مديريت و برنامه ريزي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: مديريت و برنامه ريزي/ www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - برنامه ريزي

برنامه ريزي اقتصادي و سياستگذاري اقتصادي

با يك تذكردكتراصغر شاهمرادي

به باور بسياري، برنامه و برنامه ريزي از ملزومات اوليه و شايد بديهي براي رسيدن به اهداف در زندگي فردي و اجتماعي است. البته اين تلقي مي تواند برداشتي معطوف به تجربه بوده و عاري از حقيقت نباشد؛ ولي بايد متذكر شد كه تعريف درست و دقيق از مفهوم برنامه ريزي خصوصا در مباحث اجتماعي حائز اهميت است و مي تواند اذهان را از غلتيدن در وادي خطا باز دارد.

برنامه ريزي اقتصادي در يك تعريف ساده، به مجموعه اي از راهكارها براي نيل به يك هدف از پيش تعيين شده اطلاق مي شود. البته اين تعريف خالي از اشكال نيست، ولي براي انتقال مفهوم، كافي به نظر مي رسد. در ذيل اين تعريف، يك انديشه و تفكر بنيادين نسبت به اقتصاد نهفته است كه تعريف برنامه ريزي در واقع صورت ظاهري اين انديشه قرار گرفته است. اين تفكر فلسفي نسبت به اقتصاد چيزي جز پنداشت ﺁن بسان يك مجموعه مكانيكي نيست. بالطبع يك سيستم مكانيكي مي تواند در يك فضاي مكانيكي قابل هدف گذاري ، كنترل و برنامه ريزي باشد. باور نگارنده آن است كه اين تفكر سعي در ساده سازي اقتصاد داشته و بر ﺁن است كه با اين ساده سازي، اين پديده بي نهايت پيچيده و شگرف را كه ماهيت مدرن ﺁن بيش از هر پديده ديگر منجر به تعالي زندگي مادي انسان ها شده است، به تصرف خود درآورد.

بي شك خواننده محترم با اين تفكر در يك قرن گذشته آشنايي دارد. تفكر ماركسيستي- كمونيستي از اقتصاد كه در نهايت در قالب اداره شوروي سابق و اقمار ﺁن نمود عيني يافت و برنامه ريزان اقتصادي با هدف دربند كشيدن اقتصاد دست به ايجاد برنامه هاي اقتصادي ميان مدت و بلندمدت زدند تا به زعم خود، عدالت اجتماعي را جاري و رشد و توسعه را فراهم آورند. برنامه ريزي از يك مكانيسم از بالابه پايين آغاز و كليه شئون زندگي اجتماعي را فرا گرفت ، نحوه كاشت و برداشت، توليد كالاو خدمت و فعاليت هر جنبنده از قبل برنامه ريزي شده و جهت اجرا ابلاغ شد ، سر انجام اين همت گسترده و البته بسيار ناگوار و در عين حال مضحك ، داستان فروپاشي يك امپراتوري و فقر و فلاكت مردم آن و بي اعتباري تئوري پيشينيان است كه امروزه نقل هر محفلي است.خواننده محترم توجه دارد كه گرفتاري اساسي نه برنامه ريزي اقتصادي، بلكه تفكر اقتصادي پيشينيان آن بوده است ، اين كه اقتصاد به مانند يك سيستم مكانيكي قابل كنترل و هدف گذاري مشخص ، تعيين مسير دقيق و از قبل پيش بيني شده باشد، دچار سستي شده است.در عين حال در كنار مفهوم برنامه ريزي اقتصادي ، مفهوم ديگري به نام سياست گذاري اقتصادي مطرح شده است. سياست گذاري اقتصادي در يك تعريف ساده عبارت است از ايجاد يا اعمال مشوق هايي از سوي دولت يا نهادهاي ديگر سياست گذاري به منظور دستيابي به اهداف از پيش تعيين شده و متكي بر ابزارهاي سياست گذاري اقتصادي. اين تعريف نيز به مانند قبلي

برگرفته از يك نگاه فلسفي به اقتصاد است. در اين ديدگاه، اقتصاد مانند يك موجود زنده ، متحرك و با شعور تلقي مي شود كه نسبت به اعمال مشوق ها واكنش نشان داده و قادر است در يك فرآيند خورد و باز خورد در جهت مشوق ها حركت كرده و به هدف نهايي دست يابد.بديهي است كه سياست گذاري اقتصادي به دنبال طرح دقيق مسير دستيابي به اهداف نيست، بلكه تنها در جهت هدايت رفتارهاي اقتصادي عاملان اقتصادي، بدون اعمال دخالت مستقيم در تصميمات آنها و با استفاده از ابزارهاي شناخته شده اقتصادي است. اين ابزارها را مي توان به ابزارهاي پولي ، مالي، ارزي و تجاري تقسيم بندي كرد. نمونه ابزارهاي پولي، تعيين نرخ هاي بهره بين بانكي و نمونه ابزارهاي مالي مخارج دولتي و درآمدهاي مالياتي را مي توان برشمرد.سابقه سياست گذاري اقتصادي را به مانند برنامه ريزي اقتصادي، مي توان در بسياري از كشورهاي صنعتي رصد كرد. اين كشورها توانسته اند با اعتقاد به لزوم راهبري اقتصاد در قالب «سياست» و نه «برنامه ريزي» سطح قابل قبولي از رفاه و ثبات اقتصادي را براي شهروندان خود به ارمغان آورند. بديهي است در اين كشورها دولت ها و بانك هاي مركزي به عنوان سياست گذاران و نه برنامه ريزان در كنار ساير عوامل اقتصادي كه بر اساس منافع خود به كار و فعاليت مي پردازند، به تنظيم روابط و جهت دهي امور مي پردازند.خواننده فهيم توجه خواهد داشت كه تفاوت اين دو تفكر را در نحوه عملكرد آنها در عرصه اقتصادي مي توان به روشني مشاهده كرد. چنين است كه نگارنده خود را

در مقام اثبات هيچ كدام قرار نداده و قضاوت را به خواننده واگذار مي كند.به نظر مي رسد كه در كشور عزيز ما هر دو ديدگاه تا به اندازه اي خود نمايي كرده و در مقاطعي توانسته اند دولتيان را شيفته خود سازند. وجود برنامه هاي توسعه پنج ساله و نيز تشكيل شوراهايي مانند شوراي پول و اعتبار و يا شوراي جديدالتاسيس رقابت را مي توان ماحصل اين شيفتگي ها دانست. نكته مهم در اين است كه نظام تصميم گيري اقتصادي كشور، بايستي ابتدا موضع خود را با دو نگرش كاملامتفاوت به اقتصاد مشخص كند، سپس يكي از دو مفهوم برنامه ريزي اقتصادي يا سياست گذاري اقتصادي را جهت نيل به مقصود انتخاب نمايد. البته ناگفته پيداست كه حضور اندك اقتصاددانان به همراه تعدد مهندسان در نظام تصميم گيري اقتصادي، كفه ترازو را در گذشته به سوي ديدگاه مكانيكي از اقتصاد سوق داده است. اميد آنكه در آينده دوستان «مهندسي اقتصاد» را به فراموشي سپرده و سعي در تحصيل علم اقتصاد و يا واگذاري آن به اهل كنند.نكته: هيچ اقتصادداني به پل سازي اقدام نمي كند و هيچ فرد عاقلي از روي چنان پلي گذر نمي كند؛ اما بسيارند مهندساني كه بناي اقتصادي مي سازند و همه را از فراز ﺁن عبور مي دهند! * عضو هيات علمي دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1931970

برنامه ريزي و ايجاد انگيزه در كارها

برگرفته از سايت روانشناسي مديريت

يكي از وظايف مهم مدير برنامه ريزي و آينده نگري است. اهميت برنامه ريزي، علي الخصوص زماني كه منابع موجود براي مديريت ،محدود و انتظارات و توقعات از او بي شمار است، محسوس تر مي گردد. اغلب مديران

مايل اند از نحوه برنامه ريزي خود در سازمان مطلع گردند و چگونگي انجام اين وظيفه را ارزيابي كنند. در نتيجه مديران،در برنامه ريزي بايد احاطه كاملي بر سازمان و فعاليتهاي آن داشته باشندو با خونسردي و آرامش به رتق و فتق امور بپردازند. اگر سازمان را چون غولي بپندارند كه خود در مقابل آن ذره ناچيزي هستيد،مسلما نمي توانيد تصميم گيري و برنامه ريزي موثري داشته باشيد.خود را مسلط بر سازمان و مسائل آن بدانيد و بكوشيد كه واقعا هم چنين باشد. در زمان بروز مشكلات و بحران ها بر اعصاب خود مسلط باشيد و آرامش خود را حفظ كنيد. نكته مهم ديگر در برنامه ريزي استفاده سازنده و موثر از وقت است. در برنامه ريزي امور، انگيزه و علاقه نقش مهمي دارد.در برنامه ريزي كه انجام مي دهيم كارهاي خسته كننده را در اوايل روز و هفته انجام دهيم . پس از خاتمه برنامه ريزي چند ساعتي را به استراحت و كار مورد علاقه مان سپري كنيم و به كاركنان اجازه دهيم اين ساعات را به ميل خود در داخل يا خارج سازمان بگذرانند. تعريف برنامه ريزيبراي دست يافتن به هدف مورد نظر ، بايد قبل از تلاش فيزيكي يا اقدام به انجام كار، تلاش ذهني يا برنامه ريزي كافي صورت بگيرد.« برنامه ريزي شالودۀ مديريت را تشكيل مي دهد ». بنياد هر سازماني بر برنامه ريزي استوار است.يكي از وظايف مهم مدير برنامه ريزي و آينده نگري است. اهميت برنامه ريزي، علي الخصوص زماني كه منابع موجود براي مديريت ،محدود و انتظارات و توقعات از او بي شمار است، محسوس تر مي

گردد. اغلب مديران مايل اند از نحوه برنامه ريزي خود در سازمان مطلع گردند و چگونگي انجام اين وظيفه را ارزيابي كنند. در نتيجه مديران،در برنامه ريزي بايد احاطه كاملي بر سازمان و فعاليتهاي آن داشته باشندو با خونسردي و آرامش به رتق و فتق امور بپردازند. اگر سازمان را چون غولي بپندارند كه خود در مقابل آن ذره ناچيزي هستيد،مسلما نمي توانيد تصميم گيري و برنامه ريزي موثري داشته باشيد.خود را مسلط بر سازمان و مسائل آن بدانيد و بكوشيد كه واقعا هم چنين باشد. در زمان بروز مشكلات و بحران ها بر اعصاب خود مسلط باشيد و آرامش خود را حفظ كنيد. نكته مهم ديگر در برنامه ريزي استفاده سازنده و موثر از وقت است. در برنامه ريزي امور، انگيزه و علاقه نقش مهمي دارد.در برنامه ريزي كه انجام مي دهيم كارهاي خسته كننده را در اوايل روز و هفته انجام دهيم . پس از خاتمه برنامه ريزي چند ساعتي را به استراحت و كار مورد علاقه مان سپري كنيم و به كاركنان اجازه دهيم اين ساعات را به ميل خود در داخل يا خارج سازمان بگذرانند.چگونه مي توان انگيزه و شور و شوق خود را در كارها حفظ كرد؟ احساس يك مدير سطح عالي در سازمان همانند احساس ناخداي يك كشتي است و حوادث كاري به مثابه امواج  اقيانوس اند. كه هر لحظه سازمان  را به ورطه تلاطم  مي كشانند.مدير بايد تلاش كند تا كشتي سازمان را در اين امواج متلاطم با  آرامش و ثبات به پيش براند و بدون وحشت و هراس به سرمنزل مقصود برساند.كنترل مسائل سازمان ، فائق آمدن

بر خستگي ها وملالت هاي كاري ، حفظ آرامش و خونسردي استفاده موثر از وقت و ايجاد انگيزه وعلاقه ، همه شرايطي هستند كه براي برنامه- ريزي كارآيند لازم و ضروري است و به كمك اين برنامه ريزي  تحقق اهداف سازماني عملي خواهد شد.در صورتي كه در انجام وظايف سازماني احساس خستگي و بي انگيزگي مي كنيد ، در صورتي كه اشتياق به انجام كارها در شما افول كرده و احساس بي اعتنايي جايگزين آن شده است ، شايد توصيه هاي زير براي شما كارساز باشد1)   زندگي نامه افراد بزرگ و مشاهير عالم را مطالعه كنيد.انيشتين ويلون مي نواخت و اين سرگرمي ايام فراغتش بود.شما هم در روز لحظاتي را براي آرامش ، تنوع و استراحت در نظر بگيريد.در اين  لحظات به كار و عملي بپردازيد كه بدان واقعا علاقه داريد.2)   براي خود عرصه هاي تلاش آفرين جديدي بيافرينيد.بياد داشته باشيد هر انساني براي زنده ماندن به هدف هاي جديد و آرمان هاي نو نياز دارد. مسئوليت هاي جديد را بپذيريد ، خود را در تحقق اهداف بالاتر درگيرسازيدو نگذاريد در بن بست فعاليت هاي شغلي متوقف شويد.آدمي به سعي و تلاش زنده است. زبوني و زوال وي زماني است كه همه اهداف و آرزوهاي خود را بر آورده بداند و ديگر انگيزه و نيازي براي حركتو پويايي نداشته باشد.3)   سعي كنيد در محاورات و گفتگوهاي خود از به كار بردن لفظ " من علاقه ندارم" بپرهيزيد.علت بي علاقگي خود را به امور كشف كنيد و در رفع آنها بكوشيد.سعي كنيد براي خود در انجام كارها انگيزه و علاقه ايجاد كنيد. به نتايج كارها فكر

كنيد و براي آنها نتايج انگيزه آفرين بسازيد.براي اين كار نسخه يكساني وجود ندارد هر فردي بايد روش خاص خود را به كار گيرد. براي مثال ، زماني كه سرگرم تهيه گزارش خسته كننده اي هستيد، به نتايج پاداشي آن مانند رضايت مدير بالاتر،كسب حرمت بيشتر در سازمان وامثال آن فكر كنيد.4)   همه مسائل را به همراه هم در نظر نياوريد و براي غلبه به همه آنها يك باره به خود فشار نياوريد.مسائل را تك به تك با تاني و آرامش براي خود مطرح كنيدوبراي آن راه حل بيابيد. يكي از شاگردان دوره دكتري را به ياد مي آورم كه با ياس و نااميدي فراوان به من مراجعه كرده بود و از اين كه بايد منابع متعدد و فراواني را براي شركت در امتحان جامع دوره دكتري مطالعه كند احساس عجز و ناتواني مي كرد. به همراه او به اتاقش رفتم .تمام سطح ميزش از كتب مختلف پوشيده شده بود و او در ميان انبوه كتاب ها سرگردان و حيران مانده بود . كاري كه برايش انجام دادم اين بود كه تمام كتاب ها را از روي ميزش برداشتم  بجز يك كتاب به او گفتم فعلا همين كتاب را مطالعه كن و بعد با خونسردي و آرامش به سراغ دومي برو. او به همين نحو عمل كرد و موفق شد در زمان كوتاهي براي امتحان آماده شود.اگر مسائل انباشته و درهم شوند و شما را از هر سو احاطه كنند،امكان راه حل يابي از شما سلب خواهد شد . مسائل را به ترتيب اهميت درجه بندي كنيد و آنها را يك به يك حل كنيد.

همان افسانه قديمي را به ياد آوريد كه در آن پيري به پسرش اندرز مي داد : " دسته تركه هاي به هم بسته را يكباره نمي توان شكست ، اما اگر آنها را از هم باز كنيد و تك تك بشكنيد در شكستن آنها موفق خواهيد شد. "5)   اگر ابهت كاري شما را از نزديك شدن بدان و اقدام به آن باز مي دارد. آن را به اجزا كوچكتر و وظايف فرعي تر تجزيه كنيد و به انجام آن اجزا بپردازيد . پس از مدتي متوجه خواهيد شد كه آن كار خطير صورت گرفته است . شايد اين روش براي كساني كه طولاني بودن زمان انجام كارها آنها را بي حوصله مي كند راه حل مناسبي باشد. زماني يكي از ناشران كتب درسي ترجمه كتاب قطوري را به من پيشنهاد كرد. به محض ديدن كتاب گفتم: " حوصله ترجمه چنين كتابي با اين حجم را ندارم." او وقتي در تغيير دادن نظر من موفق نشد، موفقيت مرا براي ترجمه يك فصل از آن كتاب را جلب كرد و با تكرار اين كار كتاب در عرض يك سال ترجمه شد . آينده را چگونه پيش بيني مي كنيد؟ تصور شما در مورد آينده چيست؟ دنيا در پنجاه سال آينده شاهد چه تحولات و تغييراتي خواهد بود؟ و هزاران ؟؟؟؟؟؟؟شايد همه مديران آرزو دارند كه بتوانند آينده را در جام جهان نمايي ببينند و وقايع آتي را پيش گويي كنند . اما متاسفانه در حال حاضر چنين امكاني وجود ندارد، گرچه مديران براي برنامه ريزي هاي خود نياز به پيش بيني دارند وبايد از بصيرت كافي

برخوردار باشند تا بتوانند در كار برنامه ريزي توفيق يابند.با اين وجود با تصميم گيري و برنامه ريزي صحيح مي توان آينده را تا حدودي پيش بيني كرد و با ديدي خوش به آينده نگريست. همان گونه كه اشاره شد خوش بين بودن نسبت به آينده موجب مي گردد مدير با اميد فراوان به برنامه ريزي بپردازد، قبل از اين كه به حوادث احتمالي منفي فكر كند،به وقايع مثبت بينديشدو با اين تلقي مسيرهاي سخت كاري را هموار كند و پيش رود. خوش بيني نسبت به آينده سبب مي شود تا روحيه فرد در مقابله با مشكلات قوي تر گردد و ياس و نااميدي كمتر مانع راه پيشرفت وي شود.البته خوش بيني هاي افراطي ، كه به تخيل گرايي ساده لوحانه تعبير مي شود ، در مديريت كارساز نيست و هيچ گاه توصيه نمي شود. اين گونه خوش بيني ها باعث مي شود در برنامه ها واقعيت ها در نظر گرفته نشود و در نتيجه، به شكست و سرخوردگي منجر گردد. خوش بين بودن مورد نظر ما خوش بيني واقع گرايانه است. خوشبيني كه موارد مثبت احتمالي را در نظر دارد و با اتكا به آنها راه پيشرفت و رشد را هموار مي سازد . به عنوان مدير سعي كنيد به امكانات موجود و بالقوه سازمان بينديشيد ، مثبت فكر كنيد و با خوشبيني واقع گرايانه به جنگ مشكلات برويد. در برنامه ريزي ها بيشتر به روش علمي معتقديد يا اشراق و اقبال؟گروهي از مديران در برنامه ريزي هايشان به روش هاي علمي اعتقاد دارند ؛ وتجزيه و تحليل هاي علمي را راه مناسبي براي

برنامه ريزي مي دانند ؛ گروهي به خلاقيت ذهني ، قضاوت هاي شخصي ، و اشراق واقبال معتقدند و از زاويه ديگري به برنامه ريزي مي نگرند. شايد بتوان گروه سومي يافت كه به تركيب و تلفيق اين دو شيوه در برنامه ريزي توجه دارند و هر دو روش را مي پذيرند.البته بايد به ياد داشت كه شيوه مناسب براي برنامه ريزي  تا حدود زيادي بستگي به شرايط موقعيت دارد و نمي توان يك روش خاص را به طور مطلق بهترين دانست. شكيبا باشيد و از تاخير در امور نهراسيد ناشكيبايي و بي صبري در مديريت ضايعه ساز است. سعي كنيد در نظم و نسق دادن به امور شكيبايي پيشه سازيد. از به تاخير افتادن كارها نهراسيد، چه بسا كه تاخير در انجام امري موجب شناخت بهتر و اقدام درست تري گردد. به تجربه ثابت شده است كه احتمال تصميم گيري هاي غلط مديران عجول و ناشكيبا بيشتر است .مدير بايد بكوشد شكيبايي وصبرو حوصله را به خود تلقين كند . در مسائل مختلفي كه با آن روبرو مي شويد يك زمان اضافي در نظر بگيريد . شكيبايي نشانه بلوغ فكري است و به اعتقاد روانشناسان خواست هاي عجولانه مثل " اين كار همين الان بايد انجام شود" يا " فلان چيز همين الان بايد حاضر شود " نشانه اي از رفتارهاي دوران كودكي است. در برنامه ريزي ها  افق ديد خود را وسيع تر كنيد . تاخير هاي احتمالي را بپذيريد و از آنها به عنوان فرصت هاي تفكر در مورد نقاط ضعف برنامه سود ببريد. مشهور است كه تفاوت بين مديريت ژاپني و

امريكايي در همين نكته است كه مديران امريكايي افق ديد كوتاه تري دارند ، در ارزيابي ها عجول ترند . بر عكس ، مديران ژاپني به هدفهاي بلند مدت توجه دارند ، در ارزيابي ها بدون هيچ گونه شتاب زدگي و از سر تامل اقدام مي كنند ودر انجام امور باز حوصله را ترجيح مي دهند . شكيبايي و حوصله نه تنها براي مدير بلكه براي كاركنان نيز يكي از رموز موفقيت و پيشرفت در كارهاست.اگر كاركنان در اجراي برنامه هاي بلند و خسته كننده ، در برنامه هاي آموزشي و انجام ساير امور روزمره صبر و حوصله كافي نداشته باشند، بزودي دچار حساسيت مي شوند و از انجام كار باز مي مانند ، بدين ترتيب بايد كاركنان را نيز به شكيبايي و حوصله دعوت كنيم . در اينجا به توصيه هايي براي افزايش قدر ت شكيبايي توجه كنيد :1)   زماني كه در انتظار تكميل ، اجرا يا دريافت امكانات براي انجام يك پروژه هستيد ، كار ديگري را نيز براي خود برنامه ريزي كنيد . نگذاريد فاصله زماني انتظار شما را خسته و كسل كند.2)   در تمام برنامه هاي خود اعم از روزانه يا ماهانه و سالانه زمان تاخيرها را اضافه كنيد. تاخير مجاز در برنامه ها را جزء جدايي ناپذير آنها بدانيد.3)   فهرستي از پروژه هاي اجرا شده را مرور كنيد. ملاحظه خواهيد كرد برنامه هايي كه سريعتر اجرا شده اند لزوما برنامه هاي بهتري نبوده اند . سرعت يكي از خصوصيات برنامه مطلوب است ، اما سرعتي كه كيفيت برنامه را خدشه دار كند قابل قبول نيست.4)   تاخيرهاي احتمالي در برنامه ها

را به دو گروه تقسيم كنيد. يكي تاخيرهايي كه مي توانيد جلوي آنها را بگيريد و ديگري تاخيرهايي كه كنترل آنها از دست شما خارج است . در كنترل تاخيرهاي اول تلاش كنيد و تاخيرهاي گروه دوم را بي چون وچرا بپذيريد.به ياد داشته باشيد ناشكيبايي و عصبي شدن شما هيچ گونه اثر مثبتي بر تاخيرهاي گروه دوم نخواهد داشت ، جز آنكه شما را تضعيف كند.5)   با آدم هاي شكيبا ،پر حوصله و خونسرد معاشرت كنيد . سعي كنيد شكيبايي را از آنها بياموزيد.ببينيد چطور با حوصله و آرامش واعتماد به نفس كار مي كنند. روش آنها را الگوي خود قرار دهيد.در برنامه ريزي از آينده و حوادث نهراسيدهمان گونه كه اشاره شد برنامه ريزي نوعي پيش بيني است و از آنجايي كه پيش بيني ها صد در صد به واقعيت نمي پيوندند ،همواره امكان درصدي از خطا وجود دارد و مدير در برنامه ريزي با مخاطره مواجه است .در صورتي كه هراس از مخاطرات احتمالي كه جزء لاينجزاي پيش بيني است ، مدير را از اقدامات خطير باز مي دارد ، مسلما اين مسئله عارضه اي منفي براي مديريت به شمار خواهد آمد و در نهايت موجب تضعيف سازمان خواهد شد.مدير بايد آينده و پيچيدگي هاي آن را به عنوان يك واقعيت بپذيرد و بداند كه بايد در چنين فضايي به برنامه ريزي بپردازد و برنامه ريزي مسلما توام با مخاطراتي خواهد بود. مدير بايد خوش بيني واقع گرايانه خود را همواره حفظ كند وبه امكانات و منابع موجود بيانديشد و پيش رود. تفكر درباره كمبودها و محدوديت ها موجب ياس و نا

اميدي است . با خوش بيني واميد مي توان بر ترس از آينده غلبه كرد.نكته ديگر كه در برنامه ريزي قابل ذكر است قبول اشتباهات و خطاها از سوي مدير است . با شرحي كه در فوق مذكور افتاد برنامه ريزي  همراه با مخاطراتي است و ممكن است مدير در برخي اوقات تصميماتي اتخاذ كند و برنامه هايي را به مرحله اجرا گذارد كه اشتباهات و خطاهايي در آنها راه يافته باشد . در اين گونه موارد مدير بايد بلافاصله پس از اطلاع از مشكل ، برنامه را متوقف سازد و با پذيرفتن مسئوليت اشتباهات، در رفع آنها اقدام كند.ناديده گرفتن خطاهاي برنامه ريزي و چشم پوشي از آنها موجب بروز مشكلات فراواني در سازمان خواهد شد. برخي از مديران قبول اشتباهات را نشانه ضعف خود مي دانند و حتي المقدوراز آن پرهيز مي كنند . به اين علت در برخي از سازمان ها برنامه هايي را مشاهده مي كنيم كه با وجود مشكلات عديده در آنها هنوز ادامه دارند و با حمايت مدير مربوط اجراي آنها تداوم يافته است . در حالي كه بايد به مديران گوشزد شود كه قبول اشتباهات دليل قوت اراده و اعتماد به نفس بالاي آنهاست و مديري كه اشتباه خود را بپذيرد به نفع خودو سازمان عمل كرده و شايان تقدير است.برگرفته از سايت روانشناسي مديريت

برنامه ريزي در ايران

مفهوم برنامه ريزي

مفهوم برنامه ريزي ، به اندازه خود « برنامه ريزي » از پيچيدگي وحساسيت برخوردار است . برنامه ريزي چيست؟ شايد پاسخي ساده به اين سئوال اين باشد كه برنامه ريزي كاري است كه « برنامه ريزان » انجام مي دهند!

بنا براين، سئوال كماكان باقي مي ماند فقط به اين شكل تغيير مي يابد كه برنامه ريزان چه كساني هستند؟

مفهوم برنامه ريزي و به خصوص معادل لغوي فرنگي آن : To plan به معاني مختلفي بكار رفته است . مهندسين ، آن را تهيه نقشه و طراحي فيزيكي كاري كه مي خواهند انجام دهند (نطيربناي ساختمان يا ساختن هواپيما) مي دانند ! پزشكان آن رامرحله اي پس از تشخيص ، و به عنوان تنظيم پروتكل اقدامات درماني مي دانند. متخصصين حوزه هاي « بخشي ؛sectoral » برنامه را تركيبي از اقدامات هماهنگ پيش بيني شده، براي غلبه بر چالش هاي شناخته شده و تبيين شده بخش هاي مختلف ، نظير كشاورزي ، آب ، انرژي ، آموزش و پرورش ، بهداشت، صنعت ومعدن و... قلمدادمي كنند ! متخصصين آمايش منطقه اي هم برنامه ريزي را انطباق راهبرد هاي كلان با ويژگي ها ، توانمندي ها و مشكلات جغرافيايي ، منطقه اي و سرزميني مناطق مختلف مي انگارند.اقتصاددانان، جامعه شناسان ، و ساير متخصصان علوم اجتماعي ، برنامه ريزي را براي نيل به اهداف توسعه اي ، ارتقاء درآمد ملي ، بهبود كيفت زندگي ، توزيع عادلانه درآمد ها وسطوح بهره مندي اجتماعي و بخصوص تأمين نيازهاي اوليه و ضروري ، قلمداد مي كنند . علاوه براين ، مباحث مختلفي درترجيحات برنامه هاي موضعي و موضوعي (پروگرام ها) و يا برنامه هاي جامع ، و نكات ضعف و قوت هريك نسبت به ديگري هم در بين صاخبنظران مربوطه مطرح مي باشد!به طور كلي ، برنامه ريزي ، معمولا" معادل آينده نگري در نظر گرفته شده

است ، و عبارت از مجموعه اقداماتي است كه به پيش بيني « آينده » مي پردازد و براي طراحي و دستيابي به يك آينده مطلوب ، تلاش مي كند. برنامه ريزي به اين معني ، متضاد « روز مرگي » است و از آنجا كه لازمه طراحي آينده ، تفكر و انديشه است، برنامه ريزي ، متضاد انجام عادتي كارها وفعاليت ها نيز قرار مي گيرد . به عبارت ديكر، كمال انساني در تفكر ، حكمت ، تعقل ، شناسايي چالش هاي پيش رو و اتخاذ تدابير لازم و پيش گيرانه براي غلبه بر چالش ها تجلي مي نمايد . بدين سان ، برنامه ريزي ، فعاليتي «عالي » و كمال جويانه براي انسان ها تلقي مي شود ؛ فعاليتي كه كمال نفساني انسان ها را نيز به عرصه ظهور مي رساند!چرا بر اين جنبه كمال جويانه برنامه ريزي تأكيد مي كنيم ؛ و شايد به تعبيري بديهيات را تكرار مي كنيم؟ مگر ضرورت و اهميت عقلايي برنامه ريزي و آينده نگري ، قابل انكار است؟ آيا اصلا" كسي و يا جناحي و گروهي در كشورما و يا ساير مناطق ،ضرورت و اهميت برنامه ريزي را نفي يا انكار كرده است؟1- نخستين جنبه پر اهميت موضوع اين است كه توجه كنيم اصولا" لازمه تفكر ديني ، برنامه ريزي و آينده نگري است. انسان در حوزه دينداري ، دنيا را موقتي وغرق شدن درآن را،« روزمرگي » مي داند و براي آخرت خود برنامه ريزي و ذخيره سازي مي كند. انسان دين دار، دنيا را « مزرعه اي براي آخرت » مي انگارد و براي

خلقت خود هدفي والا قائل است ودوران زندگي را فرصتي براي دستيابي به هدف اُخروي تلقي مي كند و تلاش خود را براي اين « دستيابي به هدف» متمركز مي سازد.در عين حال اين دستيابي به هدف اُخروي به تنهايي و منتزع از عمل اجتماعي هم ميسر نيست وحضور در جماعت ،و تعهد نسبت به فقرا و مستمندان ،انفاق و زكات ، دركنار عدالت طلبي ومبارزه با ظلم و فساد و فقر و تبعيض و نا برابري ، و تعهد براي حاكميت حق و عدالت ، ابعاد جامع « آينده نگري ديني و آخرت گرايي راستين / يا اسلام محمدي (ص)» را تشكيل مي دهند .بر اين اساس دينداري و دين مداري (و اسلام محمد(ص)ي ) ، مستلزم نگاه به آينده ، آنهم آينده دور (Futuralism) و برنامه ريزي براي آينده است!2- جنبه دوم اهميت ، اين است كه در يك رويكرد « عمل گرايي » و پراگماتيستي ، گاه فعل برنامه ريزي، با واقع گرايي ، درمغايرت قرار مي گيرد . در اين حالت، برنامه ريزي فعاليتي ايده آليستي وغير واقع گرا وانمود مي گردد و درپي آن كار اجرايي و رسيدگي به امور روزمره مغاير برنامه ريزي قلمداد شده و تفكر برنامه نگر و آينده محور ، مُخِلِ انجام وظائف روزمره تصور مي شود!در اين حالت، مطالبه برنامه ، مطالبه اي لوكس و تجملي و غير منطبق با واقعيات موجود تجلي مي كند. خطر مهم اين تجلي كاذب اين است كه بي برنامگي وروزمرگي مشروعيت و گاه، «تقدس» مي يابد و برنامه ريزي و برنامه مداري ضد ارزش تلقي شده ؛در نتيجه، برنامه

گريزي ترويج و تبليغ مي شود!همه آنچه ذكرشد ، ايجاب مي كند بيشتر به «برنامه » و برنامه ريزي پرداخته شود. نگاه به آينده ، آنطور كه در سند چشم انداز جمهوري اسلامي ايران تصريح شده است ، و تدوين و تنظيم برنامه هاي ميان مدت (پنج ساله) كه سابقه اي تقريبا هفتادساله در ايران دارد، بايد جهت دهي توسعه اي كشور را در دست بگيرند و اقدامات و فعاليت ها را هماهنگ كنند و اعمال بدون برنامه و سليقه اي را كاهش دهند . حاكم شدن « برنامه محوري » در سطوح تصميم گيري و اجرا ، ضرورتي اجتناب ناپذير است.در دنياي امروز ، عوامل تغيير ، بسيار متنوع و متعدد شده اند ، به نحوي كه گاه امور، غير قابل پيش بيني به نظر مي رسند. به همين دليل ، بكارگيري دانش برنامه ريزي بيش از گذشته ضروري گشته است. مدل هاي نوين برنامه ريزي راه بردي و برنامه ريزي منعطف و برنامه ريزي غلطان ، براي مواجهه با شرايط بسيار متغير جهان امروز ،موضوعيت يافته و با درجاتي از كارآيي و مو فقيت به كار گرفته شده اند. سيستم هاي هوشمند تصميم سازي و پشتيباني از تصميم ، سناريو هاي مختلف ممكن را با پيش بيني متغير هاي مختلف ، تنظيم ، و در اختيار سياست گزاران و تصميم گيران قرار مي دهند.محيط بسيار پيچيده جهان امروز ، بكارگيري ابزار هاي پيچيده تر براي پيش بيني آينده را ايجاب مي كند. اگر تعدد متغير هاي تأثير گذار، وپيچيدگي محيط پيرامون ، پيش بيني ها و برنامه ريزي هاي سنتي را با چالش

مواجه كرده است، بايد به تناسب پيچيدگي ها ، دانش برنامه ريزي را توسعه دهيم و ابزارهاي نوين را براي برنامه ريزي بگارگيريم ، انباشت تجربه ودانش را در اين حوزه ايجاد كنيم و فرايند برنامه ريزي را تكامل بخشيم. امروزه، برنامه ريزي ؛ فرايندي علمي، ابزارهايي نوين ، افرادي حرفه اي ، و انباشت دانش و تجربه را طلب مي كند.نفي تجارب گذشته، حذف ساختار هاي تخصصي و بكارگيري افراد غير حرفه اي ، تنها پاك كردن صورت مسئله است. بايد آنچه در پيش رو داريم بشناسيم و آگاهانه به استقبال امور برويم . به تعبير امير المومنين (ع) :المومنون الذين عرفوا ما امامهم :مومنان همان كسانيند كه دانستند چه درپيش دارند. بحار 78/25 ونيز : من استقبل الامور ابصر . من استدبر الامور تحير.: هر كه از پيش به استقبال كارها برود بينا ميشود وهر كه به آنها پشت كند (وناآماده باآنها روبرو گردد) سرگردان ميماند. غررالحكم /266

http://old.ires.ir/CoverStory/CoverStoryF/Item.asp?ID=117CurPage=1

مطالع__ه تطبيقي مدلهال برنامه ريزي استراتژيك

هاشم آقازاده

چكيدهبرنامه ريزي استراتژيك فرايندي است كه اكثر شركتهاي موفق و صاحب نام دنيا از آن براي هدايت و پيشبرد برنامه ها و فعاليتهاي خود با افق ديد بلندمدت و درجهت دستيابي به اهداف و تحقق ماموريت سازماني بهره مي گيرند. اين نوع برنامه ريزي كه تاكنون اغلب مورداستفاده سازمانهاي بزرگ واقع شده است، اگر به درستي تدوي__ن شود، به انتخاب استراتژي هايي منجر مي شود كه درصورت اجراي صحيح و به موقع، تعالي و پيشتازي سازمان را به ارمغان مي آورد.

باتوجه به افزايش كميت و اهميت شركتهاي كوچك در فعاليتهاي اقتصادي دنيا و نياز آنها به بهره مندي از برنامه ريزي استراتژيك جهت

موفقيت در دنياي رقابتي، در اين مقاله بعد از اشاره به مفهوم برنامه ريزي استراتژيك، تعريف سازمانه__اي بزرگ و كوچك، معرفي برخي از مدل هاي مهم برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي بزرگ و كوچك، اين مدلها به صورت تطبيقي با هم موردمقايسه قرار خواهند گرفتا تا از نتيجه اين مقايسه مدلي مفهومي از برنامه ريزي استراتژيك براي سازمانهاي كوچك ارائه شود تا آنها نيز در راستاي دستيابي به اهداف وكاميابي روزافزون از اين نوع برنامه ريزي بهره مند شوند.مقدمهبرنامه ريزي استراتژيك با بررسي محيط خارجي و داخل سازمان، فرصتها و تهديدهاي محيطي و قوتها و ضعفهاي داخلي را شناسايي مي كند و با درنظر داشتن ماموريت سازمان، اهداف بلندمدت براي سازمان تنظيم مي كند و براي دستيابي به اين اهداف، از بين گزينه هاي استراتژيك اق___دام به انتخاب استراتژي هايي مي كند كه با تكيه بر قوتها و با بهره گيري از فرصتها، ضعفها را ازبين برده و از تهديدها پرهيز كند تا درصورت اجراي صحيح باعث موفقيت سازمان در ميدان رقابت شود.در عصر اطلاعات و ارتباطات الكترونيكي، هر سازماني با هر اندازه اي، با تغييرات و تحولات سريعي روبروست و بايد فعاليتهاي خود را طوري برنامه ريزي و مديريت كند كه در محيط متلاطم و بازار به شدت رقابتي موفقيت كسب كرده و تداوم حيات داشته باشد. باتوجه به مفهوم برنامه ريزي استراتژيك، اين امر مستلزم بهره گيري از اين نوع برنامه ريزي است. چرا كه از يك طرف آينده نگر بوده و ازطريق پيش بيني تحولات آتي اقدامات مناسب را تنظيم مي كند. ازطرف ديگر گرايش به محيط داشته و ارتباط تنگاتنگ با آن

دارد و از اين لحاظ مي تواند به سرعت از تغييرات محيط با خبر شده و واكنش مناسب و سريع نشان دهد.مفاهيم، نظريات و مدل هايي كه تاكنون درباره برنامه ريزي استراتژيك ارائه شده اند بيشتر در رابطه با سازمانهاي بزرگ و متناسب با ويژگيهاي آنها بوده و سازمانهاي كوچك كمتر مورداقبال واقع شده اند همين امر به علاوه برخي عوامل ديگر باعث مي شوند تا سازمانهاي بزرگ به راحتي از برنامه ريزي استراتژيك بهره مند شوند ولي سازمانهاي كوچك تجربه چندان زياد و موفقيت آميزي در استفاده از اين نوع برنامه ريزي ندارند.باتوجه به نقش و اهميتي كه سازمانهاي كوچك در فعاليتهاي اقتصادي و بازارهاي جهاني پيدا كرده اند و باتوجه به اينكه مانند هر سازمان ديگري با رقابت شديدي مواجهند و هم___واره به پيروزي مي انديشند و نيازمند بهره گيري از برنامه ريزي استراتژيك هستند.براين اساس، مقاله حاضر درنظر دارد تا برخي از مدل هاي مهم برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي بزرگ و كوچك را به صورت تطبيقي مقايسه كرده و مدلي مفهومي از اين نوع برنامه ريزي را براي سازمانهاي كوچك توسعه دهد تا مورداستفاده آنها قرار گيرد.برنامه ريزي استراتژيك: همانند ساير مفاهيم مديريت، تعاريف گوناگوني از برنامه ريزي استراتژيك توسط صاحبنظران ارائه شده است كه براي جلوگيري از طول كلام به چند مورد مهم از آنها اشاره مي شود. يكي از اين تعاريف در ارتباط با كسب و كارهاي كوچك مي باشد.تعريف برنامه ريزي استراتژيك1 - فراي و استونر: برنامه ريزي استراتژيك، ابزار مديريتي توانمندي است كه براي كمك به شركتهاي كوچك طراحي مي شود تا آنها به صورت رقابتي خود را

با تغييرات پيش بيني شده محيط تطبيق دهن__د. خصوصاً، فرايند برنامه ريزي استراتژيك يك نگرش و تجزيه و تحليلي از شركت و محيط مربوط به آن ارائه مي كند - شرايط فعلي شركت را ت_____وضيح مي دهد و عوامل كليدي موثر بر موفقيت آن را شناسايي مي كند. (FRY AND STONER, 1995, 12)2 - لرنر: برنامه ريزي استراتژيك فرايند تغيير سازماني مستمر و پيچيده است. اگر ويژگيهاي زير تركيب شوند، فرايند برنامه ريزي استراتژيك موفق و جامعي را تعريف مي كنند. برنامه ريزي استراتژيك:نگاه به آينده دارد و تمركز بر آينده پيش بيني شده است. به اين مسئله توجه دارد كه جهان بعداز 5 الي 10 سال چه تفاوتهايي با اكنون خواهد داشت. درصدد خلق آينده سازمان برمبناي آن چيزي است كه احتمال مي رود در آينده ايجاد شود.برمبناي تجزيه و تحليل روندها و سناريوهاي پيش بيني شده براي گزينه هاي ممكن در آينده است و نيز برمبناي تجزيه و تحليل داده هاي داخلي و خارجي است.منعطف و متمايل به ايجاد تصويري بزرگ از آينده سازمان است. برنامه ريزي استراتژيك سازمان را با محيطش تطبيق مي دهد، زمينه اي براي دسترسي به اهداف ايجاد مي كند، چارچوب و جهت_____ي براي سازمان فراهم مي سازد تا به آينده دلخواه خود برسد.چارچوبي به وجود مي آورد كه با تجزيه و تحليل كامل سازمان، محيط داخلي و خارجي و پتانسيل هاي سازمان در آن چارچوب مي توان به مزيت رقابتي دست يافت. اين امر سازمان را قادر مي كند تا به روندها، اتفاقات، چالشها و فرصتهاي به وجود آمده، ازطريق چارچوبي از بينش و ماموريت ايجاد شده توسط

فرايند برنامه ريزي استراتژيك پاسخ دهد.فرايندي نظري و كيفي است. برنامه ريزي استراتژيك، داده هاي نرم مانند: تجارب، نيات و ايده هاي موجود در گفتگوهاي روزانه سازمان را تركيب مي كند و درصدد ارائه يك بينش و هدف سازماني روشن است.به سازمان اجازه تمركز مي دهد، زيرا فرايندي پويا و مستمر از فعاليتهاي خود تحليلي است.فرايند يادگيري مستمر، در جريان و گفتگوي سازماني است كه به فراتر از دسترسي به يك سري اهداف از پيش تعيين شده توسع_____ه مي يابد. برنامه ريزي استراتژيك درصدد است روشي كه يك سازمان فكر و عمل مي كند را تغيير داده يك سازمان يادگيرنده به وجود آورد.وقتي موفقيت آميز باشد، تمام نواحي عملياتي را تحت تاثير قرار داده و به عنوان قسمتي از فلسفه و فرهنگ سازمان درمي آيد. (LERNER L. ALEXANDRA, 2002, 1)3 - پفر: برنامه ريزي استراتژيك فرايند ايجاد و توسعه رويه ها و عمليات ضروري براي دستيابي به آينده است. وي بين برنامه ريزي بلندمدت كه به ص___ورت واكنشي است و برنامه ريزي استراتژيك كه سازمان را مجاز به خلق آينده اش مي كند، تفاوت قائل مي شود.4 - مك كون: برنامه ريزي استراتژيك فرايندي براي بازسازي و انتقال سازماني است. به نظر وي در ب____رنامه ريزي بلندمدت اهداف و پيش بيني ها براساس فرض ثبات سازماني است، درحالي كه در برنامه ريزي استراتژيك، نقش سازمان در محيط آن بررسي مي شود. برنامه ريزي استراتژيك باعث مي شود تا سازمان فعاليتها و خدماتش را براي برآوردن نيازهاي درحال تغيير محيط تطبيق دهد. اين برنامه ريزي ن___ه تنها چارچوبي براي بهبود برنامه ها ارائه مي كند بلكه

