست مي دهد و هيچ قدرتي نمي تواند وي را به سوي زندگي باز گرداند.كشيش براي آخرين بار چشمان بي فروغ خود را به ستارگان دوخت و كلماتي از دهان او خارج شد.« فرزندان من! خداوند مهربان، كه به همه كس پاداش مي دهد، شما را در پناه خود نگه دارد. » كندي جواب داد: پدر باز هم اميدوار باش ناتواني زودگذر است، شما نمي ميريد و در اين هواي صاف امكان زنده ماندنت بيشتر است.چهره اش شكوفا شد و در آن حال گفت: خداي من! مرا در پناه رحمت خود بگير. و آخرين حرفش تشكر از دوستانش بود.دكتر به طرف او خم شد و گفت: او مرده! هرسه در برابر جسد زانو زدند.

دكتر آهسته گفت: فردا صبح جنازه اش را در يكي از نقاط آفريقا به خاك مي سپاريم. نزديك ظهر دكتر فرگوسن تصميم گرفت، در دره اي خشك مابين دوكوه فرود آيد. تا جنازه ي كشيش را به خاك بسپارند. ولي باخارج كردن جسد، بالن قسمتي از سنگيني خود را از دست مي داد و مجبور بودند گاز بيشتري مصرف كنند. به همين سبب وقتي بالن روي زمين نشست، جو پياده شدو مقداري سنگ جمع كرد و معادل پانصد ليور آن در مخزن بالن ريخت. دكتر براي تعادل بالن، سنگها را سبك و سنگين مي كرد. سپس ديك در پي يافتن جاي مناسبي براي دفن جنازه كشيش به راه افتاد. بالاخره محل مناسبي را انتخاب كردند و در آنجا گوري كندند و جسد كشيش را در درون آن قرار دادند، در حاليكه كندي و جو خاكها را بر روي مرده مي ريختند، دكتر فرگوسن در گوشه اي ايستاده و به انديشه ي عميقي فرو رفته بود، به طوريكه صداي دوستانش را نيز نمي شنيد. كندي پرسيد: ساموئل به چه فكر مي كني؟- به بازي تقدير! آيا مي دانيد كه اين كشيش فقير را در كجا دفن كرده ايم؟       - مقصودت چيست؟- اين مرد مسكين كه عمري را در فقر و محروميت گذرانده بود، اكنون در يك معدن طلا دفن شده است.كندي و جو، از تعجب فريادي كشيدند: در يك معدن طلا؟!- بلي، اينجا معدن طلا است و اين كلوخه هاي سنگ كه زير پاي شماست، طلاي ناب و خالص است.جو، چون ديوانگان خود را به روي سنگها انداخت و كندي نيز از او تقليد نمود. دكتر

گفت: دوستان عزيزم، اندكي آرام باشيد. كمي درست بيانديشيد. تمام اين طلاها به چه درد ما ميخورد؟ ما كه نمي توانيم آنها را باخود ببريم.- براي چه نتوانيم باخود ببريم؟    - براي آنكه اين سنگهاي معدني براي بالن ما سنگين است. من در اولين نگاه موضوع را فهميدم. ولي نمي توانستم به شما بگويم. و ما مجبوريم تمام اين ثروت را ناديده بگيريم و بگذريم. جو سري تكان داد و گفت: مثل اين كه حق با شماست، گويا غير از اين چاره اي نيست، به قدر احتياج كيسه ها را پر مي كنيم و بقيه را موقع مراجعت مي توانيم حمل نماييم. دكتر فرگوسن گفت: جو، هنوز چند قطعه از ثروت تو باقي مانده. و اگر بتوانيم آنها را تا پايان سفر خود نگهداريم تو تا آخر عمر بي نياز خواهي بود. هنگام عصر، ويكتوريا هشتاد مايل به سمت مغرب پيش رفته بود و تا آن وقت حدود هزار چهارصد مايل از زنگبار دور شده بودند.*سرگردان در ميان طوفانساعت سه بامداد طوفان بيداد مي كرد. شدت باد به قدري بود كه بالن نمي توانست روي زمين بند شود. درختان جنگل هم در هم مي پيچيد و نزديك بود پرده ي بالن را تكه پاره كنند. دكتر گفت: بايد هرچه سريع تر از اينجا برويم. ماندن در اينجا به هيچ وجه صلاح نيست. اما عزيمت آنها با اشكالاتي روبرو شد. طناب لنگر براثر شدت باد به هم پيچيده و آزاد كردن آن به آساني ميسر نبود. كندي هرچه تلاش كرد نتوانست طناب را آزاد كند. در آن شرايط خطرناك، هرلحظه امكان داشت كه ويكتوريا در نتيجه

ي وزش بادهاي تند به هوا پرتاب شود.سرنشينان بالن به اين منظره ي وحشتناك چشم دوخته بودند. شدت گرد و غبار به حدي بود كه كنترل ويكتوريا از دست دكتر فرگوسن خارج شده بود. بالن مانند توپ فوتبال به دور خود مي چرخيد. فشار گاز همچنان نبود كه بتواند جلوي آن را بگيرد، گويي بالن در اين گرد و غبار گم شده بود. يك ثانيه مسافرين با آنچه در درون بالن بود، در هم مي ريخت. و ظرفهاي پر از آب در فضا مي رقصيد. سرو صدا آنچنان بود كه مسافرين صداي همديگر را نمي شنيدند و با هردودست به طنابها چسبيده و تنها فكرشان اين بود كه خود را نگه دارند. ساعتي بعداندك اندك از شدت باد كاسته شد و توده هاي غبار كم گرديد. افق به آرامي روشن مي گشت. آن شب، در منطقه آرامي فرود آمدند. از شدت خستگي و بي آنكه شام و غذايي بخورند به خواب عميقي فرو رفتند. *در حوالي سنگالبالن سمت غرب را پيش گرفته بود و در مسير جريان باد حركت مي كرد. هنگام طلوع آفتاب، شدت باد به قدري بود كه بي اراده گاهي به سمت شمال و زماني به سوي مغرب كشيده مي شد ولي دكتر فرگوسن از آن مي ترسيد كه مبادا باز هم اتفاقات تازه، بالن را به سمت مركز آفريقاي وحشي بكشاند. ويكتوريا مسافت زيادي را پيمود. آنها به سوي " زندر " دومين شهر ناحيه ي " ماراداي " مي رفتند. البته به طور خلاصه بايد بگوييم كه آنها چندين شبانه روز به همان ترتيب شهرها و كوههايي را پشت سر

نهادند. در آن قسمت خطرناك ترين قبايل بدوي زندگي كرده اند. و اگر مسافران به زمين فرو مي آمدند، طعمه ي اين بدوي ها مي شدند.متاسفانه، وضعيت عمومي بالن نيز بسيار خطرناك و بحراني شده بود. دكتر گفت: گاز نداريم و بالن مرتبا پايين مي آيد، بايد به هر زحمتي شده خود را به آن طرف رودخانه كه محل سكونت فرانسويان است برسانيم. اگر بتوانيم دو روز ديگر استقامت كنيم، به سرحد سنگال خواهيم رسيد. اگر به آنجا برسيم ديگر خطري ما را تهديد نخواهد كرد. روز 27 مه سا عت 9 صبح كلبه ها از چشم انداز آنها ناپديد شد و قلعه كوهها نمايان گشت. دكتر فرگوسن، به يادآوري خاطرات مسافران قبلي كه  از اين نواحي گذشته بودند گفت: تا رسيدن به سنگال خطرات زيادي در پيش است.كندي وحشت زده پرسيد: آيا بالن سوراخ شده است؟      - خير اما جايگاه ذخيره ي هيدروژن آسيب ديده و تمام گاز در حال خارج شدن است. نمي توانيم آسيب وارده را ترميم كنيم. هيچ كاري نمي توان كرد. تنها راه نجات ما اين است كه باز هم بالن را سبك تر كنيم.بالن در سرا شيبي كوه تعادل خود را پيدا كرد. جو گفت: در اينجا مي توانيم محل امني براي استراحت پيدا كنيم. همه موافق بودند. سپس لنگر را در محلي استوار نمودند و بالن در 50  متري زمين ايستاد. دكتر گفت: در نزديكي ما جنگلي ديده مي شود به همين جهت جرات نمي كنيم كه شب را روي زمين بمانيم. كندي گفت: لااقل پايين برويم.- نه جدا شدن ما از بالن و رفتن به زمين كار

خطرناكي است. شب را كه بسيار تاريك بود همانجا گذراندند و هركدام به نوبه ي خود خوابيدند. چند ساعتي نگذشته بود كه صداي ترق و تروقي وي را از خواب بيدار كرد. به سرعت از جا برخاست، ناگهان حرارت تندي به صورتش خورد. جنگل يكپارچه آتش شده بود.دكتر گفت: بدون شك، اينها قبيله ي تاليبوس يا الحاجي هستند. هاله اي از آتش، ويكتوريا را احاطه كرده بود ولي دكتر فرگوسن بدون تامل با كارد كمري طناب لنگر را بريد. بالن در همان لحظه به هوا برخاست. در اين موقع فريادهاي مهيب قبايل بدوي، همواره با پرتاب تيروكمان ها، تمام جنگل را فراگرفته بود، اما بالن به ياري باد، با سرعت تمام به طرف مغرب روانه گرديد.* مبارزه در حال فراردكتر گفت:  اگر ديشب بالن خود را سبك تر نكرده بوديم، گرفتار آن قبايل بدوي مي شديم.جو گفت: اگر هركاري به موقع انجام پذيرد، نتيجه ي مفيدي مي دهد. ما نجات يافته ايم، ديگر نبايد از چيزي بترسيم. دكتر فرگوسن، سر خود را تكان داد و گفت: هنوز هم خطر باقي است. ديك گفت: چه چيزي تحديدمان مي كند؟ بالن كه به اندازه ي كافي سبك شده. در اين موقع كه جنگل انبوه را پشت سر نهاده بودند، ديدند كه سي چهل اسب سوار، با شلوارهاي گشاد و روسري هاي آويخته و نيزه هاي بلند، و با تفنگهاي لوله بلند، درست با همان سرعت بالن، آنها را تعقيب مي كنند. خشم و عصيان از قيافه هاي آنان پيدا بود.دكتر فرگوسن وحشت زده به آنها خيره شد. و گفت اينها از افراد قبيله ي تاليباس و يا

الحاجي هستند، گرفتار شدن به دست آنها، وحشتناك تر از آن است كه در جنگلي با دسته ي ببر و شير و پلنگ روبرو شويم.از قيافه هايشان پيداست كه حالت طبيعي ندارند و خيلي قوي به نظر مي آيند.ما فعلا در ارتفاعي هستيم كه بالن در تيررس آنها است. اگر تيري به چادرمان يا مخزن بالن بخورد، معلوم نيست كه چه به سر ما خواهد آمد. دكتر فرياد زد: جو، تمام مواد غذايي، ابزار آلات من و حتي طناب لنگر را پايين بينداز. ديگر چاره اي نداريم. جو پارامترها و ساير وسايل را دور ريخت. دكتر فرياد كشيد: دو تفنگ را هم بينداز. بالن دوباره بالا رفت. مانند بادكنكي در هوا چرخ مي زد و دور مي شد.دكتر گفت: اگر فقط نيم ساعت پايداري كنيم، از همه ي مخمصه ها نجات خواهيم يافت. بالن بر روي زميني كه تنها چند درخت نيمه برهنه داشت، فرود آمد و بلند شد. همانند توپ فوتبال جست و خيز مي كرد. سرانجام به شاخه ي يكي از درختان بند شد و ايستاد. كندي گفت تمام شد. جو گفت: هنوز صدمتر با رودخانه فاصله داريم.مسافرين سرگردان و مضطرب قدم بر روي زمين گذاشتند. به ساحل رودخانه رفتند ولي كسي در آنجا نبود و درعين حال عبور از رودخانه هم ميسر نبود. آنها تقريبا يك ساعت با وحشيان فاصله ي زماني داشتند. مقداري از اين برگهاي خشك را جمع كردند و با سوزاندن برگها و ايجاد حرارت در بالن از رودخانه عبور كردند. در ساحل گروه بيست نفري با لباس انيفورم و پرچم فرانسه ايستاده بودند و با تعجب وضع بالن

را تماشا مي كردند. و آنها را نجات دادند.*بازگشت به لندنافسران و سربازاني كه در ساحل رودخانه ناظر فرود بالن در آخرين لحظات اين سفر پرماجرا بودند، از سوي حكم ران سنگال ماموريت داشتند كه در كنار آبشار " گونيا " يك پست  نگهباني مستقر سازند و هيئت آنهاعبارت بود از دو افسر نيروي دريايي به نام " دوفرس " و " ورودامه " كاپيتان كشتي و عده اي سرباز.دكتر فرگوسن بعد از انجام تشريفات رسما از فرمانده هنگ تقاضا كرد كه با امضاي صورت مجلس، ورود آنها را گواهي نمايد.متن صورت جلسه چنين بود:« ما امضا كنندگان اين صورت مجلس گواهي مي كنيم كه در اين روز شاهد ورود آقاي دكتر فرگوسن و دو تن از همراهانش، آقايان: ريشارد كندي و جوزف ويلسون بوديم ... و ما با ايمان كامل برحسب وظيفه ي خود اين صورت مجلس را امضا مي كنيم »آبشار گونيا به تاريخ 24 ماه مه 1862امضا كنندگان: ساموئل فرگوسن- ريشارد كندي- جوزف ويلسون- دو فايز درجه دار- رودامل كاپيتان كشتي-گيلون و لوبل شناسنامه كتاب:داستاني از ژول ورنانتشارات ارغوانتهران خيابان جمهوري اسلامي كوچه ممتازنام كتاب: پنج هفته پرواز با بالون بر فراز آفريقانويسنده: ژول ورنترجمه: ايرج حيدريبازنگري و ويرايش:ژينوس ملك سعيدينقاشي: صندوقيچاپ: رختيراژ: 10000نوبت چاپ: يازدهم 1375فيلم: لادنشابك: 9-25-6234-964

چگونه مي توان يك فيل را تربيت كرد

؟

الن و باربارا پيز خلاصه كتاب: فاطمه ممتاز- ترجمه هديه تقوي- نشر البرز: 3نكته اساسي درسرشت انسان : 1.اهميت احساس مهم بودن: احساس مهم بودن ودرك شدن وموردقدرداني قرارگرفتن ازبزرگترين نيازهاي فطري انسان است.- توماس دوي: هرچه بيشتر احساس مهم بودن به افرادبدهيد واكنش مثبت تري به شماخواهند داشت. 2.مردم دروهله نخست به

خودشان علاقه دارند: باتوجه به فكر وخواسته هاي افراد به آنان نزديك شويد.3.قانون طبيعي بازگشت اعمال: دراعماق ناخودآگاه ما تمايل غيرقابل مقاومتي وجود دارد تاكارهايي كه ديگران براي ما انجام مي دهند را به نحوي جبران كنيم كه برابربا كار آنان باشدبخش اول: به مردم احساس مهم بودن بدهيد-چگونه صميمانه ازديگران حسن جويي كنيم؟1.حسن جويي مستقيم: شمابيان مي كنيدكه چه نكته هايي رادر رفتار ياظاهريامتعلقاتشان تحسين مي كنيد.رفتار:شما مربي خوبي هستيد ظاهر:چه مدل موي زيبايي داريدمتعلقات: من از حياط خانه شما خيلي خوشم مي آيد*تكنيك ها:1.استفاده از نام شخص2.تكنيك چه چيز؟چرا؟رفتار: خانم ممتاز، شمامربي خوبي هستيد چون به تك تك ما توجه مي كنيدظاهر:آرزو،مدل موي توخيلي زيباست،چون صورت تورا ظريف ترنشان مي دهد.متعلقات : محمد،حياط خانه تان خيلي زيباست،چون درخت ها باهم هماهنگي دارند2.حسن جويي به شخص سوم: دراين حسن جويي درحين صحبت باكسي به طورغيرمستقيم ازكسي ديگرحسن جويي كنيد شمامي توانيد حسن جويي ازشخص سوم رابه نحوه اي مطرح كنيدكه خود اوبشنود وياحسن جويي خودرابه شخص ديگري مانند دوست صميمي اوبگوييد.*چگونه باحسن جويي ديگران برخوردكنيم؟1.آن رابپذيريد2.ازاوتشكركنيد3.صميميت خودرانشان دهيد.سارا:شراره،اتومبيل توچقدرمرتب وتميزاستشراره: ممنونم سارا،من همين امروزصبح آن راشستم وبراق كننده زدم. چه خوب كه تومتوجه شدي.خيلي خوشحال شدم.پ: چگونه به خوبي بشنويم؟5 قانون طلايي براي شنيدن!1.از روش شنيدن فعال استفاده كنيد.براي اين نوع شنيدن بايد درميان حرف هاي افراد جمله هاي كوتاهي بگوييدمحمد: شركت ما 1200 نفر كارمند دارد. دراين شرايط پيشرفت كردن واقعاكار مشكلي استمهدي: پس شما احساس خستگي مي كنيد (شنيدن فعال)2.از كلمات محرك استفاده كنيدكه اين طورواي...واقعا؟خوب بعدش چي شد؟.ارتباط ديداري باشخص گوينده را حفظ كنيد.3تاجايي كه فرد به شمانگاه مي كند،به اونگاه

كنيد. واكنش نشان دادن به نگاه فرد،نوعي ارتباط مثبت ايجاد مي كند.4.وقتي به حرف كسي گوش مي كنيد،اشتياق خود رانشان دهيد.به سمت جلوگرايش داشته باشيد،اشتياق خودرانشان دهيد.5.وسط حرف گوينده نپريد،روي همان موضوع تمركز كنيد.از تلاش درعوض كردن حرف گوينده پرهيز كنيد. بگذاريد گوينده حرفش را تمام كند.بخش دوم : چگونه هم صحبت بسيار خوبي باشيم ؟الف) چگونه با اافراد صحبت كنيم ؟1.نسبت به ديگران مشتاق باشيد و آنان را تشويق كنيد كه در مورد خود و علايقشان صحبت كنند.2.كلماتي مانند من ، مال من و به من را از دايره لغات خود خارج كنيد و كلمات شما و مال شما را جايگزين كنيد.(من مي دانم كه اين طرح موفقيت آميز است ، چون مشتري هاي من به من مي گوييند كه روش ها و كمك هايم در پيشرفت آنان مفيد بوده است)(شما اگر اين كار را انجام دهيد ، از نتايج خوبي كه مي گيريد ، متحير خواهيد شد ، اين كار ه نفع خودتان و خانواده تان خواهد بود)3.تنها سوالاتي را بپرسيد كه باعث شود در مورد خودشان صحبت كنند.- تعطيلات شما چطور بود ؟- كار جديدتان را شروع كرديد؟-پسرتان از مدرسه جديد راضي است؟ب)چگونه سوالات بسيارمناسبي بپرسيم؟2نوع سوال:1.سوالات ختم شونده (سربسته)س: كارخودراازچه زماني شروع كرديد؟ج:5سال پيش2.سوالات بازس: چطورشدكه اين كار راانتخاب كرديد؟ج:ازوقتي كه نوجوان بودم،هميشه دوست داشتم كه باسيم بازي كنم وازوسايل برقي سر در آورم...*اگر سوال بسته پرسيديدبي درنگ پس ازآن سوال باز بپرسيدج: چگونه سرصحبت را باز كنيم؟براي شروع بحث تنها 3راه داريد:- پرسيدن يك سوال-ابراز يك عقيده-مطرح كردن يك اصلبراي شروع بحث 3موضوع براي انتخاب داريد:1. صحبت كردن درباره ي

وضعيت موجود2.صحبت كردن درباره ي شخصمردم عاشق صحبت كردن درباره ي خودشان هستند خيلي خوشحال مي شوندبه سوالاتي كه شما درباره ي خودشان مي پرسيد، پاسخ دهند.3.صحبت كردن درمورد خودتان زماني مردم ازشما در موردخودتان ،دارايي تان و... نمي پرسند حتما علاقه اي به شنيدن آن ندارد پس داوطلبانه اطلاعات خودتان را ندهيد،مگر اينكه ازشما بپرسند.د:چگونه بحث را ادامه دهيم؟احسان: چطورشد به اين منطقه نقل مكان كردي؟محسن: فكركنم آب وهواي بهتري دارد.احسان: بهتر از...؟محسن: بهترازمركز شهراست.احسان: ... كه يعني؟محسن: كه يعني سلامت خودم وخانواده ام حفظ مي شود. جايي خواندم كه ...استفاده ازپل هايي ارتباطي (استفاده از مطلب خودفرد بدون اظهارفضل ازجانب خود)ه: چگونه ديگران را به صحبت خود علاقه مند نگه داريم؟تنها درمورد موضوعات مورد علاقه ي آن ها صحبت كنيد نه موضوعاتي كه موردعلاقه شما هستند.(اگرمي خواهيد به ماهيگيري برويد چيزهايي كه موردعلاقه خودتان است ، مانند بستني شكلاتي يا همبرگر يا پيتزا رابه قلابتان نبنديد! )و: چگونه باعث شويم مردم درباره ي مامثبت فكركنند؟لبخند بزنيد!پروفسور روث كمبل درمغزانسان سلول عصبي آينه اي را كشف كردكه بخش مربوط به تشخيص چهره هاوحالات چهره ها راتحريك مي كند وباعث واكنش فوري آينه اي مي شود.ك:چگونه باديگران سازگاركنيم؟ (به ويژه افرادي كه ازما انتقاد مي كنند)1. چگونه باحقيقت موافقت كنيم؟مادر: اگرامشب به آن مهماني بروي ، فرداصبح با بدبختي ازخواب بيدار مي شوي.دختر: احتمالا حق باشماست! ولي من عاشق مهماني هستم ودلم مي خواهدبروم.-دخترباحقيقت موجود درانتقاد مادرموافقت كرد ودرعين حال برشرايط خود اصرار كرد.2.چگونه بامحدوده ي اختيارات منتقد خود موافقت كنيم؟سعيد: ستاره اگربه همين صورت پولت را صرف خريد لباس كني به زودي ورشكسته مي

شوي.ستاره: سعيدمن متوجه هستم كه توچرا اين طورفكر مي كني... ولي من احساس مي كنم به لباس هاي متنوعي نياز دارم.گ: چگونه تاثيرمثبتي ازخود برجاي بگزاريم؟1.نسبت به خود وكارتان مثبت باشيد2.مشتاق وبا انگيزه باشيد3.ازكسي يا چيزي انتقاد نكنيدم:چندعبارت محكم ونيرومند كه مي توانيد ازآن ها بهره بجوييد.عشق ، امنيت ، آسان ، سلامتي ، پول ، جديد ، مطمئن ه: چگونه با ترس ونگراني روبه روشويم؟تحقيقات نشان مي دهد اتفاق هايي كه مانگران آن هاهستيم:87 درصداصلا روي نمي دهد7 درصدواقعا روي مي دهند6درصدشما تاثيري برنتيجه ي ماجرا داريد بخش سوم: چگونه درمحيط كاري خود راعرضه كنيم؟الف: چگونه دربرخورد اول رفتاري تاثيرگذار داشته باشيم؟1.چگونگي وارد شدن به اتاق: وقتي وارد اتاق مي شويد ، مشتاق وبا انگيزه وبدون ترديد گام برداريد.2.چگونگي نزديك شدن3.روش دست دادن: دست دادن را به صورت عمومي انجام دهيد وهمان فشار تماس دريافت شده را برگردانيد.4.لبخند زدن: لبخندبزنيد ودندان هاي خود رانشان دهيد وباتمام صورت لبخند بزنيد.5.حالت ابروها: چند لحظه ابروهايتان را بالاببريد.6.در زمان صحبت كردن: در 15 ثانيه نخست نام فرد را دو بار تكرار كنيد.7.روش نشستن: يك زاويه 45 درجه با فرد مقابل بگيريد.8.نوع برخورد شما: از حركات وحالات واضح ،غيرپيچيده وكنترل شده استفاده كنيد.9.خروج از اتاق: در هنگام خروج از اتاق وسايل خود را به آرامي جمع كنيد.ب: چگونه در محيط كاري با انتقاد روبه رو شويم؟*توپ درزمين فرد بيندازيد واز اوبپرسيد اگرخود او درشرايط شما بود وكسي از شركتش انتقاد مي نمود، چه مي كرد.شخص منتقد: شنيده ام كه محصولات خود را با سرعت پائيني تحويل مي دهيد.شما: بله،درست است. مدتي در انبار مشكلاتي وجود داشت. شما بگوييد

اگررئيس شركت بوديد وازشما انتقاد مي شد چه مي كرديد؟شخص منتقد: يك جلسه مي گذاشتم وتمام دست اندر كاران را تشويق به پيداكردن يك نقشه صحيح و عملي مي كردم كه سرعت تحويل كار را بالاببرند.شما: كاملا حق باشماست. اين همان كاري است كه انجام داديم.پ: چگونه اعتراض يا انتقاد حود رامطرح كنيم؟1.از تكنيك (ساندويچ) استفاده كنيد.اول ستايش بعد انتقاد و...2. ازعمل فرد انتقاد كنيد نه از خود او3.از آنان ياري بخواهيد.شما به همكاري اونياز داريد تا مشكل حل شود.4.اعتراف كنيد كه اشتباهات مشابهي داشته ايد وراه حل را عنوان كنيد.5.انتقاد خود رايك بار مطرح كنيد وآن را به طورخصوصي به شخص بگوييد.6.با يك تشكرصحبت را پايان دهيد.ث: چگونه يك سخنراني موفق وتاثيرگذار داشته باشيم؟-چقدر كسالت آور! صحبت خودرابا يك مطلب جنجال برانگيزيافكاهي شروع كنيد.-چرا اين مطلب؟ به شنوندگان بگوييد كه آن مطلب را برگزيده ايد وچرا آن مطلب بسيار اهميت دارد.-مانند چه؟ سه دليل محكم وسه دليل اضافه كمكي براي اثبات حرف خود بياوريد.-تمام اين ها براي چه بود؟ شنوندگان را ترغيب به عمل وانجام كارهاي درخواستي خود نماييد.ج: چگونه مطالب خود را ارائه كنيم؟نشان دادن مطالب ازطريق ابزار ديداري وايجاد مشاركت احساسي سبب مي شود مطلب در حافظه شخص باقي بماند.ه: هنگام مصاحبه دركجا بنشينيم؟-از موقعيت رقابتي – دفاعي دوري كنبد.-بين موقعيت همكاري وموقعيت گوشه اي دوستانه يكي را انتخاب كنيد.و: 10 زبان بدني مناسب براي موفقيت بيشتر درملاقات ها وجلسات-كف دستتان را بازبگذاريد.-انگشتانتان را دركنار هم نگه داريد.-بازوهايتان را بازكنيد.-فاصله خود راحفظ كنيد.-زبان بدني آنان رابه خودشان برگردانيد.-خود را باسرعت صحبت كردن آنان هماهنگ كنيد.-اگر كسي دست به سينه نشسته به نحوي

دست اورا باز كنيد.-بازوي آنان را لمس كنيد.-نام آنان را تكرار كنيد.-ازلمس كردن صورت خودپرهيزكنيد.

كريم خان زند

نويسنده: محبوبه طهراني تاريخ اجتماعي سياسي ايران در دوره زنديه- ويراسته ي دكتر مهدي افشار- ارائه از: الهام خورشيدي- سيده مهين سيدي- مقدمه: قرن دوازدهم، قرن تحول تاريخ ايران و يكي از مهمترين ادوار تاريخي اين كشور محسوب مي شود. تحولات عظيم در اين قرن، سرنوشت كشور را تغيير داد. فتنه افغان، انقراض سلسله صفويه، ظهور نادر و سپس ورود خاندان زند به عرصه قدرت ايران در قرن دوازده را تكان داد و مقدمات تعيين سرنوشت آن را فراهم آورد.ايل زند يكي از ايلات نه چندان مهم در تاريخ ايران بود كه با بهره گيري از هرج و مرج ناشي از مرگ نادر و اختلافات داخلي جانشينان وي، به تدريج قدرت يافته و توانست حكومت را به دست گيرد.با اين كه كريم خان زند و جانشينانش در يك دوره كوتاه نزديك به 50 سال بيشتر حكومت را در اختيار نداشتند اما اين دوره از اهميت خاصي در تاريخ ايران برخوردار است. يكي از علل اين اهميت ويژه، قرار داشتن اين حاكميت در ميان دو دوره بزرگ صفويه و قاجاريه است. دوره صفويه با دوام دويست ساله از مهمترين سلسله هاي ايراني بعد از اسلام بود كه قوميت، مليت و مذهب ايراني را پايه گذاري كرد. و دوره قاجار با حيات يكصد و پنجاه ساله اش نقش مؤثري در تحولات آتي اين كشور داشت، ولي اين دوره كوتاه مياني، دوره آرامش اما ثمربخش را پس از دوران سراسر در گيري و جنگ داخلي و خارجي سردار بزرگ ايراني (نادرشاه افشار) فراهم آورد تا مردم چند صباحي را

در آسايش بگذرانند.يك نكته از باب نشاط خواننده:كريم خان زند با ويژگي هاي خاص شخصيتي خود چون گذشت، بزرگ منشي، فضايي سراسر امنيت، آرامش و رفاه براي مردم رنجيده ايران فراهم آورد. او بي آنكه براي خود، عنوان شاهي انتخاب كند، به «وكيل مردم» بودن افتخار مي كرد و با گزينش ساده زيستي و ساده پوشي، توانست جايگاه شايسته اي در تاريخ اين مرز و بوم كسب كند.فصل اولسابقه تاريخي طايفه ي زندطايفه زند از جماعت لر هستند و ظاهراً مناطقي كه ايلات لر ساكن بودند، از زمان هاي قديم يعني پيش از ورود آريايي ها مسكون بوده است و با ورود اقوام آريايي پارس زبان (ايرانيان) و مهاجرت به اين مناطق جايگزين آنان شده اند.تقسيمات درون طايفه اي زند: طايفه زند به سه تيره مشخص تقسيم مي شوند:الف) زند بگله       ب) زند هزاره    ج) زند خراجيتيره خراجي شامل مردم عادي طايفه يعني رعايا و فرودستان طايفه بودند.كريم خان بنيانگذار سلسله زنديه از تيره بگله بود و بر افراد تيره هزاره و خراجي نيز رياست داشت.معيشت طوايف زند: شباني، معيشت اصلي طايفه زند را تشكيل مي داد و با توجه به محل استقرار اين طايفه (يعني روستاهاي پري و كمازان) كه منطقه اي كوهستاني است به دليل سردي هوا، جابجايي هايي نيز در نواحي اطراف مي داشته اند.مبارزات طايفه بزند با سلطه بيگانه: سقوط حكومت صفويه توسط افغان ها و گسيخته شدن شيرازه كشور پهناور صفوي، زمينه دخالت بيگانگان يعني روس ها و عثماني را فراهم آورد. از جمله نواحي مورد دست اندازي بيگانگان اطراف كرمانشاه بود كه به تصرف عثماني درآمد، همين امر باعث شد هر دسته و طايفه اي كه توان مبارزه داشت با سلطه بيگانه به مقابله برخيزد. طوايف زند نيز با رياست مهدي خان زند

مبارزه خود عليه تركان عثماني را آغاز كرد و با حمله چريكي به گروه نظامي دشمن، علاوه بر مقابله با آنان، كاروان هاي تركان را مورد دستبرد و غارت قرار دادند.  مهاجرت اجباري طايفه زند در دوره نادري:هفت سال مبارزه، مهدي خان زند را به فرمانده مقتدري تبديل كرده بود به طوريكه جرأت آن را يافت كه به غارت مسافران و بازرگانان پردازد. اما سركوب افغان ها و بيرون راندن عثماني ها كه نشانگر اوج اقتدار نادري بود وي را بر آن داشت تا اوضاع داخلي را نيز آرام سازد به همين دليل به يكي از سردارانش به نام باباخان چاپشلو مأموريت داد تا به مقابله طايفه زند رود. چون غارتگري و حمله و تجاوز به مسافران امري نبود كه نادر بتواند آن را تحمل كند و قوياً احساس مي كرد لازم است در برابر آن به مقابله برخيزد.به همين دليل باباخان تصميم گرفت كه نه از راه جنگ بلكه به تدبير، مهدي خان زند را به تسليم وادارد. لذا او را به عفو و بخشش نادري اميدوار ساخت و مهدي خان بي خبر از تزوير باباخان نزد او رفت اما بي درنگ زنداني شد و نادر حدود چهارصد نفر از سركردگان شجاع طايفه زند و همچنين خود مهدي خان زند را به قتل رسانيد و سپس ديگر افراد اين طايفه را روانه خراسان نمود.بازگشت طايفه زند به سرزمين مادري: سرپرستي طايفه زند در خراسان با دو برادر به نام ايناق و بوداق بود.ايناق پدر كريم خان و صادق خان است كه پس از مرگش همسر وي به ازدواج برادر ديگر (بوداق) درآمد و ثمره ي اين ازدواج تولد اسكندرخان و زكي خان بود كه برادران ناتني كريم خان

به شمار مي آمدند. پس از درگذشت بوداق، رياست طايفه زند به شخص كريم رسيد كه بزرگترينشان بود.پس از قتل نادر و به قدرت رسيدن عادل شاه (1160 هجري شمسي) سران طايفه زند كه با فشار و قهر به خراسان كوچانده شده بودند فرصت را غنيمت شمرده و به مكان قبلي خود يعني پري و كمازان در ملاير، برگشتند.كريم توشمال، رئيس طايفه زند: لقب توشمال، علي رغم اعتقاد برخي كه آن را علامت تحقير و اهانت از سوي مخالفان كريم خان مي دانند كه به او داده اند، بعضي در معناي صاحب روستا دانسته اند. در سلسله مراتب ايلاتي، عنوان توشمال، منصبي برتر از كدخدا و فروتر از عنوان خاني است و ظاهراً براي رؤساي طايفه لرستاني به كار برده مي شده است.فصل دوم:مراحل دست يابي كريم خان به قدرتحاكم همدان اولين مانع توسعه طلبي كريم خان: كريم خان پس از استقرار طايفه اش در كمازان، تلاش كرد منطقه نفوذش را گسترش داده و در اولين اقدام تويسركان را به تصرف درآورد. اما «مهرعلي خان تكلّو» حاكم همدان اولين مانع سر راه پيشروي كريم خان بود. او ابتدا درصدد آمد كه كريم خان را به خود جلب كند و از توان نظامي اش بهره گيرد لذا نامه اي به كريم خان نوشت مبني بر اينكه بي درنگ با سرداران زند، به حضور حاكم همدان روند. كريم خان از لحن نامه به خشم آمده دستور داد گوش و بيني حامل نامه را بريدند و او را روانه همدان كردند. حاكم همدان با ديدن پيك خود بلافلاصله دستور داد يكي از سردارانش با پنج هزار سرباز و توپخانه به قصد سركوب كريم خان به آنجا عزيمت كند. اما كريم خان كه تنها دويست سوار با خود داشت توانست در يك

حمله ناگهاني در دل شب افراد دشمن را غافلگير كرده و تعدادي را كشته و آنان را شكست دهد.شهامت فراوان كريم خان در اين جنگ و پيروزي او در برابر لشكر پنج هزار نفري حاكم همدان باعث شد كه سرداران زنديه به او لقب خاني دهند و از اين زمان او به كريم خان زند معروف شد.مبارزه چريكي: تاكتيك كريم خان در برابر دشمنان: محمدعلي خان كه در محاصره ي كريم خان زند قرار داشت، از حسن علي خان والي اردلان كه به تازگي بر سراسر كردستان نيز تسلط يافته بود، كمك خواست. همراهي اين دو لشكر، كريم خان را وادار به ترك محاصره كرد و او ناچار شد به مبارزه چريكي دست بزند، يعني به مدت 45 روز، شبانه به دشمن حمله مي برد و روز را در كوهستان پناه مي گرفت اما خوش اقبالي كريم خان بود كه خبر شورشي در كردستان، حسن علي خان را وادار به بازگشت كرد.كريم خان يكي از مدعيان قدرت: پيروزي هاي كريم خان كه ناشي از جاه طلبي و جسارت او وبود، شهرت او را بالا برد و در شرايط بحراني موجود در ايران، او نيز به عنوان يكي از مدعيان قدرت پا به عرصه سياسي گذاشت.گام اول ? تسخير گلپايگان:  كريم خان زند در مقابله با علي مردان خان كه بر نواحي ايل بختياري تا حوالي گلپايگان حكومت مي كرد او را شكست داد و گلپايگان را تصرف كرد و بعد از كسب غنايم فراوان به محل استقرار خود بازگشت.گام دوم? تسخير همدان: محمدعلي خان كه دو بار طعم شكست را چشيده بود يك بار ديگر تلاش كرد تا به حوزه قدرت كريم خان نفوذ كند اما اين بار هم شكست خورد و كريم خان

وارد همدان شد.اتحاد ايلي، تاكتيك مبارزاتي كريم خان براي كسب پيروزي: با شناختي كه كريم خان از اوضاع آشفته ايران داشت اتحاد ايلي، بهترين تاكتيكي بود كه او مي توانست به سرعت به مقاصدش دست يابد و به همين علت است كه پس از دستيابي به همدان، با آزادسازي اسراي بختياري و دادن اسب به آنان به عنوان خلعت موجبات پيوستن سركردگان بختياري را به سپاه خود فراهم آورد و با اين شيوه تا مدت ها، پشتيباني اين ايل بزرگ را به خود جلب كرد. علاوه بر اين اتحاد او و علي مردان خان، زمينه تسخير اصفهان را فراهم آورد و پس از آن،  اتحاد سه جانبه بين كريم خان، علي مردان خان و ابوالفتح خان، توانست او را به سردار كل سپاه برساند.گام سوم? تسخير اصفهان: شكست علي مردان خان توجه او را معطوف به اتحاد با كريم خان براي دستيابي به اصفهان كرد و كريم خان نيز كه براي رسيدن به اصفهان نيازمند نيروي بيشتري بود با اين اتحاد موافقت كرد. اين دو متحد در سال 1163 هجري به سمت اصفلهان حركت كردند و با 28000  سپاهي خود در نزديكي اصفهان با 50 هزار سپاهي ابوالفتخ خان روبه رو شدند و نبرد سختي درگرفت و فاتح اين نبرد، دو خان متحد بودند. ابوالفتح خان پس از شكست به خدمت كريم خان و علي مردان خان رسيد.تمركز قدرت با اتحاد سه جانبه: به طور قطع در آن دوران پر آشوب كه از هر گوشه اي مدعي قدرتي سربرمي آورد، تنها تمركز قدرت بود كه مي توانست كشور بحران زده ايران را از پراكندگي و پريشاني نجات بخشد زيرا هيچ يك از مدعيان قدرت به تنهايي، توان ايجاد وحدت ملي را نداشتند. اين بود كه ابوالفتح خان مرد قدرتمند

طايفه بختياري دعوت كردند تا سلطنت ايران را به دست بگيرند.تداوم سلسله صفويه با انتخاب شاه جديد: سه خان متحد با يكديگر توافق كردند كه شاه را از ميان بازماندگان خاندان صفوي انتخاب كنند تا بدين شيوه، مشروعيت سياسي خود را تأمين كرده و به راحتي زير سايه دودمان صفوي، به مقاصد خود دست يابند. اين بود كه ميرزا ابوتراب فرزند خردسال ميرزامرتضي صدرالصدور نواده دخترش شاه سلطان حسين صفوي را كه فقط 8 سال داشت، با عنوان شاه اسماعيل سوم به تخت نشاندند.اكنون زمان تقسيم مسئوليت بين سه خان فرا رسيده بود: علي مردان خان نايب السلطنه، كريم خان سردار سپاه و ابوالفتح خان والي اصفهان شد.اين سه مرد سوگند ياد كردند كه با يكديگر و نيز به سلطنت شاه اسماعيل سوم وفادار با شند و هر كه پيمان شكست، دو تن ديگر عليه او قيام كنند.اولين پيمان شكن: علي مردان خان:مطابق پيمان سه جانبه، علي مردان خان نايب السلطنه شد و با عنوان حكمران كل كشور، در اصفهان ماند و ابوالفتح خان نيز به عنوان حكمران اصفهان منصوب شد اما از آنجا كه علي مردان خان، با ابوالفتح خان كينه ديرينه داشت و او را رقيب خود مي پنداشت، علي رغم پيماني كه بسته بود، ابوالفتح خان را ابتدا از كار بركنار كرد و سپس به قتل رساند. سپس حاجي باباخان، عم خود را حاكم اصفهان كرد.علي مردان خان، حكمران ظلم: كساني كه بر اثر آشفتگي هاي اجتماعي و ضعف حكومت مركزي به قدرت مي رسند چون از ماندگاري خود بر سر قدرت اطمينان ندارند، سعي مي كنند در فرصت بدست آمده كيسه خود را پر كرده و آينده خود را تضمين كنند. علي مردان خان يكي از قدرتمداران فرصت طلب بود، او در طول حكومت كوتاه خود (شش

ماه) با مردم به بدترين شكل ممكن رفتار كرد. براي مثال او ماليات سه ساله شهر را يك جا از مردم گرفت و برخي بزرگان شهر را نيز از يك چشم كور كرد. و در شيراز و فارس، آنچه باغ و عمارت باقي مانده بود طي شش ماه تسلط علي مردان خان به ويراني كشيده شد.تدبير كريم خان: تشكيل مجلس مشاوره اي: كريم خان كه از پيمان شكني علي مردان خان بسيار ناراحت و خشمگين شد بايد پيمان شكن را تنبيه مي كرد اما او تدبير بهتري انديشيد. او مجلس مشاوره اي با حضور لرها و رؤساي طوايف تشكيل داد و حوادثي را كه واقع شده بود برايشان شرح داد. ابتدا از پيماني كه سه خان با هم منعقد كرده بودند سخن گفت و بعد موارد پيمان شكني علي مردان خان، اعم از كشتن ابوالفتح خان، رفتار ظالمانه با مردم اصفهان و شيراز را بيان و از آنان نظرخواهي كرد. سپس سركردگان به عرض رسانيدند كه بايد گفتار چنين شخص پيمان شكني را از درجه ي اعتبار ساقط و از كردار او احتراز كرد. البته مورخين دلايل ديگري نيز براي تصميم كريم خان در تشكيل مجلس مشاوره اي بيان كرده اند  از جمله: 1- نگراني كريم خان از خيانت علي مردان خان به وي 2- حضور نيروهاي جنگي وفادار به طايفه علي مردان خان در سپاه او و ترس كريم خان از شورش آنان 3- همراهي شاه اسماعيل سوم با علي مردان خان به او مشروعيت سياسي مي داد  كه كريم خان فاقد او بود.به هر ترتيب، تشكيل اين مجلس مشاوره اي، تدبير عاقلانه اي بود كه كريم خان براي حفظ موقعيت خود و آماده سازي سپاهش براي مقابله با علي مردان خان، انديشيده بود.كريم خان، فاتح مبارزه براي كسب قدرت: كريم خان با وجود گرفتن رأي اعتماد از سرداران

و رؤساي طوايف هم پيمان، باز هم هيچ شتابي نكرد و به مدت دو ماه در وطن اصلي خود (پري و كمازان) به تجديد قوا و سامان دهي نيروهايش پرداخت. در سال 1165 هجري كريم خان مقتدر به سمت اصفهان حركت كرد و بدون مواجهه با كوچكترين مقاومتي، وارد اصفهان شد. باباخان حاكم انتصابي اصفهان، از سوي علي مردان خان كه تاب مقاومت در خود نديد، دستگير و مجازات شد و كريم خان براي جلب قلوب سپاهيانش اموال مصادره شده را بين آنان تقسيم كرد. سپس صادق خان برادرش را به عنوان حاكم اصفهان تعيين كرد و به او توصيه كرد به مشكلات مردم ستمديده رسيدگي كند.مقابله دو هم پيمان «نبرد چهارمحال»: مقابله دو هم پيمان قبلي (كريم خان و علي مردان خان) اجتناب ناپذير بود. درگيري بين دو سپاه در چهارمحال آغاز شد و طي نبرد سخت علي مردان خان شكست خورد و به سوي نواحي شوشتر و هويزه گريخت. شاه اسماعيل سوم و زكرياي وزير و بسياري از بزرگان و سپاهيان همراه علي مردان خان به اردوي كريم خان زند پيوستند و به اتفاق وارد اصفهان شدند.كريم خان وكيل الدوله (1165 هجري): كريم خان كه رياست يك طايفه كوچك را عهده دار بود اكنون وكيل الدوله يك مملكت شده و همه اين توفيقات از حسن سياست و تدبير او بود كه پس از پيوستن شاه اسماعيل به سپاهش، او را بسيار حرمت نمود و كريم خان را در اصفهان بر تخت نشاند و خود با وجود موقعيتي كه كسب كرده بود به لقب و عنوان ساده «وكيل الرعايا» قناعت كرد. همه مي دانستند كه او فرمانروا و پادشاهي واقعي است.فصل سوم:درگيري با مدعيان قدرت در نقاط مختلف ايرانكريم خان با عنوان وكيل الدوله دست به اقداماتي زد تا

جايگاه خود را به عنوان فرمانرواي ايران به همه نشان دهد. از جمله: گسيل داشتن حكام و مأمور مالياتي به شهرهايي كه قبلاً تسخير كرده بود، ضمن اينكه به آنان توصيه كرده بود در گرفتن ماليات چندان سختگيري نكنند زيرا مي دانست هنوز در اول راه است و براي جلب حمايت و اطاعت همگان بايد صبور باشد.فرار علي مردان خان به عنوان يك دشمن كينه توز كه منتظر موقعيتي براي حمله به كريم خان بود، حضور شاهرخ نواده نادرشاه در خراسان كه به حكومت محدود خود ادامه مي داد، شكل گيري هسته مقاومت در ايالات شمالي ايران توسط سران قبيله قاجار و ادعاي استقلال طلبي آزادخان افغان در آذربايجان سراسر كشور را دچار هرج و مرج و آشوب كرده بود. وجود اين مدعيان قدرت در سراسر ايران باعث شد وكيل الدوله از سال 1165 هجري مهشيدي تا سال 1179 هجري به مقابله و درگيري با آنان بپردازد.فصل چهارم:سلطنت كريم خان؛ دوران آرامشسردار زند در طي تقريباً بيست سال جنگ و گريز به تدريج توانست اين رقيبان سياسي و سرداران گردنكش را يكي پس از ديگري از ميان بردارد تا اينكه در سال 1179 هجري مهشيدي از جنگ هاي فراوان فراغت يافته و به عنوان سردار ايراني بر سراسر كشور (غير از خراسان) تسلط يافت. در اين بيست سال آشوب، آخرين آثار قدرت و توان مالي و بدني مردم ايران از بين رفته بود و شايد خواست خدا بود كه اين مردم نجيب و بردبار از ميان نروند. كريم خان زند فرشته رحمت الهي بود.شيراز، پايتخت خان زند: فسايي در فارسنامه ناصري مي نويسد: وكيل كه خاطر را از نظم ممالك ايران جز خراسان آسوده داشت، شهر شيراز

را پايتخت سلطنت خود قرار داد.آرامش، امنيت و ثبات مرزها، هديه كريم خان زند به مردم رنج ديده ايران: با حكومت خاندان زند بار ديگر سرزمين ايران توانست از وحدت و امنيت سياسي و اجتماعي ويژه اي برخوردار شود. به خصوص كه پس از قتل نادر (در 1160 هجري مهشيدي) جانشينان او هرگز توفيق نيافتند كه قدرت سياسي سرزمين نادر را احيا كنند. قلمرويي كه كريم خان از عصر نادري به ارث برد، سرزميني ناآرام، مواجه با جنگ هاي داخلي و استقلال طلبي حكومت هاي كوچك بود. كريم خان عمر خود را مصروف يكپارچه كردن و وحدت سياسي ايران كرد. در واقع اين دوره نسبتاً طولاني چهارده ساله مرهم شفابخشي بود كه بر جراحات التيام ناپذير ملت ايران نهاده شد. كريم خان با اينكه سواد خواندن و نوشتن نداشت اما نحوه برخورد با ديگران را به خوبي مي دانست و با سياست گاهي نرم و گاه شديد خود سعي مي كرد زمينه شورش ها را از ميان بردارد. همچنين به جهت حفظ ثبات مرزهاي كشور، به جز جنگ با عثمانني و فتح بصره، هيچ عمليات نظامي ديگر عليه كشورهاي خارجي همسايه انجام نداد.حدود قلمرو ايران در دوره زنديه:قلمرو جغرافيايي، سياسي ايران در دوره زنديه، در واقع بايستي همان قلمرو حكومتي صفويان باشد اما حملات افغان ها، ترك ها، روس ها و تلاش هاي نادر جهت امپراتوري تغييراتي را در قلمرو سياسي جغرافيايي ايران به وجود آورد.منطقه ي جغرافيايي قلمرو كريم خان نواحي لار، كرمان، قسمت شرقي عراق عجم، بعضي از نواحي زاگرس و سواحل خليج فارس را دربر مي گرفت. سيستان و بلوچستان در آغاز شكل گيري حكومت زند جذب حكومت تازه شكل گرفته افغانستان توسط احمدشاه دراني شد. كرمان شرقي ترين منطقه تحت سلطه حكومت

زند بود. مرزهاي طبيعي كوير لوت قلمرو فرمانروايي زنديه را از قلمرو افشاريه در خراسان جدا مي ساخت. مراحل تابعيت قبايل عرب سواحل و بنادر خليج فارس: پس از دفع شورش ها در نقاط مختلف كشور توسط كريم خان، آرامش داخلي در سراسر كشور برقرار شد، وليكن در سراسر طول ساحل جنوب ايران در كناره هاي خليج فارس از بندرعباس تا بصره، عده اي از قبايل چادرنشين عرب در بيابان هاي خشك و سوزان ساحلي سكونت داشتند و هريك از اين قبايل مطيع يك رئيس مستقل بودند. خشكي و سختي طبيعت در اين نواحي به حدي بود كه افراد قبايل نمي توانستند از راه كشت و برداشت امرار معاش كنند و ناچار به غارت و راهزني در دريا و خشكي مي پرداختند. با توجه به رونق فعاليت هاي تجاري در خليج فارس و به خصوص بصره، تهديد و غارت اين دزدان دريايي، تجارت در خليج فارس را رو به ركود و تعطيلي كشانده بود و اين امر براي كريم خان كه اهميت خاص و ويژه اي براي تجارت قائل بود قابل تحمل نبود. در ميان اين قبايل غارتگر، سه قبيله نقش فعال تر و حضور خطرناكتري داشتند. اين سه قبيله عبارت بودند از: قبيله اعراب بني كعب، قبيله اعراب بندر  و اعراب ساكن سواحل شبه جزيره عمان.كريم خان توانست به تدريج قبايل عرب سواحل و بنادر جنوب ايران را به تابعيت خود درآورد و آرامش نسبي در راه هاي دريايي جهت تجارت بازرگانان ايران با مناطقي ديگر فراهم آورد.فصل پنجم: تداوم سلسله زنديه با جانشينان كريم خانكريم خان توانسته بود طي مدت حكمراني خود، علاوه بر از ميان به در كردن ساير مدعيان سلطنت، با عنوان ظاهري وكيل و نيابت سلطنت به عنوان يك پادشاه

واقعي در ايران سلطنت كند و خصوصاً در 14 سال آخر، بدون رقيب و مدعي، آرامش و امنيت نسبي را در ايران برقرار نمايد. اما كهولت سن و بيماري هاي مختلف از جمله بيماري كليه، سل، خناق و قلنج بالاخره خان مقتدر زند را از پاي انداخت و روز سيزدهم صفر 1193 ه_.م در سن حدوداً 80 سالگي در شيراز وفات يافت.دعاي زن درمانده در حق كريم خان: كريم خان خود مكرر اين داستان را كه نشانه مهرباني و مروت او بود، براي همگان باز مي گفت و دليل رسيدن خود به اين مقام را دعاي زن درمانده اي در حق خود مي د انست: «وقتي در اردوي نادري بودم، مردي سپاهي بودم، از فقر و احتياج زيني طلاكوب را از زين ساز دزديدم و اين زين از آن يكي از امراي افغان بود و روز ديگر شنيدم كه زين ساز بيچاره در زندان نادري است و حكم شده كه روز ديگر اگر زين را ندهد به طناب رسد. دل من از اين خبر سوخت. زين را بردم و به جايي كه برداشته بودم گذاشتم و صبر نمودم تا زن زين ساز برسد. چون آن را بديد نعره كشيد و از فرط سرور بر زمين افتاد و دعا نموده گفت: كسي كه اين زين را واپس آورد، خداوند آنقدر عمر به او دهد كه صد زين طلاكوب به خود بيند و يقين دارم كه از دعاي آن زن به اين دولت رسيدم.»كريم خان بي جانشين: يكي از بزرگترين اشتباهات سياسي كريم خان، عدم تعيين جانشين براي دوران پس از خود بود. همين امر بلافاصله بعد از مرگ او، موجب اختلاف و كشت و كشتار ميان بازماندگانش شد. هنوز

جسد كريم خان روي زمين بود كه سران خاندان زند دو دسته شدند و هر دسته به جهت بهره وري بيشتر از يكي از پسران كريم خان حمايت كردند. قبل از بيان حوادث اين دوره، لازم است فرزندان كريم خان را بشناسيم.فرزندان كريم خان: كريم خان هفت فرزند داشت كه چهار تن از آنها پسر و سه تن دختر بودند.1-    فرزند ارشدش ابوالفتح خان نام داشت كه در سال 1169 ه_. م به دنيا آمد. او پس از مرگ پدر، حدود سه ماه حكومت را در دست داشت اما براثر بي كفايتي نتوانست سلطنت كند و سرانجام به دست صادق خان عموي خود محبوس و به فرمان علي مردان خان كور شد. او چند سال در شيراز زندگي كرد و سپس در سن سي سالگي وفات يافت و در شاه چراغ مدفون شد.2-    پسر دوم كريم خان، محمدرحيم خان نام داشت كه در سال 1173 ه_.م متولد شد. اما در سن 18 سالگي يعني در زمان حيات پدر درگذشت. 3-    سومين پسر خان زند، محمدعلي خان ناميده شد. متولد 1174 ه_.ق مادرش زني يهودي نومسلمان بود. اين جوان نيز همچون ابوالفتح خان سبك مغز بود. وي در سال 1206 ه_.ق وفات يافت.4-    پسر چهارم كريم خان، محمدابراهيم خان است كه در سال 1182 ه_.ق به دنيا آمد و هنگام مرگ پدر، تنها يازده سال داشت. او نيز به دست علي مردان خان كور شد. پس از تسلط قاجاريه، به دستور آقامحمدخان به مازندران فرستاده شد و در سن 34 يا 35 سالگي وفات يافت.دختران كريم خان:1-    پري جهان خانم، او در سال 1169 هجري با علي مرادخان ازدواج كرد.2-    خانم كوچك، او نيز با ابراهيم پسر صادق خان ازدواج كرد.3-    بي بي كوچك، او با احمد مرادخان پسر

علي مرادخان ازدواج كرد.بزرگان زند به جان هم افتادند: همانگونه كه اشاره كرديم، بلافاصله پس از مرگ كريم خان، سران زند در برابر هم صف آرايي كردند و پيش از به خاك سپاري شهريار ايران زمين به روي هم شمشير كشيدند. بزرگان زند براي اينكه عمل خود را موجه جلوه دهند، هريك زير پرچم يكي از فرزندان كريم خان قرار گرفتند و براي رسيدن به قدرت، فرزندان وي را ابزار برتري جويي خود قرار دادند.رهبري يك گروه به عهده زكي خان و هم فكرانش بود كه به حمايت از محمدعلي خان پسر دوم كريم خان برخاستند و رهبري گروه مقابل بر عهده ي نظرعلي خان سردار بزرگ زند و همرزمانش بود كه به حمايت از ابوالفتح خان پسر بزرگ كريم خان، گرد او جمع شدند.درگيري ميان اين دو گروه سه روز طول كشيد و سرانجام زكي خان توانست با حيله و نيرنگ نظر علي خان، رهبر گروه مخالف را به قتل برساند و قدرت را به دست بگيرد.جسد كريم خان در عرض اين سه روز، همچنان بر زمين مانده بود. پس از آن زكي خان و يارانش كه بر اوضاع مسلط شده بودند، جنازه ي وي را به آيين شاهنامه، در عمارت كلاه فرنگي باغ ارگ در قبري كه براي خود ساخته بود «مطابق وصيت كريم خان» دفن كردند.سلطنت به نام ابوالفتح خان، به كام زكي خان (1193 ه_.م): زكي خان قدرت را در دست گرفت و سلطنت را به ابوالفتح خان داد. وي مدت صد روز با اختيار كامل بر فارس و اصفهان حكومت كرد. زكي خان پس از مدتي، محمدعلي خان، پسر دوم كريم خان را نيز در امر سلطنت شريك كرد اما زمام امور در دست خودش بود.صادق خان مدعي ديگر حكومت: يكي ديگر از سرداران زند كه حكومت را حق

خود مي دانست صادق خان برادر كريم خان زند بود. او در هنگام مرگ وكيل در بصره بود و به محض اطلاع از مرگ برادر، به شيراز آمد و آنجا را محاصره كرد، اما زكي خان تدبيري انديشيد و به لشكريان صادق خان پيغام فرستاد كه اگر از صادق خان دست نكشيد و با من همراهي نكنيد زن و فرزندان شما را كه در شهر توقف دارند، در معرض حوادث فراوان قرار خواهيم داد. همين تهديد باعث شد آنها بلافاصله صادق خان را رها كرده و وارد شهر شوند، بدين ترتيب صادق خان ماند و سيصد نفر كه ظاهراً كساني بودند كه اقوام و خانواده اي در شيراز نداشتند. صادق خان مجبور شد دست از محاصره شيراز برداشته و به طرف گرگان رود.علي مرادخان، مدعي ديگر سلطنت: علي مرادخان، خواهرزاده زكي خان بود كه او نيز با زكي خان از در مخالف درآمد و اصفهان را به نام وارث كريم خان گرفت. زكي خان با شنيدن اين خبر به سمت اصفهان حركت كرد. پس از ورود به روستاي ايزدخواست متوجه شد كه خزانه اصفهان به دست افراد علي مرادخان افتاده است. اهالي را مورد مؤاخذه قرار داد كه چرا مانع نشدند اما مردم اظهار بي اطلاعي كردند. به همين دليل دستور داد 18 نفر از بزرگان روستا را از فراز قلعه به پايين پرت كردند. سپس يكي از سادات محله را كه به تصور زكي خان در اين ماجرا دخالت داشت، احضار كرد و پس از شكنجه،  او را نيز به پايين پرت كرد.در نهايت زكي خان به دليل ظلم و ستم، در شب بيست و سوم جمادي الاول 1193 ه_ م رهسپار ديار آخر شد و سلطنت او كه صد روز بيشتر دوام نداشت به

پايان رسيد.دوران كوتاه سلطنت ابوالفتح خان: بعد از قتل زكي خان، ابوالفتح خان پادشاه شد و تلاش كرد اوضاع را سامان دهد.از يك سو علي مرادخان را به عنوان سردار عراق منصوب كرد و از سوي ديگر صادق خان را كه حاكم در كرمان بود به شيراز دعوت كرد. او در خدمت ابوالفتح خان  آمد. جواني و كم تجربگي ابوالفتح و عياشي و شراب خوارگي او، زمينه تسلط صادق خان را به امور فراهم كرد و اين امري نبود كه غرور ابوالفتح خان بدان تن دهد و به همين علت بين آنان اختلاف پديد آمد و سرانجام در روز نهم شعبان 1193 ه_.م صادق به كمك برخي بزرگان توانست ابوالفتح خان را از سلطنت خلع و از چشم محرومش گرداند و او را به زندان افكند و رشته حكومت را خود در دست گرفت. دوران سلطنت ابوالفتح خان، هفتاد روز بيشتر طول نكشيد.حكومت صادق خان: صادق خان پس از سر و سامان دادن به اوضاع  داخلي شيراز، فرزندش جعفرخان را به نواحي جنوبي ايران فرستاد و او توانست طي دو ماه، اين حدود، از جمله اصفهان را فتح كند. اما اصفهان و نواحي شمالي فارس، ميدان زد و خورد بين پسران صادق خان و سرداران علي مرادخان زند بود و اصفهان چندين بار دست به دست گشت اما سرانجام اصفهان به كلي، از سلطه سپاه صادق خان خارج شد و در تعقيب و گريز سپاه فراري، شيراز به محاصره ي نيروهاي علي مرادخان درآمد. صادق خان در شيراز موضع گرفت و اميدوار بود مدت زيادي دوام آورد. محاصره 8 ماه به طول انجاميد و نرسيدن آذوقه، افراد سپاه را نگران كرد و صادق خان نيز دست به اقدامات خشونت آميزي زد و اقوام ايلات هم پيمان علي مرادخان

را كه در شيراز ساكن بودند تحت شكنجه قرار داد تا شايد از اطراف علي مرادخان پراكنده شوند. اما اين امر بر خصومت آنان افزود و سرانجام مستحفظين دروازه هاي شهر دست به خيانت زدند و دروازه را به روي سپاهيان علي مرادخان گشودند.و صادق خان و دو فرزندش تقي خان و علي نقي خان را به قتل رساندند اما جعفرخان پسر ديگر صادق خان به دليل روابط محرمانه با علي مرادخان كشته نشد.دوران حاكميت علي مرادخان: علي مرادخان سردار يك چشم اما شجاع زند، چنان كه شرح داديم هم عليه زكي خان و هم صادق خان قيام كرد و با تثبيت قدرت خود توانست به عنوان شاه ايران تاجگذاري كند.او براي گرفتن زهر چشم از بزرگان و مردم شيراز دست به اقدامات ظالمانه اي زد. علاوه بر ظلم و ستم مردم، گروهي از بزرگان شهر را تبعيد كرد و به مصادره اموال گروه زيادي از مردم دست زد. فرزندان وكيل را كور كرد و پس از جمع آوري ماليات فارس، حكومت شيراز را به محمدخان سپرد و خود به اصفهان رفت و اصفهان را پايتخت خود قرار داد.جعفرخان طغيان مي كند: جعفرخان تنها پسر صادق خان كه زنده مانده بود وقتي ناتواني علي مرادخان را در اداره كشور مشاهده كرد دست به شورش زد و براي گرفتن قدرت به سمت اصفهان شتافت. علي مرادخان علي رغم شجاعت و كارداني، مردي شراب خوار بود و همين امر باعث شده بود كه او دچار مرض قند شود. او علي رغم توصيه پزشكان، زماني كه اطلاع يافت جعفرخان به سوي پايتخت مي رود، بلافاصله بدان سوي شتافت اما اجل مهلت نداد و در سال 1199 ه_. م در اصفهان درگذشت. جعفرخان، حاكم جديد: جعفرخان شاه ترسو و ناتواني بود

و هم زمان با حكومت او آشوب و اعتراض در گوشه و كنار ايران اوج گرفت و خوانين محلي مصمم به تصرف اصفهان شدند. جعفرخان، عليقلي خان كازروني، يكي از سركردگان وفادار خود را به سركوبي آنان فرستاد. شورشيان سركوب شدند و تعدادي به اسارت درآمدند و علي قلي خان به آنان قول داد كه شفاعتشان را نزد جعفرخان كرده و مانع قتل و زنداني شدن آنها شود. جعفرخان هم ابتدا شفاعت عليقلي خان را پذيرفت ولي بعد از چند روز زير قول خود زد و آنها را زنداني كرد. اين عمل او باعث رنجش عليقلي خان شد و به كازرون رفت. اما به دليل اوضاع آشفته كشور، جعفرخان كه به سردار توانايي چون علي قلي خان احتياج داشت، افرادي را به استمالت فرستاد و عليقلي خان را به دربار خود بازگرداند. اما شايد نگراني او از شورش داخلي باعث شد بار ديگر عهد شكسته و اين سردار شجاع را دستگير كرد و او را به دار آويخت.اين رفتار، درباريان را به جان خود بيمناك كرد و آنها به رهبري حيدر مرادخان زند، ضمن توطئه اي بر سر جعفرخان ريخته و سر از بدنش جدا كردند.كودتاي عامل كسب قدرت حيدرمرادخان: حيدرمرادخان توسط سرداران كودتاگر به حكومت رسيد و در اثر اين حادثه شد به هم ريخت. حيدرمرادخان كه اوضاع را چنين ديد تلاش كرد با برخورد مناسب، توجه سرداران جعفرخان را به خود جلب كند، آنان را بر مقامشان ابقا كرد و همچنين وجوه نقد و پارچه هاي نفيس را به عنوان انعام به آنها داد و آنها نيز در ازاي اين بخشش، دست دوستي به او دادند. حيدرمرادخان سعي بر تسلط شيراز داشت اما

بيشتر از هفتاد روز نتوانست سلطنت كند.لطفعلي خان آخرين پادشاه زنديه: لطفعلي خان نوه ي صادق خان بود كه به مدت شش سال سلطنت كرد. او در هنگام كشته شدن پدر توسط كودتاگران در كرمان بود.حيدرمرادخان طي نامه اي سران لشكر لطفعلي خان را تهديد كرد كه در صورت همراهي با لطفعلي خان بستگان خود را در شيراز از دست خواهند داد. به همين علت بسياري از سران لطفعلي خان پراكنده شدند. از طرفي لطفعلي خان به سمت بوشهر حركت كرد، در آنجا رؤساي ايلات عرب او را پذيرفتند و نيرويي در اختيارش قرار دادند تا خود را به شيراز برساند. وقتي اين خبر به حيدرمرادخان رسيد، سپاهي را به فرماندهي شاه مرادخان زند براي مقابله با او فرستاد اما افراد شاه مراد، قبل از رسيدن به بوشهر و مقابله با لطفعلي خان، عليه فرمانده خود شوريدند و با قتل وي، همگي به نيروهاي لطفعلي خان پيوستند. اين امر آمادگي لطفعلي خان را براي حمله به شيراز تقويت كرد.به اين ترتيب لطفعلي خان كه از حمايت بزرگان و اعيان نيز برخوردار بود، به شيراز حمله كرد و پس از مدتي توانست در ميان استقبال عموم اهالي و با حمايت اعيان و بزرگان شهر به پادشاهي برسد و او در اولين اقدام، تمام افرادي را كه در قتل پدرش دست داشتند، كشت. بسط نفوذ قاجاريه: اولين مشكل لطفعلي خان: دوران سلطنت شاه جوان مصادف بود با گسترش نفوذ ايل قاجار در شمال و مركز ايران كه به طور قطع درگيري هاي داخلي ميان خاندان زند و قاجارها را براي رسيدن به قدرت اجتناب ناپذير مي گرداند. با اينكه در ابتدا، نبرد به سود لطفعلي خان بود، اما فرار بعضي از سران سپاه او

از جمله عمويش محمدخان، باعث شد قشون لطفعلي خان شكست خورده و مجبور به عقب نشيني به سمت شيراز شود و آقامحمدخان (قاجار) نيز در تعقيب او شهر را محاصره كرد. او به دليل كمبود مواد غذايي و خوراك دام پس از دو ماه آقامحمدخان دست از محاصره كشيد و به تهران بازگشت.اولين اشتباه شاه جوان، حمله به كرمان: با اينكه آقامحمدخان رفته بود، اما لطفعلي خان ترديدي نداشت كه خان قاجار پس از تجديدقوا مجدداً به قصد تسخير شيراز بازخواهد گشت به همين دليل او نيز مشغول تجهيز نيروهاي خود شد اما پس از مدتي كه خبري از حمله آقامحمدخان نشد، لطفعلي خان به فكر تحكيم موقعيت خود افتاد و در قدم نخست به كرمان حمله كرد و كرمان را محاصره كرد. اما سرانجام با فرا رسيدن فصل زمستان، كمبود مواد غذايي و طولاني شدن محاصره او مجبور به ترك محاصره و برگشت به شيراز شد.اقدام حمله به كرمان و عدم توفيق در فتح آن به عنوان يك اشتباه سياسي، در تاريخ ثبت شد.حاج ابراهيم كلانتر كه بود؟ حاج ابراهيم شيرازي، در دوره كريم خان، در دستگاه اداري به عنوان منشي خدمت مي كرد. پس از مرگ كريم خان، زماني كه علي مرادخان شيراز را تصرف كرد، عده اي از اهالي، از جمله حاج ابراهيم را به اصفهان تبعيد كرد. او در اصفهان به خدمت جعفرخان درآمد و وي در اين زمان، با فرمان جعفرخان، به كلانتري فارس منصوب شد. در دوره سلطنت لطفعلي خان، به دليل حمايت حاج ابراهيم از وي، همچنان در شغل و مقام خود باقي ماند و صاحب اختيارات كلي گرديد و حل و فصل امور كشور به دست او افتاد.شكل گيري

توطئه عليه شاه جوان: ظاهراً حاج ابراهيم به همراه برادرش عبدالكريم خان و عده اي ديگر با هم متحد شدند تا حكومت را از دست لطفعلي خان خارج كنند.لطفعلي خان به قصد تسخير اصفهان بدان سمت شتافت و قبل از خروج از شيراز، براي جلوگيري از هر توطئه اي امور شهر را به حاج ابراهيم كلانتر واگذار كرد. او نيز به محض خروج شاه، برخوردارخان و محمدعلي خان را به ترتيب مسئول حفاظت از برج و نگهباني ارگ بودند زنداني كرد و اختيار كامل را در شيراز به دست گرفت و به برادرش كه همراه لطفعلي خان بود خبر داد، او نيز سپاه را وادار به شورش كرد و حكمران زند به اتفاق سيصد نفر باقي مانده از همراهانش به شيراز گريخت. اما حاجي ابراهيم به افراد همراه شاه پيام داد كه اگر فرار نكنند خانواده هايشان را كه ساكن شيراز هستند، اسير خواهد كرد به همين علت سپاهيان لطفعلي خان پراكنده شدند و شاه مغرور و جوان حالا بي يار و ياور مانده بود و چاره اي جز گريز نداشت و اين آغاز آوارگي آخرين بازمانده حكومت زند بود.اوضاع اجتماعي دوران پس از كريم خان حكايت از اين مي كرد كه از دوران شكوه و آرامش كريم خان، به جز نافرماني، باقي نمانده است. جانشينان بي لياقت و ضعيف كريم خان، نتوانستند اوضاع كشور را تحت كنترل گرفته و آشوب هاي اجتماعي بار ديگر كشور را دربر گرفت. در اين شرايط بحراني، تنها آقامحمدخان قاجار بود كه روز به روز قدرتش رو به افزوني مي رفت و احتمال به دست گرفتن قدرت توسط او بيشتر بود. بي ترديد، هر سياستمدار ديگري هم به جز حاج ابراهيم كلانتر به خوبي درك مي كرد كه

ديگر زمان زنديه سپري شده و لازم است براي حفظ موقعيت خود دست اتحاد به آقامحمدخان دهد. اين همان كاري بود كه حاج ابراهيم انجام داد و به واسطه اش خيانتكار شناخته شد.تلاش هاي نافرجام لطفعلي خان: پس  از آنكه لطفعلي خان نتوانست وارد شيراز شود تنها با چند تن از ياران وفادارش به سوي بندر ريگ فرار كرد و با كمك حاكم آن منطقه سپاهي جمع آوري كرد و در دو مرحله توانست با شجاعتي كه از خود بروز داد، شكست سختي به حاج ابراهيم وارد آورد. حاج ابراهيم كه كار را بدين منوال ديد دست اتحاد به سوي آقامحمدخان دراز كرد و از  او ياري خواست. آقامحمدخان بلافاصله دستور داد سپاهي از اصفهان عازم جنگ با خان زند شوند اما شجاعت خان زند و پايداري ياران اندكش باعث شكست و فراري شدن سپاهيان قاجار شد. آقامحمدخان چاره اي نداشت جز اينكه با لشكر بيست هزار نفري خود بار ديگر عازم جنگ با خان زند شود. لطفعلي خان نيز با سه هزار سوار، آماده نبرد شد. خان زند با تقسيم سپاهش به سه دسته به سپاه آقامحمدخان شبيخون زد و جنگ سختي درگرفت. ميخ چادرهاي اردوگاه خان قاجار از جاي كنده شد و چنان مي نمود كه تمام اردوگاه به تصرف لطفعلي خان درآمده است و خان قاجار گريخت اما گويا اين فريبي بيش نبود. صبح فردا تعدادي از لشكريان لطفعلي خان به طمع غارت چادرها به اطراف پراكنده شده بودند اما آقامحمدخان با سپاهيانش، همچنان حاضر به جنگ بودند. در نتيجه لطفعلي خان چاره اي نداشت جز آنكه به سوي كرمان فرار كند.آقامحمدخان در هجدهم شوال سال 1206 ه_ .م وارد شيراز شد و در

عمارت كلاه فرنگي بر تخت نشست.زمان انتقام فرا رسيد: آقامحمدخان بلافاصله امر كرد قبر وكيل را شكافتند و جنازه ي او را به تهران انتقال دادند تا در جايي كه هميشه زير قدم هاي وي باشد دفن شود، تا هرگاه آقامحمدخان از آنجا مي گذرد، پاي بر استخوان هاي دشمن و قاتل پدر خويش گذارد.قتل لطفعلي خان، پايان سلسله زنديه: لطفعلي خان هنگام فرار به سمت كرمان با سپاهيان قاجار كه در تعقيب او بودند درگير شد و مجبور به اميرحسين خان حاكم طبس پناه برد و تلاش كرد به كمك او، نيروي نظامي خود را تقويت كند. اما اين جنگ و گريزها نتيجه اي دربر نداشت تا اينكه قصد تسخير كرمان را كرد و توانست شهر را در اختيار گيرد.آقامحمدخان كه حريف خود را در حال قدرت گرفتن مي ديد نگران شد و كرمان را محاصره كرد و توانست پس از چهار ماه وارد شهر شود. لطفعلي خان بار ديگر مجبور به فرار به سوي بم شد. اما حاكم بم از ترس جان برادرش كه فكر مي كرد در كرمان است مي خواست لطفعلي خان را به خان قاجار تسليم كند. به همين دليل او را زخمي و اسير كرد. آقامحمدخان توسط حاكم بم از اين امر مطلع شد و سپاهي را مأمور آوردن وي به تهران كرد. و به حاكم تهران دستور داد كه لطفعلي خان را بكشد و به اين ترتيب زندگي آخرين و شجاع ترين فرد خاندان زند به پايان رسيد.نتيجه: در طول فاصله مرگ كريم خان (1193 ه_ .م) تا پايان سلسله زنديه (1209 ه_ .م) جانشينان، براثر كشمكش هاي خودخواهانه شان و نابخردي هاي جاه طلبانه شان تمام امتيازاتي را كه وي براي مملكت كسب كرده بود از ميان بردند. نتيجه

اين اعمال، فروپاشي اجتناب ناپذير زنديه، در برابر قاجاريان و بازگشت كشور به استبداد مطلق قاجاري بود.فصل ششم: شخصيت، منش، اخلاق و رفتار كريم خان زندشخصيت كريم خان آميزه اي كمياب از توانايي، عزم، عطوفت و سخاوت بود. او بارقه اي بود در آسمان تيره و تار تاريخ ايران كه تنها لحظه كوتاهي از تاريخ طولاني ايران را به خود تخصيص داد و حكومتي استوار با نظر گاهي واقعاً انساني به بار آورد.صفات خوب، اخلاق كريمانه، سادگي، شهامت، جوانمردي، شجاعت، يكرنگي و انصاف كريم، مورد تحسين و تمجيد اكثر مورخان قرار گرفته است. او كه حتي خواندن و نوشتن را نمي دانست، با بصيرت و روشن بيني بي نظيري بر ايران حكومت كرد و دوران حاكميت او، يكي از ادوار امن و آرام تاريخ پر آشوب ايران محسوب مي شود.يكي از سپاهيان اروپايي پس از نقل داستان هايي از محبت متقابل مردم و كريم خان به همديگر، چنين نتيجه اي مي گيرد:«شيراز پر است از داستان هايي درباره ي وكيل. اين تنها پادشاهي است كه من هرگز نشنيدم كسي نسبت به او بد بگويد. ستم هاي او تحت الشعاع خاطره احسان و محبتي كه به مردم شيراز كرده است، قرار گرفته و شقاوت و مظالم او، به كلي از ياد رفته است.»فصل هفتم: خصوصيات ويژه نظام حكومتي زنديهدولت زند همچون دولت صفوي و افشار با اتحاد قواي ايلات و قبايل طرفدار خود به قدرت رسيد و توانست با حذف رقيبان حاكميت سياسي كشور را در دست گيرد.با استقرار زنديه، ساختار خاصي از قدرت سياسي سامان گرفت كه شناخت ويژگي هاي اين ساختار، كمك خواهد كرد تا بهتر بتوان حوادث و رويدادهاي سياسي را تجزيه و تحليل كرد. مشخصات اساسي اين ساختار عبارتند از:اقتدار

كامل شاه: كريم خان زند با اينكه هيچ وقت نام «شاه» بر خود نگذاشت اما همانند ديگر پادشاهان ايراني تصميم گيرنده ي واقعي در امور سياسي و كشوري تنها او بود و هيچ قانون و قاعده اي را به جز صلاحديد خود، نمي پذيرفت. در واقع نقش شاه در ساختار قدرت سياسي زنديه، محوري بود يعني او در رأس قدرت مركزي قرار داشت.اتحاد ايلي: قبلاً اشاره شد كه ايران در قرن دوازدهم هجري مهشيدي از وحدت ملي و سياسي محروم بود، خصوصاً پس از مرگ نادرشاه وضعف جانشينان او، قبايل و ايلات تلاش كردند در مناطق خود حكومت مستقل تشكيل دهند. كريم خان به عنوان رئيس يك ايل كوچك سعي كرد با گسترش قلمرو خود و اتحاد با ديگر ايلات (لك و لر) قدرت خود را افزايش داده و با از ميان برداشتن ساير مدعيان به پله هاي قدرت نزديك شود. سپس با بستن پيمان سه جانبه بين خود، علي مرادخان و ابوالفتح خان قدرت خود را استحكام بخشد و سرانجام پس از سال ها جنگ و درگيري، توانست به حكومت ايران دست يابد.تكيه بر عناصر نظامي: سلسله زنديه با تكيه بر شمشير و قدرت نظامي، به حكومت دست يافت و بيشتر حكام كشوري از ميان نظاميان و فرماندهان لشكري انتخاب مي شد. شايد دليل اصلي توجه كريم خان به اهل شمشير، نياز به توان و قدرت آنان براي رسيدن به مقاصد نظامي اش بود. در زمانيكه در هر گوشه اي از كشور مدعيان قدرت با تكيه بر قدرت نظامي خود، سر به طغيان برمي داشتند، تنها شمشير مردان دلير و شجاع بود كه مي توانست آرامش را در اين مرز و بوم برقرار سازد.انتخاب عنوان «عمر حكومت نظاميان» براي دوران

پس از انقراض صفويه تا ظهور قاجاريه كه شامل دوره ي حكومت افشاريه و زنديه است، به همين دليل منطقي است.ويژگي هاي نظام سياسي زنديه: سياست داخلي كريم خان زند بر مبناي ايجاد امنيت و آرامش در كشور استوار بود. او تمام تلاش خود را كرد تا علاوه بر سركوب هرج و مرج طلبان، رفاه و آسايش را براي مردم رنج ديده ايران، فراهم سازد.انتخاب به عنوان وكيل: همانطور كه قبلاً گفتيم يكي ديگر از مشخصات اساسي نظام حكومتي كريم خان زند، انتخاب عنوان وكيل براي خود بود كه همين سياست كريم خان زند باعث نزديكي او به مردم شد.سياست وحدت ملي و تثبيت مرزها: يكي از مهم ترين اهداف سياسي كريم خان ايجاد نوعي وحدت و اتحاد ملي بود. پس از مرگ نادر بسياري از مناطق كشور دچار آشوب شده بودند. كريم خان كوشيد با تسلط بر ولايات و نظارت بر آنان از سوي حكومت مركزي، عملاً وحدت ملي را در ايران تحقق بخشد. اين تلاش دو نتيجه را دربر داشت: يكي اينكه وحدت ملي در كشور را محقق مي كرد. و ديگر اينكه فرصتي براي توجه به سياست توسعه طلبانه (مانند نادر) پيدا نكرد. به همين دليل در طول مدت 28 ساله خود، به جز فتح بصره، هيچ حركتي كه نشانه توسعه طلبي او در خارج از مرزهاي كشور باشد، نكرد و به حدود جغرافيايي پادشاهي خود بسنده كرد. البته فتح بصره نيز بيشتر جنبه اقتصادي داشت تا كشورگشايي.سياست كريم خان در برابر حكام: چون ايجاد آرامش در كشور براي كريم خان در اولويت قرار داشت، عملكرد وي در رابطه با حكام ولايات نيز در اين راستا بود. او قصد عزل و نصب حكام را بدون

دليل و فقط بر مبناي اغراض شخصي نداشت و اعلام تابعيت آنها از حكومت مركزي كافي بود تا كريم خان، آنها را در مقام قبلي، باقي بگذارد. البته برخورد توأم با مهرباني كريم خان با حكام، دست آنها را در انجام امور ناحيه خود باز مي گذاشت، به حدي كه گاه مبناي خودسري و ستم را مي گذاشتند. خصوصاً در مناطق دور از پايتخت. به همين دليل بسياري از نواحي، تقريباً به صورت مستقل اداره مي گرديدند و تنها يك اطاعت ظاهري از حكومت مركزي مي ش و همين براي كريم خان كافي بود.سياست گروگان گيري و كوچ ايلات: كريم خان به محض اينكه بر استان هاي مختلف كشور مسلط شد، بزرگان قبايل را با اينكه براي مشاوره با آنها، بايستي آنان را در نزديكي خود داشته باشد، وا مي داشت كه در شهر شيراز زندگي كنند. و يا در خدمت نيروي نظامي او باشند. منظور اصلي وكيل اين بود كه تمام اين اربابان كوچك را تحت نظر خود داشته باشد تا هرگز هوس شورش بر سرشان راه نيابد.اقدامات اجتماعي كريم خان: با وجود اينكه خان اغلب اوقات عمر خود را به جنگ و درگيري با رقيبان يا شورشيان گذراند اما در فرصت هايي كه به دست مي آورد دست به اقداماتي در جهت رفاه و آسودگي خاطر رعيت مي زد. در اين خصوص مي توان به موارد زير اشاره كرد: 1- ر فاه و آسايش و امنيت مردم 2- حفظ بهداشت عمومي 3- برنامه هاي تفريحي ورزشياصلاحات اجتماعي كريم خان: كريم خان را مي توان يكي از آبادكننده ترين پادشاهان ايران دانست. از اقدامات عمراني او خصوصاً در شيراز مي توان نام برد كه هم اكنون نيز آثار به جاي مانده از ابنيه كريم خاني، شيراز را

شهر ديدني و توريست پذير كرده است.اقدام به آباداني شيراز، نه تنها نام كريم خان را در زمره شاهان آبادگر قرار داد بلكه باعث به كارگماري مردم فقير شيراز شد.از جمله اقدامات برجسته وكيل در شيراز را اينگونه مي توان برشمرد:1- ساختن ديوار دفاعي شيراز 2- ساختن قصر (ارگ كريم خاني) 3- ديوان خانه 4- عمارت كلاه فرنگي 5- مسجد وكيل 6- بازار وكيل 7- مدرسه وكيل 8- حمام وكيل 9- احداث آب انبار 10- احداث سربند و كانال فاضلاب 11- جاري گردانيدن آب شيرين به داخل شيراز 12- سنگ فرش نمودن محلات شيراز 136- كاروانسراي وكيل 14- آرامگاه حافظ و سعدي 15- ايجاد كارگاههاي صنعتي در شيراز و ...البته دوري راه و واگذاري ساير مناطق به واليان، مانع از آن شد كه اقدامات عمراني كريم خان به جز در تهران، شامل ساير ولايات شود. البته مواردي نيز پيش آمده كه او به مناطق ديگر نيز كمك كند از جمله زلزله ي عظيمي كه در كاشان، اصفهان و قم روي داد و تلفات جاني فراواني هم به همراه داشت، كريم خان در آن زمان به بازسازي كاشان همت گماشت و در اندك زماني به آن ولايت سر و سامان بخشيد.سياست اقتصادي كريم خان: سياست اقتصادي كريم خان در يك جمله عبارت بود از كاهش فشار دولت بر مردم.او سعي كرد با پرداخت حقوق مستمري به مأموران دولت، بهانه تجاوز به مال مردم را از آنان گرفته و به هيچ كارمندي جرأت و فرصت دغل كاري و دزدي را ندهد.نظام مذهبي حاكم در دوره ي زنديه: مذهب در دوره حكومت زنديه و قبل از آن در زندگي مردم نفوذ زيادي داشت

و روحانيون، صاحب قدرت و نفوذ فراوان بودند. كريم خان نيز به دليل ارتباط گسترده مردم با اين قشر و ميل و ارادت باطني خود به روحانيون پاك عنايت و توجه خاص داشت اما سياست مذهبي او در راستاي «عدم تقسيم قدرت با اين گروه» قرار داشت زيرا او ديده بود كه دخالت برخي از روحانيون بزرگ عصر صفوي در مسائل كشوري، زمينه ساز سقوط دولت صفوي بوده است. اعتقادات مذهبي كريم خان: كريم خان خود يك مسلمان شيعه بود و همين ويژگي زمينه تداوم حاكميت مذهب تشيع را در ايران پس از نادرشاه فراهم آورد. او شهر شيراز را به دروازه محله تقسيم كرد و اعتقاد داشت هر محله اي تحت حمايت يكي از دوازده امام قرار دارد كه مانند فرشته نگهباني، از آن مراقبت به عمل مي آورند.فرهنگ، هنر و ادبيات در دوره كريم خان: كريم خان با اينكه خود سواد نداشت اما به علم و هنر علاقه بسيار داشت به حدي كه دربار خود را محل اجتماع دانشمندان و هنرمندان كرده بود.دوره طولاني درگيري ها و اغتشاشات داخلي باعث شده بود توجه به علما و هنرمندان در جامعه كم شود اما در دوره امن و آرام كريم خان، زمينه رشد فرهنگ و هنر فراهم شد.كريم خان همچنين علاقه بسياري به موسيقي، شعر و ادبيات داشت و دوران وي را دوران «بازگشت ادبي» خوانده اند. زيرا اكثر شعرايي كه در دوره نادرشاه به دليل فشارهاي اجتماعي و اقتصادي به خارج از ايران رفته بودند، به تدريج به كشور بازگشتند و مورد توجه كريم خان قرار گرفتند.

ساختن براي ماندن

نويسندگان: جيمز كالينز- جري پوراس

خلاصه كتاب: مترجم:

مهندس فضل اله اميني- ناشر: نشرفرا- خلاصه كننده : عصمت شهابي- مقدمه: حفظ بقا راز هستي است! مي سازيم تا بمانيم! نويسندگان با پژوهش در شرح حال شركت هاي آرماني دوازده باور عمومي را به چالش مي گيرند. اين كتاب نمونه اي است از يك طرح پژوهشي كامل وتطبيقي در يك مورد خاص و بازتابي است از بينش و نگرش شركتهاي موفق و ماندگاربه آثار و پيامد توجه به نيروي انساني شاغلفصل1بهترين بهترينها اين كتاب درباره شركتهاي آرماني است كه فقط محدود به افزايش ميزان بازگشت سرمايه در بلند مدت نبوده اند، بلكه  اين شركتها خود را با بافت جامعه در هم آميخته اند. در واقع اينكار را چطور شروع كردند؟ و بر مشكلات چطور غلبه كردند؟، و چطور متمايز شدند؟ و چه درس هايي از آنها مي توان آموخت؟ براي يافتن پاسخ اين پرسشها، نويسندگان كتاب مارا به سفر اكتشافي(مطالعه ادامه كتاب) دعوت مي كنند!پيش از عرضه دستاوردها با سرنوشت چند افسانه رايج كه در طي اين پژوهش اعتبار و اصالت خود را از دست مي دهند آشنا مي شويم:دوازده افسانه بي اعتبارافسانه اول:   لازمه را ه اندازي شركتهاي بزرگ، داشتن ايده هاي بزرگ است.واقعيت:  شروع كار و را ه اندازي هر شركت با يك ايده بزرگ ممكن است فكري ناصواب باشد . از مجموع شركتهاي آرماني فقط شمار اندكي كار را با فكر بزرگ آغاز كرد ه اند.افسانه دوم:  لازمه شركتهاي آرماني، رهبران كبير، آرمان گرا و فرمند است.واقعيت:   در شركت هاي آرماني وجود رهبر فرمند و آرمان گرا اصلاً لازم نيست وحتي چه بسا در بلند مدت، وجود اين نوع رهبران زيان

آور نيز باشد.افسانه سوم:   اولين و مهمترين هدف شركتهاي موفق سودآوري است.واقعيت:    شركت هاي آرماني مجموع هاي از هدفها را با هم دنبال مي كنند كه پول درآوردن يكي از آنهاست، نه لزوماً هدف اصلي.افسانه چهارم:   شركتهاي آرماني، همگي يك مجموعه مشترك از ارز شهاي محوري صحيح دارند.واقعيت:     چنين شرطي براي آرماني شدن شركت ها وجود ندارد . دو شركت مي توانند ايدئولوژي هاي كاملاً متفاوتي داشته باشند اما هر دو در جرگه شركتهاي آرماني قرار داشته باشند.افسانه پنجم:  تنها چيزي كه ثابت است تغيير است.واقعيت:     شركت هاي آرماني به شدت به اصول ارزشي خود وفادارند و به ندرت آن اصول را تغيير مي دهند .اين اصول مانند صخره اي يكپارچه، شالوده شركت را تشكيل مي دهد و بنابراين براساس مد روز دگرگون نمي شوند.افسانه ششم:   شركتهاي معتبر و سودآور، بي خطر حركت مي كنند.واقعيت:     درست است كه احتمال دارد شركت هاي آرماني در چشم ديگران محافظه كار و دست به عصا جلوه كنند، اما اين شركتها از گزينش هدفهاي بلندپروازانه و جسورانه نمي هراسند.افسانه هفتم:    شركت آرماني براي كاركردن جايي است بي نظير، بي نظير براي همه.واقعيت:     ا ين شركت ها فقط به درد كساني مي خورد كه كاملاً با ديدگاه و معيارهاي شركت هاي آرماني هماهنگ باشند.   ورود افراد به اين شركت ها از دو حالت خارج نيست . يا فرد با سازمان تناسب و هماهنگي دارد، كه در اين صورت مي ماند و رشد مي كند و در اين حالت از كار كردن لذت خواهد برد و يا اين كه چون ويروس محو و زدوده خواهد شد.افسانه هشتم:    پيشرفت شركتهاي موفق مرهون

برنامه ريزي راهبردي پيچيده و بي نظير است.واقعيت:     پاره اي از پيشرفت هاي اين شركت ها در اثر تجربه، سعي و خطا، بهر ه گيري از فرصت و تصادف به دست آمده است . آنچه به نظر دورانديشي و برنامه ريزي قبلي مي رسد و در بيشتر موارد حاصل اجراي سياست سعي و خطا بوده است.افسانه نهم:      براي ايجاد دگرگوني هاي بنيادي، شركت ها بايد مديرعامل خود را از بيرون انتخاب و استخدام كنند.واقعيت:     در هفده قرن سرجمع دوران حيات شركت هاي آرماني فقط در چهار مورد مديرعامل از بيرون انتخاب شده و اين اتفاق محدود به ٢ شركت بوده است . در شركت هاي آرماني به نسبت شركت هاي طرف مقايسه مديريت درون زا به شدت مورد توجه و اقبال است.  نسبت 6به 1افسانه دهم:   فكر و ذكر شركتهاي موفق غلبه بر رقباست.واقعيت:     فكر و ذكر شركت هاي آرماني، غلبه و تسلط برخويش است . در اين شركت ها كاميابي و پيروزي بررقبا هدف اصلي نيست بلكه در اثر بهبود مستمر، آنها به خودي خود به اين هد فها نيز مي رسند . آنها هرگز به دستاوردها قانع نبوده و آن را كافي ندانسته اند.افسانه يازدهم:       نمي شود هم خدا را خواست و هم خرما را.واقعيت:     شركت هاي آرماني خود را اسير سرپنجه استبداد “يا” نمي كنند گرچه ظاهر اً بايد بين اين و آن يكي را انتخاب كرد و نمي توان در آن واحد هر دو را با هم داشت . آنها اين نظريه را رد مي كنند كه بايد يا ثبات را انتخاب كرد يا پيشرفت را، يا فرهنگ آييني يا استقلال

فردي را، يا مديريت درون زا يا دگرگوني بنيادي را، يا رويه هاي محافظه كارانه يا هدف هاي شجاعانه و بزرگ را، يا پول درآوردن يا پايبندي به اصول و ارزش ها را ، بلكه برعكس آنها به اصالت “و” معتقدند و به طور همزمان هم اين را دنبال مي كنند و هم آن را.افسانه دوازدهم:     آرماني شدن شركتها، اساساً مرهون بيانيه آرمان انتخابي آنهاست.واقعيت:      منزلت و توانمندي كنوني شركت هاي آرماني منحصراً پيامد بيانه هاي آرماني آنها نيست . علت بزرگي آنها نوشتن انواع بيانيه آرمان، اصول ارزشي هدف غايي، رسالت، و امثال آن نيست . تدوين بيانيه يك گام از هزاران گامي است كه در راه ايجاد شركت هاي آرماني برداشته مي شود.فصل دومساعت سازي، نه ساعت گويياگر شخصي به جاي گفتن وقت بتواند ساعتي بسازد كه حتي بعد از مرگش امكان اعلاموقت باشد، آيا واقعاً شگفت انگيزتر نيست؟داشتن فكر بكر يا داشتن جذبه در رهبري، چيزي در حد “گفتن وقت ” است اما ساختن شركتي كه تا مدت ها پس از رفتن آدم ها يعني فرد رهبر بتواند انواع كالا را توليد كند و در كار خود موفق باشد مثل“ساختن ساعت” است.در انتظار فكر بكر نشستن فكري عبث است.فكر بكر، ساختن خود شركت است.شركتهاي آرماني با طناب پوسيده “يا” به چاه نمي روند. عقل حكم مي كند كه انسان اسير تناقض نشود زيرا نمي تواند همزمان با دو نيروي ظاهراً متضاد زندگي كند . استبداد “يا” انسان را وادار مي كند كه بپذيرد كه يا بايد درحالت الف باشند و يا در حالت ب ! اما نمي توانند هم در حالت الف

و هم در حالت ب باشند . به اين استدلا ل هاي مستبدانه توجه كنيد:•    مشت نمونه خروار است•    يا تغيير يا ثبات•    يا محافظه كاري يا جسارت•    يا هزينه كم يا كيفيت خوب•    يا خودگرداني خلاق يا سازگاري و اطاعت•    يا سرمايه گذاري براي آينده يا چسبيدن به كوتاه مدت•    با افزايش ارزش سهام، سهامداران يا خدمت به عالم بشريت•    يا آرما نگرا (ارزش مدار ( يا عمل گرا )سودجو)شركت هاي آرماني به جاي اسارت در چنگال “يا” به سوي “و” مي روند و يعني هر دو به طور همزمان، يعني به جاي يا الف يا ب پيدا كردن راهي براي آن كه همزمان هم الف باشد و هم ب . براي آشنايي با اين به ظاهر تناقضها به چند نمونه زير توجه فرماييد: از يك طرف:                                            از طرف ديگر:•    هدفي برتر از سود                     و                  سودجويي واقع بينانه•    جهان بيني بالنسبه ثابت                 و                  دگرگوني و تحرك شديد•    رعايت و ملاحظه اصول                و              جسور بودن و خطر كردن•    آرمان مشخص و شناخت هدف      و              تجربه و استفاده از فرصت•    هدفهاي بزرگ و جسورانه            و                 پيشرفت آرام و تدريجي•    گزينش مديران معتقد به اصول     و              گزينش مديران مدافع تغيير•    اطاعت ايدئولوژيكي                     و                 خودمختاري عملياتي•    فرهنگ تعهد شبه ديني                 و              توانايي تغيير، حركت و سازگاري•    سرمايه گذاري براي آينده            و                 تأكيد بر عملكرد كوتاه مدت•    فلسفي، آرماني، آينده نگر             و                 حساب و كتاب روشن روزانه•    هماهنگي سازمان با اصول              و             سازگاري سازمان با محيطما مروج تعادل محض نيستيم. تعادل يعني حد وسط را گرفتن پنجاه  پنجاه، نصف  نصف . شركت هاي آرماني به دنبال ايجاد تعادل به

اين معنا كه گفته شد بين كوتاه مدت و بلند مدت نيستند. آنها مي خواهند در كوتاه مدت و بلند مدت خوب كار كنند . شركت آرماني دنبال ايجاد تعادل ساده بين آرما ن گرايي و سودآوري نيست. دنبال اين است كه هم كاملاً آرمان گرا باشد و هم كاملاً سودآور . شركت آرماني به دنبال ايجاد تعادل ساده بين حفظ اصول و تغيير و تحرك نيست، بلكه هر دو را در حداكثر آن مي خواهد . به زبان ساده تر، شركت آرماني درصدد درهم آميختن سياه و سفيد نيست تا يك دايره نامشخص و خاكستري به وجود آيد كه نه سياه باشد نه سفيد، دنبال آن است كه به طور متمايز هم سياه را داشته باشد و هم سفيد را و هر دو را با هم و هميشه. به عقل جور در نمي آيد؟ شايد به ندرت چنين مي شود؟ آري مشكل است؟ حتماً . اما همان طور كه اسكات فيتزجرالد گفته است : نماد هوش سرشار ، توانايي حفظ دوانديشه متضاد در ذهن و در يك زمان است به شرط آنكه قدرت عمل محفوظ بماند و اين همان هنري است كه شركتهاي آرماني دارند. فصل ٣آنچه از سود مهمتر استپژوهش نويسندگان كتاب در اين فصل ثابت مي كند كه اصالت جهان بيني و ميزان تعهد شركت به آن ، بيش از محتوا و ماهيت آن براي آرماني شدن اهميت دارد.جها ن بيني    =     اصول ارزشي+       هدف غايياصول ارزشي: معتقدات ريشه اي و ماندگار سازمان مجموعه اي كوچك از اصول كلي و راهنما كه نبايد با رويه هاي خاص فرهنگي يا عملياتي مخلوط شود

. اين معتقدات را به اقتضا ي شرايط مالي و يا به خاطر رعايت مصالح كوتاه مدت نمي توان قرباني كرد.هدف غايي: فلسفه اصلي وجود سازمان علاوه بركسب سود ستاره راهنما در افق سازمان ) كه نبايد آن را با هدف هاي خاص يا راهبردهاي كسب وكار مخلوط كرد. در شركت هاي آرماني، اصول ارزشي هرگز برخاسته از توجيه خارجي يا عقلايي نبوده است . اين اصول هيچگاه تابع هوي و هوس و مد روز نبود و هيچگاه براثر تحولات محيطي منسوخ و مهجور نمي شوند.فصل چهارمحفظ جهان بيني/ مداومت در پيشرفت شركت هاي آرماني ضمن دقت در حفظ جهان بيني و پايبندي به آنها بايد نمودها و تجليات اين اصول را در معرض دگرگوني و تكامل قرار دهند. به عنوان مثال:•    توجه و احترام به فرد فرد كاركنان در شركت هيولت پكرد، بخشي لاينفك و پايدار از جهان بيني آن تلقي مي شود، اما پذيرايي نيمروزي از آنها، سنتي است كه مي تواند تغيير كند.•    شعار “پيشي گرفتن از توقع مشتري ” بخشي پايدار و تغيير ناپذير از جهان بيني شركت وال  مارت محسوب مي شود، اما كنار در ايستادن و از مشتري استقبال كردن، سنتي است كه مي تواند تغيير كند.•    آرمان “پيشتاز بودن در صنعت هوانوردي” بخشي لاينفك از جها ن بيني بوئينگ محسوب مي شود، اما دلبستگي به توليد جمبوجت ،بخشي است از يك راهبرد غير اساسي كه مي تواند تغيير كند.•    حرمت گذاشتن به قوه ابتكار فرد ” بخشي پايدار و تغيير ناپذير از جها ن بيني تري ام محسوب مي شود، اما عرف ١٥ درصد، عرف و سنتي است

ناپايدار كه مي تواند تغيير كند.•    ارائه بهترين خدما ت به مشتريان ” جزيي ثابت و پايدار از جها ن بيني شركت نورداشتروم است . اما توجه خاص به نواحي جغرافيايي و يا نواختن پيانو در سرسراي شركت، و مديريت مازاد موجودي انبار رويه هايي است كه قابل تغييرند.•    كاركنان فني اين شركت مي توانند ١٥ درصد از وقت خود را در پروژه هايي كه دوست دارند بگذرانند.•    اين حرف شركت مرك كه “كسب و كار ما حفظ و بهبود حيات بشر است ” بخشي دائمي و تغيير ناپذير از جها نبيني آن است، اما دلبستگي به پژوهش درباره بيماري خاص ، رويه اي است تغييرپذير.اگر شركت قرار است به درجه آرماني برسد، يگانه چيزي را كه نبايد تغيير دهد، جهان بيني آن است.حفظ جهان بيني و شوق به پيشرفت به تعامل پوياي جهان بيني سازمان و انگيزه هاي آن براي پيشرفت توجه كنيد: (جها نبيني شوق به پيشرفت +   عامل تغيير مداوم است (جهت گيري هاي نو، شيو ههاي نو ، راهبردهاي نو و امثال آن  عامل دوام و ثبات است. +  عامل كشش دائم به سوي تحرك است به سوي هدف ها ، بهسازي و امثال آن ستونِ خيمه است +  شعار و انواع چشم اندازهاي شركت را گسترش مي دهد چشم انداز و جهت گيري ها را محدود مي كند + مي تواند بي محتوا باشد هر نوع پيشرفت مادام كه با مرام ما همساز باشد مقبول است. محتواي آن روشن است مرام ما اين است و اين مرام را نقض نمي كنيم  + تعريف انگيزه پيشرفت مي تواند به دگرگوني هاي

ريشه اي، حاد و انقلابي منجر گردد. گزينش جهان بيني به لحاظ ماهوي اقدامي محافظه كارانه است. تعامل بين جهان بيني و پيشرفت يكي از مهم ترين يافته هاي ما در اين كار است . شركت هاي آرماني در سايه منطق “هم اين و هم آ ن ” به دنبال برقراري موازنه بين جها ن بيني و نيروي محركه پيشرفت نيستند بلكه سعي مي كنند ضمن حفظ جهان بيني خود، همواره با قدرت تمام به پيش بروند.   در شركت هاي آرماني نيز مثل جهان بيني دوگانه گراي چيني ين يانگ جهان بيني و نيروي محركه پيشرفت يكديگر را تكميل و تحكيم مي كنند به اين ترتيب كه :•    جهان بيني با فراهم آوردن زمينه استمرار كامل ، تجربه و تغيير، در واقع امكان پيشرفت را فراهم مي كند .•    شركت هايي كه جها ن بيني مشخص و ثابت دارند، به آساني مي توانند دنبال ايجاد دگرگوني و حركت ، در هر آنچه جزو جهان بيني نيست، باشند.•    ميل و نيروي دانش پيشرفت، امكان حفظ جهان بيني را فراهم مي سازد . زيرا بدون دگرگوني مداوم و بدون حركت به پيش شركت ها كه حامل جها ن بيني هستند از قافله حركت جهاني ، كه همواره در حال دگرگوني است، باز مي مانند و چه بسا به كلي از بين مي روند.•    نيات همه خوب و مقبول اند اما ترجمه و تبديل اين نيات به واقعيت ملموس خارجي، سبب تمايز شركتهاي آرماني از نوچه ها و مقلدان مي گردد.•    فصل ٥هدفهاي بلندپروازنه هدف بلند پروازانه، همه افراد را در برمي گيرد و به كار وا مي

دارد. به علاوه قابل لمس، نيروبخش، و كاملاً متمركز بر يك موضوع خاص است . هدف بلندپروازانه، هدفي است كه با كم ترين توضيح به آساني از طرف كاركنان درك مي شود. انتخاب هدف هاي بلندپروازانه جسارت مي خواهد زيرا شركت را در وضعيتي قرار مي دهد كه با عقل و دورانديشي منافات دارد . اما نيرويي كه سبب پيشرفت مي شود، نهيب ميزند كه ما قادر به رسيدن به اين هدفها هستيم. اين هدفها هدف عادي نيستند، بلندپروازانه و جسورانه اند. هدف هاي بلندپروزانه در نظر بيروني ها جسورانه تر جلوه مي كند تا در نظر دروني ها. شركت هاي آرماني اين بلندپروازي ها را در حد تشبيه به خدايان نمي دانند. از نظر آنها مسئله بسيار ساده است . آنها معتقدند از پس هر كاري كه اراده كنند برمي آيند.نكات اساسي براي تعيين هد فهاي جسورانه براي سازمان:•    هدف جسورانه بايد به قدري روشن و گيرا باشد كه هيچ توضيحي نخواهد و يا با كم ترين توضيح بيان شود. به ياد داشته باشيد كه هدف جسورانه ، مثل صعود به قله كوه يا رفتن به كره ماه هدف است نه “بيانيه” و اگر نتواند سبب مايه گذاشتن كاركنان شود، نمي توان آن را هدف جسورانه ناميد.•    هدف جسورانه، زير چتر امنيت و آسايش جا نمي گيرد. كاركنان سازمان، هم بايد به آن معتقد شوند و هم از جان و دل براي تحقق آن بكوشند. گاه اندكي بخت هم به كمك مي آيد.•    هدف جسورانه بايد ذاتاً به قدري شجاعانه و هيجان انگيز باشد كه اگر رهبر سازمان پيش از رسيدن به هدف از

جاي خود بلند شود، انگيزه پيشروي سازمان به قوت خود باقي بماند.•    هدف بلند پروازنه در دل خود آبستن خطر است . معمولاً سازمانها پس از رسيدن به يك هدف دچار عارضه “رسيدن به هدف ” مي شوند. براي رويارويي با اين عارضه، سازما ن ها بايد پيش از رسيدن به هدف، هدف ديگري ر ا آماده كنند . هدف هاي بعدي بايد مجهز به روش هاي خاص انگيزه آفريني براي پيشرفت باشد.•    سرانجام مهمترين نكته اين است كه هدفهاي بلندپروازانه بايد با جهان بيني شركت سازگار باشد.•    فصل ششمفرهنگ هاي شبه ديني آرماني بودن به معناي آرام بودن و نظم نداشتن نيست . درست برعكس، از آنجا كه شركت هاي آرماني به خوبي خودشان را مي شناسند و مي دانند چه كاره هستند و دنبال چه هدفي مي روند، جاي چنداني براي آدمهايي ندارند كه به معيارهاي آنها بي علاقه يا با آن معيارها در تضاد باشند.وجوه مشترك آيين شركت هاي آرماني:•    تعصب در حفظ جهان بيني•    تلقين و آموزش•    سازگاري و همساني•    نخبه گراييبه كمك راه هاي درست، بايد سازماني ايجاد كرد كه از اصول و جها ن بيني آن مشتاقانه پاسداري شود .شركت هاي آرماني با تمهيد سازوكارهاي ملموس، به تقويت اين حالت كمك مي كنند. در اين شركت ها توجيه و تلقين افراد، ايجاد سازگاري و تجانس و ايجاد حس تعلق به موجوديتي خاص، به كمك سازوكارهايي شبيه سازوكارهاي زير صورت مي گيرد:•    برنامه هاي آموزشي توجيهي، عمل گرايانه و معطوف به جها ن بيني شركت ، آموزنده هنجارها ، تاريخ، سنتها و اصول ارزشي مورد اعتقاد شركت.•    دايره كردن دانشكده

ها و مراكز آموزش داخلي.•    توجيه كاركنان در حين كار با كمك همكاران و سرپرستان مستقيم.•    وضع ضوابط و روحيه هاي گذشت ناپذير، استخدام نيروهاي جوان و پرورش آنها براي تصدي مشاغل بالاتر.•    قراردادن افراد در معرض كارهاي چشمگير و ستودني و باور كردن روحيه انجام اين نوع كارها در ايشان.•    استفاده از زبان و اصطلاحات خاص مثل “ عضو هيئت نمايش ” يا “موتورولايي” اين كار سبب تحكيم حس تعلق افراد به يك گروه شايسته و خاص مي شود.•    استفاده از آهنگ ها، سرودها، شعارها وشبيه اين ها ، كه سبب تعميق دلبستگي هاي رواني افراد به شركت مي گردد.•    توجه اكيد به مسئله گزينش و پالايش به ويژه به هنگام استخدام، و در سال هاي نخست كار.•    منوط كردن ترفيع و تشويق به تجانس با جهان بيني شركت.•    دادن پاداش، تشويق و قدرداني در حضور جمع از كساني كه به جها ن بيني شركت بسيار همسو و سازگارند. تنبيه آشكار و ملموس كساني كه حريم جهان بيني را نقض كنند.•    مدارا با خطاهاي صادقانه به شرطي كه ناقض جها ن بيني شركت نباشد . و سخت گيري در برابر كساني كه مرتكب نقض جهان بيني شركت مي شوند.•    استفاده از سازوكارهاي تعهدآور. خواه مالي و خواه با صرف وقت•    برگزاري جشن ها و مراسمي كه سبب تحكيم موفقيتها و حس تعلق و حس “ويژه بودن” گردد.•    توجه به آرايش دفترها و كارگاهها به طوري كه سبب تقويت هنجارها و ايده آل ها گردد.•    تأكيد پيوسته بر ارزشها، ميراثها و پيوستگي با سازماني خاص، چه به طور كتبي و چه شفاهي.•    محدوديت در جهانبيني/

آزادي در عمل نمونه سيطره نظريه “با” بر نظريه “يا” در شركت آرماني ، اين است كه در اين شركت ها سخت گيري و محدوديت در حفظ جهان بيني با آزادي عمل و ترغيب ابتكار فردي تركيب مي شود. در واقع در شركت هاي آرماني آزادي عمل به مراتب بيشتر و ساختار آنها غيرمتمركز از شر كت هاي طرف مقايسه است .•    سخت گيري در مورد جهان بيني سبب حفظ آن مي شود و آزادي عمل سبب انگيزه آفريني براي پيشرفت ميشود.فصل هفتمانتخاب شايسته ما فرآيند پيشرفت تكاملي را “ شاخه سازي و هرس ” مي ناميم. اگردر درخت به قدر كافي شاخه ايجاد كنيم و شاخه هاي خشك را از آن جدا كنيم، اين شاخه ها در محيط دايم التغير،سالم و بانشاط رشد خواهند كرد. اگر فرآيندهاي تكاملي به درستي درك شوند و آگاهانه كنترل شوند، چون ابزاري كارآمد ، راه پيشرفت را هموار مي كنند. اين همان كاري است كه شركت هاي آرماني، بيش از شركتهاي طرف مقايسه كرده اند.پيامي براي مديران عامل، مديران، و كارآفرينان:1.    آزمايش كن، معطل نكن!2.    پذيرش اشتباه3.    گا مها بايد كوچك باشد4.    به كاركنان به قدر نياز آزادي عمل بدهيد.5.    اهميت سازوكارهاما به اين نتيجه رسيده ايم كه متأسفانه بسياري از مديران ، اهميت اين عامل پنجم را دست كم مي گيرند و از تبديل مقاصد خود به سازوكارهاي عيني غافل مي شوند. آنها به خطا تصور مي كنند كه اگر سبك رهبري درست باشد، بقيه كارها نيز درست از آب درمي آيد. خير چنين نيست ! اين كار علاوه بر رهبري درست ، مستلزم كارهاي ديگر نيز

هست . بايد همه چيز درسرجاي خود باشد و اين مجموعه طوري هدايت شود كه سبب تحكيم و تقويت رفتارهاي تكاملي گردد.به پنج عامل بالا يك نكته ديگر اضافه مي كنيم:  هميشه بايد در حالي كه پيشرفت تكاملي را تشويق مي كنيد، جهان بيني خود را نيز حفظ كنيد . فراموش نكنيد كه تكامل آميزه اي است از تنوع و گزينش . در يك شركت آرماني براي گزينش بايد به دو پرسش پاسخ دهيم . پرسش اول كاملاً عمل گرايانه است : آيا مفيد و ثمر بخش است؟ اما اهميت پرسش دوم نيز از پرسش اول كمتر نيست: آيا با جهان بيني ما سازگار است؟فصل هشتممديريت درون زا داشتن مديري لايق تحسين برانگيز است . اما تحسين برانگيزتر ، نظامي است كه مي تواند اين قبيل مديران را در درون خود پرورش دهد و اين يكي از رازو رمزهاي آرماني شدن شركت هاي آرماني است. براي حفظ اصول، مديران موجود را پرورش دهيد در طول تاريخ پربار شركت هاي آرماني فقط در چهار مورد جدا از هم ، تصدي مسئوليت مديرعامل به عهده فردي خارج از سازمان سپرده شده است. همانگونه كه تجربه شركت هايي نظير جنرال الكتريك، موتورولا، پراكتر اند گمبل، بوئينگ، تري ام ، وهيولت پكرد به كرات ثابت كرده است . شركت هاي آرماني براي دست يافتن به تحول و افكار نو به هيچوجه ناگزير از استخدام مدير از خارج نيستند. يافته ها و آموخته هاي ما از بررسي شركت هاي آرماني نشان مي دهد كه با استخدام مدير از خارج، امكان آرماني شدن شركت ها بسيار دور از ذهن است .

نكته بسيار مهم ديگر اين است كه هيچگونه ناسازگاري بين اجراي برنامه هاي مديريت درونزا و ايجاد تحولات چشمگير وجود ندارد. پرورش مديران وبرنامه مديرگزيني، نامزدهاي پرتوان و لايق داخلي، مداومت در ارتقاء مديران داخلي، ضعف پرورش مدير و برنامه ريزي ناقص براي گزينش جانشين مديرعامل، كمبود نامزدهاي پرتوان و لايق داخلي، خلاء رهبري، احساس بيماري و در نتيجه جستجو براي يافتن ناجي و نكته آخر اين كه اگر در شركتي آرماني كار مي كنيد و از كار خود راضي هستيد ، آيا بهتر نيست در همانجا بمانيد و مهار تهاي خود را توسعه دهيد؟فصل نهمپيشرفت، حد و مرز ندارد مسئله اصلي شركت هاي آرماني اين نيست كه "كارها را درست انجام مي دهند يا نه “يا” مي توانند بهتر از اين هم كار كنند يا نه “يا اينكه ” چطور كار كنند تا در رقابت جلو بيفتند . در اين شركت ها مسئله مهم اين نيست كه چه كنند تا كار فرداي آنها از كار امروز بهتر باشد . شركت هاي آرماني اين موضوع را همواره در دستور كار خود دارند و به بيان ديگر آن را نهادينه كرده و به صورت عادت ذهني و رفتاري در مي آورند. به طور طبيعي در شركت هاي آرماني، خوب كاركردن و عملكرد درخشان، هدف غايي نيست، بلكه حاصل و پيامد چرخه پايا ن ناپذير “بهسازي خودخواسته ” و سرمايه گذاري براي آينده است . در شركت هاي آرماني خط پايان وجود ندارد . هيچگاه نمي گويند: “كار تمام شد ” هيچ مقطعي وجود ندارد كه دنباله راه رها شود و از خير بهره برداري از ثمره

كار و تلاش قبلي بگذرند.براساس يافته هاي ما، شأن و منزلت استثنايي شركت هاي آرماني، مسئول بينش بهتر يا راز و رمز خاص موفقيت آنها نيست. جايگاه رفيع آنها عمدتاً معلول يك علت ساده است:آنها فوق العاده از خود متوقع اند. آرماني شدن و حفظ اين مرتبه مستلزم نظم شديد ، سخت كوشي، و انزجار شديد از خودخواهي و خود ارضايي است.در جهان اهميت هيچ چيز به اندازه نظم نيست . جايي كه نظم نباشد، هويت و شخصيت نيز وجود ندارد و بدون هويت و شخصيت، بالندگي معنا ندارد. ....مشكلات و گرفتاريها ، سرچشمه و فرصت تلقي مي شوند و معمولاً ما آنچه را كه در جستجوي آن هستيم و براي آن تلاش مي كنيم، به دست مي آوريم. اگر مشكل داشته باشيم و براين مشكلات غلبه كنيم ، از نظرشخصيت و هويت رشد مي كنيم و به كيفيتي مي رسيم كه زمينه ساز كاميابي و موفقيت است. آسودگي هدف شركت هاي آرماني نيست. شركتهاي آرماني در تمهيد سازوكاري نيرومند هستند كه ناخشنودي آفرين باشد و قبل از اينكه محيط بيروني براي به سازي به شركت فشاروارد كند، انگيزه لازم را براي اين كار ايجاد كنند. مديران شركت هاي آرماني خود را مجبور نمي كنند بين كوتاه مدت و بلندمدت يكي را انتخاب كنند . آنها با برنامه ريزي و توجه به آينده به طور همزمان خود را متعهد به تحقق معيارهاي كوتاه مدت نيز مي دانند.فصل دهمپايان آغاز“ اينجا كار تمام نمي شود. حتي آغاز پايان نيست، اما شايد پايان آغاز باشد.”  وينستون چرچيل در دهه هاي اخير، رسم شده است كه شركت ها

براي تهيه و نشر انواع بيانه هاي خوب، مثل بيانيه آرمان، اصول ارزشي، رسالت، هدف غائي ، آرزوها، هدف ها، وقت و سرمايه اي كلان صرف كنند . اين بيانيه ها خوب اند و حتي مي توانند بسيار سودمند باشند. اما اصل و جوهره شركتهاي آرماني بيانيه نيست. خميرمايه و جوهره شركت هاي آرماني، حاصل عجين شدن جهان بيني و پويايي منحصر به فرد آنها در قالب هدف ها، راهبردها، سودها، سياست ها، فرآيندها، سخن فرهنگي ، رفتارهاي مديران، طراحي و آرايش ساختمان ها، نظام پرداخت ، نظام حسابداري، طراحي مشاغل، و خلاصه هر آنچه شركت انجام مي دهد است . شركت هاي آرماني فضايي درست مي كنند كه همه كاركنان را دربرمي گيرد و به طور پيوسته آنها را در معرض رگبار پيام ها و علايمي قرار دهد كه امكان بدفهمي جهان بيني و آرزوهاي شركت را از آنها بگيرد و سبب تحكيم و تقويت جهان بيني شركت گردد.شركت هاي آرماني مسا ئل را جدا از هم نمي بينند مثل برنامه ، يا راهبرد، يا روش ، يا سازوكار، يا هيجان هاي فرهنگي، يا نشانه ها و نمادها ، يا خطابه مديرعامل در وصف حفظ جهان بيني و انگيزه آفريني براي پيشرفت). هنر آنها در توجه همزمان و نگرش همه جانبه به امور است). بنابراين مسئله اين نيست كه اين روحيه خوب است يا بد، مهم ، تناسب و سازگاري رويه ها با شركت و جهان بيني و آرمان آن است. چهار نكته اساسي به عنوان رمز و راز موفقيت بلندمدت و ماندگار شركت هاي آرماني:1.    ساعت ساز باشيد معمار باشيد نه ساعت گو.2.   

مطيعِ اصل “هم اين و هم آن” باشيد.3.    ضمن حفظ اصول مروج پيشرفت باشيد.4.    هميشه در پي ايجاد همسويي و سازگاري باشيد. شركت هاي آرماني لزوماً باهوش تر، فرمندتر، خلا ق تر، متفكرتر، و مستعدتر در پذيرش افكار نو  نيستند و كارهايي كه مي كنند در حيطه توانايي همه مديران و كارآفرينان در سرتاسر جهان است . كشش و گرايش سازندگان شركتهاي آرماني در كسب وكار به طرف سادگي است. اما ساده مترادفِ آسان نيست. دشوار و پرچالش. اما عملي و شدني، بناي شركت هاي آرماني.فصل يازدهمانتخاب آرمان“دست از اكتشاف نخواهيم شست مگر دوباره به جايي بازگرديم كه سفر اكتشافي خود را از آن آغاز كرده ايم. اين بازگشت به معني شناخت مبداء حركت است.”تي. اس. اليوت واژه آرمان واژه اي است كه به كرات به كار مي رود اما به مفهوم آن كمتر توجه شده است . واژه آرمان،انواع معاني و مفاهيم را به ذهن متبادر مي كند. گاه به يك دستاورد برجسته و مهم آرمان مي گوييم . گاه به ارزش هايي كه سبب پيوند افراد جامعه مي شود آرمان گفته مي شود. گاه آرمان هدف هاي جسورانه اي است كه سبب برانگيختن افراد شود . گاه مي گويند آرمان چيزي است ابدي و جاودانه و به عنوان شاهد، دليل و فلسفه وجود سازمان ها را مثال مي آورند. بعضي ها آرمان را چيزي مي دانند كه به درون انسان نفوذ مي كند و سبب مي شود تا انسان با تمام وجود بكوشد . بعضي ها آرزوهاي خود را آرمان مي نامند . به اين ترتيب هيچكس در اهميت آرمان ترديد ندارد. اما

به راستي معناي واقعي آن در اين كتاب چيست؟ در اين فصل مفهوم آرمان براي خوانندگان باز مي شود و ناروشني ها و ابهامهاي آن زدوده مي شود و براي تبيين آرماني منطقي و روشن در سازمان، رهنمودهاي عملي داده مي شود.آرمان از دو جزء ساخته مي شود:جهان بيني و آينده مورد نظر حتماً توجه داريد كه اين دو جزء نقش و ارزشي همسان دارند آرمان خوب بين اين دو نيروي مكمل يعني ين و يانگ تعامل ايجاد مي كند. آرمان خوب آن است كه مشخص كند ما از چه اصولي دفاع مي كنيم و فلسفه وجودي ما كه هيچ گاه تغيير نمي كند چيست و مشخص كند به كجا مي خواهيم برويم چه دست آوردهايي خواهيم داشت و چه چيزها خلق خواهيم كرد كه تغيير و پيشرفت لازم آفرينش آنهاست معناي پيگيري آرمان اين است كه براي حفظ اصول و حركت پيشرونده به سوي آينده مورد نظر، بايد از نظر سازماني و راهبردي، حالت بسيج و همسويي وجود داشته باشد اگر اين هسمويي و بسيج باشد، آرمان از پس ذهن به عينيت و واقعيت بيروني مي رسد. جهان بيني محوري شركت ها نيز به نوبه خود دربرگيرنده دو عنصر متمايز ديگر است . اصول ارزشي و هدف نهايي.اصول ارزشي: به اصول بنيادي و ماندگار هر سازمان گفته مي شود. شمار اين اصول راهنما اندك ، ولي عمر آنها طولاني است و نياز به داوري ديگران ندارند و براي كساني كه درون سازمان هستند ارزش و اهميت ذاتي دارند . كساني كه كارشان تبيين اصول ارزشي شركت است، بايد پاسخ اين پرسش ها را پيدا

كنند:• در كار خود از چه اصولي پيروي مي كنيد، اصولي كه در هر حال پابرجا مانده و عوض نشود؟• اگر فرزند يا ساير خويشان دلبند از شما بپرسند در كار به چه اصولي پايبند هستيد چه جوابي مي دهيد؟بي گمان اصول مورد نظر شما همان ها هستند كه انتظار داريد پس از رسيدن فرزند به بزرگسالي و شروع كار آنها را در كار رعايت كند.• اگر صبح فردا از خواب بيدار شديد و صاحب پول كلاني شده باشيد به طوري كه بتوانيد خود را بازنشسته كنيد آيا بازهم با همان اصول زندگي خواهيد كرد؟• آيا مي توانيد قبول كنيد كه اين اصول به همين شكل و بدون تغيير تا صدسال بعد هم مثل امروز براي شما محترم و قابل اجرا بمانند؟• آيا حاضريد حتي اگر يك يا چند اصل از اين اصول به صورت مضرت رقابتي درآيند ، باز هم آنها را حفظ كنيد؟• اگر قرار باشد فردا به كسب وكاري ديگر ي مشغول شويد، چه اصولي را به عنوان اصول ارزشي انتخاب مي كنيد؟سه پرسش اخير از اهميت بيشتري برخوردارند . زيرا مرز بين اصول ارزشي ماندگار و تغييرپذير را با راهبردها و رويه هاي دائم التغير مشخص مي كنند.هدف نهايي: دومين بخش جهان بيني، هدف نهايي يا فلسفه وجودي سازمان است . اگر قرار باشد به اجبار بين هدف نهايي و اصول ارزشي، يكي را انتخاب كنيم ما هدف نهايي را انتخاب مي كنيم. زيرا نقش آن در الهام دادن و هدايت كردن سازمان ها بيش از نقش اصول ارزشي است . در عين حال تشخيص هدف نهايي، مشكل تر ا ز

تشخيص اصول ارزشي است.پيش بيني سيماي آينده: سيماي آينده مورد نظر، دومين جزء آرمان است و خود از دو جزء تشكيل مي شود:• هدف جسورانه اي كه در ١٠ تا ٣٠ سال آينده تحقق يابد.• توصيف روشن و زنده سازمان پس از رسيدن به آن هدف.پيروز و پاينده باشيد!

پرتگاه هاي مديريت

رداد 1390 ، 09:13

پرتگاه هاي مديريتتأليف: دكتر غلامعلي سرمد

خلاصه كتاب- • انواع اشتباهات مديران: 1.نگاه نداشتن حرمت مرزها: از جمله مواردي است كه نه تنها در دنياي انسانها بلكه اصولا در دنياي جانداران مشكلاتي را موجب مي شود. لازم است مديران استقلال فردي كاركنان را در حد معيني محترم بشمارند تا بتوانند براي سازمان و محيط كار امنيت را فراهم كنند. 2.سنت غلط: در برخي كشورها يك سنت غلط وجود دارد كه مديران بايد از حركت كاركنان جلوگيري كنند تا در آينده به صورت رقباي آنها در نيايند.•    سئوالهايي  در ارتباط با اشتباهات مديران :1)مطالب و اشخاص مورد علاقه مدير چيست؟2)كارايي زيردستان را چگونه ارزيابي مي كند؟3)تمايل مدير به گوش دادن چقدر است؟4)قدرت مدير در انتقال مطالب چقدر است؟5)تا چه اندازه در نقش مشاور كاركنان ظاهر ميشود؟و...•    انواع اشتباهات مديران1.نگاه نداشتن حرمت مرزهااز جمله مواردي است كه نه تنها در دنياي انسانها بلكه اصولا در دنياي جانداران مشكلاتي را موجب ميشود.لازم است مديران استقلال فردي كاركنان را در حد معيني محترم بشمارند تا بتوانند براي سازمان و محيط كار امنيت را فراهم كنند.2.سنت غلطدر برخي كشورها يك سنت غلط وجود دارد كه مديران بايد از حركت كاركنان جلوگيري كنند تا در آينده به صورت رقباي آنها در نيايند.3.فاصله گرفتن مديران از زيردستاناز جمله اشتباهات مديران

اين است كه تصور مي كنند بايد تا حد امكان از زيردستان فاصله بگيرند.4.همه كاره بودناز ديگر اشتباهات مديران اين است كه تصور مي كنند بايد هميشه خودشان همه كاره باشند و به همين دليل از سپردن وظايف نسبتا سنگين به زير دستان اكراه دارند.5.بي توجّهي به تشويق و پاداشمديران بايد بدانند كه يكي از شيوه هاي اصلاح امور،تشويق افرادي است كه به وظايف خود به درستي عمل مي كنند و مهمتر از آن كارمند بداند كه مدير در برابر چه چيزي پاداش مي دهد.6.توسل به جذبه به جاي جاذبهيكي از مشكلات اساسي مديران آن است كه تصور مي كنند مدير بايد لزوما جذبه داشته باشد و قدرتمند جلوه كند.ضمن اينكه اكثر آنان قدرت و جذبه را با دستور دادن و حكم راندن و چه بسا متمايل به جسارت و يا حتي خارج از ادب نشان ميدهد.7.اجتناب از يادگيريمديران تصور مي كنند آنچه را روزگاري ياد گرفته اند براي هميشه كافي است و لذا نيازي به يادگيري زيادتر در خودشان احساس      نمي كنند.8.ناديده گرفتن رفاه كاركنانبي توجهي مديران به امور رفاهي كاركنان از ديگر اشتباهات آنان است در صورتي كه مي توان با صرف هزينه هاي اندك بسياري از نيازهاي كاركنان را برآورده ساخت. 9.اگر مديران به مشتريان توجه چنداني نداشته باشند مرتكب اشتباه  مي شوند و سازمان را به پرتگاه سوق ميدهند. 10.فراهم نكردن امنيت شغلي در محيط كار از ديگر اشتباهات مديران است.11.مديراني كه در سر كار فرصت پرواز براي زيردستان فراهم نكنند،سازمان مطبوع را به پرتگاه  سوق خواهند داد.زيرا با مسن شدن مسئولين افراد آموزش ديده و با تجربه نخواهند داشت تا

جاي آنها را بگيرد.12.اگر مدير در برخورد با مشكلات خود را ببازد ،پس از تصدي شغل از ايفاي نقش شايسته در آن وحشت كند دچار اشتباه خواهد شد،زيرا  ترس از عدم كفايت لزوما شكست را به دنبال دارد.13.مديراني كه در چهارديواري قالبهاي ذهني حركت كنند نيز اشتباه كارند.به اين اشتباه خطاي قالبي گويند.14.اگر مدير درصدد اين باشد كه تا حد امكان در سازمان تفكر گروهي ايجاد كند او را اشتباهكار ميدانيم.چون چنين تفكري غلط است.15.مديراني كه مرتبا پرواز انديشه را ترغيب ميكنند وبه طور مداوم از كاركنان انديشه هاي تازه انتظار دارند نيز در اشتباهند.16.چنانچه مدير همواره و در قبال همه چيز بسيار جدي عمل كند ميتوان او ا اشتباه كار دانست.زيرا استفاده از شوخي و طنز در شرايتي كه مي تواند آرام بخش كاركنان باشد يا از فشار رواني بكاهد  روشي پسنديده است.•    چرا مديران اشتباه مي كنند؟1) يكي از دلايلي كه مديران اشتباه مي كنند آن است كه به دانسته هاي خودشان عمل نمي كنند ،چون به عمل اعتقاد ندارند.2) خودخواهي ،غرور يا به بيان ديگر«خود دانشمند بيني» از ديگر ريشه هاي اشتباهات انسان و از جمله مديران است.3) كم اطلاعي از هنر سخن گفتن از ديگر دلايل اشتباه مديران است.بايد دانست كه عمومي ترين شكل همكاري انسان و شايد پيچيده ترين آن سخن گفتن است.4) اهميت ندادن مدير به اينكه بايد در كاري كه به عهده مي گيرند تخصص داشته باشند.5) كم اعتنايي و در مواقعي بي اعتنايي مديران به قانون و مقررات و ارزشها و حتي باورهاي رايج، از ديگر ريشه هاي اشتباهات آنان است.6) كم اطلاعي يا احتمالا بي اطلاعي

مديران از زبان بدني يا زبان حركات،گاه معلول گرفتارهاي زياد آنان است.ولي ريشه هاي ديگري همچون دقت اندك ،غرور زياد،پشتگرمي به حاميان داخل يا خارج سازمان و مانند آن نيز دارد.7) كم توجهي مديران به مسايل اخلاقي از ديگر مباني اشتباه آنان است.8) تمايل به نفي يا بسيار كم اهميت دادن گذشته،از ديگر مباني فكري نادرستي است كه مديران را به اشتباه دچار مي كند.•    مدير خوب كيست؟     هنوز در جامعه ما اغلب كارمندان متعدد چشم به دهان مديران دارند و بيشتردر نقش امر بر ظاهر مي شوند تا افرادي صاحب رأي و ابتكار.به اين ترتيب مدير خوب بايد اين مشكل را به تدريج حل كند و آن هدايت تدريجي كاركنانش به خود باوري و خود اتكايي است كه البته براي تحقق اين امر اقدامات چندي متصور است كه يكي از آنها شركت دادن هر چه بيشتر كاركنان در دوره هاي آموزشي مفيد و كاربردي است.    از جمله نكاتي كه رعايت آن بر خوبيهاي مديران مي افزايد ،نگرش دايره اي  به پديده ها به جاي نگرش خطي است.در مثال دير آمدن كارمند به محل كار،به مدير توصيه مي شود ابتدا به ريشه يابي علل دير آمدن كارمند بپردازد و سپس به طريق شايسته تصميم بگيرد.o    علل احتمالي دير آمدن  كارمند:-عوامل اجتماعي                             -عوامل سازماني -عوامل خانوادگي                            -عوامل شخصي - ساير عوامل  o    هر يك ازعوامل پنجگانه فوق را مي توان به عوامل كوچك تري تقسيم كرد.به عنوان مثال عوامل سازماني را مي توان مطابق زير تقسيم بندي كرد:        o    عوامل سازماني: -همكار جديد                   - تغيير كردن روشهاي انجام كار -تغييرات رفتار مدير         - سرپرست جديد و...   

مدير خوب سعي مي كند مشكلات را از طريق  گفتگوي دوستانه و غير رسمي حل كند،زيرا  چنين روشي زودتر و بهتر به نتيجه ميرسد.    مدير خوب از شادي زيردستان شاد مي شود و اين شادماني را به طريقه ي مقتضي به اطلاع آنان مي رساند.    مدير خوب يك شنونده ي حرفه اي است.زيرا ميداند كه هنر گوش دادن به ديگران موجب ميشود تا هنر سخن گفتن آنان تقويت شود.•    پادزهر1.پرهيزتا حد امكان در مسير زندگي كار خودتان پرتگاه ايجاد نكنيد.2.آگاهيازپرتگاهايي كه به طور طبيعي در مسير حركت قرار دارد،اطلاعات هر چند زيادتري كسب كنيد.3.درنگبراي از بين بردن پرتگاههايي كه  به طور ساختگي در راه شما ايجاد مي شود،با تأمل و انديشه كافي اقدام كنيد.4.زيستنتوجه داشته باشيد كه برخورد با مانع يا پرتگاه در محيط كار،در خانه ودر زندگي اجتماعي امري عادي است و لذا بايد زندگي كردن با اين پرتگاهها يا موانع را ياد بگيريم.5.هشدارهرگز در راه همكاران،دوستان،افراد ناشناس و حتي رقبا و دشمنان اداري خود پرتگاه ايجاد نكنيد.6.رجاو بالاخره بدانيد به رغم تمامي موانع و مشكلاتي كه در راه پيشرفت هر كس وجود دارد با توسل به اقدامات متعدد،مي توان بر آنها غلبه كرد و به مقصود رسيد.پس اميد را از دست ندهيد. « پايان »

سرگذشت ارواح در برزخ

مؤلف: اصغر بهمني پور

خلاصه كتاب: ناشر: انتشارات سعيد نوين- تلخيص كننده: سيده زهرا مهاجريان مقدم- حالت احتضار:چند روز بود كه درد سراسر وجودم را فرا گرفته بود و به شدت آزارم مي داد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسيدن  حالت احتضار فراهم شد.  كم كم پاهايم را به سمت قبله چرخاندند. برخي دوستان اطرافم را گرفته و

بعضي از آنها اشك در چشم هايشان حلقه بسته بود. چشمانم را به آرامي فرو بستم و در دريايي از افكار فرو رفتم. با خود انديشيدم كه عمرم را چگونه و در چه راهي صرف نموده و اموال هرچند اندك خود را از كدام راه به دست آورده و در كدامين مسير خرج كرده ام.[1] فكرش به شدت آزارم مي داد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم. در اين هنگام ناگاه متوجه سفيد پوش بلند قامتي شدم كه دستانش را بر نوك انگشتان پاهايم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا مي كشاند، در قسمت پاها هيچ گونه دردي احساس نمي كردم اما هرچه دستش به طرف بالا مي آمد درد بيشتري در ناحيه فوقاني بدنم احساس مي كردم گويا همه دردهاي وجودم به سمت بالا در حركت بود،[2] تا اينكه دستش به گلويم رسيد. تمامي بدنم بي حس شدهبوداماسرم چنان سنگيني مي كرد كه احساس كردم هر آن ممكن است از شدت فشار بتركد و يا چشمانم از حدقه درآيد.لبهايم به آرامي تكاني خورد و چون خواستم شهادتين را بر زبان جاري كنم يكباره هيكل هاي سياه و زشتي مرا احاطه كردند و به اصرار از من مي خواستند شهادتين را نگويم.زبانم سنگين و گويا لبهايم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم مي خواست از اين وضع رنج آور نجات مي يافتم اما چگونه؟ از كدام راه؟ بوسيله چه كسي؟ در اين كشاكش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفيدپوش به تعظيم ايستاد و آن چهره هاي ناپاك فرار كردند، هرچند در آن

لحظه آن نورهاي پاك و بي نظير را نشناختم اما بعدها فهميدم كه آنها ائمه اطهار ؑ بودند.[3] كه در آن لحظه حساس به فرياد من رسيدند و از بركت وجود آنها چهره ام باز و زبانم سبك شده، لبهايم را تكان دادم و شهادتين را زمزمه كردم، در اين لحظه دست هاي آن سفيدپوش از روي صورتم گذشت و من كه در اوج درد و رنج بودم ناگهان تكاني خورده آرام شدم.در اين لحظه نگاهم به سمت آن مرد سفيدپوش افتاد. پرسيدم: تو كيستي؟ از من چه مي خواهي؟ همه اطرافيانم را مي شناسم جز تو. گفت: تا حال بايد مرا شناخته باشي من ملك الموت هستم. از شنيدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند. خاضعانه در برابرش ايستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهي باد، نام تورا بارها شنيده ام با اين حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آيا براي تمام كردن كار از من اجازه              مي خواهي؟! اگر خوب دقت كني دار فاني را وداع گفته اي، خوب نگاه كن آن جسد توست كه در ميان جمع بر زمين مانده است. به پايين نگاه كردم وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فرا گرفته بود. جسدم در ميان اقوام و آشنايان بدون هيچ گونه حركتي بر زمين افتاده بود و همسر و فرزندانم و بسياري از نزديكانم، در حالي كه در اطراف جنازه ام خيمه زده بودند، ناله و فريادشان به آسمان بلند بود. خواستم آنها را به آرامش دعوت كنم، مگر مي شد.... فرياد برآوردم: عزيزان من! آرام باشيد، مگر آرامش و راحتيم را نمي خواستيد؟

پس چرا زانوي غم در بغل گرفته ايد؟!من اكنون پس از آن درد جان فرسا، به آسايش و آرامش خوشحال كننده اي رسيدهام.پارچه اي بر بدنم كشيدند و پس از ساعتي بدنم را به غسال خانه بردند، در اين حال، متوجه غسال شدم كه بدون ملاحظه، بدنم را به اين سو و آن سو مي چرخاند.به خاطر علاقه اي كه به بدنم داشتم، بر غسال فرياد زدم: آهسته تر! مدارا كن! همين چند لحظه پيش از اين، روح از رگ هاي اين بدن، خارج گشته و آن را ضعيف و ناتوان كرده.اما..... او بدون كوچكترين توجهي به درخواست هاي مكرر من، به كار خويش مشغول بود.[4] غسل تمام شد. آنگاه كفن هايي كه روزي با دست خود خريده بودم، بر بدنم پوشانيدند.آن روزها فكر مي كردم خريد كفن، يك عمل تشريفاتي است، اما...... چه زود بدنم را سفيدپوش كرد. واقعاً دنيا محل عبور است.با شنيدن صداي دلنشين الصلوة ..... الصلوة ...... الصلوة.... نوعي آرامش به من دست داد.تشييع جنازه:و چون نماز تمام شد، جنازه ام را بر روي دست هايشان بلند كردند و ترنم دلنشين و روح نواز شهادتين، بار ديگر دلم را آرام كرد. من نيز بالاي جنازه قرار گرفتم و بواسطه علاقه ام به جسد، همراه او حركت كردم.قبرستان .جمعيت تشييع كننده به قبرستان رسيدند. با ظاهر شدن قبرستان، غم عالم بر دلم نشست. جمعيت از كنار قبرهاي متعدد گذشتند تا اينكه از دور سياه چالي آشكار شد. وحشت و اضطراب، سراسر وجودم را فرا گرفت. هنوز به قبرم مسافتي باقي بود كه جنازه ام را روي زمين نهادند. اندكي قلبم آرام گرفت

پس از اندكي تأمل تابوت را بلند كرده و پس از طي مسافتي كوتاه بار ديگر بر زمين نهادند؛ يكبار ديگر جنازه را بلند كرده و اين بار نزديك قبر فرود آوردند، نگاهي به درون قبر انداختم، دوباره وحشت مرا فرا گرفت.چند نفر جنازه ام را از تابوت بيرون آورده و چنان با سر وارد بر گور كردند[5] كه از شدت ترس و اضطراب گمان كردم از آسمان به زمين افتاده ام.[6]در اين حال شخصي نزديك جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزديك او رساندم و خوب به حرف هايش گوش دادم. او در حال خواندن تلقين بود.چيزي نگذشت كه شروع به چيدن سنگ در اطراف لحد كردند، از اينكه جسدم را زنداني خاك مي ساختند سخت ناراحت بودم. با خود انديشيدم:بهتراست به كناري بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقه اي كه داشتم، خود را كنار جنازه رساندم. در يك چشم برهم زدن، خروارها خاك بر روي جسدم ريختند.زمان تنهايي:دل به انبوه جمعيتي كه به خاكسپاري بدنم آمده بودند خوش كرده بودم و از حضور آنها و تلاوت قرآن و ذكر صلوات هايشان، لذت مي بردم. اندك اندك جمعيت متفرق شدندو فقط تعداد انگشت شماري از نزديكانم باقي ماندند؛ اما... چندي نگذشت كه همگان تنها رهايم كردند و رفتند – اصلاً باورم نمي شد- دلم  مي خواست بر سرشان فرياد بزنم .به خود آمدم و ديدم، آنچه برايم باقي مانده است، قبري است بس تاريك، وحشت زا، غم آور و هول انگيزپس از اينهمه ناله و فغان به ترسي شفاف وجودم را فرا گرفت. از

آن همه فشار روحي گريه ام گرفت و ساعت ها اشك ريختم. به فكر اعمال خويش افتادم و آنگاه كه پي به نقصان اعمال خود بردم، آرزو كردم: اي كاش، من هم با مردمي كه بر سر قبر من گرد آمده بودند، بر مي گشتم، تا تمام عمر خويش را به عبادت و شب زنده داري و اعمال نيك سپري مي كردم و آنچه را كه در سال هاي آخر عمرم، از مال و منال ذخيره كرده بودم، بين مستمندان تقسيم مي كردم؛ كاش .... واي كاش.آمدن رومان:در همين افكار غوطه ور بودم كه به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدايي برخواست كه مي گفت: بي جهت آرزوي بازگشت نكن، پرنده عمل تو بسته شده! از شنيدن صدا در آن تاريكي وحشت كردم، گويا كسي وارد قبر شده بود. با لرزشي كه در صدايم بود پرسيدم: تو كيستي؟پاسخ داد:من ((رومان)) يكي از فرشته هاي الهي هستم.گفتم: قسم ياد مي كنم كه اگر اجازه دهيد به آن ديار برگردم، هرگز معصيت خدا نكنم و در طلب رضايت او بكوشم. امروز وقتي تمام آشنايان و دوستان و حتي خانواده ام، مرا تنها رها كردند و رفتند، به بي وفايي دنيا، پي بردم؛ و مطمئن باش اگر به دنيا باز گردم، لحظه اي از خدمت به خلق و اطاعت خالق يكتا، غفلت نكنم!گفت: اين سخن را تو مي گويي، اما بدان حقيقت غير از آرزوي توست؛ از اين پس تا قيام قيامت بايد در عالم برزخ بماني.پس از شنيدن اين كلام، بدون درنگ شروع به شمردن اعمال نيك و بدم كرد همان اعمالي كه در طول عمرم توسط

كرام الكاتبين[7] ثبت و ضبط شده است. در فكر سبك و سنگين كردن اعمال خوب و بدم بودم كه ((رومان)) پرونده اعمالم را برگردنم آويخت، به طوري كه احساس كردم، تمام كوه هاي عالم را برگردنم آويخته اند. گفتم: تا چه زمان بايد سنگيني اين طوق را تحمل كنم؟ گفت: نگران نباش، بعد از رفتن من ((نكير)) و ((منكر)) براي سؤال كردن مي آيند و پس از آن، شايد اين مشكل برطرف شود.((رومان)) اين را گفت و رفت.سؤال قبر:هنوز مدت زيادي از رفتن ((رومان)) نگذشته بود كه صداهاي عجيب و غريبي از دور به گوشم رسيد. صدا، نزديك و نزديك تر مي شد و ترس و وحشت من بيشتر. تا اينكه دو هيكل بزرگ و وحشتناك در جلوي چشمانم ظاهر شدند.اضطرابم وقتي به نهايت رسيد كه ديدم هر يك از آنها آهني بزرگ در دست دارند  كه هيچ كس از اهل دنيا قادر به حركت آن نيست، پس فهميدم كه اين دو ((نكير)) و ((منكر))اند. در همين حال، يكي از آن دو، جلو آمد و چنان فريادي كشيد كه اگر اهل دنيا مي شنيدند، مي مردند. فكر كردم ديگر كارم تمام شده است. لحظه اي بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش كردند: پروردگارت كيست؟ پيامبرت كيست؟ امامت كيست؟ ..... از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود[8] و عقلم از كار افتاده بود، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنيا صدها برابر شده بود اما در اينجا به ياريم نمي آمدند. مي دانستم اگر جواب ندهم آهنشان را برفرقم خواهند آورد. چه مي توانستم بكنم؟! سرم بزير افتاد، اشكم جاري

شد و آماده ضربت شدم.درست در همين لحظه كه همه چيز را تمام شده مي دانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خ_دا و عن__ايت معصومين شد . زمزمه كنان گفتم: اي بهترين بندگان خدا و اي شايسته ترين انسان ها، من يك عمر از شما خواستم كه شب اول قبر به فريادم برسيد، از كرم شما به دور است كه مرا در اين حال و گرفتاري رها كنيد....و اين بار آنها با صداي بلندتري سؤالاتشان را تكرار كردند.چيزي نگذشت كه قبرم روشن شد، نكير و منكرمهربان شدند، دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد، با صداي بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خداي متعال (الله)، پيامبرم حضرت محمدﷺ، امامم علي و اولادش، كتابم قرآن و قبله ام كعبه است.نكير و منكر در حالي كه راضي به نظر مي رسيدند از پايين پايم دري به سوي جهنم گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمي دادي جايگاهت اينجا بود، سپس با بستن آن در، در ديگري از بالاي سرم باز كردند كه نشاني از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند. با وزش نسيم بهشتي قبرم پر نور و لحدم وسيع شد. حالا مقداري راحت شدم.فريادرس تنهايي:چندي نگذشت كه عطر دل انگيز و روح نوازي به مشامم رسيد، عطر بيشتر و بيشتر مي شد. در حاليكه پرونده اعمالم بر گردنم سنگيني مي كردبا زحمت سرم را بلند كردم و از ديدن شخصي كه روبرويم نشسته بوددر تعجب فرو رفتم. جواني خوش سيما و خوش سيرت بود. كه با انگشت، اشك از گوشه چشمانم پاك كرد و لبخندي هديه نمود. با صدايي

رسا پرسيدم: شما كيستيد كه دوست و همدم من در اين لحظه هاي وحشت و غربت گشته ايد؟ در حاليكه لبخند بر لبانش نقش بسته بود پاسخ داد: غريبه نيستم، از آشنايان اين ديار توأم و همدم و مونس اين راه پر خطر.گفتم: زهي توفيق.... اما براستي تو كيستي؟ بي شك از اهالي آن دنياي غريب نيستي، زيرا در تمام عمرم كسي به زيبايي تو نديده و نيافته ام! من نتيجه دره دره اعمال خير توأم كه اينك مرا به اين صورت مي بيني![9] نامم ((نيك)) و هادي و راهنماي تو در اين راه پر خطر مي باشم.آمدن گناه:آنگاه از من خواست كه پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اينكه مرا از تنهايي رهايي بخشيدي، و همدم و همراه من در اين سفر خواهي بود ممنونم و سپاسگزار.گفت: تا آنجايي كه در توانباشد، براي لحظه اي تنهايت نخواهم گذاشت[10] مگر آنكه.....رنگ از رخسارم پريد، وحشت زده پرسيدم: مگرچه؟!گفت: مگر آنكه آن شخص ديگر كه هم اكنون از راه مي رسد بر من غلبه يابد كه ديگر خودداني و آن همراه!پرسيدم: آن شخص كيست؟گفت: تا آنجا كه به ياد دارم فقط نامه اعمال سمت راستت رابه من سپردي..... نامه اعمال سمت چپ تو هنوز بر شانه ات آويزان است و چيزي نمي گذرد، شخص ديگري كه نامش ((گناه)) است، او را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه كند با او همنشين خواهي شد وگرنه در تمام اين راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. گفتم: پرونده او را مي دهيم

تا از اينجا برود.نيك گفت:او نتيجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد در كنار تو بماند. بويي متعفن تمام فضا را پر كرد و باعث قطع گفتگوهايمان شد. در اين لحظه هيكل زشت و كريهي در قبر ظاهر شد.[11] از ترس خودم را به نيك رساندم و محكم او را در بر گرفتم؛ ناگهان دست كثيف و متعفنش را بر گردنم آويخت و قهقهه زنان فرياد آمد: خوشحالم دوست من خوشحالم و بسيار خوشحال..... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد. ترس و اضطراب سراسر وجودم را فرا گرفت. زبانم به لكنت افتاد و طپش قلبم شدت يافت و ديگر هيچ نفهميدم. وقتي به هوش آمدم، سرم بر زانوي نيك بود؛ اما با ديدن چهره خون آلود نيك غم عالم در دلم نشست. نيك گفت: بالاخره توانستم پس از يك درگيري و كشمكش پرونده اش را بدهم و او را براي مدتي از تو دور سازم[12]. گفتم: من؟! من هرگز خواهان او نبوده ام. گفت: به هر حال هرچه باشد اعمال خلاف و گناهان تو او را به اين شكل درآورده است، و به ناچار بار ديگر او را در كنار خويش، خواهي ديد.بيابان برهوت:از قبر، بيرون رفتيم. نيك جلو رفت و من، با كمي فاصله از پشت سر او حركت كردم. ترس و اضطراب مرا لحظه اي آرام نمي گذاشت. هرچه جلوتر مي رفتيم، محيط بازتر و مناظر اطراف آن، عجيب تر مي شد.از نيك خواستم؛ از من فاصله نگيرد. همدوش و هم قدمم باشد و اندكي نيز آهسته تر گام بردارد. مسير راه را با همه مشكلاتش پيموديم تا به

كوهي رسيديم كه البته توانستيم با سختي فراوان خود را به اوج آن برسانيم.در چشم انداز ما، بياباني قرار داشت كه از هر طرف، بي انتها و آسمان آن مملو از دود و آتش بود. نيك خيره به چشمانم گفت: اين همان وادي برهوت است كه اكنون فقط دورنمايي از آن را مي بيني. خودم را به نيك رساندم و گفتم: من از اين وادي هراسانم. بيا از راه ايمن تري برويم.نيك ايستاد و گفت: راه عبور تو، همين است اما تا آنجا كه در توان من باشد تو را رها نخواهم كرد و در مواقع خطر نيز به ياريت خواهم شتافت.يك ضربه:همين طور كه به راه خويش مي رفتيم، صداي وحشتناكي توجه مرا به خود جلب كرد. به سمت چپ بيابان نگاه كردم، آنچه ديدم باعث شد كه وحشت زده خود را از دوش نيك به زمبن انداختم و بي اختيار خود را پشت او مخفي كردم. دو شخص با قيافه هايي بزرگ و سياه كه از دهان و بيني شان، آتش و دود شعله ور بود و موهايشان بر زمين كشيده مي شد، در حاليكه در دست هركدام يك گرز آهني تفتيده به چشم مي خورد، در حركت بودند[13]. با نگراني به نيك گفتم اينها كيستند؟نيك گفت: نترس اينها نكير و منكرند، مي روند از كافري كه از دنيا آمده، بپرسند آنچه از تو پرسيدند. گفتم: اينها وحشتناك ترند. گفت: زيرا با كافر سر و كار دارند. فاصله اي نشد كه صداي فرود آمدن چيزي، زمين زير پاهايم را به شدت لرزانيد، وقتي از نيك علت را جويا شدم، گفت: ضربه آتشيني بود

كه بر آن كافر فرود آمد.پرتگاه عميق:نيك مسير راه را از روي تپه ها و گاه از درون دره هايي كوچك و بلند انتخاب مي كرد تا اينكه به ناگاه خود را لب پرتگاه بزرگ و عظيمي ديدم.از نيك پرسيدم: بايد از پرتگاه نيز بگذريم؟گفت: آري. عبور از اين دره ها مدت ها طول مي كشد. بنابراين عجله نكن.با وحشت به ته درّه نگاه كردم، به قدري عمي بود كه انتهايش پيدا نبود.برگشتم و به نيك گفتم: تو كه دوست و همراه مني چرا اينهمه آزارم مي دهي؟!گفت: چطور؟گفتم: آيا واقعاً در اين برهوت راه ديگري، كه اندكي راحت تر باشد وجود ندارد؟!نيك دستي به سرم كشيد و گفت: راه عبور در اين وادي بسيار است، اما هركس را مسيري است كه بايد به ناچار از آن بگذرد.با ناراحتي گفتم: آيا لياقت من اين بود كه از بالا دود وآتش آزارم دهد و از پايين، تپه ها و دره هاي سخت و جان فرسا، محل عبورم باشد؟!نيك لبخندي زد  گفت: دوست من بدار اين زجرها بازتاب كردارهاي زشت تو در دنياست اگر در اين مسير عذاب آنها را تحمل نكني هرگز به وادي السلام نخواهي رسيد. كوچكترين عمل زشت تو در دنيا ضبط گرديده، اينها تاوان آنهاست[14]. ناگهان صداي ريزش سنگ لاخ ها، از بالاي دره، مرا به خود آورد.نيك گفت: اين هيكل، گناه آن شخصي است كه در حال سقوط بود و بواسطه قدرتي كه داشت، توانست بر عمل نيك آن مرد چيره گردد و در نتيجه او را به ته دره پرتاب نمايد. آنگاه نيك دستش را بر شانه ام نهاد و گفت:

اين است عاقبت پيروي از هواي نفس[15].با شنيدن اين سخن، ترس از گناهانم و اينكه شايد گناه نيز لحظه اي بر من چيره گردد، وجودم را فرا گرفت. پس از طي يك راه طولاني، سر انجام به انتهاي دره رسيديم. آن مرد را نقش بر زمين ديدم كه بيچاره همدم و همراه او –يعني نيك- چندان لاغر و ضعيف بود، كه هرچه تلاش مي كرد او را بر دوش خود بكشد، نمي توانست.شايد به حساب دنيا، ساعت ها بر اعماق درّه راه پيموديم، تا به مسيري رسيديم كه به سمت بالا ختم مي شود. در اين لحظه نيك رو به من كرد و گفت: دوست من! خود را براي بالا رفتن از اين درّه هولناك آماده كن!نگاهي به بالا افكندم، هرچقدر چشم افكندم نتوانستم حدس بزنم چقدر به انتهاي مسير باقي است. از اينكه مجبور بودم اين راه طولاني را هم چنان بپيمايم، افسرده بودم. اما براي رسيدن به وادي السلام، چاره اي جز آن نبود. سرانجام با سختي و مشكلات فراوان، به بالاي درّه رسيديم. آرزو كردم كه ديگر هيچ گاه چنين موانعي بر سر راهمان پديدار نگردد. پس از لحظه اي استراحت، راهمان را به سمت وادي السلام ادامه داديم.عذاب ابن ملجم:پس از كمي راهپيمايي، پرنده بزرگي را ديدم كه نزديك زمين پرواز مي كرد. نيك گفت: مي خواهي يك صحنه عجيب را تماشا كني؟ گفتم: البته. گفت پس خوب به رفتار اين پرنده بنگر.پرنده نزديك تخته سنگي نشست و از دهانش قسمتي از بدن شخصي را بيرون ريخت سپس پرواز كرد و رفت و در اندك زماني، وبرايمرتبه اي ديگر بازگشت و

قسمت ديگري از بدن آن شخص را بر زمين ريخت. پس از چهار مرتبه (قي كردن) شكل مردي پديد آمد كه بسيار ناراحت و رنجور به نظر مي رسيد. پرنده اين بار قسمتي از بدن آن مرد را بلعيد و پرواز كرد و پس از بازگشت، قسمت ديگري از او را بلعيد تا چهار بار كه ديگر اثري از آن مرد باقي نماند.رو به نيك كردم و گفتم: خب؛ حالا بگو معناي اين كار چه بود و آن شخص كه بود؟گفت: او شقي ترين فرد در ميان انسان هاست. او ابن ملجم مرادي است. و تا قيامت نيز در اين عذاب باقي خواهد ماند[16].گفتم: آن پرنده او را از كجا آورد و به كجا برد؟گفت: محل اصلي او وادي عذاب است.با تعجب پرسيدم وادي عذاب كجاست؟گفت: قسمتي از گذرگاه برهوت است كه كافران، منافقان و ظالمان در آن عذاب مي بينند كه اميدوارم گذرمان به آن مسير نيفتد. منهم در حاليكه ترس در وجودم رخنه كرده بود چنين آرزويي كردم.هديه اي از دنيا:پس از پيمودن مسيري بسيار طولاني، دوباره به درّه خطرناك و لغزنده اي رسيديم. با نگراني به سمت پايين نگاه كردم، اما هنوز چند قدمي از لب درّه پايين نرفته بوديم كه يك موجود بالدار نوراني از آنسوي درّه ظاهر شد و در يك چشم بهم زدن خود را به نيك رسانيد و پس از اينكه جوياي حال من شد، نامه اي را به او داد و پس از خداحافظي با همان سرعت بازگشت. نيك پس از خواندن نامه، آن را در پرونده اعمالم نهاد و لبخند زنان به طرفم آمد و گفت:

مژده اي دارم. شگفت زده پرسيدم: چه شده؟گفت:  خويشامندان و دوستانت، برايت هديه اي فرستاده اند، كه هم اكنون توسط اين فرشته الهي برايت آورده شده است و به همان اندازه از غم و اندوه تو كاسته خواهد شدگفتم: چطور؟نيك در حاليكه به سمت آن درّه وحشتناك اشاره مي كرد، گفت: به خاطر اين هديه كه عبارتست از خواندن قرآن و مجالسي كه در آن ذكر مصيبت حسين بن علي خوانده شده و اشك هايي كه بر ماتم آن عزيز ريخته اند –از اين درّه، عبور نخواهيم كرد. از شنيدن اين خبر شادمان شدم و براي همه شان طلب مغفرت كردم. آن اندك راه رفته را بازگشتيم و در مسير قدم نهاديم.دره هاي ارتداد:پس از مدتي به عبورگاه باريكي رسيديم كه دو طرف آن را پرتگاه هاي هولناكي احاطه كرده بودند. نيك گفت: اين پرتگاه هاي وحشت آور، درّه هاي ارتداد هستند كه براي رسيدن به كف آن به حساب دنيا، سال ها راه است. در كف آن هم كوره هايي از آتش قرار دارد كه نمايي از آتش جهنم است و انسان هايي كه درون آن جاي گرفته اند تا قيامت، در عذاب الهي گرفتار خواهند ماند.در اين ميان فريادي، درّه را فرا گرفت با وحشت صورتم را برگرداندم شخصي را ديدم كه در حال سقوط به ته درّه بود. در ميان جيغ و فريادهايش كه دلم را به لرزه درآورده بود؛ فرياد شادي گناهش را مي شنيدم.نيك كه مانند من نظاره گر اين صحنه بود، گفت: بيچاره تا اينجا راه را به سلامت گذراند، اما تا برپا شدن قيامت، در ته درّه خواهد

ماند. با تعجب پرسيدم: چرا؟گفت: او پس از سال ها دينداري مرتد شده بود.از آن پس در راه رفتن بيشتر دقت مي كردم و از ترس سقوط، پاي خود را بر جاي پاي نيك مي نهادم.هرچند، گهگاه پايم مي لرزيد، اما سرانجام به سلامت، آن راه صعب العبور را پشت سر گذاشتيم و قدم به مسير تنگ و پرپيچ و خمي نهاديم كه اطراف آن را تپه هاي كوتاه و بلند پوشانده بود. عبور از اين راه نيز نگراني هايي را به دنبال داشت.فريب:نيك همچنان به پيش مي رفت و و من مشتاقانه، اما با دلهره بسيار در پي او به حركت بودم. وقتي به يك دراهي رسيدم نيك پا به سمت راست نهاد. اما ناگهان دست سياه بزركي جلوي دهان و چشمانم را گرفت و به واسطه بوي تعفني كه از او متصاعد بود دريافتم كه اين، همان گناه است.سعي كردم آن دست سياه و پشمالو را كنار بزنم و چون موفق شدم با هيكل زشت گناه روبرو گرديدم. وحشت زده مي خواستم فرار كنم و خود را به نيك برسانم. اما گناه دستانم را مكم گرفت و گفت: مگر قرارت را فراموش كرده اي؟!با وحشتي كه دروجودم بود گفتم: كدام قرار؟!گفت: همانگونه كه در دنيا همراه من مي شدي خود قراري بود بين من و تو براي اينكه  اينجاهم باهم باشيم. گفتم من اصلاً تورا نمي شناختم. گفت: تو مرا خوب مي شناختي اما قيافه ام را مي ديدي، حالا كه قوت بينايي ات قوي شده است، مرا مشاهده مي كني. گفتم: خب، حالا چه مي خواهي؟گفت: من از آغاز سفر تا اينجا

سايه به سايه دنبالتان آمدم در پرتگاه ارتداد تلاش بسيار كردم كه خود را به تو برسانم اما موفق نشدم. با عجله گفتم: مگر آنجا از من چه مي خواستي؟گفت: مي خواستم از آن دره عبورت دهم. با نارحتي تمام فرياد كشيدم: يعني مي خواستي تا قيامت مرا زمين گير كني؟گفت: نه، مي خواستم تو را زودتر به مقصد برسانم؛ اما مهم نيست. در عوض يك راه انحرافي آسان مي شناسم كه هيچ كس از وجود آن آگاه نيست.گفتم حتي نيك؟گفت: مطمئن باش اگر مي دانست از اين مسير سخت تو را راهنمايي نمي كرد در يك لحظه به ياد نيك افتادم كه جلوتر از من رفته بود و فكر مي كند من بدنبال او در حركتم. دلم گرفت و به اصرار از گناه خواستم كه مرا رها كند. اما اينبار در حالي كه چشمانش از عصبانيت چون كاسه خون شده بود با تهديد گفت:يا با من مي آئي يا به اجبار تو را به همان مسيري كه آمدي باز مي گردانم.با شنيدن اين حرف لرزه بر بدنم افتاد و مجبور شدم كه با او همراه شوم به شرط اينكه من از او جلوتر حركت كنم . او از پشت سر مرا راهنمايي كند زيرا ديدن قيافه او برايم، نوعي عذلب آور بود.بدينسان قدم به مسير چپ نهادم. پس از مدت ها راهپيمايي به غار بزرگي رسيديم. بدون اينكه صورتم را برگردانم به گناه گفتم: چه كنم؟گفت: مي بيني كه راه ديگري نيست و بايد از داخل غار عبور كنيم.وارد غار شدم، اما تاريكي بيش از اندازه آن مرا به وحشت انداخت. صداي گناه را

شنيدم كه مي گفت: چرا ايستاده اي؟! اين را ه بسيار هموار و بي خطر است با خيالي آسوده به راه خويش ادامه بده.چند قدمي جلوتر رفتم و باز ايستادم و اطراف را نگريستم. حالا ديگر دهانه ابتداي غار هم پيدا نبود. وحشت و اضطراب لحظه اي راحتم نمي گذاشت. در اطراف خود چرخي زدم شايد راه گريزي باشد. اما حالا نه ديگر نه ابتداي غار را مي دانستنم كجاست و نه انتهاي غار.بي اختيار نشستم و مبهوتانه سر يه گريبان ندامت فرو بردم. غم و اندوه در دلم لبريز شد، و از دوري و فراق دوست با وفا و مهربانم نيك بسيار گريستم. هنوز چيزي نگذشته بود كه صداي پاي عابري، مرا به خود آورد. گوش هايم را تيز كردم شايد بفهمم شايد بفهمم صداي پا از كدام سو است؟ عطر دلنواز نيك قلبم را روشن كرد. و اينبار اشك شوق در چشمانم حلقه زد.آغوش گشودم و با خوشحالي تمام او را در آغوش گشودم و تمام ماجرا را برايش بازگو كردم. تا مبادا از من رنجيده خاطر گرديده باشد. نيك گفت: من نيز چون تو را در عقب خود نيافتم، از همان راه بازگشتم، بواسطه بوي بدي كع در سمت چپ بر جاي مانده بود، از جريان آگاه شدم و در آن مسير حركت كردم اما هرچه گشتم تورا نديدم.تا اينكه به نزديك غار رسيدم، گناه را ديدم كه از غار بيرون آمد و چون مرا ديد به سرعت دور شد، دانستم كه تو را گرفتار كرده است. و چون داخل غار شدم صداي ناله را لز دور شنيدم، خوشحال شدم و به

سرعت به سمت تو آمدم.توبه:نيك گفت: هرچند گناه سعي داشت تو را به اين راه بازگرداند.گفتم: توبه من بخاطر گناهان بسيار زشت و بزرگي بود كه انجام داده بودم.گفت: اين مسير هم، راه بسيار وحشتناكي بود كه اگر توبه نكرده بودي بايد اين مسير را بگذراني. هر طور بود بقيه راه را پيموديم تا اينكه به محيط باز و وسيعي رسيديم كه باتلاق مانند بود و چون قدم در آن راه نهاديم، تا زانو در آن زمين لجن زا فرورفتم.نيك كه به راحتي مي توانست قدم بردارد، با ديدن وضع من به عقب برگشت و از من خواست كه دستم را بر گردنش آويزان كنم، تا شايد كمكم كند. ديگر تا دهان در باتلاق فرو رفته بودم.  و توان فرياد كشيدن و كمك طلب نداشتم، كه به ناگاه همان فرشته الهي پديدار شد و طنابي را به نيك داد و گفت: اين طناب را خودش پيشاپيش فرستاده كمكش كن تا نجات يابد.فرشته رفت و نيك بلافاصله طناب را به سمت من انداخت و از آنجا كه دستهايم را بالا گرفته بودم توانستم طناب را چنگ بزنم. و از آن مهلكه نجات يابم. وقتي باتلاق را پشت سر نهادم از نيك پرسيدم: مقصود فرشته از اين كه گفت طناب را خودش فرستاده چه بود؟نيك گفت: اگر به ياد داشته باشي ده سال پيش از مرگت مدرسه اي ساختي كه اينك كودكان در آن به تعليم و تربيت مشغولند، آنچه باعث نجات تو از اين گرفتاريگرديد، خيرات آن مدرسه بود كه در چنين لحظه اي به كمكت آمد[17]. پس از تصديق حرف نيك با قيافه حق به

جانب گفتم: من پنج سال قبل از آن نيز مسجدي ساختم. پس خيرات آن چه شد؟نيك لبخندي زد و گفت: آن مسجد را چون از روي ريا ساختي و نه براي خدا مزدش را هم از مردم گرفتي.گفتم كدام مزد؟گفت: تعريف و تمجيدهاي مردم به ياد بياور كه در دلت چه مي گذشت! تو خوشحالي آنان را بر خوشحالي پروردگارت مقدم داشتي. بايد بداني كه خداوند اعمالي را مي پذيرد كه تنها براي او انجام گرفته باشد.حسرت و ندامت از طرفي و خجلت و شرمساري از طرف ديگر، تمام وجودم را فرا گرفت.عبور شهدا:در اين لحظه صداهايي را شنيدم. سرم را به سمت راست دشت چرخاندم. با صحنه عجيبي مواجه شدم. صفي از افراد را ديدم كه با سرعت غير قابل تصور پهنه دشت را شكافتند و رفتند، تنها غباري از مسير آنها باقي ماند. گفتم: اينها چه كساني هستند؟ گفت: اينها گروهي از شهيدان بودند، با شگفتي تكرار كردم: شهيدان؟!!!گفت:آري شهيدان گفتم: مصداقشان كجاست؟گفت: وادي السلام با تعجب سرم را به سمت نيك چرخاندم  و پرسيدم: وادي السلام؟!گفت: آري، وادي السلام .گفتم: ما مدت هاست كه اين مسافت طولاني را بر خود هموار كرده ايم، تا روزي به وادي السلام برسيم، انگاه تو مي گويي آنان با اين چنين سرعتي به سمت وادي السلام در حركتند. مگر ميان آنها و ما چه تفاوت است؟تو در دنيا و خيزان خدا را عبادت كردي و حالا نيز بايد با سختي ها راه را طي كني. تو كجا و شهيدان كجا كه اولين قطره كه از خونشان بر زمين مي نشست تمام گناهانشان را از ميان بر

مي دارد و راه را برايشان هموار مي سازد.در روز رستاخيز نيزشهيدان،جزواواينكساني خواهند بود كه به بهشت وارد مي شوند آنها را صد ساله دنيا را يك شبه  پيمودند حالا هم وارد وادي بزرگ برهوت را در يك چشم ب هم زدن طي مي كنند.به سوي آتش:در حاليكه از شدت وحشت و اضطراب به خود مي لرزيدم پرسيدم به كجا؟ گناه به كوه سمت چپ اشاره كرد و گفت: پشت اين كوه وتدي باصفايي است كه دوست دارم تا يامت در آنجا باشي. مي دانستم لجاجت و تفره رفان من بي فايده است پس به همان راهي كه اشاره كرده بود قدم نهادم. با اينكه از گناه خبري نديده بودم اما مژده هاي مكرر و شادماني بي سبب او نيز مرا به وجد آورده بود و اميدوارانه به مسير ادامه مي دادم.با خود انديشيدم شايد نيك را در پشت كوه ملاقات كنم، شايد هم وادي السلام بر حسب اتفاق پشت اين كوه قرار دارد. از نيمه كوه گذشته بوديم كه ناله هايي از دور به گوشم رسيد. بدون توجه با راهم ادامه دادم. هرچه به اوج قله نزديك تر مي شديمفرياد و ناله ها بيشتر و بيشتر مي شد. تا آنجا كه از ترس و دلهره برجاي ايستادم و به گناه گفتم: اين چه صداهايي است كه بر گوش مي رسد. گناه مضطربانه پاسخ داد: كدام صداها؟ گفتم همين فيادها و فغان هاي جان خراش كه از پشت كوه به گوش مي رسد. گناه گفت من صدايي نمي شنوم، شايد هلهله و شادي اهالي آنجاست كه غرق نعمتند. گفتم ولي صدايي كه من مي شنوم

به ناله و فغان بيشتر شباهت دارد. گناه گفت: من كه چيزي نمي شنوم، بي جهت وقت را تلف نكن و زودتر به راهت ادامه بده كه وقت تنگ و راه طولاني است. دريافتم كه گناه مطلبي را از من پنهان مي كند و بي جهت خود را به ناشنوايي مي زند و پاره اي نبود. در كشاكش كوه و با شك و ترديد به دنبال گناه در حركت بودم كه ناگهان صداي نيك را شنيدم، فرياد كشيد خودت را كنار بكش. با عجله خودم را به كناري كشيدم، ناگهان سنگ سياه بزرگي با شدت تمام بر فرق سر گناه فرود آمد و او را به پايين كوه پرتاب كرد. پس از آن نيك را ديدم كه با عجله از قله كوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت. از ديدن آن روح دلنواز و عطر روح نواز بسيار مسرور شدم نيك آغوش گشود و من نيز بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گريستم.نيك در حاليكه اشك هايم را پاك مي كرد با لبخند مليحي كه بر لب داشت گفت: دوست من اينجا چه مي كني؟ هيچ مي داني اينجا كجاست؟ گفتم: نه. نيك سري تكان داد و گفت: تو در چند قدمي وادي عذاب هستي. نام وادي عذاب و اينكه در آستانه وارد شدن به آن قرار داشتم باعث شد ترس و وحشت عجيبي بر وجودم سايه افكند. نيك پس از آنكه مرا دلداري داد خواست تا براي رفع خستگي اندكي استراحت كنم.ذوب شدن گناه:همانطور كه مسير را مي پيموديم جريان لاغر شدن گناه را به نيك گفتم، نيك خنديد و گفت:

گناه حق دارد ناراحت شود، چون هيكل او پيش از اين در دنيا بزرگ و عجيب بود كه البته مصائبي كه در دنيا ديدي و صبر كردي و زجري كه هنگام مرگ كشيدي از قد و قواره او كاست.هرچند بلاها و سختي هاي دنيا برايم سخت و طاقت فرسا بود اما از آنجا كه از قدرت گناهانم كاسته شده بود راضي و خوشحال بودم. راه بسياري را پيموه بوديم. هرچند در اين مسير هرگز جرأت نگاه كردن به آن طرف كوه را نداشتم اما ناله و فرياد اهالي دشت عذاب يك لحظه هم مرا آرام نمي گداشت.دربند گناه:ادامه راه بسي دشوار بود اما هرطور بود به كمك نيك مي رفتم، يك لحظه نگاهم به پايين كوه افتاد، بهت زده شدم و ايستادم و هيكل سياه و بزرگي را ديدم كه شخصي را دست و پا بسته و بي اعتنا و به ناله و فغان او بر دوش گرفته و بالاي كوه حمل مي كرد. نيك را ديدم كه او هم همچومن به نظاره ايستاده، هنوز هيكل سياه به ما نزديك نشده بود كه سر و كله مأموران عذاب زنجير به دست از پشت كوه پيدا شد، گويا از آمدن آن شخص باخبر بودند. گناه وقتي به مأموران رسيد آن شخص بيچاره را رها كرد و قهقهه زنان از همان راه برگشت. مأموران بلافاصله پاهاي او را به زنجير كشيدند و در حاليكه بدنش به سنگ لاخها كشيده مي شد او را كشان كشان وارد دشت عذاب كردند.پس از آن نيك نزديك آمد و گفت: اين است سرنوشت كافران و با دست، مهربانانه بر پشتم زد

و گفت: شتاب كن كه راه بسي سخت و طولا ني است.نور ايمان:رشته كوهي كه در دامنه آن حركت مي كرديم سر بر دامن كوهي بلند داشت كه به آشمان آتشين ختم مي شد و چون سدي مرتفع راه را بر هر عابري بسته بود. احساس كردم گرفتاري تازه اي بر ايمان پيش آمده است. با دلهره و اضطراب خود را به نيك رساندم و گفتم دوست من ظاهراً به بن بست خورده ايم، راه عبورمان بسته است، نيك همانطور كه مي رفت گفت: ناراحت نباش و با من بيا در قسمت هايي از اين كوه غارهاي كوتاه و درازي وجود دارد كه بايد از يكي از آنها عبور كنيم تا به قدرت ايمان خود پي ببري. با تعجب پرسيدم قدرت ايمان؟! گفت آري. گفتم: چگونه؟ گفت: بدان كه در روز قيامت، هركس به اندازه ايمانش سعادتمند مي شود، و در اينجا سنجش ذره اي از قدرت ايمان رخ مي دهد كه در هر صورت ديدني است نه گفتني.از جواب فهميدم كه بايد خاموش باشم.پيزي نگذشت كه غاري تنگ و تاريك و بي روزنه پديدار گشت، چون وارد غار شديم از تاريكي بيش از حد آن به وحشت افتادم. پس از چند قدم از حركت ايستادم و به نيك گفتم راه رفتن در اين تاريكي، وحشت آور و غير ممكن است. به راستي اگر گناه در اين تاريكي به سراغم آيد و مرا از پا درآورد چه؟ نيك نزديكتر آمد و گفت:  از آمدن گناه آسوده خاطر باش زيرا ضربه اي كه بر او زدم به اين زودي ها به ما نمي رسد به خصوص

كه هر لحظه ضعيف تر مي شود. از اينكه براي مدتي از شر گناه راحت شديم خوشحال بودم اما فكر تاريكي مسير مرا دوباره به خود آورد به همين جهت از نيك پرسيدم: در اين تاريكي چگونه پيش خواهيم رفت؟ نيك گفت: اكنون به واسطه قدرت ايمانت نوري پديدار خواهد شد كه چراغ راهمان مي باشد چندي نگذشت كه از صورت نيك نوري درخشيد  كه تا شعاع چند متري را روشن مي كرد. با خوشحالي تمام همگام با نيك حركت را آغاز كردم. گاه به گودال هاي عميقي مي رسيدم كه تنها در پرتو نور ايمانم مي توانستم از كنار آنها به سلامت بگذرم.التماس كنندگان:هنوز راه زيادي نپيموده بوديم كه در دل تاريكي ضجه و فريادهايي به گوشم رسيد. وقتي دقت كردم صداي چند نفري را شنيدم كه التماس كنان از ما مي خواهند كه نور ايمان را هم به طرف آنها بگيريم تا در پرتو نور ما حركت كنند. نيك همانطور كه جلوتر مي رفت مرا صدا زد و گفت: گوش به حرفشان نده، اينها باقي مانده كافران و منافقين هستند كه تا اينجا پيش آمده اند اما دريغ از يك نور ضعيف كه بتوانند در پرتو آن حركت كنند و سرانجام نيز در يكي از همين چاه هاي وحشتناك غار سقوط خواهند كرد.يك لحظه چنان نوري بدرخشيد كه چشمانمان را به خود خيره كرد وقتي آن نور تابنده ناپديد شد با تعجب فراوان از نيك پرسيدم چه بود؟ چه اتفاقي افتا؟ نيك آهي كشيد و گفت: يكي از علماي دين بود كه عمري را به اطاعت و بندگي خالصانه خدا گذرانده بود و

حال در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريك را پيمود. من نيز از حسرت آهي كشيدم و گفتم: خوشا بحال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم نهادم و شرمگينانه گفتم: از اين كه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم  چنين نوري است افسوس مي خورم. از درون خويش فرياد بركشيدم خدايا، اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي تر بگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسان تر عبور كنم.مدتي در اين حال گريستم تا احساس كردم غار روشن تر شده است وقتي سر از زانو برداشتم نيك را نوراني تر از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شده اي؟ گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود كه بي شك اجابت دعاهاي دنيايي توست. كه بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست كرده بودي. آنگاه ادامه داد براي عبور از اين برهوت پرخطر، هيچ كس نمي تواند به عمل نيك خود اتكا كند چرا كه در كنار عمل رحمت خدا هم لازم است كه شامل حالش گردد. حالا با سرعت و اطمينان بيشتر در حركت بودم عده اي را پشت سر نهادم و چند نفر هم از پشت سر از گرد راه رسيده و از ما سبقت گرفتند. با آنكه خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نمي شناختم.جاده هاي انحرافي:سرانجام از آن تاريكي وحشتناك عبور كرديم و وارد بياباني بي انتها شديم چند قدمي از

غار دور نشده بوديم كه نيك استاد و گفت: ببين دوست من از اين پس پيمودن مسير با خطرات بيشتري همراه است پس ار آنكه نگاهي به مسير پيش روانداخت گفت: هركس كه به نحوي در دنيا دچار انحراف گشته در اينجا نيز گرفتار مي شود. آنگاه به جاده روبرو اشاره كرد و گفت: اين راه مستقيماً به وادي السلام مي رسد اما بايد مواظب بود كه مسيرهاي انحرافي بيشتري در پيش است. آنگاه از من خواست كه پشت سرش حركت كنم و به راهي كه در پيش داشتيم گام نهادم. همه كساني كه غارها را پشت سر گذاشته بودند به اين جاده مي آمدند تا راهي وادي السلام شوند. مردم با نيك هاي بزرگ و كوچك خود و با سرعت هاي متفاوت جاده را مي پيمودند. پس از مدتي راهپيمايي به يك دوراهي رسيديم. نيك بدون اينكه توقف كند به جاده سمت چپ اشاره كرد و گفت: اين جاده حسادت و سركشي است، هركس وارد اين راه شود سر از جاده شرك درآورد كه در نهايت به وادي عذاب منتهي مي شود.هنوز اين خاطره از ذهنم محو نگشته بود كه در مسير راه با صحنه ديگري مواجه شدم.شخصي را ديدم كه با قيافه كوچك در كنار جاده ترسان و لرزان حركت مي كرد. نيك بلافاصله رو به من كرد و گفت: پايت را روي سر اين شخص بگذار و رد شو. ايستادم و ب تعجب پرسيدم: چرا؟ گفت: افرادي كه در دنيا متكبر و خودخواه بودند در اينجا قيافه هايشان كوچك مي شود تا مردم آنها را لگد مال كنند.وقتي كه تكبر اينگونه افراد

را در دنيا به ياد آوردم به شدت عصباني شدم و با لگد او را بر زمين افكندم و بدون توجه به ناله ها و فريادهايش راهم را دنبال كردم. هنوز از آن شخص متكبر فاصله زيادي نگرفته بودم كه به يك سه راهي رسيدم.نيك براي راهنمايي من ايستاد و گفت: مستقيم به راه خويش ادامه ده و به جاده سمت چپ و راست توجهي نكن زيرا جاده سمت راست مخصوص سخن چينان و كساني هست كه با نيش زبان خود مردم را آزار مي دادند. آنگاه ادامه داد: در اين مسير گزندگان بسياري كمين كرده اند كه عابرين را مي گزند. در همين حال شخصي گام بر آن جاده نهاد و چيزي نگذشت كه از لابلاي خاك چندين مار بزرگ ظاهر شده خود را به او رسانيدند و پس از فرو كردن نيش هاي خود آن شخص را در حاليكه روي زمين افتاده بود و فرياد مي كشيد رها كردند. بخاطر دلخراش بودن صحنه سرم را به سمت چپ برگرداندم اما از ديدن شخصي كه با شكم بسيار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب به زمبن مي خورد، تعجب كردم. چيزي نگذشت كه بخاطر نداشتن تعادل، به طرف جاده سمت چپ كشيده شد و در آن مسير افتادن و خيزان به حركت خود ادامه داد.از نيك پرسيدم: او به كدام جاده گام نهاد؟ گفت: اين جاده رباخواران است كه به سخت ترين عذاب الهي گرفتارند.داغ كردن:مسير جاده ما را به تپه اي كشاند. از آن بالا متوجه آن سوي تپه شدم. تعدادي از مأموران را ديدم كه روي جاده ايستاده و چند

نفر را متوقف كرده بودند. در كنار مأموران شعله هايي از آتش زبانه مي كشيد.راه مستقيم رابه خوبي طي مي كرديم، گاهي از كسي جلو مي زديم و گاهي كساني از ما سبقت مي گرفتند. در مسير خود به جاده هاي انحرافي و انسان هاي گوناگون و عجيبي برخورد كرديم.از جمله آدم هايي كه دو زبان داشتند كه از دهانشان بيرون زده بود و آتش از آنها زبانه مي كشيد، به گفته نيك اينها انسان هاي دورو و منافق صفت بودند. همچنين افرادي را كه اهل اعمال منافي عفت و لذت هاي نامشروع بودند در حالي مشاهده كرديم كه لگامي آتش بر دهان آنها زده شده بود. اما از همه زجرآورتر جاده انحرافي زنان بود. اين مسير به بياباني ختم مي شد كه زنان بسياري در آن عذاب مي شدند. عذه اي به موهايشان آويزان شده بودند و نتيجه نشان دادن موهايشان به نامحرم بود و گروهي زير فشار مأموران مشغول خوردن گوشت بدن خود بودند. اينان در دنيا خود را براي نامحرمان زينت مي كردند، برخي نيز سرشان از خوك و بدنشان به شكل الاغ بود چرا كه در دنيا به سخن چيني عادت داشتند.گذرگاه مرصاد:براحتي مسافت زيادي را پيموديم تا اينكه به يك گردنه رسيديم. قبل از آنكه به بالاي آن برسيم، صداهايي از آنسوي تپه به گوشمان رسيد. از آنچه ديدم بسيار متعجب شدم و ترس و اضطراب تمامي وجودم را فرا گرفت. جاده و بيابان هاي اطراف آن پر بود از مأموران الهي و اشخاصي كه گرفتار آمده بودند. هركس قصد عبور از جاده را داشت شديداً كنترل مي شد. گفت

محل رسيدگي به حق الناس، اگر كوچكترين حق از مردم بر گردن داشته باشي از كشتن انسان بگير تا سيلي و يا بدهكاري، همه اينها موجب گرفتاري تو خواهد شد. بار ديگر بيابان را با دقت زير نظر گرفتيم. گروهي غمگين و افسرده در حالي كه زانوي غم بغل گرفته بودند روي زمين نشسته بودند و بواسطه زنجيري كه بر گردن داشتند قادر به حركت نبودند. عده اي نيز بواسطه زنجيري كه به پا داشتند بوسيله مأموران قوي و عظيم الجثه مهار شده بودند، برخي نيز بلاتكليف در بيابان چرخ مي زدند و حق عبور از جاده را نداشتند.از نيك پرسيدم: افراد در اينجا چگونه شناسايي مي شوند؟ گفت: اسامي افرادي كه حق مردم را بر گردن دارند در دست مأموران است و پس شناسايي شخص مجرم او را از عبور منع مي كنند، بلافاصله گفتم: تا كي بايد بمانند؟ گفت: مدت توقف و گرفتاري آنها متفاوت است. برخي ماه ها و برخي سال هاي سال. با تعجب پرسيدم مگر رسيدگي به پرونده حق الناس چقدر طول مي كشد؟ گفت در اينجا عدل  خداوند حاكم است مگر اينكه مظلوم از حق خود بگذرد. اگر مظلوم از حق خود نگذرد از نيكي هاي بدهكار و ظالم به مظلوم مي دهند تا راضي شود و اگر نيكي اش ب اندازه كافي نبود از گناهان مظلوم به او مي دهند و در حقيقت ظالم و بدهكار را با اين عمل به نوعي قصاص مي كنند.بي جهت دست و پا مي زدم و تا شايد بتوانم از دست آنها فرار كنم اما در برابر قدرت آنان تلاش من بي

فايده بود. از نيك خواستم علت كارشان را جويا شود اما نيك بدون اينكه از انها سؤالي كند جلو آمد و گفت: خوب فكر كن اين مأمورها كسي را بي جهت گرفتار نمي كنند. كمي كه فكر كردم فهميدن داستان از چه قرار است. مقداري پول از همسايه ام قرض گرفته بودم كه بعلت مسافرتي كه براي او پيش آمده بود و آنگاه بيماري كه گريبان گير من شد موفق به پرداخت آن نشدم. پس حقيقت را به نيك گفتم. و از او خواستم راهي براي خلاصي من بيابد. نيك پس از لحظه اي كه به من خيره شد گفت: اگر بتواني به خواب بستگانت بروي و از آنها بخواهي كه قرضت را ادا كنند اميدي به نجات هست وگرنه همينطور گرفتار خواهي ماند. با كمك نيك توانستم به خواب پسر بزرگم بروم و حالم رابرايش بازگو كنم. همانطور كه منتظر جواب بازماندگانم بودم شخصي را ديدم كه زنجير آتشيني بر كمر داشت و مرتب از اين سو به آن سو مي رفت و فرياد مي زد: زاي بر من، اموالي كه با گناه بدست آوردم اينگونه مرا گرفتار كرد در حالي كه وارثان من آن اموال را در راه خدا انفاق كردند و خودشان را به سعادت رساندند. كمي آن طرف تر هم عده زيادي را مشاهده كردم كه بر شخصي هجوم آوردند و از او مطالبه حقشان را مي كنند.با ديدن اين صحنه هاي وحشتناك و مشاهده حال خودم، لحظه اي به فكر فرو رفتنم با خود انديشيدم: اگر مي دانستم حق مردم اين گونه مهم و نابخشودني است تا زنده بودم در

برخورد با مردم چه هنگام معامله يا موقع نظر گفتن و شهادت دادن و يا حتي هنگام صحبت كردن با آنها پيش از اين دقت مي كردم، آنگاه بي اختيار فرياد زدم: واي از اين گذرگاه براستي اين گذرگاه فلاكت و بدبختي است؛ در همين لحظه مأموران زنجير را از گردنم باز كردند و از آنجا دور شدند[18]. اول گمان كردم آنها بخاطر فريادهايم مرا رها گردند اما وقتي نيك با خوشحالي مرا در آغوش كشيد گفت: دينت ادا شد. حالا آزادي از گذرگاه مرصاد عبور كني. با بلند شدن صداي مأموري كه آزادي مرا اعلام مي كرد، راه مستقيم خود را براي رسيدن به وادي السلام ادامه داديم.نبرد سگذرگاه پرخطر مرصاد را پشت سر گذاشتيم آمديم و آمديم تا اينكه از دور هيكل عجيب و سياهي در وسط جاده نمايان شد وقتي جلوتر آمديم به نظر آشنا رسيد و وقتي نزديك تر رفتيم آنرا بخوبي شناختم گناه بود با قيافه اي كوچكتر و لاغر تر از قبل وبالباسيعجيب و غريب .همدوش نيك تا چند قدمي گناه پيش رفتم او چهره اي خشن و بوي متعفن شمشيري اره اي مانند را بر دوش گذاشته با چشماني غضب آلود مرا مي نگريست .نيك ايستاد و من هم پشت سر او قرار گرفتم  كم كم ترس در دلم رخنه مي كرد .نيك مهربانانه به من خيره شد و دستش را بر شانهايم نهاد و گفت : خودت را براي نبرد با گناه آماده كن ! .با وجودي سراپا تعجب گفتم جنگ ؟ با چه كسي ؟نيم نگاهي به سمت گناه كردم و تكرار كردم : با گناه

؟! گفت : آري با گناه .وحشت و اضطراب در وجودم سايه افكند و عرق سردي بر پيشانيم نشست ، نيك كه متوجه ترس من شده بود گفت : در اين سفر و در اينجا نه اولياء خدا نه مومنين به خدا و قيامت ، نه دارندگان اعمال نيك و نه آنانكه در دنيا از خدا ترسيده اند، هرگز نبايد بترسند. از سخنان نيك قوت قلب گرفته ام ديگر بار به سمت نيك خيره شدم و چون شمشير اره يي را در دستش نمايان ديدم، رو به نيك كردم و پرسيدم: جنگيدن با دست خالي در برابر دشمني كه در برابرم شمشير افراشته غير ممكن است! نيك گفت: نگران نباش همان فرشته الهي كه چندين بار به كمك تو شتافت تو را مجهز خواهد كرد آنگاه به نيك گفتم: نقش تو در اين نبرد چيست؟ مكثي كرد و گفت: دشمنت را برايت معرفي و تو را آماده و تشويق خواهم كرد، آنگاه دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنكه از انحراف و گرفتاري تو در جاده هاي انحرافي و گذرگاه مرصاد نا اميد شد اينك براي آخرين بار با تمام قوا در برابر تو ايستاده شايد كه به گمان خويش ، تو را از پاي در آورد گناه اينبار لباس دنيا بر تن و شمشير شهوات را در دست گرفته است، موتظب دنده هاي شمشيرش باش كه هر دنده نمايانگر يكي از شهوات است و بسيار برنده و زخم زننده اگر يكي از آن دنده ها بر بدنت فرود آيد در رسيدن به مقصد دچار مشكل خواهيم شد.گناه همچنان وسط راه ايستاده بود

و رفتار ما را زير نظر داشت؛ بار ديگر نيك نگاهش را به بالا انداخت. من نيز به همان سمت نگاه كردم. از دور همان فرشته فرياد رس را ديدم كه پرواز كنان ظاهر گرديد، در يك لحظه بالاي سرمان قرار گرفت. سلامي كرد و آن گاه شمشير، يك لباس زره مانند، يك سپر و خنجر به نيك سپرد و رفت.از ديدن اين منظره گناه كمي جا خورد و ترس در چهره زشتش آشكار گرديد. با خوشحالي رو به چهره نيك كردم و گفتم: ابزار من بيشتر از گناه است، و بعد پرسيدم: راستي اين وسائل نتيجه كدام اعمال من است؟ نيك در حالي كه شمشير را در دستانش حركت مي داد گفت:اينها بازتاب اعمالي است كه در دنيا انجام دادي ، مثلا شمشير نتيجه دعا و راز و نياز توست، سپس در حاليكه لباس را بر تن من مي پوشانيد ادامه داد اين هم نشانه تقواي توست در دنيا. كه ابته ضخامت آن بستگي به درجه تقواي تو دارد.وقتي زره را پوشيدم، شمشير را به دست راستم داد وقتي سپر را به دست ديگرم سپد، گفت اين هم نتيجه روزه گرفتن هايت. گفت: اصلا نهراس، با يكضربه او را از پا در خواهي آورد و سرو را به نشانه تاييد تكان دادم و به سمت گناه حركت كردم. گناه شمشير را بلند كرد و فرباد زنان شروع به رجز خواني كرد: من به نمايندگي از طرف دنيا و شيطان در مقابل تو ايستاده ام و نميگدارم از اين مسير عبور كني با اين شمشير از روبرو و پشت سر، چپ و راست به تو

حمله مي كنم. و ضرباتم را بر تو فرود خواهم آورد. آنگاه نگاهي به سمت راست خود انداخت و گفت: اگر مي خواهي رهايت كنم، بايستب از جاده بيرون بروي و مرا در پشت خود حمل كني. من كه به طور كلي زخم نيك را فراموش كرده بودم از شنيدن اين خبر بسيار شاد گشته ، ضمن گفتن تبريك بازهم او را در آغوش گرفتم. سرانجام راه باز شد و ما با شادي و اميد بيشتر به راه خود ادامه داديم.از نيك خواستم كه بايستد تا كمي استراحت كنم. نيك به طرفم برگشت و گفت وقت كم است، هر طور شده بايد حركت كنيم، گفتم: نمي توانم، مگر نمي بيني. نيك كه مانند هميشه برايم دلسوزي مي كرد، جلو آمد و گفت: اي كاش كمي تقوايت بيشتر بود كه در آن صورت زره تقوا ضربه را مانند بقيه ضربه ها از بدنت دفع مي كرد. نگاهي به سپرم انداختم، آنگاه در حالي كه درد امانم را بريده بود، با بي حالي گفتم: تعجب مي كنم كه چرا س=ري با اين ضخامت نتوانست در مقابل آن ضربه استقامت ورزد. نيك بلافاصله جواب داد: يك سال از هنگام بالغ شدنت كه اصلا روزه نگرفتي، بقيه روزه هايي هم كه مي گرفتي گاهي با صفات نا پسند اثر آن ها را كم مي كردي. حسرت و پشيماني و خجالت وجودم را پر كرد. نيك دستم را گرفت و از زميتن بلندم كرد و گفت: اگر بتواني خود را به وادي شفاعت برساني اميد هست كه شفا يابي. و به راحتي راه را ادامه دهي. نام شفاعت خيلي برايم

آشنا و در دنيا هميشه مايه اميدواري من بود. به همين خاطر با عجله پرسيدم: اين وادي كجاست؟نيك به جلو اشاره كرد و گفت: كمي جلوتر از اينجاست. بعد ادامه داد: البته شفاعت مربوط به قيامت كبري است اما در اينجا ميتوانيم بفهمي كه اهل شفاعت هستي يا نه. اگر مژده شفاعت برايت آوردند، جان تازه اي خواهي گرفت و براحتي مي تواني بقيه راه را بپيمايي.با اميد فراوان، قدم به قدم به وادي شفاعت نزديك مي شديم. گاهي نيز از اينكه مبادا مژده شفاعت برايم نيايد بدنم مي لرزيد. در اين حالت اين نيك بود كه مرا دلداري مي داد. كم كم هوا بهتر و لطيف تر مي شد. از شدت گرما كاسته و از دود ضخيم آسمان تنها لايه نازكي به چشم مي خورد و من براي رسيدن به وادي شفاعت، هرگونه درد و رنجي را تحمل مي كردم. سر انجام به تپه اي رسيديم كه مسيرمام از آن مي گذشت. نيك ايستاد و گفت: آنسوي اين بلندي، وادي پر خير و بركت شقفاعت است. وقتي به بالا رسيديم نسيم خنكي وزيدن گرفت. نيك نرا روي زمين نهاد و گفت: ما همينجا در انتظار مژده شفاعت مي نشينيم. اگر مورد شفاعت كسي و يا از همه مهم تر مورد شفاعت چهارده معصوم  واقع شوي، با دواي شفاعت جراحت تو بهبود خواهد يافت.بسيار خوشحال شدم، زيرا مي دانستم كه پيرو آئيني بودم كه رهبرانش خود بهترين شفيع ما هستند. با ترس و دلهره بيشتر پرسيدم: اگر دواي شفاعت را نيلاورند چه؟ گفت: بيپچاره و بدبخت خواهي شد. اضطراب و وحشت به سراغم آمد و

بي اختيار به گريه افتادم. نيك كه هميشه يار مهربان و غمخوارم بود كنارم آمد و گفت: گريه نكن، ما كه اين همه راه آمده ايم، بقيه راه را به لطف آنها كه نزد خدا آبرو دارند خواهيم پيمود. لطف آنها بيشتر از آن است كه ما را با اين وضع رها كنند و ... .سخنان نيك با سلام آشنايي قطع شد. هر دو صورتمان را به طرف صاحب صدا چرخانديم، همان فرشته رحمت بود. كه اين بار با داروي شفا بخش شفاعت براي نجات من آمده بود. فرشته، در حالي مكه دارو را به نيك مي داد، گفت: اين هديه ايست با عنوان مژده شفاعت از خواندان رسالت. و آنگاه بال زنان از آنجا دور شد.و سرانجام وادي شفاعت را پشت سر گذاشته ، با شادي و نشاط هرچه بيشتر به راه خود ادامه داديم.احساس مي كردم سبك تر از هميشه قدم بر مي دارم، گويا مي خواستم پرواز كنم و در يك آن خود را به وادي السلام برسانم. نگاهي به بالا كردم، اثري از آتش نبود ، اما لايه هاي نازكي از دود به چشم مي خوارد كه آن هم با تابش نور پسفيد و دلگشايي رو به زوال بود. همچنان به مسير خود ادامه مي داديم، تا اينكه از دور درواره اي را ديدم كه جمعيتي هم پشت آن به انتظار ايستاده بودند و ماموران قوي هيكل در اطراف دروازه به نگهباني مشغول بودند. بي اختيار روبروي دروازه ايستاده بودم و با دقت نگهبانان و جمعيت را زير نظر داشتم. گاه گاه افرادي با تحويل دادن برگ سبزي به نگهبانان از

دروازه عبور مي كردند. چشمانم را به سمت نيك چرخاندم. او پشت سرم ايستاده بود و  رفتار مرا مشاهده مي كرد. با تعجب از نيك پرسيدم: اينجا چه خبر است؟ نيك جواب داد: اينجا مرز سعادت يعني آخرين نقطه برهوت است. آنگاه با لهن خاصي ادامه داد: اينجا دروازه ولايت است و هر كس از آن عبور كند به سعادت ابدي خواهد رسيد.  و من پس از عرض سلام روبروي آن مرد بزرگوار نشيتم و او جواب سلامم را داد و بدون اينكه درخواستم را بگويم، دفتري را كه در =يش رو داشت ورق زد، از اضطراب دست و پايم مي لرزيد، اما ديري نپاييد كه دست آن مرد همراه با يك برگ سبز به طرفم دراز شد. وقتي برگ را به دستم داد، با لبخند گفت: تو به سعادت رسيدي ، اين سعادت بر تو مبارك باد . و بدين صورت از دروازه ولايت گذشتيم. و ماموران و جمعيت بي ولايت را پشت سر نهاديم.دروازه هاي وادي السلام:گاهم به بالا افتاد. خبري از دود و آتش نبود و هرچه بود نور بود. هر چه جلوتر مي رفتيم بر شدت آن افزوده مي شد. شادي امانم را بريده بود حتي نيك را چنان شاد ديدم كه تا اين لحظه نديده بودم. بي اختيار از نيك جلو افتادم و به مسير ادامه دادم. از دروازه خيلي دور نشده بوديم كه جاده به 8 شاخه تقسيم شد. نمي دانستم از كدام مسير به حركت خويش ادامه دهم، ايستادم تا نيك آمد. نيك ديتش را بر شانه ام گذاشت و گفتك بهشتي كه روز قيامت بر پا خواهد

شد داراي 8 دروازه است: يكي مربوط به پيامبران و يكي براي شهدا و صلحا. ديگري براي مسلماناني كه بغض و دشمني با اهل بيت ، محمد (ص) نداشتند و پنج دروازه هم براي شيعيان و دوستداران اهل بيت مي باشد. وادي السلام نيز آيينه اي ضعيف و قطعه اي از بهشت است. آنگاه به يكي از مسير ها اشاره كرد و گفت مسير ما اين است. چيزي راه ترفته بوديم كه نسيم روحبخشي وزيدن گرفت. من بي اختيار ايستادم و هواي معطر و لطيفش را استشمام كردم. صورت زيبا و خندان نيك را جلو صورتم ديدم، با تعجب پرسيدم چه شده؟ با خوشحالي تمام گفت: اين بوي خوش بهشت است كه از سوي وادي السلام مي آيد و نشان از اين است كه نزديك شده ايم و من بايد بروم. يكدفعه خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسيدم: كجامي خواهي بروي؟ مگر قرار نيست با هم باشيم؟نيك لبخند زنان گفت: چرا ترسيدي، قرار نيست از تو جدا شوم بلكه بايد زود تر خود را به وادي السلام برسانم و در السلام را كه برايت در نظر گرفته اند را آماده سازم.با خوشحالي پرسيدم: دارالسلام كجاست؟ او گفت: هر مومني در وادي السلام جايگاهي دارد كه منزل امن اوست. و آن منزل همان دارالسلام است.دلم از شادي سرشار و لبهايم از خنده پر شد. پرسيدم: راستي من چه بايد بكنم؟ تا آمدنت به انتظار بنشينم؟ همانطور كه مي رفت گفت: آهسته به راهت غادامه بده، ئقتي به دروازه رسيدي مرا خولهي ديد.نيك به سرعت دور شد و من به راه خود ادامه دادم.

تا اينكه از دور دروازه وادي السلام نمايان شد. سرعتم را بيشتر كردم، هرچه جلو مي آمدم، دروازه را بزرگتر مي ديدم.

آشنايي با برنامه ريزي فرهنگي

تاليف : محمد سهيلي

خلاصه كتاب: ويراستار : سمانه خمسه اي- گرافيست : احسان عرفاني- چاپ اول : پاييز 1389- شمارگان : 3000 نسخه- انتشارات قدس رضوي- چاپ : موسسه فرهنگي قدس- شابك : 9-19-5794-600-978- پيشگفتار: يكي از مهمترين وظايف مديران در عرصه هاي مختلف, برنامه ريزي است. گرچه در ضرورت برنامه ريزي ترديدي نيست اما از آنجا كه برنامه ريزي در زمينه هاي گوناگون, كاربردهاي متفاوت داريد بايد براي هر زمينه رويكري متناسب با آن داشت.عرصه ي فرهنگ به دليل سر وكار داشتن با نگرش ها و ارزشهاي گوناگون و در نتيجه عدم قطعيت در پيش بيني ها و ديدگاه، رويكرد خاصي را براي  برنامه ريزي مي طلبد كه برنامه ريزي فرهنگي ناميده ميشود تبيين رويكرد هاي خاص برنامه ريزي در عرصه فرهنگي، موضوع اصلي اين كتاب را تشكيل مي دهد.از آنجا كه برنامه ريزي فرهنگي در سازمان هاي مردم نهاد و تشكلهاي محلات با برنامه ريزي فرهنگي در سازمان ها و نهادهاي توسعه يافته ي فرهنگي متفاوت است، در اين نوشتار سعي شده با نگاهي ويژه به اين سازمان ها و تشكل ها روايت خاصي از برنامه ريزي فرهنگي ارائه گردد تا از كاربردي مناسب برخوردار باشد. دستيابي به شيوه ي مطلوب برنامه ريزي فرهنگي روند مستمري است كه  اين گونه تلاش ها آغازي براي آن به شمارمي آيد. همچنين موفقيت در اين عرصه جز با دريافت ديدگاه ها و تجارب دست اندركاران عرصه ي فرهنگ به ويژه فعالان تشكل ها

و سازمان هاي مردم نهاد ميسر نخواهد بود. آشنايي با فرهنگانسان به صورت جمعي زندگي مي كند؛ زيرا نيازها، بهره ها، برخورداري ها، كارها و فعاليت هايش ماهيتي اجتماعي دارد.رفع نيازهاي آدميان جز با تقسيم كار، فعاليت و بهره ها به صورت مجموعه اي از سنت ها وقوانين ميسر نيست. از طرف ديگر انديشه ها،ايده ها و خلق و خوي هايي بر عموم مردم حكومت مي كند كه به آن ها وحدت و يگانگي مي بخشد. نيازهاي مشترك اجتماعي و روابط ويژه انساني ، افراد را به يكديگر پيوند ميدهد و به زندگي آن ها وحدت مي بخشد. افراد جامعه در حكم مسافران يك اتومبيل ،هواپيما، قطار و يا كشتي اند كه به سوي مقصدي واحد حركت مي كنند . اين افراد يا همه با هم به منزل مي رسند، و يا همگي دچار خطر مي شوند و يا همه از رفتن باز مي مانند و در نهايت سرنوشت يكساني پيدا مي كنند.به بيان شهيد مطهري ، جامعه، مركب حقيقي است از نوع مركبات طبيعي؛ ولي تركيب روح ها، انديشه ها، عاطفه ها، خواستها، اراده ها و بالاخره تركيبي فرهنگي است؛ نه تركيب تن ها و اندام ها. آيات قرآن كريم نيز اين نظريه را تأييد مي كند. قرآن براي جوامع، سرنوشت مشترك، نامه ي عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت عصيان قائل است. بديهي است كه اگر جامعه وجود عيني نداشته باشد، سرنوشت وفهم وشعور و و طاعت و عصيان هم معني ندارد. اين ها دلايلي است مبني بر اين كه قرآن، براي جوامع نوعي حيات و مرگ جمعي حقيقي قائل است و

نه تشبيهي و تمثيلي.مفهوم فرهنگ كه در انسان شناسي و جامعه شناسي به كار مي رود ، شامل مفاهيمي از قبيل نقش ها، مدل ها، ارزش ها و نمادهاست وبا استفاده از آن مي توان به سطح جامعه شناسي واقعيت كلان اجتماعي رسيد.فرهنگ به معنايي كه دراين كتاب مورد توجه قرار گرفته شامل چند خصوصيت اصلي است:1- فرهنگ باحضور افراد شكل مي گيرد و تدوام مي يابد.2- آن چه قبل از هر چيز فرهنگ را مي سازد شيوه هاي فكر، احساس و عمل مشترك بين افراد متعدد است و فرهنگ جامعه لزوماً بايد بين افراد زيادي مشترك باشد.3- شيوه هاي تفكر، احساس و عمل مي تواند كم وبيش رسمي شود وشكل معين و خاصي به خود بگيرد.4- فرهنگ ناشي ازاشكال و سازوكارهاي فرايند يادگيري است؛ حتي برخي فرهنگ را تمامي آن چه كه يك فرد بايد براي زندگي در جامعه فراگيرد، تعريف كرده اند.از نظر جامعه شناسي كاركرد اصلي فرهنگ، جمع آوري افرادي به عنوان يك جامعه مشخص است. همچنين به عنوان جهان فكري ، اخلاقي و نمادي مشترك ميان افرادي است كه مي توانند از اين طريق با يكديگر مرتبط شوند. هر يك از اين افراد مي توانند خود را عضو كلي بداند كه فراتر از آنهاست و آن را گروه ، تشكل، انجمن، جماعت و يا جامعه مي نامند. از نظر روانشناسي، كاربرد فرهنگ با خود و محيط طبيعي و اجتماعي ارتباط برقرار مي كند و خود، احساسات، احتياجات و محرك هايش را كنترل مي كند؛ بنابراين فرهنگ همانند منشوري است كه انسان  از درون آن واقعيت را مي بيند وآن را به

كار مي گيرد تا خود را با آن تطبيق داده وآن را كنترل كند.برنامه ريزي فرهنگيدر فرهنگ ديني و ازديدگاه اسلام، هدف انبيا كاركردي شدن فرهنگ است؛ يعني تبديل فرهنگ نظري و آرماني به فرهنگ ملي و واقعي.بنابراين مجموعه ي آن چه از دين به عنوان فرهنگ استنباط مي شود، جامعه را در تمام قسمت ها كارآمد مي كند و اين همان كارآمدي فرهنگ اسلامي است.بر مبناي اين كه جوامع انساني داراي حيات اجتماعي و فرهنگي است، هر گونه تحول اجتماعي نيز بايد با تكيه بر تغيير و تحول فرهنگي صورت گيرد. امام خميني(ره) در اين زمينه مي فرمايد:« فرهنگ بايد متحول بشود و تحول مي خواهد. بزرگ ترين تحول بايد در فرهنگ بشود؛ براي اين كه بزرگ ترين مؤسسه اي است كه ملت را يا به تباهي مي كشد يا به اوج عظمت و قدرت مي كشد».تاريخچه ي برنامه ريزي فرهنگي را تا يونان باستان مي توان دنبال كرد. افلاطون در كتاب جمهوري ، هدايت فرهنگي جامعه را به سوي مسيرهاي از پيش تعيين شده ، وظيفه ي دانايان و حكما مي داند. در مقابل ، ارسطومعتقد است وظيفه ي حكومت ايجاد زمينه و بستر مناسب براي بروز فضيلت و نيكي در مردم است.به طور كلي آرمان شهر گرايي مبتني بر ايجاد جامعه اي با فرهنگ مطلوب است.تأثيرگذاري فعاليت هاي فرهنگي منوط به تنظيم و جهت گيري تمامي تلاش ها و منابع به سوي اهداف مشترك فرهنگي است و براين اساس برنامه ريزي به عنوان مهم ترين وظيفه ي مديريت فرهنگي مطرح مي شود برنامه ريزي براي نيل به توسعه ي فرهنگي مستلزم دركي

صحيح از توسعه ي فرهنگي است و اين مهم جامه ي عمل نمي پوشد مگر اين كه پيش از آن موارد زير حاصل شود:1- ارزش و اهميت توسعه ي فرهنگي در برنامه هاي درازمدت اقتصادي و اجتماعي روشن گردد.2-برنامه ريزان توسعه به هدف هاي جامعه توسعه، به ويژه اهدافي كه به رشد فرهنگي مربوط مي شود،توجه كنند.3- تلاشي همه جانبه براي درك ظرفيت هاي فرهنگي و تأكيد بر نقش فلسفه، علم، هنر، ادب و انديشه در توسعه و نيز ايجاد فضايي مطلوب براي توسعه ي اجتماعي و اقتصادي صورت گيرد.4- به نقش مشاركت همگاني اعم ازمشاركت احساسي، روحي، فكري و عملي توجه شود و زمينه هاي فرهنگي مساعد براي رشد شخصيت خلاقيت و نوآوري، جمع گرايي و كارتشكلي فراهم شود.بر اين اساس، برنامه ريزي فرهنگي نيز به نوبه ي خود بايد متكي بر سياست گذاري صحيح وتعين راهبردهاي مؤثر فرهنگي باشد.امروزه به برنامه ريزي فرهنگي(يا به عبارت ديگر فعاليت عقلاني و سازمان يافته براي حل مسائل فرهنگي يك جامعه، از طريق ايجاد تغييرات آگاهانه در ساخت يا كاركرد فرهنگ)، حتي بيش از خود نظريات فرهنگ توجه قرار مي شود. اين رويكرد، مسأله ي نخبه گرايي فرهنگي را بيش از پيش در چشم انداز قرارداده است.سخن اصلي نظريه پردازان اين است كه بدون وجود يك هدايت فرهنگي و اجتماعي ، جوامع مدرن از هم خواهند گسيخت.ويژگي هاي برنامه ريزي فرهنگيهرچند اصول برنامه ريزي در زمينه هاي مختلف يكسان است، اما شيوه ي تحقق آن مي تواند متناسب با هر زمينه متفاوت باشد. اين تفاوت به ويژه در زمينه ي فرهنگي برجستگي بيشتري دارد.مهم ترين تفاوت برنامه

ريزي فرهنگي شامل اين موارد است:1- به دليل گستردگي عرصه ي فرهنگ(شمول فرهنگ بر انديشه ها، باورها،هنجارها، رفتارها و...) هدف گذاري منسجم فرهنگ بسيار دشوار است.2- با توجه به تعدد و تنوع عوامل تأثيرگذار در عرصه ي فرهنگ، حتي براي اهداف مشخص فرهنگي نيز، فرآيند و روش هاي مشخص و تعريف شده اي وجود ندارد و به جاي آن لازم است طيفي از روش ها و فرآيندهاي مختلف مد نظر قرار گيرد.3- با توجه به ميان رشته اي بودن فرهنگ،قواعد يا قوانين آن دچار ابهام است.4- به دليل تأثيرگذار بودن عامل زمان در رفتار و تغييرات فرهنگي، تغييرات به صورت غيرخطي است و با روش هاي معمول قابل پيش بيني و برنامه ريزي نيست.5- به دليل تأثيرعمده ي عامل انساني،تحقق اهداف مشخص شده در زمينه هاي فرهنگي از قطعيت لازم برخوردار نيست وبه اين دليل در اين زمينه هيچ گونه قطعيتي وجود ندارد.6- سنجش جنبه هاي اصلي برنامه ريزي يعني كارآيي و اثربخشي در زمينه ي فرهنگي بسيار دشوار است و در برخي موارد اساساً امكان پذير نيست.با توجه به جامعيت فرهنگي برنظام اجتماعي و نيز گسترش عوامل تأثيرگذار فرهنگ، طرح ريزي فرهنگي به معناي شكل دادن به فرهنگ ميسر نيست. از ديدگاه ديگر اگر عوامل تأثيرگذار بر فرهنگ را از يك سو به نهادهاي دولتي و از سوي ديگر به گروه هاي جامعه منحصر كنيم و فرهنگ را ثمره ي تعامل اين دو بدانيم، در اين صورت متولي دانستن بخشي از دولت(ويا حتي تمامي آن) براي فرهنگ و شكل بخشيدن به آن، دور از واقعيت جلوه خواهد كرد. بر اين اساس دستيابي به اهداف

فرهنگي، مستلزم مشاركت تمامي جامعه به ويژه حضور فعال تشكل هاي مردمي است. هدف از طرح ريزي فرهنگي نيز،تعيين اهداف دست يافتني و تلاش در جهت دستيابي به آن ها و همچنين پاسخگويي مناسب به مسائل حياتي فرهنگي جامعه خواهد بود.مقام معظم رهبري در اين خصوص مي فرمايند:« در قبال فرهنگ، دو تفكر افراطي وجود دارد؛عده اي فرهنگ را مقوله اي رها و غير قابل مديريت مي دانندو معتقدند بايد فرهنگ عمومي را به حال خود رها كرد و در مقابل عده اي ديگري معتقدند بايد با سخت گيري شديد و كنترل همه ي مسائل، قالبهاي خاصي را در فرهنگي عمومي و حتي مسائل و اخلاق شخصي، به جامعه تحميل كرد؛ اما هردوي اين برخوردها افراطي ومضر است و به مقوله ي فرهنگ بايد با نگاه معقول اسلامي نگريست».مدل هاي برنامه ريزي فرهنگيبراي دستيابي به مدل هاي برنامه ريزي فرهنگي ابتدا به ديدگاه ها و مدل هاي رايج دراين زمينه پرداخته مي شودو در ادامه برخي مدل هاي غير رسمي، و در عين حال مهم(كه داراي كاربرد گسترده اند)، بحث خواهد شد.ديدگاه هاي برنامه ريزيديدگاه متداول برنامه ريزي، ديدگاه خردگرا يا تأملي است. اين ديدگاه متكي بر نظرات كارشناسي و تخصصي و الگوهاي رياضي، براي ترسيم وضعيت بهينه و راه هاي رسيدن به آن،با لحاظ منافع و عقايد گروهاي مناسب وجود دارد كه مي توان با استفاده از ابزارهاي عملي به آن دست يافت. پس كافي است از ميان گزينه هاي عملي موجود، يكي را بر اساس عقل برمي گزينيم و بدان عمل كنيم. از اين ديدگاه هنوز در برنامه ريزي استفاده مي شود.از ميان

ديدگاه هاي جديدتر مي توان به برنامه ريزي تعاملي اشاره كرد كه عمدتاً مبتني بر آراي فيلسوف معاصرآلماني «يورگن هابرماس» است. وي در آثار خود بر گفت وگو تأكيد دارد و دانش را بيش از تأملات فردي ناشي از گفت و گو و تعامل انساني مي داند.عمل ارتباطي نيازمند يك حوزه ي گفتماني معين است؛ پس برنامه ريزي تعاملي نيز، از تأمل و خردگرايي بي نياز نيست و در واقع مكمل برنامه ريزي خردگرا است. اما در هال حال چارچوب تعاملي برنامه ريزي مانع از آن مي شود كه برنامه ريزان پيش فرض هاي ذهني خود را پشت مدل هاي رياضي پنهان كنند و تصميمات عالي اما دور از واقعيت بگيرند.ديدگاه ديگر، برنامه ريزي هماهنگ ساز است كه برنامه ريزي را فعاليتي براي ايجاد هماهنگي مي داند. اين ديدگاه نيز رويكردي ارتباطي دارد، با اين تفاوت كه هماهنگي ميان سازمانن ها مطرح است نه ميان افراد؛ چرا كه سازمان ها ، واحدهاي ناهمگون و متشكل از اجزاي متنوع اند. اين هماهنگي از طريق طراحي چارچوب هاي تشكيلاتي و شيوه هاي اجرايي امكان پذير مي شود. موضوع هايي كه برنامه ريزي هماهنگ ساز به آن توجه مي كند را مسائلي از قبيل سازماندهي و تجديد سازمان، تخصيص منابع، ايجاد انگيزه و نظام كنترل تشكيل مي دهد.به ديدگاه برنامه ريزي چارچوب ساز كه مدت هاست از ابعاد برنامه ريزي بوده در سال هاي اخير بيشتر توجه شده است . طرح هاي جامع يا برنامه هاي راهبردي از اين زاويه تدوين مي شوند. اساس كار در اين ديدگاه رسيدن به يك يا چند ابرسياست براي هر وضعيت مشكل

دار است.ابرسياست ، گفتمان مسلط در يك حوزه معين اجتماعي است كه به آن « دكترين برنامه ريزي» يا «رهنمود كلي» نيز گفته مي شود. ابر سياست يا گفتمان مسلط در مورد يك مسأله اجتماعي معين مي تواند حاصل گفت و گوي وفاق جويانه ي تمامي اعضاي اجتماع سياستي يا توافق جمعي همه ي علاقه مندان به حوزه مورد نظر باشد.اين موارد اصلي ترين ديدگاه هاي مطرح در اين زمينه است؛ اما به باور صاحبنظران ، برنامه ريزي بسيار پيچيده است كه ديدگاه هاي گفته شده را در بر مي گيرد از آن ها فراتر مي رود.مباني برنامه ريزيبرنامه ريزي را اين گونه تعريف كرده اند: « تعيين هدف هاي درست و سپس انتخاب مسير، وسيله يا روش« درست يا مناسب» براي تأمين اين هدفها».همچنين مي توان برنامه ريزي را به صورت مجموعه فعاليت هاي آگاهانه و هدفمند براي طراحي وضعيت مطلوب و شناسايي راهكارهاي مؤثر دستيابي به آن تعريف كرد.برنامه ريزي در سطوح متعددي صورت مي گيرد كه مي توان آن ها را در دو سطح نظري و عملياتي دسته بندي كرد سطوح متداول برنامه ريزي در نمودار آمده است. سلسله مراتب برنامه ها در دو سطح نظري و عمليماموريت مأمويت ها و رسالت ها (missions  ) اهداف كلان (objectives ) راهبردها(strategies ) خط مشي ها ( policies ) برنامه هاي عملياتي( operational plans) قوانين و مقررات( rules laws ) رويه ها ( procedures ) بودجه ( budget ) مدل هاي غير رسمي برنامه ريزي و كنترل فرهنگبا وجود اين كه به كاربردن شيوه هاي افراطي برنامه ريزي فرهنگي در حد كنترل فرهنگ

در ديدگاه حكومت ها به ويژه در جوامع دمكراتيك انكار مي شود، اما عجيب است كه بسيار استفاده ميشود. البته ردپاي مباحث نظري در اين مورد را نه در كتاب هاي رسمي بلكه بايد در رمان هاي علمي تخيلي جستجو كرد. بايد دانست اين مباحث منجر به مباحث جدي در آرا و نوشته هاي صاحب نظران گرديده است. از اين جمله مي توان به رمان هاي «دنياي قشنگ نو» نوشته ي آلدوس هاكسلي و كتاب«1984» نوشته ي جرج ارول اشاره كرد.در «1984» كنترل فرهنگي با بكارگيري روش هاي خشن و شست و شوي مغزي اعمال مي شود و تا حدي با روش هاي كنترلي در جوامع كمونيستي مشابهت دارد(هر چند محل رخدادها در داستان اروپاي غربي است).در «دنياي قشنگ نو» شيوه ها نسبتاً غيرمستقيم است و از اجبار و روشهاي خشن كمتر استفاده مي شود. جالب توجه است كه بسياري از نكاتي كه در كتاب آمده با وضعيت كنترل فرهنگي در جوامع غربي مشابهت فراوان دارد واين امر در كتاب «مروي بر دنياي قشنگ نو»كه 17 سال بعداز همين نوسينده منتشر شد تأكيد شده است . برخي از نكات اشاره شده در اين كتاب به اين شرح است:    به نظر مي رسد كه نيروهاي غيرفردي كه ما تقريباً هيچ گونه كنترلي بر آن ها نداريم همه ي ما در جهت كابوس دنياي زيباي نو پيش مي رانند اين به پيش راني غيرفردي، آگاهانه به وسيله نمايندگان سازمان هاي سياسي و بازرگاني تسريع مي يابد كه روش هاي جديد بسياري براي به زير نفوذ در آوردن افكار و احساسات توده ها به سود يك اقليت ابداع

كرده اند.    در آينده اي نزديك، تشويق ها و تحت نفوذ درآوردن مغزي دنياي قشنگ نو جايگزين روش هاي تنبيه آميز 1984 خواهدشد.    انگيزه ي تبليغ غيرعقلاني، احساسات و هيجانات فردي وشديد است. خود تبليغ اين احساسات را ارضا مي كند و تبليغ عقلاني در دريايي از مهملات و مهمل سازي فرو خواهد رفت.    در اين دنيا بهترين و زيباترين تفريحات به صورت مستمر به عنوان ابزاري به منظور دور نگاه داشتن مردم از توجه به واقعيت هاي اوضاع اجتماعي و سياسي به كار مي روند.    در حال حاضر در هيچ جا، از راهي اصولي به كودكان نمي آموزند كه چگونه حق را از باطل، يا گفته هاي معني دار را از بي معني تميز دهند. چون بزرگ ترانشان حتي در كشورهاي دموكراتيك نمي خواهند آن ها چنين آموزشي را ببينند.    اين موضوع كه تعداد زيادي از تماشاگران مرفه تلويزيون در نيرومند ترين دموكراسي جهان، بايد چنين تمام و كمال به امر حكومت برخود بي تفاوت باشند و چنين ساده و راحت به آزادي فكر و حق ابراز مخالف بي علاقگي نشان دهند، آزار دهنده است ولي چندان هم شگفت آور نيست.مسأله ي ارولمسأله ي ارول يكي ازسه مسئله اس است كه« نوام چامسكي» عمر خود را صرف بررسي آن كرده است. وي به گفته ي خود از اواخر سال1960 عملاً مجبور شد تا تحقيقات خود را در زمينه آواشناسي فدا كند تا به طرح و بررسي وسيع تر و جامع تر مسأله ي ارول بپردازد. اين مسأله عبارت است از اين كه «چرا با وجود شواهد بسيار ما بسيار كم مي دانيم».اين مسأله به

ايدئولوژي و قدرت معطوف است و در واقع مسأله اجتماعي-سياسي است . به عقيده ي چامسكي ايرادي اساسي به نحوه ي طرح مرسوم مسأله ي ارول دارد؛ چرا كه او صرفاً به حالت خاص مسأله ، يعني روش هاي كنترل در جوامع سلطه گرا مي پردازد.در حالي كه حالت ديگر مسأله از نظر فكري جالب تر و به مراتب مهم تر است؛ يعني پاسخ اين پرسش كه: مكانيزم هاي كنترل ذهن در جوامع دموكراتيك و نسبتاً آزاد كدام است؟ و تعيين اين موضوع كه چرا با وجود آزادي افكار عمومي وابزار تحقق  آن(آزادي بيان، آزادي دسترسي به اطلاعات و ...) همچنان در مورد ماهيت و نحوه ي كار نهادهاي افكار عمومي جوامع دموكراتيك آگاهي نداريم. به عقيده ي وي در اين جوامع، گزينش و پردازش پيام به رشته اي حرفه اي در زمينه ي مهندسي افكار عمومي و كنترل عقيده تبديل و موجب شده كه ما با وجود شواهد بسيار، كم بدانيم.چامسكي معتقد است با استمرار اين اوضاع، شهروند چاره اي جز اين ندارد كه خود را به ابزارهاي معرفتي دفاعي (مانند اصل ناباوري) مجهز كند تا اثر روش هاي تسخير و كنترل ذهن را خنثي كند به گفته ي ارول در رسانه هاي غربي به بهانه ي آزادي ،شست و شوي مغزي به صورت امري هميشگي درآمده است ومدارس به يك نظام تلقين كننده تبديل شده اند.مدل هاي ر سمي برنامه ريزي فرهنگيبا توجه به مشابهت برنامه ريزي در زمينه هاي مختلف، به روش ها و مدل هاي مديريت در برنامه ريزي فرهنگي نيز توجه مي شود.علاوه بر اين برخي زمينه هاي برنامه ريزي،

خاص برنامه ريزي فرهنگي است و به صورت مدل رايج نيز مطرح شده است. برخي از اين مدل ها شامل مديريت استراتژيك ، روش برنامه ريزي مداخله بر اساس هدف ها(pipo) و مهندسي فرهنگي است كه در ادامه بررسي خواهد شد.برنامه ريزي راهبردياز ميان نظريات و روش هاي رايج در برنامه ريزي، مي توان به برنامه ريزي راهبردي اشاره كرد كه عمدتاً در قالب برنامه هاي درونگر استفاده مي شود.برنامه ريزي راهبردي تنها يك برنامه ريزي بلند مدت نيست؛ چرا كه برنامه ريزي بلندمدت ترسيم آينده برمبناي تعميم وضع موجود و ترسيم اقدام هاي ضروري براي رسيدن به آن است.حال آن كه برنامه ريزي راهبردي ارزيابي محيط داخلي و خارجي و تلاش در جهت رفع مسائل عمده به منظور دستيابي به چشم انداز مطلوب واهداف كلان است.مراحل رسمي برنامه ريزي در قالب نظام طرح ريزي در نمودار آورده شده است و در ادامه به بحث درباره ي هر يك از آن ها پرداخته خواهد شد . 1- تعيين اهداف، مأموريت و وظايفاولين گام در طرح ريزي استراتژيك ، تعيين اهداف كلان است. اين اهداف در واقع بيانگر رسالت سازمان محسوب مي شود و دليل وجودي و ضرورت استمرار و بقاء آن را نيز تبيين مي كند.مبناي ديگر، شناخت و روشن سازي ماهيت و معناي تكاليف رسمي و غير رسمي سازمان است. در اين مرحله علاوه بر گردآوري و مشخص ساختن فرمان هاي رسمي و غير ر سمي امور ديگري نيز اهميت دارد كه شامل اين موارد است: •    بهبود وضعيت فرهنگي و ترويج فرهنگي ديني•    رشد وارتقاء فكري و معنوري اعضا ومخاطبان تشكل•    قطعيت بخشيدن

و گسترش سرمايه ي اجتماعي در محدوده فعاليت تشكل2- ترسيم چشم اندازچشم انداز، ديدگاهي آرماني است كه وضعيت سازمان را در آينده اي مشخص نشان ميدهد؛ البته هنگامي كه از عهده ي مسؤوليت هاي خود برآمده و قاصد خود را محقق ساخته است. چشم انداز متشكل از آينده نگري، درون بيني، تصور، قضاوت، جسارت و شجاعت بسيار است. مثلاً از موارد مهم در چشم انداز تشكل هاي فرهنگي مي توان به اين نمونه ها اشاره كرد:•    شمول تشكل بر جوانان معتقد و داراي انگيزه در محدوده فعاليت•    برخورداري از اعضاء فعال و رشديافته در مسائل معنوي، فكري و فرهنگي•    فعال ترين تشكل در سطح شهر(استان، كشور و...)در زمينه ي فعاليت ها 3-شناخت محيط خارجيدر شناخت محيط خارجي بايد تمام عوملي كه تأثيري قابل توجه بر نظام و سازمان مورد نظر دارند در نظر گرفته شود. شناسايي مؤثر فرصتها و تهديدات مستلزم بكارگيري رويكردي مناسب است كه مي تواند در برگيرنده مراحل زير باشد:•    شناخت وضعيت؛ يعني تدوين مجموعه فرضيات اوليه در خصوص شرايط خودي و محيط خارجي•    شناسايي مسائل و روندهاي كليدي و طرح فرصتها و تهديدات بالفعل و باالقوه•    تعيين نيازمندي و خلأ اطلاعاتي در زمينه ي مسائل و روندهاي مشخص شده•    جمع آوري اطلاعات و داده هاي خام•    پرورش، تحليل و تفسير اطلاعات گردآوري شده•    برآورد و توليد اطلاعاتي كه براي تصميم گيري سودمند است•    حفاظت اطلاعات استراتژيكي4- شناخت محيط داخليهمان گونه كه گفته شد يكي از اهداف و وظايف اصلي طرح ريزي راهبردي ايجاد زمينه ي تطبيق سازمان با تغييرات آينده است و سازمان بايد با بهره گيري از فرصتها، به مقابله

با تهديدات و خطرهاي بپردازد. ابراز واكنش مناسب در برابر تغييرات محيط خارجي مستلزم دستيابي به برداشتي درست از ضعف ها و قوت هاي سازمان است. هدف از سنجش و شناخت محيط داخلي سازمان نيز شناخت همين ضعف ها و قوت ها يا كارآيي ها و ناتواني هاي آن است.5- تعيين محورهاي استراتژيكآن چه تا كنون بيان گرديد در واقع مقدمات و زمينه هاي شناسايي مسائل استراتژيك بود. مسائل استراتژيك محور اساسي برنامه ريزي راهبردي به شمار مي آيند. در واقع يكي از تفاوت هاي اساسي طرح ريزي راهبردي با ديگر چارچوب هاي تصميم گيري اين است كه اين برنامه ريزي با شروع به حل مسائل آغاز نمي شود، بلكه زمينه هاي پيداش و شناخت مسائل را نيز مد نظر دارد و پس از آن به تنظيم فهرست مسائل راهبردي و اولويت بندي آن ها مي پردازد .شناسايي اين مسائل پيش از آن كه به مرحله حل شدن برسند به درستي تبيين شوند.علاوه بر اين، شناخت مسائل مهم سازمان باعث مي شود تصميم گيرندگان اصلي به لزوم تغيير واقف شوند. به خصوص در مورد امري كه نقص آن ها ممكن است نتايج جبران ناپذيري را به دنبال داشته باشد؛ زيرا اين مسائل برآيندي از محيط داخلي و خارجي و عامل حفظ تبيين صحيح مسائل ، رهنمودهايي را نيز در خصوص حل آنهادر برخواهدشدنيز با بهره گيري از فرصت ها و تكيه بر نقاط قوت، تهديدها وضعف ها را برطرف ساخته و يا به حداقل خواهد رساند. نمونه ي مسائل حياتي تشكل ها(محورهاي استراتژيك ) عبارتند از:•    گسترش كمي و كيفي تشكل و افزايش ماندگاري اعضا•   

ارتقاء معنوي و رشد مستمر اعضا•    افزايش اثربخشي فعاليت ها•    دستابي به منابع پايدارعلاوه بر اين شناخت مسائل مهم سازمان باعث مي شود تصميم گيرندگان اصلي به لزوم تغيير واقف شوند. به خصوص در مورد اموري كه نقص آن ها ممكن است نتايج جبران ناپذيري را به دنبال داشته باشد؛ زيرا اين مسائل برآيندي از محيط داخلي و خارجي و عامل حفظ موقعيت و بقاي سازمان و نيز مايه ي تسهيل در انجام مأموريت هاست.6- ترسيم استراتژيبه دنبال تعيين مسائل استراتژيك كه در اين فرآيند نقش تعريف صورت مسأله را دارد ، در اين مرحله به ترسيم استراتژي ها(راهبردها) يابه تعبير ديگر راه حل ها پرداخته مي شود. در مسير تدوين راهبرد، به اين پرسش درباره ي هر مسأله ي استراتژيك پاسخ مي دهند:•    براي پرداختن به مسأله استراتژيك و رسيدن به اهداف مورد نظر چه گزينه ها يا راهكار هايي وجود دارد؟•    براي رفع اين موانع چه پيشنهاداتي وجود دارد؟•    برا ي تحقق را ه حل گزينش شده بايد چه اقداماتي صورت پذيرد؟شروع مسير با حدس زدن گزينه هاي اصلي صورت مي پذيرد. پس از آن به جاي تدوين پيشنهادهاي اصلي براي دستيابي به آن ها ابتدا موانع موجود بر سر راه گزينه ها مطرح ميشوند. اين امر براي كسب اطمينان از اين است كه با مشكلات اجرايي به شكل مستقيم مقابله ميشود.در مرحله بعد، پيشنهادهاي اصلي براي دستيابي مستقيم به گزينه ها و يا به تشكل غير مستقيم از راه غلبه بر موانع، انجام خواهد يافت. بعد از اين مرحله با توجه به موانع  پيشنهادات، را ه حل مناسب گزينش مي شود. را

ه حل گزينش شده ممكن است تقويت وضع موجود، انتخاب يكي از راهكارها يا تلفيقي از آن ها باشد.پاسخ پرسش پنجم آغاز راهي مشخص براي اجراي موفقيت آميز استراتژي است؛ راهي كه در مراحل بعد دنبال خواهد شد.به منظور دستيابي سريع به راهبردها و اطمينان از جامعيت آن ها براي هر مسأله ، از ماتريس يا جدول تحليل عوامل استفاده مي شود. به اين صورت كه براي هريك ازمسائل اساسي ، يك جدول مشابه جدول زير ترسيم شده و قوت ها ، ضعف ها، فرصت ها و تهديدها در خصوص آن مسأله در جدول گنجانده مي شود. سپس با بررسي دوبه دوي اين عوامل، فهرستي از راهكارها و راهبردها كه مي تواند مبناي گزينش راهبردهاي نهايي قرار گيرد مشخص مي گردد.روش كار به اين صورت است كه از تعامل فرصتها و قوت ها، استراتژي تهاجمي مشخص مي شود واز برخورد ضعف ها و تهديدها ، استراتژي تدافعي شكل مي گيرد. ضعف ها و فرصت ها، استراتژي واكنشي ، و قوت ها و تهديدها، استراتژي رقابتي را شكل خواهند داد.پس از تلفيق و جمع بندي مجموعه استراتژي به دست آمده استراتژي ها و خط مشي هاي نهايي مشخص خواهد شد.نمونه ي ماتريس تحليل عوامل براي ترسيم راهكارها و گزينش استراتژي ها براي يك تشكل فرهنگي در جدول بعدي آمده است . ماتريس تحليل عوامل    قوت هاضعف ها فرصت ها    استراتژي تهاجمي    استراتژي واكنشي تهديدها    استراتژي رقابتي    استراتژي تدافعي7- تعيين شاخص هاي كنترليبرنامه ريزي و كنترل دو روي يك سكه اند. هيچ برنامه اي هرچند به درستي تنظيم شده باشد ، نمي تواند تمام احتمالات ممكن در

جريان اجراي برنامه را در نظر داشته باشد و تمام دشواري ها را ازميان بردارد؛ بنابراين نظام كنترلي مشتمل بر نظارت، ارزشيابي و اصلاح ضرورت مي يابد.كنترل در يك تقسيم بندي اوليه به سه بخش كنترل پيش از اجرا، كنترل هنگام اجراء سنجش برنامه هاي تدوين شده و رفع نقايص احتمالي است كه در فصل گذشته به آن اشاره شد. هدف از كنترل هنگام اجرا، اصلاح عملكرد به منظور اطمينان بيشتر از دستيابي به اهداف  تعيين شده است و كنترل پس از اجرا، ميزان موفقيت برنامه را پس از اجرا مورد سنجش قرار ميدهد در اين بحث به تناسب موضوع، عمده ي توجه معطوف به كنترل هنگام اجرا است.اصولاً در نظام برنامه ريزي درازمدت به دليل ابهامات و عدم قطعيت هاي اجتناب ناپذير تعيين مسير  وشيوه ي تحقق اهداف از پيش ، نه مسير است و نه مطلوب.دليل ميسر نبودن، دست يافتني نبودن اطلاعات كافي از آينده ي دور، و دليل مطلوب نبودن تقيد به مسير از پيش تعيين شده در برخورد با شرايط جديد  وپيش بيني نشده است. اين امر ، انعطاف پذيري را از برنامه سلب مي كند و زمينه ي گزينش بهترين راهكارها را در شرايط مورد نظر از بين مي برد. بنابراين آن چه در اين رابطه قابل انجام است تعيين اهداف و زمان اجرا(در برنامه هاي ميان مدت وكوتاه مدت) با توجه به شرايط روز و زمان صورت پذيرد.كنترل درقالب مراحل زير صورت مي پذيرد:•    تعيين معيارهاي اجراي موفقيت آميز برنامه(شاخص هاي  كنترلي)•    سنجش نتايج به دست آمده•    مقايسه ي نتايج و هدف هاي پيش بيني شده و تعيين مغايرت

ها •    تعيين اقدامات اصلاحي•    اجراي اصلاحات وتعيين بازخورد براي آنهاتعيين و تدوين نظام كنترلي به صورت جامع در برنامه ي ميان مدت و كوتاه مدت صورت پذيرد. آنچه در برنامه ي راهبردي ضرورت زيادي دارد تعيين شاخص هاي كنترلي است. با استفاده از اين شاخص ها درمقاطع زماني( ميان مدت) نزديكي و يا دورشدن برنامه از اهداف سنجش شده ومبنايي براي تغيير يا تعيين مسير در برنامه ميان مدت ميشود.در كنترل دو مفهوم كارايي( عملكرد صحيح و درست انجام شدن فعاليت ها) و اثربخشي( مؤثر بودن عملكرد در رسيدن به اهداف) مطرح است كه اثر بخشي اهميت بيشتري دارد.تعيين شاخص ها منوط به وجود اهداف مشخص و تا حد ممكن كمي شده است . بر اين مبنا، بخش كميت پذير اهداف به عنوان شاخص كميت مورد انتظار يا محدوده ي مور نظر براي تحقق شاخص در نظر گرفته مي شود. نمونه ي شاخص هاي كنترلي براي تشكل هاي فرهنگي به صورت زير است:نظام برنامه ريزي ميان مدتبرنامه ميان مدت بيانگر عمليات عمده اي است كه براي تحقق راهبرد و دستيابي به اهداف مرحله اي لازم است. با استفاده از اين برنامه ها ادغام و تلفيق لازم بين نيازهاي واحدهاي مختلف عملياتي سازمان صورت مي گيرد تا اطمينان لازم نسبت به تبديل اهداف بلندمدت به نتايج دقيق و مشخص حاصل گردد. علاوه بر اين برنامه هاي ميان مدت حلقه ي واسط ميان برنامه ي استراتژيك و برنامه ي كوتاه مدت محسوب ميشوند. اين برنامه ها چارچوب و بستر لازم را براي تعريف و تدوين اهداف كوتاه مدت و برنامه هاي اجرايي تفصيلي و نيز كنترل

هاي لازم براي تحقق نتايج عملياتي فراهم مي آورند.اهداف مرحله اي و برنامه هاي ميان مدت هردو تعيين كننده ي پاسخ «چگونه» و« چه وقت» فرآيند برنامه ريزي استراتژيك محسوب مي شوند.به عنوان مثال« چگونه و چه وقت مأموريت وراهبرد سازمان تحقق خواهد يافت؟» « چگونه و در چه زماني منابع مورد نياز تخصيص خواهند يافت؟»، « چگونه و در چه مواقعي پيشرفت برنامه مورد سنجش و ارزيابي قرار خواهد گرفت».مبتني بر موارد گفته شده مراحل تدوين برنامه ي ميان مدت نيز ناظر به دو مقوله اشاره شد؛ يعني ارتباط نظام يافته ي برنامه و واحدهاي سازمان و كنترل نتايج اجرا و منابع مورد بهره برداري خواهد بود.نمودار مراحل اساسي برنامه ريزي ميان مدت در زير آمده است: پيشبرد و اصلاح برنامه ي راهبرديدر ابتداي تدوين هر برنامه ي ميان مدت، برنامه ي درازمدت موجود بررسي و بازنگري شده و دورنماي برنامه ي دورنگر گسترش مي يابد. با توجه به وضعيت موجود نيز، عملكردها، مسائل، راهبردها، اهداف مرحله اي و منابع بازنگري مي شود.ترسيم وضع موجود وآگاهي از توانمندي هاي باالفعل و باالقوه، مستلزم برخورداري از اطلاعات بسياري است. حداقل مواري كه در اين جا به آن توجه مي شود عبارت است از:« بررسي روال جاري برنامه هاي ساليانه و تطبيق آن ها با راهبردهاي مصوب». اين گونه مشخص مي شود كه چه بخشي از برنامه هاي فعلي مي توانند در تحقق چشم انداز و راهبردهاي فعلي مؤثر باشند. از سوي ديگر چه بخشي از چشم انداز و راهبردهاي مصوب در روال برنامه ريزي فعلي اهميت چنداني ندارد و بايد براي آنها برنامه هاي جديد

تدوين گردد.درج اين اطلاعات در فرم شماره 1 صورت مي پذيرد. به اين صورت كه كه در بالاي فرم هدف راهبردي مورد نظر و راهبرد ناظر به اين هدف كه به عنوان راهبرد مبا گزينش شد ه است،( در مرحله 1) نوشته مي شود.سپس برنامه هاي ناظر به اين هدف و راهبرد در رديف هاي پايين وارد مي شوند اطلاعات مربوط به هريك از برنامه ها شامل عنوان و حجم برنامه و واحد سنجش آن (مانند دفعات برگزاري و واحد سنجش آن يعني كلاس يا دوره آموزشي)، نوع و تعداد مخاطبان برنامه( كساني كه حضور يا مشاركت آن ها در برنامه مورد نظر بوده است)، تعداد نيروي انساني مجري و ميزان اعتبار مصوب براي اجراي برنامه درج مي گردد.در صورتي كه براي سنجش اثربخشي، برنامه، شاخص خاصي تعريف شده و اين شاخص سنجش شده باشد، نوع و كميت مشخص شده براي اين شاخص نيز ذكر ميشود( مثلاً شاخص رضايتمندي و درصد رضايت مخاطبان)گزينش اهداف مرحله ايدر مرحله ي بعد با توجه به سياست ها وخط مشي هاي مشخص شده بخشي از اهداف مرحله اي برنامه راهبردي كه در قالب اي برنامه ي ميان مدت قابل تحقق است تعيين ميشود با توجه به درصد اجراي برنامه ي راهبردي و هماهنگي اهداف مرحله اي  وراهبردهاي مربوط در زمينه ي مسائل مختلف، اهداف برنامه ي ميان مدت نيز مشخص مي شود.با تعيين شاخص ها و هدف گذاري آنها( تعيين وضعيت مطلوب) تعيين اهداف  پنج ساله مشخص مي شوند. مشابه شاخص ها كه براي آنها واحد سنجش ، وضعيت موجود و وضعيت مطلوب درج مي شود و سپس ميزان

تخميني تحقق اين اهداف در سال هاي برنامه مشخص و در جدول درج مي گردد؛ يعني براي هر سال درصد  تحقق هدف مورد نظر تعيين مي شود و در صورتي كه اين امر ميسر نباشد تنها سال هايي از برنامه كه براي تحقق هدف لازم است تعيين ميگردد( در خانه ي مربوط علامت زده مي شود).تدوين برنامه هادر اين مرحله اهداف به شكل برنامه مي آيند؛ بدين ترتيب كه با تعيين راهكارهاي مناسب براي تحقق تصميمات ، اهداف كمي ، مراحل، زمانبندي و منابع مورد نياز براي اجراي آن مشخص مي شود و در قالب يك برنامه ي ميان مدت تدوين مي گردد.برنامه هاي ميان مدت كه اجراي آنها به تأمين همين اهداف مي انجامد، برمبناي اهداف پنج ساله مشخص مي شود؛ به نحوي كه مجموع اهداف كمي اين برنامه ها، با هدف پنج ساله ي مورد نظر متناسب و معادل باشد.مخاطبين برنامه ها و نوع يا قشر مورد نظر علاوه بر هدف كمي، با توجه به ماهيت فرهنگي برنامه ها تعيين مي شود. درادامه، منابع برنامه شمال تعداد نيروي انساني مورد نياز، ميزان بودجه و اعتبارات ريالي به صورت اجمالي مشخص مي شود.( اعتبارات بعداً به صورت دقيق تر برآورد مي شود). در انتها ، مجري برنامه از طريق برون سپاري يا زير مجموعه مؤسسه و...) و زمان اجرا( متناسب با سال هاي اجراي برنامه ي ميان مدت) تعيين مي گردد.•    تعيين منابع مورد نيازمنابع كلان برنامه ها و منابع مورد نياز در مقاطع زماني(ساليانه) بر مبناي محاسبات پروژه مشخص و بررسي مي شود. بررسي منابع با توجه به ظرفيت هاي موجود ( نيروي

انساني و...) برآوردهاي اقتصادي و مالي صورت مي پذيرد.برآورد برنامه ها در دو زمينه ي هزينه هاي جاري( كه به صورت مستمر و ساليانه صورت مي گيرد) و هزينه هاي سرمايه اي ( هزينه ي اقلام سرمايه اي كه معمولاً يك بار در برنامه صورت مي پذيرد) انجام ميشود. اين هزينه ها به صورت سرانه( بر مبناي واحد اهداف  كمي) و براي سال برنامه ( ميانگين پنج ساله) و در مقايسه با هزينه مشابه در سال گذشته صورت مي گيرد. در اين مرحله منابع و نحوه ي تأمين هزينه ها و شيوه ي اجراي آن ها، كه مي تواند در هزينه تأثير گذار باشد(اجراي مشاركتي و...) مورد نظر نيست. برآورد دقيق تر و تفصيل برآورد اعتبارات در جريان اجراي برنامه ي ميان مدت و درقالب تدوين برنامه ي ساليانه صورت مي پذيرد. •    تعيين زمان مورد نيازبا ترسيم شبكه، مسير بحراني براي زمان اجراي كل برنامه ي ميان مدت مشخص شده و با سقف زماني اين برنامه ي ميان مدت مقايسه مي شود.•    ترسيم شبكه ي ارتباط برنامه هاارتباط بين برنامه ها از نظر تقدم و تأخر و پيش نياز بودن، بر مبناي اهداف كمي، زمانبندي و منابع موردنياز، ترسيم ميشود. اجراي موازي و متوالي آن ها نيز در قالب شبكه اي شبيه به شبكه ي مسير بحراني (cpm) تنظيم مي شود.با توجه به ارتباط متقابل برنامه ها و پيش نياز بودن برخي از آن ها براي برخي ديگر، بر مبناي اهداف كمي، زمانبندي و منابع مورد نياز، ارتباط بين برنامه ها بررسي مي شود تادر قالب شبكه اي از برنامه هاي به هم پيوسته

و مرتبط ترسيم شود. اين شبكه در برآورد زمان مورد نياز براي اجراي تمامي اين برنامه ها در قالب برنامه ي ميان مدت مبنا قرار مي گيرد.بر اين اساس مي توان بررسي كرد  كه آيا تحقق برنامه ي ميان مدت در سقف زماني  اجراي آن( پنج سال) امكان پذير است يا خير. وديگر اين كه منابع مورد نياز در مقاطع گوناگون برنامه( مانند سال هاي اجراي برنامه) چگونه است. فرم 6 هريك از برنامه ها در فرم داراي كد مشخص مي شوند واكثر برنامه اي داراي پيش نيازند؛ كد اين پيش نياز هم درج مي گردد.•    تطبيق زمانبندي ومنابعبا تفكيك برنامه ها در مقاطع سالانه وتعيين منابع مورد نياز، مقايسه ي نيازمندي ها و مقررات انجام ميشود.در اين مرحله امكان بروز تعديل ها و تغييراتي در برنامه ها ، منابع و زمانبندي آن ها وجود دارد كه مي تواند با توجه به روش هاي تعديل منابع و مبادله ي هزينه و زمان در كنترل پروژه و نيز در تطبيق برنامه ها با واقعيات موجود مؤثر واقع شود. •    تجديد نظر و اصلاحبا توجه به بررسي هاي به عمل آمده زمينه ي تجديد نظر واصلاح در برنامه ها فراهم مي شود. اين اصلاحات در زمينه هاي اهداف كلي و منابع ، زمانبندي و راهكارهاي تحقق اهداف مرحله اي، صورت مي گيرد. با توجه به مرحله اي كه اصلاحات در آن صورت پذيرفته ، مراحل بعدي تا رفع كليه ي اشكلات و نارسايي ها دنبال مي شود و ممكن است اي چرخه براها تكرار شود.•    تدوين نظام كنترليدر مرحله ي آخر نظام كنترلي شامل شاخص هاي كنترلي،

شيوه ي كنترل عملياتي ، كنترل مالي، نحوه سنجش عملكرد و اعمال اصلاحات تدوين مي شود.روش برنامه ريزي مداخله بر اساس هدف ها(pipo)عموماً برنامه ريزي فرهنگي(به ويژه در تشكل ها وسازمان هاي مردمي نهاد) مسأله ي تعيين هدف مشخص براي جهت دهي فعاليت هاي فرهنگي ، اصلي ترين دغدغه است. بنابراين بسياري از روش هاي رايج براي ترسيم چشم انداز ، تعيين عوامل عمده،راهبردها، خط مشي ها و شاخص ها براي تعيين اهداف، فرآيندي دشوار و طولاني به حساب مي آيد. بر اين اساس بهره گيري از روشي كه هدف گذاري در سازمان را بدون مقدمات طولاني ميسر سازد مفيد است.براي مقاصد اقتصادي، روش هاي متنوع برنامه ريزي طراحي و اجرا شده اند، اما ماهيت آن ها و حاكميت روش كي اهداف و نتايج، سازش پذيري آن ها را با يك نگرش فرهنگي به مسائل توسعه ممكن نمي سازد. با اين وجود ارائه ي يكي از اين روش ها به نام روش برنامه ريزي مداخله بر اساس هدف ها(pipo) مفيد است. از اين روش به عنوان ابزاري براي تعيين اقدام مورد نياز استفاده مي شود؛ زيرا در اين روش، مشخص كردن اقدامات براي ارتباط با جامعه ي مخاطب ضرورت دارد.روشpipo كه بعدها تحليل چارچوب منطقي نام گرفت روش مفيدي براي برنامه ريزي مشاركتي ارائه مي كند. مراحل كلي اين روش به اين شرح است:1- گردآوري نمايندگان جامعه ي مورد نظر و صاحبنظران2- تبيين مسائل عمده و ترسيم درخت مسائل3- توجه به ارزش هاي فرهنگي و فرصت ها4- ترسيم درخت اهداف 5-تبيين منطق عمل و اهداف عملياتي6- تعيين نتايج و فرآورده هاي مورد انتظار7- تبيين شيوه

ي سنجشدر هر صورت اي تحليل، براي ايجاد اهداف عملياتي و تعيين نتايج مورد انتظار در طرح است. از آن جايي كه اين روش به نيازهاي مؤثر جامعه ي موردنظر توجه دارد؛ توانايي عنايت به ارزشهاي فرهنگي جامعه و فرصت هاي مربوط به آن را در مرحله ي اجراي طرح فراهم مي كند. اما اين روش به سبب نابرابري ها ميان اجرا كنندگان طرح و كساني كه درآن صاحب نفع اند، تنگناهاي ويژه ي خود را دارد از طرفي مزاياي اين روش در انعطاف پذيري فرآيندها، برنامه ريزي و مسأله ي پيچيده ي مشاركت مؤثر مردم در توسعه تشكل هاي مردم نهاد نهفته است. نمونه ي درخت مسائل و درخت اهداف براي تشكل ها در نمودار بعدي آمده است.درخت مسائل درخت اهداف مهندسي فرهنگيشايد بتوان مهم ترين عرصه ي ايجاد تغييرات برنامه ريزي در زمينه فرهنگ  را مهندسي فرهنگي قلمداد كرد موضوع و ضرورت مهندسي فرهنگي و سياست هاي اصلي تحقق آن نخستين بار توسط مقام معظم رهبري مطرح شد. ايشان در بيانات خود دومفهوم كلي مهندسي فرهنگ و مهندسي فرهنگي را مطرح كردند. اين دو واژه با وجود شباهت ظاهري، در معنا و مفهوم متفاوتند.مهندسي فرهنگ، يعني با فرهنگ به عنوان يك كل برخورد شود و كلان فرهنگ كشور را برنامه ريزي كرد فرهنگي براي كشور طراحي شود كه مطابق با آرمان ها ايده ها و اصول بوده ، ناظر بر فرهنگ كل كشور باشد ودر حوزه هاي خاص از جمله مهندسي فرهنگ جوانان ، مهندسي فرهنگ روستايي، مهندسي فرهنگ ديني و... فعاليت كند.مهندسي فرهنگي ، يك روش و ابراز است. يعني روشي است

كه با استفاده از آن مي توان براي مسائل خاص فرهنگي، پاسخ هاي مناسبي پيداكرد. پاسخ هايي كه با توجه به نيروي انساني ، توانمندي ها و شرايط و زمينه هاي موجود قابل بهره برداري باشد.( تعريف مهندسي فرهنگي: علم وفن و توانايي ارائه پاسخ هاي مناسب از نظر كيفيت هزينه و مدت، به درخواست هايي كه از سوي كارشناسان امورفرهنگي در جهت تحقق اهداف فرهنگي صورت مي گيرد.مهندسي فرهنگي ، نظام فرهنگي را مركب از خلاقان، مخاطبان، تصميم گيران و واسطه مي داند).بر مبناي آن چه گفته شد مي توان ارتباط تشكل هاي فرهنگي و مهندسي فرهنگي را در دو محور عمده بررسي كرد . در محور نخست، مهندسي فرهنگ برسي ميشود با توجه به نقش و رسالت تشكل هاي فرهنگي اين امر متوجه فرهنگ ديني است واز آن طريق در تعامل فرهنگ ديني با ساير عرصه هاي فرهنگ ديني مانند فرهنگ عمومي و فرهنگ ملي ... گسترش مي يابد. در محور دوم، مهندسي فرهنگي نقش محوري دارد و باديدگاهي مسأله محور، مسائل عمده ي تشكل هاي فرهنگي شناسايي و اولويت بندي شده و راهكارهاي  مناسب براي آنها تعيين و اجرا ميشود.در راستاي دستيابي به اهداف  مورد نظر، مي توان به مراحل زير به عنوان فعاليتها و شرح خدمات اصلي توجه كرد:1- تحليل و بررسي مباني و مفاهيم مرتبط با فرهنگ و تبيين وضعيت موجود2- تدوين سياست ها و راهبردهاي مهندسي فرهنگي3- طراحي مدل ها و فرآيندهاي مورد نياز فرهنگي4- تدوين نقشه ي مهندسي فرهنگ5- تدوين برنامه ي اجرايي( ميان مدت)مهندسي فرهنگي در تشكل هاي فرهنگياز آن حايي كه پرداختن به مهندسي فرهنگي مستلزم

پيروي از شيوه اي نظام مند است ، در ادامه مراحل عمده ي يكي از شيوه هاي قابل پيشنهاد در اين زمينه مورد بحث قرار خواهد گرفت. 1- اشتراك ديدگاه ها: با توجه به جديد و متفاوت بودن ديدگاه مهندسي فرهنگي نسبت به ديدگاههاي رايج، مرحله ي مقدماتي براي ورود به مهندسي فرهنگي، اينجاد تفاهم نسبي و نزديك شدن ديدگاه ها در خصوص مسائل عمده در محدوده مورد نظر و چگونگي پرداختن به آنهاست.2- مسأله يابي و اولويت بندي: گام بعدي تدوين فهرستي از مسائل عمده ي فرهنگي است. هدف ، مشخص شدن محدوده ي فعاليت تشكل و مسائلي است كه امكان رويارويي با آن ها وجود دارد، كه مي توان بر اساس تبادل نظر مورد بحث قرار گيرد و از اين فهرست مسائل عمده به اولويت بندي مسائل رسيد.3- بررسي تعامل مسائل و ساير عوامل تأثير گذار: در واقع به دليل تعدد و نيز تعامل مسائل فرهنگي( بايكديگر و با ساير مسائل در حوزه هاي  اجتماعي ، اقتصاي و...) پرداختن به يك مسأله بدون در نظر گرفتن ساير مسائل مرتبط ميسر نيست. علاوه بر آن شرايط و عوامل تأثير گذار ديگري نيز وجود دارند كه بايد در نظر گرفته شوند.4- هدف گذاري: يعني تعيين ميزان بهبود در يك مسأله ي خاص .اولويت ميزان بهبود ممكن و مورد نظر و اين كه تا چه حد مي توان مسأله را بهبود بخشيد تعيين هدف باعث مشخص شدن سطح ارتقاء مورد نظر مي گردد.5- توجه به لايه هاي فرهنگي و تأثير اين هدف گذاري: يعني تعيين مصاديق هدف ها در لايه هاي فرهنگي با مفهوم آن .

براي نمونه اگر ميزان بهبود امر خاصي در نظر است( مانند اخلاق اجتماعي اسلام) مي توان ميزان بهبود را براساس خروجي ها مشخص كرد سپس بر روي ارزش ها سرمايه گذاري شود، هنجارسازي صورت پذيرد و درنهايت بهبود مورد نظر حاصل شود.6- برنامه ريزي فرهنگي: كه خود فرآيند مستقل و مفصلي است و شامل تعيين مجري، زمان، منابع، مراحل اجرا و... مي شود لازم است در جهت اجرا، برنامه ريزي فرهنگي نيز مد نظر قرار گيرد.7- سازوكارهاي سنجش اثر بخشي: بحث مهمي كه در برنامه ريزي فرهنگي وجود دارد شاخص هاي عملكرد است يعني تعيين عواملي كه نشان مي دهد موفقيت مورد نظر در اجرا حاصل شده است يا خير. سنجش اثربخشي فعاليت ها باتوجه به شاخص ها صورت مي پذيرد.8- سنجش مستمر و بهبود و اصلاح عملكرد: مهندسي ، شيوه اي است كه بايد به صورت مستمر دنبال شود. هرسال عملكرد سنجيده شود در اولويت ها تجديد نظر شده و بهبود و اصلاح عملكرد صورت پذيرد.در اجرايي شدن مهندسي فرهنگي بايد سامانه هاي عملياتي ومكمل نيز در نظر گرفته شود اين امر نيازمند پژوهش و تطبيق نتايج با عرصه ي مورد نظر است ازجمله مهم ترين اين سامانه ها مي توان به اين موارد اشاره كرد:•    سامانه ي آمايش فرهنگي•    سامانه رصد فرهنگي•    سامانه عملياتي اجراي مهندسي فرهنگي•    سامانه ارزيابي عملكرد مراكز و سازمان هاي فرهنگيانجام مهندسي فرهنگي مستلزم فعاليت ها و تدوين مستندات گسترده اي است. جهت راهنمايي و تشريح بيشتر چكيده ي اين موارد در قالب مثال براي يك تشكل محلي در فرم بعدي آورده شده است.مدل برنامه ريزي براي تشكل هاي

فرهنگيمدل هاي برنامه ريزي را در مقايسه با گرايش زماني آن ها مي توان به چهار دسته تقسيم كرد:1- گرايش اجتماعي: اين گرايش به گذشته نظر دارد. سازمان هاي ارتجاعي از بالا به پايين(باسلسله مراتب استبدادي) اداره شده، ولي از پايين به بالا برنامه ريزي مي شوند. بامسائل به صورت جداگانه برخورد مي كنند نه سيستمي. از سنت ها پاسدادري كرده و از تغييرات ناگهاني دوري مي كنند و در شرايطي كه ممكن است زمين زير پا در حال فروريختن باشد، احساسي از ثبات پديد مي آورند.2- گرايش غيرفعال: دراين گرايش زمان حال مورد توجه است. مديريت هاي غير فعال معتقدند كه وضعيت فعلي به اندازه ي كافي خوب است و دكترين آنها تغييرات تدريجي منفصل است. به آداب بيشتر اهميت مي دهندتا كارايي و به سازگاري ارزش بيشتري مي دهند تا آفرينندگي. موفقيت اين گرايش در زماني است كه نيروهاي محيطي در جهت مناسب آنها باشد.3- گرايش فعال: طرفداران اين گرايش مايلند تغييرات را شتاب دهند و از فرصت هاي ناشي از آنها بهره گيرند و در اين طريق به تمامي ابزار علم و فناوري متوسل مي شوند. اين برنامه ريزي بر خلاف ارتجاعي از بالا به پايين حركت مي كند از پيش بيني شرايط محيطي آغاز شده و با تدوين بيانيه ي اهداف و راهبرد جامعه ادامه مي يابد. مشكل اصل اين گرايش اين است كه برنامه ريزي بر مبناي پيش بيني نمي تواند به طور مؤثر به چيزي بيش از آينده اي نسبتاً نزديك بپردازد.4- گرايش تعاملي: برنامه ريزي تعاملي به معناي طراحي آينده ي دلخواه و ابداع راه هاي پديدآوردن آن

است. در مقابل گرايش فعال كه مي خواهد سوار بر موج پيش آهنگ سفر كند ، گرايش تعاملي در پي كنترل آن است.اين گرايش به بهبود عملكرد در طول زمان ارج مي گذارد و هدف آن حداكثر كردن توانايي يادگيري و سازگار كردن يعني توسعه است.به نظر مي رسد رويكرد گرايش تعاملي با تشكل هاي فرهنگي سازگارتر است. افزودن بر اين، سه اصل عملياتي در برنامه ريزي تعاملي وجود دارد كه در برنامه ريزي تشكل هاي فرهنگي از اهميت برخوردار است: اصل مشاركت، اصل مداومت و اصل كل نگري.برمبناي گرايش تعاملي، مهم ترين محصول برنامه ريزي، فرآيند آن است نه برنامه ي اصل از آن. از طريق مشاركت در برنامه ريزي تعاملي اعضاي يك سازمان رشد مي يابند و اين مشاركت اين امكان را به آن ها ميدهد كه سازمان را بهتر بشناسند و به اهداف آن بهتر خدمت كنند.اصل مداومت مبني بر اين است كه نظر به وجود رويدادهاي غير قابل پيش بيني ، برنامه ها هرچقدر كه با دقت تدوين شده باشند، مطابق انتظار پيش نمي روند. بنابراين آثار مورد انتظار از اجراي برنامه ها و فرضيات بنيادي اين انتظارات را بايد به طور مداوم بررسي و از اين بررسي براي تعديل مداوم برنامه استفاده كرد.دليل ديگر براي ضرورت تداوم در برنامه ريزي كه به ويژه در امور فرهنگي اهميت زيادي دارد، اين است مه معمولاً بانزديك شدن به اهدافي كه براي آن ها ارزش قائل هستيم، اين ارزش ها دستخوش تغيير مي شود و اين تغيير به نوبه ي خود تغيير برنامه ها را ضروري مي سازد.اصل كل نگري حكم مي كند

كه براي بخش هاي مختلف به صورت مستقل نمي توان برنامه اي اثر بخش تهيه كرد، بلكه براي همه ي واحدها بايد همزمان و با ارتباط متقابل برنامه ريزي صورت گيرد.مراحل برنامه ريزي تعامليبراي برنامه ريزي تعاملي پنج مرحله پيشنهاد شده است:1- جهت گيري هماهنگ با رسالت و چشم انداز: توجه به راهبردها در قبال مجموعه تهديدها و فرصتهايي كه سازمان در برابر خود دارد.2- برنامه ريزي هدف ها: طراحي آينده ي مورد نظر وتأكيد بر هدفهايي كه بايد پيگيري شوند.3- برنامه ريزي وسيله ها: انتخاب يا ايجاد وسايلي براي رسيدن به هدف ها و تعيين راههاي تخمين و برآورد آينده ي دلخواه.4- برنامه ريزي منابع: تعيين منابع لازم، زمان لازم و چگونگي بدست آوردن منابعي كه در دسترس نيست.5-طرح اجرايي و كنترل : تعيين نوع، زمان و مكان فعاليت هر كس و چگونگي اجرا و سنجش پيامدهاي آن و نگاه داشتن طرح در مسير صحيح.

راهبردهاي روانشناختي تبليغ

دكتر عبدالعظيم كريمي

خلاصه اي  از كتاب راهبردهاي روانشناختي تبليغ با مخاطب جوان - دكتر عبدالعظيم كريمي- ناشر : ستاد اقامه نماز و احياي زكات - سال انتشار : 1382- خلاصه نويسي: سعيد سلماني- مفهوم شناسي تبليغ: تبليغ قديم: در تبليغات قديم به آماده ساختن مخاطب براي پذيرش با برانگيختن احساسات و عواطف براي پذيرش انديشه، سليقه، روش، كالاي مادي به شيوه تلقيني بود. تبليغ جديد: در تبليغ جديد، تبليغ فراتر از ارتباط يك سويه و تلقيني و مورد بحث در حوزه هاي فناوري، ارتباطات، روانشناسي، جامعه شناسي، مردم شناسي و... است.* وجه مشترك دو تعريف فوق را  مي توان در اين جمله خلاصه كرد كه هر دو اشاره به

فن تحت تاثيرقرار دادن رفتار و نگرش مخاطب از طريق دستكاري  در تصورات و بازنمود آنها نمود. انواع تبليغ:آگاهي بخش: تبليغ آگاهي بخش داراي ويژگي تعامل با دو قطب سيال گوينده و شنونده و عدم نگاه مبلغ به فراتر بودن از مخاطب مي باشد.تحريف گر:  نسخه پيچي همگاني و ديكته اي و تصور شي گونه و كليشه اي مبلغ نسبت به مخاطب ويژگي بارز اين نوع تبليغ است. عوامل مداخله گر در تبليغ: در تبليغ عوامل زير دخالت مستقيم و غيرمستقيم دارند.چه كسي:  پايگاه و منزلت و شان اجتماعي گويندهچه چيزي را: محتوا، ماهيت، جذابيت و كاركرد موضوعبه چه كسي: نوع مخاطب از نظر سن، جنس، طبقه اجتماعي و فرهنگاز چه طريقي: روش تبليغ، رسانه و ابزار انتقال، رهيافت هاي دروني و بيروني، روش مستقيم و غيرمستقيمدر چه موقعيتي: وضعيت روحي و رواني، شرايط عاطفي و احساسي مخاطب، فضاي ميداني ذهن و عين عناصر تبليغ:مخاطب شناسي: شناخت ويژگي هاي دوره نوجواني(11 تا20سالگي) در موارد زير خلاصه مي گردد:* اين دوره، دوره انقلاب هاي هورموني، عقلاني، عاطفي و ارزشي- اخلاقي است.* در اين دوره بايد به هويت جواني توجه كرد: عناصر تشكيل دهنده هويت نوجواني شامل تضادورزي، نفي، همسان سازي و تعهد است. عوامل شكل گيري هويت تقابل، سردرگمي در هويت يابي و هويت كسب شده است. در اين دوره نوجوان احساسات ناگواري مثل بيگانگي از خود / احساس ناخود بودن، احساس غيرانساني بودن و احساس بي هويتي است.* از برخي نيازهاي تربيتي دوره نوجواني مي توان به نياز به انتخاب هدف هاي واقعي ، قابل وصول اما متعالي، نياز به تعادل هيجاني و عاطفي مخصوصا

تعادل بين عواطف و عقل، آموختن چگونگي گسترش احترام به اشخاص ديگر و... اشاره كرد.* برخي چالش هاي نوجواني شامل اين موارد است: روحيه مبارزه جويي و عدالتخواهي، خشم و كينه ورزي بي دليل و علت، شهرت طلبي و تمايل به محبوبي، انطباق با بزرگسالان، اعتدال و نسبيت گرايي، شوخ طبعي و بذله گويي، استهزاي ديگران، دوستي و علاقه افراطي و... روش شناسي:مراحل تبليغ: اولين مرحله تبليغ آماده سازي است كه شامل آماده سازي جسمي، رواني، عاطفي، عقلاني مخاطب است.مرحله دوم ارائه پيام است. علاوه بر آمادگي لازم است رغبت انگيزي و پذيرش عاطفي و ظرفيت ادراكي را بوجود آوريم.مراحل بعد شامل همخواني و ارتباط معني دار با پيام، يگانگي يا درون سازي، كاربرد و تعميم به موقعيت هاي جديد است.نيازشناسي: اين مبحث بحثي مهم در تبليغ است . در حديثي داريم: "ان القلوب شوه و اقبالا و ادبارا " قطعا براي دل ها ميل و اقبال و انزجاري است بنابراين سعي كنيد دل ها را از ناحيه ميل و رغبت به دست آوري.موقعيت شناسي:نكات و گزاره هاي موقعيت شناسي شامل موارد زير است:نيازمند به محرك ها و مشوق ها براي نيكي/ تبيين معناي زندگي و لذت زيستن در جوان/ تقويت هنر عشق ورزي و دوست داشتن/ شبيه سازي دوره نوجواني براي بزرگسالان/تفاوت بين مراقبت و دخالت/ موعظه هم در گفتار و هم در سيرت/ شيوه غيرمستقيم براي كشف پيام توسط مخاطب / ارائه صورت شيوه هاي جذاب و قابل لمس / عدم نگاه موعظه گري / عدم احاطه علمي = تكذيب / ايجاد تشنگي در مخاطب براي پذيرش / تكرار و تراكم نه /

سوار كردن تبليغ بر تمايلات فطري / تبليغ برخاسته از نياز اصلي / عدم هدف تراشي و هدف سازي بيروني و تحميلي / عدم خودميان بيني شناختي / توجه به خواست و نياز و جهت دهي به آن / هنر شنيدن و مهارت گوش دادن براي مبلغ/ كمك به ايجاد تصوير مثبت جوان از خود /نگاه غير از مواضع دولتي و رسمي به تبليغ / عدم پيش داوري و تفسير و تاويل يكجانبه / عدم استفاده از مطالبي كه مخاطب به آن حساسيت دارد / توجه مخاطب به مبلغ بعنوان مرحع و منبع مورداتكا و اطمينان / سبب شناسي و ريشه يابي مسائل قبل از تبليغ / تفاوت نوع جواب ها با توجه به مخاطب / تزريق اميد به آينده در مخاطب /توجه به بيان مطالب ::: در چه شرايطي، براي چه كساني، با چه خصوصياتي و با چه كيفيتي.زبان شناسي و واژه گزيني:اصولا در استفاده از زبان ما دو نوع زبان را مورد بحث قرار مي دهم : الف) زبان غيركلامي كه شامل علامتها، زبان عمل، زبان اشيا و زبان حركات و اشارات مي باشند و ب) زبان كلامي كه همان زبان معمول است.زمان شناسي:در اهميت اين مطلب در حديثي داريم فرزندان شما متعلق به زمان شما نيستند بلكه بايد براي زمان خود تربيت شوند.پيامدشناسي حيطه هاي عمليات تبليغ:ابعاد اقدام تبليغ شناختي، عاطفي و رفتاري- عملي است و قلمروي حسي تبليغ شامل : حس بينايي، حس شنوايي، حس لامسه، حس بويايي و حس چشايي مي باشد.*   *   *بخش دوم اصول تبليغ در قرآن:در اين قسمت به اصول زير اشاره گرديده است : اصل اختيار،

آگاهي بر دو مسير تضاد، اصل مسئوليت پذيري، اصل قدرت تغيير دهندگي انسان، تفاوت فردي، فطري بودن تربيت ديني، زيبايي دوستي و زيبايي نمايي،  شهود و درك قلبي ويژگي هاي شخصيت مبلغ:حسن خلق، تواضع و فروتني، چهره گشاده وباز، نرمي در گفتار، صبر و بردباري، عفو و گذشت، پرهيز از خشم و خشونت، پرهيز از خودستايي، پاي بندي به عهد و پيمان، پايبندي به شورا و مشورت، پرهيز از تمسخر و عيب جويي، ميانه روي در رفتار، حسن استماع،     صداقت در گفتار و كردار، پرهيز از گفتار بدون عمل، آراستگي، سعه صدر و سهولت قول، سادگي در برخورد و دوري از تكلف، بدي را با نيكي پاسخ دادن، روش يادآوري و راهنمايي، بشارت و انذار ملاحضات ديگر تبليغ در قرآن:رابطه گمراهي با كم ظرفيتي و تنگ نظري، رابطه شرح صدر با هدايت، عقل شهودي، نيك رفتاري با بدرفتاري، شاخص نيك بودن، مثبت انديشي به دشواري ها، فرآيندگرايي و راه مداري در تبليغ، تبليغ و نه تحميل

نه براي لقمه اي نان

آداب بازرگاني واخلاق مديريت

خلاصه كتاب- نوشته ي: كونوسوكي ماتسوشيتا- ترجمه ي: دكتر محمد علي طوسي: همه ي موسساتي كه در كل سودي به جامعه مي رسانند بنيادي عمومي به كار مي روند احساس عيني از خويشتن وتوانايي واقع گرايي را يك مدير بايد در كارمندان خود پرورش دهد . شركتي كه از مردماني خود شناس تشكيل شده كه مي توانند به گونه اي در خور هر وضعي روبه رو شوند شاهد كاميابي را در اغوش خواهد كشيد . اين افراد از اختلاف دروني به دورند در ارزيابي خود از موقعيتها با درستي وباريك بيني عمل ميكند اما در

مورد انرادي كه اين توانايي ها مي اندازد غير ممكن است كه به كارمندان بياموزيم كه چگونه يك موقعيت را به درستي ارزيابي كنند اما مي توانيم به انان بياموزيم همواره اهميت داوري درست را به يا داشته باشند وبدانند مي توانند از راه تجربه برداش خود بيافرايند آبان ماه 1366- چاپ اولشهريور ماه 1367-چاپ دومارديبهشت ماه 1368-چاپ سومنويسنده:كونوسوكي ما تسوشيتامترجم :محمد علي طوسيليتوگرافي:امين گرافيك چاپ :ميخكتيراژ :5000 نخسه ((يك احساس عيني از خويشتن))همه ي موسساتي كه در كل سودي به جامعه مي رسانند بنيادي عمومي به كار مي روند احساس عيني از خويشتن وتوانايي واقع گرايي را يك مدير بايد در كارمندان خود پرورش دهد . شركتي كه از مردماني خود شناس تشكيل شده كه مي توانند به گونه اي در خور هر وضعي روبه رو شوند شاهد كاميابي را در اغوش خواهد كشيد . اين افراد از اختلاف دروني به دورند در ارزيابي خود از موقعيتها با درستي وباريك بيني عمل ميكند اما در مورد انرادي كه اين توانايي ها مي اندازد غير ممكن است كه به كارمندان بياموزيم كه چگونه يك موقعيت را به درستي ارزيابي كنند اما مي توانيم به انان بياموزيم همواره اهميت داوري درست را به يا داشته باشند وبدانند مي توانند از راه تجربه برداش خود بيافرايند .((به كارمند خود اعتماد كن ))مي پربروام بطور كلي مردم زماني كه شما از نظر انان جويا شويد به طور كلي به همكاري دلبستگي نشان مي دهند تا ان كه به انها بگوييد هر كاري را چگونه به انجام برسانند.((زيستن روي طناب بند بازي))در روزگار اشفته وگيج كننده ي ما انسان

كه داراي انگيزه ي نيرومند باشد به راستي كه به چلش فراخوانده  مي شود و برانگيخته مي گردد تا همه ي مهارتهاي خود را براي چيره شدن بر ناهمواريها به كاربرد و در پايان نيرومند تر از پيش از كار برون ايد . رئيس يك شركت بايد امادگي روبه رو شدن با شرايط دشوار راه داشته باشد براي يك مدير خواب به اساني فراهم نمي شود . بااين همه شبها بي خوابي ودلبستگي همان عناصري هستند كه زندگي را برايش شيرين مي سازند.{{رئيس كه دهزار چهره دارد دلبستگي وتوجه وي به انان ده هزار چهره پيدا ميكند}}((در ازموده شدن به هنگام ركود ))هنگامي كه همه ي چيز به خوبي پيش مرود ماگرايش به سستي وتنبلي پيدا مي كنيم اي گفته را به ياد داشته باشيم {{در هواي خوب به فكر هواي بد باش}}انسانها در زمان دشواري ها پرورش مي يابند . انان انقدر كه در اين دوران رشد مي كنند هرگز در دوران نيك فرجامي پرورش نمي يابند.براي اموزش كارمند ونيرومند ساختن مديرتمان هيچ زماني بهتر از زمان ركود وكسادي نيست.((جاي ازادي عمل رابراي خود فراهم اوريد))ذخيره ي مديريت براي همه ي كسب وكار نيز لازم است . شما بايد ذخيره اي براي امور استخدامي يك ذخيره اي تجهيزات يك ذخيره ي موجودي كالا وذخيره هايي از اين نمونه داشته باشيد ذخيرهي مديريت مستقيما سود اور نيست ولي براي كار هاي بازرگاني كه هدفي ان ثبات وتوسعه ي بلند مدت است يك رويه ي سور بخش به شمار مي ايد همواره بايد بكوشيد تا ميانه رو باشيد.((رخ دادهاي يك روز عادي وخالي از حادثه ))رخ

دادهايي كه در سراسر پيشه ي بازرگاني ما رخ مي دهند زينت بخش خون حياتي ما است . در حقيقت چيزي به عنوان شكست يا كاميابي مطلق وجود ندارد زيرا در نتايج واثار هرشكستي كاميابي هاي نسبي را مي توان يافت ودر هر كاميابي عناصر از شكست را مي توان ديد در پايان يك روز عادي مدير باريك انديش همه ي كارها وتصميمهاي خود را مورد ارزيابي قرار مي دهد تادر يابد چه ميزان پيش رفته يا شكست خورده است.((به دور از سازش))در بازرگاني اگر شما درست عمل كنيد هرگز چيزي به نام سازش وجود نمي ايد بايد به هر كاري كه مي پردازيد پيش از انكه از دستتان خارج شود از كيفيت كامل ان اطمينان پيدا كنيد . سازش كردن يا نكردن حياتي است . اين تصميم نقطه اي را نشان مي دهد كه از ان پس بازرگاني شما يا كاميان مي شود يا باشكست روبه رو مي گردد{{دستوري در كار بازرگاني هرگز با نداشتن نرمش برابر نيست }}((همچشمي عادلانه براي پيشرفت كار))هچشمي عادلانه وسيله ي دستيابي براي ما جهان پر ارزشي است . همچشمي سالم كاري پسنديده است نواوري را بر مي انگيزد اما رقابت برون از اندازه بازار را اشفته مي سازد . در اين صورت مشتريان شركتها ونهادهاييكه طور مستقيم ويا غير مستقيم با اين صفت پيوند دارد زيان خواهند ديد . مهمترين چيزي كه بايد توجه كنيدسعادت همگان است در اين صورت منافع شما در امن ترين وضع تامين خواهدگرديد.((بقاي شايستگان))رقابت  كار سخت را  بر مي انگيزد و كار سخت هم جامعه اي بهتر را بقا مي كند . رقابت

عادلانه اجازه مي دهد تا حتي شركت هاي كوچك با سر مايه اي اندك بر پايه ي شايستگي مديريت وكارايي خود بخت برابري براي كاميابي به دست اورند . هنگامي كه زورمندي مالي عامل تعيين كننده باشد در بلند مدت  هيچكس سود نخواهد بردند جامعه ونه شركتهاي دست اندر كار شركتها بايد همه ي ابتكار خود را براي توليدفراورده ي مرغوب به كاگيرد هزينه ي توليد را پايين اورد تا قيمت كاهش يابد وسود معقولي هم به جامعه وهم به شركت برساند اين كار پيشرفت مي اورد وهم چشمي به اين معني را بايد ستود.((اعتماد همراه با افتادگي وفروتني))اگر اعتماد در وجود انسان راه يابد و فروتني رشد كند سرانجان به صورت اصولي مثبت تبلور خواهد يافت و ان شخص را براي رسيدن به هدفهايش راهنمايي خواهد كرد مديران همواره                                            زماني كه مي خواهم كاري انجام پذيردبه كارمندم ميگويم:كسي كه پي ببردمورداعتمادقرارداردمي كوشدتابيشترين نيروي خودرابه كارببنددوسرانجام هم كامياب مي شود.امامن هرگزخودرادرهوش ودانش برآنان برتربه شمارنياورده ام.نگرشهرگاه ازسوي شخص برجسته وبالاي سازمان آشكارشودمي تواندهمه ي كسب وكاراورابه خطربيندازدازسوي ديگراحساس فروتني وافتادگي واقعي وبي ريامي تواندسودهاي محسوس ونامحسوس فراواني به مديريت بالاي سازمان اعطاكند.                                                مديريت گشوده به معني اعتمادكردن به كارمندان/ارتباطهاي روان درون شركتي /بالابردن روحيه ي كارگران وفزون برهمه يكپارچگي سازمان است.هرعضوي بايدازآنچه دربخش وي رخ مي دهدآگاه باشد.رئيس گروه بايدآماج هاي كوتاه وبلندمدتي راكه كارمندان بايددرپي رسيدن به آنهاباشندبه روشني آشكاركنددراين صورت كارمندان باشوق براي رسيدن به اهدافي كه درپيش رويشان گذاشته شده است همكاري مي كنند.درورشكستگي شركتهاي بزرگ ژاپني دوعامل مهم كارگربوده است نخست آن كه شركت درسازگاركردن شيوه ي عمليات خودوبهره گرفتن

ازثمره ي نوآوريهاي فن شناسي بازمانده است وعامل دوم آن كه تدبيروسياست مديريت شركت باآزمندي وبلندپروازي شخصي كه مهم ترازعامل نخست است آلوده شده است.{عامل انساني}يك كارمند براي پيشرفت در سازمان بازرگاني بايد دو خصلت مهم شايستي و وفاداريرا داشته باشد وشايستگي و توانايي نيز امري نسبي و پايداري هستند مهاري كه اموز سودمند است ممكن است خردد به سبب فن شناخت تازه يا فنون تازه ي مديريت كهنه شود .اما استعداد از اين دو مهم تر است و پي بردن به استعداد هر كارمند از مسئوليتتهاس بزرگ مديريت است . بابر خورداري از ميزان معيني استعداد اندرزو راهنمايي درسته مديريت از سوي سر پرست وهمچنين همت وكوشش نيرومند هر انسان مي تواند بدان موزد تا در ترازي رضايت بخش به كارپردازند. به نظر من كارمند آرماني كسي است كه داراي ظرفيت فراورده براي رشد شخص است از همين منابعي كه براي بر گرداندن يك شركت لازم است عامل انساني مهمترين انهاست. كيفيت كار يك شركت را مردمي تعيين مي كنند كه در ان به كار مي پردازند انچه دانشگده هاي ما در دسترس قرار مي دهند تنها مواد خام محسوب مي شوداين به كار فرما بستگي دارد تا مواد را چگونه ÷پرداخت كند و بيارايد از درون انها كار منداني ممتاز پديد اورد.(( هر انسان يك سرمايه است))به طور اساسي يك مدير بايد صفات مثبت و برجسته ي افراد را مورد توجه قرار دهد نه اينكه كاستي هاي انها را اشگار گرداند. زيرا به تنها يي در نظر گرفتن نقاط منفي يك كارمند باعث مي شود تا مدير هيچ وقت نتوند بدون دو دلي

كارمند ش را به كار مسئوليت دار بگمارد.هميشه توانايي كارمندانم را پيش از انچه هست ارزيابي هر كنم تا كمتر از انچه هست اگر شما بتوانيد اعتماد كامل خود را به وي اشكار سازيد اوكوشش مي كند تا برابر چشم داشتهاي شما عمل كند.((براي نان وارزشها))هر شكتي جدا از دنبال كردن سود بايد اما جهان روشني داشته باشد اما جايي به منزله ي نوعي رسالت ونوعي رسالت ونوعي ماموريت غير مذهبي براي اين دنيا اگر مدير از احساس برخوردار باشد انگاه مي تواند كارمندانش را از منطق وجودي وارمانهاي شركت اگاه سازد اگر كارمندان در يابند كه براي لقماي نان كار نمي كنند انگاه براي دستيابي براي ما جهاني همگاني سخت همكاري مي كنند.((تجربه ي ضمن كار))يك بارگان تا حدي همنند يك پزشك است . او بايد فزون بر دانش نظري در رشته ي تخصصي خو از دانش و تجربه ي باليني وسيعي بر خوردار باشد .به همين شيوه يك فريخته ي دانشكدهي بازرگاني را نمي توان بازرگان نا اميد مگر ان كه ميزاني از ازموده هاي عملي را به دست اورده باشند .انچه اهميت دارد اين است كه بازرگانان بيشتر به پزشك وليني همانند تا به دانشمندان ونظريه پردازان ((دم به دنبال سر مي رود))برنامه هاي اموزشي نيك انديشه شده همراه با مراكز مجهز ارزش وقت وسرمايه اي كه براي انها به كار برده مي شود را دارند .اما بايد بدانيم كه اينها اشيايي خنثي وغير شخص هستند كه نمي توننداحساس كنند ه همدردي نمايند يا ببينديشند بنا بر اين فردي بايد به انساني كردن محتواي انها دست بزند شخص ول در هر سان

بايد براي ديگران نمونه باشدهر مديري به سبب انسان بودنش داراي كاستي است كه اين خود يك ويژگي با ارزش مشترك با افراد ي كه باوي كار مي كنند.اما در يك مينه نمي تواند كوتاه بيايد وبايد نمونه باشد تعهد پايبندي به كار هميشه امزش عيني مستقيم بسيار كار گر تر از هر گونه بر نامه ي اموزش رسمي است.((تصميم گيري ازراه همرايي))اگرشمارييس يك شركت بزرگ  باشيد پي مي بريدكه نمي توانيددرهمه ي تصميم هاي درون سازمان شركت جوييدوبه ناچاربايدبخشي ازاختيارات رابه مديران وروساي بخشهاي شركت واگذاريد.شماسياست بنيادي واصول رابراي آنهاروشن مي سازيد.مديران نيزاختياراتي رابه زيردستانشان وامي گذارند.به اين شيوه همه ي اعضاي شركت درتصميم گيري شركت مي كنند. ((ديوانسالاري مانع ارتباط است))گاهي سلسله مراتب سازماني چنان سخت مي شود كه يك كارمند بخت دستيابي به افراد بالاترازخودرابه جزرييس بي واسطه اش ازدست مي دهد.ديوانسالاري تنهامانع بيان آشكارانديشه هاي كارمندان مي شود وسرانجام رشد شركت رامتوقف مي كند.ازوظايف مديراست تافضايي راپديدآوردتاارتباط افرادرادرسراسرپيوندهاي عمودي سازماني برانگيزد وتشويق كند. ((واگذاري اختيار))طبق يك دستوركلي هرككاربايدبه كسي واگذارشودكه شوق گرفتن آن رادارد.كاررابايد به كارمند واگذاركردامانبايداورابه حال خودرهاساخت.مديربايدمراقب باشدتاهمواره كارمندان مناسب درجاي مناسب به كارپردازند. ((يك انسان درستكار))راستگويي نيرويي درخودداردكه هيچگاه ازبرانگيختن ديگران بازنمي ماند.راستگويي باعث شده تاباكمترين دشمني به كسب وكاربپردازم.درمديريت تردستي هاي زيركانه راه ندارد.مديرتنهازماني نيرومنداست كه بردوستون همزادراستگويي وجلب اعتمادتكيه داشته باشد. ((كارمندان به رويانيازدارند))مديربايدبخت روياپردازي رابراي همه ي كارمندان خودفراهم آورد.اگرمديردرفراهم آوردن مواداوليه ي نخستسن روياتنگ چشمي به كاربنددسرانجامدلبستگي وپيوندكارمندراباآينده ي شركت ازدست خواهد داد.روياداشتن يعني دلبستگي وانگيزه داشتن.مردي كه بتوانداين هارافراهم كندمديري شايسته است.((مديريت مشاركتي))بهترين نوع مديريت آن است كه به كارمندان راه مي دهد

تاضمن مشاركت دركاربتوانندبرپايه ي توان وظرفيت خودبه تحقق هدف هاي همگاني ياري دهند.مديربايدبه ميزان بسنده ازخصلت گشادگي وآمادگي ذهن براي شنيدن سخنان هركارمندي صرف نظرازپايگاه وي درسلسله مراتب سازماني شركت،برخوردار باشد.اوبايد فضايي بيافريند كه بده وبستان آزادنظرهارادرميان كارمندان برانگيزاند وبستاند.((گرداندن يك تيم برنده))مديران شايسته ي زيادي بوده اندكه دركارخود شكست خورده اند،بيشترآنان به گونه اي هستند كه زيردستان خودراچون بدهي مي نگرندتادارايي.مديرخوب بايدشصت درصدوقت خودرابه پرورش توانايي هاي كارمندانش اختصاص دهدوبه آنان راهنمايي ودلگرمي بدهد.اوبايددرميان كارمندان شوق كاركردن رابراي بالابردن ((ميانگين ضربه زدن))فزوني بخشد.بخش سه((مديريت آفريننده))(خشنودي وازخودرضايي راه پيشرفت راسدمي كند)راهيابي هاي تازه فرآورده هاي نوديروزرانسبت به امروزكهنه جلوه مي دهند.پيشرفت هنگامي ممكن است كه باورداشته باشيم همواره مي توانيم بهترازآنچه هستيم،باشيم.امكانات رشدوبهبودكار پايان ناپذيرند.به اين دليل توانايي كامياب شدن دركاربه ميزان برانگيخته شدن دركاربه ميزان برانگيخته شدن مادرامرمديريت بستگي دارد.((بازرگان آفريننده))يك فروشنده ي آفريننده مي تواند درباره ي هرقلم ازكالاهاي خوددرانديشه باشدكه چگونه مي توان آن رادگرگون كردتابه نوآوري هايي دست يابدو به نيازهاي مصرف كننده بهترپاسخ گويد.شادي واقعي دركاربازرگاني زماني سرچشمه مي گيردكه انسان درمي يابدبابه كارگرفتن توانايي آفرينش خودبه نيازهاي مهم جامعه پاسخ مي گويد.((تباه كردن و صنعت جديد))درجهان هستي هيچ چيزي بي فايده آفريده نشده ،اگرچيزي تباه مي شودكوتاهي ازماست.وظيفه ي ماست تابه آشكاركردن ارزش ذاتي اشيا پي ببريم وآنهارابراي مقصودي كه درآغازبه سبب آن پذيرفته شده اند به كارگيريم.چيزي كه خوب نيست دلبستگي سازندگان براي ساخت كالاهايي است كه مصرف كنندگان را به فراخ رفتاري مي كشاند.اين دوره ي جانشيني را كوتاه ميكند و بدتر از آن كالاهايي كه زمان زيادي عمر نخواهند كرد پديد مي آورد.اين كمال پرستي مي

تواند راهي به تباهي پيداكند.((زيان هابراي بازندگان است))افرادي دركارخودكامياب هستندكه ازاعتمادومثبت نگري بيشتري برخوردارند.تفاوت بين يك بازرگاني پرجوش وخروش ويك بازرگاني بي ثبات ولرزان را مي توان درفلسفه ي مديران آنهايافت.يك مدير براستي مسوول كارخودرابافرض سودآوري آغازمي كند وبه پايان مي رساند.((به كاميابي هاي پيشين خودخشنودوقانع نباشيد))شهرتي كه درسراسرسالهابدست آمده،عاملي مهم است امااگرلطمه اي به آن واردشوديك شبه فرومي ريزد مانندساختماني كه محكوم به فروريختن است.براي ساختن سالهازمان لازم است وبراي ويران كردن تنهاچندروزبسنده خواهدبود.بازرگان كامياب بايدبامشتريان همگام باشدوبراي تامين هرگونه نيازكوشش كندوروزبه روزاعتباري تازه بدست آورد.   ((بازرگاني جامعه راشكل مي بخشد))مديريت براي تضمين بقابايدهمواره اززمان خودپيشي بگيرد.انسان هاي آينده نگرمردمي تحليل گرندوداده هاي گذشته وحال رابراي پيش بيني آينده به كارمي گيرندولي سياست مداران درحالت آرماني خودجامعه ي بهتري رادرآينده درذهن تصويرمي كنندومي كوشند تاصورت ذهني خودرادرجهان واقع ازنوبيافرينند.مديران نيزبايدمانندسياست مداران عمل كنند.آنهابايدعوامل موثردركاررابسنجندوازاوضاعي كه دريك يادوسال آينده مي خواهند تقويمي منطقي فراهم آورند.درروزگارناآرام ماميانه روي مثبت وهمراه بانرمش يك عامل مهم كاميابي به شمارمي رود.((خدمت به مشتري درآغاز مي آيد))فرآورده،فروش وخدمات سه عنصرجدايي ناپذيرند.خدمات پس ازفروش كليدنگهداري مشتريان است وازبسياري جهات خدمات پس ازفروش ،ازفروش خودفرآورده مهم تر است.اگرتوانايي فراهم كردن خدمات براي كالاهاي خودرانداريد بايدازشمار فرآورده هايتان بكاهيد.((خدمات همراه شاد باش گفتن))خدمات پس ازفروش زماني كارگراست كه بيش ازشكايت هاي مشتري درباره ي كالاياپيداشدن عيبي درآن عرضه شود. به عنوان مثال درتابستان قبل ازاينكه مردم بادبزن هاي برقي خودرا به كاربيندازند شمابايدبه آنهاسري بزنيدودرباره ي آن محصول نظرآنهاراجوياشويدومحصول رامعاينه كنيد.من اين عمل راخدمات همراه شادباش گفتن مي نامم.((چشم همگاني))من به داوري مردم اعتماد دارم.اين اعتماددربازرگاني امري مهم است.وسبب مي شودتابه گونه اي

مثبت وبااطمينان ازيك معياردرخوراعتمادبه پيش گام برداريد.اگرشمادرتشويش باشيدكه مردم چگونه واكنشي نسبت به فرآورده هاي شركت شمادارند آنگاه قادرنخواهيد بودكه همه ي توجه قلبي خودرابه كاربازرگانيتان،كه نيازمندآن است،معطوف داريد.اگرشمابه درستي خردهمگاني ايمان داشته باشيد ،مي توانيداشتباه خودراترميم كنيد.مديريت پوياتنهازماني ممكن است كه شما پشتيباني گسترده ي همگان راپشت سرخود داشته باشيد . ((حق بازرگان براي سودبردن))تنهابابدست آوردن سودي معقول بازرگاني مي تواندگسترش يابد.يك بازرگاني كامياب ازراه پرداختن ماليات بخش عمده اي ازدرآمدهاي خودرابه جامعه بازگرداند.يك سودعادلانه بايدنتيجه ي كوشش هاي پايداري باشدكه براي بالابردن كارايي وكاهش هزينه هابدست مي آيد.((ترغيب كردن بازپرداخت خوبي دارد))يك بازرگان شايسته مي داندچگونه ديگران راترغيب كند.بيش ازهرچيزشمابايدبه كيفيت كالاهاوارزش آنهابراي مشترياناعتمادداشته باشيد.كالاها بايدبه قيمت معقولي قيممت گذاري شود.دراين شرايط شماازامتيازنيرومندي برخورداريد.اگربااين همه نتوانستيد درمشتريان خودنفوذ كنيد،آن گاه بدانيد كه شما براي بازرگاني ساخته نشده ايد.((شكايت هاراگرامي بداريد))شكايت هاارزشمند هستند.شكايت هابخت آن رافراهم مي آورندتاماپيوندي مستقيم بامشتريان برقراركنيم.آنان كه شكايت مي كنند ممكن است بر حسب شيوه اي كه براي رسيدگي به شكايت آنها پيگيري مي كنيدبه يك دوست وپشتيبان پايداري براي شماتبديل شوندوبي اعتنايي به شكايت بدترين كاراست بايدازفرصت فراهم شده بيشترين بهره راببريم.((چيزي به نام شكست وجودندارد))اگرشمابخواهيدتصميمي حساس درززندگي بگيريدنمي توانيداين كارراسرسري انجام بدهيد،زيرابرآمدآن برزندگي بسياري ازكساني كه درپيرامون شماهستندكارگرمي باشد.به راه نادرست رفتن ممكن است به همان اندازه كه براي شماگران تمام مي شود به ديگران نيززيان برساند.من گمان دارم كه به راستي چيزي به نام شكست وجود ندارد.اين باوري است كه درزندگي دليري واعتمادبه ما مي بخشد.((بازيهاي شگفت سرنوشت))با پي بردن به زرفاي رخدادهايي كه براي من به وقوع پيوسته توانستم به حقيقت اين آگاهي برسم كه

هرگزدرشتاب تصميمي نگيرم واشتباهي رابراي خودنخرم.با اين همه نبايد تصميم هاراچنان كند گرفت كه فرصت هاي زرين ازدست برود.سرانجام اگرتنهاتااندازه اي به درستي تصميمي باورداريد،نبايدآن راقطعيت بدهيدتازماني كه همه ي نكته هاي ممكن رابررسي نكرده ايد نبايدتصميم پاياني رابگيريد.يك تصميم هوشمندانه به نگرشي بازوآزادازدل مشغولي هاوبريك ارزيابي منطقي بستگي دارد.رييس شركت فرماندهي است كه مي تواند تصميم هايي بگيردتاكارمندانش ازآنها پيروي كنند.اوزماني به كاميابي ميرسدكه بتواندازهوشمندانه ترين راه حل هابهره جويد.((يك پيشه براي همه عمر))يك مديرخوب بايداعتقادي استوار واحساس ماموريتي دركارش داشته باشد.من اعتقادهاي پايه اي خودرادرباره ي شكلي كه شركت مابايدداشته باشدپي ريزي كرده ام.وازآن پس بااحساس داشتن يك ماموريت ويژه به كارپرداخته ام.صرف نظرازهركاري كه انسان درپيش داردبراي خوب انجام دادن به آموزشي پيوسته وشوقي ژرف براي خودسازي نيازداردواين كاري است كه درسراسر عمربايد ادامه داشته باشد.((همه يا هيچ چيزبرروي چراغ دوچرخه))هيچ كسب وكاري بي خطرنيست،به طوركلي عاقلانه است كه تاسرحد امكان ازخطركردن بپرهيزيم.اماموقعي فرامي رسدكه خطركردن رابايسته مي سازد وبراستي شرايط آن رامي طلبد.بايدبدانيم كه اگربي پروايي نكنيم چيزي بدست نمي آوريم.((ايمني بهتر ازورشكستگي است))آزمندي درسرشت انسان است.دركسب وكارهنگامي كه سودي پيش بيني مي شود هركس مي كوشدتادستي درآن داشته باشد((پيش بيني تقاضابه عنوان يك شرط براي پرهيزاززيان))من هنوزادعايي نمي كنم كه مي دانم چگونه تقاضاي كالايي راپيش بيني كنم،امايك چيزرابه خوبي مي دانم وآن اين است كه همه ي مردم مي خواهندكه سطح زندگي خودرابالا ببرند وبهبود ببخشند.واگرمابتوانيم فرآورده هايي توليدكنيمكه درتوان خريدبيشترين گروه مردم باشد،تقاضابراي خريد آنهابرپايه ي آن چه پيش بيني شده است به عنوان آرزويي انساني فزوني خواهد گرفت.آشكاراست كه مردم با هم تفاوت دارند،امااگرآرزوي بهترزندگي كردن يكي

ازغرايزبنيادي همه ي مامردم استتقاضاوهمچنين فرآورده هاي نومرزنمي شناسند.اين يك نگرش يااعتقاداست كه تصميم هاي مثبت وسازنده رادرباره ي فرآورده هايي كه به گمان توليدكننده بهره اي به جامعه ميرساندوزندگي روزانه ي مردم راباآسودگي بيشترهمراه مي سازد،نيرومي بخشد.((مشاركت نافرجام))هركسي گه گاه اشتباه مي كند.اين سخني آشكاردرباره ي سرشت انسان است.گرچه آن چه مهم است اشتباه نيست،فقط رفتاري است كه مادرباره ي آن ازخودنشان مي دهيم.ما مي توانيم اشتباه و كاستي خودراوابزنيم ونپذيريم وبكوشيم آن راناديده بگيريم،امابايدآگاه بودكه براي دست يافتن به رشد ورسيدن به پايه ي انسان مسوول يك نگرش منفي و دفاعي ماراياري نمي دهد.هنگامي كه اشتباهي مرتكب مي شويم بايد نخست به آن اعتراف كنيم،سپس بينديشيم چرااين اشتباه ازآغازرخ داد وباتوجه به دلايلي كه درپيدايش آن كارگر بوده اندبكوشيم تاآن راترميم كنيم يابه جبران آن بپردازيم .اين فرايندي دشواراست امابه ماياري مي دهد تاازدوباره دست زدن به آن بركنار بمانيم،واين شيوه اي است كه به ماپوانه مي دهدتاراه رشدراچون انسان بپيماييم.درهرزماني كه به اشتباه هايي پي مي بريم بايدبه جبران آنها بپردازيم.اين همواره كارآساني نيست،امابايدبدانيم كه ماخود مسوول اشتباه هايمان هستيم.((انبارهاراازكالاپاك كنيد))همواره آسان نيست كه انسان به آنچه دريك كاربخصوص به قطع درست است،پايبند بماند.گزينش هايي كه بنا به روال روشن هستند،مي تواننددررويارويي فرض هاي كهنه باموقعيت هاي تازه تيره ونامشخص شوند.مهم آن است كه همواره راهي راكه درپيش داريم بيازماييم تاكه مطمين شويم كه راه درستي است.اين منطقي است كه بپذيريم هرگاه فروش به نيم رسد آن گاه توليد ودرنتيجه نيروي كاربايدبه نيم كاهش يابد.اما اين دستورچندان انساني نيست.اين دستوردرست نيست زيرامردم را كه قلب يك شركت اند،فدا مي سازد. هنگامي كه

فرآورده هاي يك شركت به فروش نمي رسند شركت بايد همه ي منابع خودرادركار فروش متمركز سازدتاكسادي برطرف گردد.شركت نبايد براي راه حل هاي كوتاه مدت كه مي توانندزياني پايدارپديدآورنديكپارچگي خودرابه عنوان كارفرما يا توليدكننده به سازش بكشاند.((مشتري درمرتبه ي نخست است))مصمم بودن يك چيزاست وپافشاري سرسختانه دريك ديدگاه باريك وتنگ چيزديگري است.چسبيدن به ديدگاه خويش وبه كناري نهادن ديدگاه هاي ديگران مي تواندبسيار زيان بارباشدو تاسف انگيزاست كه چنين وضعي بيشتر از اوقات پيش ميايد.هنگامي كه ناسازگاري بين تصميم شما ومنافع ديگران بسيار سخت مي شود.آن گاه احساس همتايي خودراازدست مي دهد سپس اشتباه پديد مي آيد بسيار مهم است كه به منافع ديگران نيز توجه بكنيم اما اين سخن در گفتن آسان تر است تادرانجام دادن آن.تهيه كنندگان :  مجتبي هاشمي و احسان ندايي

مديريت تواناسازي كاركنان

نوشته كنت بلانچارد خلاصه كتاب: قربان اسدي- توانا سازي جادو نيست بلكه عبارت است از چند مرحله ساده و بردباري و استقامت زياد...  مديريت امور كاركناحوزه اي است كه به اندازه كل حوزه مديريت قدمت دارد اما به طور طبيعي دستخوش تغيير و تكامل شده است. نقطه عطف اين تغيير و تكامل جايي است كه به جاي مديريت كاركنان، مديريت منابع انساني مطرح مي شود. مديريت منابع انساني علاوه بر دارا بودن مباني و مفاهيم مديريت كاركنان، رويكردهاي كلي تر و جديد تري را در مديريت نيروي انساني در نظر مي گيرد. محيط كار توانمند ، محيطي است كه در آن كاركنان نيروي محركه اصلي هستند . تنها شمار اندكي از تحولات پديدآمده در كسب و كار ، همانند جنبش محيط كار توانمند مورد استقبال واقع شده است .اين

تحولات در عين حال مشكل آفرين نيز بوده اند .تواناسازي ظزفيتهاي بالقوه را براي بهره برداري از سرچشمه توانايي انساني كه از آن استفاده كامل نمي شود ، در اختيار مي گذارد . هرگاه سازمانها بخواهند در دنياي پيچيده و پوياي امروزي ادامه حيات دهند ، اين نيروي بالقوه را بايستي مهار و مورد استفاده قرارداد.

ويژگيهاي كلي كاركنان توانمند:كاركنان توانمند به سازمان و خودشان نفع ميرسانند آنها مشاغل يا زندگي خود را بيشتر داراي هدف حس مي كنند و درگيري آنها مستقيما به بهسازي مستمر در سيستمها و فرايندهاي محل كار تبديل ميشود. در سازمان توانمند ، كاركنان با احساس هيجان ، مالكيت و افتخار ، بهترين ابداعات و افكار خود را پياده مي سازند . علاوه بر اين ، با احساس مسپوليت كار ميكنند و منافع سازمان را بر منافع خود  ترجيح ميدهند .مدل مديريت سنتي كه در آن مدير كنترل ميكند و كاركنان تحت كنترل هستند ، ديگر كار آمد نيست . به منظور ايجاد محيط كار توانمند ، نقش مديريت در سازمان بايستي از چارچوب ذهني فرماندهي و كنترل به محيط حمايتي و مبتني بر حس مسپوليت تبديل گردد كه در آن كليه كاركنان فرصت داشته باشند به نحو احسن همكاري كنند .تواناسازي قطعا قابل وصول است . اما چنين سفري كار كساني كه روحيه ضعيف دارند نيست . از شما كه ميخواهيد در اين راه قدم بگذاريد جدا ميخواهيم كه پابرجا باشيد و مي دانيم كه در مسير فوق در صورتي با توجه به سه كليد تواناسازي كه در ذكر خواهد شد ، گام برداريد ، موفق خواهيد شد . سازمانها 

براي ادامه حيات بايد از چهار ويژگي برخوردار باشند ) مشتري گرا بودن : هرسازمان كه به خواست و احتياجات مشتريان بي اعتنا باشد الزاما در درجه دوم قرار ميگيرد و يا به زودي از صحنه كسب و كار خارج خواهد شد .2) كارا بودن از حيث دخل و خرج : افزايش هزينه ها همراه با پيكار بي امان رقبا بر سر قيمت گذاري ، شركتها را وادار كرده بود كه حاشيه سودآوري را در قياس با گذشته بسيار محدود كنند لذا شركتها براي ادامه حيات مجبود هستند به مراتب بيشتر تلاش كنند و با درآمدي به مراتب كمتر بسازند3) سريع العمل و انعطاف پذير بودن4) بهبود مستمر : هريك از افراد شركت بايد اين تصور را از سازماني داشته باشند كه بايستي امروز بهتر از ديروز و فردا بهتر از امروز باشد .يعني پايه ريزي سازمان به گونه اي كه پيوسته و همواره از آنچه هست ، بهتر شود .لذا براي دستبابي به اين خصوصيات ، مهمترين ابزار رقابتي نيروي انساني است كه بايد آنرا توانا ساخت((تواناسازي ، دادن قدرت به افراد نيست . افراد هم اكنون داراي قدرت ميباشند (به صورت سرمايه اي از دانش و انگيزش ) كه كار خود را بسيار عالي انجام دهند .تواناسازي را به عنوان آزاد كردن اين قدرت تعريف مي كنيم .)) توانا سازي به نتيجه نميرسد مگر اينكه از بالاترين سطح سازماني شروع شود مديران توانا سازشما داراي وظيفه  ديگري هستيد به جاري هدايت و كنترل و نظارت بر افراد ، مانند گذشته ، شما  مثل يك حلقه اتصال بين افراد و بقيه تشكيلات سازمان عمل

مي كنيد .منظور از حلقه اتصال چيست ؟نقش جديد شما به عنوان مدير تواناساز عبارت است از هماهنگ كردن تلاشها ، بدست آوردن منابع برنامه ريزي استراتژيك ، كاركردن با مشتريان ، تعليم كاركنان و نظاير آن . هركاري كه شما انجام ميدهيد در راستاي كمك به كاركنان است  تا بيشتر موثر واقع شوند . حالا شما براي آنها كار ميكنيد نه انها براي شما .سه كليد موفقيت در راستاي تواناسازي كاركناناولين كليد :همه كس را در اطلاعات سهيم كنيد. اين عمل سهيم شدن در اطلاعات براي تواناسازي سازمان ، ضرورت حتمي دارد به همين دليل ، اولين كليد است .منظور از سهيم كردن كاركنان در اطلاعات آگاهي آنان راجع به چگونگي انجام كارها ، سوددهي ، ضايعات ، بودجه ، سهم بازار ، بهره وري ، نواقص و نظاير آن ميباشد . جايگاه اهداف كجاست ؟در اكثر سازمانها هدفها در بالاي هرم سازماني تعيين ميشوند و سپس اجراي آنها را از رده هاي پايين مي خواهند . افراد نسبت به اين هدفها تعهدي ندارند زيرا در تعيين آن دخالتي نداشته اند . فكر مي كنم كه شما درك ميكنيد چگونه اين روش را براي تعيين هدف در سازمان توانمند ، نمي توان اعمال كرد . براي از بين بردن اين باور سنتي كه تمام متغيرها در بالاي سلسله مراتب سازماني هستند ، اول بايد اعتماد به وجودآوريد . وقتي كه سهيم شدن در اطلاعات انجام شد و كاركنان شروع كردند با هم به سوي سرزمين تواناسازي حركت نمايند ، آن وقت تعيين هدف به معني واقعي خودش تحقق مي يابد فوايد سهيم شدن در

اطلاعات با هر فردي در سازمان1) اولين كليد در تواناسازي كاركنان و سازمانهاست2) به كاركنان امكان ميدهد كه وضعيت فعلي سازمان را به طور روشن بدانند.3) در سراسر سازمان اعتماد به وجود مي آورد .4) طرز فكر سلسله مراتب سنتي را از ميان بر ميدارد .5) به افراد كمك مي كند كه بيشتر مسپول باشند6) افراد را بر مي انگيزد تا مانند مالكان سازمان عمل كنند . دومين كليد : با تعيين حدود خودمختاري ايجاد كنيد .بدون رهنمود ، آدمها به عادات قديمي و ناتوانمند شده خودشان بر مي گردند ، يعني به همان راه آشنا رجعت مي كنند تعيين حدود ، اين خاصيت را دارد كه انرژي را در مجراي مشخصي هدايت مي كند . اين مانند يك رودخانه است .اگر خاكريزهاي كنار رودخانه را برداريد ، رودخانه ديگر رودخانه نيست و شتاب و جهت آن از بين مي رود.علاوه بر تعيين هدف كه قبلا توضيح داده شد در اينجا فهرستي از زمينه هاي مهم ديگر در يكسازمان را متذكر ميشويم كه ما براي ايجاد حدود جديد از آن شروع مي نماپيم .1) مقصود – در چه حرفه اي هستيد ؟2) ارزشها – رهنمودهاتي عملياتي شما چه هستند ؟3) سيماي آينده – تصوير آينده شما چيست ؟4) هدفها – چگونه و چه وقت ، كجا و به چه طريق كارهايتان را انجام ميدهيد؟5) نقشها – چه كسي چه نقشي را ايفا مي كند؟6) ساختار سازماني و سيستمها – از كاري كه مي خواهيد انجام دهيد چگونه پشتيباني مي كنيد ؟تصوير بسيار گيرا از آينده شركت . اين تصوير فكر و احساس اعضاي سازمان را

مجذوب مي كند و نيازها ، آرزوها ، اعتقاداتشان را متبلور مي سازد .روش ايجاد تصوير پرجاذبه ، در واقع روشن كردن دورنماي آينده است .يعني سيمايي كه هدف سازمان شما را روشن مي كند .(نشان ميدهد كه در چه كسب و كاري هستيد ) .تصوير كوچكهرفرد در هر اداره اي تصوير آينده را به نقشها و هدفهايي كه براي آنها مفهوم و معني پيدا مي كند انتقال ميدهد . ما اين عمل را مشخص كردن تصوير كوچك مي ناميم . تصوير كوچك هر فرد بسيار اهميت دارد . هرتصوير كوچك ، انتقال بخشي از تصوير بزرگ به صورت اقدامات خاصي است كه هر عضو سازمان انجام ميدهد . اين اقدامات به سوي دستيابي به هدفها هدايت ميشود .براي اينكه اعضا سازمان منشا اثر باشند . آنها بايد تصوير بزرگ و نقش خود را در دستيابي به آن تصوير ببينند اكثر سازمانها هدف تعيين مي كنند . اين كار با فرآيند هدف گذاري در زمينه تواناسازي چه تفاوتي داردفرآيند هدف گذاري كا روي انرژي متمركز ميشود بدون هدفهاي روشن انرژي افراد ممكن است هدر برودايجاد خودمختاري از طريق مرزبنديها و چهارچوبها :1) براساس سهيم شدن در اطلاعات2) دورنماي آينده (تصوير بزرگ ) را با داده هاي  هريك از افراد روشن مي كند .3) به تبديل تصوير آرماني به نقشها و هدفها (تصوير كوچك ) كمك مي كند .4) ارزشها و قواعد را كه زير بناي اقدامات مطلوب را ميسازد ، تعريف مي كند .وقتيكه ارزشها روشن باشد تصميم گيري ساده تر است .5) ساختارها و روشهاي اجرايي پديد مي آورد كع انسانها را توانا ميسازد

.6) به ما يادآوري ميكند كه اين سفر به سرزمين تواناسازي است . سومين كليد – تيمها را جايگزين سلسله مراتب كنيد1) تيمهاي توانمند بيشتر از افراد توانمند كار انجام ميدهند.2) افراد در آغاز كار نمي دانند چگونه در اين تيمها كار كنند .3) عدم رضايت يك گام طبيعي در اين فرايند است .4) كارمند بايد در مهارتهاي تيمي آموزش داده شود .5) دلبستگي و حمايت بايد از بالاي سازمان سرچشمه گيرد .6) تيمهايي كه اطلاعات و مهارت دارند ميتوانند جايگزين سلسله مراتب قديمي شوند .مزاياي تيم هاي خودگردان : افزايش رضايت شغلي- تغيير طرز تلقي از اجبار به اختيار- تعهد بيشتر كارمند- ارتباطات بهتر كارمند و مدير- افزايش كارآيي فرايند تصميم گيري- بهبود كيفيت- كاهش هرينه هاي عمليات- افزايش سودآوري به كاركنان اطلاعات بدهيد تا اقدام كنند سپس در انتظار حوادث سحر آميز باشيد .مرزبنديهاي جديد به هرفردي كمك ميكند تا ياد بگيرد با مسپوليت و خودمختاري كار كند  .

مديريت منابع انساني عبارتست از رويكردي استراتژيك به جذب، توسعه، مديريت، ايجاد انگيزش و دست يابي به تعهد منابع كليدي سازمان؛ يعني افرادي كه در آن يا براي آن كار مي كنند مديريت منابع انساني فرايندي شامل چهار وظيفه جذب، توسعه، ايجاد انگيزش و نگهداشت منابع انساني است مديريت منابع انساني يعني مديريت كاركنان سازمان مقصود از مديريت منابع انساني سياست ها و اقدامات مورد نياز براي اجراي بخشي از وظيفه مديريت است كه باجنبه هايي از فعاليت كاركنان بستگي دارد، به ويژه براي كارمنديابي، آموزش دادن به كاركنان، ارزيابي عملكرد، دادن پاداش و ايجاد محيطي سالم و منصفانه براي كاركنان سازمان. براي مثال اين

سياست ها و اقدامات دربرگيرنده موارد

زير مي شود: _ تجزيه و تحليل شغل (تعيين ماهيت شغل هر يك از كاركنان) _ برنامه ريزي منابع انساني و كارمنديابي _ گزينش داوطلبان واجد شرايط _ توجيه و آموزش دادن به كاركنان تازه استخدام _ مديريت حقوق و دستمزد (چگونگي جبران خدمت كاركنان _ ايجاد انگيزه و مزايا _ ارزيابي عملكرد _ برقراري ارتباط با كاركنان (مصاحبه، مشاوره و اجراي مقررات انضباطي _ توسعه نيروي انساني و آموزش _ متعهد نمودن كاركنان به سازمان مديريت منابع انساني و مديريت كاركنان

براي دهها سال، اجراي وظايف انتخاب، آموزش و جبران خدمت كاركنان وظايف اصلي حوزه اي به نام مديريت كاركنان بود. اين وظايف بدون توجه به اينكه چگونه به يكديگر مرتبط هستند انجام مي شدند. اما اكنون حوزه اي به نام مديريت منابع انساني مطرح شده است. مديريت منابع انساني آنطور كه در حال حاضر درك مي شود، به جاي رد يا حذف، تعميمي از نيازمندهاي سنتي اداره اثربخش كاركنان است. در اين حوزه درك مناسبي از رفتار بشري و مهارت استفاده از اين درك و بينش نياز است. هم چنين داشتن دانش و درك از وظايف مختلف كاركنان و آگاهي از شرايط محيطي ضروري استمديريت منابع انساني در دهه 1980 ظهور كرد و توسط طرفداران آن به عنوان فصل جديدي در مديريت نيرويانساني تكامل يافت. اكنون اين توافق وجود دارد كه مديريت منابع انساني جايگزين مديريت كاركنان نمي شود بلكه به فرايندهاي مديريت كاركنان از منظر متفاوتي مي نگرد. هم چنين فلسفه هاي اصلي آن تا حد قابل ملاحظه اي متفاوت از مفاهيم سنتي مديريت كاركنان است. با

اين همه برخي از رويكردهاي خاص مديريت كاركنان و روابط كاركنان مي توانند تحت عنوان رويكردهاي مديريت منابع انساني توصيف شوند زيرا در راستاي فلسفه اساسي

مديريت منابع انساني هستند .

مديريت منابع انساني رويكردي جامع به مديريت استراتژيك منابع كليدي سازمان يعني منابع انساني است. مديريت

منابع انساني نه تنها رويكردي از روي سودآوري به مديريت كاركنان است بلكه رويكردي ويژه به روابط كاركنان با تأكيد بر تعهد و دو طرفه بودن ارتباط دارد

فلسفه مديريت منابع انساني _ منابع انساني مهمترين دارايي يك سازمان است و مديريت اثربخش آنها كليد موفقيت سازمان است. _ اگر سياست ها و رويه هاي مربوط به كاركنان سازمان با همديگر تطابق و سهم قابل ملاحظه اي در دستيابي به اهداف سازمان و برنامه هاي استراتژيك داشته باشند دستيابي به موفقيت سازماني محتمل تر است. _ فرهنگ و ارزش هاي كلي، شرايط سازماني و رفتار مديريتي كه از آن فرهنگ نشأت مي گيرد تأثير زيادي بر دستيابي به تعالي مطلوب مي گذارد. چنين فرهنگي نيازمند مديريت شدن است بدين معني كه بايد تلاشي مستمر براي ايجاد پذيرش و انجام آنها صرف شود. _ دستيابي به يكپارچگي نيازمند تلاش مستمر است. منظور از يكپارچگي اين است كه تمام اعضاي سازمان با داشتن حسي از مقصود مشترك با يكديگر كار كنند. رويكردهاي مديريت منابع انساني دو رويكرد كلي در مديريت منابع انساني وجود دارد: رويكرد سخت و رويكرد نرم. رويكرد سخت: به كاركنان مانند ديگر منابع نگاه مي شود كه بايد معادله ورودي خروجي برقرار شود و بهصورت كارآمد اداره شوند. رويكرد نرم: بيشتر به اين حقيقت توجه مي كند كه نمي توان

با كاركنان مانند ديگر منابع رفتار كرد زيرا برخلاف ديگر منابع، منابع انساني فكر كرده و عكس العمل نشان مي دهند. در اين رويكرد بر استراتژي هايي براي دستيابي به تعهد از طريق آگاه ساختن كاركنان از مأموريت، ارزش ها، برنامه هاي سازمان و شرايط محيطي، مشاركت كاركنان در تصميم گيري در مورد چگونگي انجام امور و گروه بندي كاركنان در تيم هاي كاري بدون نظارت رسمي تأكيد بيشتري مي شود. در واقع رويكرد سخت بر فرايند مديريت امور كاركنان تمركز مي كند در حالي كه رويكرد نرم بر طرز تلقي كاركنان و چگونگي رفتار با آنان تأكيد مي كند. رويكرد سخت سيستم ها، رويه ها و دستور العمل ها و چگونگي انجام فرايندها را مورد بررسي قرار مي دهد. رويكرد نرم عوامل انساني و رفتاري را در نظر مي گيرد. 6) اهداف مديريت منابع انساني (دعائي 1377، 9) داف اساسي مديريت منابع انساني حصول نتايج مطلوب از تلاش هاي جمعي كاركنان سازمان است كه مي توان به صورت زير آن را بيان نمود: تأمين نيروي انساني با حداقل هزينه پرورش و توسعه استعدادها و مهارت هاي افراد حفظ و نگهداري نيروهاي لايق و ايجاد روابط مطلوب بين آنانتأمين احتياجات مادي و معنوي و جلب رضايت پرسنل بطوري كه همسويي لازم بين اهداف شخصي آنها، و هدف هاي سازمان ايجاد گردد. وظايف مديريت منابع انساني همانطور كه در تعاريف مديريت منابع انساني آمد وظايف كلي عبارتند از: جذب، توسعه ايجاد انگيزش و نگهداشت. اما اين وظايف را مي توان به حوزه هاي فعاليت زير دسته بندي كرد: 1 سازماندهي شامل : _ طراحي سازمان _

طراحي شغل _ تجزيه و تحليل شغل _ طبقه بندي مشاغل 2: جذب منابع انساني: _ برنامه ريزي _ كارمنديابي _ انتخاب _ استخدام 3: توسعه و منابع انساني : _ مديريت عملكرد _ آموزش 4 مديريت پاداش : _ حقوق و دستمزد _ ارزشيابي مشاغل _ پاداش مزايا5 روابط كاركنان : _ روابط صنعتي مشاركت- ارتباطات6بهداشت، ايمني و رفاه - _ بهداشت و ايمني - رفاه7: امور اداري استخدام و كاركنان: چارچوب قانوني و مقررات دولتي _ رويه ها و اقدامات استخدام _ سيستم اطلاعاتي منابع انساني البته مدل هاي متفاوت ديگري نيز براي دسته بندي وجود دارد (جزني 1378، 29 36) اما همه آنها تقريباً همين اجزاء را شامل مي شوند. هيچ يك از منابع مطالعه شده در اين زمينه، مجموعه فعاليت هاي مديريت منابع انساني را در قالب سيستمي از فرايندهاي مرتبط و به هم پيوسته ترسيم و تشريح نكرده اند. يكي از دلايل اين واقعيت اين است كه فعاليت هاي مديريت منابع انساني به قدري متفاوت، متنوع و داراي مباني مختلف هستند كه تجمع تمام آنها در قالب يك سيستم امكان ناپذير است. همانند تقسيم بندي رويكردهاي سخت و نرم به مديريت منابع انساني، فعاليت هاي آن را هم مي توان در دو دسته سخت و نرم گنجاند. به عنوان مثال مبحث انگيزش كاركنان يك فعاليت كاملاً نرم است در حالي كه فعاليت حقوق و دستمزد يك فعاليت كاملاً سخت است. البته اين دسته بندي فرضي است چرا كه ميزان سختي يا نرمي داراي طيفي خواهد بود. به هر حال، عليرغم نبود چنين تصوير سيستماتيك از فعاليت هاي سخت مديريت منابع

انساني، مي توان سيستمي براي آن طراحي كرد كه شامل فعاليت هاي رويه پذير باشد. سيستم اطلاعات منابع انساني تعاريف مختلفي از سيستم اطلاعات منابع انساني وجود دارد. در بيون(1997) تعاريف زير آمده است: _ يك سيستم رايانه اي فقط براي جمع آوري، ذخيره، نگهداري، بازيابي داده هاي مورد نياز يك سازمان از كاركنانش. _ علاوه بر استفاده فوق براي كمك به برنامه ريزي، امور اداري، تصميم گيري و كنترل فعاليت هاي مديريت منابع انساني طراحي مي شود. _ يك سيستم اطلاعات منابع انساني بايد رويكردي يكپارچه براي جمع آوري، ذخيره، تحليل و كنترل جريان اطلاعات منابع انساني در داخل يك سازمان تعريف شود. شرمان، بوهلندر و اسنل (1998، 8) سيستم اطلاعات منابع انساني را سيستمي تعريف مي كنند كه اطلاعات جاري و دقيق براي مقاصد كنترل و تصميم گيري فراهم كند. به گفته آنها طبق يك پيمايشي كه اخيراً انجام شده است بيشتر فناوري اطلاعات استفاده شده، براي نگهداري اطلاعات كاركنان، نظارت بر عمليات حقوق و دستمزد، نگاهداري اطلاعات مربوط به غيبت ها و مرخصي ها و انجام امور اداري و استخدام و برنامه هاي آموزشي بوده است. اسكارپلو و لدوينكا (1988، 714) سيستم اطلاعات منابع انساني را بخشي از سيستم اطلاعاتي سازمان مي دانند كه اطلاعات لازم را براي تصميم گيري در امور منابع انساني ارائه مي دهد. تفاوت در سطح استفاده از سيستم اطلاعات منابع انساني در تعاريف فوق، اشاره به اين مطلب دارد كه مي توان سيستم اطلاعات منابع انساني را در قالب يكي از سيستم هاي اطلاعاتي مانند سيستم پردازش عمليات ، سيستم اطلاعات مديريت ، سيستم پشتيبان تصميم گيري

يا ديگر انواع سيستم هاي اطلاعات سازماني طراحي كرد.سازمان هم از درون و هم از برون مورد هجوم قرار مي گيرد. از نظر بروني رقابت شديد در سطح جهاني، تغييرات سريع باور نكردني تقاضاهاي جديد براي كيفيت و خدمات و محدوديت منابع پاسخگويي سريع را از سازمانها مي طلبد. از جنبه ي دروني كاركنان احساس مي كنند كه با آنها صادقانه برخورد نمي شود مايوس و سر خورده شده اند و سازمان پيوسته توقع بيش تري دارا و مرتباَ قواعد بازي را تغيير مي دهد. در عين حال، كاركنان  طالب كار با معني هستند، صراحت و صداقت بيشتري را خواستارند، و خوديابي، خودشكوفايي بيشتري از كارشان مي خواهند.سازمان بايد خودش را با تغييرات انطباق دهد، رشد كند و راههاي جديدي ياد بگيرد، تا كارش را به سامان برساند كاركنان از مسئوليتها يا تعهدشان اطمينان ندارد.آنكه در اين ميان گرفتار شده مدير است كه احساس مي كند در بين تقاضاهاي جديد از خارج سازمان و از بالاي سازمان تحت فشار قرار گرفته است بايد گروهي را به كار بگيرد، تا سازمان بتواند وظايفش را انجام دهد.تواناسازي كاركنان چيست؟تواناسازي كاركنان يك راه اساساً متفاوت براي كاركردن انسانها با يكديگر است، بدين معني كه: •  كاركنان احساس مي كنند كه نه فقط در مورد انجام دادن كار وظايف خودشان بلكه نسبت به بهتر كاركردن كل سازمان نيز مسئوليت دارند. كارمن امروزي ، فردي است كه به طور فعال مشكلات را حل مي كند و براي نحوه ي انجام امور طرح مي ريزد و پس آنها را به مرحله ي اجراء در مي آورد . تيمهاي كار، به طورمستمر

براي بهبود عملكرد و دستيابي بر سطح بالاتري از بهره وري با هم كار مي كنند. ساختار سازمانها بر گونه اي طرح ريزي شده است كه آدمها در مي يابند كه مي توانند براي دستيابي بر نتايج مورد نظرشان و آنچه پاداش دريافت دارند.ويژگي سازمان توانند بر محتواي شغل مي افزايد. مهارتها وظايف تشكيل دهنده ي شغل را توسعه مي بخشد. براي ابداع و نوآوري و خلاقيت زمينه اي مساعد بر وجود مي آورد. كنترل بيشتري روي تصميمات مربوط به كار اعمال مي كنند. كارمند بر جاي يك قسمت از كار، يك كار كامل را انجام مي دهد. رضايت مشتري را تامين مي كند. زمينه ي جهت يابي بازار را فراهم مي آورد.محيط كارتوانمند از روابط جديد بين كاركنان و روابط جديد بين انسانها و سازمان ريشه مي گيرد.اينها شركاي يكديگرند.هر فردي نه تنها در قبال كار وظيفه اش مسئول است بلكه نسبت به كل سازمان احساس مالكيت دارد گروه كار، صرفاً به تقاضاها پاسخ نمي دهد بلكه مبتكر عمليات است. كارمند تابع نيست تصميم گيرنده است. هر كس احساس مي كند كه به طور مستعد، چيزي ياد مي گيرد و مهارتهاي خودش را براي پاسخ دادن به تقاضاهاي جديد گسترش مي دهد.آزادي در برابر كنترلنقش مدير سازمانهاي سنتي اين بود كه فرايند كار و انسانها را تحت كنترل سفت و سخت داشته باشد. بهترين مدير كسي بود كه سخت ترين كنترل ها را اعمال مي كرد. رفتار كاركنان مي بايست تحت نظارت قرار گيرد و تحت كنترل سرپرستان و مديران درآيد.سازمان مدير، سازماني است كه در آن انسانها توانند مي شوند تا تصميم بگيرند

و خودشان را اداره كنند تواناسازي با مفهوم سنتي كنترل به كلي تفاوت دارد. سازمان توانمند محيطي است كه در آن انسانها مي خواهند مسئوليت بپذيرند و آزادي عمل داشته باشند، اما آزادي بيش از حد به بي نظمي منجر مي شود.تغيير از سازمان هرمي به سازمان دايره ايسازمان هرمي انقلاب بوروكراتيك اوايل قرن بيستم، سنت تخصصي كردن مشاغل را به نام (مديريت علوم) آغاز كرد. اين امر به ايجاد سازمان هرمي با وظايف تخصصي بالا مرزهاي شغلي روشن، شرح شغلهاي محدود و كنترل شويد به وسيله سرپرستان منجر گرديد تا اطمينان حاصل شود كه كار به طور منسجم و سريع انجام مي گيرد. در سازمان هرمي كرروي كنترل تاكيد مي ورزد، انسانهاي بالاي سازمان مي انديشند و برنامه مي ريزند در صورتي كه رده هاي پايين تر كار را انجام مي دهند.ويژگي هاي سازمان هرمي تصميمات در راس سازمان اتخاذ آغاز مي شود. هر شخص به طور واضع فقط در قبال شغل خودش مسئوليت دارد. تغيير در سازمان كند و به ندرت صورت مي گيرد و فقط از راس سازمان ناشي مي شود. باز خور و ارتباطات از بالا به پايين است. تحرك و ارتباطات بين واحدها در حداقل است. اگر كارتان را انجام دهيد مي توانيد انتظار داشته باشيد كه همراه با توسعه ي سازمان ترضع يابيد و از اهميت شغلي برخوردار شويد.توجه كاركنان، معطوف به بالاي سازمان است و شخصي كه مافوق شماست در تبال نتايج كارتان مسئوليت دارد. مديران معلوم مي كنند كه كار چگونه بايد انجام شود وانتظاراتشان چيست. از كاركنان انتظار نمي رود كه انگيزش زيادي داشته باشند بنابراين

لازم است كه رفتار آنان شديداً كنترل شود.سازمان دايره ايشكل سازمان جديد را دايره اي يا شبكه اي ناميده اند زيرا مي تواند به عنوان مجموعه اي از گروههاي هماهنگ به نظر آيد كه به وسيله ي مركز (به جاي رئيس هرم) با هم مرتبط شده اند.ويژگيهاي سازمان دايراه اي مشتري در محور قرار دارد. انسانها با يگديگر همكاري مي كنند تا آنچه كه لازم است انجام شود. انسانها در مسئوليت، مهارتها، اختيار و كنترل سهيم مي شوند. كنترل و هماهنگي از طريق تصميم گيريهاي متعدد و ارتباطات مستور انجام مي گيرد. چون چالشهاي جديدي پيش مي آيد لذا تغييرات در برخي موارد خيلي سريع است. مهارت كليدي براي يك كارمند يا مدير، توانايي كاركردن با ديگران است. رده هاي سازماني نسبتاً محدود است. قدرت از توانايي نفوذ شما روي ديگران ناشي مي شود. از افراد انتظار مي رود تا خودشان را اداره كنند و نسبت به كل سازمان مسئوليت احساس كنند. كار اصلي مديران، دادن نيرو ارتباط قدرت به اعضاي تيم است.راه توانا سازيتغيير از مدل سازمان هرمي به مدل سازمان دايره ي اي يك چرخش تحول يكسان نيست. در حقيقت اگر جزئي از يك سازمان باشيد كه از يك مدل به سوي ديگر پيش مي رود، احساس بي ثباتي مي كنيد. تغيير در هر جايي روي مي دهد و درك عامل مهم آن دشوار است. انسانها به گونه اي احساس مي كنند كه گويي همواره در حال واكنش هستند، مجبورند حريق را خاموش كنند و وقت يا انرژي براي نوآوري و ابتكار برايشان نمي ماند اين تغيير را به مثابه سفري تصوير كنيد

كه طي آن بايستي از روي پلهاي متعدد بگذريد.سه راه به سوي توانا سازي كاركنان1- تواناسازي هدر جانبه است: توانا سازي كاركنان چيزي پيش از يك حالت ذهني يا يك الگوي رفتار گروهي يا خط مشي هاي سازماني است. تواناسازي نمي تواند وجود داشته باشد مگر اينكه طرز تلقي فردي، رفتار گروهي و ارزشهاي سازماني، * را حمايت كنند. بسياري از تلاشها براي تواناسازي با شكست مواجه مي شود زيرا آن ها تغيير را فقط در يكي از سطوح ايجاد مي كند.2- تغيير جزئي و كلي: تغييرات جزئي و كلي تفاوت مسياري دارند اين تفاوت از لحاظ درجه ي تغيير نسبت بلكه تغيير در كيفيت هم هست.3- تغيير طرز تلقي: حركت به سوي تواناسازي كاركنان، يعني تغيير از مدل سازماني هرمي به دايره اي مجموعه اي از تغييرات ذهني يا طرز تلقي را شامل مي شود. برخي از اين تغييرات، تغييرات بنيادي طرز نگرش ها را نسبت به كار به همراه دارد.فرايند مسئوليت يادگيري- اول به سوي فرآيند تواناسازيك يك گروه كار بايد علاوه بر دستيابي به هدفهايش در مورد چگونگي دستيابي به هدف نيز بينديشد بايد بتواند *اگر هدفهائي برسد و كارها را در نوبت بعد بهتر انجام دهد، گروه كار بايد خودآگاهي از چگونگي انجام امور را توسعه دهد و همه ي اعضاي گروه بايد اين را درك را داشته باشند.- دوم به سوي مسئوليت: در گروه توانند هر كسي همان مسئوليتي را دارد كه در سازمان سنتي به رهبري او بي شه. هر فردي هر گاه مشكلي به نظرش مي رسد يا ايده اي دارد مسئول است كه آن را به گروه

عرضه نمايد. اين ايده بايد مورد احترام قرار گيرد و هركسي بايد در جستجوي راههايي براي حل مشكل و رشد و توسعه باشد. اقدام فردي رهبر در اين مورد كافي نيست.سوم بر سوي يادگيري: سازمان سنتي انقلابي است يعني در برابر * يا برنامه هاي رياست عاليه ي سازمان واكنش نشان مي دهد. در سازمان توانمند انسانها مي خواهند عمل كنند مسايل را بررسي و حل و فصل نمايند ريسك بپذيرند اظهار نمايند و با يكديگر كار كنند در چنين سازماني انسانها به انتظار دستور نمي شينند و به واسطه ي ترس يا احتياط از كار باز نمي *.نتيجه: به عبارت ديگر تواناسازي با سه عمل ذيل صورت مي گيرد:1- حضور در فراگير كار 2- قبول مسئوليت 3- تلاش براي آموختنتواناسازي كاركنان فراگيراستانسانها مي خواهند كه در شرايط كار تفاوت به وجود آورند يك بررسي آماري كه اخيراً موسسه *انجام داد نشان مي دهد كه تقريباً سه چهارم كارگران رضايت بيشتري از كارشان مي خواهند. با وجود اين *بيشتر تئوريهاي انگيزش بر عكس است اين تئوريها مي گويند .انسانها اساساً نسبت به كار بي توجهند و بايد از نزديك بر كارشان نظارت شود تا از كار كردن آنها اطمينان حاصل گردد. مدير توانمند انسانها را به گونه ي ذهني و عاطفي به كار درگير مي كند و بدون مجبور كردن تعمير آنان را نسبت وظايفي كه بايد انجام شود بر مي انگيزد. انسانها طبيعتاً علاقه دارند مفيد واقع شوند در زندگي پرثمر داشته باشند. مدير با استفاده از اين علاقه آن را به فعاليت متمركز بدل مي كند. اغلب سازمانها بر انسانها فقط به طور

فردي به جاي كار تيمي پاداش مي دهند. مدير توانمند سعي مي كند كه پاداشهاي جديدي را براي كار تيمي اشتراك صاعي و سهيم شدن در مسئوليتها بر وجود آورد.درك اشتراك مساعياشتراك مساعي وقتي صورت مي گيرد كه گروهي از انسانها در برنامه ريزي اجرا و شده ي فعاليت با يكديگر سهيم و شريك باشند اين يك مشاركت كامل است و لزوماً بدين معني نيست كه فردي رهبري را بر عهده ندارد. در واقع شكل ديگري به خود مي گيرد و تفاوت پيدا مي كند.ماهيت همكاري گروهي واقعي اغلب با ارتباطات و مشاركت اشتباه مي شود. حركت به سوي اشتراك مساعي واقعي با چند مرحله نشان داده مي شود.مراحل اشتراك مساعيقدم اول- روش پدر فرزندي: از انسانها مواظبت مي كنيد بدون اينكه به آن ها بگوييد.قدم دوم- ارتباطات: به انسانها بگوييد چرا كارها بايد انجام شوند و آن ها را مطلع نگهداريد.قدم سوم: مشاركت: از انسانها داده ها و انديشه ها را بخواهيد.قدم چهارم: اشتراك مساعي: در برنامه ريزي ، اجرا ، حساب پس دهي  و پاداشها سهيم شويد.رهبر تسهيل كننده و گروه توانمندواحد اساسي بناي يك سازمان توانمند فردي قهرمان نيست، بلكه گروهي از انسانهاي هماهنگ هستند. انسانها به صورت گروهي از افراد نيستند كه زير دست فردي مسن كاركنند بلكه يك واحد هماهنگ هستند كه مانند يك تيم ورزشي هر كسي خودش را در كار مي داند و آزاد است تا * داشته باشند.رهبر گروه فردي نيست كه دستور قدم رو نظامي بدهد. او مسئول بهبود فردي اعضاي گروه است يعني فردي كه محيطي به وجود مي آورد براي عملكرد يادگيري و بهود

افراد سازمان اين رهبر نوع جديد را رهبر تسهيل كننده مي نامند.براي يك رهبر تسهيل كننده بهبود محيط براي عملكرد يك مهارت اساسي به منظور ايجاد توانمندي است. در جريانات تغيير در سازمانها يكي از چيزهايي كه اغلب روي مي دهد تغيير سازمان كه صورت افقي است: هرم سازماني تغيير مي يابد و در اين جريان نقش مديران رده ي مياني عوض مي شود. مديران رده ي مياني بايد كارهايي بيشتر از نظارت انجام دهند. اينها بايد به اشخاص كمك كنند تا ياد بگيرند رشد كنند و بهبود يابند اين مديران بايد اعضاي تيم را ياري دهند تا با يكديگر همكاري كنند نه اينكه كارگر گروهي از افراد را فقط كنترل كنند مديران مياني در صورتي كه خود را با سازمان جديد تطبيق ندهند با خطر انقراض روبرو مي شوند.نقش رهبر تسهيل كنندساختن گروهي كه آمادگي يادگيري داشته باشد مشكلترين كار يك رهبر توانمند است بعضي از ويژگيهاي اساسي اين رهبر جديد چنين است:1-  به جاي روش سنتي بايد * رهبري مي كند: اشخاص را با تصويري از آنچه مي خواهند شوند. رودررو مي كند. اين تصوير (بينش) كه همه ي افراد مي توانن ايجاد الهام بخش و فعلي است.2- مربي است، نه معلم: گر آنچه نمي داند و تصرف دارد و شيفته ي آموختن است. به شيوه هاي قديمي به عنوان تنها را، كسب دانش پاي بند نيست.3-  روي فرآيند تاكيد دارد، نه محتوا: او در عوض تلاش در جهت تعيين محتواي كار گروه در جستجو تداوم فرآيند كار است.4-  ايجاد توانايي در كاركنان به جاي كنترل آنان: رهبر تسهيل كننده براي كنترل مداوم

و پيوسته نمي كوشد. وي * اختيار مي كند و اجازه مي دهد افراد براي انجام كار آزادي عمل داشته باشند افراد را در مسئوليت و اختيار براي انجام كار شركت مي دهد.5-  مربي است، نه متخصص: براي يادگيري و توسعه ي مهارتها به افراد كمك مي كند و هميشه از افراد انتظاران منطقي بيشتري دارد. 6-  ايجاد ارتباط مي كند و اطلاعات را در احضار نمي كند او تمام گروهها را در اطلاعات بدست آمده شركت ميد هد. و فعاليتها را با يكديگر مرتبط مي سازد.براي جمع آوري اطلاعات وقت صرف مي كند و گروه هاي كار را با يكديگر پيوند مي زند.7-  درك عاطفي دارد نه مهارتهاي فني: رهبر تسهيل كننده درك مي كند كه تغيير مشكل است و انسانها احساس ناخوشايندي نسبت به آن دارند. به نيازهاي كاركنان حساسيت دارد و راههايي را براي ايجاد رابطه ي و جانبه جستجو مي كند. او گروههايي را كه در برابر تغيير مقامت مي كنند براي بهبود اصلاح برنامه هايشان تشويق مي كند.رهنمودهاي عمل براي تواناسازي گروه1-  مساله را مشخص و گروهي را براي كاركردن با هم و حل مساله تعيين كنيد زمان معيني را براي ارائه نتايج در نظر بگيريد. كار گروه دخالت نكنيد. وقتي كه گروه راه حلها را ارائه داد با آن درباره ي نتيجه و انتخاب راه حل هدراهي كنيد.2-  با همكاري كاركنان مقاصد را تعيين كنيد، وقتي را براي صحبت درباره ي علل وجودي گروه مشخص سازيد. هدر را بر ارائه طرحها و ابتكارها فرا خوانيد هدف گروه را به طور مكتوب * كنيد.3-  مهارتهاي لازم براي حل مسايل و

تعاطي افكار را به انسانها بياموزيد. يكي از اعضاي گروه را براي ايجاد سهولت در كار و اعمال اين فنون تعيين كنيد. كار گروه را ناتمام نگذاريد و اختياري را كه به آن داده ايد پس نگيريد.4-  زمان و مكان لازم گرد همايي ها را مشخص سازيد گروه را براي شركت در جلسات و فراهم آوردن تسهيلات لازم آموزش دهيد. گردهمايي ها را با استفاده از فنون لازم به نوبت ارائه كنيد و از يكديگر بياموزيد.5-  درباره ي عملكرد باز خور روشن نشان دهيد. رهنمودهايي براي چگونگي ارائه بازخور تعيين كنيد (بدون پرخاش بر اعضاي گروه يا انتقاد و يا تغيير عناصر گروه) به عنوان يك تيم قسمتي از عملكرد را مانند جريان ارتباطات يا نحوه ي مشكل گشايي برگزينيد و درباره ي آن قسمت از هر فرد بخواهيد تا در مورد فرد ديگر بازخور نشان دهد.6-  روي نكات مثبت تاكيد كنيد و موفقيت و نتيجه ي مطلوب را ارج بگذاريد.جابنداري سازمانييك مدير در اشاعه ي نحوه ي تفكر و حمايت از تواناسازي گروه اقدامات ذيل را انجام دهد: در افتادن با سازمان سنتي درباره ي سازمان سوال مطرح كند در جلسات حضور يابد و حامي مثبت تواناسازي باشدتقويت گروه، تغييراتي را كه مي تواند در گروه اعمال كند با گروه در ميان بگذارد و تا حدامكان روابط تواناسازي را بهبود دهد.موفقيت از طريق سيم شدن در نتايج يكي از دستاورهاي تواناسازي افزايش نتايج با كار گروهي است مدير بايد اين نتايج را اندازه گيري كند، به دستاوردها ارج نهد و بگذارد ساير آدمها بدانند كه او و گروهش چه كاري را انجام داده اند.ريسك

پذيري، كارهايي را كه معمولاً انجام نمي دهد. تجربه كند خودش را تا آنجا كه مي تواند بهسازي نمايد. مشوق وي آنهايي هستند كه قبلاً به اين مرحله از پيشرفت رسيده اند.توسعه تواناسازي در بسياري از رده ها روي مي دهد. تواناسازي كاركنان مستلزم تعارض با نگرشهاي فردي و ايجاد جديد و بناي ساختار هاي جديد سازماني است. سازمانهايي كه از مدل هرمي به دايره اي تغيير مي كنند فرمهاي سازماني جديد به وجود مي آوردند كه نتيجه ي آن كاركردن انسانهاي سالم در سازمانهاي سالم است. توسعه و بهبود و اين سازمانها در سايه ي شجاعت و پافشاري حاصل مي شود.

روانشناسي اضطراب

نويسنده: روبرت هندلي و پالين نف بخش اول: برنامه پنج مرحله اي براي غلبه بر هراس: فصل اول: عرق كردن دست ها، دل بهم خوردگي، گيجي در حدي كه نتوانيد خوب فكر كنيد، تشديد ضربان قلب به آن اندازه كه شما را به رختخواب مي كشاند و ... اينها نشانه هاي بيماري وحشت زدگي هستند؛ بي آنكه علتش را بدانيد سراغ شما مي آيند و گاه شدتشان از اضطراب بيشتر است. اين امكان هم وجود دارد كه گرفتار فوبيا شويد. بي دليل از مسافرت با هواپيما مي ترسيد، از سوار شدن در آسانسور وحشت مي كنيد، عبور از پل ها هم هراس برانگيز مي شود. دل بهم خوردگي هم احتمالا به كليت يا زخم معده منتهي مي شود و فشار خون زياد حمله قلبي را تدارك مي بيند، سرگيجه و سردرد جدي تر شده به شكل ميگرن درمي آيد و كمردرد به يك اسپاسم عضلاني ادامه دار تبديل مي گردد.حقايق عجيب درباره اختلال وحشتفرهنگ لغت وحشت زدگي را «ترس بي مقدمه و شديد و به خصوص وحشت ناگهاني ناشي از يك علت بي اهميت و يا

يك سوء تفاهم از خطر» تعريف مي كند كه در اثر آن شخص را بدون هر گونه دليل منطقي راهي جاي امن و بست نشيني مي سازد. عجيب است كه ميليونها انساني كه از اختلال اضطراب رنج مي برند معتقدند كه نشانه هاي اضطراب ناگهاني آنها جزيي و كم اهميت است. اضطراب و اختلال وحشت زدگي يكي از واقعيات زندگي ماست. تازه ترين گزارش «موسسه ملي سلامت روان» حاكي از آن است كه در جمع بالغ ها از هر نه نفر يكي گرفتار فوبياست. فوبيا و ساير اختلالات اضطرابي اشخاص را از زندگي طبيعي محروم مي كند.روش من براي درمان اضطراباز آنجايي كه من شخصا از ناراحتي اگورافوبيا كه بدترين نوع فوبياست نجات پيدا كردم، نمونه زنده اي هستم كه ثابت مي كنم نه تنها بازگشت به زندگي طبيعي، بلكه رسيدن به يك زندگي بهتر از آن امكان پذير است. خواه اضطراب شما از نوع ساده يا از نوع وحشت زدگي پيچيده باشد مي توانيد از روش هاي پيشنهاد شده براي احاطه بر زندگي خود و كنترل آن استفاده كنيد. فصل دوممشكل من چيست؟با خواندن فهرست اضطراب زير و با علامت گذاري آنها با «درست» يا «غلط» مي توانيد از اضطراب داشتن يا نداشتن خود مطمئن شويد:1- با آنكه شب را خوب مي خوابم اغلب احساس خستگي مي كنم.2- گاهي اوقات قلبم بي اختيار تپش پيدا مي كند و پزشك معتقد است كه من ناراحتي قلبي ندارم.3- اغلب شبها بي خواب مي شوم.4- بدون دليل كمردرد پيدا مي كنم.5- به خاطر سوءهاضمه، اسهال و سردرد دارم اغلب نمي توانم كارهايم را آنطور كه مايلم انجام دهم.6- مي توانم بدون اينكه نفس هاي عميق بكشم يا تنگي نفس پيدا كنم با يك قرص آرام بخش يا صرف كمي الكل با موقعيت هاي دشوار روبرو شوم.7- گاهي اوقات به

خاطر روابطم با ديگران احساس عصبيت مي كنم.8- اغلب بيش از همكارانم كار مي كنم و بعضي از كارهاي اداره را در منزل انجام مي دهم.9- دست كم يك عادت بد دارم كه نتوانسته ام آن را دفع كنم.10- معتقدم كه در حد و اندازه ديگران نيستم.اگر به اغلب عبارات فوق جواب آري داده ايد ممكن است در مرحله آغازين اختلال اضطراب باشيد. به عنوان نخستين قدم براي رهانيدن خود بايد نياز به تغيير را باور كنيد. در حال حاضر به تنها چيزي كه احتياج داريد تصميم گيري براي تغيير كردن است.سوالات احتمالي شما- آيا حمله اضطراب به معناي خل شدن و از دست دادن مشاعير است؟به هيچ وجه. معناي آن اين است كه احتمالا تحت تاثير بي تعادلي شيميايي در برابر احساسات نگران كننده و دلواپسي ها خلع سلاح شده ايد. هم چنين به اين معناست كه كنار آمدن با استرس را نمي دانيد و در نتيجه اضطراب شما به حمله وحشت منتهي مي شود. مي توان گفت كه آسيب پذيري در برابر حملات اضطراب و امكان ابتلاي به آن با طبيعي نبودن حساسيت هاي فيزيولوژيكي ارتباط دارد.نشانه هاي كم شدن قندخون و يا فروافتادگي دريچه ميترال قلب شبيه نشا نه هايي است كه در حمله وحشت و اضطراب شديد مشاهده مي شوند، با اين بيان مي توان  نتيجه گرفت كه بدون ترديد بسياري از اشخاصي كه از حملات وحشت رنج مي برند، هم زمان بافروافتادگي دريچه ميترال و كمي قندخون روبرو هستند و به همين دليل احتمالا بهتر است براي هر دو ناراحتي خود تحت درمان قرار گيرند.روانشناسان مكتب رفتار درماني از سوي ديگر معتقدند كه اختلال وحشت صرفا ناشي از واكنش فراگرفته شده در برخورد با يك ترس غيرمنطقي است. ممكن است شما را چنان تربيت كرده باشند كه

شخصيت كمال طلب يا مهرطلب داشته باشيد و يا اينكه به اين معتقد باشيد كه بايد همه را راضي كنيد. خصوصيات شما را در معرض ابتلا به اختلال وحشت قرار مي دهند.- با توجه به امكان بي تعادلي بيوشيميايي، آيا اين امكان وجود ندارد كه با دارو درماني حملات اضطراب و ساير نشانه هاي بيماري در ارتباط با استرس را درمان كنيم؟چرا پزشكان داروهايي پيدا كرده اند كه مي تواند مانع از حملات اضطراب شود. با مصرف ايمني پرامين (تفرانيل) كه يكي از داروهاي ضدافسردگي از گروه تريسيكليك است و نارديل و پارنيت مي توان از حملات اضطراب جلوگيري كرد. اشكال هر دو گروه از داروهاي فوق اثرات جانبي و عوارض ناشي از مصرف آنهاست. داروهاي قديمي از خانواده آرام بخش هاي بنزوديازپين و نظاير آنها مانع حملات اضطراب نمي شوند بلكه ميزان اضطراب قابل پيش بيني را كاهش مي دهند. درمان دارويي اختلالات اضطرابي و اگورافوبيا با به بازار آمدن آل پرازولام (زاناكس) به مقدار زياد بهبود يافت كه به لحاظ باليني از خاصيت ضدافسردگي برخوردار است. اين دارو مي تواند اضطراب و حمله آنرا كنترل كند. اثرات جانبي زاناكس مشابه اثرات آرام بخش هاست. زاناكس مانند ساير داروهاي آرام بخش اعتياد اور است ولي به اعتقاد پزشكان فايده زاناكس به قدري هست كه بيماران عوارض ناخوشايند مصرف دارو را تحمل كنند.اگر بيمار پس از دارو درماني و پس از ترك دارو مجددا با حمله اضطراب روبرو شد، به توصيه پزشكان مدتي مجددا دارو مصرف مي كند. بسياري از درمانگرها با تجويز دارو براي درمان حمله وحشت موافق و بسياري با آن مخالفند.-براي شروع درمان به چه كسي مراجعه كنيم؟قبل از هر كس ديگر بهتر است به يك پزشك عمومي مراجعه كنيد تا از علت

جسماني داشتن يا نداشتن نشانه هاي اضطراب خود آگاه گرديد. اما اين را هم در نظر بگيريد كه برخي از متخصصين در امر درمان با نشانه هاي فوبيا يا اضطراب آشنا نيستند. اگر از اضطراب رنج مي بريد بدانيد كه به كجا و چه اشخاصي رجوع مي كنيد. نظر به اينكه بدون مصرف دارو توانسته ام  بر اگورافوبيا بسيار شديد خود پيروز شوم، روشي را به شما  پيشنهاد مي كنم كه آنرا « روش كلي نگر» مي نامم. من به سلامت جسم و ذهن هر دو اعتقاد دارم و معتقدم كه براي درمان بايد هم به جسم و هم به ذهن توجه نمود. به اعتقاد من براي ممانعت از حمله اضطراب تنها در صورتي بايد دارو مصرف كنيد كه به خود قول دهيد در اسرع وقت مصرف دارو را كنار بگذاريد. - تفاوت ميان نشانه هاي اضطراب و فوبيا چيست؟تفاوت اين دو بر سر شدت آن است. هر دو واكنشي در قبال يك هراس غيرمنطقي هستند. تنها زماني نشانه هاي اضطراب به فوبيا منجر مي شود كه درصدد اجتناب از نقطه نظر، موقعيت يا آن شي ء بيروني برآئيد كه هراس غيرمنطقي شما متوجه آن است. تا از انجام كاري كه شما را به وحشت مي اندازد خودداري نكنيد، مشمول فوبيا نمي شويد. توجه به اين نكته مهم است كه اگر از قرار گرفتن در موقعيتي به دليل مضطرب شدن خودداري مي كنيد كه بايد پيش از آنكه شرايط از اين حد كه هست دشوارتر شود فكري به حال آن بكنيد.- بسيار خوب منهم مثل سايرين اضطراب هايي دارم، اما آيا اين امكان تبديل شدن آن به يك فوبياي از پاي درآورنده كم نيست؟ از ميان فوبياهاي مختلف اگورافوبيا

رواج بيشتري دارد. اگورافوبياترس از ترسيدن است. وقتي نشانه هاي اضطراب دائمي مي شود، مكان ها يكي از پس ديگري اضطراب آفرين مي شوند و شخص مبتلا هر روز شرايط رفت و آمد خود را محدودتر مي كند و كار به جايي مي كشد كه مضطرب تنها در يك نقطه كه آنرا مكان امن مي شناسد، خانه نشين مي شود.دومين گروه متدوال فوبيا، فوبياي ساده است و اين شرايطي است كه ترس بيمار به يك يا دو مورد يا موقعيت محدود مي شود.فوبياي حيواني. سومين گروه از فوبياي متداول ترس از حشرات، مارها، سگ ها و ساير حيوانات است. اين فوبيا اغلب ريشه در دوران كودكي دارد كه خيلي ساده به دوران بلوغ منتقل مي شود. فوبياي اجتماعي نيز گونه ديگري از مجموعه فوبياهاست كه از جمله مظاهر آن مي توان به ترس از صحبت در حضور جمع، يا به تنهايي غذا خوردن در رستوران و نظاير آن اشاره كرد.- زندگي من پر از فشار رواني رواني است. آيا ممكن است فشار رواني به حمله اضطراب منجر شود؟خيلي ها استرس را علت حمله اضطراب خود مي دانند، اما موضوع به اين سادگي نيست.اغلب صاحب نظران ميان استرس و درماندگي تفاوت زيادي قائل مي شوند. ناراحتي از نوع نخست اضطراب هاي متداول ناشي از زندگي است كه شخص نمي تواند با آنها كنار بيايد و آنها را پشت سر بگذارد. اما نوع دوم كه درماندگي و پريشاني است ممكن است به فوبيا و حملات اضطراب ختم شود.انگيختگي دائم در برابر اضطراب زندگي مي تواند حملات اضطراب را در پي داشته باشد. اگر فشارهاي رواني در زندگي بيش از حد نرمال باشد و راه كنار آمدن با آن را ندانيد در خطر بيشتري هستيد كه با حمله اضطراب روبرو گرديد. اگر

مستعد افسردگي هستيد و انتظار حوادث ناخوشايند را مي كشيد ميزان پريشاني و درماندگي خود را افزايش مي دهيد. اگر مثبت انديش هستيد، اگر چشم براه حوادث خوشايند و خوب هستيد، اگر شيوه هاي به حالت آرام درآمدن را مي دانيد، اگر ورزش نمي كنيد، در اين صورت در موقعيت فشار خفيف ناشي از حوادث معمول زندگي قرار داريد. مي توانيد به حالت طبيعي برگرديد، مي توانيد با حوادث استرس زا برخورد سازنده داشته باشيد. اين نوع استرس در زندگي انسان انباشت نمي شود و حال آنكه استرس از نوع پريشاني و درماندگي روي هم انباشت مي شود.نوع ديگري از حمله اضطراب- شما گفتيد كه تصوير ذهني بد و ترس هاي غيرمنطقي مي توانند به اضطراب منجر شوند. اما اضطراب  ناشي از ترسي است كه غيرمنطقي نبود. منظورم دوراني است كه در جنگ ويتنام شركت داشتم، آيا من در طبقه بندي شما از اختلال اضطراب قرار مي گيرم؟بله به نظر مي رسد كه شما از اختلال اضطراب ويژه اي رنج مي بريد كه روانشناسها آنرا اختلال استرسي ناشي از حوادث گذشته ناميده اند. بعضي ها به تدريج با وحشت حوادث گذشته كنار مي آيند و از اين اختلال مصون مي مانند. جمعي هم مانند شما، ناراحتي را در خود فرو مي نشانند يا آن را سركوب مي كنند. اما با سركوب كردن خاطره، حادثه ناگوار محو نمي شود. بعدا وقتي حادثه ديگري اتفاق مي افتد و شما  را به ياد حادثه وحشتناك قبل مي اندازد، عملا با ترس، وحشت و كابوس مواجهه مي شويد. ممكن است احساس تقصير كنيد و افسردگي بر شما حاكم گردد. در اين حالت نيز مانند ساير انواع فوبياها مي توانيد با حساسيت زدايي از اين ناراحتي خلاص شويد.در حاليكه پنج اصل اساسي پيشنهادي مرا مي آموزيد، مي توانيد از اين كمك ها هم استفاده

كنيد.- آيا مي توان يكبار و براي هميشه از اضطراب خلاص شد؟بله حتما. همه ساله هزاران بيمار خود را از هراس هاي اضطرابي نجات مي دهند و راه هاي جديدي از انديشيدن را مي آموزند كه درمان كامل را ميسر مي سازد. توجه داشته باشيد كه وجود اضطراب ناچيز بخشي از فرآيند حساسيت زدايي است و مرحله لازمي است تا ذهن خود را از اين ناراحتي بشوييد.فصل سوم نظريه بشكه آبچگونه بدن مي تواند در حاليكه كاملا وظايف خود را بطور طبيعي انجام مي دهد گرفتار حمله اضطراب شود.حمله اضطراب چيزي بيش از واكنش جنگ يا گريز در برخورد با يك عصبانيت ناگهاني نيست. در حالت ترس ضربان قلب تشديد و دهان خشك مي شود. تمام مكانيزم هاي دفاعي بدن در كمتر از يك ثانيه گوش به زنگ مي شوند. يا با آنچه شما را تهديد كرده مي جنگيد يا از آن فرار مي كنيد. نظر به اينكه بدن شما خود را با اين برخورد آماده مي كند، اين كارها را بهتر و سريعتر انجام مي دهيد. در جريان برانگيختگي، رگ هاي بدن تنگ و منقبض مي شوند، قلب با سرعت بيشتري كار مي كند تاخون اكسيژن بيشتري را به سلول ها برساند. غدد بزاقي خشك مي شوند تا آب بيشتري براي تنفس كه تسريع مي شود فراهم باشد. اگر مغز نياز بيشتري  براي جنگ يا گريز داشته باشد ، به سلاح هسته اي خود يعني آدرنالين فرمان عمل مي دهد. اين هورمون قدرتمند مي تواند نيروي تمام بخش هاي درگير بدن در برانگيختگي را تا ده بربر افزايش دهد. در نتيجه ممكن است احساس هراس شديد بكنيد و ميل فرار در شما افزايش يابد. در اين شرايط از توان فوق العاده اي براي جنگ يا گريز بهره مند مي شويد.توانايي بدن در تحمل استرس به

بشكه اي شباهت دارد كه آن را زير باران بگذاريد. وقتي بشكه از آب پر شود، قطرات بعدي از لبه آن به پايين مي ريزد. وقتي اين بشكه ها پر مي شوند، احساس بي خوابي و سردرد كه ناشي از اين انگيختگي است به ما دست مي دهد و با توجه به آمادگي بدن گرفتار بيماري هاي جدي از نوع زخم معده و حمله قلبي يا اگورافوبيا مي شويم. به احتمال زياد عوامل ژنتيك نقش آفرين هستند. اما نهايتا اين برداشت و تلقي شما از عامل تنش زا در زندگي اين است كه سبب توليد آدرنالين در خون مي شود و اين عادتي است كه مي توانيد از شر آن خلاص شويد. مهم داشتن استرس نيست. همه استرس دارند اما مي توانيد به جاي اينكه مقهور استرس شويد بر آن مسلط گرديد.چگونه تصوير ذهني بد توليد اضطراب مي كندذهن انسان تفاوت ميان واقعيت و آنچه را به ذهن خود سرازير مي كند تشخيص نمي دهد. اگر به ذهن خود بگوييم كه از عهده انجام كاري برنمي آييم، در آن كار شكست مي خوريم، هرچند ممكن است توانايي انجام آن را به خوبي داشته باشيم. اين ما هستيم كه در شرايطي كه مي توانيم برنده باشيم به خود فرمان باخت مي دهيم. تصوير كردن خطر در ذهن مقدمه حمله اضطراب را فراهم مي سازد.پنج اصل اساسيپنج اصل اساسي به قرار زيرند:1- از قدرت خلاق ذهن ناهشيار خود براي تغيير دادن خويشتن استفاده كنيد.2- با  استفاده از تصوير سازي، تصوير ذهني خود را تغيير دهيد تا به جاي ترس احساس اطمينان بر شما حاكم شود.3- از انديشه مثبت و منطقي براي ديدن خود و موقعيت حول و حوش خود استفاده كنيد. آنچه را مايليد وجود داشته باشد، در ذهن خود تصور كنيد.4-

طوري رفتار كنيد كه انگار شخصيتي كه مي خواهيد هستيد.5- هدف هايي را براي خود مشخص كنيد تا كسي را كه مي خواهيد بشويد.اين پنج اصل احتمالا در نگاه نخست چند عبارت و جمله بيشتر به نظر نمي رسند، اما بدانيد قدرتمند هستند.خانه ارواحاحتمالا اغلب شما در كودكي به شهرك هاي بازي رفته ايد و به احتمال زياد تونل وحشت يا مراسمي نظير آن استفاده كرده ايد اما اگر در سن بلوغ و در سال هاي بعدي عمر به خانه ارواح برويد به احتمال زياد مي خنديد. مسئله اينست كه انسان رشد كرده درك و برداشتي از واقعيت ها دارد مي داند كه موضوع از چه قرار است. جايي براي ترس باقي نمي ماند. اضطراب و وحشت شما هم دقيقا به همين شكل است. اگر آموزش در اين زمينه نداشته باشيد و ماهيت اضطراب را درك نكنيد. اضطراب و حمله آن بسيار وحشتناك مي شود. اما اگر بدانيد ذهن شما چگونه با توليد آدرنالين خانه ارواح مي سازد، ديگر جايي براي هراس براي شما  باقي نمي ماند.فصل چهارماصل اساسي اول- رئيس شماآن روز كه از اضطراب رنج مي بردم نمي دانستم كه رئيس دارم. خيال مي كردم كه كار آزاد مي كنم و رئيس خودم هستم. اما اختلال اضطراب ثابت كرد من درون خود رئيسي داشتم كه من مي خواستم يا نمي خواستم بدن مرا به توليد اضطراب فرمان مي داد. اين رئيس ذهن ناهشيار من بود كه هر فرماني كه به جسم من مي داد اطاعت مي شد. اگر ذهن ناهشيار تا اين حد قدرت دارد، چرا آنرا در جهت مصالح و راحتي خود به كار نگيريم و اين دقيقا موضوع اولين اصل اساسي من است:اصل اساسي اول: از قدرت هاي خلاق ذهن ناهشيار خود كمك بگيريد و تغيير كنيدطرز كار ذهن

ناهشيارذهن هشيار به قدري سرگرم اتخاذ تصميمات منطقي است كه متوجه نيست كه ذهن ناهشيار بي وقفه سرگرم فعاليت است. ذهن هشيار به طريقي بر ناهشيار تاثير مي گذارد، اما اغلب ما طرز استفاده از آنرا نمي دانيم. با اين حال وقتي تضادي ميان اين دو ذهن به وجود مي آيد، ناهشيار هميشه برنده مي شود. ذهن ناهشيار تفاوت ميان كذب و حقيقت را نمي داند بلكه مانند يك كامپيوتر  تنها اطلاعات دريافتي را ثبت و تفسير مي كند.چگونه مي توانيد از رئيس خود كمك بگيريدشما هم رئيسي داريد كه تاكنون كسي درباره او حرفي به شما نزده است، رئيسي كه روي شما نفوذ دارد . اما اين را در نظر بگيريد كه اگر ناهشيار شما را كنترل كند و اگر شما ناهشيار را برنامه ريزي مي كنيد، مي توانيد او را طوري برنامه ريزي كنيد كه منافع شما را در نظر بگيرد. نكته مهم در زمينه اين رئيس اين است كه احساسات و رفتار شما ناشي از افكاري است كه در سر داريد. از آن گذشته افكار نقطه نظر هستند و لزوما با واقعيت ها مطابقت ندارند. نخستين نكته اي كه بايد بياموزيد چگونگي دسترسي به سطح ناهشيار ذهن است. آنگاه مي توانيد روش هايي را بياموزيد تا روي رئيس خود تاثير بگذاريد.استفاده از ناهشياربراي اين كار بايد به حالت ريلكس، يا راحت درآمدن را بياموزيد و موج مغز خود را كوتاه كنيد تا به شرايطي كه به آن «آلفا» مي گويند قرار گيريد. با خاموش كردن ذهن هشيار و قرار گرفتن در حالت مراقبه مي توانيد از روش هاي ويژه اي براي برنامه ريزي ناهشيار خود استفاده كنيد. اين روش ها دربرگيرنده دو جزء مهم تلقين و تجسم فكري است كه بخش مهم دومين اصل اساسي است. مي توانيد

از روش هاي اصول اساسي در سطح هشيار يا ناهشيار استفاده كنيد اما وقتي در حالت آلفا از آنها استفاده مي كنيد از كمك رئيس خود بهره مند مي شويد به طوري كه بعدا، بي آنكه بدانيد در خدمت شما قرار مي گيرد.نگاهي اجمالي به تلقين و تجسم فكريتلقين كردن، ذكر اين نكته به خويشتن است كه در اين لحظه به خصوص آنطور كه مي خواهيد هستيد. تجسم كردن مشمول تصوير ذهني است كه از خود ايجاد مي كنيد تا كاري را كه به انجام آن علاقه منديد، يا كساني را كه به معاشرت با آنها راغبيد در ذهن ببينيد. در تجسم مورد نظر من، صحنه را پيشاپيش برنامه ريزي مي كنيد. اين تجسم مانند يك داستان كوتاه داراي طرح، نقشه، مضمون و يك تصميم گيري است. در پايان آن با آنچه در ابتدا بوديد تفاوت داريد. تجسم سازي منجر به سلامتي بهتر، تغيير رفتار يا هر بهبودي كه طالب آن هستيد مي شود.استفاده از ذهن ناهشيار براي حساسيت زداييبراي نخستين بار فهميدم اگر در شرايط آلفا خود را در ذهن مجسم كنم كه در آرامش كامل به سر مي برم و با اين آرامش در مكان هاي ترسناك رفت و امد مي كنم، در عمل راحت تر و با كارايي بيشتر در مكان هاي ترسناك قرار مي گيرم و مشكل بدون حادثه پشت سر گذاشته مي شود. درست وقتي قرار بود به رستوران بروم به حالت آلفا رفتم و از روش هاي تجسم فكري و تلقين استفاده نمودم. وقتي به عزم رستوران منزل را ترك كردم، ذهن ناهشيآر من خيال مي كرد قبلا اين كار را با موفقيت كرده ام و اشكالي پيش نيامده است.فصل پنجم چگونه براي رئيس خود پيام مي فرستيموقتي جسم و ذهن خود را در حالت آرام قرار مي دهيداز قدرت خارق العاده برخوردار

مي شويد تا به كارهايي بپردازيد كه در غير اينصورت انجام آنرا غيرممكن مي پنداشتيد. وقتي مغز در حالت آلفا قرار مي گيرد مي توانيد به ذهن ناهشيار خود بگوييد كه چه برنامه اي در سر داريد. ذهن ناهشيار شما تغييرات لازم را طبق درخواست شما در زمينه سلامتي ذهني و حتي روابط شما با ديگران مي دهد. مراقبه متعالي و به خواب مصنوعي فرورفتن راه هاي مختلفي براي رسيدن به اين مهم هستند.سيكل هاي مغز و حالات هشياريروي هم رفته حالات مغزي به چهار گروه تقسيم مي شوند كه عبارتند از:- بتا، شرايطي است كه مغز 14 سيكل و يا بيشتر را در ثانيه ثبت مي كند.آلفا، شرايطي است كه مغز 7 تا 14 در ثانيه را ثبت مي كند.تتا، شرايطي است كه مغز4 تا 7 سيكل در ثانيه را ثبت مي كند.دلتا، شرايطي است كه مغز كمتر از 4 سيكل در ثانيه را ثبت مي كند.اغلب در 80% اوقات شبانه روز در حالت بتا يعني در حالت ذهن هشيار هستيم، در عين حال مي دانيم در موقعيت بتا بخش چپ مغز فعالتر و حالت مستولي دارد. مغز سمت چپ مسئول افكار منطقي است.آلفا شرايط خلاقيت است. در حالت آلفا مغز سمت راست حالت مستولي دارد. در اين حالت مغز به جاي منطق به درك مستقيم و غريزي توجه دارد. در شرايط آلفا، در حالت تصور و تصويرسازي فكر مي كنيد.در حالت تتا اغلب اشخاص به خواب مي روند اما به تمرين مي توانيد مانند يوگي ها در حالت آكاهي انفعالي قرار بگيريد.در حالت دلتا، همه در خواب عميق و ناهشيار كامل هستند.احساس در حالت آلفابهترين راه براي درك احساس در حالت آلفا، در نظر گرفتن لحظات قبل از رفتن به خواب است.

هنگام مراقبه، يا وقتي مي خواهيد در حالت ريلكس قرار بگيريد، وقتي به آرامي چشمان خود را مي بنديد، در رويا مي رويد  و يا حتي در زمان عبادت مي توانيد در موقعيت آلفا قرار گيريد.چگونه به حالت آلفا برسيم؟بايد در حاليكه چشمهايتان را آرام مي بنديد و پلك هايتان روي هم قرار مي گيرند از كسي بخواهيد متن نوشته را براي شما بخواند يا به صداي ضبط شده خود گوش دهيد. نخست جاي ساكتي بيابيد. تا حد امكان خود را در حالت آرامي  قرار دهيد. چشمان خود را ببنديد، پاها را روي هم بياندازيد و دقت كنيد كه ستون فقرات شما حالت راست و هم سطح داشته باشد. بايد در حالتي آرام احساس تعادل و توازن داشته باشيد. قدم نخست برنامه پيشنهادي من اين است كه معناي راحت و ريلكس را به جسم خود آموزش دهيد. براي رسيدن به اين مهم عضلات خود را هرقدر كه مي توانيد بكشيد تا سخت شوند، لحظاتي بعد عضلات خود را رها كنيد تا به حالت شل و آزاد قرار گيرند.نكته مهم: اگر برخي از عضلات شما دچار كشيدگي يا ناراحتي هستند، از سخت كردن  و كشيدن بيشتر آنها خودداري كنيد. قدم بعدي برنامه تنفس كردن عميق است. تمام منطقه شكم شما را بايد بالا پايين برود. همچنين توجه به آهنگ تنفس مانع از پرت شدن حواس مي شود و در نتيجه راحتتر به موقعيت آلفا مي رسيد.تصوير بسيار مهمدر مرحله بعد بايد تصويري در ذهن خود مجسم كنيد تا بتوانيد به موقعيت آلفا برسيد من اين تصوير را مكان امن و ساكت مي نامم زيرا هر كس براي خود تصور و تجسم متفاوتي دارد. بايد آرام بخش ترين مكاني را كه

مي شناسيد انتخاب كنيد و آنرا زنده در برابر چشم خود قرار دهيد.شش مرحله زير براي كامل كردن تصوير زيباي مكان امن و آرام ذهن استفاده كنيد:1- تمام جزئيات را در نظر بگيريد.2- صحنه دلپذير خود را تمام رنگي ببنديد.3- آيا در مكان امن و آرام شما صدايي به گوش مي رسد؟ به همه اين صداها گوش فرادهيد.4- چه احساسي دهيد؟ آيا وجود آب را احساس مي كنيد؟ ملحفه ها چگونه اند؟ نرمند؟ زبرند؟5- آيا رايحه اي به مشام مي رسد؟ همه را بو كنيد.6- شما در تصوير ذهن خود چگونه ظاهر شده ايد؟ اگر نمي توانيد خود را ببينيد، خيال كنيد كه تصويري از يك فيلم نگاه كنيد و خود را در آن مي بينيد. نگران ثابت ماندن و روشن بودن تصوير نشويد. با ادامه تمرين تصوير به تدريج روشنتر مي شود.شمارش معكوسوقتي در حالت آرام و راحت قرار مي گيريد با شمارش معكوس از ده تا يك در موقعيت آلفا قرار بگيريد. چند دقيقه اي به مكان امن و راحت خود پناه ببريد. به افكاري كه به ذهنتان مي رسند توجه كنيد. از كنار آنها بي تفاوت بگذريد و از صحنه ها، صداها، بوها و آرامشي كه داريد لذت ببريد.بله، شما در حالت آلفا بوديدبعضي ها هم در خلال برنامه به مرحله تتا ميروند و مي خوابند. اينهم اشكالي ندارد اگر به حالت تتا برسيد، نشانه آنست كه در مسير حركت خود از حالت آلفا گذشته ايد. اگر به برنامه ريلكس ادامه دهيد تدريجا به خواب نمي رويد و ياد مي گيريد كه خود را در موقعيت آلفا قرار دهيد. در اين مرحله تنها كاري كه بايد بكنيد اين است كه مطابق دستور عمل كنيد و پيش برويد احساس خوبي پيدا مي كنيد، بسيار بهتر

و آرامتر از گذشته مي شويد.برنامه هفته اول شمابرنامه هفته اول براي قرار گرفتن در موقعيت آلفا به قرار زير است:1- اگر اختلال اضطراب شما شديد است روزي شش بار تمرين كنيد، اگر گرفتاري شما تا اين حد جدي نيست مي توانيد با روزي سه بار شروع كنيد. حتي اگر شغل تمام وقت داريد جايي را بيابيد تا دقايقي تنها باشيد. دست كم كشيدن نفس هاي عميق را در توالت ها هم مي توانيد انجام دهيد.2- با افكاري كه در حالت استراحت در مكان امن و ساكت به سراغتان مي آيد برخورد نكنيد. به جاي هرچيز به آرامش مكان امن و ساكت خود بپردازيد و از آن لذت ببريد.3- حالت خود را در زمان بيدار شدن و لحظات قبل از خواب را با حالت استراحت در جاي امن و ساكت خود مقايسه كنيد.4- احساس آرامش عضلات پس از مرحله سخت كردن و آزاد كردن آنها را لمس كنيد. به بدن خود بياموزيد كه هر آينه احساس تنش و گرفتگي داريد به اين حالت درآيد.5- برچسب هاي آبي رنگ تهيه كنيد و آنها را در مكان هايي كه ممكن است حالت عصبي و بي قراري پيدا كنيد قرار دهيد.. هر آينه چشمتان به اين برچسب ها مي افتد از خود بپرسيد آيا احساسي از تنش داريد؟ اگر جواب مثبت است آگاهانه و به عمد عضلات خود را در موقعيت ريلكس قرار دهيد.6- نگران رسيدن به حالت آلفا نباشيد. به جاي آن به تمرين ادامه دهيد.7- اگر افكار ناخوشايند حتي در مكان امن و ساكت شما را تنها نگذاشتند باكمي صرف وقت راهي براي تغيير آنها بيابيد. هنوز زمان برخورد با اين افكار ناخوشايند نرسيده، مطالب يادداشت كرده را براي مراحل

بعد نگهداريد. فصل ششماكنون در موقعيتي هستيد كه مي توانيد از احساس آرامش ناشي از قرار گرفتن در حالت آلفا استفاده كنيد.اصل اساسي دوم: از تصويرسازي و تلقين براي تغيير تصوير ذهني خود و رسيدن از هراس به احساس اطمينان استفاده كنيد.طرز عمل تصويرسازي و تلقينشايد بگوييد كه تصوير كردن صحنه هاي خيالي و تلقين هايي كه وجود خارجي ندارند انكار واقعيت هاست، اما واقعيت اين است كه به حكم طبيعت مي توانيم به روياهاي خود جامه عمل بپوشانيم. به يكي از آرزوهاي گذشته خود فكر كنيد. مهم نيست كه اين رويا تا چه اندازه غير واقع بينانه است. ممكن است خود را ببينيد كه با يك سفينه به جانب سياره اي رفته ايد. چشمان خود را ببنديد، بنشينيد و اين صحنه رويايي را در ذهن مجسم سازيد. حالا چه احساسي داريد؟ در رويا شدن احساس زمان و مكان را مي گيرد و اين شبيه موقعيتي است كه در حالت آلفا به مكان امن و ساكت خود پناه مي بريد. وقتي رويا را كنار مي گذاريد احساس در شما باقي مي ماند كه انگار در اين موقعيت مطلوب قرار داشته ايد، انگار شما نخستين كسي بوده ايد كه بر آن سياره پا گذاشته ايد. چرا اين اتفاق مي افتد؟ زيرا وقتي در رويا مي شويد، در حالت آلفا قرار داريد و رئيس ناهشيار خود را چنان برنامه ريزي مي كنيد تا براي شما احساس مثبت بفرستد. اگر تصوير ذهني شما مثبت و شاد باشد، مي توانيد به سهولت بيشتري به خواسته هاي خود جامه عمل بپوشانيد.چرا بايد كنترل تصويرسازي و تلقين را در دست داشته باشيد.اغلب ما نگران مي شويم و بعضي از ما تقريبا نگران هستيم. در رويا مي شويم و صحنه هاي منفي را در ذهن

خود مجسم مي كنيم. مجسم مي كنيم. مجسم مي كنيم كه موفق نمي شويم، اشتباه مي كنيم يا شرمنده مي شويم. نظر به اينكه نگراني احساس قدرتمندي است، روي ناهشيار تاثير قابل ملاحظه اي بر جاي مي گذارد.برنامه پنج روزه من براي تصويرسازيمي توانيد با پيروي از روش پيشنهادي من در مدت پنج روز تصويرسازي و تلقين ذهني را بياموزيد.روز اول: ليمويي برداريد، آنرا لمس كنيد و بعد به موقعيت آلفا برويد. به جاي هر گونه مشغله ذهني بگوييد «من ليمو را در ذهنم مي بينم و از تجسم آن لذت مي برم.» بعد شكل آنرا در نظر بگيريد. حالا تصور كنيد كه ليمو را گاز مي زنيد، اگر ترشح بزاق شما بيشتر شد تعجب نكنيد. در خيال شدن واكنش هاي جسماني در پي دارد. اگر نمي توانيد ليمو را تصور كنيد نگران نشويد. دوباره به حالت بتا برويد و بار ديگر ليمو را لمس و وارسي كنيد. مجددا به حالت آلفا برويد و ليمو را ببينيد. در روز اول تمرين هر بار به موقعيت آلفا مي يويد تصوير ليمو را در ذهن خود مجسم سازيد.روز دوم: به موقعيت آلفا برويد و تصوير يك گل رز قرمز را در ذهن مجسم كنيد. به تلقين به خود بگوييد «من يك گل رز زيبا مي بينم». به احتمال زياد مي توانيد گل رز را به آساني ببينيد. هر بار كه در روز دوم به حالت آلفا مي رويد، تصوير گل سرخ را در ذهن خود تصوير كنيد.روز سوم: به حالت آلفا برويد و تصوير كسي را كه دوست داريد در ذهن مجسم كنيد. در تصوير خود او را شادتر از هميشه ببينيد. به تلقين به خود بگوييد: «من چهره او را مي بينم. چه شاد

و بشاش است. از ديدن چهره اش لذت مي برم.» روز سوم هر آينه به حالت الفا مي رويد اين شخص را در ذهن خود تصوير كنيد.روز چهارم: به حالت آلفا برويد، صحنه اي را در ذهن مجسم كنيد كه با جمعي ايستاده ايد. اينجا مكاني است كه روزي از آن لذت برده ايد. جزئيات صحنه را در ذهن تصوير كنيد. به خود بگوئيد: «از تماشاي اين صحنه لذت مي برم و از اينكه آنجا هستم خشنودم.» هر آينه روز چهارم به حالت آلفا مي رويد، اين صحنه را در ذهن خود تصوير كنيد.روز پنجم: به حالت آلفا برويد و خود را ببينيد. بگوييد: «من چهره ام را در ذهنم تصوير مي كنم. مسلط بر ذهنم هستم و مي توانم جزئيات خود را ببينم. از تصوير كردن چهره خود لذت مي برم.» بايد جزئيات را تصوير كنيد. فراموش نكنيد كه چهره شما  بايد در نهايت شادي و شعف باشد. اگر در تصوير كردن چهره خود با دشواري روبرو هستيد، شايد بتوانيد خود را در يك فيلم يا ويدئو خانوادگي تماشا كنيد. حتي تماشاي تصاويري از خود كه در حال انجام كارهاي مختلف هستيد موثر است.نقش مهم تلقينمي توانيد از تلقين براي حل بسياري از مسائل خود استفاده كنيد. توجه داشته باشيد كه حتي در شرايط بتا ناهشيار با مخابره پيام هاي منفي مشا را با دردسر روبرو مي سازد. اگر به خود بگوييد كه آرام هستيد، سطح بشكه باران درون شما در حد پايين باقي مي ماند. وقتي از تلقين در مرحله آلفا استفاده مي كنيد ذهن ناهشيار خود را برنامه ريزي مي كنيد و تغييري حقيقي و دائمي در خود ايجاد مي نمايد. ذهن ناهشيار ارزش زيستن داشتن يا نداشتن زندگي را از كجا

مي گيرد؟يكي از اين راه ها افكاري است كه بارها و بارها به خود درباره جريان زندگي تلقين مي كنيم. اين افكار در حالت آلفا يا بتا به سراغ ما مي آيند. مي توانيم تصاوير ذهني بد را به كمك افكار مثبت و قدرتمندي كه به خود تلقين مي كنيم تعويض نماييم، مي توانيم افكار غيرمنطقي را جايگزين كنيم.در ادامه مطلب به نمونه هايي از تلقين هاي مناسب كه به اشخاص مضطرب كمك مي كند، اشاره شده است:1- من انساني مهربان و ملاحظه كار و سزاوار موفقيت هستم. 2- همه روزه در همه امور به شخصيت مورد علاقه ام تبديل مي شوم. 3- من كاملا مطمئن، آرام و خوشحالم. 4- جسم من سالم و طبيعي است. 5- ذهنم به خوبي كار مي كند. من راه هاي تازه اي براي خلاق تر شدن پيدا مي كنم.اينها تلقين هاي مناسبي هستند كه مي توانيد در حالت بتا براي كنار آمدن با اضطرار از آن استفاده كنيد. از اين عبارت هر آينه در ميان جمع احساس بي قراري مي كنيد استفاده نمائيد. اقدام بهتر اين است كه تلقين ها را با توجه به مشكلاتي كه خواهان رفع آن هستيد انتخاب كنيد.انتخاب تلقين هادرست كردن تلقين هاي خاص خود بسيار ساده و در عين حال موثر است. مي توانيد براي غلبه بر اضطراب از آن استفاده كنيد. براي بهره برداري بهتر به نكات اصولي زير توجه نماييد:- هميشه عبارات تلقين را مثبت انتخاب كنيد.- هميشه از تلقين هاي مثبت براي تقويت تصويرسازي خود در حالت آلفا استفاده كنيد. با اين طرز برخورد تاثير بيشتري روي ناهشيار مي گذاريد. خود را ببينيد با اطمينان كار مي كنيد و با تلقين مثبت از اين تصويرسازي حمايت نماييد.- از تلقين در حالت بتا براي تقويت انديشه خود در شرايط دلهده و

نگراني استفاده كنيد.- از تلقين در حالت آلفا براي آماده شدن جهت قرار گرفتن در موقعيتي كه در گذشته اسباب اضطراب شما را فراهم ساخته استفاده كنيد.تزريق عاطفيمي توانيد به كمك روشي ويژه، رئيس خود را از نو برنامه ريزي كنيد. اين فرايند را من تزريق عاطفي ناميده ام. براي انجام اين مهم با رفتن به موقعيت آلفا و تصويرسازي و تلقين يك حادثه خوب در خود احساسات مثبت ايجاد مي كنيد. بعد اين احساسات را به تصوير ديگري منتقل مي سازيد، تصويري كه در آن خود را مي بينيد رفتار در گذشته اضطراب برانگيز را به سهولت و با موفقيت انجام مي دهيد. مي توانيد با استفاده از تزريق عاطفي بر احساس اضطراب و هراس خود چيره شويد. لابد مي پرسيد كه اين احساسات عاطفي سالم را از كجا بايد به دست آوريد و من جواب مي دهم از خودتان شما هم هدايت كننده و هم دريافت كننده هستيد.برنامه سه روزه براي فراگرفتن تزريق عاطفيروز اول: به حالت آلفا برويد و يكي از جالب ترين خاطرات مربوط به گذشته را در ذهن زنده كنيد. تجربه اي را انتخاب كنيد كه روي حساسات شما تاثير شايدداشته است. بعد جزئيات اين حادثه را ببينيد. حالت هاي چهره خود و ديگران را در نظر بگيريد، به خصوص به احساسات شادمانه خود توجه داشته باشيد. روز دوم: موقعيتي را انتخاب كنيد كه از آن هراس داريد. به حالت آلفا برويد و تصوير زيباي مربوط به روز نخست را در ذهن مجسم كنيد، تصويري كه به شما احساس شادي و اعتمادبه نفس مي دهد. حالا بلافاصله به موقعيتي كه از آن مي هراسيد برويد. به ياد چهره اطمينان بخش در حالت تجسم قبلي بيفتيد. به خود تلقين كنيد كه

از كار خود لذت مي بريد، لذت به همان اندازه كه در مقام اهداء كننده تصوير ذهني مثبت بوديد. روز سوم: به كسي بينديشيد كه با او رابطه خوبي نداريد و در نتيجه در برخورد با او مضطرب مي شويد. به حالت آلفا برويد و به چهره بشاش و اطمينان بخش خود به عنوان اهداء كننده دقيق شويد. بعد در هيبت دريافت كننده برآييد. خود را ببينيد كه با شخص مورد نظر رو در دو ايستاده ايد. اكنون خود را ببينيد كه با او سرگرم فعاليت پرنشاطي هستيد، احساس خوب اهداء كننده را به احساس بد دريآفت كننده تصوير تزريق كنيد. به تلقين به خود بگوييد كه او را دوست داريد.استفاده از دومين اصل اساسي براي ايجاد يك تصوير خوب و موفق و براي تلقين عبارات حساب شده به نكات زير توجه كنيد:1- حالت مثبت را فراموش نكنيد. 2- تصوير را زنده و با رعايت همه جزئياتش در نظر بگيريد. 3- احساسات را به هم متصل كنيد. 4- از اين روش به دفعات زياد استفاده كنيد. اگر از تصويرسازي و تلقين با هدف غلبه بر اضطراب به مدت سي روز استفاده كنيد، با نتايج مثبت و قطعي روبرو مي شويد. حساسيت زدايي را به سرعت بيشتري انجام مي دهيد و آرام و راحت مي شويد.فصل هفتماصل اساسي سوم: به تلفن آقاي منفي جواب ندهيدوقتي با حمله اضطراب درگير بودم «آقاي منفي» بر زندگي من حكومت مي كرد. خود را به خاطر اضطراب از ديگران حقيرتر مي دانستم و به همين دليل معتقد بودم كه دوست داشتني نيستم. آن زمان نمي دانستم افكار منفي و غيرمنطقي، بشكه آب باران مرا با اضطراب پر و جسم را به اندازه اي برانگيخته

و پرتنش مي كند كه سرانجام كارم به واكنش جنگ يا گريز مي كشد و مقدمه دائمي حمله هاي اضطراب را فراهم مي سازد. در واقع هر حمله جديد اضطراب مرا به انديشه هاي غيرمنطقي تر سوق مي داد. دايره بسته اي ايجاد شده بود: تفكر منفي ايجاد هراس مي كرد، در نتيجه آن جنبه هاي منفي پر و بال مي گرفتند و اين نيز به اضطراب بيشتر منجر مي شد. اغلب ما بي آنكه بدانيم، در برخورد با مراجعه آقاي منفي درست مانند زماني كه تلفن زنگ مي زند و واكنش نشان مي دهيم. هرگز به فكر ما نمي رسد كه مي توانيم گوشي را برنداريم. وقتي مي دانيد افكار غيرمنطقي زندگي شما را نابود مي كند مي توانيد جواب ندادن به آقاي منفي را انتخاب كنيد. آقاي منفي خسته مي شود و از خير تماس با شما مي گذرد، تسليم مي شود. وقتي درباره خود مثبت و منطقي مي انديشيد مي توانيد پيام هاي خوبي به ناهشيار خود مخابره كنيد تا در شما يك تصوير ذهني مثبت ايجاد نمايد.سومين اصل اساسي من به دو مسئله جدا از هم مربوط مي شود:1- از كجا بفهميم منفي و غيرمنفي فكر مي كنيم؟2- چگونه مي توانيم جاي افكار منفي را با افكار مثبت و منطقي عوض كنيم و از شر آقاي منفي خلاص شويم؟اصل اساسي سوم: با انديشه مثبت و منطقي به استقبال حوادث برويد و آنها را آنگونه كه مي خواهيد باشند تصوير كنيدبه كمك انديشيدن درست، تصوير ذهني منفي را از خود دور مي كنيد و در موقعيتي قرار مي گيريد كه آزادانه به آنچه مايليد برسيد. من اين هدف را به پنج قسمت تقسيم كرده ام.1- آقاي منفي بخشي از آگاهي شماستوقتي مستعد اضطراب هستيم بسياري از ما دنيا را از پشت لنز چشم ماهي تماشا مي كنيم. همه

360 درجه را مي بينيم، اما صحنه تحريف شده است. مي توانيم لنز عينك خود را تغيير دهيم و اشياء و امور آنها را آنطور كه هستند، ببينيم. مي توانيم فيلتري بر عينك خود بزنيم تا آنچه را در تاريكي پنهان است تماشا كنيم. قدم نخست براي غلبه بر چشم انداز تحريف شده و منفي از خود درك اين اين مهم است كه افكار منفي و غيرمنفي بخشي از هشياري و آگاهي هستند. وقتي اين امكان را در نظر مي گيريم كه ممكن است درست فكر نكنيم مي توانيم لنز جديدي برگزينيم و با آن خود را ببينيم تا از امكانات حقيقي خويش آگاه شويم.2- آقاي منفي را شناسايي كنيد.توانايي تشخيص دقيق اينكه چه زماني منفي و غيرمنطقي فكر مي كنيد «آگاهي شناختي» و فرايند تغيير اين افكار و تبديل آنها به افكار منطقي «بازسازي شناختي» ناميده مي شود. هر آينه احساس يأس، خشم يا هراس مي كنيد مي توانيد از بازسازي شناختي فرايندهاي فكري خود استفاده كنيد و از مخدوش بودن يا از وجود خطاهاي شناختي آگاه گرديد. اگر به اين نتيجه رسيديد كه درست فكر نمي كنيد مي توانيد خطاهاي شناختي را برداريد و به جاي آن واقعيت حادثه را قرار دهيد. با استفاده از انگاره هاي فكري منطقي درباره حوادثي كه در زندگي شما در جريان است به بهبود اوضاع روحي و خلق و خوي خود كمك مي كنيد و با كاستن از اضطراب مانع بروز حملات اضطراب مي شويد.ده خطاي شناختي1- كمال طلبي- اگر كمال طلب باشيد ممكن است به درجاتي برسيد كه در نظر اطرافيان طبيعي و يا حتي بالاتر از حد طبيعي باشيد و با اين حال خود را يك شكست خورده و ناكام بپنداريد. واقعيت اينست

كه به هدف هاي خود برسيد يا نرسيد انسان ارزشمندي هستيد.2- مبالغه- حوادث جزئي و نه آنقدر مهم را به مبالغه مي گيريد. واقعيت اينست كه نبايد انتظار داشته باشيد همه شما را به ديگران ترجيح دهند. هر كس براي خود طرفداران و آشناياني دارد.3- توجه به امر منفي- عادت بدي است كه به جنبه هاي منفي زندگي خود توجه مي كنيد اما از كنار جنبه هاي مثبت بي تفاوت مي گذريد. راهي براي نجات از موقعيت توجه بيش از حد به امر منفي اين است كه به حالت آلفا برويد و بعد به تلقين خود بگوييد كه شما خوب و محترم هستيد.4- بي توجهي به امر مثبت- قدمي فراتر از توجه بيش از حد به جنبه هاي منفي زندگي است. در اينجا حتي جنبه هاي مثبت زندگي منفي انگاشته مي شوند. اغلب كساني كه از اضطراب رنج مي برند افسرده هستند. يكي از علل افسردگي و بي توجهي به امر مثبت اينست كه خيال مي كنيم نمي توانيم از انجام كارهايي كه قبلا از آن لذت مي برديم شاد شويم. واقعيت اينست كه به جاي اين فعاليت ها طرز تلقي شماست كه توليد اضطراب مي كند. ممكن است با بي توجهي به امر مثبت از اينهم فراتر برويد. اگر كسي در مقام تعريف از شما حرفي بزند تعريف او را به حساب انتقاد مي گذاريد. بگذاريد كلمات تعريف آنها ذهن ناهشيار شما را نوازش دهد. وقتي كسي در مقام تعريف از شما حرفي مي زند، كافيست كه با عبارت «متشكرم» به او جواب بدهيد. سرانجام باور مي كنيد كه تعريف ها واقعيت دارند.5- پيش بيني منفي- شرايطي است كه در آن از حوادث خنثي و يا حتي مثبت نتيجه گيري هاي منفي مي كنيد. از جمله رايج ترين اين رفتارها موقعيتي است كه اعمال

ديگران را در مقابل خود خصومت آميز تلقي مي كنيد. براي اصلاح اين موقعيت بايد به حقايق توجه كنيد، بكوشيد براي هر تغيير در زندگي خود عاقبتي خوشي در نظر بگيريد.6- درشت نمايي- ريزبيني. عادتي است كه بر اساس آن حوادث را بيش از اندازه بزرگ و يا بيش از اندازه كم اهميت جلوه مي دهيد و حاصل آن اضطراب است اشتباه مختصري مي كنيد اما از آن در ذهن خود فاجعه مي سازيد. به همين شكل گاه امتيازات خود را به قدري كوچك و كم بها مي كنيد كه ديگر متوجه آن نمي شويد.7- استدلال احساس- شرايطي است كه احساس جايگزين واقعيت ها مي شود. توجه داشته باشيد كه اين طرز برخورد با حوادث زندگي به افكار منفي منجر مي شود. به خود تلقين كنيد كه آرام و شاد هستيد. از تزريق احساس براي تغيير احساسات خود در سطح ناهشيار استفاده كنيد.8- بايدها- تحت تاثير «بايدها» تابع رئيس ناهشيار خود مي شويد تا هر آينه كاري را مطابق ميل خود انجام نداديد در مقام سرزنش خويش برآييد. تسليم بايدها شدن به مفهوم احساس رنجش و گناه است. حق داريد معيارهاي مربوط به خود را وضع كنيد و مهم نيست كه ديگران در اين زمينه چه نظري دارند، ديگران تنها مسئول رفتار خود هستند.9- مطلق كردن اشتباه- به حرف يك اشتباه خود را «بد» توصيف مي كنيد. همه اشتباه مي كنند. در صورت اشتباه كردن هم ارزشمند هستيد. در برخورد با اشتباهات خود بگوييد «اشتباه كردم» و بعد به كار خود ادامه دهيد.10- تقصير به گردن گرفتن- موقعيتي است كه مسئوليت حادثه اي را بي آنكه در ايجاد آن نقشي داشته باشيد بر عهده مي گيريد. بدانيد كه كسي نمي تواند و نبايد رفتار ديگران

را كنترل كند. هر كس مسئول رفتار خويش است.3- از جواب دادن به آقاي منفي خودداري كنيد.- با استفاده از «برچسب آبي» به روشني فكر نكردن خود را مشخص نماييد. در اينجا مي توانيد از برچسب هاي آبي براي اطلاع از خطاهي شناختي خود استفاده كنيد. هر آينه چشمتان به يكي از اين برچسب ها مي افتد از خود بپرسيد كه به چه مي انديشيد. وقتي از اين خطاهاي شناختي آگاه شديد، بلافاصله در مقام تاييد خويشتن به خود تلقين كنيد كه من آدم ضعيفي نيستم. انسان ارزشمند و شايسته موفق شدن هستيد. نظر به اينكه قبلا اينها را در حالت آلفا در ذهن خود ديده و در مقام تاييد و تلقين آنها برآمده ايد و مي توانيد در همان سطح احساس اين خطاهاي شناختي را متوقف كند و به همين دليل اين انديشه هاي مخدوش به عمل تبديل نمي شوند.- از روش نوار لاستيكي براي تقويت انديشيدن واقع بينانه استفاده كنيد. كش نازكي دور مچ خود ببنديد و هرگاه درباره خود منفي فكر كرديد اين كش را كمي كشيده و رها كنيد. با درد و سوزش كه بر روي پوست خود احساس مي كنيد به واقع گرايي برگرديد و افكار مخدوش را از ذهن خود بزداييد.- عبارات منفي خود را لغو كنيد. راهي سريع براي خودداري از جواب دادن به آقاي منفي اينست كه هنگام منفي حرف زدن و انديشيدن به خود بگوييد «لغو كن، باطل كن»- از كسي بخواهيد كه عبارت هاي منفي شما را شناسايي كند.4- افكار منفي و غيرمنطقي را با واقعيت ها عوض كنيد.خطاهاي شناختي خود را مشخص كنيد و بعد با واقعيت ها به مصاف آنها مي رويد. ساده ترين راه انجام اين كار اين

است كه قلم و كاغذي برداريد و كاغذ را به سه ستون با عناوين زير تقسيم كنيد:1- انديشه هاي مسئله ساز 2- خطاهاي شناختي 3- عبارت منطقي و مثبتدر ستون 1 افكار مسبب احساسات منفي را بنويسيد. در ستون 2 توضيح دهيد كه از جمع ده خطاي شناختي، كدام يك مشمول اين انديشه شما مي شود. در ستون 3 «عبارات منطقي و مثبت واقعيت ماجرا را بنويسيد». وقتي خصوصيات مثبت خود را روي كاغذ مي نويسيد راهي براي برقراري ارتباط با ذهن ناهشيار خويش انتخاب مي كنيد. با عادت به نوشتن عادات منفي و دادن جواب منطقي به آنها مي اموزيد چگونه به تلفن هاي آقاي منفي جواب ندهيد.5- با آرامش ذهن ناهشيار را از نو برنامه نويسي كنيد.اين كار را در حالت آرام قرار گرفتن و رفتن به موقعيت آلفا و استفاده از تصويرسازي و تلقين حساب شده عملي مي شود. براي جلوگيري از مزاحمت آقاي منفي اقدامات زير را انجام دهيد:1- افكار مخدوش خود را بنويسيد. 2- آنها را با واقعيت ها رو در رو كنيد. 3- ده خصوصيت مثبت خود را بنويسيد. 4- به حالت آلفا برويد و اين واقعيت ها را در ذهن خود تصوير كنيد و در مقام تاييد آنها حرف بزنيد. 5- در حالت آرام قرار گيريد و بگذاريد تا ذهن ناهشيار تصوير ذهني شما را نوسازي كند.فصل هشتماصل اساسي چهارم: طوري عمل كنيد كه انگار همان كه مي خواهيد هستيددر واقع به شكلي كه مي خواهيد زندگي كنيد رفتار كنيد. برنامه اي براي تغيير رفتارهاي موجب اضطراب تهيه كنيد و بعد انگار كه برنامه به تحقق پيوسته است رفتار مي كنيد.دو قانون يادگيريبا وانمود به انجام هر عمل از دو قانون مهم روانشناسي حاكم

بر يادگيري استفاده مي كنيد. با وانمود كردن از قانون تداعي استفاده مي كنيد و در نتيجه جسم شما به حالت آرام و جديد واكنش نشان مي دهد. رفتار وانمودي هم چنين از روش يادگيري كه روانشناس ها به آن شرطي شدن عامل مي گويند استفاده مي كند.چگونه وانمود كنيمدرست همانطور كه مي توانيد ناهشيار خود را با تلقين و تصويرسازي فريب دهيد مي توانيد با وانمودسازي هم ناهشيار خود را فريب دهيد. مثلا وقتي در برخورد با مادرم شكيبايي از دست مي دادم نه تنها به خود تلقين مي كردم كه آرام هستم بلكه از روي وانمود برخوردي نرم پيش مي گرفتم و اين وانمود دستگاه عصبي مرا آموزش مي داد تا پيام هاي متفاوتي به نخاع و مغز من مخابره كنند.طرز استفاده از وانمودسازي- هنگاميكه كه برنامه وانمودسازي را ياد مي گيريد از گوش دادن به اخبار منفي كه روحيه شما را خراب مي كند خودداري ورزيد.- از معاشرت با اشخاص منفي خودداري كنيد.- در پانزده دقيقه شروع هر روز كتابي در زمينه تفكر مثبت بخوانيد.- قبل از وانمودسازي به حالت آلفا برويد.چرا اغلب اشخاص از وانمودسازي استفاده نمي كنند؟تجربه به من ثابت كرده كرده است كه اشخاص به سه دليل بر اضطراب خود غلبه نمي كنند:1- ترس از تغيير 2- اين باور كه نمي توانند از شر عادت بد خلاص شوند. 3- بي اطلاعي از اينكه چه بايد بكنند. فصل نهماصل اساسي پنجم: براي رسيدن به شخصيت دلخواه خود هدف هايي در نظر بگيريدبا هدف گذاري تغيير امكان پذير مي شود. مانند نقشه هاي گنج، هدف گذاري را به شكلي باور نكردني به مقصود مي رساند. به شما اطمينان مي دهد كه اگر از اين مسير برويد به مقصدي كه مي خواهيد مي رسيد.هدف گذاري1- براي دستيابي به هدف به ميلي سوزان نيازمنديد

كه به قدر كافي هيجان توليد كند تا با تصويرسازي و وانمود كردن در جهت آن حركت كنيد. بله رئيس شما همه كارها را انجام مي دهدبه شرط اينكه قصد وانمودسازي را به مرحله عمل  درآوريد.2- هدف بايد باور كردني باشد. براي رسيدن به هدف آنرا به اجزاء كوچكتري تقسيم كنيد و اين تقسيم بندي هرچه جزئي تر باشد بهتر است.3- هدف هاي مثبت در نظر بگيريد.4- براي همه زمينه هاي زندگي خود هدف داشته باشيد تا به آرامش دست يابيد.كتاب هدف شمابراي خود دفترچه اي با اندازه مناسب تهيه كنيد و هميشه همراه خود داشته باشيد تا هر لحظه نقطه نظري به ذهنتان مي رسد در آن يادداشت كنيد. دفترچه را به سه قسمت تقسيم كنيد: -ذهني- جسمي -روحي در هر سه زمينه هدفي داشته باشيد. به منظور هدف گذاري ابتدا به حالت آلفا برويد و بعد در حاليكه به مكان امن و ساكت پناه مي بريد از خود بپرسيد كه در اشتياق چه مي سوزيد.پس از شناسايي اشتياق سوزان هدفي را كه از همه مهمتر به نظر مي رسد انتخاب كنيد، آنرا روي برگه اي يادداشت كنيد و سپس راهنماييها و دستورالعمل هايي را كه براي رسيدن به اين گنج احتياج داريد يادداشت كنيد. نكات زير را نيز در نظر بگيريد:1- هدف مثبت انتخاب كنيد 2- در ذهن خود ببينيد كه به هدف رسيده ايد، تلقين را فراموش نكنيد. 3- به بازسازي شناختي باور براي رسيدن به هدف توجه داشته باشيد. 4- وانمود كنيد كه به هدف رسيده ايد.از كجا بدانيم كه با كدام هدف شروع كنيم؟ اگر بگذاريد ذهن ناهشيار اولويت نيازها را تشخيص مي دهد. به همه كساني كه كه از اضطراب رنج مي برند توصيه مي كنم كه ابتدا روي هدف

رسيدن به احساس بهتر از خود كار كنند. مي توانيد روي بيش از يك هدف كار كنيد اما توصيه من اينست كه روي هدف نخست دست كم 1 هفته يا ده روز تعمق كنيد.راه هاي رسيدن به هدف1- جزئيات هدف را تا حد امكان مشخص كنيد. هرچه جزئيات مشخص ترباشد وانمودسازي راحت تر است.2- هدف هاي خود را تنها با اشخاصي در ميان بگذاريد كه از شما حمايت كرده، براي رسيدن به آن شما را تشويق كند.3- تنها در صورت اجبار زمان دستيابي به هدف را مشخص سازيد و مدت زماني را در نظر بگيريد كه رسيدن به هدف در آن زمان عملي باشد و پيشرفت خود را با ديگران مقايسه نكنيد.4- احساسات خوب را با هدف هايتان ارتباط دهيد.5- حق داريد اشتباه كنيد. مأيوس نشويد  اگر به راه خود ادامه دهيد هميشه به راه درست بازمي گرديد.6- قبل از رفتن به حالت آلفا هدف خود را مرور كنيد. بخش دوم: زندگي به علاوه فصل دهممعناي سلامت جسمانيتندرستي شامل سلامتي مجموعه ذهن و جسم است. وقتي براي تندرستي خود هدفي مشخص مي كنيد قبل از هر چيز توسط آزمايش هاي مختلف از كم و كيف سلامتي خود مطلع شويد. در صورت داشتن اضطراب مطمئنا به تغييراتي براي يافتن احساسي بهتر احتياج داريد. بايد هدف هايي را براي احساس بهتر در نظربگيريد. احتمالا ورزش و اصلاح برنامه غذايي به شما كمك مي كند.بيماري هاي جزئياز بيماري هاي جزئي رنج مي بريد، ابتدا مطمئن شويد كه اين ناراحتي ها متشاء ارگانيك نداشته باشد. سپس برنامه و هدفي براي خود تهيه كنيد: 1-تصويرسازي 2- تلقين 3- بازسازي شناختي ( توجه به امر منفي و پيش بيني امر منفي) 4- وانمودسازي علاقه به تندرستيچگونه مي توان ميل به مصرف

غذاي مناسب و متناسب را در خود ايجاد كرد؟ به نكات زير توجه كنيد:1- با تندرستي، بيماري هاي مولد اضطراب كاهش مي يابد. 2- در سطح سلامتي مطلوب مي توانيد سبك زندگي جديد و جالبي داشته باشيد. آيا جالب نيست بتوانيد مانند كساني كه هميشه آرزو داشتيد جاي آنها مي بوديد زندگي كنيد؟ 3- به كمك تصويرسازي و تلقين ذهن ناهشيار به سادگي بيشتري تن به ورزش و صرف غذاي متناسب مي دهد.مداد پاك كن عظيمتندرستي و تناسب اندام را با يك تراش يا پاك كن عظيمي در نظر بگيريد كه مي تواند شما را از تنش و استرس نجات دهد، مي تواند بسياري از ناراحتي هاي جسماني را برطرف كند.نمونه اي از برنامه اي براي هدف رسيدن به حالت آرامهدف: آرامش كامل در همه مواقعتصويرسازي:1- خود را مي بينم كه در آرامش كامل و در حاليكه لبخندي بر چهره دارم كار مي كنم.2- خود را مي بينم كه در ارتباط با دوستان و خانواده ام از آرامش كامل برخوردارم3- از تزريق عاطفي براي غلبه بر احساس عصبيت و نگراني استفاده مي كنم.تلقين:1- ضربان قلبن آرام و يكنواخت است. نفس هاي عميق  و راحت مي كشم.2- در همه موارد احساس آرامش مي كنم.بازسازي شناختي:1- خيالات واهي: اين باور را كه عصبي هستم و كاري در اين  باره از من ساخته نيست را كنار مي گذارم. من مي توانم آرام و راحت باشم.2- هويت اشتباه: من سزاوار آن هستم كه فرصتي را صرف آرامش و راحتي بيشتر كنم.وانمودسازي:1- از روي برچسب آبي براي اطلاع از احساس گرفتگي خود استفاده مي كنم.2- روزي شش بار در حالت آلفا قرار مي گيرم و قبل از برنامه ريزي خود پنج دقيقه استراحت مي كنم.3- هرگاه احساس نگراني داشته باشم نفس عميق مي كشم.4- دست كم هفته اي يك بعدازظهر

را به كار مورد علاقه ام مي پردازم.5- به موقع به رختخواب مي روم و به قدر كافي استراحت مي كنم.راهنمايي براي رسيدن به هدف- هنگام بازسازي شناختي بدانيد گاه در اثر يك ضايعه مانند از دست دادن شغل ممكن است به خود نسبت هاي بد بدهيد. براي نجات از اين موقعيت و براي يافتن راه حل، خيالات واهي را از خود دور كنيد.- از خوابيدن بيش از حد اجتناب كنيد. بدن شما غير از استراحت به فعاليت هم نياز دارد.ورزش: كدام ورزش؟ورزش مرتب و از روي قاعده، به هر شكل كه باشد مفيد است اما با توجه به اطلاعات موجود براي رفع اضطراب و نگراني بهترين تمرينات ورزش از نوع آروبيك است (اشاره به تمرينات هوازي از نوع نرم دويدن، راه رفتن و غيره است) چون نه تنها قلب را تقويت مي كند بلكه به بدن امكان استفاده موثرتر از اكسيژن را نيز مي دهد.دليل ديگري براي تندرستي و تناسب اندامناراحتي هاي جزئي همراه با اضطراب اگر به حال خود رها شوند رشد مي كنند و به بيماري هاي سهمگين مبدل مي گردند. اگر دايره اضطراب را از هم پاره نكنيد، اگر طرز و سبك زندگي توام با آرامش براي خود برنگزينيد، اگر عادات غذايي نامتناسب داريد، فشار خون زياد شما مي تواند به حمله قلبي منجر شود.فصل يازدهمسه راهنمايي مهم براي رسيدن به وزن مطلوبراهنمايي اول: شمارش كالري ها مقدار كالري مصرفي روزانه را بنويسيد تا بدانيد در روز چقدر كالري مصرف مي كنيد و چه مقدار بايد از آن بكاهيد سپس برنامه غذايي متناسب را براي خود پيدا كنيد.راهنمايي دوم: اغلب ما به آنچه مواد غذايي متعادل ناميده مي شود اهميت نمي دهيم. ممكن است مزه خوبي نداشته باشد، اما درست نيست. غذاهاي

باخاصيت و مغذي را مي توان بسيار خوشمزه درست كرد. اصولا اطلاعات ما از مواد غذايي اندك است. وقتي درباره مواد غذايي مطالب بيشتري مي آموزيد ممكن است بخواهيد مصرف بعضي غذاها را كنار بگذاريد.راهنمايي سوم: اگر تنها از راهنمايي اول و دوم استفاده كنيد، بدن شما خود را با برنامه هاي غذايي كم كالري تطبيق مي دهد و مجددا وزن اضافه مي كنيأ. با كمي ورزش و ادامه مصرف مواد غذايي كم كالري سر وزن موردنظر خود مي ايستند.كنار آمدن با وسوسهفكر نكنيد من «سوپرمني» هستم كه هرگز براي خوردن استيك و سيب زميني سرخ كرده و بستني كه روي همه آنها خط بزرگ قرمز كشيده ام وسوسه نمي شوم اما واقعيت اين است من هم گاهي تسليم وسوسه خوردن مي شوم اما با افزايش وزن بيشتر مي دوم تا جبران كنم. گهگاه برنامه غذايي را رعايت نكردن اشكالي توليد نمي كند. خوردن به جبران استرسوقتي در مقايسه با معمول زير فشار بيشتري هستيد، وسوسه شدن به خوردن غذاهاي نامناسب زياد است. اگر تحت تاثير روحيه افسرده بيش از هفته اي يكبار يا دوبار تن به ناپرهيزي بدهيد، احتمالا مشكلات ديگري در زندگي داريد كه بايد با آنها روبرو شويد. افسرده شدن به اين حد در هفته طبيعي نيست. به كمك درمانگرا و ساير متخصصين رواني مي توانيد به اين مشكل خود غلبه كنيد. با رفع افسردگي، رعايت برنامه غذايي مناسب ساده تر مي شود.امروز شروع كنيداگر مي خواهيد از وزن خود بكاهيد، اگر مي خواهيد از خود احساس بهتري داشته باشيد و از اضطراب خود كم كنيد طفره نرويد. خود را به كاستن وزن متعهد كنيد. برگه هدف خود را بنويسيد. رعايت برنامه غذايي براي كم كردن وزن و ورزش كردن با هيچ مانعي روبرو

نيست. براي رعايت آنها بهاي كمي مي پردازيد.فصل دوازدهمهدف هاي جسماني: كاستن اضطراب در شرايط بيماري هاي جدياگر با بيماري تهديد كننده اي روبرو هستيد احتمالا به خود حق مي دهيد كه نگران شويد تشخيص سرطان، حمله قلبي و ... هر كسي را نگران مي كند حتي ممكن است بدانيد كه اضطراب بر شدت بيماري شما مي افزايد. البته براي درمان ترس خود مي توانيد به درمانگر رجوع كنيد. گاه حتي بازگو كردن مشكل با كسي كه او را قبول داريد از شدت ناراحتي مي كاهد. كار ديگري كه مي توانيد بكنيد اين است كه سلامتي بيشتر را هدف قرار دهيد.رابطه استرس و بيماريبا توجه به دانش پزشكي مي دانيم كه همه افراد گاه و بيگاه در معرض تهاجم سلول هاي سرطاني قرار مي گيرند كه در اغلب موارد سيستم ايمني بدن اين سلول ها را نابود مي كند. در شرايط اضطراب شديد بخش حاشيه اي مغز، هيپوتالاموس يعني ترموستات بدن را فعال مي كند. هيپوتالاموس با صور واكنش جنگ يا گريز سيستم دفاعي و ايمني بدن را از كار مي اندازد. در اين شرايط امكان تكثير سلول هاي سرطاني بيشتر مي شود.نظريه كل نگريپزشكان كلي نگر به اين نتيجه رسيده اند كه در شرايط استرس هيپوتالاموس سيستم دفاعي بدن را بهم مي ريزد و شرايطي فراهم مي سازد تا نشانه هاي جسماني اضطراب شكل خارجي پيدا كنند. به اعتقاد آنها اگر بتوان شرايطي فراهم ساخت كه بخش حاشيه اي مغز هيپوتالاموس را فعال نكند بسياري از بيماري ها به سادگي بيشتري برطرف مي گردند. آيا وقتي پزشك مي گويد بيماري شما مزمن و ديرپاست، بايد هدفي براي بهبودي خود در نظر بگيريد؟ بله، حتما هدف بلند مدتي را براي نجات خود از ناراحتي ها و معلوليت هاي جسماني در نظر بگيريد. آنگاه اين هدف عمده را به

هدف هاي كوتاه مدتي تقسيم كنيد كه بتوانيد از پيشرفت و بهبود خود قوت قلبي بيابيد.كتمان واقعيت هاممكن است بگوييد گفتن اين جمله به ديگران كه عليرغم نظر پزشك حالم خوب مي شود كتمان واقعيت هاست. مسلما وقتي پيش پزشك خود هستيد منكر آن نمي شويد كه زخم معده يا ناراحتي قلبي داريد. منظور اين است كه هراس ها را با جملات نگران كننده و گپ هاي ذهني با خود تشديد مي كنيم و در نتيجه از توانايي جسم خود براي برخورد با مشكل مي كاهيم.راهنمايي براي هدف گذاري سلامتي- از تجسم فكري استفاده كنيد؛ جزئيات امر را در ذهن خود تصوير كنيد. پزشكان كلي نگر بيماران خود را در زمينه تاثير بيماري بر جسم آنان آموزش مي دهند. آنگاه روانشناس ها به بيماران كمك مي كنند تا تصويرهاي مثبت و موثري درباره طرز التيام خود تصوير كنند.- فكر بيمار بودن را از سر بيرون كنيد. با استفاده از برچسب هاي آبي انديشه هاي منفي را شناسايي نماييد. از برنامه هاي شاد تلويزيون و دوستان مثبت استفاده كنيد.- براي خود برنامه هاي بلند مدت بنويسيد. فرض كنيد كه سال ها در روي زمين زندگي خواهيد كرد.موضوع اعجازدرباره اهميت وانمودسازي و تظاهر به بهبودي قبل از شروع فرايند التيام هرچه بگويم كم گفته ام. به حساب ساده بايد به اين معتقد باشيد كه ذهن ناهشيار، شما را در رسيدن به هدفتان ياري مي دهد.فصل سيزدهماغلب بي آنكه بدانيد به چيزي عادت مي كنيد و زماني متوجه مي شويد كه كار از كار گذشته است. عادت به اين سادگي از بين نمي رود اما اكنون كه با پنج اصل اساسي من آشنا هستيد مي توانيد به عنوان يك هدف ذهني شكستن عادت خود را قرار دهيد. افراد نگران اغلب اعتياد به مشروبات الكلي، مواد

مخدر و كشيدن سيگار پيدا مي كنند. به واقعيات به اثبات رسيده زير توجه كنيد:- نيكوتين موجود در توتون و تنباكو روي قلب و دستگاه عصبي نقش محرك را بازي مي كند. وقتي دود توتون و تنباكو به درون ريه مي رود، ضربان نبض افزايش مي يابد و فشار خود بالا مي رود.- وقتي در اثر نوشيدن الكل از حالت طبيعي خارج مي شويد، مرتعش مي شويد، خوابتان مخدوش مي شود و حتي ممكن است بيهوش شويد.- در اثر استعمال كوكائين نورادرنالين ذخيره بدن شما كه براي واكنش جنگ يا گريز در مواقع اضطراري ذخيره شده است آزاد مي شود.قبل از اينكه بدانيد چه اتفاقي افتاده است مي بينيد به سيگار، مصرف بي رويه  الكل و مواد مخدر عادت كرده ايد. اين داروها اگر هيچ كاري نكنند اضطراب شما را بيشتر مي كنند و در مواقعي جانتان را مي گيرند.اعتياددانشمندان براي عادات بد از كلمه اعتياد استفاده مي كنند. ثابت شده  است كه توتون الكل و كوكايين به لحاظ جسمي و رواني توليد اعنياد مي كند. اما خبر خوبي كه برايتان دارم اين است كه اعتياد چيزي جز عادت نيست و ذهن ناهشيار شما آنرا كنترل مي كند. به همين  دليل است كه من اينها را اعتيآد ذهني و نه جسمي مي دانم. با استفاده از پنج اصل اساسي مي توانيد به ناهشيار خود دسترسي پيدا كنيد و آنرا به گونه اي آموزش دهيد كه اعتياد شما را از ميان بردارد.پنج راهنمايي مقدماتي براي شكستن عادت ها1) بدانيد كه ممكن است از عادت بد خود بري فرار از اثرات انديشه منفي استفاده مي كنيد.2) بدانيد كه عادت شما مسئله ساز شده است.3) از ادامه دادن به عادت بد خودداري كنيد.مورد ساده اي است. خيلي ساده وقتي به شما سيگار،

مشروب يا ماده مخدر پيشنهاد مي كنند از قبول آن بپرهيزيد. بدانيد كه نخستين اقدام براي خودداري از ادامه دادن به اين عادت تصميم به قطع گرفتن است. برگه هدف خود را تكميل كنيد و با وانمودسازي راهي براي ترك اين عادت خود بيابيد و بعد مصمم شويد تا در جهت رسيدن به هدف خود تلاش كنيد.4) عادت بد را با چيز بهتري عوض كنيد.هر آينه براي از بين بردن عادتي تلاش مي كنيد، ناهشيار شما با خلائي روبرو مي شود. اگر براي پر كردن جاي خالي عادت بد، عادت مثبتي را جايگزين نكنيد، ناهشيار شما نخستين اضطراب بعدي را به جاي آنچه از دست داده جايگزين خواهد كرد.در حالت آرام قرار بگيريد و از ناهشيار خود استفاده كنيدبراي اينكه از ناهشيار خود كمك بگيريد تا امكان فعال شدن شما را بي نياز از مواد شيميايي فراهم سازد به حالت آلفا برويد و در مكان امن و ساكت ذهن خود استراحت كنيد. راحت و آرام، نيازي به اين نيست كه چيزي را برنامه ريزي كنيد.اعتياد به مواد مخدر و الكلجمع كثيري به تجويز پزشك داروهاي آرام بخش، افسردگي و محرك مصرف مي كنند. اين اشخاص بي آنكه تقصيري داشته باشند به مصرف دارو ، معتاد و وابسته مي شوند. مي توانيد با مصرف يك قرص آرام بخش يا يك ليوان مشروب الكلي يا يك عدد قرص خواب، كمي آرام تر شويد. بعضي ها هم سراغ كوكائين مي روند، احتمالا تاثير اين مواد با هم فرق دارند اما عادتي كه توليد مي شود يكسان است.موفقيت در يك مورد، موفقيت در تمام مواردهمه عادت ها به پنج اصل اساسي من به شكل واحدي واكنش نشان مي دهند. اگر شما نگران و بي قرار هستيد، احتمالا عادات

متعددي براي برخورد با نشانه هاي ناراحتي خود پيدا كرده ايد. به شما توصيه مي كنم برگه هاي هدفي از آن خود درست كنيد و از پنج اصل اساسي من براي از بين بردن رفتارهايي كه مي تواند شما را از شر اضطراب خلاص كند استفاده نماييد.فصل چهاردهمهدف معنوي: نيرويي كه از آن بي خبريداگر با حمله اضطراب روبرو باشيد خود به خود ميل وافري داريد كه براي رسيدن به آرامش براي خود هدف هايي ذهني و جسمي در نظر بگيريد اما هر آينه درباره هدف هاي روحي و معنوي صحبت مي كنم عده اي شانه بالا مي اندازند و مي گويند «اين يكي به درد من نمي خورد، به اين يكي علاقه ندارم.»لطف در تماس بودن با خويش معنوي در اين است كه مي توانيد از منبعي واقع در درون خود كه حتي از آن آگاه نيستيد استفاده كنيد. عبادت مي تواندمنبعي از قدرت و خلاقيت باشد، مي تواند استرس، عادات ناخوشايند را تخفيف دهد و به زندگي كيفيت بهتري ببخشد. هدف اصلي بايد تماس گرفتن با اين روح درون باشد تا آن تغيير و تحول اعجازگونه را تجربه كنيد.راهنمايي براي دستيابي به هدف معنويبه حالت مراقبه برويد و از روش وانمودسازي استفاده كنيد. مي توانيد ذهن ناهشيار خود را فريب دهيد تا احساس كند كه شما به راستي در جستجوي خويش روحاني خود هستيد. در اين صورت بي آنكه زحمتي بكشيد اين احساس يگانگي اعجاب انگيز را لمس مي كنيد و زندگي خود را تغيير مي دهيد.- هميشه در جاي خلوت به مراقبه بپردازيد.- هنگام نيايش و عبادت دست از دستور و سفارش برداريد، استراحت كنيد و از زيبايي و آرامش آنجا لذب ببريد.- از شتاب بپرهيزيد، به قدر كافي وقت بگذاريد و به اعماق

خود برويد- وقتي خويش روحاني خود را يافتيد، همه روزه با آن تماس بگيريد.از كجا بدانم كه آنرا يافته ام؟نمي توان به  شكل ديگري   شمايل  خويش معنوي را توضيح داد زيرا براي هر كس اين خويش معنوي متفاوت است تنها چيزي كه مي توان بگويم اين است كه وقتي آنرا مي يابيد حاصل آن احساس لذت، آرامش و طراوت است. بدن شما از هر زمان ديگري آرام تر است و منبع قدرت خلاق عظيمي را در وجود خود احساس مي كنيد.فصل پانزدهمچند نكته درباره مناسبات با ديگرانشايد در حال حاضر اسير مارپيچ روابط بد باشيد، همه تلا ش خود را كرده ايد تا اشخاصي را تغيير دهيد اما موثر واقع نبوده و شما ناراحت هستيد. به خصوص اگر اين اشخاص در زندگي شما مهم باشند ناراحت تر مي شويد. اگر بتوانيد نسبت به خود احساس بهتري داشته باشيد رفتار ديگران روي شما تا اين  حد تاثير بد نخواهد گذاشت. قدرت واقعي شما در اين است كه خود را تغيير دهيد.چقدر خود را دوست داريد؟- آيا مي توانيد به راحتي در حضور ديگران از خود حرف بزنيد؟اشخاصي كه خود را دوست ندارند در  نهايت به اين پرسش پاسخ مي دهند. بعضي ها جواب مثبت مي دهند و بلافاصله شروع به نعريف و مبالغه از خود مي كنند و اينها اسير مارپيچ اضطراب هستند. گروهي ديگر جواب منفي مي دهند و مواظب اند تا موضوع صحبت هر چيزي غير از خود آنها باشد، اينها اشخاص آسيب پذيري هستند كه هميشه نقابي بر چهره دارند. شما هم اگر درباره خود حرف نمي زنيد مترصد علت شويد. ممكن است احساسات و نقطه نظرهايتان با بقيه تفاوت زياد داشته باشد اما اين لزوما به معني كهتري شما نيست. منحصر به

فردي شما پذيرفتني است زيرا اينگونه خلق شده ايد.- آيا احساس مي كنيد ديگران از شما سوء استفاده مي كنند؟اگر اين احساس را داريد دقت كنيد و ببينيد كه آيا اين شما نيستيد كه خود را مقصر مي دانيد؟ تصميم بگيريد با شخصي كه احساس مي كنيد از شما سوء استفاده مي كند رابطه بهتري برقرار سازيد. براي ايجاد شناخت و معنويت بهتر خود تلاش كنيد.- آيا با دوستان و حتي غريبه ها بهتر از با خود رفتار مي كنيد؟وقتي در مقام دلجويي از اشخاصي كه در كاري شكست خورده اند حرفي مي زنيد ، احتمالا به جنبه هاي مثبت كار آنها اشاره مي كنيد و كمتر به اشكالات و اشتباهايتان مي پردازيد، در مورد خود نيز همين گونه برخورد كنيد.- آيا وقتي فكر مي كنيد كه آنقدرها موفق نيستيد آيا با برشمردن اشتباهات ديگران احساس بهتري پيدا مي كنيد؟اگر درباره اشتباهات ديگران حرف مي زنيد گرفتار خطاي شناختي هستيد. درباره كمبودهاي خود مبالغه مي كنيد و مي خواهيد به شكلي آنرا جبران نماييد. به كمك بازسازي شناختي و آگاهي معنوي مي توانيد اين حقيقت را بپذيريد كه همه و از جمله آنها شما اشتباه مي كنند. به جاي بد جلوه دادن ديگران به جنبه هاي مثبت خود بپردازيد.- آيا نمي توانيد خود را به خاطر خطاهاي گذشته ببخشيد؟اگر از كاري كه كرده ايد خجالت مي كشيد، به خود يادآور شويد كه كاري است انجام شده و از ناراحت شدن كاري ساخته نيست. اگر مي توانيد روش خود را اصلاح كنيد. از تجربه خود درس بياموزيد و بعد به خود تلقين كنيد كه شما خود را مي بخشاييد و خداوند هم شما را مشمول رحمت خود قرار مي دهد.- آيا احساس مي كنيد كه به خاطر يكي از اعضاي خانواده و يا يكي از آشنايان

نمي توانيد كار مورد علاقه خود را انجام دهيد؟اگر جواب شما مثبت است با خطاي شناختي پيش بيني منفي روبرو هستيد. شما ارزش خود را با توجه به رفتار و برداشت ديگران اندازه مي گيريد. اجازه ندهيد كه ديگران درباره احساس شما تصميم گيري كنند. شما بايد بدون توجه به اينكه ديگران چه مي كنند و چه مي گويند خود را دوست بداريد. اعتماد به نفس داشته باشيد و تصميم بگيريد.وقتي در زمينه برقراري مناسبات بهتر با كسي تلاش مي كنيد آيا او تغيير مي كند؟ نه لزوما، مهم اين است كه شما تغيير مي كنيد، دوستانه تر به نظر مي رسيد و اعتمادبه نفس بيشتري پيدا مي كنيد. كمتر عصباني مي شويد و نهايتا در موقعيتي قرار مي گيريد كه از مارپيچ روابط بد با ديگران نجات يابيد.فصل شانزدهمفيلمي به نام زندگيمي دانيم كه گفتن «خويش جديد خود را بپذيريد» از عمل كردن به آن آسان تر است اما راهي را به شما توصيه مي كنم. وانمود كنيد كه هم زمان بازيگر اول و كارگردان فيلم زندگي خود هستيد؛ فيلمي چهار  ستاره با خصوصياتي چون صددرصد موفق، فارغ از اضطراب خود  ببينيد كه زندگي موفق و دوست داشتني داريد. اگر آنچه را مي بينيد دوست نداريد، در نقش كارگردان ظاهر شويد و نمايشنامه را تغيير دهيد. هدف جديدي براي تصوير ذهني بهتي در نظر بگيريد. بعد از پنج اصل اساسي براي اتفاق آنچه به آن تمايل داريد تلاش كنيد. مي توانيد به اراده خود صحنه هاي فيلم را تصوير كنيد زيرا شما در آن واحد ايفاگر نقش اول و كارگردان فيلم هستيد. ****منبع:  كتاب  "  روانشناسي اضطراب"نويسنده: روبرت هندلي و پالين نف-مترجم: مهدي قراچه داغي-نشر دايره

مشيِ صالحين

محمد مهدي نجاتي خلاصه كتاب: بچه مكتبي ها در اهواز، در حالي

كه هنوز گرد و غبار نبرد در ميدان جنگ سخت را از تن فرو ننشانده بودند با درك شايسته اين حقيقت كه اين جبهه سردار، فرمانده گردان، مسئول دسته، ديده بان و رزمنده خاص خود را مي طلبد و با نگاه به فردايي روشن ؛ مشغول كادر سازي دوباره براي جهاد فرهنگي شدند و در طول سال هاي پس از جنگ، مهره هاي مناسب و موثر در اين جبهه جديد را از نو تربيت كردند. رزمندگان جبهه جهاد فرهنگي در اهواز براي اين كار، نخست به احياء مسجد، به عنوان كانون مبارزه و جهاد و مركز تبلور انديشه ديني و نيز محلي براي نيايش و بندگي و تضرع و عبادت پرداختند.

 

 

مشيِ صالحينسرشناسه: نجاتي، محمد مهدي ، 1351عنوان و پديدآور: مشيِ صالحين/ مؤلف: محمد مهدي نجاتي.مشخصات نشر: مشهد: كتابدار توس، 1389مشخصات ظاهري: 256 ص.شابك: 2-0-91987-600-978يادداشت: فيپاموضوع: اصول كار تربيتي در مسجدرده بندي كنگره: 1389 5م 3 ن 621  HMرده بندي ديويي: 306انتشارات كتابدار توس مشهد، بلوار جمهوري اسلامي، جمهوري 19، كوچه اول سمت چپ پلاك 104 تلفكس3416570_ 0511 ، 09153209532توزيع: مجمع فرهنگي ديني اسوه ( مركز مشاوره و تربيت ديني مسجد)آدرس: مشهد مقدس، فلكه برق به سمت نخريسي، فدائيان اسلام 2، پلاك 1شماره هاي تماس: 8532208 _ 0511 ؛ 09157591573مؤلف: محمد مهدي نجاتي( تلفن: 09354427578)تاريخ چاپ: زمستان 89قيمت: 3000تومان          شابك: 2-0-91987-600-978           نوبت چاپ: اولشمارگان: 3000نسخهچاپخانه: سعيدشجره طيبه صالحين ؛ به معناي اخص ، در صدد راه اندازي حلقه هاي تربيتي در مسجد، با هدف ايجاد يا تغيير رفتار در مخاطبان ، مبتني بر  مكتب تربيتي اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) مي باشد، اما صالحين

به معناي عام ؛ به فعال سازي، رونق و احياي مساجد  شيعه در آخر الزمان مي انديشد. پيشينه اجمالي شجره طيبه پيشينه تاريخي اجراي شجره ي طيبه صالحين ؛ يا همان تشكيل حلقه هاي تربيتي معرفتي در مسجد،بيش از همه به صدر اسلام در مسجد النبي ، مسجد قبا و ساير مساجد مكه و مدينه بر مي گردد. چنانچه روش تربيت و معرفت افزايي در جريان صالحين نيز به تمام وكمال، به مشيِ عملي اهل بيت عصمت طهارت (عليهم السلام)  و سيره ي اولياء خدا و بزرگان دين بر مي گردد. بر اين اساس ، از آنجا كه در حلقه هاي تربيتي صالحين ؛ همواره سه عنصر مربي، متربي و پيام تربيتي، به عنوان اركان اساسي كار شناخته مي شوندشكل صالحين، نشستن حلقه اي افراد را در جلسات به چند دليل مورد تأكيد قرار داده است:   •     اول آنكه در نظام حلقه اي براي هيچ كس، صدر و ذيل و بالا و پايين قائل نمي شويم و تمامي اعضاء گروه را در مقام تعليم و تربيت و نيز در مرتبه پرورش و تزكيه، تقريبا هم طراز و هم رتبه يكديگر فرض مي كنيم كه به اين ترتيب، همه اعضاي گروه به يك اندازه براي آموختن و تعالي ورشد وكمال و معرفت در خود احساس نياز خواهند كرد . چنانچه در اين باره، در آموزه هاي ديني مي خوانيم كه در صدر اسلام نيز،گاهي وقتي فردي به دنبال رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مسجد مي آمد، قبل از اينكه اصحاب، ايشان را معرفي كنند، خودش از ترتيب نشستن افراد نمي توانست حضرت را

بشناسد،كه اين امر، حاكي از نشستن حلقه اي افراد درآن جلسات  مي باشد.•      دوم آنكه در نظام نشستن حلقه اي ودايره وار، همه اعضاي گروه در مباحث شركت داده مي شوندو ترس و واهمه احتمالي افراد خجالتي و كم رو براي سخن گفتن و ابراز عقيده، در فضاي صميمي و بدور از هر گونه تكلف حلقه تربيتي، از بين خواهد رفت و بر اين اساس تمامي حاضران فرصت حضور در حلقه را به منظور رشد و ارتقاء دانش و بصيرت خود مغتنم مي شمارند.•    و بالاخره سوم آنكه در نظام حلقه اي، براي مربي كه نقش مبلغ يا همان پيام رسان ديني را ايفا مي كند، امكان بهره برداري از اثرگذارترين شيوه ي تبليغ و آموزش؛يعني همان تبليغ چهره به چهره ؛ سينه به سينه يا به تعبير روايات اسلامي بالمشافهه فراهم  مي گردد. همچنين اعضاي حلقه هاي تربيتي صالحين معمولا 15 تا 20 نفرند كه در موار استثناء مي تواند كمتر يا بيشتر از اين تعداد هم باشد؛ مثلا به 25 نفر برسد و يا 9 نفر باشد.استاندارد عددي 15 تا 20 نفر، از اين رو درسير تربيتي صالحين لحاظ شده است كه تشكيل گروه و حلقه تربيتي با كمتر از 15 نفر عضو، براي يك گروه صالحين،كه قرار است حداقل يك سال با يك مربي  (سرگروه) مراتب رشد و كمال را طي كنند احتمال دارد به دليل عدم ثبات نيروها، جابه جايي و تغيير محل سكونت اعضاء و يا هرازگاهي به دليل غيبت چند نفر از آنان در جلسات، لطمه خورده و به لحاظ كيفي آسيب ببيند. بعنوان مثال، در حلقه اي

كه 10 تا 12 نفر عضو وجود دارد، اگر فرض كنيم سه يا چهار نفر از آنها غايب باشند بدون شك شور و حال  لازم و رغبت انگيزي مناسب در طرح طرفيني مباحث ايجاد نخواهد شد. همچنين دليل تعيين حد نصاب اعضاء در يك حلقه تربيتي به تعداد 20 تا 25 نفر نيز آن است كه چون شاه بيت تربيت در حلقه هاي صالحين، در واقع همان تأثير شگرف برقراري رابطه عميق عاطفي ناصحانه؛ بين مربي (سرگروه) و متربي  است پس براين  اساس طبيعيبه نظر مي رسد كه در اين ميان، تذكرات و       توصيه هاي فردي مربي به اعضاي گروه، ونيز تشويق و تنبيه متربيان توسط مربي در مواقع لازم در كنار پايه ريزي ارتباط مؤثر با والدين و  برقراري رابطه دوستانه  هدايت گر و خيرخواهانه در فضايي غير رسمي و صميمي ، همه و همه  جزء رموز اصلي موفقيت مربيان و سرگروه هاي حلقه هاي تربيتي صالحين مي باشند كه اين مهم ، با عضويت بيشتر از 20 يا 25 نفر در يك حلقه، به طور قطع و يقين صورت نخواهد پذيرفت. علاوه بر اين، اعضاي حلقه هاي تربيتي صالحين، حتما مي بايست هم سطح، هم سن و همدل باشندكه در اين خصوص در بخش هاي بعدي اين نوشتار  به تفصيل سخن خواهيم گفت.     بهر حال، در اين مجال، ضمن تأكيد دوباره بر اين نكته كه جريان صالحين در واقع در صدد احياء مكتب تربيتي اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) با محوريت مسجد است ؛ به بيان اجمالي و گذراي پيشينه اجراي صالحين در شهر اهواز مركز استان خوزستان مي پردازيم. بعد

از پايان دفاع مقدس، جمعي از رزمندگان جامانده از خيل شهدا كه هنوز به رسالتمندي و تكليف خويش براي صيانت از راه خدا پايبند و معتقد بودند، با يقين به اين مهم كه جنگ همچنان باقي است و اكنون تنها حوزه ي امتحان عوض شده است، به تغيير تاكتيك در كوتاه مدت و طرح ريزي استراتژي جديدبراي مبارزه در دراز مدت مبادرت ورزيدند. جوانان انقلابي اهوازي، اين بار خود را براي مبارزه با دشمن در جبهه ي جنگ نرم  مهيا كردند و به دفاع جانانه از ايدئولوژي اسلام پرداختند. بچه مكتبي ها در اهواز، در حالي كه هنوز گرد و غبار نبرد در ميدان جنگ سخت را از تن فرو ننشانده بودند با درك شايسته اين حقيقت كه اين جبهه سردار، فرمانده گردان، مسئول دسته، ديده بان و رزمنده خاص خود را مي طلبد و با نگاه به فردايي روشن ؛ مشغول كادر سازي دوباره براي جهاد فرهنگي شدند و در طول سال هاي پس از جنگ، مهره هاي مناسب و موثر در اين جبهه جديد را از نو تربيت كردند. رزمندگان جبهه جهاد فرهنگي در اهواز براي اين كار، نخست به احياء مسجد، به عنوان كانون مبارزه و جهاد و مركز تبلور انديشه ديني و نيز محلي براي نيايش و بندگي و تضرع و عبادت پرداختند. كه درواقع اهوازي ها به ثمر رسيدن بيش از دو دهه تلاش ارزشمند و مقرون به هدف خويش را در اين مسير ، تنها وامدار عمل به يك جمله ي     پيامبر گونه امام راحل عظيم الشان و معمار كبير انقلابند؛ كه فرمود: ((مسجد سنگر است، سنگرها را حفظ

كنيد.))همچنين اتفاق شگرف و عظيمي ديگري كه در اهواز افتاد و موجب شد به تعبير برخي از دوستان، در طول بيست سال در اهواز واستان خوزستان در دل كوير گلستان ساخته شود علاوه بر اين، مديون و مرهون ايجاد ساختار هاي مناسب تربيتي در اين منطقه و نيز فراهم آمدن بستر هاي تحولي لازم براي انجام اين كار بوده است، بستر هايي كه داراي مباني علمي و برخاسته از روحيه كار گروهي و جمعي مي باشند به ديگر سخن آنكه، بچه مكتبي ها در اهواز توانستند در كمتر از دو دهه، فعال سازي مساجد را با رويكرد جذب جوانان و نوجوانان به مسجد      و نيز بر اساس  برنامه ريزي مناسب و مجاهدت و سخت كوشي كم نظير خود به جريان غالب فرهنگي  در اين شهر تبديل كنند. علاوه برآنكه اهوازي ها در همان سالهاي آغازين با تأسيس حوزه ي علميه امام خميني (ره)، درست چند سال بعد از جنگ، به تربيت طلاب و روحانيون فعال،كارآمد و با انگيزه پرداختند بگونه اي  كه در اين حوزه، تقريبا هر دو سال يكبار، طيف جديدي از مربيان معتقد به رسالت فعال سازي مساجد تربيت       مي شوند، افرادي كه خود را رسالتمند به تكثير دغدغه كار فرهنگي مي دانند و هر كدام  در واقع يك مبلغ فعاليت مسجدي با رويكرد تربيت هستند. بر اين اساس اكنون، فضاي حاكم بر تشكل هاي فرهنگي و ديني اهواز طوري است كه فرهيختگان ديني و نخبگان مذهبي اين شهر، بدون ايفاي نقش در مساجد ، هيچكدام براي خود هويتي خاص و جايگاه مكتبي و انقلابي ارزشمندي قايل نيستند،چنانكه در اين پروسه عظيم تربيتي

ديني ،  هر كس بتواند در رونق جريان فعال سازي مساجد مؤثر باشد براي اين كار ايفاي نقش مي كند  بگونه اي كه اكنون، برخي مدافع اين جريان ارزشمند در دستگاه ها و نهاد هاي رسمي شهر اهواز و سطح كشور شده اند، عده اي تبليغ اين حركت مقدس را در حوزه هاي علميه و فضاهاي مذهبي عهده دار گرديده اند و گروهي نيز با تفكيك وظايف صف و ستاد به رزمندگي در جبهه مقابله با جنگ نرم در سنگر مساجد پرداخته اند. در اهواز، محوريت كار فرهنگي تربيتي همواره با طلاب و روحانيون انقلابي، متعهد و مبارز است كه ايفاي نقش محوري روحانيت در اين عرصه ، در دو سطح كلان و خرد؛ صورت مي پذيرد در سطح كلان، نماينده ولي فقيه و امام جمعه اهواز، در واقع حكم پدر معنوي بچه مكتبي ها را در جهت دهي، هدايت   و حمايت حركت هاي مسجدي و تربيتي بر عهده دارد و در سطح خرد نيز روحانيون و طلاب جوان ، بيش از همه خود را داعيه دار رونق بخشي به مساجد  مي دانند و بدون هرگونه دستمزد و اجرتي، بي آنكه دستور العمل ابلاغي و اجرايي خاصي در ميان باشد، به شكل خود جوش و خود انگيخته، به حضور     در مساجد و ايفاي نقش تربيتي در اين راستا مي پردازند. اهوازي ها براي اجراي اين پروسه عظيم و با هدف جلب حمايت مسؤلان     و مردم در اين راه، ابتدا به جلب اعتمادمردم ومسولان پرداختند و تلاش كردند تا اولين ميوه هاي درخت تربيت در مساجد را به اهالي شهرشان معرفي كنند.      چنانكه اكنون در اهواز،

بسياري از مسؤلان و مديران شهر و استان، به اين نتيجه رسيده اند كه براي تربيت بچه هاي خودشان هم كه شده ، حتما لازم است كه مساجد شهر رونق داشته باشند. در اين جبهه، همچنين بچه مكتبي ها با درس بزرگي كه از دوره ي جنگ سخت آموختند سعي كردندكه با دست خالي وبا تمام توان، در مقابل دشمن بايستند و هرگز از پاي ننشينند. محكم بودن مثل صخره ، اصرار بر يافتن راه برون رفت از مشكلات مثل آب و مداومت در پي گيري امور تا به نتيجه رساندن آن، به شيوه پي گيري هاي     معروف به دار كوبي در اهواز، بالاخره موجب شد در اين شهر نمونه و مدل موفقي از كار فرهنگي  ارائه شود كه قابليت تكثير در كشور را دارد. مدلي كه اگر امروز، هيچ كدام از ديگر موفقيت هاي ارزشمند بچه هاي اهوازي را هم نبينيم، تنها اثبات دو انديشه ي كليدي و راهگشاي " مي شود " و" ما              مي توانيم " ؛ با خلق و آفرينش اين مدل موفق و در معرض ديد قرار دادن آن براي كل مساجد كشور، در واقع و في نفسه كاري ارزشمند، ستودني و قابل تقدير است. البته در اين خصوص ، نكته حائز اهميت ديگري كه مي توان آن را راز موفقيت بچه هاي اهوازي دانست ، اتصال شبكه اي نيروهاي حزب الهي و با انگيزه بايكديگر و نيز تكثير افراد دغدغه مند، محوري و فعال مسجدي در سطح شهر و استان است. به ديگر سخن آنكه اهوازي ها، تلاش كردندتا با حذف موازي كارهاي منفي و فعاليت هاي فرهنگي سليقه

اي و جزيره اي در اين عرصه ، يكي از مشكلات اساسي جريان فعال سازي مساجد كشور را در شهر و استانشان تا حدودي مرتفع نمايند و با ايجاد كانون هاي انسجام و وحدت و جهت دهي به فعالان فرهنگي مساجد ؛ انرژي و پتانسيل موجود در فضاي فرهنگي شهرشان را در مسير رشد و هم افزايي و تقويت گروه هاي همسو و هم جهت بكار بگيرند. رزمندگان جبهه مقابله با جنگ نرم در اهواز، پس از خلق مدل هاي موفق اوليه و نظام مند كردن جرياني كه به فعال سازي مساجد اين شهر منجر شد        پس از آن، به تبليغ و ترويج اين انديشه در كشور پرداختند و از همين رو برخي از پرچمداران اين حركت ارشمند، خود را وقف مقابله با موانع تحقق اين تفكر مقدس در سطح كلان كشور نمودند. البته در اين خصوص حتما لازم به ياد آوري است كه هميشه كارهاي بسيار بزرگ، خطاهاي بسيار بزرگ دارند كه نمي توان آن را ناديده گرفت ، بنا براين  در اين عرصه ، حتي با داشتن نگاه  حداقلي به اين موضوع هم ،  پر واضح است كه اكنون مي بايست رسيدن به دستاورد هاي بزرگتر از اين را ، پس از دو دهه كار فرهنگي جدي در اهواز انتظار داشته باشيم. اصرار بر تجربه نگاري و انتقال صرفا تجربيات فاقد مستندات علمي و ادله ديني؛ و نيز عدم تلاش در راستاي توليد محصولات فرهنگي متناسب با اين حجم بالاي  مأموريت  ، از جمله برخي اشكالات اين جريان بزرگ در اهواز است. علاوه بر آنكه متاسفانه، اهوازي ها هنوز نتوانسته اند گروه هاي

مروج و مبلغ اين مأموريت بزرگ را، در خور شأن اين كار عظيم و ارزشمند، متناسب با نياز اوليه كشور تربيت كنند.   مبلغان انديشه مسجدي در اهواز، گاه با اصرار بيجا در حفظ ادبيات به اصطلاح محلي و عشايري خود، هيچ تلاشي در راستاي به روز كردن، علمي نمودن و همه فهم شدن مباني تربيتي خود صورت نداده اند، چنانچه گويي اين قبيل افراد، هنوز به رسالت عظيم خود در اين عرصه واقف نيستند.اما در هر صورت آنچه در اهواز، طي اين سالها رخ داده است در واقع يك تغيير رويكرد كم نظيرو ارزشمند و يك جهت گيري بي مانند است كه دل سوزان، متدينين و علاقه مندان به نظام، بايد در راستاي تحقق آن، در ساير نواحي و بلادكشور مجاهدت نمايند و همواره در خلال اجراي اين مأموريت الهي ، افق نگاهشان را به چشم انداز ظهور حجت خدا (عج) ؛ بر روي زمين معطوف بدارند چراكه اين انتظار سازنده و زيبا همواره فرا روي حركت انسان هاي مجاهد و فعال چشم انداز مي آفريند و براي آينده جبهه مسلمين، رزمنده مبارز تربيت مي كند. لذا بر اين اساس و با مرور تجربه ي موفق انقلاب و دوران دفاع مقدس، اكنون در جبهه جنگ نرم نيز، همراه و همدل و هماهنگ  با يكديگر ، راه و رسم مبارزه و جهادو دلدادگي و ايثار را اينگونه  نجوا مي كنيم كه: آخرين باري كه طوفاني شديم                     پيش پاي عشق قرباني شديمباز هم يك روز طوفان مي شود                   آنچه مي خواهد خدا آن مي شودتغيير رويكرد آنچه براي فعال شدن مساجد در تمام شهر هاي كشور ونيز

الگو گرفتن از مدلهاي موفق اين حركت ، حايز اهميت اساسي است اعتقاد به ضرورت تغيير رويكرد از تجهيزات محوري و امكانات مداري به تربيت محوري و مربي مداري است. صالحين؛ در وهله ي نخست، و به خودي خود اتفاق بزرگي نيست بلكه بستر تحقق يك تحول عظيم و ارزشمند در آينده مي باشد چنانكه در واقع، همراه شدن ده ها هزار فعال فرهنگي كشور با اين جريان و نيز تلاش براي تربيت  نسل جوان ونوجوان در اين حركت بخودي خود تحول بزرگي است كه مي توان  از آن بعنوان اصلي ترين مأموريت دوره ي انتظار، به منظور تعجيل در ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) نام برد و ياد كرد.  به هر حال در اين باره ، همانگونه كه پيشترگفتيم منشاء پيدايش جريان مسجدي در اهواز، در اولين لايه هاي زير بنايي آن ؛ بيش از همه مبتني بر همان تغيير رويكرد اساسيو مهم ، از نظامي گري در جنگ سخت، به رزمندگي و مجاهدت از نوعي ديگر و متناسب با نياز جبهه جنگ نرم بوده است. كه بنابراين ، اولين گام ضروري براي موفقيت صالحين در هر شهرو ديار، حتما بايد معطوف به همان هدف مذكور؛ يعني تغيير رويكرد غير تربيتي به تربيت باشد. البته براي كار، متوليان امر، در هر شهر و محله و روستايي كه هستند بايد اول به ترويج و تبليغ اين انديشه بپردازند و پس از آن تلاش كنند تا         گروه هاي دغدغه مند و داراي رسالت اساسي، در اين جبهه جديد،تكثير شوند و به لحاظ عددي و كمي افزايش يابند. به ديگر سخن آنكه ، براي تبديل

پروسه فعال سازي مساجد شيعه در ساير شهر هاي كشور، به يك جريان فرهنگي غالب، ابتدا بايد همكاراني همفكر و رزمندگاني مجاهد و نستوه ، مناسب اين جبهه  تربيت كرد؛ كساني كه حاضر باشند خود را وقف كار فرهنگي نمايند؛ طلاب، دانشجويان و روحانيون در واقع وقفي؛ مهره هاي كليدي و اثر گذاري كه حاضر باشند خود را وقف كار فرهنگي در جبهه مقابله با جنگ نرم دشمن نمايند. در ادامه وپس از اين مرحله همچنين افراد بايد به تقويت تشكل هاي همسو در اين خصوص بپردازند، علاوه بر آنكه در اين راه برخي فاكتور هاي مهم و اساسي همچون: بستر سازي مناسب به منظور تبادل تجربيات موفق ، احساس مسوليت وتعهد نسبت به سرنوشت ساير مساجد، اتخاذ نگاه جبهه اي به كل جريان كار  و نيز تقويت انگيزه هاي مثبت و پر انرژي، از ديگر مؤلفه هاي اساسي اين تغيير رويكرد ، در جريان احياء مساجد در آخرالزمان يا همان جريان صالحين دركشور مي باشد. براين اساس، كساني كه در اين راه مجاهدت          مي كنند بايدتلاش نمايندتا باصبرواستقامت كم نظيرخودحتي الامكان در رفع موانع كوشا باشندودر اين راه هر مانع و مشكل را به مثابه ي يك علامت سؤال بدانند كه قطعا راه حل و جوابي خاص دارد و بدون شك، اگر مسير درست را طي كنندحتما خواهند توانست آن مانع و مشكل را از پيش رو بردارند.  بنابراين، اگر اهوازي ها 20 سال پيش حركتي را شروع كردند كه اكنون بطور نسبي موفق بوده است ، حال هر چند ما انتظار نداريم كه ديگران هم، مسير 20 ساله آنان را يك شبه طي

كنند؛ اما بايد توجه داشت كه همواره طي هزار فرسنگ راه صعب العبور نيز در وهله ي نخست، منوط به برداشتن گام اول       مي باشدكه ما نيز بايداول همين گام را بر داريم و مهم تر از آن، اين كه بايد سعي كنيم كه همين گام اول را نيز درست  برداريم باشد كه اميدوار رسيدن به هدف  باشيم. براين اساس،توصيه و تأكيد به اجراي صالحين ؛ در واقع به منزله ي ترغيب به حركت وتلاش در اين عرصه خطيروحياتي ونيزتذكر و يادآوري مداوم نسبت به اهميت انجام مأموريت بزرگي است كه آنك،پرده نشين غيب؛يوسف فاطمه(س) هم، نتيجه و ثمره اين كارعظيم را، چشم به راه است و انتظارمي كشد.معامله با خدا كار فرهنگي، مملو از ناهمواري است، پر از فراز و نشيب است، بي عزم جزم نمي توان اين مسير را طي كرد، اين راه ايثاگر مي خواهد، جبهه جنگ نرم مجاهد نستوه مي طلبد؛ در اين نبرد نابرابر و دشوار گاهي در تيرس دشمن       قرار مي گيري، گاهي خودي ها آزارت مي دهند، گاهي از كيف نفس و بهره دنيا مي ماني، حقوق و مزايايت را قطع مي كنند ، هرچه بيشتر بر تلاشت          مي افزايي بيشتر به تو سخت مي گيرند ، اما يادت باشد كه شرط انتظار اين بود كه منتظر هرگزاز راه نماند ،بقول لسان الغيب حافظ شيرازي: در اين درگاه     حافظ را چو مي خوانند مي رانند. براي مبارزه در جبهه  حق، هميشه رسم بر اين است كه  گاهي كسي را با پس گردني به ميدان مي آورند ،گاهي كسي را به جرم بي لياقتي بيرون مي كنند، يكي را

معطل نگه مي دارند، يكي را دعوت مي كنند و ديگري از راه مي ماند .  درست مثل ماجراي كربلا؛ پس در اين ميان، اگر يقين داشته باشي كه: " كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا "، هميشه تاريخ در جريان است و همواره صدق      مي كند، ديگر از راه نخواهي ماند ومگر نه اين است كه شب عاشورا هم عده اي از خطر گريختند و جبهه حق را ترك كردند و درست در نقطه مقابل در همان ايام و روز ها، كسي مثل حر بن يزيد رياحي، در حالي كه اول  قرار نبود در اين جبهه باشد، چون لياقتش بيشتر از اين حرف ها بود و شايستگي حضور در اين جبهه را داشت در آخر كار به اين جبهه پيوست . اينجا جنگيدن جگر شير مي خواهد، مرداني با اراده آهنين كه  دنيا مانع حركتشا ن نشود و مگر نشنيده اي  كه اهل مبارزه و مردي مي گويند: جگر شير نداري سفر عشق مرو......و بدان كه در سفر ي بس اينچنين دشوار، همسفراني خسته و درمانده و اهل كام و ناز و بندگان نام و مقام ، هرگز نمي توانند پا به پاي تو تمام مسير را طي كنند و چه بسا كه در اين راه، تو را نيز از ادامه راه باز دارند زيرا : عشق كار نازكان نرم نيست              عشق كار پهلوان است اي پسر و تو چه مي داني كه تازيانه عشق گاه ، خانه نشينت خواهد كرد كه تا بوده همين بوده و تا هست همين است؛ پس اگر مسلماني، بايد تسليم باشي و دم نزني و مبادا تو

با اين همه ادعاي دلدادگي از راه بماني! و مقهور دنيا وزر وزيور آن  و زن وفرزند و زندگي  شوي، راستي چه زيبا سروده است شاعر، آنجا كه          مي گويد:  عشق از اول سركش و خوني بود               تا گريزد هر كه بيروني بودمخلص كلام آنكه، اين كار، يعني خود را وقف تربيت مردم كردن، در واقع نوعي معامله با خداست و اجر و مزدش را خدا خواهد داد؛ پس در اين راه حتما از اين آيه شريفه استمداد بطلب كه ( ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم) ،  آنگاه يا علي بگو و كارت را شروع كن. راستي گفتم معامله با خدا، يادم آمد كه نقل مي كنند: حضرت آقا، مقام عظماي ولايت، امام خامنه اي(مد ظله العالي)، وقتي در قم مشغول به تحصيل علوم ديني بودند ، دوست داشتند در آنجا بمانند و از محضر اساتيد قم بهره ببرند، اما ايشان با خدا معامله اي كردند كه خدا عوضش را به ايشان داد وآن اين بود كه آقا ، به واسطه مريضي پدرشان به مشهد آمدند و خدا  هم در اين معامله با خدا ،  كه تنها رضاي او در آن لحاظ شده بود مرتبتي به ايشان داد كه به خيلي از همدرسان ايشان در قم نداد.

راهنماي مديران تازه كار

مترجم:سيد هاشم افتخاري

24درس براي تسلط بر نقش جديد به عنوان يك مدير تازه وارد: بخشي از كار شما بعنوان مدير جديد دادن اطلاعات مفيد،به كارمندان است.اما كار به همين حد متوقف نمي شود. فرايند تبادل اطلاعات در زماني كه احساس كنيد كارمند مي داند براي بهبود عملكرد چه بايد بكند ،خاتمه نمي يابد.اين فرايند  زماني تمام

مي شود كه كارمند داده هاي شمارا درك كرده و به طور موفقيت آميز آن را به كار مي گيرد. مديران كارآمد بايد هر روز اظهار نظر كنند.اين كار مي تواند از پاداش دادن تا مشاهده ي بي طرفانه و هشدار جدي را شامل مي شود.اساسا دادن اطلاعات مثبت بايد از هر چيز ديگري بيشتر باشد،كارمندان اظهار نظرهاي سرپرستان خود را مي كاوند،(آنها را به خاطر مي سپارند ،ذخيره مي كنند ،وبا دوستان وخانواده ي خود در ميان مي گذارند.) مجموعه كتاب هاي اموزش حرفه اي مك گروهيلخلاصه كتاب:مژگان طالبي سيوكيساعت برگزاري كلاس:سه شنبه 18-16بهار:91-90انتشارات ني نگارباهمكاري نشر مرنديز(راهنماي مديران تازه كار)24درس براي تسلط بر نقش جديد به عنوان يك مدير تازه كارمترجم:سيد هاشم افتخارينوبت چاپ:اول1385شمارگان:2000چاپ:سروششابك:8-9-96800-964قيمت:1200توماناطلاعات بدهيدبخشي از كار شما بعنوان مدير جديد دادن اطلاعات مفيد،به كارمندان است.اما كار به همين حد متوقف نمي شود. فرايند تبادل اطلاعات در زماني كه احساس كنيد كارمند مي داند براي بهبود عملكرد چه بايد بكند ،خاتمه نمي يابد.اين فرايند زماني تمام مي شود كه كارمند داده هاي شمارا درك كرده و به طور موفقيت آميز آن را به كار مي گيرد. مديران كارآمد بايد هر روز اظهار نظر كنند.اين كار مي تواند از پاداش دادن تا مشاهده ي بي طرفانه و هشدار جدي را شامل مي شود.اساسا دادن اطلاعات مثبت بايد از هر چيز ديگري بيشتر باشد،كارمندان اظهار نظرهاي سرپرستان خود را مي كاوند،(آنها را به خاطر مي سپارند ،ذخيره مي كنند ،وبا دوستان وخانواده ي خود در ميان مي گذارند.)افراد را از عملكردشان آگاه كنيد و در بهبود كار ياري نماييد.از كارمندان بخواهيد تا عملكرد خود را

ازيابي كنند:اجازه دهيد جنبه ي خاصي از كار خود را بر مبناي مقياسي ، مثلا از ١تا 0 1يا درجه يA تاB مورد ارزيابي قرار دهند.سوالهاي دنباله دار بپرسيذ:اطلاعات بيشتري را طلب كنيد.كارمندان را واداريد جزئيات يا نمونه هايي را كه خود آزمايي شان را توجيه مي كند با شما در ميان بگذارند.تحليل خود را با نظرات آنان همسو كنيد:اكنون كه به كارمندان خود فرصت عرض اندام داده ايد ،نوبت خود شما است.مديران خوب با زير دستان درباره مشكلاتشان صحبت نمي كنند اما مي دانند چگونه زير دستان را به صحبت درباره ي خودشان تشويق نماييد. (پيتر دروكر)از اخبار بد بهترين چيزها را بيافرينيدنحوه بيان اخبار بد،بر اعتبار وقابل اعتماد بودن  شما به عنوان يك مدير اثر مثبت يا منفي خواهد گذاشت،اگر با كارمندان رو راست باشيد ،نشان داده ايد كه رهبري صريح هستيد كه ارتباطات شفاف را مي ستاييد.اما اگر حاشيه برويد ،چه بسا ديگران روش شمارا دنبال كنند و از پرداختن به مشكلاتي كه بايد مورد توجه قرار گيرند ،خوداري ورزند.در اينجا با سه شيوه به شما مي اموزي تا اخبار بد را قابل تحمل تر نماييد: قدرت خودرانشان دهيد:نشان دهيد كه ضمير شما از اخبار بد دچار دلهره نشده است از وازگاني غير دفاعي همچون :من مسووليت بهبود بخشيدن به وضعيت را برعهده مي گيرم ومسئوليت برون رفت ما از اين وضعيت با من است.استفاده كنيد.زمينه سازي كنيد:بخش  خاصي از اخبار بد را به اهداف بزرگتر سازماني پيوند زنيد.بگوييد :اين امر بر نگراني هايمان مي افزايد ،اما مي تونيم بر ان غلبه كنيم.رك و صريح باشيد:به موضوع توجه كنيد وكلمات را هدر

ندهيد،مهمترين خبرها را آشكار بيان نماييد .بعد به سراغ حقايق ،شواهد،يا ديگر اطلاعات پشتيباني برويد.هر آنچه در توان شما است به شركاي خود انتقال دهيد .انها هر چه بيشتر بدانند بيشتر اهميت خواهند داد وقتي آنها به كار اهميت دهند ،هيچ چيز متوقفشان نخواهد كرد.سام والتون  به ديگران اعتماد كنيدمديران كارامد بايد به افراد خود ايمان داشته باشند.موفقيت شما به اراده تان در اقدامات ابتكاري،حل مشكلات،و نتيجه گيري انان بستگي دارد.اندروكارنگي گفته است:رمز موفقيت در انجام كارها توسط خودتان نيست،بلكه در تشخيص فرد مناسب براي انجام ان است.بنابراين واگذاري مسئوليت نياز به تفكر قبلي دارد.مسئوليت هاي سنگين را به كارمند بسپاريد.علائق،توانايي هاوتخصص فرد را در نظر بگيريد و كارهها را به كارمنداني بسپاريد كه حداقل در دو مورد از اين مقوله ها امتياز بالايي گرفته اند.به عنوان مثال،اگربه كسي نيازداريد كه تحقيق كرده وشكايا ت مشتريان را پاسخ گويدفكار را به كارمنداني واگذار كنيد كه از خدمت به مشتريان لذت مي برد،از مهارت هاي عالي فردي برخوردار است و مي ميداند چگونه به كندو كاو در مشكلات پرداخته و راه حل بيابد.      براي انجام مطلوب امرواگذاري مسئووليت،نكات زير را دنبال كنيد:خود را كناربكشيد:وظايفي را براي واگذاري انتخاب كنيد كه كارمندان مي توانند خود به تنهايي انجام دهند،اطمينان يابيد كه فرد مزبور توانايي اعمال قضاوت و استقلال عمل را دارد.اگر شما يك مدير خرده كار هستيد،واگذاري مسئوليت،بيشتر به شما اسيب مي رساند تا منفعت.   وظيفه را شفاف بيان كنيد:مطمئن شويد كه كارمندان مقصود،هدف و معيارهاي عملكردي را كه در ارزيابي موفقيت مورد استفاده قرار مي دهيد،دريافته اند.ابهام را بر طرف كنيد و مهلت هاي دقيقي تعيين

نماييد. يك ازمون"من اينجا نيستم"را اجرا كنيد:جنبه هاي كليدي شغل خود را شناسايي كنيد و بعد تصميم بگيريد كه چه كسي در غياب شما مي تواند اين  مسئوليت ها را بر عهده گيرد.با پيش بيني اينكه در نبود خود،از كارمنداني انجام چه كاري را مي خواهيد،مي توانيد بخشهايي از وظايف مديريتي خود را به انها واگذاركنيد،تابراي گام هاي بعدي اماده باشند.عجيب به نظر ميرسد،اما مديران بزرك قدرت را با واگذار كردن ان بدست مي اورند.(جيمز بي-استاك ديل)تصميم بگيريد ومشورتصميم بگيريد ومشورت بخواهيد اكنون كه شما يك مدير هستيد،پيش از هر زمان ديگري به تصميم گيري نياز خواهيد داشتو احتمالا ارزئ مي كنيد كه اي كاش وقت بيشتر،اطلاعات بيشترو راهنمايي بيشتري قبل از دست زدن به اين تصميم گيري ها داشتيد.تصميم ها حول سه محور مي چرخند:جمع اوري اطلاعات،شناسايي گزينه ها و انتخاب بهترين انها.واقعيت هاي مرتبط به ان را مي توان از منابع گوناگوني،از كارمندان گرفته تا مشتريان،گزارش اقدامات و ديگر معيارها كمي بدست اورد.تهيه ي فهرست كاملي از حركت هاي ممكن،نيازمند ذهني پذيزا است.گزينه هايي كه ابتدادشوار يا كم اهميت به نظر مي رسند،ممكن است به هگام تركيب با ديگر جايگزين ها،ارزش تامل را داشته باشند.وقتي از بين همه  گزينه ها انتخاب مي كنيد،در صدد بر خواهيد امد معياري عيني را براي محور قراردادن معقول ترين و موثرترين گزينه ي اجرايي به كار ببنديد. باتعيين  مهارتهاي دقيق با بي تصميمي مبارزه كنيد.خود را با حقايق موجود در چهارچوب برنامه ي زماني وادار به بهترين قضاوت ممكن نماييد.براي اطلاع دادن تصميم هايي كه ممكن است ديگران را ناراحت كند،از عباراتي ديپلماتيك نظير"ديدگاه شما را درك

مي كنم،اما بايد ببينم چه چيز براي سازمان از همه بهتر است"يا"از هر جهت استدلال هايي وجود دارد،بنابراين جلب رضايت همه كس دشواري خاصي دارد."استفاده كنيد.براي گام برداشتن به سوي يك تصميم:ترديدها را از پيش رو برداريد:واقعيت عدم اطمينان را بپذيرد،ان را كنار نزنيد،بررسي كنيد كه چرا مردد هستيد،مثال انكه،ممكن است غريزه ي شما با انچه حقايق،شما را به ان سو سوق مي دهد،در تعارض باشد.ترديد هاي خود را يادداشت كنيد و از منظري مستقل و غير عاطفي به انها بنگريد.طرحي تصادفي پياده كنيد:در موردي كه تصميم تان به خطا مي رود،طرحي براي پشتباني،تدارك ببينيد.خود را براي تخفيف دادن اسيب ها اماده سازيد. بهترين و بدترين حالتها را در نظر گرفته و يادداشت نماييد:طيف كامل بر ايند ها را،از بهترين تا بدترين وضع ممكن،در نظر داشته باشيد سپس گام هايي براي به حداقل رساندن بدترين حالت برداريد.حقيقت ان است كه شما هرگز تمامي اطلاعات لازم براي يك تصميم گيري رادر اختيار نخواهيد داشت،چرا كه اگر چنين باشد،يك نتيجه گيري زودرس خواهد بود نه يك تصميم گيري.(ديويد ماني)برنامه ي تشويق و انگيزش را اجرا كنيد.ايجاد انگيزش در كارمندان رمز خاصي ندارد.انچه مطرح است ابراز قدرداني صادقانه نسبت به ان ها است.وقتي بدانند كه براي تلاش، توانايي وبهره وري انان احترام قائل هستيد،بيشتر از شغل خود لذت برده و در جهت مورد نظر شما حركت خواهند كرد.تمجيد خالصانه يكي از بهترين راه ها براي نيرو بخشيدن است.نكته ي جالب ان است  كه درحالي كه اغلب مديران مي دانند كه تميجيد ،يك نيرويي انگيزه بخش برتراست،اما عملي كردن ان غالبا چالش مي افريند0فشارهاي روزمره ،بحران هاوسوء تدبيرها،داشتن احساس

مثبت نسبت به كارمندان را دشوار مي سازد.وقتي انجام اشتباه،وقت و توجه فراواني از شما مي گيرد،ناديده گرفتن انچه درست انجام مي دهند چندان دشوار نيست.راه هاي ظريف تري نيز براي تمجيد وجود دارد.مثال انكه،نقطه نظر كارمندان را بپرسيد،براي سوال خود مقدمه چيني كنيد،"مي خواهم فكر شما را غنيمت بدانم"يك عامل انگيزه بخشساده ي ديگر به كار بردن نام كارمندان به هنگام گفتگو باانها است.اگر نام كارمند را به سرعت ياد گرفته و در گفتگوها به كار ببريد،شروعي عالي به عنوان مدير داشته ايد،كارمندان واكنش مشتاقانه تري نشان خواهند دارد،اگر مديران شان با انها دوستانه و صميمي سخن بگويند.تمجيد اگر صريح و روشن باشد،بهترين ابزار است.اظهار قدرداني اسيبي نمي رساند،اما اگر توضيح دهيد كه چرا از يك كارگر مي كنيد،تاثيران را عمق مي بخشيد.با به كار گرفتن عادات رفتاري زير تشويق و انگيزش را حفظ كنيد:كارمندان را در بهترين وضعيت درنظربگيريد:به عنوان مثال كار درخشاني را جستجوكنيد.معيارهايي برتر در نظر داشته باشيد و هرگز فرصت رابراي تبريك گفتن به كسي كه انها را در مي نورد،ازدست ندهيد.ازتلاشها قدر داني كنيد ونه فقط از نتايج:بعضي از كارمندان تلاش مي كنند(و شكست مي خورند)اين بهترين فرصت است كه بگوييد:(سخت كوشي شما را تحسين مي كنم.)فقط سر تكان ندهيد كه:(خوب،حداقل تلاش خود راكرديد)يا(انشاء الله دفعه ي بعد) تلاش راانگونه كه در خور است قدربدانيد.يكبار بگوييد-بااحساس:تمجيد،اگرخودتان زياد ان را تكرار كنيد،تاثيرش را از دست مي دهند.صفات،مهارتها،يااقداماتي تازه را براي تشكركردن بجوييد.وانگاه كه چهره ي كارمند بشاش شود.برخي افراد با چهره ي شاد به تمجيد واكنش نشان نمي دهند،امااين معنايش ان نيست كه به ان بي توجهند.هيچ ويتامين زباني قوي

تري از تمجيد وجود ندارد.(فردريك بي.هاريس)براي نشست ها برنامه ريزي نماييد.در اغلب موارد،بهترين جلسات،جلسات كوتاه هستند.يكي از دلايلي كه نشست ها به تجمعاتي نامطلوب وبي اثر تبديل مي شوند،طولاني شدن بيش از حد انهاست.اين امر غالبا زماني اتفاق مي افتد كه معدودي از افراد مركزيت يافته،يا گروه پيوسته از پرداختن به مسا.ئل اولويت دار طفره مي رود.مديران تازه واردي كه با برگزاري نشست ها خو نكرده اند،ممكن است بيش از حد بين حاضران تفاوت قائل شوند.يا ممكن است به خاطر فقدان تجربه وبه واسطه ي به راه انداختن بحثي يك طرفه و مانع شونده،به خود لطمه بزنند.با مقدمه چيني خوب وحفظ تمركز افراد بر مسائل مهم،مي تواند ضمن ايجاد اتفاق نظر يا رسيدن به تفاهم،در وقت نيز صرفه جويي نماييد.براي جلب توجه افراد گروه و تمركز انان بر هدف اصلي نشست،ان را يادداشت نموده و روي ديوار نصب كنيد.هر گاه بحث به جايي رسيد كه احتمال به حاشيه رفتن وجود داشت،با اشاره به ان به عنوان يك ياداور خاموش،انها را بر هدف متمركز كنيد.وقتي سخن مي گوييد به همه ي افراد حاضر نگاه كنيد.تماس چشمي را فقط به يك يا دو نفر محدود نكنيد،چرا كه با كنار گذاشتن ديگران خطر مي كنيد.وقتي كسي سعي مي كند سخناز مقوله ي خاصي به ميان اورد،متوجه باشيد.افراد ارام ياخجالتي را شناسايي كنيد،و به انان فرصتي مناسب براي مشاركت در بحث بدهيد.از پرسش ها استقبال كنيد،اما در گفتن(بعدابه اين سوال پاسخ خواهيم گفت)،در صورتي ضرورت،درنگ ننمايد.به منظور ثمر بخش تر كردن نشست ها:دراستانه ي ورود سلام واحوال پرسي كنيد:وقتي افراد وارد مي شوند با انها دست دهيد.اين كار بهتراز  

زود امدن،لميدن درصندلي،سررا به زير انداختن،و ور رفتن با كاغذ ها به هنگام ورود افراد است.بايك بررسي كلي شروع كنيد:از اولين دقيقه ي نشست براي بيان هدف جلسه استفاده كنيد.همچنين،انچه را حاظران در پايان به ان خواهند رسيد،اشكار نماييد.نكات كليدي دستور كاروهر گونه فعاليت گروهي طرح ريزي شده را بر جسته نشان دهيد.وظايف را تعيين شده را بنويسيد:نشست را با تعيين نوع كار و زمان انجام ان توسط هر يك از افراد به پايان ببريد.اگر از اين مرحله بگذريد يا گمان كنيد كه افراد مي دانند كار بعدي انها چيست،سوء تفاهم ها بروز خواهند كرد،وظايف را بنويسيد،و يادداشتي حاوي خلاصه ي وظايف هر فرد برايشان بفرستيد.در شركت اينتل،دستوركارها حاوي اطلاعاتي است درباره ي:موضوع اصلي جلسه،اينكه هر قسمت از بحث را چه كسي هدايت خواهد كرد،بحث در مورد هر موضوع چقدر طول خواهد كشيد،و چه نتايجي مورد انتظار است.(ميكله نيلي مارتينز)بيشتر گوش دهيد.وقتي شما مدير هستيد اهميت گوش دادن از اين هم فراتر مي رود.موفقيت شما به توانتان در كشف نكات ظريف از گفته هاي ديگران است،از كارمندان گرفته تا هم رديف ها و رؤسا.از اين مدار خارج شدن هزينه ي زيادي دارد:اطلاعات حياتي را از دست مي دهيد،تصميم هاي خطا مي گيرد و به نتايج اشتباه مي رسيد.براي گوش كردن بايد به انچه فرد مي گويد اهميت دهيد. افراد بي تفاوت يا درگير،تقلا مي كنند تا توجه خود را نشان دهند.اما افراد علاقمند وخوش ذهن گوش مي كنند،زيرا مشتاق شنيدن دغدغه ها،نقطه نظر ها وانديشه هاي گوينده هستند.اگر ذهن پرسش گري داريد،بر انچه در هر زمان جريان دارد،متمركز شويد.افكار نامربوط را كنار بزنيد تا ذهن

خود را پاك كرده و همه توان ذهني خود را به گوينده اختصاص دهيد.مهارت گوش دادن را با استفاده از اين شيوه ها،تقويت كنيد:موضوعات حساس را از غير حساس متمايز كنيد:كساني كه انچه را خود در ذهن دارند،مهم و حساس جلوه مي دهند،اب در هاون مي كوبند.جدي بودن نكات مورد نظر انها راباخوب گوش دادن تشخيص دهيد.اگر اطلاعات مي خواهند،نيازشان را اشكار كنيد و اطلاعات تازم را به انها بدهيد.براي فهميدن گوش كنيد نه براي موافقت كردن:براي اختلاف نظر ها و تفاوت ديدگاه ها اهميت قائل شويد.صرفا به اين دليل كه كسي با شما مخالف است،دريچه ي ذهن خود را به روي او نبنديد.به(به من بياموز)فكركنيد:تلاش كنيد از هرگوينده اي حداقل يك حقيقت يا اگاهي تازه بيابيد.اين امركنجكاوي شما را تقويت خواهد كرد.غالبا وقتي كسي اظهار نظري مي كند،مي گوييم زياد حرف ميزند،اما وقتي كسي انتقادي را تا اخرين كلمه ميشنود،مي گوييم بيش از حد گوش ميدهد.(نورس اگوستين) راهبردي بينديشيد.تفكرراهبردي يك مهارت اكتسابي است.اين دقت و رويكرد را با پرسيدن سوالهاي هوشمندانه كندوكاو براي پاسخ ها ونگاه به فرضيات يا واقعيات پيشين كه چشم انداز شمارا محدود مي كند به  دست مي اورد.شما احتمالا هرگز درقدرت تفكرراهبردي (استراتژيك)خود،نينديشيده ايد .اين مهارت همچون تايپ كردن يا ياداشت برداشتن به سادگي قابل ارزيابي نيست.اما اكنون كه يك مدير هستيد،بايد توانايي خود را در تفكر بيرون از از جعبه وحمله به چالش ها با نشاط عقلاني،نشان دهيد. بايد بر طيف كاملي از قواي عقلاني خود(وتوان ذهني پرسنل)كنترل داشته باشيد تا نقش خود را به حداكثر برسانيد.پرسيدن سوالات تفكر برانگيز ازپرسنل ودادن فرصت به آنهان براي جستجوي پاسخ را

به عادني در خود تبديل كنيد .هر چه(شما وآنها)بيشتر بپرسيد،بيشتر خواهيد آموخت.با به كار بستن اصول زير به سطح بالاتري از تفكر راهبردي دست يابيد:حداقل سه لايه نفوذ كنيد:از سطح وظاهر مشكلات فراتر برويد.بپرسيد چرا.وقتي براي آشكار شدن لايه هاي زيرين يك مساله برويد حداقل سه سطح پايين بر رفته باشيد،در خواهيد يافت كه به عمق يك مساله رسيده ايد(علل ريشه اي شايسته در توجه هستند)موشكافي كنيد:حقايق يا اطلاعاتي را كه مهم هستند از جزييات غيرمرتبطي كه مي توانيد آنها را ناديده بگيريد جدا كنيد. براي اجتناب از مدفون شدن در زير حجم انبوهي از دادها،فقط بر ضروري شدن،وگوياترين بخش هاي اطلاعات متمركز شويد.همه ابعاد وهمه پيامدها را ارزيابي كنيد:براي شناسايي حساسيت هاي يك تصميم راهبردي از قبل بينديشيد.دريابيد چه جيز در خطر است وطيفي ازپيامدها را براي از بردن بحران آينده پيش بيني كنيد.تفكر راهبردي يعني فكركردن باانضباط واتخاذ تصميم اگاهانه درباره ي جهتي كه مي خواهيد در پيش گيريد.(جان وودز)دستور عمل هاي عالي صادر كنيد.يكي از بزرگترين دام هاي پيش روي مديران اين است كه از انتقال دقيق انچه مي خواهند،ناتوان هستيد(و وقتي ان را به دست نمي اورند كنترل خود را از دست مي دهند).اكنون كه شما يك مدير هستيد،خود را مي بينيد كه در تمام روز دستوراتي به كارمندان مي دهيد.انچه مي گوييد(و نحوه ي گفتن ان)تاحدود زيادي در فرمان بردن انها موثر است.اگر توضيحات خودرابركارمندان تحميل كرده يا از كلمات پيچيده و يا واژگان فني زياد استفاده كنيد،مشكلات،كار را مختل خواهد كرد.شايد كارمندانتان به اندازه ي شما درباره ي موقعيت اگاهي نداشته باشند،بنابراين لازم است به زباني ساده تر و

روراست تر سخن بگوييد.نبايد گمان بريد انها هم با روش تفكر شما،امور را در مي يابد.دستورات خود رابه گونه اي كه با شخصيت و سطح دانش كارمند تناسب داشته باشد،بيان كنيد.شيوه ي ارتباط شخصي فرد،مهارتهاي فردي،و اشنايي او با وظيفه ي پيش رويش را در نظر بگيريد.اگر كسي به عنوان مثال،به خطا مي رود و اطلاعات كليدي را فراموش مي كند،بايد گام به گام پيش رفته ومطمئن شويد كه كارمند از نكات يادداشت بر مي دارد.بر عمل متمركزشويد.اگر در اموزش هاي خود بيش از حد بر زمينه هاي پيشين تكيه دارند،مي توانيد ميزان تحمل شنونده را بيازمايد.از شاخه اي به شاخه ي ديگر پريدن يا اظهار نظر چنانكه گويي در تلاش هستيد به انها جهت بدهيد،پيام شما را اشفتهخواهد كرد.براي اطمينان يافتن از اينكه دستورات خود را به روشني بيان مي كنيد،خود را به جاي كارمند بگذاريد و اطمينان يابيد كه پاسخي فوري و يك جمله اي به سوال(مي خواهيد چه كاري انجام دهم؟)مي دهيد.به منظور دريافت بهترين نتايج به هنگام دادن دستورات:تمرين كنيد:افكار خود را قبل سازمان دهيدو براي اين كار به كمك يك دوست صميمي تمرين كنيد.به خود بقبولانيد كه مي توانيد دستوراتي روشن وشفاف به كارمندان بدهيد.اسان شروع كنيد:از مبنا به سوي پيچيده حركت كنيد.به كارمندان فرصتي براي طرح پرسش در طول كاربدهيد تا قبل از الزام به جذب مسائلپيچيده تر بامباني ياد شده همسو شوند.دليل مطالبه كنيد:كارمندان راواداريد تا دريافت خود را نشان دهند.فقط سوال نكنيد كه ايا فهميده اند يا نه؛از انها بخواهيد تا درك خود را اثبات نمايند.پنج گام در اموزش مهارت هاي جديد به يك كارمند عبارتند از:اماده

سازي،توضيح،نشان دادن،مشاهده و نظارت.(هارولدهوك)بربدبيني ها غلبه كنيد.به قيمت در خطر قرار دادن خود،بدبيني ها را ناديده بگيريد.يكي از دشوارترين وظايف شما به عنوان يك مدير از بين بردن بدبيني ها و باز داشتن اين افراد از الوده كردن اخلاق كاري است.لازمه ي اين كار هشياري دائمي است.برخي از افراد بدبين،به مجالي براي اطهارنظرات و تفكرات خودنياز دترند.مي توانيداز يك كارمند مورد اعتماد بخواهيد تابا فرد مزبورارتباط برقرار كرده و گوش شنواي او شود.اين افرد راوا داريد تا به طوردورده انديشه هاي خود را مطرح كرده وطرح هايشان را ارئه دهند0 فردي را انتخاب كنيد كه مي تواند دربدبيني به خوبي ايستادگي كرده ودرتبديل بدبيني ها به اقدام عملي مثبت،مهارت داشته باشد0باامكان دادن به افرادبدبين براي بيان نقطه نظرهايشان به طورخصوصي ،كمتربه فكرايجاد اخلال درنشست ها خواهند شد0مديران كم تجربه گاهي به فردي برچسب بدبيني ميزنند وبه اين ترتيب به نقطه نظرهاي فرد ياد شده اهميت نمي دهند.ناديده گرفتن افراد بدبين،بدبيني انها را بر طرف نمي كند.از برچسب زدن خوداري كنيد.اگر شما جيم را اقاي بد بيني ناميده ايد و در غيابش با اين نام به او اشاره مي كنيد،چه بسا متوجه شود وديدگاه بدتري پيدا كند.بايد از مخالفين اين افراد بخواهيم به جاي روي اوردن به طعنه ها واظهارنظرهاي گزنده از انتقاد سازنده استفاده كنند.با انها يك به يك ديدار كنيد و به اين موضوع بپردازيد.وقتي بحث خصوصيات و ويژگي هاي افراد و نقائص فردي به ميان مي ايد،به نظر مي رسد تنوع،حدومرزي ندارد.اما هدف مديران يكي است:باز داشتن افراد از مانع افكندن در كار گروه.(اندرواس.گراو)كمتر سخن بگوييد.پوياترين افراد در ارتباطات زياد حرف نمي زنند.سكوت

قدرت شما را افزايش مي دهد با ارام بودن،خوب گوش كردن و ارائه نظرات خودبا كمترين كلمات ممكن،جايگاه بانفوذي بدست مي اوريد.كارمندان شما خواهند دانست كه هر كلمه اي ارزش خود را دارد(ودر نتيجه توجه غير قابل تقسيم خود را به شما معطوف خواهند داشت)كم گويي به ويژه زماني خيلي موثر است كه مي خواهيد به اعصاب خود يا ديگري ارامش ببخشيد.سكوت به هر كسي فرصت مي دهد تا به جاي انكه موقعييت را بيان اظهارات داراي بار عاطفي وخيم تر كند،درباره ي ان تامل نماييد.وقتي سخن گفتن را ضروري احساس مي كنيد از خود بپرسيد مي توان ان را به بعد موكول كرد.تبهايتان را بسته نگه داريد ارام نفس بكشيد و گوش كنيد.باگوش كردن طولاني،افراد عموما به راه حل مطلوب دست مي يابند.(مري كي اش)پرسشهاي تاثير گذار مطرح كنيديكي از عوامل موفقيت مديران كه بيش از همه مورد مورد بي توجهي قرار گرفته است،توانايي ان ها در طرح پرسش هاي ضروري از كارمندان است.درعين حال به خودي خود شمارادر معرض خطر قرار مي دهد،ممكن است بالحن خود يا كلماتي كه انتخاب مي كنيد.به فردي اهانت كرده يا او را عصباني نماييد.و شايد پاسخ داده شده را دوست نداشته باشيد.كارمنداني كه با مديران كمتر پرسشگر كار كرده باشند،از سوالات شما استقبال خواهند كرد.انها اراده ي شمارا در گوش كردن ويادگرفتن،به جاي فقط دستور دادن به انها،خواهند ستود.ازطريق اين پرسش ها مي توانيم از انديشه ها و نظراتي كه كارمندان به واسطه ي ابراز علاقه ي كسي پنهان مي داشتند،اگاه شويد. فقط در صورتي سوالات را طرح كنيد كه واقعا به پاسخ انها علاقه مند باشيد

اگر به پاسخ ها اهميتي ندهيد،پرسنل مربوط نيز در يك لحظه چيزي مي گويند ومي گذرند0 نگاه بي محتوي يا صداي يكنواخت مي تواند نشانه ان باشد كه شما به جاي تلاشي عيني درجهت اموختن صرفا مي خواهيد خودي نشان دهيد وبه طرح يك سري پرسش هاي سرسري وسريع اكتفا نكنيد چرا كه اين كار شما به بازجويي  بيشتر شباهت دارد0            به هنگام گوش سپردن به يك پاسخ مراقبت زبان وتن صداي خود باشيد0ارام ومتوجه بمانيد اگر ناراحت هستيد يا نگاهتان سراسراتاق رامي كاود،ديگران احساس خواهند كرد كه به پاسخ انها علاقه اي نداريد.بيشترين توانايي من به عنوان يك مشاوران است كه براي برطرف كردن جهل خود،سوالاتي بپرسيم.(پيتردروكر)مجريان ضعيف و متوسط را ارتقاء دهيد.يك جدول ترفيع تعيين كنيد.اگرمجريان ضعيف يا متوسط را در بين كارمندان خودبپذيرد،در نهايت به مجموعه اي از افراد با دستاورد اندك خواهيد رسيد.مديران تازه كار براي پيشرفت نياز به حركت دارند.اگراز افرادبيشترين بهره را بخواهيد براي ارائه ان تقلاخواهند كرد.باتحمل تلاش نيمه جان،پيام خواهيد داد كه معيارهايتان دست يافتني است. برخي از كارمندان در برار برنامه هاي شما مقاومت خواهند كرد.هر چه بيشتر خواستار پيشرفت باشيد،انها بيشتر به حاشيه مي روند.باسر تكان دادن يا ابراز همدردي گله و شكوه هاي انان را زياد نكنيد. بلكه،به محض ان كه غرولند كردند با نگاه جدي واكنش نشان دهيداين كار به كارگران مي فهماند كه براي جلب نظر شمابايد دست از شكوه برداشته و نسبت به بهبودعملكرد خودمتعهد شوند.براي ترغيب كارگران ضعيف و متوسط به پيشرفت:از نقاط قوت انان تجليل كنيد حتي اگر خودشان موافق نباشند:برانچه كارمندبه درستي انجام مي دهد،تاكيد نماييد.داشته هايشان را

ياد اوري كرده و انها را واداريد دريابند بابه كارگرفتن حداكثر توان چه اندازه مي توانند درپيشرفت سازمان سهيم باشند.انهارا وادار كنيد از اساس پيشرفت نمايند:افراد ضعيف را يك شبه نمي توان به ستاره تبديل كرد.اهداف كوتاه مدتي تعيين كنيد كه اندكي بيشتر به تلاش و پويايي نياز داشته باشند. با هر گام اساي كار مندان را به سطح بالاتري سوق مي دهيد.از همكاران، راهنما بسازيد:انگيزهدار ترين وبا استعداد ترين مجريانرابا خودهمراه كنيد.كارمندان ضعيف غالبا زماني كه توسط همكاران موفق ترو حامي تحت تاثير قرار مي گيرند،خوب واكنش نشان مي دهند.ماهيجان انگيز ترين محيط را كه با افراد،خوب رفتار مي كنندنيز،سخت و بي انعطاف مي يابيم.رقص بوروكراتيك وجود ندارند....شركت هاي بسيار برجسته دو چيز را به طورهمزمان دارند:محيطي سخت و جدي،و محيطي بسيار حمايت گر.(تام پيترز)توجه مخاطبان خود را جلب كنيد.توانايي ارائه يك سخنراني گيرا ابزار ارزش مندي در مجموعه ي مهارتهاي شمااست.بانشان دادن شخصيت واعتماد به نفس خود در جمع مخاطبان،جايگاه منحصر به فردي مي يابيد.كليد تاثيرگذاري بر يك جمع كوچك ان است كه خود را رهبر بحث بدانيد و نه يك سخن گوي عام.به جاي در پيش گرفتن شيوه هاي رسمي و قرائت يك سخنراني تز پيش اماده شده،بايد گفتگويي راپيش ببريد كه توجه همه را جلب كند.غالبا از مديران دعوت مي شود كه در حضور جمعي از مخاطبان سخن بگويند.شايد گاهي بخواهيد نشست هاي پرسنل،ياگرد همايي مديران اجرايي واحد خود را رهبري كنيد،يادرنشست گروه تجاري يا انجمن حرفه اي خود سخنراني نماييد.حتي اگر از سخنراني از جمع ترس داشته باشيد،ازاين فرصت ها روي برنتابيد.از اين فرصت ياد گيري با استفاده از مهارت

تان و اصلاح انان استقبال كنيد.هنگام سخنراني سعي كنيد مستدل سخن بگوييد.عموما انتظارشمااز شنوندگان ان است كه وقتي از سخنراني شما خارج مي شوند بگويند:(حالا يك نفرديديم كه روي صحنه در وضعيت طبيعي بود)هرچه خودماني تر به نظر برسيد،افراد بيشتري به شما توجه كرده و سخنانتان را باورخواهند داشت.اگر مكرراهنجره ي خود را صاف كنيد با صداي عميقا تصنعي سخن بگوييد يا به جاي انعطاف پذيري،هچون چوب خشك باشيد،پذيرش و اعتماد خودرا در نزد مخاطبان دشوارتر كرده ايد.به اولين دقيقه ي صحبت اهميت بدهيد.باجلب توجه همه افراد از طريق مشاهده ي تاثير گذار،گفتن يك سخن كوتاه،يا اماري جالب توجه،شروع كنيد. سخن گفتن را خطاب به افرادي كه از همه دورتر از شما نشسته است اغاز نماييد.به اين ترتيب اين اطمينان ايجاد مي شود كه صدايتان همه ي اتاق راميگيرد.اگر در ابتدا لرزش صداداشته يا دچار لكنت شويد،مخاطبان خواهند پنداشت چيزي براي گفتن نداريد و توجه نخواهند كرد.تلاقي نگاه هاي شما با افراد مختلف در بين مخاطبان دوستانه باشد.هنگامي كه دو جمله را برزبان مي اوريد مستقيمابه يكي از افراد نگاه كنيد.پس ازان با شنونده ي ديگري كه در گوشه ي ديگري از اتاق نشسته است در چندجمله بعدي تلاقي بصري داشته باشيد و به همين ترتيب ادامه دهيد.نگذاريد نگاه هايتان به سرعت در اطراف اتاق بدون نگريستن به فرد خاصي،بچرخد.به منظورتقويت مهارت هاي عمومي سخن گفتن،از قواعدزيرتبعيت كنيد:عبارات خود رادسته بندي كنيد:باپيروي از يك خط مشي كلي ونه متني پراكنده،انعطاف پذيربمانيد.اگريك متن سخنراني را كلمه به كلمه مي خوانيد،افراد را به خواب خواهيد برد.در طول سخنراني سؤالاتي را مطرح كنيد تا به شنوندگان هم فرصتي

براي صحبت كردن داده باشيد.همه ي گروه را درگير نماييد:سخنرانان عصبي ممكن است بر دويا سه اشناي خود،در جمع مخاطبان،متمركزشوند و ديگر افرادرا ناديده بگيرند.از منابع ديداري استفاده كنيد:استفاده از اسلايدها را به حداقل برسانيد.فقط زماني امكاناتديداري را به سخنراني خود اضافه كنيد كه به طور روشن نكته ي خاصي را بيان مي كنند.سخنراني،به طور كلي يك واقعه ديداري و شنيداري،به منظور ارتباط برقراركردن،وبا هدف ارائه ي اطلاعات،كمك به فهم امور،رسيدن به توافق و تشويق به عمل است.(جنيفر روتوندو)انتقاد كنيد، بدون خرده گرفتن.در كسوت يك مدير تازه وارد،زماني فرا مي رسد كه بايد ازكارمندان خود انتقاد كنيد،درابتداازاين كار واهمه خواهيد داشت.اما با تمرين،اينكار برايتان اسان تر خواهدشد.طرح انتقادها مهارت هاي ارتباطي شما را به ازمون مي گذارد.اگراين كاررا درست انجام دهيد،مي توانيد ان را از يك پيام منفي و تحريك كننده،به تجربه اي تقويت كننده و انگيزه بخش براي افراد درگير تبديل نماييد.به شيوه اي صادقانه و صريح سخن بگوييد.اگرانتقاد شما از روي خيرخواهي باشد،دليلي براي تعلل،تاثير،يابدگويي وجود نخواهند داشت.لحن مشتقانه ي شما زمينه را براي واكنش مطلوب فرد در ذماني كه نارضايتي و اكراه خود را از موضوع ابزار مي كنيد به انتقاد نپردازيد.مديراني كه داراي خلق و خوي تند هستند فقط زماني بايد به انتقاد بپردازند كه بر خود مسلط بوده و ارامش كامل دارند.چگونه انتقاد سازنده ارائه دهيم:صريح باشيد:اگرناراحت هستيد،ممكن است حاشيه برود اما صحبت كردن درحاشيه مساله فقط  ناراحتي ها را طولاني تر مي كند .انتقاد خود را روشن و بدون كنايه و اشاره بيان كنيد.پندارهاي خود را مروركنيد:مطمئن شويد كه خواهان بهبود عملكرد كارمند هستيد.بااين اعتقاد اساسي انتقاد كنيد كه

شما مي توانيد بهتر عمل كنيد.نه اينكه شما به جاي ي نمي رسيد.اعتماد به نفس كارمندرا حفظ كنيد:باگفتن شايد شما اين نكته رانمي دانيد كه....يا يك پيشنهاد هست و مي خواهم عقيده ي شما را هم بدانم،به كارمند امكان دهيد شخصيت خود را حفظ كند.هرگز انتقاد نكنيد،مگر انكه افراد،اعتماد بي قيد و شرط شما را به توانايي هاي يشان باور كرده باشند.(جان رابينسون)نگاهتان به ساعت باشد.درمديريت و كنترل زمان سر خاصي وجود ندارد.انظباط،تمركزو تعهد لازم دارد.مديران جديدشايد در نشست هاي مديريت زمان حاضر شده و برنامه ي كارايي مفصلي را(كه معمولا شامل جدول كار روزانه،ياداشت ها و تقويم است)تحت تاثيراين اشتباه كه براي موفقيت به وسايل جالب و سرگرم كننده نياز دارند،خريداري نمايند.در حقيقت،انچه شما لازم داريد،اراده ي قوي براي عمل است.مديريت زمان،اقتضا مي كند كه عادات نامطلوب كاري خودرا شناسايي كرده و انها را اصلاح كنيد.با وجدا كردن روش هاي اتلاف وقتي كه بر اساس ان براي انجام وظايف شغلي خود برنامه ريزي مي كنيد،مي توانيد راه حل هايي بيابيد كه شما را بر انجام كار در زماني كوتاه تر قادر مي سازد.مديران كم تجربه اغلب با مشكلات ناشي از نحوه ي مديريت زمان و تعلل ها و پنجه نرم مي كنند.شغل جديد،انها را مقهور خود ساخته ودر صدد رسيدگي به اوليت هاي متعارض به شكل همزمان هستند . انبوهي از پروژه ها را شروع ميكنند اما به ندرت انها را به انجام مي رسانند.براي بر گرفتن بيشترين بهره از هرروز كاري:عوامل اتلاف وقت را حذف كنيد:وقتي كشي هايي نظير گشت و گذار بي هدف در اينترنت يا تلفن هاي طولاني كه  شما را

از انجام وظايف حساس بازمي دارد،شناسايي كنيد.گرچه داشتن وقفه هاي كوتاه براي استراحت و تجديد قوا خوب است،اما مطمئن شويد كه وقت چنين وقفه هايي را داريد.معيارهايي واقع بينانه داشته باشيد:افراد داري مديريت ضعيف زمان،دوست دارند كمال گرا باشند.انها از انجام كار ناقص هراس دارند بنابراين از تمام كردن ان طفره مي روند.در جستجوي مطلوبيت باشيد نه كمال.تلاشهاي 15دقيقه اي تعيين كنيد:15دقيقه وقت در نظربگيريد و در هر يك به هنجام يكي از وظايف بپردازيد.حتي اگر كار رابه اتمام نرسانديد قدم در مسير گذاشته ايد و نيرويي فعال پديداورده ايد.اگر از افراد بپرسيد كه براي هر يك از امورحساس،اما نه چندان مهم،چند درصد از وقت خود را اختصاص مي دهند،خواهند گفت:نيمي از ان.(استفان كووي)«افراد متغيرهاي رياضي نيستند،بنابراين مديريت بر ان ها فرايندي پيچيده ترو ازادتراز دادن اطلاعات به رايانه است.»وبه طور كلي،مديريت را تماما مي توان در سه كلمه خلاصه كرد:افراد،توليدوسود.اول ازهمه،افراد.(لي لاكوكا)

انسان و سرنوشت

متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري

گاهي گفته مي شود سر انحطاط مسلمين اعتقاد عميقي است كه به سرنوشت دارند. و گاهي گفته مي شود اهتمام عظيم اسلام به امر آخرت و جهان ابدي و ناچيز شمردن زندگاني دنيا مسلمين را از توجه به مسائل زندگي منصرف كرده است . و گاهي گفته مي شود اعتقاد به شفاعت باعث انحطاط مسلمين شده است و مسلمانان با اتكاي به شفاعت، از هيچ رذيله و جرمي امتناع ندارد. درباب تقيه گفته مي شود كه اولاً درس  دو رويي و نفاق است ثانياً شيعه را ترسو و ضعيف با مي آورد.درباب انتظار فرج نيز گفته مي شود كه اين عقيده نيت هر اصلاحي را از شيعه

گرفته درحالي كه ساير ملل در حال اصلاح كار خودند، مردم شيعه منتظرند" دستي از غيب برون آيد و كاري بكند" خلاصه كتاب سكينه حجي زادهتير ماه 1390مطهري، مرتضي، 1358 - 1298انسان و سرنوشت / مرتضي مطهري - تهران : صدرا، 1373 .132 ص .800 ريالفرستنويسي بر اساس اطلاعات فيپا.همراه با مقدمه نويسنده تحت عنوان " عظمت و انحطاط مسلمين " .چاپ قبلي : صدرا، 1367 ( سي و دو ، 138 ص).كتابنامه به صورت زير نويس.چاپ بيست و پنجم : 1384 :    6000 ريال:ISBN 964 - 5600 - 15 - 41. قضا و قدر. الف، عنوان .8 الف 6 م/5/ Bp   219                                          297/4651373كتابخانه ملي ايران                                         2701/72- 73 م انسان و سرنوشتنويسنده: متفكر شهيد استاد مرتضي مطهريچاپ بيست و پنجم : شهريور 1384 مطابق شعبان 1426تعداد : 6/000 نسخهبها : 6000 ريالليتوگرافي، چاپ و صحافي : موسسۀ چاپ فجر ( 1001395). تلفن: 3311976.ناشر: انتشارات صدرا( با كسب اجازه از شوراي نظارت بر نشر آثار استاد شهيد)كليۀ حقوق چاپ و نشر مخصوص ناشر است.تهران: خيابان ناصر خسرو، مقابل دارالفنون، كوچۀ دكتر مسعود، تلفن:33915130، دورنگار: 33119796قم: خيابان ارم، تلفن: 7731522، دورنگار: 7747314شابك: 4-15-5600-964             ISBN 964 - 5600 - 15 - 4 مقدمه: عظمت و انحطاط مسلمين1- عظمت و انحطاط مسلمين : بحث هايي كه از علل انحطاط مسلمين واقع شده بعضي تاريخي، رواني، اخلاقي، اجتماعي و اي صرفاً ديني ,احياناً فلسفي است.سوالاتي در تحقيق اين مبحث پيش مي آيد:1. آيا اعتقاد به سرنوشت باعث شده است كه معتقدين اين عقيده خود را به سستي و تنبلي بكشانند و مردمي كه به اين عقيده مي گرديند خواه ناخواه

به انحطاط ( نابودي ) كشيده خواهند شد، يا اين عقيده اگر درست تعليم داده شود، چنين تاثير سوئي ندارد؟ثانياً اينكه اسلام اين مساله را چگونه و به چه طرزي تعليم داده است و تعليم اسلامي  در اين زمينه چه تاثيري در روحيۀ پيروان اسلام داشته و مي تواند داشته باشد؟ويل دورانث در تاريخ تمدن مي گويد؟"پيدايش و اضمحلال تمدن از حوادث بزرگ تاريخ است. اسلام طي پنج قرن، از سال 81 هجري تا 597 هجري، از لحاظ نيرو نظم و بسط قلمرو و اخلاق نيك و تكامل سطح زندگاني و قوانين منصفانه انساني و شامل ديني { احترام به عقايد و افكار ديگران} و ادبيات و تحقيق علمي و علوم طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود"نموداري از عظمت و انحطاط مسلمين:1- پايۀ عظمت و رفعت تمدن اسلامي2- علل و موجبات و مايه هاي اسلامي3- تاثير اسلام در اعتلاي مسلمين4- اقتباس و مايه گيري تمدن جديد اروپايي از تمدن اسلامي5- وضع حاضر جهان اسلامي از نظر مظاهر انحطاط و تاخر6- ملل اسلامي در حال بيدار شدن و به پا خاستن اند- آيا همان طور كه بعضي از فلاسفه تاريخ دعوي دارند، همواره همان چيزي كه سبب ترقي و پيشرفت قومي مي شود، سبب انحطاط آنها نيز مي گردد، اگر اين فلسفه درست باشد، هر تمدني به موجب همان عواملي كه بوجود آمده بايد از ميان برود و لزومي ندارد عامل بيگانه دخالت كند.موضوع انحطاط مسلمين در سه بخش كلي بايد بررسي شود1. بخش اسلام       2. مسلمين            3.بخش عوامل بيگانه1 ) در بخش اسلام ممكن است كسي برخي از افكار و معتقدات اسلامي را موثر در

انحطاط مسلمين معرفي كند در بخش مسلمين نيز خود مسلمانان را كه كم كاري كرده اند و قوانين اسلامي را رعايت نكرده و موجب انحطاط خود شده اند، و در بخش عوامل بيگانه عاملي خارجي باعث انحطاط مسلمين مي شود.ميان افكار و معتقدات اسلامي، مسائل ذيل موارد اين اتهام واقع شده اند.1- اعتقاد به قضا و قدر و سرنوشت2- اعتقاد به آخرت و تغيير زندگي دنيا3- شفاعت4- تقيه5- انتظار فرجگاهي گفته مي شود سر انحطاط مسلمين اعتقاد عميقي است كه به سرنوشت دارند. و گاهي گفته مي شود اهتمام عظيم اسلام به امر آخرت و جهان ابدي و ناچيز شمردن زندگاني دنيا مسلمين را از توجه به مسائل زندگي منصرف كرده است . و گاهي گفته مي شود اعتقاد به شفاعت باعث انحطاط مسلمين شده است و مسلمانان با اتكاي به شفاعت، از هيچ رذيله و جرمي امتناع ندارد. درباب تقيه گفته مي شود كه اولاً درس دو رويي و نفاق است ثانياً شيعه را ترسو و ضعيف با مي آورد.درباب انتظار فرج نيز گفته مي شود كه اين عقيده نيت هر اصلاحي را از شيعه گرفته درحالي كه ساير ملل در حال اصلاح كار خودند، مردم شيعه منتظرند" دستي از غيب برون آيد و كاري بكند"انسان و سرنوشت:هراس انگيز: سرنوشت! قضا و قدر! كلمه اي رعب آور و هراس انگيز تر از اين دو كلمه، پردۀ گوش بشر را به حركت نياورده است.مي گويند بالاترين نعمت ها آزادي است و تلخ ترين دردها و ناكاميها احساس مقهوريت است، يعني اينكه انسان شخصيت خود را لگد كوب شده و آزادي خود را به تاراج رفته

ببينيد.و حيات خويش را از دست رفته ببنيد. دچار ياس و نا اميدي و افسردگي مي شود. يكي از مسائلي كه توجه بشر را هميشه به خود جلب كرده است اين است كه آيا جريان كارهاي جهان طبق يك برنامه طرح قبلي غير قابل تخلف است و قدرتي نامرئي، ولي بس بي نهايت مقتدر به نام قضا و قدر به جميع وقايع عالم حكم راني مي كند، و انسان مجبور  به دنيا آمده و از دنيا مي رود. مساله قضا و قدر از غامض ترين مسائل فلسفي و علل خاص دارد.جنبه هاي علمي و عمومي: هر چند اين مساله به اصطلاح يك مساله متافيزيكي و به فلسفه كلي و ماورا الطبيعه مربوط مي شود و از دو نظر شايستگي دارد جزء مسائل علمي و اجتماعي نيز قرار گيرد. يكي اولاً طرز تفكري است كه شخص نسبت به اين مساله پيدا مي كند و بديهي است كه روحيه فردي كه معتقد است وجودي است دست بسته و تاثيري در سرنوشت خود ندارد با كسي كه خود را حاكم سرنوشت خود مي داند و اعتقاد دارد هر و آزاد آفريده شده است متفاوت است- برخي از منتقدين اسلام بزرگترين علت انحطاط مسلمين را اعتقاد به قضا و قدر و سرنوشت قبلي ذكر كرده اند. در اينجا اين سوال پيش مي آيد ، اگر اعتقاد به سرنوشت سبب ركود فرد يا اجتماع مي شود. پس چرا مسلمان صدر اول اين طور نبوده اند؟ آيا آنها اعتقاد نداشته اند؟ و اين مساله جزء تعلميات اوليۀ اسلام نبوده و بعد در عالم اسلام وارد شده و يا اينكه نوع اعتقاد

آنها به شكلي بوده كه با اعتقاد به آزادي و اختيار منافاتي نداشته است .برخي از آيات قرآن در باب اين مسأله:« قَد جَعَلَ اللّهُ شَي ء قَدراً»همانا خدا براي هر چيز اندازه اي قرار داده استفَيُضلُّ مَن يَشاءُ وَ يَهدي مَن يَشاءُ .   ( س ابراهيم /04)خدا هر كس را بخواهد گمراه، و هر كس را بخواهد هدايت مي كند.- اما آياتي كه دلالت مي كند بر اينكه انسان در عمل خود مختار و در سرنوشت خود موثر و مي تواند آن را تغيير دهد.اٍنَّ اللّهَ لا يُغَيَّرُ ما بٍقَوم حَتّي يُغَيّيروا ما بٍاَنفُسٍهٍم. (س رعد /11)خدا وضع هيچ مردمي را عوض نمي كند مگر آنكه خود آنها وضع نفساني خود را تغيير دهند.اٍنّا هَدَيناهُ السَّبيلَ اٍمّا شاكٍرا و اٍمّا كَفورا. ( س دهر/3)ما انسان را راه نموديم، او خود يا سپاسگذار است يا نا سپاس.- اين دو دسته آيه از نظر غالب علماي تفسير و علماي كلام معارض يكديگر شناخته شده اند به نظر آنها بايد يكي را پذيرفت و دستۀ ديگر را تاويل كرد. گروهي كه طرفدار آزادي بشرند دسته اول را تاويل و توجيه كردند آنها به "قَدَري" معروف شدند. گروهي ديگر كه طرفدار عقيدۀ تقدير شدند، و دستۀ سوم را تأويل و « جبري» ناميده شدند.و جبريون و قدريون در دو فرقۀ بزرگ اشاعره و معتزله هضم شدند.كلمه قدري: اينكه ما در اينجا طرفداران آزادي و اختيار بشر را «قَدري» ناميديم، به حسب معروفترين اصطلاح علماي كلام است ولي به طور كلي هم طرفداران تقدير و سرنوشت و هم طرفداران آزادي و اختيار بشر هر دو، از اطلاق كلمۀ «قَدري»

برخود اجتناب داشته و هر دسته اي دستۀ ديگر را «قَدَري» مي خواند است.سر اين اجتناب اين بوده است كه از رسول اكرم(ص) حديثي روايت شده بدين مضمون:اَلقَدَرٍيَّةُ مَجوسُ هذٍهٍ الاُمَّةٍ. قدريها مجوس اين امّت اند.تعارض ها : تعارضها به دو قسم اند: گاهي به اين صورت كه در يك سخن، سخن ديگر را صراحتاً نفي ميكند. و گاهي اين طور نيست. جملۀ دوم صريحاً مفاد جملۀ اول را نفي نمي كند، اما لازمۀ صحت و راستي اون بطلان و كذب جملۀ اول است.مسلماً آيات قرآن صراحتاً يكديگر را در اين مسأله نفي نميكنند و تعرض آنها از نوع دسته اول نيست، زيرا چنانكه مي بينيم اين طور نيست كه يك دسته بگويد بشر در كار خود مختار و آزاد است و دسته ديگر بگويد بشرمختار و آزاد نيست، يك دسته بگويد همه چيز وابسته به مشيت خداوند است و دسته ديگر بگويد همه چيز بسته به مشيّت و ارادۀ حق نيست و بدون اختيار صورت مي گيرد. وللّه علم خدا جهل خواهد بود.اين دو نظر هر دو صحيح نمي باشند، يعني نظر سوّمي نيز وجود دارد كه هيچ گونه تناقض و تعارضي ميان اين دو دسته از آيات نمي بينيد و تنها كوتاهي فهم علمي متكلمين است كه اين تعارضها را بوجود آورده است كه در قرآن كريم، در هيچ موضوعي از موضوعات، حتي يك آيه هم وجود ندارد كه نيازمند تأويل باشد. متشابه ترين آيات قرآني نيز چنين نيست.شايد بتوان گفت اعجاز آميزترين جنبه هاي قرآن مجيد همين جهت است.آثار شوم: بدون شك مسلك جبر آن طور كه شاعره گفته اند كه به

كلي بشر را فاقد اختيار و آزاد مي دانند آثار سوء اجتماعي زيادي دارد، مانند ميكروب فلج، روح و اراده را فلج مي كند. اين عقيده است كه دست تطاول زورگويان را درازتر و دست انتقام زور شنوها را بسته تر ميكند.و آن كسي مقامي با مالي و ثروتي را به نا حق تصاحب و غصب كرده است. دم از موهبتهاي الهي ميزند و مي گويد خداست كه به منعم در ياد ريا نعمت و به مفلس كشتي محنت ارزاني فرموده است و به همين دليل است كه مظلوم آنچه از دست ظلم مي كشد تحمل و دم نمي زند، زيرا فكر مي كند آنچه بر او وارد مي شود مستقيماً و بلاواسطه از طرف خداست و مي گويد مبارزه با ستمگر بيهوده است، زيرا پنجه با پنجۀ قضا افكندن است، و هم ضدّ اخلاق است، زيرا منافي مقام رضا و تسليم است.استفاده هاي سياسي: تاريخ نشان مي دهد كه مسأله قضا و قدر در زمان بني اميّه مستمسك قرصي و محكمي بوده براي سياستمداران اموي، آنها جدلً از طرفدار جبر بودند و طرفداران آزادي و اختيار بشر را به زندان مي انداختند و يا مي كشتند.در زمان عباسيان كه به روي كار آمدند گروهي از آنها مأمون و عباسي از معتزله حمايت مي كردند. اما از زمان متوكل عباسي بر عكس شد و از عقايد اشاعره كه طرفدار جبر بودند حمايت كردند و از آن به بعد مذهب، اشعري، مذهب رايج و عمومي جهان اسلام شد.در ادبيات فارسي و عربي شيعي، آن اندازه كه از محكوم بودن بشر در برابر سرنوشت سخن آمد از

اختيار و آزادي او سخن نرفته است. با اينكه طبق تصريحات پيشوايان ديني اهل بين (ع) قضا وقدر عمومي ها اختيار و آزادي بشر منافات ندارد.حملۀ اروپاي مسيحي به اسلام: اين جهت بهانه اي به دست اروپا مسيحي داده كه علّت انحطاط مسلمين اعتقاد به قضا و قدر بدانند و اسلام را يك آيين جبري و در آن هر گونه اختيار و آزادي را از بشر سلب شده است . مرحوم سيد جمال الدّين اسد آبادي در اوقاتي كه در اروپا بوده متوجه اين انتقاد شد و در مقالات خود به اين اعتقاد نادرست جواب داد.فلسفۀ مادّي و سرنوشت: تصور بعضي چنين است كه اين معضله تنها براي الهيون مطرح است و ماديون از طرح و حل چنين مسأله اي فارغ اند. ولي چنين نيست اين مسأله براي هاديون ولي با اندك تقاوتي وجود دارد. ماديون اصل علت عمومي و ضرورت علي و معلولي را به همين ترتيب پذيرفته اند. در اينجاست كه اين پرسش پيش مي آيد كه اعمال بشر تحت قوانيني مسلّم و قطعي و جبري انجام مي يابد و در اين صورت آزادي و اختيار بايد چگونه و از چه راهي توجيه كرد.تنزيه و توحيد: متفكرين از طرفي بنابر اصل قانون علّت و معلولي همه حوادث بشر را به ذات واجب الوجود و اينكه محال است حادثه اي اتفاق بيافتد و مستند به ارادۀ حق نباشد و از طرف ديگر توجه كرده اند كه زشتيها و گناهان را نمي توان به خدا نسبت داد. به همين صورت گروهي تحت عنوان «تنزيه» ارادۀ و مشيت حق را مؤثر در افعال و اعمال بندگان

به زشتي است ندانسته اند و گروهي تحت عنوان «توحيد» و اينكه همه چيز را مستند به ارادۀ حق كرده اند.قضا و قدر: «قضا» به معني حكم و قطع و فيصله است و قاضي را از اين جهت قاضي گويند و «قدر» به معني اندازه و تعيين است. به طور كلي دربارۀ حوادثي كه در جهان واقع مي شود. سه گونه مي توان نظر داد:1- يكي اينكه بگوئيم حوادث با گذشته خود هيچ گونه ارتباطي ندارند.2- نظر ديگر اينكه براي هر حادثه علّت قائل بشويم و اينكه هر علّتي معلولي خاص ايجاب مي كند و هر معلولي از علّت معين امكان صدور دارد، منكر شويم و چنين پنداريم كه در همۀ عالم يك علّت و يك فاعل وجود دارد و آن ذات حقّ است3- نظر سوم اينكه اصب علّيت عمومي بر جهان و حوادث و وقايع آن حكمفرماست و هر حادثه اي ضرورت و قطيّت خود را از علّت متقدهه خود كسب كرده و پيوند ناگسستني ميان گذشته و حال و استقبال هر موجودي و علل متقدمۀ او هست.جبر: اعتقاد به قضا و قدر آنگاه مستلزم جبر است كه خود بشر و ارادۀ او را دخيل دركار توانيم و قضا و قدر را جانشين قوّه و نيرو و ارادۀ بشر بداينم. قضا و قدر چيزي جز سر چشمه گرفتن نظام سببي و مسببي جهان اس علم و ارادۀ الهي نيست.آزادي و اختيار: اگر ما قضا و قدر الهي را مستقيماً و بلا واسطه علل و اسباب با حوادث مرتبط بدانيم، ديگر آزادي  و اختيار  بشر مفهومي نخواهد داشت.بسياري از متفكرين قديم و جديد چنين گمان

كرده اند كه اصل علّيت عمومي  با آزادي و اختيار بشر نافات دارد، و ناچار به ارادۀ اصطلاح « آزاد» يعني به اراده اي كه با هيچ علّت ارتباط ندارد، قائل شده اند و در حقيقت و اتفاق و گزاف را ، ولو در مورد ارادۀ بشر، پذيرفته اند. بشر مختار و آزاد آفريده شده است، يعني به اون عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي خود مانند يك حيوان نيست كه به حكل غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راههايي مي بيند و هيچ گونه اجباري ندارد كه يكي از آنها را انتخاب كند، انتخاب يكي از آنها به نظر و فكر و اراده و مشيت شخصي او مربوط مي شود.حتمي و غير حتمي: در آثار و روايت ديني و در اشارات قرآني از قضا و قدر حتمي و غير حتمي ياد شده است. و چنين مي نمايد كه دو نوع قضا و قدر است: حتمي يا غير قابل تغيير، غير حتمي و غير قابل تغيير.در اينجا سوالات زيادي پيش مي آيد كه در باب قضا و قدر حتمي و غير حتمي، عليهذا تقسيم قضا و قدر به حتمي و غير حتمي و يا به قابل تبديل و غير قابل تبديل چه مفهومي مي تواند داشته باشد؟ اينجاست كه اين بن بست پيش مي آيد كه يا بايد مانند اشاعره قابل تبديل بدون سرنوشت را به هر صورت منكر شويم و يا مانند معتذله منكر قضا وقدر در جريان عالم، لااقل در افعال و اعمال بشر بشويم. آيا مي توانيم قانون عليت را در جريان

عالم در اعمال بشر منكر شويم! معتذله اين كار را هم كرده اند و منكر اصل ضرورت علي و معلولي در مورد فاعل مختار شده اند. علت اينكه دانشمندان جديد، عموميت قانون عليت را مورد ترديد قرار داده اند اين است كه پنداشته اند قانون عليت يك قانون تجربي است . خلاصۀ اشكال اينكه هر حادثه اي و از آن جمله اعمال و افعال بشر از ناحيۀ علل خود حقيقت پيدا مي كند(قضا) و حدود خصوصيات خود را نيز از ناحيۀ علل و اسباب و موجبات خود كسب مي كند(قدر):حقيقت ممكن: و اما تغيير سرنوشت به موجب سرنوشت و تبديل قضا وقدر به حكم قضا و قدر، هر چند شگفت و مشكل به نظر مي رسد امّا حقيقت است. شگفت آنجاست كه قضا و قدر را جنبۀ الهي در خطر بگيريم، زيرا تغيير قضا و قدر از اين جنبه، مفهوم تغيير در عالم علوي و كتب ملكوتي و علم الهي به خود مي گيرد. مگر ممكن است سر علم خداوند تغيير و تبديل پيدا شود؟!؟!- اعتراف مي كنم شگفت آور است، اما حقيقت است اين همان مسأله عالي «بَداء» است كه در قرآن كريم براي اولين بار در تاريخ معارف بشري از آن ياد شده است.يمحوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ عٍنُدَهُ اُمُّ الكٍتابٍ .(رعد/31)خداوند هر چه را بخواهد( كه قبلا ثبت شده است) محو مي كند و هر چه را بخواهد ( كه قبلاً ثبت نشده است) ثبت مي كند و كتاب ما در ( اصل و ما در همۀ كتابها و نوشته ه) منحصر به نزد اوست.- موجودات جهان بر دو قسم اند. برخي

از آنها امكان بيشتر از يك نوع خاص از وجود در آنهاست مانند: مجردّات علوي، و برخي ديگر امكان بيش از يك نوع خاص اند و آنها ماديّات مي باشند. سرنوشت مجردّات حتمي و غير قابل تغيير ولي سرنوشت ماديات و غير مجردّات امكان هزاران نقش و رنگ را دارند و تحت قانون حركت مي باشند. و قضا وقدر غير حتمي و قابل تبديل دربارۀ آنها صدق مي كند.امتياز بشر: انسان قادر است به حكم تشخيص خود، عملي را كه صد در صد با غريزۀ طبيعي او موافق است را ترك كند يا عملي را كه با غريزۀ طبيعي او مخالف است را انجام دهد. خلاصۀ كلام چون تمام علل و اسباب مظاهر قضا و قدر الهي است، در مورد هر حادثه اي قضا و قدر رهاي گوناگوني وجود دارد آن جرياناتي كه صورت مي گيرد به قضا و قدر الهي است و آن جرياناتي كه صورت نمي گيرد و متوقف مي شود به قضا و قدر الهي است.نگاهي به صدر اسلام: حضرت علي (ع) درسايۀ ديوار كجي نشسته بود، از آنجا حركت كرد و در زير سايۀ ديوار ديگري نشست. به آن حضرت گفتند از قضاي الهي فرار ميكني. فرمود: از قضاي الهي به قدر پناه مي برم. يعني از يكي قضا و قدر به نوعي ديگر از آن پناه ميبرم. به هر حال خود را از خطر دور نگه داشتن پرهيز از امر خدا به امر خداست. مسلمانان صدر اول با اعتقاد راسخي كه به قضا و قدر داشتند و تعليماتي كه دريافت كرده بودند با تسلط برخودشان سرنوشتشان منافاتي نمي ديند، عجيب

است آنها از خداوند بهترين قضا و قدر ها را طلب مي كردند.سر چشمۀ اصلي: سر چشمۀ اصلي اين نوع تعليم كه بشر را در عين اعتقاد «به قضاو قدر» به تسلط بر سرنوشت نيز معتقد مي كند. قرآن كريم است. قرآن كريم از قضا هاي متعددي نام مي بردهُو الَّذي خَلَقَكُم مٍن طين ثُمَّ و اَجَلٌ مُسَّمي عنٍدَهُ   (انعام/2)اوست كه شما را از گٍل آفريد و اجلي معين كرد و اجل نام برده شده در نزد خود اوستكُلَّ يَوم هُوَ في شأن   ( رحمن /29)خداوند هر روز در در كاري است.تغيير ناپذيري در طبيعت: گفتيم در زمان پيشوايان دين چه در دعا و چه در غير دعا از دوگانگي قضا وقدر ياد شده است و مجردات علومي، قضا و قدر شان حتمي است، در طبيعت از قضا و قدر حتمي و غير قابل تبديل است. و در طبيعت بايد هر موجودي از موجود ديگر سرچشمه بگيرد. اين قضا حتمي است. هر موجود طبيعي بايد راه فنا و زوال را پيش بگيرد. مگر اينكه تبديل شود به موجود غير مادي . اين قضا و قدر حتمي است.تظامات لا يتغيّر: قوانين و نظاماتي كه در جهان حكمفرماست غير قابل تغيير و تبديل اند، موجودات طبيعت متغيير و متكامل اند. و در مسيرهاي مختلفي قرار مي گيرند. گاهي به سر حدّ كمال مي رسند و گاهي متوقف مي شوند. امّا نظامات طبيعت نه متغييرند و نه متكامل. ثابت و يكنواخت اند، قرآن كريم از اين نظامات لا يتغيّر به «سنت الهي» تعبير مي كند و مي گويد:اٍنَّ اللّهَ لايُغَيٍّرُ ما بٍقُوّم حَتي يُغَيٍّرو و اما بٍاَنفُسٍهٍم. (

رعد/11)اينكه وضع حكومت مردمي با وضع روحيه و افكار و اخلاق و شايستگي آنهابستگي دارد، سنّت تغيير ناپذيري الهي است،عوامل معنوي: در مثالهاي گذشته دنياي حوادث را فقط از جنبۀ هاي مادي در روابط حسي و جسماني در نظر گرفتيم و تنها عوامل مادي است كه اجل را نزديك يا دور مي كند، اما از نظر جهان بيني الهي، علل و عوامل ديگري كه عوامل روحي و معنوي ناميده مي شوند در كار اجل و روزي و امثال اين امور مؤثرند.از نظر جهان بيني الهي، جهان يكي واحد زنده و با شعور است. اعمال و افعال بشر حساب و عكس العمل دارد. همچنين جهان هم شنواست و هم بينا، ندا و فرياد جاندارها را مي شنود، و به آنها پاسخ مي دهد، به همين جهت دعا يكي از علل اين جهان است كه در سرنوشت انسان مؤثر است . دعا يكي از مظاهر قضا و قدر است كه در سرنوشت حادثه اي مي تواند مؤثر باشد و يا جلوي قضا و قدر را بگيرد.همچنين صدقات و احسانها يكي ديگر از عوامل و مظاهر قضا و قدر است. مقصود ما فقط تذكر اين نكته بود كه از مثالهايي كه گفته شد اين توهم پيش نيايد كه سلسۀ علل و معلولات جهان منحصراً به امور مادّي و محسوس است.- چون قضا آيد ... در اخبار و رواياتي كه از رسول اكرم (ص) يا ائمه اطهار (ع) رسيده است، مطلبي به اين مضمون به چشم مي خورد، اگر قضا و قدر بيايد، اساب و علل مخصوصاً عقل و قوّه تدبير انسان مي افتد.در تحف العقول صفحه 442 از

امام رضا(ع) نقل مي كند:اٍذا اَرادَ اللّه اَمراً سُلَبَ العٍبادَ عُقولَهُم فَاَنفَذَ اَمرَهُ وَ تَمَّت اٍرادَتُهُ، فَاٍذا اَنفَذَ اَمرَهُ رَدَّ اٍلي كُلَّ ذي عَقل عَقلَهِ فَتَقولُ كَيفَ ذا؟ وَ مَن اَينَ ذا؟هرگاه خدا چيزي را بخواهد عقلهاي بندگان را از آنها سلب مي كند و حكم خود را اجرا مي كند و خواستۀ خود را پايان مي رساند. همينكه حكم خود را اجرا كرد. تقل هر صاحب عقل را به او بر مي گردانده. آنگاه او مرتّب مي گويد: چگونه شد كه اين كار شد؟ از كجا اين كار صورت گرفت؟تفاوت دو مكتب: يك تفاوت بين مكتب الهي و مادّي هست كه بسيار حساس و از نظر آثار تربيتي و اجتماعي فوق العاده قابل توجه است. به اين تفاوت از اصلي كه در گذشته ذكر كرديم  ناشي مي شود. مطابق آن اصل، عوامل مؤثر در كار جهان منحصر به امور مادي نمي باشند، يك سلسله امور معنوي نيز وجود دارند كه جزء عوامل مؤثر جهان اند. مثلاً حمايت از حق و عدالت يك حساب معنوي دارد و جهان به حق و عدالت بر پاست و به حمايت كساني كه به حمايت حق بر مي خيزند، بر مي خيزد و اجر و پاداش آنها را ضايع نمي كند.- اٍن تَنصُروا اللّه يَنصُروكُم وَ يُثَبَّت اَقوامَكُم ( محّمد / 7)اگر به ياري حقيقت بر خيزيد، حقيقت به ياري شما بر مي خيزيد.يكي از حسابهاي عالم، توكل اعتماد به خداست، اعتقاد به وجود اين گونه حسابها در كار عالم بود كه مسلمانان صدر اسلام را آن اند از متعّال و كوشا و شجاع و دلير بار آورده كه

در جهان مانند ندارند.منطق اختصاصي قرآن: قديميترين مسأله جبرو قدر بوده است و چوم متكلمين نتوانستند آن را تجزيه و تحليل كنند منحرف شدند، گروهي طرفدار جبر و گروهي طرفدار قدر شدند.قرآن كريم و همچنين روايات زياد و غير قابل انكار كه در اين زمينه از شخص رسول اكرم (ص) يا ائمه اطهار (ع) رسيده است با كمال صراحت، هم مي گويد همه چير به قضا و قدر الهي است و هم انسان را عامل مؤثر در سرنوش خود معرّفي مي كند، مثلاً آنجا كه قرآن كريم به هدايت و ضلالت، عزت، و قدرت و ... را به مشيّت و تقدير الهي مستند مي كند مي گويد:فَيُضٍلُّ مَن يَشاءُ مَن يَشاءُ. ( ابراهيم / 4)خدا هر كس را بخواهد گماره و هر كس را بخواهد هدايت مي كند.و يا مي گويد:اٍنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذوالقُوَّةٍ المَتينُ ( ذاريات / 58)همانا خداوند تنها كسي است كه روزي دهندۀ صاحب نيروي محكم است.و يا مي گويد:وَ فٍي السَّماءٍ رٍزقُكُم وَ ما توعَدونَ. (ذاريات / 22)روزي شما و هر آنچه به شما وعده داده مي شود در بالاست.و آيات فراواني در اين باب آمده است كه ما به همين آيات بسنده مي كنيم.سر اين مطلب چنانكه قبلاً اشاره شد اين است كه قضا و قدر و مشيت حقّ تعالي علتي است در طول علل طبيعي نه در عرض آنها، تأثير و عليت اين علل و اسباب از نظري عين تأثير و عليت قضا و قدر الهي است. از اين رو اين تقسيم غلط است كه بگوئيم چه چيزي فعل خداست و چه چيزي فعل خدا نيست. و اگر

به مخلوقات نسبت داده شد بگوئيم پس آن چيز فعل مخلوق است و قعل خدا نيست. ميان خالق و مخلوق تقسيم كار غلط است. همه چيز در عين اينكه فعل قاعل و سبب نزديك خود است، قعل خدا هم هست.در تحف العقول صفحه 468 ضمن حديث مفصلي از امام هادي كه در موضوع جبر و تفويفي و عدل به گروهي از شيعيان نوشته است آمده است كه خلاصه مضمون حديث اين است كه هر اثري عين اينكه به مؤثر خود مستند است، به خداوند مستند است. اخبار و احاديث زيادي به اين مضمون هست كه نمي توانيم همۀ آنها را در اين رساله ذكر كنيم.سطح عالي: چيزي كه براي يك شعر محقّق عارف به مسائل توجيه بسيار بسيار اعجاب آور است منطق مخصوصي است كه قرآن كريم و سپس از آن، روايات ماثوره از رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار(غ) در مسائل توحيد پيش گرفته اند، اين منطق اصلاً و ابداً با منطق آن عصر و زمان تطبيق نمي كند، بلكه با منطق قرنها بعد كه كلام رونق گرفت و منطق و فلسفه رايج شد نيز تطبيق نمي كند بسي بالاتر و والاتر از آنهاست. قرآن كريم كه منشأ ديگري سرچشمه گرفته شده و آشنايي پيامبر (ص) و اهل بيتشان با منطق قرآن و علوم قرآني با ديگران متفاوت بوده است و اين منطق منحصر است به قرآن كريم و فرزند و پروردگان اين كتاب مقدّس، يعني اولياي دين، و ديگران قدم به قدم در اثر آشنايي و تقكر زياد توأم با توسل به قرآن مجيد و كلمات رسول اكرم (ص) و ائمه دين و

مخصوصاً حضرت علي (ع) به اين حريم راه يافته اند.بدون شك اگر معتزله را با اشاعره مقايسه كنيم، معتزله از   و استقلال فكري شايسته اي برخوردار بوده اند، اقدام متوكّل عبّاسي عليه معتزله و به كرسي نشاندن روش اشعري را بايد فاجعه بزرگي در اين جهان اسلام شمرد. اما در خصوص مسأله قضا و قدر انحراف و اشتباه معتزله از اشاعره كمتر نيست.ريشۀ تاريخي: يكي از مباحث قابل توجّه اين است كه منشأ پيدايش اين افكار و عقايد و اين بحث و جدلها چيست؟ بدون شكّ علّت ورود مسلمين در اين مباحث آيات قرآن و كلمات رسول اكرم است. مسأله سرنوشت و هم مسأله آزادي و اختيار بشر از مسائلي است كه بالطبّع مورد علاقۀ هر كسي است، و چون اين مسأله مكرّؤ و در كتاب آسماني مسلمين طرح شده و آياتي در كمال صراحت، سرنوشت را تأييد و آياتي ديگر به همين صراحت بشر را مختار و آزاد معرفي مي كند، بعضي از موّرخين اروپايي عقيده دارند كه مسأله سرنوشت و جبر و اختيار بعد ها در ميان متكلمين اسلامي عنوان شده و در اسلام سقمي از اين مطالب نيست و بعضي ديگر سخنان خود چنين وانمود مي كنند كه فكر اشاعره مبني بر جبر و عدم آزادي بشر همان چيزي است كه اسلام تعليم داده است. اما معتزله زير بار اين حرف نرفتند و موضوع آزادي بشر را معتزله براي اولين باور ميان مسلمين عنوان كردند.علم خدا جهل بود؟! در خاتمه بحث سرنوشت و قضاو قدر، بدنيست به ذكر معروفترين اشكالات جبر تون بپردازيم ، جبريون مسلمان آيات قضا و قدر قرآن را

كه قبلاً نقل كرديم ، مستمسك قرار داده اند و احياناً به كلماتي از رسول اكرم(ص) يا ائمه اطهار( ع) نيز در اين زمينه استشهاد شده است. ادله عقلي كه از طرف جبريون براين مدي اقامه شده بسياراست معروفترين شبهه جبر همان است كه با مساله قضا و قدر به مفهوم الهي ، يعني با مسله علم خدا مربوط است. خداوند از ازل، از آنچه واقع مي شود آنچه واقع نمي شود آگاه است و هيچ حادثه اي نيست كه از علم ازلي الهي پنهان باشد، از طرفي علم الهي نه تغيير پذير است و نه خلاف پذير با زير لازك كي آيد علم او علم نباشدف جهل باشد ، اين نيز با تماميت و كمال وجود مطلق منافي است.پس به حكم اين دو مقمه: الف- خداوند از همه چيز آگاه است. ب- علم الهي نه تغيير پذير است و نه خلاف پذرير . مطلقاً بايد چنين نتيجه گرفت ، حوادث وكائنات جبراً و قهراً  بايد به نحوي واقع شوند كه با علم الهي مطابقت داشته باشند، عليهذا اگر در ازل در علم الهي چنين بوده است كه فلان شخص  در فلان ساعت معصيت را مرتكب ميشود جبراً آن معصيت بايد با همان كيفيت واقع شود، شخص مرتكب  قادر نخواهد بود طوري ديگر رفتار كند، بلكه هيچ قدرتي قادر نخواهد بود آن را تغيير دهد. والاً علم خدا جهل خواتهد بود خيام مي گويد: من مي خورم و هر كه چومن اهل بود             مي خوردن من به نزد او سهل بودمي خوردن مي حق ز ازل مي دانست             گرمي

نخورم علم خدا جهل بود!از اين رو از اسنان نيز با اختيار و آزادي سلب گردد تا اعمالش كاملاً تئحت كنترل در آيد . علم خدا جهل نشود. اين چنين تصور در باره علم الهي منتهاي جهل و بي خبري است. لهذا بعيد به نظر مي رسد كه رباعي بالا از خيام كه لااقل نيه فيلسوفي است ، بوده باشد. شايد اين رباعي جزء اشعاري است كه بعد به خيام نسبت داده اند. انسان در نظام هستي، چنانكه در گذشته گفته شده داراي نوعي اختيار وآزادي است، و امكاناتي در فعاليتهاي خود دارد كه آن امكانات براي موجودات ديگر حتي براي حيوانهانيست وسرچشمه عالم كياتني علم زباني است. وآنچه آن علم ايجاب مي كند اين است كه آن اطاعت مي كند به اراده خود اطاعت مي كند و انكه معصيت مي كند به اراده و اختيار خود معصيت مي كند. اين است معني سخن كساني كه گفته: انسان مختار بالاجبار است . يعني نمي تواند مختارنباسد امكان ندارد در تمام سراسر هستي موجودي از او پنهان بماند، او همه جاست و باهمه چيز است. فاينها تولوا فثم وجد الله ( سوره بقره 0115)

كيمياي محبت

يادنامه مرحوم شيخ رجبعلي خياط(نكوگويان)

خلاصه كتاب: فاطمه ياري مقدم: زندگي نامه: رجبعلي نكوگويان مشهور به جناب شيخ و شيخ رجبعلي خياط در سال 1262 هجري خورشيدي، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش مشهدي باقر يك كارگر ساده بود. هنگامي كه رجبعلي دوازده ساله شد پدر از دنيا رفت و رجبعلي را كه از خواهر و برادر تني بي بهره بود، تنها گذاشت. شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكي از

دخترانش در كودكي از دنيا رفت. جناب شيخ در كار خود بسيار جدي بود و تا آخرين روزهاي زندگي تلاش كرد تا از دست رنج خود زندگي اش را اداره كند. با اين كه ارادتمندان وي با دل و جان حاضر بودند زندگي ساده او را اداره كنند، ولي او حاضر به چنين كاري نشد.جناب شيخ بسيار مهربان، خوش رو، خوش اخلاق، متين و مؤدب بود. هميشه دو زانو مي نشست، به پشتي تكيه نمي كرد، هميشه كمي دور از پشتي مي نشست. ممكن نبود با كسي دست بدهد و دستش را زودتر از او بكشد. خيلي آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده رو بود. به ندرت عصباني مي شد. عصبانيت او وقتي بود كه شيطان و نفس سراغ او مي آمدند. در اين هنگام سراسر وجودش را خشم فرا مي گرفت و از خانه بيرون مي رفت و آن گاه كه خود را بر نفس چيره مي يافت، آرام باز مي گشت.اهميت كتابكتاب كيمياي سعادت چكيده اي است از كتاب بزرگ احياء علوم الدين با افزون و كاستي كه مي توان گفت: غزالي آن را با همان نظم و ترتيب با نثري روان و زيبا به زبانِ مادريِ خود نوشته است كه دانشوران، آن را دايرة المعارف اسلامي و عرفاني به شمار آورده اند.غزالي، اين كتاب را در آخرين سال هاي قرنِ پنجمِ هجري نوشته است و اكنون حدود نهصد سال از عمر اين اثرِ نفيس مي گذرد. شگفت آن كه مطالب اين كتاب نهصد ساله و نثرِ زيبايِ فارسي آن از جهاتِ بسيار، هنوز هم زنده و نغز و لطيف و زيباست.در موردِ ارجمنداي اين كتاب گفته اند: شايد كمتر نويسنده اي از نوع وي بتوان

يافت كه سبكِ او تا اين اندازه دقيق و در عينِ حال غني باشد. تشبيه و تمثيل، كتاب هاي عمده او _ هم چون احياء علوم الدين و كيميايسعادت _ را در موجي از لطفِ بيانِ شاعرانه مي شويد.از اين حيث، كيمياي سعادت كه نمونه اي دلپذير از نثرِ لطيفِ ساده فارسي را عرضه مي كند، پيشروِ سبكِ بياني است كه در آثار عطار و مولوي به اوج مي رسد.تشبيهات و استعارات او كه غالبا احوالِ انساني را با احوالِ گُل و گياه و سنگ و كوه و جانور مقايسه مي كند، دنياي آثار غزالي را هم مثلِ جهانِ مثنوي دنيايي جلوه مي كند كه در آن گويي همه چيز روح دارد و همه چيز با انسان حرف مي زند.و حقيقت تو آن معنيِ باطن است و هرچه جز اين است، همه تبعِ اوست و لشكر و خدمتگار اوست و ما آن را نامْ دل خواهيم نهادن. و چون حديث دل كنيم، بدان كه اين حقيقت را مي خواهيم كه گاه گاه آن را روح گويند و گاه گاه آن را نفس گويند.و بدين دل نه آن گوشت پاره مي خواهيم كه در سينه نهاده است از جانبِ چپ كه آن را قدري نباشد و آن ستوران و مرده را باشد و آن را به چشمِ ظاهر بتوان ديد وهرچه بدين چشم بتوان ديد از اين عالم باشد كه آن را عالم شهادت گويند و حقيقتِ دل از اين نتيجه خواندن كتاب كيمياي محبت(شيخ رجبعلي خياط(مرحوم شيخ رجبعلي خياط (نكوگويان) او به زودى به عالم برزخ كتاب كيمياي محبت، نخست با نام «تنديس اخلاص» در

سال 1376 توسط انتشارات دارالحديث منتشر شده و حجت الاسلام والمسلمين محمدى رى شهرى، آن را همراه اضافات و تحقيقات بيش تر به نام كيمياى محبت به دوستداران حقيقت و عرفان و پويندگان وادى عشق تقديم كرد كه در مدت كوتاهى خوانندگان زيادى پيدا كرد.كيمياى محبت از يك پيشگفتار و چهار بخش تشكيل شده كه به معرفى آن مى پردازيم.بخش اول كتاب با عنوان ويژگي ها از هشت فصل تشكيل شده و دربردارنده زندگى، كار وفعاليت، ايثار، تعبد، اخلاق، مسئله انتظار، ديدگاه شيخ رجبعلى خياط درباره شعر وبرخى از شاعران و پاره اى از ديدگاه هاى اين عارف بزرگ در مسائل سياسى وپيشگويى هاى اوست.بخش دوم جهش نام دارد. اين بخش از سه فصل سامان يافته و درباره نقطه عطف زندگى شيخرجبعلى خياط و امدادهاى غيبى و كمالات معنوى وى است. كتاب كيمياى محبت شرح حال شيخ رجبعلى خياط، از عارفان بزرگ معاصر است. وى در سال 1262 در تهران متولد شد و در سال 1340 دار فانى را وداع گفت و به ملكوت اعلى پركشيد.اين كتاب نخست با نام «تنديس اخلاص» در سال 1376 توسط انتشارات دارالحديث منتشر شده و به سبب جاذبه فراوانى كه داشت، در مدتى كوتاه، 11 بار تجديد چاپ شد. سپس مؤلف كتاب، حجة الاسلام و المسلمين محمدى رى شهرى، آن را همراه اضافات و تحقيقات بيش تر به نام كيمياى محبت به دوستداران حقيقت و عرفان و پويندگان وادى عشق تقديم كرد كه در مدت كوتاهى خوانندگان زيادى پيدا كرد.كيمياى محبت از يك پيشگفتار و چهار بخش تشكيل شده كه در اين مقاله به معرفى آن مى پردازيم.بلندتري بخش اين مجموعه، بخش سوم با نام زندگاني است و و

از ده فصل سامان يافته كه عبارت است از: روش سازندگى شيخ و اطلاع از باطنافراد؛ احسان به ديگران؛ رهنمودهاى شيخدرباره نماز؛ رهنمودهاىشيخ درباره حج؛تلاش براى زيارت حضرت ولى عصر(عج).اين كتاب از يك مقدمه و چهار ركن تشكيل شده است.مقدمه كتاب به چهار عنوان خودشناسي و خداشناسي و دنياشناسي و آخرت شناسي تقسيم شده است و چهار ركن كتاب نيز عبارت است از عبادات، مُعاملات، مُهلكات، مُنجيات.ركن اول = عباداتدرست كردن اعتقاد، به طلبِ علم مشغول شدن، طهارت، در نماز خواندن، زكات، روزه، حج كردن، قرآن خواندن، ذ كر و تسبيح، وردها و وقت عبادات و ...ركن دوم = معاملاتآداب نان خوردن، آداب نكاح كردن، آداب كسب و تجارت، طلب حلال، صحبت خلق، عزلت، سفر، سماع و وجد، امر به معروف و نهي از منكر. ولايت داشتن و ...ركن سوم = مهلكاتپيدا كردن رياضت نفس و علاج خوي بد و به دست آوردنِ خوي خوب، آفات زبان، علاج بيماري خشم و حقد و حسد، در دوستي دنيا و بيماري طمع، اندر علاجِ بخل و حرصِ جمع كردنِ مال و....ركن چهارم = مُنجياتتوبه و بيرون آمدن از مظالم، صبر و شكر، خوف و رجا، درويشي و زهد، صدق و اخلاص، محاسبه و مراتبه، تفكر توحيد و توكل، محبت و شوق، ذكر مرگ و...گزيده اي از متن كتاباگر خواهي كه خود را بشناسي بدان كه تو را كه آفريده اند از دو چيز آفريده اند. يكي اين كالبد ظاهر است كه آن را تن گويند و وي را به چشمِ ظاهر بتوان ديد و ديگر معني باطن كه آن را نفس گويند و جان گويند و دل

گويند و آن را به بصيرت باطن بتوان شناخت و به چشمِ ظاهر نتوان ديد.رجبعلي نكوگويان مشهور به جناب شيخ و شيخ رجبعلي خياط در سال 1262 هجري خورشيدي، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش مشهدي باقر يك كارگر ساده بود. هنگامي كه رجبعلي دوازده ساله شد پدر از دنيا رفت و رجبعلي را كه از خواهر و برادر تني بي بهره بود، تنها گذاشت. شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكي از دخترانش در كودكي از دنيا رفت. جناب شيخ در كار خود بسيار جدي بود و تا آخرين روزهاي زندگي تلاش كرد تا از دست رنج خود زندگي اش را اداره كند. با اين كه ارادتمندان وي با دل و جان حاضر بودند زندگي ساده او را اداره كنند، ولي او حاضر به چنين كاري نشد.جناب شيخ بسيار مهربان، خوش رو، خوش اخلاق، متين و مؤدب بود. هميشه دو زانو مي نشست، به پشتي تكيه نمي كرد، هميشه كمي دور از پشتي مي نشست. ممكن نبود با كسي دست بدهد و دستش را زودتر از او بكشد. خيلي آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده رو بود. به ندرت عصباني مي شد. عصبانيت او وقتي بود كه شيطان و نفس سراغ او مي آمدند. در اين هنگام سراسر وجودش را خشم فرا مي گرفت و از خانه بيرون مي رفت و آن گاه كه خود را بر نفس چيره مي يافت، آرام باز مي گشت.اين بزرگ روشن ضمير داراي تحصيلات حوزوي نبود اما زهد و تقوا و پاكي و عفتي كه سرلوحه زندگي با بركتش قرار داده بود او را به مقام والايي در معنويت و خلوص رسانيد.در 23 سالگي خود را از دام يك

گناه شهواني رها ساخت و بدين گونه زمام تربيت و پرورش خود را به دست خداوند داد. اين گذشت از گناه موجب باز شدن ديده برزخي اش شد. خود مي فرمود: به خداوند عرضه داشتم خدايا، من اين گناه را براي تو ترك مي كنم تو هم مرا براي خودت تربيت كن!در سيره معنوي و سير سلوك خود از استاد خاصي بهره نبرد. نه تنها در عقيده بلكه در همه كارها تكيه اش فقط بر اخلاص بود . به پيشه خياطي امرار معاش مي كرد و مي گفت : هر سوزني كه براي غير خدا مي زنم در دستم فرو مي رود! مي فرمود شبي دو فرشته با دو جمله راه فنا را به من آموختند: از پيش خود هيچ مگو و غير از خدا هيچ مخواه!مرحوم آيت الله كوهستاني مي فرمود: شيخ رجبعلي خياط هر چه داشت از توحيد داشت . او مستغرق در توحيد بود.جناب شيخ معتقد بود كساني كه در سير سلوك از طريقه اهل بيت (عليه السلام) فاصله دارند، هر چند بر اثر رياضت از نظر قدرت روحي به مقاماتي دست يابند، درهاي معارف حقيقي برآنان بسته است . يك بار ايشان به شخصي از اهل رياضت كه ادعاهايي داشت برخورد. به او فرمود: حاصل رياضت هاي تو بالاخره چيست ؟ آن شخص خم شد ، قطعه سنگي برداشت و آن را به گلابي تبديل و به شيخ تعارف كرد. شيخ رجبعلي فرمود اين كار را براي من كردي بگو ببينم براي خدا چه داري ؟! مرتاض با شنيدن اين سخن به گريه افتاد.كرامات زيادي از اين انسان پاك سيرت نقل

شده است .احسان به عيالواري بيكاريكي از دوستان شيخ نقل مي كند: مدتي بيكار بودم و سخت گرفتار، به منزل ايشان رفتم تا شايد راهي پيدا شود و از گرفتاري خلاص شوم، همين كه به اتاق شيخ وارد شدم و نگاه او به من افتاد، فرمود:« حجابي داري كه چنين حجابي كمتر ديده ام! چرا توكلت از خدا سلب شده؟ شيطان سرپوشي بر تو قرار داده كه نتواني بالا را درك كني! »در اثر فرمايشات شيخ انكساري در من پديد آمد و خيلي منقلب شدم، فرمود:« حجابت برطرف شد ولي سعي كن ديگر نيايد. »بعد فرمود:« شخصي بيكار است و مريض و دو عيال را بايد اداره كند، اگر مي تواني برو قدري پارچه براي بچه ها و خانواده او تهيه كن و بياور. »با اين كه من بيكار بودم و از نظر مالي ناتوان، رفتم و از مغازه يكي از دوستان قديم - كه بزازي داشت - مقداري پارچه نسيه خريدم و به محضر ايشان آوردم. همين كه بقچه پارچه ها را خدمت ايشان بر زمين نهادم، استاد نگاهي به من كرد و فرمود:« حيف كه ديده برزخي تو باز نيست، تا ببيني كعبه دور سر تو طواف مي كند، نه تو دور خانه. »!در اواخر عمر كه احساس مي كرد قبل از ظهور معشوق و محبوب خويش حضرت بقيه الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از دنيا مي رود، به دوستان خود مي گفت : اگر موفق به درك بخش سوم:روش سازندگىبلندترين بخش اين مجموعه، بخش سوم و از ده فصل سامان يافته است كه به پاره اى از نكات و ماجراهاى ارزنده آنها مى پردازيم.جناب شيخ  از تاثيرات نفس

وقدرت   سازندگي  بالايي درتربيت جان هاي مستعد ,برخوردار بود. روش سازندگى شيخ و اطلاع از باطن افرادشيخ رجبعلى خياط از چنان قدرت روحى در تربيت جان هاى مستعد برخوردار بود كه آيت اللّه شاه آبادى - استاد امام خمينى قدس سره - در توصيف وى فرمود: «ايشان انسان مى سازد و تحويل مى دهد.»جاذبه جناب شيخ و تأثير كلام ايشان به حدى بود كه آقاى جلال الدين همايى را با آن مقامات عالى علمى و عرفانى از خود بى خود كرد. دكتر فرزام - شاگرد استاد همايى _ مى گويد:يك روز كه به خدمت جناب شيخ رسيدم، فرمودند: «استادت آقاى جلال الدين همايى پيش من آمدند. من چند جمله به ايشان گفتم، سخت منقلب شدند و با حسرت و ندامت، محكم دستى به پيشانى خود زدند و... گفتند: عجب، 60 سال راه را عوضى رفتم!»روش تربيتى شيخ دو گونه بود:1) ضمن جلسه هاى عمومى؛2) در برخوردهاى خصوصى.جلسه هاى عمومى معمولاً هفته اى يك بار در منزل ايشان تشكيل مى شد. وى در ايام محرم و صفر و ماه مبارك رمضان، هر شب براى مردم سخن مى گفت. محورهاى اصلى سخنان ايشان توحيد، اخلاص، محبت به خدا، حضور دائم، انس با خدا، خدمت به خلق، توسل به اهل بيت عليهم السلام ، انتظار فرج و دورى از محبت دنيا و خودخواهى و هواى نفس بود.وى مى توانست حالات درونى اشخاص را تشخيص دهد و از هويت واقعيشان اطلاع پيدا كند و بدين وسيله مى توانست مشكلات آنان را برطرف سازد. يكى از ارادتمندان شيخ كه نزديك به 20 سال با ايشان بود، مى گويد:در آغاز هر چه تلاش مى كردم به محضر او راه پيدا كنم، اجازه نمى داد تا آن كه روزى

فرمود: «اول پدرت را از خود، راضى كن، بعد با شما صحبت مى كنم.» بعد از آن كه پدرم را از خود خشنود ساختم، به محضر شيخ رفتم. تا مرا ديد، فرمود: «بارك الله، خوب آمدى! حالا پهلوى من بنشين.»يكى از شاگردان شيخ مى گويد:فرزند دو ساله ام در منزل ادرار كرده بود و مادرش او را چنان زده بود كه نزديك بود نفس بچه بند بيايد. در پى آن همسرم تب شديدى نمود و با آن كه پول زيادى هزينه كرديم ولى تندرستى اش را باز نيافت. شب هنگام، شيخ را در ماشين سوار كردم تا به جلسه ايشان برويم. همسرم هم در ماشين بود. با اشاره به همسرم، به شيخ عرض كردم: والده بچه هاست. تب كرده. دكتر هم برديم ولى تب او قطع نمى شود.شيخ نگاهى كرد و خطاب به همسرم فرمود:«بچه را كه آن طور نمى زنند. استغفار كن. از بچه دلجويى كن و چيزى برايش بخر، خوب مى شوى.»چنين كرديم، تب او قطع شد.تاكيد بر اطاعت از خدا ومخالفت با هواي نفسجناب شيخ ،معتقد بود كه حكمت آفرينش انسان ،خلافت الهي ونمايندگي خداست وانسان ،هرگاه به اين مقصد برسد ،ميتواند كارخدايييي كند وراه رسيدن به ،اطاعات از خدا ومخالفت با هواي نفس است ايشان در اين باره ميگفت :درحديث قدسي آمده :اي فرزند آدم!همه چيزهاي را براي تو آفريدم وتو را براي خودم آفريدمشيخ اعتقاد داشت كه انسان به مفام خليفه الهي (يعني جانشيني و نمايندگي خدا در زمين )نرسد ،ادم نمي شود وميفرمود:قاشق براي غذا خوردن است و فنجان براي چاي نوشيدن و...انسان هم تنها براي آدم شدن ،خوب است  اساس خود سازي رستگاري ، در حقيقت

، ثمره كمالات انساني وراه رسيدن به آن ، از ديدگاه قرآن كريم ، خودسازي  وتزكيه  نفس   است . خداوند متعال پس  از سوگند هاي متعدد ، مي فرمايند :كسي به رستگاري (فلاح ) ميرسد كه تزكيه نفس كند.همه آنچه پيامببران الهي از جانب خداوند متعال براي هدايت انسان آورده اند مقدمه براي رسيدن  به رستگاري (فلاح ) وشكوفايي استعداد هاي اوست . مسئله اصلييي در تزكيه نفس ، آن است كه انسان در يابد  كه خود سازي را از كجا بايد آغاز كرد و اساس  خود سازي  چيست . از نظر  انبياي الهي ، اساس خود سازي  و نخستين  گام در راه تزكيه  نفس ،(( توحيد )) است . از اين رو  نخستين  پيام  همه پيامران ، كلمه (( لا اله الا الله )) بوده است :و ماپيش از تو هيچ پيامبري  نفرستاديم ، مگر آن كه به او وحي مي كرديم  كه( (خدايي  جز من نيست . پس مرا بپرستيد)).راه رسيدن  به حقيقت توحيد اكنون ، سئوال اساسي  اين است كه انسانن ، چگونه مي توانند  از خود ،، شرك زدايي كند، و با شكستن بت نفس ، ريشه شرك پنهان و آشار را در وجود خود بخشككاند و به زلال توحيد ناب ، دست يابد ؟ پاسخ شيخ ، اين است كه: به نظر حقير ،اگر كسي طالب راه نجات باشد  و بخواهد به كمال واقعي برسد و از معاني توحيد ، بهره ببرد بايد به چهار چيزتمسك  جويد : اول حضور قلب  دائم : دوم ، توسل به اهل بييت : سوم گدايي در شب ها : وچهارم ، احسان به

خلق. شرحاين امور از ديدگاه جناب شيخ ، در فصل هاي بعدي خواهد آمد.كيمياي سازندگيمحبت كيمياي خود سازي وسازندگي است . عشق به خداوند متعال ، همه زشتي ها ي اخلاقي را يك جا درمان ميكند و همه صفات نيكو را يك جا به عاشق  هديه مي دهد.كيميا ي عشق ، چنان عاشق را جذب معشوق مي كند  كه  هر گونه پيوند او را با هر كس و هر چيز جز خدا ، قطع مي نمايد.در(( مناجات محبتين ))،منسوب به زين العابدين ، آمده است :خداي من كيست كه شيريني محبتت را بچشد ويار ديگري را بر گزيند ؟ وكيست كه به قرب تو انس بگيرد و جدايي تو را بطلبد؟!عشق ،جذاب است و چون در جان نشست هم در دل رازغير دوست،بست.در روايتي منسوب به امام صادق آمده است :{نور }محبت خدا ،هر گاه بر درون بندهاي بتابد ،او را از هر مشغله ديگري تهي مي گرداند. هر يادي جز {ياد }خدا ،تاريكياست .دل داده خدا، مخلص ترين  بنده خدا و راستگو ترين مرئمان و وفادار ترين آنها به پيمان است.در نخستين مرتبه انقطاع،نفس اماره ميميرد وزندگي عقلاني انسان ،آغاز مي شود در بالا ترين  مرتبه آن ،ديده دل ،به نور لقاءالله ،روشن مي گردد و انسان ،به بالا ترين درجه توحيد –كه مرتبه ((اولواالعم)) است – مي رسد. در مناجات گران قدر شعبانيه مي خوانيم:خداي من !بالاترين مرتبه انقطاع از همه بريدن  به سوي خود را به من به سوي خودت ،تابناك گردان . عنايت كن و ديدگان دل ما را با روشنايي نظر كرداخلاص اولياي خدا يكي از اصلي ترين مسائلي كه

شيخ در تعليم و تربيت شاگردان ، هميشه بر تاكيد داشت،مسئله اخلاص بود نه تنها در عقيده وعبادت ،بلكه در همه كارها0 اوبارهاتاكيد كرد كه:دين حق،همين است كه بالاي منبرها گفته مي شود:ولي دو چيز كم دارد :يكي اخلاص وديگري دوستي خداوند متعال اين دو بايدبه مواد سخنراني  ها افزوده شود. همه كار براي خدايكي ازسخنان ارزنده وبسيار آموزنده جناب شيخ ،اين بود كه ميفرمود :همه چيز براي خدا!ذكرها اولياي خدا جناب شيخ،درتاره ذكر وياد خدا وند متعال ،يكيره نمود اساسي داشت كه به مناسبت هاي مختلف ،مكربرآن تاكيد مييكرد .هرجند اين رهنمود –جنان كه توضيح خواهيم داد-برگرفته ازاحاديث اسلامي است ،ولي مسئله مهم ،تجربهه شخصي شيخ درباره آن است .اصولا اهميت گفته هاي اين مرد الهي واين عبد صالح ،به دليل آن است كه گفته هاي او،يافته هاي او تجربه اي دروني اوايند.ذكر اولياي خداجناب شيخ در باره ذكر و ياد خداوند متعال يك ره نمود اساسي داشت كه به مناسبت هاي مختلف مكرر بر آن تاكيد مي كرد هرچند  اين ره نمود چنان كه توضيح خواهيم داد بر گرفته از احاديث اسلامي است ولي مسئله مهم تجربه شخصي شيخ در باره آن است. اصولا اهميت گفته هاي اين مرد الهي واين عبد صالح به دليل آن است كه گفته هاي اوو يافته هاي او تجربه هاي دروني اويند .جناب شيخ اصرار داشتند كه شاگردان خود را به گونه اي تربيت كند كه آنان خود را در هر حال در حضور خداوند متعال ببينند اين در واقع همان سخن مهم و سازنده پيامبر اكرم است كه در روايت زير آمده است  خدا را با

ذكر خامل ياد كنيد گفته شد ذكر خامل چيست ؟فرمود : ذكر پنهان  دروايت ديگر ي از آن حضرت آمده كه فمود :ذكر پنهاني كه فرشتگان نگهبان نشنوند هفتاد بار بهتر از آن ذكري است كه آنها بشنوند .فضيلت و برتري ذكر خفي (پنهان) بر ذكر جلي (آشكار ) به دليل اهميت و نقش تعيين كننده آن در سازندگي انسان است ذكرزباني آسان است  اما ذكر قلبي و خصوسا تداوم آن بسيار مشكل است از اين رو امام محمد باقر از آن به عنوان يكي از سخت ترين كارها نام مي برد .چيزي كه بسيار دشوار است اين است كه انسان خود را در هر حال در محضر او غلبه كنند و او را به نافرماني آريدگار خود وادار نمايند.يكي از دستور العمل هاي مهم تربيتي شيخ برنامه ريزي منظم براي خلوت كردن با خداوند متعال و دعا و مناحات است كه با تعبير گدايي در خانه خدا را آن ياد مي كرد و تاكيد مي فرمود :شبي يك ساعت دعا بخوانيد اگر حال دعا نداشتيد باز هم خلوت با خدا را ترك نكنيد .در بيداري سحر و ثلث آخر شب آثار عجيبي است هر چيزي را كه از خدا بخواهي از گدايي سحر ها مي توان حاصل نمود از گدايي سحر ها كوتاهي نكنيد كه هر چه وقت ملاقات و رسيدن به وصال هنگام سحر است هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ       از يمن دعاي شب وورد سحري بوداحسان اولياي خداخدمت به مردم يكي ا مهم ترين مسائل تربيتي  است كه در احاديث اسلامي  بر آن تاكيد بسيار شده است رسول خدا

مي فرمايد : بهترين مردم كسي است كه مردم از او بهره مند شوند .جناب شيخ به ((مفيد بودن براي جامعه كه يك اصل مهم تربيتي است فوق العاده اهميت مي داد يكي از شاگردانش از او نقل مي كند كه فرمود با خداوند انسي داشتم التماس كردم كه بدانم سر خلقت چيست به من فهماندندكه سر خلقت  احسان به خلق است.امام علي مي فرمايد  :به خدا پروايي فرمان داده شده ايد و براي نيكو كاري و فرمان برداري از خدا آفريده شده ايد .يكي از دوستان شيخ مي گويد روزي به او گفتم آميرزا چيزي به من بدهيد كه به درد من بخورد .فرمود : خدمت به خلق .خدمت به مردم شيخ فرمود : اگر مي خواهي به حقيقت توحيد راه پيدا كني به خلق خدا احسان كن . بار توحيد سنگين و خطرناك است و هر كسي توان تحمل آن را ندارد ولي احسان به خلق  تحمل آن را آسان مي كند.وگاه به مزاح مي فرمود :روز به خلق خدا نيكي كن و شب براي گدايي به در خانه خدا برو فيض كاشاني  در اين باره مي گويد  :شب همه شب زاري بر در پروردگار    روز چوشد ياري خسته دلان فگار نماز اولياي خدايكي از ويژگي هاي بر جسته تربيت شدگان مكتب جناب شيخ حضور قلب در نماز است و اين نبود مگر بدين جهت كه شيخ براي ظاهر بي روح نماز ارزش چنداني قائل نبود و مي گوشيد كه علاقه مندانش حقيقتا نماز گراز باشند .ويژگي هاي نماز اوليا در ره نمود هاي جناب شيخ در باره نماز چهار نكته اساسي وجود

دارد كه هر چهار نكته بر گرفته از متن قرآن واحاديث اسلامي است  :1 عشق  جناب شيخ  معتقد بود همان گونه كه عاشق از سخن گفتن با معشوق خود  لذت مي برد نماز گزار بايد از راز و نياز با خداي خود احساس لذت كند او شخصا چنين بود و اولياي الهي همگي چنين اند.2-ادب مودب بودن نماز گزار در محضر نماز گزار در محضر آفريدگار متعال  يكي از مسائلي است كه اسلام به آن اهميت بسياري داده است . امام سجاد در اين باره مي فرمايد :حق نماز اين است كه بداني وارد شدن بر خداي است و تو با نماز در پيشگاه  خداوند ايستاده اي پس چون اين را دانستي بايد همچون بنده اي ذليل و حقير راغب و راهب اميدوار و بيمناك و بينوا و زاري كننده باشي و به احترام  كسي كه در مقابلش ايستاده اي با آرامش و وقار بايستي و با دل به نماز دور كني و آن را با رعايت شرايط و حقوقش  به جا آوري 3- حضور قلبباطن نماز ياد خدا و حضور صادقانه دل نماز گزار در محضر قدس حق تعالي است از اين رو پيامبر اكرم مي فرمايد :خداوند نماز بنده اي را كه دلش  با بدنش حضور ندارد نمي پذيرد4-مواظبت بر نماز اول وقت در احاديث اسلامي بر نماز گزاردن در اول وقت تاكيد فراواني شده است  اما صادق مي فرمايد  : فضيلت نماز اول وقت بر  نماز آخر وقت همچون فضيلت آخرت است بر دنيا جناب شيخ مقيد بود كه نمازهاي پنجگانه در  اول وقت بخواند و ديگران را نيز بدان توصيه مي

فرمود  .حج اولياي خداجناب شيخ هيچ گاه استطاعت مالي براي انجام فريضه حج نيافت و حج نرفت اما  ره نمودهاي او به برخي حج گزاران نشان مي دهد كه از راز و رمز  حج اولياي خدا به طور دقيق خبر داشت او معتقد بود كه حج حقيقي و كامل هنگامي تحقق مي يابد كه حج گزار عاشق  صاحب خانه  باشد تا بتواند مقاصد واقعي مناسك حج را درك كند.برو عاشقي را ياد بگير و بعد بيا تا به مكه برويم .1-ره نمود هاي شيخ براي حج گزاران2-تحريم محبت غير خدا در احرام3-خدا محور ي در طواف 4-دعا كردن ريز ناودان طلا 5=كشتن نفس امار ه در منا راز و رمز حج در كلام اما خميني 1-راز لبيك هاي مكرر2-راز طواف 3-بيعت با خدا 4سعي در يافتن محبوب5-شعور و عرفان در مشعر و عرفات بيم اولياي خدانخستين پرسشي كه پس از طرح مسئله محبت خداوند  مهربان و دوست داشتني است و عشق او موثر ترين عنصر تكامل است چرا در قرآن و احاديث  اسلامي آن همه بر خوف و خشيت خداوند متعال تاكيد شده است و چرا قرآن كريم بر جسته تري ويژگي علما را خشيت از خدامي داند و آيا محبت خوف و خشيت قابل جمع است پاسخ اين است كه آري در زمينه اجتماع بيم و عشق جناب شيخ مثال جالبي دارد كه اين فصل عهده دار  تبيين آن است ولي پيش  از آن بايد بررسي نمود كه منظور و مقصود از خوف و خشيت از خدا چيستنخستين نكته در تفسير خوف و خشيت الهي اين است كه بيم از خدا به معناي بيم

از گناه و كارهاي ناشايست است امام علي مي فرمايد  جز از گناه خود مترس و جز به پرودگار خويش اميد مبند احسان به ديگرانيكى از دستورهاى مؤكد شيخ رجبعلى خياط احسان به مردم بود و براى اين مهم ارزش زيادى قائل بود. وى احسان به خلق را يكى از راه هاى بسيار خوب و مؤثر در سير الى الله مى دانست، به طورى كه اگر كسى از سير و سلوك عاجز بود، به او توصيه مى كرد: «از احسان كوتاهى نكن و تا مى توانى احسان كن». شيخ رجبعلى در احسان و نيكى به ديگران پيشقدم بود. يكى از شاگردان شيخ مى گويد: مرحوم سهيلى [از ياران بسيار نزديك شيخ] _ رضوان الله تعالى عليه _ مى گفت:... روزى در هواى گرم تابستان ديدم كه شيخ نفس زنان به مغازه من آمد و ضمن دادن مبلغى پول گفت: «معطل نكن، فورا اين پول را برسان به سيد بهشتى.»او امام جماعت مسجد حاج امجد در خيابان آريانا بود. من به هر نحو شده، فورا خود را به منزل ايشان رساندم و پول را به ايشان دادم. بعدها از ايشان پرسيدم كه جريان آن روز چه بود؟ پاسخ داد: آن روز مهمان برايم آمده بود و هيچ چيزى در منزل نداشتم. رفتم در اتاق ديگر و به حضرت ولى عصر عليه السلام متوسل شدم كه اين حواله به من رسيد.جناب شيخ هم گفت: حضرت ولى عصر عليه السلام به من فرمودند: «زود به سيد بهشتى پول برسانيد.»وى علاوه بر حل مشكلات مردم، باواسطه يا بى واسطه، به مناسبت هاى مختلف از مردم در منزل حقير خود پذيرايى مى كرد و همواره سفارش مى كرد كه اهل سلوك بكوشند

در خانه خود سفره اطعام داشته باشند. او مى گفت اگر وجه آن را به نيازمندان بدهند تا خودشان غذا تهيه كنند، اثر اصلى خود را ندارد. دكتر فرزام مى گويد: يك وقت من به ايشان گفتم: حالا پولى بدهيم چى؟ شيخ فرمود: «نه، غذا دادن چيز ديگرى است و اثرش بيشتر است.»يكى از ياران شيخ مى گويد:با شيخ به زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلام رفتيم. شيخ از ايشان (حضرت عبدالعظيم) پرسيد: «از كجا به اين مقام رسيديد؟» حضرت فرمودند: از طريق احسان به خلق. من قرآن مى نوشتم و با زحمت مى فروختم و پول آن را احسان مى كردم.»در ماجراى ديگر آمده است كه وقتى يك راننده تاكسى براى خدا به يك زن در رسيدن به مقصدش كمك كرد، آن راننده اين توفيق را پيدا كرد كه خدمت جناب شيخ برسد. راننده مزبور در شرح اين ملاقات مى گويد: پس از سلام و احوال پرسى، شيخ نگاهى به من كرد و از برخى از ويژگيهاى من خبر داده، گفتند: «تو شبهاى جمعه منتظر هستى. تو هستى.» من در رابطه با ولى عصر عليه السلام برنامه اى داشتم. منظور ايشان از جمله «تو هستى» اين بود كه در فرج قائم آل محمد عليه السلام تو هم هستى. با توجه به سوابقى كه خداوند به من مرحمت فرموده بود، با آن سخن شيخ، آن شب محشرى به پا شد. ما گريه كرديم، شيخ هم گريه كرد. اطرافيان هم گريستند؛ خيلى زياد. سپس جناب شيخ فرمود:«مى دانى چه شد تو آمدى پيش من؟ آن زنِ قد كوتاه را كه سوار كردى و از او پول نگرفتى، او دعا كرد در حق تو، و پروردگار عالم دعاى او را در

حق تو مستجاب كرد و تو را فرستاد پيش من.»دكتر فرزام مى گويد: نصيحت جناب شيخ به بنده هنگام خداحافظى، وقتى مى گفتم: جناب شيخ، امرى نداريد؟ توصيه اى نداريد؟ - اين جمله بود:«احسان به خلق، حتى [احسان]به حيوانات را فراموش نكن.»يكى از دوستان شيخ مى گويد، روزى شيخ به اين جانب فرمود: «شخصى از يكى از كوچه هاى قديمى تهران عبور مى كرد. ناگاه چشمش در داخل جوى به سگى افتاد كه چند بچه داشت. بچه ها به پستان مادر حمله مى بردند ولى مادر از فرط گرسنگى قادر به شيردادن نبود و از اين وضع رنج مى برد. او بلافاصله به دكان كبابى در همان كوچه رفت و چند سيخ كباب گرفت و پيش آن سگ ريخت... در سحر همان شب، خداوند متعال به آن شخص عنايتى كرد كه گفتنى نيست.»رهنمودهاى شيخ درباره نمازيكى از شاگردان شيخ كه حدود سى سال ملازم او بود، درباره نماز ايشان مى گويد: خدا شاهد است كه من مى ديدم كه در نماز مثل يك عاشق در مقابل معشوقش مى ايستاد، و محو جمال او بود.شيخ رجبعلى مى فرمود:«شيطان هميشه مى آيد سراغ انسان. يادت باشد كه توجه خود را از خدا قطع نكنى. در نماز مؤدب باش. در نماز بايد همانند هنگامى كه در برابر شخصيت بزرگى خبردار ايستاده اى، باشى؛ به گونه اى كه اگر سوزن هم به تو بزنند، تكان نخورى.»دكتر فرزام درباره حالات شيخ در نماز مى گويد: نماز شيخ خيلى باطمأنينه و با آداب بود. گاهى كه به نماز جماعت ايشان دير مى رسيدم و قيافه ايشان را در نماز مشاهده مى كردم، متوجه مى شدم انگار لرزه اى بر اندامشان مستولى شده، و در عين نورانى شدن، رنگ پريده و غرق در ذكرى

است كه بدان مشغول مى باشد. حواسشان كاملاً جمع و سرشان پايين بود.رهنمودهاى شيخ درباره حج1- تلاش براى زيارت حضرت ولى عصر عليه السلام يكى از ارادتمندان ديرين شيخ مى گويد: در اولين سفرى كه عازم سفر به مكه معظمه بودم، خدمت ايشان رسيده، رهنمود خواستم. شيخ فرمود:«از تاريخ حركت تا چهل روز آيه شريفه «رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا» را بخوان، شايد بتوانى ولى عصر عليه السلام را ببينى. چطور ممكن است كسى دعوت داشته باشد به خانه اى برود و صاحب خانه را نبيند! همه توجه و فكرت اين باشد كه ان شاءاللّه آن وجود مبارك را در يكى از مراحل حج زيارت كنى.»2 _ تحريم محبت غير خدا بر مُحرِمشيخ رجبعلى خياط مى فرمود:شخصى كه در ميقات، مُحرِم مى شود، بايد بداند كه اين جا آمده است تا غير خدا را بر خود حرام كند، و از لحظه اى كه تلبيه گفت، دعوت خدا را پذيرفت و غير او را بر خود حرام كرد، آن چه علاقه غير خدايى است، بر او حرام است و تا آخرين لحظات عمر نبايد به غير خدا توجه كند.3 _ خدامحورى در طوافنيز مى فرمود: «طواف كعبه... خدا را محورِ زندگى كردن و فانى شدن در اوست. حالى پيدا كن كه دور او بگردى؛ قربانى او شوى. و كارى كن كه در واقع، خانه دور سرت بگردد.»4 _ كشتن نفس امارهوى مى فرمود: «هنگامى كه به منا مى روى، در قربانگاه چه مى كنى؟ آيا مى دانى فلسفه قربانى چيست؟ نفس اماره را در واقع قربانى كن: «فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم» سر نَفْس را بِبُر و برگرد. خود

را از چنگال نفس رهايى ده. نه اين كه وقتى برگشتى، نَفْس نيرومندتر از قبل شده باشد.»وحشت اولياى خدااولياءالله با آن كه به وظايف خود عمل مى كنند، اما از اين بيم دارند كه محبوبشان آنان را نپذيرد. اين موضوع تا آن جا اهميت دارد كه امام خمينى قدس سره در آخرين لحظات زندگى پربركت خود از مردم خواست دعا كنند خداوند متعال او را بپذيرد.يكى از شاگردان شيخ مى گويد، روزى ايشان به من گفت: «فلانى! عروس، خود را براى كه آرايش مى كند؟» عرض كردم: براى داماد. فرمود: «فهميدى؟» سكوت كردم. فرمود: «شب زفاف، فاميل عروس تلاش مى كنند او را به بهترين شكل آرايش كنند تا مورد پسند داماد واقع شود، ولى عروس در باطن، يك نگرانى دارد كه ديگران متوجه نيستند. نگرانى او اين است كه اگر... نتوانست نظر داماد را جلب كند و يا داماد حالت انزجارى از او پيدا كند، چه كند. بنده اى كه نمى داند كارهاى او مورد قبول خداوند متعال واقع شده يا نه، چگونه مى تواند خائف و نگران نباشد؟! آيا تو، خود را براى او آراسته مى كنى يا براى خود و براى وجهه پيدا كردن ميان مردم؟»فرزند شيخ مى گويد: شيخ مى گفت:«خدايا! ما را هم جزو قراضه ها _ كه طرف مى آيد و مى گويد من قراضه و شكسته مى خرم _ ... بخر و قبول كن.»بخش چهارمآخرين بخش از مجموعه كيمياى محبت، به عروج ملكوتى شيخ رجبعلى خياط اختصاص دارد. فرزند شيخ مى گويد: روز قبل از وفات، پدرم سالم بود. مادرم در خانه نبود، تنها من در خانه بودم. عصر هنگام، پدرم آمد و وضو گرفت و مرا صدا زد كرد و گفت: «قدرى كسل

هستم. اگر آن بنده خدا آمد كه لباسش را ببرد، دمِ قيچى ها (يعنى پارچه هاى زايدى كه بعد از دوخت لباس باقى مى ماند) در جيبش است و سى تومان بايد اجرت بدهد.» سخن شيخ به تلويح و در لفافه حاكى از اين بود كه او به زودى به عالم برزخ سفر خواهد كرد ولى فرزند وى از اين سرّ در آن هنگام آگاه نشد.يكى از ارادتمندان شيخ رجبعلى شب قبل از وفات، از طريق رؤيايى صادق از رحلت ملكوتى آن عارف بى نظير آگاه شده بود. او در اين خصوص مى گويد: «شبى كه فرداى آن شيخ از دنيا رفت، خواب ديدم كه دارند درِ مغازه هاى سمت غربى مسجد قزوينى را مى بندند. پرسيدم: چه خبره؟ گفتند: آشيخ رجبعلى خياط از دنيا رفته.نگران از خواب بيدار شدم. ساعت سه نيمه شب بود. خواب خود را رؤياى صادقه يافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بى درنگ به منزل آقاى رادمنش رفتم. با شگفتى از دليل اين حضور بى موقع سؤال كرد. جريان رؤياى خود را تعريف كردم. ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و ميش. به طرف منزل شيخ راه افتاديم. شيخ در را گشود. داخل شديم و نشستيم. شيخ هم نشست و فرمود:«كجا بوديد اين موقع صبح زود؟» من خوابم را نگفتم. شيخ به پهلو خوابيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود: «چيزى بگوييد، شعرى بخوانيد.» يكى خواند:خوش تر از ايام عشق ايام نيست صبح روز عاشقان را شام نيست اوقاتِ خوش آن بود كه با دوست به سر رفت باقى همه بى حاصلى و بى خبرى بود هنوز يك ساعت نگذشته بود كه حال شيخ تغيير پيدا كرد.

از او خواستم دكتر بياورم، در عين حال يقين داشتم امروز از دنيا مى رود. شيخ فرمود: «مختاريد.»پس از آن كه دكتر شيخ را معاينه كرد، نسخه اى نوشت. رفتم دارو را بگيرم. هنگام برگشت، متوجه شدم شيخ را به اتاق ديگرى برده اند. شيخ رو به قبله نشسته بود و شَمَد سفيدى روى پايش انداخته بودند. من به دقت حالات شيخ را بررسى مى كردم. مى خواستم ببينم يك ولىّ خدا چگونه از دنيا مى رود.مشاهده كردم يك مرتبه حال خاصى به او دست داد. گويى كسى مطلبى در گوشى به او گفت كه شيخ پاسخ داد: «ان شاءالله» سپس شيخ گفت: «امروز چند شنبه است؟ دعاى امروز را بياوريد.» من دعاى آن روز را خواندم. فرمود: «بدهيد آقا سيداحمد هم بخواند.» او هم خواند. سپس فرمود: «دست هايتان را به سوى آسمان بلند كنيد و بگوييد: يا كريم العفو، يا عظيم العفو، العفو! خدا مرا ببخشايد.»در آن هنگام من به دوستم نگاه كردم و گفتم: بروم آقاى سهيلى را بياورم.چون مثل اين كه رؤيا صادقه است و دارد تمام مى شود. آن گاه رفتم.آقا جان، خوش آمدى!ادامه ماجرا را فرزند شيخ اين گونه تعريف كرده است: ديدم اتاق پدرم شلوغ است. به من گفتند جناب شيخ حالش به هم خورده است. بى درنگ وارد اتاق شدم. ديدم پدرم - كه لحظاتى قبل وضو گرفته و وارد اتاق شده بود - رو به قبله نشسته است.ناگهان بلند شد و نشست و خندان گفت: «آقا جان! خوش آمديد» آن گاه حالت احتضار به شيخ دست داد؛ دراز كشيد و در حالى كه آن خنده بر لبانش نقش بسته بود، از دنيا رفت. اين مصيبت

جبران ناشدنى در تاريخ 22/6/ 1340 شمسى رخ داد.بعد از وفاتيكى از دوستان شيخ مى گويد: در عالم رؤيا، در شب اول قبر مرحوم شيخ، خدمت ايشان رسيدم. ديدم جايگاه عظيمى از طرف مولا اميرالمؤمنين عليه السلام به او عنايت شده است. به جايگاه ايشان نزديك شدم. تا مرا ديد، نگاهى بسيار ظريف و حساس به من كرد، مانند پدرى كه هميشه به فرزندش تذكر مى دهد و او توجه ندارد.از نگاه او به ياد آوردم كه هميشه مى فرمود: (غير خدا را نخواهيد.(به او نزديك تر شدم. دو جمله فرمود:خطِّ زندگى، انس با خدا و اولياى خداست.آن كس زندگى كرد كه عيالش پيراهنش را شب زفاف در راه خدا ايثار نمودآرى، هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق

نام كتاب:كيمياي محبتيادنامه مرحوم شيخ رجبعلي خياط(نكوگويان)نويسنده :  محمد ري شهري1325-ناشر : قم :دارالحديث؛1429ق=1368زبان كتاب :  فارسيتعداد صفحه : 287ص

كليدطلايي مديريت منابع انساني

تاليف بيژن عبداللهي-عبدالرحيم نوه ابراهيم توانمندسازي كاركنان –كليدطلايي مديريت منابع انساني: توانمندسازي كاركنان –كليدطلايي مديريت منابع انساني - ناشر:نشرويرايش- نوبت چاپ:اول-تعدادصفحات 168صفحه- خلاصه كتاب:محمد حامدفارمدي- (هدف اصلي اين نمايش تبين مفهوم توانمندسازي كاركنان وعوامل سازماني ،مديريتي و شخصي مرتبط باآن مي باشد) دوره كنوني حيات بشرباتحولات ودگرگوني هاي شگفت انگيزي همراه است سازمان ها به عنوان زيرمجموعه اي ازحيات انساني بايدبراي بقاءوبالندگي خودرادررويارويي با اين تحولات عظيم آماده كنند،منظورازآمادگي اينست كه آنهابايدكاركنان يعني سرمايه هاي اصلي وارزشمندسازمان راآماده سازند ،درمحيط هاي سازماني جديدكه اغلب با اصطلاحاتي مانند:پيچيدگي ،سرعت وتغييرشتابان توصيف شده اند كاركنان بايدانعطاف پذير،كارآفرين مسئوليت پذيروطالب ابتكار وآزادي عمل باشند .درساختارهاي سازماني وسبك هاي مديريت بايدتغييرات اساسي رخ دهدبه طوري كه همه كاركنان درفرآيندتصميم گيري مشاركت داده شده گرههاي

كاري تشكيل شوند،قدرت واختياربيشتري به زيردستان تفويض گرددوساختارسازماني شبكه اي جانشين ساختارسلسه مراتبي گردد.امروزه شكاف ميان ملت ها وجوامع دانائي وناداني است .بنابراين چالش اصلي، چالش نيروي انساني دانا و تواناست.توانمندسازي مفهوم جديدي است كه دردهه 1990توجه بسياري ازپژوهشگران –دانشگاهيان –صاحب نظران ودست اندركاران مديريت وروان شناسي سازماني رابه  خود جلب كرد-اين مفهوم تاثير زيادي بركارايي واثربخشي  مديريتي وسازماني داشته است  براساس شواهدكاركنان درسازمان ها فاقدقدرت واختياربوده وخواستار آزادي عمل بيشترهستند.ازسوي ديگرسازمان ها داراي سلسله مراتب عمودي –كنترل زياد-تمركزقدرت دررده هاي بالي سازمان ،قوانين ومقررات خشك ونبودنظام انگيزشي مناسب(به ويژه درسازمانهاي دولتي )هستند ضرورت واهميت توانمندسازي نيروي انسانيدرسالهاي اخيرتلاش زيادي براي بهبودواصلاح سازمان ها انجام شده است كه عمدتا حول موضوعاتي مانندكاهش سلسله مراتب وديوان سالاري ،تشكيل تيم هاي فعال ومشاركت درتصميم گيري درپائين ترين رده سازماني مي باشد.نوآفريني سازمان هاوگرايش آنان بسوي شركتي شدن وتمركززدايي به علت عدم انعطاف پذيري درساختارهاي سنتي جنبشي ايجادكرده است كه به نقش كارمند ونيازبه توانمندي آنان به عنوان مركزثقل هرگونه تلاش براي حذف ديوان سالاري وبهبودخدمات به مشتريان موردتاييدقرارگفته است.توانمندي حركت ازنظام تصميم گيري سلسله مراتبي توسط مديران به نظام كاهش سلسله مراتب كنترل وتصميم گيري توسط رده هاي پائين مي باشدچه موقع نيازمندتوانمندسازي كاركنان هستيم وقتي كه كاركنان باموقعيت هايي روبرومي شوندكه فكرمي كننددرمعرض تهديد،ابهام كنترل بيش ازحد،تحميل يامنزوي شدن قراردارند،وقتي كه احساسات نامطبوع وابستگي يانابرابري راتجربه مي كنند،هنگامي كه احساس مي كنندجلوي توانائي آنان درانجام آنچه دوست دارندگرفته شده است ،هنگامي كه درموردچگونگي رفتارخودمطمئن نيستند،هنگامي كه احساس مي كنندبعضي پيامدهاي منفي قريب الوقوع هستندوهنگامي كه احساس مي كنندپاداش نمي گيرندوتقديرنمي شوند،توانمندسازي آنان بيشتر احساس مي شود

مزاياي توانمندسازي نيروي انساني  •    احساس بهتري نسبت به خودوشغل شان دارندزيرامحدوديت هاي شديدمي تواندشان انسان راپائين بياورد.تحقيقات نشانگراين است كه وقتي كاركنان احساس خودكنترلي داشته باشندوهمچنين كاربامعني انجام دهند راضي ترهستند•    منبع بزرگي دربهبود ارائه خدمات بوده وبامشتريان به گرمي ارتباط برقرار مي سازندزيرادرك مشتريان ازكيفيت خدمات ،به تواضع يكدلي ومسئوليت پذيري كاركنان بستگي داردومشتريان تمايل دارندكه كاركنان به نيازهاي آنان اهميت دهند•    به مديران فرصت استفاده ازدانش ومهارت وتجربه همه افرادسازمان را مي دهد•    توانمندسازي كاركنان سبب افزايش اثربخشي سازمان ميشودوسازمان زودتربه اهداف نايل مي شود•    كاركنان توانمندبه نيازهاي مشتريان وارباب رجوع درحين ارائه خدمات پاسخ هاي سريع وبه موقع مي دهند موانع توانمندسازي نيروي انساني -يك دليل عمده براي عدم تمايل مديران به توانمندساختن كاركنان نگرش شخصي مديران است كه اين نگرش ها رادر3طبقه مي توان ساماندهي نمود- الف)نگرش هاي مديران درموردزيردستان :براين باورندكه زيردستان براي انجام دادن كارمورنظربه اندازه كافي تبحرندارندوعلاقمندنيستندكه مسئوليت بيشتر برعهده بگيرند- ب)فقدان امنيت شخصي:بعضي مديران مي ترسندچنانچه ديگران راتوانمند سازندتحسين وپاداش هاي مرتبط باانجام دادن موفقيت آميزكارراازدست بدهند- ج)نيازبه كنترل ديگران:معتقدند سست بودن كنترل وفقدان دستورمشخص منجربه آشفتگي ،ناكامي وشكست كاركنان مي شود تعاريف ومفاهيم توانمندسازي نيروي انساني الف)توانمندسازي به عنوان تفويض اختياربه نحوي كه اطلاعات سازماني رادراختياركاركنان گذاشته وقدرت تصميم گيري رابين افراد سازمان توزيع نمايندوتوانمندسازي يك راه اساسامتفاوت براي كاركردن انسان ها بايكديگراست بدين معني كه 1-كاركنان احساس مي كنندكه نه فقط درموردانجام دادن وظايف خودشان ،بلكه نسبت به بهتركاركردن كل سازمان مسئوليت دارند2-تيم هاي كاري ،به طورمستمر،براي بهبودعملكردودستيابي به سطح بالاتري ازبهره وري باهم كار مي كنند3-ساختارسازمان ها به گونه اي طراحي شده است

كه افراددرمي يابندمي توانندبراي تحقق نتايج موردظرشان كارككندنه اينكه صرفا اداي تكليف كنندب)توانمندسازي به عنوان ايجادانگيزش :به اين معني كه احساس خودكارآمدي درميان كاركنان افزايش يابد( ازطريق شناسائي وحذف شرايطي كه موجب ناتواني آنان شده است )ج)توانمندسازي روان شناختي:كه به حالات ،احساسات وباورافرادبه شغل وسازمان مربوط مي شودوبه عنوان فرآيندافزايش انگيزش دروني شغل تعريف مي شود رويكردها وابعادتوانمندسازي پژوهشگران ونظريه پردازان سازماني ومديريتي تادهه1990 توانمندسازي رافرآيندتفويض اختيارومشاركت كاركنان درتصميم گيري هاي سازماني ميدانستند(رويكردمكانيكي)اما امروزه توانمندسازي را مفهومي چندوجهي مي دانندكه فقط تفويض اختياروقدرت تصميم گيري ازسوي مديران مافوق به كاركنان رده پائين راشامل نمي شودآنان ازمنظرباورهاواحساسات كاركنان به آن توجه دارندوبه طور خلاصه دراين ديدگاه توانمندسازي به عنوان فرايندريسك پذيري ورشدشخصي وهمچنين اعتمادبه كاركنان وتحمل اشتباهات آنان تعريف شده است (رويكردارگانيكي )وكاركنان بايدخودشان احساس كنندكه داراي آزادي عمل وقدرت تصميم گيري هستند راهبردهاي توانمندسازي ازديدگاه يارويكردمكانيكي عبارتنداز:الف –ازمديريت عالي شروع مي شودب-ماموريت ها،چشم اندازها وارزش هاي سازماني به روشني تعريف مي شوندج-وظايف ،نقشهاوپاداش هاي كاركنان به وضوح روشن مي شوند.د-مسئوليت ها تفويض مي شونده-كاركنان درقبال نتايج پاسخگوهستندهمچنين راهبردهاي ضمني رويكردارگانيكي عبارتنداز:الف-توانمندسازي راازرده پائين سازمان بادرك نيازهاي آنان شروع كنيم ب-رفتارتوانمندرابراي كاركنان الگوسازيم ج-تيم ها رابراي تشويق رفتارمشاركتي تشكيل دهيم د-ريسك پذيري راتعريف نمائيمه-به كاركنان براي انجام وظايف اعتمادكنيم     ابعادتوانمندسازي روان شناختي محققان وصاحبنظران فراترازاقدامات وراهبردهاي مديريتي وسازماني ازقبيل:تفويض قدرت تصميم گيري وسهيم شدن كاركنان دراطلاعات به توانمندسازي مي نگرند.پژوهشگران براي افرادتوانا ويژگي هايي قائلندكه براساس ويژگي ها يا شاخص ها مي توان درموردتوانمندي ياناتواني فرداظهارنظركرد.بنابراين بايدماهيت تواناسازي ،درست همان طوركه توسط كارمندتجربه شده است ،موردنظرقرارگيردتوانمندسازي روان شناختي شامل 5بعدمي باشد1-احساس شايستگي :اطمينان داشتن به

توانايي خوددرانجام وظايف بطورموفقيت آميزشايستگي به درجه اي كه يك فردمي تواندوظايف شغلي رابا مهارت انجام دهداشاره دارد2-احساس خودمختاري:داشتن آزادي عمل درانتخاب روش وچگونگي انجام كار 3-احساس موثربودن:باورداشتن به توانائي تاثيرگذاري يا كنترل شخصي برنتايج فعاليت هاافرادتوانا باوردارندكه موانع محيط بيروني ،فعاليت هاي آنان راكنترل نمي كند،بلكه خودمي توانندآن موانع راكنترل كنند4-احساس معني داربودن :ارزش قايل شدن براي اهداف شغلي براساس ايده آل ها واستانداردهاي شخصي(افراد احساس كنندكه اهداف شغلي مهم وباارزشي رادنبال مي كنند)فعاليت هاي معني داربراي كاركنان نوعي احساس هدفمندي ،هيجان ،يا ماموريت اداري ايجادمي كنند5-احساس اعتماد:احساس امنيت كردن  واعتماد داشتن به خودوبه ديگران كه احساس اعتمادبه افرادتوانايي مي بخشد اعتمادكردن به ديگران ،به افراد اجازه مي دهدكه بااعتمادبه نفس وروشي درست ،بدون ضايع كردن نيرويي براي حفاظت ازخود،براي برملاكردن روشهاي پنهان ،ياسياست بازي ،تلاش كنند    شرايط سازماني زمينه سازتوانمندسازي كاركناننظريه پردازان مديريت وسازمان معتقدندبراي اينكه كاركنان احساس توانمندي كنندبايدشرايط وبسترهاي لازم درسازمان فراهم شود.سازمان،مديريت وكاركنان بايدآمادگي هاي لازم راداشته باشند براي توانمندسازي كاركنان بايدراهبردهاي زيررادرنظرگرفت:1-باكاركنان به عنوان افرادداراي صلاحيت وداراي قدرت يادگيري برخوردشود2-به كاركنان آزادي عمل ،شورواشتياق وانرژي داده شود3-قدرت ومسئوليت به كاركنان تفويض شود 4-كاركنان درراهبردهاوبرنامه هامشاركت داده شوند 5-بين نيازهاي كاركنان ونيازهاي سازمان تعادل برقرارشودبرخي ازعوامل ذكرشده به شرايط سازمان وماهيت ساختاررسمي سازماني وسلسله مراتب وبرخي ازآنها به مهارت هاي مديريت ورهبري مربوط مي شود ازشرايط سازمان كه سبب توانا سازي كاركنان مي شودمي توان به طورخلاصه به عوامل زيراشاره نمود:1-داشتن اهداف وبينش روشنبرخي صاحبنظران ويژگي هاي هدف ها رابه صورت زير خلاصه كرده اندهدف ها معين باشند-هدف ها قابل اندازه گيري باشند-هدف هاسازگارباشند-هدف هاقابل وصول باشند-هدف ها محدوده زماني

داشته باشند2-ساختارسازماني :كه دردهه هاي اخيرتغييرساختارسازماني ازساختارهرمي (كه مبتني بركنترل شديداست ودرآن انسانهاي رده بالاي سازمان مي انديشندوبرنامه ريزي مي كنندورده هاي پائين تركارراانجام مي دهند)به ساختار دايره اي يا شبكه اي مي باشد(كه درآن درگيري ذهني وعاطفي وخودگرداني كاركنان درحدبالائي است)سازمان هاي هرمي به طوركلي داراي ويژگيهاي زيرمي باشند:-تصميمات درراس سازمان اتخاذمي شود-هرشخصي به طورواضح فقط درقبال شغل خودش مسئوليت دارد-تغييردرسازمان كنداست وبه ندرت انجام مي گيردوفقط ازراس سازمان ناشي مي شود-بازخوردوارتباطات ازبالابه پائين است-تحرك وارتباطات بين واحدهادرحداقل است -اگركارتان راانجام دهيدمي توانيدانتظارداشته باشيدكه همراه باتوسعه سازمان ترفيع يابيد،وازامنيت شغلي برخوردارشويد-توجه كاركنان معطوف به بالاي سازمان است وشخصي كه مافوق آنهاست كه درقبال نتايج كارمسئوليت دارد-مديران مشخص مي كنندكه كارچگونه بايدانجام شود-ازكاركنان انتظارنمي رودكه انگيزه زيادي داشته باشندبنابراين لازم است كه رفتارآنهاشديداكنترل شود سازمان هاي شبكه اي ويژگيهاي زيررادارند:    مشتري درمحورقراردارد    انسانهابايكديگرهمكاري مي كنندتاآنچه كه لازم است انجام شود    انسانهادرمسئوليها،مهارتها،اختياروكنترل سهيم مي شوند    كنترل وهماهنگي ازطريق تصميم گيري هاي متعددوارتباط مستمرانجام مي گيرد    چون چالش هاي جديدي پيش مي آيد،تغييرات دربرخي مواردخيلي سريع است    مهارت كليدي براي يك كارمنديامدير،توانائي كاركردن باديگران است    رده هاي سازماني نسبتا محدوداست     قدرت ازتوانائي نفوذشما روي ديگران (نه ازمقام شما)ناشي مي شود    ازافرادانتظارمي رودتاخودشان رااداره كنندونسبت به كل سازمان مسئوليت احساس كنند    كاراصلي مديران دادن نيرو،برقراري ارتباط وتفويض قدرت به اعضاي تيم است ازشرايط  ديگرسازماني درجهت توانمندسازي كاركنان مي توان به مواردزيراشاره كرد 3-نظام پاداش دهي مناسب مبتني برعملكردمتغيرديگري كه براي توانمندسازي كاركنان مهم مي باشدنظام پاداش دهي مبتني برعملكرداست .براي توانمندكردن كاركنان دريك نظام پاداش دهي مناسب ،بايدسهم هرفردمشخص باشد.به نظرصاحبنظران پاداش هاي مبتني برعملكردفردي براي توانمندسازي

مهم هستند.انگيزه هاي فردي توسط-تشخيص وتقويت شايستگي هاي فردي -مشاركت وتاثيرگذاري برفرآيندهاي تصميم گيري افزايش مي يابنددرواقع وقتي سازمان ها پاداش هاي به كاركنان ندهندويا هنگامي كه پاداش ها مبتني برشايستگي نباشددركاركنان احساس ناتواني راافزايش مي دهند4-آموزش كاركنان وكسب مهارتهاي موردنياز5-دسترسي كاركنان به منابع سازماني تابه افرادكمك كنندتابرروي كاروزندگي خودكنترل داشته باشندبه طورخلاصه دسترسي كاركنان به منابع دراستفاده ازآنچه كه براي انجام وظيفه نيازمندند،كمك مي نمايد.نمونه اي ازمنابع شامل :وجوهات ،موادمكان وزمان مي شود.عدم دسترسي به منابع مهم سازماني موجب بي قدرتي ووابستگي كاركنان مي شود    راهبردهاي رهبري ومديريت توانمندسازي كاركنان برخي نظريه پردازان مديريت وسازمان به توانمندسازي به عنوان يك مهارت وفن مديريتي ورهبري مي نگرندبنابراين احساس توانمندي يك متغيروابسته است كه متاثرازراهبردهاي مديريتي مي باشد برخي ازراهبردهاي مديريتي ورهبري درجهت توانمندسازي كاركنان عبارتست از 1-فراهم نمودن اطلاعات بيشترسازماني براي كاركنانبه نظرصاحبنظران كسب اطلاعات بخصوص اطلاعاتي كه نقش محوري وراهبري درسازمان دارد،مي تواندبراي ايجادپايگاه قدرت ،براي نفوذداشتن وواجب الاطاعه بودن يك فردبكارمي رود.ازسوي ديگروقتي مديران اطلاعات بيشتري دراختياركاركنان بگذارند،آنان احساس توانمندي مي كنندوبااحتمال بيشتري به طورموفقيت آميزواثربخش بامدير هماهنگ مي شوند.افرادبااطلاعات بيشترتمايل داردكه خودمختاري ،كنترل شخصي واعتمادبيشترراتجربه كنند2-اعتمادسازي كه مديران قبل ازهرگونه اقدامي براي توانمندسازي كاركنان بايدجواعتمادراايجادكنند(يعني نوعي احساس اطمينان به مديرمبني براينكه هم سازمان وهم مديردرست كارند)درايجادحس اعتمادوقابليت اطمينان پنج عامل مهم مي باشداين عوامل عبارتنداز:ثبات- مديراني كه آرزودارندتاكاركنان آنهابه آنان اعتمادداشته باشند،بايدازخودثبات رفتاري نشان دهند.رفتارمديربايدباثبات وقابل اطمينان باشدورفتارهاي آنان باگفتاروگرايش هاي آنان متناقض نباشدانصاف-مديران خوب منصف هستندوازهيچ كس استفاده نادرست نمي كنند.ودراعمال خودصادقانه رفتارمي كنندتوجه-مديران بايديك احساس تعلق شخصي به كاركنان ابرازنمايندوبه هريك كمك كنندتااحساس نمايندكه براي مديراهميت دارند،مديران براي نظرات كاركنان

اعتبارقائل شوندگشودگي-مديران اعتمادسازدرروابط خودبازهستندواطلاعات مربوطه بي پرده وصادقانه باكاركنان تسهيم مي شود.اطمينان-كاركنان بايدمديرخودرا لايق وذي صلاح بدانند.وبايدمطمئن شوندكه مديرآنان توانائي ،تجربه ودانش لازم براي اجراي وظايف وحل مشكلات رادارد.3-مديريت مشاركتي :كه سازمان هايي كه ازطرق مختلف مشاركت كاركنان رادرتصميم گيري فراهم مي كنندكاركنان آنان بيشتراحساس توانمندي مي كننددرسازمان هاي سلسله مراتبي ،مديرهماننديك پدرمراقب همه چيزاست.اين روش باعث مي شودكاركنان،خودراكودك احساس كنند.آنان ازمديروسازمان انتظاردارندكه نيازهاي آنان رابرآورده نمايد.مديربه تنهائي مسئول كاراست ولي درسازمان هاي جديدهمكاري مديران وكاركنان به حد اعلي رسيده است.به جاي اينكه يك فردبه تنهائي براي حل مسائل كاركندومسئول باشد،بايدگروه به عنوان افرادي كه باهم تشريك مساعي دارند،وهمچنين مديربه عنوان يكي ازاعضاي گروه باهمديگركاركنندومسئول باشند ومديرنه تنها زمينه مشاركت رافراهم مي كندبلكه براي تحقق اهداف سازماني وفردي باديگراعضاءگروه اشتراك مساعي مي كندحركت به سوي اشتراك مساعي واقعي باچندمرحله نشان داده مي شودمرحله اول،روش پدرفرزندي :ازانسان ها مواظبت مي كنيد،بدون آنكه به آنها بگوييدمرحله دوم ارتباطات :به انسان هابگوييدچراكارهابايدانجام شوندوآنها رامطلع نگه داريدمرحله سوم ،مشاركت:ازانسان ها،داده هاوانديشه هارابخواهيدمرحله چهارم،اشتراك مساعي :دربرنامه ريزي ،اجرا،حساب پس دهي وپاداش ها سهيم شويد 4-همچنين مديرباتفويض اختيارودادن قدرت بيشتربه كاركنان ودادن استقلال وآزادي عمل به آنان ونيزايجاد فرهنگ كارگروهي وبا حذف شرايطي كه موجب بي قدرتي كاركنان شده است مي تواندبسترلازم رابراي توانمندي افرادرافراهم نمايد تفويض اثربخش اختيار،اشاره به اين امرداردكه شما براي همكاران خودارزش قائليد.تويض اختاربه يادگيري ،توسعه مهارت هاواعتمادبه نفس افرادكمك مي كندوعلاوه براين درواحدهاي كاري ،روح يادگيري مداوم راتزريق مي كندبه كاربردن ماهرانه تفويض اختيارمي تواندمنافع ومزيت هاي عمده اي رابراي سازمان ها،مديران وافرادي كه وظايف به آنها واگذارشده است داراباشدكه  اين مزايا به طورخلاصه عبارتنداز:-زمان  دلخواه

مديرراافزايش مي دهد-دانش وقابليت هاي كساني كه اختياربه آنها تفويض شده است رابهبودمي بخشد-اطمينان واعتمادبه نمايندگان رانشان مي دهد-تعهدنمايندگان را افزاش مي دهد-تصميم گيري رابااطلاعات بهتربهبودمي بخشد-كارايي وبهنگام بودن تصميمات راافزايش مي دهدانسجام كاري راباهماهنگي مديرتقويت مي كند    خودكارآمدي كاركنان وراهبردهاي ايجادوتقويت آن بسياري ازرفتارهاي انسان باسازوكارهاي نفوذبرخود،برانگيخته وكنترل مي شوند.درميان مكانيزم هاي نفوذبرخود،هيچ كدام مهمتروفراگيرترازباوربه خودكارآمدي شخصي نيست اگرفردي باورداشته باشدكه نمي تواندنتايج موردانتظاررابه دست آوردويا به اين باوربرسدكه نمي تواندمانع رفتارهاي غيرقابل قبول شود،انگيزه اوبراي انجام كاركم خواهدشدخودكارآمدي به باورهاي افرادبه توانائي خوددرانجام وظايف به طورموفقيت آميزاشاره داردباورهاي خودكارآمدي پيامدفرآيندمقايسه ،تركيب وارزيابي اطلاعات درموردتوانائي هاي فردمي باشدكه برانتخاب ،ميزان تلاش براي انجام وظايف اثرمي گذاردازاثرات خودكارآمدي بركاركردهاي روان شناختي مي توان به مواردزيراشاره نمودالف)اثرخودكارآمدي برسطح انگيزش ب)تاثيرخودكارآمدي برعواطف ج)تاثيرخودكارآمدي برفرآيندهاي شناختي مانند:الگوي فكري ،قضاوت واررزيابي هاي شخصي ،حل مساله و...

آغاز روشنايي

مؤلف: علي نهاوندي

خلاصه كتاب: در عصر كنوني كه فناوري ارتباطات گسترش چشمگيري يافته و شيوه هاي مختلف تبليغاتي و متقاعد سازي، قدرت و فرصت تفكر و تأمل را از انسان گرفته است، كسب دانش ارتباطات و نظام مند كردن تبليغات در راستاي اشاعه تفكر دين و تعاليم معصومين عليهم السلام از اهميت ويژه اي برخوردار است. در كتاب حاضر كه متن درسي « مهارتهاي متقاعد سازي» در دانشگاه بوده، سعي شده جستاري كوتاه        و چكامه اي موجز در بيان اصول و قواعد نظام تبليغي اسلام و شيوه هاي دستيابي به ارتباط پايدار و تأثيرگذار    و مهارتهاي مربوط به آن ارائه شود. بخش پاياني شامل خاطرات تبليغي نويسنده در دانشگاههاست كه در آن با شيوه اي داستاني به بخشي از شبهات اعتقادي دانشجويان پاسخ داده شده است. نام كتاب:آغاز روشنايي(درآمدي

بر مهارتهاي ارتباطي) مؤلف: علي نهاوندي ناشر: بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي قطع: رقعي نوبت چاپ: اول1384 تعداد صفحه: 168 تلخيص: جلال رباني

پيشگفتارتوليد علم و جنبش هاي فكري كه از مباني و اصول اسلامي براي مهندسي نظام ديني بهره مي گيرد از مقتضيات دوره نظام اسلامي است. دستيابي به ابزار و فناوري ارتباطات و اطلاعات و نيز ارايه الگوي صحيح تبليغات و مهارت هاي آن با شيوه اي منطقي و مشروع، زمينه چنين تحول عظيمي را فراهم و جايگاه و نقش جهاني و بين الملي اين تفكر بزرگ را تبيين مي كند.در عصر كنوني سازمان هاي تبليغي صهيونيستي، سيستم گسترده ارتباطات مسيحي و مروجين اسلام آمريكايي، مثلث شوم شيطاني را تشكيل داده و با استفاده از ابزارهاي اطلاع رساني و تبليغي به تسخير جان ها پرداخته اند؛ به طوري كه هر روز زمينه اقتدار و تأثيرگذاري خود را بالاتر مي برند. از اين رو بهره گيري از ابزارهاي هدايتگر و رساندن حق و حقيقت به گوش جهانيان از وظايف اصلي و اساسي نظام اسلامي ايران در برهه حساس فعلي و در واقع يكي از اهداف آن است. بديهي است در اين مسير پرپيچ و خم، بهره گيري صحيح، مشروع و منطقي از از ابزارهاي جديد و علوم و فنون ارتباطي، امري ضروري و لازم به نظر مي رسد. بخش اولمؤلف بخش اول كتاب به مباحث بنيادين پيرامون مسائل ارتباطي و نظام سازي تبليغات پرداخته، اركان و شيوه هاي متقاعد سازي و جذب را به بحث مي گذارد و به دنبال تبيين اصول مباني و شيوه هاي تأثيرگذاري مي باشد.فصل اول:كليات نظام تبليغ و ارتباطاتتعريف ارتباط و ارتباطاتواژه ارتباطات از نظر لغوي به معناي بستن چيزي به چيز ديگر و پيوند مي باشد. ارسطو 2300 سال

پيش اين واژه را چنين تعريف مي كند: ارتباط ارتباط يعني جست و جو براي دست يافتن به كليه مسايل و امكانات موجود براي ترغيب و اقناع ديگران.طبق بعضي از تعاريف، ارتباط يعني: انتقال پيام از سوي فرستنده براي گيرنده، مشروط برآن كه در گيرندة پيام، مشابهت معني با معني مورد نظر فرستندة پيام ايجاد شود.تعريف ديگر: ارتباط واقعي و مؤثر هنگامي برقرار مي شود كه نيت، معنا و مفهوم مورد نظر به دريافت كننده منتقل شود و صرف آنكه پيامي به اطلاع شخصي رسيده است، نمي توان ادعا كرد كه ارتباط حاصل شده، چرا كه ممكن است درك و فهم گيرنده با نيت و نظر واقعي فرستنده منطبق نباشد.تعريف تبليغاتاز نظرگاه جامعه شناسي:-    تبليعات به كارگيري نمادها (Symbols) براي انتقال سريع عقايد به بسياري از مردم است.-    تبليغات تكنيكي است براي تأثيرگذاردن بر رفتار انسان به وسيله استفاده اي ماهرانه از نمادها         و نشانه ها. اين نشانه ها ممكن است قالب و شكل گفتاري، نوشتاري، تصويري و يا موطزيكي داشته باشد.در رويكرد روان شناسي:-    تبليعات تلاشي است براي متقاعدكردن در جهت نفع شخصي و آگاهانه از طريق تأثيرگذاري به وسيلة تكرار متوالي يك محتواي معين بر گرايش ها و افكار ديگران با گروه هايي كه هنوز متقاعد نشده اند.تعريف تبليغات از منظر ديني و با رويكرد مذهبي:-    حضرت امام خميني(ره): تبليغات همان شناساندن خوبي ها و تشويق به انجام آن و ترسيم بدي ها    و نشان دادن راه گريز و منع از آن است.-    شهيد مطهري: تبليعات رساندن و شناساندن يك پيام به مردم است. آگاه ساختن مردم به يك پيام  و معتقد كردن و متمايل كردن و جلب نظرهاي مردم است.تفاوت روش هاي تبليغي اسلام و غربدر تبليغات غرب (پروپاگاندا)

هدف وسيله را توجيه مي كند؛ به عبارتي چنين ادعا  مي شود كه تبليغات ابزاري است تا به وسيله آن به هر آن چه مي خواهند برسند. اما تبليغات از نگاه ديني داراي پايگاهي شناختي و معرفتي است. به عبارتي هدفِ تبليغ انتقال پيام هاي آگاهي بخش و آموزش لازم در جهت بارور كردن انديشه و ايمان آوردن مخاطب و دعوت به حق است، نه وادار ساختن مخاطب به عمل بدون تأمل     و تعقل. تفاوت تبليغات و فرهنگ سازي1- تبليغات مقدمه و زمينه فرهنگ است؛ به تعبير ديگر تبليغات ابزاري براي دستيابي به فرهنگ است. 2- تبليغات تأثير دفعي ايجاد مي كند ولي فرهنگ تدريجي حاصل مي شود.براي فرهنگ سازي نيازمند به تبليغات و فضاسازي مناسب هستيم. بنابراين آمار و ارقامي كه به عنوان كارهاي فرهنگي به مردم ارايه مي شود، عمدتاً فعاليت هاي تبليغي است نه فرهنگي.تبليغات نظام مند و منسجم، رمز موفقيتنظام تبليغات اسلامي سيستمي را پيشنهاد مي دهد كه اجزاي آن داراي هماهنگي ارگانيك باشند و براي تحقق چنين امري، تبيين چهار مؤلفة اساسي و ارتباط ميان آن ها ضروري به نظر مي رسد: الف) اهداف: گرانيگاه و نقطه محوري كه تمام فعاليت هاي تبليغي معطوف به آن انجام مي پذيرد. ب) مباني: تلقي رايج نظام و مكتب فكري مورد نظر، از انسان، جهان، جامعه و شناخت هايي كه در قالب انسان شناسي، هستي شناسي و معرفت شناسي معرفي مي شود.ج) اصول: معمولاً اصول، آرمان ها را منطبق بر واقعيت هاي موجود مي كند. همچنين مصالح و مفاسد را متأثر از عنصر زمان و مكان تعيين مي كند.د) روش و متدولوژي: چهارچوبي است كه با اهداف و اصول حاكم بر نظام فكري منطبق باشد و به عنوان خط مشي اجرايي ترسيم شود و طبق برنامه اي زمان بندي شده

ما را به مقصود برساند.فصل دوم: متقاعد سازيتعريف متقاعد سازي-    متقاعدسازي، عبارت است از روش يا روش هاي به هم پيوسته (در غالب يك مجموعه) براي جهت دادن مخاطبين از طريق نفوذ در شخصيت، افكار، عقايد و احساسات آن ها براي رسيدن به هدفي مشخص كه اين هدف ممكن است سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ... مشروع يا نامشروع باشد.-    به عبارتي تلاش تدريجي براي رساندن و شناساندن يك يا چند پيام با شيوه هاي مناسب به مخاطبين و متمايل كردن ايشان به آن پيام را متقاعد سازي مي گويند.اركان متقاعد سازيبراي متقاعدسازي چهار ركن اساسي بيان شده است:-    ماهيت پيام (چه چيزي؟)-    منبع پيام (ازچه كسي؟)-    مخاطبان پيام (به چه كسي؟)-    روش هاي انتقال پيام (چگونه؟)الف) ماهيت پيامهر پيام بايد از 3 جزء اصلي تشكيل شده باشد تا بتواند اثر خود را بر مخاطب بگذارد.-    ديدگاه و مواضع: پيام ناگزير از موضع گيري نسبت به موضوعات مختلف است-    دليل: استدلال هاي جامع در حمايت و طرفداري از موضع و ديدگاه-    شواهد: استفاده از شواهد به منظور تقويت و توجيه استدلال هاچند نكته پيرامون ماهيت پيام    مفهوم پيام بايد حق باشد.    داراي محتوايي نيرومند، منطقي و عقلاني باشد.    صريح و روشن باشد.    در ماهيت پيام بايد بشارت و بيم گنجانده شود.    ماهيت پيام به وحي، و سيره انبيا و ائمه معصومين(ع) مستند باشد(البته در صورتي كه پيام رسان و مخاطب باورهاي ديني مشترك داشته باشند.ب) منبع پيامپيام رسان نقش عمده اي در متقاعدسازي مخاطب ايفا مي كند؛ بنابراين بايد داراي شاخصه هايي باشد كه برخي عبارتند از:    تسلط كافي در معرفي و توصيف پيام؛ مبلغ بايد توانايي انتقال مطلب و قدرت تجزيه و تحليل پيام

را داشته باشد.     قابليت هاي علمي و رفتاري؛ همواره عقايد و انديشه هاي مخاطبان تحت تأثير افرادي قرار مي گيرد كه متعهد و متخصص هستند.     اعتماد به نفس بالا و تسلط كامل رواني؛ فرستنده بايد به آن چه كه مي گويد باور داشته باشد.     پايبندي پيام رسان به مفهوم پيام؛ مردم مبلغاني را كه به گفتار خود عمل نمي كنند، نمي پذيرند   و پيام آن ها را باور نمي كنند.     قدرت تشخيص نياز مخاطب و مقتضاي حال    سلامت نسبي جسمانيبرخي وظايف پيا م رسان1)    با مخاطبِ خود همانندسازي كند؛ يعني بتواند خود را جاي مخاطب قرار دهد و با برقراري ارتباط، تأثيرات هاله اي و جانبي ايجاد نمايد.2)    با مخاطب مشاركت داشته باشد و با او همراهي نمايد.3)    هدايت معنوي و فكري مخاطب را بر عهده گيرد.4)    با تفقد، علاقه و دل سوزي با مخاطب رفتار كند.5)     متواضع باشد. 6)    اين توانايي را داشته باشد كه ظاهراً بر خلاف منافع خود سخن بگويد تا احساس منفعت طلبي از برقراري ارتباط نشود.  7)    بتواند فضاي محيطي و خانوادگي مخاطب را شناسايي كند، استعدادها و توانايي هايي جمعي و فردي را تشخيص دهد.8)    نقد پذير باشد.9)    با سعة صدر و چهرة گشاده، منطقي و پر حوصله با مخاطب برخورد كند.10)     به خدا توكل داشته باشد.11)    امكان مطرح شدن و فضاي اظهار نظر را براي مخاطب فراهم كند.12)    قدرت شناسايي نياز و معضلات مخاطب را داشته باشد.13)     شجاع و قاطع باشد.14)     اهل مشورت و نظرخواهي باشد.15)     صبر و استقامت داشته باشد.16)    ظرفيت فكري و توانايي مخاطب را در نظر بگيرد.17)     خوش برخورد و خوش اخلاق باشد.18)    به دنبال انجام وظيفه باشد نه چيز ديگر.19)    بتواند اميد به آينده را در دل ها زنده كند.20)   

  داراي شخصيت قابل اعتماد باشد.21)     به مخاطب خود سهل بگيرد.22)     اخلاص و توجه به خدا در اعمالش مشهود باشد.پيام رسان نبايد-    سعي كند ظاهراً مخاطب را متقاعدكند.-    مخاطب خود را جاهل تلقي كند و يا از جهالت مخاطب سوء استفاده كند.ج) مخاطبان پيامطبقه بندي مخاطبان از نظر ميزان اثرپذيري:-     جنسيت؛ تفاوت هاي فيزيولوژيكي و طبيعي ميان دو جنس زن و مرد-     سن؛ توسل به استدلال و تجزيه و تحليل (براي بزرگ سالان و مردان) و تمسك به هيجانات          و عواطف (براي نوجوانان و زنان)-    تحصيلات؛ توجه به ميزان درك و هوشمندي مخاطب در اراية پيام-    تجربيات و اطلاعات؛ تفاوت درصد پذيرش پيام در افراد مختلف (نسبت به ميزان اطلاعات و تجربيات آنها)-     روابط گروهي؛ روش هاي انتقال پيام نبايد منجر به تعارض ميان نقش هاي مختلفي كه فرد در اجتماع پذيرا مي باشد شود-     عقايد و انديشه؛ نوع عقايد و باورهاي مخاطبين و بعد مذهبي و غير مذهبي بودن ايشان بايد در تقسيم بندي آن ها لحاظ شود-     تجربه قبلي از پيام؛ اگر پيامي در نوبت اول به شيوة غير منطقي به مخاطب ارسال شده باشد در نوبت دوم نسبت به آن عكس العمل منفي نشان مي دهد-    طبقات اجتماعي؛ توجه به طبقه اجتماعي مخاطب از نظر شغل، معيشت، مسايل اقتصادي، فرهنگ، آداب و رسوم و...د) روش هاي انتقال پيامتحقيقات نشان داده اند كه تنها 7% اطلاعات از طريق كلام منتقل مي شود و 38% درصد از راه طنين صدا و لحن، و 55% درصد باقيمانده از طريق حركات موزون و هماهنگ اتفاق مي افتد.چگونه مي توان يك پيام را بهتر منتقل كرد ؟•    دوجانبه بودن ارتباط؛ استفاده از شيوه هاي مختلف مناظره، ميزگرد، تريبون آزاد

و گاهي نيز پرسش و پاسخ مي تواند مؤثر باشد.•     سمعي و بصري بودن؛ دانشمندان در بررسي سيستم هاي حسي انسان، 70% اثربخشي را به حس ديداري و 30% را به حس شنيداري اختصاص داده اند.•     غير مستقيم بودن؛ لازم نيست مخاطب از ابتدا هدف و نوع پيام را تشخيص دهد. ابهام ،ايهام و استفاده از اشعار، ضرب المثل ها و داستان ها مي تواند مؤثر باشد. •     استفاده از روش استدلال و برهان•     استفاده از زبان شعر و هنر براي نفوذ پيام•     استفاده از شيوه ي تمثيل و تشبيه•     ارائه اطلاعات و آمار دقيق و مستند•     تدريجي بودن متناسب با ميزان پذيرش مخاطبپارازيتپارازيت عاملي است كه مي تواند ميزان اثرگذاري را كم كند يا مانع از تأثير شود مانند: آلودگي صوتي، نور نامناسب، همهمه، لكنت زبان، پايين بودن قدرت شنوايي و...ارزيابي متقاعدسازيدر يك تقسيم بندي اجمالي مي توان مخاطبين را پس از القاي پيام به پنج دسته تقسيم كرد:1)    دسته تابع: كساني كه تحت تأثير پيام قرار گرفته اند و بدون استدلال يا توجيه منطقي از آن پيروي مي كنند.2)    دسته مردّد: كساني كه پس از مواجهه و دريافت پيام در قبول يا رد كردن آن ترديد دارند.3)    دسته موافق: كساني كه پس از مواجهه و دريافت پيام قانع شده اند و با آن موافقت مي كنند.4)    دسته مخالف: كساني كه پس از مواجهه و دريافت پيام قانع نشده اند و ظاهراً مخالفت مي كنند.5)    دسته بي اعتنا: كساني هستندكه سعي مي كنند نسبت به پيام احساسي نداشته باشند و بي تفاوت باقي بمانند و ظاهراً پيام اثر خاصي بر آن ها نگذاشته است. فصل سوم: عوامل مؤثر در جذبعرصة علايق، تمايلات، نگرش ها، عواطف و احساسات به دو بخش

عمومي و خصوصي تقسيم مي شود. در بخش خصوصي، ويژگي هاي زيستي، ذهني، رواني و ارزشي فرد با توجه به گروه سني، سطخ تحصيلات، جنسيت و ده ها عامل ديگر مورد توجه است و در بخش عمومي، به قوانين حاكم بر انسان _ از آن حيث كه انسان است _ عنايت مي شود.-    افرادي كه داراي سلايق و علاقه هاي مشابهي هستند، نسبت به يك ديگر احساس دوستي و كشش دارند.-    افرادي كه داراي مهارت ها، كفايت ها و قابليت هاي بالايي هستند و از لياقت و شايستگي برخوردارند، بيشتر مورد پذيرشند.-    افرادي كه داراي خصايص اخلاقي ويژه اي همچون تواضع، فروتني، صداقت، وفاداري، مهرباني، منطق و استدلال و... هستند تأثيرگذارترند.-    انسان ها به كساني علاقه پيدا مي كنند كه به آن ها توجه و علاقه نشان مي دهند.-    جاذبه هاي رفتاري و فيزيولوژيكي و جسماني همچون زيبايي ظاهري، تن صدا، نوع نگاه، توازن        و تقارن در اندام ها و... مورد توجه مخاطب است.-    شباهت هاي موجود بين آن ها (پيام دهنده و مخاطب) مثل شباهت در رفتار، گفتار، چهره، تفكر و... نفوذ پيام در مخاطب را تسهيل مي كند.-    انسان ها به افرادي كه اهداف متعالي و بزرگي همچون عدالت خواهي، آرمان گرايي، آزادگي و... دارند، تمايل دارند.عوامل مؤثر در جذب در كلام معصومين(ع)    امام صادق عليه السلام: هر كس در نماز، دل به خدا دهد، خدا دل هاي مؤمنين را بر او مهربان مي گرداند.    حضرت علي عليه السلام: بحشش، بيش از خويشاوندي جذب مي كند و محبت مي آورد.    فردي به امام باقر عليه السلام عرض كرد فلاني را دوست دارم. حضرت فرمود: او را آگاه كن.بخش دوممؤلف در بخش دوم قسمتي از تجربيات تبليغي خود را كه در طول ساليان متمادي در دانشگاه كسب كرده، در قالب داستان واره اي

به خواننده تقديم مي كند. هدف از تأليف اين بخش، ارايه ي يك نمونه عملي از روش هاي ارتباطي با رويكردي اعتقادي است. ماجرا از آنجا شروع مي شود كه مؤلف براي چندمين بار براي سخنراني و تبليغ به دعوت دانشگاه به شيراز سفر مي كند. ...تقارن ورودم به خوابگاه اِرم با اذان ظهر را به فال نيك گرفتم. خوابگاه خلوت بود و معلوم بود ماه رمضان شروع شروع شده است. بدون هيچ توقفي، مستقيم به طرف نمازخانه به راه افتادم؛ در حالي كه خاطرات گذشته را در ذهنم مرور مي كردم. سيدجواد را از دور ديدم كه برايم از دور دست تكان مي داد.  سيد جواد از دانشجويان بسيجي و فعال دانشگاه بود كه برنامه هاي مذهبي دانشگاه را هماهنگ مي كرد(شوخ طبع و بامزه). دانشجويان با صداي او از نمازخانه بيرون آمدند و با صفا و صميميت از من استقبال كردند. نماز خوانديم و به ذكر تسبيحات حضرت زهرا(ع) مشغول شديم. با اعلام سيدجواد و صلوات دانشجويان براي سخنراني آماده شدم(قرار بود تا پايان ماه مبارك رمضان هر روز پس از نماز ظهر و عصر نيم ساعت براي دانشجويان سخنراني كنم). مصمم و شاداب ايستادم و از توفيق مجددي كه حاصل شده بود احساس خوش بختي كردم و بعد از بيان احكام شرعي پيرامون مسايل روزه، به بحثي تحت عنوان ضرورت و اهميت دين و دين داري پرداختم. بخث را با طرح يك سؤال شروع كردم كه: چه ضرورتي دارد ما دين دار باشيم؟براي يافتن پاسخي مناسب براي دانشجويان مطالبي را مطرح كردم كه اهم آن ها چنين بود:گرايش ها، كنش ها و واكنش هاي انسان از پايگاه بينشي او سرچشمه مي گيرد. رفتار و عمل هر انساني بر اساس جهان بيني

او تنظيم مي شود. چراكه اراده و انتخاب انسان در پرتو نوع نگرش و نظام ارزشي مورد قبول او شكل مي گيرد.بنابراين صرف نظر از درستي و نادرستي، اعمال و رفتار انسان تابعي از ايده ها و عقيده هاي اوست و دين چيزي نيست جز باورها و جهان بيني انسان كه بايد و نبايدهايش از آن ناشي مي شود.اديان الهي براي پاسخ به اين نياز ضروري آمده ا ند تا مسير هدايت و سعادت انسان ها را تبيين كنند و از طريق وحي راه فلاح و رستگاري را ارايه كنند.از اين رو به طرح ادعاهايي پرداختم كه: در حال حاضر يگانه ديني كه دست خوش تحريف نشده، اسلام است و بقية اديان ابراهيمي به دليل تحريف و كتمان بخشي از حقايقشان، قابليت كمال و سعادت را از دست داده اند.بعد از پايان بحث، طبق معمول، سيدجواد و بقية دوستان حلقة محبت را تنگ تر كردند و به قول خودشان گعدة دانشجويي را به راه انداختند.در اين ميان دانشجويي(با هيأت امروزي، شلوار لي، ريش پرفسوري و پيراهن آستين كوتاه) كه در اثناي صحبت، در گوشه اي از نمازخانه به نماز ايستاده بود و با نگاه زيرچشمي و عميق خود گويا نقدي نسبت به سخنان من در ذهن مي پروراند، به جمع ما نزديك شد و در ميان دوستان نشست. سيد جواد رو به من كرد و گفت حاج آقا با "بابك" آشنا شويد. از بچه هاي ناف تهران و شهرك غرب است و معروف است به       Mr. Question (يعني آقاي سؤال).پس از سلام و اظهار خوش وقتي از آشنايي با او پرسيدم در چه رشته اي مشغول به تحصيل هستي؟ جواب داد: كامپيوتر.هنوز دقايقي از آشنايي هان نگذشته بود كه مثل مسلسل سؤال هاي خود را

يكي پس از ديگري شروع كرد. اولين سؤال او صريح و بي پرده، ولي بسيار جدي شروع شد. با لحني عالمانه گفت:به نظر من هيچ نيازي به دين خاص نيست، زيرا همان عقلي كه مي خواهد اصل دين را بپذيرد، مي تواند براي انسان برنامه ريزي كند و او را به سوي كمال هدايت كند.با طرح اين سؤال، سكوت دانشجويان را فرا گرفت و همگي منتظر نوع مواجهه من با اين سؤال تند بودند. با اين كه از روحيات او اطلاعي نداشتم، در جواب او صريح و جدي گفتم:ادعاي كفايت عقل بشر در رفع نيازمندي هاي انسان و بي نيازي از دين به ويژه احكام اسلام، نه سخني علمي است و نه عقلايي.اساساً يكي از علت هاي نياز بشر به وحي و نبوت، ناتواني عقل انسان از هدايت كامل اوست و همين امر انسان را محتاج هدايت بيروني مي كند.واضح ترين دليلي كه ناتواني عقل انسان را اثبات مي كند، حقيقت مسلم و پذيرفته شده اي دربارة ناشناخته بودن انسان از بعد مادي و معنوي است كه اعتراف دانشمندان و علما، سند صحت آن است. سپس به مواردي از تأليفات دانشمندان غربي در اين مورد اشاره كردم. در ادامه بحث با اشاره به آياتي از قرآن و احاديثي از معصومين عليهم السلام ضرورت دين را توضيح دادم. مثل اينكه از بحث بدش نيامده بود. اما با توجه به خستگي راه و نياز به استراحت، ادامه بحث به جلسه بعد از افطار  كه قرار بود چند نفر از اساتيد نيز حضور داشته باشند موكول گرديد.بعداز افطار و پس از تعارف هايي كه با اساتيد نسبت به شروع بحث داشتم، موضوعي را كه مدت ها ذهنم را به خود مشغول كرده

بود مطرح كردم تا در اين جلسه چكش كاري شود.اركان دينبر خلاف تقسيم رايج در اركان دين كه آن را به سه بخش احكام، عقايد و اخلاق تقسيم مي كنند، تقسيم بندي ديگري وجود دارد، به اين ترتيب كه دين را از سه ركن متشكل مي داند.جهان بيني و به تعبيري، هست ها و نيست هايي كه محور آن بحث توحيد است و در مباحث اسماء         و صفات الهي نمود پيدا مي كند. ايدئولوژي كه همان شريعت است، يعني بايدها و نبايدها كه محور آن وحي و نبوت است و تمام بحث هاي حقوقي و احكام دين، به همراه مباحث اخلاقي در اين بخش مي گنجد.سازمان و نظام دين كه ظهور آن در بحث امامت است و همين بخش سوم يعني ولايت و امامت تنظيم   و تطبيق كنندة دو ركن پيشين در جامعه مي باشد و نقش مديريت را تبيين مي كند. در ادامه بحث در پاسخ به سؤال سيدجواد (چگونه تمام جهان بيني را در توحيد خلاصه كرديد؟) و سؤال كاربردي و مهم يكي از اساتيد (چگونه مي شود حقيقت خدا را باور كرد، چطور مي توان حضور خدا را حس كرد و با او رسيد اگر انسان او را بيابد و گرماي وجود او را لمس كند ديگر منحرف نمي شود؟) بحث مفصلي را در باب توحيد و راه هاي خدايابي و خداباوري آغاز كردم كه فهرست آن به شرح ذيل است:1-    سير در آفاق و انفس2-    تهذيب نفس3-    عبوديت و عبادتدر بحث عبوديت و عبادت سؤالاتي مطرح گرديد كه پاسخ دادم از جمله آخرين سؤال كه توسط سيد مطرح شد: "رابطه خداوند با كل هستي به ويژه انسان چگونه است؟"به فكر فرو رفتم. از آنچه در قرآن و روايات است،

به دست مي آيد كه چند نوع رابطه و اشراف از جانب خداوند نسبت به آفرينش به خصوص انسان در كار است:1-    رابطة احاطي2-    رابطة قيومي3-    رابطة معيت4-    رابطة ملكيت5-    رابطة ربوبي6-    رابطة نوري7-    رابطة ولاييدر مورد هر كدام از رابطه هاي مذكور توضيحاتي دادم. آنشب بحث در همين جا خاتمه يافت. روزها  و شب هاي ديگر نيز به همين ترتيب در نمازخانه و خوابگاه دانشگاه موضوعاتي مطرح شد و به سؤالات دانشجويان پاسخ دادم. با فرا رسيدن عيد سعيد فطر، ماه مبارك رمضان پايان يافت و من با كوله باري از تجربه و خاطره شيراز را ترك كردم. والسلام

ايران: فرصتها و چالشهاي جهاني شدن

هادي زماني فصل اول.  درآمد: تحولات تكنولوژيك و سياسي نيم قرن اخير، جهان را وارد عصر جديدي كرده است كه ويژگي برجسته آن كاهش سريع فاصله هاي زماني و مكاني، ادغام فزاينده نظام هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي جهان  و رشد خيره كننده  توليد و مصرف است.  در اثر اين تحولات پروسه هاي توليد، توزيع و مصرف دگرگون گشته و ساختارهاي اقتصادي و سياسي و مناسبات اجتماعي دستخوش تغييرات بنيادين شده اند.  روند جهاني سازي ميرود تا نقشه جغرافياي اقتصادي جهان را دگرگون كند.  مكانيزم اين روند و نيروهاي عمده آن كدامند؟  تاثير آنها بر زندگي مردم جهان در مناطق مختلف چيست؟  پيآمد اين تحولات براي مردم ايران چيست؟  عملكرد ج.ا. در اين عرصه چگونه بوده است؟  بالاخره، فرصتها و چالشهاي روند جهاني شدن براي مديريت اقتصادي و سياسي ايران كدامند؟  نوشته حاضر تلاش مختصري است براي بررسي اين سوالها.  فرآيند كلي اين بررسي مبين آن است كه جهاني شدن روندي است پر قدرت كه در فرصتي نسبتا كوتاه كشور

هايي را كه نتوانند خود را با آن تطبيق دهند پشت سر خواهد گذاشت، اما در صورت بهره برداري مناسب ميتواند موجب توسعه اقتصادي و سياسي گسترده كشورهاي جهان گردد.  از سوي ديگر، بررسي عملكرد اقتصادي و سياسي ايران طي 25  سال گذشته مبين آن است كه ج.ا. فاقد يك استراتژي و برنامه مناسب براي مقابله با چالشها و بهره برداري از فرصتهاي روند جهاني شدن ميباشد كه از اين بابت خسارات هنگفتي به كشور وارد آمده است.  طي چند سال اخير ج.ا. گام هاي موثري جهت رفع اين مشكل برداشته است.  اما  ساختار اقتصاد سياسي ايران همچنان مانعي در برابر رفع اصولي اين مشكل ميباشد. در مجموع، نگاه ما به روند جهاني سازي مثبت، اما در عين حال نقادانه است.  ارزيابي مختصات و پيآمدهاي جهاني شدن در فصلهاي 2، 3 و 4 نشان ميدهد كه شبكه اقتصاد جهاني اكنون چنان نيرومند و گسترده شده است كه اولا پيشبرد يك برنامه توسعه اقتصادي موفق در خارج از آن و به ويژه در تقابل با آن يك خودكشي اقتصادي و سياسي است.  دوما در صورت مديريت اقتصادي وسياسي درست روند جهاني شدن ميتواند فرصت بي نظيري براي توسعه اقتصادي و اجتماعي فراهم آورد.  بازار آزاد جهاني به عنوان شالوده توسعه، رشد وكارايي اقتصادي يك واقعيت انكار ناپذير است.  چالشي كه اكنون اقتصادهاي ملي با آن مواجه اند آنست كه مشاركت آنها در اقتصاد جهاني ميبايست چگونه باشد تا بيشترين دستآورد را در زمينه توسعه، رشد اقتصادي، اشتغال و عدالت اجتماعي براي  مردم خود  تامين كنند.برسي فصل پنجم نشان ميدهد كه پيشبرد يك برنامه توسعه اقتصادي موفق

در چارچوب اقتصاد جهاني مستلزم يك دولت ملي و كارآمد است كه بتواند ظرفيتها و نهادهاي لازم براي توليد و رقابت در بازار جهاني را بوجود بيآورد  و پيآمدهاي ناخواسته رقابت جهاني را به حداقل برساند.  دولت همچنان داراي نقش تعيين كننده اي در ايجاد ظرفيت هاي لازم براي بهره برداري موثر از فرصتهاي اقتصاد جهاني است.  شيوه و سياستهايي كه دولت يك كشور براي انجام اين مهم در پيش ميگيرد به شرايط اقتصادي كشور مورد نظر بستگي خواهد داشت.  اشكال  پايه اي اين سياستها عبارتند از استقرار حكومت قانون، ايجاد يك سيستم موثر براي تعيين و اعمال حقوق مالكيت، تنظيم قوانين شركتها،  تنظيم بازار به ويژه بازارهاي كار و سرمايه، تنظيم رقابت و كنترل انحصارات، ايجاد تاسيسات و زير ساختهاي مناسب براي توسعه اقتصادي، ارائه كالاها و خدماتي كه بازار به آنها نميپردازد، آموزش نيروي كار و مشاركت در سرمايه گذاري براي ايجاد ظرفيتهاي صنعتي و انتقال تكنولوژي.  بدون اين نهادها و اقدامات كشورها موفق به بهره برداري موثر از فرصتهاي بازار جهاني نخواهند شد.  از سوي ديگر، پيوستن به اقتصاد جهاني غالبا با برنامه هاي گسترده اي براي آزاد سازي تجارت و بازار مالي و خصوصي سازي همراه است.  اجراي اين برنامه ها هزينه اقتصادي و اجتماعي سنگيني را بر جامعه به ويژه اقشار كم درآمد تحميل ميكند.  مديريت بهينه اين پروسه و حمايت از اقشار ضربه پذير عمدتا در مسئوليت دولت است. بالاخره، اجراي موثر وظايف فوق مستلزم وجود يك سيستم سياسي كارآمد و شفاف و دمكراتيك است كه بتواند خواستهاي كليه اقشار جامعه را نمايندگي  كند و حكومت قانون و برابري

در برابر قانون را تضمين نمايد.اما مديريت اقتصاد جهاني خود داراي مشكلات ساختاري متعددي است كه موجب شده است تا بهره برداري از ظرفيت جهاني سازي بسيار كمتر از توان بالقوه آن باشد.  اولا مديريت كنوني جهاني سازي نتوانسته است تمامي كشورها را در دست آوردهاي آن سهيم كند.  در واقع طي چهار دهه گذشته شكاف  بين كشورهاي توسعه نيافته و دنياي مدرن چنان عميق شده است كه ثبات و امنيت جامعه جهاني را تهديد ميكند. دوما، مديريت كنوني اقتصاد جهاني شفاف و دموكراتيك نيست.  در نتيجه قوانيني كه توسط سيستم كنوني براي تنظيم تجارت، سرمايه گذاري و ساير امور اقتصادي، اجتماعي و سياسي تنظيم و اجرا ميشوند آنطور كه ميبايست  امكانات و مقتتضيات كشورهاي توسعه نيافته و در حال رشد را رعايت نميكنند.  اين عوامل سبب ميشود تا منافع و هزينه هاي جهاني شدن بين كشورهاي عضو جامعه جهاني به نحوي ناعادلانه تقسيم شود و كشورها و اقشار اجتماعي ضعيف از دستآوردهاي آن بي بهره بمانند. سوما، مديريت اقتصاد جهاني همپاي تحولات فنآوري و اقتصادي متحول نشده است.  اقتصاد با سرعت فزاينده اي جهاني شده است اما مديريت اقتصاد جهاني تا حد زيادي همچنان در سطح ملي و منطقه اي باقيمانده است.  به ويژه در سطح جهاني مكانيزم موثري وجود ندارد تا بازار جهاني را از ديد كليت جامعه جهاني تنظيم كند، سياستهاي آنرا هماهنگ سازد و بين سياستهاي اقتصادي و اجتماعي تعادل مطلوبي بوجود آورد.  اين كمبود موجب شده است تا اقتصاد جهاني نتواند براي پيشگيري و مقابله با بحرانهاي اقتصادي به نحوي مطلوب عمل كند.  فزون بر اين، قوانين سيستم موجود عمدتا

متوجه ابعاد اقتصادي و نيازمنديهاي بازار است و كمتر به سياستهاي اجتماعي نظير اشتغال و امنيت شغلي توجه ميكند. در حاليكه توسعه پايدار و متعادل جهاني شدن مستلزم ايجاد تعادلي مطلوب بين رشد اقتصادي و تامين ثبات و امنيت اجتماعي است.فصلهاي 6 تا 9 به بررسي مشكلات فوق و اصلاحاتي كه ميبايست در مديريت اقتصاد جهاني انجام پذيرد پرداخته، نشان ميدهد كه رعايت حكومت قانون، دموكراسي، احترام به حقوق بشر و عدالت اجتماعي در كليه سطوح اجتماعي، ملي و جهاني، پيش شرط توسعه پايدار اقتصاد جهاني است.  جهاني سازي فرصت بي نظيري براي توسعه اقتصادي، سياسي و اجتماعي جامعه بشري فراهم آورده است كه ميتواند به فقر گسترده در پهنه جهان پايان دهد مشروط بر آنكه با چهره اي انساني، برمبناي ارزشهاي مشترك، حقوق بشر، شرافت فردي، احترام به هويت و استقلال فرهنگي، عدالت اجتماعي ومديريت دموكراتيك به پيش برده شود تا بتواند تمام كشورها و مردم جهان را در دستآوردهاي خود سهيم كند. اين اصول ميبايست در اهداف و برنامه هاي تمام نهادهاي اقتصادي و سياسي نظام جهاني منعكس گردد و سرلوحه برنامه و مديريت جهاني شدن قراگيرد.  سعادت جامعه بشري در قرن بيست و يكم در گرو مديريت بهتر و موثرتر جهاني شدن و مشاركت دموكراتيك مردم جهان در كاركرد و مديريت اين پديده است.  فصل دهم بررسي مختصري است از عملكرد اقتصادي ايران در 25 سال گذشته، به ويژه جنبه هايي كه كار توسعه اقتصادي ايران در چارچوب اقتصاد جهاني را دشوار ساخته است.  مباحث طرح شده نشان ميدهند كه در مجموع ساختار كنوني اقتصاد ايران براي توسعه اقتصادي كشور در عصر

جهاني سازي مطلوب نيست.  اقتصاد جهاني با چنان سرعتي در حال تحول است كه درنگ در اصلاح ساختار و سياستهاي اقتصادي كشور هزينه سنگيني را بر كشور تحميل خواهد كرد.  شكست در پيشبرد برنامه اصلاحات اقتصادي و سياسي ميتواند در فرصتي كوتاه ايران را به حاشيه اقتصاد جهاني رانده آنرا گرفتار دور تسلسل باطل عقب ماندگي كند.فصل پاياني به جمع  بندي مطالب اختصاص داده شده است.لندن، جولاي 2004فهرست اختصارها

AFTA              ASEAN Free Trade AgreementAIC                 Advanced Industrial CountriesANCOM         Andean Common MarketAPEC              Asia-Pacific Economic Cooperation ForumASEAN           Association of South Asian NationsCAICOM        Caribbean CommunityECOSOC        United Nations Economic and Social CouncilEMU                European Monetary UnionEU                   European UnionFDI                  Foreign Direct InvestmentGATS              General Agreement on Trade in Se5rvicesGATT              General Agreement on Trade and TariffsGDP                Gross Domestic ProductIDC                 Industrial Developing CountriesILO                  International Labour OrganisationIMF                 International Monetary FoundIPR                  Intellectual Property RightsLDC                Less Developed CountriesMAI                 Multilateral Agreement on InvestmentMDGs              Millennium Development GoalsMercosur         Southern Cone Common MarketNAFTA           North American Free Trade Agreement           NGO               Non-governmental OrganisationsODA                Official Development AidOECD             Organization for Economic Cooperation and DevelopmentSADC              Southern African Development CommunitySCM                Subsidies and Countervailing MeasuresTNCs               Trans National CompaniesTPRM              Trade Policy Review mechanismTRIMs             Trade Related Investment MeasuresTRIPs              Trade Related Aspects of International property RightsUNCTAD        United Nations Conference on Trade and DevelopmentUNDP             United Nations Industrial development OrganizationWTO               World Trade Organization

سي دليل تنفر كاركنان از مديران

بروس كاچر – آدام اسنايدر

خلاصه كتاب: ترجمه : دكتر محمد لگزيان- گردآورندگان : الهام رسايي – تهمينه مراديان پور- بخش اول: باكاركنان همانند بچه ها رفتارمي شود. مقدمه:كاركنان از مديران متنفرند. اگر چه تنفر واژه خشني است اما در اين مورد واژه مناسبي است. به نظر مي رسد كاركنان از مديران

متنفرند چون احساس مي كنند با آنها با بي احترامي رفتار مي شود.آنها به چيزهايي كه مديريت به آنها مي گويد اعتماد ندارند. احساس مي كنند به آنها حقوق كمي پرداخته مي شود و درآمدشان به دليل پرداخت اجباري هزينه هاي بازنشستگي و خدمات درماني بطور مدام در حال كاهش است. آنها همچنين معتقدند كه شغلشان تأثيري منفي بر كيفيت زندگيشان دارد. اغلب آنان در مواجهه با اينگونه نگراني ها در خودشان احساس ناتواني مي كنند و اين باعث افزايش ناكاميشان مي شود. آنها بطور جدي نگران از دست دادن شغلشان هستند و معتقدند حتي اگر بتوانند كار جديدي پيدا كنند، با مشكلات مشابهي مواجه خواهند بود.مطمئناً ناخشنودي يك كارگر يكي از مشكلات مربوط به كاركنان است كه به وضوح كيفيت زندگي آنها را تحت تأثير قرار ميدهد، اما اين مشكل ، مشكلي جدي براي شريان هاي حياتي يك سازمان نيز هست. هرچند كه تعداد كمي از كاركنان واقعاً اعتراض نموده و به مديريت مي گويند كه ناراضي هستند، در عوض خيلي از آنها به بروز رفتارهاي انفعالي تهاجمي روي مي آورند كه براي سازمان مضر است. “46 درصد از كاركنان بر اين باورند كه مديريت با آنها با بي احترامي رفتار مي كند”1ما احساس برده بودن مي كنيماستخدام شكلي از برده داري است. اگر چه اين يك قياس تحريك برانگيز و بعضاً آزاردهنده است ،اما در عين حال كليد درك اين كه چرا كاركنان اغلب ناراضي اند نيز مي باشد.مشكل متوجه كارفرمايانكاركناني كه احساس مي كنند با آنها مانند برده ها رفتار شده ، به تدريج مانند برده ها فكر و عمل مي كنند.

آنها گرفتار سرگشتگي مزمن بين تحمل مديريت ناخوشايند و از دست دادن كارشان هستند.“43 درصد از كاركنان در مورد شغلشان احساس نا امني مي كنند “اينگونه كاركنان مضطرب عموماً اعتماد به نفسشان را از دست مي دهند و مجريان خوبي نخواهند بود. آنها به تدريج نسبت به ابراز نظرات و ديدگاه هاي سودمند خود و يا توسعه راهكارهاي جديد در كارشان نيز رغبتي نشان نخواهند داد.آنها به خاطر شرايط ناخوشايندشان در تنفري خاموش از مديريت به سر مي برند.راه حل هاارباب خير انديش شدن كافي نيست. داشتن كاركنان آزاد مستلزم شكستن چرخه كنترل مديريت و تسليم كارمند است كه اين بوسيله احترام گذاشتن به كاركنان و دادن كنترل بيشتر به آنها ميسر است. در اينجا پيشنهاداتي براي از زير سلطه خارج كردن كاركنان از طريق شكستن چرخه روابط ارباب – برده ارايه مي شود:1 – حقوق شخصي كاركنان را محترم بشماريد.2 – با كاركنان مانند شركاي ارزشمند تجاري رفتار كنيد.3 – با كاركنان صادق باشيد. صداقت هميشه بهترين سياست به هنگام برقراري ارتباط با كاركنان است. البته مواقعي نيز هست كه مديران نمي توانند اطلاعات خاصي را به اشتراك بگذارند ، اما دروغ هيچ گاه توجيه شده نيست.4 – استقلال كاركنان را تشويق كنيد.5 – براي كاركنان فرصت هاي بيشتري به منظور كنترل ساعات كاريشان فراهم آوريد.6 – براي كاركنان فرصت هاي بيشتري به منظور كنترل فضاي كاريشان فراهم آوريد.7 – از توسعه حرفه اي پشتيباني كنيد.در نتيجه : سازمان ها مالك كارمندان نيستند؛ چنانكه اربابان صاحب برده هايند. اين چرخه باطل كه در آن مدير با كارمند با بي احترامي رفتار مي كند و

كارمند تسليم شده ، احساس نارضايتي ، تنفر و ناتواني مي كند؛ مي تواند متوقف شود. به نفع كارفرمايان است كه تا حد ممكن آزادي براي كاركنانشان فراهم آوردند و از تمايل آنها براي داشتن كنترل بيشتر بر چگونگي ، زمان و مكان انجام كار حمايت كنند.2 "40 درصد كاركنان مي گويند كه آنها اختيار تصميم گيري لازم براي انجام دادن خوب كارهايشان را ندارند و 63 درصد آنها معتقدند كه تصميمات در سازمان آنها معمولاً در سطح مناسب اتخاذ نمي شوند "من نمي دانم كارم را چگونه انجام دهم، چرا آنها به من اجازه انجامش را نمي دهند؟مشكل متوجه كارفرمايانفرهنگي كه در آن كارمندان به شدت تحت مديريت خرده مديران قرار دارند و اختيار تصميم گيري ندارند ، منجر به ايجاد نيروي ناراضي ، غير مولد و كم تحرك مي شود كه فاقد انگيزه دروني اندو قادر به پذيرفتن ريسك هاي تجاري و توسعه ايده هاي خلاق نيستند.روانشناسي اين اعمالاز جمله دلايل اينكه چرا سازمان ها در ارايه اختيار تصميم گيري مورد نياز به كاركنانشان موفق نمي شوند:1 – بازتاب بالا به پايين . مدير ارشد سازمان كاركنان مستقيم اش را تحت مديريت و نظارت شديد قرار ميدهد.2 – هزار دستور دهنده و يك انجام دهنده . بعضي سازمان ها تعداد بسيار زيادي مديران مياني دارند كه آنها براي توجيه كردن وجود خودشان به اشتباه گمان مي كنند كه بايد تمام تصميمات را آنها براي كارمندانشان بگيرند.3 – منفي نگري تحميل شده از بيرون كارمندان آزادي عمل كمي براي خارج شدان از رويه هاي استاندارد كاري دارند.4 – ترس 5 – ناتواني پذيرش شكست

در اعمال كنترل6 – ناتواني در تفويض اختيار تفويض كردند مستلزم توانايي تقسيم وظايف  بزرگ به بخش هاي كوچكتر ، اولويت بندي، ايجاد جداول زمانبندي و تصميم گيري در مورد اين است كه كدام يك از اين قسمت ها را خودتان بايد انجام دهيد و كدام يكي را كارمند تحت سرپرستي شما به راحتي مي تواند انجام دهد.7 – نبود راهنمايي. مديران اغلب راهنمايي هاي كمي را از روسايشان در مورد اهميت تفويض اختيار دريافت مي كنند.8 – تصميمات استخدامي ضعيف راه حل ها1 – مطمئن شويد كه مديران ارشد به تفويض اختيارات مي پردازند.2 – دوره هاي آموزشي تفويض اختيار براي مديران فراهم كنيد.3 – پيشروها را معرفي كنيد.4 – از مديران بخواهيد كه خودشان را جاي كاركنان بگذارند.5 – سرپرستان را بر حسب نحوه تفويض كردن آنها رتبه بندي كنيد.6 – از كاركنان بپرسيد كه واقعاً به چه اختيارات تصميم گيري نياز دارند.7 – كاركنان را به گفتگو تشويق كنيد.8 – به كاركنان طريقه بكارگيري اختيار تصميم گيري بيشتري را آموزش دهيد.3" 52 درصد كاركنان در اعلام آزادانه نظراتشان احساس آزادي نمي كنند"من از اظهار نظر واهمه دارم.مشكل متوجه كارفرماياناين يك رويداد ناراحت كننده است كه بيش از نيمي از كاركنان از بيان آزادانه نظراتشان در محيط كار مي ترسند. فقدان گشودگي عواقب منفي زيادي هم براي كارفرمايان و هم كاركنان دارد. وقتي كاركنان احساس آزادي براي اظهار نظر نمي كنند.ايده هاي خوب ظاهر نمي شوند.مشكلات مهم كشف نمي شوند.اطلاعات حياتي در سازمان با كساني كه بايد آنها را بدانند، در ميان گذاشته نمي شود.گروه ها تصميمات معيوبي مي گيرند، چرا كه افراد

از مخالفت كردن مي ترسند.زمان با ارزش افراد در جلسات بي ثمر هدر مي رود.روابط بين مديران و كاركنان رو به وخامت مي گذارد.انگيزه كاهش مي يابد.روانشناسي اين اعمالكاركنان به دلايل مختلفي به ابراز نظراتشان نمي پردازند، از جمله: • مهارت هاي ارتباطي ضعيف . بسياري از كاركنان مهارت هاي كلامي لازم براي بيان دقيق ديدگاهشان را ندارند. آنها احساس مي كنند كه بهتر است خاموش باشند تا اينكه چيزي بگويند كه آنها را بد نشان دهد.• هوش عاطفي كم• ترس از مجازات• عدم وجود امنيت شغلي• عدم وجود حساسيت مدير• جو سازماني مبتني بر بي توجهي. بسياري از كاركنان احساس مي كنند كه صرفاً چرخ دنده اي كوچك در يك ماشين بزرگ و بي احساس هستند و شانس كمي براي اينكه صدايشان شنيده شود دارند.راه حل ها1 – روحيه گشودگي را پرورش دهيد.2 – افراد را به اظهار نظر ترغيب كنيد و از تقويت مثبت استفاده نماييد.3 – مهارت هاي شنيدن خودتان را بهبود بخشيد.برخي از اصول كليدي اين امر عبارتند از :• از توجه مثبت بدون قيد و شرط استفاده كنيد.• تجاهل (خود را به خنگي زدن)• از پرسيدن سوالات تهديد آميز بپرهيزيد.• شنونده اي فعال باشيد.• سوالات باز پاسخ (باز) بپرسيد.سوالاتي مانند (( احساس شما راجع به اين چيست؟)) يا (( مي توانيد كمي بيشتر توضيح دهيد؟ )) پاسخ هاي بيشتري از صرفاً جوابهاي يك كلمه اي به دنبال خواهند داشت.• بازگويي كنيد.4" 43 درصد كاركنان مي گويند كه كار خوب آنها ديده نمي شود"هيچ كس سخت كوشي مرا تقدير نمي كند.مشكل متوجه كارفرمايانخيلي از كاركنان ناخشنودند، چرا كه بر اين باورند

كه مديريت به كار خوب آنان ارج نمي نهد ، آنها مشتاق تشويق و باز خور مثبت هستند، اما احساس مي كنند سرپرستان آنان در تمجيد و تقدير از آنان دچار كوتاهي مي شوند.راه حل ها1 – به جاي قدرداني و پاداش هاي گروهي از تقدير و پاداش هاي فردي استفاده كنيد.2 – پاداش هاي فردي را با يك پيام شخصي مناسب همراه سازيد.3 – بلافاصله تقدير كنيد نه با فاصله4 – به سرپرستان چگونگي ارايه بازخور مثبت را آموزش دهيد.5 – ارايه بازخور مثبت را به عنوان بخشي از فرآيند بررسي عملكرد قرار دهيد.6 – به بازخورها ، بازخور دهيد. يك راه براي افزايش مقدار تقويت مثبت در سازمانها ، تقويت تقويت كنندگان است. به عبارت ديگر ، مديريت ارشد بايد وقتي افراد تحت نظرش به تقويت زير دستانشان مي پردازند ، بايد آنها را تقويت كند.7 – مدير ارشد بايد مانند الگو عمل كند.نتيجه گيري : كاركنان از اينكه جهت انجام كارشان مورد تقدير و پاداش مناسب قرار نمي گيرند گله مند هستند . آنها از مديري كه به درستي از آنها تقدير نمي كند متنفرند. خيلي از سرپرستان درك نمي كنند كه فقط اندكي بازخور مثبت مي تواند ابزار مديريتي بسيار قدرتمندي براي افزايش به ره وري باشد. با توجه به اين نكته مي تواند منافع قابل ملاحظه و چشم گيري براي سازمان در برداشته باشد.553 درصد كاركنان معتقدند كه سازمانشان بطور غير منصفانه اي به اعمال سياست ها و رويه هاي پرسنلي مي پردازد.براي افراد مختلف مقررات متفاوتي وجود دارد.كاركنان با اين پيش فرض سركار مي آيند كه با آنها به

طور مساوي رفتار خواهد شد. آنها از اينكه با برخي از افراد يا گروه هاي خاص به گونه اي تبعيض آميز يا آنچه آنها آن را تحت عنوان برخورد سليقه اي مي شناسند، رفتار شود ، احساس نارضايتي مي كنند.مشكل متوجه كارفرمايانوقتي كاركنان احساس كنند كه سياست ها و رويه ها ي پرسنلي بطور منصفانه اجرا نمي شود، براي مديريت احترام و ارزشي قائل نبوده ، نسبت به همكارانشان احساس تنفر مي كنند و انگيزه انجام كارهايشان را از دست مي دهند. كاركنان اغلب رفتار نا برابر را با نبود انصاف اشتباه مي كنند. آنها گمان مي كنند كه با تمام كاركنان بدون توجه به پست ها، مسئوليت هاي كاري و يا نيازهاي شخصي شان بايد دقيقاً يكسان رفتار شود.روانشناسي اين اعمالبراي كاركنان مهم است كه به خاطر سخت كوشي و يا عملكرد كاري خوبشان ، مورد احترام واقع شوند. وقتي آنها مي بينند كه ديگران امتيازات و مزاياي ويژه دريافت مي كنند، اين رفتار نابرابر آنها را ناراحت و ناراضي مي كند.راه حل ها:1 – به جاي مقررات خشك ، به توسعه مقررات منعطف بپردازيد.كاركنان مي خواهند كه با آنها مانند افرادي منحصر به فرد و بالغ رفتار شود. آنها مي خواهند بدانند كه مطابق با شرايط ويژه آنها ، استثنائات خاصي نيز وجود خواهد داشت.2 – فلسفه انعطاف را ابلاغ كنيد.براي كاركنان روشن سازيد كه با هر كسي به انصاف رفتار خواهد شد ، نه دقيقاً يكسان.3 – از طرز تفكر و ذهنيت اتحاديه اي اجتناب كنيد.چون هدف آنها خارج كردن تصميمات پرداخت از دست مديريت است.بخش دوم  :كاركنان محترم شمرده نمي شوند.666درصد

كاركنان مي گويند كه مدير به آنها گوش نمي دهد و 67 درصد مي گويند كه مدير در عمل كردن به پيشنهادات كاركنان كوتاهي مي كند." 66 درصد كاركنان مي گويند كه مدير به آنها گوش نمي دهد و 67 درصد مي گويند كه مدير در عمل كردن به پيشنهادات كاركنان كوتاهي مي كند "مديريت به حرف ما گوش نمي دهد.مشكل متوجه كارفرمايانكاركنان وقتي كه مي دانند مديريت به آنها گوش نمي دهد ناراضي هستند.اگر آنها احساس كنند كه مديريت توجهي به گفته هاي آنان ندارد ، انگيزه و تعهد آنها به اهداف سازمان مطمئناً رو به زوال مي رود.حداقل چهار دليل براي اينكه مديران ارشد آورده هاي كاركنان را ناديده مي گيرند، را مي توان بيان كرد:1-    روابط ميان گروهي درون سلسله مراتب سازماني: وقتي ما با افرادي كه ديدگاهي متفاوت با ما دارند تعامل نمي كنيم، نوعاً به آن ها اعتماد نمي كنيم، لذا، مديران ارشد به توانايي ها و دانش پاييني ها بي اعتمادند.2-    نقش پيش گويي هاي خودكام بخش: مديراني كه به توانايي و دانش كارمندان بي اعتمادند اين حس را گاهي اوقات به طور زيركانه و بعضاً به طور فعالانه به آن ها انتقال مي دهند. وقتي پيشنهاد و آورده كاركنان جدي گرفته نمي شود، آن ها احساس مي كنند كه نظراتشان به حساب نمي آيد و لذا آن ها را در ميان نمي گذارند و از آنجايي كه مديران متعاقباً پيشنهادات خوب كمي از طرف آن ها دريافت مي كنند، بي ميلي آن ها براي در نظر گرفتن آورده كارمند افزايش مي يابد.3-    فرض اشتباه قدرت نامحدود: مديران اغلب

به غلط معتقدند كه قدرت نامحدودي در يك سازمان وجود دارد، و شغل آن ها اين است كه هر چقدر مي توانند از اين قدرت را به چنگ آورند.4-    بازي تلفن (گنگ بازي): اين موضوع شبيه بازي تلفن است كه ما همه د ربچگي آن را در گوش سومي زمزمه مي كند و در انتهاي خط، پيام شباهت كمي به شكل اصلي يا معني اصلي خود خواهد داشت. در سازمان ها، ((مياني ها)) مانند سرپرستان و مديران بخش ها، بين مديريت ارشد و كاكنان قرار دارند، بخشي از كار آن ها رد و بدل كردن (تبادل) اطلاعات بين اين دو گروه است. اما بلعكس، اين مديران مياني هستند كه مانع جريان درست ارتباطات هستند.راه حل ها:1-    دور زدن( ناديده انگاشتن) سلسله مراتب2-    از شر(صندوق پيشنهادات) خلاص شويد.3-    انتظارات واقع بينانه اي وضع كنيد.4-    در افزايش حجم پيشنهادات كوشا باشيد.5-    حلقه را بشكنيد.مهم است كه مديريت، وقتي پيشنهادات كاركنان اجرا مي شود، به آن ها اعلام نمايد. تقدير در حضور همه يا ارائه پاداش هاي نقدي براي پيشنهادات خوب مي تواند پيشگويي خود كامبخش اين افراد باشد.746 درصد كاركنان معتقدند كه سازمان هايشان با كاركنان با احترام شخصي رفتار نمي كنند.مديريت به ما احترام نمي گذارد.مشكل متوجه كارفرمايان: اگر مديريت مي خواهد كه كاركنان مانند افراد بالغ عمل كنند، بايد با آنها مانند افراد بالغ رفتار كند مديريت نمي تواند انتظار احترام از كاركنان داشته باشد، وقتي كه نسبت به آن ها بي احترامي مي كند.روانشناسي اين اعمال1-    ديدگاه هاي متفاوت: عموماً بالايي ها متمايلند كه ذهنيت منفي و مبهم نسبت به مهارت ها و دانش

كاركنان داشته باشند و به آن ها احترام نگذارند.2-    اشاعه ( بازتاب): اشاعه پديده اي است كه در آن روابط سطوح بالاي يك سازمان به سطوح پاينتر گسترش مي يابد. ((همه چيز از بالا شروع مي شود))3-    عدم امنيت: مديران و سرپرستان كه به مهارت ها و توانايي هاي خودشان اعتماد ندارند، اغلب به توسعه نگرشي نامحترمانه نسبت به كاركنان مستقيمشان مي پردازند.4-    ارزش قايل نبودن براي كاركنان:راه حل هاي پيشنهادي:1-    به حقوق شخصي كاركنان احترام بگذاريد.2-    كاركنانتان را بيشتر بشناسيد.3-    به صورت فردي با كاركنان ارتباط برقرار كنيد.4-    اقدامات انضباطي را در مورد افراد به كاربريد، نه تيم ها.5-    درك كنيد كه كاركنان زندگي خصوصي در بيرون از محيط كار نيز دارند.6-    با كاركنان مانند افراد بالغ رفتار كنيد.7-    قانون طلايي را به ياد داشته باشيد: مديريت بايد به كاركنان همان سطح احترام و شاني را نشان دهند كه آنها مايلند با خودشان اينگونه رفتار شود.848 درصد كاركنان معتقدند كه مديريت تصميمات ضعيفي مي گيرد.بالاخره چه كسي مسئول است؟مشكل متوجه كارفرمايان: مديران در سازمان بايد بدانند كه چه وقتي از كاركنان و نظر آنان استفاده كنند و چه وقت تصميمات سخت را خودشان بگيرند حتي اگر اين امر موجب ناديده گرفتن كاركنان شود. اين كار مدير است كه اطلاعات را جمع آوري كند، به آن ها وزن دهد و سپس تصميم نهايي را با توجه به بهترين منافع حاصله سازمان اخذ كند.وقتي مديران مسئوليت تصميم گيري شان را نمي پذيرند، كاركنان اعتمادشان به آن ها را از دست مي دهند و اين فقدان اعتماد منجر به تعهد كمتر به سازمان و كاهش روحيه مي

شود.راه حل ها1-    درك كنيد كه اهداف سازمان شما و اهداف كاركنان شما هميشه يكسان نيستند.2-    حدودها و مرزها را بشناسيد.3-    با مشاوران ارشد مشورت كنيد.نتيجه گيريتصميمات مهم را بايد مديريت بگيرد حتي اگر اين تصميم ها بر وفق مراد خواسته هاي كاركنان ارزشمند او نباشد. مديران بايد قبل از گرفتن تصميم با كاركنان و سرپرستان مشورت كنند، اما كاركنان بايد خوشحال تر باشند اگر بدانند كه مديريت در اخذ تصميمات مهم و قاطع توسط خودش مردد نيست.945درصد از كاركنان به اطلاعاتي كه از مديريت ارشد دريافت مي كنند، اعتماد ندارند.من به اطلاعاتي كه از مديريت مي گيرم اعتماد ندارم.مشكل متوجه كارفرمايانچگونه مدير مي تواند انتظار داشته باشد كه كاركنان خودشان را با اهداف سازمان هماهنگ كنند؛ وقتي كه آن ها به اطلاعاتي كه در مورد اين اهداف دريافت مي كنند اعتماد ندارند؟ وقتي كاركنان به اطلاعاتي كه از مديريت دريافت مي كنند اعتماد ندارند، بهره وري و تعهد آن ها به سازمان كاهش مي يابد.روانشناسي اين اعمالمديران ارشد متمايل به ناديده انگاشتن اين حقيقت هستند كه ديدگاه آن ها در مورد سازمان خيلي متفاوت از كاركنان عادي مي باشد. مديران ارشد فرض مي كنند كه وقتي با مديران مياني ملاقات مي كنند، اطلاعات مهم در ميان گذاشته شده در جلسه به ديگران منتقل مي شود. متاسفانه، اين امر اغلب رخ نمي دهد. براي مديران مياني غيرعادي نيست كه خلاصه اي از سخنان مديرارشد بردارند و هيچ چيزي را به كاركنان مستقيم شان انتقال ندهند. ممكن است آن ها بر اين باور باشند كه اطلاعات قدرت است و گفتن هر آنچه كه مي دانند به

كاركنان، اختيار و اقتدار آن ها را كم مي كند. اما يكي از مسئوليت هاي مديران مياني انتقال اطلاعات به كاركنانشان است.راه حل ها 1 – مياني ها را كنار بزنيد.2 – بين ((بهتر است بدانند)) و ((بايد بدانند)) تفاوت قايل شويد.مهم است كه مديران ارشد معيارهايي را براي اينكه چه نوع اطلاعاتي بايد مستقيماً به كاركنان داده شود و چه نوعي نبايد داده شود ، وضع نمايد. به عنوان مثال ، اطلاعات بايد به صورت مستقيم به همه كاركنان داده شوند اگر اين اطلاعات :-    روي كاري كه آنها انجام مي دهند ، تاثير مي گذارد؛-    تاثيري فردي بر آينده آنها در سازمان دارد؛-    از لحاظ مالي روي آنها تاثير مي گذارد.3 – ((ندانسته ها)) را نيز مانند ((دانسته ها)) اعلام كنيد.مهم است كه مديريت آنچه را كه مي داند و آنچه را كه نمي داند به كاركنان انتقال دهد.4 – ايجاد ارتباطات زياد مديريت بايد پيام هاي مهم را به كاركنانش بيشتر از يك بار اعلام كند.5 – از كانال هاي ارتباطي چندگانه استفاده كنيد.برخي دوست دارند خبرنامه شركت را بخوانند، برخي ايميل را ترجيح مي دهند و برخي ديگر دوست دارند اطلاعات را در سخنراني توسط مديران ارشد دريافت كنند.10"53 درصد كاركنان مي گويند كه رئيسشان واقعاً به آنها انگيزه نمي دهد "رئيس من يك مدير ترسناك استمشكل متوجه كارفرمايان كاركنان بسياري حداقل يكبار در دوران كاري خود يك رئيس بد را تجربه كرده اند و خيلي از آنها احساس مي كنند كه آنها هرگز يه رئيس خوب نداشته اند. عدم حساسيت ، ناتواني در برقراري ارتباط ، و نبود انصاف ،

نشانه هاي سرپرستي ضعيف هستند.روانشناسي اين اعمالكاركنان اندكي مي توانند وقتي براي فردي با مهارت هاي سرپرستي ضعيف كار كنند، انگيزيش و روحيه خوبشان را حفظ كنند . واقعيت روزمره كاركنان تا حد زيادي به وسيله سرپرست مستقيمشان تعريف مي شود. كاركنان نياز دارند احساس كنند كه قابل احترام ، ارزششان درك شده و با آنها منصفانه رفتار شده است.راه حل هاهفت اصل اساسي براي (( يك رئيس بهتر شدن )) به شرح زير است :1 . با كاركنان با احترام و صداقت رفتار كنيد.2 . كاركنان را در تصميمات مشاركت دهيد.3 . كاركنان را قدرتمند سازيد.4 . وظايف را به روشني ابلاغ كنيد.5 . گوش كنيد ، گوش كنيد ، گوش كنيد.6 . درك كنيد كه حل ((مشكلات افراد)) بخشي از شغل شماست.7 . قدرشناسي و تقديرهاي فردي را در دستور كارتان قرار دهيد.11" 56 درصد كاركنان معتقدند كه سازمان آنها به خوبي مديريت نشده است.من اطمينانم به مديريت را از دست داده ام.مشكل متوجه كارفرمايان اين حقيقت كه بيش از نيمي از كاركنان معتقدند كه سازمانشان خوب مديريت نشده است ، شگفت انگيز نيست.كاركنان با سطح اعتماد پايين به مديريت ، ديدگاه بدبينانه اي را نسبت به وضعيت استخداميشان در پيش مي گيرند. هرچند آنها به كارشان مفتخرند و از روابط با همكارانشان لذت مي برند ، اما قادر به حفظ علاقه و وفاداريشان به سازمان نيستند.روانشناسي اين اعمالكاركنان موافقند كه زمان و انرژي شان را در قبال حقوق و مزاياي دريافتي تقديم نمايند و مدير براي آنها محيط كاري مساعد و كسب و كار پايداري فراهم نمايد. وقتي كاركنان معتقدند كه مديريت

تصميمات خوبي براي سازمان نمي گيرد، آنها احساس مي كنند كه قرارداد رواني نانوشته آنها با كارفرمايشان نقض شده است . از اينرو آنها نسبت به تعهد بكارگيري زمان و انرژي شان به سازمان ، بي ميل مي شوند.راه حل ها1 – نتايج ملموس ارائه دهيد.مهم تر از هر چيز، كاركنان مي خواهند بدانند كه هر كسي مسئوليت خود را به خوبي انجام مي دهد.2 – ثروت (دارايي) را تسهيم كنيد.اگر كاركنان ببينند كه مدير ارشد سهم زيادي در موفقيت و رشد سازمان دارد، حقوق بالاي او راكاملاً مي پذيرند. وقتي كسب و كار خوب است ، زمان مناسبي جهت اجراي برنامه هاي تسهيم سود و ارتقاي افزايش حقوق ها و پاداش ها است.3 – درك كنيد كه شما نسبت به كاركنان پاسخگو هستيد.در بسياري از سازمان ها ، مديران ارشد فراموش كرده اند كه همانگونه كه نسبت به سهامداران و مشتريان پاسخگو هستند به كاركنان نيز پاسخگو هستند.4 – با كاركنان رو راست باشيد.كاركنان مي توانند با ركود اقتصادي بسازند، آنها همچنين مي توانند يك سال بدون پاداش و افزايش حقوق به سر كنند . آنچه آنها نمي توانند و نبايد تحمل كنند ريا كاري و صادق نبودن مديريت است. بنابراين موفقيت ها وشكست ها را به اطلاع افراد برسانيد.12" 58 درصد از كاركنان مي گويند كه بخش آنها فاقد كارگر كافي است "ما كمبود كارمند داريم.مشكل متوجه كارفرماياناكثريت كاركنان بر اين باورند كه آنها در بخش خود تعداد كافي افراد شايسته براي انجام كارشان ندارند. دلايلي كه كاركنان احساس كار بيش از حد مي كنند:1 – كاركنان در تطبيق خود با تغييرات تكنولوژي

كند هستند2 – تغيير كن يا بميرسازمان ها براي بقايشان بايد به طور آگاهانه خود را با نيازهاي در حال تغيير مشتريانشان وفق دهند.3 – تقاضا اغلب زودتر از عرضه تغيير مي كند مدير اداري يك مطب پزشكي بزرگ و پركار ، مسئول پنج كارمند اداري بود كه سوابق پزشكي و درخواست هاي شركت هاي بيمه را بررسي مي كردند.يك روز همكار ارشد گروه به او گفت كه آنها بايد يك پزشك جديد را به پرسنل مطب اضافه كنند. اين خانم مدير همچنين فهميده بود كه يكي از شركت هاي بيمه درماني بزرگ آنها رويه اش را تغيير داده و لذا او بايد اكنون اوراق جديدي را براي هر بيمار تكميل و ارائه كند. او مي دانست كه نياز به افراد بيشتري دارد، اما استخدام و آموزش اين افراد ماه ها وقت مي خواست. كاركنان فعلي او نيز بيش از حد كار در سرشان ريخته بود.4 – اخراج بيش از حد كاركنان5 – تغيير مهارت هاي مورد نيازراه حل هاغير متحمل است كه جريان كار در طول كل سال يا از سالي به سال ديگر در سطحي ثابت و يكنواخت باقي بماند و اين چيزي كه كاركنان انتظار دارند. 1 – انتظارات واقع بينانه اي ايجاد نماييد.به هنگام استخدام كاركنان و پس از آن به صورت دوره اي براي آنان روشن سازيد كه حجم كاري آنها بسته به نياز هاي كسب و كار و مشتريان خواهد بود به آنان بگوييد كه بايد انتظار اين را داشته باشند كه در اوقات معين از سال از ديگران پر مشغله تر باشند.2 – در مورد حجم كار از

كاركنان نظر بخواهيد 3 – بررسي هاي دوره اي استخدام به عمل آوريدميزان استخدام شركت ضرورتا با نياز هاي يك شركت در حال تغيير منطبق نيستند. بررسي منظمي از حجم كار و مهارت هاي مورد نياز مي تواند هرگونه عدم انطباقي را مشخص كند. از يك فرد خارج از سازماني بدون تعصب بايد براي انجام اين تحليل ها استفاده شود.4 – كاركنان را مجددا آموزش دهيدهنگامي كه يك بررسي نشان از كمبود در مهارت ها دارد بازآموزي كاركنان اغلب مي تواند اين شكاف را پر كند.5 از كاركنان كمكي (ذخيره) استفاده كنيد1347 درصد كاركنان مي گويند كه آنها اطلاعاتي را براي انجام خوب كارشان نياز دارند، دريافت نمي كنند.آنها چيزي را كه براي انجام كارم بايد بدانم ، به من نمي گويند.مشكل متوجه كارفرمايانوقتي كاركنان احساس مي كنند كه اطلاعات لازم براي انجام خوب كارشان را دريافت نمي كنند، آنها دلسرد شده و كيفيت محصولات و خدمات سازمان لطمه مي بيند. برخي سوالات كليدي كاركنان كه اغلب بي پاسخ مانده است :از مديريت : چه تغييرات سازماني و محيط كاري رخ مي دهد كه كار ما را تحت تاثير قرار خواهد داد. اولويت ها چيست؟از سرپرست : شما دقيقاً از من مي خواهيد چه چيزي انجام دهم؟بودجه من چقدر است؟چه موقع شما نياز داريد كه اين كار تكميل شود؟ تا چه حد من كارم را خوب انجام مي دهم؟ چه چيزي را بايد متفاوت انجام دهم؟از همكاران : چه وقت كاري كه از شما خواستم تمام مي شود؟ انتظارات شما از من چيست؟از مشتريان : سطح رضايت شما از كالاها و خدمات عرضه شده ما

چقدر است؟ شما دوست داريد ما در انجام چه چيزي متفاوت باشيم؟راه حل : 1 – يك تحليل نيازهاي اطلاعاتي انجام دهيد.2 – توقف گسترش مخفي كاري3 – اطلاعات مربوط به رضايت مشتريان را فراهم آوريد4 – تمرين JFK (جان اف. كندي) را انجام دهيد5 – بر روي مهارت هاي ارتباطي سرپرستان تمركز كنيد.1451 درصد از كاركنان مي گويند كه آنها براي انجام خوب كارشان نياز به آموزش بيشتري دارند.ما به آموزش بيشتري نياز داريم.مشكل متوجه كارفرمايانسازمان ها بخش عظيمي از بودجه عملياتي شان را صرف جبران خدمت كاركنان مي كنند و در عوض آنها از كاركنان انتظار دارند كه كالاها و خدمات بسيار خوبي به مشتريانشان ارائه كنند. در حالي كه نيمي از كاركنان مي گويند كه آنان آموزش لازم براي انجام خوب كارشان را دريافت نمي كنند، عمدتاً به اين دليل كه : خيلي از سازمان ها ، آموزش را يك مزيت تجملاتي بي دليل مي دانند تا يك سرمايه گذاري حياتي كسب و كار.مديران ارشد معتقد نيستند كه برنامه هاي آموزشي موثر هستند.متخصصان آموزش به درستي نتايج ملموسي از سرمايه گذاري در آموزش را براي مديران ارشد تبيين نمي كنند.به دلايل زيركارفرمايان بايد به كاركنانشان مهارت هاي جديد را آموزش دهند :1 – ارتقاي سرمايه2 – تقويت روحيه3 – توانايي انطباق با تغييرراه حل ها :1 – اهميت يادگيري را اعلام كنيد.2 – به كاركنان پول نشان دهيد.3 – فرصت براي ديدار با مشتريان فراهم آوريد.4 – يك برنامه چرخش شغلي پياده كنيد.5 – يك برنامه مشاهده از نزديك اجرا كنيد.6 – يك مركز منابع اطلاعاتي فراهم آوريد.7 – به طور منظم

نياز هاي آموزشي را ارزيابي كنيد.8 – برنامه هاي آموزشي را ارزيابي كنيد.9 – در دوران ركود روي آموزش سرمايه گذاري كنيد.10 – كاركنان را به صداقت داشتن در مورد نيازهاشان تشويق كنيد.11 – از روش هايي غير از روش سنتي (حضور در كلاس) استفاده كنيد.12 – مطمئن شويد كه سرپرستان از بكارگيري دانش آموخته شده ، حمايت مي كنند.15 36 درصد كاركنان فكر مي كنند كه كيفيت كالاها و خدمات سازمانشان ضعيف است.كيفيت كالا ها و خدمات ما وحشتناك است.مشكل متوجه كارفرمايان بديهي است كه سازمان ها مدت زيادي را دوام نخواهند يافت ؛ اگر مشتريانشان بطور مداوم از كالاها و خدمات آنها ناراضي باشند . آنها در مورد كاركنانشان كه به منظور با انگيزه باقي ماندن نياز دارند باور كنند كه مدير به كيفيت متعهد است ، نيز به زحمت خواهند افتاد. اگر كاركنان معتقد باشند كه مديران واقعا توجهي به كيفيتي ندارند از خودشان مي پرسند پس چرا من بايد توجه كنم؟اين امر منجر به ايجاد منحني نزولي كاهش كيفيت خدمات مشتريان ضعيف و از بين رفتن كسب و كار مي شود.16تنها به نظر 46 درصد كارمندان همكاري بين بخش ها مطلوب است.من از ساير بخش ها خدمات ناچيزي دريافت مي كنم.راه حل ها :1 – كارورزي هايي را براي كارمندان در درون سازمان فراهم آوريد.2 – انگشت اشاره را به سمت خود بگيريد.3 – به اجراي نظر سنجي رضايت مشتريان داخلي بپردازيد.4 - تمرين JFK (جان اف. كندي) را اجرا كنيد.5 – بهگران را شناسايي كنيد.17به نظر 53 درصد كارمندان تشريفات زائد بسياري در سازمانشان وجود دارد.اينجا تشريفات زائد بسياري وجود

دارد.    روانشناسي اين اعمالهنگامي كه كاركنان كوركورانه روال ها ، رويه ها و رهنمودهاي اداري را دنبال مي كنند، اغلب احساس ناتواني عجز مي كنند. از اينرو آنها نسبت به تصميم گيري ، ريسك پذيري و انجام فعاليت هايي كه به سازمان كمك مي كند، بي ميل مي شوند. بدتر اينكه، آنان با تكيه بر قوانين يا دستوراتي كه از مافوق هايشان دريافت مي كنند ممكن است قدرت قضاوت درست خود را از دست بدهند.1 – تشريفات زائد را شناسايي و از ميان برداريد.2 – تشريفات زائد را دور بزنيد.3 – تشريفات زائد را حذف كنيد.1861 درصد كارمندان معتقدند سازمانشان افراد ناكارآمد را تحمل مي كند.چرا اين چوب هاي خشكيده را هرس نمي كنند؟راه حل ها :شايد زماني كه هيچ گزينه اي ديگري ممكن نيست، بهترين گزينه رهايي از ناكارآمد باشد و اين امر مي تواند براي ساير كارمندان ، نشانه اي جهت روا ندانستن عملكرد ضعيف باشد.از جمله راه هاي برخورد با افراد ناكارآمدگزينه هاي اوليه1 – ريشه هاي مشكل را شناسايي كنيد.2 – اين كارمند را به سرپرستي ديگر بسپاريد.3 – اين كارمند را در پستي ديگر قرار دهيد.4 – به بازآموزي اين كارمند بپردازيد.تدابير شديدتر1 – سرپرستان را در مورد چگونگي توبيخ كارمند مشكل دار آموزش دهيد.2 – بخش منابع انساني را درگير كنيد.3 – مستند سازي را از هم اكنون آغاز كنيد.4 – مديران ارشد بايد به ترويج اين فرآيند بپردازند.1945 درصد كارمندان معتقدند زماني را كه در جلسات صرف مي كنند زمان مفيدي نيست.جلسات بيهوده زيادي برگزار مي شود.مشكل متوجه كارفرمايانجلسات كاركردهاي سودمندي دارند؛ فرصتي را براي كارمندان بخش هاي

مختلف سازمان جهت مراوده و همكاري با يكديگر فراهم مي كند. اين جلسات، كاركنان با ديدگاه هاي گونان را قادر مي سازد تا ايده هاي جديد ارائه نمايند و به آنها كمك مي كند كه بجاي تمر كز بر اهداف فردي و بخشي ، بر اهداف سازماني متمركز شوند. با وجود اين ، نيمي از كارمندان معتقدند حضور در جلسات اتلاف وقت است. در اينجا برخي دلايل ذكر مي شود:1 – افراد دير مي آيند.2 – جلسات بيش از حد طول مي كشد.3 – افراد زيادي به جلسات دعوت مي شوند.4 – جلسات بسيار هزينه بر هستند.راه حل ها1 – محدوده زماني جلسات را مشخص كنيد.2 – از يك تسهيلگر فرآيند بهره بگيريد.3 – توجه ويژه اي به اختتاميه جلسات داشته باشيد.2061 درصد كارمندان از حقوق خود ناراضي اند.حقوق من منصفانه نيست.راه حل ها :1 – فلسفه سيستم پرداخت سازمان را به روشني بيان كنيد.2 – از پرداخت ساعتي دستمزد بپرهيزيد.3 – بجاي افزايش حقوق از پاداش استفاده كنيد.4 – چگونگي صحبت درباره پرداخت را به سرپرستان آموزش دهيد.5 – افراد ناكارآمد را حذف كنيد.2152 درصد از كارمندان فكر مي كنند در مقايسه با ساير افراد كاري مشابه را در سازمانشان انجام مي دهند، ناعادلانه دستمزد مي گيرند.درست نيست كه همه ما حقوق يكساني دريافت كنيم.    راه حل ها 1 – انتظاراتتان را براي متقاضيان روشن سازيد.2 – به كارمنداني كه به سقف پرداخت رسيده اند، مسئوليت هاي اضافه اي پيشنهاد دهيد.3 – درجات پرداختي را گسترده كنيد.4 – از پرداخت ساعتي اجتناب كنيد.5 – از تلاش براي پيوند پرداخت با عملكرد دست بر نداريد.6

– پاداش هاي طولاني مدت را مطرح سازيد.7 – افرادي كه بهترين عملكرد را دارند ، ارتقا دهيد.8 – كساني كه از پرداخت شان ناراضي اند را تشويق به رفتن كنيد.2254 درصد كارمندان مي گويند كه ارزيابي عملكرد آنها مفيد نيست.ارزيابي عملكرد من بي فايده است.مشكل متوجه كارفرمايانبراي كارمندان ارزيابي عملكردشان بسيار مهم است ، اما اين كارمندان محذورات ظريفي در مورد نحوه انجام اين بررسي ها دارند. در اينجا چند شكايتي كه اغلب شنيده مي شود را ذكر مي كنم:" سرپرست من هيچگاه دور و بر من نيست و هيچ چيزي از آنچه من انجام مي دهم نمي داند، آخر چگونه او مي تواند مرا ارزيابي كند ؟"  " سرپرست من تنها آسانترين راه را انتخاب مي كند.او در خلال ارزيابي چيزهاي خوبي درباره من مي گويد و بعد سفارش مي كند كه من نيز مانند ديگران افزايش حقوق مشابهي دريافت كنم"" بررسي عملكرد من هميشه دير انجام مي شود"" سرپرست من پيش داوري مي كند. او از من خوشش نمي آيد، حتي اگر عملكرد بسيار خوبي داشته باشم"" سرپرست من هيچگاه با پيشنهادهايي مفيد به سراغ من نيامده است"" ارزيابي عملكرد اتلاف وقت است"            راه حل ها1 – بازخور مداوم ارائه نماييد.2 – طرز تفكري توسعه اي داشته باشيد.3 – از بخش پولي بگذريد.4 – كارمندان را نيز در هدفگذاري مشاركت دهيد.5 – بر رفتارها تمركز كنيد، نه خصايص شخصيتي.6 – كاركردي بحث كنيد و سخنراني نكنيد.7 – ارزيابي هاي سالانه عملكرد را به موقع انجام دهيد.8 – سرپرستان را آموزش دهيد.23از هر 10 نفر 7 نفر آنها مي گويند: بين حقوق و

عملكرد كاريشان رابطه اي وجود ندارد.هيچ رابطه اي بين حقوق و عملكرد كاري ام وجود ندارد.مشكل متوجه كارفرمايانكارمندان چه در سازمان هاي خدماتي و چه توليدي همواره مي گويند كه براي آنها بسياري مهم است كه رابطه اي قوي بين پرداخت و عملكردشان برقرار باشد. آنها مي خواهند كه كار خوبشان مورد قدرداني واقع شده و بابت آن به طرز شايسته اي جبران خدمت صورت پذيرد، اما اكثر سازمان ها در خصوص ايجاد پيوند بين حقوق و عملكرد ، كار چنداني نمي كنند. از اينرو بسياري از كارمندان احساس مي كنند اينكه چقدر سخت كار مي كنند ، اهميتي ندارد، زيرا تاثيري اندك در دستمزد آنها دارد يا اينكه بي تاثير است.برخي سازمان ها بطور غير موفقيت آميزي سعي دارند با استفاده از برنامه هاي مشاركت در كه سود آن ، حقوق و دريافتي همه كاركنان با موفقيت سازمان پيوند مي خورد ، با اين مشكل مقابله كنند و اگر در شركت سودي به دست آورد، بخشي از آن را بين تمام كارمندان تقسيم مي كند. اما اغلب كارمندان خريدار حناي بي رنگ رويكرد تسهيم سود نيستند، آنها رابطه حقيقي بسيار كمي بين كيفيت عملكردشان و سود سازمان مي بينند.سازمان هايي كه سعي در پرداخت بر اساس عملكرد دارند با سه چالش عمده روبه رو مي شوند: 1 – نگراني در مورد گريزان كردن (فراري دادن) افراد داراي عملكرد خوب2 – ضرورت تكيه بر ارزيابي هاي ذهني3 – دشوار بودن استفاده از معيارهاي عينيراه حل ها  چند توصيه مفيد1 – فلسفه پرداخت بر مبناي عملكردتان را براي كارمندان روشن سازيد.2 – سرپرستان را بر مبناي

چگونگي ارزيابي كاركنانشان ، ارزيابي كنيد.3 – به سرپرستان چگونگي صحبت در مورد پرداخت را آموزش دهيد.4 – از معيارهاي عيني سنجش عملكرد استفاده كنيد.5 – هنگام استفاده از بازخور 360 درجه با احتياط عمل كنيد.6 – از معيارهاي چندگانه استفاده كنيد.244 نفر از هر 10 نفر كارمند مي گويند كه مزاياي سازمان نياز آنها را بر آورده نمي كند.هزينه كسورات من مبلغ چك حقوقم را مي بلعد.مشكل متوجه كارفرمايانهزينه خدمات درماني، كه در چند دهه گذشته به صورت نجومي افزايش يافته، شركت هاي بسياري را زمين گير كرده است.سازمان ها نسبت به افزايش شديد هزينه هاي مزايا، بخصوص خدمات درماني ، به طرق زير واكنش نشان داده اند:حركت به سمت برنامه هاي بهداشتي كنترل شدهانتقال بيشتر هزينه حق بيمه به كارمندانكاهش خدماتي كه تحت پوشش خدمات درماني اند.ارائه طرح خدمات درماني براي كارمندان ، ولي نه براي خانواده هاي آنان و ...در كارمندان اين انتظار شكل گرفته كه مزاياي خدمات درماني را از كارفرمايانشان دريافت خواهند كرد و آن را حق خود مي دانند.راه حل ها1 – بيمه گر خدمات درماني فعلي تان را دوباره ارزيابي كنيد.2 – به سمت يك كارگزار بيمه اي داشتن حركت كنيد.3 – به كارمندان بگوييد كه حقيقتاً در مقابل حق بيمه شان چه چيزي دريافت مي كنند.4 – ميزان افزايش هزينه هايي را كه در سازمان مي پردازد، اعلام كنيد.5 – بيانيه جامع جبران خدمات سازمان را اعلام كنيد.6 – به جاي افزايش حق بيمه ، كسورات و پرداخت هاي مشترك را افزايش دهيد.7 – سبد مزايا را ارائه دهيد.8 – حساب هاي پرداختي پزشكي منعطفي ايجاد كنيد.9

– به ارتقاي سلامت بپردازيد.10 – كمك كنيد تا كارمندان مصرف كنندگان بهتري براي مراقبت هاي پزشكي شوند.2558 درصد از كارمندان مي گويند در سازمان آنها فرصت هاي پيشرفت كمي وجود دارد.در اينجا ترفيع غير ممكن است.مشكل متوجه كارفرمايان كارمندان خوب علاقه مندند ترفيع يابند . ترفيع به معناي پول بيشتر، وجهه بيشتر و مسئوليت بيشتر است و اگر كارمندان مدت زيادي ترفيع نيابند ، احساس ناخشنودي مي كنند و ممكن است ترك خدمت كنند.كارمندان انتظارات متفاوتي درباره امكان ارتقا دارند؛ برخي از آنان با انتظارات خيلي بالا وارد سازمان مي شوند . اين امر مي تواند به علت عوامل زيادي باشد، شامل سابقه ترفيع آنان در ساير سازمان ها ، موفقيت آنها در دانشگاه ، تمايل آنها براي داشتن يك استاندارد معين زندگي و يا انتظارات والدين، دوستان يا همسر. كساني كه انتظارات بالايي دارند هنگامي كه نرخ ترفيع با انتظارات آنها نمي خواند ، احتمال بيشتري هست كه مايوس شوند.راه حل ها1 – انتظارات واقع بينانه اي براي كارمندان وضع نماييد.2 – مطمئن شويد كه فرصت هاي بهبود را مشخص مي كنيد.3 – بهترين ها را ارتقا دهيد.4 – پست هاي جديد ايجاد كنيد.5 – به ارائه ترفيعات فني بپردازيد.6 – ترفيع را از درون سازمان انجام دهيد.7 – افراد را در شغل هاي مختلف بپرخانيد.2624 درصد كارمندان از كار حقيقي كه در شغلشان انجام مي دهند لذت نمي برد.من از سر كار آمدن متنفرم . اين تنها براي من يك شغل شده است.مشكل متوجه كارفرمايان كارمندان ناخشنود ناباروند و انرژي سايرين را تحليل مي برند. اين امر يك احساس رايج است و

مديران نبايد آن را ناديده بگيرند.يكي از دلايل اينكه افراد از كاريكه انجام مي دهند لذت نمي برند اين است كه آنها خودشان را از طريق حرفه شان انتخاب مي كنند . آنان به دانشگاه مي روند.اما با اين حال تعداد زيادي هم هستند كه به كاركردن در شغلي خاص يا يك نوع سازمان خاتمه مي دهند بدون اينكه هيچ فكري درباره مناسب بودن آن كرده باشند.اين مشكل ، تنها مشكل سازمان ها نيست ، لذت نبردن از شغل براي كارمندان نيز به كاهش علاقه آنها و كيفيت زندگي شان مي انجامد.روانشناسي اين اعمالمخرج مشترك همه افرادي كه از شغل خود راضي اند اين است كه كار آنها :تماماً از مهارت و توانايي هايشان استفاده مي كند.آن ها را به چالش فرا مي خواند.به آنها اجازه رشد كردن مي دهد.به آنان حس موفقيت مي دهد.كساني كه كار را فقط يك شغل مي دانند، يكي يا چند مورد از اين پاداش هاي دروني را از دست مي دهند.راه حل ها1 – به كارمندان كمك كنيد تا واقعيت را در يابند.2 – شغل ها را غني سازيد.3 – فرصت هاي ديگري به كاركنان بدهيد.4 – به كارمندانتان اجازه رفتن و ترك سازمان دهيد.عبارت ((اين تنها يك شغل است)) حاكي از يك نگرش غير قابل قبول است . هيچ كس نبايد پايبند كاري غير ارزشمند شود ، و معقول است كه سازمانها هر كاري كه ممكن است انجام دهند تا شعله اشتياق كارمندان را دوباره برافروزند.2744 درصد كارمندان درباره شغل خود احساس نا امني مي كنند.اينجا هيچ گونه امنيت شغلي وجود ندارد.كارمندان، سربازان بازي ظالمانه شطرنج شركت ها

در اخراج ها ، ادغام ها، اكتساب ها ، و تجديد ساختارها هستند. در اينجا، حركت تقابلي آنان در اينگونه موارد و چگونگي تاثير تبعات منفي اقدامات آنها روي كارفرمايان شان ذكر مي شود:چند شغله شدن.درخواست منافع قابل انتقالكناره گيري روانياتخاذ روابط خصمانهبرنامه ريزي پيوسته براي راه هاي فرار روانشناسي اين اعمال طبق نظريه فردريك هرزبرگ ، امنيت شغلي نمي تواند رضايت شغلي را افزايش دهد ، اما فقدان آن ، عدم رضايت از شغل را به همراه دارد. كارمنداني كه پيوسته در خطر از دست دادن شغلشان بسر مي برند، ناراضي اند و كارمندان ناراضي انگيزه لازم براي انجام خوب كار را ندارند.راه حل 1 – به جاي اهداف شركت ، آرمان ها و ارزش هاي آن را بهبود بخشيد.2 – واقعيت اوضاع را حاشا نكنيد.3 – به رشد كارمندان كمك كنيد.4 – به ارائه مزاياي قابل انتقال بپردازيد.2838 درصد كارمندان مي گويند، تعادل مناسبي بين زندگي كاري و شخصي آنها برقرار نيست.من فرصت كافي براي خود و خانواده ام ندارم.مشكل متوجه كارفرمايان عدم تعادل بين كار و زندگي معضلي عمده براي كارمندان و كارفرمايان است ، براي كارمندان راه حل هايي مانند كم كردن تعداد ساعات كاري يا تصدي شغلي با كار كمتر ، معمولاً نيازمند از خود گذشتگي ها و فداكاري هايي از قبيل پول كمتر ، كار بي معني تر و فرصت هاي پيشرفت محدودتر است.براي كارفرمايان نيز داشتن كاركناني با مرخصي بيشتر و شتاب كاري كمتر، مي تواند تاثيري منفي بر عملكرد تعيين شده آنان داشته باشد. سرمايه داران ، سهامداران ، و مشتريان تحمل كمي براي كاهش سرعت و

كيفيتي كه نتيجه ي محيط كاري راحت تري است ، دارند.راه حل ها :كارمندان به شيوه هاي متفاوتي تعادل كار- زندگي را تعريف مي كنند؛ براي بعضي ها 80 ساعت كار در هفته تعادلي را كه مي خواهند مهيا مي كند و براي برخي ديگر 40 ساعت كاركردن زندگي شخصي شان را به هم مي ريزند.1 – انعطاف پذيري را گسترش دهيد.2 – سرپرستان را آموزش دهيد.3 – به عنوان سازماني شناخته شويد كه براي تعادل ارزش قائل هستيد.4 – ناكارايي هاي سازماني را كاهش دهيد.5 – الگوهاي نقش مناسب را توسط مديران ارشد در نظر بگيريد.2938 درصد كاركنان احساس نمي كنند كه كارشان احساس فضيلت قوي شخصي به آنان مي دهد.من گير افتاده ام ،آرزو دارم بتوانم به سراغ كار خودم بروم.مشكل متوجه كارفرمايانبسياري از كارمندان وقتي به سابقه خدماتي كه در طي ساليان براي سازمانشان انجام داده، مي نگرند، مي گويند "من حقيقتا چيزي براي عرضه و به رخ كشيدن ندارم " . آنها فاقد حسي قوي از خودشكوفايي هستند. آنها احساس مي كنند كه در شغل خود به دام افتاده اند، اما كار ديگري را هم نمي خواهند .آن چه واقعاً آنها مي خواهند انجام دهند رهايي از قيود زندگي سازماني و در پي هدف خودشان رفتن است.اين تمايل قوي كه بسياري از كارمندان مي خواهند به طور شخصي وارد عمل شوند ، براي سازمان ها يك مشكل است. اين كارمندان از انرژي مهار نشده ارزشمندي بهره مندند كه به جاي اينكه آن را در راه خلاقيت و اشتياق براي سازمان خرج كنند، سبب كاهش انرژي سايرين مي شود.چند روشي كه سازمان

ها مي توانند به كمك آنها روحيه كارآفرينانه كاركنان را مهار كرده و به آنها حس قوي از شكوفايي بدهند:1 – يك برنامه كارآفريني سازماني را در پيش گيريد.2 – به كارمندان اجازه دهيد كه به صورت پاره وقت كار كنند.3038 درصد كارمندان نسبت به سازمان خود احساس تعهد نمي كنند.شركت نسبت به من متعهد نيست، چرا من به آن متعهد باشم؟مشكل متوجه كارفرمايانترك خدمت كاركنان براي سازمان ها هزينه اي گزاف دارد، اغلب ، اين هزينه به مبلغي حدود 150 درصد يا بيشتر از حقوق سالانه يك كارمند مي رسد. اين هزينه ها دربرگيرنده هزينه هاي مالي شامل از دست دادن توان توليد در حاليكه پست ها نيز خالي مي مانند و هزينه هاي كارمنديابي ، استخدام و آموزش كارمندان جديد مي باشد.راه حل اگر من وفادار به شركت باشم ، شركت به من وفادار خواهد بود.من مي خواهم شركتم بخشي از وجود من باشد ،درست مانند خانواده ام.من براي افرادي كه با آن ها كار مي كنم، ارزش قائلم.اگر ما به كارمندان وفادار باشيم ، آنها هم به ما وفادار خواهند بود.1 – به جاي سر سپردن به اين روند متداول ، با آن بجنگيد. در صنعت خود تكرو باشيد، ثابت كنيد كه بر خلاف ساير كارفرمايان براي وفاداري كارمندان ارزش قائليد و متقابلا به آن پاسخ خواهيد داد.2 – در مورد مسايل اقتصادي دوباره بينديشيد.هزينه ترك خدمت كارمندان بسيار بالاست . پيدا كردن افراد جايگزين و آموزش آنها هزينه اي گزاف دارد.شركتي باشيد كه در آن كارمندان پيوسته در حال گريز ، از كارمندان با روحيه و بهره وري بالا، كمتر باشند.3

– وفاداري به كارمندان را ، به عنوان يك ارزش اساسي سازمان در آوريد.4 – براي حفظ وفاداري كارمندان فداكاري كنيد. زيرا كه وفاداري به كارمندان تبديل به اثري فراموش شده در بسياري از بخش هاي دنياي كار شده است. اما لزوما نبايد بدين گونه باشد، در حقيقت، تبديل وفاداري به عنوان يكي از ارزش هاي شركت مي تواند اهداف بلند مدتتان را بهبود بخشد.

مدير موفق كيست

؟

مهدي كريمي تفرشي خلاصه كتاب: در مديريت باري به هر جهت و مهرت گسيخته مشكلات به عهده كاركنان است ودر مواقع ازدحام و شلوغي و نابسامانيكار ،مدير در صحنه كار حضور نداشته و در دفتر كار خود مانده و از مقابله با مشكلات خودداري مي نمايد .در اين گونه مديريت گاهي روابط جاي قوانين و ضوابط را گرفته و همشهري بودن ، هم زبان بودن، هم مذهب بودن و هم مسلك بودن باعث مي گردد افراد و كاركنان سازمان جايگاههاي رسمي خود را فراموش كرده و در قالبهاي غير رسمي و دوستانه با هم ارتباط برقرار مي كنند.سر شناسه :كريمي تفرشي، مهدي ،1355عنوان و نام پديد آور:مدير موفق كيست ؟/مهدي كريمي تفرشيمشخصات نشر :تهرتن ،آتي نگر،1389مشخصات ظاهري : 272 ص ،مصور ،جدولشابك : 5500 ريال،2 -08 -6004 -600 -978 وضعيت فهرست نويسي:فيپاموضوع : مديريترده بندي كنگره :HD37 / ف 2 ك 47-1389رده بندي ديويي: 1/658شماره كتابشناسي ملي:0692612عنوان : مدير موفق كيست ؟نويسنده : مهدي كريمي تفرشيناشر :اتي نگرطراحي جلد، صفحه آرايي متن و ويراستاري :تبليغات فرداي روشنتيراژ :2000چاپ اول :پاييز 1389قيمت: 5500 ريالفصل اولتعريف مديريتتعريف مديريتتقريباً به تعداد نويسندگان كتب مديريت ،تعريف مديريت وجود دارد.مديريت يعني كار كردن با افراد

به وسيله افراد وگروهها براي تحقيق هدف هاي سازماني ،لازمه موفقيت آن است كه همه مديران به مهارت هاي اجتماعي و انساني مجهز باشند .به عبارت ديگر مديريت عبارتست از دستيابي به هدف هاي سازماني از طريق هدايت و رهبري ،بنابراين هركسي حداقل در مراحل مشخصي از زندگي خود يك مدير است.انواع مديريت1-    مديريت خودكامه (ديكتاتوري)در اين نوع مديريت، مدير بدون هيچ گونه نظر خواهي از ساير همكاران خود و يا ارائه توضيح در خصوص علت اقدامات جاري ،دستر العمل هايي را با خشونت صادر مي كند.اين نوع مديريت با كمترين حس وفاداري نسبت به سازمان انجام وظيفه نموده و هميشه به حرفه ، تخصص و مهرت خويش كاملاً معتقد است.1-    مديريت مهارت گسيختهدر مديريت باري به هر جهت و مهرت گسيخته مشكلات به عهده كاركنان است ودر مواقع ازدحام و شلوغي و نابسامانيكار ،مدير در صحنه كار حضور نداشته و در دفتر كار خود مانده و از مقابله با مشكلات خودداري مي نمايد در اين گونه مديريت گاهي روابط جاي قوانين و ضوابط را گرفته و همشهري بودن ، هم زبان بودن، هم مذهب بودن و هم مسلك بودن باعث مي گردد افراد و كاركنان سازمان جايگاههاي رسمي خود را فراموش كرده و در قالبهاي غير رسمي و دوستانه با هم ارتباط برقرار مي كنند.2-    مديريت دموكراتيكدر اين نوع مديريت ، مدير ضمن هدايت فعاليت هاي واحد تحت سرپرستي خود،خويشتن را نيز عضوي از اعضاي تيم دانسته و به صورت بحث و گفتگو و اظهار نظر در جلسات كاركنان را در تصميم گيريها سهيم مي دارد . در مديريت به روش دموكراتيك ، ارتباط

بين مديران و كاركنان بسيار حائز اهميت مي باشند.يكي از علماي مديريت نقش اطلاعاتي و ارتباطي مدير را در سازمان جزء اساسي ترين نقش هاي او قلمداد كرده است.3-    مديريت مشاركتي (جدي و مهربان)مديريت مسئوليت پذيري است كه با برگزاري جلسات با معاونان و كاركنان مسائل و مشكلات را از طريق بحث و مشاوره به طور جدي حل نموده ويا با مهرباني در حل آنها سعي و كوشش نمايند،هميشه با مشكلات رودر رو بوده و در صحنه حضور داشته باشد.هدف اصلي استفاده از اين روش،مشاركت مديران و معاونان در برنامه ريزي ، سازمان دهي ، ارتباطات سازماني ،تصميم گيريوخلاقيت ،فن آوري و در نهايت ايجاد صميميت است.اهداف مديريتهر مديري (در هر موقعيت و جايگاه) داراي شرح وظليفي است،اما لازمه موفقيت يك مدير ،پيش از آن كه انجام وظايف باشد،رسيدن به يك هدف موفقيت است . بايد حواسمان باشد كه در بند بروكراسي (كاغذ بازي )نيفتيم ،تمركز فكري و فعاليت هاي عملي را، در مسير رسيدن به هدف قرار دهيم .در هر موسسه خدماتي،بازرگاني و توليدي به جز اهداف مشترك ،مديريت نيز هدف هاي خاصي دارد كه بر اساس نياز ويا خواست هاي مالكين با هياًت مديره تعيين مي شود.اين اهداف عبارتند از:1-    تحكيم روابط انساني از طريق به كار گيري روشهاي دموكراتيك2-    شناخت روشهاي مختلف مديريتي .3-    آشنايي با نمودارهاي سازماني مربوط به كاركنان و وظايف مديران.4-    آشنايي با روش مقابله با عكس العملهاي كاركنان به هنگام ايجاد تغييرات در محيط كار ونحوه غلبه و برخورد با آن.5-    سعي و كوشش در جهت ارتقاء سطح تخصص و مهارت كاركنان از طريق آموزشهاي مداوم.6-    آشنايي با

شرح وظايف و مسئوليت هاي سرپرستان قسمتها.7-    آشنايي با ايجاد روابط انساني بين كاركنان.فصل دوممدير موفق كيست؟مديريت اساسي ترين و مهمترين ركن موفقيت يك سازمان و مجموعه مي باشد. تفاوت مديران موفق و ناموفق در طرز فكر ونوع اقداماتي كه انجام مي دهند اما همه افرادي كه داراي دانش مديريت هستند ، با قرار دادن يك مدل مديريتي متناسب با مجموعهاي كه در آن فعاليت مي كنند ،مي تواننديك مديريت موفق داشته باشند و منشاء تحولات و تغييرهاي مثبت باشند . با برسي رفتار مديريتي بسياري از مديران موفق،نكاتي ارزشمند از نوع مديريت آنان استخراج ميشود كه مي توان به عنوان ((منشور مديران موفق )) از آن ياد كرد.افرادي كه تمايل دارند در محيط كار يا حتي خانواده خود ،مديريت موثر و موفقي داشته باشند منشور مديريتي را الگوي خود قرار مي دهند و طعم شيرين مديريت موفق را حس مي كنند.مديران موفق چگونگي برنامه ريزي براي وقت ومديريت زمان را مي دانند.مطالعه ها نشان مي دهد كه مديران اجرايي ، هر 8 دقيقه يك بار كارشان دچار وقفه مي شود مگر اين كه براي حمايت از خود، تدبيري انديشيده باشند.اين وقفه گاهي يك تلفن است ،گاهي منشي يا مسئول دفتر آنان است ،پديد آمدن وقفه ها ، غير قابل اجتناب مي باشد و هر چه يك مدير اجرايي ، پر مشغله تر و كارش سنگين تر باشد ،احتمال تكرار اين وقفه ها بيش تر خواهد بود.مديران موفق ، زمان را مديريت مي كنند و بر اساس يك انضباط شخصي ،تمام برنامه هاي خود را مكتوب وبا زمان مشخص پيگيري مي نمايند .آنان قدر زمان

را مي دانند و به عنوان ارزشمند ترين سرمايه به آن نگاه مي كنند و خود را با موضوع هاي جزئي و بي ارزش سر گرم نمي كنند.خصوصيات مدير موفق چيست؟مدير موفق مديري است كه در تعيين احتمالات واقع بين است و زير دستانش را به جلو حركت مي دهد . در مديريت ،ارتباطات و تركيب راهبردهاي جديد مهم هستند.مدير پيشرو، اسباب و امكانات لازم را براي پيشرفت سازمان و زير دستان فراهم مي كند. گاهي اوقات حتي بهترين مديران نمي توانند به تنهايي از عهده شغل مديريت بر آيند ،آنها نياز به ترغيب زير دستان براي انجام كارهاي سازمان دارند .آنها بايد به زير دستان اعتمادكنند و قادر به تفويض مسئوليت ها بين آنها باشند.ويژگي مشترك در تمام مديران موفق توانايي آنها در كار گروهي و پيوند با زير دستاني است كه قادر به همكاري در جهت اداره بهينه سازمان هستند.مهارت هاي مدير موفقبراي اداره يك بيزنس كوچك هم بايد مهارت هاي مديريت را بدانيد. خيلي ها فكر مي كنن كه رهبري در مقابل مديريت مهمتر است.اما در واقعيت بايد بتواند هم رهبري كنيد و هم مديريت.اما مدير خوب به چه كسي گفته مي شود؟مهارت ها و سبك هاي مديريتي مشخصي هست كه بايد روي آنها متمركز شويد و مخصوصاً براي دارندههاي بيزنس هاي خرد.اگر شما هم شركت يا كارخانه كوچكي را اداره مي كنيد ،يا بدانيد كه اين مهرت هاي مديريتي چه هستند و سعي كنيد كه از آنها در رفتارو منش خود استفاده كنيد.اما چرا؟چون بعضي از مهارت ها موفق تر از بقيه هستند و باعث مي شود بتوانيد كارمندانتان را خيلي

خوب به كار گيريد.مهارتهاي مديريتي مثل برنامه ريزي ،تصميم گيري ،حل مشكل ،كنترل و هدايت ،و سنجش وگزارش براي فعاليت هاي كار خود را هدايت مي كنند.ارتباطات محك زني ،پيگيري و سنجش تاكتيك ها و استراتژي هايي هستندكه مديران موفق براي بررسي جهت خود (در صورت نياز ). جلو راندن كار استفاده مي كنند.رسيدن به آنچه كه در سر دارند ،مديريت مي كنند.براي اينكه بدانيم يك مدير خوب چه كسي است بايد بدانيم كه چه چيز به كارمندان انگيزه مي دهد. چطور بايد يك محيط و فرهنگ خوب ايجاد كنيد كه كارمندان را ترغيب و تشويق به مشاركت كند؟چطور بايد بازده كاري كارمندان ودر عين حال رضايت خاطر آنها را بالا برد؟ چطور مي توانيد بهترين استعدادها زا استخدام كرده وآنها را حفظ كنيد؟ چطور به كارمندان خود آموزش مي دهيم مشكلات را حل كنند ،تصميم گيري كنند ، وديگران را به كار بگيرند؟ اينها فقط تعدادي از مشكلات و مسئوليت هاي مديريت است.منابع انساني در سازمانهايي كه به دور انديشي شهرهاند از جايگاه رفيعي برخوردار است .در انديشه مديران اين سازمانها ،نيروي انساني ،دارايي رابردي سازمان محسوب مي شود و از اين رو، توجه مديريت را سخت به خود معطوف كرده است. ديدگاه مديران اين نوع سازمانها كه آينده را نيز از آن خود ساخته اند نسبت به مخارج امور كاركنان، ديدگاه هزينه اي نيست، بلكه سرمايه اي و آن هم از نوع سرمايه گذاري راهبردي است.بنابراين مي توان انتظار داشت كاركنان اينگونه سازمانها براي حركتهاي خلاق و دانش محور پرورش يابند.در ذيل به مهارتهايي كه يك مدير موفق دارا مي باشد اشاره شد:شفاعت

عملهرگاه الزامات پروژه پيش از شروع آن به طرز واضح و شفاف تعيين گرديده و به تيم هاي مورد مطالعه ابلاغ مي شدند ،احتمال موفقيت پروژه مورد بحث افزايش مي يابد.با مشتري هاي صحبت كنيديكي از برنامه هايي كه يك مدير موفق مي تواند به كاركنان خود ارائه دهد ارتباط برقرار كردن كاركنان با مشتري و نظر خواهي از مشتري است كه باعث افزايش راندمان كاري مي باشد.اعتماد به نفسگاهي اوقات صعود ، بزرگترين مانع نيست ، خودتان بزرگ ترين مانع هستيد. يكي از ضروريات براي يك رئيس داشتن اعتمناد به نفس ،هم بايد در درون و انديشه وي وجود داشته باشد وهم در بيرون و در انظار متجلي شود برخي اوقات ، افراد ،افراد فاقد اعتماد به نفس ، به مقامات بالا و مديريت عالي مي رسند اما در آن پست نمي توانند ماندگار شوند و خود وسازمان را با مشكل مواجه مي كنند.كنترل طرز برخوردافرادي كه براي مقام مديريت ريالتلاش و مبارزه ميكنند، كار را با پيدا كردن تسلط برخورد شروع مي كنند ، زيرا اولاً مي خواهند و ثانياً مي دانند كه مجبورند.توفيق شما در كسب وكار وزندگي، بيشتر از قابليت هاي ذهني ،مرهون گرايش هاي ذهنيتان است.اگر تا به حال نياموخته ايد ،خواهيد آموخت كه اين تمايلتان به پيروزي است كه شما را به پيروزي مي رساند.مسئوليت ها واختيارات مدير موفق1-    مسئوليت بايد كلاً وكاملاً تفويض كرد ولي نمي توان از آن طفره رفت.2-    ممكن است مسئوليت را كاملاً تفويض كرد ولي نمي توان از آن طفره رفت.3-    مسئوليت نهايي قابل تفويض وتقسيم نمي باشد.4-    هميشه مسئوليت بايد با اختيارات كامل

همراه باشد.5-    كسي كه مسئوليت را بر عهده دارد بايد بدانند كه از او چه انتظاراتي دارندوبداند كهتنها او مسئول است.6-    تفويض مسئوليت بايد متناسب با توانائي شخص باشد.7-    مسئوليت اجراي كار بايد به كسي محول شود كه كار را به سرانجام مي رساند.فصل سوم : مديريت و ارتباطاتعصر ما عصر سازمانهاي پيچيده وبزرگ است ومدير همواره بايد چگونگي رسيدن به اهداف سازماني آگاه باشد.از اين رو مهمترين عنصري كه مي تواند ،سازمان را در تحقيق به اهدافش ياري كند، مدير است.سازمان را مي توان مجموعه اي از افراد دانست كه در راستاي اهداف سازمان در فعاليتند ؛لذا مديريت و سازمان زنجيره ايبه هم متصلند كه مي توانند با ياري هم به اهداف خود برسند.•    اصول روابط انساني بين مدير و كاركنان1-    در مورد نحوه ارتقاء كاركنان به پستهاي شغلي بالاتر توضيح داده شود.2-    در مواقعي كه نياز به تشويق باشد بايد سريعاً اقدام و اطلاع رساني گردد.3-    هنگام ايجاد تغييرات احتمالي بايد سريعاً اطلاع رساني شده و چگونگي تغييرات و زمان انجام آن مشخص گردد.4-    باكاركنان ارتباط صحيح برقرار گرددو نسبت به حل مشكلات آنان در زمينه كار ،سازمان يا مسائل شخصي تلاش شود.5-    استعدادها و توانائيهاي افراد تحت نظارت شناسايي شود واز آنها در جهت نيل به اهداف استفاده بهينه شود.6-    زمينه رشدو ترقي كاركنان را فراهم كرده و به منظور تشويق و پيشرفت،آنان را به واحد هاي ديگر منتقل كنيد.مديريت و روانشناسيروانشناسي كار : وقتي درباره تحقيقات روانشناسي و استفاده از روشهاي علمي براي شناخت رفتار آدمي صحبت مي كنيم ،در اين صورت با علم روانشناسي سر وكار داريم وهنگامي كه درباره

كاربرد يافته هاي روانشناسي در ابعاد گوناگون سروكار داريم وهنگامي كه درباره كاربرديافته هاي روانشناسي در ابعاد گوناگون حيات انساني سخن مي گوييم، حرفه روانشناسي را مورد توجه قرار داديم.حال در تعريف روانشناسي كار مي توان گفت:رشته اي از روانشناسي كه در آن رفتار آدمي در رابطه با كار مورد مطالعه قرار مي گيرد. هدف اصلي روانشناس كار نيز مطالعه و كاربرد آن دسته از اصول و يافته هاي علم روانشناسي است كه در رابطه بين انسان وكار او تاثير مي گذارد.قلمرو روانشناسي كار:1.    پيوند تنگاتنگي با كاردارد ورفتار آدمي را در رابطه با آن،تحت مطالعه وبررسي قرار مي دهد.2.    براي حداقل رساندن مشكلات انساني در كار،از قوانين ويافته هاي روانشناسي استفاده مي كند.روانشناسي صنعتي:در تعريف روانشناسي صنعتي(كه اكنون ديگر از اين اصطلاح استفاده نمي شود) آمده است:مطالعه رفتار آدمي در جنبه هايي از حيات كه به كار مربوط مي شود و بهره گيري از دانش حاصل از رفتار آدمي جهت به حداقل رسانيدن مشكلات وي در كار.روانشناسي صنعتي سازماني:كاربرد اصول روانشناسي در محل كار ومطالعه عواملي كه در سازمانها بر كاركنان اثر مي گذارد.نكته اي كه حائز اهميت است اين است كه امروزه در كليه سازمانهاي موفق از دستاوردهاي اين علوم استفاده گسترده اي مي شود ومديران با استفاده از اطلاعاتي كه متخصصان اين امر در اختيارشان مي گذارند عملكرد بهتري از خود به نمايش مي گذارند وسطح مديريت خود را ارتقاء مي دهند.مديريت و خلاقيتخلاقيت يعني تلاش براي ايجاد يك تغيير هدف دار در توان اجتماعي يا اقتصادي سازمان،خلاقيت به كارگيري توانايي هاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد است.خلاقيت يعني

توانايي پرورش يا به وجود آوردن يك انگاره يا انديشه جديد در بحث مديريت نظير به وجود آوردن يك محصول جديد است ،خلاقيت عبارتستاز طي كردن راهي تازه يا پيمودن يك راه طي شده قبلي به طرزينوين.الف: تعريف خلاقيت از ديدگاه روانشناسي:خلاقيت يكي از جنبه هاي اصلي تفكر يا انديشيدن است.تفكر عبارتست از فرايند بارآرايي يا تغيير اطلاعات ونمادهاي كسب شده موجود در حافظه دراز مدت .تفكر بر دو نوع است:1-تفكر همگرا                       2-تفكر واگراتفكر همگرا عبارتست از فرآيند باز آرايي يا دوباره سازي اطلاعات ونمادهاي كسب شده موجود در حافظه دراز مدت.تفكر واگرا عبارتست از فرآيند تركيب و نوآوري اطلاعات و نمادهاي كسب شده موجود در حافظه دراز مدت ، خلاقيت يعني تفكر واگرا.براين اساس اين تعريف خلاقيت ارتباط مستقيميبا قوه تخيليا توانايي تصوير سازي ذهني دارد.اين توانايي عبارتست از فرايند تشكيل تصويرهايي از پديده هاي ادراك شده در ذهن و خلاقيت يعني توانايي ارائه راه حل جديد براي حل مسائل ،خلاقيت يعني ارائه فكرها و طرحهاي نوين براي حل مسائل ،خلاقيت يعني ارائه فكرها  وطرحهاي نوين براي توليدات و خدمات جديد استمرار آن پس ازغيبت آن پديده ها.ب : تعريف خلاقيت از ديدگاه سازماني .خلاقيت يعني ارائه فكرو طرح نوين  براي بهبود و ارتقاي كميت يا كيفيت  فعاليتهاي سازمان ((مثلاً افزايش بهره وري ،افزايش توليدات يا خدمات ،كاهش هزينه ها، توليدات يا خدمات از روش بهتر ،توليدات يا خدمات جديدو...))مديريت و رهبريچگونه يك مدير مي تواند قدرت رهبري بيابد وبا اقتدار كامل سازمان را با هماهنگي كامل كاركنان به پيش ببرد واز بحران هاي بوجود آمده گذر نمايد؟ قدرت متعلق به افرادي است كه

با ديگران خوب رفتار مي كنند و روابط انساني مثبتي  بوجود مي آورند وآن را حفظ مي كنند. كاركنان بايد محيط كار را مانند خلنه و خانواده خود بدانند تا در عوض وفاداري و وظيفه شناسي خود را نثار سازمان كنند.دوره كسب قدرت با فرياد و رعب و وحشت وانتقاد در ميان جمع گذشته است . بايد به كاركنان اطلاع رساني كرد وسعي نمود آنها را متقاعد ساخت تا به عقيده ما صحه بگذارند .اينكار مستلزم اعتماد به نفس و توانايي فكري مي باشد.مديري كه همواره فرياد مي زند در دراز مدت احترام واقتدار خود را از دست ميدهد وكاركنان نيز فقط بفكر صحنه سازي براي خلاصي موقت از خشم مدير هستند و بدنبال انجام درست كار نمي باشند .بجاي تحت فشار  گذاشتن كاركنان آنها را بايد در مسيري كه مي خواهيم هدايت كنيم و بكشانيم. بايد به ديگران فرصت دهيم كه رشد كنند و صاحب  موفقيت شوند.بايد پر توان در صحنه حضور داشت كه قدرت را تحليل مي برند. بايد از فاصله گرفتن هاي غير منطقي و افراطي از كاركنان اجتناب كرد.از امكانات ويژه و ناحق  نبايد استفاده كرد وسلامت مالي را بايد حفظ كرد.كاركنان در اين صورت است كه در كنار بحران ها را پشت سر خواهند گذاشت.•    چگونگي رهبري با نفوذ باشيم؟دكتر جان سي مكس ول مي گويد،(مقياس واقعي رهبري و مديريت نفوذ است، نه كمتر و نه بيشتر) شايان ذكر است سي مكس ول،متخصص مديريت ورهبري دردنياي تجارت است 0براي مديران طبيعي است كه بخواهند هرچيز تازه اي در موردرهبري را ياد بگيرند .بالاتر از درك و فهميدن رهبري ، اين

است كه ياد بگيريم كه رهبري امري است كه با نفوذ و تاثيرسر وكار دارد نه چيز ديگر .دليل اينكه ياد بگيريم كه رهبري با مسئله قدرت نفوذ سر وكار دارد اين است كه خودتان را در موقعيتي قرار خواهيد داد كه رهبري شويد كه از نظر تخصصي و شخصيتي نفوذ بيشتري داشته باشيد.قبل از اينكه ياد بگيريم چرا رهبري با مسئله قدرت نفوذ سر وكار دارد ، بايد بفهميم كه رهبري و نفوذ هر كدام چه معنا و مفهومي دارند . رهبري به اين شيوه تعريف مي شود:قدرت هدايت و راهنمايي كردن ،و مفهوم نفوذ اين است :توانايي تاثير گذاشتن روي افراد به طوري كه بدون اعمال زور وفشار ،آنها را به انجام كاري ترغيب كنيم .سه نكته مهم كه به آن مي پردازيم عبارتند از :1-    هيچكس ذاتاً رهبر به دنيا نمي آيد 2-    بايد بين رهبراني كه فقط اين مقام را يدك مي كشند و رهبران واقعي تمايز قائل شد.3-    پرورش رهبران ديگرقبل از هر چيز متخصص رهبري و مديريت ،والتر بنيس ، مي گويد بدترين و خطرناك ترين تصور غلط در مورد رهبري اين است كه رهبران ذاتاً رهبر به دنيا نمي آيند ويك عامل ژنتيكي آنها را به سمت رهبري مي كشاند.اين باور يعني مردم يا اين قدرت را در خود دارند و يا ندارند،كه واقعاً بي معني است در واقع ، عكس اين مسائله صحيح است رهبران ساخته مي شوند و نه به دنيا مي آيند.سه استراتژي رهبري تغيير:در ادامه سه استراتژثي رهبري متفاوت براي كار با تغيير ارائه مي شود.هريك از اين استراتژي ها مي توتنند به صورت

منفرد يا تركيبي بكار گرفته شوند.الف) رهبري تغيير از طريق قدرتدراين سبك مدير:پداش ها؛ترفيع ها و ارتقاها را منترل مي كند.تمام تصميم ها را با مشاركت حداقل كاركنان اتخاذ مي مند.يك رهبر مستبد و هدايت گر است.اين سبك رهبري هنگام يك بحران كه تصميم ها بايد به سرعت اتخاذ شوند مي تواند اثربخش باشد.ب) رهبري تغيير از طريق استدلالدر اين سبك مدير:پيش لز تغيير،اطلاعات لازم را اشاعه مي دهد.با كاركنان مانند بزرگسالان رفتار مي كند وچرايي تغييررا به آنها توضيح مي دهد.انگيزه ها ، نيازها، سنت هاو استانداردهاي كاركنان وسازمان را تشخيص مي دهد.اين استراتژي رهبري وقتي به كار مي رود كه تغيير اجتناب ناپذير بوده وزمان عامل تعيين كننده اي نيست.رهبري تغيير از طريق باز آموزيدراين سبك مدير:تشخيص مي دهد كه نه به قدرت و نه به استدلال، به تنهايي موجبات تغيير موفق را فراهم نمي آورد به آموزش و توسعه ارزش مي دهد.به كاركنان اجازه مي دهد و آنها را تشويق مي كند كه براي چالش هاي جديد مهارت هاي جديد را فراگيرند.كاركنان را به انجام بيش از آنچه كه نياز است تشويق مي كند آنها را به ماوراء سطحاعتمادشانحركت مي دهد  وبه آنهاكمك مي كند كه به نفع سازمان فراسوي توانايي خود تلاش كنند.اين استراتژي براي رهبري تغيير هنگام رشد تغيير سريع و رقابت شايد اثر بخش است.فصل چهارممديريت و بازاريابيمديريت و بازاريابي1-    فلسفه توليدفلسفه توليدگرا يكي از قديمي ترين فلسفه هاي بازلريابي است كه مورد توجه فروشندگان كالاها و خدمات قرار گرفته وآنها را هدايت كرده است.فلسفه توليد بر اين باور است كه مصرف كنندگان به كالاهايي روي مي آورند كه

در دسترس باشد و بتوانند آن را تهيه نمايند و در ضمن داراي قيمت مناسبي نيز باشد.از اين رو مديريت بايد تاكيد خود را بر افزايش توليد وكاهش هزينه و توزيع گسترده محصولات بگذارد.فلسفه توليد فلسفه اي مناسب وپاسخگو در دو وضعيت است:اول آنكه تقاضا براي كالا بيشتر از عرضه آن باشد. در اين حالت مديريت بايد در جستجوي راهها وروش يي باشد كه از طريق آنها توليد را فزوني بخشد و پاسخ گوي خواسته هاي مصرف كنندگان گردد .دوم آنكه هزينه توليد كالا بالا نباشد و بالا بردن كارايي در توليد براي پايين بردن هزينه توليد لازم به نظر آيد.2-    فلسفه محصولفلسفه محصول يكي ديگر از نگرش هاي مهم بازاريابي و هدايت كننده فروشندگان است. شركت هاي محصول گرابر اين باورند كه مصرف كننده يا خريداران به سوي كالايي گرايش دارند كه بيشترين كيفيت و عملكرد و بهترين ظاهر را داشته باشدو بنابراين سازمان بايد تمام توان خود رامصرف بهبود و تكامل كالا بنمايد.برخي از توليد كنندگان بر اين باورند كه اگر كالايي پديد آورند كه در نوع خود بهترين باشد، خواهند توانست به راحتي بازار را فتح كرده وسهم عمده اي از بازار به خود اختصاص دهند.فلسفه محصول مي تواند به بيماري ((نزديك بيني بازاريابي)) نيز منجر مي گردد.براي مثال،چنانچه مديريت راه آهن چنين تصور نمايد كه مردم خواهان قطار هستند و نه حمل و نقل و مسافرت چنين تصوري موجب خواهد گرديد كه رقابت خطوط هوايي ،اتوبوس ،اتومبيل و كاميون به فراموشي سپرده شود.3-    فلسفه فروشبسياري از سازمان ه8اي توليدي و بازرگاني ، مفهوم و فلسفه فروش را سر لوحه نگرش بازاريابي

خود قرار داده اند. فلسفه فروش بر اين اصل استوار است كه مصرف  كنندگان ،كالاي سازمان را به اندازه كافي و مورد نظر خريداري نخواهند كرد،مگر اينكه سازمان به فعاليت هاي تهاجمي فروش از طريق نيروي فروش خود و روش هاي مختلف تبليغاتي اقدام نمايد.4-    فلسفه بازاريابيدر اين فلسفه ،اعتقاد بر اين است كه نيل به اهداف سازماني ، ،بستگي تام به تعيين و تعريف  نيازها و خواسته هاي بازارهاي هدف و تامين رضايت مشتريان به نحوي مطلوب تر و موثرتر از رقبا دارد.فلسفه فروش و بازاريابي با يكديگر اشتباه مي شوند.اين دو نگرش با هم مقايسه شدند.فلسفه فروش از داخل به بيرون مي نگرئ.اين فلسفه از كارخانه شروع مي كند به محصولات وكالاهاي موجود شركت توجه دارد و به دنبال كسب فروش سود آور ، از طزيق تلاش هاي فروش و انواع تبليغات گسترده مي باشد.مديريت دانشمديريت دانش (مديريت دانايي يا مديريت اندوخته هاي علمي ) در دسترس قرار دادن نظامند اطلاعات و اندوخته هاي علمي است، به گونه اي كه به هنگام نياز در اختيار افرادي كه نيازمند آنها هستند ريال قرار گيرد تا آنها بتوانند كار روز مره خود را با بازدهي بيشتر و موثرتر انجام دهند.برنامه اجرايي مديريت اندوخته هاي علمي بر اين سه جزء  اصلي بنا مي شود.1-    افرادي كه توليد كننده و يا مصرف كننده اين اندوخته ها هستند.2-    فرايندهايي كه اين اندوخته ها را مديريت مي كنند.3-    ابزار وتمهيداتي كه دسترسي به اين سرمايه ها علمي را آسان مي كنند.راهبردهاي مديريت دانشسازمان ها براي اين كه بتوانند مديريت دانش را توسعه داده وتقويت كنند.بايد در 5 فعاليت عمده

مهارت لازم را كسب نمايند .اين پنج مهرت به شرح زير است:-    قدرت حمل نظام مند مساًله را پيدا كنند.-    توانايي كسب تجربه از موفقيت هاي ديگران و بكارگيري راه كارهاي نوين را داشته باشند.-    تجارب قبلي و فعلي را به كار گيرند.-    خود را با الگو برداري از سازمانهاي موفق مقايسه نمايند.-    توانايي انتقال موثر وسريع دانش را در تمام سطوح سازمان داشته باشند.-    مديريت بحراندر دوران بحران بيش از هر دوران ديگر مبناها و پايه ها و موارد ديگر اساسي وجود دارند.كه بايد مديريت اساسي بر آنها اعمال شود.مديريتي كه در آن فردا لحاظ شده باشد.اين يعني دور انداختن ديروز و داشتن هدف رشد براي فرد.اما بالاتر از هر چيز مديران بايد ياد بگيرند كه رشد سالم و غير سالم را از هم تمييز دهند.ممكن است بگوئيد اين نكات اساسي نكات واضحي هستند ولي معمولاً همه همين نكات اساسي بديهي به نظر مي آيند چند مدير روي آن كار مي كنند و چند نفر حتي روي ان فكر مي كنند . دوران بحران دوران خطرناكي است  .بزرگترين خطر آن ناديده گرفتن خطرات جديد است كه عمدتاً با آنچه همه مي دانند هم خواني ندارد.البته دوران آشفته دوراني سرشار از امكانات و موقعيت ها است اما براي آنان كه واقعيت هاي  جديد را براي مدير اهميت دارد.بنابراين يك موضوع اصلي نياز به مديراني است كه با واقعيات روبرو شوند وبا وسوسه دنبال كردن آنچه همه مي دانند مبارزه كنند به گفته اي ديگر با دنبال كردن آنچه همه مطمئنند اما به احتمال زياد تبديل به خرافات مي شود مبارزه كنند.•    تعريف بحران سازمانيمفهوم بحران

مي تواند به معناي انحراف از وضعيت تعادل عمومي رابطه سازمان با محيط يا تعريفي از خصوصيت محيطي باشد كه سازمان  مجبور است به صورت مستمر از آن آگاهي داشته باشد و در هريك از اين دو نگرش انجام مسائل بحران در يك ديدگاه مديريت استراتژيك به بهترين وجه قابل درك است. يك بحران سازماني  فقط يك فاجعه مانند يك ركود اقتصادي ،سقوط يك هواپيما و يا محدود كردن شركت هايي نيست كه باعث تلفات عظيم و يا خسارات شديد محيطي مي شوند بلكه مي تواند داراي شكلهاي متنوعي مانند بدنام شدن محصول ،مخدوش شدن خدمات پشتيباني كننده،تحريم كردن محصولات ،اعتصاب، شليعات هسته اي جنجال آميز ، دزديده شدن ، رشوه دهي و رشوه خواري ،درگيري خصومت آميز ،بلاياي طبيعي در جهت انهدام محصولات ،خراب شدن سيستم اطلاعاتي سازماني و يا سيستم اطلاعات شركت هاي مادر است.•    طبقه بندي بحران از ديدگاه ((پارسونز)) پارسونز سه نوع بحران را بيان مي كند كه عبارتند از :1.    بحرانهاي فوري :اين بحران ها داراي هيچگونه علامت هشدار دهنده قبلي نيستند و سازمانها قادر به تحقيق در مورد آنها و نيز برنامه ريزي براي رفع دفع آنها نيستند.2.    بحرانهايي كه به صورت تدريجي ظاهر مي شوند:اين بحرانها به آهستگي ايجاد مي شوند.مي توان آنها را متوقف كرد ويا از طريق اقدامات سازماني آنها را محدود ساخت.3.    بحرانهاي ادامه دار :اين بحرانها هفته ها ، ماه ها ،و يا حتي سال ها به طول مي انجامند.استراتژي هاي مواجهه شدن با اين بحرانها در موقعيت هاي متفاوت بستگي دارد به فشارهاي زماني، گستردگي كنترل و ميزان عظيم بودن اين وقايع.

عبور از شكست

نويسندگان:

آليسترمك آلپاين-كيت ديكسي

خلاصه كتاب: حسن چهل سر- مترجم: ابوذر كرمي- ناشر:نشر دانژه- مقدمه:(پيش گفتار) : هرساله ميلياردها دلار بخاطر نگرش منفي كاركنان و كارفرمايان به هدر مي رود. اين نگرش منفي مي تواند شكلهاي مختلفي داشته باشد . هر جايي كه اين نگرش شكل بگيرد كارخانه باشد شركت باشد يا حتي كشور همه چيز ميسوزد و خاكستر مي شود. نگرش منفي از آنفلوآنزا مسري تر و حادترين شرايط مالي بدتر است.و درست قلب روابط انسان ها با يكديگر را نشانه مي گيرد مورد حمله قرار مي دهد وانسان ها راعميقآ ناراحت و ناشاد مي كند. فرق نمي كند كه مرد باشيد يا زن،كارگر يا كارفرما،متاهل يا مجرد. نگرش منفي خطري جدي براي روند طبيعي زندگي شماست.البته تفكر مثبت هم يك شبه با يك تصميم ضربتي به دست نمي آيد زيرا روابطي كه انسان ها با هم دارند خيلي پيچيده تر از اين حرف هاست.اگر مي خواهيم زندگي شادتري داشته باشيم بر نگرش منفي غلبه كنيم جريان زندگي خود را هموارتر كنيم در كارمان موفق تر باشيم و باعث راحتي و سازگاري بيشتر ديگران شويم بايد ويژگي هاي زندگي روزمره را كه مورد توجه همگان است مورد بررسي قرار دهيم آنها عبارتند از:مهرباني ، ريتم و آهنگ زندگي ، زيبايي ، تغذيه، خواب،شكست،تفاهم،موفقيت و تخيل .هدف ما نويسندگان از انتخاب اين ويژگي هاي زندگي چيزي نيست جز دسترسي بيشتر و بهتر شما به خوشبختي و شادي. اين كتاب در واقع رويكرد فلسفي كوتاهي به خوشبختي است .خوشبختي يك مفهوم مطلق نيست بلكه مثل هدفي است كه يك سري اقدامات كوچك مي تواند ما را به آن

نزديكتر كند .كسي كه در زندگي دلخوشي نداشته باشد مرده اي متحرك بيش نيست.     سوفوكل

فصل اولسنگ بناي تمدن: محبتكاري كه با زور نمي توان پيش برد با محبت مي توان.پوبليوس سايروسمحبت تمدن را مي پرورد.ادب و متانت اصول اخلاقي محبت و كرامت است و شآن آدمي هدف محبت. تمدن يعني پذيرفتن مسئوليت اعمال خود و تحمل اعمال ديگران. محبت عبارت است از مهرباني ،توجه و آرامش كه هرچه ساده تر باشد تاثير گذارتر است.خيلي از آدم ها داراي روحيه فداكاري و ايثار هستند –در همه جاي دنيا ثابت شده است كه بخشي از فرايند بهبودي قربانيان يك فاجعه رفتار ايثارگرانه است. شعار رمانتيك مشهور قرن19 انگليس لرد بايرون در مورد محبت چه زيبا مي نويسد كه: «افتخار پاك كردن قطره اشكي بسيار بيشتر از ريختن درياهايي از خون است». وقتي فرصت تعامل با ديگران بسيار زياد است بايد بتوانيم در محيط كار محبت خود را ابراز كنيم. كساني برخوردي محبت آميز دارند  شخصيتي قوي از خود نشان مي دهند.چنين برخوردي تحسين مي شود.اريك هافر فيلسوف اجتماعي امريكايي در دهه 1950 مي نويسد: «ما با مهربان بودن مهربان مي شويم». يك برده رومي به نام پوبليوس سايروس در قرن اول قبل از ميلاد چيزي را مي دانيت كه زيست شناسان و دانشمندان علوم ااجتماعي امروزه ادعا مي كنند كه ان را ثابت كرده اند: «كاري را كه با زور نمي توان پيش برد، با محبت مي توان». محبت مستلزم صبرو تحمل،توجه به ديگران،قدرشناسي از آنها و نوع خاصي از رفتار است.محبت كردن به ديگران مهم است اما شايد مهم تر از آن،محبت كردن به خودتان است

كه سخت ترين نوع محبت كردن است. محبت بايد هميشه معني دار باشد، وقتي درگير زندگي مي شويد گاهي برداشتي اشتباهي از محبت معنادار پيدا مي كنيد.اينكه همه شما را دوست داشته باشند حلال مشكلات نيست.بلكه همانطور كه هميشه مي گوييم محبت بايد به دقت مورد بررسي و توجه قرار گيرد و با اطلاعات لازم به پيش برود. محبت اتفاقي درست مثل كمك كردن دانش آموزي به پيرمردي در عبور از خيابان براي گرفتن نمره بيست از معلم مي تواند باعث آشفتگي و نگراني هم بشود.برده و رياضي دان افريقايي به نام توماس فولر در سال 1732 مي نويسد: «محبت بي دليل تشكري در پي ندارد». ياد بگيريد از اينكه به شما محبت و تشكر كنند،لذت ببريد.اين باعث مي شود طرف مقابل هم خوشحال شود و هم تحت تاثير قرار گيرد.از عمل دادن و گرفتن لذت ببريد چون لحظات زيبايي واقعي همين ها هستند.هرچقدر اين لحظات كمتر مورد انتظار باشند زيبايي آنها بيشتر مي شود.چقدر عجيب است زماني كه مهرباني و محبت را از كساني كه اصلا انتظارش را نداريم و نامهرباني را از كساني كه از انها هم اصلا انتظارش را نداريم مي بينيم محبت به مرور زمان در ذهن و جان ما به صورت انبوهي يا توده اي در مي آيد و به ما كمك مي كند زماني كه ديگران پررو يا نامهربان مي شوند با آنها كنار بياييم.فصل دوميافتن آهنگ زندگيدارم پرسه مي زنم وهيچ كاري هم نمي كنم شايد اين هم نوعي خلاقيت باشد.فريمن دايسون   تنظيم وقت در زندگي خيلي مهم است و بخشي از ريتم يا آهنگ زندگي است.تمدن در

ناب ترين شكل خود چيزي نيست جز مجموعه اي از رفتارها. اپرا ها، تابلوهاي نقاشي و مواردي از اين قبيل در واقع مخلفات تمدن هستند نه عناصر تشكيل دهنده آن. به عنوان مثال، ديركردن نوعي از رفتار است كه فاقد تمدن است. اين رفتار با ازادي ديگران تداخل مي كند و ريتم زندگي آنها را به هم مي زند.يك بازيگر از ريتم استفاده مي كند تا خشم ، پشيماني يا شادي مخاطب را برانگيزد.وقتي يك ريتم موسيقي مشخص و آهنگين نواخته شود يك دونده بر سرعت و هماهنگي حركت پاهاي خود مي افزايد ولي اگر در حال صحبت با گوشي موبايل باشد اين سرعت و هماهنگي كاهش خواهد يافت.ساعت روز هم در اين ريتم تاثير مهمي دارد.اهميت خبر بد درست به اندازه خبر خوش است.هيتلر از تاثير چشمگير سخنراني هايش در زمان غروب آفتاب آگاهي داشت.زيرا اين ساعت، ساعت مهمي از روز است.او اكثر سخنراني هاي خود را در اين زمان برگزار مي كرد زيرا مي خواست مردم در هواي آزاد باشند و تحويل روز به شب را تجربه كنند. در هر روز، زمان مناسبي براي يك اتفاق خاص وجود دارد، مثلا زماني براي خوابيدن، زماني براي بحث و وذاكره و زماني براي سفر. اگر زمان جلسات هفتگي مشخص باشد مديريت مجموعه هم موثرتر و راحت تر خواهد شد. برنامه ريزي دقيق براي رفع مشكلات و حوادث احتمالي و نگاهي به آينده،موانع پيش رو را از ميان بر مي دارد و اين امكان را نيز براي افراد فراهم مي آورد كه خود را آماده كنند و اين كار باعث رشد تخصص گرايي مي شود.بسياري از

افراد ترجيح مي دهند ديدگاهي قطعي نداشته باشند و غالبآ محافظه كار و فرصت طلب باشند.چنين آدم هايي كه به چيزي تعهد ندارند باعث كسالت و خستگي ديگران مي شوند. آنها انگل ديگران مي شوند.از آنها دوري كنيد زيرا وقت شما را تلف مي كنند.يك پزشك آمريكايي به نام فريمن دايسون در قرن بيستم در ستايش بيكاري خود مي گويد: «دارم پرسه مي زنم و هيچ كاري نمي كنم شايد اين هم نوعي خلاقيت باشد». اوقات فراقت از دونظر مفيد است: يكي اينكه فضايي را ايجاد مي كند كه ذهن را پاكيزه كنيم و ديگر اينكه بگذاريم تا جسممان خودش را پيدا كند كه اين خود باعث شتاب گرفتن سرعت ايده هاي تازه مي شود. ريتم با تنفس ارتباط دارد و اگر ياد بگيريد كه تنفس صحيحي داشته باشيد تاثير عميقي بر روي سلامت شما خواهد گذاشت. تنفس هماهنگ با كسي كه مي خواهيد او را تحت تاثير قرار دهيد باعث حس همدردي او با حرفهاي شما مي شود. در واقع شما با هندوانه گذاشتن زير بغل او، او را با خود همراه مي كنيد و ريتم او را تنظيم مي كنيد. تنفس، حيجان را كنترل نموده و سطحي از ريتم را به زندگي شما تزريق مي كند.فصل سوم زيبايي اغوا كننده       صورت زيباي ظاهر هيچ نيست.        سعديارسطو، فيلسوف و رياضيدان يوناني در قرن چهارم قبل ازميلاد مي نويسد كه بايد ادم زيبا قد بلند باشد. آدم هاي قد كوتاه جذبه و وقار دارند اما زيبايي خير. اين ويژگي ها در ژاپن طرفدار زيادي ندارند! هرچند زيبايي مفهومي جهان شمول است اما در عين حال،

هركسي برداشتي از زيبايي دارد.كتابهاي زيادي در مورد خالكوبي و داغ يا لكه گذاشتن بر روي بدن نوشته است طوري كه حجم اين فعاليت ها انقدر زياد است كه آدم فكر مي كند تلاش براي بهبود ظاهر بدن، تلاشي جهاني است.ديدن بدن برنزه مدال هايي كه بر روي پوسترها يا در تابلو هاي سطح شهر مي بينيم باعث مي شود خودمان را گاهي موجودي به درد نخور بدانيم اما يادمان مي رود كه اين عكس طوري اربراش شده كه پوست مدل مرمري به نظر برسد، از كرم هاي مرطوب كننده براي براق كردن دست و پاها استفاده شده و كارشناسان تلاش زيادي كرده اند كه نور پردازي كاذب و سايه اي ظريف در آن به كار ببرند.مد، شيطان وسوسه كننده اي است كه بيش از همه كسي را كه از آن پيروي و به آن عمل مي كند مي فريبد. يك شركت توليد كننده عروسك باربي بنام ((ماتل)) ده ها ميليون دلار صرف تحقيق در مورد مشخصات يك چهره بي عيب و نقص كرد. شكل ظاهري تنها يكي از نشانه هاي هويت ماستو و ممكن است باعث سوءبرداشتهايي شود. شكل باطني، نشان دهنده واقعيت ماست و با متوازن كردن ابعاد مختلف روحي و باطني زندگي خود مي توانيم به خوشبختي برسيم. فرهنگ هاي غربي مي گويند يك بدن چغر و تنومند نشان مي دهد كه فرد كار يدي كرده و زحمت صادقانه كشيده است.اخلاق كار در اينكه مد و زيبايي چگونه خود را نشان مي دهند خيلي مهم است. اين همان اخلاق كاري است كه نقش مهمي در زندگي ما ايفا مي كند و غالبا

باعث مي شود كه ما عميقا احساس گناه كنيم. قفقازي هاي طبقه مرفه و تحصيل كرده استين هاي خود را خيلي بلند مي كردند كه به عالم و آدم بگويند كه ما انقدر وضع مان خوب است كه كار نمي كنيم.در جستجوي زيبايي و در مسير زيبايي به سوي خوشبختي بايد به رابطه انسان با طبيعت توجه كرد. انسان در آفريده هاي خود با طبيعت رقابت مي كند. اگر انسان مي خواهد به خوشبختي برسد بايد با قدرت و گستردگي طبيعت كنار بيايد.تنها از طريق اداي احترام به طبيعت است كه محيط سكونت بشر مي تواند فرصت رضايتمندي و خوشبختي را به كساني بدهد كه ساكن اين محيط ها هستند.هركس از زيبايي برداشتي دارد. و زيبايي واقعي يك خصوصيت جسمي نيست بلكه حسي است كه در درون خود رشد مي دهيد، حسي كه آن را به ديگران منتقل مي كنيد. يكي از ضروريات رشد اين حس دروني علاقه به شناخت زيبايي و طبيعت ديگران است. شكي نيست كه اگر دنبال خوشبختي هستيد بايد در حلقه آدم هاي خوشبخت باشيد. به همين ترتيب، محيطي كه در آن زندگي، كهر و بازي مي كنيد نيز بايد باعث خوشبختي شود.فصل چهارم   جذبه غذا              وقتي شكم سير مي شود فرقي نمي كند آدم فقير باسد يا غني.                      اوريپيدس           دستكم در دنياي غرب كمتر پيش مي آيد كه علت غذا خوردن صرفا گرسنگي باشد. غذاهايي كه فكر مي كنيم قشنگ هستند ما را وسوسه و جذب مي كنند. غذا هايي كه فكر مي كنيم زشت هستند ما را دفع مي كنند.اپيكور كه در سال 314 قبل از ميلاد در جزيره

سوروس يونان متولد شد يك فرد لذت گرا، مادي گرا و تجربه گرا بود كه دغدغه اصلي اش خوشبختي بود. امروزه پراكندگي خانواده ها در سراسر جهان زياد شده و دم در يخچال (به جاي اتاق غذاخوري) شده محل ملاقات اعضاي خانواده.وقتي مي خواهيد در پايتخت كشوري غذا بخوريد از رستوران هاي خالي و خلوت دوري كنيد ولي وقتي در مناطق روستايي ايتاليا هستيد با تمام انرژي به استقبال رستوران هاي خالي برويد. سر زدن به رستوران بيشتر يك عادت شده نه يك ضرورت. رستوران ها بسيار شيك و مد روز هستند. مردم هم بيشتر تحت تاثير مد هستند تا غذا. وقتي به رستوران هاي گران قيمت و ويژه مي رويم و افراد مشهور را در انجا مي بينيم احساس مي كنيم با بقيه فرق داريم و توفيق خاصي نصيبمان شده كه در كنار اين افراديم. هرچند اين ها همه هيجان خاص خود را دارند اما نمي توانيد مبناي زندگي خود را تقليد از سبك زندگي ديگران قرار دهيد.        يكي از تناقص هاي زندگي مدرن غربي اين است كه با اينكه خيلي ها هميشه در رستوران غذا مي خورند اما بيشترين پول خود را صرف خريد گرانترين وسايل آشپزخانه مي كنند. اين آدم ها حتي اگر در خانه غذا بخورند باز هم غذا را از بيرون سفارش مي دهند! آشپزي در خانه كم كم دارد به دست فراموشي سپرده مي شود. آشپزي مي تواند خاصيت درماني و آرام بخشي داشته باشد.زنگ خطر اپيدمي چاقي در سراسر جهان از دنياي غرب گرفته تا كشورهاي در حال توسعه (كه دچار سوء تغذيه هم هستند!) به صدا درآمده

است. سازمان بهداشت جهاني مي گويد چاقي در چند سال گذشته 50% افزايش يافته است.فصل پنجم                                      راهنماي خوابخواب كافي در روحيه و اعتماد به نفس ما تاثير مثبت مي گذارد. يوگوبتي     يوگوبتي، نمايشنامه نويس ايتاليايي قرن بيستم وقتي در سال 1949 جمله فوق را بيان كرد به ماهيت واقعي خواب اشارهنمود. سخنان او بازتابي از تفكرات هراكليتوس فيلسوف قبل از سقراط بود كه در سال 500 قبل از ميلاد نوشت:«حتي كساني كه مي خوابند بيكار نيستند و به گردش چرخ و فلك كمك مي كنند». ما هرگز نبايد از خوابيدن خجالت بكشيم. خواب سفري عالي و جادويي است كه ما هر شب در پيش مي گيريم.وقتي اديسون برق را اختراع كرد و در واقع نور را از آتش جدا كرد ما انسان ها كم كم از آن ريتم طبيعت مان فاصله گرفتيم. حالا خيلي ها شيفتي يا در روزهاي تعطيل كار مي كنند. بعضي از مغازه ها نه تنها در روزها بلكه در شبهاي كريسمس هم باز هستند. نتيجه اين مي شود كه مدت زمان خواب ما انسانها در قرن بيستم 20 درصد كاهش يافت يعني ما نسبت بهآبا و اجدادمان هر شب يك و نيم ساعت كمتر مي خوابيم. اين منجر به مسئله اي به نام«محروميت از خواب» شده كه اتفاقا همه از آن غافلند.طول عمر با كيفيت خواب ارتباط دارد. خواب خوب سلول هاي دستگاه ايمني شما را تقويت مي كند و در نتيجه در ساعات بيداري، شادابي و نشاط بيشتري خواهيد داشت. اگر قرار است شاد و خوشبخت باشيد يك الگوي صحيح خواب بايد داشته باشيد. اگر مي خواهيد در طول ساعات

كاري از عهده وظايف محوله به خوبي بربياييد باز هم چنين خوابي لازم است.خواب يكي از مهمترين روش هاي صرف وقت است. اوويد، شاعر رومي، خيلي غلط كرد كه گفت:«خواب چيست؟ نرمش مرگ». مرگ لذتي است كه اگر بخواهيم به اوج آن برسيم بايد بر روي آن كار كنيم. توماس وولف نويسنده آمريكايي قرن بيستم در كتاب خود به نام«فرشته، به خانه ات نگاه كن» در سال 1935 مي نويسد:«ما همه در خواب برهنه و تنهاييم. وقتي در خوابيم در دل تاريكي و شب باهم متحد مي شويم و بس عجيب و زيبا مي خوابيم چون داريم در تاريكي مي ميريم و مرگ نمي شناسيم».لرد بايرون شاعري است كه به زيبايي خواب و لذت غايي آن پي برده است. او در سال 1816 نوشت:«خواب دنياي خواص خودش را دارد و قلمرو گسترده اي از واقعيت وحشي را در بر مي گيرد. خواب ها وقتي پرورده مي شوند همراه با نفس، اشك، عذاب، وجد و خوشي اند.»فصل ششم  عبور از شكستشايد بتوانيم خود را از صعود باز داريم اما از سقوط خير!ناپلئون بناپارتنويسنده و ويراستار آمريكايي به نام البرت هابارد در سال 1927 مي نويسد:«مرز بين شكست و پيروزي انقدر ظريف است كه ما اصلا متوجه آن نمي شويم، روي آن پا مي گذاريم و خودمان اصلا نمي فهميم» علت آن است كه واقعا تفاوت بين شكست و پيروزي را نميدانيم. ما اعتقاد داريم كه هميشه يا پيروز مي شويم يا شكست مي خوريم و حد وسطي بين اين دو نيست در حالي كه درست برعكس است و ما عناصري از اين دو حالت (پيروزي و

شكست) را داريم.در بسياري از موارد، در زندگي خود از اهدافمان دور مي شويم و دائما بايد براي بازگشت به مسير صحيح در حال اصلاح باشيم. وقتي از مسير صحيح زندگي خود منحرف مي شويم شايد به نظر برسد كه داريم شكست مي خوريم. اين تصور غلطي است چون اين انحرافات بخشي از روند طبيعي زندگي است. اگر گاهي اوضاع بر وفق مراد نيست و  كارها درست پيش نمي رود نگران نباشيد. اصلاحات لازم را انجام دهيد و به زندگي برگرديد.ورزشكاران از بهتزين نمونه هايي هستند كه شكست ها را تبديل به پيروزي مي كنند. در ورزش هاي رقابتي، شكست يك چالش به حساب مي آيد. وقتي كسي در يك بازي مي بازد، جمع بندي و تجزيه و تحليل مي كند ببيند علت شكستن چيست و چگونه مي تواند عملكرد خود را بهبود بخشد ولي وقتي برنده مي شود زياد به گذشته فكر نمي كند. هرچه بيشتر تمرين كنيد شانس موفقيت شان بيشتر مي شود. از نظر جامعه، موفقيت، كاري است كه ديگران از شما انتظار ندارند بتوانيد انجام دهيد! عامل انگيزه و تحرك افراد اين است كه كاري كنند كه ديگران انگشت به دهان بمانند.دو نوع پيروزي داريم يكي متاثر از اميد به موفقيت و ديگري متاثر از شكست است. اولي به دنبال اعتلا و رشد است كه البته رويكردي سالم و پخته مي باشد. دومي، رويكردي آسيب شناسانه و پخته است. در بررسي روان شناختي ناكارآمدي ارتش به اين نكته مي رسيم كه فرماندهان ارشد اين نيروها از شجاعت ظاهري برخوردارند نه شجاعت احلاقي كه اين خود باعث مي شود شخصيت هايي كه

مناسب نيستند مناسب مهمي را در دست داشته باشند. كساني كه از شكست مي ترسند تمرين و بازي را به زندگي واقعي ترجيح مي دهند. اين آدم ها شايد كمتر سود كنند.خوشبختي يعني بيشترين تلاش را كردن، يعني بيشترين استفاده از استعدادهايتان و پذيرفتن اينكه بيشترين استفاده را از استعدادهايتان بكنيد، از آنها لذت ببريد و با آنها ذوق كنيد. وقتي كسي مي داند كه استعدادي دارد و از آن استفاده نمي كند از خودش متنفر مي شود.موفقيت ظاهري در مراحل مختلفي از زندگي حاصل مي شود. كمتر موفقيتي پيدا مي شود كه در طول زندگي فرد به طور يكنواخت وجود داشته باشد. به نظر مي رسد بيشتر افراد از دوره جواني خود بهره اي نمي برند. آغاز زندگي همراه با خامي، بي تجربگي و سادگي و نيروي فراوان است. پايان زندگي هم همراه با تجربه، سستي، خمودگي و بي حوصلگي است. هيچ گاه از شكست هاي ظاهري احساس شرمندگي و خجالت نكنيد زيرا پايان شب سيه سپيد است. غالبا در ادبيات و سينما شكست ظاهري به صورت قهرمان نهايي نشان داده مي شود.هيچ گاه نگران شكست نباشيد زيرا در بسياري از مواقع، شكست، خيالي است مثل شكست در نرساندن يك سري حد نصاب ها در يك رشته خاص. نگران شكست و سستي در اموري چون محبت، مهرباني، صداقت، شزافت و درستكاري باشيد.شكست در معناي عمومي آن در زندگي همه وجود دارد.فصل هفتم                              نياز به تفاهم    تفاهم يعني بخشودن، حتي بخشودن خودتانالكساندر چيپسما آدم ها بسياري از كلمات را هرگز نمي شنويم زيرا توانايي شنيدن اين كلمات را از دست داده ايم. از كلمات به

صورت سرسري و در مكان يا زمان نامربوط استفاده مي كنيم در نتيجه زندگي مان سراسر پر از سوء  تفاهم است. توماس فولر در قرن هجدهم نوشت:«خداوندا به من كمك كن تا با كساني كه حرف مرا مي فهمند مهربان باشم». به ما گفته اند ارتباط برقرار كنيد وگرنه روابط تان از بين خواهد رفت. اين سخن درست است اما اگر ارتباط ما بوسيله مجموعه اي از هيجانات و احساسات و عدم فهم معناي كلمات مخدوش شود در چنين وضعي بهتر است سكوت پيشه كنيم. عرب ها مي گويند: بهتر است آدم خيلي از حرفها را فرو بخورد. خيلي ها در محافل دوستانه زياد چرت و پرت مي گويند ولي منظور خاصي ندارند. عجيب نيست كه سوءتفاهم يكي از بلاهاي زندگي شده است. كلمات ابزارهاي خطرناكي هستند و اگر اشتباه و در جاي نادرست به كار برده شوند مي توانند آشوب يا قتلي به پا كنند.سوءبرداشت يا سوءتفاهم فجايع بزرگي را در پي داشته است. يكي از نمونه هاي آن عمليات نظامي تيپ موسوم به تيپ لايت در جنگ «بالاك لاوا» بود. دستور اين بود: سواره نظام اسلحه خود را بردارد و پيشروي كند. در زمان سدور اين دستور، اسلحه ها خالي بودند نه پر. اين دستوري بود كه از دهان لرد راگلان خارج شد، آجودانش آن را يادداشت كرد و براي اجرا به يكي از افسران بيش از حد مخلص يعني لرد لوكان كه برادر زن لرد راگلان بود(!) ابلاغ كرد. اين دو نفر از هم تنفر داشتند و دائما در حال دعوا و نزاع بودند. لرد راگلان مي توانست تصور كند كه ممكن

است تعدادي از تيراندازها به اسارت نيروهاي روسي دربيايند در حالي كه لرد لوكان كه فرماندهي تيپ لايت را به عهده داشت تنها چيزي را كه ميديد ادوات جنگي روس ها در انتهاي دره اي بود كه به شدت محافظت مي شد. چنين دستوري با اين شرايط جنگي مسخره و احمقانه به نظر مي رسد اما از آنجايي كه اين دو فرمانده باهم درگير بودند و از هم خوششان نمي آمد در مورد اين دستور احمقانه هيچ بحث منطقي باهم نكردند. لرد لوكان فط دستور داد و لرد كارديگان هم آن را اجرا كرد. تيپ لايت به ادوات جنگي روس ها حمله كرد و فاجعه اي انساني به وقوع پيوست. هنوز هم بحث در مورد اينكه چه كسي مقصر بود ادامه دارد اما چه فايده اي دارد.حس شهرت و اعتبار خيلي مهم است. وقتي از دست برود ديگر به دست نمي آيد. ممكن است يك عمر طول بكشد تا حسن شهرت با اعتبار بدست آيد اما در عرض يك دقيقه مي تواند از دست برود. ناپلئون بناپارت از افتخار و شهرت خود آگاهي داشت. او مي گويد:«نام نيك و خوش نامي مانند فرياد است. هرچه بلندتر شود طنين آن بيشتر مي شود. سرزمينها، آثار باستاني، ملل و غيره همه از بين مي روند ولي اين فرياد همچنان باقي مي ماند و به نسل هاي بعدي مي».   فصل هشتمبازگشت به تخيل«شعله ظريف احتمال با تخيل روشن مي شود»اميلي ديكنسونزندگي تركيبي از انديشه هاي كسل كننده و الهام بخش است. هر فيلم، ساختمان، كتاب، لباس و دستور غذايي با انديشه اي آغاز مي شود و فكر و

انديشه هم در واقع از تخيل شروع مي شوند. يكي از مهمترين ابعاد رشد كودك، تشويق تخيل است. اگر بخواهيد واقعا تاثيرگذار و كارا باشيد تخيل تان بايد پيشاپيش واقعيت حركت كند و از آن سبقت بگيرد.آدم ها داراي قدرت تخيل قوي به طور همزمان در سطوح متعددي عمل و فعاليت مي كنند اما آدم هايي كه خلاقيت كمتري دارند در يك سطح فعالند.اميلي ديكنسون در سال 1862 مي نويسد: «شعله طريف احتمال بويسله تخيل روشن مي شود» تخيل باعث اختراع و نوآوري چه در كار و چه در زندگي خصوصي مي شود. اين سخن هم درست است كه تخيل نيرويي بس قوي تر از اختراع و نوآوري محض است.به منظور استفاده كامل از تخيل، فرد بايد در حالت آرامش، راحتي و بي طرفي باشد. تمايز رسيدن به اين حالت براي بسياري از آدم هاي متخصصي كه از صبح تا عصر گرفتار كار و زندگي هستند سخت است. آرامش فقط با تغيير روند روزمره زندگي يا تعطيلات خانوادگي كه گاهي واقعا اعصاب خردكن هستند به دست نمي آيد.آرامش از پرورش و تمركز بر روي خاطرات حاصل مي شود. امرسون در سال 1860 نوشت: «هيچ روزي مثل روزهايي كه لحظات آن با تخيل به ارتعاش درمي آيند به ياد ماندني و ماندگار نخواهد شد. خيلي ها حافظه ندارند البته اگر علت آن ضربه اي باشد كه فرد در كودكي ديده است جاي بسي تاسف است و كودك اگر مي خواهد زنده بماند بايد حافظه خود را بسته نگه دارد. در حافظه بعضي ها هم حادثه اي تلخ باقي مانده و دائما آن را مرور مي كنند.