چارچوبي براي ساختاردهي مجدد برنامه ها، مديريت و همكاريها و نيز براي ارزيابي پيشرفت سازمان در اين زمينه ها ارائه مي كند. (Http://eric-web.tc.columbia.edu,2002)ويژگيهاي برنامه ريزي استراتژيكدر مطالعات راماينوجام و ونكاترامان (ROMANUJAM VENKATRAMAN) در سال 1987 و نيز ولياث و شورتل (VELIYATH SHORTELL) در سال 1993، ويژگيهاي سيستم برنامه ريزي استراتژيك به شرح جدول 1 عنوان شده است. (PARNELL, 1996,44)دريك گفتار ساده، يك برنامه استراتژيك مي تواند عملكرد را بهبود بخشد. اعضاي يك سازمان در لابلاي كارهاي وظيفه اي ثابت و چالشهاي روزانه سردرگم مي شود و ممكن است كه جهت اهداف سازمان را گم كنند و بينش خود را نسبت به آن از دست بدهند. يك برنامه استراتژيك مي تواند، نه تنها درك اعضا از اهداف را بيشتر كند بلكه تفكر آينده گرا را برمبناي درك مشتركي از رسالت سازمان تحريك و ايجاد كند. همكاري بين اعضاي يك سازمان وقتي با مفروضات مشتركي نسبت به اهداف مشترك فعاليت كنند، بسيار موثر و اثربخش مي ش___ود. ودرنهايت اينكه، يك برنامه ريزي استراتژيك موفقيت آميز، برنامه اي است كه:- به عمل ختم شود.- بينش مشتركي برمبناي ارزشها ايجاد كند.- فرايندي همگاني و مشاركتي است كه كاركنان و مديران احساس مالكيت مشترك نسبت به آن دارند.- مسئوليت درقبال جامعه را مي پذيرد.- نسبت به محيط خارجي سازمان حساس بوده و بر آن تمركز دارد.- برمبناي داده هاي با كيفيت بالا طرح ريزي مي شود. - بخش كليدي مديريت اثربخش مي باشد. (Http://eric-web.tc. Columbia. edu,2002)سازمانهاي بزرگ و كوچكسازمانها ازنظر شاخصهاي مختلف به انواع گوناگوني تقسيم شده اند و تعريفهاي متفاوتي براي هركدام از آنها در كشورهاي گوناگون

ارائه شده است. شاخصهايي مانند: حجم فعاليت، ميزان فروش يا درآم___د، تعداد كاركنان، سرمايه گذاري و... . اما آنچه در اكثر كشورها م___رسوم است، تقسيم بندي براساس اندازه مي باشد كه در ايران به صورت زير است:مركز آمار ايران و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايرانسازمانهاي بزرگ: صنايعي كه تعداد كاركنان آنها 10 نفر و بيشتر باشد.سازمانهاي كوچك: صنايعي كه تعداد كاركنان آنها كمتر از 10 نفر باشد.وزارت صنايع و معادن - سازمان صنايع كوچك ايرانسازمانهاي بزرگ: صنايعي كه 50 نفر و بيشتر كاركن داشته باشند.سازمانهاي كوچك: صنايعي كه كمتر از 50 نفر كاركن داشته باشند.مدلهاي برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي بزرگتاكنون مدل هاي زيادي از برنامه ريزي استراتژيك براي سازمانهاي بزرگ ارائه شده است. در اين مقال___ه برخي از مدل هاي مهم (9 مدل) مورد بررسي و مقايسه قرار مي گيرند كه عبارتند از: 1 - مدل فرايند برنامه ريزي جامع تايلر(TAYLOR) ،2 - م______دل رايت، 3 - م____دل هيل(HILL) ، 4- ديويد (DAVID) 4- ماندي و پرمياكس (MONDY PERMEAUX) 5 ، 6- ب____رايسون (BRYSON) 7- گلوئك (GLUECK) ، 8- رابسون (ROBSON) ، 9 - استينر(STEINER). مراحل هركدام از مدل هاي مذكور در جدول شماره 2 (جدول مقايسه تطبيقي مدل ها) آمده است.مدل هاي برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي كوچكدررابطه با برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي كوچك مدل زيادي توسعه نيافته است. از بررسي منابع مختلف سه مدل شناسايي ش__د كه در اين مقاله در كنار ساير مدلها موردبررسي و مقايسه قرار مي گيرند. اين مدلها عبارتند از: 1 - برنامه ريزي استراتژيك پايه اي (BASIC) ، 2- م______ازور(MAZUR) ، 3- فراي و استونر(FRY STONER). مراحل

هركدام از مدلهاي مذكور در جدول شماره 2 (جدول مقايسه تطبيقي مدلها) آمده است.مقايسه تطبيقيمدلهاي برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي بزرگ و كوچك را همراه با مراحل آنها به صورت جدول شماره 2 مي توان موردمقايسه قرار داد.با ملاحظه مدلهاي موجود در جدول شماره 2 و مراحل آنها مي توان چندمرحله مشترك در بين همه آنها پيدا كرد. همان طور كه سه ستون سمت چپ اين جدول نشان مي دهد، سه مرحله تعيين رسالت و اهداف شركت، تجزيه و تحليل داخلي و خارجي وتعيين استراتژي هاي شركت به نوعي در تمام مدل هاي ارائه شده آمده است و مي توان آنها را به عنوان مراحل مشترك بين تمام مدلها تلقي كرد. هرچند كه اكثر مدلها تعداد مراحلي بيش از اين سه مرحله دارند ولي مي توان چند مرحله از اين مدلها را در قالب يكي از اين مراحل مشترك به حساب آورد. بدين منظور در جدول شماره 2 هركدام از مراحل مدلها كه مربوط به يك يا دو مورد از مراحل مشترك بوده اند، با علامت ستاره مشخص شده اند. بنابراين، هر علامت ستاره در جدول بدين معني است كه مرحله مربوط به سطح آن ستاره از مدلهاي جدول مرتبط با يكي از مراحل مشترك مدلها در ستون مربوط به آن ستاره است.مقايسه مدلهاي برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي بزرگ و كوچك معرفي شده در جدول شماره 2 نشان مي دهد كه علي رغم تفاوتهاي موجود در تعداد مراحل و گامهاي مدلها، تقدم و تأخر آنها، كليه مدلها به طور تقريبي از ساختار مشابه و يكساني برخوردار هستند. شالوده مدلهاي برنامه ريزي استراتژيك بدينگونه است كه از

تعيين رسالت سازماني شروع شده، با انجام تجزيه و تحليلهاي خارجي و داخلي (براي شناسايي فرصتها و تهديدهاي خارجي و قوتها و ضعفهاي داخلي). اهدافي براي شركت درنظر مي گيرند و براين اساس استراتژي هايي را برمي گزينند؛ سپس استراتژي هاي انتخاب شده را به صورت يك برنامه استراتژيك شامل روش انجام كار، منابع و زمان تخصيص يافته، درمي آورند كه بايد توسط شركت به اجرا درآيد تا اهداف و رسالتش محقق شوند.بن___ابراين، با مقايسه مدلهاي مختلف برنامه ريزي استراتژيك و صرفنظر از تفاوتهاي ظاهري و جزئي آنها و نيز با تكيه بر مدلهاي سازمانهاي كوچك مي توان ادعا كرد كه كليه اين مدلها به نحوي مراحل سه گانه زير را شامل مي شوند:تعيين رسالت و اهداف شركت؛تجزيه و تحليل خارجي و داخلي؛تعيين استراتژيهاي شركت.در اينج__ا تذكر چند نكته زير لازم به نظر مي رسد:هركدام از مدلهاي برنامه ريزي استراتژيك _(بخصوص مدلهاي سازمانهاي بزرگ) ممكن است تعداد مراحلي بيش از مراحل فوق را شامل شوند. ولي مراحل آنها طوري است كه قابل دسته بندي دراين 3 مرحله هستند. برخي از مدلهاي سازمانهاي بزرگ، علاوه بر تدوين استراتژي، مراحل اجرا و ارزيابي برنامه استراتژيك را نيز دربرمي گيرند. ولي باتوجه به اينكه مقاله حاضر برنامه ريزي استراتژيك را فرايند تدوين استراتژي تا قبل از مرحله اجراي استراتژي ها درنظر مي گيرد، در مقايسه مدلها، از آوردن م__راحل اجرا و ارزيابي خودداري مي شود.با وجود تفاوتهاي موجود بين برنامه ريزي استراتژيك در سازمانهاي بزرگ و كوچك؛ فرايند برنامه ريزي استراتژيك هر دو دسته از سازمانها (كوچك و ب___زرگ) شامل مراحل سه گانه مذكور مي شوند.اين مراحل سه

گانه، با تكيه بر مدلهاي سازمانهاي كوچك، جهت ايجاد و توسعه مدلي از فرايند برنامه ريزي استراتژيك براي اين سازمانها تعيين شده اند.مدل مفهومي برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي كوچكبررسي جدول مقايسه مدلهاي برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي بزرگ (9 مدل) و صنايع كوچك (3 مدل) نش__ان مي دهد كه همه آنها به نحوي سه مرحله الف) تعيين رسالت و اهداف شركت، ب) تجزيه و تحليل خارجي و داخلي و ج) تعيين استراتژي هاي شركت را شامل مي شوند. هرچند برخي از آنها از تعداد مراحل بيشتري برخوردارند و تقدم و تأخر مراحل آنها متفاوت از ترتيب اين سه مرحله است ولي قابل دسته بندي در اين سه مرحله هستند به طوري كه در يك ديد كلي، اين سه مرحله در كليه مدلهاي موردمقايسه قابل مشاهده هستند.باتوجه به اينكه سه مرحله پيش گفته در كليه مدلهاي موردمقايسه وجود دارند، مي توان آنها را اساس و يك مدل جديد برنامه ريزي استراتژيك براي سازمانهاي كوچك قرار داد و با اضافه كردن برخي مراحل، بسته به ويژگيهاي خاص سازمانهاي كوچك اين مدل مفهومي جديد را ايجاد كرد. بنابراين، در توسعه مدل مفهومي، بايد به نكات زير توجه شود:ارزشها، نگرشها، بينش و نظرات بنيانگذاران و مديران عالي در سازمانهاي كوچك از اهميت بسزايي برخوردار بوده و فعاليتها و برنامه هاي آنها را تحت تاثير قرار مي دهد.سازمانهاي كوچك به خاطر مشكلات مالي، نيروي انساني، تخصصي و كوچك بودن كه نسبت ب__ه سازمانهاي بزرگ دارند، به مدلي ساده تر، مختصرتر و با تعداد مراحل كمتر نياز دارند كه درعين جامعيت (از لحاظ برآوردن نيازهاي برنامه ريزي بلندمدت آنها)، با هزينه، زمان

و تعداد متخصصان كمتر قابل بكارگيري باشد.هر مدل برنامه ريزي استراتژيك چه در سازمانهاي بزرگ و چه در سازمانهاي كوچك بايد درنهايت به يك برنامه استراتژيك قابل اجرا ختم شود. اين برنامه استراتژيك بايد شامل استراتژي هاي شركت و نحوه اجراي استراتژي ها ازنظر هزينه، زمان و ساير منابع موردنياز باشد.بنابراين، مدل مفهومي برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي كوچك در چهار مرحله و به ص___ورت نمودار 3 پيشنهاد مي شود. همان طور كه ملاحظه مي شود در اين مدل علاوه بر م__راحل سه گانه كه از مقايسه مدلها به دست آمد يك مرحله ديگر با عنوان: «تعيين ارزشهاي مديران عالي» با توجه به ويژگي خاص شركتهاي كوچك اضافه شده است.ويژگيها و اهداف مدلمدل مفهومي برنامه ريزي استراتژيك براي سازمانهاي كوچك حداقل تعداد مراحل را داشته و از سادگي زيادي برخوردار است؛ نياز كمتري به افراد متخصص داشته و توسط يك كميته برنامه ريزي استراتژيك كوچك در مدت زماني كم قابل بكارگيري است. اينها همه ويژگيهايي هستند كه مشكلات سازمانهاي كوچك را در استفاده از مدلهاي برنامه ريزي استراتژيك برطرف مي كنند. بنابراين، مدل مفهومي مذكور مدلي است كه به لحاظ سادگي، تعداد مراحل كم، قابليت بكارگيري توسط تعداد افراد كم و در زمان كم مي تواند نياز سازمانهاي كوچك را نسبت به برنامه ريزي استراتژيك برطرف كند؛ به طوري كه سازمانهاي كوچك با بكارگيري اين مدل به همان مزيتهايي دست يابند كه سازمانهاي بزرگ در استفاده از مدلهاي متداول برنامه ريزي استراتژيك به آنها دست مي يافتند.مدل مفهومي نمودار 3 براي برنامه ريزي استراتژيك در سازمانهاي كوچك طراحي شده و اهدافي به شرح زير را دنبال

مي كند:1 - ايجاد قابليت برنامه ريزي استراتژيك براي سازمانهاي كوچك: يكي از محدوديتهاي سازمانهاي كوچك در استفاده از مدلهاي متداول برنامه ريزي استراتژيك، طولاني و پيچيده بودن و تعداد زياد مراحل اين مدلها بود؛ به طوري كه اين سازمانها باتوجه به منابع و وقت محدود خود قادر به استفاده مناسب از آنها نب____ودند و مزيتهاي استفاده از چنين برنامه ريزي را از دست مي دادند.مدل مفهومي برنامه ريزي استراتژيك براي سازمانهاي كوچك با تعداد مراحل كمتر و سادگي خود به دنبال اين است كه قابليت و توانايي برخورداري از اين نوع برنامه ريزي را در سازمانهاي كوچك به وجود آورد تا اين صنايع بتوانند با صرف زمان و منابع كم و درحد توان خ__ود از فوايد برنامه ريزي استراتژيك بهره مند شوند.2 - متقاعد كردن مديران سازمانهاي كوچك به لزوم برنامه ريزي استراتژيك: مديران سازمانهاي كوچك به خ______اطر مشكلاتي كه براي برنامه ريزي استراتژيك در اين سازمانها وجود دارد، نسبت به استفاده از اين نوع برنامه ريزي اعتقاد چنداني ندارند و آن را نوعي تلف كردن وقت و هزينه مي دانند.مدل مفهومي ارائه شده با ويژگيهاي خاص خود به دنبال رفع مشكلات برنامه ريزي استراتژيك در سازمانهاي كوچك و تغيير نگرش مديران اين سازمانها نسبت به استفاده از آن هستند، به طوري كه از اين طريق مديران به اهميت و لزوم برنامه ريزي استراتژيك پي ببرند و براي انجام فعاليتهاي شركت درجهت رسيدن به اهداف و كسب م_____وفقيت بيشتر از آن بهره برداري كنند.3 - افزايش توان پاسخگويي سازمانهاي كوچك به تغييرات محيطي و همگامي با آنها: برخي بر اين اعتقاد هستند كه برنامه

ريزي استراتژيك به خاطر ديد بلندمدت خود و تعيين مسير حركت شركت در بلندمدت، قدرت انطباق و همگامي شركت با تغييرات سريع را محدود مي كند و مانعي بر سر راه پاسخگويي انعطاف پذير آنها به محيط مي شود.در پ____اسخ به اين عده بايد گفت كه برنامه ريزي استراتژيك نه تنها مانعي براي تطبيق شركت با محيط زيست، بلكه از طريق بررسي و تجزيه و تحليل دقيق عناصر محيطي و لحاظ كردن آنها در برنامه هاي سازمان، باعث مي شود كه شركت از تغييرات فوق العاده زيادي كه امروزه در محيطهاي خرد و كلان اتف__اق مي افتد، مطلع شود، از فرصتهاي آن بهره برداري كرده و از تهديدهايش اجتناب كند. مدل مفهومي ارائه شده نيز از چنين ويژگيهايي برخوردار است و به دنبال افزايش سرعت و قابليت سازمانهاي كوچك در همگامي با تغييرات محيطي است.4 - تعيين مسير توسعه شركت: هر شركت با هر اندازه و موقعيتي به فكر توسعه و پيشرفت از جنبه هاي گوناگون است. سازمانهاي كوچك نيز به مرور زمان درصدد افزايش فعاليتها و توليدات و بالطبع اندازه خود هستند. در اين ميان برنامه ريزي استراتژيك روشي است كه مسي____ر استراتژيك توسعه شركت را معين مي كند.اين مدل مفهومي نيز به دنبال اين است كه ازطريق تجزيه و تحليل خارجي و داخلي، تعيين رسالت و اهداف و ارزشهاي مديران شركت زمينه فعاليتهاي مديران شركت زمينه فعاليتهاي جديدي را در آينده شناسايي كند كه شركت با توجه به منابع خود قابليت ورود به آن فعاليتها را دارد. اين امر از طريق استراتژي هاي حاصل از اين مدل امكان پذير است.علاوه بر اه___داف فوق،

مدل مفهومي برنامه ريزي استراتژيك براي سازمانهاي كوچك اهدافي به شرح زير را نيز دنبال مي كند:تسهيل فرايند برنامه ريزي استراتژيك در سازمانهاي كوچك؛بهره مند ساختن سازمانهاي كوچك از مزاياي برنامه ريزي استراتژيك؛شناخت جايگاه فعلي و موقعيت مطلوب آينده شركت؛شناسايي رقبا، مشتريان، تامين كنندگان، محصولات جايگزين و تازه واردها به صنعت؛تعيين استراتژي هايي كه شركت را به اهداف موردنظر برسانند.نتيجه گيريباتوجه به تغييرات و تحولات سرسام آور محيط و شدت زياد رقابت در بازارهاي جهاني، هر سازماني در راستاي تداوم حيات و كسب موفقيت بيشتر، ني__از مبرم به بهره مندي از برنامه ريزي استراتژيك دارد. باتوجه به اينكه امروزه سازمانهاي كوچك از اهميت زيادي برخوردار هستند و آنها هم نياز به برنامه ريزي استراتژيك فعاليتهاي خود دارند ولي تاكنون مطالعات چنداني در اين باره صورت نگرفته و مدلهاي كافي از برنامه ريزي استراتژيك براي سازمانهاي كوچك ارائه نشده است، در اين مقاله 9 مدل برنامه ريزي استراتژيك سازمانهاي بزرگ و 3 مدل سازمانهاي كوچك به طور تطبيقي موردمقايسه قرار گرفت و مراحل مشترك آنها به صورت سه مرحله: الف) تعيين رسالت و اهداف شركت، ب) تجزيه وتحليل خارجي و داخلي و ج) تعيين استراتژي هاي شركت شناسايي شد و پس از اضافه كردن يك مرحله با عنوان: 1 - FRY L. FRED AND STONER R. CHARLES, “STRATEGIC PLANNING FOR THE NEW AND SMALL BUSINESS”, UPSTART PUBLISHING COMPANY, INC. 1995.2 - LERNER L. ALEXANDRA, “A STRATEGIC PLANNING PRIMER FOR HIGHER EDUCATION”, http://www.des.calstate. Deu/strategic. Html, 20023 - “STRATEGIC PLANNING AND NEEDS ASSESSMENT, http://eric-web.tc. Columbia.edu/ adminfinance/ strategic/chzhtml.4 - PARNELL A. JOHN, “STRATEGIC PLANNING EMPHASIS AND PLANNING SATISFACTION IN

SMALL FIRMS: AN EMPIRICAL INVESTIGATION, “JOURNAL OF BUSINESS STRATEGIES, http://coba.shsu.edul bs 1996.

5 - آقازاده هاشم (1381)، «طراحي و تبيين مدل برنامه ريزي استراتژيك براي صنايع كوچك (صنعت قطعه سازي خودرو) و مقايسه تطبيقي با صنايع بزرگ»، دانشكده مديريت دانشگاه تهران، پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مديريت بازرگاني به راهنمايي دكتر طهمورث حسنقلي پور.6 - فروزنده دهكردي لطف اله (1378)، «مروري بر مدلهاي مديريت استراتژيك»، دانش مديريت، ش 45.هاشم آقازاده: دانشجوي دكتري مديريت بازاريابي دانشگاه تهران *تدبير

محدوديت هاي برنامه ريزي فرهنگي

39

محدوديت هاي برنامه ريزي فرهنگي  دكتر محمدعلي اكبري

از ديرباز درباره نسبت و رابطه ميان برنامه ريزي و فرهنگ دو رويكرد كلان وجود داشته است . برابر رويكرد اول فرهنگ داراي ساختار ويژه اي است كه دگرگونيها و تغييرات آن كاملاً تابع ساز و كارهاي دروني و تاريخي اش مي باشد و به هيچ رو نمي توان از بيرون و مطابق طرح و برنامه اي خاص تغييرات پيش بيني شده اي را در آن پديد آورد.

اما رويكرد دوم فرهنگ را همان ساير پديده هاي اجتماعي قلمداد مي كند و امكان برنامه ريزي در اين زمينه را ميسر و تا حدود زيادي ضروري مي انگارد . ظاهراً تجارب بشر در زمينه تغيير فرهنگي كه طي دهه هاي اخير صورت پذيرفت، تا حدود زيادي صاحبنظران را متقاعد كرده است كه مي توان با تكيه بر برنامه ريزي هاي معيني به دگرگوني هاي مطلوبي در حوزة امور فرهنگي دست يافت .از سوي ديگر وجود قرائن و شواهد فراوان در دهه اخير مؤيد اين واقعيت است كه برنامه ريزان و كارگزاران فرهنگي كشور نيز رويكرد دوم را دربارة رابطه ميان برنامه ريزي و فرهنگ

پذيرفته اند و با تدوين متن سياست فرهنگي در دو برنامه اول و دوم توسعه اجتماعي _ اقتصادي كشور گامهاي عملي را در اين راه نيز برداشته اند. موضوع سخن عنايت به مقدماتي كه ذكر آن رفت، بيشتر معطوف به نگراني هايي است كه در زمينه رويكرد وبرنامه ريزان نسبت به فرهنگ وجود دارد. به عبارت روشن تر در شرايطي كه كارگزاران فرهنگي كشور با تكيه بر راهبردهاي برنامه ريزي در پي ايجاد دگرگوني هايي در زمينه فرهنگ ملي هستند، بايد نسبت به نكاتي حساسيت و دقت بيشتري نشان داد و از محدوديت هايي كه در اين زمينه وجود دارد، با خبر شد . البته پيشاپيش بايد اذعان كرد كه در اين فرصت كوتاه نمي توان به همه ابعاد و جوانب محدوديت هاي برنامه ريزي در حوزة فرهنگ پرداخت و بناچار برخي خطوط كلي مورد اشاره وقاع خواهد و تفصيل آن را بايد به فرصت و مجال فراختري وعده داد. بنظر مي رسد كه پيش از ورود به موضوع اصلي بايد توافقي از نظر مفهومي بر روي واژگان اصلي موضوع مورد بحث بعمل آيد . بدين معني كه منظور خود را از برنامه ريزي و فرهنگ معلوم كرد و حوزه مفهومي برنامه ريزي فرهنگي را تدقيق نمود.برنامه ريزي (----) به كوششي براي ايجاد تغيير آگاهانه در جريان تحول موضوع، مطابق درخواست و الگوي ذهني برنامه ريز گفته مي شود.فرهنگ يعني مجموعه پيچيده اي از بينش ها، احساسات، ارزشها، انديشه ها، عقايد و رفتارهاي نسبتاً پايدار و بادوام در يك جامعه. اين مجموعه پيچيده معمولاً در قالب آداب و رسوم، هنر ، آموزش، زبان، ميراث فرهنگي و دين

متجلي مي شود.بر اساس دو تعريف فوق مي توان چارچوب مفهومي برنامه ريزي فرهنگي رامعلوم كرد. بدين معني كه مي توان گفت برنامه ريزي فرهنگي تلاشي است براي تغيير آگاهانه در زمينة بينش ها، احساسات ، ارزش ها، انديشه ها، عقايد و سلوك نسبتاً پايدار و بادوام يك جامعه، مطابق درخواست و الگوي ذهني برنامه ريز .مراجعه مجدد به تعريف برنامه ريزي مؤيد اين امر است كه برنامه ريزي در گوهر خود الگوي ذهن برنامه ريز را دارد و اين بدان معناست كه برنامه ريزي بدو نظريه امكان پذير نيست، به عبارت دقيق تر سياستها و خط مشي ها شكل دستوري شده نظريه ها هستند.نظريه مي گويد : اگر الف آنگاه ببرنامه ريزي مي گويد: براي داشتن ب بايد الف را تحقق بخشيد.از مجموع مطالبي كه گفته آمد مي توان به يك نتيجه زود هنگام دست يافت و آن عبارت است از اين كه برنامه ريزي تنها يك فن و ابزار براي انجام تغييرات مورد نظر نيست، بلكه برنامه ريزي الگويي كلي است كه به نحو روشمند تغييرات مورد نظر را صورت بندي مي كند. به بيان ديگر هر برنامه ريزي حاوي ايدئولوژي و روشهاي اجرايي تحقق آن ايدئولوژي است .پس بايد توجه داشت كه با برگزيدن هر نوع از نظام برنامه ريزي پيشاپيش طرز تلقي نظام مندي را براي تحول فرهنگي پذيرفته ايم و بناچار بايد لوازم آن را پذيرفت و براي نتايجش آمادگي داشت . موضوع مهم ديگري كه در بحث ما داراي جايگاهخاصي است، تدقيق واژه فرهنگ است .پرسش اساسي اين است كه آيا براستي كليتي به نام فرهنگ وجود دارد؟به عبارت روشن تر

وقتي مي گوييم فرهنگ، آيا از يك واحد منسجم سخن مي رانيم كه داراي وحدت و انجسام دروني است . يا اين كه اين نام اطلاق نوعي را گواهي مي دهد كه تحت آن مي توان تعداد زيادي از آن نوع را نشان داد. بطور مقال وقتي براي گروهي از جانوران اسم (اسب) را بر مي گزينيم، قطعاً منظورمان (يك واحد) اسب نيست . بلكه مجموعه اي از جانوران است كه علي رغم خصوصيات متفاوت داراي ويژگي هايي هستند كه آن را از ساير جانوران جدا مي كند و در يك گروه قرار مي دهد. نام فرهنگ نيز مجموعه اي از خصوصيات ذهني و عيني بشر است كه آن را از ساير خصوصيات ذهني و عيني اش متمايز مي كند والا در واقعيت خارج كليت تام و تمامي كه مشترك بين انسانها باشد وجود ندارد. ما در واقعيت خارج با مجموعه هايي از فرهنگ ها روبرو هستيم و نه يك فرهنگ. البته گروه هاي قومي و ملي تا حدود زيادي اشتراكات فرهنگي بيشتري در مقايسه با ساير گروههاي انساني دارند و جهان فرهنگي آنها با هم تقارن بيشتري دارد .اينك با عنايت به تمهيداتي كه گفته آمد مي توان به سراغ موضوع بحث يعني محدوديت هاي برنامه ريزي فرهنگي رفت و خطوط كلي آن را باز نمود.اولين محدوديتي كه برنامه ريزي فرهنگي با آن روبروست، در نفس برنامه ريزي نهفته است . گفته شد كه هر نظام بر نامه ريزي مبتني بر يك ساختار ايدئولوژيك از مجموعه تغييرات مطلوب است . پس با گزينش نوع خاصي از برنامه ريزي به تابعيت ايدئولوژي حاكم بر آن در مي آييم و بناچار

به لوازم و پيامدهايش متعهد خواهيم شد.بطور مثال چنانچه از ميان چهار نوع برنامه ريزي (تحليلي)، (واقع بينانه)، (راهبردي)، (دموكراتيك)، يكي را برگزينيم . خود را در چارچوبي قرار داده ايم كه مطابق آن بايد رفتار كنيم . برنامه ريزي يك ابزار نيست كه بطور دلخواه مورد استفاده قرار گيرد. هر نظام از برنامه ريزي محدوديت هايي و قابليت هايي را بطور همزمان به برنامه ريز تقديم مي كند. همچنين نگاهي كه در ميان سه نوع راهبرد اصلي برنامه ريزي فرهنگي يعني سنتي، توسعه اي و تكثر و حقوق فرهنگي يكي را انتخاب كنيم ، نوع خاصي از تغييرات را در عرصه فرهنگ تجويز كرده ايم و نتايج غيرقابل ترديدي را ببار نشانده ايم.محدوديت ديگري كه برنامه ريزي فرهنگي با آن روبروست به ساختمان فرهنگ راجع شود. بدين معني كه فرهنگ مظروفي نيست كه بتوان آن را در هر ظرفي ريخت و به هر شكلي درآورد . فرهنگ از خود داراي موجوديتي است كه قابليت محدودي را براي پذيرش تغييرات دارد. بنابراين نوع و دامنه تغييرات و زمانبندي پيش بيني شده براي آن، مسائل مهمي در فرآيند برنامه ريزي به حساب مي آيند كه محدوديت هاي برنامه ريزي در حوزة فرهنگ را نيز معلوم مي كند . بطور مثال چنانچه برنامه ريزان بخواهند در زمينه ارزشهاي مورد پذيرش جامعه مانند سن ازدواج دختران تغييري بوجود آورند بايد به نكاتي چند توجه داشته باشند: اول آن كه اين ارزش از چه منابعي ناشي شده است . دوم اين كه ارزش مذكور در چه لايه اي از ساختار ارزشي جامعه به لحاط سختي و استحكام قرار دارد.

ديگر آنكه ايجاد تغيير در اين ارزش چه دامنه اي از تغييرات را الزامي مي كند و چهارم اين كه فرآيند مورد نظر طي چه زمانبندي مورد نظر طي چه زمانبندي بايدصورت پذيرد يا مي تواند صورت گيرد.از اين مثال مي توان چنين نتيجه گرفت كه هر گونه تصوري كه فرهنگ را مانند ماده بي شكل و قابل شك پذيري بي قيد و شرطي بداند، عملاً در ورطه اي خواهد افتاد كه فرهنگ را پيكر بي جان وبلا اراده اي در دستان هنرمند برنامه ريزان مي انگارد . مروري بر تجارب برنامه ريزي فرهنگي در ايران پيش از انقلاب به خوبي نشان مي دهد كه اين طرز تلقي از فرهنگ تا چه حد فاجعه بار بوده است . بطور مثال برنامه ريزان فرهنگي در دوره پهلوي اول با تكيه بر نهادهايي چون سازمان پرورش افكار تلاش فراواني براي ايجاد تغييرات فرهنگي بوجود آورند. از جمله كوششهاي سازمان يافته در زمينه دگرگوني ارزشها، باورها و رفتارهاي عمومي صورت پذيرفت. حتي براي موفقيت آن از روشهاي تشويقي و تنبيهي متنوع و گسترده اي سود جست . به طور مثال به موضوع كشف حجاب در سال 1314 شمسي مي توان اشاره كرد. اسناد و مدارك تاريخي گواهي مي دهد كه علي رغم همه تمهيداتي كه بكار گرفته شد، جز قشر محدودي، عكس العمل مردم چندان خوشايند نبود، بطوري كه پس از شهريور 1320 كه اجبار حكومت در زمينه كشف حجاب برداشته شد، گروههاي وسيعي از مردم به شرايط قبل برگشتند نمونه اي ديگر از اين ناكامي را در بخش هاي ديگري از برنامه ريزي فرهنگي در پنجاه سال اخير

مي توان نشان داد. ريشه اصلي اين نوع از ناكارايي برنامه ريزي را نه در نفس برنامه ريزي يا روشهاي اجراي كه در ناديده انگاشتن ساختار فرهنگ و محدوديتهاي تغيير پذيري آن مي بايست جستجو كرد.موضوع ديگري كه محدوديت برنامه ريزي فرهنگي را نشان مي دهد و امكان يك برنامه يكسان براي همه اقشار و گروههاي فرهنگي را زير سؤال مي برد، وجود فرهنگ هاي گوناگون در جوامع است . در جامعه اي مانند جامعه ما اين امر در سطح ملي نيز داراي اهميت است . جامعه ايراني از پاره هاي فرهنگي متنوعي تشكيل شده است كه برنامه ريزي ملي فرهنگي را با محدوديت روبرو مي سازد . همچنان كه يكسان سازي فرهنگي در سطح بين المللي رنگ باخته است . در سطح ملي نيز بايد در برنامه ريزي ملي به اين مهم توجه داشت و از هر گونه ادغام و مستحيل كردن حوزه هاي فرهنگي در حوزه فرهنگي مسلط دوري كرد و به اين محدوديت توجه كرد. اين امر ما را بر آن مي دارد كه برنامه ريزي فرهنگي را بيش از آنكه در جهت تغيير محتواي فرهنگها به سمت فرهنگ خاصي معطوف داريم، سعي و كوشش خود را در زمينه ايجاد زمينه و تسهيلات براي رشد و باروري ابعاد مختلف فرهنگ و حوزه هاي متنوع فرهنگي بكار ببنديم .

http://www.iranpress.ir/farhang/Template1/News.aspx?NID=72

فرهنگ مصرف گرايي نوين و لزوم برنامه ريزي براي آن

دكتر عبدالعلي لهسائي زاده

مصرف گرايي يعني استفاده از كالاها به منظور رفع نيازها و اميال . اين عمل نه تنها شامل خريد كالاهاي مادي، بلكه در برگيرنده خدمات نيز است . در جوامع نوين مصرف گرايي به يك فعاليت اجتماعي اصلي تبديل شده است

. براي مصرف گرايي مقدار زيادي وقت، انرژي، پول، خلاقيت و نوآوري تكنولوژيكي مصرف مي شود. مطالعه مصرف گرايي در جوامع جديد از اهميت ويژه اي برخوردار است زيرا مصرف گرائي نه تنها مسئله مصرف گرايان است بلكه توليد كنندگان و توزيع كنندگان كالاها و خدمات نياز به درك خصوصيات و ويژگي هاي آن دارند. به همين لحاظ است كه در علوم اجتماعي، جامعه شناسان، اقتصاد دانان و روان شناسان معاصر به تحليل هاي همه جانبه آن مي پردازند و هر انديشمندي از يك زاويه خاص به آن توجه دارد.

مصرف گرايي نوين به شكل بي رويه يك آسيب اجتماعي است كه مستلزم شناخت علمي و سپس درمان اساسي، يا به عبارت ديگر برنامه ريزي است . مصرف گرايي بي رويه پديده اي بين المللي است و چارة آن بايد در دو بعد خرد و كلان صورت گيرد. بايد مصرف گرايي در هر جامعه را در يك زمينه وسيع تر اجتماعي در نظر گرفت زيرا امروزه توليد و توزيع از مرزهاي يك كشور گذر كرده و دورافتاده ترين نقاط يك جامعه به مركزي ترين مراكز توليد و سيستم توزيع جهاني متصل است.هدف مقاله حاضر بررسي چهار نكته اساسي در رابطه با مصرف گرايي نوين است . نخست ظهور مصرف گرايي نوين و پيدايش فرهنگ خاص آن بايد واكاوي گردد. دوم، مي بايستي يك تجزيه و تحليل از الگوهاي مصرف گرايي نوين در قرن بيستم در جوامع توسعه يافته و چگونگي اشاعه و نفوذ آن بعنوان بخشي از فرهنگ جوامع در حال توسعه ارائه گردد. سوم، تعيين تفاوتهاي مصرف گرايي در بين اقشار و گروههاي اجتماعي مختلف از ديگر

نكته هاي اصلي است . چهارم، مقاله به لزوم برنامه ريزي براي الگوهاي مصرف گرايي نوين خواهد پرداخت . مقاله لزوم انجام پژوهشهاي جامع در اين زمينه را بحث خواهد كرد. به نظر مي رسد هرچه مي گذرد لزوم انجام تحقيقات در اين زمينه بيشتر احساس مي گردد.ظهور مصرف گرايي نوين و پيدايش فرهنگ خاص آنمصرف گرايي نوين در اثر گسترش سرمايه داري در اروپا بوجود آمد . يك ديدگاه در مورد توسعه سرمايه داري در اروپا بر اساس نوشته هاي جامعه شناس بزرگ ماكس وبر بر اين باور است كه در اروپا در اثر اشاعه تفكرات لوتر و كالوين بر اين باور است كه در اروپا در اثر اشاعه تفكرات لوتر و كالوين مبني بر سخت كاركردن، صرفه جويي ، سرمايه گذاري و ايجاد مؤسسه هاي اقتصادي بود كه روحيه سرمايه داري بوجود آمد و به تدريج به يك نظام اجتماعي تبديل شد . از لحاظ نظري، در اين جا يك تضاد بين تبيين پيدايش سرمايه داري و توسعه مصرف گرايي بوجود مي آيد . اما واقعيت امر اين است كه سرمايه داري از همان ابتداي پيدايش داراي يك هدف اصلي به نام (سودسازي) بوده است . براي چنين هدفي، توليد بيشتر، فروش بيشتر، سرمايه گذاري بيشتر و مجدداً توليد بيشتر مد نظر است . به عبارت ديگر در يك چرخه، هدف فروش كالاهاي بيشتر و در نتيجه سود بيشتر است .ابتدا فكر مي كردند كه طبقات بالا و اشراف خريداران اصلي كالاهاي سرمايه داري بايد باشند. اما به تدريج متوجه شدند كه سرمايه داري با توليد انبوه نياز به مصرف كنندگان انبوده دارد. از آنجا كه

طبقات بالا از كميت كافي برخوردار نبودند، پس بنابراين نياز به مصرف كنندگان انبوه به زودي نمايان شد.در توليدهاي اوليه، نخست رفع نيازهاي بيولوژيك را مدنظر داشتند. اما از آنجا كه نيازهاي بيولوژيك انسان محدود است، لذا بايد نيازهاي غيربيولوژيك در جوامع براي مصرف كالاها بوجود آيد . نياز غيربيولوژيك هم در جايي محدود مي شد. اما توليد كنندگان مي بايستي خصلت توليد انبوه خود را بعنوان يكي از اهداف ، از دست نمي دادند. به همين منظور بود كه در جوامع سرمايه داري نيازهاي كاذب بوجود آمد تا كالاهاي انبوه سريعاً مصرف شوند. مصرف انبوه بر پايه كالاهاي بي دوام امكان پذير بود.در غرب، گسترش زندگي شهري و شهرنشيني با جنبه هاي رواني و اجتماعي خاص خود زمينه را براي مصرف گرايي به عنوان سبكي خاص از زندگي بوجود آمد. نخست در ابتداي قرن بيستم، اين سبك خاص با الگوهاي فرهنگي جديد در ميان افراد طبقه بالا و متوسط شهري رواج پيدا كرد. در شهرها فروشگاههاي بزرگ تأسيس شدند و فرهنگ مصرف گرايي را القاء كردند. در اين فرهنگ ويژه يك شعار اصلي رواج پيدا كرد و آن اينكه تا مي تواني بخر و هر چه بيشتر مصرف كن . بر پايه همين شعار بود كه رقابت در خريد و مصرف به عنصر اصلي اين فرهنگ تبديل شد . افراد در خريد بيشتر و مصرف بيشتر از يكديگر سبقت مي گرفتند و تقريباً مصرف گرايي به نوعي وجهه اجتماعي تبديل گرديد.الگوهاي مصرف گرايي نوينتوسعه انواع فروشگاههاي بزرگ ( مواد غذايي، اسباب منزل، پوشاك، وسايل الكتريكي و ... ) در زير يك سقف، مردم را به مصرف گرايي

انبوه عادت داد. افراد در محيطي قرار مي گرفتند كه كالاهاي متنوع را در يك جا جلوي چشمان خود مي ديدند. هم زمان، مدگرايي بوجود آمد كه بر اساس آن كالاها براي دوره هاي معيني ( يا محدودي ) تبليغ و استفاده مي شدند. مردم به اين سمت هدايت مي شدند كه كالاها را در زمان محدودي استفاده كنند.مصرف گرايي مي بايستي سهل و آسان گردد. پس ابزار مصرف گرايي بايد مهيا مي شد . در اين جوامع وسايل ارتباط جمعي به مهمترين ابزار مدگرايي و تبليغ براي كالاها تبديل شدند. دو نوع ابزار مصرف گرايي در جوامع رواج پيدا كرد: نخست حراج هاي پي در پي كالاها و ديگري اشاعه كارتهاي اعتباري. در كشورهاي توسعه يافته، در طول يك سال به بهانه هاي متعدد حراج كالاها وجود دارد . در حراج كالاها، از يك روان شناسي استفاده مي شود و آن ايجاد احساس نياز كاذب است . مشتري جنسي را كه در حراج مي بيند، فكر مي كند كه نياز دارد، در حالي كه اگر حراج نبود چنين احساسي به او دست نمي داد. از سوي ديگر، فرد در بازار بايد احساس كند كه همه وقت، پول براي خريد دارد. در اينجا مسئله از طريق مكانيزم كارت هاي اعتباري حل مي شود. به عبارت ديگر هرگاه احساس نياز كردي، حتي اگر پول نقد هم نداشته باشي، با داشتن كارت اعتباري، در واقع پول به همراه خود داري. بنابراين نياز هست ( اما از نوع كاذب) توانايي خريد هم هست ( به شكل مصنوعي ) .در جوامع توسعه يافته، همه كالاهاي خريداري شده مصرف نمي شوند

زيرا نياز واقعي نبوده اند . در نتيجه سه راه براي كالاها باقي مي ماند: نخست فروش مجدد آنها با قيمت بسيار ارزان، دوم به دو ريختن آنها، و سوم بخشيدن آنها با افراد يا مؤسسه هاي خيريه. افراد نمي توانند اينگونه كالاها را نزد خود نگهدارند زيرا تحرك جغرافيايي افراد بسيار بالاست. بنابراين، مجدداً خريد و در چرخه باطل در غلطيدن است.مي دانيم كه سرمايه داري به عنوان يك بسته با محتواي حداقل، اقتصادي، فرهنگي، تكنولوژيكي ، اجتماعي و رواني در يك فرايند تاريخي وارد كشورهاي به اصطلاح غير سرمايه داري شده است . هدف سرمايه داري در اين كشورها نيز همان سودسازي مضاعف است . براي رسيدن به اين منظور نيز بايد فرهنگ مصرف گرايي را در اين كشورها رواج دهد. براي رواج مصرف گرايي در اين كشورها، سرمايه داري چند نوع عامل دارد. عوامل در زمينه هاي مختلفي فعاليت مي كنند. مهمترين عوامل عبارتند از : 1- تجار بزرگ، 2- خرده فروشان، 3- صاحبان تبليغات ، 4- دست اندركاران وسايل ارتباط جمعي 5- توليد كنندگان كالاها و خدمات، 5- بانكها و 6- بسياري از افراد و ديگر مؤسسات .در جوامع در حال توسعه فرهنگ مصرف گرايي به شكل هاي زير نمايان مي شود:1-الگوهاي مصرفي كشورهاي توسعه يافته عيناً نعل به نعل به كشورهاي در حال توسعه منتقل مي شوند.2-وسايل ارتباط جمعي، مسافران و ديگر عومل شديداً به اين انتقال كمك مي كنند .3-افراد براي نشان دادن اينكه از وجهه بالائي برخوردارند، در مصرف گرايي، افراطي تر از خارجيان عمل مي كنند.4-به تدريج مصرف گرايي افراطي جزئي از فرهنگ جهان سومي مي شود.معمولاً در كشورهاي در حال توسعه، مصرف گرايي

با عدم امنيت اقتصادي توأم مي شود. در نتيجه، عدم امنيت اقتصادي ، مصرف گرايي را تشديد مي كند. نگراني از كمبودها باعث انبار كردن اجناس مي گردد. انبار كردن اجناس به مصرف گرايي بي رويه تبديل مي شود. نهايتاً همان رفع نيازهاي غيرواقعي بوجود آمده است . البته يك مسئله در اين كشورها به انبار كردن كالاها كمك مي كند و آن تبديل كالاهاي مصرفي به كالاهاي سرمايه اي است . همين امر باعث مي گردد كه افراد با زمينه هاي اجتماعي متفاوت به پنهان كردن برخي از كالاها بپردازند تا اينكه در آينده از طريق افزايش قيمت، منفعتي داشته باشند. به عبارت ديگر مصرف گرايي به نوعي فعاليت اقتصادي تبديل مي شود.مصرف گرايي در بين اقشار مختلفمعمولاً جامعه شناسان افراد را در جامعه بر پايه سه معيار ثروت، قدرت و وجهه (پرستيژ) به سه طبقه بالا ، متوسط و پايين تقسيم مي كنند. اين سه معيار، الگوهاي متفاوتي از مصرف گرايي را براي سه طبقه به بار مي آورند. هر سه طبقه، مصرف گرايي بي رويه دارند اما به شكل هاي متفاوت . افراد طبقه بالا با داشتن ثروت، از طريق مصرف كالاهاي لوكس به دنبال پرستيژ بالا هستند. اينان خدماتي را كه فكر مي كنند قدرت و وجهه اجتماعي برايشان به ارمغان مي آورند را هم به مقدار زيادي مصرف مي كنند. طبقات اجتماعي بالا با پرستيژ و قدرت بالا، سعي مي كنند با مصرف گرايي مفرط خود را هم طراز ثروتمندان نشان دهند. مصرف گرايي مفرط در واقع يك وسيله خود نشان دادن مي شود و اعضاي يك طبقه در مصرف گرايي مفرط با يكديگر رقابت شديد دارند. اين رقابت از

نوع رقابتهاي كاذب است .اعضاي طبقه متوسط، هميشه سعي مي كنند خود را از طبقات بالا عقب تر نبينند. اينان با درآمد كمتر به رقابت با طبقه بالا مي پردازند. بازار براي تشفي كردن آنها، اجناس ظاهراً لوكس ، ارزان به وفور در اختيار آنها قرار مي دهد. پس از خريد چنين كالاهايي است كه از لحاظ رواني يك رضايت مندي كاذب به آنها دست مي دهد. اعضاي اين طبقه اجتماعي به لحاظ كمي بيشترين مصرف را در جامعه دارند. همچنين بازار به خريد آنها وابسته است زيرا تعداد افراد اين طبقه در جوامع بيش از اعضاي طبقات ديگر است و لذا حجم خريد بالايي دارند.اعضاي طبقه پايين با درآمدكم، با توجه به مصرف گرايي ديگر طبقات و با توجه به وفور كالا و خدمات در بازار، در تلاش است كه بهر وسيله، سهمي از كالا و خدمات در بازار، در تلاش است كه بهروسيله، سهمي از كالا و خدمات را بخود اختصاص دهد. ترس از كمبودها و عدم امنيت اقتصادي براي خانواده او را به خريدي بي رويه و انبارگونه وامي دارد. خريد اعضاي اين طبقه عمدتاً خريد كالاهاي ضروري، مربوط به بقاء بيولوژيك است . بازار ، مازاد بر مصرف طبقة عمدتاً خريد كالاهاي ضروري ، مربوط به بقاء بيولوژيك است. بازار مازاد بر مصرف طبقه متوسط را به اين طبقه انتقال مي دهد. در واقع الگوي مصرف گرايي طبقات پايين، يك نوع سودسازي سرمايه دار از سرمايه بالقوه تلف شده است زيرا اگر طبقه پايين نبود، سرمايه دار مجبور به از دست دادن مازاد كالاهاي مصرفي طبقات متوسط بود. چنين است كه اعضاي طبقه پايين