دائما فكر كردن به حوادث تلخ زندگي مشكلي را حل نمي كند. حوادثي را كه نمي توانيد تغيير دهيد كنار بگذاريد و به آنها فكر نكنيد. براي حركت به جلو به نگرش مثبت نياز داريد.براي تبديل تخيل به واقعيت به انضباط نياز داريم. پس از تخيل و انضباط نوبت به كنجكاوي و اشتياق مي رسد؛ اين دوره بايد جزو برنامه درسي مدارس باشد اما متاسفانه اين طور نيست زيرا كسب اين مهارت ها كار يك عمر است. از ميان چهار مولفه يك زندگي متعادل، فقط يكي از آنها در نظام آموزشي غرب ديده مي شود و آن انضباط است كه آن هم اعتبار خود را از دست داده است.كارها يا رفتارهاي خنده دار و مسخره پيچيده ترين شكل شوخ طبعي است. اينها باعث مي شوند درد و ملال زندگي براي بعضي از افراد كاهش يابد. زندگي پر از اين كارها و رفتارهاست. فقط بايد چشم تان را باز كنيد و دقت كنيد و البته بخنديد. بزرگترين طنزها از تركيب چيزهاي پيش پا افتاده وآشكار با مقدار زيادي تخيل بوجود مي آيند. بدون تخيل و خلاقيت نمي توان شوخ طبع بود زيرا شوخ طبعي عمدتا ناشي از اعمال روزمره و بسط آنها در ذهن تا مرحله اي است كه خنده دار مي شود. طنز و شوخ طبعي به انسانها كمك مي كند كه زندگي قابل تحمل شود، غم و اندوه خفيف را كاهش مي دهد، شادي را ترغيب و تشويق مي كند و زهر خيلي از دردها را مي گيرد.تخيل شايد بزرگترين استعداد باشد. درست مثل ديگر استعدادها، زماني شادي حاصل مي شود كه ياد بگيريد

چگونه قدر اين استعدادها را بدانيد. غفلت از تخيل حماقتي بزرگ است زيرا تخيل به حافظه، كار سخت و تمرين زياد نياز دارد. بايد مواظب تخيل خود باشيد. اين مراقبت ميلياردها برابر نتيجه مي دهد؛ بسي بيش از تلاشي كه از تلاشي كه براي حفاظت مناسب تخيل لازم است.فصل نهم                         شناخت موقعيت                كساني كه هيچ گاه موفقيت را تجربه نكرده اند آن را شيرين ترين چيز مي دانند.اميلي ديكنسونآگاهي از انديشه هاي آدم هاي مشهور در مورد موفقيت خالي از لطف نيست زيرا آنها واقعا موفقيت را تجربه كرده اند. به عنوان مثال، فيلسوف برجسته انگليشي قرن بيستم، برتراند راسل مي گويد: «اگر انسان نمي آموخت كه پس از موفق شدن، با اين موفقيت چكار كند بي شك قرباني و طعمه كسالت و بي حوصلگي مي شد». در طول قرن هاي متمادي، پيروزي و موفقيت، هدف بشر بوده و همين كه به آن دست يافته متوجه شده كه چقدر كم ارزش است.كساني كه از نظر جهانيان موفق اند غالبا احساس مي كنند صد در صد شكست خورده اند. پس بياييد در جستجوي موفقيت و ماهيت واقعي آن، ابتدا نقش شانس را بررسي كنيم.«شانس و بخت را با يكي از رودخانه هاي خروشان مقايسه مي كنم كه وقتي سيل مي آيد در دشت ها سرازير مي شود، درختان و ساختمان ها را با خود مي شويد و مي برد. پس اين رودخانه با شانسي همراه استكه وقتي قدرتي و نيرويي براي مقاومت در برابر آن قد علم نكرده باشد نيروي خود را نشان مي دهد و در نتيجه نيروهاي خود را جايي تغيير مي دهد كه

معلوم مي شود موانع دفاعي براي محدود كردنش برافراشته نشده اند».شكست يا موفقيت كاري به خود شما بستگي دارد. چگونگي رفتار شما خيلي مهم است. بخت و شانس را بيخيال شويد چون آمد و نيامد دارد. عزم خود را جزم كنيد كه در كار موفق شويد و پيروزي كسب كنيد نه اينكه از شكست دوري كنيد. با اين حال، نكته مهم اين است كه موفقيت كاري را به موفقيت زندگي تبديل كنيد. البته گاهي موفقيت كاري را اولين بد شانسي تان به حساب مي آوريد! معيار موفقيت در زندگي معياري نيست كه ديگران در زندگي شما اعمال كنند. براي خيلي ها، ثروت و مظاهر آن مثل هواپيماي جت و قايق بادي خصوصي و خانه هاي مجلل، مهم است: اينكه خانه شان چگونه و مخصوصا توسط چه كسي تزئين و دكور شده باشد خيلي مهم است. پول درآوردن با زندگي اجتماعي درمي آميزد و بر آن تسلط مي يابد.در جستجوي موفقيت واقعي اين نكته بسيار مهم است كه در كار خود پشتكار داشته باشيم. كاري را كه درست انجام داده باشيم با حس رضايتمندي همراه است كه به ما قوت قلب مي بخشد. تاجر، نانوا، نجار يا هركس ديگري موفقيت واقعي شما يعني انجام درست، كامل و صادقانه يك كار. اين كار مي تواند مورد توجه و تحسين جهانيان واقع شود و يا كار كوپكي باشد كه هيچ كس هم متوجه آن نشود. وفاداري به دوستان بسيار مهم است. وسوسه نشويد كه دوستان جديد را جايگزين دوستان قديمي كنيد ولو اينكه دوستان جديد خيلي هم باهوش باشند. اجازه ندهيد تازه واردها بر نظر صائب شما تاثير

منفي بگذارند و شما را با كساني كه به شما وفادارند مخالف كنند. هيچ گاه از زير مسئوليت هاي خود به عنوان يك دوست شانه خالي نكنيد. شكستن هر يك از اين قوانين باعث مي شود موفقيت شما تلخ شود؛ موفقيت فردي كه قابليت اين را دارد كه از موفقيت يا شكست گروهي كه عضوي از آن هستيد فراتر رود. از نظر خيلي ها موفقيت شبيه گارسوني است كه يك سيني شربت بر روي دست دارد و رستوران هم كيپ تا كيپ پر از مشتري است. او بايد مواظب تك تك قدم هايش باشد و اگر يك گام اشتباه بردارد همه چيز به هم مي ريزد. وقتي همين گارسون ليوان هاي خالي شربت را برمي گرداند هيچ ترسي ندارد و با اعتماد به نفس فوق العاده اي حركت مي كند. موفقيت واقعي يعني رفتار دوم گارسون در زمان پر بودن ليوان ها. موفقيت از نظر آدمي كه واقعا موفق شده يك چيز مرموزي است كه فقط خودش مي داند چيست.چنين آدم هاي موفقي را كجا مي توانيد پيدا كنيد؟ بين خرپول ها، سرمايه دارها، بانك داران، كارمندان يا رانندگان تاكسي؟ آدم هاي موفق در همه اقشار مردم يافت مي شوند. از ويژگي هاي آنها ثبات قدم، پايمردي و جديت است. در پايان، به آيه 36 هز باب هشتم انجيل مرقس كه سوالي بنيادي درمورد ارزش موفقيت مطرح ميكند اشاره مي كنيم كه مي گويد: «حتي اگر كسي بتواند كل جهان را مال خود كند ولي روحش را از دست بدهد چه سودي به حالش دارد؟» اگر موفقيت چيزي است كه ارزش بدست آوردن را داشته

باشد بايد بخشي از روح شما باشد، حسي كه با رويكردي به همه ابعاد زندگي به دست آيد نه فقط درخشيدن در يك بعد. فصل دهمخوشبختي        خوشبختي، انتقام نهايي است  نويسنده گمنامخوشبختي در اصل يعني دوست داشتن خويشتن. اول خود را تحمل كن بعد خودت را بشناس. اول خودت را سازگار كن و تطبيق بده، بعد رفتار خود را بهبود ببخش و مواظب خود و ديگران باشد. تا از شر تنفر از خود خلاص نشوي نمي توانيد شاد باشيد. اگر عادت خيلي بدي داريد آن را كنار بگذاريد و اگر نمي توانيد با عادتي بهتر جايگزين كنيد. اعتياد به مواد مخدر و چه به الكل خانمان سوز است. گاهي وقتي مي خواهيم به شناخت احساسات مان مي پردازيم احساس آكنده از تنفر از خويشتن ما را فرامي گيرد نه احساسي توأم با غرور و اقتخار. براي اين چنين مسائلي فكري بايد كرد. اگر زندگي عاقلانه و توأم با سلامت نباشد به هيچ وجه زندگي خوش آيندي نخواهد بود. عكس اين قضيه هم صحيح است. يعني زندگي عاقلانه هم اگر خوشايند نباشد زندگي نيست. اپيكور در قرن سوم قبل از ميلاد مي نويسد: «بك زندگي داراي اعتدال و توازن، كليد خوشبختي است» يك قرن قبل تر،اوريپيدس در سال 431 قبل از ميلاد بيان داشت: «كسي در ميان انسان ها وجود ندارد كه خوشبخت باشد. اگر كسي ثروت هنگوفتي بدست آورد شايد از همسايگان خود خوش شانس تر باشد اما خوشبخت تر نيست!» ارسطو، فيلسوف و رياضي دان يوناني مي گويد: «وقتي دقت مي كنيم مي بينيم خوشبختي از مظاهر روح انسان است. خوشبختي به خود فرد

بستگي دارد». در دنياي كسب و كار،شركت در مشتري هاي خود اعتماد ايجاد مي كند. شناخت علايق مشتري و توجه به خواسته هاي وي اعتماد و وفاداري او را افزايش مي دهد و در نتيجه از ميان اين همه شركت به شما روي مي آورد. براي حفظ كسب و كار اعتماد نقش حياطي دارد. رويكردي اخلاقي، اهداف(شخصي يا كاري) دراز مدت را تكميل مي كند. بي اعتمادي گسترده در حوزه هاي تجاري باعث عدم رغبت خيلي ها به كار در اين حوزه ها مي شود. ارزشمندي ما به اين است كه دنيا را به مكان بهتري تبديل كنيم نه بدتر. آدم ها سعي مي كنند مخصوصأ در دوره جواني به خوشبختي برسند. در پايان زندگي متوجه مي شوند آنچه مي ماند همان ساده ترين لذت ها و خوشي هاست. خوشبختي يعني قبول كردن اينكه بعضي ها كارهايي بهتر از شما مي توانند انجام دهند و درك اين نكته كه رقابت با آنها مخصوصأ وقتي مهارت بيشتري دارند كاري بي فايده است. اين سخن نيز درست است كه هرچه بيشتر تمرين كنيم احتمال موفقيتتان بيشتر خواهد شد و مهارت هم با تمرين بدست مي آيد. توماس جفرسون مي نويسد: «نه ثروت و نه شكوه و عظمت بلكه آرامش و كار است كه خوشبختي مي آورد». اين سخنان يعني اينكه خوشبختي استفاده از توانايي ها و مهارت ها تا جايي كه بتوانيم. خيلي ها خوشبختي را با لذت اشتباه مي گيرند و فلاسفه و روان شناسان مباحث گسترده اي در اين زمينه مطرح كرده اند. خلاصه خدمت شما عرض كنم كه سعي كنيد جهت زندگي تان از

درون به برون باشد نه اينكه دائما از برون لذت هايي بطلبيد تا تمناي زياده خواه و سير نشدني را دمي آرام كنيد. از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تويي. در اين دنياي وانفسا تنهايي بيداد مي كند و عشق ورزيدن، دلسوزي و محبت مي تواند يخ اين تنهايي را آب كند.اگر مي خواهيم در محيط كار موثر باشيم و كارايي داشته باشيم ابتدا بايد خوشبختي را در خانواده خود بيابيم. زيرا كاري كه منشأ آن نگراني، اندوه و آشفتگي باشد كاري است ديوانه وار كه گاهي بازده دارد و گاهي ندارد به قول معروف خوش مي درخشد ولي دولت مستعجل است. چنين كاري ناپايدار است. صنعت به نيروي كاري نياز دارد كه در همه سطوح به آينده فكر كند. يك ذهن آرام مي تواند همان برخوردي را را با اضطرار و يكنواختي داشته باشد كه با آرامش و شوخ طبعي و آسايش دارد. كساني كه از خانه به محل كار پناه مي آورند نه به درد شركت يا كارفرما مي خورند نه به درد همكاران. كساني كه از كار خود لذت زيادي مي برند كارآيي بهتري دارند البته به شرطي كه از زندگي خانوادگي هم لذت ببرند. كساني كه درمورد كار آينده نگر نيستند دو دستي به شغل شان مي چسبند و تكان نمي خورند. كارايي همكاران آنها نيز ضعيف مي شود. ترس چنين فردي كه تنها عشقش كار است باعث مي شود همكاران وي از هرگونه رقابتي امتناع كنند و در نتيجه كارايي و عملكرد شركت ضعيف شود. در پايان مي گوييم بهترين روش براي دستيابي به خوشبختي اين است كه كمك

و سعي كنيد انسان هاي دور و بر شما خوشبخت شوند. اين نگرش شما درمورد ديگران است كه واقعا مهم است. اگر دنبال خوشبختي هستيد از موفقيت ديگران لذت ببريد. خوشبختي يعني پذيرفتن مسئوليت سلامت هيجاني، معنوي و هم چنين فيزيكي و رواني. ويليام جفرسون مي گويد: «زندگي متعلق به زنده هاست» و اين يعني تمركز بر روي اعمالمان؛ يعني تمرين مهرباني و محبت، يافتن ريتم و آهنگ خود در زندگيف تلاش براي تفاهم و استفاده از تخيل خود. در روابط مان با ديگران، بايد مواظب خوشبختي مان باشيم و تنها با تمركز بر روي اين نكات مي توانيم در خانه، كار و زندگي، خودمان را قدرتمند كنيم. ذهن خود را آموزش دهيد كه خوش بين باشد و نسبت به همه و خودتان اميدوار باشد. همانطور كه دالايي لاما(رهبر بودائيان تبت) مي گويد: «در اين دنيا،اگر بخواهيم زندگي شاد و همراه با خوشبختي داشته باشيم هر چه آرامش و آسايش ذهني مان بيشتر شود توانايي مان در استفاده از يك زندگي شاد و توأم با خوشبختي نيز بيشتر مي شود».

ما و ما

تحليل علمي از خود بيگانگي و خودباختگي نوشته بخشعلي قنبري اين كتاب داراي 4 فصل مي باشد

فصل اول:خود شناسي و اهميت آنآدمي هر چه آگاه تر باشد نسبت به وجود خودش سير بهتري را مي تواند طي كند اين خود در آموزه ها ديني و فرديتي چنان داراي اهميت است كه چه در بعدهاي عملي و چه در بعدهاي غير عملي بدون شناخت آن مسير گام برداشتن به سوي ترقي و تعالي غير ممكن است بنابر تحولاتي كه ايجاد شد در قرن بيستم اگزسيتانسيالسيم كه

تاكيد اساسي دين و مكتب به اين بود كه آنچه اهميت دارد وجود خارجي و فردي انسان هاست . در ميان مكاتب غربي اگزسيتانسياليسم بيش تر از ساير مكاتب بشري به مساله ي خودشناسي و خوديابي كرده است بر مبناي اگزسيتانسياليسم انسان طي يك خود انگيختگي از خود واقعي به سوي حقيقي خود حركت مي كندو همه ي تلاش هدايت صحيح انسان در اين مسير است تا فرد بتواند خود اصيل را از خود كاذب تشخيص دهد خود آگاهي به وجود خود نگريستن خود آگاهي يعني كه بيش تر خود را دانستن و به درون خود رفتن و درون خود را كاويدن ساحت هاي سه گانه ي انساني 1- ساحت عقل و انديشه                                                                      2- ساحت احساس و عاطفه 3- ساحت كاركرد و عمل البته برخي از صاحب نظران ساحت هاي ديگري براي انسان در نظر گرفته اند كه حداقل در مفاهيم با آنچه ذكر شد تفاوت دارد از اين ديدگاه هر فردي در سه ساحت و بعد قرار دارد . 1- ساحت امور واقع 2- ميزان صراحت و امكان شناسايي 3- ثمره هستي خود شخص فصل دوم : مفاهيم و مباني خود بيگانگي واژه اليناسيون به معني از خود بيگانگي و واگذاري است اين واژه بدان معناست كه آدمي استعدادها و توانايي و زمام امور مملكت خود را اختيار نيروهاي بيگانه است و اين داستان در انجيل آمده كه حضرت عيسي هنگامي كه پا به ساحل گذاشت شخصي كه گرفتاري روح نا پاك بود از قبرستان بيرون آمد و به سوي حضرت دويد اين فرد هميشه در قبرستان بود و هيچ كس نتوانست حتي با

زنجير ياكنده او را ببندد تا نتواند به قبرستان بروداو زنجيرها را پاره مي كرد و كنده ها را مي شكست او تصوري نيرومند بود كه كسي نمي توانست او را آرام كند روز و شب در بيابان نعره مي كشيد و خود را به سنگهاي تيز مي زد خود را زخمي مي كرد وقتي عيسي را از دور ديد دوان دوان خود را به او رساند و در مقابلش به خاك افتاد . عيسي به آن روح ناپاك كه درون مرد بود فرمان داد كه اي روح ناپاك از آن مرد خارج شو روح ناپاك از دهان مرد فرياد زد و گفت و اي عيسي : اي فرزند خداي متعال براي چه سراغ ما آمده اي تو را به خدا ما را عذاب نده عيسي از او پرسيد كه نام تو چيست ؟ روح ناپاك از زبان مرد جواب داد كه نام من قشون است چون ما عده زياد هستيم داخل اين مرد شديم ارواح پليد شروع به خواهش و تمنا كردند كه از آن سرزمين بيرونشان نكند اتفاقا يك گله خوك در بلندي كنار درياچه مي چرخيدند                      پس ارواح پليد از او استدعا كردند و گفتند كه ما را داخل خوك ها بفرست عيسي خواهش آنها را پذيرفت پس همه آن روح هاي ناپاك از آن مرد بيرون آمدند و داخل خوك ها شدند تمام آن گله بزرگ از تپه به درياچه افتادند و خفه شدند نيروهاي بيگانه چنين كاري انجام ميدهند و موجود از خود بيگانه اما نيروهاي يگانه و خودي آدمي را به اصالت خويش نزديكتر و روح و جسم او

را فربه تر و متناسب تر مي سازند . از ديدگاه مولانا كه به خود بيگانگي روحي بيش تر از ساير عارفان پرداخته مي گويند آدم از خود بيگانه كسي است كه سرتاسر هستي و موجوديت خود را باخته است و همه ساحت هاي خود را به تصويري از خود بيگانگان مبدل كرده است و تنها كاركردي كه براي آنها باقي مانده انعكاس شخصيت تصميم و فعاليت بيگانه در آينه ي وجودي او است آثار خود بيگانگي از حركات و سكنات فرد خودباخته پيداست چنين شخصي به گفتار و رفتار و كردار ديگران واكنش نشان مي دهد و بر اثر آنها خشم و خشونت نشان مي دهد فصل سوم : علل خودباختگي كه خود اين قسمت 3 بخش 1- غفلت از خود 2- اشتغال به خود كاذب 3- اجتماع زدگي برخي اين عقيده را دارند كه علت اصلي از خود بيگانگي اينكه شخصي در معادلات زندگي از يك عامل اصلي به نام خود غفلت مي ورزد و تمام هم و غم و توجهش به ديگران و اگر هنر و عملي يا فضيلتي دارد بخاطر و براي ديگران عرضه مي كند همه ي سخنش تمجيد و تعريف از ديگران است و يا انتقاد جويي عيب جويي اظهار نفرت و يا ارسال لعنت به آنهاست ولي هرگز به خودش نمي پردازد و هيچ وقت نمي پرسد كه او چه هنري و چه فضيلتي دارد آيا اين فضيلت روح و روان او را فربه تر مي سازد يا منجر به لاغري او مي شود شيفته ديگران شدن هزار آفريني براي ديگران چشم در خلق دوختن خود را براي

ديگران خواستن علم و فضيلت را براي ديگران فراهم ساختن و در يك جمله فراموش كردن خود و اصالت دادن به ديگران از نشانه هاي عده ي از خودبيگانگي فردي روحي است . اشتغال به خود كاذب : آدمي دو نوع خود دارد خود اصل كه ارتباط عميق با خدا دارد و اساسا ريشه اش در پيوستگي به اوست و خودي كه شخص به طور كاذب براي خود پديد مي آورد اين خود ممكن است محصول برايند ذهني او باشد و ممكن است در اثر روابط اجتماعي شكل گيرد شخصيتي است كه ديگران به او داده اند يعني چون ديگران هستند درباره ي او اظهار نظر مي كنند او احساس چنين شخصيتي و خودي را مي كنند اگر آنان نظر خود را از وي برگيرند اين خود هم از بين خواهد رفت علاوه بر اينها انسان با اين خود كاذب توهم    مي كند كه وجودش مستقل از وجود خداست لذا در برابر او احساس بي نيازي مي كند . اجتماع زندگي : وقتي شخصي در جامعه به سر مي برد از آداب و رسوم و مسائل جاري در آن اثر گذاري آنها زياد مي شود . كه شخص در جامعه هويت شخصي خود را از دست مي دهد و در اجتماع پنهان مي شود از اين جهت برخي صاحبنظران به اين باورند كه فرد اجتماعي شده نمي تواند آن چنان كه بايد و شايد خود را بيابد و به خود اصيلش به حيات خود ادامه دهد جامعه بي نشان در باطن ما حكمراني مي كند شارل بلندي تعيين ميكند كه نه محض اينكه من تصميم

به استدلال مي گيريم جامعه مرا بسوي فلان و بهمان هدايت مي كند فص_ل چه_ارم هگل نخستين متفكري است كه مبحث خود بيگانگي را در فلسفه غرب پيش آورده و تعريفي از آن بدست داده است نظريه هگل در اين باب متفرع است بر فلسفه سيتماتيك هگل كه جهان هستي با همه ي خدايي ها و پراكندگي هايش جلوه اي از يك حقيقت است كه عقل كل يا روح نثال مطلق است از اين جهت است كه در ديدگاه هگل انسان و جهان خارجي در اصل از يك گوهرند در مرحله اي كه اين روح هنوز نشد يا گسترش نيافته و هنوز از خويشتن خويش بيرون نيامده و آنرا ايده مي نامند . مرحله ي دوم زماني است كه اين روح نشر و گسترش مي يابد از ديدگاه هگل روح همان روح مطلق او همين كه در پايان كار به مرحله ي خودآگاهي و دل آگاهي ميرسد خويشتن را چون خداوند باز مي شناسد از ديدگاه هگل عينيت objectivity اقتصاد با ذهنيت subjectiuity و با آن بيگانه است روح كه واقعيتي يگانه و واحد است اجزاي جداگانه اي تجزيه شده استخداي مذكور عبارتند از ذهنيت خود آگاهي كه همان انسان است و عينيت خارجي كه جهان است هگل مجموعه اين چ= را با خود بيگانگي روحي مي نامند مهمي كه در انديشه ي هگل وجوددارد توجه به خويش انديشي خودانديشي يعني پي بردن به نفس خويش روند خويش شناسي از طريق انديشيدن حاصل مي شود و اگر از اين روند خارج شود در واقع دچار خود بيگانگي شده است روح در نگاه هگل تركيبي از

روح ارسطويي و روح رمانتيك است روح ارسطويي همان است كه وجه تمايز جاندار از بي جان است و چيزي است كه جاندار را به حركت در مي اورد اما روح رمانتيك عبارتست از درون مايه اي كه در روند زندگي ماهيت خود را معين ميكند هگل بر اين باور است هر انديشه اي با نقيض خود هر كلمه اي با ضد خود همراه است و اين وسيله اي است كه فيلسوف را به صورت نا محسوس از آگاهي به دانش مطلق مي رساند و اين كار با گذشتن از خودآگاهي به عقل و از عقل به ذهن و سرانجام بدبين و از آنجا كه علم مطلق مي رسد حال اگر آدمي خود را جزيي از هستي بداند ديدن ارتباط آگاهي داشته باشد خود باخته است و الا خود را باخته و به مرض خودبيگانگي دچار آمده است از نظر هگل تنها تفاوت ميان روح انسان و جهان خارج اين است كه اولي عقل كل است و در عين حال ذهني و دومي عقل كل است عيني هگل بر اساس منطق سه پايه اي خويش به تحليل مساله اي از خود بيگانگي پرداخته او بر اين اعتقاد بود كه در مراحل سه گانه ي تز آنتي تز سنتز روند خود ، خود يافتگي صورت مي گيرد هر چيزي در مرحله تز خوديافته و آگاه به خود او است در مرحله آنتي تز خود آگاهي از بين رفته خودباختگي جاي آنرا مي گيرد و هنگامي كه به مرحله خود اگاهي دوباره مي رسد كه اين مرحله سوم خود يافتگي و خود آگاهي كامل تري است چون

به مرحله كمال رسيده مهمترين مشكل هگل چگونگي سازگاري بين محدود و نا محدود و همزيستي مسالمت آميز آن بود از نظر هگل هنگامي كه رابطه خداپرستان به رابطه خداي به بنده تبديل شده از خود بيگانگي آغاز شد پي د ر اين ديدگاه دو نكته قابل تحمل است از يك طرف روح متعلق به آفرينش طبيعت به خود بيگانه مي شود از طرف ديگر انسان به لحاظ اينكه به خداي اعتقاد پيدا مي كند كه انساني نيست از خود بيگاه مي گردد پس از خودبيگانگي درباره خدا روح متعلق است گاهي درباره انسان معتقد به خدا .منابع مأخذاچ.ال.دبليو،مقدمه اي بر فلسفه،ترجمه ضياء الدين طباطبايي،امير كبير،1363.بروان كابين،فلسفه وايمان مسيحي،ترجمه طاطه وس ميكايليان،تهران، علمي وفرهنگي1377.منطق الطير. بلوم ويليلم،نظريه هاي نظام سياسي،آران1373.بهاءالدين خرمشاهي،حافظ نامه،علمي فرهنگي،1372.انسان تك ساختي،ترجمه دكتر محسن مديري،اميركبير،تهران1362.نهج البلاغه،ترجمه عبدالمحمد آيتي،بنياد نهج البلاغه،تهران1376.تي.بلومميليام،نظريه هاي نظام سياسي،ترجمه احمد ترين،تهران،آران1373.جعفري محمد تقي،مولوي و جهان بيني بعثت بي تا.جعفري محمد تقي،شرح مثنوي،انتشارات اسلامي1363.دريا بندري نجف،درد بي خويشتني،پرواز1369.دكتر نوالي،فلسفه هاي اگزيستانس و اگزيستانسياليسم تطبيقي،انتشارات دانشگاه تبريز1374.سروش عبدالكريم،اوصاف پارسايان،صراط،تهران1371.عنايت ا... رضا،ماركيسم و ماجراي بيگانگي انسان و بي نا بي جا بي تا.عنايت حميد،جهاني از خود بيگانه.غني قاسم وقزويني،ديوان حافظ،1373.قنبري اكبر،بستر تاريخي دفاع عقلاني ازدين نقدونظر،ش2،بهار1374.كگور سورن،بيماري به سوي مرگ،ترجمه رويا منجم،پرسش،تهران 1377.انسان بي خود(مجموعه آثار24قلم)،تهران 1361.يادخداديناميسم اصالت انسان،سيد مصطفي محقق داماد.ناس جان،تاريخ جامع اديان،ترجمه علي اصغر حكمت،انتشارات علمي فرهنگي 1373.نيكلسون تصحيح،مثنوي معنوي،به كوشش نصرا...پورجوادي،امير كبير1363.هيپوليت ژان،پديدار شناسي روح برحسب نظر هگل،كريم مجتهدي،علمي فرهنگي1371.الدوس هكسلي،خود شناسي ،ترجمه مصطفي ملكيان،مجله هفت آسمان.كتاب مقدس،انجمن پخش كتب مقدسه،1957.منابع لاتينثEnoch  Samuel  stumpf |socrates  to  sartre:Graw  mc-Hillbook  company|U.S.A  1988.New testament|the gideons  international  press|U.S.Aاز توجه شما متشكريم

آئين دوست يابي

ديل كارنگي خلاصه كتاب: ترجمه: ريحانه جعفري- پروين قائمي- ليتوگرافي: گلنام- مقدمه: آئين دوست يابي ( چگونه دوست پيدا كنيم و روي مردم تأثير بگذاريم) اولين بار در سال 1937 فقط در پنج هزار نسخه چاپ شد. نه ديل و نه ناشران او ، سيمون و شوستر ، تصورش را نمي كردند كه اين كتاب بيش از حد متوسط فروش كند، ولي با نهايت حيرت ديدند كه كتاب يك شبه ناياب شد و چاپ بعد از چاپ، پاسخگوي تقاضاي روز افزون خوانندگان آن نبود. راه آمدن با مردم ، بخصوص اگر حرفه اي و پيشه اي داشته باشيد ، بزرگترين مسأله آدمي است. خانه دار و مهندس و معمار هم كه باشيد همين طور است. چند سال قبل بنياد كارنگي در مورد پيشبرد آموزش تحقيقي انجام داد كه نكته بسيار مهمي را روشن كرد. بعدها مؤسسه فني كارنگي هم مطالعاتي انجام داد و همين نكته را تأييد كرد. اين تحقيقات نشان مي دهند كه حتي در رشته هاي فني مهندسي، مؤفقيت مالي افراد فقط 15 درصد به اطلاعات فني آنها بستگي دارد و 85 درصد باقي به مهندسي انساني يعني ايجاد رابطه با مردم و توان هدايت آنها برمي گردد.دانشگاه شيكاگو و مدارس واي. ام.سي .ا متحدّه تحقيقاتي انجام داده اند تا ببينند بزرگسالان مايلند چه چيزي بخوانند. اين تحقيق 25.000 دلار هزينه و دو سال وقت برد. آخرين بخش تحقيق در مريدن كانكتي كات صورت گرفت. اين شهر را به عنوان نمونه يكي از شهرهاي آمريكا انتخاب كرده بودند. با همه بزرگسالان مريدن مصاحبه شد و از آنها خواستند به 156 سؤال جواب بدهند.

سؤالات از اين قبيل بودند «حرفه يا شغل شما چيست؟ميزان تحصيلاتتان چقدر است؟ اوقات فراغت تان را چطور مي گذرانيد؟ درآمد شما چيست؟ سرگرمي هايتان كدامند؟ خواسته ها و آمال شما چه هستند؟ مسائلتان كدامند؟ دوست داريد چه بخوانيد؟» و امثال اينها. آن تحقيق نشان داد كه سلامتي، اولين نكته مورد علاقه بزرگسالان و دومين نكته اين است كه مي خواهند بدانند چطور مي شود با بقيه مردم كنار آمد و كاري كرد كه آنها آدم را دوست داشته باشند و آنها را با نحوه تفكر خود آشنا كرد. اين مطلب را براي شما شاگردانم مي گفتم و آنها را تشويق مي كردم بيرون از كلاس و در روابط تجاري و اجتماعي، آنها را امتحان كنند و بعد برگردند و در مورد تجربه ها و نتايجي كه به دست آورده بودند، صحبت كنند. عجب مشق جالبي! اين زنها و مردها كه تشنه پيشرفت شخصي بودند، از تصوركار در آزمايشگاهي جديد به وجد آمدند. اولين و تنها آزمايشگاهي كه در آن درباره روابط انساني مطالعه مي شد. سالها پيش، ابتدا قوانين را روي كارت كوچكي نوشتيم. در دوره بعدي كارتمان بزرگتر شد و بتدريج توانستيم جزوه و كتابچه درست كنيم. پس از پانزده سال تجربه و تحقيق، اين كتاب به وجود آمد. فنون اصلي سازگاري با مردم  « اگر مي خواهيد عسل برداريد، به كندو لگد نزنيد.»  در 7 ماه مه 1931، مهيج ترين صحنه شكار يك آدم در شهر نيويورك به نمايش گذاشته شد. صد و پنجاه پليس و كارآگاه، مخفي گاه او را در طبقه فوقاني ساختمان، محاصره كرده بودند. آنها ثقف آپارتمان را

به گلوله بستند و سعي كردند كراولي« پاسبان كش» را با گاز اشك آور بيرون بكشند. سپس در ساختمانهاي اطراف پشت مسلسل هايشان نشستند و يك ساعت تمام با تيراندازي هاي مداوم خود سكوت محله آبرومند نيويورك را درهم شكستند. چند روز قبل، او در يك جاده خارج از شهر لانگ آيلند داشت با معشوقه اش معاشقه مي كرد كه پليسي به شراغشان آمد و گفت: « گواهي نامه تان را ببينم.» كراولي يك كلمه هم حرف نزد و بلافاصله تفنگش را در آورد و به مغز آن پليس شليك كرد. موقعي كه پليس افتاد، كراولي از ماشين پياده شد، تپانچه پليس را برداشت و به بدن بي جان او تيراندازي كرد و آن وقت حرفي كه مي زند چيست؟ « زير اين لباس دلي خسته، اما مهربان وجود دارد. دلي كه به هيچ كس لطمه نخواهد زد.» كراولي را به اعدام با صندلي الكتريكي محكوم كردند. موقعي كه به اتاق مرگ در زندان سنيگ سنيگ رسيد، آيا فكر مي كنيد اين حرف را زد؟ « اين سزاي كشتن مردم است.» خير! او گفت: « اين سزاي من است كه از خود دفاع كردم.» نكته مهم اين داستان همين است: كراوالي « دو تپانچه اي» ابداً خودش را براي كارهايش سرزنش                   نمي كرد.« من بهترين سالهاي عمرم را صرف اين كرده ام كه مرددم را خوشحال و برايشان اوقات خوشي فراهم كنم و به جايش چه چيز نصيبم شده است؟ توهين و تعقيب! اينها حرفهايي هستند كه آلكاپون دشمن شماره يك امنيت جامعه امريكا و رئيس مخوف ترين گروه گانگستري شيكاگو مي زد. او واقعاً

خود را خدمتگذار مردم مي دانست. خدمتگذاري كه كسي قدر خدماتش را نمي دانست. كم هستند جانياني كه واقعاً خودشان را خطا كار بدانند. آنها هم مثل من و شما انسان هستند، بنابراين كارهايشان را توجيه مي كنند و برايشان استدلال منطقي مي آورند. انتقاد فايده ندارد، چون شخص را در حالت دفاعي قرار مي دهد و او را وادار مي سازد كه اعمالش را توجيه كند. انتقاد خطرناك است، چون غرور ارزشمند فرد را جريحه دار مي كند و به احساس اهميت دادن به خود لطمه مي زند و بيزاري و كينه را برمي انگيزد. بي . اف. اسكينر، روان شناس مشهور جهاني، در آزمايش هايش ثابت كرد حيواني كه براي رفتار درستش، پاداش مي گيرد، سريعتر و مؤثرتر از حيواني كه براي رفتار غلطش تنبيه شده است، چيز ياد مي گيرد. تحقيقات بعدي نشان داد كه اين اصل براي انسان هم مصداق دارد. ما با انتقاد نمي توانيم تغييرات دائمي به وجود آوريم و اغلب بيزاري و كينه ايجاد مي كنيم. هين سلي روان شناس بزرگ ديگر، گفته است: « هرچقدر كه تشنه تأثيريم، از سرزنش و تكذيب نفرت داريم. در تاريخ نمونه هاي بسياري از بيهودگي انتقاد وجود دارند. مثلاً جدال مشهوري را كه بين تئودور روزولت و رئيس جمهور تافت پيش آمد و در حزب جمهوريخواه اختلاف افتاد يادتان مي آيد؟ در اثر اين واقعه وودرو ويلسون به كاخ سفيد رفت و تغييرات برجسته و اساسي در جنگ جهاني اول به وجود آورد و مسير تاريخ را دگرگون كرد. بيائيد سريع نگاهي به ماجرا بيندازيم. موقعي كه در سال 1908 تئودور

روزولت از كاخ سفيد بيرون رفت، از تافت كه رئيس جمهور منتخب بود حمايت كرد. سپس براي شكار شير به افريقا رفت. هنگامي كه برگشت، از خشم ديوانه شد و تافت را به خاطر محافظه كاريش سرزنش كرد. همه سعي او اين بود كه خود را براي سومين بار كانديد كند و حزب بال موز را تشكيل دهد و همه احزاب غير از حزب جمهوريخواه را منحل كند. در انتخابات بعدي، ويليام هوارد تافت و حزب جمهوريخواه فقط در دو ايالت ورمونت و يوتا رأي آوردند. اين رسواترين شكست حزب تا آن زمان بود. تئودور روزولت تافت را سرزنش مي كرد، ولي آيا رئيس جمهور تافت هم خود را مقصر مي دانست؟ البته كه نه. او كه چشمهايش پراز اشك شده بود گفت: « نمي دانم غير از كاري كه كردم چه بايد مي كردم؟» چه كسي تقصير داشت؟ روزولت يا تافت؟ رك و راست بگويم من نمي دانم و برايم اهميت هم ندارد. نكته اي كه مي خواهم توجه شما را به آن جلب كنم اين است كه انتقادهاي تئودور روزولت تافت را تشويق به اين كار نكرد كه فكر كند اشتباه كرده است، بلكه تمام سعي او اين بود كه اعمالش را توجيه كند و با چشمهاي پراشك بگويد: « نمي دانم غير از كاري كه كردم چه بايد مي كردم.» ملاحظه مي كنيد؟ اين طبيعت بشر است. آدمهاي خطاكار هركسي غير از خودشان را سرزنش مي كنند. همه ما اين طوريم. بنابراين وقتي وسوسه مي شويم همين فردا از كسي انتقاد كنيم، بنابراين وقتي وسوسه مي شويم همين فردا از كسي انتقاد

كنيم، بد نيست ياد آلكاپون، كراولي « دو تپانچه اي» و آلبرت فال بيفتيم. يادمان باشد كه انتقاد، كبوترِ جَلْد است و به هرجا آن را بفرستيم، برمي گردد. يادمان باشد وقتي مي خواهيم كار كسي را تصحيح يا از او انتقاد كنيم، احتمالاً اعمال خود را توجيه و به ما توهين خواهد كرد و يا مثال تافت نازنين مي گويد: « نمي دانم غير از كاري كه كردم چه بايد مي كردم. هنگامي كه خانم لينكلن و ديگران درباره مردم جنوب با خشونت صحبت مي كردند، لينكلن جواب مي داد: « اگر به آنها خرده نگيريد، چون ما هم اگر در شرايط آنها بوديم، دقيقاً همين كار را مي كرديم.» آيا كسي را مي شناسيد كه دلتان بخواهد تغييرش بدهيد، اصلاحش كنيد و بهبودش بخشيد؟ بسيار عالي است! من هم كاملاً با اين امر موافقم، ولي چرا از خودتان شروع نمي كنيد؟ خودخواهانه هم كه نگاه كنيد، سودش خيلي بيشتر از آن است كه بخواهيد ديگري را تغيير دهيد. بله و البته خطرش هم خيلي كمتر است. كنفوسيوس مي گفت:« وقتي جلوي در خانه تان كثيف و پر از برف است، به برف روي بام همسايه فكر نكنيد. اگر من و شما بخواهيم همين فردا باعث دل آزردگي كسي بشويم، ممكن است قرنها بگذرد و طرف مقابل تا لحظه مرگ از رنجش يك انتقاد گزنده، خلاصي نيابد و ابداً هم مهم نيست كه ما در اين قضاوت واقعاً چقدر حق داشته ايم. موقعي كه سروكارمان با مردم است، بهتر اين كه يادمان نرود با موجوداتي بي منطق روبرو هستيم، با موجوداتي كه احساساتي اند،

تعصب دارند و محركشان عقايد بي پايه و غرور و خودبيني است. انتقاد تند باعث شد كه توماس هاردي، يكي از نازنين ترين داستان نويسان انگليس، براي هميشه داستان نوشتن را ترك كند. انتقاد باعث شد توماس چاترتون، شاعر انگليسي ، خودكشي كند. هر احمقي مي تواند انتقاد و سرزنش و گلايه كند و اغلب احمقها همين كار راهم مي كنند. ولي شخصيت و كف نفس مي خواهد كه انسان بتواند حرف ديگران را بفهمد و آنها را ببخشد، كارلايل               مي گويد:« يك مرد بزرگ با شيوه رفتارش با مردان كوچك، عظمت خود را نشان مي دهد. والدين غالباً دوست دارند از فرزندانشان انتقاد كنند. شما از من انتظارداريد بگويم « اين كار را نكنيد» ولي من نمي گويم . فقط مي گويم « قبل از انتقاد از آنها، يكي از آثار كلاسيك روزنامه نگاري امريكا را به نام  «پدر فراموش مي كند» بخوانيد. اين مطلب در سرمقاله اي در نشريه خانه مردم چاپ شد و ما با اجازه نويسنده اش كه آن را در مجله ريدرز دايجست درج كرد اين مطلب را عيناً در اينجا نقل مي كنيم. اين مقاله از ابتداي چاپ در صدها مجله و سازمان خانوادگي و روزنامه هاي سرتاسر كشور بازگو شد. بعدهم آن را تقريباً به بسياري از زبانهاي خارجي ترجمه كردند. من شخصاً به هزاران نفر كه آرزو داشتند آن را در مدرسه، كليسا و سخنراني ها بخوانند، اجازه دادم. مقاله را به مناسبت هاي مختلف در راديو هم خواندند و عجيب آن كه نشريات ادواري دانشكده ها و مجلات دبيرستانها هم از آن استفاده كردند. گاهي اوقات

يك مطلب كوچك به شكل اسرارآميزي « جرقه اي در ذهن ها مي زند» اين مطلب هم همين كار را كرد.»  پدر فراموش مي كند پسرجان گوش كن: اينها را وقتي مي گويم كه تو خوابي. زيرگونه ات چين خورده و حلقه اي از موهاي طلائيت به پيشاني عرق كرده ات چسبيده است. دزدكي به اتاق خوابت آمده ام. همين چند دقيقه پيش بود كه در كتابخانه نشسته بودم و داشتم روزنامه مي خواندم كه موج سهمگين پشيماني مرا با خود برد و با احساس گناه، كنار بسترت آمدم. پسرجان! چيزهايي هستند كه من درباره شان فكر كرده ام. من با تو كج خلقي كرده ام. موقعي كه لباس مي پوشيدي كه به مدرسه بروي سرزنشت كردم، چون صورتت را به جاي اين كه بشويي، با حوله مرطوب پاك كردي. از تو كار شلاقي كشيدم، چون كفشهايت را تميز نكرده بودي، موقعي كه وسايلت را كف اتاق انداختي، با عصبانيت سرت داد كشيدم. موقع صبحانه خوردن هم ايراد كارهايت را پيدا كردم. تو چيزها را ريختي. دهانت را پر از غذا كردي،  آرنج هايت را به ميز تكيه دادي. زياد كره روي نانت ماليدي، و موقعي كه سراغ بازيت مي رفتي و من راه افتاده بودم كه به قطار برسم، برايم دست تكان دادي و فرياد زدي، « خداحافظ بابا!» و من اخم كردم و در جوابت گفتم، «قوز نكن!»بعد دوباره همه اين ماجرا تا غروب ادامه پيدا كرد. موقعي كه آن طرف جاده بودم، جاسوسيت را كردم و ديدم زانو زده اي و داري با سنگ مرمرها بازي مي كني. جورابهايت سوراخ شده بودند.

جلوي روي دوستانت تحقيرت كردم و خودم جلو افتادم و وادارت كردم پشت سرم تا خانه بيايي. جورابها گران بودند و اگر خودت مجبور بودي آنها را بخري، حتماً بيشتر مراقبت مي كردي! فكرش را بكن پسر! پدر باشي و اين جور فكرها به سرت بزند! يادت مي آيد يك كمي بعد توي كتابخانه نشسته بودم و داشتم روزنامه مي خواندم كه تو با كمرويي و نگاهي كه و بيش رنجيده آمدي؟ وقتي از بالا روزنامه نگاهت كردم و معلوم بود كه حوصله ام از بي موقع مزاحم شدنت سر رفته است، تو ترديد كردي و همان جا كنار در ايستادي. من نق زدم، « چي مي خواي اين وقت شب؟» تو هيچ نگفتي، فقط با يورشي توفاني به طرفم دويدي، دستهايت را دور گردنم انداختي، مرا بوسيدي و دستهاي كوچولويت با عاطفه اي كه خداوند در قلب تو شكوفا كرده بود و حتي غفلت و جهل هم                  نمي توانست ناديده اش بگيرد، مرا محكم در برگرفتند. و بعد تو رفته بودي و صداي تاپ تاپ پاهات از  پله ها مي آمد.خب پسرجان! خيلي نگذشت كه روزنامه از دستم ليز خورد و ترس هولناك آزار دهنده اي برمن چيره شد. عادت داشت با من چه مي كرد؟ عادت خرده گيري، عادت سرزنش كردن. اين پاداش من به تو بود كه پسر بودي. اين كارها به خاطر اين نبود كه دوستت نداشتم، به خاطر اين بود كه از يك كودك، بيش از حد انتظار داشتم. داشتم تو را با متر سن خودم اندازه مي گرفتم. و در شخصيت تو چيزهاي خوب و نازنين و حقيقي، فراوان

بودند. قلب كوچك تو به اندازه سحر بود كه از بالاي كوهها سربر مي آورد. اين را با حركت خود انگيخته ات نشان دادي. تو امشب براي خداحافظي به طرفم دويدي و مرا بوسيدي، پسرجان! امشب ديگر هيچ چيز اهميت ندارد. من در تاريكي به اتاقت آمده ام و شرمسار در كنار تختت زانو زده ام! جبران عاجزانه اي است. مي دانم كه اگر در بيداري اينها را به تو مي گفتم متوجه نمي شدي. ولي از فردا يك باباي واقعي خواهم بود! باتو صميمي خواهم بود و وقتي رنج مي بري، رنج خواهم برد و وقتي مي خندي ، خواهم خنديد. موقعي كه مي خواهم از سربي حوصلگي حرف بزنم، زبانم را گاز مي گيرم و مثل يك عبادت ديني دائماً با خودم تكرار خواهم كرد: « او كه پسر بچه اي بيش نيست، يك پسر بچه كوچولو!» متأسفم كه تو را در ذهنم يك مرد تصور كرده بودم. حالا كه تو را مي بينم كه مچاله و خسته توي تختت خوابيده اي، مي فهمم كه هنوز يك نوزادي. ديروز در آغوش مادرت بودي و سرت روي شانه او بود.             مي دانم كه خيلي خواسته ام، خيلي زياد.»  به جاي سرزنش مردم، سعي كنيم حرف آنها را بفهميم. بيائيد ببينيم چرا بعضي كارها را انجام مي دهند. از سرزنش كردن، كارهاي مفيدتر و ارزشمندتري هم وجود دارند و آن همدردي، صبر و مهرباني است« همه چيز را دانستن يعني همه را بخشيدن.» به قول دكتر جانسون : « آقا! خود خدا هم تا دم آخر، انسان را قضاوت نمي كند.» پس من و شما

چرا اين كار ررا مي كنيم؟ انتقاد، سرزنش و گلايه نكنيد.راز بزرگ راه آمدن با مردم  تنها راهي كه مي شود كسي را وادار به انجام كاري كرد اين است كه به او آنچه را مي خواهد بدهيد. زيگموند فرويد مي گفت همه كارهايي كه من و شما انجام مي دهيم از دو انگيزه ريشه مي گيرند. شوق جنسي و آرزوي بزرگ بودن. جان ديويي يكي از برجسته ترين فلاسفه آمريكا، همين حرف را به شكل متفاوتي مي زند. او مي گويد عميق ترين اشتياق در طبيعت بشر « آرزوي مهم بودن» است. اين عبارت را از خاطر نبريد« آرزوي مهم بودن.» اين جمله را در اين كتاب زياد خواهيد شنيد، چون بسيار جمله ضروري و مهمي است. چه چيزهايي مي خواهيد؟ قطعاً خيلي زياد نيستند، ولي چيزهاي اندكي را كه آرزو مي كنيد، با چنان قوتي مي خواهيد كه نمي شود انكارش كرد. بعضي از مهمترين چيزهايي كه همه آدمها مي خواهند اينها هستند. سلامتي و حفظ حيات غذا  خواب  پول و چيزهايي كه با پول مي شود خريد. زندگي بعد از مرگ  ارضاي جنسيسعادت و سلامت فرزندان  احساس مهم بودن  تقريباً همه اين خواسته ها بنوعي ارضا مي شوند جز يكي . يك آرزوي خواستني كه به اندازه بقيه يعني خواب و غذا در وجد ما ريشه عميق دارد، ولي بندرت ارضا مي شود. فرويد به آن « آرزوي بزرگ بودن» و ديويي « آرزوي مهم بودن» مي گويد. همين اشتياق شما را وادار مي كند لباسهاي آخرين مدل بپوشيد، ماشينهاي آخرين مدل سوار شويد و درباره بچه هاي باهوشتان داد سخن بدهيد.

همين اشتياق بسياري از پسرها و دخترها را به باندها و گروههاي خلافكار مي كشاند.به قول اي . پي . سولروني كه يك وقتي كميسر پليس نيويورك بود، « منِ» نوجوان خيلي بزرگ است و اولين در خواست او پس از دستگيري اين است كه روزنامه هايي را كه از او يك قهرمان ساخته اند در اختيارش بگذاريم. تصوير ناخوشايندي كه از دوران خدمت در ذهن كميسر مانده است اين است كه اين جوانها دنبال شهرتي چون چهره هاي ورزشي، ستاره هاي سينمايي و تلويزيوني و سياستمدارها مي گشتند. ميليونرهاي ما به درياسالار برد كمكهاي مالي كردند تا در سال 1928 به قطب جنوب برود به شرط آن كه اسامي آنها را روي كوههاي يخي قطب بگذارد. ويكتور هوگو آرزويي جز اين نداشت كه بعد از مرگش نام او را روي شهر پاريس بگذارند. حتي شكسپير، بزرگ بزرگان، سعي مي كرد با دست و پاكردن كتي پر از نشانهاي خانوادگي، برجلال و شكوه خود بيفزايد. بعضي از روانشناسها مي گويند بعضي از مردم كه در دنياي خشن واقعيت، احساس مهم بودن را به دست نمي آورند، به سرزمين رويايي جنون پناه مي برند و واقعاً ديوانه مي شوند. در ايالات متحده آمريكا، بيماران رواني بيشتر از كل بيماران ديگر هستند. علت جنون چيست؟ هيچ كس نمي تواند به چنين سؤالي پاسخ جامعي دهد، ولي ما مي دانيم كه بعضي از بيماريها، از جمله سفليس، سلولهاي مغزي را نابود مي كنند و باعث جنون مي شوند. در واقع حدود نيمي از بيماريهاي مغزي در نتيجه عواملي چون صدمات مغزي، الكل، مسموميت و جراحت به وجود مي

آيند، ولي نيمي از مردم ديوانه مي شوند در حالي كه از نظر عضوي بلايي برسر سلولهاي مغزي شان نيامده است. در آزمايش هايي كه پس از مرگ روي جسد افراد صورت مي گيرند، با ميكروسكپ هاي فوق العاده قوي، سلولهاي مغزي را مطالعه مي كنند و متوجه شده اند كه سلولهاي مغزي چنين افرادي درست به اندازه من و شما سالم است. بسياري از افرادي كه ديوانه مي شوند در ديوانگي احساس مهم بودني را درك مي كنند كه در عالم واقع از فهم آن عاجزند. سپس اين داستان را برايم تعريف كرد. « همين حالا بيماري دارم كه ازدواجش فاجعه از كار درآمد. او عشق، ارضاي جنسي، فرزند و موقعيت اجتماعي مي خواست، ولي زندگي همه آرزوهاي او را به باد داد. شوهرش دوستش نداشت و حتي حاضر نبود با او غذا بخورد و وادارش مي كرد غذايش را در اتاق خودش در طبقه بالاي منزل صرف كند. اين زن فرزندي نداشت و در جامعه هم پايگاهي براي خود دست و پا نكرده بود. او ديوانه شد و در جهان خيال، از شوهرش طلاق گرفت و زن يك اشراف زاده انگليسي شد و سخت اصرار داشته كه او را ليدي اسميت صدا كنند. « از نظر بچه داشتن هم ، حالا گمان مي كند هرشب فرزند جديدي مي زايد، هربار كه به او سرمي زنم مي گويد: « دكتر من ديشب يك بچه زائيدم.» زندگي يك بار كشتي روياهاي او را به صخره هاي سخت واقعيت كوبيد، ولي در جزاير آفتابي و دل انگيز جنون زورق هاي او با بادبانهاي برافراشته و نسيمي

كه در ميان آنها مي ورزند، به سوي سواحل حركت             مي كنند.غم انگيز است؟ گمان نمي كنم. پزشك او مي گويد: « اگر هم مي توانستم دستم را دراز كنم و جنون را از وجود او بردارم، اين كار را نمي كردم. او همين طوري كه هست خيلي هم خوشحال و خوشبخت است.»  شوآب مي گويد: « همه توانم را به كار مي گيرم تا شعله اشتياق را در دل مردمم برافروزم. بزرگترين سرمايه من و بهترين راهي كه براي زندگيم برگزيده ام اين است كه قدر زحمات ديگران را بدانم و آنها را تشويق كنم. هيچ چيز بيشتر از انتقاد بالا دستي ها و بزرگترها، شوق حركت را در آدمي نمي كشد. من هرگز از كسي انتقاد نمي كنم و ايمان دارم كه بايد به انسانها شوق كار كردن داد. بنابراين همه سعي من اين است كه به جاي خرده گيري و سرزنش، در آدمها دنبال نكته اي بگردم كه قابل تشويق است. اگر از كار كسي خوشم بيايد، از صميم دل تشويق مي كنم و در ستايش از او حتي مبالغه هم مي كنم. اين كاري است كه شوآب مي كرد. او اغلب مردم چه مي كنند؟ درست خلاف اين كار را انجام مي دهند. اگر از چيزي خوششان نيابد، آبروي زيردستانشان را مي برند و اگر دوست داشته باشند، هيچ حرفي          نمي زنند. به قول آن ضرب المثل قديمي: « بدي كردم و هميشه بد شنيدم. خوبي كردم و هيچ وقت خوب نشنيدم.»  بعضي از خوانندگان همين الان كه دارند اين مطلب مي خوانند مي گويند، « برو بابا! دلت خوش است!

اينها همه جفنگيات است! اين مزخرفات را بارها امتحان كرده ام. اثر ندارد. مخصوصاً اگر آدم مقابلت باهوش باشد.»  البته تملق در مورد آدمهاي تيزبين، كمتر اثر مي كند، زيرا عمق ندارد، خودخواهانه و عاري از صميميت است. تملق بايد شكست بخورد و شكست هم مي خورد. راستش بعضي آدمها بقدري تشنه محبت و قدرداني هستند كه هرچه را به دستشان بدهي، مي بلعند، درست مثل آدم گرسنه اي كه از علف و كرم قلاب ماهي هم نمي گذرد. حتي ملكه ويكتوريا هم در مقابل تملق ضعف نشان مي داد. نخست وزير او بنجامين ديزرائيلي اعتراف             مي كند كه در سلوكش باملكه، از تملق استفاده مي كرد. عين عبارتش اين است، « با تملق روي همه چيز ماله مي كشيدم» . ولي ديزرائيلي يكي از شسته روفته ترين و مطلع ترين و زرنگ ترين كساني است كه بر امپراتوري بريتانيا حكم مي راند. او در كار خودش نابغه بود. روشي كه در مورد او جواب مي داد، لزوماً به درد من و شما نمي خورد. تملق در دراز مدت، بيشتر از آن كه سود برساند، صدمه مي زند. تملق مثل پول تقلبي است و اگر به دست كسي بدهيدش، بالاخره شما را به دردسر مي اندازد. تفاوت بين تحسين و تملق چيست؟ ساده است. تحسين صميمانه است و تملق صميمانه نيست. يكي از دل برمي آيد و ديگري از زبان. يكي بدون خود خواهي است و ديگري خودخواهانه. يكي از همه جاي دنيا مي پسندند و ديگري را نكوهش مي كنند. نه ! نه ! نه ! من ابداً تملق را پيشنهاد نمي كنم! هرگز

مبادا. دارم درباره شيوه جديدي در زندگي حرف              مي زنم. بگذاريد تكرار كنم. دارم درباره شيوه جديدي در زندگي حرف مي زنم. جورج پنجم، داده بود شش جمله قصار را روي ديوارهاي اتاق مطالعه اش در قصر بوكينگهام نصب كنند. يكي از اين جملات قصار اين بود: « يادم بده كه نه تملق كسي را بگويم و نه زيربار تحسين بي ارزش ديگران بروم.» و تملق يعني همين: تحسين بي ارزش. يك وقتي تعريفي از تملق خواندم كه تكرارش بد نيست. « تملق يعني چيزي را به كسي گفتن كه او دقيقاً خودش درباره خودش فكر مي كنند». رالف والدو امرسان مي گفت: « از هرزباني كه مي خواهي استفاده كن. مطمئن باش جز آنكه كه هستي هرگز نمي تواني چيزي بگويي.»  اگر تنها چيزي كه احتياج داشتيم تملق بود، همه ما يكي راگير مي آورديم كه تملقش را بگوئيم و همگي در ايجاد روابط انساني كارشناس مي شديم. موقعي كه ذهنمان مشغول مسأله خاصي نيست، 95 درصد وقت خود را صرف فكر درباره خودمان              مي كنيم، حالا اگر براي مدت كوتاهي دست از فكر كردن درباره خودمان برداريم و درباره نكات مثبت فرد ديگري فكر كنيم، ناچار نمي شويم دست به دامن تملق و دروغ بي پايه اي بشويم كه اغلب قبل از آن كه از دهانمان خارج شود، بيهودگي آن لو رفته است. آزردن ديگران آنها را تغيير نمي دهد و هيچ كس هم طالب آن نيست. ضرب المثلي قديمي را روي آئينه دستشويي چسبانده ام تا هر روز چشمم به آن بيفتد:  اين راه را فقط يك بار مي گذرانم، پس هركار

خوبي كه از دستم برمي آيد بگذار همين حالا انجام دهم و هرصحبتي كه مي توانم بكنم، بگذار همين حالا بكنم. مگذار غفلت كنم، زيرا اين راه را دوباره نخواهم پيمود. امرسون مي گفت:« هركسي را كه مي بينيم از جنبه اي از من برتر است و من در همان جنبه از او چيز ياد مي گيرم.» اگر اين موضوع درباره امرسون صادق بود، آيا در مورد من و شما دهها برابر مصداق ندارد؟ بيائيد اين قدر در برابر خواسته ها و كارهايمان فكر نكنيم. بيائيد سعي كنيم نقاط مثبت شخصيت ديگران را دريابيم، تملق را فراموش كنيم و به ديگران تحسين صادقانه و صميمانه نثاركنيم. مردم از اين سخنان شادمان خواهند شد و تا عمر دارند آنها را چون گنجينه اي در دل خود حفظ مي كنند و از ياد نمي برند و آنها را سالها پس از آن كه شما فراموششان كرده ايد، باخود تكرار مي كنند. تشويق صميمانه و صادقانه نثار ديگران كنيد.« آن كس كه مي تواند اين كار را انجام دهد جهان را با خود دارد. آن كه نمي تواند اين راه را تك و تنها طي مي كند.»  من معمولاً تابستانها در مين به ماهيگيري مي رفتم. اگر از من بپرسيد عاشق توت فرنگي و خامه هستم، ولي فهميده ام كه ماهي ها به علتي نامعلوم، كرم را ترجيح مي دهند. بنابراين وقتي مي رفتم كه ماهي بگيرم، درباره چيزي كه خودم مي خواستم فكر نمي كردم و نوك فلاب توت فرنگي و خامه نمي گذاشتم، بلكه يك كرم يا ملخ به آن وصل مي كردم و به ماهي

مي گفتم:  « ميل داري آن را بخوري؟» چرا موقعي كه سروكارمان با آدمها مي افتد، آن قدرها از عقل سليم استفاده نمي كنيم؟ اين درست همان كاري بود كه لويد جورج، نخست وزير بريتانياي كبير در طول جنگ جهاني اول انجام داد. وقتي از او پرسيدند چطور همه رهبران دوران جنگ از جمله ويلسون، اورلاندو و كلمانسو از يادها رفتند، ولي او همچنان در خاطره ها ماند ، پاسخ داد، اگر او همچنان در اوج باقي مانده است، موقعيت خود را فقط مرهون يك چيز است و آن هم اين كه يادگرفته است چيزي را كه مناسب ماهي است به نوك قلاب وصل كند. چرا بايد درباره چيزي كه خودمان مي خواهيم با مردم حرف مي زنيم؟ اين كار كاملاً بچه گانه است. مسخره است. بيهوده است. البته آدم به چيزي كه مي خواهد علاقمند است و تا ابد هم علاقمند است، ولي كس ديگري تعهد نداده است از آن خوشش بيايد. بقيه ماها هم مثل شما هستيم و به چيزي كه مي خواهيم علاقه داريم. بنابراين تنها راه عالم براي نفوذ در ديگران اين است كه درباره آنچه كه آنها مي خواهند علاقه نشان بدهيم و به آنها بگوئيم چگونه مي توانند آن را به دست آورند. اصولاً فراموش نكردن اين اصل ، بدنيست. حالا مي خواهد سرو كارتان با بچه ها يا گوساله ها يا شمپانزه ها باشد. مثلا يك روز والف والدو امرسون و پسرش سعي كردند گوساله اي را به آغل ببرند، ولي همان اشتباه همه مردم را مرتكب شدند، يعني به چيزي كه خودشان مي خواستند فكر كردند، براي

همين امرسون گوساله را مي كشيد و پسرش مي كشيد، ولي گوساله هم همان كاري را مي كرد كه آنها مي كردند، يعني فقط به چيزي كه خودش مي خواست فكر مي كرد، بنابراين پاهايش را سفت به زمين چسبانده بود و ابداً نمي خواست مزرعه را ترك كند. كلفت ايرلندي امرسون اين كش و قوس را ديد. او نمي توانست مقاله و كتاب بنويسد، ولي حداقل در اين مورد، شعورش بيشتر قد مي داد و زبان اسب و گوساله را بهتر از امرسون مي فهميد. او فكر كرد گوساله چه مي خواهد، بنابراين با حسي مادرانه ، انگشتش را در دهان گوساله گذاشت و اجازه داد كه حيوان آن را بمكد و سپس آرام به طرف آغل هدايتش كرد. مثال ديگري از تشويق را يكي از شاگردان دوره هاي ما، استن نو واك اهل كليولند اوهايو تعريف كرد. يك شب استن از سركار به خانه برگشت و ديد پسرش دارد بلند جيغ مي زند و به كف اتاق لگد مي كوبد. قرار بود از فردا صبح او را به مهد كودك بگذارند و ابداً     خوشش نمي آمد و نمي خواست برود. عكس العمل طبيعي استن بايد قاعدتاً اين مي بود كه به بچه بگويد به اتاقش برود و عاقلانه به اين نتيجه برسد كه بايد به مهد كودك برود، چون هيچ راه ديگري ندارد. ولي آن شب، استن فهميد با اين جور دستورها نمي تواند كمكي به تيم بكند، براي همين نشست و فكر كرد، « اگر من جاي تيم بودم چرا از رفتن به مهد كودك اين قدر ناراحت مي شدم؟» او و

زنش فهرستي از كارهاي دلپذيري كه ممكن بود تيم در   مهد كودك انجام بدهد تهيه كردند.نقاشي با انگشت، آواز خواندن، دوستان جديد پيدا كردن. بعد همه اينها را به عمل در آوردند. استن گفت: « من و همسرم ليل و پسر ديگرمان باب، به آشپزخانه رفتيم و روي ميز با انگشتهايمان نقاشي كرديم و واقعاً خوش گذشت. خيلي زود تيم آمد و دور و برما پلكيد. بعد خواست كه او را هم بازي بدهيم. گفتيم، « اوه نه ! تو اول بايد به مهد كودك بر وي و نقاشي با انگشت را ياد بگيري» بعد با اشتياق مواردي را كه فهرست كرده بوديم، بازي كرديم و به او فهمانديم كه براي يادگيري آنها بايد اول به مهد كودك رفت و خيلي هم خوش مي گذرد. روز بعد فكر كردم من اولين كسي هستم كه از خواب بيدار شده ام. به طبقه پائين رفتم و ديدم تيم در صندلي اتاق پذيرايي خوابش برده است. پرسيدم : « اينجا چه مي كني؟» جواب داد: « منتظرم به مهد كودك بروم. دلم نمي خواهد ديركنم.» اشتياق كل اعضاي خانواده، چنان ميل عجيبي را در تيم برانگيخت كه هيچ تهديد و بحثي نمي توانست اين كار را بكند.» فردا شايد بخواهيد كسي را تشويق كنيد كه برايتان كاري انجام دهد. قبل از اين كار اندكي مكث كنيد و از خود بپرسيد: « چطور مي توانم در اين شخص ميل به اين كار را ايجاد كنم؟» يك وقتي سالن رقص يكي از هلتهاي نيويورك را براي سخنراني هايم اجاره كرده بودم. قراربود در هر فصل بيست شب سخنراني كنم. در

شروع يكي از فصلها، ناگهان به من خبر دادند كه اجاره سالن سه برابر قبل شده است. اين خبر موقعي به من رسيد كه بليط هايم را فروخته و اطلاعيه هايم را هم توزيع كرده بودم. طبيعتاً نمي توانستم اضافه اجاره را بپردازم ولي فايده هم نداشت كه با مديران هتل درباره خواسته خود صحبت كنم. آنها فقط به چيزي كه خودشان مي خواستند علاقه داشتند. بنابراين چند روز بعد به ديدن مديرهتل رفتم و گفتم:  « راستش وقتي نامه شما به دستم رسيد يك كمي يكه خوردم، ولي ابداً شما را سرزنش نمي كنم. اگر من هم جاي شما بودم احتمالاً نامه مشابهي مي نوشتم، شما به عنوان مديرهتل وظيفه داريد حداكثر سود را براي اينجا كسب كنيد و اگر اين كار را نكنيد شايد اخراجتان كنند. حالا بيائيد كاغذي برداريم و روي آن نفع و ضررهايي را كه از اصرار شما براي اضافه كردن اجاره پيش مي آيد بنويسيم.»  بعد كاغذي برداشتم، خطي وسط آن كشيدم، طرف راست نوشتم « سود» و طرف چپ نوشتم «ضرر» . زير « سود» اين عبارت را نوشتم: « سالن رقص خالي مي ماند» بعد گفتم: « سالن خالي مي ماند و مي توانيد آن را براي مجالس رقص و مهماني اجاره بدهيد. سود زيادي دارد، چون براي اين جور مهماني ها خيلي بيشتر از مراسم سخنراني پول مي پردازند. اگر من سالن رقص شما را براي بيست شب بگيرم، مطمئناً سود سرشاري را از دست مي دهيد. « حالا بيائيد ضررهايش را بسنجيم. اول، به جاي اضافه كردن درآمدتان از طريق من، داريد آن را كاهش

مي دهيد. در واقع داريد جلسات سخنراني مرا حذف مي كنيد چون من قدرت پرداخت اجاره تان را ندارم و ناچارم جلسات را در جاي ديگري برگزار كنم. « براي شما هم تعطيل اين جلسات ضررر ديگري دارد، چون جلسات سخنراني من باعث مي شوند آدمهاي تحصيلكرده و با فرهنگ به هتل شما بيايند و همين براي هتل شما تبليغ خوبي است. درست مي گويم؟ در واقع اگر شما پنج هزار دلار پول آگهي در نشريات بدهيد، نمي توانيد به اندازه اي كه من آدم به هتل مي آورم، آدم اينجا بياوريد و اين براي هتل خيلي صرف دارد مگر نه ؟ همين طور كه حرف مي زدم، اين دو ضرر را زير عنوان خودش نوشتم و كاغذ را به دست مدير دادم و گفتم: « اميدوارم با دقت هر دو جنبه را بررسي كنيد و تصميم نهايي تان را به من اطلاع دهيد.»  روز بعد نامه اي دريافت كردم كه در آن نوشته بود اجاره سالن را به جاي 300 درصد فقط 50 درصد اضافه كرده اند. از شما چه پنهان اين تخفيف را بدون آن كه كلمه اي درباره خواسته دروني خود حرف بزنم دريافت كردم. در تمام طول مدتي كه با مدير صحبت مي كردم، به فكر اين بودم كه چه چيز عايد او مي شود و چطورمي تواند آن را به دست آورد. تصورش را بكنيد كه من از همه شيوه عادي و طبيعي آدمها استفاده مي كردم. يعني مثل توفان به دفتر كار او يورش مي بردم و مي گفتم: « منظورتان چيست كه اجاره سالن را سيصد درصد زياد

كرده ايد؟ شما كه مي دانيد بليط ها را فروخته و اطلاعيه ها را پخش كرده ام؟ سيصد درصد اضافه ! مسخره است! بيشرمانه است! صنار هم نمي پردازم!» و آن وقت چه مي شد؟ كار بالا مي گرفت و جر و بحث ادامه پيدا مي كرد و شما بهتر از من مي دانيد عاقبت بحث چيست. حتي اگر مي توانستم طرف را متقاعد هم بكنم كه حق با من است، غرورش              جريحه دار مي شد و بعيد بود از حرف خودش بگذارد. در اينجا يكي از بهترين نصايحي را كه درباره هنر عالي روابط انساني گفته شده است، نقل مي كنم. هنري فورد مي گويد: « اگر موقعيت فقط يك راز داشته باشد، توانِ ديدِ دنيا از چشم طرف مقابل و ديدن مسائل از زاويه ديد اوست». اين عبارت بقدري عالي است كه تكرارش مي كنم: « اگر موقعيت فقط يك راز داشته باشد، توانِ ديدِ دنيا از چشم طرف مقابل و ديدن مسائل از زاويه ديد اوست».

گامهاي كوچك براي موفقيتهاي بزرگ

آنتوني رابينز

ترجمه:سميه موحدي فرد- خلاصه كتاب: حسين چهار ياري-درمورد نويسنده:  آنتوني رابينز بيش از نيمي از عمر خويش را در كمك به مردم و كشف بهبود عظمت زندگي شان صرف كرده است. وي موسس و رئيس موسسات آنتوني رابينز است كه هدف اين موسسات ياري مردم در ميل به موفقيت هاي شخصي و حرفه اي مي باشد. آقاي رابينز و همسر و فرزندانش ساكن ايالات كاليفرنيا هستند. اين كتاب فرصتي خوب براي ياري به افرادي ست كه سعي در بهبود زندگي دارند و با آغوشي باز از ديدگاه هاي شخصي ديگران استقبال مي كنند.فهرستدر مورد نويسنده

دكتر ديپاك چاپركن بلا نكاردمايك باسك مارتين هريس فصل اول_ درمورد روياي سرنوشت تعيين اهداف و تصميمات صحبت مي كند.فصل دوم _در مورد راه دست يابي به خواسته ها رنج/ لذت و شرايط روحي صحبت مي كند.فصل سوم _  در مورد نيروي سازنده، نيروي مخرب اعتقادات صحبت مي كند. دكتر ديپاك چاپرا: من با داشتن اين كتاب هر روز به تكنولوژي آنتوني رابينز دسترسي دارم و احساس مي كنم مربي دارم كه مرا براي خلاقيت و انسانيت بيشتر راهنمايي مي كند. كن بلانكارد،نويسنده كتاب هاي رئيس يك دقيقه اي : توني با ديدي تازه به دنيا نگاه مي كند،چرا كه باعث شد من نيز ديد تازه ايي نسبت به هر چيز داشته باشم. او در مورد موفقيت ارزشمند سخن مي گويد! مايك باسك، فدرال اكسپرس: رابينز يك سخنران عالي ست. در واقع او بهترين سخنراني است كه تاكنون ديده ام! مارتين هريس،ديلي تلگراف: درك عالي آنتوني رابينز از دنيا،افراد و ذات بشر او را بهترين مربي زندگي تبديل كرده است. او با عوامل موفقيت انسان ها آشناست. آنتوني رابينز موسس و رئيس موسسات است كه هدف اين موسسه ياري مردم در نيل به موفقيتهاي شخصي و حرفه اي مي باشد. وي علاوه بر آگاهي از زواياي مختلف روان آدمي با ويژگي هاي جسماني و فيزيولوژيكي او نيز بيگانه نبوده و معتقد است رشد و شكوفايي استعدادهاي آدمي در گرو تعاملي سازنده ميان اين دو بعد وجود انسان است. فصل اول:در مورد روياي سرنوشت تعيين اهداف و تصميمات صحبت مي كند همه ما رويايي داريم. همه ما سعي در باور اين مطلب داريم كه ، در

وجود ما موهبتي ويژه قرار دارد، ما مي توانيم تغيير و تنوع ايجاد كنيم، به گونه اي ديگر با افراد ارتباط بر قرار كنيم و دنيا را به مكاني بهتر تبديل كنيم. كارهايي كه گاهي انجام مي دهيم ، مهم نيست .بلكه اقدامات هميشگي ما نقش مهمي دارند. مولد همه كارها چيست ؟سرانجام چه عاملي شخصيت و مسير زندگي ما را تعيين مي كند؟پاسخ اين سوال «تصميمات» ماست. سرنوشت ما هنگام تصميم گيري رقم مي خورد. من معتقدم تصميمات ما _ و نه شرايط زندگي مان_ بيش از هر عامل ديگري در شكل گيري سرنوشت مان اهميت دارند. در وجود همه ما منابع فطري قرار داده شده كه امكان تحقق آرزوهايمان و حتي بيشتر از آن را فراهم مي كنند. يك تصميم مي تواند دريچه هايي را به روي ما باز كند.باعث غم يا شادي ،ثروت يا فقر، تنهايي يا رفاقت، طول عمر يا مرگ زود رس شود. من از شما مي خواهم امروز تصميمي بگيريد كه به تغيير يا بهبود سريع كيفيت زندگي تان منجر شود: به كاري كه آن را كنار گذاشته ايد يا به ياد گيري مهارت تازه اي بپردازيد، با احترام و مهرباني بيشتري با مردم رفتار كنيد،با شخصي تماس بگيريد كه سال هاست با وي صحبت نكرده ايد،مطمئن باشيد تمامي تصميمات ،نتايجي به دنبال خواهند داشت. (حتي تصميم نگرفتن به نوبه خود يك تصميم است.) در گذشته اتخاذ يا عدم اتخاذ چه تصميماتي در زندگي كنوني شما تاثير شگفتي داشته است؟ در سال 1995 ،رزا پاركز تصميم گرفت با قانون نا عادلانه و تبعيض آميزي مخالفت كند. خود داري وي

از واگذاري صندلي اش به يك سفيد پوست در اتوبوس عواقبي در پي داشت،كه او در آن لحظه از آنها آگاه نبود.آيا رزا قصد داشت ساختار جامه را تغيير دهد؟قصد او مهم نيست ،بلكه تعهدي براي ايجاد معيار والاتر،او را به انجام چنين اقدامي وا داشت. همه ما افرادي را مي شنا سيم كه براي نشان دادن نيروي نا محدود روح انسان بر محدوديت هاي زندگي غلبه كردند. من و شما نيز مي توانيم با جسارت و آگاهي از قدرت كنترل حوادث، به سادگي زندگيمان را به يكي از افسانه ها تبديل كنيم. اگر چه ما هميشه قادر به كنترل حوادث زندگي نيستيم؛ اما هميشه مي توانيم اقدامات و واكنش هاي خود در مقابل اين حوادث را كنترل كنيم. اگر از شرايط زندگي تان راضي نيستيد_شرايطي در روابط، سلامت يا شغل _ هم اكنون براي تغيير سريع اين شرايط تصميم بگيريد. هر چه بيشتر تصميم بگيريد، تصميم گيري شما بهتر ميشود. ماهيچه ها با فعاليت بيشتر قوي تر ميشوند، ماهيچه هاي تصميم گيري شما نيز اين گونه هستند. امروز در مورد دو موضوع كه آن ها را به تاخير انداخته ايد تصميم بگيريد: يك تصميم آسان و يك تصميم كه كمي مشكل تر است. فورا در جهت تحقق يكي از تصميمات اولين قدم و فردا نيز دومين قدم را به سوي آن برداريد. بدين طريق شما ماهيچه اي پرورش مي دهيد كه مي تواند زندگي شما را دگر گون كند. معمولا موفقيت و شكست تنها نتيجه يك رويداد نيست. شكست مي تواند در نتيجه كارهايي چون تلفن نكردن به يك شخص ،نرفتن به يك مكان

يا نگفتن يك جمله "دوستت دارم" حاصل مي شود. همين طور كه شكست بر اثر اين تصميمات جزيي حاصل مي شود ، موفقيت نيز حاصل پيش قدم شدن پافشاري كردن و بيان صريح عشق و علاقه مي باشد. اكنون چه اقدامي مي توانيد انجام دهيد كه در ايجاد حركتي جديد در جهت موفقيت، شما را ياري كند؟ تحقيقات نشان مي دهد هميشه افراد موفق سريع تصميم مي گيرند ودر تغيير نظرات با دقت و حساب شده عمل مي كنند. برعكس، افراد شكست خورده اغلب به كندي تصميم ميگيرند و مرتبا نظرات شان را تغيير مي دهند. هنگامي كه يك تصميم منطقي مي گيريد، آن را تغيير ندهيد. او تقريبا نيمي از زندگي اش را با يك ريه آهني و نيمي ديگر را روي صندلي چرخدار  سپري كرده است. مطمئنا اين فرد كه چالش هاي زيادي نيز در زندگي دارد در موقعيتي نيست كه كيفيت زندگي  ديگران را بهبود بخشد، چنين نيست؟ادرابرتز،مظهر قدرت  تصميم گيري تعهدآميز وباثبات است. او اولين  معلول بدون دست و پا ست  كه از دانشگاه  بر كلي كاليفرنيا  فارغ التحصيل و رئيس مركز توانبخشي ايالت كاليفرنيا شد. وي با حمايت خستگي نا پذير از معلولان براي حمايت  از حق آنان  لايحه اي  به تصويب رساند و براي اجراي  اين قانون ابتكارات زيادي انجام داد .هيچ عذر و بهانه اي وجود ندارد.اكنون براي  تغيير سلامت ،شغل ، روابط و زندگي تان سه تصميم  اتخاذ كنيد و روي آنها كار كنيد. چطور مي توان  روياهاي نا معلوم را  قابل مشاهده و مشخص كرد ؟  اولين گام ، تعريف دقيق روياها، مي باشد. تنها محدوديت

در موفقيت، ميزان توانايي شما در تعريف دقيق آرزو ها يتان است. اكنون روياهايتان  را مشخص كنيد و طي چند روز آينده برنامه ايي براي اطمينان از تحقق آنها  در نظر بگيريد. همه ما اهدافي داريم و ممكن است اين اهداف مشخص  يا نا معلوم باشند.مهم نيست اين اهداف چه هستند ، به هرحال آنها تاثير شگرفي بر زندگي ما دارند . اما بعضي اهداف مثل:    (من بايد صورت حساب ها را پرداخت كنم.) هيچ  انگيزه  و هيجاني ندارد . راز آزادكردن نيروي واقعي تان ، تعيين اهدافي ست كه جذابيت لازم براي تحريك خلاقيت و احساسات شما را داشته  باشند. اكنون با هوشياري اهداف خود را مشخص كنيد . در مورد هر چيزي كه ارزش پيگيري دارد، فكر كنيد . سپس هدفي كه براي آن زود از خواب بر مي خيزيد و تا دير وقت بيدار مي مانيد. براي تحقق اين هدف مهلت تعيين كنيد: سپس در يك بند دليل تحقق حتمي اين هدف را ذكر كنيد. راهنمايي هاي در خصوص تعيين هدف (برنامه ريزي دستگاه فعال سازي شبكه اي) 1) هم اكنون با خود عهد كنيد كه تا 4روزآينده روزي ده دقيقه را براي تعيين هدف صرف كنيد. 2)هنگامي كه در حال انجام تمرين تعيين هدف هستيد مدام از خود بپرسيد:"در زندگي چه آرزويي داشتي؟اگر مي دانستم به هر ترتيب آن را به دست مي آوردم؟" 3 )چقدر جالب!تصور كنيد به عالم كودكي برگشته اي دودر شب كريسمس در فروشگاه زنجيره اي قصد داريد روي پاي بابانوئل بنشينيد. روز اول:اهداف پيشرفت شخصياحساس سلامت و پر باري، اساس ساير موفقيت هاي زندگي ست. روز

دوم:اهداف شغلي/تجاري /اقتصادياگر شما آرزو داريد كه موفق ترين فرد در شغلتان باشيد و باعث شگفتي ديگران شويد يا مي خواهيد دانشجويي با دانش زياد باشيد،اكنون مطمئن باشيد اين آرزو ها محقق مي شوند. روز سوم: اهداف تفريحات /وسايل سرگرمي اگر محدوديت مالي نداشتيد، دوست داشتيد چه وسايلي داشته باشيد يا مواردي را تجربه كنيد؟ اگر اكنون يك جن مقابل شما بود كه آرزوهايتان برآورده كند چه آرزويي داشتيد؟ روز چهارم: اهداف كمك به ديگران در اين مرحله بايد هدف خود را كنار بگذاريد و ميراثي خلق كنيد كه زندگي افراد را تغيير دهد. هرگز بدون انجام اقدامات مثبت در راستاي نيل به هدفتان ،آنرا رها نكنيد.اكنون اولين گام به سوي تحقق هدفتان را تعيين كنيد. اگر تا يكسال آينده تمامي اهدافتان برسيد، چه احساسي داريد؟ راز تحقيق اهدافتان شرطي كردن ذهن است. حداقل روزي دوبار اهدافتان را مرور كنيد. فهرست اين اهداف را در جايي قرار دهيد كه مطمئن هستيد هر روز آن ها را مي بينيد. اگر اولين تلاش شما در راه تحقق اهدافتان بيهوده به نظر رسيد ، آيا بايد آن را رها كرد و اقدام ديگري انجام داد؟ مطمئنا خير! پافشاري و مساجد به عنوان با ارزش ترين عامل تشكيل دهنده كيفيت زندگي،همه موارد حتي استعداد را تحت الشعاع قرار مي دهد. تمامي افرادي كه آگاهانه يا ناآگاهانه به موفقيت رسيده اند از فرمول مشابهي استفاده كرده اند، با استفاده از اين چهار مرحله ساده شما مي توانيد به آنچه مي خواهيد برسيد: فرمول موفقيت سريع 1) خواسته خود را مشخص كنيد (دقيق باشيد! داشتن افكاري واضح يك مزيت است)2) اقدام

كنيد (چون آرزو به خود كافي نيست)3)توجه كنيد كه آيا تلاش شما نتيجه بخش بوده است (قرا نيست انرژي خود را براي روش بي ارزشي صرف كنيد)4)روش خود را تغيير دهيد تا زماني كه به خواسته خود برسيد (تغيير پذيري، نيروي ايجاد روش و نتيجه جديد را به شما مي دهد ) ما اغلب در تعقيب اهدافمان نتايج وسيعي را مد نظر مي گيريم. آيا زنبور عسل به گرده افشاني گل ها توجه مي كند؟ خير! اما در روند جست وجو شهد شيرين، نا آگاهانه گرده ها را در پايش جمع مي كند، به سمت گل ديگري پرواز مي كند و اتفاقات زنجيره اي ز عجيبي ايجاد مي كند. مقصود واقعي يك هدف اين است كه هنگام تعقيب آن از شما يك انسان كامل بسازد. نتيجه نهايي اين هدف شخصيتي ست كه شما پيدا مي كنيد. اكنون تمامي خصوصيات اخلاقي، مهارت ها، توانايي ها، باور ها و عقايد لازم براي تحقق اهدافتان را در يك بند ذكر كنيد. سرور و شادماني را فراموش نكنيد. از نظر بسياري افراد تعيين هدف، يعني اينكه؛ پس از تحقق آن مي توان دوباره از زندگي لذت ببرند.تفاوت زيادي بين شادماني پس از موفقيت و موفقيت همراه با شادماني وجود دارد. به جاي اين كه ارزش زندگي تان را بر مبناي شرف به سوي يك هدف ساده بسنجيد، به ياد داشته باشيد مسيري كه در آن حركت مي كنيد بسيار مهم تر از نتايج موقتي ست. تا كنون چند بار اين جمله غمگين را شنيده ايد ؟ "آيا همه آنچه كه وجود دارد همين است؟" فضا نوردان آپالو كه تقريبا

تمام زندگي خود را براي صعود به كره ماه صرف كردند در آن لحظات تاريخي و افتخار آميز بسيار خوشحال و هنگام بازگشت به زمين به شدت ناراحت بودند. آنها ديگر انتظار رسيدن به چه چيزي را داشتند؟ چه هدفي بزرگتر از صعود به كره ماه و كاوش فضايي و سريع تر؟ پاسخ اين سوال مي تواند ميل به يافتن يك مرز نا شناخته ديگر باشد:فضاي درون ذهن  و قلب. همه ما هميشه به احساس رشد معنوي و عاطفي نياز داريم، اين احساس مانند غذايي ست كه روان ما با آن رشد مي كند . پس از تحقق اهدافي كه آنها را دنبال ميكرده ايد، بلافاصله آينده ايي جديد و جذاب براي خود ترسيم كنيد. هدف نهايي چيست؟ شايد آرزوي ايجاد هر چيز با ارزشي هدف نهايي باشد. ممكن است يافتن راهي براي كمك به ديگران _ افرادي كه مورد توجه خاص ما هستند_ در طول زندگي مورد توجه ما باشد. جورج برنز،كمدين محبوب به اهميت وجود هدفي كه انتظار تحقق آن را داشته باشيم، پي برده است. او فلسفه زندگي اش را اين گونه بيان مي كند:"بايد هدفي داشته باشيم كه به خاطر آن از جا برخيزيم. به هر حال نمي توان در بستر كاري انجام داد. او در سن 90 سالگي همچنان بذله گويي مي كند، در فيلم  ها و برنامه هاي تلويزيوني شركت مي كند و براي اجرا در پالاديم لندن در سال 2000 _ يعني زمانيكه 104 ساله مي شود _ نام نويسي كرده است.اين اقدام، آينده جذابي براي او فراهم كرده  است. در مورد چيزي كه اكنون از آن لذت

مي بريد يا آن را تجربه مي كنيد. و زماني هدف شما بوده است، فكر كنيد. ممكن است موانع زيادي در راه تحقق اين هدف وجود داشته باشد. هنگامي كه در تعقيب آرزوهاي جديد خود با موانعي روبه رو مي شويد، به ياد آوريد كه قبلا نيز در چنين وضعيتي بوده ايد و موفق شده ايد! روان انسان تسخير نا پذير است. تمايل به پيروزي، موفقيت، شكل گيري زندگي و كنترل آن ها زماني محقق مي شود كه هدف شما مشخص باشد و معتقد باشيد كه هيچ چالش، مشكل و مانعي نمي تواند شما را از رسيدن به هدفتان باز دارد. موانع، صرفا ندايي براي استحكام تصميمات شما در راستاي تحقق اهداف ارزشمند تان هستند.فصل دومدر مورد راه دست يابي به خواسته ها رنج / لذت و شرايط روحي صحبت مي كند براي دستيابي به خواسته خود بايد عواملي را كه مانع از اقدام شما مي شوند،شناسايي كنيد. ناراحتي مي تواند دوست شما باشد به شرطي كه از آن به طور مؤثر استفاده كنيد. يكي از معجزات وجود انسان اين است كه مي توان تصميم بگيرد چه عواملي سبب رنج و لذت او مي شوند. همه ما از يك روش مشابه براي نجات خود از رنج و كسب لذت استفاده مي كنيم برخي افراد با نوشيدن مشروبات الكلي، استعمال دخانيات، پر خوري يا سو استفاده از ديگران، به كار گيري مهارت ها، كمك به ديگران يا ايجاد تغيير زندگي از اين روش استفاده مي كنند. شما از چه روش هايي براي دوري از رنج و دسيابي به لذت استفاده مي كنيد؟ اين روش ها تاكنون

چه تاثيري براي زندگي تان داشته اند؟ ترس از شكست براي برخي افراد بيشتر از ميل به موفقيت است. بيشتر افراد در تلاشند تا آنچه دارند حفظ كنند و براي تحقق روياهايشان خود را به مخاطره نمي اندازند.زماني كه با افراد موفق رو به رو مي شويم،تصور مي كنيم آنها خوش شانس تر بوده اند. و از موهبت هاي استثنايي برخوردارند. در واقع اين افراد از نيروي انساني خود بهتر استفاده كرده اند؛ زيرا عدم همكاري و انجام امور براي آنها نهايت رنج محسوب مي شود. احساس متناقض در خود اخلال دخيل هستند و اين احساسات به طور حتم لذت و موفقيت يك شخص را محدود مي كنند. آيا دوره ايي در زندگي تان وجود داشته كه تمايل زيادي براي پيشرفت_ مثلا از لحاظ مالي يا ارتباطي_داشته باشيد. تعلل يكي از معمول ترين راه هاي اجتناب از رنج است. اما به طور معمول اگر شما انجام كاري را به تاخير بيندازيد، باعث ايجاد رنج بيشتري در آينده مي شويد. در مورد چهار كاري كه بايد امروز انجام مي شده است و شما انجام آن را به تاخير انداخته ايد،فكر كنيد:1) چرا اين كار را انجام ندادم؟در گذشته براي انجام اين كار چه سختي هايي را متحمل شدم؟2) با افزايش يك احساس منفي چه لذت هايي را در گذشته از دست داده ام؟3) عدم تغيير وضعيت كنوني چه عواقبي براي من در پي دارد؟ چه احساسي در من ايجاد مي شود؟4)اكنون با انجام اين كار چه لذت هايي در يافت مي كنم؟ آيا تاكنون كاري انجام داده ايد كه از خود بپرسيد " چطور توانستم اين

كار را انجام دهم؟ خيلي احمقانه به نظر مي رسد " برعكس،آيا تا كنون كاري انجام داده ايد كه پس از آن با خود فكر كنيد "عالي بود،چطور تا به حال اين كار را انجام نمي دادم؟ اين كار واقعاً مرا تحت تاثير قرار داد."چه عاملي نشان دهنده ي تفاوت بين كار خوب يا بد مي باشد؟ توانايي شما به ندرت نشان دهنده اين تفاوت است؛اما وضعيت ذهن و يا جسم شما در هر لحظه كه شيوه تفكر، احساس، رفتار و اجراي شما را تعيين مي كند، اين تفاوت را نشان مي دهد. ما مي دانيم كه روزي با مساعد شدن شرايط، سر انجام شاد مي شويم. مثلا هنگامي كه همسر مناسبي پيدا كنيم، پول كافي بدست آوريم، سلامت خود را باز يابيم، بچه دار شويم و يا سر انجام بازنشست شويم. حقيقت اين است كه آنچه بدست مي آوريم شما را شاد نخواهد كرد، بلكه دانستن چگونگي تغيير روحيات با تصميم گيري سريع به شما كمك مي كند. به علاوه چرا شما به هر يك از اين موارد علاقه مند هستيد؟ شايد به اين دليل كه به اعتقاد شما همسر ايده آل، فرزندان، ثروت، ... باعث شادي شما مي شود. اما با داشتن تمام اين موارد ما باز هم از خود مي پرسيم چطور مي توانم خوشحال باشم؟ آيا مي دانيد چطور احساس خوبي داشته باشيد؟ اگر هم اكنون بخواهيد احساس شادي و هيجان داشته باشيد، آيا مي توانيد؟ مطمئنا مي توانيد! فقط كافي است مركز توجه خود را تغيير دهيد. لحظه اي را به ياد آوريد كه احساس مي كرديد خيلي خوشحال هستيد

و موفق شده ايد. راه هاي زيادي براي مشاهده و تجربه هر كاري در زندگي وجود دارد. در هر لحظه امكان وجود هر احساسي وجود دارد. تنها كاري كه بايد انجام دهيد، قرار گرفتن در مسير صحيح است. دو راز براي تغيير سريع شرايط روحي وجود دارد. اولين راز اين است كه ذهنمان را متوجه به موضوع ديگري كنيم. در مورد يكي از با ارزش ترين خاطره هاي زندگي تان فكر كنيد. با ياد آوري اين خاطره چه احساسي پيدا مي كنيد؟ توجه به چه موارد ديگري باعث شادي شما مي شود؟      تغيير مركز توجه تنها يك راه تغيير شرايط روحي ست. راه سريع تر و موثر تر،استفاده از جسم يا فيزيولوژيكي خود مي باشد. براي مثال بيشتر افراد هنگامي كه احساس خوبي ندارند، يا به غذا روي مي آورند، سيگار مي كشند، استراحت مي كنند، يا ممكن است از شيوه هاي خوبي مثل ورزش كردن يا محبت كردن به ديگران استفاده مي كنند. هر احساس با يك شرايط خاص فيزيولوژيكي در ارتباط است. حالت ظاهري يك فرد افسرده چگونه است؟ شانه هاي افتاده، سر روبه پايين و نفس هاي كوتاه و صورتي بي روح. برعكس، هنگامي كه شاديم، شانه ها و سر به سمت بالاست و نفس هاي عميق مي كشيم. ما مي توانيم آگاهانه اين تغييرات را در جسم خود ايجاد كنيم و شرايط روحي دلخواه را به سرعت در خود ايجاد كنيم. بعضي از ساده ترين كارها مي توانند بزرگ ترين تغييرات را ايجاد كنند. يكي از راه هاي پر باري زندگي افزايش ميزان عواطف و احساسات است. بيشتر افراد تنها تعداد

كمي از هزاران احساس موجود را تجربه مي كنند. دقت كنيد كه توجه مستقيم و تغيير وضع جسمي مي تواند ميزان احساسات را افزايش دهد.  يكي از احساسات مثبتي را كه مايل به تجربه آن هستيد، انتخاب كنيد و هم اكنون طوري رفتار كنيد كه گويي آن احساس را داريد. حركات و ژست ها و لحن صحبت كردن آن احساس را درخود ايجاد كنيد. از تغيير سريع در احساس خود لذت ببريد! آيا تا به حال در موقعيتي قرار داشته ايد كه شدت خشم، ناكامي و در ماندگي شما را ديوانه كند؟اما هنگامي كه اكنون يا سال هاي به آن موقعيت فكر مي كنيد به آنچه شما را آزار مي داد، مي خنديد؟ همه ما اين ضرب المثل قديمي را شنيده ايم" روزي به گذشته فكر مي كني و مي خنديم؟ " روزي ريچارد باندلر موسس مكتب NLP كه يكي از استادان من مي باشد،پرسيد " چرا معطلي و اكنون به اين گذشته نمي خندي؟ " امروز اين كار را انجام دهيد. به موضوعي كه قبلا آن را ناراحت كننده مي دانستيد،بخنديد. آيا احساس نمي كنيد كه وضعيتتان كمي تغيير كرد. جنبش و حركت ،احساسات را ايجاد مي كند.اين بار قصد نرمش كردن داريد اما صد درصد مايل به انجام كار نيستيد، مي توانيد در عوض جست و جو كنيد. جست و خيز روش                                     موثري براي تغيير روحيه شماست؛ زيرا: 1)يك ورزش عالي ست.2)نسبت به دويدن استرس كم تري در شما ايجاد مي كند.3)نمي توانيد از خنديدن اجتناب كنيد.4)باعث سرگرمي همراهان خود مي شويد. موثر ترين راه كنترل مركز توجه، استفاده از سوالات مي باشد.

مغز شما براي هر سوالي كه مطرح مي كنيد پاسخ فراهم مي كند. براي مثال اگر از شما بپرسند "چرا فلاني از تو سوء استفاده مي كند؟" تنها كاري كه انجام مي دهيد اين است كه بر چگونگي رفتار او متمركز شويد در حالي كه مشخص نيست تفكر شما درست است يا خير. اما به جاي اين سوال از خود بپرسيد: "چطور مي توانم اين وضعيت را تغيير دهم؟"مطمئن باشيد به جواب هايي مي رسيد كه اقدامات خوبي را براي شما فراهم مي كند. فصل سومدرمورد نيروي سازنده، نيروي مخرب اعتقادات صحبت مي كند چه نيرويي تعيين كننده تلاش يا عدم تلاش ما يا موفقيت در زندگي است؟اين نيرو عقايد ما مي باشد_ عقيده ها در مورد توانايي ها، ممكن ها، غير ممكن ها و شناخت از خود اين نيرو را تشكيل مي دهد. هزاران سال اين تصور وجود داشت كه هيچ انساني نمي تواند يك مايل _ حدود 5/1 كيلو متر _را در 4 دقيقه بدود. اين كار از نظر جسمي غيرممكن به نظر مي رسيد. با اين وجود راجر بانيستر يك مايل را در 3 دقيقه و59 ثانيه دويد و اين عقيده را نابود كرد. اغلب افراد حوادث را در تغيير زندگي شان مقصر مي دانند. با اين وجود آنچه واقعاً زندگي ما را شكل مي دهد، معنايي ست كه به حوادث نسبت مي دهيم. دو مرد در ويتنام مورد اصابت گلوله قرار گرفتند، دستگير شدند و بارها  مورد شكنجه قرار گرفتند. يكي از اين افراد خود كشي كرد. فرد ديگر اعتقاد به خود،انسانيت و خلقت را در وجودش ايجاد كرد، در حالي

كه اين اعتقاد قبلا وجود نداشت. اكنون داستان زندگي اين فرد_ يعني كاپيتان جراد كافي _ قدرت روان انسان براي غلبه به رنج، مشكلات و موانع را به ما يادآوري مي كند. جالب است كه اگر افراد معتقد باشند  سوراخ كردن جمجمه سر باعث در مان بيماري مي شود، اين كار را انجام مي دهند. حتي اگر اين اعتقاد درست نباشند. همچنين اگر افراد معتقد باشند كه شاد بود نشان بستگي به كمك به ديگران دارد، اين كار را انجام مي دهند.اعتقادات مي توانند زندگي را لذت بخش يا غم انگيز كنند. اعتقادات سبب تمايز افراد از ديگران مي شوند و باعث مي شوند برخي افراد قهرمان شوند و برخي ديگر سر در گم بمانند. هيچ اتفاقي در زندگي معناي خاصي ندارد،مگر اينكه ما خود به آن معنا دهيم. يكي از شگفتي هاي انسان، توانايي او در اهميت دادن فوق العاده كم يا زياد به وقايع است. عقايد قدرت سازنده و مخرب دارند. به دليل تاثير شگرف عقايد بر زندگي ما زندگي ما بايد سه موضوع را درك كنيم: 1) بيشتر افراد عقايد خود را آگاهانه انتخاب نمي كنند.2) اغلب عقايد ما بر مبناي سوء تعبير گذشته مي باشد.3)ما با پذيرش يك عقيده، آن را وحي منزل مي دانيم و فراموش مي كنيم كه تنها يك نگرش است. عقيده چيزي جز احساس اطمينان در مورد مفهوم يك نگرش نيست. اگر تجربيات مرجع كافي براي تاييد موجود باشد، مي توان به آساني آن را به عقيده تبديل كرد. كدام يك از اين دو جمله صحيح مي باشد؟1)افراد اساسا درست كار و خوب هستند. 2)افراد درست كار

نيستند و تنها به فكر منافع خود مي با شند. آيا اگر بخواهيد، تجربه كافي براي تاييد اين عقيده كه افراد اساسا بد هستند، در اختيار نداريد؟ اگر به ديگر تجربيات خود رجوع كنيد آيا نمي توانيد به آساني درستكاري افراد را تصديق كنيد؟ به نظر شما كدام يك از اين عقايد درست هستند؟ شما به هر چه معتقد باشيد آن عقيده را درست مي دانيد. اگر چه احساس مستحكم اطمينان مي تواند شما را از اطلاعاتي كه زندگي تان براي هميشه تغيير ميدهد غافل كند. اعتقادات بر تمامي رفتار هاي ما تاثير مي گذارند. در حالي كه بعضي از عقايد تنها يك جنبه از زندگي تحت تاثير قرار مي دهند،تاثير بعضي ديگر بسيار گسترده است. براي مثال يك عقيده خاص مانند "جان، فرد قابل اطميناني نيست " بر روابط شما باجان تاثير مي گذارد، اما اعتقاد شما به اينكه "تمامي افراد غير قابل اطمينان هستند " تاثير گسترده تري بر روابط شما مي گذارد. عقايد كلي از جمله اين عقيده معمولا بر مبناي تصميم كلي كه در گذشته و تحت شرايط خاصي شكل گرفته است،مي باشد. با اين وجود نگرش نا آگاهانه بر تصميم گيري ما تاثير مي گذارد. يكي از عقايد كلي خود را تغيير مثبت در تمام جنبه هاي زندگي خود باشيد. آيا بعضي عقايد موثرتر از بعضي ديگرند؟ مطمئنا. اطمينان سه درجه مختلف دارد: نظر، عقيده ، يقين نظرات به راحتي قابل تغييراند؛زيرا بر مبناي احساس موقتي مي باشند.عقايد محكم تر هستند؛ زيرا بر مبناي تجربيات بسيار يا تجربيات همراه با احساسات بيشتر قرار گرفته اند.يقين، شدت احساسات به حدي است

كه فرد نه تنها مطمئن است بلكه اگر عقيده در مباحث منطقي مورد سوال قرار گيرد، فرد خشم گين شده و اين مباحث را انكار مي كند. يقين مي توان به طور باور نكردني سازنده يا مخرب باشد. هدف يك عقيده چيست؟ اين عقايد در تصميم گيري سريع براي اجتناب از رنج و كسب لذت به ما كمك مي كنند. عقايد ما باعث مي شود در تصميم گيري تكيه گاهي داشته باشيم.گاهي ما هنگام مواجهه با ترس، رنج يا هيجانات شديد در جست و جو تكيه گاهي به شكل عقيده هستيم.  يقين به دليل تاثير اتش ما را به سوي انجام كار ها سوق مي دهد. فردي كه به حقوق حيوانات احترام مي گذارد، يك عقيده دارد.اما فردي كه اوقات فراغت خود را براي آموزش عموم در مورد مسائلي از قبيل رژيم غذايي صرف مي كند، يقين دارد. راز موفقيت چيست؟ اغلب ما تصور مي كنيم استعداد، راز موفقيت است. اما به عقيده  من استعداد واقعي يعني توانايي فعال سازي موثر ترين نيرو هاي دروني از برخورداري از اطمينان كامل. انيشتن مي گويد: " قدرت تخيل بيشتر از علم است." اين امر به اثبات رسيده است كه بين آنچه تصور مي كنيم و آنچه واقعاً انجام مي دهيم در مغز انسان تفاوتي وجود ندارد. ما در مواجهه با سختي هاي زندگي چگونه رفتار مي كنيم؟ معمولا افراد موفق مشكلات را موقت مي دانند، اما افراد شكست خورده حتي مشكلات كوچك را نيز هميشگي مي دانند. پذيرش نگرش دوم، اولين گام گرفتار شدن است كه دكتر " مارتين سليگمن " آن را " در ماندگي آگاهانه

" مي داند و بر اثر اين سه نگرش ايجاد مي شود: 1) مشكلات دايمي است (به جاي اينكه آن را موقت بدانند)2) مشكلات موجود گسترده است(به جاي اين كه آن را محدود بدانند)3) مشكلات موجود شخصي ست و اعتقاد به اين كه مشكلي در وجود فرد است (به جاي اين كه مشكل فرصتي براي آموختن تلقي شود)

جهنم چيست

؟

هادي خوبرو

به معناي بزرگ وسياه. مكاني براي كساني كه وعده خداوند براي آنان آشكارمي شود آناني كه  خداوند ودين خداوند راناديده گرفتند جهنم درانتظارشان مي باشد جهنم مكاني همانند زندان باعذاب  واعمال درآن مي باشد جهنم تشكيل شده است از آتش وجودي ازگرماي سوزان با خازنان ومأموراني از آتش كه هوش وهواس از سرمبرد.دركلام خداوندوجود جهنم بسيار مشخص وفراوان ذكرشده است كه ما بحث  وجودي جهنم ونوع عذابها وارده درآن راموردكندوكاوقرار مي دهيم.معرفي جهنماذاالقوافيها مكانا ضيقا مقرنينت دعواهناك ثبورا(1)چون آن كافران رادرزنجيربسته وبمكان تنگي ازجهنم درافكننددرآنحال همه واويلاو فريادازدل برشكند.تعبير ديگرقرآن اين است كه مأواي جهنميان تنگ خواهد بود تعبيرديگر قرآن اين است كه:اولئك شرمكانا :جايگاه زشتي است.باز تعبير لشاب مأب(2) بد جايگاهي است وتعبير بئسالمصير (3):بد بازگشت گاهي است درقرآن وارد شده است. اينها تعابيري است كه خالق جهنم ازماواي زشتكاران دارد.در كات جهنمقرآن مجيد به طبقات دوزخ اينگونه تصريح دارد: وان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم (4)والبته وعده گاه جميع گمراهان آتش دوزخ خواهد بود كه آن دوزخ راهفت دراست وهر دري براي ورود دسته اي از گمراهان معين شده استنام كتاب :................................................................................................ يخ درجهنممؤلف:.................................................................................................هادي خوبروناشر:....................................................................................................نواي دانشچاپ:....................................................................................................جوادالائمهنوبت چاپ:............................................................................................اول/1386قطع وتعدادصفحات:............................................................................رقعي-88 صفحهتيراژ:..............................................................................................30000 نخسهتايپ وحروف چيني:....................................................................موسوي-7747393قيمت:................................................................................................1200 تومان-12-8464-964xشابك:....................................................................................

انسان هرچه دركات جهنم پايين ترباشد

،شدت عذابش  بيشتر از طبقه ديگر است وجهنم كه مربوط به گناهكاران امت پيامبر اكرم است وعذابهايش از بقيه طبقات سبكتر مي باشد اولين طبقه از طبقات هفتگانه است.طبقات هفتگانه جهنم واما طبقات هفتگانه جهنم را بيان مي كنيم دركه اول (جهنم) است. جهنم جاي گنه كاران امت پيامبر خاتم مي باشد .آنها كه اهل توحيدند اما گناهان كبيره داشته اند به اندازه گناهانشان درجهنم خواهند بود وسرانجام با فضل ورحمت الهي وشفاعت اهل بيت عصمت وطهارت نجات خواهند يافت .دركه دوم ، (لظي) است لظي به معني خشم ورزيدن آمده واين دركه جاي يهوديان مي باشد كه قرآن كريم مي فرمايد: كلا انها لظي نزاعه للشوي :آتش دوزخ بر او شعله ور است تا سروصورت واندامش را بسوزاند.آتش لظي ،آتشي است كه پوست را از سر مي كند ، گوشت از استوخوان جدا مي كند وهمه اعضاء وجوارح را مي سوزاند.در كه سوم ،(حطمه)است حطمه يعني شكستن، اين دركه جايگاه مسيحي ونصراني مي باشد .  قرآن مجيد مي فرمايد : لينبذنّ في الحطمه.دركه چهارم ،(سعير)است .سعير به معني نهايت برافروختگي آتش مي باشد .اين طبقه  از دوزخ جايگاه صابيان مي باشد (صابي كسي است كه ستاره مي پرستد . بعضي  گفته اند صابي آنهايند كه فرشتگان را خدا مي دانند وبعضي گفته اند گروهي از پيرامون حضرت نوح مي باشند). قرآن مجيد مي فرمايد :فسحقا لا صحاب السعير پس خطاب قهر آميز رسد از رحمت حق دور باداهل سعير.از امام صادق (ع) روايت شده كه در جهنم وادئي هست كه آن را سعير مينامند، وقتي آتش جهنم كم مي شود آن رامي گشايند كه

جهنم با آن افروخته مي شود واين است معني كلام خداوند كلما خبت زدنا هم سعيرأهويت وشخصيت جهنمجهنم را در قيامت بازمام ومهار به بند كشيده مي آورند . پيامبر اكرم (ص) فرمود :وقتي روز قيامت شود جهنم بوسيله هفتاد هزار زمام به دست هفتاد هزار ملك رانده مي شود واو سركشي مي كند و اگر خداوند سبحان اورا كنترل نكند آسمانها وزمين را مي سوزاند .امير المومنين سوال ميكند چگونه جهنم رامي آورند وآن در حال سر كشي است كه اگر اورارها كنند همه راآتش مي زند.چشم جهنم در روايات براي جهنم چشم معرفي شده است چرا كه در هيبت آدمي وجاندار مي باشد . پيامبر اكرم فرمود: هر كس بر من دروغ گويد گويا خود را بين چشمهاي دوزخ جاي داده است.سوال شد يا رسول الله آيا دوزخ چشم دارد فرمود نشنيده ايد كه خداوند مي فرمايد :چون دوزخ آنانرااز مكاني دور ببيند خروش وفرياد وخشمناكي دوزخ از دور بگوش خود مي شنوند.مجموع اين حالات نشان مي دهد آتش دوزخ مثل حيوان درنده گرسنه اي كه از خشم بخود مي پيچد ودر انتظار طعمه خويش است انتظار مجرمين را مي كشد . جهنم جانداري  است كه تشبيه جسم وچهراش رانتوان كرد.جهنميان كيانند؟گاهي اهالي بهشت به ملاقات اهل دوزخ ميروند .درخواست جهنميان از بهشتيان اين است كه مارا از آباي گوارا ونعم بهشتي كه خداوند به شمارزق وروزي داده بهرمند كنيدبهشتيان در پاسخ مي گويند : خداوند آب وطعام بهشتي را بر كافران حرام وممنوع كرده استبه كافران معذب در آتش دوزخ مي گويند :خداوند بهشت را حرام كرده بر كساني كه دين خدارا

به بازي گرفتند ومتاع زندگي دنيا آنها رامغرور كرد. پس ما هم  آنها رااز شمول رحمت فراموش مي كنيم همانطور كه امروز رافراموش كردند.كافرانپروردگار كافران را وعيد به دوزخ فرمود است.آنانكه كافر شدند بكيفر كفرشان شرابي از حميم دوزخ دارند وعذاب دردناكي خواهدچشيد.پروردگار متعال جايگاه كفارراعذاب اليم معرفي مي كند .خداوند كافران رالعنت كرده وبراي آنها سعير آماده نموده است.كافران از منفورترين دستجات فكري وعملي در قرآن مي باشند كه خداوند آنهارا لعنت نموده است،لعن يعني دور كردن ازروي خشم وبستن درهاي رحمت وخير برروي آنها . پروردگارشان كافر شدند، عذاب جهنم را دارند وجهنم بد جايگاهي است.قرآن در توصيف جزاي كافران فرمود:نه تنها جاي مناسبي نيست بلكه منزلگاهي زشت وبد خواهدبود.  مجرمينو آنگاه كه مجرمين آتش دوزخ را به چشم مشاهده كنند تا بدانند كه در آن خواهند افتاد وبراي نجات از آن مفري ندارند.واز آن عذاب وآتش هيچ گريزي نيست.در روز قيامت گناهكاران رابيني كه به زنجير كشيده وبهم بسته شده اند.(اصفاد) يعني زنجيرهائي كه با آن دستها رابه گردن مي بندند .ضالمين درخت زقوم جهنم را ما بلاي جان ستمكاران گردانيديم.خداوند به تجسم اعمال ظالمين در قيامت اشاره فرمود كه ما درخت زقوم را كه بسيار عذاب دهنده است  واز قعر جهنم مي رويد فتنه وشكنجه اي براي ظالمين خلق كرديم.فاسقينواما فاسقين پس منزلگاهشان آتش دوزخ است وهرچه كوشند كه از آن آتش بر گردانده شوند وآنان گفته شود بچشيد عذاب آتش را .فاسقين در آخرت بصورت زنداني وحبس با شكنجه طاقت فرساي آتش، عذاب مي شوند آنها از شدت درد عذاب هر گاه بخواهند از جهنم خارج شوند ،باز خورد در

عذاب گرفتار مي بينند.عذاب دائمي تشنگي وگرسنگي يكي از عذابهاي هميشگي در آنجا تشنگي وگرسنگي است. گرچه هر گاه تقاضاي آب كنند از حميم دوزخ با آنها مي نو شانند وامعا احشاء آنها فروميزد وبه رفع تشگني وگرسنگي آنها نفعي نمي رساند ولي دوام اين دونيز عذابي است فوق عذاب .امام باقر (ع) مي فرمايد : (امروز كيفر عذاب وخواري مي چشيد ) فرمود عذاب خواركننده عطش وتشنگي روزقيامت است.آب هاونوشيدني هاي جهنم ينبراي آنان كه كافر شدند لباسي از آتش دوزخ به قامتشان بريده اند وبرسر آنان آب سوزان حميم جهنم مي ريزند .پيامبر اكرم (ص) فرمود: وقتي حميم به سرهايش فروريزدبه مغز آنها داخل شود .به پهلو وشكمشان ميرسد امعاءواحشاي ايشا ن گداخته مي شود و همچنين در تمام اندام آنها برود تا به قدم ايشان برسد .بر سر آنان آب سوزان حميم ريزند تا پوست بدنشان وآنچه درون آنها است همه به آن آب سوزان گداخته شود.جهنميان را با زنجير در حميم كشند .حميم آبي است گرم ،كه اگر يك ظرف از آن را در درياهاي دنيا بريزند همه آنها راتبديل به زهرنمايد. ظرفي از آن رابه دست كافردهند .هرچه در صورت اوست از گوشت وپوست وچشم وبيني  همه دآن ظرف مي افتند.لذا قرآن مجيد فرمود:شراب بد نوشيدني است كه صورت را مي سوزاند .وقتي به شكم مي رسد امعاواحشاء آن رابيرون ميريزد واز آن حميم وقتي برسرايشان ميريزند پوست وگوشت ورگ وپي ايشان فروميريزد .استوخوان سوخته اي بافي مي ماند  كه خداوند مجددا بدنشان را تجديد مي كند تا عذاب ادامه يابد .صديدواز پيش روي هرگردنكش آتش دوزخ پديدارشود و مي

آشامد از آبي كه خون چركي جراحات  است كه آن پليدرا پيوسته مي آشامد و هيچ گواراي او نشود واز هر طرف مرگ به وي آورد ولي نمي ميرد تابه طوردائم در عذاب سخت معذب باشد .از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمود:آبي است كه وقتي نزديك صورتش ببرد گوشت وپوست صورت وسرش پخته شود وچون بنوشد امعاء واحشاءاو پاره پاره گرددواز زير او خارج شود .آرزو مي كنند مسلمان مي بودند اي بسا كافران آرزوكنند اي كاش مسلمان مي بودند .يكي ديگر از آرزوهاي كافران در مواجهه با جزاي آخرتي اين است كه كاش مسلمان  مي بودند وجواز ورود به رحمت  الهي را پيدا مي كردند. امام صادق (ع) مي فرمايد:روز قيامت كه منادي صدا مي كند ،بگونه اي كه همه مردم مي شنوند كه امروز جزافرادي كه اسلام آوردند داخل بهشت نمي شوند در اين هنگام ساير مردم آرزو ميكنند اي كاش مسلمان بودند.آن روز بطلان تفكرات واعتقادات خود را تصديق مي كنند ودر فقدان اعتقادات توحيدي حسرت مي برندلباس جهنميان كساني كه كافر شدند بري آنها جامه هايي از آتش بريده شده است. قرآن در اين باره مي فرمايد:ومجرمينرا مي بيني كه در آن روز به زنجيرها كشيده شده اند . پيراهن هاي آنها از ماده سياه وبد بوست وآتش چهره هاي آنها را مي پوشاند .پيراهن جهنميان از ماده سياه وبدبويي است كه به بدن آنها ماليده شده و بشكل پيراهن درآمده است آنگاه آتش آنها را فرامي گيرد تا زودتر بسوزد ومشتعل گردندوعذابشان شديدتر باشد  .آرزو مي كند كاش براي حيات آخرتم توشه اي مي فرستادمدر آن روز تبهكاران دست

خود رااز اعمال صالح تهي مي بينند وخسارت عمر خود را لمس مي كنند ، تلاش خود را براي كسب دنيا و مال ومقام ، بيهوده وبي ثمر مي بينندتقا ضاي يك روز تخفيف در عذاب رادارنداهل دوزخ به خازنان جهنم گويند كه از خدا بخواهيم كه روزي  عذاب ما را تخفيف دهد .خروج ازجهنم براي انجام عمل صالح و آن كفار در آتش دوزخ فرياد وناله سر دهند وگويند : اي خدا مارا از عذاب بيرون آور تابر خلاف اعمالي كه در گذشته انجام داديم به اعمال نيك بپردازيم .خطاب شود آيا شما را عمري مهلت نداديم كه متوجه شويد نيش مار عقرب قرين زشتكاران است امام سجاد(ع) مي فرمايد :خدا يا به تو پناه مي برم از كژدمهاي دهان گشوده ومارهاي نيش زنندهاش واز آشاميدني اش كه امعاءواحشاء ساكنينش راپاره پاره مي سازد ودلهايشان را بر مي كند  واز تو هدايت مي طلبم به آنچه از آن دور سازد و واپس دارد.دروغگويانوروز قيامت كساني كه بر خدا دروغ بستند بنگري كه روي همه آنها سياه شده است .آيا جهنم جايگاهي براي متكبرين نيست ؟وآنهايي كه از پذيرش دعوت انبياي الهي سرباز مي زنند . در قيامت روسياه محشور مي شوند واين روسياهي نشانه ذلت وروسوائي آنها ست .آنها كه دردنيا دلشان سياه بوده وتيرگي اعمال فساد آفرين داشته  اند درقيامت هويت نهاني آنها به چهره سرايت مي كند و چهرهايشان تاريك وسياه مي شود واين افراد پاداش زشت جهنم  را خواهند داشت.ظالمين درخت زقوم جهنم راما بلاي جان ستمكاران  گردانيديم .خداوند بتجسم اعمال ظالمين درقيامت اشاره فرمود كه ما درخت زقوم را كه

بسيار عذاب دهنده است وازقعر  جهنم  مي رويد فتنه وشكنجه اي براي ظالمين خلق كرديم .منكران  معادبلكه دروغ پنداشتند قيامت را وما مهيا كرديم آتش دوزخ را براي آنان كه قيامت  را تكذيب كردند جايگاه سعير را خداوند براي كساني قرار داده كه تكذيب قيامت كردند. پاداش آخرتي آنان راسعيرو آتش سوزان معرفي كرده است .خاطئين پس امروز هيچ خويش ودوستداري كه به فريادش برسد اينجا ندارد .وطعامي غير از (چرك وخون دوزخيان  ) نصيبش نيست كه كسي جز خاطئون آن طعام را نمي خورد.(خاطئون ) يعني گنه كاري ازروي عمد به كار ناروا ميپردازد و از راه راست هم برگشته است اين افراد اصولا به گناه وخطا كاري  عادت كرده اند .طعامي كه در دركه دوزخ در اختيار آنهاست خون و چرك پليد دوزخيان است ودر برابر مجازات الهي هيچ يار وياروي حامي آنها  نيست.فتنه گران بي توبهآنان كه مردان وزنان با ايمان را به آتش فتنه وعذاب  انداختند وسپس توبه نكردند بر آنها آتش جهنم است وعذاب سوزان انسان قطعا مكافات اعمال خود را در روز ظهور حقيقت خواهد ديد كه پروردگار از مجازات آنها نمي گذرد .مترفينآنها در ميان بادها ي كشنده وآب سوزان قرار دارند سايه اي كه نه خنك است ونه مفيد .آنها پيش ازاين در عالم دنيامترفين بودند.سموم  باد سوزاني است كه انسان را هلاك ميكند وحميم آب سوزاني است در جهنم . سايه اي  از عذاب برسر جهنمي است كه نه خنك است ونه مفيد .اين آيه كريمه علت گرفتاري انسان را  در سموم وحميم ويحموم ذكر مي كند ((به دليل اينكه مترف بودند ))((مترف )) به كسي

مي گويند كه فراواني نعمت ا و را غافل ومغرور كرده وبه طغيان وا داشته است.در جاي تنگي از دوزخ بزود وارد مي شوندوچون  آن كافران را در زنجير بسته وبه مكاني تنگي از جهنم اندازند در آن حال همه واويلا و فرياد ازدل بر كشند .از پيامبر درباره اين آيه سوال شد فرمود :بحق آن خدائي كه جان من بدست اوست كه ايشان را چنان با اكراه وزور در دوزخ افكنند ، مثل ميخ كه در ديوار كوبنددوست دارند بين آنها واعمال زشتشان  فاصله دور باشددوست دارند بين آنها وعمل زشتشان راهي دور باشد . همانطور كه گفته شد اعمال آدمي مانند فردي زنده با خود آدمي مي باشد پس آنچه هست قابل رؤيت استآرزو مي كنند حشر بر پا نمي شد وآنها خاك مي شدند در آن روز آنها كه كفر ورزيدند ونافرماني پيامبر كردند ،آرزو ميكنند اي كاش با خاك زمين يكسان بودند.وقتي حقيقت عالم آخرت رامشاهده كردند ،آرزو مي كنند اي كاش حشروقيامت بر پا نمي شد ،كاش خاك مي شدند در زمين وبه فراموش خانه فنا ونابودي سپرده مي شدند .در كلام ديگري از قرآن مي فرمايد : كافر آرزو مي كند اي كاش خاك بودم تقا ضاي مرگ مي كنند مجرمين ندا مي كنند اي مالك از خداي خود بخواه كه مارا بميراند تا از عذاب برهيم .جواب دهد كه شما دراين عذاب هميشه خواهيد بود.

دوزخ در بهشت

هادي خوبرو

خلاصه كتاب: محمد علي ارقبائي-آيا درك حقيقت بهشت مقدور است ؟در حديث قدسي اينگونه آمده است كه حقتعالي مي فرمايد: [اعدتُ لعبادي الصالحين ما لا عين رأت و لا أذن سمعت و

لا خطر علي قلب بشير]براي بندگان شايسته خود ، بهشتي را آماده كرده ام كه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و به ذهن هيچ كس خطور نكرده است .ما به حكم بودنما در نشئه طبيعت توان دريافت كم و كيف نشئه ما بعد الطبيعة را نداريم . در خلقت بهشت آنچه پروردگار توصيف فرموده ، آن چيزي است كه از ادزاك امروز ما خارج است.شناسنامه كتابنام كتاب .......................................دوزخ در بهشتمولف ............................................هادي خوبروناشر ..............................................نواي دانشچاپ ...................................................بقيعنوبت چاپ .....................................اول / 1386قطع و تعداد صفحات ......................رقعي – 80 صفحهتيراژ ..............................................3000 نسخهتايپ و حروفچيني ......................موسوي – 7747393قيمت ............................................1200 تومانشابك......................................1-11-8464-964آيا درك حقيقت بهشت مقدور است ؟در حديث قدسي اينگونه آمده است كه حقتعالي مي فرمايد: [اعدتُ لعبادي الصالحين ما لا عين رأت و لا أذن سمعت و لا خطر علي قلب بشير]براي بندگان شايسته خود ، بهشتي را آماده كرده ام كه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و به ذهن هيچ كس خطور نكرده است .ما به حكم بودنما در نشئه طبيعت توان دريافت كم و كيف نشئه ما بعد الطبيعة را نداريم . در خلقت بهشت آنچه پروردگار توصيف فرموده ، آن چيزي است كه از ادزاك امروز ما خارج است.اگر مي بينيم قرآن وسعت بهشت را به اندازه ي وستت آسمان ها و زمين مي داند، به خاطر آن است كه انسان چيزي وسيعتر از آسمان و زمين نمي شناسد تا مقياس سنجش قرار دهد . لذا قرآن به جهتاينكه وسعت و عضمت بهشت را ترسم كند ، آن را به پهنه ي آسمان ها و زمين تشبيه كرده است و چاره اي غير

از اين نبوده استزيرا  همانگونه كه الفاظ دنيا براي بيان مفاهيم بلند آخرت محدود و قاصر است ، مفاهيم دنيا و تمامي پديده هاي ملموس و محسوس آن براي تمثيل و بيان آخرت ناقص و كوتاه است .ابن عباس مي فرمايد :«كلما دكره الله في القرآن مما في افي القرآن مما في الجنة و سماه ليس له مثل في الدنياولكن سماهَََََُ الله بالاسم الذي يعرف»ابن عباس مي فرمايد : هر جه را كه خداوند در قرآ عباس مي فرمايد : هر جه را كه خداوند در قرآ عباس مي فرمايد : هر جه را كه خداوند در قرآن از نعمت بهشت ياد كرده و از آن اسم برده است ،در دنيا همانند نداردولي به مظور معرفي ، از هر نعمت به اسمي كه در اين جهان شناخته شده است نامبرده است .در خبر است كه وقتي جبرئيل خواست تا طول و عرض بهشت را بداند ، چندين هزار سال بر بالاي بهشت پرواز نمود تا اينكه دچارضعف و سستي شد. از خداوند براي ادامهكار مدد و قوت درخواست مي نمود و خداوند تبارك و تعالي توانايي مي داد . جبرئيل عرض كرد : خدايا از نيمي گذشته ام يا از نيمه بهشت بيشتر باقي مانده است؟ حوري از خيمه خود آواز داد كه : اي روح الله ، چرا خود را مي رنجاني چندين هزار سال است كه در پرواز هستي و مي پري ولي هنوز از ملك من بيرون نشده اي !جبريل گت : تو كيستي ؟ گفت : من حوري از حوريان يك مؤمنم .پروردگار متعال در سخني با حضرت عيسي (عليه السلام)

باز وصف بهشت مي كند :يقول الله : يابن مريم لو رأت عيناك ما اعددت لاوليائي الصالحين ذاب قلبك و زهقت نفسك شوقا اليه فليس كدار الاخرة دار ، تجاوز فيها الطيبون و يدخل عليهم فيها الملائكة المقربون و هم مما يأتي يوم القيمة من اهوالها امنون. دار لا يتغير فيها النعم و لا يزول عن اهلهااي پسرمريم ، اگر ديدگانت ببينند آنچه را كه براي دوستان صالح خود آماده كرده ام ( در بهشت ) قلبت از اشتياق ذوب مي شود و جانت به سوي آنها مشتاق مي گشت . ماننده سراي آخرت سرائي نيست (مثل دار دنيا گذران نيست ) خانه آخرت محل پاكان است كه با هم همسايه هستند و فرشتگان مقرب بر آنها وارد مي شوند و ساكنان آن خانهاز ترس و وحشت روز قيامت در امانند.قرآن مجيد مي فرمايد:«فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرة اعين» هيچ كس نمي داند چه چيزي را خداوند براي بهشتيان در نظر گرفته استكه چشمها از ديدنش بينا مي شود.باز پروردگار به حضرت داوود از عدم درك كيفيت بهشت سخن مي گويد :يقول الله عزوجل لداوود ( عليه السلام ) و يحكم لورأيتم الجنة و ماهددت فيها لاوليائيمن النعيم لماذقتم دواءها بشهوة.خداوند عزوجل به حضرت داوود مي فرمايد : اي كاش ، اگر بهشت را ببيني و آنچه از نعمتهاي براي دوستانم آماده كرده ام هرگز دواي آن را با ميل نمي نوشيديد.پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) فرمود :لو انّ ثوبا من ثياب اهل الجنة القي علي اهل الدنيا لم يحتمله ابصارهم ولماتوا من شهوة النظر اليهاگر لباس از لباس

بهشتيان را براي اهل دنيا بياورند چشماهل دنيا تحمل ديدنش را ندارند و از شدت عشق به نگاه كردنش مي ميرند.اميرالمومنين ( عليه السلام ) :كل شييء من الدنيا سماعه اعظم من عيانه و كل شييء من الاخرة عيانه اعظم من سماعةهر چيزي در دنيا شنيدنش و تعريفش بهتر است از ديدنش ( يعني تعريفها  ، اغراق آميزتر است از مشاهده اش ) و هر چيزي از آخرت ، ديدنش بزرگ است از شنيدنش ( يعني تعريفها براي توصيف آن كافي نيستند و ديدنش رساتر است از تعريفها وشنيده ها. )بهشت و فضل الهيخداوند بهشت را نه به اعتبار عدلش بلكه به اعتبار فضل و رحمت واسعه اش به بندگان انعام مي كند.پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:والذي نفسي بيده ما من الناس احدٌ يدخل الجنة بعمله قالو و لا انت يا رسول الله قال و لا أنا إلا أن يتغمّدني الله برحمتهٍ منهُ و فضلقسم به خداوندي كه جانم در دست اوست ، هيچ يك از مردم نيست كه با عملش داخل بهشت گردد. سوال كردند : شما هم ( با تعملت وارد بهشت نمي شوي ) فرمود : من هم به وسيله عملم وارد بهشت نمي شوم مگر اينكه فضل و رحمتش نصيبم شود و از من در گذرد.پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله)ما اقل حياء من يطمع في جنتي بغير عملٍچقدر بي حياست كسي كه طمع به بهشت من دارد بدونعمل كردن .درجات بهشتطبق نقلي كه از امام سجاد ( عليه السلام ) شده است امام فرمودند :عمويم عباس در بهشت مقامي دارد كه همهي شهدا به مقامش غبطه مي

برند.بهشت هم كه جزا و پاداش مومنين مي باشد بر اساس تفاوت ايمان و خلوص و صداقت مومنين از درجات متعدد و مختلف برخوردار است .آنان كه براي اثبات عشق ورزي و محبت به خداوند از جان خود صرف نظر كردند ، بهشتيان با كساني كه بر پيمان محبت خداوند از مال و جانشان گذشتند تفاوت دارد و باز اين گروه ، بهشتيان با افرادي براي حفظ دين خدا از جان و مال و فرزندانشان گذشتند و هجرت ازخانه و كاشانه را با آغوش باز استقبال كردند متفاوت است .به هر حال ملاك ، ايمان انسانهاست و ايمان هم از مقوله عمل تلاش است نه از مقوله ي عمل تلاش است نه از مقوله قول وسخن .تفاوت بهشت به اعتبار ايمان افراد را امام صادق( عليه السلام ) اينگونه بيان فرمود: لا تولن ان الجنة الواحدة ، انّ الله يقولُ : ( من دونهما جنتان) و لا تقولن درجة واحدة ان الله يقول ( درجات بعضها فوق بعض ) انما تفاضل القوم بالا عمال قال و قلت له ان المؤمنين يدخلان الجنة فيكون احدهما ارفع مكانا من الآ خرفيشتهي ان يلقي صاحبه قالمنكان فوقه فله ان يهبط و من كان تخته لم يكن له ان يصعد لانه لا يباغ ذلك المكان وليكنّهم اذا احبوا ذلك و اشتهوه التقوا علي لاسّرهامام صادق ( عليه السلام)مي فرمايد  :نگوئيد كه  بهشت يكي است . چون خوداوند مي فرمايد : غير از آن دو بهشت است و نگويد يك درجه دارد چونكه خداوند مي فرمايد :درجاتي هستند كه بعضي بالاتر از ديگري است  و برتربي هر درجه اي به

وسيله اعمال مردم است سؤال شده كه مؤمنين داخل بهشت مي شوند ، پس يكي از آنها مقامشان بالاتر  از ديگري است پس دوست دارد مومن ديگري را ملاقاكند . آيا ممكن است يا نه ؟ فرمود آنكه بالاتر است مي تواند پائين بيايد. اما آنكه مقامش پايين تر است نميتواند بالا برود ولكن زماني كه دوست داشته باشد مي توانند سر يك سفره باشند.بهشت جايگاه چه كساني است ؟بهشت دائر مدار ترك گناه با انگيزه ترس از خدا است و متقين غير از مؤمنين يا محسنين يا عابدين يا صائمين نيستند .بلكه معمولا همهي اين اوصاف در يكجا جمع مي شود يعني متقي ، مؤمن و عابد و صائم و آمر به معروف و نهي از منكر و .... هم هست ، ولي تخصيص بهشت به متقين به اعتبار صفت مطلوبي است كه در آنها وجود دارد. زيرا بهشت ثمن و بهاي ترك گناه است . اگر انسان مؤمن در مياني تقوائي و ترك گناه محكم باشند . از اين مؤمن تعبير به متقي مي شود . و خداوند بهشت را اعتبار تقوي قائل شده است . با نگاهي به آيات زير يك حقيقت خود را نشان مي دهد .للذين اتقوا عند ربهم جنات تجريلكن الذين اتقوا ربهم لهم جنات تجري من تحتها الانهارلكن الذين اتقوا لهم غرف من فوقها غرفوسيق الذين اتقوا ربهم الي الجنة زمراًمثل الجنة التي وعد المتقون تجري من تحتها الانهارجنة الخلد التي وعد المتقونمثل الجنة التي وعد المتقون فيها انهاروجنة عرضها السموات والارض اعدت للمتقينان المتقين في جنات و عيونولدار الاخرة خير و لنعم دار المتقينلهم فيها ما يشاؤن

كذلك يجري الله المتقينيوم نحشر المتقين الي الرحمن وفداو ازلفت الجنة للمتقينان للمتقين لحسن ماب ان للمتقين في مقام امينو ازلفت الجنةللمتقين غير بعيد ان للمتقين في جنات و عيون ان المتقين في جنات و نعيمان المتقين في جنات و نهران المتقين عند ربهم جنات النعيمان للمتقين في ظلال و عيون ان للمتقين مفاراً حدائن و اعنابا امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : القيامة عرس المتقين : قيامت عروسي اهل تقوي است.رابطه بهشت با ايمان و عمل صالحوالذين امنوا و عملوا الصاحات سند خلهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا لهم فيها ازواج مطهرهو ندخلهم ظلاظليلا و آنانكه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند . بزودي در بهشتي كه نهر ها از زير درختانش جاري است وارد كنيم و در آن زندگي جاويد داشته و براي آنها همسراني پاك باشد و آنان را در سايه ابدي خود در آوريم.بهشت و نماز و الذين هم علي صلاتهم يحافظون اولئك في جنات مكرمون و كساني كه براي نماز خودمحافظت مي كنند آنها در باغها ، با عزت و احترام متنعمند.نمازگزاران در آخرت پاداش عاشقان را مي گيرند و آنها را معبود و معشوق حقيقي دلها ، به بهترين شكل ممكن كه از تصور ما خارج است پذيرائي مي كند .  في جنات مكرمون اكرام و احترام حضرت حق در آن سراي چگونه است بايد رفت و ديد رزقنا الله و اياكم نعيم الجنةبهشت و شهادتانّ الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و عداٌ عليه حقاٌهمانا خداوند خريداري كرده از مؤمنان جان و مالشان

را به بهاي بهشت كه آنها جهاد كنند و دشمنان دين را بقتل برسانند يا خود كشته شوند ، اين وعده قطعي است .به تعبير قرآن اثاقلتم الي الارض اينها كساني هستند كه از جهاد مي ترسند ، چون از جان خود مي ترسند و به مال چسبيده اند و لذا تاب فقدان مالشان را ندارند.جايگاه بهشتياندر مورد جايگاه بهشتي قرآن بيشتر تعبير غرفه را بكاربرده است .« غرفاً تجري من تحتها النهار» و « و هم في الغرفات امنو » ترجمه : در غرفه هاي امن كه نهر ها از زير درختان آن جاري است در حاليكه : علي سرر متقابلين  :بر تختهائي در مقابل هم تكيه زده اند .در تعبير ديگري فرمود : فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فهم في روضه يحبرون : كساني كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند در باغها منزل گزينند .متكئين علي رفرف خضر و عبقري حسان در حاليكه بهشتيان بر رفرف سبز و بسط زيبا تكيه زده اند.خداوند متعال جايگاه بهشتي را زيبا معرفي مي كند . خالدين فيها حسنت مستقرا و مقاما :در آن بهشت كه بسيار نيكو مقام و عالي قرارگاهي است هميشه  خواهند بود .از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده كه پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله ) فرمودند : در بهشت غرفه هايي است كه از شدت نور و صفا ظاهرش از درونش ديده مي شود و درونش از ظاهرش مشهود است و در اين غرفه از امت من كساني مسكندارند كه گفتارشان نيكو و پاكيزه باشد .در ذيل آيه ( الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و

حسن مآب ) مردي از پيامبر اكرم پرسيد طوبي چيست ؟ فرمود : نام درختي است در بهشت سايه ي او صد سال  راه باشد . لباسهاي اهل بهشت از شكوفه هاي آن بيرون مي آيد .امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : اگر سوار تيزتك صد سال در سايه آن درخت ( طوبي) راه بپيمايد از سايه ي آن خارج نمي شود و اگر كلاغي براي رسيدن به اوج آن به پرواز در آيد به انتها آن نمي رسد تا پر گردد . آگاه باشيد به اين نعمت رغبت نشان دهيد  ، مؤمن به خودش مشغول و مردم از دست او راحتند ، در تاريكي شب پيشاني را بر خاك مي گذارد و با آفريننده خود راز و نياز مي كند كه او را ز جهنم ازاد گرداند ، شما چنين باشيد.مشخصات بهشتدر قرآن مجيد مشخصاتي را براي بهشت شاهديم : رنج و زحمت در آنجا منتفي است.لايمسهم فيها نصب و ما هم منها بمخرجين هيچ رنج و زحمت در آنجا به بهشتيان نرسيد و هرگز از آن بهشت ابدي بيرونشان نكنند.پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله )فرمود : انّ ادني اهل الجنة منزلة من ينادي الخادم من خدامه فيجبيه الف ينادي كلهم لبيك لبيكآن كسي كه رتبه بهشتي او از همه پائين تر است ، كسي است كه وقتي يكي از خدمتگزاران بهشتي خود را صدا مي كند هزار خدمتگزار با هم جوابش مي دهند : لبيك لبيك ( پاسخ مثبت به خواسته او مي دهند).در آنجام تقاضا انتقال نيست .  خالدين فيها لا يبغون عنها حولا هميشه در آن

بهشت ابدي هستند و هرگز از آنجام انتقال نخواهند يافت .از جايگاه خود راضي اند . ( ليدخلنّهم مدخلا يرضونه و ان الله لعليم حليم)خدا آنها را در بهشت ، منزلي عنايت كند كه بسيار بدان خشنود باشند.اصحاب الجنه يومئذ خيرا مستقرا و احسن مقيلااهل بهشت در آن روز مسكن و مقري بهتر و آرامش و خوابگاهي نيكوتر خواهند يافت.زندگي در نشاط و لذت سپري مي شود. ان اصحاب الجنه اليوم في شغل فاكهون اهل بهشت در آن روز قيامت خوش به وجد و نشاط مشغولند. در اين آيه «فاكه» به معني مسرور و خوشحال و خندان است.در روايتي آمده : ان الله لا يدخل احدا الجنة حتي يطلعه علي النار و ما فيها من العذاب ليعلم تمام فضل الله عليه و كمال لطفه و احسانه اليه فيزداد لذلك فرحا و سرورا بالجنة و نعيمها و لا يدخل احدا النارذ حتي يطلعه علي الجنة و ما فيها من انواع النعيم و الثواب ليكون ذلك زيادة عقوبة له حسرة علي ما فاته من الجنة و نعيمها.خداوند هيچ كس را داخل بهشت نمي كند ، مگر اينكه او را بر جهنم و عذابهاي آن مشرف كند تا فضل خدا و كمال لطف و احسانش را بر او تمام كند و بوسطه اين اشراف ، فرحو سرورش به بهشت و نعمتهايش زياد مي شود و هيچ كس را وارد آتش نمي كند مگر اينكه بر احوال بهشت و نعمتهاي گوناگون آن مطلعش مي نمايد تا آن آگاهي به وسيله اي براي عقوبت او باشد و حسرتش بر آنچه از بهشت و نعمتهايش كه از دست رفته است افزون

شود.گفته اند هفت اندام بهشت يان به هفت نعمت در بهشت مشغول باشد : 1.    پا به دخول ( ادخلوها بسلام آمنين )2.     دست به كاس ( يتنازعون فيها كأسا)3.    آلت به لذت (و حور عين )4.    نصيب شكم ( كلوا و اشربوا هنيا )5.    كرامت زبان( و آخر دعويهم ان الحمد الله رب العالمين )6.    خط گوش ( لا يسمعون فيها لغوا ...سلاما سلاما )7.    بهره چشم ( وتلذ الاعين )سلام و تهنيت ، بهشتيان را استقبال مي كند  و سيق الذين اتقوا ربهم الي الجنة زمرا حتي اذا جاؤها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلو ها خالدين و متقين را فوج فوج به سوي بهشت ميبرند و چون بدانجام رسند همه درب هاي بهشت به رويشان بگشايند و بر آنان خازنان بهشتي به تهنيت گويند : سلام بر شما باد كه چه عيش ابدي نصيب شما گرديد ، داخل آن شويد و جاودان متنعم باشيد.مقدار نعمت بهشتيان در بهشت كه انسان سر سفره اكرام و انعام الهي است ، از يك طرف همه چيز در استخدام و كمر بسته جهت پذيرائي اوست و از طرف ديگر ، بهشتي بدور از هر تلاشو رنج به اراده هايش جامعه عمل پوشيده مي شود.لا يسمعون حسيسها و هم في ما اشتهت انفسهم خالدون هرگز آرزوي جهنم را نخواهند شنيد و به آنچه مشتاق و مايليد در بهشت تا ابد متنعمند.تعبير ديگر قرآن مجيد مي فرمايد : لهم يشاؤون عند ربهم ذالك جزاء المحسنين : براي آن بندگان نزد خدا از هر نعمتي بخواهند مهيا است.يدعون فيها بكل فاكهة امنين  : از

هر نوع ميوه كه بخواهد براي انان حاضر و از هر درد و رنج ، ايمن و آسوده اند .ايه فوق خواسته هاي مادي بهشتيان را عنوان مي كند . در زير درختان بر سرير هاي خود تكيه زده اند ، ميوه اي را كه از بالا درختان آرزو كنند ، فورا نزد آن حاضر مي شود و با صرف آن ميوه مجددا ميوه ها بر درخت مي رويد : قرآن مجيد در جاي ديگر مي فرمايد : نحن اولياءكم في الحيوة الدنياو الاخرة و لكم فيها ما تشتهي انفسكم و لكم ما تدعون.فرشتگان مي گويند ، ما در دنيا يار و دوستداران شمائيم و براي شما در بهشت ابد هر چه مايل باشيد و يا آرزو و تقاضا كنيد مهيا ست.لباسهاي بهشتياندر راستاي عزت و اكرام بهشتيان ، لباس و پوشش آنها هم از ويژگي خاصي برخوردار است . اولا پروردگار متعال رنگ لباس بهشتي را سبز معرفي مي كند گر چه آنها هر چه مي خواهند و هر رنگ كه آرزو مي كنند مهياست ولي رنگ سبز مطلوب اوليه طبع بشري است . يلبسون ثيابا خضرا : لباس سبز مي پوشند . رنگي كه چشم را به فرح و شادي مي اورد و نشاط روحي را تامين مي كند و به اعتبار جايگاه روحي و رواني اين رنگ است كه در شاديها از سبز استفاده مي شود . ثانيا انواع لباسها تنوع در زيبائيها ي آنها اينگونه بر مي شمرد . يلبسون ثيابا خضرا من سندس و استبرق متكئين فيها علي الارائك و لباسهاي حرير سبز و سندس و استبرق مي پوشند و

بر تختها تكيه زنند . و لباس فيها حرير و لباسشان در بهشت حرير است . و عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق بر بالاي بهشتيان ديباي لطيف سبز و حرير براق است .سندس جامه ي ابريشم نازك است و استبرق را ابريشم ضخيم براق مي گويند . البته تعبير حرير هم در روايات آمده است به هر حال قدر متيقن اين است كه حرير و ابريشم بهشتي هيچ شباهتي و تجانسي با حرير و ابريشم دنيا ندارد و كيفيت آن لباسها براي ما معلوم نيست .ولي آنچه كه عنايت پروردگار است لباسي از زيباترين رنگ (سبز) و زيباترين و لطيفترين جنس (حرير و ابريشم ) براي بهشتيان كرامت فرموده است .نوشيدنيهاي بهشتياندر بهشت چند نوشيدني نام برده شده است 1- آب 2- شراب 3- عسل 4- شير . در حاليكه هر چهار مورد بالا را ما در دنيا داريم با مشخصات خاص خودشان . اگر اين نعمتهاي بهشتي را با مشابه دنيائي آن قياس كنيم بشدت به خطا رفته ايم .زيرا شراب دنيائي نوشيدني اي است مضر كه به اعتبار مفاسد و مضراتش در شرع مقدس حرام و ممنوع اعلام شده است . مست كننده و زائل كننده ي عقل است . تعادل انسان را از بيم مي برد و انسان را با همه كرامت و بزرگي اش در فقدان عقل تا حد حيوان ، پائين مي آورد . در حاليكه شراب بهشتي نه تنها زائل كننده ي عقل نيست ، بلكه نشاط آور هم مي باشد .فيها انهار من ماء غير اسن و انهار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمر

لذه للشاربين و انهار من عسل مصفي .در آن باغ بهشت نهرهائي از آب زلال گوارا و نهرهائي از شير ، بي انكه هرگز طعمش تغيير كند و نهرهائي از شراب طهور ناب كه نوشندگان را به حد كمال ، لذت بخشد و نهرهائي از عسل صاف ، جاري است .آسن به معني فاسد و بد بوست .  نهرهاي آب و شير و شراب و عسل بهشتي ضايعات دنيائي و فساد در آنها را ندارد . گذشت زمان براي نوشيدنيهاي بهشت خرابي و تباهي ايجاد نمي كند . از روايات استفاده مي شود كه اين چهار نهر در كنار هم جاري هستند ، بدون حائل و به هم مخلوط نمي شوند . شخصي از امام صادق (ع) سوال كرد : چگونه اين نهرها حركت مي كنند و مخلوط نمي شوند ؟ امام (ع) فرمود : نمي بيني كه در تخم مرغ در پيوسته دو مايع با اختلاف رنگ و مزه و طبع جمع شده اند و مخلوط هم نمي شوند .نهر هاي آبي كه در بهشت جاري است ، مشخصات اب دنيا را ندارد ، بلكه آبي است با اين توصيف كه از برف سفيدتر و از عسل شيرينتر و از مشك خوشبوتر و نهرهاي شراب ان عقل را زائل نمي كند بلكه به انسان نشاط و طراوت مي بخشد .البته در باب شراب بهشتي قرآن مي فرمايد :و سقيهم ربهم شرابا طهورا : و خدايشان آنان را شرابي پاك و گوارا بنوشاند .شرابي كه پروردگار به آنها بنوشاند ، شراب نابي است كه بهشتي حق دارد ساليان دراز با مقياس آخرتي مدهوش باشد ،

چون پروردگارشان به انها نوشانيده است .در باب شراب بهشتي تعبير ديگري در قرآن مي فرمايد :يطاف عليهم بكاس من معين بيضاء لذه للشاربين لا فيها غول و لاهم عنها ينزفون ( حور و غلمان ) جام شراب طهور بر آنان دور مي زنند . شرابي سفيد و روشن كه آشامنده ي ان ، لذت كامل برد . كه در آن شراب نه خمار و نه دردسري و نه مستي و بيهوشي است .شرابي كه غلمان و نوجوانان زيباي بهشتي كه مثل در و مرواريد مي مانند ، به دست متقين دهند . آن شرابي را كه لذه للشاربين است براي نوشندگان ان ، چه بسيار لذت آور است .باز در وصف شراب بهشتي آمده : لا يصدعون عنها و لا ينزفون : با نوشيدن آن شراب ، دردسر و مستي و خماري ايجاد نمي شود .و يسقون فيها كاسا مزاجها زنجبيلا عينا فيها تسمي سلسبيلا : و انجا شرابي كه طبعش چون زنجبيل گرم و عطرآگين است  به انها بنوشانند . در آنجا چشمه ايست كه سلسبيل مي نامند .حور العينحوران را خالق متعال جزا و پاداش كساني قرار داده كه در دنيا عفاف و پاكي و تقوي پيشه كردند و طغيان غرايز را از خوف الهي مهار كردند و بر خواهشهاي نفساني مسلط شده و عبد نفس اماره نشدند بلكه عبد صالح خدا بودند .نكته ديگري كه قابل ذكر است ، رفع توهم آنهائي است كه از بهشت برداشت انحرافي دارند . گرچه در مباحث قبل اشاره اي به اين نكته شده است . و آن اينكه ، هر حورالعيني را كه خداوند

افريده است ، فقط براي شوهران خود خلق كرده و فقط به شوهر معين خود چشم دارد . حتي از نظر مكاني در سراپرده و جايگاه شوهر بهشتي خويش است .حور مقصورات في الخيام حوراني كه در سراپرده خود مستورند .تصور اينكه زناني در تماس با ديگرافراد ، ازاد باشند ف يك پندار غلط و انحرافي است . انها در عين زيبائي بسيار عفيف و شوهر دوستند . امتيازات حوران بهشتي را مي توان اينگونه برشمرد كاز الودگي پاك و مبرايندتعبير قرآن مجيد اين است كه : لهم فيها ازواج مطهرهبراي ايشان در بهشت همسراني پاكيزه است.زنها در دوران عادت ماهانه را به عنوان دوران الودگي مي گذرانند و .... ولي زنان بهشتي پاكيزه مي باشند و از آلودگيها ي دنيا مبرايند . حور العين در زيبائي مثل مرواريد مي ماندو حور عين ، كامثال اللولو المكنون : و زنان سياه چشم زيبا كه در لطافت و زيبائي مانند مرواريد درشت مكنون مي ماند .گرچه از مرواريد برداشت درستي نداريم و ان را به عنوان سنگ قيمتي شفاف در قطع كوچكي مشاهده كرده ايم . ولي تشبيه حورالعين به مرواريد شايد از جهت لطافت و شفافي و پاكي است .پيامبر (ص) در وصف حورالعين فرمود : علي كل واحده منهن سبعون حله ، يري بياض سوقهن من وراء الحلل السبعين كما تري الشراب الا حمر الزجاجه البيضاء و كالسك الابيض في الياقوت الحمراء. هر حور العيني هفتاد حله (لباس حرير) بهشتي دارد و از زير آن حله ها مغز ساق استخوانشان ( در لطافت ) را مي توان ديد ، همانگونه كه شراب سرخ در

شيشه ي بلورين ديده مي شود و مثل نخ سفيدي است در ياقوت سرخ . كه البته اين توصيفات در تصور ما هرگز نمي گنجد . نكته ديگري كه در آيه اشاره شده اين است كه حور العين را به مرواريدي تشبيه مي كند كه هنوز در صدف است و هنوز غباري او را فرا نگرفته است . اين تعبير شايد كنايه از اين باشد كه تا به حال كسي دسترسي به او پيدا نكرده است .هميشه باكره اندانا انشاناهن انشاء فجعلنا هن ابكارا ما انها را در كمال حسن و زيبائي افريديم و هميشه كه زنان را باكره گردانيديم .زنان بهشتي بر خلاف زنان اهل دنيا كه طراوت و شادابي و جواني و زيبائي آنها در مقطعي خاص و دوراني گذرا از عمر مي باشد ، صفات و اوصاف نيك و پسنديده را براي هميشه دارند هرگز پير نمي شوند ، هرگز شادابي و طراوتشان عوض نمي شود. هرگز زيبائي و حسن انها زائل نمي شود . در راستاي اين حفظ نعمت هاست كه پروردگار مقدر كرده است كه در هر بار تماس شوهرانشان با آنها باكره باشند تا نهايت نعمتهاي الهي در تمام ابعادش بر متقين ارزاني شده باشد. فقط جلب توجه شوهر مي كنندو عندهم قاصرات الطرف اتراب :و نزد آنها حوران جوان و شوهر دوست مي باشد .يكي از مشخصات حوران بهشتي اين است كه اولا همه جوان و با شوهران خود هم سن و سالند . ثانيا فقط چشم به شوهرانشان دوخته اند .طرف بمعني پاك چشم است و (قاصرات الطرف) يعني نگاهي كوتاه دارند . اشاره به اينكه تنها

چشم به همسران خود دوخته اند و فقط به آنها عشق مي ورزند و به غير آنها نمي انديشند .بعضي هم (قاصرات الطرف ) را به غمزه ها و نگاههاي حاكي از نهايت عشق و علاقه و محبت به شوهران خود تعبير كرده اند . به هر حال بهشتيان در منار همسراني با جمال و جوان و جذب قرار مي گيرند كه نه تنها نسبت به شوهران بهشتي خود بي توجه نيستند بلكه محو در علاقه و محبت انهايند .از ابوذر نقل شده كه : (همسر بهشتي به شوهرش مي گويد : و عزه ربي ما اري في الجنه احسن منك فالحمد لله الذي جعلني زوجك و جعلك زوجي .سوگند به عزت پروردگارم كه در بهشت چيزي را بهتر از تو نمي يابم ف سپاس مخصوص خداوندي است كه مرا همسر تو و تو را همسر من قرار داد .)در مجمع البيان روايت شده از پيامبر اكرم (ص) كه فرمود : بهترين نعمت هاي اهل بهشت آن است كه حوران با صوتي زيبا و دلنشين خوانندگي كنند كه جن و انس نشنيده باشند .دست هيچ كس قبلا به آنها نرسيده استفيهن قاصرات الطرف لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان در آن بهشت ها زنان زيباي با حيائي است كه به چشم پرناز فقط به شوهر خود مي نگرند و دست هيچ كس قبلا به انها نرسيده است .يكي از مشخصات مطلوب يك همسر اين است كه دست دوم نباشد و قبلا باب صفا و صميميت را با ديگري باز نكرده باشد ، نه اينكه دل در گرو ديگري داشته باشد و حوران بهشتي اينگونه

اند .همسر در بهشتامام صادق (ع) فرمود : الخيرات الحسان من نساء اهل الدنيا هن اجمل الحور العين : خيرات حسان ( كه در قران فرمود ) از زنان دنيا هستند كه از حور العين زيباترند .در روايات ديگر وارد شده از امام صادق (ع) سوال شد از آيه ي (فيهن خيرات حسان ) هن صوالح المومنات العارفات  :آنها زنان صالحه ي مومنه اهل معرفت هستند .ابو بصير از امام صادق (ع) سوال مي كند : مرا خبر ده از مرد مومن كه او را در دنيا زوجه  ي مومنه بوده ايا در بهشت ميان ايشان ترويجي هست ؟ امام فرمودند : خداوند عادل و حكيم است . اگر مرد (از نظر درجه تقوائي ) از زن افضل باشداو را مخير مي كنند در تزويج با زوجه دنيائيش .  اگر آن زن را اختيار كرد از جمله همسران او خواهد بود و همچنين اگر زن افضل از مرد باشد ، زن مخير است در ازدواج ، پس اگر شوهر خود را اختيار نمود هميشه همسر او خواهد بود .ام سلمه از پيامبر اكرم سوال مي كند ؛ پدر و مادرم به فدايت ، زني در دنيا دو شوهر داشته و مرده اند و هر دو در قيامت وارد بهشت مي شوند ، اين زن صالحه در بهشت با كداميك تزويج مي شود ؟ پيامبر فرمود : يا ام سلمه تخير احسنهما خلقا و خير هما لاهله اي ام سلمه هر كدام از دو شوهر كه اخلاق نيكوتري داشته و خيرش براي خانواده اش بيشتر بوده مخير است انتخاب كند .آتش در بهشتوجود آتش در بهشت

براي كفار و منافقين و فاسقين و ديگر دشمنان خداوند مي باشد . چطور ممكن است كافري وارد بهشت شود ولي در آنجا آتش باشد ؟ در اصل بايد گفت كه جهنم طوري ساخته شده است كه انگار در ميان بهشت است و بهشتيان چون اتش و عذاب را از درون بهشت ، جهنم را مي بينند . به فرض اينكه در بهشت عذاب وجود دارد ولي در دلائلي بيان شده كه خداوند تبارك و تعالي ساختار جهنم را طوري برافراشته كه هم بهشتيان نظاره گر معذبين باشند و هم معذبين نظاره گر بهشتيان باشند . علت اين مسئله متفاوت ولي شبيه و هم توافق هستند .

زندگي پس ازمرگ

جي. پي. واسواني

خلاصه كتاب: بيشتر ما از مرگ مي ترسيم. صرف اداي كلمه مرگ مي تواند براي بسياري وحشتزا باشد. كسي كه احساس مي كند به جاودانگي و بي مرگي نرسيده است از مرگ مي ترسد و اين حس، ترس او از ناشناخته را افزايش مي دهد. دليل ديگر وحشت ازمرگ آن است كه مرگ در تداوم زندگي فيزيكي وقفه مي¬اندازد و در واقع نوعي جدايي از چيزهايي را ايجاد ميكند كه براي انسان بسيار عزيز بوده است. به اين ترتيب مرگ عدم اطمينان از آينده را نيز به مراه دارد، اما درحال بايد اين ترس از ميان برود. زندگي پس ازمرگنويسنده: جي. پي. واسوانيمترجم: فريبا مقدمويراستار: ريحانه فرهنگي طراح جلد: مجيد حميداچاپ هشتم: 1388شمارگان: 3300 نسخه رده¬بندي كنگره: 1380 9 ز 2 و / 535 BL      رده¬بندي ديويي: 2/236شماره كتاب شناسي ملي: 15188- 79 م زندگي پس از مرگيادداشت ناشر هندي بيشتر ما از مرگ مي ترسيم.

صرف اداي كلمه مرگ مي¬تواند براي بسياري وحشتزا باشد. كسي كه احساس مي¬كند به جاودانگي و بي مرگي نرسيده است از مرگ مي ترسد و اين حس، ترس او از ناشناخته را افزايش مي دهد. دليل ديگر وحشت ازمرگ آن است كه مرگ در تداوم زندگي فيزيكي وقفه مي¬اندازد و در واقع نوعي جدايي از چيزهايي را ايجاد ميكند كه براي انسان بسيار عزيز بوده است. به اين ترتيب مرگ عدم اطمينان از آينده را نيز به مراه دارد، اما درحال بايد اين ترس از ميان برود.روزهاي عمر بشر به سرعت سپري مي¬شوند، پس لازم است كه از خواب و خيال برخيزد و نيرو و بي-كرانگي وجود خويش را تشخيص دهد.مجموعه سخنراني¬هايي كه در اين كتاب گردآوري شده، توسط جي.پي واسواني در محوطه دانشگاه سادوواسواني واقع در شهر پوناي هند ايراد شده¬است. در اين سخنراني¬ها پيشنهادهاي عملي درباره چگونه زيستن و به اشراق رسيدن قبل از مرگ مطرح شده¬است. اين كتاب اطلاعات ارزشمندي در مورد موضوع مرگ به دست مي¬دهد و به بسياري از سوال¬ها و برداشت¬هاي اشتباه در مورد مرگ كه در ذهن ما جاگرفته است، پاسخ¬هايي منطقي مي¬دهد. همچنين مواردي از مرگ كه قبلاً توسط دانشمندان بررسي شده، در اينجا نقل شده است.مرگ وجود نداردمرگ مانند غروب خورشيد است، وقتي كه خورشيد در اينجا غروب مي¬كند، درجايي ديگر طلوع مي-كند. در واقع خورشيد هيچ گاه غروب نمي¬كند.به همين ترتيب مرگ هم فقط يك توهم ظاهري ست. آنچه در اين دنيا به عنوان مرگ تلقي مي¬شود، در دنيايي ديگر تولد است، زيرا زندگي نهايتي ندارد. گفته¬اند ابراهيم فرمانرواي بلخ همه نعمت¬هاي دنيا را دراختيار

داشت. او مالك تمامي لذايذف دارايي¬ها و قدرت¬ها بود، اما قلبش شاد نبود و هميشه احساس مي¬كرد از درون تهي¬ست. روحش در جست و جوي چيزي بود كه خودش هم نمي¬دانست چيست.روزي غريبه¬اي وارد دربار فرمانروا شد، به محض ورود ب هدربار فرشي بر زمين انداخت و روي آن خوابيد. فرمانروا رفتار وي را اهانت تلقي كرد و به او گفت:«تو تصور مي¬كني كه قصر من چگونه جايي¬ست؟»غريبه به فرمانروا گفت:«به عقيده من قصر شما مسافرخانه است.»فرمانروا چرسيد: «منظورت چيست كه قصر مرا مسافرخانه مي¬نامي؟»غريبه گفت: «فرمانروا لطفا از من خشمگين نشويد، اما به سوالم پاسخ دهيد. بگوييد قبل از شما چه كسي در اين قصر زندگي مي¬كرد؟»فرمانروا گفت: «قبل از من پدرم در اين قصر زندگي مي¬كرد.»غريبه پرسيد: « پدرتان اكنون كجاست؟»فرمانروا گفت: «او مرده است.»غريبه گفت: «قبل از پدرتان چه كسي در اين قصر زندگي مي¬كرد؟»فرمانروا گفت: «پدربزرگم»غريبه پرسيد: «پدربزرگتان اكنون كجاست؟»فرمانروا پاسخ داد: «او هم مرده است.»غريبه پرسيد: «پيش از پدربزرگتان چه كسي در اين قصر زندگي مي¬كرد؟»فرمانروا گفت:« قبل از او پدرش در اينجا زندگي مي¬كرد.»غريبه گفت:« اكنون او كجاست؟»فرمانروا گفت: «او هم مرده است.»غريبه گفت: « پس بي¬ترديد اين قصر يك مسافرخانه است، زيرا مردم مي¬آيند، مدتي در آن مي¬مانند و بعد مي¬روند. پس اي فرمانروا شما نيز بايد روزي اينجا را ترك كنيد.»غريبه با گفتن اين سخنان ناگهان ناپديد شد، اما گفته¬اش در قلب فرمانروا تاثير كرد.اين افكار ذهن فرمانروا را ترك نمي¬كرد. گاهي متوجه مي¬شد كه تا نيمه¬هاي شب بيدار است  واز خود مي¬پرسد:« هدف از آمدن من به دنيا چيست؟ چرا اينجا هستم؟ خانه¬ام كجاست؟»يك شب صدايي

شنيد كه به او مي¬گفت: «اي فرمانروا، اگر پاسخ پرسش¬هايت را مي¬خواهي، ترك كن، همه چيز را ترك كن!»فرمانروا قصر، تاج و تخت خويش را ترك كرد. مانند بودا رداي شاهانه¬اش را كنار گذاشت و لباس ژنده درويشان سرگردان  وفقير را پوشيد و از جايي به جايي ديگر رفت و همچنان از خود مي¬پرسيد: «معناي اسرار ماجراي بي¬نهايت زندگي چيست؟ زندگي چيست؟ مرگ چيست؟»گفته مي¬شود كه او به هند آمد و سالها در كنار مردي روحاني زندگي كرد. در اينجا وقت كافي براي نقل زندگي مردي كه تاج و تختش را ترك كرد تا مرتاضي بي¬پيز شود نيست. فقط مي¬خواهم به شما بگويم كه بيداري او از اين فكر شروع شد كه اين دنيا يك مسافرخانه است. ما همگي مسافر هستيم و اقامت ما در اينجا براي مدتي محدود است. همچنان كه روزي به اين دنيا آمديم، روزي هم بايد آن را ترك كنيم. مرگ چون خواب شيرين استاز تمامي تجاربي كه مي¬شناسيم، شيرين¬ترين آنها خواب است و هيچ چيز شيرين تر از آن نيست. خواب تجربه دلپذيري ست كه شاعر بزرگ انگليسي كلريج را واداشت تا بگويد: «خواب، سر به سر لطيف است و شيرين!» و تنيسن كه مكاشفه¬اي عميق داشته است در خاطرات خود مي¬گويد:«خواب، برادر دوقلوي مرگ است.» مرگ مانند خواب شيرين است  وپديده¬اي طبيعي مي¬باشد، پس چرا بايد از مرگ ترسيد؟در تعدادي از پيام¬هايي كه از دنياي اختري (عالم غيرمادي) دريافت شده، گفته شده¬است كه مرگ كاملاً بدون درد است. ممكن است كه فرد قبل از مرگ، بيماري سختي را پشت سر گذاشته و درد جسماني شديدي را تحمل كرده¬باشد اما

چند لحظه قبل از مرگ، درد به كلي ناپديد مي¬گردد و در آن لحظه حسي دلپذير و خوشايند تجربه مي¬شود. همچنين به ما گفته¬اند كه بعد از مرگ، هركس همان كه بوده است خواهدماند. او تغيير نخواهدكرد و همه خصوصيات وي، افكار، احساسات، خواسته¬ها و خاطراتش تمامي همچنان تغيير نيافته باقي مي¬مانند.هرگاه به جايي مي¬روم كه كسي در گذشته است، نخستين چيزي كه به آنها مي¬گويم اين است: «گريه نكنيد، اشك نريزيد، براي عزيز رفته غصه نخوريد، زيرا كه او نمرده است. او زنده است و در حياتي بي¬مرگ به زندگي ادامه مي¬دهد.»وقتي شيون و زاري كنيد، در واقع به عزيز رفته آسيب مي¬زنيد. هرچه بيشتر زاري كنيم، بيشتر آنها را زنداني مي¬كنيم و اين موجب تاخير آنها در پيشروي به آن سو مي¬شود. نبايد به آنها بچسبيم، بلكه بايد رهايشان كنيم تا در سفر خود به سوي خدا پيش روند. بايد در دعاهايمان آنها را ياد كنيم و خدمتي كوچك به نام آنان براي ديگران انجام دهيم. اين كار آنها را در سفرشان متبرك مي¬گرداند.چرا از مرگ بترسيمبيكن گفته¬است: «مردم از مرگ مي¬ترسند، درست همان گونه كه بچه¬ها از تاريكي!» ما در واقع از ناشناخته¬ها مي¬ترسيم، زيرا نمي¬دانيم كه در لحظه مرگ چه اتفاقي مي¬افتد.چند سال پيش زني نزد من آمد كه به بيماري علاج¬ناپذير و سختي مبتلا بود. برادر و اقوامش وي را رانده و از خانه بيرون كرده¬بودند. هيچ كس را نداشت كه از او مراقبت كند. درحالي كه اشك در چشم داشت، حكايت زندگي غم¬انگيزش را برايم نقل كرد و گفت: «بهتر نبود مي¬مردم، من هيچ آرزويي ندارم كه به خاطر

آن زندگي كنم.»به او گفتم» «مادر، آيا واقعاً دلت مي¬خواهد بميري؟»گفت: «بله، اگر مرگ به سراغم بيايد، با آغوش باز به استقبال آن مي¬روم.»براي آن كه امتحانش كنم پودر بي¬خطري را به او دادم و گفتم: «مادر، اين پودر را بخور و اگر خدا بخواهد در عرض چند ساعت خواهي مرد و از تمامي رنج¬ها و دردها رها خواهي شد.»فكر مي¬كنيد چه جواب داد؟ شايد تصور مرگ ناگهاني او را وحشتزده كرد، زيرا به پودر دست نزد و فقط گفت: «كارهاي مهم فراواني هست كه الان بايد به آنها رسيدگي كنم. اجازه بدهيد بروم و بعداً برگردم تا اين پودر را بگيرم.»او تا امروز باز نگشته است.مردي بود كه از مرگ وحشت داشت. وقتي كه زمان مرگش نزديك شد به خانه قديمي خود رفت كه سالها در آنجا زندگي كرده و فرزندانش را بزرگ كرده¬بود. اما آن خانه فاقد اسباب و وسايل كافي بود. خدمتكارش به او گفت: «سرورم، خانه جديد بسيار بهتر از اينجاست. بياييد از اينجا برويم.:سخنان خدمتكار در قلب مرد رسوخ كرد: «خانه جديد بسيار بهتر از اينجاست.» مرد به خود گفت: «خداوند خانه¬اي براي ما آماده كرده¬است كه بسيار بهتر از اينجاست. مرگ فقط رفتن از يك خانه قديمي به خانه¬اي جديد است. وقتي كه او اين موضوع را تشخيص داد، ترسش از مرگ ناپديد شد.حيات پس از مرگدانشمندي بزرگ به نام فلاماريون كه در واقع ستاره¬شناس دربار فرانسه بود، يكي از شگفت¬انگيزترين انسانهاي قرن حاضر است. آميزه¬اي زيبا از هوش و الهام در او ديده مي¬شد. فلاماريون نابغه با خصوصيات معنوي و روحاني بود كه وقتي درگذشت بيش از  هشتاد

سال داشت. او عقيده داشت كه بايد سخت كار كرد، بنابراين روزانه ده ساعت كار مي¬كرد، اما علي رغم اين كار سخت، هميشه نور آرامش در چهره¬اش مي¬درخشيد و هرگز خشمگين نمي¬شد.روزي از او پرسيدند: «من هرگز جاه طلب نبوده¬ام.» كمي مكث كرد و بعد افزود:«چگونه مي¬توانم به افلاك و ستارگان نگاه كنم و جاه طلب باشم؟»اين دانشمند ارزشمند تجربه¬اي را در كتاب مشهور خود، يورانيا شرح داده است. فلاماريون درباره درگذشت يكي از دوستانش به نام اسپرو مي¬گويد: «يك شب وقتي از پلكاني كه به بالكن خانه منتهي مي¬شد بالا مي¬رفتم وحشتزده و در حالي كه فرياد در گلويم خاموش ماند، ميكخوب شدم. دوستم اسپرو در برابر من روي ديوار پلكان ايستاده بود و با صداي ملايمي كه كاملاً برايم آشنا بود، پرسيد: «آيا تو را ترساندم؟ او لبخندي بر لب داشت و نور ماه صورتش را روشن كرده¬بود؛ درست مانند زماني كه وي را در پاريس ديدم.اسپرو به شرح و وصف دنياي ديگر پرداخت. او گفت: «روح¬هايي كه از هويت خودآگاهند، در محدوده فضا و زمان نيستند. آنها بعد از مرگ بدنشان، هيچ فضايي را اشغال نمي¬كنند. انسان تقديرش را با دست¬هاي خود مي¬سازد و تقدير هر روح رهايي بيشتر و بيشتر از جهان مادي¬ست.»بادا هرگز فراموش نكنيم كه به دنيا آمده¬اي تا از چنگ ترس¬ها و ناپاكي¬ها رهايي يابيم، اما ما چه مي-كنيم؟ بياييد هريك از ما اين سوال را از خود بپرسيم. ما به دنيا آمده¬ايم تا به رهايي بيشتر و بيشتر از ترس¬ها و ناپاكي¬ها برسيم و وقتي كه به رهايي رسيديم، به قول اسپرو:« روح وارد زندگي معنوي مي-شود.

هدف متعالي همه موجودات پيوند جاودانه با سرچشمه كمال مطلق و سرور الهي¬ست.»با مرگ دوست باشيدمرگ به راستي يك دوست است  ودلم مي¬خواهد كه همه شما با آن دوست شويد. مرگ با گذشت زمان هر روز به ما نزديكتر مي¬شود. ما در دنيايي نامطمئن زندگي مي¬كنيم، دنيايي كه در آن نمي¬توان از هيچ چيز اطمينان داشت. همه ما بي¬ترديد روزي مي¬ميريم، يعني در واقع كالبد مادي خود را ترم مي-كنيم. همه با بليت برگشت به اين دنيا آمده¬ايم. تاريخ برگشت ما روي بليت نوشته شده¬است، اما قادر به خواندن آن نيستيم. نمي¬دانيم مرگ چه هنگام و كجا به سراغمان خواهدآمد و جسم ما را مطالبه خواهد كرد اما مي¬دانيم هر روزي كه مي¬گذرد به روز مرگ نزديكتر مي¬شويم. بنابراين دلم مي¬خواهد كه با مرگ دوست شويد. وقتي كه با مرگ دوست شويم، ديگر از آن نمي¬ترسيم و در مواجهه با آن لبخند مي¬زنيم.نبايد از مرگ بترسيم، زيرا ما نمي¬ميريم. اين جسم فيزيكي ست كه مي¬ميرد، اما ما جسم¬هاي ديگري هم داريم كه بعد از مرگ در آنها به زندگي ادامه خواهيم داد. در آن لحظه به اصطلاح مرگ تنها نيستيم؛ در اين سفر تازه در هر قدم از راه از ما مراقبت مي¬شود.بياييد باور كنيم كه مرگ در است، مرگ پلي ميان دنياي خاكي و دنياي اختري (دنياي غيرمادي) ست. عزيزان در گذشته ما در دنياي اختري ساكن هستند. آنها از آنجا به ما مي¬نگرند و پيام مي¬دهند كه زندگي زميني در واقع آماده شدن براي حيات پس از مرگ است.سه پيشنهاد1-    حلقه¬اي از عشق و ارادت نسبت به يكي از قديسان خدا ايجاد كنيد

و هر روز اين پيوند را قوي¬تر نماييد. به درگا ناو دعا كنيد، پاهايش را ببوسيد، همه كارهايتان را به وي تقديم كنيد  ودر لحظات سكو با عشق و ارادت و  صميمانه با او گفت و گو كنيد. اين حلقه را رشد دهيد ات زماني كه احساس كنيد هرجا كه هستيد، از آن وجود مقدس دور نيستيد بلكه سايه¬اي از حضور هميشه نوراني او مي¬باشيد. در حضور وي هيچ مرگي نمي¬تواند وجود داشته باشد، زيرا وقتي اين جسم را ترك مي¬كنيم، او نيز در كنار ما خواهدبود. آن قديس ما را در آغوش پرمهر خود خواهدگرفت و به سوي خدا راهنمايي خواهدكرد.2-    وقتي كه چنين حلقه ارادت و عشقي با خدا ايجاد مي¬كنيم، بايد تشخيص دهيم در هر آنچه روي مي¬دهد، رحمت خدا نهفته است. بسياري از چيزها در زندگي ما اتفاق مي¬افتند كه قادر به درك چراي آنها نيستيم. ناگهان عزيزانمان از ما گرفته مي¬شوند، فاجعه¬اي بر ما نازل مي¬شود، يا بدبختي به سراغمان مي¬آيد. به جاي اتلاف زما نو نيروي خود براي دريافت اين كه چرا چنين تجربه تلخي براي ما اتفاق افتاده استف بياييد با هر حادثه و واقعه¬اي با سخنان سادو واسواني بر خورد كنيم: «مي¬پذيرم! مي¬پذيرم!»3-    هر اندازه كه از نفس عاري شويد، به همان اندازه قلبتان گشوده مي¬شود. كساني كه زندگي نفساني دارند و كساني كه به ديگران آسيب مي¬رسانند، وقتي كه به آن سو سفر مي¬كنند خود را در سلول¬هايي تاريك زنداني مي¬يابند. بنابراين دور از خودخواهي¬ها زندگي كنيد و براي ديگران همچون بركتي باشيد. خداوند شما را با بركت و فراواني، با شغل و كار متبرگ گردانده

است. پس بادا كه شما هم براي ديگران بركت باشيد. دريافت كردن بدون دادن، انسان را احمق، مغرور و خودخواه مي¬سازد. بهترين¬هايتان را به نام خدا و در راه كمك به ديگران بدهيد. دست ياري بخش خود را به كساني بدهيد كه به آن نياز دارند. تلاش نماييد كه بار ديگران را سبك كنيد.در آن سوي مرگعالم اختري، دنيايي وسيع است. هركس به تناسب شعور خود در عالم اختري در طبقه¬اي خاص قرار مي¬گيرد. افراد خودخواه، خشن، بي¬رحم و بدخواه،بعد از مرگ به طبقات پست¬تر و فشرده¬تر عالم اختري مي¬روند كه موجوداتي نظير خودشان با همان خواسته¬ها و اميال در آنجا ساكن هستند. كسي كه در زمين با عشق و شفقت زندگي كرده¬است، بعد ازمرگ به طبقات طيبا و درخشان عالم اختري مي¬رود.در اينجا واقعه¬اي از زندگي شري جمشيد نصروانجي يكي از شريف¬ترين انسانهاي عصر را به ياد مي-آورم. ساد واسواني جمشيد را «پيامبر فقرا» مي¬ناميد. او از خانواده¬اي متمول بود، اما همه ثروتش را در راه فقرايي كه به آنها عشق مي¬ورزيد، صرف مي¬كرد. فقرا در صف¬هاي بي¬شمار نزد وي مي¬رفتند و او از پذيرفتن هيچ¬كس امتناع نمي¬كرد و كسي را دست خالي برنمي¬گرداند. بزرگترين آرزويش خدمت به ديگران و رنج بردن در راه آنها بود.شري جمشيد نصروانجي به حق «سازنده كراچي مدرن» نام گرفته بود. او سالها شهردار كراچي بود. در آن هنگام مشاجره¬اي بر سر يك قطعه زمين ميا ندولت بمبثي و شهرداري كراچي درگرفت. از جمشيد خواستند اسنادي را كه نشانگر ادعاهايش بود، نشان دهد. جمشيد مي¬دانست كه اسناد را در اختيار دارد، اما به ياد نمي¬آورد آنها را كجا گذاشته

است. او همه جا را به دنبال آنها گشت، ولي نتوانست آنها را پيدا كند.در عين حال دولت بمبثي اطلاعيه¬اي براي فروش آن زمين صادر كرد. جمشيد بلافاصله اطلاعيه¬اي ديگر صادر كرد و طي آن به مردم گفت كه مالكيت اين زمين هنوز به طور قطع مشخص نشده است. حاكم بمبثي سر لويد از اين موضوع باخبر شد و با اولين قطار به كراچي رفت. جمشيد را به كاخ دولت احضار كردند و از او خواستند كه اسناد مربوطه را ارائه دهد. ذهن جمشيد برآشفته بود، به مادر عزيز و از دست رفته¬اش فكر مي¬كرد و به ياد مي¬آورد كه در كودكي هرچه را گم مي¬كرد، مادر آن را برايش مي¬يافت. آن شب درحالي كه ذهنش متوجه مادرش شده¬بود، به خواب رفت.نيمه شب مادرش را در خواب ديد كه به او مي¬گفت: پسرم، اوراق و اسنادي كه به دنبالش هستي، در فلان كتاب، در قفسه كتاب¬هايت قرار دارد. وقتي كه جمشيد در تاريكي سحرگاه بيدار شد، رويايش را به وضوح به ياد آورد و بلافاصله به سراغ قفسه كتابها رفت و با اطمينان كتاب موردنظر را برداشت و آن اوراق را يافت.مردگان نمرده¬اندوقتي كه انسان جسمش را ترك مي¬كند و به آن سو مي¬رود، چه اتفاقي برايش مي¬افتد؟ او بلافاصله احساس سبكي رهايي و شناور بودن مي¬كند. گويي ناگهان باري از روي دوشش برداشته مي¬شود،به طوري كه احساس آزادي و سرزندگي مي¬كند. وقتي از روحي كه جسم مادي خود را ترك كرده بود، پرسيدند: اكنون كه مرده¬اي چه احساسي داري؟ او پاسخ داد: شما مرده¬ايد، نه من! كساني كه به آن سو مي¬روند به طرز

شگفت¬انگيزي احساس رهايي و زنده بودن مي¬كنند. زماني كه در زمين هستيم بايد بار جسم فيزيكي  خود را به دوش بكشيم، بايد با محدوديت¬هايي كه توسط جسم فيزيكي بر ما تحميل شده است زندگي كنيم. وقتي كه جسم فيزيكي را ترك مي¬گوييد احساس سبكي، سرور و رهايي مي¬كنيد. درحالي كه از بار جسم فيزيكي و محدوديت¬هاي آن رها شده¬ايد، قادر خواهيد بود با سرعتي فوق¬العاده حركت كنيد.درميان ما دو خواهر و يك برادر حضور دارند كه چندي پيش پزشكان اعلام كردند، مادرشان مرده است. آنها آماده شده¬بودند تا جسد مادر را به زمين مخصوص سوزاندن مردگان ببرند كه ناگهان جسم او تكان خورده بود. مادر چشم گشود و گفت: من از جسمم بيرون رفتم و به دنياي اختري رسيدم و در آنجا به من گفتند كه به زمين برگردم و دوباره وارد قالب فيزيكي خود شوم، عزيزانم را ببينم، با فرزندانم خداحافظي كنم. دعاهاي آنها را دريافت كنم و بعد برگردم. درست همين طور شد. مادر با يكايك فرزندانش خداحافظي كرد، آنها را متبرك نمود  وچند ساعت بعد جسمش را ترك گفت.زندگي پس از مرگهنگامي كه كسي مي¬ميرد وقتي كه جسم را ترك مي¬كند با يك موجود نوراني مواجه مي¬شود كه ممكن است بنا به زمينه¬هاي ديني و اعتقادي فرد، شري كريشنا، شري راما، عيسي مسيح(ع)، موسي(ع)، حضرت محمد(ص)، ميرا، ماهاويرا، گورونانك كبير، حضرت زرتشت و ... يا ساير قديسان و مردان خدا باشد.وقتي كه جسم را ترك مي¬كنيم، با اين موجود نوراني مواجه مي¬شويم. سپس كوچكترين كارهايي كه از زمان تولد تا هنگام مرگ انجام داده¬ايم، به صورت تصويري كلي نمايش داده مي¬شود. گويي

بايد تماشاچي فيلم زندگي خود و شاهد تمامي جزييات آن باشيم. هركار كوچكي در خلوت يا در جمع، در روشني يا تاريكي، در برابر چشم مردم يا پنهان از آنها انجام داده¬ايم، مانند فيلم در برابر ما نمايش داده مي¬شود. دوستان! اميدوارم كه امشب اين انديشه را در ذهن خود نگاه داريم. وقتي كه سفر مرگ را آغاز مي-كنيم، بايد در حضور معبود بايستيم. او از شما ومن مي¬پرسد: فرزندم! با زندگي ات چه كردي؟ آنگاه چه پاسخي به او خواهيم داد؟ من پاسخ را به شما واگذار مي¬كنم. اما به قول يكي از قديسان قرون وسطي: هيچ گاه دير نيست! مادامي كه جان در اين بدن هست، فرصت رسيدن به هدف را داريم. بنابراين هر روز مدتي را در سكوت بگذرانيد و از خود بپرسيد: من كيستم؟ هدف از به دنيا آمدنم چيست؟ به كجا مي¬روم؟ آيا از هدف دور شده¬ام، يا به آن نزديك مي¬شوم؟قرينه اثيريدر لحظه مرگ وقتي كه جسم فيزيكي را ترك مي¬كنيم. روح بلافاصله خود را در جسم ديگري مي¬يابد كه قرينه اثيري نام دارد. قرينه اثيري از ماده¬اي بسيار ظريف و اثيري تشكيل شده است كه دقيقاً همان صورت جسم فيزيكي را دارد و به همين دليل قرينه اثيري ناميده شده¬است.اما كاركرد و وظيفه قرينه اثيري چيست؟ چرا چنين كالبدي داريم؟ در واقع نيروي حيات از طريق اين قرينه اثيري¬ست كه در جسم فيزيكي ما جريان مي¬يابد و آن را سالم نگاه مي¬دارد. در زبان كهن سانسكريت نيروي حيات پرانا نام دارد. پرانا دو بخش «پرا» به معناي پيش و «نا» به معناي نفس تشكيل شده¬است. پس پرانا به

معناي پيش بردن نفس است. طناب نقره¬ايدر كتاب انسان روح است نوشته آرتور هيل كه سالها پيش به چاپ رسيد، حكايت مردي نقل شده¬است كه در نتيجه انفجار مواد منفجره به هوا پرتاب شد و بعد به زمين افتاد. با اين كه بدن وي بر زمين افتاده بود، اما احساس مي¬كرد در هواست  و از بالا به جسمش نگاه مي¬كند كه كمي دورتر روي زمين قرار دارد. ¬مي¬ديد كه رشته¬اي باريك و شفاف به رنگ نقره¬اي او را به جسمش مرتبط مي¬كند و پزشكان دور جسمش جمع شده¬اند واظهار مي¬كنندكه او مرده است. بعد دو نفر با برانكارد آمدند و متوجه شدند كه او هنوز جان دارد. او مي¬گفت: در واقع من از آن طناب نقره¬اي پايين آمدم و به همان جسم قديمي برگشتم، در آن هنگام مانند يك خفاش كور بودم و دست راستم از شانه قطع شده¬بود.توجه داشته باشيد تا زماني كه قرينه اثيري بيرون از جسم فيزيكي قرار داشت، او قادر به ديدن بود. او پزشكان و كساني كه برانكارد را آورده بودند، مي¬ديد ولي احساس درد نمي¬كرد. اما به محض ورود قرينه اثيري به جسم فيزيكي، متوجه شد كه بينايي¬اش  را از دست داده است و درد قطع شدن دستش را هم احساس كرد.ورود به عالم اختريروح با ترك قرينه اثيري وارد دنياي اختري مي¬شود. انتقال به دنياي اختري بايد سريع و طبيعي باشد  و نبايد در قرينه اثيري ماند. اما اين موضوع در مورد كساني كه به ماديات وابستگي دارند، صدق نمي¬كند. چنين افرادي به زندگي در قرينه اثيري ادامه مي¬دهند. زيرااز طريق قرينه اثيري مي¬توانند با زمين و موضوعات

زميني ارتباط برقراركنند.زني را مي¬شناسم كه در روز تولدش انگشتر الماسي هديه گرفت و روز بعد در اثر سكته قلبي درگذشت. وي در لحظه مرگ از اطرافيانش خواست تا انگشتر الماس را به او بدهند و آن را با علاقه در دست گرفت وسپس جان سپرد. او كه اينگونه درگذشت، بايد براي مدتي در قرينه اثيري خود مي¬ماند تا زماني كه براين وابستگي غلبه مي¬كرد.عالم اختري قلمرويي وسيع است، درست مانند زمين! در آنجا هم در يك سو كاخ¬ها وسراهاي زيبا وجود دارد و در سوي ديگر كلبه¬هاي مخروبه و فقيرنشين به چشم مي¬خورد. افراد خودخواه، بي¬رحم، بدخواه و شرور پس از مرگ در نواحي پست عالم اختري قرار مي¬گيرند. در آنجا افرادي با اميال و خواسته¬هاي مشترك، آنها را احاطه كرده¬اند. كسي كه پيش از مرگ زندگي صحيحي داشته و به حقيقت، نيكي و زيبايي، وفادار بوده باشد، به ديگران ياري رسانده و عشق و محبت را منتشر كرده باشد، بعد از مرگ به نواحي زيبا و دوست داشتني عالم اختري مي¬رود.سه پسشنهاد1-    لازم است كار كنيم و درآمدي داشته¬باشيم، اما نبايد آن گنجينه فناناپذير را فراموش كنيم. براي رسيدن به آن گنجينه است كه به دنيا آمده¬ايم. اين گنجينه¬اي ست كه سارقان نمي¬توانند آن را از ما بربايند، آب¬ها نمي¬توانند آن را خيس كنند و بادها نمي¬توانند آن را بروبند.2-    نبايد در قرينه اثيري بمانيم، گذر از قرينه اثيري بايد سريع باشد. لحظه¬اي كه جسم فيزيكي را ترك مي¬كنيم بايد قرينه اثيري را نيز ترك كنيم. بنابراين قطع وابستگي¬ها بايد قانون زندگي ما باشد، به هيچ چيز و هيچ¬كس وابسته نباشيد. هرچه در

اختيار داريد، براي آن به شما داده شده-است تا از آن به عنوان امانت استفاده كنيد. هيچ چيز به طور مطلق متعلق به شما نيست، بلكه همه چيز از آن خداست. حتي خود شما هم به خدا تعلق داريد. بودا گفته است: نادان تصور مي¬كند كه همسر، فرزند، ثروت و دارايي¬اش متعلق به اوست. در حالي كه او حتي به خودش تعلق ندارد. در اين صورت چگونه ممكن است كه چيزي به او متعلق باشد؟ هرگز چيزي را به طور مطلق از آن خود ندانيد. 3-    خويشتن¬داري را در پيش گيريد. به نظم عادت كنيد. اين اميال و خواسته¬هاست كه انسان را سرگردان مي¬كند. خواسته، دشمن شماره يك انسان است. سه نوع خواسته هست كه بايد در برابر آنها از خود محافظت كنيم:نخستين خواسته عطش گردآوري طلا و ماديات است كه باعث مي¬شود انسان مرتكب خطا شود. شنيدم كه چند برادر پدرشان را مسموم كردند تا املاك او را تصاحب كنند.دوم، ميل به قدرت است. خداوند فرموده است: قدرت فساد مي¬آورد و قدرت مطلق فساد مطلق مي-آفريند. حتما شنيده¬ايد كه شهوت قدرت، اعمال ننگين و خسارات فراواني را به بار آورده است.سوم، ميل به ارضاي خود و لذايذ حسي¬ست. اين ميل انسان را سرگردان كرده و او را در ظلمت بيشتري فرو مي¬برد. پس كنترل و تسلط بر نفس را بياموزيد و به نظم دادن خود عادت كنيد. پرهيز و خودداري را بياموزيد.بهشت و دورخدوزخ، نوعي قرنطينه روحي¬ست كه برخي از روح¬ها بايد در آنجا بمانند تا پالوده، تطهير و پاك شوند. كسي كه زندگي صحيحي را در پيش گرفته باشد، اين قرنطينه را نخواهدديد.با

زندگي در جسم مادي نمي¬توانيم نوعي ديگر از زندگي، يعني زندگي بعد از مرگ را تصور كنيم، اما مي¬توان اطمينان داشت وقتي كه وارد حيات بعدي مي¬شويم، درست مانند زندگي زميني برايمان طبيعي و عادي¬ست. در آن هنگام مي¬بينيم كه به اين زندگي تازه هم عادت داريم. اگر اين حقيقت را درك كنيم، ديگر از مرگ هراسي نخواهيم داشت. زيرا مردگان در دنياي جديدي كه در آن زندگي مي¬كنند شاد هستند. غصه، اندوه، گريستن و آرزوي بازگشت مردگان بدترين كارهايي¬ست كه بر آنها روا مي¬داريم. وقتي براي كسي كه دوست داريم غصه مي¬خوريم، اندوه ما بلافاصله به او كه در دنياي جديد است منتقل مي¬شود، اما وي نمي¬تواند به زمين برگردد تا ما را كه برايش غصه مي¬خوريم تسكين دهد. اگر بتوانيم درك كنيم كه او نمرده و همچنان زنده است و اكنون شادتر از زماني¬ست كه در زمين زندگي مي¬كرد، دچار اندوه نخواهيم شد.عالم اختريگفته شد كه هركس در عالم اختري داراي طبقه و مقام خاص خود است، اما روح چگونه مي¬تواند طبقه و مقام خود را در عالم اختري پيدا كند؟ در عالم اختري پليسي نيست كه شما را راهنمايي كند. اما توجه كنيد وقتي كه روح در جسم فيزيكي زندگي مي¬كند بنابر نوع نگرش، افكار و احساساتش فركانس خاصي پيدا مي¬كند. هريك از ما داراي فركانس ويژه خود هستيم كه به ميزان عدم خودخواهي، عشق، شفقت، پاكي و معنويت ما بستگي دارد. هرچه خودخواهي كمتر باشد، روح پاكتر است و درنتيجه فركانس امواج او قوي¬تر مي¬باشد. وقتي كه روح از جسم جدا مي¬شود، مستقيماً به آن بخش از دنياي اختري مي¬رود كه

داراي همان فركانس و طول موج است و در واقع به آن قسمت كشيده مي¬شود. به اين ترتيب است كه روح جايگاه خود را در عالم اختري مي¬يابد.روح مي¬تواند به قلمروهاي بالاتر عالم اختري جايي كه نور و شادي بيشتري وجود دارد، برود اما وقتي به آن قلمروها مي¬رود، متوجه مي¬شود كه ارتعاش فركانس آنجا بيشتر است. براي او آن قلمروها بسيار روشن است، طوري كه نور، ديدگانش را مي¬آزارد. امواج آن مكان چنان پاك اتس كه نمي¬تواند واكنش مناسب نسبت به آنها نشان دهد. او احساس خفگي مي¬كند و نمي¬تواند در آنجا بماند. پس بايد به طبقه خود به جايي كه به آن متعلق است؛ آنجا كه امواجش با امواج او متناسب هستند، برگردد. به اين ترتيب است كه روح جايگاه خود را در عالم اختري مي¬يابد.در عالم اختري، افرادي با ذهنيتي مشابه شما در اطرافتان هستند. اما هر كس به طريق خود مي¬انديشد و ديدگاه¬هاي مستقلي دارد. هركس از معاشران خود درس¬هاي بسياري مي¬آموزد. در دنياي اختري توجه مي¬شويد كه فكر بسيار قدرتمند است. تشخيص مي¬دهيد كه ذهن خلاق است و مي¬تواند هر چيزي را بيافريند. هرآنچه را كه بينديشيد، بلافاصله مي¬آفرينيد. دوزخ گفته شده¬است، دوزخ جايي¬ست كه گناهكاران پس از مرگ به آنجا مي¬روند و تا ابد در آن مي-مانند. به اين ترتيب گناهكار محكوم است تا ابد در آتش دوزخ بماند و بسوزد.خدا رحمان و رحيم است و ذات خدا جز عشق نيست. عشق يكي از صفات خدا نيست، بلكه ذات مبارك اوست و عشق، تاب رنج و عذاب دايمي كسي را ندارد، بلكه مي¬خواهد يكايك ما به مراتب والاتري از

كمال برسيم و پاكي و نيكي در ما رشد كرده و افزايش يابد. بنابراين اگر آتشي در كار هست، آتش تطهير و پاكسازي¬ست. زماني كه روح كاملاً تطهير شود، ديگر لازم نيست در آتش بسوزد.دوزخ قسمتي از عالم اختري¬ست، نوعي قرنطينه روحي¬ست كه برخي از ارواح به واسطه اعمال نادرست خود بايد در آن بمانند تا تصفيه و پالوده و تطهير شوند.وقتي كه روح با سابقه خود مواجه مي¬شود، نسبت به آن واكنش نشان مي¬دهد. او تشخيص مي¬دهد كه زندگي¬اش يك زندگي آرماني و درست نبوده است. درنتيجه تضادي ميان جنبه¬هاي والاي وجود او (خود الهي) و جنبه پست¬ترش به وجود مي¬آيد و همين عذاب و پشيماني شديدي را برايش پيش مي¬آورد. اگر روحي طي سفر به زمين، كوشيده¬باشد خواسته¬هايش را مهار نمايد و خصايص گناه آلود خود را كنترل كند، لازم نيست وارد دوزخ شود يا اقامت او در آنجا كوتاه خواهدبود. بنابراين وقتي كه در زمين هستيم، بايد بكوشيم زندگي پاك و مطهري داشته باشيم. بياييد بكوشيم خودخواه نباشيم. بياييد عشق و شفقت خود را نثار همه كنيم. همه موجودات زنده از جمله پرندگان و حيوانات را كه برادران ما در خانواده آفرينش هستند، دوست داشته¬باشيم. اگر چنين كنيم، ديگر نيازي نيست كه وارد دوزخ شويم.اگر بتوانيم تمايلات پليد خود را درمان كنيم، نيازي نيست كه به دوزخ برويم، زيرا دوزخ فقط براي تصفيه ما و التيام زخم¬هاي درونمان منظور شده است  واگر درون ما زخمي نداشته باشد، بازديد از دوزخ هم بي¬مورد است.دنياي بهشتبهشت چيست؟ اگر دوزخ بيمارستاني براي ارواح بيمار باشد، رفتن به بهشت، مانند رفتن به ييلاق است. در آنجا

زيبايي و آرامش عظيمي وجود دارد.در دنياي بهشت، آرزوهاي برآورده نشده معنوي برآورده مي¬شوند. بهشت، دنياي اجابت خواسته¬ها و آرزوهاست. هريك از ما آرزوهايي رفيع و معنوي داريم كه به دلايلي قادر نيستيم، طي اقامت در زمين به آنها دست يابيم، اين آرزوها در بهشت برآورده مي¬شوند.ما دردنياي بهشت خواسته¬هاي ارضا نشده خود را برآورده مي¬كنيم. از آنجايي كه مردم متفاوت داراي خواسته¬هاي متفاوت هستند، بهشت هركس با بهشت ديگري يكي نيست. هركس داراي بهشت خاص خود است و اين بسته به سابقه ديني و محيطي دارد كه در زمين از آنها برخوردار بوده است. گفته مي¬شود، بهشت دزدها شهري¬ست كه در آنجا سگي نيست و خانه¬ها محافظي نداردند. بدين سان در دنياي بهشت هيچ باراني نيست، اما اگر باران بخواهيد فقط بايد به آن فكر كنيد و آنگاه باران خواهدباريد، اما فقط براي شما! فقط شما هستيد كه آن را احساس خواهيد كرد. شخصي كه كنار شماست آن را به هيچ وجه احساس نخواهدكرد، مگر آنكه او هم باران بخواهد.شما آنچه را آرزو كنيد، بي¬درنگ در دنياي بهشت دريافت خواهيدكرد. بنابراين در دنياي بهشت حسادت، حرص و احساس «تو بيشتر از من داري» وجود ندارد، زيرا لحظه¬اي كه چيزي بخواهيم، آنجا پديدار مي¬شود. هرچه كه ذهن به آن بينديشد، بلافاصله آفريده مي¬شود. بنابراين آنچه كه در زندگي زميني آرزو داشتيم، اما نتوانستيم به آن برسيم در دنياي بهشت به آن دست خواهيم يافت.اما يك محدوديت در آنجا وجودداردكه ما بر خود تحميل كرده¬ايم. الگوهاي عاطفي و عادت¬هاي ما طي عمر زميني اين محدوديت را به وجود مي¬آورند. فردي را درنظر بگيريد كه فلج است 

وسالها با كمك عصا راه مي¬رود. اين عادت عميقاً در ذهن او حك شده¬است. وقتي او وارد كالبد اختري مي¬شود اين خاطره را از ياد نبرده است و تصور مي¬كند كه همچنان فردي فلج است. درنتيجه با عصاي اختري راه مي¬رود. بايد پيوسته به او يادآوري كرد: برادر، ديگر به اين عصا يا چوب زير بغل نيازي نداري، زيرا در دنياي اختري تو حتي نيازي به راه رفتن براي رسيدن به مقصد نداري. در دنياي اختري اگر بايد به جايي خاص برسيد، هر اندازه هم كه از لحاظ فيزيكي دور باشد، فقط كافي ست مكاني را كه قصد داريد به آنجا سفر كنيد، به وضوح تجسم كنيد. فقط بايد بخواهيد و آنگاه در آنجا هستيد.در عالم بهشت، سياست وجود ندارد و تلاش براي دستيابي به مقام و جاه، شهرت و اقتدار يا بزرگي درميان نيست. با مرگ جسم فيزيكي نيازهاي بدن مانند غذا و سرپناه، لباس و زيورآلات، خانه¬هاي زيبا و اتومبيل¬هاي مجلل ديگر ارزشي نخواهند داشت. منظور از اقامت در عالم بهشت بي¬نياز شدن ما از تمامي خواسته¬هاس. مانند تصاويري يكي پس از ديگري در برابرم پديدار مي¬شوند. اما وقت كافي براي اين كار نيست و حتي نيازي به اين كار نيست، زيرا روزي همه ما به بهشت خواهيم رفت و شگفتي¬هاي آنجا را از نزديك مشاهده خواهيم كرد.بهشت عالمي شگفت¬انگيز است، اما شگفت¬انگيزتر از آن عالمي¬ست كه فراسوي آن قرار دارد.در عالم بهشت روح تعالي بيشتري مي¬يابد تا زماني كه واپسين گره¬هاي زميني گسسته شده و همه پيوندها با دنياي اندوه  ودرد به پايان برسند. آنگاه يك بار ديگر روح به خواب مي¬رود،

خوابي عميق و شرين و اين مرگ كالبد اختري¬ست. نخستين مرگ، مرگ كالبد فيزيكي ست و دومين مرگ، مرگ كالبد اختري¬ست. اين عالم تازه، عالم ملكوت نام دارد.عالم ملكوتدر اين عالم انسان تمامي خواسته¬ها را پشت سر گذاشته است. همه خواسته¬هاي شخصيت برتر وي برآورده شده¬اند و او درس مهم عدم خودخواهي و زندگي نوع دوستانه را آموخته است. در اين دنياي تازه عالم ملكوت انسان فقط مي¬تواند عشق بي¬قيد  وشرط و ساير خصوصيات متعالي و متكامل را با خود داشته¬باشد، يعني همه خصلت¬هاي نيك نظير پيروي از حقيقت، زيبايي و تقدس را كه در هنگام اقامت بر زمين پرورده است. دوران اقامت در عالم ملكوت به راستي كه دوره استراحت و آرامش است.انسان در اين دنيا از طريق عشق به درك بيشتر و بيشتر نايل مي¬گردد و دانش او به خرد و آگاهي تبديل مي¬شود. اوكه ديگر در كالبد فيزيكي خود محبوس نيست و از قيود كالبد اختري و خواسته¬ها و احساسات آن نيز رهايي يافته¬است، خود را چنانچه هست مي¬بيند و درمي¬يابد كه او هم پاره¬اي از ذات خدايي¬ست؛ تو آني! در اين عالم جديد دريافت¬هايي از اين قبيل بر او طلوع مي¬كند. در كودكي به سرفه شديدي مبتلا شدم و سرفه رهايم نمي¬كرد. شربتي به من داند كه بسيار تلخ بود و من از خوردن آن امتناع مي¬كردم. مادرم گفت: فرزندم! اين داروي تلخ برايت خوب است. آن را بنوش! با شنيند سخنان مادر، با ايمان كامل به تاثير شربت تلخ، آن را نوشيدم و بهبود يافتم.بنابراين در بطن هر تجربه تلخ، نيكي و خير نهفته است. پس از هر آنچه پيش

مي¬آيد شاد باشيد و پيش رويد، به جلو، به آن سو، به سوي خدا!سه پيشنهاد1-    هر شب قبل از خواب همه افكار، سخنان و اعمالي را كه طي روز داشته¬ايد به طور معكوس مرور كنيد. از تمامي گناهان و خطاهايي كه مرتكب شده¬ايد توبه كنيد.2- تقاضاي بخشايش كنيد، بله، اما فراموش نكنيد پيش از تقاضاي بخشايش بايد كساني را كه به شما بدي كرده¬اند ببخشيد. حضرت عيسي(ع) دعاي زيبايي به پيروانش تعليم داد: خدايا، تخطي ما را ببخش، همان¬گونه كه ما تخطي ديگران را بخشوده¬ايم.                          تا زماني كه كساني را كه به ما بدي كرده¬اند نبخشيم، نمي¬توانيم از خدا طلب بخشايش كنيم. پيش از آن كه بتوانيم از خدا تقاضا كنيم خطاهاي ما را ببخشد، بايد كساني را كه به ما بدي كرده¬اند، از ما بد گفته¬اند، سوء استفاده كرده، بدخواهي كرده¬اند، انتقاد، تحقير، سرزنش نموده و با نفرت رفتار كرده¬اند، ببخشيم.2-    هنگامي كه در اين دنيا هستيم، بايد زبان دنياي اختري را بياموزيم. پسر بچه¬اي را مي¬شناسم كه زحمت فراواني كشيد تا زبان اسپانيايي را بياموزد. وقتي دليل اين كار را از او پرسيدم، گفت: پدرم در كشور اسپانيا كار مي¬كند. وقتي كه من شانزده ساله شوم، بايد به كمك او بروم. پس من زبان اسپانيايي را ياد مي¬گيرم. هريك از ما بايد سرانجام به دنياي اختري برويم. پس بياييد زبان دنياي اختري را بياموزيم و اما اين زبان، زبان عشق است، زبان عشقي پاك و آرام بياييد در هرانديشه، كلمه و عمل عشقي پاك و آرام را از قلب خود ساطع كنيم.پرسش و پاسخآيا پس از مرگ، عزيزانمان را خواهيم ديد؟آيا ارتباط برقراركردن

با مردگان صحيح است؟آيا با طالع¬بيني مي¬توان زمان دقيق مرگ را پيش¬گويي كرد؟بهترين نوع مرگ چيست؟مرگ كساني كه در اثر تصادف، اعدام، يا خودكشي مي¬ميرند چگونه است؟ عده¬اي ازمردم سوال¬هايي در مورد حيات پس از مرگ از من پرسيده¬اند. تصور مي¬كنم اين پرسش و پاسخ¬ها براي شما نيز جالب توجه باشد.برادري مي¬گفت: دو سال پيش پدرم درگذشت و مادرم يك سال بعد به او پيوست. آيا ممكن است كه مادرم در عالم اختري پدرم را ديده باشد؟ و آيا من هم بعد از آن كه از اين دنيا بروم، مي¬توان آنها را ببينم؟پاسخ اين سوال مثبت است؛ به طور طبيعي ما عزيزان و نزديكانمان را پس از مرگ ملاقات مي¬كنيم. مدت زماني كه از ترك كالبد فيزيكي مي¬گذرد، ممكن است سالهاي سال طول بكشد. تصور كنيد كه كسي امروز كالبد فيزيكي خود را ترك مي¬كند، او زماني طولاني را در عالم اختري خواهدگذراند. طي اين دوران، ما كه در زمين زندگي مي¬كنيم، حتماً جسم فيزيكي خود را ترك كرده و به عالم اختري رفته و در آنجا عزيزان و نزديكانمان را پس ازمرگ ملاقات مي¬كنيم. مدت زماني كه از ترك كاليد فيزيكي مي¬گذرد، ممكن است سالهاي سال طول بكشد. تصور كنيد كه كسي امروز كالبد فيزيكي خود را ترك مي¬كند، او زماني طولاني را در عالم اختري خواهدگذراند. طي اين دوران، ما كه در زمين زندگي مي¬كنيم، حتماً جسم فيزيكي خود را ترك كرده و به عالم اختري رفته و در آنجا عزيزان و نزديكانمان را خواهيم ديد.بنابراين در عالم اختري تنها نخواهيم بود. عزيزاني كه قبلاً درگذشته¬اند هم¬نشين ما خواهند شد. در كنار آنها

همه وابستگي¬ها و تعلقات زميني را فراموش خواهيم كرد. بنابراين هرگز در ترس از مرگ زندكي نكنيد، در آن سو تنها نخواهيد بود. ارتباط برقراركردن با در گذشتگان اشكالي ندارد، به شرطي كه داراي حد و حدودي معين باشد. افراد بسياري هستند كه با مرگ عزيزانشان بي¬قرار و متالم مي¬شوند و درنتيجه مي¬خواهند مطمئن باشند كه آنها در عالم اختري زنده  وشاد هستند. ارتباط برقراركردن با ارواح مردگان به اين منظور ايرادي ندارد، اما نبايد فراتر از اين رفت. زيرا  احضار ارواح در گذشتگان، آنها را در عالم تازه¬اي كه به آن وارد شده-اند، پريشان مي¬كند و اجازه نمي¬دهد كه به شرايط جديد خود عادت كنند.من مادري را مي¬شناسم كه فقط يك پسر داشت  واو را به مدرسه¬اي شبانه¬روزي فرستاده بود. مادر مرتب با پسرش تماس مي¬گرفت، اشك مي¬ريخت و به او مي¬گفت كه خيلي احساس دلتنگي و تنهايي مي¬كند. پسر بي¬چاره از شنيدن سخنان مادرش بسيار رنج مي¬كشيد، طوري كه وقتي در مدرسه بود، مدام افكار او متوجه مادرش مي¬شد. درنتيجه از موقعيت جديد و دوستانش لذت نمي¬برد. او حتي نمي¬توانست افكار خود را متمركز كند و درس بخواند، فكر مادرش كه درحال اشك ريختن بود، پسرك را رها نمي¬كرد. به همين ترتيب اگر ما هم با برقراري ارتباط با ارواح گذشتگان غم و تالم خود را به آنها ابلاغ كنيم، مانند آن مادر بسيار احمقانه و نادرست عمل كرده¬ايم. نبايد فراموش كنيم به محض آن كه اين زندگي پايان مي¬يابد، حيات ديگري آغاز مي¬شود. آنهايي را كه مرده مي¬پنداريم، در آن عالم جديد كارهاي فراواني دارند كه بايد انجام دهند. بنابراين پس از

آن كه يكبار با آنها ارتباط برقرار كرديد، بهتر است بگذاريد در آرامش به زندگي خود ادامه بدهند.برخورد ما با مرگ عزيزانمان بايد چگونه باشد؟در پاسخ به اين سوال مي¬گويم، با اين كه ما قادر نيستيم كساني را كه در گذشته¬اند ببينيم يا صدايشان را بشنويم، اما آنها مي¬توانند ما را ببينند و بشنوند. آنها سخنان ما را نمي¬شنوند اما مي¬توانند افكار ما را بشنوند، زيرا كساني كه مرده مي¬ناميم ذهن¬هايي بدون جسم هستند و ذهن آنها مي¬تواند با ذهن ما ارتباط برقرار كند.برخورد ما با مرگ بايد برخورد مادر يا همسري باشد كه فرزند يا شوهرش به سرزمين¬هاي دور رفته است. بي¬ترديد مادر يا همسر چنين فردي هميشه پيام¬هاي تسلي بخش نيك خواهي، عشق و شادي براي او مي¬فرستد. در عوض اگر او نامه¬هاي سرشار از اندوه و غم براي عزيز خود بنويسد، فرد مزبور احساس بي¬چارگي خواهدكرد، زيرا نمي¬تواند برگردد تا عزيز خود را تسكين دهد و انديشيدن به او مايه اندوهش مي¬شود.شما گفتيد كه مرگ مانند خواب شيرين است و در لحظه مرگ، عزيزانمان كه قبلاً اين دنيا را ترك كرده¬اند به استقبال ما مي¬آيند. بنابراين چگونه است كه در برخي موارد مردمي را ديده¬ايم كه هنگام مرگ با آن دست و پنجه نرم مي¬كنند؟در پاسخ به اين سوال بايد بگويم كه روح به دو صورت جسم را ترك مي¬كند. نخست طريق آرام  و ملايم است كه به آن اشاره كرديم و اما صورت دوم آن شيوه¬اي ناآرام و پريشان است كه روح پيش از ترك جسم تقلا مي¬نمايد.مرگ مانند تولد يك پديده كاملاً طبيعي ست. همان طور كه تولدهاي طبيعي وجود

دارند، برخي از تولدها و زايش¬ها نيز غيرطبيعي هستند و لازم است كه در اين موارد پزشكان عمل سزارين انجام دهند. مرگ ناآرام معمولاً براي كسي روي مي¬دهد كه از مرگ واهمه دارد يا اينكه مي¬كوشد به زندگي بچسبد. در واقع چنين كسي به چيزي يا كسي وابستگي شديد دارد، بنابراين چنانچه قبلاً از شما تقاضا كردم باز هم تكرار مي¬كنم كه از مرگ هراس نداشته¬باشيد و با آن دوستي كنيد. هميشه مرگ را دري بدانيد كه به دنياي غني¬تر، سرشارتر، شريف¬تر، زيباتر و درخشان¬تر گشوده مي¬شود و بيش از اندازه به هيچ چيز و هيچ¬كس وابسته نباشيد. هيچ¬كس و هيچ چيز به شما تعلق ندارد، بنابراين پيوسته از صميم قلب دعا كنيم: خدايا! همه چيز متعلق به توست! هيچ¬چيز از آن من نيست! من نيز به تو تعلق دارم، در مرگ و زندگي، براي هميشه و تا ابد!آيا با طالع¬بيني مي¬توان زمان دقيق مرگ را پيشگويي كرد؟در پاسخ بايد گفت طالع¬شناسي، نشانه¬هايي به دست مي¬دهد، اما همه اين پيشگويي¬ها به طور كامل و قطعي به وقوع نمي¬پيوندند. طالع¬بيني فقط مي¬تواند زمان احتمالي مرگ فرد را تخمين بزند. به علاوه طالع¬شناسي مانند رياضيات نيست، جمع دو عدد در رياضيات فقط يك پاسخ دارد. درحاليكه در طالع-شناسي عوامل بسياري در كارند كه ممكن است فرد طالع بين همه آنها را درنظر نگيرد، درنتيجه محاسبات او درست و كامل نيستند. طالع شناسي بيشتر نوعي هنر است تا علم و بيشتر به فرد طالع¬بيني كه جدول طالع شما را محاسبه مي¬كند، بستگي دارد.در مجموع بايد گفت دوره¬هايي هست كه طي آنها احتمال دارد روح جسم را ترك كند،

اما قطعاً هيچ-كس نمي¬تواند زمان دقيق مرگ را پيشگويي كند.مرگ در چه سني مطلوب است؟بعضي¬ها با آناتول فرانس نويسنده شهير فرانسوي هم عقيده¬اند كه مي¬گويد؛ انسان بايد در جواني بميرد. آناتول فرانس معتقد بود انسان بايد مانند پروانه زندگي كند، زيبايي را بنوشد و بلافاصله بميرد. اما من چنين عقيده¬اي ندارم.به ما تعليم داده شده¬است كه انسان بايد پيش از مرگ جسم فيزيكي به بلوغ و كمال دروني برسد. جسم فيزيكي بدون زحمت فراوان روح به دست نمي¬آيد، بنابراين نبايد آرزو كنيم كه در جواني بميريم، بلكه بايد بخواهيم كه به سن مطلوب در متون مقدس يعني هفتاد سالگي برسيم.جسم، وسيله¬اي براي تكامل روحي ماست. بايد بكوشيم آن را پاك و قوي نگه¬داريم و با هر نفس خدا را ستايش كنيم، نامش را بخوانيم و جسم خود را در راه خدمت خدا و بندگان دردمند او به كار گيريم.بهترين نوع مرگ چيست؟گفتيم كه دو نوع مرگ وجود دارد؛ مرگ طبيعي و آرام و مرگ¬هاي پريشان و غيرطبيعي. بهترين مرگ، مرگ طبيعي¬ست و اما مرگ طبيعي صورت¬هاي مختلفي دارد.با گذشت سال¬ها، همچنان كه انسان سالخورده مي¬شود، رگ¬هاي بدن انعطاف  خود را از دست مي-دهند، كاركرد قلب و فرستادن خون از مجراهاي كم انعطاف دشوار مي¬شود. درنتيجه گردش خون كند شده و اندام¬هاي مختلف بدن خون كافي كه براي كاركرد صحيح آنها لازم است دريافت نمي¬كنند. بدين سان اندام¬هاي بدن دچار اختلال مي¬شوند و سيستم بدن از برخي كاركردها محروم مي¬گردد و درنهايت مرگ جسم روي مي¬دهد. اين نوع مرگ طبيعي¬ست. نوع ديگر مرگ، خونريزي مغزي نام دارد كه در آن يكي از مويرگ¬هاي مغزي ضعيف شده

و نمي¬تواند فشار خوني را كه قلب به مغز مي¬فرستد تحمل كند و درنتيجه آن مويرگ پاره مي¬شود. اين امر سكته مغزي نام دارد و مرگ طبيعي محسوب مي¬شود.اما نوع سوم مرگ طبيعي مربوط به قلب مي¬شود، با گذشت سالها قلب قدرت خود را  از دست مي¬دهد و آنقدر ضعيف مي¬شود تا از كار مي¬افتد.چنين مرگي معمولاً شب، هنگام خواب روي مي¬دهد. در چنين وضعيتي فرد در خواب مي¬ميرد.همه اينها انواع مرگ طبيعي هستند و مطلوبند. اما بهترين نوع مرگ زماني¬ست كه فرد ذهن خود را بر خدا متمركز كرده، قلبش لبريز از عشقي مقدس باشد و نام خدا را بر لب داشته باشد.مرگ كساني كه به¬طور ناگهاني و در اثر تصادف مي¬ميرند، چگونه است؟وقتي كسي در اثر تصادف مي¬ميرد، روح او ناگهان ازجسم جدا مي¬شود، زيرا مرگ سريع اتفاق افتاده است، گاهي روح ممكن است تشخيص ندهد كه از جسم فيزيكي جدا شده¬است. در دنياي اختري چنانچه گفته شد گروه¬هاي نجات وجود دارند. برخي از اين گروه¬ها وظيفه دارند چنين روح¬هايي را كه به طور ناگهاني از جسم جدا مي¬شوند، همراهي كنند. اين نگهبانان مانند شاهين در آسمان عالم اختري در پروازند و منتظر روح¬هاي تازه واردي هستند كه نيازمند كمك و راهنمايي مي¬باشند. گروه¬هاي نجات با مشاهده اين روح¬ها بلافاصله به كمك آنها مي¬شتابند تا بتوانند با شرايط جديد انطباق يابند.اگر فردي كه در اثر تصادف مرده است، هنگام زندگي در زمين شخصيت نيكي داشته و زندگي¬اش را وقف كمك به همنوعانش كرده باشد، بلافاصله در خوابي عميق و شيرين فرو مي¬رود و بعد متناسب با فركانس امواج شخصيتش در طبقات بالاتر عالم

اختري يا در بهشت بيدار مي¬شود.در پاره¬اي از تصادفات ديده¬ايم كه فرد بعد از تصادف به مدت چند روز در حالت كما فرو مي¬رود و بعد مي¬ميرد. در چنين مواردي مي¬توان در كنار بيمار دعا خواند و در صورت امكان متون كتب مقدس و اعتقادي وي با صداي بلند قرائت كرد و به روح او كمك نمود تا جسم را ترك كند يا به آن بازگردد. حتي اگر فرد مصدوم كاملاً بي¬هوش باشد و نتواند دعاهاي شما را بشنود، دعا كار خود را خواهدكرد؛ خواه مصدوم آن را بشنود يا نه.چنين افرادي برخلاف ميل خود از دنياي خاكي بيرون رانده مي¬شوند. آنها نمي¬خواهند بميرند، اما با جبر به اتاق مرگ كشانده مي¬شوند. در آخرين لحظه¬هاي زندگي قلب آنها مملو از ترس، وحشت، نفرت و عطش انتقام است. وقتي كسي با اين شرايط مي¬ميرد، روحي سرگردان يا يك شبح مي¬شود. شايد بسياري از شما با شنيدن كلمه شبح بخنديد، اما بايد گفت كه چنين ارواحي واقعاً وجود دارند. آنها طبعاً جذب فضاها و محيط¬هاي شر و پست مي¬گردند و به مكان¬هايي كه مركز ارتكاب گناه است، كشيده مي¬شوند. آنها به دنبال انسان¬هايي هستندكه اراده¬ي ضعيف دارند تا خود را به آنها ببندند. بنابراين از همه زنان و مردان جوان مي¬خواهم كه به مكان¬هايي كه گناه در آنجا رواج دارد نروند، زيرا به اين ترتيب اشباح را دعوت مي¬كنند تا آنها را به تسخير خود درآورند.

داستان شگفت آورى از عاقبت غلبه بر هوسهاى جنسى

داستان شگفت آور از عاقبت غلبه بر هوس جنسىتهيه وتنظيم: واحد تحقيقاتى گل نرگس ناشر/شميم گل نرگس نوبت چاپ /هشتم ناشر تاريخ چاپ /آذر 1388 تيراژ/3000 جلد دانشگاه علمى كاربردى يارتوس

اصول سرپرستى استاد/جناب آقاى ياراحمدى گردآورنده/يونس حسين زاده گل نرگس مركز پخش 7744289-0251(15خط)قم- صندوق پستى :3591-37185(پاداش لكه دار نكردن دامن زنى از ذريه پيامبر (ص))يكي ازمردان صالح نقل مي كند كه من درمصر آهنگري را ديدم كه دست دركوره آهنگري مي برد واهن گداخته رابادست خود مي گرفت وبيرون مي كشيد وروي سندان مي گذاشت ولي آتش دردست اواثرنمي كرد واورانمي سوزانيد.با خودگفتم:اين ازعجايب است.آتش بايدبسوزاند.حالاكه نمي سوزاند.حتما رازي دركار اين مرد نهفته است. لذا به نزداورفتم وسلام كردم وگفتم :((توازمردان خوب روزگاري ومستجاب الدعوه مي باشي يك دعاى درحق من بفرما.))اوگفت:((آنچنان كه خيال مي كني نيست.))گفتم:((پس چرا آهن گداخته دست تورا نمي سوزاند ؟)درجواب داستان عجيبي نقل كرد و گفت:((روزى درهمين دكان زني آمد كه بسيارزيبا بود ومن تا ان روز زني ازاوزيبا بود و من تا ان روززنيازاوزيباتر نديده بودم.اوبه منعرض حاجت كرد ومعلوم شد كه بچه ها گرسنه اي دارد وبراي نجات انها به دكان من امده است تا بتواند رفع گرسنگي نمايد .من كه عاشق جمال وزيباي وي شده بودم گفتم :((اگرحاضر باشي با من به خانهام بيايى تاساعتى با هم باشيم در مقابل هرچه بخواهى به تو خواهم داد .))زن با ناراحتى گفت :((به خدا قسم من زنى نيستم كه به اين كارها ى ناشايست رضايت دهم ودامنم را آلوده كنم .))گفتم:((درغيراين صورت بهتراست كه ازاينجا بروى .))واوهم رفت.پس ازچندروزدوباره به  نزدم آمد وبازهم عرض حاجت كردومن همان جواب رادادم .قدرى فكركردوگفت :((آنچنان تنگدست و فقيرهستم كه چاره ى جزتسليم دربرابرگناه ندارم.))من فورادردكان خودرابستم كه با آن زن به خانه ام بروم .او گفت:((بچه هايم گرسنه اند .مقدارى غذا بده

تا به آنها برسانم . قول مى دهم كه زود بسوى توبرگردم.))من ناخوداگاه به او اعتماد كردم وبه او پول وغذا دادم واورفت.پس از ساعتى بر گشت و بعد به خانه ام امد .من هم درب خانه را قفل كردم .زن پرسيد :((چراچنين كردى ؟))گفتم:((ازترس مردم.))اوگفت:((چرا ازخداى مردم نمى ترسى ؟))گفتم.((خداوند آمرزنده ومهربان است.)اين سخن را گفته وبسوى اورفتم .ديدم مثل شاخه بيد مى لرزدوسيلاب اشك بررخساره اش جارى است.گفتم:((ازچه مى ترسى؟))اوگفت.((ازخدا مي ترسم .اى مرد؟تو رابه خدا دست از من بردار كه اگر از من دست بردارى ضمانت مى كنم كه خدا تو را در دنيا وآخرت نسوزاند.))من كه آن حال اضطراب را دراو ديده و گفتارش را شنيدم از قصد خود منصرف شدم وهر چه داشتم به وى دادم واو خوشحال شد ورفت .من هم درهمان حال كم كم خوابم برد درعالم خواب ديدم كه بانوى محترمه اى كه تاجى از يا قوت بر سر داشت به نزد من آ مد و گفت :((اىمرد!خدابه تو پاداش خير بدهد.))پرسيدم:((شما چه كسى هستيد.))گفت:((من مادر همان زني هستم كه به نزد تو آمد وتوبه خاطر خدا ازاو گذشتى ودامن اورا لكه دار نكردى. خدادردنيا واخرت تورانسوزاند.))پرسيدم:((آن زن ازكدام خاندان است.))اوگفت:((اوراذريه ونسل رسول خدا(ص) است؟))من كه اين مطلب را شنيدم خيلى خوشحال شدم وخدا راشكر كردم كه به من توفيق داد تااز گناه دورى كنم .بعد ازخواب بيدار شدم وازآن روز تا به حال آتش دنيا مرا نسوزاند ه است واميدوارم كه آتش آخرت نيز مرا نسوزاند.    (نتيجه دورى از زنا)درروزگارى يك كشتى دردرياى طوفانى غرق شد . دران كشتى زنى زيبا رويى بود كه بوسيله تخته

پاره اى خود را نجات داد وبه جزيره اي رسيد كه دزدى در ان جزيره بود . وقتى آن دزد زن زيبا روى را مشاهد ه نمود گفت :((تواز جن هستى يا از انس ؟!))گفت :((انسان هستم .كشتى ما غرق شد و من خود را با هزاران زحمت به اين جزيره رساندم .))آن مرد دزد به طرف زن رفت واورا در آ غوش گرفت تا با وى زنا كند .ولى ديد كه او چون بيد به خود مى لرزيد .پس گفت :((آيا تا به حال زنا داده اى .))زن گفت :نه مرد گفت :((واى بر من دزد كه بار ها اين عمل شنيع را انجام داده ام ان از روى اختيار ! ولى هيچ ترسى ندارم .ولى تو با فشار و زورهم حاضر نيستى كه برا     ى يك دفعه اين عمل را انجام دهى و اينطور به وحشت افتاده اى .))اين را گفت ودست از آن عمل برداشت وسوى خدا توبه كرد . آنگاه با آن زن بسوِى يك آبادى روانه شدند در بين راه مرد عابد ى نيز همراه آنها شد وچون آفتاب آنها را اذيت مى نمود عابد دعا نمود كه خدا ابرى سر آنها بفرستد وآن شخص تايب نيز آمين گفت .ناگهان ابرى برروپ سر انها سايه افكند .در سايه ابر با هم مى رفتند .تا انكه در يك دو راهى از يكديگر جدا شدند . عابد از راهى ررفت وآن مرد زن نيز از راهى ديگر روانه شدند .مرد عابد ديد كه ابر با انها همراهى مى كند و آنها رااز سايه خود بهرمند مى گرداند .پس عابد نزد آن مرد

رفت ودست بدامان وى انداخت وپرسيد :((خدا به خاطر چه عملى اين مقام را به تو عنايت نموده است ؟))مرد داستان خود را ذكر نمود و گفت :((پروردگار به سبب توبه وبازگشت منت بر من نهاد ه واين مقام را به من عنايت فرموده است.))(نتيجه توبه كردن زن زيباى زناكار)زن بدكاره اى در بنى اسراِييل بود كه جلوى درب خانه خود مى نشست وبا جمال وزيباى خود مردان را فريقه وعاشق خود مى ساخت (وبا انها زنا مي گرد )روزى عابدى از درب خانه او عبور كرد وچشمانش به آن زن افتاد و بى اختيار شيفته وشيداىاو گرديد.براى وصال او چاره اى نداشت  مگر آنكه مقدارى پول تهيه كند.بعدازآنكه آن مقدار پول را تهيه كرد وارد خانه آنزن شد و پولها رابه پاى او راريخت .چون خواست دست خودراذر نظر آورد وبا چهرهاى زرد وحالى دگرگون از ان زن جدا شد.آن زن گفت :((چه شد كه مرا ترك گفتى وحال آنكه شيفتگا ن جمال و زيباى من سرشان رادرراه من مى دهند.))عابدگفت:((آرى چنين است. ليكن من از خدا مى ترسم وسعادت هميشگى را به لذت زودگذر چند دقيقه اى نمى فروشم .)اين را گفت واز خانه آنزن زيبا خارج شد.زن چون اين ماجرا راديد بى اختيار اشك از چشمانش فرو ريخت وبا خود چنين گفت :((اى دل غافل !يك عمر در بيابان هوى وهوس سرگردانى ودر درياى شهوت غوطه ورى .چشم ازخدافروبسته اى وهر آنى درآغوش مردى هوس باز بسر مىبرى.سزاوار نيست عابدى كه سرتا سر زندگيش به عبادت وبندگى خداوند متعال گذاشته است ازيك ساعت معصيت ونافرمانى بترسد وچهراش زرد شده واركان وجودش به

لرزه درآيد ليكن تو از يك عمر معصيت ونافرمانى نترسى؟))بعد بطرف صومعه آن عابد حركت كرد تا در نزد او توبه نمايد . چون عابد اوراديد به ياد قصد گناه خويش افتاد وصيحه اى زد وجان به جان آفرين تسليم نمود.خويشاوندان عابد جنازه وى رادفن نمودند وبردار ان عابد كه مردى صالح بود اين زن را به ازدواج خويش درآورد.آن زن داراى پنج فرزند شد كه انها ازپيامبران بنى اسراييل گشتند.(مردى كه عاشق كنيز همسا يه خود شده بود)مردى عاشق كنيز همسا يه خود شد . خدمت امام صادق (ص)آمده و جريان را به عرض ايشان رسانيد . آن حضرت فرمودند:((هروقت اورا ديدى بگو:(اللهم اسيلك من فضلك) (يعنى:خداوند!اوراازفضل ولطف تو مى خواهم .)مدتى گذشت.اتفاقا صاحب آن كنيز قصد مسافرت نمود. پيش همان همسايه آ مد وتقاضا كرد كه كنيزش را به رسم امانت پيش او بگذرد .مرد در جواب گفت:((من مردى مجردم. درست نيست كنيز تو پيش من باشد .))آن همسايه گفت :((مانعى ندارد !من كنيز رابرايت قيمت مى كنم وتو ازاو به نحو حلال بهره بردار . بعد از بازگشت تو را مخير مى كنم كه يا پول اورا بدهى ويا خودش رابرگردانى .))اوهم از خدا خواسته اين پيشنهاد را پذيرفت . پس از چندى خليفه خواستار كنيزى شد. توصيف همان كنيز را پيش خليفه كردند وخليفه نيز خواستار كنىز شد . آن مرد هم كنِيز رابه قيمت بسيار زيادى به خليفه فروخت.پس از بازگشت صاحب كنيز از مسافرت تمام پول را به اوداد ولى آن مرد پولها را نگرفت و گفت :((اين مال به توتعلق داشت ومن بيش از مقدار كه از اول

براى كنيز قيمت كردم بر نمى دارم .))(بهلول وزن بى عفت )بهلول دلش ازاوضاع دنيا گرفته بود ودر گوشه خرابه اى نشسته وبه ذكر خدا مشغول بود ودر همين حال لباسها يش رااز تن در آورده ووصله مى زد .زن بى عفتى از آن جا عبور مى كرد . چشمش به بدن بهلول افتاد واورا به فحشاه دعوت كرد . بهلول گفت :((وزن دستها ى من چه قدر است ؟!))سپس وزن يك يك اعضاى خود را پرسيد وگفت :((كدام عا قلى است كه بخاطر لذت عضو كوچكى همه اعضاِ ى خود را در آتش جهنم بسوزاند ؟!))سپس از جاى خود برخاست نعره اى كشيد وفراركرد.(استقبال از مرگ براى فرار از گناه )در آن وقت كه در بصره برقعى قيام كرد عده اى از فرومايگان واوباش دور او باش دور او جمع شدند و وى آنان را آزاد گذاشت كه هر كارى دلشان مى خواهند انجام دهند.آن جماعت دختر سيده اى را گرفته و آوردند و قصد تعدى و تجاوز به اورا داشتند . برقعى كه نمى توانست ايشان را از اين كار باز دارد آنها را منع نكرد .آن دختر گفت :((اى امير ! مرا ازدست اين اوباش رها كن تا دعايى به تو بياموزم كه شمشير بر توكارگر نباشد .))برقعى اورا پيش خود خواند وگفت :((آن را به من بياموز .))دختر گفت :((دعايى هست ! اما تو از كجا مى دانى كه اين دعا مستجاب مى شود يا نه ؟ نخست با تمام قدرت شمشير راروى من آزمايش كن تا وقتى بر من كارگر نشد تو يقين كنى كه اين به علت دعاست وآن

گاه قدر اين دعا رابدانى.برقعى شمشير را بر او زد و دخترك فورا افتاد واز دنيا رفت . برقعى پشيمان شد وفهميد كه هدف او عفت بود است تا مجبور به زنا نشود .پس همگى از آن كار پشيمان شدند وبه او آفرين گفتند .(همه دربها بسته است به جز يك درب )دربصره اميرى بود وروزى در باغ خود چشمش به زن باغبان افتاد وآن زن بسيار باعفت وپاكدامن بود.امير باغبان را براى كارى بيرون فرستاد وزن گفت :برو درها را ببند .زنرفت وبرگشت وگفت :((همه درها را بستم غير از يك در كه نمى شود بست. امير گفت :((آن كدام در است ؟)زن گفت :((درى كه ميان تو وپروردگار توست وبا هيچ سعى وتلاشى بسته نمى شود ))امير وقتى اين سخن را شنيد استغفار كرد وبه توبه وانابه پرداخت .(هيچ چيزى نزد او بدتر از زنا نبود )جوانى نزد پيامبر اكرم (ص) آمد وعرض كرد :((اى رسول خدا ! به من اجازه بده تا زنا كنم .))حاضرين ناراحت شدند ومى خواستند اورا به كيفر اين گفتار زشت برسانند كه رسول خدا (ص)  فرمود:((ازاودست برداريد .))آنگاه آن جوان را نزد خود دعوت كرد واو را مقابل خود نشاند و فرمود :((اى جوان ! آ يا مى پسندى كه مردم با مادرت زنا كنند .))او گفت :((خير .))پيامبر (ص) فرمود .((آيا راضى هستى كه كسى با خواهرت اين عمل را انجام دهد ؟))جوان گفت :((خير))حضرت فرمود :((آيا راضى هستى كه كسى با عمه وخاله تو زنا كند ؟))وى گفت :((خير ))رسول اكرم (ص) فرمود .((پس ديگران هم نمى پسندند كه با محارم آنها زنا كنى و

تو نبايد عملى را كه شايسته نيست انجام دهى ! ))آنگاه دست مبارك خود رابر دل او قرار داد و گفت :((خدايا ! دل او را پاك كن وگناهش را پاك كن و گنا هش  را بيامرز. ))جوان از محضر رسول خدا (ص) خارج شد در حالى كه هيچ چيزى نزد او بدتر از زنا نبود .(وصال به معشوق نتيجه دورى از حرام )در يكى از قبايل عرب جوانى عاشق دختر يكى از بزرگان قوم شده بود واين عشق وعلاقه به نهايت خود رسيده بود در حالى كه هرگز گمان نمى كرد كه به وصال آن دختر برسد ولى با خود حساب كرد و نتيجه گرفت كه اميدوارى بهتر از نااميدى است چه بهتر كه به خواستگارى او بروم .پس كسى را به خواستگارى دختر فرستاد ولى بزرگ قبيله چون علاقه اى به اين ازدواج نداشت براى طفره رفتن گفت :((اگر جوان بتواند فلان اسب را  كه متعلق به يكى از شجاعان معروف عرب است بياورد من با اين ازدواج موافقم .واو خوب مى دانست كه انجام چنين عملى براى آن جوان محال است .وقتى جوان ازاين قضيه با خبر شد و فهميد كه چاره اى جز اين ندارد و از طرفى هم به عشق  دختر گرفتار بود .پس نقشه اى كشيد و چند روزى در مسير صاحب اسب نشست تا روزى آن پهلوان با همان اسب از آنجا عبور كرد.آن جوان خود را به درماندگى زد و وانمود كرد كه پايش درد مى كند ونمى تواند راه برود .دل آن بزر گمرد به رحم آمد و فورا پياده شد كه اول اورا سوار كند

و بعد خودش سوار شود .ولى جوان به محض سوار شدن بر اسب مهار آن رادر دست گرفت وبا چند ضربه شلاق اسب رابه حركت در آورد وبه سرعت دور شد.آن جوانمرد فرياد زد وگفت :((واى بر تو كه باعث شدى ديگر كار خير انجام ندهم))جوان با خود گفت :اين كارمن تباه است و عاقبت خوبى ندارد بهتر است را به صاحبش برگردانم .پس بدون معطلى برگشت واز اسب پياده شد وبااحترام آن را به جوانمرد تسليم كرد و سپس جريان خود را براى او تعريف كرد و گفت : من دزد نيستم و نمى خواستم اسب شما را سرقت كنم ولى عشق دختر باعث شد چنين خطايى از من سر بزند . خواهش مى كنم كه مرا ببخش .آن مرد بزرگ گفت :((حالا كه جوانمردى كردى واسبم را به من برگرداندى و صداقت را بر خيانت تر جيح دادى من هم تلافى كرده وبه تو پاداشم نسبت به تو همين بس كه اسب را خودم به پدر دختر مى رسانم ودخترش را براى تو خواستگارى مى كنم.))پس پيش پدر آن دختر رفت .پدر دختر كه هرگز گمان نمى كرد اين جوان بتواند آن اسب رابه دست آورد با تعجب چگونگى ماجرا را پرسيد و وقتى كه از قضيه با خبر شد گفت: من هم پاداش اينكه شما چنين احسانى در حق اين جوان نيكو كار كردى اسب را به خودت ودخترم را به اين جوان مي بخشم .وبه حرف خود عمل كرد و عروسى مفصلى به راه انداخت.(نتيجه فرمانبردارى از شوهر)مرويست كه :((درزمان پيامبر اكرم (ص)مردى از انصار به مسافرت رفت وقبل از رفتن

به همسرش سفارش كرد كه از خانه بيرون نرود تا او برگردد.چيزى نگذشت كه پدر آن زن بيمار شد . قاصد ى فرستاد واز پيامبر اكرم (ص) اجازه خواست تا به عيادت پدرش برود . حضرت فرمودند :((درخانه بنسين و شوهرت را اطاعت كن.))حال پدر بدتر شد وبازهم آن زن از رسول خدا (ص) اجازه ملاقات با پدر را خواست ولى باز همان جواب را شنيد .پدر آن زن از دنيا رفت وزن كسي رانزد پيامبر (ص)فرستاد و اجازه خواست تا در مراسم كفن ودفن پدر حاضر شود ولى پاسخ قبلى را شنيد واز خانه بيرون نرفت .آن گاه رسول اكرم (ص)براى آن بانوى بزرگ پيغام فرستاد كه:((خداوند به پاس اين فرمانبردارى كه از شوهرش كردى هم تو را آمرزيد وهم پدرت را مورد مغفرت قرار داد .))

داستان زندگي مادام كوري

نويسنده : آليس تورن خلاصه كتاب: در سال1877م در مدرسه اي در شهرورشوپايتخت لهستان دختري به نام مانيا اسكلو دوسكا تحصيل ميكرد درآن زمان قسمت مهمي ازلهستان توسط شوروي اشغال شده بود وآموزش زبان وتاريخ لهستان براي بچه ها ممنوع گرديده بود .اما كودكان كلاس مانيا توسط مربي خود خانم توپسيا مخفيانه زبان وتاريخ لهستان را آموزش مي ديدند. مانيا همراه خواهرش برونيا وبرادرش ژوزف ومادر بيمارشان زنذگي ميكرد.علاوه بر پروفسور اسكلو دوسكا ده پسر كه شاگردان شبانه روزي او بودند آنجا بودند.آن روزها قبل از به هم خوردن رابطه  بين اسكلو دوسكا با مدير مدرسه روسي پدرش فيزيك تدريس ميكرد اما حالا كه حقوق او كم شده بوداوناچار بود براي به دست آوردن پول بيشتر براي اداره خانواده اش شاگردان شبانه روزي را در خانه تدريس

كند .نام كتاب : داستان زندگي مادام كوري ناشر: شركت توسعه كتابخانه هاي ايران نويسنده : آليس تورن مترجم : مظفر سربازي چاپ يازدهم : زمستان 1379چاپ : چاپخانه امين تيراژ: 3000جلددر سال1877م در مدرسه اي در شهرورشوپايتخت لهستان دختري به نام مانيا اسكلو دوسكا تحصيل ميكرد درآن زمان قسمت مهمي ازلهستان توسط شوروي اشغال شده بود وآموزش زبان وتاريخ لهستان براي بچه ها ممنوع گرديده بود .اما كودكان كلاس مانيا توسط مربي خود خانم توپسيا مخفيانه زبان وتاريخ لهستان را آموزش مي ديدند. مانيا همراه خواهرش برونيا وبرادرش ژوزف ومادر بيمارشان زنذگي ميكرد.علاوه بر پروفسور اسكلو دوسكا ده پسر كه شاگردان شبانه روزي او بودند آنجا بودند.آن روزها قبل از به هم خوردن رابطه  بين اسكلو دوسكا با مدير مدرسه روسي پدرش فيزيك تدريس ميكرد اما حالا كه حقوق او كم شده بوداوناچار بود براي به دست آوردن پول بيشتر براي اداره خانواده اش شاگردان شبانه روزي را در خانه تدريس كند .مانيا هميشه به درس علاقه نشان ميداد واكثرا به سراغ وسايل واسباب واشياء درس فيزيك پدرش كه در قفسهشيشه اي منزل جا داشت ميرفت وساعتها آنجا مي ايستاد وبه درون قفسه شيشه اي خيره ميشد.استاد زماني اين وسايل را درساعات درس فيزيزك به كار ميبرد كه ميخواست چگونگي قوانين طبيعت رانشاندهد اما اكنون دولت روسيه استاد را ازآموختن طرز استفاده اين لوازم به شاگردان باز داشته بود..درآن زمان دخترها اجازه رفتن به دانشگاه را نداشتند واين در حالي بود كه مانيا وخواهرش برونيا آرزويتحصيل در دانشگاه سوربن در پاريس را داشتند زيرا در انجا هم پسرها وهم دخترها ميتوانستند به تحصيلاتدانشگاهي خود

ادامه دهند.او درژوين 1883فارغ التحصيل شد وتوانست مدال طلاي نمونه بودن را از دست آقاي آپوشكين رييس دبيرستان هاي لهستان روسيه دريافت كند.به نظر پدرش اين نهايت جديت در درس بود واورا موردستايش قرار داد مانيا در جواب به پدرش گفت :پدر تو صاحب اين افتخار هستي ومن از اين معلم هاي روسي چيزتازه اي ياد نگرفتم وآنچه ميدانم درجلسه هاي درس با ارزش شبهاي شنبه خودمان از شما ياد گرفتم .سالها بودكه استاداسكلودوسكا وفرزندانش هفته اي يگ شب گردسماور بزرگ مينشستند ومطالعه ميكردندودر مورد موضوع هاي مختلف حرف ميزدند.ازآنجايي كه استاد در بسياري از زمينه هااطلاعات بسياري داشت گفته هاي مانيادور از واقعيت نبود.هم زمان با فارغ التحصيلي مانيا پدرش از تدريس شاگردان شبانه روزي دست برداشت وبه خانه كوچكتريكوچ كردند واين چنين بود كه اوتصميم گرفت كار كند وپولي در بياورد.بدين جهت در روزنامه آگهي داد كه حاضر است به عنوان معلم سر خانه به كودكان رياضيات  خواندن ولاتينبياموزد از طرفي هم با دختر جواني به نام پياسكا آشنا شد كه روزها در دبيرستان تدريس ميكرد وشبها درخانهخود كلاسهاي مخفي داشت .دختران لهستاني پس ازفراغت از تحصيل در دبيرستانهاي روسي حق نداشتندمطالعه خود را ادامه دهند بدين جهت معلمشان وخود آنها مواظب بودند توجه پليس را جلب نكنند.و اينگونه بودكه مانيا وخواهرش برونيا در كلاسهاي تاريخ وطبيعي وساير دروس حاضر ميشدند . به اين كلاسها(دانشگاهشناور) ميگفتند.در همين ايام بود كه مانيا تصميم گرفت آرزوي خواهرش برونيا را تحقق بخشد وبه او گفتتو پولي كه پس انداز كرده اي را بردار وبه پاريس برو ومن كار ميكنم وپولي كه به دست مي آورم براي

توميفرستم تا بتواني درآنجا بماني بعد كه مدرك دكتراي خود را گرفتي مي تواني براي من پول بفرستي تامن همبه دانشگاه بروم .واين گونه بود كه مانيا كلاسهاي شناوررا رها كرد ومعلم سرخانه كودكان يك مرد ثروتمند كه مزرعه چغندرداشت شد.كار او ازصبح تا شب آموزش به كودكان آن مرد شد.ودرهمان مزرعه زندگي ميكرد.او در آن زمان تصميم ديگري نيز گرفت وآن اين بود كه براي بچه هاي دهقاناني كه در مزرعه هاي چغندركار ميكنند وخواندن ونوشتن بلد نيستندكلاس درس بگذارد.اينگونه بود كه كلاس مخفي مانيا تشكيل شد واوبه آن كودكان فقيرآموزش داد.او در آن مزرعه به مدت 3سال زندگي كرد.روزي كه نامه اي از پدرش دريافتكرد كه او در شهري نزديك ورشو رييس مدرسه اي شده بود وميتوانست براي برونيا پولي بفرستد توانستبه خانه خودش نزد پدرش برگردد.اما دوباره معلم سر خانه در شهر خودش شد وبه كلاسهاي شناور هم پيوستاو خوشحال بود كه نزد پدرش است وبا او زندگي ميكند. در اين ايام بود كه نامه اي از برونيا دريافت كردكه كل زندگي اورا تغيير داد.خواهرش از او خواسته بود كه به پاريس برودوچون ميخواهد به زودي ازدواج كند ميل دارد مانيا يك سال با او وشوهرش زندگي كند ووارد دانشگاه سوربن شود.اينچنين شد كه اوراهي پاريس شد ومورد استقبال خواهر وشوهر خواهرش قرار گرفت وبه بزرگترين آرزويخود يعني ثبت نام در دانشگاه سوربن در سال 1891تحقق بخشيد.زندگي در كنار خواهرش سختي هايي را به همراه داشت ازجمله اين كه هرشب دوستانشان براي ديدن برونياوكازيمير (شوهر خواهرش ) به خانه آنها مي آمدند وكازيمير پيانو مي نواخت وسروصداي ايجاد شده مانع ازدرس خواندن

مانيا ميشد. دراين هنگام او تصميم گرفت به محله لاتين كوارتر بروردوازخواهر وشوهر خواهرش جدا شود. بدين ترتيب هم در سكوت مطالعه ميكرد وهم مسيرش به كتابخانه وآزمايشگاه بسيار نزديك ترميشداو به سختي خواهرش را راضي كرد كه اجازه دهد به محله ديگري نقل مكان كند. درآن زمان مانيا واقعا تنهاشده بود اما براي مطالعه خود برنامه اي تنظيم كرد وكمتر فرصت خوابيدن وخوردن به اودست ميداد.به خاطر صرفه جويي در زغال ونفت شبها در كتابخانه تا ساعت 10كه كتابخانه تعطيل ميشد مطالعه ميكردوبعد در اتاق خالي وسرد خود تا ساعت 2بعد از نيمه شب به مطالعه ميپرداخت ووقتي به رختخواب ميرفتكه ديگر انگشتانش ازفرط سرما ياراي نگهداشتن قلم را نداشتند واز شدت خستگي تحمل خواندن صفحه ديگررا نداشت .سرما گرسنگي وخستگي براي او اهميتي نداشت .استادش كه مسؤل آزمايشگاه فيزيك بود متوجهشد كه اين دانشجوي آرام لهستاني از هوش فوق العاده اي برخوردار است وتكليف هايي به او داد كه فكراورا به كار اندازد. اوبه سختي تلاش كرد وتمام وقت خود راصرف آزمايش ومطالعه نمود وسرانجام زماني كهانتظار شنيدن نتيجه امتحانات را در ميان دانشجويان ميكشيد ممتحن نتيجه را چنين اعلام كرد:مادموازل ماري اسكلو دوسكا نشان درجه يك لياقت .او بعد از نتايج امتحان به پيش پدر بازگشت ودوباره به كار پرداخت تا هزينه سال دوم دانشگاه خود را فراهمكند.600روبل معادل 30دلارميشدوبدون اين پول او هرگز نمي توانست دوره دوم رياضيات را ادامه دهد.او درجمع دوستان لهستاني خود باپسري آشنا شد به نام پي ير كوري .زماني كه ماري امتحان رياضياتش رادادو مي خواست به ورشو برگردد پي ير ازماري خواهش كرد در پاريس

بماند وبا او ازدواج كند.آنها در 26ژوييه 1895با هم ازدواج كردند.ماري تصميم گرفت براي دريافت گواهينامه اي كه امتياز درس دادن در مدارس فرانسه را داشت مطالعه كند. شغل پي ير رياست آزمايشگاه در مدرسه فيزيك بود و درآمد چنداني نداشت او هر روز 8ساعت در آزمايشگاه  پي ير كار ميكرد و شبها 5ساعت مطالعه ميكرددر ماه سبتامبر1897كودكي به نام ايرن در اين خانواده به دنيا آمد. دراين زمان بود كه او موفق به دريافت گواهينامه شد."يك كشف شگفت انگيز" دو سال قبل يك دانشمند آلماني به نام ويلهلم ون رويتنگن در يك آزمايش يك جريان برق از درون لوله شيشه اين گذرانده بود.داخل لوله خلا بود يعني هوا در آن جريان نداشت و لوله آزمايش از كاغذ سياه پوشيده شده بود به طوري كه روشني داخل آن كاملا مخفي باقي ميماند ليكن رويتگن مشاهده كرد كه بلورهاي روي ميز نزديك ان مي درخشدعلت اين امر را نفهميد زيرا پرتو هاي نور معمولي از كاغذ سياه و ضخيم عبور نميكنند.رو يتنگن علت اين را نمي دانست بدين جهت ان پرتوهاي مرموز را پرتو ايكس ناميد.يك دانشمند فرانسوي به نام پرفسور هانري بكرل كه از آزمايشرودتنگن مطلع شده بود تصميم گرفت بداند ايا بعضي اجسام كه در نور افتاب پرتو مي افكنند همين پرتو هاي ايكس از انها ساطع مي شود؟بكرل آزمايش خود را با فلزي كمياب به نام اورانيوم انجام داد.او مقداري اورانيوم را در كنار صفحه عكاسي پيچيده بود به مدت چند ماه در كشوي ميزشقرار داد بعدا كه به صفحه عكاسي نگاه كردتصويري در آن ديد ودريافت اورانيوم حتي وقتي كه در برابر

آفتاب يا در معرض جريان متناوب برق قرار نگيرد مي تواند اشعه ايكس توليد كند واز خود پرتو هاي ناشناخته اي برافشاند ماري وپي ير برآن شدند كه بدانند چه چيزباعث خارج شدن اين چرتو هاي عجيب از اجسام اورانيوم دار واورانيوم ميشود.آنها تصميم گرفتند كشف پروفسور بكرل را دنبال كنند آنها انبار كوچكي در حياط مدرسه اي را محل كار خود قرار دادند وآزمايش هاي خود را شروع كردند وبه سه چيز دست يافتند:1)هرچقدر مقدار اورانيوم جسم موردآزمايش بيشتر باشد برشدت پرتوهاي مرموزافزوده ميشود.2)روشنايي ،گرما،سرما،در پرتو ها بي اثر است .3)چنانچه اورانيوم با چيزهاي ديگري تركيب شود خواص آن فرقي نمي كند.انها به اين نتيجه رسيدند كه اين پرتوها كه از اورانيوم خارج ميشود براي ما قابل ديدن نمي باشدوهمچنين به حرارتي كه ما حس مي كنيم مربوط نيست و دريافتند اين پرتو ها بايد ازنور وحرارتي ساطع شود كه موقع به وجودآمدن زمين بسيار داغ بوده ودر اورانيوم محبوس شده است .ماري آزمايش خود را به روي عناصر ديگر نيز انجام داد وكشف كرد كه توريوم هم كه جسم درخشنده ديگريست درست مانند اورانيوم پرتو افشاني مي كند.او اين درخشش شگفت انگيز را راديو اكتيو نام گذاشت .اوتمام مواد معدني را موردآزمايش قرار داد كه ببيندكدام يك از آنها راديو اكتيو هستند وبعد با الكترو متر شدت پرتوهاي اين اجسام را اندازه گيري كرد تا بداند در هر نمونه چه مقدار اورانيوم وتوريوم وجود دارد.اوسنگ معدني اورانيوم را در اتريش استخراج ميشد ودر ساختن شيشه به كار ميرفت مورد آزمايش قرار داد به نام سنگ (بيچ بلند). ودريافت كه در سنگ بيچ بلند

تنها يك عنصر ناشناخته نيست بلكه دو عنصر است . بلاخره موفق شد يكي از اين دو عنصر را تجزيه شيميايي كند واسم آن را پلونيوم ناميدند.در ماه دسامبر همان سال توانستند دومين عنصر ناشناخته اي كه به دنبال آن بودند كشف كنند كه راديوم ناميدند.ليكن گفتن اينكه راديومي وجود دارد وقبولاندن آن به دانشمندان كه با توجه بسيار ديقيق ،مواظب كارهاي آنها بودند كمي مشكل بود.چرا كه آنها مي گفتند اگر راديومي وجود دارد مي خواهند ان راببينند ووزنش كنند.ماري تصميم گرفت صدها كيلو از اين سنگ را خريداري كند تا بتواند املاح راديوم را به دست اورد.موادشيميايي را با هم مخلوط مي كردوآنها را جدا مي ساخت وظرفهاي بزرگ را با مواد عجيبي كه او وپي ير در باره آنها مطالعه مي كردند پر ميكرد.كه اين كارها 3سال به طول انجاميد وبلاخره انباركهنه آنها توسط ذرات گرانبهاي راديوم درخشان وآبي رنگ پرشد.زماني كه به اين كشف رسيدند پدر ماري از دنيا رفت وضربه وغم پدر كه در پايان 4سال كار وتلاش زياد اتفاق افتاده بود ماري را خرد كرد.اعلام كشف راديوم توسط آن دو نفر هيجان فراواني در بين دانشمندان تمام دنيا به وجود آورد.تا آن زمان عقيده بر اين بود كه جهان از موادي معين وثابت درست شده وماهيت آنها هرگز تغيير نمي كند ولي ماري وپي ير ثابت كردند كه بعضي از اين ذرات واتمها هميشه در حال تغيير هستند.وقتي ذراتي از اتم اورانيوم جدا گرديداتم اورانيوم ديگر اورانيوم نبود بلكه بعد از گذراندن چند مرحله تبديل به اتم راديوم مي گرديد.اين جريان خرد شدن ذرات هرگز متوقف نميشود اتم راديوم

هم به اتم پلونيوم تبديل ميشود . اين اتم تغيير مي كندوسرانجام به سرب تبديل ميشود.آنها اعلام كردند از راديوم استفاده هاي زيادي ميتوان كرد.به اين وسيله ميشودالماس اصل را از الماس بدل تشخيص داد.راديوم داراي حرارتي است كه ميتوان روزي به جاي نفت وزغال ازآن استفاده كرد.آنها در اثراستفاده از راديوم پوستشان ميسوخت وتاول ميزد.آنها تصميم گرفتند اثر اين اشعه قوي را بر روي بيماري هاي پوست وغدد بدانند.بر اين باور بودند كه اگر راديوم بتواند پوست سالم را بسوزاند همانطور هم ميتواند پوست بيمار رابسوزاند طولي نكشيد كه پي ير وچند دانشمند ديگر حيوانات بيمار را با راديوم معالجه كردند ودر يافتندكه از راديوم ميتوان براي معالجه بعضي از انواع سرطان استفاده كرد.در آن زمان بود كه دانشمندان امريكايي برآن شدند كه روش اين كاررا از آنها يادبگيرندودر قبال آموزش به انها مقدار قابل توجهي پول بدهند.اما ماري وپير اعلام كردند كه اين كشف به جهان تعلق داردوبايد براي درمان بيماري هاي دردناك مصرف شودوما پولي بابت آن دريافت نمي كنيم . از آن پس به جلسات متعددي دعوت شدند وماري يگانه بانوي معروف جهان اعلام شد. درماه نوامبرمدال افتخاري از طرف انجمن سلطنتي لندن به پي ير وماري اهدا شد. هنوز افتخار وموفقيت فراوان خانواده كوري ادامه داشت كه بزرگترين افتخار نصيب آنان شد. در دهم ماه دسامبر آكادمي علوم استكهلم سويداعلام كرد كه جايزه بزرگ نوبل در فيزيك به هانري بكرل وماري كوري تعلق گرفته است .درآن سال يك توفيق ديگر به خانواده كوري شادي بخشيد.پي يردر دانشگاه سوربن استاد فيزيك شد و قرار شد ماري رياست آزمايشگاه اورا با حقوق

سالانه اي برابر با 2 هزار و400فرانك به عهده بگيرد.اما طولي نكشيد كه اين خوشبختي از ماري گرفته شد،در همان سال پي ير در اثر يك تصادف با گاري بزرگ دو اسبه كه در حال حركت بود به زمين خورد وسرش به سنگفرش اصابت كرد واز دنيا رفت .چند روزبعد ازدفن پي ير در گورستان ماموري از طرف دولت فرانسه پيش آنها آمد واعلام كرد دولت فرانسه در نظر دارد به مادام كوري وفرزندانش مقرري بپردازدوهمچنين اولياي دانشگاه سوربن پيشنهاد كردند كه ماري به جاي شوهرش به عنوان استاد فيزيك تدريس كند.تا آن زمان به هيچ زني چنين مقامي در دانشگاه نداده بودند واينگونه شد كه ماري در مقابل خبرنگاران ودانشجويان ومردم كنجكاو در آمفي تياترعلوم اولين سخنراني خود را ايراد كرد وبدين گونه مسيوليت تدريس تنها درس راديواكتيويته جهان به عهده مادام كوري قرار گرفت ومادام كوري كتابي در رابطه با راديواكتيويته در 971صفحه منتشر كرد و همچنين كتاب ديگري به نام آثار پي ير كوري در 600صفحه تنظيم وتدوين كرد. علاوه بر اين ماري هنوز درمدرسه تدريس ميكرد وكار خود را در زمينه راديوم ادامه داد همين كار او باعث شدكه برنده جايزه نوبل در پايان سال 1911گردد. درسال 1912چند تن از استادان لهستاني براي ديدار مادام كوري به پاريس آمدند واز او خواهش كردند به لهستان برگردد وماري قبول كرد در جشن افتتاحيه آزمايشگاه لهستان حضور يابد.بدين گونه ماري به ورشو سفر كرد ،هموطنانش از او استقبال گرمي كردند.ابتدااويك سخنراني در باره راديوم به زبان لهستاني ايراد كرد واين سخنراني در همان ساختمانايراد ميشد كه قريب 20 سال پيش محل آزمايشگاه پنهاني

دانشگاه شناور بود . در سال 1914جنگ جهاني شروع شدوبين آلمان وروسيه جنگ در گرفت وحالا آلمانها خود را براي اعلام جنگ با فرانسه آماده مي كردند چون چنين معلوم بود جنگ جهاني اول طولاني وخونين خواهد بودبه همين خاطر عده زيادي اززنان فرانسوي داوطلب شده بودند كه در بيمارستانها كار كنند.اما ماري ترجيح دادبه گونه اي ديگر عمل كند، با دستگاههاي پرتوءاشعه ايكس راحت ميشدديد كه گلوله با قطعه آن در كجاي بدن سرباز قرار داردوبه كمك اين پرتو زخمي ها از ساعتها رنج ودرد راحت ميشدند،اما حتي آمبولانس ها هم دستگاه پرتو ايكس نداشتند.ماري چند نفر از دوستانش را راضي كرد تا اتومبيل هايشان را در اختيارش گذاشتند سپس آنها را با اشعه ايكس مجهز كرد ودرهراتومبيل يك دينام به كار برد كه اين دينام ها برق مورد نيازدستگاه ها را توليد ميكردند اين اتومبيل ها در سال دوم جنگ به كار گرفته شدند وارتش آنها را كوري هاي كوچك نام نهاد.بعد از 4سال بلاخره جنگ جهاني اول با پيروزي فرانسه ومتفقانش پايان يافت ودر ماه نوامبر1918 فرماني كه همه منتظرش بودند صادر شد (آتش بس ). وبه اين طريق لهستان از سلطه روسها آزاد شد.در سال 1920يكي از سر دبيران مجلات مهم نيويورك در مصاحبه اي از مادام كوري پرسيد:اگر قرار باشد در تمام دنيا يك چيز انتخاب كني آن چيز چه خواهد بود؟واو پاسخ داد:من يك گرم راديوم را انتخاب ميكنم  كه به آن احتياج دارم اما قيمتش 500هزار فرانك است ومن قدرت خريدآن را ندارم .به زودي ماري دعوت نامه اي در يافت كردتابه آمريكا برودويك گرم راديوم خود را

از دست شخص رييس جمهور دريافت كنداين هديه شگفت انگيز ماري را بسيارسپاسگذار كرد .او با كشتي به آمريكا سفر كرد،هنگامي كه كشتي به مقصد رسيدپرچم هاي آمريكا،فرانسه ،لهستان بالاي سر هزار ها تن به اهتزاز در آمده بودوجمعيت انبوهي فرياد شادي ميكشيدند وتعدادكثيري از خبرنگاران وعكاسان اورا دوره كردند،چيزي در حدود 5ساعت طول كشيد تا اوتوانست كشتي را ترك كند،اوپس از گذشت يك هفته پر هيجان حضور يافتن در مهماني ها وجلساتي كه به افتخار اوتشكيل ميشدورفتن به مسافرتهاي طولاني بلاخره جعبه اي كه يك گرم هديه راديوم در آن بود را از دست جي هاردنيك رييس جمهور وقت آمريكا دريافت كرد.پس از سفر ازآمريكا ديد چشم ماري از شدت كارضعيف شده بودودكتر به اوگفته بودعدسي چشم او تار شده واگر آب چشم او گرفته نشود بينايي اش را از دست ميدهد. در آن زمان او 67 سال سن داشت وباز هم روزانه 12الي 14 ساعت كار مي كرد وسلامت او به سرعت از دست ميرفت .پس از مسافرت به آمريكا سفرهاي ديگري به هلند،بلژيك ،اسپانيا،آمريكاي جنوبي چكسلواكي وايتاليا كرده وهرگز به شهرت خو نگرفت اما خوب ميدانست كه اسم كوري ارزش كمك به امورمهم علمي را دارد وهرگزاز اين كمكها مضايقه نكرد. اوبيشتر به فكر كمك به دانشمندان جوان آينده بود ،براي هزينه تحصيل دانشجويان جوان پول فراهم مي كرد وكوشش ميكردكلمات وعلامتهاي علمي معيني بسازدكه در سراسرجهان بكاربرده شود. نقشه ديگر او اين بودكه جويندگان دانش از مردم هر كشوري كه باشند آنچه كه قبلآدر باره مطالبي شناخته شده دست يابند ونيزوقت خود راصرف چيزهاي تازه كنند. ماري بيشتر وقت خود راصرف

دانشجويان موسسه راديوم ميكردونسبت به دانشجويان سختگير بود،وقتي كه آنها گزارشهاي خود را به دست او ميدادند ازتشويش ميلرزيدند واگركارآنها موردقبول بودبسيار خوشحال ميشدند. در چهارم ژوييه سال 1934مادام كوري دنيارا بدرود گفت . مرگ او به واسطه تماسهاي زيادبا پرتوهاي شديدراديوم به وقوع پيوست .همان پرتو,ماده گرانبهايي كه او براي مردم جهان آشكار كرد     پرتوء راديوم

توماس اديسون

اكبر مرتضي پور تومان آلوا اديسون در 11 فوريه  سال 1847 در ميلان اوهايو  ديده به جهان گشود و در هفت سالگي با خانواده اش به بندر هورون ميشيگان مهاجرت كردند. تحصيلات او بعد از سه ماه  ناتمام ماند زيرا معلمش او را عقب افتاده دانسته بود. در واقع او دچار ناشنوايي ناشي از مخملك بود و همين باعث اخراج وي از مدرسه گشته بود. ححال بر عهده مادر اديسون بود كه چگونه فرزند سرخورده اش را به فراگيري علم و دانش تشويق كند. توماس اديسون  در زيرزمين خانه پدري آزمايشگاه  كوچكي داير كرد و در آنجا بود كه توانست از سلولهاي ولتي با باطري جريان برق توليد كند و به اختراع تلگراف بيسيم  نائل شد.

سرشناسه: مرتضي پور، اكبر 1323عنوان و نام پديد آور: شرح حال دانشمندان ايران و جهان ، نوشته :اكبر مرتضي پورمشخصات نشر: تهران، عطار ؛ 1387مشخصات ظاهري :317 ص:مصوروضعيت فهرست نويسي: فيپايادداشت  : كتابنامه: ص316-317.موضوع: دانشمندان – سرگذشتنامه.رده بندي كنگره:1387 4ش 45م/ 141oرده بندي ديويي:22/509شماره كتابشناسي ملي: 1175491موضوع: شرح حال  توماس اديسونتومان آلوا اديسون در 11 فوريه  سال 1847 در ميلان اوهايو  ديده به جهان گشود و در هفت سالگي با خانواده اش به بندر هورون ميشيگان مهاجرت كردند. تحصيلات او بعد از سه

ماه  ناتمام ماند زيرا معلمش او را عقب افتاده دانسته بود. در واقع او دچار ناشنوايي ناشي از مخملك بود و همين باعث اخراج وي از مدرسه گشته بود.ححال بر عهده مادر اديسون بود كه چگونه فرزند سرخورده اش را به فراگيري علم و دانش تشويق كند. توماس اديسون  در زيرزمين خانه پدري آزمايشگاه  كوچكي داير كرد و در آنجا بود كه توانست از سلولهاي ولتي با باطري جريان برق توليد كند و به اختراع تلگراف بيسيم  نائل شد. چندي بعد به عنوان پادو در قطاري كه بين للورون و ميشيگان  تردد مي كردد آزمايشگاهي كوچك داير نمود و ضمناً يك روزنامه خبري با نام قاصد ترن باري، در  همان قطار منتشر كرد كه اخبار را در اختيار مسافران قرار مي داد. در خلال سالهاي 16 تا 21 سالگي به كار در تلگراف خانه پرداخت . يك روز در سال 1896 كه در نيويورك به سر مي برد بخت و اقبال مددكارش شد و برحسب  تصادف  گذارش به  جهان بورس و معاملات افتاد كه دستگاه نمودارشان  از كار افتاده بود و او آن را تعمير كرد و به كار انداخت. از آن پس او را به عنوان قسمت فني آن موسسه استخدام كردند. خود او چندي بعد سازمان معروف چاپ و نشر اديسون را داير كرد كه مدتي پس از آن به مبلغ هنگفت 40000 پوند فروخت. اديسون اين پول را صرف تأسيس و خريد كارگاهي در نيوجرسي كرد و در آنجا بود كه توانست اولين دستگاه ضبط صداي خود را اختراع كند. سپس در 1876 به منلوپارك رفت و تا پايان عمر به طرح

ريزي و ابداع و اختراع  پرداخت. در همان سال به سفارش گراهام بل يك فرستنده آلتروتاتيو ساخت. زيرا در تلفنهاي بل ارتعاشات صداي انسان مستقيماً به امواج الكتريكي تبديل مي شد ليكن صدا ضعيف باقي مي ماند و بخصو ص در مسافتهاي  زياد كاملاً محو مي شد . ولي در دستگاه تلفن اديسون  از ذعالهايي استفاده مي شد كه مقاومت آنها در اثر فشار امواج صوتي نوسان پيدا مي كرد و بهمين امر توسط جريان يك باطري  به وجود مي آمد و طبعاً علامتهاي الكتريكي فرستاده شده در  قياس با تلفن بل به مراتب نيرومندتر مي توانست باشد و در نتيجه صداي گوينده از هر مسافتي  به خوبي شنيده مي شد. در تلفن هاي بل گوينده ناچار بود همزمان از دهني نيز به عنوان گوشي استفاده كند و متناوباً  براي پاسخ گويي همان گوشي را به كار گيرد. ولي اديسون اين نقص را مرتفع كرد و گوشي و دهني را از هم جدا كرد. اديسون درحين تكميل بلندگوي تلفن به اختراع فونوگراف يا نخستين دستگاه ضبط صوت و گرامافون دست يافت.اديسون در سال 1878اختراع خود را ثبت داد و نه سال بعد به خانه بزرگتري  كه داراي آزمايشگاه وسيع تري بود نقل مكان كرد و از آن پس توانست ميليونها دلار از اختراعات خود به دست آورد و به ثروت كلاني برسد.(در حدود 1093 اختراع خود را به ثبت رسانده بود) او در آن زمان داراي 5000 كارگر و كارمند در كارگاهها و مغازه هاي خود بود.اديسون يك بار مصاحبه اي كه با يك خبرنگار نشريه ساين تينيك  امريكن به عمل آورده بود درباره كارهاي

خود چنين گفته بود:«طرحهاي خام را ابتدا به مدل سازان مي سپارم تا آن را پخته و تكميل كنن. آنها هر قدر مايل باشند مي توانند كارگر و متخصص استخدام كنند تا  در كوتاهترين زمان ممكن مدل را آماده و كامل سازند»در بين خيل اختراعات  او جا دارد به كينه توسكوپ يا ماشين تصاوير متحرك(سينما) اشاره كنيم كه به گفته اديسون اختراع اين دستگاه سبب مي شد تا در آتيه نه چندان  دور، دنياي سياستمداران  و هنرمندان و ورزشكاران  و غيره به كوچه و خيابان بياند و در پيش روي همه قرار گيرد.در سال 1903 قيلم سرقت بزرگ قطار در استوديوي  اديسون ساخته شد. اين فيلم ده دقيقه اي به صورت يكي از عظيم ترين پيروزيهاي اين نابغه دانشمند قلمداد شد.اديسون لوكوموتيو الكتريك ساخت و دستگاهي هم براي تفكيك مواد  معدني از يكديگر و دستگاه ديگري براي خرد كردن اين مواد درست كرد و تيهه سيمان ابداعاتي نمود.توماس اديسون جادوگري كه دنيا را روشن كرد.اديسون كه مخترعي صاحب نبوغ بود فكري داشت، كه درست برخلاف فكر دانشمندان فقط او را به سوي ايجاد چيزهاي مفيد  سوق مي داد. تمام جستجوي وي براي ايجاد بدايع و اختراعات بود نه معروفيت بلكه اديسون  از اين نوع احساسات بري بود و اگر به جستجوي مي پرداخت براي آن بود كه سوالي از اين نوع را يپش خود مطرح مي كرد: «آيا اختراع فلان دستگاه يا فلان دستگاه ديگر مورد استقبال  مردم واقع نخواهد شد؟ آيا بهره برداري  صنعتي و تجارتي از آنها چنان خواهد بود كه مخارج آزمايشگاه را تأمين كند و در عين حال سود قابل ملاحظه

اي نيز به دست آيد؟» به همين ترتيب بود كه اديسون اين موضوع را پيش خود مطرح ساخت كه آيا نمي توان راهي براي ايجاد  روشنايي به كمك جريان الكتريسيته به دست آورد.فكر ايجاد نور در نتيجه درخشش جسم ملتهب جيز تازه اي نبود، اولين بار در سال 1855 ساعت سازي آلماني به نام گوبل كه به آمريكا  مهاجرت كرده بود به اين فكر افتاد. اين شخص در داخل حبابي كه از هوا خالي شده بود الياف چوب خيزران  هندي را كه به صورت ذعال در آمده بودند. به جاي سيم  به كار برد و سپس آن را در معرض جريان الكتريسيته قرار داد و به اين تدبير توانست دكان خود را با چراغ برق روشن كند. سه سال بعد از اين تاريخ در فرانسه  مهندس شانژي نيز به همين فكر اتفاد ولي متأسفانه به جاي الياف خيزران، سيم باريك طلايي سفيد به كار برد و سيم ذوب شد.قبل از اديسون  ، در سال 1860 قدم قاطع به وسيله مخترع انگليسي  به نام جوزوف اسوان برداشته شده بود. اين شخص الياف كاغذ را به صورت ذغال  در آورد. اما او نيز همچون گذشتگان  با اين مانع مواجه شد كه نتوانست خلاء  كاملي ايجاد كند. در نتيجه عدم توفيق مزبور اسوان سخت نااميد شد. اما در سال 1865 كه مخترع  آلماني هرمان اشپرنگل شيپور جيوه اي را اختراع  كرد . اسوان كار خود را از سر گرفت. شيپور جيوه اي اسبابي است كه به كمك آن مي توان در تخليه هوا پيشرفت بيشتري  انجام داد، و نتيجه اين شد كه روز  18 دسامبر 1878 اولين لامپ

ملتهب اسوان به اهل فن و مهندسان انگليسي نشان داده شد. اما باز هم اين لامپ هنوز به قد كافي كامل نبود كه از لحاظ تجارتي  قابليت فروش داشته باشد.بنابراين اگر اديسون بعد از اسوان بار ديگر اين موضوع را تعقيب كرد از آن نظر بود كه هدف دقيقي از اين منظور داشت. اليافي پيدا كنيم كه مدت دوام آن به قدر كافي زياد باشد تا مردم روشنايي به وسيله چراغهاي  ملتهب را به صرف تشخيص دهند و در نتيجه كار از نظر تجارت سودانگيز  باشد.به اين منظور تمام منابع آزمايشگاهي خود را، كه به راستي قابل ملاحظه بود، و تمام قدرت مالي خويش را كه اهميت، آن كمتر از وسايل علمي وي نبود در راه انجام اين موضوع به كار برد واز پايان سال 1878 با تصميم قاطع به كار پرداخت و به سوي هدف پيش رفت.اديسون در راه اين مقصود سرسختي بي مانندي از خود نشان داده به اين منظور الياف تمام موادي را كه قابل  تصور بود مورد آزمايش قرار داد، از الياف نخ هاي پنبه اي كه زنش به كار مي برد، تا الياف نوعي خيزران، ژاپوني كه براي تهيه آن مأمور مخصوصي فرستاده بود و با قيمت گزاف ارسال مي گشت.بعد از يكسال جستجو و كوشش  منظور خود را يافت اما چه يافت؟ معلوم شد كه به طور قطع الياف  كربن اسوان  بيش از هر چيز ديگر عملي است و منظور را برآورده مي سازد. مخترع مزبور بلافاصله شروع به بهره برداري صنعتي از اختراع خويش و تبليغ شديد  در راه شناساندن آن كرد و به اين منظور روز 31

دسامبر سال  1879 كوچه هاي شهر كوچك خود را با چراغ برق روشن كرد.خوب است بلافاصله متذكر شويم كه تاريخچه لامپ هاي ملتهب به همين جا ختم  نمي شود. در سال 1884 اسوان بهترين روش  را براي ساختمان صنعتي الياف به دست آورد. در سال 1902 اوئر لامپ هايي را ساخت كه الياف  آن را از فلز تانتال درست مي كردند . مهمترين ترقي در اين راه، كه لامپ هاي جديدي را به وجود آورد كه امروزه مورد استفاده  ماست در سال  1913  بوسيله فيزيكدان بزرگ آمريكايي ايرونيك لانگمير متولد 1881 از بازماندگان مهاجران لتوني ، انجام گرفت ، لانگمير در نتيجه جستجوهايي كه در آزمايشگاههاي  مؤسسات جنرال الكتريك انجام مي داد و به عنوان فرع ساده اي از مطالعات  نظري خود به اين نتيجه رسيد كه خيلي بهتر است كه خلاء مطلق داخل لامپ ها را از بين ببريم و گاز بي حركتي را با فشار خفيف جانشين آن سازيم و بالاخره به عنوان الياف داخل فلز تونگستن را به كار بريم. اما درباره اديسيون بايد متذكر شوين كه اختراع لامپ چراغ برق در طول كوشش مداوم و پربركت او فقط به منزله فصلي از كار او محسوب مي شود.درست در ساعت 3 بعدازظهر روز چهارم سپتامبر سال 1882 توماس آلوا اديسون، مخترع 35 ساله به موفقيتي دست يافت كه خود آن را عظيم ترين واقعه زندگي اش ناميد، ماجرا از اين قرار بود كه نيروي برق در نيروگاه مركزي نيويورك واقع  در خيابان پرل به كار افتاد و 85 خانه و مغازه محله را توسط 400 لامپ پر نور  روشن كرد.اديسون و همكارانش

كه اعضاي هيأت مديره كمپاني چراغ برق اديسون را تشكيل مي دادند ، همگي در دفتر مورگان سرمايه دار معروف آن زمان كه از پشتيبانان  اديسون بود جمع  شده و منتظر اين لحظه تاريخي  بودند. در ساعت 7 بعدازظهر  كه هواي پاييزي رو به تاريكي  مي نهاد روشني لامپ تأثير خود را در روزنامه نيويورك تايمز  گذاشت و آنجا را غرق در نور كرد.11 ماه بعد، در اوت 1883 بيش از 430 خانه در شهر توسط 10000 لامپ روشنايي يافته بودند. اديسون  همواره بر اين بود كه  با اختراعات خود كاري كند تا توده مردم زندگي راحت تري داشته باشند.  بر پايه همين  انديشه بود  كه در مه 1876 با 20 نفر از همكارانش   در منلو پارك نيوجرسي آزمايشگاهي داير كرد و نام آن را «كارخانه اختراعات» نهاد. كارخانه اديسون در مزرعه اي سرسبز و با طراوت  قرار داشت  و شايد بتوان گفت كه درواقع نخسيتن كارگاه تحقيقات صنعتي به شمار مي آمد و مجهز به يك دستگاه موتور برق و كوره ذوب فلزات  و سيمها و مفتولها مسي و ابزارهايي چون الكترومتر و گالوانومتر بود. در آن زمان تمام سعي و تلاش اديسون و همكارانش مصروف تكميل  لامپهاي برقي بود كه فكر و ذكر  مخترعان ديگر را از سال 1830 به خود مشغول داشته بود. در سال 18778 اديسون كارخانه برق خود را تأسيس كرد.در شب عيد نوئل  سال  1879  هنگامي كه توماس اديسون جاده منلوپارك را با يك دينام و 40 لامپ روشن كرد، مردم نظارگر  شگفت آفريني او بودند، اديسون را جادوگر منلوپارك ناميدند.اديسون شخصي خود آموختهخ بود و زماني كه كار

را شروع كرد، به هنگام تحقيقاتش همراه با گراهام بل، در رشته برق، كه پايگاهي علمي داشت احساس كرد كه نياز به اشخاصي صلاحيت دارتر از خود دارد. اديسون سرمايه اي در اختيار داشت و توانست بود اعتماد بانكداراني همچون مورگان را به دست آورد. اين بانكداران سرمايه لازم براي تأسيس  شركتهاي صنعتي  را گرد آوري مي كردند   و شركتهايي  كه سهام خود را به بانك مي فروختند و مي توانستند  حقوقهاي خوبي به كاركنان خود بپردازند.توماس الوا اديسون برخلاف افسانه بسيار شايع و اينكه خود در دامن زدن بدان بسار مي كوشيد، هرگز يك دانشمند نبود. حتي مي توان گفت كه وي در سراسر  عمر كاري خود، يك ضد دانشمند بوده است، شخصيت وي نمونه مخترعان كاسب آمريكايي آن زمان، نظير وستينگهاوس، پولمن و بعدها واترمن است كه استعدادهاي آنان  در اوضاع و احوال  رونق و گسترش  سريع صنعت در دوران پس از جنگهاي داخلي، شكوفا شد و امكان بلند پروازيهاي  زيادي براي آنان فراهم آمد. اديسون همين كه به شهرت  دست يافت عطشي  تمام ناشدني براي كسب ثروت از خود نشان داد. وي بسيار سريع و با زبردستي  فراوان روزنامه ها را به تمجيد از  شخصيت خود واداشت. توماس اديسون  اشخاصي را بر مي گزيند كه بتوانند كمبودهاي دانش او را در همه زمينه ها، شيمي، فيزيك، الكتريسيته و مكانيك پر كنند وجه ويژه در جريان اين قضيه روشن سازي با برق كه مديريت آن چها رسال  1878-1882 به طول كشيد اين قدرت مطلق وي همزمان با كارگران ورزيده اي  كه آمده بودند تا كارگاهايي كه وي در منلوپارك  برپا داشته بود كار

كنند به سرعت افزايش يافت. وي بدين ترتيب  سپاهي از اشخاص با صلاحيت  در همه زمينه ها  داشت، سپاهي كه مي توانست به رگبار انديشه هاي وي كه پياپي عرضه مي شدند جامه عمل بپوشد.اكثر اين اشخاص زماني طولاني به وي وفادار ماندند و از تب خلاقيت وي گذران مي كردند.توماس اديسون هيچ گاه و براي هيچ يك از نوآوريها مبتكر و نخستين كس نبوده است، اما شخصيت وي آنچناني بود كه وقتي هم در جاي دوم قرار مي گرفت و پيش از نفر اول نام خود را به ثبت مي رسانيد. اعتراضات به سرعت حقه مي شدند. خود اديسون اين چرههر را با رضايت خاطر مي پذيرفت. وي تقريباً همه شخصيت هاي جهان صنعتي، علمي و سياسي را طبق مقاوله نامه اي كه به دقت تنظيم شده بود پذيرفته است و در پايان ديدارها در برابر همه  همكارانش كه جمع شده بودند عكسي را كه پيش از آمدن مهمان آماده شده بود به وي اهداء مي كرد.اديسون نيز به نوبه خود از ماه اكتبر 1878 به  كار پرداخته بود و در همان حالي كه در پي ساختن  افروزه ها، در آغاز با كربني كردن كاغذ مي كوشيد تصميم  گرفت كه طرحهاي خود را با به نمايش گذرادن همه عظمتي  كه در آينده خواهند داشت.اديسون  در همان زمان  از بررسي فلزاتي كه پشتيبان  وي به كار گرفته بودند غفلت نمي كرد. از مارپيچ پلاتين استفاده مي كرد، در حالي كه فلزات موجود در معدن پلاتين و  كوريم را هم به كار ميگرفت.  در جريان همين بررسي ها  بود كه به روش كاري سوان پي برد:

تخليه لامپ با شيپوره اسپرنگل، گرم كردن افروزه با استفاده از اثر ژول  براي بيرون راندن  گازهاي محتوي  در آن، بستن  انتهاي  لامپ با مشغل. اجسام گوناگوني كه آزمايش شدند نتيجه مطلوبي ندارند؛ آنها شكننده، با روشنايي كم و پرهزينه  بودند. اديسون  به زغال بازگشت و بدين نتيجه رسيد كه تنها يك ليف گياهي همگن مي تواند نتيجه  خوبي داشته باشد . طبعاً گياهان متعددي را مورد آزمايش قرار داد، كه از آن ميان الياف  پنبه بود كه آن را بعنوان كاغذ، سرانجام به ثبت رسانيد.اين سال براي اديسيون و همكاران وي  سال كار بي وقفه بود. اما پس از يك سال، خود لامپ و نيز سيستم اتصال افروزه كربني به سرهاي فلزي و سرپيچ آن را، كه هنوز نام وي را بر خود دارد، ساخته بود. از پلاتين نخست براي سرهاي اتصال استفاده  كرد، اما بعداً  آن را با آلياژي كه مانند پلاتين ضريب انبساط شيشه را دارد، عوض كرد.آغاز كار برد سيستم اديسونبه نظر اديسون لامپي كه ساخته بود كامل نبود. اديسون در همان سال ساخت دينامي را بررسي كرد كه بتواند برقي با ولتاژ ثابت بدهد و نوري با شدت ثابت ايجاد كند.اديسون خود را وقف به كار اندازي سيستم خود كرده بود. در سال  1881 همان سرمايه داران پشتوان وي شركت تازه اي به نام Edison Electric Jiiominating company of new york  تأسيس  كردند. مردم نيويورك  با ترديد زياد به اين وسيله جديد روشن سازي روي آوردند. اديسون را تحسين مي كردند اما به گاز دلبسته بودند زيرا  از مدتها پيش ارزانترين وسيله بود. با اين همه، اديسون به تصاحب قاره

قديم روي آورد.اديسون در آن زمان با رقابت شركت سوان برخورد كرد. اين شركت از سيستم سنتي يك مولد براي هر خانه يا تأسيسات  خصوصي يعني همان سيستمي استفاده كرد كه اديسون هم به مشتريان خود  حتي در آمريكا پيشنهاد كرده بود.  در ابتداي آثاري از كشمكش  ميان دو شركت  پديد آمد اما گفت و گو براي يكي شدن اين دو شركت به ميان آمد. اين گفت و گو چند سال به درازا كشيد، زيرا اديسون براي نام رسمي شركت ، به نام ديگري  جز شركت خود رضايت نمي داد. او يادآوري مي كرد كه وي تنها مخترع  نه تنها لامپ فروزان، بلكه سيستم كامل توليد و توزيع برق است. سرانجام تنها در سال  1888 بود كه توافق ايجاد شد و شركت تازه با نام Edisin and Swan united Electric Company Ldt  خوانده شد. توماس اديسون 1500 اختراع را به ثبت رسانيد و تحصيل امتياز كرده كه  196 آن مربوط به لامپ چراغ برق بود و براي ميليونها نفر كار تهيه  كرد و براي ميلياردها نفر از مردم جهان آسايش فراهم آورده است كه اكثر آنها هرگز نام او را هم نشنيده اند.مرگ توماس اديسون توماس آلوا اديسون در روز  18 اكتبر سال  1931 در سن 84 سالگي رخ از جهان فرو بست. در حالي كه ميليونها نفر از مردم آمريكا در سوگ او شركت  كرده بودند جسدش را  در باغچه  خانه اش دفن كردند. در اينجا جاي دارد از استاد محترم و زحمت كش آقاي مهدي ياراحمدي خراساني تشكر و قدرداني به عمل  آورمبا تشكر: عبدالله كريمي

مباني و اصول كار آفريني

0 ، 07:32

مباني و اصول كار

آفرينيدكتر اسفنديار زياري، قدرت اله طلايي، آزاده رجبيان

خلاصه كتاب: سيما چتر سيمايي- ناشر : موسسه كتاب مهربان نشر- چاپ : اول بهار 1390- مق____دم__ه: كارآفريني پديده اي است كه موضوع مطالعات علمي بسياري است. اين پديده ابتدا در رشته اقتصاد مورد بررسي قرار گرفت و سپس رشته هاي مختلفي مانند مديريت، جامعه شناسي و روان شناسي آن را به بحث گذاشتند .براساس آمار و ارقام موجود تا دهه 1970 كارآفريني موضوع چندان مهمي محسوب نمي¬شد و به سازمان هاي بزرگ آن زمان اهميت بيشتري نسبت به سازمان هاي نو و كوچك داده مي¬شد. اما در دهه هاي 1970 و 1980 كسب و كارهاي كوچك نشان دادند كه نقش بسيار مهمي در اقتصاد دارند.  علم اقتصاد زادگاه عام كارآفريني بود و اولين نظريه پردازان در قالب هاي نظري اين رشته را تعريف كردند. از اينجا كارآفريني به لحاظ تاثيري كه در بازار ميگذارد مورد مطالعه قرار گرفت. ژوزف شومپيتر از اقتصاددانان برجسته اي بود كه اهميت زيادي به كا آفريني مي¬داد. بعد از شومپيتر خط فكري اصلي در علم اقتصادچندان توجهي به كارآفريني نداشت و تا سال ها بعد كه افرادي مانند كاسون، ويليام بامول و اسرائيل كرزنز دوباره جايگاه آنرا در علم اقتصاد تثبيت كردند، توجه به كارآفريني در اين حوزه كمرنگ شده بود .                                                                                                                            در واقع امروزه رشته كارآفريني تبديل به يك چتر شده است كه زير اين انواع مختلفي از رشته هاي متنوع قرار مي¬گيرند .از اين رو نمونه هايي از موضوعات مختلف مورد مطالعه در كارآفريني به شرح زير مطرح شده است : سازمان ها چگونه به وجود مي¬آيند؟ چگونه درآمدزا

مي¬شوند؟تفاوت كسب و كارهاي كوچك با سازمان هاي بزرگ چيست؟آيا كارآفريني باعث توسعه اقتصادي مي¬شود؟از چه راههايي توسعه بخش است؟فرهنگ كارآفريني چيست؟چه تاثيري در جامعه دارد؟تاريخچه و سير تكاملي كارآفريني در دنيادر اوايل سده شانزدهم ميلادي كساني را كه در كار ماموريت بودند كارآفرين خواندند و پس از آن نيز براي مخاطرات ديگر نيز همين واژه با محدوديت هايي مورد استفاده قرار گرفت. از حدودسال 1700 ميلادي به بعد درباره پيمانكاران دولت كه دست اندركار امور عمراني بودند، از لفظ كارآفرين زياد استفاده شده است .  ژوزف شومپيتر با ارائه نظريه توسعه اقتصادي خود در سال 1934 كه همزمان با دوران ركود بزرگ اقتصادي بود، موجب شد تا نظر او در خصوص نقش محوري كارآفرينان در ايجاد سود، مورد توجه قرار گيردو به همين دليل وي را (پدركارآفريني لقب داده اند. از نظر وي كارآفرين، نيروي محركه اصلي در توسعه اقتصادي است) و نقش كارآفريني عبارت است از: (نوآوري يا ايجاد تركيب هاي تازه مواد). بطور كلي سير تاريخي مفهوم كارآفريني را مي¬توان به پنج دوره تقسيم نمود : دوره اول؛ قرون 15 و 16 ميلادي در اين دوره به صاحبان پروژه هاي بزرگ كه مسئوليت اجرايي اين پروژه ها همانند ساخت كليسا، قلعه ها، تاسيسات نظامي و ... از سوي دولت هاي محلي به آنها واگذار گرديد كارآفرين اطلاق مي¬شد . در تعريف كارآفرين، اين واژه به عنوان واسطه وميانجي در مبادلات اقتصادي به كار مي¬رفته است. مثلا ماركوپولو تلاش كرده بود تا راه هاي تجاري با كشورهاي خاور دور ايجاد كند. او در اين ميان نقش يك واسطه را در مبادلات تجاري ايفا

ميكرد .  دوره دوم؛ قرن 17 ميلادياين دوره همزمان با شروع انقلاب صنعتي در اروپا بوده و ارتباط شاخص ريسك پذيري وكارآفريني در اين قرن ايجاد شد.در اين دوره،كارآفرين به عنوان فردي تلقي مي¬شد كه با دولت قرارداد مي¬بست تا خدمات ارائه دهد و يا محصولات تعهد شده را توليد كند. از آنجا كه ميزان اين قراردادها ثابت، ولي هزينه هاي آنها متغيير بود اين امكان وجود داشت كه كارآفرين در اين مبادلات با ضررهاي مالي مواجه شود يا به سودي سرشار دست يابد.ريچارد كانتيلون، اقتصاددان و نويسنده برجسته قرن هفدهم، به تدوين نظريه هاي مرتبط با كارآفريني پرداخت. كانتيلون، كارآفرين را فردي ريسك پذير معرفي كرد.                                                               دوره سوم؛ قرون 18 و 19 ميلاديدر اين دوره، افرادي كه سرمايه در اختيار داشتند با افرادي كه نياز به سرمايه داشتند متمايز شدن. به عبارت ديگر، كارآفرين از سرمايه گذاران جدا شدند. دليل اصلي ايجاد تمايز بين آنها، پديده صنعتي شدن در سراسر جهان بوده است .دوره چهارم؛ دهه هاي مياني قرن بيستم ميلاديدر اواسط قرن بيستم، كارآفرين به مثابه نوآور مورد توجه صاحب نظران زيادي از جمله شومپيتر اقتصاددان قرارگرفت.وي معتقد بود : كاركرد يك كارآفرين شامل اصلاح يا دگرگوني كامل الگوهاي توليد از طريق استفاده از نوآوري يا به صورت عمومي تر، يك تكنولوژي امتحان نشده مربوط به توليد جديد يا توليد كالاهاي قديمي به شكل جديد و نو، گشايش منابع جديد براي فراهم كردن منابع اوليه يا شناسايي بازارهاي جديد براي محصولات و سازماندهي صنايع جديد مي¬باشد .در اين دوره مفهوم نوآوري شامل خلق محصولات جديد، ايجاد نظام توزيع جديد يا ايجاد ساختار سازماني

جديد به عنوان يك جزء اصلي به تعاريف كارآفريني اضافه شده است . دوره پنجم؛ دوران معاصر (از اواخر دهه 1970 تا كنون )در اين دوره همزمان با موج ايجاد كسب و كار و روند كارگاه هاي كوچك و رشد اقتصادي و نيز مشخص شدن نقش كارآفزيني به عنوان تسريع كننده اين ساز و كار، توجه زيادي به اين مفهوم شد و رويكرد چند جانبه به اين موضوع صورت گرفت. در اين دوره به تدريج روان شناسان،جامعه شناسان و دانشمندان و محققين علوم مديريت نيز به ابعاد مختلف كارآفريني و كارآفرينان توجه نموده اند .تا دهه 1980 سه موج وسيع، موضوع كارآفريني را به جلو برده است : 1.    موج اول : انفجار عمومي مطالعه و تحقيق در قالب انتشار كتاب هاي زندگي كارآفرينان و تاريخچه شركت هاي آنها، چگونگي ايجاد كسب و كار شخصي و شيوه هاي سريع پولدارشدن مي¬باشد. 2.    موج دوم : اين موج كه شروع آن از دهه 1960 بوده شامل ارائه رشته هاي آموزش كارآفريني در حوزه هاي مهندسي و بازرگاني است .3.    موج سوم : اين موج شامل افزايش علاقمندي دولت ها به تحقيقات در زمينه كارآفريني و بنگاه هاي كوچك، تشويق رشد شركت هاي كوچك و انجام تحقيقات در خصوص نوآوري صنعتي مي¬شود كه از اواخر دهه 1970 آغاز شده بود .كليات و مفاهيم كارآفرينيمفهوم كارآفريني با تحولات سريع و شتابان در پهنه گيتي و گذر از جامعه صنعتي به جامعه اطلاعاتي و مواجه اقتصادهاي ملي با اقتصاد جهاني و مطرح شدن پديده هايي همانند (جهاني شدن اقتصاد و( فن آوري) مباحث اساسي در خصوص راه كارهاي مختلف

براي تسريع فرآيند رشد و توسعه پايدار و رفاه اقتصادي مطرح مي¬گردد. يكي از اين مباحث جديد، نقش كارآفرينان در اين فرآيند مي-باشد .كارآفريني از مفاهيم جديدي است كه حداقل در محدوده علم اقتصاد، مديريت، جامعه شناسي و روان شناسي و ساير مقوله هاي مرتبط با اين موضوع قدمتي بسيار كوتاه داشته و از مفاهيم رو به كسترش مي¬باشد .واژه كارآفريني در قرن هفده و هجده از اقتصاد فرانسه وارد شده است. در فرانسه اين واژه به معناي فردي است كه مسئوليت انجام يك پروژه ه يك فعاليت بسيار مهمي را بر عهده مي¬گيرد. به طور روشن تر، كاربرد اين واژه زماني است كه بخواهيم افراد ريسك پذير را شناسايي كنيم . افرادي كه از طريق پيدا كردن راه هاي بهتر و جديدتر براي انجام كارها، موجب پيشرفت اقتصادي مي¬شوند .تعاريف متعددي از كارآفريني ارائه مي¬شود تا درك معنا و مفهوم آن آسانتر گردد : ژوزف شومپيتر : كارآفرين نيروي محركه اصلي در توسعه اقتصادي و موتور توسعه مي¬باشد و نقش وي عبارت است از نوآوري با ايجاد تركيب هاي تازه از مواد شومپيتر مشخصه اصلي كارآفرين را ( نوآوري ) مي¬دانست و كار يك كارآفرين را (تخريب خلاق) تعريف كرد .فرهنگ لغت آسفورد : كارآفرين فردي است كه با استفاده از ابتكار و ريسك پذيري تلاش مي¬كند تا سود به دست آورد .كارآفريني اساسا تركيبي از استعدادها، تفكرات، سرمايه، دانش و فن و پشتكار است .پيتر دراكر : كارآفرين كسي است كه فعاليت اقتصادي كوچك و جديدي را باسرمايه خود شروع مي¬نمايد .مك كله لند : كارآفرين كسي است كه يك شركت راسازماندهي مي¬كند

و ظرفيت توليدي آن را افزايش مي¬دهد .بيل گروس : معتقد است كه كارآفريني با درهم شكستن وضعيت موجود، راه هاي پذيرفته شده انجام كار را رد مي¬كندو باعث مي¬شود الگوهاي سنتي رفتار تغيير كند .كارلند : كارآفرين فردي است كه جهت دستيابي به سود و رشد، شغلي را به وجود مي¬آورد و مديريت مي¬كند .چموف : كارآفرين فردي است كه شركت هاي جديدي را كه سبب ايجاد و رونق شغل هاي جديد مي¬شوند، شكل مي¬دهند .دايره المعارف بريتانيكا : شخصي كه كسب و كار يا موسسه اقتصادي را سازماندهي و مديريت كرده و خطرات ناشي از آن را مي¬پذيرد.فرهنگ لغت جديد دانشگاهي وبستر : كارآفرين كسي است كه متعهد مي¬شود مخاطره هاي يك فعاليت اقتصادي را سازماندهي، اداره و تقبل كند .اهميت و نقش كارآفريني از سه جنبه مورد بررسي قرار مي¬گيرد :1.    جنبه كلي (عمومي) : الف) كارآفزيني يكي از بنيادي ترين و اساسي ترين ويژگي هاي انسان در كره زمين است .ب) مجموعه تمدن انسان محصول كارآفريني انسان است .ج) بدون كارآفريني امكان رشد انسان دشوار است .د) كارآفريني يكي از اصلي ترين اهداف تعليم و تربيت است . 2 .   جنبه فردي :الف) كارآفريني عامل رشد و كوفايي استعدادها و سوق دهنده به سوي خودشكوفايي است .ب) كارآفريني عامل موفقيت هاي فردي، مالي، شغلي و اجتماعي است . 3 .  جنبه سازماني :الف) كارآفريني عامل افزايش كميت، كيفيت، تنوع توليدات و خدمات است .ب) كارآفريني عامل كاهش هزينه، كاهش ضايعات و جلوگيري از اتلاف منابع است .ج) كارآفريني عامل موفقيت مجموعه مديريت و كاركنان سازمان است .د) كارآفريني عامل تحريك، تشويق

و حس رقابت جويي است .چهارچوب نظري كارآفريني1.    رويكرد اقتصادي : كارآفريني اولين بار مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفت و بسياري از مكاتب اقتصادي از قزن شانزدهم تا كنون به نحوي، كار آفريني را در نظريه هاي خود تشريح نموده اند .واژه كارآفريني براي اولين بار در سال 1734 توسط ريچارد كانتيلون به ادبيات اقتصادي معرفي شد .كانتيلون سه عامل اساسي را در عرصه اقتصادي شناسايي كرد : •    صاحبان املاك : افرادي كه صاحب زمين هاي وسيعي بودند و منابع اوليه را فراهم مي¬كردند .•    كارآفرينان : شامل كشاورزان و بازرگانان بودند كه منابع را سازماندهي مي¬كردند و از طريق خريد محصولات به قيمت مشخص و فروش ان به قيمت نامشخص، ريسك هاي ناشي از ان را نيز مي¬ پذيرفتند.•    مزدوران : افرادي كه به خاطر ارائه خدمات، اجير مي¬شدند .2.    رويكرد ويژگي ها : روانشناسان تمام توجه خود را معطوف به اين پرسش كردند كه چه ويژگي هايي در كارآفرينان وجود دارد كه آنها را از غير كارآفرين متمايز مي¬كند ؟به همين دليل از تحقيقات اين دانشمندان به عنوان رويكرد ويژگي ها نام برده مي-شود. بياگرو در مورد ويژگي هاي كارآفرينان به 10 شاخص مهم زير اشاره كرده است : •    رويا                                                                                                                                •    قاطعيت                                                                                •    عمل كنندگي                                                                      •    عزم و اراده                                                                            •    سرنوشت          •    فداكاري•    دلبستگي•    جزئيات•    پول   خلاقيت و نوآوري ريسك پذيري        نياز به موفقيت3.    رويكرد محيطي : در اين رويكرد، عوامل فرهنگي – اجتماعي، تجربيات، زمينه خانوادكي، آموزش و ديگر نيروهاي فرهنگي و اجتماعي در محيط مي¬باشند و عوامل اقتصادي نيز در دسترس بودن سرمايه، موسسات مالي و اعتباري,عوامل عرضه و

تقاضا و ساختار بازار را در برمي¬گيرد .اولم وادي (1985)، در بازنگري ادبيات و در تجزيه و تحليل نمونه هاي مطالعه شده در مورد كارآفريني، فهرست جامع از عوامل محيطي كه شروع فعاليت هاي كسب و كار را تحت تاثير قرار مي¬دادندجمع آوري كردند. اين عوامل شامل : بانكداران، رقبا، مشتريان، اقتصاد، آداب و رسوم اجتماعي، موسسات آموزشي، دولت ها، رسانه هاي خبري، موسسات مذهبي، تكنولوژي و اتحاديه ها بودند .ويژگي هاي كارآفرينان •    آينده نگر بودن و داشتن چشم انداز•    مصمم بودن•    انگيزش•    تمركز•    ازخودگذشتگي•    ميل به پاداش گرفتن•    خوشبيني •    تلاش براي سود كردن•    توانايي استفاده فرصت •    ريسك پذيري •    ساير ويژگي ها (نوآوري-استقلال-خلاقيت-دان فني-هدف گرا-اعتماد به نفس-مركز كنترل داخلي) جدول 1-1 : مقايسه فعاليت هاي كارآفرينان در قرن 20 و 21 كارآفرينان در قرن 20    كارآفرينان در قرن 21برنامه ريز    دورانديشسازمان دهنده    رهبركنترل كننده    استراتژيستبا انگيزه    ياد گيرندهريسك پذير    موسس و بنيان گذا -Builderذي نفع-Stakeholder    انجام دهنده -Achieverايجاد كننده سود    ايجاد كننده ارزش ان__واع ك__ارآف_رين_ي كارآفريني فردي- مستقل (كارآفرين از ايده تا محصول را خود در دست دارد، تشكيل بنگاه اقتصادي) كارآفريني فردي  :                    كارآفريني فردي- سازماني (كارآفرين تحت حمايت سازمان فعاليت خود را به ثمر مي¬رساند) كارآفريني گروهي- شركتي (فرآيند تشويق كاركنان به كارآفريني)   كارآفريني گروهي :كارآفريني گروهي- اجتماعي (توسعه برنامه هاي نوآورانه براي كمك به بهبود معيشت كساني كه فاقد كسب و كار و قرت مالي هستند)                                                                                                                   ف__رآيند كارآف_ري_ن_ي  فرآيندهايي كه يك كارآفرين بايد طي كند تا كسب و كار موفقي داشته باشد : •    تحقيق، انتخاب و طراحي توليد يا خدمات•    شناسايي راه هاي بالقوه تامين مالي براي

پروژه•    يادگيري و استفاده از وسايل مورد نياز براي كار•    انتخاب كاركنان (يا شبكه حمايتي)•    حفظ و تقويت روحيه•    شناسايي و پاسخ گويي مناسب به توسعه و تنوعع_وام_ل م_وثر بر ف_رآيند ك_ارآفرين_يعوامل موثر بر فرآيند كارآفريني به پنج دسته تقسيم مي¬شوند :1.    اقتصادي و بازاري•    منايع مالي (دسترسي به وام)•    زير ساخت هاي اقتصادي (جاده – ارتباطات)•    نيروي كار ماهر•    خدمات تخصصي (مشاوره و حسابداري)•    تسهيلات فيزيكي•    محيط اقتصادي كلان (تورم و نرخ بهره)2.    ساختار پويايي صنعت •    اندازه بازار•    تمركز جغرافياي صنعت•    رشد بازار•    استراتژي شركت هاي بزرگ3.    چهارچوب قوانين و مقررات •    سيستم مالياتي•    قوانين و مقررات•    سيستم حقوق (مالكيت معنوي)•    سياست هاي حمايتي (مشوق هاي مالياتي)4.    سرمايه هاي اجتماعي •    يكپارچگي و يا سلسله مراتب اجتماعي•    شبكه كارآفريني•    فرهنگ احترام به كارآفرين•    پشتيباني نهادي•    سيستم آموزشي (تدريس كارآفريني)5.    جنبه هاي فردي مربوط به كارآفرين•    تجربه كاري (تجربه مديريتي و مشاغل قبلي)•    عوامل جمعيت شناسي•    تحصيلات •    ظرفيت كارآفريني•    داراييخ__لاق_يت و ن_وآوريخلاقيت يك توانايي فردي است كه مي¬تواند به يك اختراع با ايده اي بكر، توسط فرد خلاق منجر شود .نوآوري، فرآيندي است كه اختراع يا ايده را به محصول يا خدمتي كه قابل عرضه در بازار است تبديل مي¬كند .ويژگي هاي افراد خلاق :1.    سلامت رواني و ادراكي : توانايي ايجاد تعداد زيادي ايده به طور سريع2.    انعطاف پذيري ادراك : توانايي دست كشيدن از يك قاعده و چهارچوب 3.    ابتكار : توانايي در ايجاد و ارائه پيشنهادهاي جديد4.    ترجيح دادن پيجيدگي نسبت به سادگي : توجه كرده و درنظرگرفتن چالش هاي جديد مسائل پيچيده5.    استقلال راي و داوري : متفاوت بودن

از همكاران در ارائه نظرات و انديشه هاي نوضرورت و نقش خلاقيت :     1.    نقش خلاقيت در افزايش رضايت شغلي : خلاقيت در كار موجب افزايش راندمان شغلي و حرفه اي مي¬شود و خود مستلزم وجود ايده مناسب و برنامه ريزي قوي است. خلاقيت ورزي در عرصه كار و تلاش به افزايش روحيه نشاط و تنوع طلبي منتهي مي¬شود.و تاثير مضاعفي بر اقزايش رضايت دارد، اگر بستري براي انديشيدن خلاق در محيط كار وجود داشته باشد .2.    نقش خلاقيت در تقسيم فرصت هاي شغلي : معمولا توسعه مشاغل جديد با ايجاد فرصت هاي شغلي در جامعه همراه است. اين رويداد را مي¬توان نوعي حق انتخاب بين مشاغل تعبير كرد. در محيط هاي اجتماعي حامي اشتغال خلاق، به افراد ضمن بهره مند شدن از سياست هاي حمايتي و قانوني، فرصت مستقيم خلق مشاغل جديد و سازنده داده مي¬شود. از اين حيث ضريب اشتغال نيز بالا مي¬رود .3.    نقش خلاقيت در ايجاد مشاغل جديد : در جوامع توسعه يافته حوزه اشتغال صرفا به امكانات دولتي محدود نشده و به تعبيري نوعي خلاقيت در عرصه آزاد  مشاهده مي¬شود. صاحبان مشاغل آزاد نيز مي¬توانند با تغيير و توسعه شغل خود امكان اشتغال زايي را چندين برابر كنند .4.    نقش خلاقيت در ايجاد ارتباط بين واحدهاي شغلي : اگر محيط احتماعي و سازماني، از حسن توجه و علاقه به خلاقيت برخوردار باشد به سرعت پيوندهايي بين محصولات و فن آوري هاي مختلف ايجاد مي¬شود. به عنوان مثال تلفيق دو محصول بي سيم و تلفن به اختراع موبايل منجر شده است .ع_ن_اص_ر خ__لاق_ي_ت : خلاقيت متشكل از عناصر و اجزاي مختلفي

است. آمابلي رئيس مركز پژوهش هاي دانشكده بازرگاني دانشگاه هاروارد، سه عنصر مهارت هاي مربوط به قلمرو يا موضوع، مهارت هاي مربوط به خلاقيت و انگيزه را اجزاي اصلي خلاقيت مي¬داند .م_وان_ع خ_لاق__ي_ت : 1.    ناهمسويي آموزش با كارآفريني و خلاقيت2.    استفاده از الگوهاي قالبي3.    شتاب زدگي در ارزيابي4.    تاكيد بر مفروضات قبلي5.    فشار اجتماعي6.    چاره جويي كوتاه مدت 7.    تكيه بيش از حد به نقش جنسيت8.    تاكيد بر مهارت هاي كلامي9.    تاكيد زياد بر پيشگيري10.    ساير موارد ( ترس از شكست و انتقاد و عدم اعتماد به نفس)ويژگي هاي سازمان خلاق : 1.    رقابت كامل و فشرده است:(در يك سازمان در صورتي خلاقيت صورت مي¬پذيرد كه رقابت كامل در آن حاكم باشد).2.    فرهنگ : (يكي از عوامل عمده اي كه به بالندگي مديريت كمك مي¬كند فرهنگ مردم است)3.    دسترسي به مديران : (مديران مي¬توانند افكار و نظرات پراكنده ديگران در سازمان را مستقيم و بدون واسطه دريافت كنند )4.    ارائه خدمات مردمي : (هدف نهايي سازمان توجه به نيازمندي هاي جامعه و جلب رضايت آحاد مردم است).5.    كارگروهي : (روابط دائمي و بلند مدت كاركنان).6.    استقبال مديران از عامل تغيير 7.    رعايت كرامت انساني و احترام به افراد8.    فرهنگ ارتقاي بهره وري : (سازمان خلاق سازماني است كه در آن بستر لازم براي بهبود مداوم فعاليت ها مهيا باشد).9.    توجه تمام و كمال به مشتري ها10.    امنيت شغلي11.    فرهنگ خودارزيابي و خودكنترلي : (همزمان با رشد و توسعه كاركنان، مديران، بسط فرهنگ ارتقا و كار تيمي در سازمان، كنترل از درون يا خود كنترلي جايگزين كنترل از بيرون مي¬گردد).مفهوم خلاقيت در شركت هاي ژاپني

:از ديدگاه مديران شركت هاي ژاپني خلاقيت در سازمان عبارت است از فرآيند مستمر مسئله يابي، چاره جويي و حل مسائل .صاحب نظران معتقد اند كه امر پژوهش و ابداع (تحقيق و توسعه) كه بطور سنتي در شركت هاي آمريكاي در انحصار گروهي نخبه علمي و فني است، از جمله فعاليت هاي عمومي است كه همه كاركنان مي¬توانند و بايد در آن مشاركت و سهمي داشته باشند. از ديدگاه مديريت ژاپني، هدف اساسي فرآيند خلاقيت در سازمان ايجاد تغييرات مطلوب است .نظام پيشنهادهاي كاركنان و حلقه هاي كنترل كيفي دو عنصر مهم و مكمل نظام مشاركت و ترغيب خلاقيت از سوي كاركنان در شركت هاي ژاپني هستند. از طريق اين دو نظام ابتكارات فردي و گروهي به خوبي ابراز شده و به سوي تدوين راه حل هاي عملي حل مسائل سازمان روان مي¬شوند. نظام پيشنهادها، چهارچوبي است كه از طريق آن ابتكارات كاركنان به صورت فردي ابراز مي¬شود. از طريق اين نظام كاركنان تشويق مي¬شوند كه به محيط و فرآيندهاي كار خود توجهي خاص داشته باشند، مسائل شغلي و سازماني را بيابند و از اين طريق براي حل مسائل و اجراي راه حل هاي يافت شده در درجه نخست كار خود و سپس امور سازمان را بهبود بخشند.از سوي ديگر، حلقه هاي كنترل كيفي ساختاري براي رسيدگي و چاره انديشي گروهي براي مسائل محيط كار در اختيار مي¬گذارد.با آنكه عضويت در اين حلقه ها از لحاظ نظري داوطلبانه است اما عموم مردم در اين حلقه ها عضويت رايگان دارند و كار در آن را همچون ساير وظايف جاري خود تلقي مي¬كنند. از جمله تفاوت هاي

مهم نظام پيشنهادها و حلقه هاي كنترل كيفي، به غير از فرد محوري و گروه محوري، قلمرو فعاليت ها است. از طريق نظام پيشنهادها كاركنان مي¬توانند به همه امور سازمان بپردازند و پيشنهادهاي اصلاحي خود را بر اساس فرآيندي مشخص، تدوين كنند. اما وظايف حلقه ها حول محورهايي است كه معمولا هر شش ماه يكبار از سوي مديريت تعيين مي¬شود. مي¬توان گفت فعاليت حلقه ها در چهارچوب محدودتري صورت مي¬گيرد و متمركز بر امور خاص از پيش تعيين شده است. معهذا فعاليت حلقه ها، فهرستي از مسايل درخور توجه در اختيار كاركنان مي¬گذارد كه مي¬تواند الهام بخش كار فردي آنان از طريق سيستم پيشنهادها باشد .ن___وآوريانتفاع  اختراع مفهوم نوآوري نوآوري فني :-    محصول-    خدمت-    فرآيند تغيير سازماني : -  سياستها    خلاقيت : -  ساختار    فردي و سازماني -  طرز تلقي -  رفتارشكل 2-2 رابطه خلاقيت و نوآوري و تغييرم__راح_ل ن__وآوري : 1.    نياز2.    نظر و ايده3.    پذيرفتن4.    اجراء5.    منابعانواع نوآوري از ديدگاه شومپيتر :1.    نوآوري در منابع و مواد خام اوليه : (تركيبي از مواد كه تا بحال استفاده نشده است)2.    نوآوري در روش ها و فرآيند توليد : ( نوآوري در جنبه هاي فرآيندي كه نتيجه آن بهبود يا تغيير فرآيند و يا اصلاح مراحل و روش عمليات و مواردي از اين قبيل است)3.    نوآوري در تشكيلات و سازمان اداري و اجرايي 4.    نوآوري در بازار : ( تغيير الگوها و روش هاي بازاريابي)5.    نوآوري در محصولم_وان__ع ن__وآوري : 1.    عدم تشويق و حمايت از پيشتازان و حاميان نوآوري2.    نداشتن وقت آزاد براي فكركردن درباره ايده نو3.    انزوي مديريت ارشد4.    ساختار مكانيكي5.    عدم

اطمينان از سرقت ايده ها6.    دلگرمي زياد از حد از مديريت 7.    اطلاعات بيش از حد8.    مبارزات و سياست بازي هاي سازمان9.    افق زماني كوتاه مدت براي سودآوري10.    دست به دست گرداندن پيشنهادها و ايده هاي نو براي اخذ تائيداص__ول ن__وآوري : 1.    محصول، سرويس يا فرآيند را ساده و قابل درك كنيد: (افراد به آساني بفهمند ايده نو شما چگونه عمل مي¬كند)2.    به محصول، سرويس يا فرآيند، جهت گيري مشتري پسند بدهيد 3.    با كم شروع كنيد4.    امتحان، آزمايش و بازبيني كنيد5.    از شكست ها درس بگيريد6.    زمان بندي معين را دنبال كنيد7.    كاركنيد، كاركنيد و كار كنيدس__ط_وح ن__وآوري : 1.    سطح استاندارد : نوآوري سطح يك را تشكيل مي¬دهد، در حقيقت بهبودهاي كوچك در سيستم هايي كه تغيير ماهيت نداشته اند.2.    سطح بهبود : نوآوري هايي كه موجب بهبود كوچك در سيستم، هم زمان با كاهش تناقض ذاتي موجود در سيستم شده اند.براي رسيدن به اين نوآوري ها داشتن اطلاعات لازم در يك زمينه فناوري كفايت مي¬كند .3.    اختراع در حوزه فن آوري هاي موجود : سيستم موجود را به نحو چشم گير بهبود مي¬دهد .4.    اختراع خارج از حوزه فناوري هاي موجود : اين گونه نوآوري ها از حوزه علم كشف مي¬شوند نه از حوزه فناوري .5.    اكتشاف : به خارج از محدوده دانش زمان خود تعلق مي¬گيرد .ك__س_ب و ك__اربشر به دليل ارده قوي خود، ده ها هزارسال براي بهبود و توسعه شرايط زندگي خود كوشيده و سرنوشت خود را رقم زده است و هنوزم هم همين مسير را طي مي¬كند. در مجموع، جوامع بشري سه مرحله تكاملي را پشت سر

گذاشته كه عبارتند از :                        1.    جامعه سنتي2.    جامعه صنعتي3.    جامعه فراصنعتي يا اطلاعاتيدر جامعه سنتي، بشر عمدتا نيازهاي خود را از طريق شكار و كشاورزي تامين مي¬كرد و صاحبان كسب و كار از يك رشته آداب و رسوم و هنجارهاي شخصي پيروي مي¬كرند و كمتر كسي به فكر تغيير و تحول بود و توانايي افراد در تامين نيازها به زور و بازو كار يدي بستگي داشت و ارزش افزوده صرف ساخت و ساز كاخ ها مي¬شد.با پيدايش انقلاب صنعتي، كسب و كارها شروع به رشد كردندو كار فكري نيز به عنوان مكمل كار يدي مطرح شد. در اين دوره كه آن را دوره صنعتي مي¬نامند، ميل به ابداع و اختراع در بشر افزايش يافت و كم كم شخصيت هايي ظهور كردند كه در پي ارضاي كنجكاوي و كشف موضوع جديد بودند . اين افراد، خصلت هاي مشخصي داشتند و از ريسك پذيري لذت مي¬بردند .در جامعه صنعتي، اصالت به ماده و انرژي داده شد و حركت و توان در اين دوران شتاب گرفت و ماشين بخار و ماشين هاي پيچيده تر ابداع شدند. با سرمايه گذاري زياد، گروهي به عنوان الگوهاي كسب و كار ظهور كردند كه نتيجه اين دوره، معرفي صاحبان صنايع بزرگي همچون فورد بود .در عصر حاضر كه /ان را جامعه فراصنعتي يا اطلاعاتي ناميده اند، سرعت تغيير و تحولات به گونه اي است كه از آن به عنوان شگفتي هاي سرعت و تحولات نام مي¬برند. در اين دوره، از اهميت كار يدي كاسته شده و به جاي آن، نيروي انساني كيفي كه توان خلاقيت و نوآوري، با به كارگيري فكر

و انديشه را دارد، اهميت پيدا كرده است. در چنين فضايي كه تفكر و انديشه عامل تمايز و برتري است، جوامعي مي¬توانند توسعه يابند كه از منابع انساني كه منشا فكر و ايده هستند و حياتي ترين عامل توليد محسوب مي¬شوند، حداكثر بهره برداري را كنند.برخي از صاحبنظران بر اين باوراند كه در جامعه اطلاعاتي سه انقلاب به وقوع پيوسته و در حال تكامل است 1.    انقلاب ديجيتالي : در انقلاب ديجيتالي، اطلاعات به سرعت از طريق سيستم هاي ارتباط كابلي، بي سيم، نوري و ماهواره منتقل مي¬شود. از جمله ويژگي هاي آن، قدرت بيشتر در ازاي هزينه كمتر، قدرت پردازش و حافظه است .2.    انقلاب اينترنتي : در انقلاب اينترنتي، رسانه گروهي ارتباطي پس از تلويزيون، اينترنت است و اينترنت همه راه هاي ارتباطي ديگر، مثل پست، روزنامه، مجله، تلفن، راديو و تلويزيون را يك جا در خود دارد و هر كس مي¬تواند اطلاعات كاملي به دست آورد .3.    انقلاب كارآفريني : عصر حاضر را برخي از صاحب نظران عصر كارآفرينان نامگذاري كرده اند. كارآفرينان انقلابي را هدايت مي¬كنند كه منجر به تحول و نوسازي اقتصاد در پهنه جهاني شده است .كسب و كار چيست به زبان ساده كسب وكار، عبارت است از حالتي از مشغوليت؛ و به طور عام، شامل فعاليت هايي است كه توليد و خريد كالا ها و خدمات با هدف فروش، آنها را به منظور كسب سود در برمي¬گيرد .    طبق نظريه (اوريك وهانت)  كسب و كار عبارت ايت از هرنوع كاسبي كه در آن خدمات يا كارهايي كه ديگر افراد جامعه به آن نياز دارند و مايل به خريد

آن هستند و توان پرداخت بهاي آن را دارند، توليد، توزيع و عرضه مي¬شود.    (پترسن و پلومن) بر اين باورند كه هر تبادلي كه در آن خريد و فروش صورت گيرد، كسب و كار نيست، بلكه كسب و كار، هر نوع تبادل تكراري و تجديد شونده خريد و فروش است .    پروفسور (اون)، كسب و كار را يك نوع كاسبي مي¬داند كه طي آن كالاها يا خدمات براي فروش در بازار توليد وتوزيع مي¬شوند .ويژگي هاي كسب و كار1.    فروش يا انتقال كالاها و خدمات براي كسب ارزش2.    معامله كالاها و خدمات 3.    تكرا معاملات4.    انگيزه سود (مهم ترين و قدرتمند ترين محرك اداره امور كسب و كار)5.    فعاليت توام با ريسك، كسب و كار هميشه برآيند متمركز است و عدم اطمينان، ويژگي آينده است .اهداف اقتصادي و اجتماعي كسب و كار سود رضايت بخش              كالاها و خدمات كيفياهداف اقتصادي    ايجاد و حفظ مشتريان                        اهداف اجتماعي      برخورد عادلانه با كارگران ايجاد نوآوري                برخورد منصفانه با عرضه كنندهان_________واع كسب و ك_________اربا توجه به تعاريف و متغيرهاييكه براي كسب و كار بيان شد، حيطه و عناصر كسب و كار در قالب تقسيم بندي هاي مختلفي ارائه گرديده كه در يكي از مهم ترين اين تقسيم بندي ها، كسب و كارها به سه دسته اصلي تقسيم شده اند :1.    كسب و كارصنعتي : صنعت به فرآيند استخراج و توليد كالاها براي مصرف نهايي يا استفاده صنايع ديگر براي توليد توجه دارد. بنابراين، كالاهاي مورد استفاده مشتريان نهايي، كالاهاي مصرفي خوانده مي¬شوند و كالاهاي مورد استفاده ديگر صنايع براي محصولات نهايي شان، كالاهاي مولد ناميده مي¬شوند .با توجهبه ماهيت

صنايع، آن ها را به صنايع استخراجي، ژنتيك، توليدي و سازه اي تقسيم مي¬كنند .    صنايع توليدي : آهن وفولاد، ماشين آلات، انواع خودرو، مواداوليه    صنايع استخراجي : معدني، كشاورزي، شكار، ماهي گيري    صنايع ژنتيك : اصلاح نژاد ماكيان، گياهان، آبزيان و دام    صنايع سازه اي : سدها، جاده ها، كانال ها، پل ها2.    كسب و كار خدماتي : شامل فعاليت هايي كه براي انتقال كالاو خدمات از مكان توليد به محل مصرف، ضروري هستند .كسب و كار خدماتي، كسب و كار تجاري را نيز شامل مي¬شودو به انجام آن كمك مي¬كند .3.    كسب و كار تجاري : تجارت شاخه اي از كسب و كار خدماتي است. به تعبيري، وضعيت نهايي فعاليت كسب و كار شامل خريد و فروش كالاها و خدمات است. كسب و كارهاي تجاري را بر اساس اندازه و ميزان پوشش به دودسته اصلي تقسيم مي¬كنند :     بر اسا اندازه و ظرفيت : تجارت عمده فروشي – تجارت خرده فروشي    براسا ميزان پوشش بازار : تجارت منطقه اي يا محلي – تجارت بين المللي ان_____واع كسب و ك_____ار از ديدگاه قانون تجارت 1.    مالكيت انفرادي  : كسب و كاري كه يك فرد آن را راه اندازي  و اداره مي¬كند و كسب و كار جدا از شخص نيست .2.    شراكت : دويا  چند نفر كه به عنوان شريك در سود كسب و كار با يكديگر مشاركت و همكاري دارند .3.    شركت : تشكيلات قانوني جدا از افرادي است كه مالك آنها هستند و از طريق قوانين دولتي ايجاد شده است . به طور كلي كسب و كار در قالب شركت، دو گروه

عمده را شامل مي¬شود . شركت هاي سهامي                             *سهامي عام            سهامي خاص شركت با مسئوليت محدودالف ) كسب و كار تجاري    شركت تضامني شركت مختلط سهامي شركت مختلط غيرسهامي شركت نسبي شركت تعاوني توليد و مصرف         تعاوني توليد             تعاوني توزيعب ) كسب و كار غير تجاري : در كنار شركت هايي كه به كار تجارت اشتغال دارند؛ قانون گذار، نهاد حقوقي خاصي را كه داراي شخصيت حقوقي مي¬باشد جهت انجام اموري كه جنبه غيرتجاري دارد از قبيل كارهاي علمي يا ادبي يا امورخيريه يا خدماتي، پيش بيني نموده است، ماده يك آئين نامه اصلاحي ثبت تشكيلات و موسسات غيرتجاري، موسسه غيرتجاري را به دو مورد تقسيم كردند:الف ) موسساتي كه مقصود از تشكيل آنها، جلب منافع و تقسيم آن بين اعضاي خود نباشد؛ اينگونه موسسات در اصطلاح موسسات غيرانتفاعي ناميده مي¬شوند و كليه فعاليت هاي اجتماعي از قبيل انجمن هاي اسلامي و تخصصي و علمي و احزاب و دستجاب سياسي و موسسين آن هنگامي كه درخواست ثبت مي¬نمايندو توسط اداره ثبت شركت ها، مراتب از طرف اداره كل اطلاعات نيروي انتظامي استعلام مي¬شودو پس از وصول پاسخ مثبت نسبت به ثبت اقدام مي¬گردد .ب ) موسساتي كه مقصود از تشكيل آنها ممكن است جلب منافع مادي و تقسيم منافع مزبور بين اعضاي خود يا غير باشد اين گونه موسسات، موسسات غيرتجاري ناميده مي¬شوند .چرخه حيات كسب و كارصاحب نظران مراحل ايجاد و توسعه كسب و كار را در قالب متعددي تقسيم بندي كرده اند. به طور سنتي چرخه حيات كسب و كار را مي¬توان در قالب پنج مرحله بررسي كرد .1.    مرحله ايجاد

كسب وكار2.    مرحله شروع كسب و كار3.    مرحله رشد4.    مرحله تثبيت كسب و كار5.    مرحله نوآوري يا افولمش__كلات و موانع كسب و كار جديد1.    عدم قاطعيت در درآمد : ايجاد كسب و كار هيچ ضمانتي در بر ندارد كه كارآفرينان پول كافي براي ادامه فعاليت خود به دست آورند .2.    ريسك از دست دادن پول سرمايه گذاري شده : ميزان شكست كسب و كار جديد نسبتا بالاست تحقيقات اخير نشان ميدهد كه در مدت 6 سال، 63 درصد از كسب و كارهاي كوچك به شكست منجر شده است .3.    ساعت طولاني و كار سخت 4.    كيفيت پايين زندگي تا زماني كه كسب و كار تثبيت شود5.    مسئوليت هاي كامل : رئيس خود بودن بسيار خوب است، اما بسياري از كارآفرينان در مي¬يابند كه بايد درباره موضوعاتي تصميم گيري كنند كه واقعا دانش و آگاهي لازم در آن زمينه ها را ندارند .آم___ادگ_ي و اي_ج__اد كسب و ك_اردر تحقيقات بيان شده است كه كارآفرينان موفق در شروع فعاليت خود در جامعه عمل پوشاندن به ايده خود فعال تر عمل كرده اند. به عبارت آنها در واقعي و ملموس كردن افكار خود فعاليت بيشتري از ديگران دارند، آنها به دنبال امكانات و وسايل رسيدن به هدف هستند، به دنبال كمك هاي مالي بوده و آنها رابه دست آورده اند. يك شخصيت حقوقي ايجاد كرده اند، تيمي تشكيل داده اند، ابزار و وسايل خريداري كرده اند و تمام وقت خود را در اختيار فعاليت جديد قرارداده اند، اما چگونه مي¬توان يك كسب وكار ايجاد و آن را به سرمنزل مقصود رساند؟ براي اين كار بايد چند گام كلي

و اساسي رابه ترتيب برداشت : 1.    جستجو و ايجاد ايده مناسب براي فعاليت يا سرمايه گذاري2.    بررسي و امكان سنجي ايده و طرح سرمايه گذاري، شامل : مطالعه بازار، مطالعه فني و بررسي و ارزيابي هاي مالي طرح و نيز مطالعه اجتماعي3.    تدوين برنامه كسب و كار4.    اجرا و كنترل ايجاد ايده ( ايده پردازي ) نخستين گام موثر در سرمايه گذاري، ايجاد ايده براي سرمايه گذاري است. در كشورهاي مختلف با توجه به ميزان انسجام سياستهاي صنعتي و پايداري آنها، و كيفيت ايده هايي متفاوت است. هدف اين گام، تهيه فهرستي بالابلند از محصولات و خدمات وبه عنوان ايده هاي گوناگون است و بيشتر تاكيد بر فزوني تعداد ايده ها است، به منظور انجام بهتر اين كار، در ابتدا معيارهايي براي ايجاد و انتخاب محصول يا خدمت در نظر گرفته شود.معيارهاي انتخاب ايده براي ايجاد وانتخاب ايده سه معيار وجود دارد:1.    محصول يا خدمت، نيازي را كه در حال حاضر تامين نمي¬شود، تامين خواهد كرد كه سه حالت مختلف را مي¬توان باري آن در نظر گرفت .الف ) كسي نميدانسته چگونه اين نياز را تامين نمايد.ب ) نياز تشخيص داده نشده، در صورتي كه وجود داشته است .ج ) نيازي وجود نداشته و در حقيقت نيازي احساس نمي¬شده است .2.    محصول يا خدمتي به بازار عرضه مي¬شود كه تقاضا بيشتر از عرضه است .3.    محصول يا خدمت، قابليت رقابت موفقيت آميز با محصول يا خدمت موجود را داشته باشد م_طال____عه ف_ن_ي پس از انجام بررسي ها و مطالعات بازار و پيش بيني نوع و ميزان نياز بازار به محصول و يا خدمت مورد

ارائه طرح، مرحله دوم امكان سنجي طرح يعني بررسي هاي فني_مهندسي، با توجه به نتايج به دست آمده از بررسي بازار شروع مي¬شود. اين مطالعات به منظور اطمينان از امكان اجرايي بودن طرح از نظر فني و عملياتي، انجام مي¬شود، مهم ترين هدفي كه در بررسي هاي فني دنبال مي¬شود، تعيين چهارچوب فني و اجرايي، فرآيندهاي مديريتي، اجرايي و پشتيباني و برآورد هزينه هاي مختلف يعني  سرمايه ثابت، سرمايه درگردش و هزينه راه اندازي، به عنوان مقدمه و پيش نيازي براي مطالعات مالي است. زيرا فصل مشترك مطالعات فني و مالي، برآورد هزينه هاي طرح مي¬باشد .اهداف بررسي هاي فني-مهندسيبررسي هاي فني-مهندسي به سه منظور انجام مي¬شود : 1.    قابليت اجراي طرح از نظر فني2.    انتخاب و گزينش عوامل تكنولوژيك طرح از بين گزينه هاي مختلف فني3.    ايجاد زمينه براي تخمين بهانه هزينه هاتهيه برنام_ه س__اختهمانطور كه مي¬دانيم، يكي از هدفهاي مطالعات فني مهندسي، برآورد هزينه ها است. يك برنامه ساخت شامل برآورد هزينه هاي سرمايه گذاري ثابت، هزينه هاي توليد و ساخت، هزينه هاي راه اندازي، هزينه هاي اداري و امور عمومي است كه در جدول ذيل نشان داده شده است .نوع هزينه    اقلام اصلي هزينه1.    هزينه هاي ثابت سرمايه گذاري    زمين ابنيه و ساختمان ماشين آلات تجهيزات حمل و نقل داخلي و انبارداري لوازم تست و آزمايشگاه تاسيسات تجهيزات اداري و رفاهي2.    هزينه هاي عملياتي و جاري توليد    مواد مستقيم كار مستقيم سربار توليد تعميرات و غيره3.    هزينه هاي راه اندازي و شروع به توليد    هزينه هاي آموزشي هزينه هاي مسافرت و اياب و ذهاب هزينه هاي كار مجدد و اضافه كاري هزينه

هاي ضايعات حق مشاوره4.    هزينه هاي اداري و عمومي    حقوق و مزاياي مديران حقوق و مزاياي پرسنل اداري و خدماتي استهلاك مواد و ملزومات لوازم التحرير و چاپ و انتشارات مخابرات و پست جشن ها و مراسم و پذيرايي مسافرت ها و مامورات ها بيمه، ماليات و عوارض سود، بهره و اجاره نگهداري محوطه و فضاي سبزبررسي و مطالعات ماليفرآيند مطالعه مالي، امكان تامين مالي مناسب و به موقع جهت اجراي پروژه سرمايه گذاري مورد مطالعه قرار مي¬دهد .اهداف بررسي هاي مالي1. محاسبه كل درآمد تخميني براي سال اول و سال هاي بعد.2. مشخص كردن درآمد ماهيانه تخميني براي سال هاي اول و سال هاي بعد .3. تعيين حجم سرمايه گذاري مورد نياز جهت احداث و شروع فعاليت .4. تهيه صورت منابع و مصارف وجوه نقد در طول احداث و پنج سال اول بهره برداري .5. پيش بيني حجم فروش مورد نياز جهت رسيدن به سوددها جهت در سال هاي اوليه .فرآيند مطالعه م__ال_يمطالعه مالي دو بخش پيش بيني هاي مالي و ارزيابي عملكرد مالي را شامل مي¬شود .1. برآورد مجموع درآمدها : برآور مجموع درآمدها بر اساس برنامه فروش پيش بيني شده در مطالعات بازار به دست مي¬آيد .2.  برآورد نيازهاي مالي و راه هاي تامين آن : سرمايه گذاري طرح در دو مرحله اتفاق مي¬افتد :     مرحله اجراي طرح    مرحله بهره برداري از طرحسرمايه مورد نياز دوره اجراي طرح را سرمايه ثابت و سرمايه مورد نياز دوره بهره برداري را سرمايه در گردش مي¬نامند .3.  پيش بيني صورت حساب سود و زيانصورت حساب سود و زيان پيش بيني شده در برگيرنده خلاصه

اي از بودجه هاي فروش، توليد و هزينه ها مي¬باشد. هدف از تهيه صورت حساب مزبور، برآورد سود خالص است. 4. پيش بيني صورت منابع و مصارف وجوه نقديصورت منابع و مصارف وجوه نشان دهنده گردش نقدينگي موسسه طي يك دوره مشخص مي¬باشد. از زماني كه هر طرح سرمايه گذاري به بهره برداري مي¬رسد، از يك ديدگاه ويژه، مي¬توان آن را در چرخه اي ديد كه پول يا وجه نقد را به كالا و خدمات قابل عرضه تبديل كرده است و با فروش آنها، دوباره به مجوه نقد دست مي¬يابد. چرخه ي مزبور به شكل زير نشان داده شده است .وجوه نقد    محصولات و خدمات5. پيش بيني ترازنامه : ترازنامه پيش بيني شده در گزارش امكان سنجي يك طرح سرمايه گذاري، نشان دهنده وضعيت مالي طرح پس از يك دوره مشخص از اجرايي شدن آن است. ترازنامه در حقيقت از يك سو فهرستي است از تمام منابع كسب و كار و از سوي ديگر بيان كننده ميزان حقوق تامين كنندگان مالي طرح و حقوق صاحبان آن، كه براي در اختيار گرفتن منابع بيان شده، صرف شده است .                             ترازنامه داراي سه قسمت اصلي به شرح زير است : الف ) دارايي هاب ) بدهي ها              سرجمع دارايي ها با مجموع بدهي ها با حقوق صاحبان سهام برابر مي¬باشد .ج ) حقوق صاحبان سهام6. تصميم گيري در مورد سرمايه گذاريدر رابطه با هر طرح يا پروژه، سوال منطقي اين است كه آيا انجام آن ارزش دارد؟ معيارهاي متنوع و متعددي جهت ارزيابي پروژه پيشنهاد شده است. معيار ارزشي پروژه ها، تحت دو گروه كلي، غيرتنزيلي و

و تنزيلي طبقه بندي مي¬شود :الف ) معيارهاي غيرتنزيلي : يعني معيارهايي كه ارزش زماني پول را در نظر نمي¬گيرند. مشهورترين اين معيارها كه غالبا در طرح توجيهي بيشتر طرح هاي سرمايه گذاري مشاهده مي¬شوند، دوره برگشت سرمايه و نرخ بازده حسابداري است .ب ) معيارهاي تنزيلي : يعني معيارهايي كه ارزش زماني پول را در نظر مي¬گيرند. مشهورترين اين معيارها عبارتند از ارزش فعلي خالص، نرخ بازده داخلي، نسبت هزينه منفعت و هزينه سالانه منفعت .7. تحليل مالي طرح در شرايط عملياتياين تحليل در حقيقت بر اين اساس استوار است كه اگر سرمايه گذاري در طرح صورت گيرد، وضعيت شركت نوپا نسبت به شركت هاي مشابه چگونه است. براي بررسي از نسبت هاي مالي استفاده مي¬شود. تحليل گران از اين نسبت ها، هم به منظور پيش بيني، بررسي  و ارزيابي عملكرد مالي طرح در آينده، و هم براي مقايسه عملكرد آتي آن با شركت هاي مشابه موجود، استفاده مي¬كنند .8. ارزيابي پيامدهاي اجرايي و تغيير در شرايط عملياتي ارزيابي پيامدهاي اجرايي و تغيير در شرايط عملياتي شامل : تحليل ريسك و تحليل حساسيت مي¬باشد .الف ) تحليل حساسيت : در واقع يك نوع بازنگري در ارزيابي اقتصادي است. با اين سوال كه آيا پس از انجام پروژه، تخمين هاي اوليه مي¬تواند به خوبي نمايانگر شرايطي باشند كه در آينده پيش خواهد آمد و برطرح اثر خواهد گذاشت؟تحليل ريسك : از آنجا كه سرمايه گذاري در هر طرح مستلزم پذيرفتن مقداري خطر است و نتايج بسياري از تصميمات مالي به درستي قابل پيش بيني نيست و نتايج واقعي مي¬تواند با نتايج مورد انتظار متفاوت باشد،

گاهي تصميم گيرنده مي¬خواهد اندازه ريسك حاصل از تصميم گيري خود در سرمايه گذاري را بداند .        اداره كس_ب و ك_____ار در كليه مراحل چرخه ي حيات كسب و كارهاي كارآفرينانه، بايد مجموعه اي از فعاليت هاي كاري صورت پذيرد. هنري فايول، يكي از صاحب نظران مديريت، اين فعاليت ها را به شش دسته به شرح زير تقسيم مي¬كند :1. فعاليت هاي مديريتي : مديريت عبارت است از فرآيند به كارگيري موثر و كارآمد منابع مادي و انساني بر مبناي يك نظام ارزشي پذيرفته شده كه از طريق برنامه ريزي، سازماندهي، مديريت منابع انساني، هدايت و كنترل عمليات براي دستيابي به اهداف تعيين شده صورت مي¬گيرد .برنامه ريزي                    *برنامه ريزي استراتژيك      *برنامه ريزي تاكتيكي سازماندهي              مديريت منابع انساني*                   كارمنديابي  *انتخاب    *توجيه و راهنمايي   *حركت هدايت                      فعاليتهاي مديريت  كنترل و نظارت         2. فعاليت هاي توليدي و فني : توليد، فرآيندي است كه طي آن، مواد خام بوسيله ي سازمان به كالايا خدمت نهايي تبديل مي¬شود و عبارت است از استفاده از منابع براي ايجاد يك كالا يا خدمت. يك منبع ممكن است به وسيله ي يك ماشين (تراكتور، چرخ خياطي، كامپيوتر و غيره)، با يك فرآيند (تجزيه و تحليل آماري يا آموزش) يا از طريق تسهيلات (دانشكده ها، رستوران ها يا درمانگاه ها) تغيير پيدا كند. مديريت توليد يا عمليات، فرآيند طرتحي و مديريت يك سيستم توليدي است و هدف از آن، توليد خدمت يا محصول با پايين ترين هزينه است كه ضمن آن بالاترين كيفيت حاصل شود .  3.  فعاليت هاي بازرگاني : يكي از فعاليت هاي كليدي

در راه اندازي و اداره امور كسب و كارهي كارآفرينانه فعاليت بازرگاني است. طي اين فعاليت،شركت به خريداقلام موردنياز خود مي¬پردازدومحصولات وخدمات توليدي خود رابا انجام تحقيقات بازاريابي ميفروشد.      مديريت خريدمديريت بازاريابي4. فعاليت هاي ايمني (مديريت ريسك):سوبرلي انواع ريسك هايي را كه كارآفرينان با آن مواجه مي¬شوند در قالب ريسك هاي شخصي و ريسك هاي كسب و كار تقسيم بندي مي¬كند .با توجه به اينكه فعاليت هاي كارآفرينانه توام با ريسك و مخاطره است، لذا كارآفرينان بايستي چگونگي مديريت ريسك را بياموزند .    5. فعاليت هاي حسابداري حسابداري عبارت است از فن ثبت، طبقه بندي و تلخيص فعاليت هاي مالي موسسات در قالب اعداد و ارقام قابل سنجش به پول رايج كشور و تفسير نتايج حاصل از آن. در حسابداري دوطرفه، معاملات و وقايع مالي، ابتدادر فرمي به نام سند حسابداري يا سند روزنامه منعكس و تجزيه و تحليل مي¬شود .6. صورت هاي م_______الي :پس از انتقال اقدامات در دوره اول ثبت حسابها (تهيه دفتر روزنامه و دفتركل)، تهيه صورتهاي مالي اهميت مي¬يابد. صورت هاي مالي اصلي در هركسب و كار، عبارتند از : صورت سود و زيان، صورت سرمايه، ترازنامه و صورت گردش وجوه نقد.

كارآفريني، خلاقيت، نوآوري

علي مطهري خلاصه كتاب: تعريف كارآفريني: كار آفريني فرايندي از ارائه انديشه هاي تازه و نو، بهره گيري از امكانات و فرصت هاي موجود با تكيه بر دانش، پيشه و كار مربوط به آن و پذيرش خطر است. يك كار آفرين به منظور تحقق ايده اش عوامل مورد نياز مانند: زمين، نيروي كار، مواد مصرفي و سرمايه را فراهم آورده و با استفاده از قدرت تصميم گيري، مهارت ها

و استعدادهاي فردي اش در طراحي، سازمان دهي، راه اندازي و مديريت واحد جديد، ايده اش را تحقق ساخته و از اين راه به كسب درآمد مي پردازد.سرشناسنامه:         مطهري، علي، 1365 –عنوان و نام پديدآور:    كارآفريني، خلاقيت، نوآوري/گردآورنده علي مطهريمشخصات نشر:        تهران، آزادمهر، 1386مشخصات ظاهري:        168 ص.شابك    :            1-48-8477-964-978وضعيت فهرست نويسي:    فيپايادداشت:            كتابنامه:ص.(167}-178موضوع:            كازآفرينيموضوع:            خلاقيت در كسب و كار—مديريت موضوع:            موفقيت در كسب و كارموضوع:            مديريت—نوآوريرده بندي كنگره:        1386 .ك 65م/615 HBرده بندي ديويي:        421/615 شماره كتابشناسي ملي:    1169573 تعريف كارآفرينيكار آفريني فرايندي از ارائه انديشه هاي تازه و نو، بهره گيري از امكانات و فرصت هاي موجود با تكيه بر دانش، پيشه و كار مربوط به آن و پذيرش خطر است. يك كار آفرين به منظور تحقق ايده اش عوامل مورد نياز مانند: زمين، نيروي كار، مواد مصرفي و سرمايه را فراهم آورده و با استفاده از قدرت تصميم گيري، مهارت ها و استعدادهاي فردي اش در طراحي، سازمان دهي، راه اندازي و مديريت واحد جديد، ايده اش را تحقق ساخته و از اين راه به كسب درآمد مي پردازد.كارآفرين سرمايه دار نيست ولي قادر است از سرمايه هاي راكد به خوبي استفاده كند. همچنين او ممكن است مخترع، عالم، متخصص و هنر ديگران را داشته باشد.آقاي «جفري تمونز» اعتقاد دارد كارآفرين از هيچ، يك چيز ارزشمند فراهم مي كند.«بيل گيدز» مي گويد: بيشترين راه حل ها در جاي ديگري كشف مي شود كه بايد آنها را شناسايي و از حوزه ي كشفشان به حوزه ي

خودمان انتقال دهيم؛ اين همان كارآفريني است.كار آفريني به دو صورت انجام مي گيرد:1- كارآفريني فردي    2- كارآفريني گروهي (شركتي، اجتماعي)كارآفريني فردي خود به دو دسته تقسيم مي شود:1- مستقل        2- سازمانيدر كارآفريني مستقل، استقلال طلبي و رضايتمندي كامل بوجود مي آيد. كارآفرين مستقل كسي است كه فرصت ها را كشف مي كند و تقاضاها را پيش بيني مي نمايد و خظاهاي ناشي از نوسانات را بر عهده مي گيرد و در فرآين توليد عامل سازماندهي و مسئول تصميم هايي از قبيل چه توليد شود، چقدر توليد شود، و يا با چه روشي توليد شود، مي باشد.در كارآفريني سازماني، يك فرد با حمايت يك سازمان اقدام به كارآفريني مي كند.كارآفريني گروهي شركتي: در اين شكل از كارآفريني مجموعه اي از افراد با تامل با يكديگر اقدام به كارآفريني مي كنند. شركت خودكارآفرين است، نسبت به تغييرات منعطف مي باشد، در اين سازمانها استعداد و ايده هاي كاركنان سرمايه ي اصلي سازمان است.ويژگي هاي كارآفرينانآينده نگر بودن و داشتن چشم انداز: چشم انداز براي شخص كار آفرين كاملا شفاف و خالي از هرگونه ابهام بوده و لذا قابل انتقال به ديگران مي باشد.مصمم بودن: عزم راسخ كارآفرينان يكي ديگر از ويژگي هاي بارز آنهاست كه انرژي و تعهد لازم براي كسب موفقيت را ايجاد مي كند. كارآفرينان مصمم از ايده هاي جديد و فرصت ها و پيشنهادات شغلي ديگر چشم پوشي كرده و در مقابل به كاري كه براي خود برگزيده اند پايبند مي مانند.انگيزه: نياز خود شكوفايي يكي از مهمترين انگيزه هاي كارآفرينان در محقق كردن چشم انداز خود است. نتيجه ي اين نياز

قوي اين است كه در مسير حركت به سوي هدف، هرچيز ديگري از اولويت پايين برخوردار مي گردد.تمركز: براي اينكه كارآفرين از انجام موفقيت آميز تمام طرح و برنامه ها و جزئيات كار مطوئن باشد، لازم است كه همانند يك فوتباليست خوب كه لحظه اي چشم از توپ برنمي دارد در تمام لحظات با تمركز بر چشم انداز، همه ي انرژي، وقت و ساير منابع حول اين هدف مصروف نمايد.ويژگي هاي شخصيتي كارآفرينان«ديويد مك كارلند» از استادان روانشناسي دانشگاه هاروارد آمريكا كه اولين بار «نظريه ي روانشناسي توسعه اقتصادي» را مطرح نمود، معتقد است كه عامل عقب ماندگي اقتصادي در كشور هاي در حال توسعه مربوط به عدم درك خلاقيت فردي است، بنابر عقيده ي ايشان با يك برنامه ي صحيح تعليم و تربيت مي توان روحيه ي كاري لازم را در جوامع تقويت نمود، به گونه اي كه شرايط لازم براي صنعتي شدن جوامع فراهم آيد.كارلند و همكارنش اهم ويژگي هايي را كه در مورد كارآفرينان مورد بررسي واقع و تاييد شده بودند، جمع آوري نمودند كه عبارتند از:نياز به توفيق، تمايل به مخاطره پذيري، نياز به استقلال، كارآفرينان داراي مركز كنترل دروني هستند.كارآفرينان جهت كارآفريني، فرآيندي را بايد طي كنند كه داراي چهار مرحله است.شناسايي و ارزيابي فرصتتدوين طرح تجاريتامين منابع مالي اداره ي بنگاه تاسيس شده.عوامل موثر در فرآيند كارافريني1- شرايط اقتصادي و بازاري2- ساختار و پويايي صنعت3- چهارچوب قوانين و مقررات4- سرمايه هاي اجتماعي5- جنبه هاي مربوط به كارآفرينكارآفرين تكنولوژيكفرآيندي است كه با ايده ي تكنولوژيك آغاز مي شود و به يك كسب و كار تكنولوژيك مي رسد.مدل كارآفريني تكنولوژيعوامل تاثيرگذار

در اين فرآيند: فردي، سازماني، محيطي.مرحله ي مقدماتي: تصميم گيري تشخيص فرصت و شكل گيري ايده، تهيه ي طرح تجاري، تصميم گيري نهايي.مرحله ي تاسيس: تدارك و سازمان دهي منابع.مرحله ي توسعه نفوذ در بازار، توسعه ي بنگاه. باورهاي غلط در بحث كارآفرين ها: 1- اهل عمل نه انديشه 2- كارآفرين متولد مي شوند (اكتسابي است) 3- تمام آنها مبتكرند. 4- كارآفرين ها وصله هاي ناجورعلمي و اجتماعي اند. 5- به دنبال سوداند. 6- خوش شانس. 7- بي اطلاعي نعمت. 8- شكست زياد. 9- خطر پذير.پيامدهاي كارآفرينيدامنه ي تاثيرات كارآفريني بر جامعه بسيار وسيع است. از تغيير در ارزش هاي اجتماعي تا رشد شتابان اقتصادي. محققين تغييرات مختلفي را كه كارآفريني در يك جامعه ايجاد مي كند، بررسي كرده و آثار آن را از ديدگاههاي متفاوت مورد بحث قرار داده اند. برخي از اين تاثيرات عبارتند از:اشتغتل زاييانتقال تكنولوژي، ترغيب و تشويق سرمايه گذاري، شناخت، ايجاد و گسترش بازارهاي جديد، افزايش رفاه، سامان دهي و استفاده ي اثر بخش از منابع.كارآفريني، پايه هاي شكل گيري اقتصاد نويناقتصاد در ايتداي هزاره ي سوم ميلادي شاهد دگرگوني هاي شگرفي بوده است. انقلاب فن آوري اطلاعات و تغيير تركيب نيروي كار به نفع نيروهاي دانش محور از زموم اين تغييرات است.رشد اقتصاديويژگي بارز اقتصاد امروز، تغييرات سريع است. لذا كشورهايي مي توانند در چنين اقتصادي موفق باشند كه قابليت تطبيق با اين تغييرات را داشته باشند. كشورهيي كه در آنها ميزان فعاليت هاي كارآفرينانه بالاتر است، قادرند تا در اقتصاد جهان موقعيت بهتري كسب كنند. ايجاد صنايع نوبسياري از صنايع جديد از پيامدهاي كارآفريني مي باشند. صنايعي نظير؛

كامپيوتر هاي شخصي، بيوتكنولوژي، تلويزيون هاي كابلي، نرم افزارهايي شامل محصولات جديد نفتي، ارتباطات بي سيم، خدمات پستي صوتي، تلفن هاي همراه، فروشگاه هاي اينترنتي، رسانه هاي ديجيتالي و... .اهم موضوعات قابل تحقيق در كارآفرينيجنبه هاي اقتصادي كسب و كارويژگي هاي روانشناختي و فرديعوامل اجتماعي و نقش دولتآموزش كارآفرينينقش شركت هاي كوچكنقش استراتژي و عوامل سازمانيتكنولوژي اطلاعات علل اهميت كار آفرينيكارآفريني از محورهاي اصلي رشد و توسعه است و از نظر برنامه ريزي توسعه ي اقتصادي و توسعه پايدار داراي اهميت است زيرا:1- موجب اشتغال مي شود.2- باعث افزايش سود و سرمايه ي سرمايه گذاران مي شود.3- موجب دگرگوني ارزش ها و تحول ماهيت آنها مي شود و ارزش هاي تازه اي به وجود مي آورد.4- موجب پر شدن خلا ها و شكاف هاي بازار كار مي شود. يعني با توجه به دگرگوني شرايط بازار كار و فراهم شدن فرصت هاي تازه، تصميم هاي تازه اي گرفته مي شود.5- موجب گذار از ركود اقتصادي، جبران عقب ماندگي هاي اقتصادي و آسان شدن روند  رشد و توسعه ي كشور مي شود.6- عوامل و شرايط لازم را براي توليد كالا ها، محصولات و بازاريابي آنها فراهم مي سازد.7- كار آفريني به هنگام بحران و ناتواني بخش خصوصي در ايجاد اشتغال مي تواند باعث جلوگيري از پس روي اقتصاد شود.8- باعث تامين رفاه اجتماعي مي شود.9- موجب رقابت صنايع به ويژه صنايع مشابه داخلي با يكديگر و سرانجام موجب بهبود و بالارفتن كيفيت كالاها مي شود.10- باعث تقويت و تكامل صنايع داخلي مي شود و بدين ترتيب زمينه ي رقابت صنايع داخلي و خارجي فراهم مي آيد و

سرانجام به افزايش صادرات و دريافت ارز براي كشور مي انجامد.11- كارآفريني موجب به وجود آمدن محصولات، خدمات روش ها، سياست ها، افكار و راهكارهاي نو براي حل مشكلات جامعه مي شود.اهداف كارآفرينياهداف طرح توسعه ي كار آفريني در دانشگاههاي كشور كه به منظور ترويج، پژوهش، و آموزش و پرورش كارآفرينان صورت مي گيرد به شرح زير است:الف- ترويج روحيه و فرهنگ كارآفريني و بالا بردن شناخت جامعه ي دانشگاهي بويژه دانشجويان نسبت به كارآفريني، كارآفرينان، و نقش آنها در رونق اقتصادي، ايجاد اشتغال و رفاه.ب- ترغيب و جذب جامعه ي دانشگاهي به دوره هاي آموزش كارآفريني.پ- گسترش پژوهش هاي دامنه دار در خصوص كارآفرينان و ديگر زمينه هاي مربوط به آن با توجه به شرايط و ويژگي هاي ايران.تعريف خلاقيت«خلاقيت» يا «آفرينش» برگرداني از واژه ي «Creativity» و به معناي خلق كردن است. از ديدگاه روانشناختي، خلاقيت به معناي پديد آوردن چيزي از چيز ديگر به گونه اي منحصر به فرد است. به عبارت ديگر، خلاقيت به معني كم يا زياد كردن يك پديده و تغيير شكل دادن و يا تركيب كردن آن با ساير پديده ها، اشيا يا چيزها است.خلاقيت، بكارگيري توانايي هاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد است.تعريف خلاقيت از ديدگاه سازمانيخلاقيت يعني ارائه ي فكر و طرح نوين براي بهبود و ارتقا كميت يا كيفيت فعاليت هاي سازمان؛ مثلا افزايش بهره وري، افزايش توليدات يا خدمات، كاهش هزينه ها، توليدات يا خدمات از روش بهتر، توليدات يا خدمات جديد و غيره.روبرت جي «استرنبرگ» و «لينداي اوهارا» در بررسي هاي خود شش عامل را در خلاقيت تفراد موثر دانسته

اند:1- دانش: داشت دانش پايه اي در زمينه اي محدود و كسب تجربه و تخصص در ساليان متمادي.2- توانايي عقلاني: توانايي ارائه ي ايده ي خلاق از طريق تعريف مجدد و برقراري ارتباطات جديد در مسائل.3- سبك فكري: افراد خلاق معمولا در مقابل روش ارائه شده از طرف سازمان و ديريت ارشد، سبك فكري ابداعي را بر مي گزينند.4- انگيزش: افراد خلاق عموما براي به فعل درآوردن ايده هاي خود برانگيخته مي شوند.5- شخصيت: افراد خلاق عموما داراي ويژگي هاي شخصيتي مانند مصر بودن، مقاوم بودن در مقابل فشارهاي بيروني و داخلي و نيز مقاوم بودن در مقابل وسوسه ي همرنگ جماعت شدن هستند.6- محيط: افراد خلاق عموما در داخل محيط هاي حمايتي بيشتر امكان ظهور مي يابند.موانعي براي بروز خلاقيت وجود دارند كه مهمترين آنها عبارتند از:1- عدم اعتماد به نفس2- ترس از انتقاد و شكست3- تمايل به همرنگي و همگوني4- عدم تمركز ذهني و ...    تكنيك هاي خلاقيتدر خلاق كردن عواملي تاثير دارد كه عبارتند از:1- حقيقت يابي            2- مسئله يابي        3- ايده سازي    4- ايده يابي(روتن بودن ايده)    5- روان بودن ايده ها    6- درك اصل مطلب7- نگرش به موضوعات از ديدگاه مختلف                8- راه حل يابي9 – ابتكار                10- دقتفصل سوم  نوآوريمنظور از نوآوري، خلاقيت متجلي شده و به مرحله ي عمل رسيده است، به عبارت ديگر نوآوري يعني انديشه ي خلاق تحقق يافته؛ نوآوري همانا ارائه ي محصول، فرايند و خدمات جديد به بازار است؛ نوآوري بكارگيري توانايي هاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد است.نوآوري و ابداع، كاربردي

و عملي كردن افكار و انديشه هاي نو و بديع ناشي از خلاقيت است.«آلبرت شيت» مي گويد: نوآوري تبديل خلاقيت به عمل است.و از ديدگاه مديريتي: فرآيندي كه از تصور شروع و به انتشار تجاري محصول يا خدمت جديد ختم مي شود.نوآوري فرايندي است كه كارآفرينان توسط آن فرصت را به ايده ي قابل عرضه به بازار تبديل مي كنند. به كمك اين ابزار است كارآفرينان به تغييرات شتاب مي دهند، در حقيقت نوآوري فرآيند اجراي خلاقيت است.به عبارت ديگر نوآوري تحقيق بخشيدن و عملياتي كردن ايده هاي نو و به طور كلي تبديل خلاقيت به تشبيه عيني است.تفاوت بين خلاقيت و نوآوريآقاي «كنتر» مي گويد: نوآوري، بكارگيري ايده هاي نوين ناشي از خلاقيت است. او اعتقاد دارد كه نوآوري مي تواند محصول جديد خدمت جديد يا راه جديد را براي انجام كار نشان دهد، اما خلاقيت توانايي ايجاد فكر و ايده ي بديع و نو است.«آلبرت شيت» ميگويد وجه تمايز خلاقيت و نوآوري اين است كه خلاقيت فعاليت ذهني و عقلاني براي ايجاد يك ايده است. حال آنكه نوآوري تبديل خلاقيت به عمل است.مراحل نوآوري: 1- نياز  2- نظر يا ايده  3- پذيرفتن  4- اجراء  5- منابع اصول نوآوري و موانع نوآوري:نوآوري انواع مختلف دارد 1- نوآوري بنيادي  2- نوآوري در فرآيند  3- نوآوري در محصول  4- نوآوري مبتني با ساختن  5- نوآوري در خدمات  6- نوآوري در بازاريابي«شومپيتر» اعتقاد دارد انواع نوآوري به شرح زير است:    1- نوآوري د رمنابع و موارد نام.2- نوآوري در محصول3- نوآوري در روشها و فرآيندها.4- نوآوري در تشكيلات و سازمانهاي اجرايي.5- نوآوري در بازارها.اصول نوآوري عبارتند از:1-

عملگرا بودن: نوآوران هميشه در حال فعاليت هستند.  2- محصول: سرويس يا فرايند توليد را صادر و قابل درك مي كند.    3- به محصول جهت دهي مشتري پسند مي دهد.  4- نبا فعاليت كم شروع مي شود.  5- اهداف عالي داشته باشد.  6- امتحان كنيد و آزمايش كنيد و بازدهي نماييد.7- از شكست ها درس بگيريد.  8- يك زمان بندي معيني را دنبال كنيد.  9- به فعاليت هاي قهرمانانه پاداش دهيد. موانع نوآوريعبارتند از: 1- عدم تشويق  2- پذيرفتن ريسك  3- دسترسي نداشتن به منابع  4- نداشتن وقت آزاد براي فكر كردن  5- عدم اطمينان از ايده  6- افق كوتاه مدت براي سود آوري  7- تنش و نارضايتي بين كاركنانبازاريابيبازاريابي تعاريف گوناگوني دارد؛ يك فعاليت تجاري وابسته است يا يك پديده ي بازرگاني و يا يك فراينذ اقتصادي يا يك فرايند مبادله و يا يك انتقال مالكيت محصول است و يا يك فرايند عرضه و تقاضاست. آقاي كاتلرمي مي گويند: بازاريابي عبارت است از فعاليت هاي انساني در جهت ارضاي نيازها و خواسته ها از طريق مبادله.وظايف و اهداف بازاريابيالف- وظايف:1- تعيين اهداف بازاريابي  2- ايجاد و اجراي برنامه هاي استراتژيك بازاريابي  3- تجزيه و تحليل محيطي بازاريابي   4- اجراي تحقيقات بازاريابي  5- طراحي تركيب هاي مناسب بازاريابي  6- بازاريابي و مديريت فروش  7- ايجاد و توسعه ي خدمات جديد  8- بخش بندي هدف گذاري و تعيين موقعيت بازار  9- ارتباطات داخلي.  10- تلفيق و هماهنگي با ساير مديريت هاي بخش.

كسب وكار به شيوه ريچارد برانسون

مترجم: ايرج صفا

خلاصه كتاب: نويسنده: DES DEAR LOVE- مترجم: ايرج صفا-  ناشر:انستيتو ايزايران1380- زندگي و سر گذشت ريچارد برانسون: در دنياي مدرن كسب و

كار، ريچارد برانسون يك شخص غير عادي و عجيب است.در دوراني كه تجارت تحت نفوذ ادم  هاي كاردان قرار دارد او يك فرصت طلب است. او از طريق شركتش بنام ويرجين گروپ يك پديده  كسب و كار منحصر به فرد را ايجاد كرده است. پيش از اين هرگز ماركي اينچنين و در سطح گسترده اي از كالا و خدمات موفقيت نداشته است. ارم يا علامت قرمز و سفيد مشخص وير جين ظاهرا به اندازه كاندوم هاي ميتز، يكي از دهها فراورده اي  كه تبليغ مي كند، انعطاف پذير است. برانسون از سازندگان مارك يا علامت تجاري اصلي بشمار مي رود.هم اكنون بيش از سه دهه است كه برانسون يعني سر شناس ترين بازرگان بريتانيايي خيلي خيلي  خوب كار مي كند. او اولين بار  كسب و كار خود را در سن 16 سالگي اغاز كرد و در سن 24 سالگي ميليونر شد.اكنون اودر دهه چهل زندگي خود است و در مجله فوربس همواره در فهرست ثروتمند ترين افراد جهان قرار دارد. برانسون تنها يك بازرگان موفق نيست. او يكي از بازرگانان جديد است كه وضعيت شهرت و روش گستاخانه اش نشانه اين است كه انها وجوه مشترك بيشتري با هنرپيشه هاي راك دارند تا انهايي كه دنياي تجاري را پر مي كند.در يك ارجاع غير عادي به نظريه دانشكده بازرگاني، عقايد گري هامل و سي . كي . پراهالد به ويژه در سالهاي اخير برانسون چهار شايستگي اصلي ويرجين را تلخيص كرده است. اين شايستگي ها عبارتند از :توانايي شناسايي فرصت هاي مناسب رشد.توانايي حركت سريع.تمايل براي دادن كنترل مديريت روز به روز به تيمهاي كاري

نسبتا كوچيك.فصل اول : كسي بزرگتر از خودت را برگزين.انتخاب اشخاص بزرگ تقريبا براي ويرجين اصل خدشه ناپذير است ولي همچنين نقش مهمي در موفقيت برانسون بازي مي كند. همراه با سير هاي نزولي مشخص و اشگار، حمله به جايگاه مسلط بازار سير هاي  صعودي مهمي داشته است.بازارهايي كه تحت تسلط اين گردانندگان بزرگ هستند سودهاي هنگفتي داشته و همچنين ويرجين را قادر ساخته كه نقش ستمديده را بازي كند چيزي كه نزد مشتريان كاركنان و رسانه ها به نفع شركت ويرجين تمام مي شود.اولين درس استراتژي كسب و كار برانسون عبارتست از: كسب و كار را به صورت يك جهاد در بياور. برانسون توانايي قابل ملاحظه اي دارد كه هر چه انجام ميدهد به آن هاله اي از تقدس بدهد.اين امر به مارك ويرجين قدرت اخلاقي مي  دهد.پرچم دزد دريايي را بر افراز.ديگران برانسون را بيشتر به عنوان يك دزد دريايي و احترام به شخصيت هاي قدرتمند با حس شادمانه اي از تفريح و لذت عامل محرك براي كسب و كارهاي بزرگ است.نقش بازنده يا ستمديده را بازي كن . بديين بودن نسبت به مردمي كه شركت هايي بزرگ تر از شركت خودش را انتخاب مي كند سخت و دشوار است.نبردهاي خود را برگزين.گرچه او اين احساس را بر مي انگيزاند كه دوست دارد كه از كوه هاي كسب و كار بالا رود صرفاً به اين خاطر كه "آنها در انجا قرار دارند" تقريباً در هر مورد برانسون به فرصت هاي خاصي از كسب و كار كه خود را عرضه مي كنند واكنش نشان مي دهد.ضربه را جايي وارد كن كه صدمه بزند.در تعدادي

از موارد برانسون به طور موفقيت آميزي از تاكتيك هاي چريكي بر عليه رقيب بزرگتر استفاده كرده است.فصل دوم : كاررا ساده و هيپي وار انجام ده.ريچارد برانسون با توجه به سبك غير رسمي و رفتار غير سنتي اش يك "سرمايه دار هيپي " ناميده شده است.او كه هيپي نيست ولي سبك ديگر مديريت برانسون درس هاي زير را براي انهايي كه مشتاق پول در اوردن هستند و نه جنگ ،ارايه مي كند:پول مهمترين چيز نيست. چيز هاي بيشتري در مورد كسب و كار علاوه بر پول وجود دارد. عليرغم ثروتش، اشتهاي خود برانسون در امور مادي به طور شگفت اوري ملايم است. همچنين او به طريقي ديگران را متقاعد مي كند كه پول مهمترين چيز نيست.لباس معمولي و ساده را هر روز بپوش . بيزاري برانسون از پوشيدن لباس رسمي و كراوات  مشهور است. حالت لباس غير رسمي او در  ميان جمعيت برجسته و مشخص است چيزي كه به نفع او تمام شده است.مردم را در درجه اول اهميت قرار ده. برانسون اعتقاد زيادي به قدرت مردم  دارد. او مارك  وير جين را بگونه اي ساخته است كه مردم يعني  مشتريان و كاركنان در اولويت اول قرار گيرد.كار سخت را با تفريح همراه كن. از ابتدا ، كسب و كار ويرجين با  خط مشي سنجيده و اميختن كار با تفريح  اداره شده است. از همان روز هاي اوليه تشكيل  شركت ، فلسفه  ويرجين اين بوده كه سخت كار كنيد و زياد بازي و تفريح نماييد.تقليد نكنيد، نو اوري كنيد. مخرج مشترك ديگري از سبك كسب و كار برانسون عبارت است از اشتياق او به

تغيير و تحول در بازارهايي كه او وارد مي شود و تشكيلات به طور كلي. بخش هايي كه وير جين دكه خود را بر پا كرده بندرت تاكنون مثل هم بوده است.فصل سوم :  چك و چانه بزن چونكه هر چيزي قابل مذاكره  است.يكي از استعداد هاي ريچارد برانسون كه كمتر شناخته شده  شيوه تند و تيز مذاكره كردن اوست. عليرغم يا شايد به علت جلوه چهره اش به عنوان يك ادم خوب، برانسون در معاملاتي كه انجام مي دهد بندرت در مقام دوم قرار مي گيرد. قدرت افسوني و گيرايي دوستانه اش، ذهن حسابگر تجاري او را پنهان مي كند . درس هايي كه از مكتب مذاكره برانسون كسب مي گردد عبارتند از:ادم هاي درست، كار را پيش از همه انجام مي دهند. مهارتهاي زير كانه برانسون در مذاكره و زبان متقاعد كننده وي با يك گيرايي ساده همراه است كه همه را بجز پوست كلفت ترين مذاكره كنندگان، خواب مي كند.هرگز پاسخي منفي نده. مهارت و پرويي او در مذاكره نشان و علامت شركت شده است. واژه هاي "نه"،"هرگز" و "غير ممكن" در فرهنگ لغت تجارت برانسون وجود ندارد. با ملايمت گفتگو كن ولي چوب بزرگي در دست داشته باش. با همه صفا و صميميت اش، افرادي وجود دارند كه مي گويند ريچارد برانسون تقريبا براي انجام  كسب و كار ان گونه كه احتمالا تصور مي كرديد خوب نيست. اين نظر كنجكاوانه يكي از موفق ترين بازرگانان اين قرن است. از نصايح حرفه اي و خوب استفاده. در پشت چهره به ظاهر  بي خيال، برانسون نه فقط يك بازرگان حسابگر است بلكه به

خوبي ارزش مشاوران حرفه اي و خوب مي داند.فصل چهارم : كار را نوعي سرگرمي  بدان.به عقيده ريچارد برانسون، كسب و كار بايد با تفريح و سرگرمي همراه باشد. ايجاد يك محيط كاري مهيج بهترين شيوه براي برانگيختن و حفظ افراد خوب است. شيوه برانسون براي كنترل و اداره افراد درس هاي زير را در بر دارد:شركت براي تفريح و سرگرمي پرداخت مي كند. رفتن به سر كار در ويرجين كار پر زحمتي كه ممكن است در شركت هاي ديگر به نظر رسد نيست يا حداقل اين ان چيزي است كه برانسون از افرادش مي خواهد كه خود را باور داشته و اشكارا به خود اعتماد داشته باشد.بگذار كاركنان ازاد باشند. اطراف برانسون هميشه پر از افراد با استعداد است كه به انها ازادي مي دهد كه خلاق باشند. بارها انها  با نتايج خيره كننده  پاسخ اعتماد او را داده اند.تشريفات غير رسمي  را تشويق و ترغيب كن. از نامهاي اول افراد استفاده كن.  از نظر كارمند معمولي ويرجين برانسون يعني  رييس و سهام دار فقط با نام كوچك خود يعني ريچارد صدا زده مي شود.شور و اشتياق مسري است. برانسون با برانگيختن كاركنانش بازده و عملكرد استثنايي از انها بدست مي اورد و سطح فروش و سواد انها  فراتر از استاندارد هاي صنعت است.كسب و كار را به صورت يك ماجرا در بياور. بخشي از جاذبه  ويرجين به عنوان يك كارفرما و يك مارك مصرفي وعده كار پر مخاطره اي است كه داده مي شود.فصل پنجم :  با مارك خود كار درست انجام ده.يكي از پرسش هايي كه بيشتر از همه در مورد ويرجين

سئوال مي شود اين است  كه اين مارك تا  چه حد مي تواند پيش رود. پاسخ برانسون اين است كه  تا مادامي كه يكپارچكي مارك به خطر نيفتد بي نهايت  انعطاف پذير است. استراتژي ويرجين متكي است بر انچه او مارك زني شهرتي و اعتباري  مي نامد و نه مارك زني سنتي بر فراورده و خدمات  درس هايي كه  از استاد  مارك يعني برانسون به دست مي ايد عبارتست از: يك مارك خوب سفر مي كند و حركت دارد. مارك فراگير ويرجين  تعدادي از گزارشگران را وا داشته كه اين سئوال را مطرح كنند كه ايا مارك تضعيف شده يا نه. لكن انهايي كه درك مي كنند كه هدف برانسون چيست تشخيص مي دهند كه او نوع كاملا جديدي از طرح مارك را ايجاد كرده است.انعطاف پذيري مارك نامحدود است.مهمترين جنبه طرح مارك ويرجين عبارتست از اعتبار و شهرت آن در بين بخش بازار آن فرآورده ها و خدمات موجود اعتبار لازم را براي پيشنهاد هاي جديد تامين مي كنند.به مارك خود بورز افتخار كن و آن را عزيز بدار.برانسون بارها تائيد كرده كه مهمترين دارايي ويرجين اعتبار وشهرت آن  است .فلسفه او عبارتست از:مواظب مارك خود باش تا پايدار بماند.زير پا گذاشتن قواعد.چنانچه مارك بزرگي داشته باشيد و فرصتي را دربازار پيدا كنيد نبايستي بگذاريد آن موضوع كوچك مثل داشتن تجربه دران بازار سدراه شما گردد.افزودن كمي نمك طعم و مزه را تغيير مي دهد.هرآنچه كه ويرجين انجام مي دهد نوعي سرگرمي و شوخ طبعي به آن مي افزايد.اين گونه نيست كه شركت وارد هركاري به شيوه غيرحرفه اي و خارج از موضوع گردد

بلكه اين كار براي اين است كه شركت شوخ طبعي دارد.فصل ششم :  درمقابل دوربين ها لبخند بزن.براي دوربين ها لبخند بزن او ممكن است يك ماشين كاملا  تنظيم شده روابط عمومي باشد ولي ريچارد برانسون خود را تبديل به يك مارك متحرك و گويا كرده است.هرزمان كه تصوير او در روزنامه يا مجله ظاهر مي شود مارك يا علامت ويرجين را تبليغ مي كند.تبليغ كردن به شيوه برانسون داراي تعدادي پيچ و خم هاي ظريف و نه چندان ظريف دارد . اين پيچ و خم ها عبارتنداز:آنچه رسانه ها مي خواهند درك كن و در اختيار آنها قرار ده.درحالي كه شركت هاي ديگر مبالغ هنگفتي صرف تبليغات  مي كنند برانسون ستون هاي زيادي از روزنامه  را به طور مجاني پر مي كند و در حالي كه ساير موسسات از دفاتر روابط عمومي گران قيمت براي سازمان دهي رويدادهاي  رسانه اي ساختگي استفاده مي كنند برانسون از كالاي خيلي ارزشمندتري مثل اخبار بهره مي گيرد.تصويري فكر كن . برانسون تقريباً هركاري را براي تبليغ مارك خود انجام مي دهد . او به ويژه در خلق داستان هايي كه داراي تاثيري ديداري است مهارت دارد.بر پا خيزو خود را باور داشته باش . برانسون مهارت چشمگيري دارد كه در لحظات غير منتظره يك ماجرا سروكله اش پيدا شود.به خاطر داشته باش  كه نوع دوستي و جمع آوري تمبر دو چيز متفاوت اند.سال هاست كه برانسون مشغول فعاليت هاي پرآوازه در اجتماع است.گرچه اين فعاليت ها جدا از امپراطوري كسب و كار او باشد ولي تبليغي است براي گروه ويرجين.از زمان قايم شدن آگاه باش.تقريباً همان طور

كه توانايي برانسون در جلب توجه در هنگام ضرورت چشمگير است توانايي او در دوري كردن از تبليغات منفي در مورد كارهاي بازرگاني اش زياد مي باشد.فصل هفتم :  گوسفندوار هدايت نكن جاي نقد و بررسي را باز بگذار.به جاي اينكه انتظار داشته باشد كه افراد در هر جا كه مي رود كوركورانه از او پيروي كنند، برانسون با ايجاد يك محيط مناسب بهترين را از ميان افراد به دست مي اورد. همان طور كه هدايت گربه ها خيلي مشگل است ولي با شور و هيجان زيادي همراه است. درس هايي كه براي رهبران ارائه مي شود عبارتند از: يك رهبر صندلي عقب  نشين باش. يكي از ويژگي هاي سبك رهبري برانسون اين است كه مي داند كه چه موقع از سر راه بايد خارج شود و بگذارد افراد ان را ادامه دهند.به عنوان يك عامل شتاب دهنده يا كاتاليزور عمل كن. برانسون كاتاليزوري است كه انرژي پتانسيل را براي يك پروژه يا فكر به انرژي جنبشي كه افراد را در جهات مختلف مي فرستد تبديل مي كند.دورو بر خود را با افراد با استعداد پر كن. انچه كه برانسون در ان مهارت دارد اين است كه پيرامون خود را با افراد خيلي با استعداد پر كند و محيط مناسب را براي انها ايجاد كند تا شكوفا شوند، اين كار كو چكي نيست.اغتشاش و هرج و مرج را دامن بزن.برانسون استاد جاروجنجال است و  هرج و مرج را سازماندهي مي كند.مرتب افق را براي فرصت هاي جديد بررسي كن.مهارت بزرگ برانسون در توانايي او در باقي ماندن در تماس با مشتريان و كاركنان ويرجين و

بهره برداري از اين دانش براي كسب فرصت هاي كاري جديد است كه با توجه به فرمول ويرجين آماده استفاده هستند .فصل هشتم :  سريع تر از گلوله حركت كن.چنانچه حوزه اي وجودداشته باشد كه بيزاري ريچارد برانسون را از لباس هاي محيط شركتي كاملاً توجيه كند آن حوزه در سرعت واكنش هاي انها قرار دارد. كارشناسان مديريت از تصور يك شركت بزرگ  كه بتواند سريع حركت كند به هيجان مي ايند. او به طور خارق العاده اي زنجيره هايي از تصميم گيري هاي كوتاه را به وجود اورده است. مراحل معمول كميته تقريبا به طور كامل حذف شده است. اين درس ها عبارتند از:با تجزيه و تحليل جلو ضعف و ناتواني را بگير. سرعتي كه طبق ان برانسون انتظار حركت را دارد اغلب فوق العاده است.ژگز نكرده پاره كن. برانسون اعتقاد زيادي به پژوهش در بازار ندارد  و ترجيح مي دهد كه براي احساس غريزي خود و انچه مصرف  كنندگان مي خواهند و اغلب مبتني بر گفتگو با انهاست متكي باشد.تصميم گيري را كار امد ساز. زمان بندي براي موفقيت برانسون خيلي مهم مي باشد. او استاد لحظات سرنوشت ساز است يعني لحظه كاملا مهمي كه فرصت پيش مي ايد.كمك زياد بگير. چيزي كه برانسون به ويژه در ان مهارت دارد متقاعد كردن ديگران به درگير شدن در پروژه هايش مي باشد. خواه با كاركنان ويرجين باشد خواه سازمان هاي شريك، شوق و اشتياق برانسون مسري است.از اينكه اشتباه كني نترس زيرا  تنها راه يادگيري است.برانسون از افكار  جديد دچار هيجان شده وانها را به سرعت تبديل به فرصت هاي كاري مي كند.جنبه منفي

براي كاركنان ويرجين اين است كه رهبر سرشناس آنها مرتب درحال تغيير از يك موضوع مورد علاقه به موضوع ديگر مي باشد .فصل نهم :  اندازه اهميت دارد.گروه ويرجين كارآمد است چونكه روحيه كارفرمايانه كاركنان خود را به حداكثر رسانده و اين درحالي است كه ديوان سالاري سيستم هايش به حداقل رسيده است.ويرجين يك شركت سلسله مراتبي سنتي نيست.درعوض شاخه اي است از كسب و كارها كه آزادانه به هم وابسته بوده و هر يك داراي دفاتر و تيم هاي مديريتي خود است .نگرش برانسون در مورد ساختار شركتي داراي پنج نكته اساسي زير است:به شيوه خود رشد كن.برانسون يك سازنده است و نه يك خريدار. چيزي كه از او نوع ويژه اي رهبر تجاري ساخته است.درجايي كه غول هاي تجاري ساخته است. در جايي كه غول هاي تجاري ديگر با بلعيدن امپراطوري هاي كوچك تر امپراطوري درست كرده اند برانسون امپراطوري خود را به وجود آورده است.شركت را ساده نگه دار.زندگي برانسون به طور قابل توجهي ساده و بي پيرايه است.اين ضرب المثل مظهر نگرش برانسون است.آن را به ملكول هاي مديريتي تقسيم كن.براي به حداكثر رساندن انرژي كارفرمايانه و برقراري موازنه خطر خسارات در يك بخش از امپراطوري برساير بخش ها تاثير مي گذارد و هر كار ويرجين به صورت يك كسب و كار مستقل در نظر گرفته مي شود.ادارات مركزي را  در حداقل ممكن نگه دار. مدتها پيش از اينكه به كارشناسان مديريت  بي علاقه شوند، برانسون همان نظريه دفتر مركزي بزرگ شركتي را رد كرده بود.اطمينان حاصل كنيد كه مجموع بخش ها از كل بزرگ تر باشد.  ريچارد برانسون اين موضوع

را خط مشي شركت قرار داده كه افكار و عقاعد را گوش كند. او همچنين اين موضوع را جزء دانش يا معلومات عمومي نموده است كه شركت پيشنهادهاي تجاري را از جانب شركاي بعد از اين يا اتي مورد مطالعه قرار مي دهد.فصل دهم : ارتباط معمول را هرگز از دست مده.استعداد نهايي برانسون در برقراري ارتباط معمول است. او به گونه اي رفتار مي كند كه احساس كنيم كه گويي او يكي از ماست. افزون بر فروتني، توانايي برانسون در اميختن با همه طيف هاي مردم  او را جدا از هر مدير تجاري كه ملاقات مي كنيد مي نمايد. اين رمز واقعي موفقيت و شهرت پايدار اوست. در زير درس هاي برانسون مي ايد:به افراد يا مردم گوش فرا ده . اين مهارت مديريتي نسبت به بقيه مهارتها كمتر در مورد ان تمرين شده است. فرق بين ريچارد برانسون و 99 درصد افراد كه كسب و كار هاي بزرگ را اداره مي كنند اين است كه او محترمانه با مردم رفتار مي كند و به انچه انها فكر مي كنند گوش مي دهد.اجازه ندهيد موفقيت ذهن شما را مشغول كند. شوخ طبعي كمك وياري رسان است؛ بنابراين با كاركنان خود و طبق قاعده داخل استخر شنا شويد. چيزي درباره برانسون وجود دارد و ان هر كس بودن است.بنا به دلايل ظاهرا نامعلوم، مردم به نظر مي رسند كه با او شناسايي مي شوند و بر اين باورند كه او مانند خودشان است. از مشتريان خود به عنوان مشاوره استفاده كنيد. انها نياز خود را بهتر از هر كس ديگري دردنيا مي شناسند.  برانسون مي

داند كه چيزهاي جزئي و كوچك هم اهميت دارد و اين يكي از ويژگي هاي فراورده ها وخدمات ويرجين است.با همه به طور يكسان رفتار كن. برانسون احتمالا نسبت به مدير يك شركت چند مليتي بيش از يك مسئول كنترل در فروشگاه گستاخ است. انچه برانسون دارد و ديگران از جمله بازرگانان، سياستمداران و توليد كنندگان برنامه هاي تلويزيون به ويژه مي توانند فقط خواب ان را ببينند اين است كه او نبض ملت را در دست دارد. به نظر مي رسد كه او سخنگوي بخش بزرگي از مردم است.انچه مردم از تو مي خواهند انجام ده و انها را نا اميد و دلسرد نكن. شايد جاذبه برانسون اين است كه او با افراد مختلف رفتار متفاوت دارد. انچه غير قابل انكار اين است كه او صحنه تجاري بريتانيا را بيش از دو دهه است كه حيرت زده كرده به گونه اي كه هيچ بازرگان ديگري تاكنون اين كار را نكرده است.

راه تويوتا

نويسنده : جعفري لايكو

خلاصه كتاب: ترجمه : دكتر سعيد خرقاني ، دكتر مهدي ايران نژاد پاريزي و مينو سلسله - تاريخچه تاسيس تويوتا: خانواده تويودا: داستان از ساكيچي تويوتا شروع مي شود او كه يك مخترع بود و او بي شباهت به هنري فورد (بنيان گذار شركت ماشين سازي فورد) نبود. در اواخر دهه 1800 بافندگي صنعت اصلي ژاپن بود و آرذزوي دولت اين بود كه صنايع كوچك را وسعه دهد به همين منظور اين صنايع را در سر تا سر ژاپن گسترش داد. تويودا كه پسر بچه اي بيش نبود نجاري را از پدرش آموخت و يكباره آن مهارت را براي طراحي

و ساخت دستگاه هاي ريسندگي چوبي به كار گرفت. در سال 1894 دستگاه بافندگي دستي در ستاكود كه هم ارزان تر بود و هم از دستگاه هاي ريسندگي موجود بهتر كار مي كرد. تويودا از كار خود راضي بود چون مردم مجبور بودند سخت سرگرم بافندگي و ريسندگي باشند به همين دليل به دنبال راه حلي بود كه آن ها را از اين كار برهاند به همين دليل دستگاه هاي چوبي درست كرد كه با نيروي بخار كار مي كردند. در آن زمان مخترعين مجبور بودند هر چيزي را خودشان انجام دهند. تويودا براي به حركت در آوردن چرخ، موتور بخار كاركرده اي خريد و ياد گرفت چگونه از طريق آزمون و خطا درحالي كه دستانش كثيف مي شود كارش را انجام دهد.در سال 1926 كارگاه ريسندگي خودكار تويودا شروع به كار كرد تعميرات و اختراعات تمام نشدني تويودا منجر به توليد دستگاه هاي ريسندگي خودكار پيچيده اي شد. در بين اختراعاتش مكانيسم ويژه اي بود كه هر موقع نخ پاره مي شود به طور خودكار دستگاه را متوقف مي كرد.ساكيچي تويودا در طول زندگي مهندسي بزرگ بود و بعدها سلطان اختراعات ژاپن لقب گرفت با اين همه، دليل مهم فراوان ايشان در توسعه تويوتا فلسفه و نظريه وي نسبت به حرفه اش مي باشد. كه تعصب و اشتياق خاصي براي بهبود مستمر داشت.تويودا با الهام از كتاب كمك به خويشتن به اين نتيجه رسيد كه موفقيت و تاثير يك كار به خاطر كار سخت پشتكار و نظم و انضباط است. ساكيچي تويودا وظيفه كسب و كار خود را به پسرش (كيچيرو تويودا) محول كرد.

البته منظورش اين نبود كه ثروت خانوادگي را بيشتر كند بلكه مي خواست فرزندش فرصت سهيم شدن در صنعت جهان را داشته باشد . پسر تويودا پس از تحصيل در رشته مهندسي مكانيك از دانشگاه سلطنتي توكيو از دانش خود در زمينه ي قالب ريزي و ماشيني كردن قطعات فلزي استفاده كرد.كيچيرو شركت خودروسازي تويودا را با فلسفه و نظريه ي مديريتي پدرش بنيان نهاد و ابتكارات خود را به آن افزود. كيچيرو سفرهاي مطالعاتي به كارخانه هاي فورد انجام داد. در طي دوران تاسيس شركت مقارن شده بود با جنگ جهاني دوم و شكست ژاپون بود. كيچيرو كه نگران توقف توليد خودرو توسط آمريكايي هاي پيروز بود، آمريكايي هاي دريافتند كه براي بازسازي ژاپن نياز به كاميون دارند. به همين منظور حتي به تويودا كمك كردند. مجددا شروع به ساخت كاميون كند. از آنجايي كه دوران اشغال، اقتصاد ژاپن تجديد حيات يافت شركت تويوتا براي جلوگيري از ورشكستگي اقدام به كاهش پرداخت هاي داوطلبانه توسط مديران و 10% كاهش پرداختي تمام كاركنان و كناره گيري 600 نفر كارگر داوطلبانه كرد. كيچيرو مسئوليت ورشكستگي را به عهده گرفت و از سمت شركت استعفا داد.فداكاري فردي وي منجر به آرام كردن نارضايتي كارگران كرد و كاروي تاثيري عميق بر تاريخ تويوتا گذاشت و اين كار منجر شد تا تعدادي كاركنان بصورت داوطلبانه از كار استعفا دادند.فلسفه تويوتا تا به امروز اين است كه ملاحظات شخصي در جهت مصالح بلند مدت شركت باشد و همچنين افراد مسئوليت مشكلات را به عهده گيرند. اعضاي خانواده تويودا با فلسفه مشابه رشد كردند آن ها همگي ياد گرفتند كه دستانشان

در حين انجام عملي كار روغني شود و روحيه ي ابتكار داشته باشند و ارزشهاي شركت را در سهيم شدن جامعه بدانند . كيچيرو رهبري تويوتا را به پسرش عمويش ايجي تويودا كه در رشته ي مهندسي مكانيك از دانشگاه سلطنتي توكيو بود محول كرد.قبل از جنگ جهاني دوم يك خط توليد آمريكائي 9000 دستگاه در هر ماه مي سازد. در حالي كه تويوتا قادر بود در هر ماه 900 دستگاه مي سازد. توليدات فرد ده برابر بيشتر بود ايجي و همكارانش در سال 1950 براي سفر مطالعاتي بر آمريكا رفتند و پس به نتيجه رسيدند كه مي توانند از ايده اصلي فورد يعني جريان مستمر خط مونتاژ متحرك مواد استفاده نمايند. تا سيستمي از جريان يكپارچه ايجاد كنند كه آنقدر انعطاف پذير باشد كه بتواند طبق تقاضاي مشتري تغيير كند. و در عين حال كار آمد باشد انعطاف پذيري مستلزم اين بود كه نبوغ كارگران طوري هدايت شود كه بهبود مستمر را به دنبال داشته باشد.تاريخچه تويوتا:در دهه 1980 بود كه براي اولين بار تويوتا توجه جهانيان را به خود جلب كرد. خاص بودن تويوتا به دليل شيك بودن ماشين ها ، احساس خوب هنگام رانندگي نبود بلكه به دليل شيوه اي بود كه تويوتا خودروهاي خود را طراحي و توليد مي كرد و همين مسئله باعث ثبات باورنكردني در مرحله ي توليد و همين طور خود محصول مي شد. و با وجود دستمزد بالا در ژاپن تويوتا خودروهاي خود را با قابليت اطمينان بيشتر و هزينه ي رقابتي در طراحي مي كرد.و موضوع جالب تر اين بود كه وقتي خودروهاي تويوتا ضعفي نشان

مي دادند اين شركت به طور معجزه آسايي مشكل را رفع مي كرد و حتي قوي تر از پيش به صحنه رقابت بر مي گشت. امروزه تويوتا بعد از جنرال موتورز و فورد سومين شركت بزرگ ماشين سازي در جهان است و فروش جهاني آن بيش از 6 ميليون وسيله نقليه در سال است. كه در 170 كشور مورد استفاده قرار مي گيرد.تحليل گران صنعت خودروسازي تخمين زده اند كه ميزان فروش جهاني تويوتا در سال 2005 ميلادي از فورد پيشي مي گيرد. و اگر همين رويه پيش گيرد حتي از جنرال موتورز هم جلو خواهد زد تا بزرگترين خودروساز جهان شود.سود سالانه تويوتا در پايان سال مالي در مارس 2003 به 13/8 ميليارد دلار بالغ گرديد كه از مجموع در آمد جنرال موتورز و فورد و كرايسلر بيشتر بود.سود خالص تويوتا 3/8 برابر بيش از متوسط صنعت خودروسازي جهان است.در حالي كه سهام شركت بزرگ ماشين سازي در جهان در سال 2003 تقريبا در حال افت بود سهام تويوتا 24% بيشتر از سال 2002 بود و برگشت سرمايه در تويوتا 8 برابر بود. و ارزش كل سهام شركت تويوتا در سال 2003 بيش از 105 ميليارد دلار بود و شركت تويوتا 20 الي 30 ميليارد دلار به طور ثابت در صندوق نقدينگي اضطراري خود ذخيره نموده بود.در سال 2003 تويوتا براي اولين بار در آمريكاي شمالي از كرايسلر پيشي گرفت و وسايل نقليه بيشتري فروخت و تويوتا مي تواند مبدل بشود به يكي از اعضاي دائمي سه خودروساز بزرگ صنعت در ايالات متحده شود. و همچنين در همين سال تويوتا توانسته بود بيش از

دو برابر شركت معتبر فورد و شورلت يعني دو شركتي در طي صدسال گذشته نبض فروش ايالات متحده را در دست داشت پيشي بگيرد.تويوتا سريع ترين مراحل پيشرفت توليد را رد جهان دارد. دوازده ماه يا حتي كم تر زمان لازم است تا ماشين ها و كاميون هاي جديد طراحي شوند. كه در حالي كه رقباي آنان به عنوان نمونه دو يا سه سال كارمشا به زمان نياز دارند. طبق مطالعاتي كه در مجله ي كانسيومر ريپورتز (پر مخاطب ترين مجله ها براي مشتريان خريدار خودرو) صورت گرفت تويوتا در فهرست وسايل نقليه پر خطر كه بايد از آن ها دوري جست قرار ندارد. در حالي كه تعدادي محدودي از محصولات خودرو تقريبا 50% محصولات جنرال موتورز و بيش از 50% محصولات كرايسلر در اين فهرست قرار دارند و همچنين طبقه مطالعه اين مجله بيش از نيمي از خودروهاي مستعمل تويوتا بر چسب براي خريد توصيه مي شود دارند در حالي كه 10% خودروهاي مستعمل فورد 65% خودروهاي جنرال موتورز (هيچ كدام از خو.دروهاي مستعمل كرايسلر بر چسب مذكور را ندارند.اين كتاب چهارده اصل را توصيف مي كند. كه بر اساس 20 سال مطالعه نويسنده در مورد شركت تويوتا بوده و اين چهارده اصل همچنين اساس سيستم توليد تويوتا مي باشد كه در كارخانه هاي توليدي تويوتا در سرتاسر جهان مورد استفاده قرار مي گيرد كه اين چهارده اصل در چهار گروه طبقه بندي مي شود. كه اين چهار گروه با حرف P شروع مي شود. فلسفه، مراحل توليد، مردم، شركا و حل مشكل چكيده اي از چهارده اصل روش كاري تويوتااصل اول: تصميمات مديريتي

خود را بر پايه ي فلسفه ي بلند مدت بنيان نهيد حتي به قيمت اهداف كوتاه مدت ماليتمام سازمان را بر هدفي مشترك سوق دهيد كه بزرگ تر از به دست آوردن پول باشد.براي مشتري، اقتصاد و جامعه ارزش قائل شويد – مسئوليت پذير باشيد.اصل دوم: شيوه ي كاري پيوسته اي ايجاد كنيد تا مشكلات را پديدار كنيد.ميزان زماني كه يك پروژه ساكن و بي استفاده است يا منتظر كسي است كه روي آن كار كند به صفر كاهش دهيد.اصل سوم: براي اجتناب از توليد اضافه از سيستم هاي كششي استفاده كنيد.آنچه را كه مشتري در فرآيند توليد مي خواهند در زماني كه مي خواهند و به ميزاني كه مي خواهد براي آن فراهم كنيد. كار خود را در انبارداري كالا كاهش دهيد.اصل چهارم: حجم كار را ثابت نگه داريد (هيجونكا) (مثل لاك پشت كار كنيد نه مثل خرگوش)برداشتن بار اضافي از دوش افراد و تجهيزات و بر طرف كردن بي نظمي در زمان بندي توليد داراي اهميت است.اصل پنجم: فرهنگ توقف براي رفع مشكل را به وجود آوريد تا همان بار اول وضعيت كيفيت روشن شود.كيفيت براي مشتري موجب ايجاد ارزش براي شما مي شود. از تمام روش هاي مدرين تضمين كيفيت استفاده كنيد.فلسفه توقف يا حل مشكل براي روشن كردن وضعيت كيفيت را از ابتدا جزئي از فرهنگ خود كنيد تا سر انجام بهره وري افزايش يابد.اصل ششم: وظايف استاندارد، اساس پيشرفت و قدرت بخشيدن به كارمندان است اجازه دهيد اظهارات فردي و خلاق استانداردها را بهبود بخشند بس اين استاندارد را با استاندارد جديد ادغام كنيد تا زماني كه شخصي شغل خود

را ترك مي كند. تا بتوانيد اين دانش را بر فرد بعدي منتقل كنيد.اصل هفتم: از كنترل بصري استفاده كنيد تا هيچ مشكلي پنهان نماند.از يك نمايشگر ديداري استفاده كنيد تا به افراد كمك نماييد كه فورا بتو.اند تشخيص دهند كه آيا در شرايط استاندارد قرار دارند يا از آن منحرف شده اند.اصل هشتم: تنها از فناوري معتبر و كاملا امتحان شده استفاده كنيد كه در خدمت پرسنل و كار شما باشد.از فناوري براي حمايت افراد استفاده كنيد نه براي اينكه جايگزين افراد شود، بهتر قبل از اضافه كردن فناوري آن را به صورت دستي انجام دهيد.اصل نهم: رهبراني پرورش دهيد كه كار را كاملا درك كنند با فلسفه كار زندگي كنند و آن را به ديگران بياموزند.اصل دهم: افراد و گروه هاي استثنائي را پرورش دهيد كه فلسفه شركت شما را دنبال كنند. اصل يازدهم: به شبكه گسترده شركاء و فروشندانتان با به چالش كشيدن و كمك به پيشرفت آنان احترام بگذاريد.براي شركا و فروشندگانتان احترام قائل باشيد.اصل دوازدهم: براي درك كامل شرايط برويد و خودتان از نزديك ببينيد.اصل سيزدهم: تصميمات را به آهستگي با واي اكثريت و با در نظر گرفتن تمام گزينه هاي ممكن اتخاذ نماييد و با سرعت به تصميمات عمل كنيد.اصل چهاردهم: از طريق انتقادات پايان ناپذير و اصلاحات پيوسته به يك سازمان يادگيرنده بدل شويد.

شش سيگما براي مديران

تأليف: Greg Brue خلاصه كتاب: امروزه بر هيچ كس پوشيده نيست كه ارتقا كيفيت به خودي خود تحقق پيدا نمي كند بلكه مستلزم وجود شرايط سازماني مناسب و روش هاي علمي تأييد شده اي است كه در عمل، آزمون خود را به طور موفقيت آميز به اثبات

رسانيده باشند. شش سيگما يكي از متدلوژي هاي پيشرفته اي است كه توانسته با تلفيق اصول مهندسي و آماري، سازمان ها را در اقصي نقاط جهان جهت ارتقا سطح كيفيت محصولات و خدمات ياري دهند. شش سيگما براي مديران؛ 24درس مفيد براي درك و كاربرد اصول شش سيگما در همه سازمانهاتلخيص: مليحه حاتمي كندرينام كتاب: شش سيگما براي مديرانتأليف: Greg Brueمترجم: دكتر پروانه شاهنورينوبت چاپ: 1387 چاپ اولتعداد صفحه: 96 صفحهتيراژ: 1600 جلدليتوگرافي: مشهد اسكنرچاپ: سعيدشابك: 4-72-6657-964 مقدمه: امروزه بر هيچ كس پوشيده نيست كه ارتقا كيفيت به خودي خود تحقق پيدا نمي كند بلكه مستلزم وجود شرايط سازماني مناسب و روش هاي علمي تأييد شده اي است كه در عمل، آزمون خود را به طور موفقيت آميز به اثبات رسانيده باشند. شش سيگما يكي از متدلوژي هاي پيشرفته اي است كه توانسته با تلفيق اصول مهندسي و آماري، سازمان ها را در اقصي نقاط جهان جهت ارتقا سطح كيفيت محصولات و خدمات ياري دهند.رويكرد شش سيگما در مديريت همه آنچيزي است كه به شما در تشخيص آنچه بايد بدانيد و نمي دانيد، كمك مي كند. شش سيگما موجب قرار گرفتن در موقعيتي مي گردد كه در آن خطاها و دوباره كاريها (كه هم هزينه مالي و هم هزينه زماني دارد و باعث از دست رفتن فرصتها و مشتري مي شود)، كاهش مي يابد.»تعريف شش سيگما:شش سيگما روشي براي بهبود بهره وري و سودآوري است و يك ابزار آماري حل مشكلات، تشخيص و كمي كردن اتلاف و نشان دادن گامهاي بهبود، مي باشد.تاريخچه ي شش سيگما:داستان شش سيگما از سال 1980 در شركت موتورولا شروع شده است. در همان سال ها مهندس بيل اسميت در جريان بازرسي و آزمايش هايش نتوانست همه محصولات معيوب

را پيدا كند و اين محصولات بوسيله مشتريان كشف شدند. محصولات معيوب موجب شدند كه پروژه شكست بخورد. در آن زمان نرخ محصولات معيوب بسيار بالاتر از آن چيزي بود كه تست محصولات نهايي نشان مي داد. به نظر اسميت بهترين راه حل جهت كاهش يا حذف كردن محصولات معيوب، بهبود راه حل جهت كاهش يا حذف كردن محصولات معيوب، بهبود فرايند خصوصاً در اولين مراحل است. و اين شد كه او استانداردهاي شش سيگما را تنظيم كرد. مايكل هاري مدير كيفيت در شركت موتورلا، اين روش شناسي را به عنوان حذف كننده اتلاف در فرآيند نام نهاد.اسناد و مدارك نشان مي دهد آنها در طي 15سال 16بيليون دلار صرفه جويي داشتند.لاري بوسيدي از شركت Allied Signal و جك ولچ از جنرال الكتريك برنامه هاي شش سيگما رادر شركت هايشان آغاز كردند.Allied Signal ، 500 ميليون دلار در سال و Honeywell ، 8/1 بيليون دلار در چهار سال، صرفه جويي داشتند.به راستي كه اين صرفه جوييها ممكن بود، چرا كه سطوح بالاي نوسانات در فرايندهاي كسب و كار و نوساناتي كه عيبها و اتلافات را بوجود مي آورند، هزينه هايي بالاتر از مقدار لازم ايجاد مي كنند. عملكرد بيشتر شركتها به اندازه چهار سيگماست (حدود 6210 معيوب در هر ميليون توليد). بكار گيري شش سيگما فرايندي تقريباً بدون عيب ايجاد مي كند (حدود 4/3 معيوب در هر ميليون توليد). در فرآيند توليد كالا و خدمات 9997/99% احتمال كامل و بدون عيب بودن وجود دارد.) حذف نمودن نقص و عيب، حذف كردن عدم رضايت از كالا و خدمات است.شش سيگما، سئوالات سختي از شما مي پرسد و براي آنها بايد راه حل ارائه كنند. شش سيگما نوسانات را

كه در فرآيندها وجود دارند را محدود يا حذف مي كند، فرهنگهاي كسب و كار را تغيير مي دهد و زيرساختهايي را كه براي شروع كردن و نگهداشتن بهره وري، سودآوري بيشتر و نرخ بالاتر رضايت مشتري، نياز داريد، ايجاد مي نمايد. ارزش آن در تغيير جهت فرهنگ شركت از راضي بودن از شرايط موجود به سوي انجام بهينه امور، است. شش سيگما سيستمي است كه رهبري توانمند و مشاركت كاركنان را با يكديگر ترتيب مي دهد. به علاوه، مزاياي شش سيگما تنها مزاياي مالي آن نيست. در سازماني كه شش سيگما در آن بكار گرفته مي شود، افراد سطوح مختلف مي فهمند كه درك بهتر مشتريان، ايجاد فرآيند هاي شفاف تر، استفاده از معيارهاي معنادار و ابزارهاي بهبود قدرتمند باعث اثر بخشي بيشتر و سردرگمي كمتر آنها مي گردد و غالباً پاداشي را نيز برايشان به همراه خواهد داشت. پس براي اجراي شش سيگما در كار بايد مديران در كليه سطوح اعم از مديران عالي تا مديران عملياتي، در برابر سرمايه گذاري منابع متعهد باشند و از همان ابتداي شروع برنامه شش سيگما تا اجرا و ارتقاء آن، برنامه را پشتيباني نمايند.مديران بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه: «كارمندان بزرگترين داراييهاي هر شركتي هستند، دانش و ابزارهاي شش سيگما مي تواند به آنها پتانسيل زيادي براي دگرگون كردن شركت ها بدهد.» عيبها را كاهش دهيد تا هزينه هاي اضافي قطع گردد.در همه سازمانها هزينه هاي پنهان عيوب بسيار زياد وجود دارد كه تأثير مالي آن بر بهره وري، رضايت مشتري و سودآوري چشمگير مي باشد. شش سيگما به شما كمك مي كند كه مشكلات موجود در فرايندتان را بشناسيد و عيبهايي را كه هزينه زماني، پولي، فرصتي و هزينه هاي

مربوط به از دست دادن مشتري ايجاد مي كنند، را كاهش دهيد.نام «شش سيگما» از يك سطح از كيفيت آمده است: انجام فعاليتها در سطح شش سيگما يعني فقط 4/3 معيوب در يك ميليون فرصت (DPMO) . سيگما حرفي است در الفباي يوناني كه در آمار براي نشان دادن انحراف استاندارد از آن استفاده مي شود و ميزان نوسان را اندازه گيري مي كند.بيشتر سازمانها در امريكا در سطح سه تا چهار سيگما فعاليت دارند. عيوب موجود در اين سازمانها به اندازه 25% درآمد آنها، هزينه هاي زماني، اتلافات و هزينه كارگر ايجاد مي كند.شش سيگما به شما كمك مي كند كه مشخصات حياتي براي مشتريان را پيدا كنيد، فاكتورهايي كه در مشخصات فوق تأثير گذار هستند را تشخيص و نوسان را در اين فاكتورهاي كليدي كاهش دهيد.البته اجراي روش شناسي شش سيگما هزينه هايي به همراه دارد. هزينه هاي زمان، منابع، مشاوره، آموزش و بهبود. ولي بازگشت سرمايه گذاري در آن نشان مي دهد كه ارزشش را دارد. وقتيكه عيوب و عدم كارايي را كاهش مي دهيد بطور طبيعي هزينه ها باز گردانده مي شوند.هميشه آنچه كه مشتريان از ما انتظار دارند آن چيزي نيست كه ما فكر مي كنيم. و گاهي مشخصاتي از محصولات و خدمات براي مشتريان از نظر كيفيت حياتي است كه ما حتي به آن فكر نكرديم و آن را در نظر نگرفتيم پس به وسيله ي شش سيگما مي توانيم؛ خواسته هاي مشتريان خود را بدانيم و به همين ترتيب روي تعدادي از فاكتورهاي حياتي متمركز شويم تا بيشترين كارايي را در بهبود فرآيند داشته باشيم و در نهايت اين را نيز به خاطر داشته باشيم. نوسان كم، كمترين عيب ها را به همراه دارد عيب هاي كمتر بالاترين

رضايت مشتري و كمترين هزينه ها را به دنبال خواهد داشت.«شش سيگما هيجان انگيز است. اما نيازمند تحمل فشار، استقامت ذهني و رعايت موارد بالا مي باشد. اجراي آن اعتقادي راسخ براي پيگيري در هر جزء از عمليات كسب و كار تا به انتها، را مي طلبد». واحدهاي اندازه گيري مناسبي را براي كسب و كار خود تنظيم كنيد.واحدهاي اندازه گيري در شش سيگما بسيار اساسي هستند. اگر بتوان فرايندها را اندازه گيري كرد آنها  بهتر درك مي شوند در نتيجه باعث بهبود و كاهش هزينه ها است.بسياري از شركت ها با شعار «ما براي كيفيت متعهد شده ايم» را سر مي دهند اما اين موضوع هم مانند بسياري از ديگر شعارهايشان فقط در حد يك شعار است. چرا كه بسياري از مديران نمي توانند بسياري از مقبولات خود را با اين اصول تطبيق دهند. اما اگر آنها واحدهاي اندازه گيري مناسبي داشته باشند در اين صورت اين شعار كمي به تحقق خود نزديك مي شوند براي اين امر لازم است كه همان طور قبلاً گفتيم از مشتريان خود شروع كنيد. مديران را بايد درگير كار كرد وقتي مديران عالي تصميم به بهبود  فرآيند مي گيرند همه ي واحدها بايد مطابق با استراتژي هاي شركت عمل كنند و تغييراتي را كه لازم است اعمال نمايند همه ي آنها بايد به نتايج پاياني خط اتصال پيدا كنند چرا كه نتايج پاياني در برنامه ي شش سيگما بسيار با اهميت است و اين برنامه و نتايج مالي ملموس متمركز است به وسيله ي شش سيگما مي توان (DPMO) يا تعداد معيوب ها در يك ميليون فرصت، (COPQ) هزينه ي كيفيت ضعيف، هزينه هاي بازرسي، اصلاح، دوباره كاري، قراضه هاي ايچاد شده، جايگزيني و دوباره سازي، شكايات و ضررهاي مشتريان و بقيه فعاليتهايي

كه در سازمان ها ارزش افزوده ايجاد نمي كنند را محاسبه كرد. البته بايد تعداد واحدهاي اندازه گيري را محدود كرد واحدها بايد ساده باشند به روشني بتوان اطلاعات مورد نياز را بدست آورد و براي همه ي سطوح اين پروژه ها قابل درك باشند پس در اين مورد بايد بتوان تشخيص داد كه كدام عوامل در كيفيت براي مشتريان حياتي است، موضوعات مهم را اندازه گيري كنيم سؤالاتي را كه در حين كار مي پرسيم نيز به چالش اندازيم.«بنيان نهادن واحدها نياز به صرف وقت، تمركز و منطق دارد. همچنين به رهبري نياز دارد. شما به عنوان مدير بايد الگويي از تفكر بحراني و جسارت براي به چالش كشيدن تغييرات موقعيت و مفروضات نهفته باشيد.» از آمار استفاده كنيد.همان طور كه قبلاً اشاره شد. اصل اساسي در شش سيگما كاهش نوسان در كيفيت ستاده هاست. براي كاهش نوسانات هم بايد قادر باشيم آنها را اندازه گيري نماييم.با يك مثال ساده آنرا بيان كنيم – كاهش دادن نوسان زمان مونتاژ در سه خط توليد را در نظر بگيريد. ابتدا زمان را براي توليد هر واحد محصول در هر خط اندازه گيري مي نماييد، اين كار را 100 بار تكرار مي كنيد. تنوع زمان توليد چقدر است؟ شش سيگما از انحراف استاندارد (سيگما) براي اندازه گيري نوسان نسبت به ميانگين استفاده مي كند. انحراف استاندارد را براي زمان توليد در هر خط محاسبه مي كنيد. (با استفاده از نرم افزارها).سپس ارزش هاي بدست آمده را در جدول توزيع فراواني (يا منحني هيستوگرام) قرار مي دهيد. اگر تعداد فراواني آنها به اندازه كافي باشد منحني توزيع شما به شكل زنگوله خواهد شد. در توزيع نرمال، 2/68% از فراواني ها در محدوده يك سيگما از ميانگين، 5/95%

در محدوده دو سيگما و 7/99% در محدوده سه سيگما خواهد بود.سپس تعيين مي كنيد كه چقدر نوسان براي مشتريانتان قابل قبول است. آنچه كه شما در شش سيگما بدنبال آن هستيد فرايندي است كه همه وروديهاي آن بين بالا و پايين ترين حد مشخصات باشد حتي اگر ميانگين ها 5/1 سيگما جابجا شوند. و بدين وسيله مي توان LSL. و USL بالاترين و پايين ترين حد مشخصاتي كه هر خط بايد داشته باشد تعيين كرد بعد انحراف استاندارد را براي هر خط با فاصله بين ميانگين همان خط مقايسه مي كنيم اگر كم بود پس موفق بوده ايم و گرنه بايد نوسان را تا سطح سيگما كاهش داد علاوه بر اينها بايد بتوان UCL , LCL پايين ترين و بالاترين حد كنترلي را نيز طرح ريزي كرد. پس بايد سه گام اساسي را طي كنيم: 1- براي داده هاي خود انحراف استاندارد را محاسبه كنيم. 2- حدود مشخصات را تنظيم كنيم. 3- حدود كنترلي UCL , LCL  را طرح ريزي كنيم.«اگر فرايندها را از طريق كاهش نوسان بهبود بخشيم، مي توانيم هميشه انتظارات مشتريان را برآورده نماييم». روي نتايج تمركز كنيد.شش سيگما تكنيكها وابزار هاي قدرتمندي فراهم مي آوريد اما موفقيت بستگي به افرادي دارد كه نقشهاي اول را بازي مي كنند و مسئوليتهاي اصلي يراي اجراي فنون وابزار فوق جهت كار در سازمان به عهده آنهاست.نقش رهبران و مديران عالي بسيار پر رنگ است آنها هستند كه مشاوره مي دهند، تيم را حمايت مي كنند، منابع را تخصيص مي دهند،موانع را از سر راه بر مي دارند، در اين بين افرادي هستند كه نام هاي گوناگوني به آنها اطلاق شده است كه به قرار زيرند:كمربند مشكي به افرادي گفته مي شود

كه بطور تمام وقت بهبود پروژه بوجود آمده توسط اعضاي گروه را رهبري مي كنند.در انتخاب اين گروه دقت نماييد و كيفيت كمربند مشگي ها را مشخص كنيد، آموزش، اين كيفيت ها را ارتقاء مي بخشد اما نمي تواند آنها را ايجاد نمايد.كمربند فوق مشكي به افرادي گفته مي شود كه كمربند مشكي ها و اعضاي گروه را آموزش مي دهند و احتياچات و راهنماييها را فراهم مي آورند.كمربند سبز به افرادي اطلاق مي گردد كه بصورت پاره وقت به كمربند مشكي ها كمك مي كنند.البته در اجراي شش سيگما از ابتدا و در خلال پروژه بهبود بايد به كمربند مشكي ها و كمربند سبزها آموزش داد.همچنين آموزش مديريت بايد براي همه مديران ارشد انجام پذيرد. اين آموزش بايد شامل ايجاد بازنگري شش سيگمايي، بازخواني مطالعات موردي، استراتژيهاي بكار گماري، ابزارها و روشها، تحليل هاي مبتني بر استراتژي، بهبود، مميزي و كنترل مديريتي، باشد.پس براي شروع شش سيگما حياتي است كه : مديران فوقاني بايد بطور فعال اقدام كنند، ارتباط داشته باشند، پشتيباني كنند و ارتقاء يابند – آموزشهايي كه در خلال پروژه در نظر گرفته شده است بايد عملي و بر پايه نيازهاي خاص اعضاي گروه باشند.بازيكنان نقشهاي كليدي بايد مسئوليتهاي خود را درك كنند و بدانند كه كليه نقشها چگونه با هم كار مي كنند.پروژه ها را بدقت انتخاب كنيد«بطور متوسط پروژه شش سيگما حداقل 175000 دلار صرفه جويي در انتهاي خط ايجاد مي كند.دو مورد مهم در انتخاب پروژه كه بايد مد نظر قرارداد منابع و زمان مورد نياز و احتمال موفقيت مي باشد. پروژه هايي را كه عوامل حياتي از قبيل: انتظارات مشتريان از كيفيت، هزينه، زمان تحويل و داشتن نرخ پايين كوشش براي تأثير گذاري، را نشان مي دهند، در

اولويت قرار دهيد. (همچنين مي توانيد از تحليل منفعت هزينه استفاده نماييد) سپس احتمال موفقيت را مشخص، ميزان ريسك آنرا مميزي و پيچيدگي، عدم اطمينان و موانع آنرا نيز تعيين كنيد. اگر منفعت اين پروژه از هزينه ها و تلاش مورد نياز بيشتر بود آن پروژه را انتخاب مي كنيم. عوامل تأثيرگذار بر واحدهاي اندازه گيري حياتي كيفيت را مشخص و اولويت بندي كنيد سپس، منابع مورد نياز را بعنوان مدافع پروژه و افراد پشتيباني را شناسايي كنيد. و بعد از آن پارامترهاي هر پروژه را بنيان كنيد. حدود زماني آن را مشخص كنيد (بيشترين زمان شش ماه است) و شروع طراحي نوع بكارگيري و ابزارها و فنون كنيد. سخت ترين بخش شش سيگما ايجاد يك صورت وضعيت براي مشكل پروژه است، مشكل پروژه بايد قابل كمي شدن و خاص باشد همچنين بايد فرايند را به همراه واحدهاي اندازه گيري پرامون كسب و كار، به عنوان مركز توجه قرار دهد. صورت وضعيت مشكل پروژه، دو هدف را دنبال مي كند: تمركز گروه بر مشكل و نشان دادن آن و همچنين منفعت رفع آن براي مديران يا ديگر افرادي كه بايد به آنها گزارش داده شود.متمايز كنيد و انتخاب نماييد: هر مشكلي يك پروژه نيست و هر ايده اي براي انجام پروژه، نتايج دلخواه شما را ايجاد نمي كند. از مشاوران خبره خارج از سيستم خود كمك بگيريد. مراحل اجرا را برنامه ريزي كنيدشش سيگماي استاندارد شامل پنج مرحله است: تعريف، اندازه گيري، تجزيه و تحليل، بهبود و كنترل (DMAIC) . كه البته در بعضي موارد مرحله تعريف انجام نمي شود (MAIC) و به عنوان بخشي از آمادگي در نظر گرفته مي شود.مرحله تعريف1-    مشكلات مهم را در فرايندتان بشناسيد.2-   

پروژه اي را جهت مبارزه با يك يا چند مشكل انتخاب نماييد و پارامترهاي آنرا تعريف كنيد.3-    جندين عامل حياتي را جهت اندازه گيري، تحليل، بهبود و كنترل، تعيين نماييد.مرحله اندازه گيري4-    مشخصات حياتي كيفيت را براي محصول يا فرايندتان انتخاب كنيد (CTQ براي Y مشخصات Y=CTQ ).5-    استانداردهاي عملكرد را براي Y تعريف نماييد.6-    سيستم اندازه گيري معتبري براي Y قرار دهيد.7-    فرايند توانمندي براي دستيابي به Y ايجاد كنيد.مرحله تجزيه و تحليل8-    مقاصد بهبود را براي Y تعريف كنيد.9-    منابع نوسان را براي Y تشخيص دهيد.10-    دلايل بالقوه براي تغيير در Y را بررسي كنيد و چند X اوليه حياتي را بشناسيد (متغير كليدي در فرايند = X ).مرحله بهبود11-    در ميان X هاي اوليه حياتي ارتباط متغييرها را كشف كنيد.12-    در X هاي اوليه حياتي نوسان معمولي عملياتي را تعيين نماييد.13-    براي Xهاي اوليه حياتي سيستم اندازه گيري معتبري مشخص كنيد.مرحله كنترل14-    توانايي خود را در كنترل X هاي اوليه حياتي تعيين كنيد.15-    براي Xهاي اوليه حياتي سيستم كنترل فرايند را اجرا نماييد.ترتيب گام به گام تعريف، اندازه گيري، تجزيه و تحليل، بهبود و كنترلDMAIC يا MAIC كليدي است كه از طريق شش سيگما، درب موفقيت حقيقي را بروي كسب و كار شما مي كشايد.» اين نكات مهم را در مراحل اجراي DMAIC به خاطر بسپاريد كه:در مرحله تعريف : مهمترين مشكلات را در فرايند تشخيص دهيد: اولين گام معمولاً تنظيم نقشه فرايندها مي باشد.چارچوب پروژه كار بر روي مشكلات را تعيين نماييد: مشكل را بيان كنيد. مقصد را تعريف نماييد. حدود را تعيين كنيد.چند عامل حياتي را شناسايي كنيد: اين عوامل فاكتورهايي جهت اندازه گيري، تجزيه و تحليل، بهبود و

كنترل هستند.در مرحله اندازه گيري : مشخصه يا مشخصات حياتي كيفيت را در فرايند انتخاب كنيد: مشخصه يا مشخصات حياتي كيفيت را در فرايند انتخاب كنيد: كدام عيبها با اهميت ترين اثر را بر بيشترين مشتريانتان مي گذارد.يك سيستم اندازه گيري معتبر انتخاب نماييد: چهار معيار در اينجا اساسي هستند: دقت، تكرارپذيري، بازيافت پذيري و ثبات.فرايند قابلي ايجاد نماييد: تأثيرات نوسان بر مشخصات كيفي حياتي چقدر است.در مرحله تجزيه وتحليل: مقاصد بهبود را در Y تعريف كنيد: صفت هاي كيفي حياتي كه بهبود يافته اند كدامند؟منابع نوساناتي را كه بر Y تأثير مي گذارند، بشناسيد: كدام وروديها، خروجيها را تحت تأثير قرار مي دهند؟دلايل بالقوه را مشخص كنيد و چند X اوليه حياتي را شناسايي كنيد: چه عواملي بيشترين نقوذ را بر ستاده ها دارند.در مرحله بهبود: در ميان چند X حياتي ارتباط بين متغيرها را كشف كنيد: متغيرها با يكديگر چگونه كار كنند تا نتايج آنها ستاده ها را ببار آورند؟براي چند X حياتي نوسانات عملي را تدوين كنيد: چه اندازه نوسان فراتر از محدوديتهاي قابل قبول مشتريان، بدون وجود علت مربوط به CTQ، امكان پذير است؟براي Xها سيستم اندازه گيري معتبر تعيين نماييد: به چه دقتي مي توان متغيرهاي ورودي را اندازه گيري و كنترل نمود؟در مرحله كنترل: توانايي خود را در كنترل چند X حياتي تعيين نماييد: شما بايد با كاهش نوسان و ثبات فرايندها، تضمين كنيد كه گروه موفق مي شود.براي كنترل چند X حياتي يك سيستم كنترل فرايند اجرا كنيد: مالك فرايند بايد توانايي حفظ مزاياي پس از تكميل پروژه را داشته باشد.فرايند را به مالك آن تحويل دهيد: اكنون گروه پروژه كارشان را تمام كرده اند. پروژه تمام شده و بايد بصورت درسهاي آموخته

شده گزارش شود. پس زمان جشن گرفتن است. دامنه بررسي را از بالا گسترده و كانون را از پايين باريك كنيداز سه ابزار زير براي گسترده كردن بررسي ها و كوچك كردن كانون توجهتان استفاده كنيد:در اين مرحله طوفان مغزي روشي براي ايجاده ابده ها در مرحله تعريف، بررسي در خلال مرحله تجزيه و تحليل، و راه حلهاي امكان پذير در مرحله بهبود است. اعضاي گروه طوفان مغزي بر روي يك مشكل يا يك فرصت متمركز مي شوند و تعداد زيادي ايدة ممكن از آن حاصل مي شود. انتقاد و بحث در مورد عقيده ها صورت نمي گيرد؛ مسئله مهم باز كردن فكر در مورد موضوع است. هر ايده اي روي تخته يا جدول فيليپ ثبت مي شود بنابراين ديگران مي توانند از آن استفاده كنند. و بعد از طوفان مغزي، اعضاي گروه نتايج را تجزيه و تحليل و كاوش مي كنند.نمودار علت و معلولي را براي شناسايي دلايل يا راه حل ها مورد استفاده قرار دهيد: نمودار علت و معلولي، روشي نظام مند براي كاوش در ارتباطات علت و معلولي است.نمودار پارتو را براي كيفي كردن اثرات مسبب ها بكار بريد: عواملي را كه با يكديگر بيشترين تأثير را مي گذارند شناسايي كنيد، در اينصورت مي توانيد بر مهمترين ها تمركز نماييد.الگوها را كشف كنيددر اين مرحله مي توان از ابزارهاي گرافيكي كه مي توانند داده هايي كه از الگوها استخراج شده اند را استفاده كرد.نمودار هيستوگرام نمودار ميله اي عمودي است كه توزيع نقاط را در گروهي از داده ها روي دو محور نشان مي دهد. هيستوگرام بوسيله ميانگين، نما و ميانه گرايش به مركز گروهي از داده ها را به ما نشان مي دهد.معمولاَ استاندارد اين نمودار به صورت زنگوله اي شكل است ولي بايد به

اين نكته توجه داشت كه: همه توزيع ها نرمال نيستند. در حقيقت، اكثر فرايندهاي كسب و كار توزيع نرمال را ايجاد نمي كنند. بعضي از نمودارها قرينه نيستند: يك طرف آنها بزرگتر از طرف ديگر است. ارتفاع بعضي از نمودارها كمتر از ديگر نمودارهاست. بعضي از نمودارها دو قله دارند.نشان دهنده آن باشد كه داده ها نسبت به دو فرايند واكنش نشان مي دهند.  بنابراين شما بايد براي درك هر كدام بين اين دو تمايز قائل شويد نقشه فرايندها را طراحي كنيدنقشه ريزي فرايند يك ابزار مهم و سازنده است كه به درك همه اجزاء ورودي ها و خروجي ها كمك مي كند. همچنين كمك مي كند، فرايند را مستندسازي كنيد پس مي توانيد آنرا بيشتر درك و كنترل كنيد، تغييراتي را كه ايجاد كرده ايد حفظ نماييد و نوساناتي كه در طول زمان بروز مي كند را كاهش دهيد.به سه قانون اساسي كه براي نقشه ريزي فرايند مورد نياز است، توجه داشته باشيد:همه گامها، وروديها و خروجي ها را فهرست كنيد: با افرادي كه از نزديك با فرايند در ارتباط هستند مشورت كنيد. فرايند را به اجزاء آن تقسيم كنيد – نظير: عمليات، نقاط تصميم، تأثيرها، حركتها، دست نگه داشتن ها، حلقه هاي دوباره كاري و كنترل يا بازرسي.همه فاكتورهايي كه ارزش افزوده ايجاد مي كنند يا نمي كنند را شناسايي كنيد: كدام فعاليتها براي انتقال وروديها به خروجي ها و دست يافتن به نيازمنديهاي مشتريان اساسي هستند؟ كدام فعاليتها اساسي نيستند؟براي هر گامي، دو سئوال كليدي را عنوان كنيد: چرا آنرا انجام ميدهيم؟ چگونه بفهميم كه آنرا درست انجام مي دهيم؟بر روي كاركردها تمركز كنيدبراي اطمينان از صحت اولويت بندي بهبود فرايند در مرحله اندازه گيري، چهت پيوند دادن داده ها با نيازمنديهاي كيفي حياتي

(CTQ) مشتريان از ماتريكس XY استفاده مي گردد.با استفاده از اين ماتريكس شما قادريد تا ارتباط بين آنچه كه در فرايند بكار مي بريد و آنچه كه مشتريانتان از آن استخراج مي كنند، را درك و مطالعه نماييد. همچنين به گروه اجازه مي دهد تا شكافها و مناطق بهبود را نشاسايي كند.و به خاطر داشته باشيد در استفاده از يك ماتريكس XY بر تفكر منظم تأكيد كنيد: ماتريكس XY جهت وسعت تمركز اعضاي گروه بر هر يك از متغيرها و ارتباطات ميان آنها، بكار مي رود.همكاري را ارتقاء دهيد: ماتريكس XY موقعي بهترين نتيجه را مي دهد كه اعضاي گروه دانش و تجربياتشان را جهت دسته بندي متغيرها روي هم بريزند.انتظار پاسخ را نداشته باشيد: ماتريكس XY ابزار راهنماست. بنابراين پاسخ خاصي را ارائه نمي دهد. اين ماتريكس به متغيرهاي مورد نظر اشاره مي كند كه شما بايد آنها را اندازه گيري نماييد تا بتوانيد جوابها را بدست آوريد.وضعيت آخر را تثبيت كنيدهمان طور كه گفتيم اگر حدود كنترل براي فرايند (قابليت فرايندها) در محدوده مشخصات (مواردي كه موجب رضايت مشتري مي شود) بوده يا با آنها در يك رديف باشد، به نظر مي رسد كه فرايند بتواند به مشخصات دلخواه دست يابد.اين قابليت، توانايي فرايند براي دستيابي به نتايج اصلي را نشان مي دهد.قابليت فرايند به اين سئوال جواب مي دهد كه فرايند شما چه چيزي را مي تواند تحويل دهد؟ قابليت فرآيند به عنوان يك شاخص، محاسبه مي شود. در اينجا به دو شاخص قابليت Cp ,Cpk كه به طور عمومي مورد استفاده قرار مي گيرند؛ Cp مساوي است با پهناي فرآيند (UCL-LCL)  تقسيم بر 6 برابر انحراف استاندارد(6سيگما) در يك فرآيند. البته اشكالي كه Cp  دارد اين است كه:

مركز توزيع يا ميزان نوسان نسبت به هدغ را نشان نمي دهد. به همين علت از Cpk استفاده مي كنيم؛ Cpk مساوي است با حر بالاي مسخصات منهاي ميانگين تقسيم بر 3 سيگما يا ميانگين منهاي حد پايين مشخصات تقسيم بر 3 سيگما.جند دليل حياتي را شناسايي كنيدبراي اينكه بتوانيم چند متغير را در نظر بگيريم نياز داريم به اينكه :منبع نوسان را شناسايي كنيد: منابع نوسان شامل سه خانواده هستند موقعيتي (نوسان در داخل محصول خاص- كنار قطعه اي)، جرخه اي (نوسان در ميان محصولات، در يك طبقه يا در ميان يك سري از فرايندها – درون قطعه اي) و زودگذر (نوسان در يك فرايند در طول زمان).از خانواده ها نمونه گيري نماييد: از يك يا چند نمونه گيري استفاده كنيد. نظير نمونه گيري تصادفي، سيستماتيك، زير گروهي، خوشه اي يا لايه اي.از تجزيه و تحليل گرافيكي استفاده كنيد: نتايج را بصورت نمودار نشان دهيد، از پلات چند متغيره، ستوني، رگرسيون يا اثرات اصلي استفاده كنيد.فرضيه ها را چك كنيد«آزمون فرضيه يك قطب نماست كه مستقيماَ شما را به سوي چند عامل حياتي كه بر فرايندتان بيشترين تأثير را دارند راهنمايي مي كند»هدف از آزمون فرضيه بررسي و تعيين صحت يك تئوري و دلايل گمان شده در مورد اثري خاص در فرايند است.در مورد آزمون فرضيه شما بايد بتوانيد :در مورد دليل يا دلايل، فرضيه هاي تنظيم كنيد: از نظر شما چه مفروضاتي در مورد ارتباط بين مشخصات كيفي حياتي و ستاده ها، وجود دارد؟فرايند و / يا داده ها را تجزيه و تحليل نماييد: آزمون فرضيه از گامهاي متوالي منطقي جهت محاسبه احتمال اينكه فاكتورهاي شناسايي شده به عنوان عوامل حياتي، بيشترين تأثير را روي كيفيت مورد

نظر ستاده ها داشته باشند، استفاده مي كند.قبول كنيد، تصحيح نماييد، رد كنيد و يا حركت نماييد: اگر فرضيه درست است، دليل يا دلايل را به فهرست عوامل حياتي اضافه كنيد. اگر فرضيه نادرست است، آنرا تصحيح كنيد و مجدداً آناليز نماييد يا رد كنيد و فرضيه ديگري را بيان نماييد.خطرات را بشناسيد«به عنوان عامل اداره يك پروژه مي توانيد از FMEA جهت اصلاح همه حالتهاي شكستي كه به هنگام راهنمايي گروه با آن مواجه مي شويد، استفاده نماييد.»FMEA پروسه منظمي است كه شما را قادر مي سازد، توقع بروز شكست را داشته باشيد، آنها را تشخيص دهيد و از بروز آنان جلوگيري نماييد. روشي است كه ضمن حداقل كردن دلايل شكست، فرايند را قابل اعتمادتر مي سازد.هر FMEA فرضيه تشكيل شده استتعريف فرايندهاي مورد تجزيه و تحليل: سطح و دامنه FMEA را تعيين كنيد. فرايندها را نقشه ريزي و تحليل نماييد. همه كار كردها و اهداف را تعريف كنيد.مميزي حالتهاي شكست و اثرات آنها: براي هر حالت شكست، سختي، احتمال اتفاق و تشخيص پذيري را نرخ گذاري كنيد. با ضرب اين سه نرخ عدد اولويت ريسك (RPN) را محاسبه نماييد.اصلاح و جبران: اثرات حالت شكست را اصلاح يا جبران نماييد. فرايندها را دوباره ارزيابي كنيد. آناليز هر مشكل اصلاح نشده و كنترل هاي ضروري و خاص را مستند كنيد.همه مشكلات را اصلاح نماييد.ابزار مورد استفاده در اين نقطه طراحي آزمايشهاست DOE. (DOE) به عنوان يك آزمون چند متغيره شناخته شده، روشي براي تعيين اهميت دو يا چند عامل مؤثر بر ستاده ها در فرايند است كه اين عمل بوسيله آزمايش با عوامل همزمان زيادي (بجاي فقط يك عامل و در يك زمان)

انجام مي گيرد.«براي انجام DOE بايد برنامه كاري مناسبي طراحي شود. – اگر DOE را بطور كامل اجرا كنيد و سعي ننماييد كه بخشهايي از آنرا حذف كنيد، در زمان و منابع صرفه جويي خواهد شد» در DOE  بايد متغيرها را بشناسيم و سطح را تنظيم كنيم و همچنين يك برنامه براي آزمايش تنظيم و نتايج آن را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم.براي كنترل برنامه ريزي كنيددر مرحله كنترل، ابزار نهايي، كنترل برنامه، اندازه گيري تفصيلي و راهنمايي جهت حفظ تغييرات مثبتي است كه گروه پروژه ايجاد نموده اند.«يك برنامه كنترل به شما اطمينان مي دهد كه اطلاعات مورد نياز جهت جلوگيري از داشتن عملكردي پايين تر از استانداردهاي عملكرد بهينه را در اختيار داريد.»همچنين در استفاده از برنامه هاي كنترل عبارتند از:مطمئن شويد كه فرايند تحت كنترل است: كليه نوسانات بايد تصادفي باشند. هيچ يك از نقاط داده نمي توانند خارج از حدود كنترل باشند. نبايد هفت نقطه متوالي صعودي يا نزولي از داده ها وجود داشته باشند. هفت نقطه داده نبايد گرايش به بالا يا پايين ميانگين داشته باشد.سيستم را توضيح دهيد: تغييرات در مشخصات، روشهاي كنترل و اندازه گيري مشخصات را شناسايي كرده، به هم ربط دهيد.براي اداره كردن هدف، راهنمايي فراهم كنيد: آنچه  را كه جهت جلوگيري از عيوب انجام شده، اينكه عيوب چگونه بروز مي كنند و اگر اتفاق افتاد چه بايد كرد، مستند كنيد.سود خود را حفظ كنيد«گواه كاركرد شش سيگما اثرات مالي در انتهاي خط مي باشد. حفظ شش سيگما نيازمند تعهد و رهبري است».سه نكته كليدي براي حفظ شش سيگما عبارتند از:تسهيم كنيد و ارتباط برقرار كنيد: «درسهاي آموخته شده» از هر پروژه را در سازمان گسترش دهيد. همه

افراد حاضر را در برنامه ابتكاري شش سيگما نگهداريد.يك گروه قوي بسازيد: آموزش مستمر كمربند فوق مشكي ها، كمربند مشكي ها و كمربند سبزها را بطور رسمي و غيررسمي حمايت كنيد. همكاري كنندگان در شش سيگما را پاداش دهيد.مديران ارشد را متعهد و ملزم نگهداريد: آنها بايد برنامه ابتكاري شش سيگما و بازخواني قاعده مند آن را، حمايت و پشتيباني كنند.«سفر شش سيگما يك سفر تمام وقت است كه هرگز پاياني ندارد و به بلندي خواسته شما براي رسيدن به قله كيفيت و رشد است. والاترين نقش شما به عنوان مدير در فرايند، رسيدن به بالاترين كيفيت و كمترين هزينه توليد كالا و خدمات مي باشد».

مديريت كاربردي وقت

سعيد اسلامي

خلاصه كتاب: چگونه از وقت خود بهتر استفاده كنيم- تلخيص: نگار عرب عامريان-زمان از جمله نعمتهاي گرانبهايي است كه نيازمند برنامه ريزي دقيق مي باشد. بسياري از افراد ادعا مي كنند كه وقت آنها به هدر نمي رود و ابراز مي دارند كه: من خيلي سازم__اندهي شده كار مي كنم، مي دانم كجا مي روم، مي دانم چكار مي كنم و... اگر شما واقعاً و صادقانه جزء اين دسته از افراد هستيد بايد بگوييم كه در گروه اقليتي جاي گرفته ايد.

شناسنامه كتابانتشارات فرهنگي تبريزمديريت كاربردي وقت(چگونه از وقت خود بهتر استفاده كنيم)سعيد اسلاميچاپ اولتابستان 73تبريز – خيابان امام خميني – جنب مسجد سالارمقدمه  زمان از جمله نعمتهاي گرانبهايي است كه نيازمند برنامه ريزي دقيق مي باشد. بسياري از افراد ادعا مي كنند كه وقت آنها به هدر نمي رود و ابراز مي دارند كه: من خيلي سازم__اندهي شده كار مي كنم، مي دانم كجا مي روم، مي دانم چكار مي كنم و... اگر شما

واقعاً و صادقانه جزء اين دسته از افراد هستيد بايد بگوييم كه در گروه اقليتي جاي گرفته ايد. خيل__ي از مردم نسبت به روزهاي بدون بهره وري (بي حاصل) خود بي تفاوت هستند در حالي كه همگي مايل هستيم كارهاي بسياري را در يك روز انجام دهيم، ولي معلوم نيست كارهايمان چقدر ارزش داشته و بر چه اساسي اولويت بندي شده اند و چقدر وقت بايد صرف آنها كنيم. مثلاً گاه براي گرفتن يك جواب يا ارسال يك نامه يا درخواست كالا از انبار، بيش از اهميت موضوع موردنظر به پيگي__ري، تعارفات و حاشيه پردازي مشغول مي شويم. همچنين در بسياري از جلسات مسايل جنبي نظير سياست، تجارت، خانواده، اوضاع اجتماعي، اخبار سازماني، و... بيشتر از موضوع يا دستور جلسه موردبررسي و تبادل نظر قرار مي گيرند. مقوله مديريت زمان سالهاست كه ذهن افراد و صاحب نظران رشته هاي مختلف را به خود مشغول كرده و تاكنون دوره هاي آموزشي و سمينارهاي بسياري در اين ارتباط برگزار شده است. اما آيا واقعاً توانسته ايم بر زمان احاطه پيدا كرده و آن را در كنترل خود داشته باشيم. حقيقت آن است كه ما بايد خود را اداره كنيم نه زمان را. چرا كه زمان اساساً اداره شدني نيست و خواه ناخواه زمان مي گذرد و اين ما هستيم كه بايستي از آن به خوبي استفاده كنيم. به يك تعبير مديريت زمان درواقع همان مديريت بر خويشتن است و جالب است بدانيد مهارتهايي كه ما براي اداره كردن ديگران نيازمنديم، همان مهارتهايي است كه براي اداره كردن خود نيازمنديم مانند توانايي ومهارت در برنامه ريزي، تفويض اختيار،

سازماندهي، رهبري و كنترل. شناخت صحيح و به موقع عواملي كه وقت ما را ه__در مي دهند، خيلي مهم است زيرا بدين ترتيب راه درمان بيماري اتلاف وقت را كوتاه خواهيم كرد. بد نيست اين سوال را مطرح كنيم كه وقت روزانه شما صرف چه كارهايي مي شود؟ فرقي نمي كند داراي چه موقعيت شغلي و كاري هستيد فقط كافي است لحظاتي روزهاي گذشته و امروز خود را مرور كنيد. شايد قبل از اينكه به پاسخ شما بپردازيم بهتر است در يك مورد، تكليف خود را روشن كنيم و آن اين موضوع كه آيا شما با ارباب رجوع سروكار داريد يا خير؟ اگر شما ارباب رجوع نداريد دو حالت دارد: 1 - يا مدير هستيد، اختيارات و كارها را تفويض كرده ايد. 2 - يا اينكه ماهيت شغل شما به گونه اي است كه با ارباب رجوع سروكار نداريد. ازطرح اين سوالها دو هدف را دنبال مي كنيم. الف) ذكر اين نكته كه ميان صرف وقت براي كسي كه ارباب رجوع دارد و كسي كه با ارباب رجوع سروكار ندارد خيلي فاصله است. به عبارت ديگر، افرادي كه با ارباب رجوع سروكار دارن__د، وقتشان طوري ديگر صرف مي شود كه مطلب مهمي است و در تجزيه و تحليلهاي مربوط به مديريت زمان اغلب ديده شده كه موردغفلت قرار گرفته است. ب) ذكر اين نكته كه شما بايد اختيارات و كارهاي خود را به ديگران تفويض كنيد. خوب برگرديم بر سر سوال قبلي مان. واقعاً وقت شما در طول روز صرف چه كارهايي مي شود؟ شايد پاسخهاي شما برحسب فراواني و اهميت اينگونه باشد: 1 -

ديدن كارتابل نامه ها؛ 2 - جلسات و تماسهاي تلفني؛ 3 - بررسي پرونده ها و تهيه پيش نويس نامه ها يا اخبار و اطلاعات لازم؛ 4 - بازرسي و سركشي به قسمتها؛ 5 - ماموريتهاي اداري؛ 6 - انجام امور شخصي؛ 7 - ارتباطات غيررسمي و حضور در غذاخوري و نظاير آن. چكيده: آيا نياز داريد كه زمان خودتان را بيشتر برنامه ريزي كنيد ؟ آيا مي خواهيد بيشتر و بهتر و و كاراتر از قبل عمل كنيد؟ آيا وقت زيادي را براي انجام كار كم هدرمي دهيد؟ آيا وقت زيادي براي كاري مي گذاريد اما آن را نمي توانيد تمام كنيد ؟ اينها و صدها سوالات مشابه ديگري وجود دارند كه شايد در ذهن شما باشد . بيست تكنيك كاربردي مديريت زمان در زير بيست تكنيك كاربردي مديريت زمان براي مديران بيان شده تا راهگشاي مقوله كمبود وقت مديران و استرس ناشي از آن باشد:1- اولويت كارها را مشخص كندي: با اولويت بندي درست كارها آنها را به ترتيب فهرست كنيد و براي انجام آنها اقدام نماييد. اولويت بندي، اولين گام اصلي در جهت مديريت زمان است.2- تفويض اختيار كنيد: واگذاري كارها به افرادي كه شايستگي و توانايي انجام آنها را دارند راهي مناسب براي فراهم كردن مقداري وقت آزاد است اما توجه داشته باشيد كه در اين مهم ضروري است كه حيطه اختيارات و مسووليت فرد را مشخص كنيد به طوري كه اختيارات وي با مسووليت وي متناسب باشد. امضا كردن موارد روزمره مانند فرم ها و فاكتورهاي روزانه از جمله مواردي است كه شايد بتوانيد روي تفويض آنها فكر كنيد.3- استفاده از فناوري

را جدي بگيريد: به جاي ملاقات هاي حضوري و نيز در جهت تسريع گردش درخواست ها و مكاتبات اداري از امكاناتي مانند تلفن، فكس، ايميل، سيستم دبيرخانه مبتني بر شبكه (paperless)، نرم افزار SharePoint و برگزاري كنفرانس آنلاين استفاده كنيد.4- از خدمات بانكداري الكترونيك استفاده كنيد: معمولا با يك بار مراجعه به بانك خود و ارائه يك درخواست مي توانيد از اين خدمات ارزنده استفاده كنيد و بسياري از امور بانكي و پرداخت هاي خود را در منزل يا محل كار و از طريق اينترنت انجام دهيد و ناچار نباشيد كه در هفته ساعاتي از وقت ارزشمند خود يا كارمند شركت را در صف بانك تلف كنيد.5- مراجعان را مديريت كنيد: منشي يا مسوول دفتر خود را توجيه كنيد كه براي چه كساني وقت ملاقات گذارد و چه كساني را به فرد يا قسمت ديگري راهنمايي كند چون لزومي ندارد كه شما راه حل همه مراجعان باشيد. همين نكته را در خصوص وصل كردن تماس هاي تلفني هم يادآور شويد.6- گفت وگوهاي تلفني را مختصر كنيد: اگر قصد داريد به همكاري تلفن كنيد كه فكر مي كنيد ممكن است با صحبت هاي نامربوط وقت شما را بگيرد براي آنكه مطمئن باشيد كه پرچانگي نمي كند مي توانيد دقايقي پيش از ساعت نهار يا زمان حركت سرويس تماس بگيريد؛ در ضمن لزومي ندارد در طي روز هر بار كه به همكاري تلفن مي زنيد احوال پرسي خانوادگي كنيد به اصل مطلب بپردازيد7- سيستم بايگاني مناسبي داشته باشيد: با داشتن يك سيستم بايگاني نامرتب كه نظم منطقي و مشخصي در نگهداري مكاتبات ندارد، هم فضايي را بيهوده اشغال كرده ايد و هم در هنگام لزوم به دردتان نمي خورد؛ پس با توجه

به نوع كسب و كاري كه داريد سيستم بايگاني مناسبي را پيش بيني كنيد. براي اين منظور مي توانيد از زونكن هايي با رنگ هاي مختلف استفاده كنيد؛ مثلا زونكن قرمز براي نامه هاي ارسالي، زونكن زرد براي نامه هاي دريافتي و زونكن آبي براي فاكتورهاي خريد؛ تا در هنگام لزوم به سرعت بتوانيد زونكن مورد نظر را بيابيد. در خصوص پرونده ها نيز مي توانيد از همين شيوه استفاده كنيد و از پوشه هايي با رنگ هاي متفاوت براي موضوعات مختلف استفاده كنيد. ضمن اينكه اگر قرار است پوشه ها را داخل فايل هاي كشويي قرار دهيد، مي توانيد از پوشه هايي كه داراي برچسب پلاستيكي براي نوشتن عنوان هستند، استفاده كنيد تا مجبور نشويد براي پيدا كردن يك پوشه همه پوشه هاي كشو را خارج كنيد و ورق بزنيد.8- با سيستم بايگاني آشنا باشيد: با چگونگي نگهداري مكاتبات در بايگاني مربوط به خود آشنا باشيد تا در صورت نبود يا مرخصي منشي، گرفتار نشويد و بتوانيد به سهولت آنچه را كه مي خواهيد پيدا كنيد.9- بايگاني را ساماندهي كنيد: هرچند وقت يكبار بايگاني خود را بررسي نماييد و مكاتباتي را كه ديگر نيازي به نگهداري آنها نيست بيرون بيندازيد. چنانچه امور بايگاني شما را منشي برعهده دارد از او بخواهيد كه اين كار را با نظارت شما انجام دهد.10- از خواندن مطالب بيهوده و نامربوط پرهيز كنيد: وقت خود را صرف خواندن همه مطالب روزنامه نكنيد. اگر علاقه مند به مطالعه مقالات اقتصادي هستيد مي توانيد به منشي خود بگوييد كه مقالات اقتصادي روزنامه را برايتان مشخص كند يا به جاي اينكه كل مجله را به شما بدهد همان صفحات را كپي گرفته و بدهد. به جاي اينكه مجله را بايگاني

كنيد مقالات مورد نياز آن را جدا كرده يا از آنها كپي كرده و نگه داريد. قبل از ورق زدن و مرور يك مجله يا كتاب حتما فهرست عناوين را ببينيد شايد اصلا ارزش ورق زدن را نداشته باشد.11- علامت گذاري نكات مهم را فراموش نكنيد: وقتي نامه درخواست يا گزارشي را مي خوانيد جملات و عناوين مهم را مشخص كنيد تا در بازخواني يا استنادهاي بعدي مجبور به خواندن مجدد همه مطلب نباشيد و بتوانيد به سرعت مطالب اصلي را بيابيد.12- در مسافرت كارتان را رها نكنيد: زماني كه در مسافرت هستيد مسووليت خود را به شخصي واگذار كنيد كه بتواند در نبود شما به نامه ها و مكاتبات پاسخ مناسب دهد. در اين خصوص لازم است كه به طور دقيق حيطه اختيارات او را مشخص كنيد كه به چه نامه هايي پاسخ دهد و چه مواردي را براي شما نگه دارد تا خود شما رسيدگي كنيد.13- مخاطبان خود را در دسترس داشته باشيد: مشخصات ضروري افرادي را كه ممكن است نياز به تبادل ايميل با آنها داشته باشيد در قسمت مخاطبان (contacts) صندوق پستي خود ذخيره نماييد. مواردي مانند نام، شماره تلفن، آدرس وب سايت و ايميل از اين جمله هستند. استفاده از اين امكان كمك مي كند كه در زمان ارسال نامه، ناچار به تلفن كردن و پرسيدن آدرس ايميل نباشيد.14- براي وقت خود ارزش قائل باشيد: اجازه ندهيد كه ديگران وقت باارزش شما را تلف كنند. در مقابل افرادي كه با دردودل و حرف هاي حاشيه اي مي خواهند وقت شما را تلف كنند هوشيار باشيد و با لحني مودبانه بگوييد كه در حال حاضر گرفتار هستيد و فرصت شنيدن صحبت هاي

آنها را نداريد. در ضمن سعي كنيد مذاكرات كوتاه و چند دقيقه اي را بطور ايستاده انجام دهيد؛ بنابراين وقتي كسي براي اين منظور نزد شما مي آيد از پشت ميز بلند شويد و ايستاده صحبت كنيد؛ باور كنيد كه در كوتاه كردن صحبت و صرفه جويي در وقت بسيار كارساز است.15- خود را درگير جزئيات اجرايي نكنيد: مدير هر چه بيشتر درگير كارهاي اجرايي باشد كمتر فرصت تفكر و برنامه ريزي دارد. به عنوان مديرعامل، قائم مقام يا مديركل يك سازمان لزومي ندارد كه بيش از اندازه در جزئيات اجرايي ريز شويد و به آنها توجه كنيد. اين كار نه تنها موجب مي شود كه پرسنل خود را روباتي تصور كنند كه از خود اختياري ندارند، بلكه شما را از وظايف اصلي خود دور مي كند.16- جلسات را كوچك و جمع و جور برگزار كنيد: از آنجا كه معمولا تشكيل جلسه در سطح مديران سازمان دشوار است از آن به عنوان آخرين گزينه استفاده كنيد. جلسات متعدد و طولاني، وقت و انرژي ذهني زيادي از مدير مي گيرد. هر قدر كه تعداد افراد جلسه بيشتر باشد دستيابي به نتيجه و جمع بندي دشوارتر مي شود. پس ابتدا در مورد ضروري بودن تشكيل جلسه به يقين برسيد و بعد هم تا حد امكان جلسه را بزرگ نكنيد.17- اصول جلسات بزرگ يا مهم را در نظر داشته باشيد: جلسه حتما داراي دستور جلسه باشد، دستور جلسه حداقل يك روز پيش از برگزاري جلسه به دست مدعوين برسد، در دستور جلسه زمان شروع و پايان جلسه را مشخص كنيد و حتي اگر امكان دارد حداكثر زمان هر بند از دستور جلسه را هم معين كنيد

تا افرادي كه قرار است در آن مورد صحبت كنند زمان را مدنظر داشته باشند، موضوعات را برحسب اولويت در دستور كار قرار دهيد، از رييس يا دبير جلسه بخواهيد كه مديريت زمان جلسه را برعهده داشته باشد و اجازه ندهد كه افراد با مرور حرف هاي تكراري و خارج از موضوع، وقت جلسه را بگيرند، فقط افراد مرتبط به موضوع جلسه را دعوت كنيد، نسبت به حضور به موقع در جلسه مقيد باشيد و ديگران را هم از اين موضوع آگاه كنيد.18- زمان صرف ناهار و صبحانه فرصت خوبي براي انجام مذاكرات كاري به شكل غيررسمي است. اصطلاح صبحانه كاري و ناهار كاري كه مدتي است رايج شده دلالت برهمين موضوع دارد، پس سعي كنيد از اين فرصت ها به خوبي استفاده كنيد. شخصا از زمان صرف ناهار استفاده زيادي مي برم و بسياري از گفت وگوهاي كاري را حين صرف ناهار انجام مي دهم. به تجربه دريافته ام كه احتمال مقاوت و مخالفت در اين زمان كمتر است.19- زبان بدن را ياد بگيريد: با آموختن زبان بدن (body language) مي توانيد در مذاكرات يك گام جلوتر باشيد؛ چرا كه بيش از نيمي از پيام هاي ارتباطي انسان ها به وسيله حركات بدن منتقل مي شود. با درك صحيح از طرز نشستن، ايستادن، نگاه كردن و صحبت كردن طرف مقابل مي توانيد رفتار و گفتار خود را در جهت متقاعد كردن وي عوض كنيد و بدين ترتيب در زمان كوتاه تري به نتيجه برسيد.20- يادگيري مديريت زمان را توصيه كنيد: پرسنل خود را تشويق كنيد كه تكنيك هاي مديريت زمان را بياموزند و آن را در عمل به كار گيرند؛ چرا كه اگر آنها بتوانند زمان خود

را بهتر مديريت كنند شما هم از فوايد آن بهره مند مي شويد و امكان تفويض كار مهيا مي شود.فراموش نكنيد كه مديريت زمان، هسته اصلي مديريت زندگي (life management) است، پس در مورد خودتان واقع بين باشيد. اگر انجام كارهاي زياد و بيش از توانايي خود را قبول كنيد به زودي دچار استرس و اضطرابي خواهيد شد كه سلامتي روحي و جسمي شما را تهديد مي كند و به ناچار بايد پولي را كه به واسطه تلاش سخت و بيشتر كسب كرده ايد خرج درمان خود كنيد؛ بنابراين حد و مرز ظرفيت خودتان را بشناسيد و به آن احترام گذاريد.مديريت كاربردي وقت زمان حاضر، عصر تكنولوژي اطلاعات، سرعت و كار است. در اين وضعيت هر كس بتواند بيشتر كار كند و زودتر به اهداف اصلي خود برسد جلوتر از بقيه است. براي رسيدن به اين منظور هم همه خواستار داشتن زمان بيشتر و استفاده بهينه تر از زمان هستند. تنها راه استفاده بهينه از زمان هم برنامه ريزي است. به ياد داشته باشيد 80 درصد امور زندگي ارزش چنداني ندارند و 20 درصد بقيه داراي ارزشي معادل 80 درصد هستند.زمان بندي روزانه براي انجام هر وظيفه اي امري ضروري است. رويكرد ساده انگارانه به فعاليت هاي روزانه معمولاً به تاكيد بر وظايف عادي مي انجامد. وظايفي كه براي رسيدن به هدف ارجحيت دارند به سادگي به تاخير مي افتند، زيرا انجام شان مدت زمان طولاني تري مي طلبد و فوريت كمتري نيز دارند. يك فرايند زمان بندي متضمن دو گام اساسي است: نخست، دور نمايي از اقداماتي كه بايد در روزها و هفته هاي آتي انجام داد، و دوم، تهيه

فرم راهنماي برنامه ريزي روزانه.برنامه ريزي شما بايد متناسب با موقعيت تان صورت گيرد، يعني متناسب با وضعيت شغلي، خانوادگي و يا الگوهاي رفتاري تان باشد. براي شروع برنامه ريزي اولين اقدام شناخت اولويت ها است. براي انجام هر كاري وقت نداريم، در اين صورت بايد وقت مان را صرف انجام كارهايي كنيم كه براي ما مهم هستند. بنابراين بايد خود را در نظامي از اولويت ها محدود كنيم. به طور كلي مي توان گفت اين اولويت ها شامل: الف) تقدم هايي كه براي ما اهميت دارند و با هدف هاي مهم ما در ارتباط اند و فوري ترين و مهم ترين امور محسوب مي شوند. اين مسائل اموري هستند كه ما براي انتخاب و انجام شان مشكل كمتري داريم و تعلل ها ممكن است موجب تاخير در كارها شود كه نتايج ناگواري به بار مي آورد.ب) تقدم هايي كه براي ما اهميت دارند و نمايانگر مسائل واقعي ما هستند. آنها مهم اند اما فوريت ندارند و به آساني كنار گذاشته مي شوند و مي توانند مورد تعلل قرار گيرند.ج) تقدم هايي كه به شغل ما مربوط مي شوند و رئيس يا ساير كاركنان از ما خواسته اند كه آنها را انجام دهيم در حقيقت آنها گرايش به انجام شدن كارها دارند آنها داراي فوريت هستند اما ارزش چنداني ندارند بنابراين بايد در مواجهه با اين قبيل امور وسواس را كنار گذاشته و آنها را به سرعت انجام داد و وقت زيادي را صرف آنها نكرد.د) تقدم هايي كه مهم و ضروري نيستند و بايد سعي كرد كه از انجام دادن آنها خودداري كرد و

يا آنها را در حالت تعليق نگه داشت و فقط در صورتيكه مهم يا ضروري شدند آنها را انجام داد.با انجام شيوه تقدم گرايي در كارها به نتايج بزرگي دست خواهيد يافت. به اين ترتيب كه بر روي تقدم هاي "ج و د" كار اضافي انجام ندهيد زيرا قطعاً كار بهتري را براي انجام دادن داريد. با مشخص كردن يك هدف بلند مدت از اولويت "ب" از وقت روزانه خود ساعتي را به انجام دادن آن اختصاص دهيد. مطمئن باشيد براي بيشتر افراد اين هدف، قابل دستيابي است. اما براي موفقيت روزانه بايد برنامه ريزي بلند مدت تري همانند بازه زماني هفتگي داشته باشيم. برنامه هفتگي وسيله بسيار ارزشمندي در مديريت زمان است ولي افراد كمي از آن به طور منظم استفاده مي كنند. اين برنامه مي تواند شامل فعاليت هاي عمده و مهم هفته آينده از تقدم هاي " الف و ب و ج" باشد. امتياز برجسته راهنماي برنامه ريزي هفتگي آن است كه شما مي توانيد طرح ريزي و فعاليت هاي يك هفته را در يك برگ جاي دهيد. در طول هفته مي توانيد راهنماي برنامه ريزي شده را براي تغيير ترتيب موارد اولويت دار بازرسي كرده و وظايف تازه اي بر آن بيفزاييد. عليرغم داشتن جدول روزانه كه گاهي به آن متكي هستيم، برنامه ريزي روزانه بايد به عادت تبديل شود. سيستمي را طراحي كنيد كه براي تان سودمند باشد و بتوانيد هر روز از آن استفاده كنيد. هدف برنامه ريزي آن است كه ذهن شما را خلوت كند و به شما نشان دهد چه كارهايي را انجام داده ايد و چه

كارهايي را بايد انجام دهيد.برنامه ريزي روزانه يكي از بهترين مدد كاران شما در كنترل زمان است و در مقابل رويداد ها، افراد و بي نظمي ها از شما حفاظت مي كند. برنامه ريزي روزانه پلي است ميان آنچه مي خواهيد انجام دهيد و زماني كه براي انجام آن در اختيار داريد.نكات كاربردي مديريت زمان عبارتند از: 1)بدانيد كه مديريت زمان يك دانش خودي است . همان طور كه مي دانيم هر روز 24 ساعت است و اين 24 ساعت ثابت است پس ما بايد زمان خودمان را تنظيم كنيم . ما هرگز نمي توانيم اين 24 ساعت را كم و زياد كنيم اما مي توانيم با برنامه ريزي صحيح و مناسب ميزان استفاده خود را كم يا بيشتر كنيم . همگي اين قدرت را داريم كه خودمان را مديريت كنيم و مي توانيم كارهايي را كه بايد در طول 24 ساعت انجام دهيم را برنامه ريزي كنيم . 2) پيدا كنيد كه در كجا زمان هدر مي رود . ما نمي توانيم ادعا كنيم كه كاملا" از زمان خود استفاده مي كنيم، بلكه مقداري از زمان از دست ما هدر مي رود كه اگر بتوانيم اين زمان را نيز كنترل كنيم، مي توانيم براي اين زماني كه با مديريت زمان صرفه جو.يي كرده ايم براي كارهاي گوناگون استفاده كنيم. 3) هدفهايي از مديريت زمان را براي خود ايجاد كنند . توجه كنيد كه تمركز بر روي مديريت زمان باعث مي شود كه اخلاق و رفتار شما عوض شود نه اينكه  زمان را عوض مي كند . اولين قدم در مديريت زمان ، زماني حاصل

مي شود كه اوقاتي كه هدر مي دهيد را از برنامه خود حذف كنيد . اگر بتوانيد زماني را كه هدر مي دهيد حذف كنيد بدانيد كه اولين قدم در مديريت زمان را برداشته ايد . 4) يك طرح مديريت زمان را الگو قرار دهيد . يك طرح در مديريت زمان براي خود انتخاب كنيد و در آن اهداف واضح و اولويتها ي خود را در آن بنويسيد و بعدا"اين اولويتها و هدفها را مرتب كنيد و تنظيم وقت كنيد واولويتهاي غير ضروري را حذف كنيد . آنها يي كه بلند مدت اند و آنهايي كه كوتاه مدتند و زود بازده اند را مشخص كنيد و به طور خلاصه، طرح شما بايد تمامي ضوابط و اصولي  راكه در مديريت زمان مهم است را، دربرداشته باشد وطرح را طوري تهيه  كنيد تا ،دست يافتني باشند تهيه يك جدول زماني  نبايد به صورت انتزاعي و دور از ذهن باشند. هرگز از طرح جدول زماني تقليد كوركورانه نكنيد . مثلا" فرد X يك طرح مديريت زمان دارد و شما از روي آن كپي برداري كنيد . الگو برداري كنيد اما كپي برداري نكنيد . تهيه طرح باعث مي شود كه در طول اجراي برنامه خود دچار استرس و نگراني نشويد. 5) از ابزارهاي جانبي مديريت زمان استفاده كنيد . از سخت افزارها و نرم افزارهاي كاربردي در زمينه مديريت زمان، حتما" استفاده كنيد . مثل Out look اين نرم افزار باعث مي شود كه شما بتوانيد به راحتي تمام برنامه هاي خود را به طور روزانه ، هفتگي ، و يا ماهانه ، در آن وارد كنيد و

خيلي راحت بتوانيد به برنامه هايتان برسيد . يكي از كارهايي كه زمان بر است پاسخ دادن به نامه هايي با موضوع يكسان است اين نرم افزارقادر است به طور اتوماتيك پاسخگويي به اين نوع نامه ها را انجام دهد . وبه عنوان دستيار حرفه اي براي شما كار كند. 6) كارهاي خود را اولويت بندي كنيد . اولويت بندي همان طور كه گفته شد.برايتان مهم است . و باعث مي شود اولين و آخرين اولويتهاي برنامه اي و كاري خود را بدانيد . 7) تفويض اختيار كنيد . همواره ياد بگيريد كه كارهايتان را به ديگران تفويض اختيار كنيد . هيچ وقت پيشتازي و تكروي نكنيد . كارهايي را كه ديگران قادر به انجام صحيح آن هستند به عهده آنها بگذاريد و خودتان كارهاي كليدي را انجام دهيد . هيچ وقت فكر نكنيد شما بايد تمام كارها را انجام دهيد. 8) كارهاي تكراري را به ديگران واگذار كنيد . اين بند در واقع ادامه بند هفت است هر چقدر كارها تكراري باشد، اينكه بتوان خيلي راحت به ديگران واگذار شود بيشتر است . 9) محدوده زماني تعيين كنيد . بعضي از كارها هستند كه بسيار وقت گيرو تكراري هستند. مثل پاسخ دادن به نامه ها و... به همين دليل روزانه حداكثريك ساعت براي پاسخ دادن به نامه ها و كارهاي تكراري صرف كنيد نه بيشتر. 10) مطمئن باشيد كه سيستم شما سازماندهي شده است . اگر وقت زيادي را صرف بررسي فايلها ي كامپيوتري خود مي كنيد، از يك سيستم مديريت فايل استفاده كنيد . يك سيستم مديريت فايل باعث مي شود كه شما

بتوانيد در مدت زمان كمتري ، دسترسي به اطلاعات زيادي داشته باشيد . همچنين با برنامه ريزي يك سيستم مديريت فايل، شما مي توانيد فقط به اطلاعاتي كه نيازبه دسترسي داريد ،دسترسي داشته باشيد و خود را در ميان انبوهي از نامه ها و اطلاعات در گير نكنيد . 11)وقت خود را با منتظر شدن بيهوده، هدر نكنيد . هم خودتان سر وقت حاضر شويد و هم از ديگران انتظار داشته باشيد كه سر وقت  در قرار ملاقات حاضر شوند.مطمئن باشيد كه شما وقت اضافي براي هدر دادن در انتظارات بيهوده را نداريد . مهم اين نيست كه در كدام قرار ملاقات هستيد، مهم اين است كه سر وقت حاضر شويد . شناسايي عوامل موثر در اتلاف وقت به طور اجمال مي توان عوامل موثر در اتلاف وقت را به قرار زير برشمرد: عدم تفويض اختيار؛ تماسها و مكالمات زياد تلفني؛ جلسات بسيار (درون سازماني و برون سازماني)؛ قبول و يا تحميل بيش از حد مسئوليت و كار؛ آشفتگي و بي نظمي فردي و عدم تمركز فكري؛ نداشتن كاركنان و همكاران شايسته و كارآمد؛ مسافرتها و ماموريتهاي متعدد اداري؛ امور شخصي و گرفتاريهاي خانوادگي؛ عدم برنامه ريزي مناسب؛ كار امروز را به فرداافكندن. همانگونه كه مشاهده مي شود موضوع «عدم تفويض اختيار» به عنوان شايد مهمترين عامل اتلاف وقت بويژه براي مديران عنوان گرديده است. به راستي چرا شما بخشي از اختيارات خود را به ديگران واگذار نمي كنيد؟ بد نيست در اين قسمت مهمترين دلايلي را كه براي عدم تفويض اختيار برشمرده شده است را ذكر كنيم: 1 - كاركنان هنوز كار بسياري براي

انجام دادن دارند و واگذاري و تفويض اختيار بيشتر به آنها معقولانه نيست؛ 2 - كاركنان توان انجام دادن برخي كارها را ندارند، لذا نمي توان اختياري به آنها تفويض كرد؛ 3 - كاركنان نمي خواهند به آنها تفويض اختيار شود؛ 4 - فرد مناسبي نيست كه كارها و اختيارات به او واگذار شود؛ 5 - قدرت وجسارت لازم در تفويض اختيار وجود ندارد؛ 6 - مديران ترجيح مي دهند براي حفظ شأن و شخصيت خود از تفويض اختيار پرهيز كنند؛ 7 - ممكن است تفويض اختيار نشانگر ضعف مدير در سازمان تلقي شود. اگر شما به عنوان خواننده اين نوشتار، مدير هستيد ببينيد كه واقعاً كدام مورد يا موارد از هفت گزينه بالا شامل شما هم مي شود. بعد كمي تأمل كنيد كه چرا در چنين وضعيتي به سر مي بريد؟ خوب جاي دارد كه به يك موضوع مهم ديگر اشاره كنيم كه نوعاً خيلي وقت ما را هدر مي دهد. تماسهاي تلفني خارج از برنامه و ملاقاتهاي بدون هماهنگي. بهتر است طرف خود را طوري مقيد و هدايت كنيد كه در كوتاهترين زمان مكالمه يا ملاقات حرف خود را بزند. شايد اين تجويز در وهله اول سخت باشد ولي مي تواند در وقت شما صرفه جويي شود، چون در غير اين صورت براي اينكه محبوب همه باشيد ناگزير هستيد كه كاملاً در اختيار درددلها، مشكلات، درخواستها، غيبتها و... اين و آن باشيد و از انجام كارهاي ضروري باز بمانيد. يك چيز ديگري كه معمولاً كاركنان را رنج مي دهد و ممكن است خود آنها خيلي متوجه نباشند كه بر روي اتلاف وقت آنان

چه تاثير مهمي دارد، موضوع شل_______وغ بودن و به هم ريختگي ميز كار است. آيا از آن قبيل افرادي هستيد كه دوست دارند ميز شلوغ داشته باشند يا نه سعي مي كنيد هر پرونده، نامه، و يا هر ارجاعي را به موقع و به نوبت و ترتيب اهميت كنار دست خود قرار دهيد و به آن رسيدگي كنيد. اين هم نكته بسيار بااهميتي است كه علاوه بر وقت، اعصاب و روان شما را هم تحت تاثير قرار مي دهد. يك راهنماي كليدي براي آنكه بر زمان دراختيار، احاطه داشته و بتوانيم آن را مديريت كنيم بايد هدف گذاري مناسبي داشته باشيم. يعني اينكه براي هر روز كاري خود اهدافي را ترسيم كنيم. ازسوي ديگر براي هدف گذاري موارد ذيل را درنظ__ر بگيريم: هدف بايد روشن، قابل اندازه گيري، واقع بينانه، قابل دسترسي و محدوده زماني معيني داشته باشد. خوب حالا به نظر مي رسد كه دريچه اي ديگر به روي ما باز شده تا نسبت به زمان (وقت) طور ديگري نگاه كنيم و با به كارگيري مجموعه موارد مطرح شده بتوانيم از زمان حداكثر استفاده و بهره را ببريم، چرا كه زمان منتظر ما نمي ماند. نتيجه گيري 1 - ببينيد كه از زمان چه مي خواهيد (چه انتظاري داريد)؟ 2 - عواملي كه وقت شما را هدر مي دهند شناسايي و دسته بندي كنيد. سپس چاره اي براي برطرف كردن آنها بيابيد. 3 - فعاليتهاي روزانه خود را اولويت بندي كنيد داشتن يك مسئول دفتر يا منشي فهيم، دورانديش و پرانرژي در اين زمينه شما را به خوبي ياري خواهدكرد. 4 - به موضوع

تفويض اختيار جدا توجه كنيد. 5 - هر از گاه به ميز خود نگاه كنيد و آشفتگي آن را برطرف سازيد. 6 - شفاف و قاطع باشيد و با عوامل اتلاف وقت با حسن تدبير برخورد كنيد. 7 - از مركب زمان به عنوان وسيله اي براي موفقيت و رشد و اثربخشي هرچه بيشتر استفاده كنيد نه اينكه در دام آن گرفتار شده و دچار بي نظمي و آشفتگي گرديد. منابع :1.    اسلامى، سعيد؛ مديريت كاربردى وقت. بى جا، بى تا، 1373.2.    حقيقى، محمد على؛ الگويى براى تنظيم وقت مديريت. تهران؛ نشر عالم، 13773.    اينترنت

انسان معماي خلقت

دكتر محمد حنيف پور

خلاصه كتاب: حكيمانه بودن خلقت انسان و جهان و عبث نبودن خلقت: يكي از اسما الهي كه در قران بر ان تكيه شده حكيم است .اقتضاي اين نهضت اين است كه تمام افعال خدا حكيمانه باشد .حكيمانه در مقابل كار عبث و گزاف است تمام افعال خدا عرفي عقل پسند دارد  در بسياري از ايات بيان شده است كه افرينش اسمان و زمين و به طور كلي جمله ي ((مخلوقات الهي)) به حق بوده است  براي پي بردن به حقيقت حكيم بايد واژه هاي حق و باطل و لهو لعب و عبث را در معنا بهتر بشناسيم حق:كلمه حق در لغت نامه به معناي ثبوت است . به معناي صفت هم استعمال مي شود يعني:ثابت گاهي حق در مورد خدا به كار برده ميشود گاهي حق در مورد وجود دايمي به كار ميرود .حتي اگر با لذات نباشد وبالغير باشد اما دوام دارد گاهي حق درباره ي اعتقاد گفته ميشود به عبارتي اعتقاد  حق در مقابل اعتقاد 

باطل و منظور از اعتقاد حق اعتقادي است كه مطابق با واقع است گاهي در مورد كلام به كار ميرود 5 گاهي در مورد وعدهاي به كار ميرود وعده اي حق وعده اي باطل 6 گاهي در مورد افعال به كار ميرود7گاهي حق در امور اعتباري محض و در باب حقوق گفته مي شود  حقوقي كه براي كساني در ظرف اجتماع ثابت مي شود باطل :باطل درست در مقابل حق مي باشد و در هر جا معناي خاصي دارد عبث:يعني هدف صحيحي را در نظر نگيرد چنين كاري بيهوده ميشود لعب:آن هدفي كه فقط خيال را ارضا مي كند نه عقل را .مثل بازيهاي بچه ها و بعضي بزرگترها لهو:يعني سرگرمي ((عبث نبودن و بازگشت به خداوند))بقا و ابديت انسان توحيد كننده خلقت انسان و خود انسان توجيه كننده ي خلقت ساير موجودات است هيچ چيز عبث نيست چون هر چيزي براي يك حكمتي و فايده اي در نظر گرفته شده است و اخرين فايده ها و اثرها كه سر به ابديت و بقا و هميشگي ميزند انسان است.حالا لازم نيست بگوييم خصوص انسان هايي است كه روي زمين اند.بلكه در كهكشان ها هم هر موجودي كه استعداد ابديت و بقاي ابدي دارد شامل ميشود.پس وجود خورشيد و ماه و زمين هم عبث نيست.((عظمت خلقت جنين از ديدگاه قران)) خلقت انسان چند مرحله دارد: 1. مرحله ((سلاله من طين))عصاره اي از اب و خاك و مقصود از ان همان مواد غذايي است كه نطفه انسان از ان توليد مي گردد 2 .مرحله ((نطفه))و ان درجايگاه محكمي كه همان رحم مادر است قرار دارد 3. مرحله

(علقه)كه سلول انساني پس از چندي به صورت خون بسته اي در مي ايد 4. مرحله (مغضه)كه همان مرحله اي است كه خون پس از چندي به صورت يكپارچه گوشت در مي ايد 5. مرحل((عظام))كه همان موقع استخوان بندي جنين است 6. مرحله پوشش استخوان با گوشت است 7مرحله ((انسان كامل)) كه در اخرين منزل انسان در رحم مادر ميباشد و اين مرحله انچنان جالب و شگفت انگيز است كه خداوند در اين مرحله به خود تبريك ميگويد و مي فرمايد(فتبارل الله احسن الخالقين)) يعني ((افرين بر قدرتت اي ذات پاك)) انتساب روح به خدا يعني چه؟ انتساب روح به خدا در تعابيري چون (من روحي) (من روحنا) (من روحه) يعني چه؟ از روايات بر مي ايد كه در صدر اسلام و در زمان ائمه (ع)اي توهم برخي از افراد پيش مي امده است كه ناگزير چيزي از خدا در انسان وجود دارد كه گويي در ذهنشان مي گذشته كه جزئي از خدا شده و به درون انسان امده است در روايات شديدا  با اين افكار مبارزه شده و در پاسخ امده است كه اين حرف ها كفر است و انكه اين سخن ها را بر زبان اورد از دين خارج است روح انسان مخلوق خداست  از خداست و خدا جزء ندارد پس منظور از (من روحنا)و امثال ان اين نيست كه چيزي از خدا جدا شده باشد و از قبيل اضافه جزء و كل نيست بلكه اضافه ايست كه ادبا ان را اضافه تسريفي مينامند در اضافه كمترين مناسبت كافي است و در همه ي زبانها رايج است نيز در زبان فارسي خودمان مانند

:خداي ما ،عالم ما ،اسمان ما،اين قبيل اضافات ملكيت و جزئيت را نمي شناسد نفس جهاد نفس كه جهاد بزرگي است و از كشته شدن در  راه حق تعالي بالاتر است و عبارت است از غلبه كردن انسان بر قواي ظاهره ي خود و انها را در تحت فرمان خالق قرار دادن. حكيم سبزواري  نفس را به هفت قسمت تقسيم كرده است: 1.نفس 2 .قلب  3.عقل  4. روح  5 . سر 6.  خفي 7.  اخفي از ديدگاه ملا صدرا نفس  4 مورد مي باشد: 1.سر ظاهر 2 .سر باطن 3. عان ظاهر 4. علن باطن ابن سينا نفس را به 3 قسمت تقسيم كرده است: 1. نفس نباتي 2.  نفس حيواني 3.  نفس انساني و گاهي به دو قسمت تقسيم كرده اند كه تقسيم نفس به ظاهر و باطن شيطان به چه معناست؟ كلمه شيطان :از شطن يعني :دور شد .اگر شاط گرفته شود به معني از خشم سوختن (افراط قوه خشم) از روي استعاره به مفهوم مفسد و شرير و نيز به معني مار، عربي ((هس ساطان )) و ((الشيطان)) وجودي كه با ذاتش ميل به بدي دارد ابليس:مراد از اينكه در قران موجودي است زنده و با شعور، مكلف ،نامرئي و فريبكار و...، كه از امر خداوند سر پيچي كرده و به ادم سجده نكرده در نتيجه رانده شده در اكثر جاهاي قران به نام شيطان خوانده شده در يازده جا ابليس به كار رفته است ادم به چه معناست ؟ كلمه ي ادم به معناي در اوردن ساختن خاك سرخ و نخستين بشر به كار رفته است و اين كلمه 25 بار

در قران امده و 17 بار به صورت ((ادم))و 8بار ((بني ادم )) امده است اكثر علما ان را علم گرفته و نام شخص مي دانند بشر : اين كلمه مجموعا 36 بار در قران كريم به كار رفته است و يك بار نيز به صورت ((مثناي مجرور)) يعني ((بشرين)) امده است كلمه ي بشر معناي عامي را با خود حمل ميكند و قابل اطلاق بر همه انسان ها مي باشد چنان كه صاحب ((الزميزان)) در (جلد سوم) در ذيل تفسير (ايه 79 سوره ال عمران ) مي نويسد  ((بشر مرادف با كلمه انسان است و به فرد و جمعيت هر دو اطلاق مي شود يعني انسان واحد را (بشر) گويند چنان كه به جماعت ان هم اطلاق ((بش ر)) مي نمايند انسان اين كلمه مجموعا 65 بار در قران مجيد به كار رفته است و همانند لفظ بشر معناي عامي را در بر دارد و قابل اطلاق بر همه ي ادميان مي باشد واژه ((انسان)) بر شخصيت باطن و سيرت و انسانيت دلالت دارد و از لفظ ((بشر)) جسد و پيكره ظاهري و صورت مادي حيوانيت انسان مراد است  .ارتباط جن و شيطان در قران كريم تصريح شده است كه ممكن است شيطان از جن يا انس باشد .شياطين دسته ويژه اي از جن يا انس هستند كه كارشان شرارت است .در ميان شياطين جن فرد ممتازي وجود دارد كه او ابليس است ايا ابليس از فرشتگان است يا جن؟ ايا اگر سجده كرده بود بايد جز فرشتگان نباشد؟ 3 جواب ميتوان داد 1. اگر ابليس جن بود مي توانست بگويد من از فرشتگان

نبودم تاخطاب شامل شود به همين جهت سجده نكردم در حالي كه چنين نگفته بود 2.همه فرشتگان سجده كردند جز ابليس 3. در خطبه ي قاصعه حضرت امير(ع) مي فرمايد: كساني كه تكبر بورزند خداوند انهارا به عذاب مبتلا مي كند و اگر بنا بود خدا كسي را كه تكبر ورزيده است عفو نمايد ابليس را عفو مي كرد كه فرشته بود عبادت راز افرينش انسانخداوند انسان را براي اين افريد كه تنها اورا پرستش كند و فرمان او را بپذيرد پس او وظيفه اش اطاعت امر خداست:((همانا جن و انس را نيافريديم مگر براي اين كه مرا پرستش كنند))او جز در راه پرستش خداي خويش و جز با ياد او خود را نميابد،و اگر خداي خويش را فراموش كند وخود را فراموش مي كند و نميداند كه كيست و براي چيست و چه بايد بكند و كجا بايد برود((همانا از انان مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خداوند ، خودشان را از ياد برد)) ارزش هاي انسان در قران : 1. انسان خليفه خدا در زمين است 2. ظرفيت علمي انسان از بزرگترين ظرفيتهاي است كه يك مخلوق ممكن است داشته باشد 3. او فطرتي خدا اشنا دارد 4. در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادي كه در جماد و گياه و حيوان وجود دارد عنصري ملكوتي و الهي وجود دارد 5. افرينش انسان افرينش حساب شده است تصادفي نيست 6. او شخصي مستقل و ازاد است 7.اواز يك كرامت ذاتي و شرافت ذاتي بر خوردار است 8. او از وجدان اخلاقي برخوردار است 9. او جز با ياد خدا با چيز ديگر

ارام نمي گيرد 10. نعمتهاي زمين براي انسان افريده شده است 11. او جز در راه پرستش خداي خويش و جز با ياد او خود را نميابد12. او را براي اين افريده كه تنها خداي خويش را پرستش كندو فرمان او را بپذيرد 13. او همين كه از اين جهان برود و پرده تن كه حجاب چهره جان است دور افكنده شود .پس حقايق پوشيده كه امروز بر او نهان است بر وي اشكار گردد 14. او تنها براي مسائل مادي كار نمي كند تهيه كننده :شادي رحمانيشناسنامه كتاب:مولف : دكتر محمد حنيف پورناشر: پيك توسنوبت چاپ: دوم 86چاپ: دقتشمارگان: 1000 نسخه

نقشه هاي ذهني مديران

نويسنده: سامائل ا.مالون

خلاصه كتاب: مترجم: دكتر حبيب الله دعائي- تخليص: سيده مرضيه علوي نيا- به جرات مي توان بيان نمود كه مهمترين اصل در زندگي انساني و سازماني و در پيشبرد اهداف آنها نقش رهبري و مديريت است. هر كس در زندگي خود و در هر سطحي از سازمان به نحوي با مساله مديريت درگير است كه بكارگيري صحيح اصول و فنون مديريت، سبب دستيابي به اهداف با حداكثر كارايي و اثربخشي شده و مشكلات را به حداقل مي رساند لذا مي توان گفت كه مشكل جامعه ما كمبودها نيست، مشكل ضعف بعضي از مديريت ها است.پيتر دراكر نويسنده و مشاور مديريت مي گويد: ((مديران اجرائي آينده مي بايد افرادي باشند كه چگونه ياد گرفتن را ياد بگيرند)). در سال هاي آينده، داشتن مدرك علمي در علوم و تكنولوژي قديمي مي شود از اين رو نياز به شناخت مغز و دانستن چگونگي كارآن براي يادگيري افزايش مي يابد.دانشمندان در گذشته تصور مي كردند

كه مغز تنها تا اواخر نوجواني رشد مي كند اما امروزه ثابت شده كه وزن مغز انسان تا حدود  سالگي به حداكثر خود مي رسد و هماهنگي بين نيمكره هاي راست و چپ مغز تا سن  سالگي به طور كامل توسعه مي يابد و روانشناسان معتقدند كه ما فقط حدود يك درصد از ظرفيت مغزمان را بكار مي گيريم.يادگيري به معناي تغيير و تحول است و تغييري در رفتار كه حاصل تجربه مي باشد تعريف شده است. يادگيرندگان قادرند كارهايي را انجام دهند كه قبلا قادر به انجام آنها نبودند و براي يادگيري نبايد به وضع موجود و اطلاعات و مهارت هاي موجود راضي باشيم بلكه براي دستيابي به وضع مطلوب بايد انرژي، جديت و پشتكار صرف كنيم.انگيزه هاي دروني از درون انسان نشات مي گيرد كه با علاقه، چالش، مبارزه طلبي و عزت نفس يا نياز به خود نمايي ارضا مي شود و انگيزه هاي بيروني با نياز به مقبوليت اجتماعي، توقع پاداش بيشتر يا ارتقا و نياز به حمايت توسط افراد همانند يا همكاران ارضا مي شود. انگيزه هاي دروني نسبت به انگيزه هاي بيروني كارايي بيشتري دارد.براي رسيدن به اهداف انسان نياز به اعتماد دارد. اعتماد باوري است كه بطور ذاتي توانايي يادگيري در موقعيت هاي رسمي و غير رسمي را به ما القا مي كند و به عبارت ديگر عدم وجود اعتماد به معناي شك به خود، طرز نگرش منفي و ايجاد محدوديت رواني مي كند. خودباوري و اعتماد اولين شرط لازم براي قبول مسئوليت هاي بزرگ است. به گفته (( ديزرايلي )) رمز موفقيت، ثبات و پايداري در نيت است؛

پافشاري و اصرار علامت مشخصي است كه غالبا در افرادي كه به هدف مي رسند ديده مي شود. يكي از راه هاي موفقيت اهداف تمركز است به عبارتي يادگيري چگونگي كنارآمدن با مديريت و از بين بردن آشفتگي است و يادگيري را با گفتن (( تمركز من بسيار بالا است))، ((من شخص متمركزي هستم ))، (( من سرشار از تمركز هستم)) و .. بالا ببريد.هوش افزا(DEEPAIR) به ما كمك مي كند كه هفت قانون اساسي يادگيري را كه شامل عدم بكارگيري، تاثير، تمرين، برتري، ارتباط و انضمام، شدت و آمادگي است.قانون عدم بكارگيري (Disuse) :اگر يك مهارت يا دانشي را تمرين و يادآوري نكنيم بالطبع آنرا فراموش مي كنيم و فراموشي با سن هيچ ارتباطي ندارد. فراموشي نتيجه منطقي عدم بازنگري است .منحني فراموشي يك نظزيه ثابت شده در يادگيري است. يك برنامه بازنگري بايد با فاصله حدودا10 دقيقه، 24 ساعت، يك هفته، يك ماه و سه ماه بعد از عمل يادگيري طراحي مي شود تا رو به زوال نرود. و توجه داشته باشيم كه با استفاده از قوه بينايي عمل يادآوري سه برابر افزايش مي يابد.قانون تاثير(Effect) :اگر فرآيند يادگيري شادي آفرين، ارضا كننده، لذت بخش و پاداش آور باشد به يادگيري علاقمند مي شويم. به مطالب اصلي و ضروري بيش از مطالب جزئي و فرعي تكيه كنيم. وقفه هاي زيادي را براي اظهار نظر بكاربگيريم. مباحث جديد را در طرف صبح كه نسبت به بعدظهر افراد هوشيارترند ارائه دهيم و در بعدظهر كارهاي مشاركتي مانند حل تمرين و مطالعت موردي انجام گيرد.قانون تمرين(Exercise) :تكرار زياد كاري سبب بهبود مهارت در آن مي شود

كه اگر ممارست و تمرين بصورت اصولي انجام شود باعث تكامل خواهد شد. انجام داددن كاري به صورت غلط عادتي را بوجود مي آورد كه ترك آن عادت مشكل خواهد بود مثلا جدول ضرب را از طريق تكرار زياد و مرور مداوم ياد گرفتيم و در اصل با اين عمل آن را در حافظه بلند مدت خود ذخيره كرديم كه بصورت خودكار و سريع آن را به خاطر مي آوريم.قانون برتري(Primacy) :كارها و يا وظايف جديدي را كه ابتدا و انتها انجام مي دهيم بهتر به خاطر سپرده مي شوند و كارهايي را كه حدفاصل كارهاي ابتدا و انتها قرار مي گيرند بيش تر فراموش مي شوند هر چقدر در اموري كه به يادگيرندگان محول كنيم مشاركت و درگيري بيشتر باشد به همان اندازه يادگيري و يادآوري افزايش مي يابد.ارتباط و ضميمه سازي(Association) :يادگيرندگان بزرگسال با پيوند و ارتباط دادن دانش جديد با دانش و تجارب قبلي مطالب را ياد مي گيرند لذا پيوند و ارتباط مطالب يكي از اصول و مباني اساسي يادگيري است پنج كلمه 1-بررسي كردن 2- سوال كردن 3- خواندن 4- فراخواني 5- مرور نقش بسزا و مهمي در كسب مفاهيم، دانش و اطلاعات جديد دارد.قانون شدت(Intensity) :اگر تجربه يادگيري، برجسته، جذاب و قابل يادآوري باشد اشتياق بيشتري براي يادآوري ايجاد مي كند تا اينكه خسته كننده و عادي باشد. مربيان موفق به واسطه حساس نمودن موضوعات مورد بحث شان معروفيت دارند آن ها اين كار را با ارتباط دادن علاقه خود با دانش و تجربه يادگيرندگان و با استفاده از بحث، مثال، روايت تصاوير و با استفاده خوب از قوه

بصري انجام مي دهند هرچه قدر شدت اشتياق و علاقه يادگيرندگان بيش تر باشد به همان اندازه فرآيند يادگيري كاراتر و موثر تر خواهد بود.قانون آمادگي(Readines) :ما مي توانيم اسبي را به داخل آب فرو ببريم ولي نمي توانيم او را مجبور به خوردن آب كنيم افراد بزرگسال بايد آمادگي و توانايي و تمايل لازم براي يادگيري را داشته باشند اگر يادگيرندگان انگيزه و آمادگي لازم براي يادگيري نداشته باشند تلاش زياد و آموزش خوب براي آنان بي فايده خواهد بود. مربيان بايد به اهميت موضوع و ارتباط آن با تجربه و اهداف يادگيرندگان تاكيد زيادي كنند و هم چنين در چگونگي تاثير آن بر بهبود عملكرد شخص روشن نمايد.خلاصه كردن مكرر در طول جلسه آموزش و يادگيري به حفظ و يادآوري مطالب ارائه شده كمك شاياني مي كند و تنوع زياد در روش هاي يادگيري بسيار خوب است.سبك هاي يادگيري:افراد روش هاي گوناگوني براي يادگيري دارند بعضي از افراد به مفاهيم و نظريه ها علاقه مندند در حالي كه بعضي ديگر كاربرد علمي نظريه ها را دوست دارند عموما افراد بزرگسال دوست دارند خودشان بطور فعال در فرآيند يادگيري شركت كنند و نظريات و تجربياتشان را در گروه مطرح كنند و همچنين خودشان هدايت گر و حل كننده مسائل باشند.عده اي از افراد قسمت چپ مغزشان نسبتا فعال تر مي باشد و در بعضي از افراد سمت راست مغزشان، يعني بعضي از افراد منطقي، تحمل گرا و تحليل گر هستند و تمايل زيادي به تجربه هاي آموزشي، منطقي و متوالي دارند. برخي ديگر خلاق و هنرمند مي باشند كه علاقه زيادي به اثر گذاري

مقابل، تجارب بصري و ايفاي نقش ندارند. يك مربي خوب تلاش مي كند كه با استفاده از تكنيك هاي متفاوت متكي بر دو قسمت منطقي و هنري، آنچه را كه براي امر يادگيري لازم است تهيه كند و نيز از روش هايي كمك بگيرند تا حد امكان حواس بيشتري را بكار گيرند.خلاقيت:خلاقيت ايجاد چيزي است كه قبلا وجود نداشته از قبيل بيان، ارتباط مجدد بين اشياء، عقايد و مردم جداي از ايجاد چيزهاي تازه، خلاقيت مي تواند پديده ها را در شكل هاي جديد و نوظهور تغيير يا تركيب كند. خلاقيت در تمام سطوح تجارت، يعني سطوح استراتژيك مديريت و عمليات، لازم و ضروري است و بايد بوسيله مديران اجرايي مورد حمايت قرار گيرد و اهميت آن بطور كلي در تمام سطوح مديريتي ترويج و شناسانده شود بدون خلاقيت احتمال اينكه شركتي نوآور باشد وجود ندارد و بدون نوآوري احتمال اينكه شركتي از نظر تجاري موفق باشند وجود ندارد.خلاقيت بطور خاص در بخش هايي از تجارت از قبيل تحقيق و توسعه، آموزش و بالندگي، خدمات مديريتي، توسعه و توليد، طرح هاي استراتژيكي، بازاريابي، تبليغات، طراحي و ساخت لازم است.صرف نظر از ابداعات جديد، پيشرفت هاي دامنه داري در سيستم ها و خدمات توليدي وجود دارد براي اينكه بتوانيم با ديگران رقابت داشته باشيم و اين رقابت را حفظ كنيم بايد وضعيت خود را نسبت بهتر سازيم و براي رسيدن به اين هدف يا در اين صورت كلمه اي مثل خلاقيت و كلمات ديگري از قبيل تخيلي، غير قابل پيش بيني، واگرا و منشعب به ذهن خطور مي كند. خلاق بودن بر خلاف تحليلي بودن است.

تحليلي بودن به معناي منطقي بودن، قابل پيش بيني بودن، همگرايي و قائم بودن است.خلاقيت و نقشه هاي ذهني:نقشه هاي ذهني به ما كمك مي كند كه اطلاعات را به طريق مشابهي بدست آوريم كه اين امر ما را در ايجاد ارتباطات كمك و تشويق خواهد نمود. نقشه هاي ذهني سريعا افكار افراد را به مرحله باور دروني متمركز مي كند. ساختار نقشه هاي ذهني به ايجاد ايده ها و اطلاعات معين كمك مي كند و تلفيق، ارتباط، تركيب و همخواني را فراهم مي سازد.بررسي يك تفكر خلاق بر اهميت درك اوليه مربوط به نيمكره راست مغز و راه حل تحليلي تاكيد دارد اين عوامل مي توانند به وسيله نيمكره چپ مغز به صورت منطقي مورد ارزيابي قرار گيرند بنابراين اگر اصل يك مساله به صورت مرئي نشان داده شود و بيشتر به آنچه در نقشه هاي ذهني است استعدادهاي خلاق نيمكره راست مغز مي تواند نسبت به حل مساله بيشتر در دسترس باشند. نقشه هاي ذهني، برون نمايي مربوط به ايده ها را پرورش داده و درك روابط غير عادي بين ايده هايي را كه با آساني قابل تشخيص نيستند تسهيل مي نمايد.مزاياي نقشه هاي ذهنيدر كاربرد نقشه هاي ذهني، فوايد بسيار زيادي جهت ايجاد ايده وجود دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم.نقشه هاي ذهني يادگيري، آموزش و كاربرد را تسهيل مي نمايد، اين قابليت را دارند كه تعداد زيادي از ايده ها را سريعا ايجاد نمايند و روش هاي موثري براي ثبت فرآيند سازي و مرتبط ساختن ايده ها با هم مي باشند.نقشه هاي ذهني قابل انعطاف اند بنابراين

مي توان ايده ها را از طريق آن ها افزايش داد.مغز هميشه از خلاء و فضاي تهي نفرت دارد بنابر اين ساختار نامحدود نقشه هاي ذهني ايجاد ارتباط، اتصال و همبستگي ايده ها را تسهيل مي كند.

ثروتمندترين مرد بابل

اثر: جورج كلاسون

در شهر بابل قديم زماني مرد ثروتمندي به نام آكارد زندگي مي كرد. وي همچنين به سخاوت و آزادگي شهرت داشت در دادن صدقه و خيرات بخشنده بود. نسبت به خانوده اش دست و دل باز بود و در خرج كردن براي خودش نيز امساك نمي كرد اما با وجود اين بر ميزان ثروتش هر سال بيش از سال پيش افزوده مي شد. روزي جمعي از دوستان ايام جواني نزد او آمدند و گفتند: « اي آركاد، تو از همه ي ما ثروتمندتري. تو ثروتمندتري مرد بابل شده اي در حالي كه ما براي بقاي خود مي جنگيم. تو مي تواني لطيف ترين جامه ها را بپوشي و كمياب ترين غذاها را تناول كني در حالي كه ما همين قدر كه بتوانيم پوشاك و خوراك براي خانواده ي خود تهيه كنمي بايد شاكر و قانع باشيم. ليكن زماني بود كه ما با تو فرقي نداشتيم. همه ي ما نزد يك استاد درس خوانده ايم. همه در يك زمين بازي كرديم. تو نه سخت كوش تر از ما بودي نه وفادارتر. پس چه شد كه دست تقدير تو را از ما متمايز كرد تا بتواني از مواعب زندگي اين همه بهره مند شوي و ما به اندازه ي تو شايستگي داشتيم از همه نعمت محروم مانده ايم؟» موضوع:ثروتمندترين مرد بابلاثر: جورج كلاسونترجمه: مهدي مجرد زاده كرمانيخلاصه كتاب:

زهرا كربلائي زاده ثروتمندترين مرد بابل

در شهر بابل قديم زماني مرد ثروتمندي به نام آكارد زندگي مي كرد. وي همچنين به سخاوت و آزادگي شهرت داشت در دادن صدقه و خيرات بخشنده بود. نسبت به خانوده اش دست و دل باز بود و در خرج كردن براي خودش نيز امساك نمي كرد اما با وجود اين بر ميزان ثروتش هر سال بيش از سال پيش افزوده مي شد. روزي جمعي از دوستان ايام جواني نزد او آمدند و گفتند: « اي آركاد، تو از همه ي ما ثروتمندتري. تو ثروتمندتري مرد بابل شده اي در حالي كه ما براي بقاي خود مي جنگيم. تو مي تواني لطيف ترين جامه ها را بپوشي و كمياب ترين غذاها را تناول كني در حالي كه ما همين قدر كه بتوانيم پوشاك و خوراك براي خانواده ي خود تهيه كنمي بايد شاكر و قانع باشيم. ليكن زماني بود كه ما با تو فرقي نداشتيم. همه ي ما نزد يك استاد درس خوانده ايم. همه در يك زمين بازي كرديم. تو نه سخت كوش تر از ما بودي نه وفادارتر. پس چه شد كه دست تقدير تو را از ما متمايز كرد تا بتواني از مواعب زندگي اين همه بهره مند شوي و ما به اندازه ي تو شايستگي داشتيم از همه نعمت محروم مانده ايم؟»آكارد بي درنگ اعتراض كرد و گفت «اگر شما در طي اين سالها كه از دوران جواني ما گذشته است بجز قوت لايموت نصيبي نداشته ايد، علتش آن است كه جمع مال داراي قواعد و قوانين است كه يا نياموخته ايد يا اصلاً به آن توجه

نداشته ايد. آن «دست سرنوشت» يكي از خدايان بدجنس است كه نه تنها خير ابدي را به كسي اعطا نمي كند بلكه ويراني را به هر كس كه پول بي زحمتي را به چنگ آورده مي فرستد. كسان ديگري هم هستندكه مورد لطف اين خداي عزيز قرار مي گيرند و تبديل به افراد خسيس مي شوند كه مي ترسند دارايي هاي خود را خرج كنند زيرا « مي دانند» كه قادر نيستند آن چه را خرج مي كنند جايگزين بسازند. شايد كساني باشند كه پول هاي بادآورده را سرمايه گذاري كنند و بر آن بيافزايند و هميشه به صورت شهود لذاني راضي و خشنود باقي بمانند. اما اين تعداد افراد بسيار اندك است و من فقط از زبان ديگران چيزهايي درباره ي شان شنيده ام. كساني را كه در اثرات ناگهاني ثروتمند مي شوند در نظر آوريد و آنگاه تصديق خواهيد كرد كه آن چه مي گويم مطابق واقع است.»دوستان آركاد تصديق كردند كه نظر او در مورد كساني كه مي شناسند ناگهان ارث كلاني به آنها مي رسد درست نيست و از او خواستند كه راز و رمز ثروت بي حسابي را كه به چنگ آورده بيان كند او به سخنان خود ادامه داد:در جواني به پيرامون خو نگرستيم و چيزهاي بسياري را ديدم كه موجب خوشبختي مي شوند و دريافتم كه ثروت توانايي مرا براي داشتن آن چيزها افزون مي كند «ثروت قدرت است و با آن بيساري از چيزها امكان پذير مي شود» با پول مي توان به سفرهاي دريايي دور و دارز رفت. مي توان زيورهاي طلايي خريد. مي توان لوازم

گرانبهايي براي منزل خريد. چون همه ي اين ها را دانستم به خود گفتم كه بايد نصيب خود را از مواهب حيات بردارم ديگر من جز كساني كه كنار بنشينم و از دور ديگران ببينم و لذت مي برند و خسرت بخورم. چون همانطور كه مي دانيد فرزند پيشه ور فقيري بودم و خانواده مان پرجمعيت بود لذا اميد ميراث قابل توجهي را نداشتم. اما زمان چيزي است كه به فراواني در اختيار همه هست هر يك از شما زمان زيادي را بيهوده از دست داديد كه مي توانستيد آن را صرف گردآوري ثروت كنيد. در مورد مطالعه اگر يادتان باشد معلم داناي ما گفت كه علم بر دو نوع است. يكي از آنها علمي است كه سبب مي شود چيزهايي را كه نمي دانيم ياد بگيريم و بدانيم. ديگري علمي است كه سبب مي شود بفهميم چه چيزهايي را نمي دانيم. به اين جهت تصميم گرفتم كشف كنم كه چگونه مي توان ثروتي را گرد آورد و سپس از اين كه آن را دانستم آن را وظيفه ي خود قرار دهم و به خوبي به انجام برسانم. زيرا عقل حكم مي كند كه وقتي در معرض نور آفتاب قرار مي گيريم از نور آن لذت ببريم در غير اين صورت در هنگام مرگ به غم و حسرت دچار خواهيم شد. بلأخره در ديوان مكاتبات شغلي به عنوان كاتب براي خود يافتم و كارم اين بود كه هر روز مطالبي بر لوحها هاي گلي حك كنم. شغلي كم درآمد و طاقت فرسا بود و من ناچار بودم هفته ها و ماهها و سالهاي متوالي كار

كنم. بي آنكه مبلغ قابل ملاحظه اي در كف داشته باشم. تمام درآمد من خرج خوراك، پوشاك و هديه به خدايان و چيزهاي ديگر مي شد. اما تصميمي گرفته بود كه هرگز مرا رها نمي كرد. روزي القميش رباخوار به ديوانخانه آمد و يك نسخه از قانون نهم را سفارش داد و به من گفت: « من تا دو روز ديگر اين قانون را مي خواهم و چنانچه تا آن هنگام حاضر شده باشد دو سكه مسي به تو انجام خواهم داد. پس به شدت مشغول كار شدم. آن قانون بسيار مفصل بود و هنگامي كه القميش براي بردن آن مراجعه كرد هنوز آماده نشده بود او خشمگين شد. به او گفتم « القميش تو مرد ثروتمندي هستي به من بگو كه چگونه مي توانم مانند تو ثروتمند شود و من هم در عوض قول مي دهنم كه تمام شب را بر روي لوح هاي گلي كار كنم و تا هنگم طلوع آفتاب كار را به پايان برسانم». او به من لبخند زد و گفت: تو آدم گستاخي هستي. من اين معامله را قبول دارم. تمام آن شب مشغول حكاكي بودم و كار لوحه هاي گلي را به پايان رساندم. به او گفتم: « اگنون به قول خود عمل كن» به نرمي گفت: فرزندم. رازي را كه خواسته بودي به تو مي گويم، زيرا كه دارم به سن پيري نزديك مي شوم و آدم پير دوست دارد پرچانگي كند. هنگامي كه جوان براي گرفتن اندرز به نزد پير مي آيد او همه ي دانش هاي خود را در اختيار او مي گذارد. اما جوانان خيال

مي كند دانش پيران فقط به درد گذشته مي خورد. اما يادت باشد خورشيد كه امروز مي تابد همان خورشيدي است كه در هنگام تولد پدر تو مي تابد و همين خورشيد در هنگام مرگ آخرين نوه ي تو نيز مي تابد.به كلماتي كه مي گويم به دقت توجه كن و الا حقيقتي را كه مي خواهم به تو بگويم در نخواهي يافت و آنگاه تصور خواهي كرد كه زحمت شبانه ي تو عبث بوده است» آنگاه از زير ابروان پرموي خود نگاه موذيانه اي به من كرد و با لحني خفه و نيرومند گفت اراده دولتمندي را هنگامي يافتم كه متوجه شد« بخشي از درآمد من متعلق به خودم است و بايد آن را براي خود نگاه دارم» تو نيز چنين كن آنگاه با نگاهي نافذ به من خيره شد و ديگر سخني نگفت: پرسيدم: «همين؟» گفت: آنچه گفتم كافي است تا دل يك چوپان را به قلب يك رباخوار مبدل سازد» گفتم: « مگر همه درآمد من مال خودم نيست و نمي توانم آن را براي خودم نگاه دارم؟» پاسخ داد: ابداً چنين نيست مگر تو براي دوختن لباس به خياط پول نمي دهي؟ مگر براي خريد كفش پول را به كفاش نمي پردازي؟ آيا مي تواني بدون آن كه پول خود را خرج كني در شهر بابل زندگي كني؟ تو به همه كس سهمي از درآمد خود داده اي اِلاّ خودت نادان ! تو فقط براي ديگران زحمت مي كشي. اگر يك دهم درآمدت را نگاه مي داشتي بعد از ده سال دارايي تو چه مبلغ شده بود؟ من علم اعداد را

فراموش نكرده بودم و پاسخ دادم « به اندازه درآمد يكسال» «جواب داد. تو فقط نيمي از حقيقت را گفتي. هر سكه طلا كه پس انداز كني همچون برده اي برايت كار مي كند و هر سكه مس كه از اين را ه حاصل شود در حكم     بچه ي او كار كنند تا پول هاي تو به طور مضاعف روي هم جمع شوند» گفت تو خيال مي كني كه من سرت را كلاه گذاشته ام اگر ذكاوت داشته باشي و حقيقتي را كه در سخنان من پنهان است دريابي مي فهمي كه ارزش اين كلمات هزار بار بيش از اجرت زحمات توست. بخشي از درآمد تو مال خودت است و بايد آن را براي خود نگاه داري ميزان اين مبلغ نبايد كمتر از يك دهم درآمدت بشود هر چند درآمد تو اندك باشد اما مي تواني هر قدر كه دلت خواست ميزان آن را بالا ببري سهم خودت را اول از همه بردار و باقي مانده را خرج كفش و لباس و صدقه و نذري براي خدايان فراموش نكن او اين سخنان را گفت و لوحه ها را برداشت و برد. من درباره ي گفته هاي وي بسيار تأمل كردم و به نظرم معقول آمد پس تصميم گرفتم آن شيوه را امتحان كنم و از آن به بعد از هر ده سكه مس كه بدست مي آوردم يكي را كنار مي گذاشتم و عجيب اين بود كه اين پس انداز هيچ كمبودي در من ايجاد نكرد. اما پس از آن كه اندوخته من روبه رشد گذاشت وسوسه مي شدم كه بخشي از آن را خرج

كنم و بعضي از اشياء جالبي را كه سوداگر شهرمان مي آورد بخرم اما خود داري مي كردم.12 ماه از آن  تاريخ كه القميش مرا نصيحت كرده بود گذشت تا اينكه يك روز دوباره به نزد من آمد و گفت  « فرزند آيا در سال گذشته دست كم يك دهم درآمدت را براي خودت نگه داشته اي ؟» با غرور گفتم: « بله ارباب، چنين كردم» گفت : « خوب است با آن پول چه كرده اي؟» آن را به آزمور آجر پز دادم مي گفت سفري دريايي در پيش دارد و با آن پول از فنقيه برايم جواهر خواهد خريد و پس از بازگشت آن را خواهيم فروخت و سودش را بالمناصفه تقسيم خواهد كرد» او در خشم شد و گفت « نادانان بايد پند بياموزند. اما تو چرا به علم يك آجر پز درباره ي جواهر اعتماد كردي؟ اگر بخواهي درباره ستارگان آسمان اطلاع پيدا كني آيا به نزد نانوا مي روي؟ نه ! به نزد ستاره شناس مي روي. اگر عقل داري بايد بفهمي كه اندوخته ي تو به باد رفته است تو درخت ثروت را نابود كرده اي بايد كه درخت ديگري بكار و او نو تلاش كني پند و اندرز چيزي است كه هميشه رايگان تمام مي شود اما بايد مراقب آن باشي اندرزي را بگيري كه داراي ارزش باشد كسي كه براي سرمايه گذاري به فرد بي تجربه اي مراجعه مي كند بايد اندوخته خود را از كف بدهد تا بفهمد كه آن اندرز فاقد ارزش بوده است» اين را گفت و رفت. دوباره به جمع كردن يك دهم

درآمد خود مشغول شدم و چون به اين كار عادت كرده بودم تحمل آن برايم دشوار نبود. بعد از 12 ماده بار ديگر القميش به ديوانخانه آمد و سراغ مرا گرفت و از من پرسيد « از آن دفعه كه تو را ديدم چه پيشرفتي كرده اي؟» جواب دادم: « سهم خود را تمام و كمال كنار گذاشتم و اندوخته ام را به آكار سپرساز سپرده ام تا با آن برنز بخرد و هر 4 ماه يكبار سود را حساب كند و سهم مرا بدهد» گفت: خوب است اما با سود پولت چه خواهي كرد« ضيافتي بر پا خواهم كرد كه در آن عسل و كيك و شراب خواهد بود و همچنين براي خود لباسي از مخمل سرخ خواهم خريد. القميش به گفته هاي من خنديد و گفت: « تو بچه هاي اندوخته خود را مي خوري. پس چگونه انتظار داري كه آنان برايت كار كنند. و چگونه ممكن است كه آنها بچه هايي بياورند و آن بچه ها باز در خدمت تو باشند؟ تو بايد ابتدا لشكري از بردگان طلايي براي خود فراهم كني و آنگاه است كه مي تواني ضيافت هاي بزرگي بدهي بي آنكه متأسف شدوي» اين را گفت و رفت. به مدت 2 سال او را نديدم وقتي به ديدارم آمد. چينهاي چهره اش عميق تر شده بود و چشمانش آن برق گذشته را نداشت به من گفت: آركاد آيا اكنون آن مقدار پولي را كه آرزو داشتي اندئخته اي؟ مي پاسخ دادم. هنوز نه . « وي گفت آركاد تو درسهاي خود را به خوبي ياد گرفته اي ابتدا آموخته

اي با مبلغي كمتر از درآمد خود زندگي كني آنگاه آموختي كه راهنمايي را از كساني بگيري كه صايحب علم باشد و بالأخره آموختي كه سكه هاي طلا را به خدمت خود بگيري» پس تو شايستگي آن را داري كه مسئوليتي را به تو واگذار كنم . من دارم كم كم پير مي شوم و پسران من فقط به فكر خرج كردن پول هستند. من املاك زيادي دارم و مي ترسم نتوانم آنها را به خوبي اداره كنم . تو اگر به نيپور بروي و در آن جا از املاك من مراقبت كني ترا شريك خود خواهم ساخت. پس به نيپور رفتم و مباشرت املاك وسيع او را به عهده گرفتم. و توانستم ارزش داراييهاي او را بسيار افزايش دهم آنگاه زحمت من بسيار شد و چون روح القميش به تاريكيها سفر كرد من هم طبق قانون و قرارداد كه با هم داشتمي از ماترك او سهم بردم». يكي  از دوستان آركاد سخن خود را آغاز كرد و گفت: « بختت بلند بود كه القميش تو را وارث خود كرد. آركاد جواب داد « بخت من از اين جهت بلند بود كه پيش از آشنايي با القميش مصمم شدم كه به ثروت و دولت برسم. هر جا كه تلاش و كوشش انسان ها وجود داشته باشد ثروت نيز رشد مي كند. فرض كنيم شخص ثروتمندي براي خود قصر تازه اي مي سازدآيا پولي كه بابت ساخت آن داده است از ميان مي رود؟ چنين نيست هر چند كه بخشي از آن پول نصيب آجر پز و بخشي ديگر سهم معمار و كارگر مي شود و

هر كس كه در  ساختن آن نقشي داشته باشد سهمي از آن مي برد اما وقتي قصر ساخته شد آيا به اندازه همه ي آن هزينه ها نمي ارزد؟ و آيا قيمت زميني كه قصر بر روي آن بنا شده است افزايش نمي يابد ثروت به طريقي جادويي رشد مي كند و هيچ كس قادر نيست براي آن حدي پيش بيني كند.آركاد: تا در اين جهان هستيد از زندگي خود لذت ببريد خود را بيش از حد خسته نكنيد و در پي آن نباشيد كه هر چه بيشتر پول بيندوزيد. اگر مي توانيد بدون تحمل فشار يك دهم درآمد خود را كنار بگذاريد به همان مبلغ قانع باشيد آن گاه مطابق درآمد خود خرج كنيد. خسيس نباشيد و از خرج كردن پول نترسيد خوب و شيرين و سرشار از چيزهاي دلپذيري است كه مي توانيد از آنها لذت ببريد.»دوستان آركاد از او تشكر كردند و رفتند. بعضي هاشان سكوت كرده بودند و بعضي ها انتقاد مي كردند و مي گفتند كسي كه آن همه پول دارد نبايد با افراد فقيري مانند ما هم سخن شود. دسته ي اخير افرداي بودند كه در سالهاي بعد بارها از آركاد ديدار كردند و او با خشنودي آنان را پذيرفت. آنان با يكديگر مشاوره مي كردند و آركاد از دانش خود آنان را بهره مند مي ساخت.نتيجه: بخشي از درآمد تو متعلق به خودت است كه آن را نگاه داري.« هفت راه براي رفع مشكلات مالي »شهر بابل شكوه و عظمتي ديرپا داشته و شهرت آن به عنوان ثروتمندترين شهر جهان از خلال قرون و اعصار به ما رسيده

است. هنگامي كه سارگون «شاه خوب» دشمن خود دولت ايلام را شكست داد و از جنگ برگشت با مشكلات جدي مواجه شد وزير اعظم مطالبيك به اين شرح را به سمع او رسانيد:  كارگران بي كارند. پيشه وران مشتريان انگشت شماري دارند. كشاورزان قادر به فروش محصولات خود نيستند و مردم براي خريد مايحتاج خود پول كافي ندارند.پادشاه پرسيد « پس آن همه طلا كه ما خرج آباداني كرديم كجاست؟» وزير پاسخ داد: « متأسفانه همه ي پولها در دست تعداد انگشت شماري از ثروتمندان شهر ماست. شاه اندكي به فكر رفت و پرسيد: در اين شهر چه كسي براي تعليم امور مالي از همه لايق تراست؟ « پاسخ روشن است. چه كسي در شهر بابل از همه ثروتمند تر  در امور مالي موفقتر ايت»؟ « وزير تواناي من مي گويند اين شخص آكارد نام دارد و او ثروتمندترين مرد بابل است. فردا صبح او را نزد من بياور» فردا صبح آركاد در دربار حاضر شد و علي رغم سنش. راست و با قامت كشيده در مقابل پادشاه ايستاد. پادشاه گفت « آركاد آيا درست است كه تو ثروتمندترين مرد بابلي؟ چه شد كه چنين ثروتمند شده اي؟ آركاد تعظيم كرد و گفت « من خدمتكاري بي مقدار و تابع فرمان شما هستم. خوشحال مي شوم كه دانش من در بهبود حال رعاياي شهر و شكوه سلطنت مورد استفاده واقع شود. اجازه فرماييد تا وزير اعظم كلاسي را كه گنجايش يكصد نفر را رعايا را داشته باشد آماده سازد و من هفت مرحله را براي رفع كمبود ها و مشكلات مالي به آنان خواهم آموخت.

دو هفته بعد يكصد نفر از افراد برگزيده در تالار «معبد آموزش» گرد آمدند و به صورت نيم دايره هايي بر روي تشكچه هاي كوچك نشستند و آركاد نيز نشست. يكي از شاگردان با آرنج به پهلوي نفر مجاور خود زد و آهسته گفت: « ثروتمندترين مرد بابل را بنگر. همان طور كه مي بيني او نيز كمترين فرقي با بقيه ما ندارد. آركاد برپا ايستاد و سخن خود را آغاز كرد: من به عنوان يكي از رعاياي وظيفه شناس كه در خدمت پادشاه بزرگ هستم در مقابل شما ايستاده ام من فرد فقيري بودم و آروزي ثروت را در سر داشتم من كار خود را با حداقل سرمايه آغاز كردم. اولين گنجينه ي من كيسه اي كهنه بود كه نخستين سكه هاي پس انداز خود را در آن مي انداختم و آرزويم اين بود كه روزي آن كيسه پر شود لذا براي پر كردن آن كيسه خالي به چاره جويي آغاز كردم و سرانجام به هفت راه چاره دست يافتم من قوانين هفتگانه را با شما كه در حضور من گرد آمده ايد در مييان مي گذارم پس با دقت به حقايقي كه براي شما خواهم گفت گوش دهيد. و در ميان خود اين مباحث را به مناظره بگذاريد اين مطالب و درس ها را فراگيريد تا شما تخم درخت ثروت را دركيسه هاي خود بكاريد.اولين راه چارهبه پركردن كيسه هاي خود آغاز كنيديعني از هر 10 سكه اي كه وارد كيسه ي شما مي شود فقط نه سكه را خرج كنيد آن كيسه بلافاصله ضخامت بيشتري پيدا مي كند و هنگامي كه آن

را در دست مي گيريد از سنگيني آن لذت مي بريد و رضايت روحي پيدا مي كنيد.دومين راه چارهمخارج خود را تنظيم كنيدهدف از تنظيم بودجه آن است كه كيسه تو پُر پول تر شود و بتواني نيازهاي ضروري و تا آنجا كه ممكن است هوسهاي خود را تأمين كني بودجه براي آن است كه مهمترين خواسته هاي خود را بشناسي و آنها را از شر هوسهاي آني و زودگذر حفظ كني. بودجه همانند چراغي كه در غاري تاريك روشن كرده باشي درزها و شكافهاي كيسه پول ترا نشان مي دهد  و ترا قادر مي سازد كه آن سوراخها را بگيري و از هزينه اي غير ضروري صرف نظر كني. پس اين دو همين علاج براي كيسه خالي است. « مطابق بوجه خود خرج كنيد تا پول كافي براي تأمين نيازهاي ضروري و لذايد و خواسته هاي ارزشمند خود داشته باشيد بدون آن كه مجبور شويد بيش از نه دهم درآمد خود را خرج كنيد.سومين راه چارهاندوخته خود را چند برابر كنيدمراقب رشد اندوخته خود باشيد. شما انظباط خاصي را رعايت مي كندي و آن اين است كه يك دهم از در آمد خود را كنار بگذاريد مخارج خود را هم تنظيم مي كنيد تا آن اندوخته بتواند به رشد خود ادامه دهد قدم بعدي اين است كه چاره ي بينديشيد تا آن اندوخته به خدمت شما درآيد. البته وجود سكه طلا و كيسه مايه ي شادي است و به فردي كه بي نواست روحيه مي دهد اما خود به خود به صورت منبع در آمد در نمي آيد. اندوخته اي كه تاكنون جمع كرده

ايد تنها بريا آغاز كار است در آمد اين اندوخته است كه ما را ثروتمند مي كند.چهارمين راه چارهاز گنجينه خود حفاظت كنيد.سرمايه خود را در برابر خطرات احتمالي محافظت كنيد و براي اين منظور فقط در كاري سرمايه گذاري كنيد كه اصل سرمايه تان محفوظ بماند و در صورت نياز بتوانيد آن را خارج كنيد و در ضمن سود عادلانه اي هم ببريد. با افراد دانا مشورت كنيد.پنجمين راه چارهسرمايه گذاري در زمينه ي ممكننعمت به كسي كه صاحب خانه خويش است رو خواهد كرد و هزينه هاي زندگي او كاهش خواهد يافت و لذا براي لذت بردن از زندگي و تأمين آرزوهاي خود پول بيشتري در اختيار خود خواهد داشت پس پنجمين راه چاره و پيشنهاد من به شما اين است كه : « خانه اي از خود داشته باشد»ششمين راه چارهتأمين آتيهشايسته ايت كه انسان درآمد مناسبي را براي روزهاي آتي خويش تدارك ببيند و به فكر روزگار پيري خود باشد و براي تأمين آتيه و راحتي خانواده ي خود نيز چاره اي بينديشيد، چرا كه هميشه در ميان آنان نخواهد بود. بديهي است كه هيچ كس نبايد از بيمه كردن خود و تأمين آتيه براي ايام پيري خودداري كند، ولو اين شغل و سرمايه گذاري او پردرآمد باشد و بريا دوران پيري و تأمين آتيه خانواده ي خويش پيشاپيش تدبيري بينديشيد.هفتمين راه چارهتوانايي خود را براي كسب در آمد افزايش دهيد.ما بايد خواهان پيشرفت باشيم و اين ميل بايد در ما نيرومند و قانع باشد. بدين ترتيب هفتمين و آخرين راهي را كه توصيه مي كنم اين است كه تواناييهاي خودر ا

پرورش دهديد. مطالعه كنيد وبر عقل و دانايي خود بيفزاييد و مهارت هاي خود را افزايش دهدي و به شخصيت خود احترام بگذاريد.اين بود هفت راه چاره براي رفع كمبود هاي مالي كردن بر اساس تجارت دراز مدت زندگي خود آنها را به همه كساني كه آرزومند دارايي هستند توصيه مي كنم. پيش برويد و اين حقايق را به همه رعاياي پادشاه بياموزيد تا آنان نيز در ثروت بي مانند اين شهر سهيم شوند.پنج قانون طلايي1-    طلا با خوشحالي و به مقدار روز افزون به مرد بي رو مي آورد كه دست كم يك دهم از درآمد خود را پس انداز كند تا براي آينده خود و خانواده اش اندوخته اي داشته باشد.2-    طلا با سخت كوشي براي ارباب عاقلي كار مي كند كه آن را در راهي سود آور به كار اندازد و آنگاه همچون گله هاي دست روبه ازدياد مي گذارد.3-    طلا با حمايت صاحب محتاطي زياد مي شود كه آن را با مشورت متخصصان مالي با تجربه سرمايه گذاري مي كند.4-    طلا از دستان كسي مي لغزد كه آن را در معاملات و منظورهايي به جريان مي اندازد كه در آن زمينه آشنايي كافي ندارد و يا مورد تأييد افراد ماهر و با تجربه نيست.5-    طلا از كسي فرار مي كند كه به دنبال درآمدهاي غير ممكن باشد و يا از روي طمعكاري به دنبال افراد شياد و حقه باز رود و يا به تجارب خام و هوسهاي واهي خود اعتماد و آن را در راههاي غير معقول سرمايه گذاري مي كند.گنجهاي بابل بسيار عظيم اند و چندان زياد كه هيچ كس

نمي تواند ارزش طلايي را كه در اين شهر موجود است معين كند همه ساله بر اين ثروت و ارزش آن افزوده مي شود گنجهاي اين سرزمين و هر سرزمين ديگر پاداشي است براي مردان مصصم و صاحب هدف كه مي خواهند سهم خود را از آن ثروت بردارند.صّراف بابليپنجاه سكه ي طلا:رودن نيزه ساز شهر بابل پنجاه سكه طلا از پادشاه  پاداش گرفته بود او با شادماني از قصر بيرون مي آمد و در فكرآن بود كه چگونه از آن پول استفاده كند؟ خانه ي بزرگ، زمين ، گله ي گوسفند ، ارّابه بخرد. در آن شب به خانه ي خود روانه شد او به هيچ چيز فكر نمي كرد جزء 50 سكه طلا چند شب بعد رودن سرگشته به دكان ماتون صراف رفت او يك راست به پستوي عقب دكان رفت جايي كه ماتون مشغول تناول غذا بود. رودن بدون معطلي به او گفت من براي مشورت پيش تو آمدم زيرا كه نمي دانم كه چه كنم؟ ماتون با لبخندي گفت: مرتكب كدام بي احتياطي شدي  كه به سراغ صراف آمدي؟ آيا پول خود را بر سر قمار باخته اي؟ تاكنون براي رفع مشكل خود به نزد من نيامده بودي. وي گفت: من براي قرض كردن پول نيامده ام بلكه براي گرفتن اندرز و راهنمايي تو آمده ام. من هديه اي كه پادشاه به من داده بود به خاطر اين كه نمي توانستم به خواهرم نه بگويم آن را به او دادم و او هم به خاطر شوهرش آرامان كه مي خواست تاجر ثروتمندي شود و مي گفت امكانات كافي ندارم آن سكه

ها را به او داد كه زماني كه تاجر خوشبختي شد آن را به من برگرداند. صّراف گفت: اگر مي خواهي به دوستت كمك كني طوري اين كار را بكن كه زحمات او متوجه تو نشود. من به هر كسي كه پولي وام مي دهم در مقابل چيزي را رسم يادگار از او مي گيرم و در اين صندوقچه به صورت امانت نگه مي دارم و هر وقت كه وام خود را پس داد آن امانت را بر مي گردانم اگر پول را پس نداد آن امانت را در اين صندوقچه نگه مي دارم و هر وقت به آن امانت نگاه مي كنم به خاطر مي آورم كه آن شخص پول مرا گرفت و آن را پس نداد.نتيجه : سرمايه اي كه داري آن را محفوظ نگه داريم با آن سرمايه. سرمايه بيشتري بدست آوريم. و سعي كنيم به دنبال طرح هاي واهي و خيالي ديگران كه خيال مي كنند سرمايه را چند برابر كنند نرويم. سعي كن با كساني شريك شوي كه موفق باشن و در اثر مهارت و تدبير آنان سرمايه ات محفوظ بماند و بر آن افزوده گردد.اندكي احتياط از  بسياري از پشيماني ها جلوگيري مي كند.نتيجه كلي1-    بخشي از درآمد تو متعلق به خود توست كه آن را نگه داري2-    شايسته است كه انسان درآمد مناسبي را براي روزهاي آتيه خود تدارك ببيند و دوران پيري خود و همچنين تأمين آتيه خويش تدبيري بيندشيد.3-    ما بايد خواهان پيشرفت باشيم و اين ميل در ما بايد نيرومند و قاطع باشد.4-    توانايي هاي خود را پرورش دهيم . مطالعه كنيم و بر عقل

خود بيفراييم و مهارت خود را افزايش دهيم و به شخصيت خود احترام بگذاريم.5-    اندكي احتياط از بسياري پشيماني ها جلوگيري مي كند.6-    بدون امنيت كافي نمي توان زندگي كرد.7-    هر جا كه نيروي تصميم باشد راهي گشوده خواهد شد.

دو ضريح فراموش شده

اصغر حبيبي خلاصه كتاب: و امر كرد پروردگار تو، كه بندگي نكنيد، مگر خدا را و نسبت به پدر و مادر نيكي و مهرباني كنيد.  در مقام والاي پدر و مادر همين بس كه خداوند در هر جاي قرآن بعد از توحيد و يگانگي ذات بي مثالش از مقام اين دو ضريح صحبت به ميان آورده است كه متاسفانه آنها را فراموش كرده ايم.  همه ي ما مشتاق آنيم كه به زيارتگاهي رفته و يكي از اهل بيت عصمت و طهارت (ع) را زيارت كنيم، در صورتي كه در منازل تمام ما انسانها دو ضريح مقدس وجود دارد كه از آنها غافل بوده و به زيارتشان نرفته ايم. عنوان كتاب :دو ضريح فراموش شدهدر رابطه با :مقام عظماي پدر و مادر وچهارده معصوم (ع) تاليف :اصغر حبيبيگردآورنده :بهاره  نوروززاده نقابياستاد گرامي :جناب آقاي مهدي يار احمدي             حبيبي ، اصغر ، 1352 –دو ضريح فراموش شده : در رابطه با ارزش پدر و مادر / تاليف اصغر حبيبي – تهران : احمدي، 1381. 312 ص.فهرستنويسي براساس اطلاعات فيپا.كتابنامه بصورت زيرنويس.1 . اسلام و خانواده. 2. والدين – جنبه هاي مذهبي – اسلام. 3. اخلاق اسلامي. الف. عنوان.9د2ح/6/253 BP                             646/297كتابخانه ملي ايران      19144- 81م(بسم الله الرحمن الرحيم)وقضي ربك الا تعبدو و ااياه و بلو الدين احسانا.  ( سوره اسراء – آيه 33 )و امر كرد پروردگار تو،

كه بندگي نكنيد، مگر خدا را و نسبت به پدر و مادر نيكي و مهرباني كنيد. در مقام والاي پدر و مادر همين بس كه خداوند در هر جاي قرآن بعد از توحيد و يگانگي ذات بي مثالش از مقام اين دو ضريح صحبت به ميان آورده است كه متاسفانه آنها را فراموش كرده ايم.  همه ي ما مشتاق آنيم كه به زيارتگاهي رفته و يكي از اهل بيت عصمت و طهارت (ع) را زيارت كنيم، در صورتي كه در منازل تمام ما انسانها دو ضريح مقدس وجود دارد كه از آنها غافل بوده و به زيارتشان نرفته ايم.بوسيدن ضريح عبادت است و بوسيدن پدر و مادر عبادت، طواف ضريح عبادت است و طواف پدر و مادر عبادت، نگاه كردن به ضريح عبادت است و نگاه كردن به پدر و مادر عبادت. نگاه كردن فرزند به پدر و مادر از روي دوستي و محبت آنان، عبادت و بندگي و پرستش خداوند است. رسول اكرم (ص) مي فرمايند :نگاه كردن فرزند به پدر و مادر از روي دوستي و محبت آنان، عبادت و بندگي و پرستش خداوند است.با اين وصف و استناد وحي و كلام معصومين نظاره و محبت و بوسيدن كدام ضريح را ارجح و گرامي مي داريد. آيا واقعا از اين دو ضريح مقدس غافل نبوده اي؟ پس خوشا به حالت كه نيكو عاقبتي را گزيده اي.راه سعادت و خوشبختي :از جمله اموري كه مسلم و هيچگونه جاي شك و ترديد در آن نيست تاثير داشتن امور نيك در سعادت و خوشبختي انسان است. مي توان گفت غالبا اثر معنوي اين امور كه انسان

انجام مي دهد ، آنقدر ظاهر و محسوس است كه گاهي سبب مي شود مرگهايي كه در نظر انسان مسلم پيش آمده است برطرف مي نمايد.امام باقر (ع) در حديثي مي فرمايند:نيكي به پدر و مادر و صدقه دادن پنهاني به فقرا تنگدستي را از بين مي برد و عمر را زياد مي كندو هفتاد نوع مرگهاي بد را از انسان دفع مي كند.رسول اكرم (ص) مي فرمايند:ثلاثه من الذنوب تعجل عقوبتها ولا توخر الي الاخره، عقوق الوالدين، و البغي علي الناس، و كفران الاحسان.سه گناه است كه عقوبت آنها در دنيا انجام مي شود و به آخرت نمي رسد:1)    بدي كردن به پدر و مادر.2)    ظلم بر مردم.3)    بدي كردن نسبت به كسي كه احسان نموده است.پدر و مادر با اراده و اختيار و صميميت به فرزند خود رسيدگي مي نمودند و در آن وقت از هرگونه فداكاري دريغ نداشتند. از اين جهت است كه در ميان تمام دستورات عاليه اسلام بعد از اطاعت خداوند متعال از همه پيشي گرفته و مقدم بر تمام مسائل در زندگي انسان مي باشد. حضرت علي (ع) مي فرمايند:برالوالدين اكبر فريضه.نيكي به پدر و مادر از بزرگترين واجبات خداوند است. و تا حدي است كه رضاي خداوند با رضايت پدر و مادر و خشم خداوند با خشم پدر و مادر قرين هم قرار گرفته است.نظريه ي علامه مجلسي :علامه مجلسي مي گويد : مقصود از عاق والدين مودب نبودن فرزند در مقابل پدر و مادر است و بجا آوردن اموري كه موجب اذيت آنها شود و يا گفتن سخني كه ناراحتي آنها را فراهم كند و يا مخالفت

نمودن به اغراض و خواسته هاي پدر و مادر.رسول اكرم (ص) مي فرمايند:من احزن والديه عقهما.                                                                                  كسي كه محزون كند پدر و مادر خود را، عاق پدر و مادر قرار گرفته است. قرآن مجيد بهترين احترام را نسبت به پدر و مادر قائل شده است و غالبا امر به احسان پدر و مادر را قرين امر به توحيد قرار داده است.نشانه هاي شناخت خداوند :امام صادق (ع) در حديثي مي فرمايد:نيكي به پدر ومادر از نشانه هاي خوب شناختن بنده از خداي خود مي باشد.زيرا هيچ عبادتي از نيكي كردن به والدين انسان را زودتر به رضاي خداوند نمي رساند ، زيرا حق پدر و مادر مشتق حق خداوند است. همانطور كه شكر و ستايش پروردگار از دو جهت است : اول ، براي آنكه خداوند انسان را بوجود آورد و دوم : آنكه سپس انسان را مشمول نعمتهاي بعدي خود فرموده است.احسان به پدر و مادر سبب و موجب بوجود آمدن فرزند است ، و دوم ، تربيت و فداكاري پدر و مادر براي فرزند است. اطاعت اويس قرني از مادر:اما پيروان قرآن كه غير از دوستي خدا و عشق خدا و مهر معبود خود چيزي در دل ندارند ، مانند اويس قرني كه تصميم مي گيرد به زيارت حضرت رسول اكرم (ص) در شهر مدينه منوره بيايد ولي مادرش اجازه ي ماندن در مدينه را بيش از نصف روز به او نمي دهد. اويس وارد شهر مدينه شده و متوجه شد كه رسول اكرم (ص) تشريف ندارند ، هرچه انتظار كشيد حضرت نيامد. هرچه گفتند : بمان چند ساعت ديگر رسول

اكرم (ص) مي آيد ، اويس گفت : مادرم بيش از اين مرا اجازه نداده است در شهر مدينه بمانم و برگشت. وقتي رسول اكرم (ص) آمدند فرمودند :يفوح روائح الجنته من قبل القرن و اشوقاه اليك يا اويس القرن.نسيم بهشت از جانب يمن و قرن مي وزد، چه بسيار مشتاقم به ديدارت اي اويس قرن. عبدي مي گويد : پس از جستجوي زياد به ديدار اويس قرني رسيدم ، به او گفتم : دلم مي خواهد سخني از رسول خدا (ص) برايم نقل كني. تا نام رسول خدا (ص) را شنيد آهي كشيد ، اشك در چشمش حلقه زد ، عقده گلويش را گرفت و با گريه گفت : افسوس ، هزار افسوس ، عمري براي او سوختم و عاقبت به ديدارش نرسيدم زيرا مادرم بيش از نصف روز به من اجازه ماندن در مدينه را نداده بود و بعد شروع كرد به نقل كلام رسول خدا (ص) :آبروي اهل ايمان خاك پاي مادر استهرچه دارند اين جماعت از دعاي مادر است آن بهشتي را كه قرآن مي كند توصيف آنصاحب قرآن بگفته : زير پاي مادر استقدر و جاهي را كه در اسلام دارا شد اويساز كمال طاعت و خدمت براي مادر استگريه شيخ مرتضي انصاري كنار جنازه مادر:شيخ مرتضي انصاري يكي از بزرگترين اهل كتاب است. صاحب كتاب ( فقه و اصول) كه به قول علما ( كتاب نردبان اجتهاد است) مرد بزرگي كه هر طلبه اي بخواهد به درجه اجتهاد برسد بايد اين كتاب را مطالعه كند. اين مرد بزرگ و اهل عمل ، با اين مقام عظمي ، كنار جنازه

ي مادرش اشك مي ريخت و گريه ها مي كرد. بعضي از شاگردانش به او گفتند : مثل شما مرد بزرگ و با شخصيتي كه داراي ارزنده ترين مقام شيعه هستند ، سزاوار نيست بر بالين پيرزني اينطور اشك بريزي. شيخ انصاري با نگاهي ناراحت فرمود : گويا شما از مقام والاي مادر خبر نداريد.در تشييع جنازه ي آيت الله حكيم ، فرزندش پاي برهنه به دنبال جنازه ي پدر راه مي رفت.اگر مقداري در تاريخ زندگي نامه بزرگان و مراجع عاليقدر مطالعه كنيد ، مي بينيد كه آنها خود را در   مقابل پدر و مادر كوچك كردند و خداوند آنها را بزرگ كرد ، و به عزتشان افزود. اينها كساني هستند كه واقعا پي به ارزش  مقام پدر و مادر برده اند و موقعيت پدر و مادر را به حقيقت درك كرده اند.حقوق والدين در حيات و ممات :از اربعين سليماني نقل شده والدين را بر فرزند هشتاد حق است چهل حق در حال حيات ايشان و چهل حق در حال ممات آنها. اما آن چهل كه در زمان حيات پدر و مادر است ، ده تا از آنها به وسيله ي تن ، ده تا به واسطه ي زبان ، و ده تا با مال و ده تاي آخر به دل است :آن ده حق كه به تن است :1)     خدمت كردن.2)    كمال حرمت كردن.3)    جلو ايشان منشين بلكه پشت سر آنها بنشين.4)    فرمان آنها را اگر شرع نهي نكرده انجام بده و از نهي آنها اگر واجب نيست خودداري كن.5)    روزه مستحبي را با اجازه آنان بگير.6)     به رضاي ايشان به سفر

نرود.7)    چون آنان ظاهر شوند براي آنان برخيزي و تا اجازه ندهند ننشيني و جاي آنان ننشيني بلكه پايين تر بنشيني. 8)    در وقت راه رفتن پشت سر آنها راه روي مگر در جاي گل و يخ و خطر و شب تار.9)     هميشه با مهرباني به روي آنها بنگري.10)     آماده خدمت آنان بودن.آن ده حق كه به زبان است :1)     سخن گفتن با آنان به نرمي.2)     صدايت را بر آنان بلند نكني.3)     گستاخي و پرخاشگري نكني.4)     آنان را به نام نخواني ، بلكه بگويي پدرجان ، پدر بزرگوار.5)    سخن ايشان را قطع نكني و در ميان سخن ايشان وارد نشوي.6)    گفته ايشان را رد نكني.7)    به صورت امر و نهي آنان را خطاب نكني.8)    بر سر آنان داد و فرياد نزني.9)    بر آن دو بزرگوار اف نگويي ، رويت را برنگرداني و سرنپيچي.10)    آنانكه با ايشان با ادب سخن بگويي و مواظب كلام خود باشي كه به آنان برنخورد و آن دو را هميشه دعا كني و تقاضاي دعا نمايي.آن ده حق كه به مال است :—    1 ) لباس آن دو را پيش از لباس خود تهيه كني.—    2) آن دو را از طعام خويش « بلكه بهتر» تخوراني ، زيرا در هر اتفاقي پدر و مادر خلو هستند.—    3) قرض آن دو را بدهي.—    4) مخارج سفرشان را چه واجب و چه مستحب از زيارت بدهي.—    5) اگر فوت كرده اند و حج و نماز و روزه اش دارند از جانب آنها ، نايب بگيريد يا اينكه خودت انجام بدهي.—    6) اگر مسكن و خانه ندارند برايشان تهيه كني يا اجاره خانه آنها

را بدهي.—    7) از مال خود در اختيارشان گذاري كه هرگاه احساس نياز كردند خودشان رفع نياز كرده و به ديگر از شما درخواست نكنند.—    8) امور آنان را « از پزشك و دارو ، تعميرات مسكن و برف پارو كردن منزلشان و وصول طلب و امور اداري و امثال اينها » يا خود انجام بدهي يا مخارج آنها را تحمل كني.—    9) با مال خود به آنها عزت ببخشي.—    10) مال خود را مال ايشان بداني و هرچه از روي اموالت برداشتند ، به روي آنان نياوري.—    آن ده حق به دل است :—    1) هميشه با آن دو نرم دل باشي و ترحم كني.—    2) آن دو را هميشه دوست بداري ، اگرچه از حيث اقتصاد ، آنها در مضيقه باشند ، اگرچه خيال كني به تو خوبي نكرده اند ، اگرچه تو را به ناحق بزنند ، حتي بايد دوستان پدرت را دوست بداري ، زيرا كه آنها نيز به ياد دوست خود باشند ، جلسات تبليغي و طعام دادن و رسوم پدر و مادر را حفظ كني.—    3) به شادي آن دو شاد باشي.—    4) در غم آنان شريك بوده و غمخوار آنان باشي.—    5) با دشمنان آنها دوستي نكني كه آن دو مي رنجند.—    6) از بدگويي يا كج گويي آنان نرنجي.—    7) اگر به تو ستم كردند بر آنان خشم نكني ، و حتي اگر تو را زدند دستشان را ببوسي.—    8) هرچقدر هم حق آن دو را رعايت كردي باز هم بيم تقصير داشته باش.—    9) هميشه در دل قصد كسب رضاي آنان را داشته باشي و اگر

پير و فرتوت شدند قصد آزارشان را نكني.—    10) در دل طول عمر آندو را بخواهي هرچند از زحمت و فقر و بيماري آن دو به تنگ آمده باشي.چهل حق بعد از وفات والدين :—    1) تسريع در غسل و كفن و نماز دفن آن دو نمايد.—    2) از بهاء زياد و هزينه آنها ناراحت نشود.—    3) مراسم را به دستور شرع اسلام انجام دهد نه مانند روز. —    4) طبق وصيت پدر و مادر عمل نمايد و خلاف آن و دلخواه ديگران نكند.—    5) در شب دفن، نماز وحشت بخواند و به دعاي آنها بپردازد.—    6) از آن كساني كه در مراسم قرآن خواني و مرثيه خواني و سخنراني شركت مي كنند دعوت كرده و با دادن وجه ( و اگر مالي ندارد با تشكر از آنان ) مراسم برگزار كند.—    7) اگر اهل بازار بوده حساب او را فورا تسويه كند كه ميت گرفتار دين نباشد.—    8) اگر سفارش به ثلث كرده بايد فورا آن مال را جدا كنند و حق هر وارثي را به خودش بدهند.—    9) براي آنها هر روز قرآن بخواند ، اقلا بعد از هر نماز سه قل هو الله بخواند و بر آن دو هديه كند ، خداوندا او را و والدين او را و بچه هاي او را مي آمرزد.—    10) بعد از هر نماز براي آنها دعا كند به ويژه در نماز شب و اوقات دعا.—    11) هر روز به نيابت از آنها تصدق دهد كه يك بر هفتاد هزار حساب مي شود.—    12) اگر بتواند هر روز نماز والدين را بخواند.—    13) بر مصائب آنها

صبر نمايد.—    14) قضاء نمازهاي واجب او را بخواند يا اجير گيرد.—    15) روزه هاي او را هرچه هدر شده قضا كند يا پول بدهد كه ديگران بگيرند ، اگر روزه ايام پر فيض مي گيرد ثوابش براي آنها بفرستد.—    16) به زيارت قبر آنها رود كه ثواب حج دارد و در طريق عامه وارد شده رسول خدا (ص) كه فرمود : هركه به زيارت قبر مادر رود فرشتگان به زيارت قبر وي آيند.—    17) در قبرستان آيه الكرسي و قرآن بخواند و صلوات بفرستد و براي آنان هديه بدهد.—    18) وقتي كه به زيارت يكي از مشاهد مشرفه مانند : حضرت رسول اكرم (ص) يا ائمه (ع) مي رود به نيابت از آنان نيز زيارت كند.—    19) به نيابت آنان عمره رود و اگر در حج واجب است به نيابت آنان وقت فراقت طواف كند.—    20) به نيابت آنان اگر حج واجب كرده حج واجب برود و اگر آنها مستطيع نبوده اند براي آنها مستحبي انجام دهد.—    21) اگر كسي از آنها ناراحت باشد كه پندارد به او ستم كرده اند او را با زبان يا وجه يا امر ديگر راضي كند.—    22) براي آنان رد مظالم بدهي و به نيت آنها وجهي را به فقير مي دهي به عنوان اينكه اگر حقي از كسي به گردن آنها است ادا شود.—    23) اگر مجلس هفتگي يا ماهيانه از مرثيه خواني داشته احياء نمائي.—    24) اگر طعام ساليانه داشته يا گوسفندي قرباني مي كرده سنتهاي خوب او را بپا داري.—    25 اگر كار خير ناتمامي از او مانده بايد به اتمام برساني.—    26) خداي ناكرده

اگر آنان مالي را غضب كرده اند و تو هم خبر داري ، بايد براي نجات آنان در آن جهان ، مالهاي غصبي را به صاحبانشان برگرداني ، اگرچه آنها ندانند و ادعا نكنند.—    27) اگر خمس و زكات بدهكار باشند حتما بايد آنها را رد كني.—    28) به پدر و مادر كسي بدنگوئي كه به پدر و مادر تو بد بگويند.—    29 در جامعه اي كار نكني كه مردم به پدر و مادرت بد گويند كه در اين صورت عاق مي شوي ، مردم آزاري نكرده و به مردم ظلم روا نداري.—    30) با مردم به نيكي رفتار نمائي تا مردم پدر و مادر تو را دعا كنند و آن باعث بالا رفتن مقام والدين و باعث عزت تو خواهد شد.—    31) دوستان و آشنايان پدر و مادر را احترام كني زيرا آنها هرگاه تو را ببينند به ياد والدين تو مي افتند.—    32 احتمال گرفتاري آنها را بدهد و از پي نجات برآيد.—    33) آثار آنان را از كتب و حسينيه و مسجد و درمانگاه و غيره ، اگر گذارده اند حفظ نمايد تا آنان از او خشنود باشند.—    34) بجاي زيارت پدر و مادر به زيارت عمو و عمه و دائي و خاله رود و آنچه پدر و مادر به آنان خوبي مي كرده اند از او به نيابت آن دو انجام دهد.—    35) اگر در حال حيات به حقوق آن دو كوتاهي كرده بعد از فوتشان بكوشد تا رضاي آن دو را بدست آرد.—    36) سعي كند تا آنان را در خواب ببيند تا از حالشان آگاه شود.—    37) خيرات و

مبرات و زيارت و صدقات را تداوم بخشد در هر حال شده از آنان قطع نكند و آنها را به مرور زمان فراموش نكند.—    38) احترام نام آنان را بهتر از حيات آن دو داشته باشد ، نگذارد كسي آنان را به بدي ياد كند يا در قبور آنان هتك حرمت نمايد.—    39) چنانچه آنان مومن بوده اند شوق لقاء آنان را داشته به همان صورتي كه ائمه (ع) شوق پدران و مادران خود را داشته اند.—    40) چنانچه قبر آنان ويران شده ترميم نمايد ، نگذارد قبرشان ويران شود.بازگشت ارواح به سوي خانواده :رسول خدا (ص) مي فرمايند: هرشب جمعه ارواح مومنين جلو درب خانه خود مي آيند و به هزار حسرت و اندوه فرزندان و خويشان خود را مي خوانند.مناجات حضرت موسي :امام باقر (ع) فرمود : حضرت موسي (ع) يه هزار و پانصد كلمه مناجات كرد ، آنگاه به خداوند عرض كرد : مرا موعظه كن. خطاب رسيد كه موسي ، تو را به خدم سفارش مي كنم . ( تا سه مرتبه ).باز عرض كرد خداوندا ، پندم ده ، موعظه ام كن. خطاب رسيد به موسي كه به مادرت احسان و نيكي كن و دو بار فرمود : (( ان رضاها رضاي و عضبها غضني ))همانا رضاي مادر رضاي من است و خشم او خشم من است.عرض كرد : خداوندا باز هم پندم بده.بار سوم خداوند فرمود : تو را سفارش مي كنم به پدرت.در كتاب تورات به حدي احترام به پدر و مادر تاكيد شده است كه در همين كتاب فعلي آمده است : « اگر فرزندي پدر و

مادر خود را فحش و ناسزا بدهد به حكم تورات كشته مي شود. »سفارش پروردگار به موسي :همانا كسي كه به پدر و مادر نيكي كند و مرا ترك كند اسم وي را نيكوكار مي نويسم. و كسي كه مرا نيكي كند و پدر ومادر را واگذارد وي را عاق نويسم.عاقبت بي احترامي به والدين :رسول اكرم (ص) فرمود : موسي (ع) به درگاه پروردگار عرض كرد : خدايا آن رفيق من كه در راه تو به شهادت رسيد حالش چگونه است ؟خطاب رسيد : اي موسي او در جهنم است.عرض كرد : پروردگارا مگر شهدا را وعده ي بهشت نداده اي ؟فرمود : چرا ، ولي او اصرار داشت به آزردن پدر و مادر ، و من عمل كسي را كه ستم به پدر و مادر را روا دارد قبول نمي كنم .دعاي مادر در حق اسكندر:خداوند به تو بهره ي روزي بدهد كه خردمندان به تو خدمت كنند و به تو عقلي را روزي نكند كه تو، خدمت به آنها بكني. و همانطور هم بود كه بزرگاني همچون ارسطو در خدمت اسكندر بودند و به اسكندر خدمت مي كردند.هر عهد كني به جان وفا خواهم كردگر جان طلبي تو را عطا خواهم كردخاك قدمت اگر بگيرم مادربر ديده ي خويش توتيا خواهم كردنافرماني كردن از پدر و مادر عمر را كوتاه مي كند :امام صادق (ع) فرمودند : پناه مي برم به خداوند از گناهاني كه در نابودي شتاب مي كنند و مرگها را نزديك مي سازند و آنها : قطع رحم ، آزردن پدر و مادر و دست كشيدن از احسان و

نيكي است.عاق والدين مانع ارتباط با خداوند است:بر طبق احاديث و رواياتي كه از ائمه بزرگوار دين رسيده ، از عوامل موثر و خطرناكي كه مي تواند اين نعمت بزرگ را از دست ما بگيرد و ريشه ارتباط ما با خدا قطع كند و بالخصوص توفيق دعا و توجه به حق را از ما سلب كند عاق والدين شدن و بي احترامي به آنها است.امام صادق (ع) مي فرمايند : « الذنوب التي ترد الدعاء و تظلم الحواء عقوق الوالدين »آن گناهاني كه باعث عدم استجابت دعا مي شوند و فضا را تيره و تار مي كنند، عقوق والدين است.يكي عابد و ديگري خادم پدر و مادر: پيري روشن دل دو پسر داشت ، يكي مادام العمر به عبادت مشغول بود و ديگري به پدر و مادر خدمت مي كرد . شبي آن عابد در سجده بود و از خداوند آمرزش طلبيد كه ناگاه خواب او را گرفت و در عالم خواب شنيد كه خداوند به او فرمود : كه عبادت آن است كه برادرت شيوه و روش خود قرار داده است و خدمت به پدر و مادر مخصوصا مادر پير و ناتوان خود را واجب تر شمرده است ، محبوب من است او را برگزيدم و تو را به او بخشيدم . عرض كرد : خدايا ، من سالها اين همه عبادت كردم و زحمت كشيدم جهت اينكه برادرم را به من ترجيح دادي چيست ؟  حضرت حق فرمود : آنچه تو كردي من از آن بي نيازم ولي آنچه او كرد پدر و مادر ناتوانت به آن محتاج بودند.كسي باشد پسنديده مرامشكه دارد

احترام باب و مامشمرنجان اي پسر از خود پدر رامكن بي احترامي بر مقامشرسول اكرم ( ص) مي فرمايند:خداوند چهار چيز را در چهار چيز قرار داده است:—    1) بركت علم را در تعظيم نمودن از استاد.—    2) بقاء ايمان را در تعظيم نمودن به خداوند.—    3) لذت زندگي را در نيكي به پدر و مادر.—    4) نجات از آتش را در ترك از آزار خلق.ثواب حج به نگاه كردن والدين:حضرت رسول اكرم (ص) مي فرمايند:« هيچ فرزندي به والدينش به نظر مهرباني نگاه نمي كند مگر او را به هر نگاهي كه مي كند يك حج قبول شده براي او ثبت مي گردد.»راوي سئوال كرد : اگر كسي روزي صدبار بر پدر و مادر به اين صورت نگاه كند ، صد حج براي او هست ؟رسول اكرم (ص) فرمودند : بلي ، اگر فرزندي صدبار بر پدر و مادر خود با مهرباني و رافت نظر كند خداوند ثواب صد حج  بر او مي دهد و خداوند بزرگترين و پاكيزه ترين است.نگاه كردن به والدين عبادت است :حضرت رسول اكرم (ص) مي فرمايند :نظر كردن به علي ابن ابي طالب عبادت است و نظر كردن با رحمت و مهرباني به پدر و مادر عبادت است و نظر كردن به قرآن عبادت است و نظر كردن به خانه كعبه عبادت است .همچنين امام صادق (ع) مي فرمايند: از جمله نشانه هاي عاق آن است كه انسان به پدر و مادر به تندي نظر كند و فرمود : كسي كه به پدر و مادر به دشمني بنگرد، نمازش را خداوند قبول نمي گرداند، گرچه پدر و مادر

به او ظلم كرده باشند.—    در نزد خدا، رضاي مادر شرط است—    از بهر بقا، رضاي مادر شرط استاز بهر شفاهتت محمد (ص) فرمود:—    در روز جزا، رضاي مادر شرط است يكي از وظايف فرزندان دعا براي والدين است : مرحوم طبرسي مي فرمايد :به سپاس زحمات بي دريغ پدر و مادر و مشقتهايي كه آنان در راه تربيت فرزندان خود در كودكي آنان متحمل شده اند از خداوند بخواه كه آنان را مورد رحمت و مغفرت خود قرار دهد و اين وظيفه ( طلب مغفرت و آمرزش ) فرزند هميشه هست چه پدر و مادر زنده باشند و چه مرده . البته دعا در صورتي بنمايد كه پدر و مادر مومن و مسلمان باشند و از آنجا كه خداوند در قرآن امر كرده فرزند را به دعا نمودن براي پدر ومادر، دانسته مي شود كه دعاي فرزند براي پدر ومادر در پيشگاه خداوند قبول مي شود.والا امر به دعا نمودن نمي فرمود .دعاي امام سجاد (ع) بر پدر و مادر :(( پروردگارا، به روان محمد (ص) و آل محمد (ع) رحمت بفرست و آن خدمت و ارادت را كه شايسته مقام پدر و مادر باشد را به قلب من بياموزد به من الهام كن تا بدانم كه در حق پدر و مادر چه بايد كرد و آنگاه توفيقي عنايت فرماي تا آنچه شايسته و بايسته آنان دانم در حقشان بجاي آورم . توفيقي ده كه تكليفهاي خود را نسبت به پدر و مادرم انجام دهم آن چنان كه در اداء و انجام تكليف فرزندي خود دقيقه اي فرو گذاري نكرده و سستي و اهمال

روا ندارم.))مادري بر دوش فرزند به طواف كعبه :مردي مادر پير و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود و به طواف مشغول بود . در همين هنگام خدمت پيامبر (ص) رسيد و عرض كرد : هل اديت حقها ؟ آيا حق مادرم را در اين حال ادا كردم ؟پيامبر (ص) در جواب فرمود : لا و لا بزفره واحده نه . حتي يك نفس او را جبران نكردي . خداوند در قرآن مكرر فرموده است كه هم شكر مرا بجاي آور و هم شكر پدر و مادرت را و چقدر زيباست اين بيان كه خداوند شكر پدر و مادر را در كنار شكر خود قرار داده است كه اين حقيقتا حق اين دو گوهر گرانبها ، يعني پدر و مادر است .اثر نفرين والدين :جواني پدر و مادر خود را آزار مي داد و پدر ومادري كه حق حيات به گردن اولاد دارند، در مقابل او خوار و ذليل بودند. پدر و مادر به ناچار دست نياز به درگاه الهي برداشته و درباره جوان نفرين كرده و از خداوند منتقم قهار خواستندكه خداوند عنايتي كند و شر چنين فرزندي بي ادب و گنهكار را از زندگيشان قطع كند. از آنجا كه نفرين و آه والدين اثر عجيبي دارد و گاهي از اوقات زودرس است ، طولي نكشيد كه آن جوان با دوستان و رفقاي خود سواره به عنوان شكار از منزل بيرون رفته و رو به صحرا نهاد و در اين حال كه مشغول به پيدا كردن صيد و شكار بودند هوا تيره شد و ابرهاي سياه و متراكمي نمودار گرديد و صداي رعد

و برق برخاست ، در اين ميان برقي زد و صاعقه اي از بالا بر زمين آمد و در ميان آنهمه سوار آن جوان را هدف قرار گرفته و با برق صاعقه ي آسماني سوخت و چيزي از او باقي نماند.

نگين تخريب

نويسنده:مجيد جعفر آبادى

خلاصه كتاب: سمانه غمخوار: در پاييز سال 1341 مصادف با روز اول ماه رجب در شهر كوچك كاشمر، شهر شهيد آزاده آيه الله سيد حسن مدرس، كودكي به دنيا آمد كه نام عليرضا را بر او نهادند. « عليرضا عاصمي پسر بزرگ خانواده دردامان پدر و مادري مؤمن نهال زندگيش بارورگشت. درشش سالگي به مدرسه رفت و از آنجا كه پدرش معلم بود ودر درس و اخلاق فرزند بسيار حساس و اهل دقت، در مدارسي تحصيل كرد كه مقيد به آداب اسلامي بودند، در يك سال، چهار بار مدرسه علي را عوض كردند تا در مدرسه اي از هر جهت مناسب ثبت نام نمايد و والدينش از درس و اخلاق او آسوده خاطر باشند. دوستان دوران مدرسه او پس از سالها هنوز وي را باتحرك و جنب و جوش و لبخندي نمكين برلب به خاطر مي آورند، دانش آموزي كه بيش از سن خود مي فهميد و فعاليت داشت.

نشر ستاره هانگين تخريبنويسنده:مجيد جعفر آبادىويراستار:مجتبى سالارىنوبت چاپ:هفتم 1385شمارگان: 3000 نسخهليتوگرافى: ستاره هاناشر: نشر ستاره هابه مرور، علي با بهره گيري از جلسات مذهبي كه در منزلشان برگزار مي شد، با معارف ديني و تا حدي اوضاع سياسي و اجتماعي آشنا گرديد. در سالهاي پيش از انقلاب، علاوه بر جلسات هفتگي پرسش و پاسخ در خصوص مسائل اعتقادي، جلسه اي كاملا محرمانه و با افراد محدود درمنزل پدري ايشان برگزار

مي شد.در آن سالها « آيت الله مشكيني» و « آيت الله رباني شيرازي » هم به كاشمر تبعيد شده بودند كه درخدمت آنها بوديم و به خاطر اين كه ماشين خود را در اختيار ايشان گذاشته بوديم، باز به شهرباني احضار شديم».در مهر ماه سال 1357 به همت علي و دوستان، اولين راهپيمايي دانش آموزي در كاشمر برگزار شد كه خود سر آغاز حركتهاي مردمي در اين شهر گرديد.با پيروزي انقلاب اسلامي عرصه ديگري در مقابل او گشوده شد و فعاليتها را در قالب انجمن اسلامي دبيرستان، فراگيري آموزش نظامي و گشت زني شبانه در شهر ادامه داد. او خوب مي دانست كه بايد از همه آنچه به دست آمده پاسداري كرد و اگر هوشياري وتلاش نباشد طوفانها، دستاوردهاي انقلاب اسلامي را از بين خواهد برد. همزمان با تأسيس جهاد سازندگي به امر امام راحل ( ره ) علي، برخي از اوقات خود را نيز صرف حضور در بخش فرهنگي و نمايش فيلم در روستاهاي اطراف نمود. با اين همه خود علي معتقد بود كه كار چنداني براي انقلاب نكرده است.« دوران انقلاب متاسفانه به علت كمي سني كه داشتيم وبه علت اين كه داخل اجتماع نبوديم چيزي حاليمان نبود و نتوانستيم آن خدمتي كه مي بايست به انقلاب بكنيم و آن بار مسؤوليت را احساس نمي كرديم. تا مدتي بعد تعدادي از برادران حزب اللهي و فعال، ما را متوجه مسووليتمان كردند  و كم كم در جلساتي شركت كرديم تا انقلاب پيروز شد. نقشي به آن صورت توي انقلاب نداشتيم. فقط كارهاي مختصري كه پخش اعلاميه بود و اذيت كردن يك سري آدمهاي منافق يا شاه دوست. در سال دوم نظري داخل مدرسه

انجمن اسلامي را به ياري برادران شكل داديم. آنجا مسؤول گروره هنري بودم».از همان سالها اخلاق و رفتار علي دلنشين بود، خصوصاً درمقابل والدين خود : « خيلي احترام پدر و مادر را داشت، هر كلمه اي كه مي گفتند او اجرا مي كرد؛ بس كه مظلوم و نجيب بود، احترام زيادي را هم به خود جلب مي كرد».[5]بچه بسيجيبا شروع رسمي جنگ تحميلي در آخرين روز شهريور 59 شور و نشاط خاصي در وجود علي براي دفاع از حريم انقلاب شعله ور بود، يك هفته بعد سپاه كاشمر اعلام نمود كه آماده اعزام نيرو به جبهه هاست. غروب هفتم مهر دو اتوبوس در مقابل رابط عمومي سپاه آماده حركت شده بود.علي كه حس و حال حضور در كلاس درس را در آن روزهاي بحراني از دست داده بود، از ساعتها قبل اطراف اتوبوسها مي چرخيد ولي مسؤول اعزام، همان حرف قبلي را تكرار مي كرد كه « فقط 18 سال به بالا را مي بريم» سن علي كمتر بود و هر چه اصرار مي كرد فايده اي نداشت گاهي كه از سن او ايراد نمي گرفتند جثه كوچكش را بهانه مي كردند، حدود 200نفر ثبت نام كرده بودند ولي فقط نصف آنها شرايط لازم را داشتند و هيچ كدام از افراد ردشده هم سماجت علي را نداشتند، او عشق و  علاقه اش اين بود كه با همين كاروان راهي شود و همين طور هم شد : « ما اولين گروهي بوديم كه پس از جنگ اعزام شديم؛ دو اتوبوس شب در جلوي روابط عمومي سپاه كاشمر ايستاده بودند. تعداد 96 نفر از برادران بسيجي در داخل محوطه سپاه آماده رفتن به جبهه بودند ولي من هر چه اصرار كردم

كه من را هم ببرند، قبول نكردند. هر چه گريه كردم كسي نبود كه به من جواب مثبت بدهد، همه مي گفتند كه تو كوچك هستي، آن موقع من 17 سال داشتم و مي گفتند از 18 سال به بالا اعزام مي كنيم اتوبوسها آماده رفتن شدند. بچه ها سوار شدند و من هنوز گريه مي كردم، ولي جواب رد مي شنيدم در آخرين لحظه ها كه ما شين ها در حال حركت بودند. من سوار اتوبوس شدم وسطهاي راه خودم را به مسؤول بچه ها معرفي كردم. گفت تو اينجا چه كارمي كني؟گفتم حالا كه آمدم ديگر، گفت :بايد برگردي، گفتم :دلم را نشكن و با اصرار زياد و پافشاري، برادر جواد را راضي كردم، كه اسم من را هم نفر نود و هفتم بنويسد و ليست را بست».[6]آن شب، نقطه آغاز مرحله جديد زندگي علي بود و آنقدر درجبهه ها ماند تا مزد جهاد خود را گرفت. او حتي از همين يك هفته تاخير در حضور در جبهه خود را مقصر مي دانست.كاروان اعزامي، نيمه شب به مشهد رسيد، شهر كاملاً در خاموشي به سرمي برد اتوبوسها وارد ستاد بسيج در خيابان نخريسي شدند و از صبح فرداي آن شب، آموزش شروع شد.يك هفته طول كشيد تا نوبت اعزام نيروهاي كاشمر برسد. از نفرات اوليه تنها 50 نفر باقي مانده بودند. اين عده همراه بقيه نيروهاي استان در حالي كه هر كدام يك اسلحه ( ام يك ) گرفته بودند، راهي اهواز شدند.« در مسير راه خيلي خوشحال بوديم كه به زودي به خط مقدم جبهه مي رسيم، به اهواز كه رسيديم، شهر خالي از مردم بود؛ فقط منافقين مانده بودند كه گراي نيروهاي

اعزامي را مي دادند تاعراقي ها كه نزديك « نورد اهواز » بودند، با خمپاره محل آنها را بزنند. با اين وضعيت، شب بعد در تاريكي مطلق چند اتوبوس به خارج شهر رفتيم و پس از چند جابجايي در يك هفته، در مدرسه شهيد جلالي در حصيرآباد مستقر شديم در اين يك هفته، خورديم و خوابيديم وخبري از خط نبود، بچه ها كه به اميد جبهه از منزل خارج شده بودند پس از گذشت يك ماه هنوز رنگ جبهه را نديده بودند. صبح ها پس از صبحانه، منتظر ظهر بوديم، كه نهار بخوريم، و پس از نهار، منتظر شب كه شام بخوريم، از بيكاري، بعضي ها فوتبال، بعضي واليبال و عده اي هم سه به سه قطار بازي مي كردند، غافل از اينكه توطئه بني صدر همين خسته كردن بسيج است. حالا بچه ها يك ماه بود كه از خانه هايشان دور شده بودند و خستگي و بيكاري،باعث شد تعداد ما هر روز كمتر شود به حدي كه كاشمري ها به 18 نفر رسيده بودند، يك روز ما را با وعده پيوستن به گروه چمران به ارودگاه درب خزينه بردند آنجا چادرهايي بود و نيروهاي خراساني «ام يك » و قمي ها « برنو » داشتند. آب اردوگاه بسيار شور بود كه موقع وضو چشمانمان به شدت مي سوخت غذا بسيار كم بود كه به 18 نفر گروه ما فقط دوكاسه آن هم خرما پلو مي دادند در اين مدت، يك وعده غذاي كافي نخورديم.كم  كم داشتيم متوجه مي شديم كه هدف اين خائن ها چيست؟ ماهم كه تعدادمان به شش نفر رسيده بود، هم قسم شديم كه هر چه اذيتمان كردند، از اين جا نرويم

تا اين كه به جبهه اعزام شويم. يك روز خبر دار شديم كه سپاه خراسان در اهواز اقدام تشكيل يك ستاد كرده است. لذا من و يكي از برادران رفتيم و ستاد را پيدار كرديم و با برادر رستمي 11] كه آن زمان فرمانده آنجا بود، صحبت كرديم خيلي ناراحت شد و گفت بچه هاي ما در جبهه ها از كمبود نيرو هر شب 4تا 6 ساعت نگهباني مي دهند و اين خائن ها اين همه نيرو را در آنجا خوابانده اند. برويد بقيه برادرانتان را هم بياوريد. رفتيم بچه ها را بياوريم، مانع شدند و همان «ام يك»ها را هم ما از ما گرفتند و دست خالي به ستاد رفتيم. در ستاد هم مجهز به «ام يك» شديم ولي از شانس بد ما هنوز جبهه نصيبمان نشده بود و گفتند بايد برويد در پليس راه سربندر يك هفته باشيد و سپس به جبهه برويد. ما هم كه هم قسم شده بوديم كه تا جبهه با هم باشيم. به آنجا هم رفتيم. مدت يك هفته در آنجا نگهباني داديم. پليسها هم بودند ولي وقتي ديدند ما هستيم، آنها نگهباني نمي دادند....» [12] بالاخره پس از هفته هاي مديد و ملال آور و همراه با بيگاري و تحمل سختي ها و بي اعتنايي ها، علي و 6 نفر از نيروهاي با قي مانده كاشمر راهي خط سوسنگرد شدند. در آن زمان سوسنگرد براي دومين بار از اشغال ازاد شده بود : «خط مقدم، همان جاده سوسنگرد اهواز بود، وارد خط كه شديم، تمام ذهنيات ما اشتباه از كار در آمد ما از جبهه و جنگ و سنگر چيز ديگري در ذهنمان بود، فكر

مي كرديم سنگر جايي است يا سوراخي است در زمين كه بايد داخل  آن بنشينيم و مواظب باشيم ببينيم كي عراقي سرش را از سنگرش بيرون مي اورد و ما شليك كنيم، ولي وقتي كه وارد شديم نه تنها سنگرها آن طور نبود، بلكه اصلاً عراقي ديده نمي شد فقط مي گفتند آن روبرو 7 كيلومتر آن طرفتر عراقي ها هستند از خاكريز كه خبري نبود، بگذرد از هيچ چيز خبري نبود، همه مان با «ام يك » بوديم به جز پنج پاسدار كه در گروهان « ژ3» داشتند، سنگرها همچون قبرهايي بي سقف بود، اگر هم سقفي داشت، خار بود، براي اولين دفعه بودكه خمپاره اي در نزديكي هاي ما به زمين خورد و تازه متوجه شديم كه نخير جنگ، جنگ نامردي است و از دور يكديگر را مي كوبند، كم كم داشتيم متوجه مي شديم كه جنگ يعني چه آموزش هايي كه ديده ايم، هيچ به دردمان نمي خورد و هم اكنون هم من بر اين اعتقادم كه جنگ را بايد در جنگ آموخت».صبح يكي از روزها با بچه ها تصميم گرفتيم حدود 2 كيلومتر جلوتر برويم وسنگر بكنيم، زيرا از اين فاصله هيچ نمي ديديم، حتي اگر جنگ تمام مي شد و عراق عقب نشيني مي كرد، شايد ما هنوز همان جا نگهباني مي داديم.صبح ساعت 10 رفتيم جلو سنگر كنديم ارتش هم وقتي ديد ما جلوهستيم، آمد و در كنار ما مستقر شد. گروهان ما 35 نفر بوديم، زيرا گردان در آن وقت 100 نفر بود. از نكات جالب توجه و بعضا شبيه به امور غير قابل باور در آن روزها، امكانات و تجهيزات برادران رزمنده بوده است» « گروهان ما يك لندور قراضه داشت كه

هم آمبولانس بود و هم ماشين تداركات و هم ماشين غذا، يك روز كه پنچر شده بود، نه آب داشتيم و نه غذا چون خاكريز نداشتيم و در وسط دشت بوديم، هر روز چند تا از برادران از تير مستقيم كاليبر عراقي ها در امان نبودند. عباس سر توالت نشسته بود كه پايش تير خورد. به مسؤولين مي گفتيم بولدوزر براي زدن خاكريز بدهيد، مي گفتند طرحي داريم كه لودرها وبولدوزرها روي آن كار مي كنند و ما هم حرفي براي زدن نداشتيم.در گروهان 35 نفره ما فقط يك فانوس وجود داشت، آن هم در سنگر فرماندهي كه مثلاً بهترين سنگر بود كه ظرفيت 3 نفر دراز كش را داشت، بچه ها شيشه مربا را نفت مي كردند و بند اسلحه هم به عنوان فتيله آن كه خيلي هم دود داشت كه بعد از مدتي يك شيشه ديگر روي آن گذاشتند كه دود نكند، برانكار حمل مجروح اصلا نداشتيم، درهاي منازل روستائيان كه روستاها را خالي كرده بودند مثل روستاهاي جلاليه را تبديل به برانكار كرده بوديم...در آن ايام علي به خاطر توان بالا و استعدادي كه از خود نشان داده بود فرمانده گروهان شده بود، روحياتش به گونه اي بود كه مرتب در تلاش براي يادگيري فنون مختلف نظامي از قبيل ديده باني آشنايي با موشك تاو و رانندگي تانك بود، او خاطره  جالبي از آشنايي با ديده باني دارد :«يك روز كه از جلوي سنگرهاي خودي مي گذشتم، متوجه ديده بان خمپاره ارتش شدم با وجود اينكه هيچ چيز از عراقي ها به جز شبحي از دور پيدا نبود، ولي ديده بان مرتب دستور مي داد خمپاره بزنند، هر روز هم پس شليك

50-40 گلوله به سنگر برمي گشت. به فكر افتادم ديده باني ياد بگيرم، چون فرمانده گروهان بودم، پيش سروان مسؤول خمپاره رفتم و گفتم چون هر روز با ديده بان شما يك محافظ هم مي رود اين محافظ را ازبرادران بسيج بگيريد، او هم كه از خدا مي خواست سربازانش جلونروند، قبول كرد وگفت فردا صبح يكي از بچه ها را بفرست. فردا صبح خودم با اين سرباز جلو رفتم، ولي چون من با او بودم، خجالت كشيد آنجا بنشيند، لذا كمي جلوتر آمد فرداي آن روز مي خواست جاي ديروز بنشيند من مانع شدم، گفتم :از اينجا چه مي بيني كه اينقدر گلوله هاي بيت المال را هدر مي دهي؟ اسلحه را ازضامن خارج كردم و گفتم :جلومي روي يا شليك كنم؟ خلاصه جلو رفت ولي زود برگشت فردا به سروان گفتم كه من مي توانم ديده باني كنم اگر خواستيد من بجاي آن سرباز مي روم. اول باورش نمي شد، ولي وقتي چند سؤال كرد متوجه شد كه بلد هستم صبح به اتفاق يكي از برادران گروه چمران جلو رفتيم ولي آن روز بعدر از شليك، 20 گلوله، ديگر نزدند، روز بعد هم شايد 5 گلوله هم بر اساس گراي ما نزدند، براي دفعه بعد تصميم گرفتيم با استفاده از تاريكي بيشتر جلو برويم، به فاصله 500 متري عراقي ها كه رسيديم، باران شديدي شروع شد، صبح شده بود ولي مه غليظي تشكيل شده بود، از داخل شيار كه به اتفاق برادر افشار از نيروهاي نا منظم مي رفتيم، كاملا خيس وگلي شده بوديم، خيلي مشكل بودو سخت، ولي از اين كه چند لحظه ديگر  در نزديك ترين فاصله آنها هستيم، سختي ها را تحمل مي كرديم تا

به آخرين نقطه رسيديم باران هنوزمي باريد و با لباسهاي خيس مي لرزيديم و ايستاده بوديم تا هوا صاف شود. هوا صاف شد ولي باران مي آمد شروع كردم به ديده باني و از آن فاصله نزديك با چشم بدون دوربين بهتر مي شد ديد. گرا گرفتيم وبا بيسيم به عقب گفتم. ولي بر خلاف انتظار، ناگهان از بيسيم اين جمله را شنيديم، «اي بابا شما هم حال داريد توي اين هوا رفته ايد، من كه حال ندارم از سنگر بيايم بيرون و شليك كنم». اين جمله چنان تيري زهر آگين بر قلبمان فرو نشست. بعد هم بيسيم ها را خاموش كردند، ما هم دو پا از دو دست دراز تر برگشتيم و لباسها را پهن كرديم فردا صبح دوباره رفتيم جلو به حدي كه توانستيم ماشين غذا و آمبولانس و 20 مزدور را به هلاكت برسانيم و برگشتيم، البته روز از داخل بيسيم به ما خيلي فحش دادند كه مگر شما جانتان را دوست نداريد؟ چرا آن قدر جلو رفتيد؟ بعداً تشويق نامه اي به من دادند كه آن را پاره كردم مسائل ديگر پيش آمد كه من را از ديده باني اخراج كردند اگر چه مدتها اين دوستان در جبهه سوسنگرد مستقر شده بودند تخريبچيدر همان ماههاي اول جنگ كه علي در جبهه سوسنگرد بود، با ادوات مختلف جنگي آشنا شد. اما اولين برخورد او با مين و علاقه اي كه به تخريب پيدا كرد، از زبان خودش شنيدني است.« داخل سنگر بودم كه يكي آمد و گفت: علي !در 200 متري ما جعبه هاي سفيدي است كه در سبز دارد، عكس تاج هم روي آن است، يك مقدار خاك

روي آنها ريخته اند و اگر نزديك آنها بشويم، منفجر مي شود، از سنگر بيرون آمديم، مقداري جلو رفتيم، ولي از ترس نزديك نشديم، رفتيم به ارتشي ها گفتيم. گفتند اسم اينها مين[20] است شما هم طرف آن نرويد، گفتيم خوب اگر اين طوري است، بدهيد ببريم جلوي عراقي ها بگذاريم، چرا جلوي سنگرهاي خودمان گذشته ايد؟ شهيد هلالي خيلي ناراحت بود كه چرا اينها را به مانمي دهند؟ من مسؤول بچه ها بودم، دوباره با ارتشي ها صحبت كردم. جناب سروان به من گفت، :بچه بسيجي اينها دو سال دوره دارد، آمدم به بچه ها گفتم. باز هلالي اعتراض كرد كه چرا خودشان نمي برند جلوي عراقي ها؟ آنقدر آنروز به سنگر ارتش رفتيم و برگشتيم كه قرار شد مين ها را از جلوي خودمان بردارند. البته فقط تعدادي از آنها را از جلوي سنگرهاي ما برداشتند. فردا صبح ساعت 10دو تا تويوتا از اهواز آمده بودند، از خط ما كه رد شدند تا بچه ها خواستند جلويشان را بگيرند، كه يك دفعه صداي انفجار آمد و بچه هاي سپاه روي مين رفتند. دست و پاي قطع شده و پيكرهاي متلاشي آنها مرا تحريك كرد كه دنبال آموزش مين بروم».مدتي بعد در دوره هاي آموزشي جنگ مين كه توسط «علي خياط ويس»[21] در گلف[22] اهواز برگزار مي شد، شركت كرد.پس از گذشت حدود يك سال از جنگ كه بسيج مردمي شكل گرفته بود و مانع بزرگي مثل بني صدر به عنوان فرماندهي نيروهاي مسلح از سر راه برداشته شد ه بود، ابتكار عمل در دست رزمندگان اسلام افتاد و طرح ريزي براي بيرون  راندن دشمن از مناطق تحت اشغال سرلوحه كار قرار گرفت. متقابلاً

نيروهاي دشمن براي در امان ماندن از حملات، به استقرار در پشت موانع ( ميدان مين و سيم خاردار) اقدام نمودند.هر مين درواقع حكم يك سرباز را براي دشمن داشت، مضافا اين كه از مزيت استتار هم برخوردار بود. اولين موانع دشمن در تپه هاي الله اكبر در يك ميدان مين با عرض بسيار كم و يك رشته سيم خاردار خلاصه مي شد.[24] درهمان ايام، نيروهاي اولين سازمان تخريب كه توسط شهيد چمران در قالب نيروهاي چريكي در اهواز تشكيل شده بود، به راحتي اين ميادين ساده را خنثي مي كردند.درنيمه دوم سال 60 دشمن با بهره گيري از تجارب خود واطلاع از روش رزم سپاه اسلام، عمق ميادين را چند برابر كرد، به حدي كه در عمليات طريق القدس ( آذر 60) عرض ميدان به حدود 100 متر رسيد. پس از اين عمليات و معبر زني نيروهاي تخريب كه در آن ايام به« گروه مين» معروف بودند، موانع بيشتر شد و عبور از ميادين، تبديل به يك مسأله جدي شد، بر اين اساس، گروههاي تخريب براي عمليات بعدي ( فتح المبين، فروردين 61) به فرماندهي شهيد خياط ويس سازماندهي شدند كه حدود 40 معبر دراين عمليات زده شد. از آن مقطع به بعد، با توجه به نوع تخصصها و حجم گسترده نياز جبهه ها، در هر يك از يگانهاي سپاه، گردان تخريب تشكيل شد كه عناصر عمده آن از نيروهاي بسيج بودند.به مرور زمان موانع دشمن، بيشتر و پيچيده تر شد به حدي كه كميت موانع به سالهاي آخر جنگ نسبت به اوايل جنگ، رشد 500 درصدي داشت. علاوه بر مين كاري با عمق بيش از 1000

متر، سنگرهاي متعدد كمين با تيربار ضد هوايي، بشكه هاي اتش زا و كانالهاي متعدد از ديگر موانع دشمن بودند. [25]براي نمونه در علميات والفجر مقدماتي، رزمندگان اسلام از سمت جبهه خودي تا خاكريز دشمن با اين موانع روبرو بودند : ميادين قديم مين، سيم خاردار حلقوي، كمين، سيم خاردار، سيم خاردار وكانال، ميدان مين، خط اول دشمن وكانال كشاورزي.حجم زياد موانع در اين عمليات باعث شد برخي از نفرات تخريب از ابتداي غروب كار را شروع كنند و در هنگام طلوع خورشيد به خاكريز دشمن برسند! بر اساس آمار در طول 8 سال جنگ بيش از 7000 معبر توسط گردانهاي تخريب ايجاد گرديده.پس از ايجاد معبر در ساعات اوليه عمليات، نيروهاي تخريب وظيفه عريض كردن معابر براي عبور ادوات زرهي و مهندسي را برعهده داشتند. وظيفه ديگري كه از عمليات خيبر به بعد در حد وسيع بر عهده تخريب گذارده شد، انهدام راه ها و پل ها براي جلوگيري از پاتك هاي سنگين دشمن در روزهاي بعد از عمليات بود.[26]ازديگر اموري كه تعدادي از نيروهاي تخريب د رآن فعا لتر بودند حضور در خطوط عملياتي يا مناطق مسكوني براي خنثي سازي بمبهاي عمل نكرده دشمن بود. در اين عرصه، علي عاصمي ا زجمله نيروهاي كار آزموده بود كه گاهي به اين مهم در خاطراتش اشاره مي كند : « قبل از راهپيمايي روز قدس سال 63 دهها هواپيما ايلام را بمباران كردند، تعدادي از بمبها عمل نكرده بود كه برادران ما در 3 هفته تمام شهر را پاك سازي كردند، حدود 50 بمب از 100 تا 500 كيلويي خنثي شدند».از جمله فعاليتهاي تخريب، پاك سازي كامل ميادين مين

بعد از هر عمليات بود كه داستان پاكسازي هاي كيلومتري جنوب شنيدني است: « اوايل سال 61 كه با عمليات فتح المبين و بيت المقدس كيلومترها از خاك ما آزاد شد، سريعاً پاك سازي منطقه هويزه را شروع كرديم، به قول معروف، داغ داغ كار انجام شد، اتفاقاً هوا هم خيلي گرم شده بود. [27]» « پاكسازي،علاوه بر روحيه بالا، نوعي شم و درك براي شناسايي ميدان و علاوه بر همه اينها سازماندهي درست نيرو در سطح ميدان نياز دارد كه با دقت بالا و آرامش، كار انجام شود، اينها را علي كاملا با خود داشت.كاري كه او ونيروهايش درآن گرماي فوق العاده جنوب كردند هم خيرو بركت و اميد براي مردم بومي منطقه داشت، كه زندگي را با آرامش از سر بگيرند و هم اين كه نيروهاي تخريب از بيكاري در بين دو عمليات خلاص مي شدند ».[28] « مدتي كه در هويزه بوديم، ساعت 5/4 صبح از مقرمان كه در هويزه بود، حركت مي كرديم، حدود 80 كيلومتر تاميدان راه بود كه اول، كار مي كرديم بعد صبحانه مي خورديم.گرماي هوا خيلي وحشتناك بود و عملاً از ساعت10 به بعد كاري نمي شد كرد. آماري كه علي در يكي از مصاحبه ها ذكر كرده بود، حكايت از خنثي سازي حدود يك ميليون و هفتصد هزار مين در دمدت دو سال درمناطق بستان، سوسنگرد، هويزه و خرمشهر دارد. نكته قابل توجه اين كه بسياري از ميادين به مرور زمان پوشيده از رمل يا بوته هاي بلند شده بودند كه كار پاك سازي را مشكل كرده بود وبعضاً براي ديدن مين چاره اي جز آتش زدن انبوهي از بوته ها نبود. در طول

مدت پا كسازي اتفاقات جالبي رخ مي داد : حسن صادق آبادي با تجربه اي كه در تخريب داشت، علاوه بر پاك سازي، در شناسايي ميادين هم به علي كمك مي كرد، وي خاطرات جالبي از آن ايام دارد: آنقدر حجم كار بالا بود كه خيلي از چيزها شايد آن موقع براي ما نمود نداشت، مثلا هوا به شدت گرم بود، به حدي كه بدنه مين گوشكوبي داغ بود و دست ما براي برداشتن آن اذيت مي شد، ولي وقفه اي در كار نمي داديم، در يك مقطعي كه كار خيلي سريع و فشرده شد و درمدت يك هفته 10 كيلومتر ميدان مين را پاكسازي كرديم كه عمق آن هم 7 رديف مين بود؛ آن هم در بيابان برهوت كه نه جاده اي براي عبور ماشين بود، نه آمبولانس در آن مقطع داشتيم ونه امدادگر، زماني بود كه نيروها همه مرخصي رفته بودند، و 6_ 5 سرگروه ماندند و خودشان كار سرعتي را شروع كردند.مدتي بعد كه به بستان رفتيم، گاهي تا 3 متر روي مين را رمل پوشانده بود، پيدا كردن مين خيلي مشكل وخسته كننده ولي علي مقيد بود كه حتماً مين گم شده را پيدا كند و گاهي تا سه متر با بيل رمل را جابه جا مي كرديم يك بار مين ام 19 زير پاي من قرار گرفت، سوزن آن هم زد، ولي عمل نكرد». مقام جانبازيعمليات طريق اقدس ( بستان ) در آذر ماه 60 اولين عملياتي بود كه علي هم به عنوان نيروي تخريب در آن شركت كرد :«از چند شب پيش از عمليات، من و علي يكي از معبرها را باز كرديم. من جلو بودم،

علي پشت سر من، سه چهار نوار مانده به خاكريز عراق، روي دو زانو از جا بلند شدم، سرباز عراقي هم بالاي خاكريز زل زده بود به ميدان ولي من را نديد. كار كه تمام شد با علي برگشتيم بيرون و خبر آماده شدن معبر را به «مرتضي تيموري»[37]داديم، قبول نكرد و گفت :برويد دستتان را به خاكريز دشمن بزنيد و مطمئن شويد. گفتم دست زديم.قبول نكرد كه علي را فرستادم رفت ودست زد شب عمليات براي اطمينان دوباره علي وارد ميدان شد و معبر را چك كرد، من از شدت خستگي بيرون ميدان چرتي زدم كه وقتي بيدار شدم خبر مجروحيت علي را شنيدم».بعدها علي وقايع آن شب را براي دوستان تعريف كرد : «براي نيروهاي تخريب ارتش مشكل پيش آمده بود، من تنها ماندم، زمان هم خيلي كم بود گريه ام گرفته بود كه خدايا چه كنم؟ درگوشه اي قرآن را باز كردم و گفتم :خدايا خودت هدايتم كن، اين آيه آمدكه «ما آتش رابر ابراهيم سرد كرديم، گريه ام سخت تر شد مثل اين كه بايد تنها وارد ميدان مي شدم كار را شروع كردم. مي خواستم معبر را عريض كنم تا تانكها بتوانند وارد شوند، نيمه هاي كار بود كه متوجه شدم تانكها در حال حركت هستند. دويدم و هر چه فرياد مي كردم، صدايم را نمي شنيدند، يك لحظه يكي از تانكها روي مين رفت  از شدت انفجار، شني تانك متلاشي شد و به صورت تركش در آمد. آنقدر انفجار شديد بود كه مثل توپي گلوله شدم و بيهوش افتادم، بر اثر باران شديد به هوش آمدم، خودم راكمي حركت دادم تا مين ديگري را خنثي كنم ولي

درد اجازه نمي داد صداي خرد شدن استخوانهاي دستم را مي شنيدم. دو نفر برانكار آوردند مرا حمل كنند ، يك خمپاره نزديك ما فرود آمد، اين دو نفر مجروح شدند، من هم يك تركش خوردم، باز بيهوش شدم، بعد از مدتي كه به هوش آمدم دستم را كمي بلند كردم كه تيري به دستم خورد. بعد از چند ساعت مرا به  عقب بردند كه از آنجا به اهواز و شيراز منتقل شدم».آثار اين مجروحيت تا لحظه شهادت همراه علي بود، به حدي كه به خاطر آسيب ديدگي استخوانهاي پشت او، راه رفتن وي شكل خاصي داشت و اثر قطع عصب هم در چند انگشت او مشهود بود، گاهي كه علي با اصرار دوستان اشاره مختصري به اين حادثه مي كرد،  لبخندي مي زد و مي گفت : « در يكي از جلسات، فردي با اشاره به علميات بستان، مجروحيت شديد يكي از برادان تخريب را ذكر كرد و اين كه با اين جراحات اين برادر حتما به شهادت رسيده، كه من خود را به او معرفي كردم».« وقتي پدر و مادر و دايي ما براي ديدن علي به بيمارستان شيراز رفتند، علي آنقدر ضعيف شده بود كه كه اول او را نشناختند، و دو ماه كامل در شيراز و مشهد بستري بود، بعد هم به منزل آمد، بعدها كه يك دستگاه مين ياب آورده بود، روي بدن خودش كشيديم، به خاطر تركشهاي زيادي كه در بدن داشت، دستگاه مرتب بوق مي زد».[38]  امام « نسبت به امام بلكه روحانيت اعتقاد و تعبد خاصي داشت، يك بار صحبت از شهادت شد، متواضعانه گفت : « اين فقاهت است كه خط سرخ شهادت

را مشخص مي كند»[46] دريكي از نامه هاي خود به خانواده، امام رابه تعبيراتي چون عزيرتر از جان، استواتر از كوه وخروشانتر از دريا ياد كرده بو. دربحبوحه عمليات بدر كه جريان حمله با مشكل مواجه شده بود، علي با شوق خاصي خبر به جمع نيروها آورد كه امام پيامي حسيني داده اند.[47]« خيلي آرزوي ديدار امام راداشت ولي مشغله كاري كه جبهه به او اجازه نمي داد تا اين كه در ماه مبارك رمضان سال 65 به افطاري امام دعوت شد و نماز را هم پشت سر امام خواند، بعد از آن بارها مي گفت كه اگر در عمرم يك نماز مقبول داشته باشم همان نماز است كه اگر لقمه خيلي حلال خورده باشم، همان لقمه سفره امام بوده است»[48]علي با استفاده از فرصتهايي كه گهگاه به دست مي آورد ديپلم خود را در سال 61 گرفت و در سال 63 درمركز تربيت معلم شهيد باهنر تهران پذيرفته شد، ولي طاقت دوري از جبهه را نداشت، خواهر او مي گويد : « به او مي گفتم : علي جان ! تو در جنوب و غرب وخليج فارس هستي، اين همه زحمت وتلاش تو را خسته نمي كند؟ گفت : « خسته مي شوم اما جور كساني را مي كشم كه به جبهه نمي آيند و درخانه هايشان نق مي زنند، اگر آنهايي كه توانايي دارند بيايند كه اين اندازه جبهه به من نمي رسد».مرخصي كه مي آمد، چند روز بيشتر نمي ماند، گاهي هنوز به كاشمر نرسيده از باختران، تهران يا اهواز تماس مي گرفتند كه زود بيا، يك بار هنوز وارد كاشمر نشده بود كه از باختران اوراخواستند، مادرم خيلي ناراحت شد كه آخر بي انصافها من هم مادرم، دوست

دارم علي عزيزم را ببينم، اگر چند روزي هم اينجا بود، يا مهمانهاي زيادي براي ديدن علي مي آمدند و يا در مجالس عمومي ومدارس وبنياد و جهاد براي جذب نيرو سخنراني مي كرد...تحصيل درتربيت معلم را رها كرد و معتقد بود اگر كسي به من مي گفت مامخالف رفتن به جبهه نيستيم ولي معلمي هم خودش يك خدمت است مي گويم اين از مخالفت هم بدتر است چون حالت منافقانه دارد، خودمان را گول نزنيم، امام مي گويد مسأله اصلي جنگ است ولي ما فكر خدمتهاي ديگر مي كنيم.اولين شبي كه در تربيت معلم خوابيد، صبح به  كاشمر تلفن زد كه سخت ترين شب عمرم ديشب بود كه راحت روي تخت خوابيدم ولي دوستانم زير خمپاره ها بودند، همان روز عازم شد و تعدادي استاد و دانشجو را هم با خود به جبهه برد».يكي از دوستان علي نقل مي كند كه پس از دو ترم تحصيلي در دانشگاه خبردار شدم، كه علي و نيروهاي او براي عمليات برون مرزي عازم غرب هستند وماهيت عمليات هم به گونه اي است كه نيروي 3 ماه كمتر به درد آنها نمي خورد. از امير گلپيرا[50] خواستم از علي سؤال كند كه فلاني بيشتر از 50روز تعطيلي دانشگاهي ندارد، ايا او را مي پذيرد؟ امير پيغام را رسانده بود، علي با عصبانيت گفته بود كه درس توي سر او بخورد، چرا جنگ را مساله اصلي نمي داند؟ عباس[51] كه شهيد شد بعد از هفتم او علي عازم جبهه شد، همه اقوام به جز خانواده او را منع كردند كه حالا بعد از عباس لازم نيست به جبهه برگردي. جواب علي اين بود كه مگر رفتن به جبهه كوپني است كه 

عباس رفت و تمام شد، هر كسي وظيفه اي دارد».علي عاشق جبهه بود حتي اگر در حال عمليات هم نباشد « به هر كس كه مي توانست به جبهه خدمت كند، پيشنهاد مي كرد كه شما بياييد من امكانات را براي شما جور مي كنم، همه مي دانند كه علي از هفته اول جنگ به جبهه آمد و ديگر برنگشت.يك هفته قبل از شهادتش، شب ساعت 11 باهم صحبت مي كرديم و چون خبر رسيده بود كه عملياتي در جنوب در پيش است، پيشنهاد كردم يك هفته به تهران برويم وبعد به جنوب، پرسيد براي چه برويم؟ بعد جمله اي گفت كه هرگز از يادم نمي رود :« من بيكار ماندن در جبهه را بر رئيس جمهور بودن پشت جبهه ترجيح مي دهم».[52]يك بار پدر علي نام او را براي حج عمره نوشت وتاريخ اعزام هم مشخص شد، ولي هر چه به علي اصرار كردند، پاسخش اين بود كه تا جبهه ها نياز به نيرو دارد، من مكه نمي روم، اگر جنگ تمام شد وزنده بودم، شايد بروم، دوبار هم از طرف قرارگاه او را براي سفر سوريه معرفي كردند، ولي اعتنا نكرد.براي او حيات و عبادت وشور و نشاط، همه و همه در جبهه بود و اگر از بحبوحه جنگ و عرصه خطر به دور مي افتاد، غم و غصه او را فرا مي گرفت.«در عمليات والفجر 8 چند بار براي علي حادثه پيش آمد كه نتوانست در خط مقدم حاضر شود، دفعه اخر كه پيش ما آمد، در راه به خاطر بمباران شديد، خود را در باتلاق انداخته بود و سر و صورت وبدن او گلي شده بود، بر خلاف هميشه لبخند نزد،

مرا صدا زد و در گوشه اي با صداي بغض آلود به  من گفت كه آيه «من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا[53]؛ براي من مصداق پيدا كرده چون اجازه و توفيق حضور در خط را ندارم. علي، زندگي سخت را در اين مي ديد كه در خط مقدم حاضر نشده است.[54] موارد ديگري از روحيه بسيجي علي و اصرار او بر شركت اعضاي خانواده وحتي زنها در قضيه جنگ درخاطر نزديكان او مانده است : « علي وعباس مدتها با هم جبهه بودند و حدود 2 ماه بود كه به كاشمر نيامدند، در يكي از روزها علي تنها آمد، گفتيم، :چرا عباس را نياوردي؟ گفت :اتفاقاً دوست داشت بيايد، ولي نخواستم كه در آن واحد دونيرو از جبهه اسلام كم شود…مي گفت :خواهرم اگر كسي در مورد جنگ ايرادي گرفت و نق زد، بگو شما كه براي انقلاب زحمت نكشيديد ولي آنها كه زحمت كشيده اند، راضي هستند، شما در خانه بنشينيد و نق بزنيد..يك دفعه با ما تماس گرفت و توصيه كرد كه شورتهاي پلاستيكي آماده كنيم تا رزمنده ها از آسيب شيميايي در امان بمانند، ما هم با 8_7 تا خانم در كاشمر كار را شروع كرديم.يا در عمليات فتح يك، جوراب پشمي و شال ودستكش سفارش داد...بعد از شهادت عباس كه همرزمان او با سه اتوبوس به كاشمر آمدند[55] به من اصرار كرد كه براي اينها سخنراني كن تا احساس كنند كه مردم پشت جبهه چه روحيه اي دارند…حتي 10 روز قبل از شهادتش نامه اي براي ما نوشت كه در آخر آن باز دعوت به حضور در جنگ كرده بود، نوشته بود

كه اگر كسي غرض و مرضي نداشته باشد، با توجه به سخنان امام درمورد اعزام به جبهه بايد حتماً متحول شود، بگوييد خودشان رابه تغافل نزنند، نگويند ما مقلد فلاني هستيم، انشاء الله در آنهايي كه مسلمان بودن را در نماز خواندن خلاصه مي كنند اثر بگذارد».[56] در اولين نامه به خانواده پس از شهادت برادرش عباس هم چنين نوشته است : «نامه اي از طرف قرار گاه خاتم الانبياء نوشتم آقاي قريشي، خباز و عرفانيان» را براي مهندسي ، رزمي قرارگاه كربلا در خواست كردم، چون در نظر دارم براي برادراني كه به تخريب مي آيند، همراه با كارهاي جبهه، كلاس درس هم بگذاريم و در رابطه با تخريب يا درس دادن و اصول اعتقادات نيز مي توانند فعاليت داشته باشند...آقا بزرگ وزهرا و هادي و مهدي و مصطفي و مرتضي را سلام برسانيد، آنها را زود بزرگ كنيد تا به جبهه بيايند مخصوصاً داداش كوچولوي ما عباس آقاي تخريبچي را».[57]ويژگيهاي جنگي اگر چه اطلاعات وعملكرد علي در زمينه جنگ مين و انفجارات كم نظير بود و بسياري از تخريبچي هاي زبده از شاگردان او بودند و يا اين كه اطلاعاتشان را در كنار او تكميل كرده بودند، ولي علي در رشته هاي ديگر رزمي نيز مهارت خاصي داشت، كاركردن با انواع سلاحهاي سنگين و سبك، ديده باني، دفاع شخصي، نقشه خواني و ... با همه اين اوصاف، او تنها يك شخص مطلع از فنون نظامي نبود، بلكه نيرويي كاملاً رزمي و علمياتي و درعين حال برخوردار از خصلتهاي فرماندهي مانند روحيه سازماندهي و تسلط بركار در بحبوبه درگيريها و فشارهاي عملياتي بود. پس از چند سال فرماندهي گردان تخريب، درسال

آخر قبل از شهادت، عضو شوراي فرماندهي و مسؤول تخريب تيپ ويژه پاسداران شد.« علي وتوانايي هاي او را خيلي از فرماندهان سپاه و حتي ارتش مي شناختند و يك بار در سال 63 به طور جدي به او فرماندهي يا قائم مقامي لشكر 5 نصر خراسان پيشنهاد شد، چون حقيقتاً توان اين كار را داشت، منتها دغدغه علي اين بود كه اگر استعداد و قابليت تخريب درانجام عمليات و پدافند را خوب تفهيم كنم، به هدفم رسيده ام، او به طور جد معتقد بود كه از نيروهاي تخريب بخوبي مي توان درحفظ نتايج عمليات استفاده كرد، بارها مي گفت : « مين در واقع سربازي است كه خواب ندارد، اگر مين كاري به عنوان يك اصل جا بيفتد، نياز به پدافند با نيروي انساني نيست...در تسلط او بركار همين بس كه در سال 64 در دوره دافوس سپاه براي تدريس جنگ مين و انفجارات از او دعوت كردند كه اتفاقاً كلاسهاي او خيلي هم پر طرفدار شده بود...»[58]او دايره المعارف كاملي از جنگ بود كه آخرين دانسته هايش مربوط به خنثي سازي انواع بمب هاي چند تني بود. به محض اين كه شهر بمباران مي شود، بازار ماهم گرم مي شود و در شهر به دنبال بمبهاي عمل نكرده مي گرديم تا خنثي كنيم، جديداً منافقين هم بسيج شده اند و اين بمبهاي خوشه اي عمل نكرده را جمع مي كنند يا از مردم مي خرند. چهار تا بمب بزرگ تاكنون خنثي كرده ايم كه حدود 7 الي 9 متر داخل زمين بود، يكي از آنها را وزن كرديم، حدود 400 كيلو بود، نمي دانيد وقتي اينها را خنثي مي كنيم، مردم چقدر خوشحال مي شوند

و دعا مي كنند.»[59]اعتقاد علي اين بود كه در جبهه بايد عمليات كرد و درغير اين صورت يا آموزش داد يا آموزش ديد. لذا با تمام وجود در صدد انتقال تجربيات و دانسته هاي رزمي به نيروها بود.« تقريباً همه كساني كه علي را ديده اند، يكي از ويژگيهايي كه از او ذكر مي كنند اين است كه اگر يك چيز كوچك هم بلد بود، سعي داشت آن را به ديگران هم آموزش دهد، دائم در تلاش براي يادگيري وياد دادن و از بيكاري و اتلاف وقت بي زار بود.در تابستان سال 64 براي پاكسازي ميدانهاي مين منطقه پاوه و جوانرود رفته بوديم و من مسؤوليت يك منطقه را داشتم، علي گاهي به ما سر مي زد، يك بار از او خواستم كه بيشتر بماند، خصوصاً كه مناظر طبيعي منطقه ديدن داشت. صريحاً به من گفت كه اگر كار هست بمانم والا وقت براي چيزهاي ديگر ندارم»[60]«حسن صادق آبادي از نوجواناني بود كه بعد از عمليات والفجر مقدماتي از تخريب لشكر 27 محمد رسول الله به قرار گاه آمد و شنيده بود كه نيروهاي علي هيچ وقت بي كار نيستند، از همان روزهاي اول، علي استعداد او را فهميد وبه او مسؤوليت واگذار كرد، كه معبر زني در شب عمليات از آن جمله بود و نهايتاً در معبري در عمليات خيبر دست او قطع شد كه با همان وضع باز به اردوگاه برگشت.در جريان انهدام جاده اي در فاو به نيروهاي تخريب كه متشكل از بچه هاي اردوگاه ويكي از لشگرها بودند، اعلام شد كه عقب بروند تا يكي از نيروهاي اردوگاه مدار بندي كند، بعداً بچه هاي لشگر اظهار كردند

كه يك نفر كه يك دست بيشتر نداشت، فتيله ها را بست ومدار را خيلي منظم و مرتب آماده كرد، كه آن فرد، همين صادق آبادي بود.براي خود من دراوايل كار كه سن كمي داشتم، يكي دوبار پيش آمد كه از طرف علي مسوول شناسايي ميدان مين شدم، در حالي كه از همه كم تجربه تر و جديد تر بودم.در جريان پاكسازي ميادين بستان، عده اي به علي گفتند كه محمد توان اين كار را ندارد، ولي علي من را فرستاد  و كار هم انجام شد».[63]« 6_ 5 ماه بود كه به اردوگاه آمده بودم و نيروي تازه كار به حساب مي آمدم، در يكي از روزهاي خرداد سال 63 علي طبق عادتي كه داشت و براي كارها به نيرو مراجعه مي كرد نه اين كه نيرو را به اتاق يا سنگر خود دعوت كند، به طرفم آمد و اول لبخندي زد و بعد خواست كه وسايلم را جمع كنم و با «خدا مراد زارع»[64] به تهران بروم براي ديدن آموزش انفجارات، تا اين راگفت جا خوردم كه چرا من؟ اين همه نيروي قديمي هست، ولي اصرار كرد و ما به تهران رفتيم و در پادگان خاتم الانبياء آموزش ديديم، يك ماه بعد هم همين آموزشها در اردوگاه توسط حسن صادق آبادي برگزار شد.رشد دادن نيروها از خصلتهاي علي بود، فراموش نمي كنم كه پيش از علميات بدر، «مصطفي جعفرپوريان»[65] كه آن موقع 19 سال بيشتر نداشت با حالت خاصي به من گفت كه اين برادر علي دست از سر من برنمي دارد، وقتي براي جلسات به قرارگاه مي رود، من را هم با خود مي برد و به فرماندهان هم معرفي مي كند، كه

اين برادر مصطفي اميد آينده گردان ماست».[66]اعتقادات او معتقد بود كه جبهه به ما نياز ندارد، ما نيازمند حضور در جبهه هستيم و بهترين كارها در جبهه، سخت ترين آنهاست و در همه حال، اصل و اساس كار، رضايت الهي است.«بايد از خدا بخواهيم لحظه اي ما را به خودمان وانگذارد، اگر كسي تنها مي شود، اگر آبرويي ريخته مي شود، اين ما هستيم كه بايد خط اصلي را فراموش نكنيم و فقط رضاي خدا برايمان مطرح باشد، بگذار هر كسي ناراحت مي شود، بشود ولي خدا راضي باشد، تحمل مصايب و مشكلات سخت است ولي در راه خدا از عسل هم شيرينتر است اري براي كسي كه در اتش درد و غم مي سوزد، سوختن، حيات اوست».[67] «مهمترين چيزي كه ايشان چه در زندگي و چه درمحل كار به آن اهميت مي داد، رضاي خدا بود، اكثراً اين جمله را تكرار مي كرد :«الهي رضا برضائك وتسليماً لامرك » اين يكي از وصيتهاي او هم بود كه اين جمله را بالاي قبرش بنويسند».[68] از نظر او، تخريب حقيقتي دارد كه عبارت است از تخريب تمام مظاهر شرك، نفاق و ظلم، و مهمتر از معبرزني و پاك سازي، تخريب نفس ودرون است و اگر معبري هم باز مي شود، باور كنيم كه دست خدا در كار است.«محسن اسماعيلي» كه بيش از ديگران بخصوص در روزهاي آخر با علي هم صحبت بود، از روحيات او مي گويد : «روزهاي آخر، يك روز بعد از نماز صبح، درحالي كه قرآن مي خواند از او سؤال كردم كه شما همين طوري قرآن مي خوانيد يا آيات خاصي را انتخاب مي كنيد؟جواب داد كه هر وقت بخواهم قرآن را باز كنم،

نيت مي كنم و در پي اين هستم كه چه آياتي بر اساس اين نيت مي آيد. نيت امروز من اين بود كه خدايا! من از اول جنگ، درس و خانه را رها كردم و براي رضاي توبه جبهه آمدم، مي خواهي با من چه معامله اي بكني؟ اين آيات آمد كه كساني كه در راه ما مجاهدت كنندو از شهرشان هجرت نمايند، براي آنها اجري عظيم است».جنگ در نظر علي از نعمتهاي الهي بود كه ثمره آن پيوند دو گروه زاهدان شب و شيران روز بود.«در اين جنگ چيزي را به دست آورديم كه نداشتيم وآن وجود دو خصلت در يك شخص بود، نه شيران روز به تنهايي و نه زاهدان شب، بلكه شيران روز وزاهدان شب. در همه جاي جبهه ها از اين نيروها پيدا مي كنيد...وقتي وارد اردوگاه مي شويم از بچه ها سؤال مي كنيم كه ايثار چيست؟ مي گويند ايثار اصلاً وجود ندارد، ايثار يعني گذشتن از چيزي كه در  ملكيت خودت است، اما ما از خودمان چيزي نداريم، آيا خودمان را انداختن روي مين و راه براي ديگران باز كردن ايثار است؟ اين دست مال من نبود كه قطع شد.از او مي پرسيم شهادت را تعريف كن مي گويد : شهادت يك وظيفه است. خداوند وقتي مي فرمايد بهترين افراد شهيد مي شوند خوب مگر طي كردن اين مراحل وظيفه ما نيست؟ مگر نبايد صداقت، اخلاص، ايمان و شجاعت داشت؟ وقتي اين مراحل طي شد، انسان به شهادت مي رسد».[69]بارها از زبان او شنيده شد كه اخلاص دركارها رمز پيروزي است و اگر در عملياتي با  مشكل مواجه مي شويم، علت آن را بايد دركمبود معنويت جستجو كرد نه كميت سلاح و تعداد نيرو

. علت اين كه ما نمي توانيم برويم جلو و مانعهاي جزئي جلوي ما را مي گيرد، چيست؟ فكر مي كنم فقط در كمبود برنامه ايمان و اعتقادمان باشد، يادم هست در سال 59 درجلسه اي بعد از اين كه مطرح كردند هر كس مشكلاتش را بگويد، خب قاعدتاً اگر ما بوديم، مي گفتيم چهار تا دوشيكا كم داريم، نيرو كم داريم، واين مال زماني بود كه بچه ها با «ام يك» حمله مي كردند واقعاً باور نكردني بود زماني كه كل نيروهاي حمله كننده 90 نفر بودند 30 سپاهي و 60 بسيجي كه 112 «پي ام پي» و خودرو را زدند 400 عراقي را كشتند و 60اسير گرفتند و فقط 3 شهيد دادند . وقتي اولين مسؤول لب به سخن گشود، گفت : هيچ چي كم نداريم جز يك چيز ان هم ايمان.وقتي مي خواهيم عمليات كنيم، چقدر روي كيفيت نيرو كار مي كنيم؟ و اين كه چقدر توكل به خدا داريم؟ فكر ما اين است كه هر تيپ چقدر بايد نيرو داشته باشد؟ در حالي كه خدا در قرآن از ما ( ان تنصرو الله) خواسته است حركت از ما باشد تا بركت باشد، ولي اگر غش داشته باشيم ريا كرديم وخلوص نبود، ديگر نبايد انتظار كمك داشت.مساله كانال و سيم خاردار چيزي نيست كه اين قدر شهيد مي دهيم تا پيروز شويم، ولي مسأله اين است كه فلاني جبهه را به عنوان يك شغل انتخاب كرده، ديگري جبهه را به خاطر اين كه وقتي برگشت، بگويند فلاني هم جبهه رفته».[70]در جمع تعدادي از طلبه هاي مدرسه عالي شهيد مطهري، قبل از عمليات بدر، علي ضمن تشريح اهميت كار تخريب در عمليات

آتي به اين نكته اشاره كرد كه هر چه نيرو بيايد، مأموريت وجود دارد ولي آنچه مايه دلگرمي است اين وعده قرآن است كه هر نفر شما به قدر چندين نيروي دشمن كارآيي دارد. «روزي از او سؤال كردم كه علي جان كسي هست كه اگر روزي نباشد، جنگ بخوابد؟ گفت :بحمدالله هيچ كس، جنگ ما جز به خدا به احدي بستگي ندارد، گفتم: همه كشورها پشتيبان عراق هستند و ايران تنهاست، خنديد و گفت :خدا بزرگتر است يا آمريكا؟ خداي ما همان خداي موسي است كه فرعونيان را غرق كرد، البته به شرطي كه ما مثل پيروان موسي باشيم».خستگي ناپذير از امام صادق (ع) نقل شده، كه :«اگر نيت قوي باشد، بدن احساس ضعف نمي كند» و علي حقيقتا اين گونه بود در بسياري از مواقع در زمان انجام ماموريتها درماشين به خواب مي رفت تا كمبود استراحت را جبران نمايد، مرور خاطراتش مصداق اين نيت قوي و تحمل وسيع است: « يك شنبه 11/2/62 در بروجرد جلسه اي بود بين مسؤولين مهندسي ارتش و سپاه شنبه ساعت 10 شب از قرار گاه خاتم راه افتاديم، و من و صادق و حسن سه نفري با تويوتا عازم شديم با تمام سختي راه وبدي جاده ساعت 4 صبح رسيديم نماز صبح را در سپاه خوانديم وخوابيديم. ساعت 7 بيدار شديم كه جلسه ساعت 8 بود ظهر يكشنبه به سمت اهواز حركت كرديم و ساعت 5/8 شب رسيديم، چون رمقي نداشتم، با شعار :اول وجود، بعد سجود موافق بودم، شام را خورديم و نماز خواندم و از خستگي خوابم برد.  صبح زود به سمت خط مقدم پاسگاه رشيديه حركت كرديم،

از مهندسي اهواز تا آنجا دو ساعت راه بود. ظهر به سمت هويزه حركت كرديم، 30 كيلومتر ديگر طي كرديم، به بستان رسيديم.16/2/62 صبح به سمت خرمشهر براي بازديد مقر بچه ها رفتيم، تا غروب آنجا بوديم بعد به اهوار برگشتيم، در راه خوابم برد كه با صداي ناگهاني ترمز از جا پريدم، ديدم الاغي خيلي باوقار در وسط جاده قدم مي زند. صادق اگر چه ماشين را كنترل كرده بود ولي الاغ با آيينه برخورد كرد و آينه شكست، ماشين از جاده خارج و يك طرفه شده بود...شنبه 17/2 به قصد انفجار تنگه سعده از مهندسي خارج شديم، شب حدود 200  كيلومتر راه تا اهواز برگشتيم، در ماشين خوابم برد، در اهواز بيدار شدم، پس از شام كه تخم مرغ و خيار شور بود، نماز خواندم و خوابيدم ...يكشنبه 18/2 ساعت  5/3 بعدازظهر به سمت سوسنگرد حركت كرديم و از آنجا به سمت خط رفتيم، شب در جنگل امغر خوابيديم، رفتيم به چادر برادران تخريب تيپ امام حسن (ع). داخل چادر از دست پشه نمي شد خوابيد آمديم بيرون، ناگهان يكي داد و فرياد كنان مي دويد، عقرب نيشش زده بود، اينجا هم از ترس عقربها نمي شد خوابيد ناچار شديم رفتيم روي اسبابهاي ماشين، با همه گرما خود را لاي پتو پيچيديم. ولي نمي دانم از كجا پشه ها راهي پيدا مي كردند و مي آمدند زير پتو و با ما كشتي مي گرفتند نگذاشتند ما بخوابيم.5 دقيقه مي خوابيديم 10 دقيقه دست و پا را مي خارانديم، ساعت 12 بيدار شديم، تصميم گرفتيم برگرديم ولي ديديم هر جا برويم همين است، تا صبح دست و پايمان مثل آبله بالا زده بود و سرخ شده

بود، صبح كه آفتاب زد، پست نگهباني پشه ها تمام شد وتحويل مگسها دادند، يكي از برادران مي گفت :نصف شب در سنگري بودم، ديدم صداي گريه مي آيد، فكر  كردم نماز شب مي خواند، سرم را از پتو بيرون آوردم يك دفعه پشه ها حمله كردند. بعد ديدم دوستم از دست پشه ها چاره اي جز گريه ندارد و در كشتي با پشه شكست خورده است...عبادت علاقه زيادي به دعاي «اللهم طهر قلبي من النفاق وعملي من الريا و لساني من الكذب و عيني من الخيانه» داشت و اكثراً در قنوت نمازها[72] آن را مي خواند، اهل تلاوت قرآن خصوصاً در تعقيب نماز صبح بود، همسرش اين صحنه ها را بخوبي به ياد دارد : «قرآن زياد مي خواند، به ما هم توصيه مي كرد، روي معناي آن هم خيلي تاكيد داشت، مدتي با من مسابقه حفظ قرآن گذاشته بود. بعد از نماز صبح هميشه قرآن مي خواند،گاهي بعد از نماز و قرآن به سركارش مي رفت و صبحانه نمي خورد. يك بار گفتم :خب قرآن را وقت ديگر بخوان تا به صبحانه برسي، گفت :قرآن صبح لذت دارد. خوب است روز را با قرآن شروع كنيم».يافتن علي در كنج خلوت معنوي كار آساني نبود ولي گاهي عده اي با نگاه خود اين لحظات تنهايي علي را صيد كرده بودند.«يك شب خيلي خسته بوديم، تا ساعت 11 در هويزه بوديم، كاري در اهواز داشتيم كه حتماً بايد به اهواز مي آمديم. ساعت 5/1 نصف رسيديم، واقعاً خسته شده بوديم. تا رسيديم، من يك پتو برداشتم وخوابيدم، با اين كه نه رانندگي كرده بودم ونه فشاري روي من بود. ولي ديدم علي كه خسته تر از من بود،

رفته بود وضو گرفت و نماز شب را شروع كرد. ترسيده بود بخوابد و بيدار نشود». [73]«اهل نماز شب بود، چند روز قبل از شهادتشان كه در باختران بوديم، نيمه هاي شب كه بچه گريه مي كرد بلند شدم، ديدم گوشه اتاق كه تاريك بود گردنشان را كج كرده و راز و نياز مي كنند».[74]اخلاق « طوري با نيروها برخورد مي كرد كه هر كس احساس مي كرد نزديكترين فرد به علي است. جاذبه عجيبي داشت.بي جهت نبود كه ايام عمليات با اشاره او همه بچه ها عازم منطقه مي شدند،از دانش آموز و دانشجو گرفته تا افراد متاهل، كه نمونه آن حاج آقا صالحي[77] با پنج اولاد بود.اولين بار كه علي را در تهران ديدم و قرار شد كه اعزام شوم، آن چنان مرا تحويل گرفت كه گويي يكسال است كه رفاقت صميمي داريم».[78]« قبل از عمليات خيبر از نيروهاي تازه وارد بودم و افراد را نمي شناختم، يك دفعه عقب استيشن نشسته بوديم و جايي مي رفتيم، راننده، سرعت را زياد كرده يا خلاصه كاري كرده كه تكان شديدي خورديم، بلافاصله به راننده اعتراض كردم، ولي او چيزي نگفت، به اردوگاه كه برگشتيم، راننده را به « صادق هلالات » نشان دادم و اين كه خواست حالگيري كند، اما حالش را گرفتم.صادق گفت كه علي اهل اين چيزها نيست، اينجا بود كه فهميدم به برادر علي تيكه انداخته ام ! تا چند روز خودم را به او نشان ندادم تا اين كه يك روز علي به طرفم آمد، دستم را گرفت و گفت كه آن روز تقصير من بود، من بايد عذرخواهي كنم».[79]هنوز هم پس از سالها، صداي دلنشين و از سر صداقت

و اخلاص و نگاه مهربان علي، در ذهن و دل برخي از نيروها مانده و همان شيريني را دارد : «دو _ سه ماه بود كه در اردوگاه بودم و مأموريت به من نرسيده بود، ظهر يك جمعه كه از نماز جمعه برگشته بوديم و من شهردار[80] هم بودم، در نماز خانه اردوگاه، برادر علي كنارم نشست وگفت كه اگر علاقه داري، وسايلت را جمع كن كه يك ساعت ديگر، راهي غرب هستيم.براي من به عنوان يك نيروي جديد گردان خيلي جالب بود كه فرمانده آن مرا صدا نكرد و خودش به سراغم آمد.در مسير راه وقت غروب، علي به بچه ها گفت براي شام جلوي يك رستوران نگه مي دارم، وقت شام كه شد ماشين را جلوي يك رستوران نگه داشت و در كنار ماشين كنسروهاي ماهي را باز كرديم و خورديم».[81] «حدود پنج ماه بود كه از پيش علي به تهران آمده بودم، وقتي كه برگشتم تا چشم علي به من افتاد، با يك حالت خاص و جملاتي كه خيلي به دلم نشست، گفت :«اسرافيل! خيلي دلم برايت تنگ شده بود، اين جمله را ممكن است ما بارها از افراد بشنويم، ولي از زبان علي لطف ديگري داشت و تا علي را كسي نديده باشد، آن را درك نمي كند.علي با صحبتهاي خود، افراد را جذب مي كرد، بلكه از اين بالاتر، يك شب در جمع دوستان، يكي از وضع گردان گله كرد و اظهار داشت كه قصد دارد انتقالي خود را بگيرد.ما پيشنهاد كرديم كه با علي هم مشورت كند، تا اين را گفتيم، جواب داد كه پيش علي نمي روم، چون او با حرفهايش جادو مي كند،

اتفاقاً به خاطر علي از گردان انتقالي نگرفت»او هيچ گاه خود را جدا از نيروها نمي دانست و اگر جلسه يا مأموريت خاصي نداشت، حتماً در كنار نيروها بود و در معمولي ترين كارها مثل بازي فوتبال هم با آنان همراهي مي كرد، همين باعث شده بودكه برخي افراد فرمانده تخريب را نشناسند.«در روزهاي اول كه اردوگاه بنا شده بود، گروهي از تلويزيون براي ساخت برنامه اي آمده بودند، يكي از روزها فردي از گروه آنها جلوي تويوتا نشسته بود، علي هم عقب ماشين، مدتي كه گذشت، آن شخص، از راننده سؤال كرد كه فرمانده شما چرا نمي آيند كه حركت كنيم؟ راننده گفت كه فرمانده ما قبل از شما آمده است».[82]علي علاوه بر آن كه فرمانده نيروها بود، خود را در قبال انها مسوول هم مي دانست لذا هيچ احساس برتري يي نسبت به نيروها نداشت.«درعمليات فتح 1 در داخل عراق، شبي كه درخانه يكي از كردها مي خوابند، هوا خيلي سرد و پتو هم كم بوده است، علي با علم به اينكه اگر بين بچه ها باشد حتماً يك پتو به او خواهند داد، به پشت بام مي رود و تا ساعتها در سرما و برف قدم مي زند.هنگام برگشت هم هلي كوپتري براي برگرداندن فرماندهان به منطقه رفته بود، ولي علي كه سرما هم خورده بود، سوار نشده بود، گفته بود اين عزيزان در سرما و سنگلاخ وبرف پياده بروند و من سوار شوم، وقتي هم كه به ايران برگشتند، تقدير نامه قرارگاه را پاره كرد، و سكه طلا را پس داد و فقط كتاب اهدايي را برداشت».[85]علي در عين حال كه به بيت المال بسيار اهميت مي داد و اگر پولي هم

از قرارگاه به گردان داده مي شد، در خرج آن بسيار محتاط بود و معمولاً آخر سال مقدار زيادي اضافه مي آورد، با تاسيس قرض الحسنه در گردان و كمكهايي كه از پدرش مي گرفت، مشكلات مالي نيروها را هم حل مي كرد، در يك نوبت كه به منزل يكي از شهداي گردان در يكي از روستاها رفتيم و علي از وضع نامساعد مالي آنها مطلع شد، دستور داد سريعاً يك يخچال ومقداري وسايل زندگي براي منزل شهيد برديم».جالب اين كه با وجود صندوق قرض الحسنه در گردان، گاهي علي با وجود داشتن زن و فرزند، مشكل جدي مالي پيدا كرد، وكمتر كسي از ان خبردار مي شد، يكي از نيروها تعريف كرد : «در سال 64علي با دوربين من تعدادي عكس خانوادگي گرفت و بقيه فيلم هم در گردان مصرف شد، موقع ظهور فيلم، قرار شد كه علي اين كار را بكند، مدتها طول كشيد. تا اين كه علت تأخير را سؤال كردم با اكراه و خصوصي جواب داد، كه پول ندارم، در حالي كه در آن زمان هزينه آن حداكثر 250 تومان بود».فكر خلاقطراحي جنگ افزارهاي مورد نياز در انجام عمليات از ويژگيهاي ديگر علي بود، تهيه فرش برزنتي براي گستردن روي سيم خاردار، آتش بار آرپي جي، موشك براي انهدام دژ دشمن، سيم خاردار بر هيدروليكي و تهيه انواع تله هاي انفجاري، از آن جمله اند، نيروهاي اردوگاه به ياد دارند كه بعضاً فرماندهان ارتش و سپاه از جمله امير سپهبد صياد شيرازي[86] و امير حسني سعدي از نيروي زميني ارتش، براي ديدن طرحهاي او در اردوگاه حاضر مي شدند.«وقتي به اردوگاه رفتم، به خاطر تجربه اي كه در

امور فني داشتم، علي خيلي از طرحها را به من پيشنهاد مي كرد. سوله اي را هم براي اين كارها اختصاص داده بود. اوايل، برش دادن مينها براي آموزش بهتر آنها را مطرح كرد كه انجام مي دادم. بعدها در سال 65 كه قضاياي عمليات برون مرزي مطرح شد، يك بار طرح ساخت بمب ساعتي مخصوصي را به من گفت كه موتور ساعت آن را هم تهيه كرد، ولي به انجام نرسيد، طرح ديگري در مورد نارنجك انداز داشت كه نارنجك در يك محفظه اي روي اسلحه، نصب و با فشنگ گازي شليك مي شد، در مورد ضد هوايي ها هم خيلي فكر مي كرد كه هواپيماها نتوانند روي آنها قفل كنند و امكان شليك به آن از بين برود.از جمله آخرين طرحهاي او هم تهيه بمب هاي مثلثي شكل براي كار راحت تر روي تاسيسات نفتي بود كه مقداري ورق آلومينيوم آورده بود و من خرجهاي C4 را با همان شكلي كه در نظر داشت، براي نصب روي دكلها و ... آماده كردم».[88]در كنار اين طرحها، با مطالعه منابع متعدد مهندسي ارتش و جمع بندي تجربيات خود جزوات جنگ مين را آماده كرد كه در نوع خود بي نظير بود.[89]از جمله ويژگيهاي مجموعه تحت امر علي، برخورداري از بخش «اطلاعات رزمي» بود كه نقطه شروع آن از ابتداي سال 62 بود.«بخش زيادي از خطوط مرزي از نظر وجودمين پاك سازي شده بود، در يكي از جلسات مشترك سپاه و ارتش كه توامان مسووليت پاكسازي جنوب را بر عهده داشتند، صحبت از آمار فعاليت  به ميدان مي آيد.نيروهاي ارتش به واسطه سالها آموزش كلاسيك به نقشه ها وكالكهاي خود در مورد ميادين

مين استناد مي كنند، ولي علي با وجود فعاليت بسيار گسترده تر، چيزي براي استناد در دست نداشت. همين امر باعث شد كه جرقه اطلاعات رزمي در ذهن علي بزند و چند نفر مأمور تهيه نقشه ميدان با ذكر مختصات كامل آن شدند.براي نيروها خيلي مساله واضح نبود و اهميت آن را نمي دانستند، ولي علي توضيح داد كه ميدان، خودي باشد كه تهيه نقشه بسيار ضروري است چون آرايش آن در موقع پاكسازي يا عبور بايد در دست باشد، اگر ميدان دشمن هم باشد براي پاكسازي بايد ارايش ميدان را بدانيم و حداقل فايده آن اين است كه بعدها به عنوان سندي در تاريخ جنگ خواهد ماند».[90]«هيچ يگان تخريبي در سپاه، اطلاعات رزمي نداشت، بجز يگان علي، در مدت كوتاهي كلي كتاب و جزوه هم گرد اوري شد. يكي ديگر از كارهاي آن، ضبط خاطرات نيروها از عمليات و پاكسازي ها بود كه شايد در اين ايام كه سالها از جنگ مي گذرد، آنقدر كه در بخش مهندسي و خصوصا تخريب سپاه اسناد از اين دست است، در بخشهاي ديگر نباشد».[91]«آنقدر اين بخش از كار با كيفيت انجام مي شد كه در فاو شاهد بودم نيروهاي ارتش از علي تعدادي نيرو براي ثبت ميدان مين درخواست كردند».[92]شجاعت براي اثبات شجاعت علي كافي بود كه يك بار با او در عملياتي شركت كني، او بارها مي گفت كه «وقت عمليات هر چه جلوتر مي روم، بيشتر احساس ارامش و امنيت مي كنم». علت آرامش او در اين عرصه ها، ايمان او به درستي عمل و اداي تكليف الهي و اعتقاد راسخ او به تاثير آيات الهي و ادعيه و ائمه معصومين (ع) بود. او

همواره بر حرز امام جواد (ع) به عنوان يكي از عوامل مصونيت در مقابل خطرها تأكيد مي كرد و آن را همراه خود داشت.«سال 64 كه نيروها براي عمليات محدود برون مرزي به قرارگاه رمضان در نقده مأمور شدند، براي سركشي از انها از اهواز راهي نقده شديم يكي دو ساعت قبل از غروب به باختران رسيديم، اولين پليس راه جلوي ما را گرفتند و تأكيد كردند كه تامين جاده وجود ندارد و حركت به سمت نقده ممنوع است، علي گفت كه ما مي رويم و مسؤوليت آن هم با خودمان و راه افتاد. وقتي علت را پرسيديم، اظهار داشت كه به نيروها قول داده ام امشب به آنها سر بزنم و جلسه اي با مسؤولين قرارگاه دارم.علي با سرعت 150 كيلومتر درجاده كوهستاني حركت مي كرد، اسلحه را هم به دست من داده بود كه اگر چيز مشكوكي ديدم معطل نكنم من اضطراب داشتم، ولي علي آرام بود و به توكل به خدا اشاره مي كرد الحمدالله اتفاقي نيفتاد و اول شب رسيديم...يك بار ديگر درمهر سال 63 به اتفاق علي، «خدامراد زارع، رضا بورقاني، جعفر قرباني و مرتضي صالحي، با يك تويوتاي كالسكه اي راهي منطقه عمليات ميمك شديم چون به منطقه و موقعيت نيروها آشنا نبوديم، يك لحظه احساس كرديم كه در مقر عراقيها هستيم و پرچمهاي انها را هم كه روي تانك ها بود مي ديديم شايد به خاطر آنكه آنها هم از اين تويوتا ها داشتند جلب توجه نكرده بوديم راه برگشت نداشتيم، چون دور زدن ماشين بيشتر، جلب توجه مي كرد. علي گفت : سريع كالكها را ريز ر يز كنيد و بخوريد، اگر اسير شديم بگوييد كه

ما سربازيم، اين هم فرمانده ماست، اين حرفهارا مي زد و به سمت جلومي رفتيم كه به آخر مقر آنها رسيديم، علي دائم آيه« وجلعنا من بين ايديهم سدا» را مي خواند، آخر مقر دو _ سه رديف مين و المر كاشته بودند كه سريع رضا و خدامراد پياده شدند و مسير چرخ ماشين را پاك كردند، به محض اينكه از مقر خارج شديم، عراقي ها متوجه شدند و تيراندازي شروع شد ولي به لطف خدا و سرعت خيلي زيادي كه علي به ماشين داد، از تپه ماهورها رد شديم و به سنگرهاي خودي رسيديم».[93]« به اتفاق علي مي خواستيم از دو آب به نوسود برويم، حركت كرديم، ولي خبرنداشتيم كه مسير ما درتصرف ضد انقلاب است حدود 5 كيلومتر كه رفتيم، عده اي مسلح جلوي ما را گرفتند و عقب تويوتا سوار شدند، كاملا وضع منطقه دستمان آمد، علي قبول نكرد كه برگردد و تأكيد دائم بر توكل به خدا داشت 10 كيلومتر جلوتر اين عده پياده شدند تا به مقرر بروند، از اين جا به بعد، من عقب نشستم كه با كلاش تا حدي بتوانم با حمله احتمالي مقابله كنم، به لطف خدا اتفاقي نيفتاد، وقتي به مقصد رسيديم، باور نمي كردند كه ما از اين مسير آمده ايم در طول مسير من دلهره داشتم ولي علي خيلي راحت بود».[94] كاك  علي در اوايل سال 65 شهادت 4 نفر از نيروها كه به منظور انهدام جاده اي در جزيره جنوبي مجنون اعزام شده بودند، موجب تاثر شديد نيروهاي گردان و علي گرديد، اگر چه علي در آن ايام در اردوگاه نبود ولي پس از بازگشت، تاكيد زيادي بر تجسس براي يافتن

جنازه يوسف و محسن داشت.[154]براي اين عزيزان مراسم بزرگداشتي در مسجد فاطميه تهران برگزار شد كه علي سخنراني مفصلي در مورد روحيات نيروهاي تخريب و شهادت كرد.پس از آن خبر رسيد كه علي قصد اعزام به تيپ ويژه پاسداران در باختران را دارد، كه جمع زيادي از نيروها او را همراهي كردند.«تيپ تازه تأسيس بود كه قصد داشتند تحت امر قرارگاه رمضان سلسله عمليات برون مرزي انجام دهند، فرمانده تيپ يكبار صحبت از نيروي خوب جنگي كرد، به او علي عاصمي را معرفي كردم كه بعد با هم صحبتي كرده بودند و علي راهي تيپ شد».[155]عمده نيروهاي زبده قديمي تخريب دور علي جمع شدند كه مقر آنها هم در « تنگه كنشت» در منطقه كوهستاني طاق بستان در باختران در نظر گرفته شد. در همان ابتداي استقرار تعداد زياد عقربهاي محل توجه نيروها را جلب كرده بود.علي مجموعه اي از آموزشها را براي نيروها در نظر گرفت. بخشي از آن انفجارات، خصوصاً انهدام تأسيسات نفتي بود كه حتي براي چند روز نيروها را از باختران تا فاو در جنوب خوزستان آورد تا آموزشها واقعي تر باشد. بخشي ديگر حركت براساس گرا و با استفاده از قطب نما در ارتفاعات بود كه طراحي3 مسير براي گروههاي سه گانه و انتخاب مقصد براي هر كدام و انجام دادن چند انفجار در مقصد به طور كامل توسط علي انجام شد كه نيروها پس از نماز مغرب حركت كردند و براي نماز صبح به مقر برگشتند.برنامه معمول هر روز صبح هم راهپيمايي و كوهپيمايي چندين كيلومتري در اطراف بود، تقريباً چند روز پيش از ورود به خاك عراق، راهپيمايي ويژه اي برگزار

شد كه نكات قابل توجهي داشت : «غروب يكي از روزهاي شهريور از نقطه رهايي شروع به راهپيمايي كرديم، تصور نمي كردم كه تفاوت چنداني با راهپيمايي هاي روز هاي گذشته داشته باشد چند ساعت اول را هم به راحتي پشت سرگذاشتيم و حدود ساعت 12 شب مسير حركت از ميان قبرستان زباله شهر باختران مي گذشت كه از بوي خوش آن! مدتها بهره مند شديم ! از آن منطقه روح افزا كه دور شديم، چشم ها كم كم سنگين و پاها و دستها كم قوت شدند، شايد ساعتي راه مي رفتيم و علي اجازه فقط پنج دقيقه استراحت مي داد. اولين نشانه صبح كه هويدا شد، علي فرمان توقف جهت اقامه نماز داد كه گمان كنم با تيمم بود و البته به جماعت.صبحانه مقداري نان و خرما و آب بود. گرماي آفتاب كه روي صورتمان نشست، تازه موقع بالا رفتن از ارتفاعات بسيار بلند بود كه اگر از آنها مي گذشتيم، سرازيري آن طرف خود به خود ما را به نقطه الحاق مي رساند، ديگر رمقي نداشتيم و گاهي پا كه روي سنگي مي گذاشتيم، با رغبت تا چند متر پايين تر اسكي مي كرديم.گرسنگي و تشنگي را هم به اين خستگي اضافه كنيد، اما در همان حال به علي كه نگاه مي كردم، آرام ولي متين و بدون وقفه بالا مي آمد، در حالي كه او تركشها و آسيبهاي متعددي از سالهاي جنگ بر بدن داشت، گاهي او جلوتر مي رفت و ما از عقب.نهايتاً بعد از 24 ساعت به مقر رسيد علي از فرط خستگي در گوشه سوله افتاد آيا علي با ان بدن اصلا نيازي به اين راهپيمايي داشت؟ اگر او با نيروها

همراه نمي شد، كسي از او خرده مي گرفت؟ در آن  24 ساعت حدوداً يك دور شهر باختران را از جاده و بيابان وكوه، طي كرده بوديم»[156]جالب اينكه در آن ايام با وجود خستگي زيادي كه به نيروها عارض مي شد، عقربهاي محل، امكان استراحت با خيال آسوده را هم از آنها سلب كرده بود، گاهي اتفاقات جالبي هم رخ مي داد : «سوله كوچكي در كنار محل استقرار بچه ها بود كه به خاطر نگهداري آب ميوه و… خيلي در نظر بچه ها عزيز بود! يكي از شبها علي به تنهايي در آنجا خوابيده بود، محسن گردان صرحي[157] هم براي تهجد به اين محل رفته بود. محسن در حين نماز متوجه عقربي در نزديكي علي مي شود كه چند بار با حركت پا سعي مي كند آن را دور كند، در همين گيرودار، عقرب از علي دور مي شود ولي پاي محسن را نيش مي زند كه كارش به درمانگاه كشيده مي شود».[158]در همين ايام تعداد محدودي از نيروها براي شناسايي كيلومترها مسير عمليات برون مرزي، روانه داخل عراق شدند. «ابتدا به سردشت آمدم و عقبه اي براي تيپ ويژه پاسداران درست كرديم و از همان نقطه مزري وارد عراق شديم، از نيروهاي تخريب در اين محور، فقط من بودم، كل منطقه كردستان عراق در اصطلاح خودشان به چهارمال بند تقسيم شده بود، كه كار من به همراه 1000 نفر از كردهاي عراق كه همكار من شده بودند در                   حدود 100 قاطر كرايه كرده بوديم كرايه كرده بوديم كه مهمات را حمل كنند، دائماً ترددهاي چند كيلومتري داشتيم، كه البته عمده آن در شب انجام مي شد، در مال بند 4 يك قرارگاه درست كرده بوديم،

و يك گروهان هم مسؤوليت حفاظت ما را برعهده داشت. به نحوي هم هر روز گزارش كار را به ايران منتقل مي كرديم.بعد از مدتي به ايران برگشتيم، كه نيروهاي تخريب به فرماندهي علي عازم عمليات فتح 1 بودند. قرار شد براي آنها در مسجد پادگان سردشت صحبت مختصري بكنم تا به حال و هواي داخل عراق و مسائل نظامي و سياسي كردهاي عراق آشنا شوند، البته شناسايي هايي كه گروه ما كرده بود، مقدماتي براي عمليات فتح 4 شد و شناسايي فتح 1 توسط دوستان ديگر انجا شد».[159]علي به عنوان فرمانده يكي از گردانهاي عمليات فتح 1 ( كه باراصلي عمليات هم بر عهده آنها بود) خاطرات شيريني از كيلومترها پيشروي در خا ك دشمن نقل كرده است. «از يك سال ونيم پيش بود كه تصميم به نفوذ درخاك عراق گرفته شد. كركوك، گلوگاه دشمن بود، آنها به اقتصاد خود مي باليدند و ثروتي هم جز نفت نداشتند، پالايشگاه نفت عراقي ها در شمال است. از صبح تا شب هم انجا گشت هوايي داشتند، دو تا دور كركوك، سايتهاي موشكي مستقر بود و جاسوسهايشان هم جلوتر از خط پدافندي، در شهر ها و روستاها پخش بودند.ما تجربه عمليات برون مرزي نداشتيم و بچه ها هم آموزشهاي پارتيزاني نديده بودند. شناسايي هاي ما از چهارماه پيش تر شروع شده بود. در همان ايام وقتي هواپيماي ما را در خاك عراق زدند و خلبان بيرون پريد، نيروهاي بسيجي او را تحويل گرفتند و پناه دادند كه موجب بهت و حيرت خلبان شده بود، بعد هم خلبان را راهي ايران كردند.بعد از شناسايي، حمل مهمات به منطقه كركوك شروع شد، آن

هم نه تفنگ و فشنگ، بلكه خمپاره120 و ادوات پرحجم شما تصور كنيد چه مشكلاتي وجود داشت؟ هر قاطر حداكثر 6 گلوله حمل مي كرد، تعدادي از قاطرها هم فقط آذوقه حمل مي كردند، مسير نيروها هم از ميان روستا ها بود، راه عبور هم فقط يكي نبود و برخي از مسيرها گاهي 100 كيلومتر باهم  فاصله داشت.در يكي از محورها بايد از درياچه اي عبور مي كرديم كه چندين برابر هور وسعت و عمق  و سرعت داشت و كمترين عرض آن يك ساعت راه با قايق موتوري بود. مسير ديگر رودخانه اي با عمق 5/1 متر بود، ما كه نمي توانستيم پل بزنيم، كل مسير هم 400 كيلومتر بود، البته از روي نقشه هوايي 150 كيلومتر بود، ولي در روي زمين حدود 3 برابر مي شد، قرار بود از 45 روستا عبور كنيم، آن هم با كلي آدم. قبلاً به نيروها گفته بوديم كه كسي فارسي حرف نزند، در مسير اولين روستا كه مسير كمونيستها بود، خود را كمونيست تركيه معرفي كرديم، دو تا دو تا وارد خانه ها شديم، صاحبخانه تا ما را ديد، گفت كه قيافه شما داد مي زند ايراني هستيد، بعد هم گفت كه شما اصلاً اخلاق و رفتارتان به كمونيستها نمي خورد، انها به زور وارد خانه اهالي مي شوند ومردم را اذيت مي كنند، ولي شما... در برگشت، آنها پذيرايي مفصلي از بچه ها كردند، به حدي كه ساعت 3 نصف شب براي ما بوقلمون سرخ كردند.در يكي از روستاها پير مردي كه فارسي بلد بود، مي گفت كه 15 سال است كه اينجا هستم، گفتيم موقع برگشت با ما به ايران بيا، آب و هوايي عوض كن، گفت

امام گفته تا صدام هست، جنگ هم هست، اگر صدام رفت، من مي آيم.در 3 كيلومتري سليمانيه، وارد منزل يك روستايي شديم، روي ديوار عكس يك افسر عراقي با سبيلهاي كلفت بود. ترسيديم، به بچه ها گفتيم آماده فرار باشيد. قرارشد بعد از شام فرار كنيم صاحبخانه متوجه شد و گفت اين عكس برادرم است كه الحمد الله خدا را صد هزار مرتبه شكر به دست ايراني ها اسير شد ! ساعت 2 بعد ازظهر به  جاده آسفالته اصلي سليمانيه رسيديم، ديديم اگر 150 قاطر و 6 تراكتور همراه از جاده عبور كنند، ترافيك سنگيني ايجاد مي شود و لو مي رويم، سر و ته جاده را بستيم و به سرعت عبور كرديم.هنوز 15 روز به عمليات مانده بود، در منطقه اي استقرار پيدا كرديم كه كلي پايگاه كمونيست و مجاهد و حزب كارگر و ... وجود داشت.يكي از مسيرهاي عبوري از داخل يك پادگان مي گذشت، پول زيادي به راهنما داديم كه يك ربع آنجا را تخيله كندكه همين كار را كرد و ما رد شديم.گاهي در طول مسير، منافقين گزارش ما را به عراق مي دادند، يكي از آنها به يكي از بچه هاي ما گفته بود: ادا در نيار بچه تهروني [160] گاهي سه شبانه روز غذاي كافي نمي خوريم.عراق، از كليات عمليات اطلاع پيدا كرده بود ولي جزئيات را نمي دانست، محافظين كركوك را هم زياد كرده بود و اعلام شده بود كه جايزه اسارت هر ايراني 2500000 تومان.وضع طوري شده بود كه تقريباً يقين كرديم برگشتي در كار نيست مدام دعا و توسل و درخواست از خدا داشتيم و وقتي به قرآن تفأل زديم، دستور به توكل آمد.تعدادي ماشين در جاده

سليمانيه مصادره و حركت كرديم و در روستايي در 5 كيلومتري كركوك مستقر شديم. اهالي آنجا همه طرفدار صدام بودند، لذا با نيروها كل روستا را محاصره كرديم و اجازه نداديم كسي از منازل خارج شود.هلي كوپتر ها دائماً پرواز مي كردند تا ردي از نيروهاي ما به دست آورند.در طول اين چند هفته، نه نماز جماعت داشتيم، نه صوت قرآن و آن چه به گوش مي رسيد، بيشتر موسيقي و آواز بود، ولي درعين حال مردم علاقمند به انقلاب بودند و حتي در خواست مي كردند كه دفعه  بعد روحاني با خودتان بياوريد.در موعد عمليات قرار شد 4 هدف را با دو قبضه ميني كاتيوشا و خمپاره بزنيم، هدفهاي ما هم سايت موشكي و مقر منافقين بود كه اتفاقاً همان شب گرد همايي داشتند، يك هدف ديگر، مقر آموزش قواي خاص عراق بود...به ايران كه بر مي گشتيم، از روي قاطر پاي مصنوعي يكي از برادران افتاد. كردها خيلي تعجب كرده بودند كه اين همه راه چطور آمده است؟ قدر ايران را بيشتر دانستيم وقتي به اينجا رسيديم»[161] اما خاطرات دوستاني كه باعلي در اين عمليات بودند، در مورد فرمانده خود بسيار شنيدني است : «پيش از ورود ما به عراق، مقداري مهمات و مواد غذايي از طريق كردها و محلهاي از پيش تعيين شده منتقل شد مواد منفجره وتعدادي نارنجك در لابلاي گوني هاي سيب زميني و پياز جاسازي شد و از طريق يك خط به صورت قاچاق منتقل گرديد، هنگام عصر، علي اعلام حركت كرد كه از آخرين نقطه مرزي كه روستايي به نا «بيتوش» درسردشت بود، حركت كرديم و شب به ارتفاع بلندي رسيديم، آن شب

بيسكويت و كنسرو لوبيا شام ما بود، هوا بسيار سرد بود و  تا نيمه هاي شب بايد منتظر مي مانديم علي يك راه ابتكاري خوب جلوي ما گذاشت، به اين ترتيب كه تعداد زيادي از گوني هاي پارچه اي روي زمين را به عنوان پتو به ما پيشنهاد كرد، كه پاها را در يك گوني و سر تا كمر در يك گوني ديگر مي كرديم، چرت مختصري زديم، نيمه هاي شب علي ما را بيدار كرد، به دو گروه تقسيم شديم. گروه اول كه تعداد بيشتري بودند بلافاصله راه افتادند و بقيه قرار شد كه به اتفاق تعدادي از كردهاي عراقي كه متخصص هدايت قاطر بودند، حركت كنند، بردن قاطرها واقعاً مهارت مي خواست والا از اوج كوهها به دره ها سقوط مي كردند.علي سفارش كرده بود كه وقتي آنها را در كنار روخانه مرزي ديديم، حركت كنيم. آنها را در حال نماز كنار رود ديديم كه جمع 4 نفره ما، حركت را آغاز كرد. به روخانه كه رسيديم، در حين عبور، تعدادي از قاطرها با بار پتو در قسمت عميق رفتند كه پس از بيرون آمدن به خاطر سنگيني پتوها افتادند و ما مجبور شديم بارها راباز كرده و در زير آفتاب بهن كنيم. يكي از قاطرها را هم آب برد.مسير بعدي سينه كش عظيمي بود كه هم نفس مارا گرفت و هم سه قاطر را به ته دره فرستاد، ساعتها طول كشيد تا به روستايي زيويي رسيديم و كردها با آب گوجه و پياز از ما پذيرايي كردند.رئيس _آنها به نام «كاك عمران» خبر داد كه «كاك علي» و نيروها باعنتر[162] به سمت «الاق لو» درمسير سليمانيه حركت كردند و

ما بايد پياده به دنبال آنها برويم، مسيررا ادامه داديم. هر دوساعت به محوطه اي مي رسيديم و بلد ما عوض مي شد، آنها تازه نفس بودند و ما دائم در مسير، تا غروب راه رفتيم.يادم هست كه «جعفر هلالات[163]» ديگر ناي حركت نداشت، بالاخره به «الاق لو» رسيديم، باز اينجا گفتند كه «كاك علي» به سمت باغ «سمر» قرار گاه طالباني رفته است.احساس كرديم كه نقشه اي برايمان كشيده اند و در اولين شب استقرار در خاك عراق و دور از دوستان، وحشت كرده بوديم جعفر مي گفت كه اسلحه ها را آماده كنيد، ماتاكيد كرديم كه حتماً بايد به كاك علي برسيم، بعد از تماس با بي سيم قرار شد به خانه كدخدا برويم. كه من و سه نفر ايراني همراه به منزلش رفتيم و نخود پخته ميل كرديم، يك ساعت بيشتر نمانده بود كه تويوتا لندكروزي آمد و ما را به سمت «كاك علي» برد. در كوره راه ها با سرعت و مهارت مي رفت و با يك نوار آهنگ ايراني از ما پذيرايي مي كرد. يك ساعت در راه بوديم كه به دوعنتر رسيديم، علي را در زير نور شناختيم كه خسته بر روي يكي از انها نشسته بود و معلوم شد كه سواره رفتن آنها با پياده رفتن ما چندان تفاوتي نداشته است.ما زودتر به «ياغ سمر» در اتاقي كه به ما دادند، گرمترين و نرمترين جا را برداشتيم، براي نماز صبح كه برخاستيم علي را نديديم، نگران در پي او رفتيم كه او را در گوشه اي از محوطه درازكش بر روي چند بلوك سيماني با دو كتاني در زير سر پيدا كرديم.او به خاطر كمبود جا

و راحتي بچه ها تمام شب را در سرما گذرانده بود، براستي كه فنون غافلگيري را بخوبي بلد بود شبي ديگر پس از 20 ساعت پياده روي، به روستايي رسيديم كه مسجد كوچك ولي سردي داشت. شام هم نداشتيم، كردها درب منازل را مي زدند و اعلام «توزيع» مي كردند، يعني اهل خانه بايد ميهمانان كردهاي اتحاديه ميهني را پذيرا باشند، هرچند نفر داخل يك خانه رفتيم كه گرماي آن در قياس با مسجد دلچسب بود، ساعت 3 نيمه شب بود، اهل منزل از خواب بيدار شده بودند و كمي هم از ما مي ترسيدند، هنوز نيم ساعت نشده بود كه علي آمد و اعلام كرد كه همگي به مسجد برگرديم، چرا كه دل او رضايت به اين مردم آزاري نمي داد. فقط درخواست كرد كه مقداري غذا بدهند كه آنهاهم نان و پياز دادند. تعداد بسيار كمي هم پتو رسيد كه اصلاً كفايت نمي كرد، علي تا يك ساعت تلاش نمود كه از هر پارچه در دسترس، بستري براي بچه ها فراهم كند، خود او هم زيلويي روي دوش انداخت و تا صبح نگهباني داد.ما يقين داشتيم كه دشمن باتمام قوا در تعقيب ماست، لذاتوقف ما خيلي كم بود.نيمه شب در نزديكي مرز به جايي رسيديم كه روي تكه چوبي نوشته شده بود «هوتيل كوردستان» علي تا اين را ديد، اظهار كرد كه اينجا 5 ستاره اس و وارد شديم.هر كدام يك تشك لاغر ابري نيم متري با يك پتوي پاره گرفتيم تا چرتي بزنيم، محسن گردن صراحي خواب ما را به هم زد و به خاطر ماه گرفتگي، همه را به نماز آيات دعوت كرد.بعد از ان هم به توصيه علي

قرار شد به نوبت نگهباني بدهيم. او اظهار كرد كه اول من بيدار مي مانم چون اگر خوابم ببرد بيدار شدنم مشكل است خوابيدن ما همان و بيدار شدن در وقت صبح همان همه از هم پرسيدند چرا مرا براي نگهباني بيدار نكردي؟ معلوم شد كه علي تا صبح به تنهايي نگهباني داده است.صبحانه به اتفاق خورديم البته به قسمت خاويار و راه افتاديم، تا بعد از ظهر در راه بوديم و هيچ غذايي نخورده بوديم. علي پيشاپيش مي رفت، متين اما آرام و لنگان، راه رفتني خاص با آن بدن مجروح كه گفتني نيست بايد ديده باشيد.تا اين جا حدود 300 كيلومتر راه آمده بوديم اما گلوله اي نداشتيم هر جا علي بود همه چيز بود گرسنگي طاقت همه را برده بود علي تصريح كرد تا اولين قرارگاه مرزي خبري از غذا نيست مگر خداوند تفضلي كند.به دوراهي رسيده بوديم ودر تشخيص راه درست، دچار اشتباه شديم علي يكي از راهها را نشان داد و براه افتاديم هنوز دراول مسير بوديم علي به زمين اشاره كرد روي خاك سفت كوهستان مقدار زيادي پسته ريخته بود ظاهراً اكرادي كه قاچاق از ايران به عراق برده بودند بار پسته شان سوراخ شده بود و به هر حال سد جوع شد و شكم چند رزمنده از قارو قور افتاد.در وسط رودخانه مرزي بوديم كه هواپيماها و هلي كوپترهاي عراقي براي لحظاتي منطقه را مورد حمله ويژه با كاليبر قرار دادند بالاخره به ايران رسيدم همه به خاك افتاديم و آنرا غرق بوسه كرديم ادامه مسير، سربالايي تندي بود كه به توصيه علي و براي مصونيت در برابر هلي برن

احتمالي دشمن، بدون توقف آن را طي كرديم. نهايتاً هنگام شب به پايگاه داخلي مرز رسيديم، غذاي گرمي به مادادند كه خيلي چسبيد، هر كدام به اندازه چند نفر خورديم و سريع  به سمت سردشت روانه شديم، هدايايي به مادادند كه عبارت بود از يك گوني محتوي يك پتو و  يك راديو و تقديرنامه با اشتياق تمام به حمام رفتيم تا پس از حدود 40 روز اب گرمي بر تن خسته خود بريزيم و كوهي از چرك را بشويم»[164]پس از عمليات، بمباران شهرهاي مسكوني بويژه شهرهايي كه نقش پشتيباني از جنگ را داشتند شدت گرفته بود، كه باختران از جمله اين اهداف بود، اولاً دشمن در عمليات فتح 1 علاوه بر اين كه ضربه هاي مهم نظامي خورده بود، آبرو و حيثبت ارتش بعث هم به لحاظ حضور رزمندگان اسلام درعمق 300 كيلومتري خاك عراق به شدت خدشه دار شده بود، ثانياً مركز عمليات برون مرزي و پشتياني هاي آن باختران قرار داشت و ثالثاً حمله به پالايشگاه اين شهر، ضررهاي اقتصادي به ايران وارد مي نمود.بخش عمده بمباران ها به وسيله بمبهاي خوشه اي بود كه مزيت آن براي دشمن، گستردگي شعاع انفجارها و فراگيري خسارت و پراكندگي نقاط مورد اصابت بود، حال آنكه بمبهاي عادي تنها در يك نقطه عمل مي نمود.نيروها علي عاصمي در خنثي سازي بمبهاي خوشه اي عمل نكرده در سطح شهر، بسيار خبره شده بودند و پس از هر بمباران سريعاً حركت مي كردند.«در يكي از روزها همزمان با نيروهاي تخريب، عده اي از كارشناسان بمب ارتش هم در محل حاضر شدند، قرار شد همه منتظر بمانند تا تيم عملياتي ويژه ارتش تا دقايقي ديگر

برسد.بمبهاي خوشه اي در محوطه وسيعي پخش شده بودند و گاهي بچه هاي محلي از سر جهالت يا كنجكاوي، دستي به بمبها مي زدند.آمدن گروه ويژه خيلي طول كشيد علي به برادران ارتشي گفت كه خود ما يك گروه متخصص داريم، خوب است كار را شروع كنيم تا آسيبي به كسي نرسد، از علي پرسيدند :مسؤول گروه شما كيست؟ علي با ا نگشت به احسان كشاوز[165] ( كه آن زمان 19سال بيشتر نداشت) اشاره كرد، ظاهراً برادر ارتشي كمي ناراحت شد و رفت، بلافاصله بچه ها دست به كار شدند و در 45 دقيقه كل منطقه را پاكسازي كردند و به اندازه يك تويوتا بمب جمع كردند».[166]درهمان ايام شايع شده بود كه سازمان ناتو بمبهاي جديدي به عراق داده كه قدرت تخريبي فوق العاده اي دارد، پس از مدتي اين خبر رسماً تاييد و در عمل هم مشاهده شد.اولين محموله اين بمبها در باختران فرود آمد كه برخي از آنها عمل نكرد.در خلال اين ايام، عمليات فتح 2 و 3 هم در سليمانيه و اربيل عراق انجام شد و همزمان مقدمات عمليات فتح 4 مهيا شده بود.«براي عمليات فتح 4 به علي عاصمي يك گردان رزمي سپرده بودند، و يكي از گروهانهاي آن بچه هاي تخريب بودند، آذر ماه 65 بود كه به علي خبر رسيد وضع سرما در منطقه مورد شناسايي به حد غير قابل تحمل رسيده و بيش از يك متر برف روي زمين است   و «داود پاك نژاد[170]» هم از شدت سرما در شرف شهادت بوده است. علي نام منطقه را ذكر نكرد ولي صحبت از انهدام رصد خانه واسارت كاركنان فرانسوي بود. اين عمليات به خاطر موانع موجود لغو

گرديد...»[171] بي غسل و بي كفننوشته مختصري از او بجا مانده كه بعد از شهادتش، ديگران مطلع شده اند : « ياد زماني افتادم كه مسجد سوسنگرد10 يا 12 نفر جمع مي شديم و زير نور فانوس ، دعاي توسل مي خوانديم، يادم هست آخرين باري كه دعا مي خوانديم، با شهدا بوديم ولي آن روز، قدر آنها را نمي دانستيم و حالا ديگر در بين ما نيستند و كمبودشان را حس مي كنيم، آن شب « محمد زارع پور» بود، « مهدي زارع پور» بود، « مختاري» بود و خيلي ديگر كه همه شهيد شدند ولي فقط من مانده ام  و دارم فسيل مي شوم».[175]علي 3 _ 2 ماه آخر، حال و هواي ديگري داشت و اين را بسياري از كساني كه با او بودند، احساس مي كردند.چند روز بعد كه به غرب رفتيم، يكي از دوستان از  تهران آمد و گفت خيلي نگران علي هستم چون خواب ديده ام كه علي وارد جماران شده و همه درها به روي او باز شده تا به امام رسيد، امام او را بوسيد و پرسيد كه اين بار هم طرح جديد داري؟ علي گفت :طرح هايم تمام شده، آمده ام دعا براي شهادتم بكنيد، خواب را كه براي علي تعريف كرديم خنديد، بعد هم آن را براي همسرش تعريف كرده بود...آن روزها علي بارها صحبت از شهادت مي كرد، در عين حال دلش شورمي زد كه تجربياتش منتقل نشود دائماً درخواست مي كرد كه بچه ها را براي آموزش جمع كنيد...يكي ديگر از نيروها هم حكايت ديگري از روزهاي آخر دارد : نيروها به اردوگاه شهداي تخريب در اهواز رسيدند و به نيروهاي ديگر كه حال و

هواي عملياتي بزرگ در جنوب را داشتند ملحق شدند، ولي همه منتظر رسيدن علي به اردوگاه بودند.«غروب بود كه آخرين نيروهاي باختران قصد آمدن به جنوب را داشتند و من براي آخرين ديدار به منزل علي رفتم خداحافظي كردم و برگشتم اعلام شد كه چند دقيقه ديرتر حركت مي كنيم. باز به منزل علي برگشتم و نمي خواستم از او دل بكنم، در كه باز شد علي مشغول نماز مغرب شده بود و رسول هم كنار او نشسته بود حالت و نماز او طور ديگري بود. جوري كه وقتي نمازش تمام شد، تحت تأثير نماز نمي توانست حرف بزند، گفتم :حال شما خيلي عجيب است. گفت، حال نماز است طوري شده بود كه هيچكدام حرف نمي زديم علي گفت :خوب است بانگاه حرف بزنيم. از آن خانه و از علي دل نمي كندم اشك در چشمان هر دومان جمع شده بود».[177]اردوگاه تخريب با آن همه نيرو، آموزش هاي انفجار و غواصي و اخباري كه درمورد عمليات آتي مي رسيد، شور و حال خاصي داشت، همان شور و حال قبل از خيبر و بدر و... منتها آن موقع علي هم بود و اين بار همه چشم انتظار او و همراهان او :«احسان كشاروز، داوود پاك نژاد و محسن گردن صراحي».صبح روز چهاردهم دي ماه، «صادق هلالات» و «محسن چاووشي» خبر شهادت اين 4 نفر را آوردند. اردوگاه، ساكت و ارام شده بود، كسي با كسي حرف نمي زد، عده اي در سوله ها و عده اي در بيابان گريه مي كردند.از بلندگوي نمازخانه صداي قرآن بلند شد، ايات سوره توبه : «يا ايهاالذين آمنوا مالكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثا قلتم الي الارض ارضيتم بالحيوه

الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا في الاخره الاقليل».[178]كه اين خلاصه همه پيامهايي بود كه علي در طور 5 سال حضور در جبهه داد.بعد از نماز مغرب و عشاء «صلواتيان بسم الله را كه گفت، نماز خانه اردوگاه ناله و شيون بچه هاي تخريب پرشد.او مي گفت كه امروز وقتي خبر را شنيدم، نا خودآگاه واقه كربلا به ذهنم آمد كه اهل مدينه چشم انتظار ورود امام و خاندان ايشان بودند كه قاصدي از راه رسيد «يا اهل يثرب لامقام لكم» ما هم در اينجا چشم انتظار علي و ديگر برادران بوديم، كه خبر آوردند از علي چيزي نمانده است.[179]شايد آن روزها اگر حال و هواي عمليات كربلاي 5 در گردان نبود، داغ علي بر دل بچه ها خيلي سنگين تر خيمه مي زد، بچه هايي كه حرف دلشان شايد اين بود كه اگر كسي علي را بشناسد و ادعا كند كه بيشتر از آنها او را دوست دارد، دق كنند، اما لحظات شهادت آنها :« شنبه 13/10/65 ساعت 3 بعد از ظهر شهيد شدند، صبح كه از منزل خارج شد به من گفت ديشب خوابي ديدم كه اگر تعريف كنم، ناراحت مي شوي، هر چه اصرار كردم نگفت ».[180]از قرار معلوم محسن و داوود و احسان هم همان شب خوابي ديده بودند، صبح شنبه به طور خاصي به هم نگاه مي كردند و مي خنديدند، علي كه از راه مي رسد، داوود و احسان را مامور خنثي كردن بمب مورد نظر مي كند، خودش به ستاد مي رود ولي بعد از چند دقيقه با عجله خود را مي رساند با آنها راهي مي شود، محسن هم به نحوي با آنها همراه مي شود، بيرون از شهر باختران در

چاله اي كه اطراف بمب حفر كرده بودند علي و محسن مشغول كار بودند كه داوود ازنقطه ديگري بالاي سر اين ها مي آيد واحسان هم خود را مي رساند، راننده بيل مكانيكي كه همراه جمع بود، اظهار مي كرد : « تعجب كردم چرا اينها در يك لحظه دور هم جمع شدند و من تنها ماندم».بمب منفجر مي گردد و از پيكر اين چهار عزيز هيچ نمي ماند.پيكر مطهرآنها از محل تحصيل محسن ( مدرسه عالي شهيد مطهري ) در روز دو شنبه در تهران تشييع شد.«الهي رضا برضائك تسليماً لامرك»[182]علي، پس از سالها مجاهدت، تلاش شبانه روزي، تحمل درد و رنج جسمي و دروني، مزد جهاد خود را گرفت و در كنار برادر، شهداي كاشمر و شهيد آزاده آيه الله مدرس آرام گرفت.«بعد از شهادت، مرتب به خوابم  مي آيد، آن اوايل بيشتر بود، يك بار خواب ديدم كف دستش را نشان داد و گفت :دنيا مثل حباب، ممكن است هر لحظه بشكند، اصلاً ارزش غصه خوردن را ندارد.بعد از چهلم، او را در خواب ديدم كه لباسي با گلهاي قرمز برايم خريده گفتم اي كاش گلهاي سياه داشت، گفت ديگر لباس سياه نپوش.يكبار ديگر او را خواب ديدم گفتم مدتي است كه شما را خواب نمي بينم، گفت :من هميشه هستم، تو مرا نمي بيني، بعد رفت رسول را بغل كرد و بوسيد، گفتم :خوش به حال شما كه در بهشت هستيد، به من گفت :مواظب ريزه گناهانتان باشيد كه نمي گذارد آدم به بهشت برسد». [183]نه فقط رسول او كه برو بچه هاي تخريب، همه سايه اي تناور و پرثمر را از دست دادند.رحمت خدا بر او و درود و سلام بر پدر و

مادري كه او را پروردند و تسليت به آناني كه در عزاي اين مظهر شرف، غصه دار شدند. خداوندا اين دفتر و كتاب شهادت را همچنان به روي مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مكن، ... و تو خود  اين چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.[184

از قلب خود پيروي كنيد

تاليف : اندرو متيوس

چرا به مصيبتها نياز داريم ؟ چرا اغلب ما انسانها  تا زماني كه زور بالاي سرمان نباشد چيزي ياد نميگيريم پاسخ بسيار ساده است . زيرا تغييري در خود ايجاد نميكنيم . به عنوان مثال مسئله سلامتي را در نظر بگيريد . چه موقع رژيم غذايي خود را تغيير مي دهيم و ورزش كردن را آغاز مي كنيم ؟ وقتي دكتر بگويد: اگر شيوه زندگي ات را تغيير ندهي خودت را مي كشي ! آن وقت است كه نا گهان به خود مي آييم .-    در مدرسه ؛ چه موقع بالاخره تسليم مي شويم و درس مي خوانيم ؟ وقتي خود را در آستانه مردود شدن مي بينيم . -    ما بزرگترين درس ها را در سخت ترين شرايط مي آموزيم . شما مهمترين تصميمات زندگي تان را چه موقع گرفتيد ؟ پس از تحمل مصيبتها و شكست هاي بسيار آن موقع كه به زانو در آمده بوديد اينطور نيست ؟-    با نگاهي به گذشته متوجه مي شويد كه سختيها و مصيبتها ، در واقع نقطه عطف زندگي تان بوده اند درس هاي زندگي -    بعضي چيز ها از درك ادراك ما فراترند .... آيا متوجه شده ايد كه بعضي حوادث خاص ، فقط براي افراد خاص روي مي دهد

. -    افراد خاص درسهاي خاصي  مي آموزند . اما مي توانيم در برابر مسائل به سه شيوه واكنش نشان دهيم :1-    زندگي من مجموعه اي از درس هايي است كه به آنها نياز دارم درس هاي كه با نظم و ترتيب كامل در زندگي ام اتفاق مي افتد .( اين سالم ترين برخورد است و ضامن حداكثر آرامش خيال است .)2-    زندگي يك مسابقه بخت آزمايي است ، اما من از هر رويداري بيشترين استفاده را مي كنم (اين دومين انتخاب خوب است و كيفيت متوسط به زندگي مي دهد . ) 3-    چرا هميشه تمام مصيبها سر من مي آيد ؟ ( اين برخورد ضامن نهايت ناكامي است )-    شايد آن را مشيت  الهي بناميد ، يا ظهور طبيعي حوادث و يا ...  شايد آنچه اتفاق مي افتد را بپذيريد يا از آن متنفر باشيد . به هر حال اين واقعيت زندگي است . قانون كاشت و برداشت :-    درسي كه در اينجا ياد مي گيريم ، اين است كه :براي آنكه محصولي برداشت كنيم ،ابتدا بايد دانه اي بكاريم. ابتدا خاك را مي كنيم ، به دانه آب مي دهيم (تلاش) مدتي منتظر مي شويم (صبر ) و آنوقت مي توانيم لوبيا برداشت كنيم به عبارت ديگر :ثمر = صبر  +  تلاش -    اما در زندگي ما اغلب اين قانون گم مي شود . ما مي گوييم: اگر امروز لوبيا بكارم فردا چه چيزي بدست آورم ؟ پاسخ اين است : دانه  خيس لوبيا . قانون كاشت و برداشت ميگويد امروز بكار مدتي صبر كن آن وقت بردار.هر چه بهتر مي شوي

بازي هم  بزرگتر مي شود -    وقتي در يك بازي كوچك موفق مي شويم ، به سراغ بازي بزرگتر مي رويم . مدرسه را از كلاس اول آغاز مي كنيم بعد كلاس دوم و... اين سيستم موثري است و قانون اين است كه : هر چه شما بهتر مي شويد بازي هم بزرگتر مي شود . اما افسوس كه اين قانون را اواسط راه گم مي كنيم .-    فردي مدير  يك دفتر بيمه است . او تنها يك كارمند دارد و همين روز هاست كه او را هم اخراج كند او مي گويد اگر فقط چند كار مند خوب داشتم .... نه اگر  نتواني با يك تيم دو نفره كاري انجام دهي با يك گروه هم موفق نمي شوي .-    زندگي يك پيشرفت تدريجي است . سئوالي كه هميشه وجود دارد اين است كه با آنچه داري چه مي كني؟ -    جهان هستي به تلاش پاداش مي دهد نه به بهانه . براي خودتان ارزش قائل شويد اگر مي خواهيد دنيا با شما خوب رفتار كند بايد با خودتان خوب رفتار كنيد چطور مي توانيد احساس يك انسان موفق را داشته باشيد وقتي جورابتان سوراخ است ؟شايد بگوييد سوراخ جورابم مهم نيست ،كسي كه آن را نمي بيند اما نكته همين جا است . ديگران مهم نيستند كسي كه بايد بداند خود شما هستيد كه مي توانيد احساس خاص بودن را به خود بدهيد. اگر خود شما غرور نداشته با شيد وبه خود احترام نگذاريد ،هيچ كس نمي تواند آن را به شما بدهد .وابستگي -    وقتي حريصانه به دنبال چيزي ميرويدآنرا فراري مي دهيد

.حتي پول هم از اين قانون مستثني نيست ! فرض كنيد در يك مهماني با فرد مهمي آشنا مي شويد و او به شما مي گويد هفته آينده با شما تماس مي گيرد يك هفته از خانه بيرون نمي رويد كنار تلفن مي نشينيد و انتظار ميكشيد .....چه كسي تلفن ميكند، همه، به جز او!-    هرگاه با نا اميدي به مسئله اي مي نگريم وبا وابستگي عاطفي نسبت به آن پيدا مي كنيم مانعي در برابر آن مي سازيم .اما روي ديگر سكه چيست ؟ كمي آرامش خود را حفظ كنيد همه چيز روبراه مي شود .-    هرگاه نگران ومنتظر چيزي باشيم مثلا يك تلفن خاص و...در اطراف خود نيرويي به وجودمي آوريم كه احتمال وقوع آن رويداد را از بين مي برد.عدم وابستگي به جاي بي علاقگيوابسته نبودن به معناي بي علاقه بودن نيست.ممكن است به چيزي وابسته نباشيم اما به آن علاقه مند باشيم .انسان هاي مصمم به خوبي ميدانند كه تلاش وكيفيت در نهايت به پاداش مي رسند .آنها ميگويند : اگر اين بار برنده نشدم بار بعد از آن حتما برنده مي شوم .-    آدم هاي بي علاقه مي گويند : كسي كه اهميت نمي دهد چرا خودم را به زحمت بيندازم ؟ نا اميد ها مي گويند : اگر آن كار را بدست نياورم ميميرم ! اما آدمهايي كه به چيزي وابسته نيستند مي گويند : به هر طريق ممكن يك كار خوب پيدا مي كنم وبرايم مهم نيست چقدر طول بكشد .وابستگي به پول وابستگي به وضوح نشان مي دهد كه چرا مردم اينقدر به دنبال پول هستند .از

آنجا كه پول وسيله اي براي بقا وسمبولي براي موفقيت است ،اغلب ما به پول وابسته ايم .حتي اگر اين حقيقت را انكار كنيم .متاسفانه حرص پول در آوردن همه چيز را نابود ميكند .-    اساسا برخورد احساسي با  هر چيز سبب ميشود كه تسلط كمتري بر آن داشته باشيم و چون اغلب آدم ها در برابر پول بسيار احساساتي بر خورد مي كنند در مقابل آن هيچ كنترلي ندارند .-    دليل اصلي ثروتمندان عدم وابستگي آنها به پول است .از نظر آنها پول خيلي مهم نيست .وقتي پول نداريد ابتدا بايد آنقدر با آن راحت باشيد كه بتوانيد آنرا به دست آوريد بايد با آن آنقدر راحت باشيد كه بتوانيد بخشي از آن را پس انداز كنيد ومطمئن باشيد پول بيشتري بدست خواهيد آورد .-    ثروتمندان وفقرا دو نگرش متفاوت نسبت به پول دارند . فقرا آرزو مي كنند پول بدست آورند و ثروتمندان ايمان دارند كه به دستش مي آورند .بخشند گي اگر چيزي را مي خواهي آنرا ببخش! احمقانه است اينطور نيست ؟ اما حقيقت اين است كه براي آنكه چيزي را بيشتر بدست آوريم بايد بخشي ازآنرا ببخشيم .وقتي لبخند كسي را مي خواهيد بايد به او لبخند بزنيد .اگر عشق مي خواهيد بايد عشق بورزيد در اين باره فكر كنيد .اگر وابستگي باعث تاخير در رويدادهاي خوب مي شوند عكس اين مطلب درباره عدم وابستگي صدق مي كند و عدم وابستگي يعني بخشي از چيزهايي را كه برايمان ارزش دارند ببخشيم .مطمئن باشيد هر آنچه را كه ببخشيد دوباره بدست خواهيد آورد .-    شخصي به همسرش مي گويد : من

به تو نياز دارم وبدون تو نمي توانم زندگي كنم . اما اين عشق نيست، گرسنگي است. شما نمي توانيد در آن واحد هم كسي را دوست بداريد وهم به شدت به او نيازمند باشيد .عاشق واقعي كسي است كه معشوق خود را آزاد مي گذارد تا خودش باشد ،تا هر چه كه خود       مي خواهد باشد وهر كجا مي خواهد برود . در عشق اجباري وجود ندارد . عشق يعني دادن امكان انتخاب به معشوق در اينجا هم از عدم وابستگي صحبت مي كنيم . براي آنكه كسي يا چيزي را بدست آوري ،رهايش كن .شهامت انسان امروز ارزش بسياري براي آسايش قائل است . بخش اعظم نگراني هاي ما ناشي از اين است كه ما به آسايش و راحت طلبي عادت كرده ايم .حمل بار هميشه بايد راحت باشد .ارسال حواله هاي بانكي بايد راحت انجام شود .-    راحتي بيش از حد كسالت ايجاد مي كند . انباشتن مغز با اين بايد ها ونبايد ها ،به بي تحركي مغز منجر مي شود . هر چه براي زندگي واحساسات خود كمتر قانون تعيين كنيد راحت تر مي توانيد در برابر اتفاقات واكنش نشان دهيد .-    ما در زندگي با مشكلات روبرو مي شويم ،مورد انتقاد قرار مي گيريم ، طرد مي شويم ،خسته و بي پول مي شويم ،وقتي روزهاي بد فرا مي رسند آنها را به عنوان بخشي از زندگي عادي قبول كنيد .به هر حال زندگي تنوع مي خواهد !-    پاداش نسيب افرادي مي شود كه با شهرت خود را به خطر مي اندازندويا خود را ويا هر دو را ! موضع

بگيريد پيروي از قلب به معناي ملايمت نيست . دنيا خشن است و قوانين طبيعت نيز جدي هستند . بره ضعيف خوراك روباه مي شود . سرنوشت آدم هاي ضعيف نيز همين طور است !اگر ضعيف باشيد انسانهاي روباه صفت شمارا به عنوان يك هدف آسان شكار مي كنند . روزي قورباغه اي در كنار نهري نشسته بود كه عقربي آمد و گفت : آقا قورباغه مي خواهم از نهر بگذرم اما شنا بلد نيستم ممكن است مرا پشت خود بگذاريد و به آن سوي نهر ببريد ؟ قورباغه گقت : اما تو عقربي و عقرب ها قورباغه را نيش مي زنند ! عقرب گفت: چرا نيش بزنم ؟ من مي خواهم به آن طرف بروم .قورباغهقبول كرد . درست در اواسط راه قورباغه را نيش زد . قورباغه در حالي كه از درد به خود مي پيچيد  و آخرين نفس هايش را مي كشيد . چرا اين كار را كردي ؟ حالا هردو غرق مي شويم . عقرب گفت : من يك عقربم و عقرب ها بايد قورباغه ها را  نيش بزنند ! -    مراقب عقرب ها باشيد در اطراف شما انسانهاي هستند كه براي آنها مهم نيست غرق شوند به شرط آنكه شما را هم با خود ببرند.-    از بعضي از افراد بايد دوري كنيد و در مقابل بعضي ديگر بايد بايستايد و بجنگيد.بخت و اقبال :زمان قديم پيرمرد روستايي بود كه يك پسر و يك اسب داشت . روزي اسب پيرمرد فرار كرد و تمام همسايگان براي تسلي دادن به پيرمرد ،به خانه اش آمدند و گفتند : چه بدشانسي آوردي كه

اسب فرار كرد ! پيرمرد روستايي در جواب گفت :از كجا مي دانيد كه ازخوش شانسي من بود يا ازبد شانسي ام ؟ همسايه ها با تعجب گفتند : خب معلوم است كه اين از بد شانسي است ! هنوز يك هفته از اين اتفاق نگذشته بود كه اسب پيرمرد همراه با بيست اسب وحشي به خانه برگشت واين بار همسايه ها براي تبريك به خانه پير مرد آمدند و گفتند : چه بخت بلندي داشتي كه اسبت با بيست اسب ديگر به خانه برگشت  پيرمرد جواب داد : از كجا مي دانيد كه از خوش شانسي من بود يا از بد شانسي ام ؟ فرداي آن روز پسر پير مرد در حال اسب سواري در ميان اسب ها وحشي زمين خورد و پايش شكست . همسايه ها بار ديگر آمدند و گفتند چه بد شانسي ! پير مرد جواب داد هميشگي را داد .چند تا از همسايه ها با عصبانيت گفتند : خب معلوم است كه از بدشانسي تو بوده پير مرد كودن . چند روز بعد نيرو هاي دولتي براي سربازگيري  آمدند و تمام جوانان سالم را براي جنگ در سرزمين هاي دور بردند. پسر پيرمرد براي پاي شكسته اش معاف شد . همسايه ها بار ديگر براي تبريك به خانه پيرمرد آمدند و گفتند : عجب خوش شانس بودي . پيرمرد جواب داد : از كجا مي دانيد كه ... ؟ ما مي توانيم تمام عمرخود راصرف بر چسسب زدن بروقايع زندگي كنيم.اين خوب است ،آن بد است ....  . دليل آنكه به هر حادثه اي بر چسب بد مي زنيم آن

است كه فقط يك در صد از كل واقعيت را مي بينيم . انديشه ها :هر كس مي تواند دنيا را از دو زاويه مختلف ببيند :1-    دنياي كثيفي است . 2-    دنيا همين طوري هم زيباست . 1-    دنياي كثيفي است : ما براي يافتن معايب ديگران، انرژي فراواني را صرف مي كنيم . با عصبانيت و جديت فراوان سعي مي كنيم ثابت كنيم كه آدم ها متقلب ، پرخور ، تنبل و و لخرج هستند . نتيجه اين تلاش ها و انتقاد ها چيست ؟ جز اينكه زندگي ما را شادي و خوشبختي خالي  مي شود . نتيجه ديگري ندارد .2-    زندگي همين طوري هم زيباست .راه ديگري است كه دنيا را همين طور كه هست بپذيريم . شايد بپرسيد : چه دليلي براي خوب بودن دنيا داري ؟ دليل لازم نيست . دنيا همين هست كه هست . ماه  گرد زمين مي چرخد و زمين به دور خورشيد . گلها مي شكفند ، پرندهها آواز مي خوانند و ... همه اينها بخشي از برنامه  جهان هستي است . چرا به دنبال صلح و آرامش هستيم ؟اكثر آدم ها قبول دارند كه در زندگي به دنبال عشق و محبت بيشتر هستند . اما ما چرا در جستجوي آرامش فكر هستيم ؟ زيرا عشق و آرامش فكر تفكيك نا پذيرند . عشق يك احسان و با يك عاطفه نيست . عشق ، مالكيت بر ديگري نيست . عشق پذيرفتن بدون قضاوت است . اگر به دنبال عشق بگرديد آرامش مي يابيد واگر در جستجوي آرامش باشيد به عشق مي رسيد. معناي آرامش خوردن قرص

نيست ، آرامش يعني تعادل و توازن . -    تعادل  با آرامش فكر ، منشا قدرت است . انسان آرام به معني انسان خواب آلود نيست ! آرامش به معناي همسو شدن با قدرت ها ، به جاي مبارزه با آنهاست. آرامش به معناي داشتن وسعت ديد به جاي اسارت در جز ثبات است . بخشش اكثر ما با اين باور بزرگ مي شويم كه : مي توانيم با نبخشيدن مردم ، آنها را تنبيه كنيم . به عبارت ديگر : اگر تو را نبخشم ، ، تو رنج خواهي برد . اما در واقع من هستم كه رنج مي برم اين من هستم كه عقده اي در دل دارم و خوابم نمي برد . -    بار بعد وقتي كسي را رنجانديد چشم هاي خود را ببنديد و احساس و جسم خود را بررسي كنيد آيا رنجاندن ديگران خود شما را بيچاره و در مانده نكرده است ؟-    آدم ها كار خود را انجام مي دهند و اطلاعات خود را دارند و سرزنش هاي شما هم اثري ندارد جز اينكه زندگي شما را نابودمي كند سعي كنيد ديگران را تغييرندهيد وقتي تغيير مي كنيد ...جهان مانند يك آينه است و آنچه در درون خود احساس مي كنيد ، در جهان بيرون مي بينيد و به همين دليل است  كه هيچكس نمي تواند با تغييرا دادن دنياي بيرون زندگي خود را سر و سامان دهد . اگر رفتار مردم دوستانه نيست عوض كردن كوچه و خيابان مشكلي را حل نمي كند به ما آموخته اند كه اگر كارمان را دوست نداريم شغل مان را تغيير دهيم

. گاهي اين تغييرات لازم است  . اما اگر همزمان با اين تغييرات خودمان را تغيير ندهيم اين ماجرا ها همچنان تكرار مي شوند .

با خالق هستي

، 25 آبان 1390 ، 08:18 با خالق هستي نويسنده: جي . پي . واسواني مترجم : فريبا مقدم- خلاصه كتاب: محمّد حامدمقدم كفاش- چرا انسان هاي نيك رنج مي برند ؟ تقريباً به هر جا كه مي روم چه در هند و چه دركشورهاي ديگر همه مردم ازمن مي پرسند : ((چرا مردم نيك رنج  مي برند ؟ )) حكايت همه جا يكي است . مردم مي گويند : (( ما صداقت داشته ايم و سخت تلاش كرده ايم: به هيچ كس آسيبي نرسانده ايم و از كسي سوء استفاده نكرده ايم ؛ تا جايي كه توانسته ايم خوبي كرده ايم ، امّا هنوز رنج     مي بريم . چرا ؟چگونه با رنج برخورد كنيم ؟اگر توجه ما بررنج متمركز باشد ، آنگاه رنجمان بيش از آنچه هست به نظر مي آيد. بهتر است در ميان رنج هايمان ، نعمت ها و داشته هايمان را برشماريم . ما معمولاً فقط در يك قسمت از زندگي رنج مي بريم . بنابراين چيزهاي بسيار ديگري هست كه بايد از داشتن آنها شكرگزار باشيم. در همه شرايط زندگي بياييد از خدا تشكر كنيم .اگر همه ما ايمان داشتيم كه خدا بر همه اعمال ما ناظر است ، از بسياري از كارهاي غلط و آسيب زننده اجتناب           مي كرديم .ثمره چنين اعمالي است كه بسياري از رنج هاي زندگي را به وجود مي آورد. در واقع هر عملي داراي عكس العملي است. اگر عمل

ناپسند و مضر انجام دهيم ، عكس العملي مضر و ناخوشايند دريافت خواهيم كرد و اگر كاري نيك انجام دهيم ثمره آن را به صورت نيكي دريافت خواهيم كرد.امّا چرا انسان هاي نيك رنج مي برند ؟ در حقيقت انسان هاي نيك هرگز رنج نمي برند . اگر انساني نيك ، گرفتار رنجي شود در واقع جايي در اعماق وجودش ناخالصي و ظلمتي وجود دارد كه بايد توسط رنج نازل شده تطهير و روش شود انسان نيك رنج مي برد تا آن قسمت از سستي وجودش به نيكي و قدرت تبديل شود ، اما سستي و ضعف چگونه به نيكي و قدرت تبديل مي شود؟ درست مانند طلا، طلا در كوره ذوب مي شود تا تصفيه گردد. به همين ترتيب اگر پاره اي ضعف و ناخالصي در وجود ما هست ، بايد آتش رنج ها را پشت سر بگذاريم .با رنج و دردي كه مي كشيم تطهير مي شويم و براي رسيدن به قلب خدا كه جز عشق ، نور و شادي ابدي نيست ، آماده مي شويم. عشق خدا در همه جا و همه اوقات حضور دارد . رنج ، بركتي است كه خدا بر ما نازل مي كند تا معناي رحمت بي كران ، خِرَد و عشق بينهايتش را بر ما عيان كند. خداوند دنياي شگفت انگيزي خلق كرده است .چگونه بر مشكلات غلبه كنيم ؟رنج بخشي از زندگي است و آموزنده است. اگر رنج نصيبمان نشود ، بهترين درس هاي زندگي را نمي آموزيم . اما افسوس كه بسياري از ما اين حقيقت را تشخيص نمي دهيم و تمام سعي خود را

به كار مي گيريم تا از تجربه هاي به ظاهر دردناك اجتناب كنيم. رنج پاره اي از زندگي است و آموزنده است اگر رنج نصيبمان نشود بهترين درس هاي زندگي را نمي آموزيم ، اما افسوس كه بسياري از ما اين حقيقت را تشخيص نمي دهيم و تمام سعي خود را به كار مي گيريم تا از تجربه هاي به ظاهر دردناك اجتناب كنيم .وقتي كه مشكلي پيدا مي شود سعي مي كنيم از آن بگريزيم ؛ اما بايد دانست كه هرگز نمي توان از مشكلات طفره رفت. وقايع ناخوشايند فقط براي مدت كوتاهي عقب مي نشينند اما با ظاهري متفاوت دوباره به ما باز مي گردند. با اجتناب از مشكل ، ما در واقع مشكلات بزرگ تري را به زندگي خود فرا مي خوانيم . برخي از افراد كه مي دانند مشكلات را نمي توان به تعويق انداخت ، خود را به مشكل تسليم مي كنند. آنها مقاومت نمي كنند ؛ بلكه خود را به مشكل مي سپارند . چنين كساني مي گويند : ((آنچه را كه نمي توان درمان كرد بايد تحمل كرد. )) امّا راه سومي هم براي مواجهه با مشكل وجود دارد ، كه تنها راه صحيح است . اجتناب از مشكل بيهوده است. تسليم شدن هم ناداني است ، راه سوم آن است كه هر مشكل را دوستي ببينيم كه پيام و درسي براي ما دارد و با اين نگرش به استقبالش برويم. سعي نكنيد از مشكل بگريزيد ، زيرا راهي براي گريز از مشكلات وجود ندارد.دعا كردن را به من بياموز !با دعا كردن است كه انسان به خدا

مي رسد و خدا به ذهن او راه مي يابد. انسان محتاج خداست ، درست همان گونه كه به آب و هوا نياز دارد . (دكتر الكسي كارل)امروزه بسياري از دانشمندان قدرت دعا را تأييد كرده اند. دكتر الكسي كارل Dr.Alexis Carrel نامزد  مشهور جايزه نوبل گفته است : (( دعا ، قدرتمندترين صورت انرژي است كه انسان مي تواند توليد كند . دعا ، چون نيروي جاذبه واقعي است. ))دعا با صحبت كردن با خدا شروع مي شود ، اما زماني كه ساكت مي شويم خدا با ما سخن مي گويد. تا زماني كه به صدا خدا گوش نداده ايم ، در راه دعا چندان پيش نرفته ايم.در آغاز ما صداي خداي را نمي شنويم ؛ اما بياييد مطمئن شويم كه ((او)) صداي ما را مي شنود . پيامبر خدا را سامع الدعا (شنونده دعا) خوانده است.لازم نيست كه دعاهاي معين و مدّون به خدا بكنيم. دعابايد خود انگيز باشد و ازقلبي مالامال از عشق برخيزد. ممكن است يك نگاه پرمحبت يا آهي عميق نزد خدا بيش ازهزاران دعاي معين و مدون روزانه پذيرفته شود .لازم نيست كه باسواد يا تحصيلكرده باشيد تا بتوانيد دعا كنيد. فقط قلبي پاك و مقدس ، مشتاق و متواضع لازم است، قلبي كه مشتاقانه انتظار خدا را مي كشد. دعا ، منتظر شدن براي خداست ، انتظار با عشق و اشتياق . بدون عشق و اشتياق ، تكرار كردن دعاهاي معين و رايج بي ثمر است. دعا ، قدرت است. قدرتي كه در درون هركس محبوس مانده است. همه بايد اين نيرو را فعال كنند. دعا بزرگترين پناه

در برابر نگراني و تشويش است. ما چقدر نيروهايمان را به نگران شدن درباره چيزهايي كه برايمان اتفاق نيفتاده ، يا ممكناست در آينده اتفاق بيفتد ، هدر مي دهيم ؟امّا بياييد به جاي نگران شدن ، روي كردن به خدا ( به صورت دعا كردن) را بياموزيم .چگونه سعادتمند باشيم ؟تمدن صنعتي در عرصه هاي عاطفي و روحاني به بن بست رسيده است، اما راهي براي رهايي وجود دارد. درا ين عصر كامپيوتر وصنعت پيشرفته مي توان به سعادت نويني دست يافت : به سرور واقعي زندگي .درس بسيار ساده است ، آن قدر ساده كه گفتن آن بي مورد است ، اما بشر هنوز نتوانسته است آن را دريابد. بعضي از مردم ، بي قرارانه به جستجوي لذت هستند . عده اي كه سرشت دنياي مادي را شناخته اند به انزوا پناه مي برند، اما معدودي هستند كه راه ميانه را مي پيمايند و زندگي خود رابه هدف شرافتمندانه اي اختصاص مي دهند. در واقع وقتي كه راه تعادل را پيش نگيريم ، زندگي را پوچ مي يابيم.دارويي كه در جيب بماند مسلماً هيچ تأثيري در بيماري ندارد. به همين ترتيب اين پيشنهادها زماني مؤثر واقع ميشوند كه به كار گرفته شوند. پيشنهاد اوّل : بسيار ساده است .اگر خواهان سرور و سعادت هستيد از هر آنچه كشنده شادي است ، اجتناب كنيد.پيشنهاد دوم : در مورد يكي از بدترين عاداتي است كه شادي را نابود مي كند : عادت فكر كردن به امور منفي و صحبت كردن در مورد آنها .پيشنهاد سوم : قلب خود را از عشق لبريز كنيد. عشق به

خدا ، همنوعان ، حيوانات ، پرندگان ، طبيعت و خودتان.پيشنهاد چهارم : هيچگاه حتي يك لحظه بيكار نباشيد و وقتتان را به بطالت نگذارنيد. پيشنهاد پنجم : در هر كسي خوبي ها را ببينيد. هيچ كس نيست كه از خوبي بي بهره باشد. خوبي هاي ديگران را ببينيد و از بدي هايشان بگذريد.پيشنهاد ششم : همه چيز را به بهترين وجه انجام دهيد.پيشنهاد هفتم : سرور باشيد نه برده . سرور وقايع ، احساسات متلاطم و توفنده ، اميال و خواسته هاي خود باشيد نه برده آنها .پيشنهاد هشتم : رها كنيد . همه چيز را رها كنيد و به خدا بسپاريد .چگونه برترس غلبه كنيم ؟ما روحيه كودكي را از دست داده ايم . كودك بودن يعني كنار گذاشتن هر گونه انتقاد و ايرادجويي ؛ لذت بردن از زندگي ؛ سهيم شدن در همه خوبي ها با ديگران ، عشق ورزيدن و خنديدن . ما تصور مي كنيم كه بالغ شده ايم و ديگر نيازي به آغوش پر مهر مادر نداريم ، اما لازم است كه دوباره كودك شويم و با همه دوست و مهربان باشيم ، نه ايراد جو و وحشتزده .ترس ، علامت مشخصه انسان عصر حاضر است . ما از آينده مي ترسيم ، از فقر ، بيكاري ، بي احترامي ، كم لطفي ، بيماري و مرگ مي هراسيم. ما حتي از خود زندگي وحشت داريم . پيوسته مي ترسيم هر چيز كوچكي را كه داريم از دست بدهيم و با اين ترس زندگي مي كنيم .به او گفتند : (( تو رنج زيادي را متحمل شده اي و

قادر به ديدن نيستي . آيا از اين وضع ناراحت نيستي ؟ )) پاسخ داد : (( بله ، اما آيا مردم از اين كه بال ندارند ناراحت نيستند ؟ آنها به جاي بال ، هواپيما ساخته اند. همين موضوع در مورد چشم فيزيكي هم صدق مي كند. ))كاگاوا معتقد بود رنج هايي كه  نصيب ما مي شوند ، قسمتي از برنامه و مشيت الهي هستند كه در زندگي ما اجرا ميشود. خالق عالم و عاشق جهان هستي ، نمي خواهد هيچ آسيبي به هيچ كس برسد.در اينجاست كه راز مردي بي باك نهفته است. او نگران فردا نيست . فردا به موقع پيش خواهد آمد. او مي داند كه در اين دنياي گذرا فقط لحظه حال به او تعلق دارد. لحظه اي كه گذشته است ديگر به او تعلق ندارد.ترس ، فرزند بي ايماني است . آن كسي كه در ترس زندگي مي كند ، به خدا اعتقاد محكم و درستي ندارد ، حتي اگر پيوسته نام خدا را بر زبان بياورد. كسي كه به خدا معتقد است ، از بند ترس و خودخواهي رهاست. پس در هر وضع و شرايطي از زندگي خدا را عبادت مي كند و پيوسته مي گويد : (( شكر ! شكر ! 000 ))ترس ، سمي است كه به سرعت در سراسر سيستم بدن و ذهن منتشر مي شود و قدرت اراده انسان را فلج مي كند. ترس يكي از بزرگترين دشمنان انسان است.سوامي ويوكناندا (Swami Vivekenanda ) درسرزمين مادري اش ، شهر به شهر وروستابه روستا مي رفت و اين پيام را تكرار مي كرد : ((

بي باك باشيد ،جسور باشيد ، بايستيد ، قوي باشيد . قدرت عين زندگي است وضعف ، مرگ است.ضعف ، يگانه عامل رنج است . ما  فلاكت زده مي شويم زيرا ضعيف هستيم . دروغ مي گوييم . دزدي ميكنيم . مرتكب قتل و ساير جرايم مي شويم زيرا ضعيف هستيم. رنج مي بريم چون ضعيف هستيم . مي ميريم زيرا ضعيف هستيم. آنجا كه ضعف نباشد ، مرگ نخواهد بود ؛ اندوه هم نخواهد بود .))اما چرا اكثرما در ترس دائم به سر مي بريم ؟ بله ، اگرما حقيقت را حداقل به خودمان اعتراف كنيم ، مي بينيم كه احساس تنهايي مي كنيم. ما احساس امنيت نمي كنيم و مانند كودكي هستيم كه در بازاري شلوغ مادرش را گم كرده است. تنها با اين تفاوت كه اومادرش را صدا مي زند و ما فراموش كرده ايم كه مادر الهي خود را صدا بزنيم . ما همچون كودك يتمي هستيم كه شكايت مي كند هيچكس در اين دنياي بيكران نيست كه از او مراقبت كند. اين احساس تنهايي است كه به نوميدي مي انجامد و سبب مي شود بسياري از ما زندگي را فاقد ارزش بدانيم.نبايد فراموش كنيم كه ارتباط يافتن با خدا فقط در نتيجه تلاش هاي خود فرد ممكن است و فقط از طريق لطف خداست كه مي توان خدا را يافت. سهم ما اين است كه تلاش كنيم افكار عشق ، كلام تسكين بخش وخدمت را به همه منتشركنيم.رازبي باكي شفقت ، دلسوزي و عشق به همه است. وقتي كه عشق ، عشق بي قيد و شرط به قلب راه يابد

، ترس عزيمت مي كند.مراقبهما در دنياي جاذبه هاي وهم آلود و اسارت ها زندگي مي كنيم. تيغ خواسته هاي غيرانساني ، غرور ، جهل ، نفرت ، اضطراب ، ترس و حرص روح ما را مجروح كرده است. روح ما زخمي جراحت هاي بسيار است . اين زخم ها بايد التيام يابند. سكوت مي تواند اين زخم ها را التيام بخشد.مراقبه چيست ؟واژه مراقبه (مدي تيشن) از ريشه لاتين و به معناي (( التيام)) است.مراقبه مانند همه تجارب معنوي ديگر ، از بيرون نصيب ما نمي شود. در مراحل اوليه رشد معنوي ، عوامل بيروني ميتوانند زندگي دروني ما را تحت تأثير قرار دهند. هر آنچه احساس مي كنيم ، مي انديشيم ، مي خوانيم ، مي شنويم يا مي گوييم ، در ساعاتي كه در سكوت فرو مي رويم در ذهن ما منعكس مي شوند . براي همين است كه بايد مراقب محيط بيروني زندگيمان باشيم. بايد مراقب همه افكار ، احساسات ، آرزوها وخواسته ها ، كلام و اعمالمان باشيم.مراقبه ، گشودن دريچه ذهن و نگريستن به درون است ؛ مراقبه زيارتي دروني است كه در آن لايه هاي آنچه غيرواقعي است ، يكي بعد از ديگري برداشته مي شود. بودا از پنج نوع مراقبه سخن گفته است .نخستين نوع آن مراقبه عشق است كه در آن قلباً شادي همه موجودات از جمله دشمنانمان را مي خواهيم.نوع دوم ، مراقبه شفقت است كه در آن به همه موجودات غمزده و رنجديده فكر مي كنيم ، اندوه  و ناراحتي هاي آنها را تجسم مي كنيم تا شفقت عميق قلبيمان را نسبت به آنها

بيدار كنيم.مراقبه سوم ، مراقبه سرور است كه در آن به سعادت ديگران و شاد شدن از شادي آنها فكرمي كنيم.در مراقبه چهارم به عواقب رعايت نكردن اخلاق فكر مي كنيم دراين مراقبه تشخيص مي دهيم كه لذت مادي چه گذراست و چه پيامدهاي مهلكي دارد.در مراقبه پنجم كه مراقبه آرامش است از عشق و تنفر و ثروت و نياز فرا مي رويم و تقديرمان را با آرامش نگاه ميكنيم . در اوقات درد و ترس ، ((او)) را بخوانيد : (( ياور بي پناهان !)) حتي زماني كه لغزيده ايد و مرتكب گناه شده ايد باز دست هايتان را بگشاييد و بگوييد (( خدايا دستم را بگير !)) وقتي كه به وظايف روزمره تان مي پردازيد ، از خدا بخواهيد كه كنارتان باشد.بياساييد ، بياساييد ، بياساييد 000مراقبه با آسودن آغاز مي شود. اكثر اوقات بدون آن كه بدانيم ، تحت فشار هستيم . حتي زماني كه مي خوابيم،بدن و ذهن ما استراحت نمي كنند. ما فشارهاي روزرا با خود حمل مي كنيم و بنابراين نمي توانيم خوابي عميق داشته باشيم. صبح زود بعد با احساس خستگي بيدار مي شويم . احساس طراوت ونيرومندي نمي كنيم تا كارهايمان را انجام دهيم.شيوه هاي متعددي براي آسودن وجود دارد . در اينجا يكي از اين شيوه ها مطرح مي شود:1- به پشت روي كف اتاق دراز بكشيد يا در حالتي راحت بنشينيد ويا روي صندلي در حالي كه كف پاهايتان روي زمين قرار دارد ، بنشينيد. چند نفس عميق بكشيد. هوا را آهسته بيرون دهيد وبه راحتي و با ملايمت هوا را از ريه ها خارج

كنيد.2- خودتان را در حضور پر مهر خدا احساس كنيد. در پاي ((او)) نشسته ايد و حضورش را كاملاً حس مي كنيد.3- ذهنتان را متوجه عضلات دور چشم ها كنيد. بياساييد ، بياساييد . چشمانتان را باز كنيد . تصور كنيد كه پلكهايتان بسيار سنگين مي شوند . بگذاريد به خودي خود بيفتند.سه بار آنها را باز كنيد و ببنديد.4- ذهنتان را متوجه عضلات دور دهانتان كنيد. بياساييد 000 بياساييد000 بياساييد.5- عضلات صورتتان را استراحت دهيد ، بگذاريد كه صورتتان استراحت كند.6- همين كار را با عضلات بدن شامل گردن ، شانه راست ، آرنج ، ساعد ، مچ دست ، دست ، انگشت ها ، شانه چپ انجام دهيد.7- نفس عميقي بكشيد و بدنتان را كشش دهيد.8- وزنتان كاهش مي يابد، سبك مي شويد و به طرف بالا مي رويد.9- در حضورخدا هستيد. اين دعاي ساده را به خدا تقديم كنيد:((تو)) كنارم هستي اي حضورتابناك !ومن آسوده ام ، آرامم و خاموش.نجواها 000چراغ ها بسيارند ، ليك نور يكي است.نور به يك چراغ متعلق است.نور از آن يگانه عظيم و پنهان برمي آيد.قدسيان سرزمين هاي مختلف ، عشق و حقيقت را از يك چشمه نوشيده اند. آنها به زيان هاي مختلف ترانه عشق و عبوديت خود را سروده اند. نمادهاي مختلفي به كار برده اند ، اما حقيقتي را كه از آن سخن گفته اند واحد است و بدين ترتيب اختلاف نظر اساسي درتعاليم آنها وجود ندارد.آنها هريك فراخور حال خود، نجواهاي محرمانه خود با معبود را سروده اند  و از آنجايي كه همه از آن يگانه نياز حقيقي هركس سخن گفته اند سخنشان

لاجرم بردل همگان مي نشيند. هرچه بيشتر براين گفتارها تعمق كنيم ،معاني بيشتري كه در پس كلمات نهفته است بر ما عيان خواهد شد و اين دانش تازه ، دانشي قلبي است. از راه دل به دست آمده و تجربه شده است. چنين دانشي است كه با ما مي ماند؛ جزئي از ما مي شود و هرگز از خاطرمان نمي رود.هرگفتار را چندبار تكرار كنيد، بگذاريد كه ذهنتان برآن كلمات تعمق كند. به عمق معاني كلمات فرو رويد. آنگاه به افكار تازه اي كه پيرامون آن گفتار هستند خواهيد رسيد. به مرحله اي خواهيد  رسيد كه افكار ، ناپديد خواهند شد و شما از ذهن فرا خواهيد رفت.خداوند طالب روح هايي است كه مشتاقانه وجود، قلب و ذهن ، توانايي و دارايي هايشان را به ((او)) تقديم كنند. با تعمق براين گفتار ها اين اشتياق را در وجود خود دامن مي زنيم و واقعيت ارتباط با ((او)) را حس مي كنيم.نتيجه گيري :اين كتاب بدون نگاه كردن به دين و مذهب خاصي ، اصول و روش هاي جامع و درست را براي برقراري ارتباط با خدا و جهان هستي را به ما معرفي كرده و قوانيني را گويا شده كه دانستن آنها و عمل كردن به آنها به ما كمك مي كند زندگي بهتر و زيباتري داشته باشيم.آرامش از دست رفته و تشويش ذهني بوجود آمده در زندگي روزمره ما تنها با ارتباط با خداي بزرگ و خالق هستي امكان پذير است و كسي كه به غير از اين روي مي آورد در نهايت به پوچي مي رسد. انساني كه تمام وجودش عشق و محبت

به تمام ذرات هستي است، جز عشق و محبت نمي بيند و چيزي غير از اين دريافت نمي كند . اتفاقها و وقايع ممكن است همان اتفاقها و وقايع عادي زندگي خود ما باشد ولي ديد و طرز فكر اين انسان است كه تغيير كرده و عادي نيست براي مثال كسي كه عاشق مي شود صبح كه از خانه بيرون مي آيد مي گويد چقدر دنيا زيبا و قشنگ شده ، حتي صداي بوق ماشين ها براي او زيباست . او آسمان را ، زمين را ، خيابان را همه و همه را زيبا مي بيند. با اينكه هيچ كدام از آنها تغيير نكرده اند و فقط و فقط اين خود اوست كه تغيير كرده است و در نهايت به اين جمله مي رسيم كه مي گويد مي خواهي جهانت و يا زندگيت را تغيير دهي خودت و طرز فكرت را تغيير بده .

رقص فيل ها

نويسنده: لوئيس گرستنر خلاصه كتاب: مقدمه: در طول تاريخ كسب و كار مدون، كمپاني هاي زيادي تا مرحله سقوط و نابودي پيش رفته اند كه بعضي از آن ها با تلاش هاي يك تيم مديريتي جديد از نابودي نجات يافته اند.  IBM كمپاني معروفي است كه موفق شد از مرز سقوط بازگردد و دوباره جايگاه خود را در رأس صنعت به دست آورد.  IBM در سال 1990 با 3 ميليارد دلار سود خالص سودآورترين سال خود را تجربه كرد. در حالي كه در سال 1993 با از دست دادن 16 ميليارد دلار در آستانه فنا شدن قرار گرفت. در اين هنگام يك مدير لايق به نام لوئيس گرستنر مديرعاملي كمپاني را

به عهده گرفت و آن را از سقوط حتمي نجات داد. جلب نظر كردن لوئيس گرستنر در طول دوره زندگي اش مديريت شركت هاي مختلف را بر عهده داشت و يا حداقل به عنوان كارمند لايق وكاردان در شركت ها خدمت مي كرد. يكي از        كمپاني هايي كه او مديرعاملش در زمان هاي قبل بود نامش امريكن اكسپرس بود. گرستنر مدتي بود كه در شركت آرجي آرنبيسكو مديريت مي كرد و توانسته بود شركت را خوب اداره كند. روزي شخصي با نام جيم بورك با او تماس گرفت و تقاضاي ملاقات رو دررو با او را كرد (بورك در شركت جانسون اَند جانسون رهبري خوبي مي كرد و همچنين عضويت در انجمن آمريكاي بدون مواد مخدر را داشت و گرستنر تا حدودي با او آشنايي داشت و كارهاي او را تحسين مي كرد). بورك درهنگام ملاقات با گرستنر به او گفت كه برايش پيشنهاد بسيار بزرگي دارد كه او را به چالش بيشتري خواهد انداخت. او در ادامه با گرستنر گفت كه بالاترين پست در كمپاني عظيم IBM به زودي خالي        مي شود و از گرستنر درخواست كرد كه در مورد پذيرفتن آن شغل به تفكر وبررسي بپردازد. (علت تغيير مديرعاملي شركت IBM آن بود كه شركت داراي مشكلات بسيار جدي شده بود و احتمال دگرگوني داشت) اما گرستنر در پاسخ به بورك گفت كه من سوابق فني خوبي ندارم و قادر به اداره شركت IBM نيستم. اما بورك حرف خود را تكرار كرد (كه بيانديش در مورد IBM)  و محل را ترك كرد در هفته هاي بعدي رسانه ها با انتشار مقالاتي از هيأت

مديره IBM تقاضا كردند كه دفترشان را ترك كنند. به نظر مي رسيد رسانه ها به اين باور رسيده اند كه دوران IBM مدتي طولاني است كه به پايان رسيده است. در 26 ژانويه سال 1993 IBM اعلام نمود كه جان اكرز تصميم گرفته است استعفا دهد و يك كميته ي جستجو تشكيل شده است تا صلاحيت كانديداهاي داخلي وخارجي براي مديريت اين كمپاني را مورد بررسي قرار دهد. رياست اين كميته را بورك بر عهده داشت. زمان زيادي طول نكشيد كه بورك دوباره با گرستنر تماس گرفت. اما پاسخ گرستنر به بورك همان قبلي بود و باز بورك تأكيد كرد كه با ذهني باز درباره اين موضوع بيانديشد. كميته جست و جو در طي اقداماتي دو شركت استخدام و كاريابي را به كار گرفت تا بتواند از خدمات و اطلاعات رؤساي اين دو شركت كه در امر استخدام جزو بهترين كارشناسان بودند استفاده نمايد. بورك يك سخنراني بسيار پرحرارت و پرشور براي گرستنر انجام داد و با تأكيد فراوان گفت كه گروه او به يك رهبر نياز دارند تا بتواند حامي تغييرات باشد و تغييرات عظيمي به وجود آورد. روزي گرستنر با يكي از دوستان قديمي خود تماس گرفت و از او راجع به اين موضوعات مشورت خواست و رنون جردن به گرستنر گفت: « IBM كاري است كه تو برايش تعليم ديده اي چرا كه تو فارغ التحصيل مدرسه ي كسب وكار هاروارد هستي. به دنبال اين كار برو». پيشنهاد IBM از يك طرف دلهره آور و ترسناك و از يك طرف ديگر وسوسه انگيز و تحريك كننده بود. نظر گرستنر تغيير كرد

و در طي تماسي كه بورك گرفته بود به او گفت تمايل دارد تا نگاهي به پيشنهاد IBM بياندازد و اين مسأله را بررسي كند. كار سخت و دشواري بود چون يك كمپاني كه داراي چالش هاي بسيار زيادي باشد ممكن است خيلي راحت و سريع تمام هستي خود را از دست بدهد. گرستنر به بورك گفت كه مي خواهد با پل ريتزو ملاقات كند (يكي از مديران اجرايي كمپاني) روزي گرستنر به طور مخفيانه در هتلي با پل ملاقات كرد و پل پرونده هاي مالي وبودجه هاي شركت را با خود آورد. ميزان فروش و منافع شركت IBM به شكلي هشداردهنده رو به نقصان بود وهمچنين ميزان دارايي و سرمايه شركت به خطر افتاده بود. پل تأكيد كرد كه درآمد بخش كامپيوترهاي مين فريم رو به كاهش است و در سال هاي بعدي امكان دارد اين صنعت از بين برود وهمچنين گزارشي مبني بر كوچكتر كردن IBM و تفكيك آن به گرستنر داد. براساس اين مدارك شانس نجات شركت يك در برابر پنج بود. IBM  به سرعت در حال لغزيدن و نزول بود و مسأله اصلي اين بود كه آيا مي توان در طول زمان جلوي اين افت را گرفت يا خير. اما جيم بورك هنوز تسليم نشده بود. بورك براي بار آخر گرستنر را به محفلي دعوت كرد و با او شروع به حرف زدن كرد و گفت: «دين تو به ايالات متحده اين است كه اين كار را قبول كني.» واظهار داشت كه IBM يك گنجينه ي ملي است و تو وظيفه داري آن را حفظ كني. كمپاني نياز به كسي داشت

كه به آن تسلط پيدا كند و با ايجاد شوك هايي آن را دوباره به فعاليت بياندازد. در نهايت صحبت هاي زياد و مشورت هاي فراوان بالاخره گرستنر اين مسئوليت را قبول كرد. اعلان تقريباً مسجل شده بود كه كميته جست و جو بايد به كار خودش پايان بدهد چرا كه ساير كانديدهاي احتمالي عدم علاقه خودشان به تصدي اين شغل را اعلام كرده بودند و اين مطلب به مطبوعات درز كرده بود. در روز چهارشنبه روزنامه هاي وال استريت ژورنال اعلام نمود كه گرستنر تنها كانديداي تصدي اين عنوان هست و يك روز پس از آن اين مطلب در تمام روزنامه ها به چشم خورد. گرستنر و بورك تصميم گرفتند كه اين مطلب را در روز جمعه 26 مارس اعلام نمايند IBM صبح روز جمعه اين مطلب را اعلام نمود. در آن روز يك كنفرانس مطبوعاتي تشكيل شد و بورك اظهار داشت كه گرستنر را برگزيده اند و براي او نام مستعار توانا را انتخاب كرده اند. IBM يك مؤسسه بود يك مؤسسه جهاني كه كوچكترين حركت آن توسط جهان خارج از آن به دقت بررسي مي شد. در نتيجه گرستنر خود را با چالش و دردسري بسيار مخاطره آميز درگير           نموده بود. ملاقات با گروه بعد از مراسم و همايش ها گرستنر را به اعضاي گروه هيأت مديران معرفي كردند و گرستنر طي نشست اوليه تقريباً 45 دقيقه براي آن ها توضيح داد كه چرا اين كار را قبول كرده و همچنين خاطرنشان كرد كه هيچ فرضيه پيش پنداشته و خاصي درباره ي كارهايي كه بايد انجام بگيرد در ذهن ندارد. براي آن

ها گفت كه بايد نيروهاي خود را تا حد مورد نياز تحميل كنيم. بايد هزينه هاي خودمان را در مقابل رقباي خودمان محك بزنيم و سپس به بهترين وضعيت ممكن دست بيابيم. و به آن ها گوشزد كرد كه ديگر هرگز نبايد بگويند كه IBM هيچ كس را اخراج نمي كند. صاحب نظران IBM عقيده داشتند كه كماني بايد به واحدهاي كوچكتر تبديل شود اما گرستنر گفت: شايد اين اقدام كار صحيح باشد و شايد هم نه اما چيزي كه ما يقيناً به آن نياز داريم دستيابي به يك روش تصميم گيري براساس بازار به صورت غيرمتمركز مي باشد. و سپس كمي هم  درباره مسائل روحي صحبت كرد. كه احساس شكست كمكي به ما نمي كند و ما به يك رهبري مناسب و يك جهت حركت مناسب نياز داريم كه اين بر عهده ي همه ي ماست و نياز به افرادي با شور و نشاط و خلاق داريم و گفت كه من بر اين باور بوده ام هميشه كه IBM  سرشار از استعدادهاي ناب و افرادي توانا است و نيازي به افراد جديد نيست و سپس گزيده اي از فلسفه ي مديريتي خودش را شرح داد. فلسفه مديريتي گرستنر 1-تمام كارها و فعاليت هايمان توسط بازار به ما ديكته مي شود. 2-به كيفيت، طرح ها، كار گروهي با دست يابي به كارايي بالا و مسئوليت پذيري اخلاقي اعتقاد خاصي دارم. 3-به دنبال افرادي مي گردم كه به دنبال حل مشكلات و كمك به همكارانشان باشند و از سياست مداران بيزارم. 4-خودم رادرگير استراتژي ها خواهم نمود و اجراي آن ها برعهده شماست. هرگز اطلاعات بد

را مخفي نكنيد. 5-سريع عمل نماييد اگر قرار است اشتباهاتي مرتكب شديم بگذاريد اين اشتباهات به دليل عجله مان باشد نه به دليل اقدام ديد. 6-سلسله مراتب بدليم بي معني است. 7-از هدر رفتن پول جلوگيري كنيد. 8-يك استراتژي براي جلب مشتري ارائه كرده و به اجرا درآوريد. در نهايت از افراد خواست تا نظراتشان را درباره IBM برايش تشريح نمايند. و از آن ها خواست به بيرون بروند و فقط به اداره كمپاني بپردازند و با مطبوعات دوباره مشكلاتشان سخن نگويند. در روز سه شنبه 30 ماه مارس سال 93 جلسه اي تشكيل شد كه گرستنر اعضاي خود را انتخاب كرد در اين جلسه مسائل مالي مورد بررسي قرار گرفت و گزارشاتي ارائه شد و اعلام شد كه ميزان درآمد ماه مارس به نسبت سال گذشته 19 پله سقوط كرده و قيمت مين فريم هاي 1390 system در همين دوره 58 درصد كاهش داشته و پيش بيني مي شد كه تا پايان فصل ارزش سهام شركت 50 سنت كاهش يابد و وضعيت پول نقد كمپاني به سرعت رو به وخامت مي رفت. يكي از راه حل هاي كسب وكاري اين بود كه طرح مالي جديدي را به تصويب برساند كه به كماني اجازه بدهد حدود اعتبارات خود را تا 7/4 ميليارد دلار افزايش دهد و با تخفيف دادن از مشتري ها بخواهد كه پولشان را سريع تر تحويل دهند ودر نهايت ختم جلسه اعلام شد. نوشيدن از شلنگ آتش نشاني گرستنر به جلسه مديران اجرايي مربوط به بخش تجارت جهاني كمپاني رفت تا تصوير بهتري از كسب و كار خودشان در سراسر جهان به

دست آورد وضعيت چندان مناسب نبود پس از اتمام اين جلسه خودش را به يكي ديگر از ساختمان هاي IBM رساند تا با گروهي از مديران جوان كه در حال گذراندن يك دوره ي آموزشي بودند ملاقات نمايد و پس از آن با رئيس بخش منابع انساني IBM  يعني بورديك ملاقات كرد بورديك اعلام كرده بود كه مي خواهد بازنشست شود اما گرستنر از او خواست كه براي يك دوره كم بماند. بورديك يكي از قدرت هاي پنهاني بود كه پشت تاج و تخت IBM وجود داشت و يكي از مديران شركت بود بعد از آن كه او كمپاني را ترك كرد يكي از افراد يك پرونده ي استثنايي را به گرستنر داد كه بسيار عجيب بود اين مقاله شامل تمام نكات خفقان آور و افراطي فرهنگ IBM بود بعضي از دستورات و وظايف دستيار اجرايي بورديك عبارت بود از : 1-همواره بايد پيراهن سفيد و كت شلوار بپوشد 2-همواره بايد مقداري سكه ده سنتي نگهداري نمايد اين سكه ها هنگامي كه بورديك بخواهد در بيرون از ساختمان با تلفن تماس بگيرد مفيد خواهند بود. 3-به مناسبت تولد افراد تحت پوشش بورديك بايد يك سري مهماني هاي پانزده دقيقه اي شگفت انگيز اجرا شود. 4-بورديك 3 عدد ساعت در اختيار دارد: يكي روي ميز كار، يكي روي ميز كنفرانس و يكي روي لبه ي پنجره، اين سه ساعت بايد هر روز به دقت تنظيم شوند. 5-بورديك آدامس هاي نعنايي بدون قند را بسيار دوست دارد و هنگام اتمام جعبه بايد يك جعبه جديد روي ميزش باشد. گرستنر و بورديك به بحث وگفتگو درباره ي دو

جستجوي حياتي با هم گذراندن يكي براي يافتن جانشين مناسب براي بورديك و يكي براي يافتن يك مدير امور مالي مناسب و در روز كارش پيدا كردن افرادي براي اين مشاغل از همه مهمتر بود. جلسه سهام داران اين اجلاس از سال ها قبل در روز 26 آوريل در ايالات فلوريدا برگزار مي گرديد. اداره كردن اولين جلسه با سهام داران آن هم در شرايطي كه كمپاني داراي مشكلاتي عظيم مشكل و طاقت فرسا بود. مشخص بود كه سهام داران IBM بسيار عصباني هستند. قيمت سهام شركت از 43 دلار به ازاء هر سهم در سال 1987 به 12 دلار به ازاء هر سهم تا آن روز رسيده بود. در آن روز در آن سالن نزديك 2300 سهام دار در سالن جمع شده بودند و منتظر شروع جلسه بودند. گرستنر بعد از سخناني از آن ها خواست كه قدري صبر و حوصله داشته باشند و به آن ها گفت كه مي خواهد سريع عمل كند و تمركز و جهت گيري كمپاني را به سمت مشتري ها درآورد. سهامداران تك تك در آن روز برمي خواستند و همه ي عوامل شركت را به باد انتقاد مي گرفتند و نشان دادند كه صبرشان تمام شده. بقا و پايداري IBM بستگي زيادي به بخش كامپيوتري مين فريم داشت و 90 درصد سود كمپاني به اين مين فريم ها بسته بود و با سقوط مين فريم ها، IBM نيز سقوط مي كرد. در طي جلسه اي اعضاي تيم مين فريم ها كاهش سريعي در ميزان فروش مين         فريم ها را گزارش نمودند و همچنين سقوط ناگهاني را در بين

بازارها اعلام كردند. در نتيجه به مديران مالي گفت كه قيمت اين سيستم ها را پايين بياورندوبه طرز فوق العاده اي كاهش بدهند. و در آن روز يك تصميم ديگر گرفتند كه به جاي 390/s از فناوري cmos كه تغييري در 390/s بود استفاده كنند كه اين عمل بعدها با موفقيت انجام شد و         بخش هاي فني با اجراي اين پروژه جايگاهي ويژه يافت و به قهرماناني نجات بخش تبديل شوند و شركت هيتاچي كه از رقباي اصلي بود شروع به گسترش و هر چه بيشتر سيستم هاي عظيم دوقطبي نمود اما به ناگهان آن فناوري جاي خود را به فناوري جديد cmos داد و هيتاچي از ميدان كسب وكار خارج شد. لوئيس روز يك شنبه 16 مي در اجلاس داخلي دو روزه درباره ي استراتژي سازماني در سالن كنفرانس شركت نمود در اين اجلاس 26 نفر از مديران اجرايي ارشد IBM شركت كرده بودند در پايان آن جلسه به شدت خسته شده بود. (اين كار واقعاً شبيه به آب نوشيدني از شلنگ آتش نشاني بود) لوئيس گرستنر زيرا از  واژه هاي تخصصي و كلمات درهم و دشوار استفاده مي كردند. بحث هاي مربوط به مشتري ها چندين بار در طول آن جلسه مطرح شد. در اواخر آوريل جلسه اي با هيأت مديره سازمان تشكيل شد و گرستنر مشاهدات خود را در طي اين 3 هفته با آن ها در ميان گذاشت و گفت كه در طول اين مدت مطالب مثبت بسياري در بخش توسعه محصولات و روحيه اعتماد به نفس بالا مشاهده كردم اما در بعضي موارد بخش هايي هم داراي اشكالاتي بودند. 1-كمبود اعتماد

مشتريان 2-كناركشي بعضي از مديران به سوي كارهاي سبك 3-مسائل بين بخش هاي مختلف به سرعت حل نمي شود. در اين جلسه شروع عمليات در آغوش كشيدن مشتري ها را اعلام نمود و گفت كه هر يك از 50 مدير ارشد مي بايست در طول 3 ماه آينده حداقل با 5 تا از مهمترين مشتري ها ديدار كنند و حرف هاي آن ها را بشنوند و شروع به اقداماتي در جهت خواسته هاي        آن ها بنمايند. هدف از برگزاري اين ملاقات ها اين بود كه بينش عمومي مشتريان كه فكر مي كردند معامله كردن و رود در رو شدن با ما مشكل است را دستخوش تغييراتي نمايد و طرز فكر آن ها را نسبت به مديران عوض كند. اين عمل گاها در تغيير فرهنگ IBM بود. در سيستم قديم IBM كميته اي تشكيل مي شود وافراد با هم مشورت وتصميم مي گرفتند نقش مهمي آن اعضاء داشتند اما از زماني كه گرستنر آمد كميته را تعطيل كرد و تأكيد داشت كه شخصاً نقش مهمتر وعميق تري در تصميم گيري ها بر عهده داشته باشد. _ ديدار با كارشناسان صنعتي گرستنر براي بهبود وضعيت ملاقات هايي رو در رو با چندين تن از رهبران صنعت مخابرات وكامپيوتر تنظيم نمود. گرستنر از برداشت ها ونظريه هاي آن ها درباره ي صنعت بهره مند گشت. _ بازدهي و سود شركت رو به كاهش بود و در چهار ماه اول منافع شركت 80 ميليارد دلار كاهش پيدا كرده بود و ميزان فروش مين فريم ها در طي اين مدت 43 درصد كاهش يافته بود و تنها بخش خدمات بود

كه رشد كرده بود. آمار نفرات هم كاهش پيدا               كرده بود. 4 تصميم حياتي و بزرگ گرستنر 1-كمپاني را يكپارچه نمود 2-تغيير مدل اقتصادي و كاهش هزينه ها كه باعث بي كار شدن 3500 نفر از افراد شد. 3-مهندسي مجدد نحوه ي انجام امور وكم كردن هزينه ها وكاهش مديران و از ميان برداشتن مراكز و شبكه هاي ناكارآمد و كاهش هزينه هاي بخش IT كه در سال 4 ميليارد هزينه مي كرد. و فروش زمين ها و ساختمان ها اين عمليات باعث شد 41 ميليارد دلار در ميزان هزينه هاي كمپاني صرفه جويي شود. و تحويل هم زمان محصولات از 30 درصد به 95 درصد رسيد و باعث شود هزينه هاي حمل و نقل 50 ميليون دلار و هزينه هاي نگهداري از انبار 600 ميليون دلار وهزينه هاي تحويل و حمل و نقل كالا 270 ميليون و هزينه هاي مربوط به تهيه و نگهداري مواد اوليه تا 15 ميليارد دلار كاهش پيدا كند. 4-فروش دارايي هاي نابهره ور (مانند كاهش سود سهام – فروش هواپيماها – دفاتر غيرضروري ...) _ گرستنر در ماه سپتامبر كميته ي اجرايي سازماني را به وجود آورد و اعلام نمود كه چه كارهايي بايد بكند از قبيل: اين كميته به حل مشكل ديگران نخواهد پرداخت. اعضاء در مورد واحدهاي كسب و كاري تصميم نمي گيرند. تمركز اين كميته تنها بر روي مسائل مربوط به سياست هاي حاكم بر روابط واحدهاي مختلف مي باشد. و همچنين تعداد اعضاي هيأت مديره را كم تر كرد تا مديريت بهتر انجام شود و در عوض اعضايي از شركت هاي قدرتمند به اين هيأت

پيوستند. IBM  آژانس هاي خصوصي متعددي داشت كه هر كدام هر زمان مي خواستند تبليغاتي درست كرده و ارائه مي دادند اما گرستنر با كمك ابي كونستام اين تبليغات متعدد را جمع كرده و آگهي تبليغاتي واحدي ايجاد كرد و بسياري از مديران محصولات و واحدهاي جغرافيايي رويكرد «اين نيز بگذرد» را انتخاب كردند. كه مورد انتشار شديد روزنامه ها قرار گرفت و باعث تحول رسانه اي شد. اين مجموعه تبليغاتي باز هم تأكيد مي كرد كه IBM جهاني است و ما به عنوان يك كمپاني جهاني كه همه نوع محصولات موردنياز مشتري هايش را خودش توليد مي كند، در سطح جهاني حضور داريم. اولين تبليغات در سال 94 تحت عنوان «راه كارهايي براي يك سياره ي كوچك» شكل گرفتند گرستنر سيستم پرداخت قديمي كه براساس وفاداري و مدت تصدي بود را تغيير داد و براساس كارآيي تنظيم كرد. گرستنر 3 تغيير عمده در برنامه ي واگذاري سهام كمپاني ايجاد كرد. 1-براي اولين بار سهام كمپاني به ده ها هزار نفر از كارمندان ارائه و واگذار گرديد. 2-بيشترين ميزان پرداخت هاي مديران را پرداخت هايي براساس سهام تشكيل خواهد داد. 3-مديران IBM تنها در صورتي از سهام كمپاني دريافت مي كردند كه خودشان با پول خودشان مقداري از سهام كمپاني را خريداري نمايند و برنامه هاي دريافت پاداش ها را عوض كرد. در قديم پاداش را به ميزان تلاش فرد مي دادند و كاري به پيشرفت يا عقب ماندگي شركت نداشت اما از زمان گرستنر پاداش را براساس هر چه پيشرفت بيشتر شركت مي دادند. با اين اقدامات IBM ديگر از سقوط و غرض شدن

نجات يافت. درس هاي آموخته شده از نظر گرستنر كمبود تمركز مهمترين عامل بيماري هاي سازماني است. بسياري از مديران اجرايي تمايل ندارند در جنگ هاي شديد بازسازي با بهبود و قدرتمندسازي كسب وكارهاي پايه ي خودشان شركت كنند و يا خيلي زود تسليم مي شوند. يك كمپاني معمولاً بيشترين ميزان مزيت هاي رقابتي خود را در حوزه ي كسب و كار پايه اش در اختيار دارد. تاريخ نشان داده كه كمپاني هاي واقعاً موفق و بزرگ همواره به طور ثابت در حال نو كردن و تجديد كسب وكارهاي پايه ي خود هستند. تعداد زيادي از بانك ها علاقه مند بودند تا دركمپاني IBM سرمايه گذاري كنند و پيشنهادات كلاني مي دادند اما هيچ كدام از آن ها نمي توانستند موفقيت آميز باشند. IBM در طول دوران مديريت گرستنر مالكيت 90 سازمان و شركت ديگر را كسب نمود. آن ها فناوري هايي را خريداري كردند كه خودشان قصد داشتند در آينده به آن ها برسند ولي با انجام يك كسب مالكيت جديد توانستند حركت رو به جلويشان را تسريع نمايند. در طي گزارش هايي كه ارائه شده بود نشان مي داد كه مشتريان عاشق IBM بودند. تقريباً تمام سازمان نوعي حس غرور را در خودشان به وجود مي آورند و تمايل دارند كه بدانند بهترين هستند. مديران توليد محصولات دوست دارند رؤسايشان باور كنندكه آن ها بهترين محصولات را در صنعت مربوط ايجاد كرده اند. اما حقايق، حقايقي هستند و بايد مورد توجه قرار بگيرند. *_ هزينه هاي توزيع و تعداد نيروهاي فروش وميزان حقوق آن ها بايد محاسبه شوند. _ تمام پيش فرض هاي

تحليلي – مسائلي نظير قيمت ها ونرخ هاي رشد صنعت – بايد به طور مداوم و با دقت بررسي شوند. _ يكي از سخت ترين كارهايي كه هر كمپاني بايد انجام دهد، اطمينان از آن كه منابع موجود به مهمترين عناصر استراتژي اختصاص داده شده اند، است. در طي ارزيابي كه شد نسبت به نظر مشتريان مشخص شد كه يكي از بزرگترين مشكلات IBM اين است كه نحوه ي تجارت وكار با آن ها تا چه حدمشكل است. مشتريان عقيده داشتند كه معمولاً تجارت و معامله با IBM به طرز ديوانه كننده اي مشكل و گرفتن پاسخ از IBM بسيار سخت است. اين مسأله نيازمند انجام صدها پروژه بود كه بايد در سراسر كمپاني به انجام مي رسيدند. آنها بايد سخت كار مي كردند تا سرمايه گذاري لازم را تأمين كنند و پويايي را در اين پروژه به وجود آورند و آن ها را دقيق كنند، اين كار را انجام دادند و نتايجش موفقيت آميز بود. _  همچنين آن ها سخت كار كردن تا بر روي مسائل و موضوعات و محصولات جديد سرمايه گذاري كنند. آن ها به كل كمپاني اعلام كردند كه پول هاي سرمايه گذاري به سازمان تعلق دارد و سعي كردن تا كار را با تمام كسب و كارهايشان شروع كنند. _ اگر يك گروه مديريت به ارزش واقعي سرمايه گذاري به روي فرصت هاي جديد واقف نباشد، آن گاه پريشان شده و به دام كسب مالكيت هاي فراوان مي افتد و در نهايت سقوط مي كند. _ اجرا انجام وظايف و اجرا كردن آن ها- يكي از قابل تحسين ترين مهارت

هاي هر رهبر كسب و كاري است. _ افراد بايد مسئوليت پذير باشند و اگر كاري به انجام نرسيد وظايف بايد بلافاصله تغيير كند و مديران گزارش شكست و يا موفقيت خود را ارائه دهند. در IBM عملكرد طراحي محصولات در امور صنعتي نقشي حياتي بر عهده دارد. در نتيجه گرستنر و همكاران او براي مدت پنج سال زحمت كشيدن تا فرآيندي جهاني را براي طراحي محصولاتشان پايه ريزي كنند. سيگنال هاي درهم و مخلوط شده مي توانند امور شغلي را مشكل تر نمايند. به عنوان مثال IBM همواره براي كارگروهي ااهميت قائل مي شد. اما با اين وجود پرداخت هاي مالي براساس عملكرد انفرادي افراد محاسبه            مي گرديد. _ مديران اجرايي كمپاني، رهبراني واقعي هستند كه خودشان دست به عمل مي زنند. كارمندان در اين سازمان نسبت به موفقيت متعهد هستند. محصولات در بهترين رده قرار دارند و به طور خلاصه مي توان چنين خلاصه كرد كه فرهنگ هاي عملكرد بالا،           پيروز هستند. رهبري امري شخصي است . بهترين رهبران، فرهنگ هاي عملكرد بالا را به وجود مي آورند. آن ها اهداف بلند تعيين مي كنند، نتايج را كنترل و بررسي مي كنند و افراد را مسئوليت پذير نگه مي دارند. رهبري شخصي در مورد مرئي بودن و ديده شدن است. مديرعاملان بزرگ آستين ها را بالا زده و خودشان با مشكلات درگير مي شوند، آن ها پشت كارمندان مخفي نمي شوند و براي مشتريان، شركا و غيره مرئي و قابل ديد هستند. _ رهبري شخصي در مورد برقراري ارتباط، باز برخورد كردن و تمايل به صحبت كردن به صورت صادقانه و با احترام

گذاشتن به هوشو فهم شنونده مي باشد. رهبران نبايد خودشان را پشت بلندگوهاي سازمان مخفي نمايند. فراتر از اين ها رهبري شخصي در مورد شورو هيجان است. مديران بزرگ شركت ها تمايل دارند تا هر روز و هر ساعت برنده باشند و همكارانشان را به بردن تشويق مي كنند. آن ها به صورت شخصي عمل مي كنند وبه كارهايي كه انجام مي دهند اهميت مي دهند. چيزهايي كه براي اداره ي IBM ضروري هستند 1-    انرژي= (انرژي شخصي زياد- مقاومت و پايداري- تمايل زياد به فعاليت) 2-    رهبري سازماني= (توانايي انگيزه دار كردن و انرژي دادن به ديگران- ايجاد تيم هاي قدرتمند –توانايي استفاده از حداكثر كارآيي ديگران) 3-    رهبري بازار= (ارتباط شفاهي برجسته- حضور در سطح مديران عامل و شركت در جلساتي در صنعت) 4-    كيفيت هاي شخصي= (با هوش بودن- اعتماد به نفس- گوش فرادادن-  شورو هيجان- صداقت- مشتري گرايي) فيل ها مي توانند برقصند در عرف عمومي جامعه چنين جا افتاده است كه شركت هاي كوچك سريع، پاسخگو و مؤثر هستند و شركت هاي بزرگ كند و غير پاسخگو و غيرمؤثر مي باشند. اما چنين نيست. بزرگي و حجم بالا اهميت زيادي دارد اندازه ي بزرگ مي تواند يك اهرم كمكي تلقي شود. گستردگي امكان سرمايه گذاري بيشتر و ريسك بيشتر و صبر زيادتر براي رسيدن به نتايج نهايي را محقق مي كند. سؤال اين نيست كه آيا يك فيل مي تواند بر يك مورچه غالب شود يا خير؟ بلكه سؤال اين است كه آيا فيل ها مي توانند برقصند يا خير؟ اگر فيل بتواند برقصد مورچه ها بايد اتاق رقص را

ترك كنند. قصد دارم در اين جا يك بخش ديگر را توضيح دهم چرا كه اين مسأله در به رقص آوردن دوباره ي IBM نقش مهمي ايفا نمود. اين مسأله مفهوم متمركزسازي در مقابل عدم تمركز در سازمان هاي بزرگ است. عدم تمركز داراي پشتوانه هاي عقلاني مستحكمي بود و در اين چند دهه ي اخير تقريباً در تمام بنگاه هاي مالي و صنعتي به «تئوري وضعيت» تبديل شده بود. اين تئوري چنين بود: «سپردن كنترل امور به دست مديران غيرمتمركز باعث مي شود كه بتوانند سريع تر تصميم بگيرند. متمركزسازي امري بد است زيرا باعث كندي تصميم گيري مي شود و شركت هاي بزرگ كندو غيرمؤثرند و شركت هاي كوچك سريع و پاسخگو هستند. بنابراين شركت هاي بزرگ را به كوچك تبديل كنيد. » _ تا زماني كه سودهاي كمپاني ها مناب بودند كارمندان اضافي قابل تحمل بودند. اما با نزديك شدن به رقابت هاي خام كمپاني ها ديگر نمي توانستند از عهده ي افراد            اضافي برآيند. _ مشكل عدم تمركز در دولت نيز به چشم مي خورد. انجمن سياسي ايالات متحده از وجود چندين سازمان جاسوسي مستقل بيمناك است و هنگامي كه يك تهديد رخ مي دهد همه ي سازمان ها وظيفه ي خود مي دانند كه اين مشكل را رفع كنند و اين ها يك معضل بزرگ است. بنابراين هر مدير عاملي بايد تعيين كند كه چه كارهايي بايد كاملاً محلي (نامتمركز) باشند و كدام كارها بايد در سازمان به صورتع عمومي به انجام برسند. _ افراد و كارمندان كاري را انجام مي دهند كه از آن ها بخواهيد نه كاري كه

در ذهن تان داريد آن ها انجام دهند رهبراني كه قصد دارند واقعاً در سازمانشان يكپارچگي و هماهنگي به وجود آورند بايد سيستم اندازه گيري و پاداش دهي سازمان را نيز            تغيير دهند. سيستم پيشنهاد گرستنر براي بهبود وضع سيستم اين بود كه او گفت كه بايد سياست هاي مالياتي را تغيير دهيم تا باعث تشويق سرمايه گذاري هاي درازمدت شود. او گفت از نظر من نقطه ي مطلوب زماني است كه به سودهايي كه از معاملات زير يك سال حاصل مي شوند مثلاً 7درصد، معاملاتي كه بين يك تا سه سال طول مي كشند 40 درصد،  و معاملاتي كه بين سه تا پنج سال طول مي كشد 20 درصد ماليات تعلق بگيرد و به هر معامله اي كه بيش از پنج سال طول بكشد مالياتي تعلق نگيرد. اين كار باعث مي شود به افراد بخش هاي تجاري كوچك مانند يك خانواده كشاورز كمك بيشتري شود و همچنين مديران اجرايي سازمان ها تشويق شوند كه به آينده فكر كنند. _ گرستنر در طول دوران حرفه اي اش همواره سعي مي كرد در طول سال 2 يا 3 مصاحبه بيتر انجام ندهد همواره اعتقاد داشت كه در مورد رسانه ها هر چه كمتر كار انجام دهند بهتر است. او اعتقاد داشت كه سازمان ها تنها هنگامي موفق مي شوند كه در يك جامعه ي سالم و مطمئن به كار و فعاليت بپردازند و به برنامه ريزي براي بهبود وضعيت زندگي مشتري ها و كارمندانشان نياز دارند. _ در IBM همواره حس تعهد نسبت به مسئوليت هاي سازماني به طرز عميقي وجود داشته است در دهه ي

قبل از حضورش در IBM كل اعانه هاي IBM حدود 3/1 ميليارد دلار بود كه IBM را به يكي از سخاوت مندترين كمپاني هاي جهان تبديل كرده بود. همچنين او صندوقي فراهم كرد كه به سازمان هايي كه كارمندان IBM بيش از 100 ساعت در سال را در آن ها سپري مي كردند فناوري هايي را به قيمت ارزان اعطا نمايند. در نهايت سخني از گرستنر «آرزو مي كنم كمپاني هاي كوچك و بزرگ ديگر نيز فرصت هايي كه مي توانند از طريق آن ها باعث بروز تغييرات شوند را شناسايي نمايند و از استعدادها و منابع خود براي بهبود وضعيت آن ها استفاده نمايند اين وظيفه را همانند يك فرصت كسب و كاري در نظر بگيريد چرا كه اين يك نياز است. » + مطالب خواندني نامه هاي بحراني در شرايط بحران اگر مديرعامل مطمئن باشد كه تمام كارمندان بحران موجود را مي شناسند  و مي دانند مديران قرار است چه اقداماتي انجام دهند و هر كدام از افراد بايد چه كارهايي انجام دهند، كمپاني راحت تر از بحران خارج مي شود. سه بحران بزرگ كه IBM در ده سال گذشته با آن ها روبه رو شده است: 1-هنگامي كه تصميم گرفتند بيش از 8 ميليارد دلار از هزينه هاي كمپاني را كاهش دهند. 2-هنگامي كه بروز مشكل در سال 2000 مشتري ها را به تكاپو انداخته بود. 3-هنگامي كه تراژدي هاي يازده سپتامبر 2001 باعث بروز هيجانات شديد در كارمندان و مشكلات عظيم براي مشتري ها شده بود. تغيير فرهنگ يكي از مهمترين موضوعات تغييراتي بود كه بايد در فرهنگ كمپاني به وجود

مي آورد. همواره از فرصت هاي جديد مثل تغييراتي كه در سازمان رخ مي دادند استفاده مي كرد تا بر روي مسائل فرهنگي مهم كمپاني تأكيد نمايد. _ نظريه اي وجود دارد مبني بر اين كه هنگامي كه حداقل 50 ميليون نفر از يك فناوري خاص استفاده كنند جهان با يك فناوري همگاني و عمومي رو به رو است. راديو توانست در مدت 30 سال به اين حد دست پيدا كند. براي تلويزيون اين كار 13 سال طول كشيد. اينترنت استاندارد جديدي به وجود آورد . در ظرف مدت كم تر از 5 سال پس از توليد شبكه ي جهاني 90 ميليون نفر از مردم جهان به استفاده از آن روي آوردند و تا تابستان سال 2002 اين رقم به 500 ميليون نفر رسيد. شبكه چيزي فراتر از يك وسيله ي مخابراتي يا يك بازار است. انفجاري كه در اين زمينه رخ داد مهمترين عامل تحريك كننده ي كسب و كارها، امور درماني، دولتي ، تحصيلي  و امور جامعه هست. _ همانندبسياري از فناوري هاي جهاني ديگر شبكه نيز در گردابي از نامفهومي و عدم اطلاعات كافي، غوطه ور بود و هر كس از ديدگاه خودش مسئله را بررسي مي كرد. IBMها اعتقاد داشتند كه شبكه ي اينترنت جهان را دگرگون خواهد كرد. پيام اصلي        آن ها اين بود كه «فناوري جديدي به وجود آمده است كه قصد دارد هر نوع سازمان و هر نوع تبادلاتي را دست خوش تغييرات نمايد. » _ در حال حاضر هزينه ي ورود به شبكه ديگر مشكل يا معضل بزرگي نيست. عده اي از افراد چنين مي پندارند كه

فناوري اطلاعات مسأله اي است كه جلوگيري از آن ممكن نيست و بنابراين جهان را به 2 دسته تقسيم مي كنند: 1) آن هايي كه دسترسي دارند  2) آن هايي كه اجازه ي ورود ندارند. اما اين امكان وجود دارد كه با استفاده از رقابت هاي شديد مخابراتي اطلاعات و خدمات براي همه فراهم باشد. _ دانشمندان IBM مشغول تحقيق بر روي يك ميز آشپزخانه ي «هوشمند» هستند كه مي تواند روي شيشه هاي دارويي را كه در كنار هم قرار گرفته اند بخواند و در صورتي كه تركيب اين داروها اثرات مخربي داشته باشد يك اخطار شفاهي صادر كند. _ يك شركت ژاپني از اين ها فراتر رفته و ليوان هايي ساخته كه در صورت خالي شدن به كارسون هاي رستوران اطلاع مي دهد. _ امروزه سازمان ها به طور روزافزون به اهميت ورود به كسب و كار الكترونيك واقف مي شوند و رواج كاميپوتر هر روز واقعي تر مي شود. رهبران بخش هاي خصوصي و عمومي كسب و كارهاي كوچك و بزرگ سراسر جهان مي دانند كه كسب و كار الكترونيك نيازمند ساختار اطلاعاتي كاملاً جديد است اين ساختار بايد امن تر، با ظريف تر و قابل اعتماد تر از شبكه هاي فعلي باشد. معضلي كه وجود دارد اين است كه اجرا و اداره ي يك چنين ساختاري براي مشتريان تقريباً غيرممكن است بنابراين خود ساختار نيازمند يك مهندسي مجدد است تا بتواند بسياري از كارهايي كه امروزه انسان ها انجام مي دهند را به طور خودكار انجام دهند. چيزي كه در راه است يك سيستم كامپيوتري است كه از روي سيستم اعصاب

خودكار انسان طراحي شده است. _ محققان IBM چيزهاي مشترك زيادي بين نحوه ي مديريت اعصاب بدن و چيزهايي كه در يك سيستم كامپيوتري موردنياز است، پيدا كرده اند. اين سيستم به اين نوع عمل مي كند كه مي تواند با ويروس ها مقابله كند، خودش را دبر برابر حملات حفظ كند، قطعات خراب را جدا كرده و تعمير كند و به نوعي تحمل كند كه بتواند بهترين استفاده را از قطعات و بخش هاي مختلف ببرد. _ ايده ي اصلي اين است كه به زودي سازمان ها فناوري اطلاعاتشان را به همان شكلي به دست خواهند آوردكه آب و برق را به دست مي آورند. آن ها در حال حاضر دستگاه تصفيه آب و يا نيروگاه برق در اختيار ندارند و به زودي نيازي به خريداري يك فضاي كامپيوتري ديجيتال نخواهند داشت. _ در نيمه ي قرن سيستم كشورهاي جهان كنار هم جمع شدند و تعدادي سازمان جهاني به وجود آوردند تا باعث رشد اقتصادي، افزايش استانداردهاي زندگي و كاهش            درگيري هاي نظامي شوند. از اين سازمان ها مي توان: سازمان ملل – سازمان توسعه ي همكاري هاي اقتصادي – بانك جهاني و صندوق جهاني پول را نام برد. شبكه بسياري از چيزها را تغيير خواهد داد، ولي نه همه چيز را. شور و شوق، اعتماد به نفس و هوشمندي از جمله مسائلي هستند كه همواره داراي اهميت هستند و در اين دوره ي بحراني يكپارچگي اهميت پيدا مي كند. نسل آينده ي رهبران بايد تفكرات خودرا در زمينه ي ملاحظات اجتماعي و سياسي و اقتصادي گسترش را اين رهبران. 1-توانايي بيشتري در جهت

رويارويي با تغييرات نامحدود و مداومي كه فناوري به وجود مي آورد خواهند داشت. 2-عملكردشان جهاني تر خواهد بود. 3-بهتر مي توانند بين ملاحظات فرهنگي و تأثيرات و همكاري هاي جهاني يا منطقه اي تعادل به وجود آورد. 4-بهتر مي توانند با اين حقيقت كه جهان در حال حركت به سمت مدلي است كه در آن رو پيش فرض به تمام امور باز بودن و يكپارچگي است نداند و او جداسازي. «والسلام» تدوين كننده: هادي معصو انتشارات انستيتو ايز ايران                     چه كسي مي گويد فيل ها نمي توانند برقصند نويسنده:لوئيس گرستنر مترجم:امير توفيقي ويراستار:محب اله گلبابايي نوبت چاپ:چاپ اول 1383 ويرايش جديد:چاپ دوم بهار 1385 شمارگان:2000جلد شابك:0-69-8068-964 قيمت:3200تومان طراح جلد:كارگاه گرافيك انستيتو ايز ايران (محسن محمد صادقي) ناظرچاپ:حسين نادري

آشنايي با كشور مالزي

نويسنده:محمود رضا برازش خلاصه كتاب: موقعيت جغرافيايي:كشور مالزي در جنوب شرقي آسيا ، بين درياي چين جنوبي و دو اقيانوس آرام و هند ، واقع شده است. كشور مالزي با وسعتي در حدود 329،485 كيلومتر مربع، شصت وهفتمين كشور وسيع دنياست و حدود يك پنجم ايران وسعت دارد. ايران  با وسعت 1648000 كيلومتر مربع ، هجدهمين كشور وسيع جهان است. كشور مالزي از دو قسمت كاملاً مجزا ي  مالزي غربي و شرقي ، و سيزده ايالت تشكيل شده است، كه يازده ايالت به مالزي غربي و دو ايالت به مالزي شرقي اختصاص دارد. انتشارات :آفتاب هشتمچاپ اول 1389مالزينام رسمي: ماليژيا، مالزيانام محلي: مالزيانام پيشين: مالايا، يعني سرزمين مالاييپايتخت: كوالالامپور، (پايتخت اداري اين كشور شهر پوترا جايا است.)نوع حكومت: مشروطه، حكومت سلطنتي فدرالي با دو مجلس قانون گذاري رئيس حكومت: پادشاه ، (هريك از سيزده استان مالزي،

يك سلطان دارد.)رئيس دولت: نخست وزيرنحوه ي اداره ي كشور : فدرال(شامل 13 ايالت و دو منطقه ي  فدرال)تاريخ استقلال: 13 اوت 1957موقعيت جغرافيايي:كشور مالزي در جنوب شرقي آسيا ، بين درياي چين جنوبي و دو اقيانوس آرام و هند ، واقع شده است. كشور مالزي با وسعتي در حدود 329،485 كيلومتر مربع، شصت وهفتمين كشور وسيع دنياست و حدود يك پنجم ايران وسعت دارد. ايران با وسعت 1648000 كيلومتر مربع ، هجدهمين كشور وسيع جهان است.كشور مالزي از دو قسمت كاملاً مجزا ي مالزي غربي و شرقي ، و سيزده ايالت تشكيل شده است، كه يازده ايالت به مالزي غربي و دو ايالت به مالزي شرقي اختصاص دارد.آب و هوا:مجاورت كشور مالزي با خط استوا و درياهاي مختلف سبب شده هردو بخش اين كشور(مالزي غربي و شرقي)آب و هوايي گرم، مرطوب و پر باران داشته باشند.بادهاي موسمي شمال شرقي كه از ماه اكتبر(مهر)تا مارس (اسفند) در سرتاسر درياي چين جنوبي مي وزد، باعث بارش باران هاي شديدي در سواحل شرقي مالزي ، ساراواك و صباح مي شود.جمعيت:طبق آمار ، در سپتامبر 2008 ، جمعيت مالزي، حدود 27730000 بوده است. اين كشور از نظر جمعيت ، چهل و سومين كشور جهان است . بيش از هجده ميليون از اين تعداد، در بخش شبه جزيره اي زندگي مي كنند. تقريباً نيمي از جمعيت مالزي ، مالايي هستند، حدود يك سوم چيني، نه درصد هندي و بقيه متعلق به گروه هاي مختلف هستند. در ايالت ساراواك ، حدود چهل درصد از مردم به اقوام  بومي تعلق دارند.تراكم جمعيت:رشد جمعيت در مالزي شرقي ، نسبتاً بالا است. تراكم

جمعيت در مالزي شرقي ، بيشتر در نواحي ساحلي و اطراف رودخانه هاست و قسمت هاي تپه اي و مرتفع داخلي كشور ، جمعيت اندكي دارد. آمارهاي مربوط به مالزي غربي، تغييرات قابل توجهي به سوي بهبود وضعيت بهداشتي نشان مي دهد و به همين دليل، رشد جمعيت افزايش يافته است؛ ولي ميزان رشد ساليانه ي جمعيت ايالت صباح و ساراواك به نحو چشم گيري بيش از مالزي غربي است.اقوام و نژادها:مالزي، كشوري چند مليتي است كه در آن ، نژادها و مليت هاي گوناگون با فرهنگ ها و زبان هاي متنوع با هم در آميخته اند. موقعيت اين كشور به عنوان گذرگاه اصلي آب هاي جنوب شرقي آسيا موجب شده است اقوام و نژادهاي گوناگون از نقاط مختلف آسيا در اين كشور گردهم آيند. مردم مالزي را به چند روش مي توان تقسيم بندي نمود.روش اول:1.    گروه بومي پوترا:اين واژه كه به معني پسران خاك است به مردمي اطلاق مي شود كه فرهنگ بومي دارند، مانند نژاد مالايي، اقوام اورنگ اصلي در شبه جزيره ي مالزي و قبايل بومي ساراواك و صباح ، با توسعه و گسترش  سريعي كه در سال هاي اخير در مالزي روي داده است، افراد بومي ، سهم خود را در توسعه ي اقتصادي كشور افزايش داده اند.2.    گروه غير بومي پوترا:اين گروه ، شامل  نژادهاي چيني ، هندي و ساير اقليت هاي نژادي مثل سريلانكايي، اروپايي-آسيايي (اروسيايي) و اروپايي ها است. تعداد زيادي از چيني ها و هندي ها در قرن نوزهم براي اقامت به مالزي آمدند ؛ زيرا سياست هاي تجارت آزاد بريتانيا در تنگه هاي مستعمراتي باعث

افزايش سرعت توسعه ي اقتصادي در كشور شده بود.روش دوم:1.    نژاد مالايا، مالايياقوام مالايي در حدود سه هزار سال پيش در كامبوج ، شبه جزيره ي مالي و درياهاي جنوبي زندگي مي كردند. اين اقوام كه در حال حاضر ، هم در بخش شبه جزيره اي و هم در قسمت جزيره اي مالزي زندگي مي كنند، بيش از نيمي از جمعيت كشور را تشكيل مي دهند و از نظر سياسي ، مهم ترين گروه در كشور هستند. آنها زبان و فرهنگ مشترك دارند و به شدت به دين اسلام پاي بندند. در مالزي ، افراد مالايي، برتري خاصي دارند ؛ به طور مثال براي تأسيس شركت ، وجود يك شريك مالايايي ، الزامي است.2.    اورنگ اصليقبل از اينكه اقوام مالايي به اين كشور مهاجرت كنند، در بخش شبه جزيره اي مالزي، اجداد گروه هاي مختلفي زندگي مي كردند كه در حال حاضر به همه ي آنها اورنگ اصلي ، يا ساكنان  اوليه مي گويند. جمعيت اين گروه ، كم است و از لحاظ قومي به گرو ه هاي زير تقسيم مي شوند:1.    گروه سمانگ:كه قديمي ترين گروه در مالزي هستند؛ آنها شكارچيان چادنشيني بودند كه در مناطق كوهستاني به طور سنتي زندگي مي كردند و پناهگاه هاي موقت خود را از ني  خيزران و برگ درختان درست مي كردند.2.    اقوام سنويي و مالايي هاي اوليه:بعداً به اين كشور  آمدند . بسياري از آنها به رزاعت ، ماهي گيري و شكار مي پرداختند.3.    چيني ها :سيل عظيمي از چيني ها در  قرن نوزدهم به كشور مالزي سرازير شدند. بعضي از آنها به عنوان پناهنده  وارد اين

كشور شدند و برخي بعنوان كارگر براي كار  در معادن قلع  يا تجارت ، قدم به اين كشور گذاشتند. در حال حاضر، چيني تبارها كنترل بسياري از امور تجاري و صنعتي اين كشور را در دست گرفته اند و حدود يك سوم كل جمعيت كشور مالزي را تشكيل مي دهند.4.    هندي ها:در قرن نوزدهم ، امپراطوري بريتانيا تعداد زيادي از اقوام هندي را براي كار در كارخانه هاي پلاستيك سازي، ساختن جاده ها و خطوط راه آهن ،از جنوب هند به اين كشور آورد؛ البته سال ها پيش از اين نيز تعدا د كمي از هنديان مسلمان براي تجارت پارچه به اين كشور آمده بودند . هندو ها(اهالي جنوب هند)در هريك از مستعمرات هندي در كشور مالزي، معابدي بنا كرده اند. اقوام هندي با فرهنگ و آداب و رسوم خاص خود، تأثيراتي در مالزي گذاشته اند؛ از جمله آشپزي هندي تأثير  زيادي بر انواع غذاها و شيوه هاي آشپزي در كشور مالزي گذاشته است.زبان:زبان رسمي اين كشور زبان ملايو يا باهاسامالزيا است كه در سيستم آموزشي و كليه مكاتبات كشور از آن استفاده مي شود، اما زبان انگليسي نيز كه از زمان سلطه ي انگليسي ها در مالزي رواج يافته است به صورت گسترده در محاورات و نيز براي برقرا ري ارتباط بين نژادهاي مختلف در سراسر مالزي به كار مي رود. نكته ي قابل ذكر آن كه در مالزي، بسياري از كلمات انگليسي  با املايي متفاوت از آنچه متداول است، نوشته مي شود. ساير زبان ها مانند ماندارين(زبان چيني رسمي)، پنجايي(هند و اروپايي)و تاميل نيز در مالزي متداول است. زبان هايي كه در مدارس

آموزش مي دهند، شامل زبان باهاسامالزيا ، انگليسي ، چيني يا تاميل است كه بستگي به موقعيت مركز آموزشي دارد؛ اما آموزش زبان مالايي و انگليسي در تمام مدارس ، اجباري است.خط:با ظهور اسلام در قرن چهاردهم ميلادي در مالزي ، مردم اين كشور با خط جاوي آشنا شدند و برخي واژه هاي عربي و فارسي به واژگان آنها افزوده شد.مذهب:در كشور مالزي، با وجود تنوع قومي ، اديان مختلف مانند: اسلام، بودايي، هندو و مسيحيت رواج دارند؛ اما بر طبق قانون اساسي فدرال ، مذهب رسمي كشور مالزي، اسلام است و اكثريت مردم اين كشور ، پيرو دين اسلام هستند. مردم با اديان مختلف در هر قسمت از اين كشور، آزادي كامل دارند و حق قانوني آنها است كه مراسم مذهبي خود را انجام دهند. وجود معابد مذهبي گوناگون در اين كشور، خود بيانگر اين واقعيت است . تقريباً همه ي مذاهب مهم دنيا در اين كشور وجود دارد كه نشان دهنده ي جمعيت چند نژادي در اين كشور است.اسلام:سابقه ي ورود اسلام به منطقه ي جنوب شرقي اسيا به قرن ششم و به شبه جزيره ي مالايا در قرن چهاردهم ميلادي باز مي گردد. اهميت اقتصادي اين منطقه باعث جلب تاجران مسلمانان ايراني و عرب به اين كشور شد؛ به طوري كه به تدريج با افزايش تعداد مسلمانان ، افراد بومي با اين دين آشنا شدند و ضمن پذيرش آن، خود به ترويج اين مذهب جديد پرداختند. گرچه دين اسلام در اين كشور به عنوان مذهب افراد بومي(مالايي ها) شناخته مي شود؛ اما تعداد قابل ملاحظه اي از افراد غير بومي (غير مالايي)

از جمله هندي ها، چيني ها، اقوام  كاردازان و ساير قبايل بومي نيز در مالزي شرقي ، پيرو دين اسلام هستند. مسلمانان بزرگ ترين گروه مذهبي را در اين كشور تشكيل مي دهند. وجود صدها مسجد بزرگ و كوچك و برگذاري مراسم اسلامي، حضور چشم گير بانوان محجبه و بسياري موارد ديگر ، نشان از جامعه اي از مردم مسلمان  با آداب و رسوم خاص شرق آسيا وقرن بيست و يكي در اين سرزمين دارد. بر اساس آمار، حدود شصت درصد جمعيت مالزي را مسلمانان تشكيل مي دهند. طبق قانون اساسي ، پادشاه، نخست وزير و حاكمان ايالات مالزي بايد مسلمان باشند؛ ولي اعضاي كابينه لزوماً پيروان اسلام نيستند و مي توانند از ميان اقليت هاي غير مسلمان نيز باشند.آيين بودا:مذهب بودا بعد از اسلام بيشترين پيرو را در كشور مالزي دارد.گرچه پيروان آيين بودا چيني ها هستند، اما اغلب مهاجران تايلند، سريلانكا و برمه كه در اين كشور زندگي مي كنند نيز پيرو اين مذهب هستند.آيين هندو:آيين هندو در طول دو مرحله وارد كشور مالزي شد. مرحله ي اول ، دوران هندوهاي اوليه در قرن پانزدهم (پيش از ورود اسلام) بوده، كه  قبايل هندو آن را بنياد نهاده اند و ارتباط اندكي با آيين بوداي كنوني دارد؛ مرحله ي دوم ، آيين هندوي برهمن هاي اشرافي آن دوران بود كه مذهب طبقه ي اشرافي محسوب مي شدند. امروزه نشانه هاي اين شكل از آيين هندو تنها در بعضي از جنبه هاي زبان و ادبيات مالايي باقي مانده است.مسيحيت:نخستين بازرگان و مسافران اروپايي كه براي سفر به چين از تنگه هاي ملاكا مي گذشتند، دين

مسيح را وارد اين كشور كردند. سلطه ي استعمارگران پرتغالي درسال 1511 ، هلندي ها در سال 1641 و انگليسي ها در سال 1786 ، منشاء اصلي ورود مسيحيت به اين كشور محسوب مي شود.ساير اديان:از ميان اديان ديگري كه در كشور مالزي پيرواني دارد مي توان نائوئيسم، آنيميسم وآيين كنفسيوس را در ميان چيني ها نام برد.مساجد معروف در مالزي:مسجد جامع:يكي از مشهورترين مساجد مالزي است كه در كوالالامپور و در محل تلاقي دو رودخانۀ كلانگ و گومباگ مسجد اينديا:اين مسجد كه با مسجد جامع كمي فاصله دارد، به سبك هندي- اسلامي ساخته شده است.مسجد نگارا:اين مسجد كه به آن مسجد ملي هم مي گويند،  از برجسته ترين مساجد كوالالامپور است كه در مركز شهر و نزديك ايستگاه راه آهن واقع است.پرچم و سرود ملي:پرچم مالزي معروف به جالور گميلانگ يعني "نوارهاي شكوه و افتخار"زمينه اي با چهارده نوار به رنگ هاي سفيد و قرمز به صورت يك درميان دارد. بر روي مربع كوچك آبي رنگي در بالاي پرچم، گوشه ي سمت چپ آن، يك هلال و يك ستاره ي چهارده پر ، معروف به بينتانگ پرسكوتوان (ستاره ي فدرال) قرار دارد. چهارده نوار، با عرض يكسان، بيان كننده ي موقعيت و اعتبار يكسان سيزده ايالت مالزي و دولت فدرال است. چهارده گوشه ي ستاره نيز بيان كننده ي اتحاد و يكپارچگي بين ايالت هاست. هلال ، نشان دهنده ي دين اسلام- مذهب رسمي كشور- است. رنگ زرد ستاره و هلال ، رنگ سلطنتي حاكمان مالزي است. مربع آبي، مظهر اتحاد مردم مالزي است.پرچم مالزي كه اولين بار در شانزدهم سپتامبر  1963 بر افراشته

شد، از پرچم فدراسيون مالايا به وجود آمده است. بعد از اينكه بريتانينا يازده ايالت مالايا (مالزي) را به يك ايالت واحد تبديل كرده، تصور داشتن يك پرچم مالي مطرح شد.قبل از آن هر ايالتي در مالايا پرچمي اختصاصي داشت ؛ درحال حاضر نيز بسياري از آنها تغييري در پرچم خود به وجود نياورده اند و در موارد مختلف از آن استفاده مي كنند. طراح اين پرچم محمد حمزه، معمار 29 ساله بود كه در جوهور بارو پايتخت جوهور فعاليت مي كرد.نخست وزير وقت مالزي ، ماهاتير محمد در سال 1997 نام جالور گميلانگ را براي پرچم برگزيد تا حركت كشور را به سمت رشد و موفقيت روز افزون بيان كند.سرود ملي مالزي را پاك نگاه در سال 2000 سروده است. سرود ملي مالزي "نگاراكو" نام دارد كه به معني "كشور من"مي باشد. اين سرود در سال 1957 در زمان استقلال فدراسيون مالزي (مالايا)از بريتانيا به عنوان سرود ملي انتخاب شد. آهنگي كه در ابتدا از آن استفاده مي كردند، مربوط به سرود ايالتي پراك بود.فرهنگ و آداب و رسوم:فرهنگ اصلي كشور مالزي ، فرهنگ ساكنان اوليه ي آن يعني افراد قوم مالايو است كه هنوز از برتري نسبي برخوردار است. از قرن نوزدهم به بعد ، با ورود گروه هاي مهاجر، به خصوص چيني ها و هندي ها ، به تدريج چهره ي فرهنگي كشورهاي منطقه-از جمله مالزي- از حالت يك دستي خارج شد و به سوي تنوع پيش رفت، به همين دليل، بافت كنوني فرهنگ مالزي، تركيبي از فرهنگ هاي مالايو، چيني، هندي و نيز فرهنگ قبايل بومي متعدد آن است.ساير فرهنگ هايي

كه تأثير زيادي بر روي فرهنگ مالزي داشته اند، فرهنگ ايراني، عربي و اروپايي بوده است.دين اسلام عامل سازنده ي مهمي در شكل دادن به فرهنگ ملي است.درايام عزاداري ، مسلمانان بومي اين سرزمين و مهاجران ، در كوالالامپور درو هم جمع مي شوند و مراسم عزاداري با شكوهي برگزار مي كنند. مردم مالزي عادت دارند در آيين هاي مذهبي ، لباس هاي يك رنگ به تن كنند.فرهنگ مالزي، ارزش زيادي براي رعايت ادب و نزاكت، ميانه روي، صلح و ارامش برقراري روابط دوستانه در ميان اعضاي خانواده ، همسايگان و اجتماع قائل است. مردم مالزي ، افرادي بسيار خونگرم و ميهمان نواز هستند.برخي از آداب و سنت هاي مردم مالزي:قبل از ورود به خانه يا مكان هاي مذهبي، مثل مسجد يا هر پرستش گاه ديگري بايد كفش ها را در آورد. در هنگام ورود به مسجد بايد پوشيده بود و حجاب را حفظ كرد.رنگ سياه فقط مربوط به مرگ و مراسم عزاداري است و نبايد در مواقع شادي و جشن ها از آن استفاده كرد.دست كشيدن به سر افراد ، به خصوص افراد سال خورده، از نظر آنها نشانه ي بي نزاكتي است.جشن ها:جشن هاي سنتي چهار گروه اصلي ، اقوام مالايو، چيني ها، هندي ها و قبايل محلي(قومي) مالزي شرقي- كه جمعيت مالزي را تشكيل مي دهند- بخش مهمي از ميراث فرهنگي غني مالزي به حساب مي آيند. اغلب اين جشن ها جنبه ي مذهبي دارند؛ اما در مالزي، رسم بر اين است كه همه ي مردم ، بدون در نظر گرفتن نژاد يا مذهب ، در تمام جشن هاي مهم شركت كنند.جشن

هاي اسلامي:در مالزي سه جشن اسلامي بسيار بزرگ وجود دارد:ميلاد پيامبر اكرم (ص):در اين روز- كه تعطيل رسمي است- در اكثر شهر ها مراسم ويژه اي برگذار مي شود كه شامل راهپيمايي به رهبري پادشاها و برنامه ي قرائت قرآن است.عيد قربان:اين جشن اسلامي كه به زبان مالايو هري رايا حاجي گفته مي شود، نشان دهنده ي به پايان رسيدن سفر حج است.عيد فطر:اين عيد به زبان مردم مالزي ، هري رايا پواسا خوانده مي شود. بزرگان مذهبي با رؤيت هلال ماه نو، به پايان رسيدن ماه مبارك رمضان را به مسلمانان اعلام مي كنند. مسلمانان با شادماني به استقبال اين عيد بزرگ مي روند و مراسم نماز عيد را در اين روز- كه تعطيل رسمي است- به طور دسته جمعي در مساجد برگزار مي كنند. مردم ، هفت روز قبل زا عيد، خانه هاي خود را كاملاً تميز كرده و با چراغ هاي رنگي تزئين مي كنند. اين كار براي خوش آمد گويي به فرشتگان است ؛ زيرا آنها عقيده دارند كه فرشتگان در اين مدت به زمين مي آيند. در روز عيد فطر ، پادشاه ونخست وزير، با مردم ديدار مي كنند و از مردم پذيرايي مي شوند. جشن هاي اعياد در مالزي ، روزهاي طولاني با مراسم مختلف ادامه دارد؛ به طور مثال ، جشن ها و مراسم عيد فطر تا يك ماه ادامه دارد.تعطيلات ملي:درجامعه ي چند نژادي و چند مذهبي مالزي، تعطيلات متعددي وجود دارد كه برخي از مهم ترين آنها عبارتند از:•    سال نوي چيني ها(معمولاً در ماه ژانويه/ فوريه)•    عيد پاك: اين روز در مالزي شرقي ، تعطيل

رسمي است .(ماه مارس / آوريل)•    روز وساك: در اغلب ايالات مالزي، تعطيل رسمي است.(در ماه آوريل/ مي)•    ميلاد پيامبر اكرم (ص)•    جشن چراغ ها:(ماه جولاي/آگوست)در اكثر ايالت هاي مالزي تعطيل است.•    روز ملي(31 اوت):در اين روز –كه تعطيل رسمي است-شهروندان بي بضاعت هدايايي دريافت مي كنند و جشن ها و نمايشگاه هاي مختلفي برگذار مي شود؛  به آن، روز مردكا نيز مي گويند كه به معني روز استقلال است.•    عيد فطر•    عيد قربان•    اول ماه محرم(سال نوي قمري اسلامي)•    كريسمس(25 دسامبر):سالروز تولد حضرت مسيح•    روز تولد پادشاه(اولين شنبه ژوئن): كه در مراسمي كه به اين مناسبت برگذار مي شود، افراد برجسته، القاب وهدايايي از او دريافت مي كنند.•    روز تولد حاكم هر ايالت: در همان ايالت تعطيل عمومي است.•    روز كارگرخوراكتنوع غذايي در كشور مالزي به گونه اي است كه رضايت افراد را با هر سليقه اي جلب مي كند. مالزي، كشوري است كه در آن نژادها و مليت هاي گوناگون با هم آميخته اند؛ اين مسئله غذا و نوشيدني هاي آن را نيز تحت تأثير قرار داده است.برنج ماده ي اصلي در برنامه ي غذايي اغلب مردم مالزي است؛ البته ماكاروني نيز پرطرفدار است. چاشني هاي مخصوص مالزي ، تند هستند و آشپزهاي مالايي براي درست كردن خوراك كاري و انواع سوپ از نارگيل استفاده مي كنند.بعضي از غذاهاي معروف مالزي ، عبارتند از:ساتاي، سالاد گادوگادو، سوپ لاكسا، نان روتي كاناي، مي گورنج، لوح باك، ايرباندوگ، دوريان، رامبوتان، استارفروت، منگوستين، سمپداك، سيكو، موزپوشاك خانم ها:مالايي ها: لباس هايي كه زنان مالايي مي پوشند عبارتن از :•    باجوكورونگ: اين لباس را خانم ها در

موقعيت هاي مختلفي مثل مدرسه(به عنوان لباس فرم ) يا هنگام رفتن به مراسم عروسي مي پوشند. رنگ اين نوع لباس ها روشن است و طرح هاي مختلفي دارد.اندازه ي اين لباس تا پايين زانو و آستين هاي آن بلند است. معمولاً با اين لباس دامن بلندي مي پوشند كه يك طرف آن پيله دارد و از روسري يا شال استفاده مي كنند.•    كورونگ كداح:لباس روزمره ي زنان متأهل مانايي است. اين لباس در واقع بلوز كوتاهي با آستين هاي سه ربع است، و فرد در اين لباس احساس راحتي مي كند.•    كبايا: يكي از لباس هاي سنتي و مورد علاقه ي زنان مالايي است؛ بلوز نازكي كه معمولاً آن را به همراه سارونگ  پارچه ي بلندي كه اغلب به عنوان دامن به دور كمر مي پيچند ؛ يا باتي نوعي لباس كه به طور سنتي از موم مقاوم به رنگ تهيه مي شود؛ يا سونگ كت نوعي پارچه ي دست باف ابريشمي يا كتاني كه رشته هاي نخ طلايي يا نقره اي در آن به كار رفته است و آن را روي شانه ها مي انداز ند يا به دور سر مي بندند، با نقش و نگارهاي رنگي مي پوشانند.•    كبارونگ: اين لباس تركيبي از جوكبايا و باجو كورونگ است. باجوكبارونگ، گشاد است و تا پايين زانو مي رسد. هرچند اين لباس، يكي از لباس هاي سنتي مالايي ها محسوب نمي شود، اما با الهام از آنها طراحي شده است. زنان مالايي ، اغلب از لباس هايي با پوشش كامل و نيز روسري  و شال بلند كه تا پايين زانو مي رسد، استفاده مي

كنند؛ به اين ترتيب حجاب خود را حفظ كرده و از جلب توجه جلوگيري مي كنند.چيني ها:زنان چيني لباس خاصي به نام  چئونگ سام مي پوشند. بيشتر در ايام سال نو و نيز گردهمايي هاي رسمي استفاده مي كنند.هندي ها:خانم هاي هندي در مراسم مذهبي و زندگي روزمره، ساري با رنگ هاي متنوع مي پوشند.•    لباس پنجابي: كه مورد پسند زنان شمال هند است، تونيك بلندي است كه روي شلوار مي اندازند و با آن از شال استفاده مي كنند.پوشاك آقايان:•    پوشاك مالايي و هندي: در فرهنگ مالايي و هندي ، مردان باجوملايو مي پوشند. لباس سنتي مردان مالايي شامل دامن و بلوز كتاني ويا ابريشمي و سارونگ يا كائين است. رنگ اغلب لباس ها روشن است. كورتا نوعي جامه ي سنتي است  كه مردان هندي در موقعيت هاي رسمي مي پوشند و پيراهن بلندي است كه تا سر زانو مي رسد و معمولاً آن را از پارچه ي نخي يا كتاني درست مي كنند.•    پوشاك چيني: مردان چيني بلوز و كت ابريشمي و نيز كت و شلوار مخصوصي به نام سمفا مي پوشند. •    لباس معمولي و سنتي مردان در  كشور مالزي ، پيراهن آستين كوتاهي است كه آن را روي شلوار مي اندازند. آنها براي راحتي صندل به پا مي  كنند. به دليل هواي گرم و مرطوب اين كشور ، مردم بيشتر لباس هاي روشن كتاني يا ابريشمي مي پوشند.هنر:هنر اسلامي: از زمان استقلال كشور مالزي ، دين اسلام، مذهب رسمي اين كشور است؛ به همين دليل بناهاي فراواني به سبك معماري اسلامي در اين كشور ساخته شده است. ساختمان هايي مانند مجتمع

دايابومي و مركز اسلامي در كوالالامپور، طرح هايي با اشكال هندسي منظم دارند. روي ستون ها وساير قسمت هاي بناهاي اسلامي مانند مسجد و لايت و مسجد نگارا ، در كوالالامپور، طرح هاي اسلامي و خطاطي هاي زيبايي به زبان عربي ، قابل مشاهده است.هنر اسلامي كه ناشي از مذهب اسلام است، از قرن هفتم در خاورميانه به وجود آمد و نشان دهنده ي ديدگاه هاي اسلام است در زمينه ي هنر ، از فلز كاري ، پارچه بافي، سفال گري، و نقاشي رنگ روغن تا خوش نويسي ، خطاطي و ...ابزار موسيقي سنتي:ربانايوني:در دوران باستان در كشور مالايا، با ضربات موزون و پرطنين اين طبل بزرگ ، پيام هاي گوناگون ، از پيغام هشدار دهنده تا خبر عروسي را به ديگران منتقل مي كرده اند. بعدها از آن به عنوان ابزار موسيقي در مراسم جمعي استفاده كردند.ميراث فرهنگي و صنايع دستي:مالزي ، كشوري با تنوع چندگانه ي قومي و ميراث فرهنگي غني است. ميراث فرهنگي اين كشور به شكل هاي گوناگوني نظير نسخه هاي خطي ، صنايع دستي، انواع مجسمه،طراحي روي پارچه، جواهرات مختلف آثار ادبي و مانند آنها است. بخشي از ميراث فرهنگي اين كشور در كتابخانه ها ، موزه ها، آرشيوها، نمايشگاه هاي هنري و مراكز فرهنگي نگهداري مي شود. ميراث فرهنگي مالزي ، شامل موسيقي و ترانه هاي سنتي، شعر، افسانه ها، آداب و سنن گفتاري و گياهان دارويي سنتي نيز هست كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.صنايع دستي:صنايع دستي يكي از پديده هاي قديمي و اصيل است كه با وجود صنايع ماشيني و مدرن، هنوز جايگاه پرارزش

خود را در ميان مردم حفظ كرده است و همگام با تكنولوژي مدرن رشد مي كند. صنايع دستي متنوع و زيباي مالزي، شامل عتيقه هاي اصيل و نفيس و كارهاي دستي جديد و بي نظير است. اغلب صنعتگران اين كشور، مسلمان هستند، به همين د ليل، دين اسلام تا حد زيادي بر طرح هاي صنايع دستي مالزي تأثير گذاشته است. در اين كشور دين اسلام كشيدن تصوير انسان را در كارهاي هنري ممنوع كرده است.برخي از صنايع دستي مهم مالزي عبارت اند از:صنعت نساجي، جواهرات و لوزام زينتي، ظروف سفالي، لابوسايونگ، بانگا، ترنانگ، صنايع دستي چوبي، صنايع دستي فلزي، حصير بافي، صنايع دستي سرگرم كنندهتئاتر:بدون شك نمايش عروسكي يا خيمه شب بازي، اولين هنر نمايش سنتي به زبان مالي است كه هنوز هم جزء سرگرمي هاي مردم مالزي محسوب مي شود. مهم ترين تئاتر در مالزي ، نمايش عروسكي سايه اي است كه در آن، با اناختن  سايه ي عروسك ها بر پرده نمايش را اجرا مي كنند.هنرهاي نمايش سنتي كشور مالزي ، تا حد زيادي تحت تأثير كشورهاي هندوستان و تايلند است و مذهب اسلام و هنر اسلامي نيز بر آن اثر گذاشته است.سينما:صنعت فيلم سازي درمالزي، فعاليت خود را در سال 1933 با فيلم "ليلي و مجنون" شروع كرد، كه اقتباسي از اين داستان ايراني قديمي بود.با به پايان رسيدن جنگ جهاني دوم در سال 1945 ، در مالزي برادران شاو در سال 1947 شروع به فيلم سازي كردند. آنها فيلم هاي بيشتر توليد كردند و چهره هاي جديدي را مطرح كردند. موفقيت برادران شاو در توليد فيلم ، تعدادي از سرمايه گذاران

را تشويق كرد وارد اين تجارت شوند.در حال حاضر، در كشور مالزي سالانه حدود پانزده فيلم بلند و بين صد تا چهارصد تله تئاتر و سريال تلويزيوني توليد مي شود؛ علاوه بر اين هر سال در اين كشور، جشنواره ي ملي  فيلم سازي برگذار مي گردد. در حدود250 سينما در مالزي وجود دارد كه علاوه بر فيلم هاي محلي فيلم هاي وارداتي نيز نمايش مي دهند.تحصيلات(نظام آموزشي):در كشور مالزي آموزش رسمي كودكان را در سن شش سالگي آغاز مي كنند و دوره ي آموزش ابتدائي ، شش سال طول مي كشد. آموزش ابتدايي و متوسطه در مالزي رايگان است و وزارت آموزش و پرورش مسئوليت آن را به عهده دارد.دانشگاه مالايا:اين دانشگاه در سال 1962 در كوالالامپور تأسيس شده است و تنها دانشگاه دولتي مالزي  در داخل شهر است . دانشگاه مالايا ، يكي از دويست دانشگاه برتر دنياست. دروس اين دانشگاه به دو زبان مالايايي و انگليسي ارائه مي شود. اين دانشگاه مورد تأييد وزارت علوم، تحقيقا ت و فناوري و نيز وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي ايران است و در اغلب رشته ها تا مقطع دكتري ، دانشجو مي پذيرد.دانشگاه تكنولوژي(فناوري) مالزي:اين دانشگاه در سال 1905 در اسكوداي تأسيس شده است و انواع رشته هاي فني  و مهندسي را دارد.ادبيات:در دوران قبل از استقلال، سبك هاي ادبي در مالزي، در اثر نفوذ كشورهاي اروپايي(پرتغال، هلند و انگلستان)تغيير كرده است؛ اما بالاخره زبان محلي اين كشور ، جاي خود را در آثار ادبي كلاسيك باز كرد. اولين روزنامه به زبان محلي در مالزي ، در سال 1876 منتشر شده است. ميراث ادبي غني

مالزي، شامل افسانه ها، قصه هاي عاميانه، داستان هاي حماسي، اشعار قافيه دار و ... است كه اغلب به صورت شفاهي، از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.ورزش:در كشور مالزي، ورزش هم مانند ساير پديده هاي اجتماعي، دو صورت مدرن و سنتي دارد. وجود آب و هواي گرم در شبه جزيره ي مالزي و برنئو ، شرايط مناسبي براي غواصي به وجود آورده است. راه پيمايي ، غارنوردي و كوه نوردي، گلف ، چوگان، سواركاري و و رزش هاي رزمي، از پرطرف دار ترين ورزش ها در اين كشور است.سپك تاكرا:نوعي سرگرمي سنتي است . سپك تاكرا ، ورزش ملي مالزي محسوب مي شود و شبيه واليبال است. درهنگام بازي، از توپي توخالي استفاده مي شود كه آن را با بافتن ساقه هاي درخت نخل رونده يا راتان درست مي كنند . بازيكنان مي توانند در هنگام بازي ، با پا، زانو وسر خود به توپ ضربه بزنند ، ولي استفاده از دست، ممنوع است.واحد پول:واحد پول مالزي، رينگيت است. در شهريور 1389 يك رينگيت مالزي، حدوداً برابر با 0.31 دلار آمريكا و 3300 ريال ايران بود.گردشگري:در ميان پنج قاره ي دنيا، آسيا قاره اي ست كه همواره در طول تاريخ توانسته است با جاذبه هاي فرهنگي خود گردشگران قابل توجهي را جلب كند. مالزي يكي از كشورهاي آسيايي است كه در طول سال هاي اخير پذيراي گردشگران متفاوتي بوده است و باتوجه با آب و هواي مناسب ، جاذبه ها و ديدني هاي مختلف خود، برنامه هاي مختلف سفري براي تمام اقشار طراحي كرده است تا همه بتوانند از جاذبه هاي طبيعي و

فرهنگي آن بهره مند شوند.صنعت گردشگري، به خصوص در اقتصاد مالزي، اهميت به سزايي دارد، زيربناي اقتصادي قوي و محكم صنعت گردشگري در مالزي موجب شده است كه هر سال تعداد زيادي گردشگر به اين كشور سفر كنند. چنانچه وزير گردشگري مالزي اعلام كرده است شمار افرادي كه در سال 2007 به اين كشور سفر كرده اند به بيست ميليون وهفتصد هزار نفر رسيده است. او اعلام كرده است كه كشورش قصد دارد در سال 2007، شمار گردشگران را به 21.5 ميليون نفر برساند. طبق آمار مالزي از نظر جذب گردشگر در رتبه ي يازدهم جهاني و پس از چين ، دومين كشور آسيا در اين زمينه است. در اولويت قرار گرفتن توسعه ي صنعت گردشگري در مالزي، باعث شده است درآمد اين كشور از بخش گردشگري در سال 2005 به 8.72 ميليارد دلار برسد.پس از سفر وزير گردشگري مالزي به ايران در سال هاي اخير ، امكانات جديدي براي افزايش سفر گردشگران ايراني به مالزي فراهم شد.در حال حاضر سالانه هزار گردشگر ايراني بدون نياز به گرفتن ويزا ، از طريق پرواز هاي روزانه ي مستقيم تهران- كوالالامپور، مشهد- كوالالامپور ، شيراز- كوالالامپور ويا از طريق ديگر، مثلاً از طريق كشورهاي جنوب خليج فارس، به مالزي سفر مي كنند.به طوري كه اكنون مالزي، يكي از مقاصد اصلي گردشگران، تجار و دانشجويان ايراني شده است.خوشبختانه صنعت گردشگري، تغييرات زيادي در شخصيت مردم اين كشور به وجود نياورده است؛ بلكه به آنها كمك كرده ميراث با ارزش خود را حفظ و ديگران را نيز با آن آشنا كنند. رفتار دوستانه و مهرباني مردم مالزي ، اين

كشور را به سرزمين جذاب و جالب براي گردشگران تبديل كرده است. "سلامت د تنگ" در زبان ملي مالزي، به معني"خوش امديد"است و مسافران در تمام مدتي كه در اين كشور هستند، اين جمله را از زبان مردم اين كشور مي شنوند و مفهوم آن را در رفتار مردم نيز لمس مي كنند. مالزي براي جذب گردشگران برنامه ريزي هاي مختلفي كرده و از اين نظر، موفق نيز بوده است. بدين ترتيب، با توجه به قرابت فرهنگي ميان دو كشور ميتوان از تجربيات و برنامه هاي آن ها براي توسعه ي گردشگري در ايران استفاده نمود.تاريخ روابط فرهنگي:در آغاز ظهور دين اسلام ، مسلمانان عرب و ايراني، سفر به منطقه ي آسياي جنوب شرقي را آغاز كردند. مسلمانان مهاجر، به ويژه ايرانيان، نزد مردم و حاكمان منطقه، از حرمت و اعتبار زيادي برخوردار بودند. سفرنامه هاي جهان گرداني نظير ماركوپولو و ابن بطوطه ، مؤيد اين امر است. با مسلمان شدن حاكمان منطقه در قرن ها چهارده و پانزده ميلادي ، دين اسلام، نفوذ بيشتري يافت و اين امر تا شروع دوره ي استعمار ادامه يافت.سابقه ي اين نفوذ و ارتباط فرهنگي ، در آثار تاريخي و روايات مورخان و جهان گردان، مشهود است؛ علاوه براين، داستان هاي محلي فراواني به زبان ملايو و جود دارد كه برگرفته از فرهنگ اسلامي است.حضور ايرانيان در منطقه باعث رواج لغات و اصطلاحات زيادي اززبان فارسي در زبان و ادبيات مالايي شده است. برخي از مورخان ،  مهم ترين سبك شعر مالايو، يعني"پانتول"را تقليدي از اشعار مرصع زبان  فارسي مي دانند. با ورود استعمار به منطقه، اين روابط

به تدرج كمتر شد.لازم به ذكر است كه از اوايل دهه ي1350شمسي،هر سال،قاريان ايراني در مسابقه هاي بين المللي قرائت قران كريم در مالزي شركت مي كنند.روابط فرهنگي:گسترش روابط كشورها، از جمله دو كشور جمهوري اسلامي ايران و مالزي، در حوزه هاي مختلف، به ويژه زمينه ي فرهنگي ، به برخي عوامل بستگي دارد كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم در ارتقا ويا كاهش اين روابط دخالت دارند.در خصوص روابط جمهوري اسلامي ايران با مالزي بايد اذعان داشت كه زمينه هاي مشترك مناسبي براي گسترش روابط فرهنگي ميان دو كشور وجود دارد كه از آن جمله مي توان به حضور دين اسلام در دو كشور، رشد زبان فارسي در مالزي، فرهنگ غني دو كشور، شباهت هاي فرهنگي و برخورداري دوكشور از جاذبه هاي فراوان تاريخي و گردشگري اشاره كرد. با توجه به حضور هزاران دانشجو ، تاجر و مهاجر ايراني در مالزي، لازم است مسئولان ، به خصوص بخش فرهنگي ، در اين مورد اقداماتي مؤثر انجام دهند.دو كشور ، پس از انقلاب اسلامي بويژه در سال هاي اخير، همكاري هاي خود را در زمينه ي مناسب فرهنگي گسترش داده اند. از جمله همكاري هاي دو كشور در حوزه ي فرهنگي مي توان به موارد زير اشاره كرد:•    تأسيس كرسي زبان فارسي در برخي از دانشگاه هاي مالزي، نظير دانشگاه مالايا•    برگزاري همايش ها و سمينارهاي متعدد در دانشگاه ها و مراكز علمي و فرهنگي مالزي•    مبادله ي استاد و دانشجو،به ويژه از طرف ايران•    حضور قاريان ايراني در مالزي و بالعكس، به مناسبت برگزاري مسابقات مختلف در زمينه ي قرائت، حفظ و تفسير قرآن

كريم•    عبور زائران مالزيايي خانه ي خدا از ايران و آشنايي با فرهنگ و آداب و رسوم ايراني•    همكاري دو كشور در زمينه ي گردشگري، شناخت جاذبه هاي گردشگري، و امضاي يادداشت هاي تفاهم دو جانبه در جهت تسهيل رفت و آمد گردشگران •    ترجمه و چاپ كتاب هاي فارسي•    پخش فيلم هاي ايراني در شبكه هاي ماهواره اي مالزي و توليد كارهاي مشترك تلويزيوني و سينمايي•    برگزاري نمايشگاه ها و هفته ي  فرهنگي ايران درمالزي•    برگزاري جشنواره ي غذا و صنايع دستي در مالزي

ناجي نيسان

نويسنده : ديويد مگي

خلاصه كتاب: ندا آقاجاني- مترجم : مسعود نيازمند- انتشارات نوربخش١٣٨٣- فصل اول: افتتاح كارخانه جديد (بهار 2001): شركت نيسان قرار بود كارخانة جديدي در امريكا افتتاح كند. كاركنان بيم داشتند كه به دليل عدم سودآوري مستمر و نبود رهبري مناسب، درهاي كارخانه بسته شود، ولي اكنون گوسن رييس و مدير عمليات شركت براي انجام مراسم رسمي آماده شده تا با افتتاح اين كارخانه به اين بيم و هراس ها پايان دهد. اين كارخانه در ايالت مي سي سي پي امريكا احداث شده و بر اثر توصية فرماندار اين ايالت به مسئولان نيسان صورت گرفته است . به اين ترتيب گوسن در سرزميني ناآشنا بي صبرانه در انتظار آغاز مراسم افتتاحيه بود.افراد گوناگوني در آنجا جمع شده بودند تا به سخنراني گوسن گوش فرا دهند . گوسن سخن خود را آغاز مي كند. او از كوشش و تلاش در راه احياي نيسان مي گويد و هدف شركت را بر سودآوري در طي يكسال مورد تأكيد قرار مي دهد. او مي گويد نيسان هزاران نفر را در كارخانة مي

سي سي پي به كار  خواهد گمارد و توليدات جديدي را عرضه خواهد كرد. گوسن مي گويد: "ساخت محصولات مطلوب در بازارهاي مناسب، عامل اساسي پايه گذاري رشد  اقتصادي سودآور و استوار است و اين دقيقاً همان كاري است كه ما مي خواهيم در اينجا انجام دهيم و سرمايه گذاري نيسان بخش مهم آن است .كارخانة نيسان يك وانت معمولي، يك خودروي اسپرت و نيسان ميني ون نسل آينده را توليد خواهد كرد. اين برنامه، توسعه اي چشمگير و مهم در برنامة كار ما در بازار امريكاست. اين برنامه قدرت پاسخگويي ما را در برابر بازار افزايش داده، هزينه ها را كاهش خواهد داد و از تأثيرپذير يمان در برابر نوسانات ارزي خواهد كاست."براي مي سي سي پي امروز روز شكرگزاري است . چهار هزار شغل با درآمد بالا، سرمايه گذاري يك ميليارد دلاري، … وحدت . براي نيسان و گوسن صحبت از طرح احياي جسورانه اي به منظور بازگرداندن نيسان به مقام و موقعيت خود به عنوان يكي از مشهورترين توليدكنندگان خودرو در دنياست.هنگامي كه گوسن وارد شركت نيسان شد، شركت در سراشيبي قرار داشت و گوسن براي يافتن راه نجات آن بايد از تمامي آموز ش ها و تجارب فعاليت خود در ميشلن و رنو استفاده مي كرد . بسياري از روش هاي متداول و مرسوم مديريت در ژاپن كارايي ندارد زيرا در مورد رو ش هاي غربي انجام كار وتجارت در اين كشور ترديدهاي عمده اي وجود دارد . به همين دليل گوسن از تجارب خود براي ايجاد سبكي منحصربه فرد در نيسان استفاده كرد و هرگز در اعتقاد و باور خويش

دربارة تدابيري كه مورد استفاده قرار مي داد ترديدي به خود راه نمي داد . "چالش بزرگي است ولي ما از جهنم آمده ايم و مي كوشيم به برزخ برسيم . بايد به سرعت دگرگوني ايجاد كنيم ". محصول جديد كليد احياي نيسان است  سرمايه گذاري ما در كارخانة مي سي سي پي جزء بسيار مهمي از آيندة ماست.فصل دومراز موفقيت يك رهبر جديد بين المللي:هيچ كس به اندازة گوسن سوء مديريت را نمي شناسد. هركدام از شركت هايي كه او در آنجا كار كرده است، مثل ميشلن امريكاي جنوبي، ميشلن امريكاي شمالي، رنو، و اكنون نيسان ، همانند درسي دربارة مسيرغلط سازماني و سردرگمي و يا هردو بوده است.گوسن معتقد است آنچه انسان از مشاهدة تفاوت هاي ديگران مي آموزد و به وي كمك مي كند تا از روش هاي گوناگون به ثروت دست يابد . يكي از دوستان و همكاران قديمي گوسن مي گويد او از هر فرهنگي كه در معرض آن قرار بگيرد به سرعت چيزهاي فراواني ياد مي گيرد. اولين شغل گوسن كار كردن در ميشلن فرانسه و از پايين ترين سطح ممكن، يعني شغلي صنفي در يك كارگاه توليدي بود . نخستين چيزي كه گوسن در كارگاه مشاهده كرد، تنفر و بيزاري كارگران كارخانه از مديريت بود به ويژه مديراني كه از كارهاي روزانه و چالش هاي مربوط به شغل كارگران بي اطلاع و يا به آن بي توجه بودند . وي آنجا درس ارزشمندي آموخت كه بعدها به عنوان مدير ارشد مي توانست آن را به كار گيرد.كاركنان در هر سطحي در سازمان براي مشكلات راه حلي دارند.گوسن مراتب

ترقي را دركارخانة فرانسوي به سرعت طي كرد و هنگام ي كه ٢٦ سال داشت مديريت بيش از ٧٠٠ كارگر و كارمند را در كارخانه به عهده گرفت. در سال ١٩٨٥ زماني كه گوسن تنها ٣٠ سال داشت، به سمت مدير ارشد عملياتي بخش پردردسر و ناآرام امريكاي جنوبي شركت ميشلن برگزيده شد از او خواسته شده بود اين بخش را متحول كند . گوسن تورم عنان گسيخته اي را تجربه مي كرد. گوسن مي گويد : بايد دستمزد كاركنان را هرماه يكي دوبار تغيير مي دادم. اين يك آزمايش بود، اما واقعاً مشتاق انجام آن بودم . من بايد به هرقيمتي شده آن را انجام مي دادم. گوسن معتقد بود شرايط اقتصادي تنها بخشي از مشكل است، بنابراين تيم هاي ميان فرهنگي را تشكيل داد تا راه حل هايي بيابند . اين اقدام و تلاشي مقدماتي و نوپا در كار گروهي ميان فرهنگي و بين كاري بود كه در آينده به عنوان سبك مديريت خاص گوسن شناخته شد . اين كار فرابخشي موانع موجود ميان فرانسوي ها و برزيلي ها را از بين برد و براي شركت موفقيت به ارمغان آورد و واحد امريكاي جنوبي  ميشلن را در عرض دو سال به سوددهي رساند.سال ١٩٩٨ يعني سومين سال فعاليت گوسن در برزيل، سودآورترين دوران شركت بود و براي گوسن پيشرفت عمده اي در كار به شمار مي آمد. در نتيجه او را به سمت مدير ارشد واحد امريكاي ميشلن برگزيدند. گوسن بي سروصدا و با شفافيت كامل به امريكا آمد . وي به كاركنان نشان داد هيچ گونه برنامة از پيش تعيين شده اي

ندارد و در مورد رفع نيازمندي هاي شركت به كمك و مشاركت آنان متكي است . گوسن چند دستور و رهنمود فوري در واحد امريكا صادر كرد . وي صرفاً سؤال مي كرد . اين سبك خاص مديريت او بود و نشان مي داد بدون هرگونه پيش فرضي آمده است و مي خوهد از طريق شنيده ها بامسائل آشنا شود.راهبرد وي عبارت بود از :. هيچ فرضي نكن ( پاسخ سؤالات را در داخل شركت پيدا كن)¬. سريع كار كن. اعتماد و احترام را با نتايج قوي به دست آوراو براي نخستين بار اين امكان و فرصت را به دست آورده بود كه توجه خود را به اصول مديريت نظري و ناب تري مثل رضايت مصرف كنندگان و ساختار درون سازماني معطوف كند. ادغام گودريچ و ميشلن، گوسن را وادار كرد به دنبال راه هاي تركيب فرهنگ ها و فلسفه هاي كاري كاملاً متفاوت برود.وي شيوه اي را به كار گرفت كه شبيه روش مورد استفادة وي در امريكاي جنوبي بود، تيم هايي از كاركنان داراي فرهنگ ها و زمينه هاي كاري مختلف را داخل سازمان تشكيل داد. به كساني كه با يكديگر رابطه برقرار نمي كردند، مگر با هدايت يك نيروي قوي بعضي تيم ها شامل فرانسوي ها و امريكايي ها بودند و بعضي ديگر دربرگيرندة مهندسين و مديران خريد. اين بزرگ ترين اقدام گوسن در حل مسائل به كمك تيم هاي ميان سازماني و ميان شغلي به شمار مي رفت. ايجاد تيم هاي ميان شغلي، اين امكان را براي فرانسوي ها وامريكايي ها فراهم آورد تا سبك ها و روش هاي مديريتي خود

را ادغام كنند. او مي گويد: اين واقعيت كه من فرانسوي يا امريكايي نبودم كارساز  شد. در چنين شرايطي افراد هرگز تصميم گيري شما را با نزدي ك بيني و كوته نظري فرهنگي مرتبط نمي دانند. وقتي انسان بخواهد تغييرات گسترده اي را اعمال كند، آنگاه خارجي بودن امتياز و نعمت بزرگي خواهد بود.گوسن در سال ١٩٩٦ به پاريس منتقل و به عنوان مدير شماره ٢ مشغول به كار شد . پس از مدتي دريافت كه رنو با مشكل روبه روست و پس از ده سال نخستين زيان خود بالغ بر يك ميليارد دلار را در 1996 تجربه كرده است . گوسن رنو را شركتي مي ديد كه به بازار داخلي به شدت متكي و از ناكامي هاي گذشته فلج شده است.گوسن به عنوان قائم مقام شركت رنو، مسئوليت تحقيق، خريد، توليد، مهندسي و برنامه هاي مربوط به خودرو را برعهده داشت . مسئوليت اصلي او در جبران زيان هاي سنگين شركت بسيارساده بود : كاهش هزينه ها. وي وضعيت شركت را بررسي و تجزيه و تحليل كرد و به اين نتيجه رسيد كه كاهش هزينه ها در تمامي مراحل براي رنو ضروري است تا اين شركت بتواند دوباره به قدرت مالي قابل قبولي دست يابد . نتيجةاين بررسي ارائة برنامة سه ساله اي براي كاهش هزينه هاي عملياتي به ميزان٣٠ميليارد فرانك فرانسه در مدت سه سال بود.  رقمي كه در آن زمان دست نايافتني به نظر مي رسيد.  طرح و روش گوسن در كاهش هزينه ها، شامل كاهش هزينه ها در همة بخش ها، از قسمت اداري تا قسمت مهندسي و توليد مي شد

. برنامة وي به دقت مراقب بود از سطح نوآوري و ابتكار در شركت رنو كاسته نشود و در واقع، به  گونه اي طراحي شده بود كه براي مشاغل و رشد شركت فرصت هاي بيشتري را در بلند مدت به وجود  مي آورد.  سختگيري اوليه ، فرزند بهتري به بار مي آورد. گوسن مي گويد : مي دانستم كار سختي خواهد بود، اما بهترين راه پيوستن من به تيم رنو پذيرش همين  شرايط سخت بود. برنامه نتيجه بخش بود . تا ١٩٩٧ رنو دوباره به سوددهي رسيد و تا ١٩٩٨ رنو به اندازة كافي قدرتمند شده بود، به طوري كه وقتي گوسن پيشنهاد خريد سهام تعيين كننده در شركت ژاپني نيسان را، كه براي بقا تلاش مي كرد، به همكاران خود ارائه داد، هيچكدام به آن نخنديدند.فصل سومايجاد يك اتحاد جهانيچرا نيسان و رنو با يكديگر متحد شدند؟براي طرفين هيچ راه انتخاب ديگري وجود نداشت . رنو كه با برنامة جسورانة كاهش هزينه ها تقويت شده بود، به دليل فروش تنها ٨٥ درصد از توليد خود در اروپا، امكان رشد محدودي داشت. گوسن با محصولات نيسان آشنا بود و دقت و عملكرد توليدات نيسان را دوست داشت و مي دانست آن شركت توانايي طراحي و ساخت خودروهاي خوبي را دارد و حدس مي زد كه مشكلات شركت در مديريت آن نهفته است كه اين نقطة قوت اساسي در رنو به شمار مي رفت. هر دو شركت از نظر اندازه مشابه بودند و نقطة قوت يكي نقطة ضعف ديگري به شمار مي رفت . گوسن پيشنهاد تشكيل تيم هاي ميان سازماني را ارائه كر د .