به مصرف گرايي انبوه عادت مي كنند . اين عادت براي او دروني شده و بخشي از فرهنگ او را تشكيل مي دهد.لزوم برنامه ريزي براي الگوهاي مصرف گرايي نوينبرنامه ريزي براي الگوهاي مصرف گرايي نوين بايد در چند بعد صورت گيرد:نخست، مصرف گرايي صحيح را بايد از طريق آموزش هاي رسمي به كودكان، نوجوانان و جوانان آموزش داد. اين امر بايد از طريق مدارس صورت گيرد.دوم، مصرف گرايي غلط و صحيح را بايد به شيوه هاي آموزش هاي غيررسمي از طريق رسانه هاي جمعي و بويژه راديو و تلويزيون به بزرگسالان نشان داد.سوم توليد در سطح جامعه با يك كنترل و نظارت فرهنگ توأم شود. نبايد گذاشت هر كالائي در جامعه توليد گردد.چهارم، نظارت و كنترل فرهنگي به واردات عمده و خرد بايد روا گرددپنجم، عرضه كالا و خدمات در جامعه به گونه اي صورت گيرد كه اعضاي طبقات متفاوت دسترسي نسبتاً مشابه اي به آنها داشته باشند.ششم، تبليغات بايد به گونه اي باشند كه مصرف گرايي افراطي را اشاعه ندهند، و صرفاً به معرفي كالاها و خدمات بپردازند.هفتم، مطالعات علمي ملي و منطقه اي پيرامون مصرف گرايي در سطح مملكت صورت گيرد و نظرسنجي از مردم شود.هشتم، فرهنگ مصرف جمعي در زمينه هاي مختلف بجاي فرهنگ مصرف گرايي فردي اشاعه شود.نهم، فرهنگ بازيافت در ميان مردم رواج داده شود. براي اين منظور ابزار جمع آوري مازادها در سراسر جامعه نصب و بكار گرفته شود.دهم، بازيافت بعنوان يك ارزش تلقي گردد و از جوامع ديگر چگونگي عمل بازيافت به نمايش گذارده شود.نتيجه گيريمصرف گرايي بعنوان يك فرآيند اجتماعي اصلي در قرن بيستم در غرب ظاهر شد. اعضاي طبقه جامعه بالا

آنرا بعنوان يك الگوي نشان دادن هويت بالا بكار مي برند. طبقه متوسط براي نشان دادن وجهه بالاي خود از مصرف گرايي استفاده مي كنند. طبقه پايين بدون توجه به مسأله نيازهاي واقعي و غيرواقعي خود در دام مصرف گرايي كاذب افتاده و هرچه بيشتر مي گذرد، بيشتر در اين دام فرو مي رود.اگر دولتمردان با همكاري علماي اجتماعي چاره اي براي اين معضل اجتماعي _ اقتصادي _ فرهنگي نينديشند، جامعه ايران سريعاً اسير همان مسائل مصرف گرايي بي رويه غرب خواهد شد. كارهائي كه بايد صورت گيرد، نخست در زمينه فرهنگي است كه اعمال آموزشهاي جديد در اين زمينه مي تواند راه ساز باشد. دوم در زمينه كنترل هاي اقتصادي است بويژه براي بخش توليدي كه بايد كنترل هاي شديدي اعمال گردد. سوم، استفاده از اهرمهاي سياسي است كه در توزيع كالا و خدمات بايد به كار گرفته شود. در واقع برنامه ريزي در سه زاويه يك مثلث بايد صورت گيرد:1-برنامه ريزي در نهادهاي آموزشي 2- برنامه ريزي در بخش توليد به صورت نظارت شديد 3- برنامه ريزي در كنترل بازار و قيمت ها .بدون شك نفوذ از خارج كار برنامه ر يزي در اين زمينه را با مشكل روبرو مي كند، اما جاذبه هاي آموزشي داخلي و كنترل هاي منطقي توليدي و توزيعي مي تواند افراد را به الگوهاي مصرفي بهينه هدايت كند.منابع:الف : فارسيلهسائي زاده ، عبدالعلي

http://www.iranpress.ir/farhang/Template1/News.aspx?NID=68

اصول و مباني برنامه ريزي

8 ، 07:57 اصول و مباني برنامه ريزي

چكيده: برنامه ريزي، فرآيند آگاهانه تصميم گيري در مورد اهداف و فعاليتهاي آينده يك فرد، گروه،واحد كاري يا سازمان است. مدير يا مديران برنامه ريزي، برنامه ريزي را با يك تحليل موقعيتي آغاز مي نمايند و درچارچوب محدوديت

زماني و منابع، اطلاعات مرتبط با مسأله مورد برنامه ريزي را جمع آوري و تفسير مي نمايند؛ سپس با تأكيد بر خلاقيت، مديران و كاركنان را تشويق كرده تا بر پايه نگرشي وسيع به امورشان بينديشند؛ آنگاه با توجه به مزايا، مضرات و تأثيرات بالقوه هر گزينه، مناسبترين و امكان پذيرترين اهداف و طرحها را برگزيده و مديران و كاركنان را توجيه نموده و منابع مورد نياز را در اختيار آنان گذاشته و به انجام آن تشويق مي نمايند. از آنجائيكه برنامه ريزي، فرآيندي پيش رونده و تكرار شونده است مديران بايد بطور مستمر عملكرد واحدهاي تحت تكفلشان را از جهت تطابق با اهداف و برنامه ها تحت نظر داشته باشند. در مقاله حاضر شما با اين فرآيند و اصول و مباني برنامه ريزي آشنا خواهيد شد.مقدمهدر بحث وظايف مديريت از پنج وظيفه اصلي سخن به ميان آمده است :1- برنامه ريزي   Planning2- سازماندهي  Organizing3- به كار گماردن    Staffing4- رهبري / هدايت  Directhing5- نظارت / كنترل  control   البته غير از تقسيم بندي فوق نويسندگان مختلف تقسيم بنديهايي ديگري نيز ارائه داده اند براي نمونه لوترگيوليك  وظايف هفت گانه اي به شرح ذيل براي مديريت بيان كرده است  :1- برنامه ريزي                                 Planning2- سازماندهي                               Organizing3- به كار گماردن                          Staffing     4- هدايت                                      Directing5- هماهنگ كردن                         Coordinating6- گزارش دادن                          Reporting    7- بودجه بندي                        Budgeting      او با به كار بردن حروف اول كلمات فوق POSDCORB را ساخته و مورد استفاده قرار داده است.برخي دانشمندان مديريت موضوع ايجاد انگيزه  و نوع آوري  را به عنوان دو وظيفه مديريت دانسته و برخي ديگر بودجه بندي ، گزارش دادن و به كار گماردن را جزوء وظايف اصلي مديريت نمي دانند و بسياري نيز هماهنگي

را به جاي وظيفه مديريت،  هدف مديريت به حساب مي آورندبرچ  در كتاب معروف خود « اصول و تجربه مديريت » مديريت را در چهار عنصر خلاصه مي كنند كه عبارتند از برنامه ريزي ، كنترل ، هماهنگي و ايجاد انگيزه .فايول  نيز وظايف پنجگانه اي براي مديريت قائل است كه عبارتند از : برنامه ريزي، سازماندهي ، هدايت ، كنترل و هماهنگي .با توجه به اينكه هماهنگي بيش از آنكه يك وظيفه باشد، هدف مديريت محسوب مي گردد ؛ مي توان وظايف اصلي مديريت را در پنج عامل برنامه ريزي ، سازماندهي ، تأمين نيروي انساني ، هدايت و كنترل خلاصه كرد.آنچه مسلم است ، برنامه ريزي بر ساير وظايف مديريت اولويت داشته و مقدم بر آن است. البته همه وظايف مديريت باهم مرتبط هستند ولي در ميان آنها برنامه ريزي از اهميت و اولويت خاصي برخوردار است .در واقع برنامه ريزي وظيفه اساسي و شالوده مديريت است .اهميت و ضرورت برنامه ريزيهمانگونه كه عنوان شد در ميان همه وظايف مديريت برنامه ريزي از اساسي تر ين آنهاست كه مانند پلي زمان حال را به آينده مرتبط مي سازد. به عبارت ديگر برنامه ريزي ميان جايي كه هستيم با جايي كه مي خواهيم به آن برويم پلي مي سازد و موجب مي شود تا آنچه را كه در غير آن حالت شكل نمي گيرد، پديد آيد.از آنجايي كه همه سازمانها به دنبال آنند كه منابع محدود خود را براي رفع نيازهاي متنوع و رو به افزايش خود صرف كنند. پوپايي محيط و وجود تلاطم در آن، و عدم اطمينان ناشي از تغييرات محيطي بر ضرورت انكار ناپذير برنامه ريزي مي افزايد.پيتر دراكر معتقد است

كه ميان موثر بودن (انجام كارهاي درست)  و كارآيي(درست انجام دادن كارها)  تفاوت است و اين دو در مراحل انتخاب هدفها و آنگاه در چگونگي كسب آنها توأم مي باشد .تعريف برنامه ريزيدر متون مديريتي گاهي دو واژه planning , programming را به جاي يكديگر به كار مي برند ؛ در حالي كه programming به نوعي برنامه ريزي جزئي تر دلالت دارد. براي برنامه ريزي تعاريف متعددي ارائه شده است ؛ بطوريكه هر يك از نظريه پردازان سعي كرده اند با توجه به زمينه تخصصي خود آنرا تعريف كنند . در ذيل چند مورد از اين تعاريف ارائه شده است :1- برنامه ريزي عبارت است از تصميم گيري در مورد اينكه چه كارهايي بايد انجام گيرد2- برنامه ريزي عبارتست از تعيين هدف و يافتن يا پيش بيني كردن راه تحقق آن3- برنامه ريزي عبارتست تصور و طراحي وضعيت مطلوب در آينده و يافتن و پيش بيني كردن راهها و وسايلي كه رسيدن به آن را فراهم كند.تعريف نسبتاً جامع ديگري از سيريل هودسن :برنامه ريزي يعني ارائه طريق بر عمليات آينده كه متضمن نتايج معين با هزينه مشخص و دوره زماني معلوم است.هدف از برنامه ريزي1- افزايش احتمال رسيدن به هدف، از طريق تنظيم فعاليتها2- افزايش منفعت اقتصادي از طريق مقرون به صرفه ساختن عمليات3- متمركز شدن بر طريق دستيابي به مقاصد و اهداف و احتراز از انحراف از مسير4- مهيا ساختن ابزاري بر كنترلانواع برنامه ريزيبرنامه ها براي مقاصد متنوعي تنظيم مي شوند وبه فراخور هر وضعيت به گونه اي متناسب با آن شكل مي گيرند لذا دسته بندي ذيل را براي انواع برنامه ريزي عنوان مي نماييم :1-

برنامه ريزي تخصصيگاهي با توجه به ماهيت تخصصي برخي از وظايف مديريت براي انجام آنها برنامه ريزي مي شود. اين برنامه ريزيها را برنامه ريزي تخصصي مي نامند كه بر اساس وظايف مديريت در سازمان عنوان مي گردد.الف- برنامه ريزي و كنترل توليد (مديريت توليد): عبارتست از تعيين نيازها و تأمين ابزار و تسهيلات و تربيت نيروي انساني لازم براي توليد محصولات و كالاها با توجه به تقاضاي موجود در بازار و نيازهاي پيش بيني نشده جامعه.ب- برنامه ريزي نيروي انساني : در اين نوع از برنامه ريزي با تعيين افراد مورد نياز سازمان در سالهاي آينده امكانات و تسهيلات مورد نياز (انتخاب ، آموزش ، ترفيع ، بازنشستگي و ...) تخمين زده مي شود. برنامه ريزي نيروي انساني با تهيه نمودار (ساختار) سازماني آغاز مي شود و مواردي نظير تهيه نمودار جانشين و ترفيع، تدوين آيين نامه استخدامي و تنظيم برنامه هاي آموزشي ضمن خدمت را در بر مي گيرد.ج- برنامه ريزي مالي و تنظيم بودجه : عبارتست از تعيين ميزان و چگونگي منابع و همچنين تعيين ميزان و چگونگي مصارف مالي به منظور تأمين هدفهاي موسسه و صاحبان و كنترل كنندگان آن مي باشد.2- برنامه ريزي عملياتي (اجرايي)برنامه هاي اجرايي براي به اجرا درآوردن تصميمات راهبردي طرح مي شوند به عبارت ديگر برنامه هاي اجرايي عبارتند از تصميمات كوتاه مدت كه براي بهترين استفاده از منابع موجود با توجه به تحولات محيط اتخاذ مي گردند.مراحل برنامه ريزي عملياتي عبارتند از :الف- تدوين برنامه هاي كوتاه مدت (مانند تنظيم بودجه و زمانبندي)ب- تعيين معيارهاي كمي و كيفي سنجش عملكرد و ارزيابي هزينه هاي اجراي عملياتج- ارزيابي برنامه ها و تعيين موارد انحراف عملكرد از

آنهاد- تجديد نظر در برنامه ها و تهيه برنامه هاي جديد.3- برنامه ريزي راهبردي(استراتژيك)برنامه ريزي راهبردي در بر دارنده تصميم گيري هايي است كه راجع به اهداف راهبردي بلند مدت سازمان مي باشند.دراين نوع از برنامه ريزي مقاصد (مأموريتها) و هدف هاي سازمان مشخص و اهداف بلند مدت به هدف هاي كمي و كوتاه كه آن را هدفگذاري  مي نامند ، تجزيه مي گردد.همچنين سياستهاي كلي (تدوين و تنظيم خط مشي ها) و برنامه هاي عملياتي طرح ريزي مي گردد.برنامه ريزي راهبردي، آينده را پيش گويي نمي كند ولي يك مدير را مي تواند در موارد ذيل ياري دهد:الف- فائق آمدن بر مسائل ناشي از مقتضيات آتي؛ب- ايجاد فرصت كافي براي تصحيح خطاهاي اجتناب ناپذير؛ج- اتخاذ تصميمهاي صحيح در زمان مناسبد- تمركز بر انجام فعاليت هاي ضروري براي رسيدن به آينده مطلوبديدگاههاي متداول در برنامه ريزي:1- برنامه ريزي از داخل به خارج و برنامه ريزي از خارج به داخلدر برنامه ريزي از داخل به خارج  بركارهايي تمركز مي شود كه سازمان در حال حاضر انجام مي دهد و تلاش مي شود تا آنها به بهترين صورت انجام پذيرد. برنامه ريزي به اين شيوه تغييرات عمده اي را در سازمان ايجاد نمي كند، ولي مي تواند براي استفاده بهينه از منابع مفيد و موثر باشد.برنامه ريزي از داخل به خارج براي بهتر انجام شدن كارهاي جاري صورت مي پذيرد و هدف آن يافتن بهترين شيوه انجان كار است.در برنامه ريزي از خارج به داخل  ابتدا محيط خارجي بررسي و تحليل مي شود و براي استفاده از فرصتها و به حداقل رساندن مسائل ناشي از آن برنامه ريزي مي گردد.برنامه ريزي ازخارج به داخل هنگامي مفيد است كه سازمان بخواهد كاري منحصر به فرد انجام دهد و هدف اين

برنامه ريزي يافتن فرصتهاي محيطي و استفاده بهينه ازآنهاست.2- برنامه ريزي از بالا به پايين و برنامه ريزي از پايين به بالادر برنامه ريزي از بالا به پايين  ابتدا مدير مالي هدف هاي كلان را تعيين مي كند و اين امكان را براي مديران سطوح ديگر فراهم مي آورد تا در چهارچوب هدفهاي كلان برنامه خود را تدوين كنند.در برنامه ريزي از پايين به بالا  با تدوين برنامه هايي شروع مي شود كه در سطوح عملياتي شكل مي گيرند؛ بدون آنكه به محدوديت هاي كلي سازمان توجه شود آنگاه اين برنامه ها از طريق سلسله مراتب به بالاترين سطح مديريت ارائه مي گردد.3- برنامه ريزي بر مبناي هدفدر اين نوع از برنامه ريزي مهمترين مسائل سازمان تعريف مي شود و سپس با مشاركت كاركنان براي هر واحد و قسمت از يك واحد و نهايتاً براي هر فرد شاغل هدفگذاري منظمي انجام مي گيرد.برنامه ريزي بر مبناي هدف براي تركيب اهداف فردي و سازماني بكار مي رود و بر اين عقيده استوار است كه مشاركت توأم رئيس و مرئوس در تبديل اهداف كلي به اهداف فردي ، تأثير مثبتي بر عملكرد كاركنان دارد و تدوين پذيرش دوطرفه اهداف ، تعهد قويتري را در كاركنان ايجاد مي كند ؛ تا اينكه سرپرست يك جانبه هدفگذاري كرده، آنها را به زير دستان تحميل كند.مراحل برنامه ريزي بر اساس هدف و نتيجه عبارتند از:1- تعيين رسالت و ماموريت2- تعيين نتايج مورد انتظار3- تعريف شاخصهاي ارزيابي4- تعريف هدفهاي عملياتي5- تنظيم برنامه هاي عملياتي6- طراحي سيستم كنترل عمليات4- برنامه ريزي بر مبناي استثناءعبارتست از تعيين هدف ، تخصيص منابع و تعيين شاخصهاي عملياتي و واگذاري امور به ابتكار عمل مسئولان واحدها. مديريت عالي سازمان، تنها هنگامي كه انحرافات عملكرد واحدي از برنامه پيش

بيني شده، از حد معيني تجاوز كند در امور آن واحد دخالت خواهد كرد. ابزارهاي اساسي و متداول در اين روش عبارتند از: بودجه هزينه هاي استاندارد و حسابداري مديريت يا حسابداري مراكز مسئوليت (مراكز هزينه، درآمد، سرمايه گذاري)5- برنامه ريزي اضطراريعبارتست از پيش بيني و معين ساختن عكس العمل ها و پاسخ مناسب به حوادث يا شرايط جديدي كه در اوضاع و احوال سارمان ممكن است اتفاق بيفتد.6- برنامه ريزي اقتضايي در برنامه ريزي اقتضايي «گزينه هاي گوناگون قابل اجرا» شناسايي مي شوند و در صورتي كه اعتبار برنامه اصلي به دليل تغييرات محيطي، بيش از حد كاهش يابد، يكي از آن گزينه ها قابل اجرا خواهند بود .برنامه ريزي مبتني بر انديشيدن پيش از عمل است؛ ولي هر چه محيط برنامه ريزي نامطمئن تر باشد، احتمال نامناسب بودن مفروضات آغازين با پيش بيني ها و حتي مقاصد اوليه، افزايش مي يابد. در چنين محيط هايي بطور مستمر مسائل و رخداداهاي غير منتظره رخ مي دهند و در نتيجه، تغيير در برنامه ريزي را ضروري مي سازند؛ بنابراين بهتر است كه همواره در موقع برنامه ريزي ها، پيش بيني شود كه اگر كارها آنگونه كه انتظار داريم پيش نرفت، چه تغييراتي در برنامه ها ايجاد شود يا كدام برنامه هاي جايگزين آماده شوند تا مدير با مشكل مواجه نشود.به عبارت ديگر هنگامي كه بحراني در نقاط پيش بيني شده بروز كند كه حاكي از بي اعتباري برنامه باشد، با استفاده از برنامه ريزي اقتضايي امكان اقدام سريع فراهم مي آيد.گامهاي برنامه ريزي :با توجه به تعاريف ارائه شده از برنامه ريزي بايد گامهايي برداشت كه پاسخگوي سوالات زير باشد :1- كي  2- چه وقت  3- چرا   4- كجا 5- چه  6- كدام   7- چطوربنابراين گامهايي را كه در

برنامه ريزي بايد برداشت به شكل مرحله اي فرآيند زير را طي مي نمايد:مراحل عمده برنامه ريزيكونتز،ادانل و وايهريخ در كتاب مديريت ، مراحل برنامه ريزي را به صورت زير آورده است:1-آگاهي از فرصتها (مسائل و نيازها)2-تعيين اهداف كوتاه مدت3- تعيين مفروضات4-تعيين گزينه هاي مختلف5-ارزيابي گزينه هاي مختلف6- انتخاب يك راه7-فرموله كردن برنامه هاي فرعي8-كمّي كردن برنامه ها به وسيله بودجه بنديبطوريكه ملاحظه مي شود برنامه ريزي يك جريان مداوم در جهت پيشرفت فعاليّتها براي حصول هدفها و مقاصد از پيش تعيين شده است . از نتايج برنامه هاي اجرا شده نقاط ضعف و انحرافات و همچنين نقاط قوت و جنبه هاي مثبت بايد به منظور رفع نقايص و بهبود عمليات در آينده استفاده نمود .برنامه ريزي موثرتوجه به موارد ذيل موجب موثر بودن برنامه ريزي مي گردد :1- برنامه ريزي منطقي بايد داراي مدت زماني باشد كه بتواند تكافوي انجام تعهدات ناشي از تصميمات امروزي ما را بكند2- همه افراد درگير، درك صحيحي از برنامه و چگونگي اجراي آن داشته باشند3- وجود همفكري و همكاري در امور برنامه ريزي4- ايجاد شرايط مناسب براي برنامه ريزي از سطوح بالاي سازمان5- شروع برنامه ريزي از سطوح بالاي سازمان و سازمان يافته باشد.محاسن برنامه ريزيبرنامه ريزي در هر سازمان محاسن زيادي دارد كه مهمترين آنها به شرح ذيل است :1- تحقيق اهداف سازمان2- برنامه ريزي ، به ايجاد فرصت براي اجراي تصميمها كمك مي كند3- برنامه ريزي به اجراي منظم طرحها و تحقق اهداف سازمان كمك مي كند4- برنامه ريزي عامل تطبيق رشد سريع فن آوري محيط با سازمان5- برنامه ريزي موجب تسريع رشد ا قتصادي در سطح كلان مي شود6- برنامه ريزي مالي و بودجه بندي، ابزاري براي كنترل فعاليتها محسوب مي شود.7- برنامه ريزي به تقويت روحيه كار گروهي كمك مي كند و به افزايش كارآيي سازمان مي انجامدمحدوديتهاي برنامه ريزي(محدوديتها

و معايب)با وجود محاسن زيادي كه برنامه ريزي دارد ، محدوديتهايي را نيز به همرا دارد كه عبارتند از :1- برنامه ريزي مستلزم صرف هزينه و وقت است2- سازمانهاي كوچك نمي توانند به علت عدم توان مالي و فرصت كافي به نحو مطلوب برنامه ريزي كنند3- برنامه ريزي ، مستلزم ايجاد محدوديتهايي است كه در كوتاه مدت حركت را در سطوح متعدد سازمان ، كند و مشكل مي سازد4- برنامه ريزي ، بيشتر مبتني بر پيش بيني بر اساس حدس و گمان و احتمالات است و كمتر بر اساس اطلاعات قطعي انجام مي گيرد (پس بايد قبل از برنامه ريزي به دنبال شناخت وضعيت موجود سازمان باشيم)دامهاي مهم برنامه ريزي موفق  :در برنامه ريزي موفق ، بر سر راه مدير عالي سازمان، دامهايي هست كه اگر دقت نكند در آن گرفتار خواهد شد و منجر به شكست برنامه هايش مي شود عمده ترين اين دامها عبارتند از :1- تفويض كردن وظيفه برنامه ريزي توسط مدير عالي به ديگران (بگونه اي كه مديريت عالي درگير نباشد)2- درگير شدن مديريت عالي در مسائل جاري (روزمرگي) و عدم وقت كافي براي برنامه ريزي3- كوتاهي درامرتدوين و تعريف اهداف(به صورت واضح)4- كوتاهي در امر درگير ساختن مديران اجرايي مهم در فراگرد برنامه ريزي5- عدم استفاده از برنامه ها به مثابه معيار واقعي ارزيابي عملكرد مديران6- كوتاهي در امر ايجاد و تقويت جوّ موافق و حامي برنامه ريزي7- مجزا پنداشتن فراگرد برنامه ريزي از ساير جنبه هاي فراگرد مديريت (مثلاً اطلاعات و ...)8- استفاده از طرحها و برنامه هاي پيچيده و انعطاف ناپذير كه مانع نوآوري سازمان مي شود9- عدم ارزيابي و بازنگري برنامه هاي بلند مدت رؤساي بخشها و مديران توسط مديريت عالي10- تمايل مديريت عالي به اخذ تصميم ها برمبناي احساسات و بينش

خودتعريف برنامه :- برنامه عبارت است از تعيين هدف كوتاه مدت و راه رسيدن به آن؛- برنامه عبارت است از تعهد براي انجام يك سري عمليات به منظور تحقق هدفانواع برنامه ها :1- مقاصد/ ماموريتها    Purposes/Missions2- اهداف    ives3- راهبردها    strategies4- سياستها (خط مشي)  politics5- رويه ها    procedures6- روشها    Methods7- مقررات و آئين نامه ها (دستورها) Rules8- برنامه ها (طرحها)   Programes9- بودجه    Budgetings1- مقاصد/ ماموريتهامقاصد بيانگر فسلفه وجودي سازمان بوده كه متاثر از خواست اجتماعي است به عنوان مثال مقصد دانشگاهها پرورش نيروي انساني است.ماموريتها بيانگر جهت دار بودن مقاصد است براي مثال دانشگاهي مقصد روش نيروي انساني را در حوزه علوم انساني و دانشگاهي در حوزه پزشكي انجام مي دهد و يا حتي از نظر جنسيتي و مقاطع ممكن است ماموريت دانشگاهها در پرورش نيروي انساني متفاوت باشد.ماموريتهاي يك سازمان نيازمند به ويژگي هاي خاصي به شرح ذيل است:1- شرح ماموريت بايد مفهوم و روشن باشد.2- ماموريتها بايد روحيه تعهد و ايثار و علاقه مديران و كاركنان را جلب كند.3- در ماموريتها بايد هم افزايي يا هم نيرو زايي باشد يعني نتيجه تركيبي آنها بيشتر از مجموع اجزاي آن باشد.4- در تنظيم ماموريتها از خلاقيت و نوع آوري كاركنان بويژه دريافتن راه حلها استفاده شود.5- اهداف دوربرد بايد منشاء ضوابط و اصول كلي سازمان باشد.2- اهدافهر سازماني نياز به يك بيانيه روشن از هدفهاي خود دارد تا بتواند آن را مبناي همه برنامه ريزي هاي خود قرار دهد و ميزان كارآيي تصميمات اتخاذ شده را براساس آن اندازه گيري كند. انجام برنامه بدون رعايت اهداف سازماني موجب پراكنده كاري مي شود. بنابراين هدف عبارت است از بيان نتايج مورد انتظار، شامل كار مشخص و قابل اندازه گيري در يك

محدوده زماني خاص و با هزينه اي معين.عواملي كه در تعيين هدف بايد به آنها توجه شود عبارتند از:الف) نتيجه مورد انتظار قابل اندازه گيري باشد.ب) چگونگي انجام كار مشخص باشد.ج) محدوده زماني كه كار بايد در آن صورت بگيرد.د) حداكثر هزينه بر حسب واحد پول يا كار و يا هر دو.3- راهبردها (استراتژيها)راهبرد، الگويي براي پاسخ سازمان به محيط اطرافش در طول زمان مي باشد. در واقع راهبردهاي يك سازمان عامل عمده اي جهت نيل به اهداف سازمان در شرايط عدم اطمينان و رقابت محيطي است. تعاريف زير عمومي ترين كاربردهاي اين واژه را بيان مي كند.الف) طرحهاي مربوط به هدفهاي يك سازمان و تغييرات آن، منابع به كار گرفته شده براي رسيدن به اين هدفها و خط مشي ها مربوط به تامين ، استفاده يا عدم استفاده از اين منابع.ب) تعيين هدفهاي بلند مدت يك سازمان، مشخص كردن دوره هاي عمليات و تخصيص منابع لازم براي دستيابي به اين هدفها.پس استراتژي عبارت است از ارائه تصويري از آنچه موسسه مي خواهد با استفاده ازنظام هدفها و خط مشي هاي عمده به آن برسد. به اين ترتيب در استراتژيها دقيقاً مشخص نمي شود كه موسسه چگونه مي خواهد به هدفهايش دست يابد. زيرا چگونگي دستيابي به اين هدفها در طرحهاي متعدد كلي و جزئي و پشتيباني در نظر گرفته مي شود.4- خط مشي ها ( سياستها)خط مشي معمولاً براي تعيين بهترين انتخاب در زندگي شخص يا سازماني به كار مي رود. خط مشي ها برنامه هايي هستند كه تصميمات كلي را در بر مي گيرند و به عنوان راهبر يا راهنما يا چارچوب  تفكر و يا انديشه در تصميم گيري بكار مي روند. سياست يا خط مشي، يك برنامه عمومي عملي است؛ به بيان

ديگر، نحوه اجراي هدف را بيان مي كند و حوزه رفتار مسئولان اجرايي سازمان را تعيين مي كند و در عين حال وسيله اي موثر براي كنترل عمليات است. خط مشي، راهنما و حدودي است كه تصميمهاي آتي، بايد در محدوده آن اتخاذ و معين شوند.خط مشي بايد از ويژگيهاي ذيل برخوردار باشد:صراحت و وضوح- قابليت اجرا- انعطاف پذيري – جامعيت – هماهنگي – مستدل بودن- متمايز بودن از قوانين – مدون و مكتوب بودن.5- رويه هارويه ها مشخص كننده شيوه عمليات و نحوه انجام كار هستند. رويه ها، يك برنامه زمانبندي شده بري انجام فعاليتهاي آتي هستند، در واقع رويه ها فقط تعيين كننده شيوه عمل در سطوح مختلف سازمانند و ممكن است هر سطح از سازمان رويه اي خاص خود را داشته باشد. رويه راهنماي واقعي عمل است تا تفكر.6- روشهاروشها نحوه اجراي جدول زمانبندي رويه ها را معين مي كنند. روشها، جزئيات دقيق چگونگي انجام فعاليتها را مشخص مي كنند. به عنوان مثال در بازرگاني، ابتدا چند كارشناس نسبت به اهميت كالا اظهار نظر مي كنند؛ در صورتي كه قيمتها مطابق با قيمتهاي صادراتي باشد آن را بسته بندي و صادر كنند؛ اين توالي اقدامات، رويه ناميده مي شود و روشها، نحوه انجام اقدامات مذكور را معيين مي كند. براي مثال، به منظور صدور كالاها مي توان از روشهاي ارسال با هواپيما، كشتي يا قطار استفاده كرد.7- دستورها (مقررات و آيين نامه ها)مقررات و آيين نامه ها لزوم اقدام يا عدم اقدام مشخص را به صورت لازم الاجرا تعيين مي كنند و هيچگونه اعمال نظر مشخص را اجازه نمي دهند.مقررات ساده ترين نوع برنامه ها مي باشند. از لحاظ تفاوت، مقررات و خط مشي ها با هم فرق دارند مقررات بدون ترتيب زماني معين انجام عمليات

را راهنمايي مي كنند در حاليكه خط مشي ها يا روشهاي انجام كار ممكن است عامل زمان را در توالي انجام كار دخالت دهند. در حقيقت خط مشي ها به مديران حق انتخاب مي دهند ولي مقررات بايد بطور دقيق اجرا شوند و به اين ترتيب از آزادي عمل مدير مي كاهد.8- برنامه ها (طرحها)برنامه ها مجموعه هايي هستند از هدفها، خط مشي ها، روشها، و... براي اجراي يك كنش شناخته و معلوم. برنامه ها به گونه معمول با بودجه و اعتبار مالي پشتيباني مي شوند. گاهي اجراي يك برنامه مستلزم اجراي چند طرح كمكي ديگر است. علاوه بر اين تمام برنامه ها بايد بصورتي هماهنگ و زمانبندي شده و بر اساس اولويت و توالي منطقي به مورد اجرا گذاشته شوند. زيرا هر گونه شكست در اجراي هر يك از طرحهاي كمكي علاوه بر اينكه هزينه هاي زائدي به بار مي آورد، سبب به تعويق افتادن اجراي طرح اصلي خواهد شد.9- بودجه هابودجه ها برنامه هايي هستند كه ميزان درآمد و هزينه مورد انتظار براي يك دوره زماني معين را مشخص مي كنند. به عبارت ديگر بودجه صورت مالي نتايج مورد انتظار در غالب اعداد و ارقام است؛ بودجه به عنوان تدابيري براي كنترل نيز به شمار مي رود؛ بودجه يك وسيله زيربنايي براي برنامة ريزي در بسياري از موسسات است.بنابراين بودجه نوعي برنامه است كه در قالب آمار و ارقام بيانگر تعهدات سازمان مي باشد. بودجه انواع متعددي دارد؛ برخي از بودجه هاي بر اساس ميزان بازدهي سازماني تغيير مي كند كه به آنها بودجه متغير يا قابل انعطاف پذيري مي گويند.سازمانيها دولتي اغلب از بودجه ها برنامه اي كه در آنها هدفها، جزئيات برنامه براي رسيدن به هدفها و برآورد هزينه هر برنامه مشخص شده استفاده مي كنند.نوع ديگري

از بودجه كه در واقع تركيبي از بودجه متغير و بودجه برنامه اي است، بنام بودجه بر مبناي صفر كه در اين روش از بودجه بندي فرض مي شود كه برنامه ها از مبناي صفر شروع مي شوند.دوره (مدت ) برنامه ريزييكي از سوالات مهمي كه در برنامه ريزي مطرح مي شود اين است كه آيا برنامه بايد كوتاه مدت، ميان مدت يا بلند مدت تنظيم شوند؟ چگونه مي توان برنامه هاي كوتاه مدت را با برنامه هاي ميان مدت و بلند مدت هماهنگ كرد؟ در بعضي موارد ممكن است برنامه ريزيها هفتگي يا چندماهه و يا چند ساله باشند. اين پرسشها افقهاي چند گانه برنامة ريزي را روشن مي كنند.*تدبير

مباني حقوقي برنامه ريزي فرهنگي درايران

كامبيز نوروزي

در بحث از حقوق فرهنگي، ما با دو مفهوم مواجهيم كه هر دو تقريباً مبهم و نامتعين هستند. يك مفهوم، مفهوم حقوق است، زماني كه مي خواهد بر فرهنگ مترتب شود و مفهوم ديگر، مفهوم فرهنگ است. در نظام حقوقي و در قلمرو دانش حقوق، تعريف حقوق مشخص است. قواعد و اصول و قوانين و مباني حقوقي تعريف شده هستند، اما در شعب مختلف حقوق، اين روشنايي و وضوح ديده نمي شود، مگر در آنجايي كه تجربه اجتماعي و تجربه حقوقي بارور شده باشد. به عنوان مثال، در حوزه حقوق مدني، حقوق كيفري، حقوق خانواده، حقوق بين الملل و ساير شعب حقوق، به جهت قدمت و استواري و تجربه اجتماعي و قضايي در اين حوزه ها، مفاهيم حقوقي روشن است. اما حوزه هاي جديد الولاده اي در حقوق وجود دارد كه هنوز (حداقل در جامعه ما) چندان مورد بررسي قرار نگرفته است.يكي از آنها حقوق فرهنگي است. شعب حقوق، هر يك به تناسب موضوع اجتماعي خود، داراي قواعد اختصاصي خاص هستند.

به عنوان مثال، حقوق خانواده، قواعد و اصولي دارد كه اين قواعد در حوزه حقوق تجارت، قابل تكرار و اعمال نيست. در حوزه كيفري با مفاهيم و قواعدي مواجه هستيم كه بسياري از اين قواعد، مثلاً در حوزه حقوق مدني، متفاوت هستند. حقوق فرهنگي در ايران بسيار جديد است، علت آن هم، جديد بودن دامنه و عمق فعاليت فرهنگي در ايران است. حال اين كه چگونه دامنه فعاليت فرهنگي توسعه پيدا كرده است و سازوكار اجتماعي اش چه بوده است، بحثي مستقل است كه عمدتاً در حيطه كار جامعه شناسان قرار مي گيرد؛ اما علي القاعده من از نتايج بررسي هاي جامعه شناسانه اين استنتاج را مي كنم كه امروزه هم از لحاظ كمي و هم از لحاظ كيفي، ابعاد و عمق فعاليت هاي فرهنگي در ايران توسعه پيدا كرده است. مع ذالك آنچه كه به حقوق مربوط مي شود، در زمينه تنظيم روابط فرهنگي، هنوز در جامعه ما مورد توجه قرار نگرفته است و تا به حال جز در يك يا دو حوزه، مانند حقوق مطبوعات، از عمومات حقوق براي تنظيم روابطي كه در حوزه فرهنگ استفاده مي شود، بهره نبرده اند كه اين موجب نارسايي است.ابهام ديگر، در مفهوم فرهنگ است كه در بحث خود سعي كردم آن را تا حدي كه بحث را قابل ارايه كند، محدود كنم. منظوري كه از فرهنگ دارم، بطور خاص مشتمل بر آنچه كه توسط كالاي فرهنگي عرضه مي شود، است . در اينجا دو سه مفهوم را به سرعت تعريف مي كنم: كالاي فرهنگي، كالايي است كه هدف مستقيم و بلافصل آن، انتقال انديشه يا احساس، در هر قالب يا در هر صورت است. به عنوان مثال، كتاب، يك كالاي فرهنگي است.

نمايشنامه اي كه روي صحنه مي رود، يك كالاي فرهنگي است. موسيقي در اشكال مختلف، يك كالاي فرهنگي است. نرم افزارهاي رايانه اي، شبكه هاي داخلي و بين المللي رايانه اي هم كالاي فرهنگي محسوب مي شود. لذا طيف بسيار وسيعي دارد. همچنين كار خبرگزاري ها و خبري كه مبادله مي كنند، در اين تعريف يك كالاي فرهنگي است.فعاليت فرهنگي هم طبعاً به مجموعه عمليات و اقداماتي اطلاق مي شود كه مستقيماً به توليد يك كالاي فرهنگي منتهي مي شود. به عنوان مثال، كار يك كارگردان سينما، يك فعاليت فرهنگي است. كار يك چاپخانه، يك فعاليت فرهنگي است. كار حروفچين روزنامه هم يك فعاليت فرهنگي است، ولي ترديدي نيست كه از لحاظ اهميت و تأثير فرهنگي و اجتماعي در مجموعه فعاليت هاي فرهنگي، سلسله مراتبي وجود دارد و همه را نمي توان در يك رده طبقه بندي كرد.دو نكته را در اينجا مطرح مي كنم و آن اين كه، حقوق بطور كلي، متكفل ايجاد و انتظام و نظم در روابط اجتماعي است و اخلاق هم به نوعي متكفل همين وظيفه است، با اين تفاوت كه در حوزه اخلاق ضمانت مادي دنيايي وجود ندارد، اما درحقوق براي قاعده حقوقي و اوامر و نواهي حقوقي، ضمانت هاي اجرايي دنيايي و مادي وجود دارد كه به وسيله دستگاههاي رسمي هم اعمال مي شود.از سوي ديگر، نوع قواعد و اصول و مقررات و احكامي كه حقوق بر يك موضوع بار مي كند، مستقيماً متأثر از خصوصيات آن موضوع است. در مثالي كه قبلاً اشاره كردم، نهاد خانواده اختصاصاتي دارد كه آن ويژگيها بطور كلي با خصوصيات امر تجارت متفاوت است. تفاوت بين شعب حقوق هم به دليل تفاوت نهادهاي اجتماعي است. در بحثي كه مي خواهم مطرح كنم، ضروري است

كه ما ويژگيهاي آنچه را كه به عنوان فرهنگ، از آن بحث مي كنيم و مورد توجه قرار مي دهيم، نگاه كنيم تا بتوانيم اصول كلي احكام حقوقي را شناسايي كنيم. امروزه با توجه به تحولات تكنولوژي كه در سطح بسيار وسيع در دنيا اتفاق افتاده است، موجب وقوع سه يا چهار خصوصيت بسيار مهم و تعيين كننده در جهان فرهنگي شده است. يكي از آنها، سرعت در توليد كالاهاي فرهنگي است. بسياري از فعاليت ها مانند نشر كتاب، در گذشته با سختي هاي زيادي انجام مي شد، مثلاً حروفچين بايد مرارت هاي زيادي را براي كار تحمل مي كرد و... با ماشين هاي بسيار كند آنها را به چاپ مي رساند و لذا فرآيند زمان بري را طي مي كرد. اما تكنولوژي جديد اين امكان را فراهم كرده است كه در كمترين زمان ممكن كتاب، حروفچيني و... منتشر شود. تقريباً در تمام عرصه هاي كالاهاي فرهنگي، اين پيشرفت تكنولوژي، سرعت را هم افزايش داده است.ويژگي ديگر، سهولت در عرضه كالاهاي فرهنگي است. بخصوص نقش رايانه و انواع كاركردهاي آن را نبايد فراموش كرد. شبكه هاي داخلي و بين المللي، انواع نرم افزارها، امروز به هر موجود انساني كه امكان و دانش استفاده از رايانه را داشته باشد، اين توانايي را داده است كه به تنهايي خود، توليد و توزيع فرهنگ كند. يعني هر كس در گوشه اي از دنيا، با يك رايانه بسيار ساده مي تواند كانون توليد و توزيع فرهنگ باشد. اين تحولي است كه تمام دنيا و ما را نيز به عنوان بخشي از دنيا تحت تأثير خود قرار داده است. از سوي ديگر، فراواني توليد كالاي فرهنگي، قدرت انتخاب مخاطبان كالاي فرهنگي را هم افزايش داده است.

زماني تنها كالاي فرهنگي كه در دسترس افراد مي توانست قرار گيرد، شايد فقط چندعدد نشريه يا احياناً فيلمهاي سينمايي بود، ولي امروزه انواع و اقسام كالاي فرهنگي، به شكل نوارهاي صوتي، نوارهاي تصويري، رايانه، شبكه هاي داخلي و بين المللي رايانه، تئاتر و موسيقي به اشكال مختلف در دسترس است و تنوعات موضوعي بسيار زيادي دارد. مخاطب كالاي فرهنگي قدرت انتخاب بسيار بالايي دارد و هر نوع كالاي فرهنگي را مي تواند انتخاب كند. اينها واقعيتي است كه در جهان امروز اتفاق افتاده است و خواه و ناخواه ما هم از آن متأثر هستيم. اين، موضوعي است كه مي خواهيم روي آن احكام حقوقي بار كنيم. پيشاپيش، اين نكته را هم اضافه كنم كه يكي از ويژگيهاي كالاي فرهنگي كه درتعريف آن هم ذكر كرديم، مسأله انديشه و احساس است. اينها، اموري نامتعين و چه بسا غيرقابل تعريف است. مناقشات بسيار فراواني كه در دو دهه اخير بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در جامعه ما در بحث فرهنگ بوده است، خود، نشانه اي است از استاندارد نبودن مفهوم فرهنگ و مفاهيمي كه به وسيله كالاي فرهنگي القا مي شود. تعاريف بسيار متكثر است و ضابطه نوعي نمي توان براي مفاهيم فرهنگي شناسايي كرد. از يك تصوير، از يك بيت شعر، از يك عكس و يا حتي از متن يك خبر كه خبرگزاري مخابره مي كند، افراد متعدد به فراخور وضعيت شخصي خودشان، برداشتهاي متعدد مي كنند. به تعبير ديگر، پيام، يكي است، اما مفاهيم اجتماعي از پيام، متكثر است. اين مسأله، يك دشواري و غموض سختي را براي تفسيرحقوقي در ساير عرصه هاي اجتماعي ايجاد مي كند؛ مثلاً در عرصه تجارت، با يك كالايي مواجه ايم كه خصوصيات

و اندازه معيني دارد، حتي از لحاظ قيمت در مناطق مختلف، چندان تفاوت ندارد. اين كالا وقتي مي خواهد توليد و توزيع شود، چندان فرقي ندارد. اما در مورد كالاي فرهنگي، به هيچ وجه چنين يكنواختي وجود ندارد. هم در توليد و هم در اجرا، افراد مختلف از آن فهم متفاوتي دارند. اين ويژگي ذاتي كارما را در امر تفسير حقوقي فرهنگ بسيار دشوارتر مي كند. در واقع در نظام حقوقي خود ما هم تاكنون نتوانستيم با مسأله فرهنگ برخورد حقوقي كامل داشته باشيم و بتوانيم آن را تفسير كنيم. از لحاظ ادبيات حقوقي كه تاكنون در اين زمينه وجود دارد، شايد غير از حقوق مطبوعات كه آن هم ظرف سه تا چهار سال اخير توسعه پيدا كرده است در ساير عرصه هاي فرهنگي، بحث حقوقي بسيار ناچيز و محدود بوده است.در اين بخش مي خواهم وضع حقوقي موجود را در مقوله فرهنگ به معنايي كه عرض كردم، توضيح دهم. قانون گذاري در عرصه فرهنگ بسيار محدود است. حجم قوانيني كه در حال حاضر در مورد فرهنگ به مفهوم خاص وجود دارد، بسيار ناچيز است و بطور عمده در سه شكل، قوانيني كه متعرض به امر فرهنگ شده اند، وجود دارند كه عبارتند از:1- قوانين كيفري: وجه مشخصه قوانين كيفري در اين زمينه اين است كه جرايم فرهنگي را برشمرده است و با فرهنگ برخورد كيفري كرده است. به عنوان مثال، در ماده 638 در قانون مجازات اسلامي گفته شده است كه: «هركس علناً در انظار و معابر عمومي، تظاهر به عمل حرامي نمايد، مجازات دارد». در ادامه ماده گفته شده است: «اگر نفس عمل جرم نباشد، اما عمل گناه و حرام

محسوب شود، باز هم مجازات دارد». يكي از موارد تشتت در اينجا ملاحظه مي شود. احراز عمل حرام به عهده قاضي است. قانونگذار مشخص نكرده است كه چه عملي حرام است. در امر كيفري، بايد مفاهيم به دقت توسط قانونگذار برشمرده شود. تفاوت آراي فقهاي بزرگوار در امور فقهي، آشكار است. تفاوتهاي نظري كه بين بزرگان فقه وجود دارد، بسياري از جاها، تصميم گيري را مشكل مي كند و مشخص نيست كه چه عملي ممكن است حرام تلقي شود. يك نوع تشتت در اينجا ديده مي شود. دو قانون مهم ديگر هم داريم كه عبارت است از: قانون ممنوعيت استفاده از ماهواره و قانون ممنوعيت استفاده از نوارهاي غيرمجاز.2- قانون مطبوعات: مهم ترين قوانيني كه ما در زمينه كالاهاي فرهنگي داريم همين ها است. قوانين ديگري هم وجود دارد، مانند قانون تاسيس سازمان خبرگزاري پارس كه سابقاً به اين عنوان تاسيس شد و بعد از پيروزي انقلاب به خبرگزاري جمهوري اسلامي تغيير نام يافت. قانون مهم ديگري در اين زمينه در دست نيست و اگر قوانين ديگري هم وجود داشته باشد قوانين كم مقداري هستند. به همين ترتيب، چنين مشكلي در سازمانها و نهادهايي كه متكفل امر فرهنگ هستند، نيز وجود دارد.در كشور، (تا آنجا كه من احصأ كرده ام) حدود سيزده تا چهارده سازمان حكومتي وجود دارد كه مستقيماً مسووليت خاص در حوزه هاي مشترك فرهنگي دارند. شوراي فرهنگ عمومي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، صدا و سيماي جمهوري اسلامي و... كه حوزه هاي اكثر اين سازمانها مشترك است. حتي در وزارت آموزش و پرورش نمونه هاي فراواني وجود دارد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به كتابي

مجوز نشر مي دهد، ولي اين كتاب در وزارت آموزش و پرورش براي آموزش دانش آموزان ممنوع اعلام مي شود. يا فيلمي به وسيله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز پخش مي گيرد، در صدا و سيما به شكل ديگري نمايش داده مي شود. اين مسأله، ناشي از تشتتي است كه بخشي از آن ذاتي امر فرهنگ است و بخشي از آن ناشي از فقدان يك سيستم حقوقي واحد و متناسب با خصوصيات فرهنگ است و مادام كه سازماندهي اداري در اين زمينه به شكل مشخص در نيايد، ما با اين تشتت كماكان مواجه خواهيم بود .مشكل ديگر، مسأله برخورد دستوري با امر فرهنگ است. گفتيم كه فرهنگ عبارت است از انديشه و احساس كه اجماعي است و تعريف خاصي ندارد. با عقل و احساس نمي توان دستوري برخورد كرد. شايد يكي از مشكلاتي كه در حال حاضر در نظام حقوقي راجع به فرهنگ داريم، چنين نگاهي است كه همين نگاه منجر به ايجاد دو نوع حقوق فرهنگي در جامعه شد:1- حقوق رسمي فرهنگ: يعني آنچه كه در نهادهاي دولتي به عنوان قواعد و اصول مقررات حقوقي پذيرفته شده و سعي بر اجرا و اعمال آن است .2- حقوق عرفي فرهنگ: يعني آنچه كه مصرف كنندگان كالاي فرهنگي، يعني مردم به عنوان عرف و قواعد عرفي در بين خود قبول دارند و به آن عمل مي كنند و همين امر موجب پديده ديگري مي شود كه پس افتادگي فرهنگ ناميده مي شود. به تجربه در جامعه شناسي حقوق ثابت شده است كه مردم در تنظيم روابط داخلي خود، بيش از آن كه به قواعد رسمي توجه كنند به قواعد عرفي توجه مي كنند و چنانچه فاصله بين قواعد

عرفي و قواعد رسمي زياد باشد، قواعد عرفي، قواعد رسمي را كنار مي زند و قواعد رسمي به قواعد متروك تبديل مي شود. در واقع در اينجا حقوق دفونكسيونل مي شود؛ يعني اگر قصد نظام حقوقي رسمي، تنظيم روابط اجتماعي است، به چنين هدفي نمي رسد. تنظيم روابط اجتماعي با عرف جاري در ميان مردم انجام مي شود و با اين مشكل مواجه مي شويم كه دولت بطور كلي قادر نخواهد بود برنامه ريزي فرهنگي مورد نظر خود را در جامعه به معرض اجرا در آورد. يكي از لوازم و مقتضيات برنامه ريزي فرهنگي، توجه به قابليت ها و امكانات عرفي و فرهنگي است .اما آنچه كه بايد توجه كرد، به نظر من در بحث از حقوق فرهنگي، يك بخش به كاستن از حجم دستورات مستقيم در عرصه فرهنگ برمي گردد، زيرا فرهنگ چندان دستوربردار نيست. عرصه دستورات (شامل نواهي و اوامر) را به حداقلي كه با نظم عمومي مطلق ارتباط پيدا مي كند، كاهش داد و از تورم قانونگذاري در اين زمينه به شدت پرهيز كرد .نكته دوم، كاستن از تعداد سازمانها و دستگاههايي است كه مستقيماً متولي امور مشترك هستند و نيز تصويب و تعيين يك سازمان كه حرف اول و آخر را در مورد فرهنگ مي زند و معيارهاي واحد براي كليه دستگاهها بدهد .نكته سوم اين كه، توجه بيش از اين، نسبت به آنچه كه در عرصه جامعه و در عرصه اقدامات واقعي مردم در فرهنگ اتفاق مي افتد، صورت پذيرد. پديده پس افتادگي تا زماني قابل جبران است كه فاصله بين حقوق رسمي و حقوق عرفي چندان بالا نرفته باشد. اما هرچقدر اين فاصله افزايش يابد، امكان واقعي براي كنترل حقوقي موضوع توسط دولت كاهش

پيدا مي كند و مي تواند به زماني منتهي شود كه اساساً امكان كنترل و نظارت دولتي را از بين ببرد.

نحوه مديريت و برنامه ريزي جهت رسيدن به اهداف

نيك صالحي آيا در شگفتيد كه چقدر روزها و ماه ها زود مي گذرند؟ از انبوه كارهايي كه بايد انجام دهيد و مقدار كمي كه تا به حال به پايان رسانده ايد، مضطرب و وحشتزده هستيد؟ نگران نباشيد، تنها نيستيد، همه وضعيتي مشابه شما دارند. ما در دنيايي بسيار شلوغ و پرمشغله زندگي مي كنيم كه زمان ، اولويتها و انرژيمان در چالش به سر ميبرند. واقعيت اين است كه زمان به اندازه كافي براي همه چيز وجود ندارد و براي انجام همه كارهاي هم انرژي كافي نداريم. همه شما مطمئناً زماني در طول زندگيتان فكر كرده ايد كه چه مي شد خدا هفته را 8 روز يا روز را 30 ساعت مي آفريد. به نظر خوب است اما اگر آنطور هم بود، ما آن زمان اضافي را هم جذب مي كرديم و باز در هم نقطه بوديم.

5 قدم وجود دارد كه با مديريت زمان و به موقع انجام دادن هر كار، ميتوانيم به موفقيت بيشتري دست پيدا كنيم.1. ارزيابي: واقعاً چه مي خواهيم؟ در چه جهتي رو به حركتيم؟ الان چه مي كنيم؟2. واقعي شدن: چه چيز واقعاً اهميت دارد و روي اهداف طولاني مدت ما اثر مي گذارد و بيشتر آن را پشتيباني مي كند؟ چه چيزهايي فاقد اهميت هستند؟ چه چيز حواس و تمركز من را بر هم مي زند؟3. برنامه: براي رسيدن به اهدافم چه كار بايد بكنم؟ قدم هاي اصلي براي رسيدن به اهداف كدام ها هستند؟ چطور بايد اينكار

را انجام دهم؟ چه برنامه يا استراتژي من را متمركز مي كند؟4. تمركز: براي رسيدن به اين اهداف، بايد چه كسي باشيد و از چه ساختارهايي پيروي كنيد؟5. كنترل/ارزيابي: آيا كارهاي كوچك و پيش پا افتاده انجام مي دهم؟ آيا وقتم را هدر مي دهم؟ چه چيز كار ميكند/ چه چيز كار نمي كند؟ چطور مي توانم كارهايي كه انجام مي دهم را موثرتر كنم؟برنامه با ايده هايي كه در فكر ماست شروع مي شود؛ ما دوست داريم كاري را انجام دهيم يا چيزي را داشته باشيم. كليد موفقيت اين ايده، داشتن برنامه است. معمولاً ما براي رسيدن به اهدافمان هيچ برنامه اي نداريم و مراحل عملي براي آن در نظر نمي گيريم. اما براي دست يافتن به آنچه مي خواهيم بايد اقدامات عملي آن را بررسي كرده و برنامه ريزي كنيم.بعضي وقت ها بعضي ها شروع به برنامه ريزي مي كنند و بعد كه مي بينند براي رسيدن به هدفشان چقدر بايد تلاش كنند و چه كارهايي را بايد انجام دهند، دلسرد مي شوند. بيشتر وقت ها اهداف ما برايمان فقط به شكل رويا باقي مي ماند، چون نمي توانيم آنها را به مرحله عمل درآوريم. براي ايجاد يك برنامه از ابتدا تا انتهاي كار، نياز به نكات مديريتي است. براي طرح ريزي اين برنامه بايد ببينيد چقدر زمان، انرژي، منابع و شوق داريد. بعد بايد ببينيد كه رسيدن به اين هدف به چه مدت زمان نياز دارد. معمولاً افراد عادت دارند زمان لازم براي آن كار را كم در نظر بگيرند به همين دليل هيچوقت موفق نمي شوند. يادتان باشد، اگر مي خواهيد

چيزي به برنامه تان اضافه كنيد، بايد “نه” گفتن به كارهاي ديگر را هم ياد بگيريد تا بتوانيد براي هدف مورد نظرتان جا باز كنيد.قدم اول: ارزيابيمعمولاً آن را واقعيت تلقي مي كنيم و صادقانه مي خواهيم به اين اهداف دست پيدا كنيم. مي دانيم كه رسيدن به اين اهداف چه تغيير شگرفي در زندگيمان ايجاد مي كند، به همين خاطر مي خواهيم به آنها دست پيدا كنيم.درصد خيلي كمي از افراد هستند كه اين سوالات را ارزيابي مي كنند، “در چه جهتي رو به حركتم؟”، “براي رسيدن به جايي كه مي خواهم چه بايد بكنم؟” ارزيابي ابزاري است كه به ما اين امكان را مي دهد ببينيم كجا ايستاده ايم، تصميم بگيريم كه به كجا مي خواهيم برويم. اگر دورنگر نباشيم، نسبت به موقعيت هاي كنوني واكنش ميدهيم. “مي خواهم پول بيشتري در بياورم، مي خواهم وزنم را پايين بياورم، بايد فلان معامله را انجام بدهم.” اين باعث مي شود بدون داشتن هدف و تمركز، در زندگي سرگردان شويم. بايد ابتدا زمان حال را ارزيابي كنيم و بعد آينده را ارزيابي كنيم و ببينيم براي رسيدن به آنجا چه بايد بكنيم.قدم دوم: واقعي شدنپس از اين بايد واقعي شويم. آيا اين با جهتي كه رو به سوي آن داريد، با اهداف طولاني مدتتان در زندگي، سازگار است؟ اينكار چه چيز عايدتان مي كند؟ چه قيمتي را بايد بپردازيد (با در نظر گرفتن زمان، پول، انرژي، احساسي و …)؟ آيا مي توانيد چنين قيمتي را بپردازيد؟ اگر واقعاً چنين چيزي را مي خواهيد، چه چيز اهميت دارد؟ در راه رسيدن به آن، چه مسائلي فكرتان

را منحرف مي كند؟نكات كليدي را تشخيص دهيد: * ببينيد واقعاً رو به چه جهتي داريد و چه چيز شما را به آنجا مي رساند. * ببينيد براي رسيدن به آن هدف واقعاً چه بايد بكنيد و آنها را يادداشت كنيد. * ببينيد براي رسيدن به آنجا به چه كارهاي ديگري بايد “نه” بگوييد. 3 كاري را انتخاب كنيد كه ديگر نبايد انجام دهيد. ببينيد رسيدن به اين هدف چه قيمتي دارد و بنويسيد چطور مي توانيد آن قيمت را پرداخت كنيد. * 5 مورد از مسائلي كه فكر شما را در راه رسيدن به آن هدف منحرف مي كند، شناسايي كنيد.قدم سوم: برنامهدر مرحله بعد بايد براي رسيدن به هدفي كه ميخواهيد، برنامه بريزيد. از نكات كليدي كه در قسمت قبل عنوان شد استفاده كنيد و ايده هاي ديگري را كه فكر مي كنيد براي رسيدن به آن هدف به آن نياز داريد را به آن ليست اضافه كنيد. چه اقدامات عملي بايد پيش گيريد. يك دقيقه صبر كنيد و در ذهنتان روي اهداف طولاني مدتتان تمركز كنيد. همه چيز را به كاملترين شكل تجسم كنيد. چه مي بينيد؟ چه مي كنيد؟ اعمال و رفتار خود را چطور مي بينيد؟ حالا دوباره در ذهنتان به عقب برگرديد و ببينيد براي رسيدن به آنجا چه كرده ايد.قدم چهارم: تمركزحالا كه نقشه تان را هن طرح ريزي كرديد، ببينيد براي انجام آن به چه كساني نياز داريد؟ دوباره به تجسم فكريتان برگرديد و ببينيد طي آن پروژه چه ديدگاه ها و نظراتي داشتيد؟ چطور آن كار را انجام داديد؟ چه برنامه يا استراتژي شما را روي

كار متمركز كرد؟ يكي از بزرگترين اشتباهاتي كه اكثر مردم مرتكب مي شوند اين است كه وقتي نقشه شان كامل مي شود، دوباره مشغول كار و درگيري هاي زندگيشان مي شوند و برنامه شان را به كلي فراموش مي كنند. وقتي برنامه تان را تنظيم مي كرديد، نگاهتان به تصوير بزرگ بود. وقتي مشغول درگيري هاي زندگي هستيد، نمي توانيد ببينيد كه پيش رويتان چيست، مگر اينكه برنامه و نقشه تان را به خوبي دنبال كنيد.قدم پنجم: كنترلهر از گاهي به عقب برگرديد و كارتان را ارزيابي كنيد. به قدم اول برگرديد. چه مي كنيد؟ چه چيز خوب كار مي كند و كجاي كارتان مي لنگد؟ آيا به خوبي نقشه تان را دنبال ميكنيد؟ بهترين اصلاحات لازم را اعمال كنيد. هدف طولاني مدتتان را هميشه در ذهن داشته باشيد و مداوم كنترل كنيد كه اهداف كوتاه مدتتان با هدف طولاني مدتتان يكي باشد. رفتارتان را ارزيابي كنيد. رسيدن به اهداف بزرگ كار بسيار دشواري است. اول نقشه بكشيد و تمركزتان را روي اهداف كوتاه مدتي بگذاريد كه شما را در رسيدن به هدف اصليتان كمك كند.خط آخرچالش اصلي حفظ نظم، تمركز و ترتيب در اين استراتژي هاست. هدف اصلي و بلند مدتتان را تشخيص دهيد، واقعگرا باشيد، نقشه بكشيد، ساختارهايي براي حفظ تمركز فكريتان ايجاد كنيد و كارتان را كنترل كنيد. براي برنامه تان زمان بگذاريد و روند كارتان را مداوم كنيد. اگر واقعاً در اين اهداف جدي هستيد، همين امروز دست به كار شويد. براي رسيدن به موفقيت از متخصصين ويژه هم مي توانيد كمك بگيريد. بايد محيط مناسب را براي فعاليت خود آماده

كنيد. با اين اقدامات است كه مي توانيد به موفقيت دست پيدا كنيد! پس عجله كنيد.

http://niksalehi.wordpress.com/2008/08/06/%D9%86%D8%AD%D9%88%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D9%87%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%A7/

برنامه ريزي بيولوژيك و شگفتي هاي روح و روان

هسته اصلي كردارها و احساسات كه در تمام انسان ها مشترك مي نمايد، شخصيت (1) است و از ساختار بيولوژيك انسان تاثير مي پذيرد . تفاوت هاي فردي كه يكي از معجزات الاهي است نيز در همين مساله ريشه دارد . خداوند مي فرمايد: شما را گونه گون و متفاوت آفريديم . اين تفاوت ها هم جسمي و نژادي است و هم خلقي و شخصيتي . البته به رغم اين تفاوت، انرژي ها و قدرت هايي تقريبا همسان در نهاد بشر قرار داده شده است . شايد بارها از خود پرسيده ايم:چرا افراد متفاوت به نظر مي رسند؟چرا برخي از سرعت عمل بيشتر و اراده مستحكم تر بهره مي برند، هميشه «به سوي فردا» برنامه ريزي مي كنند، در زمان بحران و تحولات اجتماعي، فرهنگي، محيطي بهترين تصميمات را آغاز مي كنند و در برابر اتفاقات دلخراش و مصائب بر خويش تسلط دارند؟چرا عده اي ديگر هميشه در اضطراب مضاعف به سر مي برند و احساس دو دلي و ترديد مبهم در جان و دلشان ريشه دوانيده است؟اگر از افراد دسته اول باشيم، مي توانيم در گروه انسان هاي سعادتمند جاي گيريم زيرا اين گروه حالتي دارند كه در آن استعدادها از ياس به سمت اعتماد مطلق شتاب مي گيرد . در اين حالت، انسان از غرور تعلق داشتن، احساس بودن، فعال و مفيد تلقي كردن خويش، شرايط خلقي مناسب و طراحي و برنامه ريزي براي لحظه لحظه زندگي سرشار مي شود و احساس بودن و خوب بودن و

شايستگي مي كند . جالب اين كه در اين حالت تن و روان در يك تناسب قرار مي گيرند و تاثير و تاثر آن ها بر يكديگر آرامش، تمركز، سرعت عمل و دقت به ارمغان مي آورد . تحقيقات نور و فيزيولوژيست هايي مثل لاشلي و مردم شناساني چون لورتروتين برگن (2) نشان داده است «رفتار و عملكرد انسان به تحولات دروني (اعصاب - غدد درون ريز) و محركات خارجي (محيط) كه بر مغز تاثير مي گذارد، بستگي دارد و اين دو در يك حالت مثبت انديشي مايه تحولات ارتقايي مي شوند .»ناگفته نماند كه انگيزه هاي رفتاري ما اغلب پيچيده و ناخودآگاه است اما اگر از زاويه تربيت جسم و روان به آن ها بنگريم، قابليت تعديل و جهت دهي دارند . حتي جسم ما نيز از اين قابليت و انعطاف برخوردار است و مي توانيم برايش (برنامه ريزي) كنيم . اگر چنين نكنيم، به ورطه عادت فرو مي غلتيم و كم كم اين عادت بخش ثابت رفتار ما مي شود زيرا آن را انتخاب كرده ايم . دكتر وين داير مي گويد: «زندگي فعلي ما، حاصل تمام انتخاب هايي است كه تا كنون داشته ايم » . (3)در خصوص تاثيرپذيري بدن از روان و قابليت برنامه ريزي جسمي و رواني اين نكته نيز حائز اهميت است كه هر انساني بيش از آن كه بدني باشد، روحي است يعني در حقيقت ما روح داراي بدنيم نه جسم داراي روح . حتي در خصوص رنج، اين مساله هويدا است كه رنج ناشي از زندگي كه در قالب درد در جسم نمايان مي شود، در حقيقت

باور و برنامه اي است كه شما به جسم القا مي كنيد . اين شما نيستيد كه رنج مي بريد تصور و طرحواره اي است كه از خود ساخته ايد و بر جسم تحميل كرده ايد . البته در هر حالت نقص يا آسيب رنج آور است اما تصورات ما مي تواند آن را كاهش يا افزايش دهد و حتي غير قابل تحمل سازد .بر اين اساس، رمز توانگري و شكستن مرزهاي دشوار دانش و بينش در درون ما است و نبايد آن را در خارج از وجود خويش جست وجو كنيم زيرا تمام محدوديت هاي ما در دنياي مادي است و در دنياي انديشه هيچ محدوديتي وجود ندارد . محدوديت هاي مخصوص دنياي مادي قابليت تعديل دارد و اين امر به خود ما باز مي گردد . اين پندار و احساس مي تواند ما را بر جسم و روان مسلط سازد تا براي آن ها برنامه ريزي كنيم .بسياري از افرادي كه عادت هاي عجيب به مطالعه و يادداشت و تاليف داشته و در آسمان دانش و خرد درخشيده اند، افزون بر توفيقات الاهي، در خصوص برنامه ريزي روان و جسم تلاش فردي ويژه داشته اند و با برنامه زندگي كرده اند . آن ها در پذيرش عادات جديد به تمرين و مقاومت جدي روحي و جسمي روي مي آوردند هر از چند گاهي به بازنگري در كارهاي خويش، ارزيابي پيشرفت ها و بررسي ناكامي هاشان مي پرداختند و به اقدامات اصلاحي دست مي يازيدند . اين گونه افراد، به جاي اعتياد به كار ثابت و جاري به برنامه ها و فعاليت ها اعتماد

دارند و جسم و روح خود را براي آن آماده مي كنند . اين گروه مي كوشند و نتايج را مي بينند و از دست دادن زمان را به صفر مي رسانند . بدين سبب، دچار فشار رواني نمي شوند و جالب اين كه از فشار جسمي نيز در امانند چون از آغاز جسم خويش را نيز بيمه برنامه ريزي كرده اند . اينان در حقيقت چه كرده اند؟ شايد پاسخ يك كلمه باشد و آن تغيير است كه قرآن كريم نيز بر آن تاكيد مي ورزد: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم » (4) . در حقيقت مقوله تغيير، دو بعد از ابعاد آدمي را در بر مي گيرد: بعد روحي يعني باور داشت ها و عقايد و حالات و بعد جسمي .اين ابعاد پا گذاشتن به قلمرو درون را به ارمغان مي آورند . روان شناسان معتقدند: «بياموزيد چگونه به قلمرو درونتان وارد شويد . در اين صورت، به پناهگاه مخصوصي وارد شده ايد كه هميشه در دسترستان است .» (5) جسم شما نيز تابعي از برنامه هاي اين قلمرو است . براي ورود به اين قلمرو جاودان و جادويي، ابتدا بايد تمام افكار محدود كننده و گسيخته و وهمي را از خويشتن برانيد و به يك انسان معنوي تبديل شويد زيرا اگر در همين لحظه همان گونه عمل كنيد كه مي خواهيد باشيد و بدانيد كه جسما و روحا مي توانيد چنين باشيد، بر كليه نقاط ضعف تان غلبه خواهيد كرد و به قلمرو جاودان خويش وارد مي شويد . مهم تر اين كه در اين موقعيت، قلمرو

جسم و مسائل زيست شناختي آن منقاد اين انديشه و توانمندي فكري شما خواهد شد زيرا تجربه سرور و هماهنگي دروني به شادابي، آمادگي و قدرت مضاعف جسمي مي انجامد .بي ترديد بسياري از افرادي كه از بي حوصله گي و بي حالي و بي رمقي و بي هدفي و مشكل مبهم جسمي شكايت مي كنند، در هماهنگي روحي و سرور دروني مشكل دارند و از اين مساله غافلند كه در روان آدمي دروازه اي به سوي جهان معجزات واقعي موجود است . اگر اين دروازه باز شود، نخستين چيزي كه تحت تاثير قرار مي گيرد، جسم و قواي بيروني است . الفباي نخست ورود به اين وادي سه كلمه است: اميد، باور و حركت . رهاورد اين كلمات برنامه است چون انسان اميدوار برنامه دارد تا به باورهاي خود جامه عمل بپوشاند . ارشميدس، رياضي دان بزرگ يونان، مي گويد: «اهرمي از اميد و باور به من بدهيد تا من بدون محاسبات رياضي زمين را از جاي خود جابه جا كنم . (6) »اين دانشمند كه از حكماي هفتگانه يونان است، چنان عقيده دارد كه اهرم اميد و باور، جسم را قدرتي مافوق تصور بشر مي بخشد به گونه اي كه در يك لحظه، بدون تامل و محاسبه، مي توان كاري چنين سترگ را انجام داد . بسياري از مردم در انتظار معجزه اند در حالي كه خودشان بايد خالق معجزه باشند . حضرت مسيح مي فرمايد: يك شخص ساده و معمولي مي تواند تمام كارهايي را كه من انجام داده ام و حتي كارهاي بزرگ تر از آن را انجام دهد . شما

مي توانيد معجزه گر باشيد . (7)در حديث قدسي هم آمده است «بنده من، مرا اطاعت كن . من به هر چيز بگويم باش، واقع شود تو نيز قادر خواهي شد و به هر چه بگويي باش، تحقق مي يابد .» در اين مسير و براي استفاده بهتر و كامل تر از قواي رواني و جسمي بايد تصميم بگيريم و براي روان و جسم خود برنامه بيولوژيك طراحي كنيم . اين برنامه هفت گام دارد:گام اول: براي از ميان برداشتن ذهينت هايي كه به ناتواني و فقر و كمبود گرايش دارد . نخستين گام سپاس در برابر داشته ها است و عبادت و نيايش بهترين راه آن به شمار مي آيد .گام دوم: توانمندي ها، ويژگي هاي مثبت و تجارب مؤثر خود را بشناسيم و از آن ها بهره بگيريم زيرا شناخت آن ها روحيه ما را شاداب تر و جسم ما را براي برنامه ريزي بيولوژيك آماده مي كند .گام سوم: در زندگي يك فرد، زماني معجزه روي مي دهد كه باور كند هيچ چيز غير ممكن نيست . پس اجازه دهيم جادوي دانستن و توانستن را تجربه كنيم .گام چهارم: اولويت هاي آرماني و آرزوهاي خود را بر شماريم و خود را مقيد كنيم از ميان انگيزه هاي منتوعي كه هر يك ما را به سمتي فرا مي خواند، بهترين را برگزينيم گام پنجم: در كنار امور جدي، علايق هنري و استراحت و تفريح و مطالعه را در برنامه ها بگنجانيم .گام ششم: توفيقات خود را يادداشت كرده، دلايل شكست ها را بررسي كنيم و دوباره پيشقدم شويم .نكته مهمي كه در گام

ششم نهفته است، يافتن انرژي مضاعف براي برنامه ريزي مجدد است . وقتي آدمي دليل هاي عدم موفقيقت را بررسي مي كند، انرژي اي مضاعف جهت برنامه ريزي مجدد كه اصطلاحا برنامه ريزي جبراني خوانده مي شود، مي يابد .گام هفتم: با انديشه هاي بزرگ مانوس شويد . امروزه روان شناسان معتقدند براي تربيت روان و جسم، بهترين چيز بالابردن انگيزه ها است و شناخت حيات و تلاش انديشه هاي بزرگ و شخصيت هاي مهم پيشين و پسين از عوامل بالا بردن انگيزه است . جوزف مك كلندون مي گويد: «موفقيت خود را با موفقيت ديگران پيوند دهيد تا (انديشه ها و تلاش هاي آنان) شما را به پيش برند و موجب حداكثر ترقي شما شوند .»بدن و روان تابع انديشه هاي مايند . «روح و روان انسان نه ديدني است نه لمس كردني ولي در صورت صيقل خوردن خواهد درخشيد .» (8)وقتي بدن ما اهميت موضوعي را احساس كند، تابعي مطلق از روان مي شود . بدن تربيت پذير است و حتي در زمان ناهوشياري نيز در خدمت روان قرار مي گيرد از جمله موارد، عجايب جسم است كه در هماهنگي با روان خود را منقاد و مطيع مي نماياند براي در وجود ما مثال ساعت بيولوژيك قرار دارد . اين ساعت گاه چنان قابليت آموزش و برنامه ريزي و مرتب شدن دارد كه در صورت استفاده درست از آن، مي توانيم شاهد شگفتي ها باشيم . نمونه اي كه براي خيلي از افراد اتفاق افتاده و به سادگي از كنار آن گذشته اند، ساعات بيداري است . وقتي قرار است به علت ضرورت

و پيش آمدن امري مهم مثلا ساعت 5 صبح بيدار شويم و جالب اين كه ساعت را هم تنظيم مي كنيم، درست اندكي پيش از صداي زنگ ساعت بيدار مي شويم . گويا كسي يا عاملي ما را بانگ مي زند . اين همان ساعت بيولوژيك است .روان شناسان معتقدند، گاه اين ساعت در مورد برنامه هاي ديگر نيز به كار مي افتد براي مثال، اگر شما دانشجوييد و قرار است فردا استاد از مطالب هفته گذشته بپرسد و عاديت داريد هميشه 2 ساعت از وقتتان را با آرامش و سكوت به مطالعه اختصاص دهيد وقتي ناگزير فرصت مطالعه به دست نمي آوريد و با خانواده در ميهماني به سر مي بريد، تا هنگامي كه دو ساعت به زمان استراحت و خواب باقي است، چندان اضطراب نداريد ولي كافي است كه زمان بگذرد، ميهماني طولاني شود، كم كم تاخير نمودار گردد و جبران آن غير محتمل به نظر رسد . در اين موقعيت، بي تاب مي شويد . امروزه اين حالت را ترس، شرم يا اضطراب مي خوانند ولي ممكن است همكلاسي ديگرتان اين حالت را تجربه نكند . چرا براي شما اين اتفاق مي افتد؟ جواب ساده است بدن و روان شما در تنظيم زمان لازم به يقين رسيده است و همگي فشار مي آروند براي چنين برنامه اي وقت كافي نداريد . بدين سبب، احساس ترس و واهمه به شما دست مي دهد حتي در ارتباط با ديگران تمركز را از دست مي دهيد و دوست داريد فورا مجلس پايان پذيرد .اين برنامه بيولوژيك در ابعاد ديگر زندگي نيز مؤثر و حكمفرما است

براي مثال: اين گونه به نظر مي رسد كه برخورد ما در جامعه به عكس صورت مي گيرد . ما عموما تمايل داريم به افرادي كه تحت فشار روحي بسيار شديد قرار دارند و كساني كه بار فشار روحي را بهتر تحمل مي كنند و آن ها كه بسيار عذاب مي كشند، به ديده احترام بنگريم زيرا به ما آموخته اند وقتي كسي مي گويد: «من بيش از حد كار كرده ام » يا «بيش از حد تحت فشارم » . تحسينش كنيم و حتي از رفتارش سرمشق بگيريم ولي خوشبختانه بر فضاي عمومي احساسات و هيجان هاي ما، قانوني مقدس و تخطي ناپذير حكمفرما است و حد متعارف و معمول فشار روحي ما درست به اندازه تحملمان است . چنانچه ظرفيت تحمل ما تكميل شود، نخستين زنگ خطري كه به صدا در مي آيد، زنگ خطر جسم است . عارضه هاي جسمي، بي طاقتي، تعريق، خستگي، عصبانيت، بي تابي، بي ميلي و شكوه و شكايت همگي رهاورد اين عارضه است چون بدن بي تحمل شده و اعلام خطر مي كند .بسياري از مردم كه مي گويند: «من تحملم خيلي زياد است » ، هميشه تحت مقدار زيادي از اين نوع فشار قرار دارند . اگر به مردم آموخته شود طاقتشان را در تحمل فشار روحي زياد كنند، آن ها در مقايسه با گذشته مسؤوليت و آشفتگي بيش تري را تحمل خواهند كرد تا دوباره سطح خارجي فشار روحي شان با ميزان تحمل شان برابري كند .براي مقابله با اين حالت و اسارت در دام هاي متوالي مشكلات بايد زود و قبل از آن كه

فشار روحي از دسترس خارج شود، به هشدارهاي بيولوژيك بدن توجه كرد . وقتي احساس مي كنيد فكرتان خيلي با سرعت حركت مي كند، وقت آن است كه عقب گرد كنيد و دوباره تحملتان را به دست آوريد . وقتي برنامه زماني از دسترس خارج مي گردد، نشانه آن است كه بايد كمي آهسته تر حركت كنيد فهرست كارها را ديگر بار ارزيابي كنيد به آنچه واقعا مهم است، پردازيد و نيروي خود را صرف تمام كردن فهرست نكنيد . وقتي حس مي كنيد آنچه بايد انجام دهيد، در حال حاضر از كنترل شما خارج شده و از انجام دادن همه آن ها دلسرد و نوميديد، به جاي آن كه دست ها را بالا بزنيد و «وارد عمل » شويد، بهتر است آرام باشيد، چند نفس عميق بكشيد و به يك پياده روي كوتاه برويد . خواهيد ديد كه ساعت بيولوژيك بدن به تامل نياز دارد . وقتي فشار روحي خود را زود دريابيد و مچ خود را همان ابتداي كار بگيريد - قبل از آن كه از كنترل شما خارج شود - فشار روحي تان متوقف مي شود . فشار رواني چون گلوله اي برفي است كه از دامنه يك كوه بلند به پايين مي لغزد . هنگامي كه گلوله كوچك است، به راحتي مي توان آن را مهار كرد اما پس از آن كه نيرويي فزاينده مي يابد، متوقف كردن آن - اگر ناممكن نباشد - بسيار دشوار خواهد بود .نياز نيست درباره عدم توفيق در انجام دادن كليه كارها نگران باشيد . وقتي فكرتان پاك و آرام شود و ميزان فشار در

شما كاهش يابد، كاراتر مي شويد و لذت بيش تري خواهيد برد . وقتي ميزان تحمل خود را در مقابل فشار روحي پايين بياوريد، خواهيد ديد كه با فشار كم تري روبه رو مي شويد و براي از بين بردن فشار باقي مانده، ايده هاي نو و خلاق در خود خواهيد يافت .نكته آخر اين كه ما با هم بسيار تفاوت داريم و اين قاعده بر حالات، رفتارها، برنامه، نظم و بي نظمي و كليه قواعد زندگي حكمفرما است . بهترين ما كساني هستند كه از نيروهاي خدادادي به بهترين وجه استفاده مي كنند . خداوند در وجود ما بسياري از انرژي ها، توان ها و استعدادها را قرار داده است . بسياري از افراد، از ديگر افراد مستعدتر نيستند اما پشتكار بالا، خلاقيت و تلاش بيش تر دارند . بدين سبب، به كشف هاي بيش تري از خود مي رسند و مرزهاي موفقيت را در مي نوردند . خداوند وجود هيچ كس را از اين توان هاي بالقوه تهي نيافريده است .همت، تلاش، پشتكار و شناخت هر چه بيش تر ما از خود و ساختار وجودي جهان پيرامون مان ما را به بسياري از شگفتي ها و حيرت ها رهنمون مي شود . بسياري از ما سال ها عمر مي كنيم و اين توان هاي بالقوه را دست نخورده و بكر با خويشتن به زير خاك مي بريم . پس هيچ گاه نبايد اين سه اصل را در برنامه ريزي ها فراموش كنيم:1 . اعتنا نكردن به افكار منفي2 . شناخت بيش تر خود و تفكر در آنچه داريم نه آنچه مي خواهيم .3

. تغيير رابطه خود با مشكلاتموانع و مشكلات بخشي از زندگي اند شادي واقعي زماني است كه از دست آن ها خلاص شويم كه معمولا پيش نمي آيد يا كم تر حاصل مي شود . پس بايد رابطه خود را با مشكلات تغيير دهيم . و نوعي هماهنگي برنامه ريزي شده بين توان بيولوژيك بدن و امور برقرار سازيم .پي نوشت ها:1. Basic (personality)2. فرهنگ روان شناسي، هوشيار رزم آزما، ص 241 .3 . دانش روزمره، وين داير، ترجمه بهارك كاظمي، ص 22 .4 . رعد (13): 11 .5 . دانش روزمره، ص 39 .6 . چهار هزار و پانصد سخن، مجيد اصلان پرويز .7 . دانش روزمره، دين داير، ص 36 .8 . انديشه هاي نيرو بخش، مك كلندون، جوزف و راينيز، ترجمه مهدي مجردزاده كرماني، ص 234 .

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4940id=41620

برنامه ريزي براي آينده ، پيش بيني يا آينده نگاري؟

نادر زالي

چكيده      با افزايش تغييرات و دگرگونيها در سالهاي آخر هزاره دوم و ظهور پياپي مسائل جديد در جامعه جهاني، اتكا به روشهاي برنامه ريزي مبتني بر پيش بيني، جوابگوي نياز مديريت هاي كلان كشورها نبود و سايه سنگين عدم قعطيت ها و ظهور رويدادهاي ناپيوسته و شگفت انگيز، وضعيت را به گونه ا ي دگرگون كرده بود كه پيش بيني آينده در دنياي پرتحول براي

برنامه ريزان، امري مشكل به نظر مي رسيد. عدم توانايي در پيش بيني دقيق آينده و همچنين پيچيدگي هاي ناشي از تغييرات روزافزون باعث شد تا محققان از قابليت هاي دانش نوظهور آينده پژوهي بهره برده و آينده نگاري را وارد بطن فعاليت هاي برنامه ريزي و پيش بيني تحولات علمي و تكنولوژي بكنند.اين رويكرد در عرصه مطالعات آينده به سرعت در ميان كشورها گسترش يافت و با گذشت كمتر از

دو دهه، عرصه هاي مختلف علوم را نيز در نورديد. ولي در اين ميان علوم انساني و اجتماعي كه مي توانست مباني فلسفي و نظري مطالعات آينده را شكل داده و ساير علوم پايه و فني و مهندسي را در دايره شمول آينده نگاريهاي خود قرار دهد از موضوع به دور مانده و در حاشيه قرار گرفته است.در اين خصوص تحرك در شاخه هاي علوم انساني و اجتماعي و تلاش براي هدايت مطالعات كلان آينده ضروري است. از طرف ديگر در عرصه برنامه ريزي شهري و منطقه اي بعنوان يكي از شاخه هاي علوم انساني و اجتماعي كه مبتني بر پيش بيني آينده است لزوم تغيير رويكرد از پيش بيني به آينده نگاري ضرورتي اجتناب ناپذير است و هم اكنون فرايند مطالعات شهري و منطقه اي نيازمند مهندسي مجدد جهت استفاده از رويكرد آينده نگاري در اين فرآيند است. چه بسا بسياري از مسائل و مشكلات بوجود آمده در مراحل اجراي طرح هاي شهري و منطقه اي به دليل اتكا به پيش بيني و عدم جامع نگري در مورد تاثير پيشرفتهاي آينده بر حل مشكلات جامعه، برنامه هاي توسعه آينده را در مرحله عمل با مشكل اساسي مواجه ساخته است.بر همين اساس اين مقاله سعي دارد ضمن معرفي رويكرد آينده نگاري و آينده پژوهي با نقد فرآيند برنامه ريزي موجود در مطالعات شهري و منطقه اي، ضرورت استفاده از رويكرد آينده نگاري را در فرايند انجام مطالعات شهري و منطقه اي مورد بررسي قرار دهد. كلمات كليدي       آينده نگاري، فرآيند برنامه ريزي، مهندسي مجدد فرآيندها.مقدمه:      جهان معاصر عرصه تحولات شگرف و پويايي شتابنده است تغييرات چنان غافل گير كننده و برق آسا از راه مي رسند كه كوچكترين كم توجهي به آن مي تواند به بهاي گزاف

غافلگيري راهبردي در تمام عرصه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و حتي فرهنگي تمام شود. در اين محيط سرشار از تغيير و بي ثباتي و آكنده از عدم قطعيت ها[2]، تنها رويكرد و سياستي كه احتمال كسب موفقيت هاي بيشتري دارد تلاش براي معماري آينده[3] است اگرچه اين تلاش همواره با خطرپذيري فراوان قرين بوده است اما به هر حال پذيرش اين مخاطره به مراتب عاقلانه تر از نظاره گر بودن تحولات آينده است. (خزائي، 1386 ، 3)نگاه كلان به جهان امروز و بازيگران اصلي آن، حاكي از وجود مؤسسات تأثيرگذار آينده پژوهي[4] و آينده نگاري[5] در مراكز قدرت و تصميم گيري دولتهاي بزرگ و توسعه يافته جهان است چه بسا رويكرد آينده نگارانه آنان به مسائل جهان و برنامه ريزي براي آينده ريشه هاي تسلط آنان را بر جهان آينده بيش از پيش مستحكم تر مي كند. امروزه مأموريت و تلاش عمده برنامه ريزي در كشورهاي توسعه يافته علاوه بر توجه جدي به چالش هاي كنوني و ارائه رهيافت هاي مقطعي، تفكر درخصوص چالش هاي آينده و نحوه مواجهه و قدرت يابي در آن عرصه هاست برنامه ريزي هم اكنون با ارتقاء نقش خود به دنبال تسخير آينده با انديشه ايفاي نقش جدي و سهم خواهي از آن است.بشر در طول تاريخ همواره براساس كشش دروني، شيفته كشف آينده و رمزگشايي از آن بوده است اين سوالات كه «آينده چگونه قابل پيش بيني است؟»، «آيا آينده تداوم حال و گذشته خواهد بود؟»، «چه اتفاقاتي ممكن است در آينده اتفاق بيفتد؟» و ... تا كنون چالش و درگيري عمده فكري براي برنامه ريزان و مديران بوده و در اين مدت، برنامه ريزان، رويكردهاي مختلفي جهت برخورد با مسائل آينده به كار بسته اند كه عمدتاً بر پايه تحليل روندهاي گذشته و

ادامه آن در آينده بوده است. اما در آغاز هزاره سوم جهت حصول جامع نگري در برنامه ريزيها، علم آينده پژوهي، ادبيات پراكنده و غيرمنسجم درخصوص برنامه ريزي براي آينده را به علم مدون با اصول و مباني متقن تبديل كرده كه وظيفه آن علاوه بر تحليل روندهاي گذشته، كشف، ابداع و ارزيابي آينده هاي ممكن، محتمل و مطلوب است.طرح موضوع:در شرايط پر تحول كنوني ، در برنامه ريزيهاي توسعه مباحثي همچون فناوري اطلاعات و توسعه آن، ارتقاي شاخصهاي بهداشتي و آموزشي، احداث شبكه هاي زيربنايي، توسعه خدمات اجتماعي و مسائلي از اين قبيل از فضاهاي قابليت دار توسعه آينده و محورهاي آن نيست بلكه از جمله الزامات و مقدمات توسعه براي حضور در جهان آينده است در جامعه آينده ريشه هاي توسعه واقعي در مسائلي همچون رقابت هاي حضور در فضا، هوش مصنوعي، مهندسي ژنتيك، دنياي شگفت انگيز مجازي و ساير مسائل مشابه نهفته است و براساس نظر اكثر آينده پژوهان اين دنياي شگفت انگيز در كمتر از 4 دهه آينده اتفاق خواهد افتاد. واقعيت امر اين است كه برنامه ريزي براي آينده براساس نيازهاي فعلي و يا كمبودهاي خدماتي فعلي، سرمايه ملي مناسبي جهت حضور موفق در جهان آينده نيست و براي ايفاي نقش در آينده ضرورت دارد با اتكا به رويكردهاي جديد برنامه ريزي، به طور جدي پيشرانهاي توسعه و تحولات آينده براساس مگاترندها[6] و روندهاي ناپيوسته، سناريوسازي[7] شده و متناسب با قابليت ها و توانمنديهاي جامعه به واكاوي مسائل چالش برانگيز كنوني و آينده و برنامه ريزي براي حضور موفق در آينده اقدام شود. به مفهوم ديگر امروز ادبيات برنامه ريزي از مفاهيم پيش بيني، آينده نگري و كشف آينده عبور كرده و به حوزه آينده پژوهي، آينده نگاري كه وظيفه اش نگاشت