مديران نيسان از اين پيشنهاد استقبال كردند و به طور مشترك يازده تيم، شامل اعضايي از رشته هاي كاري مشابه از شركت هاي مختلف را تشكيل دادند . وظيفة تيم هاي ميان سازماني يافتن همياري هاي ممكن ميان شركت ها و بررسي اين موضوع بود كه در صورت تشكيل يك اتحاد، اين همياري ها چگونه ميتوانست به نتيجه برسد.هر دو شركت فايل ها و اسرار مربوط به طراحي و توليد خود را، كه معمولاً محرمانه تلقي مي شد، بهيكديگر ارائه كردند . تيم هاي ميان سازماني كه توسط گوسن پيشنهاد شد، به مديران هر دو شركت كمك كرد تا به اين موضوع بپردازند كه آيا رنو و نيسان مي توانند به روش بسيار مقدماتي، اما واقعي و  ملموس، با يكديگر همكاري كنند يا خير؟ تي مهاي ميا نسازماني برنامه ريزي هاي عملي و ملموسي انجام  مي دادند.بعضي از تيم ها به توليد و تداركات و سازماندهي مي پرداختند، در حالي كه تيم هاي ديگر تمركز و توجه خود را به منطقة مهم و كليدي مثل اروپا يا مكزيك معطوف مي كردند. تيم ها ضمن بررسي نقاط قوت هر دو شركت، به تشخيص نيازهاي يك شركت در راه تأمين آنها در شركت ديگر مي پرداختند. رنو در فكر نجات نيسان بود اما عملكرد تيم ها، بر اساس روحية همكاري و تعاون، از ابتدا اتحاد را مشخص و روشن مي كرد. رنو قدرت مديريت و برنامه ريزي خود را با مهارت نيسان در توليد و مهندسي تركيب مي كرد . گوسن مي گويد : هرگاه سازمان ضعيف عمل مي كرد، تقصير و گناه آن بر گردن ديگري

بود . واحدهاي  سازماني و واحدهاي عمليات منطقه اي، هريك ديگري را سرزنش مي كرد. قسمت فروش برنامه ريزي توليد را سرزنش مي كرد، برنامه ريزي توليد قسمت مهندسي را سرزنش مي كرد، توليد، اروپا را سرزنش مي كرد و اروپا توكيو را. چرخه اي بي پايان از نوميدي همراه با مسئوليت گريزي كه نيسان را دچار ركودي طولاني كرده بو د . به همين دليل منتقدان در ١٩٩٩ مطمئن نبودند كه گوسن و همتايان خارجي  رنو بتوانند  نيسان را نجات دهند. در تشخيص مشكلات شركت، همه متفق القول بودند.كاركردن بدون توجه و علاقه، صرفاً به خاطر رفع تكليف و ساختن خودروهاي ازمدافتاده، فقط به منظور حفظ افراد در مشاغل خود. بعضي از روزنامه نگاران آشكارا ترديد خود را از احياي نيسان توسط گوسن و گروه رنو، ظرف چند سال، ابراز مي كردند. گوسن مي گويد وي هرگز اهميت چالش هاي پيش روي خود  را در شغل جديدش مورد ترديد قرار نمي داد، اما وقت خود را صرف “چه خواهد شد ”ها نكرد زيرا مي دانست اگر نيسان نتواند به طور كامل احيا شود، اين سرزن شها مستقيماً متوجه او خواهد شد. فصل چهارمشفافيت كامل اعتماد ايجاد ميكندهنگامي كه گوسن در اكتبر ١٩٩٩ طرح احياي نيسان را زودتر از انتظار به جهان اعلام كرد، با اين  ضربه اي بر تجارب پس از جنگ وارد آورد كه ژاپن هرگز آن را تجربه نكرده بود . اين بار گوسن چيزي بيش از هزينه ها را از ميان برداشت . طرح احياي نيسان كه با هدف نجات ميليون ها نفر در مدت زمان كوتاه و ايجاد فرص ت

هاي رشد بلند مدت براي بازگرداندن سريع نيسان به اعتبار و حسن شهرت و سوددهي تنظيم شده بود، شكافي عميق در سنت كاري فرهنگيِ ژاپن ايجاد كرد . اين طرح جسورانه با  ناباوري بسيار روبه رو شد، زيرا مديران قديمي كارخانه ها به اين واقعيت پي بردند كه ثبات شغلي آنان  و هزاران كارمند و كارگري كه زير نظرشان كار مي كردند، پايان خواهد پذيرفت . اين موضوع هرگز  در ژاپن شنيده نشده بود، جايي كه شغل افراد مادا مالعمر است.گوسن معتقد است سازمان ها هنگامي به اعتماد و اطمينان دست مي يابند كه انگيزه ها و شرايط روشن و شفاف باشند و هرگاه عملكرد مديريت به طور روشن در ارتباط با مصر ف كنندگان، كاركنان و سهامداران كاملاً شفاف باشد، به هيچ توجيهي نياز نيست . او ديوارهايي را كه نيسان طي بيش از شش  دهه در اطراف خود ساخته بود، فروريخت و براي مردم اعتماد، اطمينان و يكپارچگي حاصل از صداقت  را به عنوان تنها سپر و پشتيبان نيسان باقي گذاشت.  مهم ترين نكات طرح احياي نيسان عبارت بودند از:. كاهش هزينه هاي عملياتي به ميزان يك تريليون ين ژاپن. كاهش تعداد تأمين كنندگان قطعات و مواد به نصف. كاهش بدهي هاي خالص از 4/1 تريليون ين به كمتر از ٧٠٠ ميليارد ين تا سال مالي ٢٠٠٢ (كاهش ٦ ميليارد دلاري پس از تزريق سرمايه توسط رنو ) . ايجاد سرمايه گذاري و تداركات محصولات، شامل عرضة ٢٢ مدل جديد تا سال ٢٠٠٢. كاهش تعداد كاركنان در سطح جهان به ميزان ٢١ هزار نفر. كاهش تعداد كارخانه هاي مونتاژ خودرو در ژاپن

از ٧ كارخانه به ٤ كارخانه. كاهش تعداد جايگا ههاي توليد در ژاپن از ٢٤ جايگاه به ١٥ جايگاهگوسن قصد داشت در سه زمينة عمده معادل يك تريليون ين از هزينه ها بكاهد:خريد كليتوليدهزينه هاي اداريگوسن مي گفت نيسان در كوتاه مدت از طريق اصل كاهش هزينه ها در طرح احياي نيسان ، جان سالم به در خواهد برد . اقدامي كه وي مي دانست بسياري در ژاپن به آن علاقه مند نبودند، اما چاره اي جز پذيرفتن آن نداشتند.او به اين موضوع نيز واقف بود كه رشد و ترقي بلندمدت نيسان (احياي واقعي آ ن ) به توانايي شركت در ايجاد شور و شوق و وفاداري در مشتريان بستگي دارد و مي گفت توسعة محصولات، اصلي ترين عامل احياي نيسان خواهد بود و شكي در آن نيست.فصل پنجمهنر اجرا كردنگوسن مجبور نبود كار خود را رها كند . اعضاي كميتة اجرايي نيز همين طور. نيسان نه تنها در سال مالي ( 2000 ) به سوددهي رسيد، بلكه سود حاصله در تاريخ شركت بي سابقه بود . در يك سال چه تفاوت فاحشي مي تواند رخ دهد.زماني كه گوسن در ماه مه ٢٠٠١ به سمت تريبون رفت تا اعلام كند نيسان بهترين عملكرد مالي خود را در تاريخ شركت داشته است، نتوانست هيجان خود را پنهان كند . وقتي براي نخستين بار مي خواست طرح احياي نيسان را اعلام كند، با دلهره و نگراني به طرف تريبون گام برمي داشت، اما اين باراو اعداد و ارقام فراواني در دست داشت كه نشان مي داد نيسان واقعاً در مسيري جديد به پيش مي رود. شركت تنها

يكسال پس از بدترين سالي كه در تاريخ خود پشت سر گذاشته بود، به ٢٩٠ ميليارد ين درآمد خالص دست يافت . به دليل فعاليت هاي ميان سازماني كه قبلاً انجام شده بود، كار احياي شركت زود شروع شد و اشتباهي هم در تقويم شركت رخ نداده بود.گوسن گفت: من پشتيباني كامل و دخالت فعال كاركنان را درخواست كردم و امروز پاسخ خود را گرفتم. گوسن پرداختي مستمر و روزانه به مرحلة اجرا را نه يك وسواس و نه بخشي از شغلش مي داند، بلكه آن را يك ضرورت ميبيند و اين تفاوت اساسي ميان احيا و ناكامي است. وي ميگويد:ابتدا بايد اين فرصت را براي كاركنان فراهم كرد تا با بحث و گفت وگو و شنيدن در تمامي سطوح سازماني، تغيير ايجاد كنند . سپس بايد تصميم گرفت و اجرا كرد . صرف وقت زياد براي شنيدن و برنامه ريزي بدون اجراي مؤثر، كاري ساده و بيهوده است.فصل ششمهيچ مشكلي نيست كه محصول خوب آن را حل نكندنيسان چنان جسورانه از پس اهداف طرح احياي خود برآمد كه كلية تعهدات اداري را يكسال زودتر از برنامه، جامة عمل پوشاند و در نتيجه گوسن در ماه مه ٢٠٠٢ به دنيا اعلام كرد كه طرح احياي سه سالة نيسان در مدت دو سال به پايان رسيده است. نيسان نخستين خودروهاي پرفروش متعلق به دوران پس از طرح احيا را به بازار عرضه كر د . اين موضوع باعث شد نيسان وارد مرحلة ديگري از ايجاد تغييرات و تحولات اساسي شود. فروش در ژاپن نيز به طور فزاينده اي رشد يافت و به بيش از ربع قرن

افول و زوال داخلي پايان داد.گوسن گفت : سال پيش به شما گفتم نيسان عقب افتاده است . امسال به شما مي گويم نيسان قاطعانه  به سوي تثبيت خود به عنوان يك شركت خودروسازيِ جهاني، رقابتي، و سودده حركت مي كند. هيچ مشكلي در يك شركت خودروسازي نيست كه محصولات خوب از حل آن عاجز باشد . گوسن از نخستين ماه هاي شروع كار خود، همواره از محصولات كليدي كه حيات بادوام و طولاني نيسان در گرو آنهاست، سخن رانده است . شالودة صنعت خودروسازي به گونه اي است كه مشتريان و مصرف كنندگان، جذب خودروهاي موجود در بزرگ ترين و سود آورترين بازارهاي مثل ايالات متحده، اروپا و ژاپن ميشوند. محصولات جذاب كه نياز روزافزون مصرف كنندگان را برآورده مي كند، حتي بدترين مشكلات منابع انساني داخلي را با ايجاد مشاغل بيشتر، اعطاي پاداش بيشتر به كاركنان، خشنودي و رضايت داخلي و غرور سازماني افزون تر برطرف مي كند و مشكلات را كوچك تر و بي اهميت تر از آنچه هست نشان مي دهد. توليدات جديد عناوين خبري را به خود اختصاص مي دهد. هنگام ورود گوسن طرح كهنه و منسوخ بخش عمده اي از مشكلات نيسان را تشكيل مي داد. طرح هاي تازه و نو نكتة اساسي در احياي شركت به شمار مي رفت.گوسن مي گفت: ظرفيت يك خودرو در جلب توجه خريداران به مارك تجارتي يك شركت، تفاوت بين  يك محصول خوب و يك كار موفقيت آميز بزرگ را نمايان ميكند. گوسن مردي است كه بازي تجارت و كسب وكار را به خوبي مي داند، هدف او برد در اين بازي است

. او  يك كما ل گراست كه به جز اول بودن به چيزي ديگر نمي انديشد. وي معتقد است تعيين ديدگاه هاي  كوچك به منزلة استقبال از ضعف ساختاري است و اين موضوع دگرگوني و تغيير بنيادي نيسان را به هيچ  عنوان تأمين نخواهد كرد.حتي يك لحظه غفلت مي توانست حاصل سه سال كار پرزحمت را از بين ببرد.او همواره به كاركنان شركت توصيه ميكرد "هوشيار باشيد. "ژاپني ها اين ويژگي گوسن را خيلي دوست دارند كه مرد خانواده است و ٦٠ ساعت كار در هفته و برنامة بين المللي زمان بندي شدة جلسات را مي تواند با پدر بودن خود به سادگي درهم بياميزد. آخر هفته كه در منزل است، از انجام كارهاي اداري خودداري مي كند، حتي نامه هاي الكترونيك خود را چك نمي كند. شلوار جين مي پوشد و وقت زيادي را با فرزندان خود مي گذراند تا آنها بتوانند گوسنِ پدر را ببينند، نه گوسنِ مدير را. گوسن مي گفت با طرح احياي نيسان توانستيم يك شركت نابسامان را به شركتي خوب تبديل كنيم و از ١٨٠(١ يعني فروش يك ميليون خودرو در سال، ٨ يعني ٨ درصد سود و صفر يعني رسانيدن بدهي ها به  نقطة صفر) يك شركت خوب را به يك شركت عالي تبديل خواهيم كرد . دستيابي به طرح نيسان ١٨٠ بر ٤  محور استوار است:درآمد بييشترهزينة كم تركيفيت و سرعت بيشتر و بالاتر و حداكثر اتحاد با رنو همچنين اين طرح به توانايي گوسن در ترغيب كاركنان به منظور دستيابي و تحقق امري غير ممكن، متكي است.فصل هفتمسادگي حاصل سخت كوشي استاگر بخواهيد بدانيد گوسن چگونه

نيسان را سودده كرد، تمام پاسخ ها را در فوت و فن روش مديريتي او نخواهيد يافت . گوسن ذهن افراد درون سازمان را تغيير داد . وي اين كار را با آگاهي و ابتكار عمل انجام داد. گوسن رهبري نيست كه موقعيت برترش را دستاويزي براي وادار كردن افراد به اطاعت از خود و رياست بر آنها قرار دهد، برعكس او با تكيه بر واقعيات و هوش و ذكاوتي كه در گفت وگو و محاوره دارد، به ميدان مي آيد و بسياري از مخالفان احتمالي اش را طرفدار خود ميكند. سبك گوسن تركيبي است از سادگي، روشني، انگيزه، اجرا، و انتظار. او در مورد آنچه كه افراد مي توانند انجام دهند، از آنها وعده و تعهد مي گيرد.روش گوسن به طور خلاصه عبارت است از :. اهداف بزرگ اما قابل دستيابي را تعيين مي كند. نقش و ميزان مسئوليت را براي همه روشن مي سازد. با سرعت كار مي كند. رشد و پيشرفت كار را مورد بررسي قرار مي دهد. نتايج كار را بر اساس واقعيت ارزيابي مي كندمسائلي كه نيسان در ايجاد تغييرات اساسي با آنها مواجه شده بسيار پيچيده بوده اند . مواردي مانند يك اتحاد سازماني چند فرهنگي، تيم هاي بين سازماني متشكل از اعضايي كه به زبا ن هاي مختلف صحبت مي كنند و برنامه هاي توليد، خريد و طراحي خودرو ساده نيستند.افتخار گوسن اين است كه موارد پيچيده را براي اطرافيانش روشن و ساده مي كند و در هر جلسه اي معمولاً از ميان انبوهي اطلاعات به دنبال نكته يا نكاتي مي گردد كه احتمال درك آن توسط ديگران

بيشتر باشد. اقتصاد نابسامان ژاپن و عدم توانايي در تغيير، موجب از دست رفتن انگيزه و اعتماد به نفس در نيسان شد. عواملي كه گوسن در موفقيت يك شركت ضروري مي داند.فصل هشتمچگونه مي شود در زمرة بهترين هاي جهان قرار گرفتدر سال ١٩9٩ گفته شد نيسان در عرض چند سال به يكي از قدرتمندترين و بهترين خودروسازان جهان تبديل خواهد شد . اين سخن در آن زمان با بي اعتنايي روبه رو شد . بقا ممكن است؛ در حد متوسط قرار گرفتن، شايد؛ دستيابي به سود بي سابقه و توليد خودروهايي كه بهترين جوايز را نصيب شركت كند، امكان ندارد. اما در سال ٢٠٠٢ اعلام شد نيسان به يكي از رهبران صنايع جهان تبديل شده است.چهار عامل اساسي كه موجب اين اتفاق شد عبارت بودند از:. درآمد بيشتر ) از طريق فروش يك ميليون دستگاه خودرو بيشتر). هزينة كم تر(كاهش هزينه ها به ميزان ١٥ درصد در طول سه سال). كيفيت و سرعت بيشتر (با توجه و تأكيد بر محصول و مديريت ). حداكثر اتحاد با رنو )يافتن راه هاي ه مافزايي كه هر دو طرف را بهره مند كند) فصل نهماهميت يك مردتدابير و راهكارهاي بسياري به كار گرفته شد تا نيسان تنها در عرض سه سال از بازنده به برنده تبديل شود. اما اين تغيير و تحولات اساسي بدون وجود رسالت و ديد فوق العاد و استثنايي در رأس شركت ميسر نمي شد. گوسن مردي است كه وقتي موضوع مردم و محل ها مطرح مي شود، به واقعيات و عقل و منطق توجه مي كند، نه به عقل و خرد سنتي و

كليشه اي. اين موضوع به او امكان مي دهد نيسان آداب و رسوم كاري ژاپني را با نگاهي متفاوت از ديگران بنگرد. گوسن از فرانسه وارد مي شود تا امور را در دست گيرد.  نمي تواند به زبان ژاپني صحبت كند، اما مي خواهد شركت و تجارت جها ني را تغيير دهد . معمولاً هنگامي كه افراد  بسياري درگير كار باشند، اعتباربيش از حد دادن به يك فرد، به دليل كسب موفقيتي، با مقاومت طبيعي مردم  روبه رو مي شود . در اين موارد معمولاً برخلاف منطق است كه مثلاً با صداي بلند گفته شود:او دنيا را تغيير داداو شركت رانجات دادشايد تنها گوسن بود كه در سال ١٩٩٩ و در آن لحظة حساس مي توانست نيسان را نجات دهد . گوسن نمونة كاملي است كه نشان داد چگونه يك فرد مي تواند منشأ تغييرات اساسي باشد . او اين كار را عملاً بدون ايجاد تغييراتي در نيروي انساني انجام داد. اين همان شركت بود اما آنچه تفاوت مي كرد او بود.هرگاه نيسان دچار خطا و لغزش شود، او نخستين كسي است كه آن را مي پذيرد. سبك فرافرهنگي و غير كليشه اي گوسن انزواي او را در يك گوشه عملاً غير ممكن مي كند. با شروع چند ماه از شروع كار گوسن در شركت، كاملاً آشكار شد وي رهبري متفاوت است و كسي است كه بسياري از افراد در نيسان به رغم مشكلات موجود، سعي مي كنند تا حد معقولي با او باشند و از او جدا نشوند. به سختي مي توان از گوسن ايراد گرفت . حتي يافتن كسي ديگر، جز آنها كه

در ژاپن او را به بيرون كردن ژاپني ها از شركت متهم مي كنند، دشوار است زيرا او با شفافيت كار مي كند و خود را پشت هيچ چيزپنهان  نمي كند.وقتي از او پرسيدند : آيا كاري در يك شركت ديگر خودروسازي به شما پيشنهاد شده است ؟ گوسن در مقام مديري كه ظاهرًا فراتر از سمت فعلي خويش نظر دارد، بهترين پاسخ را به اين پرسش داد. وي در مصاحبه اي با مجلة اتوموتيو نيوز گفت : اين كم كم يك پرسش كلاسيك شده است كه مايلم يك پاسخ كلاسيك به آن بدهم . رسالت من كمك به نيسان براي طي مسير صحيح دستيابي به رشدي سودآور و پايدار است و هيچ چيز در اين راه توجه مرا منحرف نخواهد كرد.

الفباي مطالعه كار

ذر 1390 ، 09:56

الفباي مطالعه كاراستانلي اوگلي

خلاصه كننده : محسن خاني- مقدمه: اين كتاب براي تفهيم بهتر اصول «مطالعه كار» (work Study ) كه در مسئوليتهاي روزمره شما مؤثر بوده و شما را در كنترل انجام كار و بهبود كارآيي كارگران ياري مي نمايد، نوشته شده است. اين كتاب ، سرپرستان را در برخورد با تغييرات سريع محيط كارخانه و تغييرات تكنولوژيكي ياري مي نمايد. دانستن اين نكته حائز كمال اهميت است كه ، اگرچه «مطالعه كار» بوسيله يك دپارتمان تخصصي انجام مي شود ولي كاربرد مؤثر آن در حيطه نظارت و كنترل سرپرست است .باسمه تعاليشناسنامه كتابنام كتاب    ..................................................................................الفباي مطالعه كارتأليف    ...........................................................................................استانلي اوگليترجمه    ...................................................................................گروه مهندسي صنايعتيراژ    ............................................................................................سه هزارجلدناشر    .........................................................................انتشارات جهاددانشگاهي صنعتي شريفتاريخ چاپ    ........................................................................چاپ اول شهريورماه 1361چاپ دوم ارديبهشت ماه 1366چاپ وصحافي   ...........................................................................چاپخانه علامه طباطباييباسمه تعاليفهرست مطالب عنوان    صفحهمقدمه    3فصل 1-

مطالعه كار و كارآيي توليد    4فصل 2- مطالعه كار چيست ؟    5فصل 3- عوامل انساني    5فصل 4- دستور العمل كلي « مطالعه كار»    6فصل 5- تكنيكهاي اصلي و ارتباط بين آنها    7فصل 6- «مطالعه روش» چيست ؟    8فصل 7- روش سئوال كردن    8فصل 8 - تكنيكهاي عمده مورد استفاده در« مطالعه روش»    9فصل 9- «زمان سنجي » چيست ؟    10فصل 10- تكنيكهاي عمده متداول در«زمان سنجي»    10فصل 11- تعيين «ضريب عملكرد»    11فصل 12- روش انجام «زمان سنجي » باكرنومتر    12فصل13- بيكاريهاي مجاز     13فصل 14- بيكاريهاي مجاز جهت استراحت و رفع نيازهاي شخصي    13فصل 15- بيكاريهاي مجاز ناشي از فرآيند عمليات    14فصل 16- بيكاريهاي مجاز ويژه    14فصل 17- بيكاريهاي مجاز ناشي از سياست مديريت    15فصل 18- مسائل اجرائي استاندارهاي زماني    15فصل 19- عوامل مؤثر بربازده (ستاده)    16فصل 20- تغييرات تدريجي و اثرات آن    16فصل 21- «مطالعه كار» و آموزش تحليلي    17فصل 22- تعادل خط توليد و مشكلات آن    18فصل 23- وسعت حوزه عملكرد «مطالعه كار»    18نتيجه    20مقدمهبه كليه سرپرستان اين كتاب براي تفهيم بهتر اصول «مطالعه كار» (work Study ) كه در مسئوليتهاي روزمره شما مؤثر بوده و شما را در كنترل انجام كار و بهبود كارآيي كارگران ياري مي نمايد، نوشته شده است. اين كتاب ، سرپرستان را در برخورد با تغييرات سريع محيط كارخانه و تغييرات تكنولوژيكي ياري مي نمايد.دانستن اين نكته حائز كمال اهميت است كه ، اگرچه «مطالعه كار» بوسيله يك دپارتمان تخصصي انجام مي شود ولي كاربرد مؤثر آن در حيطه نظارت و كنترل سرپرست است .فصل اولمطالعه كار و كارآيي توليدگزارشات متعددي كه از وضعيت اقتصادي كشور در روزنامه ها

، تلويزيون و راديو منتشر مي شود ، تأكيد بر وجود ارتباط اساسي بين سطح زندگي و كارآئي توليد صنايع دارد.منظور از كارآيي توليد چيست ؟كارآئي توليد بصورت نسبت بين «داده » و «ستاده» و يا به عبارت ساده تر ، نسبت بين مقدار محصولات توليد شده و كليه منابعي كه در جريان توليد مورد استفاده قرار گرفته اند تعريف مي شود. همه ما علاقمند به افزايش كارآئي توليد هستيم ولي مسئوليت اصلي اين كار برعهده مديريت است. استفاده از تكنيكهاي « مطالعه كار» مديريت را در امر افزايش كارآئي توليد ياري مي نمايد ، چون دستورالعمل سيستماتيك آن ، نكات و حقايق بسياري را جهت اقدامات مؤثر روشن مي نمايد.روشهاي اصلي افزايش كارآئي توليد كدامند ؟در اين زمينه شش عامل عمده وجود دارد كه تحت دو عنوان زير مورد بحث قرار مي گيرند.الف - مطالعه فرآيند (Process Study ) كه شامل زمينه هاي تحقيق و گسترش است .ب- مطالعه كار( work Study )كه شامل زمينه هاي عملي است .الف - مطالعه فرآيند:1- بهبود فرآيند اصلي.2- بهبود ماشين آلات و تجهيزات.3- كاهش تنوع محصولات و استاندارد كردن نوع محصولات .سه عامل فوق جزء برنامه هاي دراز مدت است و نياز به هزينه زياد دارد.ب- مطالعه كار:1- بهبود روشهاي انجام عمليات2- برنامه ريزي بهتر و بهبود روشهاي كنترل3- افزايش ميزان كار مفيد كليه كاركنان.سه عامل اخير نسبتاً سريعتر حاصل مي شود و نياز به هزينه قابل توجهي ندارد. بين «مطالعه كار» و «مطالعه فرآيند» تفاوت بسيار زيادي وجود دارد. تأكيد « مطالعه كار » بر استفاده هرچه مؤثرتر از منابع موجود است كه نتيجتاً كمكي است

در جهت فراهم نمودن قسمتي از سرمايه لازم براي سياستهاي بلند مدت .فصل دوم((مطالعه كار )) چيست ؟«مطالعه كار تكنيك هاي مطالعه روش و زمان سنجي را در بر مي گيرد و براي تأمين حداكثر استفاده ممكن از نيروي انساني ، تجهيزات و مواد اوليه مورد نياز براي انجام يك كار مشخص ، انجام مي شود.»مطالعه كار تكنيكي است تحليلي در مسائل و مشكلات كارآئي توليد كه جهت بهبود سريع كارآئي توليد و افزايش ميزان كار مفيد ، انجام مي شود.اهداف مطالعه كار عبارتند از :الف - مؤثرين استفاده از تجهيزات و مواد اوليه.ب- مؤثرترين استفاده از نيروي انسانيج- عملكرد مطلوب مجموعه تجهيزات ، مواد اوليه و نيروي انساني .فصل سومعوامل انسانيعوامل انساني غيرقابل پيش بيني ترين جنبه مطالعه كار است ولي در عين حال از جنبه هائي است كه به هيچ وجه نبايد از آن غفلت شود. بايد دانست كه انجام تغييرات در روش انجام كار درصورتي مورد قبول نيروي انساني درگير در آن كار واقع ميشود كه مزاياي حاصل از انجام آنها مشهود باشد. از طرف ديگر ، تغييراتي وجود دارند كه اين چنين نيستند (مزاياي حاصل از انجام آنها مشهود نيست) و نتيجتاً در مقابل اين گونه تغييرات مقاومت هايي مي شود ، و شرايطي بوجود مي آيد كه مانع پذيرش كامل روش جديد و نيز موجب از بين رفتن بعضي از مزاياي اين روش خواهد شد.اولين عكس العمل هر شخص در اين موقعيت بدين شكل بروز خواهد نمود : «اين مطالعه براي من چه نفعي دارد ؟» افراد بدرجات مختلف داراي ويژگيهايي زير مي باشند :الف - جويندگي (Acquisitiveness )ب- ابتكار

(خلاقيت ) (Constructiveness )ج- كنجكاوي (Curiosity )فصل چهارمدستورالعمل كلي ((مطالعه كار))هنگام انجام مطالعه كامل كار ، دستورالعمل هشت مرحله اي زير توسط متصديان مطالعه كار مورد استفاده قرار ميگيرد:1-    انتخاب (Select )- انتخاب كاري كه بايد مورد مطالعه قرار گيرد.2-    ثبت (Record ) - ثبت كليه جزئيات واقعي روش موجود با مشاهده مستقيم آنها.3-    بررسي (Examine ) - بررسي دقيق و منتقدانه اطلاعات جمع آوري شده.4-    طرح و تدوين (Develop ) - طرح و تدوين بهترين روش با در نظر گرفتن شرايط واقعي نه كاذب.5-    زمان سنجي (Measure ) - اندازه گيري حجم كار مورد نياز در روش جديد و محاسبه زمان استاندارد انجام آن كار .6-    تعريف (Define ) - تعريف روش جديد و تعيين زمان مربوطه بطوريكه براي هميشه مشخص و معين باشد.7-    اعمال (Install ) - اعمال روش جديد بر مبناي استانداردهاي تعيين شده و زمان مجاز آن .8-    ابقاء (Maintain ) - ابقاء استانداردهاي جديد بوسيله روشهاي صحيح كنترل .«امكان كوتاه كردن اين دستورالعمل وجود ندارد و هيچيك از مراحل را نمي توان حذف كرد.»فصل پنجمتكنيكهاي اصلي و ارتباط بين آنهادر فصل دوم گفته شد كه « مطالعه كار » تكنيكهاي « مطالعه روش» و « زمان سنجي » را در بر مي گيرد . اين تكنيكها كدامند ؟ و رابطه آنها با يكديگر چيست ؟ « مطالعه روش » براي بهبود روشهاي اجراي عمليات انجام ميشود .« زمان سنجي » براي تعيين زمان اجراي عمليات انجام مي شود.مطالعه روش به منظور كاهش حجم كار مورد نياز براي عمليات از طريق بررسي دقيق روش موجود و طرح و تدوين روشهاي ساده

تر و مؤثرتر ، انجام مي شود. زمان سنجي جهت تشخيص و كاهش زمانهاي غيرمؤثر و سپس تعيين زمان استاندارد براي عملياتيكه مطابق اين روش معين انجام گيرند ، انجام مي شود.« مطالعه روش» و « زمان سنجي » هر دو شامل تكنيكهاي مختلفي هستند كه در فصول بعدي مورد بحث قرار خواهند گرفت.هدف از « مطالعه روش « دست يافتن به موارد زير است :الف - بهبود فرآيند ها و روشهاي توليدب- بهبود استقرار تجهيزات در كارگاه و مناطق كاريج - بهبود طرح ماشين آلات و تجهيزات د- استفاده بهتر از مواد اوليه ، تجهيزات و نيروي انساني.ه_- صرفه جوئي در بكاربردن نيروي انساني و كاهش كارهاي پرزحمت ، خسته كننده و غيرضروري .و- ايجاد و توسعه محيط فيزيكي بهتر براي كار .هدف از «زمان سنجي » دست يافتن به موارد زير است :الف - بهبود برنامه ريزي و كنترلب- برنامه ريزي مفيد نيروي انساني براي ماشين آلاتج- شاخص قابل اطمينان براي اندازه گيري كارآئي نيروي انساني . د- مبناي قابل اطميناني براي كنترل هزينه نيروي انساني .ه_- اجراي سيستمهاي دستمزد تشويقي مناسب و عادلانه .و هدف از تركيب اين دو تكنيك افزايش كارآيي توليد است .فصل ششم((مطالعه روش )) چيست ؟« مطالعه روش » بصورت زير تعريف مي شود :ثبت سيستماتيك و بررسي دقيق و منتقدانه روشهاي فعلي و پيشنهادي انجام كار ، بمنظور طرح و بكاربردن روشهاي ساده تر و مؤثرتر و كاهش هزينه ها. در صورتيكه روي روش انجام عملياتي مطالعه تحليلي انجام شود مي توان آن را بهبود بخشيد. در انجام اين مطالعه لازم است كه توالي سيستماتيك و منظم

دستورالعمل آن رعايت گردد. اين دستورالعمل شامل شش مرحله از هشت مرحله دستورالعمل مطالعه كار كه در فصل 4 مطرح شد ، بوده و به شرح زير مي باشد :1 - انتخاب 2- ثبت3 - بررسي 4- طرح و تدوين 5- اعمال 6- ابقاءفصل هفتم روش سؤال كردن در طول بررسي فعاليتهاي فعلي و طرح و تدوين روش هاي جديد شيوه خاصي براي سؤال كردن بكار گرفته ميشود و اين شيوه از الگوي معيني براي بررسي موارد زير پيروي مي كند :منظور - « چه» فعاليتي عملاً انجام مي شود ؟ حذف قسمتهاي غيرضروري كار مكان - «كجا» آن كار انجام مي شود ؟ تركيب كارها تا آنجا كه امكان دارد.توالي - « كي » آن كار انجام مي شود ؟شخص - « چه كسي » آن فعاليت را انجام مي دهد ؟ ترتيب مجدد توالي عمليات براي كسب نتيجه مفيدتر روشها - «چگونه» آن فعاليت انجام مي شود ؟ ساده تر كردن عمليات فصل هشتمتكنيهاي عمده مورد استفاده در ((مطالعه روش))حال به برخي تكنيهايي كه هنگام انجام مطالعه روش مورد استفاده متصديان مطالعه كار قرار مي گيرند اشاره ميشود.الف - نموار نخي (String diagrams )اين نمودار عبارت است از نقشه يا ماكت كارگاه يا كارخانه كه در روي آن از رشته هاي نخ براي مشخص كردن و ا ندازه گيري مسير حركت كارگران ، مواد و تجهيزات استفاده شده مي شود.ب- تجزيه و تحليل فيلم (Film analysis  )بررسي تك تك عكس هاي فيلم يك عمليات .ج- سايكلوگراف (سيكل نما) Cyclegraphروشي براي ثبت مسير حركت است يعني معمولاً با استفاده از يك منبع روشنايي مسير

حركت بر روي عكس رسم ميشود.د- جدول فعاليتهاي چندگانه (Multiple activity chart )جدولي است كه در آن فعاليتهاي بيش از يك موضوع (كارگر ، ماشين ، تجهيزات) روي يك محور زماني مشترك ثبت شده و ارتباط بين آن فعاليتها را نشان مي دهد.ه_ - نمودار جريان (Process chart )نمودار جريان عبارت است از نمايش گرافيكي توالي عمليات .فصل نهم((زمان سنجي )) چيست ؟زمان سنجي بصورت زير تعريف مي شود :« بكار گيري تكنيهائيكه به منظور تعيين زمان لازم جهت انجام عملياتي خاص توسط كارگر واجد شرايط و در سطح عملكرد مطلوب ، طرح شده اند.« زمان سنجي » نيز مانند « مطالعه روش » ميسر خواهد بود. براي انجام موفقيت آميز زمان سنجي دستورالعمل سيستماتيكي شامل شش مرحله زير بايد بكار گرفته شود.1- انتخاب 2- ثبت 3- زمان سنجي 4- بررسي 5- جمع بندي 6- تعريف فصل دهم تكنيكهاي عمده متداول در ((زمان سنجي))تكنيكهاي عمده متداول در زمان سنجي بشرح زير مي باشند :الف - زمان سنجي با كرنومتر Tim Studyدر اين روش براي تعيين هر چه دقيقتر زمان انجام فعاليتي مشخص و در سطح عملكرد تعريف شده ، عمليات مورد مشاهده مستقيم قرار گرفته و با كرنومتر زمان سنجي مي شود.ب - مطالعه توليد Production  studyاين روش عبارت است از زمان سنجي پيوسته بوسيله كرنومتر و در مدتي طولاني ، كه غالباً در طول يك شيفت يا بيشتر ادامه پيدا مي كند.ج- زمان هاي از پيش تعيين شده براي حركات (Predetermined  motion/time standards )در اين روش هر عملياتي به حركات بسيط مورد نياز براي انجام آن تجزيه شده و سپس باتوجه به ماهيت حركت

و شرايط انجام آن ، زمان از پيش تعيين شده اي به هر يك از حركات اختصاص داده مي شود. از جمع زمان هاي لازم براي انجام حركات ، زمان نرمال انجام عمليات تعيين مي شود . سپس با اضافه كردن بيكاريهاي مجاز لازم ، زمان استاندارد حاصل مي شود.د- اطلاعات تركيبي Synthetic dataدر اين تكنيك با تركيب زمانهاي جزئي كه قبلاً از طريق زمان سنجي مستقيم بدست آمده است ، زمان استاندارد يك عمل يا يكسري عمليات تعيين مي شود .ه_ - تخمين تحليلي Analytical  estimationدر اين روش زمان انجام يك عمليات در سطح عملكرد مطلوب بر مبناي معلومات و تجربيات عملي در مورد اجزاء كاري مربوطه ، تخمين زده مي شود.فصل يازدهم تعيين ((ضريب عملكرد))منظور از تعيين « ضريب عملكرد» چيست ؟تعيين ضريب عملكرد به شرح زير تعريف مي شود :قضاوت زمان سنجي در مورد ميزان سرعت و كارآيي اپراتور در انجام يك جزء يا اجزاء كار كه اين قضاوت باتوجه به تصور كلي زمان سنج از ضريب عملكرد طبيعي انجام مي شود.در طول مطالعه و تعيين ضريب عملكرد براي هر يك از اجزاء كاري ، عوامل خارج از كنترل و عوامل تحت كنترل كارگر ، هر دو بايد در نظر گرفته شوند .عوامل تحت كنترل كارگر :الف - تغيير در الگوي حركات لازم براي انجام كار .ب- تغيير در سرعت انجام كار .ج- تغييرات ناشي از مهارتهاي كارگر.د- تغييرات ناشي از نقطه نظرات ذهني كارگر.عوامل خارج از كنترل كارگرالف - تغيير در كميت مواد اوليه مورد استفادهب- تغيير در بازدهي ابزارها و تجهيزاتج- تغيير در شرايط محيط كار مانند ، نور ،

درجه حرارت و  غيره .فصل دوازدهمروش انجام (( زمان سنجي )) با كرونومتربطور خلاصه دستورالعمل متداول زمان سنجي با كرنومتر به شرح زير است :1- متصدي مطالعه كار در صورت امكان بايد قبل از شروع زمان سنجي اطلاعات زير را بدست آورد :الف - مشخصات كار .ب- مشخصات كيفيت كارج- نقشه هاد- موارد مورد استفادهه_- ابزارها و تجهيزات مورد استفاده و غيره .2- سپس بايد با سرپرست كارگاه براي حصول اطمينان از موارد زير تماس بگيرد : الف - همه چيز براي انجام زمان سنجي آماده مي باشد.ب- اپراتور انتخاب شده براي مطالعه آگاه بوده و توجيه شده است .ج- اپراتور انتخاب شده از نحوه انجام كار اطلاع كافي دارد كه بتواند اين عمليات را در خلال مشاهده بصورت رضايت بخش انجام دهد.3- سپس متصدي مطالعه كار ، زمان سنجي مي كند.4- اطلاعات ثبت شده بايد با دقت بررسي شده و زمان نرمال براي كليه عمليات محاسبه گردد.5- هر گونه بيكاري مجاز لازم بايد به اين زمان نرمال افزوده شده و نتيجه نهائي نيز به عنوان « زمان استاندارد» به سرپرست ارائه شود.فصل سيزدهمبيكاريهاي مجازچرا بعد از بدست آوردن زمان نرمال بايد زمان بيكاريهاي مجاز را به آن اضافه كنيم ؟ لزوم اضافه كردن زمان بيكاريهاي مجاز ، ناشي از اين واقعيت است كه متصدي مطالعه كار تا اين مرحله فقط كارهاي مفيدي را كه بوسيله كارگر انجام مي شود محاسبه كرده است و چيزهائي از قبيل زمانهاي غيرمؤثر كارگر و ماشين ، مواقع استراحت و غيره از نظر دور بوده است.بنابراين جهت قابل استفاده بودن زمانها در عمل ، قبل از  ارائه زمان استاندارد

(جمع زماني كه طي يك كار بايد در سطح عملكرد استاندارد و قابل قبول ، انجام شود ) افزودن زمان بيكاريهاي مجاز به آن ضروري مي باشد.فصل چهاردهمبيكاريهاي مجاز جهت استراحت و رفع نيازهاي شخصياين بيكاري مجاز تحت عناوين « بيكاريهايي جهت رفع خستگي » ، « بيكاريهاي جهت استراحت » يا « بيكاري مجاز خستگي » نيز شناخته مي شود و بصورت زير تعريف مي شود :زماني است علاوه بر زمان نرمال كه درصدد دادن فرصتي به كارگر جهت برطرف نمودن اثرات جسماني و رواني ناشي از كار در شرايط خاص و نيز رفع نيازهاي شخصي است . مقدار زمان بيكاري مجاز به ماهيت كار مورد نظر بستگي خواهد داشت . اين نوع بيكاريهاي مجاز به دو دسته تقسيم ميشوند :1-    بيكاريهاي مجاز ثابت              2- بيكاريهاي مجاز متغيير 1-  بيكاريهاي مجاز ثابتاين نوع بيكاري مجاز در كليه كارهاي تكراري براي مرتفع نمودن نيازهاي فردي ، زمان صرف چاي و استراحت طبيعي در نظر گرفته مي شود .2- بيكاريهاي مجاز متغييراحتياجات فيزيكي هر يك از اجزاء كاري عمليات مختلف مي تواند با يكديگر متفاوت باشد. بيكاريهاي مجاز متغيير براي بر طرف كردن اين تفاوتها در نظر گرفته مي شود.فصل پانزدهمبيكاريهاي مجاز ناشي از فرايند عملياتچنانچه در زمان كار ماشين يا زماني كه صرفاً در كنترل فرآيند عمليات مي باشد (يعني كوشش و مهارت كارگر تأثيري در كم يا زياد كردن زمان آن ندارد) ، كارگر كاري براي انجام دادن نداشته باشد ، اين نوع بيكاري برايش پيش مي آيد. وقتي كه كارگران اجباراً و خارج از كنترل خود ، به دلايلي دچار بيكاري شوند، براي

جبران آنچه كه به علت اين بيكاري از دست مي دهيم ، در محاسبه زمان بيكاري مجاز بايد به اين بيكاري توجه داشته باشيم.فصل شانزدهمبيكاريهاي مجاز ويژهاين نوع بيكاري مجاز براي در برگرفتن فعاليتهايي كه در همه سيكلها انجام نمي شوند ولي وجود آنها براي انجام صحيح كار ضروري مي باشد ، در نظر گرفته مي شود . اين نوع بيكاريهاي مجاز تحت سه عنوان اصلي زير دسته بندي مي شوند :1- بيكاريهاي مجاز براي كارهاي پريوديك 2- بيكاريهاي مجاز تصادفي2-    بيكاريهاي مجاز احتمالي فصل هفدهمبيكاريهاي مجاز ناشي از سياست مديريت اين نوع بيكاري مجاز به شرح زير تعريف مي شود :نوع بيكاري مجاز علاوه بر بيكاريهاي مجاز ديگر مي باشد كه لازم آن ناشي از طبيعت كار مورد نظر بوده و با اختيار و صلاحديد مديريت در نظرگرفته مي شود.دانستن اين نكته حائز اهميت مي باشد كه محاسبه اين نوع بيكاري مجاز جزء مطالعه كار نمي باشد و فقط در شرايط خاص و معيني بايد با نهايت دقت در نظر گرفته شوند.اين نوع بيكاري مجاز در چه مواردي در نظر گرفته مي شود. :وقتي كه بر اثر تغييرات تدريجي بين دو استاندارد زماني تفاوتهائي ايجاد مي شود و زمانيكه اتحاديه ها اصرار بر حفظ روشهاي فعلي انجام كار و تجربه كارگران در آن روشها دارند، در اين صورت ممكن است مديريت بيكاري مجاز را تحت عنوان «بيكاري مجاز ناشي از سياست مديريت » در نظر بگيرد.فصل هيجدهممسائل اجرائي استانداردهاي زمانيدر فصل سوم « عوامل انساني در مطالعه كار » را مورد بحث قرار داديم و اثرات آنها را عمدتاً روي كارگران بررسي نموديم .

بايد توجه داشت كه اين عوامل ، اثرات مشابهي بر روي سرپرستان نيز دارند.چرا در مورد سرپرستان چنين است ؟ بعضي از دلايل به شرح زير مي باشند:الف - سرپرستان افرادي هستند كه شديداً تحت تأثير انجام «مطالعه كار » قرار مي گيرند . چون بحث بر سركاري است كه سالها مسئول آن بوده اند.ب - ممكن است سرپرستان احساس كنند كه اگر انجام دادن « مطالعه كار » منجر به افزايش كارآيي كارگران شود اعتبار سرپرست كاهش خواهد يافت.ج- اگر سرپرستان تصور كنند كه « تمام متصديان مطالعه كار افراد بيكاره و مزاحمي مي باشند» كارگران كه نقطه نظرهايشان متأثر از سرپرستان است نيز در مقابل انجام « مطالعه كار» عكس العمل منفي نشان خواهند داد.فصل نوزدهمعوامل مؤثر بر بازده (ستاده)اكنون عوامل ديگري را كه ممكن است بربازده (ستاده) مؤثر باشند مورد بررسي دقيق قرار مي دهيم . سرپرستان بايد اين عوامل را بشناسند و بدانند كه چنانچه مشكلي پيش آيد در چه مواردي خودشان مي توانند دست به اقدام صحيح بزنند ، و در چه مواردي بايد از متخصصين بخشهاي ديگر كمك بگيرند. اين عوامل معمولاً تحت دو عنوان اصلي زير مورد بحث قرار مي گيرند : 1-  طبيعت حركات يا روشها2- آهنگ حركات1-    طبيعت حركات يا روشها : الف - تسهيلات تهيه شده ب- آموزش كارگران ج - تغيير در مواد اوليهد- تفاوتهاي فردي Individual   differences2- آهنگ حركات  در اينجا عوامل به سه دسته تقسيم ميشوند :الف - مهارت   ب - كوشش     ج - شرايط كاري فصل بيست تغييرات تدريجي و اثرات آن تغييرات تدريجي به شرح زير تعريف مي شود :تغييرات

تدريجي عبارت است از تغييراتي كه پس از مطالعه روش و تدوين روش مطلوب ، تعيين حجم كار و ارائه زمان استاندارد ، در روش انجام عمليات رخ مي دهد. تحت شرايط عادي ، پاره اي تغييرات اجتناب ناپذير در روش انجام هر عملياتي اتفاق خواهد افتاد.تغييرات جزئي و كوچكي وجود دارند كه جلب توجه نمي كنند يا اثرات آنها بطور كلي روي تمام عمليات ، مهم محسوب نمي شود.مشكل وقتي شروع مي شود كه چند تغيير كوچك روي مي دهد و مجموع اين تغييرات موجب مي شود تا ارتباط منطقي ميان زمان استاندارد تعيين شده براي انجام عمليات و حجم كار مورد نياز براي انجام آن از بين برود.عدم آگاهي سرپرستان از شرايطي كه تحت آن شرايط زمان استاندارد تعيين شده است. موجب مي شود كه تغييرات عمده و بزرگ نيز از نظرشان دور بماند.فصل بيست و يك(( مطالعه كار )) و آموزش تحليليدر سالهاي اخير اكثر شركتها اقدام به تأسيس بخش هاي آموزش نموده اند كه اين بخش ها در رابطه با «برنامه هاي آموزش كارگران « فعاليت مي نمايند.سرپرستان بايد از اصول روشهايي كه در تهيه اين برنامه آموزشي بكار مي رود آگاه باشند ، بخصوص هنگاميكه كارگران براي عملياتي يا زمان استاندارد مشخص ، آموزش داده مي شوند و اين عمليات بايد بوسيله همين سرپرستان كنترل شود.چرا لازم است سرپرستان اين آگاهيها را داشته باشند؟ الف - موفقيت يك برنامه آموزشي تا حدود زيادي بستگي به درك و پذيرش اين برنامه توسط سرپرست مربوطه دارد. ب- در طول تهيه برنامه آموزشي سرپرست باتوجه به تجربيات عملي كه دارد مي تواند كمكهاي

ارزشمندي بكند.ج - گرفتاريها و آگاهيهاي سرپرست از آموزش كارگران اغلب مي تواند شك و اختلاف نظر روي زمينه هائيكه تصور مي رود آموزش بايد در آن زمينه ها باشد را بر طرف كند.فصل بيست و دومتعادل خط توليد و مشكلات آنمتعادل كردن خط توليد بدين ترتيب تعريف مي شود :مرتب كردن توالي يكسري عمليات پيوسته و پي در پي (عملياتي كه روي قطعه يا محصولي انجام مي شوند و آنرا تكميل مي كنند با زمانهاي استاندارد تقريباً متساوي ، بطوريكه كار با سرعتي مطلوب از عملياتي به عمليات بعدي جريان يابد.از تعريف فوق معلوم مي شود كه دو عامل كليدي و جود دارد كه در متعادل كردن خط توليد مؤثر مي باشند:1- زمان هاي مساوي عمليات2- سرعت مطلوب بازدهفصل بيست و سوموسعت حوزه عملكرد ((مطالعه كار))حال با جمع بندي مطالبي كه در فصول قبل مطرح شد وسعت حوزه عملكرد «مطالعه كار» مورد بررسي قرار ميگيرد. موضوعاتي كه در فصول قبل مطرح شد تأكيد بر لزوم ارتباط بين بخش « مطالعه كار« با ساير بخشهاي مؤسسه دارد.1- طراحي كارخانه در اينجا مي بينيم كه مطالعه كار با بررسي موارد ذيل مي تواند بر روي طرح كارخانه اثر بگذارد:الف - سيستمهاي حرارتي ، نور و تهويه .ب- قابل دسترس بودن ماشين آلات و تجهيزاتج- حركت كارگران ، مواد و تجهيزاتد- ابزارآلات ، قيد و بندها Jigs and fixturesه_ : طرح استقرار ميزهاي كار ، الگوي حركت و  غيره 2- مطالعه روشبرخي از تكنيك ها عبارتند از :الف - تهيه جداول فرآيند (انسان ، مواد ، ماشين آلات )ب - تهيه جدول فعاليتهاي دست چپ و راستج-

روش سؤال كردن (چه ، چرا ، كجا ، كي )3- استانداردهاي زماني 4- ايمني5- طرحهاي تشويقي 6- روابط انساني اكنون مي دانيم كه سوء تفاهم ، عدم همكاري و عدم كنترل چه اثراتي برروابط صنعتي دارد و نيز مي دانيم كه براي ايجاد هر تغييري در شرايط كار ، افراد ذيربط بايد تا حدي در جريان كارها قرار بگيرند و نسبت به آنچه مي گذرد آگاه باشند.7- امور كاركنانبرخي مسايلي را كه بخش امور كاركنان دائماً با آنها روبروست بيان كرديم مانند :الف - تخصيص نيروي انسانيب- استخدامج- روابط انساني    د- روابط صنعتي8- آموزشدر مورد تدوين برنامه آموزش تحليلي و لزوم بحث ، مشورت و توافق با كليه افراد ذيربط جهت تدويل برنامه آموزشي و نيز مراجعه دقيق به نظرات و عكس العمل هائيكه افراد بروز مي دهند ، بحث كرديم.نتيجهدر اين كتاب سعي شده است كه به خواننده درك عميقتري از « مطالعه كار » و تكنيكهاي آن داده شود و نيز نشان داده شده است كه چگونه روشهاي سيستماتيك « مطالعه كار » مي تواند در حل مسائل توليد مفيد واقع شود.اگر شما سرپرست يك كارگاه باشيد ، بايد با مطالعه اين كتاب نسبت به نقش مهم خودتان در كاربرد مؤثر تكنيكهاي « مطالعه كار آگاه و مطلع شده باشيد.و اگر مدير يك مؤسسه باشيد ، بايد شناختي كافي نسبت به اينكه « مطالعه كار » ابزاري مفيد براي تسلط شما برامور ميباشد و اطلاعاتي كه از اين طريق حاصل مي شود شما را در تصميم گيري ها و كنترل بهتر در زمينه هاي مختلف توليد ، ياري مي نمايد . پيدا

كرده باشيد.

چرا اون خنگه پولدار شده، ولي من نشده ام

؟نويسنده: رابرت شمين

خلاصه كتاب: معصومه هرمزي- مترجم : علي مفتخر- ويراستار : مهدي زارع- او جسارت حماقت را دارد و اين اولين قدم به سوي دانايي است. (جيمز گيبون هونكر) نكته :پولدارهاي خنگ هيچوقت فكر نمي كنند ونمي گويند " من نمي توانم"، بلكه از خود مي پرسند : " چگونه مي توانم ؟ ". كلمه نمي توانم را از واژگان و ذهن خود كنار بگذاريد. اين مطلب قابل ذكر است : قدرت خود باوري فرد هميشه بالاترازآن جيزي است كه ديگران درباره او فكر مي كنند.مقدمهاين كتاب را به  3 بخش ساده تقسيم كرده1. آمادگي : شما رو به دنباي "خنگ پولدار"(Rich Idiot) مي برد.2. هدف گيري : همچون نقشه اي است براييافتن گنج ثروت.3. آتش : در اين مرحله ماشه رو ميكشيد، آتش مي كنيد و به هدف مي زنيد.اين كتاب ما رو با هشت راز آشنا  كرده كه به دلايل درگيري كاري و مشغله فكري ، آنها را فراموش كرده.اين كتاب براي ما نكاتي را بيان ميكند كه به خاطر سپردن آنها مفيد مي باشد.بخش اولآمادگي(( راز شماره 1 ))آنچه را درباره پولدارشدن فكر مي كرديد ، وارونه كنيد.او جسارت حماقت را دارد و اين اولين قدم به سوي دانايي است. (جيمز گيبون هونكر)نكته :پولدارهاي خنگ هيچوقت فكر نمي كنند ونمي گويند " من نمي توانم"، بلكه از خود مي پرسند : " چگونه مي توانم ؟ ". كلمه نمي توانم را ازواژگان و ذهن خود كنار بگذاريد.اين مطلب قابل ذكر است : قدرت خود باوري فرد هميشه بالاترازآن جيزي است كه ديگران درباره او فكر مي كنند.كار كردن هوشمندانه

از كار كردن طولاني و سخت و طاقت فرسا، بهتر است و نيز ثروت فقط در پول نيست، بلكه در وقت و زمان است ؛ در زندگي است و تأكيد آن هم بر زندگي است.نكته :اولويت هايتان بايد خانواده ، دوست ، اقوام و فعاليتهاي معنوي باشد، نه فعاليتهاي شغلي.حركت از حالت عادي و طبيعي به حالت وارونهدر عين حال بچه هايي كه هيچ وقت رفتارشان با ديگران هماهنگ نيست، خارج از سيستم عمل مي كنند و خودشان مي خواهند اتوبوس را برانند و به جاي طبيعي و متعادل بودن ، وارونه رفتار ميكنند، كساني هستند كه عالي ترين مهارتها را براي پولدار شدن در اختيار دارند.آزمون پولدار خنگ در اينجا از شما مي خواهم كه آزمون پولدار خنگ را با دقت بخوانيد و قبل از پاسخ به سؤال بعدي، پاسخ خود را  در محل مشخص  شده بنويسيد.1. چگونه يك زرافه را در يخچال مي گذاريد؟اگر در تصور اينكه آنرا قطعه قطعه كرده و بعد داخل يخچال حا سازي مي كنيد كاملاً در اشتباهيد و طرز فكر يك عاقل بي پول را داريد.جواب: در يخچال را باز مي كنيد، زرافه را داخل يخچال مي گذاريد، در يخچال را مي بنديد. به همين سادگي.2. چكونه يك فيل را در يخچال مي گذاريد؟اينجا هم در اين تصور هستيد كه در يخچال را باز كرده و فيل را داخل يخچال مي گذاريد، پاسخ خوبي است، اما غلط است.جواب : قبل از اينكه  فيل را داخل يخچال بگذاريد، بايد زرافه را از داخل يخچال بيرون بياوريد.3. شير شاه براي حيوانات سميناري بر پا كرده است. تمام حيوانات در سمينار

شركت مي كنند به جز يك حيوان. كدام حيوان در سمينار شركت نمي كند؟اگر مثل اكثر افراد عاقل بي پول باشيد، تمام آنچه در گذشته آموخته ايد، سر راه فكر شما قرار گرفته و نمي گذارد راه حل ساده اي كه از قبل هم مي دانستيد را انتخاب كنيد.شما به افكار و ارتباطات ساده اي كه به نظرتان مي رسد، اعتماد نمي كنيد.جواب : فيل. شما همين الان فيل را داخل يخچال گذاشتيد.4. مجبوريد از رود خانه عبور كنيد. رودخانه پر از كروكوديل هاي خطرناك است و قايق هم نداريد. چطور از رودخانه عبور ميكنيد؟افراد عاقل بي پول عبور نكرده، چون نگران چيزهايي هستند كه وجود ندارند؛ مثل كروكوديل هايي كه در رودخانه نيستند.جواب : با شنا از رودخانه عبور مي كنيد، چون همه حيوانات در كنفرانس هستند، كه شامل كروكوديل ها نيز مي شود.خنگ درونوقتي بچه بوديم همه ما " خنگ " بوديم. عاشق اين بوديم كه كنجكاوي كنيم و كشف كنيم. ساده ترين و مستقيم ترين راه را براي انجام كارها انتخاب مي كرديم. از ترس و شكست چيزي نمي دانستيم. از مؤفقيت لذت مي برديم، هر چند كوچك بود. اما بعدا ًاتفاقي افتاد. قوانيني بوجود آمد. متوجه شديم كه ديگر مارا براي مؤفقيت فردي تشويق نمي كنند و پاداش نمي دهند، بلكه زماني تشويق مي شويم كه يك دسته از قوانين اجتماعي، علمي و رفتاري را همراه با ديگران رعايت كنيم. اينجاست كه درون هر انسان عاقل بي پول، يك " خنگ " وجود دارد. يك خنگ پولدار كه منتظر است رها شود و بيرون بيايد.3نكته : 1. معمولاً كودكي كه در

مدرسه بيشترين چيز را مي آموزد، بيشترين گرفتاري را دارد،چون نياموخته چگونه ازين گرفتاري خلاص شود.2. خود آموزها، كتاب هاي راهنما و دستورالعمل هاي "چگونه پولدار شويد "، فايده اي ندارند.3. نمي توانيد تماشاچي باشيد و پولدار شويد، پولدار شدن يك بازي گروهي است.شما به كمك و قدرت دوستان و ياران پولدار خنگ احتياج داريد.در اين كتاب خواهيد آموخت كه چگونه و به سرعت، افراد منسبي كه مي توانند به شما كمك كنند را شناسايي كنيد، از راهنمايي هاي افرادي كه ثروتمند شده اند، استفاده كنيد و از آنها بخواهيد كه راه را به شما نشان دهند تا فله را فتح كنيد و ياد خواهيد گرفت كه چگونه از ثروت، زمان، عقايد واستعداد ديگر پولدارهاي خنگ، بزاي پولدار خنگ شدن خودتان استفاده كنيدو به آرزوي خود برسيد.نكته : مسئله فقط پول نيست، بلكه موضوع مهم تر، وقت و زندگي است.ثروت حقيقييعني وقت. وقت براي گذراندن با خانواده و عزيزان.بايد بيا موزيد كه براي وقت كار كنيد، نه براي پول.نكته : اگر زياد فكر كنيد، بي پول خواهيد شد.يك عاقل بي پول و پولدارهاي خنگ اينگونه مي توان توصيف كرد:عاقلان بي پول آنقدر درگير و گرفتار و معتقد به طرز فكر و برداشت خودشان هستند كه نمي توانند ايده ها و رفتارهاي نو و جديد را براي ثروتمند شدن سريع خودشان بپذيرند.پولدارهاي خنگ هم براي فكر كردن وقت مي گذارند، اما براييادگيري وقت زيادي را صرف نمي كنند. آنها هم كتاب و روزنامه مي خوانند، پولدارهاي خنگ وقت خود را صرف يافتن ساير دوستان پولدار خنگي مي كنند كه به درد آنه مي خورند. اما همواره

به دنبال فرصت طلايي بعدي هستند، عاشق اطلاعات جديد هستند و فوراً آن را به اطلاعات قبلي اضافه مي كنند.اطلاعات تاريخ گذشته را فوراً دور مي ريزند.پولدارهاي خنگ از سه راه زير، اطلاعاتي براي ثروتمند شدن به دست مي آورند:1. واقعيت هاي اصلي و اساسي را بدست مي آورند. (حداكثر دو صفحه يادداشت)2. اين واقعيات را با ساير پولدارهاي خنگي كه در فرصتي مشابه ثروتمند شده اند، مرور مي كنند.3. به احساس خود اعتماد مي كنند، تمركز مي كنند و عمل مي كنند. (تصميم مي گيرند)2نكته : 1. عاشق ثروت باشيد يا آن را از كف بدهيد.2. پولدارهاي خنگ پولشان را به سر كار مي فرستند و خودشان در منزل مانده وبه تفريح و استراحت مي پردازند.برنامه كاري وارونه پولدار خنگ شدن شما1. تفكر خود را وارونه كنيد.تمام عقايد خود درباره پول، كه بايد وارونه كنيد تا پول به سراغتان بيايد را بنويسيد.2. فهرستي از آرزوهاي پولدار شدن خود تهيه كنيد.فهرستي از كارهايي كه با آن ثروت نامحدود مي كرديد، تهيه كنيد. هيچ محدوديتي براي اين فهرست قائل نشويد، حتي اگر غير ممكن به نظر مي رسد. همه را بنويسيد.اين فهرست را هر روز صبح و بعد از ظهر بخوانيد. هر گاه يكي از آرزوهاي فهرست شما به حقيقت مي پيوندد، آن را خط بزنيد و آرزوي ديگري بنويسيد.3. يك سكه، يا وسيله،يا سنگ و يا يك قطعه خوش شانسي تهيه كنيد و همراه داشته باشيد.اينها باعث پولدار شدن نمي شوند، اما كمك مي كنند تا هميشه به خاطر داشته باشيد كه انرژي و فكر خود را درراه پولدارخنگ شدن صرف كنيد؛ درست مثل يك

نخ كه به انگشتتان مي بنديد تا چيزي را فراموش نكنيد. اين وسيله يا قطعه مي تواند هر چيز باشد. مثل يك دستبند نقره(( راز شماره 2 ))قوانين و مقررات معنوي ثروتمند شدن را رعايت كنيد.ناديده ها را ببينيد. ناملموس ها را لمس كنيد. ناممكن ها را ممكن سازيد.(ناشناس)هشداري از طرف رابرت شميناگر افكار مذهبي و معنوي داريد، از شما ميخواهم كه به اعتقادات خود پايبند باشيد. اما بايد بدانيد اغلب قوانين و مقررات معنوي كه من توصيه مي كنم، كلي و عمومي است.از اينرو، اهل هر مذهبي و باور و اعتقادي كه باشيد، اين قوانين برايتان كاربرديست. بسياري از پولدارهاي خنگ با اطمينان مي دانند كه اين قوانين معنويثروت آنها را هدايت مي كند.قوانين و مقررات معنوي ثروتدر اين فصل مي آموزيد كه باورهايتان را وارونه كنيد.زيرا ثروت به وسيله دو دسته قوانين هدايت مي شود؛ قوانين فيزيكي ثروت و قوانين معنوي ثروت.نكته : باورهاي خود را وارونه كنيد.پولدارهاي خنگ فقط به قوانين فيزيكي و مادي و انساني براي رسيدن به هدف و ثروت خود متكي نيستند؛ بلكه اعتقادات و باورهاي قوي معنوي دارند وبه آن نيز متكي هستند.پولدارهاي خنگ چيزي مي دانند كه عاقلان بي پول نمي دانند. پولدارهاي خنگ مي دانند كه وقتي نوبت به ثروتمند شدن مي رسد، قوانين معنوي از سايرقوانين مادي و فيزيكي پيشي مي گيرند و بر آنها غلبه مي كنند. اين را باور كنيد.براي مثال، رالف والدوامرسون، يكي از متفكرين بزرگ قرن 19، در كتاب "توسعه فرهنگ " نوشته است : " مردان بزرگ آنهايي هستند كه مي دانند نيروهاي معنوي مهمتر و قويتر از نيروهاي مادي

است."لحظات اسرار آميز پولما همه اين تجربه را داشته ايم؛ به نهايت بيچارگي و درماندگي رسيده ايم. چيزي نمانده غرق شويم. تمام تلاش خود را كرده ايم و بسيار درمانده شده ايم. يك مرتبه، گويا معجزه اي شده باشد، دقيقاً مقدار پولي كه لازم داريد، از جايي به دستتان مي رسد و شما را نجات مي دهد! اين هان لحظه اسرار آميز پول است.{...بيوه زني مشكلي داشت، بيمه عمر شوهرش در حال اتمام بود و كاري هم پيدا نكرده بود.فرزندان نوجوانش در سن رشد بودند. احتياجات بسياري داشتند. يخچال و قفسه هاي منزل هم خالي بود. 550 دلار اجاره بدهكار بودند.اگر قبض برق كه 44 دلار بود را پرداخت نمي كردند، آنرا قطع مي كردند. قبض تلفن 31 دلاربود و پرداخت هم نشده بود. يعني او625 دلار نياز داشت. طبق حساب و كتاب خودش، تنها 24 دلار در حسابش باقي مانده بود...قبل از اينكه براي انجام كارها به شهر برود، كتاب مقدس را از روي قفسه برداشت وبا خدا راز و نياز كرد ورفت. در پستخانه اتفاق جالبي افتاد. دو نامه دريافت كرده بود كه در آنه درست همان مبلغي كه لازم داشت، از طريق اينترنت بابت شركت در يك برنامه آگهي و غيره كه آن را فراموش كرده بود، برايش فرستاده شده بود وهمچنين 75 دلار اضافه پرداختي شهريه مدرسه فرزندش كه برايش پس فرستاده بودند. با خوشحالي فراوان اين چك ها را نزد بانك برد. آن وقت بود كه خبر ديگري دريافت كرد: در باقي مانده حساب او اشتباهي شده بود ومقدار آن 24 دلار نبود، بلكه 240 دلار بود. بعد از دريافت

اين خبرهاي خوب مانده پولش دقيقاً همان 625 دلاري شده بود كه نياز داشت تا مخارج را پرداخت كند.}آزمون معنوي ثروتبراي اينكه بدانيد در كجاي اين وادي قرار گرفته ايد، آزمون زير را انجام دهيد.1. قوانين معنوي براي هدايت ثروت وجود دارد.الف- باور دارمب- مطمئن نيستم باور دارمج- باور ندارمجواب : الف_وارد قلمرو پولدارهاي خنگ شده ايد.2. پولدارها خود خواه و طماع هستند.الف- معتقدم پولدارها طماع هستند. حتماً هستند كه اينقدر پول دارند.ب- معتقدم پولدارها  مثل  خود ما هستند؛ گاهي طماع و گاهي بخشنده.ج- معتقدم در مقايسه با كل جمعيت، پولدارها بخشنده تر و متواضع تر هستند.جواب : ج_طرز فكرتان مثل يك پولدار خنگ است.3. عالم كائنات، مركز وفور نعمت است و بيش از آنچه نياز است، براي همگان نعمت وجود دارد.الف- معتقدم در جهان محدوديت و محروميت زندگي ميكنيم.اگر فردي ثروتمند شود،ديگري نيازمند ميشود.ب- معتقدم كه جهان پر از نعمت است و بيشتر از نياز همگان وجود دارد.ج- معتقدم كه جهان بعضي ها را بيشتر از بعضيهاي ديگر دوست دارد و ثروت را ناعادلانه تقسيم ميكند.جواب : ب_طرز فكر شما مانند پولدارهاي خنگ است.4. كداميك از عبارات زير، احساس شما را به بهترين شكل توصيف ميكند؟الف- وقتي شخص ديگري را ميبينم كه خانه ي مجلل، ماشين گران قيمت، لباسهاي عالي، امكانات فوق العاده و زندگي بدون نگراني دارد، آنقدر حسودي ام ميشود و ناراحت ميشوم كه قابل وصف نيست.چرا او همه چيز دارد ولي من بايد به سختي زحمت بكشم تا شكم خود وخانواده ام را سير كنم.ب- من عاشق ملاقات با افراد پولدار و موفق هستم، چون مطمئن ميشوم كه وفور نعمت در

جهان وجود دارد و اگر اين پولدارهاي خنگ توانسته اند به آن برسند، من هم ميتوانم.جواب : ب_بياييد جلوي صف پولدارهاي خنگ بايستيد.5. فكر ميكنم عاملي دروني مرا از ثروتمند شدن باز ميدارد. تصور ميكنم واقعا حق من نيست كه ثروتمند شوم. بايد با آنچه دارم بسازم و خوشحال باشم.الف- باور دارم اين عبارت صحيح است.ب- با اين كه هنوز دقيقا نميدانم چطور بايد در مسير صحيح پولدار شدن قرار بگيرم، اما به اين عبارت هم اعتقاد ندارم.جواب : ب_فكر ميكنم بايد با ايمان و اعتقاد عمل كنيد. يكي از سخت ترين عوامل در باره ي ثروت، خواستن آن است! بايد ثروت را بخواهيد وگرنه به سمت شما نمي آيد. بايد خودتان را باور داشته باشيد.پولدارهاي خنگ    در مقابل    عاقلان بي پولعالم كائنات به من كمك ميكند    در مقابل    عالم كائنات فقط يك مشت حرف استخواستن خوب است    در مقابل    خواستن بد استوفور و فراواني    در مقابل    كم يابيخوشحالي از ثروت ديگران    در مقابل    رشك و حسد در مقابل ثروت ديگرانهمه ي اين خوبي ها حق من است    در مقابل    من ارزش اينها را ندارمآمادگي براي ثروت معنوي از دو عامل تشكيل شده است :1 . بخشش2. تعهدبخششاولين كاري كه بايد انجام دهيد بخشش است.بنابراين اولين قدمي كه برميداريد اين است كه ببخشيد.•    والدين را ببخشيم•    اقوام را ببخشيم•    همسرمان را ببخشيم•    فرزندانمان را ببخشيم•    ساير اعضاي خانواده را ببخشيم•    دوستاني كه به شما بد كرده اند را ببخشيم•    همكارن را ببخشيم•    همسايگان را ببخشيم•    كساني كه به طور روزمره با آنها تماس داريم را ببخشيمبخشش، اولين قدم پاك شدن گرفتگي هاي فكري شما درباره

ي ثروت است و باعث ميشود ثروت به سويتان سرازير شود.يكي از بزرگترين بخشش ها بخشودن خودمان است. اين كار معجزه ميكند. درمان ميكند. آرامش ميدهد. مرهمي است بر زخم ما. شما را آماده ميسازد تا بتوانيد به دنبال كسب ثروت برويد و با مقررات معنوي ، براي خود و ديگران، راه پولدار شدن را هموار سازيد.نكته : انسان جايز الخطاست. بخشش شما را ثروتمند ميسازد.نمونه اي از يادداشتهاي رابرتيادداشت شماره 1 ( اين يادداشت براي شماست كه به خودتان بگوييد و ديگران را ببخشيد)مثال : من ، تورا ... (نام فرد) ميبخشم؛براي كارهاي بدي كه در گذشته ، حال و آينده، در مورد من انجام داده اي.من حالا تورا كاملا ميبخشم.يادداشت شماره 2 ( اين يادداشت براي زماني است كه كاري انجام داده ايد و ديگران بايد شما را ببخشند.)مثال : خانم/آقاي... خواهشمندم در مورد اعمال ناشايستي كه در گذشته و حال و آينده انجام داده ام يا ميدهم،مرا ببخشيد.يادداشت شماره 3 ( اين يادداشت، بخششي است كه از طرف كائنات در مورد شما انجام ميشود.)مثال : اكنون ، براي اين كارها...كاملا خودم را ميبخشم.نكته: بخشش به اين معنا نيست كه مسئوليت و تعهد شما را در باره ي اشتباهات ناديده بگيرد.شما هميشه مسئوليت خطاها و اشتباهات خود را بر عهده داريد. بخشش اقدامي جداگانست. حالا به تعهد ميرسيم.تعهداين كار، بخش مهمي از آمادگي معنوي شما براي خنگ پولدار شدن است؛ يعني بايد كاملا بپزيريد كه اگر يك پولدار خنگ نشده ايد، تنها دليلش اين است كه تعهد كافي و لازم نداشته ايد تا ثروتند شويد. بخش دوم آمادگي ميگويد حالا كه متوجه موضوع

شديد، به ثروت متعهد شويد، آن را بخواهيد، دنبالش برويد و آن را به زندگي خود بياوريد.نكته: پولدار يا بي پول؛ آنچه داريدهمان چيزي است كه ميخواهيد داشته باشيد.يادداشتهاي تعهد شمااين يك نمونه يادداشتي است كه به شما كمك ميكند به ثروتمند شدن متعهد شويد.اين كلمات را هر روز 2بار تكرار كنيد: يكبار صبح، قبل از شروع كار روزانه، يكبار هم شب، هنگام خوابيدن.مثال: من.............. هستم. تعهد من اين است.•    متعهد ميشوم زندگي ام را پر از ثروت كنم.•    متعهد ميشوم زندگي ام را پر از خوشبختي كنم.•    متعد ميشوم جسور و پر شهامت باشم.•    متعهد ميشوم رفتارهاي مثبت داشته باشم.•    متعهد ميشوم نتايج جديدي بدست آورم.دو قانون معنوي ثروتقانون شماره 1- بدست آوردن ( گرفتن، داشتن)قانون شماره 2- بخشيدن ( كمك كردن، دادن)اولين قانون معنوي ثروتتقريباً تمام كتابها و مطالبي كه درباره قوانين معنوي ثروت بحث ميكنند، ميگويند براي بدست آوردن، بايد ببخشيد و كمك كنيد. اما در طرز تفكر پولدارهاي خنگ اين قانون برعكس است.آهنا معتقدند كه اولين قانون ثروت اين است كه بدست آوريد (داشته باشيد) تا بتوانيد ببخشيد. اين، مشكل ترين قانوني است كه عاقلان بي پول درك نميكنند.نكته: هرچه بيشتر در بياوريد بيشتر ميتوانيد ببخشيد.آزمون معنوي رابرت1.    در سمينار ثروتمند شدن من شركت كرده ايد.اطرافتان هزاران پولدار خنگ است كه در يك دوره آموزشي شركت كرده اند. ناگهان صحبتم را قطع ميكنم و 10 عدد 100 دلاري از جيبم بيرون مي آورم. آنها را بالاي سرم تكان ميدهم و ميپرسم:"چه كسي يكي ازين 100 دلاري ها را ميخواهد؟ بفرماييد بالا و بگيريد." شما چه كار ميكنيد؟الف- سنگين و رنگين روي

صندلي خود مي نشينيد و تكان نمي خوريد.ب- صبر ميكنيد تا شخص ديگري بالا برود، بعد شما هم بالا ميرويد.ج- به اين نتيجه ميرسيد كه بهترين زمان براي يك فنجان چاي يا قهوه است. يا به دستشوئي ميرويد؛ هركاري ميكنيد تا از آن محيط دور شويد و در اين بازي شركت نكنيد.د- فوراً بالا ميدويد.جواب : د2.    در صف پرداخت فروشگاه هستيد. مقداري خريد كرديد و ميخواهيد پول آن را بدهيد. وقتي قبض خريد را به شما ميدهند، متوجه ميشويد كه 4.76 سنت بايد پرداخت كنيد و 97 سنت كم داريد. ناراحت ميشويد. تمام جيبهاي لباستان را ميگرديد.شخصي از پشت يك اسكناس 1دلاري به شما ميدهد. چه كار ميكنيد؟الف- زير لب چيزي ميگوييد مانند:" خيلي ممنون. ولي نيازي نيست." سعي ميكنيد اجناس را سر جايشان بگذاريد و فوراً از فروشگاه خارج شويد.ب- چيزي را كه كمتر احتياج داريد را انتخاب كرده و آن را پس ميدهيد.ج- با كمال احترام از آن فرد تشكر كرده، پول را ميگيريد و هزينه خريد را پرداخت ميكنيد. به خانه ميرويد و از كرانت انسانهاي ناشناخته قدرداني مي كنيد.جواب: ج3.    در راه يك جلسه بسيار مهم هستيد؛ يك مصاحبه شغلي، يك قرار مهم، شركت در اولين تئاطر فرزندتان يا هر چيز ديگر ماشينتان پنچر ميشود. بد تر ازين فراموش كرده ايد تلفن همراه خود را شارژ كنيد و نميتوانيد به كسي تلفن بزنيد و كمك بخواهيد يا اين كه علت تأخير را بگوئيد.غريبه اي شما را ميبيند. توقف ميكند. به شما پيشنهاد كمك ميدهد و موبايلش را به شما تعارف ميكند. چه كار ميكنيد؟الف- ميگوييد: نه.خيلي متشكرم. به داخل اتومبيل

بازميگرديد و درعين حال به زمين و زمان و به تلفن همراه و همسر و فرزندان و كائنات، بد و بيراه ميدهيد.ب- به او ميگوييد: "نه متشكرم. و به دنبال پيدا كردن تلفن عمومي راه مي افتيد."ج- از او تشكر كرده، موبايلش را ميگيريد و تلفن ميزنيد.جواب : ج4.    در محل كار با پروژه اي سر و كله ميزنيد كه مشكل بزرگي دارد و بايد فوراً حل شود.به دلايلي به اتمام نميرسد و نگران هستيد. يكي از همكاران داوطلب ميشود به شما كمك كند تا آهن را انجام دهد. چه كار ميكنيد؟الف- به او ميگوييد به كمكش نيازي نداريد و با پروژه هم هيچ مشكلي نداريد.ب- مؤدبانه از او تشكر ميكنيد، ولي تا 2هفته بعد در اين فكر هستيد كه اين همكار آشي براي شما پخته و ميخواهد شما را ناتوان جلوه دهد تا اخراج شويد و جاي شما را بگيرد.ج- كمك اين همكار را با خوشحالي و ادب ميپذيريد.جواب: جاگر پاسختان اينها نبوده پس يك عاقل بي پول هستيد.در غير اين صورت جزء پولدارهاي خنگ به هستيد.چون به خاطر نپذيرفتن اين كمك ها اولين قانون معنوي پولدار خنگ شدن را شكسته ايد.همان قانوني كه ميگويد:"بايد با آغوش باز،نعمت ها و ياري ديگران را بپذيريد.اين همان قانون "داشتن"،"بدست آوردن" و يا "گرفتن" است.چگونه بيشتر دريافت كنيد؟عالم دريافت كردن يا گرفتن اغلب با 2كليد باز ميشود:1-    اولين كليد آن است كه شكر و سپاس آنچه را داريد به جا آوريد.2-    دوين كليد آن است كه نعمتهاي بيشتري تقاضا كنيد.نكته : براي هر قبضي كه پرداخت ميكنيد يا هر چكي كه مينويسيد يك يادداشت تشكر بنويسيد.خواستن و

طلبيدنجوينده يابنده است. خواستن، توانستن است. درست بطلبيدبه خاطر داشته باشيد كه پولدارهاي خنگ هميشه همه چيز را ميطلبند. آنها كمك ميطلبند، راهنمايي ميطلبند، نصيحت ميطلبند، پول ميطلبند. مثل پولدارهاي خنگ طلب كنيد. از كسي بطلبيد كه ميتواند حاجت شما را برآورده سازد. وقت خود را با افراد اشتباه صرف نكنيد.به كسي مراجعه منيد كه قدرت و توانايي و اختيار آن را دارد تا به شما كمك كند. مستقيم به اوج برويد و بطلبيد.دومين قانون معنوي ثروت ( بخشيدن)بهانه اولي كه براي قانون دوم معنوي مي آوريد اين است كه هيچ چيزي ندارم كه بدهم. جواب رايرت به شما اين است كه اشتباه ميكنيد. خيلي چيزها داريد.بگذاريد آنها را فهرست كنم.1.    يك لبخند هديه بدهيد.2.    تشكر كنيد.شكر گذار باشيد.3.    دست ياري به ديگران بدهيد.4.    در آغوش بگيريد.5.    يك ساعت از پول يا وقت خود را بدهيد.به اندازه ي يك ساعت از درآمد خود را به امور خيريه و كمك به ديگران اختصاص دهيد. مثلاً براي بيماران بستري در بيمارستان، كتاب و مجله بخوانيد آنها را ملاقات كنيد.جريان مثبت بخششدو نكته در اين داستان وجود دارد.نكته اول اين است كه مقدار پولي كه ميدهيد يا ميبخسيد،مهم نيست.مهم اين است كه اين مبلغ چه درصدي از دارائي شماست.دومين نكته اين است بخشش هميشه به باز پس گرفتن ختم ميشود.روش صحيح بخششهر رابطه اي، حتي رابطه اي كه با ثروت خودتان داريد، از سه مرحله عبور ميكند:مرحله اول- مرحله شيدايي و شيفتگي. هيجان انگيز است. واقعا لذت بخش است. ثروت نامحدود. به نظر يك رويا ميآيد. قابل دوام و ابدي نيست. نميتواند باشد و هيچ وقت هم تا

ابد نمي ماند.مرحله دوم- مرحله مشغوليت و سامان دهي. در اين مرحله است كه تصميم ميگيريد زندگي خود را با ثروتي كه اندوخته ايد، مرتب و منظم كنيد و معمولاً آن را با اشخاص مورد علاقه خود سپري كنيد.اين مرحله اي است كه بسياري از كارها سپري ميشود.مرحله سوم- مرحله تعهد واقعي. اينجا مرحله اي است كه پولدارهاي خنگ واقعي به مقصد ميرسند. جايي است كه آنها به شخص يا چيز ديگري، فراتر و بزرگتر و مهم تر از خودشان و عزيزانشان، متعهد ميشوند.اين مرحله بخشش واقعي است.بخشش به موسسات خيريه.(اگر به اين مرحله برسيد)همان شيفتگي و شيدايي مرحله اول، ولي با معناتر و پر بارتر و بهتر، در روابط شما، كار شما، و زندگي شما ايجاد ميشود.كلام آخر درباره ي قوانين معنوي ثروتفقط بايد اين قوانين را باور كنيد و بپذيريد. به همين سادگي. شايد نتوانيم فراتر از افق ثروت خود را ببينيم، اما بايد باور داشته باشيم كه ثروت ما از چشمه اي كه آن را نميبينيم و نميدانيم كجاست، ميجوشد و آن چشمه و كل ثروت ما در آنجاست.نكته : اگر هر دو قانون معنوي ثروت را رعايت كنيد و ايمان و اعتقاد را هم به آن اضافه كنيد، پاداش شما ثروت خواهد بود.تعادلدو قانون معنوي ثروت، يعني كسب كردن يا گرفتن، و بخشيدن، برقراري تعادل است. در عالم كائنات ترازويي وجود دارد. يك طرف ترازو، مال و ثروتي است كه به شما ميرسد؛ وفور و فراواني نعمت. طرف ديگر ترازو، ثروتي است كه از طرف شما به سوي ديگران تراوش ميكند و سرازير ميشود. هردوي اين كفه هاي ترازو بسيار مهم

هستند.هردو بايد در تعادل باشند. مثل بستن دو دستبند نقره، يكي به روي دست چپ، براي اين است كه يادمان باشد با آن دست بگيريم. و ديگري روي دست راست، براي آن است كه به خاطر داشته باشيم، با آن دست ببخشيم.برنامه ي عملي و وارونه  پولدار خنگ شدن شما1.    5راه بنويسيد كه از طريق آنها ثروت بدست مي آوريد.2.    5راه بنويسيد كه از طريق آنها به ديگران مي بخشيد و به ديگران كمك مي كنيد.3.    5چيز بنويسيد كه درباره ي آهنا شكر گذار و سپاس گذاريد.4.    اسم 3 نفر كه بخشيده ايد را بنويسيد.5.    اين جمله را بنويسيد و آن را روزي 2بار بخوانيد : من وفور نعمت را از عالم هستي، با شكر و سپاس، طلب و دريافت ميكنم. سخاوتمندانه به ديگران كمك و بخشش ميكنم.بخش دومهدف گيري(( راز شماره 3 ))يك هدف شما را پولدار ميكند، با بيش از آن بي پول ميمانيد.سه نكته :1. داشتن اهداف زياد مانند نشانه گيري با تفنگ ساچمه اي است. داشتن يك هدف همچون نشانه گيري با ليزر است.2. پولدارهاي خنگ فقط يك هدف دارند. پولدارهاي خنگ هر روز براي همان يك هدف كار ميكنند.3. مهمترين هدف اين است : امروز ميخواهم چه كاري بكنم؟ پولدارهاي خنگ عمل ميكنند.سه عامل موفقيت هدفحالا كه هدف را تعيين كرديم، بايد براي رسيدن به هدف سه كار را انجام دهيد؛اولين كار: مشخص كنيد چه مقدار پول شمارا به يك پولدار خنگ تبديل ميكند. دومين كار: راهي انتخاب كنيد كه شما را به هدف پولدار خنگ شدن ميرساند.سومين كار : فعاليتهايي كه شمارا به اين هدف ميرساند را هر روز

انجام دهيد.قدم اول : چك ثروت پولدار خنگ را براي خودتان بنويسيد.چكي به نام خود، به مبلغ دلخواه، و تاريخ دلخواه و مشخص بنويسيد. كامل و به طور جدي، آن را پر كنيد.قدم دوم : براي خود بيانيه پولدار خنگ تعريف كنيد.بيانيه فعاليت يعني چه؟ يعني چند جمله كوتاه كه هدف زندگي پولدار خنگ شدن شما را تعريف كند. اين مهم ترين نوشته اي است كه ميتوانيد بنويسيد.قدم سوم : كارهاي روزانه خود را انتخاب كنيد.آخرين و مهمترين قدم براي تعيين هدف، فعّال ساختن آن است. پولدارهاي خنگ، هر روز كارهايي انجام ميدهند كه به تحقّق هدف كمك ميكند.(( راز شماره4 ))براي اينكه فردا پولدار شويد، بايد امروز پولدار زندگي كنيد.نكته : پولدارهاي خنگ منتظر ثروتي كه ندارند، نميمانند. آنها با ثروتي كه هم اكنون دارند، زندگي ميكنند.وقت، هديه با ارزشي است كه آن را با ديگران سهيم ميشويد و اين يكي از مهمترين رازهايي است كه مي آموزيد.علم و حكمت نهفته در طرز فكر" تصور كن تا به حقيقت بپيوندد"اين مفهوم قدرتمند و واقعي است. وقتي خيال كنيد، تصور كنيد و فرض كنيد كه پولدار هستيد، پولدار ميشويد.يكي از معروفترين دانشمندان جهان ( آلبرت اينشتين ) بر اين طرز فكر صحه ميگذارد. او مينويسد:" وقتي خودم و روش فكريم را بررسي ميكنم.ميبينم افكار خيالي و فانتزي من، بيشتر از دانش واقعي در پيشرفتم مؤثر بوده است.آقاي ويل ادواردس، مؤسس انتشارات (( وايت داو )) راجع به آن چنين مينويسد :" اگر ميخواهيد موفقيت را در هر زمينه اي، بسيار سريع و آسان بدست آوريد، ميتوانيد از راه ميان بري وارد شويد كه آن را

مدل تكنيك برنامه ريزي كلامي-عصبي (Neuro Linjuistic programing- NLP) ميناميم. براي استفاده از اين روش، اول بايد راجع به كسي كه توانسته آرزوي شما را برآورده كند، فكر كنيد.كسي كه همين الان، در كاري كه شما ميخواهيد در آينده آموزش ببينيد و موفق شويد، موفق شده است. وقتي اين مدل يا نمونه را پيدا كرديد، ببينيد اين شخص براي موفقيت چه كارهايي انجام داده است. شما هم همان كارها را انجام دهيد.در اينجا قانون"تأثير و علّت و معلول" به شما كمك ميكند تا به نتايج مشابهه برسيد. اين روش و مدل را " تصور كن تا به حقيقت بپيوندد" مينامند. اما هيچ نقطه خيالي و غير واقعي درباره اين روش وجود ندارد.شما روش علمي را بكار ميبريد و به وصيله آن تجزيه تحليل ميكنيد كه در نتيجه نوع رفتارها و كنش هايي كه فرد ديگري انجام داده و موفق شده است.اهميت بازي كردن نقش پولدارهاي خنگرابرت در اين موضوع ميگويد درعوض اينكه به خود بگوييد"من نميتوانم" از خود بپرسيد" چگونه ميتوانم؟"پاسخهايي را در نظر گرفتهبه من ميگوييد"وقتش را ندارم" به شما ميگويم" همه ي ما يك اندازه وقت داريم. روزي 24 ساعت و 365 روز در سال" بايد ببينيد چطور با وقت خود ميتوانيد به يك پولدار خنگ تبديل شويد.به من ميگوييد " اينطور بزرگ نشده ام" به شما ميگويم " به همه اين حرف ها را ياد داده اند. بدون كت بيرون نرو، سرما ميخوري"به من ميگوييد " مردم فكر ميكنند متظاهر هستم" به شما ميگويم" با مردمي كه اينطور فكر ميكنند، رفت و آمد نكنيد"به من ميگوييد" اگر اين كار را انجام دهم،

احساس خوب و راحتي نخواهم داشت.به شما ميگويم"ميدانم اين احساس از كجا مس آيد. اما بايد همين امروز شروع كنيد و مثل يك پولدار خنگ زندگي كنيد وگرنه هيچ وقت موفق نخواهي شد"نكته: پولدارهاي خنگ معتقد اند كه در زندگي شايسته بهترينها هستند.يك ديوار ثروت ايجاد كنيداين ديوار را به عنوان نشانه يا سنبلي براي رسيدن به زندگي دلخواه، ايحاد كنيدديواري خالي در منزل پيدا كنيد. جايي كه بتوانيد 2بار، صبح و شب، آن راببينيد. روي اين ديوار يك قاب يا چهار چوب خالي نصب كنيد. عكسهايي از آنچه كه آرزو داريد،داشته باشيد، مثل منزل زيبا، خودرو، لباس و ... از مجلات روزنامه ها ببريد و روي اين ديوار نصب كنيد. عكس كساني كه برايتان مهم هستند و ميخواهيد با آنها آشنا شويد. عكسهايي از ثروت واقعي خود بگذاريد. اگر ميتوانستيد چه كمك هايي ميكرديد؟ چه مدارس و بيمارستانهايي مي ساختيد؟ در آن قاب خالي، عكي بزرگ از خودتان كه در حال لبخند زدن هستيد را بگذاريد. تهيه اين ديوار ثروت، يكي از قدرتمند ترين ابزار پولدار شدن است.موضوع اصلي ارزش است، نه پولپولدارهاي خنگ با خريد عمده، در مخارج خود صرفه جويي ميكنند.هميشه براي قيمت بهتر و كمتر چانه بزنيد.دو نكته:1.    پولدارهاي خنگ هميشه با پول كمتر درخواست بيشتري دارند. ارزش بيشتر با قيمت كمتر.2.    هيچ روشي، هميشه موفق نيست. اما اگر سوال نكيد و درخواست نكنيد. تضمين ميكنم كه هيچ وقت موفق نميشويد.خريد كردن پولدارهاي خنگپولدارهاي خنگ اكازيون هاي واقعي و عالي را پيدا ميكنند. مهم نيست كه چقدر پول دارند، يا الان كجا زندگي ميكنند. شما هم بايد همان راز و رمز

خريد كردن پولدارهاي خنگ را ياد بگيريد. مثل يك پولدار خنگ به دنبال خريد يك خانه برويد. خانه ايده آل، لباسهاي ايده آل و...نكته : هدف خريد كردن پولدارهاي خنگ اين است كه كمتر خرج كنند و كالاي ارزشمندتري بخرند.1.    خريد خانهبله، شما ميتوانيد همين امروز خانه ايد آل خود را بخريد.راههاي خريد خانهشماره 1 : براي مبلغ وام يا اجاره خود، چانه بزنيد.چانه زدن، فقط پرسيدن است نه اينكه كسي را وادار كنيم. هنگام چانه زدن يك سؤال طلايي وجود دارد كه حتما بايد بپرسيد:" آيا ميتوانيد بيشتر تخفيف بدهيد؟"شماره 2 : خانه اي كه ميخريد را با ديگران سهيم شويد.مثلا برويد و خانه ايده آل خود را بخريد و چند اتاق خواب را اجاره دهيد.شماره 3 : زندگي موقّت در منزل ديگران.در خانه ساير دوستان پولدار خنگ زندگي كنيد.شماره 4 : اجاره به شرط تمليككاري كه ميكنيد به شرح زير است: 1.    محلي را كه دوست داريد، پيدا ميكنيد.2.    در آن محل ، به دنبال خانه هاي فروشي كه توسط مالك براي فروش گذاشته شده است باشيد.3.    دقت كنيد، به دنبال خانه هايي برويد كه مدّتي است براي فروش باقي مانده است و مشتري پيدا نشده است. بعد با مالك صحبت كنيد كه خانه را اجاره ميكنيد، به شرط تمليك و با قيمتي از پيش تعيين شده.شماره 5 : از قانون 30 دقيقه پيروي كنيد.اگر حاضر باشيد 30 دقيقه دور تر از شهر زندگي كنيد، خانه اي با 2برابر امتيازات خانه داخل شهر و با نصف قيمت آن پيدا ميكنيد كه بسيار باعث تعجبتان خواهد شد.2. حمل و نقلبله، امروز ميتوانيد اتومبيل مورد

علاقه خود راداشته باشيد.راههاي خريد يك اتومبيل ايده آلشماره 1. اتومبيل نو نخريد، اتومبيل دسته دوم بخريد.پولدارهاي خنگي كه اتومبيل گران قيمت سوار ميشوند، هيچگاه آن را نو و دسته اول نميخرند، بلكه دسته دوم ميخرند به وسيله يك دلال فروش اتومبيل.شماره 2. مالك نشويد، اجاره كنيد.چرا؟ چون مبلغ قابل توجهي از پول شما در دارايي كه دائم در حال تنزل است قفل شده و خيلي از اوغات اقصات خريد اتومبيل بيشتر از اجاره آن است. بدين ترتيب پول نقد بيشتري براي سرمايه گذاري در دستتان ميماند.3.بيمه و خدمات درمانيبله، ميتوانيد خود و خانواده تان را بيمه كنيد.با يك متخصص بيمه مشورت كنيد تا بالاترين پوشش بيمه را با كمترين هزينه بدست آوريد.4. خوراك و پوشاكبله ميتوانيد در رستوران ايده آل خود غذا ميل كنيد.پولدارهاي خنگ به دنبال غذاهاي با كيفيت خوب هستند كه سالم و تازه باشند و درضمن قيمت مناسبي هم داشته باشند.راههاي تهيه غذاي خوبشماره 1. به بهترين رستوران شهر برويد.اگر ميخواهيد ساير پولدارهاي خنگ را ملاقات كنيد به بهترين رستوران شهر يا محل زندگي تان برويد اگر حتي فقط پول خريدن يك فنجان چاي يا يك ظرف سالاد را داريد هم به آنجا برويد. اين تجربه براي روح و جسم و فكر و شخصيت شما بسيار مفيد است و يادتان هم باشد كه انعام بالايي بدهيد؛ بدين ترتيب اگر زماني برگرديد، شما را به خاطر مي آوريند.شماره 2. هوشمندانه خريد كنيد.به بازارهاي فروش مستقيم از توليد به مصرف برويد. مواد غذايي آنها هم ارزان تر است، هم تازه تر و هم سالم تر.بله ميتوانيد لباسهاي دلخواه خود را خريداري كنيد.راههاي خريد

پوشاكشماره 1. از محلهاي ويژه و تخفيف دار خريد كنيد.شماره 2. سوال كنيد كه حراج فروشگاه چه زماني است؟5.مسافرت و تفريح و سرگرميبله، همين امروز ميتوانيد تعطيلات مورد علاقه خود را داشته باشيد.راههايي براي يك مسافرت خوب و ايده آلشماره 1. كارمند يا مامور آژانس مسافرتي شويد.شماره 2. وقتي مسافرت ميكنيد، تقاضاي درجه يا كلاس بالا تر بكنيد.شماره 3. براي تعطيلات و گردشهاي گروهي برنامه ريزي كنيد.شماره 4. محل زندگي و خانه هايتان را با هم عوض كنيد.6.پس اندازبله شما هم ميتوانيد پس انداز كنيد.راههاي پس اندازشماره 1. بازي "پول نقد پيدا كنيد" را انجام دهيد.اول، پول خرد تمام جيبها و كيف خودتان را خالي كنيد. مقداري پول نقد وجود دارد. بعد تمام لباسهاي داخل گنجه و كمد و جالباسي ها و هر جاي ديگري كه ممكن است پولي گذاشته باشيد را بگرديد. پول افتتاح يك حساب پس انداز به دست آمد.شماره 2. در گاراژ خانه يك حراج بگذاريد.حالا تمام زندگي خود را بگرديد و روي هر چيزي كه نمي خواهيد علامت " فروشي" بگذاريد.7.امور خيريهبله، شما هم ميتوانيد كارهاي خيريه انجام داده و به ديگران كمك كنيد.راههاي امور خيريهشماره 1. وقت خودتان را بدهيد.يك ساعت وقت را بدهيد و به ديگران كمك كنيد. مثال براي بيماران يا كودكان نيازمن داستان و مجله بخوانيد.شماره 2. مهارت خود را بدهيد.هر يك از ما مهارت خاصي داريم. ميتوانيم براي مدّتي محدود در اختيار ديگران قرار دهيم. مثال: يك كلاس درس كامپيوتر بگذاريد.شماره 3. پول خود را بدهيد.قبل ازين كه به من بگوييد هيچ پولي نداريد توجه كنيد كه كمك به ديگران چقدر پول كم ميخواهد.مثال : هروقت

خريد ميرويد، دو قوطي سوپ يا غذاي اضافه بخريد. آخر ماه ببينيد چقدر غذا داريد، آنها را به انجمن خيريه هديه بدهيد.برنامه ي وارونه و عملي" تصور كن تا به حقيقت بپيوندد" پولدارهاي خنگ 1.    لباس شيك بپوشيد و بيرون برويد.2.    اتومبيل ايده آل خود را براي امتحان سوار شويد و برانيد.3.    درخواست تخفيف يا ارتقاء به درجه بالاتر نماييد.4.    يك حساب بانكي ويژه باز كنيد.(( راز شماره 5 ))پولدارهاي خنگ، به تنهايي ثروتمند نميشودن.دور هم جمع شدن ، شروع است. با هم ماندن، پيشرفت است. با هم كار كردن، موفقيت است.( هنري فورد )سه نكته:1. ايده و ثمره كار مهم است؛ نه ساير عوامر2. پولدارهاي خنگ جرقه ميزنند، ديگران آتش را شعله ور ميسازند.3. گاوها چاق ميشوند. اما گاوهاي بسيار چاق و پروار ذبح ميشوند. خصيص نباشيد. بگذاريد ديگران هم سود ببرند.پولدارهاي خنگ هميشه ثروتشان را با كساني كه به كمك آنها پولدار شده اند، تقسيم ميكنند و با آنها سهيم ميشوند.چگونه به اين درياي بيكران قدرت ديگران دسترسي پيدا كنيم؟با 3 حركت شروع كنيد تا رسيدن به موفقيت خود را تسريع كنيد:1. مردم ديگري كه ميخواهند شما عاقل بي پول باقي بمانيد را كنار بگذاريد.( دسته سمي)2. مردم ديگري پيدا كنيد كه ميخواهند شما يك پولدار خنگ موفق بشويد.(دسته توان مند كننده)3. تيم و گروه"مردم ديگر" خودتان را تشكيل دهيد.(دسته تيم ايده آل)دسته سميافراد سمي به 5 گروه تقسيم ميشوند.1. دسته اي كه ميگويند" من خير خواه تو هستم."2. دسته اي كه ميگويند" امتحان كردم و موفق نشدم"3. دسته اي كه ميگويند" از منطقه امن خارج نشويد."اين دسته شامل همسايگان خوب شما و

كساني كه از نظر مالي با شما هم طبقه هستند و تقريبا هم اندازه شما پول در مي آورند.نكته : با پولدارهاي خنگ معاشرت كنيد و ثروتمند شويد. با عاقلان بي پول معاشرت كنيد و بي پول باقي بمانيد.4. دسته اي كه " منفي باف و باز دارنده هستند."5. دسته اي كه ميگويند " خود من"در توضيح اين مطلب كه اگر عاقل بي پول هستيد كه هنوز ميخواهد درست فكر كند نه وارونه، از سر راه خودتان بيرون برويد.دسته توانمند كنندهدر اين گروه 4 دسته اصلي وجود دارد.1. دسته اي كه تجربه خودشان را ارائه ميكنند. بيشتر مرشدين در اين گروه قرار ميگيرند.2. دسته اي كه متخصص يا شريك هستند و ايده شان را با شما در ميان ميگذارند.3. اين دسته به شما امكان ميدهد وقت گران بهايتان را صرف كارهايي بكنيد كه به تنهايي ميتوانيد انجان دهيد. بگذاريد هركس كاري كه به بهترين شكل انجام ميدهد را انجام دهد، بدين ترتيب شما هم ميتوانيد بهترين كار را انجام دهيد.4. دسته اي كه حاضرند پول و ثروت و سرمايه خود را بگذارند تا شما به هدفتان برسيد، اين دسته بسيار مهم است.دو نكته:1. تاثير ديگران ميتواند بازدارنده يا شتاب دهنده موفقيّت شما باشد.2. لحظه ي پولدار خنگ شدن خود را دريابيد. قوانين رابرت براي تشكيل گروه ايده آل1.    از معرف ها استفاده كنيد.از راهنمايان خبره و ساير پولدارهاي خنگ براي راهنمايي استفاده كنيد.2.    كم پول ندهيد.درست نيست به افراد گروه ايده آل كم پول بدهيد.. تيم شما بايد بهترين بهترينها باشد.3.    مطمئن شويد راهنمايان و مشاورينتان، كارشناسان خبره اي هستند.بايد سوابق و تجربيات گروه ايده

آل خود را بررسي كنيد.4.    از مؤسسات حرفه اي استفاده كنيد.يكي از معتبر ترين سازمانها براي اين كار، شبكه بين المللي تجارت( Business Network International- BNI ) است.برنامه ي عملي وارونه پولدار خنگ شدن شما1.    فهرستي از افراد ديگري كه نيازداريد تهيه كنيد. روي يك برگ كاغذ اسامي تمام كساني كه ميتوانند در زمينه هاي زير به شما كمك كنند را يادداشت كنيد:الف- در زمينه تجربهب- در زمينه ايدهج- در زمينه وقتد- در زمينه پول2.    فهرست  نوع افرادي كه در تيم ايده آل خود ميخواهيد را تعيين كنيد.( وكلا- حسابداران، مديران و...) و مهل هايي كه ميتوانيد اين افراد را در آنجا پيدا كنيد را هم يادداشت كنيد.بخش سومآتش(( راز شماره 6 ))همه چيز درباره دارايي است.ثروتمند شدن مثل بازي مونوكولي است، كسي كه بيشترين دارايي ها را جمع كند، برنده ميشود.( نوئل ويتاكر)دارائي چيست؟قانون رابرت براي تشخيص اينكه چه چيز دارائي است و چه چيز دارائي نيست بسيار ساده است.دارائي، هر چيزي است كه براي شما پول در مي آورد.يك تعريف مفصل تر از يك فرهنگ لغت مالي"منبعي كه ارزش اقتصادي داشته و فرد، سازمانده بود يا كشور صاحب آن بوده يا آن را تحت كنترل خود دارد، با اين شرط كه منافعي در آينده ايجاد كند"حال بايد بدانيد هر دارائي واقعي و حقيقي سه ويژگي زير را دارد:1. دارائي يك ارزش است.2. مالك آن هستيد يا آن را كنترل ميكنيد.3. در آينده، براي شما ارزش بيشتري خلق ميكند( مثلا پول بيشتري مي آورد )بدهي چيست؟بدهي در فرهنگ لغت، پولها، ديون يا تعهدات مالي است كه به ديگران بده كاريم.دوقلوي خوب ( دارائي) و

دوقلوي بد ( بدهي)( دارائي ها در آينده به شما سود ميدهند، مثل پول نقد يا درآمد. اما بدهي ها، پولتان را ميگيرند و شما را عقب نگه ميدارند.نكته : اول دارائي بخريد چون برايتان پول مي آورد بعد بدهي بخريد چون بايد برايش پول بپردازيد.اقلام زير جزء دارايي حساب نميشوند:1. يك ويلاي شيك اجاره اي2. ماشين بسيار شيك و گران قيمت3. لباسهاي مارك دار گران قيمت4. يك ليموزين خصوصي اجاره اي با راننده5. يك ميز رزرو دائمي در بهترين رستوران شهر6. وسايل مخصوص منزل كه فقط براي شما طراحي شده اند.عاقلان بي پول و پولدارهاي خنگ؛ هركدام چه چيزهايي جمع ميكنند؟عاقلان بي پول سعي ميكنند. بدهي جمع كنند( اجناس مصرفي) درحالي كه پولدارهاي خنگ دارائي جمع ميكنند كه باعث ثروتمند شدنشان ميشود.عاقلان بي پول    پولدارهاي خنگاتومبيل    پول نقدمبلمان منزل    املاك و مستغلاتپوشاك    سبد سهاممسافرت تفريحي    كسب و كار-    شما-    وقت شمادو نوع از مهمترين و محرمانه ترين دارائي هاي پولدارهاي خنگاولي"شماست" و دومي " وقت شماست"نكته: تحصيلات تضميني براي ثروتمند شدن نيستخريد دارائي را آغاز كنيد.1.    ميتوانيد براي اولين بار سهام بخريد.2.    ميتوانيد اولين زمين يا خانه را بخريد، بدون اينكه از پول خودتان استفاده كنيد. دو را معروف و دو راهبرد موفق:(الف- شريكي پيدا كنيد كه يا به شما پول قرض بدهد و يا اجازه بدهد از اعتبار بانكي او استفاده كنيد)ب- فروشنده اي پيدا كنيد كه حاضر است خانه يا زمين را بدون پيش قسط، با شرايط خوب و مطلوب، در اختيارتان قرار دهد.3.    ميتوانيد كسب و كار يا شركتي را بدون استفاده از پول خودتان راه اندازي كنيد.شركتها و اشخاصي هستند

كه پول اوليه شركت و راه اندازي آن را در اختيارتان قرار ميدهند و شريك ميشوند.سه نوع دارائي اصلي وجود دارد:1.    سهام و اوراق مشاركت2.    مستغلات3.    نوعي كسب و كار يا تجارتالبته بايد پول نقد را هم به اينها اضافه كنيم4.    نكته : راهي ديگر براي پولدار شدن؛ درآمد مازاد شادي مي آورد.مسير دارايي را دنبال كنيد.به خودتان اعتماد كنيد. به فرصتها و امكانات پاسخ مثبت دهيد و آنها را بپذيريد. از راهنمايي ديگر افراد قدرتمند استفاده كنيد. همه را بررسي كنيد و عمل كنيد. تصميم بگيريد. لذّت ببريد.عضو كلوپ تخصيص دارائي شويد.حال كه مشغول جمع آوري و بدست آوردن دارائي ها هستيد، دو واژه مهم را از ياد نبريد. اين دو واژه، دارائي و تخصيص هستند.دارايياولين كار و هدف شما به عنوان كار آموز پولدار خنگ شدن اين است كه اولين دارائي خود را ايجاد كنيد. به پول زيادي احتياج نداريد. در واقع ، به هيچ پولي نياز نداريد. ميتوانيد از تكنيكهاي خلاق مالي استفاده منيد. مثلا قرض يا وام بگيريد.تخصيصاين واژه ميگويد كه دارايي ها را چگونه تخصيص دهيد يعني تخم مرغ هاي خود را در سبدهاي مختلف بگذاريد.نكته : اگر تمام ثروت خود را در سهام يك شركت بگذاريد، و آن شركت برشكسته شود، شما هم برشكسته ميشويد.نكته : از امروز 10 % پولي كه بدست مي آوريد را پس انداز كنيد.قاتلين دارائي1.    طلاق2.    از كار افتادگي3.    مرگ4.    دولتقوانين رابرت براي محافظت از خودتان در صورت بروز طلاق :1.    همسرتان را با دقّت بسيار انتخاب كنيد.2.    قبل از ازدواج يك قرار داد حقوقي محكم تنظيم كنيد.3.    خود را براي بدترين شرايط آماده

كنيد.از كار افتادگيبا يك متخصص بيمه و با يك مشاور مالي صحبت كنيد. به او اطمينان حاصل كنيد كه آنقدر بيمه ي از كار افتادگي خريده ايد كه از شما محافظت كند.مرگبراي محافظت قانوني در اينجا نياز به وصيت نامه يا اعتماد نامه ميباشد.دولتاين شريك ، دولت هست كه عبارتند از دولت محلي، ايالتي و كشوري.در اينجا ميتوان از معافيت هاي مالياتي به شكل قانوني استفاده كرده. برنامه هاي كاهش مالياتي و فرمهاي مخصوصي وجود دارند كه ميتوانيد هنگام اعلام درآمدهاي سالالنه، از آنها استفاده كنيد و مشمول معافيتهاي خاص مالياتي شويد.نكته : تنها دلارهايي كه به حساب مي آيند، دلارهاي بعد از ماليات هستند.برنامهعملي وارونه پولدار خنگ شدن شما:1.    فهرست دارائي هاي فعلي را تهيه كنيد.2.    فهرست دارائي هايي كه ميخواهيد در آينده بدست آوريد را تهيه كنيد.3.    همين امروز با يك وكيل، يك متخصص مالي و يك متخصص املاك و مستغلات قرار ملاقات بگذاريد.نكته : عاقلان بي پول قرض هاي بد دارند. پولدارهاي خنگ قرض هاي خوب دارند.دو نوع بدهي وجود دارد: بدهي خوب و بدهي بدبدهي بد چيست؟بدهي اي كه مستهلك شده و ارزش آنها كاسته ميشود.بدهي خوب چيست؟بدهي خوب قرضي است كه بيشتر از ارزش خود برايتان پول مي آورد.نكته : بدهي هايي از نوع دويون را كنار بگذاريد، بدهي هايي از نوع دارائي كسب كنيد.بياييد از بدهي هاي بد نجات پيدا كنيم1.    واقع بين باشيد2.    تفريط كنيد ( خونسرد باشيد و نترسيد)3.    برنامه اي تنظيم كنيد4.    قول بدهيد كه پنج فرمان طلايي كارت اعتباري را دنبال ميكنيد.1. بجز يكي، تمام كارتهاي اعتباري خود را پاره كنيد.2. وسوسه نشويد و كارت

اعتباري جديد نگيريد.3. هرگز با كارت اعتباري هزينه لباس، خوراك و سفر و سرگرمي را پرداخت نكنيد.4. سعي كنيد هرماه بيشتر از مبلغ حداقل پرداخت كنيد تا زودتر بدهي تمام شود.5. هزينه ي كارت اعتباري را به موقع بپردازيد. تا سود و بهره اضافي و جريمه به آن تعلق نگيرد.5.    نمايش پول دور ريختن6.    پرداخت بدهي كارت اعتباري را شروع كنيد7.    تلفن بزنيد8.    از مشاورين اعتباري استفاده كنيد.براي باز پرداخت بدهي ها، پول اضافي ايجاد كنيد.1.    اجناس اضافي خود را بفروشيد.2.    اجناس اضافي ديگران را بفروشيد3.    كوچك سازي كنيد ( مثل تبديل يك خانه ي بزرگ به يك خانه كوچك)4.    از كمك ديگران استفاده كنيد.5.    شغل موقّتي براي رهايي از بدهي پيدا كنيد6.    وام اضافي بگيريد7.    اعلام ورشكستگي كنيددو نكته :1.     پولدارهاي خنگ به اندازه اي قرض ميكنند كه مظمئن اند ميتوانند پس بدهند.2.    پولدارهاي خنگ اول پول را بدست مي آورند، بعد خانه ميخرند. عاقلان بي پول به دنبال خانه ميگردند، آن را پيدا ميكنند اما پول پيدا نميكنند.سه معامله و موفق خواهي شد:معامله اول : خانه شما؛اگر صاحب خانه خود هستيد تبريك ميگويم، اولين دارائي و مستغلات خود را بدست آورده ايد. يك معامله انجام شده است و اگر اجاره نشين هستيد، اولين كار اين است كه يك خانه بخريد.نكته : تقريبا هر وام دهنده اي در آمريكا براي كساني كه اولين بار است خانه ميخرند، برنامه اي دارد.معامله دوم : ملك دوم؛ملك اول براي سرمايه گذاري. حالا كه ملك اول را خريده ايد بايد دو ملك ديگر خريداري كنيد. ملك دوم ملك سرمايه گذاري است يا ملكي است كه اجاره ميدهيد. ميتواند

يك خانه ي كوچك مستقل يا دوبلكي باشد كه حدودا دو سال بعد از خانه ي اول بخريد.معامله سوم : دومين ملك شما براي سرمايه گذاري ( البته مجبور نيستيد به سه ملك قانع باشيد)سومين و آخرين معامله املاك شما براي جذب دارائي. بهتر است ملك بزرگتري بخريد، مثلاً فورپلكس، سيكسپلكس يا يك مجتمع كوچك آپارتماني. اين ملك را بعد از سه سال از تاريخ خريد اولين خانه ميخريد.هرم دارائي مستقلات1. خانه يهاي مستقل تك خانواده اياين پاييه ي هرم است و بيشترين دارائي ها در اين هرم قرار دارند. خانه هاي مستقل دو و سه خوابه با قيمت هاي متوسط.امتياز اين دسته در آن است كه هميشه خريدار و فروشنده دارند و اجاره دادن آنها بسيار آسان است.محدوديت اين دسته، نياز به مديريت بيشتر دارد. مثلاً با 5 مستأجر در 5 منطقه شهر. اداره آنها مشكل تر است.2.خانه هاي دوپلكس، تريپلسكس و فورپلكس( دوتايي، سه تايي و چهارتايي)سطح دوم هرم ما شامل اين خانه ها مي باشد. يعني دو خانه به هم چسبيده، سه خانه به هم چسبيده، يا چهار خانه به هم چسبيده.حسن اين طبقه در آن هستش كه بانكها براي اين قبيل خانه ها تا سطح فورپلكس ، وامهاي تجاري ميدهند كه شرايط بهتري دارند.محدوديت اين خانه ها به هنگام فروش است و خريداران شما ساير سرمايه گذاران اند و بازار فروشتان محدود است.3.مجتمع آپارتماني كوچك تا متوسطاين سطح سوم هرم است كه شامل 5 يا 10 واحد تا 150 واحد مي باشد. امتياز اين واحد عبارت است از: تمركز مستأجرين در يك نقطه و هزينه مديريت و نگه داري كمتر. وام

دهندگان هم با اين كار راحت تر ميشوند و به شما وام بيشتري ميدهند.محدوديت اين طبقه، نياز به پول اوليه بيشتر دار.4.املاك و مستقلات تجارياين قسمت بالاي ( نوك تيز) هرم را تشكيل ميدهد كه شامل مراكز خريد، برج ها و آپارتمان هاي بزرگ و غيره ميباشند.حسن اين املاك تجاري در آن است كه ميتوانيد كلا مديريت و هزينه ي آن را بر عهده ي مستأجرين بگذاريد و وقت شما آزاد تر است.محدوديت اين سري املاك آن است كه اگر بخواهيد بفروشيد، گران است و مشتريان خاص دارد و امكان خالي ماندن آن زياد است و باعث ضررتان ميشود.معامله خوب كدام است؟معامله خوب، معامله اي است كه فروشنده اي را پيدا كنيد كه ميخواهد ملكي را 20 تا 50 درصد زير قيمت بازار به شما بفروشد.قوانين رابرت براي مستغلات، پولدارهاي خنگقانون يك رابرت : براي سرمايه گذاري در املاك و مستغلات، هدفي تعيين كنيد.سه نوع هدف سرمايه گذاري در مستغلات وجود دارد. كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدتاهداف كوتاه مدت : ميخواهيم به سرعت ملكي بخريم و بفروشيم. 30 روز، 60روز يا 90 روز آينده به پول نقد احتياج داريم.استراتژي كوتاه مدت : ملك بزرگي را يكجا بفروشيد. مثل عمده فروشي. كل آن را با كمي سود به سرمايه گذار ديگري بفروشيد و روي اين معامله اندكي سود كنيد.هدف ميان مدت : 3تا 18 ماه براي خريد و فروش يك يا چند ملك وقت بگذاريد.استراتژي ميان مدت : ملكي را ميخريد. آن را تعمير و نوسازي ميكنيد و ميفروشيد. يا در بازار گرم معاملات، اكازيون پيدا ميكنيد و ميخريد و ظرف يكسال بعد ميفروشيد.هدف

بلند مدت : ملكي ميخريد و 3 تا 5 سال نگه ميداريد و بعد ميفروشيد. استراتژي بلند مدت : اين خانه خود شماست، يا ملك اجاره ايست كه به ديگري اجاره داده ايد. چند سالي نگه ميداريد تا قيمت بالاتر برود. طي اين مدت مستأجر هزينه شما را ميدهد. در پايان مدت يا ميفروشيد يا روي آن مجددأ وام ميگيريد. قانون دو رابرت : از فروشندگان با انگيزه بخريدمنظور از فروشندگان با انگيزه كساني است كه مجبور به فروش هستند و مصرّاند ؛ مثلاً گرفتار طلاق هستند؛ ميخواهند نقل مكان كنند؛ دچار گرفتاري مادي هستند؛ اما طوري عمل كنيد كه هر دو طرف برنده باشند.فروشندگان اين چنيني را از كجا پيدا كنيد؟اول در روزنامه ها بگرديد و دوم از طريق بنگاه هاي املاك به همين راحتي.قانون سه رابرت : تا ميتوانيد از پول نقد خودتان كمتر استفاده كنيد.قانون چهار رابرت : تيم ايده آل مستغلات خود را تشكيل دهيد.تيم ايده آل شما از چه كساني تشكيل شده است؟1. يكي دو نفر دلال و مشاور املاك با تجربه. اما مراقب باشيد. سوابق آنها را بررسي كنيد.2. شركتها و دفتر خانه هاي مناسب براس انتقال سند و نوشتن مدارك قانوني و تهيه اسناد لازم را بشناسيد و با آنها كار كنيد.3. يك وكيل متخصص املاك و مستغلات. ميتوانسد بهترين و گرانترين را استخدام كنيد.4. يك متخصص بانك براي گرفتن وام. اعتماد او را جلب كنيد. از او راهنمايي بخواهيد. او را در تيم خود حفظ كنيد.5. يك حسابدار قسم خورده كه موضوع را ميفهمد. تيز و تند و باهوش است. در مستغلات تجربه دارد.قانون پنج رابرت :

حتماً و مرتباً پيشنهاد خريد بدهيد.نكته : هرچه بيشتر پيشنهاد خريد بدهيد، ثروتمند خواهي شد.اتفاق بزرگ بعديروشهاي زير توسط برخي پولدارهاي خنگ روي اينترنت فعال شده است و آنها از اين راه پول در مي آورند. 1.    يكي از افراد سر شناس و با نفوذ در اينترنت شويد.2.    يك دلال اينترنتي شويد يا از آنها خريد كنيد.3.    شهر، ايالت و كشور و جزيره خصوصي خودتان را بخريد.4.    در اينترنت املاك و مستغلات بين المللي را خريد و فروش كنيد.5.    فروش مجدد املاك مجازي در اينترنت.6.    آپارتمان هاي شيك و لوكس براي اجاره.برنامه وارونه و عملي پولدار خنگ شدن :1.    هدفهاي خود را در مستغلات بنويسيد.2.    تيم ايده آل خود را تشكيل دهيد.3.    همين امروز پيشنهاد خريد بدهيد و ملك بخريد.قوانين رابرت براي سرمايه گذاري روي سهام :قانون شماره 1 : بازنده ها صبر ميكنند تا سهام برنده بخرند.قانون شماره 2 : از امروز يك سبد متنوع سهام بخريد.قانون شماره 3 : سرمايه گذاري مرتب در طول زمان، شما را ثروتمند ميسازد.قانون شماره 4 : از قدرت ديگران ( متخصصين ) استفاده كنيد. بگذاريد حرفه اي ها برايتان سهام بخرند.قانون شماره 5 : از قدرت ديگران استفاده كنيد. باز هم بگذاريد حرفه اي ها برايتان اوراق بها دار و اوراق قرضه بخرند.قانون شماره 6 : هيچ وقت بيش از آنچه ميتوانيد از دست بدهيد، سرمايه گذاري نكنيد.قانون شماره 7 : سرمايه گذاري روي اين كار، بلند مدت است نه كوتاه مدت.قانون شماره 8 : در اينجا محافظه كار باشيد( روي سهام خوب و شركتهاي خوب براي بلند مدت سرمايه گذاري كنيد)قانون شماره 9 : از پذيرش

توصيه هاي داغ خودداري كنيد، چون فوراً سرد ميشوند.قانون شماره 10 : از سرمايه گذاري روي سهام شركتهاي جديد خودداري كنيد.قانون شماره 11 : استراتژي تخصيص دارايي را براي سبد سهام خود بكار بريد. يعني همه ي پول و سرمايه خود را روي يك شركت يا يك نوع سهام نگذاريد. سبد متنوعي از سهام مختلف شركتهاي متفاوت خريداري كنيد.قانون شماره 12 :  روي منابعي سرمايه گذاري كنيد كه از ماليات معاف هستند. مثلاً يك راه خوب اين است كه پس انداز بازنشستگي را افزايش دهيد.قانون شماره 13 : مرتب سبد متنوع سهام خود را بررسي و نظارت كنيد.قانون شماره 14 : حسابهايتان را در يكجا و با يك حسابدار متممركز منيد.قانون شماره 15 : قدرت ديگران را فراموش نكنيد. از يك متخصص برنامه ريزي مالي استفاده كنيد.برنامه وارونه و عملي پولدار خنگ شدن1.    يك قرار ملاقات با يك متخصص برنامه ريزي مالي بگذاريد و به ملاقات او برويد.2.    تلفن را برداريد و همين الان اولين سبد سهام و اوراق خود را بخريد.دو نكته : 1.    هميشه مشغول رونق دادن به كسب و كار ديگران هستيد؛ كسب و كار خودتان را رونق دهيد.2.    فقط شكست منجر به موفقيت ميشود. شكست يك انتخاب يا گزينه نيست؛ شكست بخشي از فرايند موفقيت است.قوانين رابرت براي شروع كسب و كارقانون شماره 1 رابرت : براي تجارت خود برنامه ريزي پيچيده، مفصل و جامع طراحي نكنيد( مختصر و مفيد باشد)نكته : عاقل بي پول = ايدهپولدار خنگ = ايده + عملقانون شماره 2 رابرت :  تمركزقانون شماره 3 رابرت : نوع كار مهم نيست؛ مهم اين است كه عاشق آن

باشيد.نكته : تنها امنيت شغلي اي كه داريد خودتان هستيد. قانون شماره 4 رابرت :  درآمدها بيشتر از هزينه ها باشد.قانون شماره 5 رابرت : خودتان را خسته نكنيد. سخت كار نكنيد.دونكته :1.    موضوع اين نيست كه چقدر سخت كار ميكنيد، موضوع اين است كه چقدر هوشمندانه كار ميكنيد.2.    خودتان را براي هر موفقيّتي، هرچقدر هم كوچك، تشويق كنيد.برنامه وارونه و عملي پولدار خنگ شدن شما1.    برنامه تجارت و كار آزاد خود را به شكلي ساده تهيه كنيد.2.    كاري را كه عاشق آن هستيد شروع كنيد. اين كاري است كه بايد انجام دهيد.(( راز شماره 7 ))عمل كنيد/ اقدام كنيدبهترين راه پيش بيني آينده اين است كه آن را خلق كنيد.دو نكته : 1.    قبل از دويدن به سوي نتيجه نهايي، بايد درمورد يك چيز ديگر هم صحبت كنيد : چار چوب ذهني. بايد خونسرد و آرام باشيد. نترسيد. استرس نداشته باشيد. جاي استرس را با عشق، علاقه و ايمان عوض كنيد تا به نتيجه برسيد.2.    از ديدگاه رابرت "همان طوريكه بسياري از رهبران معنوي جهان كه افتخار ملاقات با آنها را داشته ام به من گفتند، انسانها به خودشان سخت ميگيرند. پس خونسرد باشيد. احساس خوبي داشته باشيد. ازهمه اين كارها لذّت ببرسد.سي رفتار پولدارهاي خنگ1.    زندگي بي عيبي براي خود طراحي كنيد؛ اين نقشه شماست.2.    اولين تيم يا گروه ايده آل خود را تشكيل دهيد.3.    ديگران را ببخشيد. خودتان را ببخشيد.4.    گرفتن را تمرين كنيد.5.    دادن و بخشش به مقدار زياد را تمرين كنيد.6.    سپاس گزار آنچه داريد و آنچه خواهيد داشت باشيد.7.    وفور نعمت در جهان هستي را باور داشته باشيد.8.    تنها

هدف خود را بنويسيد.9.    چك ثروتمند شدن خود را بنويسيد.10.    بيانيه  مأموريت خود را بنويسيد.11.    امروز پولدار زندگي كنيد.12.    يك ديوار ثروت درست كنيد.13.    در خانه و گاراژ و انبار به دنبال پول بگرديد.14.    افراد مسموم را از زندگيتان بيرون كنيد.15.    فهرستي از دارائي هايتان تهيه كنيد.16.    فهرستي از بدهي هايتان تهيه كنيد.17.    فهرستي از بدهي هاي بد تهيه كنيد.18.    برنامه اي براي پرداخت بدهي هاي بد تهيه كنيد.19.    فهرستي از بدهي هاي خوب تهيه كنيد.20.    برنامه اي براي گرفتن بدهي خوب بيشتر تهيه كنيد.21.    اگر اجاره نشين هستيد، اولين خانه تان را بخريد. اگر خانه داريد، دومين خانه را بخريد.22.    اوراق قرضه و سهام بخريد.23.    برنامه ساده كسب و كار خود را تهيه كنيد.24.    كاري كه عاشقش هستيد را بنويسيد و بعد انجام دهيد.25.    در مورد نتيجه كار تصميم بگيريد.26.    3 كاري كه هر روز براي رسيدن به هدف انجام خواهي داد را بنويسيد.27.    يك برنامه زماني واقعي و جدي را داشته باشيد.28.    برنامه اي براي ساعات كاري خود بنويسيد و به آن عمل كنيد.29.    يك فهرست تشكر و قدر داني تهيه كرده و از هر يك سپاس گذاري كنيد.30.    تفريح كنيد و لذّت ببريد.جايزه شما؛(( راز شماره 8 ))همين الان پولدار هستيد!اگر انسانها به جاي نگراني درباره بدهي ها، به دارايي هايي كه دارند مي انديشيدند، ديگر نگراني نداشتند. حاضريد هردو چشم، هر دو پا، هر دو دست يا قدرت شنوايي خود را به قيمت يك ميليون دلار بفروشيد؟تمام چيز هايي كه داريد را جمع بزنيد و ببينيد كه آيا حاضريد آنها را در ازاء تمام طلاهاي جهان بفروشيد.بهترين نعمت ها از آن

شماست؛ فقط اگر بتوانيد شكر گذار آن باشيد.(پيتر دراگر)

رفع احساسات ناخوشايند

ميكائيل نينان – ويندي درايد خلاصه كتاب: سمانه هدشي- به اعتقاد ويكتورفرانكل : (( همه چيز را مي توان از انسان گرفت مگر يك چيز و آن اختيار بشر است، يعني اختيار او در انتخاب نوع نگرشش نسبت به شرايط و مهمتر از آن ، اختيار او در انتخاب خط مشي خود در قبال شرايط.)) شمادر هر شرايطي مي توانيد نوع واكنش خود را انتخاب كنيد. زيرا هميشه تا حدي آزادي عمل داريد. رويدادهاي گذشته يا حال ، هيچگاه احساسي را بر شما تحميل نمي كنند ، بلكه در واقع ، نگرش شما نسبت به اين وقايع است كه نوع احساس شما را تعيين مي كند . به عبارت ديگر شما آن طور احساس مي كنيد ، كه مي انديشيد. افكار وانديشه هاي ناخواسته منفي :براي آنكه به افكار منفي ناخواسته پي ببريد ، وقتي احساس بدي داريد ( مثلا خشمگين هستيد ) از خود بپرسيد : (( من دارم به چه فكر مي كنم؟ )) اين افكار را به اين دليل ناخواسته مي نامند كه به طور غير ارادي در ذهن شما پديدار مي شوند و بنابراين ، محصول انديشه و استدلال نيستند، در هنگام ظهور به نظر موجه مي رسند و نمي توان به راحتي از دست آنها خلاص شد( اين افكار ممكن است به صورت تصوير ، خيال بافي و خيال پردازي خود نمايي كنند.)براي اينكه نوع احساس خودرا تغيير دهيد ، بايد طرز فكر خود را عوض كنيد.وقتي شما طرز فكر خود را زير سوال مي بريد ، مثل يك دانشمند تجربي

عمل مي كنيد ، يعني عقايد و نظرات خودرا به جاي آنكه واقعيت بپنداريد ، فرضيه مي انگاريد و آنها را به شكل واقع بينانه تري بررسي مي كنيد تا رفتارها و توضيحات ديگري پيدا كنيد كه در حل مشكلات عاطفي شما مفيد تر باشند.تفكر انحرافي:وقتي از نظر روحي ناراحت هستيم ، اطلاعاتي را كه به ما ميرسد ، مدام به صورتي مغرضانه و تحريف يافته بررسي مي كنيم و همين عامل باعث مي شود وضعيت روحي بد ، رفتار عصبي ونگراني ما باقي بماند .گيلبرت خاطر نشان كرده است : (( وقتي به جاي عقل منطقي از احساسات پيروي مي كنيم ، در معرض رويارويي با مشكلات هستيم .)) فيلتر ذهني :يعني تمركز روي جنبه منفي يك موقعيت و قضاوت درباره ي آ ن براساس آن بعد منفي.( مثلا : علت اينكه تمام بعد از ظهر آن قدر بد گذشت ، اين بود كه باعث شدم ليوان شربت بريزد) برنز در يك تشبيه به يادماندني ، فيلتر ذهني را به (( قطره اي جوهر )) تشبيه مي كند كه رنگ تمام آب داخل ظرف را تغيير مي دهد. به جاي اينكه انگشت روي فقط يك جنبه از موقعيت بگذاريد ، كمي دورتر بايستيد و با ديدي واقع بينانه به كل آن نگاه كنيد ، ( مثلا : ريختن شربت البته باعث شد كمي خجالت بكشم و آنها هم كمي ناراحت بشوند ، ولي اين قضيه خيلي زود فراموش شد و ما بعد از ظهر خيلي خوبي را سپري كرديم.) برخي احساسات نا خوشايند متداول :اضطراب :اضطراب ريشه در تصورات آينده شما دارد كه به

علت موضوعات خطرناك يا تهديد آميز ، حساس و آسيب پذير مي شويد .مردم اغلب در مورد خطرات احتمالي مبالغه مي كنند و توانايي خود را براي مبارزه با آنها دست كم مي گيرند . خطرات و تهديدات را مي توان از نظر زماني شامل زمان حال ، آينده نزديك ، و آينده دور دانست. ترس و اضطراب با هم تفاوت دارند . ترس برداشت شما از محركي است كه حضورش را درك مي كنيد و تهديد كننده است و اضطراب  واكنش عاطفي شما در برابر اين برداشت است. بديهي است كه راه مبارزه با اضطراب ، رويارويي با ترس هايتان است . براي اين منظور مي توانيد ترس هاي خودرا طبقه بندي كنيد و به آن ها بپردازيد ( يعني اول از ترس هاي كوچك شروع كنيد و بعد سراغ ترس هاي بزرگ برويد ونيز مي توانيد بلا فاصله سراغ بزرگ ترين ترس خود برويد ،كه اين روش را هجوم بردن مي گويند.) هر كدام از اين راه ها را كه انتخاب كنيد ، بايد آنقدر در آن وضعيت ترسناك باقي بمانيد تا اضطرابتان فروكش كند و ساختار جديدي در شناخت شما ايجاد شود، يعني طرز فكرتان عوض شود. نبايد قبل از مواجه شدن با ترس ها ، انتظار داشته باشيد كه احساس راحتي يا اعتماد به نفس در شما بوجود آيد .افسردگي :احساس افسردگي ، معمولا با فقدان يا از دست دادن همراه است وقتي افراد دچار افسردگي مي شوند ، معمولا از فعاليت هايي كه قبلا برايشان لذت بخش بود ، كناره مي گيرند و به درون خود فرو مي روند و

بدين ترتيب ، وضعيت افسرده خود را تقويت مي كنند. هوك براي افسردگي 3 علت ذكر كرده است :1- خود خوري : يعني سرزنش خود ومتنفر بودن از خود به خاطر شكست ها و بد شانسي هاي زندگي 2- احساس ترحم نسبت به خود: يعني اينكه به خاطر بد بياري هاي زندگيتان ، براي خود دلسوزي كنيد .3- احساس ترحم نسبت به ديگران : يعني اينكه دلتان به حال ديگران به خاطر گرفتاري هايشان بسوزد.طرز فكر منفي و انحرافي از نشانه هاي بارز افسردگي است :به اعتقاد لازاروس ، ناراحتي باعث نا اميدي نمي شود . چون فرد مي داند چيزي كه از دستش رفته است جبران ناپذير است يعني نمي توان آن را برگرداند. وقتي فرد اين واقعيت را قبول كرد مي تواند به راحتي به زندگي خود ادامه دهد. براي مقابله با افسردگي ، مي توانيد از برنامه كاري روزانه استفاده كنيد تا سرتان گرم شود. فعاليت ، طرز فكري را كه القا كننده افسردگي است لاجرم قطع ميكند. به احتمال زياد ، انگيزه اي براي زياد كار كردن نخواهيد داشت و به اين نتيجه مي رسيد كه بهتر است خود را اذيت نكنيد. اما واقعيت اين است كه انگيزه بعد از كار ايجاد مي شود .عصبانيت : عصبانيت به اين معناست كه حس مي كنيد به شكلي به حريم شما تجاوز شده است . اين احساس در 3 حيطه اصلي  ممكن است رخ دهد . نخست هنگامي كه به نوعي از دست يابي به هدفي مهم باز مي مانيد .ثانيا وقتي قوانين مهم شخصي شما را ناديده ميگيرند ،ثالثا وقتي عزت نفس

شما زير سوال مي رود.مطالعات نشان مي دهد كه عصبانيت و خصومت طولاني ، خطر ابتلا به ناراحتي هاي قلبي – عروقي وساير ناراحتي هاي فيزيكي را افزايش مي دهد. شايد فكر كنيد ابراز عصبانيت بهترين راه برخورد با آن است و بعد از فوران كردن ، احساس آرامش مي كنيد ( ونگه داشتن آن باعث ناراحتي مي شود) ، تجربه نشان مي دهد كه اين نوع ابراز عصبانيت به منظور تخليه آن فقط باعث تقويت آن مي شود ، زيرا افكاري كه در اصل باعث عصبانيت شما شده اند به جاي ضعيف شدن ، قوي تر مي شوند .شايد احساس كنيد اين ديگران هستند كه بايد تغيير كنند نه شما ، زيرا آنها علت اصلي عصبانيت شما هستند . با اين حال عصبانيت شما از بين نخواهد رفت ، زيرا بسيار بعيد است كه ديگران به ميل شما عمل كنند. بهترين راه مبارزه با عصبانيت را ، هوك بيان كرده است : (( براي رهايي از عصبانيت ، اول بايد خود را از اين فكر كه يك عمر به شما گفته اند ، خلاص كنيد : ديگران باعث عصبانيت من مي شوند. )) خجالت : خجالت از اين فكر سرچشمه مي گيرد كه تصور مي كنيد در برابر ديگران ، كاستي ، بي كفايتي يا نقطه ضعفي از خود نشان داده ايد و ديگران هم اين ارزيابي منفي را قبول دارند.لازاروس بيان مي دارد : (( خجالت به دليل تفاوت نگرشي است كه فرد از خود دارد با آنچه ديگران در مورد او مي پنداند. ))بعضي  اوقات ممكن است به جاي خجالت كشيدن فقط

كمي شرمنده بشويد . شرمندگي  نوع خفيف تر خجالت كشيدن است و ضعف ها واشتباهاتي كه براي ديگران مكشوف مي شوند ، نقش مهمي در هويت اجتماعي شما ندارند. يكي از راههاي مناسب براي اينكه افكار خجالت آميز خود را تغيير دهيد ، تمرين هاي مبارزه با خجال است . اين تمرين ها شامل اعمالي است كه تمسخر و سرزنش دي گران را جلب مي كنند . ( مثلا : پرسيدن آدرس ايستگاه مترو ، در حالي كه كنار آن ايستاده ايد) همچنين مي فهميد كه با خنديدن يا تاييد نكردن مردم هيچ اتفاق ناگواري براي شما نمي افتد ، خنده يا مخالفت مردم باعث خجالت كشيدن شما نميشود ، بلكه معنايي كه شما بر اين خنده يا مخالفت قائل ميشويد ، باعث خجالت شما مي شود.احساس گناه :موضوع احساس گناه لغزش يا تخلف اخلاقي است . شما ممكن است گاهي به خاطر بعضي رفتارهايتان كه فقط مربوط به شما مي شوند ، احساس گناه كنيد ( مثلا : داشتن افكار پليد) و گاهي ممكن است به خاطر تاثيراتي كه اعمال شما روي ديگران دارند احساس گناه كنيد .يكي از شيوه هاي موثر مبارزه با احساس  گناه ، ارزيابي ميزان مسوليت خود در قبال واقعه ايست كه به خاطر آن احساس گناه مي كنيد ( شايد فكر مي كنيد فقط شما مسبب بروز آن واقعه هستيد.)آزردگي :وقتي آزرده مي شويد در واقع نسبت به ستمي كه فكر مي كنيد عليه شما روا داشته شده است ، واكنش نشان مي دهيد . گاهي ممكن است فكر كنيد كه شخصي شما را تنها گذاشته و يا به

شما خيانت كرده است و نتيجه گيري كنيد كه مستوجب چنان رفتاري نيستيد. به عقيده لازاروس ، اخم كردن بيانگر اين است كه : (( فرد وابسته ي توجه و حسن نيت طرف ديگر است . فردي كه اخم كرده است ، رفتار شديدي از خود نشان نمي دهد كه مبادا طرف مقابل كاملا منزوي شود و رابطه شان به خطر بيافتد و از بين برود . اخم كردن ، تصويري ضعيف ، نيازمند و حتي بچه گانه از فرد به دست مي دهد.)) مشكل آفريني و رفع مشكل:مشكل چيست ؟  مشكل را مي توان روبه رو شدن با چالشي خاص در زمان حال تعريف كرد كه هنوز راه حل مناسبي براي آن پيدا نكرده ايم. مشكلات مي توانند جنبه عيني ( مشكلات مربوط به همكاران بد اخلاق ) يا جنبه عاطفي ( مثل احساس گناه به خاطر نرفتن به سركار به دليل بيماري ) داشته باشند. در ادبيات مربوط به مديريت استرس و حل مشكلات مديريتي ، 2 روش مهم سازش پيشنهاد شده است : ساختن با مشكلات و نوع ديگر ، كنار آمدن با هيجانات عاطفي . در سازش با مشكلات بهيد با موقعيت هاي پر تنش ، مقابله كرد به طوري كه باعث تغيير و اصلاح آنها شد ودر موارد احساسي و عاطفي ، رنج و غم  تابع اين وضعيت مي شود. اگر يك موقعيت و شرايط غير قابل تغيير در نظر گرفته شد آن وقت پذيرش حالت احساسي و هيجاني مهمترين سياست معقول ومناسب مي باشد ، در اين روش بايد به فرد كمك كرد تا طرز فكر خود را در

مورد آن موقعيت تغيير دهد.گيلبرت بيان ميكند كه براي درمان افراد افسرده ، اغلب از تكنيك ها يا روش هاي درماني حل مشكل استفاده مي شود. اگر وقوع مشكل با روش حل مشكل موفقيت آميز جايگزين شود ، به اين طريق ، مشكلات و گرفتاريهاي دروني وبيروني فرد كمتر ميشوند.حل مشكل :برنارد مي گويد :(( براي اينكه بتوانيد شفاف فكر كنيد ودر نتيجه به خوبي از عهده مشكلات پر تنش برآييد و مشكلات عيني را حل كنيد ، بايد ابتدا روي احساسات خود كنترل داشته باشيد .كنترل احساسات كليدي حياتي براي كنترل فشارهاي روحي است.)) براي دستيابي به اين امر بايد عقايد و نظراتي را كه به طور عمده باعث بوجود آمدن واكنش هاي احساسي و رفتاري شما در برخورد با وقايع مي شوند ، تغيير دهيد يا آن را اصلاح كنيد .تجزيه و تحليل مشكل :مرحله 1 : شناسايي مشكلباتلر و هوپ پيشنهاد مي كنند كه مشكلات را به گونه ي ديگري مطرح كنيم تا ديگر غير قابل حل به نظر نرسند ودر عوض ، به حل مشكل بيانجامد. طي مرحله اول ، نقاط قوت ، توانايي ها و مهارت هاي خود را در زمينه حل مشكل مي توانيد در جايي يادداشت كنيد تا قادر باشيد تعيين كنيد كه آيا در حال حاضر مي توانيد از الگوي حل مشكل استفاده كنيد يا خير؟مرحله 2 : انتخاب هدف اهداف را بايد به صورت مشخص و رفتاري بيان كرد تا بتوان ميزان پيشرفت را اندازه گرفت .از هدف هاي كلي ، مبهم و غير واقع بينانه پرهيز كنيد . اهداف همچنين بايد در حيطه كنترل شما

باشند ( طوري نباشند كه بر آن ها كنترل نداشته باشيد ). مرحله 3 : پيدا كردن راه هاي مختلف در اين مرحله شما بايد براي رسيدن به اهداف خود تا جايي كه امكان دارد راه حل هايي پيدا كنيد و در ابتدا ، به بعضي از اين راه حل ها كه مسخره به نظر مي رسند ، اصلا توجهي نكنيد . به عبارت ديگر توفان ذهني برپا كنيد و اجازه دهيد تا تخيلات شما  به طور طبيعي و به سرعت پيش بروند.مرحله 4 : بررسي پيامد ها در اين مرحله بايد مزايا و ضررهاي همه ي راه حل هايي را كه در جلسه توفان ذهني به دست آمده اند و همچنين پيامد هاي احتمالي اجراي هر يك از اين راه حل هارا در نظر بگيريد .مرحله 5: تصميم گيريدر اين مرحله ، نويد بخش ترين و امكان پذير ترين راه حل يا راه حل هايي را كه در مرحله قبل ارزيابي شده اند ، انتخاب مي كنيد ، به طوري كه كمترين زيان را داشته و بهترين راه براي رسيدن به اهداف معين شما باشند. اين مرحله ، همچنين شامل تفكر درباره ابزار و اهداف است ، يعني برنامه ريزي مرحله مرحله براي اجراي راه حلي كه انتخاب كرده ايد تا به اهداف خود برسيد.مرحله 6: اجرادي زوريلا  تفاوت بسيار مهمي بين حل مشكل و اجراي راه حل قائل شده است : حلمشكل به معني كشف راه حل مناسب است ، در حالي كه اجراي راه حل به معني اقدام براي انجام راه حل ها در شرايط واقعي است . بنابراين (( برخي افراد

ممكن است از مهارت زيادي براي حل مشكل برخوردار باشند ، ولي در اجراي راه حل ها مهارت چنداني نداشته باشند و يا بر عكس .)) دربرنامه حل مشكل حتما بايد هر 2 مهارت را ارزيابي كرد.مرحله 7: ارزيابي در اين مرحله ، با ملاحظه نتيجه اقدامتان براي رسيدن به هدف ، پيشرفتتان ارزيابي مي شود . آيا به هدفتان رسيديد ؟ اگر نه ، چه موانعي سد راه شما شد ؟ پيدا كردن راه حل رضايت بخش براي مشكلاتتان معمولا در برگيرنده تركيبي از آزمايش و خطا و پشتكار است .غلبه بر اهمال كاري :اهمال كاري در لغت به معناي (( به تعويق انداختن كارهاست)) ، يعني اينكه آگاهانه تصميم بگيريد كاري را بعدا انجام دهيد. وقتي مي گوييم فردي تنبل يا سهل انگار است ، يعني اينكه به كندي كار مي كند و در نتيجه ، كارهارا به زمان نامعلومي در آينده موكول مي كند واگر هم زمان مشخصي را در آينده تعيين كند در زمان مقرر ، آن را انجام نمي دهد. به بيان ساده تر ، مشكل اهمال كاري اين است كه شما با اينكه عقل سليمتان مي گويد كاري را همين حالا انجام دهيد، مدام آن را به تعويق مي اندازيد.هوك بيان مي كند كه در مورد بشر انضباط فردي ضعيف ، امري عادي است، زيرا :(( ظاهرا اجتناب از به سختي انداختن خود ، معمول ترين روشي است كه بشر اتخاذ مي كند. چون ما به راحتي فريب منافع فوري خود را مي خوريم .))درايدن بيان مي كند كه اهمال كاري اغلب شيوه اي رفتاري است كه طي آن

فرد مي كوشد از دچار شدن به وضعيت عاطفي نا خوشايند پرهيز كند.تناقض (( آسايش در گرفتاري )) نوعي اهمال كاري است كه شايد نتوان به راحتي آن را تشخيص داد ، در اين حالت تصور مي كنيد كه وضعيت غير فعال شما در مقايسه با پيامد هاي تغيير و شكست احتمالي بهتر و بي خطرتر است. بنابراين ، وقتي مي گوييد : (( من همين طوري هم راحتم.)) در واقع از وضع خود رضايت كامل نداريد ، بلكه به اين جهت اين را مي گوييد كه مي ترسيد فرايند تغيير شكست بخورد ووضع ، بدتر از اين كه هست بشود، پس تصميم مي گيريد به جاي اينكه وضعيت يكنواخت فعلي خودرا تغيير دهيد ، در آن حال باقي بمانيد .دلايل اهمال كاري ( تنبلي ):درايدن وگردن 3 دليل اصلي را براي اهمال كاري شناسايي كرده اند:1-اضطراب : اضطراب از آنجا ناشي مي شود كه تصور مي كنيد اگر مرتكب كاري شويد كه از آن اجتناب مي كنيد ، خودباوري و عزت نفس شما تهديد مي شود .2- كم تحملي : به معني تصوري است كه از ناتواني خود براي تحمل سختي ، بي حوصلگي ، كار مشكل و ... داريد. بنابر اين از كارهاي ناخوشايند اجتناب مي كنيد ويا به محض شروع كاري صحنه را ترك ميكنيد.3- عصيان وتمرد: روشي براي نشان دادن عصبانيت خود به ديگران از طريق به تعويق انداختن كارهاي مهم و ضروري است . در واقع با اين عمل مي خواهيد از كسي كه مدام به شما مي گويد بايد چه بكنيد و چطور رفتار كنيد ، انتقام بگيريد.ممكن است

در جريان يك اهمال كاري ، هر 3 دليل آن يعني اضطراب ، كم تحملي و عصيان نقش داشته باشند. افراد اهمال كار ، معمولا در 2 زمينه اصلي ، يعني تلاش براي پيشرفت و مراقبت شخصي دچار مشكل هستند . تلاش براي پيشرفت ، به معني كوشش براي دست يابي به اهدافي است كه مورد نظر فرد هستند و مراقبت شخصي ، باعث مي شوند زندگي جذاب تر وراحت تر شود ، مثل ا: انجام كارهاي خانه. تاخير در اينگونه كارها ممكن است باعث افزايش رنجش در زندگي و كاهش لذت وشادي شود.گاهي منتظر مي مانيد تا اشتياق لازم براي شروع كار را پيدا كنيد ، زيرا با خود اينگونه احتجاج مي كنيد كه بدون اشتياق و حس و حال لازم ، بعيد است بتوانيد دست به انجام كار سختي بزنيد .برنز هم در اين باره مي گويد :(( اشتياق پله اول نيست ، بلكه پله اول كار مفيد است . شما نبايد به اين توجه كنيد كه كاري را دوست داريد يا نه بلكه ابتدا بايد دست به كار شويد و كار خود را شروع كنيد وموتور خود را به كار بياندازيد . به محض اينكه كاري را شروع كرديد معمولا تحريك مي شويد كه بيشتر كار كنيد.))انواع اهمال كاري :ساپادين گونه شناسي اهمال كاري حاد را به اين شرح بيان كرده است: 1-كمال طلبي: شما تمايلي به شروع يا تمام كردن كارها نداريد زيرا فكر مي كنيد ممكن است به اهداف بلند خود به طور تمام و كمال دست نيابيد . بنابراين ، ممكن است توجيهاتي براي عملكرد ناقص خود پيدا كنيد

تا دچار محكوم كردن خود نشويد ،  مثلا :(( من به اين دليل در امتحان نمره عالي نگرفتم كه خيلي خوشگذراني كردم. اگر واقعا درس خوانده بودم و باز نمره عالي نمي گرفتم آدم ناموفقي بودم .))2- رويا ديدن : شما به ابهام و عدم واقعيت گرايش داريد ، افكار بلند و واهي تبديل به اهداف دست يافتني نمي شوند . از خيال پردازي براي فرار از الگوي يك نواخت و ظاهرا غير قابل تغيير زندگي خود استفاده مي كنيد .3- نگراني : مي ترسيد اوضاع بد شود ومشكلات شما را مستاصل كند ، بنابراين ريسك نمي كنيد و يا دست به هيچ تغييري نمي زنيد وبه توانايي خود در تصميم گيري يا تحمل ناراحتي ها اعتمادي نداريد .4- بحران سازي : مي گوييد تا ثانيه هاي آخر نمي توانيد اشتياقي داشته باشيد و يا مي گوييد فقط در ثانيه هاي آخر مي توانيد به بهترين نحو عمل كنيد و بدين ترتيب دوست داريد از خود شجاعت نشان دهيد.5- پر كاري : مدام كار مي كنيد و اغلب براي خود كار مي تراشيد ، اما به مسائل مهمي كه بايد به آن ها پرداخته شود فكر نميكنيد ( مثلا : تصميم گيري در مورد اينكه اهداف وارزش هاي اصلي شما در زندگي كدامند.)آشكارترين راه حل براي مقابله با اهمال كاري احتمالا برنامه اجرايي است ( مثلا : برنامه مديريت زمان ) تا بهره وري شخصي زياد تر شود. اهمال كاري ، تعلل، اغلب رفتاري ملاحظه كارانه است كه فرد را از تجربه كردن چيزي كه ناخوشايند است يا از آن مي ترسد ، بر حذر

مي دارد. با اين حال ، اين گونه رفتار به جاي حل كردن مشكل اصلي آن را حفظ مي كند. بنابراين رمز درك فرايند اهمال كاري آن است كه به فرد كمك كنيم تا عقايدي غير منطقي را ( يعني عقايدي كه محكوم به شكست هستند و كار كردن را مختل مي كنند ) كه باعث حفظ مشكل مي شود ، آشكار كند. اين مرحله شناسايي مهم است زيرا ،اگر متوجه نباشيد چطور خود را كنترل كنيد ، خيلي مشكل بتوانيد خود را تغيير دهيد.براي تغيير يك الگوي رفتاري مثل اهمال كاري (( نياز به كار ، ومعمولا كار زياد است.)) گرچه ممكن است طنز آ ميز به نظر بسد ، اما مشكل فرار از كار را فقط ميتوان با بيشتر كار كردن حل كردو اين مورد، شامل كشف و مقابله جدي با افكار بيهوده و عقايدي است كه تاكيد دارند، كار به هر دليلي بسيار مشكل است. با ايجاد رشد و تحول در طرز فكر و نگرش ضد تنبلي ، هر آنچه كه به نظر غير قابل تحمل بلشد ، عاقبت تحمل پذير مي شود همانطور كه فعاليت جايگزين بي تحركي و اجتناب مي گردد.مديريت زمان:زمان نامحدود است ، ولي فرصت شما محدود است آيا از وقت خود به بهترين نحو ممكن استفاده مي كنيد ؟ مديريت زمان ، مديريت خويشتن است ، به عبارت ديگر براي اينكه بفهميد چرا از وقت خود به بهترين نحو ممكن بهره نمي بريد به خودتان نگاه كنيد .ضعف مديريت زمان : ديويس و ديگران براي ضعف مديريت زمان ، نشانه هايي را ذكر كرده اند :دوندگي و

عجله زياد ( مثلا : بين جلسات و كارها)-تاخير هميشگي ( مثلا : در مورد جلسات ، ديدن ارباب رجوع يا مراعات ضرب الاجل ها ) - بهره وري ، انرژي واشتياق كم ( مثلا : به نظر مي آ يد، به جز روزي كه حقوق در يافت ميكنم در مورد هيچ كاري هيجان نداشته باشم )- سرگرداني و بلا تكليفي در انتخاب روش هاي مختلف ( مثلا : هفته هاست كه روي اين مسئله فكر مي كنم ، هر راهي را كه انتخاب كنم به ضررم تمام مي شود نمي دانم بالاخره كدام راه را انتخاب كنم .)- اهمال ( يعني : مدام به تاخير انداختن شروع كار يا فعاليتي . اين عمل ممكن است به اين دليل باشد كه مي ترسيد مبادا نتوانيد آ ن كار را به خوبي انجام دهيد و يا در حين كار نتوانيد آنطور كه از شما انتظار مي رود ، تلاش كنيد .)- فرورفتن در باتلاق جئيات ( يعني : نمي توانيد مسائل اصلي را درك كنيد ، زيرا بيش از حد به جزئيات مي پردازيد. مثلا : تا همه ي جزئيات كارم تمام نشود ، نمي توانم دست از آنها بكشم .)جوهر مديريت زمان آن است كه بدانيددر زندگي چه اهداف و ارزش هايي داريد و به بهترين نحو از وقت خود استفاده كنيد تا به آنها برسيد . با اين حال وقتي اهداف و ارزش هاي خود را شناختيد ، به اين معني نيست كه زمان خود به خود از هدف مند بودن نوظهور شما پيروي مي كند . بايد بررسي كنيد و ببينيد چطور از

وقت خود استفاده مي كنيد و فعاليت هايي را كه در جهت اهداف شما نيستند به تدريج از دور خارج كنيد . ارزش ها و اهداف خود را مشخص كنيد :ارزش هاي به شما كمك مي كنند تا تعيين كنيد كه چه چيزي در زندگيتان مهم است.حتما مراقب باشيد كه اهدافتان مطابق با ارزش هايتان باشد ( براي مثال اگر براي زندگي خانوادگي ارزش قائليد ، هدفتان بايد اين باشد كه هر روز در زمان مناسب به خانه برسيد تا وقت بيشتري را با بچه ها بگذرانيد .) همچنين اهدافتان نبايد بيانگر چيزي باشد كه دوست نداريد ؛ بلكه بايد بر عكس ، منعكس كننده چيزي باشد كه دوست داريد.نظارت داشتن بر وقت خود :وقتي ارزش ها و اهداف خود را تعيين كرديد  گام بعدي اين است كه ببينيد چطور وقت خود را صرف مي كنيد . تعيين اولويت در كار ها :براي اين منظور مي توانيد فعاليت هايتان را براساس فوريت و اهميت آنها اولويت بندي كنيد. مسائل فوري نيازمند توجه و يا اقدام بي درنگ شما هستند ، در حالي كه مسائل مهم فقط از نظر شما اهميت دارند . فعاليت ها را مي توان به 4 گروه مختلف تقسيم بندي كرد:1-فوري و با اهميت 2- غير فوري ولي با اهميت 3- فوري ولي بي اهميت 4- غير فوري وبي اهميتفعاليت هاي گروه 1 شامل واكنش نشان دادن در برابر بحران ها و هنگام رسيدن ضرب الاجل ها ست. اگر بيش از حد ، وقت خود را صرف واكنش نشان دادن به مشكلات فوري كنيد ممكن است وارد حيطه خطر ناك سطوح بالاي

استرس و احتمالا از رمق افتادن شويد .در مورد فعاليت هاي گروه 2 اين امكان وجود دارد كه پيشاپيش در مورد آنها برنامه ريزي كنيد ( مثلا : براي اينكه 6 ماه بعد سخنراني خوبي داشته باشم ، چه مراحلي را بايد بگذرانم ؟) و اين طور نيست كه چون يك روز از كار جيم شده ايد ، خشنود باشيد .يا براي كاهش بحران ها و مشكلات ، اقداماتب پيش بگيريد و يا در زندگي خود تعادل ايجاد كنيد . فراموش نكنيد كه نبايد از انجام اين گونه فعاليت ها به بهانه اينكه فوري نيستند ، غفلت كنيد كه در اين صورت فوري خواهند شد . فعاليت هاي گروه3 بيشتر شامل پاسخ گفتن به در خواست هاي ديگران است. اين فعاليت ها هم مثل گروه 1 ، شامل واكنش در برابر وقايع هستند ولي نقش مهمي در رسيدن به اهداف كليدي و سازمانيتان ندارند.فعاليت هاي گروه 4 شامل فعاليت هايي نظير جابه جا كردن كاغذ ها ، با عجله به اين طرف و آنطرف رفتن و مرتب كردن روي ميز است .شايد خود را متقاعد كنيد كه مرور مدام برنامه مديريت زمان مهم است ، اما در واقع فقط تلف كردن وقت است . فعاليت هاي كه در اين گروه قرار دارند ، نه فوري و نه با اهميت هستند و بايد از برنامه روزانه شما حذف شوند .مان پيشنهاد ميكند براي آنكه كارتان كيفيت بالايي داشته باشد ، سعي كنيد بفهميد در چه مواقعي بهتر كار مي كنيد (( برخي از مردم شب ها خوب كار مي كنند و برخي ديگر صبح ها بيشتر

از ديگر مواقع روز هشيارند . مهمترين و دشوارترين كارها را به وقت هايي واگذاريد كه معمولا از حس و حال خوبي برخورداريد .))مديريت خوب زمان به اين معنا نيست كه براي هر ثانيه از روزتان برنامه اي داشته باشيد ، بلكه به اين معناست كه بيشتر وقت خود را در جهت رسيدن به اهدافتان صرف كنيد . مانند هر تغيير ديگري بايد بر مهارت هاي خود در رابطه با مديريت زمان ، به صورت روزانه نظارت داشته باشيد تا دوباره به حالت استفاده ضعيف از وقت خود بر نگرديد . زمان منبع با ارزشي است و هر ثانيه ، دقيقه و ساعتي را كه مي گذرد ، به هيچ وجه نمي توان دوباره بدست آورد، بنابراين بكوشيد عاقلانه از آن استفاده كنيد.پشتكا ر : پشتكار در لغت به معناي (( ادامه دادن سر سختانه ))  و بيانگر انعطاف نا پذيري رفتاري  يا پيشرفت زوركي است.پشتكار ، يكي از ضرورت هاي اصلي موفقيت و كامرواييدر زندگي است .انگيزه دارا ي سه جزء اصلي است : 1-جهت :  مي خواهيد چه كنيد و يا به چه برسيد .2- تلاش : چقدر تلاش مي كنيد.3- پشتكار : تا چه حدي به تلاش خود ادامه مي دهيد .شما شايد جهت خود را بدانيد و در ابتدا تلاش زيادي هم بكنيد كه به مقصد برسيد ولي بعد ، براي رسيدن به هدف خود دست از تلاش بكشيد ، و اين به خاطر آن است كه پشتكار نداريد كه بتوانيد تا رسيدن به هدف دست از تلاش نكشيد .طبق گفته ي  گريگر ، رفتاري كه به سمت و سوي هدفي

باشد ، (( امري شبانه روزي و هفت روز هفته اي است )).3 بينش كليدي كه به منظور پيشرفت و در نهايت بهبود مشكلات موثر است :1-ناراحتي و يا نابساماني هاي رواني انسان ها تا حد زيادي به علت عقايد و ديدگاههاي غير منطقي ( وذاتا محكوم به شكست) خودآنهاست. اتفاقات به خودي خود مردم را مشوش نمي كند بلكه ديدگاه آنها در مورد آ ن رويداد است كه همواره موجبات تشويق ، دلهره و اضطرابشان را فراهم مي كند .2- ما صرف نظر از اينكه چطور وچه وقت اين نگرش هاي غير منطقي خود را كسب كرده ايم ، در حال حاضرهميشه ناراحت هستيم زيرا مدام مغز خود را با اين تفكرات شست وشو مي دهيم وآنها را پي در پي به خود تلقين مي كنيم و در واقع به نحوي عمل مي كنيم كه آنها قويتر مي شوند.3- تنها روش پايدار براي غلبه بر مشكلات عاطفيمان ، تمرين و تلاش خستگي ناپذير است ، تا بر ضد نظرات غير منطقي خود بينديشيم ، احساس كنيم و عمل كنيم . معني اراده :اراده كردن راحت است ، ولي عمل به آن سخت است زيرا اراده فقط به معني (( تصميم به تغيير نيست ، بلكه به معني تصميم به كار كردن براي تغيير خود و كاري است كه فرد در راستاي اين تصميم انجام مي دهد)).ترك استقامت در كار :ما به تجربه در يافته ايم علت اينكه چرا در تلاش خود كه به سمت وسوي هدفي است استقامت نمي ورزيد يا علت اينكه چرا با مقاومت نكردن ، نتيجه تلاش هاي خود را بر

باد مي دهيد احتمالا برخي از دلايل زير باشد :-گرايش به لذت جويي هاي كوتاه مدت :به معني آن است كه در پي خوشي و رضايتي فوري باشيم كه به بهاي از دست دادن اهداف بلند مدت ما تمام مي شود . براي اينكه به اهاف بلند مدت خود برسيد ، معمولا بايد از برخي ( البته نه همه ي ) لذايذ كوتاه مدت خود چشم بپوشيد ، (( يكي از سخت ترين كارها براي مردم اين است كه در جهت اهداف بلند مدت خود كاركنند و در ضمن در برابر ناراحتي هاي كوتاه مدت استقامت كنند.))- (( اگر مي دانستم اين مشكل از كجا آمد ، كار تمام بود .)) مردم اغلب خود را متقاعد مي كنند كه اگر علل بوجود آمدن مشكلات خود را كشف كنند ( كه معمولا در گذشته است )، آ نگاه ياخود به خود حل مي شوند و يا براي غلبه بر آنها انگيزه پيدا خواهند كرد. اگر گذشته خود را كاوش كنيد ،البته ممكن است بينشي درباره نحوه  پديد آمدن مشكلات فعلي خود بيابيد ، ولي بعيد به نظر مي رسد كه راهنماي مفيدي براي تلاش فعلي شما به منظور حل مشكل باشد.به جاي گذشته ف روي زمان حال و اينكه چطور مي شود آن را تغيير داد ، تمركز كنيد .تنفر از پشتكار و يا بي تابي در برابر مشكلات، احتمالا شما را ترغيب مي كند كه خيلي زود دست از تلاش بكشيد و همچنين شما را متقاعد مي سازد كه تحمل تلاش مستمر خيلي سخت است .از قضا پشتكار شما در نداشتن پشتكار ، در دراز

مدت ، احتمالا مشكلات بيشتري را  براي شما توليد خواهد كرد كه در آ ن صورت اگر بخواهيد مشكلات ، شما را به درماندگي و استيصال نكشد ، بايد پشتكار داشته باشيد .چگونگي مواجهه با انتقاد :انتقاد ( حتي اگر با حسن نيت همراه باشد ) ممكن است درست روي نقطه ضعف فرد مقابل انگشت بگذارد ويا اورا حساس و زود رنج كند .احساسات شما به خاطر نوع وقايع نيست ، بلكه به دليل طرز فكر شما نسبت به آن اتفاق يا انتقاد است. انتقاد از شما چه به جا باشد و چه بي جا ، واكنش شما در برابر آن تحت كنترل شماست .برخي از عللي كه افراد را در هنگام برخورد با انتقاد ناراحت مي كنداز اين جمله اند :خوره رضايت : گرچه مشاهده رضايت ديگران از شما بويژه اگر افراد مهمي باشند تجربه شيريني است ، اما اگر فكر كنيد محتاج رضايت آنها هستيد و بدون آن نميتوانيد زنده بمانيد و يا خوشحال باشيد ، در موضع ضعف قرار مي گيريد.همانطور كه فوروارد مي گويد : شعار خوره رضايت اين است كه :((اگر كسي از من راضي نيست حتما كار اشتباهي انجام داده ام .)) وگاهي حتي بدتر از اين ، آنكه: ((اگر كسي از من راضي نيست حتما اشكال از من است.انتقاد به خودي خود باعث ناراحتي شما نمي شود ، بلكه معنايي كه از آن استنباط مي كنيد شما را ناراحت مي كند.اگر گرفتار خوره رضايت باشيد ، مدام با اينكه احساس كنيد پائين تر هستيد موافقت مي كنيد زيراخودتان هم اين را قبول داريد.براي اينكه به تدريج خود را

از مخمصه رضايت رها كنيد و به جاي اينكه بگذاريد انتقاد نابودتان كند ، در برابر آن مقاومت كنيد بايد فلسفه اي را مبني بر قبول خويشتن ملكه ذهن خود كنيد ، يعني اين فلسفه كه : هيچ وقت شخصيت خود را زير سوال نبريد ، بلكه فقط اعمال و يا خصوصيات خود ر اارزيابي كنيد.اگر اعمال خود را جدا از خود بدانيد ، به شما امكان مي دهد كه روي مشكلتان تمركز كنيد .برخورد خوب با انتقاد و واكنش سازنده در برابر آن ، روي بستري از قبول خويشتن قرار دار د.طرد: طرد شدن را اغلب مي توان سخت ترين نوع انتقاد دانست زيرا فردي كه طرد مي شود احساس مي كند ديگر اورا نمي خواهند و دوست ندارند واين در حالي است كه انسان هاي نيازمند رضايت ديگران ، سايه شوم طرد شدن را  همواره بر سر خود احساس مي كنند. طرد كردن در واقع 2 مرحله دارد. اول كسي شمارا طرد مي كند و بعد شما خود را طرد مي كنيد . همانطور كه هوك خاطر نشان كرده است (( مي شود كسي مارا طرد كند و با اين حال خودمان خود را طرد نكنيم . وقتي دچار مشكلات عاطفي مي شويم كه شخصا خودمان را طرد كنيم ، نه وقتي كه ديگران  ما را طرد مي كنند))حالت دفاعي : حالت دفاعي واكنش متداول در برابر انتقاد است. در اين حالت وقتي كسي از شما انتقاد مي كند ، به جاي اينكه به آن اجازه ورود دهيد و در مورد آن تفكر كنيد تا اگر سخن حقي در آن است به آن

پي ببريد ، به توجيه رفتار خود متوسل مي شويد. اگر حالت دفاعي خود را كنار بگذاريد مي توانيد به جاي توجيه گري ، به طور معقول و موجهي فكر كنيد .انتقاد مداوم :شايد افرادي در اطراف شما باشند ( مثل رئيس ، همكار و...) كه مدام از شما انتقاد مي كنند . ما به شما حق مي دهيم و دور از انتظار هم نيست كه احتمالا ديگر خسته و حتي متقاعد شده باشيد كه حتما شخصيت شما نقص مهمي دارد كه اين همه از شما انتقاد مي كنند . ولي چنين نيست اين افراد بيماري شكايت كردن دارند و آدم هاي سرزنش گري هستند كه ، درباره همه چيز و همه كس تا حد تهوع غر ميزنند. اين ها در حالي كه حتي قدرت كنترل رفتار خودرا ندارند ، معتقد اند كه جهان بايد اينگونه باشد و يا آنگونه نباشد.و شما يا ديگران و يا همه بايد كاري كنيد تا اوضاع درست شود .همانطور كه  من  در اين باره مي گويد (( انتقاد زياد بدون استثنا بيش از آن كه مربوط به شما باشد بيانگر منشا آن است ( يعني حسادت يا احساس نا امني .)) پيشنهاد مي كنيم هر وقت با انتقادي روبه رو شديد، به جاي عصباني شدن با طرح 2 سوال از خود آن را تجزيه و تحليل كنيد (( آ يا اين انتقاد بجاست ؟)) و (( آيا اين انتقاد بيجاست؟)) اگر بجاست پس قبولش كنيد ولي خود را محكوم نكنيد و اگر خواستيد براي حل مشكل خود اقدام كنيد . اگر انتقاد بيجاست ، آنگاه حق اشتباه كردن فرد

مقابل را در مورد خود از اوسلب نكنيد و دردل هم اورا به خاطر اين قضاوت اشتباهش لعن و نفرين نكنيد.حساسيت بيش از حد نسبت به انتقاد :علت ريشه اي اينگونه حساسيت هاي بيش از حد نسبت به انتقاد ، داشتن خود باوري  ضعيف و شكننده است ، يعني شما نظرات وانتقادات ديگران رابه دست خود به صورت  توهين تغيير شكل مي دهيد.براي مبارزه با اين مشكل ، به خاطر نظرات ديگران ، ديگر به خود توهين نكنيد و قبول كنيد كه برخي از جنبه هاي خود را دوست نداريد و مي خواهيد آن را تغيير دهيد اگر حساسيت شما نسبت به انتقاد تا حد زيادي كم شود ، احتمالا خواهيد ديد كه وقتي بدون ناراحت شدن به اين انتقادات گوش مي دهيد برخي از آنها در واقع شما را كمك هم مي كنند.خجالت:شايد علت ترس شمااز انتقاد بالفعل و يا بالقوه اين باشد كه اشتباهاتتان در معرض ديد ديگران قرار مي گيردو باعث ناخوشنودي احتمالي آنها از شما خواهد شد.خجالت بر اثر نارضايتي اجتماعي بوجود مي آيد ( و به همين دليل است كه خجالت اغلب احساسي (( اجتماعي)) خوانده مي شود.)عامل اصلي فعال شدن خجالت ، موافقت ضمني شما با نارضايتي تصوري و يا واقعي ديگران از شماست .براي مبارزه با خجالت، به هيچ وجه نبايد بر اساس رفتارتان در مورد موجوديت خود قضاوت كنيد .پيشنهاد مي كنيم به طور سازنده اي  انتقاد كنيد كه درآن صورت ، انتقاد شما بايد حائز شرايط زير باشد:درباره خود فرد قضاوت نكنيد ، بلكه درباره رفتار وعملكرد او قضاوت كنيد.سعي كنيد نظرتان به طور خاص و

مشخص ومبتني بر واقعيات باشد .مدام روي رفتارها و اشتباهات گذشته انگشت نگذاريد ، بلكه روي اين تمركز كنيد كه تغييرات فعلي چطور مي توانند در آينده باعث بهبود كار شوند.با دقت كامل  به حرف هاي طرف مقابل خود گوش كنيد تا اگر او دررابطه با تغييراتي كه شما پيشنهاد مي كنيد ،مشكل ويا مخالفتي دارد ، آن را تشخيص دهيد.به طرف مقابل خود نشان دهيد  كه آنچه گفته است و از همه مهمتر مفهوم گفته هاي او رافهميده ايد.با اعتماد به نفس حرف بزنيد ، يعني عصباني نباشيد و سعي كنيد به توافق  ونتيجه رضايت بخشي كه براي هر دو طرف مطلوب است برسيد.همانطور كه درايدن و گردن بيان كرده اند :انتقاد كردن از عملكرد و رفتار ديگران ، في نفسه هدف نيست ؛ انتقاد سازنده معمولا در پي هدفي است . هدف آن است كه نحوه انجام كاري و يا برخي از جنبه هاي عملكرد و يارفتار كسي را تغيير دهيم.با قضاوت نكردن بر اساس رفتار خود، قبول خويشتن را ياد بگيريد و فقط رفتار ها يا نگرش هاي خود را ارزيابي كنيد ؛ در هر انتقادي كه از شما مي شود ميزان صحت وسقم آن را بررسي كنيد و از قبول اشتباهات و يا ضعف هاي خود واهمه اي نداشته باشيد و بعد از همه اين ها فكر كنيد چه تغييراتي بايد در خود ايجاد كنيد تا به پيشرفت هايي كه مطلوب نظر شما هستند برسيد . انتقادادات سازنده مي توانند به توسعه خويشتن در شما كمك كنند ، بنا براين ، از آنها استقبال كنيد .اعتماد به نفس،قاطعيت:عدم اعتمادبه نفس«به معني

ناديده گرفتن حقوق فردي،ابرازنكردن افكار،عقايدواحساسات واقعي يابيان كردن افكارواحساسات خودباحالتي حاكي ازعذرخواهي،بي اعتمادي وفروتني است كه ديگران ميتوانند به راحتي ازانها بگذرند.»عدم قاطعيت وخودباوري،اغلب پيامي بدين شكل دارد:«من مهم نيستم؛خواسته ي ديگران مهمتراست.»عدم قاطعيت ممكن است پشت نقاب ادب مخفي شود،مثلا:«ادب نشان دهنده ي نزاكت است وادم باادب دعواوبگومگو نميكند.»پرخاشگري و عدم قاطعيت درنگاه اول،دو رويكرد كاملا متفاوت براي رويارويي با موقعيتهاي دشواربه نظرميرسند،بااين حال هردو دريك چيز مشتركند: تهديد شدن خود باوري و عزت نفس فرد.آموزش قاطعيت ، روشي متداول براي دستيابي به اعتماد به نفس و داشتن كنترل بيشتر برزندگي و در نتيجه كاهش دادن و يا از بين بردن احساس عجز وناتواني و بدبختي است كه قبلا داشته ايد. همانطور كه بك و ديگران اشاره كرده اند ، اعتماد به نفس (( درماني موثر براي افسردگي )) است.موانع قاطعيت :چه عاملي مانع قاطع بودن شما مي شود؟ هوك 5 نوع ترس را مانع قاطع بودن مي داند :1-ترس از زخمي شدن: براي اينكه در اسارت كسي بمانيد ، ممكن است شما را به اعمال خشونت آميز تهديد كند ( مثلا : وقتي درگير رابطه با فردي هستيد كه بسيار بد دهن است )2- ترس از شكست خوردن : براي مثال ، به طور مستقل شروع به كسب و كار نمي كنيد ، چون مي ترسيد اشتباه كنيد و دچار عواقب مصيبت باري شويد .3- ترس از جريحه دار كردن احساسات ديگران 4- ترس از طرد شدن : براي مثال ، مدام تلاش مي كنيد ديگران از شما راضي باشند ، زيرا فكر مي كنيد اگر نتوانيد عشق و تائيد آنها را جلب

كنيد ، از هم فرو مي پاشيد ( مثلا : اگر او مرا دوست نداشته باشد ، من به هيچ دردي نمي خورم.) 5- ترس از نداشتن امنيت مالي : براي مثال ، شغل كسل كننده اي را كه داريد تحمل مي كنيد زيرا مي ترسيد دچار بي ثباتي مالي بشويد و از مشكلات بالقوه مي ترسيد.تراور و برخي ديگر از محققان ، 2 عامل را به عنوان موانع قاطعيت بيان مي كنند : 1- عصبانيت شديد 2- احساس گناه در تعليم قاطعيت ، پيش از آنكه فرد وارد گود شود ، ايفاي نقش ، الگو سازي وتمرين ، روشهاي اصلي رفتاري به شمار مي روند. ايفاي نقش به اين معني است كه فرد در موقعيت مشكل دار اول به جاي خود بازي مي كند و بعد نقش خود را تغيير مي دهد تا به جاي طرف مقابل بازي كند . ايفاي نقش ، فرد را قادر مي سازد تا رفتاري را كه دوست دارد تمرين كند و در عين حال متوجه واكنش طرف مقابل خود بشود . ايفاي نقش همچنين اطلاعات ديگري در رابطه با مشكلات شناختي ، عاطفي ورفتاري قاطع بودن فرد بدست مي دهد.8 مرحله ابراز وجود وقاطعيت سالم :مرحله اول : توجه طرف مقابل خود را به خود جلب كنيد .مرحله دوم : نحوه رفتار طرف مقابل خود را كه براي شما مشكل ساز است به طور عيني توصيف كنيد؛ يعني مشكل را بدون مربوط كردن آن به خود ، ويا متهم كردن كسي ، تفسير وتوصيف كنيد. فقط به واقعيت ها توجه كنيد . در كنار عيني بودن ، حتما

خلاصه حرف بزنيد كه در غير اين صورت ممكن است توجه طرف مقابل شما« منحرف » شود.مرحله سوم : احساسات سودمند وسازنده اي رابيان كنيد .مرحله چهارم: تفسير هاي خودرا مهار كنيد و نظر ديگران ر اجويا شويد . مرحله پنجم : به جواب طرف مقابل گوش دهيد ونظر خود را در رابطه با آ ن بگوييد.مرحله ششم : ترجيحات خود را به طور واضح و مشخص بيان كنيد. مرحله هفتم: از طرف مقابل خود درخواست كنيد كه با شما موافقت كند.مرحله هشتم : هر چيز ديگري را كه فكر مي كنيد به تكرار اين واقعه در آينده مربوط مي شود ، بيان كنيد .ريسك كردن و تصميم گرفتن :ما خطر كردن را نشانه سلامت رواني مي دانيم ، زيرا چنين فردي دوست دارد به اهداف بلند پروازانه خود برسد ، از شكست و بد اقبالي نمي ترسد و مي خواهد زندگي پر ماجرا تري داشته باشد و خود را در زندگي محدود نكند ، با اين حال حتما توجه كنيد كه ما نمي گوئيم خطر كردن في نفسه هميشه مثبت ومطلوب است ، بلكه مي گوئيم در هر موردي كه مي خواهيد خطر كنيد ، خوب به جوانب آن فكر كنيد و بي گدار به آب نزنيد.خطر ، اشاره به امكان و يا احتمال رويدادي ناگوار دارد. احتمال چنين پيامدي« از صفر تا صد در صد است .» هر چه بيشتر از اين پيامد بترسيد ، در ذهن خود بيشتر احتمال مي دهيد كه رخ دهد . وقتي مي گوئيد نمي توانيد آنطور خطر كنيد ، معمولا منظورتان اين است كه : « مي

توانم آنگونه خطر كنم ، ولي ترجيح مي دهم نكنم.» و به اين علت مي گوئيد « ترجيح مي دهم نكنم » كه اعتقاد داريد نخواهيد توانست  پيامد هاي طرد شدن يا شكست خوردن را تحمل كنيد . طرد شدن و شكست خوردن به احتمال زياد  دو علت اصلي پرهيز مردم از خطر كردن هستند.نقطه شروع كسب رشد شخصي واقعي مي تواند اين باشد كه ياد بگيريد « ترس » بيمار گون خطر كردن رادور بريزيد.اگر خطر نكنيد ، شانس كمي براي غلبه بر ترس هاي خود و يا رفع روزمرگي كسالت بار زندگي خود خواهيد داشت. خطر كردن به معني اين است كه در آينده در برخي موقعيت ها شانس موفقيت خواهيد داشت ؛ در حالي كه اجتناب از خطر كردن يعني هيچ شانسي براي موفقيت نخواهيد داشت مگر آنكه موفقيت در دامن شما بيافتد. همانطور كه والن  وديگران اشاره مي كنند :مردم از طريق تجربه است كه ياد مي گيرند ، اگر هيچ وقت شكست را تجربه نكرده باشند ، بعيد است كه عقايد غير منطقي خود را درباره ي آن تغير دهند و يا از آن اجتناب كنند.آيا اعتماد به نفس قبل از انجام كاري سخت بوجود مي آيد يا بعد از آن ؟ شايد بگوئيد جواب منطقي « بعد از آن» است با اين حال وقتي با كار سخت و آزاردهنده اي روبه رو مي شويد ، شايد بدون هيچ منطقي فكر كنيد قبل از انجام دادن آن كار بايد احساس اعتماد به نفس كنيد و از آنجا كه اين احساس چندان واضح و روشن نيست ، از آن كار اجتناب

مي كنيد.خودداري از انجام كارها ، باعث بوجود آمدن اعتماد به نفس نمي شود .براي اينكه بالاخره اعتماد به نفس پيدا كنيد ، ابتدا بايد با وجود نداشتن اعتماد به نفس ، كار را شروع كنيد. اشتباهات خود را بپذيريد و بعد به تجزيه و تحليل آنها بپردازيد. اعمال شما هيچگاه نمي توانند معرف و توصيف گر شما باشند و برچسبي بر شما بزنند ، زيرا انسان موجودي جايز الخطا و بسيار پيچيده است .تصميم گيري عجولانه :اين مسئله معمولا ريشه در نگرش هاي نا سنجيده و شتاب آ ميز دارد . يعني به جاي اينكه جوانب موضوع را به طور كامل در نظر بگيريد ، در يك لحظه بر اساس انگيزه اي مقطعي تصميم مي گيريد و در نهايت منافع واقعي خود را از دست مي دهيد.تصميم گيري نسنجيده ، اغلب بر اساس احساسات شما در آن لحظه اتخاذ مي شود. بيشتر اينگونه تصميم گيريهاي  نسنجيده و تحريك شده بر اثر كم تحملي اتخاذ مي شوند.خلاقيت :فرن هام  ميگويد : « تصميم گيري كاري تحليلي و خلاقانه است .» خلاقيت مشتمل است بر : فرايندي كه تفكر متفاوت ناميده مي شود .تفكر متفاوت به معني ريسك در فكر كردن است به گونه اي كه طرز فكر شما شايد مغاير با منطق باشد ، به نظر ديگران احمقانه برسد و بيمعني جلوه كند ، بنابراين تفكر خلاقانه اغلب بيانگر كنار گذاشتن موقتي تفكر عاقلانه است تا در فكر شما ايده هاي جديد بتوانند ظهور كنند ، تداعي معاني جديدي مجال شكل گيري پيداكنند و ديدگاههاي جديدي پديد آيند.تغيير در گرو مخاطره است. خطر كردن به

شما ا مكان  مي دهد تا در خود اعتماد به نفس ايجاد كنيد و خود را به رغم بدبياري ها باور داشته باشيد ، از اشتباهات خود تجربه بيندوزيد و شانس و امكان رسيدن به اهداف مهم را فراهم كنيد . ترديد در تصميم گيري ، جلوي خطر كردن را مي گيرد و تصميم گيري نسنجيده و تحريك شده لحظه اي ، خطر كردن را بي دليل خطر ناك  مي كند. منافع و مضار بالقوه ي هر اقدامي بايد به دقت بررسي شوند . در تصميم گيري ، خلاق بايد بود . براي اين منظور بايد جنبه هاي معقول را موقتا كنار بگذاريد و تخيل خود را هر چه بيشتر پرواز دهيد . وقتي فرود آمديد ، مي توانيد ايده هاي جديد را مورد بررسي و بازنگري قرار دهيد.درك فرايند تغيير فردي :براي درك فرايند تغيير و پشت سر گذاشتن آن بدون به خطر افكندن خود ، چه بايد كرد:مرحله1 : قبول كنيد كه مشكل داريد و مسئوليت آن را بر عهده بگيريد ؛ قبل از اينكه بپذيريد مشكلي داريد ، بايد از ان آ گاه شويد . ديگران شايد از آن آگاه باشند و بگويند در رفتار و احساس شما تغييراتي ديده مي شود « براي مثال بگويند  كه هر روز بيشتر از ديروز نگران و هواس پرت هستيد و با دوستان خود معاشرت نمي كنيد »، با اين حال اگر هم منكر هر گونه مشكلي شويد ، ولي به تدريج در مي يابيد كه دچار ناراحتي و عدم تعادل هستيد و يا مشكلاتتان روي هم تلنبار مي شوند و كاري نمي توانيد بكنيد

و يا در هنگام برخورد با بحران ناگزير به اين نتيجه مي رسيد كه اوضاع زندگي شما خوب نيست و بدين ترتيب احتمال دارد به تدريج از مشكل خود آگاه شويد .پذيرفتن اينكه مشكلي داريد ممكن است خود تبديل به مشكل عمده اي شود . يكي از بزرگترين موانع پذيرفتن مشكلات شخصي خجالت كشيدن است ، بدين معني كه ديگران به چيزي در شما پي برده اند و يا شما چيزي را بر آنها آشكار كرده ايد كه فكر مي كنيد بي كفايتي ، عيب و يا نقطه ضعفي به شمار مي رود و ديگران شما را به خاطر آن محكوم ، مسخره و يا طرد خواهند كرد وممكن است از شما به خاطر آن انتقاد كنند.شما براي اينكه خجالت زده نشويد ، احتمالامي گوييد مشكلي نداريد و يا آن را مخفي  ميكنيد و يا اشكال را به گردن ديگران مي اندازيد .پذيرش مشكل يعني اينكه مسئوليت افكار ، اعمال و احساسات خود را برعهده بگيريد و خود ، ديگران ، جامعه و يا تقدير را مقصر ندانيد.مرحله دوم: مشكل خود را به طور كاملا مشخص وشفاف تعريف كنيد ؛ اگر در مورد مشكل خود به طور مبهم بحث كنيد ، حل كردن آن احتمالا بسيار دشوار خواهد شد ،براي اينكه مشكل خود را روشن كنيد تا آنجا كه مي توانيد به طور مشخص  حرف بزنيد . مرحله سوم : احساسات ناراحت كننده ي خود را شناسايي كنيد .مرحله چهارم : آن جنبه از موقعيت كه بيشتر شما را آزار مي دهد ، مشخص كنيد ؛ چرا اين مسئله مهم است ؟ چون در مواقع

منحصر به فرد دقيقا به اصل مشكل بر ميگردد بدين ترتيب به اصل مشكل مي پردازيد و از جنبه هاي كم اهميت و جانبي آن موقعيت دور مي شود .وقتي بفهميد كه كدام جنبه از آ ن موقعيت بيش از جنبه هاي ديگر شما را ناراحت مي كند ، آنگاه مي توانيد نگرشي واقع بينانه پيدا كنيد تا به طور سازنده اي به آن بپردازيد. مرحله پنجم : تعيين كنيد چه تغييراتي را مد نظر داريد ؛ هدف ها ، نتايج و پيامد هاي دلخواهي هستند كه دنبال مي كنيد . براي اينكه هدف را تحت كنترل خود در بياوريد ، بايد از خود بپرسيد در اين مورد از شما چه كاري بر مي ايد. مرحله ششم : باور هاي اصلي و كليدي خود را به مبارزه بطلبيد وتغيير دهيد.مرحله هفتم : ديدگاه جديد خود را تقويت كنيد. بااين حال ، تعهد شما نسبت به تغيير و كار سخت مربوط به آن ممكن است به خاطر« 5 دام عمده» سست شود .دام 1- من تا ناراحت نباشم نمي توانم كار سازنده اي انجام دهم ؛ اگر فكر كنيد تا زماني كه راحت و آسوده نباشيد ، نمي توانيد  تغيير ر اشروع كنيد ، هيچ وقت تغيير نخواهيد كرد. شما هر وقت دست به اقدامي سازنده بزنيد ، اول احساس ناراحتي خواهيد كرد ولي همانطور كه اليس  اشاره ميكند : اگر مثل وقتي مي خواهيد پيانو ويا هر ورزشي را به خوبي ياد بگيريد ، خود را مجبور كنيد و مجبور كنيد ومجبور كنيد، بالاخره آن كار براي شما راحت و لذت بخش خواهد شد .

اول نه ، ولي بالاخره اينطور مي شود . پس خود را وادار كنيد كاري را كه دوست نداريد ، انجام دهيد . خود ر ا مقيد كنيد كه آن را انجام دهيد و آ ن را واقعا انجام دهيد . مخصوصا خود را مجبور كنيد كه ناراحتي بكشيد، بلي ، ناراحتي ، تا بالاخره آن كار براي شما ساده وراحت شود. اگر حالا از ناراحتي استقبال كنيد ، بعدا مي توانيد را حت باشيد .دام 2- من نمي توانم كار سازنده اي انجام دهم ، چون بر خودم احساس كنترل ندارم ؛ اگر با جسارت پيش برويد و قبول كنيد كه فعلا كنترل نداريد ، احساس كنترل به تدريج پيدا مي شود .براي مثال كنترل بر علايم ترس فقط وقتي پيدا مي شود كه در موقعيت هاي تحريك كننده ي ترس خود قرار بگيريد و در آنها بمانيد تا اينكه اين علائم بالاخره فروكش كنند.دام 3- من نمي توانم طور ديگري عمل كنم ، چون هنوز احساس نمي كنم كه در كارم تبحر دارم ؛ تبحر معمولا يك شبه بدست نمي آيد. وضعيت معمولا به صورت آزمايش و خطاست بنابراين انتطار ماهرانه عمل كردن را نداشته باشيد، ولي با عبرت گرفتن از اشتباهات خود ، متوجه تحولي از ناشيانه عمل كردن به ماهر بودن خواهيد شد واينكه بتوانيد از زير اين فرايند ياد گيري در برويد ، خيلي بعيد است .دام 4- من نمي توانم اقدام جديدي كه برايم نامانوس است ، انجام بدهم چون اعتماد به نفس كافي ندارم دام 5- من نميتوانم كار سازنده اي انجام دهم ، مخصوصا اگر خطري هم

برايم داشته باشدزيرا شجاعت اين كار را ندارم ؛ شجاعت در رويارويي با ترس هايتان از عمل ناشي مي شود، نه اينكه صبر كنيد تا احساس شجاعت بيايد ، هر چه بيشتر صبر كنيد تا چنين احساسي بيايد بيشتر متقاعد مي شويد كه « من دل و جرات استفاده از اين فرصت ها ر اندارم» ونيز بيشتر متقاعد مي شويد كه به دومين انتخاب و اجتناب از آ ن كار رضايت بدهيد.اگر مي خواهيد احساس راحتي ، كنترل بر خود ، تبحر ، اعتماد به نفس و شجاعت پيدا كنيد بايد اول احساس نارا حتي يا نداشتن كنترل بر خود كنيد وناشيانه ، ترسان و همرا ه با عدم اعتماد به نفس عمل كنيد .مرحله هشت: دستاورد هاي خودرا به حيطه هاي مربوط ديگر هم تعميم دهيد .مرحله نهم: دستاوردهاي خود را حفظ كنيد ؛ حفظ دستاوردها ، مستلزم اين است كه تا آخر عمر متعهد شويد كه سخت تلاش كنيد . اين جمله شايد اول دلسرد كننده به نظربرسد ولي ما به تجربه مي دانيم كه در اين كار سخت هرچه بيشتر پيش برويد ، آسانتر مي شود بنابراين اگر حالا كم كاركنيد بعد بايد به سختي تلاش كنيد واگر حالا زياد كار كنيد بعد راحت هستيد .فاصله بين آرزو وميل به تغيير و رسيدن به آن ، مراحلي هست كه بايد طي شوند .اين مراحل ساختار فرايند تغيير و علائمي براي ارزيابي پيشرفت به شمار مي روند ( براي مثال اگر مسئوليت مشكل خود را بر عهده نگيريد ؛ احتمالا در مرحله يك ، گير مي كنيد.) موفقيت در فرايند تغيير شخصي مستلزم

آن است كه از فراز و نشيب هاي آن درس بگيريد و خود را با آنها وفق دهيد، چنين ديدگاهي در حل مشكل هاي فعلي و آينده به درد شما خواهد خورد.انديشه هاي زندگي ساز ميكائيل نينان – ويندي درايدن ترجمه : ناصر عظيمي – طلا مير هادي زاده گرد آورنده : سمانه هدشي انديشه هاي زندگي ساز / ميكائيل نينان ، ويندي درايدن ؛ ترجمه ناصر عظيمي ، طلا مير هادي زاده –تهران : فرهنگ تارا ،1385فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا.عنوان اصلي :   life coaching a cognitive-behavioural approach  20021-راه و رسم زندگي . 2- شناخت درماني .الف . درايدن، ويندي 1950-م.ب. عظيمي ، ناصر ، مترجم. ج. مير هاديزاده ،طلا.مترجم .د. عنوان.ه. عنوان. انديشه هاي زندگي ساز 1/158BF6374ن2ر1384 كتابخانه ملي ايران  28743-83م

يقين

آيه الله عبدالحسين دستغيب يقين يعني دانستن چيزي است بطوري كه احتمال خلاف انرا ندهد و هيچ ترديدي در ان نداشته باشد. به دودسته تقسيم مي شود:1-يقين صادق. 2-يقين كاذب. اگر غفلت و واهمه بريقين چيده نشود. به مانند كسي است كه از جنازه ي مرده اي درشب تاريك دراتاق وحشت دارد درحاليكه يقين داريد كه از مرده كاري برنمي ايد، چون حركتي ندارد اگر زنده يود ازاو ترس نداشت حال كه مرده ،چگونه ازاو نمي ترسد؟ پس مي فهميم كه قوه واهمه اش يرقوه عقل او مسلط شده است.

نويسنده:معلم عرفان شهيد ايه الله عبدالحسين دستغيببامقدمه استاد سيد هاشم دستغيبگرداوري و تنظيم : اسماعيل شفيعيدي ماه سال1362-5000جلدحروف چيني و تنظيم صفحات:7تيرناشر: انتشارات نورالصادقمقام شرح صدر، نور خدايييقين يعني دانستن چيزي است بطوري كه احتمال خلاف انرا ندهد و هيچ ترديدي در

ان نداشته باشد.به دودسته تقسيم مي شود:1-يقين صادق. 2-يقين كاذب.اگر غفلت و واهمه بريقين چيده نشود.به مانند كسي است كه از جنازه ي مرده اي درشب تاريك دراتاق وحشت دارد درحاليكه يقين داريد كه از مرده كاري برنمي ايد،چون حركتي ندارد اگر زنده يود ازاو ترس نداشت حال كه مرده ،چگونه ازاو نمي ترسد؟ پس مي فهميم كه قوه واهمه اش يرقوه عقل او مسلط شده است.نشانه هاي اهل يقين:رسول خدا فرمودند:نزد هر عالمي ننشينيد مگر اينكه شمارا از پنچ چيز دور كند وبه پنچ چيز بخواند: 1-شمارا از شك و ترديد و حيرت نجات بخشد و به يقين برساند.2-شمارا از تكبر كردن منع وبه تواضع وادارد.3-شمارا از رياكردن دور وبه اخلاص بخواند.4-شمارا از دشمني با بندگان خدا بازدارد وبه خيرخواهي انها وادارد.5-شمارا از دوستي دنيا و ميل به ان باز داشته به بي رغبتي ان بخواند.پاها را هم دراز نمي كند:در حالات محقق اردبيلي نقل شده چهل سال اخر عمرش در خلوت و جلوت پاهاي خود را دراز نميكرد حتي هنگام خوابيدن و چون علت انرا مي پرسيدند مي فرمود:در محضر پرودگارم خجالت مي كشم و حتي درجاي ديگر كه در بستر مرگ نمي گذاشت پايش را دراز كند.و ميگفت:عمري در محضر پروردگارم بي ادبي نكردم حال كه ميخوام بميرم چگونه بي ادبي كنم پايش را درحالت احتضار قبله نمودند معذرت طلبيد و گفت:پر.ردگارا چون امر توست راضي شدم.اهل يقين ثمره عالم وجودند:مردمان برسه دسته اند:ياعالم هستند يا در كار عالم شدن به دنبال علم رفتن مي باشند يا هيچ و ضايعند.انهايي كه عالم هستند يعني به مقام يقين رسيده كسي كه متعلم است(يعني

به دنبال علم رفتن است)در صراط يقين است و كساني كه ضايعند سردر هوا و پشت برخدايند تمام هوسشان و شهوات دنياست.اهل يقين خيلي كمند(كالكبريت الاحمرم )اگر يك نفر اهل يقين در شهري باشد به بركت او بركات نازل و بلاءدفع مي شود چون غرض از ايجاد عالم چنين اشخاصي هستند.دانيال در چاه باشيد درنده:در حالات جناب دانيال است كه بخت النصر اورا گرفت و براي كشتنش چاه عميقي را كند شير درنده اي را در چاه انداخت و حضرت دانيال را در چاه افكند دستور داد سرچاه را بستند كه هيچكس حق ندارد نزد يك چاه شود.خداوند به پيغمبري وحي فرستاد كه براي دانيال در فلان مكان خوراك ببر ان پيغمبر وقتي به چاه رسيد سرچاه را كنار زد ديد كه در قعر چاه شير باكمال خضوع و ادب مقابل دانيال نشسته است وقتي خوراكش را به او رسانيد دانيال گفت(الحمدالله الذي لاينسي من شكره)سپاس خدايي راكه كسي اورا سپاسگزاري مي نمايد فراموش نمي نمايد.اگر دانيال يقين به خدا نداشت ديدن همان شير زهره اش را مي برد و جانش بيرون مي رفت اما اهل يقين ايمان دارد كه شير هم مخلوق عاجزي از مخلوق خداوندي است كه بدون مشيت الهي حركتي نمي كند.مراتب ايمان و كمي يقينحضرت رضا مي فرمايد:ايمان يك درجه بالاي اسلام ،پرهيزگاري يك درجه ايمان و يقين يك درجه بالاي پرهيزگاري و بين مردم چيزي كمتر از يقين تقسيم نشده است.راوي از امام (ع)پرسيد :يقين كدام است؟فرمود:توكل كردن برخدا و تسليم شدن براي خدا و خشنودي به خواست خدا و واگذاري كاربه خدانشا نه اي در شرح صدردومين پايه ايمان

يقين است نوري است كه ازطرف پروردگار بردل بنده اخاضه گردد در مجمع البيان از حضرت خاتم الانبياء(ص)پرسيده شد شرح صدر چيست؟رسول خداوند فرمودند:نوري است كه بردل بنده اخاضه گردد و حقيقتش را كسي نمي فهمد.گفتند:ايا نشانه اي دارد؟رسول خدا فرمود:هرگاه در دنيا از دار غرور و شهوات جدا شدي و دلهره اخرت داشتي و پس از مرگ به ياد اين افتي كه از اصحاب شمالم يا از اصحاب يقين. اين نشانه نور يقين است كه اوضاع زندگي مادي نزد فرد مهم نيست و كم وزياد ها الان بشر را الوده كرده است.روايت است كه...........رسول خدا نماز صبح را خواند پسر مبارك را به عقب برگرداند چشمش به جواني افتاد كه از خستگي بيداري شب چرت ميزد و چشمش به گودي فرورفته فرمود:چطور صبح كردي عرض كرد يارسول الله صبح كردم درحالي كه به مقام يقين رسيده ام فرمود علامت يقينت چيست؟عرض كرد علامتش ان است كه دام مخرون است و يقين من خواب رااز چشم من گرفته است و يقين من سبب شده كه روزها روزه بگيرم و در نظرم جهنم و صداي نعره اش مجسم است مثل اينكه انرا مي بينم رسول خدا فرمود:اين بنده اي است كه خداي تعالي دلش را به نور يقين منور كرده است.چگونه مومنين را زنده مي سوزانند؟در سوره برج داستان اصحاب اخدود امده است كه به اين شرح است در حبشه پيغمبري بر مردم انجا مبعوث شد عده اي يه او ايمان اوردند سلطان وقت يا عده اي كه مسلمان شده اند مي جنگند و كيفيت مبارزه اين بود كه اولاد پيغمبري مي گيرند و مي كشند

پس از كشتن پيغمبر،امر مي كند كه مامورين گودال هايي درست كنند و اتش زياد در ان روشن نمودند كه خدا مي فرمايد(النار ذات الوقود)انگاه اطراف ان اتش برافروخته مي نشستند مومنين را مي اوردند فورا در اتش نمي انداختند بلكه از تك تك انها مي پرسيدند (سلطان خداست يا خداي عالم)؟اگر كسي مي گفت:خداي عالم خداست بايد در گودال بيفتد و اگر مي گفت سلطان خداست ازاد مي شد،انهايي كه مسلمان بودند با پاي خود به اتش مي رفتند در روايتي است كه بيست هزارنفر مسلمان را به اتش انداختند.در تفسير ديگري است زني كه پسر دوساله اي داشت به زن گفتند:بگو شاه پرستي وازاد شود ويا بگو خداپرستي ودر گدال بسوز اول تصميم گرفت به اتش برود به بچه اش نگاه كرد و قدري ايستاد(چند طفلند كه در گهواره سخن گفتند يكي حضرت مسيح و ديگري همين بچه اصحاب اخدود است)تا مادر خواست سستي كند طفل به حرف امد و گفت:مادر برو در اتش مراهم ببر درراه خدا چيزي نيست جان كه ارزش ندارد.چكونه سر ز خجالت براورم بر دوست                    كه خدمتي به سزا بر نيامد ازدستممقام شرح صدر، نور خداييوبه اين نور يقين درچند جا از قران مجيد اشاره شده است.ايا كسي كه خداوند سينه اش را براي پذيرفتن اسلام گشايش داده و او قرين نوري از پروردگارش شده (مثل ديگران است) ايا كسي كه مرده بود پس از زنده اش كرديم و برايش نوري قرار داديم (كه به ان حق را ببيند وبه ان بگرود) كه به كمك ان ميان مردم راه مي رود مانند كسي است كه درتاريكيها است كه

از ان بيرون شدني نيست؟ هركه راكه خدا بخواهد رهنمايي فرمايد ، سينه اش را براي پذيرفتن اسلام بگشايد و هركس را بخواهد گمراه كند (او را بخود واگذارد) سينه اش را تنگ و سخت نموده گوئي مي خواهد به اسمان بالا رود ( يعني پذيرفتن حق برايش درسختي بمانند به اسمان بالا رفتن است) بدينسان خداوند بركسانيكه ايمان نمي اورند ناپاكي مي نهد.ديدارش به ياد خدا مي اندازدحواريون ازحضرت مسيح(ع) پرسيدند باچه كسي همنشيني كنيم؟ فرمود: كسي كه ديدارش شما را به ياد خدا مي اندازد( يعني نور يقين او تاريكيها ي اوهام و خيالات واهي و غفلات شما را پس زند و فطرت شمارا كه ياد خداست اشكار سازد) و سخن گفتنش دانشتان را زياد كند و كردارش شما رابه اخرت مايل كند (به مانند مسافر غافلي كه ببيند همسفرش سخت درمقام تدارك توشه راه است اوهم به فكر خود افتد ودر تهيه زاد راه بكوشد.اهل يقين و اطاعت امر امام(ع)ما مون رقي گفت: درخدمت اقايم حضرت صادق(ع) بودم كه وارد شد سهل بن حسن خراساني و سلام كرد بران حضرت و نشست و گفت: يابن رسول الله از براي شما است رافت و رحمت و شما اهل بيت امامتيد چه مانع است شما راكه ازحق خود بنشيني باانكه مي يابي از شيعيانت صدهزارنفر كه مقابلت شمشير بزنند حضرت فرمود: بنشين اي خراساني پس فرمود اي حنيفه تنور را گرم كن پس ان كنيز تنور را گرم كرد كه مانند اتش سرخ شد وبالاي ان سفيد گرديد انگاه فرمود: (( اي خراساني برخيز و درتنور بنشين )) مرد خراساني عرض كرد: اي اقا

ي من يابن رسول الله (ص) مرا به اتش عذاب مكن و ازمن بگذر خدا ازتو بگذرد. فرمود: ازتو گذشتم پس دراين حال بوديم كه هارون مكي وارد شد و نعلين خود را به انگشت سبابه چرفته بود عرض كرد: (السلام عليك يابن رسول الله (ص) ) حضرت فرمود: نعلين را ازدستت بينداز و درتنور بنشين.رواي گفت: هارون نعلين رااز دست انداخت ورد تنور نشست و حضرت روبه مرد خراساني كرد وشروع نمود بااو حديث خراسان گفتن مانند كسي كه ان را مشاهده مي كند. پس فرمود: اي خراساني برخيز ونظر كن به داخل تنور. گفت: برخاستم و درتنور نظر كردم ديدم هارون را كه چهار زانو نشسته انگاه از تنور بيرون امد و برما سلام كرد. حضرت فرمود: درخراسان چند نفر مثل اين مرد هست؟ گفت: به خدا قسم يك نفر نيست. فرمود: ما خروج نمي كنيم در زماني كه نمي بيني دران پنج نفر كه ياور ما باشند ما داناتريم بوقت خروج.سختي هاي دنيا به نور يقين اسان مي شود.در دعاي شب نيمه شعبان مي خوانيد (خدايا نور يقيني عنايت بفرما كه به بركت ان مصيبت هاي دنيا براي من اسان گردد.)وقتي نور يقين امد باورش مي شود كه هرچه برايش پيش امده ، تقدير خداوند است و تقدير او عين خير وصلاح مي باشد خود اين معني اطمينان و ارامش به شخص مي دهد لذا مصيبتهاي دنيا برايش اسان و قابل تحمل مي گردد ضمنا (ازاين فقره دعا نيز واضح مي گردد كه ايمان و يقين افاضه و بخشش خداوندي است . دركتاب شريف كافي ، بابي است تحت عنوان ) باب

في الايمان موهبه من الله البته بربنده واجب است در تحصيل ايمان بكوشد تا خداوند افاضه بفرمايد يعني بايد ازخدا خواست تا دل را به نور يقين روشن بفرمايد.در پيغمبران نيز يقين مراتب دارد.به رسول خدا(ص) عرض كردند: عسي بن مريم برروي اب راه مي رفت و پيغمبر (ص) فرمود: اگر يقينش زيادتر بود درهوا هم راه مي رفت يقين محمدي (ص) كجا و يقين سايرين كجا؟ حضرت ابراهيم عرض مي كند پروردگارش را به من بنما چگونه مرده ها را زنده مي فرمائي؟ به او فرمود: ايا ايمان نياوردي؟ گفت: اري ايمان اورده ام ولي براي ارامش يافتن دلم مايلم ببينم. امام اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: اگر پرده عقب برود بر يقين من چيزي افزوده نمي گردد حال يقين حضرت ابراهيم و اميرالمومنين را دريابيم.امامان دوازده گانه ما از همه انبياء افضلند جز از خاتم الانبياء (ص) شايد يكي از وجودش برتري يقين ايشان باشد. بالجمله ايمان و يقين مراتب دارد و قابل كم و زياد شدن است در تغيير و دگرگوني است صبح يكطور و عصر ممكن است و طور ديگر باشد. گاهي روبه كمال و اشتداد است به قسمي كه ساعت اخر عمر هيچ نفس سردي نمي تواند چراغ افروخته ايمانش را خاموش كند ، همانطور يكه پناه برخدا ممكن است روبه نقصان گذارد حال چطور نور ايمان كم و زياد مي شود؟نوري كه از كف يوسف رفت.دراخر داستان جناب يوسف پيغمبر كه از پدرش يعقوب و برادرانش دعوت نمود كه مصر بيايند يعقوب را درمحلي نشاندند و اوردند يوسف هم براي تشريفات استقبال تداركديد و با بزرگان نزديك مصر تاچند

فرسخي به استقبال پدر و برادرانش امد تا وقتي كه به يكديگر نزديك شدند اينجا سزاوار بود جناب يوسف رعايت احترام پيري پدرش را بنمايد نه عنوان و سلطنت ظاهري خودش را ، اما جناب يوسف از مركب پياده نشد . اينجا بود كه ترك اولي كرد ( نه حرام بلكه چيزي كه بهتر بود انرا انجام دهد و نداد . ) جبرئيل بر او نازل شد وگفت: كف دستت را نگاه كن ديد نوري از دستش بيرون جست . جبرئيل گفت: بواسطه اين كار ( ترك اولي) نور نبوت از نسل تو خارج شد لذا از نسل يوسف كسي پيغمبر نشد.جائي كه يك ترك اولي اينگونه اثر وضعي دارد مكروه و حرام چه مي كند؟ هركس حساب خودش را بكند و بترسد مبادا نور ايمانش كم شود و هنگام مرگ بايك نفس شيطان از بين برود بلكه برعكس بايد باشد يعني نور شيطان راكه هنگام مرگ مي خواهد نزديك شود ، بزند و براند . دعاي حزين براي ثبات ايمانچون به يقين نرسيده با يك امر جزيي ول مي شود خدا نكند مال وجاه دنيا در دل جاكند در نهايت خطر است (يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك) دعاي حزين است كه امام رضا (ع) مي فرمايد: در اخرالزمان شخص صبح مي كند در حالي كه با دين است و عصر مي كند در حاليكه بي دين است . حد يقين توكل است.لذا مرويست كه از اميرالمومنين (ع) پرسيدند : (ما حدالايمان قال اليقين قالوا و ما حد اليقين قال(ع) التوكل علي الله) حد ايمان چيست؟ فرمود: يقين عرض كردند حد يقين چيست؟

فرمود : توكل بر خدا . اين نتيجه فهميدن همان سبب و مسبب است . اگر كسي يقين كرد كه سببيت اسباب از اوست از اثار اين يقين توكل است يعني به مسبب دلگرم مي شود نه اسباب و تكيه اش به او مي شود و كارش را به او واگذار مي نمايد – وقتي كه منقطع از اسباب گرديد چه سبب باشد چه نباشد براي او فرقي نمي كند .  زندگي مومن درعاقبت بينييقين ازكجا پيدا مي شود؟ چهار شيعه و راه دارد اولش فطانت دوم حكمت سوم عبرت چهارم دانستن سنت سابقين ، تذكراتي ذكر شد گفتيم ، فطانت يعني هوشياري و زيركي حكمت خورده بيني و دقيق شدن – چطور اهل دنيا در معاملات و وضع زندگيشان ديقي مي شوند سعي دارند زندگيشان مرتب شود اگراين هوش در روحانيت ، خدا – شناسي ، معارف و حقايق بيفتد انرا فطانت گويند ، مرويست لز رسول خدا درمعني كياست ( المومن كيس ) مومن زيرك است – خيال كردي شيطنت زيركي است . زياد شدن مال و جاه و رياست اينها شيبه كسي است نه زيركي .كياست مال علي(ع) و شيعيان علي (ع) است انها كه فهميدند دنيا هيچ و پوچ است ازخود پيغمبر مرويست كه فرمود: هركس بار سفر اخرت مي بندد زيرك است احمق كسي است كه كار دنيا را مي كند و اميد دارد اخرتش درست شود بعد لز مرگت خانه ات جايي است كه خودت درست كرده اي تا چقدر عمل صالح داشته باشي سعه خانه ات در برزخ و قيامت به مقدار كار خودت هست . لادارللمره بعدالموت

يسكنها الاالذي كان قبل الموت بانيها . بعدازمرگ خانه اي نسيت براي كسي مگر ان مقداري كه بنا كرده است خانه 10متري يا 100متري يا مدالبصر تاچشم كار مي كند براي گور و برزخت همينجا فكري كن تاچه اماده كني اگر خانه بهشتي اماده كردي هميشه درناز نعمت هستي وگرنه در قعر دوزخ باچه شدائداي.ايمان بخدا از روي فطانتفطن ، زيرك اخربين است موقعي كه ازاينجا ترا مي برند مي --- خواهد دراينجا پنجاه ساله مدح ترا كنند يا مذمت . فطن باش خودت را دراين دستگاه افرينش بشناس مصنوع مخلوق پس صانع دارم خالق دارم . ايمان بايد روي فطانت باشد نه تقليد عجيبه اي مي بيند مختصر ايماني و اعتقادي پيدا مي كند بعداز بين مي رود خدا كند جوشش داشته باشد زياد گردد --- كسيكه در قنداق ترا روزي مي داد ايا حالا نمي دهد؟ انوقت از پستان مادر مي داد حالا از راه ديگر چرا غصه روزي بخورد حريص گردي زندگيت رابه دوش خودت خيال كني مثل كسي كه خدا ندارد پس رب مدبرالامور – رزاق كيست؟ تو مخلوق و مرزوق و مصنوع هستي اين شتابهاي خلق دنبال روزي همه اش ناشي از كفر است . لفظ با حقيقت فرق مي كندشبانه روزي كه پنج مرتبه نماز مي خوانيم و لااقل ده مرتبه كلمه ربالعالمين را به زبان مي گوئيم اين لفظ تنها ايمان بر برو بيت پروردگار جهانيان نيست ، بلكه ان مرا قلبي است كه راستي باورش شده باشد افريدگار او و همه افريدگان يكيست ، بنابراين الفاظ مقصود بالذات نيست بلكه لفظ اين است كه بدن را طاهر

و حكم اسلام را بر او جاري مي سازد .اما نسبت به حقيقت وقتي واقعا شخص مسلم است كه باورش گردد و يقين كند كه رب العالمين است از كرم خاكي تا فيل ، انسان ، جن و ملك ، زمين و ساير كرات همه همه مدبرشان يكيست ، دست تربيت يكي باتمام ذرات وجود است از پديد اوردنش تا به كمال رسانيدش ، چنانچه رب منست ، تااين معني نبايد حالا كار به شهودش نداريم اقلا عقد قلب از روي اعتقاد به قران تا پيدا نشود ايمان و اسلام حقيقي نيست .گواهي بدون دانش درست نيستشهادت بدون علم غلط است به چشم دل يقين دارد به اينكه (لا اله الا الله) انوقت مي گويد اشهد ، خداي كسي كه فطرتش را از دست نداده باشد . چون خدا جسم نيست كه به چشم حس ديده شود و معقول است پس چشم دل و بصيرت او را درك مي كند كه از چشم ظاهري به مراتب قويتر و بالاتر است . گواهي مي دهم به يقين كه در اسمانها و زمين و كرات در عالم ماده و ماوراء ماده تمام يك خدا است . يك قدرت است كه اين چرخ افرينش را مي گرداند و همه محكوم يك اراده و حكم اند . اين همان توحيدي است كه خداوند دوست دارد بشر حقيقتش را درك كند به قسمي كه سوگند ياد فرموده كه اهل توحيد را هميشه دراتش نگه ندارد چنانچه مشرك و كافر هم بهشت نمي روند ازبس معني توحيد بلند پايه است مخدره زهرا (س) چنين تعبير مي فرمايد : وانار في التفكر

معقولها) نوراني كرد در انديشه كردن ، ادراك او را يعني اگر كسي حقيقت توحيد را ادراك كرد اين نور ، عظيم دستگاه فكريش را نيز نوراني مي نمايد ، هرچه ادراك كند نور است و هرچه هم ازاو سر زند از گفتار و كردار چون از انديشه اش برخاسته همه نور اندر نور است. چنانچه هركس اهل توحيد نشده ، يعني واضحترين حقايق را هنوز نفهميده ، يقين بدانيد هرچه بگويد ، هرچه بنويسد همه تخيلات و موهات است ، تاريك و ظلماني است كتابهائيكه از خارجيان مي رسد توكه مي خواني ترا را هم تاريك مي كند . برگرديم به اصل مطلب ، گواهي بدون دانش فائده ندارد در قران مجيد هم مي فرمايد (بدان كه خدا يكيست) و خدا گواهي مي دهد كه او يكي است و ملائكه گواهي مي دهند و صاحبان دانش.و خلاصه بايد بقسمي يقين كند كه بتواند گواهي بدهد بچشم بصيرت ببيند و بفهمد ، براي نمونه از اهميت گواهي به توحيد ، شهيد عليه الرحمه درشرح لمعه اين روايت را از پيغمبر اكرم (ص)  نقل كرده است (كسي كه اخر كلمه اش لا اله الا الله باشد داخل بهشت مي شود ) زهرا(س) هم گواهي مي دهدكه جز خداي يكتا خدايي نسيت ، انگاه معارفي را بيان مي فرمايد: (كلمه جعل الاخلاص تاويلها) ، بدانيد كلمه بزرگيست لفظش مختصر (لاالا الا الله) است ، تاويلش يعني معني و باطن و حقيقتش اخلاص اگر بااخلاص است در بهشت وگرنه، ظاهري است ارزشي ندارد . توحيد اگر بااخلاص جمع باشد يعني موحد باشد مخلص هم باشد ، اگر مخلص

نشد توحيدش هم درست نيست.ايا به مقدار عمل مزد مي دهند؟مرويست كه شبري از بهشت به تمام دنيا و مافيها مي ارزد. بهشتي كه تو خيال مي كني نه چنين است كه بااين عمل جزئي با عجب و غرور و جهل مي خواهي بخري ايا باكوه كوه عمل صحيح هم درصورتي كه بخواهد با عدل به تو رفتار كنند معادل مي شو.د؟ اصلا خودت و انچه داري و توفيق اطاعت همه از اوسا و برفرض هم پاي معاوضه شود و ازخودت باشد اينطور درست نمي شود.  پس بايد اميد و توكل به خداباشد نه عمل---- خداوندا به حق محمد و ال محمد(ص) مارا هوشياري ده و درمواردش يا ريمان فرما . خدايا تو مارا اهل توكل و اخلاص گردان.چيزهايي كه خوبيش يقيني است.خاطره هايي كه به قلب مي گذرد كه كاري راانجام يا ترك كند از اين سه قسم بيرون نيست . ياكاري است كه خوب بودن ان روشن است خاطره اي است رحماني و ردان رشد وصواب و صلاح است ، اگرچنين خاطره اي به قلبت گذشت كه هيچ جاي شبهه اي نيست ان را دنبال كن و تصميم بگير و به مرحله عمل دراورف، نظير واجبي از واجبات .چيزهايي كه بد بودنش قطعي است .يا خاطره اي است كه انسان به شيطاني بودنش اطمينان دارد : اگرچنين است ترديدي در تركش نيست يعني پس از خاطره ان را اراده نكند (تذكروا) مي فهمد از شيطان است چون به احكام الهي اشناست مي فهمد اين گمراهي است خاطره را رد مي كند (فاذاهم مبصرون ).درموارد مشتبه چه كنيم؟قسم سوم هم داريم خاطره هايي كه

انسان حيران است ايا از رحمن است يا از شيطان؟ بيشتر مباحات كه انسان نمي فهمد ازكجا به قلب او گذشته است دراين قبيل موارد چه بايد كرد؟انهايي كه مرتبه كامل تقوي را پيدا كرده اند مانند ياقوت سرخ عزيزند--- دل روشني دارند كه به نور تقوي حس مي كنند متوجه مي گردد كه اين كارخوب است بايد (مبصر) است ترديدي برايش پيدا نمي شود دراين كار نور باظلمت را تشخيص مي دهد البته و و ظيفه ان عده انگشت شمار برايشان معلوم است .بي رنج به يقين نميرسي.مقام يقين و ايمان كامل كه انساني جز مومنين ازاين عالم برود و باانها محشور گردد نياز به زحمت دارد--- ادمي كاركند جنبش داشته باشد مقام مسلماني را ميخواهي طي نمايي رياستها و مقام دنيوي راببين كسي كه طالب ان است چقدر جان ميكند ازبذل مال و عمر دريغ ندارد يا ميدانيد كه به كرسي وكالت يا وزارت برسد اي كسي كه ميخواهي برسي به جائيكه رديف محمد(ص) وال است . روي منبرهاي ازنور متصل به محمد و ال محمد(ص) باشي با بي بند و باري نمي شود. نابرده رنج گنج ميسر نمي شود                         مزد ان گرفت جان برادر كه كار كرد.انهايي كه مي خواستند به مقام يقين و ايمان كامل برسد شيعه علي(ع) يشوند جوارعلي(ع) نصيبشان گردد چقدر زحمت مي كشيدند براي انجا ئيكه سلمانها و ابذرها راه دارند چقدر بايد كاركرد؟؟ارائه دهنده : محدثه مجتهدي

بيست گفتار

استاد شهيد مرتضي مطهري

خلاصه كننده: سركار خانم پارسائيان: عدالت از نظر علي عليه السلام: ‹‹لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا

الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب إن الله قوي عزيز »(سوره ي حديد آيه25) ‹‹ إن الله يأمر بالعدل و الاحسان وإيتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون »( سوره ي نحل آيه90) اين دو آيه كريمه از دو سوره است و هر كدام در يك جاي از قرآن است. آيه اول آيه بيست و پنجم از سوره حديد است و آيه دوم آيه نودم از سوره نحل است . در هر دو آيه از يك مطلب ياد شده و آن موضوع عدالت است البته هر آيه مطلب اضافه اي نسبت به ديگري دارد. در آيه اول مي فرمايد : " ما پيغمبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و همراه آنها كتاب و مقياس و وسيله اندازه گيري فرستاديم تا مردم بر ميزان عدالت عمل كنند . آهن فرستاديم كه فلزي محكم و با صلابت است و منافعي براي حيات بشر در بردارد . علت ديگر فرستادن پيغمبران اين است كه آمدن آنها وسيله امتحاني باشد و معلوم و روشن شود كه چه كسي به ياري حق و اهل حق مي شتابد وچه كسي نمي شتابد . خداوند نيرومند و غالب است . "در آيه دوم مي فرمايد : " خدا امر مي كند به عدالت و به نيكي و كمك و صله ارحام ، و نهي مي كند از كارهاي زشت و بد و ظلم . خداوند پند مي دهد تا شما متذكر بشويد " در آيه اول هدف كلي اديان آسماني را برقرار شدن موازين عدالت ذكر مي كند ، و در آيه دوم به عنوان يك اصل از

اصول و مباني كلي اسلام و به عنوان معرفي روح اسلام ، مي فرمايد خداوند به عدل و احسان امر مي كند و از فحشاء و زشتكاريها و بديها و ظلمها نهي مي كند. موضوع عدل و احسان ، خصوصا موضوع عدل ، گذشته از اينكه در خود قرآن كريم مكرر ذكر شده ، در تاريخ اسلام و در ميان مسلمين فصلي طولاني دارد - چه از نظر علمي در تاريخ علوم اسلامي و چه از نظر عملي و اجرايي در تاريخ اجتماعي و سياسي اسلام و چون واقعا يكي از اركان اسلام اصل عدل است ، شايسته است كه در اطراف آن صحبت شود ، مخصوصا ما شيعيان كه يكي از اصول دين را عدل مي دانيم.چه عدالتي موجب شهادت علي شد ؟به هر حال ، چون امشب همچو شبي است ، در طليعه سخنم در اين چند شب شمه اي از عدالتها و احسانهاي مولاي متقيان عرض مي كنم و در اطراف اين كلمه توضيح مي دهم كه چگونه عدالت علي ( ع ) قاتلش شد و چگونه تصلبش در اين راه ، آشوبها و فتنه ها از طرف آنها كه عدالت علي مستقيما بر ضرر آنها بود به پا كرد ، و اين عدالت چه جور عدالتي بود؟آيا يك عدالت صرفا اخلاقي بود نظير آنچه مي گوييم امام جماعت يا قاضي يا شاهد طلاق يا بينه شرعي بايد عادل باشد.اين جور عدالتها كه باعث قتل كسي نمي شود ، بلكه بيشتر باعث شهرت و محبوبيت و احترام مي گردد. آن نوع عدالت مولي كه قاتلش شناخته شد ، در حقيقت، فلسفه اجتماعي او و نوع تفكر مخصوصي بود كه در عدالت اجتماعي اسلامي

داشت و خودش شديدا اصرار مي ورزيد كه عدالت اجتماعي اسلام و فلسفه اجتماعي اسلام صرفا همين را اقتضا مي كند.او تنها عادل نبود عدالتخواه بود،فرق است بين عادل و عدالتخواه، همان طوري كه فرق است بين آزاد و آزاديخواه . يكي آزاد است يعني خودش شخصا مرد آزادي است، و يكي آزادي خواه است يعني طرفدار آزادي اجتماع است و آزادي هدف و ايده اجتماعي اوست . علم هم همين طور است : يكي شخصا عالم است ، يكي علاوه بر اين طرفدار عموميت علم و سواد و تعليم عمومي است . همين طور است عدالت : يكي شخصا آدم عادلي است ، و يكي عدالتخواه است ، عدالت فكر اجتماعي اوست . باز مثل اينكه يكي صالح است و ديگري اصلاح طلب . در آيه كريمه قرآن مي فرمايد " « كونوا قوامين بالقسط »" ( 1 ) قيام به قسط يعني اقامه و به پاداشتن عدل ، و اين غير از عادل بودن از جنبه شخصي است.عدل و جود از نظر اجتماعياما از نظر زندگي اجتماعي چطور ؟ از نظر زندگي اجتماعي و از جنبه عمومي كه افراد اجتماع را به صورت يك واحد در مي آورد ، از اين نظر كه بنگريم ، مي بينيم كه عدل از جود بالاتر است. عدل در اجتماع به منزله پايه هاي ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به منزله رنگ آميزي و نقاشي و زينت ساختمان است. اول بايد پايه درست باشد بعد نوبت به زينت و رنگ آميزي و نقاشي مي رسد . اگر " خانه از پاي بست ويران است " ، ديگر چه فايده كه " خواجه

دربند نقش ايوان " باشد ؟ اما اگر پايه محكم باشد ، در ساختمان بي نقاشي و بي رنگ آميزي هم مي توان زندگي كرد . ممكن است ساختمان فوق العاده نقاشي خوب داشته باشد و ظاهرش جالب باشد ، اما چون پايه خراب است،يك باران كافي است آن را بر سراهلش خراب كند.بعلاوه همين جودها و احسانها و ايثارهايي كه در مواقعي خوب و مفيد است و از نظر جود كننده فضيلتي بسيار عالي است ، از نظر گيرنده فضيلت نيست . حساب او را هم بايد كرد ، حساب اجتماع را هم بايد كرد . اگر رعايت موازنه اجتماعي نشود و حساب نكرده صورت بگيرد ، همين فضيلت اخلاقي موجب بدبختي عمومي و خرابي اجتماع مي گردد.صدقات زياد و اوقاف زياد و حساب نكرده ، نذورات زياد و حساب نكرده در هر جا كه وارد شده مانند سيل جامعه را خراب كرده ، روحيه ها را تنبل و كلاش و فاسد الاخلاق بار آورده ، لطمه ها و خساراتي وارد آورده كه كمتر از لطمات و خسارات يك سپاه جرار نبوده ، مصداق كلام خدا بوده درباره بعضي انفاقات كه مي فرمايد : ‹‹مثل ما ينفقون في هذه الحيوه الدنيا كمثل ريح فيها صر اصابت حرث قوم ظلموا أنفسهم فأهلكته و ما ظلمهم الله و لكن أنفسهم يظلمون.›› مثل انفاقهايي كه در اين دنيا مي كنند و عنوان انفاق و صدقه و امثال اينها به آنها مي دهند،عينا مثل باد سختي است كه با سرما همراه است و مي رسد به زراعت مردمي كه ظلم به نفس كرده اند و همه آن زراعتها را از بين مي برد،خداوند به آنها ستم نكرده خودشان

به خودشان ستم كرده اند. جامعه را هرگز با جود و احسان نمي توان اداره كرد،پايه سازمان اجتماع عدل است. احسان وجودهاي حساب نشده و اندازه گيري نشده كارها را از مدار خود خارج مي كند.امام سجاد ( ع ) فرمود : " « كم من مفتون بحسن القول فيه ، و كم من مغرور بحسن الستر عليه و كم من مستدرج بلاحسان إليه.›› بسياري از مردم از بس خوبشان را و مدحشان را گفتند فاسد شدند ، بسياري از مردم چون از عيبشان چشم پوشي شد و مورد انتقاد قرار نگرفتند مغرور شدند ، بسياري از مردم هم چون به آنها احسان شد و از راه احسان زندگي و كارشان اداره شد متدرجا در غفلت فرو رفتند.اين است معني سخن علي مرتضي ( ع ) : كه فرمود : " « العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها" ››عدل جريان كارها را در مجراي خود قرار مي دهد ، اما جود جريانها را از مجراي اصلي خارج مي كند. بسياري از مردم ابتدا كه مي شنوند علي ، مظهر كامل جود و سخا ، عدل را از جود برتر دانسته تعجب مي كنند كه چطور مي شود عدل از جود بالاتر باشد،يعني چه علي ( ع ) كه سرآمد اهل جود و ايثار و كرم است ، درباره جود و كرم مي فرمايد كه جود و كرم كارها را از جريان خودش خارج مي كند ،اما با بياني كه كردم و دو جنبه اي كه توضيح دادم معلوم شد كه ما تاكنون به عدل وجود از يك جنبه نگاه مي كرده ايم و آن جنبه اخلاقي و جنبه فضيلت شخصي و نفساني قضيه بوده و البته از اين

جهت مطلب همان طور است.اما جنبه ديگر مهم است و آن جنبه اجتماعي قضيه است و ما تاكنون كمتر از اين جنبه فكر مي كرده ايم و علت اينكه كمتر فكر مي كرده ايم اين است كه مدت زيادي نيست كه بشر به ارزش مطالعات اجتماعي پي برده و قوانين اجتماعي را شناخته ، در سابق كم و بيش بعضي از مفكرين عاليقدر ما توجه داشته اند ، اما به صورت علوم مدوني نبوده است ، لهذا در قضايا فقط به جنبه هاي اخلاقي و فردي آنها نگاه مي كرده اند. من ياد ندارم تاكنون كسي در كتابي در اطراف اين جمله كه عرض كردم بحثي كرده باشد و حال آنكه اين جمله در نهج البلاغه است و در دسترس همه بوده . به نظرم علتش اين است كه اين جمله با مقياسهاي اخلاقي نمي توانسته در نظرها معني درست و قابل توجهي داشته باشد ، اما امروز كه به بركت پيشرفت علوم اجتماعي ، مقياسهاي ديگر غير از مقياسهاي اخلاقي به دست ما رسيده ، مي فهميم كه چه كلام پرارزشي است و چقدر اين سخن از زمان خودش ، بلكه از زمان سيد رضي ( ره ) كه سخنان علي ( ع ) را گردآوري كرد و به نام نهج البلاغه به صورت كتابي درآورد ، جلوتر و بالاتر است . هيچ ممكن نبود در آن زمان ، خود سيد رضي كه جمع كننده اين كلمات است ، و حتي بوعلي سينا كه بزرگترين فيلسوف عصر گردآوري نهج البلاغه است ، بتواند همچو حقيقت اجتماعي عالي را بيان كند.عدالت ، فلسفه اجتماعيغرضم از نقل اين سؤال و جواب اين بود كه توجه پيدا

شود كه علي مرتضي ( ع ) به عدل از چه ديده اي مي نگريسته ؟ آيا از جنبه فردي و شخصي نگاه مي كرده يا بيشتر به جنبه اجتماعي توجه داشته، اين سؤال و جواب و تحليلي كه در جواب فرمود معلوم شد كه به جنبه اجتماعي مطلب توجه داشته ؛ اين است كه از يك طرف از سخنان علي ( ع) و از طرف ديگر از عمل او مخصوصا از طرز عملي كه در دوره زعامت و حكومت خود انجام داد معلوم مي شود كه عدالت به صورت يك فلسفه اجتماعي اسلامي مورد توجه مولاي متقيان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامي تلقي مي كرده و از هر چيزي بالاتر مي دانسته ، سياستش بر مبناي اين اصل تأسيس شده بود ، ممكن نبود به خاطر هيچ منظوري و هدفي كوچكترين انحراف و انعطافي از آن پيدا كند ، و همين امر يگانه چيزي - بلي يگانه چيزي - بود كه مشكلاتي زياد برايش ايجاد كرد ، و ضمنا همين مطلب يك مفتاح و كليدي است براي يك نفر مورخ و محقق كه بخواهد حوادث خلافت علي را تحليل كند: علي ( ع) فوق العاده در اين امر تصلب و تعصب و انعطاف ناپذيري به خرج مي داد.درباره تصلب علي ( ع ) در امر عدالت ، كه از نظر و تعبيري بايد گفت عدالت و از نظر و تعبيري بايد گفت حقوق بشر ، همين بس كه فلسفه پذيرفتن خلافت را بعد از عثمان ، به هم خوردن عدالت اجتماعي و منقسم شدن مردم به دو طبقه سير سير و گرسنه گرسنه ذكر مي كند و مي فرمايد : ‹‹لولا

حضور الحاضر ، و قيام الحجة بوجود الناصر ، و ما أخذ الله علي العلماء أن لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم ، لالقيت حبلها علي غاربها ، و لسقيت آخرها بكأس أولها ›› اگر نبود كه عده اي به عنوان يار و ياور به در خانه ام آمدند و بر من اتمام حجت شد،ديگر اينكه خداوند از دانايان و روشن ضميران عهد و پيمان گرفته كه هر وقت اوضاعي پيش آيد كه گروهي آن قدر اموال و ثروتها و موهبتهاي الهي را به خودشان اختصاص بدهند و آن قدر بخورند كه از پرخوري بيمار شوند و عده اي آن قدر حقوقشان پايمال بشود كه مايه سد جوعي هم نداشته باشند ، در همچو اوضاع و احوال ، اين دانايان و روشن ضميران نمي توانند بنشينند و تماشاچي و حداكثر متأسف باشند . اگر همچو وظيفه اي را در حال حاضر احساس نمي كردم كنار مي رفتم و افسار خلافت را در دست نمي گرفتم و مانند روز اول پهلو تهي مي كردم.ابراز نگراني و اتمام حجتو چون اين طور برنامه اي در دوران حكومتش داشت كه نه تنها اين بود كه در دوره خودش نگذارد حيف و ميل بشود و حقوق مردم پايمال شود بلكه برنامه اش اين بود كه حقوق پايمال شده گذشته را كه اجحافگرها مال خود و ملك خود مي دانستند برگرداند.روي اين حساب و اين نقشه ، خودش مي دانست كه چه جنجالي به پا خواهد شد ، لهذا با ترديد و نگراني زير بار خلافت رفت و به مردمي كه آمدند بيعت كنند گفت : " « ادعوني و التمسوا غيري ، فانا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان

لا تقوم له القلوب ، و لا تثبت عليه العقول » " مرا رها كنيد ، سراغ كسي ديگر برويد . آينده اي رنگارنگ و ناثابت در پيش است . اطميناني به موقعيت در اجراي آنچه وظيفه اسلامي من به عهده من گذاشته نيست . آشفتگيها در جلو است كه دلها ثابت نمي ماند و افكار متزلزل مي گردد و همين شماها كه امروز آمده ايد ، وقتي كه ديديد راه بسيار دشواري است از وسط راه ممكن است برگرديد‹‹ وإن الافاق قد أغامت ، و المحجة قد تنكرت »" افق ها را ابرو و مه گرفته و خورشيد در پشت ابرها مانده ، كارهايي شده و تثبيت گشته . اشخاصي در اين تاريخ كوتاه كه از عمر اسلام مي گذرد به صورت بت در آمده اند ، بر هم زدن روش آنها بسيار دشوار است.آنگاه براي اينكه با اين مردم ، كه امروز با اصرار از او مي خواهند خلافت را بپذيرد.اتمام حجت كند، فرمود : " « و اعلموا أني إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم » "  بدانيد اگر من اين دعوت را پذيرفتم ، آن طور كه خودم مي دانم و مي فهمم و طبق برنامه اي كه خودم دارم عمل مي كنم و به حرف و توصيه احدي هم گوش نخواهم كرد . بلي اگر مرا به حال خود واگذاريد و مسؤوليت حكومت و خلافت را برعهده من نگذاريد ، من معذورم و مثل گذشته حكم يك مشاور خواهم داشت.عدالت از نظراسلامعلت اصلي انحراف مسلمين از عدل اسلاميوقتي اين سؤال مطرح مي شود كه چرا با اينكه در اسلام اين قدر به اصل عدالت توصيه شد ، به آن عمل نشد ، و

بلكه طولي نكشيد كه جامعه اسلامي سخت دچار بي عدالتي شد و انواع بي عدالتيها و تبعيضها به وجود آمد ، وقتي كه اين سؤال مطرح مي شود ، آن چيزي كه در درجه اول و زود به فكر همه مي رسد اين است كه مسؤول اين كار عده اي از خلفا بودند و آنها سبب شدند كه اين دستور خوب ، اجرا و تنفيذ نشد ، زيرا اجراي اين دستور ، اول بايد از طرف خلفا و زعماي مسلمين بشود و آنها سوء نيت داشتند و شايستگي آن مقام بزرگ را نداشتند و مانع اجرا و تنفيذ اين اصل شدند و در نتيجه در جامعه اسلامي انواع بي عدالتيها و تبعيضها به وجود آمد.اين جواب درست است ، اما به اين معني كه يكي از علتها اين بود كه آنها كه مي بايست اجرا كنند اجرا نكردند و بر ضد آن عمل كردند ، تاريخ خلفاي اموي و عباسي گواه صادق اين مطلب است.بد تفسير شدن عدالتاما تمام علت اين نيست . يك علت مهم ديگر هم هست كه اثرش از علت اول اگر بيشتر نباشد كمتر نيست . امشب مي خواهم در اطراف اين علت بحث كنم . آن علت اين است كه اصل عدل در اسلام از طرف عده اي از پيشوايان و علماي اسلام بد تفسير و توضيح داده شد و با آنكه عده ديگري در مقابل آنها مقاومت كردند ، فايده اي نكرده و دسته اول پيش بردند.يك قانون خوب و عالي در درجه اول بايد خوب تفسير شود و در درجه دوم بايد خوب اجرا و تنفيذ گردد . اگر خوب تفسير نشود ، فرضا آنها

كه متصدي اجرا و تنفيذ هستند بخواهند خوب اجرا كنند ، فايده ندارد ، زيرا همانطوري اجرا ميكنند كه تفسير شده ، و اگر هم قصد خوب اجرا كردن نداشته باشند براي آنها چه بهتر ، وقتي متصديان تفسير قانون ، مطابق با نيات سوء اجرا كنندگان تفسير كردند ، عملا و نتيجتا خدمتي به آنها كرده اند و آنها را از زحمت و دردسر مردم نجات داده اند ، خواه آنكه تفسير كنندگان از اول قصدشان اين باشد كه به قانون و مردم خيانت كنند ، و يا همچون قصدي نداشته باشد ، فقط روي كج فهمي بد تفسير كنند. در تفسير اصل عدل همين طور شد . غالبا و شايد همه كساني كه منكر اين اصل در اسلام شدند - به شرحي كه عرض خواهم كرد - سوء نيتي نداشته اند ، فقط روي قشري فكر كردن و متعبد مابانه فكر كردن ، مسلمانان را به اين روز انداختند . اين بود كه براي اسلام دو مصيبت پيش آمد: يكي مصيبت سوء نيت در اجرا و تنفيذ ، كه از همان اوايل در اثر قرار نگرفتن چرخ خلافت روي محور اصلي خود ، به صورت تفضيل نژاد عرب بر غير عرب و تفضيل قريش بر غير قريش و به صورت آزاد گذاشتن دست عده اي در حقوق و اموال و محروم كردن عده ديگر پيش آمد ، و قيام علي ( ع ) در خلافت بيشتر براي مبارزه با اين انحراف بود و بالاخره هم منجر به شهادتش شد ، و بعد هم در زمان معاويه و ساير خلفا شدت يافت. مصيبت ديگر از طرف عده اي قشري

ماب و متعبد ماب وارد شد كه روي يك سلسله افكار خشك ، به يك نوع توضيح ها و تفسيرهاي كج و معوج پرداختند كه آثارش هنوز هم باقي است.عدل الهييكي از مسائلي كه در علم كلام مورد بحث واقع شده مسأله عدل الهي بود ، كه آيا خداوند عادل است يا نه ؟ اين مسأله خيلي اهميت پيدا كرد و شاخه ها و متفرعات زياد پيدا كرد و دامنه اش قهرا به مسأله اصل عدالت اجتماعي كه مورد بحث ماست نيز كشيده شد . اين مسأله از مسأله حادث بودن و قديم بودن كلام الله هم با آنكه آن مسأله فتنه ها به پا كرد و خونها برايش ريخته شد بيشتر اهميت پيدا كرد ، بطوريكه به واسطه نفي و اثبات در اين مسأله يعني مسأله عدل ، متكلمين دو نحله شدند : عدليه و غير عدليه . عدليه يعني طرفداران اصل عدل الهي ، و غير عدليه يعني منكرين اصل عدل الهي.متكلمين شيعه عموما از عدليه هستند ، و به همين جهت از همان زمان قديم معمول شد كه شيعه بگويد اصول دين اسلام پنج تا است : توحيد ، عدل ، نبوت ، امامت ، معاد . يعني از نظر اسلام شناسي شيعي اصول اسلام پنج تا است. در مسأله عدل الهي در دو قسمت بحث شد : يكي اينكه آيا خلقت و تكوين عالم از آسمان و زمين ، از جماد و نبات و حيوان ، ازدنيا و آخرت ، بر موازين عدالت و موافق عدالت است و در خلقت و آفرينش به هيچ موجودي ظلم نمي شود؟ و اين عالم به عدل برپاست ؟ آيا

" ‹‹ بالعدل قامت السموات و الارض؟ ›› "  يا اينكه خداوند چون اراده و مشيتش مطلق است و هيچ چيز نمي تواند اراده او را محدود كند ، فعال ما يشاء است. ‹‹يفعل ما يشاء و يحكم ما يريد ›› خلقتش تابع هيچ ميزان و هيچ قاعده و قانوني نمي تواند باشد و هر چه او بكند عدل است نه اينكه هر چه مقتضاي عدل است او مي كند.لهذا در جواب اين سؤال كه " آيا خداوند در قيامت بر وفق موازيني كه موازين عدل است رفتار مي كند و طبق حساب و قاعده اي يكي را به بهشت مي برد و ديگري را به جهنم ؟ يا اينطور نيست ؟ آنها گفتند اين طور نيست.هيچ قانون و ناموسي نمي تواند حاكم بر فعل حق باشد ، هر قانون و ناموسي تابع فعل او و امر اوست ، عدل و ظلم هم تابع فعل اوست ، اگر او مطيع را به بهشت ببرد و عاصي را به جهنم ، باز هم چون او كرده عدل است ، اراده او و فعل او تابع ميزاني و خاضع در برابر قانوني نيست ، همه قوانين و موازين تابع اراده او هستند. اين يك قسمت درباره اصل عدل كه راجع به اساس خلقت موجودات و نظام عالم بود كه آيا موافق با ميزان عدل است يا نه ؟ قسمت ديگري مربوط به نظام تشريع است ، مربوط به دستورهاي ديني است ، مربوط به اين است كه دستورهاي الهي كه به وسيله پيغمبر اكرم ( ص ) رسيده و به نام شريعت و قانون اسلامي خوانده مي شود چطور ؟ آيا نظام تشريع تابع ميزان

عدل است يا نه ؟ آيا عادلانه وضع شده و هر حكمي تابع يك حقيقت و يك مصلحت و مفسده واقعي است ، يا اينطور نيست ؟ وقتي كه به قوانين شريعت اسلام نگاه مي كنيم مي بينيم يك سلسله چيزها تحليل و تجويز و بلكه واجب شده و يك عده امور ديگر برعكس تحريم شده و ممنوع شناخته شده : به درستي و امانت امر شده و از دروغ و خيانت و ظلم نهي شده.شك ندارد كه بالفعل بايد گفت آنچه امر كرده خوب است و آنچه نهي كرده بد است . اما آيا چون خوبها خوب بوده و بدها بد بوده اند اسلام به آن امر كرده و از اين نهي كرده؟يا آنكه چون اسلام به اين يكي امر كرده خوب شده و چون از آن يكي نهي كرده بد شده  و اگر به عكس كرده بود ، اگر به دروغ و خيانت و ظلم امر كرده بود اينها واقعا خوب مي شدند و اگر از راستي و امانت و عدالت نهي كرده بود اينها واقعا بد بودند يعني بد مي شدند ؟ ! شارع اسلام دستور داده كه بيع حلال است و ربا حرام . شك ندارد كه الان بيع خوب است و ربا بد . حالا آيا بيع بالذات و به خودي خود چيز خوبي بوده و براي بشر نافع و مفيد بوده و چون خوب و مفيد بوده در اسلام حلال شمرده شده و اما ربا بالذات چيز بدي بوده و به حال جامعه بشر ضرر داشته و چون بد و مضر بوده اسلام آن را حرام شمرده و گفته " « الذين يأكلون الربوا

لا يقومون إلا كما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المس »" و يا برعكس است ، بيع را چون اسلام گفته حلال است خوب شده و چون ربا را گفته حرام است بد شده .اثرعملي و اجتماعي بحث حسن و قبحممكن است گفته شود كه اين بحث چه ثمره ي عملي دارد؟ به هر حال ، هر دو دسته درباره قوانين موجود اسلامي معتقدند كه مقرون به صلاح و موافق حق و عدالت است ، چيزي كه هست يك دسته معتقدند اول حسن و قبح و صلاح و فساد و حق و ناحقي بود و بعد شارع اسلام دستورهاي خود را طبق آنها تنظيم كرده ، و دسته ديگر مي گويند كه اينها از اول نبوده اند و به دنبال دستورهاي دين پيدا شده اند . يك عده اي مي گويند حسن و قبح و حق و ناحق و عدالت و ظلم ، مقياس دستورهاي دين است ، يك عده مي گويند دين مقياس اينها است ، حالا چه خواجه علي و چه علي خواجه ، نتيجه يكي است . لهذا علماي هر دو دسته كه وارد مسائل فقه و اصول شده اند در اطراف مصلحت احكام و تقديم مصلحتي بر مصلحت ديگر ، بحث كرده اند. در جواب عرض مي كنم خير ، اين طور نيست ، اثر عملي مهمي دارد و آن مسأله دخالت عقل و علم در استنباط احكام اسلامي است . اگر نظريه اول را بپذيريم كه حقي و عدالتي بوده و حسن و قبح واقعي بوده و شارع اسلام هميشه آن واقعيات را منظور مي داشته قهرا در مواردي كه بر ميخوريم به حكم صريح عقل و علم كه مقتضاي حق

چيست و مقتضاي عدالت چيست ؟ صلاح كدام است و فساد كدام ؟ ناچاريم اينجا توقف كنيم و عقل را به عنوان يك راهنما در مواردي كه ميتواند صلاح و فساد را درك كند ، بپذيريم و قاعده اي را كه عدليه گفته اند كه " كل ما حكم به العقل حكم به الشرع " يا گفته اند " الواجبات الشرعية ألطاف في الواجبات العقلية " به كار ببنديم ، گيرم ظاهر يك دليل نقلي خلاف آن باشد ، زيرا روي آن مبنا ما براي احكام اسلامي روحي و غرضي و هدفي قائليم ، يقين داريم كه اسلام هدفي دارد و از هدف خود هرگز منحرف نمي شود ، ما به همراه همان هدف مي رويم ، ديگر در قضايا تابع فرم و شكل و صورت نيستيم ، همينكه مثلا فهميديم ربا حرام است و بي جهت هم حرام نيست ، مي فهميم هر اندازه كه بخواهد تغيير شكل و فرم و صورت بدهد باز حرمتش جايي نمي رود ، ماهيت ربا ربا است ، و ماهيت ظلم ظلم ، و ماهيت دزدي دزدي ، و ماهيت گدايي و كل بر اجتماع بودن گدايي است ، خواه آنكه شكل و فرم و صورتش همان شكل ربا و ظلم و سرقت و گدايي باشد يا آنكه شكل و قيافه را عوض كند و جامه حق و عدالت بر تن نمايد.اما بنابر نظريه دوم ، عقل به هيچ وجه نمي تواند راهنما باشد ، قوانين و مقررات اسلامي يك روحي و معنايي ندارد كه ما اين روح و معني را اصل قرار دهيم ، هر چه هست همان شكل و فرم و صورت است و

با تغيير شكل و فرم و صورت ، همه چيز عوض مي شود . اصولا مطابق اين نظريه هر چند نام حق و عدل و نام مصلحت و تقديم مصلحتي بر مصلحت ديگر برده مي شود ، اما يك مفهوم واقعي ندارد ، نام همان شكل و فرم و صورت را مصلحت وعدالت و حق و امثال اينها گذاشته اند.پس مطابق نظريه اول ، ما به حق و عدالت و مصلحت به عنوان يك امر واقعي نگاه مي كنيم ، اما بنابر نظريه دوم به عنوان يك فرض خيالي.يك سبب گمراهي مردم جاهليت همين بود كه قوه درك خوبي و بدي از آنها سلب شده بود و هر قبيح و زشتي را تحت عنوان دين قبول مي كردند و نام امر ديني و شرعي روي آن مي گذاشتند . قرآن كريم اين جهت را از آنها انتقاد مي كند و مي گويد شما بايد اينقدر بفهميد كه كارهاي زشت در ذات خود زشت اند و ممكن نيست خداوند كار زشتي را تجويز كند و به او دستور دهد. زشتي يك چيز كافي است براي اينكه شما بفهميد خداوند به آن امر نمي كند. مي فرمايد : " « وإذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آبائنا و الله أمرنا بها قل إن الله لا يأمر بالفحشاء أتقولون علي الله ما لا تعلمون قل أمر ربي بالقسط »" يعني وقتي كه مرتكب فحشاء شوند دو دليل براي كار خود ذكر مي كنند : يكي اينكه سنت آباء و اجدادي است ، ديگر اينكه مي گويند دستور خدا همين است و خدا اجازه داده . به آنها بگو خداوند هرگز فحشاء را اجازه نمي دهد . خود فحشاء و عفاف حقيقتهايي هستند ،

واقعيت دارند . با امر و نهي خدا فحشاء عفاف نمي شود و عفاف فحشاء نمي شود . خدا هرگز به فحشاء امر نمي كند . و آن را اجازه نمي دهد . خداوند به عدل و اعتدال و ميانه روي امر مي كند . اين را خودتان بايد بفهميد و تشخيص دهيد و مقياس قرار دهيد و با اين مقياس ، تشخيص بدهيد كه خداوند به چه چيز امر مي كند و از چه چيز نهي مي كند.استدلالهاي شرم آورخيلي اسباب تعجب مي شود اگر كسي بشنود در اسلام دسته اي پيدا شدند كه واقعا مسلمان بودند بلكه خود را از ديگران مسلمان تر و مقدس تر مي شمردند و خيلي متعبد بودند و خود را صددرصد تابع سنت پيغمبر مي دانستند . آن وقت همينها براي به كرسي نشاندن حرفهاي خود مبني بر انكار عدالت الهي ، هم در تكوينيات و هم در تشريعيات ، به استدلال پرداختند . از طرفي نمونه ها به خيال خود از بي عدالتيها در خلقت و آفرينش ذكر كرده اند كه شرم آور است . به بيماريها و دردها مثال زدند ، خلقت شيطان را دليل آوردند ، گفتند اگر جريان عالم بر طبق عدالت مي بود نمي بايست علي بن ابي طالب كشته شود و بعد جاي او را زياد بن ابيه و حجاب بن يوسف بگيرند ، و امثال اين مثالها،اين دو قسمت تكوينات و نظام تكوين.در قسمت تشريعيات و نظام تشريع هم براي اينكه ثابت كنند قوانين اسلام تابع قاعده و قانون و صلاح و فساد و حسن و قبحي نيست ، گفتند بناي شرع بر جمع متفرقات و تفرقه مجتمعات است ، لهذا اين همه تناقض در دستورهاي دين وجود دارد ، در

بسياري موارد ديده مي شود شارع اسلام يكجور حكم داده و حال آنكه مثل هم نيستند ، و در بسياري موارد ديده مي شود برعكس ، دو چيز كه كمال مشابهت دارند و بايد يك جور حكم داشته باشند ، دو جور حكم دارند . گفتند چرا اسلام بين زن و مرد فرق گذاشته و براي مردان تا چهار زن را تجويز كرده و براي زنان بيش از يك شوهر اجازه نداده ؟ چرا درباره دزد گفته دست او را كه آلت جرم است ببرند ، اما براي دروغگو نگفته كه زبانش را كه آلت جرم است ببرند ؟ همچنين زناكار را و...شرم آور است انسان در تاريخ بخواند عده اي پيدا شدند كه خود را تابع قرآن مي دانستند و قرآن اين همه درباره عدل الهي ، هم در نظام تكوين و هم در نظام تشريع ، سخن گفته و اما اين دسته در نفي حكمت و بي عدالتي نظام آفرينش و در بي حكمتي دستورهاي اسلام ، داد سخن داده اند.شرايط امر به معروفدر امر به معروف شرايطي هست كه فقهاي شيعه و فقهاي سني ذكر كرده اند ، از اين رو فقها براي هر كسي جايز نمي دانند به عنوان امر به معروف و نهي از منكر متعرض ديگران بشود ، خصوصا اگر آن تعرض شديد باشد و پاي مزاحمت و زد و خورد و خونريزي باشد كه آن وقت شرايط زيادي دارد . دو شرط از شرايط امر به معروف و نهي از منكر ، از شرايط اوليه است كه در همه موارد لازم است و خوارج فاقد هر دو شرط بودند ، بلكه منكر يكي از اين دو

شرط بودند . آن دو شرط يكي بصيرت در دين است و يكي بصيرت در عمل بصيرت در دين يعني اطلاع كافي و صحيح در امور ديني داشته باشد ، حلال را از حرام ، واجب را از غير واجب تشخيص بدهد ، و اينها نداشتند ، لهذا يك آيه قرآن را كه مي فرمايد : " « إن الحكم إلا لله يقص الحق و هو خير الفاصلين »" دست آويز قرار دادند و جمله " لا حكم إلا لله " را شعار خود ساختند ، در صورتي كه اين آيه ربطي ندارد به موضوعاتي از قبيل موضوع حكميت و امثال آن.اما بصيرت در عمل:در باب امر به معروف و نهي از منكر شرطي ذكر مي كنند تحت عنوان احتمال اثر ، و شرطي ذكر مي كنند تحت عنوان عدم ترتب مفسده ، يعني امر به معروف و نهي از منكر براي اين است كه معروف رواج بگيرد و منكر محو شود ، پس در جايي بايد امر به معروف و نهي از منكر كرد كه احتمالا اين كار اثرداشته باشد و اگر مي دانيم كه قطعا بي اثر است واجب نيست ،ديگر اينكه اين عمل براي اين است كه يك مصلحتي انجام شود ، پس در جايي بايد صورت بگيرد كه مفسده بالاتري بر آن مترتب نشود . لازمه اين دو شرط ، بصيرت در عمل است . آدمي كه در عمل بصيرت ندارد نمي تواند پيش بيني كند كه آيا اثري بر اين كار مترتب هست يا نيست و آيا مفسده بالاتري هست يا نيست اين است كه امر به معروفهاي جاهلانه همان طوري كه در حديث آمده افسادش بيش

از اصلاحش است. در مورد ساير تكاليف گفته نشده كه شرطش اين است كه بداني يا احتمال بدهي اين كار تو فايده دارد ، اگر احتمال فايده مي دهي بكن و اگر احتمال نمي دهي نكن ، و حال آنكه در هر تكليفي چنانكه قبلا عرض كردم فايده اي و مصلحتي منظور شده ، زيرا تشخيص آن مصلحت ها بر عهده مردم گذاشته نشده،درباره نماز گفته نشده اگر ديدي به حالت مفيد است بخوان و اگر ديدي مفيد نيست نخوان . حتي در روزه هم گفته نشده اگر احتمال مي دهي فايده دارد بگير و اگر احتمال نمي دهي نگير ، در روزه گفته شده اگر ديدي به حالت مضر است نگير ، همچنين در حج يا زكات يا جهاد اين طور قيدي نشده ، اما در باب امر به معروف اين قيد هست كه ببين چه اثري و چه عكس العملي دارد و آيا كار تو و عمل تو در جهت صلاح اسلام و مسلمين است يا نه ؟ در اين تكليف ، هر كسي حق دارد بلكه واجب است كه منطق را و عقل را و بصيرت در عمل را و توجه به فايده را دخالت دهد . اين عمل كه به نام امر به معروف و نهي از منكر خوانده مي شود تعبدي محض نيست. 3مباني اوليه حقوق از نظر اسلام اين سخنراني در شب 21 رمضان 81 ايراد شده است . شب بيست و يكم رمضان است . هم شب عبادت است و هم شب شهادت ، شب شهادت مولاي متقيان ، عبد خالص و مخلص خدا ، اميرالمؤمنين علي ) ع ( و شب قدر و احياء

و شب زنده داري از خداوند متعال سعادت و توفيق عبادت و تجديد پيمان عبوديت همگي را در اين شبهاي عزيز مسئلت مي كنم.سخن ما در اصل عدل بود كه يكي از اصول و اركان دين اسلام است . عرض كردم اين اصل تاريخچه اي در جهان اسلام دارد ، و هر چند ابتدا مسأله عدل الهي مطرح بوده اما خود به خود دامنه اش تا مسأله عدل اجتماعي هم كشيده شده و منتهي شده به اينجا كه عدالتي كه اسلام امر كرده و دستور داده كه روابط مردم با يكديگر براساس عدالت و حفظ حقوق و عدم تجاوز به حقوق يكديگر بوده باشد و كسي به كسي ظلم و تجاوز نكند ، آيا به خودي خود حقيقتي دارد نه ؟ آيا مردم طبعا و با قطع نظر از اينكه شارع اسلام دستوري بدهد و بيان كند ، يك حقوق واقعي دارند و اسلام بيان كننده و توضيح دهنده حقوق واقعي آنهاست و عدالت عبارت است از رعايت و حفظ حقوق واقعي مردم و يا اينكه در واقع و قطع نظر از دستورهاي دين حقي و عدالتي فرض ندارد ، حق و عدالت معلول و مولود دستورهاي دين است . هرچه را كه دين ، حق و عدالت قرارداد او حق و عدالت است و هر چه را ظلم و ناحقي و تجاوز قرار داد و به اين عنوان او را معرفي كرد او ناحق و ظلم است.گفتم عده اي در ميان مسلمين پيدا شدند كه منكر اصل عدل شدند ، قانون خدا را هم در نظام تكوين و خلقت و هم در نظام تشريع فوق عدل دانستند و گفتند

فعل خدا و امر خدا هرگز از قانوني پيروي نمي كند ، هيچ حساب و قاعده اي در كار نيست ، آنچه خداوند مي كند عدل و حق است نه اينكه خداوند آنچه حق و عدالت است مي كند ، و همچنين آنچه خداوند در دين دستور مي دهد . حق و عدل است ، نه اينكه دين به آنچه حق و عدل است دستور مي دهد . و نتيجه گرفتند كه در نظام عالم هيچ مانعي ندارد كه يك نفر مطيع ، در عين كمال اطاعت و نيكي و نيكوكاري در آخرت معذب گردد و يك نفر عاصي ، در عين كمال عصيان و تمرد به بهشت برده شود و متنعم گردد ، و همچنين مانعي ندارد كه اسلام دستور بدهد عده اي بدون موجبي از همه موهبتهاي اين عالم بهره مند شوند و عده اي ديگر محروم بمانند ، و چون عدل و ظلم ، واقعي و عقلي نيست بلكه شرعي است و تابع دستور شرع است ، همين دستور عين عدل مي شود.گفتم اين فكر چون ظاهرش اين بود كه شرع تابع عقل و مقيد به قانون عقل نيست ، در نظر عوام الناس يك نوع اهميت و عظمت براي شرع تلقي مي شد و جنبه عوام پسندي خوبي داشت ، و به همين دليل موجي عظيم در عالم اسلام به وجود آورد. نتيجه اساسي بحث عدل نتيجه بزرگي كه اين بحث دارد اين است كه بنابر نظريه اول كه دستورهاي اسلام تابع حسن و قبح واقعي است و حق و عدالت واقعيت دارند و اسلام واقعي بودن اينها را به رسميت شناخته است ما مي توانيم يك فلسفه اجتماعي اسلامي و يك رشته

مباني حقوقي اسلامي داشته باشيم و مي توانيم بنشينيم و حساب كنيم ببينيم اسلام چه مباني حقوقي دارد ؟ چه اصولي در اين زمينه دارد ؟ چه چيزي را مبناي ذي حق بودن مي داند و بر طبق چه مبنا قانون وضع كرده ؟ و آن وقت مي توانيم اينها را در بسياري از موارد راهنماي خودمان قرار دهيم ، ولي بنابر نظريه دوم اسلام فلسفه اجتماعي ندارد و اصول و مباني حقوقي ندارد بلكه منكر اصول و مباني حقوقي است ، تعبد محض حكمفرماست.رابطه حقوق و جهان بينيبدون شك عقايد كلي يك مكتب در باب انسان و عالم و حيات و هستي تأثير دارد در اعتقاد به نوع علاقه حقوقي كه بين انسان و ساير موجودات پيدا مي شود .مثلا بنابر فلسفه هاي مادي معني ندارد كه بگوييم علاقه غايي بين انسان و مواهب عالم است . چون علاقه غايي اين است كه بگوييم مواهب عالم كه به وجود آمده براي انسان و به خاطر انسان بوده و اين فرع بر اين است كه قبول كنيم يك نوع شعور كلي بر نواميس عالم حكمفرماست و آن شعور كلي چيزي را براي چيزي و به خاطر چيز ديگر به وجود مي آورد و اگر آن چيز ديگر و به خاطر آن چيز ديگر نبود اين چيز به وجود نمي آمد ، مثل اينكه مي گوييم دندان در دهان به وجود آمده براي مضع و جويدن ، براي اينكه غذا به كمك جويدن و ترشحات غده هاي زير زبان يك مرحله هضم را در دهان پيدا كند و براي مراحل بعدي وارد معده و روده بشود . اما بنابر فلسفه هاي مادي هيچ نوع علاقه غائي

بين اشياء وجود ندارد ، هيچ نمي شود گفت كه فلان چيز به خاطر فلان چيز ديگر به وجود آمده ، هيچ چيزي براي هيچ چيز به وجود نيامده ، هيچ چيزي مقدمه و وسيله چيز ديگر نيست ، اگر احيانا يك موجود از موجود ديگر استفاده مي كند ، نه از آن جهت است كه آن يكي براي اين يكي به وجود آمده بلكه تصادفا آن يكي براي استفاده اين يكي مفيد واقع شده. ما فعلا روي عقايد كلي ساير روشها كار نداريم. مي خواهيم ببينيم روي عقايد كلي اسلامي چه بايد بگوييم ؟علاقه غائي بيان حق و ذي حقطبق عقايد كلي و طرز جهان بيني اسلامي در باب انسان و عالم و حيات و هستي ، بين انسان و مواهب عالم علاقه غائي وجود دارد ، يعني بين انسان و مواهب عالم در متن خلقت و در نقشه كلي خلقت علاقه اي و رابطه اي است ، بطوري كه اگر انسان جزء اين نقشه نبود حساب اين نقشه حساب ديگر بود . در قرآن كريم مكرر تصريح مي كند كه به حسب اصل خلقت ، مواهب عالم براي انسان آفريده شده ، پس از نظر قرآن كريم قبل از آنكه بشر بتواند فعاليتي بكند و دست به كاري بشود و قبل از آنكه دستورهاي دين به وسيله پيغمبر به مردم اعلام شود يك نوع علاقه و ارتباط بين انسان و مواهب خلقت هست و اين مواهب مال انسان و حق انسان است ، مثل اينكه مي فرمايد : ‹‹"خلق لكم ما في اعرض جميعا" » خدا هر چه در زمين است براي شما و به خاطر شما آفريد. يا در

سوره اعراف در مقدمه داستان خلقت آدم مي فرمايد : ‹‹"و لقد مكناكم في اعرض و جعلنا لكم فيها معايش قليلا ما تشكرون "››ما شما را در زمين جا داديم و مستقر كرديم و در اين زمين براي شما موهبتهايي قرار داديم كه مايه تعيش و زندگي شماست ، اما شما كم قدر اين نعمت را مي شناسيد و كم شكر اين نعمت را بجا مي آوريد. شكر هر نعمت يعني از او همان استفاده را بكنند كه براي آن استفاده آفريده شده.بسياري از آيات قرآن اين حقيقت را بيان مي كند  .قطع نظر از تصريحي كه قرآن كريم فرموده ، اگر در خود نظام عالم دقت كنيم و فكر كنيم حس مي كنيم و مي فهميم كه يك نوع رابطه غايي بين جماد و نبات و همچنين بين هر دوي اينها با حيوان و همچنين بين جماد و نبات و حيوان و بين انسان هست . در اين زمين از يك طرف يك سلسله مواد غذايي هست و از طرفي حيوانها طوري هستند كه با آن مواد غذايي فقط مي توانند زندگي كنند ، اگر آن مواد غذايي نباشد نمي توانند به حيات خود ادامه دهند . حال آيا مي شود گفت در نظام كلي كائنات هيچ علاقه و ارتباطي بين مواد غذايي اين عالم و بين طرز ساختمان جهازات تغذيه انسان يا ساير حيوانها وجود ندارد و تصادفا موافقتي بين اينها و آنها هست.علماي معرفة الحياه كه مي گويند به هيچ وجه نمي توان اصل علت غائي را در مورد موجودات زنده انكار كرد . همچو علاقه و ارتباطي هست ، خواه آنكه بگوييم آن مواد غذايي متناسب با اين احتياجات ساخته شده و

خواه آنكه بگوييم ساختمان جهازات تغذيه طوري ساخته شده كه بتواند از مواد غذايي موجود استفاده كند . به هر حال ، علاقه غائي هست و ايندو به يكديگر تطبيق داده شده اند.چه فرق مي كند كه بگوييم اگر انسان يا حيوان با اين نوع احتياجات نبود آن مواد غذايي به وجود نمي آمد و يا بگوييم اگر آن مواد غذايي به اين نحو نبود ساختمان انسان طور ديگر بود ؟ به هر حال ، نظام خلقت نشان مي دهد اينها براي يكديگر آفريده شده اند. پس اين حق را قانون خلقت و آفرينش كه مقدم بر قانون شرع است قرار داده و چون هر دو از جانب خداوند است ، خداوند قانون دين را هماهنگ قوانين فطرت و خلقت مقرر فرموده ، قانون خلقت را طوري و قانون شرع را طوري ديگر مقرر نفرموده ،هماهنگي آندو را صريحا در يك آيه قرآن ذكر مي كند : «"فأقم وجهك للدين حنيفا فطره الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله" »  چهره خود را به سوي اين دين ثابت نگه دار . اين دين مبنايي محكم و خلل ناپذير دارد و آن فطرت و سرشتي است كه خداوند مردم را بر آن سرشت آفريده . قانون آفرينش تغيير ناپذير است. پس گذشته از بيان قرآن كريم ، خود نظام خلقت گواه صادقي است بر اينكه آفرينش ، انسان و اين مواهب را براي يكديگر آفريده است . نوزاد را كه تازه از مادر متولد مي شود در نظر بگيريد . اين نوزاد در چه حالي است ؟ چقدر مي تواند خودش براي خودش تلاش كند ؟ چه غذايي را مي تواند بخورد ؟ معده

او چه نوع غذايي را كه مي تواند هضم كند ؟ از آن طرف ببينيد خداوند دو منبع غذايي به نام دو پستان روي سينه مادر قرار داده و همينكه تولد طفل نزديك مي گردد ، تدريجا با وضع حيرت انگيزي بهترين ماده مناسب با جهاز هاضمه كودك در آنجا ساخته مي شود و همينكه متولد شد از غذاي آماده استفاده مي كند . آيا مي توان گفت در قانون خلقت هيچ رابطه اي بين كودك و احتياجات كودك از يك طرف و بين ساختمان عجيب پستان و شير از طرف ديگر ، و حتي بين دكمه مخصوص سرپستان و بين لبهاي كوچك كودك ، نيست ؟ آيا آن شيرها مال آن طفل نيست ؟اين استحقاق و اين حق را چه كسي قرار داده ؟ قانون خلقت.چه علاقه و رابطه اي بين كودك و بين آن شير موجود است ؟ رابطه غائي يعني آن شير و آن دستگاه و كارخانه شير سازي براي كودك و به خاطر كودك به وجود آمده ، پس خود خلقت آن شير را حق طفل قرار داده . غده هاي پستان كه ترشح مي كند براي كودك ترشح مي كند نه براي چيز ديگر و نه بي جهت. حكما اصطلاحي دارند در مورد موجودات و مخلوقات اين عالم، آنها از مجموع موجودات طبيعت تعبير مي كند به " آباء سبعه " و " امهات اربعه " و " مواليد ثلاثه " . يعني هفت پدر و چهار مادر و سه فرزند مقصودشان از هفت پدر ، افلاك است كه قدما قائل بودند ، مقصود از چهار مادر ، عناصر اوليه است كه عقيده قدما اين بود كه عناصر و بسائط چهارتاست

: آب و خاك و هوا و آتش ، مقصود از سه فرزند ، مركبات اين عالم است كه به سه قسمت كلي تقسيم مي شود : (جماد ، نبات ، حيوان ( انسان هم جزء حيوان است . از اين جهت تعبير به پدر و مادر و فرزند مي كردند كه مي گفتند از اثر تأثير عوامل فلكي در عناصر چهارگانه كه عوامل فلكي ، فاعلند و عناصر ، قابل مركبات ) يعني جمادات و نباتات و حيوانات ) پيدا مي شود . پس مركبات فرزندان موجودات علوي و عناصر چهارگانه مي باشند. اين تعبير از نظر مركبات بسيار تعبير درستي است ، چه آنكه چهار مادر يعني چهار عنصر در عالم باشد يا صد مادر يعني صد عنصر ، و چه افلاكي به آن ترتيب و چه نباشد ، به هر صورت مركبات فرزندان اين زمين و اين آب و اين هوا و اين نور و گرماست. انسان همان فرزند ارشد اين پدران و مادران است . فرزند طبعا برعهده پدر و مادر حقوقي دارد . همان طوري كه در وجود ما در تعبيه هايي شده براي مدتي كه بايد در رحم باشد و تعبيه هايي شده براي وقتي كه هنوز نوزاد است و در دامن مادر است ، در وجود اين مادر بزرگ كه نامش جهان است نيز تعبيه هايي شده و همه آنها روي عنايت صورت گرفته . مثلا نوزاد وقتي كه مي خواهد متولد بشود دستگاه پستان به فعاليت مي افتد ، غده ها شروع مي كنند به ترشح كردن و همه اينها به خاطر و براي نوزاد است . همين طور است اين نظام چهار فصل زمين و حركت ابرها و

ريزش بارانها و پيدايش فصل بهار و غيره . اين بارانها همان ترشحاتي است كه مقدمتا پستان ما در جهان براي فرزندانش مي كنند. در سوره مباركه نحل آيه 10 و 11 مي فرمايد : «"و هو الذي أنزل من السماء ماء لكم منه شراب و منه شجر فيه تسيمون. ينبت لكم به الزرع و الزيتون و النخيل و اععناب و من كل الثمرات إن في ذلك لاية لقوم يتفكرون " »اوست كه از بالاي سر شما بر روي زمينهاي شما آب مي پاشد . از اين آب ، هم آب آشاميدني براي شما تهيه مي شود و هم از آن ، درختها براي شما مي روياند و از برگهاي آن درختها استفاده مي كنيد . با آن آب كشتها و زراعتها و درختها از زيتون و از نخل و از انگور مي روياند و انواع ميوه ها را در اختيار شما قرار مي دهد ، و همه اينها آيتهاست براي كساني كه بخواهند به انديشه و تفكر بپردازند. آيات قرآن در اين زمينه كه يك نوع ارتباط و پيوستگي و هماهنگي بين گردش كلي اوضاع زمين و احتياجات انسان وجود دارد زياد است.از علي ( ع ) نقل شده كه فرمود : «" لكل ذي رمق قوت و لكل حبة آكل" » هر صاحب رمق و حياتي ، قوتي و هر دانه اي ، خوردنده اي دارد. منظور اين است كه بين خورنده و ماده خوردني علاقه و ارتباطي در متن خلقت هست ، وجود آنها در متن خلقت به يكديگر مربوط است. اين يك نوع علاقه و ارتباط كه از نظر اصول كلي و جهان بيني عمومي اسلامي بين حق و ذي حق هست.نقش عقل

و اختيار در دو مرحله اي شدن حق انساننظام زندگي انسان با زندگي ساير جانداران فرق دارد . آنها به حكم غريزه زندگي مي كنند ، فرزند زمين بودن كافي است كه حق آنها را مسلم كند . اما انسان عقل و اراده دارد و با نيروي تكليف و عقل و اراده بايد كار كند ، لهذا تا تكليف خود را انجام ندهد نمي تواند از حق خدادادي خود استفاده كند . بلي ، تا مرحله مرحله غريزه است و تكليفي در كار نيست حق هم ثابت و مسلم است . طفل بر پستان مادر بدون ضمانت هيچ تكليفي حق دارد و شير پستان حق اوست ، اما آنگاه كه انسان مي خواهد از پستان مادر زمين شير بخورد شير به آن آمادگي نيست ، بايد با عمل و عمران و احياء و فعاليت ، آن را آماده كند ، لذا در مقابل حقي كه برعهده مادر زمين دارد ، يك مسؤوليتي هم در برابر او دارد ، بلكه مي توان گفت يك حقي هم اين مادر يعني زمين برعهده او دارد و آن اينكه زمين را آباد كند و عمران نمايد. حق زمين بر انسانعلي ( ع ) در همان روزهاي اول خلافت جمله اي فرمود به مردم : «"إنكم مسؤولون حتي عن البقاع و البهائم"»  شما مسؤوليت داريد ومكلفيد و حقوقي برعهده شما هست حتي نسبت به چارپايان و نسبت به زمين. نه تنها در برابر خدا و مردم مسؤوليد . بلكه درباره حيوانات و زمينها هم مسؤوليد . خيال نكنيد كه اين حيوان باركش شما بدليل اينكه ملك شماست هر طور رفتاري كه بخواهيد مي توانيد بكنيد ، هر

اندازه بار و لو فوق قدرت آن حيوان مي توانيد پشتش بگذاريد ، اگر خواستيد علوفه بدهيد و اگر نخواستيد ندهيد ، تشنه ماند ماند ، گرسنه ماند ماند ، زخم شد شد ، شما هيچ مسؤول سير كردن و آب دادن و حفظ سلامت آن حيوان نيستيد . خير اين طور نيست . ديگر اينكه شما مسؤول اين زمينها هستيد كه آنها را ويرا ن نگذاريد و آباد كنيد . خداوند متعال آبادي آن را از شما خواسته. باز علي ( ع ) در فرمان معروف مالك اشتر ، عنوان كلي كه به فرمان خود مي دهد اين است : «"هذا ما أمر به عبدالله علي أميرالمؤمنين مالك بن الحارث اعشتر في عهده إليه حين ولاه مصر جباية خراجها ، و جهاد عدوها ، و استصلاح أهلها ، و عماره بلادها "» يعني اين دستوري است كه بنده خدا علي اميرمؤمنان براي مالك بن حارث معروف به اشتر مي نويسد ، هنگامي كه استانداري مصر را به او مي دهد كه در آنجا خراج و ماليات را جمع كند ، امنيت ايجاد ، و دشمنان مصر را سركوب كند و مردم مصر را از لحاظ تربيت و اخلاق و غيره به صلاح آورد ، و ديگر اينكه سرزمينهاي آنجا را آباد كند.حق ضعفادر اسلام واقعا براي فقرا و عجزه و ضعفا حقي در اموال ديگران منظور شده در سوره اسراء مي فرمايد:«"و آت ذاالقربي حقه و المسكين و ابن السبيل" »حق خويشاوندان و فقرا و بيچارگان را بده،و در سوره معارج مي فرمايد:«" و في أموالهم حق معلوم للسائل و المحروم"» از براي سؤال كنندگان و محرومان بهره اي معين در اموال

مؤمنين هست. ضعيفان و عاجزان و بينوايان كه قادر به كار و كسب نيستند . و يا كسب و كارشان وافي نيست ، مكلف به كار و زحمت نيستند ، يا بيش از آن اندازه كه كار مي كنند و توانايي دارند مكلف نيستند ، پس تكليف از آنها ساقط است . از طرف ديگر ، درست است كه آنها توليد كننده نيستند و وظيفه كار و عمران را نمي توانند انجام دهند اما نمي توان آنها را محروم كرد ، زيرا به حكم اصل اولي و به حكم رابطه غائي كه بين آنها و مواد اين عالم است اين سفره كه پهن شد براي آنها هم پهن شده . " « و الارض وضعها للانام»"يعني خداوند اين زمين را براي همه ( نه براي بعضي) قرار داده . اينها اگر قادر بودند و وظيفه خود را انجام نمي دادند جريمه شان اين بود كه از اين سفره محروم باشند ، ولي حالا كه قادر نيستند ، حق اولي آنها سر جاي خود باقي است . واقعا ضعفا و فقرا و بينوايان در اموال اغنيا ذي حق اند.حق همسفرعلي ( ع ) در ايام خلافت ، روزي براي كاري از شهر كوفه كه مركز خلافت بود به خارج شهر بيرون رفت . طبق معمول خود كه اجازه نمي داد جمعي به عنوان اسكورت او را همراهي كنند ، آن روز نيز ساده و تنها رفته بود . هنگام برگشتن با يكنفر كتابي يعني يك نفر مسيحي يا يهودي يا زردشتي در راه مصادف شد . آن مرد علي را نمي شناخت . مقصد يكديگر را پرسيدند ، معلوم شد مقدار زيادي از راهشان

مشترك است . توافق كردند كه با هم طي مسافت كنند . صحبت كنان راه را طي كردند تا رسيدند به سر دوراهي كه راه كوفه را از مقصدي كه آن مرد كتابي داشت جدا مي كرد، آن مرد به راه خود رفت . علي ( ع ) شاهراه را كه به كوفه مي رفت رها كرد و از همان را كه همسفرش رفت آهنگ رفتن كرد . او گفت : مگر تو نگفتي من به كوفه مي روم ؟ فرمود : چرا . گفت : پس چرا از آن راه نمي روي ؟ فرمود : پيغمبر ما فرموده است كه هرگاه دو نفر باهم مسافرت كنند و از مصاحبت هم بهره مند شوند " حقي " برعهده يكديگر پيدا مي كنند ، بنابراين چون من از وجود تو در اين سفر بهره مند شدم تو به گردن من " حق " پيدا كرده اي ، من مي خواهم به خاطر اين حق ، تو را مقداري مشايعت كنم. آن مرد به فكر عميقي فرو رفت ، سر برآورد و گفت : علت اينكه اسلام با اين سرعت رواج گرفت و توسعه يافت ، اخلاق بزرگوارانه پيغمبر شما بود. آن مرد در آن وقت علي را نمي شناخت ، تا يك روز به كوفه آمد و اميرالمؤمنين را در مسند خلافت ديد ، متوجه شد كه همسفر آن روز او علي بن ابي طالب خليفه وقت بوده است ، بي درنگ مسلمان شد و در زمره اصحاب آنحضرت درآمد. احترام حقوق و تحقير دنيااز مجموع مقرراتي كه اسلام در باب خيانتها و مظالم افراد درباره يكديگر و درباره عدل و ظلم و وظايف حاكم و

سايس ، و درباره قضاوت و وظايف قاضي و دشواري وظيفه قاضي ، و درباره شاهد و در موارد ديگر دارد معلوم مي شود كه از نظر اين دين چه اندازه حقوق مردم نسبت به يكديگر محترم و واجب الرعايه است. اينجا سؤالي و شبهه اي در ذهنها پيدا مي شود كه چطور مي شود در اسلام اينقدر حقوق محترم باشد و حال آنكه منطق اسلام همان طوري كه معلوم است براساس تحقير دنيا و متاع دنياست . حقوق مردم بر يكديگر مربوط به شؤون زندگي همين دنياست ، مثلا مربوط به اين است كه كسي مال ديگري را نبرد و نخورد ، و اگر چيزي از نظر كسي بي قيمت باشد اموري هم كه از توابع اوست بي قيمت خواهد بود . پس وقتي كه خود دنيا و زندگي دنيا از نظر اسلام بي ارزش و بي احترام است ، بايد حقوقي هم كه مربوط به اينزندگي بي ارزش است ارزش و احترام نداشته باشد.ارزش ذاتي و ارزش نسبيپاسخ اين است كه اولا بي ارزش بودن دنيا در نظر دين بايد روشن شود كه به چه معني است . ابهام اين مطالب منشأ خيلي شبهه ها و سؤالها از اين قبيل مي شود . ارزش داشتن و نداشتن يك چيز اگر از نظر خود آن چيز ملاحظه شود همه چيز با ارزش است ، يعني هر چيزي خودش براي خودش با ارزش است ، زيرا هر چيزي مرتبه اي از هستي است و هستي يك چيز براي خود آن چيز عين ارزش است ، و به تعبير فلاسفه وجود مساوي با خير است . اما اگر يك چيز را نه از

نظر خود آن چيز بلكه از نظر رابطه اش با چيز ديگر و از نظر تأثيرش در يك هستي ديگر در نظر بگيريم : اين است كه ممكن است چيزي نسبت به چيزي بي ارزش باشد ، تأثيري در سود و زيان او نداشته باشد ، و ممكن است تأثير منفي يا مثبت داشته باشد . اگر تأثير مثبت داشته باشد مي گوييم اين چيز براي آن چيز ديگر با ارزش است . اين نوع ارزش كه ارزش نسبي است يعني ارزش چيزي براي چيزي است باز دو گونه است : يك وقت ارزش آن شي ء به تنهايي در نظر گرفته مي شود مثلا مي گوييم پول براي انسان با ارزش است و يك وقت ارزش آن شي ء براي يك شي ء در مقايسه با ارزش يك شي ء سوم در نظر گرفته مي شود ، مثلا ارزش پول براي انسان در مقايسه با ارزش سلامت يا علم يا اخلاق براي انسان چه ارزشي است ؟ اكنون مي گوييم ارزش يك مشت ريگ يا يك پشه يا يك مگس از نظر يك نفر انسان هيچ نيست ، زيرا بود و نبود او تأثيري به حال او ندارد ، البته همچو چيز بي ارزشي حقي هم كه به او تعلق دارد بي ارزش است. اما پول براي انسان با ارزش است ، چون مي تواند مفيد به حال انسان واقع شود و كارگشاي او گردد ، اما همين پول در مقايسه با سلامت يا شرافت و مناعت ، ارزش خود را از دست مي دهد و شيئي بي ارزش مي شود نه كم ارزش ، بلكه بي ارزش يعني چنين نيست كه مبلغ پول اگر زياد باشد

با شرافت ولو جزئي باشد قابل مقايسه باشد ، لهذا اگر كسي پول را دوست داشته باشد و از طرفي ديگر همين شخص طبعي منيع و نفسي كريم داشته باشد ، همچو شخصي تا آنجا در پي تحصيل پول مي رود كه شرافت و حيثيت و آبرويش محفوظ بمانند ، اما همينكه پاي لطمه خوردن به شرافت و مناعت به ميان آمد از پول مي گذرد چه كم باشد و چه زياد ، تمام ثروت دنيا را هم كه به او بدهند حاضر نيست به بهاي شرافت و كرامت نفس بپذيرد . در نظر اين شخص پول يا مقام ارزش دارد ، اما نه در برابر آبرو و حيثيت و شرف ، در اين مقام ، بكلي ارزش خود را از دست مي دهد . نه اينكه كمش برابري نمي كند ولي زيادش برابري مي كند ، نه ، حتي زياد او با كم اين هم برابري نمي كند. علي ( ع ) حالت خودش و روحيه خودش را اين طور شرح مي دهد :«" و الله لو أعطيت اعقاليم السبعة بما تحت أفلاكها علي أن أعصي الله في نملة أسلبها جلب شعيره ما فعلته" »  به خدا قسم اگر تمام آنچه در زير قبه آسمان است به من بدهند براي اينكه به يك مورچه ظلم كنم به اينكه پوست جوي را از او بگيرم نمي كنم،يعني تمام دنيا در نظر من آن مقدار ارزش ندارد كه به يك مورچه ظلم بكنم. علي در اين جمله خود ارزش دنيا و ملك دنيا را پايين نياورده ، ارزش حق و عدالت را بالا برده . نمي خواهد بگويد دنيا و آنچه در زير آسمان است

چون خيلي بي قيمت است من آن را در ازاي يك عمل كوچك كه ظلم به مورچه است نمي خواهم ، بلكه مي خواهد بفرمايد كه ظلم اينقدر بزرگ است كه تمام ملك دنيا با كوچكترين افراد ظلم كه ظلم به مورچه است به گرفتن پوست جوي از دهانش ، برابري نمي كند سعدي در همين مضمون مي گويد :   دنيا نيرزد آنكه پريشان كني دليزنهار بد مكن كه نكرده است عاقليسعدي هم نمي خواهد بگويد كه دنيا اينقدر كم ارزش است كه به يك پريشان كردن دل كه چيز كوچكي است نمي ارزد ، مي خواهد بگويد پريشان كردن دل آنقدر مهم است كه به بهاي تمام دنيا هم نبايد قبول كرد . اين معني بي ارزشي مقايسه اي است.دنيا كه از نظر دين بي ارزش است به معني بي ارزشي مقايسه اي است ، يعني دنيا ارزش ندارد كه شما به خاطر او اصول اخلاقي و اجتماعي و معني انسانيت و بزرگواري را از دست بدهيد ، به خاطر منافع دنيوي و مادي دروغ بگوييد ، خيانت بكنيد ، پيمان شكني بكنيد ، ظلم بكنيد ، حقوق ديگران را پايمال بكنيد ، ارزش ندارد كه به خاطر مطامع و منافع دنيا دلها را پريشان كنيد يا حتي حق مورچه اي را پامال كنيد.نقش حق و عدالت اجتماعي در امور معنويثالثا فرض مي كنيم كه بي ارزشي دنيا نسبي و بالمقايسه نيست ، فرض مي كنيم دنيا از نظر دين شر مطلق است ، ولي در هر چيزي اگر ترديد كنيم در يك چيز نمي توانيم ترديد كنيم و آن اينكه پيغمبران خدا براي چه هدف و چه مقصدي آمدند . آنها آمدند براي تعليم يك سلسله

عقايد پاك ، براي پاكيزه كردن روح مردم " « بعثت لاتمم مكارم اعخلاق » " ، براي اينكه مردم را به اعمال خوب تشويق كنند و براي اينكه مردم را از كارهاي زشت باز بدارنداز نظردين يك رشته چيزها خوب است ، پيغمبران آمدند براي دعوت به آن خوبها ، يك رشته چيزها بد است ، پيغمبران آمدند براي مبارزه با آن بديها دستورهاي ديني مجموعا سه قسم است : اعتقادات ، اخلاقيات ، دستورهاي عملي . دستورهاي اعتقادي از قبيل ايمان به خدا ، ايمان به سفراي الهي و پيغمبران خدا و اولياي خدا ، ايمان به معاد و پاداش و كيفر . دستورهاي اخلاقي مثل اينكه ما بايد عفت و تقوي داشته باشيم ، راضي و شاكر و صابر باشيم ، عفو و حلم و گذشت داشته باشيم ، با يكديگر الفت و محبت داشته باشيم ، اتحاد و اتفاق داشته باشيم ، روح ما پاكيزه باشد ، حسادت نداشته باشيم ، كينه نداشته باشيم ، جبن و بخل نداشته باشيم ، ظالم و بدخواه نباشيم . دستورهاي عملي هم واضح است ، دستورهايي به عنوان عبادات مقرر شده . نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، امر به معروف و غير اينها ، و دستورهايي در باب معاشرت هست از قبيل احسان ، صله ارحام ، از قبيل اينكه دروغ نگوييم ، غيبت نكنيم ، فحش ندهيم ، قتل نفس نكنيم ، دستور رسيده به ترك شراب و قمار و ربا و ريا و غيره. بالاخره اگر در هر چيزي شك و ترديد كنيم در اينها نمي توانيم شك و ترديدي

داشته باشيم ، در اينكه شارع اسلام آنچه را كه خوب مي داند ، مي خواهد آنها واقع شود و آنچه را بد مي داند مي خواهد هر طور است آنها واقع نشود ، حرفي نيست. حالا حساب كنيم ببينيم آيا اگر حقوق مردم محفوظ ، و جامعه عادل و متعادل باشد و تبعيض و محروميت و احساس مغبونيت در مردم نباشد ، عقايد پاك و اخلاق پاك و صفاي قلب و اعمال خوب بيشتر پيدا مي شود و زمينه براي وقوع معاصي و اخلاق رذيله و شيوع عقايد ناپاك كمتر است ، يا اگر متعادل نباشد و هر چه افراط وتفريط و اجحاف و مغبونيت و ناهمواري و اختلاف و تفاوت بيشتر باشد ، براي تزكيه نفس و صفاي روح بهتر است ؟ كداميك از اينها ؟ يا شق سومي هست و آن اينكه اوضاع اجتماعي هر جور باشد هيچ تأثيري در اين امور ندارند و حساب اين امور بكلي جداست. هيچ عاقلي نخواهد گفت كه هر چه جامعه از لحاظ حق و عدالت آشفته تر باشد ، زمينه براي عقايد پاك و تزكيه نفس و عمل صالح بهتر است. حداكثر اين است كه كسي بگويد بود و نبود عدالت و محفوظ بودن و نبودن حقوق در اين امور تأثيري ندارد . عقيده بسياري از متدينين ما فعلا شايد همين باشد كه دو حساب است و ربطي به يكديگر ندارند. اگر كسي هم اين طور خيال كند بايد به او گفت زهي تصور باطل ، زهي خيال محال ! مطمئنا اوضاع عمومي و بود و نبود عدالت اجتماعي در اعمال مردم و اخلاق مردم و حتي در افكار و عقايد

مردم تأثير دارد . در هر سه مرحله تأثير دارد ، هم مرحله فكر و عقيده ، هم مرحله خلق و ملكات نفساني ، هم مرحله عمل.تأثير عدالت اجتماعي در افكار و عقايداما در مرحله فكر و عقيده ، ما وقتي كه به ادبيات خودمان مراجعه مي كنيم و آثار ادبي و انديشه هاي شعراي عاليقدر خودمان را مي بينيم ، مي بينيم كه آنها در عين اينكه حقايق شناس بودند ، به حكمتهايي پي برده اند ، افكار لطيفي داشته اند ، در عين حال در بعضي موارد ترشحاتي از مغز و فكر اينها پيدا شده كه باعث تعجب است . مثلا مي بينيم به مسأله بخت و شانس اهميت فراوان داده اند ،چيزي كه بيشتر از هر چيز ديگر از آن دم زده اند بختت و شانس است ، گفته اند خودت بخواب بختت بيدار باشد .در نظر اينها نام بخت كه به ميان مي آيد ديگر همه چيز از ارزش مي افتد : علم ، عقل ، سعي و كوشش ، فن و هنر و صنعت ، زور باز و همه هيچ اندر هيچ اند ، مي گويند : از بخت كار ساخته است نه از عقلاوفتاده است در جهان بسيار بي تميز ارجمند و عاقل خوار بخت خوب باشد ، هنرمندي و لياقت و كارداني چه اثري دارد ؟ اگر به هر سر مويت دو صد هنر باشد هنر به كار نيايد چو بخت بد باشد سعي و عمل و كوشش چيست ؟ اصل كار ، بخت است . دولت نه به كوشيدن است چاره كم جوشيدن است. از اين بوالعجب تر حديثي شنو كه بي بخت كوشش نير زد دو جو چندانكه جهد بود دويديم

در طلب كوشش چه سود چون نكند بخت ياوري بخت و شانس خوب باشد ، از زور بازو چه كاري ساخته است.چه كند زورمند وارون بخت بازوي بخت به كه بازوي سخت به رنج بردن بيهوده گنج نتوان يافت كه بخت راست فضيلت نه زور بازو را همه سخن او بخت است . حالا اگر از همين گويندگان انديشمند عاليقدر بپرسيم " آقا ! اين بخت چيست ؟ او را تعريف كنيد . شما كه اينقدر اسم بخت را مي بريد ! لابد او را شناخته ايد ،اثري و نشانه اي از او داريد ، براي ما تعريف كنيد " ، جوابي ندارند.ريشه پيدايش انديشه بختبلي ، يك اثر و يك نشانه مبهم و يك جاي پاي مبهم ديده اند ، از همانجا اعتقاد به بخت در آنها پيدا شده . چه ديده اند ؟ در جامعه اي زندگي مي كرده اند كه افراد و اشخاص عمري به سعي و عمل مي گذرانده اند ، اما با محروميت بسر مي برده اند . در عوض ، بيكارها و عزيزهاي بلا جهت مي ديده اند برخوردار و مرفه . هرچه ديدند ، بي تميز را ارجمند و عاقل را خوار ديدند ، هرچه ديدند اين بود كه بين هنر و لياقت و كارداني با حظ و حق و نصب و بهره تناسب نيست . چون هرچه در جامعه خودشان ديده اند اين طور بوده ، كم كم اين مطلب كه از مشهودات اجتماعي آنها گرفته شده است ، شكل يك فلسفه به خود گرفته به نام فلسفه بخت نام همه اين بي نظميها و مظالم را ، فهميده يا نفهميده ، بخت گذاشته اند و گاهي آن را به باد ناسزا

گرفته اند . فكر بخت و فلسفه بخت هيچ علتي ندارد جز مظالم و ناهمواريها و بي عدالتيهاي اجتماعي . الهام كننده اين فكر شيطاني ، هرج و مرجها و بي عدالتيهاي اجتماعي است. از اين يك منبع كه بگذريم ما دو منبع الهام ديگر بيشتر نداريم : يكي دين است كه شعرا گاهي از آيات قرآن و كلمات رسول اكرم و گاهي از كلمات ائمه اطهار الهام مي گرفتند . در همه قرآن و كلمات پيغمبر و ائمه نامي از بخت و شانس نمي بينيم . منبع ديگر عقل و علم و فلسفه است، كتب فلسفه از قديم هر وقت از بخت و اتفاق بحث كرده اند به عنوان يك موهوم از آن ياد كرده اند،پس اين خيال درباره بخت با آن قدرت خارق العاده و عظيم از كجا پيدا شد كه تصور شده قدرت بخت از عقل ، از علم ، كار ، كوشش ، هنر ، صنعت ، زور از همه چيز بالاتر است. مبداء الهام بخش اين فكر شيطاني چيزي جز بي نظميها و پستي و بلنديهاي بي جهت و اولويتهاي بلا استحقاق نيست . هر وقت عدالت اجتماعي متزلزل شود ، استحقاقها رعايت نشود ، حقوق مراعات نگردد ، در تعويض مشاغل حسابهاي شخصي و توصيه و پارتي مؤثر باشد ، فكر بخت و شانس و امثال اينها قوت مي گيرد و توسعه پيدا مي كند ، چون معني بخت اين است كه هيچ چيز شرط هيچ چيز ديگر نيست. چقدر فرق دارد كه كسي براي سعي و كوشش اثر قائل باشد ، ايمان داشته باشد به اينكه " « ليس للانسان إلا ما سعي »" و بين

كسي كه بگويد هر چه زحمت بكشي از كيسه ات رفته ، هيچ چيز شرط هيچ چيز نيست . چقدر فرق است بين اعتقاد  «" إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم " » و بين اعتقاد به بخت . اين يك مثال.بدبيني روزگارباز در آثار ادبي خودمان منطقي مي بينيم تحت عنوان شكايت از روزگار چه فحشها و دشنامها كه به روزگار داده نشده : غدار خوانده شده ، ظالم و ستمگر خوانده شده . هر نام زشتي كه حكايت از جور و جفا و غدر و مكر و فريب بكند به روزگار داده اند ،تا آنجا كه براي روزگار يك نوع كينه و دشمني مخصوصي نسبت به خوبان و نيكان قائل شده اند. اين روزگار مورد اعتراض ، چرخ و فلك و زمين و زمان نيست ، بلكه روزگار همان گوينده ، يعني محيط اجتماعي اوست ، محيط خاص همان گوينده است نه روزگار بزرگ . اين گفته ها همه انعكاس حالات شخصي و روحي و دروني گوينده است . يك شاعر آنچه مي گويد تنها زبان حال شخصي و احساسات شخصي خودش هم نيست ، زبان حال جامعه و زبان عصر خودش هست . وقتي كه كسي در اطراف خود هر چه ببيند ظلم ببيند ، غدر ببيند و علت اصلي را تشخيص ندهد يا تشخيص بدهد و نتواند بگويد ، عقده دلش را روي چرخ كج مدار و فلك كج رفتار خالي مي كند . در نتيجه اين اوضاع و احوال يك نوع بدبيني و سوء ظن نسبت به دستگاه خلقت و آفرينش پيدا مي شود . اين خيال قوت مي گيرد كه بناي روزگار بر ظلم

نسبت به خوبان و نيكان است و يك نوع عداوت و كينه ديرينه اي بين روزگار و مردم خوب است . مردم قهرا به روزگار بدبين مي شوند ، به خلقت و آفرينش بلكه به مبدأ كائنات اظهار بدبيني مي كنند ، مثل ابن راوندي مي گويند :كم عاقل عاقل أعيت مذاهبهو جاهل جاهل تلقيه مرزوقاهذا الذي ترك اعوهام حائرهو صير العالم النحر يرزنديقايعني چقدر عاقلهاي خيلي عاقل و فهميده كه راههاي زندگي آنها را عاجز كرده ، هر چه مي روند به سعادت و خوشي نمي رسند ، و چقدر جاهلهاي احمق كه مي بينيد صاحب همه چيزند . اين است آن چيزي كه عقلها را پريشان كرده و يك داناي باريك بين را زنديق و بي دين كرده است. به هر حال ، اثر مستقيم به هم خوردن تعادل اجتماعي و تبعيضها و تفاوتهاي بي جهت يكي به هم خوردن نظم فكري و اعتقاد به هرج و مرج و بي اثر بودن عوامل واقعي سعادت يعني علم و عقل و تقوي و سعي و عمل و هنر و لياقت است كه به عنوان فلسفه بخت ظهور مي كند و ما در ادبيات خودمان اثر آن را مي بينيم و يكي ديگر بدبيني و سوء ظن به آفرينش و مبدأ مقدس خلقت است . اين اثر بي عدالتيهاست در عقيده و فكر. عدالت اجتماعي و اخلاق فردياما اثر شيوع بي عدالتيهاي اجتماعي در فساد اخلاق و ناراحتي هاي روحي اخلاق خوب و بد هم مثل همه چيزهاي ديگر دنيا سبب و علت دارد ، بي جهت پيدا نمي شود . سرشت و طينت مؤثر است ، اوضاع محيط و تلقينات محيط مؤثر است ، يكي

از اموري هم كه قطعا تأثير دارد در فساد اخلاق و روحيه را مسموم و بيمار مي كند ، محروميتها و احساس مغبونيتهاست . حسادتها ، كينه ها ، عداوتها ، بدخواهيها همه از همين جا پيدا مي شود.افراد استثنائيالبته افراد استثنايي هستند كه مظلوميت و محروميت در آنها تأثير ندارد ، اما آنها به همين دليل فوق العادگي دارند كه اين جور مصونيتهاي روحي در آنها هست . ايمان قوي جلوي تأثير بسياري ازعاملها را در روح مي گيرد ،افراد استثنايي در حدي بالاتر از حد افكار عموم هستند . در اينجا براي توضيح مطلب مثالي عرض مي كنيم : پدر و مادري در ميان فرزندانشان هستند . در آن خانه غذا و ميوه و شيريني و لباس ميان اهل خانه تقسيم مي شود . فكر و قضاوت بچه ها و تأثيراتي كه در اين گونه موارد پيدا مي كنند با فكر و قضاوت پدر و مادر و نوع تأثيري كه به آنها دست مي دهد فرق دارد ، در يك سطح نيست ، در دو سطح است. اما آن احساسي كه بچه ها نسبت به يكديگر دارند : از بچه ها هر كدام ببيند سهم او از ميوه يا غذا يا شيريني يا لباس از سهم ديگري كمتر است ناراحت مي شود ، قهر مي كند ، گريه مي كند ، و چون احساس مظلوميت و محروميت مي كند ، در صدد انتقام بر مي آيد . لهذا لازم است پدران و مادراني كه به سعادت فرزندانش علاقمند هستند ، ميل دارند بچه هايشان از كودكي روحيه سالم داشته باشند ، از اول هيچگونه تبعيضي بين آنها قائل نشوند . تبعيض تخم اختلاف كاشتن است ، تخم حسادت كاشتن است

، تخم انتقام كاشتن است . تبعيض موجب مي شود هم روح آن بچه محروم فشرده و زرده و ناراحت بشود ، و هم آن بچه عزيز كرده ، متكي به غير ، ضعيف النفس ، زود رنج ، لوس و ننر بار بيايد . پدران و مادران اگر بچه هايشان از لحاظ جسم بيمار بشوند به طبيب مراجعه مي كنند ، اما توجه به سلامت روح و حفظ الصحه روحي فرزندانشان ندارند ، اينها را كوچك مي شمارند ، در صورتي كه اهميت بهداشت و سلامت روح بچه از سلامت تن و بدنش كمتر نيست ، بلكه به مراتب بيشتر است. غرض اين است بچه ها چون در يك سطح فكر مي كنند قهرا محروميت يكي نسبت به ديگري در آنها اثر سوء مي گذارد ، اما پدر ومادر كه فكر و عقلشان در سطحي بالاتر است نوع ديگر فكر مي كنند و نوعي ديگر محبت دارند . آنها از اين جور محروميتها و كم و زيادها رنج نمي برند ، از اينكه ميوه و شيريني و غذا به آنها نرسد يا كمتر برسد ناراحت نمي شوند ، احساس حقارت نمي كنند. در اجتماع هم عينا همين طور است . افراد استثنايي كه پدر امت اند تحت تأثير محروميتها واقع نمي گردند ، مظلوميت و محروميت در آنها تأثير ندارد ، در عين مظلوميت و محروميت ، مثل همان پدري كه هميشه خير فرزندان خودش را مي خواهد باز آنها خير امت را مي خواهند. رسول اكرم ( ص ) در احد در حالي كه سنگ به پيشاني مباركش زده بودند ، دندانش را شكسته بودند ، دست به دعا برداشته و مي گفت: «"اللهم اهد قومي فانهم لا يعلمون

"»   خدايا قوم من را هدايت كن و آنها را ببخش كه آنها جاهل اند. علي مرتضي ( ع ) در موضوع فدك مي فرمايد:«" فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و ما أصنع بفدك و غير فدك ، و النفس مظانها في غد جدث ، تنقطع في ظلمته آثارها" » آن كه رست از جهان فدك چه كند                                آن كه جست از جهت فلك چه كندآثار اخلاقي تبعيضهااين در افراد استثنايي است ، اما ساير افراد مردم حالت همان فرزندان خانواده را دارند . تبعيضها ، تفاوت گذاشتنها روح يك عده را كه محروم شده اند فشرده و آزرده و كينه جو و انتقام كش مي كند و روح يك عده ديگر را كه به صورت عزيز بلاجهت در آمده اند لوس و ننر و كم حوصله و زود رنج و بيكاره و اسراف كن و تبذير كن مي كند . در ميان يك طبقه حسد و كينه و انتقام و نفرت و دشمني ، و در طبقه ديگر كم حوصلگي نسبت به كار ، استقامت نداشتن ، اسراف و تبذير پيدا مي شود . فكر كنيد مجموعا چه اوضاع و احوالي در اثر بي عدالتي در ميان مردم پيدا مي شود.دعاي معروفي هست از رسول اكرم كه با اين جمله شروع مي شود : " « اللهم اقسم لنا من خشيتك ما يحول بيننا و بين معصيتك » " دعاهاي اسلامي يكي از بهترين و آموزنده ترين تعليمات اخلاقي و معنوي است . چه نكته ها و لطايف روحي و اجتماعي بزرگ كه با زبان دعا گفته مي شود،جمله اي در همين دعا هست كه " « و اجعل ثارنا علي من ظلمنا

» " يعني خدايا ! انتقام ما را نسبت به آن كسان قرار بده كه به ما ظلم كردند. مي خواهد بفرمايد در اثر اينكه ظلمي بر ما مردم مي شود قهرا روح ما فشرده و آزرده و انتقامجو و " ثائر " مي شود . همينكه اين حالت در روح ما پيدا شد هر وقت باشد و هر جا باشد و به هر راه باشد اثر خودش را خواهد كرد ، مثل يك آتش زبانه خواهد كشيد . امروز علماي معرفة الروح ثابت كرده اند كه كينه ها و عداوتهايي كه در روح پيدا مي شود ممكن است موقتا به اعماق روح فرو برود و انسان به حسب شعور ظاهر خود آنها را فراموش كند و از ياد ببرد ، اما واقعا محو نمي شود ، در همان اعماق روح ، بي خبر از شعور ظاهر و عقل ظاهر ، مشغول فعاليت است كه راهي پيدا كند و بيرون بيايد . رسول اكرم مي گويد : خدايا ! اين آتش كه در دل ما هست و روزي زبانه خواهد كشيد ، ديگري را نسوزد ، اگر مي خواهد بسوزد همان كس را بسوزد كه به ما ظلم كرده و سبب اين آتش شده است . اگر بنا بشود انسان با عقل و اراده و شعور ظاهر خود انتقام بگيرد ، انتقام شخصي را از شخصي ديگر نمي گيرد ، اگر در بلخ آهنگري گناه كرده باشد در شوشتر سرمسگري را نمي برد ، اما وقتي كه انسان نه به فرمان عقل آزاد بلكه به فرمان آن عقده ها و كينه هاي ته نشين شده در اعماق روح بخواهد انتقام بگيرد ، ديگر اين ملاحظات در كار نيست.رسول

خدا مي فرمايد : خدايا ! ما را طوري كن كه انتقامها و كينه هاي ما همان قدر باشد كه دشمن را سركوب كنيم ، در اعماق روح ما در اثر بي عدالتيها و مظلوميتها و ناتوانيها عقده ها و " ثأر " ها پيدا نشود كه روح ما طبعا فشرده و آزرده و عاصي و سركش و بدخواه و ظالم بشود ، از ظلم لذت ببرد ، از لگدمال كردن مردم لذت ببرد.راز موفقيت اسلامدر جلسه پيش گفتم اسلام اگر تنها جنبه اخلاقي مي داشت و مانند يك مكتب اخلاقي كه كارش فقط پيشنهادهاي اخلاقي و پند و نصيحت است فقط به مواعظ و نصايح مي پرداخت و كاري به تركيب و سازمان اجتماعي نمي داشت ، ممكن نبود كه بتواند جامعه اي نو بسازد ، جامعه اي متحد و همفكر و همدل كه جريان تاريخ را عوض كند. شك ندارد آن چيزي كه دلها را به هم پيوند مي دهد ، عقيده و ايمان است . رسول خدا بزرگترين عامل وحدت را كه وحدت در عقيده بود ايجاد كرد ، مردم را در زير پرچم " لاإله الا الله " آورد ، اما تنها به ايمان و عقيده اكتفا نكرد ، به موانع و اضداد وحدت هم توجه كرد ، آن موانع و مشكلات را از ميان برداشت ، موجبات نزديكي دلها را فراهم كرد و موجبات كينه ها و حسدها و انتقامجوييها يعني تبعيضات حقوقي را از بين برد، البته وقتي كه مقتضي موجود شد و موانع مفقود ، وقتي كه ايمان و عقيده بود و تبعيضات نبود ، معلول كه وحدت و الفت و هماهنگي است خود به خود پيدا مي شود

، برخلاف آنكه مقتضي موجود باشد مانع هم موجود باشد ، يا اينكه اگر مانع مفقود است مقتضي هم مفقود باشد.پس نبايد اين طور فكر كرد كه اسلام فقط به موجب اينكه عقيده واحدي ايجاد كرد ، مردم را متحد كرد ، نه ، علاوه بر اين موانع و تبعيضات و شكافها و تفاوتها را هم از بين برد ، اگر گفت " « تعالواإلي كلمة سواء بيننا و بينكم ألا نعبدإلا الله و لا نشرك به شيئا »" بياييد به سوي يك عقيده و ايمان كه براي همه به يك نسبت خوب است ، براي همه حقيقت است ، براي همه خير است ، اگر اين را گفت و توحيد را پيشنهاد كرد ، پشت سرش هم گفت " « و لايتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله"»، مساوات و برابري را هم پيشنهاد كرد.پيغمبر اكرم در حجة الوداع فرمود:"«أيها الناس إن ربكم واحد ، وإن أباكم واحد ، كلكم من آدم ، و آدم من تراب ، لا فضل لعربي علي عجمي إلا بالتقوي "» ايها الناس ! خداي همه يكي ، پدر همه يكي است ، همه فرزند آدم هستيم ، آدم هم از خاك به وجود آمده ، پس همه از خاك به وجود آمده ايم ، ملاك شرافت جز تقوا چيزي نيست ، عربها خيال نكنند كه نژاد عرب بر عجم برتري دارد ، هيچ نژادي بر هيچ نژادي فضيلت ندارد ، برتري فقط و فقط به تقوا و درستي است . بعد فرمود : " « ألا هل بلغت » " آيا تبليغ كردم ؟«" قالوا نعم" »همه گفتند : بله ،

يا رسول الله ! بعد فرمود :«"فليبلغ الشاهد الغائب" » پس حاضرين به غايبين برسانند ، نسل حاضر به نسلهاي آينده و هر نسلي به نسل بعد برساند.تأثير عدالت در رفتار عمومياز همين جا مي توان فهميد كه بود و نبود عدالت در رفتار مردم هم تأثير دارد ، زيرا وقتي كه در عقايد و اخلاق تأثير داشت قهرا در اعمال هم تأثير دارد " « قل كل يعمل علي شاكلته "» هر كسي مطابق آنچه كه فكر مي كند و عقيده دارد و مطابق حالاتي كه در روحش هست عمل مي كند ، ريشه اعمال آدمي در روح اوست.گذشته از اينكه بي عدالتي و تفاوت و تبعيض و احساس غبن و محروميت اجتماعي اين آثار را دارد كه ذكر شد ، خود فقر و احتياج سببش هر چه باشد خواه بي عدالتي يا چيز ديگر خودش يكي از موجبات گناه است ، اگر ضميمه بشود با احساس مغبونيت و محروميت ، ديگر بدتر ، اگر ضميمه بشود با حسرت كشيدنهاي تجملات عده اي ، باز از آن هم بدتر . آن وقت هميشه خواهد گفت : سخن درست بگويم نمي توانم ديد كه " مي " خورند حريفان و من نظاره كنمهمين نمي توانم ديد ، سبب سرقتها مي شود ، سبب رشوه گيريها مي شود ، سبب اختلاسها و خيانتها به اموال عمومي مي شود ، سبب گناهها مي شود ، سبب غل و غش و تقلب در كارها مي شود ، سبب مي شود كه افرادي براي اينكه خود را به دسته اي ديگر برسانند رشوه بخورند ، دزدي بكنند ، زير حساب مردم بزنند و همين طور علي ( ع ) به فرزند عزيزش

محمد معروف به ابن الحنيفه درباره فقر مي فرمايد:«"يا بني إني أخاف عليك الفقر ، فاستعذ بالله منه ، فان الفقر منقصة للدين ، مدهشة للعقل ، داعية للمقت "» فرزند عزيزم ! من از ديو مهيب فقر بر تو مي ترسم ، از او به خدا پناه ببر . فقر موجب نقصان دين است. فقر موجب نقصان دين است يعني چه ؟ يعني فقر گناه است ؟ نه ، فقر گناه نيست ، اما فقر آدمي را كه ايمان قوي نداشته باشد زود وادار به گناه مي كند . بسياري از گناهان هست كه از فقر و احتياج ناشي مي گردد لذا رسول اكرم ( ص ) فرمود : « "كاد الفقر أن يكون كفرا" »  فقر نزديك به سر حد كفر است  . فقر روح را عاصي و عزيمت را ضعيف مي كند. اثر ديگر فقر را فرمود : " « مدهشة للعقل » " ( فقر فكر را پريشان و دهشت زده مي كند ) . عقل و فكر در اثر احتياج و فقر و نبودن وسايل زندگي تعادل خود را از دست مي دهد و انسان ديگر نمي تواند خوب در قضايا فكر بكند . همان طوري كه مصيبتها توليد پريشاني فكر و خيال مي كند فقر نيز همين طور است.تدبير صواب از دل خوش بايد جست سرمايه عافيت كفاف است نخست شمشير قوي نيايد از بازوي سست يعني زدل شكسته تدبير درست البته باز افرادي استثنايي هستند كه اين طور نيستند ، حوادث در آنها تأثير ندارد ، مصيبت در آنها تأثير ندارد اما همه كه اين طور نيستند. اثر سوم فرمود : " « داعية للمقت » " يعني

فقر سبب ملامت و سركوبي و تحقير مردم ، و در نتيجه سبب پريشاني روح و موجب عقده اي شدن انسان مي گردد . يا شايد مقصود اين جمله اين است كه توبا مردم عداوت پيدا خواهي كرد و مردم را مسؤول بدبختي خودخواهي خواند. سخن خود را ختم مي كنم به سخناني از يكي از بزرگترين صحابه اميرالمؤمنين علي ( ع ) به نام صعصعة بن صوحان عبدي . صعصعه خودش مرد بزرگواري است ، از خواص اصحاب مولاي متقيان است ، حضرت به او علاقه داشتند . مرد خطيب و سخنوري بود . جاحظ در البيان و التبيين او را به قدرت بيان و قوت منطق وصف مي كند و مي گويد " و أدل من كل شي ء استنطاق علي له " از هر دليلي بالاتر بر اينكه صعصعه مردي سخنور و خطيب بوده اين است كه علي بن ابي طالب گاهي تكليف مي كرد به او كه خطابه ايراد كند و او حركت مي كرد و در حضور علي به ايراد خطابه مي پرداخت. صعصعه درباره علي يك سخن كوتاه دارد در روز اول خلافت ، و سخني ديگر دارد درباره آن حضرت در حالي كه در اثر ضربت خوردن به شمشير مرادي حضرت در بستر افتاده بود ، و سخني هم دارد مفصل بعد از دفن آن حضرت. در روز اول خلافت رو كرد به آن حضرت و گفت : «"زينت الخلافة و ما زانتك ، و رفعتها و ما رفعتك ، ولهي إليك أحوج منك إليها " » . يا اميرالمؤمنين ! تو بخلافت زينت و افتخار دادي ، اما خلافت براي تو زينت و افتخاري نيست ، مقام

خلافت با خليفه شدن تو بالا رفت اما خلافت مقام ترا بالا نبرد ، خلافت به تو محتاج تر است از تو به خلافت. جمله دوم: بعد از ضربت خوردن اميرالمؤمنين بود صعصعه مثل همه ياران خاص آن حضرت فوق العاده متأثر بود . آمد بلكه بتواند عيادتي بكند ، مجال نيافت . به وسيله كسي كه در اطاق بيمار رفت و آمد مي كرد سوز دل و پيام محبت خود را با اين دو جمله بيان كرده ، گفت : سلام مرا به آقا برسان ، بگو صعصعه مي گويد : " يرحمك الله يا أميرالمؤمنين حيا و ميتا ، فلقد كان الله في صدرك عظيما ، و لقد كنت بذات الله عليما " رحمت خدا در حيات و ممات شامل حال تو باشد يا أميرالمؤمنين ! خداوند در انديشه تو بسيار بزرگ بود ، تو عارف و شناساي ذات خدا بودي . پيغام صعصعه به حضرت رسيد ، فرمود : از طرف من به صعصعه بگوييد «"و أنت يرحمك الله ، فلقد كنت خفيف المؤونة ، كثير المعونة" »خدا ترا رحمت كند اي صعصعه ! تو خوب يار و ياوري براي من بودي ، كم توقع ، كم زحمت ، كم خرج بودي . از آن طرف پركار ، خدوم و فداكار بودي.سخن سومش بعد از دفن حضرت است. بدن مبارك أميرالمؤمنين ( ع ) را شب دفن كردند . به ملاحظاتي جز افراد معدودي از خواص اصحاب ، كسي ديگر در تشييع جنازه و هنگام دفن نبود . يكي از آنها همين صعصعه بود . همينكه از دفن فارغ شدند ، آمد كنار قبر ،

يك دست را روي قلب خود گذاشت ، با دستي ديگر مشتي خاك برداشت و بر سر ريخت ، گفت : " بأبي أنت و أمي يا أميرالمؤمنين " پدر و مادرم به قربانت . " هنيئا لك يا أباالحسن " اين مردن با اين همه سعادت و پاكي با اين مقام در نزد حق گواراي تو باد . بعد جمله هايي دارد : " فلقد طاب مولدك ، و قوي صبرك ، و عظم جهادك ، و ربحت تجارتك ، و قدمت علي خالقك " تا آنجا كه مي گويد : «"فأسأل الله أن يمن علينا باقتفائنا أثرك ، و العمل بسيرتك " ». از خدا مسئلت مي كنم كه بر ما منت بگذارد كه موفق بشويم از تو پيروي بكنيم :«فقد نلت ما لم ينله أحد، و أدركت ما لم يدركه أحد "» تو به چيزي رسيدي كه احدي نرسيد ، به مقام نائل شدي كه كسي نائل نشد . در آخر بار تكرار مي كند و مي گويد :« وهنيئا لك يا أباالحسن » گوارا باد ترا اي ابوالحسن:« لقد شرف الله مقامك » خدا مقام تو را خيلي شريف و بزرگوار قرار داد « فلا حرمنا الله أجرك ، و لا أضلنا بعدك ، فوالله لقد كانت حياتك مفاتيح للخير ، و مغالق للشر»خدا ما را از اجري كه به وسيله تو بايد ببريم محروم نكند ، خدا ما را بعد از تو گمراه نكند . به خدا قسم كه زندگي تو كليدهايي بود براي خير ، قفلهايي بود براي شر و بدبختي . « و لو أن الناس قبلوا منك لاكلوا من فوقهم و من

تحت أرجلهم و لكنهم آثروا الدنيا علي الاخره » اگر مردم سخن ترا شنيده بودند و اگر ترا مي شناختند ، از آسمان و از زمين ، از بالاي سر و از زير قدمهاي آنها نعمتهاي الهي مي جوشيد، و افسوس كه قدر تو را نشناختند ، دنياي دني آنها را فريب داد.« ثم بكي بكاء شديدا ، و أبكي كل من كان معه » بعد خودش گريست - گريستن شديدي - و هر كه را در آنجا بود گريانيد  .  تفاوتهاي بجا و تفاوتهاي بيجادر اين جلسه مي خواهم در تشريح و توضيح معني عدالت و مساوات صحبت كنم و اين جهت را توضيح بدهم كه آن تفاوت و اختلاف و تبعيض كه با عدالت مغاير است چيست ؟ آيا هر نوع تفاوتي كه در جامعه بين افراد باشد مخالف عدالت است ، و آيا مقتضاي عدالت اين است كه افراد هيچ امتيازي بر يكديگر نداشته باشند ؟ يا آنكه مقتضاي عدالت اين است كه افراد نسبت به يكديگر امتياز بيجا نداشته باشند ؟ تفاوت و تبعيض ناروا در ميانشان نباشد ؟ و اگر مقصود اين دوم است سؤال دومي پيش مي آيد و آن اينكه ملاك بجا بودن و بيجا بودن و روا بودن و ناروا بودن چيست ؟ امتيازات و تفاوتها بر چه اساسي اگر باشد بجا و رواست و بر چه اساسي اگر باشد ناروا و بيجاست ؟تعريف عدالت از نظر علي ( ع) در جلسه اول ، كلامي از علي ( ع ) در جواب سؤالي كه از آن حضرت درباره عدل وجود شده بود نقل كردم. سؤال اين بود : آيا جود افضل

است يا عدل ؟ جوابي كه حضرت داده بودند اين بود كه عدل افضل است ، دو دليل هم ذكر كرده بودند : يكي اينكه عدل هر چيزي را در محل خود قرار مي دهد ، و اما جود اشياء را از محل خود خارج مي كند . نفرمود كه عدل به اين دليل از جود بهتر است كه همه مردم را در يك رديف و يك صف قرار مي دهد و هيچ فرقي بين آنها نمي گذارد ، فرمود عدل به اين دليل از جود افضل است كه هر چيزي را در جاي خود و محل خود قرار مي دهد. مولوي مي گويد :عدل ، وضع نعمتي در موضعش ني به هر بيخي كه باشد آبكش ظلم چبود وضع در ناموضعي كه نباشد جز بلا را منبعي عدل چبود آب ده اشجار را ظلم چبود آب دادن خار را پس جواب أميرالمؤمنين درباره عدل وجود مبتني بر اين است كه مقتضاي عدالت اين نيست كه الغاي همه تفاوتها بين افراد بشود ، بر اين است كه مقتضاي عدالت رعايت استحقاقهاست ؟ اينجاست كه همان طوري كه عرض كردم سؤال دوم پيش مي آيد كه ملاك استحقاق و عدم استحقاق ، بجا بودن و بيجا بودن،چيست؟جامعه مانند يك اندام زنده است مقدمتا مطلبي عرض مي كنم ، و بعد وارد جواب اين سؤال مي شوم . از بهترين و جامع ترين تشبيهات تشبيه جامعه است به پيكر زنده . همانطوري كه پيكر ، مجموعه اي از اعضا و جوارح است و هر عضوي كار و وظيفه اي دارد جامعه هم از مجموع افراد تشكيل مي شود و مجموع كارهاي مورد احتياج جامعه به صورت شغلها و حرفه ها ميان

اصناف و افراد تقسيم مي شود . اعضا و جوارح پيكر ، هر كدام در مقام و درجه اي هستند : يكي فرمان مي دهد و يكي فرمان مي پذيرد ، يكي مقام عالي را در پيكر اشغال كرده ، يكي مقام داني را جامعه نيز همينطور است ، يعني هر جامعه اي با هر رژيم و سيستمي اداره بشود از يك نوع تقسيم كار و تقسيم مشاغل و وظايف و حتي يك نوع درجه بندي و طبقه بندي كه يكي فكر كند و نقشه بدهد و ديگري اجرا كند ، يكي فرمان بدهد و يكي ديگر فرمان بپذيرد ، يكي پست عالي را اشغال كند و يكي پست داني را ، چاره و گزيري نيست . جامعه با هر نظام و سيستمي اداره بشود يك نوع ارگانيزم مخصوص خواهد داشت. پيكر سلامت و بيماري دارد ، جامعه نيز سلامت و بيماري دارد ، پيكر تولد و رشد و انحطاط و موت دارد ، جامعه نيز همين طور است ، پيكر اگر سالم باشد بين اعضاي آن همدردي هست ، جامعه نيز اگر سالم و زنده و داراي روح اجتماعي باشد همين طور است. اين تشبيه و تعبير از سخنان رسول اكرم ) ص) است كه فرمود :«"مثل المؤمنين في تواددهم و تراحمهم كمثل الجسدإذا اشتكي بعض تداعي له سائر أعضاء جسده بالحمي و السهر "»  يعني مثل مؤمنين از لحاظ علايق و عواطف متبادل كه بين ايشان هست مثل تن است ، يك عضو كه به درد مي آيد ساير اعضا يكديگر را به همدردي مي خوانند و تب و بي خوابي پيدا مي شود. باز هم وجه شبه ها و قدر مشتركها بين جامعه

و پيكر هست . چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار معمولا در تشبيه ها كه چيزي به چيزي تشبيه مي شود يك يا دو و حداكثر سه وجه شبه بين آندو هست ، اما اين تشبيه يعني تشبيه جامعه به پيكر از آن تشبيه هاست كه بيش از ده وجه شبه هست ، و شايد بتوان دهها وجه شبه ذكر كرد . ممكن است اين تشبيه از نظر جامعيت تشبيه بي نظيري باشد. در عين حال كه اين تشبيه همچو تشبيه جامعي است ، اين طور نيست كه پيكر و جامعه از همه جهت مثل هم باشند ، مواردي هست كه حكم جامعه و حكم پيكر دوتاست . امشب براي اينكه عدالت را معني كنم بعضي قسمتها كه بين پيكر و جامعه فرق است عرض مي كنم.تنازع بقا يا مسابقه بقابعضي زندگي را به ميدان جنگ تشبيه مي كنند ، مي گويند زندگي تنازع بقاست . تعبير بهتر و كامل تر اين است كه بگوييم زندگي مسابقه بقاست، كلمه تنازع بقا مفهوم جدال و مخاصمه مي دهد . به زعم بعضي ، زندگي جز جنگ و جدال نيست ، اصل اول در زندگي انسان ، تخاصم و دشمني است ، تعاونها و تسالمها به وسيله تنازعها جبرا بر انسان تحميل مي شود . فعلا مجال بحث درباره اين مطلب نيست ، اجمالا بايد بگوييم مطلب اين طور نيست كه طبع زندگي و لازمه طبيعت زندگي جدال و مخاصمه باشد ، اما لازمه طبيعت زندگي مسابقه بقا هست . زندگي اگر بخواهد بر محور صحيح قرار بگيرد بايد براساس مسابقه بقا باشد . لازمه مسابقه دو چيز است : «آزادي

افراد» و ديگر «نظم اجتماعي» كه جلوي هرج و مرج را بگيرد.اين را بايد توضيح بدهم : يك مسابقه ورزشي را در نظر بگيريد ، مثلا مسابقه كشتي يا دويدن يا وزنه برداري را . در مسابقه ها مدال است ، جايزه است ، افتخار است ، محبوبيت است . اين جايزه ها نصيب چه كسي است ؟ نصيب آن كس كه مسابقه را بهتر انجام دهد . از روز اول كسي كه متولد مي شود در پيشاني اش نوشته نشده كه تنها اين شخص حق دارد روي سكوي افتخار بايستد و كسي ديگر حق ندارد ، بلكه حق شركت در مسابقه را به همه مي دهند ، به همه آزادي براي شركت مي دهند . از آن ميان ، بعضيها در اثر تمرين و پشتكار برنده مسابقه مي شوند ، و بعضي ديگر به علت عدم لياقت فطري و يا به علت عدم تمرين و مجاهدت از آن مواهب محروم مي مانند . همچنين است حال دانش آموزان و دانشجويان كلاس كه در مدت يك سال سر كلاس حاضر مي شوند و درس مي خوانند و آخر سال از طرف معلم امتحان مي شوند . به آنها نمره داده مي شود : يكي نمره قبولي مي گيرد و يكي رد مي شود ، يكي نمره عالي مي گيرد ، يكي اعلا و شاگرد اول مي شود . نمره ، امتيازي است كه داده مي شود و به هر كس متناسب با مقدار زحمت و استعداد و فعاليتش نمره داده مي شود جامعه به حكم اينكه با پيكر فرق دارد و وظايف افراد به حكم خلقت و به طور جبري تعيين نشده ، و به حكم اينكه خداوند افراد بشر را آزاد و مختار

و حر آفريده و يك وظيفه محدود و يك مقام ثابت و معلوم و غير قابل تخلف و تجاوز برايش قرار نداده ، ميدان وسيعي براي عمل و فعاليتش قرار داده به حكم اين امور جامعه ميدان مسابقه است و افراد با بردن مسابقه و ابراز لياقت و استعداد و فعاليت بايد مواهب و حقوق را حيازت كنند، نمي خواهم بگويم همهمردم از لحاظ ذوق و استعداد نسبت به همه كارها مساوي اند،بدون شك استعدادهاي مردم از اين نظر متفاوت است ، در هر كسي ذوق و استعداد خاصي هست . به همين دليل هر كسي در خودش علاقه به بعضي كارها را بيشتر و علاقه به بعضي ديگر را كمتر مي بيند . ولي اين طور نيست كه هر كسي از اول بفهمد و حس كند كه فقط براي يك كار معين ساخته شده و يك مقام ثابت و غير قابل تخلف و تجاوزي دارد آنطوري كه اعضاي يك پيكر چنين اند . پس بايد اجتماع در همه شؤون و مواهب ، شكل ميدان آزاد مسابقه را داشته باشد ، حق شركت در اين مسابقه به همه داده شود و آن اجتماع آن چنان منظم و داراي حسن جريان باشد كه در آن ميان شؤون و مواهب اجتماعي به افرادي تعلق بگيرد كه در مسابقات اجتماعي لياقت و شايستگي بهتري از خود نشان داده اند.عدالت يا مساواتاز اينجا معني عدالت معلوم مي گردد و جواب سؤالي كه در اول كردم روشن مي شود . سؤال اين بود كه معني عدالت چيست ؟ تفاوت و اختلاف و تبعيضي كه نقطه مقابل عدالت است چيست ؟ آيا هر نوع تفاوت كه در جامعه

بين افراد باشد مخالف عدالت است و لازمه عدالت مساوات مطلق است ، يا عدالت مستلزم مساوات مطلق نيست و گاهي عدالت ايجاب مي كند كه تفاوت و امتياز گذاشته شود و مقتضاي عدالت اين است كه تبعيضها و تفاوتهاي بيجا و بلا استحقاق نباشد ؟ اگر مقتضاي عدالت اين دومي است ملاك بجا بودن و بيجا بودن چيست ؟ معلوم شد كه معني عدالت اين نيست كه همه مردم از هر نظر در يك حد و يك مرتبه و يك درجه باشند ، جامعه خود بخود مقامات و درجات دارد و در اين جهت مثل پيكر است ، وقتي كه مقامات و درجات دارد ، بايد تقسيم بندي و درجه بندي بشود ، راه منحصر ، آزاد گذاشتن افراد و زمينه مسابقه فراهم كردن است ، همينكه پاي مسابقه به ميان آمد خود بخود به موجب اينكه استعدادها در همه يكسان نيست ، و به موجب اينكه مقدار فعاليت و كوششها يكسان نيست ، اختلاف و تفاوت به ميان مي آيد ، يكي جلو مي افتد و يكي عقب مي ماند ، يكي جلوتر مي رود و يكي عقب تر . مقتضاي عدالت اين است كه تفاوتهايي كه خواه ناخواه در اجتماع هست تابع استعدادهاو لياقتها باشد . مقتضاي عدالت اين است كه دانشجوياني كه در يك امتحان شركت مي كنند به هر كدام همان نمره اي داده شود كه مستحق آن نمره است ، مقتضاي عدالت اين نيست كه به همه مساوي نمره داده شود و گفته شود بايد به همه يك جور نمره داده شود و الا تبعيض مي شود و تبعيض ظلم است ، بر عكس ، اگر به همه مساوي

نمره داده شود حق ذي حق پامال شده و اين ظلم است . مقتضاي عدالت اين است كه در مسابقات قهرماني استعداد و لياقت و هنرنمايي ملاك تقدم و تأخر قرار گيرد ، مقتضاي عدالت اين نيست كه هنرمند و بي هنر را به يك چشم ببينند و فرقي بين با استعداد و بي استعداد نگذارند . اين جور مساواتها عين ظلم و بي عدالتي است ، و آن جور تفاوتها كه بر مبناي لياقت و استعداد يا فعاليت و كار است عين عدالت و دادگستري است. مقتضاي عدالت مساوات است در شرايط حقوقي مساوي نه در شرايط نامساوي ، يعني نبايد ميان شركت كنندگان در يك مسابقه علمي يا در يك مسابقه قهرماني در غير آنچه مربوط به استعداد و هنر و لياقت است فرق گذاشته شود ، مثلا يكي سفيد است و يكي سياه ، يكي اشراف زاده است و يكي فرضا فرزند يك فقير ، يكي توصيه و پارتي دارد و يكي ندارد . يكي با معلم يا داور قرابت و قوم و خويشي دارد و يكي ندارد . آنچه نبايد ملاك قرار گيرد اين امور است كه مربوط به لياقت و استعداد يا فعاليت و مجاهدت افراد نيست . اگر استعدادها و لياقتها را ناديده بگيريم و به همه نمره و امتيازي مساوي بدهيم ظلم كرده ايم ، و اگر هم امتياز و تفاوت قائل بشويم اما ملاك امتياز و تفاوت را اموري از اين قبيل قرار دهيم باز هم ظلم كرده ايم. اين است فرق بين تفاوتهاي بجا و بيجا و فرق بين تبعيضهاي روا و ناروا . اين است معني آن

جمله كه در تعريف عدالت گفته اند : " العدالة إعطاء كل ذي حق حقه " ( عدالت اين است كه حق و هر ذي حقي به خودش برسد ) . اين است معني كلام أميرالمؤمنين سلام الله عليه كه فرمود :«"العدل يضع الامور مواضعها » " (عدل هر چيزي را در جاي خود و محل خود قرار مي دهد ) . نفرمود عدل همه را در يك حد و يك درجه و يك صف قرار مي دهد . عدالت اين است كه در شؤون اجتماعي و در راه استفاده از حقوق اجتماعي ، شرايط دقيق يك مسابقه كامل نسبت به همه مزاياي اجتماعي فراهم شود و طبق يك مسابقه عمل شود . معني مساوات و به يك چشم ديدن و همه را برابر در نظر گرفتن هم اين است كه هيچ ملاحظه شخصي در كار باشند ، از نظر ملاحظات شخصي همه علي السويه باشند ، از نظر ملاحظات طبقاتي همه علي السويه باشند. پيغمبر اكرم فرمود : " « الناس كأسنان المشط » "  ( مردم مثل دانه هاي شانه هستند ) و همه باهم برابرند ، يا فرمود : " « إن ربكم واحد وإن أباكم واحد ، كلكم من آدم و آدم من تراب » " يعني هيچ ملاحظه شخصي و تبعيض و تفاوت و تقدمي بر غير مبناي فضيلت و تقوا و عمل و لياقت نبايد در كار باشد . اما تقدمهايي مبني بر فضيلت و تقوا و بر عمل بايد باشد ، لهذا بعد از اين جمله ها اضافه فرمود : " « و لا فضل لعربي علي عجمي إلا بالتقوي » ". قرآن كريم

هم در عين اينكه امتيازات رنگ و نژاد و جنس و خون را لغو مي كند و مي فرمايد : " « إنا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا »" ، پشت سرش مي فرمايد : " « إن أكرمكم عند الله أتقيكم »" و امتيازات مبتني بر فضايل را به رسميت مي شناسد قرآن كريم مي فرمايد هرگز عالم و جاهل ، متقي و غير متقي مساوي نيستند : " « أم نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في اعرض أم نجعل المتقين كألفجار » آيا ممكن است كه ما اهل ايمان و اهل عمل صالح را كه صالح و مصلح اند با فساد كنندگان و خرابي كنندگان كه آنچه از آنها سر مي زند خرابي و فساد است در يك درجه و يك مرتبه قرار دهيم ؟ آيا ممكن است كه ما اهل تقوا را همدوش و همدرجه شهوترانها و بندگان هوي و هوس قرار بدهيم ؟ همچنين مي فرمايد : " « قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون إنما يتذكر اولوا اعلباب »" ( بگو آيا آنها كه عالم و دانايند با آنهايي كه در حضيض جهل و ناداني به سر مي برند مانند هم اند ؟ فقط خردمندان توجه دارند كه مساوي نيستند ) ، يا مي فرمايد : " « فضل الله المجاهدين علي القاعدين أجرا عظيما »"  ( خداوند مجاهدان را بر خانه نشينان به اجر عظيمي برتري داده است ) . در سوره زخرف مي فرمايد : " « أهم يقسمون رحمة ربك نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيوه الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا »"  آيا آنها

رحمت پروردگار ترا تقسيم كرده اند ؟ ما هستيم كه مايه تعيش و استعدادهاي گوناگون را در ميان مردم تقسيم كرده ايم تا در نتيجه ، اختلاف طبيعي در ميان آنها پيدا شود و همين اختلاف و تفاوت سبب مي شود كه بعضي افراد مسخر بعضي ديگر قرار گيرند و نظام اجتماعي زندگي بشر استقرار پيدا كند.اختلافات افراد از نظر استعدادهايكي از شاهكارهاي خلقت ، اختلاف طبيعي افراد و تفاوت آنها است ، خصوصا با در نظر گرفتن اينكه همان كه در يك جهت امتياز و تفوق طبيعي دارد ، در جهت ديگر ، ديگري بر او تفوق و امتياز دارد ، و نتيجه اين است كه همه مسخر يكديگر و محتاج به يكديگرند. جامعه هاي پيشرفته دنيا كوششان اين است كه عدالت و مساوات را بر قرار كنند و تا هر اندازه كه توفيق يافته اند اين طور نيست كه بين با استعداد و بي استعداد ، با هوش و كودن ، فعال و بي حال ، با شخصيت و بي شخصيت ، امين و غير امين ، خادم و خائن ، به نام عدل و مساوات فرق نگذارند ، مساوات اين نيست ، عدالت اين نيست . اين جور تفاوت نگذاشتن ها عين ظلم و ستمگري است.مساوات حقيقيمساوات اين است كه امكانات مساوي براي همه افراد فراهم شود ، ميدان براي همه به طور مساوي باز باشد ، زمينه براي همه متساويا فراهم باشد ، تا اگر كسي همت داشته باشد در هر كجا كه هست و در هر طبقه اي كه هست ، بتواند در پرتو لياقت و استعداد و بروز فعاليت به كمال لايق خود برسد ،

حالا هر كس كوتاهي كرد خودش كرده ، هر كس كوتاهي نكرد نتيجه اش را مي برد. مثلا امكان تحصيل علم بايد براي همه فراهم باشد ، همه بتوانند به مدرسه بروند ، امكانات تحصيلات عاليه براي همه فراهم باشد ، نه اينكه براي يكي امكان درس خواندن باشد و براي ديگري نباشد ، براي يكي وسايل تحصيلات عاليه فراهم باشد و براي ديگري نباشد . آن طور امكانات به طور مساوي براي همه فراهم باشد كه مثلا براي فرزند فلان دهقان كه در فلان گوشه كشور است و استعداد علمي و اجتماعي نهفته اي در وجودش هست ، وسائل فراهم باشد كه تدريجا بتواند پله پله و درجه به درجه مقامات را طي كند تا برسد مثلا به مقام تخصص در يك رشته علمي ، و اگر استعداد اجتماعي اش خوب است برسد به مقام وزارت مثلا. تبعيض و تفاوت ناروا اين است كه از لحاظ امكانات و شرايط عمل ، همه افراد مساوي نباشد ، براي يكي امكان بالا رفتن بر نردبان ترقي باشد ، براي ديگري نباشد ، يكي محكوم باشد به پايين ماندن و ديگري با همه عدم لياقت دستش را بگيرند و بر صدر مجلس اجتماع بنشانند.سعدي مي گويد: وقتي افتاد فتنه اي در شام هر كس از گوشه اي فرا رفتند روستازادگان دانشمند به وزيري پادشا رفتند پسران وزير ناقص عقل به گدايي به روستا رفتند جامعه به گونه اي نباشد كه فقط در موقعي كه فتنه اي پيش بيايد و اوضاع به هم بريزد قدر دانش و هنر معلوم گردد ، و آن وقت روستازادگان دانشمند به وزيري برسند و پسران ناقص عقل وزير به گدايي بروند

. حقيقت اين است كه جامعه عادل و متعادل ، جامعه اي كه قانون مساوات بر آن حكمفرماست ، جامعه اي كه اولا امكانات مساوي براي همه افراد فراهم مي كند و ثانيا با عدالت رفتار مي كند - يعني در عمل آن طور با افراد رفتار مي كند كه در يك مسابقه علمي و قهرماني صحيح معمولا رفتار مي شود ، همچو جامعه اي هميشه بايد اين طور باشد كه روستازادگان با استعداد بتوانند دانشمند بشوند و بعد از دانشمندي به مقام وزيري برسند ، و هميشه بايد اين طور باشد كه پسران ناقص عقل وزير عقب بمانند و سقوط كنند جامعه اي كه مطابق دستور رسول اكرم از نظر امكانات مساوي همه " ² كأسنان المشط » " مانند دانه هاي شانه باشند و از نظر كسب امتيازات مصداق " « قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون »" و مصداق " « إن أكرمكم عند الله أتقيكم »" و مصداق " « أم نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في اعرض أم نجعل المتقين كالفجار »" باشند ، خود به خود بايد همين طور باشد مگر در صدر اسلام همين طور نشد ؟ مگر مصداق "«و نريد أن نمن علي الذين استضعفوا في اعرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثين»صورت نگرفت ؟ مگر در صدر اسلام غلامان و غلامزادگان دانشمند و متقي از قبيل عبدالله بن مسعود به سيادت و بزرگواري نرسيدند ؟ مگر شخصيتهاي حل و فصل كن نالايق مانند ابوجهلها و ابولهبها و وليد بن مغيره ها به خاك ذلت ننشستند ؟ مگر زير دستان و غلاماني به نيروي لياقت و تقوا و عمل سادات قوم ،

و سادات نالايق و فاسد قوم در چاهها سرنگون نشدند ؟جامعه بي طبقه اسلامياسلام به طور مسلم با اينكه ديني است اجتماعي و براي جامعه شخصيت قائل است ، حيات و ممات قائل است ، سعادت و شقاوت قائل است ، مصلحت و مفسده قائل است ، به تقدم مصلحت جامعه بر مصلحت فرد قائل است و امتيازات طبقاتي را لغو كرده است با همه اينها در عين حال ، نظام اجتماعي اسلامي حقوق و امتيازات واقعي افراد را ناديده نمي گيرد ، فرد را از نظر شخصي در مقابل اجتماع ناچيز نمي شمارد ، مانند برخي مفكرين جهان نمي گويد فرد هيچكاره است ، هر چه هست جامعه است ، جامعه ذي حق است نه فرد ، جامعه مالك است نه فرد ، جامعه اصيل است نه فرد . به طور مسلم ، اسلام حقوق اختصاصي قائل است ، مالكيت اختصاصي قائل است ، براي فرد اصالت و استقلال قائل است ، عدالت را به اين نمي داند كه فرد در جامعه به كلي نابود بشود ، عدالت را به اين مي داند كه شرايط يك مسابقه صددرصد كامل هميشه فراهم باشد و به حكم اين مسابقه كه در ميدان كار و تكليف و فضيلت صورت مي گيرد امتيازات و حقوق اختصاصي به افراد اعطا شود. البته آن چيزي كه به هيچ وجه قابل ترديد نيست اين است كه اسلام با امتيازها و تفاوت گذاشتنهايي كه مربوط به عمل و تقوي و علم و جهاد در راه حق نيست به شدت مبارزه كرده ، نه تنها دردستورهاي خود مبارزه كرده ، عمل پيشوايان بزرگ دين اين طور بوده است. جامعه

بي طبقه اسلام ، يعني جامعه بي تبعيض ، يعني جامعه اي كه امتيازات موهوم در آن بي اعتبار است ، نه جامعه بي تفاوت كه حتي امتيازات و مكتسبات و لياقتها و استعدادها نيز در آن اجبارا ناديده گرفته مي شود.خلاصه سخنخلاصه سخن اين شد كه معني عدالت و مساوات اين است كه ناهمواريها و پست و بلنديها و بالا و پايينها و تبعيضهايي كه منشأش سنتها و عادات و يا زور و ظلم است بايد محو شود و از بين برود ، و اما آن اختلافها و تفاوتها كه منشأش لياقت و استعداد و عمل و كار و فعاليت افراد است بايد محفوظ بماند ، همان طوري كه در مسابقه ها ميدان مسابقه بايد هموار باشد ، مساوي و همسطح باشد ، براي همه يك جور باشد ، امكانات اجتماعي بايد براي همه بالسويه فراهم شود ، شرايط شركت در مسابقه اجتماعي بايد براي همه فراهم شود . تا آنجا كه به ميدان مسابقه يعني امكانت اجتماعي مربوط است همه مساوي هستند و بايد مساوي باشند. اما در مسابقه يك چيز ديگر هست كه مربوط به ميدان مسابقه يا شرايط مسابقه نيست ، مربوط است به خود مسابقه دهندگان : يكي چابك تر است ، يكي لاغرتر ، يكي با عزيمت تر و با همت تر و كوشاتر است ، يكي سابقه تمرين بيشتر دارد . اين تفاوتها در نتيجه مسابقه دخالت دارد و نبايد آنها را ناديده گرفت . بايد به آنها احترام گذاشت و در نتيجه اينهاست كه تقدم و تأخر پيش مي آيد. درباره اموري كه به منزله پستي و بلنديهاي ميدان مسابقه است و از

نظر اسلام خوب است محو شود ، مطالب زيادي هست كه فرصت نشد بيان كنم . در جلسه بعد به مناسبت مطالبي كه در اين پنج جلسه گفته شد بحث مختصري راجع به رزاقيت خداوند مي كنم كه اينكه ما بايد خدا را رزاق بدانيم يعني چه و رابطه اين عقيده با مسأله حق و تكليف كه در اين چند جلسه بحث شد ، چيست ؟رزاقيت الهييكي طفل دندان برآورده بود پدر سر به فكرت فرو برده بود كه من نان و برگ از كجا آرمش مروت نباشد كه بگذارمش چو بيچاره گفت اين سخن نزد جفت نگرتا زن او را چه مردانه گفت : مخور هول ابليس تا جان دهد هر آن كس كه دندان دهد نان دهد تواناست آخر خداوند روز كه روزي رساند تو چندين مسوز نگارنده كودك اندر شكم نويسنده عمر و روزي است هم دخالت در كار خداممكن است در ذهن بعضي اين شبهه باشد كه ما به حكم اينكه موحد هستيم و خدا را خالق و رزاق مي دانيم و به حكم اينكه كتاب مقدس آسماني ما قرآن كريم با صراحت مي فرمايد رزاق ومتكفل روزي خداست ، او هم روزي آفرين است و هم روزي رسان ، هيچ جنبده اي نيست مگر آنكه خداوند رزق و روزي او را به عهده گرفته است. و از طرفي رزق و روزي كه خداوند آن را به عهده گرفته و ضمانت كرده عبارت است از سهم و نصيبي كه به مخلوقي بايد برسد تا بتواند به بقاي خود و وجود خود ادامه دهد ، حقوق مردم هم اعم از هر نوع حقوقي بالاخره مربوط است

به همين سهمها و نصيبهايي كه بايد ببرند ، پس لزومي ندارد كه ما درباره مسائلي كه مربوط به ارزاق و سهميه ها و نصيبهاي مردم است و مربوط به خداست فكر كنيم و تكليف معين كنيم ، بلكه حق نداريم در اين باره فكر كنيم ، اين يك نوع دخالت كردن در كار خداوند و منافي با اصل توحيد است ، كار خدا را بايد به خدا واگذار كرد ، كار ما توكل و اعتماد به رزاقيت خداوند ، و كار خدا روزي آفريني و روزي رساني است. در جواب اين شبهه عرض مي كنيم كه ما اگر خدا را بشناسيم آن طور كه شايسته قدوسيت و كبريايي اوست و به اسماء حسني و صفات علياي او آن اندازه كه در توانائي ماست پي ببريم و او را طوري وصف نكنيم كه مخلوقي و عاجزي مثل خودمان را وصف مي كنيم ، آن وقت مي فهميم كه رزاقيت او و تكفل او روزي بندگان را ، منافات ندارد با اينكه ما مكلف باشيم درباره حقوق و تكاليف خودمان و درباره عدالت و اينكه مقتضاي عدالت چيست فكر كنيم ، منافات ندارد كه در اين باره وظايفي داشته باشيم ، بر ما واجب باشد كه براي احقاق حقوق كوشش كنيم و اولين درجه كوشش همين است كه معني حق و عدالت را بفهميم . و اگر منافات مي داشت ، خود قرآن كريم كه خداوند را به رزاقيت وصف كرده سعي و عمل و كوشش را واجب نمي كرد ، اولياي حق كه شاگردان و تربيت يافتگان قرآنند براي احقاق حقوق جانبازي و فداكاري نمي كرد ند ، اگر منافات مي داشت ،

در قوانين و مقررات ديني مقرراتي براي حقوق مردم و تكاليفي براي تحصيل آن حقوق وضع نمي شد ، اگر منافات مي داشت ، دستور انفاق نمي رسيد . مگر انفاق و صدقات جز اين است كه به رزق و روزي مردم كمك شود ؟ آيا اين كار ، شركت در رزاقيت خداوند و اعانت خداوند است در كاري كه خودش به عهده گرفته است ؟ !تعهد و ضمانت الهياينقدر بايد بدانيم كه تعهد و ضمانت الهي و رزاقيت و روزي رساني كه به ذات اقدس الهي نسبت مي دهيم ، با تعهدات و ضمانتها و تكلفهاي انساني يك گونه نيست . اگر انساني كفيل رزق و عهده دار مخارج كسي شد به يك نحو است ، و اگر خداوند كافل و ضامن روزي بود به نحوي ديگر است كه شايسته ذات كامل اوست . همينكه در قرآن مي خوانيم " « و ما من دابة في اعرض إلا علي الله رزقها "»(رزق هر جنبده اي برعهده الله است ) بايد متوجه شويم كه آن كه به عهده گرفته " الله " است نه يك مخلوق . الله يعني آن كسي كه آفريننده اين نظامات و مخلوقات است . پس تعهد او فرق دارد با تعهد مخلوقي كه جزئي از همين نظام و تحت تأثير موجودات اين نظام است و در داخل اين نظام دست و پا مي كند .فرق است بين طرز فعل كسي كه در داخل اين نظامات و جزء اين نظامات و محكوم و تابع اين نظامات است با فعل و اراده آن كس كه خالق اين نظامات است ، فعل او قهرا جز به صورت همين نظامات نيست . پس

بايد ببينيم كه نظامات كلي جهان بر چه اصولي است و چگونه است ؟ شناختن فعل خدا و رزاقيت خدا شناختن نظامات عالم است ما خودمان جزء عالميم و جزء اين نظام هستيم و مانند ساير اجزاي عالم وظيفه اي داريم . وظايفي هم كه ما در عالم درباره ارزاق و حقوق داريم و قانون خلقت ما را موظف به آن وظايف كرده و يا قانون شريعت ما را به آن موظف ساخته است ، از شئون رزاقيت خداوند است . قوه جذب و تغذي كه در گياهان است ، جهازات تغذيه كه در گياه و حيوان و انسان است ، ميلها و غريزه ها كه در جاندارهاست و آنها را به سوي مواد غذايي مي كشاند ، همه از شؤون رزاقيت خداوند و مظاهر رزاقيت خداوند مي باشند . خداست كه اين جاندارها را با اين همه تجهيزات حيرت انگيز در قسمتهاي مختلف آفريده كه بتوانند از هوا و آب و مواد غذايي اين عالم استفاده كنند . خداست كه هر جانداري را به وسيله يك سلسله ميلها و رغبتها مسخر كرده كه در پي ما يحتاجهاي خود بدوند و براي ارضاي اين ميلها هميشه تلاش كنند ، بدون آنكه خودشان توجه داشته باشند كه احتياجشان به آن امور براي چيست و چه فلسفه اي در كار است. عقل و اراده انسان و احساس انسان به اينكه خودش بايد حق خود را حفظ كند ، تكاليفي كه به وسيله شريعت درباره استيفاء و حفظ حقوق خود و احترام به حقوق ديگران دارد ، تلاشهايي كه بشردرباره حقوق و حظوظ و بهره هاي خود مي كند ، ايستادگيهايي كه در برابر متجاوزين

به حقوق خود مي كند ، فكرهايي كه درباره حقوق مي كند ، كتابهايي كه در اين زمينه مي نگارد ، تلاشهاي فكري اي كه مي كند و فلسفه هايي كه به وجود مي آورد همه و همه شؤون و مظاهر رزاقيت خداوند و تجليات " « و ما من دابة في اعرض إلا علي الله رزقها »" است. اگر نبود اين حقيقت كه " « و ما من دابة في اعرض إلا علي الله رزقها »" اگر اين كفالت و ضمانت در اين نظام نبود ، نه ميلي بود و نه غريزه اي ، نه قوه جذبي بود و نه دفعي و نه هضمي ، نه لذتي و نه شيريني اي و نه تلخي اي ، نه گياه ريشه ها در زمين داشت و نه حيوان و انسان جهازات هضم و جذب و دفع و تغذي داشتند ، و نه انسان علاقه اي به حفظ حقوق خود داشت ، و نه در اين زمينه از طرف دين دستورها رسيده بود ، و نه انسان در اين باره مي انديشيد و فكر مي كرد و كتاب مي نوشت و فلسفه به وجود مي آورد. همه اين شورها و نشاط ها و فعاليتها و جنبشها از اسم " يا مدبر " و " يا رزاق " او پيدا شده است كه اين نظم را با اين شكل و اين ترتيب به وجود آورده است . اگر رزاقيت خداوند نبود هيچ يك از اينها نبود و اگر اينها نبود ديگر گياهي نبود ، حيواني نبود ، انساني نبود ، بلكه هيچ موجودي نبود ، زيرا رزق و روزي به معني اعم ، چيزي جز مددگيري موجودات از موجودات ديگر ، و در نهايت

مددگيري همه از خداوند ، نيست و هر موجودي در هر مقامي هست آنا فانا احتياج به مددگيري دارد. پس نبايد گفت با اينكه خداوند متعهد و متكفل ارزاق و سهميه هاست ما نبايد در اين مسائل فكر كنيم . زيرا با بياني كه عرض شد فكر و انديشه و تلاش ما به موجب رزاقيت خداوند است ،رزاقيت اوست كه روزي و روزي خور ، رزق و مرزوق را عاشق يكديگر كرده و در پي يكديگر برانگيخته است .نبايد گفت فكر در اين موضوعات دخالت در كار خداوند است ، زيرا ما وقتي مي توانيم در كار خدا دخالت كنيم كه بتوانيم به جاي او خالق اين نظامات و خالق اين عالم باشيم ، يا بتوانيم نظامات عالم را از پيش خود به هم بزنيم و قواعد و سنن ديگري به جاي اينها برقرار كنيم يعني همان كاري كه ناشدني است و عقلا محال است . اما ما كه به حكم رزاقيت او علاقمند به روزي آفريده شده ايم ، به فرمان او در ما جهازات مختلف روزي خوري پيدا شده ، به فرمان او در ما عقل و انديشه و علاقه به انديشيدن پيدا شده ، به فرمان دين او حفظ حقوق خود و احترام به حقوق ديگران بر ما فرض شده ، نه تنها در كار خدا دخالت نكرده ايم بلكه مجري و مطيع مشيت او هستيم ، اگر فكر نكنيم و اگر تلاش نكنيم و حالت ركود و سكون و موت به خود بگيريم ، بيشتر از اطاعت فرمان خدا دوريم. خداوند متعال هم خالق است و هم رزاق . خالق است يعني او به وجود

آورنده موجودات است ، اگر اراده و مشيت او نبود هيچ چيزي موجود نمي شد . رازق است يعني موجودات را طوري آفريده كه احتياج به رزق دارند آنها هستند كه طوري خلق شده اند كه بايد از يك موجود ديگر تغذي كنند تا بتوانند باقي بمانند ، يعني آن موجود ديگر را به شكلي و ترتيبي جزء وجود خود بكنند و در خود تحليل ببرند . و باز ممكن است يك موجودي ديگر به شكلي ديگر و ترتيبي ديگر اين موجود رزق خود را رزق خود قرار دهد و در خود تحليل ببردصف روزيها وصف روزي خورها از هم جدا نيست . هر روزي خوري به نوبه خود روزي موجودي ديگر است ، همان كه نسبت به موجودي آكل است نسبت به ديگري مأكول است. خلق بخشد خاك را لطف خدا تا خورد آب و برويد صد گيا باز حيوان را ببخشد حلق و لب تا گياهش را خورد اندر طلب چون گياهش خورد حيوان ، گشت زفت گشت حيوان لقمه انسان و رفت باز خاك آمد شد أكال بشر چون جدا شد از بشر روح و بصر ذره ها ديدم دهانشان جمله باز گر بگويم خوردشان گردد دراز برگها را برگ از انعام او دايگان را دايه لطف عام او رزقها را رزقها او مي دهد زانكه گندم بي غذايي كي زهد جمله عالم آكل و مأكول دان باقيان را مقبل و مقبول دان حلق بخشد جسم را و روح را حلق بخشد بهر هر عضوي جدا آكل و مأكول را حلق است و ناي غالب و مغلوب را عقل است و راي پس زماهي تا به

ماه از خلق نيست كه به جذب مايه آن را حلق نيستاين خود حسابي است كه در عالم هست.انطباق روزي و روزي خوارحساب ديگر ، تطبيقي است كه بين روزي و روزي خور داده شده . در يكي از سخنرانيهاي گذشته كه در اطراف اين مطلب صحبت مي كردم كه موجد حق چيست و چطور مي شود كسي به چيزي حق پيدا مي كند ، گفتم كه يك سبب موجد حق اين است كه در متن خلقت چيزي براي چيز ديگر و به خاطر چيز ديگر به وجودآمده باشد . مثلا شما يك وقت از اين جهت خود را صاحب فلان خانه مي دانيد كه آن خانه را خودتان ساخته ايد ، و يك وقت هست كه از آن جهت آن را متعلق به خود مي دانيد كه آن كسي كه اول اين خانه را ساخته براي شما و به قصد شما ساخته است ، در موقع اقامه دعوي مي گوييد اين خانه مال من است زيرا فلاني براي من ساخته است. مطالعه در آثار آفرينش با اين نظم و ترتيب و تطبيق بسيار حيرت انگيزي كه در عالم هست نشان مي دهد كه واقعا و در متن خلقت بعضي موجودات براي بعضي ديگر به وجود آمده اند . نوزاد و دستگاه شير سازي و شير دهي مادر دو دستگاه مختلف و غير مرتبط اند ، اما دقت در جهازات و نيازهاي كودك و تجهيزات خارق العاده شير سازي و شير دهي و انطباق ايند و بر يكديگر ، يعني كمال تناسب ميان شير مادر و دستگاه هاضمه كودك ، مي رساند كه ايند و در متن خلقت با يكديگر مرتبط اند . آن دستگاه

مفصل براي آماده ساختن شير ، و شير براي كودك به وجود آمده است . به هيچ وجه نمي توان احتمال داد كه هدفي در به وجود آمدن پستان و ساخته شدن شير نبوده ، به طور مسلم اين شير براي همين طفل به وجود آمده . در متن واقع ، يك پيوستگي مخصوص بين اجزاي خلقت هست كه آنها را به يكديگر تطبيق مي دهد. تا طفل ، طفل است و قادر به تحصيل روزي و تهيه آن نيست روزي او را آماده در پهلويش يعني در پستان مادر قرار مي دهد ، تدريجا كه قدرت بيشتري پيدا مي كند و دست و پايي پيدا مي كند كه راه برود و عقل و تشخيص پيدا مي كند كه با كنجكاوي مي تواند روزي خود را به دست آورد ، ديگر روزي او به آن آمادگي اول نيست ، مثل اينكه روزي را بر مي دارند به نقطه اي دور دست مي گذارند تا برود آن را پيدا كند و استفاده نمايد . به طور كلي تناسبي هست بين آمادگي روزي و مقدار توانايي روزي خور و مقدار هدايتي كه به سوي روزي خود شده ، يك نوع رابطه و كششي بين آن دو هست . يك وقت روزي وظيفه دارد كه به سوي روزي خود بدود ، مثل اينكه باران مكلف است كه با مركب ابر به سوي زمينهاي خشك برود " « و هو الذي يرسل الرياح بشرا بين يدي رحمته حتي إذا أقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد ميت فأنزلنا به الماء فأخرجنا به من كل الثمرات »"  ( اوست كه بادها را پيشاپيش رحمت خود ( باران ) مژده دهنده مي فرستد تا آنگاه كه

آن بادها ابرهايي گرانبار با خود بردارند . آنها را به سوي سرزمين مرده و خشك برانيم و به اين وسيله آن را بر زمين فرود آوريم و هم به اين وسيله انواع ميوه ها از زمين بيرون آوريم.چون زمين را پا نباشد جود او ابر را راند هماره سوي او طفل را چون پا نباشد مادرش آيد و ريزد وظيفه بر سرش در يك جا هم روزي خور وظيفه دارد كه به طرف روزي حركت كند و خود را به روزي برساند . گياهان از زمين روزي مي خورند و تنها از مواد اوليه ، يعني از آب خاك و نور و هوا ، مي توانند استفاده كنند و به همان اندازه وسايل استفاده و ارتزاق در اختيار آنها قرار داده شده و به همان اندازه هدايت شده اند كه مي توانند خود را به روزي خود برسانند ، از هوا و خاك و نور و رطوبت استفاده كنند ، يعني در طبيعت وظيفه حركت به سوي مواد غذايي به عهده آنها گذاشته شده و به اندازه حاجت هم وسيله داده شده و هدايت شده اند.حيوانات كه طوري ديگر ساخته شده اند و مواد اوليه زمين كه در همه جا هست براي آنها كافي نيست وسيله نقل مكان به آنها داده شده ، از نقطه اي به نقطه ديگر منتقل مي شوند ، مثل گياهان پا در گل و ثابت نيستند ، دستگاه هدايت آنها نيز تقويت شده ، به آنها حواس و ميلها و خواهشها داده شده ، به رهبري حواس و به تحريك خواهشها و ميلهاي نفساني از جايي به جاي ديگر منتقل مي شوند تا مواد ثانويه را كه در همه

جا نيست به دست آورند . مواد ثانويه يعني گياهان و يا حيوانات ديگر ، آبي كه مورد نياز آنهاست رطوبت زمين نيست ، آب مشروب لازم دارند . آن هم در همه جا نيست ، بايد از نقطه اي به نقطه ديگر براي تحصيل آب مشروب بروند، مانند گياهان در برابر سرما و گرما مقاومت ندارند ، احتياج به مسكن و آشيانه دارند . به تناسب اين احتياجات به آنها حس بينايي و شنوايي چشايي و بساوايي داده شده است به آنها غرايز و راهنماييهاي حيرت انگيز غريزي داده شده است. مخصوصا بعضي حشرات مانند مورچه كه از لحاظ فعاليتهاي غريزي خيلي فوق العاده اند.علي ( ع ) در مورد همين مورچه مي فرمايد :«" انظرواإلي النملة في صغر جثتها و لطافة هيئتها ، لا تكاد تنال بلحظ البصر و لا بمستدرك الفكر ، كيف دبت علي أرضها و صبت علي رزقها ، تنقل الحبةإلي جحرها ، و تعدها في مستقرها ، تجمع في حرها لبردها ، و في وردها لصدرها "» يعني در كار اين مورچه دقت كنيد ، ببينيد با اين جثه كوچك و اندام نازك كه نزديك است به چشم ديده نشود و فكر دور انديش به او نرسد چگونه در روي اين زمين در جنبش است وچگونه به روزي خود عشق مي ورزد و دانه ها را به لانه خود منتقل مي كند و در آنجا با كمال مهارت و استادي نگهداري مي كند ، در اوقات گرما براي هنگام سرما ، و در زمان ورود براي زمان خروج ، آذوقه ذخيره مي كند . " « و لو فكرت في مجاري أكلها في علوها و سفلها ،

و ما في الجوف من شراسيف بطنها ، و ما في الرأس من عينها و اذنها ، لقضيت من خلقها عجبا"»  اگر در مجاري غذايي او از بالا تا پايين بينديشي كه چگونه او آن ماده غذايي را با آن اندام كوچك فرو مي برد و هضم مي كند و كسب نيرو مي كند و اگر در آنچه در اطراف شكم به منزله استخوان بندي دنده هاست فكر كني و اگر در چشمش كه در سرش قرار داده شده دقيق شوي و اگر دستگاه شنوايي او را بفهمي ، غرق شگفتي و حيرت خواهي شد. اين نمونه اي از حيوانات از لحاظ تحصيل روزي. توكلتوكل يعني چه ؟ توكل در مقابل جهد و سعي نيست ، كه آيا جهد و سعي كنيم يا توكل ؟ توكل يعني انسان هميشه به آنچه مقتضاي حق است عمل كند و در اين راه به خدا اعتماد كند ، كه خداوند حامي و پشتيبان كساني است كه حامي و پشتيبان حق مي باشند . توكل تضمين الهي است براي كسي كه هميشه حامي و پشتيبان حق است . مثالي عرض مي كنيم : شما مي رويد به مغازه اي و متاعي خريداري مي كنيد و صاحب آن مغازه مرغوبيت آن متاع را تضمين مي كند و به شما اطمينان مي دهد و شما هم به گفته او اعتماد مي كنيد ، يعني مطمئن مي شويد كه متاع مورد نظر ، همان اندازه مرغوب است كه او گفته است . راه حق چيزي است كه انبياء از طرف خدا آن را شناسانده و از طرف خدا آن را تضمين كرده اند كه هر كه اين راه را برود به نتيجه مي رسد . خداوند اين عالم