آينده و ساخت آن است رسيده است.در واقع بايد گفت مشكلات كنوني جامعه بشري در مجموع ناشي از دو عامل است اول عدم شناخت هوشمندانه آينده درمقاطع زماني گذشته و دوم تحولات حيرت آور در عرصه فناوري همراه با روند شتابان جهاني شدن[8]، برهمين اساس امروز جهت جبران خطاهاي گذشته، شناخت تحولات آينده با رويكرد آينده نگارانه ضروري و از اولويت هاي اصلي است.بسياري از حوادث و رويدادهاي آينده قابل پيش بيني و انقياد هستند. دخالت انسان در اين روند موجبات تغيير و تحولات مطلوب را ايجاد خواهد كرد. اما در اغلب موارد اشتغال به زمان حال و تلاش در جهت رفع مشكلات موجود، مانع از آن مي شود كه مديران و تصميم گيرندگان به آينده بيانديشند. بايد توجه داشت كه حضور عاملانه در روند تحولات آينده، كاهش تهديدات و افزايش فرصت ها و گزينه ها، نيازمند رويكردي آينده پژوهانه است كه امكان كنش گري در رخدادهاي آينده را فراهم مي سازد. (خزايي، 1386،4)عدم شناخت هوشمندانه آينده در زمانهاي گذشته متأثر از ابزارهاي برنامه ريزي و نحوه بكارگيري آنها در فرايند برنامه ريزي است ( (Myer , 2000,2در واقع اين ابزارها و تكنيك ها، پوشش اجرايي فرايند برنامه ريزي است كه بعضاً عدم انتخاب صحيح پوشش هاي اجرايي و بعضاً نيز عدم انتخاب صحيح خود فرايند برنامه ريزي و تبعيت آن از مراحل كليشه اي ، در عمل باعث بروز مشكلات عديده اي در جامعه مورد برنامه ريزي مي شوند كه تاكنون در ارزيابي هاي علل آن به مشكلات ريشه اي و چارچوبي فرايند برنامه ريزي اشاره نشده و بار اصلي مسئوليت عدم مطلوبيت جامعه به دوش دولتمردان و مجريان طرحها انداخته شده است. در صورتي كه بار اصلي مسئوليت موفقيت يا عدم موفقيت برنامه ها به طراحان به

خصوص آينده انديشان برنامه ها برمي گردد.برهمين اساس با چنين وضعيتي امروز نيازمند مهندسي مجدد فرايند برنامه ريزي و تغيير نگرش اساسي در خصوص مراحل انجام كار برنامه ريزي هستيم و شرايط كنوني جامعه جهاني و تأثير تغيير و تحولات علمي و تكنولوژي بر بروز مسائل جديد و حل آسان بسياري از مشكلات جامعه كنوني ، پرداختن به موضوع تغيير چهارچوبهاي برنامه ريزي را اجتناب ناپذير ساخته است.از اوايل دهه 70 ميلادي علم و هنر آينده نگاري به عنوان ابزار سياستگذاري بطور رسمي در چند كشور محدود بخصوص ژاپن به كار گرفته شد ولي از اوايل دهه 90 ميلادي به طور گسترده با همكاري نهادهاي بين المللي جهت توانمندسازي كشورها اين روش استفاده شد و امروز بعنوان رويكرد غالب برنامه ريزي در اكثر كشورهاي توسعه يافته درآمده است. (ناظمي، 85، 123)در ايران سابقه آينده نگري[9] به برنامه هاي پنج ساله كشور برمي گردد و سند چشم انداز توسعه كشور در افق 1404 كه دو دهه آينده را نشانه گرفته است اولين سند تفكر استراتژيك و آينده نگارانه ايران است كه براساس آن محورهاي توسعه كشور در بخش هاي مختلف طراحي و تدوين شده و با انجام تقسيم كار منطقه اي، هركدام از استانهاي كشور عهده دار مسئوليت هايي متناسب با قابليت هاي خود جهت تحقق آينده مطلوب كشور گشته اند.تحليل رويكردهاي كلان در برنامه ريزي      برنامه ريزي گرايش و خواست انسان به آينده ، حل مشكلات در آينده، آينده بيني و اميد به آينده است (Faludi, 1970) در خصوص برنامه ريزي براي آينده دو پارادايم كلي اكتشافي و هنجاري وجود دارد كه هر كدام از اين پارادايم ها نگاه خاصي به مفهوم آينده و نحوه رسيدن به آن دارند. (Twiss, 1992)- پارادايم اكتشافي[10]: در اين پارادايم آينده نتيجه علي و

معلولي گذشته است و نوعي جبرگرايي پنهان در آن وجود دارد. نتيجه اين نگاه به آينده، آينده اي است محتوم و ثابت كه تاريخ مطابق با قوانين خود، حال را به آن آينده تبديل خواهد كرد در اين پارادايم انسان صرفا ناظر بيروني است كه تنها مي تواند به اكتشاف آن آينده محتوم بپردازد اين پارادايم مبتني بر پيش بيني است و اكتشاف آينده تنها نتيجه منطقي آن است. مثلاً «جمعيت ايران در سال 1404 چقدر خواهد بود؟» يا «ميزان صادرات غيرنفتي ايران در 20 سال آينده چقدر خواهد بود؟» كه عمدتا مبتني بر تحليل روندهاي گذشته و ادامه آنها در سالهاي آتي است. (ناظمي، 1385، ص 13-12) و (Twiss, 1992)- پارادايم هنجاري[11]: در اين پارادايم نيروي انسان در ساخت آينده در نظر گرفته مي شود و انسان جايگاه بيروني و مشاهده گر خود را تغيير داده و با مفهوم ساخت آينده روبروست در اين پارادايم انسان با طيف وسيعي از آينده ها شامل آينده هاي ممكن، آينده هاي محتمل و آينده هاي باور كردني روبروست كه رسيدن به هر كدام از آنها بستگي به سطح و كيفيت خواسته انسان يعني آينده مطلوب وي دارد در اين پارادايم برخلاف پارادايم اكتشافي، جبرگرايي پنهان وجود ندارد بلكه انسان كاملا مختار است مسير زندگي خود را خود انتخاب كند در اين پارادايم انسان با سه سوال اساسي روبروست: «وقوع كدام آينده ها ممكن است»، «وقوع كدام آينده محتمل است» و «وقوع كدام آينده ها مطلوب است». (ناظمي، 85، 12) و (وحيدي مطلق، 1385)در مجموع بايد گفت رويكرد پيش بيني در برنامه ريزي به دو دليل در سالهاي پاياني هزاره سوم با چالش اساسي روبرو شد اول، جزمي و صلب

گرفتن آينده و دوم عدم وجود دقت كافي. (ناظمي، 1386: ص 3)مقايسه اين دو پارادايم نشان مي دهد تفاوتهاي كاملاً مشخصي در شيوه برنامه ريزي آن دو در نگاه به آينده وجود دارد.در پارادايم اكتشافي عمل برنامه ريزي از زمان حال شروع شده و رو به سوي آينده دارد به عبارت ديگر رو به بيرون[12] است و تلاش مي كند تحت شرايط مختلف كشف كند كه كدام آينده رخ مي دهد نقطه شروع اين آينده ها غالبا در زمان حال است. اما در پارادايم هنجاري اصطلاحا برنامه ريزي «رو به درون[13]» است و با انتخاب يك يا چند موقعيت خاص در زمان آينده شروع مي شود و در واقع نقطه شروع در اين پارادايم آينده است و با رويكرد پس نگري[14] از آينده به امروز برنامه ريزي شروع مي شود. (شوارتز، 87، ص 108)همچنين اين دو رويكرد حامل مفاهيم «علي و معلولي» و«غايت انگاري» هستند. با اصل علي و معلولي مي توان آنچه را كه در گذشته رخ داده توضيح داد و آنچه را كه در آينده رخ خواهد داد پيش بيني كرد اين اصل بيشتر به پارادايم اكتشافي نزديك است و پيش بيني مهم ترين ابزار آن است. اما در اصل غايت انگاري رفتار انسانها در آينده نمي تواند با رجوع به قوانين علي و معلولي توضيح داده شود و در اين آينده ممكن است ناپيوستگي ها در روندها اتفاق بيافتد كه شگفتيهاي علم و تكنولوژي نام دارند و آينده نگاري و آينده پژوهي ابزار برنامه ريزي آن است. رويكرد «علي و معلولي» رويكرد سنتي به برنامه ريزي و رويكرد «غايت انگاري» رويكرد نو به برنامه ريزي است.در رويكردهاي سنتي برنامه ريزي، برنامه ريز ابتدا با طرح اين سوال كه «در آينده درازمدت چه روي

خواهد داد» پيش بيني لازم را انجام مي دهد آنگاه پيش بيني ها را مبناي تصميم گيري و اتخاذ سياست قرار مي دهد و در نهايت اقدام مي كند. (Foren, 2001, 52) به عبارت ديگر از شرايط حال آغاز كرده و به درون آينده مي رود در حاليكه در نگاه نو به برنامه ريزي، برنامه ريزابتدا به افق آينده مي رود و با حضور در افق آينده و ديده باني حال و گذشته مسيرهاي مشخص براي معماري توسعه از آينده به حال را تعيين و تدقيق مي كند. (مبيني دهكردي، 1387، ص 40)فرآيند برنامه ريزي:از نظر انديشمندان، برنامه ريزي «فرآيندي آگاهانه جهت حل مسائل موجود و دست يابي به مسيري براي ايجاد دگرگوني در نظام اجتماعي است كه يك سلسله عمليات اجرايي منظم و پايش شده را با توجه به اولويت ها در آينده پيش بيني مي كند.» (معصومي اشكوري، 1387، ص 15)اين تعريف از فرايند برنامه ريزي تقريبا مورد اتفاق نظر اكثر انديشمندان برنامه ريزي است و داراي شش مشخصه كليدي به شرح ذيل است:فرآيند بودن، آگاهانه بودن، تاكيد برحل مسائل، تأكيد بر اولويت بندي، تعيين اهداف، سياستگذاري.علت انتخاب فرآيند در برنامه ريزي به دليل توانايي تعريف كامل و بهتر مسائل، محدوديت ها و امكانات، بهينه يابي آلترناتيوها، تصميم گيري منطقي و مبتني بر اصول و قابليت باز خورد و تجديد نظر است اين فرايند در رويكرد سنتي به برنامه ريزي از شش مرحله كلي تشكيل شده است.در اين رويكرد جريان فرآيند برنامه ريزي جرياني خطي و داراي باز خورد بعد از اجرا است و محوري ترين بخش آن تعيين اهداف كلي است كه در اين مرحله با رويكرد اكتشافي و عمدتا مبتني بر تحليل روندهاي گذشته به پيش بيني وضعيت آينده و تعيين اهداف كلي پرداخته مي شود همانطوريكه در بخش قبل

نيز توضيح داده شد در اين نوع نگاه به برنامه ريزي تحولات آينده داراي پيوستگي ها و ارتباطات مشخص با تحولات گذشته و حال بوده و هيچگونه موضوعي در خصوص ناپيوستگي و شگفتي سازها[15]ي علم و تكنولوژي در پيش بيني جهان آينده مورد توجه قرار نمي گيرد.آنچه كه امروزه در مطالعات شهري و منطقه اي بخصوص طرح هاي جامع و تفضيلي و طرح هاي كلان ملي و منطقه اي مشاهده مي شود و نتيجه اجراي آنها نيز گوياي اين مطلب است رويكرد اكتشافي در پيش بيني آينده است و بدون توجه به توانايي هاي علم و تكنولوژي و تأثير و كاربرد آن در حل مسائل و مشكلات امروز، يا به عبارت ديگر رفع چالشهاي كنوني، صرفا با تكيه بر توانمنديهاي علم و تكنولوژي امروز، پيش بيني هاي نامناسب و بعضاً نادرست براي مقاطع بلند مدت صورت مي گيرد كه با عبور زمان و ظهور تحولات جديد، مشكلات عديده اي را در اجرا براي مديران و برنامه ريزان بوجود مي آورد.مهندسي مجدد فرآيند برنامه ريزي:      اگر برنامه ريزي را حركتي براي رسيدن به يك نقطه مطلوب و آمادگي براي حل مسائل و مشكلات دنياي جديد بدانيم پس بايد فرآيند انجام آن نيز متناسب با شرايط دنياي جديد مورد بازنگري و ترسيم مجدد قرار گيرد. مهندسي مجدد شيوه اي براي بازسازي سازمان و مديريت است كه به دليل شيوه بديع آن در بررسي و اصلاح فرايندها از دهه 90 ميلادي مورد توجه جدي برنامه ريزان قرار گرفته است. در نظريه هاي سنتي، سياستگذاري و برنامه ريزي براساس مدلهاي خطي صورت مي گرفت. (ERA, 2002) ولي در شرايط كنوني، فرآيند برنامه ريزي خطي مبتني بر پيش بيني نمي تواند جوابگوي نيازهاي برنامه ريزي در جهان پر از تحول كنوني و آينده باشد. در جامعه امروزي

به مدد پيشرفت علم و تكنولوژي تغييرات چنان شتابان و سريع است كه جهت حصول موفقيت در آينده اتكاء صرف به برنامه ريزي به شيوه سنتي را غير ممكن ساخته و رويكرد نوين آينده پژوهي را وارد عرصه هاي مديريت و برنامه ريزي كرده است. در اين رويكرد به جاي پيش بيني روندها و كلان روندها تاكيد بر يافتن حوزه هاي مناسب در جهان آينده و در نظر گرفتن قدرت تاثير گذاري تحولات علمي و تكنولوژيكي بر رفع چالشها و مسائل مبتلا به جامعه برنامه ريزي است و جدا از ارزيابي تاثيرات ادامه روندهاي موجود، برتأثيرات شروع روندهاي ناپيوسته كه احتمالاً در زمان آينده آغاز خواهند شد نيز تاكيد دارد. ارائه فرايند جديد برنامه ريزي:فرآيند پيشنهادي براي برنامه ريزي بخصوص در عرصه هاي شهري و منطقه اي مبتني بر رويكرد هنجاري است در اين فرآيند شناخت وضع موجود پايه فرآيند برنامه ريزي است و براساس اين شناخت مسائل كليدي استان اعم از توانمنديها، ضعف ها، قابليت ها و محدوديت ها استخراج شده و در مرحله سوم در خصوص مسائل كليدي منطقه مورد مطالعه، آينده نگاري كلي و مناسب در سطوح جهاني و ملي انجام و به ترسيم چشم انداز و تعيين حوزه هاي هدف منجر ميگردد با تعيين حوزه هاي هدف، امكان تهيه سبد سناريوها و گزينش سناريوهاي مطلوب براي برنامه ريز فراهم مي گردد كه انتخاب سناريوي مطلوب زمينه و چارچوب مناسبي را براي هدف گذاري هاي كيفي و كمي و سياستگذاري و نهايتا اجرا بوجود مي آورد. در فرايند برنامه ريزي پيشنهادي انجام فعاليت برنامه ريزي در 11 مرحله به شرح ذيل صورت مي گيرد.مرحله اول: شناخت وضع موجوددر اين مرحله شرايط منطقه مورد مطالعه از زمان گذشته تا حال موجود بررسي قرار مي گيرد داده هاي مربوط

به محدوديت ها، قابليت ها و امكانات طبيعي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي گردآوري، طبقه بندي و مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد.مرحله دوم: تعيين مسائل كليديدر اين مرحله براساس خروجي اطلاعات شناخت وضع موجود، مسائل كليدي منطقه در تمام زمينه ها استخراج شده و نقاط قوت و ضعف منطقه در خصوص مسائل كليدي مورد بحث قرار مي گيرد. مثلا ممكن است مسائل كليدي يك منطقه مورد برنامه ريزي در 20 سال آينده مسائلي همچون تامين آب شرب ، بهره وري توليد در بخش كشاورزي، تامين انرژي پاك براي صنايع ، تمركز در كلانشهرها ،ظهور نسل جديد نيروي جوان و نخبه ،امكان بهره گيري از انرژيهاي نو (زمين گرمايي، خورشيدي، ...) و نوآوري در تكنولوژيهاي صنعتي باشد .البته ذكر اين نكته ضروري است كه مسائل كليدي صرفا مربوط به مشكلات يك جامعه يا يك منطقه برنامه ريزي نيست بلكه مي تواند شامل قابليت ها و نقاط قوت قطعي و احتمالي يك منطقه نيز باشد.مرحله سوم: آينده نگاريآينده نگاري يكي از اصلي ترين مراحل فرآيند برنامه ريزي به شيوه جديد است كه ضرورتا بايد بعد از شناخت وضع موجود و تعيين مسائل كليدي منطقه به آن پرداخته شود در اين مرحله، آينده نگاري تحولات جهاني و ملي با چارچوب مسائل كليدي منطقه برنامه ريزي مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد بطور مثال اين احتمال وجود دارد كه در عرصه جهاني در خصوص دستيابي به انرژي پاك و يا استفاده بهينه از آب سالم آشاميدني راهكارهاي جديد براساس تكنولوژيهاي جديد در حال وقوع باشد كه آگاهي از آنها امكان برنامه ريزي مناسب تر و صحيح تر را براي برنامه ريزي فراهم مي كند. فلذا اين مرحله از فرآيند برنامه ريزي، پل ارتباط

مسائل كليدي منطقه به تعيين حوزه هاي هدف در آينده و ترسيم چشم انداز است.مرحله چهارم: ترسيم چشم انداز و تعيين حوزه هاي هدفدر اين مرحله ضمن تعريف افق برنامه ريزي، اهداف آرماني برنامه ريزي براي منطقه مورد مطالعه متناسب با ويژگيها و توانمنديها مشخص مي شود و حوزه هاي هدف نيز در افق آينده بصورت مشخص تببين مي شود. خروجي هاي مرحله اول تا سوم شامل شناخت، مسائل كليدي و آينده نگاري، ورودي خام مرحله ترسيم چشم انداز و تعيين حوزه هاي هدف هستند و به عبارت ديگر شناخت وضع موجود و شناخت آينده هاي ممكن، محتمل و باوركردني در خصوص مسائل كليدي استان اضلاع مثلثي هستند كه ترسيم چشم انداز يا آينده مطلوب را براي برنامه ريزي ممكن مي سازند. ترسيم آينده مطلوب نقطه گست تفكر برنامه ريزي در خصوص گذشته و حال منطقه برنامه ريزي است و از اين مرحله به بعد تفكر برنامه ريزي تفكر مبتني بر ساخت آينده است.در ترسيم چشم انداز، سه سطح آينده هاي ممكن، آينده هاي باور كردني و آينده هاي محتمل مورد ارزيابي قرار گيرد. (Porter, 1991) و (Twiss, 1992)آينده هاي ممكن[16]: شامل تمامي وضعيت هاي ممكن است كه مي تواند در آينده محقق شود اين طيف از آينده ها مجموعه اي از تصويرهايي هستند كه انسان براي آينده اش در نظر دارد و عمدتاً تخيلي و حاصل تصويرپردازي ذهن بشر است اين آينده ها و فراتر از دانش و علم بشر امروزي است.آينده هاي باور كردني[17]: شامل آندسته از آينده هايي است كه براساس دانش فعلي بشر امكان ظهور آنها در آينده وجود دارد و برخلاف آينده هاي ممكن كه متناقض با اصول و دانش فعلي بشر هستند اين آينده ها منطبق بر اين اصول هستند. آينده هاي باور كردني زير مجموعه اي از آينده هاي

ممكن هستند.آينده هاي محتمل[18]: به آن دسته از آينده هايي اشاره دارد كه احتمالاً تحقق مي يابد اين آينده ها زيرمجموعه هايي از آينده هاي باور كردني هستند.در سناريونويسي براي آينده، تركيبي از آينده هاي ممكن، محتمل و باوركردني بعنوان آينده مطلوب[19] ترسيم مي شود و جهت رسيدن به آن آينده سناريوهاي مختلف تدوين مي شود كه سبد سناريوهاي متناقض، متناسب، متفاوت و متشابه را تشكيل مي دهد (voros, 2003)مرحله پنجم: تهيه سبد سناريوها      براي فعاليت در دنياي سرشار از عدم قطعيت، مديران و برنامه ريزان بايد مفروضات خود را درباره مسير حركت با پرسش هاي فراوان «اگر اين طور شود چه؟» به چالش بكشند تا بتوانند جهان آينده را واضح ببينند. هدف سناريوسازي در برنامه ريزي كمك به رهبران و مديران براي تغيير نگرش آنها نسبت به واقعيت هاي پنداري و نزديك كردن ديدگاه آنها به واقعيت هاي موجود و يا درحال ظهور است نتيجه نهايي سناريو نويسي ترسيم يك نقشه درست از آينده نيست بلكه هدف آن اصلاح و بهبود نظام مند تصميم گيريها درخصوص حوزه هاي هدف مربوط به آينده است.مرحله ششم: گزينش سناريوي مطلوب      از ميان انبوه سناريوهاي جمع آوري شده در مرحله پنجم، بايد سناريوهاي مناسب كه متناسب با آينده مطلوب طراحي شده باشد انتخاب شده و تاثيرگذاري تحولات علم و تكنولوژي بر انعطاف سناريوهاي منتخب مورد ارزيابي مجدد قرار گيرد.مرحله هفتم: هدف گذاري كيفي و كمي      اين مرحله مختص تدوين راهبردهاي كلان براي پوشش اجرايي دادن به سناريوي مطلوب برنامه ريزي است در اين مرحله غير از اهداف كلان كيفي، اهداف كلان كمي نيز جهت تبيين دقيق مسير برنامه ريزي تعريف مي شود.مرحله هشتم: سياستگذاريدر اين مرحله راهها و روشهاي اجرايي شدن سناريوي بهينه جهت رسيدن

به آينده مطلوب سياستگذاري مي شود و بصورت كاملا اجرايي و عملياتي، چگونگي دست يافتن به هدف هاي كمي و كيفي ترسيم مي شود.مرحله نهم: تدوين پروگرام هاي اجراييپروگرام ها مجموعه اي از پروژه هاي اقتصادي و اجتماعي هستند كه نقش محرك را براي يك منطقه ايفا مي كنند پروگرام هاي اجرايي معمولا بصورت يك بسته جامع ارائه مي شود مثلا در خصوص راه اندازي يك كارخانه بزرگ توليد مس، صرفاً به طرح احداث كارخانه بسنده نمي شود بلكه در قالب يك مجموعه به مسائلي از قبيل بازار فروش، شبكه حمل و نقل، تامين انرژي، اسكان جمعيت و تمام مسائل مربوط به آن پروژه بصورت يك جا اشاره و هر كدام از اقدامات اولويت بندي مي شوند. مرحله دهم: اجرا و پايش فرآينداين مرحله در واقع نمود عيني يافتن تلاشهاي تيم برنامه ريزي جهت ترسيم آينده مطلوب و هدف گذاري براي آن است. در اين مرحله به غير از مسائل مربوط به اجرا، همزمان تحولات محيط رصد شده و تغييرات لازم در مراحل مختلف برنامه ريزي داده مي شود.مرحله يازدهم : بازخورداين مرحله در واقع شامل ارزيابي روند انجام كار و خروجي هاي مثبت يا منفي آن است خروجيهاي مثبت يا منفي مي تواند تاثير مهمي بر اصلاح فرايند برنامه ريزي ، موانع و مشكلات و يا احتمالا كاستيهاي فرايند برنامه ريزي داشته باشد . جمع بندي و نتيجه گيري      در جهان پر از تحول معاصر، مديران و برنامه ريزان آگاه و آينده نگر، به جاي انتظار براي استقبال از آينده در محيط كارشان و اتخاذ تصميم در هنگام رويارويي با آينده، تفكر برنامه ريزي خود را با ماشين زمان به آينده منتقل كرده و با حضور در آينده مطلوب، با رويكرد پس نگري از

آينده به امروز مسيرهاي توسعه را تابلوگذاري و سياستهاي رسيدن به آن آينده مطلوب را ترسيم مي كنند. از بين سه زمان گذشته، حال و آينده، زمان آينده از همه آنها مهمتر است به جهت اينكه آينده زندگي بشر را ترسيم مي كند و انسان را در زندگي به تلاش و فعاليت وا مي دارد گذشته ديگر در دسترس نيست و تنها خاطراتي از آن در هزار توي ذهن بر جاي مانده است حال نيز رمنده و گريزپا در گذر است و كوچكترين تأثيري را برنمي تابد آينده تنها چيزي است كه براي برنامه ريزي باقي مانده تا در آن و با آن زندگي كنيم.برنامه ريزي شهري و منطقه اي بعنوان يكي از شاخه هاي اصلي برنامه ريزي در جامعه ، به دليل ارتباط تنگاتنگ و وسيع با سازمانها ، مردم و ارگانهاي اجرايي و بازتاب سريع عملكرد آن، بيشترين كمك را مي تواند در جهت بهبود و اصلاح فرايندهاي برنامه ريزي و مهندسي مجدد آن ارائه بدهد همانگونه كه مطرح شد در برنامه ريزي با دو رويكرد اساسي روبرو هستيم رويكرد اكتشافي بعنوان رويكردي جهت كشف آينده و رويكرد هنجاري بعنوان رويكردي جهت ساخت آينده. به نظر مي رسد آنچه كه تاكنون در عرصه برنامه ريزيهاي شهري و منطقه اي اتفاق افتاده اتكاء به رويكرد اكتشافي در برنامه ريزي براي آينده است كه به دليل تحولات سريع در جامعه و تأثير پيشرفت هاي علم و تكنولوژي بر پيشرفت سريع و حل مسائل جوامع ، عملاً مشكلات عديده اي در مرحله اجرا بوجود آمده كه برنامه ريزيها را با تغييرات اساسي و يا به عبارت بهتر با آشوب برنامه ريزي مواجه ساخته است.از اين رو احساس مي شود امروز تغيير رويكرد اكتشافي مطالعات آينده به رويكرد

هنجاري، ضرورت اجتناب ناپذير برنامه ريزي است. اين مقاله سعي كرده با نقد فرايند برنامه ريزي سنتي مبتني بر كشف آينده، ضمن ارائه ايده مهندسي مجدد فرايند برنامه ريزي، تغييرات مورد نظر در فرايند برنامه ريزي مبتني بر ساخت آينده را ارائه دهد كه اين تغييرات با محوريت به كارگيري آينده نگاري و روشهاي آن به جاي پيش بيني و آينده نگري در اين فرايند است. نتايج كلي اين مقاله را بصورت تيتروار مي توان به شرح ذيل مطرح كرد:· فلسفه آينده نگاري برگرفته از مفاهيم علوم انساني و اجتماعي است اما در علوم انساني ضعف نظري شديدي در اين خصوص مشاهده مي شود به طوريكه برخلاف كشورهاي پيشرو در اين خصوص، در ايران باني و هدايتگر آينده نگاري علوم فني و مهندسي است كه به دليل ماهيت رشته هاي فني و مهندسي، امكان هدايت جامع و مبتني بر ارزش هاي ملي مطالعات آينده نگاري بوسيله اين علوم وجود ندارد لذا ضرورت تحرك در دامنه مباحث علوم انساني و اجتماعي جهت تقويت بنيانهاي فلسفي و مبتني بر ارزشهاي ملي آينده نگاري كاملاً احساس مي شود.· آينده نگاري در ايران الگوبرداري محض و ناقص از شيوه انجام آن در كشورهاي اروپايي است و اين الگوبرداري عمدتاً به بخش فني و مهندسي مربوط مي شود.· مشكلات كنوني جامعه بشري ناشي از عدم شناخت دقيق آينده است اگر وضعيت امروز جامعه نتيجه آينده نگري زمان گذشته بوده پس اشكالات عديده اي در شيوه برنامه ريزي و نحوه شناخت ما از آينده در گذشته وجود داشته است.· پارادايم اكتشافي در برنامه ريزي به معني كشف آينده در جهان پر از تحول امروزي چيزي جز به انتظار آينده نشستن نيست و لزوم تغيير اين رويكرد در نهادهاي مسئول برنامه ريزي جهت موفقيت در آينده

كاملاً احساس مي شود.· كارايي پارادايم هنجاري در برنامه ريزي به معني ساخت آينده جهت كاهش و محدود كردن دامنه عدم قطعيت ها در آينده است و به كارگيري آينده نگاري و ارزيابي تأثيرات تمام متغيرها و مسائل كليدي بر روي هم در آينده ضروري به نظر مي رسد.· فرايند برنامه ريزي سنتي، خطي و متشكل از 6 مرحله كلي است. در اين فرايند محوريت موضوع بر پيش بيني روندهاي گذشته در آينده است كه هيچگونه تأكيدي بر روندهاي ناپيوسته كه ممكن است در آينده رخ دهد نمي شود لذا داراي ضعف بسيار عمده اي در خصوص آينده نگري است چون تمام ويژگيهاي آينده را مورد بررسي قرار نمي دهد.· ظهور ناپيوستگي هاي شگفتي ساز در عصر اطلاعات و ارتباطات و همچنين جهاني شدن سريع تحولات در كمتر از چند سال، لزوم مهندسي مجدد فرايند برنامه ريزي را بر مبناي حذف رويكرد پيش بيني و جايگزيني رويكرد آينده نگاري اجتناب ناپذير ساخته است.· تعيين مسائل كليدي و آينده نگاري تحولات جهاني و ملي مهمترين مرحله اي است كه به نظر مي رسد بايد در رويكرد نو به برنامه ريزي وارد مراحل و فرايند برنامه ريزي شود.· سناريونويسي براي آينده و تشكيل سبد سناريوها مبتني بر متغيرهاي تأثيرگذار در جامعه آينده از ديگر مراحل مهم در رويكرد نو به برنامه ريزي است كه لازم است تمهيدات لازم و احتياطي جهت برخورد با هرگونه آينده ممكن در جهان آينده انديشيده شود.منابع  فارسي       - معصومي اشكوري، حسن، 1371، فرآيند برنامه ريزي شهري، يك الگوي سه سويه، مجله معماري و شهرسازي شماره 18، تهران- معصومي اشكوري، حسن، 1387، راهنماي علمي برنامه ريزي و آينده پژوهي، انتشارات پيام، تهران- عليزاده، عزيز، وحيد وحيدي مطلق و امير ناظمي، 1387، سناريو نگاري يا برنامه ريزي

بر پايه سناريوها، موسسه مطالعات انرژي، تهران- شوارتز، پيتر، 1387، هنر دورنگري، ترجمه عزيز عليزاده، انتشارات مركز آينده پژوهي علوم فناوري دفاعي، تهران- بنياد توسعه فردا، 1384، روش هاي آينده نگاري تكنولوژي، گروه آينده انديشي بنياد توسعه فردا، تهران- ملكي فر، عقيل 1385، الفباي آينده پژوهي، انديشكده صنعت وفناوري- عليزاده، عزيز، 1387، سناريوها: بهترين ابزار براي رويارويي باآينده، انديشكده وحيد- ناظمي قديري، امير، 1385، «آينده نگاري از مفهوم تا اجرا»، مركز صنايع نوين، وزارت صنايع و معادن، تهران- كشف آينده، 1387، خبرنامه الكترونيكي، كانون آينده پژوهان ايراني، شماره هاي اول، دوم، سوم- خزائي، سعيد و همايون جاذبي زاده، 1387، هنر آينده نگاري، مجله الكترونيكي كشف آينده، شماره سوم www.futurediscovery.com- خزائي، سعيد، و عبدالرحيم پدرام، 1387، راهنماي گام به گام آينده پژوهي راهبردي، انتشارات كشف آينده- پدرام، عبدالرحيم، 1386، آينده پژوهي حوزه اي نو براي كندوكاو، سايت كشف آينده- پدرام، عبدالرحيم، 1386، آينده نگاري سنت حاكم بر آينده پژوهي، سايت كشف آينده www.futurediscorery.com- خزائي، سعيد، 1386، آينده پژوهي، مفاهيم و ضرورت ها، سايت كشف آينده- معاونت برنامه ريزي و راهبردي رياست جمهوري، 1386، مباني سند چشم انداز كشور www.mporg.ir- ناظمي، امير، 1386، آينده نگاري منطقه اي به مثابه آمايش سرزمين، انديشكده آتي نگار، 1386 www.atinegaar.com- اسلاتر، ريچارد، 1386، دانش واژه آينده پژوهي، ترجمه كرامت زاده، عبدالحميد ؛ محمدرضا فرزاد و امير ناظمي، مؤسسه آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي- وحيدي مطلق، وحيد، 1385، پس نگري از آينده به امروز، انديشگاه آتي نگار www.atinegar.com- مبيني دهكردي، علي، 1387، مگادايم ها الزام راهبردي، آينده سازمانها، مؤسسه مطالعات بين المللي انرژي، تهرانمنابع و مآخذ لاتين

- Ansoff, Igor. 1975. "Managing Strategic Surprise by Response to Weak Signals."California Management Review. XVIII (2): 21-33. Winter.- Cornish, Edward. 2003. "The Wild Cards in our Future." The

Futurist. 37: 18-22.- Martin, Ben, Foresight in Science and Technology, Technology Analysis Strategic Management, vol 7, No.2, 1995.- Slaughter, R.A. (1996). Knowledge Base of Futures Studies, the Futures Study Centre, Australia.- Godet, Michel, 2006 ,creeting futures, scenario planning, economica- FOREN,2001, “A Practical Guide to Regional Foresight”,- The Potential of Regional Foresight , Final Report of the STRATA-ETAN Expert Group:“Mobilising the regional foresight potential for an enlarged European Union – an essential contribution to strengthen the strategic basis of the European Research Area (ERA)”,2002- Shaw, A, Kenneth, Planning the Future, Report of The regents on the Future of The University of Wisconsin, 1986- William J.Fasano, Jr, Screening the Brighter Tomorrow Urban Utopias in Contemporary Cinema, International making cities livable conference, Portland, Oregan, 2007- Voros, J, 2003, A Genreic foresight process framwork, foresight, vol. 5, no. 3. pp. 10-21- Faludi, Andres, 1974, "the idea of planning" second edition, pergaman press- ERA , 2002 , " The Potential of regional foresight , final report of the STRATA-ETAN expert group , European research area- Faludi, Andres, 1970, "the planning environment and the meaninig of planning ", regional studies , Vol 4- Twiss , B.c , 1992 , " forcasting for Technologist and engineers , a practical guide for better dicitions " , peter peregrinus , London . united kingdom- Poter , A.L., et , 1991 , " forecasting and management of technology " , Gohn wiley and sons , new york- Lingren , mats , 2003 , " scenario planning , the link between future and strategy "

, palgrave macmilan publication , new york- Myer , Dowell , 2000 , construction the future in planning " , school of policy , planning and development, university of southern california

ضميمه

[1]- ' )

document.write( addy32692 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

[2]- Uncertainity[3]- Future Formation[4] -Future Study[5]- Foresight[6]- Megatrends[7]- Scenario Making[8]- Globalization[9]- Forecosting[10]- Normative Paradigm[11]- Exploratory paradigm[12] - Outwars Bound[13] - Inward Bound[14]- Back costing[15]- Wild cards[16]- Possible futures[17]- Plausible futures[18]- Probable futures[19]- Perferable futures

****منبع : مقاله " برنامه ريزي براي آينده ، پيش بيني يا آينده نگاري؟  "   -نوشته ي: نادر زالي -برگرفته از سايت http://www.futuresdiscovery.com

برنامه ريزي و تصميم گيري در مديريت بحران

شهرداري مشهد

پيچيدگي فزاينده جوامع مختلف و گسترش ارتباط و وابستگي چند جانبه صنايع، زمينه مساعدي براي رشد كمي و كيفي فرصتها و تهديدات محيط، فراهم ساخته است. چنانچه از يك سو رشد وتوسعه تكنولوژي انسان را در جدال با رخدادهاي طبيعي قدرتمند ساخته و از سويي ديگر پيچيدگي و ارتباط تنگاتنگ صنايع سبب بروز معضلات همه جانبه در

رخدادهاي ظاهراً واحد شده است. مقايسه قطع برق يك روستا با مورد مشابه در يكي از شهرهاي بزرگ جهان به خوبي نشانگر درجه آسيب پذيري جوامع پيشرفته است. مقايسه فوق قبل از اينكه مقايسه دونوع جامعه باشد، نشانگر گسترش دامنه هرنوع بحران در جوامع پيچيده است. مرور كوتاهي برچند نمونه بارز از بحرانهاي مختلف بيست سال گذشته جهان نكات زير را نشان مي دهد:O صنايع خاصي ظرفيت بالقوه بيشتري براي بروز بحران دارند. از جمله، شيميايي و پتروشيمي، برق، حمل و نقل هوايي، كشتيراني؛O باوجود تفاوت اين بحرانها، ويژگيهاي مشترك زيادي در بحرانهاي

مختلف به چشم مي خورد؛O آمادگي قبلي در كاهش ابعاد خسارت نقش تعيين كننده دارد؛O تصميم گيريهاي عجولانه براساس اطلاعات ناقص دامنه خسارت را چندبرابر افزايش مي دهد؛O ارتباطات در ابعاد مختلف نقش بسيار تعيين كننده اي در كنترل بحران دارد.وظيفه مديريت بحران اتخاذ تصميمات موثر براساس اطلاعات صحيح درجهت كاهش خسارات و كنترل سريع بحران است.بايد در تمام برنامه ريزيهاي بحران جايي را براي موقعيتهاي پيش بيني نشده درنظر گرفت.بحران عبارت است از وضعيتي كه نظم سيستم اصلي يا قسمتهايي از آن را مختل كرده و پايداري آن را برهم زند.غافلگيري اولين عامل مخرب در بحرانهاست.تصميم گيريهاي مهم همواره از ضروريات بحران در لحظات اول است.اتخاذ تصميمهاي درست به هنگام بروز بحران به دسته بندي و اقعيتها بستگي دارد.بحران چيزي جز تجلي برخورد تمام عواملي كه يك مرتبه از حالت نظم به حالت بي نظمي درآمده، نيست.هيچ بحراني شبيه ديگري نيست و درك تشابهات كليدي براي برنامه ريزي به منظور رويارويي با آن و تخفيف اثرات سوء بسيار ضروري است.دولتها و شركتها به شناخت روشهاي برخورد با تغييرات ناگهاني روي آورده اند و مديريت بحران بخشي از تمام برنامه هاي استراتژيك آنها شده است نكات فوق انگيزة مثبتي براي تجربه اندوزي از بحرانهاي گذشته ايجاد مي كند، ليكن حداقل سه دليل سبب مي شود نتايج حاصل از بررسي بحرانهاي گذشته شناخت لازم و كافي را به پژوهشگران ارائه ندهد. نخست اينكه نوشته هاي تاريخي محدود به وصف واقعه است و تحليلهاي تطبيقي لازم پابه پاي شرح رخداد ارائه نشده است. نكته دوم متاثر از نگرشي است كه هر بحران را در نوع خود بي نظير مي داند و سومين دليل اينكه مفهوم عمومي بحران بسيار ابهام برانگيز است. اكثر تحليلگران موقعيتهاي حاد و اضطراري را بازگو كرده اند

در صورتي كه بحران داراي ويژگيهايي است كه صفات مشخصه آن را تعيين مي كند، در نتيجه وجود شرايط كمي و كيفي خاصي، امكان توجيه رويداد در الگوي بحران را فراهم مي سازد بنابراين نه تنها بررسي بحرانهاي گذشته، بلكه فعاليتهاي سيستماتيك ديگري نيز به منظور دستيابي به عوامل و عناصر مشترك در بروز بحرانها و يافتن الگوهايي براي پيش بيني و پيشگيري آثار ناشي از آنها ضروريست.بحران چيست قبل از پرداختن به ويژگيهاي موقعيت بحراني و معرفي رويكرد سيستماتيك رويارويي موثر، بايد توجه كرد كه در هر حال بحران يا مستقيماً در يك سيستم به وجود آمده يا تاثير عوامل خارجي سيستم را مختل ساخته است. در هر دو حالت مي توان تجزيه و تحليل خود را به صورت ملاحظات سيستماتيك پيش برد. زيرا در نهايت وظيفه مديريت بحران، اتخاذ تصميمات موثر براساس اطلاعات صحيح در جهت كاهش خسارات و كنترل سريع بحران است. اين پروسه در نهايت با شناخت كنشها و واكنشهاي سيستماتيك انجام مي شود. در غير اين صورت تصميمات چيزي جز آزمون و خطا نخواهد بود و باتوجه به سه عامل، محدوديت زمان، تهديد و غافلگيري نمي توان انتظار داشت جايي براي چنين رويكردي باشد. مسلماً در تمام برنامه ريزيهاي بحران جايي براي موقعيتهاي پيش بيني نشده درنظر گرفته خواهد شد. بنابراين مي توانيم بحران را براساس تعريف سيستم چنين بيان كنيم: اجزأ تشكيل دهنده سيستم در چارچوب معين براساس ضوابط و معيارهاي سنجيده و تنظيم شده روابطي به صورت كنش و واكنش با هم برقرار مي كنند. در هر سيستم عناصر متغير تشكيل دهنده آن بايد در حدود و قلمرو معيني نگهداري و محافظت شود، در غير اين صورت حالت تعادل سيستم به هم مي خورد. تا جايي كه امكان محو كامل

آن وجود دارد. بحران عبارت است از وضعيتي كه نظم سيستم اصلي يا قسمتهايي از آن را مختل كرده و پايداري آن را بر هم زند. به بيان ديگر بحران وضعيتي است كه تغييري ناگهاني در يك يا چند قسمت از عوامل متغير سيستم به وجود مي آورد. شدت و ضعف بحرانها بستگي به عوامل تشديدكننده و يا عناصر كاهش دهنده بحران و تكنيك هاي موجود براي مديريت و بالاخره مهار آن دارد از نظر عملياتي نيز بحران را مي توان به صورت يك سيستم، تجزيه و تحليل كرد كه در آن دو سري عوامل مختلف يكي محيط و ساختار سيستم و ديگري عواملي كه موجد بحران هستند، وجود دارد. تعيين اينكه كدام يك از عوامل و عناصر تشكيل دهنده سيستم در مقابل بحران آسيب پذيري و تاثيرپذيري بيشتري دارد، يكي از وظايف اوليه تحقيق و پژوهش مديريت بحران است. تعيين آسيب پذيرترين بخش سيستم در عمل به بخشي از سيستم برمي گردد كه بالاترين رسيدگي را نياز دارد.جو حاكم در شرايط بحراني بررسي بحرانهاي گذشته نشان مي دهد، افراد در اينگونه موارد دچار سردرگمي مي شوند، ساده ترين و در عين حال اساسي ترين اشتباهات در لحظات بحراني رخ مي دهد، معمولاً سخن و عملكرد مسئولان خلاف جهت منافع خود و سازمان آنهاست، دستپاچگي و عكس العملهاي غيرمنطقي در چنين شرايطي بسيار ديده مي شود، جلوگيري از ازدحام خبرنگاران كنجكاو، حفظ اعتبار، كاهش عوارض و بازتابهاي منفي آن بر آينده و افكار عمومي مسائلي هستند كه گاه از كنترل خود بحران براي مسئولان مشكل تر مي شود. تضادي كه بين كنترل بحران و تسلط بر شايعات و اعصاب ايجاد مي گردد، دقيقاً نمايانگر عدم آمادگي است. تعجب و غافلگيري اولين عامل مخرب در بحرانهاست. در حقيقت

دوباره به دست گرفتن اوضاع يا شكست درهمان ساعات اول مشخص مي شود. براي نمونه، در بحبوحه بحراني كه سال 1986 هنگام انفجار شاتل فضايي «چلنجر» براي ناسا پيش آمد، واكنش اوليه ناسا به خوبي نشان داد زماني كه افراد ناگهان با بحران مواجه مي شوند چه اشتباهاتي ممكن است از آنها سربزند. ناباوري مسئولان ناسا كه ناشي از عدم پيش بيني اين سانحه بسيار محتمل بود، مانع از آن شد كه مقامات ناسا واكنش بهينه اي از خود نشان دهند و در پي آن سوء مديريت در توضيح دلايل وقوع سانحه و مقصر دانستن افراد و بخشهاي مختلف، اعتبار اين سازمان را نزد مردم به شدت تحت تاثير قرار داد.تصميم گيري بايد توجه كرد تصميم گيريهاي مهم و عمده همواره از ضروريات بحران در لحظات اول است. تصميماتي كه نه تنها در ابعاد وسيعي تاثير مي گذارد و در حقيقت آينده و گستره بحران را مي سازد، بلكه همه در مورد آن قضاوت مي كنند. بنابراين، طبيعي است، در مواجهه با بحران اتخاذ تصميمهاي صحيح منوط به دسته بندي حقايق و واقعيتها باشد. حياتي ترين اقدام در آغاز اين است كه بايد به سرعت فهميد چه چيزي رخ داده است و چه اقدامي در مقابل آن بايد انجام داد و پس از آن شرايط چگونه خواهد بود. بيش از 90% تصميمات حساس در ساعات اوليه بحران صورت مي گيرد و عوامل بسيار متعددي بايد در مورد افراد و مسائل مرتبط در آنِ واحد در نظر گرفته شود. دقيقاً بغرنجي مسئله در اينجا نهفته است، زيرا بخش عظيمي از اين ملاحظات ضروري و همزمان را مي توان در پيش بيني ها و برنامه مديريت بحران قبل از وقوع بحران انجام داد. بايد توجه داشت بحران به طور