را طوري ساخته است كه همواره از كساني كه حق و حقيقت را حمايت كنند حمايت مي كند . حق همواره يك تأييد معنوي با خود دارد. انبياء مي گويند به خدا توكل كنيد و در راه خدا مجاهده كنيد ، به خدا توكل و اعتماد كنيد و در طلب رزق و روزي از راه سالم و مشروع منحرف نشويد . يعني اگر راه خدا را برويد از نوعي حمايت الهي برخوردار خواهيد شد . معني توكل اين نيست كه كاري نكنيد و قواي وجودي خود را تعطيل كنيد و يك جا بنشينيد و به خدا اعتماد كنيد كه او به جايشما وظيفه را انجام مي دهد . كار نكردن و راه نرفتن كه تضمين نمي خواهد ، سكون و توقف تأييدي نمي خواهد . سكون و توقف و تعطيل قوا چيزي نيست كه اثري داشته باشد و آن اثر از طرف خدا يا غير خدا قابل تضمين باشد. اگر قرآن كريم را استقصاء بكنيد مي بينيد كه توكل را به همين معني ذكر مي كند . قرآن مي گويد از پيمودن راه حق نترسيد و به خدا توكل كنيد ، از نيروي باطل نترسيد و به خدا توكل كنيد . به عنوان نمونه دو آيه از قرآن كريم را در اين زمينه ذكر مي كنم : يكي آيه اي است كه از زبان همه پيغمبراني كه بعد از نوح آمده اند ذكر مي كند . آنها به مردمي كه با آنها مخالفت مي كردند و سد راه آنها مي شدند مي گفتند : " « و ما لنا أن لا نتوكل علي الله و قد هدينا سبلنا و لنصبرن علي ما آذيتمونا و علي الله فليتوكل المتوكلون »"  يعني

چرا ما بر خدا توكل و اعتماد نكنيم و حال آنكه خدا راه را به ما نشان داده و البته ما آن راه را خواهيم رفت و هر چه شما ما را شكنجه دهيد ما صبر و استقامت خواهيم كرد ، اعتماد كنندگان بايد تنها بر خدا اعتماد و توكل كنند. اين آيه در كمال صراحت ، توكل را به صورت يك امر مثبت ذكر مي كند ، راهي هست و پيمودني هست و رنج و مشقتهايي در اين پيمودن هست كه اراده را سست و عزيمت را فسخ مي كند . انبياء مي گويند : ما از نيروي باطل نخواهيم هراسيد و به خدا اعتماد مي كنيم و راه حق را مي رويم. آيه ديگر درباره شخص رسول اكرم ( ص ) است . اين آيه نيز در كمال صراحت توكل را در يك مفهوم مثبت يادآوري مي كند ، مي فرمايد : " « فاذا عزمت فتوكل علي الله »" اي پيغمبر ! همينكه عزم كردي و تصميم گرفتي ، به خدا اعتماد كن و كار خود را دنبال كن. نمي گويد بنشين و دست روي دست بگذار و توكل كن ، مي گويد كار خود را بكن و به خدا توكل كن . اين است معني توكل و آن است معني رزاقيت الهي.امام صادق عليه السلامبه مناسبت اينكه امروز روز وفات امام ششم ، صادق اهل البيت عليهم السلام است ، سخنان من در اطراف آن شخصيت بزرگوار و نكاتي از سيرت آن حضرت خواهد بود. امام صادق ( ع ) در ماه ربيع الاول سال 83 هجري در زمان خلافت عبدالملك بن مروان اموي به دنيا آمد و در ماه

شوال يا ماه رجب در سال 148 هجري در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسي از دنيا رحلت كرد . در زمان يك خليفه با هوش سفاك اموي به دنيا آمد و در زمان يك خليفه مقتدر باهوش و سفاك عباسي از دنيا رحلت كرد ، و در آن بين ، شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودماني به دودمان ديگر بود. مادر آن حضرت ، همان طوري كه در كافي و بحار و ساير كتب ضبط شده ، ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر بود ، لذا از طرف ما در نسب آن حضرت به ابوبكر مي رسيد و چون قاسم بن محمدبن ابي بكر با دختر عموي خود اسماء دختر عبدالرحمن بن ابي بكر ازدواج كرده بود ، بنابراين مادر آن حضرت ، هم از طرف پدر نواده ابوبكر است و هم از طرف مادر ، و لهذا حضرت صادق ( ع ) مي فرموده : " « ولدني أبوبكر مرتين » " يعني ابوبكر دو بار مرا به دنيا آورد ، از دو راه نسب من به ابوبكر مي رسد.تعارض ظاهري سيره ها و ضرورت حل آنهاما در سيرت پيشوايان دين به اموري بر مي خوريم كه به حسب ظاهر با يكديگر تناقض و تعارض دارند ، همچنانكه در اخبار و آثاري كه از پيشوايان دين رسيده احيانا همين تعارض و تناقض ديده مي شود . در آن قسمت از اخبار و روايات متعارض كه مربوط به فقه و احكام است ، علما در مقام حل و علاج آن تعارضها بر آمده اند كه در محل خود مذكور است ، در سيرت و روش پيشوايان

دين هم همين تعارض و تناقض در بادي امر ديده مي شود . بايد ديد راه حل آن چيست ؟ اگر در اخبار متعارض كه در فقه و احكام نقل شده ، تعارضها حل نگردد و هر كسي يك خبر و حديثي را مستمسك خود قرار دهد و عمل كند ، مستلزم هرج و مرج خواهد بود . سيرت و روش پيشوايان دين هم كه با يكديگر به ظاهر اختلاف دارد همين طور است ، اگر حل نگردد و رمز مطلب معلوم نشود مستلزم هرج و مرج اخلاقي و اجتماعي خواهد بود ، ممكن است هر كسي به هواي نفس خود يك راهي را پيش بگيرد و بعد آن را با عملي كه در يك مورد معين و يك زمان معين از يكي از ائمه نقل شده توجيه و تفسير كند ، باز يك نفر ديگر به هواي خود و مطابق ميل و سليقه خود راهي ديگر ضد آن راه را پيش بگيرد و او هم به يك عملي از يكي از ائمه عليهم السلام كه در مورد معين و زمان معين نقل شده استناد كند و بالاخره هر كسي مطابق ميل و سليقه و هواي نفس خود راهي پيش بگيرد و براي خود مستندي هم پيدا كند. مثلا ممكن است يك نفر طبعا و سليقتا و تربيتا سخت گير باشد و زندگي با قناعت و كم خرجي را بپسندد ، همينكه از او بپرسند چرا اينقدر بر خودت و خانواده ات سخت مي گيري بگويد رسول خدا و علي مرتضي همين طور بودند ، آنها هرگز جامه خوب نپوشيدند ، و غذاي لذيذ نخوردند و مركوب عالي

سوار نشدند و مسكن مجلل ننشستند ، آنها نان جو مي خوردند و كرباس مي پوشيدند و بر شتر يا الاغ سوار مي شدند و در خانه گلي سكني مي گزيدند. و باز يك نفر ديگر طبعا و عادتا خوشگذران و اهل تجمل باشد ، و اگر از او سؤال شود كه چرا به كم نمي سازي و قناعت نمي كني و زهد نمي ورزي ، بگويد چون امام حسن مجتبي و يا امام جعفر صادق اين طور بودند ، آنها از غذاي لذيذ پرهيز نداشتند ، جامه خوب مي پوشيدند ، مركوب عالي سوار مي شدند ، مساكن مجلل هم احيانا داشتند. همچنين ممكن است يك نفر يا افرادي طبعا و مزاجا سر پرشوري داشته باشند و طبعشان سكون و آرامش را نپسندد و براي توجيه عمل خود به سيرت پيغمبر اكرم ( ص ) در صدر اسلام يا به نهضت حسيني ( ع ) استدلال كنند ، و يك نفر يا افراد ديگر كه برعكس مزاجا عافيت طلب و گوشه گير و منزوي اند و در نفس خود شهامت و جرأتي نمي بينند ، موضوع تقيه و راه و روش امام صادق ( ع ) يا ائمه ديگر را مورد استناد خود قرار دهند.آن كس كه مثلا طبعا معاشرتي و اجتماعي است به عمل و سيرت يك امام و آن كس كه طبعا اهل عزلت و تنهايي است به سيرت يك امام ديگر متوسل شود. بديهي است در اين صورت نه تنها سيرت و روش پاك ومعني دار رسول اكرم و ائمه اطهار مورد استفاده قرار نمي گيرد ، بلكه وسيله اي خواهد بود براي اينكه هر كسي راه توجيهي براي عمل خود پيدا كند و به

دعوت و سخن كسي گوش ندهد و جامعه دچار هرج و مرج گردد. واقعا هم همچون تعارض و تناقض ظاهري در سيرت ائمه اطهار عليهم السلام ديده مي شود : مي بينيم مثلا حضرت امام حسن ( ع )با معاويه صلح مي كند و اما امام حسين ( ع ) قيام مي كند و تسليم نمي شود تا شهيد مي گردد ، مي بينيم كه رسول خدا و علي مرتضي در زمان خودشان زاهدانه زندگي مي كردند و احتراز داشتند از تنعم و تجمل ، ولي ساير ائمه اين طور نبودند، پس بايد اين تعارضها را حل كرد و رمز آنها را دريافت.فلسفه زهدحضرت نقل شده كه در همه بلاد منتشر شده ، از هيچ كدام از علماي اهل بيت آنقدر كه از آن حضرت نقل شد ، نقل نشده .به طور مسلم رسول خدا و علي مرتضي عليهما السلام زاهدانه زندگي مي كردند و در زندگي بر خود سخت مي گرفتند . اين عمل را دو نحو مي توان تفسير كرد : يكي اينكه بگوييم دستور اسلام به طور مطلق براي بشر اين است كه از نعمتها و خيرهاي اين جهان محترز باشد ، اسلام همان طوري كه به اخلاص در عمل و توحيد در عبادت و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مي دهد ، به احتراز و اعراض از نعمتهاي دنيا هم دستور مي دهد ، همان طوري كه آن امور بالذات براي بشر كمال اند و در همه زمانها مردم بايد موحد باشند ، صدق و امانت و صفا و محبت داشته باشند ، از دروغ و دغل و زبوني پرهيز داشته باشند ، همين طور در همه زمانها و در هر

نوع شرايطي لازم است كه از نعمتها و خيرات دنيا احتراز داشته باشند.تفسير ديگر اينكه بگوييم فرق است بين آن امور كه مربوط به عقيده و يا اخلاق و يا رابطه انسان با خداي خودش است و بين اين امر كه مربوط به انتخاب طرز معيشت است ، اينكه رسول خدا و علي مرتضي بر خود در غذا و لباس و مسكن و غيره سخت مي گرفتند نه از اين جهت است كه توسعه در زندگي بالذات زشت و ناپسند است ، بلكه مربوط به چيزهاي ديگر بوده ، يكي مربوط بوده به وضع عصر وزمانشان كه براي عموم مردم وسيله فراهم نبود ، فقر عمومي زياد بود ، در همچو اوضاعي مواسات و همدردي اقتضا مي كرد كه به كم قناعت كنند و ما بقي را انفاق كنند ، بعلاوه آنها در زمان خود زعيم و پيشوا بودند ، وظيفه زعيم و پيشوا كه چشم همه به اوست با ديگران فرق دارد. وقتي كه علي ( ع ) در بصره بر مردي به نام علاء بن زياد حارثي وارد شد ، او از برادرش شكايت كرد و گفت : برادرم تارك دنيا شده و جامه كهنه پوشيده و زن و فرزند را يكسره ترك كرده . فرمود : حاضرش كنيد . وقتي كه حاضر شد فرمود : چرا بر خود سخت مي گيري و خود را زجر مي دهي ؟ چرا بر زن و بچه ات رحم نمي كني ؟ آيا خداوند كه نعمتهاي پاكيزه دنيا را آفريده و حلال كرده كراهت دارد كه تو از آنها استفاده كني ؟ آيا تو اين طور فكر مي كني كه خداوند دوست نمي دارد

بنده اش از نعمتش بهره ببرد ؟ عرض كرد "«هذا أنت في خشونة ملبسك و جشوبة مأكلك » ". گفت : يا أميرالمؤمنين ! خودت هم كه مثل مني ، تو هم كه از جامه خوب و غذاي خوب پرهيز داري . فرمود : من با تو فرق دارم . من امام و پيشواي امتم ، مسؤول زندگي عمومي هستم ، بايد در توسعه و رفاه زندگي عمومي تا آن حدي كه مقدور است سعي كنم . آن اندازه كه ميسر نشد و مردمي فقير باقي ماندند بر من از آن جهت كه در اين مقام هستم لازم است در حد ضعيف ترين و فقيرترين مردم زندگي كنم تا فقر و محروميت ، فقرا را زياد ناراحت نكند . لااقل از آلام روحي آنها بكاهم ، موجب تسلي خاطر آنها گردم.اين بود دو نوع تفسيري كه از طرز زندگاني زاهدانه رسول خدا و علي مرتضي عليهما السلام مي توان كرد. اگر تفسير اول صحيح مي بود مي بايست همه در همه زمانها خواه آنكه وسيله براي عموم فراهم باشد خواه نباشد ، خواه آنكه مردم در وسعت باشند خواه نباشند آن طور زندگاني كنند ، و البته ساير ائمه عليهم السلام هم در درجه اول از آن طرز زندگي پيروي مي كردند . و اما اگر تفسير دوم صحيح است ، نه ، لازم نيست همه از آن پيروي كنند ، آن طور زندگي مربوط به اوضاعي نظير اوضاع آن زمان بوده ، در زمانهاي غير مشابه با آن زمان، پيروي لازم نيست.وقتي كه به احوال و زندگي و سخنان امام صادق ( ع ) مراجعه مي كنيم مي بينيم آن حضرت كه

ظاهر زندگي اش با پيغمبر و علي فرق دارد ، به خاطر همين نكته بوده و خود آن حضرت اين نكته را به مردم زمانش درباره فلسفه زهد گوشزد كرده است. اينها كه عرض كردم از تعليمات آن حضرت اقتباس شد. در زمان امام صادق ( ع ) گروهي پيدا شدند كه سيرت رسول اكرم را در زهد و اعراض از دنيا به نحو اول تفسير مي كردند ، معتقد بودند كه مسلمان هميشه و در هر زماني بايد كوشش كند از نعمتهاي دنيا احتراز كند . به اين مسلك و روش خود نام زهد مي دادند و خودشان در آن زمان به نام " متصوفه " خوانده مي شدند . سفيان ثوري يكي از آنهاست . سفيان يكي از فقهاي تسنن به شمار مي رود و در كتب فقهي اقوال و آراي او زياد نقل مي شود . اين شخص معاصر با امام صادق ( ع ) است و در خدمت آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب مي كرده.در كافي مي نويسد روزي سفيان بر آن حضرت وارد شد ، ديد امام جامه سفيد و لطيف و زيبايي پوشيده ، اعتراض كرد و گفت : يا ابن رسول الله ! سزاوار تو نيست كه خود را به دنيا آلوده سازي . امام به او فرمود : ممكن است اين گمان براي تو از وضع زندگي رسول خدا و صحابه پيدا شده باشد . آن وضع در نظر تو مجسم شده و گمان كرده اي اين يك وظيفه اي است از طرف خداوند مثل ساير وظايف ، و مسلمانان بايد تا قيامت آن را حفظ كنند و همان طور زندگي كنند ،

اما بدان كه اين طور نيست . رسول خدا در زماني و جايي زندگي مي كرد كه فقر و تنگدستي مستولي بود و عامه مردم از داشتن وسايل و لوازم اوليه زندگي محروم بودند . اگر در عصري و زماني وسايل و لوازم فراهم شد ، ديگر دليلي براي آن طرز زندگي نيست ، بلكه سزاوارترين مردم براي استفاده از موهبتهاي الهي ، مسلمانان و صالحانند نه ديگران .اين داستان بسيار مفصل و جامع است و امام در جواب سفيان كه بعد رفقايش هم به او ملحق شدند استدلالات زيادي بر مدعاي خود و بطلان مدعاي آنها كرد كه فعلا مجال نقل همه آنها نيست .اصول ثابت و اصول متغيراين اختلاف و تعارض ظاهري سيرت ، به كمك بياناتي كه از پيشوايان دين رسيده ، براي ما روشن مي كند از نظر اسلام در باب معيشت و لوازم زندگي چيزهايي است كه اصول ثابت و تغيير ناپذير به شمار مي رود و چيزهايي است كه اين طور نيست.يك اصل ثابت و تغيير ناپذير اين است كه يك نفر مسلمان بايد زندگي خود را از زندگي عمومي جدا نداند ، بايد زندگي خود را با زندگي عموم تطبيق دهد . معني ندارد در حالي كه عموم مردم در بدبختي زندگي مي كنند عده ديگر با مستمسك قرار دادن " « قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق »"  در درياي نعمت غوطه ور بشوند هر چند فرض كنيم كه از راه حلال به چنگ آورده باشند. خود امام صادق سلام الله عليه كه به اقتضاي زمان ، زندگي را بر خاندان خود توسعه داده بود ،

يك وقت اتفاق افتاد كه نرخ خواربار ترقي كرد و قحط و غلا پديد آمد . به خادم خود فرمود : چقدر آذوقه و گندم ذخيره موجود داريم ؟ عرض كرد : زياد داريم ، تا چند ماه ما را بس است . فرمود : همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش . گفت : اگر بفروشم ديگر نخواهم توانست گندمي تهيه كنم . فرمود : لازم نيست ، بعد مثل ساير مردم روز به روز از نانوايي تهيه خواهيم كرد . و دستور داد از آن به بعد خادم ناني كه تهيه مي كند ، نصف جو و نصف گندم باشد ، يعني از همان ناني باشد كه اكثر مردم استفاده مي كردند . فرمود : من تمكن دارم به فرزندان خودم در اين سختي و تنگدستي نان گندم بدهم ، اما دوست دارم خداوند ببيند من با مردم مواسات مي كنم. اصل ثابت و تغيير ناپذير ديگري كه در همه حال و همه زمانها پسنديده است ، زهد به معني عزت نفس و مناعت طبع و بلند نظري است كه انسان در همه حال و همه زمانها خوب است نسبت به امور مادي بي اعتنا باشد ، دين را به دنيا و فضيلت و اخلاق را به پول و مقام نفروشد ، به امور مادي به چشم وسيله نگاه كند و نه به چشم هدف و مقصد.اما ساير امور كه مربوط به توسعه و تضييق و بود و نبود وسايل زندگي است يك امر ثابت و تغيير ناپذيري نيست ، ممكن است در زماني تكليف جوري اقتضا كند و در زماني ديگر جور

ديگر ، همان طوري كه رسول خدا و علي مرتضي عليهما السلام طوري زندگي كردند و ساير ائمه عليهم السلام طور ديگر.امام موسي بن جعفر عليه السلامولادت موسي بن جعفر ( ع ) در سال 128 در اواخر عهد اموي ، و وفات آن حضرت در سال 183 در زندان هارون الرشيد خليفه عباسي واقع شد. مدت عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال بود ، سالهاي آخر عمرش در زندان سپري شد و آن حضرت در زندان در اثر سم درگذشت. شاعر عرب مي گويد :قالوا حبست فقلت ليس بضائر حبسي و أي مهند لا يغمد أو ما رأيت الليث يألف غيلة كبرا و أو باش السباع تردد مولوي در دفتر اول مثنوي در داستان آمدن دوست قديمي و رفيق ايام كودكي يوسف به ديدار يوسف ، پس از آن همه ابتلاها ، به چاه افتادنها ، بردگيها و بالاخره سالها حبس و زندان كه براي يوسف پيش آمد ، مي گويد :آمد از آفاق ياري مهربان                    يوسف صديق را شد ميهمانكاشنا بودند وقت كودكي                    برو ساده آشنايي متكيياد دادش جور اخوان و حسد              گفت آن زنجير بود و ما اسدعار نبود شير را از سلسله                  ما نداريم از رضاي حق گلهشير را بر گردن ار زنجير بود               بر همه زنجير سازان مير بودگفت چون بودي تو در زندان و چاه ؟     گفت همچون در محاق و كاست ماهدر محاق ارماه نو گردد دوتا                  ني در آخر بدر گردد در سما ؟گندمي را زير خاك انداختند                پس زخاكش خوشه ها برخاستندبار ديگر كوفتندش زآسيا                   قيمتش افزود و نان شد جانفزاباز نان را زير دندان كوفتند                گشت عقل

و جان و فهم و سودمنداز اين نظر كه سالها از عمر امام موسي بن جعفر عليهما السلام در زندان يك ستمگر گذشت حال آن حضرت شبيه است به حال يوسف صديق . يوسف همان طوري كه در قرآن كريم آمده است پس از آنكه تحت فشار تمناهاي زنان متشخص مصر واقع شد ، براي آنكه گوهر ايمانش محفوظ و جامه تقوايش پاكيزه و از تعرض مصون بماند از خدا آرزوي زندان كرد :«"قال رب السجن أحب إلي مما يدعونني إليه وإلا تصرف عني كيدهن أصب إليهن و أكن من الجاهلين 0 فاستجاب له ربه فصرف عنه كيدهن إنه هو السميع العليم 0 ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الايات ليسجننه حتي حين»پروردگارا ! براي من زندان از برآوردن تقاضاي اين زنان گواراتر است ، اگر تو به لطف خود دام حيله اينها را از سر راه من بر نداري به سوي آنها كشيده خواهم شد و از جاهلان خواهم بود . خداوند دعاي او را مستجاب كرد ، دام مكر آنها را از سر راه يوسف برداشت ، او شنوا و داناست . بعدها براي آنها ( كساني كه يوسف در اختيار آنها بود ) اين فكر پيدا شد كه مدتي يوسف را به زندان افكنند. حسد برادران يوسف ، يوسف را به چاه انداخت ، تقاضاها و تمناهاي غير قابل پذيرش زنان مصر او را روانه زندان كرد و سالهايي در زندان بسر برد « فلبث في السجن بضع سنين » ، در همان زندان به مقام نبوت رسيد ، از زندان خالص تر و كامل تر و پخته تر خارج گشت. در ميان پيغمبران ، يوسف است كه

به جرم محبوبيت نزد پدر ، به چاه انداخته شد و به جرم پاكي و تقوا و حق شناسي روانه زندان شد ، و در ميان ائمه موسي بن جعفر ( ع ) بود كه به جرم علاقه و توجه مردم و اعتقاد اينكه او از هارون شايسته تر است سالها زنداني شد ، با اين تفاوت كه يوسف را از زندان آزاد كردند ، اما دستگاه هاروني عاقبت الامر موسي بن جعفر ( ع ) را در زندان مسموما شهيد كرد . " « أم يحسدون الناس علي ما آتيهم الله من فضله »" بلي ، وقتي كه فضل خدا را مي بينند كه شامل حال گروهي از افراد شده حسد مي برند و در صدد آزار بر مي آيند . دو بيت عربي كه در آغاز سخن خواندم معني اش اين است : مرا ملامت كردند كه تو زنداني شدي . گفتم اينكه عيب نيست ، كدام شمشير كاري هست كه آن را در غلاف قرار ندهند.مگر نمي بيني شير را كه به بيشه خود خو مي گيرد و از آن خارج نمي گردد و اما درندگان پست و ضعيف ، آزاد و دائما در تردد و حركت به اين طرف و آن طرف اند. دنباله آن دو بيت اين است : و الشمس لولا أنها محجوبة عن ناظر يك لما أضاء الفرقد اگر خورشيد جهانتاب غروب نكند و مدتي چهره پنهان ننمايد ، فلان ستاره ضعيف آشكار نمي شود و نمودي نمي كند . بگذار به خاطر نمود اين ضعيفها هم كه شده خورشيد جهانتاب چهره پنهان كند. و النار في أحجارها مخبوءه لا تصطلي إن لم تثرها اعزند آتش در داخل سنگ پنهان

است ، و آنگاه مي جهد و ظاهر مي گردد و قابل استفاده مي شود كه سنگ و آهن باهم تصادم كنند و اصطكاك سختي رخ دهد. و الحبس ما لم تغشه لدنية شنعاء نعم المنزل المستورد زندان مادامي كه به علت كار بد و جنايت نباشد ، به واسطه عمل پست و زشتي نباشد ، جايگاه و مكان خوبي است براي مردان . يك وقت كسي دزدي كرده ، خيانت كرده ، قتل كرده ، شرارت كرده ، و عدالت او را به زندان انداخته ، البته اين ننگ است ، عار است ، مايه سرافكندگي است ، بلكه خود آن كارها ولو منجر به زندان نشود موجب ننگ و عار و سرافكندگي است . و اما يك وقت شخصي به جرم شخصيت و عظمت و به واسطه حقگويي و حق خواهي و ايستادگي در مقابل ظلم و استبداد به زندان مي رود ،اين مايه افتخار و مباهات است. بيت يجدد للكريم كرامة و يزار فيه و لا يزور و يحفد زندان آن جايگاهي است كه آنچنان را آنچنان تر مي كند . آنها كه به موجب شرافت ذاتي و بزرگواري و حقگويي زنداني مي شوند ، در آنجا صاف تر و خالص تر و مصمم تر مي گردند و شرفي بر شرفهايشان افزوده مي گردد . آنجاست كه ديگران خود را نيازمند مي بينند كه به زيارت او بروند و افتخار مي كنند ، اما او از رفتن به زيارت آنها بي نياز است. باز همين شاعر مي گويد : فقلت لها و الدمع شتي طريقة و نار الهوي في القلب يذكو وقودها فلا تجزعي إما رأيت قيوده فان خلاخيل الرجال قيودها يعني در حالي كه اشك جاري بود و

آتش عشق در دلم زبانه مي كشيد ، به او گفتم كه اگر پاهاي او را در كند و زنجير بسته مي بيني بيتابي نكن و ناراحت مباش ، خلخال و پاي برنجن و زينت مردان همين چيزهاست.شدائد و گرفتاريها در جلسه پيش به اين مطلب اشاره كردم كه يكي از اموري كه سبب تكميل و تهذيب نفس و تصفيه اخلاق و تهييج قوا و نيروهاي نهفته وجود انسان مي شود و در حكم نيروي محرك دستگاه وجود انسان است شدايد و سختيها و مصيبتهاست . اكنون مي خواهم در اطراف همين مطلب توضيحي بدهم.شدايد ، الطاف خداونددر آيات قرآن و روايات ، زياد اين مضمون به چشم مي خورد كه خداوند فلان پيغمبر يا فلان بنده صالح ديگري را در معرض بلاها و شدايد قرار داد ، يا اين مضمون كه خداوند شدايد و بلاها را مخصوصا متوجه كساني مي كند كه مورد لطف و رحمت خاصه او هستند ، يا اين مضمون كه شدايد و سختيها تحفه هاي الهي است،مثلا در حديث است :«" إن الله عز وجل ليتعاهد المؤمن بالبلاء كما يتعاهد الرجل أهله بالهداية من الغيبة » "خداوند ياد مي كند و مورد نوازش قرار مي دهد بنده مؤمن را به وسيله فرستادن يك سختي و مشكل ، آن طور كه يك مرد در وقتي كه در مسافرت است با فرستادن يك هديه خاندان خود را ياد مي كند و مورد محبت و نوازش قرار مي دهد. يا در حديث وارد شده :«" إن الله إذا أحب عبدا غته بالبلاء غتا »" . خداوند وقتي كه بنده اي را دوست بدارد او را در شدايد غرق مي كند، يا وارد شده كه رسول اكرم حاضر

نبود از غذاي كسي تناول كند كه هيچ وقت شدت و سختي و گرفتاري به سراغ او نيامده است ، اين را علامت عدم قابليت او و دور بودن او از خدا مي دانست. اين سؤال ابتدا به ذهن هر كسي مي آيد كه چگونه لطف و محبت و رضايت خداوند از كسي اقتضا مي كند كه او را با شدايد و مشكلات مواجه كند ؟ لازمه مهر و محبت ، فراهم كردن موجبات خوشي و آسايش است نه موجبات سختي و عدم آسايش . باز يك نوع تعبير ديگري در زبان قرآن و سنت هست كه سؤال ديگري پيش مي آورد و آن تعبير امتحان است: خداوند بندگان را به وسيله شدايد و بلايا امتحان مي كند، يعني چه ؟ مگر خداوند از باطن كار مردم بي خبر است كه مي خواهد با امتحان چيزي را بفهمد ؟ مگر نه اين است كه در خود قرآن مجيد آمده كه هيچ ذره اي و هيچ حركتي و جنبشي ، بالاخره هيچ امر كوچك يا بزرگي در عالم هستي نيست مگر آنكه معلوم و مكشوف حق متعال است ؟ پس امتحان يعني چه ؟امتحان الهياما سؤال دوم كه امتحان در اين مورد چه معني دارد ؟ جواب اين سؤال هم تا اندازه اي از آنچه گفته شد دانسته مي شود ، اما توضيح بيشتري مي دهم : يك وقت چيزي را مورد امتحان قرار مي دهند براي اينكه مجهولي را تبديل به معلوم كنند . براي اين كار شيي ء را به عنوان ميزان و مقياس به كار مي برند ، مثل اينكه متاعي را در ترازو مي گذارند تا بفهمند كه وزن واقعي آن چقدر است . ترازو فقط

وسيله توزين است ، اثرش فقط اين است كه وزن واقعي جسم را معلوم مي كند . ترازو خود تأثيري در زياد كردن يا كم كردن آن جسم ندارد . همچنين است ساير ميزانها و مقياسها : ميزان الحراره اثرش اين است كه درجه گرمي هوا يا بدن انسان را معين مي كند ، متر اثرش اين است كه كميت يك طول را معين مي كند ، علم منطق كه علم ميزان ناميده مي شود اثرش اين است كه شكل استدلالها را اندازه گيري مي كند و اگر احياناخللي در شكل استدلال رخ داده باشد ، قواعد منطقي آن را معين مي كند.امتحان اگر فقط به معني به كار بردن ميزان و مقياس براي كشف مجهولي باشد البته درباره خداوند صحيح نيست .امتحان معني ديگري هم دارد و آن از قوه به فعل آوردن و تكميل است . خداوند كه به وسيله بلايا و شدايد امتحان مي كند به معني اين است كه به وسيله اينها هر كسي را به كمالي كه لايق آن است مي رساند . فلسفه شدايد و بلايا فقط سنجش وزن و درجه و كميت نيست زياد كردن وزن و بالا بردن درجه و افزايش دادن به كميت است، خداوند امتحان نمي كند كه وزن واقعي و حد و درجه معنوي و اندازه شخصيت كسي معلوم شود ، امتحان مي كند يعني در معرض بلايا و شدايد قرار مي دهد كه بر وزن واقعي و درجه معنوي و حد شخصيت آن بنده افزوده شود . امتحان نمي كند كه بهشتي واقعي و جهنمي واقعي معلوم شود ، امتحان مي كند و مشكلات و شدايد به وجود مي آورد كه آنكه مي خواهد به بهشت

برود در خلال همين شدايد خود را شايسته و لايق بهشت كند و آنكه لايق نيست سر جاي خود بماند. علي ( ع ) در آن نامه اي كه به والي بصره عثمان بن حنيف نوشته پس از آنكه او را نصيحت مي كند كه گرد تنعم نرود و از وظيفه خودش غفلت نكند ، وضع زندگي ساده و دور از تجمل و تنعم خودش را ذكر مي كند كه چگونه به نان جوي قناعت كرده است و خود را از هر نوع ناز پروردگي دور نگه داشته ، آنگاه مي فرمايد : شايد بعضي تعجب كنند كه چطور علي با اين خوراكها توانايي برابري و غلبه بر شجاعان را دارد ؟ قاعدتا بايد اين طرز زندگي او را ضعيف و ناتوان كرده باشد . خودش اين طور جواب مي دهد كه اينها اشتباه مي كنند ،زندگي سخت نيرو را نمي كاهد ، تنعم و ناز پروردگي است كه موجب كاهش نيرو مي گردد . مي فرمايد : " « ألا وإن الشجره البرية أصلب عودا ، و الروائع الخضره أرق جلودا ، و النباتات البدوية أقوي وقودا » " چوب درختهاي صحرايي و جنگلي كه نوازش باغبان را نديده است محكم تر است ، اما درختهاي سر سبز و شاداب كه مرتب تحت رعايت باغبان و نوازش او ميباشند نازك تر و كم طاقت تر از كار در مي آيد . گياهان صحرايي و وحشي نسبت به گلهاي خانگي ، هم قدرت اشتغال و افروزش بيشتري دارند و هم آتششان ديرتر خاموش مي شود . مردان سرد و گرم چشيده و فراز و نشيب ديده و زحمت كشيده و با سختيها و شدايد و مشكلات

دست و پنجه نرم كرده نيز طاقت و قدرتشان از مردهاي ناز پرورده بيشتر است . فرق است بين نيرويي كه از داخل و باطن بجوشد با نيرويي كه از خارج كمك بگيرد، عمده اين است كه استعدادها و نيروهاي بي حد و حصر باطني بشر بروز كند. علي (ع)مي فرمود نگوييد : " « اللهم إني أعوذ بك من الفتنة » " ( خدايا ! به تو از فتنه ها و مايه گرفتاريها پناه مي برم ) ، زيرا هيچ كس نيست كه با گرفتاريها مواجه نباشد ، بگوييد:«" اللهم إني أعوذ بك من مضلات الفتن » "  ( خدايا ! از فتنه هاي گمراه كننده ، از جنبه هاي گمراه كننده فتنه ها ، به تو پناه مي برم)فلسفه تكاليف دشوارعبادتها و تمرينهاي مكرر كه در دين مقدس اسلام دستور رسيده نوعي ورزش روحي است ، نوعي ابتلا و تحمل شدايد است . بعضي از آن عبادتها واقعا سخت است. جهاد يكي از آن عبادتهاست ، بديهي است با نازپروردگي و آسايش سازگار نيست . از پيغمبر ( ص )نقل شده كه " « من لم يغز و لم يحدث نفسه بغزو مات علي شعبة من النفاق » "  كسي كه براي دين سربازي نكرده باشد ، يا در قلب خود آرزوي اين كار را نداشته باشد ،برخي از پرده ها و كدورتهاست كه فقط جهاد و تصادمها و اصطكاكهاي آنطوري ، آنها را از بين مي برد . بعضي از اخلاق عالي جز در ميدان نبرد پديد نمي آيد . شجاعت و دلاوري با خواندن كتاب و خلوت نشيني و گوشه گيري پيدا نمي شود. حج كه يكي ديگر از عبادات است

و بر هر مستطيعي لازم است كه لااقل در عمر يك بار اين وظيفه اجتماعي و عبادي را انجام دهد ، خالي از مشقت و دشواري نيست . علي ( ع ) درباره كعبه مي فرمايد : خداوند خانه اي را كه بايد مردم گرد آن طواف كنند در يكي از ناهموارترين و نامعمورترين نقطه هاي زمين قرار داد و اگر مي خواست ، مي توانست در يكي از نقاط پر باغ و درخت و پر ميوه و گردشگاههاي درجه اول جهان قرار دهد ، اما آن وقت ديگر امتحان و آزمايش و تحمل مشقت در كار نبود ، مردم براي تنزه هم مي آمدند و منظور مقدسي كه هست حاصل نمي شد . مي فرمايد " «و لكن الله يختبر عباده بأنواع الشدائد ، و يتعبدهم بأنواع المجاهد ، و يبتليهم بضروب المكاره إخراجا للتكبر من قلوبهم وإسكانا للتذلل في نفوسهم ، و ليجعل ذلك أبوابا فتحاإلي فضله ، و أسبابا ذللا لعفوه » "   خداوند همواره بندگان خود را به انواع شدايد مواجه مي كند و اقسام كوششها و مجاهدتها جلوي پاي آنها مي گذارد . تكاليفي گوناگون بر خلاف طبع آسايش طلب آنها بر آنها مقرر مي دارد تا غرور و تكبر از دلشان بيرون رود و نفوسشان عادت مي دارد تا غرور و تكبر بيرون رود و نفوسشان عادت كند به عبوديت خدا ، و اين وسيله اي است براي اينكه درهاي فضل و رحمت و عنايت پروردگار به روي آنها گشوده شود. فوائد و آثار ايمانناصر خسرو مي گويد : زدنيا روي زي دين كردم ايراك مرا بي دين جهان چه بود و زندان مرا پورا زدين ملكي است در دل كه آن هرگز

نخواهد گشت ويران در باب ايمان دو جهت غالبا مورد توجه است : يكي اينكه ايمان و عقيده ديني از چه ناشي مي شود و چه عاملي سبب شده و مي شود كه بشر به سوي دين و ايمان سوق داده مي شود ؟ آيا آن عامل داخلي است يا خارجي ؟ يعني آيا از فطرت ذاتي بشر سرچشمه مي گيرد يا آنكه پاره اي عوامل خارجي بشر را به اين طرف سوق مي دهند ؟ به عبارت ديگر ، ريشه و اصل و مبناي حس ديني چيست و اين حس چقدر محتوي حقيقت است ؟ جهت دوم ، آثار و فوايد دين و ايمان است . هر كدام از اينها بحث جالب و قابل توجهي است.سرمايه يا سربار ؟بحث امروز ما در اطراف اين است كه ايمان و اعتقاد مذهبي چه اثري مي تواند داشته باشد . يك نفر ممكن است واقعا مؤمن و معتقد باشد و هم ممكن است بي ايمان و لامذهب باشد و در بي ديني بسر ببرد . جاي اين است كه بحث شود آيا ايمان و اعتقاد مذهبي يك سرمايه است براي بشر كه اگر آن را از دست داد يكي از سرمايه هاي زندگي و حيات را از دست داده ، يا اينكه يك قيد و سرباري است ، اگر آن را از دست داد در زندگي چيزي را نباخته ، بلكه باري را از دوش خود برداشته است.تولستوي كه يكي از متفكرين و نويسندگان بزرگ قرن ما است و شهرت جهاني دارد ، مي گويد : " ايمان آن چيزي است كه آدمي با آن زندگي مي كند . " مقصود او اين است كه ايمان بهترين

سرمايه زندگي است ، اگر انسان آن را از كف داد مهمترين سرمايه زندگي را از دست داده است. بسيار چيزها را بايد سرمايه زندگي شمرد . سلامت يك سرمايه زندگي است ، امنيت همين طور ، ثروت همين طور ، علم و معرفت همين طور ، عدالت اجتماعي همين طور ، داشتن همسر و فرزندان صالح همين طور ، داشتن دوستان شايسته و صميمي همين طور ، تربيت عالي همين طور ، سلامت روح و روان همين طور . همه اينها سرمايه هاي زندگي به شمار مي روند . هر كدام از اينها كه نباشد نقصي در سعادت و كمال انسان خواهد بود و انسان يكي از سرمايه ها را از كف داده است. نبود هر كدام از اينها نوعي از بدبختي است. ايمان هم يكي از سرمايه ها بلكه بالاتر از همه آنهاست . قرآن كريم مي فرمايد:«"يا أيها الذين آمنوا هل أدلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب أليم  تؤمنون بالله و رسوله »"  ) آيا شما را به يك تجارت و بازرگاني كه شما را از شكنجه هاي دردناك نجات مي دهد راهنمايي كنم ؟ آن اين است كه به خدا و پيغمبر او ايمان بياوريد ) چنانكه مي بينيم قرآن كريم از ايمان به خدا و پيغمبر به عنوان تجارت و سرمايه ياد كرده استاين مطلب مقدمتا بايد گفته شود كه بشر مطلقا محسوسات و ماديات را قبل از امور معنوي مي شناسد ، سرش هم واضح است . مثلا ثروت يك سرمايه زندگي است ، هر كسي زود آن را مي شناسد و به ارزش آن پي مي برد ، بلكه احيانا بيشتر از مقدار لازم براي آن ارزش قائل مي شود

، حرص و طمع زياد پيدا مي كند و در نتيجه ، هم براي خودش و هم براي اجتماع موجب دردسر مي شود. از طرف ديگر ، اخلاق خوش و تربيت صحيح و تأدب به آداب خوب هم يك سرمايه ديگر است براي زندگي و باعث پيشرفت و ترقي و كمال و سعادت است ، بلكه به درجاتي اثرش از ثروت بالاتر است ، اما بشر دير آن را مي شناسد و دير به ارزشش پي مي برد آدمي يا بايد طبعا خيلي هوشمند و زيرك و نكته سنج باشد كه ارزش و اهميت اخلاق خوب و تربيت عالي را درك كند ، و يا بايد به او تعليم داده باشند و از زبان معلم و يا بزرگان بشر شنيده باشد ، مثل اينكه علي ( ع ) مي فرمايد :«"حسن الخلق خير رفيق "» يا مي فرمايد : " « رب عزيز اذله خلقه ، و رب ذليل اعزه خلقه » "  ، بر خلاف ثروت كه در كودكي ارزشش روشن مي شود. ايمان هم عينا همين طور است . چه بسيار اشخاصي كه از اين موهبت عظمي بهره مندند و در سايه آن به خوشي و رضايت زندگي مي كنند ، سلامتي جسم و جان و طول عمرشان مديون همان ايماني است كه در دل آنهاست ، اما خودشان به اين مطلب توجه ندارند . بسياري هم بر عكس اين هستند و عمري در رنج و ترديد و خود خوري و ترس و دلهره بسر مي برند ، سلامت جسم و جان خود را از كف داده ، زود پير و شكسته مي شوند و خودشان نمي توانند بفهمند علت اصلي همه اينها اين بود

كه يك سرمايه بزرگي از سرمايه هاي زندگي را از كف دادند . اين مطلب از راه توجه به آثار ايمان بايد رسيدگي شود.مفهوم رضا و تسليماينجا تا نام رضايت برده شد ممكن است در ذهن بعضيها فورا اين مطلب بيايد كه رضايت و قناعت افراد به آنچه جامعه به آنها داده خوب نيست ، موجب سكون و تمكين و بي تحركي مي شود ، بر خلاف نارضايي كه عامل تحرك و جنبش است. عرض مي كنم رضايت بر دو قسم است : يك نوع رضايت ، مطلوب است و آن همين است كه فرد به سهم خود راضي باشد ، زيرا بالاخره هر فردي حق معين و سهم معيني دارد . هيچ كس نبايد فكر كند كه همه چيز بايد به شخص من تعلق بگيرد ، بايد به حق خود راضي باشد " « و اجعلني بقسمك راضيا قانعا». قسم دوم رضايت دادن به تجاوز و ظلم است . اينجاست كه عصيان و نارضايتي ، كمال است . از نظر دين رضايت در اين گونه موارد نه تنها مطلوب نيست بلكه گناه است. نظر دين درباره دنياموضوع بحث ، دنيا از نظر دين است . البته ما تنها از نظر دين اسلام بحث مي كنيم ، مخصوصا نظر ما به منطقي است كه قرآن كريم در اين باب پيش گرفته است . اين منطق لازم است روشن شود ، زيرا متداول ترين مطلبي كه به عنوان موعظه و نصيحت از زبان دين گفته مي شود همانهاست كه تحت عنوان مذمت دنيا و بدي دنيا و توصيه ترك دنيا و رها كردن آن گفته مي شود . هر كسي كه مي خواهد

واعظ بشود و مردم را موعظه كند ، اول مطلبي كه به ذهنش مي رسد اين است كه برود جمله هايي شعر يا نثر در مذمت دنيا و پيشنهاد ترك دنيا ياد بگيرد . به همين جهت به اندازه اي كه اين مطلب به گوش مردم خورده هيچ مطلب ديگر به گوششان نخورده است. اين مطلب با تربيت و اخلاق مردم و نوع توجهي كه بايد به مسائل زندگي داشته باشند مربوط است ، از اين نظر در درجه اول اهميت است . اگر به طرز خوب و معقولي تفسير شود ، در تهذيب اخلاق و عزت نفس و بلندي نظر و خوشبختي فردي و حسن روابط اجتماعي مردم مؤثر است ، و اگر به طرز نامطلوبي تفسير شود ، موجب تخدير و بي حس كردن اعصاب و بي قيد كردن آنها و سر منشأ همه نوع بدبختي و بيچارگيهاي فردي و اجتماعي خواهد شد.تفسير غلط از زهد و ترك دنيااز قضا تدريجا جانب تفسير دوم چربيده ، مواعظ و نصايحي كه تدريجا به شعر يا نثر در اين زمينه پيدا شده غالبا به شكل دوم است و اثر تخدير و بي حس كردن را دارد و اين دو علت دارد : يكي نفوذ برخي افكار و فلسفه هايي كه پيش از اسلام بوده و مبتني است بر بدبيني به هستي و جهان و گردش روزگار ، و بر شريت آنچه در اين جهان است كه در اثر اختلاط ملتهاي اسلامي در ميان مسلمين شايع شده است ، ديگر حوادث تاريخي ناگوار و علل اجتماعي خاصي كه در طول چهارده قرن در محيط اسلامي رخ داد و طبعا مولد

بدبيني و بي علاقگي و شيوع فلسفه هاي مبني بر بدبيني گرديده است.حالا مستقيما بايد ببينيم منطق قرآن در اين زمينه چيست . آيا مي توان همين فلسفه بدبيني را از قرآن استخراج كرد ، يا اينكه در قرآن چنين مطلبي يافت نمي شود ؟زهد در قرآندر قرآن كريم در عين اينكه از دنيا به عنوان يك زندگاني فاني كه قابل نيست انسان آن را منتهاي آرزو و آخرين مقصد قرار دهد ياد شده : " « المال و البنون زينة الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير أملا »"(ثروت و فرزندان رونق همين زندگاني دنيا هستند ، و اما اعمال صالحي كه باقي مي ماند بهتر است از لحاظ پاداش پروردگار و از لحاظ اينكه انسان به آنها دل ببندد.) قرآن با اينكه دنيا را به عنوان اينكه غايت آمال و منتهاي آرزو باشد قابل و لايق براي بشر نمي داند ، در عين حال نمي گويد كه موجودات و مخلوقات از آسمان و زمين و كوه و دريا و صحرا و نبات و حيوان و انسان با همه نظاماتي كه دارند و گردشها و حركتها كه مي كنند زشت است ، غلط است ، باطل است ، بلكه برعكس ، اين نظام را نظام راستين و حق مي داند و مي گويد:«" و ما خلقنا السموات و اعرض و ما بينهما لاعبين »(ما آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست به قصد بازي نيافريده ايم)قرآن كريم به موجودات و مخلوقات عالم از جماد و نبات و حيوان قسم مي خورد « و الشمس و ضحيها  و القمرإذا تليها " » ، "« و التين و الزيتون»0 « و طور

سينين 0 و هذا البلد اعمين» ، «" و العاديات ضبحا، فالموريات قدحا " »، «" و نفس و ما سواها 0 فألهمها فجورها و تقواها »" قرآن مي فرمايد:«" ما تري في خلق الرحمن من تفاوت 0 فارجع البصر هل تري من فطور"» اساسا بدبيني به خلقت و آفرينش و به گردش و نظام عالم با فلسفه اسلام ، يعني با هسته مركزي فلسفه اسلام كه توحيد است ، سازگار نيست . اين گونه نظريه ها يا بايد بر ماترياليسم و ماديت و انكار مبدأ حق حكيم عادل مبتني باشد ، و يا براساس ثنويت و دوگانگي وجود و هستي ، همان طوري كه در برخي فلسفه ها يا آيينها به دو اصل و دو مبدأ براي هستي معتقد شده اند : يكي را مبدأ خيرات و نيكيها و ديگري را مبدأ شرور و بديها دانسته اند. اما در ديني كه براساس توحيد و اعتقاد به خداي رحمان و رحيم و عليم و حكيم بنا شده جايي براي اين افكار باقي نمي ماند ، همان طوري كه در آيات زيادي تصريح شده است. آنچه به عنوان فنا و زوال دنيا و تشبيه به گياهي كه در اثر باران از زمين سر مي زند و بعد رشد مي كند ، سپس زرد و خشك مي شود وتدريجا از بين مي رود گفته شده ، در حقيقت براي بالا بردن ارزش انسان است ، كه انسان نبايد غايت آمال و منتهاي آرزوي خود را امور مادي و آنچه از شؤون امور مادي است قرار دهد ، ماديات دنيا ارزش اين را ندارد كه هدف اعلي باشد . اين جهت ربطي ندارد به اينكه ما دنيا

را در ذات خودش شر و زشت بدانيم. به همين جهت است كه هيچ كس از دانشمندان اسلامي ديده نشده كه آن سلسله از آيات را به عنوان بدبيني به خلقت و گردش روزگار توجيه كرده باشد.آيا علاقه به دنيا مذموم است ؟تفسير و توجيهي كه از طرف بعضي براي آن آيات شده يكي اين است كه گفته اند منظور اين آيات بدي خود دنيا نيست ، زيرا خود دنيا عبارت است از همين اعيان و اشياء زميني و آسماني و هيچ يك از اينها بد نيست ، اينها همه آيات حكمت و قدرت پروردگارند و نمي توانند بد بوده باشند، آن چيزي كه بد و مذموم است محبت و علاقه به اين امور است . محبت دنيا و علاقه به دنيا بد است ، نه خود دنيا . همان طوري كه مي دانيم در زمينه مذمت و تقبيح محبت دنيا آنقدر به شعر و نثر گفته شده است كه از حد احصاء خارج است. اين تفسير خيلي شايع است . از غالب اشخاص كه شما بپرسيد معني بدي دنيا چيست ، خواهند گفت معني اش اين است كه محبت دنيا بد است ، و الا خود دنيا كه بد نيست ، اگر بد بود خداوند خلق نمي كرد اگر دقت بكنيم اين تفسير هر چند خيلي معروف و مشهوراست و خيلي مسلم فرض شده بي اشكال نيست و با بيانات خود قرآن وفق نمي دهد .زير اولا بايد ببينيم آيا علاقه اي كه بشر به دنيا دارد علاقه فطري و طبيعي است ؟ يعني در نهاد بشر و غريزه بشر اين علاقه گذاشته شده يا بعدها در اثر عوامل خاصي

مثلا به حكم عادت و تلقين يا ساير عوامل در بشر پيدا مي شود ؟ مثلا پدران و مادران به فرزندان ، و فرزندان به والدين خود علاقه و محبت دارند ، مرد و زن هر كدام به جنس مخالف خود علاقه دارند ، هر كسي به مال و ثروت علاقه دارد ، به محبوبيت و احترام علاقه دارد ، به خيلي چيزهاي ديگر علاقه دارد . اين علاقه ها آيا فطري و طبيعي هر كس است يا مصنوعي است و در اثر سوء تربيت پيدا مي شود ؟ بدون شك اين علايق ، طبيعي و فطري است ، و در اين صورت چگونه ممكن است بد و مذموم باشد و وظيفه انسان اين باشد كه اين علايق را از خود دور بكند ؟ همان طور كه مخلوقات و موجودات بيرون از وجود انسان هيچ كدام را نمي توان گفت شر است و خالي از حكمت است و همان طور كه اعضاء و جوارح بدن انسان هيچ كدام بي حكمت نيست يك رگ ريز ، يك عضو كوچك ، يك مو در بدن انسان يا حيواني يافت نمي شود كه زائد و بي حكمت بوده باشد همين طور هم در قوا و غرايز و اعضاي روحي انسان ، در ميلها و رغبتهاي انسان هيچ ميل و رغبت و علاقه اي طبيعي و فطري نيست كه بي حكمت باشد ، هدف و مقصدي نداشته باشد ، همه اينها حكمت دارد . علاقه به فرزند ، علاقه به پدر و مادر ، علاقه به همسر ، علاقه به مال و ثروت ، علاقه به پيش افتادن و تقدم ، علاقه به

احترام و محبوبيت ، همه اينها حكمتهاي بزرگي دارد كه بدون اينها اساس زندگي بشر از هم پاشيده مي شود.بعلاوه خود قرآن كريم همين محبتها را به عنوان نشانه هاي حكمت پروردگار ذكر مي كند . مثلا در سوره روم در رديف اينكه خلقت بشر و خواب و بعضي چيزهاي ديگر را از آيات و نشانه هاي حكمت و تدبير خداوند ذكر مي كند ، مي فرمايد :«" و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنواإليها و جعل بينكم موده و رحمةإن في ذلك لايات لقوم يتفكرون »" يعني يكي از نشانه هاي پروردگار آن است كه از جنس خود شما آدميان براي شما جفت و همسر آفريد و ميان شما مودت و محبت ايجاد كرد ، و در اين حقيقت نشانه ها از تدبير و تسخير و حكمت پروردگار است براي كساني كه در اين مسائل فكر كنند. اگر محبت همسر بد مي بود ، در اين آيه به عنوان يكي از نشانه ها و آثار حكمت و تدابير حكيمانه خداوند ذكر نمي شد. مسلما اين علاقه در طبيعت مردم نهاده شده ، و خيلي واضح است كه اين علايق مقدمه و وسيله اي است براي اينكه امور جهان نظم و گردش منظم خود را داشته باشد . اگر اين علايق نبود نه نسل ادامه پيدا مي كرد و نه زندگي و تمدن پيش مي رفت و نه كار و كسب و حركت و جنبشي در كار بود ، بلكه بشري در روي زمين باقي نمي ماند.منطق قرآنآن چيزي كه از قرآن كريم استفاده مي شود اين نيست كه اساسا علاقه و محبت به كائنات بد است ، و راه چاره هم اين تعيين نشده كه علايق

و محبتها را بايد سركوب كرد آن مطلب ، مطلب ديگري است و راه چاره هم غير اين است. آنچه قرآن آن را مذموم مي شمارد ، علاقه به معني بسته بودن و دلخوش بودن و قانع بودن و رضايت دادن به امور مادي دنيوي است، قرآن مي فرمايد :«"المال و البنون زينة الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير أملا"» يعني ثروت و فرزندان مايه رونق زندگي همين دنياست ، و اما اعمال صالح كه باقي مي مانند ، از نظر پاداش الهي و از نظر اينكه انسان آنها را هدف و ايده آل قرار دهد ، بهترند . پس سخن در هدف و ايده آل و كمال مطلوب است. قرآن كريم اهل دنيا را اين طور وصف مي كند:« الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحيوه الدنيا و اطمأنوا بها و الذين هم عن آياتنا غافلون »" آنهايي كه اميدوار به ملاقات ما نيستند و رضايت داده اند به زندگي دنيا و به آن آرام گرفته اند و آنها كه از آيات ما غافل اند.  در اين آيه سخن از مذموم بودن و رضايت دادن و قانع شدن و آرام گرفتن به ماديات است . اين وصف اهل دنياست ، به معناي مذموم آن. يا مي فرمايد :«"فأعرض عمن تولي عن ذكرنا و لم يردإلا الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم »"  يعني رو بگردان از آنها كه به قرآن پشت كرده اند و جز زندگي دنيا نمي خواهند و حد علمي و سطح فكري آنها همين قدر است. بازهم سخن درباره افرادي است كه جز دنيا هدف و مطلوبي ندارند و سطح فكرشان از ماديات بالاتر نيست. يا مي فرمايد

:«"زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و اعنعام و الحرث ذلك متاع الحيوه الدنيا و الله عنده حسن الماب »" علاقه به شهوات از قبيل زن و فرزندان و طلا و نقره و اسبان عالي و چهارپايان و كشت و زرع در نظر اينها جلوه كرده است،اينها كالاي دنياست ، و عاقبت نيك با خداست. در اين آيه نيز سخن از صرف ميل و رغبت طبيعي نيست ، سخن در اين است كه محبت به مظاهر شهوت در نظر بعضي از مردم زينت داده شده و بزرگتر و زيباتر از آنچه كه هست جلوه داده شده و افراد را به خود مشغول و مفتون كرده است و به صورت كمال مطلوب در آمده است يا مي فرمايد:«" أرضيتم بالحيوه الدنيا من اعخره فما متاع الحيوه الدنيا في اعخره إلا قليل »"  آيا به دنيا به عوض آخرت رضايت داده ايد ؟ دنيا نسبت به آخرت جز اندكي نيست.همه اينها انتقاد از دلخوشي و رضايت و قناعت به علايق دنيوي است. فرق است بين علاقه به مال و فرزند و ساير شؤون زندگي دنياوي و بين قانع بودن و رضايت دادن و غايت آمال قرار دادن اينها . وقتي كه نقطه هدف ، جلوگيري از انحصار و محدود شدن بشر به علايق مادي باشد راه چاره سركوب كردن و قطع و بريدن علايق طبيعي مادي و منهدم كردن اين نيروها نيست ، بلكه راه چاره آزاد كردن و به كار انداختن يك سلسله علايق ديگري است در بشر كه آنها بعد از علايق جسمي پيدا مي شوند و

احتياج به تحريك و احياءدارند .پس در حقيقت تعليمات ديني براي بيدار كردن شعورهاي عالي ترين در انسان است و آن شعورها در غريزه و فطرت بشر هستند و چون عالي ترند و از مقام عالي انسان سرچشمه مي گيرند ، ديرتر بيدار مي شوند و احتياج به تحريك و احياء و بيدار كردن دارند . آن شعورها مربوط به معنويات است.هر علاقه اي چشمه اي است از روح انسان كه باز مي شود و جاري مي گردد. مقصود دين ، بستن چشمه هاي محسوس مادي نيست ، مقصود باز كردن و كوشش براي جاري ساختن چشمه هاي ديگر است ، يعني چشمه هاي معنويات . و يا به عبارت ديگر هدف ، محدود كردن و كم كردن نيروهاي محسوس از آن مقدار كه در متن خلقت به دست حكمت پروردگار آفريده شده نيست ، بلكه هدف آزاد كردن يك سلسله نيروهاي معنوي است كه احتياج به آزاد شدن دارد . با يك مثال ساده مطلب را توضيح مي دهيم: انسان فرزندي دارد و او را به مدرسه مي فرستد ، وقتي كه مي بيند آن بچه تمام علاقه و همتش به بازي و شكم خوارگي است ناراحت مي شود و او را مورد عتاب قرار مي دهد ، او را بازيگوش و شكم خواره مي خواند ، و با اين عناوين او را ملامت مي كند ، زيرا ميل دارد كه در آن بچه علاقه به درس و كتاب و خواندن و نوشتن پيدا بشود . اين علايق طبعا از علاقه به بازي و خوراك ديرتر در بچه پيدا مي شود ، بعلاوه احتياج دارد به تحريك و تشويق، غريزه علم در هر بشري هست در عين حال بايد آن را تحريك

كرد. ولي اين دليل نيست كه پدر مي خواهد فرزندش اساسا رغبتي به بازي و رغبتي به غذا و استراحت نداشته باشد ، اگر روزي احساس كند كه ميل به بازي يا به غذا از بچه سلب شده فوق العاده ناراحت مي شود و آن را دليل بر يك نوع بيماري مي گيرد و به طبيب مراجعه مي كند ، زيرا مي داند بچه سالم در عين حال كه بايد به مدرسه و كتاب علاقه داشته باشد ، بايد نشاط داشته باشد و به موقع بازي كند ، به موقع غذا بخورد . پس وقتي كه پدر فرزند را به عنوان بازيگوش يا شكمو ملامت مي كند در حقيقت از حصر و انحصار علاقه او به بازي يا خوردن نالان است.اخلاق و دنياپرستيگذشته از اينها يك فصل ديگر هم در اسلام هست كه آن نيز ايجاب مي كند كه از اهميت دادن به ماديات كاسته شود و آن فصل تربيت و اخلاق است، اين قسمت را ساير مكاتب تربيتي هم قبول دارند كه براي تربيت اجتماعي بشر و براي آمادگي بشر براي زندگي اجتماعي بايد كاري كرد كه افراد هدف و ايده آل معنوي داشته باشند و به ماديات حرص نورزند . آتش حرص و طمع هر اندازه تيزتر بشود موجب عمران و آبادي اجتماع كه نمي شود سهل است ، موجب خرابي و ويراني اجتماع هم مي گردد. از نظر سعادت يك فرد هم هر چند نبايد افراط كرد و مانند برخي از فلاسفه گفت كه سعادت و خوشي در ترك همه چيز است ، اما بدو شك طبع مستغني و بي اعتنا يكي از شرايط اوليه سعادت است. اينجا به يك توضيح

ديگر نيازمنديم . ممكن است كسي تصور كند كه از آنچه گفتيم كه منظور جلوگيري از انحصار و محدود شدن علايق بشر به ماديات است ، اين توهم پديد آيد كه بايد هم خدارا دوست داشت و هم دنيا را ، هم ماده را كمال مطلوب قرارداد و هم معني را ، يعني نوعي شرك . خير ، منظور اين نيست . منظور اين است كه انسان يك سلسله عواطف و دلبستگيهاي طبيعي به اشياء دارد كه اينها براساس حكمتهايي در انسان آفريده شده و همه انبياء و اولياء از اين گونه عواطف بهره مند بوده اند و خداوند را بر آنها شكر مي كرده اند ، و اينها نه قطع شدني است و نه فرضا قطع شدني باشد ، خوب است كه قطع شود.انسان ظرفيت ديگري دارد ماوراي اين ميلها و عواطف ، و آن ظرفيت كمال مطلوب داشتن است ، ايده آل داشتن است . دنيا و ماديات نبايد به صورت ايده آل و كمال مطلوب درآيد ، محبتي كه مذموم است اين گونه محبت است. ميلها و عواطف يك نوع استعداد است در بشر و به منزله ابزارهايي براي زندگي هستند ، اما استعداد كمال مطلوب داشتن استعداد خاصي است كه از عمق انسانيت و جوهر انسانيت سرچشمه مي گيرد و از مختصات انسان است. پيامبران نيامده اند ميلها را و عواطف را از بين ببرند و سرچشمه آنها را بخشكانند ، بلكه آنها آمده اند دنيا و ماديات را از صورت كمال مطلوب خارج نمايند و خدا و آخرت را به عنوان كمال مطلوب عرضه نمايند و در حقيقت ، انبياء مي خواهند نگذارند كه دنيا و ماديات از جايگاه طبيعي

خود ، يعني مورد رغبت و ميل و عاطفه بودن ، كه جايگاهي طبيعي است و نوعي پيوند طبيعي ميان انسان و اشياء است خارج شده نقل مكان دهد و در آن جايگاه مقدس كه قلب ناميده مي شود و هسته مركزي وجود انسان است و ظرفيت انساني او است و كانون كشش او به سوي لا يتناهي است ، بنشيند و بالطبع مانع پرواز انسان به سوي كمال لا يتناهي گردد.اينكه در قرآن كريم وارد شده " « ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه "يعني خداوند در اندرون كسي دو دل قرار نداده به منظور اين نيست كه مردم يا بايد به خدا علاقه داشته باشند يا به غير خدا از زن و فرزند و مال و غيره ، مقصود اين است كه مردم بايد يك هدف اعلي و منتهاي آرزو داشته باشند . دو چيزي كه با هم جمع نمي شود اين است كه منتهاي آرزو خدا باشد يا ماديات دنيوي ، و الا صرف علاقه به چند چيز در آن واحد خيلي واضح است كه ميسر است.نظر اسلام درباره علمبه عبارت ديگر ، بحث امروز در اطراف نظر اسلام درباره علم است ، همان طوري كه بحث گذشته ما درباره نظر اسلام پيرامون دنيا و زندگي و مواهب طبيعت بود . بحث دين و علم كه آيا موافق يكديگرند يا مخالف ، نظر دين درباره علم چيست ، و نظر علم درباره دين چيست ، سابقه طولاني دارد و كتابهاي پرارزشي در دنيا و در عالم اسلام در همين زمينه نوشته شده. دو طبقه از طبقات مردم كوشش كرده اند كه دين

و علم را مخالف يكديگر جلوه دهند : يكي طبقه متظاهر به دين ولي جاهل كه نان دينداري مردم را مي خورده اند و از جهالت مردم استفاده مي كرده اند اين دسته براي اينكه مردم را در جهل نگه دارند و ضمنا به نام دين پرده روي عيب خودشان بكشند و با سلاح دين دانشمندان را بكوبند و از صحنه رقابت خارج كنند ، مردم را از علم به عنوان آنكه با دين منافي است مي ترسانده اند ، يكي هم طبقه تحصيل كرده و دانش آموخته ولي پشت پا به تعهدات انساني و اخلاقي زده . اين طبقه نيز همينكه خواسته اند عذري براي لا قيديهاي خود و كارهاي خود بتراشند به علم تكيه كرده و آن را مانع نزديك شدن به دين بهانه كرده اند. طبقه سومي هم هميشه بوده و هستند كه از هر دو موهبت بهره مند بوده اند و هيچ گونه تنافي و تناقضي احساس نمي كرده اند . اين طبقه سعي كرده اند كه تيرگيها و غبارهايي را كه از طرف آن دو طبقه بين اين دو ناموس مقدس برخاسته فرو بنشانند. بحث ما درباره اسلام و علم از دو جنبه ممكن است صورت بگيرد : جنبه اجتماعي و جنبه ديني از جنبه اجتماعي آن طور بايد بحث كنيم كه آيا اسلام و علم عملا باهم سازگارند يا سازگار نيستند ؟ آيا مردم مي توانند هم مسلمان باشند به معني واقعي كلمه كه به اصول و مباني اسلامي مؤمن باشند و به دستورهاي دين عمل كنند و هم عالم ؟ يا عملا بايد يكي از ايندو را انتخاب كنند ؟ اگر به اين نحو بحث شود صورت مسأله اين نخواهد بود

كه نظر اسلام درباره علم چيست و نظر علم درباره اسلام چيست و آيا اسلام چگونه ديني است ؟ فقط بحث روي اجتماع است كه آيا مي تواند در آن واحد هر دو را داشته باشد ، يا بايد از يكي از آندو چشم بپوشد ؟ جنبه ديگر اين است كه ببينيم نظر اسلام درباره علم چيست و نظر علم درباره اسلام چيست ؟ كه اين هم دو قسمت است : يكي اينكه اسلام درباره علم چگونه دستور داده و توصيه كرده ؟ آيا دستور داده كه حتي الامكان از علم پرهيز داشته باشيد ؟ و آيا اسلام علم راموجود خطرناك و به شكل يك رقيب براي موجوديت خود دانسته ؟ ! يا برعكس ، در كمال صميميت و شجاعت و اطمينان به خود به علم توصيه كرده و تشويق نموده است ؟ قسمت دوم اين است كه نظر علم درباره اسلام چيست ؟ چهارده قرن از ظهور اسلام و نزول قرآن مي گذرد.در همه اين چهارده قرن ، علم در حال تطور و تكامل و پيشرفت بوده، مخصوصا در سه چهار قرن اخير ترقي علم به صورت جهش درآمد . حالا ببينيم علم پس از اين همه توفيق و تطور و تكامل كه نصيبش شده درباره معارف و اعتقاديات اسلام و همچنين درباره دستورهاي عملي و اخلاقي و اجتماعي اسلام چه نظر مي دهد ؟ آيا اينها را به رسميت مي شناسد يا نمي شناسد ؟ آيا بر اعتبار آنها افزوده يا از اعتبار آنها كاسته است ؟ هر يك از اين سه قسمت در خور بحث و تحقيق است . بحث امروز ما فقط درباره يكي از اينهاست

، يعني پيرامون نظر اسلام درباره علم است.كدام علم ؟چيزي كه هست سخن در يك مطلب ديگر است و آن اينكه منظور اسلام از علم چه علمي است ؟ ممكن است كسي بگويد مقصود از همه اين تأكيد و توصيه ها علم خود دين است . يعني همه به اين منظور گفته شده است كه مردم به خود دين عالم شوند و اگر نظر اسلام از علم ، علم دين باشد در حقيقت به خودش توصيه كرده و درباره علم به معني اطلاع بر حقايق كائنات و شناختن امور عالم چيزي نگفته و اشكال به حال اول باقي مي ماند ، زيرا هر مسلكي هر اندازه هم ضد علم باشد و با آگاهي و اطلاع و بالارفتن سطح فكرو معلومات مردم مخالف باشد ، با آشنايي با خودش مخالف نيست ، بلكه خواهد گفت با من آشنا باشيد و با غير من آشنا نباشيد . پس اگر منظور اسلام از علم ، خصوص علم ديني باشد بايد گفت موافقت اسلام با علم صفر است و نظر اسلام درباره علم منفي است. براي كسي كه درست با اسلام و منطق اسلام آشنا باشد جاي اين احتمال نيست كه بگويد نظر اسلام درباره علم منحصرا علوم ديني است . اين احتمال فقط از ناحيه طرز عمل مسلمين در قرنهاي اخير كه تدريجا دايره معلومات را كوچكتر كردند و معلومات خود را محدود كردند پيدا شده ، و الا آنجا كه مي فرمايد " حكمت گمشده مؤمن است پس آن را به چنگ آوريد ولو اينكه بخواهيد از دست مشركان بگيريد " ، معني ندارد كه خصوص علوم ديني باشد .

مشرك را با علوم دين چكار ؟ در جمله " « اطلبوا العلم و لو بالصين » " ، چين به عنوان دورترين نقطه و يا به اعتبار اينكه در آن ايام يكي از مراكز علم و صنعت جهان بوده ياد شده . قدر مسلم اين است كه چين نه در آن زمان و نه در زمانهاي ديگر مركز علوم ديني نبوده است. گذشته از همه اينها در متن سخنان رسول اكرم تقييد و تحديد و تفسير شده كه مقصود چه علمي است ، اما نه تحت عنوان اينكه فلان علم باشد يا فلان علم ، بلكه تحت عنوان علم نافع ، علمي كه دانستن آن فايده برساند و ندانستن آن ضرر برساند . هر علمي كه متضمن فايده و اثري باشد و آن فايده و اثر را اسلام به رسميت بشناسد يعني آن اثر را اثر خوب و مفيد بداند آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصيه و تشويق است. پس حسابش روشن است . بايد ديد اسلام چه چيز را فايده و چه چيز را ضرر مي داند .هر علمي كه به منظوري از منظورهاي فردي يا اجتماعي اسلام كمك مي دهد و ندانستن آن ، سبب زمين خوردن آن منظور مي گردد آن علم را اسلام توصيه مي كند ، و هر علمي كه در منظورهاي اسلامي تأثير ندارد اسلام درباره آن علم نظر خاصي ندارد ، و هر علم كه تأثير سوء دارد با آن مخالف است.آيا علم وسيله است يا هدف ؟توجه به يك نكته اشكال را به خوبي حل مي كند و كاملامي توانيم بفهميم كه منظور اسلام چيست .اولا بايد ديد

علم از نظر اسلام هدف است يا وسيله ؟ بدون شك بعضي از علوم هدف است مثل معارف ربوبي و خداشناسي ، و آنچه از شؤون خداشناسي شمرده مي شود مثل معارف مربوط به خودشناسي و معاد . از اينها كه بگذاريم ساير علوم وسيله اند نه هدف، يعني هر علمي از آن جهت لازم و مفيد است كه مقدمه و وسيله انجام يك عمل و يك وظيفه است . همه علوم ديني - به استثناي معارف الهي - از قبيل علم اخلاق و فقه و حديث همين طورند يعني همه وسيله اند نه هدف تا چه رسد به مقدمات ادبي و منطق معمولي كه در مدارس ديني خوانده مي شود.لهذا فقها و علماي ديني اصطلاحي دارند مي گويند وجوب علم ، تهيؤي است ، يعني از آن جهت واجب است كه آمادگي و تهيؤ مي دهد براي كاري كه موافق با منظور اسلام است . حتي خود ياد گرفتن مستقيم مسائل عمليه يعني احكام و مسائل نماز و روزه و خمس و زكات و حج و طهارت كه معمولا در رساله هاي عمليه ذكر مي شود ، فقط براي اين است كه شخص بتواند و آماده بشود كه وظيفه ديگري را درست انجام دهد . مثلا يك نفر مستطيع كه مي خواهد به حج برود بايد ياد بگيرد تا آمادگي و تهيؤ پيدا كند كه مراسم حج را درست انجام دهد. وقتي كه اين اصل را دانستيم ، نوبت به اصل ديگر و مطلب ديگر مي رسد و آن اينكه اسلام چگونه ديني است و چه هدفهايي دارد و چگونه جامعه اي مي خواهد ؟ منظورهاي اسلامي چه اندازه وسعت دارد ؟ آيا اسلام تنها به

چهارتا مسائل عبادي و اخلاقي قناعت كرده ، يا دامنه و دستورهاي اين دين گسترش يافته است در همه شؤون حياتي بشر ، و به همه شئون حياتي و اجتماعي و اقتصادي و سياسي بشر نظر دارد و در همه آنها منظور و هدفهايي دارد كه بايد تأمين گردد ؟ آيا اسلام مي خواهد كه جامعه مسلمان مستقل باشد ، يا اهميت نمي دهد كه زير دست و محكوم باشد ؟ بديهي است كه اسلام جامعه اي مي خواهد مستقل ، آزاد ، عزيز ، سربلند و مستغني. و باز مطلب سومي را هم بايد بشناسيم و توجه كنيم و آن اينكه امروز دنيا بر پاشنه علم مي چرخد ، كليد همه حوايج ، علم و اطلاع فني است ، بدون علم نمي توان جامعه اي غني ، مستقل ، آزاد ، عزيز و قوي به وجود آورد. خود به خود نتيجه مي گيريم كه در هر زماني خصوصا در اين زمان فرض و واجب است بر مسلمين كه همه علومي را كه مقدمه رسيدن به هدفهاي اسلامي است فراگيرند و كوتاهي نكنند. با اين مقياس مي توانيم همه علوم مفيد را علوم ديني بدانيم ، مي توانيم بشناسيم چه علمي واجب كفايي است و چه علمي واجب عيني ، مي توانيم بفهميم كه در يك زمان ممكن است خواندن يك علمي از اوجب واجبات باشد و در زماني ديگر آن طور نباشد . اين ديگر بستگي دارد به ميزان هوشياري و توجه كساني كه در هر زماني اجتهاد مي كنند و به استنباط احكام مي پردازند.پرسشهاي دينيبعضي پرسشها و سؤالهاي ديني ، واجب است و جواب دادن به آنها هم واجب است ، و اما

بعضي از سؤالها با اينكه عنوان ديني دارد حرام است ، جوابگويي و وقت تلف كردن براي جوابگويي به آنها نيز همين حكم را دارد، وظيفه ديني ايجاب مي كند سكوت و ترك سؤال و توجه به آن مسائل را . در قرآن كريم در بعضي آيات به طور صريح دستور مي دهد كه چيزهايي را كه نمي دانيد از آنها كه مي دانند بپرسيد ( « فاسئلوا أهل الذكرإن كنتم لا تعلمون» در بعضي از آيات ديگر از بعضي از سؤالات با اينكه عنوان ديني دارد نهي مي كند ، مي فرمايد : " « لا تسئلوا عن أشياءإن تبد لكم تسؤكم وإن تسئلوا عنها حين ينزل القرآن تبد لكم عفا الله عنها و الله غفور حليم * قد سألها « قوم من قبلكم ثم أصبحوا بها كافرين »" بعدا در اطراف هر دو آيه توضيح خواهم داد.پرسش كليد دانش استپرسش كليد دانش است . در كتب حديث آمده كه امام باقر ( ع ) فرمود :«" الا ان مفتاح العلم السؤال"»(كليد دانش ، پرسش است(.بعد امام اين شعر را انشاء كرد : شفاء العمي طول السؤال وإنما تمام العمي طول السكوت علي الجهل يعني شفاي كور باطني اين است كه آدمي همواره چيزي را كه نمي داند ، خجالت نكشد و بپرسد ، و منتهاي كور باطني اين است كه آدمي حقيقتي را نداند و به ملاحظاتي سكوت كند و نپرسد و به جهالت باقي بماند. وظيفه يك محقق ، كاوش و تحقيق است و وظيفه يك مبتدي و شاگرد و دانشجو اين است كه مشكلات خود را از آن كس كه تحقيق كرده بپرسد . يك دانشجو

در مشكلاتي كه دچار مي شود راهي ندارد جز آنكه از استاد و معلم خود كمك بگيرد و راهنمايي بخواهد . يك بيمار به پزشك مراجعه مي كند و از او راهنمايي مي خواهد.پرسش از چه ؟در اينجا اين نكته بايد گفته شود : سؤال و پرسش در عين اينكه خوب است و مظهر رشد و كمال انسان است مقدمه چيز ديگر است : يا مقدمه تحقيق است يا مقدمه عمل بعضي اشخاص در صدد تحقيق يك موضوع علمي يا تاريخي يا ديني هستند ، ناچار بايد در صدد پرسش برآيند و از اشخاصي كه اطلاعي در آن زمينه دارندمطالبي سؤال كنند ، سؤالات يك دانشجو كه در صدد ياد گرفتن است از اين قبيل است . و گاهي علت پرسش اين است كه مي خواهد راه يك عمل را ياد بگيرد ، مانند سؤالاتي كه يك بيمار از پزشك مي كند و دستور العملهايي مي گيرد ، و همچنين است مشكلاتي كه بيماران روحي با روان پزشكان يا معلمان اخلاق به ميان مي گذارند. اگر سؤال و پرسش مقدمه تحقيق علمي يا روش علمي نباشد ، تنها مجهول بودن يك چيز كافي و مجوز نيست كه انسان وقت خود و ديگري را به پرسش درباره او بگذراند ، زيرا مجهولات بشر بي نهايت است . به قول يكي از دانشمندان از اولي كه بشر رشد و تميز پيدا مي كند يك سلسله علامت استفهام به دور خود مي يابد و روز به روز بر عدد آنها افزوده مي شود ، اگر موفق به جواب يكي از آنها مي شود ده تاي ديگر در برابرش خودنمايي مي كند . علت اينكه علماي واقعي و كساني كه بويي از

دانش برده اند بيش از ديگران خود را به جاهل و نادان مي دانند اين است كه هر اندازه موفق به كشف مجهولاتي بشوند عدد بيشتري از مجهولات در برابرشان نمايان مي شود . آخرين حد علم يك عالم اين است كه اقرار مي كند به ناداني خودش. تا بدانجا رسيد دانش من كه بدانم همي كه نادانم پس اگر انسان بخواهد از همه چيز بپرسد به جايي نمي رسد ، بايد سؤالات انسان متوجه مسائل لازم و ضروري و مفيد باشد ، يا از حيث علم يا از حيث عمل.افراط و تفريط در پرسشهااين مطلب كه دانسته شد معلوم مي شود كه مردم از نظر سؤال و پرسش گاهي در حد افراط و گاهي در حد تفريط اند . گاهي اشخاصي پيدا مي شوند كه كارشان سؤال كردن است ، خصوصا در اطراف مسائل و موضوعات ديني . به خيال خود مي خواهند از كم و كيف و خصوصيات همه چيز سر در آورند ، غافل از اينكه بشر هرگز همچو ادعايي نسبت به همين محسوسات و مشهودات طبيعت نمي تواند داشته باشد تا چه رسد نسبت به دين كه از افقي مافوق طبيعت سرچشمه گرفته است . و بعضي در حال تفريط اند ، يك حالت رخوت و سستي در آنها هست ، روح تحقيق و تجسس از آنها گرفته شده ، حتي از لازم ترين سؤالات هم پرهيز دارند و خودداري مي كنند . در بعضي از مردم حالت استنكاف و استكبار از سؤال هست . چون پرسيدن و استفهام علامت اقرار به بي اطلاعي است ، اين را يك نوع ذلت و خواري تلقي مي كنند و يك عمر در

تاريكي جهل باقي مي مانند . در صورتي كه انسان وقتي كه چيزي را نمي داند و دانستن آن چيز برايش لازم است ، بايد از كسي كه مي داند بپرسد ، خواه آن كس از خود او كوچكتر باشد يا بزرگتر ، كم شأن تر باشد يا عالي شأن تر. در آثار ديني از جاهلي كه استنكاف از تعلم دارد سخت مذمت شده ، گفته شده كه عالم بايد علم خود را به كار بندد و جاهل بايد از تعلم و سؤال كه نوعي تذلل و تواضع است استنكاف نداشته باشد ، بلكه بايد براي خود فخر بشمارد كه در حال ياد گرفتن است" « عالم مستعمل علمه ، و جاهل لا يستنكف أن يتعلم ».حد وسط اين است كه انسان اولا تشخيص بدهد كه دانستن چه چيزهايي برايش لازم است و دانستن چه چيزهايي برايش لازم نيست يا ممكن نيست . در ميان اموري كه دانستن آنها برايش لازم و ضروري است يا عمل به آنها برايش ضرورت دارد ، با رعايت الاهم فالاهم ، سؤالاتي انتخاب كند و از كساني كه مي دانند بپرسد و ضمنا از اينكه سؤال و پرسش و مسأله طرح كردن برايش شغل و عنواني شود ، بپرهيزد. در ابتداي سخن حديثي از امام باقر ( ع ) در مدح سؤال خواندم كه فرمود :«" ألاإن مفتاح العلم السؤال » "  حديثي ديگر از آن حضرت در مذمت زياد سؤال كردن و سرگرم شدن به سؤالات بيجا نقل مي كنم : امام باقر ( ع ) مي فرمود : هر وقت من حديثي به شما بگويم از من بپرسيد تا از قرآن شاهدي براي آن نقل

كنم . يعني آنچه من مي گويم مستند به قرآن كريم است . يك وقت ايشان گفتند : پيغمبر از سه چيز نهي كرده است : قيل و قال و حرف بيهوده ، ديگر تضييع و اسراف و افساد مال ، سوم كثرت سؤال . شخصي از آن حضرت سؤال كرد : اين سه چيز كه گفتيد در كجاي قرآن است ؟ امام باقر سه آيه از قرآن ذكر كرد كه در هر كدام از آنها يكي از اين سه چيز نهي شده : يكي آن آيه كه مي فرما يد :«"  لا خير في كثير من نجواهم إلا من أمر بصدقة او معروف أوإصلاح بين الناس »"يعني در بسياري از گفتگوها و سر گوشيهاي آنها خيري نيست مگر در موارد خاصي كه مربوط به صدقه يا كار خوب ديگر يا اصلاح بين مردم است . در اين آيه قيل و قال و حرفهاي بيهوده نهي شده است. آيه ديگر :«"و لا تؤتوا السفهاء أموالكم التي جعل الله لكم قياما »  يعني اموال را كه مايه زندگي شماست در اختيار افراد كم عقل نگذاريد. افرادي كه سفيه اند و كم عقل اند هر چند مال از خود آنهاست بازهم آن مال را در اختيار آنها نگذاريد زيرا آن را ضايع مي كنند . در اين آيه با اينكه موضوع بحث ، مال شخص سفيه است ، با كلمه " اموالكم " تعبير مي كند ، اشاره به اينكه مال هر شخصي در عين اينكه مال شخصي خود اوست يك نوع تعلقي هم به جامعه دارد . حقي هم اجتماع نسبت به آن مال دارد و به واسطه حق اجتماع است كه مالك

شخصي حق تضييع و اسراف ندارد . پس در اين آيه از تضييع مال نهي شده. آيه ديگر :«"لا تسئلوا عن أشياءإن تبد لكم تسؤكم»" يعني از بسياري چيزها نپرسيد ، زيرا اگر گفته شود و آشكار گردد شما را ناراحت خواهد كرد . در اين آيه از يك سلسله پرسشها نهي شده. پس اين منطقي است در اسلام كه از زياد سؤال كردن و سرگرم شدن به سؤالات و پرسشها نهي مي كند . از طرفي دستورمي دهد كه حقايقي كه نمي دانيد و دانستن آنها براي شما ضروري است بپرسيد و استنكاف نكنيد ، سهل انگاري و سستي به خرج ندهيد ، از طرف ديگر زياد سؤال كردن و سرگرم شدن به سؤال را نهي مي كند.دين مشتمل است بر يك سلسله اصول و معتقدات كه هر كسي بايد خودش مستقيما تحقيق كند و واقعا تشنه يادگرفتن و تحقيق در آنها باشد و مسلما اگر كسي جويا و پويا باشد خداوند تعالي او را دستگيري و هدايت خواهد كرد " « و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا » "  ، و مشتمل است بر يك سلسله ديگر تعليمات اخلاقي و اجتماعي كه مسلما بر هر بشري لازم است آنها را فراگيرد و نيز مشتمل است بر يك رشته دستور العملها كه آموختن و سؤال كردن آنها هم لازم است.عقل و دلدر روح انسان دو مركز و دو كانون موجود است كه هر يك از ايندو منبع يك نوع فعاليتها و تجليات روحي است.نام يكي از اين دو كانون ، عقل يا خرد ، و نام آن ديگري قلب يا دل است . فكر و انديشه

و دورانديشي و حسابگري و منطق و استدلال و علم و فلسفه از تجليات كانون عقل است و بعضي ديگر از تجليات روحي مانند خواستن و شيفته شدن و آرزو كردن و به حركت آوردن از كانون دل سرچشمه مي گيرد. از كانون دل حرارت و حركت بر مي خيزد و از كانون عقل هدايت و روشنايي . آن كس كه دلي افسرده و بي خواهش و بي اميد و آرزو دارد ، موجودي سرد و بي حركت و جامد است و هيچ گونه فعاليتي از او سر نخواهد زد - به مرگ نزديكتر است تا به حيات و آن كس كه از نيروي عقل و فهم و تدبير بي نصيب است مانند ماشيني است كه در شب تاريك در حركت است و فاقد چراغ و راهنماست. گاهي ميان اين دو كانون توافق و هماهنگي حاصل مي شود ، چيزي را دل مي پسندد و عقل هم خوبي آن را تصديق و اعتراف مي كند . در اين گونه موارد انسان دچار اشكال و محظوري نمي شود . ولي بسيار اتفاق مي افتد كه اين توافق و هماهنگي حاصل نمي شود ، مثلا دل چيزي را مي پسندد و شيفته و مايل مي شود ولي عقل دورانديش و حسابگر تصديق و امضاء نمي كند ، و يا آنكه عقل خوبي چيزي را تصديق مي كند و گواهي مي دهد ولي براي دل ناپسند و دشوار است . اينجاست كه كشمكش و تنازع بين قلب و عقل در مي گيرد و اينجاست كه افراد با يكديگر مختلف مي شوند : بعضي فرمان عقل را مي پذيرند و بعضي ديگر فرمان دل را. مثال ساده اي براي اين كشمكش و تنازع

ذكر مي كنم : هر كسي به حكم غريزه به فرزند خود علاقمند است و احساسات محبت آميزي نسبت به فرزند خود دارد و روي همين علاقه و محبت ، آسايش و راحتي فرزند خود را مي خواهد ، تا حدي كه به خودش رنج مي دهد تا آسايش و راحتي فرزند خود را مي خواهد ، تا حدي كه به خودش رنج مي دهد تا آسايش او را فراهم كند . پاي تربيت اين فرزند به ميان مي آيد ، زيرا مطابق حسابي كه عقل دارد تربيت هر اندازه هم كه ملايم باشد خواه ناخواه مستلزم ناراحتيهايي براي بچه در ابتدا هست . گاهي بايد پدر و مادر رنج فراق و دوري فرزند خود را تحمل كنند . بر دل گران است كه رنج فراق فرزند را تحمل كند . اگر انسان بخواهد فرمان دل خود را بپذيرد بايد از تربيت فرزند خود كه يگانه وسيله سعادت آينده اوست صرف نظر كند ، و اگر بخواهد فرمان عقل را بپذيرد ناچار بايد برخلاف رضاي دل خود رفتار كند. از اين بالاتر تربيت و تهذيب نفس خود انسان است . تهذيب نفس و تحصيل اخلاق آدميت از هر چيزي دشوارتر و سخت تر است ، زيرا در اينجا غالبا عقل و دل در دو قطب مخالف قرار مي گيرند . مبارزه كردن با نفس اماره سر پنجه اي بسيار قوي تر از عقل و ايمان مي خواهد. رسول اكرم ( ص) به جمعي از جوانان عبور فرمود ، ديد سنگ بزرگي را براي وزنه برداري انتخاب كرده اند و با برداشتن آن سنگ زور خود را مي آزمايند . فرمود : مي خواهيد من در ميان شما

داوري كنم و بگويم از همه قوي تر و زورمندتر كيست ؟ گفتند : بلي يا رسول الله ! آنها گمان كردند كه پيغمبر آن كس را معين خواهد كرد كه زور و بازويش قوي تر باشد ، ولي بر خلاف انتظار آنها پيغمبر اكرم فرمود : قوي ترين شما آن كس است كه در هنگام غضب و خوشحالي ، نفس اماره زمام را از كف عقل او نگيرد ، قوي ترين شما آن كس نيست كه بازوي قوي تر داشته باشد ، بلكه آن كس است كه روحيه قوي تر داشته باشد. در مقام تهذيب نفس و تحصيل اخلاق ، هميشه يك جنگ و ستيز عجيب بين دو كانون عقل و دل درگير است . تهذيب نفس و تربيت براي هماهنگ ساختن اين دو كانون است ، مستلزم ضبط و كنترل خواهشهاي دل است . اساسا نظم و انضباط از كانون عقل ناشي مي شود و آشفتگي و خودسري از كانون دل.تأثير دل در قضاوت عقلاگر عقل انسان آزاد باشد ، در امور آن طور قضاوت مي كند كه در واقع و نفس الامر چنان است : خوب را خوب و بد را بد مي بيند . اگر تحت تأثير و نفوذ كانون خواهشهاي دل باشد آن طور قضاوت مي كند كه دل مي خواهد و مي پسندد نه آن طوري كه حقيقت هست . عقل در ذات خود قاضي عادلي است ، ولي بايد استقلال اين قوه قضايي محترم باشد ، قوه مجريه يعني ميلها و خواهشها و تصميم و اراده ها او را دست نشانده خود قرار ندهد ، اگر دست نشانده شد انتظار عدالت از او نمي رود. از

سخنان مولاي متقيان علي ( ع ) است ، مي فرمايد:«" من عشق شيئا أعشي بصره ، و أمرض قلبه » " يعني هر كس كه به چيزي عشق بورزد و خواهش دلش نسبت به آن چيز طغيان كند ، آن عشق موجب شبكوري او مي شود و روحش را مريض مي كند . مقصود از اين شبكوري اين است كه در تاريكيهاي حوادث كه احتياج به هدايت و روشنايي عقل و منطق است ديگر نمي بيند . حب و بغض و دوستي و دشمني در طرز قضاوت مؤثر است  شاعر مي گويد : و عين الرضا عن كل عيب كليلة كما أن عين السخط تبدي المساويا يعني ديدني كه از روي رضا و خوشبيني باشد همه عيبها رامي پوشاند ، همان طوري كه ديدني كه از روي دشمني و عداوت باشد عيبها را آشكار مي نمايد. چون غرض آمد هنر پوشيده شد صد حجاب از دل به سوي ديده شد و از همين جهت است كه انسان هر چيزي را كه متعلق به خودش است با چشم تحسين و اعجاب نگاه مي كند . به قول سعدي : " هركسي را عقل خود به كمال نمايد و فرزند خود به جمال " . انسان غريزه حب به ذات دارد ، به خودش بيش از هر چيزي و هر كسي علاقمند است ، هميشه خودش را و آنچه وابسته به خودش است با عينك خوش بيني مي نگرد ، يعني درباره خودش و آنچه مربوط به خودش است طوري قضاوت مي كند كه دلش راضي شود ، نه آن طور كه حقيقت است . انسان اخلاق بد خود را خوب مي پندارد و

اعمال ناپسند خود را پسنديده: «"أفمن زين له سوء عمله فرآه حسنا »" آيا پس آن كس كه آراسته شد در نظرش عمل بدش ، مثل آن كس است كه چنين نيست و بد را بد و خوب را خوب مي بيند ؟«" تالله لقد أرسلناإلي امم من قبلك فزين لهم الشيطان أعمالهم»( به خدا قسم كه پيغمبراني به سوي امتهايي قبل از تو فرستاديم و شيطان اعمال آنها را در نظرشان زيبا جلوه داد .) " « قل هل ننبئكم باعخسرين أعمالا 0 الدين ضل سعيهم في الحيوه الدنيا و هم يحسبون أنهم يحسنون صنعا »"  آيا به شما خبر دهيم از زيانكارترين مردمان كه زحمت و كوشش آنها در زندگي دنيا به هدر رفته و خودشان مي پندارند كه عملشان نيك است. أميرالمؤمنين علي ( ع ) مي فرمايد :«"المؤمن لا يصبح و لا يمسي إلا و نفسه ظنون عنده"»مؤمن شامي را صبح و صبحي را شام نمي كند مگر آنكه نسبت به نفس خود و اعمال خود بد گمان است و هر لحظه احتمال مي دهد كه عملي ناپسند از او سر بزند . اگر انسان به اين مرحله برسد كه واقعا به نفس خود بد گمان باشد و خود را در معرض صدور گناه و اعمال زشت بداند ، خود به خود مراقبت مي كند و جلوي تجاوز و تعدي نفس خود را مي گيرد . واي به حال كسي كه صد در صد با عين الرضا و با عينك خوش بيني سراپاي وجود خود را مطالعه مي كند.پس از همين جا معلوم مي شود كه گاهي اين حالت براي انسان پيدا مي شود كه قوه قضاوتش مريض مي شود ، غلط

قضاوت مي كند ، از عدالت خارج مي شود ، آزادي از عقل او سلب مي گردد . اگر كانون عقل و انديشه ، مسخر دل و خواهشهاي دل شد ، نه تنها انسان خود را فقط به زبان پاك و بي عيب معرفي مي كند بلكه در دل و ضمير خود نيز واقعا خود را پاك و بي عيب تصور مي كند . نمي تواندغل آنها را ببندند ، و اسارت عقل به اين است كه خواهشهاي دل طغيان كند و زنجيرهايي از هوا و هوسها ، از تعصب و تقليدها ، براي عقل بسازد. قرآن كريم در وصف رسول اكرم ( ص ) مي فرمايد :«"يأمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم إصرهم و اعغلال التي كانت عليهم »" يعني او به نيكي امر و از زشتي نهي مي كند ، چيزهاي پاك را براي آنها روا و چيزهاي پليد و زيانبار را ناروا مي كند ، بار سنگين و غل و زنجيرها كه بر آنهاست از آنها بر مي دارد. اين بار سنگين و غل و زنجيرها همانهاست كه بر عقل و روح مردم بوده و دست و تواناي رسول خدا آنها را برداشت.خوش بيني به خود و بدبيني به ديگرانيكي از علل عمده عدم موفقيت ما مردم به اصلاح جامعه خود همين است كه هر فردي آگاه كه به خودش نگاه مي كند و به اعمال خودش نظر مي افكند عينك خوش بيني به چشم مي زند ، و آنگاه كه به ديگران و اعمال ديگران نظر مي كند عينك بدبيني و بدگماني ، و نتيجه اين است كه هيچ كس شخص خود را تقصير

كار نمي داند و چنين مي پندارد كه تقصير متعلق به ديگران است . همه چشم به عدالت اجتماع دارند و هيچ كس فكر نمي كند كه عدالت اجتماع وقتي حاصل مي شود كه افراد عادل باشند. «يا أيها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو علي انفسكم أو الوالدين و اعقربين إن يكن غنيا أو فقيرا فالله أولي بهما فلا تتبعوا الهوي أن تعدلوا »"يعني اي مردم ! در كار به پاداشتن عدالت زياد بكوشيد ، گواهي را فقط به خاطر خدا بدهيد هر چند عليه خود شما يا پدر و مادر يا نزديكان شما باشد ، غصه اينكه فلان خويشاوند غني يا فقير است نخوريد ، خداوند كه خالق آنهاست از شما كه فقط رابطه خويشاوندي داريد اولي است به اينكه حال آنها را رعايت كند ، مبادا به پيروي از هواي نفس ، از حق انحراف پيدا كنيد.يكي از فوايد اينكه تربيت مردم تربيت ديني باشد همين است كه مردم را در باطن روح و ضميرشان عادل و منصف مي كند . البته فرق است بين كسي كه از ايمان بهره اي داشته باشد و خدا را ناظر و شاهد اعمال و نيات خود بداند و آن كس كه محض مصلحت اجتماع كاري را بكند«" يا أيها الذين آمنوا عليكم أنفسكم لا يضركم من ضل إذا اهتديتم "»(اي كساني كه ايمان آورده ايد ! بر شما باد مراقبت نفسهاي خودتان ) فرضا ديگران گمراه باشند گمراهي آنها به شما صدمه اي وارد نمي آورد اگر شما خودتان راه يافته باشيد و در راه باشيد.مي دانيم كه در اسلام از طرفي نظارت بر اعمال ديگران جزء واجبات است پيغمبر فرمود :

" « كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته » "  ولي از طرف ديگر ، اين فكر شيطاني را هر كس بايد از كله خود بيرون كند كه جامعه فاسد است و ديگران خرابند . خراب بودن و گمراه بودن ديگران عذري براي اعمال بد ما پيش خدا نمي شود . يكي از تسويلات نفس انساني همين است كه گناه خود را به گردن ديگران مي اندازد.عادت به تفكر و تعقلانسان براي اينكه از چنگال تسلط شهوات تباه كننده جسم و جان و عقل و ايمان و دنيا و آخرت نجات پيدا كند ، راهي جز تقويت جانب نيروي عقل ندارد . يكي از راههاي تقويت اين نيرو اين است كه كاري كند كه تعقل و تفكر در كارها برايش به صورت يك عادت در آيد ، از عجله در تصميم بپرهيزد. شخصي آمد خدمت رسول اكرم ( ص ) ، عرض كرد : نصيحتيبه من بفرماييد . فرمود : آيا اگر ترا نصيحتي بكنم عمل خواهي كرد ؟ آن مرد در جواب گفت : بليو تا سه مرتبه اين سؤال و جواب بين رسول اكرم و آن مرد رد و بدل شد و در هر مرتبه رسول اكرم به او مي فرمود آيا اگر دستوري بدهم عمل خواهي كرد ؟ و او در جواب مي گفت بلي عمل خواهم كرد. پس از تعهد مؤكدي كه رسول اكرم از آن مرد گرفت به او فرمود : " « إذا هممت بأمر فتدبر عاقبته » " يعني هرگاه تصميم كاري را گرفتي اول تدبر و تفكر كن و عاقبت و نتيجه آن را ببين . اگر رشد و

هدايت است آن را تعقيب كن و اگر شر و ضلالت است از آن دوري كن. از طرز تعهد گرفتن رسول اكرم از آن مرد معلوم مي شود كه براي اين جمله ، فوق العاده اهميت قائل بوده ، مي خواهد به ما بفهماند كه بايد عادت به فكر و تدبر داشته باشيم و در هيچ كاري پيش از آنكه كاملا آن را زير و رو كنيم و نتايج و عواقب آن را بسنجيم ، وارد نشويم.انسان بايد از منطق پيروي كند نه از احساسات . انسان در كاري كه از روي منطق صورت مي گيرد حساب و پيش بينيهاي لازم را كرده ، نورافكن عقل و انديشه خود را به اطراف انداخته و جوانب و اطراف كار را تحت نظر گرفته است ، ولي در كاري كه از روي احساسات صورت مي گيرد نقشه و حساب و دورانديشي در كار نيست ، صرفا روح بشر از راهي داغ شده و هيجاني پديد آمده ، و انسان براي آنكه هيجان روحي خود را تسكين دهد به عملي مبادرت مي كند و به واسطه غبار و تيرگي كه از تهيج احساسات پيدا مي شود مجال دورانديشي و توجه به عواقب و نتايج كار از انسان سلب مي شود. بر همه افراد بشر كم و بيش ، هم منطق حكومت مي كند و هم احساسات يك جمله كه انسان در حضور جمعي ادا مي كند يا يك عملي كه در اجتماع انجام مي دهد از يك طرف وابسته به يك سلسله احساسات و عواطف و هيجانات دروني است ، و از طرف ديگر چون كم و بيش در اطرافش دقت و فكر شده وابسته به منطق و

تعقل است ، ولي برخي مردم بيشتر اهل منطق اند و بعضي مردم بيشتر اهل احساسات . جامعه شناسان مي گويند اين اختلاف در ميان ملل نيز ديده مي شود . بعضي از ملل به منطق نزديكترند و بعضي به احساسات.اين دستور جامع رسول اكرم مي گويد : هميشه در كارها منطق را دخالت بده و جلوي طغيان و حكومت احساسات را بگير ، مرد منطق باش نه احساسات. هر اندازه كه يك فرد يا يك ملت در راه كمال و ترقي پيش مي رود ، به تدريج از احساسات به منطق مي گرايد . نزديك شدن به حكومت منطق و خارج شدن از تحت سيطره و حكومت احساسات ، دليل بر پختگي و تكامل روح است. انسان در طفوليت و كودكي يك پارچه احساسات بي منطق است و به همين جهت از اداره كردن خود و از حفظ مصالح خود عاجز است . و به همين جهت است كه طفل را زود مي شود در جرياني وارد كرد و احساساتش را استخدام كرد و به نفع خود در مجرايي به كار انداخت ، اما هر اندازه كه از سنين عمر مي گذرد و تجربه زيادتر مي شود ، منطق در وجود انسان قوت مي گيرد  .البته تنها مرور زمان و گذشتن عمر كافي نيست كه انسانرا مرد منطق و تعقل كند . اين فضيلت اخلاقي نيز مانند همه فضايل ديگر اخلاقي تمرين و ممارست و مجاهدت لازم دارد . اولا اندوخته علمي و سرمايه فكري لازم است ، ثانيا انسان بايد مدتي با زحمت خود را وادار كند كه در پيش آمدها و تصميمها زياد فكر كند و تا عواقب و نتايج كاري

را كاملا نسنجد ، به هيجانات دروني خود ترتيب اثر ندهد. از سخنان رسول اكرم است :«" ما أخاف علي أمتي الفقر و لكن أخاف عليهم سوء التدبير » "  يعني نگراني من بر امتم از ناحيه فقر نيست ، فقر دردي است كه علاجش دشوار نيست . نگراني من از ناحيه سوء تدبير و قلت ميزان منطق و استدلال است. حديث ديگري از رسول اكرم مأثور است كه ضمنا مشتمل بر داستاني است و عملا در آن داستان فرق بين پيروي از منطق و پيروي از احساسات ديده مي شود .مردي از اعراب به خدمت رسول اكرم آمد و از او نصيحتي خواست . رسول اكرم در جواب او يك جمله كوتاه فرمود و آن اينكه : " « لا تغضب » " يعني خشم نگير ، و آن مرد هم به همين مقدار قناعت كرد و به قبيله خود برگشت . تصادفا وقتي رسيد كه در اثر حادثه اي بين قبيله او و يك قبيله ديگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرايي كرده و آماده حمله به يكديگر بودند . آن مرد روي خوي و عادت قديم و تعصب قومي تهييج شد و براي حمايت از قوم خود سلاح به تن كرد و در صف قوم خود ايستاد . در همين حال ، گفتار رسول اكرم به يادش آمد كه نبايد خشم و غضب را در خود راه بدهد . خشم خود را فرو خورد و به انديشه فرو رفت.نكاتي خورد و منطقش بيدار شد ، با خود فكر كرد چرا بي جهت بايد دو دسته از افراد بشر به روي يكديگر

شمشير بكشند ،خود را به صف دشمن نزديك كرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان ديه و غرامت مي خواهند از مال خود بدهد. آنها نيز كه چنين فتوت و مردانگي از او ديدند از دعاوي خود چشم پوشيدند . غائله ختم شد و آتشي كه از غليان احساسات افروخته شده بود با آن عقل و منطق خاموش گشت  .درسي كه از فصل بهار بايد آموختميل به تنوع و تجددانسان حالتي دارد كه از يكنواختي ملول مي شود ، طالب تجدد و تنوع است . تجدد و نوخواهي احتياجي است در وجود بشر . اما اينكه رمز اين كار چيست ، چرا بشر در كمال اشتياق چيزي را طلب مي كند و همينكه به او رسيد از شدت هيجانش كاسته مي شود ، كم كم به سردي و خستگي و احيانا به تنفر و انزجار منتهي مي شود، مطلبي است كه امشب نمي خواهم وارد بحث آن بشوم.بعضي گمان مي كنند كه اين خصيصه ذاتي بشر است . بشر هميشه مشتاق و آرزومند چيزهايي است كه ندارد . داشتن ، مدفن عشق و علاقه و خواستن است . اما بعضي ديگر نظر دقيق تري دارند ، مي گويند اگر واقعا چيزي مطلوب غريزي و ذاتي بشر باشد ، ممكن نيست كه وصال او را سرد و افسرده بكند در نهاد و غريزه بشرمعشوق و محبوبي كامل تر و عالي تر است ، محبوبي كه كمال لا يتناهي است به دنبال هر محبوبي كه مي رود ، در حقيقت ، نشاني از محبوب اصلي و واقعي خود در او مي بيند و به گمان محبوب اصلي به سراغ او مي رود ، اما پس از

وصال چون خاصيت آن محبوب اصلي را در او نمي بيند و احساس مي كند كه اين موجود قادر نيست خع وجودي او را پر كند ، به سراغ محبوبي ديگر مي رود ، و همين طور . . . مگر آنكه روزي به محبوب اصلي و حقيقي خود نائل گردد ، آن وقت به كمال واقعي خود كه اتصال به كمال لا يتناهي است ، خواهد رسيد و در بهجت و سعادت كامل غرق مي گردد و براي هميشه آرام مي گيرد و ديگر خستگي و افسردگي و كسالت در او راه نمي يابد« ألا بذكر الله تطمئن القلوب »قرآن كريم درباره بهشت مي فرمايد :«"لا يبغون عنها حولا» يعني اين تفاوت ميان نعمتهاي آخرت و اين دنيا هست كه در اين دنيا انسان طالب تحول و تغير است ، اما در آخرت طالب تغير و تحول و نو شدن و عوض شدن نيست. به هر حال ، مسلما انسان در اين دنيا طالب تجدد و تنوع است . تجدد موجب انبساط و شكفتگي خاطر ميگردد خصوصا اگر آن تجدد و تنوع در جهت حيات و تازگي زندگي باشد . تجدد و تنوع ، كدورت و ملال را از خاطر مي زدايد. هر زمان نو صورتي و نو جمال تا زنو ديدن فرو ميرد ملال در تشريع نيز اين نكته رعايت شده ، در هفته ، روزي و در سال ، ماهي براي عبادت اختصاص داده شده است ، يعني تشريع به بدرقه تكوين رفته است . روز جمعه در هفته ، و ماه رمضان در سال ، اوقات تجديد حيات معنوي و زدودن خاطر از ملالها و كدورتهاي مادي

است در حديث است :«" لكل شي ء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان » "  يعني هر چيزي بهار و فصل تجديد حياتي دارد ، بهار و فصل تجديد حيات قرآن در دل اهل ايمان ، ماه رمضان است. علي ( ع ) مي فرمايد : " «تعلموا القرآن فانه ربيع القلوب » "  ) قرآن را بياموزيد كه بهار دلها قرآن است (بهار طبيعي را خورشيد به وجود مي آورد كه پس از مدتي دوري و فاصله با اشعه گرم خود طبيعت مرده را زنده و زمين خفته را بيدار مي كند ، و بهار معنوي را خورشيد تابنده قرآن در دلهاي مرده و روحهاي افسرده ايجاد مي كند . هم از فرصت بهار معنوي بايد استفاده كرد و هم از فرصت بهار طبيعي. رسول اكرم( ص) درباره بهار معنوي يعني ماه مبارك رمضان فرمود:«" فاسألوا الله بنيات صادقة و قلوب طاهره أن يوفقكم لعبادته تلاو ه كتابه»از خداوند با نيتهاي جدي و راستين و با دلهاي پاك بخواهيد كه توفيق بندگي و تلاوت كتاب الهي به شما عنايت كند.سهم انسان از فصل بهار در قرآن كريم مكرر از اين تجديد حياتي كه براي زمين رخ مي دهد ياد شده ولي به عنوان يك درس و تعليم و به عنوان راهنمايي بشر ، كه از اين فصل چه استفاده اي بايد بكند و چه الهامي بايد بگيرد. هر يك از فرزندان زمين از گياهان و حيوانات و انسان از اين فصل حيات بخش سهمي و حقي دارند : گلها و سبزه ها در اين فصل خود را به كمال رشد مي رسانند ، به حد اعلي جمال خود را طراوت مي دهند ، اسب

و گاو و گوسفند خود را به آب و علف مي رسانند ، خود را فربه مي سازند ، جست و خيزي مي كنند. انسان هم از آن جهت كه انسان است ، عقلي دارد و فهمي ، دلي دارد و احساساتي و عواطفي ، او هم از اين فيض عام سهمي دارد . سهم انسان چيست ؟ براي بعضي از مردم فصل حيات بخش بهار الهام دهنده است ، درس است ، آموزنده است ، نكته ها و رمزها و حقيقتها در مي يابند ، اما متأسفانه استفاده بعضي ديگر از افراد از حد استفاده يك حيوان تجاوز نمي كند حاصل بهره آنها از اين تجلي با شكوه خلقت ، شكم پر كردن و عربده كشيدن و بدمستي كردن و سقوط در منتها درجه حيوانيت است . آنها در اين فصل الهام مي گيرند اما نه از اين فصل بلكه از صفات و ملكات پليد خودشان ، الهام مي گيرند اما چه چيز الهام مي گيرند ؟ جنايت و آدمكشي ، فحشاء و فساد اخلاق ، شكستن قيود و حدود انساني. آيا اين منتهاي بدبختي نيست كه محصول رسيدن ايامي به اين لطف و صفا و طراوات ، تيرگي دل و تاريكي روح و قساوت قلب باشد ؟ آري ، هر كسي بر طينت خود مي تند. به هر حال ، فصل بهار فصل تجديد حيات و زندگي از سرگرفتن زمين ماست ، فصل نشاط و خرمي زمين است ، فصلي است كه زمين در شرايط تازه و جديدي قرار مي گيرد و مستعد مي شود كه بزرگترين موهبتهاي الهي يعني حيات و زندگي به او افاضه شود. در قرآن كريم از اين حالت

زمين ، از اين تجديد حياتي كه براي اين موجود رخ مي دهد ، مكرر ياد شده . در حدود پانزده بار و شايد بيشتر در قرآن كريم به اين موضوع اشاره شده ، ولي به عنوان يك درس و يك تعليم و يك حكمت آموختني.حقايق نامحسوسافرادي در دنيا پيدا شده اند كه گفته اند ما جز به چيزهايي كه مستقيما وجود آنها را احساس مي كنيم و به وسيله يكي از حواس خود آنها را مي يابيم ايمان نداريم ، تنها چيزي قابل اعتقاد و ايمان است كه مستقيما بشود آن را احساس كرد ، هر چه محسوس نيست موجود نيست ، لذا مي گوييم طبيعت موجود است زيرا مستقيما قابل لمس و احساس است و ماوراي طبيعت موجود نيست به دليل آنكه قابل لمس و احساس نيست. گذشته از اينكه اين منطق در حد خود ناقص است - زيراچرا و به چه دليل هر چيزي كه من احساس نمي كنم ، وجود ندارد ؟ - يك نقص بزرگتري در اين طرز بيان هست و آن اينكه حساب نكرده اند كه در خود طبيعت حقايق مسلم و قطعي و غير قابل انكاري هست كه ما با وجود آنكه با يكي از حواس خود آنها را درك نكرده ايم از راه آثار وجودي آنها ، آنها را شناخته ايم . حيات و زندگي ، يكي از آنهاست . لازم نيست كه هرچه نامحسوس است متعلق به ماوراي طبيعت باشد . ماوراي طبيعت نامحسوس است ، اما هر نامحسوسي جزء ماوراي طبيعت نيست. دانشمنداني كه دقيقا در اين موضوعات حساب كرده اند و دقت كامل نموده اند به ثبوت رسانيده اند كه خيلي از حقايق مسلم در

همين جهان طبيعت كه در دامن او هستيم و در دامن او پرورش مي يابيم هست و قطعا وجود دارد و حال آنكه مستقيما قابل احساس و لمس نيست . مگر ما خود جسم و ماده را مستقيما احساس مي كنيم ؟ آنچه مستقيما حواس ما درك مي كند ، يا از نوع رنگ و شكل است يا از نوع اندازه و مقدار و يا از نوع حرارت و برودت و يا از نوع نرمي و زبري . هيچ كدام از اينها عين ماده خارجي نيست ، همه اينها عوارض و آثار ماده است . حيات و زندگي طبيعي كه براي زمين و فرزندان زمين پيدا مي شود يك حقيقت مسلم و در عين حال نامحسوسي است كه ما چون غرق در آثار و تجلياتش هستيم مي پنداريم كه مستقيما حواس ما با خود او سر و كار دارد . ما در يك گل چه مي بينيم ؟ رشد و نمو مي بينيم ، خرمي و شادابي و طراوات مي بينيم ، رنگ آميزي و عطر مي بينيم ، و از راه وجود اينها حكم مي كنيم كه زندگي در او پيدا شده . اين حكم و قضاوت ما درباره باطن اين گل كه همان حقيقت زندگي است به وسيله حواس ظاهره نيست ، به وسيله قوه ديگري است در ما كه او هم باطن ما شمرده مي شود . ما با ظاهر و پوسته وجود خود يعني با حواس بدني و آلات بدني خود ظاهر و پوسته عالم را درك مي كنيم ، و با باطن و هسته وجود خود يعني با نيروي عقل و ضمير خود كم و بيش با باطن و هسته عالم ارتباط

پيدا مي كنيم ، يعني حقايق غير محسوس را درك مي كنيم." لب " در قرآندر قرآن مجيد تعبير بسيار لطيفي است : گاهي كه مي خواهد از حقايق زير پرده ظواهر بحثي بكند مي گويد :«"اولوالالباب »" اين حقيقت را در مي يابند . يعني صاحبان لب يعني مغز خالص و جدا شده از پوست . المنجد مي گويد : " اللب خالص كل شي ء ، العقل الخالص من الشوائب " . راغب اصفهاني نيز در مفردات غريب القرآن مي گويد : " اللب العقل الخالص من الشوائب " يعني لب به عقلي مي گويند كه از آنچه با او مخلوط شده است جدا شده باشد . نمي گويد عقل خالي از شوائب ، مي گويد عقل خالص ، يعني جدا شده از شوائب . چون واقعا در ابتدا كه هنوز فكر انسان خام است نوعي آميختگي ميان محسوسات و تخيلات و معقولات هست . بعدها اينها از يكديگر جدا مي شوند و حساب هر يك جدا مي گردد . عقل انسان هرگاه به اين درجه رسد كه از مقهوريت و هم و خيال و حس بيرون آيد و خلاص گردد ، لب ناميده مي شود ، زيرا نسبت عقل انسان كه باطن است ، با قواي ظاهري حسي ، نسبت مغز است به پوست . و مغز در يك بادام و يك گردو و امثال اينها ابتدا به يكديگر آميخته است و از هم جدايي ندارند . تدريجا كه اين ميوه كامل و رسيده مي شو د ، پوستها از مغزها جدا مي شوند و هر كدام خاصيت و اثر مخصوص به خود را حفظ مي كند و اثر هيچ كدام با اثر ديگري مخلوط نمي شود .انسان

اگر در علم و معرفت كامل گردد ، عقلش از حس و وهم و خيالش جدا و مستقل مي شود ، احكام هيچ يك از آنها را با ديگري اشتباه نمي كند. در اين هنگام به چنين شخصي گفته مي شود " لبيب " ، يعني كسي كه قوه عاقله اش استقلال خود را بازيافته است. عرفا مي گويند مراتب وجود انسان با عوالم وجود متطابق است ، انسان در مراتب وجودي خود داراي جبروت و ملكوت و ناسوت است و با هر مرتبه اي از مراتب وجود و هستي خود ، با يك مرتبه و درجه از عالم كلي مي تواند مرتبط شود. دستگاه عقل و فكر انسان از همين راه حس و حواس قوام و مايه و قوت مي گيرد ، راه عبور به معقولات از ميان محسوسات است . قرآن كريم دعوت به تدبر در همين محسوسات مي كند ، زيرا از همين محسوسات بايد به معقولات پي برد و نبايد در عالم محسوسات متوقف شد :«" إن في خلق السموات و اعرض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولي الالباب»يعني در خلقت آسمانها و زمين ، در مشاهده همين پيكر عالم و پوسته و قشر عالم ، نشانه ها و دلايلي بر روح عالم و لب و مغز عالم هست ، ولي از براي كساني كه خودشان داراي لب و مغز و هسته هستند و عقل قوي و خلاص شده از حس دارند « الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفكرون « في خلق السموات و اعرض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار »" آن كساني كه خدا را در دل خود ياد

مي كنند ، در لب خود و مغز و هسته وجودي خود با خداي عالم و مركز و روح عالم ارتباط پيدا مي كنند ، در همه حال در ياد او هستند ، در حالي كه ايستاده اند و در حالي كه نشسته اند ، در حال سستي و در حال سختي ، در همه حال در نظام عالم فكر مي كنند ، مي رسند به آنجا كه به حركت غائي و تسخيري موجودات پي مي برند و مي فهمند كه عبث نيست ، خودشان عبث آفريده نشده ا ند ، قيامت و رسيدن نتيجه اعمالي در كار هست.در جاي ديگر مي فرمايد :«"فبشر عبادي ، الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوا اعلباب »"يعني نويد بده آن دسته از بندگان مرا كه به سخن گوش فرا مي دهند ، اما از ميان آنچه مي شنوند آنكه بهتر است براي عمل و پيروي انتخاب مي كنند. آنها هستند كساني كه خداوند آنها را رهبري كرده ، و آنها هستند صاحبان لب. سخني كه انسان مي شنود به وسيله گوش مي شنود . گوش يك حاسه است در بدن ما . براي گوش تفاوتي نيست كه آنچه مي شنود چه باشد ، تميز دادن و غربال كردن شنيده ها كار گوش نيست . اما نيروي ديگري در انسان هست كه قادر است فرآورده هاي گوش را مورد رسيدگي قرار دهد ، روي آنها حساب كند ، خوبي و بدي و صحت و سقم و درستي و نادرستي هر يك از آنها را به دست آورد . آن قوه و نيرو ، باطن ونامحسوس است نه ظاهر و محسوس ، كاري هم كه صورت مي دهد از نوع كارهاي محسوس

نيست. آري ، انسان با قشر و پوسته و قسمت محسوس و ظاهر جهان وجود خود ، با قشر و پوسته محسوس جهان بزرگ ارتباط پيدا مي كند ، و با قسمت هسته و مغز نامحسوس جهان وجود خود ، با باطن و هسته و مغز و جنبه هاي نامحسوس جهان بزرگ ارتباط پيدا مي كند.شخصي از أميرالمؤمنين ( ع ) سؤال كرد " هل رأيت ربك ؟ " ( آيا خداي خود را ديده اي ؟ ) . فرمود : " « لم أعبد ربا لم أره » " ( من خدايي را كه نديده ام بندگي نكرده ام) . بعد فرمود:«" لم تره العيون بمشاهده العيان و لكن رأته القلوب بحقايق الايمان» . بلي خدا ديده مي شود اما نه با چشم . چشم ابزار اين كار نيست و براي اين كار آفريده نشده است . او را دل روشن به نور ايمان مي بيند . ديده دل است كه مي تواند او را شهود كند.ديدن روي ترا ديده جان بين بايد                        اين كجا مرتبه چشم جهان بين من استجسم ظاهر روح مخفي آمده است                       جسم همچون آستين جان همچو دستباز عقل از روح مخفي تر بود                              حس بسوي روح زوتر ره بردروح وحي از عقل پنهان تر بود                           زانكه او غيب است و اوزان سر بودآن حسي كه حق بدان حس مظهر است             نيست حس اين جهان آن ديگر استمحدوديت حواس انسان در ناحيه بدن و ساختمان جسمي خود بسيار محدود است ، در تحت يك شرائط معين فقط مي تواند باقي بماند ، در حد معيني از حرارت و حد معيني از فشار هوا و با ميزان معيني از مواد غذايي و در

اندازه معيني از زمان و قدر معيني از مكان مي تواند به حيات و زندگي خود ادامه دهد ، ولي در قسمت باطن و روح خود ، اين قيود و حدود را ندارد ، اين شروط و اندازه ها برايش نيست . و اگر انسان در ناحيه روح خود متقدر و متعين به اين حدود و اشكال و قالبها بود ، نمي توانست كلي و مرسل و نامحدود را يعني همين قواعد كلي را كه در علوم طبيعي و رياضي هست درك كند و به آنها نائل شود ، چون در قسمت جسم محدود و معين و متقدر است ، هر چيزي را كه به واسطه آلات جسماني يعني به واسطه يكي از حواس خود ادراك مي كند ، محدود و متعين است . چاره اي از اين ادراك محدود نيست ، همين محدود راه عبور نامحدود است . بشر از محدود به نامحدود و از جزئي به كلي و از نسبي به مطلق سير مي كند . ممكن نيست كه انسان بتواند نامحدود را با يكي از حواس جسماني خود احساس كند ، اما مي تواند نامحدود را تعقل كند انسان مي تواند با ديده بصيرت و با چشم غير جسماني ، نامحدود را شهود كند ، ولي ممكن نيست كه نامحدود در محدود و نامتعين در متعين جا بگيرد. مولوي مي گويد :چشم حس همچون كف دست است و بس نيست كف را بر همه آن دسترس اين بيت را در ضمن مثلي عالي براي همين موضوع يعني براي موضوع محدود بودن ادراك حسي انسان آورده و آن اينكه فيلي از هندوستان به جايي كه اسم فيل را شنيده بودند ولي

خود فيل را نديده بودند آوردند و آن را در تاريكي قرار دادند . مردم مي رفتند در تاريكي آن حيوان را با دست خود لمس مي كردند و بعد بيرون مي آمدند و درباره اش قضاوت مي كردند . يكي دستش به خرطوم فيل رسيد ، وقتي بيرون آمد از او پرسيدند فيل چه شكلي داشت ، گفت به شكل ناودان بود ، ديگري دستش به گوش فيل خورده بود و در جواب كساني كه پرسيدند فيل چه شكلي داشت ، گفت به شكل بادبزن بود ، سومي كه دستش به پاي فيل خورده بود گفت فيل به شكل عمود است ، چهارمي كه پشت فيل را لمس كرده بود گفت فيل به شكل تخت است. پيل اندر خانه اي تاريك بود عرضه را آورده بودندش هنود از براي ديدنش مردم بسي اندر آن ظلمت همي شد هر كسي ديدنش با چشم چون ممكن نبود اندر آن تاريكي اش كف مي بسود آن يكي را كف به خرطوم اوفتاد گفت او چون ناودانستش نهاد آن يكي را دست بر گوشش رسيد آن بر او چون بادبيزن شد پديد آن يكي را كف چو بر پايش بسود گفت شكل پيل ديدم چون عمود آن يكي بر پشت او بنهاد دست گفت خود آن پيل چون تختي بد است همچنين هر يك به جزئي چون رسيد فهم آن مي كرد هر جا مي تنيد از نظر گه گفتشان بد مختلف آن يكي دالش لقب داد اين الف در كف هر كس اگر شمعي بدي اختلاف از گفتشان بيرون شدي آنگاه از همه اينها اين طور نتيجه مي گيرد : چشم حس همچون كف دست است و بس

نيست كف را بر همه آن دسترس چشم دريا ديگر است و كف دگر كف بهل و زديده در دريانگرقرآن و مسأله تفكراصل تفكر  يكي از اصول تعليمات قرآن كريم دعوت به فكر كردن و تدبر كردن است : تفكر در مخلوقات خدا براي پي بردن به رازها و اسرار آفرينش ، تفكر در احوال و اعمال خود براي وظيفه درست انجام دادن ، تفكر در تاريخ و زندگيهاي مردمي كه گذاشته اند براي شناختن و پي بردن به سنن و قوانيني كه خداوند براي زندگاني جماعات بشري قرار داده.تفكر اگر سطحي و پراكنده باشد كار آساني است ، اما فايده و اثر و نتيجه اي بر آن مترتب نيست ، ولي اگر علمي و مبني بر مطالعات دقيق و آزمايشها و حسابگريها باشد و يا لااقل انسان بخواهد آثار فكري مردان فكر و انديشه را به دقت كامل مطالعه كند ، كار مشكلي است ، ولي در عوض بسيار مفيد است و سرمايه بزرگ و ذخيره هنگفتي براي روح بشر به شمار مي رود. دين اسلام ركن اساسي و پايه اصلي خود را توحيد قرار داده است . توحيد بالاترين و عظيم ترين انديشه اي است كه به دماغ بشر رسيده ، بسيار دقت و نازك كاري مي خواهد . و از طرفي در اصول اين دين و بالاخص در اصل اصول آن يعني توحيد ، تقليد محكوم شده و تحقيق لازم شمرده شده ، ناچار بايد اين دين تفكر و تدبر و تحقيق و جستجو را فرض بشمارد و قسمت مهمي از آيات خود را به اين موضوع اختصاص بدهد ، و همين كار را كرده است.

قرآن كريم موضوع تفكر را مطلق و مبهم نگذاشته ، علي الاجمال نگفته برويد فكر كنيد ، در هر موضوعي كه بود ، بود و در اطراف هر چيزي كه بود ، بود . موضوعات را به طور كلي به دست مي دهد . مثلا در آيه 164 از سوره بقره موضوعاتي براي مطالعه معين مي كند و به مردم مي گويد برويد كمر همت ببنديد و در اين موضوعات تحقيق و مطالعه كنيد :«" إن في خلق السموات و اعرض و اختلاف الليل و النهار» . در اطراف آسمانها ، در اطراف زمين ، در اطراف گردش شب و روز مطالعه كنيد ، نظام كواكب و ستارگان را به دست بياوريد ، زمين و طبقات زمين و آثار زمين و عاملي را كه سبب ميشود در هر 24 ساعت وضع زمين نسبت به خورشيد يك تغيير كلي بكند و شب و روز پيدا شود بشناسيد ، در اطراف اينها مطالعه و تحقيق كنيد ، علم ستاره شناسي و هيأت به وجود بياوريد ، به علم زمين شناسي آگاه شويد .« و الفلك التي تجري في البحر بما ينفع الناس »" اين كشتيها كه بر روي آب دريا حركت مي كنند و بشر از اين راه منفعتهايي مي برد ، مسافتهايي طي مي كند ، بر علم و معرفت خود مي افزايد ، استفاده تجارت مي برد ، از اين استعدادي كه به او داديم استفاده مي كند ، دريا و كشتي و غرق نشدن كشتي و منافعي كه بشر از راه كشتيراني مي برد همه روي اندازه و حساب و قانون و نظمي است كه انسان فقط از نزديك و از روي مطالعه

و تحقيق مي تواند به آنها آشنا شود . «"و ما أنزل الله من السماء من ماء فأحيي به اعرض بعد موتها » . " اين آب باراني كه از بالا به پايين مي ريزد و خداوند به اين وسيله زمين مرده را زنده مي كند ، هزارها راز و رمز در اين كار نهفته است كه فقط افراد متفكر و مطالعه كن و محقق كه نيروي فكر خود را صرف اين كار مي كنند از اين رمزها و رازها مطلع مي شوند ، جو و كائنات جوي را مي شناسند ، خواص باران را در مي يابند ، گياهها را مي شناسند . " « و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و اعرض »" وزش و گردش بادها ، ابرهايي كه ميان آسمان و زمين مسخرند و در حركت ، در همه اينها آيتها و نشانه ها از حكمت و صنع باري تعالي است ، اما براي كساني كه تعقل و تدبر و تحقيق كنند و خلقت را بشناسند. اگر كسي كه شما خود او را نديده ايد كتابي تأليف كند و بعد نامه اي براي شما بنويسد و در آن نامه يادآوري كند كه اگر مي خواهيد مرا كاملا بشناسيد كتاب مرا مطالعه كنيد ، و مخصوصا فصلهايي از آن كتاب را در آن نامه معين كند و بگويد آن فصلها را كاملا مطالعه كنيد ، واضح است كه بايد فصول آن كتاب را از روي تحقيق و دقت كامل با رجوع به معلم و استاد ، با رجوع به كتاب لغت ، با ياد گرفتن حروف و الفبايي كه آن كتاب با آن حروف و آن الفبا نوشته شده ، با ياد

گرفتن زبان آن كتاب ، آن كتاب را بخوانيم و مؤلف را كه نديده ايم از اين راه بشناسيم . بديهي است كه به صرف نگاه كردن به پشت كتاب و جلد كتاب نمي توان مؤلف را شناخت مطالعه سطحي عوالم وجود كه مقرون به تحقيق و مطالعه دقيق علمي نباشد كه علماي هر فن ، علماي هيأت و ستاره شناسي ، علماي زمين شناسي ، علماي زيست شناسي ، علماي معرفة النفس ، متخصصين مطالعه كائنات جو به دست آورده اند ، مطالعه سطحي كه مقرون به تحقيق و دقت نباشد مثل مطالعه كردن پشت جلد كتاب است ، كافي نيست . انسان چيز درستي نمي فهمد ، بر خلاف مطالعات علمي و تحقيقي . اساسا تفكر ، تجزيه و تحليل معلوماتي است كه انسان در ذهن خود اندوخته است . تفكر سير در فراورده هايي است كه براي ذهن ابتدا پيدا مي شود ، مانند عمل شناوري است كه انسان در آب از اين طرف به آن طرف مي كند . پس بايد معلوماتي باشد تا انسان قادر به تفكر شود ، بايد آبي باشد كه انسان بتواند در آن شناوري كند. آن كس كه يك بوته گل را كاملا مي شناسد ، از وضع ريشه و ساق و برگ گل و از كيفيت تغذي و تنفس و رشد و نمو و توليد مثل او مطلع است ، مي تواند در آن بينديشد و به قدرت و علم و حكمت و تدبير و تقديري كه در آن گل به كار رفته پي ببرد ، اما آن كس كه از گل فقط حجمي و شكلي مي بيند ، از راز درون آن آگاه

نيست و قادر به تفكر در اين گل از لحاظ ارتباطش با تقدير و تدبيري كه بر جهان حكمفرماست ، نمي باشد. مايه تفكر ، علم است . مي گويند امر به شي ء ، امر به مقدمه آن هست، چون تفكر بدون علم و معلومات ميسر نيست پس امر به تفكر ، امر به سرمايه تفكر يعني كسب معلومات صحيح درباره مخلوقات هم هست . منظور اين است كه قرآن كريم نه تنها مردم را به تفكر تشويق كرده ، بلكه موضوعات تفكر را در اين آيه و آيات زياد ديگر معين كرده.يگانگي مسأله وجود و وحدت صانع در قرآناين نكته را هم بگويم : در قرآن كريم دليل وجود خدا و دليل وحدت خدا يكي است . همان چيزي كه دليل بر وجود خداست همان چيز عينا دليل بر وحدت ذات احديت است . فلاسفه معمولا بحث اثبات واجب الوجود و بحث توحيد واجب الوجود را جدا ذكر مي كنند ، و همچنين متكلمين اسلامي كه از فلاسفه پيروي كرده اند . ولي در قرآن اين طور نيست ، يعني اين طور نيست كه در يك جا دليل بياورد كه خالق و واجب الوجود و ذاتي كه او قائم به خود است و قائم به غير نيست وجود دارد ، و در جاي ديگر دليل بياورد كه خالق و واجب الوجود و آن ذاتي كه قائم به خود است ، يكي است نه بيشتر . و اين نكته عجيبي است از قرآن كريم.در منطق قرآن ذات احديت به طوري معرفي شده كه فرض تعدد و ثاني از براي او نمي شود كرد و اين مطلب در ضمن

آيات قرآن به طور اشاره آمده ، ولي اميرالمؤمنين(ع ) در نهج البلاغه اين مطلب را كاملا بيان فرموده . و اين يكي از معارف بزرگ قرآن است كه به طور وضوح اعجاز اين كتاب به شمار مي رود ، بيان كننده اين اعجاز هم علي ( ع ) است ، بيان اين اعجاز هم اعجاز ديگري است. در حديث است كه از اميرالمؤمنين پرسيدند :«"هل عندكم شي ء من الوحي ؟ » " ( آيا در نزد شما چيزي از وحي هست ؟ ) يعني آيا بر شما وحي فرود مي آيد ؟ فرمود : " « لا ، و الذي فلق الحبة و برأ النسمةإلا أن يعطي الله عبدا فهما في كتابه » " فرمود نه ، قسم به آن خدا كه دانه را شكافت و جانداران را آفريد مگر اينكه خداوند به بنده خود تفضل كند و به او فهم قرآن را بدهد . علي در اين جمله مي خواهد بفرمايد معارف عجيبي كه از وجود مقدسش رسيده ، در اثر فهم و پي بردن به مقاصد و معاني قرآن بوده است. گفتم نظامي كه در خلقت و آفرينش است هماهنگي و ارتباطي بين موجودات نشان مي دهد و اجزاي عالم مجموعا يك واحدي را به وجود آورده اند . بين اجزاي هر مجموعه اي ممكن است ارتباط و وحدت و هماهنگي باشد و ممكن است نباشد ، با يك مثال اين مطلب را توضيح مي دهم :گله گوسفند يك مجموعه اي است كه بين اجزاي اين مجموعه اتصال و هماهنگي نيست  هر كدام از گوسفندها مستقلا براي خود راه مي رود ، براي خود علف مي خورد ، براي خود مي خوابد

، و مجموعا ساختمان واحدي را تشكيل نمي دهند، آن اندازه هماهنگي بين آنها وجود دارد كه چوپان آنها را حركت مي دهد. ولي هر يك از آن گوسفندها ساختمان بدنش از ميليونها و ميلياردها سلول زنده ساخته شده : يك عده سلولها نسج پوست بدن او را تشكيل مي دهند و اين وظيفه را به عهده دارند كه محفظه اي براي ساير اجزا بسازند ، يك عده ديگر ساختمان عضله اش را ، يك عده ديگر ساختمان قلبش را ، يك عده ديگر ساختمان چشم او را و همين طور . . . همه اينها در عين اينكه كارهاي متفرق و متعددي انجام مي دهند و در مرتبه وجود خود هر كدام وظيفه و هدفي دارند و هيچ دسته اي از وجود دسته ديگر آگاه نيست ، سلول خون نمي داند سلول گوشت هم هست ، سلول گوشت نمي داند سلول عصب هم هست ، سلول پوست هم هست هيچ كدام نمي دانند كه در تسخير و استخدام يك مجموعه اي هستند كه يك واحد گوسفند است و آن واحد خودش روحي دارد و حياتي دارد ، هدف و مقصدي دارد كلي تر و عالي تر . هدفهاي هر يك دسته از اين سلولها جزئي است و مقدمه اي است و وسيله اي است براي يك هدف كلي تر و عمومي تر. به مناسبت امشب كه شب نوزدهم ماه مبارك رمضان است و شب ضربت خوردن مولاي متقيان علي ( ع ) است تتمه سخن خود را به حالات آن حضرت اختصاص مي دهم. رسول اكرم به قاتل اميرالمؤمنين علي ( ع ) لقب " « أشقي الاخرين» "داده بود. رسول خدا سخن به گزاف

نمي گفت ، براي آن اين لقب را داده بود كه با شهادت علي ( ع ) لطمه بزرگي به عالم اسلام وارد شد كه غير قابل جبران بود . اشخاص بزرگ همه وقت وجودشان مفيد است ، ولي گاهي از نظر اجتماعي در يك موقع خاصي قرار مي گيرند كه وجود آنها در آن موقع خيلي حساسيت پيدا مي كند . يك شخصيت اجتماعي گاهي در يك موقعيت قرار مي گيرد كه سرنوشت يك ملت عظيم را در دست مي گيرد و لحظات خاصي پيش مي آيد كه اگر در آن لحظات از بين برود ، از بين رفتنش از بين رفتن فرد نيست ، از بين رفتن حق است ، از بين رفتن يك رژيم و يك مسلك است. علي ( ع ) در زمان حياتش فرمود : تا من هستم مردم در دو صف حج مي كنند  البته مقصود تنها دو امير الحاج داشتن نيست ، يعني در دو صف زندگي مي كنند ، در دو راه ، دو طريق و دو مسلك حركت مي كنند . آن وقت مردم مجموعا دو حزب بودند : يكي حزب و جمعيتي كه معاويه تشكيل داده بود و اهل دنيا را دور خود جمع كرده بود ، و يكي هم حزب و جمعيتي كه دور علي) ع ) بودند و طرفدار واقعي قرآن و اسلام و قوانين اسلام و عدالت اجتماعي اسلام بودند ) ، ولي همينكه من رفتم همه در يك صف حج مي كنند " « يحجون صفا واحدا » " ، كار يكسره مي شود . همان طور هم شد و كار بعد از علي ( ع ) يكسره شد. اين است

كه فاجعه شهادت علي - قطع نظر از مقام قدس وقربي كه علي در نزد خدا دارد - زيان بزرگي براي ملت مسلمان بود كه اثرش براي هميشه در تاريخ باقي ماند. عبدالرحمان بن ملجم خودش از خوارج بود ، از كساني بود كه هم علي ( ع)را تكفير مي كردند هم معاويه را . خوارج مي خواستند اين دو نفر را با عمرو عاص از بين ببرند . سه نفر در مكه با هم پيمان بستند كه علي و معاويه و عمرو عاص را در يك شب ترور كنند . يكي از آن سه نفر عبدالرحمان بن ملجم مرادي بود . كسي كه مأمور عمرو عاص بود در مسجد به سراغش رفت ، ولي در آن شب خود عمرو عاص نيامد و شخص ديگري به نام خارجه كه ظاهرا قاضي مصر بود از عمرو نيابت كرد و به نماز ايستاد و نشناخته كشته شد كسي هم كه مأمور كشتن معاويه بود ضربت خود را زد ، ولي آن ضربت كاري واقع نشد كه او را بكشد و تنها عبدالرحمان بن ملجم بود كه به مقصد خودش رسيد. با اين مقدمه ، نتيجه طبيعي از ميان رفتن علي ( ع ) روي كار آمدن خطرناكترين حزبي بود كه تاريخ اسلام به خود ديده است . در آن وضع و موقع حساس ، رفتن علي ( ع ) رفتن شخص نبود ، همان طوري كه مبارزه او هم با مخالفينش مبارزه شخصي نبود كه با پيروز شدن يك طرف ، فردي جاي فردي را بگيرد ، جنگ عقيده و مرام بود ، جنگ مسلك و روش بود ،

مبارزه طرز حكومتي كه با طريقه انبياء و اولياء وفق مي دا د ، با طرز حكومت فراعنه و جبابره بود ، مبارزه توحيد با شرك ، و عدل با جور بود . لهذا با مدفون شدن علي سلام الله عليه بسيار چيزها مدفون شد.استدلال قرآن به مسأله حيات بر توحيدبهار و رستاخيزسنت عجيب زنده كردن و ميراندن از موضوعاتي است كه همواره بشر را در مقابل خود به تفكر و تحقيق واداشته است . در قرآن مجيد اين موضوع به عنوان يك آيت عظيم الهي ياد شده . در قسمتي از آيات ، اين سنت جاريه به عنوان آيت ذات مقدس احديت ياد شده مثل آيه 159 سوره بقره كه در دو جلسه پيش درباره اش بحث شد و در بعضي از آيات ، اين موضوع به عنوان نمونه تبديل نشئه اي به نشئه ديگر و به عنوان رستاخيز كوچكي كه مي تواند نمونه قيامت كبيري باشد ذكر شده ، مثل آنكه در سوره مباركه فاطر مي فرمايد :»"و الله الذي أرسل الرياح فتثير سحابا فسقناه إلي بلد ميت فأحيينا به اعرض بعد موتها كذلك النشور »" يا در سوره ق مي فرمايد :«"و نزلنا من السماء ماء مباركا فأنبتنا به جنات و حب الحصيد و النخل باسقات لها طلع نضيد 0 رزقا للعباد و أحيينا به بلده ميتا كذلك الخروج »"  در بعضي از آيات به هر دو موضوع اشاره شده، مثل آيه 5 سوره مباركه حج « و تري اعرض هامده فاذا أنزلنا عليها الماء اهتزت و ربت و أنبتت من كل زوج بهيج 0 ذلك بأن الله هو الحق و أنه يحيي الموتي و أنه علي كل شي ء قدير

»" و بعضي آيات ديگر. اساسا در قرآن عنايتي است كه خداوند را به صفت محيي و مميت  دهنده حيات و گيرنده آن  معرفي كند و حيات دادن را صفت خاص خدا قرار دهد. در اين زمينه آيات زيادي هست كه لزومي ندارد ذكر شود ، آنچه لازم است اين است كه به منطق قرآن در اين باب آشنا بشويم . نكته اي كه ما بايد توجه داشته باشيم اين است كه آنچه آيت توحيد و نشانه قدرت ازلي الهي گفته شده همين سنت جاريه احياء و اماته و ميراندن و بردن و آوردني است كه معمولا مي بينيم . يعني همين چيزي كه در جلوي چشم همگي است و عادت كرده او را مي بينيم ، يك جلوه اي است از جلوات ملكوت الهي هر چند بسياري از مسائل مربوط به حيات و زندگي هنوز براي بشر مجهول است و به صورت معماست ، همين بشري كه از طرفي در دل ذره راه يافته و از طرف ديگر آهنگ مسافرت به فضا دارد و ممكن است روزي ستارگان و ماه و خورشيد را عملا مسخر كند ( الان هم مسخرند ولي ممكن است روزي برسد كه بشر از نزديك مانند زمين از آنها بهره برداريها بكند) ، همين بشر در مقابل اسرار غامض و پيچيده يك ذره حياتي درمانده است.يكي از دانشمندان جديد مي گويد : مي دانيد آن چيست كه از خلقت زمين و سيارات ، و حتي از همه كون و مكان ، بالاتر و مهمتر است ؟ آن ذره بسيار كوچكي است كه ماده حياتي را تشكيل مي دهد به نام " پروتوپلاسم " يا جرثومه حياتي . آنگاه

شرحي در اطراف وضع عجيب و بغرنج و پيچيده اين ذره بيني و فعاليتهاي عجيب ترش مي دهد. در عين اينكه بسياري از مسائل مربوط به حيات و زندگي لا ينحل است ، يك درس نسبتا ساده و بسيار مفيدي است كه ما از اين درس مي توانيم استفاده كنيم.جستجوي خدا در معلومات نه در مجهولاتبعضي افراد عادت دارند كه خدا را در ميان مجهولات خودشان جستجو كنند يعني به هر معمايي كه رسيدند و نتوانستند آن را حل كنند آن را به ماوراي طبيعت ارجاع مي كنند.از بعضي اشخاص اگر بپرسيد كه چطور شد اين ناني كه تو مي خوري به اين صورت در آمد و نان شد ، مي گويد:آرد بود و در دكان نانوايي خمير شد و در تنور پخته شد. - چطور شد كه آرد شد ؟ - گندم بود و در آسياب زير سنگ آرد شد.- گندم چطور به وجود آمد ؟- زارع آن را كاشت و او از زمين روييد و بعد آن زارع آن را درو كرد و خرمن كرد و كوبيد و از كاه جدا كرد. - چطور شد كه روييد ؟ - باران آمد و آفتاب تابيد و سبز شد. - چطور شد كه باران آمد ؟- اين را ديگر خدا آورد. مثل اين است كه خداوند تا قبل از اين مرحله در جريان نبود ، در اين مرحله وارد جريان شد. اين گونه تصور درباره خدا غلط و گمراه كننده بلكه كفر و الحاد است در اين گونه تصور ، انسان خدا را شبيه و همپايه يكي از مخلوقاتش قرار داده ، او را علتي در عرض علتها و اسبابهاي

اين جهان فرض كرده ، و حال آنكه او فوق همه علتها و اسبابها و سرچشمه همه علل و اسباب است. در اين گونه طرز تفكرها مثل اين است كه بين خدا و اسباب مادي تقسيم كار شده : نيمي را خدا و نيمي را غير خدا انجام مي دهد ، قسمتي از كارها را اسباب مادي انجام مي دهد و قسمتي را خدا . مثل اين است كه در ساير كارها خدا دخالت نداشته است و در آمدن باران و ابر كه كار خدا است ، سبب ديگري مانند ساير اسباب دخيل نبوده . و اگر بگويي خير ، آمدن باران و حركت ابر هم يك سببي مانند همين اسباب دارد ، ديگر در نظر او جايي براي خدا باقي نمي ماند. خدا را تا آنجا كه اسباب ظاهري طبيعت را مي بيند از پختن نان و آرد شدن گندم و افشاندن بذر و شخم زدن زمين و آمدن باران دخالت نمي دهد . از آن نقطه به بعد چون اسباب ظاهري طبيعي را نمي بيند و نمي داند ، خدا را دخالت مي دهد ، يعني خداوند را در ميان مجهولات خود جستجو مي كند . مثل اينكه ماوراء الطبيعه انباري است كه ما مجهولات خود را بايد به آنجا ارجاع كنيم. خدايي كه در رديف علل ماده و طبيعت قرار بگيرد خداي واقعي نيست. خدايي كه قرآن معرفي مي كند اين طور نيست . طبق تعليمات قرآن اين طرز فكر در باب توحيد ، شرك است و كفر و الحاد . خدايي كه قرآن معرفي مي كند با همه چيز هست و در همه جا حاضر است ، هيچ

جا از او خالي نيست و نسبتش با همه موجودات و علل و اسباب علي السواء است ، تمام سلسله منظم علل و اسباب قائم به ذات اوست. آن روش ، روش معمولي افرادي است كم عمق كه خداوند را در ميان مجهولات و مسائلي كه علل ظاهري آنها را نمي دانند جستجو مي كنند ، ولي قرآن از طريق حيات و ممات و نظام متقن و موجودي كه هست ، از راه اينكه در اين نظام موجود و متقن ، افق حيات بالاتر از افق ماده است ، نوري است كه بر پيكر بي روح ماده مي تابد ، كمالي است كه بر او افاضه مي شود ، حقيقتي است كه ماده صرفا جنبه قبول و پذيرش نسبت به او دارد نه جنبه فاعليت و دهش ، از اين راه دست ما را مي گيرد و ما را به افق ملكوت و باطن جهان نزديك مي كند.مطابق اين بيان و اين طرز فكر ، حيات و زندگي در هر جا كه پيدا شود ، در هر ماده اي كه پيدا شود ، طبق هر شرايط و قانوني كه پيدا شود ، خواه ابتداء به طور خلق الساعه پيدا شود و خواه از طريق تدريج و تكامل ، خواه زنده اي از زنده ديگر مشتق شده باشد و يا شرايط حيات به طور ديگر فراهم شده باشد ، خواه فراهم كننده شرايط حيات و زندگي بشر باشد اگر روزي بشر قادر شد كه شرايط حيات را به طور تكميل فراهم كند و يا فراهم كننده شرايط ماده حياتي بشر نباشد ، پيش آمدهاي خاص باشد ، در همه اين صور و احوال

، حيات و زندگي فيض خدا و نور خداست . نوري است كه بعد از فراهم شدن شرايط و استعداد ، بر ماده افاضه مي شود .داستان آدم در قرآننكته عجيب اين است كه در قرآن كريم قضيه و داستان آدم ابوالبشر آمده ولي به عنوان يك تعليم ديگري نه به عنوان شهادت بر توحيد و اينكه به دليل اينكه زندگي بشر به آنصورت آغاز شده پس به خدائي خدا اعتراف كنيد . البته قرآن كريم خلقت آدم را به كيفيت خاصي بيان فرموده كه كم و بيش مي دانيم و نظريه هاي علم الحيات هم به فرض اينكه به حد تحقيق رسيده باشد و قانون اشتقاق انواع مسلم باشد ، دليلي در دست نيست كه ممكن نيست يك انقلاب دفعي پيش آيد و يك جهش عظيم رخ دهد و در مدت كمي يك توده خاك به يك انسان سوي معتدل تبديل شود ، يعني مراحلي كه بايد در طول قرنها و نسلها فراهم شود در تحت يك شرايط ديگر با سرعت فراهم گردد ، و حتي خلاف سنن جاريه كون هم نيست . در سنن كون ، با اختلاف شرايط و احوال ، سرعت و بطؤ يك حركت تغيير مي كند ، همان طوري كه مانعي نيست ، برعكس ، حركتي را كندتر كنند نظير آنكه در شرايط معيني دوره كودكي و جواني و پيري را طولاني تر كنند و خيلي هم طولاني تر كنند. به هر حال ، مقصود توضيح اين روش تعليماتي قرآن بود كه در مسأله توحيد به موضوع آغاز حيات متمسك نشده و نگفته به دليل اينكه حيات و زندگي آغازي و شروعي دارد خواه آنكه

از يك سلول آغاز شده باشد يا از يك موجود چند ميليون سلولي به اين دليل خدا را بشناسيد داستان آدم ابوالبشر را هم به منظور ديگري بيان كرده . منظور از آن داستان تعليمات ديگري است و شايد كمتر داستاني است مانند داستان آدم پر نكته . اين داستان براي بيان بالا بردن مقام انسان و اينكه انسان اگر به مرتبه تعليم اسماء الهي برسد از فرشتگان بالاتر است ، فرشتگان در پيشگاه چنين فردي خضوع مي كنند و سجده مي آورند ، براي تنبيه به دشمني شيطان و آگاه كردن بشر كه به وسوسه هاي دروني خود توجه داشته باشد كه او را از راه به در نبرد ، براي تكبر آمده كه يك تكبر شيطان را از قرب الهي بيرون راند ، براي تنبيه به خطرات طمع و سقوطي كه انسان از درجات عالي به واسطه تخلف اوامر الهي مي كند آمده ، براي اشعار به مقام عالي و استعداد بزرگترين مقامي كه انسان دارد آمده و آن مقام خلافت الهي است ، و بالاخره به يك سلسله تعليمات اخلاقي و عرفاني در آن قضيه اشاره شده :«" وإذ قال ربك للملائكةإني جاعل في اعرض خليفه قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال إني أعلم ما لا تعلمون 0 و علم آدم اعسماء كلها ثم عرضهم علي الملائكة فقال أنبئوني بأسماء هؤلاءإن كنتم صادقين  قالوا سبحانك لا علم لناإلا ما علمتناإنك أنت العليم الحكيم 0 قال يا آدم أنبئهم بأسمائهم فلما أنباهم بأسمائهم قال ألم أقل لكم إني أعلم غيب السموات و اعرض و أعلم ما تبدون و

ما كنتم تكتمون »" يعني آن زمان كه پروردگار توبه فرشتگان گفت من در زمين جانشين قرار خواهم داد ، گفتند آيا مي خواهي مخلوقي در زمين قرار دهي كه فساد و خونريزي مي كند و حال آنكه ما ترا تسبيح و حمد و تقديس مي كنيم ؟ گفت من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد . تمام نامها را به آدم ياد داد ، بعد آنان را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت اگر راست مي گوييد به من بگوييد نام اينها چيست گفتند ما جز آنچه تو به ما آموخته اي نمي دانيم ، البته تويي دانا و حكيم . گفت اي آدم ! تو نامهاي آنها را به اينها بگو . چون آدم نامهاي آنها را گفت ، خداوند گفت من به شما نگفتم كه من از نهان و سر آسمان و زمين آگاهم ؟ آنچه شما ظاهر سازيد و آنچه پنهان داريد همه را مي دانم.  در مضمون اين آيات نكات زيادي هست كه فعلا مجال شرح آن نيست . چيزي كه در اين آيات و همچنين آيات ديگري كه در داستان آدم است ذكر نشده استدلال به خلقت استثنايي آدم بر توحيد است.دعاامشب مصادف است با شب شهادت مولاي متقيان و پيشواي خداپرستان علي مرتضي ( ع ) . امشب علاوه بر اينكه شب شهادت مولاست ، احتمالا شب قدر است ، شبي است كه زنده دلان اين شب را زنده مي دارند و به نماز و توبه و استغفار و دعا صبح مي كنند و قلب خود را در مثل امشب از كدورت گناهان صيقل مي دهند . به همين مناسبت چند كلمه اي در اطراف اين حالت معنوي يعني

دعا صحبت مي كنم.روحانيت دعاقطع نظر از اجر و پاداشي كه براي دعا هست و قطع نظر از اثر استجابتي كه بر دعا مترتب است ، دعا اگر از حد لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگي كند و روح انسان به اهتزاز آيد ، يك روحانيت بسيار عالي دارد مثل اين است كه انسان خود را غرق در نور مي بيند . شرافت گوهر انسانيت را در آن وقت احساس مي كند . آن وقت خوب درك مي كند كه در ساير اوقات كه چيزهاي كوچك او را به خود مشغول داشته بود و او را آزار مي داد چقدر پست و ساقط و سافل بوده . انسان وقتي كه از غير خدا چيزي مي خواهد احساس مذلت مي كند و وقتي كه از خدا مي خواهد احساس عزت . لهذا دعا ، هم طلب است و هم مطلوب ، هم وسيله است و هم غايت ، هم مقدمه است و هم نتيجه . اولياي خدا هيچ چيزي را به اندازه دعا خوش نداشتند ، همه خواهشها و آرزوهاي دل خود را با محبوب واقعي در ميان مي گذاشتند و بيش از آن اندازه كه به مطلوبهاي خود اهميت مي دادند به خود طلب و راز و نياز اهميت مي دادند ، هيچ گونه احساس خستگي و ملالت نمي كردند ، به تعبير اميرالمؤمنين خطاب به كميل نخعي " « هجم بهم العلم علي حقيقة البصيره ، و باشروا روح اليقين ، و استلانوا ما استوعره المترفون و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون ، و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلقة بالمحل اععلي » " برعكس دلهاي زنگ گرفته سياه و قفل شده كه از

درگاه خدا رانده شده اند.راهي از دل به خداهر كسي از دل خود با خدا راه دارد . دري از همه دلها به حتي شقي ترين افراد در موارد گرفتاري و ابتلا ، در وقتي كه اسباب و علل بكلي از او منقطع مي شود ، تكاني مي خورد و به خدا التجا مي برد . اين يك ميل فطري و طبيعي است در وجود انسان . پرده گناه و شقاوت گاهي روي آن را مي گيرد . در سختيها كه پرده زايل مي شود خود به خود اين ميل تحريك مي شود و به هيجان در مي آيد. شخصي از صادق آل البيت عليهم السلام پرسيد : چه دليلي بر وجود خدا هست ؟ فرمود : آيا تاكنون كشتي سوار شده اي ؟ گفت : بلي . فرمود : آيا اتفاق افتاده كه كشتي طوفاني شود و در شرف غرق شدن باشد و اميد تو از همه جا بريده شود ؟ گفت : بلي ، يك همچو اتفاقي افتاد . فرمود : آيا در آن وقت دلت متوجه به جايي بود و ملجأ و پناهي مي جست و از يك نقطه اي خواهش مي كرد كه ترا نجات دهد ؟ گفت : بلي . فرمود : او همان خداست.امام صادق ( ع ) خداوند را از راه دل خود او به او شناساند " « و في انفسكم افلا تبصرون »" . اين ميل و اين توجه كه در فطرت بشر هست كه در مواقع انقطاع اسباب ، متوجه قدرت قاهره غالبي فوق اسباب و علل ظاهري مي شود ، دليل بر وجود چنين قدرتي است . اگر نبود ، چنين ميلي وجود پيدا نمي كرد. البته

فرق است بين اينكه ميلي در وجود انسان باشد و بين اينكه انسان آن ميل را كاملا بشناسد و هدف آن را بداند . ميل به شير خوردن از ابتدا در كودك هست ، وقتي كه گرسنه مي شود و اين احتياج در وجودش پيدا مي شود اين ميل تحريك مي شود و او را هدايت مي كند كه در جستجوي پستان نديده و نشناخته و انس و عادت نگرفته برآيد . همان ميل او را هدايت مي كند. اين ميل خودش خود به خود راهنماست ، او را وادار مي كند كه دهانش را باز كند و در جستجو برآيد ، اگر نيافت گريه كند . خود گريه كردن ، استمداد و كمك خواستن از مادر است ، همان مادري كه هنوز او را نمي شناسد و از وجودش اطلاع ندارد . ولي خود طفل هيچ نمي داند كه هدف اين ميل چيست ، هدف اين گريه چيست ، براي چه اين ميل در وجودش پديد آمده . نمي داند جهاز هاضمه اي دارد و آن جهاز ماده غذايي مي خواهد ، بدن بدل ما يتحلل مي خواهد او نمي داند براي چه مي خواهد و نمي داند فلسفه گريه اعلام مادر است ، همان مادر نشناخته كه تدريجا بايد او را بشناسد. ما نسبت به ميلهاي عالي انسانيت ، ميل خداجويي و خداخواهي ، ميل به دعا و التجا به خداي ناديده ، حالت همان طفل نوزاد را داريم نسبت به پستان نديده و نشناخته ، و مادر نديده و نشناخته. همچو ميل كودكان با مادران سر ميل خود نداند در لبان همچو ميل مفرط هر نو مريد سوي آن پير جوانبخت مجيد

جزء عقل اين از آن عقل كل است جنبش اين سايه زان شاخ گل است سايه اش فاني شود آخر در او بس بداند سر ميل و جستجو "  إنا لله وإناإليه راجعون ". " ألاإلي الله تصير الامور " البته اگر پستاني و شيري كه مناسب با معده طفل است نبود ، غريزه هم او را به آن طرف هدايت نمي كرد . ارتباط و پيوستگي است بين اين ميل و آن غذاي موجود . همچنين است ساير ميلهاي وجود انسان . هيچ ميلي به عبث در وجود انسان گذاشته نشده ، همه ميلها روي احتياج و براي رفع احتياج گذاشته شده.شرايط دعادعا را شرايطي است . شرط اولش اين است كه واقعا خواستن و طلب در وجود انسان پيدا شود و تمام ذرات وجود انسان ، مظهر خواستن گردد ، واقعا آنچه مي خواهد به صورت يك احتياج و استدعا و حاجت درآيد ، همان طوري كه اگر در يك نقطه بدن يك احتياجي پيدا شود تمام اعضا و جوارح شروع مي كنند به فعاليت و حتي ممكن است عضوي به مقدار زيادي از كار خود بكاهد براي رفع احتياجي كه در فلان نقطه بدن پيدا شده است . اگر مثلا تشنگي بر انسان غلبه كند اثر تشنگي در وجناتش پيدا مي شود ، حلق و كبد و معده و لب و زبان و كام همه آب مي گويند . اگر هم در آن حال بخوابد آن را به خواب مي بيند ، چون واقعا بدن محتاج به آب است . احتياج روحي و معنوي انسان كه جزئي از عالم خلقت است نسبت به كل جهان همين طور است

. روح انسان جزئي است از عالم وجود . اگر واقعا خواهش و احتياجي در وجودش پيدا شود ، دستگاه عظيم خلقت او را مهمل نمي گذارد. فرق است بين خواندن دعا و دعاي واقعي . تا دل انسان با زبان هماهنگي نداشته باشد دعاي واقعي نيست . بايد در دل انسان جدا و واقعا خواست و طلب پيدا شود ، حقيقتا در وجود انسان احتياج پديد آيد كه :هر چه روييد از پي محتاج رست تا بيابد طالبي چيزي كه جست هر كه جويا شد بيابد عاقبت مايه اش درد است و اصل مرحمت هر كجا دردي دوا آنجا رود هر كجا فقري نوا آنجا رود هر كجا مشكل جواب آنجا رود هر كجا پستي است آب آنجا رود آب كم جو تشنگي آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست « امن يجيب المضطرإذا دعاه و يكشف السوء »"ايمان و اعتماد به استجابتشرط ديگر دعا ايمان و يقين است ، ايمان به رحمت بي منتهاي ذات احديت ، ايمان به اينكه از ناحيه او هيچ منعي ازفيض نيست ، ايمان داشته باشد كه در رحمت الهي هيچگاه به روي بنده اي بسته نمي شود ، نقص و قصور همه از ناحيه بنده است . در حديث است :«" إذا دعوت فظن حاجتك بالباب » "  يعني آنگاه كه دعا مي كني حاجت خود را دم در آماده فرض كن . علي بن الحسين زين العابدين عليهما السلام در دعاي معروف ابوحمزه كه اميد و اطمينان در آن موج مي زند و آن حضرت در سحر ماه مبارك رمضان مي خوانده است اينچنين به خداي خود مي گويد

:«" اللهم إني أجد سبل المطالب إليك مشرعة ، و مناهل الرجاء لديك مترعة ، و الاستعانة بفضلك لمن أملك مباحة ، و أبواب الدعاءإليك للصارخين مفتوحة ، و أعلم أنك للراجين بموضع إجابة و للملهوفين بمرصدإغاثة ، و أن في اللهف إلي جودك و الرضا بقضائك عوضا من منع الباخلين ، و مندوحة عما في أيدي المستأثرين ، و أن الراحل إليك قريب المسافة ، و أنك لا تحتجب عن خلقك إلا أن تحجبهم الامال دونك » يعني بار الها ! من جاده هاي طلب را به سوي تو باز وصاف ، و آبشخورهاي اميد به تو را مالامال مي بينم . كمك خواستن از فضل و رحمت تو را مجاز ، و درهاي دعا را به روي آنان كه تو را بخوانند و از تو مدد بخواهند باز و گشاده مي بينم ، و به يقين مي دانم كه تو آماده اجابت دعاي دعا كنندگان و در كمين پناه دادن به پناه خواهندگان هستي ، و نيز يقين دارم كه به پناه بخشندگي تو رفتن و به قضاي تو رضا دادن ، كمبودهاي بخل و امساك بخل كنندگان و ظلم و تعدي ستمكاران را جبران مي كند. و يقين دارم چهره تو در پرده نيست ، اين آمال و اعمال ناشايست بندگان است كه حجاب ديده آنها مي گردد.حافظ مي گويد : به سر جام جم آنگه نظر تواني كرد كه خاك ميكده كحل بصر تواني كرد گل مراد تو آنگه نقاب بگشايد كه خدمتش چو نسيم سحر تواني كرد گدايي در ميخانه طرفه اكسيري است گر اين عمل بكني ، خاك زر تواني كرد به عزم مرحله عشق پيش نه قدمي كه سودها كني ار

اين سفر تواني كرد تو كز سراي طبيعت نمي روي بيرون كجا به كوي طريقت گذر تواني كرد جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد بيا كه چاره ذوق حضور و نظم امور به فيض بخشي اهل نظر تواني كرد ولي تو تا لب معشوق و جام مي خواهي طمع مدار كه كار دگر تواني كرد دلا زنور هدايت گر آگهي يابي چو شمع خنده كنان ترك سر تواني كرد مورد دعا نتيجه گناه نباشدشرط ديگر اينكه حالتي كه بالفعل دارد و آرزو دارد آن حالت تغيير و حالت بهتري پيدا كند ، نتيجه كوتاهي و تقصير در وظايف نباشد . و به عبارت ديگر ، حالتي كه دارد و دعا مي كند آن حالت عوض شود ، عقوبت و نتيجه منطقي تقصيرات و گناهان او نباشد ، كه در اين صورت ، تا توبه نكند و علل و موجبات اين حالت را از بين نبرد آن حالت عوض نخواهد شد.مثلا امر به معروف و نهي از منكر واجب است . صلاح و فساد اجتماع بستگي كامل دارد به اجرا و عدم اجراي اين اصل . نتيجه منطقي ترك امر به معروف و نهي از منكر اين است كه ميدان براي اشرار باز مي شود و آنها بر مردم مسلط مي گردند. اگر مردم در اين وظيفه خود كوتاهي كنند و به عقوبت و نتيجه منطقي اين كوتاهي مبتلا شوند و آن وقت بخواهند ابتلاهاي خود را با دعا رفع كنند ، ممكن نيست . راه منحصر اين است كه توبه كنند و دو مرتبه در حدود امكانات خود امر به معروف

و نهي از منكربكنند ، البته در اين صورت تدريجا به هدف و مطلوب خود خواهند رسيد «" إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم »" سنت الهي اين است كه مادامي كه مردمي وضع و حالت خود را در آنچه به خودشان مربوط است تغيير ندهند ، خداوند سرنوشت آنها را تغيير نمي دهد . در احاديث معتبره وارد شده است :«"لتأمرن بالمعروف و لتنهن عن المنكر أو ليسلطن الله عليكم شراركم ، فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم » "  يعني بايد امر به معروف و نهي از منكر كنيد ، و گرنه بدان شما بر شما مسلط خواهند شد و آنگاه نيكان شما دعا مي كنند و دعاهاي آنها مستجاب نخواهد شد. در حقيقت ، اين گونه دعاها نيز بر خلاف سنت تكوين و تشريع است. همين طور است آدمي كه عمل نمي كند و تنها به دعا مي پردازد . او نيز كاري بر خلاف سنت تكوين و تشريع مي كند . اميرالمؤمنين ( ع ) مي فرمايد :«"الداعي بلا عمل كالراعي بلا وتر » "  يعني آن كه عمل نمي كند و دعا مي كند ، مانند كسي است كه با كماني كه زه ندارد مي خواهد تيراندازي كند . يعني عمل و دعا مكمل يكديگرند ، دعاي بدون عمل اثر ندارد.دعا و مسأله قضا و قدردرباره دعا در قديم و جديد بحثها و سؤالاتي شده ، از قبيل اينكه دعا منافي با اعتقاد به قضا و قدر است ، با قبول اينكه هر چيزي با قضا و قدر الهي تعيين شده اثر دعا چه مي تواند باشد ؟دعا و حكمت بالغهيا اينكه دعا با

اعتقاد به اينكه خداوند حكيم است و كارها را بر وفق مصلحت مي كند منافي است . يا آنچه هست كه مي خواهيم بادعا تغيير دهيم موافق حكمت و مصلحت است يا مخالف آن . اگر موافق حكمت است نه ما بايد از خدا بخواهيم خلاف حكمت را و نه خدا چنين دعايي را مستجاب مي كند ، و اگر مخالف حكمت است چگونه مي توان قبول كرد در نظام عالم كه بر طبق مشيت حكيمانه باري تعالي جريان مي يابد امري بر خلاف حكمت و مصلحت واقع شود.دستگاه ادراكي بشرشناخت اشياء از راه اضداد آنهااين جمله در زبان اهل علم شايع است كه " تعرف اعشياء بأضدادها " يعني اشياء از راه نقطه مخالف و نقطه مقابلشان شناخته مي شوند و به وجود آنها پي برده مي شود . البته مقصود از شناختن تعريف اصطلاحي منطقي نيست ، زيرا در منطق ثابت شده كه اشياء را از طريق ضد و نقطه مقابلشان نمي شود تعريف كرد ، همان طوري كه مقصود از ضد در اينجا منحصر به ضد اصطلاحي نيست كه در فلسفه با نقيض فرق دارد . مقصود از ضد در اينجا مطلق نقطه مقابل است و منظور از شناختن مطلق پي بردن است . اگر چه در اين جمله كلمه حصري از قبيل " الا " و " انما " به كار نرفته اما مقصود ، نوعي حصر است . اگر چيزي نقطه مقابل نداشته باشد ، بشر قادر نيست به وجود او پي برد هر چند آن چيز مخفي و پنهان نباشد و دركمال ظهور باشد . در حقيقت ، مقصود بيان يك نوع ضعف و نقصان

در دستگاه فهم و ادراك بشري است كه به طوري ساخته شده كه تنها در صورتي قادر است اشياء را درك كند كه نقطه مقابل هم داشته باشند. مثلا نور و ظلمت ، اين دو را بشر به مقايسه يكديگر مي شناسد . اگر هميشه جهان و هر نقطه اي از جهان نوراني بود ، هيچگاه تاريك نمي شد ، يك نورانيت يكنواخت در همه نقطه ها بود و ظلمت به هيچ وجه نبود ، انسان خود نور را هم نمي شناخت ، يعني نمي توانست تصور كند كه نوري هم در عالم هست ، نمي توانست بفهمد الان كه همه چيز را مي بيند به واسطه نور مي بيند . نور از همه چيز ظاهرتر و روشن تر است ، عين ظهور است ، ولي ظهور او كافي نبود ، و اين نقص از ماست نه از نور . اكنون كه نور را درك مي كنيم براي اين است كه نور زوال و افول دارد ، ظلمت و تاريكي پيدا مي شود . به كمك آمدن ظلمت و افول نور مي فهميم كه قبلا چيزي بود كه به وسيله آن چيز همه چيز و همه جا را مي ديديم و اگر اين نور افول و غروب نمي داشت هرگز مورد توجه و التفات ما واقع نمي شد . پس نور به كمك ضد خودش كه ظلمت است معروف و شناخته شده ، و اگر هم سراسر ظلمت بود و نور نبود باز ظلمت شناخته نمي شد.همچنين اگر انسان در همه عمر به طور يكنواخت آوازي را بشنود مثلا صداي يك بوق لكوموتيو يكنواخت بلند باشد و بچه اي در نزديكي آن صدا بزرگ شود هرگز آن صدا را

كه هميشه به گوشش مي خورد نمي شنود و حساسيت خود را نسبت به آن از دست مي دهد . يكي از حكماي قديم - ظاهرا فيثاغورس است - مدعي بود يك موسيقي يكنواخت از حركت افلاك هميشه بلند است ولي چون مردم هميشه مي شنوند هيچ وقت نمي شنوند . همچنين اگر انسان در محيطي بد بو يا خوشبو باشد هيچ وقت آن بو را احساس نمي كند و نيز به همين دليل است كه اغنيا حساسيت خود را نسبت به لذتها و خوشيها از دست مي دهند و فقرا نيز حساسيت خود را نسبت به سختيها از دست مي دهند ، يعني آنها كه بيشتر به موجبات لذت مي رسند كمتر احساس مي كنند و آنها كه كمتر مي رسند بيشتر . و همچنين آنها كه بيشتر با مصائب روبرو مي شوند ، كمتر سختي آن را حس مي كنند و آنها كه كمتر روبرو مي شوند ، بيشتر احساس مي كنند. همچنين است قدرت و عجز . اگر فرضا بشر به همه چيز قادر بود و در برابر هيچ چيزي عاجز و ناتوان نبود ، نه در خودش و نه در چيز ديگري عجز را نمي ديد ، نمي توانست بفهمد كه قدرت هم موجودي است از موجودات اين عالم ، با آنكه همه كار را با قدرت مي كرد خود قدرت را نمي ديد ، با اينكه غرق در قدرت بود قدرت را درك نمي كرد ، و اگر عجز مطلق هم بود و قدرت نبود عجز نيز شناخته نمي شد. همچنين است علم و جهل . اگر فرض كنيم جهل در عالم نبود و بشر همه چيز را مي دا نست و در

برابر هيچ حقيقتي ناداني خود را احساس نمي كرد و در روشنايي علم همه چيز برايش روشن و آشكار بود ، با اينكه غرق در علم بود و همه چيز را با نور علم مي ديد ، از خود علم غافل بود . همه چيز را مي ديد و مي فهميد و به او التفات داشت الا خود علم كه نمي توانست به او التفات داشته باشد . ولي وقتي كه جهل در برابر علم آشكار شد و به كمك دستگاه گيرنده فكري آمد ، التفات و توجه نسبت به علم هم پيدا مي شود ، فهميده مي شود كه او هم موجودي است از موجودات عالم . و لهذا حيوان توجه به علم خود ندارد زيرا توجه به جهل خود ندارد.همچنين است سايه و شخص . اگر بشر هميشه سايه يك عده اشياء را مي ديد نه خود آنها را و هيچگاه آن سايه ها از نظرش محو نمي شد ، همان سايه ها را اشخاص واقعي خيال مي كرد ، ولي چون هم شخص را مي بيند و هم سايه را ، مي فهمد كه اين شخص است و آن سايه. افلاطون عقيده فلسفي معروفي دارد كه به نام مثل افلاطون معروف است ، ميگويد آنچه در اين جهان است از انواع ، فرعي و ظلي است از اصلي و حقيقتي كه در جهان ديگر است ، او حقيقت است و اينها پرتو ، او شخص است و اينها سايه . مردم خيال مي كنند اين سايه ها حقيقت است . بعد مثلي مي آورد ، مي گويد فرض كنيد يك عده مردم از اول عمر در غاري محبوس باشند و آنها را طوري در آن غار حبس كنند كه

روي آنها به طرف داخل غار و پشتشان به در غار باشد . آفتاب از بيرون غار به داخل بتابد و افرادي از جلوي آن غار عبور كنند و سايه آن افراد و اشخاص كه از جلوي غار عبور مي مي كنند به ديواري كه در جلوي آن محبوسين است ، بيفتد . اين محبوسين قهرا از بيرون بي خبرند و نمي دانند بيروني هم هست زيرا از اول عمر در آنجا به همين صورت حبس بوده اند ، قهرا همان سايه هايي را كه در مقابل ديوار مي بينند كه در حركت اند ، اشخاص واقعي مي پندارند و نمي فهمند كه اينها چيزي نيستند، صرفا نمايشهايي هستند از اشخاص و حقايقي كه در بيرون است.بشر هم كه در غار طبيعت محبوس است ، افراد و اشخاص اين عالم را حقيقت مي داند و نمي داند اينها ظل و سايه حقيقت اند نه خود حقيقت ، و اگر خود اشخاص را ببينند آن وقت مي فهمند. غرض بيان آن فكر افلاطون نيست ، غرض بيان اين جهت است كه ساختمان عادي و طبيعي انسان طوري است كه اشياء را از راه مقايسه باهم و مقايسه با نقطه مقابلشان مي شناسد و اگر نقطه مقابل نباشد ، نمي تواند آنها را بشناسد ولو در كمال ظهور بوده باشند . مثال نور و ظلمت ، علم و جهل ، قدرت و عجز ، و شخص و سايه را براي اين ذكر كردم ، همين طور است خير و شر ، حركت و سكون ، حدوث و قدم ، فنا و ابديت. همان طوري كه اشاره كردم اين مطلب مربوط به ساختمان فهم و ادراك

ماست - ما اين طور هستيم كه معمولا تا نقطه مقابل چيزي را نبينيم از وجود آن چيز با خبر نمي شويم - نه مربوط به شي ء مورد شناسايي ما. پس اگر فرض كنيم همين نور حسي هيچگاه افول نمي داشت ، هيچ حجابي و سدي هم مانع او نمي شد ، درون يك خانه در بسته هم مثل بيرون روشن بود ، روشنايي مطلق و يكنواخت همه عالم را فرا مي گرفت ، آن وقت اگر يك نفر پيدا مي شد و مي گفت همه عالم را نور فرا گرفته و شما هر چيز را كه مي بينيد به وسيله او مي بينيد و اگر او نباشد شما هيچ چيز را نمي بينيد ، البته براي ما كه غرق در نور بوديم باور كردنش مشكل بود. خودشناسيمي گويند خودشناسي ، مقدم بر خداشناسي ، است ، انسان تا خود را نشناسد نمي تواند خدا را بشناسد . اين سخن از جهات متعدد درست است نه از يك جهت . يك جهتش اين است كه بايد وضع دستگاه گيرنده فكري خود را بشناسد ، بايد خود را به ضعف و نقص و قصور بشناسد تا خدا را به كمال و قوت و لا تناهي بشناسد ، بايد قصورفهم و ادراك خود را بشناسد كه تا موجودي محدود و ناقص نباشد و تا او را ضدي و نقطه مقابلي نباشد نمي تواند او را بشناسد . پس طمع نكند كه من بايد خداوند را با حسي از حواس خود درك كنم . بايد بداند كه محسوساتش هم اگر همه يكنواخت بود ، اگر هميشه يك رنگ را مي ديد او را نمي شناخت ،

اگر هميشه يك صدا را يكنواخت مي شنيد باز او را نمي شناخت و از وجودش آگاه نمي شد ، اگر هميشه يك بو به يك طرز به مشامش مي رسيد ابدا متوجه آن نمي شد . بشر خيال نكند خدا از او مخفي شده بلكه بايد بفهمد كه تنها ظهور يك حقيقت كافي نيست براي فهم و ادراك بشر . وجود نقطه مقابل هم كمك مي كند . نور ذات خدا محيط و ازلي و ابدي است ، غروب و افولي ندارد و از همين جهت ، ادراكات ضعيف بشر عاجز است كه او را درك كند.بشر محدود خدا را با آثار محدودش مي شناسددستگاه گيرنده فكري ما خدا را با اموري مي شناسد كه مثل خودش ناقص و محدود است ، خدا را با نورهايي مي شناسد كه در يك نقطه هست و در يك نقطه نيست ، مثل حيات نبات و حيوان و شعوري كه در يك نقطه ماده پيدا مي شود ، خدا را به اموري مي شناسد كه در يك زمان هست و در يك زمان نيست ، يعني طلوع و غروب دارد . خداوند را افعال و مخلوقاتي است ، نورهايي است كه آفريده اوست . آن نورها طلوع مي كنند و غروب مي كنند، خداوند خود را از راه نورهاي فعلي خود به ما مي شناساندحيات و زندگي نور الهي است ، نوري است كه آن را بر ماده ظلماني بسط مي دهد و سپس قبض مي نمايد "«وإنا لنحن نحيي و نميت و نحن الوارثون »"  ماييم كه نور حيات را به جهان مي گسترانيم و پس مي گيريم . همه چيز به ما بر مي گردد . ما وارث همه چيز هستيم.«يولج الليل في

النهار و يولج النهار في الليل 0» «يخرج الحي من الميت و يخرج الميت من الحي »0 « و هو حي لا يموت »0 « و هو علي كل شي ء قدير »"   شب را در روز فرو مي برد و روز را در شب . زنده را از مرده بيرون مي آورد و مرده را از زنده . و خودش زنده اي است كه موت در او راه ندارد ، نوري است كه غروب و افول ندارد . او بر هر چيز قادر و تواناست.زندگي كه در زمين پيدا مي شود محدود است ، هم از لحاظ زمان و هم از لحاظ مكان ، در يك لحظه يا يك نقطه پيدا مي شود و نبات و حيوان و انسان از او بهره مند مي شوند . زندگي با همه شؤون و جلواتي كه دارد : رشد و نمو ، زيبايي و طراوت ، حسن تركيب و انتظام ، احساس و ادراك ، عقل و هوش ، محبت و عاطفه ، غريزه هاي هدايت كننده ، ذات احديت را به ما مي نماياند . همه اينها آيتها و آئينه هاي ذات احديت اند. قرآن كريم غالبا به حيات و آثار حيات استدلال مي كند ، به  زيباييها و طراوتها به حسن تركيب و حسن انتظام ، به الهام و غريزه ، به محبت و عاطفه ، به محبت هر جانداري به اولاد و فرزندان خود و به جفت خود ، به اين امور استدلال مي كند . از زبان ابراهيم نقل مي كند كه به نمرود گفت : " « ربي الذي يحيي و يميت »"  از زبان موسي نقل مي كند كه به فرعون گفت : " « ربنا

الذي أعطي كل شي ء خلقه ثم هدي »"  خداي ما همان است كه هر چيزي را آنچه لايق بود داد و نظامي چنين متقن به وجود آورده است كه موجودات را به كمال لايق آنها هدايت كرد . اوست كه به هر گياهي نيرويي داد كه مانند يك مهندس ما هر نقشه وجود خود را مي كشد و طراحي مي كند ، خود را آرايش مي دهد و جلوه گري مي نمايد . اوست كه به هر حيواني ، از كوچكترين حشره ها گرفته تا حيوانات ، غريزه و الهاماتي داد كه عقل از ادراك و توصيف آنها عاجز است . اوست كه به زنبور عسل الهام كرد كه براي خود در كوهها خانه بنا كند ، با مهندسي مخصوصي از درختها و از عرشهاي چوبي براي خود لانه بسازد « و أوحي ربك إلي النحل أن اتخذي من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون 0 ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللا يخرج من بطونها شراب مختلف ألوانه فيه شفاء للناس إن في ذلك لاية لقوم يتفكرون» اوست كه مورچه ضعيف را اينقدر توانا و دانا آفريد وراهيابي در وجود او قرار داد كه سالها بشر مطالعه مي كند و حيرت بر حيرتش مي افزايد.زندگي مورچه از نظر علي ) ع(علي ( ع ) در نهج البلاغه مي فرمايد :«" أنظرواإلي النملة في صغر جثتها و لطافة هيئتها لا تكاد تنال بلحظ البصر و لا بمستدرك الفكر ، كيف دبت علي أرضها و صبت علي رزقها » "  در كار مورچه دقيق شويد ، ببينيد اين حيوان به اين كوچكي چه جور در روي زمين تكاپو مي كند و دنبال

روزي خود مي رود . عشق و الهامي او را هدايت مي كند كه با نقشه و حساب ، روزي خود را تهيه مي كند و آن را نگهداري مي كند. دانشمندان حيوان شناس كه در اين زمينه مطالعاتي كرده اند مي گويند بعضي از مورچه ها در بعض صحاري هستند كه براي تهيه روزي خود به پيدا كردن دانه ها قناعت نمي كنند ، بلكه مزارعي ترتيب مي دهند و قارچ در آن مي كارند و به مصرف غذايي خود مي رسانند . و عجيب تر اينكه مي گويند يك دسته از مورچگان بعضي حشرات را اهلي كنند . همان طوري كه انسان ، اسب و گاو و گوسفند را اهلي كرده و از شير آنها استفاده مي كند ، مورچگان هم از يك شيره شيريني كه از اين حشرات مي دوشند استفاده مي كنند." «تنقل الحبةإلي جحرها و تعدها في مستقرها ، تجمع في حرها لبردها ، و في وردها لصدرها » "  دانه را به لانه خود مي برد و آن را در جاي مناسبي كه فاسد نشود جا مي دهد ، جايي كه رطوبت آن را فاسد نكند و حتي آن را مي شكافد كه سبز نشود و نرويد.باز دانشمندان حشره شناس گفته اند يك طايفه از مورچگان هستند كه داراي زندگاني اجتماعي منظمي هستند و هر دسته وظيفه اي را دارند كه بايد انجام دهند . يك دسته كارگرند كه دانه جمع مي كنند و به لانه مي آورند تا در زمستان سايرين از آن استفاده كنند . براي اين منظور ، حجره هايي مخصوص آسياب تعبيه كرده اند و در آن حجره ها مورچگان مخصوص ديگري هستند كه داراي فكهاي بزرگ و قوي هستند . دانه ها را در آنجا آسياب مي كنند و براي غذاي سايرين

آماده مي سازند. "«و لو فكرت في مجاري أكلها و في علوها و سفلها ، و ما في الجوف من شراسيف بطنها ، و ما في الرأس من عينها و اذنها ، لقضيت من خلقها عجبا ، و لقيت من وصفها تعبا » " و اگر تفكر كني و مطالعه نمايي در مجاري غذاي اين حيوان كوچك كه چگونه غذا مي خورد و غذا را فرو مي برد و آنها را هم هضم مي كند و دفع مي نمايد ، اگر شكمش را در نظر بگيري و اينكه چگونه ضلعها و دنده ها براي آن جثه صغير ساخته شده ، و اگر دستگاه ديد و دستگاه شنيدش كه در سرش قرار دارد ، اگر در همه اينها دقيق شوي و كاملا مطلع شوي كه چگونه است ، حيرت بر حيرتت مي افزايد ، بقدري است كه به زحمت مي توان توصيف كرد ، كتابها را پر مي كند ، سالها بايد رنج برد و مطالعه كرد. امروز دانشمنداني در اين زمينه مطالعاتي كرده اند ، صدها نفر تمام عمر خود را در اطراف همين موضوع به آخر رسانده اند ، كتابها نوشته اند ، تعبها و رنجها كشيده اند و خبرهاي عجيب براي ما آورده اند ، مخصوصا مسائلي كه مربوط به فهم و شعور و تفاهم بين افراد مورچگان است از عجيب ترين مسائلي است كه قرع سمع مي كند. در قرآن كريم قضيه عجيبي از تفاهم مورچگان در داستان سليمان نقل مي كند . در آن سوره كه به نام سوره نمل ( سوره مورچه ) است مي فرمايد :«"هم لا يشعرون 0 فتبسم ضاحكا من قولها و قال رب أوزعني أن أشكر نعمتك التي أنعمت علي و علي والدي

و أن أعمل صالحا ترضيه و أدخلني برحمتك في عبادك الصالحين »"يعني سليمان و سپاهيانش به وادي مورچگان رسيدند . در اين وقت مورچه اي مورچگان را مخاطب قرار داد و گفت : اي مورچگان ! به پناهگاههاي خود داخل شويد ، مبادا سليمان و سپاهيانش شما را لگد مال كنند ، اينها نمي فهمند و توجهي به شما ندارند . سليمان كه متوجه اين خطاب مورچه شد از گفته اين مورچه لبخندي زد و گفت : خدايا ! مرا توفيق ده كه نعمتهاي ترا كه به من و پدر و مادرم عنايت كرده اي شكر كنم و كار شايسته اي كه موافق رضاي تو باشد انجام دهم، خدايا ! به كرم و رحمت خود مرا از بندگان صالح خودت قرار بده. اميرالمؤمنين ( ع ) در آن جمله ها فرمود : " « و ما في الرأس من عينها و اذنها » " اشاره مي كند كه دستگاه ديد و شنيد اين حيوان در سر اوست، امروز هم دانشمندان در تحقيقات خود به اينجا رسيده اند كه اين حيوان به وسيله شاخكهايي كه در سر دارد خبر مي دهد و خبر مي گيرد. در آخر سخن خود مي فرمايد :«"و لو ضربت في مذاهب فكرك لتبلغ غاياته ما دلتك الدلاله إلا علي أن فاطر النملة هو فاطر النخلة لدقيق تفصيل كل شي ء ، و غامض اختلاف كل حي . و ما الجليل و اللطيف ، و الثقيل و الخفيف ، و القوي و الضعيف في خلقه إلا سواء » "  اگر در راههاي فكر و انديشه سير كني تا به نتيجه برسي ، جز اين دستگيرت نخواهد شد كه خالق مورچه كوچك و خالق درخت

تناور خرما يك قدرت است . همان نظام دقيقي كه در اين به كار رفته در آن هم به كار رفته است . در مقابل قدرت خلاقيت او كوچك و بزرگ ، سبك و سنگين ، قوي و ضعيف برابرند.به هر حال ، قرآن كريم در عين اينكه مي فرمايد خداوند از هرظاهري ظاهرتر است بلكه ظاهر واقعي اوست ، " همه عالم به نور اوست پيدا " ، در عين حال ، به واسطه اينكه ساختمان فكري بشر طوري است كه معمولا اشياء را به كمك نقطه مقابل مي شناسد ، خداوند را از طريق تجلياتش و مظاهرش كه افول و غروب دارند ، گاهي هستند و گاهي نيستند ، نورهايي هستند هماغوش با ظلمت ، حياتهايي هستند مقرون و همريسمان با مرگ ، به بشر مي شناساند . اينكه قرآن اين همه به حيات و آثار حيات و تجليات حيات و شؤون حيات تذكر مي دهد براي همين منظور است.انكارهاي بيجاحديث معروفي است كه علم سه پله و سه مرحله دارد . انسان همينكه به مرحله اول آن مي رسد مغرور مي شود و تكبر مي كند ، معلوماتش در نظرش جلوه مي كند ، خود را از همه چيز و همه كس برتر و بالاتر مي بيند ( اين مرحله مرحله علم بيني و خودبيني است ) . تا به مرحله دوم مي رسد . در اين مرحله بر معلوماتش افزوده مي شود ، عظمت خلقت و آفرينش در برابرش نمودار مي شود ، خود را و معلومات خود را در برابر دستگاه عظيم آفرينش كوچك مي بيند و حالت تواضع در او پيدا مي شود ( اين مرحله مرحله واقع بيني و جهان بيني است

، از علم بيني به جهان بيني مي رسد) ، به جاي آنكه به معلومات خود نظر افكند به جهان نظر مي كند و با آن معلومات جهان را اندازه مي گيرد . تا آنكه قدم به مرحله سوم مي گذارد . در اين مرحله مي فهمد كه هيچ چيز نمي داند ( « علم انه لا يعلم شيئا » ) - اين مرحله مرحله بهت و حيرت است - . در اين مرحله همين قدر مي فهمد كه مقياسهاي فكري و متر و شاقولهاي فكري كه او در كيسه فكر خود تهيه كرده كوچكتر و نارساتر از اين است كه بتواند جهان عظيم را با آنها متر كند و اندازه بگيرد مي داند و مي فهمد كه مقياسهاي علم و فكر او براي يك محيط محدود زندگي خودش فقط صحيح است به كار برده شود نه بيشتر. گمان مي كنم اين بيت از مولوي باشد در ديوان شمس : حاصل عمرم سه سخن بيش نيست خام بدم ، پخته شدم ، سوختم اين مرد عارف دوره سلوك روحاني و عقلاني خود را مجموعا در سه مرحله خلاصه كرده : دوره خامي ، دوره پختگي ، دوره سوختگي . دوره خامي و غرور و تكبر و علم بيني را بسياري دارند ، ولي آيا كسي به دوره پختگي و به دوره سوختگي برسد مطلب ديگري است.حدشناسي هر كسي همان طوري كه از لحاظ جسم و اندام ، حدي و اندازه اي دارد ، از لحاظ روح و عقل و علم هم حدي و اندازه اي و ظرفيتي دارد ، بي حد نيست، انسان بايد حد خود را بشناسد و از آن حد تجاوز نكند . " «

العالم من عرف قدره » " ( دانا كسي است كه حد و اندازه خود را بشناسد ). يعني ممكن است يك نفر بسياري از چيزها را در دنيا بداند ، به بسياري از مسائل رياضي و طبيعي و اجتماعي احاطه داشته باشد ، از همه جاي دنيا با خبر باشد ، از تاريخ با خبر باشد ، از گذشته با خبر باشد ، حد و اندازه بسياري از امور را بداند ، ولي به يك مسأله جاهل باشد و آن مسأله حد و اندازه خودش است ، روح خود و فكر خود را متر نكرده و اندازه نگرفته است . همه آن مسائلي كه مي داند در برابر اين يكي كه نمي داند هيچ است اين يك را ندانستن منشأ هزار ندانستن ديگر مي شود ، منشأ تكذيبها به حقايق مسلم آفرينش مي شود ، منشأ غرورها مي گردد. در جلسه پيش مطلبي راجع به محدود بودن دستگاه فكر بشر عرض كردم ، گفتم : " اين دستگاه گيرنده فكر ما طوري ساخته شده كه هر حقيقتي ، و لو در منتهاي ظهور باشد ، اگر نقطه مقابل و نقطه مخالفي نداشته باشد كه آندو را با هم مقايسه كند نمي تواند آن را بگيرد " . همين يك جهت كافي است كه سكر و غرور را از كله آدمي بيرون كند، ندانسته حقايقي را تكذيب نكند.در دو سه جلسه پيش عرض كردم كه قرآن كريم گاهي موضوع زنده شدن زمين را در فصل بهار براي شهادت بر توحيد مي آورد ، و گاهي به عنوان نمونه يك رستاخيز كوچك و تبديل نشئه اي به نشئه ديگر . خداوند متعال

بشر را تنبيه مي فرمايد كه همان طوري كه در نظام جزئي زندگي زمين شما مردن و زنده شدن هست ، هر تخمي و بذري كه در يك فصل سال در زمين افشانده شود در فصل ديگري همان بذر رشد مي كند و نمو مي نمايد ، در يك فصل به مناسبت آن فصل آن تخم جامد و افسرده و بيجان است و در فصل ديگر همان تخم به صورت زنده جاندار ظهور مي كند ، همين طور است در يك نظام كلي تر و يك تبديل نشئه كلي تر و يك رستاخيز بزرگتري. "« و يوم نحشر من كل امة فوجا ممن يكذب باياتنا فهم يوزعون 0 حتي إذا جاؤا قال أكذبتم باياتي و لم تحيطوا بها علما »"   روزي كه از هر امتي دسته اي از آنها را كه آيه هاي ما را دروغ شمردند محشور كنيم و به صف كشيده شوند و چون بيايند ، خداوند به آنها خطاب كند : آيات مرا كه دانش شما به آنها احاطه نداشت چرا تكذيب كرديد. هر چيزي كه زياد شد و عادي شد اهميتش از نظرها مي افتد . مردن و زنده شدن زمين از همين قبيل است . عمر طبيعي ما طوري است كه در دوره عمر دهها بار اين سنت جاريه را مي بينيم و لهذا در نظر ما مهم نيست. ما در وسط نظامهايي كوچكتر و نظامهايي بزرگتر قرار گرفته ايم ، از هيچ طرف نمي دانيم به كجا مي رسيم ، از همه طرف به " نمي دانيم " مي رسيم، از طرف كوچكتر به نظام سلول و ملكول و اتم رسيده ايم و نمي دانيم تا كجا پيش خواهد رفت ، و

از طرف بزرگتر به نظام شمسي و نظامي كه نظام شمسي جزئي از آن و تابع آن است و هيچ براي ما معلوم نيست آن نظام تابع چه نظامي است و آن نظام ديگر تابع كجاست و بالاخره به كجا منتهي مي شود. مثل ما و عالم ، از اين نظر ، مثل همان كرمي است كه در يك سيب يا يك چوب پيدا مي شود . دنياي او و زمين و آسمان او همان سيب و همان چوب است . او نمي داند كه اين سيب جزئي است از يك نظام به نام درخت و آن درخت جزئي است از يك نظام بزرگتر به نام باغ كه او خود سرپرست و باغباني دارد و آن باغ جزئي است از نظام بزرگتري و آن منطقه شهرستان است و همه آنها جزئي از يك كشور و مملكت است و آن كشور و آن مملكت جزئي از زمين است و زمين كره كوچكي است در اين فضاي بي پايان . و همچنين است عنكبوتي كه در سقف يك اطاق پيدا مي شود و در آنجا مي ميرد و هرگز نمي فهمد اين اطاق جزئي از خانه و آن خانه جزئي از شهر و شهر جزئي از كشور است و همين طورطبعا ادراكات آنها نسبت به ادراكات انسان محدود و كوچك است ، و آنچه براي انسان قابل قبول بلكه بديهي و مسلم است براي آنها باور نكردني است . همچنين است حالت انسان نسبت به عوالم بزرگتر از مدار زندگي او.كرم كاندر چوب زاييده است حال كي بداند چوب را وقت نهال پشه كي داند كه اين باغ از كي است

كو بهاران زاد و مرگش دردي است آدمي داند كه خانه حادث است عنكبوتي ني كه در وي عابث است اين از اين نظر ، يعني از نظر حجم عالم و وسعت عالم ، اما از نظر عوالمي كه بر ما احاطه دارد و تدبير و تقدير حيات ما با آنجا بسته است ، مجهولات بشر بسي افزون تر است . از كجا كه عوالمي در كار نباشد كه نسبت عالم موجود ما نسبت به آن عوالم ، نسبت عالم خواب به عالم بيداري باشد.غزالي در تحول روحي كه برايش رخ داد ، موضوع خواب را به ميان كشيد و گفت ما در خواب جهاني مي بينيم و در آن حال فكر نمي كنيم كه آلان در خوابيم ، و اين حالت كيفيتي است كه جزء نظام زندگي ما واقع است ، و اصل بيداري است ، ولي همينكه بيدار مي شويم به جزء بودن آن حالت پي مي بريم . از كجا كه حالت زندگي ما در دنيا نسبت به يك زندگي ديگر حالت خواب را نداشته باشد ؟ يقين ما به اصالت زندگي دنيوي خود بيش از يقين شخص خواب نيست. اينكه مي گوييم وقتي كه بيدار مي شويم مي فهميم خواب و خيال بوده و حقيقت نبوده يعني نسبت به زندگي كامل تر كه جزء كوچكي از آن خواب و جزء بزرگتري بيداري است بي حقيقت است ، و گرنه نسبت به خود حقيقت است و خيال نيست . زندگي دنيا هم نسبت به خود حقيقت است ولي نسبت به مدار بزرگتري خواب است و خيال " « الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا » " همچنين دنيا كه حلم نائم

است خفته پندارد كه خود اين قائم است تا برآيد ناگهان صبح اجل وا رهد از ظلمت ظن و دغل آنچه كردي اندرين خواب جهان گرددت هنگام بيداري عيان "« الدنيا مزرعة الاخره » در اينجا مي كاريم و در آنجا بر مي داريم. مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو انسان گاهي بدون توجه دانه اي از دستش مي افتد روي زمين و در لابلاي خاكها گم مي شود ، كاه را از گندم جدا كرده و آن را به مصرف كاهگل مي رساند و خيال نمي كند كه دانه اي هم در اينجا موجود است . ولي فصل بهار مي رسد ، گندم گمشده كه به چشم نمي آمد سر از خاك بيرون مي آورد و خود را به صورت جانداري در آورده مي گو يد من هستم ، تو خيال كردي من گم شدم ، گم شدن در كار نيست :«"يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيره و لا كبيره إلا أحصيها »"  وقتي كه تمام اعمال خود را نوشته و ثبت شده و حاضر مي بينند با كمال تعجب مي گويند : اين چه نوشته اي است كه كوچك و بزرگي باقي نگذاشته مگر آنكه جمع آوري كرده است ؟ بر انسان لازم است قبل از هر چيزي حد فكري خود را از جنبه نوعي يعني از اين جنبه كه حد فكر بشر چقدر است و همچنين از جنبه شخصي يعني ميزان معلومات و اطلاعات شخصي خودش به دست آورد و حدود توانائي خود را بيازمايد و در همان حدود ، نفي و اثبات و تصديق و انكار كند ، آن وقت است

كه از خطا و لغزش مصون مي ماند.

هرگز نگوييد هرگز

جورج  فيليس

خلاصه كتاب: سحر محمودي - هرگز نگوييد هرگز / فيليس جورج؛ [مترجم] مهدي قراچه داغي- درس يك: به خود آري بگوييد: شما هرگز اين كار را نخواهيدكرد ، من هرگز اين كار را نخواهم كرد . آيا هرگز شده كسي به شما  بگويد كه نمي توانيد كاري را انجام بدهيد؟ اگر اين طور است بايد بگوييم كه شما تنها نيستيد.اما اشكال «هرگز» در كجاست ؟ اشكالش در اين است كه مانع از تلاش كردن شما مي شود . تضمين مي كند كه شما شكست خواهيد خورد . پايان داستان.«هرگز» در ها را به صورت شما مي كوبد و فرصت هاي بالقوه را از شما مي گيرد . شخصاٌ در جهاني كه اغلب «نه»مي گويند فرياد«آري» سر دادن ساده نيست. من نمي توانم را از فرهنگ كلمات خود پاك كنيد.به خاطر داشته باشيد اگر نمي توانم معادل انجام ندادن كاري باشد،مي توانم معادلانجام دادن آن كار خواهد بوددر سال 1974 وقتي ورزش تلويزيون تحت سلطه مردان بود،ورزش شبكه سي بي اس شغلي به من پيشنهاد كرد مي توانستم بگويم از پيشنهاد شما متشكرم.اما در ميان اين همه نا مطمئني تصميم گرفتم پيشنهادرابپذيرم قسمتي به اين دليل كه شغلي احتياج داشتم و قسمتي به اين دليل كه چيزي در درون من به من گفت كه از عهدهاين كار بر مي آيم.اولين ماموريت من مصاحبه با يك ستاره بسكتبال به نام ديو كوونز از تيم بستون بود.وقتي به اتفاق تهيه كننده برنامه و گروه فيلمبرداران به محل تمرين بستون رفتم كوونز و همبازيهاي او نگاهي به من كردند و

ابرئيي بالا انداختند از آنجايي كه ايستاده بودم گفتم سلام ديو حالت چطوره اما او جوابي نداد به محض تمام شدن تمرين كوونز مستقيماّ به سمت جيپش حركت كرد من به دنبالش راه افتادم و تهيه كننده خواست كه دست از سرش بر ندارم از اين رو در اتومبيلش نشستم در حال رانندگي ديو مستقيماُ به جلو نگاه ميكرد و توجه چنداني به من نكرد در 45 دقيقه بعد درباره هر موضوعي كه به ذهنم رسيد حرفي زدم«آه چه بيرون هوا سرد است ، چقدر جيپ تورا دوست دارم...»از اين رو به صحبت و سوالاتم ادامه دادم و او با تك كلماتي جوابم را مي داد و اين زماني بود كه من هنر مكث كردن در يك مصاحبه را نمي دانستم گاه سكوت مي تواند بسيار موثر باشد وقتي به منزل ديو رسيديم در ايوان خانه او روي دو صندلي گهواره اي نشستيم در حالي كه به ارامي اورا سر حرف مي آوردم بيشتر از اينكه مصاحبه كنم با هم گفتگو مي كرديم بعد تا بخواهيد حرف زد طرز صحبتم با او به جاي اينكه با يك فوق ستاره باشد انگار با يك شخص معمولي بود تا آن زمان هر مصاحبه اي با يك ستاره ورزش درباره استراتژي و خط مشي بازي ئ تاكتيك و اين قبيل چيزها بود اما سوالات من حالت احساسي و خصوصي داشت جواب را هفته بعد پس از بازي ليگ سراسري بسكتبال كه رود آنتن رفت دريافت كردم طرفداران ديومي گفتند ما هرگز ديو كوونز را اينگونه نديده بوديم تهيه كننده متوجه مطلب جديدي شد اتفاقي متفاوت از هميشه صورت

گرفته بود من كاري كرده بودم كه ستاره ورزشي زره اش را از تن بيرون كند توليد كنندگان من و خود من مي دانستيم كه هيچ كس ديگري ورزش را به لحاظ جنبه هاي انساني آن دنبال نمي كند با گفتن اينكه بله مي توانم و بعد با انجام دادن آنكار فرصت مناسبي براي گزارش كردن مسابقات ورزشي به دست آوردم.درس دومبه استقبال تغيير برويد به همه تغييراتي كه در زندگي تجربه كرديد فكر كنيد؟ تغييرات بزرگ و تغييرات كوچك.من تا كنون پنج بار شغل عوض كرده ام ، در چهار ايالت زندگي كرده ام و دو بار هم ازدواج كرده ام اينها تغييرات بسيار زيادي هستند وقتي چيزي درست كار نمي كند من تغيير ايجاد ميكنم و وقتي چيزي كار ميكند فرض را براين نمي گذارم كه پيوسته كار خواهد كرد چيزي كه براي هميشه كار كند وجود خارجي ندارد من دوست دارم تغييرات در زندگي ام را يك گذر طبيعي به حساب آورم گذر از يك فاز به فاز بعدي گاه تغيير كردن دشوار است گاه تغيير كردن دردناك است بعضي وقتها شما تغيير ميكنيد اما اطرافيان شما تغيير نمي كنند اجازه ندهيد اين كار شما را متوقف سازد آنها را تشويق كنيد كه با شما همراه شوند اما اگر نتوانستيد باز هم بايد به حركت خود ادامه دهيد و اميدوار باشيد كه آنها خودشان را به شما برسانند به رغم همه مشكلات هرتغييري فرصتي براي رشد كردناست هر تغيير فرصتي براي رسيدن به رشد و ترقي و حركت بهجلوست و نخستين قدم در برخورد با تغيير  اين است كه بدانيم چيزي نيست

كه از آن بترسيم.رفتن از شهر كوچك محل زندگيم به بيرون ورسيدن به مقام دختر شايسته آمريكا زندگي مرا با  تغيرات اساسي روبه رو كرد.تغير بلافاصله وفوري بود. هر روز به شهري و به ايالتي ميرفتم,هر روز با گروه متفاوتي صحبت ميكردم و با صدها نفر سخنراني ميكردم.من پيوسته در شرايط وظيفه بودم وقتي از هواپيما پياده مي شدم مجبور بودم بدون اينكه علاقه داشته باشم تبسم كنم و لبخندي بر چهره داشته باشم. در پايان روز خسته وتحليل رفته روي تختم دراز مي كشيدم و گاه از شدت خستگي بدون اينكه لباسهايم را عوض كنم به خواب مي رفتم.كمي ديرتر متوجه شدم كه اين تغيير چه دنيايي از فرصت هاي مناسب را به رويم گشود.قبلا كه در شهر تگزاس زندگي ميكردم فكرمي كردم كه درباره ي خودم و خواسته هايم همه چيز را ميدانم اما وقتي از دنياي كوچكم پا به بيرون گذاشتم دانستم كه در واقع از اين دنيا هيچ علم و اطلاعاتي نداشتم. اين تغيير به من فرصتي داد تا چشمانم را بگشايم وببينم كه دنيا به مراتب بزرگ  تر از چيزي بود كه من تصور مي كردم حالا من  از اين دنيا سهم بيشتري ميخواستم.درس سومبه استقبال خطر برويدز راهي كه گذر است  وميدانيد به كجا منتهي  ميشود  عبور نكنيد از راهي برويد كه خودتان  گذري بسازيد. در تمام زندگيم ميل به ريسك كردن سببي بوده كه من از يك فرصت مناسب به سراغ فرصت بعدي بروم. اول به خودم ياد دادم كه فرصت هاي پيش رويم را بشناسم و از  آن بهره برداري كنم. دوم,اگر موقعيت مناسبي پيش روي خود

نمي ديدم آن را به وجود مي آوردم.وسرانجام آموختم به قدر كافي شجاع باشم تا حتي اگر شرايط عليه من باشد ايده هاي خودم را بهكاراندازم.تصور كنيد كه  يك لاك پشت هستيد .اگر آنقدر بترسيد كه سرتان را از لاكتان بيرون نياوريد نه چيزي را مي بينيد ونه به جايي مي رسيد. بايد سرتان را از زير لاك بيرون بكشيد. در زندگيم اوقاتي پيش آمد كه سرم را از زير لاكم بيرون آوردم وبه جاهاي مختلف رسيدم. در مواقعي هم گردنم را از زير لاك بيرون آوردم وسرم به سنگ خورد. حتي در آن زمان هم خوشحال بودم كه از خودم شجاعت نشان دادم.من ميدانستم: حتي اگر شكست بخورم از آن چيزي مي آموزم شكست,سنگ زيربناي رسيدن به موفقيت است.بعد از پانزده سال كار روزي دوازده ساعت و هفته اي شش روز كار مرا از كار اخراج كردند.او فرصت مناسب شخصي خود را خلق نمود. او سرش را از زير لاك بيرون كشيد تا شانس خود را بيازمايد.خود او با خنده مي گويد:من زندگي حرفه اي را از نو خلق كردم. از اين رو تصيم گرفتم روي يك سيستم كامپيوتري كار كنم كه ميان دالان اوراق بهادار كاربرد داشته باشد.براي دفتر كار يك اتاق اجاره كردم وبا چهار كارمند و بدون هر گونه قرارداد شركتي تشكيل دادم.بيست سال بعد  اين شبكه اطلاعاتي تبديل به يكي از بزرگترين شبكه هاي خبري مالي و انتشاراتي جهان شده بود. درس  چهارمخلايي را پيدا كنيد و آن را پر كنيدجايگاه خود را پيدا كنيد,ذهن خلاق و روحيه اي خلاق مي خواهد تا آن چه را كه وجود ندارد ببينيم.بايد

بدانيد كه چگونه جاهاي خالي را پر كنيد. كار فرماها هستند كه مي توانند چيزهايي را كه ديگران نمي بينند ,ببينند. وقتي به استعداد و نقطه نظر منحصر به فرد خود دقيق مي شويد و اينكاري است كه هيچ كس ديگري نمي كند شما جايگاه ويژه خود را يافته ايد.در سال 1986 شركتي را بنام مرغ جرج تاسيس كردم كه در دنياي خرده فروشي مرغ انقلابي برپا كرد به خاطر داشته باشيد كه تا چندب پيش نمي توانستيد در سوپر ماركتها سينه مرغ آماده خريداري كنيد.مرغ را يا درسته  و يا قطعه قطعه شده خريداري ميكرديد تنها اگر قصاب سينه مرغ را براي شما پوست ميكند ميتانستيد سينه مرغ پاك كرده استخوان دار تهيه كنيد اگر مي خواستيد سينه مرغ در سس خوابانده مصرف كنيد بايد خودتان اين كار را ميكرديد من شركت فروش سينه مرغ پوست كنده بي استخوان درسسخوابانده را شروع كردم اين محصول جديد با مقاومت فروشگاههاي مواد غذايي روبرو شد اما مصرف كنندگان بلا فاصله ازآن استقبال نمودند ما شركت را در محل توسعهداديم و بعد در سطح مملكت بر فعاليت خود اضافه كرديم .مرغ جرج خلايي را در بازار پر كرد و ديري نگذشت كه ساير شركت هاي فروش مرغ به تاسي از ما عمل كردند.مردم تا زماني كه اين محصول معرفي نشد نمي دانستند كه به آن احتياج دارند.من بلافاصله متوجه شدم اگر محصولي به بازار عرضه شود كه در وقت و انرژي اشخاص صرفه جويي كند با موفقيت زياد روبه رو مي گردد. خود را مصرف كننده زندگي خودتان در نظر بگيريد. چه مي توانيد بكنيد كه زندگيتان

ساده تر شود؟ از چه موضوعي ناراحتيد,با چه دشواري روبه رو هستيد,چيست كه بيش از اندازه وقت شما را مي گيرد؟چه كالا وكدام خدمات مي توانند كمك كنند؟اگر نقطه نظري داريد كه مي تواند به شما كمك كند ,ممكن است بتوانند به ديگران هم كمك كند.اين گونه فكر كردن كليد كار فرما شدن است.درس پنجمبه شم خود اعتماد كنيداولين ماموريت بزرگ من بعد از پيوستن به گروه ورزشي سي بي اس مصاحبه با كواتر بك بزرگ نيويورك ,جو نامات بود.مديريت شبكه با من يك قرارداد سه ساله امضا كرده بود با اين حال عده اي ترديد داشتند و مطمئننبودند كه بتوانم اين كار را بكنم. بعضي ها هم دوست داشتند من شكست بخورم . فرصتيداشتم به كساني كه فكر مي كردند من از عهده اين كار بر مي آيم ثابت كنم كه اشتباه نكرده اند.همه روزه اول كارشان عصبي مي شوند و دلهره دارند. من هم از اين قاعده مستثني نبودم. به خصوص كه برنامه ام براي اولين بار در تلويزيون ملي آمريكا پخش مي شد.اگر خراب مي كردم ,چه پر شماراشخاصي كه مرا مي ديدند. از آن گذشته نامات, بزرگترين ورزشكار آمريكا بود. البته ساير قهرمانان هم بزرگ بودند, اما نامات بزرگ تر از همه ي بزرگ تر ها بود.  و با اين حال يكي از مشكلات اين بود كه من او را سال ها قبل در يك برنامه ي تلويزيوني ديده بودم واز او سوالاتي كرده بودم آن شب تبادل بسيار كوتاهي داشتيم اما فكر مي كنم كمي از من دلخور شده بود. در اين جلسه شروع بدي داشتيم . قرار بود در

محل باشگاه درست قبل از شروع تمرينات با او مصاحبه اي داشته باشم. وقتي گروه فيلم بردار دوربين ها را در محل خود مستقر ساخت منتظر ورود او شديم. نگران دير شدن تمريناتش بود زيرا بازيكنان اگر دير به جلسه تمرين مي رسيدند جريمه مي شدند. وقتي سر انجام من و جو براي مصاحبه نشستيم تشريفاتي را رعايت كردم تا مصاحبه شروع شود. بايد تصميم مي گرفتم آيا ابتدا سوال دشوار بكنم يا نه؟ سوال دشوار را براي بخش انتهايي بگذارم؟ به راهنمايي شم وغريزه ام اين بار تصميم گرفتم كه روش خودم را تغيير بدهم. به اين نتيجه رسيده بودم كه نامات بايد به سرعت حرف افشا كننده اي بزند. بنابرين هنوز لحظاتي از مصاحبه نگذشته بود كه از او سوالي كردم كه همه به دانستن جوابش راغب بودند. باشگاه جتز در آن فصل خوب در مسابقات ظاهر نشده بود ونامات مي توانست در اين خصوص توضيحاتي بدهد. اما چه كسي حاضر بود كه چنين سوالي بكند؟ تهيه كننده برنامه قبلا به من گفته بود كه گزارش گران قبلي هرگز نخواسته بودند از او در اين باره سوال كنند. به هر صورت من به غريزه مي دانستم بايد موضوع را مطرح كنم.پرسيدم: ميداني جو تيم جت ها امسال خوب بازي نكرد. آيا تو مسئوليت اين را بر عهده مي گيري؟ابتدا نمي دانستم كه چه جوابي دريافت خواهم كرد. نامات كمي برافروخته شد بعد خنده نخودي كرد. او گفت نمي تواند بگويد كه تيمش بد بوده است. از آن گذشته شروع فصل است وهنوز تا پايان فصل مانده. وبعد گفت مسئوليت تمام تيمش را بر

عهده مي گيرد. او درباره ي شرايطروحي تيمش و احساس خودش در قبال باخت ها حرف زد . در حال صحبت بوديم كه ناگهان صداي گوش خراش يك ماشين چمن زني از بيرون از خانه بلند شد. ضبط را متوقف كرديم ولو همكارم به سرعت از خانه بيرون رفت تا تقاضا كند ماشين چمن زني را براي چند دقيقه خاموش كند. من ناراحت بودم نامات تازه شروع به حرف زدن كرده بود و من نمي خواستم اين موقعيت را از دست بدهم. اما وقتي لو برگشت مرا ديد كه ايستاده ام و اشك در چشمانم حلقه زده وجو هم ايستاده بود وداشت ميكروفن را از جلوي پيراهنش بر مي داشت. او عجلهداشت ومي خواست برود. كمتر از سه دقيقه برنامه ضبط كرده بوديم در همان 180 ثانيه بيش از تمام مدت فصل درباره ي خودش اطلاعات داده است. من روي سوال خوبي انگشت گذاشته بودم, برنامه با موفقيت ضبط شده بود.  وقتي يكشنبه هفته بعد اين مصاحبه پخش شد روزنامه ها وساير رسانه ها از  صداقت اين فوق ستاره حيرت زده شده بودند. واز اين كه من توانسته بودم حرف هاي دل او را بيرون بكشم تعجبكرده بودند.من در آن لحظه به غريزه وشم خود اعتماد كرده بودم اين موثر واقع شده بود.درس ششمگزينه هاي خود را باز نگه داريدوقتي به نيويورك برگشتم خود را در كنار يك چهار راه يافتم . پدر عزيزم اخيرا فوت كرده بود و بعد از بيست سال زندگي زناشويي من وجان متاركه كرديم. زمان پايان ها بود و اما زمان شروع ها هم بود. تصميمات زيادي بايد مي گرفتم.

مانند اغلب زناني كه از نو شروع مي كنند, در شروع گيج و سر در گم بودم. كجا بايد بروم ؟ چه بايد بكنم؟ مي توانستم در كنتاكي باقي بمانم كه مردم مرا به عنوان همسر فرماندار مي شناختند. مي توانستم به تگزاس بروم كه در آنجا مرا فيليس مي شناختند  همان  دختري كه با او بزرگ شده بودند ويا مي توانستم به نيويورك برگردم و به هر كسي كه مي خواهم تبديل گردم.اگر دنبال گزينه هاي جديد هستيد به جايي برويد كه گزينه هاي فراوان وجود داشته باشد.من نيويورك را انتخاب كردم از اين رو راهي نيويورك شدم تا بار ديگر فيليس جرج شوم. اگر گزينه هاي خود را باز نگه داريد شانس رسيدن شما به موفقيت و خوشبختي به حداكثر ميرسد. اين به دو معناست اول وقتي برنامه اي را تدارك مي بينيد خودتان را تنها به يك انتخاب محدود نكنيد به خودتان امكانات و احتمالات متعدد بدهيد. اين گونه اگر برنامه ي شماره 1 موثر واقع نشد مي توانيد به سراغ برنامه ي شماره 2 برويد. اگر برنامه ي شماره 2 موثر واقع نشد به سراغ برنامه ي شماره 3 برويد. دوم بدون توجه به اين كه درباره ي برنامه ي خود تا چه اندازه مطمئن هستيد نقش شانس را دست كم نگيريد. رويايتان را مجسم كنيد تصويري در ذهن خود نقاشي كنيد . خود را در موقعيت ها و نقش هاي مختلف ببينيد. چه احساسي درست تر به نظرتان مي رسد. بعد خود را در آن نقش ببينيد . آيا به نظرتان راحت نميرسد؟به امكانات و احتمالات فكر كنيد و از

خود بپرسيد: در گذشته چه آموختم كه مي توانم از آن حالا كمك بگيرم؟ اين موضوع مهمي است زيرا گزينه هاي جديد اغلب تركيبي و يا تنوعي از گزينه هاي قبلي هستند.وقتي انتخاب هايي را كه داشتم در ذهنم تصوير كردم به مهارت هايي فكر كردم كه در گذشته به دست آورده بودم. به اين توجه كردم كه كدام يك از آن ها قبلا برايم مفيد واقع شده اند. اين گونه بود كه توانستم مطالب زير را بنويسم: بازگشت به تلويزيون/بعد از سالها خدمت در سي بي اس تجربه ي قابل ملاحظه اي داشتم. و در برنامه ي دختر شايسته به عنوان داور شركت كرده بودم .نوشتن يك كتاب ديگر/ در مورد صنايع آمريكا دو كتاب كامل نوشته بودم و حالا هم مي توانستمكتاب هاي بيشتري بنويسم. بازيگري/ سه سال آموزش بازيگري ديده بودم. در ده ها برنامه ي آگهي ي تجارتي حضور فعالداشتم. بنابراين امكان آن را داشت كه به اين زمينه ي كاري باز گردم. شروع كردن يك تجارت ديگر/ مي دانم كه از مهارت كار فرمايي برخوردارم. از  اين رو مي توانستم شركت ديگري نظير مرغ جرج برپا كنم. سخنراني/ از تجربه ي سخنراني براي گروه هاي مختلف برخوردار بودم .من از داشتن تبادل باديگران لذت مي برم.كار در زمينه ي حمايت از زنان و كودكان / در اين زمينه هم از تبحر و مهارت فراوان برخوردار بودم.نمي خواستم كه هيچ امكاناتي را ناديده بگيرم.تمام مهارت هايم را ليست كرده بودم تا بتوانم از بين آن ها يا تركيبي از آن ها كاري پيدا كنم كه الن فانت دستيار مجري ي برنامه

ي دوربين مخفي را به من واگذار كرد. همه تعجب كرده بودند من هم برايم جالب بود زيرا نه تنها اولين دستيار مجريبودم بلكه اولين دستيار مجري بودم. درس هفتمقدرت خوب بودن را احساس كنيدمرا طوري تربيت كردند كه دختر خوبي باشم و من از اين خوب بودن ضرري نديده ام.در واقع من آموختم خوب بودن كالاي قدرتمندي است. امروز به نظر مي رسد كه هر كاري كه بكنيد و به هر طرف كه نگاه بكنيد مردم مي خواهند نقطه ضعف هاي ديگران را بيابند و آن ها را مسخره كنند. از اين رو بعضي ها هم به اين نتيجه رسيده اند كه خوب بودن كلمه ي بدي است. آن ها مي گويند  خوب ها آخر خط قرار مي گيرند. مي گويند اگر مي خواهي موفق باشي نبايد خوب باشي. در نظر آن ها خوب بودن نقطه ي مقابل قدرتمند بودن است. براي آن ها خوب بودن ضعف است. من در اينجامي خواهم بگويم اين طرز فكر ابدا درست نيست.خوب بودن نشان مي دهد كه شما با خودتان راحت هستيد.نشان مي دهد كه شما قوي و به اندازه ي كافي مطمئن هستيد. نشان مي دهد كه شما بيمي نداريد كه علاقه ي خود را به ديگران نشاندهيد. راه خوب بودن بسيار ساده است خودتان را به جاي ديگران تصور كنيد. با خود بگوييد اگر ديگران اين كار را با من مي كردند چه احساسي پيدا مي كردم؟ اگر من در موقعيت او بودم چه اقدامي به من احساس بهتري ميداد؟ اگر من با مشكل او روبه رو بودم انتظارداشتم ديگران برايم چه كنند. وقتي براي

اولين بار از تگزاس به نيويورك رفتم  به من گفتند كه آدم متفاوتي هستم زيرا خوب و مهربان هستم . سوار تاكسي مي شدم و با راننده حرف مي زدم.به رستوران مي رفتم و با گارسون حرف ميزدم. در فروشگاهها باور نمي كردم كه بعضي از فروشنده ها تا چه اندازه بي ادب هستند. فكر مي كردم آن ها بايد به خريداران كمك كنند. به هر صورت من يك مشتري هستم با اين حال سعي مي كردم خوب ومهربان باشم. بعضي از نيويوركي ها به دوستانه بودن من ترديد داشتند.اما اغلب مردم از اين حيث من تعريف مي كردند. از آن به بعد سعي كردم كه در تمام موقعيت ها آدممهربان وخوبي باشم درس هشتم زندگي كامل نيستزندگي تقريبا براي من كامل بود تا اين كه به كلاس پنجم رسيدم. خواستم فلوت ياد بگيرم تا در اركستر مدرسه بنوازم. در ميان ناباوريم  پدر و مادرم با اين كار مخالفت كردند. به آن ها التماسكردم به من اين اجازه را بدهند.اين بدترين اتفاقي بود كه براي من در آن سن وسال افتاده بود.اما آن ها محكم روي حرفشان ايستادند. به من گفتند تو كلاس پيانو ميروي فرصت اين كار را نداري كه هر دو كار را بكني. من در يازده سالگي نت هاي باخ وبتهوون را مي نواختم. در مسابقه اي كه بسياري از افراد بزرگ تر از من شركت كرده بودند اول شده بودم. پدر و مادرم معتقد بودند كه تنها بايد يك رشته را بچسبم و در آن به حد عالي برسم. در آن شرايط بود كه من پيانو را انتخاب كردم. من براي

اولين بار به اين نتيجه رسيدم كه هميشه نمي توانم شاد وراضي باشم. من به اين نتيجه رسيدم كه كامل و صد در صد وجود خارجي ندارد.بلوغ من به داستان هاي پريان شباهت دارد چيزي شبيه سيندرلا . من با يك پرنسس جذاب ازدواج كردم. در قصر زندگي كردم. حتي تاج طلايي بر سر گذاشتم. اما در قصه من لحظات نا خوشايند نيز بوده و واقعيت اين است. به ياد دارم وقتي داستين هافمن جايزه ي بهترين بازيگر را به خاطر ايفاي نقش در فيلم مرد باران دريافت كرد.گفت: دلم مي خواهد از آن هايي كه مرا با لگد زدند و آن هاييكه مرا بوسيدند تشكر كنم .به نظرم رسيد كه حرف منطقي ميزند.اغلب اوقات اين ضربه هاي شديد است كه ما را در زندگي شكل مي دهدو قدرتمند مي كند.درس نهمچشم انداز خود را حفظ كنيدسال ها  قبل از مسخره ترين چيزها ناراحت مي شدم. آن ها را بار ها و بارها در ذهنم مرور مي كردم. چرا اين حرف را زدم؟ چرا اين كار را كردم؟ باور نمي كنم به من چنين حرفي زده باشد.منظورش چه بود؟ اما حالا به اين نتيجه رسيده ام كه گسترده تر فكر كنم. مسئله درباره ي چشم انداز است  شما  مي دانيد كه وقتي در موقعيت دشواري قرار مي گيريد وكسي به شما مي گويد: نگذار تو را به زمين بزنند چشم انداز و ديدگاهت را حفظ كن.خوب معناي اين حرف چيست؟ جوابش را وقتي پيدا كردم كه به قله رفيع كوه بيرون از شهر تاكسون آريزونا صعود كردم. آنجا درخت ها, جاده ها و خانه ها

تا چندين مايل دورتر مي ديدم. منظره به شدت الهام بخش بود. احساس كردم هر چه نگراني دارم بي مورد است. هر گاه كسي به شما حرف نا خوشايندي مي زند ويا احساس مي كنيد حرف بدي زده ايد ويا كار بدي كرده ايد.ماجراي قله كوه را بياد آوريد.اين گونه بهتر مي توانيد همه چيز را در چارچوب مناسب خود قرار دهيد. اگر نمي توانيد موقعيتخود را تغيير دهيد, چشم اندازتان را تغيير دهيد.درس دهمبياموزيد كه به خود بخنديدبعد از سال ها جدي گرفتن  بيش از اندازه زندگي فكر مي كنم سر انجام خنديدن به خودم راآموخته ام. بايد بياموزيم كه به طرزي با مشرب خوش  به زندگي نگاه كنيم. من پشت دوربين تلويزيون اشخاص را با نام هاي اشتباه صدا زده ام. دلم مي خواست مي توانستم بلافاصله حرف ها را به دهانم بر گردانم. اما در مواقعي بهتر است لطيفه اي بگوييد و موضوع رافراموش كنيد. با آن كه درس بازيگري را نزد معلمان بزرگي آموخته بودم وقتي به نيويورك آمدم قبلا در هيچ فيلم سينمايي بازي نكرده بودم. براي ايفاي نقشي با چند زن ديگر امتحان بازيگري داديم. كسي كه از من امتحان بازيگري گرفت, در تگزاس بزرگ شده بود.به همين جهت وقتي لهجه ي تگزاسي منرا شنيد به نظرش خيلي آشنا رسيد. فكر مي كنم به همين دليل بود كه او نقش را به من داد.بازيگر اين فيلم رابرت دو نيرو بود. يكي از روزها رابرت نگاهي به من كرد  و پرسيد: فيليس آيا اين اولين باري است كه فيلم بازي مي كني؟ و من در جواب گفتم :بله. اين را

شنيد نگاهي به من انداخت وتبسم كرد. يكي از روزها در اتاق نشيمن صحنه اي را فيلم برداري مي كرديم. دو خانواده اي كه در فيلم بازي مي كردند آمده بودند تا درباره ي ازدواج حرف بزنند. وظيفه من اين بود كه روي كاناپه بشينم سرم را تكان بدهم و تبسم كنم. حالت عصبي داشتم به محض اينكه دوربين روي من افتاد تند تند شروع به حرف زدن كردم, انگار در خانه ي خودم مهماني داده ام. صداي كارگردان بلند شد و همه حيرت زده بودند.فيليس نيازي نيست كه در اينجا حرف بزني, قرار نيستكه حرف بزني.صورتم سرخ شده بود.من در كنار چهره هاي سرشناس سينما نشسته بودم. مي خواستم زير كاناپه پنهان شوم.اما درس مهمي كه گرفتم اين است كه هر موضوعي را آن قدر جدي نگيرم.سعي كردم از خودم بپرسم آيا اين موضوع اين همه مهم است؟ نه اين اولين فيلم من بود مي توانستم اشتباهكنم. من به جاي اينكه اين موضوع را جدي بگيرم از آن لطيفه اي ساختم.ببخشيد قصد نداشتم زياد حرف بزنم اما احساس كردم در خانه ي خودم هستم و در اتاق نشيمنخودم هستم. همه خنديدند و موضوع را فراموش كردند.خنده توانسته مرا در بدترين شرايط از مخمصه نجات دهد. به خودتان سخت نگيريد. خواهيد ديد كهآن قدر ها هم كه فكر مي كرديدمسئله ي مهمي نيست.خداياگفتم: خسته ام.گفتي: لا تقنطوا من رحمة الله...از رحمت خدا نا اميد نشويد.[زمر/53]گفتم: هيچ كي نميدونه تو دلم چي مي گذره.گفتي: ان الله بين لمر وقلبه... خدا حائل است ميان انسان و قلبش[انفال/26]گفتم: هيچ كسي رو ندارم.گفتي: نحن اقرب اليه من حبل الوريد...

ما از رگ گردن به شما نزديكتريم[ق/16]گفتم: ولي انگار اصلا منو فراموش كردي؟گفتي: فاذكروني اذكركم...منو ياد كنيد تا ياد شما باشم[بقره/152]

Never say neverEngineerSaharmahmuodi جورج ، فيليس        phyllis George

هرگز نگوييد هرگز / فيليس جورج؛ [مترجم] مهدي قراچه داغي . – تهران :قطره ، 1383.158 ص.- (سلسله انتشارات قطره ؛ 505.فلسفه و روانشناسي؛31)فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا .عنوان اصلي :    never say never 1 .    موفقيت  . الف . قراچه داغي ، مهدي ،1326 -         مترجم . ب . عنوان 4 ه 9 ج  / 1611          1/1581383كتابخانه ملي ايران                   31620-83م

خودآگاهي و استحمار

پديد آورنده: دكتر علي شريعتي خلاصه كتاب : محمد قلعه نوعي- استحمار عاملي است براي انحراف يا اغفال ذهن از"خودآگاهي انساني" و"خودآگاهي اجتماعي" ومشغول داشتن آن به هر"حق" يا "باطلي" "مقدس"يا "نا مقدس". استحمار كهنه "مذهب"بود و عامل استحمار نو"هرگونه جنگ زرگري". ونام هاي استحمار كهنه:زهد-اخلاق-شعر-قوميت پرستي-گذشته پرستي-فلسفه-شكر  ...ودر استحمار نو:تخصص و تحقيق-علم-قدرت-پيشرفت و آزادي جنسي- آزادي زن-تقليد و غيره.....

شناسنامه :عنوان كتاب: خودآگاهي و استحمارپديد آورنده: دكتر علي شريعتيانتشارات : بنياد فرهنگي دكتر علي شريعتيمشخصات نشر: تهران، بنياد فرهنگي دكتر علي شريعتي ، 1386.مشخصات ظاهري:  رقعي -  تعداد صفحه 84شابك:  9649307710وضعيت فهرست نويسي: فيپا فريب بزرگ آگاه باشيم كه " اشباع علمي " خود را از نظر فكري ، اشباع يافته  احساس نكنيم . كه خيال كنيم كه از نظر فكري به منتهاي درجه يك انسان آگاه رسيده ايم . و اين يك نوع فريب بسيار بزرگ است كه خاص تحصيل كرده ها است . فريبي كه يك آدم عامي كمتر دچار آن مي شود تا يك عالم . خطر عالم شدن اما جاهل ماندن

.انتخاب تعيين كننده :اكنون جوامع جهان سوم با اينكه از لحاظ علمي و صنعتي در سطح پاييني هستند اما مجهز به سلاح جديدي هستند كه به آنها قدرت داده كه در برابر غرب با تمام تسلسحاتش بايستند.آنها فقط مسلح به يك چيز فكر ايمان يك ايدولژي يك هدف و يك آگاهي روشنبينانه هستندامروزه در دنيا چي با چي مي جنگد؟ . مجموعه قدرت هاي علمي و صنعتي در برابر مردمي كه فاقد هر گونه صنعت و علمي هستند چي با چي مي جنگد ؟ «علم» مي جنگد با «فكر» در عين حال در پيش جامعه هايي كه مي خواهند انتخاب كنند راه ديگري قرار مي گيرند و آن انتخاب راه علم (سرمايه داري ، قدرت و صنعت ) و يا انتخاب يك راه فكري ( يك ايده آل ، يك ايدئولوژي) جامعه اي كه يك ايده آل و ايمان دارد بر هر قدرتي پيروز مي شود و چنين جامعه اي بي ترديد بعد از چند سال تمدن هم خواهد داشت ماشين هم خواهد داشت ، خودش توليد كننده در سطح جهاني هم خواهد بود .اما اگر جامعه اي بدون ايده آل بدون ايمان و بدون آگاهي و فقط به دنبال صنعت به دنبال سرمايه داري و آنچه امروز پيشرفت صنعتي و علمي ناميده مي شود برود همواره مصرف كننده مي شود و خيال خواهد كرد كه توليد كننده است و اين فريب بزرگ همه كشور هاي عقب مانده است . زيرا به قول فانون : جامعه هاي عقب مانده يك سرنوشت مشابه دارند ، يك درد ، يك نياز و يك انتخاب مشابه زيرا در

برابر قدرت مشابه اي قرار گرفته اند يا بايد «فكر» را اول انتخاب كنند با «تمدن بدون فكر» را !!!مقصود از تمدن آن چيزي است كه متمدن ها عرضه مي كنند .تجربه نشان داده جامعه هايي كه از يك راه ايدئولژي شروع كرده اند و بعداز كسب خود آگاهي به حركت در آمده اند امروزه در رديف قدرت هاي تمدن ساز جهان اند اما جامعه هايي كه به تقليد از تمدن غرب پرداخته اند ، بي آنكه داراي يك آگاهي اجتمايي باشند همچنان مصرف كننده مانده اند .انسان ، دور و بس نزديك انسان داراي يك ذات برتر و شريف تر از همه پديده هاي طبيعي است.اين هم حرف مذهب است هم حرف سارتر يك ادعاي ديني نيست خود سارتر هم با اينكه به خدا معتقد نيست اما انسان را يك ذات كاملا جدا از همه موجودات طبيعي ميداند ، سرنوشتش به خودش واگذار شده و خودش سازنده ي تقدير خويش است . خصوصياتي كه در عالم ، فقط خصوصيات خداوند است ، در درجات پايين تر به انسان منصوب شده است خالق بودن ، آگاه بودن ، تدبير كردن و آزاد از همه جبر ها بودن روزمرگي :يك چنين موجودي كه داراي ارزش هاي خدايي و ذات خدايي است دنبال زندگي روزمره مي افتد.و اين قاتل هر انسان زنده اي است منجلابي كه در آن عزيز ترين ارزش هاي خدايي انسان ، هر روز فرو ميرود كار كند براي اينكه بخورد بخورد براي اينكه كار كند توليد براي مصرف ، مصرف براي توليد و اين دايره معيوب سرگذشت آدم است. در گذشته و حال،

شرقي يا غربي.اگر مجموعه چيز هايي را كه در شبانه روز آرزو مي كنيم ، يا نسبت به هركسي كه آنها را دارد حسد ميورزيم يا غبطه مي خوريم و همواره در تلاش براي بدست آوردن آن ها هستيم هر چه مي خواهد باشد از لباس ، ماشين ، خانه ، مقام ، درجه يا تحصيل يا دوست يا هر چه  روي يك صفحه كاغذ بنويسيم و در يك حالت آگاهانه به آن نگاه كنيم از تركيب خودمان بيزار مي شويم و بعد مي بينيم كه اين آدمي براي كسب احتمالي يك نمره ، يك زمين ، يك درجه و حتي يك خيال چقدر ذليل خواهد شد خواهيم ديد كه چه چيز هايي را براي بدست آوردن اينها فدا خواهيم كرد زمان ، استعداد ، غرور خدايي انسان و... همه اينها را از دست مي دهيم ، بدون اينكه متوجه آنها باشيم.ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست ابراهيم ادهم يك اشرافي پولدار و بيكار كه تفريحش شكار بود و همه چيز به او داده بودند و يك قفس طلايي برايش ساخته بودند.يك روز از اين قفس بيرون آمد و يك مرده ديد گفت اين چيست؟ گفتند اين سرنوشت آدمي است گفت يعني من هم ؟ گفتند آري مردن چيست ؟ مردن حالتي است كه در پاييان عمر هر كسي را ، فرا مي گيرد و بعد چگونه مي شود ؟ بعد ، آدمي ، هر كجا ، هر كس تبديل ميشود به هيچ ، يك مردار ! فردايش بيماري را مي بيند ، اين كيست ؟ بيمار ، بيماري چيست ؟بيماري حالتي است كه

آدمي را قبل از مرگ ، گاه به گاه ، كم و بيش ، سخت و سست ، فرا مي گيرد ، حتي مرا؟ آري ! بيماري هيچ ديوار و حصاري را نمي شناسد. پس فردا : اين كيست ؟ كه بر  روي قامت خويش دو تا شده ؟ پير است ، پيري چيست ؟ سرنوشت مخدوم هر آدمي است .حتي من ؟ آري ! حتي تو . روز ديگر اين كيست ؟ فقير است ، فقير كيست ؟ انسان نيازمند و محتاجي كه تمام وجودش كاسه گداييش است تا اينكه فقط شكمش را سير كند ناگهان مي فهمد كه در چه لذت پوچي به سر مي برده و چه چيز هايي در زير اين هياهو ها و لذت هاي دروغين مجهول مانده.اما انسان متوجه امكانات و ارزش هايي كه در اختيارش نهاده اند نيست كه فقط و فقط به او به چنين موجودي داده شده است به سادگي خودش را فداي ديگري ميكند به شكل برده ديگري در مي آيد آدم اگر آدم ديگري را بكشد آدم ميماند ، هرچند قاتل ! اما آدمي كه در مقابل آدم ديگري خم شود ديگر آدم نيست ! خودآگاهي خود آگاهي چيزي است كه دائما مرا از بيرون از اين مشغوليت هاي دائمي كه مرا قرباني خود ميكند به خود فرا بخواند. آنهايي كه روزي سه ، چهار ساعت جلو آينه هستند ، يك بار هم خودشان را نديده اند ! خود آگاهي يعني چيزي كه مرا به خويش بنماياند ! چيزي كه متوجه ام كند كه چقدر «ارزش» دارم هر كس به ميزان ايماني كه به

خود دارد ارزش دارد . چقدر ما را تحقير كردند ! در تصورمان نمي گنجد كه عرضه انجام كار كوچكي را داشته باشيم ! اين قدر نسبت به شخصيت خودمان بي ايمانيم و كوچكيمو مسلما نسل و آدمي كه خودش ، خودش را كوچك شمارد «كوچك» هم هست. براي اينكه بتواني ديگري را به صورت برده خودت تسليم كني ، اول بايد تحقيرش كني ! به نحوي كه خودش با ور كند از نژاد و خواندان پست است ! آن وقت است كه مي آيد به بردگي تو و پناه مي آورد به اربابي تو ! مگر با ما جهان سومي ها شرقي ها مسلمانان چه كردند؟ اول مذهبمان ، ادبياتمان ، فكرمان ، گذشته ي مان ، تاريخ مان و اصلا نژادمان و همه چيزمان را چنان تحقير كردند كه ما نشستيم خودمان ، خودمان را مسخره كرديم و در عوض خودشان را آنقدر برتر و عزيز تر و بالاتر نشان دادند كه به ما باوراندند تا اينكه اداي آنها را در بياوريم شبيه آنها راه برويم و حرف بزنيم.بچه وقتي مادرش ميراندش ، دعوا و تحقيرش مي كند براي اينكه از حمله مادر در امان بماند به خود مادر پناه ميبرد. ملت برتر يا آدم برتر براي اينكه ،ملت يا آدمي را به تسلط خويش بكشد تحقيرش مي كند كه او براي اينكه از مسير تهمت ها و تحقير ها فرار كند ، به دامان خود او پناه مي برد و خودش را به شكل او در مي آورد ، اين است كه بعضي چيز ها براي فرنگي ها يك كالاي مصرفي است

! اما براي ما يك كالاي مصرفي نيست يك چيز سمبليك است ! پانزده درصد تمام اروپايي ها از سمفوني كلاسيك لذت مي برند ، اما ايراني ها ، همه ي شان لذت مي برند چرا ؟ براي اينكه آن سمبل يك ذوق برتر است يك فرنگي به سادگي مي گويد دوست ندارم ، اما يك شرقي ناچارا مي شنود و بايد "به به" هم بگويد .اين ها همه به خاطر اين است كه ايمان به خويش را از دست داده ايم .تنها چيزي كه ايمان به خويش را براي آدمي فراهم ميكند «خودآگاهي» است در مرحله اول من بفهمم كه مربوط به چه نژادي ، چه ملتي ، چه تاريخي ، چه فرهنگي و چه ارزش هايي وابسته ام اين يك بازگشت به خود آگاهي است.و از اين هم بالا ترخود آگاهي وجودي است . به اينكه من به عنوان يك پديده ي انساني كاملا "خودم " را بشناسم و متوجه "خودم " باشم .همانطور كه از ماده پلاستيكي اجسام مختلف مثل عروسك و سطل آشغال و ... ميسازند همانطور آدم و نسل درست مي كنند.در جامعه هاي آفريقايي يا اسيايي نسلي مي خواهيم كه ديگر امل و قديمي نباشد كه سرش را حنا ببندد ، چرا ؟ چون كه ما حنا براي فروش نداريم مي خواهيم لوازم آرايشي ما را مصرف كنند يك نسل ترو تميز خوشگل و خوش تيپ.نسلي لازم دارند كه از آن شكل زندگي قديم بدش بيايد، بايد روشن فكر بشود اما به اندازه معمول به اندازه اي كه ذائقه لطيفي پيدا كند دوغ نخورد پيپسي بخورد لباس هاي قديمش

را دور بريزد همين اندازه فقط همين اندازه نه بيشتر ... ! و كار را به جايي رساندن كه به اسكيمو يخچال مي فروشند ! به يك رئيس قبيله آفريقايي رنوي طلايي مي فروشند رئيس قبيله اي كه دو كيلو متر جاده در سرتا سر سرزمينش نيست رنو را سوار بر شتر مي كنند و مي آورند تا دم در قلعه.متوجه نمي شويد در برابر اين همه تغيرات اساسي ، در برابر اين همه دگرگوني ها چه چيز هايي را از دست داده ايم . چه چيز ميتواند متوجه مان سازد كه در  برابر اين بازيچه بودن ها و عروسك بودن ها چه چيزهاي مان را قرباني كرده ايم ؟فقط خود آگاهي دلال مظلمه:ملت و جامعه اي كه خود آگاهي انساني و خود آگاهي اجتماعي را ندارد : مهندسش : تعميركار و منتاژگر ماشين غربي عالمش : كارمند مزدور ، زر و زور است وفكرش را و مسير تحقيقاتش را بيگانه تعيين ميكند.و اينگونه است كه ميبينيم چگونه مغز هاي جهان سوم به دو شكل در مي آيند :يا همانجا (غرب) جذب ميشوند  و يا بر مي گردند و در اينجا به صورت «ستون پنجم» براي مصرف هاي خارجي در مي آيند. مثال : چند سال پيش كه در آفريقا مهندس آفريقايي نبود سرمايه دار فرانسوي بايد مهندس را از فرانسه مي برد آنجا و ماهي چندين هزار خرجش مي كرد و لي حالا كه ماشاءالله آفريقايي ها خودشان مهندس دارند با ماهي چند هزار كه ميدهند همان كار را از او مي كشند !گول زننده هاي امروز چشم بنهاي بدبخت ديروز نيستند آنها كساني

هستند كه اساسا «چشم» مي سازند و بنابر اين گول استاندارد ها و ضوابط تحميل شده آنها را نخوردن و دست طرف را خواندن مستلزم اين است كه آدمي ببيند و بداند اگر اين را متوجه نشوي خودت رفته اي ! و بعد به صورت يك شتر قرباني در زير كارد دشمن در آمده اي ، ولذت هم ميبري ، از پرپر زدنت ،احساس رقص مي كني ! استحمار چيست؟از ريشه حمار است به معني خر !استحمار يعني خر كردن مردم !يعني انحراف ذهن آدم آگاهي و شعور آدم جهت انسان از خود آگاهي. استحمار در گذشته فقط نبوغ و تجربه استحمار گران بود اما امروز علم هم به كمكش آمده است و همه وسايل ارتباط جمعي : راديو تلوزيون ...براي استحماركردن هميشه تو را به زشتي ها دعوت نمي كنند كه نفرت زشتي ها تو را فراري بدهد بر حسب «تيپ» تو دعوت تو را انتخاب مي كنند.اگر سرت را به چيزي گرم كنند تو را دچار استحمار كرده اند ! ديگر رفته اي ! متد استحمار گري :مستقيم : وادار كردن اذهان به جهالت يا منحرف كردن آنهاغير مستقيم : اغفال ذهن ها از يك حق بزرگ و حياتي به وسيله پرداختن ذهن ها به يك حق كوچك و غير حياتيانواع استحمار :استحمار بر دو گونه است استحمار كهنه و استحمار نو .عوامل استحمار كهنه :1-    مذهب استحماري :عامل استحمار قديم مذهب بود ، كه غير از دوران پيامبران بزرگ ، كه مذهب را راستين مطرح كردند بعد از اين دوره قدرت هاي استحمارگر و قدرت هاي ضد انساني سرنوشت مذهبي را در

دست گرفتند و مذهب را وسيله استحمار مردم كردند . مذهب انحرافي مسئوليت هايي را كه من در برابر جامعه ام را دارم از بين ميبرد و من را در زير بار ظلم وادار به تمكين ميكند و دعوت به سكوت و صبر مي نمايد و به من مي گوييد دنيا را به اهلش واگذار كن 2-    زهد : انسان را در حد ضعيف ترين نياز ها به چند نياز بسيار اندك نگه مي دارد 3-    گذشته پرستي : گذشته پرستي و غرور هاي مربوط به گذشته پرستي.مصري ها ، اهرام و قبر هاي فسيل شده شان را تمام افتخاراتشان مي دانند يك جنازه مال پنج هزار سال پيش را برداشته و آورده اند وسط ميدان كه اين يعني سمبل ديگر نمي دانند كه خود اين مرحوم وقتي زنده بوده چه بوده كه حالا جنازه اش چه سمبلي شده. يك مصري به ايراني مي گفت كه در خرابه هاي اهارم ما وقتي گشتند ، نفره ، سيم ، نخ و ... پيدا كرده اند كهمربوط به پنج هزار سال پيش است پس معلوم مي شود كه ما در آن زمان تلگراف داشتيم ايراني هم گفت مه در تخت جمشيد ما هرچه گشتند ، نه نقره يافتند و نه سيم و نه چيز ديگري پس معلوم مي شود ما تلگراف بيسم داشته ايم !!! به همين چيزها خوشحاليم.4-    شكر : آن شكر آگاهانه اي كه مذهب راستين مي دهد ، بزرگترين نشانه خود آگاهي انسان است و عبارت است از آگاه بودن انسان به ارزش هاي خويش و آدمي كه نسبت به نعمتي شكر مي كند

نسبت به آن نعمت آگاهي دارد . ولي شكري كه فلسفه انحرافي مذهب مي گويد يعني شكر بر بدبختي ! اين شكر ، شكر آن بنده ي خداست كه مي گفت خدايمان را شكر مي كنيم كه الحمد الله گوشمان زير بغلمان نيست .دائما مي گويند خدا را شكر كه از اين بدتر نشده ايم هميشه به پايين دست نگاه كن خوب اما اگر قرار بر اين باشد كه ما به افغانستان نگه داريم افغانستان به يمن نگاه كند يمن به موزامبيك نگاه كند پس اصلا چرا تكان بخوريم؟! و اينگونه خدا را شكر كردن فلسفه عقب گرد است و بزرگترين مصيبت !5-    به انواع استحمار در قديم مي توان نيز به شعرو قوميت اشاره كرد.عوامل استحمار نو:استحمار جديد ! 1-    تخصص : هر كس در يك چهار چوب بسيار كوچك چنان فرو مي رود كه از مساله كل اجتماع قافل مي شود ! و بنا بر اين خود آگاهي اجتماعي اش از بين مي رود . چرا كه تخصص او را در يك بعد رشد مي دهد .2-    علم : علم براي علم به طور مجرد يك عامل انحراف از خود آگاهي است .همان چيزي كه هايدگر مي گويد : علم ، ثمره لحظه هاي انبوه  متراكمي است كه انسان ، در آن لحظات از خود بي خود شده است. وقتي كه غرق كشف يا اختراعي هستيم در آن حالت از خود آگاهي دوريم .3-    توانايي (بدني !) : وقتي كه من داراي ثروت مي شوم اين ثروت و پول براي من امكانات زيادي به وجود مي آورد ، خيال مي كنم كه اين

توانايي را خودم به وجود آورده ام و همين ، انحراف از خود است ، چرا كه پول را به جاي خود حساب كرده ام وخود را نشناخته ام . يا مثلا بدنم نيرو مند است ! اما من اين نيرو مندي بدني را منصوب مي كنم به نيرو مندي انساني خودم ! و گفته اند كه عقل سالم در بدن سالم است بله هست ، اما بدن سالم غير از بدن تنو مند است ! كه هر قدر كه گنده بشوي ، از گاو گنده تر نمي شوي ، تازه آنوقت مي دوشنت ! نيرومن هم كه بشوي از خر كه نيرومند تر نمي شوي ،تازه آنوقت بارت مي كنند ! دونده هم كه بشوي از اسب دونده تر نمي شوي ، آنوقت هم سوارت مي شوند! انسان خود آگاه است كه چنان نيرومند مي شود كه مي تواند سوار سرنوشت بشود."ان الله لا يغييرما به قوم حتي يغيير و ما بانفسهم " يعني همين آدم اگر خودش ، آن ذات انساني اش تغيير كند ، سرنوشت خودش را و سرنوشت تاريخش را تغيير ميدهد و اين ربطي به پول و اندام و مقام ندارد و مال انسان بودن خويش است. 4-    تمدن : تمدن و پيشرفت ممكن است عامل استحمار شود ، در عربستان سعودي نمونه هايي از اين پيشرفت استحماري به چشم مي خورد. از آمريكا به خاورميانه كه مي آيي هر كشوري به همان ميزان كه از لحاظ سطح اقتصادي عقب مانده تر است به همان ميزان از لحاظ لوكس بودن و سطح تجمل پيشرفته تر است . تجمل يعني چه؟

يعني پيشرفت در مصرف ، تمدن در مصرف آنچه كه همه مارا در پايشش قرباني مي كنند تا اين كه شانس توليد را از ما بگيرند هم توليد فكري و هم توليد اقتصادي و ماشيني.5-    آزادي هاي فردي : براي اينكه خود آگاهي اجتماعي در ذهن ها از بين برود ، آزادي هاي فردي را مطرح مي كنند و چون اين آدم احساس مي كند كه از نظر فردي آزاد است ، احساس آزادي مي كند.مثل اين است كه در قفس مرغي را باز كنند ، اما در سالن بسته اي باشد ! چه فرقي مي كند ؟ اين فقط يك احساس كاذب از آزاد شدن است و حتي بدتر ! چون آگاه بودن نسبت به اسارت خودش عاملي براي نجات هست ، اما وقتي كه همين گاهي هم از بين برود و به طور دروغين احساس آزادي كند ديگر خدا راهم شكر خواهد كرد6-    آزادي جنسي : غرب در برابر مواد خامي كه از شرق غارت مي كند بايد بهايي بدهد و آنان آزادي جنسي را وارد مي كنند 7-    آزادي زن : گشودن يك جبهه فرعي بين زن و مرد ! براي چه ؟ براي اينكه از جبهه ي اصلي بين شرق و عرب غافل بشود.8-    تقليد : شكارچيان ميروند به جنگل تا ميمون را به طور سالم و زنده شكار بكنند . ميمون ها در آن طرف رود خانه هستند و شكارچيان در اين طرف رود خانه قبلا جلو درخت ها و در محل آمد و شد ميمون ها ، كاسه هايي از سيريشم مي گذارند ، خودشان هم شبيه به همان

كاسه ها را در اين طرف رودخانه مي چينند ، منتها كاسه هاي خودشان پر از آب است .دست هايشان را در كاسه هاي پر از آب فرو ميبرند ، ميمونها هم دستشان را در كاسه فرو ميبرند ، اينها مدتي نگه ميدارند ميمون ها هم نگه ميدارند بعد ميگزارند روي پيشانيشان ، آنها هم مي گذارند اينها دستهايشان ميكشند روي چشم ها و صورتشان ، آنها هم مي كشند اينها رو به خورشيد مي ايستند آنها هم مي ايستند ، اما بعد كه مي خواهند چشم هايشان را باز كنند ، بازنمي شود ! و شكارچي مي رود و شكارشان مي كند.

عذرخواهي يك دقيقه اي

نويسندگان : كن بلانچارد ، مك برايد

خلاصه كتاب: مترجم : مامك بهادر زاده- ناشر : پيك آوين- مقدمه: عذرخواهي يك دقيقه اي داستان مدير شركتي است كه در ميانه اين دوران پر تغيير، مرتكب اشتباهي شده است كه ما به دفعات در تيتر روزنامه ها شاهدش هستيم.  جاي تعجب نيست كه چگونه مردمي اينچنين زرنگ و باهوش و ظاهراً موفق، قادرند بدين حد از مسير اصلي فاصله بگيرند و آنچه را كه واقعاً اهميت دارد به دست فراموشي بسپارند. آن گاه هر چند وقت يكبار مي بينيم كه ب ر خلاف آنچه عقل سليم حكم مي كند، اشتباهاتشان را با عدم اقرار به آن و عدم عذرخواهي از اعمالي كه مرتكب شده اند دو چندان مي كنند. كاري كه با يك تغيير به راحتي قابل تصحيح است. كن بلانچارد و جك برايد به ما شيوه رويارويي موفقيت آميز با اشتباهاتمان را با رموز يك عذرخواهي هدفمند نشان مي دهند.عذرخواهي يك دقيقه

اي چيزي بيش از يك تكنيك است و بيش از كلمات صرف، روشي ساده براي زندگي و تفكر موفقيت آميزتر است. مرد جوان مرد جوان در مقام معاون مدير عامل، در جلسات هيئت مديره زيادي حضور پيدا كرده بود اما تا كنون جلسه اي اين چنيني نديده بود. براي او كه هميشه مديرش را مي ستود حكم يك شوك را داشت. مي دانست مدير عامل بايد دست به اقدامات جديدي بزند و در غير اين صورت موقعيت كارمندانش و آينده شركت به مخاطره مي افتاد. رئيس جلسه بسيار صر يح از مدير عامل خواست در عرض يك هفته راه حلي ارائه دهد كه آبرو و اعتبار شركت مثل ارزش سهام آن در بازار فروش تنزل نكند و در صورتي كه شيوه موثري نيابد كه بتواند اعتماد دوباره هيات مديره را جلب نمايد، مديرعامل جديد تعيين خواهد شد. مديرعامل جلسه را ترك نمود و از مرد جوان خواست تمام آخر هفته را با او در تماس باشد تا راه حلي بيابند. مرد جوان به يادش آمد كه مي تواند از مدير يك دقيقه اي كه دوست پدرش بود كمك بگيرد. لذا براي او پيغامي ارسال نمود تا در صورتي كه امكان داشته باشد، از راهنمايي هاي او بهره بگيرد. مدير يك دقيقه اي مدير يك دقيقه اي با كمال ميل آمادگي خود را در اين مورد اعلام نمود و گفت: راز نيرومندي وجود دارد كه به بسياري از مردم را آموزش داده ام و زماني كه آن را به طور موثر به كار ببندند، خواهند توانست مشكلاتشان را آسانتر حل و فصل نمايند. اسم اين تاكتيك

عذرخواهي يك دقيقه اي است. ظاهراً همان چيزي است كه مديرعامل تو هم به آن نياز دارد."سخت ترين بخش عذرخواهي، دانستن و اقرار به اين نكته است كه اشتباه كرده ايم"عذرخواهي يك دقيقه اي قبل از هر چيز بايد از گفتن كلماتي نظير "شايد"، "بايد"، "اگر مي توانستم" و "اگر فقط" پرهيز كرد. اين ها كلمات نگران كننده اي هستند كه باعث مي شوند احساس شكست، دلسردي و پريشاني به فرد دست بدهد و او را در گذشته هايش نگهداشته و مانع از بروز بهترين عملكرد شود. همچنين فرد را از صادق بودن با خودش باز مي دارد. مرد جوان مشكلات شركت را براي مدير يك دقيقه اي توضيح داد و او اقرار كرد كه ظاهراً موضوع بسيار جدي است و در صورتي كه برنامه دقيقي براي كارها ريخته نشود، ممكن است كل شركت فرو ريزد. مدير يك دقيقه اي گفت: در حال حاضر قوياً فقط يك كار است كه مديرعامل مي تواند انجام دهد تا به طور چشمگيري كارها بهتر و مساعدتر شود و آن هم عذرخواهي يك دقيقه اي است. انجام مناسب و به موقع عذرخواهي يك دقيقه اي يكي از نيرومندترين كارهايي است كه هر انساني مي تواند براي ترميم موقعيتهايي نظير اين از آن استفاده كند.همچنين او توضيح داد: من بيش از بيست سال 3 رمز مديريت را به كار بستم. هدف گذاري يك دقيقه اي، تقدير و توبيخ رسمي. بعد از سالها تدر يس اين نكات به مديران دريافتم در صورتي كه خود مديران مرتكب اشتباهي شوند نياز به رمز ديگري به نام عذرخواهي يك دقيقه اي است. قدرت واقعي

عذرخواهي يك دقيقه اي در عمل به آن نهفته است نه فقط در بيان آن. "قدرت عذرخواهي يك دقيقه اي عميق تر از كلمات صرف است."در صورتي كه مديري دچار اشتباهي شود، اشتباهات روز به روز بدتر شده و روابط را مسموم مي كنند. عذرخواهي نه تنها داراي نيروي پتانسيل تصحيح اشتباهات است بلكه موجب جلب اطمينان دوباره ديگران نسبت به شخص نيز مي شود. در اين حالت شخص با دليل اصلي صدمه اي كه زده مقابله مي كند نه با اثرات و نشانه هايش. عذرخواهي غالباً در عرض يك دقيقه بيان مي شود گويا اين كه براي ترميم و بازسازي مجدد اوضاع نياز به زمان قابل توجهي است. در عذرخواهي يك دقيقه اي نياز به هيچ عذر و بهانه، قرباني كردن خود يا بيان داستاني شورانگيز نيست، بيان مستقيم اصل مطلب  بسيار تأثيرگذارتر است. قسمت مشكل و زمان بر آن، رسيدن به صداقت كامل با خود و قبول مسئوليت اشتباه خود پيش از عذرخواهي كردن است."در كنه اكثر مشكلات، حقيقتي وجود دارد كه نمي خواهيم با آن روبرو شويم"مشكلات دقيقاً از لحظه اي كه فرد از مواجه شدن با حقيقت طفره رود شروع و مرتباً بدتر و در نهايت از كنترل خارج مي شود. وقتي فرد تلاش مي كند با حقيقت قطع رابطه كند كه "هرگز اين اتفاق نيفتاده" و يا "تقصير من نبوده است" درصدد انكار يا تكذيب آن حقيقت است و نمي تواند عذرخواهي كند. او هرگز نمي تواند بپذيرد كه در اشتباه است. عموماً اين افراد حالت تدافعي به خود گرفته و تمايلي به شنيدن انتقادات ندارند.صادق بودن با خود و

پذيرش مسئوليت صدماتي كه به ديگران وارد شده نيازمند فروتني و شهامت است. رهبران بزرگ وقتي كارها خوب پيش مي رود از ديگران ستايش و قدرداني مي كنند و وقتي كارها بر وفق مراد نباشد، مسئوليت كامل آن را خودشان بر عهده مي گيرند. درست برعكس رهبران خودپسند كه وقتي كارها درست پيش برود، افتخار و احترامش را نصيب خود مي كنند و براي پيشرفت ناصحيح كارها ديگران را مورد سرزنش قرار مي دهند. وقتي فرد تسليم شده و اشتباه خود را مي پذيرد، مي فهمد كه بدون توجه به هر پيامدي بايد از افرادي كه به آنها آسيب رسانده عذرخواهي كند. "هر چه عذرخواهي ديرتر انجام شود، ضعف و سستي در اين كار بدخواهي تلقي مي شود."اگر فرد نتواند نسبت به رويداد خاص فعلي صداقت داشته باشد ديگران تصور ميكنند در مورد مسايل ديگر هم دروغ مي گويد. از نظر افرادي كه از عذرخواهي امتناع مي كنند عذرخواهي يك ضعف تلقي مي شود و اين از آنجا ناشي مي شود كه بيشتر مردم دوست دارند هميشه خوب و درست به نظر بيايند و مشكل هميشه خوب و درست به نظر رسيدن اين است كه بايد يك نفر ديگر اين وسط بد به نظر برسد و كار اشتباه را او كرده باشد. اگر مردم دست از اين درست به نظر رسيدن بردارند و در جاهايي كه قابل قبول است به عنوان عكس العمل پذيرفتني و بر حق از اشتباهاتي كه مرتكب شده اند عذرخواهي كنند در اين صورت، صداقت و اخلاص، جانشين سرپوش گذاريها خواهد شد. در اين جا لازم است كه به فرد آسيب

ديده دقيقاً گفته شود كه چه اشتباهي از فرد خاطي سرزده است. ضمن اين كه او بايد صريحاً احساس خود را نسبت به كارهايش بيان كند كه مثلاً آشفته، دستپاچه، ناراحت يا خجالت زده است، با اين كار نشان مي دهد كه عذرخواهي واقعي بوده و بر رابطه صادقانه خود با طرف مقابل صحه مي گذارد. تماميت صداقت يعني گفتن حقيقت به خودمان و ديگران، تماميت يعني زندگي بر طبق آن حقيقت. زماني كه فرد تسليم واقعيتي مي شود و آن را مي پذيرد، صداقتش را نشان مي دهد و وقتي به چيزهايي كه گفته عمل مي كند، تماميتش را نشان مي دهد. تماميت يعني ثبات قدم در فكر و عمل. يعني در هر موقعيتي مطابق آن انساني كه واقعاً مي خواهي باشي عمل كني و اين مستلزم تصحيح اشتباهات است. آنچه كه فرد مايل است، مردم در حال و آينده در مورد او فكر كنند دقيقاً آن چيزي كه او مي خواهد آنگونه باشد و اين مستقيماً روي تمايل براي عذرخواهي تأثير مي گذارد. بدين ترتيب مشاهده مي كنيم عذرخواهي يك دقيقه اي علاوه بر تلاش براي تصحيح اشتباهات، روشي است براي تعديل و آرايش دوباره رفتار. "آنچه از شما به يادگار مي ماند زندگي شماست." همه انسانها داراي كاستي هايي هستند و هيچكس كامل نيست. در نتيجه ممكن است كارهايي انجام دهد كه با آنچه مايل است از خود بر جاي گذارد ناهماهنگ و متضاد باشد. اما تماميت فرد با سرعتش در تصحيح اين اشتباهات سنجيده مي شود و اين كه چقدر سريع به مسير درست برگردد. گاهي اوقات ما اشتباه مي كنيم.

روي غرور يا خويشتن بيني مان تأثير بيش از حد مي گذارد و اجازه نمي دهد به اشتباهاتمان اعتراف كنيم و خودمان را ببخشيم. ظاهراً اشتباه مثل تخلف يا پيمان شكني مي ماند كه نمي توانيم به هيچ وجه فراموشش كنيم. وقتي مرد در مي يابند كه صدمه وحشتناكي به كسي وارد كرده اند قدرت بخشيدن خودشان را از دست مي دهند. آنها احساس بسيار بد و رعب آوري نسبت به صدمه زدن يا نااميد كردن يك فرد ديگر دارند. فكر بخشيدن خود، ساده است. اما انجامش هميشه آسان نيست و آن چيزي كه بخشيدن خود را تا اين حد مشكل مي سازد روبرو شدن با دو حقيقت است: اول اين كه كار اشتباهي در رابطه با يك نفر انجام داده اي كه بايد تصحيح شود. دوم اين كه كار تو در تضاد با شخصيتي است كه مي خواهي باشي يا دوست داري ديگران فكر كنند كه هستي. براي اثبات اين كه خود شخص بهتر از رفتار بدش است بايد اشتباه خود را ببخشد. اصلاح اشتباهات نشان مي دهد شخص خالصانه و از صميم قلب در صدد بازگرداندن اعتماد از دست رفته است. تنها زماني عيوب اصلاح مي شود كه فرد رفتار خود را تغيير دهد و اشتباهش را جبران كند و اين كار به شكلي انجام شود تا شخص موردنظر ارزش و اهميت آن را درك كند. بدين منظور لازم است از فرد آسيب ديده سئوال شود كه براي جبران اشتباه پيش آمده چه كاري ميتوان انجام داد. بيشتر مردم از يك عذرخواهي خالصانه استقبال مي كنند و بيشتر از شما مشتاقند جريان را

فراموش كنند. اما عذرخواهي يك دقيقه اي بدون تلاش صميمانه و خالصانه براي جبران اشتباهات ناقص است. تنها روش براي نشان دادن پشيماني از عمل انجام شده، تغيير رفتار است آن هم به شكلي كه فرد آسيب ديده بفهمد تو متعهد هستي ديگر آن اشتباه را تكرار نكني.در پي نتيجه نباشيد عذرخواهي نبايد به خاطر كسب نتيجه يا گرفتن پاسخ باشد، چه مردم تو را ببخشد چه نه.عذرخواهي براي كسب نتيجه نيست، عذرخواهي براي اين است كه مي داني اشتباه كرده اي و اين كار صحيحي است كه مي تواني براي جبرانش انجام دهي.غالب مردم به هنگام انجام امور فقط روي نتيجه تمركز مي كنند و اين كه از نظر ديگران چگونه هستند. در حالي كه تمركز توجه و حواس بر روي كار و نحوه انجام آن كار را بسيار لذتبخش مي سازد. مي بايست به طور كامل در كاري كه مي كنيم حضور داشته باشيم به عوض اين كه نگران چيزهايي كه در هفته آينده پيش خواهد آمد باشيم. غالباً مردم واقعاً نمي دانند چگونه يك عذرخواهي موثر انجام دهند و به همين دليل از آن طفره مي روند و به همين دليل كه دل و جرأت اين را ندارند كه بگويند اشتباه كرده اند، موضوعات خيلي كوچك ناگهان از كنترلشان خارج مي شود و در برخي موارد حتي قابل ذكر در اخبار روزنامه ها مي گردد. اينان ظاهراً نمي دانند كي و چگونه عذرخواهي كنند. گاهي خودشان را در حال زير لب زمزمه كردن ببخشيد يا متأسفم مي بينند. اين عكس العمل ضعيف است كه هيچ گونه تأثير روي طرف مقابل ندارد. (

اگر كار اشتباهي چه عمدي و چه غير عمد در مورد كسي انجام نداده ايم، صرف جلب توجه كسي انجام عذرخواهي كار درستي نيست. زيرا در اين صورت با خود صادق نبوده ايم.) وقتي ديدگاههاي دو طرف در مورد لزوم عذرخواهي، متضاد و ناسازگار است، پيامد طبيعي آن، يك تصميم ناسازگار مي شود. در اين صورت نياز به يك فرد آگاه بي طرف است كه به صحبتهاي هر دو نفر گوش فرا داده و كمك كند تا به يك راه حل عملي برسند. صرف اين كه فرد به خاطر نمي آورد كه چه آسيبي به طرف مقابل رسانده دليل نمي شود كه از انجام عذرخواهي طفره برود. ممكن است آن واقعه برايش مهم نبوده يا آنقدر مشغول و گرفتار بوده كه متوجه نشده چقدر كارش روي شخص مقابل تأثير گذاشته و او را رنجانده است. كم توجهي به سخنان، افكار و نظرات اشخاص مي تواند به آنها آسيب برساند. در اين صورت بايد به آنان اطمينان داد كه منظور بدي نداشته و نمي خواسته به ايشان آسيب برساند و مايل است وضع پيش آمده را اصلاح كند. وقتي ما از صميم قلب عذرخواهي مي كنيم، خودمان را مي بخشيم، كارمان را جبران مي كنيم و نشان مي دهيم تغيير كرده ايم. در اين صورت به آرامش روحي مي رسيم. آنان كه اطراف ما هستند نيز با اين كار به آرامش خاطر مي رسند. بر روي بسياري از چيزهايي كه اطراف ما هستند از جمله آرامش خاطر نمي توان قيمتي گذاشت. چون ارزششان معنوي است و آن قدر دم دست هستند كه هيچ هزينه اي بابت

دريافتشان پرداخت نمي كنيم، با اين وجود آنها را نديده و كيلومترها دورتر به دنبالشان مي گرديم. در سازمانها بسياري از مشكلات دفتري، نتيجه رفتارهاي ناسازگار، متضاد و زيان آور، تنگ نظري ها و كوته بيني هاست. حال آن كه بقيه به دليل اتفاقات، اشتباهات، غرور، خودبيني، غفلت و بي توجهي يا حماقت صرف است. بهترين عذرخواهي از كسي كه به او آسيب رسانده اي اين است كه بگويي اشتباه كرده اي، ناراحت هستي و مي خواهي جبرانش كني اين به ما ياد مي دهد كه از تأثيري كه رفتارمان بر ديگران مي گذارد آگاه تر شده و در آينده دقيق تر و با ملاحظه تر باشيم. در اين صورت مي توانيم بر ديگران تأثير گذاشته و نهايتاً آنها را هم نسبت به تأثير رفتارهايشان بر ديگران حساس تر و با ملاحظه تر كنيم و كمكشان نماييم تا نيازي به عذرخواهي پيدا نكنند. كل راه جلوگيري از عذرخواهي همين است. هر بار عذرخواهي يك دقيقه اي شما را از تأثير رفتارتان بر ديگران آگاه تر مي كند. قبول مسئوليت يكي از نكات مهم در عذرخواهي يك دقيقه اي پذيرش تقصير داشتن است. تقصير سهم ما در مشكلات يا نقش و تأثيري است كه در آن داريم. گاهي به خاطر كاري كه كرده ايم سكوت كرده و منفعل مي شويم. در اين صورت با خودمان و ديگران صادق نبوده ايم. در هنگام وقوع مشكل همواره بايد بينديشيم كه نقش من در ايجاد اين مشكل چه بوده است؟ اگرچه سرزنش ديگران به مراتب راحت تر است. ديدن خطا و اشتباه حتي از سوي ديگران و ابراز و

بيان نكردن آن از ترس ناراحتي ديگران سهم ما را در آن افزايش مي دهد. تقدير از خود عمده ترين چيزي كه باعث عدم صداقت و اقرار به اشتباهات و نهايتاً عذرخواهي مي شود، احساس فرد نسبت به خودش است. افراد بايد ياد بگيرند چگونه از خود تقدير كنند. تقدير فرد از خود به چهار عامل بستگي دارد. اولي سرنوشت است مانند انتخاب محل تولد، والدين، جنسيت و رنگ پوست كه جبر زندگي است. دوم تجارب اوليه زندگي با بزرگترها مثل والدين، بستگان و معلمين. سوم موفقيت ها و شكستها در زندگي. چهارمين اصل خودارزشي، برداشت و استنباط ما از سه اصل اوليه است كه از همه مهمتر و قويتر است. چون از روي اين برداشت و استنباط است كه ما تمام انتخابهاي زندگي را انجام مي دهيم. در اينجاست كه باور ما از خود و از ارزشهاي شخصي صرفنظر از تجارب گذشته مطرح مي شود. در 2 حالت نفس انسان از كنترل خارج مي شود. اول غرور بيهوده، و خودبزرگ بيني و دوم عدم اعتماد به نفس و خودكم بيني. هر دو دسته افرادي هستند كه در عذرخواهي دچار مشكلند. افرادي كه دچار غرور بيهوده هستند نمي خواهند ضعفها و آسيب پذيري هايشان را با ديگران در ميان بگذارند و آنان كه عدم اعتماد به نفس دارند مي ترسند بگويند اشتباه كرده اند چون ممكن است ديگران آنان را نالايق و بي كفايت تلقي كنند. هر دو دسته فاقد فروتني و تواضع هستند و نمي فهمند كه: مردم متواضع خودشان را دست كم نمي گيرند، فقط در مورد خودشان كم فكر مي كنند.براي رفع

اين مشكل ما بايد آگاهانه خودمان را از اعمالمان جدا كنيم. اگر ما فكر كنيم ارزش ما مشروط به اعمالمان و نظرات ديگران است، ارزيابي نادرستي از خود داشته و ناچاريم يا خود را بزرگتر از واقعيت جلوه دهيم يا به علت عدم اعتماد به نفس مدام به دفاع و حمايت از خود در برابر ديگران بپردازيم. در صورت وجود عشق بي قيد و شرط به خود مي توان احساس مثبتي به خود داشته و راحت تر در مورد عملكردمان قضاوت نماييم. عزت نفس و عذرخواهي يك دقيقه اي چه تعداد آدمهايي هستند كه آسيب ديده اند يا قلبشان شكسته است به خاطر اين كه افرادي بهشان صدمه زده اند و شهامت اقرار به عمل اشتباه خود و عذرخواهي كردن از آنها را نداشته اند، آنها چه مي توانند بكنند؟ معمولاً زماني كه شخصي باعث رنجش ديگري مي شود، احساسات بد در ذهن او باقي مي ماند و به كينه تبديل مي شوند. اين كينه و دشمني روز به روز عميق تر و بزرگتر شده و مي تواند حركت و پيشرفت او را مختل كند. اما زماني كه بتواند با آن ناراحتي كنار آمده و در ذهنش آن را حل كند، به طور جادويي احساسات منفي و ترسهايش به يكباره ناپديد مي شوند.براي پاك كردن احساسات منفي دو راه وجود دارد. اول اين كه فرد خطاكار را بخشيده و اجازه دهيم آن رويداد از ذهنمان خارج شود. در حقيقت ذهن را آزاد سازيم. با درك اين حقيقت كه هيچكس كامل نيست و قبول اين كه مردم آن قدر درگير مشكلات و مسائل خودشان هستند كه

فرصت ديدن احساسات ديگران را ندارند راحت تر مي توان آنان را بخشيد. دوم اين كه به آن شخص بگوييم كه دقيقاً چه فكري مي كنيم و چه احساسي داريم. وقتي ما شهامت به خرج داده تا با شخصي كه برايمان اهميت دارد، صادق باشيم در واقع به خودمان احترام گذاشته ايم. به او اجازه داده ايم بفهمد مايليم با ما چگونه رفتار شود. همچنين به او نشان داده ايم چقدر براي رابطه مان با وي ارزش قائليم و مي خواهيم آن را حفظ و حتي شكوفا كنيم. وقتي شما احساس خود را به شخصي كه برايتان مهم است صادقانه بيان مي كنيد، نشان مي دهيد كه براي خودتان و رابطه تان با او ارزش قايليد. مهمترين مسئله در اين جريان اين است كه به طرف مقابل كمك كنيم بفهمد كار ناشايستي انجام داده كه باعث رنجش ما شده است و قول بگيريم كه رفتارش را عوض كند. لحظه حقيقي مرد جوان پس از آموختن تكنيكهاي عذرخواهي يك دقيقه اي، رموز آن، فوايد و كاركردهاي آن، بعد از تعطيلات به شركت بازگشت. به دفتر مديرعامل رفته و گفت: يكي از چيزهايي كه اين هفته ياد گرفتم اين بود كه يك عذرخواهي به شما بدهكارم. شما از صراحت و روراستي من تشكر مي كنيد اما من اخيارً نه با شما و نه با خودم روراست نبودم. مدتهاست كه جزئي از مشكل شده ام، نه راهي براي حل آن. من شاهد اشتباهاتي در سازمان بودم اما هيچگاه شهامت گفتن را پيدا نكردم. از اين كه پيش از اينها حققت را به شما نگفتم شرمنده ام. اما مي

ترسيدم اطمينان شما و شغلم را از دست بدهم... و در آخر گفت مي خواهم به شما پيشنهاد كنم از هيئت مديره عذرخواهي كنيد. مديرعامل گفت: آنچه تو امروز راجع به عذرخواهي يك دقيقه اي توضيح دادي قطعه گم شده تفكرات من بود . در اين مدت من هم روي يك برنامه كاري كه تصور مي كنم بتواند يان وضعيت منفي را معكوس كند و شركت را روي خط درس بيندازد كار كردم. اما اين برنامه زماني فايده دارد كه بتوانم اعتماد هيأت مديره را دوباره جلب كنم. عذرخواهي يك دقيقه اي شيوه قدرتمندي است براي تصحيح اشتباهي كه كرده ايد و ترميم دوباره اعتمادي كه يك رابطه خوب به آن نياز دارد. در روز مقرر در جلسه هيئت مديره، مدير عامل چنين آغاز كرد: تا اينجا همه شما از وخامت اوضاع كنوني شركت اطلاع داريد و من مسئوليت كامل اشتباهاتم در قضاوت را كه در شدت بخشيدن به اين مشكل دخالت داشته به عهده مي گيرم. من از اعمالم شرمنده ام. از اين به بعد مي خواهم درست عمل كنم و ... همچنان كه مديرعامل جمع بندي عذرخواهي يك دقيقه اي اش را مي كرد، قياف اعضا و جلسه آرام گرفت. سپس وي برنامه بازسازي را ارائه كرده و چگونگي پياده سازي و اجراي جزء به جزء آن را شرح داد.پس از پايان سخنان مديرعامل و مشورت اعضاي هيأت مديره، رئيس جلسه خطاب به مديرعامل گفت: من از طرف تمامي حضار صحبت مي كنم. ما همگي قوياً تحت تأثير سخنان شما قرار گرفتيم. از عذرخواهي ات تشكر مي كنيم و آن را مي پذيريم.

اگر روي حرفهايي كه زدي بايستي ما صد در صد پشتيبان برنامه بازسازي تحسين برانگيز و موثري كه ارائه كردي هستيم. مدير يك دقيقه اي: خلاصه برداري من سوالات زير را از خودم مي كنم و صادقانه به آنها جواب مي دهم: -    چه اشتباهي كرده ام؟-    آيا كسي را اخراج كردم يا خواسته ها، آرزوها، احساسات و افكارش را دست كم گرفتم؟ -    آيا وقتي شايسته اش نبودم تقدير يا پاداشي دريافت كردم؟-    چرا اين كار را كردم؟ آيا عمل نسنجيده، عجولانه و بدون فكري بود؟ آيا حساب شده بود؟ آيا نتيجه ترس، خشم يا عجز و ناكامي من بود؟ انگيزه ام از انجامش چه بود؟ چه مدت اجازه دادم ادامه پيدا كند؟ بار اول بود يا قبلاً تكرار شده بود؟ -    آيا اين رفتار دارد جزئي از زندگيم مي شود؟ -    چه حقيقتي وجود دارد كه نمي خواهم با آن روبرو شوم؟-    آيا خود من از رفتارهايم بهتر هستم؟سپس كارهاي زير را انجام مي دهم: عذرخواهي يك دقيقه اي ام را با پذيرش آغاز مي كنم. •    من صادق هستم و پيش خود اقرار مي كنم كه مرتكب اشتباه شده ام و بايد جبرانش كنم. •    مسئوليت كامل اعمالم را بر عهده مي گيرم و بي توجه به نتيجه، صادقانه نياز به عذرخواهي از شخصي را كه به او آسيب رسانده ام يا باعث رنجشش شده ام درك مي كنم. •    ضرورت فوري عذرخواهي را فهميده ام و هر چه زودتر به انجامش اقدام مي كنم. •    به طور مستقيم به شخص آسيب ديده مي گويم كه اشتباهم چه بوده است. •    احساسم

را نسبت به كاري كه با او كرده ام بيان مي كنم. عذرخواهي يك دقيقه اي ام را با تماميت كامل مي كنم. •    دريافته ام آنچه انجام داده ام در تضاد با شخصي است كه مي خواهم باشم. •    دوباره تاييد مي كنم كه خودم از رفتارم بهترم و خودم را مي بخشم. •    با اصلاح رفتارم مي فهمم كه چقدر به شخص مقابل آسيب رسانده ام و با تغيير رفتار، تعهدم را به عدم تكرار آن نشان مي دهم.

قله ها و دره ها

اسپنسر جانسون پيش ازداستان: اوايل غروبي باراني در نيويورك ،مايكل براون شتابان به ديدار كسي ميرفت كه دوستي گفته بود شايد بتواند براي بهبود روزهاي سختي كه داشت به او كمك كند.او وقتي وارد آن رستوران كوچك شد به هيچ وجه نميتوانست حدس بزند كه چند ساعت پيش رو تا چه اندازه برايش ارزشمند خواهد بود. مايكل با ديدن آنكار شگفت زده شد.او شنيده بود كه آن خود دوران سختي را مي گذراند و احتمال مي داد اين سختي را در چهره او ببيند.ولي آن سرزنده و پرانرژي به نظر ميرسيد.مايكل پس از گفتگويي مقدماتي گفت: برخلاف روزهاي بدي كه شنيده بودم ميگذراني ،امروز شاد و در وضعيت خوبي هستي.آن گفت درست متوجه شده اي.من اكنون هم در زندگي و هم در كار،در وضعيت خوبي هستم ولي نه برخلاف ان روزهاي بد،كه بدليل ان روزها-و اينكه اموختم چگونه از ان روزها بهره بگيرم.سال گذشته يكي از همكاران خوبم كه براي او احترام قايلم ،داستاني برايم تعريف كرد كه نگرش مرا در مورد روزهاي بد و خوب تغيير داد و به همين سبب انچه اكنون

انجام ميدهم بسيار متفاوت است. ان داستان به من كمك كرد ارام تر و موفق تر شوم. خواه كارها خوب پيش بروند يا بد.نگرشي كه در زندگي شخصي نيز انتخاب كرده ام و هرگز ان را فراموش نخواهم كرد. مايكل پرسيد :ان داستان چه بود؟ آن گفت در صورتي داستان را براي مايكل شرح خواهد داد كه چنانچه انرا ارزشمند يافت براي ديگران نيز بازگو كند.مايكل پذيرفت و اماده شد تا داستاني را كه براي شنيدنش امده بود بشنود. آن گفت من اموخته ام اگر بخواهي براي سالم گذشتن از فراز و نشيب هاي زندگي ات از اين داستان استفاده كني بايد با دل وجان به ان گوش بسپاري و داستان ان را با تجربه هاي خودت كامل كني تا ببيني درباره تو چه چيزي درست است. در اين داستان بينشها اغلب تكرار ميشود اگر چه در برخي جاها با كمي  تفاوت.بعضي از ادمها از اين داستان چيز زيادي درك نميكنند در حالي برخي ديگر از ان بسيار مي اموزند. بنابراين آن گفتن داستان را هنگام خوردن شام اغاز كرد و در زمان خوردن دسر و قهوه ادامه اش داد.او چنين اغاز كرد:داستان قله ها و دره ها:روزي روزگاري مردي جوان و تيزهوش در دره اي زندگي ميكرد.او ناشاد بود.بنابراين تصميم گرفت به ديدار پيرمردي برود كه در قله اي زندگي مي كرد. او وقتي جوان تر بود در دره خود خوشبخت بود.در چمنزار بازي ميكرد و در رودخانه شنا ميكرد. ان دره تنها جايي بود كه او ميشناخت و تصور ميكرد همه عمرش را در انجا خواهد گذراند.در دره او بعضي روزها ابري و

بعضي روزها افتابي بود،ولي در زندگي روزمره اش تشابهي بود كه به او احساس راحتي ميداد.همچنان كه مي گذشت بر ناخشنودي مرد جوان افزوده مي شد،اگر چه او دليل ان را به درستي نميدانست.كوشيد در دره اش به كارهاي مختلف بپردازد ولي هيچ يك شغلي نبود كه او را خشنود سازد.متاسفانه پس از مدتي احساس كرد در شغلش امنيت وجود ندارد.زندگي شخصي او نيز وضعيت بهتري نداشت.به نظر مي رسيد در پي يك نااميدي،نااميدي ديگري نصيب مشد.تصور ميكرد دوستانش وضع او را درك نمي كنند و خانواده اش به او مي گفتند اين مرحله ايست كه پشت سر خواهد گذاشت.مرد جوان از خود پرسيد ايا ممكن است انچه را مي خواهد در مكاني ديگر بيابد.او گاهي در چمنزار دره مي ايستاد و به بالا نگاه ميكرد. به قله هاي باشكوه رشته كوه هايي كه از دره اش تا به اسمان سربرافراشته بودند.ولي هر چه بيشتر قله را با دره اي كه در ان زندگي ميكرد،مقايسه ميكرد بر ناخشنوديش اضافه ميشد.او با پدر و مادر و دوستانش درباره رفتن به قله حرف زد ولي تنها چيزي كه شنيد ،سختي بالا رفتن و رسيدن به قله بود و اينكه ماندن در دره تا چه اندازه راحت است. گاهي به نظرش ميرسيد ممكن است در خارج از دره راهي متفاوت براي زندگي كردن وجود داشته باشد و مي خواست خود ان را كشف كند شايد در قله مي توانست ديد بهتري به دنيا پيدا كند.ترس را از خود دور كرد و اماده شد هر چه زودتر انجا را ترك كند سپس رهسپار قله نزديك دره شد. سفر اساني

نبود. رسيدن به قله بيش از انچه تصور مي كرد زمان مي برد و هنوز به نيمه قله نرسيده بود. هر چه بالاتر مي رفت احساس شادي بيشتري مي يافت.مي دانست كه دره اش را ترك كرده و بر ترسش پيروز شده است. وقتي به بالاي ابرها رسيد روز را بسيار زيبا ديد و در نظر مجسم كرد غروب خورشيد از نوك قله چگونه خواهد بود اشتياق ديدن ان چشم انداز بي قرارش كرد. مرد جوان با وجود اشتياق فراوان ،نتوانست پيش از فرا رسيدن شب به قله برسد.او به زمين نشست و ناليد:اوه به ان نرسيدم. صدايي در ان نزديكي از ميان تاريكي پرسيد : به چه چيزي نرسيدي؟ مرد جوان هراسان از جا پريد و به سوي صدا نگاه كرد . پيرمردي را ديد كه چند متر انسوتر بر روي تخته سنگي بزرگ نشسته است. مرد جوان بريده بريده گفت : ببخشيد شما را نديدم . من براي تماشاي غروب افتاب از نوك قله دير رسيدم .متاسفانه اين داستان هميشگي زندگي من است. پيرمرد پرسيد : چرا تا قله بالا امده اي؟ مرد جوان گفت : مطمئن نيستم. تصور مي كنم در جست و جوي چيزي هستم.مرد جوان درباره شغلهايي كه به انها پرداخته بود ، روابطي كه به درستي پيش نميرفتند و اين احساس كه به اندازه لياقت و توانايي اش توفيق به دست نياورده است ، حرف زد. پيرمرد صميمانه گوش سپرد و گفت: به ياد مي اورم كه من نيز بارها به اين احساس دچارشده ام.مدت زماني بسيار طولاني ، فقط خشمگين بودم. هيچ چيزي خوب پيش نميرفت ولي سرانجام

، دوستي خوب ، موضوعي به من گفت كه همه چيز را تغيير داد. مرد جوان پرسيد : ان موضوع چه بود؟ چيزي بود كه او رهيافت قله ها و دره ها در روزهاي خوب و بد مي ناميد.او گفت: رهيافت قله ها و دره ها را هر چه بيشتر در كار و زندگي شخصي خود به كار بگيري به ارامش و كاميابي بيشتري ميرسي. دوست من كمك كرد سه چيز را كشف كنم: چگونه هر چه زودتر از دره خارج شوم ، چگونه زمان درازتري در قله بمانم، و چگونه در اينده قله هايي بيشتر و دره هايي كمتر داشته باشم. مرد جوان مشتاقانه گفت : ممكن است درباره ان برايم بگوييد؟ پيرمرد قبول كرد و گفت: شايد مفيدتر باشد با اين سخن اغاز كنيم : طبيعي است كه هر كسي در هر جايي در كار و زندگي خود قله ها و دره هايي داشته باشد.مرد جوان نااميد شد. اين پاسخي نبود كه اميدوار بود بشنود.او پرسيد: منظور شما از قله ها و دره ها به طور دقيق چيست؟ منظور من قله ها و دره هاي شخصي خود توست.فراز و نشيب هايي كه در كار و زندگي خود احساس مي كني. اين لحظه هاي خوب يا بد ممكن است چند دقيقه، چند ماه يا بيشتر به درازا بكشند. قله ها و دره هاي شخصي همچون قله ها و تپه هايي كه در سطح زمين ميبيني ،طبيعي هستند . هر دو نوع اين پستي و بلندي ها در نقاط گوناگون سطح زمين و زندگي انساني گسترده و به يكديگر پيوسته اند. تو ممكن است در

مرحله اي از كار يا زندگي احساس در پايين بودن اين احساس طبيعي است . براي هر كسي در جهان و با هر فرهنگي پيش مي ايد اين احساس بخشي از انسان بودن است. او افزود : در لحظه هاي فراز و نشيبي كه هر يك از ما احساس مي كنيم آشكارا تفاوتي بزرگ وجود دارد ، زيرا هيچ دو انساني را نمي تواني بيابي كه احساس هايي به طور دقيق مشابه داشته باشند ، حتي زماني كه در موقعيت هاي مشابه قرار مي گيرند. مي تواني به آن اينگونه بيانديشي:قله ها و دره ها تنها لحظه هاي خوب و بدي كه براي تو رخ مي نمايند، نيستند. انها همچنين احساس دروني تو و واكنشي را كه به رخدادهاي بيروني نشان مي دهي دربرميگيرند.چگونگي احساست به طور گسترده ، به برداشت تو از موقعيت تو بستگي دارد.رهگشا اين است كه آنچه برايت روي مي دهد را از چگونگي احساسي كه درباره خوب و ارزشمند بودن خود به عنوان انسان داري ، جدا سازي. من دريافتم حتي زماني كه روزگار روي خوش به ما نشان نميدهد مي توانيم درباره خود احساس خوبي داشته باشيم. مرد جوان گفت: مي خواهيد بگوييد وقتي در ان دره ، زندگي برايم به خوبي پيش نمي رفت ، مي بايست به هر شكل احساس خوشبختي مي كردم؟ من به هيچ وجه مايل نيستم با شما مخالفت كنم ولي متاسفانه بايد بگويم با حرفتان موافق نيستم . در انجا هيچ چيزي بر وفق مراد من نبود.براي شما آسان است در حالي كه در اين بالا بر قله نشسته ايد ، چنين حرفي

بزنيد. زندگي شما در اين بالا با زندگي من در آن پايين ، در دره، هيچ مشابهتي ندارد.جايي كه من از آن امده ام به طور كامل دنياي ديگري است.پيرمرد گفت: پس تو تصور ميكني زندگي من در اين بالا هيچ ارتباطي با زندگي تو در ان پايين در دره ندارد.اجازه بده چيزي از تو بپرسم. ايا در راه بالا امدن و رسيدن به اينجا ،شكاف ، بريدگي ، يا گودالي بزرگ ديدي كه دره تو را از اين قله جدا كند؟ مرد جوان پاسخ داد : نه نديده ام.كجا بود؟پيرمرد سخني نگفت . مرد جوان انديشيد و سپس لبخند زد:براي اينكه چيزي نبود.پيرمرد گفت آفرين.چه كسي ميتواند بگويدبلندترين قسمت دره در كجا پايان ميگيرد و پست ترين قسمت قله از كجا اغاز مي شود ؟ كليد كار در اين است كه نه تنها بفهمي اين قله ها و دره هاي طبيعي ،و نيز قله ها و دره هاي انساني به يكديگر متصل اند ، بلكه همچنين چگونگي ارتباط آن ها را نيز بشناسي. او سپس انچه را كه گفته بود بيشتر شرح داد:قله ها و دره ها به يكديگر متصل اند. اشتباه هايي كه تو در لحظه هاي خوب امروز مرتكب مي شوي لحظه هاي بد فرداي تو را مي آفرينند و كارهاي خردمندانه اي كه در لحظه هاي بد امروز انجام مي دهي لحظه هاي خوب فردايت را خلق مي كنند.براي مثال ، آدم هايي كه در خلال روزهاي بد رهيافت قله ها و دره ها را به كار مي گيرند ، بر آنچه اساسي تر است تمركز مي كنند و كارها را

به شكلي بهتر انجام مي دهند. بسياري از آدم ها در مديريت كردن زمان هاي خوب خود شكست مي خورند و آگاه نيستند كه در حال آفرينش لحظه هاي بد آينده خود هستند. آنان منابع بسياري را تلف مي كنند و مهم ترين ها را ناديده مي گيرند.بنابراين در واقع اين خود ما هستيم كه بدون توجه لحظه هاي خوب و بد خود را مي آفرينيم.صبح روز بعد پيرمرد در حالي كه فلاسكي پر از قهوه داغ به همراه داشت نزد مرد جوان آمد تا با هم قهوه اي بنوشند. در روشنايي نور صبحگاهي ، مرد جوان متوجه شد كه پيرمرد چشماني شفاف و درخشان دارد و گفت: شما شادمان به نظر مي اييد آيا دليلش اين نيست كه هميشه در قله زندگي مي كنيد؟ پيرمرد گفت: نه دليل شادي و نشاط من اين نيست . هميشه هم در اينجا اقامت ندارم. من ناگزيرم به منظور فراهم كردن چيزهايي كه براي زندگي در اينجا نياز دارم به دره بروم.مرد جوان به درستي متوجه سخنان پيرمرد نشد از اين رو پاسخ داد: گمان مي كنم من در اينجا مي توانم براي هميشه شادمان باشم. پيرمرد گفت ولي نمي تواني.هيچ كس نمي تواند براي هميشه در يك مكان بماند حتي اگر جسمت در يك نقطه باشد قلبت هميشه در حال پرواز به مكان هاي ديگر خواهد بود. رمز خوشبختي اين است كه از هر لحظه زندگي ات همانگونه كه هست، به راستي لذت ببري و آن را غنيمت شماري. مرد جوان گفت : من اين را نمي فهمم ، همه چيزي كه مي دانم اين است كه

از زندگي كردن در اين بالا ، در هواي پاك و پرطراوت اين قله ، لذت مي برم و احساس خوشبختي مي كنم ولي چگونه مي توانستم از روزهايي كه در دره مي گذراندم لذت ببرم؟ پيرمرد گفت : در واقع چگونگي احساسي كه تو در دره داري به مدت زماني كه در آن ميماني بستگي زيادي دارد و شيوه سودمند براي نديشيدن به قله ها و دره ها اين گونه است :قله ها لحظه هايي هستند كه آنچه را داري قدر مي داني.دره ها لحظه هايي هستند كه حسرت آنچه را از دست داده اي ، مي خوري.مرد جوان گفت : جالب است ولي به نظر من قله ، قله است و دره ، دره. صرف نظر از فكري كه من درباره آن مي كنم. افكار من چه ربطي به اين موضوع دارد؟ پيرمرد پرسيد: آيا نخستين جمله اي را كه هنگام رسيدن به اينجا بر زبان آوردي به ياد داري ؟ تو گفتي به آن نرسيدم . تو براز دست دادن تماشاي غروب خورشيد تمركز كردي و ستاره ها را نديدي تو حتي رسيدنت به قله را قدر ندانستي.به نظرت اگر زماني كه به اين بالا رسيدي دست هايت را بالاي سرت بلند مي كردي و فرياد مي زدي بله! موفق شدم ! چه احساسي به تو دست مي داد؟ مرد جوان آه كشيد : پس من قله خود را تبديل به دره كردم . من موفق شده بودم ، تمام راه را براي رسيدن به مكاني كه سال ها در خيال مي پروراندم بپيمايم و به اينجا برسم ولي هنوز احساس آدمي

بازنده را داشتم . پيرمرد گفت بله متوجه شدي كه در آن لحظه تو در ذهنت دره اي آفريدي؟ پس اگر مي خواهي دره هاي كمتري داشته باشي از مقايسه بپرهيز. اگر از چيزهاي خوشايندي كه در آن لحظه داري لذت ببري بيشتر احساس مي كني كه در قله هستي.تو نمي تواني هميشه بر رخداد هاي بيروني تسلط داشته باشي ولي مي تواني با آنچه باور داري و آنچه انجام مي دهي ، اختيار قله ها و دره هاي دروني ات را در دست بگيري.راه بيرون رفتن از دره زماني نمايان مي شود كه تصميم بگيري اوضاع را متفاوت ببيني. زماني كه خوبي ها را در مي يابي و آن ها را به كار مي گيري دره ات را به قله تغيير خواهي داد. آن خوبي ها در لحظه هاي بد پنهان اند. در ميان قله ها هميشه دره هايي وجود دارند. اينكه تو دره را چگونه مديريت كني تعيين مي كند چقدر زود به قله بعدي برسي.مرد جوان پرسيد : چگونه اين فراز و نشيب ها مي تواند آسودگي بياورد ؟ اين همه فراز و نشيب موجب اضطراب و تنش نمي شود ؟ پيرمرد پاسخ داد : تنها در صورتي كه تو هم همراه آن بالا و پايين بروي . وقتي تو براستي بياموزي لحظه هاي خوب و بدت را مديريت كني ، احساس تعادلي سالم را به دست خواهي آورد. مرد جوان پرسيد : ولي چگونه؟ پيرمرد گفت: نخست اينكه وقتي بفهمي تو قله هايت ، يعني لحظه هاي خوب خودت و دره هايت يعني لحظه هاي بد خودت نيستي آرام تر خواهي

شد.پس از ان تو ديگر احساس نخواهي داشت كه در يك قطار شهر بازي احساسي نشسته اي.وقتي زمان هاي خوب خود را خردمندانه مديريت كني و قدر آنها را بداني مي تواني زمان هاي بد كمتري داشته باشي.رايج ترين دليلي كه تو را بسيار زود از قله به پايين مي اورد ، تكبر است در پشت نقاب اعتماد به نفس.و معمول تري دليلي كه براي مدت زماني دراز تو را در دره نگاه مي دارد ، ترس است در پشت نقاب آسودگي. من اعتقاد دارم بهترين راه براي گذشتن از دره ، پيدا كردن  و پي گرفتن تصوير ذهني معقول و مناسب خود توست. منظور من از معقول ، تصوير ذهني است از قله اينده اي كه مي خواهي در ان باشي به شكلي كه احساسي خوب به تو بدهد. قله اي به ان بلندي كه بتواني تصور كني و در عين حال واقع گرايانه و در صورت تلاش كافي دست يافتني باشد و معقول به اين معناست كه بتواني با به كار گرفتن حواس پنج گانه ات براي افرينش تصويري دقيق و باور نكردني ، انچه را مجسم مي سازي براي خودت بيشتر واقعيت ببخشي و به تدريج بيابي كه مي تواني به آن برسي . تصور كن قله اينده تو چه شكلي است . صدا و عطر و طعم انرا احساس كن تا ان چنان برايت واقعي شود كه تصور رسيدن به انجا تو را از دره بگذراند.روشي عالي براي رسيدن به قله بعدي ات پي گرفتن تصوير ذهني معقول خودت است. خود را در نظر مجسم كن با چنان جزيياتي دقيق و

باور نكردني در حال لذت بردن از آينده اي بهتر كه خيلي زود از انجام دادن آنچه تو را به انجا مي رساند لذت ببري . مرد جوان انديشيد انواع دره ها وجود دارند ، از بيماري گرفته تا از دست دادن كسي كه دوستش داري ،بدبياري مالي و... كه ممكن است خارج از اختيار خود و بر اثر ترس بوجود نيامده باشد. ولي مهم تر اين بود كه متوجه شد كه خودش با ترس هايش بسياري از دره هاي خود را بوجود اورده است چه در ان لحظه از ان اگاه بود يا نه . او فهميد كه روزگار بد ممكن است ادامه يابد ولي اگر بر ترس خود چيره شود احساس بهتري خواهد داشت. او ميدانست بيشتر وقت ها اين واقعيت را كه خود او مسئول بعضي از دره هايش بوده ، انكار مي كرده است ولي بي ترديد ارزو داشته است كه قله هايش مدت زمان بيشتري ادامه يابد.هنگامي كه در قله هستي از اين باور بپرهيز كه اوضاع از انچه هست بهتر است و هنگامي كه در دره اي اوضاع را بدتر از انچه هست نبين . با واقعيت دوست باش.با خود انديشيد ارزو كردن به هيچ اقدامي نمي انجامد ولي وقتي تصوير ذهني معقول خودت را پي ميگيري مي خواهي كاري را انجام دهي كه تو را به هدفت برساند.تو خود را ناگزير نميبيني بلكه شور و شوقي كه وجودت را لبريز مي كند تو را وا ميدارد كارهايي انجام دهي كه پيش از ان هرگز توانايي به انجام رساندن انرا در خود نمي ديده اي.او منظور پيرمرد را از

به راستي پي گرفتن تصوير ذهني خود كم كم درك مي كرد. منظور از ان ، مقاومت پايدار است براي رسيدن به انچه مي خواهي و انجام دادن انچه تو را به انجا مي رساند يعني شناختن حقيقت. ترس در برابر انسان سدي ايجاد مي كند ولي حقيقت ، به رسيدن به كاميابي ياري مي رساند . به عقيده مرد جوان ، پي گرفتن اين تصوير ذهني مانند نگاه كردن به نقشه بود . راهي عملي براي رسيدن به جايي كه مي خواهي بروي . انچه بيش از هر چيز شگف زده اش كرد ، قدرت افرينش و پي گرفتن تصوير ذهني معقول خود بود . وقتي تصوير ذهني معقول خودت را پي مي گيري قله اي را مي افريني . ترس تو از ميان مي رود و به ارامش و كاميابي بيشتري مي رسي . براي طولاني تر ماندن در قله بايد فروتن و قدر شناس باشي . انچه تو را به قله مي رساند ، بيشتر انجام بده و بهبود بخشيدن كارها را پيگيري كن . كارهاي بيشتري را براي ديگران انجام بده و توانايي هايت را براي خارج شدن از دره ها حفظ كن . وقتي كه از عهده بيرون امدن از خودت برايي از دره زودتر بيرون خواهي امد : در كار با بهتر خدمت كردن و در زندگي با مهربان تر بودن . مرد جوان به بينش هاي شخصي زيادي دست پيدا كرده بود . يكي از مهم ترين چيزهايي كه او كشف كرد ، به گونه اي شگفت اور ساده بود : هرگاه او براي خارج شدن از دره

حيران مي ماند به ياد مي اورد كه قله ها و دره ها مخالف يكديگرند . بنابراين به كاري كه خود انجام داده و موجب شده بود كه در دره قرار گيرد ، نگاه مي كرد و كار متفاوتي انجام مي داد و نتايج متفاوتي نيز به دست مي اورد . مرد جوان با استفاده از چيزهايي كه اموخته بود توانست زندگي خوبي براي خود بوجود بياورد و مهم تر از همه احساس رضايتي بود كه در اين راه كسب كرده بود . او بر ترس خود غلبه كرد تصوير ذهني معقول خود را پيش گرفت و زندگي موفقي را براي خود بوجود اورد . او نكاتي را در كارت هايي يادداشت كرد تا در هر مشكلي يكي از ان كارت ها را بخواند تا برايش ياداوري شود كه كار صحيح در زمان حال چيست . استفاده از رهيافت قله ها و دره ها در زندگي و كار        براي مديريت لحظه هاي خوب و بد خود با واقعيت دوست باش>>>> هرگاه به طور موقت در بالاي قله يا پايين دره هستي از خودت بپرس حقيقت موجود در اين موقعيت ناپايدار چيستبراي زودتر بيرون امدن از دره: فايده پنهان در زمان بد را پيدا كن و ان را به كار گير>>>> ارام باش و بدان كه دره ها به پايان مي رسند . كاري در جهت خلاف كاري كه تو را به دره كشاند انجام بده . از خودت بيرون بيا . در كار بيشتر خدمت كن و در زندگي بيشتر مهربان باش . از مقايسه كردن بپرهيز. فايده پنهان شده در زمان هاي بد را

كشف كن و بي درنگ ان را به سود خود به كار بگير . براي اينكه زمان بيشتري در قله بماني : لحظه هاي خود را قدر بدان و خردمندانه مديريت كن >>>> فروتن و قدرشناس باش. كارهايي كه تو را به قله رساند بيشتر و بهتر انجام بده. براي به انجام رساندن كاري بيشتر براي ديگران تلاش كن . توانايي ها و منابع خود را براي دره هايي كه سر راهت پيدا خواهند شد ، حفظ كن .براي رسيدن به قله بعدي : تصوير ذهني معقول خودت را پي بگير >>>> بودنت را در اينده اي بهتر و لذت بخش چنان دقيق و با جزئيات باورنكردني در ذهن مجسم كن كه براي كوشش و تلاش رسيدن به ان بي درنگ اماده شوي . براي كمك به ديگران انچه مي داني را با انان در ميان بگذار .پس از داستان : وقتي آن داستان را به پايان برد ، مايكل سر تكان داد . به نظر مي رسيد در افكار خود غرق شده است . سرانجام گفت : براي فكر كردن خيلي چيزها به من داده اي . حدس مي زنم ، در واقع در شگفتم كه اين داستان را چگونه در زندگي واقعي به كار گيرم . موقعيت من بسيار پيچيده است . آن ، به نشانه موافقت سر تكان داد : اين درست همان احساسي است كه وقتي براي اولين بار اين داستان را شنيدم ، من هم داشتم . تا انكه به ذهنم رسيد شايد من هستم كه اوضاع را پيچيده مي كنم . مايكل پرسيد : منظورت چيست ؟ خب من

هر چه بيشتر درباره داستان فكر كردم ان را بيشتر مطابق با شعور و خرد يافتم . انجام دادن ان تلاش زيادي را مي خواهد . مايكل توانست با به كار گيري رهيافت قله ها و دره ها زندگي خود را تغيير دهد و احساس رضايت داشته باشد ... پايان شناسه كتاب : سر شناسه : جانسون ، اسپنسر ، 1938- م . عنوان و نام پديد اورنده : قله ها و دره ها \ اسپنسر جانسون : ترجمه منيژه جلالي مشخصات نشر : تهران : البرز ، 1388مشخصات ظاهري : 144 ص شابك : 7- 653 – 442 – 964 – 987 وضعيت فهرستنويسي : فيبا موضوع : موفقيت در كسب و كار موضوع : موفقيت شماره كتابشناسي ملي : 1759450شناسه افزوده : جلالي ، منيژه ، 1328 - ، مترجم تهيه شده توسط : مريم موسوي زير نظر : استاد يار احمدي

حرص  خوردن براي كم اهميت ها مي كنند به طوري كه فراموش مي كنند زيبايي زندگي را لمس كنند. وقتي در راستاي اين هدف كار كنيد (حرص نخوردن براي چيزهاي كم اهميت) در ميابيد براي مهربان تر و ملايم تر بودن نيروي بسيار زيادي خواهيد داشت.2. بانقص آشتي كنيد :ما به جاي آنكه از چيزي كه داريم راضي باشيم توجه خود را روي نقص آن و برطرف كردن آن متمركز مي كنيم. اين راه برد هيچ ارتباطي به اين مسئله كه دست از تلاش برداريد ندارد بلكه به دل بستگي بيش ازحد و تمر كز روي نقص زندگي مربوط است. اين تدبير براي اين است كه درست است هميشه راه بهتري هست اما اين طور نيست كه از اوضاع همان گونه كه هست لذت نبريد.وقتي ذهنتان به سمت نقص رفت مچ خود را بگيريد و به خودتان ياد آوري كنيد زندگي همان گونه كه هست درست است، همه چيز در عدم داوري ما درست است. اگر نياز به كمال را در زندگي خود حذف كنيد كمال را در زندگي خود كشف خواهيد كرد.3. از اثر گلوله برفي ذهن خود آگاه باشيد :فكرمنفي و متزلزل به سرعت از كنترل خارج مي شود. هر چه بيشتر در جزئيات فكرتان فرو رويد حالتان بدتر مي شود زيرا يك فكر به فكر ديگر منجر مي شود تا جايي كه فوق العاده ناراحت مي شويد. سعي كنيد ذهن خود را در حال ساختن گلوله برفي مچ گيري كنيد. با اين افكار پي درپي  فقط  فشار روحي خود رابيش ترمي كنيد. ميزان تأثير اين تمرين شگفت آوراست.4. به خودتان ياد آوري

كنيد وقتي مي ميريد سبد وروديتان خالي نخواهد بود :بعضي از ما طوري زندگي مي كنيم كه انگار هدف ما از زندگي انجام همه كارها ست. طبيعت سبد ورودي شما اين استكه اقلامي براي پر كردن آن داشته باشيد نه اين كه خالي باشد. در واقع مي توان استدلال كرد براي موفقيت سبد وروديپر لازم است، يعني وقت شما مورد تقاضاست. هيچ چيري مهمترازآسايش و رضايت شما از زندگي نيست. به ياد داشته باشيد وقتي مي ميريد كار ناتمامي خواهد بود كه انجام شود. هيچ لحظه ارزشمند ديگري از زندگيتان را با افسوس خوردن از كارهاي اجتناب نا پذير تلف نكنيد.5. به ميان حرف ديگران ندويد و يا جملات آنها را تمام نكنيد :اين كار نه تنها بر روي احترام و محبتي كه ديگران به شما دارند بلكه براي نيروي بسيار زيادي كه صرف مي كنيد تا در يك زمان به جاي دو نفر باشيد بسيار مخرب است. اين كار در گفت و گو ميان دو نفرباعث مي شود كه طرفين سعي كنند انديشه خود را سريع بيان كنند كه باعث عصبي ، تند خو و ناراحت شدن طرفين مي شود. هنگامي كه مي خواستيد اين كاررا بكنيد مچ خود را بگيريد. به زودي مي فهميد كه ترك اين عادت بر رفتار متقابل شما با مردم تأثير بهبود دهنده دارد. شكيبايي در صحبت تپش قلب شما را كاهش مي دهد و باعث مي شود از گفت و گو لذت ببريد.اين راهي آسان براي با محبت شدن و داشتن اعصابي راحت است.6. كار نيكي براي كسي انجام دهيد و در مورد آن با كسي حرف نزنيد

:با وجود اين كه كارهاي نيك ذاتاً جالب هستند اما در انجام كارهاي خوبي كه به ديگران ياد آوري نشود چيزي فريبنده تر وجود دارد. وقتي با انجام كار نيكي احساس مثبت مي گيريد، به جاي اينكه اين احساس را با گفتن آن كار به ديگران كمرنگ كنيد با نگفتن آن همه ي احساس مثبت خود را حفظ كنيد. انسان با بخشش چيزي را مي دهد نه اين كه بگيرد. اين همان كاري است كه وقتي كار نيك خود را به ديگران نمي گوييد انجام مي دهيد. پاداش شما همان احساس گرمي است كه از انجام آن عمل به شما دست ميدهد. با نگفتن كار نيك خود به ديگران از لذت فراوان بخشش بهره مند شويد.7. بگذاريد ديگران هم بدرخشند :همه دوست دارند كه مورد توجه باشند. وقتي به ميان حرف ديگري مي پريد و گفت و گو را به سمت خود برمي گردانيد، مي توانيد شادي آن شخص را در سهيم بودن در گفت و گو به حد اقل برسانيد. گر دست از مورد توجه بودن برداريد در عوض در شادي درخشش كسي ديگرسهيم خواهيد بود و از اين كار احساس آرامش دروني خواهيد كرد كه جايگزين آن توجهي مي شود كه از ديگران نياز داشتيد.8. ياد بگيريد در لحظه ي حاضر زندگي كنيد :اندازه گيري آرامش ذهن ما تا حد زيادي با مقدار زماني كه مي توانيم در لحظه ي حاضر زندگي كنيم مشخص مي شود. توجه كنيد لحظه ي حاضر لحضه اي است كه در آن قرار داريد "هميشه".هنر روان رنجوري عبارت است از صرف مقدار زيا دي از عمر خود به

عنوان نگران بودن در باره ي چيزهاي گوناگون. ما اجازه مي دهيم نگراني هاي گذشته وآينده بر لحضات كنوني ما چيره شوند.جان لنون ميگويد: " زندگي ان چيزي است كه وقتي ما مشغول برنامه ريزي هاي ديگر هستيم اتفاق مي افتد " . وقتي توجه مان به زمان است زمان حال است ترس را از ذهنمان دور مي كنيم، ترس از اين كه درآينده چه خواهد شد. اگر توجه مان به زمان حال باشد تلاش هايمان بهره ي زيادي در بر خواهد داشت.9. تصور كنيد همه جز شما روشن فكر هستند :تصور كنيد همه ي افرادي كه مي شناسيد روشن فكراني هستند كه  مي خواهند با انجام همه ي كارهاي درست يا غلتشان چيزي را به شما آموزش دهند. كار شما اين است كه كوشش كرده ومشخص كنيد مي خواهند چه چيزي را به شما بياموزند. مثلا كارمند ي كه به نظر مي رسد كا رشما را عمداً كند انجام مي دهد مي خواهد به شما شكيبا يي را بيا موزد. با اين كار از نقص هاي ديگران كمتر ناراحت، نگران وسر خورده خواهيد شد.10. اغلب اوقات بگزاريد حق با ديگران باشد :از خودتان بپرسيد آيا مي خواهم حق با من باشد يا خوشحال باشم؟ بسياري از اوقات اين دو پرسش هم را نفي مي كنند. دفاع از مواضع خود مستلزم صرف نيروي ذهني بسيار زيادي است واغلب ما را با اشخاصي كه در زندگي مان هستند بيگانه مي كنند. همه از اين كه ديگران آن ها را از اشتباه در بيا ورند نفرت دارند ومي خواهند ديگران موضع آن ها را محترم بشمارند. البته

اين طور نيست كه حق به جانب بودن هيچ وقت درست نباشد. اگر بگذاريد حق با ديگران باشد مردم اطرافتان كمترتدافعي وبيشتر با محبت خواهند شد. البته شما مجبور نيستيد حقايق فلسفي عميق يا عقايد قلبي خود را فدا كنيد اما از امروز اجازه دهيد بيشتراوقات حق با ديگران باشد.11. بيشتر شكيبا باشيد : اين كار باعث مي شود به جاي پا فشاري براي اين كه زندگي دقيقاً همان كه مي خواهيد باشد بيشتر آنچه را كه هست پذيرا باشيد. شكيبايي بعداً راحتي وپذيرش را به زندگي تان اضافه مي كند. شكيبايي براي آرامش درون لازم است.شكيبايي بي گناه ديدن ديگران را نيز در بر مي گيرد. اگر عميق بنگريد تقريباً هميشه بي گناهي را در ديگرا ن مي بينيد و اين عميق نگريستن به شما كمك مي كند شخصي شكيبا تر شده وبه طرز عجيبي شروع كنيد از لحظات بسيا ري لذت ببريد كه قبلاً نا اميدتان مي كرد.12. دوره هاي تمرين شكيبايي را ايجاد كنيد :شكيبايي خصيصه اي قلبي است كه با تمرين مي توان آن را گسترش داد. مي توانيد تمرين را با پنج دقيقه آغاز كنيد و به مرور زمان آن را بيشتر كنيد. با گفتن: " بسيار خوب، در پنج دقيقه ي آينده اجازه نمي دهم چيزي مرا ناراحت كند ، شكيبا خواهم بود "  شروع كنيد. شكيبايي از آن خصيصه ها يي است كه موفقيت از خود آن تغذيه مي كند. با انجام اين تمرين ممكن است حتي به يك شخص شكيبا تبديل شويد.شكيبايي اين امكان را به شما مي دهد كه ديد گاه خود را حفظ كنيد، حتي

درگير و دار وضعيتي مشكل به ياد آوريد كه آن چه جلوي روي شما قرار دارد زندگي يا مرگ نيست بلكه فقط مشكل كوچكي است كه بايد به آن رسيدگي شود.13. اولين نفر باشيد كه محبت مي كنيد ويا پا پيش مي گذاريد :اصولاً ما براي بخشيدن ديگران منتظريم كه طرف  مقابل پا پيش بگذارد. وقتي خشم خود را در دلمان نگه مي داريم چيزهاي كم اهميت را به چيزهاي با اهميت تبديل مي كنيم و به تدريج باورمان مي شود كه مواضع ما مهمتر از شادي هاي ما هستند كه نيستند! حق به جانب بودن هيچ گاه به اندازه خوشحال بودن اهميت ندارد. راه خوشحال بودن هم فراموش كردن غم هاست. شما با حق دادن به ديگران سهم خود را در ايجاد دنياي با محبت تر انجام داده ايد. با اين كاررضايت درون خواهيد داشت و قطعاً خود شما هم آرام تر خواهيد بود.14. از خودتان بپرسيد آيا اين مسئله از حالا تا يك سال ديگر اهميت خواهد داشت :به هر حادثه اي كه رسيدگي مي كنيد خيال كنيد الآن اتفاق نمي افتد بلكه يك سال ديگر روي خواهد داد. بعد قضاوت كنيد كه آيا اين موضوع همان قدراهميت دارد كه فكر مي كرديد؟ احتمالاً اين مسئله از الآن تا يك سال ديگر به آن اهميت نخواهد بود. به جاي اين كه وقت خود را صرف اين دل مشغولي ها كنيد سعي كنيد بيش تر وقت خود را با عزيزانتان بگذرانيد.15. اين حقيقت را بپذيريد كه زندگي عادلانه نيست : زندگي عادلانه نيست و هيچ وقت هم عادلانه نخواهد شد. يكي از زيبايي هاي

پذيرش اين كه زندگي عادلانه نيست اين است كه ما را از تأ سف خوردن براي خودمان باز مي دارد و ترغيب مي كند با آن چه كه داريم تلاش خودمان را بكنيم. البته اين به آن معني نيست كه براي بهبود زندگي مان تلاش نكنيم ، بلكه بالعكس به اين معني است كه بايد تلاش كنيم.وقتي درك مي كنيم زندگي عادلانه نيست براي ديگران و خودمان به جاي احساس ترحم كه باعث مي شود احساسي بدتر از احساس كنوني داشته باشيم،احساس همدردي مي كنيم.بار ديگر كه به بي عدالتي هاي جهان مي انديشيد ياد آور شويد زندگي ناعادلانه است.اين انديشه مي تواند شما را از خود ترحمي منحرف و به سوي اقدام مفيد جلب كند.16. بگذاريد حوصله تان سر برود :اگر بگذاريد حوصله تان سر برود احساس آرامش جايگزين احساس بي حوصله گي خواهد شد و پس از كمي تمرين ياد خواهيد گرفت استراحت كنيد. فن خاصي ندارد فقط آرام بنشينيد.بيش تر اضطراب ما از مغزهاي فعال و پر مشغله ما ناشي مي شود. مغز نيز گاهي اوقات مانند بدن نياز به استراحت دارد. مغز پس از استراحت قوي تر، تيزتر، متمركزتر و خلاق تر خواهد شد و فشار روحي شما نيز كاهش خواهد يافت.17. تحمل خود را در برابر فشار روحي كم كنيد :ما در محيط عاطفي خود يك قانون غير قابل تجاوز داريم كه چيزي شبيه اين است: " ميزان فشار روحي كنوني ما دقيقاً به اندازه تحمل ما در برابر فشار روحي خواهد بود."براي  شروع  لازم است پيش از آنكه فشار روحي تان از كنترل خارج  شود آن  را  احساس كنيد

. آن موقع كوتاه بياييد وكنترل مغز خود را در دست بگيريد .  وقتي كارهايتان از كنترل خارج مي شود نشانه وقت كاهش سرعت و ارزيابي مجدد كارها است. در اين مواقع به جاي كار بيشتر استراحت  كنيد . وقتي مغزعاري از فشار و آرام است و فشار روحي تان كمبا كاهش تحمل خود در برابر فشار روحي خواهيد فهميد فشار روحي كم تري براي تحمل داريد.18. تصور كنيد در تشييع جنازه خود هستيد :تقريباً همه افراد هنگام مرگ آرزو مي كنند كاش آنقدر  براي چيز هاي كم اهميت حرص نخورده بودند و اولويت هاي زندگيشان چيز هاي ديگري بود، كاش بيشتر وقت خود را با مردم مي گذراندند و بيش تر عمر مي كردند تا همه ي آننقص ها را جبران كنند.اين فكر كه خود را در تشييع جنازه ي خود تصور كنيد به شما اين فرصت را مي دهد كه در حالي به زندگي گذشته ي خود نگاه كنيد كه هنوز براي ايجاد تغييرات مهمي وقت داريد.19. به اشخاصي كه در زندگيتان هستند به چشم نوزادان كوچك و يا سالخورده گان صد ساله نگاه كنيد :اين شيوه براي رهايي از احساسات خشم آلود فوق العاده مفيد است. وقتي كسي شما را سخت آزرده  كرده چشمان خود  را ببنديد و او را همانند يك نوزاد با چهره اي كوچك و چشم هاي بي گناه تصور كنيد. توجه كنيد نوزادان نمي توانند  كمك كنند اما اشتباه مي كنند. بعد سا عت را صد سال جلو ببريد وآن شخس رايك فرد پيردرحال مرگ  تصور كنيد .  به  چشم هاي  خسته و لبخند ملايم او نگاه كنيد

كه حكايت از اندكي خرد مندي و پذيرش اشتباهات دارد. بدانيد همه ي ما با  گذشت چند دهه زنده يا مرده صد ساله خواهيم شد.20. به ياد داشته ياشيد اثر انگشت خداوند روي همه چيز هست :هر چيزي كه خدا آفريده مقدس است. وظيفه ي ما ما يافتن تقدس است در چيز هايي كه به نظر مي رسد در وظيت نا مقدس هستند. ديدن زيبايي خدا در طلوع خورشيد و لبخند كودك آسان است اما آيا مي توانيم ياد بگيريم كه تقدس رادروضعيتي به  ظاهر زشت، در درسهاي مشكل زندگي هم بيا بيم ؟وقتي زندگي ما از اشتياق براي ديدن تقدس درچيزهاي روز مره پر شود چيزي سحر آميز آرام آرام رخ مي دهد ، احساس آرامش  پديد مي آيد . وقتي ياد آور شديم اثر انگشت خدا روي همه چيز هست همين ياد آوري به  تنهايي آن چيز را خاص مي كند مثلاً آدم كله شقي كه مجبوريم با او سر و كله بزنيم. پس وقتي در چيزي زيبايي نمي بينيم  دليل  عدم وجود  زيبايي نيست بلكه ما به دقت لازم به آن چيز نگاه نكرده ايم.21. در برابر ميل به انتفاد مقاومت كنيد :وقتي درباره كسي انتقاد مي كنيم اين كار بيانگر چيزي درباره ي آن شخص نيست بلكه صرفاً چيزي درباره نياز خود مابه منتقد بودن است. اين انتقادها هيچ كمكي به بهبود دنياي اطراف مان نمي كند بلكه به خشم و بي اعتمادي در دنياي ماكمك  مي كند. اصولاً هيچ  كس از اين انتقادها  تشكر نمي كند . در واقع انتقاد مانند سوگند خوردن  چيزي بيش از يك عادت زشت نيست

. اگر دقت كنيد خود ما هم پس از انتقاد احساس شرمندگي  خواهيم كرد . براي ترك  اين عادت  بايدهنگامي كه مي خواستيد اين كار را بكنيد مچ خود را بگيريد.22. اين تصور را كه اشخاص آرام و با اعصاب راحت نمي توانند افراد فوق العاده موفقي شوند رها كنيد :برخي از ما مي ترسيم كه اگر آرام و با محبت شويم ناگهان دست از رسيدن به هدف ها برداريم و تنبل و بي احساس شويم. شما مي توانيد به خلاف اين مطلب پي ببريد. انديشه ي هرسناك به نيروي زيادي نياز دارد و خلاقيت را از زندگي ما تهي مي سازد. وقتي چيزي را كه مي خواهيد (آرامش درون) در اختيار داريد، ديگر با خواسته ها، نيازها، آرزو ها و نگراني هايتان كمتر پريشان خاطر مي شويد. بنا بر اين، آسان تر آن است كه با توجه و تمركز به هدف هايتان نايل شويد.23. احساس همدردي خود را گسترش دهيد :هيچ چيز در ايجاد ارتباط  بيش از گسترش احساس همدردي براي ديگران به ما كمك نمي كند. اين احساس ميل دارد كه شما خود را به جاي شخص ديگري قرار دهيد. احساس همدردي شناختي است كه مي فهميم هر ذره از مشكلات ساير مردم واقعي هستند. ما در شناخت اين حقيقت و كوشش جهت ارائه كمك، قلب هاي خودمان را باز مي كنيم و احساس سپاس خود را به طرزي چشم گير افزايش مي دهيم. همدردي را مي توان با تمرين گسترش داد. همدردي دو چيز را در بر مي گيرد: قصد و عمل. قصد يعني شما به ياد آوريد قلبتان را به روي

ديگران بگشاييد. عمل كاري است كه در اين باره مي كنيد. هنگامي كه وقت صرف مي كنيد تا روي معجزه هاي زندگي بينديشيد اين كار مي تواند به شما كمك كند تا به ياد آوريد كه بسياري از چيزهايي كه از آنها به عنوان "چيزهاي بزرگ" ياد مي كنيد در حقيقت "چيزهاي كوچك " ي هستند كه شما آنها را بزرگ مي كنيد.24. هفته اي يك نامه صميمانه بنويسيد :اين كار به تغيير زندگي هاي زيادي كمك كرده و زندگي را سرشار از سپاس و قدرداني مي كند. بخشي از ارزش نامه در اين است كه انديشه خود را در جهت قدر داني سوق دهيد. هدف از نوشتن نامه ابراز محبت و قدر داني است. نوشتن نامه توجه شما را روي چيزي كه در زندگيتان درست است متمركز مي كند. اين عمل ساده اغلب باعث عمليات مارپيچي دوست داشتن مي شود.25. پيش خود تكرار كنيد كه " زندگي وضعيت اضطراري نيست " :اين راهبرد از جهاتي تجلي پيام اصلي اين كتاب است. ما هدف هاي خود را آنقدر جدي مي گيريم كه فراموش مي كنيم در راه رسيدن به آن تفريح هم داشته باشيم. ما اولويتهاي ساده را مي گيريم و آن ها را براي خوشحالي خودمان به شرايطي اضطراري تبديل مي كنيم. اولين گام در بيشتر آرام شدن اين است كه آن چنان فروتن باشيد كه در غالب موارد بپذيريد كه خودتان حالت هاي اضطراري را ايجاد مي كنيد. ياد آوري و تكرار مرتب اين جمله كه " زندگي اضطراري نيست " مفيد خواهد بود.26. با بخش كند مغز خود آزمايش كنيد :استفاده از

بخش كند مغزبه اين معني است كه به مغزتان اجازه دهيد تا در لحظه حاضر مسئله اي را حل كنيد در حالي كه مشغول انجام كار ديگري هستيد. مي توانيم بسياري از مشكلات زندگي را حل كنيم در صورتي كه بخش كند مغز خود را با فهرستي از مجهولات ، داده ها، متغيرها و راه حل هاي ممكن تغذيه كنيم. بخش كند مغزتان براي  كمك در دسترس شماست. شما در حالي كه قصد داريد مسائلتان را در قسمت كند مغزقرار دهيد نمي خواهيد شعله كند افكارتان راجب آن مسئله را خاموش كنيد. در عوض مي خواهيد مسئله را آرام در مغزتان نگه داريد بدون اين كه آن را فعالانه تجزيه و تحليل كنيد. اين فن ساده به شما كمك خواهد كرد كه بسياري از مسائل را حل كنيد و فشار روحي و زحمت را در زندگيتان به مقدار زياد كاهش دهيد.27. هر روز را به فكر كسي باشيد كه از او سپاس گذاري كنيد :در زندگي چيزهاي زيادي براي سپاس گذاري وجود دارد: دوستان، اعضاي خانواده، افرادي از گذشته و اشخاص بي شمار ديگر. مهم اين است ترجيحا صبح اولين كار اين باشد كه توجهتان را به سوي سپاس گذاري معطوف كنيد. راه دادن فكر به چيزهاي منفي كار آساني است اما با اين كار حس سپاس گذاري اولين چيزي است كه شما را ترك مي كند. ما با بي توجهي به اشخاصي كه در زندگي مان هستند اين كار را آغاز مي كنيم و با اين كار عشقي كه احساس مي كنيم اغلب جاي خود را به به تنفر و نوميدي مي دهد.اين كار

ممكن است يك پيشنهاد ساده به نظر بيايد اما واقعا مؤثر است! اگر صبح با انديشه سپاس گذاري بيدار شويد در حقيقت بسيار مشكل و تقريبا غير ممكن است كه چيزي جز آرامش حس كنيد.28. هر روز مدتي را براي آرامش كنار بگذاريد :براي خود زمان آرامش داشتن بخش مهمي از زندگي است. اين كار مانند در تنهايي وقت صرف كردن به ما كمك مي كند تا به سر و صداها و آشفته گي هايي كه در بخش زيادي از روز ما نفوذ مي كند توازن بخشيم. مثلا مي توانيد هنگامي كه از سر كار بر مي گرديد جلوي منظره ي زيباي كنار خانه تان دو دقيقه توقف كرده و اين مدت را صرف آرامش كنيد.30. ابتدا به دنبال درك كردن باشيد :استفاده از اين راهبرد ميان بري است براي آنكه خشنودتر و احتمالا كار آمد تر شويد. اين راهبرد به اين معني است كه شما به درك كردن ديگران بيشتر علاقه نشان دهيد و كمتر بخواهيد كه ديگران شما را درك كنند.وقتي ديگران را درك كنيد درك شدن به طور طبيعي جريان پيدا مي كند و تقريبا بدون زحمت شكل روشني مي گيرد. وقتي كوشش مي كنيد پيش از آنكه ديگران را درك كنيد آنها شما را درك كنند شما و فرد يا افرادي كه سعي مي كنيد به آنها نزديك شويد متوجه اين كوششتان خواهند شد و ارتباط خواهد شكست. ابتدا به دنبال درك ديگران بودن اين نيست كه چه كسي درست مي گويد و يا درست نمي گويد بلكه يك فلسفه براي ارتباط مفيد است. وقتي كه اين شيوه را به كار

ببنديد متوجه خواهيد شد كه با اشخاصي كه ارتباط برقرار مي كنيد احساس خواهند كرد كه به حرف هايشان گوش داده مي شود و درك مي شوند. اين مسئله به روابط بهتر و با محبت تر داشتن تفسير خواهد شد.31. شنونده بهتري شويد :خوب شنيدن چيزي بيش از صرفا پرهيز از عادت بد قطع كردن سخنان ديگران به هنگام حرف زدن آنها و يا تمام كردن جمله آنان است. مايه ي خوشنودي است كه به جاي آن كه بي صبرانه منتظر فرصتي جهت پاسخ دادن به سخنان كسي باشيم، به تمام گفته ي او گوش دهيم.از برخي جهات، روش شكست ما در گوش دادن به حرف ديگران نمادي از روش زندگي ماست. پاسخ دادن هاي كمتر و شنونده اي بهتر شدن به ما كمك مي كند كه فردي آرام تر شده و فشار از روي دوش شما برداشته شود. شنونده بهتر شدن نه تنها باعث مي شود كه شخصي شكيبا تر شويد، بلكه كيفيت روابط شما نيز افزايش خواهد داد. همه دوست دارند با كسي حرف بزنند كه به آنچه آنها ميگويد گوش فرا دهند.32. پيكار هاي خود را عاقلانه انتخاب كنيد :اين عبارت حكايت از آن دارد كه زندگي پر از موقعيت هايي است كه چيزي را خيلي مهم كنيم و يا اينكه به راحتي از كنار آن بگذريم و بفهميم كه مسئله واقعا اهميت ندارد. اگر پيكارهاي خود را عاقلانه انتخاب كنيد در پيروز شدن بر آنهايي كه واقعا مهم هستند بسيار كا آمد تر خواهيد بود.راه آرام تر براي زندگي آن است كه آگاهانه تصميم بگيريم كدام پيكار ارزش مبارزه را دارد

و كدام يك بهتر از رها شود. اگر هدف اصلي شما اين نيست كه همه چيز به طور كامل درست از آب در آيد، بلكه در عوض يك زندگي نسبتا بدون فشار روحي داشته باشيد، آن گاه خواهيد فهميد كه بيشتر پيكارها شما را از آرام ترين احساسات تان دور مي كنند.اگر نمي خواهيد " براي چيزهاي كم اهميت حرص بخوريد " ارزش آن را دارد كه پيكار هاي خود را عاقلانه انتخاب كنيد. اگر اين كار را بكنيد، روزي خواهد رسيد كه ديگر مجبور نخواهيد بود كه اصلا پيكار كنيد.33. از حالت هاي روحي خود آگاه شويد و اجازه ندهيد كه حالت هاي روحي پايين شما را فريب دهد : حالت هاي روحي خود شما مي توانند فوق العاده فريبنده باشند. اين حالت ها مي توانند شما را بفريبند و احتمالا هم مي فريبند و وادار مي كنند باور كنيد كه زندگي تان بسيار بد تر از آني است كه واقعا هست. وقتي كه در حالت روحي خوبي هستيد زندگي عالي به نظر مي رسد و كارها خيلي سخت به نظر نمي آيند. بالعكس اگر در حالت روحي بدي باشيد، زندگي به طور غير قابل تحمل جدي و مشكل به نظر مي رسد. مشكل اينجاست: مردم نمي فهمند كه حالت هاي روحي آنها هميشه در تكاپو است. بلكه فكر مي كنند كه زندگيشان ناگهان همين ديروز و يا حتي يك ساعت گذشته بدتر شده است . در حالت هاي روحي پايين ، فراموش مي كنيم كه وقتي در حالت روحي خوبي هستيم همه چيز خيلي بهتر به نظر مي آيد. وقتي كه روحيه ي

مان پايين است، به جاي آنكه بجا خواهد بود حالت خود را سرزنش كنيم، ميل داريم تصور كنيم كه كل زندگي مان اشتباه است.حقيقت آن است كه تقريبا هيچ گاه به آن بدي نيست كه هنگام داشتن روحيه ي پايين به نظر ميرسد. اگر در فشار روحي بدي بمانيد آن گاه مي اموزيد كه داوري خود را زير سئوال ببريد. وقتي كه در حالت روحي بدي هستيد،ياد بگيريد كه آن را به اين سادگي دفع كنيد: حالت روحي بد يك وضعيت اجتناب ناپذير انساني است كه اگر به آن كاري نداشته باشيد با گذشت زمان دفع خواهد شد. در حالت روحي پايين زندگي تان را  تجزيه و تحليل نكنيد. در حالت هاي روحي خوب خرسند و در حالت هاي روحي بد متين باشيد.بار ديگر كه به هر دليلي فكر مي كنيد روحيه تان پايين است به خودتان ياد آودي كنيد كه " اين نيز بگذرد " و خواهد گذشت.34. زندگي يك آزمون است. فقط يك آزمون :هنگامي كه به به زندگي و چالش هاي آن به چشم يك آزمون و يا يك رشته آزمون نگاه كنيد، با هر مسئله اي كه رو به رو مي شويد آن را فرصتي براي رشد و شانسي براي با قدرت صاف كردن موانع خواهيد يافت. با هميشه به چشم آزمون ديدن هميشه فرصت موفقيت را داريد. از سوي ديگر اگر به هر مسئله جديدي كه با آن روبرو مي شويد به چشم يك پيكار جدي نگاه كنيد كه براي زنده ماندن بايد به آن غلبه كنيد احتمالا در راه سفري پر از سنگلاخ قرار داريد. شايد تنها زماني كه

خوشحال شويد زماني است كه همه چيز به درستي پيش برود. و همه ما ميدانيم كه اين حالت به ندرت روي ميدهد.ببينيد آيا مي توانيد مسئله اي را كه با آن رو به رو هستيد از " مشكل " بودن به  " آزمون " بودن تغيير نام بدهيد. ببينيد آيا به جاي آنكه با مشكلتان دست و پنجه نرم كنيد مي توانيد چيزي از آن ياد بگيريد. از خودتان بپرسيد " چرا اين مسئله در زندگي من هست؟ معناي آن چيست؟ آيا احتمال دارد كه به اين مسئله طوري ديگر نگاه كنم؟ آيا مي توانم آن را نوعي آزمون بينگارم؟ "اگر اين راهبرد را امتحان كنيد ممكن است از پاسخ هاي تغيير يافته خود شگفت زده شويد.35. ستايش و سرزنش مثل هم هستند :هر كس جهت ارزيابي زندگي داراي عقايدي است و عقايد ما هميشه با عقايد ديگران تطبيق نمي كند. اما به دلايلي، بيشتر ما با اين حقيقت اجتناب ناپذير مبارزه مبارزه مي كنيم. عصباني و ناراحت مي شويم، يا وقتي كه ديگران عقايد ما را رد مي كنند و به ما نه مي گويند، يا به نوعي ديگر مخالفت خود را ابراز مي كنند سر خورده مي شويم.ما هر چه زودتر مشكل اجتناب نا پذير ناتواني خود را در كسب موافقت كساني كه ملاقات مي كنيم بپذيريم، زندگي مان آسان تر خواهد شد. هنگامي كه انتظار داريد به جاي مبارزه با اين حقيقت، سهممان از عدم موافقت داده شود، چشم انداز مفيدي به آينده جهت كمك به سفر زندگي تان ايجاد خواهيد كرد.به جاي آن كه تصور كنيد با عدم موافقت طرد مي

شويد به خودتان ياد آور شويد " باز هم عدم موافقت، مانعي ندارد. " مي توانيد ياد بگيريد وقتي كه مواقتي را كه اميد آن را داشتيد به دست مي آوريد به طرزي خوشايند شگفت زده شده، حتي سپاس گذار باشيد.36. كارهاي نيك را تصادفي تمرين كنيد :تمرين كار نيك تصادفي راه مؤثري براي در ارتباط بودن با شادي ناشي از بخشش بدون چشم داشت عوض است. انجام اين كار بي آن كه اجازه دهيد كسي بداند چه كار مي كنيد بهترين شيوه عمل است.براي چگونگي تمرين كار نيك تصادفي هيچ نسخه اي نيست. اين كار از دل بر مي آيد. هديه شما ممكن است برداشتن زباله در محله تان، كمك به خيريه به طور نا شناس، يا كمك داوطلبانه به خورد و خوراك مردم گرسنه در يك كليسا يا پناه گاه باشد. هر كاري كه بخواهيد بكنيد نكته اينجاست كه بخشش يك نوع سرگرمي است و نبايد گران تمتم شود.شايد بزرگترين دليل تمرين نيكي آن است كه رضايت خاطر و خوشنودي زيادي را در زندگيتان وارد مي كند. هر عمل نيك، احساسات مثبت را به شما پاداش مي دهد و جنبه هاي مهم زندگي – خدمت، نيكي و محبت – را به خاطرتان مي اندازد.اگر ما همه نقش خود را انجام دهيم خيلي زود در دنياي زيباتري زندگي خواهيم كرد.37. آن سوي رفتار را نگاه كنيد :اين راهبرد به معني آن است كه براي بي گناه دانستن ديگران ديدي داشته باشيم. بدانيد كه وقتي كارمند پست دير كار مي كند، احتمالا روز بدي را مي گذراند و يا شايد تمام روزهاي او بد هستند.

وقتي كه همسر يا دوست نزديكتان به شما پرخاش مي كند، سعي كنيد بفهميد كه عزيز شما با اين عمل منفرد، واقعا مي خواهد كه شما را دوست بدارد و احساس كند كه شما او را دوست داريد. آن سوي رفتار را نگاه كردن آسان تر از آن است كه فكرش را مي كنيد. اگر اين كار را امتحان كنيد به راحتي مي توانيد نتايج خوب آن را ببينيد و لمس كنيد.38. بي گناهي را ببينيد :براي بسياري از مردم، يكي از دردناك ترين جنبه هاي زندگي ناتوان بودن آن ها در درك رفتار ساير مردم است. اين مردم را به جاي اين كه "بي گناه " ببينيم "گناه كار " مي بينيم. اين ناتواني ما را وسوسه مي كند كه روي رفتار به ظاهر غير منطقي  آن ها تكيه كنيم و فوق العاده ناراحت شويم. اگر ما بيش از اندازه روي رفتار تكيه كنيم، اين كار ممكن است چنين به نظر برسد كه ساير مردم دارند ما را آزار مي دهند.البته اين راهبرد از پذيرش، چشم پوشي و يا طرف داري از خشونت يا هر رفتار منحرف ديگر حرف نمي زند، بلكه صرفا از اين حرف مي زند كه بياموزيم از كارهاي مردم كم تر ناراحت شويم.ديدن بي گناهي ابزاري قوي براي تغيير است، بدين معني كه وقتي كسي كاري مي كند كه آن را دوست نداريم، بهترين راهبرد براي مقابله با آن شخص اين است كه خود را از آن رفتار دور كنيم؛ يعني " آن سوي رفتار را نگاه كنيم " تا بتوانيم بي گناهي را در جايي ببينيم كه اين رفتار

از آن جا ناشي مي شود. از اين به بعد هر گاه رفتار عجيب و غريبي از كسي سر زد به دنبال بي گناهي در رفتار او بگرديد. وقتي كه بي گناهي را مي  بينيد، ديگر آن چيزي كه شما را هميشه آزار داده است آزرده نخواهد كرد. وقتي كه از كارهاي ديگران آزرده نشديد، تكيه و تمركز روي زيبايي زندگي خيلي آسان تر خواهد بود.39. مهربان بودن را به حق به جانب ودن ترجيح دهيد :دليل اين كه ما وسوسه مي شويم ديگران را تحقير و آن ها را اصلاح كنيم و يا به آن ها نشان دهيم كه حق با ماست و آن ها اشتباه مي كنند آن است كه منٍ ما  به اشتباه بر اين باور است كه اگر ما به كسي نشان دهيم كه چطور در اشتباه است، پس بايد حق به جانب ما باشد و در نتيجه حالمان بهتر خواهد شد.در حقيقت اگر پس از تحقير شخصي به نحوه احساساتتان توجه كنيد خواهيد ديد كه احساسي بدتر از احساس پيش از تحقير داريد. خوشبختانه، عكس اين مطلب درست است. وقتي كه هدفتان آن باشد كه اشخاص را بالا ببريد، يعني كاري كنيد كه حالشان بهتر شود و در شادي آن ها سهيم شويد شما نيز از پاداش احساسات مثبت آن ها بهره مند خواهيد شد. هر بار كه در برابر "حق به جانب بودن " مقاومت مي كنيد و در عوض مهرباني را انتخاب مي كنيد، متوجه يك احساس آرامش درون خواهيد شد.اين راهبرد را با ايستادگي نكردن در برابر باورهايتان اشتباه نگيريد. منظور از اين راهبرد اين نيست كه

حق به جانب بودن براي شما خوب نيستبلكه مي گويد اگر در حق به جانب بودن پا فشاري كنيد، اغلب بايد بهايي براي آن بپردازيد،آرامش درون خود را. براي اين كه آدمي سرشار از بردباري باشيد بايد بيشتر اوقات مهرباني را به حق به جانب بودن ترجيح دهيد.40. (امروز) به سه نفر ديگر بگوييد كه چقدر آن ها را دوست داريد :در وضعيت ايده آل، مي توانيد حضوري يا تلفني به كسي بگوييد كه او را دوست داريد. اگر در بيان چنين پيامي با تلفن خيلي خجالتي هستيد، در عوض نامه اي از ته دل براي او بنويسيد. ممكن است متوجه شويد كه وقتي به يكي از اين دو راه عادت كرديد و اجازه داديد مردم بدانند چقدر آن ها را دوست داريد، آن راه جزو زندگي عادي تان خواهد شد. اگر اين طور شود، شايد از شنيدن اين نكته شوكه نشويد كه در اثر اين كار احتمالا شما را بيش تر دوست خواهند داشت.41. فروتني را تمرين كنيد :فروتني و آرامش درون دست در دست هم دارند. هر چه كم تر مجبور شويد تلاش كنيد كه حق به جانب بودن خود را به ديگران ثابت كنيد، آرامش درون را راحت تر احساس خواهيد كرد.مردم به سوي كساني كشيده مي شوند آرام و داراي اعتماد به درون باشند،مردمي كه نياز نداشته باشند. مردم كسي را دوست دارند كه به فخر فروشي نياز ندارد و كسي را دوست دارند كه از دل خود مايه مي گذارد.راه ايجاد فروتني حقيقي تمرين است. تمرين فروتني خوب است زيرا شما يك بازخورد دروني فوري را در مسير احساساتي آرام

و راحت به دست خواهيد آورد. بار ديگر كه فرصت پيدا مي كنيد فخر بفروشيد، در برابر اين وسوسه مقاومت كنيد.42. وقتي كه شك داريد نوبت كيست كه زباله را بيرون ببرد پا پيش بگذاريد و آن را بيرون ببريد :اگر شما كسي هستيد كه حساب كارهايي را كه انجام مي دهيد نگه مي داريد واقعا مشكل است كه آدم قانع و خرسندي باشيد. حساب كار را نگه داشتن فقط با به هم ريختن ذهنتان كه چه كسي چه كار مي كند و چه كسي بيش تر كار مي كند و غيره، شما را دل سرد مي كند. آگاهي از اين نكته كه شما سهم خود را انجام داده ايد و كسي ديگر از اعضاي خانواده، يك كار كم تر از شما دارد كه انجام دهد شادي بسيار زيادتري به زندگي تان مي آورد تا اين كه نگران شويد و بد خلقي كنيد كه نوبت كيست كه زباله را بيرون ببرد.انجام كارهايي مانند زباله بردن كه كم تر با زندگي شما مربوط است بدون شك وقت و نيروي بيش تري را برايتان جهت انجام كار هاي واقعا مهم فراهم مي آورد.43. از عايق بندي بپرهيزيد :عايق بندي عبارت از پيدا كردن تركها و عيب هاي زندگي و يا تلاش براي  درست كردن و يا دست كم نشان دادن آن ها به ديگران است. اين گرايش نه تنها شما را از ديگران بيگانه مي كند، بلكه باعث مي شود حالتان هم بد شود. بنا بر اين، به جاي آن كه قدر روابط و زندگي خود را بدانيم، عايق بندي ما را تشويق مي كند به اين

فكر برسيم كه زندگي آن قدر ها هم تعريفي نيست. البته روشن است كه هر از گاه يك اظهار نظر، انتقاد سازنده ويا راهنمايي مفيد، نمي تواند موضوع هشدار باشد. اظهار نظر هاي بي ضرري كه هر چند وقت يك بار صورت مي گيرد داراي اين گرايش موذيانه است كه ممكن است بعد ها شيوه نگاه كردن به زندگي شود.هنگامي كه يك انسان ديگر را عايق بندي مي كنيد، اين كار چيزي درباره او نمي گويد اما شما را به او چشم كسي كه مي خواهد ايرادگير باشد معرفي مي كند. چه شما گرايش جهت عايق بندي روابط تان و چه براي برخي جنبه هاي زندگي تان و يا براي هر دو مورد داشته باشيد، آن چه كه بايد انجام دهيد اين است كه عايق بندي را به عنوان فكري بد ترك كنيد. همين كه اين عادت به درون فكرتان خزيد، مچ خود را بگيريد و مهر بر لب هايتان بزنيد. هر چه كم تر يار يا دوستان خود را عايق بندي كنيد، بيشتر متوجه خواهيد شد كه زندگي چقدر عالي است.44. فقط براي تفريح، با انتقادي كه از شما مي شود موافقت كنيد (سپس ناپديد شدن آن را ببينيد) :وقتي كه واكنش ما به انتقاد، حركتي غير ارادي واسخي تدافعي باشي كاري آزار دهنده است.يك تمرين فوق العاده مفيد آن است كه با انتقادي كه از شما مي شود موافقت كنيد. مواقع بسياري هستند كه صرف موافقت با انتقاد اوضاع را آرام مي كند، نياز شخص را جهت بيان نقطه نظر خود ارضا مي كند، به شما فرصتي مي دهد كه با ديدن ذره

اي حقيقت در موضع شخص ديگر چيزي درباره خودتان ياد بگيريد و شايد مهم تر از همه فرصتي را برايتان فراهم مي آورد كه آرام بمانيد.واكنش نشان دادن به انتقاد هرگز باعث ناپديد شدن انتقاد نمي شود. در حقيقت، واكنش هاي منفي نسبت به انتقاد اغلب شخص انتقاد كننده را متقاعد مي كند كه ارزيابي او از شما درست بوده است.45. مردم شناس شويد :مردم شناسي عبارت است از: " بدون داوري، علاقه مند بودن به  شيوهاي كه ديگران براي زندگي كردن و رفتار انتخاب مي كنند. " اين راهبرد به گسترش احساس هم دردي و نيز به شيوه شكيبا تر شدن شما مي پردازد. به هر حال علاوه بر اين، علاقه مند بودن به نحوه رفتار ديگران شيوه جايگزين كردن داوري ها با مهر ورزي است. مردم شناس شدن راه كم تر سرخورده شدن از كارهاي ديگران است. وقتي از كسي رفتاري سر مي زند كه به نظر شما عجيب مي آيد، به خودتان بگوييد" فهميدم، اين بايد همان شيوهاي باشد كه او اوضاع را در دنياي خود مي بيند، خيلي جالب است. " يكي از قوانين اصلي زندگي سرشار از شادي آن است كه داوري درباره ديگران به نيروي زيادي نياز دارد و اين كار بدون استثنا، شما را از جايگاهي كه مي خواهيد باشيد دور مي كند.46. واقعيت هاي جدا از هم را درك كنيد :اصل واقعيت هاي جدا از هم مي گويد كه تفاوت هاي ميان افراد بسيار وسيع است. مسئله صرفا تحمل تفاوت ها نيست بلكه درك درست و محترم شمردن حقيقتي است كه واقعا نمي تواند طور ديگر باشد.

اين درك مي تواند كشمكش ها را از بين ببرد. وقتي كه انتظار آن را داريم كه اوضاع را متفاوت ببينيم، وقتي كه فرض مي كنيم ديگران كارها را متفاوت انجام خواهند داد و به محرك هاي يكسان واكنش متفاوت نشان خواهند داد، هم دردي كه براي خود و براي ديگران داريم به طور چشم گير افزايش مي يابد. لحظه اي كه انتظار چيز ديگر را داريم نيروي توانش براي برخورد به وجود مي آيد.اين حقيقت را كه همه ما بسيار متفاوت هستيم به طور جدي در نظر بگيريد و آن را محترم بشماريد.وقتي كه اين كار را بكنيد،محبتي كه براي ديگران احساس مي كنيد و نيز دركي كه از منحصر به فرد بودن خودتان داريد افزايش خواهد يافت.47. شيوه هاي كمك خود را كسترش دهيد :اگر مي خواهيد كه زندگي تان نمايان گر آرامش و مهرباني باشد انجام كارهاي مهربانانه و آرامش بخش مفيد است. مثلا ممكن است دوست داشته باشيد در را براي مردم باز نگه داريد، از اشخاص سالخورده و تنها در آسايشگاه سالمندان بازديد كنيد و يا برف را از مسير منتهي به توقف گاه كسي پارو كنيد. به چيزي فكر كنيد كه انجام آن بي زحمت اما مفيد باشد. اين كار يك سرگرمي است، كاري كه به شخص خودتان پاداش مي دهد و الگوي خوبي برقرار مي كند. در اين كار همه برنده هستند.48. هر روز دست كم به يك نفر بگوييد كه چه چيز او را دوست داريد، چه چيز او را تحسين مي كنيد و به چه چيز او ارج مي نهيد :گفتن اين نكته به كسي كه

چيزي را از او دوست داريد، تحسين مي كنيد و يا ارج مي نهيد " يك عمل مهربانانه به طور تصادفي است." اين كار تقريبا هيچ زحمتي ندارد ( وقتي كه به آن عادت كرديد )، با وجود اين بهره عظيمي مي دهد. در جريان گذاشتن يك نفر از اين كه چه احساسي نسبت به او داريد براي شخص تعريف و تمجيد كننده نيز خوب خواهد بود. اين كار نشانه مهر ورزي است. بيان احساس يعني اين كه افكار شما در سمت و سوي آن چيزي است كه درباره آن شخص درست است، و وقتي كه افكار شما در جهت مثبت باشد احساساتتان آرام بخش است.49. براي نقاط ضعف خود دليل بياوريد و اين نقاط ضعف از آن شماست :بسياري از مردم نيروي زيادي را صرف استدلال نقاط ضعف خود مي كنند؛ "نمي توانم آن را انجام دهم، دست خودم نيست، هميشه اين طور بوده ام " و هزاران جمله منفي و خود شكن ديگر.مغز ما ابزار قدرتمندي است. وقتي تصميم مي گيريم كه چيزي درست است و يا دور از دسترس ماست، نفوذ در اين مانع خود ايجاد كرده بسيار مشكل است. ما وقتي از مواضع خود دفاع مي كنيم، اين نفوذ كردن تقريبا غير ممكن است.50. پنج موضوع  سر سخت خود را يادداشت كنيد و ببينيد آيا مي توانيد آن ها را ملايم تر كنيد :تقريبا هر عقيدهاي محاسني دارد، به ويژه اگر كه ما به دنبال محاسن باشيم تا معايب. بار ديگر كه شخصي عقيده اي را برايتان ابراز مي كند، به جاي آن كه آن را مورد داوري قرار دهيد يا

از آن انتقاد كنيد، ببينيد آيا مي توانيد ذره اي حقيقت را در آن چه كه او مي گويد بيابيد. اگر در اين باره بينديشيد، هنگامي كه درباره كسي ديگر و يا عقيده او داوري مي كنيد، اين كار در حقيقت چيزي درباره آن شخص بيان نمي كند، بلكه كمي از نياز شما به منتقد بودن حرف مي زند.اگر اين راهبرد ساده را به كار ببنديد، اتفاقات جالبي روي خواهند داد. شما به تدريج چيز هايي را درك خواهيد كرد كه با آن ها برخورد داريد، ديگران به سمت نيروي پذيرش و محبت شما كشيده خواهند شد، منحني يادگيري تان بالا خواهد رفت و از همه مهم تر اين كه درباره خودتان احساس بهتري خواهيد داشت.با به كار بردن راهبردهاي فوق به زندگي بهتر دست خواهيد يافت، اساسي ترين راهبرد را هرگز فراموش نكنيد: براي چيزهاي كم اهميت حرص نخوريد!

نقد و بررسي آيين شيطان پرستي

نويسنده : حميد كريمي

خلاصه كتاب: بابايي- جنبش هاي نوپديدِ به ظاهر ديني در دنياي امروز رو به گسترش اند. يكي از فرقه هاي موجود گروه شيطان پرستي است. شيطان پرستي در گذشته چهره اي متفاوت با امروز داشته است: يزيديان در قديم به گونه اي شيطان را تكريم مي كردند و اينك به شيوه اي ديگر اهداف او را محقق مي كنند. گروه كليساي شيطان چه گروهي است؟ آنتوان لاوي و مارلين مِنسُن چه افرادي بودند؟ مراسم شيطان پرستان چيست؟ انديشه و قوانين شيطان پرستي چيست؟ علائم و شعارهاي آنان كدام است ؟ از چه موسيقي ها و سبك هايي استفاده مي كنند؟ در اشعار، فيلم ها و محافل خود چه آموزه هايي را ترويج مي كنند؟ ، . شيطان پرستي در گذشته چهره اي متفاوت با امروز داشته است؛ يزيديان در قديم به گونه اي

شيطان را تكريم مي كردند و اينك به شيوه اي ديگر اهداف شيطان را محقق مي كنند.اين كتاب در دو بخش و هفت گفتار به نقد و بررسي ديدگاه هاي آيين شيطان پرستي و برخي از اعمال و مراسم معتقدان به اين فرقه پرداخته است. در بخش اول، گروه يزيديان يا شيطان پرستان قديمي، مؤسس آن، عقايد، تكاليف و آداب و رسوم و كتاب هاي مقدس آنها ذكر و بررسي شده اند. در بخش دوم، شيطان پرستي جديد و گروه كليساي شيطان كه در قرن بيستم ظهور كردند در ضمن چند گفتار طرح و بررسي شده اند. در گفتار اول به پيدايش اين گروه و زندگي مؤسس آن «آنتوان لاوي» اشاره شده است و گفتار دوم به برخي از اعمال و مراسم گروه شيطان پرستي مي پردازد. در گفتار سوم درباره عقايد اصلي، قوانين و حقوق بشر از گناه شيطان پرستان سخن به ميان آمده و آراي آنها مورد نقادي قرار گرفته است. همچنين در گفتار چهارم علائم مورد استفاده از سوي آنها آمده و در گفتار پنجم از انواع موسيقي هايي كه در خدمت گروه هاي شيطان پرست قرار مي گيرد، ياد شده است. گفتار پنجم نيز به بررسي انواع موسيقي شيطاني مي پردازد. در گفتار ششم به برخي از اشعاري كه در گروه هاي موسيقي مذكور، خوانده مي شود، اشاره شده است و گفتار هفتم نگاهي كوتاه به فيلم هاي شيطاني مي اندازد. نويسنده اين كتاب معتقد است برخي از جوانان و افراد ديگر به علل مختلف مانند مشكلات خانوادگي، كمبود محبت، عدم اطلاع كافي از آموزه هاي اصيل دين اسلام، نارسايي ها و آسيب هاي اجتماعي و فرهنگي به اين آيين ها گرايش پيدا مي كنند. كريمي در اين باره مي نويسد: «براي مسلح شدن و مقابله با اين امواج، اولين

گام شناخت دقيق آنها از راه تهيه گزارش از كميت و كيفيت رشد آنها، شناخت نحوه عضوگيري، تبليغات، شعارها و آموزه هاي آنان در ظاهر و خفاست. گام دوم تحليل يافته ها و شمارش نقاط ضعف و قوت آنها و يافتن معادل و برابر آموزه هاي مثبت آنان در ميان مفاهيم غني دين اسلام است. و گام سوم بسط و ارائه آن نقاط مثبت و نشان دادن ضعف و زشتي نقاط منفي است. مشكلات، خلأها و نقص هاي نسل جديد را بايد با استفاده از شيوه ها و ابزارهاي روز برطرف كرد تا با يك برنامه ريزي اساسي و منسجم، زمينه هاي هدايت و دوري از گمراهي جوانان را فراهم كرد».در مجموع اين كتاب را مي توان اثري قابل تأمل دانست كه ضمن روشنگري درباره ماهيت، نوع تفكر و عملكرد اين آيين ها، به ارايه راهكارهايي براي مصون داشتن افراد جامعه از گرفتاري در دام آنها مي پردازد. قدرت پليد و مرموز شيطان همواره از آغاز زندگي بشر توهم زا وترس آفرين بوده است و برخي از انسان هاي ابتدايي براي آسودگي از شر او به تكريم و تقديسش مي پرداختند، تا به امروزكه در مدل هاي نوين و در قالب آئين هايي با ايدئولوژي خاص سر برآورده و به اسم شيطان پرستي در دنيا مطرح شده است. سير پيدايش شيطان پرستي از آغاز تا كنون را در سه مرحله و عنوان كلي بدوى، قديمي و مدرن مي توان نام برد كه به دو مورد اول اشاره اي كوتاه و شيطان پرستي مدرن را به تفصيل به بحث مي كشانيم:[1] شيطان پرستي بدوى مي توان تاريخچه شيطان پرستي را به قرون اوليه پيدايش آدمي نسبت داد.در زمان هاي قديم انسان ها در برابر هر

چيزي كه قدرت مقابله با آن را نداشتند و از درك آن عاجز بودند، تسليم مي شدند و سجده مي كردند. اديان باستاني شر را شريك در جهان ايزدي مي پنداشتند، به طوري كه در ميان اقوام اوليه بين النهرين اين دواصل ( خدا و شيطان) به يكديگر پيوسته اند، سيت خداي ويرانگر مصر برادر اوزيريس نيكوكار بود، در ايران باستان نيز اعتقاد بر اين بود كه علت وجود اهريمن تيرگي و پيدايش لحظه اي شك و ترديد در انديشه اورمزد خداي روشنايي بوده است.[2]شيطان پرستي قديمي شيطان پرستي قديمي مربوط به قرون وسطا و دوران تفتيش عقايد مذهبي كليسا مي شود. شيطان پرستان اين دوره مخالف با مسيحيت و كليسا بوده و در مراسم خود اعمال ضد مسيحيت را انجام مي دادند.آن ها شيطان را موجودي با هويت خارجي مي دانستند.اصل شهوتراني و ارضاي جنسي اصل لاينفك مراسم آن هابوده است. آنها به جهنم اعتقادي نداشتند و مي گفتند جهنم همين دنيايي است كه در آن زندگي مي كنيم. لذا بدترين گناهان را در مراسم خود انجام مي دادند.ازجمله گرايش هاي شيطان پرستي در قرون وسطي شيطان پرستي گوتيك بود كه نوعي از شر پرستي بود، ميل برگشت به تاريكي در اين فرقه بارز است آن ها به اعمالي از قبيل خوردن نوزادان، تجاوزات جنسى، قرباني كردن دختران متهم بودند.امروزه نيزدر موسيقي شيطان پرستي متال سبكي به نام گوتيك وجود دارد اين ها نيزدر هنگام اجراي برنامه، اعمال غير اخلاقي مختلفي را مرتكب مي شوند.نقاشي از شيطان از قرن دوازدهم موجود است كه در حال اقامه دعوا و دادخواهي در دادگاه عدالت است كه او بشريت و عيسي را متهم كرده است.[3]شيطان پرستي مدرن شيطان گرايي مدرن در انگلستان و از نيمه دوم قرن

شانزدهم آغاز شد. ركن اصلي اين نوع شيطان پرستي تاكيد بر پرورش استعدادهاي شخصي انسان و در حقيقت خود پرستي است از اين ديدگاه خدايي جز خود انسان وجود ندارد. شيطان پرستي جديد اعتقادي به وجود شيطان خارجي ندارد زيرا شيطان جسم نيست و وجود خارجي ندارد. بلكه شيطان را در طبيعت و وجود هر انساني مي داند و اين باطن هر كسي است كه شيطان در آن وجود دارد. شيطان در اين اعتقاد نماد نيروي تاريكي طبيعت است.آنان اعتقاد به استفاده از لذت جنسي در حد اعلاي آن دارند، لذا از نظر آنان بعد از مرگ روح كساني كه در دنيا لذت جسماني لازم را نبرده است به دنيا برمي گردد و لذت جنسي خود را كامل مي كند. عمده ترين اعتقادات شيطان پرستان از اين قرار است:خدايي دراين نوع شيطان پرستي نيست و جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد. مبناي اين گرايش شيطانيسم، پرستش يك نيروي ماوراء الطبيعي اساطيري است كه در آن يك يا چند خدا تعريف شده است كه همه شيطاني هستند يا وسيله شيطان شناخته مي شوند. خدا يا خدايان مي توانند از انواع مختلفي از معبودها باشند، بعضي از آنها از اديان بسيار قديمي نشأت گرفته اند، انواع معمول شيطان پرستي خدايانشان را از اديان قديمي مصر باستان و بسياري از الهه هاي باستاني بين النهريني و بعضا از الهه هاي رومي و يوناني اقتباس كرده اند.[4]شيطان پرستي لاوايي ( فلسفي) اين شاخه از شيطان پرستي كه امروزه مشهورترين و رايج ترين فرقه شيطان پرستي مدرن است، با چهرة «آنتوان لاوي» شناخته مي شود. او با نوشتن انجيل شيطاني در سال 1965و تأسيس كليساي شيطان در سال1966 خود را

پاپ كليساي شيطان معرفي كرد.شيطان پرستي فلسفي معتقد است كه موجودي به نام شيطان وجود عيني ندارد و شيطان تنها نماد اميال، آرزوها و لذت طلبي انسان است. در نظر شيطان پرستان فلسفى، محور و مركزيت عالم هستى، خود انسان است، بزرگترين آرزو و شرط رستگاري اين نوع از شيطان پرستان برتري و ترفيع ايشان نسبت به ديگران است.شيطان در نظر لاوي موجودي مثبت بوده، شيطان پرستان فلسفي عموماً خدايي براي پرستش قائل نيستند و به زندگي غيرمادي بعد از مرگ نيز عقيده اي ندارند. در نظر شيطان پرستان فلسفى، هر شخص خداي خودش است. آنها با تكيه بر عقايد انساني وابسته به دنيا، مطالب مربوط به فلسفه عقلاني را عبس مي شمارند و به آن به ديد ترس از مسائل ماوراء الطبيعي مي نگرند.انجيل شيطاني شيطان پرستان داراي پاره اي از اعتقادات هستند كه در كتاب انجيل شيطاني آمده است، فصل اول اين كتاب احكام 9 گانه شيطان پرستي است: شيطان مي گويد: دست و دلبازي كردن به جاي خساست. شيطان به جاي رياضت نماينده افراط است. شيطان مي گويد: زندگي حياتي به جاي نقشه خيالي و موهومي روحانى. شيطان به جاي اينكه نماينده توهم هاي معنوي باشد، نماينده زندگي مادي است. ( همه مسائل و تجارب غيرمادي و معنوي از ديد آنها توهم و دروغ و تظاهر خوانده مي شود.) شيطان مي گويد: دانش معصوم به جاي فريب دادن رياكارانه خود. شيطان به جاي خود فريبي متظاهرانه نشان دهنده عقل پاك است. شيطان مي گويد: محبت كردن به كساني كه لياقت آن را دارند، به جاي عشق ورزيدن به نمك نشناسان. ( درست برعكس مسيحيت و ساير اديان كه عشق به انسانها را به

انسان ها آموزش مي دهد) شيطان مي گويد: انتقام و خونخواهي كردن به جاي برگرداندن صورت (اشاره به تعاليم مسيحيت كه مي گويد: هرگاه برادري به تو سيلي زد، آن طرف صورتت را جلو بياور تا ضربه اي به طرف ديگر بزند). شيطان مي گويد: مسئوليت در برابر مسئول به جاي مسئوليت در برابر موجودات ترسناك خيالى.( يعني اعتقاد به معاد و بهشت و جهنم را تنها عامل انسانيت افراد با ايمان مي داند و همچنين خود را فقط دربرابر كسي مسئول مي داند كه در برابرش مسئوليت دارند نه افرادي كه ممكن است درگير عملي شوند كه او انجام مي دهد.) شيطان مي گويد: انسان حيوان ديگري است، گاه برتر و اكثر مواقع به دليل روح خدايي و پيشرفت ذهني اش كه از او بدطينت ترين حيوان را ساخته است پست تر است. (روح خدايي كه به اعتقاد اديان منشاء و دليل بزرگي و خوبي انسان هاست در اين نظريه دليل بدطينت ترين موجود بودن اوست.)شيطان تمام چيزهايي كه گناه شناخته مي شوند را ارائه مي دهد، زيرا تمام آنها به يك لذت و خوشنودي فيزيكى، رواني يا احساسي منجر مي شوند. ( يعني گناهان را براي ارضاء نيازهاي انساني لازم مي داند) شيطان بهترين دوست كليساست زيرا در ميان تمام اين سال ها وجود شيطان دليل ماندگاري كليساها است. در اينجا جملاتي از انجيل شيطان را نقل مي كنيم.به نام خداي بزرگ ما، شيطان به شما فرمان مي دهد كه از دنياي سياه بيرون آييد. به نام چهار شهريار سياه جهنم؛ پيش آييد. شيطان؛ جام باده لذت را بردار. اين جام پر از اكسير زندگي است؛ و آن را با نيروي جادوي سياه انباشته كن. اين نيرو در سراسر عالم كائنات وجود

دارد و حامي آن است. اي دوست و همدم شب؛ تو از صداي سگ ها و ريختن خون شاد مي شوى؛ تو در ميان سايه هاي قبور مي گردى؛ تو تشنه خون هستي و بشر را تهديد مي كني گور گومورو؛ ماه هزار چهره؛ به قربانيان ما با نظر مساعد بنگر. دروازه هاي جهنم را بگشا و بيرون بيا.كليساي شيطاني كليساي شيطان پرستي در قرون وسطا به عنوان مكاني براي انجام مراسم شيطان پرستي استفاده مي شد و جايي بود كه در آن تنها و تنها محل قرارهاي شيطان پرستان قديمي و انجام مراسم خود در آن بود. در ابتدا براي انجام مراسم ارضاي جنسي مورد استفاده قرار مي گرفت اما امروزه محلي است براي عبادت و انجام اكثر مراسم شيطان پرستان.كليساي شيطاني مكاني است كه بر اساس قوانينش با استفاده از كمك هاي مالي دولت ها برقرار نيست و اعضاي آن براي ورود به آن بايد پول بپردازند. اجتماعات و مراسم شيطان پرستان همانند يهوديان در روزهاي شنبه برگزار مي شود. دو آييني كه تاثير متقابل زيادي در طول تاريخ به ويژه از طريق عرفان رازآلود كابالا از همديگرپذيرفته اند.[5]جريان ديگر شيطان پرستي مدرن امروزه علاوه بر شيطان گرايي لاوايي يا سِيتنيسم( Satenism)، جريان ديگري به نام سِتيانس (Setians)وجود دارد. مايكل آكينو در آغاز كار دوست و همكار آنتوان لاوي بود كه در پي اختلاف عقيده با لاوي از او جدا شد و معبد ست را در سال 1975 در سانفرانسيسكو تاسيس كرد. و جريان ستيانيست Setians) را به راه انداخت.معبد سِت يكي از مشهورترين و مخفي ترين سازمان هاي شيطان پرستي است و تعاليم آن شامل فلسفه شيطان و تمرينات سحر است.اين جنبش امروزه در ابعاد

وسيعي به ويژه در عرصه هاي فرهنگي مثل نشر كتاب و نشريات و سينما فعاليت مي كند. بارزترين تفاوت ميان كليساي شيطان و معبد ست مربوط به مفهوم شيطان است. به نظرمعتقدين به كليساي شيطان، موجودي به نام شيطان وجود عيني ندارد و شيطان تنها نماد اميال، آرزوها و لذت طلبي انسان است.در حالي كه پيروان معبد سِت معتقدند كه شيطان واقعي وجود دارد كه به آن پادشاه تاريكي مي گويند.آنها او را سِت، پادشاه حقيقي تاريكي مي نامند.البته جريان ستيانيست علاوه بر ايجاد معبد در مقابل كليساي شيطاني،كتاب اختصاصي ديگري با همان عنوان انجيل شيطاني درتقابل با گروه رقيب تدوين نموده اند.سِيتِ نامي است مأخوذ از انجيل به عنوان پادشاه تاريكى؛ ولي سِت (Set) نام يكي از خدايان مصر و نام خداوند مرگ و عالم اموات در باستان است.[6]سمبل ها و نمادها نمادهاي شيطان پرستي در گسترة بسيار وسيعي ازپيراهن، شلوار، كفش، ادكلن، انگشتر، دستبند،زيورآلات، عروسك بچه ها تا رنگ و طرح داخل اتاق خواب و ده ها شيء ديگرديده مي شود. برخي از مهم ترين اين نمادها عبارتند از: [7]پنتاگرام (ستاره پنج ضلعي وارونه) از جمله معروف ترين نمادهاي شيطان گراها پنتاگرام است، نشانه ستاره صبح، نامي كه به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسم هاي مخفيانه و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي شود. پنتاگرام شيطاني نمادي پيچيده است كه از تركيب ستاره پنج پَر با سر بز به وجود آمده است و اين نوع استفاده درعين اين كه جديدترين مورد استفاده از پنتاگرام است به همان اندازه شناخته شده ترين و جدال آميزترين نوع استفاده از پنتاگرام نيز به شمار مي آيد. پنتاگرام شيطاني هميشه وارونه است با يك رأس رو به

پايين و دو رأس رو به بالا. اين علامت نشاني از جادوي سياه است كه حاكي از پيروزي ماده و آرزوهاي فردي بر عقايد و تعصبات ديني و مذهبي است. پنتاگرام نماد ونوس الاهة زيبايي و عشق شهواني مادينه است. كه به سمبل اصالت انسان و اومانيسم تبديل شد. تركيب سر بافومت با ستاره پنج پر، نماد روشن و گويايي براي تعاليم مكتب شيطان پرستي است كه شيطان را سمبل انسان محوري و اصالت مي دانند.نماد باستاني پنتاگرام در شيطان پرستي مدرن نمادي از هوس ها و لذت طلبي بشري و آزادي در برابر مسائل جنسي به حساب مي ايد. هگزاگرام (ستاره شش پر) هگزاگرام به صورت دو مثلث درون هم نشان داده مي شود و نمونه آن ستاره داوود مي باشد. كه با اعتقادات يهوديان پيوند دارد.اين نماد تشكيل شده است از سر بز، بالا تنه انسان، پاي جن و با دم كوتاه. اين دو مثلث وقتي به صورت معناداري روي هم قرار مي گيرد، معناي عشق البته از نوع جنسي آن را بيان مي كند و اين همان ستارة داوود است كه امروزه در وسط پرچم اسرائيل ديده مي شود.عدد 666 و FFF عدد 666 و FFF ششمين حرف انگليسي كه متناظر عدد666 است. از نمادهاي شيطان پرستي است. 666 علامت انسان، نشانه جانور (هيولا) اين عدد به گفتة مكاشفة يوحنا كه يك يهودي تازه مسيحي بود، عدد شيطان معرفي شده است. در مكاشفات نوشته شده: «جانور عجيب ديگري ديدم كه از زمين بيرون آمد. اين جانور دو شاخ داشت مانند شاخ هاي بره و صداي وحشتناكش مثل صداي اژدها بود... بزرگ و كوچك، فقير و غنى، برده و آزاد را وادار كرد تا علامت مخصوص

را روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند. و هيچ كس نمي توانست شغلي به دست آورد يا چيزي بخرد مگر اينكه علامت مخصوص اين جانور يعني اسم يا عدد او را بر خود داشته باشد. اين خود معمايي است و هركس با هوش باشد مي تواند عدد جانور را محاسبه كند. اين عدد اسم يك انسان است كه مقدار عددي آن به 666 مي رسد. (انجيل. مكاشفات يوحنا/11-18: 13) بافومت(Baphomet) يكي ديگر از اين نمادها كه در عرفان كابالا( عرفان يهودي) نيز جايگاهي دارد، بز يا قوچي به نام بافومت است كه هم با جانور شاخ دار يوحنا همانندي دارد و هم در اسطوره هاي مصري خداي هوش و دانايي معفي شده و آفرينش انسان به وسيلة چرخ سفالگري را به او نسبت مي دهند. و دو ماه سياه و سفيد در طرفين او نشانة تركيب روشنايي و تاريكي است. سر بافومت معمولاً در ميان ستارة پنج پر (پنتاگرام) طراحي مي شود.استفاده از بز به خرافات قرون وسطي برمي گردد. آنان همواره در توصيف ساحره ها، آنان را همراه با بزها مي دانستند. آنان اغلب بز را نماينده شيطان مي دانستند. بز در اين مفهوم اغلب به عنوان نمادي از سركوبي جنسي در نظر گرفته مي شود. سر بز (Goat Head) بز شاخدار، بز مندس (همان ba'al بعل خداي باروي مصر باستان) اين يكي از راههاي شيطان پرستان براي مسخره كردن مسيح است؛ زيرا مسيحيان معتقدند مسيح همچون يك بره اي براي نجات ايشان قرباني شده است.به خصوص كه آن ها بز را نماد شيطان و در برابر بره مي دانند شيطان پرستان اين آرم را انتخاب كرده اند. صليب وارونه( pown cross upside ) صليب برعكس

نشاني از طغيان، سركشي در برابر فرهنگ مسيحي است. صليب وارونه نشانه استهزا و رد كردن مسيح مي باشد. گردنبندهاي آن توسط شيطان پرستان زيادي به كار مي رود. اين علامت را مي توان همراه خواننده هاي راك و روي آلبوم هاي آنها ديد.صليب شكسته يا چرخ خورشيدswastika or Sun Wheeic كه علامت مذهبي باستاني است. اين علامت در كتيبه هاي بودايي و مقبره هاي سلتي و يوناني استفاده شده است. در آيين پرستش خورشيد، اين علامت به نظر مي رسد نشانه مسير حركت خورشيد در آسمان باشد. چشم شيطان ( All Seeing Eye) چشم شيطان يا چشمي كه به همه جا مي نگرد، آنها معتقدند كه اين چشم شيطان است و كسي كه قدرت كنترل آن را دارد بر تمام دارايي ها حكومت مي كند. اين علامت در پيشگويي ها به كار مي رود. جادوها، نفرين ها، كنترل هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت كار مي كنند. اين علامت روشنفكران است. بر روي پول رايج ايالات متحده آمريكا اين علامت اساس نظم نوين جهاني است. هرج و مرج(Anarchy) اين علامت به معناي از بين بردن تمام قوانين مي باشد. به عبارت ديگر هرچه تخريب كننده است تو انجام بده يعني همان قانون شيطان پرستي، اين علامت توسط پانك ها، هوي متالها و راك ها به كار مي رود.ضد عدالت (Anti Justice) تبر رو به بالا علامت عدالت روم باستان بوده است، شيطان پرستان علامت واژگون شده آن را نشانه ضدعدالت يا شورش و طغيان مي دانند. فمنيست ها از دو تبر رو به بالا به معني مادر سالاري باستاني استفاده مي نمايند.ابليسك(obelisk) مشهودترين نماد شيطان گرايي ستون چهار ضلعي بلندي است به نام ابليسك، كه سمبلي از «رع» خداي خورشيد در مصر بوده است. بزرگ ترين ابليسك

دنيا در واشنگتن ساخته شده كه ارتفاع آن به 555 متر مي رسد اين ابليسك در نزديكي كنگره و خانه اصلي فراماسونري است و رئيس جمهور هاي آمريكا سوگند خود را در پاي آن ياد مي كنند.[8]موسيقي شيطان پرستي در سال 1981 نوازنده درام به نام لارس الريچ با انتشار آگهي فراخوان تشكيل گروه هوي متال را اعلام كرد و پس از مدتي موفق به جذب افراد مختلفي شد.چند سال بعد اين گروه پيشنهادهاي بلك متال را عرضه كرد.ايده متال بازگشت به تاريكي (يعني محور اصلي تفكرات شيطان پرستي )، بي رحمى، تجاوزات جنسى، فحاشى،هجوم و حمله به جامعه و فرهنگ عمومي آن است. خوانندگان اين گروه روي صحنه ودر كليپ هاي خياباني دست به خوردن و آشاميدن كثافاتي مانند ميوه هاي فاسد، خون، مردار و... مي زنند و از كثيف ترين گروه هاي هنري موسيقي جهان به شمار مي روند. مرلين منسون از چهره هاي مشهور و مبتذل موسيقي متال آميخته با راك است كه با ارائه كارهايي با ويژگي هاي فوق و با حمايت رسانه هاي آمريكايي توانست هم طرفداران زيادي از ميان شيطان پرستان به دست آورد و هم ثروت كلاني را به جيب بزند. امروزه چهره آرايي هاي مرلين منسون تركيبي از نماد هاي شيطان پرستي را نشان مي دهد و هوادارانش او را با اسم مختصر mm مي خوانند. متاليكا مدافع همجنس بازي است وآلبومي را در سالرورز مر گ« كوئين» همجنس باز معروف آمريكايي منتشر كرد.[9]علاوه بر موسيقي فيلم هاي سينمايي نيز در اين باره نقش آفريني خاص خود را دارند كه به صورت مستقيم در راستاي تقدس بخشي به شيطان و يا از را ه تبليغ عرفان كابالا و تصوف يهودي عملا به ترويج شيطان

پرستي مي پردازند. كه از جمله آن ها فيلم گابريل(جبرئيل)، فيلم اسرار حروف و رمز داوينچي مي باشد.[10]مشخصه هاي ظاهري طرفداران شيطان پرستي از نظر ظاهري با گردنبندهاي اسكلتي، موهاي بلند يا سر طاس و انگشترهاي تيغ دار ديده مي شوند.اكثراً ابروهايشان را مي تراشند يا به سمت بالا طراحي مي كنند، رنگ آرايششان اغلب مشكى، بنفش و قرمز تند است، پوست بدنشان را با اشكالي مانند جمجمه و نمادهاي مخصوص شيطان پرستي ها خال كوبي مي كنند، لباس هايشان معمولا گشاد و به رنگ مشكي و قرمز مي باشد، چكمه هاي چرمي ساق بلند كه اغلب با فلز تزئين شده است، مي پوشند. راه هاي ترويج شيطان پرستي در ايران فعاليت هاي اينترنتي از تغيير وبلاگ ها، تالار هاي گفت و گو و دريافت خبر نامه هاي مربوط به اخبار شيطان پرستي در دنيترويج نمادها (به صورت آگاهانه و نا آگاهانه) در مغازه ها به ويژه فروشگاه هاي پوشاك جوانان و بانوان ترويج موسيقي متال در قالب گروه هاي مختلف موسيقي پارتي هاي شبانه و ميهماني هاي خاص دوستانه جهت آشنايي آن ها با انديشه ها و ظواهر شيطان گراييتلاش براي كم رنگ نمودن شعائر و جلوه هاي اعتقادي و افول معنويت.[11] يادآورى در پايان ياد آوري دو نكته جهت رفع برخي شبهات احتمالي ضروري به نر مي رسد. يكي مقايسه اي خواهد بود ميان اديان توحيدي يهود، مسيحيت واسلام درباره شيطان و ديگري اشارة كوتاهي خواهد شد به شيطان پرستي بومي و سنتي ساكن در غرب ايرانمقايسه شيطان در اديان توحيدىيهود: شيطان در عهد عتيق در نقش يك مار به عنوان زيرك ترين حيوان به سراغ آدم و حوا مي آيد و پس ازآن كه خداوند آن ها را از خوردن درخت معرفت خوب و بد منع مي كند تا مبادا بميرند، به آن ها

مژده مي دهد كه اگر از درخت نيك و بد بخوريد چشمان شما باز خواهد شد و عارف نيك و بد خواهيد شد و پس از آنكه حرف شيطان را پذيرفته و از آن درخت خوردند چشمانشان به معرفت باز شد، در اين جا خداوند گفت همانا انسان مثل يكي از ما شده است.[12]و لذا برخي در صدد توجيه بر آمدند و گفتند اين عمل والدين اوليه ما اشتباهي معمولي يا خطايي از سر بي فكري نبوده است بلكه عصيان عمدي بر ضد خالق بود، به عبارت ديگر آن ها مي خواستند خدا شوند، آن ها مايل نبودند مطيع اراده خدا گردند، مي خواستند اميال خود را انجام دهند و خدا هم با اخراج آن ها از بهشت آن ها را مجازات نمود.[13]مسيحيت: در عهد جديد شيطان وسوسه گر حضرت مسيح است كه در نهايت او فريب وسوسه هاي شيطان را نخورد همچنين تاكيد شده بايد بيدار و هوشيار بود و از طريق ايمان جلوي تير هاي او را گرفت و در مقابل او مقاو مت نمود.[14]با توجه به اينكه مسيحيان هر دو عهد را قبول دارند،[15]به نظر مي آيد تأثيرپذيري آنان از آموزه هاي عهد قديم درباره شيطان در زندگي سياسي و اجتماعي به ويژه پس از رنسانس بيش از عهد جديد بوده است. زيرا طبق برداشت تورات شيطان وسوسه گر همان عقل است و شجره ممنوعه همان درخت آگاهي است كه انسان با تمرد از دستورات خدا به آگاهي و معرفت مي رسد و به همين دليل از بهشت خدا رانده مي شود.[16] [17]اسلام: شيطان از ماده شطن به معناي دور شده از رحمت و لطف خداست،[18] كه در آيات متعددي ( 70 بار به صورت

مفرد و 18بار به صورت جمع ) به آن اشاره شده است.و ابليس اسم خاص است كه در حديث امام رضا(ع) به همان معناي دور شده از رحمت خدا[19] و موجودي كه حق را باطل و باطل را حق جلوه مي دهد،. و وعده هاي فريبنده مي دهد.[20] و از نظر تقدس ومأموريت هاي الهي در عداد ملائكه به حساب نمي آيد و موجودي بوده هرچند اهل عبادت فراوان بوده اما عدم تعبد و تسليم او در مقابل اوامر الهي موجب طغيان و عصيان و سپس مغضوب درگاه الهي شد و دشمن قسم خورده انسان گرديد. و لذا همواره براي رهايي از شرآن بايد به خدا پناه برد.شيطان پرستي بومي شيطان پرستي رايج و وارداتي غير از شيطان پرستي بومي ساكن در مناطق كردنشين عراق و ايران است، اين فرقه كه يزيديه نيز نام دارد، پيشينه آن به پيش از ورود اسلام به ايران باز مي گردد، و تحت تأثير اديان زرتشتي و مانوي قرار گرفته است و عقايد مهرپرستانه و ثنويت زرتشتي بر آن تأثير داشته اند. مورخين تأثيراتي از دين يهود و عقايد صوفيه (پس از اسلام) نيز در منابع برشمرده اند. موسس و در واقع مجدد آن پس از ورود دين اسلام، «عدي ابن مسافر اموي» است. يزيدي ها او را به عنوان مرشد خود مي پذيرند و با راهنمايي هاي او تا حد زيادي از عقايد گذشتگان خود پيش از اسلام بيگانه مي شوند. مقبره او در نزديكي اربيل عراق واقع است.آن ها معتقدند خدا نخستين موجودي را كه خلق كرد، شيطان يا همان ملك طاووس بوده است. ذات ملك طاووس با ذات خدا يكي است و پس از ملك طاووس به شش ملك

ديگر قائلند كه رابط بين خدا و خلق هستند.و آنكه راه نيك و بد را به انسان نشان مي دهد همانا ملك طاووس است.ملك طاووس اهريمن نيست، و از اركان آفرينش به شمار مي رود.يزيدي ها شيطان را به عنوان معارض و خصم خداي متعال نمي پرستند، بلكه شيطان را ملكي مي دانند كه هرچند سبب طغيان و سپس مغضوب درگاه الهي شد، شورشي كه بر حق و از روي حكمت خداوند مي دانند ولي او به جهنم افتاد، 7000 سال در آنجا بگريست چندانكه هفت كوزه از اشك ديدگانش پر شد و مشمول لطف و بخشش پروردگار گرديد.آن ها به تناسخ ارواح عقيده دارند،به عقيده آنها ارواح دو قسمند: اول شريره كه در حيوانات بد جنس حلول مي كنند و هميشه در عذابند.دوم ارواح پاك كه در فضا پرواز مي نمايند تا براي مردم زنده اسرار كائنات و مغيبات را كشف نمايند و اين ارواح با عالم غيب در تماس دائم هستند.آنان معتقدند كه روزه سه روز است و مسلمانان اشتباها سي روز را روزه مي گيرند. براي آنها خوردن گوشت خروس حرام است زيرا ملك طاووس به شكل خروس است. آنان همچنين كاهو نمي خورند وآن را بدترين خوردني مي دانند، چون شيخ عدي آن را حرام كرده است. همچنين تراشيدن سبيل را حرام مي دانند. يزيدي حق ندارد آب دهان خود را بر زمين بريزد، زيرا اين عمل اهانت به طاووس ملك است. نام شيطان يعني ملك طاووس جايز نيست برده شود، يا اسمي شبيه به آن مانند كلمة شيطان، قيطان، شر و شط و شبيه اينها و نيز لفظ ملعون يا لعنت را هم نبايد بر زبان بياورند.[21]نقد و تحليل زمينه هاي پيدايش شيطان گرايي

را به صورت اختصار در عوامل زير مي توان جستجو كرد:1. پس از رنسانس و برداشته شدن سخت گيري هاي افراطي و متعصبانه ارباب كليسا، ناهنجاري هاي متعددي فراهم آمد به ويژه گرايش به شيطان پرستي عملاً نوعي نه گفتن و كنار گذاشتن رويكرد كليسا محوري در طول قرون وسطا بوده است. و لذا مي بينيم مقدسات مسيحيان پسوند شيطاني مي گيرند. مانند انجيل و كليساي شيطاني.2. تلاش براي جايگزيني اومانيسم و نگرش هاي تجربه گرايانه را نيز نمي توان ناديده گرفت، زيرا محوريت دادن به انسان و اميال و لذات او تنها از راه دين هاي خواسته و ساخته بشري ممكن خواهد بود و شيطان گرايي بهترين جلوه براي بازگشت به سياهي ها و تاريكي ها است.3. رهبري يهوديان به ويژه صهيونيسم نيز در پيدايش و گسترش اين فرقه چشمگير و آشكار است هم از نظر تاريخي و تبارشناسى،شيطانيسم قديمي و مدرن ريشه در دين يهود دارد و هم از نظر سياسي و اجتماعي امروزه يهوديت با ابزار و امكانات گسترده به ويژه از طريق دنياي كتاب و سينما تلاش در ترويج همه جانبه اين فرقه دارد.افزون بر اينكه سنخيت ميان عرفان يهود يعني كابالا با پديده شيطان گرايي به وضوح مشهود است كه اشتراك در نمادها مانند پنتاگرام يا ستاره پنج پر يكي از نمونه هاي روشن آن است.4. استفاده از شور و انگيزه جوانان به ويژه در كشورهاي مسلمان از ديگر مؤلفه هاي فراگيري اين گرايش است. فعاليت ها از طريق پارتي هاي شبانه، گروه هاي موسيقي و ميهماني هاي دوستانه آغاز مي گردد در ادامه با تبليغ نمادها و مشخصه هاي ظاهري و در نهايت زمينه آشنايي آنها با انديشه ها و رويكردهاي شيطاني را فراهم مي كنند، كه نمونه اي از فعاليت هاي داخلي آنان در

شبكه سوم سيما تحت عنوان برنامه شوك پخش گرديد.5. علاوه بر موارد پيش گفته كه مي توان آنها را عوامل خارجي در ترويج شيطان گرايي نام نهاد، عدم اطلاع كافي از عرفان حقيقي و اسلامي نيز آسيب ديگر پيدايش تمام نحله هاي نوپديد است. از اين رو مي توان گفت علاوه بر اينكه دستگاه هاي تبليغي و فرهنگي كشور موظف به تبيين ماهيت شوم پديده شيطان گرايي و عرفان هاي نوظهورند بايد خود را ملزم به ارائه و ترويج جلوه هاي زيبا و فطرت طلب عرفان اسلامي نمايند كه اين از طريق تدوين آثار و نوشته هاي روان، دلنشين و قابل فهم عموم و تهيه فيلم هاي كوتاه و بلند و راه اندازي سايت و وبلاگ هاي اينترنتي و برگزاري جلسات در فضاهاي علمي به ويژه جهت دانشجويان و جوانان امكان پذير است.نتيجه آنكه در اسلام شريعت، طريقت و حقيقت اركان اساسي حركت و كمال بشري به حساب مي آيند كه ناديده انگاشتن هر كدام از آنها باعث خلل در رسيدن به مقصود مي گردد. همان چيزي كه خلأ آن به ويژه شريعت زدايي در مكاتب وارداتي به وضوح ديده مي شود، به قول مولانا، شريعت چراغ، طريقت راه و حقيقت مقصد است و به قول شبستري در گلشن راز:شريعت پوست، مغز آمد حقيقتميان اين و آن باشد طريقتخلل در راه سالك نقض مغز است چو مغزش پخته بي پوست نغز استسوتيترها مي توان تاريخچه شيطان پرستي را به قرون اوليه پيدايش آدمي نسبت داد.در زمان هاي قديم انسان ها در برابر هر چيزي كه قدرت مقابله با آن را نداشتند و از درك آن عاجز بودند، تسليم مي شدند و سجده مي كردند. عمده ترين اعتقادات شيطان پرستان از اين قرار است: خدايي در اين نوع شيطان پرستي

نيست و جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد. شيطان پرستي رايج و وارداتي غير از شيطان پرستي بومي ساكن در مناطق كردنشين عراق و ايران است،اين فرقه كه يزيديه نيز نام دارد، پيشينه آن به پيش از ورود اسلام به ايران باز مي گردد، و تحت تأثير اديان زرتشتي و مانوي قرار گرفته است و عقايد مهرپرستانه و ثنويت زرتشتي بر آن تأثير داشته اند.ايده متال بازگشت به تاريكي (يعني محور اصلي تفكرات شيطان پرستي )، بي رحمى، تجاوزات جنسى، فحاشى،هجوم و حمله به جامعه و فرهنگ عمومي آن است. طرفداران شيطان پرستي از نظر ظاهري با گردنبندهاي اسكلتي، موهاي بلند يا سر طاس و انگشترهاي تيغ دار ديده مي شوند.اكثراً ابروهايشان را مي تراشند يا به سمت بالا طراحي مي كنند، رنگ آرايششان اغلب مشكى، بنفش و قرمز تند است، پوست بدنشان را با اشكالي مانند جمجمه و نمادهاي مخصوص شيطان پرستي ها خال كوبي مي كنند، لباس هايشان معمولا گشاد و به رنگ مشكي و قرمز مي باشد، چكمه هاي چرمي ساق بلند كه اغلب با فلز تزئين شده است، مي پوشند. . در بين حجم عظيم از مطالب، ديدگاه خود شيطان پرستان نسبت به اين مكتب نگاهي ويژه است و در خود حقايقي را به همراه دارد. البته بايد اين نكته را مد نظر قرار داد كه در اين ميان، گاهي مطالبي كاملاً صحيح و حتي در چهارچوب دين عرضه مي گردد كه بايد به آن توجه ويژه اي داشت. چرا كه شيطان براي فريب مردم از اعتقادات مسلم و صحيح آغاز كرده و در ابتداي راه خود را همراه اعتقادات مذهبي و ديني مردم نشان مي دهد. آنگاه به تدريج آنان

را به بيراهه فساد و جنايت و كفر مي كشاند.ن، ايت الله طالقاني، ج6، ص150. شيطان پرستي فلسفي Philosophical Satanism: اين شيطان پرستي توسط آنتوان لاوِي ايجاد شده است و مراسم آنها شبيه مراسم جادوگري آليستر كراولي ، (جادوگر قرن هفدهم ميلادي بريتانيا) مي باشد. اين نوع شيطان پرستي به شدت تحت تاثير افكار آليستر كراولي، نيچه، رند، ماركوس دي سيد، ويندهام لويس، چارلز داروين، مارك تواين و ديگران بوجود آمده است. در شيطان پرستي لاوِي، شيطان نيروي مثبت است. و در مقابل آن، اعمال كليساي مسيحيت مورد تمسخر قرار مي گيرد و اعمال دنيوي در مقامي بالا فرض مي شوند. شيطان پرستي ديني Religious Satanism: اين نوع شيطان پرستي شبيه شيطان پرستي آنتون لاوِي است. اما با اين تفاوت كه در اين نوع، شيطان نوعي جنبه خدايي و متافيزيكي دارد. زيرا آئين هاي خاصي در آن اجرا مي شود كه شبيه اعمال الهي است. ممكن است پيروان اين مكتب، به يك خدا يا خدايان متعددي اعتقاد داشته باشند كه اين خدايان برگرفته شده از خدايان مصر و يونان و بين النهرين مي باشند. گاه خداي آنها همان فرشته رانده شده لوسيفر از درگاه خدا مي باشد. كه آنها اعتقاد دارند طغيان او در برابر خداوند كاملاً درست بوده است. (دقيقاً همان مطلبي كه يزيديان درباره ملك طاووس مي گويند.) برخي از آنها اعتقاد دارند كه فرشتگان ديگر، با بدگويي او نزد خداوند موجب رانده شدن او شدند. كلاً اين گروه به آزادي فكر و عمل و بالا بردن خود به هر وسيله اي، حتي جادو اعتقاد دارند. اين گروه بر اساس آيه اي از

تورات كه در آن اشاره شده (خدا به انسان اجازه استفاده از ميوه درخت دانايي را نداد تا چشمانش باز گردد و خوب و بد را ببيند و خود تبديل به خدا شود)1، شيطان را عامل آگاهي انسانها مي دانند و انسان را از پرستش خدايي كه مانع آگاهي و پيشرفت انسانهاست بر حذر مي دارند و انسان را براي شناخت مسير درست، كامل مي بينند. همچنين خداي مورد پرستش بشر را خدايي ظالم مي دانند، كه چند بار در طول تاريخ ظلمهاي بزرگي به انسانها كرده است.شيطان پرستي گوتيك Gothic Satanism: اين نوع شيطان پرستي همان شيطان پرستي عصر سلطه كليسا است. در اين نوع شيطان پرستي كودك خواري، قرباني كردن دختران، بز كشي و تمام كارها و اعمال ضد كليسا انجام مي شود. شيطان پرستي نزديكي زيادي به جادوگري دارد. و دنياي آن پر از افسانه هاي گوناگون، شياطين متعدد و افراد مختلف خصوصاً جادوگران است. در دنياي امروز هم كشورهاي مختلفي داراي كليساي شيطان هستند. كشورهاي آمريكا، انگليس، آلمان و همچنين چين. بر خلاف ادعاي شيطان پرستان جديد، كه بر اساس متون كتاب مقدس شيطان پ_رستي، بر ع_دم كودك آزاري و آزار حيوانات پافشاري مي كنند، وحشتناك ترين اعمال توسط آنها تنها براي مقابله با دستورات الهي انجام مي شود. شيطان پرستي آته ايستيك Satanism Atheistic آته ايستها منكران خدا هستند. خدايان همانقدر قدرت دارند كه پيروانشان. هر آته ايستي هيچ خدايي با هر قدرتي را قبول ندارد. خيلي از آته ايست ها در افكارشان محافظه كاري به خرج مي دهند. مي گويند: ما به چيزي كه نمي بينيم اعتقاد نداريم و اين قاعده

شامل شيطان هم مي شود. از جمله اعتقادات اين گروه مي توان به موارد زير اشاره كرد. در جهان زمين، چيزي براي هدايت نمي خواهيم. ما اديان فريبكار و متظاهر و رياكارانه را نمي خواهيم. تنها چيز خوبي كه در اديان يكتاپرست يافت مي شود، آدم بدها هستند. تو تنها كسي هستي كه كنترل زندگيت را بدست داري. چيزي به اسم خدا زنشيطان پرستان اعتقاداتي دارند كه شديداً به آن پايبند هستند. جالب است كه آنان خود را تنها گروه متفكر مي دانند. از ميان افكار آنان مي توان به اين موارد اشاره كرد. ما كساني هستيم كه دانش را به جاي جهل پذيرفته ايم. ما با آگاهي، درخت معرفت  را انتخاب كرديم! راهي كه شيطان نشان داد!. ما سيب درخت معرفت را مي خوريم. ما كساني را كه حق_يقت را پايمال مي كنند محاكمه مي كنيم. ما كساني را كه چيزي را كوركورانه دنبال مي كنند، س_رزنش مي كنيم. ما مخالف خداگرايي هستيم، ما بيروني كردن گناه را نادرست و دردناك مي دانيم ... ما به جاي جمع كردن امتياز همراه با رياضت، براي رسيدن به دنيايي خوب بعد از مرگ، به شادي خويش و جسم معتقديم. اين سخن فيلسوف غربي و از پايه گذاران شيطان پرستي فلسفي،  نيچه  را فراموش نكنيم كه در فراسوي نيك و بد چنين گفت: شيطان بيشترين بينش را راجع به خدا دارد؛ زيرا او از خدا دور مي گردد. در حقيقت شيطان قديمي ترين دوستدار دانش است . شيطان پرستان اعتقادات خود را بسيار سياه مي پندارند. اما اين سياهي را دلنشين مي دانند. در ادامه اعتقادات آنان مي خوانيم:

شيطان پرستي دنيايي را ترسيم مي كند كه هيچ روزنه اميدي براي آن تصوير نمي شود. به همين جهت شيطان پرستي را جهان تاريك مي نامند. شيطان پرستي حقيقتي را جستجو مي كند كه آن را در اين جهان نمي توان يافت. در توجيه خود كشي چنين مي گويند: مي خواهيم به حقيقت برسيم و حقيقت در اين دنيا به دست نمي آيد. و باز اين سياه نمايي را به گونه اي ديگر و به صورت عمومي ارائه مي دهند. با نگاه به نوع كلام، مي توان تشخيص داد كه مؤسس اين فرقه و ساير رهبران آن، در چه جامعه و چه موقعيتي زندگي مي كردند. و هم_چنين مي ت_وان نتي_جه گ_رفت ك_ه در درون آنها چ_ه مي گذرد. به قمست ديگري از اعتقادات شيطان پرستي توجه فرماييد. زندگي در دنيا بر پايه دروغ است. و همه باورهاي مردم بر پايه همين دروغ شكل گرفته است. همه عادت كرده اند دروغ بگويند، لذا اگر حرف راست هم بزنيد كسي آن را باور نمي كند. شيطان پرستي آئيني است كه همه چيز را منفي ارائه مي دهد. آنتوان لاوِي مكتب خود را اينگونه معرفي مي كند: ما حتي خورشيد را مانع از تابش نور مي پنداريم. ما همه چيز را منفي مي خواهيم، اگر به باغ سيب برويم همه سيب ها را كال مي بينيم و اگر به تئاتر برويم همه بازيگر ها را لال مي پنداريم. شيطان پرستي معجوني است كه هر آدم گرفتاري را به وحشي گري و نفرت سوق مي دهد. كوره راه و مسيري است كه به هيچ جا راه نداشته و

بن بست است. لاوِي در بيان اعتقادات خود كه مي توان به جرأت گفت، آن را از نظريات افرادي مانند نيچه گرفته است، مي گويد: رسماً اعلام مي كنم كه ما به مقصد نمي رسيم. شيطان پرست بايد بداند، جاده اي كه در آن قرار دارد پر از خط كشي هاي در هم و بر هم است. و او بايد در يافتن راه خروج تا سر حد جنون و ديوانگي پيش برود و سر انجام مطمئن شود راه بازگشتي وجود ندارد. و بايد با ما تا آخر مرگ بماند. 1- نبايد اعتقادات خود را به ديگران بگويي، مگر آنكه از تو بپرسند. 2- نبايد زحمتهايي را كه متحمل شده اي به ديگران بگويي، مگر اينكه بخواهند بشنوند. 3- هنگامي كه دروغ ديگران را مي بيني، يا به آنها احترام بگذار و چيزي مگو، يا ديگر آنجا نرو. 4- اگر ميهمان با دروغ تو را اذيت كرد، بي رحمانه به او حمله كن و به او اذيت برسان. (حق او را كف دستش بگذار) 5- در انجام عمل جنسي پيش قدم نشو، مگر اينكه كس مشخصي را براي همبستري پيدا كني. 6- چي_زي را كه مال ت_و نيست برندار، مگ_ر اينكه ه_زينه آن را ب_ه ديگران بپردازي يا فرياد بزني و صاحبش را بيابي و خود را خلاص كني. 7- قبول كن قدرت از آن جادوگري است. اگر آن را درست استفاده كني، به هر چه بخواهي دست خواهي يافت. و اگر با وجود كاميابي در استفاده از قدرت جادو، آن را انكار كني تمام چيزهايي را كه بدست آورده اي از دست خواهي داد. 8-

نبايد به هر چيزي اعتراض كني. اين شما هستي كه بايد مورد اعتراض قرار بگيري (يعني فقط حق داري به خودت اعتراض كني). 9- به كودكان نبايد هيچ آسيب كوچكي بزني. 10- نبايد هيچ انسان يا حيواني را بكشي، مگر آنكه به تو حمله كرده يا اينكه مجبور باشي آن را بخوري. 11- هنگامي كه خواستي در مناطق آزاد به گردش بروي، به كسي زحمت نده. اگر بعضي افراد همراه تو زحمت مي كشند، به او بگو دست نگه دار. اگر دست نگه نداشت آن را خراب كن. همانطور كه آشكار و هويداست برخي از اين اعتقادات درست، برخ_ي پ_وچ و ي_اوه و بعضي ني_ز خنثي مي باشند. اما ه_ر چه كه هست، بسياري از مردم فريب همين ساده گويي را خورده و نسبت به گرايش به آن افتخار كرده و خود را افرادي آگاه مي پندارند، كه اعتقادات راسخي دارند. نمونه ديگري كه مي توان در اين راستا ارائه كرد، گناهان نه گانه شيطان پرستي است. اين گناهان تا حدودي با گناهان مذموم در ساير اديان مشابهت دارد. اما آنچه كه جلب توجه مي كند، اين است كه چرا شيطان پرستان چنين حدودي را براي خود قرار داده و به آن معتقد هستند؟ مگر نه اينكه اعتقاد دارند انسان نبايد هيچ نيرويي را به عنوان نيروي مافوق قبول كند. و آزادي مطلق، با قبول محدوديت سازگاري ندارد!. تأمل در اين مسئله مي تواند بسياري از حقايق را روشن سازد. موارد مذكور، آنچنان برخي را فريب داده است كه همانط_ور كه اشاره شد، عده اي شيطان پرستي را يكي از مذاهب آئيني دانسته كه مي

توان در كنار ساير مذاهب به آن اعتقاد داشت. و در واقع بعدي از مانيفيسم يا يونيورساليسم را ترويج مي كنند. كه همه راهها، چه راههاي الهي و چه راههاي مادي و حتي راههاي كفر آميزي همچون شيطان پرستي، همگي به سعادت بشر منجر مي شوند.