اجتناب ناپذير در سه بعد تصميم گيري را تحت تاثير قرار مي دهد:1 - هدفهاي عالي و حياتي واحد تصميم گيرنده را تهديد مي كند؛2 - زمان واكنش را براي اتخاذ تصميم محدود مي سازد؛3 - عناصر و عوامل، تصميم گيرنده را با بروز ناگهاني خود غافلگير مي كند سه عامل مهم كه در تعريف و تشخيص بحران از ديدگاه روش تصميم گيري نقش عمده دارند، عبارتند از: «تهديد»، «زمان» و «غافلگيري». بحرانهاي مختلف برحسب اينكه ميزان هريك از عوامل سه گانه فوق در آنها شديد، متوسط يا ضعيف باشد درجه بندي مي شوند. كه شدت تهديد، كوتاهي زمان و غافلگيري از ويژگيهاي بحرانهاي حاد هستند. براساس تركيبي كه از اين سه عامل به دست مي آيد مكعب بحران ساخته مي شود. در اين مكعب درجه آگاهي در دو حد «غافلگيري» و «پيش بيني شده» قرار گرفته كه مبين ادراك و تشخيص و آگاهي مقامات تصميم گيرنده از بروز بحران است. بنابراين تصميمات به تناسب «شدت تهديد» «تداوم زماني» و «درجه آگاهي» متفاوت هستند بحرانها معمولاً خبر نمي كنند و يكي از ويژگيهاي عمده آنها همين غيرمترقبه بودن آنهاست كه تصميم گيرندگان را مواجه با هيجان و اضطراب و سردرگمي مي كند. ليكن در شرايط عادي امكانات بسيار زيادي در اختيار مسئولان امور است كه به طور سيستماتيك آماده برخورد با وضعيتهاي احتمالي بحراني گردند. به اين ترتيب شانس موفقيت در مهاركردن يا بهره برداري از وضعيت پيش آمده بيشتر مي گردد. كوشش براي دستيابي به قواعد عملي و آزمون فرضيه هايي از اين نوع مي تواند به آمادگي بيشتر بينجامد:سوال: در چنين شرايطي منابع قابل دسترسي كدامند؟ با چه سرعت و به چه ميزاني مي توان از آنها استفاده كرد؟فرضيه: وجود منابع و توانمنديهاي مادي و معنوي، كيفيت و تاثير پاسخ به بحران را افزايش

مي دهد.قاعده: در آغاز بحران، توانمنديها و محدوديتهاي خود را فوراً ارزيابي كنيد، كمكهايي كه مي توان از سازمانها و منابع مشابه به دست آورد را مشخص كنيد.سوال: احتمال رخداد چه اتفاق ديگري همزمان با اين بحران موجود است، كه ممكن است بخشي از منابع، انرژي توجه و وقت تصميم گيرندگان را به خود معطوف كند. آيا بحران باعث ركود و يا حدت رخداد دوم نخواهد شد؟فرضيه: دامنه بحران هرچه وسيعتر باشد احتمال اينكه منابع، توجه و انرژي بيشتري را به خود تخصيص دهد بيشتر خواهد بود.قاعده: در يك زمان واحد ممكن است بيش از يك بحران به وجود آيد، بايد به مسئولان امر براي برخورد با ساير مسائل، اختيارات كافي تفويض گردد. چنين سئوالاتي را مي توان در مورد ميزان صحت اطلاعات كسب شده، كانالهاي مخابراتي، امكانات متنوع قابل جانشين و غيره طرح كرد و فرضيه را به قاعده تبديل و پس از آن طرح كامل و جامعي براي مقابله با بحران به وجود آورد هرچند تصميم گيريهاي مهم و سريع از جمله اقدامات اوليه و اساسي مديريت بحران است، ليكن كيفيت تصميم اهميتي بسيار تعيين كننده دارد. شكي نيست مسئولان خوب با واقع بيني بيشتري به داوري عملكردهاي گذشته مي پردازند. آنها مانند ناخداي ماهر با اتكا به تخصص و تجربه با مشاهده ابرهاي تيره در افق و پايين آمدن فشار جو و تغييرات مستمر يا دفعي در ساير عوامل و شرايط طبيعي خود را براي برخورد با يك وضعيت فوق العاده طوفاني آماده مي كنند. بحران چيزي جز تجلي برخورد تمام عواملي كه يكمرتبه از حالت سكون يا نظم به حالت متحرك يا بي نظم درآمده و آرامش را برهم زده نيست. نداشتن تجربه و تخصص باعث مي گردد

كه تصميمات براساس قضاوتها و برداشتهاي ناصحيح و بي پايه گرفته شود. تصميم را مي توان بازده يك سيستم تلقي كرد كه معرف ارزشهاي آن سيستم است. تصميم متضمن انتخاب است و اتخاذ آن در شرايطي ميسر است كه راهكارهاي چندگانه اي وجود داشته باشد.تجسم و پيش بيني بحران بعضي از موسسات خدماتي معتبر برنامه هاي دقيق و موشكافانه اي در مورد ارتباطات بحران براي خود تهيه كرده اند كه مي تواند هنگام بروز بحران متناسب شرايط تطبيق گشته و سريعاً به اجرا درآيد. چنين طرحهايي بايد در زماني تهيه شوند كه نحوه عملكرد سازمان رضايت بخش است. هرچه بيش بيني جامع تر باشد هنگام بروز بحران فرصتهاي بهتري براي حل موفقيت آميز آنها وجود خواهد داشت. بااينكه هيچ بحراني شبيه بحرانهاي ديگر نيست ليكن تشابهات قابل ملاحظه اي بين آنها وجود دارد. كشف و درك اين تشابهات كليدي، جهت برنامه ريزي براي رويارويي با بحران و تخفيف اثرات سوء آن ضروري است. هرگز نبايد از شناسايي بحرانهاي بالقوه فارغ شد. بحرانهايي كه در حيطه فعاليت مشابه رخ مي دهد و اخبار آن به اطلاع جامعه مي رسد، مي تواند سرنخهاي جديدي براي تكميل برنامه ريزي بحران در ابعاد ناشناخته قبلي به دست دهد. زماني كه سازماني در فكر آمادگي براي مقابله با بحران است، در حقيقت در نيمه راه برنامه ريزي براي مواقع اضطراري است. مسلماً مديران خلاق و مبتكر مي توانند شرايط بالقوه بحرانها را تصور و جزئيات پيچيده آن را ترسيم كنند. سرعت و شتاب تغييرات سبب مي شود ابعاد و گستره بحرانهاي موجود حتي در زمينه هاي مشابه تفاوتهاي چشمگيري داشته باشند. اما همين تغييرات شگرف و رشد و توسعه چشمگير صنايع مختلف امكانات جديدي را براي تصوير آينده و پيش بيني شرايطي كه در هيچ آزمايشگاهي قابل بازسازي

نيست فراهم ساخته است. در بيست سال گذشته چندين بحران فجيع در زمينه حمل و نقل دريايي و هوايي، شركتهاي شيميايي و پتروشيمي، تاسيسات اتمي و بازتابهاي بلاياي طبيعي بر نيروگاهها داشته ايم. كه مهمترين آنها كارخانه بوپال هند، نيروگاه چرنوبيل، كشتي نفت كش اكسون والدز در سال 1989، برخورد دو هواپيماي پان امريكن و ك.ال.ام در اسپانيا، هواپيماربايي كراچي در سال 1986، گردباد گلوريا در سال 1985 در ايالت نيويورك... بوده است. در سالهاي اخير كمپاني هاي معظم فيلم سازي دست به تهيه فيلمهاي علمي - تخيلي خارق العاده اي زده اند كه به جرئت مي توان گفت آميزه اي از هنر و علم براي تجسم تصويري عميق با رعايت تمام ريزه كاريها از زواياي مختلف يك رخداد هولناك بوده است. از آن نمونه مي توان فيلمي كه به صورت سريال از وقوع زلزله خيالي در نيويورك با صرف هزينه اي معادل 4 ميليارد دلار ساخته شده است، نام برد صحنه هاي آن دقيقاً بازتاب بحراني سراسري براي كليه صنايع خدماتي و شهري است كه به شكل تنگاتنگي به يكديگر مرتبط هستند. شايد موشكافي انجام شده در بازسازي چنين صحنه هايي به همان اندازه كه براي ايجاد هيجان و كشش متناسب است، مي تواند سرنخي به دست مديران بحران و استراتژيست هايي بدهد كه قاعدتاً به چنين قوه تخيلي نياز دارند. مجموعه هايي از اين نوع مي تواند در تصور جزييات شرايط بحراني براي مديران بحران صنايع كليدي چون برق مفيد باشد زيرا تهيه چنين فيلمهايي كه شايد در مجموع تعدادي نه بيش از انگشتان دست را تشكيل مي دهند، باياري آرشيوها، محققان و حتي متخصصيني انجام شده كه جمع آوري اين تيم از عهده هر سازمان يا موسسه اي برنمي آيد نكته اينجاست كه شرايط عمومي بحران از جمله نياز

به تصميم گيري سريع (عدم واكنش سريع عواقب نامطلوبي خواهد داشت)، راه حلهاي محدود، عواقب وخيم براي تصميمات غلط و درگيربودن گروههايي بااهداف متضاد در مسئله از يك طرف و در خطربودن اهداف گروههاي متنوع افراد از سوي ديگر نمي تواند به طور ملموس نشان دهد چه اقداماتي ضروريست. هيجان، خطر و تاثير رويدادهاي اضطراري به اقدامات ويژه اي نياز دارد. بايد شوكهاي غيرمنتظره و رويدادهاي برنامه ريزي نشده را هم مد نظر گرفت. به بيان ديگر آنچه مي تواند لحظات بسيار حساس و تعيين كننده بحران را مديريت كند اين است كه گروههاي مختلف بدانند از آنها چه انتظاري مي رود؟ چه بايد انجام دهند و از چه كاري بايد پرهيز كنند، اين امر آنها را قادر مي سازد كه با خونسردي كامل عمل كنند و در كار خود موفق شوند. در نتيجه آنچه انجام مي شود اولاً هم جهت خواهد بود يعني يكديگر را خنثي نمي كند، ثانياً در سمت كنترل بحران پيش خواهد رفت. به بيان ديگر با مديريت بحران مي توان باقدرت جلو گسترش و ايجاد ابعاد تازه را گرفت. در حالي كه با عملكرد نامناسب، بحران به سرعت گسترش يافته و وضعيت از آنچه هست بدتر مي شود.مديريت بحران اگر در گذشته بخشي از سازمانها، شايد روابط عمومي، مسئوليت رويارويي با بحران را به عهده داشت، اكنون كل سازمان آن را مهم دانسته و پيچيدگي و پيشرفت اين برنامه ها سبب شده، دولتها، نهادهاي مالي شركتهاي خدماتي و... به شناخت روشهاي برخورد با تغييرات ناگهاني و پيش بيني نشده رو آورده و مديريت بحران واقعاً بخشي از تمام برنامه هاي استراتژيك سازمانها گردد. بزرگترين اشتباه مي تواند تصور مصون بودن سازمان از بحران توسط مديران آن باشد. شركتها به دليل انتخاب استراتژي ها

و سياستهاي مختلف و عواقب آن، در مقابل اقشار مختلف مردم جوابگو و مسئول هستند. شركتهايي كه توجه خود را به برنامه ريزيهاي علمي و مديريت سازماندهي شده معطوف كرده اند ممكن است در مقابله با يك بحران بازدارنده به طرز تاسف باري شكست بخورند. هر تصميمي در جاده اشتباه باتوجه به تصورات غلط گذشته اتخاذ مي شود. جملات زير بيانگر قرارداشتن در جاده اشتباه است: «حال كه تااينجا پيش رفته ايم مسلماً ديگر نمي توانيم برگرديم.» «تابه حال پول زيادي صرف اين پروژه كرده ايم، اگر آن را متوقف كنيم، تمام زحماتمان به هدر خواهد رفت. راهكارهاي شرايط بحراني به صورت روشن و مشخص وجود ندارند. اگر هم باشد همگان به طور يكسان با كيفيت و محاسن و مضار آنها هم نظر نيستند. هنگامي كه صحبت از انتخاب مي شود. مسئله جنبه ارزش و قضاوت پيدا مي كند. بنابه طبيعت و عوامل روحي عاملان تصميم گيري نتايج آن متفاوت است. در اينجا ممكن است تضاد منافع گروههاي درگير در تصميم تاثير بگذارد. تصميم كه عملي ناشي از اراده انسانهاست بايد اهداف و مقاصد را نيز درنظر بگيرد. به طور كلي در هر تصميم بايد به اين دو سوال پاسخ داده شود: «باتوجه به هدفي كه تصميم گيرنده دنبال مي كند، چه رابطه اي بين ارزش موضوع و ميزان ريسك يا احتمال خطر وجود دارد؟» و «چه تناسبي بين مقاصد دنبال شده و وسايلي كه در اختيار است وجود دارد؟» معمولاً رابطه اول را در چارچوب استراتژي و رابطه دوم را در قلمرو تاكتيك بحث و مطالعه مي كنند. از جمله نمونه هاي بسيار درخشان تصميم گيريهاي صحيح و كنترل بحران با ديدگاه استراتژيك، مي توان از تجربه تلخ و آموزنده شركت جانسون اند جانسون در بحران مسموميت

با قرصهاي تايلنول نام برد. بحراني كه تجارب آموزنده اي براي تاريخ مديريت در زمينه بررسي بحران از ديدگاه استراتژيك و استفاده بسيار موثر از مديريت ارتباطات برجاي گذاشت. داشتن يك برنامه عملياتي براي انواع بحرانهايي كه در حوزه فعاليت سازمان روي مي دهد به همراه گروههاي راهنمايي تاكتيكي و استراتژيكي، مي تواند اوضاع را به كلي تغيير دهد. اين امر بهترين فرصت ممكن را براي مقابله سريع و قاطع با هر بحراني كه روي مي دهد فراهم مي كند. يك برنامه اضطراري كه به طور خاص براي سازمان و مشكلات خاص آن تهيه شده باشد، مي تواند از رشد بحران جلوگيري كند. بازتابهاي بحران به عنوان عوامل خارجي عبارت از خسارت، جريان فزاينده وقايع، مشكل زمان و افكار عمومي هستند. واكنشهاي احساسي بحران به طور عام شامل ناباوري، قبول شكست، وحشتزدگي، كوته نظري، مقصر دانستن اين و آن و جريحه دار شدن احساسات است. كه در هر بحران عوامل خارجي و واكنشهاي احساسي بحران، با درجات متفاوت عمل مي كنند.كنترل برنامه ريزي شده بحران داشتن برنامه اي سنجيده تواني ايجاد خواهد كرد تا مسئولان با روشي صحيح به سرعت دست به كار شوند. زيرا كليه موارد عمومي، سازماندهي، تقسيم كارها، تخصيص منابع و تعيين مسئوليتها و اختيارات انجام شده و كانالهاي ارتباطي نيز تعيين شده است. بنابراين كليه موارد فوق مي تواند از مكانيسم هاي كنترل بحران حذف شود و به سرعت برنامه تغييرات متناسب با شرايط خاص آغاز گردد. به همين دليل پيش بيني، بررسي و ارزيابي بحران و خطرات آن قبل از وقوع از ضروريات مديريت بحران است، براي تدوين چنين برنامه هايي مي توان:O از آرأ عمومي، نظر مشتركان، نظر كاركنان براي تجزيه و تحليل بحرانها كمك گرفت؛O در سمينارهاي داخلي، ارتباطات دوره بحران را مشخص

و آمادگي در سطوح مختلف ايجاد كرد؛O براي ايجاد تيم هاي خبره، متخصص و هم روحيه تحقيقاتي انجام داد؛O يك ليست از مدت زمان و منابع ضروري جهت آمادگي براي بحران، تهيه كرد؛O بادرنظر گرفتن مسائل مربوط به آموزش و ارتباط، شناخت درازمدتي از بحران به دست آورد؛O يك استراتژي كلي براي مقابله با وضعيتهاي بحراني در مديريت بهينه سازمان گنجانيد توجه به نكات زير مي تواند برخي از سوء تفاهمات را از بين ببرد. هر ريالي كه به طور صحيح قبل از بحران خرج مي شود، باعث صرفه جويي هزاران ريال در پايان بحران خواهد شد. ضمناً آمار و ارقام مربوط به هزينه هاي احتمالي تنها در صورت برنامه ريزي قابل محاسبه هستند. نقطه شروع برنامه هاي اضطراري، ايجاد نگرشي وسيع در مورد مشكلات بالقوه اي است كه ممكن است در تمامي سازمانها به وجود آيد. بايد به كارمندان سطوح پايين در مورد شناسايي بازتابهاي بحران آموزش داد تا وقايعي كه ممكن است از ديد مديريت كل سازمان پنهان بماند را گوشزد كنند. برنامه عمليات اضطراري شامل فعاليتهايي براي پشتيباني از اصول عملياتي و اهداف سازمان است. مي توان سيستم پژوهش برنامه ريزي را در روند استاندارد عملياتي كه سازمان براي نيل به اهداف خود دنبال مي كند قرار دهيم. به عنوان مثال قراردادن يك پرسشنامه براي تعيين اثرات يك سانحه، ليستي از نقاط آسيب پذير شركت را مشخص مي كند. چنين تحقيق سيستماتيكي مشخص مي كند در تخمين ديناميك يك مسئله خاص، سازمان چه چيزهايي را مي داند و چه چيزهايي را نمي داند. در اين فرآيند سازمان به دو دسته اطلاعات نياز دارد.الف : سوالاتي براي تجزيه و تحليل امور:مسئله اساسي بحران احتمالي چيست؟ بحران چه خطراتي را به وجود خواهد آورد؟

ب :

سوالات استراتژيك:نقاط قوت شما در اين مورد كدامند؟ آيا امكاني براي به حداقل رساندن اثرات اين وضعيت به نظرتان مي آيد؟ براي تعيين منابع مديريتي و اجرايي تيم، بايد گروههاي مختلفي كه بر تصميمات شركت تاثير مي گذراند را مشخص سازيم. سپس به مشخص كردن مسئوليتها تيم بحران و ترسيم استراتژي ها و عناصر برنامه كه جمعاً واكنش نسبت به بحران را شكل مي دهد، بپردازيم با پيشرفت مراحل پژوهشي و تخصيص نيروهاي محدود اوليه، به موازات جمع آوري اطلاعات لازم براي طرح اوليه و مشخص شدن نسبي مسائلي كه با آن روبرو هستيم، بايد متخصصان را در برنامه ريزي دخالت دهيم. اين افراد كه در بخشهاي مختلف سازمان مشغولند، ضمن مشاركت در تدارك اطلاعات تازه و شناسايي عملياتي كه بايد تعيين شود، مي توانند نقش عملي خود را در بحران تعيين و مسئوليت آن را به عهده بگيرند. در آن صورت هنگام بروز يك بحران واقعي با نقش خود آشناتر خواهند بود. نكته اساسي مشاركت افراد بستگي به تعيين دقيق مسئوليتها و تفويض اختيارات متناسب با آنهاست. تفويض اختيارات و مسئوليتها به افراد به اين دليل است كه زمان بحران نقشها عوض شده و مسئوليتهاي جديدي به وجود مي آيند كه تا آن هنگام هرگز مطرح نبوده اند. تنها زماني مي توان از عهده تصميم گيري سريع براي اداره بحران برآمد كه زنجيره اي مشخص و متناسب از اختيارات و مسئوليتها وضع شده باشد. تداخل مسئوليتها و جدل در مورد بايدها ونبايدها و ترديدها مشكلات جديد و غيرمنتظره اي را به وجود مي آورد. توجه به ريزه كاريها و بيان واضح و روشن مسائل يكي از اصول راهنماي برنامه ريزي هرگونه طرح احتياطي است. ليست كارهايي كه بايد انجام شود و افرادي كه بايد ملاقات شوند، در شرايط

بحراني بسيار ارزشمند است، زيرا در بحبوحه يك وضعيت بحراني، بافراهم بودن يك جدول آماده از وظايف و مسئوليتها همراه با نكات لازم (آدرسها، اسامي، ابزار و چگونگي اجرا) مي توان مطمئن بود كه حتي موقعي كه وجود افراد از وحشت پر شده است، اقدامات لازم انجام خواهد گرفت. اين برنامه را مي توان به صورت تمرين چندين بار اجرا كرد و ايرادات آن را برطرف ساخت. http://mrdm.mashhad.ir/articles.php?article_id=220

سيري در برنامه ريزي

مديريار مقدمه : برنامه ريزي اساسي ترين وظيفه در ميان وظايف مديريتي است . ساير وظايف مديريتي يعني سازماندهي ، هدايت و نظارت هدفهايي را پي مي گيرند كه در فرآيند برنامه ريزي تهيه شده است . برنامه ريزي جايگاهي را كه سازمان بايد در آينده در آن قرار گيرد تعيين مي كند و سپس مجموعه اي از اعمال كارساز را كه براي رسيدن به اين وضعيت در آينده ضروري است انتخاب واجرا مي كنند .  همه افراد ، گروهها ، سازمانها بايد براي فعاليتهاي خود برنامه ريزي كنند تا بتوانند به خواسته هاي  خود جامه عمل بپوشانند.

تعريف برنامه ريزي برنامه ريزي مانند پلي است روي فاصله جايي كه هستيم و جايي كه مي خواهيم به آن برسيم  برنامه ريزي يعني انتخاب ماموريتها ، هدفها و اقداماتي براي نيل به آنها كه مستلزم تصميم گيري و انتخاب از ميان راههاي مختلف براي عملكرد آينده سازمان است ( كونتز، 19990 ، 45-46 ) برنامه ريزي رسمي و غير رسمي برنامه ريزي ممكن است رسمي يا غير رسمي باشد . در برنامه ريزي غير رسمي ، هيچ چيز نوشته شده اي وجود ندارد و مدير معمولاً در تعيين هدفهاي سازمان به تنهايي تصميم

مي گيرد و يا سهم ناچيزي در تصميم گيري را به كاركنان اختصاصا مي دهد . اين نوع برنامه ريزي بيشتر در سازمانهاي بسيار كوچكي كاربرد دارد كه در آن مدير ( كه همان مالك است ) تصويري از آنچه مي خواهد بدان برسد و چگونگي نيل به آنها را در ذهن دارد . اين نوع برنامه ريزي فاقد استمرار است . منظور ما در اين كتاب برنامه ريزي رسمي است كه در آن هدقهاي ويژه اي براي دوره معيني تنظيم مي شود . اين هدفها نوشته مي شوند و در اختيار اعضاي سازمان قرار مي گيرند  سرانجام طرحهاي اجرايي ويژه براي نيل به اين هدفها تدوين مي شود . در اين طرحها مديريت مسيري را تعيين مي كند كه مي خواهد آن را طي كند تا از جايي كه هست به جايي كه بايد باشد ، برسد ( رابينز ، 1994 ، 187 ) برنامه ريزي سازماني مقدمه ، وقتي ماموريت و هدفها تعيين شدند ، مرحله بعدي در فرآيند برنامه ريزي تدارك برنامه ها براي به دست آوردن نتايج دلخواه است . مديريت با استفاده از برنامه ريزي كارآترين و اثر بخش ترين وسيله براي نيل به هدفهاي معين شده را مي يابد و آنها را به اجرا در مي آورد . با توجه به تنوع و گوناگوني هدفها و پراكندگي آنها در تمام سازمان ، برنامه ريزي نيز فعاليتي مديريتي است كه در سراسر سازمان جاري ( بووي ، 1993 ، 211) ابعاد برنامه ها هدف هاي رفتاري : از شما انتظار مي رود بعد از مطالعه اين موضوع بتوانيد : -

ابعاد برنامه ها را نام ببريد . چهار بعد اصلي براي برنامه ها تعيين كرده اند : الف ) سطح ، ب ) زمان ، ج ) قلمرو و د ) استمرار : هر بعد خصوصيتي مستقل براي يك برنامه است و بايد هنگام پديد آوردن برنامه مورد توجه قرار گيرد ( سرتو ، 1994 ، 185 ) . شكل شماره 9.3 اين ابعاد را نشان مي دهد . هر يك از اين ابعاد جداگانه مورد بحث قرار مي گيرد . چارچوب هاي زماني برنامه مقدمه : يكي از ابعاد برنامه ها زمان است . برنامه هاي سازماني از نظر چارچوبهاي زماني به سه دسته تقسيم مي شوند : برنامه هاي بلند مدت ، برنامه هاي ميان مدت و برنامه هاي كوتاه مدت . هدفهاي رفتاري : از شما انتظار مي رود بعد از مطالعه اين موضوع بتوانيد : - برنامه هاي بلند مدت را توضيح دهيد - برنامه هاي ميان مدت را توضيح دهيد - برنامه هاي كوتاه مدت را توضيح دهيد . برنامه هاي بلندمدت : شامل هدفها و برنامه هيا راهبردي است كه ممكن است بيش از پنج سال طول بكشد ، اگر چه افق دقيق زماني هر برنامه از سازماني به سازمان ديگر تفاوت دارد . در محيطهاي پويا و پيچيده ، مديران ممكن است نتوانند براي دوره اي طولاني تر از پنج سال برنامه ريزي كنند ، بنابراين برنامه هاي راهبردي آنان مي تواند دوره كوتاه تري را در بر گيرد . در محيطهاي با ثبات افق زماني برنامه راهبردي مي تواند ده تا بيست سال باشد . برنامه هاي

ميان مدت : به طور عموم محدوده اي زماني بين يك تا پنج سال دارد وشامل هدفها و برنامه هاي راهكاري است . برنامه هاي كوتاه مدت :  شامل هدفها و برنامه هاي عملياتي است و فعاليتهايي را تنظيم مي كند كه در دوره زماني يك سال يا كمتر انجام مي شود ( بووي ، 1993 ، 212 ) فن بازنگري و ارزيابي برنامه ( پرت ) نمودار گانت در صورتي مفيد است كه فعاليتها يا پروژه ها زمان بندي محدود و از هم مستقل باشند . اگر مديري بخواهد براي پروژه بزرگي مانند يك سازمان ، يا توليد محصولي جديد برنامه ريزي كند كه مستلزم هماهنگي داده هاي بسياري از بازار و طراحان محصول است چه بايد بكند ؟ چنين پروژه هايي مستلزم هماهنگي صدها يا هزاران فعاليت است . بعضي از اين فعاليتها بايد همزمان اجرا شوند و برخي را تا تكميل فعاليت قبلي نمي توان آغاز كرد . اگر شما در حال ساختن ساختماني هستيد آشكار است كه تا پي ريزي ساختمان تمام نشود نمي توانيد ديوار را بنا كنيد . براي برنامه ريزي زماني چنين پروژه هاي بزرگي از فن بازنگري و ارزيابي برنامه ( پرت ) استفاده مي شد ( رابينز ، 1994، 254 ) . شبكه پرت نمودار گردش كاري است كه توالي فعاليتهاي مورد نياز براي تكميل يك پروژه را نشان مي دهد .به جاي آنكه فهرستي از فعاليتهاي مستقل يا متوالي ارائه كند . براي استفاده از شبكه پرت مدير بايد : 1- فعاليتهايي را كه بايد اجرا شوند معين كند . 2- توالي فعاليتها را مشخص

كند . 3- زمان مورد نياز براي تكميل هر فعاليت را تعيين كند 4- شبكه را ترسيم كند . 5- بلندترين مسيري را كه در شبكه براي تكميل پروژه وجود دارد معين كند . اين مسير را مسير بحراني مي نامند . براي درك چگونگي تشكيل شبكه پرت ابتدا بايد سه مفهوم اساسي تعريف شود : رويداد ، فعاليت ، و مسير بحراني . رويداد : رويداد نشانگر آغاز و انجام يك فعاليت است .رويداد  محتاج هزينه يا زمان نيست و در شبكه به صورت يك دايره ( )  نشان داده مي شود. فعاليت :  فعاليتها اجزاي اصلي تشكيل دهنده يك برنامه يا پروژه اند . اين اجزا از يك زمان مشخص شروع مي شوند و در زمان معين خاتمه مي يابند و اجراي آنها مستلزم صرف هزينه و زمان است . فعاليتها در شبكه پرت به صورت پيكان يا فلش (  ) نشان داده مي شوند . جهت پيكان ، جهت اجراي فعاليتها را نشان مي دهد و طول آن هيچ گونه رابطه اي با زمان اجراي فعاليت ندارد . مسير بحراني :  مسيري كه از اولين رويداد تا حصول هدف به حداكثر زمان نياز دارد مسير بحراني ناميده مي شود .  دو واقعيت در مسير بحراني وجود دارد كه در تحليل پروژه حايز اهميت اند : 1- مسير بحراني بيشترين زمان را در رسيدن از رويداد اوليه به رويداد نهايي لازم دارد . 2- هر رويدادي كه در طول مسير بحراني ديرتر به انجام برسد باعث مي شود كه رويداد نهايي نيز همان قدر ديرتر انجام شود ( لترنر، 1374 ، 81 )

. در شبكه ممكن است بيش از يك مسير بحراني وجود داشته باشد . زمان مورد نياز براي تكميل هر فعاليت . براي برآورد زمان مورد نياز براي تكميل هر فعاليت ، زمان خوش بينانه ( to ) يعني مدت زمان آرماتي براي تكميل يك فعاليت ، محتملترين زمان ( tm ) يعني مدت زمان معمول براي تكميل يك فعاليت و زمان بدبينانه ( tp ) يعني بدترين شرايط زماني براي اتمام يك فعاليت برآورد مي شوند و در فرمول زير قرار مي گيرند تا زمان مورد انتظار ( te ) براي تكميل يك فعاليت محاسبه شود . با استفاده از نمودار شبكه اي كه شامل برآورده هاي زماني براي هر فعاليت است ، مدير مي تواند برنامه زماني را براي تاريخ شروع و پايان هر فعاليت و براي كل پروژه تنظيم كند  هر تاخيري كه در طول مسير بحراني رخ دهد مستلزم توجه بيشتري است زيرا عدم توجه به علت تاخير ، موجب تاخير در موعد مقرر براي تكميل پروژه مي شود ( رابينز ، 1994، 256-257 ) . همان طور كه قبلاً گفته شد بيشتر پروژه هاي پرت پيچيده و تركيبي از صدها يا هزاران رويداد هستند، ولي بهتر است براي روشن شدن مطلب مثال ساده اي آورده شود . فرض كنيد شما ناظر يك شركت ساختماني هستيد و بايد بر بناي يك ساختمان اداري نظارت كنيد . از آن جا كه زمان واقعاً در كار شما بسيار ارزشمند است ، بايد مدت زماني را كه كار ساختن اين ساختمان طول مي كشد تعيين كنيد . شما بايد با دقت كل پروژه را

به فعاليتها و رويدادها تجزيه كنيد . جدول 6.3 جدول عنوانهاي رويدادهاي اصلي در پروژه ساختمان و برآورد شما از زمان مورد انتظار صروري براي تكميل هر فعاليت را نشان مي دهد ، و شكل شماره 16.3 تصوير شبكه پرت  بر اساس اطلاعات مندرج در شكل ( جدول  ) شماره 6.3 است . ضرورت برنامه ريزي درمنابع اسلامي به چند برنامه ريزي را ضروري و لازم دانسته است . 1 – عمر و زمان به سرعت در حال گذشت است و گذشت آن محسوس نيست . علي (ع) فرمود: « الفرضه تمر مرالحساب ؛  زمان وفرصت همچون ابر در حال گذر است.» بر لب جوي نشين و گذر عمر ببين كاين اشارت زجهان گذرا ما را بس 2- عمر و زمان قابل بازگشت نيست و به هيچ طريقي نمي توان آن را بر گرداند . علي (ع) فرمود : « الفرصه سريعه الفوت ،و بطيئته العود ؛ فرصت به سرعت مي گذرد و به كندي بر مي گردد . » 3- زمان با هيچ چيز قابل معاوضه نيست . علي (ع) فرمود : « الفرصه غنم ؛ زمان فرصت غنيمت و منفعتي است كه با چيزي قابل معاوضه نيست . هر سرمايه اي را انسان از دست دهد قابل جبران است جز سرمايه عمر و زمان كه قابل جبران نيست . فخر رازي در ذيل آيه « والعصر ان الانسان لفي خسر ؛ به عصر سوگند كه انسان ها هم در زيانند . » چنين مي گويد : « يكي از بزرگان پيشين مي گويد : معني اين سوره را من از مرد يخ فروشي

آموختم كه فرياد مي زد و مي گفت : « ارحموا من يذوب راس ماله ارحموا من يذوب راس ماله ؛ رحم كنيد به كسيكه سرمايه اش ذوب مي شود , رحم كنيد به كسي كه سرمايه اش ذوب مي شود .» پيش خود گفتم : اين است معني « ان الانسان لفي خسر » عصر و زمان بر او مي گذرد و عمرش پايان مي گيرد و ثوابي كسب نمي كند و در اين حال زيانكار است . » گويند : گدائي در مغازه مردي آمد به او گفت يك گوني از اين گردوها را به من عطا كن . صاحب مغازه گفت : گداي ناشي ! كجا ديده اي يك گوني گردو را به عنوان گدايي به گدا بدهند ؟ گدا كنار گوني نشست گفت : اجازه مي دهي دانه اي از آن ها را بردارم ، صاحب مغازه گفت : بردار ، دوباره گفت : دومي را اجازه مي دهي ... صاحب مغازه گفت : گويا همان يك گوني را مي خواهي يكي يكي از من بگيري . روزگار هم سرمايه ما را لحظه به لحظه از دست ما مي برد بدون اينكه متوجه آن باشيم . افسوس كه ايام جواني بگذشت حالي نشد و جهاني فاني بگذشت مطلوب همه جهان ، نهان است امروز ديدي همه عمر در گماني بگذشت رسول خدا (ص ) فرمود : « ان العمر محدود لن يتجاوز احد ما قدرله ... عمر محدود است هيچ كس از مقداري كه براي او تعيين شده است رد نمي كند  .» و فرمود : « كن علي عمرك اشح

منك علي درهمك و دينارك ؛ برعمر ( وزمان ) حريص تر باش تا نسبت به درهم و دينار . 4 ) مديريت زمان نشانه رشد اجتماعي و عامل سعادت اخروي است . رسول خدا (ص ) فرمود : « ان عمرك مهر سعادتك ان انفذته في طاعه ربك : عمر ( و زمان) قيمت و بهاي سعادت تو است اگر ( با برنامه ريزي ) در مسير طاعت خدا به كار گرفته شود . » و در جاي ديگر فرمود : « احذروا ضياع الاعمار فيما لايبقي لكم ففائتها لايعود ؛ از ضايع كردن عمر در چيزي كه ماندگار نيست پرهيز كن چرا كه عمرهاي از دست رفته قابل برگشت نيست .» 5 ) لزوم انجام كارها در وقت خودش لازم است هر كاري در زمان مقرر و مناسب خود انجام گيرد و اين امر به وسيله برنامه ريزي ميسر مي گردد . رسول خدا (ص ) فرمود : « الامور مرهونه باوقاتها ؛ هر كاري در گرو زمان خودش است » از طرف ديگر اگر فرصت دادي و با برنامه ريزي در زمانش انجام ندادي دچار حزن و اندوه مي شود . پيامبر اكرم (ص ) فرمود : « اضاعه الفرصه غصه ؛ ضايع كردن فرصت ( در مسير غير صحيح ) عصه مي آورد . و فرمود : « ترك الفرص غصص ؛ ترك فرصت ها و ( بهره برداري نكردن ) غصه ها در پي دارد . » 6 ) راه رسيدن به موفقيت معروف است كه امام راحل ( ره ) آن قدر منظم بود كه عرب مغازه دار بازار

هويش نجف ، با آمدن او ساعت خود را تنظيم مي كرد . « مارون كور » با برنامه ريزي دقيق ، يكي از آثارش را در ضمن رفتن از خانه بيماري به خانه بيمار ديگر نوشت . » و دكتر « برزي » زبان فرانسوي و ايتاليايي را هنگام رفتن به اداره و بازگشت ازآن ياد گرفت . شيخ انصاري با برنامه ريزي كه داشت علاوه بر كارهاي اصلي ، هر روز يك جزء قرآن ، يك نماز جعفر طيار ، زيارت جامعه و زيارت عاشورا مي خواند .

1. برنامه ريزي امام علي (ع) مي فرمايد:هيچ عقل و درايتي چون عاقبت انديشي نيست برنامه ريزي به معناي پيش بيني عمليات با توجّه به منافع انساني وغيرانساني براي رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده است به همين سبب حضرت مي فرمايد:دقت و ظرافت در برنامه ريزي از وسيله و امكانات مهم تر است برنامه ريزي نياز به افق ديد دور، روشن و باز دارد كه مستلزم نگاهي جست وجوگر به گذشته نگاهي عميق به اوضاع حال تعمقي ژرف در اطراف و نگاهي بس دورانديش به آينده است وظيفه اصلي هر مدير در تمام سطوح طراحي محيطي است كه اعضا بتوانند در آن به صورت گروهي فعاليت كنند تابه هدف مشخص برسند.برنامه ريزي آينده را به زمان حال مي آورد؛ از اين رو، مي توانيد كاري درباره آن انجام دهيد. براي دست يافتن به هر هدفي بايد پيش از كوشش فيزيكي تلاشي ذهني (برنامه ريزي انجام شود؛ چرا كه برنامه ريزي شالودهمديريت است امام علي (ع) در اهميت برنامه ريزي پيش از انجام كارمي فرمايد:كسي كه بدون آگاهي به عمل مي پردازد، همچون كسي

است كه ازبيراهه مي رود و چنين شخصي هر چه جلوتر مي رود، از سر منزل مقصود خويش بيش تر فاصله مي گيرد و كسي كه از روي آگاهي و]برنامه حركت كند، مانند رونده در راه ِ آشكار است گفتني است كه پس از گذشت چهارده قرن از سخن ماندگاراميرمؤمنان ع)، در غرب نيز همين مطلب مطرح مي شود و مي گويند:اگر مطمئن نيستيد به كجا مي رويد، خطر رسيدن به جاي ديگر را باخود همراه داريد.بنابراين آگاهي و تدوين اهداف و برنامه ريزي اولويت خاصي دارند.پس براي انجام هر عملياتي در سازمان لازم است پيش از آن برنامه ريزي به درستي انجام گيرد تا منابع آن تلف نشوند و سازمان بتواند با اثربخشي وكارآيي لازم به اهداف خود دست يابد. يكي از متفكران علم مديريت درترسيم اهميت و نقش برنامه ريزي مي نويسد:هر كاري كه مشكل تر است برنامه ريزي آن واجب تر مي نمايد.هر چيز كه به فكر آيد، قابل برنامه ريزي است اگر مسؤوليت برنامه ريزي را به بيش از يك نفر بسپاريم احتمال شكست آن بيش تر است مزاياي برنامه ريزي اي مالك كارها را چنان بر روزها تقسيم كن كه روزانه مطابق برنامه انجام وظيفه شود و امور بر اثر عدم انضباط و ترتيب مختل و آشفته نماند.همان گونه كه اشاره شد، از اصول اساسي در مديريت برنامه ريزي است افزون بر اين اين اصل براي مسلمانان فريضه اي الاهي نيز به شمار مي رود.بدبختانه امروزه در برخي از نظام هاي موجود اداري چنين اصلي مهجورمانده است حال آن كه اميرمؤمنان علي ع) درباره برنامه ريزي روزانه خطاب به مالك اشتر مي فرمايد:كار هر روز را در همان روز انجام بده كه هر روز را كاري مخصوص بدان است امروزه در

برنامه زماني مديران و امور سازماني آن ها چنين دقتي ديده نمي شود، زيرا به جاي اين كه مديران با برنامه ريزي زماني دقيق به سراغ مشكلات طرح ها و حوادث بروند، مشكلات و حوادث برنامه زماني وتكاليف مديران را مشخص مي كنند و اين مديريت ِ توأم با هرج و مرج اسلامي نيست اكنون به بيان مزاياي برنامه ريزي مي پردازيم 1. احتمال رسيدن به هدف را بيش تر مي كند.2. بر روي اهداف تمركز ايجاد مي كند.3. عامل هماهنگي ِ افزون تر است 4. از فشارهاي روحي در محيط ِ كار مي كاهد.5. به كار، معنا و مفهوم مي بخشد.6. اعتماد به نفس را در مديريت افزايش مي دهد.نكته ديگر اين كه غفلت از برنامه ريزي انجام كارها از روي شتاب وبي تدبيري را در پي داشته و نتيجه اش شكست است امام علي ع) در خصوص تفكر پيش از انجام دادن ِ كارها فرمود:انديشه پيش از اجراي كار، تو را از پشيماني در امان مي دارد.عوامل شكست برنامه ريزي ها_ به كارگيري افراد نامناسب تدبير پيران بالاتر از شمشير جوانان است در اجراي هر عملياتي افرادي بايد به كار گرفته شوند كه براي آن كارمناسب باشند. استفاده از افراد نالايق هر برنامه اي را با شكست مواجه مي سازد._ عدم آگاهي عدم شناخت درست از منابع توانايي ها و تغييرهاي محيطي هر برنامه اي را با شكست روبه رو مي كند. حضرت امير(ع) مي فرمايد:هيچ حركتي نيست مگر آن كه به شناخت آن محتاجي هر كس كاري را بدون آگاهي انجام دهد، فساد آن از اصلاحش بيش تراست مديراني كه با تحوّلات محيط ارتباط مستمر ندارند، قادر به تطبيق نظام باوضع موجود نيستند كه نتيجه آن نابودي آن نظام خواهد بود.امام علي ع) در خصوص ضرورت آگاهي از تحوّلات

مي فرمايد:به خدا سوگند از اخبار و تحوّلات جاري مُلك بي خبر نيستم تا مراغافلگير كنند. من همچون كفتار نيستم كه با ضربات آرام و ملايم بر درلانه اش او را به خواب برند و سپس دستگيرش سازند.بنابراين ناآگاهي به بي دقتي در پيش بيني برنامه منجر خواهد شد._ تضاد و اختلاف نظر در برنامه قسمت هاي گوناگون برنامه بايد مكمل و تسهيل كننده هم باشند، و نبايد باهم تناقض داشته باشند. ناسازگاري بين افكار، سبب تحليل و خنثا كردن نيروها خواهد شد. حضرت مي فرمايد:ناسازگاري رأي و نظر را از بين مي برد._ عدم مشاركت با دست اندركاران برنامه قرآن با صراحت مي فرمايد:چگونه در برابر چيزي كه از آن آگاهي نداري صبر خواهي كرد.براي برنامه ريزي و اجراي آن يا اِعمال تغيير و يا اصلاح بايد كاركنان راآگاه و توجيه كنيم و ضرورت تغيير را به آنان بگوييم و نيز افراد را ازمشكلاتي كه در صورت انجام نگرفتن تغييرات پديد خواهد آمد، آگاه كنيم وآن ها را با فرصت ها و تهديدهاي آينده ناشي از استقرارِ وضع موجود آشناسازيم عدم مشاركت با كاركنان هر برنامه اي را با شكست روبه رو خواهدكرد. امام درباره مشورت و مشاركت با افراد مي فرمايد:من همه كارها را، جز اسرار جنگ با شما مطرح مي كنم اشاره هاي حضرت امير(ع) به امر مشورت از سخنان مشهور او است مشاركت خوب پشتيباني است ]هيچ پشتيباني بهتر از مشاوره نيست .از امام علي ع) حدود 58 حديث در غررالحكم و دررالكلم دربارهمشورت نقل شده كه از زواياي گوناگون مديريتي و سازماني به آن پرداخته است _ اسارت مدير در چنگ افراد بانفوذ:بسياري از مديران به علل گوناگون چون عدم

تخصص و...، آلت دست چند مشاور مي شوند كه آنان نيز با تحميل آراي خويش منافع جمع را به خطرمي اندازند؛ در صورتي كه مدير بايد اطلاعات را از مشاوران بگيرد و خود باتجزيه و تحليل آن ها تصميم گيرنده نهايي باشد. امام علي (ع) به ابن عباس مي فرمايد:تو حق داري نظر مشورتي خود را به من بگويي و من در آن بينديشم وتصميم نهايي را بگيرم امّا اگر برخلاف نظر تو تصميم گرفتم بايد ازمن اطاعت كني برنامه ريزي : هدف كلي : آشنايي با مفهوم ، فرآيند ، مسئوليت و ابزارهاي برنامه ريزي مقدمه : برنامه ريزي اساسي ترين وظيفه در ميان وظايف مديريتي است . ساير وظايف مديريتي يعني سازماندهي ، هدايت و نظارت هدفهايي را پي مي گيرند كه در فرآيند برنامه ريزي تهيه شده است . برنامه ريزي جايگاهي را كه سازمان بايد در آينده در آن قرار گيرد تعيين مي كند و سپس مجموعه اي از اعمال كارساز را كه براي رسيدن به اين وضعيت در آينده ضروري است انتخاب واجرا مي كنند .  همه افراد ، گروهها ، سازمانها بايد براي فعاليتهاي خود برنامه ريزي كنند تا بتوانند به خواسته هاي  خود جامه عمل بپوشانند .هدفهاي رفتاري :  از شما انتظار دارد بعد از مطالعه اين قسمت بتوانيد : - برنامه ريزي را تعريف كنيد - برنامه ريزي رسمي را توضيح دهيد - برنامه ريزي غير رسمي را توضيح دهيد منابع و پي نوشت ها - كتاب مباني سازمان و مديريت 3 ) كافي ، كليني ، بيروت ، دارصعب و دارالتعادف ، 1401 ق ، ج 5 ، ص 87

، ح 1 .4 ) نهج البلاغه ، حكمت 2 ، منتخب ميزان الحكمه ، محمدي ري شهري ، قم دارالحديث ، ص 403 ، ح 4984 .5 ) منتخب ميزان الحكمه ، ص 403 ، ح 4985 . 6 ) همان ، ص 403 ، ح 4987 . 7 ) سوره والعصر ، آيات 1-2 . 8 ) تفسير فخر رازي ، ج 32 ، ص 85 به نقل از تفسير نمونه ، مكارم شيرازي ، دارالكتب الاسلاميه ، ج 27 ، ص 296 . 9 ) منتخب ميزان الحكمه ، ص 371 ، تنبيه الخواطر . 10 ) منتخب ، ص 371 ، مكارم الاخلاق ، ج 2 ، ص 364 ، ح 2261 . 11 ) منتخب ميزان الحكمه ، ص 371 ، ح 4597 . 12 ) بحار ، محمد باقر مجلسي ، دارالكتب الاسلاميه ، ج 77 ، ص 165 ، ح 2 ، منتخب ميزان ص 403 . 13 ) نهج البلاغه ، حكمت 118 . 14 ) بحار ، ج 77 ، ص 165 ، ح 2 . 15 ) چهل مجلس ، احمد دهقان ، قم ، انتشارات ناصر ، 1382 ، ص 254 . 16 ) همان .17 ) همان ، ص 253 .

گونه شناسي فرااثبات گرايانه نظريه برنامه ريزي

فاطمه تقي زاده

اين مقاله را كه  فيليپ آلمنديگر  استاد سابق دانشگاه آبردين، بريتانيا نوشته و من آن رابه فارسي برگردانده ام، از مهمترين مقالاتي است كه در زمينه تئوري هاي برنامه ريزي و به ويژه گونه شناسي آن به رشته تحرير درآمده است.در زبان فارسي مطالبي از اين دست بسيار ناياب است.

شايد  يكي از مهمترين دلايل آن  به نقل از مطالب اين مقاله آن باشد كه: برنامه ريزي مجموعه اي التقاطي از نظريه هاست. برخلاف ساير حوزه هاي علوم اجتماعي، برنامه ريزي بدنه نظري درونزايي ندارد، بلكه از نظريه ها و تجارب حاصل از رشته هاي مختلف استفاده مي كند.اين مقاله در مجله برنامه و بودجه شماره 92 -سال دهم شماره 3-مرداد و شهريور 1384 به چاپ رسيده است. خواندن آن را به تمام دانشجويان رشته برنامه ريزي توصيه مي كنم.براي درك بيشتر مطالب لازم است چند بار مرور شود.موفق باشيد معرفي نويسندهچكيدهمقدمهفرااثبات گرايي و برنامه ريزيبه سوي گونه شناسي فرااثبات گرايانه نظريه برنامه ريزي نظريه پيكربندينظريه برونزانظريه اجتماعي شناخت فلسفي علمي اجتماعينظريه برنامه ريزي درونزاجمع بنديمنابع

معرفي نويسنده:فيليپ آلمندينگر مدير مركز تحقيقات شهري و منطقه اي و دانشيار دانشكده اقتصاد زمين در دانشگاه آبردين بريتانيا ، داراي مدرك ليسانس در رشته برنامه ريزي شهرهاي كوجك و مدرك دكتري در رشته برنامه ريزي و سياست است.آلمندينگر به پژوهش در زمينه تجارب و نظريه هاي برنامه ريزي و مشاركت عمومي و تفويض اختيار علاقمند است.از تحقيقات اخير او  به شرح زيرمي توان نام برد:- نظريه برنامه ريزي(مك ميليان،2002 )- به سوي گونه شناسي برنامه ريزي فرااثبات گرا(2002 )- برنامه ريزي در دوران پسامدرن(روتلج،2001)- سر و قلب:هويت ملي و برنامه ريزي  در اسكاتلند متحول شده ، مطالعات بين المللي برنامه ريزي(2001 )- آينده برنامه ريزي:مسيرهاي جديد در نظريه برنامه ريزي(با مارك تئودر- جونز، روتلج،2002 )- تجربه برنامه ريزي و گفتمان پسامدرن، مطالعات بين المللي برنامه ريزي(1998 )- انهدام عقلانيت ارتباطي،انتقادي بر برنامه ريزي مشاركتي هابرماس، محيط زيست و برنامه

ريزي الف (1998 ).او در حال حاضرمشغول مطالعه در مورد آثار تفويض اختيار در نظام برنامه ريزي بريتانياست (مترجم).چكيدهدر سالهاي اخير غلبه نظريه برنامه ريزي فرااثبات گرا به راستي زمينه اجتماعي و سياسي نظريه ها را برجسته ساخته است. اثرگذاري اين نظريه در اشكال گوناگون صورت گرفته است. از جمله در رويكردهاي مشاركتي، پسامدرن و نوعمل گرا تأثير قابل توجهي داشته است. اما حوزه اي كه نسبت به اين تحولات و تفاسير گسترده عكس العملي نشان نداده است، گونه شناسي هاي برنامه ريزي است. گونه شناسي ها روش هاي اكتشافي و راهنما براي دانشگاهيان وكارشناسان اجرايي فراهم مي آورند تا بتوانند  به كمك آنها چشم انداز عقايدي را به دقت ترسيم كنند ،كه بر رشته ويژه اي تأثيرمي گذارند. به همين جهت گونه شناسي ها براي شناخت حوزه نظري متنوعي مانند برنامه ريزي،  اهميت اساسي دارند. در اين مقاله تلاش به عمل آمده كه گونه شناسي فرا اثبات گرا در نظريه برنامه ريزي ارايه شود.گونه شناسي من براساس مضامين گسترده اي شكل گرفته است كه در فرااثبات گرايي مورد بحث است. مضاميني مانند اين عقيده كه تمام نظريه ها به ميزاني زياد يا كم هنجاري هستند، مفهوم غيرخطي از زمان و پيشرفت و معرفي درجه تغيير فضايي و زماني در هر شناختي كه به تدوين، تفسير و كاربرد نظريه مربوط باشد. نتيجه  اين كار رويكردي است كه مخالف دوگانگي سنتي موجود درنظريه برنامه ريزي است.يعني تمايز رويه اي_محتوايي و شكاف نظريه_ كاربست. همچنين اين مقاله ضمن ارائه تفسير متنوع و منحصر به فرد مكاني ازنظريه برنامه ريزي در مقياس ملي و زير ملي ، به رد اين ايده مي پردازد  كه

تفسير محلي از نظريه ها و كاربرد آنها مي توانند با ايده هاي حاكم در مقياسي بالاتر (اغلب فرا ملي)، سازگار باشند.واژه هاي كليدي: نظريه برنامه ريزي  مشاركتي،پسامدرن،فرااثبات گرا،رويه اي،گونه شناسيمقدمهدر هر موضوعي معمولاً ايده ها يانظريه هاي متنوع، تكاملي و رقابتي خاصي وجود دارند كه اساس آن حوزه را تشكيل مي دهند. به تصوير درآوردن چنين چشم اندازي نوعاً از طريق گونه شناسي[1] صورت مي گيرد. ايفتاچل (1989:24) با پيروي از تيرياكيان (1968)، گونه شناسي را ابزار تحليلي مفيدي با سه كاركرد اساسي زير مي داند:·        با طبقه بندي منظم مفاهيم مرتبط، برداشت غلط و ابهام را تصحيح مي كند.·        از طريق تعريف روشن پارامترهاي يك موضوع معين، شناخت را به صورتي موثر سازمان مي دهد.·        با مشخص كردن زير بخش هاي اصلي خصيصه هاوكانونهاي مجزا براي پژوهش هاي بيشتر،تئوريزه كردن را تسهيل مي كند.گونه شناسي تقريباً همانند گفتمان، "چارچوبي" براي شناخت بوجود مي آورد. به طوري كه شناخت مشتركي از حوزه موضوعي، متدولوژيها، زمان و تاريخ تحول عقايد و تجارب را منتقل مي كند. بنابراين گونه شناسي ها براي تمام كساني كه در يك حوزه موضوعي خاص فعال هستند اگر ضروري نباشند، حداقل مفيدند. برنامه ريزي نيز از اين موضوع مستثني نيست.در حال حاضر بديهي است كه اعلام كنيم برنامه ريزي متشكل از مجموعه اي التقاطي از نظريه ها است. بر خلاف ساير حوزه هاي علوم اجتماعي مانند اقتصاد يا حرفه هاي ديگر مانند پزشكي، برنامه ريزي بدنه نظري درونزايي ندارد ( سورنسن1982)، بلكه از نظريه ها و تجارب حاصل از رشته هاي مختلف استفاده مي كند.درنتيجه گونه شناسي هاي برنامه ريزي نقش مهمي در كمك به

شناخت اثرگذاريهاي غالباً متنوع ايده ها و نظريه ها داشته اند.از اوايل دهه 1980 نظريه برنامه ريزي با  توجه به تحول پديد آمده در تعدادي از زمينه ها از جمله چشم اندازهاي نئوليبرال و انتخاب عمومي (مانند ارمن 1990 ؛ ايوانز، 1988، 1991؛ لويس، 1992؛ پنينگتون، 1996، 2000)[2]، برنامه ريزي پسامدرن (مثال آلمن دينگر، 2001؛ بيوگارد 1989؛ سندركك، 1998)[3]، نئوپراگماتيسم (مثال هچ، 1984، 1995، 1996، 1997)، رويكردهاي اقتصاد سياسي (مثال امبروز 1994؛ فلدمن، 1995، 1997) و برنامه ريزي مشاركتي (مثال فارستر، 1999؛ هيلي ،1997)[4]، در وضعيتي بيش از حد فعال قرار داشته است.متجاوز از 20 سال پيش همنزواستيفل (1980) تلاش كردند كه مسيري را ترسيم كنند كه نظريه پردازان مختلف برنامه ريزي دنبال مي كردند. آنها به اين نتيجه رسيدند كه نظريه پردازان توجه زيادي به تجارب اجتماعي، هنجارها، رفتار و زبان معطوف داشته اند.اين موضوع با مبناي انديشه نظري كه پايه فكري اثبات گرا ها و روش گراها را در دهه هاي 1960 و 1970 تشكيل مي داد،كاملاً متفاوت است.تجزيه نظريه را شكست پارادايم (هودسن 1979) و يا پلوراليسم نظري (هيلي و ديگران، 1979 :5) خوانده اند كه در سالهاي بعد، از طريق كشف و توسعه مسيرهاي جديد انديشه نظري و بازتاب آن، مشخص شده است. بهر حال واكنش كمتر رايج ديگر ارزيابي مجدد "چارچوب" يا گونه شناسي خود نظريه برنامه ريزي بوده است. براي مثال ايفتاچل (1989) معتقد بود كه تجزيه نظريه نياز به گونه شناسي جديدي دارد زيرا اين عمل به جاي آنكه مسائل و تناقض هاي گذشته را روشن كرده باشد آنها را پيچيده تر كرده است.در نتيجه پايه تئوريكي برنامه ريزي كاربري اراضي هنوز

فوق لعاده انتخابي، عميقاً تفكيك شده و مبهم بوده و براي دانشجويان و مجريان سودمندي ناچيز دارد.(صفحه23).تا اوايل دهه 1980 گونه شناسي مسلط نظريه برنامه ريزي از فالودي (1973) نشأت گرفته بود كه رويكردي را بر پايه تمايز بين نظريه محتوايي و رويه اي ارائه داده بود. در گونه شناسي فالودي(1973)، روش ها يا ابزارها حيطه كاري برنامه ريزي و برنامه ريز به شمار مي آمدند.درنتيجه نظريه برنامه ريزي تحت سلطه نظام ها و رويكردهاي منطقي قرار گرفت كه هر دو آنها فرايند را بالاتر از جوهره يا واقعيت برنامه ريزي قرار داده بودند. توماس (1982)، پاريس 1982 و ريدل( 1987) اين موضوع را مورد انتقاد قرار دادند. استدلال آنها اين بود كه رويكرد فالودي برنامه ريزي را غيرسياسي و تكنيكي فرض كرده بود. با توجه به اين انتقادها فالودي (1987) فقط اين نكته را پذيرفت كه انواع مختلفي از نظريه محتوايي وجود دارد اما آنچه مورد توجه اصلي برنامه ريزي است ، نظريه رويه اي يا دستورالعملي است. عليرغم انتقادهاي مذكور، تمايز محتوايي  _ رويه اي به عنوان گونه شناسي رايجي براي دست يافتن بر نظريه برنامه ريزي و شناخت آن ، پابر جا باقي ماند (الكساندر، 1997). بخشي از اين موضوع مديون رابطه بين نظريه برنامه ريزي عقلايي و سيستمي و تسلط ادبيات علمي و تجربه برنامه ريزي بر آن بود (سندركك 1998).سيطره مبناي محتوايي   _ رويه اي در نظريه و تجربه برنامه ريزي، تا اواخر دهه 1970 در اوج خود بود. اج_ماع نظر بعد از جنگ در انديشه برنامه ريزي مانند بسياري رشته هاي ديگر به موضع گيري هاي متعددي منجر شد (هيلي، 12:1991).موضع گيري هاي متفاوتي در  چند

مطالعه (مثال فريدمن 1987، هيلي و ديگران، 1979 آندروود 1980) مطرح شد كه يا تكميل كننده گونه شناسي اصولي _ رويه اي فالودي بود و يا مخالف آن به شمار مي آمد. براي مثال به تصوير در آوردن موفقيت هاي تئوريكي در نظريه برنامه ريزي در دهه 1970 توسط هيلي و ديگران (1979)، كه با استفاده از نظريه برنامه ريزي رويه اي انجام شد، موقعيت هاي جديد و نوظهوري را تعريف كرد (نمودار1).به اين ترتيب از اين ديدگاه كه نظريه برنامه ريزي روشي بايد به سمت اهداف رفاه اجتماعي جهت گيري شود، (هيلي وديگران 7:1979)، برنامه ريزي اجتماعي و برنامه ريزي حمايتي را مي توان توسعه نظريه برنامه ريزي رويه اي به شمار آورد.چشم انداز فزاينده اي كه در تحول نظريه  در مقابل گونه شناسي محتوايي _ رويه اي به وقوع پيوست ، عمق شكاف ايجاد شده را از ميان برداشت.زمينه هاي نظريه جديد يا دوباره كشف شده به شيوه هاي اساسي متعدد و به گونه اي  بر گشت ناپذير، از مدرنيست گذشته و تمايز محتوايي _ رويه اي كه شكل دهنده آن بود، جداشد. در غياب گونه شناسي گزينه اي كه بتوان به كمك آن، اين تحولات را تحليل كرد، نظريه پردازان عموماً تمايز محتوايي _ رويه اي را حفظ كردند. بعلاوه تحليل ماهيت متحول نظريه برنامه ريزي نه مي تواند چرايي اين تجزيه برنامه ريزي را در بر گيرد و نه اينكه كاملاً تحولات يا الزامات آن را بپذيرد.بهرحال بعضي نظريه ها تلاش كردند گونه شناسي ها يا چشم اندازهاي جديدي ارائه دهند. يكي از تلاشهاي اوليه در اين زمينه براي به حساب آوردن پلوراليسم فزون گراي نظريه و مرتبط كردن آن به چارچوبي براي شناخت، توسط هودسن ارائه شد (1979).هودسن (1979)، پنج

رويكرد را تعريف كرد كه بر پايه انديشه برنامه ريزان ساخته مي شود و آنان به عنوان صنعتگرهاي ماهر از بين آنها مناسب ترين نظريه را با توجه به اوضاع پيراموني انتخاب مي كنند. رويكردهاي مذكور عبارتند از :برنامه ريزي اجمالي( هم ديد)[5] ،برنامه ريزي اندك افزا[6] ،برنامه ريزي بده-بستاني[7]،برنامه ريزي حمايتي [8]و برنامه ريزي بنيادي.[9]هر يك از رويكردهاي مذكور اگر به دست  افراد ماهر بيفتد مي تواند عملكرد عقلايي بي نظيري داشته باشد. اما امكان استفاده از هر نظريه همراه با نظريه هاي ديگر نيز وجود دارد. در رويكرد ديگري كه همزمان با رويكرد قبلي مطرح شد، نيجل تيلر (1980)، در تلاش براي دور شدن از تفكيك محتوايي – رويه اي فالودي و نيز اولويت هنجاري كه او براي فرآيند به عنوان موضوع اصلي برنامه ريزي قائل بود، مفهوم جايگزيني را پيشنهاد داد.تيلور دو گانگي مطرح شده توسط فالودي را با دوگانگي ديگري جايگزين كرد كه اختلاف بين نظريه هاي جامعه شناختي (مبتني بر تجربه) و پرسش هاي فلسفي (مبتني بر عقيده و هنجاري) را مورد تاكيد قرار مي داد. رويكرد تيلور توسط كوك(1983) توسعه پيدا كرد. كوك نيز معتقد بود كه تفكيك محتوايي – رويه اي  نادرست است. او سه نوع نظريه برنامه ريزي و روابط مكاني ارائه داد: نظريه هاي فرايند توسعه، نظريه هاي فرآيند برنامه ريزي و نظريه هاي دولت.يكي از تفصيلي ترين گونه شناسي هاي نظريه برنامه ريزي توسط جان فريدمن (1987) در كتاب برنامه ريزي در قلمرو عمومي ارائه شد كه چهار سنت انديشه برنامه ريزي را تعريف كرد: برنامه ريزي به عنوان تحليل خط مشي،برنامه ريزي به عنوان يادگيري اجتماعي،برنامه ريزي به

عنوان اصلاحات اجتماعي وبرنامه ريزي به عنوان بسيج اجتماعي. رويكرد فريدمن نوعي گسست نسبت به زمينه هاي قبلي به شمار مي آيد. چهار سنتي كه او ذكر كرد در واقع جدا شدن از مفاهيم قبلي بوده و نشان دهنده توجه تفصيلي تر و شناخت بيشتر نسبت به دانش برنامه ريزي محسوب مي شود.فريدمن با تاكيد بيشتري روي پيشينه نظريه از كنار تماير محتوايي _ رويه اي گذشت. در واقع او به تكثرگرايي در نظريه برنامه ريزي از طريق افزودن به آن و نه ازطريق بررسي علت ظهور آن، پرداخت. از يك نظر مي توان گفت كه فريدمن با قرار دادن سنت هاي متفاوت نظريه و روابط متقابل آنها با يكديگر در يك مقياس زماني( به صورتي طبيعي)،" نظريه را به مثابه پيشرفت" يا استنباط غايي ، راه اندازي كرد و به آن رسميت بخشيد.رويكردهاي مورد اشاره منجر به تجزيه نظريه برنامه ريزي شدند و تلاش كردند كه به جاي استنباط كامل  آنچه اتفاق افتاده است ،آن را نمايش دهند.اولين گونه شناسي واقعي كه امكان استباط عميق تري را فراهم آورد توسط ارن ايفتاچل (1989) ارايه شد. ايفتاچل گونه شناسي هاي گذشته را به دلايل زير مورد انتقاد قرار داد:(1)عدم توجه به محورهاي رويه اي- محتوايي و توضيحي _ دستورالعملي،(2)بررسي غيردقيق بيشتر نظريه ها گويي كه آنها توضيحات متفاوت پديده اي مشترك هستند،(3) عدم تعيين مرزهاي روشن براي موضوع تحقيق برنامه ريزي.از ديدگاه فرااثبات گرايي مي توانيم اين نكته را نيز اضافه كنيم كه رويكرد كلي در گونه شناسي هاي مختلف، به ميزان زيادي مشابه بوده است. هر يك از آنها بر پايه ديدگاه غايي و پيشرو ضمني يا آشكار از نظريه

برنامه ريزي قرار داشت كه موارد تشابه واختلاف اساسي بين سنت هاي مختلف را تعيين مي كرد.در راستاي تلاش براي بررسي اين نكات، گونه شناسي ايفتاچل بر آن بود كه نظريه برنامه ريزي را اطراف سه پرسش اساسي قالب بندي كند. مباحثه تحليلي ( برنامه ريزي شهري چيست؟)؛ مباحثه در مورد الگوي شهري (يك برنامه شهري خوب چيست؟) مباحثه روشي (فرايند برنامه ريزي خوب چيست؟) نمودار 2. ايفتاچل (1989) ادعا كرد كه اين سه شكل نظريه كم و بيش همراه با يكديگر توسعه يافته اند واز آنجا كه در "سطوح مختلف فرآيندهاي اجتماعي" عمل مي كنند، اغلب تكميل كننده به شمار مي آيند (صفحه 28).بدون توجه به انتقاد ايفتاچل كه گونه شناسي هاي قبلي نتوانسته اند تمايز محتوايي _ رويه اي را مطرح كنند، او تفسير خود را كاملاً در چارچوب محتوايي _ رويه اي قرار داد." ... هنوز تفكيك دوگانه] محتوايي – رويه اي[ مفيد است زيرا اساساً الف) نظريه هاي روشي عمدتاً دستورالعملي هستند در حاليكه نظريه هاي تحليلي تبييني به شمار مي آيند و ب) دو گونه مذكور اساساً به پديده يكساني مربوط نمي شوند (ايفتاچل 29:1989). تمايز بين نظريه هاي اصولي و روشي با پذيرش اين موضوع توسط فالودي (1987) و ايفتاچل تقويت شده است كه هر دونظريه رويه اي ومحتوايي ، براي برنامه ريزي مورد نياز هستند و هيچيك برتري خاصي بر ديگري ندارد.در اينجا گفتمان و پيشرفت در ارزيابي پلوراليسم فزاينده تئوريكي و الزامات آن در زمينه شناخت و طبقه بندي نظريه برنامه ريزي ، متوقف مي شود.اين موضوع با عنايت به انفجاري كه در حيطه تفكرات نظري در قريب

30 سال گذشته رويداده ، اعجاب انگيز است. مي توان نتيجه گرفت كه  توسعه تئوريكي بيشتراز ذات شناخت در ابعاد وسيع ترآن، مورد توجه قرار گرفته است. بهر حال بخشي از نبود انعكاس وسيع در اين زمينه ،تابعي از منبع و موتور توسعه درنظريه اجتماعي است. پيشرفت هايي كه مي توان آنها را به طور كلي فرا اثبات گرا ناميد.گردش كلي علوم اجتماعي به سوي چشم انداز فرااثبات گرا ( برت،1998) در تكثر مواضع تئوريكي كه امروزه با آن مواجه هستيم، سهيم بوده است. عملاً فرااثبات گرايي پاسخي به رشد اين آگاهي بود كه عقلانيت ابزاري مدرنيسم موجود در نظريه برنامه ريزي رويه اي و تسلط تمايز محتوايي _ رويه اي، نتوانسته است به برنامه ريزان كمك كند كه پيش بيني هاي بهتر يا برنامه هاي بهتري ارائه دهند. (هيلي ، 1997 و سندر كوك 1998). از ديدگاه نظري اين موضوع از كار كوهن، هسه و ديگران نشأت گرفت كه در جستجوي كشف بنيانهاي اثبات گرا در انديشه علمي و متد بودندو عموماً در عوض آن بر چارچوب اجتماعي و تاريخي واقعيت و انديشيدن، تأكيد مي ورزند. فرااثبات گرا ها به جاي تاكيد بر دوگانگي نظريه رويه اي و محتوايي، بر بعد هنجاري تري تاكيد مي كنند كه باعث ريزش اين دوگانگي مي شود. نظريه هاي محتوايي و رويه اي چون هر دو عناصر دستور العملي و تحليلي را عرضه مي كنند با هم يكي مي شوند. راه خنثي تئوريكي براي شناخت نظريه وجود ندارد . توانايي جداسازي واقعيت ها و ارزش ها كه پايه تمايز بين ماده (تحليل) و روش (فرآيند) توسط اثبات گراها ست، مردود شناخته

مي شود. بيشتر پيشرفت هاي جاري درزمينه نظريه برنامه ريزي (مانند  مشاركتي، نئوپراگماتيسم، پسامدرن) همچنين چشم اندازهاي جديد در زمينه برنامه ريزي مانند فمنيسم، از چشم انداز فرااثبات گرا منشاً گرفته است.فرا اثبات گرايي در يك نتيجه گيري كلي، در مورد كفايت مباحث يا تعريف، بويژه از طريق نظريه اجتماعي پسامدرن، ترديد دارد. به اين ترتيب مي توان فهميد كه چرا به طور كلي نسبت به انعكاس چشم اندازنظريه برنامه ريزي، تمايلي وجود نداشته است. اما نمي توان يا نبايد از اين موضوع به عنوان دليلي براي رد طبقه بندي به عنوان اساسي براي ذات شناخت، استفاده كرد. مساله، رد موضوع به صورت اصولي نيست بلكه مشكل، پيدا كردن راهي از ميان راههاي بسيار است. ويژگي نامشخص بسياري از جنبه هاي برنامه ريزي اجتماعي و برنامه ريزي فرااثبات گرا استدلال ايفتاچل در اين زمينه را تضعيف نمي كند كه گونه شناسي ها با طبقه بندي منظم مفاهيم مرتبط و سازماندهي موثرشناخت كه خود موجب تسهيل در توسعه نظري مي شود ، برداشتهاي غلط و ابهام آميز را تصحيح مي كنند. بهرحال من معتقدم كه رويكرد ايفتاچل به اين ترتيب تضعيف مي شود. بطوركلي دو دليل براي اين امر وجود دارد.  نخست آنكه گونه شناسي ايفتاچل براساس ديدگاه خطي و پيشرو توسعه درنظريه برنامه ريزي قرار دارد و باتشكيل يك مقياس زماني از 1900 تا 1980 در محور افقي، تكامل مكتب هاي متفاوت نظريه را در رابطه با يكديگر دنبال مي كند(نمودار2). به تحليل وبري از پلوراليسم تكامل مي يابد و نهايتاً به نئوپلوراليزم تبديل مي شود. چشم انداز فرااثبات گرا، چنين ديدگاه غايي و نهايي را مساله

ساز مي داند . در حاليكه در سطح خام و مجرد اين ارتباط وجود دارد، مي توان چنين استدلال كرد كه اين ارتباط ديگر جوهره آنچه را كه توسعه روان تر (در زمان) و غير خطي نظريه به حساب مي آيد، در بر نمي گيرد. امروزه بيشتر اصل ”برگزين و مخلوط كن ”1] يا التقاطي[ در توسعه نظريه و تجربه برنامه ريزي مورد توجه است  كه براي ارتباط با موضوع  زمان و فضا در يك حالت خطي و غير خطي، مناسب تر به نظر مي رسد. شيوه متمايز كردن نظريه ها از يكديگر در رابطه با سه شاخص فوق ، مثالي در اين مورد به شمار مي آيد. برنامه ريزي مشاركتي، پراگماتيسم ونظريه برنامه ريزي پسامدرن همه به توسعه و تكامل نظريه ها و عقايد مختلف چيزي را مديون هستند كه مي توان آن را در قالب يك مدل خطي دنبال كرد. اما اين موضوع دقيقاً چه پيامي دارد؟ اجازه بدهيد بحث نسبي گرائي را در نظر بگيريم كه تمام سه مكتب تئوريكي مورد نظر در مورد آن مطلبي مهم براي گفتن دارند . در حاليكه فرااثباتگرايي اشاره به نوعي از نسبي گرايي ( تحمل و پذيرش ارزشها و عقايد مختلف تا آستانه عدم تمايل به داوري ديگران) دارد، تمام سه مكتب مذكور در اين زمينه داراي موضع گيريهايي متفاوتي چه در درون و چه مابين خود هستند. نسبي گرايي از افلاطون به بعد مضمون مورد توجه  فلاسفه بوده است و در دوره هاي مختلف هم عقايد معتبر وهم عقايد رقيب به صورتي متعادل  در مورد آن وجود داشته است .افلاطون ايده مذكور را در قالب "استدلال

مخالف ها" ي خود اينگونه پيش برد كه مفاهيم مانند زيبايي، فوق العاده نسبي هستند_ اشياء يا عقايد هرگز به صورتي مطلق يا غير كيفي داراي ويژگي هاي مربوط به خود نيستند. از ديدگاه افلاطون دانش مطلق وجود داشت اما فقط در نظريه يا تجريد كه هر دو از طريق خرد قابل دستيابي هستند. ارسطو به صورتي بنيادي با اين موضوع مخالف بود و به جاي آن اينگونه استدلال مي كرد كه چشم انداز عملي يا تجربي ماهيت حقيقي اشياء را آشكار مي كند. در اين مباحثه بين نسبي گرايان و مطلق گرايان اگر بخواهيم چند نفر را بناميم فلاسفه اي مانند دكارت، اسپينوزا، لايب نيتز، كانت ، لك، هيوم، هگل، راسل و ويتگنشتاين در گير بوده اند.آنچه كه قابل اهميت است پيشرفت خطي يا تكامل نيست بلكه اين نكته است كه در زمان و مكانهاي مختلف طي 2500 سال گذشته، مواضع اساسي به صورت همزمان به گونه اي قرار داشته اند كه امروزه قرار دارند. بنابراين گونه شناسي ايفتاچل بيش از اين چيزي نمي گويد كه در دوره زماني نسبتاً كوتاه ، مكاتب نظري مختلفي وجود داشته است. در حالي كه در تعيين يك مكتب فكري مسلط ، زمان اهميت دارد، ضرورتاً يا حتي معمولاً به پيشرفت در علوم اجتماعي مربوط نيست. (مثال: نظريه ها در جهت ” تناسب بهتر” با واقعيت تكامل مي يابند). بعضي از اشكال افراطي پسامدرن، براي مثال چشم انداز ارسطويي را در نظر بگيريد كه به اختلافها ارج مي نهد و در جهت آنها فعاليت مي كند. در حاليكه نظريه پردازان مشاركتي ضمن آن كه در جستجوي دستيابي به اجماع نظر بر

اساس گفتمان بين الاذهاني هستند، اختلاف هستي شناختي را مي پذيرند . انتقادي كه از ديدگاه فرااثبات گرا بر گونه شناسي ايفتاچل وارد است، در رابطه با موضوع  فضا است. نظريه ها و عقايد مختلف را مي توان بر حسب زمان به صورت خطي يا غير خطي تنظيم كرد. بعد فضايي موجود به توضيح اين موضوع كمك مي كند كه چرا اين عقايد در زمانهاي مختلف و در مكانهاي مختلف مورد تاكيد و يا عدم تاكيد قرار گرفتند. براي مثال چشم انداز هاي نظام اقتصاد سياسي كه از آدام اسميت و كارل ماركس در انگلستان به سرعت در حال صنعتي شدن، نشأت گرفت. اين چشم اندازها به اشكال تغيير يافته اي در عكس العمل به شورش هاي اجتماعي در اواخر دهه 1960 و اوايل دهه 1970، در پاريس مجدداً ظهور يافت. برنامه ريزي حمايتي در ايالات متحده امريكا در زماني مطرح شد كه پرسش در مورد عاقلانه بودن سياست هاي دولت از جمله در مورد جنگ ويتنام تازه شروع شده بود.فلسفه بنيادي عملگرايي باديدگاه حمايتي، مفهومي خاص آمريكاي شمالي بود كه بر پايه اصول دوگانه ليبراليسم اقتصادي و فردي قرار دارد. نكته اصلي آن است كه چشم انداز دو بعدي كه بر زمان با مفهومي خطي تاكيد دارد، در مورد ريشه، تحول يا كاربرد نظريه در چارچوبهاي متفاوت اجتماعي، اقتصادي و سياسي چيز زيادي به ما نمي گويد. آيا برنامه ريزي حمايتي در اسكاتلند و سان فرانسيسكو يك معني دارند؟ كليد گم شده فضا و رابطه آن با چارچوبهاي متغير اجتماعي، اقتصادي و سياسي است.دومين دليلي كه در مورد مفيد نبودن رويكرد ايفتاچل به عنوان يك گونه شناسي مي

توان ارائه داد، به طبقه بنديهاي او در نظريه برنامه ريزي مربوط مي شود. طبقه بندي سه گانه ايفتاچل كه قبلاً مطرح شد به نوبه خود بر پايه تمايز بين رويه و محتوي مطرح شده در نظريه فالودي بر مي گردد. اين تمايز همانگونه كه قبلاً اشاره كردم مورد انتقاد گسترده قرار گرفته است. در رابطه با گونه شناسي برنامه ريزي، من اعتقاد دارم كه مساله مهم ديگري وجود دارد: به چه ميزان ما مي توانيم (اگر بتوانيم)، نظريه برنامه ريزي را از نظريه در برنامه ريزي تفكيك كنيم. ثابت كردن فرضيه ها اين پرسش را از اذهان دور كرده است كه نظريه ها به چه ميزان كم و بيش هنجاري هستند (مثال آميختگي با ارزش ها و قرار داشتن درون چارچوب اجتماعي و تاريخي) چشم انداز فرااثبات گرا چنين استدلال مي كند كه تفكيك رويه اي- محتوايي تفكيك نادرستي است. در قالب تمام مكتب هاي نظري موجود جدا كردن محتوي از رويه امكان ناپذير است. براي مثال نظريه برنامه ريزي پسامدرن از صغري و كبري چيدن درمورد  عدم تناسب بين زبان هاي خصوصي و همچنين ايده اجماع به مثابه "ترور" شروع مي كند. هردو هنجاري هستند اما به راحتي مي توانند هرنوع روش يا رويكرد به برنامه ريزي را تحت تاثير قرار دهند. (اگر چه مي توان استدلال كرد كه فرااثبات گرايي به طوركلي مانع از برنامه ريزي مي شود- به آلمندينگر،  2001 مراجعه كنيد).آيا نپذيرفتن تمايز رويه اي- محتوايي، منجر به كنارگذاشتن گونه شناسي ها مي شود؟ در چنين شناخت چارچوبه داري از نظريه برنامه ريزي آيا امكان دارد كه چشم اندازي حساس از نظر فضايي و خطي يا غيرخطي موقت ترسيم كرد؟ من معتقدم

كه چشم انداز فرااثبات گرا نه فقط انتقاد شديدي بر گونه شناسي هاي جاري برنامه ريزي دارد، بلكه مي تواند پايه گونه شناسي جايگزيني را فراهم آورد. در ادامه اين مقاله تلاش من معطوف به پاسخ دادن به اين نكته خواهد بود كه چرا درانديشه نظري با انفجار روبه رو بوده ايم. در همين زمينه سعي خواهم كرد كه شناخت يا گونه شناسي جديدي از برنامه ريزي ارائه دهم  كه به استنباط موضوع كمك كند.در قالب  اين شناخت ، تمايز بين نظريه برنامه ريزي محتوايي و رويه اي رد مي شود و شناختي اجتماعي تر وداراي وابستگي تاريخي، جاي آن را مي گيرد.فرا اثبات گرايي و برنامه ريزيدر حدود دو دهه گذشته نظريه برنامه ريزي تحت سلطه نظريه هاي پسا مدرن، فراساختارگرا و فرااثبات گرا قرار داشته است. در واقع اين موضوع بخشي از تغييرجهت وسيع تري است كه در زمينه شناخت و حساسيت ها در نظريه اجتماعي و فلسفه علم در شاخه هاي مختلف رخ داده است. قابل توجه ترين آنها چالش هاي فلاسفه علوم طبيعي مانند كوهن، هسه، فيرابند، پسامدرن ها و فراساختارگراها مانند ليوتارد، فوكوو بودريلا و نظريه پردازان انتقادي مانند هابرماس، آدرنو و هوركهايمر است. اين تحولات مستلزم رد منطق اثبات گرا و به طور كلي اساس دانش علمي بود كه به دنبال "كشف قوانين متدولوژيكي عام يا اشكالي از استنتاج يكسان در تمام علوم طبيعي و اجتماعي است" . (بوهمن، 1999: 17-16)"فرا اثبات گرا" به معرفت شناسي ويژه به عنوان راهنمايي كامل در فلسفه علم، اعتقادي ندارد و منطق اين ايده و همچنين آن تمايزهاي – هرمنوتيك يا اثبات گراي –  مبتني بر آن را به چالش

مي كشد (بوهمن، 1991: 17) .به جاي آن، با تفكيك معني برتر (ليوتارد)، ذهنيت قياسي (فوكو)، نقش نفوذ فرهنگي در نظم دهي جامعه (بودريلا) و ادراك جديدي از نقش مخرب قدرت به عنوان شكلي از كنترل جامعه (فوكو) ، روبه رو هستيم. ويژگيهاي فرااثبات گرايي و موارد مورد تاكيد  آن به شرح زير است:·  عدم پذيرش شناخت و متدولوژيهاي اثبات گرا ها (شامل طبيعت گرايي) و پذيرش رويكردهايي كه نظريه ها و ديسيپلين ها را در چارچوب اجتماعي و تاريخي بزرگتري قرار مي دهد.·  استفاده از سنجه هنجاري براي تصميم گيري ما بين نظريه هاي هاي رقيب·  حضور فراگير واريانس در تبيين و نظريه·  شناخت افراد به عنوان عناصر خود تفسير و خودمختار (بوهمن و ديگران 1991، هكينگ 1983، هسه 1980)به اين ترتيب جنبه هاي مختلف نظريه برنامه ريزي شناخت هاي جديد را در بر گرفت و در مسيرهاي متنوع و مختلفي توسعه  داد. از آنجا كه برنامه ريزان و نظريه پردازان تلاش كردند با ايده واقعيت به عنوان يك سازه اجتماعي برخورد كنند، تكه تكه شدن نظريه برنامه ريزي، تبعات متعددي به دنبال داشت. آشكارترين نتيجه آن مسأله دار شدن خود ايده نظريه بود. ديدگاه سنتي برنامه ريزي آن را مبتني بر "... خنثي بودن مشاهده و معين بودن تجربه ، زبان بدون ابهام ايده آل و استقلال داده ها از تعبير تئوريكي ، اعتقاد به جهاني بودن شرايط شناخت و شاخص انتخاب نظريه، (بوهمن1991: 2)مي شناخت . به جاي آن ما با تشخيص فرااثبات گرايي از تعيين ناپذيري، قياس ناپذيري، واريانس، تنوع، پيچيدگي و عمدي بودن در بعضي مسيرهاي توسعه تئوريكي  رو به رو هستيم. مسيرهايي

كه ايده برنامه ريزي را مورد سؤال قرار مي دهد. رويكرد فرااثبات گرا، مستلزم تغيير جهت از استدلال علّي به عنوان پايه برنامه سازي به معاني كشف و تصديق است" (مور- ميل روي، 1991: 182). براي برنامه ريزاني كه با دشواريهاي بكارگيري متدولوژي هاي اثبات گرا يا علّي در شرايط دنياي واقع آشنا بودند بسياري از اين ايده ها جديد به شمار نمي آمدند. بهر صورت براي نظريه پردازان برنامه ريزي، دوران فرااثبات گرايي با عدم اطمينان و واپس نگري مشخص شده است كه به ظهور و ظهور مجدد رويكردهاي متنوعي از جمله برنامه ريزي مشاركتي، نئوپراگماتيسم و پسامدرن و همچنين تغيير تعابير شامل هرمنوتيك و فمينيسم منجر شده است. همراه با اين تحولات نظريه هاي مبتني بر ديدگاههاي اثبات گرا ها مانند نظام ها و برنامه ريزي منطقي يا به طور كلي رد شده اند يا جهت گيري دوباره اي پيدا كرده اند. چشم انداز فرااثبات گرا ها در زمينه برنامه ريزي، پايه تئوريك و توانايي جدا ساختن ارزش ها و حقايق را در قالب چشم اندازاثبات گرا، مورد پرسش قرار مي دهد. آنچه به عنوان ارزش ها و حقايق شناخته مي شوند خود نامعين هستند و به تعبير شخصي بستگي دارد كه آنها را تعريف مي كند.باتكه تكه شدن نظريه به اشكال متنوعي كه مسيرهاي اثبات گرا و فراتجربي و مسيرهاي متعدد درون آن مكاتب را منعكس مي كند،  واژه ي "نظريه" داراي بار منفي شده است. بعضي از آثار معاصر كلاً ازكاربرد واژه" نظريه" اجتناب مي كنند:هر رشته از تلاشهاي بشري،تاريخ عقايد و تجارب و نيزسنت مباحثات خود را دارد.كه به صورت انباني از تجربه ،رازها،استعارات و استدلالها، در

اختيار كساني قرار مي گيرد كه يا از طريق آنچه انجام مي دهند و يا از طريق تأثير گذاري برآن ،در توسعه آن رشته مشاركت دارند.اين "انبان" فراهم كننده توصيه ها، مثلها،دستورالعملها  و تكنيكها براي شناخت و اقدام و نيز منبع الهام براي بازي با عقايد و توسعه آن است.(هيلي،1997 :7 )بهرحال اختلافات موجود بين ايده هاي اثبات گرا و فرااثبات گرا در برنامه ريزي تنها آن نيست  كه واژه" نظريه" به كار برده نشود. اين چشم اندازكه "باز" و تفسيري است، با شناختهاي "مستقيم وجهت دار" تر در رويكردهاي ديگر، تضاد شديدي دارد.اثبات گرا ها برنامه ريزان را كارشناسان تكنيكي به شمار مي آوردند:يكي از قويترين استدلالهاي ارائه شده در اين زمينه كه مسئوليت اوليه برنامه ريزان تدوين اهداف است... ازاين فرضيه سنتي ريشه گرفته است كه آنها در مورد آنچه توصيه مي كنند بيش از مشتريانشان]مردم[، مي دانند.(چدويك،1971 :121 )به تصور فرااثبات گرا ها برنامه ريزان مشاوران خطا پذيري هستند كه مانند هر كس ديگر در دنياي پيچيده اي عمل مي كنند كه پاسخ] مشخص[ وجود ندارد بلكه گزينه هاي متنوع و نامعين وجود دارد. در چارچوب برنامه ريزي فرااثبات گرا به جاي توسل به مدارك عيني يا واقعيت، بر زبان و معني سازي از طريق زبان تاكيد مي شود. براي مثال فيشر و فارستر (1993) اين ادراك جديد و رابطه آن با برنامه ريزي را "گردش زباني"[10] در فلسفه قرن بيستم، مي نامند.درشناخت فرااثبات گرايي مشخصه برنامه ريزي، تكه تكه شدن، كلي نگري، ذهني بودن و تفسيري بودن است. نظريه پردازان مختلف تلاش كرده اند كه به اين پرسش ها به شيوه هاي مختلفي بپردازند

كه از مواضع نظري و فلسفي ديگر گرفته شده است. مثلاً نظريه انتقادي براي برنامه ريزي فرااثبات گرايي پايه اي مرسوم بوده است. زيرا بسياري از احكام را مي پذيرد اما از نسبيت مربوط به بعضي رويكردهاي پسامدرن اجتناب مي كند. بر اساس فرااثبات گرايي چه شناختي مي توان از نظريه برنامه ريزي ارائه داد ؟ دو راه به روي ما باز است. اولين راه كه به نظر مي رسد آن را دنبال كرده ايم، صرفاً برتوسعه نظريه  متمركز است و سعي نمي كند كه با دورشدن از آن، تصويري كل نگر از نظريه به دست دهد. اما در راه دوم كه اكنون به آن پرداخته مي شود، تلاش به عمل مي آيد كه گونه شناسي نظريه برنامه ريزي فرااثبات گرا ارائه شود. به سوي گونه شناسي نظريه برنامه ريزي فرااثبات گراگونه شناسي نظريه برنامه ريزي در چشم انداز فرااثبات گرا چه معنايي دارد؟ شيوه هاي مختلفي براي تفسير چنين رويكرد وسيعي وجود دارد. اما من تعبير فرااثبات گرايي را پيشنهاد مي كنم كه بر تعدادي از اصول تاكيد مي ورزد.·        تمام تئوريها به ميزاني كم يا بيش هنجاري هستند، يعني با ارزش ها آميخته اند و در قالب اجتماعي و تاريخي مشخصي واقع شده اند.·        با توجه به چارچوب اجتماعي و تاريخي، كاربرد يا استفاده ازنظريه نمي تواند از قواعد يا اصولي كه نظريه از آن مشتق شده است يعني از شناختي تجريدي تر به دست آيد. بنابراين،·        نظريه از طريق فضا و زمان منتقل مي شود و بدينوسيله امكان تدوين، تفسير و كاربرد افتراقي آنها، فراهم مي شود.·        اگر نظريه ها هنجاري ، بر