انتشارات : بوستان كتاب دوره چاپ : اول زبان كتاب : فارسي كد كتاپ : 1759 اولين سال انتشار : 1388 نوع مخاطب : عمومي,تخصصي

ده قانون خوشبختي

نويسنده:مري جولا اگاروال خلاصه كتاب: جوانروح- درمورد  خوشبختي ميتوان گفت كه هميشه بدست اوردني است  چون اگرنتوانيم خوشبخت باشيم تمام موفقيتها در دنيا بي معني مي شود. موفقيت و خوشي رابطه ي بسيار نزديكي با يكديگر دارند.اشخاص ناموفق نمي توانند خالصانه و مدت طولاني احساس خوشبختي كنند زيرا در درون شكست خورده اند. موفقيت ضامن خوشبختي نيست اما لازمه ي ان است. •    قانون يكم:خوشبختي همواره در دسترس است.خوشبختي هدف عموم مردم است امادرعين حال مقوله اي بسيار گمراه كننده است.همه ي ما ميخواهيم خوشبخت باشيم ودنبال راههايي هستيم كه بتوانيم به سادگي به ان دست يابيم.درمورد  خوشبختي ميتوان گفت كه هميشه بدست اوردني است  چون اگرنتوانيم خوشبخت باشيم تمام موفقيتها در دنيا بي معني مي شود. موفقيت و خوشي رابطه ي بسيار نزديكي با يكديگر دارند.اشخاص ناموفق نمي توانند خالصانه و مدت طولاني احساس خوشبختي كنند زيرا در درون شكست خورده اند. موفقيت ضامن خوشبختي نيست اما لازمه ي ان است.هرگز لذت را با خوشبختي اشتباه نگيريد. اين دو شبيه نيستند.لذت يعني احساس يا هيجاني لذت اور سرگرمي وتفريح يا پاداشي بيروني و زودگذر.برعكس خوشبختي يعني احساس شادماني رضايت و اسودگي خاطر وخرسندي.خوشبختي

پاداش قلب و روح است و اين احساس برتر از هر احساس ديگراست.خوشبختي را نه ميتوان خريد نه ميتوان با خوشگذراني و لذت جويي بدست اورد.وقتي كارهاي ما درست باشد ذهن ما ان را تشخيص ميدهد.مااحساس رضايت ميكنيم فارغ از اينكه ديگران متوجه شوند كه عمل ما درست است ياحتي ان را درك كنند.حتي ممكن است ديگران دچار سوء تفاهم شوند يا ان را رد كنند.اما تا وقتي كه ما ازكارهايمان رضايت داريم در ارامش هستيم وبراي رضايت شخصي ما همين مهم است وبس.اين عبارت هارا به ذهن بسپاريد و تغيير را در دنياي خود ببينيد:1.خوشبختي هميشه ميسر است اما احتياج به فكر وعمل صحيح دارد.2.اخوشبختي حسي دروني است و با عوامل بيروني ميسر نمي شود.3.خوشحالي اسان به دست مي ايد اما احتياج به سخت كوشي بر پايه اي محكم دارد.شما نياز داريد مستقل,متعادل,مشاركت جو,شجاع ,دلسوز و مهربان ,نوع دوست,صادق و رك وراست باشيد.ازهمه مهم تر شمابايد نيكخو وصادق باشيد.4.به خاطر داشته باشيد كه روش ناصواب حتي اگر ان را لاپوشاني كنيد براي شما احساس ارامش و تكامل طولاني مدت به همراه ندارد.هميشه به نداي وجدان خود و ارزشهايتان توجه كنيد تا احساس خوشبختي كنيد.5.اگر در پي خوشبختي بدويد به ان نمي رسيد.اما وقتي شايسته ي خوشبختي واقعي باشيد ان را به اساني به دست مي اوريد.•    قانون دومخوشبختي را اشاعه دهيد.انسان ذاتأ موجودي اجتماعي است اوبايدبراي بقا و رفع نيازهاي روزمره اش با ديگران ارتباط متقابل داشته باشد و بااانان كاركند.اگر فردي با مردم هماهنگ نباشد ,مردم را درك نكند وبا ديگران مهربان نباشد نمي تواند احساس خوشبختي كند.وقتي باديگران مهربان باشيم درقبال اشتباهات

انها با گذشت و بردبارمي شويم وهمين اغماض نسبت به رفتار ديگران ياتحمل و بردباري به ما كمك مي كند تاكم توقع تربوده ,كمتر زورگويي كنيم و همين امرما را در صلح و ارامش بيشتري با خود وديگران قرار مي دهد.پس در قدم اول بايد خودتان را دوست داشته باشيد تابتوانيد اطرافيان را دوست بداريد و به انان توجه كنيد و خوشبختشان سازيد.اغلب ما دوست داريم باديگران خوب باشيم ,كارهاي نيك ىر حقشان انجام دهيم و كمك حال انها باشيم اما در عين حال انتظار داريم ديگران مارا تأئيد كنند وسپاسگزارمان باشند غيرازاين احساس مي كنيم سرمان كلاه رفته است.وقتي ما چشم به تلافي كارمعقول و محبت اميزمان داريم تاثير جادويي ان را ازبين مي بريم و ديگر نمي توانيم احساس خوشبختي كنيم.انجام كارخوب بدون انتظار تلافي احساس خوبي به انجام دهنده مي بخشد وعزت نفس و شرافت انسان را بالا مي برد ودر دراز مدت براي انسان موفقيت و شادكامي به ارمغان مي اورد.مابايد اين واقعيت را بپذيريم كه برخي از اشخاص سودجو در دنيا هستند كه مي خواهند از خوبي ما بهره مند شوند و ازما سوء استفاده كنند اين در حقيقت به انان زيان مي رساند نه به ما,شما بيش از هرچيز به دليل انجام كار خوبتان احساس رضايت مي كنيد  اين همان چيزي است كه در پي اش بوده ايد حال اگر طرف مقابل شايسته ي محبت شما نباشد شما را از دست خواهد داد كه اين پيامد عمل اوست و بيش ازاين لياقت ندارد.تقسيم شادي و براي ديگران كاري انجام دادن چنان قدرتي دارد كه مارا از ورطه ي ناكامي

و افسردگي بيرون مي كشد واين يعني خوشبختي.همواره به خاطر داشته باشيد:1.وقتي ديگران را خوشحال مي كنيد خود شما بيشتر ازهمه شما طعم شادكامي را مي چشيد.2.براي اينكه ديگران را خوشحال كنيد بايد اول خودتان در ارامش باشيد.نيازي به از خود گذشتگي فراوان نداريد چون حق شماست كه خوشحال باشيد.هركاري كه شمارا خوشحال مي كند انجام دهيد به شرط اين كه مزاحم ديگران نباشيد.خوشحال كردن مردم نبايد شما را پرتوقع و خودخواه كند كه شما جز فداكاري و ايثار چيز ديگري عايدتان نمي شود.3.هركاري كه مي توانيد انجام دهيد تا مردم را خوشحال كنيد.پاداش ان در احساس شادكامي ناشي از اين كار نهفته است.4.به ديگران محبت كنيد به جاي اينكه مردم را تجزيه و تحليل كنيد حال و روزشان را درك كنيد.هرگز به اشتباهات مردم اهميت ندهيد.5.فرصت هاي كوچك را هم غنيمت بشمريد هرروز سعي كنيد دست كم يك كار خوب انجام دهيد.6.خوشحال كردن مردم يعني خوشحال كردن خودمان.•    قانون سوم:شكرگذار نعمت هاي خداوند باشيد.مردمان خوشبخت يك وجه مشترك دارند انان شكرگذار نعمت هايشان هستند نه گله مند از مشكلاتشان .اشخاصي كه افكار مثبت دارند به اندازه اي شادكام هستند كه مي توانند مارا هم شادكام كنند.خوشبختي بيشتر به تواناييهايمان مربوط مي شود نه امكانات و مال و ثروتمان.در زندگي چرخ بيش تر امور درست مي چرخد تا غلط و خوبيها كم نيست اما فكر انچه نداريم نمي گذارد از انچه داريم لذت ببريم. نارضايتي از انچه داريم يكي از مخرب ترين و مسري ترين گرايشهاي فكر بشراست.زندگي فرايندي پيوسته است داشتن ارامش خيال در زندگي سبب شادكامي مي شود. اگر امروز در ارامش هستيم

نمي توانيم مطمئن باشيم كه فردا هم مثل امروزمان خواهد بود مگر انكه امروز در جهت مثبت طرح ريزي شود.امروز ما نتيجه ي فكر و اعمال ما در گذشته است و امروز ما فرداي مارا شكل مي دهد.هر موقعيتي قابل اصلاح است و انسان بايد براي اصلاح امور زحمت بكشد اما معني اش اين نيست كه نبايد در زندگي از انچه داريم خوشحال باشيم.احساس رضايت نسبت به انچه داريم نه مارا تنبل مي كند نه بي قيد و بي خيال و جلوي پيشرفت مارا نمي گيرد و مارا ناكام نمي كند بر عكس رضايت از زندگي در حقيقت به ما شوق و بيش تري مي دهد كه سخت كوش تر باشيم وبهتر كار كنيم.اين مارا از نارضايتي هميشگي از بخت و سرنوشتمان دور مي كند.نارضايتي از زندگي مي تواند تاثيري منفي داشته و سبب افسردگي و ياس و ناكامي ماشود.فقط اين نكات را در ذهن خود مرور كنيد.قبل از انجام هركار:1.بدانيد كه خوشبختي هميشه ممكن است و شما به دلايل فراوان خوشبخت هستيد فقط بنشينيد و دلايل ان را برشمريد.2.به دارايي ها و تواناييهاي خود نگاه كنيد.ان ها الهام بخش شما هستند وشمارا خوشحال مي سازند.از كمبودهايتان تا اين حد اگاه باشيد كه نياز به اصلاح دارند و براي پيشرفت اصلاحشان كنيد.3.از خوبي و مهرباني خانواده و دوستانتان اگاه باشيد.اين ها مي تواند بزرگ ترين منبع خوشحالي باشد.4.هرگز احساس خوشبختي خود را به اميد موقعيت بهتر يا كامل تر در اينده به تعويق نيندازيد.ان روز هرگز نمي ايد. زندگي بالا و پايين دارد و مي نوان از اين بالا و پايين ها لذت برد.5.پاياني براي

پيشرفت خواهي نيست و زماني كه امور اصلاح نشود پيشرفتي در كار نخواهد بود.•    قانون چهارم:انچه را مي توانيد تغيير دهيد عوض كنيد و انچه را نمي توانيد تغيير دهيد بپذيريد.جنگيدن با انچه رخ داده و انجه فراتر از حيطه ي اختيار ماست و احساس بدبختي كردن در مقابل انها هيچ سود و منفعتي ندارد و ار دست دادن ارامش خاطر واتلاف وقت و انرژي و از دست دادن سلامتي و خوشحالي است.مي گويند: ( دردي راكه قابل درمان نيست را بايد تحمل كرد.)پذيرش امور گريز ناپذير اگرچه ازنظر كساني كه به غلط ان را علامت ضعف مي دانند ,مردود است  اما ىر واقع پذيرش دليل خردمندي و قدرت است.سعي و تسليم انطور كه برتراندراسل مي گويد: (قرار دادن بهترين سعي و كوشش خود در يك دست وقبول انچه هست وخواهد بود در دست ديگراست.)هر دوي اين رويكردها شايسته است اما تعادل برقرار كردن ميان اين دو به عقل و درايت نياز دارد.ببه هيچ وجه به شما پيشنهاد نمي كنيم درمقابل بدبختيها سر تعظيم فرود اوريد و سعي نكنيد انهارا تصحيح يا اصلاح كنيد چون اين امر سبب مي شود ما از وظايفمان و از مردمي كه در زندگي موثر و موفق اند دور شويم.براي شادكامي واقعي بايد احساس موفقيت كنيم و ان اينست  كه مابايد وضعيتي را كه مافوق اختيارات و قدرت ما است را بپذيريم,هرچه كه مي خواهد باشد.اگر فرصتي نصيبمان شد بايد بجنگيم و ان را از دست ندهيم اما موقعي كه عقل ما ميگويد سر سختي فايده اي ندارد و ان وضع تغيير ناپذير است عاقلانه است كه ان را بپذيريم

و به راه خود ادامه دهيم.پذيرش ذهن شمارا ازاد مي كند و ارامش رادران جاي مي دهد كه براي شادكامي و پيشرفت اينده ضروري است.همشه به خاطر داشته باشيد:1.هرچه را كه ميتوانيد, اصلاح كنيد و هرچه را كه نمي توانيد اصلاح كنيد يا تغيير دهيد,قبول كنيد.2.قبول امر اجتناب ناپذير شما را ضعيف نمي كند.برعكس قدرت بيش تري به شما مي دهد  كه بتوانيد اينده اي جديد بسازيد.•    قانون پنجم :هرگز نگران نشويد بلكه علاقه مند باشيد.نگراني دشمن شماره يك  خوشبختي و سلامتي و يكي از بزرگترين مشكلاتي است كه امروزه بشر با ان مواجه است در عين حال درك ان بسيار مشكل است و نمي شود به سادگي از دست ان رها شد.وقتي ما نگران هستيم فقط درباره ي مشكلات فكر مي كنيم نه درباره ي راه حل انها.نگراني توانايي ما را در زمينه ي متمركز شدن و چاره انديشي عاقلانه نابود مي كند.دكتر چارلز مايو مي گويد:(نگراني بر جريان خون,قلب,غدد و سلسله اعصاب بدن تاثير مي گذارد.)نكته ي مهم درباره ي نگراني اينست كه به مأخذ وپايه نياز ندارد و ازجاي خاصي نمي ايد ولي به هرجا دلش مي خواهد رخنه مي كند.نگراني فقط در فكراست اما به سادگي ازفكرشسته نمي شود.نگراني ازافكارمنفي نادرست ناشي شده ونوعي عفونت رواني است كه بايد درمان شودپس بايد ان را معالجه كرد و اجازه نداد از كنترل خارج شود.مشكلي نيست كه اسان نشود هرگز مشكلات جزئي وناچيز را بزرگتر تز انچه به واقع هست جلوه ندهيد نگذاريد شمارا نگران و اذيت كند.اگر چاره دارد خود را از دام نگراني رها سازيد اگرنه ان را بپذيريد چون هركاري

غير ازاين سبب تلف كردن وقت و انرژي شماست و به قيمت از دست دادن ارامش خاطر تمام مي شود.هميشه به خاطر داشته باشيد:1.نگراني و شادكامي باهم جور نيستند.شما يا نگران هستيد يا شادكام.2.يادبگيريد وا نهاده شويد  به مشكلاتي كه در مقابل شما قرار دارند نگاه كنيد .يا انها را رفع و حل كنيد يا اگر نمي شود در موردشان كاري كرد,انها را ناديده بگيريد.•    قانون ششم:هرگز اجازه ندهيد امور پيش پا افتاده خاطرتان را بيازارند.امورپيش پا افتاده فقط ذهنهاي حقير را اشفته مي كند.اغلب اوقات ما مي گذاريم امورپيش پا افتاده ناراحتمان كند,چيز هايي كه اهميتي ندارند ودر زندگي ما نقش به سزايي ايفا نمي كنندوما مي توانيم به سادگي از كنار انها بگذريم,اما به جاي اينكه بازنگري كنيم بي رويه به انها پروبال مي دهيم و اجازه مي دهيم ارامش خاطر وخوشي را ازما بگيرند.بايد به خاطر داشته باشيم كه نبايد تمركز خود را بر انچه در زندگي مهم است از دست بدهيم.زندگي گرانبهاست وبايد از ان لذت برد نه اينكه ان را تحمل كرد.زندگي مسابقه نيست بلكه مسافرتي زيباست.مابه دنيا امده ايم كه نقش خود را ايفا كنيم به شرط انكه بتوانيم بار ديگري را سبك كنيم وشادي بيافرينيم و شاد باشيم.ياد بگيريد دنيارا ان طور كه هست ببينيد و هميشه در هركس و هرچيز وحتي خودتان به دنبال خوبي بگرديد.ما مي دانيم كه هيچكس كامل نيست ونبايد انتظار داشته باشيم كه ديگران كامل باشند همانطور كه خود ما نيز كامل نيستيم.هميشه به خاطر داشته باشيد:1.اين حقيقت كه دنيا عادلانه نيست را بپذيريد.2.شكيبايي را يادبگيريد وحال اطرافيان خود را درك كنيد.مردم دشمن

نيستند ونمي خواهند به شماضرر برسانند ياشمارابيازارند.حتي اگر كاري راكه شما دوست نداريد انجام مي دهند ممكن است از سرعمد نباشد سعي كنيد حال و روزشان را درك كنيد.3.اجازه ندهيد خودپرستي ميدان دار رفتار و انديشه ي تان شود.مطلبق هوشياري,وجدان,خواسته ها و نيازهايتان زندگي كنيد.4.وقتي زندگي دلخواه شما نيست ناراحت و مضطرب نشويد.دنيا راه خودش را مي رود.عاقلانه اين است كه كمي انعطاف پذير شويد.•    قانون هفتم:نگذاريد انتقادهاشما را اشفته كنند.هيچكس نمي تواند شمارا بر اشوبد مگر شما اجازه دهيد.هرگزاجازه ندهيد اشخاص ناموفق حال شماراخراب و شمارا غمگين كنند شايد انان در اكثريت باشند اماشما بايد عاقل باشيد.هيچكس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگيرد يا حقير شمرده شود.عده اي دوست دارنداز ديگران انتقاد كنند و اين كار برايشان نوعي رضايت وخود فريبي بوجود مي اورد اما اين به درد كسي مي خورد كه تسليم نفس خود شده است و  به او احساس دروغين برتري مي دهد.هرچه مهم تروموفق تر باشيد با انتقاد بيش تري مواجه خواهيد شد.احساس حسادت ورشك بسيار قوي وپردامنه است.ديگران احتمالا چون شما موفق هستيد راه ساده را كه همانا انتقاد كردن ازشمااست را انتخاب مي كنندتابتوانند احساس برتري كنند.البته شما نبايد تمام انتقادهارا به حساب حسادت و بدخواهي ديگران بگذاريد.هنگامي كه مي شنويد مردم به شما بهتان مي زنند ودرباره ي تان بدگويي مي كنند تا وجهه ي شما را تخريب كنند فقط ان را ناديده بگيريد در اينباره فكر كنيد كه اينان چقدر درمانده اند كه سعي مي كنند وجهه ي شمارا تخريب كنند و در عوض به حالشان دل بسوزانيد.شما مهرباني كنيد خواهيد ديد كه ازار رساندن و ناراحت

كردن شمارا هرچه زودتر پايان مي دهند.بدانيد كه:1.خوشبختي وقتي حاصل مي شود كه در زندگي درستي پيشه كنيد.2.ارامش خاطر فقط در هماهنگي عملكرد ما با ارزشهاي معنويمان بدست مي ايد.هنگامي كه نظام معيارهاي ما استوار و زندگي ما مطابق عقايد معنويمان باشد.3.نبايد اجازه دهيم عقايد عمومي زندگي مارا تحت نفوذ قراردهد.اين باورهارا بايد به ذهن بسپاريم فقط بدين منظور كه كارهاي ما به كسي ضرر نرساند.4.هرگز نبايد بگذاريد انتقادها شمارا تحقير كند.هميشه بخاطر داشته داشته باشيد فرد مهم تاريخ بشر از گزند انتقاد مردم مصون نيست و هرچه موفق ومهم تر باشد با انتقادات بيشتري روبرو خواهيد شد.5.هرگز اشكارا به جنگ با باورهاي عمومي نرويد چون بي فايده است.6.خط مشي خودرا مطابق خواسته ها وباورهاي خود انتخاب كنيد تا شادكامي نصيبتان شود.•    قانون هشتم:جادوي بخشش,خشم مي سوزاند هرگز بهبود نمي بخشد.همه ي ما اشتباه و خطا مي كنيم .بايد اشتباهات ديگران را نديده بگيريم و اجازه ندهيم مارا بيازارند.ما بايد ببخشيم و فراموش كنيم ونبايد كينه بورزيم.كينه توزي فقط مارا غمگين و افسرده مي كندو حاصل ديگري ندارد.وقتي ما اشتباهي را مي بخشيم به ما احساسي خوشايند دست مي دهد.بخشيدن ديگري سبب مي شود ما بر خشم و رنجش خود غلبه كنيم زيرا مي توانستيم كينه ي اورا به دل بگيريم واين ما را از بيچارگي و افكار منفي دور مي كند.وقتي حضرت عيسي(ع)گفت:(دشمن خود را دوست بداريد.)او به فكر دشمن شما نبود به فكر شما بود تا زمانيكه من وشما در قلب خود تنفر داريم نمي توانيم خوشحال باشيم.شايد نتوانيد دشمن خود را دوست بداريد اما بايد خودتان را به قدري دوست داشته باشيد

كه از او متنفر نباشيد.هميشه به ياد داشته باشيد:1.براي خاطر خودتان ببخشيد نه اينكه بخواهيد در مورد فرد خطاكار اغماض كنيد.شما اين كار را مي كنيد كه اورا فراموش كنيد واو را به حال خود بگذاريد.2.وقتي شما احساسات منفي را در خودتان نگه داريد شما را تغيير مي دهند.ان ها شما را تبديل به شخصي خشن وعصبي مي كنند كه قادر نيست كسي را دوست بدارد و كسي هم او را دوست نخواهد داشت.3.وقتي دچار خشم و غضب مي شويد خود را از درون مي سوزانيد.اين به سلامتي شما صدمه مي زند وشما را بيچاره مي كند.دشمن همين را مي خواهد نگذاريد كامياب شود.4.دشمن شما لايق اشتغال ذهني شما به او نيست.•    قانون نهم:جادوي مشغوليتهاي مفيد.بهترين راه دور كردن نگراني اين است كه خودتان را مشغول كنيد.روانشناسان مي گويند مغز ما در يك زمان نمي تواند دو كار را برنامه ريزي كند ما در هر لحظه فقط به يك موضوع توجه مي كنيم. البته ممكن است قادر باشيم در يك زمان بر بيش از يك مورد تمركز كنيم ولي در واقع ما به نوبت انها را بررسي مي كنيم .توجه ما از يك كار به كار ديگر طي زماني كوتاه معطوف مي شود و ما قادر نيستيم اين فاصله ي زماني را درك كنيم و خيال مي كنيم قادريم توجه خود را بر همه چيز باهم متمركز كنيم.حقيقت اين است كه هيچ دو فكري در يك زمان در ذهن ما قرار ندارند.همين اصل در مورد احساسات ما نيز صادق است.ما هم زمان نمي توانيم هم خوشحال هم غمگين باشيم.وقتي فكر ما با احساسات منفي پر

شود جايي براي احساسات مثبت نخواهد ماند.كار درماندگي را پس مي زند و بهترين راه دور كردن نگراني اين است كه خودتان را مشغول كنيد.كار چه گيرا و چه كسل كننده بهتر از بيكاري و بطالت است.مشاركت داشتن در زندگي بهترين داروي دردهاست وبسياري از گرفتاريهاي رواني چاره مي شود.حتي كار خسته كننده بر كار نكردن ترجيح دارد.كار وقتي دل انگيزتر و رضايت بخش تر مي شود كه به ما فرصت تجربه كردن مهارتهايمان را بدهد تا مبارزه و رقابت سالم داشته باشيم و اين همان شادكامي است.شادكامي نهري روان است نه بركه اي راكد.هميشه بخاطر داشته باشيد:1.كار به ما كمك مي كند خود را سرپا نگه داريم,هم به لحاظ فكري هم به لحاظ مغزي و هم به لحاظ جسمي.كار به شما احساس ارزشمند بودن مي بخشد كه براي سالم ماندن ضروري است.2.مبارزه جويي و رقابت در كار مي تواند شادي اور و مهيج باشد .چنين كاري جذاب تر و دوست داشتني تر خواهد بود و همچنين به گونه اي موثر نگراني را از ما دور مي كند.3.خود را سرگرم كاري مفيد بكنيد و ببينيد چه تفاوتي در زندگي و ذهن شما ايجاد شود.•    قانون دهم زيباييهاي زندگي را كشف كنيد.افكار شادي افرين در سر بپرورانيد تا شادكام باشيد.افكار به مغز ما غذا مي دهند و ظرفيت و نوع نگاه مارا تحت نفوذ قرار مي دهند.مابايد محيطي را كه در ان زندگي مي كنيم و مردمي راكه با انان معاشرت مي كنيم به دقت انتخاب كنيم .معاشرت طولاني با مردمي كه صفات و ويژگيهاي منفي دارند   ذهن مارا تيره مي كند حتي اگر هوشيار باشيم

و اجازه ندهيم بر ما اثر بگذارند.هسته ي اصلي شخصيت ما در سالهاي اغازين زندگي كامل مي شود و از ان به بعد ثابت مي ماند اما همواره در معرض ويژگيهاي منفي قرار دارد كه مي تواند تاثيري منفي در رفتار انسان داشته باشد.احساسات مثبت محصول فكر رشد يافته اند و ملايم و لطيف هستند وبايد به دقت تغذيه و پرورانده شوند اما افكار منفي رشد قارچ گونه دارند و به سرعت چند برابر مي شوند و مارا هم به دام خود مي اندازند.ويايام جيمز ,روانشناس و فيلسوف ,پدر روانشناسي مدرن در اوايل قرن بيستم مي نويسد :(بزرگ ترين كشفي كه من  در نسل خود كردم اين است كه افراد بشر مي توانند زندگي خود را اصلاح كنند ,فقط با تغيير طرز تفكرشان.افكار ما در مغز ما زندگي مي كنند و زندگي ما در ميان افكار مان مي گذرد.)هميشه بخاطر داشته باشيد:1.ارامش خاطر شما به افكارتان بستگي دارد.مطمئن شويد افكارتان شادي افرينند.2.ياد بگيريد كه هم با خودتان صبور باشيد هم با ديگران.3.دنيارا همانطور كه هست بپذيريد و در هيچكس و هيچ چيز دنبال عيب و ايراد نگرديد بدانيد كه زندگي زيباست و شما فقط يكبار به دنيا مي اييد.بدانيد هيچ حقيقتي جز احساس و قوه ي درك وجود ندارد و با شماست كه روند امور را چگونه مشاهده و درك كنيد.شما تمام روز با فكر و احساس خودتان زندگي مي كنيد شما مي توانيد با دستهايتان براي خود بهشتي روي كره ي زمين بسازيد.زندگي زيباست ان را پيچيده نكنيد.به دنيا امدن شما دليل خوش اقبالي شماست پس حداكثر استفاده را در زندگي بكنيد.خوشحال باشيد و

ديگران را خوشحال كنيد. هميشه بدانيد وقتي خوشحالي را يپراكنيد بخشي از ان نصيب خودتان خواهد شد.شما فقط يكبار امكان زندگي كردن داريد اما وقتي درست زندگي كنيد همين يكبار كافي خواهد بود.

مشخصات كتاب نويسنده:مري جولا اگاروال مترجم:زهراافتخاري ويراستار:علي ابوطالبي صفحه ارا:زهراكاووسي ناشر:نسل نوانديش نوبت چاپ:اول شمارگان:3000جلد سال چاپ:1386

سرنوشتت را خودت تعيين كن

نويسنده: گاي فينلي مهم نيست چقدر كار براي انجام دادن داريد يا بعضي از آنها چقدر سخت است. مهم اين است هر كاري را تا آخر انجام بدهيد،و بعد به سراغ كار ديگري برويد وهر گونه نگراني را ازسر بيرون كنيد واز مسير راهتان برداريدوكاري را انجام بدهيد كه از شما ساخته است. مسلما تا به حال برايتان اتفاق افتاده است كه بايدچندين كار را در يك مدت زماني،انجام مي داديدوشما امروز و فردا كرده ايد تا زمان شما به پايان رسيده است و شما از شدت نگراني،بيمار شده ايدو يا با اينكه هيچ كاري را انجام نداده ايد از نظر روحي و جسمي بسيار خسته ايد و قادر به تصميم گيري براي حل اين مشكل نيستيد.

خلاصه كتاب: فاطمه توكلي

فينلي گاي1949سرنوشتت رت خودت تعيين كن/نويسنده گاي فينلي؛مترجم سميرا كساييانتهران درسا،1384. 96صعنوان اصلي:Designinig your own destiny:the powerto shape your future1.موفقيت-جنبه هاي روانشناسي.2.خودكارايي3.خودسازي.الف.كساييان،سميرا،1354،مترجم.95ف8م/637              1/158 1384سرنوشتت را خودت تعيين كن                  گاي فينلي/سميرا كساييان                    تهران:درسا،1384.96ص                                  ناشر:درسا                   اچاپ دوم:1385                        فهرستتمرين اول:هر كاري را تا آخر انجام بده                                                                     تمرين دوم:آگاهانه خطر كن                                                                                   تمرين سوم:دلخوريهاي اعصاب خرد كن را ناديده بگير                                                     تمرين چهارم:عجله نكن                                                                                          تمرين پنجم:باخودت كنار نيا                                                                                   تمرين ششم:كاري را شروع كن كه مطميني از تو بر نمي _يد                                            تمرين هفتم:سرزنش نكن                                                                                      تمرين هشتم:ترس را از وجودت بيرون كن                                                                  تمرين

نهم:استراحت كن                                                                                        تمرين دهم:خودخوري نكن                                                                                      آموزش برتروموفقيت        تمرين اول:هر كاري را تا آخر انجام بدهمهم نيست چقدر كار براي انجام دادن داريد يا بعضي از آنها چقدر سخت است. مهم اين است هر كاري را تا آخر انجام بدهيد،و بعد به سراغ كار ديگري برويد وهر گونه نگراني را ازسر بيرون كنيد واز مسير راهتان برداريدوكاري را انجام بدهيد كه از شما ساخته است. مسلما تا به حال برايتان اتفاق افتاده است كه بايدچندين كار را در يك مدت زماني،انجام مي داديدوشما امروز و فردا كرده ايد تا زمان شما به پايان رسيده است و شما از شدت نگراني،بيمار شده ايدو يا با اينكه هيچ كاري را انجام نداده ايد از نظر روحي و جسمي بسيار خسته ايد و قادر به تصميم گيري براي حل اين مشكل نيستيد. بهترين راه حل براي اين مشكل اين است كه هر گاه يك سري كارهاي انجام نشده داشتيدكه گمان مي كرديد انجام دادن آنهادر مدت زماني مشخص خارج از توان شماست،اولين كاراين است كه كارهايتان را بر روي كاغذي بنويسيدكه با اين كار مي توانيد برروي آنها نظارت داشته باشيدو بايد بر اساس اولويت كارهايتان را انجام بدهيد اين طور نباشد كه كارهايتان غير مهم را اول انجام دهيد و بعد به سراغ كارهاي مهم برويد اين كار باعث مي شود انگيزه و انرژي تان را براي صرف كارهاي غيرمهم ازدست بدهيدوديگرانگيزه اي براي انجام دادن كارهاي مهم نداشته باشيدو همچنين مهم اين است كه هر كاري را تا آخر انجام بدهيد و بعد به سراغ كار بعدي برويد و هيچ كاري را نيمه كاره رها نكنيدومراقب باشيدهرفكري

كه مي خواهد شمارا از انجام دادن كارهاي مهم بازدارد را رد كنيدوبايدبدانيدكه افكارشماحالت فريب كاردارد همانگونه كه در برخورداولي بايك فرد فكر ميكنيدآدم بسيار خوبي است امادر معاشرت هاي بعدي برخلاف اين اثبات مي شود افكارشماهم در برخورد با كارهاهمين طور است وباعث ميشود كارهارادر نظرتان بسيارمشكل جلوه دهد وشمارا از انجام دادن آن كارها باز داردو فريبتان مي دهداما هنگامي كه يك مدت زمان طولاني اي را صرف آن كار كنيد متوجه ميشويد آنقدر هم كه افكارتان مي گفته است سخت نبوده است وفقط افكارتان مي خواسته شما را فريب بدهد.شك وترديدراهرويي است كه براي رسيدن به معبدخردودانش،همه بايد آن را طي كنند.ترديد درمورد كارها،چيزي در اختيارمامي گذارد كه هميشه در كنارماخواهدماند.امااگربهجستجوي اطلاعات مفيدي كه يك دوست در اختيار ماگذاشته است برآييم،آگاهي ناشي از آنترديد ازوجودمارخت بر مي بندد.به يادداشته باشيد كهماآن رانخريده ايم بلكه وام گرفته ايم. تمرين دوم:آگاهانه خطر كنچيزي كه ميترسيد از دست بدهيد ناشي از ترس شماست. شايد بعضي از شما هااتفاق افتاده باشدكه در زندگيتان خطر كرده باشيد و بعضي از شماهاهم مسلمادرزندگيتان خطر نكرده ايد:زيرا مي دانيد كساني پاداش مي گيرند كه قدرت ودل وجرات خطر كردن داشته باشند.خطر كردن در اينجا به اين معني نيست كه شماتمام ثروتتان را درمعرض خطر قرار دهيد كه به يك چشم برهم زدن ثروتمندشويديااحمقانه جان و مال اوليه خود درمعرض خطر قرار دهيد.بلكه آگاهانه خطر كردن به اين معني است:كه تصميم به انجام دادن كاري كه درست به نظر مي آيد،صرف نظر از اينكه به كجا مي انجامد.مثلا كسي كه دوستش داريدرفتاري نامناسب دارد وشماعلي رغم اينكه ممكن است اوبراي

هميشه تركتان كند،مقابلش قدعلم مي كنيد.امابايدبدانيدعاقبت شماييدكه پيروز مي شويد چون متوجه مي شويد چيزي را كه ازدست داده ايد،آن نبوده كه هميشه مي ترسيده ايد ازدستش بدهيد.براي آگاهانه خطر كردن بايدبدانيدكه نبايد ازآنچه كه واقعادر وجود شما هست،بترسيد.وبراي رسيدن به اين رهايي لازم است كه مشتاقانه بااين ترسها روبرئشويد.         مثالهايي در مورد آگاهانه خطر كردن:1.نه بگو                                                                         اولين قدم به سوي رهايي و آزادي اين است كه شجاعانه به درخواستهاي ديگران نه بگوييدواگر صرفا به دليل ترس، پاسخ مثبت بدهيد پشيمان ميشويد. 2.خلا موجود را بپذير                                                          كارهاي بيهوده و واهي نمي تواند احساس خلايي را كه در وجودتان حاكم شده است را از بين ببرد.پس بهتر است خطر كنيد و خلا موجود را بپذيريد.بگذاريد خود به خود از بين برود. در اين صورت طوري از بين مي رود كه ممكن نبود از پس آن برآييد3.از خودت  دفاع نكن: وقتي شمشير وسپر خودتان را غلاف كنيد، يعني آگاهانه به استقبال خطر مي رويدكنايه نزنيد تلافي  نكنيدو.... تا بفهميد امكان ندارد وجود واقعي يتان بتواند آسيبي به كسي برساند خطر را به جان بخريد و اجازه بدهيد ديگران هم پيروز شوند.4.از ابراز ناداني نترساگر مساله اي را كه نمي فهميد، سوال كنيد و تظاهر به فهميدن نكنيد زيرا با اين كار تا آخر متظاهر باقي ميمانيدپس خطر سوال كردن را بپذيريد و هر چه را كه نمي فهميد بپرسيد5.مسيوليت را بپذيير هر چه قدر از مشكل بترسيد ميزانش بيششتر ميشودواگرسعي كنيآن را ناديده بگيريدميزان ترستان بيشتر مي شود. بنابراين خطر كنيد و مسيوليت مشكلتان را بپذيرييد اگر اين كار را بكنيدتعجب مي كنيد كه چقدر آسان بوده

است. مراقب باششيد ديگران را مسؤول مشكلتان ندانيد.6.تحمل نه شنيدن را داشته باشيدواژه نه صرفا يك واژه است. اگر از آن بترسيد صرفا ميخواهيد خودتان را راضي نگه داريد جرات به خرج دهيد خطر را بپذيريدو آنچه را مي خواهيد،بر زبان بياوريد.نترسيد كه شايد به شما جواب منفي بدهند.شجاعانه به ترس خودتان از نه شنيدن نه بگوييد.7.مچ گيري كن                                                                                               زندگي واقعي با نمايش نامه فرق دارد.اگر وسط كارتان ديديد كه كارتان اشتباه است  واقعيت را بپذيريدو آن را رها كنيد.زندگي واقعي مستلزم اين است كه خودتان هم واقعي باشي.                    8.پيش قدم شواگر ميخواهيد به معنويت برتر برسيد ولذت آن را بچشيدخطر كنيد و دنبالش برويد.و كساني كه مي ترسند در راه معنويت برتر قدم نمي گذارند.راه معنويت برتر راهي است كه راه من نام دارد.9.رها كنتا به حال سعي كرده ايد فيلم بازي كنيد و فيلمتان سرگرم كننده و اما وحشتناك بود ه است،با متوقف كردن فيلم خطر كنيد و اجازه بدهيد چيزي بهتر شما را به جلو ببرد10.سعي نكن كسي باشي هر كسي آرزو دارد در نظر ديگران كسي باشد و اين آرزويي همه گيراست پس خطر كنيد و برعكس آنرا بخواهيدآن وقت است كه واقعاكسي ميشويد.      تمرين سوم:دلخوريهاي اعصاب خرد كن را ناديده بگير                             دلخوريها فقط اعصاب شمارا خردميكند نه اعصاب كسي كه شمارادلخور كرده است.دليل مناظره هاي دروني دلخوري است ودلخوري صرفا به اين دليل به وجود مي آيدكه كسي در گذشته شمارارنجانده وياكاري كرده است كه هنوزافكارشمااسيرآن كارهاباشد.آنچه كه حايز اهميت است اين است كه بدانيد دلخوري مانند قرص تلخي است كه داراي دو پوشش است محل نگذاشتن به فكر وعقيده

خودتان پوشش رويي قرص مي باشدمثلا به درخواست ديگران جواب مثبت مي دهيم درحالي كه ته دلمان مي خواهدجواب منفي بدهد.و پوشش زيرين حالت روحي ورواني دلخوري است كه باعث مناظره دروني ميشود كه غيرارادي صورت مي گيردوذهن رابا تجسم مسايل ناراحت كننده گذشته مشغول مي كند.هروقت ديديددرحال هرگونه مناظره دروني هستيد،متوجه ناساز گاري ايجاد شده باشيدوبه همان تكيه دهيد.توجه شما به اين مساله كمكتان مي كندخودتان را ازگذشته پراز ترس دلخوريها رهاوبه ساحل امن حال برسانيد.امكان ندارد دلخوريهاي اعصاب خرد كن گذشته كه باعث عصبانيت و آشفتگي است زمان حال را به شما نشان بدهد وصرفا زماني ميتوانيد صداهاي مزاحم رويي را تشخيص بدهيد كه در چنگ گذشته تان اسير نباشيد. فراموش نكنيد مناظره ي دروني دلخوريها را از بين نمي برد.       خداوند فرمود:كه فقط من بايدتقاص پس بگيرم.                              كتاب عهدعتيق تمرين چهارم: عجله نكنافكار و احساسات ناراحت كننده حتي اگر سرعتي معادل با يك ميليون مايل در ساعت هم داشته باشند شما را به جايي نمي رسانند.بايد بدانيداحساسات نگران كننده اي كه شمارا به شتاب وا مي دارند،معمولا به طور موقت نوعي احساس خود بيني در آدم ايجاد مي كند ونيروي اعتماد به نفس را مي گيرد واگر شما به اين مسئله آگاهي پيدا كنيدوعجله را كنار بگذاريدوآهسته تر درزندگيتان  قدم بگذاريدموفق ترخواهيد بود.زماني كه بتوانيد راه زندگيتان را خودتان انتخاب كنيد،اعتماد به نفس هم خواهيد داشت.جريان افكار واحساسات پنهان مانند جريان سيلي خروشان هستندكه شما را با خود به همان جايي مي برد كه مي خواهند. چه بخواهيد وچه نخواهيد. و تا زماني كه در چنگ اين جريانات اسيرباشيد نمي توانيد تصميمي

بگيريدوشماهرگز نمي توانيد افكارواحساسات نگران كننده وعجولتان راببينيدچون هنگامي كه آنها شتابان به پيش مي روندشماهم دركنارشان به پيش مي رويدوچون سالها با اين افكار پيش رفته ايدفكرميكنيد با آانها يكي هستيد واين افكارواحساسات عجول هستندكه به شماقدرت مي دهند. اگر مي خواهيد آنچه را جاودان است،بشناسيد،شجاع باشيد و به طريقي زندگي كنيد كه انگار تمام امور دنيا در دستان شماست.كسي كه عجله دارد،ثابت ميكندبيش از حدبه آنچه كه برايش عجله دارد،اهميت مي دهد.   فيليپتمرين پنجم: با خودت كنار نيا با خودتان كنار نياييد و داييم به خودتان اميدواري ندهيد كه آينده تان بهتر و شاد تر مي شود. ذات حقيقي شما زندگي كنوني شماست.هيچ آينده اي وجود ندارد.منظور اين است كه بايد ياد بگيريم جلوي وقوع بد بختي هاو نا كامي ها را بگيريم نه اينكه اجازه بدهيم اتفاق بيفتند بعد در صدد تغيير دادنشان بر بياييم چون هنگامي كه مشكلات اتفاق مي افتند قسمتي از زندگي ما را  بر باد مي دهند و قابل رفع و رجوع نيست با اين كار مي توانيد تمام مشكلاتتان را درجهتي بهتروسودمندترتغيير بدهيدوهمچنين مي توانيدآنها رادگرگون كنيد.از اين پس هروقت چيزي مي خواهيدكه فكرش شماراتحت تاثيرقرارداددوسوال ازخودتان بپرسيد 1.احساسم در مورد آنچه كه مي خواهم چيست؟{احساسي كه وقتي به خواسته هايتان مي رسيدممكن است داشته باشيد}2.چيزي كه الان مي خواهم چه حسي را در من ايجاد كرده است؟{احساس كنوني شما}آنچه كه مهم است اين است كه فرق اين دو سوال را درك كنيد  و هنگامي كه به اين دو سوال جواب داديد دو احساس متناقض در شما به وجود مي آيد كه از يك طرف خوشحاليد زيرا

خوشبختي در انتظار شماست و از طرف ديگر ناراحتيد زيرا مي ترسيد به هدفتان نرسيد .اگر از آنچه كه خواسته هايتان برايتان به ارمغان مي آورد آگاه باشيد مي توانيد خواسته هايتان را تغيير بدهيد شما بايد تصميم بگيريد كامل باشيد چون تكه تكه كردن نمي تواند راضي و خشنودتان كند.كسي كه به خودش وعده مي دهد،مديون خودش مي شود                      (تالمود)تمرين ششم: كاري را شروع كن كه مطميني از شما بر نمي آيدهروقت كاري راشروع كنيد كه با اطمينان مي گفته ايدازشما برنمي آيد،متوجه ميشويدفقط فكرشمابوده كه مي گفته تو قادر به انجام دادن اين كار نيستي وشماهم باور مي كرده ايد.مسلماتابه حال برايتان پيش آمده است كه هردفعه كه تصميم به شروع انجام كاري گرفته ايدمانند درس خواندن ادامه تحصيل ياحتي ازجاي خودبلندشدن,نيروي غيب جلوي پيشروي شماراگرفته واحساس نفرت وعدم اطمينان و تنبلي وگيجي وبعضي اوقات هم ترس كرده باشيد.جاي تعجبي ندارد هنگامي كه فردي مي گوييد:نمي توانم به خوبي فلان كار راانجام بدهم امادلم مي خواست اين طوري نبودم همه مردم مي دانندمنظورش چيست امامعني واقعي اش رادرك نميكنند  بايد بدانيم هربخش از وجودماخواسته اي دارد.جسم وذهن مابه خوبي مي توانداحتياجات مربوط به خودرارفع كندچون ازخودش شناخت داردوبراي اينكه ذات واقعي تان بتواندرشدكند بايداز خودتان آگاهي داشته باشيدوبايدبدانيدذات واقعي يتان بهترووالاترازافكارواحساسات وجسمتان است.       اگرتصميم گرفتيدكاري را انجام دهيدوناگهان ترسهاوترديدهاي گذشته به سراغتان آمدواحساس تنبلي كرديددرمقابلشان قدعلم كنيد.بهترين راه غلبه براين احساسات دروني كه بسيارضعيف هم هستند اين است كه باور كنيد احساساتي كاذب هستند.بايد باورتان شودكه اين احساسات كاذب هستندتابتوانيدبه قدرتهاي ناشي از اين باوردست پيداكنيد اين حالت هايي كه باعث مي شوندنتوانيد

در مورد كاري اقدام كنيد،حالت هاي روحي ورواني هستند.درحقيقت اين حالات دروني كه برسر راه شما مانع ايجاد مي كنندواقعي نيستند ودرست در موقعي كه دچارشان هستيد ازبين مي روند.وقتي مي خواهيد كاري را انجام دهيد كه فكر مي كنيد از عهده ي شما خارج است، هر قدمي كه بر داريد، يك قدم به انچه كه مي خواهد به شما بقبو لانند خطوط دايره به هم نمي رسند دور ترشده ايد. كارهاي مهم وبزرگ در ابتدا غير ممكن به نظر مي رسند                   [توماس كار لايل]تمرين هفتم:سرزنش نكنوقتي در مورد هر موضوغي يا هر فردي دچار احساسات متناقض مي شويدتصميم به سرزنش مي گيريد.اين تمرين مربوط به پرورش ذهن و روح است.صرف نظر از آنچه كه پيش آمده هرگز كسي يا چيزي را كه براي احساسي كه در شما ايجاد كرده است سرزنش نكنيد اگر جلوي بازي سرزنش قد علم كنيد ياد مي گيريد چطور بر خودتان مسلط شويد.اقتدار روحي يعني:چيزي كه از درون انسان تراوش مي كندواقتدارروحي يعني:                      1 .توانايي زندگي كردن به ميل و اراده خود و همزمان مراقب خواسته ها و احتياجات بودن2.شهامت زندگي كردن به اقتضاي وضع موجود 3.درك و آگاهي برتر كه باعث مي شود انسان مقتدرانه دست به عمل بزند و ضعف روحي نداشته باشدضعف روحي يعني: جنبه هاي ناآگاه طبيعت وجودي ما كه باعث لطمه زدن به روحيه ي ديگران مي شود و در عين حال با اقتدار روحي تضاد دارد. ارتباط بين ضعف روحي و مقصرجلوه دادن ديگراناحساسات خشمگين امكان ندارد به دنبال راهي براي رفع مشكل بگردد،بلكه صرفابه دنبال دليل مي گردندوآنها دائم استدلال مي كنند و

احساسات منفي را بد جلوه مي دهند تا خودشان را ذيحق نشان دهندهنگامي كه از موضع ضعف وارد مي شويو وديگران را بدجلوه مي دهيم حالات واقعي درونمان را درمحدوده ي دوروبرمان مي بينيم.ازاين به بعدهرگاه احساسات منفي مانند ترس به سراغتان آمد سعي كنيدبه خودتان بقبولانيددست از سرزنش ديگران برداريد كه بااين كاربه سمت اقتدارروحي قدم برمي داريدودست به كارجديدي مي زنيدوباعث مي شود نقاط ضعف وقدرت خودرابشناسيدوهراتفاقي كه دراين مدت رخ داد سعي كنيدبه گردن ديگران نيندازيد. تنها چيزي كه باعث مي شودمزه ي تلخ قرص از بين برود اين است كه تصور كنيد اين كش و قوسهاي ذهني باعث تقويت روحي مي شوداگرازاين مسئله  آگاه باشيدولي از آن استفاده نكنيد فقط باعث مي شود احساست پر جوش و خروش خودتان را ببينيد به اين ترتيب چيزي را در وجود خودتان كشف مي كنيد كه قبلا احساسات هيجان انگيزه تان اجازه نمي داده آنها را ببينيد با دستيابي به هر يك از ضعف هاي پنهان وجودتان يك قدم به اقتدار روحي نزديك تر مي شويد.وقتي محاكمه اي در كار است،انسان اقتدارش را از دست مي دهد،ولي هم زمان نيرويي به دست مي آورد كه در مبارزات او را بر حريف ضعيف پيروز مي كند                        [جوآنا باي لي]تمرين هشتم:ترس را از وجودت بيرون كنهيچ موقعيتي نيست كه بتواندآدم را به لرزه بيندازد.بنابراين هروقت احساس كرديدبه لرزه افتاده ايد،براي پيدا كردن دليل آن به درون خودتان نگاه كنيد نه به دوروبرتان.در حقيقت زمين درون شماست كه مي لزيدواستحكام نداردهرموقعيتي كه ترسناك به نظرمي رسد،درواقع ترسناك   نيست. آنچه باعث مي شود بترسيد، عكس العمل شما درقبال

آن موقعيت است. بنابراين اگر از وضعيتي كه باعث ترس شده اگاهي داشته باشيد، نه تنها ازآن نمي ترسيد، بلكه براي هميشه ترس راازوجودتان بيرون  مي كنيد. شناخت ترس هايتان باعث مي شودروي آنهاتاثيربگذاريد وبانفو برروي آنهامي توانيدازپيامدهاي آن شناخت پيداكنيد وچشم بسته اسيرش نشويد هرچيزتازه اي كه درموردترس هاي خودو عكس العمل تان در قبال آن ها برشما آشكارشود، باعث مي شود آن ترس ها ضعيف وضعيف ترشوند.وقتي از ترس خودآگاه باشيد،يعني مي دانيدكه ترسيده ايدولي ترسهايتان چندان واقعي هم نيستند. واقعيت ترس صرفا عكس العمل ماست. براي اينكه به اصطلاح خودمان را از خطر حفظ كنيم بهتر است خودمان را به خدا بسپاريم.با اين كار چهره ي واقعي ترس را مي بينيم و مي توانيم به سويشان برويم وياد بگيريم چه طور با ترسهايمان روبرو شويم و آنها را براي هميشه از وجودمان بيرون كنيماين تمرين باعث رهايي شمامي شود،اما به يادداشته باشيدمعناي رهايي اين نيست كه اجازه بدهيدنفستان برشما غلبه كند بلكه معناي آن ديدن چيز تازه دروجودتان است.هشيارانه هرگونه ترس ونگراني راازوجودخودتان بيرون كنيد.اگر مجبوريد در راهي كه پيش رويتان داريد با خودتان مبارزه كنيد خيال نكنيد زير پايتان سست شده است. حالا شما مي بينيد كه اين ترس ها در وجود شما نبوده و نيست وچشم باطني شماست كه بازشده است وعكس العمل ناخودآكاه شماست كه همچون سيلي زير پاهاي شما جاري شده است .حتي براي يك بار هم شده بايد با يكي از ترسهاي ناشناخته خود روبه رو شويد و همزمان با ترسي كه مي دانيد كاذب است زندگي كنيد.زندگي غاري از ترس زيباست. ترسهاي ما نيمي بي پايه

و اساس و نيمي ديگر واهي است. [كريستن باوي] تمرين نهم:استراحت كنانرژي طبيعي و نامحدود وجود شما كه باعث مي شود سلامت و شاداب باشيد و روحيه تان شاد باشد،درست مانند رودي كه از كوهستان سرجشمه مي گيرد تا برفهاي آب شده را به دريا برساند،هر روز بايد تمديد شود.بيشتر مردم سالهاي سال تلاش مي كنند تا خودشان را سرو سامان بدهند.حتي با يك نظر مي توان فهميد كه اين روش زندگي كار آيي ندارد،چون مردم تمام انرژي شان را صرف مي كنند تا اوضاع روبه راه باشد.در حالي كه انرژي بايد صرف خلاقيت شود.موضوع اين تمرين اين است كه صرف نظر از ديگران،روحيه ي خودتان را تقويت كنيد.براي تغذيه ي روحي و جسمي خودتان با رها كردن انرژي هايي كه در اثر فشار عصبي از دست داده ايد،دوباره آنها را به طرف خودتان مي كشانيد و باعث مي شود وجودتان سرشار از آرامشي عميق و احساس خوشي شود.ماهرروز ازنيروي حيات سهم داريم.نيرويي كه ما مصرف مي كنيم تا زنده بمانيم به طور روزانه به ما داده مي شود. موضوع اين تمرين تصميم آگاهانه در مورد استراحت و آرامش است.اگر سعي كنيد مي توانيد ياد بگيريد چطور مي شود آگاهانه نيروي حياتي را به علت ناراحتي  هاي جسمي و روحي از بين رفته است،رها كرد.ناراحتي هاي جسمي و روحي هر روزه مانند سنگي است كه نيرو هاي حيات ما را هدر مي دهد. انرژي هايي كه راهشان مسدود مي شود و زندگي روزمره ما را نابود مي كنند عبارتند از: بيماري،نگراني هاي بي بايه و اساس واحساس خشم.براي اينكه سنگهاي پنهان دروني خودراكناربرانيد بايدحداقل روزي

سه باردرآرامش كامل فرو رويد.هرگزفراموش نكنيدكه آزادي ورهايي موردي عادي است همچنان كه به تمرين آرامش و استراحت مشغوليد؛اجازه بدهيدخواسته هاي طبيعي شماوآنچه راآشكارمي كند،شمارا راهنمايي كند.بايد هر روز در آرامش باشيد اما تلاش كنيد هر لحظه در آرامش فرو رويد ولي دقت كنيد.ذهن ارباب جسم است.بنابر اين چنانچه خود را تا بدانجا از ياد ببرد كه گويي برده ي خود را زير پا گذاشته است،برده بر عليه ارباب ظالم خود قيام مي كند و آن را ازبين مي برد زيرا بخشنده نيست و نمي تواند احساسات جريحه دار خود را فراموش كند.[هنري وادورث لانگفلو]تمرين دهم:خود خوري نكنهرگز نترسيد كه مبادا كسي از شما دلخور شود.اين كار اصلا خوب نيست.بعضي از ما اين حقيقت را مي دانيم كه رفتار ديگران با ما بر گرفته از خواسته هاي قلبي ما در اين مورد است.ما در سكوت به بقيه مي گوييم كه چه رفتاري با ما داشته باشند و اين پيغام به تمام كساني كه با ما روبه رو مي شود، مي رسد.پيام ما در تمام لحظات از زندگي پنهان در درون ما بر مي خيزد و به شكل كلام بي صدا  همه جا پخش مي شود.پس صرفا كسي ادعا مي كند برتر و قوي تر از ديگري است كه در وجود خودش باور داشته باشد ضعيف تر از اوست.كسي كه به طور باطني قوي است ،نه با كسي رقابت مي كند نه خودش را با ديگران مقايسه مي كند و از گفته هاي ديگران هرگز ناراحت نمي شود.اين تمرين درس مهمي به ما مي دهد،وآن اين است كه كوچكترين كار براي اينكه خودمان را قوي نشان

دهيم،باعث مي شود در نظر ديگران ضعيف جلوه كنيم.بنابراين اصلا عاقلانه نيست كه محاسبه كنيد چه رفتاري بايد داشته باشيد و آيا خودتان را مسلط جلوه دهيد تا ديگران در قبال شما رفتاري ديگر پيش بگيرند.اين كار صرفا به تضادي دروني منجر مي شود و به نوبه ي خود باعث خود ويرانگري خواهد شد.از اين گذشته،شما در ارتباطتان بايد بر خود مسلط بلشيد،نه ديگران.مواردي كه باعث خود ويرانگري مي شود:1.چاپلوسي براي جلب توجه ديگران2.ابراز محبت دروغين براي به دست آوردن دل ديگران3.دلايل واهي براي لاپوشي خرابكاري4.پافشاري براي تاكيد ديگران5.اصرار براي شنيدن كلامي محبت آميز6.خبر چيني و غيبت7.توجيه كردن كارهايتان براي ديگراناين امتحان در مورد بررسي درون به شما مي فهماند كه به دلخواه در مقام توجيه اعمالتان بر آييد يا كسي شما را وادار به اين كار مي كند و باعث خود ويرانگري شما مي شود.در حقيقت ترس است كه شما را مجبور مي كند عملتان را توجيه كنيد،سعي كنيد بر ديگران تاثير بگذاريد چاپلوسي كنيدو...هر وقت احساس كرديد بشدت مايليد زير سلطه ي اين فشار دروني در بياييد،بي آنكه جنجال راه بيندازيد قاطعانه دست رد به سينه اش بزنيد.آگاهي از اين مطلب كه ترس بي سرو صداست و فقط شما را فريب مي دهد تا صدايش را در آوريد باعث مي شود راحت تر به مقصد برسيد بنابر اين سكوت كنيد.شما در تمامي لحظات زندگي تان يا در زير سلطه ي خودتان هستيد،يا زير سلطه ي ديگران.تمامي نقطه ضعفهاي ما عامل اقتداري هستند كه لازم است شناسايي شود.اطلاع از خطر در اين مورد هم مانند موارد ديگر بهترين دليل وجود امنيت است[اي پي.رو] آموزش

برتروموفقيتتماريني كه گفته شد همگي در مورد زندگي دروني است وبه ايجادتغييردرزندگي كمك مي كند.وتمتمي تمارين باعث مي شودكه به خود آگاهي برسيم ودرنتيجه از وجودبهتروبرتر خود آاگاه شويد.براي آگاهي وشناخت خودمان بايدازجايي شروع كرد واين شروع دست خود ماست.نيايددرموردش نگراني به خودراه دهيم.فقط بايدشروع كرد.فرقي نمي كنداز كجا؛اززهرجايي كه بتوانيم براي قدم گذاشتن دررودخانه هم فرقي نمي كند ازكدام قسمت شروع كنيم.به هرحال آب رودخانه به دريامي ريزد.نبايدبگذاريد آخرين كلمه ياس ونااميدي باشد وديگرحرفي براي گفتن باقي نماند.چنانچه تصميم بگيريد هرفكري رادرمورد خودتان از ذهن بيرون كنيد آن وقت تاجايي كه دلتان مي خواهد شروعي تازه دراختيارتان است.نبايداجازه بدهيد هيچ چيزدر دنيا سدراه آزادي شما يعني دست يابي به وجودواقعي تان شود.والت ويتمن در مورد اين موضوع مي گويد:هراتمي به طورطبيعي اشتياق دارد به منبع اصلي اش مراجعت كند.ده روش آموزش برتر1.آموزش برتر بر شما آشكار مي كند كه ذات شما در واقع همان اقبالتان است.در نتيجه،با ايجاد تغيير در خود اقبالتان را بلند مي كنيد.2.آموزش برتر براي شاگردي كه صداقت دارد بسيار سودمند است.درست مثل اينكه غواصي در زير خروارها مرواريد،صندوق جواهر پيدا كند.3.آموزش برتر باعث مي شود ذهنتان به خرد و دانش برتر دست پيدا كند.خردي كه داراي جوهري والاست ومقام شمارا هم بالا مي برد؛درست مثل باد كه بالهاي عقاب را بالا مي برد.4.آموزش برتر به شما نشان مي دهد كه اگر بگذاريد زندگي تان را گردش زمانه شكل بدهد،درست مثل اين است كه براي جهت يابي به عقربك قطب نما نگاه كنيد.5.آموزش برتربه شمانشان مي دهد كه اگر طوري ديگر به زندگي نگاه كنيد،زندگي تان دگرگون مي شود.6.آاموزش برترراهي رابراي

پيشروي به سوي زندگي جديدپيش پايتان ميگذارد كه پرازآرامش وشادي است 7.اين تمارين باعث مي شود به آگاهي جديدي دست پيدا كنيد كه به امنيت شخصي شما منتهي مي شود واز لابلاي انگيزه هاي مخفي هم قابل رويت است بزركان كساني هستند كه پي برده اند معنويات بسيار قوي تراز ماديات؛وجهان تحت فرمان عقل وانديشه است. رالف والدو امرسون

راز هاي كاميابي

نوشته: آنتوني رابينز كتاب"يادداشتهاي يك دوست" براساس مطالب و داستانهاي پر فروش ترين كتابهاي آنتوني رابينز يعني"نيروي بيكران" و "نيروي عظيم دروني را فعال كنيد" نوشته شده است.اصل اين كتاب ابتدا در سال 1991 توسط موسسه غير انتفاعي بنياد آنتوني رابينز براي كمك به افراد نيازمند تهيه و منتشر شد.اين كتاب حاوي خلاصه اي از مطالب كتابهاي ديگر آنتوني رابينزاست و به خواننده مي آموزد كه با برداشتن قدمهاي ساده اي به سرعت كيفيت زندگي خود را بهتر كند. يادداشتهاي يك دوست ( به انضمام راز هاي كاميابي )نوشته: آنتوني رابينز- 1995 ترجمه و تاليف: مهدي مجرد زاده كرمانيتيتراژ: 3000 نسخهناشر: موسسه فرهنگي راه بين, 1375چاپ: 1378- چهاردهمفهرست بندي: براساس اطلاعات فيپا( فهرست بندي پيش از انتشار)گرد آورنده و ارائه دهنده: شيما كيوانلودرباره كتاب:كتاب"يادداشتهاي يك دوست" براساس مطالب و داستانهاي پر فروش ترين كتابهاي آنتوني رابينز يعني"نيروي بيكران" و "نيروي عظيم دروني را فعال كنيد" نوشته شده است.اصل اين كتاب ابتدا در سال 1991 توسط موسسه غير انتفاعي بنياد آنتوني رابينز براي كمك به افراد نيازمند تهيه و منتشر شد.اين كتاب حاوي خلاصه اي از مطالب كتابهاي ديگر آنتوني رابينزاست و به خواننده مي آموزد كه با برداشتن قدمهاي ساده اي به سرعت كيفيت زندگي خود

را بهتر كند.بنياد رابينز همه ساله بسته هاي غذا و ساير مايحتاج افراد نياز مند را در روز شكر گزاري بين آنان توزيع ميكند و اين كتاب نيز از اقلامي است كه همراه با آن بسته ها به صورت رايگان به نيازمندان داده مي شود.فعاليت نهضت كمك به بينوايان در كانادا و ايالات متحده متمركز است و كوششي داوطلبانه از سوي افرادي علاقه مند براي توزيع مواد خوراكي, لباس و ساير چيزها در روز عيد شكرگزاري به شمار مي رود. در باره نويسنده:آنتوني رابينز بيش از نيمي از عمر خود را صرف كمك به ديگران كرده است تا عظمت وجود و خصوصيات بي همتاي خود را كشف و آنها را بهتر سازند.او يكي از موفق ترين افراد كشور در زمينه بهبود عملكرد ديگران است.وي بنيان گذار و رييس هيات مديره بنياد آنتوني رابينز است كه به منظور كمك به افراد براي رسيدن به موفقيتهاي فردي و حرفه اي تاسيس شده است.رابينز براي بهبود عملكرد كاركنان با سازمانهايي از قبيل آي.بي.ام و ارتش ايالات ايالات متحده و همچنين تيمهاي ورزشي لس آنجلس و آمريكا و قهرمانان مدال طلاي المپيك همكاري داشته است.وي همچنين مورد مشاوره بسياري از چهره هاي معروف جهاني بوده و در مورد بازسازي شهر شفيلد كه چهارمين شهر بزرگ انگلستان است طرف مشورت بوده است.علاقه خاص رابينز اين است تا با كمك به افراد, جهان را جاي بهتري براي زيستن بسازد و به افراد جامعه كمك كند تا سرنوشت خود را به دست گيرند, روابط خود را با افراد خانواده بهتر سازند, به دنبال هدفهاي ارزشمند زندگي خود بروند , بر ناكامي هاي

عاطفي يا مالي غلبه كنند و به سهم خود به جامعه و كشور خدمت نمايند. سالهاست كه او بدون خود خواهي, نيرو و منابع خود را در اختيار نيازمندان گذاشته است و در سال 1991 بنيادي غيرانتفاعي را بوجود آورده است كه هدفش كمك به كودكان عقب مانده و افراد بي خانمان و سالمندان  و زندانيان است.آقاي رابينز در حال حاظر 35 سال دارد و با همسر و فرزندانش در دلمار كاليفرنيا زندگي مي كند.  " بخش اول:    يادداشتهاي يك دوست "درس اول:احساس درماندگي و رفع آنغالبا در زندگي اتفاقهايي مي افتد كه واقعا از اختيار ما خارج است.فعاليت شركتي كه در آن كار ميكنيم محدودتر ميشود و ما را كنار ميگذارند.همسرمان ما را ترك ميكند.يكي از اعضاي خانواده بيمار ميشود و يا يكي از نزديكمان ميميرد.دولت جلو يكي از طرحهاي ما را ميگيرد.در چنين شرايطي كه حس ميكنيم كاري از دستمان ساخته نيست و نمي توانيم بهبودي در خود ايجاد كنيم.شايد برايتان اتفاق افتاده باشد كه براي پيدا كردن شغل,كمك به خانواده,يافتن همسر مناسب و يا احساس شادماني به هر وسيله اي متوسل شويد.اما هيچ يك از آن وسايل ظاهرا فايده اي نداشته است.وقتي راه تازه اي را امتحان ميكنيم,تمام توانييهاي خود را به كار ميگيريم و باز هم به هدف خود نميرسيم.غالبا از اين كه به كوشش تازه اي دست بزنيم ميترسيم.هيچكس دلش نميخواهد كه بار ديگر شكست بخورد. هر وقت به مرحله اي رسيديد كه ديگر حتي علاقه اي به تلاش نداشتيد, بدانيد كه خود را در شرايطي قرار داده ايد كه آن را "درماندگي آموخته"مي ناميم. يعني در واقع چنين آموخته

ايد يا چنين خيال ميكنيد كه به كلي درمانده هستيد.اولين قدم براي بهبود وضع زندگي, كنار گذاشتن اين عقيده است كه نمي توانيد هيچ كاري صورت دهيد يا درمانده هستيد. به خاطر داشته باشيد كه گذشته شما با آينده تان فرق دارد.كاري كه ديروز كرده ايد مهم نيست, بلكه كاري كه هم اكنون انجام ميدهيد داراي اهميت است.خيلي ها سعي ميكنند با استفاده از آينه عقب بسوي آينده رانندگي كنند.اگر شما چنين كنيد دچار سانحه خواهيد شد.در عوض اگر حواستان را به كاري كه امروز ميكنيد معطوف سازيد خيلي بهتر خواهد بود.رمز موفقيت اين است كه ببينيد چه چيزي برايتان از همه مهمتر است و آنگاه دست به تلاشي عظيم بزنيد تا زندگي را هر روز بهتر سازيد, حتي اگر كوششهايتان در آغاز بي ثمر برسد.نيروي فردي اين است كه در هر كاري پشتكار داشته باشيد.هر بار كه عملي را انجام دهيد نكته تازه اي را ياد ميگيريد و راهي را پيدا ميكنيد كه همان كار را دفعه بعد بهتر انجام دهيد.اگر به موفق ترين مردان تاريخ بنگريد يك چيز مشترك در ميان همه آنها پيدا ميكنيد:آنها از جواب رد نمي هراسند.پاسخ منفي را نمي پذيرند و اجازه نميدهند هيچ عاملي آنها را از عملي كردن نظرها و هدفها باز دارد.هيچ مشكلي براي هميشه باقي نمي ماند.هيچ مشكلي تمام زندگي مرا تحت تاثير قرار نميدهد.اگر دست به كارهاي سازنده, مثبت و پر تلاش بزنيم سرانجام هر مشكلي را از سر خواهيم گذراند.تلاش مستمر و فوق العاده همراه با پشتكار و سماجت و داشتن رمش در تعقيب هدفها سرانجام شما را به خواسته هايتان خواهد رساند.اما

بايد يك فكر را از ذهن خود بيرون كنيد و آن اين است كه هيچ راه حلي وجود ندارد.درس دوم: شكست وجود ندارد.اكنون موقع آن فرا رسيده كه تصميمي بگيريد. بايد خود را طوري در نظر مجسم كنيد كه هرگز دچار احساس شكست يا افسردگي نخواهيد شد.اين بدان معني نيست كه درباره مشكلات بصورتي غير واقعي فكر كنيد و آنها را دست كم بگيريد.بايد باور كنيد كه هر چند بعضي از كارها در حال حاضر غير ممكن به نظر ميرسند اما شما از عهده آنها برمي آييد.همه ما مشكلات و دلسرديهايي داريم,بنابراين نحوه برخورد ما با آنها بيش از كارهايي كه ميكنيم در زندگي ما نقش دارد.اين مطلب را راهنماي خود قرار دهيد:"موفقيت نتيجه قضاوت صحيح است, قضاوت درست ناشي از تجربه است, و تجربه غالبا چيزي به جز قضاوت غلط نيست."اگر خواهان بهبود باشيم و از هر اشتباه درسي بياموزيم سرانجام موفق خواهيم شد.درس سوم: شما دائما در حال تصميم گيري هستيد.همه ما مي دانيم كه براي گرفتن نتايج تازه بايد دست به عملي تازه بزنيم و بدانيم كه منشا هر عملي تصميم است.تصميم گيري يعني قدرت تغيير.اين مطلب هم درست است كه بسياري از وقايع زندگاني از اختيار ما خارجند اما اين اختيار را داريم كه تصميم بگييم چگونه فكر كنيم و در برابر آن وقايع چه عكس العملي نشان دهيم.بايد به ياد داشته باشيم كه در هر يك از لحظات زندگي خواه و ناخواه  امكانات گوناگوني در برابر ماست.ميتوانيم دست به اعمال تازه اي بزنيم و نتايج تازه اي بگيريم كه حاصل يك يا دو تصميم است. در نهايت آنچه سرنوشت آينده

ما را مي سازد نه شرايط زندگي , بلكه تصميمات ماست.نحوه  زندگي امروزي شما حاصل تصميمات گذشته شماست كه با چه كسي نشست و برخاست كنيد, چه چيزي را ياد بگيريد يا ياد نگيريد و چه چيزي را باور كنيد يا باور نكنيد. اين كه دنبال مطلبي را بگيريد يا آن را رها سازيد, اين كه ازدواج كنيد و صاحب فرزند شويد و اينكه بخواهيد چگونه باشيد و چه قابليت هايي داشته باشيد , همه تصميماتي است كه زندگي شما را به شكل كنوني در آورده است.اگر واقعا بخواهيم زندگي خود را تغيير دهيم ناچار بايد تصميمات تازه اي بگيريم تا بدانيم به دنبال چه هدفي هستيم و چه مي خواهيم بكنيم... و خود را به چه هدفي پابند مي دانيم.وقتي صحبت از تصميم مي كنيم منظور يك انتخاب واقعي و آگاهانه است.تصميم واقعي آن است كه همه راهاي ديگر را به روي خود ببنديد و فقط آن راهي را كه بسوي هدف است باز بگذاريد.ديگر چشت سر خود را هم نگاه نكنيد و حتي فكر انحراف و انصراف را هم به خود ندهيد.تصميم, تصميم! منظور از "تصميم واقعي" چيست؟ بسياري از مردم حرفهايي ازاين قبيل ميزنند (بايد در آمد بيشتري داشته باشم.بايد كاري كنم كه شغل بهتري به من بدهند.) اما هيچ يك از اين بايد ها تغييري را در زندگي ايجاد نميكنند.  تنها راه تغيير زندگي گرفتن تصميم وافعي است.تصميم واقعي اين است كه همه امكانات را از بين ببريم و فقط يكي را كه تصميم داريم عملي شود باقي بگذاريم. وقتي تصميم واقعي ميگيريم مانند آن است كه خطي را رسم كرده

باشيد اما نه بر روي ماسه, بلكه بر روي سيمان .بايد دقيقا بدانيد كه چه ميخواهيد. اگر خواسته تان روشن باشد چنان نيرويي پيدا ميكنيد كه ميتوانيد حتي از تصميم خود نيز فراتر برويد.درس چهارم: باورهاي خود را بسازيد انقلاب فكري !نيرويي همه تصميمات شما را كنترل ميكند و در هر يك از لحظات زندگي بر افكارتان اثر ميگذارد.همه كارهايي كه ميكنيد و يا نميكنيد ناشي از اين نيرو است.احساسي كه نسبت به هر يك از وقايع زندگي خود داريد از اين نيرو ناشي ميشود.و آن همان نيروي ايمان و اعتقاد است.  وقتي به چيزي اعتقاد داريد فرمان بي چون و چرايي به مغز خود صادر ميكنيد تا عكس العملهاي معيني را نشان دهد. همين كه به چيزي عقيده پيدا كرديم آن عقيده بينايي و ساير حواسمان را تحت تاثير قرار ميدهد. آيا مي دانستيد كه اعتقاد ميتواند حتي رنگ چشم انسان را عوض كند؟ اين موضوع حقيقت دارد.كتاب "عشق , پزشكي و معجزه" در زمينه روابط جسم و روان مطالب علمي جالبي را در مورد بيماران "چند شخصيتي"بيان ميكند: اين بيماران وقتي باور ميكنند كه شخصيتشان تغيير كرده و به شخص ديگري مبدل شده اند , فرماني را به مغزشان صادر ميكنند و آن فرمان واقعا واكنشهاي شيميايي بدنشان را تغيير ميدهد.در اثر اين تغييرات شيمييايي گاهي رنگ چشم اين افراد هم تغيير ميكند!نيروي ايمان ميتواند بر ضربان قلب نيز اثر بگذارد.در بعضي از قبايل آفريقايي افراد چنان اعتقادي به جادوگر قبيله دارند كه در اثر جادو يا فرمان او مرگشان فرا ميرسد.در اينجا البته جادو موثر نيست بلكه اين افراد فرمان قاطع و

بي چون و چرايي به مغز خود ميدهند و آن فرمان را از حركت باز ميدارد. ديده شده كه كساني توانسته اند روز و ساعت مرگ خود را پيشگويي كنند و اين هم ميتواند يكي از همان آثار نيروي ايمان باشد.اعتقاد , عامل بسيار نيرو مندي است.به همين دليل بسيار مهم است كه اعتقادات صحيحي , خصوصا درباره خودتان داشته باشيد و بايد در اين مورد بسيار مراقب باشيد.اعتقاد چيست؟ما غالبا از چيزهايي سخن ميگوييم كه واقعا برايمان روشن نيست.بيشتر اشخاص طوري درباره ايمان و اعتقاد صحبت ميكنند كه گويي اعتقاد يك شيء واقعي است.در حالي كه اعتقاد چيزي به جز احساس اطمينان نسبت به يك معناي خاص نيست. ما تقريبا پاسخ هر سوالي را در خود داريم ولي غالبا به علت نداشتن اعتقاد يا نداشتن احساس اطمينان نمي توانيم از ظرفيتها و استعدادهاي دروني خود استفاده كنيم. نيروي باور بسيار عظيم است.مي توانيد درباره خودتان باور معيني را انتخاب و آن را در خود ايجاد كنيد و اين عقايد باعث مي شود كه اعمال معيني را انجام دهيد.مهم انتخاب عقايدي است كه باعث تقويتتان شوند و به شما اميد و انرژي ببخشند.اگر به چيزي اعتقاد داريد و هنوز اثر آن را مشاهده نكرده ايد زود قضاوت نكنيد. وقتي احساس مي كنيد كه گرفتار شده و به درد سر افتاده ايد در قضاوت عجله نكنيد. چون ممكن است آن درد سر در واقع نوعي خوشبختي باشد. يا شايد زود گذر و موقتي باشد.به خاطر داشته باشيد كه قضاوت عاقلانه درباره خوب و بد وقايع بستگي به امكانات و ديدگاه خودتان دارد. زيرا دنيا را هر

طور ببينيدو همان طور برايتان پيش خواهد آمد.درس پنجم: هر چه ببينيد همان ميشود !خيلي از اشخاص ميخواهند نحوه احساس خود را عوض كنند اما راهش را نمي دانند.سريع ترين راه براي تغيير احساس اين است كه مركز توجه خود را عوض كنيد.اگر دلتان ميخواهد كه هم اكنون حالتان بد شود راهش بسيار آسان است.يكي از وقايع دردناك زندگي خود را به خاطر آوريد و تمام حواس و توجه خود را به آن حادثه معطوف سازيد.اگر به اندازه كافي در آن باره فكر كنيد مسلما حالتان بد خواهد شد. و بالعكس اگر ميخواهيد حال خوشي پيدا كنيد توجه خود را به چيزهاي خوشايندي جلب كنيد كه در زندگيتان اتفاق افتاده اند. بدين ترتيب انرژي كافي بدست مي آوريد.اگر مي خواهيد هم اكنون حا خوشي پيدا كنيد باز هم بسيار آسان است.توجه خود را به چيزهايي كه مايه شادماني و سعادت شما و دوستان و خانواده تان بوده و باعث شده اند كه نظر بهتري نسبت به خود و ديگران پيدا كنيد. مي توانيد به چيزي فكر كنيد كه هم اكنون نسبت به آن شكرگزار هستيد. يا به آينده اي كه در روياهاي خود ساخته ايد فكر كنيد و پيشاپيش دچار هيجان شويد! بدين ترتيب انرژي كافي به دست مي آويد تا بتوانيد آن روياها را عملي كنيد.شايد شنيده باشيد كه بعضي از افراد هنگام رانندگي در بزرگراهها كنترل خود را از دست داده اند.در بزرگراهها در هر چندين كيلومتر ممكن است يك تلفن عمومي وجود داشته باشد.اما آنها درست با اتاقك تلفن برخورد ميكنند.علتش اين است كه اين افراد همين كه كنترل خود را از

دست ميدهند, دقيقا  به همان چيزي كه از آن ميترسند, متوجه ميشوند و به طور ناخودآگاه به آن سو ميروند.واقعيت اين است كه به هر چيزي توجه كنيد به طرف آن كشيده ميشويد.دانستن اين نكته هم مفيد است كه با تغيير مركز توجه , ممكن است بلافاصله تغيير مسير ندهيد.در زندگي چنين است.پس از اين كه به هدف معيني متوجه شويد مدتي طول ميكشد تا به آن سو حركت كنيد.اين هم دليل ديگري هست بر اين كه بايد هر چه زودتر به خواسته هاي خود توجه كنيد و منتظر نشويد تا مسائل , خود به خود حل شود. هر وقت دچار مشكل شديم به راه حل آن مشكل فكر كنيم.يعني به چيزي توجه كنيم كه آن را ميخواهيم , نه به چيزي كه از آن ميترسيم.راجع به هر اتفاقي كه بيشتر فكر كنيد, همان اتفاق برايتان مي افتد. درس ششم: پرسش كليد پاسخ است.بهترين طريق تنظيم مركز توجه استفاده از نيروي پرسش است. ما از خود دائما سوالاتي ميكنيم.اين پرسشها نحوه تمركز , تفكر و چگونگي احساس ما را مشخص ميكنند. ابتدا براي حل مشكلات سوالاتي را مطرح ميكنيم:سوالات مشكل گشا: 1.    در اين مشكل جه جنبه خوب و مثبتي وجود دارد؟2.    كدام قسمت است كه بايد تكميل شود؟3. براي اين كه وضع را به صورت دلخواه در آورم جه كارهايي را حاضرم انجام دهم؟4.براي اينكه وضع را به صورت دلخواه در آورم چه كارهايي را حاضرم ترك كنم؟5.هنگامي كه سرگرم رفع اين مشكل هستم چگونه ميتوانم كار خود را با شادماني و لذت انجام دهم؟سوالات نيرو بخش صبحگاهي:1.     در حال حاضر در زندگي خود

از چه چيزي راضي هستم؟2.     هم اكنون چه چيزي مرا به هيجان مي آورد؟3.    در زندگي خود فعلا از چه چيزي بيشتر لذت ميبرم؟4.    چه كسي مرا دوست دارد؟5.    در حال حاظر در زندگي خود به چه چيزي افتخار مي كنم؟6.    در زندگي خود به خاطر چه موضوعي شكرگزار هستم؟7.    در حال حاظر به چه هدفي پابند هستم؟پرسشهاي نيرو بخش شامگاهي:1.    امروز چه چيزهايي به ديگران بخشيده ام؟2.    امروز چه چيزهايي را ياد گرفته ام؟3.    امروز كيفيت زندگي من نسبت به ديروز چه فرقي كرده است؟اين سوالات ميتواند به شما نيز كمك كند تا مركز توجه خود را تغيير دهيد و زندگي خود را دگرگون سازيد.درس هفتم: ابزار ديگري براي تغيير روحيههمه ما بايد بدانيم كه حركت باعث تغيير عواطف است.حركات و اعمال ما باعث تغيير افكار, احساسات و رفتارهاي ديگر ميشود.جنبش بر واكنشهاي شيميايي  بدن اثر ميگذارد.خواه شامل حركات شديد(نظير دويدن, كف زدن يا پرس)باشد و خواه حركات خفيفي از قبيل تغيير حالت عضلات چهره.محققان بسياري تاكنون تاثير عواطف و حالات روحي را بر جسم مورد مطالعه قرار داده اند. در يكي از اين بررسيها معلوم شد كه هر چند ما در هنگام خوشي لبخند ميزنيم يا ميخنديم ولي مهمتر از آن اين است كه بدانيم تبسم و خنده باعث يك رشته فرآيندهاي زيست شناختي ميشود كه در نهايت روحيه ما را بهتر ميكند.خنده باعث ميشود كه خون بهتر به مغز برسد و اكسيژن بيشتر سلولهاي مغز را تحريك كند و بر سرعت پيامهاي عصبي بيفزايد.هر چه درگوگوني حركات و حالات شما بيشتر باشد عواطف و اعمال روزانه شما بيشتر تغيير ميكند.هر وقت احساس

افسردگي كرديد ناگهان از روي زمين بالا بپريد ,خودتان را تكان دهيد , نفس عميقي بكشيد, بدون هيچ دليلي لبخند مضحكي بر روي لب بنشانيد و از خودتان بپرسيد"افسردكي چه فايده اي دارد؟"آيا ده سال ديگر هم اين مشكل وجود خواهد داشت؟" اگر هم حالت جسمي و هم مركز توجه خود را عوض كنيد در تغيير روحيه تان بسيار موثر خواهد بود.با اين ديد تازه ميتوانيد نگرانيهاي خود را به شكل موثري برطرف سازيد.چگونه مي توان  هميشه چنين احساسي داشت؟الگويي براي خود پيدا و حركات او را تقليد كنيد. ژستها و طرز تنفس و راه رفتن او را ياد بگيريد.حتي بهتر از آن اين است كه خود را الگو قرار دهيد و حركات خود را در هنگامي كه شاد و سر زنده و موفق بوده ايد تكرار كنيد.متوجه خواهيد شد كه اين صرفا يك تمرين يا بازي نيست.بلكه باعث مي شود كه نيروهاي شما فعال و هوش و استعدادهايي كه در مغز و ساير سلولهاي بدنتان نهفته است به كار گرفته شود. اين حركات و تنفسها به منزله بذري است كه مي كاريد و طبعا هر چه بكاريد همان را درو خواهيد كرد.وقتي الگوي خود را در زمينه موفقيت و شادماني و اعتماد به نفس زير نظر مي گيريد تنها به تقليد حركات جسمي اكتفا نكنيد, بلكه به حرفهاي او نيز گوش دهيد. ساختار جمله هاي او را در نظر بگيريد و مشابه آن را تكرار كنيد تا در زمينه كلام تبحر پيدا كنيد.درس هشتم: نقش كلمات در موفقيتنحوه گفتگويي كه با خودمان داريم و كلمات خاصي كه به كار ميبريم بر افكارمان اثر ميگذارند

و طرز تفكر ما نيز احساسات و اعمالمان را كنترل ميكند. بجاي اين كه بگوييد "نابود شدم" بگوييد " صدمه خوردم".  حقيقت اين است كه قدرت زيادي دارند و ميتوانند در احساسات ما موثر باشند. كلمات نحوه احساسات ما را دگرگون ميكنند و اغلب ما كه هر روز با ديگران گفتگو ميكنيم توجه نداريم كه از چه نوع كلماتي استفاده ميكنيم.چه رسد به اين كه به تاثير لحظه به لحظه آنها بر افكار و احساساتمان دقت كنيم.اگر به ما بگويند "اشتباه ميكنيد"واكنشي قويتر.و اگر بگويند "دروغ ميگوييد"هر چند كه معني آن هم فرقي نميكند ولي ميبينيد كه با تغيير عبارت در يك لحظه نحوه تفكر و احساسمان عوض ميشود. از اين شيوه در جهت ديگر هم ميتوان استفاده كرد.ميتوانيد با تغيير نحوه بيان ميزان رضايت و شادماني خود را بالا ببريد. ميتوانيد بجاي "خوب", "عالي" باشيد.بجاي احساس "عادي" احساس"فوق العاده"داشته باشيد.پس خود را براي آزمون تازه اي در زمينه شناخت كلمات آماده كنيد.ابتدا به كلماتي فكر كنيد كه براي تشريح وضع زندگي خود از آنها استفاده مي كنيد.ليكن كلمات نيرو بخشي نيستند و جنبه ي منفي دارند. سپس فكر كنيد كه چه كلمات تازه و نيرو بخشي را مي توانيد به جاي آنها بگذاريد.براي تفريح مي توانيد از كلمات غير مرتبط و مضحك هم استفاده كنيد.از هم اكنون استفاده از كلمات تازه را آغاز كنيد. انقلابي در خود به وجود آوريد و هدفتان صرفا وقت گذراني نباشد. اگر اين كار برايتان مشكل است از نيروي تشبيه و تمثيل استفاده كنيد.درس نهم: در برابر موانع از نيروي تشبيه و تمثيل استفاده كنيد.در پشت هر تمثيلي يك

نظام عقيدتي وجود دارد.وقتي براي توصيف زندگي يا وضعيت خود از تمثيل معيني استفاده ميكنيد.آن نظام اعتقادي را هم مي پذيريد.به اين دليل است كه بايد دراستفاده ازاين تشبيهات به منظور توصيف جهان دقيق بود.ممكن است بگوييد همه اين مطالب عالي است اما در حال حاظر من در چهار ديواري مشكلات گرفتار شده ام. بسيار خوب! در يكي از اين ديوارها دري پيدا كنيد و از چهار ديواري خارج شويد. شايد بگوييد بله ولي كوهي از مشكلات بر دوشم سنگيني مي كند. در اين صورت كوه را بر زمين بگذاريد و به راه خود برويد! دنياي خود را چگونه توصيف ميكنيد؟آن را محلآزمايش ميدانيد؟يا صحنه نبرد؟يا گلستان؟آيا ميتوان دنيا را صحنه رقص دانست؟در اين صورت آن را تركيبي از حركات نرم و هماهنگ خواهيد ديد و به طرث مقابل نياز  خواهيد داشت.اگر آن را بازي تلقي كنيد چه؟در آن صورت سراسر تفريح است.فرصتي است تا همراه با ديگران به بازي بپردازيد.حتي ممكن است اين بازي قوانيني براي برد و باخت داشته باشد.اگر آن را گلستان بدانيد جه؟فكرتان متوجه رنگهاي درخشان , بوهاي شامه نواز و زيبايي طبيعي ميشود!آيا زندگي در چنين باغي تا حدودي لذتبخش تر نيست؟اگر بخواهيد زندگي را به شكل دلخواه در آوريد قدم اول داشتن هدف است .درس دهم: پيش بسوي هدف گذاري! وقتي كساني به هدفي كه ظاهرا دست نيافتني است ميرسند و يا به موفقيت بزرگي دست مييابند.مردم غالبا آنها را "خوش اقبال" مي داند.و يا ميگويند " در زمان مناسب و در جاي مناسب پيدايش شد"  ويا " از بدو تولد ستاره اقبالش بلند بود" .همه اين مردان موفق

قدم اولي را كه برداشته اند شبيه يكديگر بوده است و آن قدم چيزي به جز هدفگذاري نيست. بعضي از افراد هدفگذاري واهمه دارند زيرا ميترسند به هدف نرسند و مايوس و دلسرد شوند.اين افراد نمي دانند كه رسيدن به هدف به اندازه نصف هدفگذاري  و تلاش براي رسيدن به آن اهميت ندارد.ما به اين دليل هدفگذاري ميكنيم كه ميخواهيم به زندگي خود جهت بدهيم و در جهتي كه مورد علاقه ماست حركت كنيم.در نهايت اين كه ان هدف برسيم يا نرسيم به اندازه نصف شخصيتي كه در اثر اين تلاش پيدا ميكنيم داراي ارزش نيست.انتخاب هدف ممكن است در ابتدا تغيير جهت كوچكي در زندگيتان ايجاد كند.تمام مردان موفق خود را به پيشرفت مداوم پابند مي دانند.آنان هرگز به اين كه يك كار را به خوبي انجام دهند  قناعت نمي كنند بلكه دايما مي كوشند  تا كار خود را بهتر كنند. اگر اين طرز فكر را كه من كن آي ناميده ام و به معني " پيشرفت دايم و پايان نا پذير " است شعار خود قرار دهيد . در آن صورت نه فقط روز به روز از رشد بيشتر بر خوردار خواهيد شد بلكه شما نيز به موفقيت هاي بزرگ خواهيد رسيد.كن آي به اين معني نيست كه هر كاري را در حد كمال انجام دهيد و باعث نمي شود كه همه چيز بلافاصله و به طور ناگهاني تغيير كند.موفق ترين مردان كساني هستند كه بفهمند موفقيت امري تدريجي است و هر بار به اندازه دهان خود لقمه برداشت. به عبارت ديگر آنها هدف بزرگ خود را لقمه لقمه مي كنند و به

صورت " هدفهاي فرعي" دست يافتني در مي آورند تا سرانجام به هدف نهايي دلخواه برسند. اما فقط تقسيم هدف به اهداف كوچكتر كافي نيست بلكه بايد رسيدن به هر يك از آن هدفهاي كوچك را جشن بگيريد و احساس شادماني كنيد. اين عمل باعث مي شود كه براي ادامه راه ثابت قدم شويد و عاداتي در شما به وجود آيد كه به تدريج باعث تحقق روياها و آرزوهايتان شود.مي گويند يك سفر هزار فرسخي تنها با يك قدم آغاز مي شود. ولي ما غالبا در هنگام هدف گذاري اين نكته را فراموش مي كنيم. آخرين بار كه قدم كوچكي براي رسيدن به هدف برداشته و خود را از آن بابت تشويق كرده ايد كي بوده است؟  به خاطر داشته باشيد كه شكستهاي گذشته دليل نا كامي هاي آينده نيست. براي تعيين هدف منتظر نشويد.از هم اكنون مسير كشتي را عوض كنيد.زيرا در جلو شما در فاصله اي نه چندان دور آينده اي درخشان در انتظارتان است.آينده اي كه شايسته تلاش است:چرا بعضي ها حتي در حالت خستگي و نگراني دست از تلاش و فعاليت نمي كشند؟ چرا برخي از افراد بر مشكلات و موانع خيلي بزرگ غلبه مي كنند؟ چرا عده اي علي رغم آنچه كه ديگران شكستهاي پي در پي مي نامند باز هم كمر را راست مي كنند؟اين افراد آينده اي را در نظر دارند كه حاظرند به خاطر آن تلاش و مبارزه كنند. آينده اي محتوم و ناگريز.اگر هدف شما واقعا برايتان اهميت داشته باشد نيرويي در درون شما آزاد مي شود كه سرانجام آنچه را كه ديگران غير ممكن مي

پندارند ممكن مي كند. فرصتي باور نكردني پيدا مي كنيد كه به  رشد و پيشرفت آغاز كنيد.مي گويند هر پيروزي داراي نقطه آغازي است.كساني هستند كه در ميان انبوهي از ابهام و گيجي دست و پا مي زنند. امروز به راهي مي روند و فردا به راهي ديگر. كاري را شروع نكرده به كار ديگر مي پردازند. مسيري را پيش مي گيرند و ناگهان در جهت خلاف آن تغيير مسير مي دهند. اين افراد مشكل ساده اي دارند: نمي دانند كه چه مي خواهند . اگر ندانيد كه هدفتان چيست چگونه ممكن است به هدفي برسيد؟اگر اطمينان داشتيد كه هرگز شكست نخواهيد خورد چه مي كرديد؟ براي لحظه اي واقعا به اين پرسش فكر كنيد. اگر مطلقا اطمينان داشتيد كه موفق مي شويد به دنبال چه هدفهايي مي رفتيد به چه كارهايي مي زديد؟دقيق باشيد. هر چه هدف خود را با جزييات بيشتر مجسم كنيد امكان گرفتن نتيجه بيشتر است وقتي اين هدف ها را روي كاغذ مي آوريد در ميان آنها به آرزوهايي بر خوريد كه سالها فكر شما را به خود مشغول كرده بوده است.آرزوهايي هم هست كه ممكن است هرگز به آنها فكر نكرده باشيد . اما بايد تصميم بگيريد كه واقعا چه مي خواهيد زيرا چيزي كه به دست خواهيد آورد بستگي به چيزي دارد كه واقعا مي خواهيد. هر اتفاقي ابتدا در ذهن مي افتد و سپس در دنياي بيروني به وقوع مي پيوندد.محدود نباشيد:اهداف خود را در يك دفترچه بنويسيد. اكنون به كار خود ادامه دهيد:1.    فرض كنيد كه ايام عيد و هنگام دادن و گرفتن هديه است. هديه

اي بزرگ براي خود در نظر بگيريد!2.    اكنون فهرست آرزوهاي خود را كه نوشته ايد مرور كنيد براي رسيدن به هر يك مهلت معيني در نظر بگيريد. بسيار مفيد است كه بدانيد با چه سرعتي مي خواهيد به اين هدفها برسيد.3.    پس از آنكه برنامه زمان بندي را مشخص كرديد از ميان آنها چهار هدف را كه مي توانيد همين امسال به آنها دست يابيد انتخاب كنيد.4.    بعد از همه اين كارها فكر كنيد كه براي رسيدن به آن هدفها چگونه انساني بايد باشيد و مشخصات آن فرد را روي كاغذ بياوريد.مغز خود را تقويت كنيد:يكي از قوانيني كه من مراعات مي كنم اين است كه هر وقت هدفي براي خود در نظر ميكيرم بي درنگ قدمي در جهت رسيدن به آن بر مي دارم.اما روياهاي انسان يك شبه عملي نمي شود. پيشرفت انسان هميشه قدم به قدم است. با خودتان دوست باشيد و از اين كه زود به هدف نرسيده ايد خود را مجازات نكنيد.سرانجام مغز خود را آموزش دهيد تا بداند چه حوادثي بايد به طور قطع اتفاق بيفتد:•    روزي دو بار در جاي آرامي بنشينيد و چند دقيقه اي به هدف خود فكر كنيد.•    فرض كنيد كه به هدف خود رسيده ايد. لذت و غرور و هيجان ناشي از رسيدن به آرزوها را احساس كنيد و در صفحه ذهن خود جزييات شگفت انگيز آن موفقيت را به چشم ببينيد و به گوش بشنويد! آيا اين شيوه به نظرتان جالب مي آيد؟ آيا به آن اعتقاد داريد؟ بله؟ خير؟ چگونه؟ من مي خواهم به شما نشان دهم كه اين ابزارها واقعا موثرند. به

اين دليل نوعي بازي را براي شما در نظر گرفته ام. اگر اهل بازي هستيد و اگر م مي خواهيد با تصميمي كه گرفته ايد تمام مشكلات آن را پشت سر بگذاريد به شما مژده مي دهم كه پاداش غير قابل تصوري در انتظارتان است.درس يازدهم: ده روز, روزه فكريتمرين ده روز روزه فكري باعث ميشود كه بر ذهنيات خود حاكم شويد و هرگز اجازه ندهيدكه حتي يك فكر منفي به مغز شما راه پيدا كند. قوانين اين بازي:1.    در ده روز آينده از هر گونه فكرو احساس و پرسش و كلمه يا تمثيلي كه جنبه منفي داشته باشد دوري كنيد.2.    اگر دچار خيالات منفي شديد بلافاصله سوالي از خود بكنيد كه ذهن شما را به چيز بهتري متوجه كند.3.    هر روز صبح كه از خواب بر مي خيزيد سوالات نيروبخش صبحگاهي و قبل از خواب سولات نيروبخش شامگاهي را خود بپرسيد و پاسخ دهيد.4.    در ده روز آينده مطلقا به راه حلها فكر كنيد و نه به مشكلات.5.    اگر افكار پرسشها يا احساسات نامطلوب به سراغتان آمد خود را معذب نكنيد.اما بلافاصله آنها را كنار بگذاريد و به چيز ديگري توجه كنيد.هدف اين است كه به مدت ده روز پشت سر هم ذهن خود را از هر گونه افكار و احساسات منفي و نامطلوب پاك كنيد.هر وقت كه به مدت طولاني دچار افكار و احساسات ناخوشايند شديد بايد روزه خود را به مدت ده روز ديگر تجديد كنيد.اين روزه داراي آثار شگفت انگيزي است.اگر آن را واقعا به مدت ده روز متوالي ادامه دهيد.يك رشته تغييرات مثبت و سودمند در زندگيتان ايجاد خواهد شد

كه براي هميشه ادامه خواهد يافت:1.    متوجه ميشويد كه چه افكار و احساسات منفي تاكنون باعث عقب ماندگيتان بوده است.2.    مغز شما به جستجوي افكار نيرومند و مفيدي خواهد پرداخت كه جانشين افكار قبلي كند.3.    متوجه مي شويد كه قادريد بر عواطف خود مسلط شويد و لذا اعتماد به نفس عجيبي پيدا مي كنيد.4.    عادتهاي تازه و معيارهاي نو و انتظارات جديدي در شما ايجاد ميشود كه به رشد و پيشرفتتان كمك ميكند و زندگي روز به روز برايتان شيرينتر و لذت بخشتر ميشود. "  بخش دوم:     راز هاي كاميابي "1.    توضيح درباره جادوي كاميابي: در حدود بيست سال پيش  علم تازه اي در جهان متولد شد كه نامش را برنامه ريزي عصبي-كلامي يا به طور اختصار ان.ال.پي گذاشتند.چيزي كه در مورد اين علم جالب متوجه است جنبه عملي و تجربي آن است به طوري كه هر كس در هر زمان و در هر مكان اگر تكنيك هاي اين علم را به كار بگيرد نتايج مثبت و مشابهي خواهد گرفت و در تغيير روحيه و رسيدن به هدفهاي زندگي خود موفق خواهد شد.در واقع اين علم از هر نوع عقايد خرافي و بي پايه به دور و مبراست. جادوي كاميابي با جادو جنبل ميانه اي ندارد و روان شناسي امروز علم اجنه و ارواح و اشباح نيست بلكه كم كم مي رود تا پايه كاملا علمي پيدا كند و به علوم دقيق هر چه نزديكتر شود.روان شناسي جديد انسان را داراي يك نيروي عظيم دروني مي داند. نيروي بي كران كه به دشواري مي توانيم عظمت آن را حتي تصور كنيم. نيرويي كه مي تواند

بر بيماري هاي جسمي غلبه كند. نيروي بي پاياني كه مي تواند ما را از ميان مشكلات روزمره زندگاني گذر دهد و به سر منزل سعادت و سلامت و موفقيت رهنمون شود.آيا اين نيروي بي كران همان روح نيست؟ وقتي فرضا پنج نفر به منظور تماس با ارواح در اتاقي گرد آيند بديهي است كه پنج روح زنده در آن اتاق حضور دارد. پنج قدرت عظيم كه هر يك به تنهايي مي توانند كارهايي باور نكردني انجام دهند. چرا بايد روح مرده اي كه سالها پيش از اين جهان بريده و به دنياي ديگري پيوسته است به اين عالم برگردد و كاري را صورت دهد كه روح افراد زنده نتوانند آن كار را به انجام رسانند؟2.    آتش پيمايي ايرانياناز ديد گاه مذهب بايد گفت كه انسان داراي نيروي عظيمي است كه مي تواند بر آنچه كه در آسمانها و زمين است مسلط  شود. شايد حضرت ابراهيم (ع) اولين كسي باشد كه به سلامت از آتش گذشت و آتش بر او گلستان شد. همچنين شواهد تاريخي و افسانه اي بسياري داريم كه كساني به سلامت از آتش گذشته اند. از جمله آنها داستان سياوش(در شاهنامه فردوسي) بسيار معروف است. در حال حاضر آتش پيمايي در ميان بسياري از اقوام و ملل رايج است و گاهي مراسم آن نيز از تلويزيون پخش شده است.از عواملي كه اين نيروي عظيم را فعال مي كند قدرت ايمان و تصور و تصميم است. به عنوان مثال كسي كه روي آتش راه مي رود بايد يقين داشته باشد كه آتش او را نمي سوزاند. ايرانياني كه از روي آتش عبور مي

كردند سر خود را بالا مي گرفتند و به آسمان نگاه مي كردند تا چشمشان به آتش نيفتد. آنان مي گفتند كه در هنگام آتش پيمايي تصور مي كنند كه بر روي برگهاي خشكيده قدم مي گذارند و اگر يك لحظه متوجه اين واقعيت شوند كه بر روي آتش پا مي گذارند بلافاصله مي سوزند. آنتوني رابينز كه يكي از بزرگترين مربيان آتش پيمايي عصر حاضر است و تاكنون دهها هزار نفر را از آتش عبور داده است مي گوييد:" توانايي يا نا تواني شما در عبور از روي آتش بستگي به اين دارد كه بتواند به خودتان بقبولانيد كه دست به اين عمل بزنيد و بر ترس از نتيجه عمل كه از پيش در مغز شما برنامه ريزي شده است غلبه كنيد. درسي كه از اين كار مي گيريم آن است كه انسانها واقعا قادر به انجام هر كاري هستند به شرط اينكه نيرو هاي خود را جمع كرده و باور كنند كه توانايي دارند و آنگاه قدمهاي موثري بردارند.اما عبور از روي آتش آزمايشي است از قدرت فردي و اشاره به امور ممكن دارد. به افراد فرصت داده مي شود تا به هدفهايي برسند كه قبلا غير ممكن مي پنداشتند... اين كار به طور ضمني به افراد مي آموزد كه قابل تغييرند مي توانند رشد كنند و وجود خود را گسترش دهند و مي توانند كارهايي بكنند كه غير ممكن مي دانستند و متوجه مي شوند كه بزرگترين ترسها و محدوديتها را خودشان براي خود به وجود مي آورند. بعضي از افراد موقعي كه با بستري از زغال سنگ گداخته روبرو مي شوند

به علت تركيب كلي تصورات دروني و حالت جسمي داراي اعتماد به نفس و آمادگي هستند.. لذا با قدمهاي مطمئن به سلامت از آتش عبور مي كنند. بعضي ديگر در لحظات آخر هراسان مي شوند زيرا تصورات دروني آنان دگرگون مي شود و فكر مي كنند كه چه بر سرشان مي آيد و آن وقت بدترين حالت ممكن در نظرشان مجسم مي شود. يا همين كه به بستري از آتش نزديك مي شوند حرارت سوزنده آن اعتماد به نفسشان را ضعيف مي كند. در نتيجه ممكن است بدنشان به لرزه بيفتد, جيغ بكشند,دلسرد شوند, عضلاتشان چنگ شود و يا تغييرات جسمي ديگري در آنان بوجود آيد . براي اينكه اين افراد بر ترس خود غالب شوند كارهايي از ما ساخته است كه در هنگام ترس و ضعف و خستگي از ما بر نمي آيد. برنامه عبور از آتش از جمله تعليمات معنوي نيست بلكه آزمايشي است از تغيير روحيه و رفتار براي رسيدن به هدف.3.    نقش شانس در زندگي:شانس كلمه اي فرنگي است كه گاه به معني فرصت و گاه به معني فرصت و گاه به معني احتمال از آن استفاده مي كنند.اما اين كلمه در زبان فارسي به معني بخت و اقبال در ميان توده مردم رواج يافته است و چه بسا كه اغلب مردم نمي دانند كه اين كلمه اصلا فارسي نيست.اما آيا واقعا چيزي به عنوان بخت و اقبال وجود دارد؟البته در هر جامعه اي كساني زندگي مي كنند كه به هر دليل از زندگي  خود رضايت دارند و يا ظواهر چنين حكم مي كند كه قاعدتا بايد از زندگي خود خوشنود

باشند. مثلا از سلامت كامل جسماني يا موقعيت اجتماعي مناسب و يا رفاه مادي برخوردار هستند. مردم اين عده را خوشبخت مي نامند. در مقابل كساني هم هستند كه به خواسته ها و آرزوهاي خود نرسيده اند و در گرداب ناكامي ها و درماندگي ها خود دست و پا مي زنند. اين عده را هم عموما بدبخت مي نامند. عقيده بخت و اقبال سابقه تاريخي دارد و در مجموع اين عقيده كه هر كسي داراي بخت و اقبال معيني است كه نمي تواند هيچ دخل و تصرفي در آن بكند ريشه در گذشته هاي دور دارد. سعدي مي گويد:گليم بخت كسي را كه بافتند سياه                     به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد!شانس در واقع همان فرصت است. فرصت ها هميشه وجود دارند و براي هر كسي پيش مي آيند . ليكن بعضي ها از فرصت به شكل صحيح استفاده مي كنند و بسياري ديگر اين فرصتها را ناديده مي كيرند. در واقع فرشته خوشبختي در خانه همه را مي زند اما خيلي ها در را به روي او باز نمي كنند.آن بخت كه مورد نظر من است يك كلمه سه حرفي است كه حروفش را از اول سه كلمه برنامه ريزي و خواستن و تلاش گرفته ام. اقبال هم يك پنج حرفي است كه مخفف اين پنج كلمه است: اراده قوي,برنامه, اقدام لازم! در واقع اگر هدف صحيح داشته باشيم, واقعا طالب باشيم, تصميم قاطع بگيريم, برنامه صحيح بريزيم و با تلاش بي وقفه و پيگير رو به سوي هدف برويم معمولا به آن مي رسيم.4.    چگونه اعتماد به نفس پيدا كردم؟اعتماد به معني

اطمينان كردنو تكيه كردن و واگذار كردن كار است و نفس در اينجا به معني "خود" و لذا اعتماد به نفس يعني " اطمينان كردن به خويشتن". پس اعتماد به نفس نه قلدري و يا قاطعيت در رفتار است و نه قدرت اراده و مانند آن. هر كسي ممكن است در شرايط اعتماد به نفس خود را از دست بدهد و نسبت به توانايي خود شك كند و متزلزل شود.نداشتن اعتماد به نفس گاهي در اثر نداشتن آگاهي و مهارت است. اين نوع عدم اعتماد به نفس منطقي و قابل قبول است. حتي مي توان گفت در مواردي كه شخص واقعا از انجام كاري ناتوان باشد داشتن اعتماد به نفس دروغين و غلط و حتي خطر ناك است. بعضي ها با نهايت بي باكي انجام هر كاري را به عهده مي گيرند و چون مهارت كافي ندارند نمي تواند از عهده آن برآيند و لذا به خود و ديگران لطمه مي زنند.بعضي ها هم دچار " ناتواني خيالي" هستند. يعني در عين حال كه توانايي و مهارت انجام كاري را دارند خود را ناتوان مي پندارند و جرات نمي كنند دست به عمل بزنند. اين اشخاص نياز به تقويت اعتماد به نفس دارند. مي توان به آنها كمك كرد و نشان داد كه قدرت و تواناييشان خيلي بيشتر از آن چيزي است كه خودشان مي پندارند . يكي از بهترين شيوه هاي تقويت اعتماد به نفس استفاده از روش مقايسه است.5.    موفقيت آسان به دست مي آيد اگر...من به عنوان نگارنده اين سطور خود را مدعي هيچ كشف و كرامتي نمي دانم. اقرار مي كنم

كه در هيچ زمينه اي سرآمد ديگران نيستم. با وجود اين در زندگي خود نسبت به هدفهايي كه داشته ام غالبا موفق بوده ام . يكي از علل و جهات اين امر شايد اين بوده است كه از ابتداي جواني ذهني تحليل گر داشته ام و درباره هر موضوعي تامل و تفكر مي كردم و بر آن اساس دست به عمل مي زدم و از سوي ديگر هميشه جايي براي شك و شبهه باقي مي گذاشتم. منظورم اين است كه در عين اعتقاد به نتايجي كه بر اثر مطالعه و تجربه به دست مي آمد دريچه ذهن خود را به روي نظرات تازه تر باز مي گذاشتم و چنانچه به نظريه اي بر مي خوردم كه مخالف اعتقادم بود بدون پيش داوري و تعصب آن را مي سنجيدم و اگر درست بود به اعتقادات قبلي ام اضافه مي كردم و يا در آن اعتقادات اصلاحاتي را به عمل مي آوردم.و در پايان:به من قول دهيد كه نسبت به خود مهربان باشيد و از خود مراقبت كنيد. هر چه وضعتان بهتر باشد بيشتر مي توانيد به ديگران كمك و محبت كنيد و چه بهتر كه تنها به فكر خود نباشيد. براي خود يك زندگي معمولي فراهم كنيد و انگاه كمي عشق و علاقه و سخاوت به آن بيفزاييد.دلم مي خواهد بدانم كه از مطالب اين كتاب چگونه براي بهبود زندگي خود و ديگران استفاده كرده ايد. اميد وارم روزي شما را شخصا ملاقت كنم و تا ان روز... خداحافظ و نگهدارتان باد. " آنتوني رابينز "

چهار اثر از فلورانس

فلورانس اسكاول شين تلخيص:مليحه عظيمي پور-  در برابر شرير مقاومت

نكنيد.مغلوب بدي نشويد.بدي را به نيكويي مغلوب سازيد.در روي زمين چيزي نيست كه بتواند در برابر كسي كه هيچ گاه مقاومت نمي كند بايستد. چيني ها مي گويند كه آب از آن رو نيرومندترين عنصر است كه كاملا غير مقاوم است.آب مي تواند صخره را بشكافد و هر چه را كه در برابرش قرار گيردبروبد و از سر راه بردارد. شناسنامه كامل كتاب:چهار اثر از فلورانس اسكاول شين / ترجمه گيتي خوشدل _ تهران : پيكان،1381چاپ زيبا تيراژ 5000فلورانس اسكاول شينفصل اول : بازي زندگي و راه اين بازيقانون عدم مقاومت در برابر شرير مقاومت نكنيد.مغلوب بدي نشويد.بدي را به نيكويي مغلوب سازيد.در روي زمين چيزي نيست كه بتواند در برابر كسي كه هيچ گاه مقاومت نمي كند بايستد. چيني ها مي گويند كه آب از آن رو نيرومندترين عنصر است كه كاملا غير مقاوم است.آب مي تواند صخره را بشكافد و هر چه را كه در برابرش قرار گيرد بروبد و از سر راه بردارد.عيسي مسيح گفت : ((در برابر شرير مقاومت نكنيد))زيرا مي دانست شري وجود ندارد.شر زاييده خيالات نادرست آدمي است ، و حاصل اعتقاد به دو قدرت : خير و شر . به جاي اعتقاد به يك قدرت : خدا.اين حكايت را همه شنيده ايم كه آدم و حوا از مايا ( درخت وهم ) يا دانش نيك و بد خوردند.و به جاي يك قدرت : خدا، دو قدرت ديدند : خير و شر.از اين رو ، شر قانوني است كاذب كه انسان از طريق ((پسيكو سوما)) يا ((روح خفته)) براي خود آفريده است.روح خفته يعني اينكه روح انسان با اعتقادات

تبار(اعتقاد به گناه ، به بيماري و مرگ ...) به خوابي مصنوعي فرو رفته است. و اين خواب مصنوعي يعني انديشه نفساني يا فاني . از اين رو ،اوهام آدمي در امور او بازتابيده اند. در يكي از فصل هاي پيشين خوانديم كه روح آدمي ذهن نيمه هوشيار او است. و هر آنچه را كه عميقا احساس كند – خواه نيك و خواه بد- به دست آن غلام نيك امين بر صحنه ظاهر مي شود. و تن و امور انسان هر تصويري را كه در ذهن نيمه هوشيار او نقش شده باشد نمايان ميسازند.انسان بيمار بيماري را تصوير كرده است و انسان فقير ، تنگ دستي و انسان دولتمند ، ثروت را.مردم اغلب مي پرسند پس چرا كودك شيرخوار كه حتي به سني نرسيده كه بتواند مفهوم بيماري را در يابد، مرض را به سوي خود جذب مي كند؟پاسخ مي دهم كودك نسبت به انديشه هاي ديگران حساس پذيرست.و بيشتر اوقات ترس هاي والدينش را به نمايش در مي آورد.روزگاري شنيدم استادي در ماوراالطبيعه گفت : (( اگر خود اداره ذهن نيمه هوشيارتان را به عهده نگيريد ، كسي ديگر اين كار را برايتان به انجام خواهد رساند.)) مادران از ترس اينكه مبادا بچه هايشان بيمار شوند، مدام حواسشان در پي بروز علايم بيماري ها است.و با همين كار نا خواسته هر چه ناخوشي و بلا را به سوي فرزندانشان مي كشانند.روزي دوستي از خانمي پرسيد كه آيا دختر كوچكش سرخك گرفته ؟ خانم بي درنگ پاسخ داد : (نه هنوز!) مفهوم ضمني اين جواب اين است كه زن در انتظار بيماري است. و ازاين

رو ، زمينه را براي رويدادي فراهم مي كند كه نه براي خود مي خواهد و نه براي كودكش.هر چند انساني كه در انديشه درست ، تمركز و استقرار يافته است و دعاي خيرش بدرقه راه همه انسانها است. و از هيچ چيز نمي هراسدنميتواند زير تاثير يا نفوذ افكار منفي ديگران قرار بگيرد.او تنها مي تواند انديشه هاي نيكو را جذب كند. چون از خود او نيز جز انديشه نيك بر نمي خيزد.مقاومت يعني جهنم. چون انسان را به ( حال عذاب ) مي افكند.يك بار استادي در ماوراالطبيعه براي تسلط بر همه فوت و فن هاي بازي زندگي ، دستورالعملي شگفت به من داد كه عبارت بود از : منتها درجه عدم مقاومت و گفته اش را به اين شكل ادا كرد كه : (در زندگيم روزگاري بود كه كودكان را غسل تعميد مي دادم. و البته كودكان اسامي بسيار داشتند. اكنون ديگر كودكان را تعميد نمي دهند. رويدادها را تعميد مي دهند.اما به همه رويدادها يك نام بيشتر نمي دهند.اگر آنچه پيش روي دارند شكست باشد ، به نام پدر و پسر و روح القدس آن را موفقيت مي نامند.) در اين نگرش ، قانون عظيم تبديل را مي بينيم كه بر اصل عدم مقاومت مبتني است.يعني به يمن كلامي كه آن استاد بر زبان مي آورد هر شكست به موفقيت بدل مي شود.خانمي كه به پول نياز داشت و خانم معنوي وفور نعمت را نيز مي دانست ، مادام در روابط شغلي سر راه مردي قرار مي گرفت كه او را وا مي داشت تا خود را فقير احساس كند. مرد

يكريز از تنگ دستي و كمبود حرف ميزد و انديشه هاي زن رفته رفته به رنگ افكار فقيرانه او در مي آمد به همين دليل از اين مرد خوشش نمي آند و در دل ملامتش مي كرد، چون او را مسبب شكست خود مي دانست.زن مي دانست كه براي به نمايش در آوردن بركت و نعمت خود نخست بايد احساس كند كه آنچه را طلبيده پيشاپيش ستانده است ، زيرا تا خود را توانگر احساس نكني ، توانگريت به منصه ظهور نمي رسد.ناگهان روزي به دلش افتاد كه دارد در برابر اين وضع مقاومت مي كند و به جاي ديدن يك قدرت، دو قدرت مي بيند پس براي مرد بركت طلبيد. و نام اين موقعيت را ( موفقيت ) گذاشت و تاكيد كرد كه : ( چون جز خدا قدرت ديگري وجود ندارد ، اين مرد براي خير و صلاح و ثروت من بر سر راهم قرار گرفته است .)) ( يعني درست همان چيزي كه خلاف آن به نظر مي رسيد. ) چندي نگذشت كه از طريق همين مرد با زني آشنا شدم كه براي انجام خدمتي چندين هزار دلار به او داد. مرد نيز به شهري دور رفت به طرزي هماهنگ از زندگيش خارج شد. پياپي اين عبارت را تكرار كنيد : ( هر انساني حلقه اي است طلايي در زنجيره خير و صلاح من ) زيرا همه آدميان تجليات خدا هستند : و در انتظارند كه مالي بيافرينم تا آنها در طرح الهي زندگيم خدمتي بكنند. براي دشمن خود بركت بطلبيد تا اورا خلع سلاح كنيد . از اين طريق مهمات او

را از چنگش مي رباييد و تيرهاي او را به بركات بدل مي كنيد. اين قانون هم در مورد افراد صادق است و هم در مورد ملت ها. براي يكايك افراد ملتي بركت بطلبيد تا قدرت آزار رسانيدن را از آنها سلب كنيد. آدمي از طريق فهم معنويت مي تواند آرمان درست عدم مقاومت را در يابد. شاگردانم اغلب مي گويند : ( من نمي خواهم حصير زير پا باشم .) پاسخ مي دهم : ( اگر عدم مقاومت را با خردمندي به كار گيريد احدي نمي تواند شما را پايمال كند .) مثلا روزي بي صبرانه  در انتظار تماس تلفني مهمي بودم . با اين استدلال كه هر مكالمه تلفني ممكن است همزمان با تلفني باشد كه در انتظارش بودم . هر بار كه كسي از بيرون تلفن مي كرد مقاومت به خرج مي دادم و خود نيز به كسي تلفن نمي كردم.به جاي آنكه بگويم : ( آرمان هاي الهي هرگز باهم تلاقي نمي كنند و تماس تلفني من به موقع خود انجام خواهد گرفت . ) و به جاي اينكه كارم را به دست خرد لايتناهي بشپارم تا خود ترتيب كار را بدهد خودم شروع كردم به اداره امور – يعني جنگ را از آن خود دانستم نه از آن خدا – و عصبي و مضطرب بر جاي نشستم يك ساعتي تلفن زنگ نزد . تا اينكه چشمم به گوشي تلفن  افتاد و ديدم كه تمام آن مدت سر جايش نبوده و تلفن قطع شده است . با اضطراب و دلهره و اعتقادم به تداخل سبب انقطاع كامل تلفن شده بودم .

به محض اينكه دريافتم چه بلايي بر سرم آورده اند شروع كردم به تبرك وضعيت و آن را ( موفقيت ) خواندم  و تاكيد كردم كه : ( محال است تماسي را كه حق الهي من است از دست بدهم زيرا ( در حمايت رحمتم نه در لواي قانون . ) دوستي به نزديك ترين تلفن شتافت تا به شركت تلفن خبر دهد كه خط را وصل كنند . وارد يك خواربارفروشي شلوغ شد اما صاحب مغازه مشتري هايش را دست به سر كرد و خود انجام اين كار را به عهده گرفت.تلفنم بي درنگ وصل شد و پس از دو دقيقه تلفني بسيار مهم و تقريبا پس از يك ساعت تلفني كه منتظرش بودم به من شد.به محض آرام شدن دريا كشتي هاي انسان از راه مي رسند .مادام كه آدمي در برابر وضعيتي مقاومت كند آنرا به سوي خو د خواهد كشيد .اگربكوشد  از وضعي بگريزد همواره آن وضع را به همراه خواهد داشت . و به هر جا كه برود آن وضع او را دنبال خواهد كرد. روزي جمله بالا را به خانمي گفتم . در پاسخم گفت : ( واقعا كه همينطور است . من  در خانه خودمان ناراحت بودم از مادرم كه ايراد گير و سلطه طلب بود خوشم نمي آمد . از اين رو فرار را بر قرار ترجيح دادم و به خانه شوهر رفتم . اما در واقع  با مادر خودم ازدواج كردم چون شوهرم عينا مادرم است و سر سوزني باهم تفاوت ندارند پس دو باره با همان وضع روبرو شدم . ) پس مخاصمه را ترك

كن  پيش از اينكه به مجادله برسد . يعني مطمئن باش كه اوضاع مخالف خير است و تز آن آزرده نشو تا وزن و سنگيني خود را از دست بدهد . ( هيچ يك از اينها تكانم نمي دهد؟ اين از آن جملاتي است كه تكرارش نتايجي اعجاب انگيز دارد . هر وضعيت نا هماهنگ  نشانه هماهنگي نشانه ناهماهنگي دردرون خودادمي است>اگردرباطن انسان ذرهاي واكنش هيجاني نسبت به وضعيت ناهماهنگ وجود نداشته باشد.آن وضع براي ابد از سر راهش كنار مي رود.پس مي بينيم كه كار آدمي همواره با خويشتن است.مردم به من مي گويند:(شفاعتي بكن تا شوهرم يا برادرم عوض شود.)پاسخ مي دهم)نه شفاعتي مي كنم كه خودت عوض بشوي چون وقتي خودت عوض شوي .شوهر و برادرت هم عوض مي شود.)يكي از شاگردانم عادت داشت دروغگو بگويد.به او گفتم كه شيوه نادرستي است و سبب مي شود كه ديگران نيز به او دروغ بگويند.گفت:مانعي ندارد (مانعي ندارد .چون نمي توانم بدون دروغ گفتن سر كنم .)يك روز پاي تلفن با مردي صحبت مي كرد كه صميمانه به او دلبسته بود.رو به من كرد و گفت:(حرفهايش را باور نمي كنم.ميدانم كه به من دروغ مي گويد.)گفتم)خب.خودت هم دروغ مي گويي.پس ديگري هم بايد به تو دروغ بگويد . ومطمئنا اين شخص همان كسي هست خواهد بود كه مي خواهي از او راست بشنوي)چندي نگذشت كه ديگر بار او  را ديدم.گفت(دروغگويي ام شفا يافت)پرسيدم (چه چيز شفايت داد؟)گفت(با زني زندگي كردم كه بيش از خودم دروغ مي گفت)چه بسيار پيش آمده  كه آدمي  با ديدن معايب خودش در ديگران شفا يافته است.زندگي يك آينه است

و ما ديگران بازتاب چهره خودمان را مي بينيم.زندگي در گذشته .شيوه اي نادرست است .تخطي از قانون معنويت.عيسي مسيح گفت(اين لحظه .زمان مقبول است.امروز روز نجات است)(زن لوط به پشت خود نگريسته .ستوني از نمك گرديد)گذشته و آينده .سارقان زمان هستند.انسان بايد گذشته را متبرك كند.اما اگر اين گذشته .او را در اسارت نگاه مي دارد.آن را به فراموشي بسپارد آينده را نيز با اين اطمينان كه  براي شادمانيهاي بي پايان در آستين دارد بايد متبرك گرداند.اما كاملا در حال زندگي كند.زني با اين گلايه نزدم آمد كه براي خريد هداياي عيد پولي در بساط ندارد.گفت(پارسال .وضع خيلي فرق داشت.پول زيادي داشتم وهداياي گران قيمتي نيز دارم .اما امسال اصلا پول ندارم)گفتم(البته تا موقعي كه بنالي و در گذشته زندگي كني .محال است بتواني صاحب پول فراوان باشي.كاملا در حال به سر ببر وآماده شو تا هداياي عيد را بدهي .گودالهايت را حفر كن .پول هم به موقع خواهد آمد)هيجان زده گفت (فهميدم چه كنم.مقداري نوار رنگارنگ و كاغذ هديه مي خرم )پاسخ دادم:(همين كار را بكن .هدايا نيز خواهند آمد و روي كاغذ هديه ات خواهند نشست.)چون اين كار هم بي باكي مالي را نشان مي داد و هم ايمان به خدا را .البته ذهن استدلالي مي كفت (مبادا خرج كني.از كجا معلوم كه پول گير بياوري)زن نوارهاي رنگارنگ و كاغذهاي هديه را خريد و چند روز پيش از كريسمس .چندين صد دلاري به عنوان عيدي گرفت.خريدن نوارها و كاغذها در ذهن نيمه هشيار او اميد و انتظار آفريده بود و راه را براي ظهور پول گشوده بود.زن هم سر فرصت هر چه

هديه مي خواست خريد و بسته بندي كرد.انسان بايد رها در لحظه زندگي كند.(پس نيك به اين روز بنگر.چندين است درود سحرگاهان)آدمي بايد همواره از لحاظ معنوي هشيار باشد و در انتظار رهنمودهاي خويشتن تا هر فرصتي را كه پيش مي آيد در هوا بقاپد.يك روز مدام (در دلم ) واقعا مي گفتم:(جان لايتنهي نگذار چيزي از نظرم مخفي بماند يا غنيمتي را مفت ببازم ) همان روز عصر مطلبي مهم به من گفته شد .لازم ترين كار اين است كه روز خود را با كلام درست آغاز كنيم .مثلا روز خود را با اين عبارت آغاز كنيم:تو امروز خواهي پذيرفت.زيرا امروز روز تكميل و كمال است.و من براي روزي چنين عالي وتمام عيار. خدا را شكر مي كنم.امروز معجزه پس از معجزه خواهد آمد و شگفتيها لحظه اي باز نخواهد ايستاد.اين كار را به يك عادت تبديل كنيد تا شاهد بروز معجزه ها و شگفتيها در زندگي خود شويد.يك روز صبح كتابي برداشتم و صفحه اي را گشودم و چنين خواندم .(به آنچه  پيش روي تو است با اعجاب بنگر)احساس كردم كه بايد پيام آن روز باشد.پس بارها تكرارش كردم (به آنچه پيش روي تو است با اعجاب بنگر)نزديك ظهر پولي با رقم درشت كه به منظور معيني لازم داشتم به من داده شد.در يكي از فصلهاي بعد.آن عبارات تاكيدي را كه بيش از همه موثر يافته ام ارائه خواهم داد.هر چند هرگز نبايد  يك عبارت تاكيدي را به كار ببريم .مگر اينكه آن را از هر جهت مطابق ذوق و سليقه خود بيابيم .معمولا بايد در عبارات  تاكيدي تغييراتي پديد آورد تا با

سليقه هاي گوناگون جور درآيد.مثلا تكرار جمله زير براي افراد زيادي موفقيت آورده است.من كاري دارم عالي .به شيوه اي عالي .با خدمتي عالي براي پاداشي عالي.جمله نخست را به يكي از شاگردانم دادم و او خود .جمله دوم را اضافه كرد و سنگ تمام گذاشت.چون براي خدمت عالي هميشه بايد پاداشي عالي هم و جود داشته باشد.ضمنا  وزن وقافيه.بسيار آسان در ذهن نيمه هشيار نقش مي بندد بر آن  اثر مي كند.شاگردم همين طور كه اين سو ان سو مي رفت.با صداي بلند جمله بالا را به آواز مي خواند.چندي نيز نگذشت كه كاري پيدا كرد عالي .به شيوه اي عالي . با خدمتي عالي  براي پاداشي عالي .شاگردي ديگر كه مردي بازرگان بود همين عبارت را به كار برد.منتها به جاي كلمه كار از (داد وستد) استفاده كرد:من (داد وستدي)دارم عالي .به شيوه اي عالي با خدمتي عالي براي پاداشي عالي.با اينكه ماهها كار و بارش كساد بود.همان روز بعداز ظهر يك معادله چهل و يك هزار دلاري انجام داد.در انتخاب واژه هاي عبارات تاكيدي بايد دقت فراوان به خرج داد تا هيچ يك از جوانب امر ناديده گرفته نشود.خانمي را مي شناختم كه سخت به پول نياز داشت .دست به دعا برداشت و كاري طلبيد .كارهاي متعدد نيز يافت .اما در ازاي هيچ يك از آنها پولي نستاند.اما اكنون  مي داند كه بايد اين را نيز اضافه كند كه (با خدمتي عالي براي پاداش عالي)اين حق الهي آدمي است كه دارا باشد و بيش از مورد نياز خود داشته باشد.اين خواست خداست كه انبارهايش پر از غله باشد و جامش لبريز و

زندگي اش سرشار از نعمتهاي گوناگون.آنگاه كه انسان تصوير تنگدستي را از صفحه هوشياري خود بزدايد. فرمانرواي (عصر طلايي)خواهد بود و هر آرزوي درست دلش برآورده خواهد شد.عشقهر انساني با تشرف به آيين عشق به اين سياره پا مي نهد.(به شما حكمي تازه مي دهم كه به يكديگر محبت كنيد) آوس پنسكي در كتاب ترتيوم اورگانوم مي گويد (عشق پديداري است كيهاني كه عالم چهاربعدي يا (دنياي شگفتي ها)را برآدمي مي گشايد.عشق راستين از خويشتن فارغ است .و از هرچه ترس رها .بدون هيچ چشمداشت و اندكي توقع خود را بر محبوب فرو مي باراند.شادماني اش در بخشيدن است نه ستاندن .عشق يعني ظهور خدا.و نيرومندترين قدرت مغناطيسي موجود در عالم.عشق پاك فارغ از خويشتن –بي نياز از هرگونه طلب و انتظار-به ناچار هم جنس و هم سنگ خود را به سوي خود مي كشاند.هر چند كمتر كسي از عشق حقيقي بويي برده است.آدمي كه در مهر و محبت خود غاصب و خودخواه يا ترسو است قهرا آنچه را دوست مي دارد از دست مي دهد .حسد بزرگترين دشمن عشق است .چون تخيل از ديدن كشش محبوب به سوي ديگري سر به شورش بر مي دارد و اگر اين ترس ها خنثي نشوند بي ترديد به عينيت در مي ايند .مثلا زني پريشان نزد من آمد و گفت مردي كه دوستش مي داشت او را به خاطر زن ديگر رها كرده و گفته كه از ابتدا نيز قصد ازدواج با او را نداشته است.زن كه از شدت حسد و نفرت در حال انفجار بود گفت:از خدا مي خواهم كه او را به روز سياه بنشاند

و همين بلايي را كه او ير سرم آورد بر سر خودش بياورد آخر چطور توانست وقتي اينقدر دوستش داشتم تركم كند. گفتم : اما اينكه دوست داشتن نيست . اين نفرت است و افزودم :محال است آدمي بتواند چيزي را بدست آورد كه خود هرگز نبخشيده است عشقي در حد كمال ببخش تا عشقي در حد كمال  ببخش تا عشقي در حد كمال بستاني. از طريق اين مرد به كمال برسي.يعني عشقي كامل واعري از خودخواهي يا هرگونه انتظار نثارش كن .بدون ذره اي كينه يا ملامت.در هر كجا كه هست برايش بركت بطلب و بگذار كه دعاي خير خود بدرقه راه او باشد.)گفت:(تا ندانم كجا است دعاي خيرم بدرقه راهش نخواهد بود.)گفتم:(در هر حال اين عشق واقعي نيست.)و افزودم:(هرگاه عشقي كه از دل تو بر مي خيزد عشقي راستين باشد خواه از طريق اين مرد و خواه از طريق مردي همبايه ي او عشق راستين به تو باز خواهد گشت.چون اگر خدا اين مرد را براي تو نمي خواهد قاعدتا تو نيز نبايد او را بخواهي و از آنجا كه تو از خدا جدايي نابذيري بس از عشقي هم كه حق الهي توست جدايي نابذيري)چند ماهي گذشت اما هنوز دگرگوني چشمگيري حاصل نشده بود.هر چند زن بيوسته داشت با خود كار مي كرد گفتم:(هرگاه احساس كردي كه ديگر از ظلم او آزرده نيستي اونيز از ستم دست خواهد كشيد.چون تو با هيجان هايت آن را به سوي خود مي كشاني .)آن گاه برايش از يك گروه برادري در هند گفتم:كه هيچ گاه به يكديگر (صبح بخير)نمي گفتند و در عوض اين كلام را

به كار مي بردند :(درود بر الوهيت باطن تو.) آنها به الوهيت درون هر انسان و جانواران وحشي درود مي فرستادند و هيچ گاه آزاري به آنها نمي رسيد زيرا در هر موجود زنده اي تنها خدارا مي ديدند گفتم:(به الوهيتي كه درون اين مرد هست درود بفرست و بگو :من تنها ضمير الهي تو را مي بينم .همان طور كه خدا تو را مي بيند كامل و آفريده به سيما و شبيه او .)زن احساس كرد كه اندك اندك توازن خود را باز مي يابد و انزجارش را از دست مي دهد.(آن مرد كابيتان) بود و اين زن هميشه او را (كاب)مي ناميد.يك روز ناگهان گفت:(خدايا براي كاب در هر كجا كه هست بركت مي طلبم و دعاي خيرم بدرقه راه او است .)گفتم:(آهان حال تازه شد عشق حقيقي و هرگاه تو دايره اي كامل شدي و از هيچ وضعي نرنجيدي عشق او يا همبايه ي او را به سوي خود جذب خواهي كرد .)در اين هنگام به جاي ديگر نقل مكان كردم كه تلفن نداشت و از اين رو چند هفته اي با او در تماس نبودم تا اينكه يك روز صبح نامه اي از او رسيد كه در آن نوشته بود:(ما عروسي كرديم)در اولين فرصت به او تلفن كردم و بيش از هر چيز برسيدم:(بگو ببينم چطور شد؟)هيجان زده گفت :(به راستي كه يك معجزه بود .يك روز كه بيدار شدم احساس كردم كه همه ي رنج هايم تمام شده اند.همان روز عصر او را ديدم و از من خواست كه با او ازدواج كنم.يك هفته طول نكشيد كه با هم عروسي

كرديم و هرگز در عمرم مردي با اين همه ايثار نديدم .)از قديم گفته اند :نه هيچ انساني دشمن توست و نه هيچ انساني دوست توبلكه هر انسان معلم توستبس آدمي بايد غرور و تعصب را كنار بگذارد و انچه را هر انساني به ناچار بايد به او بياموزاند بياموزد تا هر چه زودتر درس هايش را فرا بگيرد و آزاد  ورها شود.محبوب اين زن  به او عشق فارغ از خويشتن را آموخت كه هر انساني دير يا زود-بايد بياموزد.رنج براي بيشرفت ادمي ضروري نيست.رنج.زاييده تخلف از قانون معنويت است.اما گويي تنها شماري اندك از مردمان مي توانند(روح خفته)خود را بي رنج برخيزانند.مردم معمولا به هنگامي خوشحالي خودخواه مي شوند و قانون كارما خود به خود به كار مي افتد .ادمي اغلب به علت ناسباسي و قدر نشناسي چيزي را از دست مي دهد و از فقدان آن رنج مي كشد.مثلا زني را مي شناختم كه همسري نازنين داشت .منتها تكيه كلامش اين بود كه(من كوچكترين اهميتي به زندگي زناشويي نمي دهم .البته شوهرم هيچ ايرادي ندارد.منتها خودم نسبت به مسئله ازدواج تعلق خاطر ندارم)آن زن دلبستگيهاي ديگري داشت و كمتر به ياد مي آورد كه همسري هم دارد.هرگاه كه او را مي ديد تازه به ياد مي آورد كه شوهري نيز وجود دارد.يك روز شوهرش به او گفت:كه عاشق زني شده است و او را ترك كرد. زن سرشار از نفرت و بريشاني نزد من است.گفتم:(اين دقيقا همان چيزي است كه با كلام خودت به زندگي ات فراخواندي.گفتي به زندگي زناشويي كوچكترين اهميتي نمي دهيم.خب .ذهن نيمه هشيارت هم به كار افتاد تا بي

شوهرت كند . ) گفت : ( بله همين طور است. مردم همان جيزيرا كه مي خواهند به دست مي آورند و تازه بعد ناراحت هم مي شوند . )البته مدتي نگذشت كه با وضعيت تازه خو گرفت وبه هماهنگي كامل رسيد و دريافت كه هر دوي آنها جدا ازهم خوشبخت ترند. هرگاه زني نسبت به همسرش بي تفاوت يا بهانه گير شود و ديگر نكوشد كه براي او سر چشمه الهام باشد طبيعتا دل شوهر براي هيجان روزهاي اول آشنايي مي طبد و بي قرار وناراضي مي شود. مردي بكر و تنگ دست و ترحم انگيز نزد من آمد . همسرش به ( علم اعداد )علاقه مند بود و از قرار معلوم گزارش ارقام در باره او چندان مطلوب از آن  در نيامده بود . چون مرد گفت : ( زنم مي گويد من هرگز به جايي نخواهم رسيد . آخر شماره من ((دو)) است . ) گفتم : ( من كاري به كار شماره تو ندارم . تو در ذهن الهي صورتي هستي در منتهاي كمال . ما آن فراواني و موقعيتي را خواهيم طلبيد كه آن خرد لا يتناهي بيشابيش برايتان مقدر كرده است .)چند هفته اي نگذشت كه صاحب شغل بسيار خوبي شد و يك يا دو سال بعد در مقام نويسنده اي برجسته به موفقيتي چشمگير رسيد . هيچ انساني تا عاشق كارش نباشد موفق نمي شود . تصويري كه نقاش  از روي عشق صرف ( به هنرش ) خلق مي كند.بزرگترين شاهكار او است. آثار هنرمدي كه براي امرار معاش كار مي كند همواره فراموش ميشود.اگر كسي يول را

حقير بشمارد هرگز نمي تواند آن را به سوي خود جذب كند .چه بسيارند مردماني كه با گفتن جملاتي از اين دست:(يول به چشم من بشيزي نمي ارزد و ثروتمندان رابهديده ي تحقير مي نگرد .)در فقر مانده اند .علت فقر بسياري از هنرمندان همين گرايش اهانت آميز آنها نسبت به يول است.چون اين گرايش آنها را از يول جدا نگه مي دارد .به ياد دارم كه با گوش خود شنيدم كه هنرمندي درباره هنرمندي ديگر گفت:(هنرمندان قابلي نيست .در بانك يول دارد.)البته كه اين گرايش ذهني آدمي را از رزق و روزي خود جدا مي كند.براي جذب كردن هرچيزي بايد با آن در هماهنگي كامل قرار گرفت.يول يعني ظهور خدا و رهايي از هرگونه نياز و تنگنا .هر  چند بايد هميشه ان را در جريان نگاه داشت و براي مصارف درست به كار برد زيرا احتكار و اندوختن از سر حرص واكنشي مهيب دارد .اما اين بدان معنا نيست كه ادمي نبايد صاحب چند خانه و سهام و موجودي و اوراق قرضه باشد زيرا (در خانه ي مرد عادل گنج عظيم است)تنها معنايش اين است كه اگر موقعيتي بيش آمد كه بايد يول خرج كرد حتي سرمايه ي اصلي را نيز نبايد احتكار كرد و اندوخت.چون وقتي انسان با رضامندي و بدون واهمه خرج مي كند راه را براي سرازير شدن يول بيشتر مي گشايد .زيرا خدا روزي رسانه خستگي نابذره ادمي است و بركات او تمام نشدني.گرايش معنوي نسبت به يول اين است كه خزانه دار كل با آن عظمت و جلال كبريايي كه در نمي ماند .!در فيلم(طمع)نمونه ي احتكار را مشاهده

مي كنيم زني در يك بخت ازمايي بنج هزار دلار برنده مي شود منتها به جاي اينكه آن را خرج كند احتكار مي كند و مي اندوزد.تا جايي كه حتي مي گذارد شوهرش از گرسنگي رنج بكشد بگذريم كه خود او نيز براي امرار معاش  زمين شويي مي كند.زن خود يول را دوست داشت و آن را مافوق همه چيز مي بنداشت .سرانجام نيز شبي به قتل رسيد و يولش ربوده شد.اين يكي ازنمونه هاي گويايي اين است كه (طمع ريشه همه بدي هاست .)يول به خودي خود نيكو است و سودمند منتهي اگر به مصارف زيان بخش برسد اندوخته و احتكار گردد يا از محبت مهم تر بنداشته شود با خود مرض و مصيبت و حتي نابودي خود را همراه مي آورد.رهرويي راه محبت باش كه اين همه براي شما مزيد خواهد شد زيرا خدا محبت است و روزي رسان اما به راه خود خواهي و طمع برو تا بركت و نعمت از كف تو بيرون رود.مثلا زني بسيار ثروتمند را مي شناختم كه همه ي درامدش را احتكار ميكرد به ندرت چيزي به كسي مي بخشيد اما مدام براي خود ميخريد و ميخريد و ميخريد.به گردنبند علاقه ي بسيار داشت يك بار دوستياز او برسيد:(چند تا گردنبند داري؟) زن باسخ داد:(شصت و هفت تا ) گردنبندها را مي خريد و به دقت انها را در دستمال كاغذي مي بيچيد و گوشه اي مي گذاشت حتي اگر از آنها استفاده ميكرد باز اشكالي نداشت اما او از (قانون مصرف)تخلف ميكرد .كمدهايش بر از لباسهايي بودند كه هرگز نمي بوشيد و جواهراتي كه رنگ روشنايي

به خود نديده بودند.آنقدر به مال دنيا چسبيد تا دست هايش از كار افتادند و فلج شدند چنان كه ديگر قادر نبود از امور خودش مراقبت كند و به ناچار ثروتش به ديگران سبرده شد تا اداره آن را به عهده بگيرند . بس آدمي با بي خبري از قانون سبب نابودي خود مي شود . همه امراض و دلتنگي ها زاييده تخلف ازقانون محبتند.بومرنگهاي نفرت و انزجار و انتقاد آدمي مالامال از بيماري و اندوه به سوي خود او بازمي گردند گويي عشق هنري است گم شده . هرچند انسان آگاه از قانون معنويت مي داند كه بايد اين هنر را بازيابد .زيرا ( اگر به زبانهاي مردم و فرشتگان سخن گويند و محبت نداشته باشندمثل نحاس  صدا دهنده وسنج فغان كننده شده اند )شاگردي داشتم كه براي زدودن نفرت از ذهنش ماه ها نزد من مي آمد تا اينكه به جايي رسيد كه تنها از يكزن منزجر بود .اما آن زن همچنان ذهن او را مشغول نگاه مي داشت . رفته رفته موزون وهماهمنگ شد تا يك روز تمامي نفرتش فروريخت . با چهره اي درخشان وارد اتاقم شد و هيجان زده گفت :( نمي توانيد تصوركنيد كه چه احساسي دارم . آن زن به من طعنه اي زد و من به جاي اينكه از كوره در بروم مهربان و بامحبت بودم او هم عذر خواست و راستش خيلي هم به نظرم دوست داشتني آمد.( هيچ كس نمي تواند بفهمد چه سبكي شگفتي احساس مي كند ! )محبت و خوش قلبي در كسب وكار نيز گران بها است . زني با شكايت از

رييس خود نزد من آمد و گفت : ( آن زن سرد و ايرادگير است ومن هم مي دانم كه ميل ندارد متصدي اين شغل باشم )گفتم : (به الوهيتي كه در درو ن اوست درود بفرست و دعاي خيرت را بدرقه راه او كن!)گفت : ( نمي توانم . آخر اين زن مثل سنگ خارا سخت است ) گفتم : ( داستان آن مجسمه ساز را نشنيده اي كه قطعه اي سنگ خارا خواست ؟ از او برسيدند كه سنگ خارا را براي چه ميخواهد ؟ و او باسخ داد كه : چون در اين سنگفرشته اي مخفي است و از آن سنگ خارا شاهكاري آفريد )زني گفت : ( باشد امتحانش مي كنم ) هفته بعد نزدم آمد و گفت : ( كاري را گفتي  كردم و حالا اين زن بسيار با من مهربان است . تازه با اتومبيلش مرا به جايي هم رساند)گاه مردم از خطايي كه شايد سالها بيش در حق كسي كرده اند افسوس مي خورند . اگر خطاي گذشته را نمي توان جبران كرد دست كم اثر آرا با مهرباني در حق كسي ديگر مي توان خنثي كرد . ليكن كاري مي كنم كه آنچه  را كه در عقب است فراموش كنم و به سوي آنچه در بيش است خويش را بكشانم .غصه و حسرت و ندامت ياخته هاي تن را باره باره و فضاي بيرامون آدمي را مسموم مي كنند . زني با حزني جانكاه به من گفت : ( علاجم كن تا شاد و زنده دل باشم . چون غم و اندوه چنان مرا نسبت به افراد

خانواده ام زود رنج مي كند كه مدام بر كارماي خود مي افزايد ) از من خواستند تا زني را شفا بخشم كه عزادار بود و در سوگ دخترش نشسته بود. من هم هر گونه اعتقاد به از دست دادن وجدايي را نفي كردم و به تاكيد گفتم كه خدا شادماني و عشق و آرامش اين زن است . زن بي درنگ توازن خود را بازيافت و توسط بسرش بيغام فرستاد كه از شفاي او دست بردارم چون آنقدر خوشبخت است كه شفا بخشيدن او ديگر جايز نيست . بس اين ( ذهن فاني  ) است كه دوست دارد به غم و غصه هايش بچسبد . زني را مي شناختم كه به مشكلاتش مي باليد . طبيعتا هميشه هم مشكل داشت تا درباره اش لاف  بزند و فخر بفروشد .قديمي ها مي گفتند مادري كه دل نگران فرزندش نباشد مادر نيست . اما اكنون مي دانيم كه ترس مادرانه مسئول چه بسيار ناخوشي ها و حوادثي است كه به سراغ بچه ها مي آيد .چون ترس با وضوحي هر چه تمام تر بيماري يا وضعيتيرا كه مادر از آن بيم دارد ترسيم مي كند.و اگر اين تصاوير خنثي نشود بي ترديد به عينيت در مي آيند . خوشا به حال مادري كه مي تواند صميمانه بگويد كه فرزندش  را به دست خدا مي سبارد و از اين رو يقين دارد كه فرزندش در بناه حمايت الهي است . مثلا زني ناگهان نيمه شب از خواب بريد و احساس كرد كه خطري بزرگ برادرش را تهديد مي كند . به جاي اينكه تسليم ترس شود شروع

كرد به تكرار عبارت حقيقت از اين قبيل كه : ( آدمي صورتي است كامل در ذهن الهي . و همواره در جاي درست خود قرار دارد . بس برادران در جايي است كه بايد باشد و از حمايت الهي برخوردار است . ) روز بعد دريافت كه برادرش در يك معدن در معرض خطر انفجار قرار گرفته بود اما توانسته بود به طرز معجزه آسا فرار كند . بس آدمي با انديشه حافظ برادر خويش است و هر انساني  بايد يقين داشته باشد كه آنچه دوست دارد در بناه خدا است . هيچ بدي بر تو واقع نخواهد شد و بلايي بر خيمه تو نخواهد رسيد .در محبت خوف نيست بلكه  محبت كامل خوف را كنار مي زند زيرا خوف عذاب دارد و كسي كه خوف دارد در محبت كامل نشده است . شهود يا هدايت درهمه راههاي خود اورا بشناس و او طريق هايت را راست خواهد گردانيد . براي انسان آگاه از نفوذ كلام كه رهنمودهاي شهودي خود را دنبال مي كند . انجام هيچ كاري چندان دشوار نيست . به يمن كلام نيروهاي غيبي را به كار وا ميدارد و تن خود را باز مي آفريند يا به امور خود صورتي تازه مي بخشد . از اين رو انتخاب كلمات درست اهميت حياتي دارد شاگرد بايد كلامي را كه مي خواهد به عرصه غيبي فرا افكند با دقتي هرچه تمام تر بر گزيند . او مي داند كه خدا روزي رسان او است . و برا ي هر تقاضا عرضه اي است و كلامي كه بر زبان مي آورد بسان كليدي

در اين خزانه غيبي را مي گشايد. بخواهيد كه به شما داده خواهد شد. بطلبيد كه خواهيد يافت .هرچند وظيفه آدمي است كه گام نخست را بر دارد  ( به خدا تقرب جويد تا به شما نزديك شود ) اغلب از من ميپرسند چگونه بايد به خواسته خود عينيت بخشيد ؟ باسخم اين است كه كلام لازم را بر زبان آوريد . و تا رهنمودي مشخص نستانده ايد كاري نكنيد . هدايت بطلبيد وبگوييد : (جان لايتناهي راه را نشانم بده اگر بايد كاري بكنم آن را بر من آشكار كن ) پاسخ نيز خواهد امد:از طريق شهود (گواهي دل ):اظهار نظري تصادفي از جانب كسي و يا عبارتي در كتابي و از راهي ديگر.گاه باسخ ها داراي دقتي تكان دهنده اند .مثلاا زني به پول زيادي نياز داشت .اين كلام را بر زبان اورد :(جان لايتناهي راه را براي رزق و روزي بي درنگ من بگشا !بگذار همه ي آنچه كه حق الهي من است هم اكنون به صورت بهمن هاي عظيم فراواني به من برسد.با رهنمودهاي مشخص هدايتم كن تا اگر بايد كاري انجام بدهم بدانم چه بايد بكنم .) كه به بي درنگ از خاطرش گذشت كه به دوستي كه در معنويت به او كمك كرده بود صد دلار بدهد.فكرش را با دوستش در ميان گذاشت اما او گفت:(صبر كن تا رهنمود ديگري نيز دريافت كني .)اما همان روز زني را ملاقات كرد كه به او گفت:(امروز به كسي يك دلار دادم اما نقش اين يك دلار در زندگي ام هم چون صد دلار در زندگي تو بود.)به راستي كه رهنمود خطا

نابذير بود بس بايد ان صد دلار را مي داد و به حق كه ان هديه سرمايه گذاري عظيمي بود چون چندي نگذشت كه به طرز معجزه آسا ثروتي كلان به كف اورد .بخشيدن راه ستاندن را مي گشايد.براي گشايش مالي بابخشيدن عشريه يا بخشيدن يك دهم درامد يك سنت قديمي است كه بي ترديد بر دارايي آدمي مي افزايد چه بسيار از دولتمندان اين سرزمين كساني بودند كه عشريه مي دادند .عشريه از ان سرمايه گذاري ها است كه موفقيت ان ردخور ندارد .اين يك دهم به پيش مي تازد و بر بركت و چندين برابر باز مي گردد.منتها هديه يا عشريه را بايد در كمال محبت و نهايت شادماني اهدا كرد زيرا (خدا بخشنده خوش را دوست مي دارد)صورت حساب ها را بايد با خوشي و رضاي خاطر پرداخت پول را بايد بي باكانه وبا دعاي خير و طلب بركت خرج كرد.اين گرايش ذهني است كه ادمي را سرور پول مي سازد وظيفه آدمي اطاعت است زيرا تنها در اين صورت است كه كلام ادمي مي تواند بي درنگ در بازي ذخاير عظيم ثروت را بر او بگشايدخود ادمي با رويا يا بينشي محدود رزق و روزي خود را محدود مي كند گاه شاگرد ثروتي عظيم را به چشم مي بيند منتهي مي ترسد عمل كند حال آنكه بينش وكنش بايد دست در دست يك ديگر به پيش تازند  مانند ان مرد كه پالتويي با آستر پوست براي خود خريد .زني نزدم امد تا (برايش شفاعت كنم كه )شغلي به دست اور. پس اين كلام را بر زبان اوردم:(جان لايتنهي راه شغل درست

را براي اين زن بگشا ! ) هرگز تنها ( يك شغل ) نخواهيد . شغل درست را بطلبيد آن مقامي كه پيشاپيش در ذهن الهي مقدر شده است چون اين تنها چيزي است كه رضايت خواهد بخشيد . سپس سپاسگزاردم كه زن پيشاپيش شغل مناسب خود را ستانده است وبي درنگ عينيت خواهد يافت اندكي نگذشت كه سه شغل به او پيش نهاد شد دو كار در نيويورك و يك كار در ( پالم پيج ) زن نمي دانست كدام يك را انتخاب كند گفتم : ( رهنمو دي مشخص بخواه ! هدايت بطلب ! ) تقريبا فرصتي نمانده بود و. او همچنان نا مصمم بود تا اينكه يك روز تلفن كرد و گفت : ( امروز صبح كه بيدار شدم بو ي بالم بيج به مشامم خورد ) او قبلا آنجا رفته بود و رايحه دل انگيز آن را مي شناخت . گفتم : ( اگر تو از اينجا مي تواني عطر فضاي بالم بيج را احساس كني بي ترديد همين رهنمود تو است او نيز بي درنگ همين شغل را انتخاب كرد و بسيار موفق نيز از آب در آمد . روزي داشتم از خياباني بايين مي رفتم كه نا گهان به دلم افتاد به يك نانوايي كه يكي دو چهارراه فاصله داشت سر بزنم . ذهن استدلالي شروع كرد به مقاومت و مجادله كه ( براي چه به آنجا بروي ؟ تو كه به چيزي احتياج نداري ؟ ) اما من آموخته بودم كه هرگز استدلال نكنم از اين رو به نانوايي رفتم و به همه چيز سرك كشيدم و واقعا

هم آنجا چيزي نبود كه لازم داشته باشم اما هنگام بازگشت به زني بر خوردم كه اين اواخر خيلي به يادش بودم و زن به كمكي نياز داشت كه از دست من ساخته بود . چه بسيار پيش مي آيد كه به سراغ چيزي مي رويم و چيزي ديگر را پيدا مي كنيم . شهود نيرويي است معنوي كه توجيه نمي كند تنها راه را نشان مي دهد معمولا شخص در خلال شفا و درمان رهنمود خود را مي ستانذ هر چند گاه الهامي كه به دل مي افتد يكسر نامربوط مي نمايد اما بر خي از رهنمودهاي خدا مرموز هستند. روزي در كلاس  دست به شفاعت گروهي زده بودم تا هر شاگردي رهنمود ويژه خود دريافت كند كلاس كه تمام شد زني نزدم آمد و گفت : ( وقتي شما سرگرم شفا و درمان بوديد به دلم افتاد كه اثاثيه ام را كه در يك انبار امانت گذاشته ام پس بگيرم و آپارتماني اجاره كنم ) زن به منظور باز يافتن تندرستي خود به كلاس آمده بود من نيز گفتم : ( بي ترديد اگر براي خود خانه و كاشانه تشكيل دهي بهبود خواهي يافت چون بيماري لخته شدن و تراكم خون تو ناشي از اين است كه اثاثيه ات را در يك جا جمع كرده اي انباشتگي باعث تراكم خون در بدن مي شود  قانون مصرف را زير پا گذاشته اي و اكنون جسم تو دارد تاوانش را پس مي دهد آنگاه شكر به جاي آوردم كه نظم الهي در ذهن و تن امورش استقرار يافته است . مردم حتي تصورش را هم

نمي توانند بكنند كه اعمالشان  بر تن آنها چه اثري مي گذارد هر مرضيعلتي ذهني دارد چه بسا آدمي با دريافت اين حقيقت كه تن او در ذهن الهي صورتي است در اوج كمال شفايي آني يابد اما اگر به تفكر منفي واحتكار و نفرت و ترس و ملامت ادامه دهد مرض با ز خواهد گشت.عيسي مسيح مي دانست كه هر مرض ناشي از گناه است وهمين ذليل بس از اينكه جزامي را شفا بخشيد به او اندرز داد كه برود و ديگر گناه نكند وگرنه بلايي بزرگتر بر سرش خواهد امد.بس روح (يا ذهن نيمه هشيار )آدمي براي شفاي دائم بايد از برف سفيدتر شود و استاد ماوراالطبيعه همواره ژرفاي مسئله را مي كاود تا به (علت ذهني مرض بي ببردعيسي مسيح گفت:(داوري مكنيد تا بر شما داوري نشود حكم مكنيد تا بر شما حكم نشود)چه بسيارند مردماني كه با ملامت ديگران بيماري و بدبختي را بهوسي خود كشانده اند.آنچه را كه آدمي در ديگران نكوهش مي كند در واقع به سوي خود جذب مي كند .مثلا دوستي خشمگين و بريشان نزدم آمد شوهرش او را به خاطر زني ديگر ترك كرده بود .دوستم مدام ا ن زن را ملامت مي كرد ومي گفت (آن زن مي دانست كه شوهرم همسر دارد بس نمي بايست به شوهرم روي خوشنشان مي داد)گفتم:(از ملامت ان زن دست بردار1اورا از صميم قلب عفو كن تا اين وضع خاتمه يابد .اگر نه خودت دچار همين وضعيت خواهي شد .)اما او گوشش بدهكار نبود و يك سال بعد به مردي دل باخت كه همسر داشت .انسان به هنگام انتقاديا

ملامت به سيم لخت برق دست مي يابد وهر لحظه ممكن است ضربه اي هولناك بر او وارد آيد .دو دلي مانعي است كه بر سر بسياري از راه ها مي ايستد.براي غلبه بر ان بارها اين عبارت را تكرار كنيد :(من همواره در برتو الهام مستقيم قرار دارم وبي درنگ تصميم درست مي گيرم)اين كلام بر ذهن نيمه هشياراثر مي گذارد و چندي نمي گذارد كه آدمي خود را بيدار و هشيار احساس مي كند و با عظم جذم گامههاي درست را بر مي دارد اما چشم داشت هدايت از عرصه  رواني را مخرب يافته ام .زيرا عرصه ذهن هاي بي شمار است نه آن (ذهن يكتا)اگر ذهن خود را بر ذهنيت بگشايد هدف نيروهاي مخرب قرار مي گيرد زيرا عرصه رواني حاصلانديشه فاني ادمي و(حيطه اضداد )است .از اين رو چه بسا پيامي خوب يا پيامي بعد دريافت كند .علم اعدا د و احكام نجوم و طالع بيني آدمي را هم چنان در عرصه ذهني(فاني)نگاه مي دارد .زيرا تنها با راه و روش كارمايي سر و كار دارد .منردي را مي شناسم كه به حكم طالع نجومي خود بايد سالها بيش مرده باشد اما هنوز زنده و رهبر يكي از بزرگترين نهضت هاي است كه در اين سرزمين براي اعتلاي انسانيت مي كوشد.براي خنثي كردن بيشگويي شر بايد ذهني بسيار نيرومند داشت شاگرد بايد به تاكيد ندا در دهد كه :(هر بيشگويي كاذب ناپديد مي گرديد هر مشيتي كه پدر در آسمان مقدر نكرده باشد از هم مي پاشد و به فنا مي انجامد و ارمان الهي هم اكنون انجام خواهد پذيرفت )اما

اگر پيامي نيكو فرا رسد  كه مژده سعادت يا ثروت دهد بايد به ان چنگ انداخت و چشم به راهش ماند  زيرا كه به حكم قانون انتظار دير يا زود عينيت خواهد يافت.ادمي بايد مشتاقانه تسليم اراده خدا باشد و صميمانه اراده كند كه اراده او را به جا اورد.
اين خواست خداست كه ارزوي درست دل هر انساني را برآورد .(ترسان مباشيد اي گله ي كوچك كه خواست پدر شما است كه ملكوت را به شما عطا فرمايد) و اراده ادمي بايد به كار افتد تا لحظه اي از هدف خود چشم بر ندارد.بسر گمشده گفت:(من بر خاسته به نزد پدر خود مي روم)همانا به ياري اراده بايد از شر تفكر فاني رها شد.انسان عادي ترس  را برايمان ترجيح مي دهد پس ايمان حاصل اراده است.زماني كه معنويت در آدمي بيدار مي شود .در مي يابد كه هر ناهماهنگي بروني نشانه ناهماهنگي ذهني است.حتي اگر بلغزد يا به زمين بيفتد .پي مي برد كه هشياري اومي لغزد يا مي افتد.روزي يكي از شاگردانم در حال گذر از خيابان در خود كسي را ملامت مي كرد و به مرد ي گفت:(واقعا كه آن زن ناخوشايندترين موجود دنيا است)درست در همين وقت سه پسر پيشاهنگ او راهل دادند و به زمين افتاد بي درنگ موضوع را دريافت و پسرهاي پيشاهنگ را سرزنش نكرد .تنها قانون بخشايش را فراخواند و الوهيت درون آن زن درود فرستاد.خوشا به حال كسي كه حكمت را بيابد .زيرا كه طريقهاي او طريقهاي شادماني است..و همه راههاي او سلامتي.زماني كه آدمي خواسته خود را از ذات كل طلبيد بايد هرگونه شگفتي آماده باشد

.زيرا چه بسا وقتي كه همه چيز به خير و خوشي پيش مي رود .چنين به نظر برسد  كه به خطا مي رود.مثلا زني گفته شده بود كه در ذهن الهي از دست دادن وجود ندارد .پس نمي تواند چيزي را كه از آن او است از دست بدهد. و هر چيزي كه گم بشود خود يا همسنگ آن را باز خواهد ستاند.اين زن چند سال بيش دو هزار دلار از دست داده بود.اين پول را به خويشاوندي قرض داده بود .خويشاوندي نيز بي آنكه اين موضوع را در وصيت نامه اش ذكر كند مرده بود.خشمگين ومنزجر بود چون نه پول را دريافت كرده بود و نه براي اثبات اين قضيه مدركي در دست داشت.بر ان شد كه هرگونه خسارت را نفي كند و دو هزار دلار را از خزانه كل بازستاند.بايد كارش را با عفو بخشايش خويشاوندش آغاز مي كرد زيرا نفرت و عدم بخشايش درهاي اين خزانه ي شگفت انگيز را مي بندد.از اين رو اين عبارت را تكرار كرد :( من از دست دادن را نفي مي كنم چون در ذهن الهي خسارت وجود ندارد بس محال است كه من دو هزار دلاري را كه حق الهي من است از دست بدهم اگر دري بسته شود خدا دري ديگر مي گشايد )او در آپارتماني زندگي مي كرد كه به معرض فروش گذاشته شده بود اين جمله هم در اجاره نامه قيد شده بود كه اگر خانه به فروش برسد مستاجران بايد ظرف 90 روز ان را تخليه كنند.اما صاحب خانه ناگهان اجاره نامه را فسخ كرد و اجاره ي منزل را بالا

برد باز هم بي عدالتي بر سر راهش قرار گرفته بود اما اين بار ابدا ناراحت نشد براي صاحب خانه بركت طلبيد و تاكيد كرد كه :( بالا رفتن اجاره منزل نشان مي دهد كه من نيز به همين اندازه پولدارتر خواهم شد چون خدا روزي رسان من است .)اجاره نامه جديد براي اجاره بهاي افزايش يافته تهيه شد اما به خواست خدا اشتباهي بيش امد كه جمله ي مربوط به 90 روز از قلم افتاد.چندي نگذشت كه صاحب خانه موقعيتي براي فروش ساختمان به دست آورد .منتهي چون در اجاره نامه جديد نوشته نشده بود كه مستاجران بايد ظرف 90 روز آپارتمان را تخليه كنند مي توانستند يك سال ديگر در آن بمانند از طرف بنگاه معاملات ملكي به آنها بيشنهاد شد كه به هر مستاجري كه خانه را تخليه كند دويست دلار بدهند .بعضي از خانواده ها تخليه كرئند اما سه خانواده از جمله همين خانواده انجا ماندند .يكي دو ماهي نگذشته بود كه دوباره سر وكله ي صاحب بنگاه بيدا شد و از زن سوال كرد :( اگر هزار و پانصد دلار بگيري اجاره نامه ات را فسخ مي كني ؟) اين فكر مثل برق از سرش گذشت كه :(آن دو هزار دلار قرار است اينجا جبران شود ) اما به ياد آورد كه به ساير دوستان مقيم ساختمان گفته بود كه اگر دوباره درباره تخليه حرفي بزنند همه با هم اقدام خواهيم كرد و دوباره رهنمودش اين بود كه با ان ها نيز مشورت كند .آنها به او گفتند:( خب اگر صاحب بنگاه هزار و پانصد دلار به تو بيشنهاد كرده

حتما دو هزا ر دلار را هم خواهد داد .) از اين رو زن براي تخليه خانه يك چك دو هزار دلاري گرفت به راستي كه معجزه اين قانون اعجاب انگيز بود . و آن جا بي عدالتي مي نمود تنها وسيله اي بود براي به عينيت درآمدن خواسته او و اين اثبات واين حقيقت كه خسارت و از دست دادن وجود ندارد .هر گاه آدمي در جايگاه معنوي خود باايستد تمامي حق خود را از اين خزانه عظيم نعمت مي ستاند .من سالياني را كه ملخ ها خورده اند به تو باز خواهم گرداند.ملخ ها يعني ترديد ها و ترس ها و نفرت ها و حسرت هاي تفكر فاني .تنها راه زني كه دار و ندار آدمي  را به يغما مي برد انديشه هاي منفي خود اوست .زيرا هيچ كس جز خود آدمي چيزي به خود نمي دهد و هيچ كس جز خود آدمي چيزي را از خود دريغ نمي  دارد.آدمي اين جا است تا خود اثبات خدا باشد و شاهد حقيقت باشد و آدمي تنها زماني مي تواند آيت وجود خدا باشد كه از تنگدستي  توانگري بيافريند و از بي عدالتي بي عدالت.خداوند مي گويد مرا اين چنين آزمايش كنيد كه آيا روزن هاي آسمان را براي شما نگشوده ام و چنان بركتي بر شما نريخته ام كه گنجايش ان نيست.قانون كارما و قانون بخشايش آدمي تنها آنچه را كه مي دهد باز مي ستاند و بازي زندگي بازي بازي بومرنگهاست. و بندار و كردار و گفتار انسان دير يا زود با دقتي حيرت انگيز به خود او باز مي گردد . اين

قانون كارماست و كارما كه واژه اي است سانسكريت يعني ( بازگشت ) آنچه آدمي بكارد همان را درو خواهد كرد . دوستي حكايت خود را برايم بازگو كرد كه كاركرد اين قانون را نشان مي دهد . دوستم گفت : ( همه كارماهاي من با عمه ام ارتباط بيدا مي كند هرچه به او  بگويم كسي ديگر عينا همان را به من مي گويد  وقتي درخانه هستم معمولا خيلي زود از كوره در مي روم يك روز كه داشتيم غذا مي خورديم عمه ام شروع كرد با صحبت با من و من همگفتم : ( حرف نباشد مي خواهم در آرامش غذا بخورم ! ) روز بعد با زني نهار مي خوردم كه خيلي ميل داشتم روي او اثر بگذارم . داشتم با شور و شوق صحبت مي كردم كه گفت : ( حرف نباشد مي خواهم در آرامش غذا بخورم ! ) چون هشياري دوستم در سطحي بالاست كارماي او بسيار زودتر از كسي باز مي گردد كه در عرصه ي ذهن قرار دارد .هراندازه دانش آدمي بيشتر باشد مسئوليت او افزون تر است و اگر آن كس كه از قانون معنويت با خبر است يه آن عمل نكند به عذابي اليم گرفتار خواهد آمد. (( ترس از خداوند ( قانون ) ابتداي حكمت است )) اگر به جاي كلمه (( خداوند )) كلمه(( قانون )) را بگذاريم مفهوم بسياري از آيات كتاب مقدس روشن  تر خواهد شد.

كالينز در كتاب از خوب به عالي به دو پيام وسوسه انگيز اشاره مي كند:اينكه افراد معمولي هم مي توانند به سطح مديريت عالي دست يابند و كساني كه اصول اين كتاب را به  كار ببرند، خواهند توانست موسساتي عالي و موفق را پديد آورند."وال استريت ژورنالكتابي كه مديران بايد براي خواندنش بشتابند.يو اس اِي تودِيفهرست مطالب1-    خوب دشمن عالي است2-    رهبري سطح پنجم3-    ابتدافرد.. بعد هدف4-    رويارويي با حقايق نا خوشايند(و يقين به موفقيت)5-    مفهوم خارپشتي(سادگي در محدوده سه محور)6-    فرهنگ مبتني بر نظم گرايي7-    شتاب دهنده تكنولوژي8-    چرخه رشد و چرخه نابودي9-    از مرحله خوب به عالي تا ماندگاري" دنيا هم به آدمهاي بدبين نياز داره هم به آدمهاي خوشبين،آدمهاي خوشبين هواپيما مي سازند و آدمهاي بدبين چتر نجات "1-    خوب دشمن عالي استآنچه مرگ را تا اين حد دشوار مي سازد كنجكاوي ارضا نشده است. (برلي مارك هامغرب با شب)1-1. خوب ماندن سد راه تعالي است. و اين يكي از مهمترين دلايلي است كه موجب مي شود سازمانها يا افراد،به ندرت از خوب به عالي برسند.ما معمولا در هر سطحي از جامعه،سازمان زندگي و... تنها براي رسيدن به سطح خوب تلاش كرده ايم و زماني كه به آن رسيديم به همان قانع شده و همانجا توقف كرده و هيچ تلاشي براي بهتربودن يا به نوعي عالي شدن نكرده ايم.  ما معمولا مدارس خيلي خوبي نداريم ، زيرا به مدارس خوب اكتفا مي كنيم.برخي از موسسات هرگز به درجه عالي نميرسند زيرا بسياري از آنها به خوب بودن قانع اند واين... مشكل اساسي آنهاست.-چگونه يك شركت خوب مي تواند به يك شركت عالي

تبديل شود؟؟؟2-1. كنجكاوي جسورانهجيم كالينز: براي من هيچ چيز هيجان انگيزترازاين نيست كه سوالي انتخاب كنم كهجواب آن را نمي دانم و سپس به منظور يافتن پاسخ دست به تحقيقبزنم.3-1. فرايند تحقيقي به سرپرستي جيم كالينز در 4 مرحله انجام شد:1-3-1. تحقيق: در حالي كه ذهنم درگير اين سوال بود به گرداوري يك گروه تحقيقاتي متشكل از بيست و يك نفر پرداختم.اولين كار اينگروه پيدا كردن شركت هايي بود كه الگوي رهسپاري تعالي را نشانمي دادند.شركتهايي كه طي مدت 15 سال داراي سودهاي سهام مركب،در حدعادي بازار يا پايين تر بودند اما در يك مرحله خاص به طور ناگهانيجهش كرده و در طي 15 سال بعد ميزان سودهاي سهام مركب آنهاحداقل به 3 برابر رسيده بود. شركتهاي رهسپار تعالينام موسسه    نتايج حاصل از نقطه جهش تا 15 سال پس از آن    سال جهش تا 15 سال بعدابوت    3.98 برابر نرخ بازار بورس    1974-1989سير كويت سيتي    18.50 برابر نرخ بازار بورس    1982-1997فاني مي    7.56 برابر نرخ بازار بورس    1984-1999ژيلت    7.39 برابر نرخ بازار بورس    1980-1995كيمبرلي كلارك    3.42 برابر نرخ بازار بورس    1972-1987كروگر    4.17 برابر نرخ بازار بورس    1973-1988نوكور    5.16 برابر نرخ بازار بورس    1975-1990فيليپ موريس    7.06 برابر نرخ بازار بورس    1964-1979پيتني بوز    7.16 برابر نرخ بازار بورس    1973-1988والگرينز    7.34 برابر نرخ بازار بورس    1975-1990ولز فارگو    3.99 برابر نرخ بازار بورس    1983-1998نكته: ما مقدار 15 سال را قرار داديم تا شركت هايي كه ناگهاني يا به طور شانسي به كسب موفقيت م رسيدند را حذف كنيم. ما 3 برابربازار را انتخاب كرديم زيرا از عملكرد شركت هايي كه عمدتا به شركت هاي عالي معروف بودند فراتر ميرفت.

به عنوان  نمونه:(كوكاكولا- اينتل- موتورول-جي اي) كه اينها از شركت هاي ممتاز سالهاي 1985 تا 2000 بودند كه فقط 2.5 برابر بيشتر از بورس سهام سود داشتند.2-3-1. مقايسه: درمقابل شركتهاي رهسپار تعالي دو دسته از شركتهاي هم ترازانتخاب شدند.سري اول: شركت هايي كاملا مسطح(فرصت ها و منابع يكساني داشتند اما جهشي از خوب به عالي نداشتند)سري دوم:شركت هاي هم تراز بي ثبات(تغييرات كوتاه مدت به سوي تعالي داشتند ولي در حفظ آن موفق نبودند) تمام گروه هاي مورد مطالعهشركت هاي رهسپار تعالي    شركت هاي هم ترازابوت    آپچانسير كويت سيتي    سيلوفاني مي    گريت وسترنژيلت    وارنر-لامبرتكيمبرلي كلارك    اسكات پيپركروگر    آ اند پنوكور    بتلهم استيلفيليپ موريس    آر.جي رينولدزپيتني بوز    درسوگرافوالگرينز    اكردولز فارگو    بانك آمريكاشركتهاي هم تراز نا پايداربارافرز      كرايسلر     هريس     هاسبرو      رابرميد        تلدين3-3-1. درون جعبه سياه:توجه خود را به تحليل عميق هر كدام از 28 شركت بالا در طول 50 سالمعطوف كرديم. تماممطالب از قبيل: خط مشي،تكنولوژي و مديريت بررسي شد. مابر آن شديم تا تلاش تحقيقاتي خود را همچون نگاه كردن به درون يك جعبه سياه فرض كنيم.(رسيدن به پاسخ در هر مرحله مانند چراغي بود كه درون جعبه سياه را براي ما روشن مي كرد.) دستاوردهاي عالي        دستاوردهاي خوب4-3-1. از بي نظمي تا مفهوم:يك فرايند فعل و انفعالي كه با جابجا كردن ايده ها،بسط دادن و مقايسهآنها با دادهها،تجديد نظر كردن در مورد آنها،ساختن يك چهارچوب تازه وسپس ترديد در درستي آنها به واسطه يافتن شواهد جديد و آنگاه بازسازي دوباره آنها صورت پذيرفت. وسرانجام چهارچوبي كه از آن به عنوان چرخه رشد ميتوان نام برد به وجود آمد كه داراي يك فرايند سه مرحله اي:افراد

منضبط،افكار منضبط،و عملكرد منضبط بوده،ودر هر يك از اين مراحل دو مفهوم مهم نهفته كه به عنوان قوانين ثابت فرايند رهسپارتعالي به اين موضوع مي پردازدكه چگونه در خصوصنتايج عالي هر تعريفي را كه به بهترين شكل با سازمان انطباق دارد در نظر بگيريم. 2-    رهبري سطح پنجمشما مي توانيد در زندگي از عهده هر كاري برآييد،به شرط آن كه برايتان فرقي نكند، آن كار به چه كسي نسبت داده مي شود.هري اس.ترومان در تحقيقاتي كه انجام گرفت مشخص شد شركت هاي رهسپار تعالي طي سالهاي جهش تحت مديريت سطح پنجم يعني بالاترين سطح در سلسله مراتب مديريتي،كه در رأس ديگران است،بوده اند.1-2. رهبران سطح پنجم داراي چه خصوصياتي هستند؟در مقايسه با مديران همتراز، رهبران سطح پنجم علاوه بر دارا بودنتمام خصوصيات مديرانچهار رده پايين تر از خود، افرادي متواضع، ساكت، موقر و حتي كم رو هستند، و تركيبيمتناقض از تواضعانساني و جسارت حرفه اي را در كار خود دارند . آنها به طرزيباورنكردنيجاه طلبند، اما اين جاه طلبي در وهلة اول و قبل از هرچيز، برايسازمان است نه برايخودشان. و به دور از خودخواهي و غرور به هدفي بزرگتريعني ساختن يك شركت عاليمي انديشند.او مي خواهد شركت حتي در نسل بعداز خود موفق تر باشد . بدين لحاظمديرانِ پس از خود را به گونه اي انتخاب مي كند كه به هدف ياد شده نزديك شود. رهبران سطحپنجم به هنگام كسب موفقيت با ذكر عامل شانس، آن را بهعوامل بيروني و غير از خودنسبت داده و به هنگام شرايط نامطلوب، به آينه مي نگرد و مسئوليت را به عهده مي گيرد.در حالي كه در بيش

از سه چهارم شركت هاي همتراز، رهبرانخودمحورِ سطح چهارم، كسي رابرمي گزينند كه شكست بخورد يا عملكرد ضعيفي داشته باشد، و تنها به موفقيت خود مي انديشند.مديران سطح پنجم داراي نوعي تواضع قابل احترام بوده و كم تر خود را مطرح ميكنند .به ظاهر فردي عادي و بدون هياهو كه نتايج فوق العادهاي به دست مي آورد.آنها داراي اراده كاري تزلزل ناپذير بوده و با تلاشي پيگير و خستگي ناپذير سعي در كسب نتايج با ثبات دارندو هرآنچه براي به اوج رساندن سازمان لازم باشد، انجام داده و در اين راه مهم نيست كهتصميمات تا چه حد حساس يا دشوار هستند . آنها به تبعيض به سودخويشاوندباورنداشته و تصدي امور را به بهترين كساني كه مي شناسند،مي سپارند و ارتباطخانوادگي ياطول دوره تصدي متضمن واگذاري تصدي پستي حساس براي آنها نيست.2-2. آيا مي شود به رهبري سطح پنجم رسيد؟فرضية جيم كالينز:افراد به دو گروه تقسيم م ي شوند:عده اي بالقوه تواناييتبديل شدن به رهبري سطح پنجم ر ا دارند و عدهاي داراي اين توانايي هستند.رهبرانسطح پنجم بالقوه در جامعه وجود دارند . بسياري از افراد پيرامون ما ظرفيت تبديل شدن بهرهبري سطح پنجم را دارند، فقط كافي است بدانيم چه چيزي را جستجو كنيم و توجهداشته باشيم كه بسياري مردم تا سطح پنجم قابليت رشد را دارند.خصوصيات سطح پنجمشما را قادر مي كند ساير يافته ها را به كاربنديد و ساير يافته هاي اين پژوهش به شما كمكمي كند به سطح پنجم برسيد.3-2. ابعاد دوگانة رهبري سطح پنجمرهبران سطح پنجم يك موضوع تحقيق دوگانه هستند:فروتن وبا اراده، متواضع و شجاع.اراده حرفه اي    تواضع فردي دستاوردهاي

بي نظيري كسب مي كند،عاملي مؤثر در تحول خوب به عالي است. اراده اي راسخ براي انجام هر كاري دارد كهبهدستاوردهاي عالي و ماندگار منجر شود، هرقدر هم كه دشوار باشد. به مقداري كم تر از ايجاد شركتي بزرگ وپايدار قانع نمي شود.مسئوليت نتايج نامطلوب را خود به عهدهمي گيرد و هرگز افراد، عوامل بيروني يابدشانسي را مقصر نمي شمارد.    تواضعي دوستانه دارد، از تمجيد و تحسين مردماحتراز مي كند و هرگز خودستايي نمي آند.همراه با سكوت، و اراده اي آرام عمل مي آند و اصولاً به معيارهاي مؤثر تكيه مي كند، نه اقتدار تأثيرگذارفردي.جاه طلبي را براي شركت مي خواهد نه براي خودش،جانشيناني برمي گزيند كه درنسل بعدي شركت را حتي به سطح بالاتري از موفقيت و رشد برسانند.پيوسته موفقيت شركت را به افراد ديگر،عوامل بيروني و يا خوش شانسي نسبت مي دهد.3-اول فرد....  بعد هدفلحظاتي فرا مي رسد كه ديگر نمي توان در انتظار كسي ماند در اين هنگام، يا جايگاه خود راحفظ كرده ايد و يا از آنبركنار شده ايد.           كن كي سينكاتي كه در اين فصل اهميت دارد و به آن مي پردازيم اين است كه1)    ابتدا فرد شايسته را به سازمان بياوريم وبهد هدف خود را تعيين كنيم.2)    ميزان دقت ئپو سختگير بودن در انتخاب افراد است كه تأثير به سزايي دررستندن شركت به نقطه اوج دارد.1-3. رهبران رهسپار تعالي در راستاي رسيدن به سه حقيقت حركت مي كنند:1-    قبل از انتخاب هدف به فكرانتخاب افراد مناسب مي باشند.2-    قبل از انجام هر حركتي استخدام افراد شايسته3-    اطلاع از اين كه استخدام افراد نالايق حتي در يك مسير درست،مانع رسيدن

به يك سازمان بزرگ ميشود.اگر ما در ابتدا هدف را انتخاب كنيم و به واسطه هدف افراد را وارد سازمان كنيم.با تغيير هدف مطمئناً دچار مشكل خواهيم شد.ولي اگر از همان ابتدا افرادي برتر و شايسته را انتخاب كنيم و بنا بر ويژگي هاي ساير كاركنان سازمان به سازمان ملحق شوند ديگر در هنگام تغيير با مشكل روبرو نخاهيم شد.بايد افراد شايسته را استخدام كنيم زيرا ديگر مسئله انگيزه و اداره كردن آنها حل مي شود زيرا آنها به واسطه انگيزه هاي دروني خود به حركت در مي آيند.اگر افراد نالايق را استخدام كنيم، حتي در صورتي كه مسير درست را پيدا كنيم، باز همنخواهيم توانست به سازماني عظيم تبديل شويم برخلاف شركت هاي رهسپار تعالي، شركت هاي همتراز اغلب ازروش “نابغه ايباهزارمشاور” پيروي مي كنند. يك مدير نابغه هدف را مشخص مي كند و بدون ايجاد گروه هايمديريتي بزرگ، صرفاً با گروهي ازمشاوران توانا به سوي تحقق اهداف حركت مي كند. وچنانچه سازماننابغه را از دست بدهد، روش حركتي شركت با شكست روبه روخواهد شدو حركت رو به اوج آن متوقف مي شود.فرق شركتهاي رهسپار تعالي و شركتهاي همترازگروه مديريت + مدير سطح پنجم = (شركتهاي رهسپار تعالي)رهبر سطح پنجم:ابتدا فرد:ابتدا افراد مناسب را استخدام كنيد،بعد يك گروه برتر مديريتي تشكيل دهيد.بعد هدف:وقتي افراد مناسب را انتخاب كرديد،بهترين مسير را براي رسيدن به اوج انتخاب كنيد. يك نابغه باهزار مباشر =(شركتهاي همتراز)رهبر سطح چهارم:ابتدا هدف:ديدگاهي براي تعيين مقصد،انتخاب مسيري براي حركت به سمت آن.بعد فرد:استخدام گروهي از مباشران توانا براي نيل به آن مقصد.    شركت هاي رهسپار تعالي معتقدند در جهش خوب به عالي،

انسان مهمترين سرمايهنيست بلكه انسان هايلايقمهم ترين دارايي و سرمايه هستند. در تشخيص افراد لايق به صفات شخصيتي ،اخلاقي بيشتر اهميت مي دهند تانسبت به مهارت و تخصص.زيرا معتقدند دانش و مهارت را مي توان آموخت ولي جنبه هايي مثل شخصيت ، وجدان كاري و... ريشه در سرشت آدمي دارد.    رهبران مؤسسات رهسپار تعالي در تصميمات مربوط به نيروي انساني سختگير هستند،اما انسان ظالمي نيستند.سختگير بودن يعني استفاده از معيارهاي دقيق و به طورپيوسته در هر زمان، در تمام سطوح به خصوص در بخش مديريت .سختگير بودن نه ظالمبودن به معناي آن است كه شايسته ترين افراد نبايد در جايگاه خود نگراني داشته باشند وبايد بتوانند به طور كامل روي كار خود متمركز شوند و با حفظ اين رويكرد، آنان بيكارسازي وتجديدسازمان را به عنوان استراتژي اوليه براي توسعة امور در نظر نمي گيرند. در حالي كهدر شركت هاي همتراز در حد بسيار وسيعي از بيكارسازي استفاده ميشود.2-3. شركت هاي رهسپار تعالي در خصوص سختگير بودن خود نسبت به نيروي انساني، ازسه قانون كاربردي پيروي مي كنند:1-    زماني كه مردد هستيد، استخدام نكنيد . به بررسي ادامه دهيد.2-    وقتي متوجه مي شويدكه لازم است افرادسازمان راتغييردهيد، اقدام كنيد.3-    مسئوليت بزرگ ترين فرصت ها را به بهترين نيروهاي خود بدهيد نهبزرگ ترين مشكلات را.نتيجه:وقتي تصميم مي گيريد از شر مشكلات خلاص شويد، طوري عمل نكنيد كهبهترين افراد خود را از دست بدهيد.4-    رويارويي با حقايق نا خوشاينددر باب رهبري مردم، اشتباهي بدتر از اين نيست كه به اميدهاي واهي  تكيه كنيم و خيلي زود از ميان برويم.وينستون چرچيل،كتاب پايه نابوديتحقيقات نشان مي دهدكه اتخاذ تصميمات درست

و اجراي آنها به طورمستمر، منجر بهنتايج پيشرفت مي شود. در شركت هاي رهسپار تعالي، تصميمات مناسب و درست خيليبيشتر از تصميمات نادرست بوده.دونوع طرز فكر قانونمند و مشخص در اتخاذ تصميمات درست در شركت هايرهسپار تعاليمورد استفاده قرار مي گيرد:    آنان اين عملكرد را از طريق رويارويي باحقايق ناخوشايند بهاجرا مي رسانند.    آنها يك چارچوب ساده، امابسيار خردمندانه را مرجع تمام تصميمات خود قرار مي دهند.شركت هاي رهسپار تعالي سعي ميكردند با ايجادفضايي كه در آن كارمندان فرصت زيادي براي ابراز عقيده داشتند، با حقايقناخوشايند روبهرو شوند.1-4. ايجاد فضايي كه در آن حقايق شنيده شود، از چهار ركن اساسي تبعيت مي كند:1- مقدم شمردن سؤالات نه پاسخ : يعني سؤالاتي كه باعث كشف حقيقت شود، بدون بارسرزنش و در برداشتن تواضع براي درك حقيقتي كه شما هنوز در موردش اطلاعات كافينداريد. تا بتوانيد پاسخ آن را بدهيد و سرانجام پرسيدنسؤالاتي است كه شما را بهبهترين ديدگاه ممكن هدايت كند.2- بهره جستن از بحث و گفتگو به جاي زورگويي و اجبار : اتخاذ بحث هاي داغ، برخوردسالم، گفتگوهاي پرشور، به گونه ايكه به افراد اجازه دهد هرچه مي خواهند بگويند وبعد به تصميمي كه گرفته مي شود تن دردهند، از خصوصيات افرادي بود كه در جستجويبهترين پاسخ بودند.3- هدايت نقد و ارزيا بي موفق دقيق، بدون سرزنش:اگر افراد شايسته اي در سازمانداشته باشيم، هرگز لازم نيست كه فردي را مقصر كنيم، بلكه بايد درصدد درك و يادگيريباشيد.4- ايجاد مكانيسم هاي “پرچم قرمز ”: اين روش ابزار مفيد و سودمندي را در اختيار مديرانيكه به سطح پنجم نرسيده اند قرار مي دهد، تا بتوانند اطلاعات خود

را به اطلاعات غيرقابلاغماض تبديل كنند و فضايي را ايجاد كنند كه درآن حقايق شنيده شود . اين در حالياست كه رهبران پيشرفتة سطح پنجم بدان نيازي ندارند.2-4. اعتقاد تزلزلناپذير در ميان حقايق ناخوشايند:شركت هاي رهسپار تعالي همچون سازمان هاي همتراز، با ناملايمات وبدبياري هايي روبه روبوده اند، ولي در رويارويي با حقايق ناخوشايند، دچار نوعي شعف مي شوند كه باعثمي شود هرگز تسليم نشوند و از مقاومت دست برنمي دارند، حتي اگر مدت زيادي طولبكشند.آنها از نوعي راهكار روانشناختي مهم، تحت عنوان “تناقض استوك ديل ” برايرساندن شركت از مرحلة خوب به عالي بهره ميجويند.تناقض استوك ديليقين داشته باشيد كه به رغم وجود مشكلات، سرانجام موفق خواهيد شد.    و در عين حالبا بدترين و ناخوشايندترين واقعيات زندگي، هر قدر هم طاقت فرسا، روبه رو شويد.رهبران شركت هاي رو به تعالي با روبه رو شدن با حقايق، نيازي به صرف زمان و انرژيبراي ايجاد انگيزه در نيروهاي خود ندارند بلكه مي دانند يكي از مهم ترين عواملي كه انگيزه افراد شايسته آنها را از بين مي برد، اين است كه چشم خود را به روي حقايق ناخوشايندببندند.5-    مفهوم خارپشتي( سادگي در چارچوب سه محور)خودت را بشناس.نوشته افلاطون1-5. مفهوم :مفهوم خارپشتي درك اين نكته است كه در كدام زمينه مي توانيدبهترين عملكرد را داشته باشيد.مفهوم خارپشتي، مفهوم ساده و شفاف ناشي از درك عميق فصل مشترك سه محورفكري زير است:2-5. برخوردار شدن از دريافت خارپشتيشركت هاي رهسپار تعالي هميشه نظم لازم براي ماندن در سه محورفكري ذكر شده رارعايت كرده اند.اساس اين ديدگاه انتخاب افراد مناسبي است كه به طورجدي درموردمسائل بتوانندبحث وگفتگو كنند.با ايجاد يك

هيئت مشاوره مي توانيم مطابق مفهوم خارپشتي خودعمل كنيم وبا تعداد دفعاتي كه دريك مدت زماني معين، اين دوره كامل را مرورمي كنيم،مي توانيم به فرايند درك خارپشتي سرعت بخشيم.بايد در نظر داشته باشيم كه به طورمتوسط ٤ سال طول مي كشد تا شركت هاي رهسپار تعالي به نوع درك خارپشتي دستيابند. و هميشه به نسبت شركت هاي همتراز وقت بيشتري را به تصميم گيري استراتژيكاختصاص مي دهند3-5. ويژگي هاي هيئت مشاوره:ويژگي هاي هيئت مشاوره١. هيئتي كه بتواند هنگام مواجهه با ساز مان با موضوعات مهم به عنوان ابزاري براي شناخت موقعيت عمل كند.٢. اين هيئت توسط مديران سازمان تشكيل شده و مورد استفاده قرار مي گيرد و به طوردائم، پنج تا دوازده نفر در آن حضور دارند.٣. هر يك از اعضاي اين هيئت قادر به مباحثه و گفتگو به منظور شناخت واقعيت هستند، مشروط براين كه اين توانايي ناشي از نياز خودخواهانه فرد براي رسيدن به يك هدف يا حفظ علايق كوته بينانه نباشد.٤. هر يك از اعضا بدون استثنا به اعضاي ديگر احترام مي گذارد.٥. اعضاي هيئت مشاوره داراي طيفي از ديدگاه ها هستند، اما هر يك از آنها نسبت به بخش خاصي از سازمان يا محيطي كه در آن فعاليت مي كنند، دانش عميق تري دارند.٦. هيئت مشاوره متشكل از اعضاي اصلي گروه مديريت است، اما محدود به گروه مديريت نيست. همين طور هر مديري نمي تواند به طور اتوماتيك يكي از اعضا باشد.7.هيئت مشاوره يك گروه دائمي ست نه كميته اي براي مواردخاص كه براي يك پروژه خاص گردكوري شده باشد.٨. هيئت مشاوره جلسات دوره اي برگزار مي كند، مثلاً يك

بار در هفته يا سه ماه يك بار.٩. اين هيئت به دنبال اتفاق نظر نيست، آما اينكه مي داند تصميمات توافقي اغلب با تصميمات هوشمندانه مغايرت دارند . لذا، مسئوليت تصميم نهايي به عهده رهبر گروه مديريت است.١٠ . اين هيئت يك گروه غير رسمي است كه نام آن در هيچ يك از مدارك رسمي شركت قيد نمي شود.١١ . اين هيئت مي تواند عناوين مختلفي داشته باشد، كه معمولاً ضرري براي شركت ندارند. در شركت هاي رهسپار تعالي اين هيئت ها عناوين مفيدي دارند از جمله،كميتة افزايش سود درازمدت، كميتة توليدات شركتي، گروه تفكر استراتژيك و انجمن مديران.6-    يك فرهنگ مبتني بر نظمآزادي فقط بخشي از يك داستان و نيمي از حقيقت است.... به همين دليل است كه منتوصيه مي كنم در مقابل مجسمه آزادي در ساحل شرقي، يك مجسمه مسئوليت هم در ساحلغربي نصب شود.ويكتور اي فرانكلكتاب“انسان در جست و جوي معنا“    بهترين پاسخ به سؤال “رهسپاري تعالي ” در نظم نهفته است .    ازفرهنگ مبتني بر نظم و وجدان كارآفريني در كنار يكديگر نيروييجادويي به دست مي آيد كه شما را به سمتعملكرد بهتر و نتايج پايدارسوق مي دهد.1-6. فرهنگ مبتني بر نظم مستلزم نوعي دوگانگي است .1-    از سوييمستلزم افرادي است كه به سيستم منسجم پايبند هستند، 2-    از سوي ديگر، در چارچوباين سيستم به افراد آزادي ومسئوليت داده مي شود .در شركت هاي رهسپار تعالي    برنامه ريزي با ارزشمندتر از خود برنامه است    فرهنگي ماندگارمبتني برنظم را بنامي كنند، در حالي كه شركت هاي همتراز شخصاًبا اتكا به اهرم زور و مستبدانه، خواستاربرقراري نظم هستند.    هرقدر يك سازمان نظم بيشتري

براي ماندن در سه محورفكري(پايبندي به مفهومخارپشتي) داشته باشد، به همان نسبت از موقعيت هاي مطلوب بيشتري براي رشدبرخوردار خواهد بود .2-6. فهرستي از كارهايي كه نبايد انجام دهيم    آيا فهرستي براي ”كارهايي كه بايد انجام دهيد“ داريد؟    آيا فهرستي هم از“كارهايي كه نبايد انجام دهيد“ داريد؟در شركت هاي رهسپار تعالي پيش از فهرست “كارهايي كه بايد انجام دهند ”، از فهرستكارهايي كه نبايد انجام دهند بهره مي گيريم . آنها با روشي بسيار منظم انواع امور غيراساسي و بي اهميت را از برنامة كاري خود حذف ميكنند.  براي آنها داشتن يك دريافتخارپشتي، يعني انتخاب درست يك زمينه مطابق با محو ر خارپشتي و بعد سرمايه گذاريكامل در آن زمينه . آنها همچنين اعتقاد دارند اگر همه چيز بر سر جاي خود باشد، “درستفرض كردن ” خيلي سخت نيست . و بودجه بندي در اين شركت ها يعني تصميم گيري درزمينه هايي كه با مفهوم خارپشتي انطباق دارد و بايد بودجه كامل به آن اختصاص يابد.7-    شتاب دهنده هاي تكنولوژياغلب انسان ها مردن را به فكر كردن ترجيح مي دهند.اما هستندبسياري كه  فكر ميكنند.برتراند راسلنگرش شركت هاي رهسپار تعالي در خصوص تكنولوژي، تغييراتآنونحوه استفاده وبه كارگيري آن كاملاً مغايرشركت هاي همتراز خوداست.سازمانهاي رهسپار تعالي در به كارگيري تكنولوژي هايي كه به دقتانتخاب مي شوند پيشرو هستند.    آيا اين تكنولوژي با مفهوم خارپشتي هماهنگي مستقيم دارد؟براي شركت هاي رهسپار تعالي تنها تكنولوژي هايي اهميت دارد كه با مفهوم خارپشتي سازگار باشد.به محض اينكه متوجه بشوند نوعي ازتكنولوژي با چارچوب فكري آنها هماهنگ است، در به كارگيري آن پيشگام شده اند وپيشرفت كرده اند . و در

صورتي كه هماهنگي اي مشاهده نكنند، درحد لزوم از آن بهرهنگرفته اند و يا به طور كلي از آن چشم پوشي كرده اند. بدين لحاظ تغييرات و رشد تكنولوژيآنان را دچار ترس از عقب ماندن نمي كند و آنان را در دام تكنولوژي نمي اندازد. اين در حالياست كه در شركت هاي متوسط، به واسطه ترس از عقب ماندن از ديگران، برانگيخته شدهو تكنولوژي خود را كوركورانه انتخاب م يكنند.در نهايت تكنولوژي هرقدر جالب باشد، نمي تواند به خودي خود انگيزه اي براي تغييرمرحله خوب به عالي را ايجاد كند يا شما را به سطح پنجم برساند، افراد نالايق را به افراديشايسته تبديل كند، حقايق نامطلوب را به كسي القا كند، پايداري تزلزل ناپذير را به وجودآورد، جايگزين درك عميق سه محوري فكري و تبديل آن به يك مفهوم ساده خارپشتي شودو يا فرهنگ نظم به وجود آورد.8-    چرخه رشد و چرخه نابوديتحول يعني، حركت دادن چرخ .ايگور استراوينسكي1-8. چرخة رشد:    فرايندرهسپاري به تعالي نتيجه يك عملكرد تدريجي است نه يك حركت ناگهاني.فرايند رهسپاري به تعالي يك موقعيت ناگهاني نيست، ولي از ديدناظران بيروني، بسيار چشمگير و ناگهاني است و شامل پيشرفت هاي تقريباً تحول آميزاست. اما از ديدگاه افراد درون سازماني بيشتر شبيه فرايند توسعه تدريجي است .هرگز يكعملكرد مجزا، برنامه اي بزرگ، ابتكاري عالي يا يك اقدام انتقالي يا لحظه اي معجزه آساييدر كار نبوده، بلكه تحولات تابع يك الگوي قابل پيش بيني بر آماده سازي و پيشرفت بودهاست.    به كاربردن دوعامل بردباري ونظم ازروش تكامل تدريجي تا پيشرفت.شركت هاي رهسپار تعالي به رغم رويارويي با برخي از شرايط دشوار اينروش را دنبال

م يكنند و به واسطه دو عامل بردباري و نظم از روش تكامل تدريجي تاپيشرفت پيروي مي كنند.    شركت هاي رهسپار تعالي مايل نبودند از همان ابتدا اهداف بزرگ خود را به عموم اعلام كنند.چرخه ي رشد به جاي شما حرف ميزند، لازم نيست از همانابتدا اهداف بزرگ خود را بازگو كنيد. (تأثير چرخه رشد)آنها معتقدندمردم با ديدن شتاب چرخه رشد و با ديدن مرحله به مرحله موفقيت هاي آنها نه در غالبكلمات، بلكه بنا به شواهد عيني، به آنها اطمينان خواهند كرد . بدين لحاظ هيچ نيرويي راصرف جلب مشاركت و برانگيختن مردم نمي كنند و ايمان دارند بسياري از مشكلات مربوطبه تعهد، جلب مشاركت، ايجاد انگيزه و تغيير، تحت شرايط مطلوب خودبه خود برطرفمي شوند و اصولاً همكاري در پي نتايج حاصل مي شود نه از راهي ديگر . مفهوم چرخه رشد2-8. چرخه نابودي:در مقابل شركت هاي رهسپار تعالي، شركت هاي همترازالگوي بسيار متفاوتي را به شكل چرخه نابودي دنبال مي كنند. آنها اغلب برنامه هايجديدي را درپيش مي گرفتند و با هياهو و جار وجنجال زياد سعي داشتند تا در بين مردمايجاد انگيزه كنند و بدون گذران مرحله رشد تدريجي، مستقيماً وارد مرحله پيشرفتمي شدند. آنها با اتخاذ يك برنامه بزرگو يا يك نوآوري موفق در برهه اي خاص از تاريخ،سعي داشتند به نقطهپيشرفت برسند و بعد از مواجهه بادستاوردهاي ناموفق و در نتيجهتغيير مسيرهاي فراوان، انجام خريدهاي نادرست و انتخاب مديراني كه عملكرد مديرانقبلاز خود را خنثي مي كردندومسير رشد را تغيير مي دادند در نهايت از حفظ يك مسير روشنو ثابت ناكام ميماندند.3-8. شركت ها از كجا بدانند در جهت

چرخه رشد در حركتند يا در جهت چرخه نابوديمشخصة شركت هايي كه در حال رشد هستند (شركت هاي رهسپار تعالي)    مشخصة شركت هايي كه در حال نابودي هستند (شركت هاي همتراز) سعي دارند با رشد تدريجي به پيشرفت نايل شوند.با مجموع هاي از اقدامات و تلا شها به پيشرفت دست مي يابند و چرخه رشد را بي وقفه مي گردانند و آن را همچون يك فرايند تدريجي تلقي مي كنند.    سعي دارند بدون طي كردن مراحل تدريجي، يكراست به سمت پيشرفت حركت كنند. برنامه هاي بزرگي را اجرا مي كنند، تلاش مي كنند تا تغييرات اساسي، تحولات چشمگير و تجديد سازمان هاي بي سابقه انجام دهند، هميشه در انتظار يك لحظة معجزه آسا يا يك منجي جديد هستند.با واقعيت هاي ناخوشايند روبه رو مي شوند تا به روشني ببينند كه چه قدم هايي را بايد براي شتاب بردارند.    خواسته هاي زودگذر دارند و به جاي روبه رو شدن با واقعيات ناخوشايند، سازمان را با آشفتگي و جار و جنجال اداره مي كنند.از انسجام فكري و يك مفهوم خارپشتي روشن برخوردارند و با عزمي ثابت در راستاي همين چارچوب فكري حركت مي كنند.     ناسازگاري شديدي در سازمان به چشم مي خورد، مدام به سمت هدف هاي زودگذر منحرف مي شوند و كاملاً خارج از محورهاي فكري خود حركت مي كنند.از الگوي افراد منضبط (ابتدا فردا( افكار منضبط و عملكرد منضبط پيروي مي كنند.    بي مقدمه دست به عمل مي زنند، بدون تفكر منضبط و بدون اينكه در وهله اول افراد شايسته را انتخاب كنند.پس از دستيابي به پيشرفت، چنانچه بخواهند از روش خريد شركتها استفاده كنند،

سعي مي كنند با خريدن شركت هاي بزرگ، بر شتاب خود بيفزايند.    در واكنش به تغييرات تكنولوژيكي دچار ترس و دلهره مي شوند كه مبادا از آنها عقب بمانند.براي جلب مشاركت مردم تلاش چنداني نمي كنند، شتاب حركت آنها خودبه خود انگيزة مشاركت را در مردم ايجاد مي كند.    قبل از رسيدن به نقطه پيشرفت، در تلاشي مذبوحانه، مي خواهند با خريد شركت هاي ديگر، به حركت خود شتاب دهند.اجازه مي دهند تا دستاوردهايشان به جاي آنها سخن بگويند    به شدت تقلا م ي كنند تا مردم را به مشاركت ترغيب نمايند و آنها را مجذوب ديدگاه هاي جديد خود كنند.به مرور زمان به انسجام مي رسند، نسل هاي جديد عملكرد نسل پيشين را ادامه مي دهند، چرخه رشد آنها پيوست سرعت فزاينده اي مي گيرد.    براي جبران دستاوردهاي مأيوس كننده، آينده را واگذار مي كنند. به مرورزمان ناهماهنگي سازمان هويدا مي شود، هر مدير جديد يك خط مشي كاملاً جديد را درپيش مي گيرد، چرخه حركت متوقف مي شود و چرخه نابودي از نو آغاز مي گردد.9-    از رهسپاري به تعالي تا پايداريكار بزرگترين جذابيت زندگي است.پابلو پيكاسورهسپاري به تعالي نه پي آيندي براي روند پايداري بلكه، مرحلة ماقبل آن است.    نخستين مديران شركت هاي عالي و پايدار از چارچوب رهسپاري به تعالي پيروي كرده اند، تا به عنوان كارفرما، شركت نوپاي خود را به سمتپيشرفت حركت دهند و مديرانعامل سعي داشتند كه شركت هايي كه ازقبلتأسيس شده، از وضعيت خوب به عاليبرسانند.     براي گذر از شركتي با نتايج عالي و پايدار بهشركتي بزرگ و پايدار در سطحي نمونه، بايد ارزش ها و

اهداف اصلي خود را كه فراتر ازكسبسود هستند، با خط سير اصلي خود همگام سازيد.    ارزش نهادي براي رسيدن به سطح عالي و پايدار حائزاهميت است، ولي هيچگونه ارزش نهادي و مشخصي براي تبديل شدن شرت هايبزرگ وپايدار وجود ندارد .    نكتة مهم و اساسي ايناست كه شما از ارزش هاي نهادي برخوردار باشيد و بدانيد آنها چه هستند و به طور آشكارآنها را در سازمان خوداعمال كرده و در طول زمان حفظ نماييد .     شركت هاي بزرگ و پايدار استراتژي هاي كاري و نحوه عملكردهايخود را به طور پيوسته با دنياي در حال تغيير وفق مي دهند. 1-9. چهار ايده اصلي دربرگيرنده مرحله پايداري هستند كه هركدام به واسطه يافته هايرهسپار تعالي توانمندشدهاند:1-    سيستم منسجم به جاي ساختار متزلزل : سازماني كه با مديران مختلفدر دوره هايمختلف بتواند پايداريخود راحفظ كند.2-    نبوغ دوگانگيحرآت با حداآثر توان به سمت دو هدف به طور همزمان.3-    طرز فكر نهاديالقا آردن ارزش ها و نهادي به عنوان اصلي براي تصميم گيري وتأثيرگذاري براي افرادسازمان طي يك مدت طولاني.4-    حفظ تفكر اصلي در عين حركت به سمت پيشرفت به عنوان يك نقطة ثابت به هنگامهرگونه تغيير عملكرديا خط مشي، و تعيين اهداف بزرگ و مخاطره آميز و جسورانههمگام با تفكر پايه و عينيت بخشيدن به آنها.2-9. توجه به چند نكته مهم    بايد تفاوت بين يك هدفبزرگ و مخاطره آميز منفي و يكهدف بزرگ مخاطره آميز مثبت مشخص گردد.    پاسخبه اين سؤال كه چرا عالي باشيم بيان گردد.تركيب سه محور فكري و هدفبزرگ به تنهايي نمي تواند موجبعالي بودن و پايداري سازمان باشد . رسيدن به شركتيبزرگ و پايا

زمانياتفاق مي افتد كه مفاهيم رهسپازي به تعالي و مفاهيم پايداري بهصورتيدرهم آميخته شده و به طور مداوم و به مرور زمان مورد استفادهقرارگيرد. وهرگاهدر انجام اين ايده هاي مهم سستي كنيم، به گونه اي اجتناب ناپذير به سمت متوسط شدنپسروي مي كنيد. 3-9. چرا عالي بودن؟بايد به خاطر بسپاريم عالي شدن به مراتب آسان تراز خوب و عالي بودن است . بايد دريافت كه مقدار كاري كه انجام مي دهيم به بهترين صورتبا نوعي از اتلاف انرژي روبه رو بوده در صورتي كه اگر روش كاري خود را با به كارگيريمفاهيم ذكر شده توأم ساخته و كارهاي غير وابسته به اين اصول را حذف كنيم، به نتايجبهتر و درنتيجه زندگي بهتر دست پيدا مي كنيم. با قاطعيت مي توان بيان داشت طي كردنمسيري كه خوب را بهعالي تبديل مي كند (با توجه به مفاهيم بيان شده ) به هيچ وجهدشوارتر و طاقت فرساتر از حركت در مسير متوسط نيست.اين فرايندمستلزم صرفانرژياست، ليكن با آغاز شتاب حركت، بيش از اينكه انرژي خارج كند،انرژي را به منبعبازمي گرداند و فرايندي لذت بخش دارد.پس چرا عالي را هدف خود قرار ندهيم، در حالي كهحركت در حد وسط نه تنها مأيو س كننده است، بلكه انرژي زيادي را به طور مداوم به خوداختصاص مي دهد. از سوي ديگر، در مرحله عالي بودن مادر جستجوي كار با معنيهستيم.نتيجه:    كساني كه به اصول و مفاهيم ششگانه اشاره شده پايبندند، حتي در دورانتحولات و دگرگوني ها توازن خود را حفظ كرده و نيروي حركتي را پديد مي آورند كه به نيرويپيشرفت بدل مي شود.سخن پاياني:به كارگيري مفاهيم رهسپاري تعالي و پايداري

نه تنها .كار بلكهزندگي شما را به سمت عالي شدن سوق مي دهد و آنها را پرمعناتر مي سازد، و اينزماني تحقق مي يابد .ه تمام تكه هاي اين مفاهيم كاربردي به هم پيوندبخورد.

آنچه زنان و مردان نمي دانند

؟

نويسنده : آلن وباربارا پيز

در تمام جوامع ، مردان و زنان از ديدگاه ها ، رفتارها ، باورها و حركات شريك زندگي خود گله مندند. زنان هميشه از مردان به دليل بي احساس بودن ، بي توجهي به حرف هاي آنان ، بي اعتنا بودن و خونسرديشان انتقاد كرده اند . آنان معتقدند مردان عشق و عاطفه ي زنانه را درك نمي كنند و بيشتر خواهان رابطه ي جنسي هستند تا عشق.مشخصات كتاب :نام كتاب : آنچه زنان و مردان نمي دانند؟(حقايقي درباره برقراري ارتباط با جنس مخالف)نويسنده : آلن وباربارا پيز مترجم : زهرا افتخاري تعداد صفحه:342نشر: نسل نو انديش (11 ارديبهشت، 1384) شابك: 964-412-020-5قطع كتاب: وزيريوزن: 850 گرمفصل اولدر تمام جوامع ، مردان و زنان از ديدگاه ها ، رفتارها ، باورها و حركات شريك زندگي خود گله مندند.زنان هميشه از مردان به دليل بي احساس بودن ، بي توجهي به حرف هاي آنان ، بي اعتنا بودن و خونسرديشان انتقاد كرده اند . آنان معتقدند مردان عشق و عاطفه ي زنانه را درك نمي كنند و بيشتر خواهان رابطه ي جنسي هستند تا عشق .مردان و زنان با هم متفاوت اند و به گونه اي متفاوت تكامل يافته اند. بعد از گذشت قرن ها ، ساختار مغز مرد و زن تحت تغييراتي مستمر قرار گرفت و اكنون ، ما مي دانيم كه كاركرد مغزي اين دو جنس متفاوت

است. به طور ميانگين مردان 7% بلندتر و 8% تنومندتر از زنان اند. هدف نويسندگان كتاب كمك به خوانندگان براي بهبود رابطه با جنس مخالف است . اين كتاب براساس واقعيات و حقايق و باتوجه به رفتار انسان هاي واقعي ، پژوهش هاي علمي ، وقايع روزمره و مكالمات ضبط شده نوشته شده است. از غارنشيني تا امروزمرد هر روز شجاعانه به دنياي پر از خطر و دشمن بيرون پا مي گذاشت تا شكار كند و غذاي زن و فرزندش را فراهم سازد. نقش و وظايف زن نيز كاملاً روشن و مشخص بود. همه چيز خيلي ساده بود . مرد شكار مي كرد و زن از آشيانه دفاع مي كرد. مردان به هيچ وجه تنبل ناميده نمي شدند و زنان نيز خود را ستمديده و مظلوم قلمداد نمي كردند.اكنون اين سنت ها كاملاً دگرگون شده اند . پدران و مادران نمي دانند چگونه به فرزندان خود كمك كنند. ميزان طلاق در ميان زوج هاي جوان به حدود 50% رسيده كه با در نظر گرفتن روابط همجنس گرايان اين آمار به 70% مي رسد . در آغاز قرن بيست و يكم ، ما نيازمنديم براي كشف راه هاي شاد و خوشبخت زيستن قوانين تازه اي بياموزيم.ما هنوز حيوان هستيماغلب آدم ها به سختي زير بار اين مي روند كه نوعي حيوان هستند. آنان از پذيرش اين واقعيت كه 96% آنچه در بدن شان وجود دارد در بدن يك خوك يا اسب نيز يافت مي شود يا اينكه DNA ما انسان ها به ميزان 5/97% مشابه DNA يك گوريل و به ميزان 4/98% مشابه DNA يك شامپانزه

است ، امتناع مي ورزند. تنها تفاوت ما با ديگر حيوانات ، توانايي ما در تفكر و برنامه ريزي براي آينده است.فصل دومپروفسور روبن گور ، عصب - روانشناس دانشگاه پنسيلوانيا از اسكن مغزي براي نشان دادن وضعيت مغز مرد هنگام استراحت استفاده كرده است . در اين وضعيت دست كم 70% فعاليت هاي مغز مرد متوقف است. اما همين آزمايش در مورد زنان نشان مي دهد حتي هنگام استراحت 90% مغز آنان در حال فعاليت است.ساختمان چشم ها زن در مقام مدافع آشيانه ، به او امكان مي دهد محدوده اي دست كم 45 درجه اي را در چپ ، راست ، بالا و پايين سرش ببيند. دامنه ي ديد مؤثر بسياري از زنان حتي بيش از 180 درجه است.مردان مي توانند به وضوح روبروي خود را ببينند. در اين حالت ، چشمان شان مانند يك دوربين دوچشمي عمل مي كند.اگر زنان بدانند دامنه ي ديد مردان محدودتر است نسبت به همسر خود تفاهم بيشتري نشان مي دهند و مرتب با او بحث نمي كنند. از سوي ديگر ،وقتي زن به مرد مي گويد : «فلان چيز  توي كمده » مرد مي تواند صددرصد به صحت گفته ي او اطمينان كند و در كمد به دنبال شي ء مورد نياز خود بگردد.اغلب زنان با مشاهده ي تصوير سمت چپ ، چهره ي پيرزني را مي بينند كه غبغب خود را در يقه ي كت پوست اش فرو برده اما اغلب مردان نيمرخ چپ زني جوان را مي بينند كه به دوردست مي نگرد.گوش زنان تيزتر است نوزاد دختر در اولين هفته ي عمر خود

مي تواند صداي مادر يا گريه ي نوازدي ديگر را از صداهاي اطراف تشخيص دهد ، اما نوازد پسر نه. مردان براي شنيدن فقط از نيمكره ي چپ مغزشان استفاده مي كنند در حالي كه زنان هر دو نيمكره را به كار مي گيرند.زنان در تشخيص صدا برتر از مردان هستند ، امّا مردان جهت صدا را بهتر تشخيص مي دهند.زنان دوستدار نوازش اند.پوست وسيع ترين عضو بدن است كه تقريباً 2 متر مربع وسعت دارد . حدود 000/800/2 گيرنده ي درد ، 000/200 گيرنده سرما و 000/500 گيرنده ي تماس و فشار روي آن پراكنده است. دختران از همان بدو تولد حساسيت بيشتري نسبت به لمس دارند . در بزرگسالي نيز حساسيت پوست زن نسبت به لمس و فشار تقريباً ده برابر مرد است.چرا مردان پوست كلفت هستندپوست مردان كلفت تر از پوست زنان است ، به همين دلي پوست شان كمتر چين و چروك مي خورد . پوست پشت مرد چهاربرابر ضخيم تر از پوست شكم اوست. اين ، ميراث نياكان انسان مذكر است كه پوست ضخيم پشت اش او را در برابر حمله از پشت محافظت مي كرد.وقتي مرد مي نالد كه :«برام سوپ درست كن / آب پرتغال تازه بگير / يك كيسه آب گرم بيار/ به دكتر تلفن كن / ديگه دارم مي ميرم / كاغذ بده وصيت نامه مو بنويسم » بايد بدانيم او مختصري سرما خورده است.همچنين مردان به درد يا بيماري زنان توجهي اندك نشان مي دهند . اگر زن از درد به خود بپيچد يا 40 درجه تب داشته باشد و زير لحاف بلرزد ، مرد

مي پرسد « عزيزم اوضاع روبراس ؟ »فصل سوم آزمايش ها نشان مي دهد هوش عمومي زنان 3% بيشتر از مردان است . آسيب هاي مغزي انجام گرفت . براساس اين تحقيقات مرداني كه قسمت چپ مغزشان آسيب ديده بود، تقريباً تمام يا بيشتر قدرت كلام خود را از دست داده بودند، اما زناني با همان ميزان آسيب مغزي هنوز مي توانستند صحبت كنند. اين امر نشان مي دهد كه زنان بيش از يك مركز كلامي در مغز دارند.نيمكره چپ و راست مغز با يك رشته عصبي به نام رشته ي رابط به هم مرتبط اند. اين ريسمان امكان ارتباط و تبادل اطلاعات بين دو نيمكره را فراهم مي آورد.چرا مردان در يك زمان فقط يك كار انجام مي دهند مغز مرد طوري شكل گرفته كه در يك زمان واحد برموضوع يا فعاليتي واحد تمركز مي كند. زنان به علت استفاده از هر دو نيمكره ي مغز به خوبي قادر نيستند دست راست و چپ شان را تشخيص دهند.براساس تخمين چنين گمان مي رود كه 85% - 80% مردان داراي مغزي مردانه و حدود 20% - 15% آنان داراي مغزي زنانه هستند . بسياري از افراد گروه دوم بعدها همجنس گرا مي شوند.فصل چهارم چرا زنان حراف هستند آنان از حرف زدن لذت مي برند و به همين دليل بسيار صحبت مي كنند. نواحي ويژه ي كنترل سخن در مغز زن جدا از نواحي ديگر مغزي فعاليت مي كنند.زنان چگونه گوش مي دهند چهر ه زن شنونده مي تواند در عرض 10 ثانيه ، به طور ميانگين 6 حالت خاص به خود بگيرد. در اين

جا حالت هاي مختلف چهره ي زن در 10 ثانيه اول گوش دادن نشان داده شده است.مردان مانند مجسمه گوش مي كنند طبيعت ستيزه جوي مرد او را به خونسردي و حفظ صورتي چون سنگ وا مي داشت. در اين جا نيز حالتهاي مختلف چهره ي مرد در 10 ثانيه ي اول گوش كردن نشان داده شده است.چگونه مي توان مردي را به گوش دادن واداشتوقت را تعيين كنيد ، موضوع مورد بحث را عنوان كنيد وبه او بگوييد كه انتظار راه حل يا پيشنهاد را نداريد. مثلاً به او بگوييد : «آلن ، مي خوام بعد از شام در مورد مشكل امروزم صحبت كنم ، باشه ؟ هيچ احتياجي هم به راه حل ندارم . فقط مي خوام به حرف هام گوش بدي .» از آنجا كه مكان ، زمان و موضوع بحث مشخص است ، بيشتر مردان به چنين درخواستي پاسخ مثبت مي دهند .دو گروه از زنان از صداي زير و دخترانه استفاده مي كنند . زنان بسيار چاقي كه مي خواهند تأثير هيكل بزرگشان را خنثي كنند و زناني كه مي خواهند حس حمايتگرانه ي مرد مورد علاقه شان را برانگيزند.فصل پنجمبيشتر زنان ادراك سه بعدي محدودي دارندبراي بسيار از انسان ها نتيجه  ي اين تحقيق  تبعيض جنسيتي به شمار مي آيد ، زيرا ما درباره ي توانايي هايي كه مردان در آن برتر هستند و مشاغلي كه به ياري اين برتري طبيعي به چنگ مي آورند بحث خواهيم كرد . البته بديهي است كه توانايي ها و برتري هاي زنان نيز جاي خود را دارند.ادارك سه بعدي يعني توانايي تجسم

اشكال ، ابعاد ، تناسب ، توازن ، دنبال كردن حركات يك شي در فضا، راندن كشتي يا خودرو در مسيري پر از مانع و ديدن سه بعدي اشياء است. با داشتن اين قدرت مرد ميتواند حركت شكار يا هدف را ببيند و خوب نشانه گيري كند.در آزمون هاي ويديويي سه بعدي ، پسران ، دختران را با نتيجه 1 : 4 پشت سرگذاشتند . حتي بهترين دختران از كم هوش ترين پسران عقب ماندند.در مغز زنان محل مشخصي براي اين توانايي وجود ندارد. اين ادارك به اين دليل در زنان و دختران قوي نيست كه شكار حيوانات و يافتن راه منزل جزو وظايف آنان به حساب نمي آمده است . فقدان اين ادراك موجب دشواري خواندن نقشه يا راهنماي خيابان ها براي زنان مي گردد.چرا پاتوق پسرها در ويدئو كلوپ است پسرها به ويدئو كلوپ يا كلوپ هاي بازي مي روند تا با استفاده از درك سه بعدي خود از بازي هاي مختلف لذت ببرند. بياييد نظري به چند تحقيق علمي درباره ي ادراك سه بعدي بيندازيم.همه چيز مساوي است در استراليا 5% نيروي مهندسان را زنان تشكيل مي دهند . اين زنان به طور ميانگين 14% بيش از همكاران مرد خود حقوق مي گيرند. اين نشان مي دهد كه در صورت وجود ادراك سه بعدي يكسان ، زنان بر مردان تقدم دارند. وقتي زنان و مردان ادارك سه بعدي يكساني داشته باشند ، زنان بهتر از مردان عمل مي كنند.پسران و اسباب بازي هاي شانپسران عاشق اسباب بازي هايشان هستند . به همين دليل 99% ثبت كنندگان اختراعات را مردان تشكيل ميدهند. دختران

هم عاشق اسباب بازي هستند ولي حدود 12 سالگي و هنگام بلوغ دست از بازي با آن ها ميكشند. مردان هرگز علاقه ي بي پايان خود به اسباب بازي هاي بدون كاربرد يا مربوط به ادراك سه بعدي را از دست نمي دهند.اگر نقطه ضعفي داريد ، حتماً نقطه قوتي هم داريد و مي توانيد با تمرين به همه جا برسيد. فقط نگذاريد احساس ضعف يا شكست  ،شريني زندگي خود يا شريك تان را تلخ كند.فصل ششمدوستان مردان در كنارشان هستند و دوستي آنان بر موفقيت هايشان استوار است . دوستان زنان رو به روي آنان هستند و دوستي شان بر تقسيم عواطف و احساسات مبتني است . به همين دليل تيرگي روابط به زنان صدمه بيشتري مي زند.زنان براي ارتباط و مردان براي كار ارزش قائل هستندتمام مطالعات در مورد ارزش هاي زنانه و مردانه در دهه ي 1990 مكرراً حاكي از اين بود كه 80% - 70% مردان در همه جاي دنيا بر اين اعتقاد هستند كه مهمترين بخش زندگي آنان كارشان است . و 80% - 70% زنان معتقدند كه خانواده اصل اول زندگي شان مي باشد.اگر زني در روابط خود ناراحت و غمگين باشد نمي تواند بر كارش تمركز كند. اگر مردي در كارش ناراحت باشد نمي تواند بر روابطش تمركز كند.چرا زنان و مردان يكديگر را ترك مي كنندوقتي زن از مرد قدر داني مي كند مرد مي فهمد كه موفق شده است . اگر زن خوشحال باشد مرد به آرزوي خود مي رسد. اگر زن خوشحال نباشد مرد احساس مي كند شكست خورده زيرا گمان مي كند به اندازه

ي كافي وسايل رفاه و آسايش زن را فراهم نكرده است . مردان مرتب به دوستانشان مي گويند من هيچ وقت نميتوانم او را خوشحال كنم و اين جرقه اي مي شود براي ترك زن فعلي و روآوردن به زن ديگري كه باتوان فعلي مرد راضي و خشنود مي شود.وقتي زن مي گويد «بذار از يكي بپرسم » مرد اين طور مي شنود : « تو بي دست و پا هستي و عرضه ي پيدا كردن نشاني را نداري ». وقتي زن مي گويد : « شير آب خانه چكه مي كنه . به لوله كش زنگ بزن »، او اين طور مي شنود : « تو بي مصرفي . از يه مرد ديگه مي خوام شير آب رو درست كنه . » بنا به همين علت هم گفتن متأسفم يا ببخشيد براي مردان سخت و دشوار است . گفتن «متأسفم » براي آنان به معناي پذيرفتن اشتباه و پذيرفتن اشتباه به معناي شكست است. براي حل اين مشكل زنان بايد دقت كنند تا هنگام گفت و گو درباره ي مشكلات احساس شكست خوردگي را در مردان بيدار نكنند. حتي دادن كتاب هايي مثل كتاب هاي خودياري به عنوان هديه ي تولد ، بيشتر مواقع براي مردان چنين تعبير مي شود : « تو به اندازه ي كافي قابل و شايسته نيستي». مرد به زني نياز دارد كه اشتباهاتش را به رخ او نكشد. چنين زني او را ياري مي كند و مرد در مي يابد كه ايمن است . و زن مردي را بيشتر دوست دارد كه اشتباهاتش را مي پذيرد.چرا مردان احساسات شان

را پنهان مي كنند ؟مرد ذاتاً بدگمان ، اهل رقابت ، خوددار ، مدافع و تك رو است. او احساساتش را پنهان مي كند تا همه چيز را در دست خود داشته باشد . براي مردان احساساتي شدن به منزله ي از كف دادن اختيار است. جامعه هم از ديرباز چنين رفتارهايي را در مردان تقويت كرده و به آنان آموخته كه مرد باشيد .. شجاع باشيد.. مرد كه گريه نمي كنه ... چرا مردان مرتب كانال هاي تلويزيون را عوض مي كننداو به دنبال نقطه ي پايان داستان مي گردد. با عوض كردن كانال او مي تواند مشكل خود را فراموش كرده، به آدم هاي توي تلويزيون نگاه كند. زنان كانال عوض نمي كنند. آنان به برنامه نگاه مي كنند و به دنبال خط سير داستان هستند نه نقطه ي پايان آن.چگونه مي توان پسران را به حرف زدن واداشتمادري كه مي خواهد رابطه ي بيشتري با پسرش داشته باشد بايد او را در فعاليتي مثل نقاشي كردن ، ورزش، بازي هاي كامپيوتري و ... همراهي كند. البته در اين حالت مكالمه روان نيست چون پسران بايد گاهي فعاليتشان را قطع كنند تا به سؤالات جواب بدهند. براي پسران انجام دو كار در آن واحد مشكل است. امّا هدف اصلي در اين جا برقراري رابطه است. همين راهكار در مورد مردان هم موفقيت آميز است ولي در لحظات بحراني يا حساس ، مانند هنگام عوض كردن لامپ نبايد با ايشان حرف زد.وقتي هم زن نگران است و هم مردوقتي هم مرد نگران است هم زن ، اوضاع مانند قدم گذاشتن به منطقه اي مين

گذاري شده به نظر مي رسد. مردان ساكت مي شوند و زنان از سكوت مردان مي ترسند. زن براي اينكه به مرد كمك كند مي كوشد او را به صحبت وا دارد . اين بدترين كار ممكن است . در كمال ناباوري مرد به زن مي گويد كه پي كار خودش برود و او را تنها بگذارد.مردان بايد بدانند كه وقتي زن نگران است دل اش مي خواهد حرف بزند؛ مردان بايد گوش كنند و هيچ راه حلي پيشنهاد ندهند.وقتي مردي تحت فشار شديد روحي و عصبي است يا نياز دارد راه حلي براي مشكل اش بيابد ، كسي نبايد مزاحم شود. او ارتباطش را با آن قسمت از مغزش ، كه احساسات را هدايت مي كند قطع كرده ، وارد مرحله ي حل مشكل شده و سكوت اختيار كرده است . وقتي مردي از تابلوي ورود ممنوع استفاده مي كند زن وحشتزده ميشود . زن وقتي از ديگران بريده و به تنهايي پناه مي برد كه احساساتش جريحه دار شده ، دروغ شنيده يا از او سوء استفاده شده باشد.زن گمان مي كند مرد هم دچار چنين مشكلاتي شده كه به انزوا پناه برده است. او گمان مي كند كه مرد را آزرده و مرد ديگر او را دوست ندارد . او سعي مي كند مرد را به صحبت وا دارد. ولي مرد امتناع مي كند. مرد تصور مي كند زن به توانايي او براي حل مشكل شك دارد. وقتي احساسات زني جريحه دار مي شود مرد خيال مي كند كه زن احتياج به جايي خلوت ، خالي و دنج دارد.اگر مردي در گوشه

اي نشست او را رها كنيد و مطمئن باشيد حال اش خوب خواهد شد. اگر زني در گوشه اي نشست بدانيد كه مشكلي بروزكرده و زمان آن فرا رسيده كه با او وارد گفت و گويي عميق و طولاني شويد. خريد : لذت زن ، وحشت مردبراي زنان خريد كردن مثل حرف زدن است. هدف و قصد خريد كردن مهم نيست . اهميتي ندارد كه زنان چيزي بخرند يا نخرند. نفس خريد رفتن براي زنان مفرح ، شادي بخش و تسكين دهنده است . آنان با اين كار احساس جواني و سرزندگي مي كنند . اين گونه خريد كردن در عرض بيست دقيقه باعث سكته ي ناقص يا احياناً كامل مرد مي شود. مرد مي خواهد سريع شكار را صيد كند و به خانه بياورد ، نه اينكه ساعت ها بدون قصد خريد ويترين ها را تماشا كند آخر سر دست خالي به خانه برگردد.براي اينكه مردي را تشويق كنيد با شما به خريد بيايد ،معيارها و مشخصات واضحي (مانند رنگ ، اندازه ، جنس و مدل) به او بدهيد . به او بگوييد كه كجا و به چه مدت خريد خواهيد كرد.تأثير تعريف و تمجيد بر زنان وقتي زني لباس جديد پوشيده و از مرد مي پرسد «چطوره » ؟، احتمالاً با پاسخ كوتاهي مانند «خوبه» يا «عاليه» مواجه خواهد شد. به عنوان مثال اگر مردي بگويد: « عجب ، آفرين به اين سليقه ! يه كم بچرخ بذار پشت لباست رو هم ببينم. اين رنگ واقعاً بهت مياد. چاك لباست ، هيكلت رو بهتر كرده . گوشواره هات هم كاملاً به كيف و

كفش و لباست مي خوره . معركه شدي » بيشتر زنان بي نهايت به وجد خواهند آمد.فصل هشتم مردان ، زنان ، روابط جنسيمركز روابط جنسي در كجاي مغز قرار دارد هيپوتالاموس ناحيه اي است كه در آن هورمون ها(به ويژه تستوسترون) سبب برانگيخته شدن كشش جنسي مي شوند. با در نظر گرفتن اينكه مردان 20-10 برابر زنان تستوسترون دارند و داراي هيپوتالاموس بزرگ تري هستند ، واضح است كه چرا تمايلات جنسي بيشتري دارند. به همين دليل مردان در هر زمان و هر مكان قادر به برقراري رابطه جنسي هستند.سطح تستوسترون مرد با افزايش سن پايين مي آيد و در نتيجه تمايلات جنسي او نيز كاهش مي يابد. تمايلات جنسي زن رفته رفته افزايش مي يابد . اوج اين تمايلات بين 38-36 سالگي است. به همين دليل گاهي ديده مي شود كه زنان مسن تر با پسران جوان تر رابطه برقرار مي كنند.مردان جوان تر با توانايي جسماني مخصوصي كه دارند زنان مسن تر را جذب مي كنند. رفتار و توانايي جنسي مردان در 19 سالگي با رفتار و توانايي جنسي زنان در دهه 30 و 40 سالگي سازگاري بيشتري دارد.مرد در 70 سالگي به اندازه ي 30 سالگي به روابط جنسي علاقه مند است ولي به اندازه ي 30 سالگي توانايي جنسي ندارد.تمايلات جنسي و استرسوقتي از مردان درباره ي رابطه شان با زن شان بپرسيد ، آنان وضعيت خود را باتوجه به كارهايي كه همسرشان براي شان انجام داده توضيح مي دهند . مثلاً اگر زن شان صبحانه خوبي آماده كرده يا پيراهن شان را اتو زده يا بدنشان را ماساژ داده

، مي گويند كه رابطه ي خوبي دارند. زنان در اين مورد با مردان فرق دارند. آنان رابطه با شوهرشان را براساس وقايع اخير زندگي تجزيه و تحليل مي كنند. مثلاً اگر شوهري در ماه هاي گذشته توجه بيشتري به زن كرده باشد ،در كار خانه به او كمك كرده باشد و وقت زيادي براي صحبت كردن با او صرف كرده باشد ، زن مي گويد كه رابطه شان خوب است.گاهي پيش مي آيد كه مرد در طول روز يك آقاي كامل بوده ولي همسرش از برقراري رابطه ي جنسي با او خودداري مي كند زيرا او دو هفته قبل به مادرش توهين كرده است . تحقيقات معتبر نشان مي دهد كه تعداد توهين ها و انتقاداتي كه همسران نسبت به هم اعمال مي دارند رابطه اي مستقيم يا تعداد بيماري هاي واگيردار و عفوني طي پنج سال آينده (به خصوص در زنان ) دارد. هر قدر ميزان انتقاد و توهين بالا باشد وخامت و عفونت بيماري بيشتر و بدتر خواهد بود. تعداد روابط جنسي در سنين مختلف براساس تحقيقي كه در سال 2000 در استراليا به عمل آمده ميانگين تعداد روابط جنسي زوج هاي مختلف به دست آمده است .تعداد روابط جنسي    سن148 بار در سال     20 ساله ها110 بار در سال     30 ساله ها78 بار در سال     40 ساله ها61 بار در سال     50 ساله ها61 بار در سال    60 ساله هاچگونه تمايلات جنسي به شما سلامتي مي بخشدشواهد بسيار زيادي وجود دارد كه نشان مي دهد رابطه ي جنسي براي سلامتي سودمند است. داشتن يك رابطه ي جنسي

عاشقانه آن هم سه بار در هفته 35000 كيلو ژول انرژي مي سوزاند. اين مقدار انرژي معادل 130 كيلومتر دويدن در سال است . تمايلات جنسي باعث مي شود كه سطح تستوسترون خون شما بالا برود و اين عمل باعث تقويت استخوان ها ،استحكام استخوان ها و ماهيچه ها شده ، ميزان كسترول بدن را تنظيم مي كند. بورلي ويپل ، پژوهشگر روابط جنسي مي گويد : آندورفين ها كه مسكن هاي طبيعي بدن به شمار مي آيند در طول رابطه ي جنسي آزاد مي شوند و براي تسكين درد ، درد ناشي از حركات ناگهاني سر و آرتروز خوب و عالي هستند.چگونه مي توان هميشه زن را راضي نگه داشت :او را نوازش كنيد . رغبت و تمايل فراوان به او نشان دهيد. اگر كاري دارد برايش انجام دهيد. اگر مشكل و ناراحتي دارد با او همدردي و همدلي كنيد. برايش شعر و آوازهاي عاشقانه بخوانيد ، از او تعريف كنيد . از او در برابر هر مشكلي حمايتگرانه دفاع كنيد . برايش غذا آماده كنيد. با او خوش اخلاق باشيد. نگذاريد مضطرب شود. او را تحت تأثير قرار دهيد . به او آرامش دهيد. در آغوشش بگيريد . اهميتي به قسمت هاي چاق بدن اش ندهيد. او را به هيجان آوريد. نگراني هايش را بر طرف كنيد . وسايل مورد نيازش را فراهم كنيد. به او تلفن بزنيد، غافلگيرش كنيد . از هر فرصتي براي ابراز علاقه به او استفاده كنيد. خطاهايش را ببخشيد ، در كارهايي كه انجام مي دهد شركت كنيد.چگونه مي توان هميشه مرد را راضي نگه داشت :بايد برهنه

وارد اتاقش شد.مردان از روابط جنسي چه مي خواهند خواست مردان از روابط جنسي ساده است . رها كردن فشارهاي مختلف عصبي ، رواني ، جسمي .پس از روابط جنسي مرد احساس سبكي مي كند.مردان از روابط جنسي براي بيان احساس خود نيز استفاده مي كنند . اگر مرد مشكلي مانند پيدا كردن شغل جديد ،وصول چك ، يا درگيري در مشاجره اي داشته باشد ، احتمالاً براي رها كردن فشار مشكلات خود به روابط جنسي روي مي آورد . زنان معمولاً اين نكته را درك نمي كنند و با خشم اظهار مي دارند از آنان سوء- استفاده شده است. اگر زن از مرد انتظار حرفي منطقي يا تصميمي جدي دارد بايد پس از رابطه ي جنسي از او بپرسد. پس از رابطه ي جنسي مغز مرد شفاف و روشن است.زنان از روابط زناشويي چه مي خواهندبسياري از زنان دست كم 30 دقيقه وقت لازم دارند تا براي رابطه ي جنسي آمادگي پيدا كنند . ولي مردان براي  آمادگي فقط به 30 ثانيه وقت احتياج دارند.چرا مردان هنگام نوازش صحبت نمي كنندبسياري از مردان نمي توانند همزمان دو كار را با هم انجام دهند. وقتي مرد از لحاظ جنسي برانگيخته ميشود، صحبت كردن ، شنيدن و رانندگي برايش مشكل مي شود و به همين علت در حال ارتباط جنسي به ندرت صحبت مي كند.چه چيزي ما را تحريك مي كندمردان از طريق چشم تحت تأثير قرار مي گيرند و خواستار رابطه ي جنسي هستند. زنان از راه گوش تحت تأثير قرار مي گيرند و خواهان لمس و عشق هستند.فصل نهم عشق ، رمانس ،ازدواجمركز عشق

در كجاي مغز قرار داردپروفسور سيمين زكي مغز 11 زن و 6 مرد را اسكن كرد كه طي 6 تا 12 ماه گذشته ديوانه وار عاشق و شيفته شده اند.دانشمندان دريافتند كه با ديدن عكس شخص مورد علاقه چهار محل مخصوص در مغز فعال مي شود. دو ناحيه از اين نواحي در غشاي مغزي كه پيشرفته ترين قسمت مغز به شمار مي آيد قرار داشتند. اين دو ناحيه عبارت اند از قسمت مياني كه سبب برانگيخته شدن جرأت و شهامت در فرد مي شود و قسمت دا خلي كه سبب برانگيخته شدن جرأت و شهامت در فرد مي شود و قسمت داخلي كه به داروهاي نشاط آور پاسخ مي دهد. دو ناحيه ي ديگر در عميق ترين و اصلي ترين قسمت مغز قرار داشتند. اين دو ناحيه كه به كسب تجربه از راه پاداش مربوط هستند، در اعتياد هم نقش مهمي ايفا مي كنند.اين تحقيق نشان مي دهد كه چرا وقتي ما عاشق مي شويم شاد و خوشحال هستيم و انگار كه مواد مخدر مصرف كرده باشيم ، در عالم هپروت هستيم و افسرده نمي شويم .چرا مردان بلد نيستند بگويند «دوستت دارم »گفتن دوستت دارم هرگز براي هيچ زني مشكل نيست. دنياي مغزي او زندگي او را سرشار از عواطف ، احساسات و ارتباطات و كلمات زيبا مي كند.اكثرمردان ازمسئوليت پذيري و قبول تعهد وحشت دارند.آنان ميترسند به محض اداي اولين حرف جمله ي «دوستت دارم » بقيه ي عمر گرفتار شوند. بسياري از مردان نمي دانند كه با گفتن چنين جمله اي به زن ، او را زودتر به اوج هيجان جنسي مي

رسانند.چرا وقتي مردان عاشق زني باشند او را از هر نظر جذاب مي بينندمطالعات مؤسسه ي كينزي نشان مي دهد مردي كه عميقاً زنش را دوست داشته باشد رابطه ي جنسي مطلوبي را با او خواهد داشت . يعني اگر مردي عاشقانه همسرش را دوست داشته باشد ، او را از لحاظ فيزيكي جذاب مي شمارد. از طرف ديگر اگر مردي عاشق زن نباشد ، حتي اگر زن بسيار زيبا هم باشد ، او اهميتي به اين حقيقت نمي دهد.مردان و دنياي رمانتيكاگر مردان از زنان تعريف و تمجيد نمي كنند دليلش اين نيست كه نمي خواهند يا دوست ندارند ، بلكه اهميت اين تعريف و تمجيد را درك نمي كنند.وقتي پاي عشق و عالم رمانتيك به ميان مي آيد ، بسياري از مردان گيج و سرگردان مي شوند. مردان براي نشان دادن علاقه به همسرشان كاري انجام مي دهند.«هرگز فراموش نكنيد كه زن موجودي رمانتيك است.او هديه هايي مانند شاخه گل و شكلات لذت ميبرد. با او احساساتي و رمانتيك باشيد و در هر فرصتي در مورد اين مطالب با او صحبت كنيد. »(وودي آلن) وقتي زن رابطه اي جديد را با مرد شروع مي كند به دنبال احساس و عشق مي گردد و تمايلات جنسي در پي اين رابطه پديد مي آيد.مردان ابتدا وارد رابطه ي جنسي مي شوند و بعد به دنبال رابطه ي عاشقانه مي گردند.3 راه به دست آوردن قلب زنان1- او را به رستوران دعوت كنيد.2- شومينه را با چوب روشن كنيد.3- به او گل هديه دهيد.چرا مردان لمس كردن و صحبت كردن را متوقف مي كنندآيا اين شكايت

براي شما آشنانيست ؟ «شوهرم تا قبل از ازدواج دست مرا در خيابان مي گرفت و پشتم را نوازش مي كرد و صبح تا شب بدون وقفه با من صحبت مي كرد. امّا حالا ديگر دستم را نمي گيرد و ميلي به صحبت كردن ندارد .» بعد از ازدواج ، مرد تمام موارد را در مورد همسر خود مي داند و ديگر چيزي براي گفتن ندارد .ولي اگر مرد بفهمد كه مغز زن براي برقراري ارتباط از راه صحبت كردن برنامه ريزي شده و حساسيت او به لمس و نوزاش ده برابر حساسيت خود اوست ، مي تواند حرف زدن و لمس كردن را تمرين كند و با اين كار زندگي مشترك خود را به ميزاني چشمگير بهبود بخشد.وقتي روابط زن و شوهر عادي مي شود بهتر است به ياد دوران عشق و عاشقي خود بيفتند . شام خوردن در نور شمع ، قدم زدن عاشقانه در ساحل ، گردش آخر هفته دور از مسائل كاري ، سبب ترشح هورمون هاي خاص مي شود و زن و مرد دوباره به مرحله ي شيفتگي مي رسند.چگونه مي توان همسر مناسبي را انتخاب كرد؟عشق با شهوت شروع مي شود كه فقط چند ساعت يا چند روز يا چند هفته ادامه مي يابد. بعد نوبت شيفتگي مي رسد كه بين 3 تا 12 ماه ادامه دارد. و بعد مرحله ي پيوستگي آغاز مي شود. وقتي هورمون هاي مخصوص اين مرحله چشم بصيرت عاشقان را كور كنند ، پس از چند سال فروكش مي كنند.زماني بود كه شوهرتان از صحبت كردن شما درباره ي هر چيز كوچك لذت مي

برد اما حالا اگر بخواهيد دو كلمه حرف بزنيد مي خواهد شما را خفه كند . گل رز گل عشق است . پس از چند روز گلبرگ هاي زيبايش مي ريزد و فقط شاخه اي خشك و زشت از آن باقي مي باند.در انتخاب همسري مناسب هوشياري كافي به خرج دهيد تا بتوانيد يك عمر با او زندگي كنيد. چنين شخصي بايد با شما وجوه مشترك داشته باشد. وقتي مرحله ي شيفتگي پايان مي پذيرد (كه حتماً هم چنين خواهد شد) آيا مي توانيد با همسرتان يك رابطه ي دوستانه و دائمي برقرار كنيد ؟ فهرستي از صفات و خصوصيات همسر آينده خود تهيه كنيد و مطمئن باشيد كه با تهيه ي فهرست مي دانيد به دنبال چه كسي هستيد. همان طور كه اشاره شد زنان هم طالب مرداني با فرم بدني به شكل (V ) هستند كه داراي شخصيت برجسته ، مسئوليت پذير و متعهد در قبال زن و كودكان، سخت كوش و حامي است . البته اين خصوصيات هم به نتايج هورموني كوتاه مدت زنان ربط پيدا مي كند و در موفقيت زندگي زناشويي در روابط امروزي نقش بارزي ايفا نمي كند.اگر شما قاطعانه در هر شرايطي به ياد صفات همسر دلخواه خود باشيد ، طبيعت در مقابل شما خلع سلاح ميشود و نمي تواند با به كار بردن ويژگي هاي غريزي شما را گمراه كند.فصل دهمبه سوي  آينده اي متفاوتمردان و زنان متفاوت هستند . هيچ كدام از ديگري بهتر يا بدتر نيست، بلكه فقط متفاوت هستند. اين باور كه از نظر اجتماعي و سيستمي زنان و مردان بايد حقوق مساوي داشته

باشند ، براين پايه قرار داده شده كه زن و مرد مثل هم هستند در حالي كه اين واقعيت ندارد.براي 31% زنان بين 30-18 ساله مادر بودن اولين اولويت بود. 18% آنان شغل را اولين اولويت انتخاب كردند. در جهان 80% زنان تربيت فرزند در خانواده هاي سنتي را در صدر فهرست اولويت خود قرار دادند.حرف آخر روابط مرد و زن برخلاف تفاوت هاي جنسيتي فراوان همچنان ادامه دارد. وقتي زن و مرد نمي دانند كه طبيعت شان با هم فرق دارد هر يك انتظار دارد ديگري خواسته اش را درك كند و خود را با آن ها وفق دهد. با روند كنوني ، روابط زناشويي رو به تباهي مي رود . اين عقيده ي نابجا كه زنان و مردان امروزي يكسان و همانند هستند و اولويت ها ، تمايلات ، و خواسته هاي يكساني دارند، سبب بروز فشارهاي روحي و رواني بسياري مي شود. چگونه مي توان از مردان و زناني كه ساختار مغزي كاملاً متفاوتي دارند رفتار يكساني را طلب كرد؟مردان خواهان قدرت ، موفقيت و رابطه ي جنسي هستند . زنان رابطه ، شهامت و عشق مي خواهند.علم آرام پيش مي رود و سال ها طول مي كشد تا نتايج آن وارد نظام آموزشي شود. پس سال ها بايد انتظار بكشيم تا روابط زن و مرد در مدارس آموخته شوند. بنابراين شما خواننده ي عزيز بايد خود را آموزش دهيد زيرا بعد از آن مي توانيد با برقرار كردن روابط شادي آفرين و سعادت بخش كه لايق اش هستيد ، به زندگي با همسرتان اميدوار باشيد.

مطلع مهر

نوشته اميرحسين بانكي پور

خلاصه كتاب: كتاب

مطلع مهر نوشته امير حسين بانكي پور كتابي است شامل راهكارهاي جامع وكاربردي براي انتخاب همسر(در هشت گفتار وحدود 270 صفحه). با توجه به آنچه در اين كتاب مي خوانيم، مي توانيم عقل وقلب را به شيوه ي صحيحي مديريت كرده و طبيعتا به نتيجه اي مطلوب نايل شويم.مشخصات كتاب:عنوان:     مطلع مهر، راهكارهاي جامع و كاربردي براي انتخاب همسرشابك:     978-964-8775-23-5انتشارات حديث راه عشقفهرست اجمالي: گفتار اول:     فوريت در ازدواج.............................................................................5گفتار دوم:     احراز شرايط اوليه براي ازدواج......................................................10گفتار سوم:     معيارهاي انتخاب همسر................................................................18گفتار چهارم:    آداب خواستگاري.........................................................................23گفتار پنجم:     ضرورت تحقيق در ازدواج............................................................33گفتار ششم:     تصميم گيري.................................................................................36گفتار هفتم:     نقش مهريه در ازدواج...................................................................42گفتار هشتم:     بهترين انتخاب..............................................................................45مقدمهازدواج يك امر پسنديده است كه مطابق طبيعت، فطرت، شرع، عقل، حافظ بقاي نسل، پاكي نسل، سنت رسول اكرم، امر مقدس،  نشاط بخش و نشانه ي خدا است.پس بايد به هنگام، هرچه زودتر و بهتر به آن پرداخت. با اين حال، در جامعه ي ما وضعيت ازدواج براي بعضي چهره اي ديگر يافته است. در نزد اطرافيان امري است مشكل، پرخطر، اضطراب آور، اختلاف زا، تنش آفرين، هزينه بر و پر دردسر، پس در نهايت، بهتر آن است كه تا حد ممكن به تأخير انداخت يا از خير آن گذشت.درباره ي پيدايش اين طرز تلقي از ازدواج بحث هاي نظري مختلف و ايده هاي متفاوتي وجود دارد. بعضي علت را در تحول جمعيتي دهه ي 60 مي دانند كه با يك توده ي جمعيتي روبرو شديم اين توده در هر دوره اي كه قرار گرفته است. براي آن دوره به حساب كثرت نفرات بحران به بار آورده است و

هم اكنون به دوره ي ازدواج رسيده است.بعضي هم علت را تحولات فرهنگي دهه ي گذشته مي دانند كه جوانان را به سمت ارتباطات باز اجتماعي كشاند كه نتيجه ي آن عدم رغبت به ازدواج يا آشنايي هاي مخرب قبل از ازدواج و در نتيجه انتخاب هاي احساسي يا به بيان بهتر اجباري است كه منجر به تنش هاي بعد از ازدواج       مي گردد.به نظر گروهي بالا رفتن سطح توقعات، ازدواج جوانان را با مشكل مواجه كرده است بعضي هم تكنولوژي رسانه اي جديد را عاملي مي دانند كه به توسعه ي ارتباطات نامطلوب و فساد ذهني و حريم شكني انجاميده است كه مقدمه ي ساير ناهنجاري ها است. و همين باعث شده كه مسير مطالبات جوانان از سمت ازدواج و ضروريات زندگي به سمت آزادي هاي اجتماعي سوق داده شود، آن هم با دستورالعمل هاي غربي و در مقابل هم حركتي جدي در جهت رسيدگي و حفاظت از اين نهاد فرهنگي به عمل نيامده است.اما همه ي اين اتفاق ها در برابر فرهنگ غني ديني مردم اين مرز و بوم نمي تواند جز لايه هاي ظاهري جامعه را در زمان كوتاهي تحت تأثير قرار دهد و با عنايت الهي و تمسك به سنت نبوي و قرآن و اهل بيت( مي توان براحتي اين بحران ها را پشت سر گذاشت. همانطور كه بارها ملت ايران اين امر را ثابت كرده اند.)گفتار اول:فوريت ازدواج1-1-    وجوب ازدواج در دوران كنونياولين مرحله براي فراهم شدن زمينه هاي يك ازدواج آسان و با موفقيت، تبيين موضوع وجوب ازدواج براي جوانان است. شايد مناسب باشد كه قبل از پرداختن به

اين مبحث، ازدواج را از نظر احكام مورد بررسي قرار دهيم؛ يعني براساس احكام پنج گانه واجب، مستحب، مباح، مكروه و حرام، بدانيم ازدواج در زمره ي كداميك قرار مي گيرد؟در نگاه اوليه ازدواج« يك مستحب مؤكد» جلوه مي نمايد، اما با نگاه دقيق تر در مي يابيم فقهاي اسلام در هر پنج بخش احكام خمسه، به مسأله ي ازدواج پرداخته اند؛ يعني ازدواج گاهي واجب، گاهي مستحب، گاهي مباح، گاهي مكروه و گاه حرام گرديده است! زيرا ازدواج در شرايط و افراد مختلف حكم متفاوتي پيدا خواهد كرد. چنانكه ازدواج با محارم« حرام» است و در مقابل اگر كسي به دليل عدم كنترل غريزه ي جنسي به معصيت بيفتد، ازدواج بر او« واجب» است.در شرايط كنوني جامعه و با توجه به توسعه ي ارتباطات و تهاجم فرهنگي رسانه ها، مي توان امر ازدواج را از اهم واجبات به شمار آورد؛ زيرا متأسفانه لغزشگاه هاي فراواني بر سر راه جوانان كشورمان ايجاد گرديده است به طوري كه در اين شرايط واقعاً« در جواني پاك بودن شيوه ي پيغمبري است». بر اين اساس اگر جواني احساس كند قادر به كنترل غرايز جنسي خود نيست، امر ازدواج بر او واجب است و به طور طبيعي طبق فتواي فقها، اين جوان راهي جز مبادرت به ازدواج ندارد. به عبارت ديگر، فرصتي براي تصميم گيري در اين زمينه نيست كه بگويد من بايد فكر كنم كه آيا خوب است ازدواج كنم يا نه؟با اين مقدمه مي توان گفت براي طيف وسعي از جوانان، ازدواج حكم واجب را دارد. البته نبايد به گناه و خطا افتادن را صرفاً در مسائل

جنسي و گناهان كبيره دانست؛ زيرا تأثير منفي مجرد ماندن جوانان و غليان شهوت در وجود ايشان موجب مي شود با حالات ناشي از اين مسأله در واجباتشان خللي ايجاد شود. مثلاً جوشش غريزه ي جنسي، توفيق كسب علم و يا عبادتي با حضور قلب را به او نمي دهد و گاه در پي سرخوردگي ها و بيم به گناه افتادن، از روابط اجتماعي خود مي كاهد و رفته رفته تأثيرات رواني اين رفتار، موجب عصبي شدن و تندخويي او مي گردد.از تأثيرات جانبي ناشي از اين مسأله مي توان بي ميلي به كار و فعاليت، به درس و مطالعه و بي ميلي به معاشرت و مصاحبت با همسالان، اقوام و دوستان نام برد. هر چند موارد ياد شده از گناهان به شمار نمي آيد، اما اين ناهنجاري ها مقدمات گناهاني را در انسان بوجود مي آورد.بايد خاطر نشان شد كه سوابق ديني، مذهبي، تقوا و رشد فكري ما نمي تواند هميشه نگاهدارنده ي ما از لغزش ها باشد. هر چند تقوا در شرايط معمولي مانع از لغزش انسان ها مي شود، ولي در شرايط بحراني كنوني كه ميدان لغزش ها بسيار گسترده است، نه تنها صاحبان تقوا، بلكه دارندگان عصمت هم توانايي مقاومت در برابر آن را در خود نبينند چنانكه در قرآن به اين نكته صريحاً اشاره شده است.اگر جواني توفيق صيانت نفس خود را داشته است، نشانه ي رحمت خداوند است و بديهي است كه اين رحمت براي ما زماني تداوم مي يابد كه براساس قاعده ي لطف و رحمت او حركت كنيم و پيش برويم. خلاصه ي مطلب اينكه با احساس

وجوب ازدواج ديگر منعي در اصل قضيه نداشته باشيم.1-2-    ضرورت تحصيلِ مقدمه ي واجبپس از اينكه جواني وجوب امر ازدواج را در وجود خويش احساس كرد- به طوري كه اكنون اين وضعيت در جامعه ي فعلي در مورد بسياري از جوانان ما صادق است- بايد شرايط آن واجب را نيز بوجود آورد.در بعضي واجبات اگر شرايط وجوب حاصل گرديد، آن امر واجب مي شود بطور مثال حج كه يك فرضيه و از واجبات و فروع ديني ما مسلمانان به شمار مي آيد و از اهميت بالايي برخوردار است، شرايطي دارد كه از جمله آن« استطاعت» است و فقها در خصوص استطاعت، چهار استطاعت« مالي»،«جسمي»،« امنيتي» و« زماني» را شرط وجوب حج تمتع دانسته اند. اما آيا مستطيع شدن نيز از واجبات است؟ يعني آيا شما بايد خود را به مشقت بيندازيد كه به استطاعت برسيد تا حج بر شما واجب مي شود؟!پاسخ اين سؤال منفي است؛ زيرا چنانچه مستطيع شديد، حج بر شما واجب مي شود و شارع مقدس شما را موظف به مستطيع شدن ننموده است.اما برخي ديگر از واجبات كه بر همه ي افراد مسلمان واجب است؛ در عين حال، آن واجبات شرايطي دارند كه تحصيل شرايطشان نيز واجب است. مثلاً نماز بر همه واجب است ولي شرط ابتدايي اقامه ي نماز، طهارت و وضو است. پس از اينك كه شرط نماز صحيح، داشتن طهارت و وضو است، بر شما واجب مي گردد وضو بگيريد و سپس نماز را اقامه كنيد.كسي نمي تواند نماز نخواند به اين دليل كه وضو ندارد. درست است كه انسان بي وضو نمي تواند نماز بخواند، ولي بر

او واجب است وضو بگيرد و نماز بخواند يعني مقدمه ي آن نيز واجب است.1-3-    وظيفه ي همگاني جهت تسهيل ازدواجحال اين سؤال مطرح مي شود كه ازدواج جزء كدام دسته ي واجبات است؟در پاسخ بايد گفت: قطعاً شرايط ازدواج نيز مانند شرايط نماز است. اگر بر جواني ازدواج واجب شد، تحصيل شرايط ازدواج هم بر او واجب مي شود. البته يك فرق عمده در وجوب ازدواج جوانان با ديگر واجبات وجود دارد و آن اين است كه تحصيل شرايط و مقدمات ازدواج صرفاً تكليف خود جوان نيست؛ بلكه بنا بر آيه ي « وانكحوا الأيامي منكم و الصالحين من عبادكم و إمائكم»  مردان و زنان بيهمسر خود را همسر دهيد همچنين غلامان و كنيزاني كه شايستگي ازدواج را دارند. دستور خداوند نه تنها به جوانان، كه به ديگر مسلمانان نيز تحصيل شرايط ازدواج واجب است. مردان و زنان بي همسر خود را همسر دهيد همچنين غلامان و كنيزاني كه شايستگي ازدواج را دارند.بطور مثال اگر در جامعه بر يك ميليون جوان امر ازدواج واجب باشد، بر دولتمردان و ديگر افراد مسؤول و توانمند نيز واجب است كه شرايط ازدواج آنان را فراهم نمايند. بر نمايندگان مجلس و قانونگذاران است كه قوانين تسهيل ازدواج جوانان را به تصويب برسانند. بر اعضاي شوراهاي شهر و روستاست كه امكانات شهر و روستا را در جهت ازدواج جوانان مهيا نمايند. بر پدر و مادر و بزرگان آن جوان است كه زمينه ي ازدواج جوانشان را مهيا سازند.1-4-    رفع موانع ازدواجبزرگترين مانع ازدواج در جامعه ي كنوني افكار و فرهنگ غلط اجتماع در بحث ازدواج است؛ آداب و رسوم

دست و پاگيري كه آحاد جامعه آن را پذيرفته ايم و در هر قوميتي بگونه اي كم و بيش به عنوان سنت و رسوم ديرينه جزء لاينفك ازدواج قرار داده ايم. حاشيه هاي غيرضروري اين مهم بقدري از متن آن زيادتر شده است كه اصل متن را زير سؤال برده است و همه با هم مانعي در راه امر خدا و مصداق« صدّ عن سبيل الله» شده ايم!هر كس به ميزان ولخرجي و ريخت و پاش غيرضروري كه در تشريفات ازدواج فرزندش انجام        مي دهد، مصداق اين« صد عن سبيل الله» است. يقين بدانيم تشريفاتي كه ما براي ازدواج فرزندانمان به خاطر تمكن و توان مالي به گردن گرفته ايم، در روز قيامت ما را گرفتار مي كند.وقتي مادري براي دخترش جهيزيه اي آنچناني فراهم مي كند،( هر چند به ظاهر از مال حلال همسرش تهيه كرده است) نتيجه ي اين فيش و افاده ها سرخوردگي ديگر دختران مي شود؛ زيرا آنان تصور مي كنند اگر جهيزيه اي در حد آن عروس خانم نداشته باشند، موجب سرافكندگي در بين اقوام و آشنايان است.در همه ي زمينه ها اين مثال را مقايسه كنيد و مخارج و تشريفات برپايي يك مجلس عقد و عروسي را در نظر بگيريد. بنابراين همه دست به دست هم داده ايم و با پذيرفتن اين آداب و رسوم كه متأسفانه روز به روز بر هزينه هاي آن مي افزاييم سد راه خدا شده ايم.گفتار دوم:احراز شرايط اوليه براي ازدواج2-1- برنامه ريزي نه شتابزدگي نكته اي كه شايان توجه است اينكه مقصود از«فوريت» عجله و شتابزدگي نيست؛ به اين معني نيست كه فردا

صبح يا هفته ي آينده با يك ماه ديگر بايد ازدواج كند؛ بلكه مقصود اين است كه به گونه اي براي زندگي خود برنامه ريزي كند كه به محض فراهم آمدن شرايط، در اولين فرصت  اقدام به ازدواج نمايد و آن را به تأخير نيندازد.يعني برنامه ريزي زندگي بايد به سوي فراهم آمدن شرايط باشد. هرچند شرايط چند سال بعد محقق شود.2-2- مطالعات اوليهاولين موضوعي كه در زمينه سازي ازدواج از شرايط ازدواج موفق به شمار مي آيد، كسب اطلاعات لازم براي ازدواج است. گاهي به دليل عدم اطلاع از برخي از قوانين و مسائل، انسان دچار سردرگمي و مشكلات بغرنج مي شود.1-    اگر قصد ازدواج داري، ضروري است، اطلاعات لازم در اين زمينه را كسب كني.2-    اگر به دنبال اطلاعاتي در زمينه ي ازدواج هستي، به كتب و لوح هاي آموزشي معتبر و يا مشاوران آگاه مراجعه كن.3-    در امر مهمي چون ازدواج دقت در انتخاب منع كسب اطلاعات امري بديهي است، منبعي را انتخاب كن كه با آموزه هاي دين، فرهنگ و عرف جامعه ات هماهنگي داشته باشد.4-    سعي كن قبل از اقدام به ازدواج در مورد روحيات، خلقيات جنس مخالف، مطالعاتي داشته باشي.5-    با وظايف و حقوق زن و مرد در زندگي مشترك آشنا باش.2-3- شرايط لازم براي ازدواجبراي ازدواج جواني كه ازدواج بر او واجب شده است، چه شرايطي لازم است؟در پاسخ به اين سؤال اولين نكته اي كه اغلب افراد مطرح مي كنند و شرايط اوليه ي ازدواج مي دانند توانايي اقتصادي است كه متأسفانه اين بخش بيش تر ذهنيت افراد را به خود مشغول داشته است و از بخش

شرايط فرهنگي غافل شده اند.2-4- بلوغ اشددر قرآن كريم در مبحث ازدواج از اصطلاح« بلوغ أشُدّ»  استفاده شده است.بلوغ اشد مجموعه اي از بلوغ هاي جنسي، رواني، اجتماعي و عقلي است كه هريك شاخص مخصوص خود دارند.2-5- رشد عقلانيبلوغ عقلاني با تحصيلات علمي فرق دارد! چه بسا كساني كه از نظر علمي رشد كرده اند، ولي عقلانيت آن ها رشد نكرده است!در فرهنگ ديني ما«جهل» در برابر« علم» قرار ندارد. در حالي كه در فرهنگ يوناني« جهل» در برابر«علم» واقع مي شود. در فرهنگ اسلامي و قرآن كريم و روايات حضرات ائمه« عقل» و« جهل» در مقابل هم واقع مي شوند.چه بسا كسي كه عالم باشد ولي در زمره ي جاهلان قرار دارد.چه بسا دانشجويي در فراگيري علم از بهره ي هوشي بالايي هم برخوردار باشد و هزاران ابيات شعر را در حافظه داشته باشد، در المپيادهاي مختلف رتبه هاي بالايي كسب كرده باشد، در جشنواره ي خوارزمي رتبه اي ممتاز كسب كرده باشد، با اين اوصاف علي رغم علم بالايش از عقل كافي برخوردار نباشد.عقلانيت با خواندن كتاب و مطالعه به دست نمي آيد كه به جواني بگوييم چند سال درس بخوان و يا مثلاً يك دور كتاب هاي شهيد مطهري را بخوان تا عاقل شوي. عقل يعني اينكه تصميم بگيري عاقل باشي و سنجيده رفتار كني.1-    ياد بگيريم در قبال پيامد رفتارها و كردارهايمان مسؤوليت پذير باشيم.2-    ديگران از يك فرد عاقل و بالغ انتظار دارند پاسخ قابل قبول و قانع كننده اي در قبال رفتارها و كردارهايش داشته باشد.3-    هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد. سنجيده و با توجه به

اقتضاي شرايط رفتار كن و سخن بگو، يعني ياد بگير حرف را كجا بزني و با هر فردي چگونه رفتار كني.4-    بهتر است قبل از اينكه سخني را به زبان بياوريم. كمي راجع به آن فكر كرده و با درايت بيشتري صحبت كنيم كه در واقع با كنترل زبان خود از پشيماني هاي احتمالي جلوگيري كنيم.5-    مواظب باش در شادي هاي زندگيت، خيلي مغرور و در مصائب زندگي خيلي غمگين و نااميد نشوي، بلكه آنچه عاقلانه به نظر مي رسد. اين است كه حد اعتدال را رعايت كني. وقتي شادي آرام بخند تا غم بيدار نشود وقتي ناراحتي آرام گريه كن تا شادي نااميد نشود.6-    براي بالا بردن توان سازگاري، خودت را جاي ديگران بگذار و ببين در چنان موقعيتي تو چه       مي كردي، آنگاه است كه آن ها را درك مي كني و مي تواني با ديگران كنار بيايي.7-    سازگاري را با سازشكاري يكسان مپندار، سازگاري كنار آمدن با اطرافيان است و سازشكاري كنار آمدن با دشمن.8-    يادمان باشد كه عاقل بودن را نبايد با بعضي از زرنگي ها، زد و بندها و حيله گري ها اشتباه گرفت.9-    از جمله راه هاي افزايش عقل.شركت در جلسات و نشست و برخاست با افرادي است كه بلوغ فكري و علمي لازم را دارند و به اصطلاح فهيم و رشد يافته هستند يا لااقل آشنايي با سيره و زندگي آن هاست.و در آخر كه امام حسين فرمودند: عقل جز از راه پيروي حق به كمال نمي رسد.2-6-توانمندي اقتصاديتوانمندي اقتصادي در ازدواج اين است كه فرد بالقوه توانايي داشته باشد كه اگر زندگي مشترك تشكيل داد، بتواند اداره

كند و بخشي از اين توانايي به ظهور رسيده باشد.رسيدن به بلوغ اقتصادي صرفاً مربوط به پسران نمي شود؛ بلكه دختران هم بادي مديريت و برنامه ريزي مخارج را بلد باشند تا بتوانند زندگي همراه با پيشرفت، آرامش و دوري از فقر مادي و روحي داشته باشند.2-7- بلوغ عاطفي1-    اگر بتوانيد احساسات غيرمعقول و كودكانه را كنار بگذاريد و به جاي آن عاقلانه و منطقي رفتار كنيد، رشد عاطفي لازم را دارا هستيد.2-    اگر با يك بحث جزئي زود عصباني مي شويد، بدانيد زندگي مشترك هم خالي از اين مشكلات نخواهد بود؛ پس بهتر است در رفتارتان تجديدنظر كنيد.3-    يادمان باشد شركت در كارهاي گروهي، حس همدلي و همكاري ما را پرورش مي دهد كه در نهايت باعث رشد شخصيت عاطفي مان مي شود.4-    خوب است تمرين كنيم گاهي از خطاي ديگران بگذاريم و چشم پوشي كنيم. در اين صورت علاوه بر حفظ روابط، خود نيز به آرامشي زيبا خواهيم رسيد.5-    گاهي انعطاف پذيري فرد در مقابل خواست دوستان، خانواده و اطرافيان توان سازگاري او را بالا برده و تمريني است جهت يادگيري و گذشت در زندگي مشترك.6-    اگر شما در ابراز احساسات به ديگران دچار مشكل هستيد. بهترين تمرين اين است كه در بيان احساسات قلبي خود از نزديك ترين افراد خانواده تان شروع كنيد.7-    ابراز احساسات افراطي را نشان رشد عاطفي ندانيم و در نظر داشته باشيم كه در چه زمان و در كجا و نسبت به چه كسي احساسات را بروز مي دهيم.2-8- بلوغ جنسيلازم است پيرامون تغييرات جنسي و بهداشت و احكام مربوط به آن اطلاعات كافي داشته باشيد.البته تنها رسيدن

به بلوغ جنسي و جسمي براي ازدواج كافي نيست. اين بلوغ بدون حضور عقل و ديگر بلوغ ها هرگز شما را به آرامش و ازدواج سالم و موفق نمي رساند.2-9- بلوغ اجتماعيبلوغ اجتماعي در ازدواج از سويي باعث برطرف شدن خجالت، رفع ترس از حضور و صحبت درجمع و منزوي بودن و از سوي ديگر موجب شكوفا شدن استعدادها و بروز احساسات، گفتن نظرات شخصي، تعامل با ديگران، استفاده نظرات ديگران و اخذ تصميم نهايي درست مي شود.روي آوردن به اجتماع و قبول مسؤوليت هاي اجتماعي( چه كوچك و چه بزرگ) مانند شركت در اجتماعات سالم، قبول مسؤوليت در محيطي غير از خانه، دوست يابي، اظهارنظر كردن در مورد نظرات ديگران و اتفاقات به روز جامعه، از شاخص هاي رسيدن به اين بلوغ است.2-10- بلوغ فرهنگيتصور اينكه هرچه تحصيلات بالاتر باشد بلوغ فرهنگي فرد بيشتر است. تصور غلطي است. تحصيلات در بلوغ فرهنگي فرد اثرگذار و لازم است اما كافي نيست.بلوغ فرهنگي باعث مي شود فرد هنگام ازدواج قدرت تشخيص درست از غلط را داشته باشد و بدون تعصب نسبت به آداب و رسوم غلط خانوادگي و فاميلي تصميم گيري كند.شايد بهترين نتيجه ي رسيدن به بلوغ فرهنگي، دوري كردن از صفات اخلاقي منفي از جمله: بدزباني، كج خلقي، كينه توزي، بي ادبي، بي انضباطي، هرزگي و روي آوردن صفات اخلاقي مثبت از جمله انعطاف پذيريف حق پذيري، حسن ظن و .. باشد.در پايان اين گفتار، بار ديگر به اين نكته اشاره مي كنيم كه گاه براي فراهم آمدن شرايط اوليه، ممكن است چند سال نياز به زمان داشته باشيم و اين شرايط را بايد

بطور نسبي كسب كرد نه بطور مطلق.پس از تبيين شرايط ازدواج گام بعدي براي ازدواج آسان و موفق، آشنايي با معيارهاي انتخاب همسر است.گفتار سوم:معيارهاي انتخاب همسر3-1- تفاوت معيارهاآيا مي توان براي همه ي دردها يك نسخه تجويز كرد؟ آيا بايد معيارهاي يك همسر شايسته در همه يكسان باشد؟اگر معتقد به اين نكته هستيم كه هر پسري به درد هر دختري و هر دختري به درد هر پسري نمي خورد، چگونه مي توان با وجود اختلاف سليقه ها، ملاك و معيارهاي ثابت و قطعي ارائه داد.3-2- ضريب اهميت معيارهاعلاوه بر اين، مشكل ديگر در تعيين معيارها، ميزان و ضريب ملاك ها و معيارهاست.به طور مثال اگر جواني ده ملاك و معيار براي خود دارد، كداميك اصلي و كداميك فرعي است؟ اولويت اين ملاك ها چگونه تعيين مي شود؟ از كدام ملاك ها مي توان صرف نظر كرد و كدام ملاك را بايد شرط لازم تداوم زندگي برشمرد؟ و در يك كلام درصد ملاك ها چگونه تعيين مي شود؟3-3- هدف از ازدواجاگر فلسفه ي ازدواج براي ما مشخص شد، معيارهاي ما براي انتخاب همسر همان معياري مي شود كه ما را به آن مقصود نزديك مي سازد و معيارهايي كه با مقصود اصلي ما از ازدواج ارتباط ندارد، از فهرست ملاك و معيارها حذف مي شود؛ اما هر چند آن معيارها از نظر ارزش و محتوا نكات خوب و ارزشمندي باشد، بايد آن ها را از فهرست خود خارج سازيم تا زودتر به نتيجه برسيم.قرآن كريم فلسفه ي ازدواج را براي ما روشن كرده است؛ قرآن ما را از سردرگمي در اين خصوص رهايي مي بخشد

و آن فلسفه يك جمله بيش تر نيست« لِتَسكُنُو إلَيها».  ازدواج فقط يك هدف را دنبال مي كند و آن، آرامش و تسكين آدمي است.بنابراين تمام ملاك و معيارهايي كه براي خود فهرست كرده ايد، بايد خرج اين هدف شود كه شما را به آرامش برساند. هر معياري كه آرامش بيش تر را براي شما تضمين كند، بايد بيش تر توجه شما قرار گيرد و شما بايد اولويت را به آن معيار بدهيد. پس هر معياري كه با آرامش شما در تناقض بود، بايد حذف شود.3-4- كفويت وهمتايييك اصل اساسي در ازدواج مسأله ي« كفويت» يا همان« همتايي» و برابري با يكديگر است. زيرا اصلي ترين مسأله كه در ازدواج موجب آرامش آدمي مي شود، اصل همتايي است و مهم ترين و اصلي ترين مسأله در كفويت،« ايمان» است زيرا مؤمن كفو مؤمن است. كفو بودن به معناي مثل و شبيه بودن نيست؛ بلكه به معناي متناسب بودن است كه گاهي اين تناسب در شبيه بودن است، گاهي در هم جهت بودن و گاهي در مكمل بودن. براي آنكه بتوانيم تشخيص دهيم هركدام از اين حالات چه موقع بايد رعايت شود، مثالي مي زنيم. اگر من انسان كم حرفي هستم بايد همسري انتخاب كنم كه مثل خودم كم حرف باشد يا تا حدودي هم جهت با من باشد يا برعكس مكمل من باشد يعني پرحرف باشد؟اينجا بايد ببينيم آيا كم حرفي خود را نقطه ضعف محسوب مي كنم يا ويژگي خوبي مي دانم؟ اگر نقطه ضعف است، مكمل آن كفو من است. و اگر ويژگي خوبي مي دانم، به دنبال هم جهت خويش باشم. راه

ديگر براي اين شناخت، دوستاني هستند كه انتخاب كرده ام، ببينم بيشتر تمايل به دوستان كم حرف دارم يا پرحرف؟ اينگونه مي توان مصاديق كفويت را شناسايي كرد. نهايت آنكه كفو شما كسي است كه شما با او احساس آرامش مي كنيد.3-5- تفاوت آسايش با آرامشنبايد«آسايش» را با«آرامش» اشتباه بگيريم.آرامش با وسايل آسايش به دست نمي آيد؛ هرچند آسايش مي تواند زمينه ساز آرامش نيز باشد. صفا و صميميت در خانه از هر آسايشي لازم و ضروري است و چه بسا در خانه هايي كه آسايش آنچناني وجود ندارد، اما آرامش بر فضاي خانه حاكم است.در كلبه ي ما رونق اگر نيست صفا هست.آنجا كه صفا هست يقين نور خدا هست.گاهي داشتن ثروت و دارايي و زندگي مرفّه و تجمّلات زندگي براي برخي خانواده ها مانع از ازدواج موفّق جوانان آن خانواده مي شود. هرچند مدرك، شهرت، ثروت، زيبايي و .. هر يك تا حدودي ناچيز ممكن است آرامش را براي مخاطب خود به همراه داشته باشند. امّا اگر معيار اصلي در ازدواج گرديد، نه تنها موجب آرامش نمي شود كه آرامش سوز است.3-6- معيارهاي انتخاب همسر از منظر اهل بيت(عليهم السلام)نكات دقيقي مي توان در روايات در مورد انتخاب همسر ديد؛ به طور نمونه احساس سازگاري روحي داراي خانواده خوب و شايسته، ترجيحاً غيرخويشاوند، صاحب تدبير و به دور از كينه توزي، حسادت و بداخلاقي.بطور خاص در مورد انتخاب زن خوب تاكيد وافري شده است؛ چرا كه محل استقرار جان است و شريك مال و دارايي و آگاه به راز عقيده و گردنبندي است در گردن كه مي تواند ارزشي بالاتر از طلا يا

پست تر از خاك داشته باشد. البته اين انتخاب نبايد براي خودنمايي و چشم و هم چشمي باشد. مواردي كه به عنوان معيار ذكر شده است عبارتند از:1)    خوش نامي 2) حسن خلق 3) مادر لايق 4) كفويت و همتايي 5) اصيل و ريشه دار 6) خانواده خوب 7) مهربان 8) مددكار 9) بي دردسر 10) دهان خوشبو 11) پرزا  12) نرم خو 13) مؤمن     14) شايسته 15) كم خرج 16) متدين 17) زيبا و از اين ويژگي ها دور باشد 18) بي تربيت 19) لجباز 20) ناسازگار 21) نافرمان 22) كثيف 23) احمق 24) بيبندوبار 25) فتنه گر 26) شهوت ران 27) شتابان در لذات حيواني 28) اهل حرام 29) قهقهه زننده 30) پليد تبهكار 31) بدزبان بي حيا 32) پرحرف 33) مجنون 34) نكوهيده 35) عزادار دائمي 36) منت گذارنده ثروت 37) درشت گوي زشت كردار 38) بدكاره 39) پرتقاضاي طلاق.و البته تاكيد شده است كه چند چيز نبايد انگيزه اصلي ازدواج باشد كه عبارتند از: دارايي، خاندان، زيبايي، لذت، قدرت.انتخاب شوهر نيز به گردنبد بندگي تشبيه شده است كه بايد دقت بيشتري به آن كرد. معيارهايي كه براي شوهر در روايات ذكر شده است عبارتند از: 1) همتايي 2) كفويت ايماني 3) پاكدامني 4) تمكن مالي 5) شرافت اسلامي 6) اخلاق 7) دين- داري 8) امانت داري 9) تقوا 10) فرهنگ 11) اعتقاد صحيح 12) پاكيزه 13) سخي و دست ودلباز 14) سلامت جنسي 15) نيكوكار و پشتيبان پدرو مادر.و مرد بايد از اين ويژگي ها دور باشد. 16) دروغ گو 17) تهمت زن 18) دشنام- گوي 19) بخيل 20) دريغ از

كمك به ديگران 21) دست بزن 22) بدرفتار 23) بداخلاق 24) تنگ نظر 25) سوء تدبير 26) شراب خوار 27) انحراف جنسي 28) غيرت بي جا.همچنين تاكيد شده است به خاطر فقر و نداشتن مال جلوي ازدواج را نگيريد.گفتار چهارم:آداب خواستگاري4-1- جايگاه قلب وعقل در انتخاباولين مسأله ي مهم در آداب خواستگاري اين است كه بدانيم در انتخاب همسر، انتخابگر اصلي در وجود ما كيست؟ يعني مشخص شود كه آيا«قلب» انسان تصميم مي گيرد يا« عقل»؟ اگر جايگاه مشخص خواهد شد. به تناسب پاسخ به اين سؤال، آداب متفاوتي در برابر ما جلوه مي نمايد.رياست و فرماندهي ازدواج با دل است. اما يك اصل مديريتي را نبايد از نظر كار دور كنيم و آن اينكه مديراني موفق هستند كه در كنار خود، كارشناساني آگاه را به كار بگمارند. يعني مديران موفق قبل از اقدام به هر كاري و فرماني و اظهار نظري بايد به كارشناسان خود فرصت بدهند تا آنان نظر كارشناسي خود را اعلام دارند و كارشناسان بدون اينكه نگران نظر مدير باشند و از نظر مدير اطلاع داشته باشند. با خيال آسوده كارشناسي خود را انجام دهند. نتايج آن را به مدير ارائه دهند و محاسن، معايب، كيفيت و كميت پروژه ي موردنظر را گزارش دهند. سپس مدير با آگاهي از تمام نكات مؤثر در موضوع، تصميم بگيرد كه پروژه انجام شود يا دستور به توقف آن دهد.در امر ازدواج نيز قبل از هر گونه تصميم و گزارشي، قلب بايد از كارشناس ويژه ي خود- يعني عقل- كار كارشناسي طلب كند، زيرا خداوند عقل را به عنوان كارشناسي عالي رتبه در وجود انسان

نهاده است.4-2- دلدادگيتعلق خاطر و دلبستگي و دلدادگي دل، تصميم گيري آن را مشكل و نسنجيده مي كند.آداب خواستگاري بايد به نحوي تنظيم شود كه عوامل تحريك كننده ي قلب در آخر قرار گيرد؛ نه در ابتدا خواهان ديدار يكديگر و گفتگو با هم باشند.عقل مي گويد: در ابتدا ببينيد از نظر تفكر با هم سنخيت داريد يا نداريد؟ سپس نوبت به محبت مي رسد كه پس از تأييد عقل اگر محبت وارد ميدان شد، هرچه رابطه نزديك تر شود، محبت بيش تر مي شود و زندگي شما قوام و پايداري بيش تري دارد.4-3- غلبه احساسات در آشنايي هاي مستقيمدر خواستگاري هايي مستقيم كه جواني از جوان ديگر در پي يك ديدار سطحي و دلباختگي ذهني انجام مي دهد و در پي سه جلسه گفتگو با هم خودماني مي شوند.هر چند رفت و آمدهاي جوان به نيت شناخت طرف مقابل انجام مي شود، اما نتيجه ي كار برعكس مي گردد. يعني در اين ارتباطات قبل از اينكه شناسايي انجام شود، دلباختگي ايجاد مي شود و دلباختگي و عاشقي مانع از شناسايي است.4-4- شيوه ي برخورد با آشنايي هاي مستقيم•    براي حفظ حرمت ها و همچنين احساسي نشدن مستقيماً با هم گفتگو نكنيد.•    خودتان خوب مي دانيد كه شناخت واقعي در نتيجه ي گفتگوها و تعاملات رسمي و به دور از احساس بوجود مي آيد، پس در اين شرايط حتي گفتگوي جدي هم علاقه كاذب را به همراه خواهد داشت.•    احساسات بدون كلام هم منتقل مي شوند پس با كنترل نگاه و رفتار خود فعلاً احساستان را پوشيده نگه داريد.4-5-آشنايي از طريق چت كردن•    معمولاً كساني

چت را انتخاب مي كنند كه به دلايلي نمي خواهند ديده و كاملاً شناخته شوند.•    در چت كردن فوق العاده احساسات دخيل است؛ چون هر دو داريد آرماني همديگر را در نظر مي گيريد.•    چت را وقتي انتخاب كنيد كه چند جلسه با حضور خانواده گفتگو كرده باشيد و فقط مواردي كه در جلسه گفتگو چيزي را از ياد برديد و يا خجالت كشيديد با چت كردن بپرسيد.4-6-نكاتي در مورد انواع خواستگاري رسمي و غيررسميبه خاطر داشته باشيم كه ازدواج نه تنها پيوند دو فرد بلكه وصلت دو خانواده با هم نيز هست؛ پس بدون حضور خانواده ها نمي توان انتظار ازدواج موفقي در آينده داشت.با حضور خانواده تان در خواستگاري ضمن اعتبار بخشي به خود و خانواده تان و استفاده از تجارب خانواده از فريب و سوء استفاده نيز به دور خواهيد بود.اگر در فاميل يا دوستان خانوادگي پسري را براي ازدواج با خود مناسب ديدي، اين موضوع را به طور مستقيم با او در ميان نگذار بلكه از فردي آگاه، خيرخواه و رازدار به عنوان واسطه كمك بگير كه به او پيشنهاد دهد كه براي خواستگاري شما اقدام كند.دختري كه اصرار داري پسري را خواستگاري كني! مطمئني حرمتت حفظ مي شود! مورد حمايت خانواده ي خود و طرف مقابل قرار مي گيري! و مهم تر از همه در صورت شنيدن جواب رد احساس شكست و افسردگي پيدا نمي كني؟!4-7-مجلس خواستگارييكي ديگر از مباحث آداب خواستگاري، مجلس خواستگاري است.خواستگاري بايد در محل زندگي فرد انجام پذيرد. براي اين نظر دلايل متعدد وجود دارد:محيط خانه ما را با فرهنگ و حالات و نظريات طرف مقابل

و خانواده اش آشنا مي كند.دكوراسيون خانه، آراستگي و تزيينات و نيز تابلوهايي كه در اتاق نصب است و كتاب هايي كه در كتابخانه وجود دارد، معرف شخص مخاطب ماست. حتي گفتار كودكاني كه در حياط منزل مشغول بازي هستند، مي تواند شناخت بهتري از همسر آينده ي ما ارائه دهد.محيط خانواده شناخت خوبي از وضعيت معيشتي فرد در اختيار ما مي گذارد.يكي دو جلسه كه گفتگوها در منزل پدري دختر خانم انجام شد، خانواده ي دختر نيز مي توانند پيشنهاد دهند به منظور بازديد، جلسه ي سوم يا چهارم در منزل پسر انجام شود و دختر نيز با ديدن فضاي خانه ي پسر بسياري از اطلاعات را به دست آورد.4-8-نكاتي در مورد آداب خواستگاريطبق سخنان پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) بهترين روز جهت خواستگاري روز جمعه و در ساعات بعد از ظهر مي باشد و بهتر است در زماني كه قمر در عقرب است برگزار نشود.براي به دست آوردن آرامش قبل از خواستگاري دو ركعت نماز طلب خير بخوانيد و دعا كنيد كه آنچه خير و صلاحتان است براي شما پيش آيد.براي جلسات اول بهتر است كسي غير از خانواده نباشد و اقوام خبردار نشوند و در زماني باشد كه خانه خيلي شلوغ نيست تا تمركز بيشتري بوجود آيد، همچنين طبق روايات خواستگاري بايد پنهان بماند.پوشاندن عيوب صورت با آرايش كار عاقلانه اي نيست؛ عبور از مرحله ي اول را سريع ولي موانع بعدي را بيشتر و سخت تر مي كند.آنچه كه واقعاً هستيد را بيان كنيد؛ نه آنچه در آرزوهاي خود مي انديشيد؛ مگر آنكه تأكيد كنيد اين ها آن چيزي است كه دوست

دارم باشم ولي الان نيستم و وعده هاي دروغ به طرف مقابلتان ندهيد.خواستگاري زمان ابراز احساسات و محبت به يكديگر نيست؛ زيرا هنوز تصميمي گرفته نشده و به هم محرم نشده ايد و معلوم نيست كه شما شريك زندگي هم بشويد.4-9-گفتگوي خواستگاري را چگونه آغاز كنيم؟در جلسات اول خواستگاري، بايد پيرامون كليات بحث شود. مثل اينكه:چه چيز باعث شد شما خواستگاري من بياييد؟به شما چه گفتند كه شما اجازه داديد من به خواستگاري شما بيايم؟از او بخواهيد اطلاعاتي اجمالي از خودش ارائه دهد. در اين زمينه مي توان اينگونه سؤال كرد: از خودتان بگوييد؟ منظور تحصيلاتتان، شغلتان، روحياتتان، عقايدتان و كارهايي كه كرده ايد؟ موضوعات كلي را از او بپرسيد: هدفش از ازدواج؟ انتظاراتش از همسر آينده؟ برنامه ي آينده ي زندگيش؟ خصوصيات بارز شخصيتي؟در جلسه ي اول بايد ظاهر يعني صدا و سيما و حركات او را برانداز و ارزيابي كنيد.در جلسه ي اول وارد مباحث جزئي ازدواج نشويد؛ مگر اينكه پيش از اين اطلاعاتي از همسايه يا اقوام و آشنايان به دست آورده باشيد. 4-10- استفاده از ديدگاه هاي خانواده پس از اولين جلسه به جوانان توصيه مي شود قبل از اينكه خود اظهار نظر كنند، اجازه دهند مادر و خواهر و كساني كه با شما در خواستگاري بوده اند اظهار نظر كنند. از آن ها نظرشان را به نحوي بپرسيد. اگر شما قبل از آنان اظهار نظر كنيد، آنان ديگر نظر موافق يا مخالف خود را ابراز نمي كنند. هر چند نظر شرعي اشكالي ندارد كه شما ابراز نظر كنيد؛ اما ادب اقتضا مي كند نظر آن ها را بر نظر خود

مقدم بداريد.4-11- شيوه ي گفتگوي دونفريدر جلسه ي دوم با توجه به سابقه ي آشنايي، مباحث جزئي تر پيگيري مي شود و در اين جلسه است كه عروس و داماد مي توانند يك گفت و شنود فردي هم با يكديگر داشته باشند.در اين مرحله بايد به پرسش ها و پاسخ ها با تأمل بيش تر بپردازيم. بايد ببينيم چه سئوالاتي را و چگونه مطرح كنيم؟ و چگونه مي توانيم به سؤالات آن ها اعتماد نماييم؟در اين مرحله بايد دقت شود كه اگر سؤالات از قبل تعيين شده و به طور كليشه اي آماده شده باشد، اين گفت و شنود حالت غيرطبيعي پيدا مي كند؛ يعني براساس مجالس معمول خواستگاري طرفين سؤالات خود را آماده كرده اند و هر يك سؤالات طرف مقابل را به طور كليشه اي پاسخ مي گويد.قطعاً چنين پرسش هايي ما را به مطلوب خود نزديك نمي سازد. اين مصاحبه تصنعي مي شود و با واقعيت انطباق نخواهد داشت. مصاحبه بايد كاملاً طبيعي باشد.بايد موضوعي كاملاً اتفاقي پيش كشيده شود و گفت و شنود از آن آغاز شود.حرف هايتان را واضح و روشن بگوييد، طوري كه او منظور شما را متوجه شود و بتواند درست تصميم گيري كند.توجه دقيق در رفتار، ظاهر و عكس العمل فرد در مقابل سؤالاتي كه از او مي پرسيد، شما را به شناخت بهتري مي رساند.مهارت خوب گوش دادن در بين جوانان امروز كم تر رعايت مي شود؛ چرا كه عمده دغدغه اي افراد، خوب حرف زدن است؛ در حالي كه در خواستگاري خوب گوش دادن مهم تر و لازم تر است.قبل از جواب دادن سؤالاتي كه

داراي مفاهيم متفاوت نزد افراد است، بهتر است به يك تعريف مشترك برسيد؛ مفاهيمي چون قناعت، زهد و حتي اعتدال. گاهي سوء برداشتها و سوء تعبيرها از جملات طرفين باعث عدم شناخت صحيح فرد مقابل مي شود.خانواده ها فضاي مناسب و زمان كافي در اختيار دختر و پسر براي گفتگو قرار دهند كه قسمت عمده ي شناخت در همين گفتگوها حاصل مي شود. اين امر هيجانات را كاسته و روال صحبت را منطقي تر مي كند.هيچ گاه راحت صحبت كردن در جلسه را حمل بر آرامش داشتن با او در زندگي نگذاريد. زيرا آرامش محصول تفاهم و صميميت هاست نه فقط راحت گفتگو كردن.4-12- شناسايي از روي سؤالات فرددر جلسات خواستگاري، ارزيابي شما سؤال محور باشد نه جواب محور. روش هاي كلاسيك و قديمي آموزش و ارزيابي ها، جواب محور است. در نظام آموزشي مدارس و دانشگاه ها براي ارزيابي، يك سري سؤال مي دهند.سؤالات و ارزيابي هاي جواب محور فقط ميزان حافظه اي دانشجو را نشان مي دهد؛ نه ميزان فهم او را.مثلاً اگر بخواهند دانشجوي رشته ي فيزيك را بورس كنند، بهتر است از او بپرسند: مهم ترين سؤال فيزيكي كه براي شما مطرح است، چيست؟ چه گره اي در فيزيك داريد؟ سؤالات اين دانشجو مشخص مي كند كه سطح علمي و فهم علمي اين دانشجو در چه حدي است.در جلسات خواستگاري، بيش و پيش از آنكه سؤال مهم باشد، نوع پاسخگويي مطرح است؛ زيرا چه بسا به سؤالات را حفظ كرده باشد.4-13- شيوه ي سؤال كردندر جلسه ي خواستگاري اين نكته را به عنوان يك قاعده در نظر داشته باشيد كه هر

كس بيش تر حرف بزند، كم تر شناخت حاصل مي كند و مخاطب بيش تر از او كسب اطلاعات مي كند.از سؤالاتي كه در بطن آن جواب نهفته است و طرف با بله و خير مي تواند از آن بگذرد پرهيز كنيد.-    سؤالات كلي نپرسيد؛ مثلاً ايمانتان در چه حدي است؟ اين سؤال بايد به چند سؤال تقسيم بندي شود.-    سؤال هايي كه جواب آن نياز به توضيح دارد، تشريحي بپرسيد؛ نه به صورت بله و خير. مثلاً به جاي اينكه بپرسيد آيا شما عصباني مي شويد؟ سؤال كنيد چه موقع عصباني مي شويد و موقع عصبانيت چه مي كنيد؟ چون به هر حال همه عصباني مي شوند.-    نسبت به جواب هايي كه مي دهد، سؤالي طرح كنيد تا عميقاً به نظر او پي ببريد.-    در بعضي سؤالات كه احتمال مي دهيد طرف مقابلتان طبق ميل شما جواب بدهد، بصورت ديگر بپرسيد، به نحوي كه جهتگيري و نظر شما در سؤال معلوم نشود؛ مثلاً به جاي اينكه بپرسيد: وقتي از دست همسرتان عصباني مي شويد، چه مي كنيد؟ بپرسيد وقتي خواهر يا برادرتان شما را عصباني مي كنند، چه مي كنيد؟4-14- بيان اسرار زندگي در خواستگارياسرار زندگي طبقه بندي دارد. در مباحث امنيتي، اطلاعات را به چهار طبقه« بكلي سرّي، سرّي، خيلي محرمانه و محرمانه» تقسيم مي كنند. در زندگي نيز براي مسائل خود طبقه بندي داشته باشيد. در جلسات اوّل خواستگاري از آن بي اطلاع است.برخي از اسرار را نيز مي توانيد در جلسات بعد مطرح كنيد. اسراري را كه جز خانواده ي شما كسي از آن اطلاع ندارد، نبايد در جلسات اوّل از

آن سخني به ميان آوريد و مي توانيد در مراحل بعد به ميزان اعتمادي كه به فرد پيدا كرديد، او را مطّلع سازيد.امّا اگر در دوران مجرّدي دچار لغزشي شده ايد و كسي هم از آن باخبر نيست و شما نيز توبه كرده ايد، بعد از ازدواج هم همسرتان متوجّه آن نمي شود، نبايد آن را در جلسه ي خواستگاري مطرح كنيد. گناهان و خطاهاي ما، بين ما و خداي ماست.ولي اگر مسأله اي قبل از ازدواج بر شما حادث شده و شما مرتكب جرم و خطايي شده ايد و ممكن است پس از ازدواج برملا شود و شما نگران افشاي آن هستيد كه با افشاي آن مشكلي براي شما بوجود آيد، بايد حتماً آن مسأله را به نحوي مطرح سازيد.گفتار پنچم:ضرورت تحقيق در ازدواج5-1-زمان تحقيقدر مرحله ي اول بايد توجه كنيم قبل از ورود به مراحل اصلي خواستگاري تحقيق شروع شود. برخي، تحقيقات را به آخرين مراحل موكول مي كنند؛ يعني وقتي همه ي حرف ها زده شد، مي گويند: حالا اجازه بدهيد تحقيق كنيم. اين روش نادرست است؛ چرا كه اگر در تحقيق روشن شد مشكلي در كار است، تمام زحمات و رفت و آمدها با يك تحقيق كوچك تمام مي شود. در حالي كه در همان مرحله ي اوّل مي توانست اين كار فيصله پيدا كند و اين همه دردسر به وجود نيايد؛ و باعث ناراحتي يا ضربه خوردن به كسي نشود بنابراين پيش از آمدن خواستگار، از او و خانواده اش جويا شويد، ببينيد چقدر به شما شبيه اند؟5-2-منابع تحقيقاز چه كسي تحقيق كنيم؟پاسخ اين است كه به فراخور هر محلّ

از معتمدان و افراد شاخص و متديّن و مسؤولان بايد سؤال شود. يعني ابتدا در آن محيط بپرسيم: چه كسي معتمد و مطمئن است و بعد با او موضوع را مطرح كنيم. محقّق قبل از اينكه وارد تحقيق پيرامون موضوع اصلي ازدواج شود، لازم است ابتدا در مورد منابع تحقيقي كه مي خواهد سراغ ايشان برود تحقيق كند.5-3-خصوصيات محققمطلب اساسي سوم در امر تحقيق، مسأله ي عوامل تحقيق است؛ اينكه چه كسي بايد به تحقيق برود؟محقّق بايد فردي پخته و زيرك باشد تا بتواند از بين سخنان منابع تحقيق به حقيقت دست يابد. انسان ها معمولاً نقاط ضعف وعيوب ديگران را به راحتي در اختيار طرف مقابل نمي گذارند و اين كار، تحقيق را با مشكل مواجه مي كند. گاه منابع تحقيق بنا به مصلحت انديشي و يا بيم از اطلاع يافتن فرد تحقيق شونده( مورد تحقيق) اطّلاعات را در اخيار محقّق نمي گذارند و يا در لفّافه و كنايه مطالبي را در اختيار محقّق قرار مي دهند.5-4- شيوه ي تحقيقمحقّق بايد به نحوي اطمينان منابع تحقيق را تأمين كند.از ديگر نكات قابل توجّه در اين بخش، تعّدد تحقيقات است؛ يعني نبايد به يك يا دو منبع تحقيق اكتفا شود.سؤالات علي رغم جزيي شدن، بايد به گونه اي باشد كه جهت گيري در آن نباشد. يعني پاسخ دهنده نظرتان را حدس نزند كه بخواهد پاسخ را مطابق ميل شما بدهد.گاه از سر بي حالي و سهل انگاري در خصوص خانواده ها، تحقيق صورت نمي گيرد و مي گويند ما توكّل به خدا كرديم. اين سخن غلطي است كه انسان كم كاري خود را پاي توكّل

به خدا بگذارد و يا بجاي تحقيق، از استخاره ياري بگيرد.گفتار ششم:تصميم گيري6-1- جايگاه قسمت در ازدواجاز مباحث مهمّي كه معمولاً در امر ازدواج از آن خيلي سخن به ميان مي آورند، بحث قسمت است.بحث قسمت را بايد تحت واژه ي غني تر« قضا و قدر» مورد بررسي قرارداد كه تقريباً معادل واژه ي« سرنوشت» در فارسي است.مقصود از قضا و قدر يا سرنوشت، اين است كه انسان در مسير زندگي خود در مدار مشخّص تعيين شده در حال حركت است.علماي اهل لغت و تفسير«قضا» را به معني سرنوشت قطعي مي دانند و«قَدَر» به معني سرنوشتي كه از روي محاسبه و مشروط اتّفاق مي افتد. يعني چنانچه كسي از يك ساختمان به طرف پايين پرتاب شود حداقل پايش خواهد شكست. اين بخشي از قدر است. سختي زمين، نوع فرود آمدن او، نوع قدرت بدني و توان آن فرد، شرايط مختلفي را در كنار هم قرار مي دهد تا قَدَر شكل بگيرد. بطور مسلّم نظام هستي بر اساس قدري بنا نهاده شده است و قوانيني بر آن حاكم است.همچنين در اين عالم هستي، يك قضايي حاكم است كه اگر كاري در قضاي الهي حتمي شده باشد. ديگر بدون ترديد آن رخ خواهد داد و شرايط و اگر و امّايي در آن نقش ندارد.6-2- اختيار وسرنوشتاختيار انسان هم جزء سرنوشت و قضا و قدر است يعني اختيار از سرنوشت جدا نيست و يكي از بخش هاي سرنوشت انسان، مختار بودن اوست.ماحصل نگاه به بحث سرنوشت اين است: خداوند در زندگي هريك از ما راه هايي را به نام سرنوشت قرار داده است. براي تشريح بهتر اين بحث،

مثالي را بيان مي كنيم. اداره ي راه و ترابري براي خروج از شهر اصفهان، راه ها و جاده هايي را آماده كرده است كه هر يك به سمتي از شهرهاي مختلف متّصل مي شود چنانچه كسي قصد سفر به يكي از شهرهاي ديگر داشته باشد، ناگزير است يكي از اين راه ها را برگزيند. اين جاده ها از قبل تعيين شده است و كسي نمي تواند غير از اين راه ها از راه ديگري از اصفهان خارج شود ولي اينكه من به كدام جاده بروم و قصد كدام شهر را داشته باشم، اختيارش را به خودم واگذار كرده اند و من مي توانم شهرهاي مختلف را براي سفر برگزينم ولي ناگزيرم براي سفر به هر يك از آن شهرها از راه مخصوص آن از اصفهان خارج شوم. بنابراين اختيارم مطلق نيست.بنابراين با اينكه اختيار دارم ولي راه هاي محدودي براي اين سفر در پيش روي من است.6-3- حق انتخاب در ازدواجدر مسأله ي ازدواج هم، اين قاعده جاري و ساري است. در سرنوشت شما تعداد زيادي به عنوان همسر وجود دارند. اين، براي شما مقدّر است، ولي قضا نيست تا كدام اتّفاق بيفتد و هر يك كدام را انتخاب كنيد، مشروط به ده ها گزاره ي ديگر است اگر اغلب گزاره ها اتّفاق بيفتد و گزاره ي آخري محقّق نشود، از سرنوشت شما خط مي خورد. يعني او در سرنوشت تو نوشته شده بود، ولي در اثر عمل اختياري تو در زندگيت رخ نداد.6-4- جزئي برخورد نكردن در ازدواجعالم هستي پستي و بلندي هاي فراواني دارد و در آن اسرارها نهفته است. بنابراين در

امر ازدواج، جزمي برخورد نكنيد. چه بسا انتخابي كه جز عذاب، ثمري براي شما ندارد. بنابراين به خداي خود اعتماد كنيد. او خيرخواه مطلق است و بخشنده اي است كه در بخشش خود بخل نمي ورزد. اگر صلاح تو را در آن مي ديد كه اين دختري كه دل به آن بسته اي در سرنوشت تو مقدّر شده باشد، او را در سرنوشت قرار مي داد.پس اگر احساس كرديد در سرنوشت شما جاي ندارد، بيهوده تلاش نكنيد.براي اينكه تشخيص دهيد كه آيا كسي در سرنوشت شما قرار دارد يا نه، راهش اين است كه در حد معمول و روش هاي صحيح براي ازدواج و اقدام كنيد. اگر با روش هاي سالم و منطقي به پيش رفتيد، امّا موانع يكي پس از ديگري بر سر راهتان بوجود آمد كه برداشتن آن موانع از عهده ي شما خارج است، در اين صورت احتمال بدهيد كه اين فرد در سرنوشت شما ثبت نشده است و به راحتي از كنارش عبور كنيد. البته اينجا صحبت از ترك سماجت و لجاجت است؛ تا پايداري و مقاومت؛ مثلاً اگر جواني چندين سال براي ورود به دانشگاه در كنكور سراسري شركت كرده و علي رغم تلاش بي وقفه و برنامه ريزي هاي دقيق موفّق به كسب نمره ي قبولي در رشته ي مورد نظرش نشده است، بپذيرد كه در سرنوشتش نبوده است.6-5- تلاش و پاكي، مؤثر در سرنوشتالبته خداوند در حد منطقي و متعارف، اختياراتي به ما داده است كه بتوانيم انتخاب كنيم و عمل كنيم. در آنجا كه سرنوشت جنبه ي قَدَر دارد، شروطي را نيز قرار داده است. از جمله

اينكه« وَ أن لَيسَ لِلانسانِ إلّا ما سَعي».  اين، شرط قَدَر خداوند است؛ يعني كسي كه همسر خوب و صالحه مي خواهد، بايد تلاش كند. دختر خانمي كه همسري شايسته و صالح مي خواهد. بايد در كسب كمالات و رعايت عفّت و حيا كوشش كند.« وَالطّيّبات للطّيّبين». آري، درست است كه اين مرد در سرنوشت شما رقم خورده است امّا با گناه؛ مردي كه در كوچه پيدايش مي كني و به او لبخند مي زني و ابراز محبّت مي كني تا او را به خود متمايل سازي، در سرنوشت شما تأثير دارد؛ چرا كه اعمال ما در سرنوشتمان تأثير مثبت يا منفي مي گذارد. البته چنين عمل كردن، به يقين سرنوشت شما را به سوي بدي و شقاوت رقم مي زند. ولي در بحث قضا سرنوشت افراد همه مثبت رقم خورده است چون سرنوشت حتمي است و در حيطه ي اختيار انسان نيست. تصّور اينكه امروز كه خواستگار آمده است من حواسم را جمع كنم، خطايي از من سر نزند تا سرنوشتم خوب رقم بخورد، برداشت ناقصي است. چه بسا اعمال سال گذشته ي من هم در خواستگاري تأثير بگذارد.6-6- توجّه به اصلاح كننده ي سرنوشتالبته خداوند باب توبه و بازگشت و جبران را نبسته است، تا هرجايي كه فرد احساس كرد خطايي در گذشته از او سر زده است و آن خطا سرنوشت او را به بدي رقم زده است توبه كند و سرنوشت خود را به سوي نيكي و فلاح تغيير دهد.6-7- توكّلتوكّل در تصميم گيري نقش اساسي دارد. توكّل يعني انسان همه ي تلاش ها و مطالعات و تحقيقات را داشته باشد؛

امّا لحظه ي تصميم گيري باز از خداوند غافل نباشد و سر رشته ي همه ي امور را در دست خداوند ببيند.6-8- جايگاه استخاره در ازدواجاز ديگر مباحث مربوط به تصميم گيري، مسأله ي استخاره است. مقصود از استخاره« طلب خير نمودن از خداوند» است.استخاره با فالگيري فرق دارد. اگر كسي به سراغ آقايي برود و بگويد: استخاره كنيد ببينيم در آينده براي ما چه اتّفاقي مي افتد، اين استخاره نيست. استخاره فقط مي گويد خوب يا بد است. از چگونگي اتّفاقات آينده خبر نمي دهد و حداكثر جنبه هايي از خوب و بد بودن را توضيح مي دهد.امّا نكته اي كه در اين باره بايد متذّكر شويم، اين است كه اغلب استخاره هاي ما از ضعف عقل يا ضعف نفس و يا ضعف ايمان ناشي مي شود. چون تعلقّمان كم است يا ضعيف النفس هستيم و يا ايمان ضعيفي داريم، رو به استخاره مي آوريم. گاهي افراد هنوز خواستگاري نرفته اند، سراغ استخاره مي روند. اين رفتار، بازي درآوردن است.فكر غلطي است كه در ذهن بعضي ها قرار گرفته است كه مي گويند مي خواهيم با خداوند مشورت كنيم، بنابراين استخاره مي كنيم.استخاره مشورت با خدا نيست. در روايات هيچ كجا نگفته ايد براي مشورت با خدا استخاره كنيد. امّا مشورت با مؤمنين را مشورت با خدا دانسته اند.گفتار هفتم:نقش مهريه در ازدواج7-1- فلسفه مهريهيكي از نكاتي كه خداوند متعال در تعيين مهريه براي ازدواج در پي آن است، مشخّص شدن جايگاه طالب و مطلوب است. در فرهنگ ديني ما مهريه به منزله ي هديه اي از جانب مرد به زن است تا اثبات

كند من طالب تو هستم و تو مطلوب مني و اين هديه لازم نيست حتماً جنبه ي مادي داشته باشد.7-2- ميزان مهريهوقتي مي گوييم در صدر اسلام پيامبر اكرم(ص) مهريه ي بانويي را آموختن قرآن قرار داد، مقصودمان اين نيست كه امروز هم بگوييم كه آموزش قرآن به عنوان يك هديه كافي است يا علم آموزي كافي است. اين در حدّ اضطرار است. پيامبر چون آن شخص هيچ چيزي براي هديه و مهريه نداشت، آن مهريه را تعيين فرمودند.در اين زمينه نكاتي را خاطرنشان مي كنيم:-مهريه هديه اي است صادقانه پس بهتر است صادقانه نوشته شود.- مهريه سنگين باطل نيست؛ امّا نكوهش شده و عامل بي بركتي زندگي است.- مهريه ي سنگين مربوط به دوران جاهليت است. پيامبر اكرم(ص) آن را منسوخ كرد. - بالا بردن ميزان مهريه احترام نيست، بي احترامي است؛ چون مقام دختر مسلمان را با پول نمي توان سنجيد بلكه با بالا بردن مهريه جنس اين معاملهي انساني را تنزّل مي دهيد، به قدر يك كالا و يك متاع، هيچ ثروتي نمي تواند معادل سرانگشت يك زن مسلمان باشد.  - مهريه ي سنگين نه تنها مهر و محبّت را مي برد؛ بلكه باعث ايجاد كينه و بي اعتمادي مي شود.- اگر قرار باشد چشم و هم چشمي معيار تعيين مهريه باشد، پس جايگاه اعتماد و محبّت بين زن و شوهر كجاست؟7-3- عوامل بالا رفتن مبلغ مهريهامروزه در جامعه ي اسلامي ما مهريه جنبه ي چشم و هم چشمي و فخر و پز دادن پيدا كرده است. گاهي شنيده مي شود مي گويند: ما دخترمان فلان هنر و يا فلان مدرك را

دارد، پس مهريه اش را فلان تعداد سكّه بگيريد يا شنيده مي شود مي گويند: خانواده ي فلاني كه وضع مالي آن ها از وضعيت مالي ما كم تر بود و پايين تر از ما بودند، آنقدر مهريه گرفتند، ما كه كم تر از آن نيستيم، پس مبلغ مهريه بايد بيش تر باشد. در اين تفكّر، مهريه همچون نرخ دختر تلقّي مي شود.بايد بدانيم مهريه ي سنگين نمي تواند اعتمادآور باشد؛ زيرا متأسفانه وقتي پسر غيرقابل اعتماد باشد، چنان همسرش را خسته و كلافه مي كند كه دختر ناگزير به طلاق شود. چنانكه آمار طلاق هايي كه انجام مي شود، بيش تر از جانب دختران تقاضا مي شود. چون اگر پسر خواست طلاق بدهد، ناگزير است تمام مهريه را بپردازد ولي دختر اگر خواست طلاق بگيرد، ناگزير اس مهريه اش را ببخشد و مرد آنچنان عرصه را بر دختر تنگ مي كند كه او مجبور به درخواست طلاق شود.گفتار هشتم:بهترين انتخاب•    انسان در هر لحظه با انتخابي روبرو است. بعضي از اين انتخاب ها در نحوه ي زندگيمان در دنيا مؤثر است، و بعضي در آخرت؛ بعضي نقش سرنوشت سازي دارد، بعضي كم تر؛ بعضي قابل جبران است و بعضي غيرقابل جبران. در بين اين انتخاب ها انتخاب همسر تأثير سرنوشت سازي در دنيا و آخرت ما دارد و تصميم غلط در اين عرصه گاهي با خسارتي بس بزرگ همراه است و به راحتي قابل جبران نيست.•    بهترين انتخاب وقتي است كه انسان هم خوب انتخاب كند، هم خوب انتخاب شود؛ لذا صادقانه بگويد و نشان دهد و عاقلانه بشنود و ببيند. هم فرد را

در نظر بگيرد و هم خانواده و فرهنگ او را. به ديدگاه خود اكتفا نكند و از ديگران كمك بگيرد، ولي نهايتاً خود تصميم بگيرد.•    بهترين انتخاب وقتي است كه عوامل تحريك زاي عاطفه ميدان دار نباشند. عاقلانه انتخاب نمايد و عاشقانه زندگي كند.•    بهترين انتخاب وقتي است كه انسان به بلوغ عقلي، اجتماعي و عاطفي لازم رسيده باشد كه   نشانه ي آن احساس مسئوليت، كنترل عواطف، قدرت محبّت ورزيدن، توجّه به عرف اجتماعي در برخوردها و بطور كلّي عاقلانه و پخته رفتار كردن است.برخوردهاي عجولانه، احساساتي و اصرار بر مورد خاص نشانه ي ضعف در اين مقوله مي باشد.•    سخت گيري در انتخاب ما را به بهترين انتخاب نمي رساند. هرچند نداشتن معيار دقيق در انتخاب و عدم تشخيص بين ضريب اهميت معيارها نيز ما را به بهترين انتخاب نمي رساند.•    بهترين انتخاب، انتخاب كسي است كه ما را به آرامش برساند، لباسي باشد براي محافظت از بدي ها، نسيمي باشد براي خنكي و پوششي متناسب و هم اندازه.•    بهترين انتخاب، انتخاب فردي است راستگو، با وفا، امانتدار، محترم، اهل نماز، دور از گناه، و در يك كلمه ديندار و با تقوا و با ايمان؛ كسي كه در دين خود پايدار و راضي به رضاي خداوند باشد، تسلّط بر خود داشته باشد، از گناه ناخشنود و مطيع خداوند باشد، كسب حلال داشته، خوش اخلاق و مخلص باشد، نماز اوّل وقت، توسّل و محبّت به اهل بيت) و التزام به احكام دين و واجبات داشته باشد.•    بهترين انتخاب نه فقط انتخاب همسري است با تركيبي از ويژگي ها براي تكامل و ارضاي نيازهاي روحي، عاطفي،

غريزي و ... بلكه انتخاب ما دري است كه كمالات فكري و روحي و معنوي او دانشگاه بزرگ رشد و تعليم و تربيت عزيزترين عزيزان ما يعني فرزندان دلبند ماست.•    و در آخر بهترين انتخاب، انتخابي است كه با اعتماد به خداوند و توكّل به او و سپردن ازدواج به او و تسليم او شدن و اطمينان و رضايت نسبت به او صورت گيرد.( و انجام دادن تمام وظايفي كه در اين زمينه او به ما سپرده است اعم از تعقل، تلاش، مطالعه و مشورت)« اُفَوِّضُ أمري إلَي اللهِ إنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالعِبادِ». كار خود را به خدا سپردم؛ چرا كه خداوند به حال بندگان بيناست.

م__دي____ريت ب__ازاري___اب_ي (1)

خلاصه كتاب  م__دي____ريت ب__ازاري___اب_ي (1) نوشته: ابراهيمي، داوور ونوس، احمدروستا  انتشارات سمت تلخيص: مهدي ياراحمدي خراساني M A R K E T I N G     M A N A G E M E N T By: Ebrahimi, Roosta, Venus   1) شركتها براي بدست آوردن بازار جهاني ابتدا هزينه ها را كنترل كردند.   2) علت ناموفق بودن شركتها عدم بهره گيري از فنون بازاريابي   3) معايب شركتهادر گذشته 1- به جاي روي آوردن به بازار پيشرفته، به فروش مي پرداختند  2- كسب سود را بر رضايت مشتري ارجع مي داند.   4)عامل موفقيت شركت تري ام و مك دونالدز در 1980:             1- توجه به نياز مشتريان 2-توجه به بازار 3-توجه به انگيزه كاركنان   5) شركتها امروزه در حال سازماندهي بازاريابي هستند.   6) نقش بازاريابي براي سازمانها غيرتجاري: وسيله اي براي ارتباط با مردم   7) وضعيت كشورهاي در حال توسعه در حال حاضر خصوص بازاريابي:

1 - آزمايش اصول بازاريابي براي بهبود سيستم توزيع داخلي. 2- شناخت نقش احتمالي آن در بازارهاي جهاني   8) تعريف بازاريابي فيليپ كاتلر: فعاليتي انساني در جهت ارضاي نيازها و خواسته ها از طريق فرايند مبادله.   9) ركن و اساس نظام بازاريابي: نيازها و خواسته هاي انسان   10) محصول: زاييده نيازها و خواسته هاي بشر است.   11) نياز: بيان كننده حالت محروميت احساس شده در فرد است.   12) ارزش محصولات: به اندازه بر طرف كردن خواسته ها است.   13) عامل اساسي در هر محصول: حد مثبتي كه ارائه مي دهد و فوايدي كه دارد و براي خريدار ارزنده است.   14) خواسته: شكل برآورده ساختن نيازهاست. زمان آغاز بازاريابي: وقتي به مبادله مي پردازيم.   15) انواع مبادله: 1- خود توليدي: انسان خود نياز خود را برآورده مي كند. 2- استعانت از ديگران: از فرد ديگر كمك مي گيرد و چيزي بابت كمك داده نمي شود. 3- اعمال زور: با زور خواسته را بر طرف مي كند. 4- مبادله: فرد در قبال رفع خواسته چيزي داراي ارزش مي پردازد.   16) 3 شرط مبادله:          1  - دو طرف وجود داشته باشد. 2- هر طرف چيز با ارزش داشته باشند. 3- هر طرف مجاز به پذيرش يا رد پيشنهاد باشد.   17) فرايند ارزش ز ا:  وقتي دو طرف ضمن مبادله وضع خود را بهبود بخشند يا دست كم وضعشان بدتر شود.     18) موضوع مبادله : به بازار منتهي مي شود.   19) بازار: محلي براي مبادلات بالقوه   20) اندازه بازار با : قيمت تغيير مي كند.   21) اندازه بازار به

تعداد افرادي بستگي دارد كه: 1- به محصول به معني عام علاقه مند هستند. 2-حاضرندمنابع لازم رابراي بدست آوردن محصول مبادله كنند.   22) بازار هميشه با پول سر و كار ندارد:  بازار انتخابات.   23) بازاريابي:  كار كردن با بازار- تلاش در جهت از قوه به فعل در آوردن مبادلات براي ارضاي نيازها و خواسته هاي بشر.   24) انواع ماركتينگ (بازاريابي): بازارگرايي: توجه، تمايل و گرايش به مشتري و بازار- اولين ويژگي بازاريابي جديد است- مديران كامياب بازارگرايي كاركنان و مديران هستند. بازارگرمي: آمادگي براي حضور در بازارها و نمايشگاهها و انجام تبليغات و تشريفات و ترفيعات- استفاده از خلاقيت و نوآوري و ابتكارات (مهم ترين) براي حفظ مشتري بازارگردي: ويترين گردي جهاني- حضور در صحنه معاملات و بازارها- باعث آشنايي بازارياب و تحولات و تغييرات بازار مي شود- مهم ترين نقش بازارگردي: تقويت و گاهي تغيير ديد است. بازارگرداني: اداره كردن بازار از طريق مديريت- محصول، قيمت، توزيع، ترفيع (مديريت بازار)- همه فعاليتهاي بازارياب در بازارگرداني است- شامل تنظيم بازارياب در بازارگرداني است. واژه متناسب با ماركتينگ: بازارگرداني است. بازارشناسي: تحقيقات بازاريابي و بررسي بازارها- شناخت خريداران و فروشندگاني بالقوه و بالفعل- واسطه ها، رقبا، محصولات، خدمات و سازمانهاي مختلف و همه عوامل موثر در بازار مانند قوانين-  مصوبات- عوامل سياسي- نگاه به بازارياب به درون و بيرون سازمان بازاريابي: يافتن بازار هدف و بخش بندي بازارها- تلاش، آگاهانه براي تخصيص بهينه منابع- ايجاد نوعي تخصيص بازار- اساس حركت بازاريابي: جلوگيري از هدر رفتن منابع گوناگون است- يعني بخش بندي بازار و تعيين محصولات شركت براي مناسب ترين بازارها بازارسازي: ايجاد و افزايش سهم بازار، ساختن نصب، مناسب بازار-

يافتن جاي دلخواه در بازار- افزايش و حفظ سهم بازار بازارسنجي: مقايسه و ارزيابي گذشته و حال بازار براي ترسيم آينده- جهت دهنده حركت سازمان در بازار آينده 9- بازارداري: افزايش يا حفظ مشتريان- مهم ترين ابزار بازارداري: ارتباط دائم با مردم و ارائه خدمات مناسب و آگاهي از حركت رقبات.   25) عوامل قابل كنترل بازاريابي يا آميخته بازاريابي:  1- محصول 2- قيمت 3- توزيع 4- ترفيع فروش   26) بازارگرداني: همه تلاشهاي نظام مند براي شناخت نظام بازار و اقدام مناسب نسبت به انواع تقاضاها با توجه به نظام ارزش جامعه و هدفهاي سازمان.   27) 3 نكته هم در تعريف: 1- بازارياب بايد با نگرش سيستمي همه اركان و اجزاء بازار را بشناسد. 2-بايدبه نظام ارزشي جامعه توجه داشت:مهم ترين نكته اي كه درتعاريف ديگران ديده نمي شود. 3- هميشه بازاريابي به مبادله منتهي نمي شود گاهي اقدام مناسب صورت مي گيرد.   28) سازمان ها در فرايند مبادله حرفه اي ترند.   29) مديريت بازاريابي: تجزيه و تحليل، طرح ريزي، اجرا و كنترل برنامه هاي تعيين شده براي فراهم آوردن مبادلات مطلوب با بازارهاي مورد نظر به منظور دستيابي به هدفهاي سازمان.   30) تاكيد مديريت بازاريابي: بر تعيين محصولات سازمان بر مبناي نياز بازار است.   31) مديريت بازاريابي : مسئول رسيدگي به بازار و مشتري براي محصول نهائي سازمان است.   32) مديريت بازاريابي: مديريت تقاضا است.   33) وظايف مديريت بازاريابي:                     1- ايجاد تقاضا براي محصولات سازمان 2- منظم كردن سطح تقاضا 3- زمان بندي تقاضا و ارائه مشخصات تقاضا   34) مطلوب ترين وضعيت براي هر فروشنده: تقاضاي كامل   35)

تقاضاي بازار تابع 2 نيروي فرسايش است:               1- تغيير نيازها و سليقه ها در بازار 2- رقابت فعال و شديد   36) در بازاريابي محافظتي: اول به تاكتيك توجه مي شود.   37) در مديريت بازاريابي 5 گرايش وجود دارد: 1- گرايش توليد                2- گرايش محصول            3- گرايش فروش               4- گرايش بازاريابي                       5- گرايش بازاريابي اجتماعي   38) گرايش توليد: يكي از قديمي ترين فلسفه ها براي راهنمائي فروشندگان است _ بر اين اساس است كه مشتريان خواهان محصولاتي هستند كه دردسترس بوده و توان خريد آن را داشته باشند _  بنابراين مديريت بايد فعاليت خود را بر بهبود كارايي توليد و توزيع متمركز كند. اين گرايش براي 2 حالت مفيد است:            1- تقاضا بيشتراز عرضه باشد.                    2- هزينه توليد محصول زياد باشد بنابراين براي كاهش هزينه توليد را زياد كنيم.   39) گرايش محصول: بر اين اساس است كه مصرف كنندگان محصولاتي را كه بهترين كيفيت، كاركرد و شكل را دارند خواهند خريد_  بنابراين سازمان بايد انرژي خود را به بهبود دائم محصول اختصاص دهد. نتيجه گرايش محصول : نزديك بيني در بازاريابي است.   40) گرايش فروش : اساس فروش است و رضايت مشتري در مرحله بعد است. شركتها بر اين باورند كه محصولات بايد فروخته شود نه اينكه خريداري شود.   41) گرايش بازاريابي : وظيفه هر سازمان تعيين نيازها، خواسته ها و ارزشهاي بازار هدف و تطبيق سازمان براي ارضاي آنها به گونه اي موثرتر و مفيدتر از ساير رقباست.   42) پايه هاي گرايش بازاريابي :      1- خريدار گرائي   2- نگرش سيستمي         3-هدف

گرايي 4- بازار گرايي همگاني   43) شركتهاي مشتري گرا بررسي مي كنند : مشتريان در چه سطحي به حداقل رضايت مي رسند. فلسه بازاريابي كواك (مك دونالدز) : كيفيت – خدمت – نظافت -  ارزش   44) نگرش سيستمي : تاكيد بر وابستگي پرسنل بخشهاي سازمان با هم دارد.   45) در سازمان محصول گرا : تعارض هدف وجود دارد.   46) بازارگرايي همگاني: - مشاركت و درگير شدن كل سازمان در شناسايي بازار. - باعث محصول بهتر با ضايعات كمتر است. - پايه و مبناي مديريت كيفيت جامع است. - زمينه ساز كيفيت گرايي است نه كنترل كيفيت. - نياز امروز جامعه ايران.   47) گرايش بازاريابي اجتماعي: مي گويد بازاريابان علاوه بر خواسته مشتريان بايد به رفاه اجتماعي توجه كند.   48) گرايش بازاريابي اجتماعي: فلسفه بازاريابي بايد با فلسفه مسئوليت اجتماعي شركتها منطبق باشد.   49) بازاريابي اجتماعي بايد بين عوامل زير توازن برقرار نمايد: 1- خواسته مشتريان هدف                         2- منابع بلندمدت مشتريان هدف 3- منابع بلندمدت جامعه     4- هدف بازده سرمايه بلندمدت شركت   50) بازار به عنوان يك سيستم به اجزا زير تقسيم ميشود :      1- هدف             2- اجزا 3- منابع 4- محيط             5- مديريت   51) هدف :  هدفهاي بازار بايد با توجه به 1- نظام ارزشي، 2- امكانات، 3- محدوديتهاي هر جامعه شكل گيرد.   52) اجزار بازار: تهيه كنندگان: تامين كنندگان نيازهاي توليد كنندگان توليدكنندگان: سازندگان و عرضه كنندگان محصول خريداران: مشتريان و عوامل موثر بر تصميم خريد:       - خريداران بالقوه - خريداران بالفعل عوامل واسطه اي : رابط بين توليدكنندگان

و مصرف كنندگان عوامل تسهيلاتي و خدماتي: بانكها- انبارعمومي_ خدمات پس از فروش- موسسات مشاوره اي و . ..   53) منابع بازار:    1- ماده (امكانات و درآمد) 2- انرژي (نيروي انساني) 3- اطلاعات (اطلاعات روزآمد)   54) پوياي بازار: يعني مطابقت با دگرگونيها و نيازهاي محيط   55) مدير بازاريابي مقتدر: كسي كه تغييرات را پيش بيني كند و به موقع از آنها استفاده كند.   56) همه اجزاء بازاربستگي به عامل مديريت دارند.   57) عوامل محيطي: بازاريابان سعي دارند عوامل را بطور دائم شناسائي كنند. هدف آنها يافتن تاثير آني و آتي هر يك از عوامل محيطي است.   58) هدف نهايي تحليل محيطي بازار: تنظيم و عرضه استراتژي هاي منطبق با محيط پويايي بازاريابي است.   59) 2 واكنش بازاريابي در برخورد با محيط: بازاريابي انفعالي: عوامل محيطي عواملي غيرقابل كنترل هستند و بايد خود را با آن منطبق كرد. بازاريابي فعال: بايد بر عوامل محيطي تاثير گذاشت.   60) عوامل محيط بازاريابي: 1) عوامل اجتماعي و فرهنگي: 1-فرهنگ: مهم ترين عنصر تعيين كننده خواسته و رفتار فرد است. هر قدر از محيط داخلي به محيط بالاتر و جهاني وارد مي شويم نقش عوامل فرهنگي در بازاريابي بيشتر مي شود. 2-سطح سواد: با نحوه عرضه و معرفي محصولات بازار در ارتباط است. 3-دين و مذهب: 4-نحوه معاملات و شرايط كسب و كار 5- سازمانهاي اجتماعي  6-الگوهاي نهادي 7-ارزشهاي هسته اي : ارزشهاي مشتركي كه نافذ و پايدارند و در جوامع مختلف متفاوتند. ارزشهاي هسته اي امروزه:             1-تاكيد بر محيط و عوامل زيستي                            2- تاكيد بر بازار جهاني تا بازار محلي                                                   3-

تاكيد بر سلامتي و ايمني             2) عوامل سياسي، قانوني و اقتصادي: در بازار يابي 3 عامل دولت- مشتريان و رقبا 3 عامل اساسي محيطي هستند.   3 ) عوامل تكنولوژيك: نقشهاي تكنولوژيك بر بازاريابي:  1- جانشين ساختن مواد جديد بجاي مواد قديمي 2- صرفه جويي در مجرب مواد 3 - خودگرداني يا كم نيازي به نيروي انساني 4- كوتاه شدن عمر محصولات و كهنگي سريع آنها انطباق پذيري و انعطاف پذيري در مورد پديده تكنولوژيكي بسيار مهم است.   4) عوامل رقابتي: كاميابي در بازاريابي امروز در ارزيابي دائم «خود، مشتري و رقيب است  يعني  competitor- customer- company: 3cs                                                                    61) استراتژي هاي رقابتي: مايكل پورتر ارائه قيمت تمام شده كمتر از سوي شركتها و توانائي تعيين قيمت در بازار متمايز بودن عناصر آميخته بازاريابي انتخاب نوع بازارها..... بازار كانون- يعني انتخاب گوشه يا بخشي از بازار و نفوذ عميق در آن   62) شركتها:   رهبر: بيش از 50% سهم بازار را دارند. دنباله رو: سهم ناچيزي از بازار دارند.   63) فيليپ كاتلر:  2 استراتژي اصلي بازار:             1- گسترش بازار كل:        - استفاده كنندگان جديد                                                 - كاربردهاي جديد                                                 - استفاده بيشتر             2- دفاع از سهم بازار:        - دفاع از موضع و موقعيت                                                 - دفاع قبل از تثبيت موقعيت رقيب - دفاع براساس حمله متقابل   64) انواع تاكتيك هاي كه براي حمله به رقبا استفاده مي شود: دنباله روها حمله روبرو: حمله به نقاط قوت رقيب بطور مستقيم حمله از اطراف: روش ژاپني ها- حمله به بخشي از بازار كه در آن رهبر بازار آسيب پذير است.

محاصره: حمله همه جانبه تا مقاومت رقيب بشكند- شركت سيكو حمله حاشيه اي: با عرضه تكنولوژي برتر بطور حاشيه مبارزه مي كند. حمله چريكي: (بدون ساختار) = حمله به انتخاب خود و تضعيف روحيه رهبر بازار   65) اولين عامل موفقيت شركتها..... جلب رضايت مشتريان      عامل تكميل كننده شركتها..... برنامه استراتژيك با گرايش بازار   66) تعريف برنامه ريزي استراتژيك: يك فرايند مديريتي است كه ايجاد در حفظ تعادل منطقي بين اهداف، منابع و موقعيتهاي متغير و متزلزل بازار محصولات شركتها را به عهده دارد.   67) هدف آن : ايجاد يا تغيير كار و محصول شركتها به منظور دستيابي به رشد و سود رضايت بخش است.   68) تا دهه 1970: شركتها فقط به برنامه ريزي عملياتي مي پرداختند.   69) 3 ركن اساسي برنامه استراتژيك: 1- تصميم گيري در مورد سرمايه گذاري هاي گذشته و آتي 2-تخمين سود بالقوه آتي شركت 3- تهيه استراتژي   70) برنامه استراتژي با استفاده از:  1- موقعيت شركت در صنعت                2- اهداف      3- موقعيتها         4- منابع   تعيين مي گردد.   71) 4 استراتژي شركتهاي توليد لاستيك: 1- شركت گودير: كاهش هزينه ها 2- شركت مشيلن: نوآوري 3-يوني رويال گودريچ: ورود به ساير صنايع نظير كشاورزي 4-دي آرمسترانگ: توليد محصول براي بازارهاي خاص   72) ساختار شركتهاي بزرگ 4 قسمت دارد: سطح اول: سطح مديريت كلان- مسئول كل برنامه ريزي- تصميم گيري خصوص تخصيص منابع به سطوح پايين تر و ورود به فعاليتهاي جديد سطح دوم: سطح مديريت قسمتها- تخصيص منابع بين واحدهاي خودگردان و تهيه برنامه قسمت سطح سوم: سطح مديريت واحدهاي گوناگون- برنامه ريزي استراتژيك واحدهاي خودگردان سطح چهارم:

مديريت محصول- برنامه بازاريابي   73) شركتها براي برنامه ريزي ها 4 فعاليت انجام مي دهند: 1- تعريف فلسفه وجودي شركت 2- شناسايي واحدهاي خودگردان شركت 3- تجزيه و تحليل و ارزيابي وضعيت سرمايه گذاري ها 4- شناسايي فعاليتهاي جديدكه شركت مي توانددرآن واردشود.   74) فلسفه وجودي هر سازمان 5 بخش است:          1- تاريخ هر موسسه (عملكرد تاريخي) 2- ترجيحات مديريت يا دارندگان كنوني موسسه 3- محيط بازار 4- منابع در دسترس موسسه 5- صلاحيت آشكار موسسه براي فعاليت در بخش خاص   75) در تعريف فلسفه وجودي به چند عامل توجه كنيد: دامنه فعاليت در صنعت : در صنايع مشابه فعاليت كند-  شركت تري ام( صنعت پول سازي) دامنه فعاليت در بازار: به مشتريان خدمت كند- شركت پورشه ( ماشين گران قيمت) دامنه عمومي : ميزان توليد مورد نياز منابع داخلي شركت- شركت فورد دامنه جغرافيايي: در هر منطقه فعاليت كند-  شركت كاترپيلار( بين المللي) عامل انگيزشي : موجب تحرك است.     76) درتعريف فلسفه وجودي شركت مسير شركت تا حداقل 10 سال تعريف مي شود.   77) بايد دامنه فعاليت موسسات برمبناي فرايند ارضاي نياز مشتريان باشد نه فرايند توليد محصولات.   78) آبل : رشته كاري موسسات براساس 3 عامل است: 1) نياز مشتري 2) گروه مشتريان 3) تكنولوژي   79) واحد خودگردان : قسمتي كه شركتها براي آسانتر كردن هر چه بيشتر رشته هاي كاري بكار مي برند.   80) واحد خودگردان 3 ويژگي دارد: فعاليت در رشته كاري كه داراي وجه مشترك هستند و مي توان آن را از بقيه جدا كرد. داراي رقيب يا رقباي خاصي است. مدير معيني دارد كه مسئول برنامه ريزي استراتژيك

و سودآوري واحد است.   81) روش يا ابزار براي سنجش گروههاي خودگردان : 1- روش مشاوره بوستون : استفاده از ماتريس رشد و كم بازار،   داراي 4 قسمت: 1- علامت سئوال 2- ستاره 3- گاوهاي شيرده 4- سگها است.   82) 4 هدف مي توان براي تهيه استراتژي واحدهاي خودگردان وبودجه مورد نياز بيش بيني كرد: ساخت: افزايش سهم بازار واحد- براي بخش علامت سئوال مفيد است. حفظ: حفظ سهم بازار خودگردان است- براي قسمت گاو شيرده مفيد است. برداشت كردن: براي واحدهاي ضعيف بخش گاو شيرده مفيد است و سعي در افزايش كوتاه مدت نقدينگي دارد. اختتام: واحدهاي خودگردان منحل مي شوند- براي بخش سئوال و سگها مفيد است.   83) روش جنرال الكترونيك: از 2 شاخص جذابيت بازار و موقعيت رقابتي استفاده مي نمايد. 7 دايره براي نشان دادن واحدهاي خودگردان دارد و اندازه هر دايره نشان دهنده اندازه،  اندازه بازار است- جدول از 3 منطقه تشكيل شده: 1- منطقه اول: سمت چپ و بالاي جدول- واحد بايد به سرمايه گذاري بپردازند. 2- منطقه دوم: قطر جدول- واحد بايد درآمد خود را افزايش وقدرت انتخاب را تقويت كند. 3- منطقه سوم: سمت راست پايين جدول- واحد خودگرداني بايد منحل يا فروش شود.   84) 9 استراتژي در جدول پيش بيني مي شود. در 9 استراتژي زير قسمت اول موقعيت رقابتي و بعدي جذابيت بازار است: قوي- زياد (حفظ موقعيت): 1) سرمايه گذاري براي رشد با حداكثر توان     2) توجه به حفظ قدرت قوي- متوسط (ساخت بطور انتخابي): الف) سرمايه گذاري در جذاب ترين بخشهاي بازار     ب) ايجاد قابليت مقابله با رقبا   ج) تاكيد بر

سودآوري يا افزايش بهره وري قوي- كم (حمايت و توجه مجدد):  الف) مديريت براي درآمدهاي فعلي     ب) توجه به بخشهاي جذاب بازار     ج) دفاع از نقاط قوت متوسط- زياد (سرمايه گذاري براي ساخت):  الف) مبارزه براي كسب رهبري ب) ساخت بطور انتخابي براساس نقاط قوت        ج) تقويت نقاط آسيب پذير متوسط- متوسط (گزينش مديريت درآمد): الف) حفظ برنامه فعلي          ب) توجه به سرمايه گذاري براي بخشهائي از بازار كه داراي ريسك پايين و سودآوري خوب باشد. متوسط- كم (مديريت درآمد):   الف) حفظ مديريت در سودآورترين بخشها     ب) حداقل كردن سرمايه گذاري              ج) بهبود دادن خط محصول ضعيف- زياد (ساخت بطور انتخابي): الف) تخصيص يافتن به نقاط كم قوه             ب) جستجو براي از بين بردن نقاط ضعيف      ج) عقب نشيني در صورت عدم امكان رشد. ضعيف- متوسط (رشد محدود يا برداشت كردن): الف) يافتن راه هاي رشد بدون ريسك       ب) زياد يا كم كردن سرمايه گذاري و توجيهه عمليات ضعيف- كم (اختتام عمر فعاليت) :   الف) فروش در زماني كه بيشترين نقدينگي را بوجود آورد          ب) قطع كردن هزينه هاي ثابت و خودداري از سرمايه گذاري   85) شركتهاي براي پر كردن شكاف بين پيش بيني ميزان واقعي فروش و ميزان مطلوب فروش 3 راه دارند: موقعيتهاي رشد داخلي: افزايش فروش از طريق به كارگيري فعاليتهاي فعلي شركت موقعيتها رشد خارجي همگون : شناسايي فعاليت هاي جديد مرتبط با فعاليت اصلي شركت موقعيتها رشد خارجي ناهمگون : شناسايي موقعيتهاي موجود در فعاليتهاي غيرمرتبط با فعاليت اصلي شركت   86 ) در موقعيت رشد داخلي شركتها 3 استراتژي دارند.

استراتژي نفود در بازار: افزايش سهم بازار با محصولات فعلي شركت از 3 راه : الف)افزايش تعداد دفعات خريد مشتريان فعلي ب) جذب مشتريان محصولات رقبا          ج)  ترغيب كساني كه از محصولات شركت استفاده نمي كنند به خريد و مصرف آن   استراتژي گسترش بازار: يافتن بازار جديد براي محصولات شركت:        الف) گسترش شبكه فروش            ب) تجزيه و تحليل خريداران فعلي                ج)يافتن مشخصات خريداران آتي                 د)فروش محصول در محل جغرافيايي جديد استراتژي گسترش محصول: امكان معرفي محصول جديد براي علائق بالقوه بازار فعلي   87) در موقعيت رشد خارجي همگون 3 استراتژي است: استراتژي يكپارچگي معكوس : يكپارچگي شركت با عرضه كنندگان مواد اوليه استراتژي يكپارچگي پيشرو : يكپارچگي شركت با عمده فروشان يا خرده فروشان محصولات شركت استراتژي يكپارچگي افقي : يكپارچگي شركت با رقبا   88) در موقعيت رشد خارجي ناهمگون 3 استراتژي وجود دارد: استراتژي متنوع سازي متحدالمركز: يافتن محصول جديد براي خط توليد فعلي استراتژي متنوع سازي افقي: يافتن محصول جديد مورد تقاضاي مشتريان فعلي كه براي توليد آنها از تكنولوژي موجود در خط توليد استفاده نمي شود. استراتژي متنوع سازي پوششي: يافتن فعاليتهاي جديدي كه كمترين ارتباطي با تكنولوژي مورد استفاده و بازار فعلي و محصول توليدي نداشته باشد.   89) برنامه استراتژيك واحدها 8 مرحله است: فلسفه وجودي واحد تجزيه و تحليل محيط خارجي يا تجزيه تحليل فرصتها و تهديدها: موقعيتها: از مطالعه مستمر محيط حاصل مي شود- هر فرصت با دو شاخص جذابيت و احتمال موفقيت سنجيده مي شود. تهديدها: عبارت از چالشهاي ايجاد شده بر اثر روند نامطلوب، با  2

شاخص جدي بودن تهديد و احتمال وقوع سنجيده مي شود.            داشتن فرصت خوب و تهديد جدي واحد را در موقعيت نامعلومي قرار مي دهد . تجزيه و تحصيل محيط داخلي يا تجزيه و تحليل نقاط قوت و ضعف: شناسايي نقاط قوت و ضعف است كه توسط خودموسسه يا مشاوران انجام مي گردد. (اين تجزيه و تحليل در 4 سرفصل انجام مي شود:) الف) مالي: هزينه و در دسترس بودن سرمايه_ سودآوري-  تعادل مالي ب) بازاريابي: شهرت شركت- سهم بازار- كيفيت خدمات- هزينه توليد و توزيع- تحقيق  نوآوري- وسعت جغرافيايي بازاريابي ج) توليد: اقتصادي بودن اندازه توليد- امكانات نيروي كار- ظرفيت- مهارت فني توليد- قابليت تحويل فوري             د) سازمان: رهبري كاركنان لايق- گرايش كارآفريني- سازمان ضعيف تعيين اهداف: تدوين استراتژي: نحوه رسيدن به هدف- پورتو 3 استراتژي معرفي مي كند: الف) استراتژي رهبري در هزينه ها: شركت با كاهش هزينه قيمت تمام شده و هزينه توليد رقابت مي كند شركت بايد در توليد و توزيع مهندسي تداركات قوي باشد. ب) استراتژي متمايز: شركت بر عملكردهاي عالي و ويژه خود تمركز دارد و نياز كل بازار را در نظر مي گيرد.             ج) استراتژي تمركز (كانون): توجه شركت به چند بخش كوچك از بازار تدوين برنامه: با تهيه برنامه استراتژي ها را اجرا كنيم. اجرا: شركت مك كينزي .....7 عامل موفقيت شركتها در 2 گروه است :                      الف) سخت افزار: استراتژي –ساختار -  سيستم ها                     ب) نرم افزار: سبك ها - مهارتها - كاركنان -  ارزشهاي مشترك بازخورد كنترل:   90) فرايند بازاريابي:      5 مرحله است: تجزيه و تحليل موقعيتهاي بازار: تجزيه و تحليل موقعيت هاي بلندمدت موجود

در بازار است- مثال شركت زئوس توليد كليه تجهيزات دفتري را در برنامه بلندمدت خود دارد. جستجو و انتخاب بازارهاي هدف: بايد جذابيت بازار اندازه گيري شود. طراحي استراتژي هاي بازاريابي: طراحي و اجراي استراتژي تمايزو تثبيت موقعيت محصول در بازار هدف با استفاده از دو ملاك قيمت و كيفيت- پس از تعيين موقعيت مطلوب شركت بايد كار طراحي و معرفي محصول جديد را آغاز كند. 4)برنامه ريزي براي برنامه هاي بازاريابي: اتخاذ تصميم هاي مهم در مورد آميخته بازاريابي تخصيص منابع بازاريابي و هزينه هاي بازاريابي جزئي از استراتژي هاي بازاريابي است- شركتها بودجه خود را بايد ميان اجزاي آميخته بازاريابي تقسيم كنند. (مك كارتي: 4 عنصر آميخته بازاريابي) محصول: مهم ترين عنصر آميخته بازاريابي- چيزي كه شركت به بازار عرضه مي كند- شامل تنوع- كيفيت- طرح- مشخصات- نام تجاري- اندازه- بسته بندي- ضمانتنامه خدمات و بازدهي. قيمت: حساس ترين عنصر آميخته بازايابي- مبالغي كه مشتريان در قبال خريد محصول مي پردازند- شامل تخفيف- ليست قيمت- اعتبارات- مدت بازار پرداخت. توزيع: فعاليتهائي با هدف رسانيدن محصول به مشتري- شامل كانالهاي توزيع- پوشش بازار- موجودي محصول- حمل و نقل- محلهاي توزيع.   ترفيع : ايجاد ارتباط با مشتريان و تشويق مشتريان به خريد- شامل تبليغ- فروش حضوري- پيش فروش- روابط عمومي- بازاريابي مستقيم___ تمام عناصر آميخته بازاريابي را در كوتاه مدت مي توان تنظيم كرد اما كانالهاي توزيع زمان بيشتري مي برد. سازماندهي، اجرا و كنترل فعاليتهاي بازاريابي: آخرين مرحله فرايند بازاريابي است- مديريت بازاريابي عبارت است از سازماندهي منابع، اجرا و كنترل برنامه هاي بازاريابي .   91) مهم ترين نتيجه فرايند بازاريابي .....برنامه بازاريابي   92) اجزاي

برنامه بازاريابي: خلاصه براي مديريت موقعيت فعلي بازاريابي تجزيه و تحليل موضوعات و فرصتها وتهديدها و قدرتها و ضعفها اهداف : 2 نوع است.....بازاريابي و مالي هستند. استراتژي بازاريابي برنامه هاي عملياتي: پاسخ به اينكه چه كاري، در چه زمان،ِ توسط چه كسي و با چه هزينه اي؟ سود و زيان پيش بيني شده : پيش بيني نتيجه احتمالي مالي طرح كنترل هاي لازم   93) در قسمت اهداف صاحبان شركت خواستار: بازگشت سرمايه در بلند مدت و سودآوري در كوتاه مدت   94) ويژگي اهداف: واضح و قابل اندازه گيري طي دوره خاص- هماهنگ بودن- رده بندي به ترتيب هستند- اهميت- در دسترس بودن- چالش برانگيز بودن.   95) تهيه برنامه اقتضائي: وظيفه واحد كنترل است.   96) تحقيقات بازاريابي: عبارت است از فعاليتهايي كه ارتباطات لازم را بين مصرف كنندگان، خريداران، عامه مردم و مديران بازاريابي، از طريق تبادل اطلاعات برقرار مي كند.    97) نكاتي كه بايد در تحقيقات بازاريابي در نظر داشت: بايد روشهاي جمع آوري اطلاعات طرح ريزي شود. مراحل چگونگي كسب اطلاعات تنظيم و تكميل گردد. نتايج تجزيه و تحليل شود. نكات بدست آمده و چگونگي بكارگيري آنها در اختيار افراد ذي نفع قرار گيرد.   98) سيستم اطلاعاتي بازاريابي: عبارت است از مراحلي سازمان يافته كه طي آن اطلاعات جمع آوري، طبقه بندي، تجزيه وتحليل و تنظيم مي شود و در داخل و خارج از شركت به طور منظم مورد استفاده قرارميگيرد   99) مزاياي استفاده از سيستم پشتيباني از تصميمات بازاريابي: امكان ادغام انواع اطلاعات ارزيابي اطلاعات در زمان كوتاه دسترسي به جواب در زمان كوتاه با رايانه   100) معايب: هزينه

گران روش و تجزيه و تحليل مشكل اطلاعات   101) توجه به نظر مصرف كنندگان محصول موجب  بالا رفتن كيفيت محصولات مي شود: صادرات افزايش ، واردات محصول مشابه كاهش   102) متفاوت بودن نتيجه تحقيقات بازاريابي در 2 نوبت...علت... تغيير اوضاع و  شرايط محيط   103) پايايي و روايي تحقيق بازاريابي...يكسان بودن نتايج تحقيق در شرايط متفاوت   104) 5 مرحله فرايند تحقيقات بازاريابي: تعريف مساله: مثلاً علت فروش كم وجود عيب در ...تبليغات ها- سيستم بسته بندي- سيستم توزيع تعيين و تنظيم فرضيه                                                                          طراحي تحقيق  1 ) مشخص نمودن نوع تحقيق                                                 2)  تعيين منابع كسب اطلاعات                                               3) طراحي و انتخاب نمونه جمع آوري اطلاعات لازم:                    داده هاي اوليه: بطور مستقيم در رابطه با موضوع تحقيق است.        داده هاي ثانويه: استفاده از منابعي كه قبلاً تحقيق شده است. تجزيه و تحليل و عرضه يافته ها به مدير   105) تحقيقات اكتشافي: وقتي محقق به تعريف بهتري از موضوع احتياج دارد- مجموعه اي از تحقيقات اوليه باعث شكل دادن فرضيه ها مي شود- مثال: استفاده شركت كليكا وابسته به شيلات ايران از اين روش.   106) تحقيقات توصيفي: محقق ماهيت مساله بازاريابي را توصيف مي كند- اين روش بعد از تحقيق اكتشافي است محقق بايد آنچه را در بازار مي گذرد را بخوبي شرح دهد- اكثراً از اين روش استفاده مي شود. كفش بلا   107) تحقيقات علي: هدف شناسايي عاملي است كه آثار خاصي در بازار ايجاد نموده است- مثلاً: متغير مستقل كاهش قيمت و متغير وابسته سطح فروش و بررسي رابطه علي  آنها.   108) طراحي و انتخاب نمونه : يعني انتخاب

زير مجموعه اي از جامع آماري كه نماينده كل است.    الف) نمونه گيري احتمالي: انتخاب هر يك از افراد جامعه آماري براساس شانس و احتمالات. نمونه گيري تصادفي ساده : همه افراد، مكانها يا اشياء جامعه داراي احتمال يكسان انتخاب هستند- قرعه كشي مي شود- زماني كه جامعه آماري كوچك هست استفاده مي شود.   نمونه گيري طبقه بندي شده : ابتدا جامعه آماري طبقه بندي مي شود سپس بين گروهي قرعه كشي مي شود. نمونه گيري خوشه اي : تقسيم جامعه به گروههاي مختلف اعضاء و انتخاب گروههاي از ميان آنها كه نمونه كل جامعه هستند. نمونه گيري منطقه اي : زير شاخه نمونه گيري خوشه اي است- با توجه به مرز جغرافيايي يا خطه آماري انتخاب مي شود.     ب) نمونه گيري غيراحتمالي: بر حسب قضاوت و نظرمحقق انتخاب مي شود- بيشتر حالت ذهني دارد.                       1) نمونه گير قضاوتي : انتخاب نمونه براساس قضاوت محقق        2) نمونه گيري ساده : براحتي در دسترس است- كساني ميان مردم مي روند و تحقيقات مي كنند.        3)نمونه گيري سهميه اي : انتخاب نمونه به دليل ويژگي هاي خاص آن.   109) جمع آوري داده ها....از 3 راه: 1) مشاهده: يعني ثبت رفتار يا واقعه بدان گونه كه ديده مي شود- مديران اين روش را ترجيح مي دهند چون مشتريان آنچه را عمل مي كنند مورد توجه قرار مي دهند نه آنچه را كه مي گويند. 2) نظرخواهي يا نظرسنجي : محقق با پرسشنامه اطلاعات را جمع مي كند.              الف) مكاتبه اي : مزايا            1) روش ارزان قيمت براي افراد دوردست              2) اطمينان كامل از پاسخ  مناسب ترمخاطب                                        3) پاسخهاي

عيني ترند                                       عيب : اتلاف زمان دريافت پاسخ ها              ب) حضوري: زماني كه مدير بازاريابي بخواهد پاسخ پرسشهاييش عميق باشد-               ج) تلفني: زماني كه تحقق به پاسخ آني نياز دارد. نظرخواهي حضوري : ( گرانترين نوع تحقيق است ) 1) مصاحبه در مراكز خريد : اگر بطور شايسته انجام شود به اندازه مصاحبه تلفني مفيد است. 2) مصاحبه در منازل يا دفاتر كار: 3) مصاحبه گروهي (گروه كانون): به صورت گروه هاي 5 تا 12 انجام شود. 3) پرسشنامه : وقتي نوع روش نظرخواهي انتخاب شد بايد اقدام به تكميل پرسشنامه كرد.             الف) طرح پرسش هم علم است هم هنر. ب) پرسشها بايد مفهومي باشد. ج) در پرسش ها جزئيات در نظر گرفته شود. د) خود را از لغزشها دور نگه داشت.  پرسشها به 3 دسته تقسيم مي شود: 1) پرسشهاي باز: اين امكان را به پاسخگو مي دهد كه آنچه كه به خاطرش مي رسد بيان دارد- در زمان انتخابات از آن استفاده مي شود 2) پرسشهاي بسته : بين دو جواب يكي را انتخاب مي كنند- متداول ترين نوع هستند. 3) پرسشهاي بسته چند گزينه اي : شخص از بين گزينه ها پاسخ خود را انتخاب مي كند.   110) روش آزمايشي علي:  مستلزم تغيير يكي از متغيرها و ثابت نگه داشتن بقيه آنها و اندازه گيري نتايج است- هدف رويت تاثير تغيير متغير مستقل براي متغير وابسته است. 1) روش ميداني : محقق در دنياي واقعي به آزمايش مي پردازد. 2) روش آزمايشگاهي: محيطي  غير از دنياي واقعي كه شديداً تحت كنترل است.   111) پس از جمع آوري داده ها از دو

طريق مي توان براي تحقيق استفاده كرد. 1) داخل سازماني: مزايا:  الف) درك بهتر متخصصات فني                   ب) مديران معتقدند با انجام تحقيقات توسط خودشان پروژه بهتر كنترل مي شود. 2) خارج سازماني:   «رفتار مصرف كننده»   112) بازاريابي موفق: با درك چرايي و چگونگي رفتار مصرف كنندگان آغاز مي گردد. مراحل فرايند خريد مصرف كننده: 1) تشخيص مساله يا نياز 2) جستجوي اطلاعات       3) ارزيابي راه چاره ها       4) تصميم خريد                5) رفتار بعد از خريد در مرحله جستجوي اطلاعات مصرف كننده از 2 راه استفاده مي نمايد: 1) كاوش دروني: فرد از تجربيات پيش خود كمك مي گيرد در مورد محصولاتي كه مصرف هميشگي دارد مثل شامپو 2) كاوش بيروني: زماني كه فرد تجربه و آگاهي كافي از نياز خود نداشته باشد و خطر تصميم گيري غلط وجود داشته باشد كه اطلاعات را از 3 راه مي گيرد:الف) منابع شخصي ب)منابع عمومي ج) منابع كه بازارياب بر آن تسلط دارد.   113) مهم ترين مساله در تصميم خريد: قدرت و مهارت مديريت در مذاكره و خريد و فروش است.   114) احساس تنش رواني بعد از خريد را كه مي گويد آيا بهتر نبود فلان كالا را مي خريدم را «ناسازگاري اداركي- شناختي» گويند.   115) خريدها و محصولاتي كه تصميم گيري در مورد آنها مشكل تر است. 1- گران است                  2- ممكن است پيامدهاي فردي و اجتماعي جدي داشته باشد.             3- براي خريدار داراي ارزش ويژه باشد.   116) 3 روش كلي فرايند خريد مصرف كننده براساس درجه اهميت محصول: الف) حل مساله معمولي: خريد به صورت عادت است-  در اين

روش خريد محصولات كم ارزش با مصرف بالا هستند. مثال : خريد صابون ب) حل مساله محدود : اخذ اطلاعات و استعانت از دوستان براي خريد- محصول شناخته شده و ماركها ناشناخته است- مثال : انتخاب يك رستوران ج) حل مساله پيچيده: هرپنج مرحله فرايند تصميم گيري خريد بكار مي رود- زمان زيادي براي جستجو اطلاعات بكارمي رود- محصولات ناشناخته وجديدوارد بازارشده مورد ارزيابي قرارمي گيرد.   117) عوامل موثر در فرايند تصميم گيري خريد: عوامل فرهنگي و اجتماعي و گروهي: فرهنگ- طبقه اجتماعي- گروههاي مرجع- خانواده و همخانگي عوامل رواني و فردي : انگيزه- ادراك- يادگيري- شخصيت- خودپنداري- سبك زندگي- تلقيات عوامل موقعيتي : موقع خريد- مكان خريد- دليل خريد- شرايط خريد عوامل آميخته بازاريابي : محصول- قيمت- توزيع- ترفيع   118) فرهنگ: عبارت است از مجموعه اي از نمادها، نهادها وروشها در يك جامعه كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود و تعيين و تنظيم رفتار انسانهاست.   119) پديده «چشم و هم چشمي» : در كشور ايران نوعي از آثار گروههاي مرجع بر فرايند خريد است. گروه مرجع: كساني هستند كه به نحوي بر ارزشها، تلقيات و رفتار ديگران اثر مي گذارند.   120) نيازهاي مصرف كننده: كانون موضوعات بازاريابي   121) طبق الگوي مازلو اولين نيازي كه قبل از همه بايد ارضا شود- نيازهاي فيزيولوژيك   122) سلسله مراتب نياز به ترتيب اولويت ارضا : 1) نيازهاي فيزيولوژيك  2)نياز ايمني  3) نياز اجتماعي                       4)نياز تشخصي  5) نياز خوديابي   123) ادراك : فرايندي كه در آن فرد از طريق گزينش، سازماندهي و تفسير اطلاعات، تصويري با معنا از جهان خلق

مي كند و زماني كه اين ادراك انتخابي باشد «ادراك گزينش» گويند.   124) يادگيري : عبارت است از تغييرات رفتاري حاصل از مشاهدات و تجربيات افراد.   125) يادگيري از 2 راه حاصل مي شود: الف) تكرار تجربه: يادگيري رفتاري     ب)تفكر: يادگيري شناختي- ادراكي   126) 5 عامل اساسي در يادگيري: 1- محرك             2- علائم             3- واكنش           4- تقويت كننده                5- تنبيه   127) فرويد در زمينه شخصيت افراد نظريه روانكاوي را ارائه كرد و گفت فكر انسانها 3 قسمت است: نهاد : شامل محركهاي غريزي و ضداجتماعي است. من : ضمير آگاه و منطقي انسانهاست و تعادل بين غريزه نهي شده نهاد و رفتار اخلاقي من برتر را بوجود مي آورد. من برتر: وجدان انسانهاست كه استانداردهاي اصول اخلاق را مي پذيرد.   128) خود پنداري: نحوه نگرش انسان نسبت به خود و تصويري كه فكر مي كند ديگران از او دارند.   129) سبك زندگي: يك نوع خودپنداري است- از تجزيه و تحليل سبك زندگي در تقسيم بندي بازار و تعيين بازار هدف استفاده مي نمايند.   130) طرز تلقي افراد : عبارت از واكنش، تفكر و رفتار مثبت يا منفي آنان نسبت به اشياء و پديدها.   131) ويژگي هاي مشترك تلقيات افراد : اكتسابي- هدفمند- جهت دارو شدت دار- داراي ثبات و قابل تعميم   132) عوامل موقعيتي كه در فرايند خريد تاثير دارد: نقش خريد: اولين عامل براي مشغوليت در تصميم گيري است. عوامل احاطه كننده اجتماعي: حضور افراد هنگام تصميم خريد است. عوامل احاطه كننده فيزيكي: وجود دكوراسيون و ابزار در محيط خريد است. آثار مربوط به زبان:

حالت و شرايط خريدار: شرايط روحي يا مقدار پولي كه خريدار دارد.   133) رفتار خريد سازماني: عبارت است از فرايند تصميم گيري سازمان شامل تشخيص نياز و شناسايي، ارزيابي و گزينش منابع عرضهو ماركهاي  مورد نظر.   134) عوامل مشخص زير خريدهاي سازماني را از خريد مصرف كنندگان نهايي متمايزميكند : مشخصات تقاضا: تقاضا مشتق است يعني تقاضا اقلام صنعتي از تقاضا براي محصولات و خدمات مصرفي ناشي است. تعداد خريداران بالقوه: اهداف خريد: آگاهي از اهداف خريد است. معيار خريد: 7 معيار اصلي سازماني ...قيمت- مطابقت با مشخصات كيفي- حمل كالا در زمان توافق شده- قابليت فني- تضمين ضمانتنامه- عملكرد گذشته- تسهيلات و ظرفيت توليد. ميزان سفارش: ميزان سفارش خريداران سازمان بيشتر از خريداران فردي است. عمليات خريد و فروش: بيشتر در قالب قرارداد و توافقنامه و زمان بر هست. مراكز خريد: در سازمانها كميته خريد بجاي فرد تصميم مي گيرد.   135) اعضاء كميته خريد:             الف- استفاده كنندگان: مصرف كنندگان كالا هستند.             ب- تاثيرگذاران: كساني كه بر خريد تاثير دارند- مديران فني             ج- خريداران: كساني كه براي خريد مذاكره و گزينش مي كنند- مدير خريد سازمانها             د- تصميم گيرندگان: كساني كه در تاييد خريد نقش دارند- كنترل كيفيت             ه_-مراقبها: كساني كه در كنترل و گردش اطلاعات در مركز خريد نقش دارند- كاركنان خريد   «تقسيم بازار و تعيين بازار هدف»: 136) تقسيم بازار....هسته مركزي استراتژي بازاريابي   137) استراتژي بازاريابي 2 بخش است    الف) گزينش بازار هدف      ب)توسعه و تدوين برنامه بازاريابي موثربراي موفقيت دربازارهدف   138) تقسيم بازار موجب مي شود...بازار نامتجانس به خرده بازارهايي با خصوصيات

متجانس تقسيم شود.   139) در تقسيم بازار ...ابتدا از بازارشناسي استفاده مي نمائيم.   140) بازوي تقسيم بازار: سيستم اطلاع رساني و تحقيقات بازاريابي است.   141) هدف فروشنده حرفه اي از تقسيم بازار: به طوردقيق خواسته هاي خريدارانش رابرآورده كندوسود كند.   142) 5 معيار تقسيم بازار: قابليت افزايش سود و بازده سرمايه گذاري مشابه بودن نيازهاي خريداران در هر قيمت متفاوت بودن نيازهاي خريداران در قسمت هاي گوناگون بازار امكان فعاليت بازاريابي براي دستيابي به يك قسمت سادگي و هزينه تقسيم بازار به قسمت هاي گوناگون   143) تقسيم بازار براساس متغير جغرافيايي : براساس مناطق جغرافيايي كشور – شهر-  استان  است.   144) تقسيم بازار براساس جمعيت شناسي : از اين متغير از همه بيشتر استفاده مي شود. تقسيم بازار براساس سن، تحصيلات، جنسيت، اندازه خانواده، مليت و ......   145) تقسيم بازار براساس روانشناختي  : تقسيم بازار براساس سبك زندگي و شخصت افراد.   146) تقسيم بازار براساس متغير رفتاري: تقسيم بازار براساس اطلاعات، طرز تلقي با ميزان استفاده از محصول- بسيار عقيده دارند اين روش بهترين وسيله تقسيم بازار است.   147) خصوص وضعيت مصرف كننده: شركتهايي كه سهم بازارشان بالاست سعي دارند : كساني را كه ممكن است از محصولاتشان استفاده كنند به بازار خود جذب كنند. شركتهايي كه كوچكترند : سعي دارند مصرف كنندگان دائمي را بر خود جذب كنند.   148) براساس ميزان استفاده بازار را به  : كم- متوسط- زياد تقسيم مي كنند.   149) اصل 20 يعني 80% فروش محصولات مخصوص 20% افراد جامعه است.                80 150) كساني كه يك محصول را زياد مصرف

مي كنند متغيرهاي جمعيت شناختي و روان شناختي مشابهي دارند.   151) وفاداري افراد نسبت به محصولات: الف الف الف الف الف :              بسيار وفادار الف ب ب الف الف ب:               وفادار نسبي و موقت الف الف الف ب ب ب:               وفادار بي ثبات الف ب ج د ه :                           بي وفا   152) 5 معيار اصلي تقسيم بازار و انتخاب بازار هدف براساس طبقه بندي اهداف: اندازه 2- رشد احتمالي 3- موقعيت رقابت 4- هزينه بدست آمده قسمتي از بازار قابليت انطباق با هدفها و منابع سازماني   153) 3 استراتژي براي طبقه بندي بازار هدف: استراتژي بازاريابي يكسان : سازمان فقط يك محصول را توليد و عرضه كند- اين نوع استراتژي به علت اقتصادي بودن طرفداران زيادي دارد. استراتژي بازاريابي تفكيكي: هدف استراتژي افزايش حجم فروش است- هزينه ها را افزايش مي دهد مانند نوشابه زمزم- حضور در چند خرده بازار يا همه خرده بازارهاي يك بازار است. استراتژي بازاريابي تمركزي: شركتها دنبال سهم بزرگ از بازاري كوچك هستند.   154) مهم ترين عوامل موثر در انتخاب استراتژي بازاريابي: منابع موسسه: وقتي منابع شركت محدود است از بازاريابي تمركزي استفاده شود. مشابهت و هم جنس بودن محصولات: استفاده از بازاريابي يكسان براي محصولات مشابه مثل نمك وفولاد– استفاده از استراتژي تفكيك با تمركزي وقتي اجناس مشابه قابل تشخيص اند مثل دوربين- اتومبيل مرحله عمر محصول: در مرحله بلوغ و افول عمر محصول از استراتژي تفكيكي استفاده شود. مشابه بودن بازار      بازار متجانس: استفاده از بازاريابي يكسان         بازار نامتجانس: استفاده از تمركزي و تفكيكي                 استراتژي بازاريابي رقبا: بايد ابتدا استراتژي رقبا را بررسي كرد.