حسب زمان و مكان متغير و از طريق واسطه هاي اجتماعي و تاريخي (كه برنامه ريزي يكي از آنهاست) چارچوبه دار باشند،پس مي توان گفت كه تمايزي بين محتوا و رويه وجود ندارد. بلكه رابطه اي تكراري و پيچيده بين عقايد و عمل برقرار است.در سايه اين قواعد راهي كه براي گونه شناسي برنامه ريزي فرااثبات گرا وجود دارد،آن است كه به جاي تمايز محتوايي – رويه اي، برتأثيرگذاري برنظريه تاكيد نمايد.تعيين وپيگيري تأثيرات واين موضوع كه  چگونه نظريه ها منتقل مي شوند، واسطه قرار مي گيرند وبه شيوه خطي و غيرخطي و در چارچوبهاي مختلف زماني و مكاني به كار گرفته مي شوند ،هم چرايي تجربه تفكيك نظريه ها و هم قياس ناپذيري بعضي از آنها را در دو دهه گذشته تبيين مي كند. در مفهوم تأثيرات، به طور ضمني اين عقيده وجود دارد كه برنامه ريزي مباحثات و عقايد مربوط به  رشته هاي مختلف را به كار مي گيرد. همچنين تمايز بين انواع مختلف نظريه و كاربرد آنها در مفهوم تأثيرات ملحوظ است.منظور اين نيست كه تقسيم بندي محتوايي- رويه اي را دوباره واين بار از در عقب وارد كنيم، بلكه هدف تشخيص اين موضوع است كه بعضي نظريه ها به شيوه هاي متفاوت در برنامه ريزي به كار گرفته مي شوند. همچنين هيچيك مخالف اين اصل فرااثبات گرايي نيست كه تمام نظريه ها به ميزاني كم يا بيش هنجاري هستند. چارچوبهاي مفهومي يا چشم اندازها مانند تدوين نظريه ، ممكن است هنجاري باشند اما مثلاً در مقايسه با نظريه هاي شبكه هاي سياستگذاري، مشاركت كيفي متفاوتي در نظريه برنامه ريزي داشته باشند. بنابراين مي توان نظريه را تهيه شده

و بكار گرفته شده از شيوه هاي مختلف در نظر آورد. در واقع همان چيزي كه در عمل اتفاق مي افتد (گرانت،1994). برنامه ريزي مشاركتي هيلي(1997) از نظريه انتقادي،نظريه ساختاري و همچنين عناصري از روانشناسي ادراكي استفاده مي كند.نظريه انتقادي بر پايه اصول هرمنوتيك و عناصر اقتصاد سياسي بنياد گذاشته شده است، در حاليكه ساختاريابي بر اساس مجموعه اي از نظريه ها و عقايد بدست آمده از منابع متنوع، پايه ريزي شده است. تعبير هيلي با تعبير فارستر (1989،1999) و ديگران كه به جايگاه مشاركتي يا مبادله اي چسبيده اند، متفاوت است.بنابراين رويكرد من بر پايه اين اصول قرار گرفته است و از دو عقب گرد گونه شناختي مربوط به ايفتاچل كه قبلاً تعريف شد، اجتناب مي كند. اين رويكرد بر پايه ديدگاه خطي يا غايي از زمان و تحول تئوريكي قرار داده نشده است. همچنين اين رويكرد از تفكيك نادرست محتوايي- رويه اي پرهيز دارد. در ليست پايين صفحه، 5 طبقه بندي وسيع از نظريه ارايه داده ام كه براي كمك به تعريف و ترسيم نظريه در برنامه ريزي از چشم انداز پسامدرن، چارچوب گونه شناسي ارائه مي دهد. (نمودار 3)·         نظريه چارچوب دهنده.[11]                                                             با بهره گيري از اشكال متعدد و متنوع نظريه و در تلاش براي اشغال فضاي مشابه معنايي ، مانند مفاهيم پارادايم، الگو و آميزه مفهومي (الكساندر و فالودي، 1996: 13)،مي توان گفت كه نظريه هاي چارچوب دهنده، مشابه شناخت شناسيها يا گفتمان هستند. آنها ديدگاههايي جهاني اند – بسيار مشابه با  پارادايم كوهن- كه توجه و سوگيري به موضوعات و بويژه ساير انواع نظريه ها را شكل مي دهند. بنابراين هر دو مدرنيته و پسامدرنيته را

مي توان نظريه هاي شكل دهنده به شمار آورد. در حاليكه بعضي همپوشيها بويژه بين آنچه مدرنيته انعكاسي(بك و ديگران، 1994)  نام گرفته است و پسامدرنيته، وجود دارد. هردو ديدگاههاي جهاني شناخته شده اي هستند كه از نظريه ها يا چشم اندازهاي مختلف جهاني استفاده مي كنند. بنابراين نظريه چارچوب دهنده در واسطه قراردادن يا تصفيه نظريه برونزا، نظريه اجتماعي و شناخت اجتماعي علمي فلسفي، نقش محوري دارد (طبقه بنديهاي زير را ملاحظه كنيد).نظريه برونزا[12]                                                                           برنامه ريزان همواره نظريه هاي مختلفي را مورد استفاده قرار داده اند كه در حاليكه اختصاصاً مربوط به برنامه ريزي نيستند،اما با فضا، فرآيندهاي سياستگذاري يانظام اداره مردمي امور ، رابطه داشته اند. از ميان نظريه هاي برونزا، مي توان نظريه هاي دموكراسي، روانشناسي ادراكي، نظريه رژيم حكومتي وكنترل، نظريه اجرايي، روابط مركزي- محلي، ناسيوناليسم و ساير سازه هاي تئوريكي سطح ميانه را نام برد. بعضي از اين نظريه ها مانند نظريه مكان مركزي در مقاطعي از زمان به صورت نظريه برنامه ريزي درونزا توسعه پيدا كرده اند، در حاليكه بقيه مانند نظريه رژيم حكومتي و نظريه كنترل، در "متن" باقي مانده اند و در مورد برنامه ريزي و مكان شناخت به دست مي دهند. نظريه هاي برونزا استنباط تئوريكي كلي يا عمومي از جامعه ارائه نمي دهند بلكه به جاي آن روي عنصر ويژه اي از جامعه مثلاً رابطه بين پديده اي قابل مشاهده مانند كاربرد ماشين و كاهش تعداد مراكز شهري، متمركز مي شوند. بنابراين به طور كلي اين نظريه ها در مقايسه بانظريه هاي اجتماعي بيشتر مبتني بر تجربه بوده و آزمون پذير هستند.·   نظريه اجتماعي[13]نظريه اجتماعي از جامعه شناسي و بر اساس مجموعه

اي از عكس العمل ها و شناخت هاي مستقل اما مرتبط از جامعه، ريشه گرفته است.نظريه اجتماعي دو طبقه بندي وسيع دارد: رويكرد "بالا- پايين"ساختارگراها (براي مثال ساختار گرايي، كاركرد گرايي، ماركسيسم) كه نيروهاي ساختار دهنده بر افراد را بررسي مي كنند و ادراك تفسيري تر "پايين- بالا" ( براي مثال تعامل گرايي سمبليك، متدولوژي نژاد شناسي، پديدار شناسي) كه ماهيت پاسخگويي افراد و توانايي انتخاب كردنشان را مورد تأكيد قرار مي دهد. در سالهاي اخير طبقه سومي اضافه شده است كه بدنبال غلبه بر دوگانگي رويكردهاي ساختاري و عمومي نظريه ساختاريابي گيدنز و نظريه انتقادي هابرماس از طريق تئوريزه كردن روابط مابين آنهاست. نظريه اجتماعي در نظريه برنامه ريزي درونزا بسيار تأثيرگذار بوده است. اخيراً چهار حوزه در اين زمنيه تأثير ويژه داشته اند: نظريه انتقادي، نظريه انتخاب عقلايي، باستان شناسي و نسب شناسي فوكو و نظريه ساختار يابي. جدا از نظريه انتخاب عقلايي، مي توان گفت كه بر چرخش تفسيري تر در نظريه اجتماعي و نظريه برنامه ريزي درونزا، تاكيد وجود داشته است. براي مثال نظريه برنامه ريزي پسامدرن (مثال سندركك،1998)، برنامه ريزي مشاركتي (مثال هيلي،1997)، نئوپراگماتيسم (مثال، هچ، 1995،1996).·         شناخت اجتماعي علمي فلسفي[14]اين موضوع تحت طبقه بنديهاي وسيع مانند، اثبات گرايي، ابطال پذيري، رئاليسم، ايده آليسم و مانند آن قرار مي گيرد. فلسفه علمي اجتماعي به صورت دقيقي، متمايز از نظريه اجتماعي است و به شناخت جداگانه اي نياز دارد. تمام نظريه هاي اجتماعي براساس استدلال هاي فلسفي تعدادي فرضيه ارائه مي دهند. اين شناخت ها به گونه هايي به فرضيه هاي اجتماعي پيوند خورده اند.مثلاً در اين رابطه كه مبتني بر شناخت رئاليستي از برتري و ماهيت باز واقعيت (مثال:

ساختاريابي) قرار داشته باشند يا به سيستم بسته تري از واقعيت (مثال: تئوري انتخاب عمومي) متكي باشند. متعاقباً استنباط و چشم انداز فلسفي در زمينه علوم اجتماعي، مي تواند اساس نظريه اجتماعي را آشكار كند. اين كار دو فايده دارد. اول آنكه در سطح ظاهر، بعضي جنبه هاي نظريه اجتماعي خيلي مشابه به نظر مي رسند و صاحبنظران هر يك ممكن است با هم مجادله كنند يا در مورد جنبه هايي استدلال نمايند كه ارتباط كمي با موضوع  دارد. مثال در اين زمينه شناخت رابطه بين ساختار و كارگزاري در نظريه برنامه ريزي مشاركتي است. چشم انداز گيدنزو باسكار به قدري شبيه است كه يكسان به نظر مي رسد. بهرحال وضعيت هاي متفاوتي كه هريك به خود مي گيرد براي شناخت رابطه بين برنامه ريز و ساختاري كه برنامه ريز درون آن كار مي كند، الزامات مهم و دقيقي دارد.·         نظريه برنامه ريزي درونزا[15]از تمام مطالب گفته شده نوع خاصي از تئوريزه كردن بوجود مي آيد كه ويژه برنامه ريزي است. بيشتر كتابهاي موجود در زمينه نظريه برنامه ريزي، فهرستي از چشم اندازهاي متفاوت از جمله ترديدهاي معمول نظريه ماركسيسم، نئوليبرال، حمايتي، نظام ها، جامعيت عقلايي، طراحي، مشاركتي و نئوپراگماتيك ارايه مي دهند. اين موارد مكاتب نظريه برنامه ريزي هستند كه به طرق مختلف از چهار شكل نظريه مطرح شده فوق، استفاده مي كنند. براي مثال، نظريه برنامه ريزي نئوليبرال از شناخت فلسفي سيستمهاي بسته، چشم اندازاثبات گرا در مورد طبيعت گرايي، مفهوم لاكين در مورد انديشه تهي از ساختار قبلي انسان ، نظريه انتخاب منطقي در مورد به حداكثر رساندن مطلوبيت فردي و شناخت انسانها به عنوان افرادي ساخته شده است

كه از طريق اقدام جمعي جامعه را بوجود مي آورند. اما در چشم انداز فراتجربي، نظريه درونزا را نمي توان به سادگي از تركيب انواع ديگر شناخت تئوريكي به دست آورد. فضا، زمان، چارچوب نهادي و دولتي و ساير تأثيرات مهم نيز در تدوين نظريه درونزا نقش مهمي بازي مي كنند. اين مطلب بدان معني است كه براي مثال نظريه برنامه ريزي نئوليبرال نه تنها آميزه اي از شناخت هاي مختلف است بلكه از طريق نظامات نهادي و مكاني جاري وسيله قرار گرفته است. يعني به گونه اي تغيير يافته است كه نه فقط مناسب با شرايط دولت بريتانيا باشد، بلكه با نظامات برنامه ريزي اين كشور نيز تناسب داشته باشد.اين گونه شناسي در زمينه دور نماي جاري نظريه برنامه ريزي شامل نقش انواع مختلف نظريه در ساخت، تعبير و استفاده از نظريه برنامه ريزي درونزا، بعضي شناختهاي كليدي را به دست مي دهد. بهرحال در ميدان شلوغ نظريه، گونه شناسي فقط چارچوبي براي شناخت بيشتر مواضع فردي در مقابل نظريه برنامه ريزي است، كه از طريق شجره نامه نظريه روشن خواهد شد. اميد است كه ذكر يك مثال اين موضوع را روشن كند.صحبت از نظريه برنامه ريزي پسامدرن يا نظريه برنامه ريزي مشاركتي، مواضع متعدد موجود در انتخاب و تفسير نظريه و انتقال زماني و مكاني آنها را پنهان نگاه مي دارد.بنابراين اگرچه رويكرد فارستر و هيلي نسبت به آنچه اولي  نظريه ارتباطي[16] و دومي نظريه مشاركتي[17] مي نامدكاملاً متفاوت است، اما هر دو به نظريه چارچوب دهنده متعلق هستند. در حالي كه هر دو از نظريه هاي ارتباطي هابرماس استفاده مي كنند، فارستر با پراگماتيسم و هيلي با ساختاريابي[18]

گيدنز، آنرا كامل مي كند. هر دو رويكرد به روشني متأثر از زمان و مكان است. تئوري ارتباطي فارستر با آگاهي از برنامه ريزي  ايالات متحده ( به سبب تأكيدش بر پراگماتيسم ررتي) كه هم از ديدگاه نهادي و هم فرآيند ها و نتايج، متنوع  تر و ملايم تر است ،توسعه يافته است.از اينزو تعبير هيلي به دليل توجه آن به ساختار يابي، گرايش بسيار  بيشتري به بريتانيا دارد. زيرا براساس آن فرآيند ها و نهادهاي يكدست و منسجم به ساختار دستاوردها و  نتايج كمك مي كند.گونه شناسي مورد نظر نه تنها نسب شناسي بين نظريه هاي مشابه را ترويج و تسهيل مي كند، بلكه چارچوبي براي كشف تفاوتها و تشابهاي موجود بين نظريه هاي مختلف برنامه ريزي درونزا ، فراهم مي آورد.        نمودار 4 روابط مابين سه شكل نظريه برنامه ريزي  درونزا - ارتباطي (فارستر، 1989)، مشاركتي (هيلي،1997 ) و پسامدرن ( آلمند ينگر، 2001) را شرح مي دهد. نمودار مذكور به دنبال ارائه رابطه بين مواضع سه گانه نظريه هاي مذكور است. اما از طريق روي هم انداختن نظريه هاي مختلف مانند واقع گرايي انتقادي و نسبي گرايي، روابط متقابل وانطباق بين مواضع تئوريكي مختلف را نشان مي دهد.به دنبال گونه شناسي ارائه شده قبلي، نظريه قالب دهنده اين سه تفسير، تأثير پذيري نظريه اجتماعي، فلسفه اجتماعي علمي و نظريه برونزا از زمان و مكان را براي تشكيل نظريه برنامه ريزي درونزا مشخص مي كند. در مورد فارستر و هيلي، چارچوب انعكاسي مدرنيستي آنها بر هستي شناسي واقع گرا دلالت دارد.فرانوگرايي،هستي شناسي واقع گرا را رد مي كند.  يعني اين معنا را كه آنچه

ما تجربه يا مشاهده مي كنيم، نماينده واقعيتي نهايي است. چنين واقعيتي وجود ندارد و آنچه كه براي ما باقي مانده است آميزه اي از " بازيهاي زباني" ، عقيده شخصي و نهايتاً ايدئولوژي قياس ناپذير است. آلمندينگر اين مطلب را نفي مي كند و به جاي آن واقع گرايي انتقادي و استدلال آن را مي پذيرد كه نظريه پسامدرن موضوعي معرفت شناسانه را با موضوعي هستي شناسانه اشتباه گرفته است.در رابطه با نظريه اجتماعي نيز سه موضوع مشخص و البته مرتبط وجود دارد تركيب ساختار يابي هيلي و عقلانيت ارتباطي هابرماس، تركيب پراگماتيسم و عقلانيت ارتباطي فارستر، و نظريه پسامدرن و انتقادي آلمندينگر. دست آخر آن كه مابين نظريه برونزاي هر سه ، به ميزان زيادي تداخل وجود دارد. قبلاً در مورد  اين مطلب صحبت كرده ام كه چگونه مواضع نظريه مشاركتي و ارتباطي در ظرف زمان و مكان انتقال پيداكرده است.در رابطه با گونه شناسي فرااثبات گرايي مورد نظر ، دو پرسش مهم مطرح مي شود. اولين پرسش آن است كه چگونه اين گونه شناسي فرااثبات گرايي  بر دشواريهاي موجود در رابطه با گونه شناسي هاي ديگر غلبه مي كند؟           من در رابطه با گونه شناسي ايفتاچل از چشم انداز پسامدرن دو مسأله كلي را تعيين كرده ام- ريشه داشتن در ديدگاهي خطي و پيشرو از نظريه و استفاده اي كه از تفكيك محتوايي – رويه اي به عمل آورده است. قبلاً در سطور بالا ذكر شد كه چگونه تمركز بر تأثيرات به جاي نگاهي خطي و پيشرو، اثرات متعدد بر نظريه برنامه ريزي، منحصر به فرد بودن توازن يا تفسير مرتبط به تئوريهاي مختلف و

واريانس فضايي و زماني آنها را مورد تأكيد قرار مي دهد. همچنين گفتمان مربوط به تمايز بين محتواو دستورالعمل را با تركيب آنها به منظور دستيابي به يك كليت واحد، ناديده مي گيرد.دومين پرسش آن است كه آيا گونه شناسي مذكور مي تواند پاسخگوي كاركردهاي ارائه شده قبلي توسط تيرياكيان باشد؟مسأله اي كه در رابطه با شناخت تيرياكيان (1968 ) از گونه شناسي ها وجود دارد، آن است كه شناخت او درچارچوب مفهوم اثبات گرايي از نظريه قرار داشت. ادعاهايي بر اين مبنا كه گونه شناسي مي تواند" ويژگيهاي برجسته " را توصيف كند، ممكن است زماني كه مثلاً نظام ها و نظريه هاي مكاتب اقتصادي سياسي مقايسه و مقابله مي شوند، قابل قبولتر باشند تا زماني كه تئوريهايي را مقايسه مي كنيم كه رويكردي وسيعاً تفسيري را دنبال مي كنند وتفاوت آنها در اصل نيست بلكه در تأكيدي است كه بر برخي مطالب داشته اند. علاوه برآن اغلب اختلافات مهم اما نامحسوس در داخل مكاتب نظري وجود دارد كه گونه شناسي بايد آن را شناسايي كند اما روشن كردن آن مي تواند دشوار باشد. مثلاً نظريه برنامه ريزي پسامدرن برچسبي است كه بسياري از مواضع را پنهان مي كند. پرسش مربوط به اختلاف، برداشت هاي متعدد را از يكديگر جدا مي كند. ليوتارد 1984، به درستي، تفاوت  و تنوع را به عنوان ويژگي تعيين كننده پسامدرنيسم  مورد تاكيد قرار داد. او اين موضوع را لمس كردكه هر دواين ويژگي به قدري مهم هستند كه حتي زماني كه ضرورتاً وجود ندارند، بايد بوجود آيند. هر نوع اجماع نظر در اين زمينه به مثابه ترور به نظر مي آمد.

نظريه پردازان برنامه ريزي پسا مدرن برداشتهاي متفاوتي نسبت به اين موضوع دارند. سوجا( 1997 ) به طور كلي از ليوتارد پيروي مي كند درحالي كه آلمندينگر  (2001) معتقد است كه تنوع ممكن است ترجيع بند پسامدرن باشد، اما پسامدرن اگر بخواهد معنايي داشته باشد بايد همگني و مدرنيته  را نيز دربر گيرد.    پرسش اين است كه نقشه نظريه هاي برنامه ريزي در چه مقياسي بايد ترسيم شود؟درسطح مجردتر،گونه شناسي وجود نظريه برنامه ريزي پسامدرن را مشخص مي كند، اما ممكن است ارتباطات و روابطي را از دست بدهد كه در بعضي جنبه ها بويژه در رابطه با موضوعاتي مانند اجماع، با مدرنيسم دارد.با تنوع نظريه برنامه ريزي، اختلاف در تأكيد بر بعضي موضوعات نه تنها كمتر نشده ،بلكه بيشتر نيز شده است. اين ضرورتاً موضوع اصلي نيست، اگرچه تيرياكيان مانع ترسيم تفصيلي تر نظريه ها نمي شود، اما روح حاكم بر شاخص او، بويژه استفاده از واژه هايي مانند" زيربخش هاي اصلي" و "پارامتر هاي دقيقاً تعريف شده "، ممكن است با فضاي فرااثبات گرا سازگار نباشد. حتي اگر زيربخشهاي اصلي را بتوان تعيين كرد، تأكيد هاي متفاوت يا به اصطلاح تيرياكيان  "زيربخشهاي فرعي" ،به همان اندازه مهم هستند. به روشني معلوم نيست كه مفاهيم را بتوان به صورت نظام يافته  تري طبقه بندي كرد. اگر منظور تيرياكيان از واژه "نظام يافته " مجموعه اي از بخش هاي متصل و مرتبط فعال به صورت موجوديت واحد باشد، خلاف يكي از مفاهيم پسامدرن يعني تأكيد بر باز بودن و كافي نبودن گفتمان در اين زمينه خواهد بود.كاربرد واژه " نظام يافته " عملاً به كاركرد

آن در زمينه تصحيح برداشت هاي غلط و سردرگمي حاصل از طبقه بندي موضوعات مرتبط، چيزي اضافه نمي كند و حذف آن اين  مشكل را از ميان بر مي دارد.گونه شناسي كه قبلاً ارائه كردم ، شناخت را در رابطه با مكاتب و تأثيرات وسيع، سازمان مي دهد. اما آنگونه كه تيرياكيان مي خواهد "پارامترهاي يك موضوع معين را به روشني تعريف نمي كند"،( يا نبايد تعريف كند). چنين روشني و وضوحي را نمي توان درفضاي پسامدرن انتظار داشت و يا با اجبار بوجود آورد. مجدداً مي توان گفت كه  اين موضوع در رابطه با  درجه مطرح است. نهايتاً آنكه در حاليكه گونه شناسي من ممكن است زيربخش ها را توضيح دهد ، ضرورتاً ويژگيهاي مشخص  را تعيين نمي كند. اما با پذيرش اين موضوع كه اكنون اختلاف ها بيشتر درجه اي است، چارچوبي بر مبنايي مستقل تر، براي چنين كنكاشي فراهم مي آورد.در حالي كه گونه شناسي من با شاخص ارائه شده توسط تيرياكيان جفت وجور است، اما همان شاخصهاي مشابه ممكن است خود براي فضاي پسامدرنيست،نامناسب باشند. كاركردهاي گونه شناسي لازم است بر تأكيد فرااثبات گرا بر ابعاد هنجاري نظريه، حضور فراگير واريانس در تبيين ها و نظريه ها و شناخت ذهني تري كه با آن همراه است، بيشتر حساس باشند. به طور كلي اين امر مستلزم تغيير جهت در تأكيد بركاركردهاي گونه شناسي ها جدا از تعيين مكاتب نظريه به شيوه  ايفتاچل ، به سمت تأكيد بيشتر بر محتوي و تأثيرات در سطح وسيعتري است كه  فرصت تفسير دامنه آن  تأثير  را مفتوح باقي گذارد.جمعبندي: امروزه  نظريه برنامه ريزي چشم انداز متنوع و چند پاره اي دارد.و

به همين دليل براي كمك به سازماندهي و توضيح اين مواضع در رابطه با مكاتب تئوريكي مختلف، ديسپلين هاي ديگر و تجربه برنامه ريزي، نياز به يك گونه شناسي  بيشتر از هميشه احساس مي شود. مفهوم گونه شناسي و همچنين گونه شناسي هاي واقعي تحت نگاه فرااثبات گرايي تغيير جهت داده اند. گونه شناسي جديد در نظريه برنامه ريزي چه الزامات بالقوه اي دارد ؟ براي كادر هاي علمي و اجرايي گفتمان و تحول در نظريه برنامه ريزي، در بهترين حالت مبهم و در بدترين  حالت نامربوط است. گونه شناسي ها مي توانند نوري قوي بر اين گونه مباحث نامفهوم بتابانند و به اين ترتيب شناخت بيشتري نسبت به گفتمان مذكور و ارتباط آن با عمل فراهم آورند. همچنين لازم است كه امكان گفتمان توسط كساني را فراهم آورد كه به علت ماهيت بغرنج بسياري از مباحث كنارگذاشته شده اند. بويژه آنجا كه در اصل و تأكيد به كاررفته در مكاتب فكري اختلاف وجود دارد. اغلب اوقات اختلافهاي موجود در مكاتب تئوريكي مختلف، به اندازه اختلافهاي موجود مابين اين مكاتب، مبهم و با اهميت هستند. اختلاف هاي مذكور  مي توانند شكست هاي سرنوشت سازي را رقم بزنند. براي مثال تأكيد هاي متفاوتي كه بر اختلاف و اجماع در نظريه برنامه ريزي پسامدرن وجود دارد و قبلاً درمورد آن صحبت شد. از اينجا به كجا برويم؟ اين ادعا كاملاً درست نيست كه گونه شناسي ارائه شده نقشه نظريه برنامه ريزي را  ارائه  مي دهد. درست تر آن است كه بگوييم كه   ]گونه شناسي ياد شده [  چارچوب يا ابزاري به دست مي دهد كه چنين نقشه اي را

ارائه نمايد. نقشه اي كه ضرورتاً در چشم اندازي فرااثبات گرا بر برداشت افراد بويژه آنهايي متكي است كه درگير تحول نظريه بوده اند. بدون ترديد چنين نقشه هايي نقش حساسي را بازي مي كنند. بويژه آنكه به نظر مي رسد خط سيرنظريه برنامه ريزي  در واگرايي نظريه است و نه همگرايي آن . تداوم واگرايي، شبيه جهان در حال گسترش هميشگي، كابوس زبانهاي خصوصي ناسازگار و قياس ناپذير پسامدرن را پيش چشم مي آورد كه در قالب آن فاصله هاي موجود بين افراد به اندازه اي زياد است كه نمي توان آنها را به هم متصل كرد. گونه شناسي فرااثبات گرا مانند آنچه دراين مقاله ارائه شد، اختلاف را مي پذيرد اما تلاش مي كند شناختي از اين مواضع ظاهراً متنوع به دست دهد كه مانع از افراط در همگني يا ناهمگني  شود. به اين صورت گونه شناسي فرااثبات گرا با روح پروژه مشاركتي تناسب دارد كه براي پيمودن مسير بين اختلاف و تشابه، تلاش يكساني به عمل مي آورد. اين موضوع  بالاتر از همه، چالش نظريه برنامه ريزي در قرن بيست و يكم است.اين چالش از طريق گفتگو از "تصوير بزرگ" شامل گونه شناسي ها و همچنين تحول حوزه هاي  انديشه فردي يا مكاتب نظري مانند پراگماتيسم، پسامدرن، مشاركتي و مانند آن، همراهي مي شود. شواهدي وجود دارد كه بين تحول نظريه و چارچوبهاي نظري مانند گونه شناسي ها، توازن مورد نظر در شرف وقوع است ( فاينشتاين ، 2000 را ببيند). اين امر صرفاً مي تواند براي نظريه برنامه ريزي و تجربه برنامه ريزي، مفيد باشد. 1- گونه شناسي[2] Neo-liberal and public choice perspectives[3] Postmodern planning[4] Collaborative planning[5] - Synoptic

planning[6] - Incremental  planning[7]- Transactive  planning[8] -Advocacy planning[9] - Radical planning1 Pick and Mix[10] - Linguistic Turn[11] -Framing Theory[12] -Exogenous Theory[13] -Social Theory[14] -Social Scientific Philosophical Understandings[15] -Indigenous Planning Theory[16] Communicative[17] Collaborative  [18] Structuration http://www.fzade.com/post-6.aspx

مدلها دربرنامه ريزي

ديبهشت 1391 ، 08:22 مدلها در برنامه ريزي فاطمه تقي زاده استفاده از مدلها در برنامه ريزي شهري و منطقه اي از سال 1923 با مدل رايلي براي بررسي كنش متقابل فضايي، آغاز شد. در واقع پيدايش نظريه سيستمي  كه تلاش مي كرد ماهيت محيط انساني و فعاليتهاي مختلف مرتبط به يكديگر را بشناسدزمينه لازم براي  استفاده از مدلها را فراهم كرد.تعريف مدل: مدل سعي مي كند كه جهان واقعي را به صورت ساده تر و به حالت قابل مديريت در آورد. به عبارت ديگر مدل بازسازي ساده واقعيت است، كه پيچيدگي آشكار جهان واقعي را كاهش مي دهد و آن را به حالتي قابل درك تبديل مي كند.انواع مدلها:طبقه بندي هاي مختلفي براي مدلها ارائه شده است اما آن چه كه ما در مباحث برامه ريزي فضايي باآن سرو كار داريم به صورت زير است:1-    مدلهاي تصويري(Iconic Models):مدلهايي هستند  كه به صورت فيزيكي اجسام را نشان مي دهند و صرف نظر از مقياس شبيه آن چيزي هستند كه آن را نمايش مي دهند.مثل عكس هاي هوايي، مدلهاي سه بعدي ماكتها،نقشه هاي كروي زمين،مدلهاي دوبعدي تصويري مثل عكس  يا نقشه، مدلهاي سه بعدي  مانند عكس هاي سه بعدي، هواپيما، ماكت شهر يا هر مجتمع ديگر2-    مدلهاي قياسي (Analog Models):اين مدلها با اجسام، شبيه  موقعيت هاي واقعي و يا با آنها قابل مقايسه هستند.ترسيم خطوط هم تراز در نقشه هاي توپوگرافي،

استفاده از رنگهاي مختلف در نقشه كاربري اراضي براي نشان دادن يك كاربري مشخص و يا نشان دادن شدت تراكم با تن هاي مختلف رنگ، همان مدلهاي قياسي است.برخلاف مدلهاي تصويري، استفاده از مدلهاي قياسي به راهنما نياز دارد.3-    مدلهاي رياضي يا مدلهاي نمادي (Abstract Models):به اين مدلها ،انتزاعي يا سمبليك مي گويند. مدلهايي هستند كه با افكار انتزاعي شروع ، و با استفاده از علايم، نشانه ها و رمزها ثبت مي شوند. اين مدلها دامنه وسيعي دارند.از فرمول شيميايي ساده  آب تا مدلهاي تشكيل شده از يك سري معادلات رياضي كه ويژگيها و خصوصيات توسعه را نشان مي دهند يك مدل رياضي به شمار مي آيند.مدلهاي رياضي داده خوار هستند .يا به عبارت ديگر اطلاعات زيادي را طلب مي كنند. اما با جود آن كه  اين مدلها ساخت اوليه دشواري دارند،به آساني قابل تعديل و اصلاح هستند. يكي از انواع اين مدلها مدل لاري است كه در سال 1963 براي پيتزبورگ نوشته شد.در سال 1974 نيز آقاي اچنيك() براي تهران مدل رياضي طراحي كرد.مدل هاي رياضي به سه ظبقه قابل تفكيك هستند:1)      مدلهاي توصيفي ) ِِِDescriptive Models)2)      مدلهاي برنامه ريزي (Planning Models)3)      مدلهاي پيش بيني كننده (Predictive Models) 1 )  مدلهاي توصيفي ) ِِِDescriptive Models)اين مدلها براي بيان يك سري از روابط در مقطع زماني مشخص به كار مي رود و عمدتاً در بررسي وضع موجود از آن استفاده به عمل مي آيد.براي مثال تهيه  مدل رگرسيوني براي  مهاجرت و عواملي كه منجر به مهاجرت مي شود.2 ) مدلهاي برنامه ريزي كه به آنها مدل تجويزي يا Prescriptive نيز مي گويند. اين گونه مدلها

مي توانند مدلهاي ارزيابي(Evaluative Models) و يا مدلهاي هنجاري(Normative Models) باشند. مدلهايي كه در فرآيند ارزيابي برنامه ريزي كمك مي كنند داراي تنوع زيادي هستند كه بعضي از انواع آن را در اينجا نام مي بريم:مدلهاي تحليل هزينه – فايدهمدلهاي تحليل هزينه اجتماعيماتريس دستيابي به اهدافمدلهاي تعادلي برنامه ريزيمدلهاي ارزيابي چند معياري(Multi criteria evaluation techniques).در ميان اين مدلها مدل فرآيند تحليل سلسله مراتبي(Analytic Hierarchy Process)  يا AHPكه آقاي  توماس ساعتي آن را ابداع كردند خيلي انعطاف پذير است. اين مدل ابتدا در سال 1977 و بعد در سال 1978 با چاپ دو مقاله توسط آقاي ساعتي و سپس انتشار كتابي با همين نام در سال 1980 ، گسترش يافت و در همه علوم از آن استفاده به عمل آمد.. در امريكا درزمينه ارزيابي كيفيت واحدهاي مسكوني تا ارزيابي رآكتورهاي اتمي از آن استفاده به عمل آمده است.بيشترين استفاده از اين مدلها در علم مديريت صورت گرفته است. در سال 1990 آقاي ساعتي اين مدل را ساده تر مي كند.3-مدلهاي پيش بيني كننده (Predictive Models)يك سري روابط توصيفي را با در نظر گرفتن عامل زمان به آينده مي برد.مثل مدلهاي رگرسيوني براي پيش بيني آينده.مدلهاي پيش بيني كننده مي توانند ايستا يا پويا و معين و احتمالي باشند. تاريخچه مدلهاي بزرگ مقياس:اولين مدلهايي كه درزمينه برنامه ريزي شهري ساخته شدند به شرح زير است:

1-The Chicago area Transportation Study(CATS):                                  

هدف از تهيه اين مدل آن بود كه با مطالعه نيازهاي حمل و نقل شهري شيكاگو طرح جامعي براي افق سال 1980 ارائه دهد.گروه مطالعاتي متشكل از اقتصاددانان، برنامه ريزان شهري،جامعه شناسان،جمعيت شناسان  و متخصصان كامپيوتر مطالعه گسترده

اي را شامل بررسي هاي وسيع در مورد سفرهاي شخصي و كاربري اراضي انجام دادند. بيش از 150000 سفر شخصي، هريك شامل 100 تا 300 مورد اطلاعات بررسي شد.كاربري اراضي شهري در 50 هزار بلوك شهري و 14 نوع كاربري شناسايي و طبقه بندي شد.. حجم وسيع اطلاعات و افق 25 ساله تعيين شده، از دشواري هاي ساخت مدل بود.به همين دليل شبكه اي را روي نقشه شيكاگو ترسيم كردند كه مساحت هر مربع آن حدود يك مايل بود. با استفاده از كامپيوتر اطلاعات را خلاصه وتحليل كردند و نتايج نهايي را به نمايش گذاشتند.دو مطالعه ديگر كه در پيروي از مدل CATS انجام شد، عبارت بودند از PATS  و DMATS كه به ترتيب مخفف مدلهاي زير هستند:Pittsburg Area Transportation Study (2و 3)Detroit Metropolitan Area Traffic Study.يكي ديگر از مدلهايي كه مورد استفاده و توجه قرار گرفت، مدل UCN يا 4)University of North Carolina   نام دارد كه توسط آقاي اچنيك و همكاران او در دانشگاه كاروليناي شمالي براي پيش بيني تبديل زمين هاي باير شهري يا روستايي به كاربري مسكوني در اثر توسعه شهري، ساخته شد.اساس مدل آقاي اچنيك در واقع يك رگرسيون خطي چند متغيره بود. ايشان براي هريك از شبكه ها يا سلول ها شاخص جذابيت (Attraction Index) تعريف كرد كه شاخصي تركيبي از متغيرهاي زير بود:1)      ارزش اوليه زمين2)      وجود سيستم فاضلاب عمومي3)      دسترسي به نزديك ترين خيابان اصلي4)      دسترسي به نزديك ترين مدرسه ابتدايي5)      دسترسي به نواحي كارشاخص جذابيت احتمال تبديل يك خانه از شبكه را به كاربري مسكوني اندازه مي گيرد. در واقع هرچه جذابيت بيشتر باشد، آن محدوده زودتر

به كاربري مسكوني تبديل مي شود.5 )شايد جامع ترين مدل بزرگ مقياس ، مدلي است كه لاري(Lowry Model) براي پيتزبورگ طراحي كرد. مدل لاري روي سه سيستم مرتبط شهري يعني اشتغال، جمعيت و حمل و نقل تأكيد دارد. ايشان از روش اقتصاد پايه براي تعيين ميزان فعاليتها استفاده كرده است.در مدل لاري فرض اين است كه موقعيت مكاني اشتغال پايه ، مستقل از الگوي مكاني ساير فعاليتها مثل اشتغال غيرپايه و جمعيت است و اين فعاليتها از لحاظ مكاني به اشتغال پايه وابسته هستند. به عبارت ديگر عامل تعيين كننده در كاربري اراضي اشتغال پايه است.مدل لاري به صورت تكرار (Iteration) عمل مي كند.نخست اشتغال پايه در حوزه هاي مختلف يك شهر را در نظر مي گيرد و بعد اشتغال غيرپايه و جمعيت وابسته به آن را با تكرار به دست مي آورد.6) مدل ديگري كه مي توان ذكر كرد مدل تام() تام يك و تام 2(Time Oriented Metropolitan Model) بود كه در سالهاي 1964 و 1968 توسط جان كرسين ساخته شد. آقاي كرسين همكار لاري بود و مدل تام 1 و تام2،با اقتباس از مدل لاري و افزايش ابعاد زماني به آن تهيه شده بود . در واقع ايراد كرسين به مدل لاري اين بود كه مدل مذكور ايستا بوده و عامل زمان را در نظر نگرفته است. تلاش ايشان براي تبديل مدل ايستا به مدل پويا، به دليل پيچيدگي مورد استقبال زيادي قرار نگرفت.. در مدل تام 2 ، عامل مكان را نيز در نظر گرفته است. 80 درصد از مدلهاي بعدي بر اساس ساختار مدل لاري طراحي شده اند.مدلهايي كه بر اساس

مدل لاري و يا بسط و گسترش مدل مذكور ساخته شدند به شرح زير است:1- مدل گارين لاري(Garin- Lowry Model) :گارين تنها كاري كه كرد اين بود كه مدل لاري را از حالت تكرار خارج كرد. يعني از الگوريتمي استفاده كرد كه نيازي به محاسبات تكرار ندارد.2- مايكل اچنيك در سال 1969 مدلي را طراحي كرد كه پايه آن مدل لاري بود.3- مدل مايكل بتي(Batty)،كه هنوز هم در زمينه مدلسازي فعال است.4- مدل آلن ويلسون: ويلسون تلاش كرده است كه  اطلاعاتي را كه در مدل لاري به طور كلي ارائه شده است، به اطلاعات ريزتري  تبديل كند.اين اطلاعات شامل خانوارها با درآمدهاي مختلف، سطوح دستمزد و محل اشتغال كاركنان را در نظر مي گيرد. انواع واحدهاي مسكوني و تغييرات ارزش واحدهاي مسكوني نسبت به محل، در اين مدل منظور مي شود.براي ساخت اين مدل از مدل بيشينه نمودن آنتروپي استفاده كرده است.هيچكدام از اين چهارنوع اطلاعات در مدل لاري در نظر گرفته نشده بود.5- مدل ليسبون كه براي شهر ليسبون در پرتقال ساخته شد، گونه اي از مدل لاري بود.6- مدل تپاز(Topaz) يا Technique for Optimum Allocation of Activities in Zones را استراليايي ها ساختند. و در ملبورن ، سيدني و چند شهر خارج از استراليا از آن استفاده به عمل آمد..اساس مدل، مدل بهينه يابي است كه از برنامه ريزي خطي براي كمينه كردن و يا بيشينه كردن استفاده مي كند.هدف از تهيه اين مدلها اغلب اوقات به حداقل رسانده هزينه حمل و نقل عمومي بوده است.7- در سال 1980  آقاي ون (Kwon) مدلي را براي سئول ساخت كه اصلاح مدل تام بود.8- آقاي

آيني(Ayeni) براي شهر لاگوس پايتخت نيجريه مدلي را بر اساس مدل لاري ساخته است.9- مدل ديگري توسط پوتمن(Puttman)  تحت عنوان DRAM  يا Disaggregated Residential Allocation Model در سال 1980 ساخته شد كه نوعي مدل جاذبه تك قيدي بود . از اين مدل در تعدادي از شهرها ازجمله:ناتا و ريودوژانيرو در برزيل،مكزيكوسيتي در مكزيك،آنكارا و ازمير در تركيه، سانتياگو در شيلي، هنك كنگ و تايپه استفاده شده است.10 –  در سالهاي 1970 تا 1972 ،دفتر ملي تحقيقات اقتصادي توسط اينگران و همكارانش، مدلي را براي عرضه و تقاضاي مسكن ساختند كه به مدل NBER يا National Bureau of Economic Research معروف است.11- در سال 1968 براي تخصيص مكان و نوع واحدهاي مسكوني در ارتباط با تغييرات اشتغال، مدلي به نام PLUM  يا Projective Land use Model ساخته شددر اواسط دهه 1970 ساخت مدلهاي بزرگ مقياس كه مي خواستند در يك مرحله كل پديده شهري را بررسي كنند و براي آينده پيش بيني هاي لازم را ارائه دهند، مورد سؤال قرار گرفتند. يكي از مهمترين حملات توسط آقاي داگلاس لي با چاپ مقاله اي با عنوان "فاتحه خواني براي مدلهاي بزرگ مقياس[1]" در مجله انستيتو برنامه ريزان امريكايي، مطرح شد. داگلاس لي در مقاله مذكور هفت علت را تحت عنوان هفت گناه مدلهاي بزرگ مقياس به شرح زير بر شمرد:1-    بيش از حد جامع بودن2-    كلي بودن3-    داده خوار بودن4-    سمت گيري غلط داشتن5-    بيش از حد پيچيده بودن6-    مكانيكي بودن و در نظر نگرفتن ايده هاي فازي يا مبهم7-    بيش از حد گران بودنايرادهاي فوق و علاوه برآن تحولات تكنولوژيكي باعث شد كه گرايش به سمت

مدل هاي كوچك مقياس  بيشتر شودكه هركدام يك قسمت از پديده شهري را بررسي مي كردند.به طور خلاصه از اوايل دهه 1980 با عرضه كامپيوترهاي شخصي، مدلهاي كوچك مقياس جايگزين مدلهاي بزرگ مقياس شدند.- در سال 1088 آقاي كانكل(Kunkel) مدل PLUM را در  قالب چهار ماجول به شرح زير ارائه مي دهد:

1- Demographic and Economic Forecasting Model (DEFM)2-Basic Employment Model (BEM)3- Sophisticated Allocation Process (SOAP)4-Projective Land use Model (PLUM)

مدل اشتغال پايه ، ميزان اشتغال پايه را تخمين مي زند و ماجول SOAP، عمل تخصيص را انجام مي دهد كه مي تواند جمعيت  و يا اشتغال باشد.. مدل پيش بيني كاربري اراضي ميزان زمين مورد نياز را بر حسب كاربري هاي مختلف آموزشي،بهداشتي و....براي افق برنامه تعيين مي كند.- در سال 1991 ، استفان پوتمن مدل ITLUP  يا Integrated Transportation and Land Use package را ارائه كرد كه از چهار ماجول ساخته شده بود:1- مدل تخصيص اشتغال      Employment Allocation Model                             2- مدل تخصيص مسكوني غير متراكمDisaggregated Residential Allocation Model3- مدل مصرف زمين                                                       Land Consumption Model4-دو مدل متمركز حمل و نقل                       :Two Transportation Focused Model 4-1- تفكيك سفر                                               MSPLT: Modal Split 4-2- تخصيص شبكه اي سفر              Network: Network Assignmentبا معرفي GIS  در اواخر دهه 1980 و اوايل دهه 1990 اين نگرش به وجود آمد كه مدلها بتوانند تصويري نيز باشند. يعني وقتي از كاربري اراضي صحبت مي شود روي نقشه نيز نشان داده شوند. تلاشهاي زيادي در اين زمينه صورت گرفته و مدلهاي زيادي ارائه شده است.. يكپارچه ساختن مدلها در چارچوب GIS، بحثي است كه امروزه مطرح است.ساختار مدلها يا جاذبه اي است ويا برمبناي مدل

لاري قرار دارد.به طوركلي مدلهاي مورد استفاده در تحليل ساختار فضايي به شرح زير است:1- مدل هاي جاذبه 1-1- مدل هنسن 1-2- مدل جاذبه تك قيدي 1-2-1- محدوديت توليد سفر 1-2-2- محدوديت جذب سفر    1-3- مدل جاذبه دوقيدي2- مدل لاري3- روشها و مدلهاي بررسي ساختار فضايي مناطق (تعيين سلسله مراتب سكونتگاه ها): 3-1- روش اسكالوگرام دستي 3-2- روش شاخص مركزيت 3-3- تحليل عوامل و تحليل خوشه اي 4- مدل هاي بررسي و پيش بيني فعاليت هاي اقتصادي 4-1- روش اقتصاد پايه 4-2- روش تحليل داده- ستانده5- روشها و مدلهاي ارزيابي6- تحليل روي هم گذاري يا overlay

يادداشت ها:پرفسور لطفي زاده منطق بولي يا Boolean Logic را با طرح ايده هاي فازي يا مبهم(Fuzzy Logic) در سال 1965 زير سؤال برد.زيرا به عقيده ايشان همه چيز صفر و يك نيست بلكه بين آنهانقاط بسياري وجود دارد.

مطلب فوق خلاصه اي است از مطالب آموزشي دوره دكتري جغرافيا و برنامه ريزي روستايي كه  در كلاس  توسط يكي از اساتيد دانشگاه ارائه شده است. The Requiem for large scale models[1] http://www.fzade.com/cat-4.aspx

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109