  «پيش بيني فروش»   155) اندازه بازار ... به تعداد خريداران بستگي دارد.   156) خريداران 3 ويژگي دارند : علاقه، درآمد و دسترسي   157) بازار هدف : قسمتي از بازار است كه شركت آميخته بازار يابي خود را به آن گروه عرضه مي كند.   158) بازار رخنه شده : گروه مصرف كنندگاني كه از شركت يا رقبا كالا خريده اند.   159) نياز بازارتابع شرايطي است:  1)   ميزان فعاليت بازاريابي                        2)  وضع عمومي اقتصادي   160) براي تخمين نياز بازار:                                    Q = n*q*p Q: نياز كل بازار N: تعداد خريداران q: تعداد محصول خريداري شده  P:  قيمت متوسط    161) براي تخمين نياز بازار ... روش زنجيري ...عدد پايه در چند عدد متوالي ضرب مي شود.   162) فرمول بدست آوردن سهم بازار هر شركت:                                                                                     Qi  = Si   Q نياز كل بازار . سهم بازار شركت i = تقاضا براي شركت i   163) بدست آوردن سهم بازار شركت:  الف) زماني كه اثربخشي هزينه بازاريابي يكسان است: ب) اگر هزينه بازاريابي متفاوت بود: ج) در صورتي كه بازده نزولي باشد:             167) انواع روشهاي پيش بيني فروش الف) انواع روشهاي كيفي: بر قضاوت و تجربه مبتني است. 1) بررسي نظر هيات مديران: با بررسي عقايد مديران بر روي اطلاعات فروش گذشته، روند بازار و . . . انجام مي گيرد و نظر نهايي تصويب مي گردد. مزايا: در پيش بيني كوتاه مدت اعضاي گروه از فروش و خريد مشتريان آگاهي دارند. معايب: 1) علاقه شخصي مديران موجب پيش بيني غيرواقعي گردد.             2) ارائه تحقيقات شخصي مديران زمان

را محدود مي كند.             3) مسئوليت فردي وجود ندارد.             4) مديران صف بايد كار كنند كه پرسنل ستادي به طور شايسته از عهده آن بر مي آيند. 2) روش دلفي: اغلب از كارشناسان خارج سازمان استفاده مي شود- خصوص تكنولوژي و جمعيت تاثيرگذار بربازار اطلاعات در اختيار مديران قرار مي دهند- اين روش براي روندهاي آينده و فرصت بازار و زماني كه اطلاعات بازار موجود نباشد بكار مي رود- ويژگي هاي اين روش:      1) اعضاي شناخته نشده گروه 2) تكرار با بازخور كنترل شده 3) پاسخهاي گروهي آماري هدف اصلي روش دستيابي به اتفاق نظر تمام اعضاي گروه است. صحت اين روش بر ميزان توانائي مشاركت كنندگان وابسته است. مزايا:     1) با استفاده از كارشناسان دستيابي به اطلاعات مشروح             2) منطق حمايت از قضاوت گروه             3) همكاري در اجراي روش دلفي             4) صحت پيش بيني كوتاه مدت و بلند مدت روش از متوسط تا خيلي خوب است. عيب : وقت گير است. و امكان عدم وضوع پرسشنامه دارد . 3) بررسي نظر نيروي فروش: پيش بيني از پايين سازمان به بالاست. يعني از نيروي فروشخواسته ميشود  فروش كوتاه مدت را پيش بيني كنند اين پيش بيني  وقتي مفيد است كه تعداد مشتريان كم باشد و نياز خاص آنها شناخته شده باشد. مزايا:     1) مهم ترين روش براي مشخص شدن انتظارات فروش براساس خط محصول و . .. .             2) استفاده از نيروي انگيزشي بيشتر 4) بررسي قصد مصرف كنندگان از خريد: پرسش از مشتريان بالقوه در مورد قصد خريد آنهاست- هنگامي موثر است كه شركت مشتريان بالقوه محدودي داشته باشد- مصرف كنندگان

احتمال خريد خود را بين صفر تا 100 تعيين مي كنند- هر چه زمان طولاني تر شود صحت روش كاهش مي يابد. مزايا: پيش بيني فروش صحيح تري امكان دارد. معايب: قصد خريد مشتريان ممكن است رفتار واقعي خريد نباشد. 5) شبيه سازي آزمايش بازار: تست رفتار خريد مشتريان بدون وقوع خريد واقعي اندازه گيري شود. مزيت: هزينه پايين روش عيب: نمونه ممكن است نماينده كل جمعيت نباشد. 6) آزمايش بازار: عرضه محصول در بازار و مشاهده واكنش مشتريان نسبت به آن است. توزيع محصول در سطح محدودي در شهرها انجام مي گردد- عيب روش هزينه بالاي آن است. ب) روشهاي كمي پيش بيني فروش: 1) تحليل سريهاي زماني: استفاده از اطلاعات گذشته و عيني و رويه هاي ساده رياضي است. در پيش بيني هاي كوتاه مدت استفاده مي شود- عيب روش اين است كه نقطه عطف يعني هنگامي كه ميزان رشد تغيير چشمگيري مي كند را پيش بيني نمي كند- 5 نوع سري زماني داريم. 1-1) تحليل روند: استفاده از روش در تجزيه و تحليل خطي .... (رگراسيون)، اين محاسبه شبيه روش «كمترين مجذور» است- ميانگين روش را با خط ميانگين تعيين مي كنيم. 2-1) تجزيه اطلاعات: بر مبناي 4 عنصر است:   :   فروش آينده = T * C * S * I (T) روند  (C) تغييرات دوره: تاثيرات كلان اقتصادي را مجزا مي كند و سپس در تحليل كل دخالت مي دهد. (S) تغييرات فصلي: نوسانات فصلي است. (I) تغييرات نامنظم: تحليل عواملي كه به طور تصادفي رخ مي دهد. (..... ، جنگ) 3-1) ميانگين هاي متحرك: براين فرض است كه ميانگين فروش دوره هاي گذشته تخمين احتمالي خوبي براي دوره هاي آينده است-

هر چه زمان ميان گيري بلندتر باشد روش ثابت تر است- بيشترين اثر همواركننده را ميانگين هاي دوبل و سوبل دارند وموجب مي شوند. اطلاعات نامرتب هموار شود. گرايش و روند فروش را به صورت محسوس مي نمايانند. هر گونه تغيير ناگهاني را در روند نشان مي دهد. تغييرات فصل روند را نشان مي دهند. مزايا:     1) محاسبات روش ساده است.             2) وقتي سريهاي فروش ثابت است پيش بيني نسبتاً صحيحي بدست مي دهد. عيب: ميانگين هاي متحرك بر مبناي اين است كه داده هاي هر دوره ارزش برابر دارند. 4-1) هموارسازي نمايي: در اين روش از ميانگين هاي وزن دار استفاده مي شود. با توجه به به اهميت اطلاعات به آنها وزن مي دهيم.                                                                             مزايا: به علت دخالت مدير در ميزان اهميت مي توان از عامل قضاوتي در پيش بيني فروش استفاده كرد. عيب: محدود به پيش بيني كوتاه مدت است. و .... آن از متوسط تا خيلي خوب است. 5-1) مدل باكس جنكنيز: در اين روش براي محاسبات تحركات دوره اي از روش اتوماتيك قهقرايي و ميانگين متحرك و براي محاسبات تحركات فصلي و روند از روشهاي متفاوتي استفاده مي گردد. مزيت: پيش بيني بسيار درستي در كوتاه مدت دارد. معايب:  1) مستلزم داشتن مهارت فني براي انجام دادن .... مبتني بر مدل سازي است. 2) هزينه رايانه بالا دارد. 3) براي نشان دادن نقاط عطف در سريهاي دوره اي خوب عمل نمي كند. 6-1) روشهاي كمي ديگر: 1-6-1) تحليل همبستگي: روش است كه در آن فروش محصولي با توجه به فروش، استفاده، يا موجود بودن يك يا چند محصول ديگر پيش بيني شود . هدف از تحليل

همبستگي يافتن يك يا چند متغير است كه بطور صحيح تغييرات در متغير ديگري را پيش بيني مي كند. 2-6-1) روش كمترين مجذور: (رگراسيون) استفاده از خط راستي كه كمترين فاصله را با هر يك نقاط نمودار دارد. خط بدست آمده خطي است كه مجذور فاصله بين آن و هر يك از نقاط حداقل باشد. M = متغير مستقل                   y = a + bx a = محل تقاطع با محور y  b = ضريب زاويه است. y = متغير وابسته مقدار a و b را محاسبه مي كنيم.                                                                3-6-1) روش رگراسيون چند متغيره: با اين روش مي توان ارتباط بين فروش و چند متغير مستقل را محاسبه كرد. پارامترهاي كه معمولاً محاسبه مي شود درآمد- قيمت- جمعيت و تبليغات است.   168) كاهش دادن اشتباهات پيش بيني: تجربه و قضاوت جنبه ضروري در فرايند پيش بيني است- پيش بيني بايد قضاوت را مورد حمايت قرار دهند نه اينكه جايگزين آن شود- فرض هاي غلط علت اصلي اشتباه در پيش بيني است- بكار بردن فرضهاي غيرمنطقي بخصوص در مورد تكنولوژي جديد بسياري از پيش بيني ها را بي اثر كرده است.   169) ايجاد روش پيش بيني قابل اعتماد: ارزيابي آزمون دقيق گزينه هاي پيش بيني انتخاب دقيق داده هاي اطلاعاتي اطلاع از مكان اشتباهاي پيش بيني تعريف دقيق فرضهايي كه مبناي پيش بيني است. توجه دائمي به بروز و تصحيح پيش بيني هاي قبلي و اثربخشي آنها در پيش بيني هاي آينده   170) محول كردن مسئوليت پيش بيني: برنامه ريزان بازار و مديران محصول در پيش بيني نقش اصلي را ايفا مي كند- برنامه

ريزان بر روندها در صنعت تاكيد دارند- مديران فروش بر خط محصول تحليل مي كنند.   «مديريت محصولات»   171) موضع و جايگاه محصول: عبارت است از نحوه ادراك مصرف كنندگان از آن محصول در مقايسه با ادراك آنها از محصولات رقيب.   172) موضع يابي جديد براي شركتهايي مناسب است كه درصد گسترش و توسعه بازارهاي بالقوه هستند و امكانات لازم را دارند.   173) استراتژي موضع يابي محصول: توجه به نيازهاي مصرف كنندگان و سود مورد نظر آنان توجه به ويژگي هاي ظاهري محصول توجه به كاربرد شناسايي استفاده كنندگان رقابت   174) درك موضع محصول: يعني تاكيد بر عواملي كه از نظر مشتريان داراي اهميت هستند- بايد نمودار برداشت خريداران را رسم كرد كه نشان مي دهد مشتريان چگونه در بازار با توجه به مهم ترين ويژگي محصول آن را انتخاب مي كنند- استفاده از نمودار يعني به عقايد مصرف كنندگان توجه داريم نه ويژگي ظاهري محصول- اين نمودار نشان مي دهد مشتريان ترجيح مي دهند موضع محصول در كجا تثبيت شود.   175) اعلام موضع محصول: اعلام رسمي موضع محصول- مشابه عناوين اصلي تبليغات است- يعني تهيه و تدوين و اعلام كتبي و رسمي موضع محصول- مثال براي صداي راديو: «مونتاژ راحت براي كساني كه كيفيت صداي عالي مي خواهند»   176) اجراي طرح موضع محصول: خصوص افراد خارج شركت براي اطلاع رساني طرح نماينده تبليغاتي بايد پيش از عرضه محصول به بازار و نويسندگان پس از عرضه محصول به بازار از اهداف موضع محصول آگاهي يابند.   177) آميخته محصول : تركيبي از محصولات و خطوط محصول كه به نحوي موازنه شده است تا شركت در عين

حال كه نياز بازار هدف را تامين مي كند به اهداف سوددهي نايل شود. آميخته محصول: عبارت است از مجموعه محصولات توليدي شركت كه براي فروش عرضه مي شود. خط محصول: عبارت است از گروهي از محصولات مربوط به هم كه يا داراي ويژگي هاي فيزيكي و موارد استفاده مشابه بوده، يا مجموعاً از آنها استفاده مي شود. مثال: توليدات پوشاكي يك نوع خط محصول. عرض و عمق محصول: عرض آميخته محصول نشان دهنده تعداد خطوط محصولات عرضه شده به بازار است. عمق آميخته: محصول نشان دهنده تعداد محصولاتي است كه در رنگها، اندازه ها و قيمت ها و با كيفيتهاي مختلف در خطوط محصول وجود دارد. پيوستگي آميخته محصول: نشان دهنده ميزان ارتباط خطوط محصول با يكديگر در استفاده نهايي، استفاده از تكنولوژي و ويژگي هاي ديگر است- اگر شركتي داراي آميخته محصول باريك باشد بر محصولاتي كه در توليد آن تخصص دارد تاكيد مي كند- اگر شركتي داراي آميخته محصول وسيع باشد مي تواند به تعداد بيشتري مشتري دسترسي پيدا كند و سود بيشتري كند. رقبايي كه خط محصول باريك دارند در مقايسه با شركتي كه خط محصول وسيع دارد ممكن است به عنوان متخصص شناخته شود.   178) نحوه تصميم گيري در مورد محصولي خاص به 3 عامل بستگي دارد:           1- سود شركت                                                                                                    2- اهداف سهم بازار 3- تغييرات محيط بازاريابي   179) مديران بازاريابي با:  1- تعريف عرضه محصول    2- اصلاحات محصول             3- عرضه محصول جديد همه موجب مي شوند تا آميخته محصول را سالم نگه دارند.   180) مواردي كه مي توانيم يك محصول را جديد بدانيم:            1- تازگي در مقايسه

با محصولات جديد 2- تازگي بنا بر شرايط قانوني 3- تازگي از نظر شركت 4- تازگي از نظر مصرف كننده   181) به 2 روش مي توان ( در فرايند توسعه محصول جديد )محصولات جديد توليد كرد:             الف) مالكيت از طريق خريد شركت ديگر، گرفتن حق امتياز انحصاري يا اجازه توليد محصولات شركت ديگر.             ب) استفاده از بخشهاي بازاريابي و تحقيق و توسعه شركت كه منظور تاكيد بر ايجاد محصول جديد است.   182) دلايلي كه ممكن است در آينده موفقيت در توليد محصول جديد مشكل تر باشد: كم بودن ايده هاي مهم در مورد محصول جديد. بازارهاي خردشده : رقابت زياد بازارها را تقسيم مي كند و مصولات شركتها براي ...... كوچك توليد مي شود يعني فروش كمتر و سود كمتر. رشد سريع محدوديتهاي قانوني و اجتماعي : مثال مقررات دولتي، نوآوري در صنعت داروسازي را كاهش داده است. گراني فرايند توليد محصول جديد كمبود سرمايه كوتاه بودن عمر محصولات موفق   183) مراحل اصلي ايجاد و عرضه محصولات جديد:  ايده زائي، تصفيه ايده، توسعه و آزمايش، توسعه استراتژي بازاريابي، بررسي تجاري، توسعه محصول به طور محدود ، آزمايش بازار، تجارتي كردن. 1) ايده يابي  و ايده زائي: جستجوي براي بهترين ايده ها- معمولاً شركتها از هر هفت ايده يك ايده را به مرحله توليد مي رسانند. مهم ترين منابع تامين ايده هاي جديد: 1 -1)  منابع داخلي: بيش از 55% ايده هاي جديد از داخل شركتها است. 2-1) مشتريان: 28% ايده هاي جديد از مشتريان است.  3-1) رقبا: 27% از ايده جديد توسط رقباست.  4-1) توزيع كنندگان و فروشندگان. 5 -1) ديگر منابع: مانند نمايشگاهها كه در ايران

منبع دستيابي به ايده جديد است. 2) تصفيه ايده ها: اولين مرحله كاهش ايده هاست تا به ايده نهائي برسيم- از 2 اشتباه بايد پرهيز كرد:             الف) زماني كه ايده خوب رد شود- اگر شركتي زياد ايده خوب را رد كند محافظه كارانه است.             ب) زماني كه ايده ضعيف را قبول كند.              از نوعي شيوه رتبه بندي ايده محصول براي تصفيه ايده استفاده مي شود. 3) توسعه و آزمايش مفهوم: يعني پس از تصفيه ايده آنها را به مفهومهاي محصول تبديل كنيم: 1-3) ايده محصول: تصور درباره محصولي است كه شركت فكر مي كند مي تواند به بازار عرضه كند.             2-3) مفهوم محصول: شرح دقيقي در مورد ايده مزبور است كه با عباراتي قابل فهم براي مشتريان بيان مي شود.             3-3) تصوير يا ذهنيت محصول: تجسم و برداشتي است كه مصرف كنندگان از محصول دارند. 4) توسعه استراتژي بازاريابي: از 3 قسمت تشكيل شده است:             1-4) در مورد اندازه، ساختار و رفتار بازار است. يعني موضع يابي براي محصول طراحي شده، بررسي فروش، سهم بازار و تعيين اهداف سود در چند سال اول.             2-4) تعيين قيمت، ميزان توليد، استراتژي توزيع و بودجه بازاريابي براي سال اول است.             3-4) پيش بيني فروش بلند مدت و تعيين اهداف سود و استراتژي آميخته بازاريابي در طول زمان است. 5) بررسي تجاري: بررسي ميزان فروش، هزينه و سود مشخص شود؟ آيا به اهداف شركت نائل مي شويم يا خير؟ پيش بيني فروش: آيا ميزان فروش براي بازگشت سود كافي است؟ شركت بايد با پيدا كردن حداقل و حداكثر فروش ممكن را به منظور يافتن حوزه

مخاطب برآورد كند. 6) توسعه محصول: از اين مرحله به بعد ايده جديد به صورت محصول فيزيكي وارد مي گردد و جهش بزرگ سرمايه گذاري انجام مي پذيرد.             1-6) مشتريان محصول را در بردارنده ويژگي هاي كه در مفهوم محصول آورده شده بيابند.             2-6) نمونه مزبور بايد براحتي در شرايط معمولي كاربرد داشته باشد.             3-6) متناسب با هزينه هاي توليد ساخته شود. 7) آزمايش بازار: آزمايش واقعي محصول در مقياس آزمايشگاهي يا ميداني يا كشوري يا محلي است. 8) تجاري كردن: مبلغ زيادي حدود 10 تا 100 ميليون تومان صرف تبليغات مي شود اگر هدف شركت توليد محصول جديد باشد بايد به 4 سئوال پاسخ دهد: 1) كي           2) كجا   3) براي كه          4) چگونه 4  ويژگي مشتريان خريد محصول جديد:                                                           الف) جزء اولين مشتريان باشند. ب) از مشتريان پرمصرف باشند.  ج) رهبران عقيده باشند.  د) دستيابي به آنها هزينه كمي داشته باشد.   «كيفيت محصولات و ارائه خدمات به مشتريان»:   184) عامل اصلي گرايش بازاريابي: تمركز بر نياز مصرف كنندگان  يعني توجه به 1- كيفيت و 2- ارائه خدمت به مشتريان دو موضوع جديدترين مفاهيم بازاريابي است.   185) تعريف جديد كيفيت: درجه اي كه يك محصول با انتظارات مشتري و مشخصات ارائه شده تطبيق دارد.   ادامه در بخش دوم .....

م__دي____ريت ب__ازاري___اب_ي (2)

خلاصه كتاب  م__دي____ريت ب__ازاري___اب_ي (2) نوشته: ابراهيمي، داوور ونوس، احمدروستا  انتشارات سمت تلخيص: مهدي ياراحمدي خراساني M A R K E T I N G     M A N A G E M E N T By: Ebrahimi, Roosta, Venus ... ادامه بخش اول 186) كيفيت بهينه: عبارت است

از آن سطح از كيفيت كه علاوه بر برآورده ساختن انتظارات مشتريان بدون اضافه شدن ارزش محصولات از افزايش هزينه ها جلوگيري نمايد.   187) مطلوب ترين محصول امروزه آن است كه خواسته مشتريان را برآورده كند- امروزه كل سازمان نسبت به كيفيت متعهد است- كيفيت جوهر سازمان است.   188) مشتريان راضي  منبع سود شركتها هستند.   189) مزيتهاي رقابتي براي شركتي كه محصول با كيفيت ارائه مي دهد: ايجاد موانع رقابتي : نتايج فيزيكي سرمايه گذاري استراتژيك مانند كارخانه هاي مراكز توزيع و . . . مي باشد. وفاداري مشتريان : اهميت حفظ مشتري ماوراي هر خريداست- مشتري دارائي شركت است- فعاليت بازاريابان براي ايجاد وفاداري مشتري «بازاريابي ارتباطي» را ايجاد كرده است كه هدف آن بجاي فروش فوري و كوتاه مدت به حفظ دراز مدت مشتريان معطوف است. محصولات متمايز: با ارائه خدمات به مشتريان مي توان محصول خود را از ساير محصولات مشابه متمايز كرد. كاهش هزينه بازاريابي : صرفه جويي در هزينه از خدمات برتر ناشي مي شود. قيمت هاي بالاتر: مي تواند با ارائه خدمات برتر حتي 10% قيمت را بالا برد سود نهائي شركت كه خدمات عالي ارائه مي كند 12 برابر شركتي است كه خدمات نمي دهد.   190) اثرات كيفيت محصول بر عناصر آميخته بازاريابي: تاثيرات كيفيت خدمات بر محصول: هر چه محصول از ايده آل مصرف كننده دورتر باشد ترفيع آن مشكل تر است- طرح محصول بر تفكر مشتريان اثر دارد بخصوص در بازارهايي كه محصول مستلزم نمايش دادن است. تاثيرات كيفيت و خدمات بر قيمت تاثيرات كيفيت و خدمات بر ترفيع فروش چگونه مي توان پيام متقاعد كننده راجع به كيفيت

و خدمات ابلاغ كرد  .... با ارائه اطلاعات كافي و تكيه بر شواهد و تاييدات مشتريان راضي است. 1-3) مبحث اول: موضع يابي برمبناي ارائه خدمات به مشتريان است- ميزان ارزش افزوده ارائه خدمات وسيله موثري در ارتقاي يك محصول است. ميزان ارزش افزوده ارائه خدمات به مشتريان براي محصول ابتدائي عامل اصلي لست كه شركت از طريق آن مي تواند جايگاه مورد نظر را در بازار به دست آورد. هر قدر يك محصول غيرمتمايز باشد ارائه خدمات به مشتريان مهم تر است. 2-3) مبحث دوم: شركتها در ترفيع محصولاتشان بر مبناي كيفيت و خدمات با مشكلاتي مواجه مي شوند. مثلاً مصرف كنندگان به دليل شنيدن وعده هاي بسيار و نارضايتي ناشي از عملي نشدن آنها نسبت به پيام هاي تبليغاتي بدبين شده اند. 4) تاثيرات كيفيت و خدمات بر توزيع   191) نقش بخش بازاريابي در كيفيت محصول: درك نيازهاي مشتريان ايجاد استانداردهاي كيفيت : عاملي است كه با فرايند جمع آوري و توزيع اطلاعات ارتباط مستقيم دارد. برقراري ارتباطات موثر و مفيد بازاريابي:   192) مشاركت در بهبود كيفيت با ... تشكيل  دايره كنترل كيفيت   دايره كنترل كيفيت موجب...بهره وري بالاتر و رضايت شغلي بيشتر مي شود   دايره كنترل كيفيت موجب... اغلب در قسمت توليد هستند.   دايره كنترل كيفيت موجب...هر جا فرصت بهبود باشند استفاده مي شود. دايره كنترل كيفيت موجب... گاهي به فرايندها هم توجه مي كند مانند پيشنهاد دريافت محموله   هاي كوچكتر از شركتهاي تداركاتي.   روش ديگر بهبود كيفيت... به كار گيري وظيفه كيفيت : روش موثر براي انتقال تمايلات و انتظارات مشتريان است. روش ديگر بهبود كيفيت... تمام ويژگي محصول را

به نيازهاي شناسايي شده مشتريان ربط مي دهد.   193)  مرحله روشهايي كه افزايش توانايي ارائه خدمات موثر به مشتريان را نشان مي دهد: 1- انتظارات مشتريان را درك كنيد : اولين و آخرين معيار رضايت مشتري- آيا انتظارات او برآورده شد؟ اهداف خدمات در هر شركت به 3 عامل بستگي دارد: الف) انتظارات مشتريان     ب) رقابت      ج) اهداف خدماتي         اولويتهايي كه مشتريان براي ويژگي محصول قائلند :  نسبت ارزش به قيمت : تقسيم بازار گاهي سهمي در ايجاد نسبت مناسب بين ارزش و قيمت دارد. كيفيت محصول : قيمت محصول بايد براساس نظر مشتريان باشد. مزايا و تركيبات ضمانتنامه ها : باعث مي شود كارمندان كار خود را خوب انجام دهند. بر طرف كردن مشكلات : مشتري ناراضي فرصتي را ارائه مي دهد نه مشكل را -  مشتريان ناراضي به شركت وفادارترند. تجربه خريد 2- براي مشتريان اولويت برقرار نماييد. 3  اولويت داريم: 1-2) مشتريان هسته اي يا اصلي : افراد يا سازمانهائي كه ارائه خدمات عالي به آنها سودآور است. بايد هر  كار ممكن براي جلب رضايت آنها انجام داد.             2-2) مشتريان در حال رشد كه توانايي مشتري اصلي شدن را دارند : بايد تا حد امكان به آنها توجه شود.             3-2) بقيه مردم : بايد حداقل خدمات ارائه شود. 3- اهداف خدمات را تعريف كنيد:             انتخاب اهداف خدمات : به موقعيت بازار منحصر به فرد شركت بستگي دارد:             ويژگي شركتها در انتخاب اهداف خدمات:             1-3) نيات شركت دقيق بيان شود.             2-3) شركت را از رقبايش متمايز سازد.             3-3) با زباني قابل فهم براي مشتريان نوشته شود و ارزشمند

باشد.             4-3) قابل دستيابي باشد. 4- در تمام سطح سازمان تعهد به ارائه خدمات را ايجاد نماييد: همه افراد سازمان بايد متعهد به مشاركت در ارائه خدمات باشند- اين تعهد بايد واقعي باشد نه شعار 5- انتظارات مطلوب در مشتريان ايجاد كنيد:             رضايت مشتريان 3 حالت دارد: اگر درك او از خدمات دريافتي از انتظاراتش كمتر باشد ..... نارضايتي اگر درك خدمات مطابق با انتظارات باشد....آرامش اگر خدمات بيشتر از انتظارات باشد .... رضايت 6- ساختاري بنيادي براي ارائه خدمات ايجاد نماييد. 7- كاركنان را پرورش دهيد:             از 4 راه:             1-7) گزينش و آموزش: آموزش نوعي سرمايه گذاري است. 2-7) حمايت : نمودار سازماني سنتي  هرمي شكل است و مديران راس هستند و مشتريان جايي ندارند اما در نمودار دايره اي مشتريان در مركز هدف هستند.             3-7) پرداخت: بهترين راه براي به دست آوردن بالاترين سطح عملكرد پاداش است. روشهايي كه رهبران براي ايجاد انگيزه در كاركنان استفاده مي كنند:                         1-3-7) پول             2-3-7) پاداشهاي ارزشمند                         3-3-7) پاداشهاي سمبوليك : هدف شناسايي و معرفي به همكاران و مديران است.                         4-3-7) جشنها                         5-3-7) كار مفهوم دار: كسب نشان افتخار 8- رضايت مشتريان را اندازه گيري كنيد. ميزان رضايت مشتري موفقيت يا شكست را تعيين مي كند- بايد رضايت مشتريان رقبا و توزيع كنندگان را به عنوان مشتري نگاه كرد. 9- در جستجوي شكايت كنندگان برآييد.   «تعيين قيمت»   194) قيمت گذاري يك هنر است و علم نيست و گاهي براي تعيين آن به عوامل ذاتي نياز است.   195) قيمتها هميشه آزمايشي هستند.   196) قيمت : عبارت است

از ارزشي كه مشتريان احتمالاً براي محصول يا خدمتي قائل مي شوند.   197) قيمت : تنظيم كننده اول اقتصاد   198) دستمزدهاي بالا نيروي كار را جلب مي كند و بهره بالا سرمايه را.   199) قيمت تنها عنصري آميخته بازاريابي است كه درآمد ايجاد مي كند. ساير عناصر هزينه زا هستند.   200) آزادي قيمت گذاري در بازارها متغير است.   201) اقتصاددانان 4 نوع بازار را شناسايي كرده اند كه هر كدام داراي مسائل خاصي در قيمت گذاري است: در حال رقابت كامل : بازاري است كه خريداران و فروشندگان در فروش محصولات يك شكل فعاليت مي نمايند و كسي نمي تواند به صورت انفرادي به قيمت حاكم تاثير گذارد. در حالت رقابت انحصاري : شامل خريداران و فروشندگان بسياري است كه به جاي داشتن قيمت منفرد بازار در محدوده معيني از قيمتها فعاليت مي كنند. دليل چنين محدوده قيمتي اين است كه فروشندگان قادرند عرضه خود را به خريداران تفكيك كنند. در حالت رقابت انحصاري چند جانبه : بازار شامل تعداد كمي فروشنده است كه نسبت به استراتژيهاي بازاريابي و قيمت گذاري يكديگر بسيار حساسند- محصول ممكن است يك شكل باشد يا نباشد. در حالت انحصار كامل : بازار فقط يك فروشنده دارد: 1-4) انحصار دولت : مي توان انواع اهداف قيمت گذاري را در نظر گرفت. 2-4) انحصار تحت نظر دولت : به شركت اجازه داده مي شود قيمت هايي را تعيين كه «بازدهي منصفانه اي» در پي داشته باشد و حفظ و توسعه كارخانه از اين طريق تضمين مي شود. 3-4) انحصار خصوصي : شركت مجاز است براي محصول هر قيمتي را كه

بازار مي پذيرد تعيين كند.   202) قضاوت و تصميم گيري در مورد مناسب يا نامناسب بودن قيمت هر محصول به عهده مصرف كننده است.   203) كليد قيمت گذاري موثر: 1- شناخت خلاقانه خصوصات خريداران 2- علت خريد آنها 3- چگونه تصميم گيري خريد آنها   204) قيمت گذاري مشتري گرا: يعني بازاريابان نمي توانند يك محصول و يك برنامه بازاريابي طراحي كرده سپس قيمت را تعيين كنند. قيمت گذاري موثر با تجزيه و تحليل ادراكات مربوط به قيمت و نيازهاي مشتريان آغاز مي شود.   205) منحني تقاضا: تعداد واحدهاي محصول را كه مصرف كنندگان در زماني معين با قيمتهايي مختلف خواهند خريد نشان مي دهد.   206) در حالت عادي منحني تقاضا رابطه معكوس با قيمت دارد.   207) در حالت غيرعادي مانند محصولات تشخصي وپرستيژي از قاعده عادي تبعيت نمي كند.   208) اقتصاددانان تاثير عوامل نامربوط به قيمت را بر تقاضا از : طريق جابه جا شدن منحني تقاضا نشان مي دهند.   209) كشش پذيري تقاضا : يعني ميزان واكنش تقاضا در برابر تغيير در قيمت است. تقاضاي حساس: در حالتي تقاضا با تغيير قيمت تغيير زياد داشته باشد. تقاضاي غيرحساس: در حالتي كه تقاضا با تغيير قيمت تغيير زيادي نكند.   210) استراتژي قيمت بالا و سود و زيان... امكان جلب رقبا را دارد.   210) فرايند قيمت گذاري 6 مرحله است به ترتيب: تحليل وضعيت بازار شناسايي موانع و محدوديتهاي قيمت گذاري تعيين هدفهاي قيمت گذاري تحليل توانمندي سود تعيين سطوح قيمت اوليه تعديل و مديريت قيمتها      1 - تحليل وضعيت بازار:   1-1)تخمين تقاضا: مهم ترين وظيفه

بازارياب شناخت رابطه بين قيمت و تقاضا است و وسيله اساسي مورد استفاده منحني تقاضا است. 2-1) كشش پذيري تقاضا:              درصد تغيير در مقدار خريداري شده = كشش پذيري درصد تغيير در قيمت             1-2-1) تقاضاي غيرحساس: درآمد با كاهش قيمت، كاهش مي يابد.             2-2-1) تقاضاي حساس: كاهش قيمت باعث افزايش درآمد كل مي شود. تقاضاي كاملاً حساس يعني زماني كه تغييرات تقاضا منجر به هيچ گونه تغييري در قيمت نمي شود زماني است كه قيمت ها براساس قراردادها ثابت مي شود. 3-1) ارزيابي تقاضا در بازار: نكاتي كه بازاريابان بايد توجه كنند.                         1-3-1) ارزش متمايز: اطمينان خريداران از ارزش محصول بيشتر در اشياء هنري و عتيقه است. 2-3-1) آگاهي از محصولات جانشين: اگر مشتريان اطلاع كافي از محصولات جانشين داشته باشند به قيمت بسيار حساس مي شوند. 3-3-1) دشواري مقايسه: اگر مقايسه محصولات دشوار باشد مشتريان نسبت به قيمتها كمتر حساسند.                         4-3-1) مبلغ يا هزينه كل 5-3-1) سهم و نقش محصول: بيشتر در مورد محصولات صنعتي صادق است مثلاً اگر دو خريدار نسبت به يك محصول با توجه به ميزان نيازشان حساسيت آنها متفاوت است. 6-3-1) سرمايه گذاري صرف شده: هزينه اي است كه بابت مشاوره بازاريابي مي پردازيم و دوره يادگيري ناميده مي شود. 4-1) تغييرات منحني تقاضا: منحني تقاضا و حساسيت قيمت ثابت نيست و در جهت تغييرات قيمت جابه جا مي شود. 5-1) تحليل رقابت:               در پايين ترين سطح: بايد وضعيت رقبا تحليل شود.             در پيشرفته ترين سطح: بايد بر رفتار قيمت گذاري رقبا تاثيرگذاشت.                   1-5-1) پيش بيني حركتهاي قيمت گذاري رقبا: 1-1-5-1) قيمت گذاري براساس همكاري: در

رقابت انحصاري چندجانبه اتفاق مي افتد. 2-1-5-1) قيمت گذاري انطباقي: رقباي كوچكتر بايد از حركت قيمت گذاري رقباي بزرگتر پيروي كنند. 3-1-5-1) قيمت گذاري فرصت طلبانه: زماني كه رقيبي قيمت را بالا برد ديگر رقبا سعي مي كنند قيمت را پايين نگه دارند يا تعويق اندازند. 4-1-5-1) قيمت گذاري تنبيهي و تخريبي: وقتي شركتها با هدف صدمه زدن به رقبا قيمت هاي خود را در سطوح بسيار پايين معين مي كنند. 2-5-1) اثرگذاري بر حركات قيمت گذاري رقبا: استفاده از اصطلاح «علامت دهي» يعني ارسال پيام به رقبا در مورد مقاصد قيمت گذاري. جنگ قيمت واكنش رقابتي شركتها كه به زيان همه است.      2- شناسايي موانع و محدوديتهاي قيمت گذاري: موانع و محدوديتهاي قيمت گذاري شامل :             1-2) هزينه ها : عامل داخلي             2-2) قوانين و مقررات دولتي : عامل خارجي- دولتها در زمينه هاي ذيل قيمت ها را بررسي و رديابي مي كند: 1-2-2) تثبيت قيمت : عبارت است از ارائه تخصيصي چشمگير به بعضي از مشتريان براي محصولي مشابه نسبت به ديگران، اين عمل غيرقانوني است بجز در زمينه خدمات 2-2-2) قيمت گذاري فريب دهنده : نوعي روش ترفيعي است كه قيمت واقعي را نشان نمي دهد و مشتري را گمراه مي كند. 3-2-2) قيمت گذاري تنبيهي و تخريبي: روشي كه قيمت ها بقدري پايين آورده مي شود كه غيرعادلانه بر رقبا صدمه مي خورد زماني كه كشور محصولي را به كشور ديگر صادر كند و قيمت پايين باشد طوري كه به رقباي محلي صدمه وارد شود «دامپينگ» گويند كه قيمت گذاري تبعيض است.             3-2) انتظارات كانالهاي توزيع:             4-2) تقاضاي مشتري: 5-2) رقابت: هر چه

تاكيد مشتريان بر قيمت بيشتر باشد فشار رقابتي قويتر هست . علاوه بر رقابت قيمت عوامل ديگري در رقابت مطرحند كه «رقابت غيرقيمتي» ناميده مي شود. مانند: كيفيت- ذهنيت- ضمانتنامه- راحتي و دسترسي آسان ناشي از توزيع يا عملكرد- خدمات فروش. 6-2) ملاحظات اخلاقي: 3- تعيين هدفهاي قيمت گذاري:    5 گروه هدفهاي قيمت گذاري وجود دارند : 1-3) هدفهاي سود دهي : مديران شركتها براساس هدفهاي اقتصادي سياسي و اجتماعي اهداف را تعيين مي كنند. بازده سرمايه گذاري يعني نسبت  سود به سرمايه اي كه در شركت بكار رفته و بازده سهام يعني نسبت  سود به مقدار سهامي است كه مالكان شركت دارا هستند از هدفهاي سوددهي مي باشند ديدگاه آمريكايي... سود كوتاه مدت و ديدگاه ژاپني ...سود بلند مدت 2-3) هدفهاي فروش: شركتها سطوح مطلق فروش و سهم بازار را بررسي مي كنند تا پيشرفت خود را در هر دو زمينه ملاحظه نمايند- همواره بين سهم بازار و سود رابطه نزديكتر است و شركتها توجه خاص به سهم بازار دارند.   3-3) هدفهاي رقابتي: مانند رهبري قيمت ها يعني زمان كه يك شركت در صنعت قيمت ها را تعيين مي كند. 4-3) هدفهاي مربوط به موضع سازي محصول و شركت: شركتها براي موضع سازي محصولاتشان در ذهن و فكر مشتريان بالقوه از قيمت استفاده مي نمايند. قيمتهاي بالا نشان دهنده كيفيت برتر- تشخص (پرستيژي) انحصاري بودن محصول است. 5-3) هدفهاي بقا: قيمت گذاري حفظ حيات به معني شكست قيمت رقباست.      4- تحليل توانمندي سود: قيمت در هر نقطه منحني تقاضا * حجم فروش = درآمد كل 1-4) تحليل هزينه: مديريت دقيق هزينه ها مي تواند «مزيت رقابتي» مناسبي براي شركت ايجاد

كند. 1-1-4) هزينه ثابت: بدون توجه به تعداد محصولات توليد شده ثابت است. هزينه اجاره- حقوقها- دستمزد ثابت 2-1-4) هزينه متغير: هزينه اي كه بنا به تغيير مقدار توليد تغبير مي كند. مواد اوليه- انرژي- هزينه دستمزد كاركنان   هزينه هاي ثابت = متوسط هزينه ثابت  تعداد واحدهاي توليد شده       هزينه متغير = متوسط هزينه متغير   تعداد واحدهاي توليد شده          متوسط هزينه متغير + متوسط هزينه ثابت = متوسط هزينه كل    (تعداد واحد توليد شده) (متوسط هزينه كل) = هزينه كل 2-4) تحليل حاشيه اي:     با اين روش و مقايسه هزينه حاشيه اي با درآمد حاشيه اي مي توان توانمندي سود را مشخص كرد. هزينه حاشيه اي هزينه لازم براي توليد يك واحد اضافي يا هزينه انباشتي افزايش توليد با يك واحد. درآمد حاشيه اي درآمد حاصل از فروش يك واحد اضافي است. زماني كه درآمد حاشيه اي با هزينه حاشيه اي برابر شود حداكثر سود بدست مي آيد روش تحليل حاشيه اي حداكثر توانمندي سود را مشخص مي سازد.           3-4) تحليل نقطه سر به سر: نشان دهنده حجم فروش است كه در آن هزينه كل با درآمد كل برابر مي شود. فروش بيشتر از اين  نقطه سود و فروش كمتر از اين نقطه زيان است. اين نقطه نشان دهنده حداقل تعداد محصولي است كه بايد به قيمت تعيين شده فروخته شود تا شركت در برابر هزينه ها درآمد داشته باشد. سطح فروش مورد نياز براي نقطه سر به سر را نقطه سر به سر گويند.   كل هزينه ثابت = نقطه سر به سر متوسط هزينه هاي متغير به قيمت        

تحليل اين نقطه اثر قيمت فروش را به سود دهي شركت مشخص مي سازد.        5 -  تعيين سطوح قيمت اوليه: موثرترين روش قيمت گذاري روشي است كه در آن عناصر سه گانه تقاضا، هزينه و رقابت در نظر گرفته شود. 1-5) روشهاي قيمت گذاري مبتني بر تقاضا : 1-1-5) قيمت گذاري ارزشي:  مبتني بر تحليل نيازها و ادراكات مشتري است- در اين روش انتخاب قيمت ها براساس ارزشي است كه مشتريان براي محصول ما نسبت محصول رقبا قائل اند- هدف روش: پذيرش قيمت كمتر همراه با حفظ ارزش پايه است- بيشتر در شرايطي استفاده مي شود كه مشتريان به قيمت حساسيت كمتري دارند. 2-1-5) قيمت گذاري پرمايه و گران قيمت گذاري بالا بخاطر نوآوري يا بي نظيري محصول است- هدف كسب سود زياد در كوتاه مدت است- روش است براي جبران سرمايه گذاري كلان پيش از توليد و معرفي محصول جديد به بازار. 3-1-5) قيمت گذاري نفوذي وقتي شركتها مي خواهند حضور در بازار خاصي را افزايش دهند و با تعيين قيمت پايين در صدد بدست آوردن سهم بازارند- مصرف كنندگان بايد به قيمت حساس باشند. 4-1-5) قيمت گذاري تشخصي يا پرستيژي   با استفاده از قيمت بالا ذهنيت و تصويري از كيفيت و انحصار ايجاد مي گردد- در قيمت گذاري پوشاك- اتومبيل- عطر- جواهر- كيف و چمران استفاده مي شود- قيمت گذاري تشخصي يك استراتژي بلند مدت است و بازارياب مي خواهد از قيمت به عنوان جزئي از تصوير كلي محصول استفاده كند. 5-1-5) قيمت گذاري با اعداد خرده در قيمت گذاري به جاي عدد كامل از اعداد اعشاري يا خرده استفاده

مي شود- قيمت گذاري خرده و تشخصي هر دو رواني هستند- هدفشان تحريك مشتريان بالقوه براي خريد محصولات و خدمات مورد نظر است. 6-1-5) قيمت گذاري گروهي و رديفي وقتي شركتي بيش از يك محصول در رشته هاي مختلف دارد از اين روش استفاده مي كند- صف بندي عبارتست از ايجاد تعداد محدودي سطوح قيمت كه كل خط توليد و محصول را پوشش مي دهد- مانند فروشگاه پوشاك- حد نهايي صف بندي قيمت را قيمت گذاري يكسان گويند كه همه محصولات به يك قيمت فروخته مي شود- به علت آسان و ارزان بودن با استقبال مشتريان همراه است. 7-1-5) ديگر روشهاي قيمت گذاري مبتني بر تقاضا: الف) قيمت گذاري براساس واحد: قيمت براساس معيارهاي استاندارد كيلوگرم- متر و . . . تعيين مي شود مشابه قيمتها آسان است.     ب) قيمت گذاري جمعي يا بسته اي: ارائه يك قيمت جمعي براي محصولات يا بسته كامل- مانند تور مسافرتي. ج) قيمت گذاري پس رو:  با ارزيابي قيمت هاي كه مشتريان حاضرند بپردازند آغاز شده و سود و حق العمل مورد درخواست واسطه ها محاسبه شده و سرانجام قيمتي كه توليد كننده مي تواند ارائه دهد تعيين مي شود.      2 -5) قيمت گذاري مبتني بر قيمت تمام شده و سود: صفت مشترك اين روش... در نظر گرفتن نيروهاي رقابتي و ادراكات مشتري است. 1-2-5) قيمت گذاري برمبناي قيمت تمام شده به اضافه درصد سود: (قيمت تمام شده) (درصد مطلوب) + قيمت تمام شده = قيمت فروش ابتدا هزينه را مشخص و با اضافه كردن درصد خاصي از هزينه ها قيمت فروش بدست مي آيد. در بازار بنام «قيمت گذاري

با سهم استاندارد» مي نامند- روش مناسبي بر سوپرماركتهاست. 2-2-5) قيمت گذاري براساس منحني تجربه: مفهموم منحني تجربه اين است كه همراه با افزايش تجربه شركت در توليد محصول، هزينه توليد و بازاريابي كم مي شود- با استفاده از امتياز كاهش يافتن هزينه ها طي زمان، سعي مي شود تا قيمت هاي جاري براساس هزينه آينده كه كمتر مي شود تعيين گردد. شرط استفاده از اين روش 3 تا است:       الف) اثر منحني تجربه بايد چشمگير باشد. ب) شما بايد از نظر تجربه پيشاپيش رقبا باشيد.   ج) مشتريان بايد نسبت به قيمت محصول حساس باشند. 32-5) قيمت گذاري براساس ميزان بازده سرمايه گذاري:              تعيين سطح قيمت بالا براي دستيابي به سود مطلوب است. (سرمايه گذاري هر واحد) بازده سرمايه گذاري + متوسط هزينه ثابت + متوسط هزينه متغير = قيمت   3-5) روشهاي قيمت گذاري مبتني بر رقابت عامل مهم رقابت است سپس قيمتها مطابق با رقبا (كمتر- بيشتر- برابر) تعيين مي شود. 1-3-5) قيمت گذاري رهبر يا محصول ارزان براي جلب مشتريان: استفاده از قيمت چشمگير (پايين) مشتريان را جلب كرده و ساير محصولات را مي فروشند كه شيوه تركيبي است و قيمت گذاري رهبر ناميده مي شود حد نهايي اين روش حتي زيان ده بودن يك محصول است. 2-3-5) قيمت گذاري موضع يابي: براي موضع سازي محصولات نسبت به رقبا استفاده مي شود.    6 - تعديل و مديريت قيمت ها: يعني تعديل يا حفظ قيمت ها نسبت به وضعيت بازار، رقابت و رفتار مشتريان است. 16) تخفيف هاي مقداري (List price): كاهش در قيمت ثبت شده براي تشويق مشتريان به خريد مقادير بيشتري

از محصول- تخفيف براساس اندازه خريد يا ارزش يا تعداد واحدها است. 1-1-6) تخفيفهاي غيرانباشتي: (non comulative discounts): بر پايه اندازه سفارش انفرادي يا جمعي است- مثلاً يك واحد محصول 500 تومان ولي 3 واحد محصول 450 تومان- مشتريان را تشويق به سفارش بزرگتر مي كند- هر چه سفارش بزرگتر باشد نسبت هزينه فروش به كل فروش كاهش مي يابد 1-1-6) تخفيفهاي انباشتي    ( comulative discounts) برپايه حجم خريد طي دوره زماني خاص است . مزيت اين روش اين است كه مشتري به فروشنده وابسته مي شود . اين شيوه در محصولات فاسد شدني مفيد است . 2-6) تخفيفهاي تجاري: (trade discounts): در مقابل وظايف بازاريابي كه خريداران انجام مي دهند به آنها پرداخت مي شود- تخفيفها در توالي پس از كسر درصد قبلي از قيمت مصرف كننده محاسبه مي شود. 3-6) تخفيفهاي نقدي: (cash discounts): تخفيفي كه به خريداران در مقايل پرداخت به موقع صورت حسابها طي دوره زماني معين پرداخت مي شود. تخفيف براساس بدهي خالص، پس از كسر تخفيف هاي تجاري و مقداري از قيمت پايه محاسبه مي گردد.        هر تخفيف نقد 3 عنصر دارد:  الف) درصد تخفيف ب) دوره زماني كه طي آن از تخفيف استفاده مي شود. ج) زماني كه از موعد پرداخت صورت حساب گذشته است. 4-6) تخفيفهاي ترفيعي : مانند حراج سبب رفت آمد زياد مشتريان مي شود- موقتي است- براي ترغيب مشتريان به آزمايش محصول جديد يا افزايش محصولات شناخته شده قبلي و يا رقابت پذيري بكار مي رود. 5-6) تخفيف جغرافيائي: هزينه حمل و نقل محصول مي باشد كه توسط شركت بايد تصميم گيري شود آيا در محاسبه قيمت محصول احتساب شود يا نه؟

     انواع استراتژي هاي قيمت گذاري جغرافيايي 1-5-6) قيمت گذاري فوب، مكان توليد: فروشنده قيمت فروش را در كارخانه يا مكان توليد ديگري ارائه مي دهد و خريدار كل هزينه حمل و نقل را مي پردازد- تنها روشي است كه فروشنده پولي بابت حمل و نقل نمي دهد- فروشنده قسط هزينه بارگيري مي دهد- قيمت تحويل به خريدار براساس هزينه حمل متغير است- يك نوع انحصار جغرافيايي است- رقبا بخاطر هزينه حمل زياد وارد بازار نمي شوند. 2-5-6) قيمت گذاري تحويل يكسان (uniform delivered pricing): ارائه قيمت مشابه به تمام خريداران بدون توجه به محلهاي آنها- درآمد خالص براي فروشنده متغير است و به هزينه حمل بستگي دارد- وقتي هزينه حمل كوچك است اين روش مفيد است. 3-5-6) قيمت گذاري تحويل منطقه اي (Zone delivered pricing): بازار فروشنده به تعدادي مناطق وسيع جغرافيايي تقسيم مي شود قيمت تحويل يكسان براي هر منطقه در نظر گرفته مي شود- اين هزينه متوسط هزينه ها براي تمام نقاط در داخل يك منطقه است. 4-5-6) قيمت گذاري تقبل قسمتي از هزينه حمل و نقل (Freight absorption pricing): هنگام قيمت گذاري فوب كارخانه شركتي قسمتي از هزينه حمل خريداران كه نزديك به محل كارخانه رقبا هستند را پرداخت مي نمايد. مديريت بايد در جستجو راهي باشد تا هزينه ثابت را پوشش دهد. 5-5-6) تخفيفها و فوق العاده هاي ديگر: شركتها در توليدهاي فصلي خود (كولر) براي تقاضاي خارج از فصل تخفيف در نظر مي گيرند . تعويق انداختن سر رسيد صورت حسابها، تركيبي از تخفيف فصلي و نقدي است.   211) موارد خاص در قيمت گذاري:             1- قيمت هاي مذاكره اي و چانه زني:

توافق بر سر قيمت از جانب دو طرف است- دو طرف به قيمت منتشر شده توجهي ندارند- در محصولات مصرف كم و در تجارت زياد و در بعضي خدمات متداول است.             2- قيمتهاي مناقصه اي رقابتي:            از طريق مناقصه انجام مي شود.            3 - معاملات تجاري متقابل (counter trade): به شكل هاي گوناگون معاملات پاياپايي- خريد متقابل- معاملات جبراني- مبادله انتقالي صورت مي گيرد- بازپرداخت وجوه شايد سالها طول بكشد 212 ) استراتژي قيمت گذاري براي خدمات: ادراكات مشتري تاثيرات هزينه : هزينه خدمات ساعاتي است كه صرف ارائه آن مي شود. مديريت ظرفيت    « سيستم و مديريت توزيع »   213) توزيع يعني رساندن محصول مورد نظر مشتري در زمان مطلوب به مكان مورد نظر.   214) سيستم بازاريابي يعني تعداد زيادي از افراد و سازمانهايي كه از طريق اطلاعات، محصولات، مذاكرات، امكانات و     انسانها با هم ارتباط دارند.    215) نقش واسطه ها ....واسطه ها تا حد ممكن مراودات بين توليد كننده و مصرف كننده را كاهش مي دهند.  واسطه ها نماينده خريدار هستند.   واسطه ها نماينده توليد كننده هستند.   216)گاهي 70% پولي كه براي صنايع غذايي مي پردازند مربوط به توزيع و خدمات است.   217)تعداد واسطه ها را مي توان كاهش دارد اما هزينه توزيع را نمي توان حذف كرد.   218) واسطه ها كارگزار خريد براي مشتريان و كارشناس فروش براي توليد كنندگان هستند.   219) طبقه بندي واسطه ها :              1- خرده فروشها: كساني كه محصولات را خريداري و به مصرف كنندگان نهايي و سازماني مي فروشند- سوپرماركتها- فروشگاه زنجيره اي.              2- كارگزاران يا دلالها: گروهي

كه مذاكرات خريد يا فروش يا هر دو بر عهده آنهاست اما مالك محصول نيستند- حق العمل خود را دريافت مي كنند- محصول شايد فيزيكي باشد يا نه- مخاطرات بازار كمتر متوجه آنهاست دلالها- آژانس ها- كارگزاران فروش- كارگزاران توليد كننده- بازرگانان يا تجار حق العمل كار.               3- عمده فروشها يا توزيع كنندگان: كساني كه محصولات را خريداري و مالك مي شوند و به خرده فروشها و بازرگانان ديگران مي فروشند- فرش- برنج- چاي- آهن.   220) طراحي كانال هاي توزيع و تصميم هاي مهم در طراحي آن:              1- ترسيم نقشه توزيع در آميخته بازاريابي: ابتدا هدف بازاريابي بازبيني شود- سپس نقش محصول، قيمت و ترفيع و توزيع، ترسيم و مورد مطالعه قرار گيرد- اگر شركت توزيع تدافعي اختيار كند بايد به همان خوبي رقبا توزيع كند و اگر از توزيع تهاجمي استفاده كند بايد از آنها برتر باشد.               2- انتخاب نوع كانال توزيع: شركت بايد مناسب ترين نوع كانال براي محصولات را تعيين كند- آيا شركت در كانال توزيع خود به واسطه ها نياز دارد يا خير و اگر دارد از چه نوع باشد.              3- تعيين تعداد واسطه هاي توزيع: در تعيين واسطه ها: رفتار خريد بازار هدف و ماهيت محصول در اين تصميم گيري تاثير مستقيم دارد. افزايش تعداد واسطه ها به طور عمودي باعث بالا رفتن هزينه و كاهش رقابت پذيري محصول مي شود. اين نوع حركت در شرايط كمبود در شرايط كمبود و بحرانهاي اقتصادي است.             4- گزينش اعضاي كانالهاي مشخص:   221) مراحل طراحي كانالهاي توزيع:      1- عوامل شناسائي  كانالهاي توزيع: 1-1) پوشش و قدرت توزيع:

يعني تعداد واسطه هايي كه محصول توليد كننده را در يك ناحيه تجاري بازاريابي  مي كنند        قدرت توزيع 3 شكل است: الف) توزيع انحصاري: عمده فروش، توزيع كننده يا خرده فروش محصولات رقيب را بازاريابي نمي كند- مانند نماينده انحصاري ارج در هر منطقه. ب) توزيع مجاز: كانال توزيع ضمن عرضه و فروش محصولاتي كه مربوط به شركتي است كه به او مجوز داده است محصولات ديگران را به فروش مي رساند- لوازم يدكي پيكان. ج) توزيع پراكنده: كساني كه در نقاط مختلف انواع محصولات را به خريداران عرضه مي كنند.   2-1) دسترسي به استفاده كنندگان نهايي: بايد واسطه ها را مشخص كرد- چه كانالي ممكن است به مصرف كنندگان نهايي لباس بچه گانه 1-10 سال دسترسي داشته باشند. 3-1) فعاليتها و وظايف متداول: توجه به فعاليت كانال رقبا براي محصولات يا خدمات مشابه در شناسائي واسطه ها موثر است. 4-1) وظايف و فعاليتهاي لازم: توليد كننده بايد به شناسايي وظايفي مانند ذخيره كردن، حمل و نقل و تماس با مشتري نيز بپردازد. مديريت بايد وظايف واسطه ها را بشناسد از قبيل خدمات ارائه شده به وسيله واسطه ها، در دسترس بودن آنها، ديدگان واسطه  نسبت به توليد كننده، فرصت هاي فروش و هزينه هاست.      2- ازريابي و گزينش كانالها: 1-2) تحليل درآمد و هزينه: عامل اصلي در ارزيابي و گزينش كانالهاي گوناگون : عمليات اقتصادي قابل انتظار هر كانال است- ميزان درآمد و هزينه مدت زمان اجرايي طرح بايد معين شود- توزيع از طريق خرده فروشي بايد حجم فروش بيشتري بوجود آورد. 2-2) زمان توسعه و پرورش كانالها 3-2) ملاحظات كنترلي: بجر

درآمد و هزينه عوامل ديگري مانند كنترل مديريت، انعطاف پذيري، ارتباطات، خودداري از درگيري و هماهنگي اعضاء در كانال توزيع موثر است. 4-2) محدوديتهاي قانوني: الف) انحصاري بودن بعضي از محصولات ب) محدوديتهاي جغرافيايي براي پوشش كار واسطه و حوزه عملياتي او ج) قوانين و مقررات و شرايط محلي 5-2) قابليت دسترسي به كانال: كانالهاي توزيع بايد علاوه بر توانايي، تمايل به توزيع محصول داشته باشند.   6-2) گزينش كانال: ملاحظات اقتصادي در گزينش كانالها عامل اصلي است.        3- گزينش اعضاي كانال:      ارزيابي واسطه ها از 3 طريق است: الف) فروش جاري در مقابل فروش گذشته. ب) عملكرد انواع بازارهاي فروش ج) فروش واسطه در مقابل سهميه يا معيار ديگر   222) پس از طراحي سيستم جديد توزيع ...بايد مديريت كانالهاي توزيع را انجام داد.   223) مديريت كانال توزيع از مديريت سازماني دشوارتر است چون هدفها متفاوت است.   224) تعارض بين كانالهاي توزيع: الف) برخورد افقي: وقتي بين 2 خرده فروش مثلاُ خصوص اعضاي منطقه جغرافيايي اختلاف باشد. ب) برخورد عمودي: وقتي بين يك توليد كننده و يك توزيع كننده تعارض باشد مثلاُ توليد كننده اهداف فروش بيشتري براي فروش توزيع كننده در نظر بگيرد.   225) اختلاف توزيع (تعارض) با مذاكره حل مي شود.   226) انواع كانالهاي توزيع:        1- توزيع محصولات مصرفي:           براي محصولات ملموس و مصرف كنندگان نهايي 5 كانال توزيع است :             الف) توليد كننده ...  مصرف كننده: كوتاه ترين و ساده ترين راه- هيچ واسطه اي نيست. فروش خانه به خانه - سفارش پستي- فروش ميوه در جاليز ب) توليد كننده ...  خرده فروش 

...   مصرف كننده: توزيع شير- نوشابه. ج) توليد كننده   ...  عمده فروش ...   خرده فروش...  مصرف كننده: كانال سنتي است. د) توليد كننده...        كارگزار ...    خرده فروش ... مصرف كننده: توليد كننده يك محصول را به يك دلال يا كارگزار فروش مي دهد. ه_) توليد كننده   ...    كارگزار   ...    عمده فروش ...  خرده فروش ...   مصرف كننده:        2- توزيع محصولات صنعتي: الف) توليد كننده ...   استفاده كننده  بيشترين معاملات مانند هواپيما- ژنراتور از آينده است. ب) توليد كننده  ... توزيع كننده صنعتي ... استفاده كننده توليد كنندگان تجهيزات كوچك و اقلام عملياتي از آن استفاده مي كنند- توزيع اقلام ساختماني ج) توليد كننده ...   كارگزار ...استفاده كننده شركتي كه فاقد بخش فروش است از آن استفاده مي كند. د) توليد كننده ...  كارگزار ...  توزيع كننده صنعتي ... استفاده كننده اگر فروش مستقيم از طريق كارگزاران ميسور نباشد.           3- توزيع خدمات: الف) توليد كننده... مصرف كننده  خدمات بهداشتي- مشاوره حقوقي- خدمات فردي. ب) توليد كننده... كارگزار ...مصرف كننده خدمات توريستي- تبليغاتي- تحقيقاتي- بيمه.   227) شبكه توزيع: بخشي از فعاليتهاي بازاريابي است كه انتقال محصولات و خدمات را از توليد تا مصرف نهايي به عهده دارد.   228) مهم ترين موسسات و سازمانها توزيعي عبارتند از:            1- خرده فروش ها   229) فروش محصولات و خدمات براي استفاده شخصي و غيرتجاري به مصرف كننده نهائي را گويند.   230) آسان ترين كار ورود به خرده فروش است: جنبه مثبت خرده فروشي- رقابت شديد و جلوگيري از هر گونه انحصار و ايجاد آسايش براي مردم در مناطق مختلف است.   231) خرده فروش براي توليد

كنندگان: متخصص فروش است.   232) خرده فروش براي توليد كنندگان: مفسر تقاضاي مشتريان است.   233) طبقه بندي واسطه هاي خرده فروشها براساس عوامل زير است: الف) اندازه فروشگاه: عوامل رقابتي بين خرده فروش هاي بزرگ و كوچك را مي توان به شرح زير سنجيد: تقسيم نيروي كار قدرت خريد استفاده از تبليغات قدرت مالي كانال عمودي : امكان پرداختن به عمده فروش و حتي امور توليدي تحقيق بازار: نوآوري انعطاف پذيري عمليات: انعطاف در امور مديريت و خدمات هزينه عمليات ملاحظات قانوني رديف هاي 7 و 8 و 9 به نفع خرده فروشهايي كوچك و بقيه عوامل به نفع خرده فروش هاي بزرگ است.   ب) وسعت رده: موسسات خرده فروش از لحاظ وسعت رده به 3 گروه تقسيم مي شوند:             1- فروشگاههاي عمومي بازرگاني: سازمانهاي تجاري نظامندي هستند كه مدير مسئول طرح ريزي محصولات در موفقيت آنها نقش مهمي دارد- در قسمت مانند يك واحد تجاري عمل مي كند. ارجحيت فروشگاه هاي بزرگ اجاره اي به معمولي الف)  فروشگاه اجاره باعث آمدن متخصصان مي شود. ب) زحمت مديريت را كم مي كند. ج) ريسك را پايين مي آورد بخصوص در اقلام تابع مُد. 2- فروشگاههاي مربوط به محصولات همگن و همگروه: از خرده فروشي شامل موسساتي است كه انواع مختلف كارهاي گروههاي مربوط به هم را معامله مي كنند. 3- فروشگاههاي اختصاصي: موسساتي انواع محدودي از محصولات را مي فروشند- فروشگاه توتون و تنباكو- شيريني پزها. ج) محل جغرافيائي: د) شكل مالكيت: 1- فروشگاه زنجيره اي: شامل دو يا بيش از دو فروشگاه است- مالكيت مركزي دارد- مزيت آن ماننده خرده فروش

هاي بزرگ است (3 عامل) 2- فروشگاه مستقل و كوچك: از روش بازاريابي فروشگاه بزرگ تقليد كرده اند. ه_) روش عملياتي: مهم ترين گروهها در اين نوع طبقه بندي: 1- خرده فروشي درون فروشگاه يا با فروشگاه: 1-1) خرده فروشي به صورت سوپرماركتها: موسسه بزرگ خرده فروشي مي دانيم كه براساس «خود خدمتي» (سلف سرويس) و حداقل خدمات براي مشتري اداره مي شود. از نظر قيمت قابل توجه است و محلي براي پارك وسايل نقليه دارد. 2-1) خرده فروشي با تخفيف يا انبارهاي تخفيف دهنده: معمولاً محصولات را پايين تر از قيمت آگهي شده در سطح كشور مي فروشند- اغلب در مناطق پر رفت و آمد خارج از شهرها كه قيمت اجاره پايين است قرار دارند. 2- خرده فروشي خارج از فروشگاه:  يكي از قديم ترين روشهاي خرده فروشي معامله بين فروشنده و خريدار در محل زندگي خريدار يا محلي غير از فروشگاه است- اين روش را گاهي فروش خانه به خانه مي نامند. 3- فروش غيرفردي و بدون فروشگاه: 1-3) فروش از طريق سفارش پستي: در اين روش خريدار ممكن است از 3 طريق محصولات را خريداري كند: 1) كاتالوگ 2) پر كردن فرم در آگهي منتشر شده 3) پر كردن فرم خريد كه بطور مستقيم از فروشنده دريافت كرده است. 2-3) فروش از طريق ماشين هاي اتوماتيك: از طريق ماشين هاي سكه اي بدون فروشنده به مشتريان عرضه مي شود.        2  - عمده فروشها مخصوص خريداراني است كه هدفشان فروش مجدد يا استفاده تجاري است. عمده فروشها به 1) تبليغات و ترفيع 2) موقعيت محلي 3) شرايط فروش كمتر توجه دارند. وظايف عمده

فروشها: الف) فروش و ترفيع ..عمده فروشها بيش از توليد كنندگان خريداران را مي شناسد. ب) خريد و جور كردن محصولات. ج) خريدار حجم زياد و تقسيم به مقادير كوچك. د) انبارداري ..هزينه نگهداري محصول را با داشتن انباربزرگ  خرده فروشها كاهش مي دهند. ه_) حمل و نقل ..باعث تسريع در حمل و نقل مي شوند. و) تامين منابع مالي ز) تحمل ريسك ... ريسك و مخاطرات شرايط بازار را كاهش مي دهند به علت مالك بودن ح) اطلاع رساني بازار ط) خدمات و مشاوره مديريت مهم ترين عمده فروشي هاي تاجر: 1- تجار عمده فروش: عمده فروش عمومي: مجموعه چند خط محصول را به خرده فروشها توزيع مي كنند. عمده فروش خصوصي: يك محصول را به خرده فروشها توزيع مي كنند.       2- توزيع كنندگان صنعتي: محصولات را به توليدكنندگان عرضه مي كنند. 3 -  تعاوني توليد كنندگان: تعاونيها مجموعه اي از محصولات را به خريداران عمده و جزيي مي فروشند. 4- عمده فروشي از طريق پست: با كاتالوگ به مشتريان انفرادي- سازماني- صنعتي محصولات را عرضه          مي كنند سفارش مشتريان از طريق پست انجام مي شود.   3- دلالها و كارگزاران   درصد كميسيون دلالها در كشورهاي غربي 2% تا 6% است.          مهم ترين انواع كارگزاران: 1- كارگزاران توليد كنندگان: در سطحي محدودتر از عمده فروشي هاي ديگر فعاليت دارند- محصولات توليدي مكملي عرضه مي نمايند- مهم ترين گروه اين كارگزاران در پوشاك، مبلمان، محصولات الكتريكي فعاليت دارند. 2- كارگزاران فروش: طبق قرارداد فروش تمام محصولات يك فروشنده عمل مي نمايند- نساجي- نوشابه- فولاد- اقلام شيميايي. 3- كارگزاران خريد: رابط خريد در بازار هستند- در بازرسي-

دريافت، نگهداري و حمل و نقل فعاليت دارند. 4- تجار حق العمل كار : محصولات را از توليد كننده دريافت و طبق مذاكره به فروش مي رساند و حق العمل خود را بر مي دارند- فروش محصولات كشاورزان.   234 )مديريت توزيع فيزيكي: فعاليتهايي كه با انتقال به موقع محصولات مناسب به مكانهاي مناسب با مقدار مناسب سر و كار دارند يا ايجاد و اجرايي سيستم كارا براي انتقال محصولات – لجستيك و تداركات براي تشريح اين انتقال هستند. كاهش هزينه هاي توزيع فيزيكي بر سود تاثير زيادي دارد. مهم ترين نقش توزيع فيزيكي در بازاريابي شركت- ارتباط نزديك با خدمت به مشتريان است.   235) وظايف توزيع فيزيكي: 1) محل موجودي و انبارداري           2) اداره مواد        3) كنترل موجودي             4) پردازش سفارشها        5)حمل ونقل   236) در روش هزينه كل در توزيع فيزيكي محصول شركت بايد ارتباط بين سود و هزينه را در تمام سيستم توزيع فيزيكي بهينه سازد و نبايد هزينه هاي مجزاي اين فعاليتها را در نظر گيرند. مديريت بايد براي رسيدن به توازني بهينه بين هزينه كل و خدمت به مشتريان تلاش كند. چيزي كه ما آنها را بهينه سازي توزيع فيزيكي مي ناميم.   237) سطح خدمات ارائه شده مستقيماً بر تقاضا اثر دارد و اين مطلب هنگامي كه ارائه خدمات موثر به مشتريان تنها سلاح رقابتي يك شركت است اهميت دارد.   238) در توزيع فيزيكي محصول به 3 عامل توجه داشت: 1) زمان                          2) مكان                      3) مقدار دلخواه مشتريان   239) انبارداري مزيت زماني و حمل و نقل مزيت مكاني ايجاد مي كند.

  240) انبارداري براي بهبود عدم توازن بين زمان توليد و مصرف ضروري است.   239) سيستم توزيع فيزيكي بر مبناي 5 زير سيستم ايجاد مي شود. 1- محل موجودي و انبارداري      عامل اصلي در توزيع فيزيكي مديريت موجودي است. انبار كردن و انبارداري:            انبارداري مفهوم وسيع تر از انبار كردن دارد.                                     انبار كردن : نگهداري محصول از زمان توليد تا فروش است.                                     انبارداري : انبار كردن و فعاليت گردآوري، تركيب، جداسازي و طبقه بندي است. 2-1) متمركز كردن موجودي يا پراكندگي آن: با متمركز كردن موجودي 3 مزيت داريم:                    الف) موجودي انبار بهتر كنترل مي شود.                                                                ب) درخواست غيرعادي را برآورده نمود.                                                                 ج) كارايي در انبارداري و اداره مواد را افزايش داد. با پراكندگي موجودي در بازار عكس موارد بالا اتفاق مي افتد. 3-1) مالكيت انبارها:          الف) انبار عمومي: خدمات گوناگون دارد- تمام هزينه ها متغير است- هنگام استفاده محدود از اين انبار ارزانتر است- انعطاف پذيري ويژگي آن است- هزينه ثابت و تعهدات بلند مدت در يك مالكيت ندارند.          ب) انبار خصوصي: هزينه ثابت يا متغير است- براي پوشش هزينه ثابت استفاده زياد ضروري است تا هزينه كمتر شود- مزيت اصلي اين انبار نظارت بر عمليات است- مواد خطرناك در آن نگهداري مي شود.          ج) مراكز توزيع: براي پردازش سفارشها و انبارداري خصوصي از رايانه استفاده مي شود تا بدين وسيله جريان سريع محصولات مهيا شود- مراكز اطراف بازار است- استفاده از مراكز توزيع باعث مي شود هزينه توزيع با  1) كاهش انبارها      2) كاهش سطح موجودي            3) حذف خسارت نداشتن محصول كاهش يابد.   2-

اداره كردن مواد       انتخاب تجهيزات مناسب است- انبارهاي كنوني در ساختمان بزرگ يك طبقه در حوالي شهر است: 1-2) كنترل موجودي: تداوم نظارت بر اندازه و تركيب موجوديها است- هدف از كنترل موجودي ...به حداقل رساندن سرمايه گذاري و نوسانات در موجودي هاست . همزمان با پاسخگويي به سفارشهاي مشتريان به طور صحيح و به موقع- بهترين رويه سال هاي اخير در كنترل موجودي             استفاده از رايانه است. اندازه موجودي از طريق... ايجاد توازن بين هزينه و نياز بازار تعيين مي شود  اثر تقاضاي بازار بر موجودي ... با پيش بيني فروش ارزيابي مي شود. مقدار سفارش اقتصادي ...حجمي كه در آن هزينه نگهداري موجودي به اضافه هزينه پردازش سفارشها در حداقل ممكن است. در واقع ضمن افزايش اندازه سفارش   1- هزينه نگه داشتن موجودي افزايش مي يابد.   2-هزينه پردازش سفارش كاهش مي يابد. ژاپني از برنامه «درست به موقع» براي كنترل موجودي استفاده مي نمايند- يعني خريد به مقدار كم «درست به موقع» براي توليد و توليد مقادير «درست به موقع» براي فروش. 2-2) پردازش سفارشها:  مجموعه از روشها براي تامين سفارشها- شامل ارسال صورت حساب و دادن اعتبار و آماده كردن سياهه و جمع آوري مانده حساب بدهكار است. 3-2) حمل و نقل: 5 نوع حمل و نقل خط آهن- آب- خشكي- خط لوله- هوا داريم.   « فعاليتهاي ترفيعي و تشويقي»   240) فعاليت ترفيعي: مجموعه اي از تبليغات، فروش حضوري، پيشبرد فروش و روابط عمومي است.   241) هدف اصلي ترفيعات: تغيير محل و شكل منحني تقاضا و درآمد براي محصولات شركت است.   242) ترفيعات: مجموعه فعاليتهاي اطلاع رساني، ترغيب

و اثرگذاري است.         فعاليتهاي ترفيعي به عنوان سيستم فرعي شناسايي مي شوند.   243) عناصر فرايند ارتباطات: پيام- فرستنده پيام- كانال پيام- گيرنده پيام.   244) بازخورد فرايند ارتباطات: سيستم بازگشت دهنده آخرين عنصر در فرايند ارتباطات است.   245) عوامل موثر در تركيب ترفيع : ميزان پول در دسترس : تعيين كننده حقيقي تركيب ترفيع است. چگونگي ماهيت بازار: در برگيرنده حوزه جغرافيائي بازار و تمركز بازار و نوع مشتريان است. ماهيت محصول چرخه عمر محصول   246) تبليغات و آگهي ها:        ارتباط و معرفي غيرشخصي محصول يا خدمات از طريق حامل هاي مختلف در مقابل دريافت وجه براي موسسات  انتفاعي و غيرانتفاعي يا افرادي كه در پيام مشخص شده اند. توليدات بتدريج فاصله بين توليد كننده و مصرف كننده را زياد مي كند با تبليغ اين فاصله را كم كنيم. تبليغ هشداري است براي حفظ دائم مرغوبيت از طريق توليد كننده براي رقبا قدرت تكرار تبليغ باعث اثر رواني بر روي مردم مي شود و مردم با محصول مانوس مي شوند. با تبليغ قيمت تعديل مي شود. خدمات محصول از طريق تبليغ آموزش داده مي شود. با تبليغ در دراز مدت ثروت غيرمرئي براي توليد كننده بوجود مي آيد. سبب تحرك افراد مي شود.   247) تصميمات 5 گانه در امور تبليغات و آگهي :            1- مشخص كردن اهداف        اهداف بايد بر مبناي 1) تصميمات قبلي راجع به بازار هدف 2) موضع بازار 3) آميخته بازاريابي مشخص شود. 1-1) آگهي اطلاع دهنده: وقتي محصول جديد به بازار عرضه شود و هدف تقاضاي اوليه باشد- اطلاع رساني محصول جديد- پيشنهاد استفاده جديد از محصول. 2-1)

آگهي ترغيب كننده: زماني كه رقابت زياد مي شود و هدف ايجاد تقاضاي انتخابي است. ترجيحات براي مارك مشخص- تغيير استنباط مشتريان از ويژگي محصول. 3-1) آگهي يادآوري كننده: زماني كه محصولي در مرحله بلوغ است و هدف وادار كردن مشتري به تفكر مداوم است يادآوري محل خريد محصول- تغيير دادن شعبه شركت.         2- تصميمات در مورد بودجه آگهي           از مشكل ترين تصميمات بازاريابي است. از 4 روش استفاده مي شود. 1-2) روش مبتني بر امكانات شركت: عيب اين روش ناديده گرفتن اثر آگهي بر ميزان فروش است در نتيجه بودجه نامطمئن سالانه لحاظ مي شود و برنامه ريزي دراز مدت را دچار مشكل مي سازد. 2-2) روش درصد فروش- مزايا:      1) هزينه آگهي با توجه به امكانات شركت                                                  2) توجه مديريت به رابطه بين هزينه آگهي، قيمت محصول و سود هر واحد                                                  3) موجب ثبات رقابتي مي شود.                                     معايب:   1) روش بسختي توجيهه پذير است.                                                 2) بجاي اينكه آگهي علت فروش باشد- فروش علت آگهي است.                                                 3) تخصيص هزينه ها بر مبناي در دسترس بودن سرمايه است.                                                 4) فروش سالانه تغيير كرده و برنامه دراز مدت مشكل است. 3-2) روش برابري با رقبا: بررسي آگهي رقبا و يا تخمين هزينه آگهي يك صنعت از منابع مختلف و تعيين بودجه با توجه به بودجه متوسط آگهي در صنعت. 4-2) روش مبتني بر هدف و وظيفه: روش منطقي در فرايند تعيين بودجه است.           3- تصميم در مورد پيام              پس تعيين اهداف و بودجه آگهي مديريت بايد- استراتژي خلاقانه را توسعه دهد. در اين راستا بايد از 3

مرحله زير عبوركند:             1-3) تهيه پيام:             2-3) ارزيابي و انتخاب پيام: 3 ويژگي بايد داشته باشد:       الف) مطلوبيت محصول را به مشتريان متذكر شود. ب) بيان كند چرا محصول از مارك رقيب بهتر است. ج) باور كردني باشد.             3-3) اجراي پيام: تاثير پيام به «چگونه گفته مي شود» بستگي دارد.             هزينه آگهي با توجه به عنوان- اندازه- رنگ- شكل تعيين مي شود.     4- تصميمات در مورد رسانه آگهي               آگهي كننده بايد رسانه آگهي رابراي ارائه پيام انتخاب كند. مراحل:             1-4) تعيين رسايي، فراواني و اثرگذاري:             هر چه رسايي- فراواني و اثرگذاري آگهي بيشتر باشد بودجه آگهي بالاتر است. رسايي : معياري كه مشخص مي كند چند نفر در بازار هدف و در زماني معين در معرض مجموعه عمليات آگهي قرار گرفته اند. فراواني : معياري كه مشخص مي كند يك فرد بطور متوسط چند بار در بازار هدف در معرض پيام قرار گرفته است. 2-4) انتخاب از ميان رسانه هاي اصلي و عمومي: عواملي كه در انتخاب نوع رسانه نقش دارد:            الف) عادت مشتريان هدف                             ب) نوع محصول                                                              ج) انواع متفاوت پيام ها                       د) هزينه 3-4) انتخاب يك يا چند رسانه خاص :  انتخاب نوع بهترين رسانه 4-4) مشخص كردن زمان بندي آگهي در رسانه : بيشتر شركتها آگهي فصلي دارند و شركتها از استمرار يا تفاوت استفاده مي كنند.        5- ارزيابي عمليات آگهي             1-5) اثر ارتباطي تبيلغات و آگهي : تست آگهي قبل از پخش يا بعد آن 2-5) اثر آگهي بر فروش : اولين راه براي

سنجش اثر آگهي بر فروش مقايسه كردن فروش قبلي با هزينه قبل آگهي است. 248) پيشبرد فروش : شامل انواع گسترده اي از ابزار ترفيعي است كه براي برانگيختن واكنش هاي قويتر يا سريعتر بازار طراحي شده است. اين ابزار عبارتند از: تشويق مصرف كنندگان: حراج ، نمونه ، كوپن تخفيفي ، كاهش قيمت ، غيرتجاري ترفيع تجاري: تخفيف خريد به خرده فروشان، محصول رايگان براي خرده فروشان، آگهي تعاوني تشويق فروشندگان: انعام ها و مسابقه ها 249) ابزار پيشبرد فروش:      براي ايجاد مشتريان است:  يك پيام فروش همراه فرايندي جهت ايجاد تقاضاي دراز مدت مصرف كننده بجاي تغيير خريد يك مارك به طور موقت براي ايجاد مشتري نيست: شامل:   1)  بسته بزرگتر  براي چند محصول با قيمت كمتر 2) اعطاي جايزه به مشتري 3) قرعه كشي 4) مسابقه 5) باز پرداخت تخفيفي به خريداران   6) تخفيف تجاري 250) مراحل پيشبرد فروش به ترتيب: تعيين اهداف- انتخاب ابزار پيشبرد فروش- آزمايش آن- اجرا- كنترل- ارزيابي نتايج. 251) تعيين اهداف فروش براي: 1- مصرف كنندگان                                                 الف) جلب بيشتر آنها براي خريدن مقادير بيشتر محصول                                                        ب) تشويق خريد آزمايشي كساني كه محصول را مصرف نمي كنند. ج) جلب نظر كساني كه محصولات رقبا را مي خرند. 2- خرده فروشان                                             الف) تشويق به عرضه محصولات جديد و داشتن موجودي بيشتر ب) آگهي محلي محصول ج) اختصاص دادن قفسه بيشتر به محصول د) پيش خريد محصول 3- نيروي فروش                                                  الف) بدست آورن حمايت بيشتر براي محصولات موجود ب) تشويق آنها به يافتن خريداران جديد 252) انواع روشهاي ابزار پيشبرد فروش: نمونه ها: آزمايش مقادير

كمي از محصول توسط مصرف كننده- موثرترين و پرهزينه ترين روش است. كوپن تخفيفي: مشتريان با ارائه كوپن تخفيفي قدري تخفيف مي گيرند. بسته بندي بزرگتر شامل چند محصول با قيمت پايين: باعث صرفه جويي مشتريان در پرداخت قيمت محصول است. جايزه ها: تمبر تجاري: نمايش محصولات: ترفيع تجاري: استفاده از فوق العاده خريد براي خرده فروشان و عمده فروشان براي تشويق خريد بيشتر. كنفرانس و نمايشگاههاي تجاري: مسابقات، قرعه كشي ها و بازيها:        مشوق  بزرگ باعث ايجاد فروش بيشتر مي شود.   253) 3 مشكل اساسي در تعيين بودجه پيشبرد فروش:         الف)عدم حساب اثربخشي هزينه         ب) بجاي تخصيص بودجه در جهت اهداف، هزينه سال قبل را براي سال جاري را انتخاب مي كنند.         ج) بودجه آگهي و پيشبرد فروش را جداگانه تعيين مي كنند.   254) متداول ترين روش براي ارزيابي نتايج پيشبرد فروش: مقايسه فروشها پيش از پيشبرد، حين آن و بعد از آن   255) مراحل پيشبرد فروش به ترتيب:  1 ) تعريف اهداف پيشبرد فروش  2) انتخاب بهترين ابزار 3) طراحي برنامه  4) آزمايش  5) اجرا  6) ارزيابي نتايج   256) استفاده از روابط عمومي در مقايسه با آگهي هزينه كمتر دارد و اثر آن بيشتر است.   257) زمينه استفاده روابط عمومي: در كشور هاي پيشرفته: براي ايجاد علاقه مجدد نسبت به محصولاتي كه فروش شان كاهش يافته است. در سازمانها: براي جلب توجه و تغيير يك ذهنيت منفي سازماني بيشتر كشورها: براي جلب توريست و سرمايه گذاري خارجي و حمايت بين المللي   258) اولين وظيفه مديريت تنظيم اهداف روابط عمومي است.   259) آسان ترين راه

ارزيابي نتايج روابط عمومي... تعيين تعداد خبرهايي كه به كانالهاي مختلف داده مي شود.   260) بهترين راه ارزيابي نتايج روابط عمومي... تغيير در آگاهي، دانش و طرز فكري كه در نتيجه عمليات روابط عمومي نسبت به محصول ايجاد شده است.   261) مديريت فروش: قلب مديريت بازاريابي است.   262) هدف تمام كوشش هاي بازاريابي: افزايش فروش سودآور از طريق ارضاي خواسته هاي بازار در دراز مدت و   فروش حضوري در رسيدن به اين هدف نقش مهمي دارد.     263) فروش حضوري: انتقال اطلاعات درباره محصول، خدمت، ايده به مشتريان جهت متقاعد كردن آنها براي خريد.   264) دليل رشد اقتصادي كشورهاي پيشرفته... مطلوبيت فروش حضوري در سيستم بازرگاني است .   265) در ميان عناصر آميخته ترفيعي (آگهي، پيشبرد فروش، روابط عمومي) فروش حضوري مزاياي بيشتري دارد.   266) محدوديت اصلي فروش حضوري: هزينه بالاي آن است.   267) مزاياي فروش حضوري              1) هماهنگي صحبت فروشندگان با نياز و رفتار مشتريان و مشاهده واكنش آنها 2) تمركز فعاليت بر روي مشتريان بالقوه 3) در بيشتر مواقع به فروش واقعي منجر مي شود. 268) تصميمات استراتژيك خصوص نيروي فروش:      1) چه بازارهايي به عنوان بازار هدف تعيين مي شوند؟ 2) نحوه فعاليت با توجه به هر قسمت بازار چگونه بايد باشد؟ 3) براي فروش چه محصولاتي بايد كوشش شود؟   269) در بين انواع روشهاي فروش ... فروش خلاقانه خدمات داراي بهترين پيچيدگي است.   270)  طبقه بندي مشاغل فروش براساس... مهارتها خلاقانه از ساده تا پيچيده است.   271 ) فرايند استراتژيك فروش حضوري: آمادگي قبل از فروش : گام اول اطمينان حاصل كردن

از آمادگي فروشنده است. جستجو براي يافتن خريداران بالقوه : گام دوم شناسايي مشتريان بالقوه و ايده آل است. اقدامات پيش از ملاقات با مشتريان بالقوه : از طريق اطلاعات- عادات- ترجيحات عرضه كردن:  به ترتيب كوشش براي جلب: 1) «توجه» به مشتريان بالقوه 2) «علاقه» مشتري در نظر گرفته     3) «تمايل» در او  ايجاد كند. 4) «عمل» يعني فروش را به پايان رساند. فعاليتهاي پس از فروش:  مرحله نهايي فروش ... ارائه خدمات پس از فروش است.   272) مديريت نيروي فروش با 3 مرحله فرايند مديريت: (1- برنامه ريزي 2- اجرا 3- ارزيابي ) با نيروي فروش سر وكار دارد.   273) برنامه استراتژيك فروش شامل: 1-پيش بيني فروش 2- تهيه بودجه هاي فروش 3- تعيين مناطق فروش 4- ايجاد سهميه براي فروشندگان   274) وظايف اصلي مديريت نيروي فروش به ترتيب: 1- انتخاب   2- جذب   3- آموزش   4- سيتسم پرداخت         5- پاداش  6- سرپرستي   7- ارزيابي عملكرد   275) كليد موفقيت در اداره نيروي فروش: انتخاب فروشندگان مناسب   276) 3 گام اصلي در انتخاب نيروي فروش:      1- تعيين تعداد و نوع افراد مورد نياز 2- جلب تعداد كافي از متقاضيان 3- انتخاب از ميان افراد واجد شرايط   277) ويژگي فروشنده خوب: 1- انرژي زياد 2- اعتماد به نفس قوي 3- علاقه شديد به پول 4- مقام و استاندارد خوب زندگي 5- عادت به كارو تلاش 6- عادت به استقامت  7- گرايش طبيعي به رقابت   278)  مشخصه اصلي موفقيت در فروش و.. حساسيت ذاتي نسبت به احساسات مردم   279) دو مشخصه اصلي براي موفقيت فروش الزامي است:                1)

احساس همدلي 2) محرك دروني   280) يك سيستم براي جلب متقاضيان فروش بايد داراي ويژگي زير باشد: 1) به طور مستمر عمل مي كند.        2)فرايندي نظام يافته است. 3)جلب متقاضيان بيشتر از تعداد مورد نياز   281) پس از جذب فروشندگان جديد مديريت نظارت كامل بر فروشندگان ناديده گرفته مي شود.   282) محتواي برنامه آموزش فروشندگان                                                         1) اطلاع راجع به محصول 2) آگاهي از سياستهاي شركت 3) پوشش روشهاي فروش   283) سرپرستي شخصي: موثرترين روش سرپرستي مدير فروش است. روشهاي ديگر بررسي شامل استفاده از نامه و پست- گزارشها- جلسات مربوطه به فروش.   « انواع بازاريابي » 1) بازاريابي خود (شخصي): بازارياب موفق : اول بايد توانائي خود را بدرستي بشناسد. بازارياب شخصي يعني: تمام فعاليتهايي كه براي ايجاد، حفظ يا تغيير طرز فكر و برداشت رقبا و ديگران نسبت به فرد انجام مي گيرد. 2) بازارياب سازمان: بازارياب سازمان يعني : تمام فعاليتهايي كه براي ايجاد، حفظ يا تغيير طرز فكر و برداشت رقبا و ديگران نسبت به سازمان انجام مي گيرد. بازارياب سازمان: مسئول روابط عمومي است و همه كاركنان همچنين. 3) بازاريابي مكان: بازاريابي مكان يعني: تمام فعاليتهاي مربوط به آگاه كردن، جلب نظر مردم و جذب آنها و تغيير طرز تلقي آنها از مكانها و امكانات يك شهر، منطقه يا كشور. در ايران نقش كمي دارد. 4) بازاريابي ايده: بازاريابي ايده يعني: ارائه و عرضه انديشه، نظر يا ايده براي ايجاد تفاهم، تغيير رفتار و باورهاي مردم و سازمانها. 5) بازاريابي خدماتي: شغلهاي خدماتي در دوران ركود و كسادي  بيش از شغل توليدي فعالند.   284) 4

ويژگي اصلي خدمات (4I) معروفند: ناملموس بودن: وظيفه بازارياب خدمات اين است كه به گونه اي خدمات را قابل لمس كند. نامشابه بودن و ناپيوستگي: خدمات متفاوت و ناپيوسته است. خدمات وابسته به افرادي است كه آن را ارائه مي دهند براي همين متغيرند. تفكيك ناپذيري: غيرقابل ذخيره بودن: هزينه ذخيره خدمات برابر با هزينه كسي كه خدمت ارائه مي دهد بعلاوه هر نوع وسيله مورد نياز او براي ارائه خدمت.   285) بعضي از مشاغل مثل خياط- رستوران...توليدي- خدماتي هستند.   286) بازاريابي خدمات ... بحث بازاريابي داخلي را مطرح ساخته است.   287) آميخته بازاريابي خدمات: 1) محصول (خدمت )     2) قيمت       3) توزيع       4) ترفيع     5) كاركنان      6) امكانات فيزيكي      7) مديريت عمليات   288) محصول ... حق انحصاري  : خدمات داراي حق انحصاري نيستند. نام و نشان  : علامت يك موسسه خدماتي در تصميم گيري مصرف كنندگان موثر است.   289) قيمت= 2 روش براي تعيين قيمت است:   روش قيمت تمام شده يا هزينه بعلاوه سود... كل هزينه ارائه خدمت بعلاوه درصد ثابت سود. روش نرخ بازگشت سرمايه گذاري ... تعيين قيمت خدمات براساس سرمايه گذاري انجام شده.   290) توزيع: به علت تفكيك ناپذيري خدمات عامل توزيع نقش اساسي دارد.   291) ترفيع: ارزش ترفيع درمنافعي  است كه از خريد خدمات آنان حاصل مي شود.   292) كاركنان: عامل اصلي بازاريابي خدماتي است.   293) مديريت عمليات يا فرايند: موجود بودن و كيفيت مناسب و پايدار خدمات را تضمين مي كند- وظيفه اين عنصر خدماتي  ... ايجاد تعادل بين عرضه و تقاضاي خدمات است.   294) تقاضاي محصولات نسبت به تقاضاي خدمات با

توجه به تغييرات اقتصادي حساسيت كمتري دارد.   295) سازمان غيرتجاري با دو بازار سر و كار دارد:             1)اعاده دهندگان  ... وظيفه جذب منابع 2) ارباب رجوع   296) ايجاد برنامه استراتژيك براي بازاريابي غيرتجاري: تجزيه و تحليل بازار هدف: اول بخش بندي بازار است- تجزيه و تحليل دقيق بازاريابي مستلزم تحقيقات بازاريابي پيشرفته است. برنامه ريزي محصول:            الف) عرضه محصول: محصولات ملموس نسبت به خدمات اصلي سازمان فرعي هستند- وقت و پول قيمتي كه اعانه دهندگان براي محصول سازماني مي دهند. ب) استراتژي هاي آميخته محصول:بعضي از استراتژي آميخته محصول در بازاريابي غيرتجاري بكار بردمانند 1) استراتژي توسعه خط محصول                            2) تفكيك محصول 3) مفهوم منحني عمر محصول ج) خصوصيات محصول: سازمانهاي غيرتجاري معمولاً از استراتژي نام و نشان  استفاده نمي كنند. تعيين قيمت: وظيفه اصلي سازمان غيرتجاري...كمك به كساني است كه استطاعت مالي كم دارند. سيستم توزيع: در بازاريابي غيرتجاري از كانالهاي توزيع ساده و كوتاه استفاده مي شود. برنامه ترفيع فروش: مشكل اصلي سازمان غيرتجاري اين است كه آميخته ترفيع خود را با يك برنامه كلي بازاريابي تركيب نكرده اند، از آگهي، فروش حضوري و پيشبرد فروش براي ترفيع استفاده مي كنند. اجراي برنامه بازاريابي   « بازاريابي بين المللي »   297) فرصتها ... در بازاريابي خارجي نقش اساسي دارد. پايين آمدن توليد ناخالص ملي و بالا رفتن ماليات در يك كشور و سنگيني آن بر دوش توليد كنندگان از عوامل گرايش به بازار خارجي است.   298) مديران علاقه مند در حضور بازار خارجي بايد در دو مورد تصميم گيري كنند: درجه يا ميزان فعاليت در بازاريابي بين المللي ساختار سازماني براي

عمليات در هر بازار خارجي   299) بازار خارجي عامل ظرفيت توليدي بهتر و منافع بيشتر و بازده سرمايه گذاري مناسب تر براي شركتها به حساب مي آيند:     300) مهمترين عامل در توجه به اهميت بازاريابي جهاني                                     1)بررسي تراز بازرگاني هر كشور  2)مقايسه ارقام واردات و صادرات     301) تراز بازرگاني: تفاوت بين ارزش پولي صادرات و واردات يك كشور است.   302) استراتژي همگاني: مي گويد روش مصرف محصول و نيازهايي كه از طريق آن ارضا مي شود در همه جا يكسان است.   303) استراتژي ويژه: بايد طرحهاي بازاريابي گوناگوني براي هر كشور بر مبناي نيازها، ارزشها، عادات و قدرت خريد آنها تهيه شود.   304) مراحل عمده تصميم گيري در بازاريابي بين المللي:   1- ارزيابي اوضاع و احوال بازاريابي بين المللي   سيستم بازرگاني بين المللي: الف) محدوديتها:              تعرفه گمركي: متداول ترين محدوديت است- مقرراتي براي دريافت ماليات از واردات تحت عناوين حقوق گمركي، سود بازرگاني و . . . است. سهميه: كنترل صادرات از لحاظ «مقدار» از طرف كشور وارد كننده- هدف سهميه                         1) صرفه جويي در ارز      2) حمايت صنايع داخلي        3) كاهش بيكاري غيرمجاز اعلام كردن واردات بعضي از محصولات: يعني حد نهائي سهميه بندي محدوديت بازرگاني از طريق كنترل ارز خارجي: از طريق وضع مقررات ارزي خاص بازرگاني خارجي را كنترل مي كنند. محدوديتهاي غيرتعرفه اي: مانند ممنوعيت مشاركت در بعضي مناقصات خارجي و عدم قبول استاندارد محصولات كشور صادر كننده   ب) سازمانهايي كه هدفشان افزايش فعاليت بازرگاني بين كشورهاست:             1- ب) گات يا موافقنامه عمومي تعرفه ها و بازرگاني: Ceneral Agreernent

on Tariffs and Trade (GATT)     120 كشور جهان عضو هستند- سطح تعرفه ها براي محصولات كاهش مي يابد. 2- ب) انكتاد يا كنفرانس توسعه و تجارت سازمان ملل: United Nations Conference on Trade and Development (UNCTAD) 162 كشور عضوند- از سازمانهاي دائمي مجمع عمومي سازمان ملل است- 1964 تشكيل شد- هدف      مهم_ بدست آوردن امتيازات مربوط به تعرفه هاي ترجيحي براي محصولات ساخته شده كشورهاي در حال توسعه در كشورهاي پيشرفته است. 3- ب) اكو يا سازمان همكاري هاي اقتصادي: Economical cooperation organization (E.C.O) براي ايجاد تسهيلات بازرگاني بين ايران- تركيه- پاكستان تشكيل شده است وجايگزين آر. سي. دي است. 4- ب) سازمان همكاري هاي اقتصادي: بين ديگر دولتها وجود دارد. از قبيل بازار مشترك اروپا                                                                European Community (E.C) اتحاديه تجارت آزاد امريكاي لاتين      Latin American Free Trade Association (LAFTA) بازار مشترك آمريكاي مركزي  Central Amrican Common Market (C.A.C.M)               سازمان همكاري هاي اقتصادي متقابل بين كشورهاي اروپايي شرقي Council for Mutual Economic Assistance (CMEA) 2-1) وضعيت اقتصادي: 2 ويژگي اقتصادي مشخص كننده ميزان جذابيت يك كشور به عنوان بازار صادراتي است: الف) ساختار صنعتي:       4 نوع ساختار صنعتي داريم: 1  - الف) اقتصاد زيست گذراني: بيشتر مردم به كشاورزي ساده مشغولند- در چنين اقتصادي از پول استفاده نمي شود- امكانات كمي براي صادر كنندگان ايجاد مي كنند. 2 - الف) اقتصاد صادر كننده مواد خام: تكيه بر مواد خام است و در موارد ديگر ضعيف اند- اين كشورها بازار خوبي براي وسايل استخراج معادن- تجهيزات توزيعي و وسايل نقليه سنگين هستند. 3- الف) اقتصاد در حال صنعتي شدن: يعني توليدات صنعتي در حال افزايش است و

10 تا 20 درصد توليد ناخالص ملي را تشكيل مي دهد- مانند هند- برزيل- ايران. همراه صنعتي شدن يك طبقه ثروتمند و يك طبقه متوسط در حال افزايش ايجاد مي شود- دلايل صنعتي شدن                                  1) ايجاد امكانات اشتغال 2) حذف وابستگي به واردات خارجي 3) افزايش سود از طريق تبديل مواد خام به محصولات ساخته شده 4) تبديل كشور به يك قدرت نظامي  تلخيص: مهدي ياراحمدي خراساني

س__وپ____ر م____ارك_ت ب_ه_شت__ي

P a r a d i s e    M a r k e t گردآورندگان: سميه زارعي، سعيده سالمي انتشارات ضريح آفتاب، طراحي؛ شركت انتشاراتي اي__لي__ا- مديريت: مصطفي فخري اين كتاب مديريتي نيست. ولي حاوي داستان ها و حكايت هاي كوتاهي است كه در مباحث رفتاري براي مديران آموزه هاي قابل توجهي دارد...     شكل خدا   مدت زيادي از تولد برادر ساكي كوچولو نگذشته بود. ساكي مدام به پدر و مادر خود اصرار مي كرد و از آن ها مي خواست تا او را با نوزاد جديد تنها بگذارند. پدر و مادر مي ترسيدند ساكي هم مثل بيشتر بچه هاي چهار پنج ساله نسبت به برادرش حسودي كند و بخواهد به او آسيبي برساند. به همين دليل جوابشان همواره منفي بود. اما در رفتار ساكي هيچ نشاني از حسادت ديده نمي شد، با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم براي تنها ماندن با او روز به روز بيشتر مي شد، بالاخره پدر و مادر تصميم گرفتند با خواسته او موافقت كنند. ساكي با خوشحالي وارد اتاق نوزاد شد و در را پشت سرِ خود بست. اما در كاملاً بسته نشده بود و پدر و مادر كنجكاوش مي توانستند مخفيانه مواظب او بوده و حرف هايش را

بشنوند. آن ها ساكي كوچولو را ديدند كه آهسته به طرف برادر كوچكترش رفت. صورتش را روي صورت او گذاشت و به آرامي گفت: «ني ني كوچولو، به من بگو خدا چه شكليه؟ من كم كم داره يادم ميره.»     بال هاي آدمي   پرنده اي بر شانه هاي انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده كرد و گفت: «من كه درخت نيستم!تو نمي تواني روي شانه ي من آشيانه بسازي.» پرنده گفت: «من فرق درخت ها و آدم ها را خوب مي دانم، اما گاهي پرنده ها و انسان ها را اشتباه مي گيرم.» انسان خنديد و به نظرش اين بزرگترين اشتباه ممكن بود. پرنده گفت: «راستي، چرا پر زدن را كنار گذاشتي؟» انسان منظور پرنده را نفهميد، اما باز هم خنديد. پرنده گفت: «نمي داني چه قدر در آسمان جاي تو خالي است.» و انسان ديگر نخنديد. گويي در اعماق خاطراتش چيزي را به ياد آورد. چيزي ك_ه نمي دانست چيست. شايد يك آبي دور، يك اوج دوست داشتني. پرنده گفت: «غير از تو پرنده هاي ديگري را هم مي شناسم كه پر زدن از يادشانرفته است. درست است كه پرواز براي يك پرنده ضرورت است، اما اگر تمرين نكند آن را فراموش خواهد كرد. پرنده اين را گفت و پر زد.» انسان با ديدگانش پرنده را دنبال كرد تا اين كه چشمش به يك آبي بزرگ افتاد و به ياد آورد روزي نام اين آبي بزرگ بالاي سرش آسمان بود. و چيزي شبيه دلتنگي در دلش موج زد. آن گاه خدا بر شانه هاي كوچك انسان دست گذاشت و گفت: «يادت مي آيد تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم؟ زمين و آسمان هر دو براي تو بود.

اما تو آسمان را نديدي. راستي عزيزم، بال هايت را كجا گذاشتي؟ انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي را احساس نمود. آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گريست!»     مسافر و درخت   كوله پشتي را برداشت و به راه افتاد. رفت كه دنبال خدا بگردد و گفت: «تا كوله ام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.» نهالي رنجور و كوچك كنار راه ايستاده بود. مسافر با خنده رو به درخت كرد و گفت: «چه تلخ است كنار جاده بودن و نرفتن.» و درخت زير لب گفت: «ولي تلخ تر آن است كه بروي و بي ره آورد برگردي. كاش مي دانستي آن چه در جست وجوي آني، همين جاست.» مسافر رفت و گفت: «يك درخت از راه چه مي داند، پاهايش در گِل است، او هيچ گاه لذت جست وجو را نخواهد يافت.» و نشنيد كه درخت پاسخ داد: «اما من جست وجو را از خود آغاز كرده ام و سفرم را كسي نخواهد ديد، جز آن كه بايد.» مسافر رفت در حالي كه كوله اش سنگين بود. هزار س_ال گذشت، هزار سال پرپيچ و خم هزار سال پست و بلند. مسافر بازگشت. رنجور و نااميد. خدا را نيافته بود، اما غرورش را گم كرده بود. به ابتداي جاده رسيد. جاده اي كه روزي راه خود را از آن آغاز كرده بود. درختي هزار ساله،  بلندبالا و سرسبز كنار جاده بود. زير سايه اش نشست تا لَختي بياسايد. مسافر درخت را به ياد نياورد. اما درخت او را مي شناخت. درخت گفت: «سلام مسافر، در كوله ات چه داري، مرا هم ميهمان كن.» مسافر گفت: «بالا بلند تنومندم، شرمنده ام، كوله ام خالي است و هيچ چيز ندارم. » درخت

گفت: «چه خوب، وقتي هيچ چيز نداري، همه چيز داري. اما آن روز كه مي رفتي، در كوله ات همه چيز داشتي، غرور كمترينش بود، جاده آن را از تو گرفت. حالا در كوله ات جا براي خدا هست.» و قدري از حقيقت را در كوله مسافر ريخت. دست هاي مسافر از اشراق پر شد و چشم هايش از حيرت درخشيد و گفت: «هزار سال رفتم و پيدا نكردم و تو نرفته اين همه يافتي!» درخت گفت: «زيرا تو در جاده رفتي و من در خودم. و پيمودن خود، دشوارتر از پيمودن جاده هاست.»     عشق و زمان    در جزيره اي زيبا تمام احساسات زندگي مي كردند. شادي، غم، غرور، عشق و.... روزي خبر رسيد كه به زودي جزيره به زير آب خواهد رفت. همه ي ساكنين جزيره قايق هاي خود را آماده و جزيره را ترك كردند. در لحظات واپسين زماني كه جزيره داشت كم كم به زير آب مي رفت، عشق از ثروت كه قايقي با شكوه داشت كمك خواست و گفت: «آيا مي توانم با تو همسفر شوم؟» ثروت گفت: «نه! كشتي من انباشته از طلا و نقره است و جايي براي تو ندارم.» عشق از غرور كه با كرجي زيباي خود راهي مكاني امن بود كمك خواست. غرور گفت: «نه! تمام بدنت خيس و كثيف شده و قايق زيباي مرا كثيف خواهي كرد.» غم در نزديكي عشق بود. پس عشق به او گفت: «اجازه بده كه با تو بيايم. غم با صداي حزن آلود گفت: آه! من خيلي ناراحتم، و دوست دارم تنها باشم.» عشق سراغ شادي رفت و او را صدا زد، اما او آن قدر غرق شادي و هيجان بود كه حتي

صداي عشق را نشنيد. آب هر لحظه بالاتر مي آمد و عشق ديگر نااميد شده بود، كه ناگهان صدايي سالخورده گفت من تو را خواهم برد. عشق از خوشحالي فراموش كرد نام پيرمرد را بپرسد و بي درنگ سوار قايق شد. هنگامي كه به خشكي رسيدند پيرمرد به راه خود ادامه داد و عشق تازه متوجه شد كه چه قدر مديون آن پيرمرد است. عشق نزد علم رفت و گفت: «آن پيرمرد چه كسي بود كه جان مرا نجات داد؟» علم پاسخ داد: «زمان!» عشق با تعجب پرسيد چرا زمان به من كمك كرد؟ علم لبخندي خردمندانه زد و گفت: «زيرا تنها زمان قادر به درك عظمت عشق است.»     تقسيم  هستي   روز قسمت بود. خدا هستي را قسمت مي كرد. خداوند گفت: «چيزي از من بخواهيد، هرچه باشد شما را خواهم داد. سهمتان را از هستي طلب كنيد، زيرا خداوند بخشنده است.» و هر كسي چيزي طلبيد. يكي بالي براي پريدن و ديگري پايي براي دويدن، يكي جثه اي بزرگ خواست و آن يكي چشماني تيز. يكي دريا را انتخاب كرد و آن يكي آسمان را. در اين ميان كرمي كوچك جلو آمد، رو به خدا كرد و گفت: «خدايا من چيز زيادي از اين هستي نمي خواهم. نه چشماني تيز، نه جثه اي بزرگ، نه بالي، نه پايي، نه آسمان و نه دريا، تنها كمي از خودت را به من ارزاني دار و بس!» و خدا كمي نور به او داد. نام او كرم شب تاب شد. خدا گفت: «آن كه نوري با خود دارد بزرگ است، حتي اگر به قدر ذره اي باشد. تو حالا همان خورشيدي كه گاهي

زير برگي كوچك پنهان مي شوي!» و رو به ديگران كرد و گفت: «كاش مي دانستيد كه اين كرم كوچك، بهترين را خواست. زيرا كه از خدا جز خدا نبايد طلبيد.»     ايستگاه آخ_ر   قطاري كه به مقصد خدا مي رفت، لَختي در ايستگاه دنيا توقف كرد و پيامبر رو به جهانيان نمود و گفت: «مقصد ما خداست. كيست كه با ما سفر كند؟ كيست كه رنج و عشق را توأمان بخواهد؟ كيست كه باور كند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن؟ » قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندكي بر آن قطار سوار نشدند. از دنيا تا خداوند هزار ايستگاه بود. در هر ايستگاه كه قطار مي ايستاد، مسافري پياده مي شد. قطار مي گذشت و سبك مي گشت، زيرا سبكي قانون راه خداست. قطاري كه به مقص_د خدا مي رفت، ب_ه ايستگاه بهشت رسيد. پيامبر گفت اين جا بهشت است. م_سافران بهشتي پياده شوند، اما اين جا ايستگاه آخر نيست. مسافراني كه پياده شدند، بهشتي شدند. اما اندكي، ماندند. قطار دوباره راه افتاد و بهشت را پشت سر گذاشت. آن گاه خدا رو به مسافرانش كرد و گفت: «درود بر شما، راز من همين بود. آن كه مرا مي خواهد، در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد.» و آن هنگام كه قطار به ايستگاه آخر رسيد ديگر نه قطاري بود و نه مسافري!     عطيه هاي آسماني   با مردي كه در حال عبور بود، برخورد كردم. از او معذرت خواستم و او نيز بسيار مؤدبانه از من عذرخواهي نمود. ما خداحافظي كرديم و هر يك به راهمان ادامه داديم. شب همان روز، در حال پختن شام، پسرم خيلي آرام كنارم ايستاد.

همين كه برگشتم به او برخورد كردم و او را به زمين انداختم. با اخم گفتم: « از سر راهم برو كنار.»  قلب كوچكش شكست و رفت. نفهميدم كه چه قدر تند حرف زدم. آن شب بيدار بودم و فكر مي كردم، صدايي آرام در درونم گفت: «زماني كه با غريبه اي برخورد مي كني، با خوش رويي عذر خواهي مي كني؛ اما با فرزند خود كه او را بي نهايت دوست داري رفتار بدي داشتي. برو به كف آشپزخانه نگاه كن. آن جا، نزديكِ دَر چند شاخه گل مي بيني؛ آن ها گلهايي هستند كه او برايت آورده است. خودش آن ها را چيده؛ صورتي و زرد و آبي. آرام ايستاده بود تا تو را غافل گير كند و تو هرگز اشك هايي كه چشم هاي كوچكش را پر كرده بود نديدي.» در اين لحظه احساس حقارت كردم و اشك هايم سرازير شد. آرام رفتم و كنار تختش زانو زدم. _ بيدار شو كوچولو، بيدار شو. اين ها گل ها يي هستند كه تو برايم چيده اي؟ او خنديد و گفت: «آن ها را كنار درخت پيدا كردم. چيدمشون چون مثل تو خوشگلن. مي دونستم دوستشون داري، مخصوصاً آبيه رو.» گفتم: «پسرم واقعاً از رفتاري كه امروز داشتم، متأسفم. نبايد آن طور سرت داد مي زدم. گفت: اشكالي نداره من به هر حال دوستت دارم مامان.» گفتم: «من هم دوستت دارم پسرم، گل ها رو هم دوست دارم، مخصوصاً گل آبي رو.»     دست ها... دوست ها   روزي معلمي در سر كلاس درس مسابقه اي ترتيب داد؛ ظرفي آب، يك قطعه صابون و يك قوطي جوهر خودنويس آورد. بچه ها را به صف كرد و مسابقه شروع شد. قرار بود هر يك از بچه ها دست خود را كه قبلاً جوهري شده

بود، بدون كمك كسي و بدون كمك دست ديگر، با آب و صابون پاك كند. به اين صورت كه راست دست ها بايد دست راست خود را جوهري كرده و با همان دست، جوهر را با آب و صابون تميز مي كردند و چپ دست ها هم به همين ترتيب. براي هركس زمان گرفته مي شد و در پايان هر كس كه زمان كم تري صرف كرده و دستش را نيز تميزتر شسته بود، برنده اعلام مي شد. مسابقه تمام و برنده مشخص شد. اما هنوز مقداري جوهر بين انگشتان دست فرد برنده مانده و كاملاً تميز نشده بود. معلم، نفر آخر را (كه زمان بيشتري صرف كرده و دستش كمتر تميز شده بود) آورد و اين بار اجازه داد تا از هر دو دست خود براي تميزكردن جوهر خودنويس استفاده كند. زمان گرفتند و ديدند در زماني بسيار كم تر از نفر اول، دست خود را كاملاً تميز نمود و هيچ اثري از جوهر بر روي دستش نماند. معلم بچه ها را جمع كرد و به آن ها گفت: «ديديد! ما همه مثل آن دست هستيم. اگر روزي همه ي عزم خود را جزم كنيم كه درون خود را پاك كرده و شستشو دهيم، باز هم جاهايي باقي مي ماند كه دستان ما به آن نخواهد رسيد. اما اگر يك دوست خوب و صادق مثل آن دستمان وجود داشته باشد، خيلي راحت تر و بهتر مي توانيم خود را اصلاح كنيم.»     فرصت هاي زندگي   مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر زيباروي كشاورزي بود. به نزد كشاورز رفت تا از او اجازه كسب كند. كشاورز با نگاهش او را برانداز نمود و گفت: «پسرجان، برو

در آن قطعه زمين بايست. من سه گاو نر را به ترتيب آزاد مي كنم، اگر توانستي افسار يكي از اين سه گاو را بگيري، مي تواني با دختر من ازدواج كني.» مرد جوان، به انتظار اولين گاو در مرتع ايستاد. در طويله باز شد و بزرگترين و خشمگين ترين گاوي كه در تمام طول عمرش ديده بود به بيرون دويد. با خود فكر كرد شايد گاو بعدي، گزينه ي بهتري باشد، پس به كناري دويد و اجازه داد گاو از مرتع عبور كرده و از در پشتي خارج شود. دوباره در طويله باز شد. باوركردني نبود! تا آن لحظه چيزي به اين بزرگي و ترسناكي نديده بود. با سم به زمين مي كوبيد و خرخر مي كرد. با خود گفت: «گاو بعدي هر چه قدر بزرگ و ترسناك باشد، از اين گاو بهتر است.» وحشتزده به سمت حصارها دويد تا اجازه دهد گاو از مرتع عبور نموده و از در پشتي خارج شود. براي بار سوم در طويله باز شد. لبخند بر لبان مرد جوان ظاهرگشت. اين ضعيف ترين، كوچك ترين و لاغرترين گاوي بود كه تا كنون مي ديد. در جاي مناسبي قرار گرفت و درست به موقع بر روي گاو پريد. دست خود را دراز كرد تا افسار گاو را بگيرد اما گاو، افساري نداشت!     موهبت   روزي مردي ثروتمند با اتومبيل جديد و گران قيمت خود باسرعت زياد از خياباني كم رفت و آمد عبور مي كرد. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان، پسر بچه اي پاره آجري به سمت او پرتاب نمود. پاره آجر به اتومبيل برخورد كرد. مرد پايش را روي ترمز گذاشت، سريع پياده

شد و متوجه شد اتومبيل صدمه زيادي ديده است. به طرف پسرك رفت و او را سرزنش نمود. پسرك گريان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پياده رو كه برادر فلجش از روي صندلي چرخ دار به زمين افتاده بود، جلب نمايد. پسرك گفت: «اين جا خيابان خ_لوتي است و ب_ه ندرت كس_ي از آن عبور مي كند. برادر بزرگ_م از روي صندلي چرخ دارش به زمين افتاده و من توان كافي براي بلند كردن او را ندارم و ناچار شدم براي متوقف نمودن شما از اين پاره آجر استفاده كنم.» مرد بسيار متأثر شد و از پسر عذرخواهي كرد. برادر پسرك را روي صندلي نشاند، سوار اتومبيل شد و به راهش ادامه داد. در راه با خود مي انديشيد در زندگي چنان با سرعت حركت نكنيم تا ديگران مجبور شوند براي جلب توجه ما پاره آجر به طرفمان پرتاب كنند! خدا در روح ما زمزمه مي كند و با قلب ما حرف مي زند. اما گاهي اوقات، زماني كه وقت شنيدن نداريم، او به اجبار، پاره آجر به سمت ما پرتاب مي كند. اين انتخاب ماست كه به نداي او گوش بسپاريم و يا....     قدرت انديشه   پيرمردي تنها در روستايي زندگي مي كرد. او قصد داشت مزرعه ي سيب زميني خود را شخم بزند، اما كار بسيار سختي بود و تنها پسرش كه مي توانست به او كمك كند در زندان به سر مي برد. پيرمرد نامه اي براي پسرك نوشت و وضعيت خود و مزرعه را براي او توضيح داد: "پسر عزيزم من حال خوشي ندارم، چرا كه امسال نخواهم توانست سيب زميني بكارم. من نمي خواهم اين مزرعه را از

دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان كاشت محصول را دوست مي داشت. من براي كار در مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اين جا بودي تمام مشكلات من حل مي شد و مزرعه را براي من شخم مي زدي. دوست دار تو پدر! " پس از مدتي پيرمرد اين تلگراف را دريافت كرد: "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آن جا اسلحه پنهان كرده ام." سپيده دم روز بعد، 12 نفر از مأموران و افسران پليس محلي نزد پيرمرد آمدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اين كه اسلحه اي پيدا كنند. پيرمرد بهت زده نامه ي ديگري براي پسرش فرستاد و او را از آن چه روي داده بود مطلع كرد و از اين امر اظهار سردرگمي نمود؟   پسرش پاسخ داد: "پدر برو و سيب زميني هايت را بكار، اين بهترين كاري بود كه از اين جا مي توانستم برايت انجام بدهم."     زنجيره ي عشق   يك روز سرد زمستاني، زماني كه اسميت از محل كار خود به خانه بر مي گشت، در راه زن مُسني را ديد. ماشين زن خراب شده بود و زن ترسان در ميان برف و سرما ايستاده بود. زن براي كمك دست تكان داد. مرد پياده شد، خود را معرفي كرد و گفت: «چه كمكي از دست من بر مي آيد.» زن گفت: «صدها ماشين از مقابل من رد شده اند ولي كسي كمكي به من نكرد، اين واقعاً لطف شماست.» وقتي اسميت لاستيك را تعويض كرد و آماده رفتن شد، زن پرسيد: «من چه قدر بايد بپردازم؟» و او به زن گفت: «شما هيچ بدهي اي به من نداريد. من هم در چنين شرايطي بوده ام و همان طور كه من به شما كمك

كردم روزي نيز فردي به من كمك كرد. اگر واقعاً مي خواهيد جبران كنيد، شما نيز به ديگران كمك كنيد و نگذاريد زنجيره ي عشق به شما ختم شود!» چند مايل جلوتر، زن كافه ي كوچكي ديد، به داخل كافه رفت تا چيزي بخورد و بعد به راه خود ادامه دهد. ولي نتوانست بدون توجه به لبخند شيرين زن پيش خدمتي كه مي بايست هشت ماهه باردار مي بود و از خستگي روي پا بند نبود، بگذرد. او داستان زندگي پيش خدمت را نمي دانست و احتمالاً هم هيچ گاه نمي فهميد. زماني كه پيشخدمت رفت تا بقيه ي صد دلار را بياورد، زن از در بيرون رفته و بر روي دستمال سفره يادداشتي باقي گذاشته بود. وقتي پيش خدمت نوشته ي زن را خواند، اشك در چشمانش جمع گرديد. در يادداشت چنين نوشته شده بود: "شما هيچ بدهي اي به من نداريد. من هم در چنين شرايطي بوده ام و همان طور كه من به شما كمك كردم، روزي فردي هم به من كمك كرد. اگر واقعاً مي خواهيد بدهي خود را به من بپردازيد، شما نيز به ديگران كمك كنيد و نگذاريد زنجيره ي عشق به شما ختم شود!". همان شب وقتي زن پيش خدمت به خانه برگشت، در حالي كه به آن پول و يادداشت زن فكر مي كرد به شوهرش گفت: «واقعاً خوشحالم اسميت. همه چيز كم كم درست خواهد شد.»      تقويم خدا   دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد كه اصلاً زندگي نكرده است. تقويمش پرشده و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان شد و آشفته و عصباني نزد خداوند رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد. داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت

كرد. آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد. جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد. به پر و پاي فرشته و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد. كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد. دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: عزيزم، يك روز ديگر هم رفت. تمام روز را به بد و بيراه گفتن و جار و جنجال راه انداختن از دست دادي. تنها يك روز ديگر باقيست. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن. لابه لاي هق هق گريه اش گفت: اما با يك روز... با يك روز چه مي توان كرد... خدا گفت: «آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويي كه هزارسال زيسته است و آن كه امروزش را در نيابد، هزار سال هم به كارش نمي آيد.» و آن گاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: «حالا برو و زندگي كن.» او مات و مبهوت به زندگي كه در گودي دستانش مي درخشيد، نگاه كرد. اما مي ترسيد حركت كند، مي ترسيد راه برود، مي ترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد، بعد با خودش گفت: «وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد، بگذار اين يك مشت زندگي را نيز مصرف كنم.» آن وقت شروع به دويدن كرد. زندگي را به سر و رويش پاشيد، زندگي را نوشيد، زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد كه ديد مي تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، مي تواند پا روي خورشيد بگذارد. مي تواند... او در آن يك روز آسمان خراشي بنا نكرد، زميني را مالك نشد،

مقامي را به دست نياورد اما... اما در همان يك روز دست بر پوست درخت كشيد. روي چمن خوابيد. كفش دوزكي را تماشا كرد. سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آن هايي كه او را نمي شناختند سلام كرد و براي آن هايي كه دوستش نداشتند از ته دل دعا نمود. او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. او همان يك روز زندگي كرد اما فرشتگان در تقويم خدا نوشتند، امروز او در گذشت، كسي كه هزار سال زيسته بود!     پيله ي كرم ابريشم   روزي سوراخي كوچك در پيله اي ظاهر شد. شخصي نشست و ساعت ها تقلاي پروانه براي بيرون آمدن از سوراخ كوچك پيله را تماشا كرد. ناگهان تقلاي پروانه متوقف شد و به نظر رسيد كه ديگر تواني براي ادامه تلاش ندارد. آن شخص به فكر فرو رفت و تصميم گرفت به پروانه كمك كند و با برش قيچي سوراخ پيله را گشاد نمود. پروانه در حالي كه جثه اش ضعيف و بالهايش چروكيده بود به راحتي از پيله خارج شد. شخص به تماشاي پروانه نشست. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحكم شود و از جثه او محافظت كند اما چنين نشد. در واقع پروانه ناچار شد همه ي عمر را روي زمين بخزد. و هرگز نتوانست با بال هايش پرواز كند. آن شخص مهربان نفهميد كه سختي ها و تقلا هاي پروانه براي خارج شدن از سوراخ ريز پيله را خدا به اين دليل براي پروانه قرار داده بود تا به وسيله اين تلاش ها مايعي

از بدن پروانه ترشح شود تا پس از خروج از پيله به او امكان پرواز دهد. گاهي اوقات سختي ها لازمه ي زندگي بوده و تلنگري براي تلاش بيشتر هستند. مشكلات بزرگ براي انسان هاي بزرگ است. اين مشيت الهي است و اگر خداوند مقرر مي فرمود تا بدون هيچ مشكلي زندگي كنيم فلج مي شديم، به اندازه ي كافي نيرومند نمي شديم و هرگز بالي براي پرواز نداشتيم.     طناب هاي ابليس   مردي كنار بيراهه اي ايستاده بود، ابليس را ديد كه طناب هايي بر دوش دارد و در حال گذر است.كنجكاو شد و پرسيد: «اي ابليس اين طناب ها براي چيست » و او جواب داد براي اسارت آدميزاد. طناب هاي نازك براي افراد ضعيف النفس و سست ايمان و طناب هاي كلفت براي كساني است كه دير وسوسه مي شوند. سپس از كيسه اي طناب هاي پاره شده را بيرون ريخت و گفت: «اين طناب ها را نيز انسان هاي با ايمان كه راضي به رضاي خداوندند و بر او توكل دارند پاره كرده اند و اسارت را نپذيرفتند.» مرد گفت: «طناب من كدام است؟» ابليس گفت: «اگر كمكم كني تا اين طناب هاي پاره را گره بزنم خطاي تو را به حساب ديگران مي گذارم.» مرد قبول كرد. ابليس خنده كنان گفت: «عجب با اين ريسمان هاي پاره هم مي شود انسان هايي چون تو را به بندگي گرفت!»     عطيه ي عشق   دخترك نابينا در فكر فرو رفته بود، با خود مي انديشيد و در درون خود جز تنفّر نسبت به تمام هستي، چيز ديگري نمي يافت. از تمام دنيا و حتي از خود نيز متنفّر بود و در اين ميان تنها يك نفر را دوست داشت، كسي كه همواره در كنار او بود و

در زمان سختي ها يار و ياور او.  به او گفته بود: « اگر روزي بينا شدم، حتي اگر فقط براي يك لحظه بتوانم دنيا را ببينم، با تو ازدواج خواهم كرد.» و همين طور هم شد. در يك روز زيبا شخصي پيدا شد كه حاضر بود چشمان خود را به دختر نابينا هديه دهد و به اين ترتيب دخترك بينا شد و توانست آسمان، زمين، رودخانه ها، درختان، آدميان و پرنده ها را ببيند. ديگر از دنيا متنفّر نبود و آن را با تمام وجود احساس مي كرد و دوست مي داشت. دوست و ياور هميشگي اش به ديدنش آمد و حرف هاي دخترك را به او يادآور شد: « بيا و با من عروسي كن ببين كه سال هاي سال منتظرت مانده ام».  دختر برخود لرزيد و به زمزمه با خود گفت: « اين چه بخت شومي است كه مرا رها نمي كند، او هم كه نابينا است.» و دختر قاطعانه جواب داد: « قادر به همسري با او نيست.» پسرك رو به سويي ديگر كرد تا دختر اشك هايش را نبيند و در حالي كه از او دور مي شدهِق هِق كنان گفت: « پس به من قول بده كه مواظب چشمانم باشي.»     تصوير آرامش    در سرزميني دور پادشاهي مسابقه اي ترتيب داد و جايزه ي بزرگي براي هنرمندي در نظر گرفت كه بتواند به بهترين شكل، آرامش را تصوير كند. نقّاشان بسياري آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها، تصاويري بودند از جنگل به هنگام غروب، رودهاي آرام، كودكاني كه در خاك مي دويدند رنگين كمان در آسمان، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ و ... . پادشاه تمام تابلو ها را

بررسي نمود، امّا سرانجام فقط دو اثر را انتخاب كرد. اولي، تصوير درياچه ي آرامي بود كه كوه هاي عظيم و آسمان آبي را در خود منعكس كرده بود. در جاي جايش مي شد ابرهاي كوچك و سفي_د را ديد، و اگ_ر دقيق نگاه م_ي كردند، در گوش_ه ي چپ درياچه، خانه ي كوچكي با پنجره هاي باز ق_رار داشت، دود از دودكش آن بر مي خاست كه نشان مي داد شام گرم و خوشمزه اي آماده است. تصوير دوم هم كوه ها را نشان مي داد. اما كوه ها ناهموار و قله ها تيز و دندانه اي بود. آسمان بالاي كوه ها بطور بي رحمانه اي تاريك بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سيل آسا بود. اين تابلو هيچ وجه تشابهي با تابلو هاي ديگري كه براي مسابقه فرستاده شده بودند، نداشت. اما وقتي  با دقت به تابلو نگاه مي كردي، در بريدگي صخره اي شوم، جوجه ي پرنده اي را مي ديدي كه آن جا، در ميان غرش وحشيانه ي طوفان، آرام نشسته بود. پادشاه درباريان را جمع كرد و اعلام كرد كه برنده ي جايزه ي بهترين تصوير آرامش، نقاشي دوم است. و بعد توضيح داد: «آرامش چيزي نيست كه در مكاني بي سر و صدا، بدون مشكل و سختي يافت شود، بلكه چيزي است كه در اين شرايط سخت، آرامش را در قلب ما حفظ مي كند. اين تنها معناي حقيقي آرامش است.»     جهنم زيبا مي شود   درويشي قصه ي زير را تعريف مي كرد: يكي بود، يكي نبود. مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود.وقتي مُرد همه مي گفتند به بهشت رفته است. آدم مهرباني مث_ل او حتماً به بهشت مي رود. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فراگير نرسيده بود و است_قبال از

او با تشريفات مناسب انجام نشد. فرشته ي نگهباني كه بايد او را به بهشت راهنمايي مي كرد، نگاه سريعي به فهرست نام ها انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به جهنم فرستاد. در جهنم هيچ كس از آدم دعوت نامه نمي خواهد، هر كس به آن جا برسد مي تواند وارد شود. مَرد وارد شد و آن جا ماند. چند روز بعد شيطان با خشم به دروازه ي بهشت رفت، يقه ي فرشته ي نگهبان را گرفت و گفت اين كار شما اشتباه محض است. نگهبان كه نمي دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد: چه شده؟ شيطان كه از خشم قرمز شده بود گفت: مردي را كه به جهنم فرستاده ايد همه چيز را در آن جا بر هم زده است. از زمان ورودش نشسته و به حرف هاي ديگران گوش مي دهد و به درد و دلشان توجه مي كند. حالا همه در جهنم با هم گفت وگو مي كنند، يك ديگر را در آغوش مي كشند و مي بوسند. جهنم جاي اين كارها نيست! لطفاً اين مَرد را پس بگيريد. وقتي قصه به پايان رسيد درويش گفت: « با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف در جهنم افتادي، خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند.»     عشق برابر است با عشق   روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه ناچار بود براي گذران زندگي و تأمين مخارج تحصيلش دست فروشي كند. از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد. تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. به طور اتفاقي درب خانه اي

را زد. دختر جوان و مهرباني در را باز كرد. پسرك با ديدن چهره ي مهربان دختر خجالت كشيد و به جاي غذا ، فقط يك ليوان آب درخواست كرد. دختر كه متوجه گرسنگي شديد پس_رك شده بود ب_ه ج_اي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد. پس_ر با تمأنينه و به آهستگي شير را سر كشيد و گفت: «چه قدر بايد به شما بپردازم؟»  دختر پاسخ داد: «چيزي نبايد بپردازي.» پسرك گفت: «پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم.» سال ها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد. پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بيمارستاني مجهز، متخصصين نسبت به درمان او اقدام نمايند. دكتر، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه ي مشاوره فراخوانده شد. هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آن جا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اتاق بيمار حركت كرد. لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريض وارد اتاق گرديد. در اولين نگاه او را شناخت. سپس به اتاق مشاوره بازگشت تا هر چه زودتر براي نجات جان بيمار اقدام كند. از آن روز به بعد زن را مورد توجّهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري، پيروزي از آنِدكتر گرديد. آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود. به درخواست دكتر هزينه ي درمان زن جهت تأئيد نزد او برده شد. گوشه ي صورت حساب چيزي نوشت، آن را درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود. زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورت حساب واهمه

داشت. مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصميم خود را گرفت و پاكت را باز كرد. چيزي توجه اش را جلب نمود. چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند: «بهاي اين صورت حساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است.»     پدر مهربان و پسر ...   مرد جواني آخرين روزهاي دانشگاه را سپري مي كرد و به زودي فارغ التحصيل مي شد. چندين ماه بود كه يك اتومبيل اسپورت بسيار زيبا چشمش را گرفته بود. از آن جايي كه مي دانست پدرش به راحتي قدرت خريد آن ماشين را دارد به او گفت كه داشتن اين اتومبيل همه ي آرزوي اوست. با نزديك شدن به روز فارغ التحصيلي مرد جوان دائماً به دنبال علايمي حاكي از خريد ماشين بود. بالاخره در صبح روز فارغ التحصيلي پدر او را به اتاق خود فرا خواند و به او گفت كه چه قدر از داشتن چنين فرزندي به خود مي بالد و چه قدر او را دوست دارد. سپس هديه اي را كه بسيار زيبا پيچيده بود به دست او داد. مرد جوان كنجكاو و البته با نوعي احساس نا اميدي هديه را كه يك انجيل جلد چرمي دوست داشتني بود باز كرد. با ديدن هديه مرد جوان از كوره در رفت، صدايش را بلند كرد و با عصبانيت گفت: با اين همه پولي كه داري فقط يك انجيل به من مي دهي؟ و مانند گردبادي خشمگين خانه را ترك گفت و انجيل مقدس را در آن جا باقي گذاشت. سال هاي بسياري گذشت و مرد جوان موفقيت هاي بسياري در راه تجارت كسب نمود. در همين سال ها تلگرافي با اين مضمون دريافت كرد كه پدرش درگذشته

و همه ي دارايي خود را به او واگذار كرده است و او بايد هرچه زودتر به خانه ي پدري رفته و به امور رسيدگي نمايد. و اين در حالي بود كه او پدرش را از صبح روز بعد از فارغ التحصيلي نديده بود. وقتي به خانه ي پدري رسيد، ناگهان غم و پشيماني بر دلش نشست. به بررسي اوراق بهادار پدر پرداخت و در ميان آن ها انجيلي را كه پدرش به او هديه داده بود به همان نوي، همان طور كه او آن را سال ها پيش باقي گذاشته بود، پيدا كرد در حالي كه قطرات اشك به روي گونه هايش سرازير شده بود، كتاب مقدس را باز كرد و به ورق زدن پرداخت و در حالي كه مشغول خواندن آيه هاي آن ب_ود، ناگهان يك سوييچ اتومبيل كه در پاكتي در پشت آن قرار داشت به زمين افتاد روي آن، نام طرف معامله نوشته شده بود و اين نام مالك اتومبيل اسپورت مورد علاقه او بود هم چنين روي آن تاريخ روز فارغ التحصيلي او  درج شده و به طور كامل پرداخت گرديده بود.     همه چيز زيباست   خردمند پيري در دشتي پوشيده از برف قدم مي زد كه به زن گرياني رسيد و دليل گريستن زن را از او پرسيد. زن در جواب گفت: « به زندگي ام مي انديشم، به جوانيم، به زيبايي كه در آينه مي ديدم، و به مردي كه دوست داشتم. خداوند بي رحم است كه قدرت حافظه را به انسان بخشيده است. مي دانست كه من بهار عمرم را به ياد مي آورم و مي گريم.»  مرد خردمند در ميان دشت پر برف ايستاد، به نقطه اي خيره شد و به فكر فرو رفت.

زن از گريستن دست كشيد و پرسيد: «در آن جا چه مي بينيد؟» خردمند پاسخ داد: «دشتي از گل سرخ. خداوند، آن گاه كه قدرت حافظه را به من بخشيد، بسيار سخاوتمند بود. مي دانست در زمستان، همواره مي توانم بهار را به ياد آورم ... و لبخند بزنم.»     پل محبت   دو برادر با هم در مزرعه ي خانوادگي خود كار مي كردند، يكي از آن دو ازدواج كرده بود و خانواده ي بزرگي داشت و ديگري مجرد بود. شب كه مي شد دو برادر همه چيز از جمله محصول و سود خود را با هم نصف مي كردند، يك روز برادر مجرد با خود فكر كرد و گفت: درست نيست كه ما همه چيز را نصف كنيم. من مجرد هستم و خرجي ندارم، ولي او خانواده ي بزرگي را اداره مي كند. بنابراين شب كه شد، يك كيسه پر از گندم را برداشت و مخفيانه به انبار برد و روي محصول او ريخت. در همين اثنا برادري كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت: درست نيست كه ما همه چيز را نصف كنيم. من سروسامان گرفته ام، ولي او هنوز ازدواج نكرده است و بايد آينده اش تأمين شود، بنابراين شب كه شد كيسه اي پر از گندم برداشت و مخفيانه به انبار برد و روي محصول او ريخت. سال ها گذشت و هر دو برادر متحير بودند كه چرا ذخيره ي گندمشان هميشه با يكديگر مساوي است، تا آن كه در يك شب تاريك، دو برادر در راه انبار به يكديگر برخورد كردند و سپس بدون اين كه حرفي بزنند كيسه هايشان را زمين گذاشتند و يكديگر را در آغوش گرفتند.              دوستي   دو دوست

با پاي پياده از جاده اي در بيابان عبور مي كردند. بين راه سر موضوعياختلاف پيدا كردند و به مشاجره پرداختند، يكي از آن ها از سر خشم بر چهره ي ديگري سيلي زد. دوستي كه سيلي خورده بود سخت آزرده شد ولي بدون آن كه چيزي بگويد روي شن هاي بيابان نوشت:« امروز بهترين دوست من بر چهره ام سيلي زد.» آن دو كنار يكديگر به راه خود ادامه دادند تا به يك آبادي رسيدند. تصميم گرفتند قدري آن جا بمانند و كنار بركه ي آب استراحت كنند، ناگهان شخصي كه سيلي خورده بود لغزيد و در بركه افتاد. نزديك بود غرق ش_ود كه دوستش ب_ه كمك_ش شت_افت و او را نج_ات داد. بع_د از آن ك_ه از غ_رق شدن نج_ات يافت ب_رروي صخره اي سنگي اين جمله را حك كرد: « امروز بهترين دوستم جان مرا نجات داد.» دوستش با تعجب از او پرسيد: «بعد از آن كه من با سيلي تو را آزردم تو آن جمله را روي شن هاي صحرا نوشتي ولي حالا اين جمله را روي صخره حك مي كني؟» دوست ديگر لبخندي زد و گفت: « وقتي كسي ما را آزار مي دهد بايد آن را روي شن هاي صحرا نوشت تا بادهاي بخشش آن را پاك كنند ولي وقتي كسي محبتي در حق ما مي كند بايد آن را روي سنگ ها حك كرد تا هيچ بادي نتواند آن را از يادها ببرد.»     حماقت ديوانگي   در زمان هاي قديم وقتي هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود، فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شده بودند. ذكاوت گفت: بياييد بازي كنيم، مثلاً قايم باشك. ديوانگي فرياد زد: آه چه عالي، من چشم

مي گذارم. چون كسي نمي خواست دنبال ديوانگي بگردد همه قبول كردند. ديوانگي چشم هايش را بست و شروع به شمردن كرد: «يك ... دو ... سه ...» همه به دنبال جايي بودند تا پنهان شوند. لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد. خيانت داخل انبوهي از زباله ها مخفي شد. اصالت به ميان ابرها رفت و هوس به سمت مركز زمين به راه افتاد. دروغ كه مي گفت به اعماق كوير خواهد رفت، در اعماق دريا پنهان شد. طعم داخل يك سيب سرخ قرار گرفت. حسادت هم به داخل چاه عميقي فرو رفت. تقريباً همه پنهان شده بودند و ديوانگي هم چنان مي شمرد: «هفتاد و سه ... هفتاد و چهار...» اما عشق هنوز مردد بود و نمي دانست كجا مخفي شود. البته تعجبي هم نداشت زيرا پنهان كردن عشق خيلي سخت است. ديوانگي داشت به عدد 100 نزديك مي شد كه عشق تصميم گرفت وسط يك دسته گل رز، آرام بنشيند. ديوانگي فرياد زد، دارم ميام، دارم ميام و در همان ابتداي كار تنبلي را پيدا كرد. تنبلي اصلاً تلاش نكرده بود تا خود را مخفي كند! بعد هم لطافت را يافت و خلاصه نوبت به ديگران رسيد. اما از عشق خبري نبود. ديوانگي ديگر خسته شده بود كه حسادت آرام در گوش او گفت: «عشق در آن سوي گل رز مخفي شده است.» ديوانگي با هيجان زيادي يك شاخه از درخت كَند و آن را با تمام  قدرت داخل گلهاي رز فرو كرد. صداي ناله اي بلند شد. عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد، دست ها يش را جلوي صورتش گرفته بود و از بين انگشتانش خون مي چكيد. شاخه ي درخت چشمان عشق را كور كرده

بود. ديوانگي كه خيلي ترسيده بود با شرمندگي گفت: «حالا من چكار كنم؟ چگونه مي توانم جبران كنم؟» عشق جواب داد: «مهم نيست دوست من، تو ديگر نمي تواني كاري بكني، فقط خواهش مي كنم از اين به بعد يارِ من باش. همه جا همراهم باش تا راه را گم نكنم.»  و از آن روز تا ابد عشق و ديوانگي همراه يكديگر به احساس تمام آدم هاي عاشق سَرَك مي كشند!     درس زندگي   در يك روز گرم و زيبا، معلم و شاگردي در يك مزرعه ي پر از گل در زير درختي نشسته بودند. ناگهان شاگرد پرسيد: مدتي است كه سؤالي فكرم را مشغول ساخته است. آيا شما مي توانيد مرا راهنمايي كنيد؟ معلم لبخندي زد و گفت: «خوشحال خواهم شد اگر بتوانم.» شاگرد گفت: «چگونه مي توانيم شريك روح و زندگي خود را بيابيم؟» آموزگار مدتي فكر كرد و سرانجام گفت: «سؤال سخت و در عين حال آساني است.» و سپس به مزرعه ي روبه رو اشاره كرد و گفت: «همان طور كه مي بيني در اين مزرعه گل هاي بسياري روييده است. شروع به حركت كن و هرگاه به زيباترين گل رسيدي آن را بچي_ن و براي م_ن بياور. اما به ياد داشته باش كه اجازه نداري به عقب برگردي هم چنين تنها مي تواني يك گل بچيني. حالا برو.» شاگرد حركت كرد و پس از مدتي بازگشت. معلم به او گفت: «تو باز گشتي اما من گلي در دست هايت نمي بينم؟» شاگرد جواب داد: «در مسير حركتم گل هاي زيادي ديدم اما با خود فكر كردم شايد بهتر و زيباتر از اين گل هم باشد پس به حركت ادامه دادم و آن گاه زماني رسيد كه خود را در

پايان راه ديدم و چون گفته بوديد كه نبايد به عقب بازگردم، پس دست خالي بازگشتم.» معلم گفت: «براي يافتن شريك زندگي هرگز مقايسه نكن و اميدوار نباش كه شخص بهتري را مي يابي. اين تنها وقت تلف كردن است چرا كه زمان  به عقب باز نمي گردد. سعي كن شريكت را همان گونه كه هست بپذيري.»     نسبت با خدا   در تعطيلات كريسمس، در يك بعد از ظهر سرد زمستاني، پسر شش، هفت ساله اي جلوي ويترين مغازه اي ايستاده بود. او كفش به پا نداشت و لباس هايش پاره و مُندَرِس بود. زن جواني از آن جا مي گذشت. همين كه چشمش به پسرك افتاد، آرزو و اشتياق را در چشم هاي آبي او خواند. دست كودك را گرفت و داخل مغازه برد و برايش كفش و يك دست لباس گرمكن خريد. آن ها بيرون آمدند و زن جوان به پسرك گفت: «حالا به خانه برگرد. اميدوارم تعطيلات شاد و خوبي داشته باشي.» پسرك سرش را بالا آورد، نگاهي به او كرد و پرسيد: «خانم! شما خدا هستيد؟!» زن جوان لبخندي زد و گفت: «نه پسرم. من فقط يكي از بندگان او هستم.» پسرك گفت: «مطمئن بودم با او نسبتي داريد.»     اعجاز دعا   زني با لباس هاي كهنه و مندرس و نگاهي مغموم وارد خواربار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست تا كمي خواربار به او بدهد و به نرمي توضيح داد كه شوهرش بيمار است و نمي تواند كار كند و صاحب شش بچه است كه در حال حاضر گرسنه مي باشند. صاحب مغازه با بي اعتنايي نيم نگاهي به زن انداخت و با حالت بدي سعي كرد

او را از مغازه بيرون كند. زن نيازمند درحالي كه اصرار مي كرد گفت: «آقا ... شما را به خدا قسم مي دهم. به محض اين كه بتوانم پولتان را پس خواهم داد.» صاحب مغ_ازه به تن_دي در پاسخ زن گفت كه به هيچ وجه نسيه نخواهد داد. در همي_ن حي_ن مشت_ري ديگري كه كنار پيش خوان ايستاده بود و گفت و گوي آن دو را مي شنيد به مغازه دار گفت: «ببين اين خانم چه مي خواهد ... هزينه ي خريد اين خانم را من پرداخت مي كنم.» خواروبار فروش گفت: «لازم نيست ... خودم مي دهم ... ليست خريدت كو؟» زن ليست خريد را به مغازه دار نشان داد و مرد گفت: «ليستَت را بگذار روي ترازو، به اندازه وزنش هرچه خواستي بِبَر.» زن با خجالت لحظه اي مكث كرد، از كيفش تكه كاغذي درآورد و چيزي رويش نوشت و آن را روي كفه ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند كه كفه ي ترازو پايين رفت. خواروبار فروش باورش نمي شد. مشتري از سر رضايت خنديد. مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس در كفه ي ديگر ترازو كرد ولي كفه ي ترازو برابر نشد. آن قدر جنس گذاشت تا بالاخره كفه ها برابر شدند. در اين وقت خواروبار فروش با تعجب و دلخوري تكه كاغذ را برداشت تا ببيند روي آن چه نوشته شده است. كاغذ ليست خريد نبود بلكه دعاي زن بود كه نوشته بود: « اي خداي عزيز، تو از نياز من آگاهي. خود آن را برآورده كن.» فقط اوست كه مي داند وزن دعاي پاك و خالص چه قدر است. دعا بهترين هديه ي رايگاني است كه مي توان به هر كسي داد و پاداشي بسيار گرفت.     سوپر

ماركت بهشتي   سال ها پيش كه از بزرگ راه زندگي عبور مي كردم، به تابلويي برخورد نمودم كه روي آن نوشته شده بود: «سوپر ماركت بهشتي» هنگامي كه جلوتر رفتم، درها رقص كنان باز شدند و من داخل سوپر ماركت شدم. در آن جا گروهي از فرشتگان ميزبان را ديدم. آن ها همه جا حضور داشتند. يكي از آن ها سبدي در اختيارم گذاشت وگفت: « اين را بگير و با دقت خريد كن.» هر چه كه انسان به آن نيازمند بود در آن جا پيدا مي شد. ابتدا مقداري شكيبايي برداشتم. عشق نيز در همان قفسه بود. در قفسه ي پايين تر ادراك بود كه در همه ي مكان ها و  زمان ها به آن نياز پيدا مي كردي. يكي دو جعبه دانش و معرفت برداشتم و مقداري ايمان و يك بسته نيكوكاري. سپس مقداري قدرت و شهامت خريد كردم كه به من كمك مي كردند از اين مسابقه سربلند بيرون آيم. سبدم كاملاً پر شده بود ولي ناگهان به خاطرم رسيد كه به مقداري بخشندگي نيز نياز دارم و سپس اندكي هم رستگاري در سبد گذاشتم، چرا كه رستگاري مايه ي نجات است. سعي كردم كه هرچه را لازم است به مقدار كافي بردارم و سپس شروع به حساب و كتاب كردم تا صورت حساب سوپر ماركت را بپردازم. همان طور كه از راهرو بالا مي رفتم دعا و نيايش را ديدم و آن ها را در سبد چيدم چرا كه مي دانستم هنگامي كه از اين مكان بيرون بروم مرتكب گناه خواهم شد. آرامش و سرور آخرين چيزهايي بودند كه به وفور در قفسه ها ديده مي شدند. ستايش و ثنا نيز در همان نزديكي قرار داشتند، آن ها را نيز برداشتم. سپس نزد فرشته حسابدار رفتم و

گفتم: «اكنون چه قدر بايد بپردازم؟» او لبخندي زد و گفت: «هر كجا كه دوست داري آن ها را همراه خود ببر.» دوباره سؤال خود را تكرار كردم و او گفت: « خداوند صورت حساب شما را مدت ها  قبل پرداخت كرده است.»

مدي_ريت ن___وآوري

نويسنده: دكتر جان كاو، استاد دانشگاه هاروارد   **تحليل علمي خلاقيت و نوآوري، لزوم و ضرورت آن، موانع و عوامل تقويت كننده آن**   مترجم مهن__دس حس_ي__ن ف___رزان__ه     Innovation Management      

' )

document.write( addy5090 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

 

 

 

 

 

مديريت خلاقيت چيست؟؟

 

آنچه در ذيل مي آيد خلاصه اي است بسيار فشرده از كتابي تحت عنوان  "مديريت نوآوري" كه توسط راقم اين سطور ترجمه شده است.

نويسنده كتاب ، دكتر جان كاو(John Kao)، استاد دانشگا ه هاروارد ، مدت 14 سال است در زمينه مديريت خلاقيت كار مي كند. در اين كتاب ،نويسنده به تحليلي علمي خلاقيت و نوآوري ،لزوم و ضرورت آن، موانع ايجاد آن ، عوامل تقويت كننده آن و... مي پردازد. اميدوارم براي خوانندگان مفيد باشد:

 

نوآوري

نوآوري يك فرآيند ذهني است كه به ايجاد يك پديده نو مي انجامد، اين پديده نو ممكن است يك محصول مادي يا معنوي ( خدمت جديد يا تكنيك جديد )باشد.

خلاقيت و نوآوري در واقع تحليل يا

تركيب چند مفهوم وايجاد مفهوم وتصوري جديد است كه قبلا موجود نبوده است.

طبيعي است كه همه ما علاقمنديم كه فردي خلاق در كار خود باشيم . اما خلاقيت فرآيندي است كه بايدها و نبايدها ي خاص خود را دارد كه بايد به آن توجه كنيم.

افرادي كه ذاتا خلاقند معمولا ويژگيهاي شخصيتي خاصي دارند :

 

1- آماده تجربه هاي نو و تازه اند

2- معمولا قادرند به مسايل از يك ديدگاه غيرمعمول نظر كنند

3- كنجكاوند

4- قادرند چيز هاي به ظاهر متضاد را باهم جمع كنند

5- در مقابل ابهام و گنگ بودن مطالب زود گيج نمي شوند

6- در فكر و عمل مستقلند

7- اعتماد به نفس بالايي دارند

8- در حد معقولي ،نا فرمان هستند

9- اهل ريسك هستند

10- پشتكار خوبي دارند

11- نسبت به مشكلات حساسند

12- قادرند براي حل يك مشكل راه حل هاي متفاوتي ارايه كنند

13- انعطاف پذيرند

14- از شكست نمي ترسند

15- مي توانند روي مسايل متمركز شوند

16- قوه  تخيل نيرومندي دارند

 

 همه اين عوامل گوناگون سبب مي شود تا پيش بيني و يا محاسبه ميزان خلاقيت در يك فرد امري بسيار پيچيده و دشوار باشد.

صاحب نظران مسايل  اجتماعي و همچنين اساتيد مديريت اذعان مي كنند كه اگر يك شركت توليدي بخواهد در بازار پر رقابت جهان امروز موفق باشد بايستي قادر باشد، به سرعت، نسبت به تهديدها و فرصت ها از خود واكنش نشان دهد وبتواند محصولاتي جديد و نو را در زماني كوتاه روانه بازار كند.براي دستيابي به چنين هدفي تنها يك راه هست و آن خلاقيت است.

لذا برخي محققان بر اين عقيده اند كه مديران  شركت ها و كارخانه ها بايد فرهنگ خلاقيت را درون مجموعه زير نظر خود پرورش دهند ،نه اينكه مانع ظهور آن شوند.اهميت اين مطلب زماني نمايان تر مي گردد كه به افزايش فراوان شتاب تغييرات فن آوري در دهه اخير نيز توجه كنيم.

يك انجمن مديريت در آمريكا كه از بيش از 500 مدير فعال بخش هاي مختلف اقتصادي امريكا تشكيل شده است ،طي گزارشي  "خلاقيت و نو آوري " را به عنوان برترين عامل تضمين حيات يك شركت در قرن 21 معرفي مي كند.

براي اينكه بدانيم چگونه خلاقيت را در يك مجموعه گسترش دهيم ، شايد بهتر باشد بدانيم چه كارهايي مانع ظهور و بروز خلاقيت است.اقدامات زير را مي توان به عنوان موانع گسترش خلاقيت برشمرد:

 

1- تاكيد بيش از حد بر ديوانسالاري و كاغذ بازي

2- تاكيد بر اين مطلب كه هر تصميمي بايد از طريق مجاري  مرسوم و معمول درون سازمان گرفته شود

3- تاكيد مداوم براهميت انجام همه كارها در يك چارچوب استاندارد و مشخص

4- تحت فشار قرار دادن افرادي كه سعي مي كنند خلاق باشند

5- ضعف سيستم هاي ارتباطي درون سازماني و در نتيجه ممانعت از جريان يافتن ايده هاي نو

5- سيستماي نظارتي سفت و سخت كه محيط را براي خلاقيت نا مساعد مي كنند

6- مجازات هاي سنگين براي عدم موفقيت طرحها

7- حذف جوايز براي ايده هاي مو فق

8- ايجاد فضايي كه در آن قدرت ريسك وانتقاد افراد كاهش يابد

9- نظارت دقيق و موشكافانه بر فعاليتهاي خلاقانه

10- ايجاد خط قرمزهاي فراوان

11- ايجاد استرس مدام بر مديران رده پايين تر

 

با اين اوصاف پس مديران چگونه خلاقيت را در سازمان تحت نظارت خود پرورش دهند؟

واقعيت اين است كه ايجاد زمينه خلاقيت نيازمند نوعي مديريت است، كه شايد از سوي بسياري مديران سنتي ،غير قابل قبول باشد.

شايد بتوان گفت مهمترين عوامل ايجاد خلاقيت در يك سازمان عبارتند از:

 

1- تمركز زدايي

2- ترويج فرهنگ ارزش دادن به ايده هاي نو

3- ايجاد منابع لازم براي به آزمايش درآمدن ايده هاي نو

4- ترغيب افراد و گرايش هاي عمل گرا

5- تحمل شكست هاي احتمالي

6- تضمين اين مطلب كه ايده هاي نو هرگز "دفن" نخواهد شد

7- برداشتن كاغذ بازي از فرايند تخصيص منابع

8- جوايز مادي و معنوي براي ايده هاي نويني كه به ثمر مي نشيند

9- ترويج فرهنگ ريسك پذيري و انتقاد

10- ممانعت از درگير شدن ايده هاي نو در پيچ و خم اداري

11- تا حد امكان  خارج كردن افراد

خلاق از زير بار نظارت و ارزيابي

12- برداشتن خط قرمز هاي خرافي و خود ساخته

 

با توضيحات داده شده شايد به ذهن برسد كه مديريت خلاقيت به معناي هرج و مرج و بي نظمي است.در صورتي اين تصور درست نيست.در واقع مديريت خلاقيت به معناي ايجاد يك سيستم كنترلي  آزاد ونرم است كه در آن خلاقيت افراد بتواند ظهور وتوسعه يابد، اين سيستم در عين حال بايد نظارت و ساختارهاي لازم را براي تضمين يك حركت متعادل و يكنواخت ومطابق با زمانبدي را،نيز در خود داشته باشد.

برخي صاحب نظران مسايل روانشناسي مي گويند : محيط بهينه براي ايجاد  خلاقيت در يك سازمان، محيطي است كه شايد بتوان آن را"آشفتگي مثبت " ناميد. اين صاحب نظران ادامه مي دهند كه:" نيروي تقويت كننده وحامي خلاقيت ،چيزي است كه در ظاهر ممكن است

 بي نظمي به نظرآيد.عدم ريسك پذيري وعدم جرات حركت به سوي مجهولات ، بسياري از مديران موفق امروز را به شكست خوردگان فردا تبديل خواهد كرد."

"آشفتگي مثبت"  نياز به راهكارهاي درون سازماني و برون سازماني دارد.راهكارهاي ايجاد آشفتگي مثبت در درون سازمان عبارتند از :برون سپاري، ايجاد گروهاي تخصصي،و....

اما روش هاي بيروني ايجاد اين نوع آشفتگي مثبت مانند :برگزاري كنفرانس ها كه در آن مديران با انديشه هاي ديگران آشنا گردند،  دوره هاي آموزشي،حتي بازديد از موزها و اردوهاي دسته جمعي، آوردن متخصصان خارج از سازمان جهت سخنراني ،توزيع مجلا ت ومقالات سازمان هاي مشابه بين مديران و كارمندان و.....

 

در واقع مي توان گفت همواره ايجاد يك نظم خشك و سخت ، مناسب نيست ، بلكه براي ايجاد و تقويت خلاقيت به نوعي نظم انعطاف پذير و نرم نيازمنديم.

 

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال

ساختن جاوا اسكريپت داريد

در تماس باشيد.

و وظيفه  اصلي او تعيين  موقعيت  افراد در گروه  و هماهنگ  كردن  آنهاست  اما پس  از  تثبيت گروه،رهبر حكم يك مشاور را  پيدا مي كند و بايد به رفع مشكلات  بپردازد. در محله " تعيين ضوابط " كه گروه شروع به ايفاي نقش مي كند، رهبر عامل ايجاد يك  انگيزه محسوب مي شود. در مرحله " اقدام" مدير بايد به عنوان يك  تسهيل كننده ايفاي نقش كند تا انجام امور به صورت مرتب و منظم ادامه يابد نكته مهم ديگر اين است كه هميشه بايد سبك رهبري را متناسب  با نيازهاي  گروه  تغيير داد. .    توسعه نقش اعضا   با گذشت زمان اعضاي گروه به تدريج كار گروهي،شرايط عضويت در گروه،شيوه حل مشكلات و نحوه همكاري اثر بخش با يكديگر را ياد مي گيرند.     برقراري ارتباط اثر بخش    ايجاد مجاري ارتباطي قوي و استفاده از روش هاي صحيح برقراري ارتباط نقش مهمي در فعاليت اثر بخش گروه دارد.   قابليت دسترسي     نحوه برقراري ارتباط ميان اعضاي گروه به اندازه گروه و محل استقرار اعضاي آن بستگي دارد. بهترين روش برقراري ارتباط، گفت و گوي مستقيم و غير رسمي است.   روش هاي برقراري ارتباط 1- ايجاد ارتباطات  كلامي  در قالب گفت و گوهاي  روزمره  و غير رسمي  ميان همكاران. 2- روش هاي متداول و قديمي برقراري ارتباط  از قبيل  ياداشت هاي اداري ، نامه نگاري،  تابلوهاي اعلانات ،تماس هاي تلفن و ... 3-استفاده از وسايل الكترونيكي مانند پست الكترونيكي، اينترنت و ... 4-استفاده از كنفرانس هاي ويديويي و تلفن هاي تصويري و... نكته قابل  توجه اين است كه تمام روش

هاي  فوق مكمل ارتباطات رو در رو هستند نه جايگزين آنها.   انتخاب روش هاي برقراري ارتباط    اين انتخاب  با  توجه  به  شرايط  و امكانات مشخص مي شود ، اما نكته مهم ارزش تك تك روش هاست.   اداره كردن جلسات گروه مهم ترين عامل در برگزاري جلسه هاي اثر بخش و پر بار اين است كه همه اعضاي شركت كننده به صورت فعال در جريان جلسه مشاركت داشته باشند. هدف از تشكيل جلسه بايد هميشه روشن و مشخص باشد ونبايد صرفا ً به تبادل يك سري اطلاعات محدود شود،تهيه دستور جلسه و در اختيار گذاردن آن قبل از تشكيل جلسه از ديگر موارد مهم در اين زمينه است كه باعث تفكر افراد روي موضوعات مورد بحث مي شود مي شود..   تعيين هدف ها هدف از تشكيل جلسه بايد هميشه  روشن و مشخص باشد و نبايد صرفا ً به تبادل يك سري اطلاعات محدود شود. نكاتي كه بايد در طول جلسه به آنها پرداخته شود را مشخص كنيد و يك  دستور جلسه تهيه كنيد. دستور جلسه بايد قبل از تشكيل جلسه در اختيار اعضاي گروه قرار گيرد تا بدانند چرا در جلسه شركت  مي كنند  و در عين حال فرصت كافي براي  فكر  كردن روي  موضوعات مورد بحث را  داشته باشند.   تعيين تعداد تناوب برگزاري جلسات جلسات گروهي و جلسه هاي پيشرفت كار بايد حداقل هر دو هفته يك بار تشكيل شوند تا  برنامه ها و مهلت لازم براي انجام  آنها به طور مستمر به  همه اعضا گوشزد شود و مجاري ارتباطي باز و شفاف در بين آنها از بين نرود.  

تنظيم زمان جلسه بايد سعي شود زمان پرداختن به دستور جلسه را حداكثر 75 دقيقه در نظر گرفت چرا كه اغلب افراد بعد از اين مدت تمركز خود را از دست مي دهند. پس هر چه سريع تر بايد به موضوعات مورد نظر بپردازيد و بدون فوت وقت آنها را بررسي كنيد.   انطباق نوع جلسه با اهداف 1- جلسه گروه : جلسه هاي منظمي هستند  كه به منظور كسب  اطلاع از ميزان پيشرفت كار با حضور كليه اعضا تشكيل مي شوند. 2- جلسه كارشناسي : بين زير گروه هايي كه از  دانش تخصصي  در يك زمينه خاص برخوردارند تشكيل مي شوند. 3- جلسه پيشرفت كار: جلسات منظمي هستند كه طي آنها زير گروهها در جريان آخرين پيشرفت هاي كار قرار مي گيرند. 4- جلسه دو نفره: جلسات خصوصي هستند. 5- جلسات بازنگري روش ها : جلساتي  كه بين  تمام اعضاي گروه  و به منظور بررسي روش هاي كاري تشكيل مي شوند. 6- جلسه گزارش دهي : جلساتي هستند كه براي انتقال يك سري اطلاعات خاص به اعضاي گروه تشكيل مي شوند.   ايجاد شبكه هاي اطلاع رساني فعاليت همه گروهها، صرف نظر از هدفي كه دنبال مي كنند،تا حد زيادي به مهارت آنها در برقراري ارتباط  با شبكه هاي  كاري  بستگي دارد. براي  حمايت  از گروه خود از روابط  رسمي  و غير رسمي داخل  و خارج سازمان حداكثر استفاده را به عمل آوريد.     نياز به حمايت     براي حمايت از گروه تحت نظارت خود كمك به عملكرد مؤثر آن بايد بين گروه و افراد داخل و خارج سازمان شبكه هاي ارتباطي برقرار

كنيد. معمولا ً در راس هرم سازماني شبكه ارتباطي شامل اين افراد است. يك تصميم گيرنده، يك فرد ذي نفوذ كه حرفهايش در مديران ارشد تأثير داشته باشد ، يك يا چند نفر به عنوان  بازيكن كه  كار آنها  به عملكرد گروه بستگي دارد و يك تأييد  كنده  كه موافقت  رسمي او  براي رسيدن  به مقاصد  مهم ضرورت دارد.     پيدا كردن حامي    حامي گروه معمولا ًفردي در داخل يا خارج سازمان است كه مقام و موقعيت خوبي دارد و در عين حال هيچ يك از نقش هاي چهار گانه مؤثر بر فعاليت گروه (تصميم گيرنده، دي نفوذ، بازيكن، يا تأييد كننده ) را ندارند. هنگام بروز مشكلات به حامي گروه مراجعه مي شود تا با نفوذ خود بتواند ايفاي نقش كند و روي نقش هاي چهار گانه تأثير بگذارد.    رفع مشكلات كاري با مراجعه به حامي يا شبكه ارتباطي در ميان مديريت ارشد سازمان،فرايند تأييد و تصويب اقدامات و تصميم گيري هاي گروه را هموار كنيد.   كنترل افراد مشكل افرين   مراقب عوامل انساني محل فعاليت گروه هميشه بايد بود،زيرا هيچ بعيد نيست كه برخي از مشكلات داخلي گروه توسط افراد خارج از گروه ايجاد شده باشند. هر چند كه چنين  وضعيت هايي معمولا ً به طريق غير رسمي قابل حل  هستند اما هرگز خود را مستقيما ً در آنها درگير نكنيد. در اين مواقع از يك فرد متنفذ، يك تصميم گيرنده، يا حامي گروه بايد خواست كه شخصا ً به موضوع رسيدگي گند. اگر افراد مشكل آفرين همچنان به ايجاد دردسر ادامه دادند، براي حل مشكل به مديران ارشد

سازمان رجوع بايد كرد..     اطلاع رساني به افراد خارج از گروه     هيچ  فرد يا گروهي در "جزيره فعاليت  نمي كند . برقراري  مجاري ارتباطي دو طرفه ميان گروه و افراد و بخش هاي  مختلف  سازمان  و  تلاش در جهت جلب  همكاري  و حمايت آنها ،  براي افزايش  كارايي گروه  اهميت  حياتي دارد.به خاطر داشته باشيد  كه عدم وجود ارتباط  باز و شفاف  مانع همكاري و مشاركت مي شود.   لزوم برقراري ارتباط با خارج گروه                                                                           اصولا ً  گروه ها به سمت  كسب و حفظ   قدرت  دروني  گرايش   دارند ،  اما  اين  قدرت  به  تدريج  به يك  نقطه  ضعف  تبديل مي شود ،  چرا  كه  معمولا ً  پس از مدتي اعضا  دچار  يك طرز  " قبيله اي " مي شوند و سعي  مي كنند  با  انحصاري  كردن اطلاعات ، به  حفظ  ماهيت  خود  بپردازند . زماني  كه گروهي  بتواند  كار خود را بدون  كمك  ديگران و به صورت  مجزا انجام  دهد  اين   موضوع  اهميت چنداني  ندارد اما  واقعيت  اين  است كه  موفقيت  اكثر  گروه ها  مستلزم  همكاري آنها  با ساير بخش ها  و نقش هاي  موجود  در سازمان است.      حفظ روابط با ديگران     بايد سعي كرد با  تمام افراد در گروه ارتباط  داشت  و اطلاعات  مورد نياز آنها  را  در اختيارشان گذاشت . شما در مراحل مختلف فعاليت به افراد و مهارت هاي گوناگون نياز داريد.با استفاده از يادداشت هاي اداري، نمابر، نامه يا پست الكترونيكي  شرايطي فراهم آوريد كه اعضا بتوانند با هم و با سيستم هاي حمايتي به راحتي ارتباط برقرار كنند.   اجتناب از دوباره

كاري ها   دوباره كاري و وجود نقش هاي مشابه يكي از مشكلات عمده سازمانهاي بزرگ است كه باعث اتلاف منابع مي شود. كه بايستي گزارشي  دقيق از فعاليت هاي گروه تهيه  كرد  و به شكل صحيحي اين اطلاعات  در اختيار افراد  قرار گيرد  تا اين موارد مشابه و هم پوشي مشخص شود.البته گاهي اوقات تلفيق  تلاش  موفقيت  بيشتري  براي  دو پروژه مجزا همراه خواهد آورد.    آبشاره پلكاني اطلاعات  يكي از متداولترين روش هاي انتقال اطلاعات مي باشد كه طي آن مدير اجرايي ارشد اطلاعات  به  كميته  اجرايي و  كميته اجرايي  به رؤساي  بخش هاي  مختلف ، و آنها نيز به همين ترتيب  اطلاعات را به   رده هاي پايين تر  منتقل  مي كنند. اما امكان تحريف اطلاعات يا برداشت هاي مختلف وجود دارد.  براي جلو گيري از اين مشكل  به جاي  جلسات كوچك  جلسات بزرگ و در صورت لزوم  خلاصه  جلسه را به افراد مافوق برسانيد.     تفكر خلاق   تفكر خلاق يكي از مسئوليت هاي گروهي است كه كليه اعضاي گروه بايد در آن مشاركت داشته باشند.با آموزش،تمرين زياد و شيوه تفكر خلاق را توسعه دهيد   تقويت خلاقيت    برخي از افكار سبب از بين رفتن خلاقيت مي شوند هيچ گاه اجازه ندهيد به شما بر چسب غير خلاق بودن زده شود . به افراد اصرار كنيد ايده هاي تازه در جلسات مطرح كنند و آنها را به اين امر تشويق كنيد، هميشه از ايده هاي تازه استقبال كنيد و جريان را  بگونه اي هدايت كنيد كه به اتفاق نظر كليه اعضا منتهي شود.     خلق ايده هاي تازه    

استفاده از روش هاي  طوفان  مغزي در جلسات گروهي حل مشكل ، با هدف خلق ايده هاي  تازه صورت مي گيرد.اين جلسات براي پيدا كردن راه هاي جديد بازار يابي يك محصول،ابداع يك سيستم پرداخت  جديد و ...  تشكيل مي شود  اين  جلسات نيازمند رهبر است و بايد به شكل منظم و سازمان دهي برگزار شود . ايده ها  بايد  روي وايت  برد نوشته  شود  و  سپس ايده هاي  غير عملي تهيه و بهترين آن انتخاب شود.   رسيدگي به مشكلات گاهي افراد خود باعث مشكل مي شوند كه قبل از تضعيف روحيه جمعي گروه بايد رفع شود. براي اين  كار بايد تعهد و وفاداري اعضا نسبت به هم تقويت شود.   تقويت روحيه گروه  شما مي توانيد روحيه گروه را با استفاده از روش هاي زير تقويت كنيد:  1- افراد بايد بدانند كه چرا آنها را براي انجام وظيفه اي خاص انتخاب كرده ايد.  2- براي ايجاد اتحاد در بين اعضاي گروه براي هريك از آنها وظايف مشخصي را درجهت رسيدن به يك هدف مشترك تعيين كنيد.  3- هميشه اعضاي گروه را به برقراري ارتباط شفاف با يكديگر تشويق كنيد و هر زمان كه استحقاق تعريف و تمجيد را داشتند،حتما ً اين كار را انجام دهيد.  4- با اعضاي گروه مشورت كنيد و نشان دهيد كه به توصيه هاي آنها عمل مي كنيد.  5- فرصتي را به شنيدن گزارش ها واطلاعات ارائه شده از سوي اعضاي گروه اختصاص دهيد و به دقت به صحبت هاي آنها گوش كنيد.   شناسايي مشكلات   معمولا ً از اعضاي گروه انتظار كار واحد و يك پارچه است.

با سؤال كردن از افراد مي توان فهميد مشكل مربوط به دو نفر است يا عمومي است. اگرمشكل همگاني بود راهي جز تجديد  نظر در استراتژي  فعلي  خود، شكل ساختار و سازمان دهي گروه نداريد.   صحبت با افراد    بگذاريد افراد در مورد جريانات و مشكلات با شما گفتگو كنند و براساس شناخت قبلي به ارزيابي نگرش ها و پيش فرض ها بپردازيد .از روي واكنش هاي افراد مي توانيد به ميزان تعهد آنها به گروه پي ببريد . اگر متعهد باشند از هيچ  كمكي دريغ نمي كنند و اگر سعي كردند ديگران را مقصر جلوه دهند با اين واكنش آنها مقابله كنيد.     كنار آمدن با افراد مشكل آفرين    پس از صحبت  با  افراد مشكل  آفرين  اقداماتي را انجام دهيد. ممكن است نقش ها دقيق مشخص نشده باشد يا كارها عادلانه توزيع نشده باشد و خيلي تحت فشار باشند و بايستي فشار تعديل شود. روش هاي مختلف را آزمايش كنيد اما مراقب باشيد كه به موقع باشد و اگر به نتيجه نرسيديد آنها را از گروه كاري حذف كنيد.   رسيدگي به تعارض ها    درگيري ها به زودي به مشكلي براي كل گروه تبديل مي شود كه بايد فورا ً اقدام كنيد اگر اين مشكل بين دو نفر بود شخصا ً با آنها صحبت كنيد  و اگر در گروه دو دستگي بود از طرفين بخواهيد از طرفين بخواهيد به طور موقت خصومت ها را كنار بگذاريد. هدف از اين كار تغيير رفتار آنهاست نه از بين رفتن تقصيرها.   ثبت سابقه مشكلات  از مشكلات به چشم فرصت هايي  براي  ياد

گيري  فرض كنيد و آنها را ثبت  و در اختيار افراد بگذاريد تا از اين تجربيات استفاده كنند.     ارتقاي استانداردها در گروه    گروه هايي كه در پي بهسازي عملكرد هستند بايد ياد  بگيرند كه  كار آفريني رسيدگي به مشكلات و اجراي تصميمات را شخصا ًو با اعتماد به نفس كامل انجام دهند.    شناخت پروژه    در يك گروه كاري خوب و كامل،تك تك اعضا در مورد كارها و وظايف خود احساس " مالكيت " مي كنند و مسئوليت يافتن بهترين روش هاي انجام كار و ارتقاي استانداردهاي كاري  خود را شخصا ً بر عهده مي گيرند  و پروژه  گروه  خود را  دنبال  مي كنند  تا شناخت بهتري نسبت به نقش خود و ساير اعضاي گروه و نحوه بهسازي بدست آورند.   بهسازي سيستم ها  كايزن (kaizen) نام تكنيك مديريتي ژاپني هاست.در كايزن اعتقاد بر اين است كه هر فرد يا گروهي مي تواند كيفيت  كار خود را به طور مستمر و به ميزان  قابل  توجهي  بهبود بخشد.  مسئوليت انجام وظايف گروه ها را به طور كامل به خود آنها واگذار كنيد تا بتوانند ازطريق مشخص  كردن  مشكلات ، تجزيه و تحليل علل اصلي آنها ، بهبود وضعيت و مهم تر از همه از طريق جلوگيري از بروز مجدد مشكلات، در مورد فرآيند بهسازي  سيستم  كاري خود تصميم بگيرند.   حفظ و ادامه رويكردهاي جديد  گاهي اوقات با توسعه امور الگو هاي رفتاري و طرز تفكر تغيير مي كند به دليل عدم اهميت تغييرات ، وضعيت موجود را رها نكنيد  و به طور مستمر در پي  بهسازي عملكرد باشيد تا كارايي و

اثر بخشي را حفظ كنيد.   آينده نگري در كار    تعيين چالش ها ي  جديد براي  گروه هاي تثبيت  شده و با سابقه  يكي از  جنبه هاي جالب كار گروهي است. براي ايجاد انگيزه در گروه  و سوق دادن آن  به سوي اهداف بزرگتروبهتر از روش هاي مناسب استفاده كنيد.    ارزشيابي عملكرد  اگر نتوانيد چيزي را ارزشيابي كنيد امكان بهسازي آن وجود ندارد و اين اصل در هر كاري صادق است.استانداردهاي فردي و گروهي را تعريف و تعيين كنيد تا اهداف عيني شوند و بر اساس آنها بتوانيد در مورد عملكردها قضاوت كنيد.   انتخاب ملاك هاي ارزشيابي         هنگام تجزيه و تحليل عملكرد، ملاك هاي متعددي را مد نظر قرار دهيد و استانداردهايي را ارزيابي كنيد كه بهبود آنها مزاياي  اقتصادي  واقعي را در پي داشته باشد . عملكرد گروه بايد  از لحاظ كيفي  و كمي  مورد توجه  قرار گيرد.( مثلا ً تعداد تماس ها و مدت زمان مكالمه و نحوه پاسخگويي )     ارزيابي نتايج    اگر ارزيابي عملكرد توسط خود اعضا انجام شود تأثير بهتري بر كار گروهي خواهد داشت، به طور كلي مي توان اطمينان  داشت كه اعضاي گروهي ارزيابي درستي از ميزان موفقيت خود و درك پيامدهاي آن داشته باشند.     نظارت بر پيشرفت كار    يك  گروه كاري  خوب  به  طور مستمر  جلساتي را  براي  بررسي  ميزان پيشرفت گروه تشكيل مي دهد.     جلسات بازنگري    برگزاري مستمر جلسات بازنگري باعث تقويت روحيه كار گروهي و ايجاد انگيزه بيشتر براي پيشرفت مي شود. اين جلسات توسط اعضاي كليدي و يا كليه اعضا هدايت مي

شود و در صورت لزوم افراد با تجربه مي توانند مسئوليت تهيه برنامه را به عهده بگيرند.   مشخص كردن موانع هم زمان با شكل گيري تدريجي گروه فعاليت هاي مختلف آن به صورت فرآيندهاي مجزا از يكديگر قابل مشاهده هستند با به وجود آوردن نموداري از علت ها و معلول ها به عنوان مثال رسم فلوچارت نحوه سفارش كالا تا تحويل نهايي آن به مشتري مي توان تنگنا ها را مشخص كرد و با توجه به آن وضعيت موجود را بهبود بخشيد.   اقدام بر اساس اطلاعات دريافتي   علاوه بر اطلاعات حامل از بازنگري،تجزيه و تحليل هاي خود گروه ممكن است از خارج گروه نيز اطلاعاتي از قبيل سير نزولي  سهم بازار بدست  شما برسد .  گروه بايد  براي حفظ پويايي خود از اين اطلاعات درجهت ايجاد تغييرات و اصلاحات لازم استفاده كند، به عنوان مثال حذف برخي از فعاليت ها،كاهش هزينه ها و افزايش برخي قيمت ها،نتايج كلي فعاليت گروهي را مي تواند بهبود بخشد.   آموزش گروه  از طريق آموزش مي توان مهارت هاي افراد گروه و كيفيت روابط افراد با مديريت و با يكديگر را بهبود بخشيد.   ارزيابي هزينه ها عدم دريافت آموزش هاي لازم تأثير نامطلوبي بر عملكرد كاركنان خواهد داشت.هزينه هاي آموزش، منابع و تسهيلات لازم، اجاره محل،هزينه دوره ها، هزينه رفت وآمد و هزينه هاي ناشي از غيبت  كاركنان را محاسبه و آنها را با سود  مادي  ناشي از آموزش افراد و بهبود عملكرد آنها مقايسه كنيد.   آموزش اعضاي گروه                هدف از آموزش اعضاي گروه تقويت نقاط قوت،برطرف ساختن نقاط ضعف و ايجاد مهارت

هاي لازم  در آنان به منظور استفاده  بهتر از فرصت هاي آتي و مقابله با تهديد هاي احتمالي است.       آموزش رهبران گروه   شما به عنوان رهبر گروه بايد نمونه كاملي از صفات و ويژگي هاي لازم براي اداره موفقيت  آميز  يك  گروه كاري  باشيد. بنابراين سعي كنيد از قبل مهارت هاي لازم براي اولويت بندي كارها،نظارت بر فرآيندها و تفويض اختيار و مسئوليت و ايجاد انگيزه  در افراد را كسب  كنيد، سعي كنيد  شرايطي را به وجود آوريد كه اعضاي گروه بتوانند صفات و ويژگي هاي رهبري را در خود ارتقا دهند.   آموزش در خارج سازمان هر چند وقت يكبار اعضاي گروه را براي آموزش به خارج سازمان ببريد و از افراد خارج سازمان براي ارائه نظرات و توصيه هاي سازنده دعوت به عمل آوريد.   تعيين اهداف خاص تعيين يك سري اهداف خاص براي كارهاي گروهي لازم است. با كمك اين قبيل اهداف مي توانيد اطمينان حاصل كنيد كه محصولات مطابق ميل و رضايت مشتري هستند.علاوه براين وجود اهداف خاص باعث مي شود كه پاداش دادن به افراد بر اساس يك معيار مشخص انجام گيرد.   استفاده از اهداف خاص براي ايجاد انگيزه     موفقيت ، آموزش و يادگيري از عوامل انگيزشي  قوي  هستند و همچنين  شيوه  بيان انتظارات از گروه با  تشريح مجموعه  اهداف خاص  در قالب چالش هايي  كه اعضا بتوانند با تركيب تلاش ها و مهارت هاي خود به آنها دست يابند، آنها را در رسيدن به هدف هاي كلي گروه تشويق كنيد . راه ديگر آن است كه اجازه دهيد افراد  شخصا ً در مورد  اين  هدف

ها تصميم بگيرند . اگر اعضاي گروه  بتوانند خارج از حد انتظار به چيزي فراتر از اهداف تعيين شده  دست يابند انگيزه بسيار  زيادي براي  ادامه كار در آنها ايجاد مي شود.   هدف هاي چالش برانگيز بزرگترين چالشي كه مي توانيد در مقابل گروه خود قرار دهيد اين است كه يك سري هدف هاي"  چالش برانگيز" براي آن تهيه كنيد. منظور از هدف چالش بر انگيز هدفي  است كه رسيدن به آن مستلزم استفاده از مهارت هايي  فراتر از  مهارت ها  و  توانايي هاي فعلي گروه است.     اصلاح هدف ها    اهداف شامل يك برنامه هستند اگر فكر مي كنيد برنامه درست نيست  و اين احتمال وجود  دارد كه به  هدف هاي خود  نرسيد  علت ها را جستجو كنيد ، جلسه اي  با حضور كليه اعضاي گروه تشكيل  دهيد و به تجزيه  و تحليل موضوع بپردازيد تا بتوانيد  معايب  كار را مشخص  كنيد ، به  صورت  گروهي در مورد  نحوه  حل مشكلات تصميم بگيريد و بلافاصله اقدام كنيد. اين كار انگيزه بيشتري را در گروه ايجاد  مي كند  چون  اولا ً اعضاي  گروه  با كمك  همديگر  به حل  مشكلات مي پردازند و  دوما ً آن  كه ممكن است  برنامه جديد نسبت  به برنامه قبلي خيلي بهتر باشد.     پاداش بر مبناي عملكرد    هدف از برقراري يك سيستم پاداش موفق، ايجاد انگيزه  بيشتر در گروه در جهت بهسازي عملكرد كلي آن است  پاداش ها را به دقت محاسبه  و مناسب ترين نوع آن ها را انتخاب كنيد.روش هاي متداول پاداش دهي به صورت پرداخت هاي  مالي يا طرح هاي  انگيزشي غير

مالي يا تركيبي از هر دو هستند.     اعلام اعداد و ارقام     براي تشويق و پاداش اعضاي گروه بايد اعداد و ارقام مربوط به هريك از آنها را به اطلاع  كليه اعضاي گروه  برساند و مورد موافقت قرار بگيرد،اعداد و ارقام مذكور را از طريق يادداشت هاي اداري، نمابر، تابلوي اعلانات، وسايل الكترونيكي يا خبر نامه داخلي سازمان منتشر مي شود، با اين عمل ضمن اينكه تمام اعضاي گروه آشنا مي شوند با سيستم پرداخت هاي تشويقي،امكان رسيدن به اهداف تعيين شده را داشته و ميتوانند عملكرد واقعي خود را در قالب عدد ورقم ببينند.   تعيين سطح پاداش ها تعيين يك سيستم پاداش دهي مستلزم برخورداري از قوه قضاوت  و تجربه  كافي است . اگر سطح پاداش ها پايين  باشد  گروه  روحيه  و انگيزه  خود  را براي تلاش بيشتر از دست مي دهد اگر هم خيلي سخاوت به خرج  دهند  ممكن  است اعضاي  گروه  انگيزه كسب مهارت هاي بيشتر براي بدست آوردن پاداش بيشتر را از دست بدهند  و فقط در حد توانايي  فعلي خود كار كنند.   هنگام محاسبه پاداش،عملكرد گدشته اعضاي گروه را بايد مد نظر قرار دهيد  كه بايد  در چه حدي از آنها انتظار داشت  در ضمن  با افزايش  تدريجي مهارت هاي اعضاي گروه ميزان پاداش را افزايش دهيد اين كار باعث مي شود كه آنها عملكرد خود را به سطح عالي برسانند.   سازگاري با تغييرات امروزه مديريت تغيير يكي از مضامين اصلي و مهم كار مديريت محسوب مي شود . سرعت تغييرات  هم زمان  باجهاني  شدن بازارها و افزايش  نوآوري هاي   تكنولوژيكي  بيشتر و بيشتر مي

شود،كه بايد ان گروه هاي كاري با تغييرات سازگاري كنند.   پيش بيني تغييرات به تدريج كه از عمر گروه مي گذرد وظايف آن از نظر اهداف ، برنامه بندي ، عوامل هزينه  و  مهلت هاي زماني تغييرات اجتناب ناپذيري پيدا مي كند. موفقيت گروه مستلزم آن است كه آمادگي سازگاري سريع را با  شرايط  جديد  داشته  باشد .   فشار هاي  خارجي تغييراتي را در گروه ايجاد مي كند و باعث مي شود بعضي از افراد جديد وارد گروه شوند و برخي ديگر از گروه خارج شوند.     اطلاع رساني به گروه     اگر تغييرات  با  شور و اشتياق اعلام  شود گروهها نگرش مثبت تري نسبت به آنها پيدا مي كنند. به محض اينكه جزئيات كافي براي پاسخ گويي به دست آمد در مورد تغييرات با آنها  صحبت كنيد . عقايد و نظرات  را  بايد صريح  و روشن بيان كرد  و در عين  حال بايد اجازه داد تا آنها هم نظرات خود را بيان كنند . انجام  تغييرات  بر كليه اعضاي گروه تآثير مي گذارد. هر اندازه كه اعضاي گروه در تصميم گيري ها مشاركت بيشتري داشته باشد  احتمال  اينكه  پذيراي  تغييرات  باشند بيشتر خواهد بود.     استفاده از فرصت ها    نوسانات بازار،پيشرفت هاي تكنولوژيكي، پيدايش رقباي  جديد يا پيدايش سليقه هاي تازه در بازار ممكن است  تحديدي براي گروه ها محسوب شود، سعي كنيد  بطور واقع بينانه  تغييرات ايجاد شده را تجزيه و تحليل كنيد.راه هاي مقابله با مشكلات و بهره برداري از جنبه هاي مثبت تغييرات را بررسي كنيد.برنامه اي تنظيم كنيد كه كمترين ضرر و بيشترين فرصت پيشرفت را

براي اعضاي گروه داشته باشد.      تعيين اهداف آتي    اعضاي گروه آينده خود را صرفا ً در گرو موفقيت  در رسيدن به يك هدف خاص گروهي نمي بينند،چرا كه تجربيات و موفقيت هاي بدست آمده  در اثر انجام كار  گروهي بر پيشرفت  شغلي آنها نيز  تآثير مي گذارد. بنابراين آينده گروه را هم به  صورت جمعي و هم  به صورت فردي در نظر بگيرد.     توسعه گروه    هدف اصلي  تمامي گروه ها اين است كه  با همكاري اعضاي گروه با  يكديگر يك وظيفه خاصي را انجام دهند و در آن موفق شوند.چنانچه هر يك از اعضا  به طور مستمر در جهت افزايش مهارت هاي خود تلاش كند دست يابي به هدف مورد نظر آسانتر مي شود. يك رهبر خوب و با درايت مي داند  كه موفقيت آتي گروه در گرو توسعه  فردي مهارت هاي  اعضاي گروه است. بنابراين يك  مدير خوب بايد سعي كند  براي اعضاي  گروه هم نقش  يك  مربي و هم  نقش يك  مشاور شغلي  را ايفا كند.اين كار هم به نفع خود افراد و هم به نفع كل گروه خواهد بود.   ايجاد شرايط رشد براي افراد     هر قدر گروه  كاري  بزرگتر و حيطه  اختيارات آن وسيع  تر باشد افراد فرصت بيشتري  براي  توسعه  شغل  خود از طريق  تعويض  نقش يا  ترفيع هاي  داخلي گروهي  خواهند داشت .ارتقا افراد به صورت  عمودي انجام مي شود  اما مشاغل داخل  گروه عمو ما  ً به صورت  افقي پيشرفت  دارند. براي آن دسته از اعضاي گروه كه توان رشد بيشتري دارند. موقعيت ها بهتري ايجاد مي شود  تا بتوانند  در

جاي  ديگر در داخل يا  خارج گروه مشغول به كار شوند حتي در  سازمانهايي كه نقل و انتقال عمودي دشوار است  نيز افراد مي توانند با منتقل  شدن از گروهي به گروه ديگر پيشرفت داشته باشند.   پيشرفت شغلي اين  نمودار دو راه مختلف پيشرفت شغلي را نشان مي دهد.طبق روش سنتي مسير شغلي به شكل عمودي است و فرد از سازماني به سازمان ديگر منتقل مي شود و به سمت هاي  بالاتر ارتقا  پيدا ميكند . در  روش  دوم  از طريق  منتقل  شدن  فرد  به گروه هاي قدرتمند تر و با حيطه اختيارات بيشتر پيشرفت افقي حاصل مي شود.     ساختن مسير شغلي   هر چقدر كه اعضاي گروه را تحت نظارت خود قرار دهيم باز هم اين خود اعضاي گروه هستند كه بايد آينده  شغلي خودشون را بسازند .اعضاي گروه بايد عادت كنند كه كار گروهي را به عنوان بخشي از فرآيند  ياد گيري در نظر بگيرند.اگر ساختن مسير شغلي با هدف مشخصي انجام شود اثر بخشي آن بيشتر خواهد بود.           تلخيص و تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني       لطفاً نظرات و پيشنهادات خود را با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

ارت_ب_____اط م____ؤث___ر

... Effective Comunication نويسنده: رابرت هلر، مترجم: سعيد عليميرزائي با مقدمه دكتر محمد ميركمالي، نشر سارگل شامل؛ يادگيري مقدمات، تبادل اطلاعات،كسب مهارتهاي بيشتر،ارتباط باهدف كسب نتيجه،ارتباط مثبت تهيه و تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني       مقدمه l    ارتباط موثر مستلزم مهارت در برقراري صحيح ارتباط با ديگران آشنايي با نحوه استفاده بهينه از انواع وسايل ارتباطي از قبيل تلفن،مكاتبات درون و برون سازماني،تكنولوژي

اطلاعات،و غيره؛توانايي حصول اطمينان از درك درست پيام هاي ارسالي توسط گيرنده پيام و... است. l    هنر انتقال اثر بخش پيام يكي از مهمترين شرايط لازم براي مديرموفق بودن است. خواه در صدد ارائه سخنراني با اعتماد به نفس كامل باشيد يا بخواهيد به راحتي به مذاكره بپردازيد .   فصل اول:  يادگيري مقدمات  فصل دوم : تبادل اطلاعات فصل سوم : كسب مهارتهاي بيشتر فصل چهارم ارتباط با هدف كسب نتيجه     تلاش براي ارتباط موثر  برقراري خوب ارتباط شاهرگ حياتي سازمان ها است ارتباط سازماني به اشكال مختلف مانند گفتاري، نوشتاري و شنيداري صورت مي گرد، اما در هر صورت هدف ان همواره انتقال يك پيام گيرندگان است. از ارتباط براي مديريت اطلاعات و بهبود روابط استفاده كنيد.   ارتباط مثبت   از بين بردن موانع يكي از اولين اقدامات لازم جهت برقراري ارتباط خوب  است٠ حفظ تماس چشمي ،گوش دادن به صحبتهاي طرف مقابل، و تقليد تن گفتار شما را در برقراري يك ارتباط موفقيت اميز كمك مي كند٠   انتخاب روش   هنگام انتقال پيام بايد در مورد رسانه انتخابي به دقت فكر كنيد. رسانه هاي  الكترونيكي امكانات بيشتري را از طريق پيوند گفتار و نوشتار بوجود آورده اند.  هدف پيام تعيين كننده روش انتقال آن است.ابتدا در مورد پيام مورد نظر تصميم بگيريد و سپس بهترين روش  انتقال آن را (به شرط تسلط بر تكنيك استفاده از آن)انتخاب كنيد.   تركيب روش ها   روش هاي ارتباطي به پنج نوع كلي تقسيم مي شوند:كلام نوشتاري،كلام  گفتاري،ايما واشارات نمادين، تصوير ديداري، وتركيبي از اين روش ها. هنگامي كه اين روش

ها با هم تركيب مي شوند قدرت تاثير آنها افزايش مي يابد. برقراري ارتباط از طريق رسانه هاي تبليغاتي وتكنولوژي الكترونيك از جمله مثالهاي استفاده از روش هاي تركيبي هستند.    ارتباط از طريق تن گفتار   حالت بدن در تن گفتار﴿طيف وسيعي از حركات فيزيكي ناخود اگاه ﴾ بسيار حائز اهميت است٠در اولين برخورد، هر يك از سه حالت زير ميتوانند تاثير كاملا متفاوتي را ايجاد كنند٠   ايجاد تاثير مثبت   برداشت هاي اوليه بسيارحائز اهميت هستند·طرز لباس پوشيدن و نحوه ايستادن شما هميشه بر برداشت طرف مقابل تاثير مي گذارد٠   اشاره با اعضاي بدن ايما و اشارات دلگرم كننده از قبيل تماس چشمي و تكان دادن سر موجب ايجاد حس همدلي مي شوند- مگر زماني كه طرف مقابل متوجه شود شما احساس واقعي خود را پنهان مي كنيد. كلمات را با دقت انتخاب كنيد و تا مي توانيد صادق باشيد ؛در غير اين صورت ممكن است تن گفتار شما با گفته هايتان در تناقض باشد .         برنامه ريزي عصبي-كلامي  از تكنيكهاي ان-ال-پي مي توان براي كاهش تنش هاي موجود در مي موقعيت خاص استفاده كرد.اگر به شدت با گفته هاي كسي مخالف هستيد،زماني كه مشغول حرف زدن است است به صحبت هايش گوش كنيد؛سپس نظرات خود را با استفاده از جمله بندي ها و تصوير سازي هاي مشابه بيان كنيد. اگر او با حالت تدافعي نشسته است، شما نيز در همان وضعيت قرار بگيريد و سپس به يك وضعيت بازتر (مانند شكل روبرو)تغيير حالت دهيد تا او نيز از اين حالت در آيد.   تفسير گفت و گو جملات را

در حد ارزش ظاهري آنها در نظر بگيريد و به دنبال تفسير معاني مستتر در آنها نباشيد.براي حصول اطمينان از در صحيح صحبت طرف مقابل جملات او را با بياني ديگر براي وي بازگو كنيد تا مشخص شود منظور وي را درست در كردهايد يا خير. اگر برداشت شما نادرست بوده باشد،او گفته هاي خود را تصحيح و تصريح خواهد كرد.     يكي از تئوري هاي موجود در وراي برنامه ريزي عصبي-كلامي(ان-ال-پي)اين است كه شيوه صحبت كردن افراد نشان مي دهد كه چه فكري در سر دارند.سليقه هاي فكري را مي توان با  توجه به نحوه انتخاب عبارات تقسيم ندي كرد. به عنوان مثال عباراتي مانند  »بين گفته هاي شما و خودم  تفاوت مي بينم «و »گفته هاي او براي ما يك زنگ خطر است «به ترتيب در مقوله بصري و سمعي قرار مي گيرند.با دقت در صحبت هاي طرف مقابل و تقليد از عبارت وي مي توانيد گفت و گوي خود را هماهنگ كنيد. براي اين منظور بايد زبان بصري را با زبان بصري و زبان شنيداري را با زبان شنيداري پاسخ دهيد.هم زمان  با گوش كردن و تقليد از ترجيحات فكري طرف مقابل مي توانيد از نظر فيزيكي نيز از او تقليد كنيد و با استفاده از ايما و اشارات مشابه حس همدلي را در او بوجود آوريد.   غلبه بر تعصب ممكن است از بين بردن كامل تعصبات شخصي دوشوار باشد چرا كه در ما نهادينه شده و بدون توجه به رفتار شخصيت ديگران در ما وجود دارند اما يك اصل اساسي به ما ميگويد :(ببينيد چه ميگويد ،نبينيد كه ميگويد)

بايد به دقت به صحبت افراد گوش كنيد و اجازه ندهيد تعصبات شما مانع برقراري ارتباط شوند.   اطمينان از در ك درست پيام اگر از نظر شما مطالب مطرح شده نياز به توضيح دارند يا فكر ميكنيد ممكن است ديگران پيام شما را درست نفهميده باشند، از عبارت هاي زير استفاده كنيد. يافتن و در ك انچه لازم است بدانيد را مسئوليت شخص خود بدانيد و به پاسخ هاي دريافتي گوش كنيد.   سه مرحله ارتباط موفق n    گوش كردن:اگر در هنگام صحبت گوينده به فكر جواب باشيد يا بخواهيد به صحبت هاي بعدي خود فكر كنيد منظور وي را درست و كامل درك نخواهيد كرد. n       پاسخ دادن:هنگام پاسخ آنچه را فهميده ايد بطور خلاصه بازگو كنيد ودر صورت لزوم   از گوينده در خواست توضيحات بيشتر كنيد. n       انجام اقدامات لازم:آنچه هرگز نبايد انجام بدهيد اين است كه قول اقدام بدهيد وبه آن عمل نكنيد.   سوال كردن  نحوه مطرح كردن سوالات در پايه ريزي يك  ارتباط   موثر بسيار حائز اهميت است.» چرا«،»چه چيزي«،»چه وقت«،و »چه طور« كلمات بسيار قدرتمندي هستند.از اين كلمات زياد استفاده كنيد تا بتوانيد پاسخ هاي لازم براي مديريت اثر بخش را از خود يا ديگران بدست آوريد.  نكات لازم براي مطرح كردن سوالات اثر بخش عبارتند از: اگر مي خواهيد پاسخ مشخصي بشنويد سوال مشخصي را مطرح كنيد.. قبل از شروع جلسه فهرستي از سوالات مورد نظر تهيه كنيد. زماني كه مي خواهيد درباره سوال بعدي خود فكر كنيد از فكر كردن واهمه نداشته باشيد. براي ايجاد محيط گرم ودوستانه تا انجا كه ممكن است با تن صداي

طبيعي و عادي صحبت كنيد.   مطالعه  كارآمد دو روش متدوال مطالعه ورك كامل متن عبارتند از مطالعه با سرعت كم و مطالعه سريع همراه با مرور مجدد هردو  روش فاقد  كارايي لازم هستند مطالعه با سرعت كه هيچ تاثير بر در ك مطلب ندارد روش دوم كه به روش برگشتي معروف است سرعت را نصف ميكند ولي فقط بين 3 تا7 درصد در ك  مطلب را بهبود مي بخشد برگشت را حذف كنيد تا بدون كاهش ميزان در ك مطلب سرعت مطالعه از متوسط 250 تا 300 كلمه در دقيقه به 450 تا 500 كلمه در دقيقه افزايش يابد.   يادداشت برداري اگر برروشهاي كارامد ثبت مطالب شفاهي ياخلاصه سازي طلاعات مكتوب تسلط داريد ديگرلازم نيست به حافظه ود متكي باشيد شيوهاي مختلفي براي تهيه سوابق مكتوب وجود دارد كه عبارتنداز: 1- يادداشت برداري خطي 2-استفاده از تند نويسي 3-استفاده ازنقشه هاي ذهني   تماس برقرار كردن هرگز نميتوان تضمين  كرد كه ارتباط حتما نتيجه رضايت بخشي خواهد داشت ،اما شروع خوب هميشه امكان پذير است .هميشه هنگام سلام يا خداحافظي ازجاي خود بلند شويد. در اين مواقع در جاي خود نشستن به نوعي بي ادبي محسوب مي شود. كلماتي كه براي سلام واحوال پرسي با اشنايان به كار مي بريد به نوع رابطه شما با انها بستگي دارد .   انتقال اطلاعات نياز كاركنان به اطلاعات ،و توانايي مديران انها در تامين انواع اطلاعات به شيوه صحيح دو عامل مهم حياتي در هر سازمان هستند. ابتدا نياز هاي اطلاعاتي كاركنان را شناسايي كنيد. امنيت شغلي شرايط كاري ، پاداش ، موقيعت و مزايا

از جمله موارد مهمي هستند كه بايد هر گونه تغييرات موثر بر انها را هر چه سريع تر و به طور مستقيم به اطلاع كاركنان برسانيد.    استفاده از تلفن اكثر افراد فكر مي كنند مهارت هاي تلفني انها در حد كمال است در حالي كه اين مهارت ها از طريق تمرين و كسب دانش لازم قابل ارتقا هستند.   توجيه موثر توجيه افراد در مورد هدف ، وسيله ، و حدود وظايف محول شده به آنها يكي از تمرينات اوليه در برقراري ارتباط است. روش هاي توجيه اثر بخش افراد) ارباب رجوع، همكار و تامين كننده و ...)را ياد  بگيريد تا بتوانيد پروژه را در مسير موفقيت هدايت كنيد.   توجيه موثر  تماس چشمي خوب در هنگام توجيه موجب حفظ توجه طرف مقابل مي شود.   ارتباط تك به تك  جلسه با يكي از  اعضاي شركت اعضاي شركت ممكن است رسمي يا غير رسمي باشد . تشكيل گرد همايي هاي غير رسمي دستور العمل معيني ندارد ، اما قوانين تشكيل جلسات رسمي تك به تك همانند قوانين مربوط به نحوه برگزاري ساير جلسات است: خيلي سريع به اصل موضوع بپردازيد طبق دستور جلسه پيش برويد در پايان مطالب را جمع بندي  كنيد . براي پربار تر كردن جلسه به دقت به صحبت طرف مقابل گوش دهيد به دنبال بحث منطقي باشيد و جانب تواضع را رعايت كنيد. با اين حال به خاطر داشته باشيد وجود قدري تنش  و مخالفت ممكن است كاملا مفيد و در برخي مواقع اجتناب ناپذير باشد     ايفاي نقش مربي براي كاركنان مديران خوب بايد مربيان خوبي باشند و نحوه

تشويق كاركنان به ارتقاي سطح عملكرد، افزايش دانش،و تحقق بخشيدن كامل توانايي هاي خود را بدانند. مربي گري در كل فرايند مديريت نهفته  است و نبايد صرفا به باز نگري هاي عملكرد و ارزيابي هاي سالانه محدود شود .   مشاوره با كاركنان گاهي اوقات مشكلات ناشي از كار يا زندگي از طريق مشاوره قابل حل هستند . البته اگر خودتان يك مشاور دوره ديده نيستيد يا تجربه زيادي در اين كار نداريد سعي كنيد انجام ان را به يك مشاور حرفه اي محول كنيد كه بتوانيد كاركنان را در رويارويي در مشكلات و رفع انها ياري كند . اگر وجود يك شرايط خاص موجب نا رضايتي يكي از كارمندان شده است،به وي پيشنهاد مشاوره بدهيد و با او ابراز همدردي كنيد .   تنظيم متن سخنراني براي آماده سازي ، تمرين و بازنگري متن سخنراني به اندازه كافي وقت بگذاريد . موضوعات را خلاصه كنيدو مطالبي را به شكل يادداشت كوتاه در مورد هر يك از آنها بنويسيد اگر از وسايل سمعي بصري استفاده مي كنيد براي هر موضوع 3 دقيقه وقت بگذاريد تا در مدت 30 دقيقه بتوانيد به 10موضوع مختلف بپردازيد.   بيان منظور تكرار به هنگام نوشتن يك نقطه ضعف و به هنگام سخنراني  يك ضرورت است. سخنراني مانند نمايش است . اگر مي خواهيد از يادداشت استفاده كنيد آنها را خلاصه كنيد هر از گاه به يادداشت هاي خود نگاه كنيد.  اما هرگز روخواني نكنيد. از زبان واضح و جملات كوتاه استفاده كنيد.   استفاده از وسايل ديداري احتمال زياد هنوز هم پروژكتور هاي اسلايد  35 ميليمتري و پرژكتور هاي

اورهد متداول ترين رسانه هاي ديداري هستند. اگر تعداد مخاطبين زياد  باشد استفاده از وايت برد و فليپ چارت بسيار موثر است . از هر وسيله اي كه استفاده ميكنيد قبلا مطمين شويد كه نقص فني ندارد .   آمادگي با هدف كسب نتيجه رهبري يك جلسه  اموزشي  براي كاركنان شكل مهمي از ارتباط است  با اموزش گيرندگان مانند هر مخاطب ديگري صحبت كنيد :اعتماد به نفس داشته باشيد ، تماس چشمي برقرار كنيد و انها را به سوال كردن تشويق كنيد . دورهاي اموزشي معمولا زماني از بيشترين اثربخشي برخور دارندكه به صورت فشرده باشند و ظرف مدت چند روز در محلي دور از محل كار برگزار شوند. گرفتن باز خورد در مورد خود دوره آموزشي نيز براي حصول اطمينان از ارزشمند بودن دوره ضرورت دارد.   نكاتي كه بايد به خاطر بسپاريد * هر چه بيشتر در مورد برگزاري يك جلسه برنامه ريزي كنيد احتمال موفقيت بيشتر است * معمولا پيام ها در صورت همراه شدن با تكنولوژي سمعي بصري مناسب تقويت ميشوند * كاركنان حاضر در سمينار ها بايد همانند تامين كنندگان مورد توجه و احترام قرار بگيرند      برگزاري سمينار  در سمينارها و كارگاه هاي درون سازماني اموزش در زمينهايي كه از نظر سازمان حائز اهميت است ارا ئه مي شود سمينارها و كارگاه ها جزو گردهمايي هاي كاري ، كاربردي ، غير رسمي و متمركز بر اهداف خاص هستند. اگر مسوليت برگزاري يك جلسه بر عهده شما است فقط كاركنان مرتبط با گردهمايي را دعوت كنيد .   سخنراني در سمينار اگر مي خواهيد در يك سمينار داخل يا

خارج سازماني سخنراني كنيد ،از مسئول جلسه بپرسيد ساير سخنرانان در مورد چه موضوعاتي قرار است صحبت كنند تا بحث ها تكرار نشوند.ببينيد چه مدت قرار است صحبت بكنيد و ايا بعد از سخنراني جلسه پرسش و پاسخخواهيد داشت يا خير. خيلي سريع صحبت نكنيد و نگاهتان به ساعت باشد تا سر وقت صحبت خود را تمام كنيد.   انتخاب محل براي برگزاري سمينار محل برگزاري  بخش مهمي از پيام و نشان دهنده ارزشي است كه براي شركت كنندگان قائليد هنگام تصميم گيري براي انتخاب محل برگزاري سمينار به دقت در مورد چيز هاي لازم فكر كنيد و محلي را انتخاب كنيد كه متناسب با اندازه نوع گرد همايي باشد.   مذاكره با هدف كسب پيروزي انجام مذاكره مستلزم برخورداري از مهارت هاي عالي ارتباطي است. مذاكره كننده بايد توانايي مطرح كردن صريح و روشن پيشنهادات و در ك  صحيح پيام طرف مقابل را داشته باشد . اين  مهارت ها در كليه گرايش ها مديريت نقش مهمي دارد . بنابراين سعي كنيد انها را بهبود ببخشيد.   مذاكره براي خريد هنگام مذاكره براي خريد رعايت دو نكته ضروري است .اول انكه تصميم بگيريد دقيقا چه چيزي نياز داريد .به ياد داشته باشيد كار فروشنده اين است كه شما را متقاعد كند كه نيازهاي شما و پيشنهاد وي يك چيزند.دوم انكه در موردمبلغي كه حاضريد بپردازيد نيز تصميم بگيريد. سقفي را براي خود در نظر بگيريد و از ان تجاوز نكنيد. در اين قبيل مذاكرات اولين كسي كه پيشنهاد قيمت بدهد در موضع ضعف قرار ميگيرد بنابراين طرف مقابل را متقاعد  كنيد كه اول او پيشنهادش

را بدهد .   تهيه گزارش    گزارش يك سند رسمي است كه توسط ديگران خوانده خواهد شد . گزارش بايد هميشه صحيح  با طرحي خوب و منتهي به يك نتيجه قطعي و مشخص باشد. اگر از شما خواسته اند گزارش بنويسيد حتما كليه الزامات توجيه اوليه را در ان بگنجانيد و كليه كلمات غير ضروري را از گزارش خود حذف كنيد و گزارش ها را متناسب با دانسته هاي خود در مورد خوانندگان تنظيم كنيد   اطمينان از روشن بودن گزارش  گزارش يك اثر ادبي نيست اما رائه يك گزارش خوب مستلزم رعايت ايين نگارش است.از به كار بردن جملات مبهم پرهيز كنيد اگر در مورد نتيجه گيري ها مردد هستيد گزينه هاي مختلف را بيان كنيد خود را جاي خواننده بگذاريد و ببنيد منظور شما را درك ميكند يا خير .جملات را كوتاه بنويسيد.   ارائه شفاهي گزارش اگر مي خواهيد گزارش خود را به صورت شفاهي ارائه كنيد از خود بپرسيد چه چيز اهميت دارد : تاثير گذاري يا بحث همه جانبه . اگر مي خواهيد موضوعي را در يك جلسه مطرح كنيد بايد گزارش را همان موقع بين حاضرين توزيع و سپس خلاصه اي از ان را با كمك وسايل سمعي –بصري  ارائه كنيد زماني كه موضع شما خنثي تر است گزارش را قبل از شروع جلسه توزيع كنيدو سپس با امادگي كامل  براي پاسخ گويي به سوالات و اعتراضات احتمالي در جلسه حاضرشويد  .   نوشتن طرح پييشنهادي فرق طرح پيشنهادي با گزارش در اين است كه طرح  پيشنهادي يك سند فروش است كه بايد خوانندگان را به قبول  انچه

پيشنهاد مي كنيد متقاعد سازيد به عنوان مثال بايد از طرح پيشنهادي داخلي براي مطرح كردن استدلالهاي خود جهت سرمايه گذاري بيشتربر روي كاركنان يا تجهيزات كامپيوتري استفاده كنيد.   نوشتن طرح تجاري اثر بخش       معمولا زمانيكه براي راه اندازي يك كسب و كار نياز به منابع مالي داريد وام دهندگان مي خواهند طرح تجاري شما را ببينند. سند شما بايد شامل يك پيشنهاد واضح و روشن  و استدلال و نتيجه گيري باشد پيشنهاد خود را با اعداد و ارقام و اطلاعات دقيق و با ذكر يك برنامه زماني مناسب (حداقل 3 سال) تقويت كنيد طرح تجاري بايد نشان دهنده درك خوب  شما از مسائل مالي و بررسي دقيق كليه عوامل و بهترين وبدترين حالت ممكن و نهايتا بالا بودن احتمال سود آوري  طرح در       صورت اجرا باشد.   تاثير گذاري بصري ارزيا بي ضرورت هاي طراحي  در كليه اسناد از بالاترين استاندارد هاي طراحي استفاده كنيد اما شيوه طراحي را بنا به مورد تغيير دهيد در مورد اسناد و مدارك داخلي آزادي عمل بيشتري داريد . از يك  طراح حر فه اي براي تاثير بصري اسناد و مدارك كمك بگيريد .   استفاده از طراح       هميشه سوابق كاري طراح را بررسي كنيد تا از اين طريق بتوا نيد به ميزان توا نايي وي پي  ببريد . در همان ابتداي كار طراح را به خوبي توجيه كنيدو دقيقا براي او تو ضبح دهيد كه چه مي خوا هيد . از رد كردن كارهاي مقدماتي طراح هراس نداشته باشيد،و آن قدر او را توجيه كنيدتا در نهايت خواسته شما تامين شود .   طراحي

براي روشن كردن مطالب انتخاب نوع فونت از مهم ترين تصميماتي است كه بايد به هنگام طراحي گرفته شود.برنامه هاي جديدي نرم افزاري قلم هاي زيبا و متنوعي در اختيار شما مي گذارند ولي قلم اصلي بايد كاملا واضح و خوانا باشد .  اگر بودجه كافي در اختيار داريد نهايت استفاده را از انواع رنگ ها به عمل بياوريد اما از چاپ نوشته بر روي قسمتهاي رنگي يا تصاوير خود داري كنيد.   خلق هويت هويت شركتي چيزي است كه سازمان را به راحتي در نظر عموم و در داخل صنعت قابل شناسايي و موقعيت آن را در بازار تثبيت مي كند . اگر بودجه شما اجازه ميدهد براي خلق هويت از خدمات يك طراح يا مشاور استفاده كنيد.   بررسي تصوير نوع هويت شركتي كه براي خود انتخاب مي كنيد بر برداشت افراد از سازمان شما تاثير مي گذارد حالت ايده ال اين است كه هويت شركتي تاثير بصري داشته باشد. رعايت اين موضوع عامل مهمي در ارتباط اثر بخش است.   استفاده از وب سايت  * وب جهاني يك منبع اصلي اطلاعات شركتي است و اغلب اخبار مربوط به   محصولات و خدمات را ارائه مي كند. هر كسي مي تواند سايتش را به دلخواه طراحي كند اما بهتر است نكات زير در طراحي سايت مد نظر قرار گيرند: * افراد حرفه اي هميشه بهتر مي توانند كار طراحي وب سايت را انجام دهند. از آنها  بخواهيد صفحات مقدماتي را در حداقل مقدار ممكن در نظر بگيرند. * اگر با يك طراحي اثر بخش برخورد كرديد ، بلافاصله عناصري كه در جلب توجه مي

كنندرا به نحوي كه براي سازمان شما قابل استفاده باشندتغيير دهيد. * مراقب عادات بدي مانند استفاده بيش از حد از طرح هاي گرافيكي باشيد. اين كار سرعت دسترسي به سايت شما را كاهش مي دهد.   استفاده از روابط عمومي        همه مديران بايد تاثير عمومي اقدامات خود را بررسي كند. روابط عمومي اصطلاحي است كه براي توضيح شيوه انتقال موضوعات و پيامها ميان سازمان وعموم مردم  به كار مي رود روابط عمومي را به صورت داخلي انجام دهيد يا افراد متخصص را براي اين كار استخدام كنيد     تقويت وجهه سازمان :  حسن شهرت هر سازمان  يكي از دارايي هاي مهم آن است . نقش اصلي روابط عمومي ايجاد و افزايش حسن شهرت و محافظت ازآن در برابر آسيب احتمالي است.     كاربا روابط عمومي: در شركت هاي كوچك ممكن است بخش روابط عمومي توسط مدير يا كاركنان اداره شود كه لزوما تخصصي در رسيدگي به مسايل مطبوعاتي ندارد. در سازمان هاي بزرگتر وجود ادارات روابط عمومي داخلي به ويژه براي پاسخ گويي و ارتباط با رسانه ها گروه هاي ذي نفع  -اجتناب ناپذير است . اگر در سازمان خود پخش روابط عمومي داريد يا با يك شركت روابط عمومي كار مي كنيد ترتيبي دهيد كه افراد ذي ربط در جريان مسايل و موضوعات موجب را كه ممكن است علاقه مندي عموم شود.   استخدام مشاورين  به طور كلي اگر پيام تازه اي براي منتقل كردن به عموم مردم داريد عاقلانه تر ان است . كه از مشاورين متخصص روابط عمومي كمك بگيريد حتي شركت هاي بزرگي كه واحدي مخصوص اين كار دارند

نيز ممكن است هر ازگاه از خدمات مشاورين روابط عمومي استفاده كنند اين مشاورين ممكن است در قالب شركت هاي بزرگ چند مليتي يا به صورت انفرادي فعاليت داشته باشند . انها بايد در مسايلي مانند مديريرت بحران برگزاري كنفرانس و امثال اين –ها تخصص داشته باشند    - ادارات و مشاورين روابط عمومي بايد در جريان اقدامات عمومي سازمان قرار بگيرند . - كارمندان روابط عمومي بايد اموزش ببينند و بدانند چه وقت با رسانه ها صحبت كنند . - استفاده از روابط عمومي براي نمايش تصوير سازمان مي تواند برداشتهاي عمومي را بهبود بخشد . - مشاورين روابط عمومي بايد به شيوه صحيح توجيه شوند تا بدانند چه انتظاري از انها مي رود .   استفاده از رسانه ها      استفاده از راديو     برنامه هاي راديويي مختلف مي تواند براي  فعاليتهاي تبليغاتي شما بسيار مفيد باشند. از طريق راديو مي توانيد در زماني كوتاه با جمع كثيري از مخاطبان ارتباط برقرار كنيد قبل از اعلام موافقت براي حضور در يك برنامه راديويي در مورد تعداد و نوع مخاطبان آن تحقيق كنيد مسلما هيچ وقت حاضر نخواهيد شد كه فقط براي عده اي شب زنده دار صحبت كنيد با شخصيت هاي راديويي در سطح خودشان صحبت كنيد و به سوالات آنها صادقانه پاسخ دهيد سعي كنيد جريان مصاحبه را در دست بگيريد .   استفاده از تلويزيون    تلويزيون رسانه اي بسيار قدرتمند و اغوا كننده است اگر فكر مي كنيد جلوي دوربين اعتماد به نفس كافي نداريد هرگز دعوت به يك برنامه تلويزيوني را رد نكنيد قبل از شركت در برنامه شيوه انجام

مصاحبه را ياد بگيريد تكنيك مصاحبه اين است كه ظاهري طبيعي داشته باشيد و طوري به سوالها پاسخ بدهيد كه گويي اصلا دوربيني وجود ندارد .مديران مي توانند با شركت در كنفرانس هاي ويدوئي خود را براي ظاهر شدن در مصاحبه -هاي تلويزيوني آماده كنيد.   تبليغات اثر بخش هميشه ايده ها و طرح هاي ابتكاري موجود در  اگاهي هاي خود تبليغاتي (در هر رسانه اي كه  باشند ) بايد با يك هدف فروش واضح و قابل اندازه گيري ارتباط داده شوند .ترتيبي دهيد كه تبليغات شما دلايل خوبي براي خريد خدمات يا محصولات را به مشتريان بالقوه ارائه كنند   برنامه ريزي تبليغاتي  چه زماني كه قصد داريد فعاليت هاي بلند مدت و پر هزينه تبليغاتي انجام دهيد و چه هنگامي كه مي خواهيد يك نوبت اگاهي استخدام در يك روزنامه بدهيد در هر صورت بايد به دقت برنامه ريزي كنيد .همه اگاهي ها حامل يك پيام عمومي در مورد سازمان شما هستند .   استفاده از اينترنت هر روز بر تعداد سازمان هايي كه از تبليغات در وب جهاني بهره مي گيرند افزوده مي شود. افزايش تبليغات  از طريق اينترنت دلايل متعددي دارد به عنوان مثال : * شما ميتوانيد محصولات خود را تبليغ كنيد و به طور همزمان و بدون واسطه انها را بفروشيد . * تصاوير متحرك هستند و اين مساله باعث اثر بخشي بيشتر تبليغات  مي شود. * وب جهاني به صورت با لقوه بزرگترين رسانه واحد براي تبليغ انواع كالا و خدمات صنعتي و مصرفي است .   ارتباط در محيط كاري  تكنيكهاي مورد استفاده در ارتباطات خارجي را

مي توان به شكلي موثر در ارتباطات داخل سازمان در مقياس كوچكتر و بابودجه محدودتر بكار برد. n    جلب نظر كاركنان: كاركنان افرادي هستند كه شديدا به خدمات مديريت خود متكي هستند. آنها در واقع مهم ترين مشتريان سازمان محسوب مي شوند. كارفرمايان خوب فرصت را از دست نمي دهند و سعي ميكنند در كليه ارتباطاتشان نشان دهند كاركنان از نظر آنها واقعا دارايي هاي شركت هستند. برقراري ارتباط براي انتقال اين پيام حائز اهمييت است. كاركنان را با پيشنهادات متناسب با نيازهايشان هدف قرار دهيد.مثلا با پيشنهاد ادامه تحصيل و پروژه هاي اجتماعي و... n    بازاريابي از داخل  بازاريابي درون- سازماني مي تواند به اندازه بازاريابي خارج- سازماني در جلب توجه ، علاقه مند كردن و ايجاد ميل مشاركت در كاركنان ، و نيز در تشويق آنها به بروز رفتارهاي مورد نظرتان موثرباشد. تشكيل جلسه با مصرف كنندگان و ايجاد انواع رقابتها از جمله ابزارهايي هستند كه مي توانيد از آنها به شكلي موثر براي انتقال پيام مديريت استفاده كنيد. از موضع برتر با مخاطبان صحبت نكنيد و هميشه حقيقت را بگوييد.   تبليغ گروه به عنوان مدير ، يكي ازمسئوليت هاي شما اين است كه تصوير اعضاي گروه خود را دربين همتايان و فرا دستان تبليغ كنيد . براي اين  منظور بايد از كاركنان به خاطر كارشان تشكر كنيم . مديران ارشد را به جلسات تعيين استراتژي يا جلسات اموزشي و شركت در مراسم و جشنها دعوت كنيد. خبر هاي خوب مربوط به قسمت خود را در خبر نامه هاي داخلي شركت منتشر كنيد. و در سخنراني هاي خارج از سازمان به موفقيت

هاي داخلي اشاره كنيد.  * ببنيد كدام يك از همكاران بيش از همه در برقراري ارتباط مهارت دارند.  * در گرد همايي هاي دوستانه محيط كار شركت كنيد تا بتوانيد از كاركنان  باز خورد غير رسمي بگيريد .  * براي جلب توجه بيشتر كاركنان ، ارم شركت را روي كليه لواز التحرير شركت درج كنيد.   حصول اطمينان از انتقال پيام نحوه انتقال باز خورد و آنچه در پاسخ بدان روي مي دهد، از اصو ل اوليه ارتباط موثر است پس از دريافت بازخورد بلافاصله اقدام كنيد.  همچنين براي اطمينان از بهره برداري درست از باز خوردها جلسات گروه را بطور منظم برگزار كنيد.    ارزيابي تصورات اگر با هدف بهبود تصورات و برداشتها ارتباط برقرار مي كنيد بايد مراقب نحوه دريافت پيام باشيد.برداشت گيرندگان پيام ها تنها سنگ محك شما براي ارزيابي كيفيت و ميزان موفقيت آميز بودن ارتباطات داخل و خارج از سازمان است. يك تصور نادرست ، يا بجا است و يا آنكه پيام مورد نظر منتقل نشده است. در هر صورت،بايد در اين مورد اقدام كنيد. تجزيه و تحليل صادقانه علت ها مبنايي براي ارتباط موثر درآينده خواهد بود.     گوش كردن به كاركنان مهم ترين بازخورد در گفت وگوهاي انفرادي وغير رسمي ميان مديران و زير دستان به دست مي آيد،اما با استفاده ازروش هاي رسمي ترمانند انجام پيما يش هاي سنجش نگرش نيز مي توانيد ازبرداشت وتصور كاركنان نسبت به مديريت مطلع شويد-هر چند كه استفاده از اين روش ها معمولا پر هزينه است.از ديگر شيوه هاي گرفتن اطلاعات مي توان از پيمايش محدود ،نظر سنجي نمونه اي

،صندوق پيشنهادات ،و گروه هاي كانوني نام برد . سوالهايي كه بايد از كاركنان بپرسيد: *اطلاعات خود در مورد سازمان را بيشتر ازچه طريقي كسب كرده ايد؟         *كدام شيوه ارتباطي موثرتر است؟       *آيا چيزي هست كه بخواهيد بدانيد و به شما نگفته باشند؟                            *در مورد استراتژي سازمان چه مي دانيد؟   *آيا مديرتان هرزگاه يا مستمر به ندرت با شما ارتباط برقرار مي كند؟   بهبود ارتباط براي بهبود ارتباطات داخلي مشاركت كليه مديران را طلب كنيدو مسئوليت آنها براي برقراري ارتباط روشن و مستمر در تمامي مواقع را مورد تاكييد قرار دهيد.شما بايد هر مشكل را از ريشه حل كنيدو در مورد ارتباطات خارجي با كليه افراد ذي ربط در مورد يك برنامه عمل به توافق برسيد.   نظر سنجي از خارج سازمان  از طريق صحبت با تامين كنندگان، ارباب رجوع،و مشتريان و حتي از طريق انجام پيمايش برروي گروه هاي هدف سعي كنيد  در خصوص اصلاح تصورات خارجي در مورد شركت اقدام كنيد.همچنين واكنش اخير در مورد تبليغات اخير را با دقت بررسي كنيدواگر بازخورد حاكي از نارضايتي بودبايد به دنبال راه چاره باشيد.       ***چند توصيه ي كوتاه براي ارتباط مؤثر***     گاهي اوقات بيش از يكي دو  مورد شكايت در خصوص  موضوعي واحد مي توان حاكي از نارضايتي عمومي باشد     اگر فقط بازخورد مثبت مي گيريد،احتملا همه حقايق را به شما نمي گويند.     اگر مي خواهيد از كاركنان خود پاسخ هاي صريح و صادقانه  دريافت كنيد، صريح و صادقانه با آنها صحبت كنيد     يك منبع موثق درموردتصورات وبرداشت هاوجوددارد: گيرندگان پيام ها.  

  به اين نكته توجه داشته باشيد كه كساني كه خوب ارتباط برقرار مي كنند معمولا مديران خيلي بهتري مي شوند.     شركت را به بهسازي كليه انواع ارتباط تشويق كنيد.       هگام تلاش براي غلبه برموانع طرف مقابل، لحن انتقادين نداشته باشيد       تفاوت هاي فرهنگي  سبك هاي ارتباط كلامي م ارتباط از  طريق ايما و اشاره به اندازه سبك  آشپزي ملت ها متنوع است .در  مقايسه با اروپايي ها ، ساكت بودن  براي ژاپني ها و ساير اسيايي ها بسيار  راحت تر است . امريكايي ها ارتباط  از طريق تظاهرات ، شعار ، و كارهاي  نمايشي را دوست دارند . استراليايي ها  با صراحت لهجه خود باعث  رنجش ديگران مي شوند.     رسانه خود رابه دقت با پيام مورد نظر هماهنگ كنيد     هر جا كه ممكن است از تصاوير براي برقراري ارتباط استفاده كنيد       هنگام ايستادن در كنار ديگران يك فاصله شخصي را رعايت كنيد     اگر دلشوره و نگراني  داريديك نفس آهسته وعميق بكشيد تا آرام شويد     اگر نمي دانيد در خارج از  كشور چگونه  رفتار كنيد از افراد محلي كمك بگيريد     مراقب باشيد چهره شما نا  -خواسته  چهره خصمان  نداشته باشيد     ابتدا متون داخل كتاب را علامت گذاري  وسپس يادداشت برداري كنيد     ياد داشت هاي خود را زماني  كه هنوز مطالب  ثبت شده در ذهنتان تازه است مرور كنيد     نقشه ذهني را با استفاده از رنگ و  تصوير به يك اثر هنري زيبا تبديل كنيد     بگذاريد كاركنان

از تلاش شما براي انتقال اطلاعات باخبر شويد     اگر برسر انتقال دادن يا ندادن اطلاعات به ديگران  بر سر دو راهي قرار داريد بهتر است گزينه دوم را انتخاب  كنيد     زماني كه باز خورد مثبت مي دهيد دلايل  تعريف و تمجيد خود را بيان كنيد.       از قبل مواردي كه مي خواهيد راجع  به انها صحبت كنيد را به ترتيب بنويسيد     ارام و شمرده صحبت كنيد     هميشه لحن مودبانه و دوستانه داشته باشيد     هنگام صحبت لبخند بزنيد. چهره متبسم بر صداي شما تاثير مي گذارد و طرف مقابل را به دادن پاسخ مثبت ترغيب مي كند     به خاطر داشته باشيد جلسه خوب جلسه اي  است كه نتايجي را در بر داشته باشد     از كليه مدعوين بخواهيد با امادگي كامل به جلسه بيايند       تهيه و تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني       نظرات و پيشنهادات خود را با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

' )

document.write( addy17098 )

document.write( '' )

//-->\n آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

">

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

در ميان گذاريد.

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

   

        تجزيه و تحليل دلايل فشار عصبي      بايد اعتراف كرد كه در 50 سال گذشته جامعه ، دنيايي كار،و زندگي روزمره دستخوش تغييرات بسيار ي شده و اين تغييرات در نهايت به افزايش چشم گير فشار عصبي منجر شده اند.   جمعيت سالخورده سطح زندگي مردم روز به روز بالا ميرود و انسانها عمر طولاني تري ميكنند. واين به معني افزايش جمعيت سالخورده است و براي تك تك انسانها باعث ايجاد فشار عصبي مي شود.   رشد شهر گرايي عواملي مانند شرايط نابهنجار زندگي ، مجاورت ميليون ها انسان كنار هم،بالا بودن ميزان جرائم، سر و صدا و آلودگي هوا در تشديد فشار عصبي نقش مهمي ايفا مي كند.   بر خورد با فر هنگ هاي كاري جديد خصوصي سازي هاي فرا گير ، صنايع دولتي را به صنايع

خصوصي تبديل كرده است ؛ صنايعي كه براي انها افزايش سود شركت مهم تر ازنگهداري  نيروي كار است.   آمادگي براي پذيرش تغيير ارزيابي مجدد بازار كار ظهور پديده اي به نام كامپيوتر موجب شده است تا تغيييرات سريع تر از پيش به وقوع بپيوندند.اين تكنولوژي ها شما را قادر مي كنند كه همراه با بازار استخدام تغيير كنيد ، به اين شكل چشم اندازهاي كار افزايش و ميزان فشار عصبي كاهش مي يابد.   ايجاد محيط هاي كاري جديد  تكنولوژي ارتباطي با فراهم كردن امكان انتخاب محيط كار و چگونگي انجام آن، انعطاف پذيري بيشتري در روشهاي كاري ما به وجود مي آورد. هم اكنون بسياري از افراد، منزل را به عنوان محل كار خود انتخاب مي كنند. اين كار نه تنها از فشار عصبي چشمگير مربوط به رفت وآمد جلوگيري مي كند، بلكه هزينه هاي سفر را نيز كاهش مي دهد.   ارزيابي روابط رابطه ضعيف با همكاران در محيط كار موجب بروز فشار عصبي مي شود.روابط كاري خود را توسعه ببخشيد ،آنها را تجزيه و تحليل كنيد و حوزه هاي مشكل ساز را مشخص كنيد.   تجزيه و تحليل مشكلات براي قانون گذاران كار ، رويارويي با مشكلات ارتباطي بسيار سخت است اما اگر اين كار انجام نشود مشكلات روي هم انباشته مي شوند كه اين خود بسيار تنش زا خواهد بود.   ارزيابي محل كار وضعيت ساختماني شركت و شرايط محل كار مي تواند بر ميزان فشار تاثير بسزايي داشته باشد.براي تشخيص اينكه چه چيزي شما و همكاران شما را تحت فشار گذاشته است بهتر است نگاهي عميق و دقيق به

اين دو موضوع داشته باشيد وسپس بهترين راه حلهاي ممكن را بدست آوريد.   بهبود شرايط يكي از دلايل اساسي بروز فشار عصبي ، محل كار نا مناسب است . اين موضوع نه تنها بر كار كردن شما تاثير سوء دارد بلكه مي تواند سلا مت شما را نيز به خطر بيندازد.   كنار آمدن با زندگي روزمره ساختن يك زندگي خانوادگي مفرح و ايجاد دوستي هاي نزديك مي تواند راه مناسبي براي رهاي از فشار عصبي باشد.   مدارا كردن با حوادث زندگي به غير از مرگ و طلاق ، در زندگي اتفاقات ديگري ذنيز وجود دارند كه گاهي فشار عصبي ايجاد ميكنند، اتفاقاتي نظير تغيير محل زندگي ، تولد فرزند، پيدا كردن كار در يك كشور ديگر و بازنشستگي از اين جمله رويداد ها هستند.   مقابله با فشار عصبي در محل كار نحوه واكنش افراد به فشار عصبي متفاوت است . تنها با شناخت ماهيت واكنش افراد مي توانيد مقابله با فشار عصبي در خود و ديگران را آغاز كنيد.   شناخت فرهنگ ها در بعضي از فرهنگ هاي كاري ، وجود مقداري فشار عصبي اجتناب ناپذير است.شناساي فشار عصبي غير مجاز در محيط كار بسيار مهم است . ناديده گرفتن فشار عصبي موجب مي شود تا بر خورد با اثرات دراز مدت آن بسيار سخت تر و مشكل تر شود.   در نظر گرفتن عوامل براي كاهش فشار عصبي ، مي توان عوامل زير را در تدوين استراتژي سازمان لحاظ كرد:  1- تدوين برنامه اي براي افزايش سطح آگاهي كارمندان در مورد هزينه هاي سر سام آور فشار عصبي در محيط

كار  2- تدوين يك برنامه مشاوره براي كمك به افراد.  3- ارائه گزارش هاي منظم به كارمندان در مورد ميزان پيشرفت استراتژي جديد و كليه اصلاحاتي كه به بار مي آورد. استراتژي مطلوب  بر اساس وسعت سازمان  و منابع آن طراحي مي شود.   اقدامات سازنده سازماني  كه مي خواهد براي مقابله با فشار عصبي در محيط كار حركت مثبت انجام دهد ، بايد هزينه هاي مربوطه را بپردازد تا منافع كلي خود را تامين كند ، منافعي كه نه تنها از نظر مالي قابل ملاحظه هستند بلكه بالا رفتن روحيه كارمندان و افزايش خلاقيت را نيز به دنبال خواهند داشت.   دور ريختن وسائل زائد داشتن يك ميز خلوت و يك سطل زباله پر  كمتر ايجاد تنش و فشار عصبي مي كند.   مرتب كردن ميز كار براي كاهش فشار در محيط كار ابتدا ازميز كار خود شروع كنيد. به هم ريختگي روي ميز ، خود عاملي در ايجاد فشار است.   سازمان دهي ميز كارتان را مجهز به كازيه كار هاي رسيده،كازيه كارهاي در دست اقدام ، كازيه بايگاني و كازيه كار هاي دور ريختني كنيد.   بهينه سازي محيط كار فشار عصبي مي تواند تحت تاثيرمحرك هاي ديگري نظير رنگ محيط اطراف تحريك شود.با استفاده از گل و گياه، و عكس هاي خانوادگي به ميز كارتان رنگ و جلا  ببخشيد.   گرفتن بازخورد مهمترين كار در مقابله با فشار عصبي توانايي برقراري ارتباط با افرادي است كه شما بيشتر وقت خود را با آنها مي گذرانيد (يعني همكاران).سعي كنيد با افرادي تماس حاصل كنيد كه در كارهاي شما مداخله نمي كنند. از

انها بخواهيد زماني كه دچار فشار عصبي هستيد، بازخوردي صادقانه داشته باشيد.   مديريت زمان يكي از برجسته ترين علائم فشار عصبي در محيط كار اين است كه احساس كنيم در طول روز زمان كافي براي انجام كارها نداريم. اين احساس را مي توان به وسيله سازماندهي بهتر زمان و با استفاده از تعدادي از سيستم ها به حداقل رساند.   برنامه ريزي كار ها كارهاي خود را به سه دسته اصلي تقسيم كنيد:الف، ب ، ج ، كارهاي مهم و فوري را در گروه كارهاي الف قرار دهيد. كارهاي كه مهم هستند ولي از فوريت چنداني برخوردار نيستند در گروه كارهاي ب و كارهاي معمولي بادرجه اهميت پايين را در گروه ج قراردهيد.   مديريت اطلاعات براي كاهش فشار عصبي هنگام استفاده از سيستم هاي الكترونيكي ، زمان مناسبي را به ارسال و پاسخگوي به نامه ها و پيام ها اختصاص دهيد. بر قراري ارتباط خوب ديگران را نيز تشويق مي كند تا پاسخ شما را در اسرع وقت بدهند.   تعادل درون يك روز بد در شركت فقط يك روز بد كاري است و نبايد زندگي شخصي شما را تحت الشعاع قرار دهد.   استاندارد هاي كار  يكي از دلايل معمول فشار عصبي احساس گناه در رابطه با انجام يا عدم انجام كارها است.   انديشه مثبت براي ايجاد يك محيط كاري آرام و عاري از فشار عصبي ، عادت كنيد انديشه اي مثبت داشته باشيد.   زماني براي استراحت زماني كه دچار فشار عصبي هستيد ، كل بدن از اين عصبانيت تاثير مي گيرد و وضع ظاهري آنتغيير مي كند  . آگاهانه

تلاش كنيد بدن خود را موقع كار استراحت دهيد تا بدين طريق بتوانيدميزان كشش عضلاني را كاهش دهيد و اثرات و واكنش هاي مخرب بدن ناشي از فشار عصبي بكاهيد.   تشخيص فشار عصبي در ديگران يافتن علائم بهترين راه شناسايي فشار عصبي در افرادمشخص كردن تغييرات رفتاري آنها است.   راههاي دفع فشار 1- تمامي همكاران و كارمندان را در جريان تصميم هايي كه ممكن است بر آنها نيز تاثير بگذاردقرار دهيد. 2-افراد را به شركت در برنامه ريزيتشويق كنيد. 3- هر هفته زما ني براي نظر خواهي،پيشنهادت و ارائه بازخورد از افراد در نظر بگيريد.   تجزيه وتحليل شخصيت: ميزان اثرگذاري فشار عصبي بر افراد ارتباط نزديكي با شخصيت آنها دارد.   كمك به همكاران : پس از اينكه فشارعصبي ودلايل آن را درهمكار خود شناسايي كرديد، سخت ترين مرحله كارآغاز مي شود:يعني آگاه كردن فرد نسبت به آنچه شما مشاهده كرده ايد وتشويق كردن وي به انجام يك حركت اصلاحي.   اقدام پس از اينكه فشار عصبي را شناسايي و وجود آن محرز شد ، يك استراتژي مناسب مطرح كنيد تا شخص مبتلا با كمك آن بتواند  با فشار عصبي مقابله كند.   حمايت از همكاران گاهي لازم است به افرادي كه دچار يك حالت فشار عصبي هستند كمك كنيد . با اتخاذ يك شيوه منطقي و آرام ، مراحل زير را به كاربگيريد: 1- در مورد مشكلات افراد با آنها بحث و گفتگو كنيد. 2- پس از تعيين نوع فشار عصبي افراد، از آنها بپرسيد كه چه كمكي براي آنها مفيد و كارساز خواهد بود.   اقدام در منزل فشار عصبي

به وجود آمده در محل كار به طور حتم بر زندگي خانوادگي نيز تاثير مي گذارد و اثرات مخرب آن بر دوستان و خانواده نيز وارد خواهد شد .ياد بگيريد گاهي اوقات از كار دست بكشيد، استراحت كنيد و به تفريحات و سرگرمي هاي خود بپردازيد و غذاهاي خوب بخوريد.   بودن در كنار خانواده اولين گام در راه كاهش فشار در منزل در نظر گرفتن فرصتي براي انجام امور خانوادگي است.   فراغت از كار انتقال فشار عصبي از محل كار به منزل تاثير مخربي بر زندگي خانوادگي خواهد گذاشت و بالعكس.   صبح براي روز خود از همان آغاز تصميم بگيريد . بعد از بيدار شدن چند نرمش ساده انجام دهيد. قبل از صرف صبحانه يك ليوان آب بنوشيد.   غروب كتاب بخوانيد ، فيلم ببينيد ، موسيقي گوش دهيد يا به سينما برويد.   شب شب هنگام دوش بگيريد. پس از مراجعت به منزل ، قبل از رفتن به رختخواب ، يك چاي  نوشيدن خيلي مفيد خواهد بود.   خوابيدن بهتر حداقل دو ساعت قبل از خواب از تمامي  فعاليت هاي تحريك كننده ، به ويژه كار كردن ، فاصله بگيريد تمركز كردن را فراموش نكنيد .   سرگرمي هاي جديد تفريح درست ، تفريحي است كه آن قدر جالب و جذاب باشد تا شما را از هر كار ديگري باز دارد و شما را شاداب و سرحال كند- همان گونه كه خواب موجب شادابي و نشاط  مي شود.   بهبود رژيم غذاي ما چيزي جز ء آنچه كه مي خوريم نيستيم .زماني كه تحت فشار هستيم ، بيشتر غذاهاي آماده و

ساده مي خوريم . به اين دسته از غذاها « غذا هاي نا سا لم » گفته مي شود. خوب خوردن بايد بخشي از برنامه جدي كاهش سطوح فشار باشد . با كم كردن عادات بد  خود شروع كنيد.           تلخيص و تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني            

لطفاً نظرات و پيشنهادات خود را

 با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

فروش موفق

... succesfull sale نويسنده: رابرت هلر، مترجم: شفيع الهي، با مقدمه دكتر رئوف رابطي، نشر سارگل تلخيص: مهدي ياراحمدي خراساني         مقدمه فروش اثر بخش باعملكرد مطلوب براي موفقيت هر نوع كسب و كار بسيار حائز اهميت است. ميزان موفقيت شما در كسب بهترين نتايج به عنوان فروشنده اي كه در ارتباظ مستقيم با مشتري است يا به عنوان مدير گروه فروش براساس دو معيار تعيين مي شود : اول دانش و اطلاعات شما در مورد محصولتان و دوم درك شما از مشتري ها و مهارت هاي ارتباطي شما و داشتن صبرو حوصله براي به انجام رساندن يك فروش موفق. كتاب «فروش موفق» به كليه جنبه هاي فروش مي پردازد و توصيه هاي لازم براي اتخاذ

رويكرد فكري صحيح سازماندهي خود درك نيازهاي مشتريان و توسعه مهارت هاي ضروري مانند معرفي محصول و مذاكره كردن را در اختيار شما قرار مي دهد. كتاب حاضر حاوي توصيه هاي ارزشمندي در مورد نحوه اداره كردن يك گروه فروش است. علاوه بر اين در قسمت هاي مختلف كتاب 101 نكته كليدي كوتاه وجود دارد كه اطلاعات مهم ديگري را در اختيار شما قرار مي دهد.   فهرست آماده شدن براي فروش رفتار با مشتري موفقيت در فروش نحوه اداره كردن گروهاي فروش   آماده شدن براي فروش پيش به سوي موفقيت كسب اعتماد به نفس ممارست و خودآموزي سازمان دهي بكار گيري تجهيزات الكترونيكي   پيش به سوي موفقيت فروشي واقعا موفقيت آميز است كه در آن هر دو طرف سود ببرند. فروشندگان قابل در معاملات به مشتريان خود نفع مي رسانند و فروشندگان ناقابل با مشتريان خود بد معامله مي كنند. مشترياني كه از خريد خود احساس رضايت كنند بار ديگر نيز براي خريد مراجعه خواهند كرد.   برد دو جانبه در فروش براي فروشندگان برد فقط در فروش نيست بلكه يك فروش واقعا موفقيت آميز شامل موارد زير است : جلب رضايت مشتريكسب سود خوب براي شركت ميزان رضايت طرفين از معامله بستگي به قيمت پيشنهاد شده و بهاي پرداخت شده دارد. معمولا ميزان عملكرد فروشندگان فقط از روي حجم فروش آنها محاسبه مي شود كه اين روش محاسبه بسيار آسان است  ولي مي تواند تصوير بسيار اشتباهي از فروش نيز ارائه دهد. به عنوان مثال يك فروشنده ممكن است در قبال فروش كالا تخفيف يا شرايطي را پيشنهاد دهد كه نهايت

معامله را پر ضرر كند   شراكت بهتر با مشتري درميان انواع معاملات فروش بيشترين احتمال سود دو جانبه در معاملاتي است كه با تامين كنندگان كالا واگذار و سپس با آنها همكاري نزديك مي كنند هر دوطرف در سودي كه به دست مي آيد سهيم هستند. براي برقرار كردن چنين رابطه اي بايد مدام براي يافتن راه حلي كه نياز طرف مقابل رل برطرف كند وقت صرف نمائيد و تلاش كنيد. آماده باشيد تابرنامه هاي كاري خود را به آنها اطلاع دهيد و در زمينه تحقيق وتوسعه با آنها همكاري كنيد . مشاركت در كار زماني بيشترين بازدهي راخواهد داشت كه توازن قدرت بين طرفين رعايت شده باشد. زماني كه خريدار بر شما تسلط مي يابد براي تقويت موضع خود اقدام كنيد و بالعكس.   برد يك جانبه در فروش فروشنده اي كه فقط منافع حاصل از فروش را در نظر مي گيرد و به منافع مشتري توجه نمي كند در نهايت نمي توان با مشتريان خود همكاري دراز مدت داشته باشد.   برد دو جانبه در فروش ايده ال ترين فروش فروشي است كه در آن رضايت مشتري جلب شده باشد و فروشنده از حمايت مديريت فروش برخوردار باشد تا رابطه بين فروشنده و خريدار ادامه پيدا كند.   كسب اعتماد به نفس بعضي مواقع اينطور بنظر مي رسد كه فروش بيشتر به درگيري و رويارويي شباهت دارد و به همين دليل است كه بسياري از فروشندگان كار فروش را سخت يا اعصاب خرد كن مي يابند . براي حل اين مشكل به جاي آنكه به تبعات منفي شكست فكر كنيد به آثار

مثبت حاصل از پيروزي بيانديشيد.با اين روش كار فروش براي شما تجربه خوشايندي را در برخواهد داشت .   توضيحات واضح هنگامي كه عصباني هستيد ممكن است در معرفي و فروش كالا عجله كنيد. هنگام فروش انتظارات مثبت داشته باشيد و كلمات خود را شمرده بيان كنيد. واضح و قاطعانه صحبت كنيد و از تند صحبت كردن اجتناب كنيد. ببينيد سخنان شما چه تاثيري بر شنوده گذاشته است . اين كار را مي توان با زير نظر گرفتن حركات وي انجام دهيد يا اينكه درباره آنچه كه توضيح داده ايد از او سوالاتي كنيد . هميشه آماده باشيد تا سرعت خود را كم كنيد و هرگز از مكث هاي توام با سكوت نترسيد.   القاي تاثير مثبت رفتار و آراستگي ظاهري شما بر كسي كه در طرف ديگر ميز مذاكره نشسته است اثر مستقيم خواهد داشت . با دقت لباس بپوشيد و بدانيد كه پوشيدن لباس مرتب مانند موهاي مرتب و اصلاح شده حامل پيام خوبي براي مشتري خواهد بود. ايستادن صحيح نگاه مستقيم به چشمان محكم دست دادن و رفتار مودبانه همگي ذهنيت مثبتي را در طرف مقابل ايجاد مي كنند. با اين حال هنگاميكه در فروش از آمادگي لازم برخوردار نيستند يا اطلاعات كافي نداريد براي سر پوش گذاشتن روي اين كاستي ها به خصوصيات مثبت فردي و ظاهري خود اتكا نكنيد. اينگونه سرپوش گذاشتن ها در شما ايجاد نا امني خواهد كرد و تلاش شما براي احساس امنيت را تحت الشعاع قرار خواهد داد.   پذيرفتن جواب رد مشتري ممكن است از شما از كالايي كه مي فروشيد و يا از نحوه

فروش شما خوشش نيايد فكر اينكه ممكن است با جواب رد مشتري مواجه شويم هميشه ترس به دل انسان مي اندازد. اولين درس براي به دست آوردن اعتماد بنفس اين است كه بدانيد افكار منفي هميشه غير مولد و بي اساس هستند.  بدانيد كه تلقي شما از خودتان بيشتر از آنچه كه ديگران درباره شما تصور مي كننداهميت دارد. هرگز از قول ديگران به خودتان جواب رد ندهيد اما اين نكته را هم در نظر داشته باشيد كه ديگران نيز مانند شما حق قبول يا رد پيشنهادات را دارند. به خاطر داشته باشيد كه جواب رد آنها به معناي شكست شما نيست بلكه به مفهوم فرصتي است كه آنها از دست داده اند.   ممارست و خود آموزي o   بهترين فروشندگان آنهايي هستند كه مدام دانش و مهارتهاي خود را افزايش مي دهند. شما نيز مطاله كنيد از مطالب آموزشي سمعي وبصري مانند نوار كاست نوارويدئو و لوح فشرده بهره بگيرد و در دوره هاي آموزشي شركت كنيد. o      فروشندگان حرفه اي مي دانند كه ارتقاء مهارتهاي فردي و حرفه اي دست يابي به موفقيت هاي شغلي را آسان تر مي كند.   پيشي گرفتن از ديگران دانشي كه از راه مطالعه بدست مي ايد اساس موفقيت شما را تشكيل مي دهد. سعي كنيد حداقل به اندازه مشتريانتان يت بيشتر از آنها بدانيد تا بتوانيد رابطه كاري متوازني با آنها برقرار كنيد.   افق هاي روشن تر براي اينكه در كار خود حرفه اي شويد بايد از حرفه خود اطلاعات به روز داشته باشيد. انواع كتاب لوح فشرده و نوارهاي ويديوئي  در بازار وجود دارند

كه كليه موضوعات شما از شركتي كه در آن كارمي كنيد و محصولي كه براي فروش داريد اهميت دارند. مطالعه كتابهايي كه درباره موضوعات عمومي بازرگاني و مديريت نوشته شده اند از اين جهت اهميت دارد كه اين گونه كتاب ها به خواننده اطلاعات اوليه مي دهند و نيز روند موفقيت شركت ها و افراد كا آمدي را كه دست اندر مار حرفه فروش هستند بيان مي كنند. شما مي ت.نيد با مطالعه اين گونه كتاب ها هم اطلاعات واقعي بدست آوريد و هم از آنها الهام بگيريد.   ارتقاء مهارت ها كليه فعاليت هاي انسان را به وسيله آموزش مي توان بهتر كرد و اكثر آموزش ها را مي توان به طور خود آموز فرا گرفت. هر فروشنده مي تواند به نحوه چشمگيري توانائي هاي مهم فردي خود را ارتقاء بخشد. درباره هر يك از توانايي هاي خود مطالب بيشتري بياموزيد و بعد هر يك از آنها را به نوبت ترتقاء دهيد. براي بهبود توانايي هاي خود برنامه ريزي كنيد. به طوري كه اين برنامه شامل يك جدول زماني فهرستي از مطالب خواندني و جدولي زمان بندي شده دوره هاي آموزشي باشد و در جايي كه لازم است ميزان كارايي مورد نظر مشخص شود. پس از رسيدن به اهداف مورد نظر اهداف جديدي را تعيين كنيد.   خود آموزي اگر نحوه استفاده اثر بخش از زمان را ياد بگيريد مي توانيد شانس خود را براي فروش موفق بالا  ببريد . سعي كنيد مهارتهاي لازم براي حسابداري مديريت رسيدگي به مشكلات و افزايش ظرفيت حافطه و خلاقيت را در خود توسعه دهيد.   سازمان دهي

فروش را بايد باهدف دست يابي به اهداف خاص كسب و كار انجام داد و بايد به نحوي برنامه ريزي كنيد كه به اهداف مورد نظر برسيد. با طبقه بندي اسناد ومدارك مورد استفاده در دفتر سارماندهي سيستم هاي اداري و برنامه ريزي زماني خواهيد توانست راحت تر و با كارايي بيشتري به اهداف خود برسيد.   كاستن از كاغذ بازي حجم كاغذ باطله توليد شده در قسمت هاي فروش بسيار زياد است . به دو دليل سعي كنيد كه استفاده از كاغذ را كاهش دهيد. اول اينكه كاغذ بازي زياد كارمندان فروش را بي انگيزه ميكند و دوم اينكه خيلي از اين كاغذ بازي ها غير ضروري است . به طور مثال يادداشت برداشتن از مكالمات تلفني ده درصد از وقت هر كارمند فروش را مي گيرد و هيچ تاثيري هم در افزايش فروش ندارد. به شركت خود پيشنهاد بدهيد تا مقدار فرم هاي مورد استفاده را كاهش دهد و آنها را تا حد ممكن ساده تر كند. براي اين كتر يك روش اين است كه به مار مي ايند دوباره تهيه كنيد. به ياد داشته باشيد ك برنامه ريزي صحيح  قبل از فروش خيلي با ارزشمند تر از گزارشات مفصلي است كه بعد از هر ملاقات با مشتري تهيه مي كنيد.   كاركنان پشتيباني كننده تا آنجا كه ممكن است كارهايي مانند بايگاني كردن را به كارمندان پشتيباني واگذار كنيد و وقت خود را براي تمركز روي فعاليت هاي مولد تر آزاد بگذاريد.   ارتقاء سيستم ها براي اينكه به بايگاني و نگهداري پرونده هاي كاغذي نياز پيدا نكنيد براي اينكه بتوانيد گزارش

هاي خود را سريع تر ارائه كنيد و براي اينكه انتقال اطلاعات سريع تر انجام شود تا آنجا كه ممكن است از رايانه استفاده كنيد. فرم هاي شما چه رايانه اي باشند و چه كاغذي بايد فقط حاوي سوالات مورد نظر شما باشند. قطعا شما نيز دنبال اطلاعات دقيقي هستيد كه بتواند عملكرد شما را بهبود بخشد و نتيجه كار را بهينه كند.   بكارگيري تجهيزات الكترونيكي با پيدايش تجهيزات ماهواره اي حرفه فروش و بازاريابي ابعاد جديدي كرده است . براي مثال رايانه هاي كيفي و تلفن همراه از ابزار هاي ضروري محسوب مي شوند.   بهره گيري از تجهيزات قابل حمل پيشرفت هاي حاصله در زمينه ارتباطات موجب شده اند كه فروشنده امروزي ديگر محدود به يك مكان و فضاي خاص نباشد علاوه بر كاهش هزينه هاي بالاسري فروش يكي از مزيت هاي بارز اين پيشرفت ها اين است كه فروشندگان مي توانند نيازي به حضور روزانه در دفتر كار خود ندارند.بنابر اين فروشندگان مي توانند گزارش فروش خود را از طريق اينترنت ارائه دهند و زمان بيشتري براي فروش در اختيار داشته باشند.   فروش از طريق شبكه اينترنت شبكه اينترنت بزرگترين اختراعي است كه تا اين زمان بهترين كمك را به فروشندگان كرده است . هر شركت مي تواند باا استفاده از وب سايت كالاهاي خود را تبليغ كند و فروشندگان نيزمي  توانند سايت اختصاصي خود را داشته باشند. مشتريان مي توانند بدون آنكه نيازي به مراجعه فروشنده باشد از طريق بعضي از سايت ها كالاي مورد نظر خود را سفارش بدهند هزينه آن را پرداخت و يا سوالات خود را

از اين طريق مطرح كنند . شركت هاي زيادي وجود دارند كه بسته هاي آموزشي مربوط به نحوه استفاده از اينترنت را عرضه مي كنند . شما همچنان مي توانيد از اين شركت ها براي طراحي و نگهداري سايتتان كمك بگيريد و يا اينكه مي توانيد از آنها بخواهيد تا نحوه ايجاد و نگهداري يك سايت را به شما آموزش بدهند.   رفتار با مشتري انواع مشتري پيدا كردن مشتري تحقيق درباره مشتريان ارتباط موثر ارائه خدمات به مشتري جلب رضايت مشتري   انواع مشتري عليرغم تصور عموم مبني بر اينكه قيمت رقابتي بيشتر مورد توجه مشتريان است عوامل زياد ديگري وجود دارند كه در تصميم گيري آنها اثر مي گذارند. انواع نيازهاي مشتريان را بشناسيد اما هنگام معامله كردن با افراد هوشيار باشيد.در طول زمان مشتري هاي مختلف نيازهاي متفاوتي خواهند داشت و عامل تعيين كننده اين نياز نحوه پيشرفت كسب و كار آنها است. به مشتريان بي اعتنا نباشيد و سعي كنيد انواع مشتريان را بشناسيد و براساس اين شناخت محصول و روش فروش خود را تعيين كنيد. به ياد داشته باشيد كه مردم زماني برايخريد ازشما متقاعد خواهد شد كه احساس كنندمحصولي كه عرضه مي كنيد نياز اساسي آنها را برآورده خواهد كرد.   تقويت روحيه كاري جو حاكم بر جلسات فروش از آخرين ميزان فروش شركت متاثر خواهد بود كه اين ميزان مي تواند ضعيف يا قابل قبول باشد. شرايط هر چه باشد سعي كنيد جو جلسات به جوي خصمانه و تنبيهي تبديل نشود. ضمن تقويت موقعيت رقابتي شركت به درآمدو سود بهينه اي دست پيدا كنيم.امروزه با وجود رايانه مي

توانيم خيلي راحت تر و دقيق تر از گذشته و به صورت روز مره فرايند رسيدن به اين هدف را زير نظر بگيريم.   پيدا كردن مشتري پيشنهاد خوب به يك مشتري خوب و ان هم در زمان خوب چيزي نيست كه اتفاقي روي دهد .براي آن كه تركيب درستي از عوامل فوق داشته باشيد قبل از مراجعه به مشتريان درباره آنها و شركتشان تحقيق كنيد.   شناسائي مشتري فروشندگان تازه كار تصور مي كنندكه مشتريان جديد خريداران بهتري هستند. در واقع احتمال فروش به مشتريان فعلي از قبلي بيشتر است. يكي از اشتباهات اين است كه همه را با ديد مشتري بالقوه ببينيم اين طرز تلقي وقت شما را حدر ميدهد. شما نياز به مشترياني داريد كه قطعي بودن خريد آنها توسط تخفيفات بازاريابي مشخص شده است.ازآنجا كه اين گونه مشتري ها توسط ساير شركت ها نيز شناسايي مي شوند بنابراين ممكن است رقابت فشرده اي در پيش داشته باشيد.   تحقيق درباره مشتريان بدون اينكه نيازي به ترك ميزتان داشته باشيد مي توانيد در مورد مشتريان بالقوه خود مطالب زيادي را بفهميد. پس از شناسايي مشتري براي شناختن نيازها و خواسته هاي وي وقت صرف كنيد و در عين حال متر صد فرصتي براي فروش بيشتر باشيد.   تحقيق درباره مشتري ميز كارتان مكاني است كه سوال درباره مشتريان بالقوه رابايد از آنجا آغاز كنيد. از اين سوالات به عنوان نقطه شروع استفاده كنيد. در مقابل هر سوال محل يافتن اطلاعات مربوط به آن را بنويسد. مثلا اين اطلاعات ممكن است در پرونده هاي خودتان بر روي وب سايت ها يا از طريق

ارتباط شخصي موجود قابل دسترسي باشند. از اين طريق براي انجام تحقيق از زمان به طور بهينه استفاده خواهيد كرد.   شناسايي نيازها داشتن اطلاعات كامل از كسب و كار مشتري و نياز هاي وي امري لست اساسي اين اطلاعات به شما كمك مي كند تا عوامل قطعي كردن يك معامله را دقيقا مشخص كنيد. اگر مي بينيد كه موارد زير نيازهاي مشتري را براورده ميكند برانجام بهتر آنها بيشتر تاكيد كنيد: عملكرد كاري و نتايج بهتر.محصول يا خدماتي كه براي مشتري جديد استو براي وي مزاياي ارزشمني خواهد داشت.ارزش بيشتر در قبال پول پرداخت شده.فرصتي براي تقويت موقيت خريدار در شركت.برطرف كردن يك مشكل جدي يا مانع.ايجاد فرصت مساوي در رقابت و يا برنده شدن.   توسعه فروش درحالي كه درابره مشتريان خود تحقيق مي كنيد تلاش كنيدتا نيازهاي وسيع تري را كه منجر به فروش بيشتر در آينده مي شود شناسايي كنيد. فروش مجموعه كاملي از يك كالا بهتر از فروش تنها يك قسمت آن است . با مد نظر قراردادن ساير تجهيزات و وسايلي كه همراه يك كالا استفاده مي شوند شما مي توانيد كالاي بيشتري رابراي فروش پيشنهاد كنيد و فروش خود را افزايش دهيد.   ارتباط موثر هنگامي كه با مشتري ارتباط برقرار مي كنيد هدف اصلي شما انعقاد قرار داد فروش است. در حالت ايده ال مذاكره اي مطلوب است كه نتيجه آن براي طرفين رضايت بخش است. كليد دستيابي به چنين نتيجه اي اين است كه در بر قراري ارتباط صادقانه و رو راست عمل كنيم.   گشاده رويي براي اينكه مشتري به شما اطمينان پيدا كند بايد

اول از همه خودتان به خوداتن اطمينان داشته باشيد. هنگام صحبت كردن تماس چشمي و استفاده از حركات بدن نقش مهمي در ايجاد رابطه نزديك دارند. لبخند بزنيد و هر حركتي كه نشانه تهديد باشد انجام ندهيد و صادقانه رفتار كنيد. هنگام صحبت كردن با مشتري سعي كنيد از حركات و رفتار وي متوجه شويد كه چه عكس العمل و نظري نسبت به شمادارد و رفتار خود را متقابلا اصلاح كنيد. به جاي اظهار نظر سعي كنيد پرسشگر و شن.ده خوبي باشيد .نظرات مشتري را به دقت ياداشت كنيد. از روي اظهارات مشتري مي توانيد به ساير نيازها وي پي ببريد.   ايجاد انگيزه در مشتري براي اينكه مشتري طرفدار شما شود بايد عواملي كه در او ايجاد انگيزه مي كند را شناساي كنيد. اگر با مشتري صميمي بشويد اين كار راحت تر خواهد شد. چنانچه مشتري در ابتدا خشن بود سعي كنيد اين خشونت را بر طرف سازيد. اولين راه حل همدلي است. به عبارت ديگر خود را در موقعيت طرف مقابل قرار دهيد صريح صحبت كنيد و هنگامي كه وي به نظرات خود اطمينان ندارد به آرامي او را متقاعد سازيد.   پاسخ به سوالات به سوالاتي كه پاسخ آنها را نمي دانيد چگونه جواب ميدهيد؟ در صورت امكان بي اطلاعي خود را بروز ندهيد چراكه اعتبارشما را زير سوال مي برد. در اين گون مواقع يك راه حل اين لاست كه پاسخ سوال را با سوال ديگري بدهيد.مثلا اگر از شما بپرسند كه «بزرگترين رقيب شما كيست؟»پاسخ بدهيد:«آيا بزرگي ئر بازار شما عامل مهمي است؟» البته در بعضي مواقع هم بايد نشان

بدهيد كه از وضعيت بازار اطلاع داريد. قبل از پاسخ اول به دقت به سوال گوش كنيد و بعد بع گونه اي مثبت رفتار كنيد تا تاييدي باشد بر پاسخي كه مي دهيد.   ارائه خدمات به مشتري خدمات فروش وخدمات به مشتري را يكسان ارائه كنيد.به فروش به عنوان يك فعاليت خط مقدم نگاه كنيد. به عبارت ديگر شما خواسته مشتري را درزمان وبا روشي كه مورد نظر وي استبه او ارائه مي كنيد سپس با پيگيري موضوع اطمينان حاصل مي كنيدكه رضايت مشتري جلب شده است.   پاسخ به درخواست مشتريان يكي از جنبه هاي مهم فروش پاسخ به در خواست مشتريان است . اما اين كار اغلب به درستي صورت نمي گيرد. آمار پاسخ داده شده در وب جهاني موضوع را روشن مي كند. از هر ده نفر كه درخواست خود را ارسال مي كنند تنها دو نفر پاسخ خود را همان روز دريافت مي كنند و 13 در صد از انها نيز هرگز پاسخي دريافت نمي    كنند . حالت مطلوب آن است كه همه درخواست ها ظرف همان روز پاسخ داده شود.هميشه به تلفن جواب بدهيد چرا كه اجتناب از تماس با مشتريان كار مولدي نيست.   جلب رضايت مشتري هميشه نمي توان رضايت مشتري را جلب كرد امااين دليل نمي شود كه شما تلا ش خود را نكنيد نياز مشتريلن را شناسايي كنيدوبعد از روي عكس العمل آنها ببينيد آيا نيازشان براورده شده است يا نه ؟   حفظ مشتري براي اينكه بفهميد ايا رضايت خاطر مشتري را جلب كرده ايد يا نه از خودشان سوال كنيد. از گروه هاي

مختلف مشتريان دعوت كنيد و از آنها بپرسيد كه براي بهبود كالا يا خدمات خود چه كارهاي ديگري مي توان انجام داد. براي مطلع شدن از اظهارات مشتريان براي آنها پرسشنامه ارسال كنيد يا شخصا به آنها تلفن بزنيد.همچنين مي توانيد از ارتباطي كه ساير كاركنان با مشتريان دارند استفاده كنيد چرا كه نظرات آنها نيز مي توان سودمند باشد. به مشتريان نشان دهيد كه طالب نظرات آنها هستيد و به آنها عمل مي كنيد.   اندازه گيري رضايت خاطر مشتريان بايد در مورد رضايت مشتريان تحقيق و ترجيحا آن را اندازه گيري كرد. براي تحقيق دو روش عمده وجود دارد تحقيق كمي و تحقيق كيفي. تحقيق كمي معمولا به وسيله پرسشانامه صورت مي گيرد و مي توان بر روي آن تحليل آماري انجام داد.براي اين منظور از سوالات «بسته» كه پاسخ آنها محدود است استفاده مي شود.اين نوع تحقيق شناخته شده و متداول اما نسبتا پر هزينه است. شما بايد نتيجه تحقيق كمي را با تحقيق كيفي توام كنيد. تحقيق كيفي به وسيله مصاحبه انجام مي شود. در پيگيري هاي بعدي خود همواره از اين روش تحقيق استفاده كنيد تا در نهايت مشترياني داشته باشيد كه از كار شما رضايت دارند.   موفقيت در فروش برنامه ريزي و نحوي فروش قاعده ايدكا (AIDCA) ارتباط از طريق نامه استفاده از تلفن از ملاقاتها بيشترين استفاده را ببريد نحوه معرفي مذاكره درباره شرايط فروش قطعي كردن معامله   برنامه ريزي و عمليات فروش براي افزايش در صد موفقيت بايد درعمليات فروش از برنامه ريزي به سبك نظامي استفاده كنيم بايد مشتريان رابه خوبي شناسايي كنيم بازار

را به خوبي تحت پوشش در آوريم وبالاخره كالا يا خدماتي كه براي فروش داريم بايد متناسب با نياز مشتري باشد. قبل از تمام كردن يك معمله بايد چند مرحله مهم را پشت سر بگذاريد. براي هريك از اين مراحل مهم نيزبايد يك برنام كوچكتر تدوين كرد. اين موارد را روي كاغذ بياوريد: نتيجه اي كه مطلوب شماست راه كارهايي كه براي كسب اين نتيجه پيش خواهيد گرفت و عكس العمل شما در برابر تغيرات احتمالي در هر مرحله برنامه خود را بازنگري كنيد تا در صورت لزوم اطلاعات جديدي را كه به دست آورده ايد در آن لحاظ كنيد. ارزيابي به عمل آمده از نيازها و انتظارات مشتري نقطه شروعي خواهد بود براي تدوين برنامه فروش تهيه راه برد فروش و نحوه عرضه كالا يا خدمات مورد نظر همه آمار و ارقام و اطلاعات مربوط را همراه جلسات را تكرار مزاياي منحصر به فرد كالا يا خدمات خود به پايان برسا نيد.   قاعده«ايدكا» (AIDCA) ايدكا سرواژه كلمات توجه،علاقه،خواسته،اعتقاد و اقدام است اين ها مراحلي هستند كه بايد مشتريان احتمالي را ترتيب از ميان آنها بگذرانيد تا اينكه شانس خود را براي فروش كالا به حداكثر برسانيد.   به كارگيري قاعده «ايدكا» از مدت هاي پيش فروشندگان براي تهيه نامه هايي كه مستقيما به مشتريان ارسال مي شوند از قاعده ايدكا استفاده كرده اند. اما اين قاعده نه نتها در مورد نامه هاي فروش كالا و خدمات بلكه در همه زمينه هاي فروش كاربرد دارد. با پيروي از اين فاعده اقدامات شما براي فروش كالا و خدمات جهت و نظم پيدا مي كند و

نيز بدين ترتيب پيشنهادي كه براي فروش مي كنيد از نظر مشتري بي عيب و نقص و جذاب جلوه مي نمايد. اول توجه مشتري را جلب كنيد و بعد در او ايجاد علاقه كنيد. سپس علاقه را به خواستن (كالا يا خدمات شما) تبديل و بعد براي اقدام كه همان خريد كالا يا خدمات شما است او را متقاعد كنيد.   ايجاد علاقه بعد از جلب توجه بايد در مشتري ايجاد علاقه كنيد. اين كار را بايد از طريق پيدا كرده نقطه ضعف مشتري انجام دهيد به عبارت ديگر بايد مستقيما يا تلويحا به مشتري بگوئيد كه خريد كالا يا خدمات شما نياز آنها را برآورد خواهد كرد. مثلا جمله اي كه مي تواند علاقه خيلي ها را برانگيزد اين است :«چيزي كه من براي فروش دارم هزينه قبض تلفن شما را نصف مي كند.» البته چنين جمله اي ايجاد علاقه مي كند اما نمي تواند به تنهايي باعث فروش بشود بلكه مشتري رابه شنيدن ادامه صحبت هاي شما علاقمند مي كند.   ايجاد عقيده مشتري بايد به اين نتيجه برسد كه بايد از شما و فقط هم از شما خريد كند.از ديد تبليغاتي يعني شما بايدپيشنهاد منحصر به فرد فروش بدهيد.اين همان چيزي است كه خريدار رامتقاعد مي كند كه كالا و خدمات شما متفاوت و بهتر است. مثلا تورهاي مسافرتي كه از انواع مشابه خود ارزان تر هستند خريدار رابيشتر متقاعد مي كنند كه تصميم آنها براي خريد درست بوده است. اين مطلب درباره انواع بيمه نامه ها و روش هاي پرداخت ترجيحي نيز صدق مي كند. هر قدر بگذاريد مشتري خود را

بيشتر متقاعد كند و شما سعي كمتري براي اين كار بكنيد موقعيت شما در فروش بيشتر خواهد بود.   عقد قرار داد فروش هدف از مراحل پاياني قاعده ايدكا اين است كه مشتري را متقاعد كنيم درجاي ديگر معانله اي بهتر از اين نصيبش نخواهد شد و او را ترغيب به خريد كنيم.   ارتباط از طريق نامه نوشتن يكي از ابزارهاي مورد نياز در انواع روشهاي فروش است بنا براين هرقدر كيفيت نوشتن بالا باشد احتمال فروش بيشتر افزايش مي يابد ارسال نامه اي كه در ان از نگارش حرفه اي بهره گرفته شده يك روش بسيار موثر است كه به سرعت در حال روشد مي باشد.   استفاده از تلفن اين خود يك فن فروش است كه بتوانيد مشتري اي كه هرگز شما را نديده است از طريق تلفن متقاعد كنيد كه شما را ملاقات كند. براي برقراري تماس درخواست وقت ملاقات و فروش مستقيم از طريق تلفن فنون مكالمه تلفني را به خوبي تمرين كنيد وآنها را به كار گيريد.   نشان دادن دوستي هنگامي كه با مشتري صحبت مي كنيد دوستي خود را صميمانه به او نشان بدهيد .طوري از او بپرسيد «حالتان چطور است؟» كه انگار پاسخي كه در جواب به شما خواهد داد براي شما اهميت دارد. چنانچه هر يك از طرفين زمان مكالمه خود را مثلا به ده دقيقه محدود كرده است بيش از اين مدت صحبت نكنيد مگر آنكه مشتري براي ادامه مكالمه تمايل داشته باشد. حتي اگر صحبت هاي مشتري حالتي انتقادي واعتراض آميز داشت نيز به او پاسخ هاي دوستانه بدهيد. در پاسخ هاي خود

از جملات هميشگي مانند« بله صحبت هاي شما قابل درك است »يا «براي بيشتر مردم همين وضعيت وجود دارد» استفاده كنيد.   از ملاقات ها بيشترين استفاده را ببريد پس از پي بردن به نيازها و اهداف مشتري مي توانيد برنامه مفيدي را جهت ملاقات با آنها تدارك ببينيد و پيشنهاد خود را به نحوه هر چه جذاب تر مطرح كنيد.   برنامه ريزي ملاقات بامشتريان شما بايد درباره همه جنبه هاي ملاقات با مشتري با دقت فكر كنيد. براي ملاقات با مشتري محل بي طرفي را انتخاب كنيد وبه ياد داشته باشيد كه رسمي بودن به تمركز كمك مي كند اما مي توانداضطراب آورنيز باشد در مورد اهداف خود واضح و روشن صحبت كنيد آيا قصد فروش داريد يا اينكه مي خواهيد در باره نيازهاي مشتري اطلاعات بيشتري جمع آوري كنيد. حتما درباره محصول خود و محصول ساير رقبا اطلاعات كافي داشته باشيد.   پيگيري از طريق تلفن معمولا بهتر است پيگيري جلسات انجام شده از طريق تلفن انجام دهيد.  اين كار باعث ايجاد نوعي رابطه بين شما و مشتري مي شود و از اين طريق هميشه در ذهن آنها خواهيد بود.   مذاكره درباره شرايط فروش حتي زماني كه مشتري براي خريد از شما موافت خود را اعلام كرد شما باز هم بايد درباره شرايط فروش با او مذاكره كنيد . قطعا هر دو طرف اهداف مختلفي را در نظر داريد . براي روبرو شدن با اين گونه اختلاف ها آمادگي داشته باشيد و سعي كنيد رضايت طرفين جلب شود.   قطعي كردن معامله براي قطعي كردن فروش لازم است كه مشتري را

به مرحله اي برسانيد كه از پذيرفتن پيشنهاد شما احساس اطمينان خاطر كند.تا انجا كه ممكن است به او اطلاعات بدهيد انتقادهاي او را برطرف كنيد و از او بخواهيد كه تصميم بگيرد اما از اعمال هر گونه فشار خودداري كنيد.براي نهايي كردن فروش از قواعد از پيش تعيين شده پيروي نكنيد.   نهايي كردن فروش بايد سريع عمل كنيد و اجازه ندهيد لحظه فروش از دست برود. هنگامي كه زمان امضاء قرارداد فرا مي رسد مشتري به وضوح خواهد ديد مزيت هاي كه شما مطرح مي كنيد دقيقا اهداف او را براورده مي كنند و فكر كردن براي خريد فقط يك كار تشريفاتي است. در حين مذاكره فرم سفارش خريد و قلم خود را روي ميز بگذاريد تا چشم مشتري با آن آشنا شود.   نحوه اداره كردن گروه هاي فروش رهبري گروه آموزش به اعضاي گروه اداره تماس هاي تلفني تعيين هدف و دادن پاداش تقدير از افراد برگزاري جلسات فروش   رهبري گروه كليد مديريت موثر گروه فروش در اين است كه كنترل گروه را دردست بگيريد ودر عين حال به فروشندگان انگيزه بدهيد تا به عنوان اعضاي يك گروه قوي – كه افراد مهم ساير قسمت ها نيز در آن عضو هستند – تلاش خود را به حداكثر برسانند.   كسب مهارت مديريت فروش شغلي است پر از مسائل گوناگون كه همواره مدير را به رقابت بر مي انگيزد. در اين سمت مدير مسئول دست يافتن به اهداف فروش است و احتمال دارد كه خودش درگير كار فروش نباشد. بعضي مواقع فروشنده خوبي كه تجربه و گاها استعداد مديريت ندارد به

سمت مديريت گروه فروش ارتقاء پيدا كند. اين يك مشكل عمومي است.   آموزش به اعضاي گروه به اين واقعيت توجه داشته باشيد كه آموزش به بخش فروش بيش از ساير قسمت ها موثر واقع شود. به راهنمائي هاي بهترين متخصصان توجه كنيدواز آنها ياد بگيريد. از آنها بخواهيد در صورت امكان مستقيما با اعضاي گروهتان صحبت كنند و براي نيازهاي آموزشي وقت كافي اختصاص بدهيد. يك متخصص متناسب با نياز افراد گروه عناوين گسترده اي را آموزش مي دهد.   تمرين فروش از طريق ايفاي نقش ارزش اين نوع تمرين در اين است كه افراد مي توانند با ايفاي نقش فروشنده و مشتري با انواع عملهاو عكس العملها آشنا شوند و راه اداره كردن واكنش ها را فرا گيرند. بعضي ازخريداران هميشه نسبت به خريد كردن علاقه نشان مي دهند و بعضي ديگر بسيار سخت متقاعد مي شوند. نكته اصلي در اينجا است كه شما چقدر نسبت به عملكرد خود يا سايراعضاء گروه واقع بين هستيد. خريداران را مي توان به گروه هاي متمايز تقسيم بندي كرد. با تمرين به شكلي كه در بالا توضيح داده شد مي توان نحوه برخورد باهريك از انواع خريداران را تجربه كنيد و از اين طريق فرصت هاي فروش و وقت خود را تلف نخواهيد كرد.هميشه افراد را به خاطر عملكرد خوبشان تحسين كنيد.   اداره كردن تماس هاي تلفني آن ساعاتي از روزكه مي توان با مشتري تماس گرفت ساعات فروش هستند كار تماس با مشتريان را بايد قبل از هر كارديگر مانند دادن گزارش از تماس مشتريان يا كارهاي اداري ديگر انجام داد. تماس هاي تلفني

را بايد با برنامه ريزي انجام دهيد و كارايي تماس هاي گرفته شده را اندازه بگيريد.در صورت افزايش تعداد تماس هاي تلفني بايد سفارش هاي بيشتري نيز دريافت بكنيد.   تعيين هدف و دادن پاداش نحوه پرداخت شما به اعضاي گروه فروش ممكن است به صورت حقوق يا در صدي از فروش يا مزاياي مرتبط با آن باشد. اين كه چه شيوه پرداختني را براي كدام هدف انتخاب كنيم كار مشكلي است اما براي ايجاد انگيزه در كار كاركنان لازم است به دقت به اين مسئله توجه كنيد .براي ايجاد امنيت و انگيزه براي تلاش بيشتر علاوه بر حقوق ماهيانه درصد و پاداش گروهي نيز پرداخت كنيد.   تقدير از افراد شما بايد روشي موثر و دقيق براي ارزيابي عملكرد اعضاي تيم خود داشته باشيد. علائم اوليه موفقيت و شكست را شناسايي كنيد وبراي ايجاد انگيزه و دادن پاداش معيار ثابتي داشته باشيد.   نظارت بر موفقيت براي دست يافتن به موفقيت نظارت منظم برعملكرد گروه فروش ضروري است و شما به عنوان مدير فروش موظف هستيد اين نظارت را به نحو موثر انجام دهيد. در انجام اين وظيفه هميشه چند عنصر موفقيت از جمله وضعيت بازار و سود واقعي به دست آمده را مدنظر قراردهيد و فقط به حجم فروش توجه نكنيد.   تقدير بخاطر كسب موفقيت تنبيه را با تشويق همراه كنيد اين موضوع در مورد پاداشهاي مالي وعده داده شده نيز صدق مي كند.عملكرد افراد را از روي ميزان رضايت خاطر مشتري و حجم فروش قضاوت كنيد.   برگزاري جلسات فروش جلسات همايش ها و نشست ها براي تقويت روحيه گروهي جشن

گرفتن موفقيت ها اراده گزارش كار تقويت رابطه با مشتريان و مطرح كردن برنامه هاي جديد بسيار ارزشمند هستند اينگونه جلسات زماني بيشتر موثر واقع مي شوند در آنها نظرات گروه هاي فروش نيز مطرح شود.و فروش يك فعاليت اجتماعي است. ولي گردهمايي هايي كه در اين ارتباط برگزار مي شوندبايد توام با مقاصد مشخص كاري باشند.   دخالت دادن مشتريان يكي از روش هاي بسيار خوب براي ايجاد اطمينان خاطر در ميان اعضاي گروه فروش دعوت از مشتريان براي حضور درهمايش ها و گردهمايي هايي است كه در ارتباط با فروش برگزار مي شوند.         تلخيص: مهدي ياراحمدي خراساني           لطفاً نظرات و پيشنهادات خود را    با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

مشتري مداري

...Custmer نويسندگان: اندي بروس، كن لانگدن- مترجمان: دكتر محمد رضا جباري، محمد منتظري- نشر سارگل شامل: درك مشتري، باز نگري رويكرد، جلب رضايت مشتري، بهبود عملكرد تلخيص: مهدي ياراحمدي خراساني           مقدمه امروزه مديران به منظوربهبود وتوسعه عملكرد  كاري خود بايد براي ارزشمند ترين سرمايهايشان كه مشتريان هستند اهميت خا صي قائل شوند به شما كمك ميكند تا ضمن ارتقاي مهارتهاي خود درزمينه مشتري-محوري، براي شناخت به موقع نيازهاي مشتريان برنامه هاي موثري طرح يزي كنيد و امتيازاتي كه مشتري خواهان آن است را دراختيار وي قرار دهيد .   فهرست مندرجات درك مشتري باز نگري رويكرد جلب رضايت  بهبود عملكرد    1- درك مشتري تمركز بر بهترين مشتريان چرا مشتري در اولويت است درك مشتري نهايي كشف خواسته هاي مشتري درك گروه هاي مختلف مشتري درك فرايند خريد

  2- باز نگري رويكرد تعيين اهداف مشتري مدار بهبود فرايندهاي كسب و كار حمايت از مشتري توسعه محصولات و خدمات استفاده از اطلاعات مشتري بهره گيري از بهترين شيوه هاي عملي اتخاذ تصميمات مشتري مدار   3- جلب رضايت گسترش يك فرهنگ مشتري مدار ترويج يك نگرش مشتري مدار مشاركت اثر بخشي در اعمال تغييرات نقش تجارت الكترونيك در كسب موفقيت برقراري ارتباط شفاف رسيدگي به شكايات   4- بهبود عملكرد ايجاد كسب منافع پايدار پايگاهي از مشتريان وفادار ياد گيري ونوآوري پيش به سوي مشتريان جديد مهارت هاي خود را ارزيابي كنيد   1- درك مشتري :     شناخت كامل مشتري به منظورارائه خدمات مطلوب به وي ضروري است. برنامه ريزي مناسب براي مشتريان  و كسب رضايت آنها مستلزم آن است كه ابتدا بهترين مشتريان را شناسايي وسپس اطلاعات مربوط به آنها را جمع آوري كنيد.   چرا مشتري در اولويت است؟ مشتريان بابت چيزي هزينه  مي كنند  كه  به آن نياز داشته باشند.  بنابراين  توجه به نياز مشتري و اگر ترتيبي داده شود كه خود مشتري درانتخاب توليدات و خدمات شما و نحوه ارائه آن  تاثيرگذار باشد ، به بهترين شكل مي توانيد نيازهاي آنها را برآورده كنيد. با توجه به اينكه نيازهاي مشتريان درحال تغيير مي باشد, توجه به اين تغييرات امري ضروري است. معمولا مشتريان عملكرد سازمانهاي  مختلف  را مورد ارزيابي  مي كنند . بنابر اين هر عملي  كه موجب  نارضايتي مشتريان شود به  نفع  سازمان نخواهد بود.   تمركز بر بهترين مشتري سازمان بايد بهترين مشتريان خود را شناسايي كند . بهترين مشتريان الزاماكساني نيستند كه دروضعيت كنوني بيشترين 

سود را براي سازمان دارد ، بلكه كسي است كه درآينده خدمات  بيشتري از سازمان مي خواهد.حفظ مشتريان فعلي كم هزينه تر ازجذب مشتريان جديد است.   درك مشتري نهايي بهترين كار براي ارائه خدمات مطلوب به مشتريان, آگاهي از خواسته هاي آنها است.   كشف خواسته هاي مشتري تكنيك ها و روش هاي بسياري وجود دارند كه شما را دركشف دقيق خواسته هاي مشتري ياري مي دهند.  اطلاعات مفيد را ازمنابع گوناگون جمع آوري كنيد و با استفاده ازمصاحبه هاي گروه ، پرسشنامه ، و باز خوردهاي مشتريان به يافته هاي خود مهرتاييد بزنيد.   درك گروههاي مختلف مشتري اگر قرار است مشتريان دراولويت باشند بايد آنها را به صورت انفرادي در نظر بگيريد . براي درك بهتر نيازهاي مشتريان خود، آنها را به گروه هاي مجزاتفكيك كنيد. محصولات/خدمات خود را دسته بندي كنيد و سپس بدنبال اولويت هاي جاري و آينده باشيد.   درك فرآيند خريد حتي درمورد ساده ترين محصولات/خدمات نيزفرآيند خريد براي مشتريان پيچيده و دشواربنظرمي رسد. براي ارائه  محصولات/خدمات  به  مشتريان , بايد  جزئيات تصميم گيري درمورد خريد را درك كنيد    و ايدهاي مشتري را بشناسيد.   شناخت معيارهاي خريد وقتي مشتري تصميم به خريد مي گيرد ابتدا بررسي مي كند كه آيا شاخص هاي مهم محصول, خدمات, ارتباط, قيمت با معيارهاي اساسي مطابقت دارد يا نه؟   (2) بازنگري رويكرد: هدف اغلب فعاليتهاي تجاري جلب نظرمشتري است تا سازمان مربوطه يك برنامه مشتري مدارطرح ريزي كنيد و سيستم ها وفرآيندها را به نحوي اصلاح كنيد كه منافع واقعي مشتريان را تامين كنند.   تعيين اهداف مشتري مدار در يك

فضاي مشتري مدار, اهداف گروه بايد منعكس كننده اهداف مشتري باشد. منشورهدف عبارت است از توصيف اهداف آتي گروه به شكلي واضح وموجز. منشورهدف مشتريان خود را دريابيد واطمينان حاصل كنيد كه منشورهدف شما نيز با آن مطابقت  داشته باشد. اگردرهدف شما اولويت اول نصيب مشتري شد، در اين صورت مي توانيد هدفهايتان را كه  از اهداف مشتري مشتق شده اند ترسيم كنيد . براي اينكه مشخص شود كه شما در راستاي اهداف در حال حركت هستيد بايد شاخصهايي انتخاب كنيد كه بر اساس آنها عملكرد شما مورد ارزيابي قرار گيرد . شاخص هاي عملكرد خود را براي مشتري تعريف كنيد.   بهبود فرايند هاي كسب و كار: دربكارگيري فرآيند جديد كسب و كار, ارائه محصول مورد نظرمشتري درزمان مورد نظر وي و با قيمت توافق شده بسيار ضروري است.ليستي تهيه مي كنيد ودر آن كليه روشها و فرآيند هاي كاري كه در حال حاضرمورداستفاده گروه شماهستند وهمچنين روشها وفرآيندهايي كه گروه براي رسيدن به اهداف خود به آنها نياز خواهد داشت را مشخص كنيد. با بازبيني كليه فرآيندهاي كاري خود مشخص كنيد كداميك ازآنها بيشترين تاثيررا روي مشتريان و موفقيت شما در كار داشته اند . با شركت دادن مشتريان در فرايند توسعه محصول  اطمينان حاصل كنيد آنچه را كه آنها مي خواهند دراختيارشان  قرار مي دهيد.   حمايت از مشتري ارائه خدمات موثر, كارآمد وحمايتي ازعوامل مهم در وفاداري مشتري هستند. با اطلاع رساني وآگاهي دادن به مشتريان نشان دهيد كه آنها براي شما ارزشمند هستند.  باجمع آوري بازخوردهاي مشتريان درمورد محصول تلاش كنيد تا برميزان مساعدت و دقت خود بيفزاييد.   توسعه

محصولات و خدمات براي جلب رضايت مشتري لازم است كه درتوسعه محصولات/خدمات نيازهاي وي را مد نظر داشته باشيد.  ويژگي هاي خاص محصولات/خدمات تنها زماني براي مشتري داراي ارزش مي شود كه به آن نياز داشته باشد. ويژگي هاي محصولات/خدمات خود را براي مشتري برشماريد. مشتريان از لحاظ  توجه به  ويژگي ها و  مزايايي كه  در محصولات/خدمات  شما مي جويند داراي نيازهاي بسيار متغيرهستند.  بنابراين  با بدست آوردن اطلاعات لازم ، تك تك مشتريان را تجزيه و تحليل كنيد وبه دنبال نيازهاي مشترك وعلايق مشابه درآنها باشيد وتصميم بگيريد چه موقع برنامه استاندارد سازي خود راارائه دهيد.   استفاده از اطلاعات مشتري لازم است فرايندهاي مشتري مداربااطلاعات صحيحي كه درزمان ومكان مناسب فراهم مي شوند پشتيباني  و حمايت شوند.  اگرمي خواهيداطمينان حاصل كنيد كه همچنان رضايت مشتريان را جلب مي كنيد,ازاطلاعات صحيح استفاده كنيد ودانش وآگاهي خود را افزايش دهيد تااز فرصت ها نهايت استفاده را به عمل آوريد.   بهره گيري از بهترين شيوه هاي عملي ابزار و تكنيك هاي  گوناگوني  وجود  دارند  كه مي توانيد براي افزايش ثبات و تداوم بخشيدن به معاملات خود و آگاهي از تجارب گذشته آنها را به كار بنديد. براي افزايش كارآيي خود از بهترين قالب ها و شيوه هاي عملي استفاده كنيد.   اتخاذ تصميمات مشتري مدار اگرقرار است مشتريان در اولويت قرار بگيرند لازم است كه هنگام اخذهرگونه تصميمي آنها را مد نظر قرار دهيد. براي حصول اطمينان ازاين كه تصميمات صحيحي براي گروه و مشتريان اتخاذ مي شود , يك روند منطقي در پيش بگيرد و همواره ازآن پيروي كنيد.   جلب رضايت مشتريان راضي

به احتمال زياد تبديل به مشتريان وفادار مي شوند . فضايي به وجود بياوريد كه درآن تمامي افراددقت كنند تا بهترين منافع مشتري را درتمامي جوانب كار خود لحاظ كنند.   ترويج يك نگرش مشتري مدار موفقيت در برآورده كردن نيازها ي مشتريان در گرو آن است كه اين نيازها همواره مد نظرباشند. با تشويق ديگران به تمركز بر روي نيازهاي مشتري و درك اولويت بازار نسبت به موضوعات داخلي, نگرشي ايجاد كنيد كه بر پايه مقدم شمردن مشتري باشد.   گسترش يك فرهنگ مشتري مدار به عنوان مدير و الگوتلاش كنيد يك فرهنگ مشتري مداررا درتمامي سطوح  سازمان حاكم  كنيد, براي رشداين فرهنگ اقدامات لازم راانجام دهيد و توجه كنيد كه فعاليت هاي گروه شما درجهت رضايتمندي و ايجاد انگيزه  در مشتريان  باشد  تا آنها همچنان مشتري شما بمانند.   مشاركت مشتريان شاهرگ حياتي گروه شما هستند و بنابراين, اطمينان حاصل كنيد كه اعضاي گروه مشتريان را به ديدافراد خارجي نمي نگرد بلكه با آنها به نحوي همكاري مي كنند كه اعتماد دوجانبه و تعهد پايدار در هر دو طرف ايجاد شود.   اثر بخشي در اعمال تغييرات هميشه انتظار تغييرات را داشته باشيد و با ديدي مثبت به آن بنگريد. متوجه اين نكته باشيد كه مشتريان چه زماني نياز دارند تا شما كارها را با روشي متفاوت انجام دهيد , همچنين اطمينان  حاصل كنيد كه گروه نيازبه تغييرورشد و توسعه حاصل ازآن رابا آغوش بازمي پذيرد. اين موارد به شما كمك مي كند تا به استقبال تغيير برويد.   نقش تجارت الكترونيك در كسب موفقيت استفاده از اينترنت مي تواند به شما كمك

كند تا مشتريان خود نزديك ترشويد و نسبت به رقبا خدمات بهتري ارائه كنيد. ازمشتري مداربودن سيستم هاي خود اطمينان  حاصل كنيد و توجه خود را به ايجاد روابط بلند مدت از طريق شبكه معطوف كنيد.   برقراري ارتباط شفاف يكي ازنكات مهم براي جلب رضايت مشتريان برقراري ارتباط اثربخش با آنها است. شيوه و محتواي مكاتبات خود را بررسي كنيد و ببينيد   آيامشتري را مقدم مي شماريد,آيا مي تواند ويژگيهاي محصول شما را متذكر شود, و آيا قادر است توقعات واقع بينانه اي در مشتري ايجاد كند؟   رسيدگي به شكايات شنيدن شكايات فرصتي را فراهم مي كند تا ازآن چه مشتريان در سر مي پرورانند اصلاح حاصل كنيد.  شكايات را به عنوان فرصتي براي تاثير گذاري بر مشتريان و برانگيختن وفاداري آنها درنظر بگيرد.   4- بهبود عملكرد: اگرسازمانها بتوانند خود را با تغييرات بازارونيازهاي در حال تغيير مشتريان همگام سازند،در بلند مدت به موفقيت دست  پيدا مي كنند . اطمينان حاصل  كنيد كه گروه شما طوري بنا نهاده شده است كه آينده  به ويژه مشتريان كليدي را هرگز فراموش نمي كنند.   ايجاد پايگاهي از مشتريان وفادار وفاداري افراد زماني افزايش مي يابد كه دريابند در انجام كاربا شما راحت هستند.  به مشتريان كمك كنيد تا  يك  پرونده  براي  خريد محصولات/خدمات شما تهيه كنند .  ترتيبي دهيد تا برنامه ريزي  براي آينده توسط  شما   و مشتري به صورت مشترك انجام  شود تا روابط تجاري تقويت شود و اعتماد متقابل به وجود آيد.   يادگيري و نوآوري انتظارازمشتري همواره درحال تغييراست.  به همين دليل سازمانها براي  پيش گرفتن در ركود رقابت بايد دست

به نوآوري بزند.  سازمان بايد افراد را به نوآوري تشويق كند و ساير اعضاي گروه رادرجريان اشتباهات خود قراردهد. با پاداش  دادن  به  ايده هاي خوب ، تشويق افراد به ارائه پيشنهادات وبرگزاري مسابقاتي براي انتخاب بهترين پيشنهاد براي پيشرفت و نوآوري ، گروه را به تحرك وا دارد .  بايد بتوان  در صورت ايجاد شرايط جديد براي گروه ومشتريان برنامه هاي خود را تغيير دهد.   پيش به سوي مشتريان جديد  هم زمان با رشد و توسعه بازارها ، بسيار مهم است   كه همراه آنها حركت كنيد . توجه كنيد كه مشتريان آينده شما چه كساني هستند و بر اساس يك ارزيابي صادقانه  از دستاوردهاي  گذشته و درك  عميق از مشتريان فعلي خود، برنامه اي براي برطرف ساختن نيازهاي آنها تهيه كنيد. هنگامي  كه  در  پي  جذب مشتري هستيد ، تجزيه و   تحليل اينكه اعضاي گروه شما درچه مواردي موفق به فروش كالاي پيشنهادي شده اند وبررسي ازدست دادن مشتريان حائز اهميت است. محصولات وخدمات خود را با شيوه هاي بديع درهم بياميزيد  تا  سود و منافع بيشتري  براي  مشتريان حاصل شود.زماني كه بدنبال روشهايي براي بهبود خدمات به مشتري هستيد مراقب باشيد تا خود را به روشي كه قبلا در پيش گرفته بوديد محدود نكنيد.             لطفاً نظرات و پيشنهادات خود را    با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

مديريت جلسات

... Meetings Management نويسنده: تيم هندل، مترجم: سعيد عليميرزائي با مقدمه دكتر مسعود حيدري، نشر سارگل شامل؛ ضرورت تشكيل،اهداف،جلسات غير رسمي و رسمي،انتخاب نوع و حفظ مسير جلسه تلخيص: مهدي ياراحمدي خراساني           عناوين:

* ضرورت تشكيل جلسه * آگاهي از اهداف * جلسات غير رسمي * جلسات رسمي * انقلاب در ارتباطات * انتخاب نوع جلسه *  حفظ مسير جلسه مقدمات تشكيل جلسه: * دعوت از شركت كنندگان * تهيه دستور جلسه * تعيين محل جلسه  * محل نشستن شركت كنندگان   *فراهم كردن تمهيدات لازم ضرورت تشكيل جلسه: *اكثر مديران بر اين باورند كه بايد زمان زيادي را به شركت در نشست هاي مختلف اختصاص دهند و از اين نظر بسيار تحت فشار هستند.  *اگر هزينه هاي واقعي اين قبيل نشست ها را مورد بررسي دقيق قرار دهيم، مسلماً كمتر وقت خود را صرف شركت در جلسات يا برگزاري آنها خواهيم  كرد. جلسه چيست؟ يك جلسه كاري عبارت است از گردهمايي عده اي از افراد كه با هدف حل مشكلات يا اخذ تصميمات كاري انجام شود. جلسه ممكن است بين دو نفر باشد، اما معمولاً تعداد افراد شركت كننده در جلسات بيش از دو نفر است. به طور كلي، جلسه بايد داراي هدف مشخصي باشد.   بررسي هزينه ها: بهترين جلسات آنهايي هستند كه فقط با حضور افراد مرتبط با موضوع تشكيل مي شوند و ضمن صرفه جويي در وقت و هزينه ها، دانش ايشان براي دست يابي به يك هدف مشخص مورد استفاده بهينه قرار مي گيرد.  مشكل ديگر «هزينه فرصت از دست رفته» است. به عبارت ديگر، شركت كنندگان با حضور در يك جلسه غيرضروري فرصت انجام كارهاي ديگري كه ممكن است براي سازمان ارزشمند باشند را از دست مي دهند. آگاهي از هدف: همواره بايد از همان ابتدا هدف از برگزاري جلسه دقيقاً براي رييس جلسه

و كليه شركت كنندگان روشن شود تا همگي بتوانند در برگزاري موفقيت آميز مشاركت فعال داشته باشند. اهداف تشكيل جلسه: 1.انتقال اطلاعات يا ارائه توصيه ها و رهنمودهاي كاري؛ 2.صدور دستورات؛ 3.رسيدگي به گلايه ها و شكايات يا انجام قضاوت؛  4.اتخاذ يا اجراي تصميمات كاري؛ 5.دست يابي به ايده هاي نو؛ 6.ارائه يك طرح پيشنهادي جهت بررسي و به تصويب رساندن آن. تنظيم وقت: زماني كه قرار است به عنوان رييس جلسه يا يكي از شركت كنندگان در جلسه اي حاضر شويم از قبل بايد در مورد اهداف ويژه جلسه و هدف هاي فردي خود به دقت فكر كنيم. تأكيد بر اهداف: اگر رياست جلسه اي را بر عهده داريم، كار را با خلاصه كردن اهداف كلي و جزئي آغاز كنيم تا كليه شركت كنندگان در طول نشست آنها را به خاطر داشته باشند . جلسات غير رسمي: ممكن است اين قبيل جلسات به صورت كاملاً اتفاقي يا با برنامه ريزي قبلي (حتي به شكل اطلاع دادن شفاهي به يكديگر) تشكيل شوند.  اين جلسات براي حل و فصل مسائل به شيوه اي ساده و غير رسمي به عمل مي آيند. آماده كردن محل جلسه: مناسب و مرتب بودن محل برگزاري مي تواند نقش مهمي در خوب برگزار شدن آنها داشته باشد. هميشه محيط مناسبي را براي نشست هاي خود انتخاب كنيد تا بهتر به نتايج مورد نظر دست يابيد. جلسات در فضايي خارج از دفتر كار خود برگزار كنيد تا در صورت تمايل بتوانيد به راحتي جلسه را ترك كنيد. جلسات طوفان مغزي: از جلسات غيررسمي طوفان مغزي براي خلق ايده هاي تازه يا بيرون

كشيدن سريع نظرات در جهت حل مشكلات كاري استفاده مي كنند. اگر تعداد شركت كنندگان در جلسات طوفان مغزي محدود و نگرش و تخصص آنها با يكديگر متفاوت باشد، نشست شما با حداكثر كارايي و اثربخشي خواهد شد. جلسات رسمي: تشكيل هر يك از انواع نشست هاي رسمي آيين نامه مخصوص به خود را دارد.  به موجب قانون، برگزاري برخي نشست ها از قبيل جلسات عمومي ساليانه ضروري است و حتماً بايد از طريق فراخوان انجام شود. رعايت قوانين: قبل از تشكيل جلسات رسمي، قوانين مربوطه را به دقت مطالعه كنيد. گاهي اوقات قانون صراحتاً به لزوم اعلام زمان تشكيل جلسه با رعايت يك فاصله زماني معين، رعايت حقوق افراد شركت كننده در جلسه، يا نحوه رأي گيري اشاره و تأكيد مي كند. انقلاب در ارتباطات: تكنولوژي اطلاعات يا IT با چنان سرعتي در حال پيشرفت است كه ديگر نيازي به تشكيل جلسات رو در رو نيست. از اين ابزارهاي پيشرفته در جهت كاهش زمان لازم استفاده كنيد. عوامل مؤثر در تعيين نوع جلسه: با در نظر گرفتن هدف اصلي مي توانيد مناسب ترين نوع جلسه را انتخاب كنيد. جلسات طوفان مغزي براي تبادل نظر و دريافت پيشنهادات افراد مناسب هستند. تعيين تعداد شركت كنندگان: اگر تعداد شركت كنندگان زياد باشد امكان بهره برداري بيشتر از نظرات و پيشنهادات مختلف فراهم مي شود، اما احتمال بروز تفرقه و تشتت آرا نيز افزايش مي يابد؛ از سوي ديگر، كم بودن تعداد افراد باعث همكاري بهتر آنها با يكديگر مي شود اما به همان نسبت طيف نظرات و ديدگاه هاي مختلف نيز محدودتر خواهد شد. معمولاً تشكيل

جلسات شش تا نه نفره با كارايي بيشتري همراه است. حفظ مسير جلسه: گاهي اوقات شركت كنندگان با اهدافي متعارض در يك نشست حضور پيدا مي كنند، و گاه جريان بحث و گفت وگو از مسير اصلي خود خارج مي شود. توافق در مورد اهداف تشكيل جلسه، شما را در تحقق بخشيدن به آنها كمك خواهد كرد. جلوگيري از بروز مشكل در جلسات: كليه مطالبي كه قبل از شروع جلسه در بين افراد توزيع كرده ايد را به دقت مطالعه كنيد؛ جلسات را سر وقت شروع و ختم كنيد؛ كاملاً مطابق با دستور جلسه پيش برويد؛ اگر شركت كنندگان از موضوع اصلي جلسه منحرف شدند، بلافاصله به آنها تذكر بدهيد. اگر رياست جلسه بر عهده شما است، تا حد امكان افراد را در پرسش و پاسخ مشاركت دهيد؛ همه شركت كنندگان را به طور كامل در جريان تصميمات اتخاذ شده قرار دهيد. دعوت از شركت كنندگان: افرادي كه حضور آنها در جلسه ضرورت دارد نقش تعيين كننده اي در تحقق يا عدم تحقق اهداف مورد نظر خواهند داشت. انتخاب شركت كنندگان: گاهي اوقات هنگام تصميم گيري در مورد شركت كنندگان ضرورت حضور برخي از آنها كاملاً روشن است. بايد كساني را در نشست ها دعوت كرد كه مهارت آنها در برقراري ارتباط باعث بهره وري بيشتر كار گروهي شود و دست يابي به اهداف تعيين شده را تسريع كند. ارزيابي نقش شركت كنندگان: پس از تهيه فهرست اوليه اسامي شركت كنندگان،بايستي نقش احتمالي هر يك از آنها در جلسه را به نوبت مشخص كنيم. اطلاع دادن به شركت كنندگان: هماهنگ كردن وقت شركت كنندگان براي

حضور در جلسه يكي از دشوارترين كارها در سازمان دهي جلسات است. ميتوان با ارسال پيام از طريق پست الكترونيك با تماس تلفني زماني را كه مناسب حال همه شركت كنندگان باشد را پيدا كنيم. تهيه دستور جلسه: دستور جلسه اصولاً فهرستي از موارد و موضوعاتي است كه قرار است در طول جلسه مطرح شوند و مورد و بحث و بررسي قرار گيرند. دستور جلسه بايد كوتاه، ساده، واضح و روشن باشد. تنظيم دستور جلسه: دستور جلسه بايد با مقدمات مرسوم مانند انتصاب رييس جلسه و عذرخواهي از طرف افراد غايب آغاز شود. توزيع دستور جلسه: پس از تهيه پيش نويس دستور جلسه، بايد آن را براي ساير شركت كنندگان بفرستيم تا ضمن اعلام نظر و ارائه موارد پيشنهادي، موافقت خود را اعلام كنند. تعيين محل جلسه: در انتخاب محل جلسه تنها مسئله راحتي مطرح نيست: مكان بايد از نظر شركت كنندگان نيز مناسب باشد. بايستي از قبل هزينه سفر شركت كنندگان كه قرار است از راه هاي دور در جلسه شركت كنند را در نظر بگيريم. بايد محل برگزاري جلسات با اهداف آن سازگاي داشته باشد. به عنوان مثال، تشكيل يك جلسه رسمي در فضاي باز و آشفته ي اداري نيز مناسب نيست. ارزيابي محيط: در تمامي جلسات سعي كنم حاضرين راحت باشند تا تمركز خود را از دست ندهند. بايستي سر و صداي بيرون را به حداقل ممكن رسانيده و دما و تهويه هوا را در حد مطلوب نگه داريم. هنگام بررسي محل تشكيل جلسه موارد زير را پيش بيني و از بروز آنها جلوگيري كنيم: اگرتعداد شركت كنندگان بيش از حد انتظار

باشد، فضاي كافي نخواهيم داشت. اگر تعداد شركت كنندگان بسيار كمتر از حد انتظار باشد، فضاي نسبتاً بزرگي خالي مي ماند. ممكن است به دليل درست كار نكردن تهويه مطبوع، هواي محل مناسب نباشد. اگر كليدها و پريزهاي اتاق از كنترل و نام گذاري نشده باشند، ممكن است با اشكالات فني موجه شويم. ممكن است مجاري ارائه دهنده خدمات در محل تشكيل جلسه آن وجود نداشته باشد. محل نشستن شركت كنندگان: از قبل در مورد محل نشستن افراد تصميم بگيريد. جلسه تك به تك: در جلسات تك به تك (دو نفره) محل نشستن طرفين عامل تعيين كننده جو جلسه است. به طور كلي، سه روش براي چيدن صندلي ها در جلسات تك به تك وجود دارد: 1.حمايتي، 2.مشاركتي، 3.رو در رو. محل نشستن گروه ها: بايد محل نشستن افراد را به سه طريق مشخص كنيم. 1.ميز چهارگوش يا ميزگرد. 2.سلسله مراتبي. 3.رديف هاي پشت سر هم و روبه روي رييس جلسه. مطرح كردن نقطه نظرات: بايستي جاي نشستن مخاطبان را طوري در نظر بگيريم كه در جهت تقويت و تأمين هدف ما باشد. مشاركت فعال: با مطالعه دستور جلسه و صورت جلسه هاي قبلي مي توانيم اهداف جلسه را مشخص كرده و بر آنها متمركز شويم. جمع آوري اطلاعات: قبل از شروع جلسه يك سري تحقيقات اوليه و كامل در مورد موضوع مورد بحث انجام دهيم تا مشاركت ما در جلسه آگاهانه تر و گفته هايمان مؤثق تر باشد. تشخيص مخالفت ها: اگرفكر مي كنيم نقطه نظراتمان با مخالفت شديد افراد مواجه خواهد شد، بايستي مخالفان خود را شناسايي و قبل از تشخيص جلسه به

نحوي با آنها مصاحبه كنيم. وضعيت ظاهر و شيوه سخن گفتن: وضعيت ظاهر و طرز صحبت كردن ما ضامن انتقال صحيح پيام به ديگران است. بايد با اعتماد به نفس كامل و واضح صحبت كنيم. تناسب نقش و وضعيت ظاهر: داشتن ظاهري «حرفه اي» موجب مي شود كه مخاطبان هنگام شنيدن صحبت هايتمان احترام بيشتري براي ما قائل شوند. گوش دادن به صحبت ديگران: درست گوش كردن در نشست ها به اندازه درست صحبت كردن (و گاه بيش از آن) اهميت دارد. بايد معاني مستتر در پس كلمات و عبارات را دريابيم. دقت در گوش دادن: خود را به حرف هاي فردي كه با ما صحبت ميكند علاقه مند نشان دهيم. وقتي يكي از شركت كنندگان مشغول مطرح كردن نظراتش است حرف وي را قطع نكنيم و بگذاريم با خيالي آسوده و بدون استرس به صحبت خود ادامه دهد. احترام به ديگران: هميشه با احترام به صحبت هاي افراد گوش دهيم. انجام اين كار به نفع شما خواهد بود چرا كه وقتي نوبت شما شد سايرين نيز به همين ترتيب به شما احترام خواهند گذاشت. تن گفتار: به عنوان شنونده بايد مراقب علائم ناخودآگاه خود باشيم. درك نقش رييس جلسه: رييس جلسه كسي است كه مسئوليت اداره يك نشست را بر عهده دارد. اين فرد اختيار تعيين مقررات برگزاري نشست را دارد و مسئول به اجرا در آوردن قوانين حاكم بر جريان مذاكرات، حفظ نظم، و برگزاري موفقيت آميز جلسه است. رييس جلسه ايده ال بايد از طيف وسيعي از مهارت برخوردار باشد: قاطعيت در استفاده از زمان جلسه و حل و فصل مشكلات؛ توانايي

خلاصه كردن مذاكرات به شكلي مفيد و قابل فهم؛ انعطاف پذيري به هنگام برخورد با سبك و لحن متفاوت افراد؛ پذيرايي نظرات افراد بودن و گوش دادن به صحبت آنها؛ رعايت عدالت در دادن فرصت اظهار نظر به همه شركت كنندگان و توجه يكسان به آنها. رياست جلسات غير رسمي: در آن دسته از نشست هاي غير رسمي كه داراي رييس جلسه هستند، انتخاب فرد مورد نظر معمولاً از طريق رأي گيري يا با توجه به نظر ترتيب دهندگان نشست انجام مي شود. در اين قبيل جلسات، حفظ نظم و فراهم آوردن فرصت اظهار نظر براي كليه شركت كنندگان، مهمترين مسئوليت رييس جلسه است. رياست جلسات رسمي: يكي از مسئوليت هاي اصلي رييس جلسه، حصول اطمينان از تشكيل و برگزاري جلسه به شكل صحيح است. به عبارت ديگر، رييس جلسه بايد از به حد نصاب رسيدن تعداد افراد حاضر مطمئن شود و شرايطي ايجادكند كه ضمن رعايت ترتيب در رسيدگي به مفاد دستور جلسه، زمان كافي به بحث و بررسي كليه موارد اختصاص يابد. به عنوان رييس جلسه لازم است :  از قبل در مورد كليه افرادي كه قرار است در جلسه حضور يابند كسب اطلاع كنيد و با آنها آشنا شويم.  جانب عدالت را رعايت كنيم تا كليه گروه هاي ذي نفع فرصت بيان نقطه نظرات خود را داشته باشند و از به بن بست رسيدن جلسه جلوگيري شود. بايد از مهارت هاي فردي خود در زمينه شناخت تيپ هاي مختلف شخصيتي و سازگار شدن با آنها استفاده كنيم. تنظيم وقت جلسه: تنظيم دقيق وقت يكي از وظايف اصلي رييس جلسه است تا هر

يك از افرادي كه قرار است صحبت كنند وقت كافي داشته باشند.. بهتر است زمان برگزاري جلسه را قبل از وقت ناهار در نظر بگيريم. در آن صورت احتمال اين كه جلسه به موقع خاتمه يابد بيشتر خواهد بود! شروع به موقع: بايستي هميشه جلسه را رأس زمان مقرر شروع كنيم. اگر رياست جلسه بر عهده ما مي باشد، بايداندكي قبل از زمان شروع در محل جلسه حاضر شويم. خواندن علائم منفي: علائم غير كلامي از جمله كسالت و بي حوصلگي و نشستن بسته مانع برقراري ارتباط و احتمالاً نشان دهنده بي علاقگي به موضوع بحث است. خواندن علائم مثبت: علائمي وجود دارند كه بدون شك نشان دهنده علاقه مندي فرد و رضايت وي از روند پيشرفت جلسه هستند. كاربرد آيين نامه هاي قانوني: با كمك آيين نامه هاي قانوني مي توان جلسه را كنترل كرد و در عين حال به موضوع بحث جهت داد. اين آيين نامه ها نشان دهنده آن دسته از اختيارات قانوني هستند كه به واسطه قوانين و مقررات حاكم بر نحوه تشكيل جلسات در اختيار رييس جلسه قرار دارند. ختم جلسه: رييس جلسه بايد پايان نشست را پس از بحث و بررسي كليه موارد توافق در خصوص اقدامات لازم اعلام كند.   لطفاً نظرات و پيشنهادات خود را با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

ارزي__ابي كارك__ن__ان

...  Personnel assessment نويسندگان:كن لانگدن،كريستينا آسبرن مترجمان:دكتر فتح الله نجفي،يزدان بيگي، نشر سارگل شامل؛ اهداف و انواع ارزيابي، آماده شدن براي ارزيابي،مديريت ارزيابي عملكرد،خود ارزيابي تهيه و تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني         مقدمه توانايي استفاده از ارزيابي كاركنان براي توسعه و ايجاد

انگيزه در آنها از محوري ترين مهارت هاي مديريتي است.بازخورد منظم و اصولي درباره عملكرد كاركنان در صورتي كهدر راستاي تقويت كاركنان بهره گيري از حداكثر توانايي آنها و ايجاد مشاركت پيشينه آنها در سازمان باشد از اهميت بسياري برخوردار است.   ارزيابي موثر در قلب مديريت موفق قرار دارد .   درك چگونگي فرايند ارزيابي و تشخيص ويژگي يك نظام پويا ، افزايش كارايي كاركنان و سازمان را بهمراه خواهد داشت.   فصل اول: مروري براهداف  ارزيابي كاركنان توسعه كاركنان             انواع ارزيابي           تعيين اهداف         دستيابي به اهداف   توانمند سازي كاركنان پاداش در مقابل موفقيت   توسعه كاركنان - بازخورد منظم منجر به  توسعه كاركنان مي شود. - بازخورد منظم كاركنان را در دست يابي به اهداف ياري مي كند. - بايد فضاي لازم بوجود آيد تا افراد مشتاق بازخورد مستمر باشند. - كاركنان در بازخورد از مباحثات رسمي و غير رسمي  استقبال كنند.   - استمرار بازخورد اعم از مثبت يا منفي از اهميت زيادي برخوردار است. - بازخورد مناسب به اعضاي گروه ها كمك مي كند از ميزان نياز به بهبود دانش مهارتها و نگرش ها ي خود آگاه شوند. - بازخورد مداوم منجر به اصلاح منش افراد مي شود - بدين ترتيب كه افراد از جايگاهشان آگاه مي شوند و مديران نيز قادر به درك نقاط بحراني و مشكلات موجود خواهند شد. - اظهارات مفيد و سازنده در باره آينده و تمركز برآنها از اهميت زيادي برخوردار است . - بازخوردها دوطرفه و گفت گوها صادقانه و باز باشند. - افراد به شيوه ارائه بازخورد واكنش نشان مي دهند. - انتقاد منجر به

بروز مشكلاتي مي شود حتي اگر مخاطب آن را منصفانه تلقي كند.   ارزيابي رسمي بازبيني عملكرد :  چگونگي دست يابي به اهداف و توسعه دانش  و مهارتها بررسي توسعه اي :  الزامات مربوط به تداوم عملكرد مطلوب فرد در آينده يا دستيابي به اهدا نوين   انواع ارزيابي : - ارزيابي رييس – مرئوس ( بالا به پايين ) - ارزيابي توسط همتايان - ارزيابي 360 درجه در كليه موارد فوق خود-ارزيابي بايد مورد توجه قرار گيرد.   انواع ارزيابي ارزيابي رييس مرئوس : سرپرست مستقيم ارزيابي شونده مسئول ارزيابي عملكرد فرد و ارائه طرح بهبود عمكرد در آينده باشد. ارزيابي توسط همتايان :  افراد هم رده به ارزيابي يكديگر پرداخته كه غالباً در امور حرفه اي كاربرد داشته و به منظور بهسازي عملكرد افراد استفاده مي شود. ارزيابي 360درجه: ارزيابي توسط افرادي كه به نحوي با ارزيابي شونده سروكار دارند. اين شيوه به دليل نوع نگرش افراد نسبت به عملكرد كاركنان سريعاً در حال توسعه مي باشد. خودارزيابي: به افراد كمك مي كند تا خود را درون فرايند ارزيابي احساس كرده و بدانند در كجا و چگونه عمل نمايند. - در شيوه جمع آوري اطلاعات مربوطه فرم ها و پرسشنامه ها مورد بررسي قرار مي گيرد تا مواردي را براي مصاحبه آماده كنند. - اين نوع شيوه ارزيابي به خاطر دارا بودن نوع نگرش و ديگر افراد نسبت به عملكرد كاركنان به سرعت در حال توسعه است.   تعيين اهداف - از ارزيابي عملكرد به عنوان فرصتي جهت هم راستا سازي اهداف با استراتژي سازمان استفاده نماييد. - شرح شغل بهنگام به ويژه

زماني كه قرار است از آن براي بحث بررسي و تنظيم اهداف در راستاي مقاصد سازماني استفاده شود ضروري است. - مراحل مقدماتي براي آشنايي افراد تازه وارد به اهداف سازماني ضروري است. - از افراد جديد الورود رونوشت هاي تهيه كنيد و نظرشان را در مورد سازمان و شرح وظايف شغلي جويا شويد. - گفت و گوي كوتاه با افراد را در فواصل زماني دو ماهه براي شرح شغل به صورت شفاهي و تقسيم كردن آن ها به اجزاء كوچكتر و حداامكان مختصر كه در آن به جاي جزئيات كار روزمره به مسئوليت هاي اصلي فرد را برشمرد. - از ارزيابي براي براي تشخيص زمان دقيق ايجاد حركت رو به جلو در افراد استفاده كرد.  - توافق درزمينه شرح شغل و مستند سازي آن براي ايجاد تمركز و هم راستايي فرد سازمان و گروه - با در نظر گرفتن قابليت هاي هر يك از افراد گروه و گفت و گو با آن ها درباره آمال و آرزوهاي شغلي شان مي توانند تصويري از آن را برايشان ايجاد و طرحي را براي موفقيت آنها فراهم آوريد. - فرايند ارزيابي در جهت تعيين اهداف به كاركنان و همچنين تمركز براي دستيابي به اين اهداف را برايشان مهيا مي سازند.   دست يابي به اهداف  - افراد از طريق توافق بر معيارهاي عملكردي چالش برانگيز واقعي و كميت پذير بهتر مي توانند پيشرفت امور را مورد بررسي قرار دهند از ديگر ابعاد مهم در ارزيابي عملكرد در نظر گرفتن معيارهايي براي اهداف تعيين شده است. - ارزيابي شوندگان را مورد تشويق قرار داده تا امور چالش برانگيز

را شخصا انتخاب كنند اين كار موجب مي شود تا تعهد بيشتري در انجام كار از خود نشان دهند. - از ويژگي هاي مناسب ارزيابي كه عبارتند از بررسي اهداف براي كسب اطمينان از مشخص بودن قابليت اندازه گيري مقبوليت انطباق و برخورداري از محدوديت زماني - با قابليت ها واختيارات ارزيابي شونده هماهنگ باشيد. - برخي مقياس هاي عملكردي را نميتوان به سادگي به اهداف كمي تبديل كرد در صورتي كه مي توان پيامدها را به صورت هاي مختلف نشان داد.   توانمند سازي كاركنان  - اعضاي گروه براي انجام موفقيت آميز وظايف خود بايد نسبت به اهداف متعهد باشند.  - اعطاي مسوليت به افراد گروه نقش آنها را در دستيابي اهداف نمايان خواهد كرد.  - در اين راستا اهداف تلاش مي كنند تا بر اساس تواناييهايشان جهت تحقيق اهداف تلاش كنند.و براي حل مشكلات موجود ابتكار عمل خود را به كار گيرند. - كاركنان را به تجزيه وتحليل مشكلات تشوي كنيد تا راه حل ها را مورد بررسي قرار دهند و اقدامات مناسبي پيشنهاد شود. - افراد را به تفكر درباره گزينه هاي مختلف حل يك مشكل تشويق كنيد. - اجازه ندهيد اشتباهات افراد منجر به شكست آنها در دست يابي به اهداف شود - افرادي كه احساس مي كنند مي توانند به هدفي برسند در دستيابي به آن مسئوليت پذيرتر هستند. - در صورتي كه افراد به طرح پرسش هاي كوتاه در زمينه مسوليت هاي واگذار شده تشويق شوند تحرك بيشتري از خود در فرايند واگاري مسئوليت نشان خواهند داد.   پاداش در مقابل موفقيت - ارزيابي موثر به شما كمك مي

كند تا از دستاوردها قدرداني كنيد و بهبود مستمر را مورد تشويق قرار دهد. - صرفا بر بازنگري كارهاي انجام شده متمركز نشويد بلكه طرحي را پياده كنيد كه از ارزيابي به منظور دادن پاداش هاي مناسب استفاده شود. - بين ارزش كاركنان براي سازمان و ميزان پرداختي به آنها ارتباط وجود دارد . - براي تشويق به عملكردهاي عالي راههاي ديگري براي اعطاي پاداش به افراد بسيار موفق برگزينيد. - اعطاي پاداش يا مرخصي شيوه مناسبي براي باز شناسي و قدرداني از دست يابي به موفقيت است.هنگام ارزيابي افراد ببينيد آنها دوست دارند چگونه از عملكردشان  (به ويژه به صورت مالي )تقدير شود.   - با در نظر گرفتن پاداش با توجه به عملكرد افراد تمايزاتي قائل شويد چرا كه افراد نسبت به بازخوردها حساسيت نشان مي دهند و در صورت يكسان بودن پاداش با افراد عادي دچار بي انگيزگي خواهند شد. - ارزيابي فرصت مناسبي را براي تقدير از افراد گروه و ايجاد انگيزه در آنها فراهم مي كند. - براي اينكه كاركنان شما همواره از انگيزه لازم برخوردار شوند تا آنجا كه مي توانيد كارها را به خودشان واگذار كنيد . - چنانچه يكي از افراد در وظايف واگذار شده به موفقيت برسد احساس موفقيت مذبور باعث تقويت چشمگير انگيزه و روحيه اعضا مي شود.   فصل دوم: آماده شدن براي ارزيابي كسب آمادگي ارزيابي عملكرد                                                                                       تعيين اهداف نهايي                                                                برنامه ريزي                                                                                   ايجاد فضاي سازنده                       واقع گرايي برنامه ريزي ساختار          كسب آمادگي - ارزياب و ارزيابي شونده در فرايند ارزيابي مسئوليت هاي مشخصي دارند.بهتر است ارزيابي شوندگان را از مسئوليتشان آگاه سازيد تا

آنها خود را به خوبي نيز آماده سازند. - در ساختار ارزيابي نقش ارزياب تشويق و هدايت ارزيابي شونده است. - درباره سئوالاتي كه ميخواهيد مطرح كنيد بينديشيد.همچنين دستورالعمل هاي را كه در سازمان براي مستند سازي ارزيابي در نظر گرفته شده با دقت بررس كنيد . - ارزيابي رسمي براي ارزيابي شونده از اهميت زيادي برخوردار است از اين رو ارزياب بايد خود را براي برآوردن انتظارات مهم وي آماده كند. - از ديگر مسئوليتهاي ارزياب كننده آنست كه ارزياب شونده را كمك كند تا آماده شود.   ارزيابي عملكرد - به منظور تعيين دقيق ميزان تغيير در نقش ها ومسئوليت ها شرح شغلي ارزيابي شونده را از زمان آخرين ارزيابي مورد بررسي قرار دهيداطمينان حاصل كنيد كه تمامي تغييرات در راستاي منافع و سوگير هاي سازمان است نه فرد. - در افراد با عملكردهاي ضعيف بهتر است به جاي تغيير در شرح شغل وي فرد آموزش هاي را در زمينه كسب مهارت كسب كند. - بررسي كنيد كه آيا برنامه عمل مربوط به ارزيابي پيشين انجام شده است يا خير. - در صورتي كه فعاليت ها كامل نيستند به دنبال يافتن علت باشيد. - بررسي كنيد كه آيا ارزيابي شونده به دليل انجام موفقيت آميز وظايف از وي قدرداني شده است يا خير. - از قبل درباره عملكرد شغلي ارزيابي شود اطلاعاتي گردآوري كنيد و فوايد و اثر بخشي فعاليت هاي توسعه وي را مورد بررسي قرار دهيد.   تعيين اهداف نهائي - پس از ارزيابي عملكرد مرحله تعيين دقيق نقاط بهبود وتعيين اهدافي براي دستيابي به اهداف استراتژيك كسب وكار فرا مي

رسدسطوح فعلي عملكرد را مشخص و راه هاي توسعه دانش و مهارت ها را شناسايي كنيد. - اگر مي خواهيد افراد براي بهبود عملكرد و حفظ استاندارد انگيزه داشته باشند براي آنها اهداف چالش بر انگيز داشته باشند براي آنها اهداف چالش برانگيز و در عين حال قابل تحقيق در نظر بگيريد. - راي هر يك از اهداف معيارهاي در نظر بگيريد و اطمينان حاصل كنيد كه بر اساس انها مي توانيد به اطلاعات مورد نياز براي نمايش عملكرد دست پيدا كنيد. - در كارهاي مشاركتي با تقسيم كردن كارها بين افراد به شكل مساوي اين اطمينان را به وجود مي آوريد كه اگر يكي از افراد به هدفش دستنيابد و ديگران دست يابند هنوز شانس دست يابي به هدف نهايي وجود دارد.   برنامه ريزي - در مورد مواردي كه قرار است مورد توافق قرار گيرد شفاف باشيد و زمان وتعيين مسئوليت ها براي اقدامات مورد توافق است  را در نظر گرفت. - اطمينان حاصل كنيد كه تولفق در خصوص زمينه هاي مورد نظر در حوزه اختيارات شما قرار دارد. - اگر از ميان كاركنان افرادي هستند كه مي توانند به فرد دردستيابي به اهداف عملكردي يا توسعه اي كمك كند.قبل از جلسه ارزيابي آن دو را به هم معرفي كنيد تا پشتيباني آنها در برنامه به حساب آيد هنگام ارزيابي نيز مي توانيد از ارزيابي شونده نوع و ميزان نياز به كمك و پشتيباني را جويا شد.   ايجاد فضاي سازنده - براي ايجاد فضايي كه در آن ارزياب و ارزياب شونده با آزادي كامل يكديگر گفتگو كنند حفظ اسرار از سوي طرفين

ضروري است.تاكيد كنيد كه مسائل محرمانه محفوظ مي ماند وبا شخص ديگري در ميان گذاشته نمي شود. - اعتماد به مرور زمان ايجاد مي شود و ارتباط قوي تر بين ارزياب و ارزياب شونده باعث مي شود ارزيابي اثر بخش بيشتري داشته باشد.و اعتماد افراد را از طريق پرداختن به فعاليت هاي مربوط به تصميمات گرفته شده هنگام ارزيابي جلب كند. - مكان ارزيابي بهتر است غير رسمي و راحت باشد استفاده از گوشه ميز دوستانه تر و غير رسمي تر است.در آنجا تماس چشمي بهتر ايجاد مي شود و نسبت به زماني كه افراد مقابل هم مي نشينند احتمال بروز تعادل كمتر است. - چيزهاي اضافي و خير مرتبط را از روي ميز جمع كنيد تا هيچ مانعي بين شما نباشد. - روي صندلي مشابه با طرف مقابل بنشينيد.   واقع گرائي -  اين اطمينان حاصل مي شود كه ارزيابي بر موارد مهمي متمركز خواهد شد.اگر فقط به برخي جنبه ها توجه كنيد اين خطر وجود دارد كه فرد تصور كند كه اين جنبه ها مهمترين ابعاد هستند. در نتيجه در مورد حس خوبي كه كارمندان موفق در مورد موفقيتشان دارند و انگيزه بيشتري برايشان در بهبود ديگر عوامل ايجاد شده است را مدير مد نظر قرار دهد و در جهت تقويت آن برخيزد .   برنامه ريزي ساختار - يك ارزيابي خوب بايد ساختار درستي داشته باشد ترتيبي در روند امور ايجاد كنيد و طرحي را براي شروع مثبت در جلسه در نظر بگيريد.سپس به نحوه تمركز ارزيابي شونده بر جنبه هاي كليدي گفت و گو دقت كنيد و به دنبال گرفتن بازخورد

موثر باشيد. - در تنظيم دستور جلسه تعداد موضوعاتي كه در طول جلسه مورد ارزيابي است و مي توان به آن پرداخت محدود است دقت شود كه همه آنها مهم نبوده و خارج از محدوده جلسه مي توان به آن پرداخت تنها در جلسه به نكات كليدي كار يعني بررسي  كلي عملكردها و مهارتها و تعيين اهداف نوين براي دوره زماني پيش رو و توافق در زمينه طرح توسعه اي پرداخت. - از جمله اين عوامل داشتن لحن مثبت است سعي كنيد انتقادات خود را در دل تعريف كنيد وتمجيد بگنجانيد.به عنوان مثال در ميان هر دو جمله تمجيدي از يك عبارت انتقادي استفاده كنيد.   فصل سوم مديريت ارزيا بي عملكرد - آغاز جلسه - توافق در مورد دستور جلسه - حمايت از بحث - عمل گرايي - درك علائم - ارزيابي ميزان تعهد - توجه به شرايط دشوار - پرداختن به مشكلات عملكردي - بحث در مورد توسعه - آرزوها وتوان بالقوه - برنامه ريزي اقدامات - جمع بندي ارزيابي   آغاز جلسه - شروع جلسه بايد با لحن مناسبي همراه باشد ارزيابي شونده را به آرامش دعوت كيد اعتمادش را جلب كنيد و  در خصوص موضوعات مورد بحث به توافق برسيد و در مورد روند هدايت جلسه به وي توضيح بدهيد تا بتواند انرژي خود را به خوبي تقسيم كند. - برخي از شنوندگان در ابتداي جلسه دستپاچه و يمناكند به آنها خوش آمد بگوييد و جو دلگرم كننده اي به وجود آوريد - تاكيد بر مقاصد مثبت جلسه و آگاهي دادن درباره مدت زمان آن بر برطرف كنيد. - هيچ گاه

با طرح مسائل چالش برانگيز جلسه را شروع نكنيد زيرا باعث حالت تدافعي در ارزيابي شونده مي شود. - به منظور شفاف كردن جلسه هدف از مصابحه ارزيابي شونده را روشن كنيد پيامد هاي حاصل از ارزيابي شونده را مشخص و بر منافعي كه براي ارزيابي شونده به دنبال خواهد داشت تمركز كنيد   توافق در مورد دستور جلسه - براي آنكه ارزيابي در مسير مناسبي قرار گيرد هر دو طرف بايد درباره مفاد بحث به توافق برسند در دستور جلسه به ايده هاي ارزيابي شونده نيز توجه كرد چگونگي توافق در زمينه اهداف آينده و تمامي موضوعات مهم را مورد توجه قرار دهيد. - رسيدگي به رخي از موارد كم اهميت تر دستور جلسه را به بعد موكول مي كند. - به احتمال زياد شما فرصت مناسب و كافي را براي پرداختن به همه موضوعات نخواهيد داشت بنابراين سعي كنيد تنها به مواردي كه در دستور جلسه لحاظ شده است بپردازيد بر اين اساس مي توانيد وقت ديگري را براي بحث درباره ديگر موارد مهم لحاظ كنيد. - دستور جلسه تنظيم شده بايد بر اساس عملكرد ارزيابي شونده و شرايط كنوني وي تهيه شده باشد.و متكي بر فرضيات نباشد. - ممكن است ارزيابي شونده احساس كند كه قادر  به دست يابي مواردي است كه به آنها اعتقاد كامل دارد. - گاهي ممكن است شما فكر كنيد وي قادر به انجام كارهايي بيش از آنچه تاكنون انجام مي دهد مي باشد.بر اين اساس طرح ريزي نحوه پشتيباني و فعاليت هاي ايجاد اعتماد به نفس در آنها ضروري است.   حمايت از بحث - در يك

مصاحبه ارزيابي موفق ارزيابي شونده بايد به مراتب بيشتر از ارزياب صحبت كند - كاركنان را از طريق شيوه هاي مناسب پرسشگري به ايفاي نقش عمده در مصاحبه تشويق كنيد و آن گاه با دقت به پاسخ هاي آن ها گوش فرا دهيد. - پرسيدن يك سوال سبب مي شود تا ارزيابي شونده علاقه بيشتري براي طرح ايده از خود نشان دهد. - در صورتيكه به دنبال نظر ارزيابي شونده هستيد از شيوه مناسب پرسشگري استفاده كنيد. - هنگامي كه احساسات يك فرد را درك كنيد مي توانيد از اين دانش جهت به وي در جهت بهبود عملكرد سود جوييد. - پرسشگري به شما كمك مي كند تا احساسات افراد را در مورد جنبه هاي مختلف شغلي آنها درك كنيد. - گوش كردن صحيح:به طور آرماني شما بايد به دنبال صرف 80 درصد از زمان ارزيابي به گوش كردن و فقط 20 درصد به صحبت كردن باشد.   عمل گرائي - دستور جلسه را مد نظر داشته باشيد و براي تمركز بر موضوعات اداره جريان بحث و گفتگو را در دست بگيريد. - در خصوص اهداف مهم ارزيابي شونده در گذشته و اهداف در آينده وي منحرف نخواهيد شد. - در صورتي كه يك موضوع تاثير بسزايي  بر عملكرد دارد اما چندان فوريت ندارد مي توان بحث درباره آن را به زمان ديگري موكول كرد. - موضوعاتي كه علاوه بر فوريت زياد تاثير زيادي بر عملكرد را دارند بايد مورد بحث قرار داد. - افراد گروه را به آينده نگري تشويق كنيد منافع برنامه آينده براي افراد گروه و سازمان را به آنها بشناساييد تا

در آنها انيزه ايجاد شود.   درك علائم  - برخي افراد مي كوشند تا نظرات خود را به روشي مستقيم اعلام كنند.  - براي درك نقشي كه تن گفتار ايفا مي كند مي توانيد به وضعيت بدني و حالات چهره فرد توجه كنيد و از چگونگي واكنش وي مطلع شويد. - گاهي اوقات ممكن است با لبخندي از نگراني فرد به ويژه زماني كه اضطراب دارد بكاهيد براي اين كار ابتدا درباره يك موضوع آسان و مثبت سوالي را طرح كنيد.لبخند بزنيد تماس چشمي مناسب را حفظ كنيد و مشتاقانه به وي نگاه كنيد. - هنگامي كه ارتباط ميان دو نفر به خوبي برقرار مي شود در تمام طول گفت و گو به يكديگر نگاه مي كنند مگر به هنگام به هم زدن چشمها يا يا فكر كردن - چنانچه فرد ارزيابي شونده از تماس چشمي پرهيز كند احتمالا مشكلي به وجود آمده است. - ژاپني ها در مقايسه با اروپايي ها و آمريكاييها گرايش بيشتري به رفتار رسمي دارند و اين موضوع باعث مي شود دشواري درك تن گفتار آن ها شود.در آمريكا تن گفتار براي برقراري سريع ارتياط استفاده مي شود و نشانگر رفاقت بيش از حد است اما در فرهنگ اروپاييان كه خويشتن دار ترن نوعي رياكاري تلقي مي شود.كه ناشي از تفاوت فرهنگ هاست. - شما مي توانيد از تكنيك هاي آينه اي براي تغيير حالت نشستن ارزيابي شونده استفاده كنيد با اتخاذ حالت بدني آرام ولي هشيارانه مي توانيد ارزيابي شونده را به انعكاس تن گفتار مثبت خود واداريد. - متمايل شدن به جلو ارزيابي شونده را به مشاركت بيشتر

تشويق مي كند. - حالت آينه اي دست حاكي از برقراري ارتباط خوب است. - ارزيابي شونده را با لحن دوستانه يك لبخند يا يك سري سوال باز- پاسخ به راحت تر بودن دعوت كنيد . - قرار دادن آرنج روي ميز يا گره مشت ها ممكن است نشانگر بدگماني يا پرخاشگري فرد باشد.تن گفتار را گشاده رويي خنثي نگهداريد .   ارزيابي ميزان تعهد - افراد در صورت متعهد بودن به انجام كاري از خود تلاش بيشتري انجام ميد هند مطمئن شويد كه ارزيابي شونده به طور كامل اهداف را قبل و بعد و طي مدتي ارزيابي از خود آن مي داند و در صورت عدم فقدان تعهد براي شناسايي علل آن اقدام كنيد. - ارزيابي شونده اي  كه نسبت به انجام اقدامات در نظر گرفته شده متعهد نباشد راهي براي اجتناب از گفتن نه مستقيم به پيشنهاد ارزياب پيدا نخواهد كرد. - شناسايي فقدان تعهد در ابتداي كار شما را از مشكلات بعدي مي رهاند. - در طول ارزيابي لازم است ميزان  اشتياق و تعهد ارزيابي شونده درباره اهداف توافق شده و سطوح عملكردي مربوط مورد توجه قرار گيرد. - برخي از علائم مثبتي كه نشان دهنده ميزان تعهد ارزيابي شونده نسبت به انجام يك وظيفه است عبارتند از:شرح دقيق جزئيات برنامه دستيابي به هدف و پرسيدن سوالاتي درباره اجراي برنامه يا شناخت كسي كه بايد درباره هدف اطلاعات داشته باشد. - براي سنجش تعهد از يك از يك سوال بسته-پاسخ با هدف پاسخ يك (بله)روشن استفاده كنيد اگر فرد نسبت به قبول تعهد بي ميل باشد پرسش هاي زيادي را مطرح خواهد

كرد يا دچار شك و ترديد خواهد شد. - ارزيابي شونده را به ارائه پيشنهاد براي تعيين زماني مناسب جهت بررسي پيشرفت كار و رسيدن به نقاط عطف تشويق كنيد.اين كار بهتر از آن است كه تاريخ بررسي مجدد را به فرد تحميل كنيد . - افراد متعهد همواره مديرشان را از پيشرفت كار آگاه مي سازند.در صورت نياز از آنها كمك مي خواهند و درباره كارشان گفت وگو مي كنندو برعكس موضوع افراد بي تعهد گرايش به دوري از مدير خود و تمامي مباحث و موضوعات است.   توجه به شرايط دشوار - از آنجايي كه در ارزيابي عملكرد توانمندي هاي افراد مورد بررسي قرار مي گيرد و آينده آنها رقم مي خورد در اغلب موارد نگراني كاركنان را به دنبال خواهد داشت خود را براي بحث درباره موارد غير منتاظره آماده كنيد و بكوشيد شرايط دشوار را به خوبي اداره كنيد. - به عنوان يك مدير بين اهداف خود توازون ايجاد كنيد. - دلسوز باشيد ، اما سياست شما درباره ارزيابي نبايد تغيير كند. - سعي كنيد آرامش جلسه را حفظ كنيد و در صورت لزوم فرصت لازم به فرد جهت رسيدن به وضعيت مناسب بدهيد. - اصل تمجيد ، انتقاد و تمجيد را دنبال نماييد . - اولين زمان را براي اتمام ارزيابي در نظر بگيريد.   پرداختن به مشكلات عملكردي - مشكل را شناسايي كنيد و به بررسي علل آن بپردازيد از ارزيابي شونده نيز راه حل بخواهيد. - كليه علل موجود جهت مشكل را بررسي كرده و موارد غير مرتبط را كنار گذاشته و بر درستي مسئوليتهاي محوله به فرد

تاكيد نماييد. - بهترين راه حل همان است كه ارزيابي شونده پيدا مي كند. - از ارزيابي شونده بخواهيد تا براي مشكلات طرحي بدهد و با طرح سوالات آن را به سمت واقعي تر و عملي تر شدن سوق دهيد و راه حل وي را بهبود دهيد.   بحث در مورد توسعه - هدف از فعاليت هاي توسعه و آموزش اين است كه ارزيابي شوندگان را در جهت تحقق اهداف و بهبود عملكردشان در كوتاه يا بلند مدت ياري كند. - روش ها و فعاليت هاي يادگيري زا متناسب با ارزيابي شونده انتخاب كنيد. - فعاليت ها بايد در قالب طرح هاي توسعه فردي مستندسازي شوند. - نقاط قوت فرد را مشخص نماييد تا حوزه توسعه معين گردد - در باره روش هاي مختلف آموزش با ارزيابي شونده مشورت نماييد و بهترين شيوه را انتخاب كنيد. - تعيين اهداف يادگيري مسير آموزش را مشخص مي كند. - اهداف يادگيري را دقيقاً مشخص نماييد يهني فرد پس از طي دوره قادر به انجام چه كارهايي است.   آرزوها و توان بالقوه - به آرزوهاي فرد درباره آينده پي ببريد تا بتوانيد طرحي براي پشتيباني از وي و رفع نيازهايش تهيه كنيد. - سعي كنيد نقش مديري را ايفا كنيد كه باعث توسعه افراد مي شود و آنها را به تحرك وا مي دارد.   برنامه ريزي اقدامات - ارزيابي شونده بايد تمامي افراد مسئول اقدامات تعيين شده را بشناسد و بر مان اتمام كار آگاهي داشته باشد. - تمامي اقدامات در مورد هدف را يادداشت كرده تا بدقول نشويد و هيچگاه اقدامي را به ارزيابي شونده

تحميل نكنيد.   جمع بندي ارزيابي - خلاصه اي از جزئيات ارزيابي كه شامل توافقات درباره كارهاي تعهد شده  از سوي ارزيابي شونده است را تهيه فرماييد. - مواردي كه ممكن است باعث عدم دستيابي به درك مشترك از نتايج ارزيابي شوند را حل نماييد. - نگذاريد يك سوء تفاهم تداوم يابد چراكه با آسيب همراه است. - در صورت نياز به شفاف سازي از ارزيابي شونده بخواهيد موضوع را باز كند - در انتهاي ارزيابي به توافقي دوطرفه و رضايت بخش دست يابيد.   پيگيري ارزيابي - براي كسب اطمينان از اين كه ارزيابي در بلند مدت به تحقق اهداف كمك ميكند لازم است پيشرفت كار از نزديك مورد بررسي قرار گيرد. - مي بايست نحوه موثر اهداف را شناسايي و در زمان مناسب اقدام به بررسي و نظارت آنها كنيد. - مراحل پيشرفت روند ارزيابي را مورد بازبيني قرار دهيد بدين ترتيب نقاط قوت و ضعف ها و كاستي ها مشخص مي شوند و اطمينان لازم نسبت به روند موجود ايجاد خواهد شد. - هر چند كه در نظر گرفتن نقاط بازرسي براي حصول اطمينان از دست يابي به پيشرفت مورد انتظار است اما از مداخله كردن به منظور رفع اشتباهات جزئي اجتناب كنيد. - در صورت بروز مشكل از سوال هاي باز- پاسخ استفاده كنيد. - چنانچه در مسئله اي فرد دچار مشكل است پشتيباني خود را اعلام كنيد. - هدف شما اين است كه افراد را تشويق كنيد كه تا فعاليت ها را از آن خود بدانند درباره مشكلات بينديشند و براي آن راه حلي پيدا كنند. - به طور پيوسته

طرح هاي توسعه را باز بيني و به ارزيابي شونده كمك كنيدتا در حين اجراي طرح هاي مذبور به پيشرفت خود نيز كمك كند. - يادگيري بايد فرايند مداوم باشد و به سن انسان بستگي ندارد كسب تجربه و مهارت هاي بيشتر منجر به اطمينان خاطر و توانمندي هاي علمي بيشتر نيز خواهد شد. - تداوم بخشيدن به يادگيري  مهارت ها ي جديد باعث افزايش اطمينان خاطر و ترويج تمايل به استفاده از خلاقيت بيشتر و علاقمندي به خطر كردن مي شود. - با فرستادن كاركنان ماجراجو به دوره هايي كه در شرايط محسطي مورد علاقه آنه برگزار مي شود به آنها كمك خواهيم كرد تا شيوه هاي تشكيل گروه را ياد بگيرند واز اين طريق براي گروه يا سازمان خود مفيد واقع شوند همچنين مهارت آنها به عنان يك عضو گروه يا رهبر در حرفه تفريحي مورد علاقه شان نيز افزايش خواهد يافت.   تشويق به كار گروهي - توجه اعضاي گروه را به اهدافي كه به صورت واحد در پي دست يابي به آنها معطوف كنيد .قبل از هر چيز درباره صورت جلسه نشت گفت و گو كنيد در اين ميان اگر اعضا پيشنهادات بهتري دارند آنها را بازگو كنيد و سعي كنيد آنها را به يادگيري از يكديگر سوق دهيد.  - افراد را تشويق كنيد تا بازخوردهاي هنگام ارزيابي خود دريافت و ارائه كنند وبه آنه كمك كنند تا با يك د يگر به طور باز رفتار كنند و براي هم سودمند باشند. - در فضاي باز ايجاد شده از طريق ارزيابي موثر اعضاي گروه بايد سهيم دانش و اطلاعات به منظور

پشتيباني از يكديگر و ايجاد ارتباط موثر تشويق كنيد. - از جلسات روهي براي حل مشكلات ايجاد ارتباط كاري مناسب و بازبيني پيشرفت گروه در زمينه اهداف تعيين شده استفاده كنيد. - همانطور كه در يك گروه سازگاري ميان افراد مهم است در سازمان نيز گروه هاي كاري نيز بايد با يكديگر سازگار باشند. - افرادي را كه داراي نيازهاي توسعه اي و آموزشي مشترك هستند در نظر بگيريد اين كار هم از جنبه هزينه- فايده بهتر است و هم آنكه باعث تقويت ارتباط كاركنان با يكديگر مخي شود زيرا افراد گروه مي توانند تجارب يادگيري خود را به اشتراك بگذارند. - در صورتي كه مديران از دستاوردهاي حاصل از توسعه افراد متقاعد شوند به سرمايه گذاري در زمينه ادامه خواهند داد.   خود ارزيابي - براي موفقيت نظام ارزيابي مديران بايد مهارت خود را نيز هماهنگ با مهارت هاي كاركنان بهبود بخشند عملكرد خود را نيز به عنوان يك ارزياب ارزيابي كنند و از ارزيابي شوندگان بخواهيد تا بازخوردهاي لازم را به منظور اثر بخشي بيشتر به شما ارائه كند. - براي توسعه مهارت خود به عنوان يك ارزياب از اعضاي گروه بخواهيد بازخوري صادقانه از عملكرد شما و ميزان سودمندي ارزيابي خودشان ارائه كنند در پي آن باشيد كه آيا آنها از بازخورد دريافتي خشنود هستند و كدام يك از جنبه هاي فرايند ارزيابي نياز به بهبود دارد. - براي انجام كار از كاركنان مشابه اي كه در آن كار تخصص كافي را دارند بخواهيد تا الگويي عملكردي براي شما نيز ارائه كنند. - از هر فرصتي براي يادگيري از ديگرا ناستفاده كنيد

. - در فرايند ارزيابي بايد از تك تك افراد گروه خواست تا صادقانه نظر خود را در رابطه با عملكرد ونتايج مثبت كار اعلام كنند.   سخن آخر ارزيابي كاركنان مستلزم تعيين اهداف .ايجاد فضاي سازنده .واقع گرايي.برنامه ريزي عملياتي .ارائه پاداش در مقابل موفقيت ها پرداختن به مشكلات عملكردي .ايجاد انگيزه در افراد .نظارت در پيشرفت.آشنايي با روش هاي بحث و گفت و گو در نظر گرفتن  شرايط موجود و ... است.     به اميد موفقيت براي شما مدير محترم تهيه و تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني           لطفاً نظرات و پيشنهادات خود را با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

كالبد شكافي قدرت.

.. The anatomy of powerقدرت عبارتست از امكان تحميل اراده فرد بر رفتار جمعي ديگر           عنوان: كالبد شكافي قدرت   معرفي خلاصه ي كتاب اين كتاب ترجمه اي است از :   The anatomy of power, John Kenneth galbraith, Houghton Mifflin Company boston 1983   اشاره چاپ اول آن در شهريور 1366 توسط احمد شهسا ترجمه و بسيار كمياب مي باشد. كالبد شكافي قدرت دربرگيرنده 18 فصل مي باشد. كه در ابتدا در يك ديدگاه كلي به قدرت پرداخته،سپس در دو فصل به ابزاهاي آن كه عبارتند از قدرت تنبيهي، قدرت تشويقي و قدرت اقناعي مي پردازد. بعد در چهار فصل به منابع قدرت كه شخصيت، مالكيت و سازمان مي باشند پرداخته است. در فصول بعدي به ديالكتيك قدرت، انگيزه هاي نيرومند قدرت در دنياي پيش از سرمايه داري و در پيدايش سرمايه داري مي پردازد. همچنين به منابع قدرت و ابزارهاي مورد

استفاده آن در گذر زمان و اعصار و واكنش ها نسبت به آن و جابجايي منابع قدرت نيز اشاره مي نمايد. بعد به رابطه سازمان و دولت، قدرت نظامي، قدرت دين و مطبوعات و تراكم و پراكندگي قدرت اشاره اي مي نمايد. معرفي نويسنده جان كنت گالبرايت در 15 اكتبر 1908 در كانادا به دنيا آمد، تحصيلات خود را در دانشگاه تورنتو و سپس در دانشگاه بركلي كاليفرنيا ادامه داد. در سال 1934 پس از دريافت درجه دكترا، در دانشگاه هاروارد به تدريس پرداخت. در فعاليت انتخاباتي ادلاي استيونسن براي كسب مقام رياست جمهوري شركت جست. با آنها نيز همكاري كرد. در مبارزه انتخاباتي جان افزايش كندي كه با توفيق قرين شد از افراد مؤثر بود،نطقهاي او را مي نوشت يا اصلاح مي كرد. در سال 1961 به سمت سفير آمريكا عازم هند شد. در 1963 به وطن بازگشت.چندي در هاروارد به تدريس پرداخت و پس از قتل كندي از فعاليتهاي سياسي خود كاست. بعدها رياست انجمن اقتصادي آمريكا را بر عهده گرفت. بررسي كتاب از نظر ماكس وبر قدرت عبارتست از امكان تحميل اراده فرد بر رفتار جمعي ديگر. اين تعريف يقيناً همان است كه عامه مردم از قدرت مي فهمند: افراد يا گروهي اراده و خواست خود را بر اراده و خواست هاي ديگران به رضا يا به زور، تحميل مي كنند. ص 23 در اين كتاب سعي بر آن است تا به منابع قدرت پي برده شود. و به اين سؤالات پاسخ دهد: چه عاملي است كه فرمانروا را از فرمانبر جدا مي كند؟ به چه مجوزي بعضي، در امور جزيي و

كلي،حق حكمروايي دارند؟ چه امري موجب مي شود كه ديگران به خواستهاي آنان گردن نهند؟اين پرسشها كه قدرت از چگونه تحميل و اعمال مي شود و چه روشهاي مناسبي در اعمال قدرت در دسترس است، موضوع مورد بررسي اين كتاب است. قدرت در تحليل علمي با عدد «سه» پيوندي نزديك مي يابد. از سه ابزار (تنبيهي، تشويقي، اقناعي) استفاده مي كند و سه خصيصه يا نهاد (شخصيت،مالكيت، سازمان) حق استفاده و اعمال آنرا اعطا مي كنند. در قدرت تنبيهي آلترناتيو تنبيه و مجازاتي به همراه داردد كه فرد يا گروه را زير فشار مي گذارد. قدرت تنبيهي با فشار و تهديد به اجراي اعمالي كه نتايج سخت و دردناك به بار خواهد آورد، به تحصيل اطاعت و تسليم افراد توفيق مي يابد. قدرت تشويقي بر خلاف آن با پيشنهاد پاداش و رفتار مثبت ، با اعطاي چيزي ارزشمند به آنكه سر فرد آورده است به مقصود خود مي رسد. قدرت اقناعي بر عكس از طريق تغيير عقيده اعمال مي گردد. ترغيب و تبليغ، آموزش و پرورش و يا ديگر اقدامات مناسباجتماعي كه طبيعي، پاكيزه و به حق جلوه مي دهند، موجبات تسليم و رضاي افراد را به اراده شخص يا اشخاص ديگر فراهم مي آ؛ورند. در پس اين سه ابزار كه براي اعمال قدرت به كار مي روندسه منبع قدرت وجود دارد كه عبارتند از شخصيت، مالكيت و سازمان. جدا كردن و تفكيك منابع قدرت و ابزارها در هر اعمال قدرت خاص، تقسيم بندي اهميت نسبي آنها و مشاهده دگرگونيهاي به نسبت مهمي كه در طول زمان بر آنها عارض شده، وظيفه ايست كه اين كتاب

بر عهده گرفت است. قدرت تنبيهي فرد را به نوعي مجزات جسماني يا روحي تهديد مي كند كه آنقدر رنج آور و دردناك است كه فرد براي در امان ماندن از دست آن، از تعقيب خواست و اراده خويش صرفنظر مي كند.در قدرت تشويقش پاداش يا پرداختي به شخص پيشنهاد مي شود كه از هر جهت سودبخش و خوشايند است. در نتيجه فرد ترجيح مي دهد از ميل و خواست خود چشم بپوشد تا به پاداشي كه وعده داده شده برسد. در حالي كه قدرت تنبيهي و تشويقي عيني و قابل رؤيت است، قدرت اقناعي بر عكس ذهني و نامرئي است. قدرت اقناعي، گذشته از زمينه ذهني و نظامي، در قسمتهاي ديگر هم اهميت بيشتري كسب كرده است. سياستمداران نوين به شدت همه فعاليت خود را در راه پرورش اعتقاد به كار انداخته اند. در دمكراسي هاي قرن بيستم قدرت سياسي، در معيار وسيعي عبارتست از قدرت اقناعي. در اثر قدرت اقناعي فرد به كاري كه انجام مي دهد واقعاً معتقد است. از اعطاي پاداش به عنوان محرك هنوز به شدت استقبال مي شود اما مقاصد و هدفهاي مؤسسه كه كاملاً در ذهن كارمندان جا باز كردهو به صورت اعتقاد آنها در آمده، نيروي مستقل و مهمتري است. اينها همه بجا و درست و مؤثر است اما وجود اعتقاد در آنها خود تظاهر بسيار مؤثري از قدرت اقناعي است. همه رؤساي جمهور اخير آمريكا به كرات با مطبوعات و راديو و تلويزيون درگير بوده اند. و اين بدان سبب است كه رسانه هاي گروهي، بر اعمال قدرت اقناعي از سوي رييس جمهور، تا حدي نظارت و كنترل

دارند. شخصيت از بين سه منبع قدرت يكي از چيز هايي كه دسترسي به قدرت را فراهم ميكند شخصيت مي ياشد . سه منبع(شخصيت ، مالكيت ، سازمان )همواره در تركيب و تراخل با يكديگرند، هر يك از منابع قدرت با ابزار معيني رابطه اي بسيار قوي ونه انحصاري دارد . سازمان با قدرت اقناعي ،مالكيت با قدرت تشويقي و شخصيت نيز با قدرت تنبيهي رابطه هاي اساسي و ديرينه دارد. مهمترين عاملي كه در اجتماعات نوين به شخصيت پيوسته رابطه ايست كه بين آن و قدرت اقناعي بوجود آمده است . جنبه هاي مختلفي در شخصيت وجود دارند كه با قدرت اقناعي رابطه دارند، از قبيل : توانائي شخص در بيان فكر خود به صورتي متقاعد كننده ،داشتن ايمان راسخ و اعتقاد كامل و بيان قاطع،با اطمينان بيان كردن نتايج مبهم ونامعلوم و... در تفسيرهاي سياسي نوين ، گرايش شديدي وجود دارد كه در نقش و اهميت شخصيت در اعمال قدرت مبالغه كنند . تعدادي از عواملي كه در ايجاد مبالغه درنقش شخصيت مهم مي باشند عبارتند از : خود بيني و خود ستايي ، تاثير تملق و چاپلوسي ، طبيعي عمومي مشاهدات اجتماعي ، تشريفات سياسي و.. قدرت واقعي از آن كسي است كه در گير و دارها قادر باشد پذيرش مردم را به ديدگاههاي اساسي خويش بدست آورد.آنكه قدرت واقعي ندارد تنها كارش اين است كه تسليم عقايد عامه مردم باشد. مالكيت مالكيت در واقع يكي از سه منبع قدرت است. در زمانهاي اخير اهميت آن ، در قياس با سازمان ،كاستي يافته است. قدرت كه زماني در مؤسسات سوداگري و نيز در دولت تنها

از مالكيت، و در واقع از منابع مالي سرچشمه مي گرفت اكنون از ساختاري مركب از افراد و بوروكراسي نشأت مي گيرد. دسترسي به ابزارهاي قدرت هم از طريق مالكيت كاهش يافته است. مالكيت در واقع ،هميشه دسترسي به قدرت اقناعي را تا حدودي ميسر ساخته است. در زمانهاي پيشين خاصه در سالهاي آخر قرن گذشته اعتبار و مالكيت آنقدر زياد بود كه بي آنكه نيلزي به پرداخت پاداش باشد به صاحب آن قدرت مي بخشيد. آنچه ثروتمند مي گفت و مي انديشيد در عقيده ديگران چون امري بديهي و مسلم تأثير مي گذاشت. ثروت از چنان شهرت خوبي برخوردار بود كه به خودي خود به هر دو قدرت تشويقي و اقناعي دسترسي داشت. سازمان سازمان وقتي نيرومند است كه به هر سه قدرت تنبيهي، تشويقي و اقناعي به طور مؤثر دسترسي داشته باشد و ضعيف است اگر استفاده از آنها تأثيرش كم يا هيچ باشد. سازماني كه به مالكيت و شخصيت دسترسي دارد آشكار است كه كه از اين ارتباط كسب قدرت مي كند و اگر در استفاده كامل از قدرت تنبيهي، تشويقي و هم اقناعي در درجات مختلف آزادي عمل داشته باشد، بر قدرتش خواهد افزود. حكومت وقتي با دو منبع قدرت، يعني مالكيت و شخصيت متحد شد و به همه ابزارهاي قدرت دسترسي يافت به صورت سازماني نيرومند، يعني يك قدرت استثنايي در مي آيد. ديالكتيك قدرت، انتظام قدرت اتحديه هاي كارگري با كمك دولت توفيق يافتند استفاده از ابزارهاي قدرت را كه كارفرمايان بر عليه اتحاديه بكار مي گرفتند موقوف نمايند از جمله استفاده آشفته و بي حساب از قدرت تنبيهي پليس،

استفاده از قدرت تشويقي در پرداخت به اخلالگران اعتصاب و از قدرت اقناعي به اشكال گوناگون در تبليغ و ترغيب شخصي را. بايد توجه داشت كه دولت بطرق مختلف در سه ابزار قدرت مداخله و از منابع قدرت بصورت مشابه، ولي البته نه همانند و يكسان حمايت مي كند. پيداش سرمايه داري سرمايه داري را نيز بايد ديد و شناخت و چه خوبست كه آنرا به صورت انتقال و جابجايي قدرت و ابزارهاي تحميل آن ببينيم. سرمايه داري تجاري منبع اوليه قدرت خود را از مالكيت داشت اما اين منبع قدرت ديگر زمين نبود بلكه به صورت سرمايه به ويژه به صورت كالا براي فروش و زر وسيم براي تهيه آن در آمده بود. در همان حال اهميت شخصيت رو به كاهش مي رفت، سازمان بيشتر سر بلند مي كرد و قدرت تشويقي به شدت فزوني مي گرفت. استفاده از قدرت تنبيهي كاستي مي پذيرفت هر چند هنور در دسترس بود. اعمال قدرت اقناعي، به صورت محدود و جالب توجه و با آينده نگري انجام مي گرفت. يكي از ادعاهاي بر حق و درست سرمايه داري اين است كه پاداش تشويقي را كه بسيار متمدنانه تر است به جاي مجازات تنبيهي نشاند. مالكيت همچنين حيثيت بازرگانان را در اجتماع بالا برد كه به نوبه خود اطاعت اقناعي را كه از ثروت ناشي مي شد افزايش داد.در اثر سرمايه داري صنعتي دگرگونيهايي در منابع قدرت رخ داد كه ابزارهاي قدرت را هم فرا گرفت. سازمان به عنوان منبع قدرت در سرمايه داري صنعتي سر برافراشت و سرانجام جاي مالكيت را كه به عنوان منبع قدرت مسلط در

آمده بود گرفت. قدرت تنبيهي يكسره ناپديد نشد و همچنان در دسترس دولت يا مأموران امنيت كمپاني باقي ماند. اما در قياس با امكانات وسيعي كه قدرت تشويقي در اختيار داشت چندان مهم نبود. با اين همه اقدام بسيار مهم كاملاً عملي و جالب در درون سرمايه داري پيشرفته ادامه توسل آن به قدرت اقناعي بود-يعني ادامه سازگاري و تقابلش با عقايد اقتصادي بر حسب احتياج روزمره و واقعيت. همه اين اقدامات، هر يك به طريقي بر حسب پيدايش عقايدي شدند در حمايت از تسليم و اطاعت و نتيجه آن افزايش قدرت صاحبان صنايع بود. واكنش ها ماركس بازرگانان حمله به مالكيت به عنوان منبع قدرت، به صورتي كه تا آن موقع از هيچ دانشمندي سابقه نداشت، نشان داد كه چگونه تمهيدات اجتماعي و اعتقاد مي تواند وسيله اي براي اعمال قدرت باشد. بازرگانان همه اهميتي كه قدرت ماركسيستي داشت و ترس زيادي كه ايجاد كرده بود در كشورهاي صنعتي و در رويارويي بازرگانان مظاهر قدرت سرمايه داري صنعتي،باشكست مواجه شد. سرمايه داري صنعتي بازرگانان تركيب مالكيت و سازمان به عنوان منابع قدرت و بازرگانان تجهيز و به كارگيري قدرت تشويقي و قدرت اقناعي خويش بسيار نيرومند بود. عصر سازمان در مهمترين تغيير و تحولي كه اخيراً در انگيزه هاي قدرت روي داده است يعني پيدايش سازمان به عنوان منبع قدرتو رقابت آن در تضعيف نسبي نقش هاي شخصيت و مالكيت. سازمان به صورت شركت سهامي تحت نظارت هيأت مديره، اتحاديه كارگري، دولت بوروكراتيك نوين، گروههاي كشاورزي، توليد كنندگان نفت كه بازرگانان حكومتها همكاري نزديك دارند، انجمن هاي تجاري و تشكيلات و واسطه هاي ÷ارلماني

در آمده و همه اينها مظاهر سازمان است. همه اينها گواهي بر نزول نسبي اهميت شخصيت و در حد كمتري مالكيت، به عنوان منابع قدرت است. اينها نشانه اتكا روزافزون به تمهيدات اجتماعي به عنوان ابزار تحميل قدرت است. جاي شخصيت هاي پرقدرت و بازرگانان نفوذ را گروههاي مديريت گرفته اند. كارفرما تسليم مرد سازماني بي نام و نشان شده و شخصيت بدين سان در ورطه سقوط و نزول افتاده است. با جابجايي منابع قدرت از شخصيت و مالكيت به سازمان، كاهش كحسوسي در تأثير نسبي قدرت تشويقي راه يافت و چنانچه انتظار مي رفت در اعمال قدرت اقناعي پيشرفت قابل توجهي حاصل شده است. اين دگرگوني از جمله در رابطه بين مؤسسه صنهتي با اتحاديه كارگري بسيار آشكار بود. سازمان و دولت در قرن نوزدهم و تا چند دهه اول قرن بيستم، دولت نوين كاملاً ابزاري در دست قدرت سرمايه داري صنعتي بود. همچنين در اعمال قدرت صنعتي نوعي انحصار وجود داشت و مستقيم يا از طريق دولت، به هر حال قدرتي در كار بود. هيچ چيز با شخصيت، مالكيت و سازمان صنعتي براي كسب تسليم و اطاعت رقابت نمي كرد. يكي از وجوه كاملاً مشخص عصر سازمان، پيدايش گروههاي متعدد سازمان يافته است كه در صدد تملك و تصرف ابزارهاي قدرت از دولت بودند، تادر نيل به هدفها و مقاصد خويش از آنها استفاده كنند. همچنين سازمانهاي مختلفي در درون تشكيلات دولت سر بر آورد مثل وزارتخانه ها، نمايندگي هاو... دولت نوين در درون ساختار خود هر سه منبع قدرت را وحدت بخشيد. اين تشكيلات، به طور كلي ونه دقيقا ًهمانست كه بوروكراسي مي

نامند. در دولت نوين قدرت اقناعي وسيله اي قاطع تصور شده است.   قدرت نظامي قدرت نظامي نه تنها همه منبع مهم قدرت را در خود دارد، بلكه تمام ابزارهاي تحميل قدرت را هم با جامعيت فوق العاده و اثربخش، در اختيار دارد. و اين امر نه تنها بر اثر حجم و ظرفيت ، بلكه حتي احتمالاً به خاطر نتايجي كه حاصل مي شود چيزي پر هيبت است. تشكيلات نظامي از سه منبع قدرت، دو منبع را: مالكيت (يعني اغتبارات مالي) و سازمان را به حد كفايت و گسترده در اختيار دارد.در تشكيلات نوين نظامي ، شخصيت كمتر واجد اهميت است. علاوه بر منابع وسيع و ذخائر گسترده اي كه قدرت نظامي مورد استفاده قرار مي دهد و سازمان بسيار استوار و با انضباطي كه در اختيار دارد، از قدرت تنبيهي هم به حد كفايت استفاده مي كند. و با اعمال قدرت تشويقي و اقناعي به تحصيل اطاعت و تسليم جامعي دست مي يابد. قدرت دين و مطبوعات در عصر جديد منابع و ابزارهاي قدرت ديني، در دنياي مسيحيت به شدت به كاستي گراييده است. مالكيت كليسا هم به عنوان منبع قدرت تاحد زيادي كاهش داشته است. به تبع تنزل نسبي و گاه مطلق منابع قدرت، ابزار قدرت هم به سختي آسيب ديد و رو به ضعف نهادو فقط قدرت اقناعي به عنوان تنها وسيله قابل اعتماد به منظور كسب تسليم و رضاي ديني باقي مي ماند. اما آنهم آسيب ديده است. اما مالكيت در مطبو عات و تلويزيون، اهميت خود را حفظ كرده است و قدرت تشويقي تشكيلات گسترده و پر خرج آنرا بر

پا نگه داشته است. اما بايد گفت كه باز هم منبع اصلي قدرت آن سازمان است و اين تمهيدات اجتماعي سازمان و خصوصيات ناشي از آن است كه تسليم و اطاعت بيروني را كسب و نگهداري مي كند. ثروت و وفور نعمت از عواملي بود كه به پراكندگي قدرت كمك كرد زيرا نقش مالكيت را تضعيف كرد. و بر اثر آن از اهميت قدرت تشويقي كاست. بر اثر وفور نعمت مصرف كننده و كارگران آلترناتيوهاي متعدد پيدا كردند و ديگر الزامي نداشتند در مقابل هر نوع اعمال قدرتي سرمايه تسليم فرود آورند. انحصار در يك جامعه فقير خود يك منبع قدرت است، در حالي كه در جامعه غني مردم به فكر مي افتند آلترناتيوهاي ديگر پيدا كنند. آنها كه به ماشين رفاه اجتماعي دولت نوين، حمله مي كنندتأثير آن را در محو و پراكنده كردن قدرت تشويقي كه در گذشته مايه تقويت قدرت صاحب كار بود خوب دريافته اند. قدرت، نيز بر اثر خاصيت ديالكتيكيخودش دچار تفرقه و پراكندگي شده است. آنها كه زماني اجبار و اضطرار را قبول و تحمل مي كردند حالا به خودي خود براي مقاومت در مقابل آن دچار مشكل شده اند. در گذشته چنين نبود، چنين واكنشي اقدامي خرابكارانه تلقي مي شد.   نتيجه منظور اين كتاب آن نيست كه درباره اعمال قدرت، خاصه درباره نقش مخاطره آميز قدرت نظامي به داوري بنشيند. (قدرت نظامي پديده اي نيست كه بتوان آنرا جدا كردو به تجزيه و تحليل آن پرداخت. ممكن است اعمال قدرت با رنج، خشونت و سيه ورزي همراه باشد. همچنين فقدان آن هم اين عواقب را دارد. اميد

نويسنده اين است كه خواننده پس لز فراغت از مطالعه، از طبيعت و ساختار قدرت آگاهي كامل و دقيقي حاصل كرده باشد. از منابع قدرت، از ابزارهاي اعمال قدرت، از روابط و بستگي هاي متنوعي كه در منابع و ابزار قدرت وجود دارد، از دگرگونيهايي كه در طول زمان بر آنها عارض شده و از شكل نوين و تأثير آنها. و بر آن است كه نقش تازه و مهمي كه قدرت اقناعي بر عهده گرفته، به خوبي شناخته شود.قدرتي كه اصولاً بدان سبب تأثير مي بخشد كه مالكيت از اعمال آن يكباره غافل و بي خبريم و زودباور_زيرا چنين مي پنداريم كه نسبت به يك عقيده ظاهراً عادي، نسبت به يك فضيلت ظاهراً طبيعي و مقبول، واكنش نشان مي دهيم. هم چنين بر آن است كه از موضوع توهم قدرت كه جمعي بدان گرفتارند و از ضعفي كه در تراكم قدرت بر اثر گرايشي كه در مقابله با اعمال آن از طريق پراكندگي قدرت پيدا شده ، اطلاعات كافي داده باشد. نويسنده در ابتدا با توضيح و تفسير قدرت، و تبيين چگونگي و ابعاد آن به عوملي كه بر قدرت تأثير مي گذارند پرداخته، سپس ابزارها و منابع قدرت را به خوبي توضيح داده و نقش هر يك و جايگاه آنها را مشخص نموده است. در ادامه به گذر قدرت و تأثير منابع و ابزارهاي مورد استفاده و قدرتمند در شرايط را بررسي مي نمايد و اينكه در هر عصري منبع قدرت چه بوده است و با چه ابزاري مي شد قدرت نمايي نمود.   ارائه : علي ادبي فيروزجايي  منبع : مديريت دولتي در ايران

      لطفاً نظرات و پيشنهادات خود را با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

مديريت توازن كار و زندگي

... work/life Management نويسنده:رابرت هولدن،بن رنشو مترجم:سعيد عليميرزائي با مقدمه دكترخدايار ابيلي،نشر سارگل شامل؛ ضرورت تشكيل،اهداف،جلسات غير رسمي و رسمي،انتخاب نوع و حفظ مسير جلسه تلخيص و تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني     درك موفقيت •         ببينيد موفقيت واقعاً از نظر شما چه مفهومي دارد. با خود صادق باشيد. •         مردم اغلب بدون آنكه معناي موفقيت را بدانند براي بدست آوردن ان به شدت تلاش مي كنند. ما از طريق رسانه ، افراد خانواده، و فرهنگ حاكم بر جامعه پيام هاي متفاوتي را درباره موفقيت دريافت مي كنيم.موفقيت زماني حاصل مي شود كه يك زندگي متوازن و رضايت بخش داشته باشيم. •         هر روز فرصتي را به تفكر در مورد ارزش هايتان اختصاص دهيد و سعي كنيد نسبت به آنها وفادار بمانيد. •         براي رسيدن به مفهوم موفقيت ابتدا ارزش هاي خود را مشخص كنيد. در تنهايي بنشينيد و در مورد مهم ترين چيزهاي زندگي فكر كنيد. ارزش هايتان را در كانون زندگي به تعادل بينش و سعادتمندي بهتر و بيشتر دست پيدا كنيد. •         * فرصتي را به ايجاد يك تصوير ايده آل از زندگي اختصاص دهيد. •         هدف انگيزه شما براي انجام يك كار است. هدف چيزي است كه به كار و زندگي شما  معنا مي بخشد. هدف پيدا كردني نيست چيزي است كه بايد آن را بر اساس آنچه برايتان حايز اهميت است انتخاب كنيد.منظور از ديدن تصوير بزرگ چشم انداز كلي شما نسبت به كار و زندگي است. اين تصوير شامل ارزشها و اهداف و

نقشهاي شما ست. •         * دستيابي به موفقيت مستلزم داشتن نگرش مثبت است. •         موفقيت نوعي نگرش است و نبايد آن را صرفا به عنوان يك سري  پيروزي ها يا كسب منافع مالي در نظر گرفت. اگر اين طور بود آن وقت هر كس كه با تلاش موفق مي شد  ميتوانست خود را يك آدم موفق بداند. •         مسئله موفقيت را به عنوان يك نگرش در نظر بگيريد تا بتوانيد زندگي خود را بر مسايل و موضوعاتي كه  واقعاً برايتان مهم هستند متمركز كنيد. •         * توجه داشته باشيد كه هميشه گرفتار بودن نشانه عدم كارايي و اثر بخشي  شما در انجام امور است. •         از كار كردن بيش از اندازه به منظور اتمام كارها در مهلت مقرر اجتناب كنيد و ياد بگيريد  كه چطور بر زمان خود مديريت كنيد. سعي كنيد در دام فعاليت و كار گرفتار نشويد.سعي كنيد از روي عادت يا داشتن احساس گناه خود را مشغول و گرفتار نكنيد چرا كه همگي در نهايت موجب كاهش اثربخشي و از بين رفتن انگيزه ميشوند. •         * كارها را بر اساس ميزان اهميت اولويت بندي كنيد نه بر اساس ميزان فوريت •         يك وظيفه يا كار فوري چيزي است كه به توجه و رسيدگي نياز دارد در حالي كه اولويت با تصوير بزرگ ارزش هاي اصلي و هدف شما در ارتباط است. •         * به خاطر داشته باشيد كه افزايش سرعت باعث كاهش كيفيت مي شود. •         امروز بسياري از نتايج  بر مبناي سرعت سنجيده مي شوند. به عنوان مثال بايد بين سرعت تحويل كار و كيفيت آن توازن وجود داشته باشد. به

همين ترتيب ارتقاي سريع تكنولوژي با يد در جهت چشم انداز مورد نظر باشد و صرفا با هدف تغيير اوضاع جاري صورت نگيرد. •         * ترتيبي دهيد  كه كارتان با معيار هايي كه براي موفقيت داريد هدايت شود. •         توازن صحيح ميان كار و زندگي از طريق تعيين يك سري معيارهاي مشخص براي موفقيت( شامل اهداف شغلي برنامه هاي تفريحي و اهداف بهسازي فردي) حاصل مي شود. •         (( علاقه مندي هاي خود را كاملا از محيط كار خارج كنيد و از دوستان و خانواده خود بپرسيد موفقيت از نظر آنها به چه معناست.)) •         *نقش هاي مهم خود در كار و زندگي را فهرست اولويت بندي و ارزيابي كنيد. •         نقش افراد (مثلا به عنوان مدير، پدر، همسر، يا دوست) حوزه مسئوليت آنها را تعيين مي كند. برقراري توازن صحيح ميان كار و زندگي مستلزم آنست كه تك تك نقش هاي خود را به دقت تعريف كنيد. نقش هاي خود را به دقت مشخص كنيد و در مورد آنها انعطاف پذير باشيد. زندگي را در مجموع  در نظر  بگيريد : خانواده دوستان تفريح و  مشاركت در فعاليت هاي اجتماعي . قصد داريد چه نقش هاي مهمي در پرورش فرزند تان ايفا كنيد؟ •         تعيين اهداف : تعيين معيارهاي مشخص موفقيت مستلزم آنست كه ابتدا اهداف كوتاه مدت ميان مدت و بلند مدت خود را به دقت مشخص كنيد. اهداف خود را در سه گروه اصلي يادداشت كنيد: •          آنچه مي خواهيد باشيد، كارهايي كه مايليد انجام دهيد، و چيزهايي كه  مي خواهيد انجام دهيد. •         * در مورد كارهايي كه در انجام آنها مهارت

داريد فكر كنيد و بكوشيد نقاط قوت خود را تقويت كنيد. •         حتما اهداف و نقاط قوت خود را اولويت بندي كنيد. در صورت لزوم آن ، آن دسته از وظايف يا مسايلي كه موجب بهسازي مهارت هاي شما نمي شوند را به ديگران محول كنيد. از خود بپرسيد : (( واقعا در انجام چه كارهايي مهارت دارم؟)) ، (( استعداد طبيعي من در چه كاري است؟)) •         * براي خود يك بيانيه موفقيت بنويسيد و مرتبا به آن رجوع كنيد. •         بيانيه موفقيت چارچوب مرجعي را براي ارزيابي توازن ميان كار و زندگي به دست مي دهد. اين بيانيه به مرام نامه شما در زندگي، و نيز به معياري براي سنجش توازن ميان كار و زندگي تبديل خواهد شد. •         * موفقيت هاي خود را مرور كنيد. مطمئن شويد كه آمادگي سازگار شدن را داريد. •         موفقيت يك فرآيند است، نه يك هدف نهايي. اگر قصد داريد بين كار و زندگي خود توازن ايجاد كنيد بايد به طور مستمر بر پيشرفت خود نظارت داشته باشيد و آن را مورد بازنگري قرار دهيد. دائما به تصوير بزرگ زندگي فكر كنيد تا مطمئن شويد اقدامات شما درست هستند و از زمان به خوبي استفاده مي كنيد. •         * از افراد بخواهيد به شما باز خورد هاي سازنده بدهند. از اين باز خورد ها درس بگيريد. •         گرفتن باز خورد از دوستان، همكاران، و اعضاي خانواده يكي از راههايي است كه ميتواند شما را در اندازه گيري ميزان موفقيت كمك كند. به خاطر داشته باشيد كه دريافت باز خورد سازنده موهبتي ارزشمند  است. •         * براي تقويت

نقاط قوت خود و غلبه بر موانع از روش مربي گري استفاده كنيد. •         سازمانها به تدريج متوجه شدند كه موفقيت آنها در بلند مدت به ميزان تعهد، تخصص، و خلاقيت كاركنانشان بستگي دارد و به همين دليل استفاده از روش مربي گري روز به روز متداول تر مي شود. داشتن مربي موجب مي شود كه راحت تر با موقعيت هاي دشوار( از قبيل تغييرات شغلي يا مشكلات شخصي) كنار بياييد. شناخت خود •         * اطمينان حاصل كنيد كه مطابق ارزش هايتان زندگي مي كنيد و به آنها اعتقاد داريد. •         رسيدن به توازن در كار و زندگي مستلزم آنست كه از باورها ، ادراكات، انتخاب ها، و اقدامات خود به شيوه ي •         استراتژيك  بهره برداري كنيد تا بتوانيد به توازن  مورد نظرتان دست يابيد. •         * هر روز در مورد گزينه ها و راه حل هاي جديد فكر كنيد و به تدريج به دنبال شيوه هاي بهتر براي انجام امور باشيد. •         ادراك يك امر انتزاعي است كه نوع نگاه شما به مسايل و شيوه تعبير و تفسير تجربيات را توصيف ميكند.لازم است بدانيد كه ادراك نوعي انتخاب است.آماده جستجوي راه حل هاي  تازه باشيد تا بهتر بتوانيد آنها را پيدا كنيد.فكر خود را باز نگه داريد و انعطاف پذير باشيد. •         * روي مثبت صحبت كردن با خود تمرين كنيد و ياد بگيريد كه ارزش نقش خود در انجام امور را ببينيد. •         مهم ترين گفت و گفتگو هاي شما در زندگي گفت و گو با خودتان است. به تاثيري كه اين (( صحبت با خود)) بر باورها، انتخاب ها ، و

اعمالتان دارد دقت كنيد. به آنچه به خود مي گوييد گوش كنيد. به عباراتي كه با (نميتوانم) شروع مي شوند، عبارت هاي تاكيدي ((بله،اما)) گوش كنيد. (( احساسات خود را بشناسيد و درك كنيد تا بتوانيد در مقابل آنها واكنش نشان دهيد.)) •         درك هوش عاطفي •         هوش عاطفي نشان دهنده ي توانايي شما  در كنترل احساسات و افكارتان است. تقويت هوش عاطفي باعث تصميم گيري بهتر،تفكر دقيق تر ، و اعمال خالصانه تر مي شود. هوش عاطفي شما را در بهره برداري بهتر از عقل و خرد ياري مي كند و باعث درك بهتر ديگران و ايجاد اعتماد متقابل ميشود. •         تشخيص احساسات و درس گرفتن از آن ها •         اختصاص فرصتي براي ثبت افكار و احساسات در طول روز موجب بصيرت و آگاهي  بيشتر شما نسبت به خود مي شود. با بررسي افكار و احساسات خود مي توانيد پي ببريد كه تا چه اندازه ميان كار و زندگي شما توازن وجود دارد. احساسات پيام هايي هستند كه با خواندنشان مي توانيد به موفقيت و خوشبختي بيشتر دست پيدا كنيد. سعي كنيد احساسات خود را درك و از آنها تبعيت كنيد •         *ترديد را در اعضاي گروه خود تشخيص دهيد و سعي كنيد به علت نگراني آنها پي ببريد. •         هم دلي يعني اين كه علاوه بر موقعيت خود،موقعيت طرف مقابل را نيز درك كنيد. هم دلي باعث مهرباني، اعتماد ،همكاري و صداقت بيشتر در روابط با ديگران مي شود. •         * به خاطر داشته باشيد كه داشتن روابط خوب با ديگران از جمله نيازهاي اساسي انسان است. •         براي كليه ابعاد مهم زندگي

خود شامل روابط،خانواده، اوقات فراغت، كار و بهسازي فردي وقت بگذاريد و سعي كنيد زندگي را در مجموع بنگريد. عدم توازن ميان كار و زندگي مي تواند اثرات مخربي بر روابط شما بگذارد. ببينيد از برقراري ارتباط با ديگران  چه مي خواهيد و ان را جزو اولويت هاي مهم قرار دهيد. •         * تصميم بگيريد كه واقعا مي خواهيد چه نوع پدر و مادري باشيد. •         تجربه در يا مادر بودن هم دشوار و هم لذت بخش است. از خود بپرسيد كه اولويت هاي شما در ارتباط با فرزندتان كدامند؟آيا مي خواهيد فرزند داشته باشيد اما هنوز در مورد زمان آن تصميم نگرفته ايد؟ اين سياست ها •         تاثير زيادي در ايجاد توازن ميان نقش شما به عنوان يك پدر يا مادر و نقش شما به عنوان عضوي از سازمان خواهند داشت. •         *  فرصتي براي استراحت وتفريح باعث ارتقاي بهره وري مي شود. •         استرس فراوان، كوفتگي بيش از حد، وضعيت نا مساعد جسمي و روحي، بي خوابي، و تيرگي روابط با ديگران از جمله تاوان هايي هستند كه بايد بابت تفريح نكردن بپردازيد. تفريح كردن براي استرس علاوه بر نقش درماني ، نقش پيشگيرانه نيز دارد. داشتن يك زندگي موفق و متعادل مستلزم آن است كه اهداف شغلي معين و مشخصي براي خود تعريف كنيد و سپس بر مبناي آنها به اولويت بندي امور بپردازيد. •         * براي دستيابي به اولويت هايتان در خود تعهد ايجاد كنيد. •         در مورد اهداف بهسازي فردي تصميم بگيريد. با فهرست كردن و اولويت بندي مهارتهاي نيازمند بهسازي مي توانيد يك برنامه توسعه فردي تدوين كنيد. •        

اين كار سبب صرفه جويي در وقت و انرژي مي شود و شما را از سر در گمي نجات مي دهد. •         مهم ترين عامل در تحقق اهداف مورد نظرتان اين است كه براي كار و زندگي خود يك برنامه عمل تهيه كنيد و اقدامات لازم را مطابق با آن انجام دهيد. اهداف خود را تعريف، و دقيقا آنها را مشخص كنيد. •         * در مورد آخرين پيشرفت هاي حاصله مطالعه كنيد تا بتوانيد اقدامات آگاهانه تري انجام دهيد •         پس از آنكه در مورد اهداف  كلي خود به نتيجه رسيديد، ببينيد كدام اهداف جزئي در عرصه كار و زندگي مي توانند شما را در جهت رسيدن به آنها ياري كنند. قبل از شروع كار روي اهداف، اطمينان حاصل كنيد كه كليه اطلاعات لازم را كسب كرده ايد. •         * براي هر يك از مراحل اقدامات خود تاريخ مشخصي را تعيين كنيد. •         اين كار براي حفظ تمركز بر اهداف ضرورت دارد. هر هدف را به اجزاي كوچكتر تقسيم، و سپس آنها را اولويت بندي كنيد. اگر هدف  نهايي شما رسيدن به توازن ميان كار و زندگي باشد، تعيين اهداف زماني غير واقع بينانه  باعث وارد آمدن فشارهاي غير ضروري مي شود. ايجاد تغيير •         * توجه داشته باشيد كه همه به نحوي از برقراري توازن ميان كار و زندگي شما بهره مي برند. •         موفقيت در محيط هاي كاري مستلزم آنست كه سازمان ها و كاركنان پذيراي شيوه هاي نوين انجام كار باشند. سازمان هايي كه به طور مستمر به استفاده از استراتژي هاي كار و زندگي مي پردازند نيروهاي  بهتري جذب مي كنند

و بهتر مي توانند نيروهاي خوب  خود را در سازمان نگه دارند. علت اصلي آنست كه كارمندان آنها كمتر دچار استرس مي شوند و كمتر در خواست مرخصي استعلاجي مي كنند. •         * حتما از مرخصي هاي سالانه به طور كامل استفاده كنيد •         مرخصي شناور به معناي  آنست كه مي توانيد مرخصي سالانه خود را به تعطيلات طولاني آخر هفته و كار نيمه وقت تبديل كنيد. كار در ساعات فشرده يعني اينكه مي توانيد تعداد ساعات يك هفته پنج روزه عادي را در چهار روز خلاصه كنيد. •         * براي تك تك ساعات روز ارزش قائل شويد و از آنها به شكلي موثر استفاده كنيد. •         گاهي اوقات عدم توازن ميان كار و زندگي يكي از عوارض ناشي از مديريت نادرست سازمان است.توانايي شما در صرفه جويي در وقت يا اتلاف وقت باعث وجود يا عدم وجود توازن ميان كار و زندگي مي شود. •         * اولويت هاي اصلي تان را ارزيابي، و همه حواس خود را معطوف آنها كنيد تا عملكرد شما در سطح عالي باشد. •         از قديم تعريف واژه موفقيت با واژه ((بيشتر)) همراه بوده است. اگر اين بيشتر بودن از حد بگذرد باعث  ايجاد آشفتگي و بي نظمي، تحمل فشارهاي مضاعف، تعهد بيش از اندازه، و استيصال مي شود. •         * ببينيد آيا لازم است كاري را شخصا انجام دهيد يا امكان محول كردن آن به به ديگري وجود دارد. تفويض اختيار اثر بخش •         ناتواني در تفويض اختيار يكي از بزرگ ترين موانع بر خورداري از توازن ميان كار و زندگي است. تفويض اختيار باعث مي شود كه وجود

شما براي انجام امور ضروري نباشد. علاوه بر اين،فرصت رشد و بروز توانمنديها را براي كارمندان به وجد مي آورد و به مديران كمك مي كند تا ارزيابي بهتري از توان بالقوه آنها داشته باشند. •         * از خود بپرسيد كه چه تغييراتي مي توانيد در زندگيتان ايجاد كنيد؟ •         به دقت مشخص كنيد كه چه چيز را مي خواهيد تغيير دهيد. در خصوص موازنه كار و زندگي شخصي چه چيزي هست  كه نياز به بهتر شدن دارد: كار كمتر، تعطيلات بي دغدغه بيشتر، يا رفت و آمد كمتر؟ •         *از يك مربي بخواهيد شما را در ايجاد تغييرات مورد نظرتان كمك كند. •         اگر بخواهيد تمامي تغييرات را بدون كمك ديگران انجام دهيد در واقع خود را از تشويق،حمايت، و نقطه نظر آنها محروم كرده ايد. •         *توجه داشته باشيد كه تغييرات كوچك مي توانند به كلي اوضاع را دگرگون كنند. •         شما دو راه بيشتر نداريد: يا اقدام كنيد يا به انتظار وقوع تغيير بنشينيد. از ديگران كمك بگيريد، موانع را از سر راه برداريد، و سپس اقدام كنيد. •         *اطمينان  حاصل كنيد كه اعضاي گروه به يكديگر احترام •          مي گذارند و به اعضاي گروه بگوييد كه چه انتظاري از آنها داريد. •         حتما ديگران را با اعمال خود، و نه صرفا با كلامتان، رهبري كنيد . هميشه در عمل نشان دهيد كه چه انتظاري از آنها داريد. به خاطر داشته باشيد وقتي افراد الگو داشته باشند يادگيري آنها بهتر مي شود. •         * اعضاي گروه را تشويق كنيد  كه محل كار را سر وقت ترك كنند. •         جلسات مربي گري مي

توانند به صورت تك به تك،در قالب آموزش مديريت زمان، يا ارائه اطلاعات سودمند باشند. با ايجاد درك متقابل و گوش كردن مي توانيد برنامه اي متناسب با نياز هاي فردي اعضا براي هر يك از آنها تهيه كنيد. حفظ توازن •         * هدف كلي خود را به طور منظم مرور كنيد تا از مسير اصلي منحرف نشويد. •         * به خاطر داشته باشيد كه تفكر مثبت بسيار اثر بخش تر است. •         قصد يا نيت عبارت است از يك توجه زندگي معين براي كمك به دستيابي به يك نتيجه خاص .هر روز تعيين كنيد كه قصد داريد چه نوع آدمي باشيد، چه نوع زندگي اي داشته باشيد، و چه نقش هايي را ايفا كنيد. •         * در بله گفتن به اولويت هاي خود قاطع باشيد و به واكنش خود نسبت به افراد صريح، صادق و با اصالت فكر كنيد. •         قاطعيت واقعي مستلزم آنست كه قبل از هر چيز بدانيد پاسخ شما در برابر چه چيز هايي ((بله)) است.از ((بله )) گفتن به همه چيز اجتناب كنيد تا از مسير اصلي خارج نشويد و بتوانيد به تعهدات خود جامه عمل بپوشانيد. اگر توان ((نه)) گفتن نداشته باشيد ممكن است جهت و هدف اصلي خود را گم كنيد. از نظر خيلي ها ((نه))گفتن به اين دليل دشوار است كه فكر مي كنند موجب تعارض، عصبانيت و احساس گناه مي شود. •         * اگر براي خودتان احترام قائل باشيد ديگران نيز براي شما احترام قائل خواهند شد. •          يكي از راههاي ارزش قائل شدن براي خود اين است كه مطمئن شويد توازن خوبي ميان كار و

زندگي شما وجود دارد. وقتي به خود بها دهيد ديگران نيز برايتان احترام قائل خواهند شد. خود باوري باعث مي شود  كه در برابر نا اميدي  و احساس ناتواني مصونيت پيدا كنيد. •         * به چيز هايي كه احساس توانمند بودن را در شما به وجود مي آورند فكر كنيد. •         توانمند سازي باعث افزايش قاطعيت،تحريك خلاقيت، و انجام اقدامات اثر بخش مي شود. از جمله عوامل ناتواني مي توان به فقدان انگيزه، پايين بودن سطح انرژي، و داشتن احساس نااميدي اشاره كرد. •         مقابله با استرس •         *علائم جسماني خود را به هنگام بروز استرس شناسايي كنيد. •         استرس همانند چراغ قرمز روي داشبورد اتومبيل است كه به شما مي گويد:((تعادل خود را از دست داده ايد)).استرس به شما نشان مي دهد كه توازن ميان كار و زندگي در خطر است. فراموش نكتيد استرس به شما نشان مي دهد كه توازن ميان كار و زندگي در خطر است- ان را به عنوان نيروي محركي براي اقدام كردن در نظر بگيريد. •         *سعي كنيد همه مسائل را خيلي جدي نگيريد. •         ((بجنگ، در برو، يا خوش باش)) سه واكنش مختلف براي مقابله با استرس هستند. با انتخاب گزينه بجنگ بايد با استرس سر شاخ شويد. با انتخاب گزينه ((در برو)) بايد خود را از استرس دور كنيد. گزينه((خوش باش)) به معني آنست كه توجه خود را به كارو استراحت و تفريح معطوف كنيد. سالم زندگي كردن •         *از خوب بودن تغذيه خود اطمينان حاصل كنيد. •         با خوردن غذاي خوب و مقوي، ورزش منظم ، و خواب كافي مي توانيد كيفيت زندگي و كار خود

را بهتر كنيد. حتما روزي سه وعده غذا بخوريد و جلسات منظمي را براي انجام ورزش مورد علاقه خود زير نظر مربي اختصاص دهيد. •         *با روشن كردن  چند شمع معطر و دوش گرفتن مي توانيد قبل از خواب تمدد اعصاب كنيد. •         برخي افراد دوست دارند تمرين مديتيشن كنن، با صداي آرام ذكر بگويند، يا حمام طولاني آب گرم بگيرند. به طور منظم تمدد اعصاب كنيد تا سلامت شما بيشتر شود، از زندگي بيشتر لذت ببريد، و عملكرد كاري شما بهتر شود. •         *در برنامه خود  به طور منظم  روز هايي را براي دري از محل كار و تجديد قوا در نظر بگيريد. •          براي ياد گرفتن تفريحات جديد وقت بگذاريد .انجام  يك فعاليت كاملا متفاوت بعد از يك روز پر استرس در محيط كار مي تواند باعث تجديد قوا شود. ترس هاي دروني ، خود-انتقادي، و بدبيني از جمله بزرگترين عواملي هستند كه انرژي شما را از بين مي برند. آگاهانه تصميم بگيريد كه خوشبخت باشيد، از زندگي لذت ببريد، و توازن بهتري در كار و زندگي خود ايجاد كنيد. حفظ انگيزه •         *نگرش و طرز برخورد شما بايد بخشي از راه حل باشد، نه مشكل. •         موفقيت به معناي فقدان شكست نيست ،بلكه به معناي شجاعت داشتن براي  پذيرش و غلبه بر آنست. در مواقع دشواري بر اعصاب خود مسلط باشيد و مثبت فكر كنيد تا نگرش شما باعث بدتر شدن اوضاع نشود. •         *از همكاران و مشتريان خود بازخورد بگيريد. •         مواقعي كه مقابله با يك موقعيت خاص  در ظاهر دشوار به نظر برسد، در عمل نيز واقعا دشوار خواهد بود.

در اين مواقع به احتمال زياد به كمك ديگران نياز خواهيد داشت. به دنبال راه حل باشيد و در صورت لزوم  از كمك ديگران استفاده كنيد.     لطفاً نظرات و پيشنهادات خود را   با مديريت سايت از طريق پست الكترونيكي؛

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109